مخزن العرفان در تفسیر قرآن - جلد5

مشخصات کتاب

سرشناسه : امین، نصرت بیگم، ۱۲۶۵ - ۱۳۶۲ .
عنوان و نام پدیدآور : مخزن العرفان در تفسیر قرآن/ بانو مجتهده امین معروف به بانوی ایرانی.
مشخصات نشر : اصفهان: گلبهار، ۱۳۸۹.
مشخصات ظاهری : ۱۵ ج.
شابک : دوره 978-964-5691-84-2 : ؛ ج.۱ 978-964-5691-85-9 : ؛ ج.۲ 978-964-5691-86-6 : ؛ ج.۳ 978-964-5691-87-3 : ؛ ج.۴ 978-964-5691-88-0 : ؛ ج.۵ 978-964-5691-89-7 : ؛ ج.۶ 978-964-5691-90-3 : ؛ ج.۷ 978-964-5691-91-0 : ؛ ج.۸ 978-964-5691-92-7 : ؛ ج.۹ 978-964-5691-93-4 : ؛ ج.۱۰ 978-964-5691-94-1 : ؛ ج.۱۱ 978-964-5691-95-8 : ؛ ج.۱۲ 978-964-5691-96-5 : ؛ ج.۱۳ 978-964-5691-97-2 : ؛ ج.۱۴ 978-964-5691-98-9 : ؛ ج.۱۵ 978-964-5691-99-6 :
یادداشت : کتاب حاضر قبلا تحت عنوان "تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن" توسط نهضت زنان مسلمان در سال ۱۳۶۱ منتشر شده است.
مندرجات : ج.۱. الفاتحه، جزء اول بقره.- ج.۲. سوره بقره.- ج.۳. از اول سوره آل‌عمران تا آخر.- ج.۴. از اول سوره النساء جزء پنجم الی آخر.- ج.۵. الانعام - الاعراف - الانفال.- ج.۶. از اول سوره التوبه الی آخر سوره یوسف.- ج.۷. سوره الرعد الی آخر سوره الاسرار.- ج.۸. از سوره کهف الی سوره حج.- ج.۹. از سوره المومنون تا آخر سوره القصص.- ج.۱۰. سوره العنکبوت الی الفاطر.- ج.۱۱. سوره مبارکه یس تا آخر سوره شوری.- ج. ۱۲. سوره الزخرف تسع و ثمانون آیه و هی مکیه.- ج.۱۳. سوره الرحمن.- ج.۱۴. سوره الملک الی آخر سوره النازعات.- ج.۱۵. سور عبس الی آخر سوره الناس.
عنوان دیگر : تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن.
موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن ۱۴
رده بندی کنگره : BP۹۸/الف۸۴ت۷ ۱۳۸۹
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۱۷۹
شماره کتابشناسی ملی : ۲۲۴۱۸۱۲

[جلد پنجم]

اشاره

مخزن العرفان در علوم قرآن از سورة الانعام تا آخر سورة الانفال بقلم:
کمترین خادمه‌ئی از خدّام آل رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم و کوچکترین ذرّه‌ئی از ذراری بتول [ع] و امة من اماء اللّه تعالی

صفحه : 2

‌سورة الانعام‌

اشاره

مکیة غیر ست آیات و هی مائة و خمس و ستّون آیة

[سوره الأنعام (6): آیات 1 تا 6]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ جَعَل‌َ الظُّلُمات‌ِ وَ النُّورَ ثُم‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم یَعدِلُون‌َ (1) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن طِین‌ٍ ثُم‌َّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَل‌ٌ مُسَمًّی عِندَه‌ُ ثُم‌َّ أَنتُم تَمتَرُون‌َ (2) وَ هُوَ اللّه‌ُ فِی السَّماوات‌ِ وَ فِی الأَرض‌ِ یَعلَم‌ُ سِرَّکُم وَ جَهرَکُم وَ یَعلَم‌ُ ما تَکسِبُون‌َ (3) وَ ما تَأتِیهِم مِن آیَةٍ مِن آیات‌ِ رَبِّهِم إِلاّ کانُوا عَنها مُعرِضِین‌َ (4)
فَقَد کَذَّبُوا بِالحَق‌ِّ لَمّا جاءَهُم فَسَوف‌َ یَأتِیهِم أَنباءُ ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (5) أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن‌ٍ مَکَّنّاهُم فِی الأَرض‌ِ ما لَم نُمَکِّن لَکُم وَ أَرسَلنَا السَّماءَ عَلَیهِم مِدراراً وَ جَعَلنَا الأَنهارَ تَجرِی مِن تَحتِهِم فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم وَ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم قَرناً آخَرِین‌َ (6)

صفحه : 3
سوره انعام در مکه نازل گردیده و مشتمل بر یکصد و شصت و شش آیه است‌

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
حمد و ستایش خدای را است که آسمانها و زمین را آفریده و ظلمت و نور را مقرّر گردانیده پس آنهائیکه کافر شدند از او عدول میکنند بعبادت غیر او یا اینکه با پروردگار خود بتها را برابر میکنند [1]
(هُوَ الَّذِی الخ) خدا آن کسی است که شما را از گل آفرید پس مدتی را مقرر نمود که چون بسر آید مرگ برسد، و آن مدت نام برده شده نزد او است (یعنی قیامت) پس شما در مبعوث شدن قیامت شک‌ّ میآورید [2]
و او در آسمانها و زمین معبود بحق است آنچه را مخفی میدارید و آنچه را ظاهر میکنید همه را میداند و میداند آنچه را که عمل و کسب میکنید [3]
و بر کافرین آیتی از آیات پروردگارشان نمیآید مگر اینکه از آن روی گردانند [4]
همانا بحقیقت هنگامی که حق (یعنی قرآن) بایشان آمد آنرا تکذیب کردند پس زود باشد که بر اینها بیاید خبرهای آنچه بودند بآن استهزاء میکردند [5]
آیا اینکه کافرین ندیدند (یعنی ندانستند) که ما چه بسیار از کسانی از قرنهای پیشین و گروه گذشته‌گان هلاک گردانیدیم با اینکه آنها را در زمین با مکنت و بسیاری نعمت جای داده بودیم بآنچه شما را بآن تمکن نداده‌ایم و بارانهای پی در پی برای آنها فرستاده بودیم و برای آنها جویهائی قرار داده بودیم که از زیر درختان آنها میرفت پس آنها را بگناهانشان هلاک کردیم و پس از هلاک آنها گروه دیگر را آفریدیم [6]

صفحه : 4

(توضیح آیات)

الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ وَ جَعَل‌َ الظُّلُمات‌ِ وَ النُّورَ از مقاتل نقل میکنند که گفته یهودیها برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایراد گرفتند و گفتند (من ربک) پروردگار تو کیست اینکه بود که خدای تعالی اینکه سوره را نازل گردانید و خود را بحمد و ستایش معرفی فرمود.
چنانچه در جای دیگر مبرهن گردیده کلمه (حمد) برای آن حقیقتی وضع گردیده که متصف بتمام صفات جمال و کمال و عظمت و کبریائی باشد مقابل کلمه (سبحان) که دلالت دارد بر تنزیه و مبرّا بودن از هر نقص و عیبی که در ممکنات است و در اینکه مبارک سوره که مفسرین گفته‌اند در مکه نازل شده مگر چند آیه که گفته شد در مدینه نازل گردیده و مشتمل بر معارف است مگر مقدار کمی که راجع بفروع است.
و سوره را افتتاح فرموده اول بذکر (الحمد) که مشتمل بر صفات حقیقیه خداوندی است، پس از آن در مقام آثار و آفرینش آسمانها و زمین برآمده و خود را باینها معرفی فرموده.
یعنی حمد و ثنای جمیل مخصوص بآنکسی است که جامع تمامی صفات کمال و منزّه و مبرّا از تمام نقائص امکانی است و او آنکسی است که بقدرت کامله خود آسمانها و زمین را از عدم بوجود آورده و در آن تاریکی و روشنائی قرار داده و شاید مقصود از ظلمت طریق شیطانی و مقصود از نور طریق رحمانی است زیرا که راه شیطانی و نفس پرستی راه ظلمت و تاریکی است که رونده بسوی آن بالاخره در چاه گمراهی و سرگردانی فرو خواهد رفت و راه حقّانی راه و روش روشنی است که رونده را بمراد میرساند و وی را کامیاب میگرداند.
و چون گفته‌اند نور یا بوضع اوّلی یا بوضع ثانوی چیزی را گویند که بخود ظاهر و ظاهر کننده غیر باشد (ظاهر بذاته و مظهر لغیره)

صفحه : 5
و بهمین لحاظ است که خدای تعالی خود را بنور ستوده و معرفی فرموده آنجا که گفته (اللّه‌ُ نُورُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ) و چون خود حقیقت نور است جاعل و پدید آورنده نور است و بنور فیض وجود او آسمانها و زمین و همه موجودات را از ظلمت عدم بنور وجود ظاهر گردانیده.
و چون موجودات ارضی و سماوی علی الدوام در معرض کون و فسادند وجود هر شیئی پیچیده شده بعدم او است اینکه است که ظلمت که عبارت از عدم وجود باشد با وجود همراه است هر موجودی در پی او عدمی است شاید باین لحاظ باشد که در آیه ظلمت را بر نور مقدم انداخته (وَ جَعَل‌َ الظُّلُمات‌ِ وَ النُّورَ) و بقولی ظلمت و نور شب و روز است، و بقولی جهل و علم یا معصیت و طاعت یا جهنّم و بهشت، و از بحر الحقائق نقل شده که گفته آسمان دل و زمین نفس حیوانی و صفات سبعی شیطانی است و ظلمات نفوس را از صفات بهیمی پدید گردانیده و نور قلوب را از اوصاف ملکی روحانی و اخلاق ملکی ربّانی ظاهر گردانیده ثُم‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِرَبِّهِم یَعدِلُون‌َ شاید آیه اعتراض بمشرکین باشد که اینها از روی جهل و بیخردی از آفریننده نور و ظلمت اعراض نموده و رو ببتهائی آورند و آنرا منشأ اثر میدانند و شاید مقصود از (کَفَرُوا) مجوس باشند که مبدء عالم را نور و ظلمت میدانند و از نور تعبیر میکنند بیزدان و آنرا مبدء خیرات مینامند و ظلمت را اهرمن خوانند و آنرا فاعل و مبدء شرور معرفی میکنند نظر به اینکه که یزدان نور محض است و شرّ از او صادر نمیگردد و اهرمن شرّ محض است و مبدء خیر نمیشود و چون مجوس چنین گفتند آیه برای ردّ سخن سخیف آنها خاطر نشان میکند که مبدء و آفریننده ظلمتها و نور یکی است و او خدائی است که آفریننده آسمانها و زمین است و (بِرَبِّهِم یَعدِلُون‌َ) احتمال اخیر را تأیید مینماید زیرا که عدل بمعنی تعادل قرار دادن چیزی با چیزی است و مشرکین بتها را معادل و هم ترازوی خدا نمیدانستند بلکه بگمان فاسد خودشان آنها را شفعاء خود

صفحه : 6
قرار میدادند لکن ثنویه نور و ظلمت را بنام یزدان و اهریمن معادل هم میدانستند هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن طِین‌ٍ ثُم‌َّ قَضی أَجَلًا وَ أَجَل‌ٌ مُسَمًّی عِندَه‌ُ ثُم‌َّ أَنتُم تَمتَرُون‌َ ذات احدیت در مقام معرفی خود برآمده که پس از آفرینش آسمانها و زمین و تاریکیهای عدم ممکنات و روشن گردانیدن آنها را بنور، وجود شما بنی آدم را یا پدر شما آدم را از گل آفریدم و در عالم قضاء و دفتر آفرینش برای حیات دنیوی شما مدت قرار دادم و آن نزد حق تعالی مدتی است معین و شما با اینکه خلقت و آفریده شدن خودتان که پس از عدم بوجود آمده‌اید باز شک‌ّ میکنید وَ هُوَ اللّه‌ُ فِی السَّماوات‌ِ وَ فِی الأَرض‌ِ یَعلَم‌ُ سِرَّکُم وَ جَهرَکُم وَ یَعلَم‌ُ ما تَکسِبُون‌َ، وَ ما تَأتِیهِم مِن آیَةٍ مِن آیات‌ِ رَبِّهِم إِلّا کانُوا عَنها مُعرِضِین‌َ آیه اشاره بوحدت و شمول قدرت و نفوذ فیض الهی است که در آسمانها و زمین بغیر او خدائی و مدبّری نیست و علم ازلی او بهمه اشیاء احاطه دارد آنچه را مخفی دارید و آنچه را ظاهر گردانید بهمه آنها آگاهست و میداند آنچه میکنید از خیر و شرّ و اینکه کافرین و مشرکین چنینند که آیتی از آیات پروردگارشان نیامد مگر اینکه از آن اعراض کننده‌اند.
در فتوحات گفته (سرکم) اشاره بنسبت باطنی انسان است و (جهرکم) بنسبت ظاهری وی.
از بحر الحقایق است که گفته مقصود از (سرّ) سرّ خلافت انسان است که در او بودیعت گذارده شده، و (جهر) صفات حیوانی و احوال نفسانی است و حقیقت اینکه است که انسان را صورتی است جسمانی و معنی است روحانی، بجسم او از عالم خلق است و بروح از عالم امر. [کاشفی] فَقَد کَذَّبُوا بِالحَق‌ِّ لَمّا جاءَهُم فَسَوف‌َ یَأتِیهِم أَنباءُ ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ آیه در مقام تهدید و سرزنش کافرین و مشرکین برسولش خاطرنشان میکند که اینها چنینند وقتی که آیات حقانی قرآن آمد و اینان تکذیب کردند

صفحه : 7
تکذیب و اعراض آنها ایجاب عذاب مینماید و بزودی می‌یابند جزای آنچه را که بآن استهزاء مینمودند.
أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن‌ٍ مَکَّنّاهُم فِی الأَرض‌ِ ما لَم نُمَکِّن لَکُم وَ أَرسَلنَا السَّماءَ عَلَیهِم مِدراراً الخ همزه (أَ لَم) استفهام و مقصود تقریع و ملامت بر کافرین است، و (لم) حرف جزم است بدلالت سقوط نون جمع.
و مشرکین مکه را یادآوری مینماید که آیا اینها جماعت پیشینیان را ندیدند یعنی نداستند و خبر آنان باینها نرسیده که چند از آنهائیکه در زمین تمکن داشتند با آن دستگاه عالی و آن قوّت و نیرومندی مثل قوم عاد و ثمود و دیگران از آنهائیکه نعمت بر آنان بسیار بود آسمان بر آنها میبارید پی در پی و نهرها از زیر درختهای آنها جریان داشت و با اینکه همه مال و مکنت و قوت و نیرومندی در اثر مخالفت ما آنها را هلاک گردانیدیم و مال و مکنت آنها مانع از عذابشان نگردید و پس از آنها جماعت دیگری را آفریدیم، اشاره به اینکه که هرگاه شما مخالفت نمودید مثل پیشینیان هلاک میگردید و جماعت دیگری را بجای شما مینشانیم و چنین کاری بر ما آسان است.

صفحه : 8

[سوره الأنعام (6): آیات 7 تا 16]

اشاره

وَ لَو نَزَّلنا عَلَیک‌َ کِتاباً فِی قِرطاس‌ٍ فَلَمَسُوه‌ُ بِأَیدِیهِم لَقال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین‌ٌ (7) وَ قالُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ مَلَک‌ٌ وَ لَو أَنزَلنا مَلَکاً لَقُضِی‌َ الأَمرُ ثُم‌َّ لا یُنظَرُون‌َ (8) وَ لَو جَعَلناه‌ُ مَلَکاً لَجَعَلناه‌ُ رَجُلاً وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُون‌َ (9) وَ لَقَدِ استُهزِئ‌َ بِرُسُل‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَحاق‌َ بِالَّذِین‌َ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ (10) قُل سِیرُوا فِی الأَرض‌ِ ثُم‌َّ انظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ (11)
قُل لِمَن ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ قُل لِلّه‌ِ کَتَب‌َ عَلی نَفسِه‌ِ الرَّحمَةَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ (12) وَ لَه‌ُ ما سَکَن‌َ فِی اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (13) قُل أَ غَیرَ اللّه‌ِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ یُطعِم‌ُ وَ لا یُطعَم‌ُ قُل إِنِّی أُمِرت‌ُ أَن أَکُون‌َ أَوَّل‌َ مَن أَسلَم‌َ وَ لا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (14) قُل إِنِّی أَخاف‌ُ إِن عَصَیت‌ُ رَبِّی عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (15) مَن یُصرَف عَنه‌ُ یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمَه‌ُ وَ ذلِک‌َ الفَوزُ المُبِین‌ُ (16)

صفحه : 9

[ترجمه]

و اگر ما بر تو کتابی بفرستیم در کاغذی که بدستهای خودشان آنرا لمس کنند باز کافرین گویند نیست اینکه مگر سحری آشکارا [7]
و گفتند چرا بر او فرشته‌ئی نازل نگردید و اگر ما فرشته‌ئی بفرستیم همانا بر هلاکت آنها حکم کرده شود و پس از نزول فرشته مهلت داده نشوند [8]
و اگر فرشته‌ئی را برسالت بفرستیم باید او را (بصورت) مردی قرار دهیم و باو بپوشانیم آنچه مردمان میپوشند [9]
و رسولانی که پیش از تو بودند استهزاء گردیده شدند پس بآنهائیکه سخریه میکردند احاطه کرد آنچه را که بآن استهزاء میکردند [10]
ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم باین کافرین بگو در زمین سیر کنید و ببینید سر انجام تکذیب کنندگان چگونه بود [11]
ای رسول بگو از کیست آنچه در آسمانها و زمین است بگو آنها مخصوص بخدا است، خدا بر خودش رحمت نوشته البته در قیامت شما را با هم جمع میکند و هیچ شکّی در وقوع آن نیست و آنکسانی که نفسهایشان زیان کردند پس آنها ایمان نمیآورند [12]
و برای خدا است آنچه در شب و روز آرامش دارد و او شنوا و دانا است [13]
ای محمّد [ص] باینها بگو آیا غیر از خدا دوستی فرا گیرم (یعنی معبودی) او است پدید آورنده آسمانها و زمین او است که بخلق طعام میدهد و خود از طعام بی‌نیاز است بگو من مأمور گردیده‌ام که اول کسی بوده باشم که اسلام آورده و از مشرکین نبوده باشم [14]
ای پیمبر [ص] بگو من بحقیقت میترسم از روز بزرگ (یعنی قیامت) از اینکه نافرمانی کنم پروردگار خودم را [15]
هر کس در آن روز بزرگ (قیامت) عذاب از او برداشته شود همانا خدا بر او رحم کرده و اینکه صرف (گردیدن) عذاب یا (افاضه) رحمت رستگاری هویدا است [16]
.

صفحه : 10

(توضیح آیات)

وَ لَو نَزَّلنا عَلَیک‌َ کِتاباً فِی قِرطاس‌ٍ فَلَمَسُوه‌ُ بِأَیدِیهِم لَقال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن هذا إِلّا سِحرٌ مُبِین‌ٌ آیه در مقام بیان استکبار و تفرعن کفار برآمده و برسولش خبر میدهد که اینان چنان حس‌ّ انسانیّت را از دست داده‌اند که هر طور آیتی و معجزه‌ئی برای آنها بیاوری از تو قبول نخواهند نمود حتّی اینکه هرگاه کتابیکه در کاغذی نوشته بر تو نازل گردانیم و بدستهای خودشان آن کتاب را بگیرند و لمس نمایند میگویند نیست اینکه مگر سحری آشکارا، پس چون اینها چنینند نباید بگفته پوچ آنها که میگویند (وَ لَن نُؤمِن‌َ لِرُقِیِّک‌َ حَتّی تُنَزِّل‌َ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه‌ُ) سوره اسری آیه 95، اعتناء نمود.
وَ قالُوا لَو لا أُنزِل‌َ عَلَیه‌ِ مَلَک‌ٌ وَ لَو أَنزَلنا مَلَکاً لَقُضِی‌َ الأَمرُ ثُم‌َّ لا یُنظَرُون‌َ و نیز از جمله گفتار کیک کفار که در اینجا یادآوری مینماید اینکه است که میگفتند چرا بر محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم ملک نازل نمیگردد با اینکه فرموده بود که آیات بتوسط ملک وحی بر من فرود میآید نظیر آیه (إِنَّه‌ُ لَقَول‌ُ رَسُول‌ٍ کَرِیم‌ٍ، ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی العَرش‌ِ مَکِین‌ٍ، مُطاع‌ٍ ثَم‌َّ أَمِین‌ٍ) سوره کورت آیه 19 تا 21، با اینحال میگفتند چرا ملک بر او نازل نمیگردد، شاید مقصودشان اینکه بوده که چرا ملک حامل وحی را ما نمی‌بینیم تا بر یقین ما افزوده گردد، یا چرا بر ما ملک حامل وحی برسالت فرود نمیآید، در پاسخ آنها است (وَ لَو أَنزَلنا مَلَکاً لَقُضِی‌َ الأَمرُ ثُم‌َّ لا یُنظَرُون‌َ) یعنی اگر ما فرشته‌ئی بفرستیم همانا بهلاکت آنها حکم کرده شود و مهلت داده نشوند و آنوقت امر گذشته یعنی موقع هلاکت آنها رسیده و ملک برای قبض روح آنها آید، قوله تعالی (یَوم‌َ یَرَون‌َ المَلائِکَةَ لا بُشری یَومَئِذٍ لِلمُجرِمِین‌َ وَ یَقُولُون‌َ حِجراً مَحجُوراً) سوره فرقان آیه 22.

صفحه : 11
وَ لَو جَعَلناه‌ُ مَلَکاً لَجَعَلناه‌ُ رَجُلًا وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُون‌َ در مفردات گفته (اصل اللبس ستر الشیئی و یقال ذلک فی المعانی یقال لبست علیه امر، قال (وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُون‌َ- و قال وَ لا تَلبِسُوا الحَق‌َّ بِالباطِل‌ِ) [پایان] اینکه آیه شریفه پاسخ دوم است از ایراد رکیک آنها که اگر ما ملائکه را رسول قرار میدادیم بحکم سنخیت که هر نوعی با همنوع خود بایستی تماس بگیرد ملائکه بایستی ملبّس گردند بلباس آدمی یعنی بصورت و هیکل آدمی تا بتوانید او را بچشم ببینید و با او تماس بگیرید و رسالت او را بفهمید و سخنان او را بگوش بشنوید، یا اینکه باز میگفتند (ما هذا إِلّا بَشَرٌ مِثلُکُم) و امر را بر خودشان و ضعفاء مشتبه میگردانیدند.
آری بهمین جهت بود که چنانچه از خود رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکنند فرموده من جبرئیل ملک وحی را بصورت دحیه کلبی که گویا جوانمرد زیبائی بوده هنگام وحی میدیدم که آیات را بر من قرائت مینمود.
وَ لَقَدِ استُهزِئ‌َ بِرُسُل‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَحاق‌َ بِالَّذِین‌َ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه‌ِ یَستَهزِؤُن‌َ گویا برای تسلی خاطر رسولش که از جفای کفار و استهزاء و سخریه آنان دل تنگ میگردید باو خاطر نشان میکند که اگر اینکه جهّال جفاهای بسیار و نسبتهای ناروا و استهزاء و غیر آن بتو وارد میگردانند مردمان پیشینیان نیز چنین بودند که هر رسولی که بر آنان مبعوث میگردید او را مسخره و استهزاء میکردند بالاخره جزاء استهزاء بآنها داده شد و عذاب آنان را فرا گرفت.
قُل سِیرُوا فِی الأَرض‌ِ ثُم‌َّ انظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُکَذِّبِین‌َ خطاب برسولش نموده که باین مردمان لجوج متکبر که پیمبری تو را انکار میکنند بگو در زمین گردش کنید و چگونگی حال و علامت عذاب گذشته‌گان را ببینید که در اثر تکذیب پیمبران و ایذاء بآنها چگونه عذاب و سخط خداوندی آنان را فرا گرفته، ظاهرا آثار خرابی شهرستان عاد و ثمود

صفحه : 12
و غیر آنها در آن زمان باقی مانده بوده چنانچه تا حال هم در داستانها نوشته شده و ضبط گردیده.
قُل لِمَن ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ قُل لِلّه‌ِ کَتَب‌َ عَلی نَفسِه‌ِ الرَّحمَةَ گویا برای اثبات معاد مقدمة سؤالاتی که در کمون آن جواب نهفته مطرح مینماید و آن اینکه است که شاید خطاب برسولش نموده که مسلمیات آنها را مثل اعتراف آنها به اینکه که خدای تعالی مالک آسمانها و زمین است و دیگر همه را از قبل رحمت آفریده بگیر و بر آنها حجت قرار بده زیرا وقتی که از آنان سؤال نمودی چه کس آسمانها و زمین را آفریده خواهند گفت خدا بگو خدائی که برای آسایش و وجود شما عالم را مسخر گردانیده او آنکسی است که فضل و رحمت و افاضه بخلق و ایصال نفع بمستحقین در قضاء حتمی بر خود در حقیقة رحمانیتش ثابت و متمرکز گردانیده وقتی اینها قبول کردند بگو آنخدائی را که شما بوجود او معترفید بدانید که شما را بیهوده و برای حیات چهار روزه دنیوی نیافریده بلکه مقصد بالاتری در نظر گرفته، بگو:
لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ بلام (لَیَجمَعَنَّکُم) که متضمن قسم است و نون تأکید و کلمه (لا رَیب‌َ فِیه‌ِ) کلام را مؤکّد گردانیده که آنخدائیکه آسمانها و زمین را آفریده و رحمت ایصال بمستحق در حقیقت ذات او ثابت است البته شما را معدوم نمیگرداند بلکه پس از مرگ در محل‌ّ مناسب بخودتان شما را باقی میدارد تا روزی، روز رستاخیز که در آنروز تمام شماها را با هم جمع میگرداند و هر کسی را بکیفر عمل خود میرساند و آن روز حتما آمدنی است و شک‌ّ و ریبی در آن نیست و کسانیکه زیان کردند و سرمایه عمر دنیویشان را بیهوده بباد دادند ایمان نمیآورند.
آری ایمانست که منشأ و مبدء تمام فیوضات و منبع تمام کمالات و سر چشمه احسانات است اگر ایمان در قلب آدمی نفوذ نمود وی را بکارهای نیکو وامیدارد و او را از اعمال بد دور میگرداند.

صفحه : 13
وَ لَه‌ُ ما سَکَن‌َ فِی اللَّیل‌ِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ شب و روز که از طلوع و غروب خورشید ظهور و بروز مینماید بزرگ‌تر آیتی از آیات الهی است و چون نظام عالم طبیعت بسته‌گی بنور دارد و تمام موجودات زمینی از پرتو منظومه شمسی که بقدرت الهی برای نظام عالم مسخر گردیده‌اند نور افشانی میکنند و تمام موجودات تحت احاطه و قیومیت اویند اینکه است که در آخر آیه فرموده (وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ) بسمع حقّانی ناله مستمندان را میشنود و باحاطه علمی همه چیزها را میداند و بهر کسی بقدر احتیاجاتش حاجاتش را برمیآورد.
قُل أَ غَیرَ اللّه‌ِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ هُوَ یُطعِم‌ُ وَ لا یُطعَم‌ُ قُل إِنِّی أُمِرت‌ُ أَن أَکُون‌َ أَوَّل‌َ مَن أَسلَم‌َ وَ لا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ چون در اوائل پیدایش افراد بشر مثل زمان نوح [ع] بت پرستی بین مردم شایع بود و با اینکه حضرت نوح [ع] بنص قرآن مجید نهصد و پنجاه سال مردم را بیگانه پرستی دعوت مینمود از وی نپذیرفتند مگر چند نفری، و شاید یکی از اسباب بت پرستی آنها اینکه بوده که میدیدند در امور زندگانیشان احتیاجات بسیاری دارند از قبیل غذاء و لباس و مسکن و ازدواج و چیزهای دیگر و همان طوری که وسائل در دسترس آنها گذارده شده موانع بسیاری در پی او پدیدار است، و نیز شاید بفطرت توحیدشان میفهمیدند که مدبّری در کار هست که در مورد بیچارگی رو باو میآورند و امید باو دارند.
شاید بت پرستی از همین جا سر چشمه گرفته چون راهی برای شناسائی مبدء حقیقی نمی‌یافتند بگمان فاسدشان بعضی بتها را بشکل ستارگان که آنها را مدبّر عالم میدانستند یا چیزهای دیگری را منشأ اثر میپنداشتند پرستش میکردند اینکه است که در اینکه آیات و آیات بسیاری مردم را ارشاد میکند که آنکسی را که شما منشأ اثر میدانید آن آفریننده و پدید آورنده آسمانها و زمین است و آن خدای یکتا است و برسولش خطاب نموده که باینها بگو شما بیراهه

صفحه : 14
میروید چگونه شما غیر او را ولی و دوست خود میدانید در صورتی که او آسمانها و زمین را آفریده و او است که بشما طعام میدهد و خودش بی‌نیاز است و باینها خاطر نشان نماید که من مأمور گردیده‌ام که اول کسی باشم از کسانیکه تسلیم امر حق تعالی گردیده باشم و از مشرکین نبوده باشم.
قُل إِنِّی أَخاف‌ُ إِن عَصَیت‌ُ رَبِّی عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ، مَن یُصرَف عَنه‌ُ یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمَه‌ُ وَ ذلِک‌َ الفَوزُ المُبِین‌ُ خطاب دیگر برسولش نموده که باینها بگو و آنها را یادآوری نما که من که رسول و مورد نظر لطف پروردگارم میترسم که اگر پروردگار خود را عصیان کنم مبتلا کردم بعذاب بزرگ روز قیامت.
چون مشرکین در مقام اینکه بودند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بهر قیمتی تمام میشود در کیش خود درآورند و برای انجام آن حیله‌ها بکار میبردند شاید مقصود حضرتش چنین بوده که شما اینکه طمع را از من ببرید که ممکن باشد بدلخواه شما سخن گویم یا تابع شما گردم.
(مَن یُصرَف عَنه‌ُ) تا آخر شاید نظر برفع توهّم است که کسی گمان نکند که اینکه حکم یعنی عصیان عذاب عظیم را فقط برای شخص رسول ایجاب میکند نه برای همه کس در اینکه آیه خاطرنشان میکند که هر کس پیروی گناه نگردید و عصیان ننمود در روز عظیم قیامت مورد ترحّم الهی واقع میگردد و اختصاص بشخصی دون شخص دیگر ندارد.

صفحه : 15

[سوره الأنعام (6): آیات 17 تا 26]

اشاره

وَ إِن یَمسَسک‌َ اللّه‌ُ بِضُرٍّ فَلا کاشِف‌َ لَه‌ُ إِلاّ هُوَ وَ إِن یَمسَسک‌َ بِخَیرٍ فَهُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (17) وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ (18) قُل أَی‌ُّ شَی‌ءٍ أَکبَرُ شَهادَةً قُل‌ِ اللّه‌ُ شَهِیدٌ بَینِی وَ بَینَکُم وَ أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ هذَا القُرآن‌ُ لِأُنذِرَکُم بِه‌ِ وَ مَن بَلَغ‌َ أَ إِنَّکُم لَتَشهَدُون‌َ أَن‌َّ مَع‌َ اللّه‌ِ آلِهَةً أُخری قُل لا أَشهَدُ قُل إِنَّما هُوَ إِله‌ٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِی‌ءٌ مِمّا تُشرِکُون‌َ (19) الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَعرِفُونَه‌ُ کَما یَعرِفُون‌َ أَبناءَهُم‌ُ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ (20) وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو کَذَّب‌َ بِآیاتِه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الظّالِمُون‌َ (21)
وَ یَوم‌َ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم‌َّ نَقُول‌ُ لِلَّذِین‌َ أَشرَکُوا أَین‌َ شُرَکاؤُکُم‌ُ الَّذِین‌َ کُنتُم تَزعُمُون‌َ (22) ثُم‌َّ لَم تَکُن فِتنَتُهُم إِلاّ أَن قالُوا وَ اللّه‌ِ رَبِّنا ما کُنّا مُشرِکِین‌َ (23) انظُر کَیف‌َ کَذَبُوا عَلی أَنفُسِهِم وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ (24) وَ مِنهُم مَن یَستَمِع‌ُ إِلَیک‌َ وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه‌ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِن یَرَوا کُل‌َّ آیَةٍ لا یُؤمِنُوا بِها حَتّی إِذا جاؤُک‌َ یُجادِلُونَک‌َ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (25) وَ هُم یَنهَون‌َ عَنه‌ُ وَ یَنأَون‌َ عَنه‌ُ وَ إِن یُهلِکُون‌َ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون‌َ (26)

صفحه : 16

[ترجمه]

(ای رسول) اگر خدا بتو سختی برساند احدی نتواند آن را از تو بردارد مگر او و اگر بتو خیری و نفعی برساند پس او بر هر چیزی توانا است [17]
و او اله قاهر و غالب فوق بندگان خود است و او حکیم و درستکار و بینا است [18]
ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم بگو چه گواهی است که بزرگ‌تر باشد از گواهی خدا بگو خدا بین من و شما گواهست و اینکه قرآن بمن وحی گردیده شده تا اینکه شما را باو بترسانم آیا شما گواهی میدهید که با خدای یکتا خدایان دیگر هست، بگو من گواهی نمیدهم بگفتار شما بگو جز اینکه نیست که او خدائی است واحد و همانا من بیزار میباشم از آنچه شما شرک میآورید [19]
آن کسانی که بآنها کتاب عطاء نمودیم میشناسند پیغمبر را همان طوری که پسرهای خود را میشناسند آن کسانیکه بنفسهای خود زیان بردند پس آنها ایمان نمیآورند [20]
و کی است ظالم‌تر از کسیکه بخدا دروغ ببندد و افتراء بزند یا آیات او را تکذیب نماید بحقیقت ستمکاران رستگار نخواهند گردید [21]
یاد کن روز که تمام ستمکاران را محشور میگردانیم پس بآن کسانیکه شرک آوردند میگوئیم آنهائیکه گمان میکردید (شریک) حقّند کجایند [22]
پس از آن برای آنان راه عذری نبود مگر اینکه میگویند قسم بخدا که پروردگار ما است ما از شرک آورندگان نبودیم [23]
ببین چگونه بر نفس خودشان دروغ بستند و از آنان گم شد آنچه را که افتراء میزدند [24]
و بعضی از آنها بسخن تو گوش فرا دارند ولی پرده بر دلهای آنها قرار دادیم که فهم آنرا نتوانند کرد و بر گوشهای آنان سنگینی قرار دادیم و اگر ببینند هر معجزه‌ئی را که از تو میطلبند ایمان نخواهند آورد تا وقتی که نزد تو بیایند با تو مجادله میکنند و آنهائیکه کافر شدند میگویند نیست اینکه آیات مگر افسانه‌های پیشینیان [25]
و ایشان یعنی کفار باز میدارند مردم را از ایمان آوردن برسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم و خودشان هم دور میشوند که حرف او را نشنوند و هلاک نمیکنند مگر خودشان را و نمیدانند [26]

صفحه : 17

(توضیح آیات)

وَ إِن یَمسَسک‌َ اللّه‌ُ بِضُرٍّ فَلا کاشِف‌َ لَه‌ُ إِلّا هُوَ وَ إِن یَمسَسک‌َ بِخَیرٍ فَهُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ همین طوری که حق جل‌ّ و علا در آفرینش یگانه و یکتا است در دفع سختی‌ها نیز یگانه و یکتا است اگر عالمیان و جن و انس متفق گردند که دردی یا فقری بکسی برسانند نمیتوانند و نیز اگر بخواهند نفعی عاید غیر کنند و خدا نخواسته باشد قدرت ندارند، درد و دوا و نعمت و محنت از یک منبع تراوش می‌نماید

(اگر تیغ عالم بجنبد ز جای
نبرد رگی تا نخواهد خدای) او است قادر توانا که نفع و ضرر هر چیزی بدست قدرت او است.
وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ او قاهر و مستولی و فوق بندگان است، علم و قدرت و عزت و سلطنت او همه را فرا گرفته، موجودی یافت نمیگردد که از تحت قاهریت او خارج باشد و معنی قهر غلبه و اخذ از فوق است مثل اینکه گفته میشود (اخذتهم قهرا) گرفتم او را بشدت گرفتم بدون رضای او.
منسوب بخواجه عبد اللّه انصاری است که در کشف الاسرار در تفسیر (وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ) گفته: شکننده کام‌های بنده‌گانست و بذات و صفات زبر همه رهیگانست، درویشان را دولت دل و زندگانی جانست، نادریافته و نادیده عیانست، یک نفس با حق با دو گیتی ارزان است، یک دیدار از او بصد هزار جان رایگان است، یک طرفة العین انس با او خوشتر از جانست، او که گشته اینکه کار است در میان آتش نازانست، و او که از اینکه کار بی‌خبر است در حبس بشریت زندان است، الهی دیدار تو نزدیک است، لکن کار تابان نزدیکی بس باریک است الهی هر کس بر چیزی و من ندانم که بر چه‌ام بیم همه آن است که کی پدید آید که من که‌ام الهی چون او که بر یاد است بتو شاد است چرا بفریاد است، آنرا

صفحه : 18
که چون تو نگار باشد در بر، چون بانک قیامت آید چه خبر.
[پایان] قُل أَی‌ُّ شَی‌ءٍ أَکبَرُ شَهادَةً قُل‌ِ اللّه‌ُ شَهِیدٌ بَینِی وَ بَینَکُم در مجمع البیان از کلبی نقل کرده که در شأن نزول آیه گفته اهل مکه نزد رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند و گفتند آیا خدا رسولی غیر از تو نیافت ما احدی را نمی‌بینیم که تصدیق تو را کرده باشد و در آنچه میگوئی تو را تصدیق کند و ما از یهود و نصاری از پیمبری تو سؤال کردیم آنها گمان کردند که در کتابشان از پیغمبری تو ذکری نیست پس بما بنمایان کسی را که شهادت دهد که تو رسول خدائی چنانچه گمان میکنی اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه را نازل گردانید [پایان] که ای محمّد [ص] بگو گواهی کیست که از گواهی خدا بالاتر باشد و بگو خدا میان من و شما شاهد است که من در دعوی نبوّت صادقم و شما در تکذیب من کاذبید.
وَ أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ هذَا القُرآن‌ُ لِأُنذِرَکُم بِه‌ِ وَ مَن بَلَغ‌َ و باینها بگو گواه من همین قرآن است که شما را بآن بترسانم و نیز غیر از شما از عرب و عجم هر کسی که اینکه قرآن باو رسید او را بترسانم.
(من) عطف است به (کم) در (لِأُنذِرَکُم) یعنی اینکه قرآن بمن وحی گردیده که شما را و هر کسی که اینکه قرآن باو برسد بترسانم، از حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که فرموده ای مردم اینکه قرآن را از من برسانید و لو آیه‌ئی از آن باشد هر کس آیه‌ئی از کتاب اللّه را برساند امر خدا را رسانیده عمل بکنند یا نکنند.
از انس بن مالک نقل شده که چون اینکه آیه نازل گردید حضرت بکسری و قیصر و نجاشی و بهر جبّاری بود نوشت و آنها را بسوی خدا خواند برای اینکه بآنها رسیده باشد و بترسند از نافرمانی.

صفحه : 19
أَ إِنَّکُم لَتَشهَدُون‌َ أَن‌َّ مَع‌َ اللّه‌ِ آلِهَةً أُخری قُل لا أَشهَدُ قُل إِنَّما هُوَ إِله‌ٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِی‌ءٌ مِمّا تُشرِکُون‌َ پس از اینکه همه دلائل توحید که علی الدوام در نظر شما جلوه‌گر است شما توانید گواهی دهید که برای خدا شریکی است بگو من گواهی نمیدهم به اینکه که شما گواهی میدهید ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم باینها بگو جز اینکه نیست که پروردگار و اله عالم یکی است و من از آنچه شما شریک قرار میدهید بیزارم.
الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَعرِفُونَه‌ُ کَما یَعرِفُون‌َ أَبناءَهُم‌ُ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ از اول سوره تا اینجا در مقام اثبات الهیت و وحدت وجود و یگانگی ذات متعال خود او است، و از اینکه آیه ببعد آغاز حکایت اهل کتاب مینماید، از آیات بالا چنین استفاده شده و در تفاسیر آمده که مشرکین علی رغم رسول [ص] میگفتند ما از یهودیها و نصاری از حال تو سؤال نموده‌ایم که در کتاب آنها چیزی در باره تو آمده و آنان انکار نمودند، در اینکه آیه بیان مینماید و اشاره به اینکه که مشرکین دروغ میگویند آنهائیکه کتاب بآنها عطاء کرده‌ایم او را میشناسند همان طوری که پسرهایشان را میشناسند.
و در جای دیگر فرموده (الَّذِین‌َ یَتَّبِعُون‌َ الرَّسُول‌َ النَّبِی‌َّ الأُمِّی‌َّ الَّذِی یَجِدُونَه‌ُ مَکتُوباً عِندَهُم فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل‌ِ) از تفسیر قمی است که عمر بن الخطاب بعبد اللّه سلام گفت آیا محمّد [ص] را در کتب خود میشناسید، گفت آری بخدا سوگند او را بهمان صفاتی که خداوند در کتاب آسمانی ما برای ما توصیف نموده وقتی در بین شمایش دیدیم شناختیم همان طوری که یکی از ما بچه خود را وقتی با بچه‌ها بیند میشناسد، و بآن خدائی که من (إبن سلام) همیشه بذات او سوگند میخورم همانا معرفت من بمحمد بیشتر است از معرفت من بفرزندانم و مشرکین یا اهل کتاب بنفس خود خسران و زیان نمودند که با اینکه طور دانش انکار نموده و ایمان نمیآورند.

صفحه : 20
وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو کَذَّب‌َ بِآیاتِه‌ِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الظّالِمُون‌َ کیست ستمکارتر یعنی کافرتر از آنکسی که بخدا دروغ ببندد و آنان کسانی میباشند که در باره آنها فرموده (وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدنا عَلَیها آباءَنا وَ اللّه‌ُ أَمَرَنا بِها) یعنی وقتی عمل بدی میکردند میگفتند پدران خود را بر همین عمل یافتیم و خدا ما را باین عمل امر کرده، و نیز آنهائیکه آیات خدا را تکذیب کردند و گفتند اینها (أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ) است یعنی افسانه‌ها و داستانهای پیشینیان است یا معجزات پیمبران را حمل بسحر نمودند و تمام اینها ستمکارانند و بدرستیکه ستمکاران رستگار نمیشوند.
وَ یَوم‌َ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم‌َّ نَقُول‌ُ لِلَّذِین‌َ أَشرَکُوا أَین‌َ شُرَکاؤُکُم‌ُ الَّذِین‌َ کُنتُم تَزعُمُون‌َ (یوم) در اینجا ظرف است و متعلق بعامل مقدر و در معنی (اذکر) یعنی یاد کن مقصود از (یوم) روز قیامت است که خدای تعالی خبر میدهد که همه بدانند در آنروز همه افراد بشر از مؤمن و کافر و صالح و طالح و عابد و عاصی و عالم و جاهل و متقی و فاجر و غنی و فقیر، شاه و گدا و نیز تمام پیمبران با امّتشان چنانچه قرآن خبر میدهد همه با هم در صعید واحد جمع میکنند آنوقت از مصدر جلال خداوندی بمشرکین نداء میرسد شمائی که در دنیا برای من شریک قرار دادید شریکان شما کجایند که امروز که روز بیچارگی شما است بفریادتان برسند گویا میفرماید مگر نبود که شما آنها را پرستش مینمودید بگمان اینکه شفیع شما باشند ثُم‌َّ لَم تَکُن فِتنَتُهُم إِلّا أَن قالُوا وَ اللّه‌ِ رَبِّنا ما کُنّا مُشرِکِین‌َ، انظُر کَیف‌َ کَذَبُوا عَلی أَنفُسِهِم وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ بقولی مقصود از (فتنة) جواب است یعنی مشرکین جوابی ندارند مگر اینکه سوگند یاد میکنند که ما در دنیا مشرک نبودیم، و بقولی کلامی در تقدیر است یعنی نبود سر انجام مفتونی آنها و شیفتگیشان نسبت به بتها مگر اینکه چنین میگفتند.

صفحه : 21
خلاصه شاید از اینکه دو آیه مقصود چنین باشد که مشرکین وقتی در اثر شرکشان خود را در مهلکه بزرگی واقع می‌بینید و فرار گاهی برای خود نمی‌یابند بدروغ گوئی که عادت دیرینه‌شان بوده بگمان فاسدشان خواهند خود را از مهلکه نجات دهند، پس دو عمل انجام میدهند: یکی اقرار بوحدانیّت پروردگارشان و دیگر انکار شرکشان که گویند قسم بخدا پروردگار ما که ما مشرک نبودیم و حق تعالی برسولش خطاب میکند که ببین مشرکین چه مردمانی میباشند که خود را تکذیب مینمایند و آن بتهائی را که میپرستیدند و بخدا افتراء میزدند که شریک خدا میباشند از نظر آنها مفقود میگردند زیرا که روز قیامت روزی است که حقایق ظاهر میگردد و بر همه عیان میشود که ملک و مملکت مخصوص بپروردگار عالمیان است.
وَ مِنهُم مَن یَستَمِع‌ُ إِلَیک‌َ وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً أَن یَفقَهُوه‌ُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً الخ از کلبی نقل میکنند که در شأن نزول آیه گفته ابو سفیان و ولید و عتبه و شیبه و ابی بن خلف و نضر بن الحارث و حارث بن العامر آمدند و آیات قرآن را شنیدند و استماع نمودند و بیکدیگر گفتند اینکه محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم میخواند چگونه میدانید نضر گفت از جنس آن اساطیر است که من با شما میگویم و او مردی معاند و سخت خصومت بود پیوسته در مملکت عجم مسافرت مینمود و قصّه رستم و اسفندیار و امثال آنها را جمع میکرد و بر عرب میخواند وقتی از وی میپرسیدند که محمّد [ص] چه میگوید میگفت نمیدانم همین قدر میدانم که لب میجنباند ترهاتی میگوید از جنس (اساطیر اولین) ابو سفیان گفت بعضی از آن حق است و بعضی باطل، ابو جهل گفت کلّا همه باطل است اینکه است که آیه فرموده (وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّةً) (أَکِنَّةً) جمع کنان است مثل (اعنّة) که جمع عنان است یعنی در دل آنها پوشش است و در گوش آنان سنگینی است، گویا فرموده ای رسول دل از ایمان آوردن اینکه کافرین

صفحه : 22
معاندین ببر اینان هر آیتی و معجزه‌ئی ببینند ایمان نخواهند آورد و کار اینها اینکه است که خواهند با تو مجادله کنند و گویند اینها که تو میگوئی همان افسانه‌های پیشینیان است.
وَ هُم یَنهَون‌َ عَنه‌ُ وَ یَنأَون‌َ عَنه‌ُ وَ إِن یُهلِکُون‌َ إِلّا أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون‌َ در توجیه آیه سه قول نقل شده: 1- بیشتر مفسرین گفته‌اند که مردم را از او و از ایمان باو و استماع کلام او باز میدارند و خودشان نیز از او دوری میجویند.
2- آیه در باره ابو لهب آمده که در جماعتی حاضر بود و خواستند حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم را اذیت کنند یا طعن زنند او مانع گردید و نظر بخویشی که داشت نگذاشت باو اذیت کنند لکن خود را از او و ایمان باو باز داشت.
3- آیه در باره ابو طالب آمده که از حضرتش حمایت مینمود و نمیگذارد کسی باو اذیت کند لکن خودش بظاهر ایمان نیاورده بود، وقتی رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم باو گفت ای عمو چرا ایمان نمیآوری گفت میدانم صادقی لکن از ملامت مردم احتراز میکنم و ابیاتی از او نقل شده که دلالت واضح دارد که در باطن ایمان داشته و از خوف مشرکین ظاهر نمینموده.
[ابو الفتوح] در مجمع البیان اینکه قول سوم را با دلیل و برهان باطل گردانیده.

صفحه : 23

[سوره الأنعام (6): آیات 27 تا 34]

اشاره

وَ لَو تَری إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّب‌َ بِآیات‌ِ رَبِّنا وَ نَکُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (27) بَل بَدا لَهُم ما کانُوا یُخفُون‌َ مِن قَبل‌ُ وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه‌ُ وَ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ (28) وَ قالُوا إِن هِی‌َ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا وَ ما نَحن‌ُ بِمَبعُوثِین‌َ (29) وَ لَو تَری إِذ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِم قال‌َ أَ لَیس‌َ هذا بِالحَق‌ِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قال‌َ فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ (30) قَد خَسِرَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه‌ِ حَتّی إِذا جاءَتهُم‌ُ السّاعَةُ بَغتَةً قالُوا یا حَسرَتَنا عَلی ما فَرَّطنا فِیها وَ هُم یَحمِلُون‌َ أَوزارَهُم عَلی ظُهُورِهِم أَلا ساءَ ما یَزِرُون‌َ (31)
وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ لَعِب‌ٌ وَ لَهوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (32) قَد نَعلَم‌ُ إِنَّه‌ُ لَیَحزُنُک‌َ الَّذِی یَقُولُون‌َ فَإِنَّهُم لا یُکَذِّبُونَک‌َ وَ لکِن‌َّ الظّالِمِین‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ یَجحَدُون‌َ (33) وَ لَقَد کُذِّبَت رُسُل‌ٌ مِن قَبلِک‌َ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّی أَتاهُم نَصرُنا وَ لا مُبَدِّل‌َ لِکَلِمات‌ِ اللّه‌ِ وَ لَقَد جاءَک‌َ مِن نَبَإِ المُرسَلِین‌َ (34)

صفحه : 24

[ترجمه]

‌اگر تو (ای رسول) حال آنها را ببینی موقعی که در آتش می‌افتند میگویند ای کاش ما برگردانیده شویم بدنیا و بآیات پروردگارمان تکذیب نکنیم و از مؤمنین بوده باشیم [27]
نچنانست که گویند بلکه برای آنست که بر آنها ظاهر گردیده آنچه را که در دنیا مخفی میداشتند و اگر اینها برگردیده شوند بدنیا همانا عود میکنند بآنچه از آن نهی شده بودند و بحقیقت آنان دروغ گویانند [28]
و گفتند زندگانی نیست مگر همین حیات دنیا و ما مبعوث نخواهیم گردید [29]
و اگر تو حال آنها را به بینی وقتی که برای حساب نزد پروردگارشان بازداشته شوند و بآنها خطاب کردیم آیا اینکه زنده شدن حق نیست گویند آری قسم بپروردگار ما خدا گوید طعم عذاب را بچشید برای اینکه کافر گردیدید [30]
همانا ضرر و خسران بردند آنهائیکه بلقاء پروردگار تکذیب کردند تا اینکه آنان را بغتة بناگهانی فرا گرفت گویند ای وای بر ما و پریشانی ما بر تقصیرمان در دنیا و آن گناهان خود را بپشت خود برمیدارند آگاه باش که آن بد بار گرانی است [31]
و زندگانی دنیا نیست مگر بازیچه و بیهوده و همانا خانه آخرت برای پرهیزکاران بهتر است آیا شما چرا تعقل نمیکنید [32]
ما حقیقة میدانیم که کافرین بگفتارشان تو را محزون میگردانند اینان تو را تکذیب نمیکنند و لکن ستمکاران آیات خدا را تکذیب میکنند [33]
و بحقیقت پیمبران پیش از تو تکذیب گردیده شدند و آنها بر اذیت کافرین صبر کردند تا اینکه برای آنها آمد یاری کردن ما و وعده‌های خدا را تغییر دهنده‌ئی نیست و همانا (ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بعض از خبرهای رسولان پیش برای تو آمد [34]

صفحه : 25

(توضیح آیات)

وَ لَو تَری إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّب‌َ بِآیات‌ِ رَبِّنا وَ نَکُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ در اینکه آیات وصف حال کفار و مشرکین را مینماید که اینها وقتی در شرف آتش واقع گردند تمنّای بازگشت بدنیا و ایمان آوردن میکنند، شاید موقعی باشد که بر صراط میرسند که آن بالای جهنّم است، و گفته‌اند علی بمعنی فی است مثل قوله تعالی (عَلی مُلک‌ِ سُلَیمان‌َ) (وَ لَو تَری) جواب (لو) محذوف است و در تقدیر (لرأیت امرا هائلا) و اینکه جواب برای عظمت مطلب و تفخیم حذف شده.
خلاصه وقتی کفار خود را در عذاب معاینه می‌بینند پس از اظهار ندامت و پشیمانی آرزو میکنند که کاش ما را بدنیا برمیگردانیدند و ما بآیات پروردگارمان تکذیب نمیکردیم و از مؤمنین و شایسته‌گان بودیم پس از آنکه آنان بعیان عذاب را میبینند و تصمیم قطعی میگیرند که به آیات پروردگارشان دروغ نبندند خدای تعالی که عالم باسرار و نهان است در آیه بعد آنان را تکذیب مینمایند.
بَل بَدا لَهُم ما کانُوا یُخفُون‌َ مِن قَبل‌ُ وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه‌ُ وَ إِنَّهُم لَکاذِبُون‌َ در آیه چهار قول است [سخنان مفسرین در توجیه آیه] 1- بر آنها از اعمالشان ظاهر میگردد آنچه را که علماء آنها از کتابشان از جهّال و ضعفاء مخفی داشتند آنوقت دشمنی ضعفاء بر علمائشان ظاهر میگردد 2- از اعمالشان ظاهر میگردد آنچه را که مخفی داشتند به اینکه که اعضاء و جوارح بر اعمالشان شهادت میدهند 3- برای تابعین از گمراهان ظاهر میگردد آنچه را که رؤساء آنها از تابعین

صفحه : 26
خود مخفی میکردند از امر بعث و نشور یعنی قیامت زیرا که باین آیه متصل است قوله تعالی (إِن هِی‌َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا) 4- مقصود ظاهر شدن عقوبت کفرشان است یعنی فضیحت آنها ظاهر میگردد و پرده آبروی آنها پاره میشود خلاصه آیه خبر میدهد که در روز قیامت وقتی پرده از کارها برداشته شد و کفار فضیحت و رسوائی خود را معاینه مینمایند و اوضاع قیامت و آن عذابهای کذائی را بعیان می‌بینند آرزو میکنند که اگر ما را بدنیا برمیگردانیدند مؤمن پاک میگردیدیم خدای تعالی در اینکه آیه سخن آنها را ردّ میکند که من عالمم بحقیقت آنها و خباثت نفس آنان را میدانم که آنها طوری میباشند که بفرض اگر بدنیا بر گردند اینها بهمان حال اولیه‌شان برمیگردند همانا اینان دروغگویانند وَ قالُوا إِن هِی‌َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا وَ ما نَحن‌ُ بِمَبعُوثِین‌َ ظاهرا واو (وَ قالُوا) آیه را مرتبط میگرداند بآیه بالا، و شاید مقصود چنین باشد که اینهائیکه آرزو میکنند بازگردیدن بدنیا را کسانی میباشند که بکلی منکر بعث و زنده شدن در قیامت بودند و گمان میکردند که (مات فات) کسی که مرد فانی گردید و دیگر در هیچ نشأه‌ئی وجود پیدا نمیکند چون بر خلاف عادت روزگار است، اینکه است که در اینکه آیات خدائی که عالم باسرار است خاطر نشان میکند که چنان غفلت و نفس پرستی در روحیه اینان چیره گردیده و آن حقیقت انسانیه و آن نفس ناطقه که بآن میتوانستند خوب و بد و حق و باطل را از هم تمیز بدهند بکلی فاسد گردیده اینکه است که جهنّم جایگاه همیشه‌گی آنها گردیده و اگر بفرض محال بدنیا باز گردند بهمان اعمال سابقشان عود خواهند نمود.
وَ لَو تَری إِذ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِم قال‌َ أَ لَیس‌َ هذا بِالحَق‌ِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قال‌َ فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ یعنی کفار را بر حق تعالی عرضه میکنند و آن موقع حساب است که بایستی

صفحه : 27
تمام مکلفین در دیوان حکومت عدل الهی برای حساب حاضر گردند بعضی از مفسرین گفته اینکه عرض اکبر است چنانچه در جای دیگر گفته (وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّک‌َ صَفًّا) عرض دو قسم است: یکی عرض علی النار در معرض آتش واقع گردیدن، و دیگر عرض (علی الجبار) قوله تعالی (وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّک‌َ) (یَومَئِذٍ تُعرَضُون‌َ لا تَخفی مِنکُم خافِیَةٌ) و عرض بر جبّار اصعب من العرض علی النار) زیرا که نار مأمور است و عملی انجام نمیدهد مگر باذن پروردگار و صاحب امر خدای تعالی است، و در بعضی اخبار روایت شده که (بنده در موقف حساب نزد پروردگار میایستد و از اعمال و افعال وی سؤال میکند حتّی اینکه متحیر میگردد و حیاتش منقطع میشود بطوریکه میگوید پروردگار من اگر مرا بسوی آتش بفرستی آسان‌تر است بر من از حساب تو و بروایت دیگر از نبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده روز قیامت بنده را در سه موقع در معرض حساب وامیدارند، دو موقف آن جدال و عذرهائی است که هر کس برای گناهان خود میآورد و موقف سوم آنمحلی است که نامه اعمال بدست راست یا بدست چپ داده میشود و بقولی مقصود از (وُقِفُوا عَلی رَبِّهِم) موقعی است که پروردگارشان را بطور ضرورت میشناسند مثل اینکه گفته میشود، من بر کلام فلانی مطلع گردیدم، و بقولی (وقفوا) یعنی مطّلع میگردند بر سؤال و توبیخ پروردگارشان و اینکه قول را مؤکّد میگرداند قوله تعالی (أَ لَیس‌َ هذا بِالحَق‌ِّ) پس از آن خدای تعالی میگوید (فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ) (قال) اول جواب (اذ) میباشد در (إِذ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِم) که گویند (بلی و ربّهم) و (قال) دوم جواب خدا است که بآنها میگوید (فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ) پس اکنون عذاب را بچشید بسبب آنچه بودید که نمیگرویدید بآن.

صفحه : 28
قَد خَسِرَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه‌ِ حَتّی إِذا جاءَتهُم‌ُ السّاعَةُ بَغتَةً آنهائیکه لقاء ثواب خدای تعالی را انکار میکردند یعنی منکر معاد بودند اینان خسران و زیان بردند و عمر گران بهای خود را ببازیچه از دست دادند و زنده شدن ثانوی را دروغ پنداشتند و زاد و توشه‌ئی برای مسافرت بچنین روزی که از قبر بمیعاد پروردگارشان خوانده میشوند برنداشتند و ندانستند که بایستی برای حساب و جزاء و پاداش اعمال در حضور پروردگارشان ایستادگی نمایند اینان عمر خود را بغفلت گذرانیدند تا اینکه بغتة موقع ساعت قیامت رسید و بر اینان جز حسرت و ندامت چیزی باقی نمانده آنوقت میگویند:
قالُوا یا حَسرَتَنا عَلی ما فَرَّطنا فِیها وَ هُم یَحمِلُون‌َ أَوزارَهُم عَلی ظُهُورِهِم أَلا ساءَ ما یَزِرُون‌َ گویند اینکه حسرت و ندامت وقتی بکافرین دست میدهد که منزلهائی که در بهشت برای آنها مهیا شده بود بکافرین ارائه میدهند، از حضرت رسول [ص] روایت شده که در تفسیر اینکه آیه فرموده: اهل جهنّم منزلهای خود را در بهشت می‌بینند و حسرت میخورند و میگویند وا حسرتا و دریغا که در دنیا آخرت را بدنیا و ایمان را بکفر فروختیم.
مفسرین گفته‌اند روز قیامت وقتی کافرین از قبرها بیرون میآیند آن اعمال خبیثشان بصورت سیاه بد صورتی در نظرشان میآید باو میگویند تو کیستی میگوید من عمل خبیث توأم که تو در دنیا باعمال بدت حامل من بودی یعنی مرا بشهوت و لذّات برداشته بودی امروز هم مرا بردار گوید من طاقت ندارم گوید چاره نداری بر پشت او در آید و بار بر او شود اینکه است که پروردگار عالمیان گوید (وَ هُم یَحمِلُون‌َ أَوزارَهُم عَلی ظُهُورِهِم) و آن بد وزر و وبالی است که باید کافرین حمل نمایند.
و حال مؤمن بر عکس آن است که وقتی از خاک بیرون آید عمل صالح وی بصورت روحانی خوشبو برابر او میآید و میگوید آیا مرا میشناسی میگوید

صفحه : 29
نه امّا شخص روحانی هستی و بسیار خوش صورت و خوشبوئی پس میگوید من عمل صالح توأم در دنیا تو مرکب من بودی امروز من مرکب توأم بر من سوار شو و بسوی بهشت رو اینکه است که رب العالمین فرموده (یَوم‌َ نَحشُرُ المُتَّقِین‌َ إِلَی الرَّحمن‌ِ وَفداً) یعنی بسوی پروردگار عالمیان سواره میروند.
وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا لَعِب‌ٌ وَ لَهوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ اینکه دنیا نه پاینده است و نه پسندیده بلکه دار غرور و باطل است و تمام اجزاء آن باطل و فریبنده‌اند و خانه محنت و بلاء است نه خانه آسایش و استواء و کسیکه حقیقت دنیا را شناخت نه بر فقدان آن محزون میگردد و نه از اقبال او خورسند و آخرت دار بقاء است و بلاء و آفات دنیا سبب راحتی آخرت است و ثواب آن عوض آفات دنیا است و منسوب بخواجه عبد اللّه انصاری است که از نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکند که فرموده
(الّا و ان‌ّ اللّه خلق الدنیا دار بلوی، و الاخرة دار عقبی، فجعل بلوی الدنیا لثواب الاخرة سببا، و ثواب الاخرة من بلوی الدنیا عوضا، فاحذروا حلاوة رضاعها لمرارة قطامها «و اهجروا لذیذ عاجلها لکریه آجلها، و لا تسعوا فی عمران دار قد قضی اللّه خرابها، و لا تواصلوها و قد اراد اللّه منکم اجتنابها، فتکونوا لسخطه متعرضین و لعقوبته مستحقین
الحدیث بطوله» [پایان] خلاصه شاید آیه در جواب منکرین معاد آمده که میگفتند (ما هِی‌َ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا) و گفته دنیا چیزی نیست مگر لهو و لعب مثل بازی بچه‌گان که باشیاء ناچیز دلخوش میباشند.
قَد نَعلَم‌ُ إِنَّه‌ُ لَیَحزُنُک‌َ الَّذِی یَقُولُون‌َ الخ ترجمه آیه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه آیه برسولش تسلی میدهد که تو از گفتار نکوهیده مشرکین محزون مباش که نسبت سحر و دروغ بتو میدهند اگر خوب بنگری تو را تکذیب نمیکنند لکن ستمکاران بآیات خدا جحود میکنند و تو همان طوری که پیمبران گذشته بر جفای

صفحه : 30
کفار صبر کردند باید صبر کنی تا وقتی ما تو را یاری نمائیم و خبرهای پیمبران پیش را برای تو ذکر نمودیم.

[سوره الأنعام (6): آیات 35 تا 45]

اشاره

وَ إِن کان‌َ کَبُرَ عَلَیک‌َ إِعراضُهُم فَإِن‌ِ استَطَعت‌َ أَن تَبتَغِی‌َ نَفَقاً فِی الأَرض‌ِ أَو سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأتِیَهُم بِآیَةٍ وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَمَعَهُم عَلَی الهُدی فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ الجاهِلِین‌َ (35) إِنَّما یَستَجِیب‌ُ الَّذِین‌َ یَسمَعُون‌َ وَ المَوتی یَبعَثُهُم‌ُ اللّه‌ُ ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ یُرجَعُون‌َ (36) وَ قالُوا لَو لا نُزِّل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ قُل إِن‌َّ اللّه‌َ قادِرٌ عَلی أَن یُنَزِّل‌َ آیَةً وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ (37) وَ ما مِن دَابَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیه‌ِ إِلاّ أُمَم‌ٌ أَمثالُکُم ما فَرَّطنا فِی الکِتاب‌ِ مِن شَی‌ءٍ ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم یُحشَرُون‌َ (38) وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُم‌ٌّ وَ بُکم‌ٌ فِی الظُّلُمات‌ِ مَن یَشَأِ اللّه‌ُ یُضلِله‌ُ وَ مَن یَشَأ یَجعَله‌ُ عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (39)
قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب‌ُ اللّه‌ِ أَو أَتَتکُم‌ُ السّاعَةُ أَ غَیرَ اللّه‌ِ تَدعُون‌َ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (40) بَل إِیّاه‌ُ تَدعُون‌َ فَیَکشِف‌ُ ما تَدعُون‌َ إِلَیه‌ِ إِن شاءَ وَ تَنسَون‌َ ما تُشرِکُون‌َ (41) وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَأَخَذناهُم بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُون‌َ (42) فَلَو لا إِذ جاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِن قَسَت قُلُوبُهُم وَ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (43) فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه‌ِ فَتَحنا عَلَیهِم أَبواب‌َ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذناهُم بَغتَةً فَإِذا هُم مُبلِسُون‌َ (44)
فَقُطِع‌َ دابِرُ القَوم‌ِ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا وَ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (45)

صفحه : 31

[ترجمه آیات]

ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اگر اعراض کافرین بر تو بزرگ است، اگر قدرت داری در زمین سوراخی طلب کنی یا نردبانی که بآسمان بالا روی و برای آنها آیتی بیابی که آنها را بایمان ناچار گرداند بکن و اگر خدا میخواست آنها را بر هدایت جمع میکرد، پس تو از جاهلین نبوده باش (که ایمان اجباری منافی حکمت است) [35]
تنها کسانیکه گوش شنوا دارند و کلام تو را استماع میکنند اجابت مینمایند و خدا مردگان را بر می‌انگیزاند پس از آن بسوی جزاء و مکافات باز گردانیده شوند [36]
کافرین گفتند چرا بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیتی از جانب خدا نازل نمیگردد بگو همانا خدا قدرت دارد آیتی نازل کند و لکن بیشتر آنها نمیدانند [37]
و در زمین نه جنبنده‌ئی و نه طائری است که بدو بال خود طیران کند مگر اینکه همه‌گی طائفه‌هائی هستند امثال شما ما در کتاب آفرینش هیچ چیزی را وا نگذاشته‌ایم پس از آن بسوی پروردگارشان محشور میشوند [38]
و آنکسانی که آیات ما را تکذیب کردند در تاریکیها کر و گنگند کسی را که خدا بخواهد در تاریکیها در گمراهی وا میگذارد و کسی را که بخواهد او را بر راه مستقیم قرار میدهد [39]
بگو آیا چه می‌بینید که اگر عذاب خدا آمد یا ساعت قیامت رسید آیا غیر خدا را میخوانید اگر راست میگوئید [40]

صفحه : 32
نچنان است بلکه در آن هنگام فقط خدا را میخوانید تا اینکه اگر مشیتش قرار گرفت شما را از سختی برهاند و آنچه را که با خدا شریک گردانیده بودید فراموش میکنید [41]
و ما پیش از تو پیمبرانی بسوی امتهائی فرستاده بودیم و کافرین را ببلاء و مصیبتها مبتلاشان گردانیدیم که شاید بدرگاه خدا گریه و تضرع کنند [42]
وقتی بلای ما بآنها رسید تضرع نکردند و لکن قلبهای آنان سخت گردیده بود و شیطان اعمال آنها را زینت داده [43]
و چون فراموش کردند آنچه را که بآنها پند داده شده بودند ما برای آنها درهای هر خیری را گشودیم تا وقتی که بآنچه بآنها عطا شده بود خوشحال شدند ناگهان آنها را گرفتیم پس ایشان نا امید و پشیمان گردیدند [44]
پس قطع گردیده شد دنباله جماعتی از آنهائیکه ستم نمودند و حمد و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است [45]

صفحه : 33

(توضیح آیات)

وَ إِن کان‌َ کَبُرَ عَلَیک‌َ إِعراضُهُم فَإِن‌ِ استَطَعت‌َ أَن تَبتَغِی‌َ نَفَقاً فِی الأَرض‌ِ أَو سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأتِیَهُم بِآیَةٍ وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَمَعَهُم عَلَی الهُدی چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسیار بر ایمان آوردن کفار حریص بود گویا در اینکه آیات پیمبرش را دل خوش میگرداند و گویا فرموده ای رسول ما میدانیم که تو در امر رسالت چه قدر کوشش و پایداری مینمائی و آنچه اینکه کافرین و مشرکین در باره تو نسبت سحر و کذب و انکار میدهند از ما پوشیده نیست و تو بقدری در نجات یافتن و ایمان آوردن آنها کوشش میکنی که اگر توانا بودی که زمین را سوراخ نمائی در قعر زمین روی یا بآسمان بالا روی و آیت و معجزه‌ئی برای آنها بیاوری خود را برای هدایت آنان بچنین زحمات میانداختی لکن باید بدانی که اگر خدا میخواست اینها را بر هدایت شدن جمع مینمود یعنی همه را هدایت میکرد.
فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ الجاهِلِین‌َ بظاهر آیه خطاب برسول است که تو مثل جهّال و بیخردان که اطلاع از سرّ قضاء و حقایق ندارند غم بیجا نخور و خود را بتعب نینداز امور عالم بدست قدرت و صلاح دید ما انجام میپذیرد.
لکن چنانچه بعضی از مفسرین در توجیه آیه گفته‌اند آیه نظیر آیات دیگری است مثل قوله تعالی (وَ لا تَکُن لِلخائِنِین‌َ خَصِیماً) (وَ لا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ) و غیر اینها که مخاطب شخص رسول نیست بلکه مخاطب هر عاقل و بالغی است از بشر و قضیه از باب شدّت اهتمام بآن بصورت خطاب اداء شده و اینکه از قبیل مثال معروف است که گفته‌اند (ایّاک اعنی و اسمعی یا جاره) زیرا که ممکن نیست چنین خطابی بشخص رسول بشود و اینکه توجیه با بیانیکه کردیم بمعنی نزدیک‌تر است. [مهدی الهی قمشه‌ئی]

صفحه : 34
إِنَّما یَستَجِیب‌ُ الَّذِین‌َ یَسمَعُون‌َ وَ المَوتی یَبعَثُهُم‌ُ اللّه‌ُ ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ یُرجَعُون‌َ شاید آیه برای رفع طمع رسولش باشد که تو خود را بزحمت نینداز بهمان اندازه‌ئی که موظف بر تبلیغ میباشی پا فشاری نما نه زیادتر زیرا که اینکه کفار گوش شنوا ندارند، گوش دارند ولی نمیشنوند چشم دارند و نمی‌بینند زیرا که پروردگار بر گوش آنها مهر شقاوت نهاده کلام تو را میشنوند لکن استماع نمیکنند و مؤمنین کسانی میباشند که کلام تو را استماع میکنند و بر طبق آن عمل مینمایند و اهل سماع زندگانند و اهل خطاب و جواب ایشانند و باقی مرده‌گانند (وَ المَوتی یَبعَثُهُم‌ُ اللّه‌ُ) شاید مقصود اینکه باشد چنانچه بعضی گفته‌اند که در قیامت خدای تعالی آنها را مبعوث میگرداند و آنان را بسوی دار جزاء بازگشت میدهد تا اینکه بجزای اعمال نکوهیده خود برسند.
بقول دیگر کافر مثل میت است دعوت تو را اجابت نمیکند تا آنکه او را در قیامت مبعوث گردانند و او ملجأ گردد بایمان و در آنوقت ایمان بآنها نفع نمیدهد.
وَ قالُوا لَو لا نُزِّل‌َ عَلَیه‌ِ آیَةٌ مِن رَبِّه‌ِ قُل إِن‌َّ اللّه‌َ قادِرٌ عَلی أَن یُنَزِّل‌َ آیَةً وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ قریش گفتند چرا خدا بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم معجزه‌ئی نمیفرستد یا ملکی با او نازل نمیگردد که بر او گواهی دهد، ای رسول بآنها بگو خدا بر هر گونه معجزه‌ئی که بخواهد بفرستد قدرت دارد لکن شما نمیدانید اگر ملک نازل کند (لَقُضِی‌َ الأَمرُ ثُم‌َّ لا یُنظَرُون‌َ) شاید مقصود چنین باشد که اگر آنچه شما از معجزات میطلبید خدا عطاء کند در صورتی که میداند با اینکه حال باز ایمان نخواهید آورد و ایمان نیاوردن شما ایجاب عذاب استیصالی میکند همین طوری که در زمان پیمبران پیشین که خواهش معجزه معیّن مینمودند بشرط ایمان آوردنشان پس از اینکه اتمام حجت میشد و ایمان نمیآوردند عذاب دنیوی را باضافه بر عذاب اخروی بر خود ایجاب

صفحه : 35
مینمودند زیرا که سنت الهی بر اینکه است که برای درخواست کنندگان معجزه در صورت ایمان نیاوردنشان عذاب بفرستد مثل معجزات نوح و هود و صالح و غیر اینها و مؤید اینکه توجیه قوله تعالی (قُل لَو أَن‌َّ عِندِی ما تَستَعجِلُون‌َ بِه‌ِ لَقُضِی‌َ الأَمرُ بَینِی وَ بَینَکُم) سوره انعام آیه 58، و چون پیمبر شما (رحمة للعالمین است) در زمان او عذاب استیصالی که همه را از کوچک و بزرگ مقصّر و غیر مقصر را فرا گیرد صلاح نیست اینکه است که از اینکه قبیل معجزاتیکه شما درخواست میکنید در قضای الهی مقرّر نگردیده وَ ما مِن دَابَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیه‌ِ إِلّا أُمَم‌ٌ أَمثالُکُم در زمین هیچ جنبنده‌ئی نیست از حیوانات نه آنهائیکه در زمینند و نه پرنده‌گان که بدو بال پرواز میکنند مگر اینکه آنها نیز جماعتی هستند مثل شما [سخنان مفسرین در توجیه آیه] 1- مثل شما مخلوق و مرزوق آفریده شده‌اند.
2- وجه تشبیه اینکه است که اینکه حیوانات مثل شما اجناس و انواع و اصناف و اشکال مختلفه دارند و بین آنها توالد و تناسل است و نر و ماده دارند 3- همین طوری که در خلقت شما حسن زیبا و کریه منظر هست بین حیوانات نیز اینکه طور اختلافات در حسن و قبح نیز موجود است و اینها دلیل است که برای آنها نیز خالق قادر حکیمی است.
4- حیوانات مثل شما زنده‌اند و مثل شما میمیرند و مثل شما زنده میشوند و زنده شدن آنها برای اینکه است که حق هر ذی حقی را بصاحبش برساند و هیچ مظلومی از حق خود محروم نگردد.
و از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکند که فرموده روز قیامت گوسفند شاخ داری که بگوسفند بی‌شاخ اذیت کرده ویرا میآورند که از وی تقاص کند یعنی بآن گوسفند شاخ‌دار شاخ زند اینکه است عدل الهی.
بروایت ابو هریره در حدیث است که چون روز قیامت بپا شود میزان عدل الهی را بیاویزند

صفحه : 36
و از قبل رب‌ّ العزة منادی نداء کند هر مظلومی که حقی بر ظالم دارد داد خود را بخواهد و قسم بعزت من اگر امروز مثقال ذره‌ئی ظلم ظالمی برود من کرده باشم آنگاه حق تعالی جمله حیوانات را حاضر گرداند تا از یکدیگر عوض ستمی که بر وی شده باشد بخواهد و بین آنها بعدل حکم نماید پس از آن بآنها گوید خاک شوید همه خاک گردند. عطاء گفته اینکه است که کافرین گویند کاش ما خاک بودیم ما فَرَّطنا فِی الکِتاب‌ِ مِن شَی‌ءٍ بیشتر مفسرین گفته‌اند مقصود از کتاب لوح محفوظ است یعنی آنچه از ابتداء آفرینش تا انتهاء واقع میشود در لوح محفوظ و دفتر آفرینش ثبت و ضبط است قوله تعالی در سورة الحدید آیه 22 (ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها إِن‌َّ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیرٌ) ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم یُحشَرُون‌َ از اینکه آیه چنین استفاده میشود که تمام حیوانان در روز معاد محشور میگردند، از بعضی از مفسرین است که گفته تفکر عمیق در اطوار زندگانی حیوانات و شئون حیاتی آنها با در نظر گرفتن حالات مختلفی که هر نوعی از انواع حیوانات در مسیر زندگانی خود میگیرند ما را بر اینکه نکته واقف میگرداند که حیوانات مثل انسان دارای آراء مختلف فردی و اجتماعی میباشند و چون بیان آن دانشمند خیلی مفصل است از تفصیل آن خودداری مینمائیم.
خلاصه‌اش اینکه است که همان طوری که انسان در طلب غذاء و ازدواج و حفظ اولاد و رفع مضارّ کوشش میکند و چنانچه می‌بینیم بعضی از حیوانات حیله‌هائی در مقاصدشان بکار میبرند که هرگز عقل بشر آنرا درک نمیکند و اعمالیکه از بعضی از حیوانات مثل مورچه، زنبور عسل، موریانه، و امثال اینها بروز میکند عقل بشر متحیّر میگردد و نیز داستان هدهد و خبر دادنش از شهر سبا و غیر اینها شاهد بر اینکه است، اینکه است که قرآن کریم در سوره جاثیه آیه 4 فرموده (وَ فِی خَلقِکُم وَ ما یَبُث‌ُّ مِن دابَّةٍ آیات‌ٌ لِقَوم‌ٍ یُوقِنُون‌َ)

صفحه : 37
یعنی در خلقت شما و سایر جنبندگان همانا آیاتی است برای مردمی که یقین میکنند. و اختلافاتیکه در حیوانات دیده میشود بما میفهماند که حیوانات نیز مثل ما احکامی دارند که خیر و شر و عدالت و ظلم را تشخیص میدهند پس میگوئیم نه تنها اینکه اختلافات در زندگانی دنیای آنها تأثیر دارد بلکه در سعادت و شقاوت اخرویش نیز مؤثر است زیرا که ملاک در خوبی و بدی قیامت و حساب و کیفر اعمال عدالت و ظلم است پس چرا همین سخن را در باره حیوانات نگوئیم که حیوانات هم مثل انسان حشری دارد تا آنجا که گفته:
آیا حیوانات مثل انسان حشری دارند یا نه قوله تعالی (ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم یُحشَرُون‌َ) (وَ إِذَا الوُحُوش‌ُ حُشِرَت) سوره کورت آیه 5، بلکه از آیات بسیار دیگر استفاده میشود که نه تنها انسان و حیوانات محشور میگردند بلکه آسمانها و زمین و آفتاب و ماه و ستارگان و جن و سنگها و بتها و باقی شرکائی که مشرکین پرستش مینمودند همه محشور میگردند.
[پایان] آری از آیات قرآن چنین استفاده میشود که در روز معاد تمام موجودات با هم جمع میشوند (یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ وَ بَرَزُوا لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ) سوره ابراهیم آیه 49، (وَ الأَرض‌ُ جَمِیعاً قَبضَتُه‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ السَّماوات‌ُ مَطوِیّات‌ٌ بِیَمِینِه‌ِ، وَ جُمِع‌َ الشَّمس‌ُ وَ القَمَرُ) اگر چه در خصوص غیر انسان و حیوانات بلفظ حشر نیامده لکن میتوان گفت شاید اینکه آیات اشاره بکاملیت و جامعیت قیامت باشد نه حشر برای حساب اعمال که مخصوص بجن و انس است چنانچه فرموده (یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ) و نظر بهمان کمال و تمامیت قیامت دارد که در باره او است (وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) سوره عنکبوت آیه 64، یعنی تمام اجزاء آن صاحب حیاتند حتّی زمین (یَومَئِذٍ تُحَدِّث‌ُ أَخبارَها) سوره زلزلت، اجزاء بدن آدمی که بر علیه او شهادت میدهند، چگونه چنین نباشد در صورتی که آخرت غایت و نتیجه دنیا است و نیز بقاعده (کل شی‌ء یرجع الی اصله) و قوله تعالی (کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ) نهایت و انتهای هر شیئی همان بدایت

صفحه : 38
وی است اینکه است که دنیا دار تکامل نامیده شده و آخرت دار رسیدن بکمال خلاصه وقتی آیات را با هم جمع کنیم از مجموعش چنین استفاده میشود که عالم دنیا چون سیر استکمالی خود را بانتهاء میرساند هر چیزی از افراد بشر و جن و حیوانات و نباتات و جمادات اینکه عالم بکمال رسیده و همه صاحب حیات و سخنگو میگردند چنانچه آیه خاطر نشان نموده که آخرت عالم حیات است یعنی آخرت روزی است که هر چیزی بمنتهای کمال لایق بخود خواهد رسید و بنا بر اینکه توجیه که در قیامت همه اشیاء با هم جمعند حتّی جمادات معلوم میشود که در آن وقت یک نوع وحدت جمعی تشکیل میگردد و همه اشیاء صاحب حیات و سخن گو میگردند دیگر لازم نیست گفته شود حشر حیوانات مثل حشر انسان است که بایستی در موقف حساب و کتاب قیام نماید.
و بنا بر اینکه توجیه مقصود از آیه بالا که حیوانات اممی میباشند مثل شما (ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم یُحشَرُون‌َ) شاید چنین باشد که همین طوری که برای وجود شما غایتی است که بالاخره بآن خواهید رسید حیوانات را نیز غایت و فائده‌ئی است که بآن خواهند رسید، و مقصود از حشر جمع شدن همه اشیاء و حیوانات است در قیامت زیرا که قیامت ما فوق تمام عوالمی است که بشر در سیر تکوینی خود از آن گذشته و بما فوق آن رسیده و قیامت یک تحولی است بما فوق عالم دنیا و فوق آن است و مسلّم و معلوم است که هر ما فوقی جامع و حاوی مراتب زیرین خود خواهد بود، و از جمله موجودات اینکه عالم حیوانانند شاید آنان هم تحول نموده و بکمال لایق بخود برسند، و اللّه العالم باسرار کلامه.
وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُم‌ٌّ وَ بُکم‌ٌ فِی الظُّلُمات‌ِ مَن یَشَأِ اللّه‌ُ یُضلِله‌ُ وَ مَن یَشَأ یَجعَله‌ُ عَلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ، تا آخر آیه بعد چون اینکه آیات ترجمه شده و واضح است دیگر محتاج بتوضیح نیست.
وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم‌ٍ مِن قَبلِک‌َ فَأَخَذناهُم بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُون‌َ (بأساء) سختی و فقر و قحطی و امثال چنین آفتها است و (ضراء) بیماریها

صفحه : 39
و ناروائیها و ناراحتیهای جسمانی را گویند، در اینکه آیه خدای مهربان خبر میدهد که برای تنبیه بشر را مبتلا میگرداند بآفتها و بلاها و مصیبتها و جنگ و اسارت و غیر اینها که شاید بآن فطرت توحیدی که در روحیه هر بشری نهفته شده بخود آید و دست تضرع و نیازمندی بسوی بینیاز مطلق برآورد و از شرک بوحدت آیند و از او نجات طلبند.
فَلَو لا إِذ جاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِن قَسَت قُلُوبُهُم وَ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ آیه اشاره است به اینکه که بقدری قساوت و سیاهی دل کافرین را فرا گرفته که در چنین حال بیچارگی و اضطرار هم قلب تاریک و روح کثیفشان رقت پیدا نمیکند و روی تضرع و التجاء بمبدءشان نمیآورند و شیطان آن اعمال بدشان و اخلاق نکوهیده‌شان را از کبر و نخوت و حسد در نظرشان زینت داده و عملشان را چون در خور شهواتشانست نیکو مینمایاند بطوریکه آن فطرت توحیدشان را فراموش نموده‌اند فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه‌ِ فَتَحنا عَلَیهِم أَبواب‌َ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذناهُم بَغتَةً فَإِذا هُم مُبلِسُون‌َ گویا خدای جلیل خبر میدهد و خاطر نشان میکند که ما همه طور اسباب هدایت کافرین و مشرکین را فراهم نمودیم شاید از کفر و جحود بآیات ما باز ایستند و رقت قلب پیدا نمایند باضافه از ارسال پیمبران و انزال کتب اسباب هدایت آنها را فراهم نمودیم حتّی آنها را بسختی و مضرات از قحطی و امراض و جنگها و اسارتها گرفتیم و با اینحال چنان قساوت قلب آنها را گرفته که بخود نیامدند اشاره به اینکه که اگر در همان حالات سختی رو بحق نموده و باو التجاء و تضرع مینمودند سختیها را از آنها بر میداشتیم چون نکردند بعکس ما درهای نعمتها را برای آنها باز نمودیم تا وقتی که خوشحال گردیدند بگمان اینکه نعمتها برای آنان پایدار است پس ناگهان آنها را بعذاب گرفتیم یعنی عذاب بر

صفحه : 40
آنها نازل کردیم پس آنها از هر خیر و خوبی ناامید شدند و حسرت خوردند فَقُطِع‌َ دابِرُ القَوم‌ِ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا وَ الحَمدُ لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ و چنان دنباله کار ستمکاران بریده شد که اثری از آنها باقی نماند مثل فرعون و فرعونیان و نیز قوم عاد و ثمود و باقی کافرین ستمکاران و حمد و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است بر اهلاک ظالمین و تخلیص مردمان از شرّ آنها

صفحه : 41

[سوره الأنعام (6): آیات 46 تا 52]

اشاره

قُل أَ رَأَیتُم إِن أَخَذَ اللّه‌ُ سَمعَکُم وَ أَبصارَکُم وَ خَتَم‌َ عَلی قُلُوبِکُم مَن إِله‌ٌ غَیرُ اللّه‌ِ یَأتِیکُم بِه‌ِ انظُر کَیف‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ ثُم‌َّ هُم یَصدِفُون‌َ (46) قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب‌ُ اللّه‌ِ بَغتَةً أَو جَهرَةً هَل یُهلَک‌ُ إِلاَّ القَوم‌ُ الظّالِمُون‌َ (47) وَ ما نُرسِل‌ُ المُرسَلِین‌َ إِلاّ مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ فَمَن آمَن‌َ وَ أَصلَح‌َ فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (48) وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُم‌ُ العَذاب‌ُ بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ (49) قُل لا أَقُول‌ُ لَکُم عِندِی خَزائِن‌ُ اللّه‌ِ وَ لا أَعلَم‌ُ الغَیب‌َ وَ لا أَقُول‌ُ لَکُم إِنِّی مَلَک‌ٌ إِن أَتَّبِع‌ُ إِلاّ ما یُوحی إِلَی‌َّ قُل هَل یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُون‌َ (50)
وَ أَنذِر بِه‌ِ الَّذِین‌َ یَخافُون‌َ أَن یُحشَرُوا إِلی رَبِّهِم لَیس‌َ لَهُم مِن دُونِه‌ِ وَلِی‌ٌّ وَ لا شَفِیع‌ٌ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ (51) وَ لا تَطرُدِ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی‌ِّ یُرِیدُون‌َ وَجهَه‌ُ ما عَلَیک‌َ مِن حِسابِهِم مِن شَی‌ءٍ وَ ما مِن حِسابِک‌َ عَلَیهِم مِن شَی‌ءٍ فَتَطرُدَهُم فَتَکُون‌َ مِن‌َ الظّالِمِین‌َ (52)

صفحه : 42

[ترجمه]

ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو آیا شما چه می‌بینید اگر خدا چشمها و گوشهای شما را گرفت و بقلب شما مهر زد کیست الهی جز او که آنها را بشما باز دهد بنگر که ما چگونه آیات را میگردانیم و آنها هم اعراض میکنند [46]
بگو چه خواهید کرد اگر عذاب خدا بغتة یا آشکارا شما را بگیرد آیا کسی بغیر از گروه ستمکاران هلاک خواهند گردید [47]
و ما پیمبران را نفرستادیم مگر برای اینکه (بخوبان) مژده دهند و (بدان را) بترسانند پس کسیکه ایمان آورد و خود را اصلاح گردانید نه خوفی است بر او و نه حزنی [48]
و آنکسانی که بآیات ما تکذیب کردند بآنها عذاب میرسد بسبب اینکه فاسق بودند [49]
ای رسول بگو من نمیگویم بشما که خزینه‌های خدا نزد من است و نه اینکه علم بغیب دارم و بشما نمیگویم من فرشته میباشم من تابع نیستم مگر آنچه را که بمن وحی گردد بگو آیا کور و بینا مساوی میباشند آیا چرا فکر نمیکنید [50]
و بقرآن بترسان آنهائی را که از موقع حضورشان نزد پروردگارشان میترسند و بغیر او نه برای آنها دوستی است و نه شفیعی تا شاید چنین اشخاص پرهیزکار گردند [51]
ای رسول دور نکن از مجلس خود آنکسانی را که در صبح و شام پروردگار خود را میخوانند و مرادشان رحمت پروردگار است نه چیزی از حساب آنها بر تو است و نه چیزی از حساب تو بر آنها است پس اگر آنها را طرد کنی از ستمکاران میگردی [52]

صفحه : 43

(توضیح آیات)

قُل أَ رَأَیتُم إِن أَخَذَ اللّه‌ُ سَمعَکُم وَ أَبصارَکُم وَ خَتَم‌َ عَلی قُلُوبِکُم مَن إِله‌ٌ غَیرُ اللّه‌ِ یَأتِیکُم بِه‌ِ آیه ارشاد بحکم عقل است و مشرکین را خاطرنشان میکند که شما رجوع بعقل و وجدانتان نمائید و فکر کنید اگر خدا گوش و چشم شما را بگیرد و بقلبتان مهر زند و ببندد آیا غیر از اللّه که مبدء آفرینش شماها و همه موجودات است کسی را چنین قدرتی است که چشم و گوش و قلب شما را باز کند و اینکه بتهائی را که پرستش میکنید که نه می‌بینند و نه میشنوند و نه قلب و عقل دارند چگونه میتوانند شما را یاری کنند و چشم بینا و گوش شنوا و قلب دانا بشما افاضه نمایند هرگز ممکن نیست.
خلاصه ظاهرا آیه در مقام سرزنش مشرکین برآمده که بتها را شفعاء خود قرار میدادند و بعقیده باطل گمان میکردند اینها مقربان الهند و توانند در عالم تصرف کنند و مربی عالمند، آیه ارشاد بر اینکه است که چون اینها جمادند و فاقد همه کمالاتند چگونه توانند بشما کمالی یا نفعی بدهند حتّی آنهائی که ذوی العقولند مثل عیسی بن مریم یا عزیر یا روح القدس یا ملائکه همه مخلوق خدا و محتاج باویند از خود قدرتی ندارند که بدون اذن خدا شفیع شما باشند آیا غیر از خدا که تواند مشاعر و قوای شما را باز کند.
انظُر کَیف‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ ثُم‌َّ هُم یَصدِفُون‌َ (تصریف) بمعنی گردانیدن است، خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که ببین چگونه ما آیات را بطوری میگردانیم که نزدیک بافق ذهن مردم گردد و با اینکه حال مشرکین از آیات ما اعراض میکنند قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب‌ُ اللّه‌ِ بَغتَةً أَو جَهرَةً هَل یُهلَک‌ُ إِلَّا القَوم‌ُ الظّالِمُون‌َ آیه تهدید است و بکافرین اعلان خطر میدهد که پس از آنکه در آیه بالا

صفحه : 44
خبر داد که ما آیات را تفصیل دادیم و آنان را بامثال و نکاتی بقدر فراخور فهمشان یادآوری کردیم که دست از شرک بردارند و بدانند که اینکه بتهائی را که پرستش میکنند کاری از آنها ساخته نمیگردد و با اینحال از آیات ما اعراض میکنید، ای رسول باینها بگو شما در معرض غضب الهی واقع گردیده‌اید ممکن است بغتة یعنی دفعة بدون اطلاع شما یا جهرة خیلی واضح و جلی‌ّ شما را عذاب بگیرد آیا در موقع نزول عذاب مستحق عذاب کی است، هلاک نمیگردند مگر ستمکاران یعنی اینهایند مستحق عذاب نه مؤمنین.
وَ ما نُرسِل‌ُ المُرسَلِین‌َ إِلّا مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ فَمَن آمَن‌َ وَ أَصلَح‌َ فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ، وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُم‌ُ العَذاب‌ُ بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ پس از تهدید کافرین بتوسط رسولش بآنها ابلاغ نموده که آنان در موقع عذاب واقع گردیده‌اند، آنگاه مورد خطاب را عوض مینماید و خبر میدهد که آنهائیکه بتو ایراد میگیرند و از تو معجزه می‌طلبند آنان را خاطرنشان نما که ما پیمبران را نفرستادیم و تکلیفی بر آنان بار ننمودیم مگر اینکه مؤمنین را ببهشت و دار کرامت الهی مژده و بشارت دهند و کافرین را از عذاب و سخط الهی بترسانند وظیفه پیمبران جز اینکه نیست و اعجاز و معجزه بدست خدا و صلاح دید او است کسیکه بدون اینکه ایرادات ایمان آرد و نفس خود را اصلاح گرداند چنین اشخاصی نه برای آنها خوفی است و نه محزون میباشند یعنی در جایگاه امن و امان قرار گرفته‌اند، امّا آنهائیکه آیات خدا و دعوت پیمبران را تکذیب کردند عذاب بآنها اصابت مینماید یعنی در مورد عذاب واقع گردیده‌اند قُل لا أَقُول‌ُ لَکُم عِندِی خَزائِن‌ُ اللّه‌ِ وَ لا أَعلَم‌ُ الغَیب‌َ وَ لا أَقُول‌ُ لَکُم إِنِّی مَلَک‌ٌ إِن أَتَّبِع‌ُ إِلّا ما یُوحی إِلَی‌َّ آیه تعلیم برسولش میدهد که در پاسخ گفتار کفار و مشرکین که از تو ایراد میگیرند و معجزات میخواهند و میگویند چرا بر او کنزی داده نشده چرا ملکی با او نمیفرستد و امثال مقولات فاسده آنها و آنچه در قوّه تو نیست از

صفحه : 45
تو میطلبند باینان بگو خزینه‌های رحمت خدا نزد من نیست، در سوره حجر آیه 21 (وَ إِن مِن شَی‌ءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه‌ُ وَ ما نُنَزِّلُه‌ُ إِلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم‌ٍ) شاید مقصود از (خَزائِن‌ُ) خدا آن فیض رحمت رحمانی او است که تمامی عوالم هستی ممکنات را فرا گرفته و اینکه رحمت منبعث از صفات خاصه او است و بقدریکه حکمت رحمانی اقتضاء بنماید بممکنات افاضه مینماید و بپیمبران و همچنین بملائکه مقربین از همان رحمت آنچه بخواهد عطاء میکند بدون اینکه چیزی از آن ناقص گردد، و چنین ادعاء نمیکنم که علم بغیب دارم و من نمیگویم ملکم و بر شما فرود آمده‌ام بلکه من نیز مثل شماها بشری میباشم و تابع نیستم مگر آنچه را که خدا بمن وحی فرستد یعنی من نه خزینه‌دار خدایم و نه از آینده خبر دارم و نه از جنس ملائکه‌ام بلکه آدمی میباشم که در تمام لوازم بشریت مثل شما هستم فقط فرق من با شما همین است که مرا برسالت انتخاب نموده و آنچه از طریق وحی بمن بیاموزد بشما خبر میدهم.
قُل هَل یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُون‌َ همزه (افلا) استفهام برای تقریر است آیا شما چنین گمان میکنید آدم کور دل که هیچ حقیقتی را ادراک نکند مساوی است با کسیکه چشم دلش بینا گردیده و بکنه مطالب واقف میگردد، چرا شما عقل خود را بکار نمیاندازید تا اینکه حق و باطل را از هم تمیز بدهید.
شاید آیه اشاره باین دارد که اگر چه پیمبران در بشریت و صفات انسانیت مثل باقی مردمند لکن امتیاز آنها بهمان جهات روح قدسی و چشم ملکوتی آنها است ملک وحی را می‌بینند و استماع وحی میکنند شما چرا پیمبر را باین اوصاف نمیشناسید که طلب معجزه میکنید.
وَ أَنذِر بِه‌ِ الَّذِین‌َ یَخافُون‌َ أَن یُحشَرُوا إِلی رَبِّهِم لَیس‌َ لَهُم مِن دُونِه‌ِ وَلِی‌ٌّ وَ لا شَفِیع‌ٌ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ برسولش امر مینماید که بترسان بقرآن آنکسانی را که چشم دلشان باز

صفحه : 46
شده و عقلشان گواهی میدهد که البته پس از اینکه عالم عالمی است و پشت اینکه پرده اسراری است و اینها میترسند از آنروزی که نزد پروردگارشان حاضر میگردند و در مورد حساب نزد حاکم عادل در مورد مکالمه واقع میگردند و بعقل زیر کشان دریافته‌اند که جز پروردگارشان نه دوستی دارند و نه شفیعی و نه یار و یاوری و چنین اشخاصی از راه نمائی تو بهره میبرند و انذار تو در آنها تأثیر میکند و شاید متقی و پرهیزگار گردند و بکمال عبودیت برسند.
وَ لا تَطرُدِ الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی‌ِّ یُرِیدُون‌َ وَجهَه‌ُ از عبد اللّه بن مسعود روایت شده که سبب نزول اینکه آیه اینکه بود که جماعتی از مشرکین قریش بر رسول اللّه گذر نمودند دیدند حضرت نشسته و جماعتی از درویشان مثل صهیب و بلال و خباب بن ارت و سلمان و امثال اینها دور او را گرفته‌اند گفتند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تو باینها راضی شده‌ئی بغیر ما و اینها را عوض ما گرفته‌ئی اینان را از دور خودت دور کن ما را ننگ است با اینها بنشینیم تا ما بیائیم و بتو ایمان بیاوریم و سخن آنها از روی مکر و حیله بود که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اینها را براند و ایمان نیاورند و رسول تنها بماند اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد ما عَلَیک‌َ مِن حِسابِهِم مِن شَی‌ءٍ وَ ما مِن حِسابِک‌َ عَلَیهِم مِن شَی‌ءٍ فَتَطرُدَهُم فَتَکُون‌َ مِن‌َ الظّالِمِین‌َ از اینکه آیه معلوم میشود که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از بس علاقه بایمان آوردن مشرکین داشت شاید در ذهنش خطور کرده باشد که موقعی برای آمدن مشرکین بگذارد که آنوقت درویشان و فقراء (صفّه) نباشند و کفار آیات وحی را بشنوند و شاید ایمان بیاورند، و آیه خطاب سخط آمیز برسولش میکند که تو چه حسابی داری با آنهائیکه در صبح و شام خدا را میخوانند که ظاهرا مقصود همان فقرائی می‌باشند که پروردگار خود را میخوانند و فقط مقصود و مرادشان وجه او است و چنانچه گفته‌اند وجه شیئی ذات او است و آن جهتی است که مواجه باو میشود

صفحه : 47
و شاید مقصود از (وجهه) در آیه همان توجّه قلب و دل است بسوی حقیقت احدی و موجود سرمدی که مؤمن کامل از قبل آثار همیشه رو باو دارد و محبت او را در دل خود میپروراند و علی الدوام از منبع فیض غیر متناهی او قطره‌های آب رحمت ریزش دارد و دل و جان او را رونق میدهد و در دریای رحمت او چنان غوطه‌ور است که هر چه مینگرد حق بیند معلوم است چنین اشخاصی و لو در صورت فقر و بیچارگی بنظر آیند سلاطین روی زمینند هر چه بینند حق بینند، حق گویند، حق نگرند اینکه است که در آیه اشاره بمقام بلند آنها فرموده اگر آنها را از خودت طرد کنی داخل در ستمکاران میگردی.
راغب در مفردات در لغت (وجه) بیان مفصلّی دارد که ما برای توضیح آیه (یُرِیدُون‌َ وَجهَه‌ُ) مختصری از آنرا در اینجا ترجمه مینمائیم گفته (وجه) در لغت بمعنی عضوی از اعضاء بدن است یعنی صورت و در آیه (فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم) و آیه (وَ تَغشی وُجُوهَهُم‌ُ النّارُ) بهمین معنی است و چون صورت اولین و عمده‌ترین عضوی است که از انسان بچشم میخورد بهمین مناسبت قسمت خارجی هر چیزی که مشرف به بیننده است وجه آن گویند مثلا گفته میشود وجه النهار یعنی ابتداء روز و تعبیر شده است از ذات بوجه در قول خدا که فرموده (وَ یَبقی وَجه‌ُ رَبِّک‌َ ذُو الجَلال‌ِ وَ الإِکرام‌ِ) و بعضی گفته‌اند مقصود از وجه در اینکه آیه ذات است، و بعضی گفته‌اند توجّه بسوی خدا است باعمال صالحه چنانچه در آیه (فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ) و (کُل‌ُّ شَی‌ءٍ هالِک‌ٌ إِلّا وَجهَه‌ُ) (یُرِیدُون‌َ وَجه‌َ اللّه‌ِ) (إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجه‌ِ اللّه‌ِ) بعضی گفته‌اند مراد از همه اینها ذات است و معنی اینکه است که هر چیزی از بین رفتنی است مگر ذات خدا و چنین است آیات دیگر روایت شده که اینکه معنی را بابی عبد اللّه ع گفتند پس فرمود سبحان اللّه چه حرف بزرگی است، مراد از اینکه آیات وجهی است که عبادت و عمل با آنوجه انجام میگیرد و معنی آیه اولی اینکه است که هر عملی که بندگان خدا انجام

صفحه : 48
میدهند از بین رفتنی است مگر عملی که در آن خدا منظور باشد و بهمین معنی است آن آیات دیگر.
[پایان] آنچه بنظر صحیح میآید اینکه است که راجع باین قبیل آیات گفته شود همان طوری که در حدیث گفته شده مقصود از (وجه اللّه) آن وجهی است که بنده در عمل توجه بحق تعالی میکند و او را وجهه خود و مقصود و غایت عمل خود قرار میدهد و وجهه عبودیت خود را در آنهنگام مرتبط میگرداند بوجهه معبودیت حق تعالی، و شاید سرّش اینکه باشد که عبودیت و معبودیت متضائفانند مثل خالقیت و مخلوقیت و عالمیت و معلومیت و قادریت و مقدوریت که اینها را صفات اضافی محض گویند و اینکه نسبتی است بین حق تعالی و ممکنات، و وجه حق تعالی در اینجا همان نسبتی است که بین عابد و معبود پدید میگردد و آن از صفات ذات الاضافة است نه خود ذات یا صفات ذاتیه که عین ذات است و صحیح نیست که گفته شود مقصود از قوله تعالی (یُرِیدُون‌َ وَجه‌َ اللّه‌ِ) و نیز قوله تعالی (فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم‌َّ وَجه‌ُ اللّه‌ِ) ذات متعال مراد باشد چگونه توان چنین نسبتی بمقام الوهیت داده شود در صورتی که ذات هیچ چیزی برای چیز دیگر جلوه نمیکند ما هر چه می‌بینیم فقط اشکال و الوان می‌بینیم و رو بهر چه کنیم تنها همان صفات و اشکال و خطوط آنرا می‌توانیم ببینیم نه ذات و جوهر آنرا و از قبل صفات و عوارض تا اندازه‌ئی پی بحقیقت اشیاء میبریم.
وقتی علم ما نسبت باشیاء و ممکنات چنین باشد چه گمان میشود بذاتی که محیط و قیّوم تمام اشیاء است و چگونه میتوانیم ذات خدا را وجهه خود قرار دهیم همین قدر توانیم از قبل آثار و مظاهر صفات نسبت مألوهیت خود را بالوهیت او در نظر گیریم و باین طریق روی نیازمندی بسوی بی‌نیاز مطلق آریم و او را وجهه خود نمائیم، آری همین قدر از قبل آثار میدانیم که حقیقت مطلقی است که آثار علم و قدرت و حکمت او پدیدار است و آن ذات را پرستش میکنیم، و مقصود از (یُرِیدُون‌َ وَجهَه‌ُ) اینکه است که خواست حق تعالی مراد بنده باشد نه

صفحه : 49
دل خواه خود.
خلاصه ما بایستی در عبادت آن وجهه یعنی آن نسبت الوهیت ذات متعال را بمألوهیت خودمان در نظر گیریم و از قبل آن آنذات مطلق که کنه آن برای ما مجهول است آنرا پرستش نمائیم.

صفحه : 50

[سوره الأنعام (6): آیات 53 تا 59]

اشاره

وَ کَذلِک‌َ فَتَنّا بَعضَهُم بِبَعض‌ٍ لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَیهِم مِن بَینِنا أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَعلَم‌َ بِالشّاکِرِین‌َ (53) وَ إِذا جاءَک‌َ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِآیاتِنا فَقُل سَلام‌ٌ عَلَیکُم کَتَب‌َ رَبُّکُم عَلی نَفسِه‌ِ الرَّحمَةَ أَنَّه‌ُ مَن عَمِل‌َ مِنکُم سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُم‌َّ تاب‌َ مِن بَعدِه‌ِ وَ أَصلَح‌َ فَأَنَّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (54) وَ کَذلِک‌َ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ وَ لِتَستَبِین‌َ سَبِیل‌ُ المُجرِمِین‌َ (55) قُل إِنِّی نُهِیت‌ُ أَن أَعبُدَ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قُل لا أَتَّبِع‌ُ أَهواءَکُم قَد ضَلَلت‌ُ إِذاً وَ ما أَنَا مِن‌َ المُهتَدِین‌َ (56) قُل إِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ کَذَّبتُم بِه‌ِ ما عِندِی ما تَستَعجِلُون‌َ بِه‌ِ إِن‌ِ الحُکم‌ُ إِلاّ لِلّه‌ِ یَقُص‌ُّ الحَق‌َّ وَ هُوَ خَیرُ الفاصِلِین‌َ (57)
قُل لَو أَن‌َّ عِندِی ما تَستَعجِلُون‌َ بِه‌ِ لَقُضِی‌َ الأَمرُ بَینِی وَ بَینَکُم وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِالظّالِمِین‌َ (58) وَ عِندَه‌ُ مَفاتِح‌ُ الغَیب‌ِ لا یَعلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعلَم‌ُ ما فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاّ یَعلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُمات‌ِ الأَرض‌ِ وَ لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلاّ فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ (59)

صفحه : 51

[ترجمه]

‌اینکه چنین ما آزمایش کردیم بعضی را ببعضی دیگر تا اینکه میگوئید آیا گروه فقیرانند که خدا بر آنها منت نهاده و از میان ما آنان را برتری داده آیا خدا بشاکرین عالم‌تر نیست [53]
و چون آنهائیکه بآیات ما ایمان دارند نزد تو آیند بآنها بگو درود و سلام بر شما باد پروردگار شما بر خودش رحمت نوشته (یعنی ثابت گردانیده) همانا از شما کسیکه از روی جهالت کار بدی کند و پس از آن توبه کند و کارش را اصلاح نماید خدا آمرزنده و مهربان است [54]
اینکه چنین ما آیات را تفصیل میدهیم تا حق ظاهر گردد و راه گنهکاران روشن شود [55]
ای رسول بگو نهی شده‌ام از اینکه عبادت کنم آنهائی را که شما بغیر خدا میخوانید (یعنی بتها را) بگو من تابع هواهای شما نمیگردم اگر چنین کنم گمراه گردیده‌ام و از هدایت شدگان نمیباشم [56]
بگو من بر حجت ظاهری هستم از پروردگارم و شما از روی جهالت تکذیب میکنید و آنچه بآن عجله میکنید نزد من نیست و حکمی نیست مگر مخصوص بخدا و او حکم میکند بحق و راستی و او بهترین حکم کنندگان است [57]
بگو اگر نزد من بود آنچه را که بآن عجله میکنید همانا بین من و شما کار گذشته بود و خدا بستمکاران عالم‌تر است [58]
و کلیدهای غیب نزد خدا است کسی آنرا نمیداند مگر او و خدا میداند آنچه را که در صحرا و دریا است و برگی از درخت نمیافتد مگر بعلم او و در تاریکیهای زمین دانه‌ئی نیست و نه تری و نه خشکی مگر اینکه در لوح محفوظ و دفتر آفرینش ثبت است [59]

صفحه : 52

(توضیح آیات)

وَ کَذلِک‌َ فَتَنّا بَعضَهُم بِبَعض‌ٍ لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَیهِم مِن بَینِنا (کَذلِک‌َ فَتَنّا) یعنی همین طوری که پیش از تو غنی را بفقیر و شریف را بوضیع مبتلا کردیم همین طور اینکه رؤساء قریش را بموالی محتاج کردیم تا اینکه شریف بوضیع که پیش از او ایمان آورده بود نگاه کرد تکبر میکند و ایمان نمیآورد (لِیَقُولُوا) لام عاقبت است یعنی اینکه طور کردیم که فقراء صبر کنند و شکر نمایند پس عاقبت کار رؤساء بجائی رسید که گفتند آیا اینکه فقرا هستند که خدا از بین ما منت بر آنها نهاده.
أَ لَیس‌َ اللّه‌ُ بِأَعلَم‌َ بِالشّاکِرِین‌َ خدای تعالی برسول خود چنین خبر میدهد که اینکه تفاوت و فاصله‌ئی که بین طبقات قرار میدهد امتحانی است الهی که اشخاص را بآن محک زند و افراد ناسپاس از سپاس گذاران امتیاز یابند.
وَ إِذا جاءَک‌َ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِآیاتِنا فَقُل سَلام‌ٌ عَلَیکُم کَتَب‌َ رَبُّکُم عَلی نَفسِه‌ِ الرَّحمَةَ، تا آخر آیه بعد ترجمه آیات شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست.
خلاصه خدای تعالی در اینکه آیه برسولش امر فرموده که بمؤمنین احترام بگذار و بگو سلام و درود بر شما باد، و شاید سلام اشاره باین باشد که آنها را یادآور نما که شما در مورد لطف و کرم حق تعالی واقع گردیده‌اید و خوف و حزنی بر شما نیست و آنهائیکه بآیات ما ایمان آوردند هرگاه از روی جهالت عمل بدی کرده‌اند پس از آن توبه نمودند و خود را اصلاح کردند خداوند آمرزنده و مهربان است.

صفحه : 53
قُل إِنِّی نُهِیت‌ُ أَن أَعبُدَ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قُل لا أَتَّبِع‌ُ أَهواءَکُم الخ اینکه آیه و آیات دیگر چنین ارائه میدهد که مشرکین بانواع و اقسام حیله‌گری میخواستند رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را تابع دین خود گردانند و اینکه آیه امر برسول است که تو مسئول آنها را ردّ کن و بگو من از طرف پروردگارم نهی شده‌ام از اینکه پرستش نمایم آنچه را از بتها و هر چه جز خدا است عبادت نمایم و گویا برسولش امر مینماید که دست ردّ بر سینه مشرکین بزن و بگو هرگز من متابعت نمیکنم هواها و دل خواه شما را که اگر چنین کنم گمراه گردیده‌ام و هرگز از هدایت یافته شدگان نمیباشم و اینکه طرز بیان اشاره بدو مطلب است یکی قطع طمع مشرکین که دست از تمهید و امید تابع گردیدن رسول بردارند و بدانند که هرگز (عقل کل) تابع جهّال و شیطان صفتان نمیگردد- و دیگر تعریض بخود مشرکین است که شما گمراه گردیده‌اید و هدایت نیافته‌اید قُل إِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَ کَذَّبتُم بِه‌ِ ما عِندِی ما تَستَعجِلُون‌َ بِه‌ِ رؤساء قوم و نضر بن حارث از روی لجاجت گفتند (ائتنا بعذاب اللّه ان کنت من الصادقین) ای محمّد اگر تو در اینکه تهدیداتی که بما میکنی راست میگوئی آن عذابی که ما را از آن میترسانی بیاور حضرت مأمور میگردد که در پاسخ آنان بگوید آنچه را که شما بآن عجله میکنید در دست من نیست حکمی نیست مگر اینکه مخصوص پروردگار است وقتی موقع آن رسید شما را فرا خواهد گرفت.
(یَقُص‌ُّ الحَق‌َّ) حق تعالی سخن راست گوید و حکم بحق نماید (وَ هُوَ خَیرُ الفاصِلِین‌َ) و او بهترین جدا کنندگان بین حق و باطل است.
وَ عِندَه‌ُ مَفاتِح‌ُ الغَیب‌ِ لا یَعلَمُها إِلّا هُوَ وَ یَعلَم‌ُ ما فِی البَرِّ وَ البَحرِ الخ آیه مربوط بآیات بالا است که در ردّ سخنان بی‌مورد و بهانه‌های بی‌معنی که از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میگرفتند فرموده (وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِالظّالِمِین‌َ) (مفاتح) جمع مفتح بفتح است یعنی مخزن، و بقولی هر چیزی است که

صفحه : 54
برای یافتن امر غیبی بآن متمسک گردند و استعاره است از مفاتح که جمع مفتح بکسر میم است و بمعنی مفتاح یعنی کلید است یعنی کسی عالم بخزینه‌های غیب نیست مگر حق تعالی و آنچه از نظر آدمیان ناپدید است آنرا غیب گویند و آن آنچیزهائی است که در علم حضوری حق تعالی که گذشته و آینده نسبت باحاطه علمیه او یکسان است موجود است و چون خارج از زمان ما است یا در زمان ما موجود است لکن هنوز بمرتبه شهود نرسیده آنرا غیب نامند.
و اینکه اموریکه در آیه یادآور شده اول بطور کلی خاطر نشان میکند که کلید تمام خزینه‌های هستی یعنی خزینه‌های رحمت بدست او است و نزد او است (لا یَعلَمُها إِلّا هُوَ) آنچه در ممکن غیب است از آنچه در عالم پهناور وجود هستی موجود است نزد او است و در کتاب مبین ضبط گردیده قوله تعالی در سورة الحدید آیه 22 (ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها) و نیز آیه (وَ ما یَعزُب‌ُ عَن رَبِّک‌َ مِن مِثقال‌ِ ذَرَّةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِک‌َ وَ لا أَکبَرَ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) سوره یونس آیه 61 وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلّا یَعلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُمات‌ِ الأَرض‌ِ وَ لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ بواو تتمه آیه را باوّل آیه عطف داده و از فروعات احکام غیبی بشمار آورده و میشود گفت خزینه‌های غیب خدا مشتمل بر دو نوع است یکی آنهائیکه بعضی از آنها ظاهر است مثل دانه‌های زمین و دریاها و امثال اینها که بعضی از آنها ظاهر و هویدا است لکن چه کسی میتواند آنچه در زمین است از حبوبات و دانه‌ها آنرا شماره کند و نیز آنچه در دریاها و بیابانها و صحراها مدفون است کی میتواند بآنها احاطه نماید اینکه است که بطور کلی آیه بما خاطر نشان میکند که کلیدهای غیب یعنی آنچه بر شما مخفی و درش بسوی شما بسته است نزد خالق و پدید آورنده او ظاهر و نمایان

صفحه : 55
است و آنچه در عوالم غیر متناهی است نزد علام الغیوب ظاهر و بارز است و در لوح آفرینش ثبت گردیده و آنچه را که حکمت الهی بظهورش اقتضاء نماید ظاهر میگرداند.
در کشف الاسرار گفته قوله تعالی (وَ عِندَه‌ُ مَفاتِح‌ُ الغَیب‌ِ) گشاینده دلها او است، نماینده راهها او است، نهنده داغها او است، افروزنده چراغها او است، یکی را چراغ هدایت افروزد در رحمت گشاید، بساط بقاء گستراند، بر تخت رعایت نشاند، بزیور کرامت بیاراید (یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ) بازرانده‌گان ازل را داغ شقاوت نهد، درب خذلان گشاید، زخم (لا بشری) زند، که (نَسُوا اللّه‌َ فَنَسِیَهُم) آری کلید غیب بنزدیک او است، و علم غیب خاصیت او است، هر کسیرا سزای خود دادن و جای وی ساختن کار او است.
إبن عطاء گفته کلیدها نزدیک او است چنانچه خود خواهد گشاید، و آنچه خود خواهد نماید، بر دلها در هدایت گشاید، و آنچه خود خواهد نماید، بر همّتها درب رعایت، بر زبانها درب روایت، بر جوارح درب طاعت، اهل ولایت را درب کرامت گشاید، اهل مهر را درب قربت گشاید، اهل تمکین را درب جذب گشاید مؤمنان را درب طاعت گشاید، اولیاء را درب مکاشفات، انبیاء را درب معاینات.
[پایان]

صفحه : 56

[سوره الأنعام (6): آیات 60 تا 69]

اشاره

وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ ثُم‌َّ یَبعَثُکُم فِیه‌ِ لِیُقضی أَجَل‌ٌ مُسَمًّی ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ مَرجِعُکُم ثُم‌َّ یُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (60) وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ وَ یُرسِل‌ُ عَلَیکُم حَفَظَةً حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ تَوَفَّته‌ُ رُسُلُنا وَ هُم لا یُفَرِّطُون‌َ (61) ثُم‌َّ رُدُّوا إِلَی اللّه‌ِ مَولاهُم‌ُ الحَق‌ِّ أَلا لَه‌ُ الحُکم‌ُ وَ هُوَ أَسرَع‌ُ الحاسِبِین‌َ (62) قُل مَن یُنَجِّیکُم مِن ظُلُمات‌ِ البَرِّ وَ البَحرِ تَدعُونَه‌ُ تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً لَئِن أَنجانا مِن هذِه‌ِ لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ (63) قُل‌ِ اللّه‌ُ یُنَجِّیکُم مِنها وَ مِن کُل‌ِّ کَرب‌ٍ ثُم‌َّ أَنتُم تُشرِکُون‌َ (64)
قُل هُوَ القادِرُ عَلی أَن یَبعَث‌َ عَلَیکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم أَو مِن تَحت‌ِ أَرجُلِکُم أَو یَلبِسَکُم شِیَعاً وَ یُذِیق‌َ بَعضَکُم بَأس‌َ بَعض‌ٍ انظُر کَیف‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّهُم یَفقَهُون‌َ (65) وَ کَذَّب‌َ بِه‌ِ قَومُک‌َ وَ هُوَ الحَق‌ُّ قُل لَست‌ُ عَلَیکُم بِوَکِیل‌ٍ (66) لِکُل‌ِّ نَبَإٍ مُستَقَرٌّ وَ سَوف‌َ تَعلَمُون‌َ (67) وَ إِذا رَأَیت‌َ الَّذِین‌َ یَخُوضُون‌َ فِی آیاتِنا فَأَعرِض عَنهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث‌ٍ غَیرِه‌ِ وَ إِمّا یُنسِیَنَّک‌َ الشَّیطان‌ُ فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکری مَع‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (68) وَ ما عَلَی الَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ مِن حِسابِهِم مِن شَی‌ءٍ وَ لکِن ذِکری لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ (69)

صفحه : 57

[ترجمه]

و او است خدائی که روح شما را از تصرف شما میگیرد و آنچه را که در روز کرده‌اید میداند پس از آن شما را از خواب برمی‌انگیزاند تا وقتی که آن مدت نام برده شده منقضی گردد پس از آن بازگشت شما بسوی او است پس از آن شما را خبردار میکند بآنچه کرده‌اید [60]
و خدا است که قاهر و مستولی فوق بنده‌گان است و بر شما نگهبان میفرستد تا وقتی که یکی از شما را مرگ در رسد رسولان ما او را میمیرانند و آنها در عمل تفریط نمیکنند [60]
پس مرده‌گان برگردیده شوند بسوی خدائی که متولی امور آنها و مولای آنها است حق براستی آگاه باش که حکم مخصوص باو است و او سریع‌ترین حساب کنندگان است [62]
بگو کی است که شما را از تاریکیهای بیابان و دریا نجات میدهد در حالتی که او را آشکار و پنهان میخوانید و در دل خود میگوئید اگر ما را نجات دهد البته از شکر کنندگان میگردیم [63]
بگو خدا است که شما را از سختیها نجات میدهد و از هر اندوهی میرهاند و شما رجوع بشرک میکنید [64]
بگو او قدرت دارد که برای شما عذابی از بالای سر شما و از زیر پای شما بفرستد یا در شما اختلاف اندازد و متفرق گردید یا از بعضی از شما عذاب سختی بشما بچشاند (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بنگر که ما چگونه آیات خود را بطرق مختلفه بیان میکنیم که شاید اینکه کافرین بفهمند [65]
و قوم تو آنرا یعنی آیات قرآن را تکذیب کردند در صورتی که آن حق است بگو من نگهبان شما نیستم [66]
برای هر خبری قرار گاهی است و کافرین بزودی میدانند [67]
ای رسول وقتی دیدی برای خورده‌گیری در آیات ما خوض میکنند از آنان اعراض کن تا وقتی که مشغول گفتگوی دیگری شوند و اگر شیطان فراموشت گردانید پس از آنکه متذکر کلام خدا شدی دیگر با گروه ستمکاران مجالست منما [68]
چیزی نیست برای کسانیکه بپرهیزند از حساب خوض کنندگان لکن بر اشخاص با تقوای است که آنها را اندرز دهند از خوض کردن (در کلام بیجا) [69]

صفحه : 58

(توضیح آیات)

وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ ثُم‌َّ یَبعَثُکُم فِیه‌ِ لِیُقضی أَجَل‌ٌ مُسَمًّی ثُم‌َّ إِلَیه‌ِ مَرجِعُکُم ثُم‌َّ یُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ مقصود از گرفتن روح بشر است در خواب شبها که خدای تعالی در شب روح شما را میگیرد یعنی مثل مرده که هیچ تصرفی در بدنش نمیکند انسان در خواب مشاعرش از کار میافتد قوله تعالی (اللّه‌ُ یَتَوَفَّی الأَنفُس‌َ حِین‌َ مَوتِها وَ الَّتِی لَم تَمُت فِی مَنامِها) و بروایت إبن عباس که گفته رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
(لکل انسان ملک اذا نام یأخذ نفسه و یردّ الیه فان اذن اللّه فی قبض روحه قبضه و الّا ردّ الیه)
و همین است قوله تعالی (وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل‌ِ وَ یَعلَم‌ُ ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ) (جرح) بمعنی عمل بجوارح بدن است، و (اجتراح) بمعنی اکتساب است و استعمال آن در کار بد زیادتر است و قوله تعالی (یَتَوَفّاکُم) یعنی در شب میگیرد روح شما را معلوم است که اختصاص بخواب شب ندارد که شب را مخصوص بخواب گردانیده خواب روز نیز همین طور است و اینکه اطلاق (توفی) را بر خواب نموده یعنی گرفتن نامیده و بیداری را تشبیه بمبعوث گردیدن کرده در صورتی که در خواب بدن زنده است شاید اشاره باشد که حقیقت انسان روح است و آن قوّه درّاکه او است و بدن و توابع آن آلاتند. خلاصه خدا آنکسی است که بقوّت خلّاقه خود در شب شما را میخواباند مثل مرده و در روز بیدار میکند تا آن وقتی که عمر شما منقضی گردد پس از آن بازگشت بسوی جزاء او است و بآنچه از خوب و بد کرده‌اید شما را خبردار میگرداند

صفحه : 59
وَ هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ وَ یُرسِل‌ُ عَلَیکُم حَفَظَةً حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ تَوَفَّته‌ُ رُسُلُنا وَ هُم لا یُفَرِّطُون‌َ او است غالب و قاهر و مستولی فوق بنده‌گانش، البته قاهریت و غلبه و استیلاء او نسبت بتمام موجودات مساوی است و اختصاص بعباد در آیه ندارد، و شاید نظر بمزید لطف و احسان نسبت ببندگان و مطیعان است که عباد را مخصوص بذکر گردانیده (وَ یُرسِل‌ُ عَلَیکُم حَفَظَةً) اینکه نیز مشعر بر مزید عنایت بر آنها است و آنطوریکه از بعض آیات و احادیث برمیآید خدای تعالی برای حفظ انسان از گزند موجودات موذی از میکروبهای داخلی یا شیاطین یا حیوانات موذی یا اقویای بشر که در روش استکمال خود برخورد بانسان مینمایند و چون از انسان قوی‌ترند اگر ملائکه‌ئی برای حفظ او گماشته نگردد بزودی او را هلاک میگردانند، اینکه است که مربّی و مبدء عالم حفظه‌ئی برای حفظ او گماشته تا موقعی که اجل حتمی او برسد و بر مرگ او حکم صادر گردد و وقتی مرگ انسان رسید (تَوَفَّته‌ُ رُسُلُنا) فرستاده شدگان ما او را میمیرانند (وَ هُم لا یُفَرِّطُون‌َ) از بعض مفسرین است که گفته اینکه (حفظه) همان کرام الکاتبین‌اند که بر بنده‌گان موکلند و اعمال آنها را میشمارند و مینویسند و بر بندگان آشکار نگردند مگر هنگام مرگ. در خبر است که بنده در آخر عهد که از دنیا بیرون میشود دو فرشته در دیدار او آیند اگر بنده مطیع باشد گویند (جزاک اللّه خیرا) ای بنده نیکبخت فرمان‌بردار که طاعت کردی و اگر عاصی باشد گویند (لا جزاک اللّه خیرا) بوی بد و ضرر معصیت تو بما رسید و اینکه وقتی است که چشم محتضر بهوا نگردد و بر هم نخورد.
[پایان] ثُم‌َّ رُدُّوا إِلَی اللّه‌ِ مَولاهُم‌ُ الحَق‌ِّ أَلا لَه‌ُ الحُکم‌ُ وَ هُوَ أَسرَع‌ُ الحاسِبِین‌َ آیه بطور اطلاق خاطر نشان میکند که پس از آنکه رسل ما روح بشر را گرفتند روح برمیگردد بسوی مولی و صاحب اختیار او و در تحت قاهریت او است آگاه باشید و بدانید که حکم مخصوص باو است و حساب او از هر حساب

صفحه : 60
کننده‌ئی دقیق‌تر و سریع‌تر خواهد بود.
قُل مَن یُنَجِّیکُم مِن ظُلُمات‌ِ البَرِّ وَ البَحرِ تَدعُونَه‌ُ تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً لَئِن أَنجانا مِن هذِه‌ِ لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ، الی آخر آیه بعد آیات ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه خدای تعالی یادآوری میکند که ای رسول باینها بگو کی است شما را از تاریکیهای بیابان و دریا نجات میدهد و او را میخوانید که اگر نجات یافتید از شاکرین باشید وقتی نجات یافتید فراموش میکنید، و در مقام تهدید برسولش امر فرموده که بگو خدای تعالی قدرت دارد که بر شماها عذابی بفرستد از بالای سر شما مثل سجّیل که بر اصحاب فیل بارید یا از زیر قدم شما مثل قارون که بزمین فرو رفت یا اینکه دشمن را بر شما مسلط گرداند و بشما سختیها برساند و بعضی از بعضی بترسید انظُر کَیف‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ لَعَلَّهُم یَفقَهُون‌َ ای رسول بنگر چگونه ما آیات را میگردانیم و بطرق مختلفه بیان مینمائیم شاید اینکه کفار بخود آیند و بفهمند و بدانند که او قاهر و مستولی بر آنها است وَ کَذَّب‌َ بِه‌ِ قَومُک‌َ وَ هُوَ الحَق‌ُّ برسولش یادآوری مینماید که قوم تو تکذیب کردند عذاب را یا قرآن را و دروغ پنداشتند با اینکه آن حق است و از مبدء حقیقت صادر گردیده [سخنان مفسرین در توجیه مرجع ضمیر «به»] 1- قرآن است که قرآن را دروغ پنداشتند و گفتند خود محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ساختگی کرده در صورتی که آن حق و درست است 2- ضمیر (به) راجع بتصریف آیات است، و شاید مقصود از (قَومُک‌َ) خویشاوندان رسول یا اعراب مکه باشند که اینان تو را در تصریف آیات تکذیب میکنند و آنچه بآنها وعده و وعید میدهی انکار مینمایند و آرای دیگری در آیه گفته شده

صفحه : 61
شاید مقصود از آیه اینکه باشد که قوم تو در دعوی رسالت تو را تکذیب میکنند و نسبت کذب بتو میدهند در حالیکه آن حق و صدق است و گویا خدای تعالی برسولش دستور میدهد که تو در جواب آنها بگو (قُل لَست‌ُ عَلَیکُم بِوَکِیل‌ٍ) بگو من نگهبان شما نیستم که امر شما را واگذار بمن کرده باشند تا اینکه شما را از تکذیب بآیات منع نمایم یا اینکه نگهبان اعمال شما نیستم تا اعمال را جزاء دهم لِکُل‌ِّ نَبَإٍ مُستَقَرٌّ وَ سَوف‌َ تَعلَمُون‌َ اینکه آیه مربوط بهمان آیه بالا است گویا حضرتش مأمور میگردد در پاسخ مشرکین و تکذیب آنها بگوید برای هر خبر و حکمی از وعده ثواب یا تهدید بعذاب وعده گاهی و محل‌ّ مستقری است که بزودی بآن خواهید رسید و میفهمید.
وَ إِذا رَأَیت‌َ الَّذِین‌َ یَخُوضُون‌َ فِی آیاتِنا فَأَعرِض عَنهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث‌ٍ غَیرِه‌ِ خطاب برسولش نموده که هرگاه دیدی اینکه کفار در آیات ما خوض میکنند و در مقام تکذیب و استهزاء برآمده‌اند تو از آنان اعراض نما تا وقتی که از آن بگذرند و مشغول سخن دیگری گردند یعنی در چنین موقعی که اینها در مقام سخریه و استهزاء میباشند تو خود را داخل آنها نگردان وَ إِمّا یُنسِیَنَّک‌َ الشَّیطان‌ُ فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکری مَع‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ اگر چه خطاب بخود رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که اگر شیطان تو را از اینکه حکم بفراموشی انداخت باکی نیست زیرا که ظاهرا حکم اعراض از کفار حکم لزومی نبوده بلکه یک حکم استحبابی یا امر مباحی است که بپیمبرش دستور میدهد که از گفتار رکیک آنها آزرده نگردد، و بعض مفسرین نظر به اینکه که شیطان تسلطی بر حضرتش نداشته که بتواند او را بفراموشی بیندازد آیه را حمل بر مؤمنین کرده که اگر مؤمنین اینکه حکم را باغواء شیطانی فراموش نمودند باکی نیست در موقع دیگری که مشرکین در آیات خوض نمودند از آنها اعراض نمایند

صفحه : 62
وَ ما عَلَی الَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ مِن حِسابِهِم مِن شَی‌ءٍ وَ لکِن ذِکری لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ ظاهرا امر اعراض از مشرکین در موقع خوض و گفتگوی آنها در آیات را مخصوص برسول [ص] نموده لکن بر مؤمنین نشستن با آنها و مشاهده کردن اعمال بدشان ضرری بآنها نمیزند زیرا که آنها متقی و پرهیزگارند و لکن بر آنها است که کافرین را از اعمال بدشان منع نمایند و بقبح اعمالشان مطلع گردانند.

صفحه : 63

[سوره الأنعام (6): آیات 70 تا 74]

اشاره

وَ ذَرِ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَهُم لَعِباً وَ لَهواً وَ غَرَّتهُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ ذَکِّر بِه‌ِ أَن تُبسَل‌َ نَفس‌ٌ بِما کَسَبَت لَیس‌َ لَها مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِی‌ٌّ وَ لا شَفِیع‌ٌ وَ إِن تَعدِل کُل‌َّ عَدل‌ٍ لا یُؤخَذ مِنها أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ أُبسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُم شَراب‌ٌ مِن حَمِیم‌ٍ وَ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ بِما کانُوا یَکفُرُون‌َ (70) قُل أَ نَدعُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَنفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی أَعقابِنا بَعدَ إِذ هَدانَا اللّه‌ُ کَالَّذِی استَهوَته‌ُ الشَّیاطِین‌ُ فِی الأَرض‌ِ حَیران‌َ لَه‌ُ أَصحاب‌ٌ یَدعُونَه‌ُ إِلَی الهُدَی ائتِنا قُل إِن‌َّ هُدَی اللّه‌ِ هُوَ الهُدی وَ أُمِرنا لِنُسلِم‌َ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ (71) وَ أَن أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوه‌ُ وَ هُوَ الَّذِی إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ (72) وَ هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ وَ یَوم‌َ یَقُول‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ قَولُه‌ُ الحَق‌ُّ وَ لَه‌ُ المُلک‌ُ یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ (73) وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ لِأَبِیه‌ِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصناماً آلِهَةً إِنِّی أَراک‌َ وَ قَومَک‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (74)

صفحه : 64

[ترجمه]

(ای رسول) واگذار و اعراض کن از آنانکه دین خود را بازیچه لهو و لعب گرفتند و زندگی دنیا آنها را مغرور گردانید و آنان را یادآوری کن بقرآن که هر نفسی گرداننده و ضمیمه شده بآنچه عمل کرده و برای آنها بغیر خدا نه دوستی و نه شفاعت کننده‌ئی است و اگر فدا بدهد هر فدائی باشد از او گرفته نخواهد شد و آنها گرفته شده‌اند بآنچه کسب کرده‌اند برای آنها است آشامیدنی از آب جوشان و عذاب دردناک و اینکه بسبب اینکه است که کافر شدند [70]
بگو آیا ما باید بخوانیم بغیر خدا چیزی را که بما نه نفع میدهد و نه ضرر میرساند و بر عقب خود برگردیده شویم پس از آنکه خداوند ما را هدایت گردانیده در اینکه هنگام ما مانند کسی میگردیم که شیاطین وی را در زمین ربوده باشند و حیران باشد و اینکه شخص را یارانی باشد که او را براه راست بخوانند و بگویند بیا بجانب ما ای رسول بگو هدایت خدا دین خدا است و ما را امر نموده که تسلیم پروردگار عالمیان گردیم [71]
و اینکه نماز را بپای داریم و متقی و پرهیزگار باشیم و خدا آنکسی است که بسوی او محشور میگردید [72]
و او آنکسی است که آسمانها و زمین را بحق و درستی آفریده و روز که میگوید (کن) بوده باش فوری موجود میگردد قول حق تعالی حق است و مخصوص بخدا است پادشاهی روزی که در صور نفخه دمیده میشود و او دانای غیب و آشکار است و او درستکار و بینا است [73]
و یاد کن وقتی را که ابراهیم بپدرش آزر گفت آیا بتها را بخدائی فرا میگیری همانا من تو را و قوم تو را در گمراهی آشکارا می‌بینم [74]

صفحه : 65

(توضیح آیات)

وَ ذَرِ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَهُم لَعِباً وَ لَهواً وَ غَرَّتهُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ ذَکِّر بِه‌ِ أَن تُبسَل‌َ نَفس‌ٌ بِما کَسَبَت (اتخذ) در قرآن بر پنج قسم آمده: اول- بمعنی قبول چنانچه گفته (وَ إِن تَعدِل کُل‌َّ عَدل‌ٍ لا یُؤخَذ مِنها) و در آل عمران گفته (وَ أَخَذتُم عَلی ذلِکُم إِصرِی) ای قبلتم علی ذلکم عهدی، و در سوره مائده (إِن أُوتِیتُم هذا فَخُذُوه‌ُ) یعنی فاقبلوه، در سوره توبه (وَ یَأخُذُ الصَّدَقات‌ِ) و در اعراف (خُذِ العَفوَ) یعنی اقبل الفضل من اموالهم. وجه دوم- اخذ بمعنی حبس است در سوره یوسف (فَخُذ أَحَدَنا مَکانَه‌ُ) یعنی حبس کن. وجه سوم- اخذ بمعنی عذاب آمده در حم المؤمن (فَأَخَذتُهُم فَکَیف‌َ کان‌َ عِقاب‌ِ) یعنی فعذبتهم، و در سوره هود (وَ کَذلِک‌َ أَخذُ رَبِّک‌َ إِذا أَخَذَ القُری). وجه چهارم- اخذ بمعنی قتل است در سوره المؤمن (وَ هَمَّت کُل‌ُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِم لِیَأخُذُوه‌ُ) یعنی لیقتلوه. وجه پنجم- اخذ بمعنی اسیر نمودن است در سوره توبه (فَاقتُلُوا المُشرِکِین‌َ حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم وَ خُذُوهُم) در سوره نساء (فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُم).
[کشف الاسرار] راغب گفته (بسل) بمعنی جمع کردن بین دو چیز یا زیادتر است و هم بمعنی منع است و از همین جهت که بمعنی ضمیمه نمودن است بطور استعاره در ترش کردن رو و درهم کشیدن صورت استعمال شده و گفته میشود (هو باسل و مبتسل الوجه) او کج خلق و درهم کشیده رو است، و از جهت اینکه متضمن معنی منع است هر مال حرام و مرتهن‌ّ را (بسل) گویند و در قرآن فرموده (وَ ذَکِّر بِه‌ِ أَن تُبسَل‌َ نَفس‌ٌ بِما کَسَبَت) بهمین معنی است و مقصود محروم بودن از ثواب است لکن فرقی که بین کلمه حرام و بسل است اینکه است که حرام هم ممنوع بودن بقهر را شامل میگردد و هم ممنوع بودن بحکم را و لکن بسل ممنوع بودن بقهر است از همین جهت است که خدا فرموده (أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ أُبسِلُوا بِما

صفحه : 66
کَسَبُوا) بما کسبوا یعنی آنان کسانی میباشند که بجرم گناهشان از ثواب عمل نیکشان هم محروم شده‌اند.
[پایان] و شاید مقصود از (دین) در کلمه (دینهم) آن فطرت توحید باشد که در هر بشری نهفته شده است و مشرکین اینکه دین فطری را بازیچه قرار داده‌اند در مجمع البیان گفته (ابسلته بجریرته) یعنی من فلانی را بگناه خودش حواله دادم و کلمه (مستبسل) راجع بکسی است که تن بقضاء داده نظر به اینکه که میداند راه ندارد تسلیم شده تا آنجا که گفته برأی اخفش کلمه تبسل در آیه شریفه بمعنی مجازات است و بعضی گفته‌اند بمعنی گرو گذارده شده است و تمام اینکه معانی بهم نزدیک است.
[پایان] خلاصه آیه اینکه است که برسولش دستور میدهد که از آن کسانی که دین خود را یعنی آئین کار و عمل خود را لهو و لعب گرفته‌اند اعراض کن و اعمالشان را انکار نما و آنان را یادآوری کن که بهیچ کسی نفع و ضرری نمیرسد مگر آنچه را که خود انسان کسب نموده لَیس‌َ لَها مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِی‌ٌّ وَ لا شَفِیع‌ٌ وَ إِن تَعدِل کُل‌َّ عَدل‌ٍ لا یُؤخَذ مِنها نیست برای آن نفس که دین خود را بازیچه قرار داده بغیر از خدا نه دوستی و نه شفاعت کننده‌ئی که او را از عذاب قیامت خلاص گرداند و اگر بفرض آن نفس فدا بدهد هر فدائی از او گرفته نخواهد شد أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ أُبسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُم شَراب‌ٌ مِن حَمِیم‌ٍ وَ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ بِما کانُوا یَکفُرُون‌َ آن جماعت کسانی میباشند که بعذاب سپرده شده‌اند بسبب اعمالیکه در دنیا کرده‌اند و برای آنها است آشامیدنی از آب جوشان و عذاب دردناک زیرا که آنها کسانی بودند که بکفر خود ادامه دادند قُل أَ نَدعُوا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَنفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی أَعقابِنا بَعدَ إِذ هَدانَا اللّه‌ُ آیه پاسخ مشرکین است که میان خود و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مساوات میجستند

صفحه : 67
و میخواستند حضرتش را در بت پرستی با خود شریک گردانند اینکه است که خطاب میرسد ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینها بگو آیا مرا میخوانید بسوی چیزی یا کسی غیر از خدا که نه بعبادت و پرستش او نفعی عاید ما میگردد و نه از عدمش ضرری متوجه ما میشود ارشاد بحکم عقل است یعنی شماها که ادعاء عقل و دانش میکنید چگونه ما را میخوانید بسوی چیزی که نفع و ضرری از آن نمودار نیست و اینکه روش عقلائی نیست.
کَالَّذِی استَهوَته‌ُ الشَّیاطِین‌ُ فِی الأَرض‌ِ حَیران‌َ لَه‌ُ أَصحاب‌ٌ یَدعُونَه‌ُ إِلَی الهُدَی ائتِنا افرادی که غیر خدا را میخوانند تشبیه نموده بآدمی که در کار خود متحیر و سرگردان باشد و دوستان و یاران او ویرا بخوانند که بیا با ما در راه تا بمقصود برسی و او سرگردان راه سعادت خود را گم کرده یعنی آن راه سعادتی که در پیش در آن قدم میگذاشته و آن بهترین راه بسوی سعادت و مستقیم‌ترین راه رسیدن بهدف بوده و امثال او کسانی که از اینکه راه بهدف رسیده‌اند آنرا ترک کرده و متحیر و سرگردان شیاطین محاصره‌اش نموده و وی را بسوی هلاکت میخوانند (ائتنا) مؤمنین میگویند بیا بجانب ما و او را بطرف خود دعوت میکنند و شیاطین او را منع میکنند و او در رفتن و برگشتن متردد گردد اگر بنزد شیطان بماند در ورطه هلاکت افتد و اگر سخن یاران شنود نجات یابد.
مفسرین گویند اینکه مثال کسی است که پس از ایمان مرتد گردد که آن مثال کسی ماند که دزدان و غولان او را از بین کاروان بربایند و در راه خطر اندازند و رفیقان کاروان او را صدا زنند که با ما بیا تا از خطر نجات یافته بمقصود برسی قُل إِن‌َّ هُدَی اللّه‌ِ هُوَ الهُدی وَ أُمِرنا لِنُسلِم‌َ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینها بگو و آنان را خاطر نشان نما که کسی را که خدا

صفحه : 68
بدین اسلام هدایت گردانید او هدایت یافته و نیز باین کافرین ملحدین بگو ما مأمور گردیده‌ایم که تسلیم امر پروردگار عالمیان گردیم تا از سرگردانی نجات یابیم.
وَ أَن أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوه‌ُ وَ هُوَ الَّذِی إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ و او حرف عطف (وَ أَن أَقِیمُوا) را عطف داده به (أُمِرنا) یا به (لِنُسلِم‌َ) یعنی ما مأمور گردیده‌ایم که تسلیم امر پروردگار گردیم و نیز نماز را بپای داریم و نیز باید بپرهیزیم از مخالفت امر پروردگار و او آنکسی است که بسوی او محشور میگردیم یعنی بازگشت ما بسوی او است وَ هُوَ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ بِالحَق‌ِّ وَ یَوم‌َ یَقُول‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ قَولُه‌ُ الحَق‌ُّ، الی: وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ ذات متعال در اینکه آیات خود را بصفات چندی معرفی نموده:
1- او آنکسی است که آسمانها و زمین را بحق یعنی بدرستی و بحقیقت ذات خود آفریده، شاید بالحق اشاره باین باشد که آسمانها و زمین را بقول حق و صفت وحدانیّت آفریده بدون مشارکت غیر.
2- از اوصاف جلال پدید آوردن روز قیامت است که بامر تکوینی (کن) تمام موجوداتیکه در مکمن علم حق تعالی موجودند ظهور و بروز مینمایند و اینکه است قول حق یعنی کلام حق 3- (وَ لَه‌ُ المُلک‌ُ یَوم‌َ یُنفَخ‌ُ فِی الصُّورِ) شاید اشاره بآنوقتی است که همه موجودات اولین و آخرین خود را تحت حکم ازلی او میدانند و آن روزی است ظاهر و بارز قوله تعالی در سوره مؤمن آیه 16 (یَوم‌َ هُم بارِزُون‌َ لا یَخفی عَلَی اللّه‌ِ مِنهُم شَی‌ءٌ لِمَن‌ِ المُلک‌ُ الیَوم‌َ لِلّه‌ِ الواحِدِ القَهّارِ) که عالم در قبضه اقتدار او است اگر چه همه وقت چنین است لکن در آنوقت یعنی روز قیامت که روز جمع نامیده شده قوله تعالی (یَوم‌َ یَجمَعُکُم لِیَوم‌ِ الجَمع‌ِ) سوره تغابن، یعنی در آنروز کسی یافت نمیگردد که مدعی مالکیت باشد همه

صفحه : 69
خاضع و مطیع امر پروردگارند.
3- (عالِم‌ُ الغَیب‌ِ وَ الشَّهادَةِ) از بزرگترین صفات الهی و از صفات لم یزلی احاطه علمیه او است که عالم غیب یعنی عالمی که فعلا از نظر ما غائب است و عالمی که در شهود ما است یعنی عالم ملک و ملکوت در علم حضوری او مکشوف است 4- (وَ هُوَ الحَکِیم‌ُ الخَبِیرُ) حکیم و خبیر نیز دو صفت از اوصاف الهی است، حکیم است یعنی حکم او حق است هر چیزی را در موقع خود قرار میدهد (خبیر است) عارف و دانا و بهمه اشیاء و رموز موجودات آگاهست.
(وَ إِذ قال‌َ إِبراهِیم‌ُ لِأَبِیه‌ِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصناماً آلِهَةً إِنِّی أَراک‌َ وَ قَومَک‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ مفسرین گفته‌اند که نام پدر ابراهیم تارخ بوده و نظر به اینکه که نمیشود پیمبری مثل ابراهیم ع از نسل مشرک بعمل آمده باشد آیه را توجیه کرده‌اند که مقصود از (ابیه) در آیه آزر است که عموی ابراهیم بوده چون تحت پرورش او تربیت شده پدر خطاب کرده خلاصه آیه برسولش خبر میدهد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن وقتی را که ابراهیم ع بپدرش آزر گفت (أَ تَتَّخِذُ أَصناماً آلِهَةً) همزه استفهامی در مقام سرزنش و انکار آمده و از روی تعجب بپدرش میگوید آیا تو اینکه بتها را خدایان قرار داده‌ئی همانا تو را و قوم تو را از بت پرستان در گمراهی هویدا می‌بینم، ابراهیم [ع] میخواهد بپدرش بفهماند که من بعیان مشاهده میکنم که بت پرستی عمل باطلی است و تو و بت پرستان در گمراهی و کج‌روی ظاهری رهسپار گردیده‌اید و بچاه مذلّت و گمراهی فرو خواهید رفت.

صفحه : 70

[سوره الأنعام (6): آیات 75 تا 83]

اشاره

وَ کَذلِک‌َ نُرِی إِبراهِیم‌َ مَلَکُوت‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لِیَکُون‌َ مِن‌َ المُوقِنِین‌َ (75) فَلَمّا جَن‌َّ عَلَیه‌ِ اللَّیل‌ُ رَأی کَوکَباً قال‌َ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَل‌َ قال‌َ لا أُحِب‌ُّ الآفِلِین‌َ (76) فَلَمّا رَأَی القَمَرَ بازِغاً قال‌َ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَل‌َ قال‌َ لَئِن لَم یَهدِنِی رَبِّی لَأَکُونَن‌َّ مِن‌َ القَوم‌ِ الضّالِّین‌َ (77) فَلَمّا رَأَی الشَّمس‌َ بازِغَةً قال‌َ هذا رَبِّی هذا أَکبَرُ فَلَمّا أَفَلَت قال‌َ یا قَوم‌ِ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمّا تُشرِکُون‌َ (78) إِنِّی وَجَّهت‌ُ وَجهِی‌َ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (79)
وَ حاجَّه‌ُ قَومُه‌ُ قال‌َ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللّه‌ِ وَ قَد هَدان‌ِ وَ لا أَخاف‌ُ ما تُشرِکُون‌َ بِه‌ِ إِلاّ أَن یَشاءَ رَبِّی شَیئاً وَسِع‌َ رَبِّی کُل‌َّ شَی‌ءٍ عِلماً أَ فَلا تَتَذَکَّرُون‌َ (80) وَ کَیف‌َ أَخاف‌ُ ما أَشرَکتُم وَ لا تَخافُون‌َ أَنَّکُم أَشرَکتُم بِاللّه‌ِ ما لَم یُنَزِّل بِه‌ِ عَلَیکُم سُلطاناً فَأَی‌ُّ الفَرِیقَین‌ِ أَحَق‌ُّ بِالأَمن‌ِ إِن کُنتُم تَعلَمُون‌َ (81) الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ لَم یَلبِسُوا إِیمانَهُم بِظُلم‌ٍ أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ الأَمن‌ُ وَ هُم مُهتَدُون‌َ (82) وَ تِلک‌َ حُجَّتُنا آتَیناها إِبراهِیم‌َ عَلی قَومِه‌ِ نَرفَع‌ُ دَرَجات‌ٍ مَن نَشاءُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ (83)

صفحه : 71

[ترجمه]

و همچنین ما بابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نمایاندیم تا بمقام اهل یقین برسد [75]
پس چون شب تاریک نمودار گردید ابراهیم ستاره درخشنده‌ئی دید گفت آیا اینکه پروردگار من است، چون آن ستاره غروب کرد گفت من غروب کنندگان را دوست نمیدارم [76]
سپس ماه را روشن دید گفت آیا اینکه است پروردگار من وقتی دید آنهم غروب کرد (بقوم) گفت اگر پروردگار من مرا هدایت نکند البته از جماعت ستمکاران میگردم [77]
وقتی عظمت خورشید هویدا گردید گفت آیا همین است پروردگار من اینکه از ستاره و ماه بزرگ‌تر است پس وقتی دید آن نیز غروب نمود گفت ای گروه من بحقیقت من بری میباشم از آنچه شما شرک میآورید [78]
همانا من روی دل خود را متوجه ساختم بسوی آنکسیکه آسمانها و زمین را آفریده در حالیکه میل کنندام بتوحید (که آن دین حنیف است) و من از مشرکین نمیباشم [79]
(و چون) قوم او با او مجادله کردند گفت آیا با من در وحدانیّت خدا جدال میکنید در حالیکه خدا مرا هدایت کرده و من نمیترسم از آنچه شما برای خدا شریک قرار داده‌اید مگر اینکه پروردگار من بر من چیزی (بیمناک) بخواهد علم پروردگار من وسیع است همه چیز را فرا گرفته آیا چرا شما متذکر نمیگردید [80]
چگونه بترسم از آن چیزی که شما برای خدا شریک قرار داده‌اید و شما نمیترسید از اینکه بر خدا شریک قرار داده‌اید چیزی که بر او نه کتابی فرود آمده و نه حجتی است پس کدام یک از ما دو فرقه (خدا پرست موحد و مشرک) سزاوارترند با من اگر میدانستید [81]
آنکسانیکه ایمان آوردند و ایمانشان را بظلم نپوشانیدند چنین جماعتی آنهایند که در امانند و آنها هدایت شده گانند [82]
اینکه بود حجت ما که بابراهیم عطاء کردیم بر قومش و درجات هر کسی را که بخواهیم بلند میگردانیم همانا پروردگار تو درستکار و دانا است [83]

صفحه : 72

(توضیح آیات)

وَ کَذلِک‌َ نُرِی إِبراهِیم‌َ مَلَکُوت‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ لِیَکُون‌َ مِن‌َ المُوقِنِین‌َ و همچنانکه ابراهیم را بر ضلالت قومش بینا کردیم همچنین نمودیم بابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را یعنی چنان او را بینا گردانیدیم که ملکوت خدا و آنچه از آیات و نشانه‌های قدرت در کمودن آسمانها و زمین مخفی گردیده بعیان ببیند تا اینکه بمرتبه یقین برسد.
(ملکوت) بمعنی ملک است و (واو و تا) مبالغه است مثل رهبوت از رهبت، و رحموت از رحمت بقولی ملکوتیکه بابراهیم [ع] نمودند اینکه بود که وقتی از مغاره کوه بیرون آمد آسمان را دید، آفتاب، مهتاب، ستارگان، گردش فلک و ملکوت زمین، صحرا، دریاها، کوهها، درختان، چهارپایان و اوضاع عالم را بنظر بصیرت نگریست بیقین دانست که آنانرا آفریننده‌ئی است قادر و توانا که گردش عالم بدست قدرت او انجام گرفته.
از سدی و مجاهد نقل شده که گفته‌اند او را بر صخره کوهی گذاشتند و تمام کائنات از اعلی و ثریا را باو نمودند و مکان خود را نیز در بهشت مشاهده نمود و گفته‌اند اینکه است مقصود از قوله تعالی (وَ آتَیناه‌ُ أَجرَه‌ُ فِی الدُّنیا) یعنی مکان او را در بهشت باو نشان دادیم از إبن عباس که است که گفته ابراهیم [ع] از خدا درخواست نمود تا ملکوت آسمانها و زمین را باو بنمایاند بجبرئیل فرمان رسید که وی را بآسمان برد و او را مشرف بر اعمال بندگان گردانید، کسی را در معصیت دید گفت ای پروردگار چقدر عمل اینکه بنده قبیح است (اللهم اخسف به) گفته‌اند ابراهیم [ع] بر خلق خدا بسیار مشفق و مهربان بود روزی با خود فکر کرد که از من بر بندگان خدا مهربان‌تری نیست پروردگار عالمیان او را

صفحه : 73
بآسمان برد و او را مشرف بر اعمال اهل زمین گردانید چون آنها را بر معصیت دید بر آنان لعنت کرد و هلاکت آنها را خواست.
قیس بن ابی حازم از علی [ع] روایت کرده که گفت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
(لمّا رای ابراهیم ملکوت السماء و الارض)
مشرف بر مردی گردید که مشغول معصیت بود در باره او نفرین کرد هلاک شد همین طور مرد دیگری را دید که معصیت میکند هلاکت او را درخواست تا دفعه سوم خواست نفرین کند بوی وحی رسید که ای ابراهیم تو مستجاب الدعوه میباشی بر بنده‌گان من نفرین مکن زیرا که آنان از منند و از سه حال خارج نیست: یا توبه میکنند و میبخشم، و یا از نسل آنها مردمانی ظاهر میگردند که زمین را از تسبیح من پر میکنند یا اینکه بهمین حال میمیرند خواستم آنها را عذاب میکنم خواستم آنها را عفو میکنم.
فَلَمّا جَن‌َّ عَلَیه‌ِ اللَّیل‌ُ رَأی کَوکَباً قال‌َ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَل‌َ قال‌َ لا أُحِب‌ُّ الآفِلِین‌َ مفسرین گفته‌اند ابراهیم [ع] در زمان نمرود بن کنعان متولد گردید و نمرود اول کسی بود که تاج بر سرش گذارد و مردم را بر عبادت خود دعوت نمود و در همه ممالک جهان ملک داشت، وقتی در خواب دید ستاره‌ئی برآمد و نور آفتاب و ماهتاب را پوشانید، ترسید ساحرین و کاهنین را جمع کرد و از آنها تعبیر خواب را خواست گفتند در همین سال در شهر تو پسری متولد میگردد که زوال و هلاکت ملک تو بدست او است.
نمرود حکم کرد که هر فرزند پسر که در اینکه سال متولد گردد او را بکشند و مردها و زنها را از هم جدا کرد و بر هر دو زن مردی را موکّل نمود که با شوهر خلوت نکنند مگر در حال حیض، و گفته‌اند تمام مردها را بلشکرگاه خود برد و بر آنها موکل میگماشت تا اینکه یک سال گذشت و چون بپدر ابراهیم مطمئن بود روزی او را بشغلی فرستاد او پس از انجام عمل در منزل خود رفت رب العزّة آن ساعت عشقی در وی پدید گردانید در اهل خود نگریست طاقت

صفحه : 74
نیاورد که برگردد با زن خود هم‌بستر شد و بحکم حق تعالی نطفه ابراهیم بسته گردید کاهنان گفتند تخم ابراهیم در مقر خود بسته گردید نزد نمرود رفتند و گفتند نطفه آن فرزندی که از آن میترسیدی بسته شد نمرود ترسید و هر طفل پسری متولد میشد میکشت تا موقع تولد ابراهیم رسید مادرش از شهر بیرون رفت و از مردم گریخت کاشفی گفته غاری در میان کوه نشان داشت در آن غار ابراهیم متولد گردید و مادرش او را در خرقه‌ئی پیچید و همانجا گذاشت و درب غار را بسنگ استوار گردانید آزر که از قضیه حمل خبر داشت باو گفت ای آزر از ترس گماشتگان نمرود بصحرا رفتم و پسری زائیدم در همان حال مرد در خاک او را دفن کردم و برگشتم آزر باور کرد و مادرش روز دیگر بغار رفت دید ابراهیم انگشتان خود را میمکد از یکی شیر و از دیگری عسل بیرون میآید خوشدل شد و بشهر مراجعت نمود ابراهیم چون شیر تربیت از پستان الهی مینوشید هر روزی بقدری بزرگ میشد که کودک دیگر در سالی چون پانزده ماه شد با جوانهای پانزده ساله مقابل شد و از غار بیرون آمد مادرش بآزر گفت آنروز که خبر مرگ پسر را بدروغ بتو دادم بجوانی رسیده و در غایت خوبروئی و نیکوخوئی است وقتی آزر را در غار برد آزر بجمال پسر خود خوشدل گردید و گفت پسر را بخانه ببرید تا او را نزد نمرود ببرم.
[پایان] وقتی سخنگو شد گفت مادر خدای من کیست گفت منم گفت خدای تو کیست گفت پدرت گفت خدای پدرم کیست گفت نمرود گفت خدای نمرود کیست گفت ساکت شو و او را زد وقتی پدرش آمد بوی گفت میترسم اینکه کودکی باشد که کاهنین خبر دادند که خدایان را باطل کند و دین نو آورد، پدرش در سرداب رفت ابراهیم بپدرش همین طور که بمادرش گفته بود بازگو نمود پدرش سیلی بصورت او زد و گفت ساکت باش.
إبن عباس گفته چون هفت ساله شد از پدر و مادرش درخواست نمود که او

صفحه : 75
را از آن سرداب بیرون آورند، او را موقع غروب آفتاب بود که بیرون آوردند، شتران و اسبها و گوسفندان را دید، پرسید اینها چیستند گفتند چهارپایانند، ابراهیم [ع] گفت لابدّ برای آنها خداوندی و آفریدگاری است آنگاه گفت (ان‌ّ الذی خلقنی و رزقنی و اطعمنی و سقانی لربّی مالی اله غیره).
پس شب درآمد و مشتری طلوع کرد و بروایتی زهره، وقتی آن کوکب را دید، گفت (هذا ربّی) اینکه است خدای من، حق تعالی فرموده (فَلَمّا جَن‌َّ عَلَیه‌ِ اللَّیل‌ُ رَأی کَوکَباً) یقال (جن علیه اللیل و أجنّه اللیل) مثل اینکه گفته میشود ذهب به و اذهبه (الجن) فعل لازم است یا بهمزه یا بحرف جر متعدی میگردد (الجن) بمعنی ستر است (و الاجنان) یعنی اظلام (و الجنون) پوشیده شدن عقل را گویند (الجنّة) یعنی بستان باغیکه درختان بسیار دارد و چنین باغی را (الجنّة) نامند نظر به اینکه که درختها زمین را پوشانیده و طفل را در رحم جنین نامند برای اینکه شکم مادر ستر و پرده او است فَلَمّا أَفَل‌َ قال‌َ لا أُحِب‌ُّ الآفِلِین‌َ وقتی پرده سیاه شب زمین را پوشانید ابراهیم [ع] ستاره درخشانی را دید که از افق مشرق پدیدار گردید گفت اینکه است پروردگار من وقتی ستاره غروب نمود گفت من غروب کنندگان را دوست نمیدارم سخنان مفسرین در سبب اینکه ابتداء نسبت الوهیت بستاره و پس از آن بماه و بعد بخورشید داد چه بود:
1- مقصودش توبیخ و انکار عمل مشرکین بوده الف استفهام در آن مندرج است یعنی (اهذا ربّی) آیا اینکه پروردگار من است 2- آن جماعت مشرکین علمای نجوم بودند و آنها را مدبّر عالم میدانستند میخواست بآنها بفهماند که اینها افول و ذبول دارند لائق خدائی نیستند 3- ابراهیم اول با آنها مساوات و مماشات نمود و خود را با آنها هم عقیده نمایش داد برای اینکه آنها او را با خود هم عقیده بدانند و بحرف او گوش بدهند

صفحه : 76
پس از آن بدلیل افول و ذبول و تغییر و تبدیل بطلان عقیده آنها را در ستاره پرستی و ماه و خورشید پرستی ثابت گردانید فَلَمّا رَأَی القَمَرَ بازِغاً قال‌َ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَل‌َ قال‌َ لَئِن لَم یَهدِنِی رَبِّی لَأَکُونَن‌َّ مِن‌َ القَوم‌ِ الضّالِّین‌َ ابراهیم [ع] وقتی دید ماه طلوع کرد گفت اینکه است پروردگار من وقتی ماه غروب کرد گفت اگر هدایت نکرده بود مرا پروردگار من هر آینه بودم من از گروه گمراهان گفته‌اند لام (لئن) لام قسم است و لام (لا کونن) جواب قسم است یعنی اگر پروردگار من مرا بر هدایت ثابت نگرداند من البته از جماعت ستمکاران خواهم بود فَلَمّا رَأَی الشَّمس‌َ بازِغَةً قال‌َ هذا رَبِّی هذا أَکبَرُ فَلَمّا أَفَلَت قال‌َ یا قَوم‌ِ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمّا تُشرِکُون‌َ وقتی دید صبح خورشید از افق مشرق طلوع کرد گفت آیا اینکه است پروردگار من زیرا اینکه از ماه و زهره بزرگ‌تر است وقتی دید آنهم مانند ماه و ستاره غروب نمود خطاب بقوم خود نموده و گفت من بری‌ء و بیزارم از آنچه شما شریک برای خدا قرار میدهید. معلوم میشود جماعتیکه مورد خطاب ابراهیم ع بودند آنان ستاره یا ماه یا خورشید را پرستش مینموده‌اند و آنها را مدبر عالم میدانسته‌اند اینکه بود ابراهیم [ع] اول با آنها مماشات کرده پس از آن در مقام ارشاد آنها برآمده که چون اینکه موجودات افول دارند قابل پرستش نیستند وقتی ابراهیم از ماه و خورشید و ستاره و همه چیز بیزاری میجوید گویا از وی سؤال میشود که تو چه کسی را میپرستی میگوید:
إِنِّی وَجَّهت‌ُ وَجهِی‌َ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِن‌َ المُشرِکِین‌َ ابراهیم بقوم خاطر نشان میکند که بدانید من بتمام قوی و مشاعر روی کردم بآنکسیکه آسمانها و زمین را آفریده (حنیفا) صفت ابراهیم [ع] است

صفحه : 77
یعنی (مخلصا لعبادته) و من از مشرکین نمیباشم وَ حاجَّه‌ُ قَومُه‌ُ قال‌َ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللّه‌ِ وَ قَد هَدان‌ِ وَ لا أَخاف‌ُ ما تُشرِکُون‌َ بِه‌ِ الخ ترجمه آیات شده و شرح اینکه محاجّه در سوره بقره گذشته و آیات واضح است و محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه ظاهرا مشرکین موحدین را تهدید میکردند که اگر شما اینهائی را که ما پرستش میکنیم نپرستید از طرف آنها بلائی و عذابی و گزندی بشما خواهد رسید ابراهیم [ع] در پاسخ جماعت میگوید من از آنچه شما شریک برای خدا قرار میدهید نمیترسم، چگونه بترسم از اشیائیکه نابینا و ناتوانند نه می‌بینند و نه میشنوند و هیچ قوت و قدرت ندارند و شما نمیترسید از خدای قادر توانا که شریک برای او قرار میدهید چیزی را که هیچ دلیلی ندارید، اکنون مرا جواب دهید کدام یک از ما و شما سزاوارتر بترس و خوف میباشیم، آن کسانیکه ایمان آوردند و مخلوط نکردند ایمانشانرا به اینکه که برای خدا شریکی قرار بدهند اینها بر ایشان ایمنی هست از عذاب خدا و اینها راه یافته شدگانند.
وَ تِلک‌َ حُجَّتُنا آتَیناها إِبراهِیم‌َ عَلی قَومِه‌ِ نَرفَع‌ُ دَرَجات‌ٍ مَن نَشاءُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ اینکه آیه خبر میدهد که محاجه کردن ابراهیم [ع] با قومش اینکه حجتی بود از طرف ما که ما بابراهیم عطاء نمودیم و او را اینکه طور ارشاد کردیم که بقومش اینکه چنین محاجه نماید.
در کشف الاسرار گفته (و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض) او را اول ملکوت آسمانها و زمین نمودند، تا از راه استدلال بر وجود صانع دلیل گرفت، در کوکب نگریست گفت (هذا ربّی) یعنی اینکه دلیل بر پروردگار من یعنی پروردگار من (لم یزل و لا یزال) است و اینکه افول دارد (لا أُحِب‌ُّ الآفِلِین‌َ) افول کنندگان را دوست نمیدارم، پس بآخر جمال حقیقت او را روی نمود،

صفحه : 78
از راه استدلال و برهان بمشاهدت و عیان بازگشت روی از همه بگردانید گفت (فَإِنَّهُم عَدُوٌّ لِی إِلّا رَب‌َّ العالَمِین‌َ) و جبرئیل را گفت (اما الیک فلا) اول عالم‌وار شد، آخر عارف درآمد.
واسطی گفته گوید خلق عالم، بدو همی شوند، و عارفان از همی آیند، گفتا اگر کسی گوید که خدا را بدلیل شناسم، تو باو بگو دلیل را بچه شناختی آری در بدایت از دلیل چاره نیست، چنانچه در بدایت راه خلیل بود، چون آن همه دلائل در راه خلیل آمد، کوکب و قمر و آفتاب بهر دلیلی که میرسید در وی همی آویخت که (هذا ربی) چون از درجه دلائل درگذشت، جمال توحید بدیده عیان بدید گفت ( یا قوم انی بری‌ء مما تشرکون) یعنی از استدلال بمخلوقات علی الخالق، پس دلیل بر آن نیست سوای همان که مهتر دین گفت
(عرفت اللّه باللّه و عرفت ما دون اللّه بنور اللّه)
و بهمین اشاره دارد قوله تعالی (وَ أَشرَقَت‌ِ الأَرض‌ُ بِنُورِ رَبِّها).
[پایان]

صفحه : 79

[سوره الأنعام (6): آیات 84 تا 91]

اشاره

وَ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ کُلاًّ هَدَینا وَ نُوحاً هَدَینا مِن قَبل‌ُ وَ مِن ذُرِّیَّتِه‌ِ داوُدَ وَ سُلَیمان‌َ وَ أَیُّوب‌َ وَ یُوسُف‌َ وَ مُوسی وَ هارُون‌َ وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ (84) وَ زَکَرِیّا وَ یَحیی وَ عِیسی وَ إِلیاس‌َ کُل‌ٌّ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ (85) وَ إِسماعِیل‌َ وَ الیَسَع‌َ وَ یُونُس‌َ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلنا عَلَی العالَمِین‌َ (86) وَ مِن آبائِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم وَ إِخوانِهِم وَ اجتَبَیناهُم وَ هَدَیناهُم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (87) ذلِک‌َ هُدَی اللّه‌ِ یَهدِی بِه‌ِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ لَو أَشرَکُوا لَحَبِطَ عَنهُم ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (88)
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحُکم‌َ وَ النُّبُوَّةَ فَإِن یَکفُر بِها هؤُلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قَوماً لَیسُوا بِها بِکافِرِین‌َ (89) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ هَدَی اللّه‌ُ فَبِهُداهُم‌ُ اقتَدِه قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ أَجراً إِن هُوَ إِلاّ ذِکری لِلعالَمِین‌َ (90) وَ ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ إِذ قالُوا ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلی بَشَرٍ مِن شَی‌ءٍ قُل مَن أَنزَل‌َ الکِتاب‌َ الَّذِی جاءَ بِه‌ِ مُوسی نُوراً وَ هُدی‌ً لِلنّاس‌ِ تَجعَلُونَه‌ُ قَراطِیس‌َ تُبدُونَها وَ تُخفُون‌َ کَثِیراً وَ عُلِّمتُم ما لَم تَعلَمُوا أَنتُم وَ لا آباؤُکُم قُل‌ِ اللّه‌ُ ثُم‌َّ ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُون‌َ (91)

صفحه : 80

[ترجمه]

و ما بابراهیم اسحق و یعقوب بخشیدیم و هر یک آنها را هدایت کردیم و پیش از اینها نوح را هدایت نمودیم و از ذریّه نوح و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم (و همچنانچه ابراهیم را پاداش دادیم) نیکوکاران را پاداش میدهیم [84]
و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس تمام اینها را هدایت کردیم و شایسته و از نکوکارانند [85]
و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را راه نمودیم و تمام اینکه پیمبران را بر تمام عالمیان فضیلت دادیم [86]
و بعضی از پدران آنها را و بعضی از اولادانشان را و بعضی برادرهایشان را برگزیدیم و آنها را هدایت گردانیدیم بسوی راه مستقیم اینکه دینی که انبیاء متدین بآن بودند [87]
هدایتی است که خدا بآن هدایت میکند هر کس از بنده‌گانش را که بخواهد بآن متدین میگردند و اگر شرک آوردند همانا اعمال آنها نابود یا آنچه کرده‌اند بی‌اثر میگردد [88]
اینکه جماعت انبیاء کسانی بودند که بآنها کتاب و داوری و نبوّت عطا کرده بودیم پس اگر اینها (مشرکین) بکتاب کافر کردند ما جماعتی را بر آنها میگماریم که آنها از کافرین نباشند [89]
و آن جماعت کسانی میباشند که خدا آنان را هدایت کرده پس ای رسول تو بهدایت آنها (از صبر بر ایذاء کفار) اقتداء کن ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بکفار بگو من برای رسالتم اجر و مزدی از شما مطالبه نمیکنم آن نیست مگر یادآوری پروردگار عالمیان [90]
خدا را نشناختند آنطوریکه باید بشناسند چون گفتند خدا بر بشر چیزی نازل نکرده بگو کی بر موسی کتاب تورات نازل گردانید که آن نور و هدایت بود برای مردم او را در ورقهای کاغذ قرار دادند که آنرا ظاهر میگردانند و بسیاری آنرا پنهان میدارند شما و پدران شما دانا گردیدید بچیزی که قبلا نمیدانستید ای محمّد [ص] بگو خدا و آنان را واگذار در اباطیل و خرافات خود بازی میکنند [91]

صفحه : 81

(توضیح آیات)

وَ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ کُلًّا هَدَینا وَ نُوحاً هَدَینا مِن قَبل‌ُ الخ در چند جای قرآن از اعطاء اولاد بلفظی از (هبه) تعبیر نموده قوله تعالی (وَ وَهَبنا لِداوُدَ سُلَیمان‌َ) و خطاب بمریم [ع] (لِأَهَب‌َ لَک‌ِ غُلاماً زَکِیًّا) (فَهَب لِی مِن لَدُنک‌َ وَلِیًّا) (وَ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ) برسولش خبر میدهد که بابراهیم اسحق و یعقوب را بخشیدیم، یعقوب نبیره ابراهیم پسر اسحق بود و اسحق از ساره متولد گردیده. گفته‌اند ابراهیم هشت پسر آورد: اسحق از ساره پدر عبرانیان، اسماعیل از هاجر پدر تازیان، و آن شش پسر دیگر از فطورا بنت یقطن الکنعانیه بوده، و یعقوب پدر اسرائیلیان (کُلًّا هَدَینا) یعنی هر یک از اینکه دو نفر را بایمان و نبوّت راه نمائی نمودیم و نیز گفته نوح را پیش از ابراهیم و ولد ابراهیم بایمان و نبوّت هدایت گردانیدیم و ابراهیم قهرمان توحید از پیروان نوح است (و من ذریّته) یعنی از ذریّه نوح داود بن ایشا کشنده جالوت و داستان او معروف است، و سلیمان پسر داود از زن (اوریا) زاده بود، و داود و سلیمان از سبط یهودا بودند، و میگویند ایّوب از فرزندان روم بن عیص بن اسحق بن ابراهیم بود و در زمان خویش سلطان بود و از دختر میشا بن یوسف بن یعقوب ده پسر داشت و حکایت وی معروف است. و یوسف پسر یعقوب بن اسحق بن ابراهیم بود و از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل کرده‌اند که در شأن او فرموده
(الکریم بن الکریم بن الکریم بن الکریم)
یوسف بن یعقوب بن اسحق بن ابراهیم.
(و موسی) موسی بن عمران بن یصهر بن تاهث بن لاوی بن یعقوب (و هارون) سنّا بزرگ‌تر از موسی بود.
وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُحسِنِین‌َ همین طوری که ابراهیم را بر ثبات دین و حجت آوردنش بر دشمن پاداش

صفحه : 82
نیکو دادیم و فرزندان نیکو و درجات بلند و مقام نبوّت بآنان کرامت نمودیم با هر نیکوکاری چنین کنیم و هر نیکو عملی را پاداش نیکو دهیم وَ زَکَرِیّا وَ یَحیی وَ عِیسی وَ إِلیاس‌َ کُل‌ٌّ مِن‌َ الصّالِحِین‌َ بقولی الیاس ادریس است لکن بعضی درست ندانسته‌اند نظر به اینکه که در اینکه آیه نسبت الیاس را بنوح میدهد و او را از فرزندان نوح بشمار آورده و گفته‌اند نوح از فرزندان ادریس بود، نوح بن لعک بن متوسلخ بن ادریس و او را اخنوخ میگفتند، و اسماعیل پسر ابراهیم. وهب گفته: یسع شاگرد الیاس بود.
کعب گفته: یسع خضر است که معلم موسی بود. یونس بن متی دو نام دارد یونس و ذو النون.
وَ إِسماعِیل‌َ وَ الیَسَع‌َ وَ یُونُس‌َ وَ لُوطاً اسماعیل پسر ابراهیم- و الیسع از وهب نقل میکنند که گفته یسع شاگرد الیاس بوده. یمان بن رباب گفته: یسع پسر اسحاق است. یونس بن متی وی را دو نام است ذو النون و یونس. از بعضی نقل شده که الیاس و یسع و یونس در یک زمان بودند، و پس از آنها باندک زمانی زکریا و یحیی و عیسی بوجود آمدند و لوط إبن عم ابراهیم بود، و او اول کسی بود که باو ایمان آورد وَ کلًّا فَضَّلنا عَلَی العالَمِین‌َ یعنی اینکه پیمبران را تمامشان را فضیلت و برتری دادیم بر تمام اهل عالمیان معلوم است فضیلت آن بزرگواران بر اهل زمانشان بعلم و حکمت و نبوّت و اوصاف خجسته بوده نه بجهات جسمانی.
وَ مِن آبائِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم وَ إِخوانِهِم وَ اجتَبَیناهُم وَ هَدَیناهُم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (من) در (من آبائهم) تبعیضی است یعنی بعضی از پدرانشان آنهائیکه در اینجا نامشان نیامده، و بعضی از فرزندانشان و بعضی از برادران آنها را برگزیدیم و آنان را بسوی صراط مستقیم توحید و اسلام هدایت گردانیدیم.

صفحه : 83
ذلِک‌َ هُدَی اللّه‌ِ یَهدِی بِه‌ِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ اینکه است دین خدا و آن روش و طریق مستقیمی است که پیمبران بر آن بودند که سر انجام آن قرب بجوار رب‌ّ العالمین خواهد گردید و خدای جلیل بهمین روش پیمبران از بنده‌گانش هر کس را بخواهد بهمان طریق آنها را هدایت و راه نمائی میکند وَ لَو أَشرَکُوا لَحَبِطَ عَنهُم ما کانُوا یَعمَلُون‌َ و اگر بفرض اینکه پیمبران شرک آورده بودند همانا آنچه کرده بودند باطل و نیست میگردید، بعضی از اینکه آیه خواستند استنباط نمایند که اگر کسی پس از ایمان مرتد گردید و پس از آن باز باسلام برگردید اعمال قبل از ارتدادش باطل گردیده بایستی قضاء کند.
و بعضی اینکه قول را ردّ کرده‌اند و گفته‌اند آیه مجمل است بدلیل اینکه در سوره بقره آیه 214 فرموده (وَ مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دِینِه‌ِ فَیَمُت وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِک‌َ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ) یعنی از شما کسیکه از دینش مرتد گردد پس بمیرد در حالیکه کافر باشد چنین کسانی اعمال آنها در دنیا و آخرت باطل گردیده، و از اینکه آیه معلوم میگردد کسی که مرتد گردد و توبه کند و باز گردد فقط اعمالیکه در حال ارتداد کرده باطل میگردد نه اعمال قبل از ارتدادش، و بر او است قضاء عملی که در حال ارتداد کرده.
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ وَ الحُکم‌َ وَ النُّبُوَّةَ (اولئک) اشاره بجماعت پیمبران و رهبران است- آنها کسانی هستند که بآنها کتاب عطاء کردیم و از آسمان عزت و شرافت بآن بزرگواران صحیفه‌هائی مشتمل بر احکامی فرود آوردیم مثل صحف ابراهیم- تورات موسی- انجیل عیسی- زبور داود و بآنها علم لدنی و فهم و نبوّت دادیم.
فَإِن یَکفُر بِها هؤُلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قَوماً لَیسُوا بِها بِکافِرِین‌َ پس اگر اهل مکه برسول کافر شدند و سخن او را نپذیرفتند ما جماعتی را

صفحه : 84
از مهاجرین و انصار برگماشتیم که آنرا (بدل و جان) بپذیرند و تصدیق کنند و ایمان آورند- و اشاره بهمین دارد قوله تعالی در جای دیگر (وَ أَلزَمَهُم کَلِمَةَ التَّقوی) از مجاهد نقل میکنند که گفته اینها عجمند و فرس که نادیده بدل و جان قبول کردند و بغیب ایمان آوردند و رسول را تصدیق کردند- و مصطفی در باره آنها گفته
(لو کان الدین معلقا بالثریا لناله رجال من ابناء فارس)
و از إبن عمر روایت شده که رسول [ص] فرمود
(للّه عزّ و جل خیرتان من خلقه فی ارضه: قریش خیرة اللّه من العرب- و فارس خیرة اللّه من العجم)
أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ هَدَی اللّه‌ُ فَبِهُداهُم‌ُ اقتَدِه کلام را مؤکّد نموده و برسولش خطاب مینماید که اینکه پیمبران کسانی بودند که خدای تعالی ایشان را برگزیده و هدایت گردانیده ای رسول تو نیز بهدایت آنها (اقتده) یعنی پیروی کن. مفسرین گفته‌اند اینکه آیه دلالت دارد که تو احکام و اعمال آنها را متابعت نما مگر آنهائی را که نسخ گردیده و تغییر داده. و بنا بر اینکه هر چه از احکام پیغمبران قبل که دلیل بر نسخ آن نیامده مراعات آن واجب است.
قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه‌ِ أَجراً إِن هُوَ إِلّا ذِکری لِلعالَمِین‌َ خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که باین کافرین و مشرکین که شاید گمان میکنند تو از آنها برای تبلیغ رسالت و تعلیم قرآن اجر و مزدی میخواهی و غرض تو بدست آوردن مال و شهرت و ریاست و غیر آن باشد تو باینها خاطر نشان نما که من پاداش و اجرتی و مالی از شما نمیخواهم اینکه قرآن و آیاتیکه بشما تذکر میدهم نیست مگر پندار و اندرزی برای اهل عالمیان.
وَ ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ در تفسیر نور الثقلین و در تفسیر علی بن ابراهیم در قوله تعالی (وَ ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ) گفته یعنی (لم یبلغوا من عظمة اللّه ان یصفوه بصفة- اذ قالوا ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلی بَشَرٍ مِن شَی‌ءٍ) و آنها جماعتی از یهودیان بودند و خدای تعالی

صفحه : 85
سخن آنان را ردّ کرده و فرموده قُل مَن أَنزَل‌َ الکِتاب‌َ الَّذِی جاءَ بِه‌ِ مُوسی نُوراً وَ هُدی‌ً لِلنّاس‌ِ یعنی ای محمّد بگو چه کس نازل گردانید بر موسی کتابی که برای مردم در آن نور و هدایت بود تَجعَلُونَه‌ُ قَراطِیس‌َ تُبدُونَها وَ تُخفُون‌َ کَثِیراً یعنی بعضی از آنرا میخوانید و بسیاری از آنرا مخفی میگردانید که در وصف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است.
وَ عُلِّمتُم ما لَم تَعلَمُوا أَنتُم وَ لا آباؤُکُم یا خطاب بیهودیان است یا بمسلمین که شما از تعلیمات قرآن علومی را از معارف و احکام و شرایع آموختید که قبلا نه خودتان و نه پدرانتان از آن چیزی میدانستید قُل‌ِ اللّه‌ُ ثُم‌َّ ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُون‌َ ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پس از اینکه همه نزول آیات معجز نمای قرآنی و تبلیغ و راه نمائی بطریق ارشادشان و اتمام حجت بر کافرین دیگر آنان را واگذار گفته‌اند کلمه (ذرهم) خذلان است میان تهاون و تهدید که کفار را بحال خود واگذار، کسیکه کاری کند که نفعی و خیری در آن نباشد گویند اینکه ببازی و هرزه مشغول است.
بعضی از مفسرین گفته‌اند که (ثُم‌َّ ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُون‌َ) مثل آنجا است که گفته (وَ أَعرِض عَن‌ِ الجاهِلِین‌َ) و گویند اینکه آیه بآیه جنگ نسخ گردیده

صفحه : 86

[سوره الأنعام (6): آیات 92 تا 96]

اشاره

وَ هذا کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ مُبارَک‌ٌ مُصَدِّق‌ُ الَّذِی بَین‌َ یَدَیه‌ِ وَ لِتُنذِرَ أُم‌َّ القُری وَ مَن حَولَها وَ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ وَ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون‌َ (92) وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو قال‌َ أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ وَ لَم یُوح‌َ إِلَیه‌ِ شَی‌ءٌ وَ مَن قال‌َ سَأُنزِل‌ُ مِثل‌َ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ لَو تَری إِذِ الظّالِمُون‌َ فِی غَمَرات‌ِ المَوت‌ِ وَ المَلائِکَةُ باسِطُوا أَیدِیهِم أَخرِجُوا أَنفُسَکُم‌ُ الیَوم‌َ تُجزَون‌َ عَذاب‌َ الهُون‌ِ بِما کُنتُم تَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ غَیرَ الحَق‌ِّ وَ کُنتُم عَن آیاتِه‌ِ تَستَکبِرُون‌َ (93) وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادی کَما خَلَقناکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ تَرَکتُم ما خَوَّلناکُم وَراءَ ظُهُورِکُم وَ ما نَری مَعَکُم شُفَعاءَکُم‌ُ الَّذِین‌َ زَعَمتُم أَنَّهُم فِیکُم شُرَکاءُ لَقَد تَقَطَّع‌َ بَینَکُم وَ ضَل‌َّ عَنکُم ما کُنتُم تَزعُمُون‌َ (94) إِن‌َّ اللّه‌َ فالِق‌ُ الحَب‌ِّ وَ النَّوی یُخرِج‌ُ الحَی‌َّ مِن‌َ المَیِّت‌ِ وَ مُخرِج‌ُ المَیِّت‌ِ مِن‌َ الحَی‌ِّ ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ فَأَنّی تُؤفَکُون‌َ (95) فالِق‌ُ الإِصباح‌ِ وَ جَعَل‌َ اللَّیل‌َ سَکَناً وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ حُسباناً ذلِک‌َ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم‌ِ (96)

صفحه : 87

[ترجمه]

و اینکه قرآن کتاب مبارکی است که آنرا نازل گردانیدیم و تصدیق کننده است آنچه را که پیش از آن از کتابهای آسمانی آمده- و برای اینکه آنهائی را که در مکه و اطراف آن بودند بترسانی (یعنی تمام اهل دنیا را) و آن کسانی که بآخرت ایمان آورده‌اند- باین قرآن ایمان میآورند- و آنها بر نمازشان محافظت مینمایند [92]
و کی است ستمکارتر از کسیکه بر خدا دروغ بست و گفت من رسول اویم یا گفت بمن وحی شده- و باو چیزی وحی نشده باشد و کی است ظالم‌تر از کسیکه گفت بزودی نازل کنم مثل آنچیزی که خدا نازل گردانید- اگر تو ببینی چگونه باشند ستمکاران در سکرات مرگ که ملائکه عذاب دستهای خود را پهن کرده‌اند و میگویند روح خود را بیرون آرید ( یا آنرا از عذاب برهانید) امروز (روز مرگ) پاداش داده میشوید بعذاب خوار کننده- برای اینکه بر خدا میگفتید چیزی که غیر حق بود چنین بودید که از آیات خدا گردن کشی میکردید [93]
و همانا برای حساب بسوی ما تنها آمدید همین طوری که اول دفعه شما را آفریدیم و آنچه (از مال و اولاد و غیره) بشما عطا کرده بودیم پشت سر انداختید و با شما شفعاء شما را نمی‌بینیم آنانکه گمان میکردید در تربیت شما با خدا شریک میباشند- و همانا بین شما و آنها قطع گردید.
و از شما مفقود گردید آنچه را گمان میکردید [94]
حقیقة خدا شکافنده دانه و هسته است و زنده را از مرده بیرون میآورد- و مرده را از زنده بیرون میآورد- اینکه است خدا و یکجا گردانیده میشوید- خدائی را بکسی نسبت میدهد که چنین نیست [95]
شکافنده عمود صبح است از تاریکی شب- و شب را قرار داده برای سکونت شما و خورشید و ماه را بنظم معین بکار واداشته- و اینکه تقدیر خدای غالب و دانا است [96]

صفحه : 88

(توضیح آیات)

وَ هذا کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ مُبارَک‌ٌ مُصَدِّق‌ُ الَّذِی بَین‌َ یَدَیه‌ِ وَ لِتُنذِرَ أُم‌َّ القُری وَ مَن حَولَها (هذا) اشاره بقرآن است و در وصف قرآن فرموده اینکه کتابیکه نازل کردیم کتاب مبارکی است که خیر آن دائم و نفع آن بسیار و خیری است مستقر گردیده و برکت در لسان دین آن خیر معنوی یا مادی است که منتهی بمعنوی گردد که از جمله صفات او اینستکه تصدیق کننده کتب پیمبران پیش است یعنی تورات و انجیل، و نیز در آن موعظه و اندرز است و برای مؤمنین رحمت است و برای عاصیان نقمت و تهدید است (وَ لِتُنذِرَ) عامّه قراء (لتنذر) بتاء خطاب قرائت کرده‌اند یعنی ای محمّد اینکه قرآن را نازل گردانیدیم تا اینکه تو اهل مکه و اطرافش را بترسانی، و ابو بکر از عاصم که یکی از قراء است بیاء قرائت کرده (لینذر) خوانده یعنی اینکه کتاب سبب انذار است مثل قوله تعالی (هذا بَلاغ‌ٌ لِلنّاس‌ِ وَ لِیُنذَرُوا بِه‌ِ) و نیز قوله تعالی (إِنَّما أُنذِرُکُم بِالوَحی‌ِ) و بهمین معنی است قوله تعالی (هذا کِتابُنا یَنطِق‌ُ عَلَیکُم بِالحَق‌ِّ) و مکه را (ام القری) نامیده‌اند برای اینکه عرب اصل شیئی را (ام‌ّ) میگوید و نظر به اینکه که زمین از زیر مکه کشیده شده است اینکه است که به (ام‌ّ القری) نامیده شده، یعنی اصل شهرها و برای شرافت آن زمین کعبه را در آنجا قرار داده و آن مقصد عالمیان است، و بقولی مکه را ام القری نامیده‌اند برای آنکه اول شهری بود که آدم در آنجا فرود آمد.
وَ الَّذِین‌َ یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ یُؤمِنُون‌َ بِه‌ِ ظاهرا مرجع ضمیر (به) کتاب یعنی قرآن است، د در اینجا دو علامت یا دو صفت نسبت بکسانیکه ایمان بقرآن دارند یادآوری میکند یکی کسانیکه بآخرت ایمان دارند، بقرآن ایمان میآورند، اینکه جمله متفرع بر اوصافی است

صفحه : 89
که برای قرآن آورده از جمله آنهائیکه بآخرت ایمان دارند بقرآن ایمان میآورند.
از اینجا معلوم میشود که ایمان بقرآن ناشی از ایمان بآخرت است کسی که بآخرت ایمان ندارد نمیتواند بقرآن ایمان بیاورد.
و شاید سرّش اینکه باشد که گوشزد بشر نماید که ایمان بآخرت و معاد بایستی از روی دلیل عقلی باشد نه دلیل سمعی زیرا که معرفت بمبدء و معاد اصل ایمان است، و دو رکن و دو پایه ایمان میباشد و ایمان قطعی بمبدء و معاد بدلالت عقل و برهان پدید میگردد نه بدلیل نقلی، زیرا اگر بقرآن بخواهیم معرفت بمعاد پیدا نمائیم و بآن ایمان آوریم و معرفت بمعاد را بقرآن بشناسیم دور باطل لازم میآید زیرا چنانچه گفته شد معرفت و ایمان بمعاد منوط بشناسائی مبدء حکیم قادر توانا است که چون منزّه از کار عبث و بیهوده است اعتراف میکنیم که باید بازگشتی و معادی در کار باشد و اگر بدلیل عقلی چنین ایمانی میسّر نگردد بشر عاقل بچه جهت زیر بار تکلیف میرود و لازمه اینکه ایمان تصدیق بکتابهای آسمانی است که آنچه امر معاد بآن تنظیم میشود ما را بآن ارشاد نماید خلاصه ایمان بآخرت بدلیل عقلی ثابت میگردد نه باخبار قرآن و لازمه ایمان بآخرت عمل نمودن بوظائف قرآن است، پس دور لازم نمیآید زیرا که معاد را بقرآن ثابت نمیکنیم بلکه ببرهان و دلیل عقلی بر تنزّه حق تعالی از کار عبث ثابت میکنیم که اینکه طور تنزیه و حکمت خلقت بشر لازمه اثبات معاد است گویا خواهد بفرماید پس از آنکه ثابت شد کتاب مبارک و مصدقی که ما نازل گردانیدیم برای انذار بشر کسانیکه بنشأه آخرت ایمان دارند باین کتاب ایمان میآورند (وَ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون‌َ) جمله حالیه عطف به (الّذین) است یعنی و اینکه کسانی که بآخرت ایمان دارند بنمازهای خودشان محافظت مینمایند و شرائط ظاهری و باطنی آنرا مراعات میکنند و اختصاص بنماز یکی از جهت اهمیت آنست و دیگر اینکه بسیاری از وظائف دینی منوط بنماز است و اگر نماز با شرائط

صفحه : 90
و حضور قلب واقع گردد دل و قلب را جلاء میدهد.
وَ مَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو قال‌َ أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ وَ لَم یُوح‌َ إِلَیه‌ِ شَی‌ءٌ افتراء، افتعال است از (فری) بمعنی قطع یعنی قطع بر خبری که حقیقت ندارد، مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند آیه راجع بمسیلمه کذّاب است و آن مردی سجّاع و کاهن‌ّ بود، بسجع گفتن و الفاظ بهم بافتن عوام را اغواء مینمود و میگفت بر من وحی میرسد و مرا کتابی است، و بکهانت تلبیس میکرد و میگفت من علم بغیب دارم، و از آسمان بمن خبر میرسد، و در روایتی روزی دو نفر نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرستاد، رسول بآنها گفت شما باو ایمان دارید گفتند آری گفت اگر برای اینکه نبود که رسولان را نکشند میفرمودم که شما را بکشند، مسیلمه کذّاب در یمامه بود، و یکی دیگر از کذابین در صنعاء بنام اسود عنسی ادّعاء پیمبری مینمود.
وَ مَن قال‌َ سَأُنزِل‌ُ مِثل‌َ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ در شأن نزول آیه گفته‌اند که عبد اللّه بن سعد بن ابی سرح قرشی از بنی عامر بن لوی‌ّ کاتب رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود، و باملاء رسول قرآن را مینوشت و گاه گاهی از آخر آیات وحی که نامهای خدا بود کلمه‌ئی بکلمه دیگر تبدیل مینمود، مثل اینکه عزیز حکیم را، علیم حکیم مینوشت، عبد اللّه از سکوت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بشک‌ّ افتاد که اگر راست میگوید که قرآن وحی است چرا تعبیر نمیفرماید، و مرتد شد و بمکه برگشت و گفت (سأنزل مثل ما انزل اللّه) من نازل میکنم مثل آنچه خدا نازل کرده- و نیز در آیه توجیهات دیگر از مفسرین نقل شده.
وَ لَو تَری إِذِ الظّالِمُون‌َ فِی غَمَرات‌ِ المَوت‌ِ وَ المَلائِکَةُ باسِطُوا أَیدِیهِم أَخرِجُوا أَنفُسَکُم‌ُ غمر در لغت بمعنی پوشانیدن و پنهان کردن چیزی است بطوری که هیچ اثری از آن آشکار نباشد اینکه است که آب زیادی که ته آن پدید نباشد- و همچنین

صفحه : 91
جهالت یا شدتی که اطراف انسان را بگیرد و راه چاره را بر او مسدود گرداند آنرا (غمر) گویند و ظاهرا مقصود از (غمرات الموت) در آیه همین معنی دوم مقصود است که میخواهد برسولش خبر دهد که اگر تو میدیدی حال ستمکاران را یعنی سختی حالشان را- و شاید مقصود از ظالمین در اینکه آیه آن سه نفری باشند که در اول آیه خبر میدهد یکی آنکه بر خدا افتراء میزند و دروغ می‌بندد و دیگر آنکس که گفت بر من وحی نازل میگردد و باو وحی نشده و دیگر آنکه گفت زود باشد که نازل کنم مثل آنچه خدا نازل گردانیده است و ملائکه برای گرفتن روح پلید آنها دستهای خود را باز میکنند اشاره به اینکه که بسختی جان آنها را میگیرند شبیه بکسی که میخواهد کار سختی انجام دهد دستش را باز میکند ملائکه هم میخواهند بسختی و زجر جان آنان را بگیرند- و گویا ملائکه بآنها نهیب میزنند که نفسهای خود را از بدنتان بیرون کنید زیرا که از شدّت علاقه‌ئی که ببدن دارند بر بیرون کردن نفسشان حاضر نیستند و شاید در آنموقع ستمکاران ملائکه (غلاظ و شداد) را می‌بینند و بسختی جانشان را بیرون میکنند الیَوم‌َ تُجزَون‌َ عَذاب‌َ الهُون‌ِ یعنی امروز که وقت مردن شما است جزاء داده خواهید شد بعذاب خواری که متضمن شدّت و اهانت است. و (هون) بضم ها یعنی خواری و بفتح ها بمعنی رفق و آسانی است مثل (یَمشُون‌َ عَلَی الأَرض‌ِ هَوناً) و از حضرت امام محمّد باقر ع روایت شده که مراد بعذاب هون تشنگی است در وقت جان کندن آنها بِما کُنتُم تَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ غَیرَ الحَق‌ِّ وَ کُنتُم عَن آیاتِه‌ِ تَستَکبِرُون‌َ و باین عذاب خواری پاداش داده میشوید برای اینکه بر خدا چیز ناروا میگفتید و چنین بودید که از آیات او گردن کشی میکردید.
آری عذاب موقع مرگ برای کفار نسبت بعذاب پس از آن در عالم برزخ و روز معاد عذاب کوچکی مینماید قوله تعالی (وَ مِن وَرائِهِم بَرزَخ‌ٌ إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ)

صفحه : 92
شیخ طنطاوی در تفسیرش راجع بآیه (وَ لَو تَری إِذِ الظّالِمُون‌َ فِی غَمَرات‌ِ المَوت‌ِ الخ) بیان مفصلّی از بیان ارواح در اروپا و امریکا و انکلزا و ایطالیا نقل میکند که خلاصه آنرا در اینجا ترجمه مینمائیم:
چنین گفته خلاصه آنچه در جمعیات نفسیه از ارواح در حال موت نقل شده اینکه است که گفته‌اند مردم دو قسمند: صالحین و فاسقین- و موت یا فجائی است یا پس از مرض و پیری و ضعف پدید میگردد- و مردن فجأه بر نفس سخت است. و گفته‌اند برای روح انسانی دو جسم است: یک جسم لطیف شفّاف- و دیگر جسم ارضی ثقیل- و معنی نزع روح اینکه است که جسم ارضی را میگیرند تا اینکه آن جسم لطیف محیط بروح از آن جسم ثقیل خالص گردد- و هر قدر انسان صالح‌تر یا مریض یا پیرتر باشد انفصال آن جسم ثقیل از جسم لطیف آسان‌تر است- و هر قدر انسان ظالم‌تر و فاسق‌تر و محبّت مال و جاه و اولاد در او زیادتر باشد انفصال روح لطیف از جسم ارضی سخت‌تر و مشکل‌تر میباشد و بزرگتر چیزی که هنگام نزع سبب سختی جان کندن میشود شهوات و گناهان است خصوصا برای آنهائی که بحیات اخروی مقرّ نیستند که آنها در آن موقع چنان مضطرب میگردند و در عذابی واقع میشوند که بی‌طاقت میشوند آن روحی که مادّی و بخیل و ظالم و جاهل و متکبر و بباقی صفات نکوهیده متصف باشد در آنهنگام آلامی حس میکند که بی‌طاقت میگردد و نیز وقتی می‌بیند آنهائی را که مقامشان پست‌تر از او بوده منزلتشان عظیم‌تر و مقامشان بالاتر از آنها است در آنحال عذابی در خود می‌بیند که طاقت نمیآورد- و روح چنین کسی واقع میگردد در محوطّه‌ئی بغلاف ظلمانی و او را محجوب میگرداند و امّا روح پاک صالح برای لطافتش و سبکی و استعدادش هنگام موت بالا میرود بدون اینکه مشتاق بدنیا باشد بلکه فرحناک است که از اینکه بدن ثقیل خلاص میگردد و مشاهده میکند چیزی را که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بخاطر بشری خطور نموده، زیرا که اینکه کواکب و خورشیدها و ساکنین در

صفحه : 93
آنها و نظام عالم را معاینه مینماید و مطلع میگردد بر جمال و بهاء و انوار بطوریکه بیهوش میگردد و از حسن اینکه منظره سالهائی از خود بی‌خود میگردد و وقتی اجلش آمد منتقل میگردد بعالم شریف و معارف نفسش زیاد میگردد و عالم میگردد معلومی که برای اهل زمین تصور ندارد پس از آن درجات او بالا میرود درجه بدرجه لطیف و لطیف‌تر تا اینکه بمنتها درجه قرب میرسد لکن ارواح میگویند اینکه مرتبه نادر است، و اینکه ارواح عالیه باذن خدا مدبّر عالمند تا آنجا که گفته: تعجب کن چگونه است سخنان ارواح بر دست غیر مسلمانها که مطابق با قرآن و ناطق بآن است، و چگونه ارواح گفته‌اند کسانی که در دنیا فرو رفته و گناهکار و در غفلتند وقت موت نمیدانند چه عمل کرده‌اند و بسا چندین سال در عذابی که طاقت ندارند باقی میمانند و نیز چگونه جانشان بعلاقه‌ئی که بدنیا دارند بکراهت از بدنشان بیرون میآید، و نیز چگونه ارواح عالیه موقع مردن صلحاء میآیند و با آنها ملاطفت و مهربانی میکنند زیرا که در آنوقت دیگر بین آنها حجابی نیست، و نیز چگونه ارواح صالحه بحدیثهای ارواح عالیه تمتع میبرند و از آنها تعلیم میگیرند و بالا میروند، و ببین که چگونه تمام اینها مطابق با نص‌ّ قرآن است- پس قوله تعالی (أَخرِجُوا أَنفُسَکُم‌ُ الیَوم‌َ تُجزَون‌َ عَذاب‌َ الهُون‌ِ) مطابق همان کلام ارواح است و نیز در سوره دیگر فرموده (إِن‌َّ الَّذِین‌َ قالُوا رَبُّنَا اللّه‌ُ ثُم‌َّ استَقامُوا تَتَنَزَّل‌ُ عَلَیهِم‌ُ المَلائِکَةُ) یعنی نزد مردن- و نیز ملائکه بمحتضر میگویند (أَلّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا الخ) و اینکه همان است که ارواح گفته‌اند- و نیز میگوید (فَأَمّا إِن کان‌َ مِن‌َ المُقَرَّبِین‌َ فَرَوح‌ٌ وَ رَیحان‌ٌ وَ جَنَّةُ نَعِیم‌ٍ) ارواح هم همین طور گفته‌اند- و قوله تعالی (إِن‌َّ الَّذِین‌َ لا یَرجُون‌َ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالحَیاةِ الدُّنیا وَ اطمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِین‌َ هُم عَن آیاتِنا غافِلُون‌َ أُولئِک‌َ مَأواهُم‌ُ النّارُ بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ) اینکه نیز عین همانست که ارواح گفته‌اند- و قوله تعالی (أَلا إِن‌َّ أَولِیاءَ اللّه‌ِ لا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ- الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُون‌َ- لَهُم‌ُ البُشری فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ) همانست

صفحه : 94
که ارواح گفته‌اند. و در حدیث فرموده
(من احب‌ّ لقاء اللّه احب‌ّ اللّه لقائه و من کره لقاء اللّه کره اللّه لقائه)
و نیز در حدیث
(سترون ربّکم)
و در آیه (وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ) همین طور ارواح گفته‌اند- و گفته (کَلّا إِنَّهُم عَن رَبِّهِم یَومَئِذٍ لَمَحجُوبُون‌َ) بلکه ارواح میگویند فجار در آنروز از ارواح صالحه محجوبند- و الحاصل آنچه قرآن در امر آخرت ذکر نموده ارواح در عالم بعد از موت خبر داده‌اند- باعتبار اینکه موت اول منازل آخرت است و حساب از همان ساعت مرگ شروع میشود و اینکه از عجب‌ترین عجائب است.
[کلام طنطاوی با کمی اختلاف بپایان رسید] وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادی کَما خَلَقناکُم أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ تَرَکتُم ما خَوَّلناکُم وَراءَ ظُهُورِکُم وَ ما نَری مَعَکُم شُفَعاءَکُم‌ُ الَّذِین‌َ زَعَمتُم أَنَّهُم فِیکُم شُرَکاءُ لَقَد تَقَطَّع‌َ بَینَکُم وَ ضَل‌َّ عَنکُم ما کُنتُم تَزعُمُون‌َ در آخرت یا پس از مرگ بهمین ستمکاران که در آیه بالا تذکر داده شد و امثال اینها خطاب سخط آمیز میرسد که ای کافرین ستمکار امروز نزد ما آمدید تنها همین طوری که اول خلق کردیم شما را که از همه چیز خالی و برهنه بودید نه لباسی، نه مالی، نه اولادی، ندریاست، نه جاهی و عنوانی و ناتوان بدنیا آمدید امروز هم که بسوی ما برگشتید برهنه، نه علمی، نه عملی، و نه ایمانی، و نه کمالی، و نه چیزی از دنیا از آنچه دل بوی بسته بودید با خود آوردید همه را وا گذاشتید و کجایند آن بتها و آنهائی را که پرستش مینمودید و شفیع خود میدانستید چطور شد که بین شما و آنها قطع گردید و امروز که روز بیچارگی شما است بفریادتان نمیرسند (فرادی) جمع فرد است مثل (کسالی).
إِن‌َّ اللّه‌َ فالِق‌ُ الحَب‌ِّ وَ النَّوی یُخرِج‌ُ الحَی‌َّ مِن‌َ المَیِّت‌ِ وَ مُخرِج‌ُ المَیِّت‌ِ مِن‌َ الحَی‌ِّ ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ فَأَنّی تُؤفَکُون‌َ الخ (حب) تخم زراعت است و (نوی) تخم اشجار است، در بیان آثار قدرت و حکمت باری تعالی خاطر نشان میکند که خدا آنکسی است که دانه مرده را

صفحه : 95
میشکافد و از آن نباتات و گیاهان که دارای روح نباتی میباشند بیرون می‌آورد و از نطفه مرده انسان و حیوان را زنده بیرون میآورد، و واو در (و مخرج) جمله را به (یخرج الحی) عطف داده، و مرده را از زنده بیرون آورده، مثل تخم و نطفه که از نبات و حیوان و آدمی بیرون میآورد، و اینکه زنده کننده و میراننده خدا است که فقط او است سزاوار بندگی، پس چگونه از او برمیگردید بسوی غیر او.
شاید اشاره باین باشد که عقل خود را بکار اندازید و با خود فکر کنید آیا سزاوار است که از چنین خدائی رو گردان شوید بسوی غیر او و بر او دروغ بندید یعنی بر او شریک آورید.
و نیز خدای شما آنکسی است که سیاهی شب را می‌شکافد و صبح روشن ظاهر میگرداند، و شب را برای آسایش شما قرار داده که از تعب و زحمت روز استراحت نمائید، و خورشید و ماه را قرار داده، و (حُسباناً) یعنی نشانه‌های اوقات و آنها را در اطوارهای مختلف گردش و حرکت داده تا ماه و سال و ایّام و ساعات معین گردد و تمام اینها بتقدیر عزیز علیم خدای غالب عالم انجام گرفته.

صفحه : 96

[سوره الأنعام (6): آیات 97 تا 105]

اشاره

وَ هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ النُّجُوم‌َ لِتَهتَدُوا بِها فِی ظُلُمات‌ِ البَرِّ وَ البَحرِ قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (97) وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ فَمُستَقَرٌّ وَ مُستَودَع‌ٌ قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَفقَهُون‌َ (98) وَ هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجنا بِه‌ِ نَبات‌َ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ فَأَخرَجنا مِنه‌ُ خَضِراً نُخرِج‌ُ مِنه‌ُ حَبًّا مُتَراکِباً وَ مِن‌َ النَّخل‌ِ مِن طَلعِها قِنوان‌ٌ دانِیَةٌ وَ جَنّات‌ٍ مِن أَعناب‌ٍ وَ الزَّیتُون‌َ وَ الرُّمّان‌َ مُشتَبِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه‌ٍ انظُرُوا إِلی ثَمَرِه‌ِ إِذا أَثمَرَ وَ یَنعِه‌ِ إِن‌َّ فِی ذلِکُم لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (99) وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ شُرَکاءَ الجِن‌َّ وَ خَلَقَهُم وَ خَرَقُوا لَه‌ُ بَنِین‌َ وَ بَنات‌ٍ بِغَیرِ عِلم‌ٍ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یَصِفُون‌َ (100) بَدِیع‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَنّی یَکُون‌ُ لَه‌ُ وَلَدٌ وَ لَم تَکُن لَه‌ُ صاحِبَةٌ وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (101)
ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ فَاعبُدُوه‌ُ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَکِیل‌ٌ (102) لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِک‌ُ الأَبصارَ وَ هُوَ اللَّطِیف‌ُ الخَبِیرُ (103) قَد جاءَکُم بَصائِرُ مِن رَبِّکُم فَمَن أَبصَرَ فَلِنَفسِه‌ِ وَ مَن عَمِی‌َ فَعَلَیها وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ (104) وَ کَذلِک‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ وَ لِیَقُولُوا دَرَست‌َ وَ لِنُبَیِّنَه‌ُ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (105)

صفحه : 97

[ترجمه]

و او است خداوندی که برای شما ستاره‌ها را آفرید تا در تاریکی شب و در بیابانها و دریاها راه بیابید- و همانا ما برای اهل بصیرت آیات را مفصل گردانیدیم [97]
و خدا آنکسی است که شما را از یک نفس آفرید- پس شما راست محل‌ّ قرار گاهی از رحم مادر و (مستودت) صلب پدر و ما آیات را تفصیل دادیم برای جماعتی که بفهمند [98]
و او آنکسی است که از آسمان بارانرا نازل گردانیده- و بسبب آب بیرون میآوریم گیاه سبزی که از آن خارج میکنیم دانه‌های بهم پکیده- و از درخت خرما بیرون میآوریم شکوفه و غنچه و خوشه‌های نزدیک بهم (و از آب باران) بیرون میآوریم بوستانهای انگور و درخت زیتون و درخت انار در حالی که بعضی شبیه بیکدیگر و غیر شبیه بهم- نگاه کنید بمیوه درختان وقتی که بیرون آید و بنگرید بزرگ شدن آنها را و رسیدن آنرا- و حقیقة اینها علاماتی است برای گروهی که ایمان آورند [99]
و مشرکین برای خدا شرکائی از جن قرار دادند- در صورتی که آنان را خدا آفریده و بنادانی برای او پسران و دختران تراشیدند- پروردگار عالم پاک و منزّه و بری‌ء است از آنچه وصف میکنند [100]
او است پدید آورنده زمین و آسمان کجا برای او اولاد است- و او را زنی و رفیقی نیست و همه چیز را او آفریده و بهر چیزی دانا است [101]
اینکه است پروردگار شما الهی نیست مگر او و او است آفریننده هر چیزی- پس او را پرستش و عبادت نمائید و او نگهبان تمام موجودات است [102]
هیچ چشمی او را نبیند و او همه چشمها را ادراک مینماید، و او لطیف و نامرئی و بهمه چیزها آگاهست [103]
ای رسول بگو از طرف پروردگار شما بینائی (کتاب آسمانی) آمد، کسیکه بآن بینا گردید برای نفع خود او است و کسیکه کور گردید، بر ضرر او است- و من نگهبان شما نیستم [104]
اینکه چنین ما آیات را میگردانیم از طوری بطوری- و همانا کافرین گویند اینها را درس خوانده‌ئی و ما آیات را برای اهل دانش بیان میکنیم [105]

صفحه : 98

(توضیح آیات)

وَ هُوَ الَّذِی جَعَل‌َ لَکُم‌ُ النُّجُوم‌َ لِتَهتَدُوا بِها فِی ظُلُمات‌ِ البَرِّ وَ البَحرِ قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ ترجمه آیات شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه آیه مربوط بآیات بالا است و در مقام نظام آفرینش و امتنان بر بنی آدم برآمده و بآنها یادآوری مینماید که خدا و معبود شما آنکسی است که ستارگان را آفرید تا اینکه در تاریکیهای شب در مسافرتتان گمراه نگردید، و در حدیث است که (نجوم) اهل بیت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند.
ظاهرا لام (لتهتدوا) تعلیل است یعنی ستارگان را آفریدیم برای راهنمائی شما، شاید مقصود از (قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ) تفصیل آیات تکوینی و علامات خلقت باشد که هر چیزی را برای غایت و مصلحتّی تعیین گردانیدیم و میشود مقصود همین آیات لفظی قرآنی باشد که آیات را مفصل گردانیدیم برای جماعتی که عالم و دانا می‌باشند یعنی علماء و دانشمندان از آیات بهره میبرند نه جهّال.
الله که‌وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ فَمُستَقَرٌّ وَ مُستَودَع‌ٌ قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَفقَهُون‌َ گفته‌اند کلمه (مستقرّ) هم بفتح قاف قرائت شده و هم بکسر آن، بنا بر اینکه مستقر بفتح قاف قرائت شود اسم مکان و بمعنی محل‌ّ استقرار است، و همچنین مستودع بفتح دال بمعنی مکانی است که در آن ودیعه میگذارند و نظیر اینکه آیه در سوره هود آمده قوله تعالی (وَ ما مِن دَابَّةٍ فِی الأَرض‌ِ إِلّا عَلَی اللّه‌ِ رِزقُها وَ یَعلَم‌ُ مُستَقَرَّها وَ مُستَودَعَها کُل‌ٌّ فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) و بقرینه آن آیه بنا بر قرائت بفتح قاف معنی چنین میشود (فمنکم من هو فی مستقر، و منکم من هو فی مستودع) و بنا بر قرائت بکسر مستقر اسم فاعل، و مستودع اسم مفعول میشود و در تقدیر چنین است (فمنکم مستقر و منکم مستودع) یعنی بعضی از شما مستقرند و بعضی

صفحه : 99
مستقر نیستند.
و در تفسیر عیاشی ابی بصیر از ابی جعفر ع روایت کرده که گفتم چیست معنی الله که (هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ الخ) گفت اهل شهر تو یعنی آنجا که در آن هستی چه میگویند گفتم میگویند: مستقر در رحم مادر و مستودع در صلب پدر- حضرت فرمود که دروغ میگویند (مستقر) کسی است که ایمان در قلبش قرار گرفته و ثابت گشته و هیچ وقت ایمان از قلبش زائل نمیگردد، و (مستودع) کسی است که مدتی ایمان در قلبش بودیعه گذارده شده بعد از او گرفته میشود و (زبیر) از آنها بود.
بروایت سعد بن ابی الاصبع که گفته از ابی عبد اللّه ع در حالیکه از او سؤال میشد از (مستقر) و (مستودع) شنیدم که گفت (مستقر) در رحم، و (مستودع) در صلب.
مفسرین راجع بقوله تعالی الله که (وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ) معانی بسیاری گفته‌اند از آن جمله، مراد از انشأ یعنی ایجاد انسان از نفس واحده اینکه است که تمامی بشر از یک نفس که آن نفس و روح انسانیّت است آفریده شده‌اند و یا گفته‌اند که تمام افراد اینکه نوع دارای یک نفس و یک بدنند باین معنی که ترکیب نفس و بدن در همه افراد یک نوع ترکیب است و آن نوع از ترکیب همانست که از آن بحقیقت انسانیّت تعبیر میکنیم در (کشف الاسرار) گفته آیه از روی اشارت میگوید شما را از آدم آن نفس یگانه آفریدم که در آفریده شدگان کسی را ندادم آن دولت که ویرا دادم- و آن منزلت و رتبت که ویرا نهادم، خود را جل‌ّ جلاله (أَحسَن‌ُ الخالِقِین‌َ) گفت و آدم را (فِی أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ) گفت، یعنی (اللّه) است نیکوتر آفرینندگان، و آدم است نیکوتر آفریده شدگان ای آدم در خالقیت یگانه منم، و در مخلوقات یگانه توئی، همانست که در بعض اخبار بیارند در صفت خلقت آدم، که رب‌ّ العزة جل جلاله گفت (احببت شیئا فخلقته فردا لفرد).

صفحه : 100
وَ هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً الخ (هو) اشارت است بذات احدیت (الذی) اشارت است بصفات ربوبیت (انزل) اشارت است بصنع الهیت، خداوندی موجود بذات، موصوف بصفات، معروف بصنایع و آیات، و گفته‌اند (هو) اشارت است فراهست تا شنونده گوش بدان دارد، و جوینده بدان راه یابد نگرونده فرا بیند (الذی) کنایه است از هست، تا شنونده آشنا گردد، و جوینده بینا، و خواهنده دانا تا آنجا که گفته (أَنزَل‌َ مِن‌َ السَّماءِ ماءً) تا آخر، همه نشانست که کردگار یکتا است و در خدائی بی‌همتا، و در قدرت بی‌احتیال است، و در قیومیت بی‌کشتن، حال است، و در ملک ایمن از زوال است، و در ذات و نعت متعال است، رب‌ّ العالمین، بنده‌گان را بر اینکه توحید بخواند، نبینی که در آخر آیت میگوید:
(انظُرُوا) در نگرید تا بدانید، و بدانید تا دریابید، اینجا بنظر میآید، جای دیگر میگوید (وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلّا مَن یُنِیب‌ُ) نظر نکند و نپذیرد و یادگار نشناسد، مگر کسی که دل با حق راست دارد، و نظر وی پیش چشم خویش دارد، اینکه است اشارت آخر آیت که گفت (إِن‌َّ فِی ذلِکُم لَآیات‌ٍ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ) بآیات قدرت آنکس راه برد که بآیت صفت ایمان دارد، وی از (اللّه) شرم دارد که بر وی نظر دارد که از نظر وی خبر دارد، و از (اللّه) وی باک دارد که (اللّه) را بر خود قادر میداند.
[پایان] وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ شُرَکاءَ الجِن‌َّ وَ خَلَقَهُم وَ خَرَقُوا لَه‌ُ بَنِین‌َ وَ بَنات‌ٍ بِغَیرِ عِلم‌ٍ سُبحانَه‌ُ وَ تَعالی عَمّا یَصِفُون‌َ گفته‌اند، در زمان جاهلیت، دین عرب سه دین بود، جماعتی فرشتگان را میپرستیدند، میگفتند اینان دختران خدااند اینکه است که ایشان را پوشیده میدارد و جماعت دیگر بتها را پرستش مینمودند، و جماعتی از خزاعه ستاره (شعری) را پرستش مینمودند، و از اهل کتاب یهودیان میگفتند (عزیر إبن اللّه) و مسیحیان میگفتند (مسیح إبن اللّه).

صفحه : 101
و بعضی گفته‌اند مقصود از (شرکاء الجن) همان فرشتگانند و نظر به اینکه که غائب از نظرند آنها را (جن) نامیده.
کلبی گفته: اینکه آیه در شأن زنادقه آمده که ابلیس را شریک اللّه نامیدند و گفتند (اللّه) سبحانه خالق نور و خیر و ناس و چهار پایان است، و ابلیس خالق شرّ و ظلمت و سباع و مارها و گزندگان است، و میشود که ضمیر (هم) در (خَلَقَهُم) راجع بکافرین باشد یعنی قرار دادند برای خدائی که آنها را آفریده و تصویر کرده شریکان، و میشود که ضمیر راجع بجن باشد. هر کدام باشد، چگونه میشود مخلوق خدا شریک او باشد در صورتی که هم آنها و هم جن را او آفریده (وَ خَرَقُوا لَه‌ُ) یعنی (اختلقوا و کذّبوا) اختلاق کردند و دروغ بر خدا بستند.
بَدِیع‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ أَنّی یَکُون‌ُ لَه‌ُ وَلَدٌ وَ لَم تَکُن لَه‌ُ صاحِبَةٌ اینکه آیه ببشر خاطر نشان میکند که خدای شما آنکسی است که آسمانهای با اینکه عظمت و زمین با اینکه سعه و استحکام را ابداع نموده یعنی همه موجودات را از نیستی و عدم بوجود آورده و اولاد داشتن کسی را سزد که زن داشته باشد و زن داشتن کسی را سزد که محتاج باشد و احتیاج با وجوب وجود و کمال قدرت منافی است و خدا بمحض اراده ازلی عوالم وجود را ابداع نموده و نیز ولد تولید مثل است و بادله توحید ثابت گردیده که برای خدا نه شبهی و نه مثلی و نه نظیری است متفرد است بذات و صفات و از صفات مخلوقین منزه و مبراء است وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ وَ هُوَ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ تعمیم پس از تخصیص است، اول آیه خود را معرفی نموده که ابداع کننده آسمانها و زمین است سپس بطور عموم خاطر نشان میکند که او خالق و پدید آورنده هر حادثی است، و همه اشیاء فعل او و اختراع او و صنع او است، و دیگر در اینکه آیه یادآوری میکند که دانسته شود علم او بتمام اشیاء احاطه دارد.
و خلاصه اینکه دو صفت از اوصاف عظمت و جلال خداوندی خود را تذکر

صفحه : 102
میدهد: یکی عموم قدرت، دوم احاطه علمیه و ذات ذو الجلال خود را باین دو صفت کمالیه میستاید و معرفی مینماید و آیات راجع باین دو صفت یعنی عموم خلقت و احاطه علم خدا بسیار است و اگر بخواهیم آیاتیکه راجع بعموم خلقت در قرآن کریم است یادآوری کنیم طول میکشد و برای نمونه سه آیه ذکر میشود مثل قوله تعالی (وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ) (اللّه‌ُ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ) (وَ اللّه‌ُ خَلَقَکُم وَ ما تَعمَلُون‌َ) و امثال اینها لا تعدّ و لا تحصی است.
ذلِکُم‌ُ اللّه‌ُ رَبُّکُم لا إِله‌َ إِلّا هُوَ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ فَاعبُدُوه‌ُ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَکِیل‌ٌ سخنان مفسرین در توجیه قوله تعالی (خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ) 1- در کتاب خصال است که اعمش بجعفر بن محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین نسبت داده که در حدیث طویلی فرموده
افعال عباد مخلوقة خلق التقدیر لا خلق التکوین
(اللّه‌ُ خالِق‌ُ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ) جبر و تفویض نگوئید.
2- در کشف الاسرار در ذیل اینکه آیه گفته (وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ) دلیل است که هر حادثی که در عالم است فعل خدا است و خلق او و اختراع او است، جز وی خالقی و صانعی نه، جز وی محدث و مخترعی نه، بنده‌گان و رهیگان همه آفریدگان وی، افعال و اعمال ایشان، حرفت و صنعت ایشان، حرکات و سکنات ایشان، چه در خیر و چه در شرّ، مخلوق و مصنوع وی، متعلق بقدرت وی، تا آنجا که گفته بلی فعل بنده از روی اکتساب و اضافت منتسب باو است و ثواب و عقاب بسته بآنست، چنانچه حرکت بنده، از یک روی خلق خدا است و از یک روی وصف و کسب بنده، نتوان گفت که جبر محض است، که وعده وی ضروری است و نتوان گفت خلق و اختراع بنده است که بنده از دریافت و دانش اجزاء مکتسبه عاجز است، پس اعتقاد درست و طریق راست آنست که گویند مقدور است بقدرت اللّه از روی خلق و اختراع و بقدرت بنده از روی اکتساب که اللّه آن قدرت را در او آفریده، و وصف بنده کرده پس اینکه قدرت وصف بنده است و خلق خدا نه کسب بنده، و حرکت فعل خدا است و وصف و کسب بنده. [پایان]

صفحه : 103
3- در مجمع البیان پس از توجیه آیه گفته: کسیکه معتقد است که قوله تعالی (وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ) دلالت دارد بر خلق افعال عباد، جواب او اینکه است که آنچه از آیه مفهوم میگردد چنین است که مخلوقات را اراده کرده، چنانچه کسیکه گفت هر چیزی را خوردم مأکولات را اراده کرده، و کل‌ّ مخلوقات با آنچه در او است از خلقت عجیب منسوب باو است اضافه بر اینکه حق تعالی نفس خود را از افک عباد و کذب آنها تنزیه نموده پس اگر خودش اینکه افک و کذب را آفریده بود چگونه خود را تنزیه مینمود.
[پایان] 4- بعضی از مفسرین در توجیه آیه و عمومیت خلقت و مسئله جبر و تفویض که معرکه آرای دانشمندان است، پس از توضیحات بسیاری و بیان آیات بیشماری راجع بعمومیت خلقت پروردگار چنین گفته: هر جا که در کلام خدای تعالی بذکر سیئه و گناه و امثال آن برمیخوریم باید بگوئیم اینکه معانی عناوینی هستند غیر حقیقی باین معنی که هیچ انسان گنهکاری خودش و گناهش روی هم مخلوق خدا نیست تنها خودش مخلوق او است، اما گناهش هیچ انتسابی بخدا و خلقت خدا ندارد، و اگر می‌بینیم بین آن گناه و گنهکار رابطه‌ایست که بین آن و غیر آن نیست اینکه برای وضع یا اضافه یا نسبتی است که بین آن و بین عمل مشابه آن برقرار است. و بعبارت دیگر هیچ معصیت و ظلمی نیست مگر آنکه عملی از سنخ آن هست که معصیت و ظلم نیست و اگر آنرا ظلم نامیم و اینکه را نمی‌نامیم برای مخالفتی است که اولی با دستور دین یا با حکم عقل دارد و یا برای فسادی است که در جامعه داشته و یا نقض غرضی از اغراض است و دومی اینکه آثار سوء را ندارد، مثلا زنا و ازدواج که دو فعل شبیه بهمند هیچگونه اختلافی در اصل و حقیقت و وجود نوعی آن دو نیست و اگر یکی را زشت و مذموم و دیگری را ممدوح میدانیم برای موافقت و مخالفتی است که با شرع الهی و یا سنت اجتماعی و یا مصلحتّی از مصالح اجتماع دارند- و اینگونه امور جهاتی و قراردادی و اعتباری هستند که عقل عملی و شعور اجتماعی حکم باعتبار آن میکند و ظرف اعتبار آنها

صفحه : 104
همان ظرف اجتماع است و در عالم تکوین و خارج جز آثار آن که ثواب یا عقاب باشد دیده نمیشود.
[پایان] خلاصه رأی آن دانشمند چنانچه صریح بیان او است اینکه است که حسن و قبح اعمال امر اعتباری و قرار دادی در ظرف اجتماع است و بنا بر اینکه رأی هر عملی که جامعه آنرا نیکو بدانند خوب است و هر عملی را که جامعه زشت دانند قبیح است و اینکه رأی دو تالی فاسد ایجاب مینماید یکی بطلان حسن و قبح عقلی که تمام عقلاء عالم معترف بآنند، و دیگر لازم میآید که شارع بدون مصلحت در مأمور به و مفسده در منهی‌ّ عنه امر و نهی صادر نماید بلکه اگر گوئیم تمام احکام عناوینی باشند غیر حقیقی احکام شرع تماما لغو میگردد. اگر مفسده ذاتی در زنا و مصلحت ذاتی در ازدواج نبود چه بر آن میداشت که نهی از زنا و امر بازدواج نماید، مسلّم احکام شارع از اوامر و نواهی تماما معلل بمصلحت ذاتی عمل و مفسده ذاتی بر ترک آنست نه فقط بوجوه و اعتبار است.
آری میتوان گفت در اوامر و نواهی شرع دو حکمت مندرج است یکی حسن ذاتی در مأمور به و قبح ذاتی در منهی عنه، و دیگر اختبار و آزمایش که بین مطیع و عاصی تمیز داده شود و دانسته شود مطیع کیست و عاصی کدام است و شخص مطیع دو فائده عائد او میگردد یکی آن فائده ذاتی که در اوامر مأخوذ است و دیگر اتصاف او بمقام عبدیت، و نیز عاصی دو ضرر نصیب وی میگردد یکی مفسده‌ئی که در منهی عنه مأخوذ است و دیگر استحقاق عقاب بر مخالت مولی و راجع بآیه (وَ خَلَق‌َ کُل‌َّ شَی‌ءٍ) که جماعت جبریه که بآن و امثال آن خواسته‌اند ثابت کنند که همه چیز مخلوق خدا است حتّی عمل اختیاری عبد که آنهم فعل خدا است و اراده بنده مدخلیّتی در آن ندارد بلکه هیچ شیئی مؤثر در شیئی دیگر نیست حتّی سوزانیدن آتش و خنکی آب فعل خدا است نه اثر آتش و آب چون مسئله جبر و تفویض از مطالب غامضه و معرکه آراء بین دانشمندان است و هر کسی برأی و سلیقه خود طوری آیات را توجیه نموده و بنا بر اختصار

صفحه : 105
است و نیز اینجا جای بحث او نیست همین قدر راجع بآیه بالا گوئیم شکّی نیست که هر چیزیکه شیئیت وجود بر آن گفته شود جوهر باشد یا عرض ذات باشد یا فعل مجرد باشد یا مادی تماما اولا و بالذات متعلق اراده حق تعالی گردیده و ثانیا و بالعرض متعلق بموضوع خود آن شیئی است که در وجود وی منطوی است و نیز افعال اختیاری انسان اولّا و بالذات متعلق باراده حق تعالی است زیرا که بدون اراده آنفرد متعال چیزی در عالم موجود نمیگردد، و ثانیا و بالعرض منسوب بخود انسان است یعنی اراده و عمل اختیاری وی در عرض اراده حق تعالی نیست بلکه در طول اراده او است زیرا که اختیار او ناشی از آن قدرتی است که در وجود او گذارده شده- و میشود تفکیک انداخت بین اعمال خوب و بد او باین طور که گفته شود اعمال نیک و حسنات وی ناشی از وجود او است و وجود خیر محض و منسوب بخدا است که خیر محض است و اعمال بد او منسوب بحدود امکانی و مرتبه نازله وجود وی است قوله تعالی (ما أَصابَک‌َ مِن حَسَنَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ وَ ما أَصابَک‌َ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفسِک‌َ) سورة النساء آیه 81.
لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِک‌ُ الأَبصارَ وَ هُوَ اللَّطِیف‌ُ الخَبِیرُ آیه ارشاد باین است که گمان نشود که حق تعالی شبیه ببتها و اجسامی میباشد که بشود او را بچشم دید، و از راه رؤیت بمقام کبریائی توان راهی پیدا نمود، او منزّه و مبراء از صفات ممکنات است، اینکه است که بمشرکین خاطر نشان میکند که بدانید خدای شما جسم و جسمانی نیست که بشود از طریق رؤیت او را ادراک نمائید و او سبحانه و تعالی خود شما و آنچه میدانید از ادراک بصری و ادراکات قلبی شما را ادراک میکند.
قَد جاءَکُم بَصائِرُ مِن رَبِّکُم فَمَن أَبصَرَ فَلِنَفسِه‌ِ وَ مَن عَمِی‌َ فَعَلَیها وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ شاید آیه اشاره باین دارد که خدا را بچشم سر نتوان دید لکن از طریق برهان بچشم بصیرت و از راه قلب آثار جمال و جلال او را توان مشاهده نمود

صفحه : 106
در مجمع البیان گفته کلمه بصیرت بمعنی بیّنه و دلالتی است که بوسیله آن هر چیزی را آن طوری که هست می‌بینند و بصائر جمع آنست. [پایان] و بقول دیگر کلمه بصیرت بمعنی بینائی است نسبت بچشم سر و گفته‌اند بینائی بهر معنائی که باشد بمعنی ادراک حاسه بصر است، که قوی‌ترین ادراکات جسمانی است.
ظاهرا آیه میخواهد انسان را خاطر نشان کند- که همانا برای شما آمد هدایتهائی که هدایت را از گمراهی تمیز دهید، و حق را از باطل جدا کنید، و هر کس که فکر کند و بفهمد و پیرو حق گردد نفعش عائد خودش میگردد، و کسیکه در آیات قرآن نظر نکند مثل آدم کور آنهم ضررش بخودش برمیگردد و من که رسولم حافظ و نگهبان شما نمیباشم.
وَ کَذلِک‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ وَ لِیَقُولُوا دَرَست‌َ وَ لِنُبَیِّنَه‌ُ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ یعنی و اینکه چنین ما آیات قرآن را میگردانیم و برای فهم آنها بیان میکنیم با اینحال کافرین گویند (درست) تو درس خوانده‌ئی و تعلیم گرفته و همانا ما آیات خود را واضح میگردانیم برای گروهی که میدانند

صفحه : 107

[سوره الأنعام (6): آیات 106 تا 115]

اشاره

اتَّبِع ما أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ وَ أَعرِض عَن‌ِ المُشرِکِین‌َ (106) وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ ما أَشرَکُوا وَ ما جَعَلناک‌َ عَلَیهِم حَفِیظاً وَ ما أَنت‌َ عَلَیهِم بِوَکِیل‌ٍ (107) وَ لا تَسُبُّوا الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَیَسُبُّوا اللّه‌َ عَدواً بِغَیرِ عِلم‌ٍ کَذلِک‌َ زَیَّنّا لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم مَرجِعُهُم فَیُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (108) وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن جاءَتهُم آیَةٌ لَیُؤمِنُن‌َّ بِها قُل إِنَّمَا الآیات‌ُ عِندَ اللّه‌ِ وَ ما یُشعِرُکُم أَنَّها إِذا جاءَت لا یُؤمِنُون‌َ (109) وَ نُقَلِّب‌ُ أَفئِدَتَهُم وَ أَبصارَهُم کَما لَم یُؤمِنُوا بِه‌ِ أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون‌َ (110)
وَ لَو أَنَّنا نَزَّلنا إِلَیهِم‌ُ المَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُم‌ُ المَوتی وَ حَشَرنا عَلَیهِم کُل‌َّ شَی‌ءٍ قُبُلاً ما کانُوا لِیُؤمِنُوا إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه‌ُ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم یَجهَلُون‌َ (111) وَ کَذلِک‌َ جَعَلنا لِکُل‌ِّ نَبِی‌ٍّ عَدُوًّا شَیاطِین‌َ الإِنس‌ِ وَ الجِن‌ِّ یُوحِی بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ زُخرُف‌َ القَول‌ِ غُرُوراً وَ لَو شاءَ رَبُّک‌َ ما فَعَلُوه‌ُ فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُون‌َ (112) وَ لِتَصغی إِلَیه‌ِ أَفئِدَةُ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ وَ لِیَرضَوه‌ُ وَ لِیَقتَرِفُوا ما هُم مُقتَرِفُون‌َ (113) أَ فَغَیرَ اللّه‌ِ أَبتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ إِلَیکُم‌ُ الکِتاب‌َ مُفَصَّلاً وَ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَعلَمُون‌َ أَنَّه‌ُ مُنَزَّل‌ٌ مِن رَبِّک‌َ بِالحَق‌ِّ فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُمتَرِین‌َ (114) وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّک‌َ صِدقاً وَ عَدلاً لا مُبَدِّل‌َ لِکَلِماتِه‌ِ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (115)

صفحه : 108

[ترجمه]

ای رسول پیروی کن آنچه را که از پروردگارت بتو وحی رسیده نیست الهی مگر او و از مشرکین اعراض نما [106]
و اگر خدا میخواست اینان شرک نمیآوردند و ما تو را بر آنها نگهبان قرار ندادیم و تو و کیل آنها نمیباشی [107]
و دشنام ندهید ای مؤمنین بآن بتهائی که بغیر خدا میخوانند پس آنها (در عوض) از روی دشمنی و بدون دانش بخدا و مقام کبریائی او ناسزا میگویند همچنان که آراستیم عمل کفار را در نظرشان آراستیم برای هر گروهی عملشان را پس از آن بازگشت آنها بسوی جزاء از پروردگار آنها است پس آنها را یادآوری مینمائیم بآنچه عمل کرده‌اند [108]
و مشرکین با کمال جدیت بخدا قسم یاد نمودند که اگر معجزه‌ئی آمد بر ایشان البته بآن ایمان میآورند بگو آیات نزد خدا است و شما مؤمنین نمیدانید که وقتی آیتی (معجزه‌ئی) آمد ایمان نمیآورند [109]
و ما دلها و چشمهای آنها را میگردانیم چنانچه در اول مرتبه نیز ایمان نیاوردند و آنها را بهمان حال طغیان و سرکشی واگذارم که سرگشته روند [110]
و اگر ما ملائکه را بر آنها نازل گردانیم و مرده‌ها با آنها سخن گویند و محشور کنیم بر اینها هر چیزی را اینها ایمان نخواهند آورد مگر اینکه خدا بخواهد و لکن بیشتر آنها جهّالند [111]
و همچنانکه تو دشمن داری ما قرار دادیم برای هر پیمبری دشمنی از شیطانهای انسی و جنّی که القاء میکند جنّی بانسی سخنان فریبنده گول زننده و اگر پروردگار تو میخواست نمیکردند پس آنها را بر آنچه افتراء میزنند واگذار [112]
و تا میل کند بآن کلام مزخرف قلبهائیکه بآخرت ایمان نیاورده‌اند و برای اینکه آنرا بپسندند و بجهت اینکه کسب کنند آنچه را که آنها کسب نموده‌اند از گناه [113]
آیا غیر خدا را طلب کنم من که حاکم باشد میان ما

صفحه : 109
و او آنکسی است که بسوی شما نازل گردانید کتابی را که تفصیل دهنده است و کسانیکه بآنها کتاب عطاء نمودیم میدانند که (اینکه قرآن) از طرف پروردگار تو بحق و درستی نازل گردیده پس مباش البته از شک‌ّ کنندگان [114]
و تمام و کامل شد قرآن یا دین خدا یا حجت خدا بر بندگان در حالیکه صدق است اخبار آن و عدل است احکام آن نیست تغییر دهنده‌ئی برای احکام آن و خدا شنوا است گفتار شما را و دانا است اسرار شما را [115]

(توضیح آیات)

اتَّبِع ما أُوحِی‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ (اتباع) بمعنی پیروی کردن و تابع غیر گردیدن است و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنانچه معلوم است در هیچ وقت تابع کسی نگردید و در دین تابع وحی بود و بدلالت وحی عمل مینمود اینست که حضرتش بامر الهی نه تابع هوای غیر بود و نه تابع هواهای نفسانی خود و چنانچه در معنی وحی گفته‌اند (الوحی هو اشارة خفیة و القاء المعنی فی القلب) و وحی دو قسم است یک قسم القاء رحمانی است که در قلب مبارک رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بدون نزول ملک وحی القاء میگردید و دیگر نزول جبرئیل بظاهر بدن او برای جهت رسالت و برای دستورات احکام که بمردم برساند و آنها را ارشاد نماید.
(لا إِله‌َ إِلّا هُوَ) دستور رسالت است که حضرتش موظف گردیده که قول (لا اله الّا هو) را بخلق القاء نماید (وَ أَعرِض عَن‌ِ المُشرِکِین‌َ) شاید اشاره باین باشد که تو وقتی امر رسالت را انجام دادی دیگر بر تو حرجی نیست خواه بپذیرند یا نپذیرند دیگر خود را بمشمقت نینداز از مشرکین اعراض نما، از إبن عباس روایت شده که اینکه آیه بآیه قتال و جنگ با مشرکین نسخ گردیده و بقولی از آنان دوری کن و متارکه نما.

صفحه : 110
در مجمع البیان گفته، اگر خدا میخواست که آنها ترک شرک نمایند (و موحّد گردند) قهرا و اجبارا بترک شرک مضطرشان میگردانید، مگر اینکه بترک شرک مضطرشان نگردانید زیرا که اضطرار منافی تکلیف است، و آنها را امر نمود که باختیار ترک شرک نمایند تا اینکه مستحق مدح و ثواب گردند.
و در تفسیر اهل بیت ع است که اگر خدا میخواست قرار میداد تمام آنها را معصومین تا اینکه احدی از آنان معصیت نکند و دیگر محتاج ببهشت و جهنّم نبود لکن بآنها امر نمود و نهی کرد و آنچه لازمه استطاعت بود بر انجام تکلیف برای آنها آماده نمود تا حجة بر آنها تمام گردد- و بعمل مستحق ثواب و بترک مستحق عقاب گردند.
[پایان] وَ ما جَعَلناک‌َ عَلَیهِم حَفِیظاً وَ ما أَنت‌َ عَلَیهِم بِوَکِیل‌ٍ ای رسول ما تو را نگهبان و حافظ اعمال آنها قرار ندادیم و نیز تو و کیل آنان نیستی اشاره به اینکه که ما آنها را با عقل و رویه مختار اعمال خودشان قرار دادیم و تو را برای ارشاد و راه نمائی بطریق هدایتشان بر آنها برسالت فرستادیم دیگر چیزی بعهده ما نیست و تو غیر از راهنمائی آنها وظیفه دیگری نداری نه نگهبان آنهائی و نه بر کشانیدنشان باعمال نیکو و کیل آنانی فقط بر تو است تبلیغ و بر ما است حساب اعمال و پاداش آنها.
وَ لا تَسُبُّوا الَّذِین‌َ یَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَیَسُبُّوا اللّه‌َ عَدواً بِغَیرِ عِلم‌ٍ کَذلِک‌َ زَیَّنّا لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم آیه مؤمنین را از دشنام دادن بتهای مشرکین نهی مینماید زیرا که آنان هم از روی عداوت و دشمنی و نفهمی و جهالت خدای شما را دشنام میدهند و همچنان که اعمال کفار را در نظرشان آراسته گردانیدیم عمل هر جماعتی را نزد اهلش زینت دادیم و در نظرشان زیبا گردانیدیم پس باز گشتشان بسوی جزای پروردگار آنها است و خدا بآنها خبر میدهد بآنچه از خیر و شرّ عمل میکردند

صفحه : 111
در تفسیر علی بن ابراهیم از مسعد بن صدقه روایت کرده که گفت از ابی عبد اللّه ع سؤال شد که چیست مقصود نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده (همانا شرک مخفی‌تر است از جای پای مورچه در شب تاریک بر سنگ سیاه، حضرت گفت مؤمنین معبودان مشرکین را سب میکردند، و مشرکین سب میکردند آنرا که مؤمنین عبادت میکنند، و خدا مؤمنین را نهی فرمود که آلهه مشرکین را دشنام ندهید تا اینکه سبب دشنام دادن مشرکین بمعبود مؤمنین نگردد، و چون مؤمنین سبب دشنام دادن گردیدند مشرک شدند (مِن حَیث‌ُ لا یَعلَمُون‌َ) إبن عباس گفته چون آیه (إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ حَصَب‌ُ جَهَنَّم‌َ) نازل شد مشرکین گفتند ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باید البته خودداری کنی از سب‌ّ الهه ما یا اینکه ما هم پروردگار تو را هجو میکنیم، اینکه آیه نازل شد (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِین‌َ الخ).
و قتاده گفته: مسلمین اصنام کفار را سب میکردند- خدا آنها را نهی کرد برای اینکه مشرکین خدا را سب نکنند زیرا که مشرکین جماعتی هستند جاهل و نادان.
[مجمع البیان] گویا آیه درس اخلاقی بمؤمنین میدهد و بآنان خاطر نشان میکند که بایستی مقدسات دین را محفوظ دارید، و در هر موقعی که مصاحبه و مجادله با دشمنان دین میکنید سخن زشتی نگوئید که آنها از باب تلافی بمثل و عصبیت جاهلیت برای اینکه از مقدسات خود دفاع کنند بحریم مقدس الهی هتک حرمت نمایند. و از اینکه آیه و از عموم تعلیل (کَذلِک‌َ زَیَّنّا لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم) میتوان استفاده نمود که نهی از هر کلام زشتی است نسبت بمقدسات دینی هر قومی و نیز در تمام امور دینی بلکه دنیوی در مقام محاجّه و نهی از منکر و امر بمعروف بایستی با سخن نرم و نیکو طرف را ملزم گردانید که او جری نشود و بر انکار او افزوده گردد قوله تعالی (وَ جادِلهُم بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ).

صفحه : 112
ثُم‌َّ إِلی رَبِّهِم مَرجِعُهُم فَیُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ اشاره به اینکه که ای مؤمنین بدانید بازگشت مشرکین بسوی پروردگار آنها است که آنها را بآنچه میکنند آگاه میگرداند شما آنها را بحال خودشان بگذارید وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن جاءَتهُم آیَةٌ لَیُؤمِنُن‌َّ بِها قُل إِنَّمَا الآیات‌ُ عِندَ اللّه‌ِ کفار و مشرکین بجدیت تمام بخدا قسم یاد مینمودند و میگفتند اگر آمد برای ما آیتی یعنی معجزه‌ئی مثل پیمبران پیش ما البته ایمان میآوریم و برسولش امر فرموده که باینها بگو آیات نزد خدا است یعنی خدای تعالی بهمه گونه و همه قسم از اقسام معجزات قدرت دارد و همه نزد او است.
وَ ما یُشعِرُکُم أَنَّها إِذا جاءَت لا یُؤمِنُون‌َ (کم) در ضمیر (یشعرکم) میشود مقصود مؤمنین باشند و خطاب بآنها باشد، و ما استفهامیه بر اینکه مؤمنین خواهش کرده باشند که مسئول کافرین و معجزاتیکه خواستند را بیاور شاید ایمان آرند بنا بر اینکه یؤمنون بباء غیبت قرائت شده، و میشود که کافرین مقصود باشند و برای همین معنی (یؤمنون) بتاء خطاب قرائت شده یعنی شما کافرین مشعر بر اینکه نیستید که چنان قساوت و بدبختی شما را فرا گرفته که اگر آنچه از معجزات خواسته باشید رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیاورد بسبب عصبیت جهالت و کبر و منیّت باز ایمان نمیآورید وَ نُقَلِّب‌ُ أَفئِدَتَهُم وَ أَبصارَهُم کَما لَم یُؤمِنُوا بِه‌ِ أَوَّل‌َ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون‌َ ترجمه آیه شده و واضح است و محتاج بتوجیه نیست.
خلاصه میشود گفت که ضمیر (أَفئِدَتَهُم وَ أَبصارَهُم) راجع بآن کفاری باشد که ابتداء انکار رسالت نمودند و شاید آیه ارشاد باین است که آنهائیکه طلب معجزه میکنند اگر لایق قبول ایمان بودند در همان وهله اول که تبلیغ بآنها شده بود چون آثار صدق رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هویدا بود و چون در کتب آسمانی خصوصیات حضرت بنام و نشان مندرج گردیده بود و نیز آیات قرآنی شاهد بر صدق

صفحه : 113
مدعای او است بایستی ایمان آورده باشند و چون آنان در همان اول از روی عناد ایمان نیاوردند میدانستیم که بعدا هم ایمان نخواهند آورد اینکه بود که مجازاتا قلب‌های آنها و بصیرتشان را از فطرت اولیه‌اشان که بر توحید بود برگردانیدیم و آنان را در طغیان و زیان کاریشان واگذاردیم چون اینان چنینند هر قدر معجزات دیگر نیز بیاوریم ایمان نخواهند آورد.
وَ لَو أَنَّنا نَزَّلنا إِلَیهِم‌ُ المَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُم‌ُ المَوتی اینکه آیه بیان دیگری است برای آیه (إِنَّمَا الآیات‌ُ عِندَ اللّه‌ِ) که خدای جل‌ّ و علا از باطن و سریره آنها خبر میدهد که اینان دروغ میگویند که قسم میخورند اگر معجزه‌ئی بیاوری ما ایمان میآوریم.
بروایت إبن عباس اینکه آیه در باره جماعتی فرود آمده که خدای تعالی میدانست آنها ایمان نمیآورند و تا وقت مرگشان مصرّ بکفر میباشند خلاصه ظاهر آیه در ردّ جماعتی است که در آیات پیش یادآوری کرده که میگفتند ما ایمان نمیآوریم مگر اینکه ملائکه بر تو نازل گردند، یا بعضی از مرده‌ها را زنده کنی و بر رسالت تو شهادت بدهند و امثال اینکه ایرادات که میخواستند سرپوش خبث باطنی آنها گردد اینکه است که خدای تعالی در اینکه آیه خاطر نشان میکنند برای اینکه مؤمنین بدانند چنان قساوت قلب و خبث سریره آنها را گرفته و روح انسانیّت در آنان مرده که بفرض اگر ملائکه همان طوری که طلب میکردند بر آنها نازل میگردید و با آنها تکلم میکردند و برسالت نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ملائکه شهادت میدادند، یا اینکه مرده‌ها زنده میشدند و با آنها سخن میگفتند همان طوری که آنها میخواستند باز هم ایمان نمیآوردند وَ حَشَرنا عَلَیهِم کُل‌َّ شَی‌ءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤمِنُوا إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم یَجهَلُون‌َ حشر در لغت بمعنی جمع است و در قرآن کنایه از زنده شدن افراد بشر و اجتماعشان با هم است در محشر، و در اینجا اشاره است به اینکه که اگر ما از هر

صفحه : 114
جنسی و نوعی از موجودات جماعت بسیاری را جمع گردانیم و متفقا شهادت دهند برسالت تو با اینکه همه معجزات و علامات اینها ایمان نخواهند آورد مگر بخواست و مشیت الهی، گفته‌اند اینکه ایمان آنها را معلق بمشیت کرده نظر باین است که از روی قاعده ترتّب معلول بر علت محال است ایمان بیاورند مگر اینکه مشیت الهی اقتضاء جبر کند یعنی خدای تعالی آنها را بجبر از کفر بایمان آرد وَ کَذلِک‌َ جَعَلنا لِکُل‌ِّ نَبِی‌ٍّ عَدُوًّا شَیاطِین‌َ الإِنس‌ِ وَ الجِن‌ِّ یُوحِی بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ زُخرُف‌َ القَول‌ِ غُرُوراً وَ لَو شاءَ رَبُّک‌َ ما فَعَلُوه‌ُ فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُون‌َ همین طوری که بین تو و دشمنان تو تخلیه ننمودیم، همین طور بین انبیاء پیشینیان و دشمنانشان نیز تخلیه ننمودیم برای اینکه آزمایش و امتحان گردند و در آن ثبات و صبر و زیادتی ثواب عایدشان شود.
و (شیاطین) بدل (عدوّ) است، و (الانس و الجن) هر دو مفعول جعلنا است و (یُوحِی بَعضُهُم إِلی بَعض‌ٍ) یعنی شیاطین جنّی بشیاطین انسی القاء میکنند، و بعض جن ببعض جن و بعض انس ببعض دیگر وسوسه میکنند (زُخرُف‌َ القَول‌ِ) یعنی سخنشان را میآرایند و خدعه میکنند و آنها را بغرور بمعاصی میاندازند، و اگر خدا میخواست آنها چنین نمیکردند یا عود نمیکردند یا بعضی ببعض دیگر سخنان مزخرف را وحی نمیکردند به اینکه که جبرا آنها را از اینکه عمل باز میداشت.
[طبرسی] در کتاب خصال از ابی عبد اللّه [ع] روایت میکند که گفته افراد بشر سه جزئند جزئی تحت سایه عرشند در روزی که سایه‌ئی نیست، و جزئی بر آنان است حساب و کتاب، و جزئی صورت آنها صورت آدمیین و قلوب آنها قلوب شیاطین است.
وَ لِتَصغی إِلَیه‌ِ أَفئِدَةُ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ جواب (لتصغی) محذوف است و متعلّق است بقوله تعالی (یوحی) و گفته‌اند معنی آیه اینکه است که شیاطین جنّی و انسی بسخن آراسته القاء میکنند بکافرین

صفحه : 115
و آنها را مغرور میگرداند و از راه حق باز میدارند.
وَ لِیَرضَوه‌ُ وَ لِیَقتَرِفُوا ما هُم مُقتَرِفُون‌َ و برای آنکه بپسندند آنها را برای خود و برای اینکه کسب کنند آنچه کننده‌اند.
و بعضی از مفسرین در توجیه آیه گفته کلمه (اقتراف) بمعنی اکتساب است و ضمیر مفرد برمیگردد بکلمه (وحی) در آیه قبل، و لام (لتصغی) برای غایت و بیان نتیجه است و جمله عطف داده شده بر کلامی که در تقدیر است و معنی جمله اینکه است که ما کردیم آنچه را که باید بکنیم، و خواستیم آنچه را که باید بخواهیم و در عین حال هدفها و نتایجی که شیطانها میخواستند از وحیشان بگیرند جلوگیری ننمودیم، و در نتیجه بکنند آن کارهای زشتی را که میخواهند بکنند تا بمنتها درجه شدّت شقاوت که استعداد دارند برسند، آری خداوند نه تنها اهل سعادت را در رسیدن بسعادت کمک میکند بلکه اهل شقاوت را وا میگذارد تا بکمال شقاوت برسند.
[تفسیر المیزان] أَ فَغَیرَ اللّه‌ِ أَبتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنزَل‌َ إِلَیکُم‌ُ الکِتاب‌َ مُفَصَّلًا وَ الَّذِین‌َ آتَیناهُم‌ُ الکِتاب‌َ یَعلَمُون‌َ أَنَّه‌ُ مُنَزَّل‌ٌ مِن رَبِّک‌َ بِالحَق‌ِّ فَلا تَکُونَن‌َّ مِن‌َ المُمتَرِین‌َ در مجمع البیان گفته که لفظ حکم و حاکم بیک معنی است مگر اینکه حکم در رسانیدن مدح بلیغ‌تر است زیرا که حکم در باره کسی گفته میشود که استحقاق حکم کردن را دارد و جز بحق حکم و قضاوت نمیکند، بخلاف حاکم که مطلق است و بآنهائی که گاهی بباطل قضاوت میکنند هم اطلاق میشود [پایان] خدا امر نموده برسولش که بکفار بگو که آیا من طلب کنم غیر از خدا حکمی را در صورتی که خدا آنکسی است که برای شما کتاب یعنی قرآن را بعدل و حقیقت فرود آورده و آنچه شما محتاج باو بودید راجع بامور معاد و معاش را برای شما مفصلا بیان نموده و اهل کتاب میدانند که آن از طرف حق تعالی فرود آمده و نبوده باش تو ای پیغمبر از شک‌ّ کنندگان، خطاب برسول است

صفحه : 116
و مراد امّت میباشد، و بعضی گفته‌اند که خطاب بسامع است.
وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّک‌َ صِدقاً وَ عَدلًا لا مُبَدِّل‌َ لِکَلِماتِه‌ِ وَ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ شاید مقصود از کلمه در اینجا کلمه تکوین باشد که در آیات بالا اشاره نمود که آنهائیکه ایمان نیاوردند قلبهای آنها را برمیگردانیم و آنان را در طغیانشان باقی میگذاریم بطوریکه نمی‌فهمند و اینکه وعد وعیدی که بآنها داده شده صدق و عدل است و تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد و او شنوا است که گفتار رکیک کافرین را میشنود و دانا است که از ظاهر و باطن همه چیز آگاهست

صفحه : 117

[سوره الأنعام (6): آیات 116 تا 124]

اشاره

وَ إِن تُطِع أَکثَرَ مَن فِی الأَرض‌ِ یُضِلُّوک‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ إِن یَتَّبِعُون‌َ إِلاَّ الظَّن‌َّ وَ إِن هُم إِلاّ یَخرُصُون‌َ (116) إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ مَن یَضِل‌ُّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ (117) فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم‌ُ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ إِن کُنتُم بِآیاتِه‌ِ مُؤمِنِین‌َ (118) وَ ما لَکُم أَلاّ تَأکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم‌ُ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ وَ قَد فَصَّل‌َ لَکُم ما حَرَّم‌َ عَلَیکُم إِلاّ مَا اضطُرِرتُم إِلَیه‌ِ وَ إِن‌َّ کَثِیراً لَیُضِلُّون‌َ بِأَهوائِهِم بِغَیرِ عِلم‌ٍ إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُعتَدِین‌َ (119) وَ ذَرُوا ظاهِرَ الإِثم‌ِ وَ باطِنَه‌ُ إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکسِبُون‌َ الإِثم‌َ سَیُجزَون‌َ بِما کانُوا یَقتَرِفُون‌َ (120)
وَ لا تَأکُلُوا مِمّا لَم یُذکَرِ اسم‌ُ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَفِسق‌ٌ وَ إِن‌َّ الشَّیاطِین‌َ لَیُوحُون‌َ إِلی أَولِیائِهِم لِیُجادِلُوکُم وَ إِن أَطَعتُمُوهُم إِنَّکُم لَمُشرِکُون‌َ (121) أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ وَ جَعَلنا لَه‌ُ نُوراً یَمشِی بِه‌ِ فِی النّاس‌ِ کَمَن مَثَلُه‌ُ فِی الظُّلُمات‌ِ لَیس‌َ بِخارِج‌ٍ مِنها کَذلِک‌َ زُیِّن‌َ لِلکافِرِین‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (122) وَ کَذلِک‌َ جَعَلنا فِی کُل‌ِّ قَریَةٍ أَکابِرَ مُجرِمِیها لِیَمکُرُوا فِیها وَ ما یَمکُرُون‌َ إِلاّ بِأَنفُسِهِم وَ ما یَشعُرُون‌َ (123) وَ إِذا جاءَتهُم آیَةٌ قالُوا لَن نُؤمِن‌َ حَتّی نُؤتی مِثل‌َ ما أُوتِی‌َ رُسُل‌ُ اللّه‌ِ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ حَیث‌ُ یَجعَل‌ُ رِسالَتَه‌ُ سَیُصِیب‌ُ الَّذِین‌َ أَجرَمُوا صَغارٌ عِندَ اللّه‌ِ وَ عَذاب‌ٌ شَدِیدٌ بِما کانُوا یَمکُرُون‌َ (124)

صفحه : 118

[ترجمه]

ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اگر تو پیروی کنی اکثر اهل زمین را تو را از راه خدا گمراه خواهند گردانید، و اینها پیروی نمیکنند مگر گمان خود را و اینها نیستند مگر گمراهان [106]
حقیقة پروردگار تو عالم‌تر است بکسیکه از راه حق گمراه میشود و عالم‌تر است بآنکسی که هدایت یافته [117]
و بخورید از آنچه ذکر خدا بر آن برده شده اگر بآیات خدا ایمان آورده‌اید [118]
و چیست بر شما که از آنچه اسم خدا بر آن برده شده نمیخورید، در حالیکه حقیقة برای شما بیان کرده‌ایم آنچه را که برای شما حرام است، مگر وقتی که مضطر باو گردید و همانا بسیاری بهواهای نفسشان بدون دانش مردم را گمراه میگردانند و پروردگار تو عالم‌تر است بآنهائیکه از حد خود تجاوز نموده‌اند [119]
و گناه آشکار و پنهان را واگذارید، همانا آنکسانیکه مرتکب گناه میشوند بزودی بآنچه کرده‌اند پاداش داده میشوند [120]
و نخورید از آنچه اسم خدا بر آن برده نشده زیرا که آن خارج شدن از حکم خدا است و همانا شیاطین بدوستان خودشان القاء میکنند که با شما مؤمنین مجادله و نزاع کنند و اگر پیرو آنها گردید همانا شما هم مشرک خواهید گردید [121]
آیا آنکس که (بجهل) مرده بود و ما او را (بعلم) زنده گردانیدیم و برای او نوری قرار دادیم که بآن در مردم حرکت کند، مانند کسی میباشد که در تاریکیها فرو رفته و برای او بیرون آمدن نیست، اینکه چنین برای کافرین زینت داده شده آنچه را که بودند عمل میکنند [122]
و همچنین ما در هر ده و قریه‌ئی بزرگان گنهکاری قرار دادیم تا اینکه در آنجا با مردم مگر اندیشند، و آنان مکر اندیشی نمیکنند مگر بنفس خودشان و نمی‌فهمند [123]
و وقتی برای آنها آیه‌ئی آمد (کافرین) گفتند ما هرگز ایمان نمیآوریم تا اینکه معجزه‌ئی داده شویم مثل آنچه برسولان خدا داده شده و خدا عالم‌تر است بر اینکه رسالت را در کجا قرار دهد، بزودی بآن کسانیکه مجرم شدند نزد خدا خواری و رسوائی و عذاب شدید است بسبب اینکه (با مؤمنین) مکر میکنند [124]

صفحه : 119

(توضیح آیات)

وَ إِن تُطِع أَکثَرَ مَن فِی الأَرض‌ِ یُضِلُّوک‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ إِن یَتَّبِعُون‌َ إِلَّا الظَّن‌َّ وَ إِن هُم إِلّا یَخرُصُون‌َ (خرص) بمعنی تخمین است و هر گفتاری که از روی ظن‌ّ و تخمین باشد آنرا خرص گویند چه اینکه مطابق واقع باشد یا مخالف با آن برای اینکه گوینده‌اش از روی علم نگفته و بر ظن‌ّ و تخمین اعتماد نموده و هر کس اینکه طور حرف بزند او را کاذب می‌نامند اگر چه قولش مطابق با واقع باشد که در قوله تعالی (إِذا جاءَک‌َ المُنافِقُون‌َ، الی قوله: وَ اللّه‌ُ یَشهَدُ إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ لَکاذِبُون‌َ) [مفردات راغب] (وَ إِن تُطِع) بمنزله علت است و نهی را میرساند و اینکه خطاب در ظاهر برسول است و مراد امت میباشد، گویا ذات متعال برای اینکه رسولش را آگاه نماید و او را از متابعت کافرین باز دارد باو خاطر نشان میکند که چون بیشتر کسانیکه در زمینند گمراهند اگر تو تابع آنها گردی تو را از راه خدا گمراه میگردانند اینان تابع گمان و ظن‌ّ خودند نه تابع حق قوله تعالی (إِن‌َّ الظَّن‌َّ لا یُغنِی مِن‌َ الحَق‌ِّ شَیئاً) سوره یونس آیه 37، معارف بایستی از روی یقین قطعی که توأم با برهان یقینی است باشد، و از ناحیه خدا اخذ شود نه از روی تخمین و چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند، سعادتی که رستگاری انسان در داشتن آن و هلاکت ابدی و خسران دائمی در نداشتن آن است امری نیست که قابل تخمین باشد.
آری خدای تعالی در امور مربوطه بسعادت انسان و مقدمات حصول وی پیمبران و اوصیاء آنها و کتابهای آسمانی را فرستاده که مردم را در امور مربوطه بسعادتشان و تحصیل معارفشان از معرفت بمقام کبریائی و معرفت معاد و دار جزاء و طریق عبادت و خدا پرستی بحدس و تخمین و بدلالت عقل ناقصشان

صفحه : 120
عمل ننمایند که اگر چنین کنند البته گمراه میگردند.
إِن‌َّ رَبَّک‌َ هُوَ أَعلَم‌ُ مَن یَضِل‌ُّ عَن سَبِیلِه‌ِ وَ هُوَ أَعلَم‌ُ بِالمُهتَدِین‌َ همانا پروردگار تو عالم‌تر است بآنهائیکه از طریق او که آن روش و طریقی است که انسان را بکمال انسانیّت و فضیلت میرساند گمراه میگردند و او بهدایت شدگان عالم‌تر است.
(اعلم) افعل التفضیل است، شاید اشاره باین باشد که شما ظاهر قول و عمل افراد را مینگرید و خبر از ضمایر و سریره آنها ندارید، میشود کسی بظاهر صالح و متّقی بنظر آید و در باطن فاسد و منافق باشد و چنانچه معلوم است چون اکثر مردم چنینند و شما نمیدانید خدا است عالم بضمائر اینکه است علت اینکه نباید تابع ظن و تخمین شوید که البته گمراه خواهید گردید.
فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم‌ُ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ إِن کُنتُم بِآیاتِه‌ِ مُؤمِنِین‌َ، الی آخر آیه بعد ترجمه آیات شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، خلاصه آیات اینست که یادآوری مینماید آنچه را که در آیات دیگر بیان شده از آنچه را که از اکل حیوانات حرام نموده و آنچه را که از طریق اضطرار مباح گردانیده و نیز نهی فرموده از اکل حیوانی که موقع ذبح اسم خدا بر او ذکر نشده و در آخر آیه مذمّت مینماید آنهائی را که بهواهای نفسانیشان بدون علم عمل نمودند که اینان از طریق راستی و درستی و سعادت گمراه گردیدند اینکه است که اول آیه فرموده (وَ ما لَکُم أَلّا تَأکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم‌ُ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ) (ماء) استفهامیه را در مورد تعجب آرند که چیست بر شما که از حیوانی که اسم خدا بر آن برده شده نمیخورید، نهی در اینکه آیه مقابل آن امری است که در جمله (فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم‌ُ اللّه‌ِ) بود وَ لا تَأکُلُوا مِمّا لَم یُذکَرِ اسم‌ُ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَفِسق‌ٌ (وَ لا تَأکُلُوا) در اینکه آیه نهی مولوی است و مؤکّدا نهی نموده از خوردن حیوانی که در موقع ذبح نام خدا بر آن برده نشده و تصریح نموده که خوردن

صفحه : 121
فسق است.
وَ إِن‌َّ الشَّیاطِین‌َ لَیُوحُون‌َ إِلی أَولِیائِهِم لِیُجادِلُوکُم وَ إِن أَطَعتُمُوهُم إِنَّکُم لَمُشرِکُون‌َ همانا شیاطین بدوستان خود وسوسه میکنند تا با شما خصومت کنند که هر چه را خودتان میکشید میخورید و آنچه را خدا کشته است میگذارید عکرمه روایت کرده که گروهی از مجوس فارس بمشرکین قریش نوشتند که گمان محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اصحابش اینکه است که تابع امر خدایند و با اینحال اعتقادشان چنین است که آنچه خودشان ذبح میکنند حلال است و آنچه خدا آنرا کشته باشد (یعنی مرده باشد) حرام است، خدا فرمود شیاطین انسی که مجوسند اینکه معنی را بدوستان خود که کفار قریشند القاء میکنند تا با شما در اینکه مطلب مجادله کنند، و ای مؤمنین اگر شما آنها را در استحلال آنچه حرام است فرمان برید، حقیقة شما مشرک هستید.
[منهج] آیه جواب آنها است که بین اینکه دو قسم گوشت فرق است، آنکه بنام خدا ذبح شده باشد فسق‌آور نیست و آن حیوانی که مرده باشد خوردن آن فسق ایجاب میکند، و شاید علتش چنین باشد که چون حیوانات مانند باقی چیزها مخلوقات خدایند اینکه است که بایستی باذن او و نام او کشته شوند و بدون آن فسق میآورد زیرا که عادت بت پرستان چنین بوده که بنام بتها یا بدون آن حیوانات را میکشتند. و نیز میشود گفت شاید یکی از حکمت ذبح آن شریان خونی است که از گلوی او دفع میشود و گوشت او را از قذارات و میکروبها خارج میگرداند و پاکیزه میشود.
أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ آیه مؤمن موحد را تشبیه کرده بآدم زنده و کافر را بمرده (أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً) یعنی ضالا فهدیناه، یعنی پس از ضلالت و موت روحانی وی را بنور ایمان زنده گردانیدیم و حیات نوینی بوی عطاء نمودیم.
مفسرین گفته‌اند، در قرآن موت و میّت بپنج معنی آمده:

صفحه : 122
1- نطفه، در سوره بقره (وَ کُنتُم أَمواتاً فَأَحیاکُم) آل عمران (وَ یُخرِج‌ُ المَیِّت‌َ مِن‌َ الحَی‌ِّ) و نظیر آن در آیات بسیار است.
دوم- موت بمعنی ضلالت است مثل همین آیه (أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً) و در سوره النمل (فَإِنَّک‌َ لا تُسمِع‌ُ المَوتی) سوم- موت بمعنی قحطی و خشکی زمین، در سورة الاعراف گفته (فَسُقناه‌ُ إِلی بَلَدٍ مَیِّت‌ٍ) یعنی زمینی که نباتات از آن روئیده نشود.
چهارم- موت بمعنی زهوق از جهت عقوبت پس از استیفاء رزقش در دنیا چنانچه در قوم موسی اتفاق افتاد قوله تعالی (وَ هُم أُلُوف‌ٌ حَذَرَ المَوت‌ِ، فَقال‌َ لَهُم‌ُ اللّه‌ُ مُوتُوا ثُم‌َّ أَحیاهُم) پنجم- موت طبیعی باجل معیّن در وقت خود.
چنانچه مفسرین گفته‌اند اینکه مثلی است که خدای تعالی برای مؤمن و کافر زده، زیرا که انسان قبل از اینکه بهدایت الهی موفق گردد میّتی ماند که از نعمت حیات محروم است و حس‌ّ و حرکتی ندارد پس از آنکه بهدایت الهی هدایت یافت مانند مرده‌ئی است که زنده شده باشد و اگر اعمالش مورد رضایت پروردگار قرار گرفت نوری بوی عطا میگردد که بآن نور راه سعادت خود را می‌یابد و بکمال انسانیّت میرسد.
بر عکس کافر مثل کسی ماند که در تاریکی فرو رفته و در دریای لجن‌زار طبیعت غوطه‌ور گردیده، و در ظلمت کفر فرو رفته راه نجاتی نمی‌یابد اینکه است که کافر زندگی و مرگش و دنیا و آخرتش در همه حال در تاریکی بسر میبرد و در هیچ حالی نجات و سعادتی برای او میسّر نیست، مگر اینکه توفیق الهی شامل حالش گردد و ایمان آورد قوله تعالی (مَن عَمِل‌َ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلَنُحیِیَنَّه‌ُ حَیاةً طَیِّبَةً) سورة النحل آیه 97.
خلاصه ظاهرا آیه در مقام وصف آن مؤمن کاملی است که مراتب ایمان را بپایان رسانیده و زنده شده بحیات روحانی جاودانی و حیات پاکیزه لذت بخش

صفحه : 123
نوینی یافته که در آن مرگ و فناء راه ندارد و بمردن سپری نمیشود، و پس از مرگ در تحت ولایت حق تعالی محفوظ می‌ماند و در حال حیات و پس از آن علی الدوام در سیر الی اللّه و صعود بدرجات کمال قدم قدم بالا میرود.
وَ جَعَلنا لَه‌ُ نُوراً یَمشِی بِه‌ِ فِی النّاس‌ِ کَمَن مَثَلُه‌ُ فِی الظُّلُمات‌ِ لَیس‌َ بِخارِج‌ٍ مِنها الخ نور چیزی را گویند که (ظاهر بذاته و مظهر لغیره) باشد، ایمان وقتی بمرتبه یقین و (عین الیقین) رسید نوری از آن پدید میگردد که بکلی تاریکی جهل را برطرف میگرداند و انسان بخود و بخدای خود باندازه نور ایمانی که در قلب او پرتو انداخته عارف میگردد و طریق سیر و روش خود را در راه سعادت میشناسد، و دیگر در درّه‌های اوهام و سنگلاخهای شبهات زانو نمیزند و مانند (جبال راسخات) محکم در طریق بنده‌گی و عبودیت ایستادگی مینماید و بادهای مخالف وی را تکان نمیدهد و در مقام محبّت بمقام الوهیت داخل آن مؤمنینی میگردد که در وصف آنان فرموده (وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه‌ِ) سوره بقره آیه 160 اینکه است که خدای تعالی بهمزه استفهامی که در مورد انکار آرند گفته آیا چنین مؤمنی که دارای نور و دانشی است را میتوان مقایسه نمود با کسیکه در ظلمت و تاریکی کفر فرو رفته و راه خروجی برای او تصور ندارد هرگز چنین نیست بقول آن شاعر:

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
وَ کَذلِک‌َ جَعَلنا فِی کُل‌ِّ قَریَةٍ أَکابِرَ مُجرِمِیها لِیَمکُرُوا فِیها وَ ما یَمکُرُون‌َ إِلّا بِأَنفُسِهِم وَ ما یَشعُرُون‌َ ترجمه آیه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، خلاصه آیه خبر میدهد که در هر شهری بزرگان و رؤسائی قرار دادیم و چنین کردیم تا اینکه مکر کنند و مکرشان بازگشت بخودشان مینماید، و مشعر بآن نیستند مفسرین گفته‌اند لام (لیمکروا) لام عاقبت است یعنی نتیجه عمل آنها مکر است و اینکه آیه نظیر قوله تعالی است راجع بفرعونیان و موسی که او را

صفحه : 124
گرفتند (لِیَکُون‌َ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَناً) یعنی عاقبت عمل آنها چنین شد که موسی دشمن و سبب حزن آنها گردید.
و نمیشود آنرا لام غایت گرفت زیرا که نسبت مکر بخدا دادن قبیح است و نیز مخالف قوله تعالی است (ما خَلَقت‌ُ الجِن‌َّ وَ الإِنس‌َ إِلّا لِیَعبُدُون‌ِ) که غایت آفرینش جن و انس را عبادت و بندگی قرار داده، و نیز میتوان گفت که از آخر آیه همین معنی استفاده میشود یعنی عاقبت مکرشان صیرورت و باز گردیدن بخودشان را نتیجه میدهد.
وَ إِذا جاءَتهُم آیَةٌ قالُوا لَن نُؤمِن‌َ حَتّی نُؤتی مِثل‌َ ما أُوتِی‌َ رُسُل‌ُ اللّه‌ِ میشود مرجع ضمیر (هم) در (جاءتهم) همین اکابر در آیه بالا باشد که آنها چنین گفتند- ما هرگز بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان نمیآوریم مگر وقتی که بما داده شود آنچه را که بپیمبران داده شده از نزول وحی و معجزات و غیره از تبیان نقل میکنند که گفته ولید بن مغیره بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت اگر نبوّت حق است من از تو سزاوارترم، زیرا که بسن از تو بزرگ‌تر و بمال و عدد از تو بیشترم اینکه بود که خدای تعالی آیه فرستاد.
اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ حَیث‌ُ یَجعَل‌ُ رِسالَتَه‌ُ الخ خدا داناتر است رسالت خود را در کجا قرار دهد، شاید اشاره باین باشد که رسالت مقام بسیار بلند ارجمندی است که بمال و اولاد و عشیره و کبر سن و بغیر اینها قرار نمیگیرد بلکه محل‌ّ شایسته و روح قدس مصفّائی خواهد که لایق چنین مقام و مرتبه باشد نه قلب آلوده بجنایات نفسانی و صفات حیوانی و بزودی میرسد بآن کسانیکه مجرم شدند خواری و رسوائی در نزد خدا و عذابی سخت بسبب مکر کردن آنها.

صفحه : 125

[سوره الأنعام (6): آیات 125 تا 132]

اشاره

فَمَن یُرِدِ اللّه‌ُ أَن یَهدِیَه‌ُ یَشرَح صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ وَ مَن یُرِد أَن یُضِلَّه‌ُ یَجعَل صَدرَه‌ُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِک‌َ یَجعَل‌ُ اللّه‌ُ الرِّجس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ (125) وَ هذا صِراطُ رَبِّک‌َ مُستَقِیماً قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَذَّکَّرُون‌َ (126) لَهُم دارُ السَّلام‌ِ عِندَ رَبِّهِم وَ هُوَ وَلِیُّهُم بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ (127) وَ یَوم‌َ یَحشُرُهُم جَمِیعاً یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ قَدِ استَکثَرتُم مِن‌َ الإِنس‌ِ وَ قال‌َ أَولِیاؤُهُم مِن‌َ الإِنس‌ِ رَبَّنَا استَمتَع‌َ بَعضُنا بِبَعض‌ٍ وَ بَلَغنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلت‌َ لَنا قال‌َ النّارُ مَثواکُم خالِدِین‌َ فِیها إِلاّ ما شاءَ اللّه‌ُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ (128) وَ کَذلِک‌َ نُوَلِّی بَعض‌َ الظّالِمِین‌َ بَعضاً بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ (129)
یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ أَ لَم یَأتِکُم رُسُل‌ٌ مِنکُم یَقُصُّون‌َ عَلَیکُم آیاتِی وَ یُنذِرُونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا قالُوا شَهِدنا عَلی أَنفُسِنا وَ غَرَّتهُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم أَنَّهُم کانُوا کافِرِین‌َ (130) ذلِک‌َ أَن لَم یَکُن رَبُّک‌َ مُهلِک‌َ القُری بِظُلم‌ٍ وَ أَهلُها غافِلُون‌َ (131) وَ لِکُل‌ٍّ دَرَجات‌ٌ مِمّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّک‌َ بِغافِل‌ٍ عَمّا یَعمَلُون‌َ (132)

صفحه : 126

[ترجمه]

‌هر کس را که خدا خواست هدایت نماید قلبش را بنور اسلام روشن میگرداند، و هر که را خواهد در گمراهیش وا میگذارد، و قلب او را سخت و تنگ میگرداند بطوریکه گویا میخواهد بآسمان بالا رود- اینکه چنین خدا پلیدی را قرار میدهد بر آنکسانیکه ایمان نمیآورند [125]
و اینکه (قرآن و اسلام) راه پروردگار تو است، در حالیکه راست است و کجی ندارد همانا ما آیات را تفصیل دادیم برای جماعتی که پند میگیرند [126]
برای چنین اشخاصی (متذکر) نزد پروردگارشان منزلگاه سلامتی مهیا گردیده، و خدا ناصر و متولی امور آنها است، بسبب اعمال (و طاعات) نیکشان [127]
(یاد کن روزی را) که خدا تمام مکلفین را محشور میگرداند، و میگوید ای گروه شیاطین همانا شما از آدمیان بسیار شدید که گمراهشان کردید، و دوستان و پیروان شیاطین از آدمیان گویند ای پروردگار ما بعضی از ما از بعض دیگر بهره‌مند شدند و برخورداری یافتند تا رسیدیم بوقتی که برای ما مقرّر کرده بودی (تا مرگ) ما رسید و یا تا ما محشور شدیم، خدا میفرماید آتش جهنّم آرامگاه شما است و در آن جاویدانید، مگر آنچه را که خدا خواهد، همانا پروردگار تو درست کار و دانا است (باعمال و افعال آنها [128]
و همچنین ما بعضی ستمکاران را بر بعضی دیگر میگماریم بسبب آنچه کسب کردند [129]
ای جماعت جن و انس آیا بر شما از جنس خودتان رسولانی نیامد که آیات ما را برای شما میخواندند و شما را از ملاقات امروزتان میترسانیدند، آنها جواب میدهند که ما بر گناهان خودمان شهادت میدهیم، و حیات دنیا آنها را مغرور کرده بود، و بر نفسهای خود گواهی دادند که ناگرویده‌گان بودند [130]
ارسال رسل برای اینکه است که پروردگار تو چنین نیست که ساکنین شهرها را هلاک کند در حالیکه اهل آن بی خبران باشند یعنی بر آنها اتمام حجت نشده باشد،
و برای هر کس از آنچه عمل کرده درجاتی است، و پروردگار تو از آنچه عمل میکنند غافل نیست [132]

صفحه : 127

(توضیح آیات)

فَمَن یُرِدِ اللّه‌ُ أَن یَهدِیَه‌ُ یَشرَح صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ وَ مَن یُرِد أَن یُضِلَّه‌ُ یَجعَل صَدرَه‌ُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ (شرح) بمعنی بسط و وسعت دادن است، راغب در مفردات گفته اصل اینکه کلمه بمعنی پهن کردن و باز کردن گوشت و امثال آنست، و شرح صدر بمعنی پهن گردیدن و باز شدن آنست بنور الهی و سکینت یافتن از جهت خدا و روحی است از طرف او قوله تعالی (رَب‌ِّ اشرَح لِی صَدرِی) (أَ لَم نَشرَح لَک‌َ صَدرَک‌َ) (أَ فَمَن شَرَح‌َ اللّه‌ُ صَدرَه‌ُ) (و شرح المشکل من الکلام بسطه و اظهار نمودن ما یخفی من معانیه) یعنی شرح دادن کلام مشکل پهن کردن و اظهار نمودن آنچیز را که مخفی است از معانی آن.
[پایان] و چنانچه گفته‌اند شرح صدری که در قرآن بمعنی ظرفیت داشتن برای فرا گرفتن علم و عرفان آمده در حقیقت بهمان معنی اصلش استعمال شده، چون سینه را شرح دادن و آنرا پذیرای هر معارفی که پیش بیاید کردن یک نحو توسعه است و بشهادت اینکه در باره اضلال که در مقابل شرح صدر است میفرماید (یَجعَل صَدرَه‌ُ ضَیِّقاً حَرَجاً) در مجمع البیان گفته در روایت صحیحه است که چون اینکه آیه نازل گردید از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال شد که شرح صدر چیست گفت نوری است که خدا بقلب مؤمن میاندازد و قلبش باز میگردد و وسیع میشود، گفتند آیا برای آن علامتی است که بآن شناخته شود، فرمود آری
(الانابة الی دار الخلود)
یعنی روی نمودن بدار خلود یعنی خانه جاودانی و دوری کردن از خانه غرور یعنی دنیای فانی، و مهیّا گردیدن برای موت پیش از نزول آن.
ظاهرا اینکه آیه مربوط بآیه بالا است و به (فاء) تفریع شرح صدر را متفرع میگرداند بر جمله (أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ وَ جَعَلنا لَه‌ُ نُوراً یَمشِی بِه‌ِ

صفحه : 128
فِی النّاس‌ِ) و گویا اینکه آیه یعنی شرح صدر و باز شدن سینه بنور ایمان و معرفت را نتیجه همان حیات روحانی بحساب آورده که پس از آنکه نفس انسانی از جهت فقدان روح ایمان مرده‌ئی میماند که از نعمت حیات محروم مانده وی را زنده گردانیده بحیات طیب جاودانی، و از طرف خود نوری باو عطاء نموده که در تاریکیهای شبهات باو روشنی بخشد و تاریکی جهل را میبرد و حقایق بر وی مکشوف گردد آنوقت است که قلب مطمئن بایمان میگردد و بنیروی حیاتی قوت و شوکتی مییابد که با جنود اوهام شیطانی و قوای نفسانی و شهوات طبیعی مبارزه و نبرد مینماید و بقوت ایمان پس از مجاهده بر آنها غالب میگردد.
خلاصه ظاهرا مقصود از حیاتیکه پس از مرگ در آیه جلو تذکر داده حیات روحانیست که مرگ ندارد، فقدان ندارد و آن همان حیاتی است که ایمان کامل و معرفت و شناسائی مقام الوهیت را بقدر طاقت بشریت نتیجه میدهد- و آثار آن در تمام مشاعر و قوی ظاهر میگردد، حق بیند، حق شنود، حق گوید بتمام اعضاء و جوارح در مقام عبودیت قیام مینماید.
و آنها کسانی میباشند که در باره آنها فرموده (أُولئِک‌َ کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ وَ أَیَّدَهُم بِرُوح‌ٍ مِنه‌ُ) سوره مجادله آیه 22.
و اینکه آیه مشعر باین است که علامت گمراهی همان ضیق صدر مقابل باز شدنش بنور ایمان است که کسیکه سینه‌اش بنور اسلام باز نشد چنان قلبش زنک گرفته و تنگ میشود و قبول اسلام بقدری بر وی گران میآید و سخت میپندارد مثل کسیکه گویا میخواهد صعود بآسمان کند.
کَذلِک‌َ یَجعَل‌ُ اللّه‌ُ الرِّجس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ شاید اشاره باین باشد که علت و سبب رجس و پلیدی کفار همان ایمان نیاوردن آنها است که چون ابتداءا بآنفطرت توحیدشان قابل قبول اسلام بودند و چون باختیار قبول ایمان ننمودند، گویا خدا آنانرا گمراه نمود و از قابلیت قبول افتادند، و در نتیجه مشرک و کافر گردیدند.

صفحه : 129
وَ هذا صِراطُ رَبِّک‌َ مُستَقِیماً قَد فَصَّلنَا الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَذَّکَّرُون‌َ مستقیما حال و منصوب است، آیه دو طور تفسیر شده یکی اینکه (هذا) اشاره بقرآن است و یکی اینکه اشاره باسلام است، بقولی (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اینکه دین و روش که تو بر آنی همین است دین پروردگار تو و طریق او است که باید در آن سلوک نمود و إبن مسعود گفته که در اینجا صراط قرآن است، میگوید اینکه قرآن آن راهی است که بآن بحق توان رسید یعنی باو راه روید و در آن دست زنید چنانچه در جای دیگر گفته (وَ اعتَصِمُوا بِحَبل‌ِ اللّه‌ِ) (هُوَ مَولاکُم) در کشف الاسرار گفته (هذا صِراطُ رَبِّک‌َ مُستَقِیماً) صراط مستقیم، اقامه عبودیت، با تحقق مربوبیت، فرقی است مؤید بجمع، و جمعی است مقید بشرع، فرق بی‌جمع جهد معتزلیان است، از راه بیفتادند و بمنزل حقیقت نرسیدند، و جمع بی‌فرق طریق إباحتیان است، از شریعت دست بداشتند و حقیقتی که نیست پنداشته‌اند، گفته‌اند فرق بجای شریعت است، و جمع بجای حقیقت، هر شریعت که از حقیقت خالی است، حرمان است. و هر حقیقت که از شریعت خالی است، خذلان است. شریعت بیان است و حقیقت عیان. مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هم صاحب عیان است و هم صاحب بیان. و تا شریعت و حقیقت در بنده جمع نشود دار السّلام وی را جای و منزل نشود، رب العالمین میگوید (لَهُم دارُ السَّلام‌ِ عِندَ رَبِّهِم) بهر حال که باشند و بهر صفت که روند، سلام قرین حال ایشان و رفیق روزگارشان است.
[پایان] لَهُم دارُ السَّلام‌ِ عِندَ رَبِّهِم وَ هُوَ وَلِیُّهُم بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ اینکه چند آیه از قوله تعالی (أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ) تا (بِما کانُوا یَعمَلُون‌َ) همه مربوط بهم است، و گویا بعضی علت و سبب و بعضی معلول و مسبب است و اشاره بکمال روحانی انسان است.
آیه خاطر نشان میکند که انسان پیش از افاضه حیات ایمانی و اشراق نور

صفحه : 130
معرفت مرده‌ئی ماند که از حیات حقیقی محروم مانده وقتی او را بحیات حقیقی بافاضه رحمت و نور حقیقت زنده گردانیدیم آنوقت اول علامت چنین حیات حقیقی شرح صدر است یعنی باز شدن سینه او است که بآن هدایت گردیده و چشم دلش باز میگردد، و بآن نوریکه فرموده (یقذفه اللّه فی قلب من یشاء من عباده) جدولهای قلبش باز گردیده- و سینه‌اش برای تسلیم در برابر اعتقادات صحیح و عمل صالح وسعت می‌یابد، بطوریکه در همه جا حقیقت را می‌پذیرد و در هر عمل خیری که بوی پیشنهاد میشود پیش قدم میگردد، بر عکس کسیکه از حیات حقیقی و نور ایمان و معرفت محروم مانده چنان قلبش گرفته و زنگ معاصی او را فاسد نموده که نمیتواند قبول حق بنماید و در ظلمت میرود و نمیفهد مرجع ضمیر (هم) در (لهم) همین اشخاصی میباشند که بحیات حقیقی جاودانی زنده شده‌اند و بنور ایمان و معرفت سراسر قلبشان روشن گردیده که مآل و سر انجام کارشان دار سلامت است (عِندَ رَبِّهِم) و اینان کسانی میباشند که نزد پروردگارشان مثل ملائکه مقربین بلکه بالاتر از آنها، مقام عندیت دارند و او است دوست و ولی آنها که سر انجام کارشان بسوی او است، و آنها کسانی میباشند که قلبشان بایمان مطمئن گردیده و در (مقعد صدق) نزد پادشاه مقتدر تمکن یافته و میتوان گفت که چنین اشخاصی در همین حیات دنیا از نعمت حیات حقیقی نیز برخوردارند- زیرا اگر در همین حیات دنیوی کسی از آن حیات و اشراق نور بهره‌ئی نبرد در آخرت نیز بمرتبه کامل آن نخواهد رسید قوله تعالی (مَن کان‌َ فِی هذِه‌ِ أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی وَ أَضَل‌ُّ سَبِیلًا) زیرا که دنیا و آخرت دو حالتی است از حالات انسانی، اگر کسی در همین عالم بذر معرفت و ایمان حقیقی را در مزرعه قلب و جانش نباشد چطور ممکن است در عالم آخرت که آخرین سیر کمال انسانی است از حاصلش بهره برد

صفحه : 131
وَ یَوم‌َ یَحشُرُهُم جَمِیعاً یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ قَدِ استَکثَرتُم مِن‌َ الإِنس‌ِ وَ قال‌َ أَولِیاؤُهُم مِن‌َ الإِنس‌ِ رَبَّنَا استَمتَع‌َ بَعضُنا بِبَعض‌ٍ (واو) جمله را بآیات جلو عطف داده و بیان اجتماع جن و انس است در روز محشر که بجماعت جنّیان خطاب میرسد ای جماعت جنّیان شما بسیاری از افراد بشر را گمراه گردانیدید آنوقت دوستان شیاطین اعتراف مینمایند که پروردگارا بعضی از ما از بعض دیگر تمتع بردیم در مجمع البیان گفته در اینکه آیه چند قول گفته شده:
1- استمتاع جن از انس اینکه است که افراد بشر جن را پیشوا و رؤساء خود قرار دادند، پس تابع آنها گردیدند، و استمتاع انس از جن انتفاع آنها است در دنیا که شیطان دنیا را برای انسان زینت میدهد و میآراید و آنها را بسوی شهواتشان میخوانند.
[اینکه قول زجاج است که مأخوذ از قول إبن عباس میباشد] 2- استمتاع انس از جن اینکه است که وقتی مردی مسافرت مینمود و در راه سلوکش از جن میترسید میگفت که بسید و بزرگ اینکه وادی پناه میبرم پس حرکت میکرد و نمیترسید و چنین گمان میکرد که در پناه جن قرار گرفته و وی را جن پناه میدهد کما قال تعالی (وَ أَنَّه‌ُ کان‌َ رِجال‌ٌ مِن‌َ الإِنس‌ِ یَعُوذُون‌َ بِرِجال‌ٍ مِن‌َ الجِن‌ِّ فَزادُوهُم رَهَقاً) و جنیان باین عمل آنها فریفته میگردیدند، و استمتاع جن از انس اینکه است که وقتی جن دید انسان باو پناهنده میشود و معتقدند که از آنها نفع میبرند مسرور و خوشحال میگردند و منتفع میگردند.
[حسن و إبن جریح و زجاج و غیر آنها] 3- مقصود از استمتاع نمودن بعضی از آنها است بعض دیگر را و موافقت کردن بعضی بعض دیگر را [محمّد بن کعب] و احتمال دارد که استمتاع منحصر برای انس باشد که بعضی افراد بشر از بعض دیگر استمتاع نمایند نه از جن و جن از بشر.
[پایان]

صفحه : 132
وَ بَلَغنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلت‌َ لَنا قال‌َ النّارُ مَثواکُم خالِدِین‌َ فِیها إِلّا ما شاءَ اللّه‌ُ إِن‌َّ رَبَّک‌َ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ (بلغنا) مقول قول جماعت انس است که گویند ما چنین بودیم تا وقتی که اجل ما رسید یعنی عمر ما بسر آمد (قال) جواب آنها است که چون چنین بودید آتش مأوا و جایگاه شما است که مخلّد در آنید (إِلّا ما شاءَ اللّه‌ُ) جاوید بودن آنها را در جهنّم معلّق بمشیت میگرداند، شاید مقصود چنین باشد که هر کس را خدا بخواهد و مشیتش اقتضاء نماید از تابعین جن در جهنّم مخلّد میگردد و هر کس را از اینها بخواهد نجات می‌بخشد همانا پروردگار تو درست کار و دانا است که هر کسی را مطابق عملش پاداش میدهد (جَزاءً وِفاقاً) وَ کَذلِک‌َ نُوَلِّی بَعض‌َ الظّالِمِین‌َ بَعضاً بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ یعنی همین طوری که کفار جن و انس را وا میگذاریم همچنین مسلط میکنیم بعض ظالمین را بر بعض دیگر بسبب آنچه در دنیا کسب کردند و در اینکه اینکه تسلط در دنیا است یا در آخرت بین مفسرین اختلاف است یا مَعشَرَ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ أَ لَم یَأتِکُم رُسُل‌ٌ مِنکُم یَقُصُّون‌َ عَلَیکُم آیاتِی وَ یُنذِرُونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا قالُوا شَهِدنا عَلی أَنفُسِنا وَ غَرَّتهُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم أَنَّهُم کانُوا کافِرِین‌َ (معشر) جماعت کامل از قومی را گویند که مشتمل باشد بر اصناف و طائفه‌هائی، و در اینکه آیه خبر میدهد که وقتی در روز محشر تمام اصناف و افراد جن و انس جمع شدند از حضرت عزت خطاب سخت آمیز میرسد، که ای جماعت جن و انس آیا بر شما پیمبرانی نفرستادیم که آنها آیات وعد و وعید مرا بر شما بخوانند و شما را از اینکه روز خبردار نمایند و بترسانند از آمدن همین روز آنوقت تمام افراد جن و انس میگویند ما بر نفس خودمان شهادت میدهیم که پیمبران با معجزه‌های بسیار آمدند و گفتند، و زندگانی دنیا مغرور کرده بود آنها را و گویا میگویند ما عوض اینکه مطیع آنها گردیم آن بزرگواران را

صفحه : 133
بانواع و اقسام بسیار زجر نمودیم و نسبت ناروا بآنها دادیم و آن کفار بر نفس خودشان شهادت میدهند که ما کافر بودیم.
ذلِک‌َ أَن لَم یَکُن رَبُّک‌َ مُهلِک‌َ القُری بِظُلم‌ٍ وَ أَهلُها غافِلُون‌َ (ذلک) اشاره بحکم خدا است و جمله جاری مجرای تعلیل است که گویا ذات الهی خواهد خود را از ظلم و ستم ببنده ضعیفش تبرئه نماید که گمان نشود بوی تعدّی شده، اینکه است که خبر میدهد که هلاکت هر قومی پس از اتمام حجت و اتمام ادلّه و دانستگی آنها انجام گرفت، و شاید مقصود اینکه باشد که ملت هر قومی وقتی که در شرف عذاب واقع میگردیدند پیمبر آنها قبلا بآنها خبر میداد که شاید بترسند و توبه کنند و ایمان آرند.
وَ لِکُل‌ٍّ دَرَجات‌ٌ مِمّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّک‌َ بِغافِل‌ٍ عَمّا یَعمَلُون‌َ یعنی از برای هر یک از مکلفین درجه‌ها و مرتبه‌ها است از ثواب یا عقاب باعتبار آنچیزی که عمل نموده و بمقتضای عدل که بایستی هر چیزی بجای خود قرار گیرد، نمیشود همه در عرض هم باشند، البته هر کس ایمانش قوی‌تر و عملش صالح‌تر باشد درجه او بلندتر است. و نیز راجع بعذاب کفار و مشرکین چون آنها در کفر و شرک تفاوت دارند درکات جهنمی آنها در یک مرتبه نیست که گفته‌اند بهشت درجاتی دارد و جهنّم را نیز درکاتی است

صفحه : 134

[سوره الأنعام (6): آیات 133 تا 140]

اشاره

وَ رَبُّک‌َ الغَنِی‌ُّ ذُو الرَّحمَةِ إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَستَخلِف مِن بَعدِکُم ما یَشاءُ کَما أَنشَأَکُم مِن ذُرِّیَّةِ قَوم‌ٍ آخَرِین‌َ (133) إِن‌َّ ما تُوعَدُون‌َ لَآت‌ٍ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین‌َ (134) قُل یا قَوم‌ِ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل‌ٌ فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ مَن تَکُون‌ُ لَه‌ُ عاقِبَةُ الدّارِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الظّالِمُون‌َ (135) وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ مِمّا ذَرَأَ مِن‌َ الحَرث‌ِ وَ الأَنعام‌ِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلّه‌ِ بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کان‌َ لِشُرَکائِهِم فَلا یَصِل‌ُ إِلَی اللّه‌ِ وَ ما کان‌َ لِلّه‌ِ فَهُوَ یَصِل‌ُ إِلی شُرَکائِهِم ساءَ ما یَحکُمُون‌َ (136) وَ کَذلِک‌َ زَیَّن‌َ لِکَثِیرٍ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ قَتل‌َ أَولادِهِم شُرَکاؤُهُم لِیُردُوهُم وَ لِیَلبِسُوا عَلَیهِم دِینَهُم وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ ما فَعَلُوه‌ُ فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُون‌َ (137)
وَ قالُوا هذِه‌ِ أَنعام‌ٌ وَ حَرث‌ٌ حِجرٌ لا یَطعَمُها إِلاّ مَن نَشاءُ بِزَعمِهِم وَ أَنعام‌ٌ حُرِّمَت ظُهُورُها وَ أَنعام‌ٌ لا یَذکُرُون‌َ اسم‌َ اللّه‌ِ عَلَیهَا افتِراءً عَلَیه‌ِ سَیَجزِیهِم بِما کانُوا یَفتَرُون‌َ (138) وَ قالُوا ما فِی بُطُون‌ِ هذِه‌ِ الأَنعام‌ِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّم‌ٌ عَلی أَزواجِنا وَ إِن یَکُن مَیتَةً فَهُم فِیه‌ِ شُرَکاءُ سَیَجزِیهِم وَصفَهُم إِنَّه‌ُ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ (139) قَد خَسِرَ الَّذِین‌َ قَتَلُوا أَولادَهُم سَفَهاً بِغَیرِ عِلم‌ٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُم‌ُ اللّه‌ُ افتِراءً عَلَی اللّه‌ِ قَد ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهتَدِین‌َ (140)

صفحه : 135

[ترجمه]

و پروردگار تو بی‌نیاز و صاحب رحمت است، اگر بخواهد شما را میبرد و پس از شما هر که را خواهد جانشین شما میکند، همین طوری که شما را از جماعت دیگر که پدران شما بودند آفرید [133]
همانا آنچه بشما وعده داده‌اند البته خواهد آمد و شما بر قدرت خدا غالب نتوانید شد [134]
ای پیغمبر [ص] بگو ای جماعت آنچه بر آن تمکن دارید عمل کنید بحقیقت من هم عمل کننده میباشم و بزودی خواهید دانست که سر انجام نیکو برای کی خواهد بود همانا ستمکاران رستگار نخواهند گردید [135]
و آنچه خدا آفریده از کشت زار و چهارپایان بهره‌ئی برای خدا قرار دادند پس بگمانشان گفتند اینکه برای خدا و اینکه برای شرکاء ما، و آنچه برای بتها است بخدا نمیرسد و بگمانشان آنچه برای خدا است آن ببتهای ایشان میرسد و آنها بد حکم (احمقانه) میکردند [136]
و همین طور شرکاء بر بسیاری از مشرکین کشتن اولادشان را در نظرشان زینت میدادند و تا پوشیده و مشتبه گردانند بر آنها دینشان را و اگر خدا میخواست آنها چنین نمیکردند، ای رسول [ص] آنها را با آنچه میکنند واگذار [137]
و مشرکین گفتند اینکه سهم‌های بتها از چهارپایان و کشت‌ها بر ما حرام است نباید بخورد مگر کسی را که ما بخواهیم و بگمان خودشان پشت اینکه چهارپایان حرام گردیده شده (یعنی سوارشدن و بار بر آنان گذاردن) (افتراء علیه) (و بر اینها یاد خدا را نکنند) برای دروغ بستن بر خدا و بزودی خدا آنها را مجازات میکند برای اینکه بخدا افتراء می‌بندند [138]
و گفتند آنچه در شکمهای چهارپایان است بر مردها حلال است و بر زنها حرام و اگر در شکم آنها مرده باشند زنان و مردان در آن شریکند بزودی باین توصیف مجازات خواهند گردید همانا خدا درست کار و دانا است [139]
محققا خسران بردند آنکسانیکه کشتند اولادان خود را از روی سفاهت بدون دانش و حرام کردند آنچه را خدا روزی آنها نموده بود در صورتی که اینکه عمل آنها افتراء بر خدا بود، محققا آنها گمراه گردیدند و هدایت یافتگان نبودند [140]

صفحه : 136

(توضیح آیات)

وَ رَبُّک‌َ الغَنِی‌ُّ ذُو الرَّحمَةِ إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَستَخلِف مِن بَعدِکُم ما یَشاءُ الخ آیه رسولش را مخاطب قرار میدهد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پروردگار تو غنی و بی‌نیاز است و بهمین غنای ذاتی او است که ظلم و تعدی بغیر از ساحت کبریائی او خارج است، زیرا ظلم را بکسی میتوان نسبت داد که یا محتاج باشد و بخواهد از اخذ عدوانی رفع احتیاج خود یا اولادان یا خویشاوندان و دوستان خود را بنماید و برای تشفی قلبش که باو ستم شده میخواهد زیادتر از آنچه بوی ستم شده انتقام بکشد یا برای نفعی که منتظر است باو برسد مانع از رسیدن دیگران میشود که باین وسیله نصیب وی گردد، یا از روی شقاوت و قساوت قلبی است که از رنج دیگران خوشحال میگردد و ذات کبریائی احدی از تمام نقائص امکانی منزّه و مبرّا است و بذات خود غنی و بی‌نیاز است (ذو الرحمة) باضافه بر غنای ذاتی صاحب رحمت واسعه و فیض منبسط و رحمت رحمانی است که تمام ممکنات را فرا گرفته.
(إِن یَشَأ یُذهِبکُم الح) بمقتضای اینکه دو صفت: غنای ذاتی و رحمت واسعه قدرت او عام است اختصاص بممکنی دون ممکن دیگر ندارد اینکه است که کافرین را تهدید مینماید اگر اراده کند شما را اعدام مینماید و جماعت دیگری را جای گزین شما میگرداند بر او هیچ زحمت و مشقتی ندارد، همین طوری که شماها از ذریه گذشته‌گانید که آنها را برده و شما جای آنها را گرفته‌اید.
إِن‌َّ ما تُوعَدُون‌َ لَآت‌ٍ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِین‌َ شاید آیه ارشاد بر اینکه است که غنای ذاتی و رحمت واسعه خداوندی او مقتضی است که آنچه بشما وعده داده از عود شما بعالم قیامت و آن نعمتهای اخروی که بمطیعین وعده داده و عذابهائی که برای گنهکاران مهیّا گردانیده آمدنی است و شما کافرین را چنان قوت و قدرتی نیست که او را از وفاء بوعده‌هایش

صفحه : 137
عاجز گردانید (هُوَ القاهِرُ فَوق‌َ عِبادِه‌ِ) قُل یا قَوم‌ِ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل‌ٌ فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ، مَن تَکُون‌ُ لَه‌ُ عاقِبَةُ الدّارِ إِنَّه‌ُ لا یُفلِح‌ُ الظّالِمُون‌َ خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که باین جماعت بگو آنچه توانید از اعمال نکوهیده که تمکن بر آن دارید بکنید، بعضی گفته‌اند مقصود از مکانة طریقه است، و بقول دیگر مکنت و طاقت است، عبد اللّه بن عباس گفته مقصود ناحیه است، جبائی گفته (علی حالتکم) یعنی بر حال خود باشید، و بعضی دیگر گفته‌اند اگر چه صیغه امر است لکن مقصود تهدید است مثل اینکه میگویند هر کاری که خواهی بکن که بطور مبالغه امر میکنند و غرض جدیت در نهی است.
(إِنِّی عامِل‌ٌ) بگو شما ای کافرین آنچه از مخالفت خواهید بکنید من هم آنچه از اطاعت و فرمان برداری است از تبلیغ رسالت بوظیفه خودم عمل میکنم (مَن تَکُون‌ُ لَه‌ُ عاقِبَةُ الدّارِ) بزودی خواهید فهمید خوبی عاقبت نصیب چه کس خواهد گردید، همانا خداوند ستمکاران را رستگار نخواهد نمود.
وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ مِمّا ذَرَأَ مِن‌َ الحَرث‌ِ وَ الأَنعام‌ِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلّه‌ِ بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کان‌َ لِشُرَکائِهِم فَلا یَصِل‌ُ إِلَی اللّه‌ِ وَ ما کان‌َ لِلّه‌ِ فَهُوَ یَصِل‌ُ إِلی شُرَکائِهِم ساءَ ما یَحکُمُون‌َ آیه در مقام حکایت عمل مشرکین است که آنها اعمالشان چنین بوده، (ذرء) بمعنی ایجاد بر وجه اختراع است، و کلمه (حرث) بمعنی زراعت است (زعم) بمعنی گفتاری است که مظنّه دروغ و باطل باشد.
در مفردات گفته (زعم حکایة قول یکون مظنة کذب و لهذا جاء فی القرآن فی کل موضع ذم القائلون) در المنجد گفته (زعم- قال قولا حقا او باطلا و اکثر ما یقال فیما یشک فیه او یعتقد کذبه، و من عادتهم ان من قال کلاما و کان عندهم کاذبا یقولون فیه زعم فلان) و معنی چنین میشود که زعم بمعنی گفتاری است که مظنه دروغ باشد

صفحه : 138
و اینکه (وَ هذا لِشُرَکائِنا) را نسبت بمشرکین داده برای اینکه است که مشرکین چنین بودند که الهان خود را شریک در اموال خود میدانستند و مقداری از اموال خود را در راه آنها صرف مینمودند.
و بقول بعضی اینکه آیه بیان (هذا لِلّه‌ِ بِزَعمِهِم) و اینکه جمله اخیر (هذا لِشُرَکائِنا) از باب تفریع تفصیل بر اجمال است که زراعت و درآمد خودشان را قسمت مینمودند قسمتی برای خدا و قسمتی برای شرکاء خودشان یعنی بتهایشان و چنین می‌پنداشتند که قسمت بتها بخدا نمیرسد و از خدا ببتها میرسد (ساءَ ما یَحکُمُون‌َ) آیه مشرکین را مذمت میکند و اشاره بسخافت قول و عقیده‌شان و قسمت کردن بین خدا و بتها و بدتر از آن گمانشان که آنچه برای بتها است بخدا نمیرسد و آنچه برای خدا است ببتها میرسد.
وَ کَذلِک‌َ زَیَّن‌َ لِکَثِیرٍ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ قَتل‌َ أَولادِهِم شُرَکاؤُهُم إبن عامر (زیّن) را بضم زاء و (قتل) را برفع و (اولادهم) را بنصب خوانده و (شرکائهم) را برفع قرائت کرده.
اینکه طور در نظر مشرکین کشتن اولاد را زینت میدادند، ظاهرا فاعل زین همان شرکاءاند یعنی شیاطین یا خدمه بتخانه، و باغواء شیاطین چنان محبت آن الهان دروغی را در دل آنها ریشه دوانده که حاضر بودند اولادان خود را در راه محبّت آنها برای تقرب یافتن قربانی کنند. و بقولی مقصود از قتل اولاد در گور کردن دختران زنده میباشد، و اینکه از عادت جاهلیت بوده که دختران را زنده در گور میکردند یا از جهت فقر و عدم هزینه اولاد یا دختر را عار میدانستند لکن معنی اول بقرینه آیه پیش نزدیک‌تر بحقیقت بنظر میآید لِیُردُوهُم وَ لِیَلبِسُوا عَلَیهِم دِینَهُم وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ ما فَعَلُوه‌ُ فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُون‌َ و سدنه یعنی مستحفظین بتخانه یا شیاطین یا مشرکین چنین کردند تا اینکه آنها را هلاک نمایند یا باین اعمال دین را بر اینها بپوشانند و اگر خدا میخواست چنین نمیکردند، اشاره به اینکه که چون مشرکین مطیع رسولان نشدند

صفحه : 139
مبتلا گشتند باغواء شیاطین تا گمراه شدند و هلاک گردیدند وَ قالُوا هذِه‌ِ أَنعام‌ٌ وَ حَرث‌ٌ، الی قوله تعالی: سَیَجزِیهِم وَصفَهُم إِنَّه‌ُ حَکِیم‌ٌ عَلِیم‌ٌ شیخ طنطاوی در اینجا بیانی دارد که برای توضیح اجمالا ترجمه مینمائیم پس از آنکه در مقصد چهارم از بیان کفر مشرکین و شریک قرار دادن آنها برای خدا و جهلشان فارغ گردیده در اینجا شروع نموده باعمال و احکام فاسد آنها و پنج مطلب از اعمال فاسد مشرکین را تذکر میدهد:
1- وقتی مشغول میشدند بکشت و کار و شتر و گوسفند که تعبیر از آنها بانعام میشود اینان نصیبی برای خدا و نصیبی برای اصنام قرار میدهند (یعنی در همان ابتداء عمل چنین قصد میکنند) و آن نصیبی که برای خدا قرار داده‌اند، در مصرف فقراء و مهمانان خرج مینمایند، و آنکه نصیب اصنام است مصرف حدّام و سدنه اصنام میگردانیدند، و از آنچه نصیب خدا است چیزی کم کنند و بر خدام و مستحفظین بتخانه انفاق کنند بعذر اینکه خدا محتاج نیست و حافظین بتخانه محتاجند و از کم کردن نصیب خدا باک نداشتند 2- سدنه یعنی خدّام بتخانه عملشان چنین بود که بتها را بکمک شیاطین چنان در نظر مشرکین زینت میدادند که اولاد خودشان را در راه آنها قربانی کنند 3- بحیره و سائبه و وصیله و حامی که در سوره مائده تفسیر شده اینها را بر زنها حرام میدانستند و میگفتند فقط مردها باید بخورند نه زنها و پشت آنها حرام شده یعنی سوار شدن و بار نهادن بر بحیره و سائبه و وصیله و حام را جایز نمیدانستند.
4- عمل مشرکین بر اینکه بود که هنگام ذبح اسم خدا نمیبردند، بلکه بنام بتها ذبح میکردند.
5- بنای مشرکین بر اینکه بود که آنچه در شکم بحائر و سوائب بود اختصاص بمردها میدادند و میگفتند زنها را از آن نصیبی نیست (وَ إِن یَکُن مَیتَةً فَهُم فِیه‌ِ شُرَکاءُ) یعنی و اگر مرده متولد شد زنها هم شریکند در خوردن آن

صفحه : 140
با مردها قَد خَسِرَ الَّذِین‌َ قَتَلُوا أَولادَهُم سَفَهاً بِغَیرِ عِلم‌ٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُم‌ُ اللّه‌ُ افتِراءً عَلَی اللّه‌ِ قَد ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهتَدِین‌َ آیه در مقام مذمت آنها برآمده که اینکه جماعت مشرکین از روی جهالت و سفاهت و بی‌خردی بکشتن اولادشان خسران بردند، و نیز حیواناتی مثل بحیره و سائبه و غیر آنها را که خدا برای آنها حلال نموده و روزی آنان قرار داده بر خود حرام نمودند و افتراء بر خدا زدند که خدا اینها را حرام گردانیده، و باین اعمال گمراه گردیدند و نیستند راه یافته‌گان بر طریق حق و جاده صواب

صفحه : 141

[سوره الأنعام (6): آیات 141 تا 145]

اشاره

وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ جَنّات‌ٍ مَعرُوشات‌ٍ وَ غَیرَ مَعرُوشات‌ٍ وَ النَّخل‌َ وَ الزَّرع‌َ مُختَلِفاً أُکُلُه‌ُ وَ الزَّیتُون‌َ وَ الرُّمّان‌َ مُتَشابِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه‌ٍ کُلُوا مِن ثَمَرِه‌ِ إِذا أَثمَرَ وَ آتُوا حَقَّه‌ُ یَوم‌َ حَصادِه‌ِ وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُسرِفِین‌َ (141) وَ مِن‌َ الأَنعام‌ِ حَمُولَةً وَ فَرشاً کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ (142) ثَمانِیَةَ أَزواج‌ٍ مِن‌َ الضَّأن‌ِ اثنَین‌ِ وَ مِن‌َ المَعزِ اثنَین‌ِ قُل آلذَّکَرَین‌ِ حَرَّم‌َ أَم‌ِ الأُنثَیَین‌ِ أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیه‌ِ أَرحام‌ُ الأُنثَیَین‌ِ نَبِّئُونِی بِعِلم‌ٍ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (143) وَ مِن‌َ الإِبِل‌ِ اثنَین‌ِ وَ مِن‌َ البَقَرِ اثنَین‌ِ قُل آلذَّکَرَین‌ِ حَرَّم‌َ أَم‌ِ الأُنثَیَین‌ِ أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیه‌ِ أَرحام‌ُ الأُنثَیَین‌ِ أَم کُنتُم شُهَداءَ إِذ وَصّاکُم‌ُ اللّه‌ُ بِهذا فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً لِیُضِل‌َّ النّاس‌َ بِغَیرِ عِلم‌ٍ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (144) قُل لا أَجِدُ فِی ما أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ مُحَرَّماً عَلی طاعِم‌ٍ یَطعَمُه‌ُ إِلاّ أَن یَکُون‌َ مَیتَةً أَو دَماً مَسفُوحاً أَو لَحم‌َ خِنزِیرٍ فَإِنَّه‌ُ رِجس‌ٌ أَو فِسقاً أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ فَمَن‌ِ اضطُرَّ غَیرَ باغ‌ٍ وَ لا عادٍ فَإِن‌َّ رَبَّک‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (145)

صفحه : 142

[ترجمه]

و او آنخدائی است که بستانهائی آفریده از درخت مو با داربست یا پهن در روی زمین از درختان پیوسته و غیر پیوسته و نخل خرما و زراعتها و میوه‌ها در حالیکه در خوردن (طعم آنها) مختلف است و درخت زیتون و انار بطوریکه بعضی مانند یکدیگر و بعضی مانند دیگر نیستند، وقتی که میوه داد از میوه‌های هر یک بخورید و در موقع درو کردن حق فقرا را بدهید و اسراف نکنید زیرا که خدا اسراف کنندگان را دوست نمیدارد [141]
(و من الانعام) یعنی از چهار پایان ایجاد کرد آنچه بردارنده بار است و آنچه مفروش کنید برای سر بریدن مثل گوسفند و غیره، بخورید از آنچه خدا بشما روزی داده و پیروی نکنید گامهای شیطان را همانا شیطان بر شما دشمنی است آشکارا [142]
هشت جفت آفرید، نر و ماده، از گوسفند دو تا و از بز دو تا، ای رسول بگو آیا خدا نرهای آنها را حرام کرده یا ماده‌های آنها را، یا آنچه در شکم ماده‌های آنها است مرا بامر معلوم خبر دهید اگر از راست گویان میباشید که خدا حرام کرده [143]
و از شتر دو تا و از گاو دو تا (نر و ماده) بگو آیا نرهای آنها را خدا حرام کرده یا ماده‌های آنها را یا آنچه در شکم ماده‌ها است، آیا شما مشاهده کنندگان بودید آن هنگامی که خدا بحرمت آنها بشما وصیت کرد پس اینکه طور دستور داد، آیا کیست ستمکارتر از آنکسی که بخدا دروغ بندد و افتراء بزند تا بدون دانش مردم را گمراه گرداند، همانا خدا جماعت ستمکاران را هدایت نخواهد نمود [144]
ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو من در آنچه بمن وحی شده نمی‌یابم طعامی که خوردن آن حرام گردیده شده باشد بر خورنده که آنرا بخورد مگر اینکه مردار باشد، یا خون ریخته شده در موقع ذبح سر بریدن حیوانات، یا گوشت خوک بحقیقت خوک نجس یا فسق است، یا گوشت حیوانی که در وقت ذبح نام غیر خدا بر آن برده شده باشد، پس هر کس که مضطر و ناچار شود از گرسنه‌گی بخوردن اینکه محرمات در حالیکه یاغی نباشد (و زیادتر از سد رمق حیات نخورد) همانا پروردگار آمرزنده است (و از او مؤاخذه نکند) و مهربان است (که بیچارگان را رخصت داده) [145]
.

صفحه : 143

(توضیح آیات)

وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ جَنّات‌ٍ مَعرُوشات‌ٍ وَ غَیرَ مَعرُوشات‌ٍ وَ النَّخل‌َ وَ الزَّرع‌َ مُختَلِفاً أُکُلُه‌ُ وَ الزَّیتُون‌َ وَ الرُّمّان‌َ مُتَشابِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه‌ٍ شجره معروشه آندرختی را نامند که شاخه‌هایش بوسیله داربست بالا رفته باشد و یکی بالای دیگری قرار گرفته باشد، مثل درخت انگور و اینطور درختها را معروشات نامیده زیرا که عرش بمعنی بلندی است و چون داربستها بالا رفته باین اعتبار تاکستانها و باغهای انگور را معروشات نامیده، و جنّات غیر معروشات آن درختهائی را گویند که بر تنه خود استوار باشد (و الزرع) مقصود زمین زراعتی است که حبوبات مثل گندم و جو و عدس و باقی حبوبات دیگر بعمل میآید (مُختَلِفاً أُکُلُه‌ُ) که طعم و مزه هر یک طوری است غیر دیگری، و نیز درخت زیتون و انار که برای شما آفریده شده بعضی در اکل شبیه بیکدیگرند و بعضی شبیه بهم نیستند، شاید اشاره باین باشد که از کمال قدرت حق تعالی چنین است که در خوراکیها که از یک نوع میباشند مثل انگور و زیتون و امثال اینها با اینکه از یک نوعند و از یک قطعه زمین بیرون آمده در طعم و مزه یک طور نیستند بلکه مختلفند.
کُلُوا مِن ثَمَرِه‌ِ إِذا أَثمَرَ وَ آتُوا حَقَّه‌ُ یَوم‌َ حَصادِه‌ِ وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُسرِفِین‌َ امر (کُلُوا) امر مولوی نیست که وجوب از آن استفاده شود یعنی بخورید و برای شما مباح است یعنی شما در خوردن آنها مأذونید.
و در جمله (وَ آتُوا حَقَّه‌ُ یَوم‌َ حَصادِه‌ِ) ظاهرا مرجع ضمیر (حقّه) ثمرات است یعنی بخورید و آن حقی را که خدای تعالی قسمت فقراء قرار داده وقتی که درو کردید بدهید یعنی موقع درو در زراعات و موقع چیدن در انگور بدهید، شاید مقصود زکوة باشد که بگندم و جو و انگور زکوة تعلق میگیرد.
(وَ لا تُسرِفُوا) نهی است که در قسمت فقراء اسراف نکنید که حق آنها را

صفحه : 144
در غیر مصرف آنها صرف کنید، و در معنی اینکه جمله شش قول است که در (مجمع البیان) ذکر کرده است یکی از آن شش قول اینکه است که ذکر شد وَ مِن‌َ الأَنعام‌ِ حَمُولَةً وَ فَرشاً کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ چهارپایان بزرگ سالان را حمولة نامند نظر به اینکه که قوی شده‌اند و بهتر بار کشی میکنند، و چهار پایان کوچک را فرش گویند، و گفته‌اند تشبیه کردن آنان را بفرش نظر باین است که از کوچکی گویا فرش زمینند یا در وقت سر بریدن گوسفند را روی زمین میخوابانند.
پس از آنکه در آیه جلو امر بخوردن میوه اشجار و حاصل زراعت نموده و آنها را مباح گردانیده راجع بانعام نیز اجازه اکل آنها را داده که چهارپایان مثل گاو و گوسفند و شتر را برای شما حلال نموده و آنانرا روزی شما گردانیده وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات‌ِ الشَّیطان‌ِ إِنَّه‌ُ لَکُم عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ آیه بانسان خاطر نشان میکند که حلال خدا را بمتابعت شیطان بر خود حرام نکنید و بجای پای شیطان قدم نگذارید، یعنی تابع شیطان جنّی و انسی نگردید، همانا شیطان برای شما دشمنی است آشکارا.
ثَمانِیَةَ أَزواج‌ٍ مِن‌َ الضَّأن‌ِ اثنَین‌ِ وَ مِن‌َ المَعزِ اثنَین‌ِ قُل آلذَّکَرَین‌ِ حَرَّم‌َ أَم‌ِ الأُنثَیَین‌ِ أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیه‌ِ أَرحام‌ُ الأُنثَیَین‌ِ نَبِّئُونِی بِعِلم‌ٍ إِن کُنتُم صادِقِین‌َ، الی قوله فَمَن أَظلَم‌ُ پس از آنکه در آیات قبل عقائد رکیک مشرکین را یادآوری نموده که بدون دلیل و مدرک بعضی از حیوانات را بر خود حرام نموده بودند و اجمالا قول آنان را ردّ نموده، ظاهرا در اینکه آیه در مقام تفضیل و سرزنش بآنها برآمده که آیا کدام یک از اینکه چهار پایان بر شما حرام گردیده، آیا از میش دو تا نر و ماده، و از بز دو تا نر و ماده، و از شتر دو تا نر و ماده، و از گاو دو تا نر و ماده، آیا از اینکه هشت عدد انعام کدام یک بر شما حرام گردیده یا آنچه در شکم ماده‌ها است بر شما حرام گردیده، اگر شما بر اینکه حکمی که میکنید مدرکی یا شاهدی

صفحه : 145
دارید بیاورید، اشاره به اینکه که شما بر اینکه گفتار و عملیات هیچ دلیل و برهانی ندارید و باغوای شیطانی بعضی چیزها را حلال و بعضی را حرام میگردانید.
فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً لِیُضِل‌َّ النّاس‌َ بِغَیرِ عِلم‌ٍ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ ظلم و ستم گاهی نسبت بمخلوقات است و گاهی بنفس خود انسان است و ستم کردن بمخلوقات از حیث قبح مراتب و اقسامی دارد مثل ستم نمودن بانسان آنهم مؤمن کامل قبیح‌تر از ستم کردن بحیوانات است، لکن دروغ بستن بمبدء عالم و آن وجود حقیقی احدی بمراتب بسیار قبیح‌تر و شنیع‌تر بشمار میرود و نسبت دروغ بخدا دادن و افتراء زدن بآن فرد متعال از بالاترین اقسام ظلم محسوب میگردد آنهم اگر غرض مفتری گمراه کردن مردم باشد نه اینکه اشتباها و بظن تخمین نسبتی، حکمی را بخدا بدهد و غرضش هدایت مردم باشد نه گمراهی آنها اگر چه نسبت حکمی بخدا دادن بدون علم و بدون قرینه مجوّزه جائز نیست لکن فضاحت آنکس که از راه عمد نه خطاء افتراء بخدا میزند و غرضش گمراه کردن مردم است بیشتر است و چنین کسی ظالم‌ترین مردم بشمار میرود و از بس عملش قبیح است از قابلیت هدایت گردیدن می‌افتد، و دیگر هدایت نخواهد گردید.
قُل لا أَجِدُ فِی ما أُوحِی‌َ إِلَی‌َّ مُحَرَّماً عَلی طاعِم‌ٍ یَطعَمُه‌ُ إِلّا أَن یَکُون‌َ مَیتَةً أَو دَماً مَسفُوحاً أَو لَحم‌َ خِنزِیرٍ الخ اینجا سه نوع از محرمات است که در اینکه آیه تذکر میدهد بضمیمه حیوانی که بدون اسم خدا در آیات دیگری نیز یادآور شده و از مطلق محرمات در اکل استثناء گردیده لکن چنانچه از اخبار و اجماع مسلمین استفاده میشود محرمات منحصر باینها نیست مثل گوشت سگ و حیوانات درنده و مسکرات و غیر اینها که ظاهرا از تحت استثناء خارج میگردند و باقی بدلالت اخبار و احادیث ثابت گردیده و جای بیان آن کتب فقهیه است.

صفحه : 146
در کشف الاسرار گفته قوله تعالی (وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ جَنّات‌ٍ مَعرُوشات‌ٍ الخ) دیده‌ئی باید پاک و از غشاوت غیبت نجات یافته، و از سرمه توحید مددی تمام یافته، تا نظاره اسرار صنایع ربوبیت در عالم خلقت از وی درست آید، و آن آثار رحمت و آیات و رایات قدرت و دلالات و امارات حکمت بیند، در اینکه باغ و بستان و انواع و الوان درختان، تا در هر جزوی از اجزاء مخلوقات و مقدورات، صد هزار صنایع و بدایع بیند نهاده که یکی بیکی نماند، سهلها معطر بحرها معتبر، خاکها منور، باغها مزخرف، گلها ملون، یکی سرخ چون خون دل مشتاقان، یکی لعل چون جان عاشقان، اینکه همه تأثیر یک نظر حق است که هر سال یکبار بزمین نگرد، چون از آن یک نظر اینکه همه عجائب و لطائف پدید آید، و از سیصد و شصت نظر بدل دوستان گوئی چه اثر نماید و چه اعجوبه و چه لطیفه پدید آرد.
(وَ آتُوا حَقَّه‌ُ یَوم‌َ حَصادِه‌ِ) بنده‌گان را میگوید که حق اینکه نعمت بشناسید و بشکر آن قیام نمائید و با درویشان مواسات کنید تا نعمت بماند و دوستی حق شما را حاصل شود، بداود وحی آمد که یا داود خواهی که بمن نزدیک شوی و تو را بدوست گیرم، رو درویشان را بازجو، شکستگان را بنواز، و بایشان تقرب کن.
(وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُسرِفِین‌َ) بر ذوق جوانمردان طریقت اسراف آنست که حظ نفس در آنست گر چه حبه‌ئی یا ذره‌ئی بود، بموسی وحی آمد که ای موسی گر خواهی که همه آن رود که مراد تو بوده حظ نفس خود در باقی کن و مراد خود را فداء مراد ازلی کن، تو بنده‌ئی و بنده را مراد نیست، و حظ خود دیدن سیرت جوانمردان نیست، و از خود بازرستن جز کار صدیقان نیست.

تا با تو توئی ترا بخود ره ندهند چون بی تو شدی ز دیده بیرون ننهند
[پایان]

صفحه : 147

[سوره الأنعام (6): آیات 146 تا 151]

اشاره

وَ عَلَی الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا کُل‌َّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِن‌َ البَقَرِ وَ الغَنَم‌ِ حَرَّمنا عَلَیهِم شُحُومَهُما إِلاّ ما حَمَلَت ظُهُورُهُما أَوِ الحَوایا أَو مَا اختَلَطَ بِعَظم‌ٍ ذلِک‌َ جَزَیناهُم بِبَغیِهِم وَ إِنّا لَصادِقُون‌َ (146) فَإِن کَذَّبُوک‌َ فَقُل رَبُّکُم ذُو رَحمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا یُرَدُّ بَأسُه‌ُ عَن‌ِ القَوم‌ِ المُجرِمِین‌َ (147) سَیَقُول‌ُ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا لَو شاءَ اللّه‌ُ ما أَشرَکنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمنا مِن شَی‌ءٍ کَذلِک‌َ کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم حَتّی ذاقُوا بَأسَنا قُل هَل عِندَکُم مِن عِلم‌ٍ فَتُخرِجُوه‌ُ لَنا إِن تَتَّبِعُون‌َ إِلاَّ الظَّن‌َّ وَ إِن أَنتُم إِلاّ تَخرُصُون‌َ (148) قُل فَلِلّه‌ِ الحُجَّةُ البالِغَةُ فَلَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِین‌َ (149) قُل هَلُم‌َّ شُهَداءَکُم‌ُ الَّذِین‌َ یَشهَدُون‌َ أَن‌َّ اللّه‌َ حَرَّم‌َ هذا فَإِن شَهِدُوا فَلا تَشهَد مَعَهُم وَ لا تَتَّبِع أَهواءَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِالآخِرَةِ وَ هُم بِرَبِّهِم یَعدِلُون‌َ (150)
قُل تَعالَوا أَتل‌ُ ما حَرَّم‌َ رَبُّکُم عَلَیکُم أَلاّ تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم مِن إِملاق‌ٍ نَحن‌ُ نَرزُقُکُم وَ إِیّاهُم وَ لا تَقرَبُوا الفَواحِش‌َ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن‌َ وَ لا تَقتُلُوا النَّفس‌َ الَّتِی حَرَّم‌َ اللّه‌ُ إِلاّ بِالحَق‌ِّ ذلِکُم وَصّاکُم بِه‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ (151)

صفحه : 148

[ترجمه]

و بر یهودیها حرام کردیم هر حیوان ناخن‌دار را مثل طیور و غیره و از گاو و گوسفند (و نیز) بر یهودیها حرام کردیم پیه آنها را مگر آنچه در پشت آنها یا باستخوان آنها آمیخته است، بتحریم اینکه چیزها یهودیها را جزا دادیم بسبب ستم کردن آنها و همانا ما راست گویانیم [146]
پس اگر یهودیها تو را تکذیب کردند بگو پروردگار شما صاحب رحمت واسعه میباشد و عذاب او از گروه ستمکاران بازداشته نخواهد شد [147]
بزودی مشرکین میگویند اگر خدا خواسته بود ما و پدران ما شرک نمیآوردیم و هیچ چیزی را حرام نمیکردیم همچنین که تو را تکذیب میکنند تکذیب کردند کسانی که پیش از اینها بودند تا اینکه عذاب ما را چشیدند ای رسول بگو آیا (بر آنچه میگوئید) نزد شما علم و دانشی است اگر چنین است برای ما آنرا بیرون آرید اینها تابع گمان خود گردیده‌اند و اینان نیستند مگر دروغگویان [148]
ای پیغمبر بگو از برای خدا است حجة بالغه اگر خواسته بود (باجبار) تمام شما را هدایت مینمود [149]
بگو گواهان خود را بیاورید که گواهی دهند که خدا اینها را بر شما حرام گردانیده، اگر آنها گواهی دادند تو ای محمّد [ص] با آنها گواهی مده و خواسته‌های آنانرا پیروی منما، آنهائیکه بآیات ما تکذیب کردند و آنهائیکه بآخرت ایمان نیاوردند زیرا که آنها از پروردگارشان بسوی بتها عدول نمودند [150]
بگو بیائید برای شما بخوانم آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده (آن چند چیز است) 1- با خدا چیزی شریک نگردانید 2- بپدر و مادر نیکی کنید 3- از ترس فقیر شدن اولاد خود را نکشید مائیم که شما و آنها را روزی میدهیم 4- و نزدیک کارهای زشت نروید، آنچه ظاهر است یا مخفی 5- نفسی را که خدا حرام کرده نکشید مگر بحق اینکه است آنچیزی که بشما توصیه نموده‌ایم شاید شما تعقل کنید [151]
.

صفحه : 149

(توضیح آیات)

وَ عَلَی الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا کُل‌َّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِن‌َ البَقَرِ وَ الغَنَم‌ِ حَرَّمنا عَلَیهِم شُحُومَهُما إِلّا ما حَمَلَت ظُهُورُهُما أَوِ الحَوایا أَو مَا اختَلَطَ بِعَظم‌ٍ حق تعالی در اینکه آیه خبر میدهد که بر یهودیها حرام گردانیدیم هر حیوان ناخن‌داری را و گفته‌اند که مقصود از ظفر چنگال است، و جماعتی مثل عبد اللّه بن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده و سدی گفته‌اند که هر حیوانی که سم وی شکافته نباشد مثل شتر و شتر مرغ و بطّه و مرغابی و غیر آن. و ابو علی جبائی گفته انواع حیوانات از شیر، گرگ، پلنگ، روباه، سگ، گربه و امثال اینها خلاصه هر حیوانی که بچنگال صید میکند تحت اینکه آیه داخل است. ابو القاسم بلخی گفته مقصود هر صاحب حافری است از چهارپایان و هر صاحب مخلبی است از مرغان، و بنا بر اینکه قول اسب و استر و خر داخل میگردند، و گفته در اخبار ما اینکه هر دو مکروه است.
[ابو الفتوح] و نیز فرموده که بر یهودیها حرام نمودیم از گاو و گوسفند آنچه را که در شکم آنها است از پیه مگر آنچه را که در پشت آنها و پهلوی آنها چسبیده (او الحوایا) حوایا یعنی روده‌ها یا آنچه که مشتمل است بر امعاء یعنی چربی که ملصق بروده‌های آنها است یا چسبیده باستخوان آنها است.
در مجمع البیان گفته احتمال دارد کلمه (حوایا) عطف باشد به (ظهورهما) و در تقدیر مرفوع باشد، و احتمال دارد عطف باشد بکلمه (ما) در (ما حملت) و در تقدیر منصوب باشد، و امّا کلمه (ما) که در جمله (مَا اختَلَطَ بِعَظم‌ٍ) است معطوف باشد به (ما) اول، سپس فرموده کلمه (ذلک) در جمله (ذلِک‌َ جَزَیناهُم) ممکن است در تقدیر منصوب و مفعول دوم (جزیناهم) باشد و معنی کلام (جزیناهم ذلک ببغیهم).
[پایان]

صفحه : 150
ذلِک‌َ جَزَیناهُم بِبَغیِهِم وَ إِنّا لَصادِقُون‌َ) شاید آیه در علّت حرام کردن (طیبات) است بر یهودیها قوله تعالی در سوره نساء آیه 158 (فَبِظُلم‌ٍ مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات‌ٍ أُحِلَّت لَهُم وَ بِصَدِّهِم عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ کَثِیراً) یعنی بپاداش ظلم و طغیان آنها طیبات را بر آنان حرام گردانیدیم.
فَإِن کَذَّبُوک‌َ فَقُل رَبُّکُم ذُو رَحمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا یُرَدُّ بَأسُه‌ُ عَن‌ِ القَوم‌ِ المُجرِمِین‌َ سَیَقُول‌ُ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا- الی قوله تعالی: وَ إِن أَنتُم إِلّا تَخرُصُون‌َ ترجمه آیات شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست. خلاصه شاید برای اینکه کفار یهود هم بقبح عملشان مطلع شوند و هم امیدوار برحمت الهی باشند بپیمبرش خطاب نموده که اگر اینکه یهودیها در اینکه خبر که خدا اینکه چیزها را بر آنها حرام نموده تو را دروغ‌گو دانستند، آنها را خاطر نشان نمان که چون شما ستم نمودید طیّبات برایتان حرام گردید لکن با اینحال نباید از رحمت خدا مأیوس باشید، و نیز آیه خبر میدهد که اینکه مشرکین در پاسخ اینکه در آیه بالا یادآوری میکند که ممنوع شدن یهودیان از طیبات پاداش تکذیب آنها بود میگویند اگر خدا میخواست ما و پدران ما برای خدا شریک نمیآوردیم و حرام نمیکردیم هیچ چیز را بر خودمان و خود را تبرئه مینمودند.
کَذلِک‌َ کَذَّب‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم الخ اینکه چنین کفار و مشرکین آنهائیکه پیش از اینها بودند رسولان را تکذیب نمودند برای اینکه خود را تبرئه کنند تا اینکه مستحق عذاب گردیدند و عذاب ما بآنها اصابت نمود.
قُل فَلِلّه‌ِ الحُجَّةُ البالِغَةُ فَلَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِین‌َ بعض مفسرین گفته میشود گفت (فاء) اولی که بر اسم فللّه آمده تفریع است، و (فاء) دوم که بر سر (لو) در آمده برای تعلیل است و کلام از قبیل قلب حجت بر خصم میباشد، و بعد از آنکه مقتضای حجت خصم را بیان کرده،

صفحه : 151
شاید فرموده باشد اینکه حجت بر علیه خودشان نتیجه میدهد و شما از آنجائیکه در معارف الهی جاهل و پیرو ظن و تخمینید نمی‌فهمید زیرا که حجت شما دلالت میکند بر اینکه در مقابل کسیکه شما را بترک شرک و ترک افتراء بخدا دعوت میکند حجتی ندارید و آن حجتی که بخیال خود بر علیه او اقامه نموده‌اید بر علیه خود شما است و حجت خدا است بر شما برای اینکه در اینکه حجت اقرار کرده‌اید که اگر خدا میخواست شما را مجبور بایمان و ترک شرک و تحریم مینمود و چون نکرد شما را باختیارتان باقی گذاشت پس میتواند شما را بترک شرک و تحریم دعوت نماید.
[تفسیر المیزان] آری میتوان گفت که بفاء تفریع (فَلِلّه‌ِ الحُجَّةُ البالِغَةُ) آیه را متفرع گردانیده بر آیه بالا که مشرکین گفتند (لَو شاءَ اللّه‌ُ ما أَشرَکنا) اگر خدا میخواست ما شرک نمیآوردیم، اینکه آیه حجت مشرکین را پاسخ داده که آنها خواستند خود را از شرک و مخالفت تبرئه نمایند و بگو قند خدا خواسته ما کافر و مشرک گردیم بنا بر اینکه ما مقصّر نیستیم.
شاید در پاسخ آنها است که آنچه وظیفه مقام ربوبی حق تعالی بود همین اتمام حجت است بارسال پیمبران و انزال کتب، و پس از آنکه حجت بر شما تمام گردید شما را باختیار خودتان گذارده و اگر با اینحال میخواست شما را هدایت کند بایستی مجبورتان گرداند و اینکه خلاف حکمت و مشیت الهی است قُل هَلُم‌َّ شُهَداءَکُم‌ُ الَّذِین‌َ یَشهَدُون‌َ أَن‌َّ اللّه‌َ حَرَّم‌َ هذا فَإِن شَهِدُوا فَلا تَشهَد مَعَهُم الخ کلمه (هلم) اسم فعل است و در مفرد و تثنیه و جمع بهمین یک شکل استعمال شده است بنا بر مشهور، و معنی (هَلُم‌َّ شُهَداءَکُم‌ُ) اینکه است که گواهان خود را بیاورید، و (هذا) اشاره بمحرماتی است که مشرکین از پیش خود درست کرده بودند، و خطاب بآنها از باب اینکه است که بدانید از عهده اثبات آن بر نمیآئید و کنایه از عدم تحریم خداوند است یعنی شما چیزهائی را از پیش خود بر خودتان حرام نموده‌اید که خدا نگفته و بر فرض اینکه گواهان دروغی بیاورند تو در

صفحه : 152
شهادت با آنها موافقت منما.
وَ لا تَتَّبِع أَهواءَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا عطف تفسیر است یعنی و ای رسول تو تابع هواهای اینکه کافرین و مشرکین که بآیات ما دروغ بستند مشو و نیز پیروی مکن آن کسانی را که بآخرت ایمان ندارند و اینها پروردگار خود برابر میکنند بتهایشان را.
قُل تَعالَوا أَتل‌ُ ما حَرَّم‌َ رَبُّکُم عَلَیکُم أَلّا تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم مِن إِملاق‌ٍ الخ گفته‌اند که کلمه (تعال) مشتق از علوّ است و در جائی آرند که ارائه دهد اینکه مطلب در جای بلندی قرار دارد، و کلمه (اتل) بمعنی قرائت است و کلمه (علیکم) متعلق بکلمه (اتل) یا بکلمه (حرّم) است و اینکه را تنازع در متعلق مینامند.
خلاصه ظاهرا آیه در مقام بیان حکم عمومی است که اختصاص بجماعتی دون جماعتی ندارد و (تعالوا) امر بتمام افراد بشر است اگر چه از ظاهر لفظ (علیکم) چنین بر میآید که خطاب بیهودیان است که بعضی چیزها را بر خود حرام کرده بودند لکن مضامین نهی در اینکه احکام عموم دارد و اینکه منهیّاتی که در اینکه آیه خاطر نشان کرده پنج چیز است 1- (أَلّا تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً) ای یهودیها یا ای افراد بشر چیزی را بر خدا شریک نیاورید.
شرک دو قسم است، شرک جلی‌ّ و شرک خفی، شرک جلی شرک بت پرستان است که غیر خدا را در الوهیت و نظام عالم بوجهی با خدا که آفریننده عالم است شریک کرده بودند. و شرک خفی اینکه است که اگر چه بزبان میگوید همه کارها بدست خدا است لکن در باطن چیزهائی یا اشخاص دیگری را در امور مدخلیت میدهد، و اینکه قسم از شرک در بیشترین مؤمنین موجود است و فقط مؤمن خالص که شیطان بر او تسلطی ندارد از اینکه قسم از شرک مبراء است.
2- احسان بپدر و مادر که بحرف عطف احسان بوالدین را عطف به

صفحه : 153
(أَلّا تُشرِکُوا بِه‌ِ) داده و اینکه اهمیت حکم را میرساند، و در چند جای قرآن کریم احسان بپدر و مادر را تالی توحید و ترک شرک دانسته سوره اسری آیه 24 (وَ قَضی رَبُّک‌َ أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه‌ُ وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً) سوره لقمان آیه 12 (وَ إِذ قال‌َ لُقمان‌ُ لِابنِه‌ِ وَ هُوَ یَعِظُه‌ُ یا بُنَی‌َّ لا تُشرِک بِاللّه‌ِ إِن‌َّ الشِّرک‌َ لَظُلم‌ٌ عَظِیم‌ٌ وَ وَصَّینَا الإِنسان‌َ بِوالِدَیه‌ِ، الی قوله تعالی: أَن‌ِ اشکُر لِی وَ لِوالِدَیک‌َ إِلَی‌َّ المَصِیرُ) و آیات دیگر.
3- وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم مِن إِملاق‌ٍ نَحن‌ُ نَرزُقُکُم وَ إِیّاهُم (املاق) بمعنی افلاس و نداشتن مال است، گفته‌اند چون در زمان جاهلیت کشتن اولاد از ترس هزینه زندگی بین اعراب شایع بوده زیرا که غالبا قحطی و خشک سالی و کم بارانی بین آنها بسیار بود از اینکه جهت اولادهایشان را میکشتند اینکه است که آیه از اینکه عمل شنیع نهی مینماید که ما همین طور که شما را روزی میدهیم اولادهای شما را نیز روزی میدهیم (هر آنکس که دندان دهد نان دهد) 4- وَ لا تَقرَبُوا الفَواحِش‌َ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن‌َ ظاهرا مقصود از فواحش زنا است گویا اعراب ظاهر نمودن عمل زنا را قبیح میدانستند و مخفی بودن آنرا بد بشمار نمیآوردند، آیه نهی میفرماید که عمل زنا از فواحش و اعمال رکیک است نزدیک باین عمل نشوید، شاید اینکه فرموده نزدیک نشوید مقصود اینکه باشد که حتّی مقدمات آنرا از نظر کردن باجنبی که محرک شهوت گردد یا نزدیک شدن بمحل‌ّ چنین عمل نیز از فواحش است 5- وَ لا تَقتُلُوا النَّفس‌َ الَّتِی حَرَّم‌َ اللّه‌ُ إِلّا بِالحَق‌ِّ پنجم از منهیات در اینکه آیه کشتن نفس محترمه است بناحق یعنی در غیر مورد قصاص یا بدون حکم الهی در مواردی که در قتل نفس مثل موقع جهاد فی سبیل اللّه یا غیر آن تجویز شده.
ذلِکُم وَصّاکُم بِه‌ِ لَعَلَّکُم تَعقِلُون‌َ اینها اموری است که خدا بزبان رسولش بشما توصیه و سفارش نموده یعنی

صفحه : 154
شما را خاطر نشان کرده که رجوع بعقل خود کنید تا اینکه بارشاد عقل خودتان بقبح اینکه اعمال و منهیات پی ببرید.

[سوره الأنعام (6): آیات 152 تا 157]

اشاره

وَ لا تَقرَبُوا مال‌َ الیَتِیم‌ِ إِلاّ بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ حَتّی یَبلُغ‌َ أَشُدَّه‌ُ وَ أَوفُوا الکَیل‌َ وَ المِیزان‌َ بِالقِسطِ لا نُکَلِّف‌ُ نَفساً إِلاّ وُسعَها وَ إِذا قُلتُم فَاعدِلُوا وَ لَو کان‌َ ذا قُربی وَ بِعَهدِ اللّه‌ِ أَوفُوا ذلِکُم وَصّاکُم بِه‌ِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ (152) وَ أَن‌َّ هذا صِراطِی مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل‌َ فَتَفَرَّق‌َ بِکُم عَن سَبِیلِه‌ِ ذلِکُم وَصّاکُم بِه‌ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ (153) ثُم‌َّ آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ تَماماً عَلَی الَّذِی أَحسَن‌َ وَ تَفصِیلاً لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم یُؤمِنُون‌َ (154) وَ هذا کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ مُبارَک‌ٌ فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ (155) أَن تَقُولُوا إِنَّما أُنزِل‌َ الکِتاب‌ُ عَلی طائِفَتَین‌ِ مِن قَبلِنا وَ إِن کُنّا عَن دِراسَتِهِم لَغافِلِین‌َ (156)
أَو تَقُولُوا لَو أَنّا أُنزِل‌َ عَلَینَا الکِتاب‌ُ لَکُنّا أَهدی مِنهُم فَقَد جاءَکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن کَذَّب‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ صَدَف‌َ عَنها سَنَجزِی الَّذِین‌َ یَصدِفُون‌َ عَن آیاتِنا سُوءَ العَذاب‌ِ بِما کانُوا یَصدِفُون‌َ (157)

صفحه : 155

[ترجمه]

و نزدیک مال یتیم نشوید مگر بآنطوریکه نیکوتر باشد تا وقتی که بحدّ رشد برسد و کیل و وزن را تمام بدهید ما کسی را تکلیف نمیکنیم مگر بقدر وسع و طاقت او و هرگاه سخنی گفتید بعدالت بگوئید و لو اینکه در باره خویشاوندان خودتان باشد و بعهد خدا وفا کنید اینکه است آنچه شما را خدا بآن وصیت کرد تا شاید شما متذکر گردید [152]
و حقیقة اینکه راه من است در حالیکه راست است پس پیرو آن گردید و راههای کج را پیروی نکنید که شما را از طریق حق متفرق گرداند اینکه است سفارش خدا بشما شاید شما پرهیزگار گردید [153]
پس بموسی کتاب عطا کردیم برای تمام کردن نعمت بر موسی یا بر ابراهیم و برای تفصیل هر چیزی و هدایت و رحمت شاید آنها بلقاء پروردگارشان ایمان آرند [154]
و اینکه (قرآن) کتاب مبارکی است که آنرا نازل گردانیدیم پس پیروی کنید آنرا و بپرهیزید از مخالفت او شاید شما در مورد ترحم الهی واقع گردید [155]
بجهت اینکه نگوئید همانا بر دو طائفه پیش از ما یعنی یهود و نصاری کتاب نازل گردید و بدرستیکه بودیم ما از خواندن آن بی‌خبر (یعنی بلغت عربی نیست که بفهمیم) [156]
یا بگوئید اگر بر ما کتاب نازل شده بود ما هدایت یافته‌تر از آنها بودیم محققا آمد بر شما از جانب پروردگارتان بیّنه و هدایت و رحمت پس کی است ستمکارتر از آنکسیکه آیات خدا را تکذیب کرد و اعراض نمود از آن یا مردمان را از آن بازداشت و ما بزودی کسانی را که از آیات ما روی گردانیدند مجازات میکنیم ببدترین عذاب بسبب اعراض آنها [157]
.

صفحه : 156

(توضیح آیات)

اشاره

وَ لا تَقرَبُوا مال‌َ الیَتِیم‌ِ إِلّا بِالَّتِی هِی‌َ أَحسَن‌ُ حَتّی یَبلُغ‌َ أَشُدَّه‌ُ در اینکه آیه بضمیمه آیات بالا بنه حکم امر فرموده و از محرمات بشمار آورده: 1- برای خدا شریک نیاورید 2- بپدر و مادر احسان کنید 3- از ترس فقر اولاد خود را نکشید 4- بکارهای زشت و قبیح نزدیک نگردید 5- نزدیک مال یتیم نشوید مگر بآنوجهی که نیکوتر باشد برای او.

[سخنان مفسرین در توجیه: الّا بالّتی هی احسن]

1- نیکوتر اینکه است که مال یتیم را نگاه دارند تا بحدّ رشد برسد و تحویل وی دهند.
2- مال یتیم را ضایع نگذارند بکار برند و بآن تجارت و زراعت کنند تا زیاد شود.
[مجاهد، ضحاک، سدی] 3- نفقه و لوازمات او را از خوراک و پوشاک و آنچه لازمه معاش یتیم است بطور میانه روی عمل کنند که بیتیم ضرر وارد نیاید و سرمایه باقی بماند [إبن زید] 5- (حَتّی یَبلُغ‌َ أَشُدَّه‌ُ) یعنی مال یتیم را بنیکوتر وجهی که ممکن است نگاه دارید تا وقتی که برشد برسد، شاید مقصود اینکه باشد که اولیاء مال یتیم را نگاه دارند تا وقتی که رشد بدنی و نیروی طبیعی او کامل گردد و هم رشد عقلی او بطوریکه کاملا بتواند حفظ مال خود را بکند 6- قوله تعالی در سوره نساء آیه 6 (وَ ابتَلُوا الیَتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاح‌َ فَإِن آنَستُم مِنهُم رُشداً فَادفَعُوا إِلَیهِم أَموالَهُم وَ لا تَأکُلُوها إِسرافاً وَ بِداراً أَن یَکبَرُوا) 7- وَ أَوفُوا الکَیل‌َ وَ المِیزان‌َ بِالقِسطِ امر فرموده در وزن و کیل بعدل عمل نمائید در خرید و فروش اجحاف نکنید، در سوره مطففین فرموده (وَیل‌ٌ لِلمُطَفِّفِین‌َ) و مطففین آنهائی را معرفی

صفحه : 157
نموده که موقع خریدن در کیل و وزن زیاد میگیرند و در موقع فروش بمشتری کم میدهند.
و بقولی (وَ أَوفُوا الکَیل‌َ وَ المِیزان‌َ بِالقِسطِ) یعنی پیمانه را از آنچه می‌پیمائید پر کنید، و آنچه را با ترازو و بکشیدن میدهید بعدل و مساوات تمام بدهید یعنی کم ندهید و زیاد نستانید.
چون اینکه جمله را شنیدند گفتند یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما قادر نیستیم که چنان برابر بدهیم که اصلا تفاوت نکند اینکه بود که خداوند اینکه جمله را نازل فرمود (لا نُکَلِّف‌ُ نَفساً إِلّا وُسعَها) یعنی ما کسی را تکلیف نمیکنیم مگر آنچه مقدور او است، یعنی اگر ذره‌ئی در کیل و وزن کم شود بدون عمد و قصد و شما عازم بعدل بوده باشید معفو است، و ذکر اینکه جمله عقب امر آگاهی است بر اینکه ایفاء بعدل بسیار مشکل است.
[پایان] در مجمع البیان گفته (لما کان التعدیل من اقل القلیل یتعذر بیّن سبحانه انه لا یلزم الاجتهاد فی التحرز من النقصان) [پایان] و فی الحدیث در ذیل همین آیه (اوسع ما دون الطاقة) بعض مفسرین گفته مقصود از عدل و قسط نه عدل واقعی است که حرج لازم آید، بلکه مراد اینکه است که برای رفع حرج که انسان در اینکه گونه موارد بتقریب و تخمین عمل نماید لکن ظاهرا آیه از اینکه معنی اباء دارد 8- وَ إِذا قُلتُم فَاعدِلُوا وَ لَو کان‌َ ذا قُربی از اوامریکه در اینکه آیه نام برده شده اینکه است که در گفتار مراقب باشید که از عدالت تجاوز نکنید و لو اینکه حکم یا شهادت شما در باره خویشاوندان و نزدیکان شما باشد که هرگاه خواستید قضاوت کنید طرفداری از اقرباء خودتان نکنید.
در مجمع البیان گفته آیه با همه کوتاهی و کمی حروفش مشتمل بر دستورات بلیغی در باره اقارب و شهادتها و وصیّتها و فتاوی و احکام و مذاهب و امر بمعروف

صفحه : 158
و نهی از منکر است.
9- وَ بِعَهدِ اللّه‌ِ أَوفُوا راغب در مفردات گفته عهد بمعنی حفظ چیزی و مراعات آنست در حالی بعد از حالی یعنی مورد مراغبت قرار دادن است.
[پایان] و باین معنی عهدهائی را که با مردم کرده و عهدی که با خدا بسته هر دو را شامل میگردد̠لکن ظاهر آیه عهد را در اینجا نسبت بخدا میدهد یعنی عهدی که با خدا بسته‌اید بلکه در بسیاری از آیات (بعهد اللّه) آمده، و میشود بقرینه آیه (أَوفُوا بِالعَهدِ إِن‌َّ العَهدَ کان‌َ مَسؤُلًا) شامل عهدی که با مردم شده نیز بشود زیرا که عهد بستن بعضی با بعض دیگر مشروع است و بازگشت آن بخدا است ذلِکُم وَصّاکُم بِه‌ِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ یعنی اینکه مذکورات در آیه را خدا وصیت کرد بشما تا شاید پند بپذیرید یعنی مأمور به را بجا بیاورید و منهی‌ّ عنه را ترک نمائید.
وَ أَن‌َّ هذا صِراطِی مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل‌َ فَتَفَرَّق‌َ بِکُم عَن سَبِیلِه‌ِ و تمام قراء بتشدید نون قرائت نموده‌اند، مگر إبن عامر که او بفتح یاء خوانده و گفته‌اند (وَ أَن‌َّ هذا صِراطِی) اگر بفتح الف خوانی عطف است بر (أَلّا تُشرِکُوا) یا معنی آن اینکه است (و لأن‌ّ هذا صراطی) و ان‌ّ را برای تأکید آورده‌اند.
(فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُل‌َ) یعنی تابع حالات مختلف نگردید، از اینکه مسعود نقل میکنند که گفته حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خطی کشید و گفت
(هذا سبیل اللّه)
و خطوطی از چپ و راست نیز کشید و گفت اینها راههائی است که بر هر راهی شیطانی است که بسوی خودش میخواند، و اینکه آیه را قرائت نمود.
ذلِکُم وَصّاکُم بِه‌ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ (ذلکم) شاید اشاره بهمین احکام نه گانه باشد که در همین آیه بیان گردید

صفحه : 159
و از محکمات قرآن بشمار میرود.
در کتاب احتجاج از طبرسی نقل شده باسناد خودش از امام باقر ع در حدیث طویلی در خطبه غدیر و در آن از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حدیث میکند که فرمود: ای معاشر النّاس همانا خدا مرا امر کرده و نهی نموده، و فرموده امر میکنم تو را و نهی میکنم تو را، و بدان امر و نهی از پروردگار تو است، پس بشنو امر او را و تسلیم شو و او را اطاعت نما و خود را از نهی او باز دار تا ارشاد یابی
(و لا تتفرق السبل عن سبیله)
ای معاشر النّاس من صراط مستقیم بسوی حقّم آنکسیکه شما را امر کرده که مرا متابعت نمائید، امر کرده که پس از من علی ع را متابعت نمائید، پس از او از اولاد او از صلب او ائمه علیهم السّلام که شما را بسوی حق هدایت مینمایند و باو عدول مینمایند.
ثُم‌َّ آتَینا مُوسَی الکِتاب‌َ تَماماً عَلَی الَّذِی أَحسَن‌َ وَ تَفصِیلًا لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم یُؤمِنُون‌َ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست. خلاصه چون اینکه آیه تلو و عقب آن آیات آمده میشود گفت (اتل) بمعنی (تعالوا) است یعنی ای رسول یا ای مؤمنین بیائید تا حکایت موسی را برای شما بیاورم.
که پس از اینکه همه کرامتی که بموسی عطاء نمودیم از نجات یافتن از دست فرعون و قبطیان و بنبوّت و رسالت و معجزات بسیار اکنون بوی کتاب تورات که کتاب تمام و جامع و حاوی تمامی نیکی‌ها است و بیان و تفصیل هر چیزی در آن منطوی است، و آن هدایت و رحمت است، چنین کتاب بموسی عطا شد که شاید بنی اسرائیلیان بملاقات رحمت پروردگارشان ایمان آورند.
وَ هذا کِتاب‌ٌ أَنزَلناه‌ُ مُبارَک‌ٌ فَاتَّبِعُوه‌ُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ (هذا) اشاره بقرآن کریم است که آنان را مبارک نامیده زیرا که همانا در اوست خصوصیات و تفصیل هر چیزی چنانچه فرموده (وَ لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) که در قرآن منطوی است، و نیز هدایت و رحمت است برای مؤمنین (فَاتَّبِعُوه‌ُ)

صفحه : 160
امر بمؤمنین بلکه بتمام افراد بشر نموده که تابع قرآن گردید که شاید باین وسیله مورد رحمت الهی واقع شوید.
أَن تَقُولُوا إِنَّما أُنزِل‌َ الکِتاب‌ُ عَلی طائِفَتَین‌ِ مِن قَبلِنا وَ إِن کُنّا عَن دِراسَتِهِم لَغافِلِین‌َ ترجمه آیات شده و واضح است (ان) در (تقولوا) مخففه از مثقله است اینکه است که لام فارقه میان مخففه و نافیه در خبر کان (لغافلین) داخل شده مفسرین گفته‌اند (أَن تَقُولُوا) علت (انزلناه) است بحذف مضاف، یعنی (اینکه قرآن مبارک را نازل گردانیدیم) برای اینکه شما ای جماعت عرب نگوئید کتاب فرستاده شده بر دو گروه از پیشینیان ما یعنی یهود و نصاری اگر چه ما از قرائت ایشان غافل بودیم، یعنی نمیدانیم که آنها چه میخواندند زیرا که آن بلغت ما نیست، و تخصیص دادن بیهود و نصاری از جهت شهرت آنها است.
یا اینکه ما قرآن را فرستادیم برای اینکه نگویند اگر بر ما کتاب فرستاده میشد ماها (اهدی) بودیم یعنی هر آینه بهتر از آنها هدایت شدگان بودیم فَقَد جاءَکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ الخ اینکه بود که از جانب پروردگارتان برای شما بیّنه آمد یعنی قرآن که آن هدایت و رحمت است و بلغت خود شماها و واضح و جلی‌ّ که دیگر برای شما عذری باقی نماند و حجت بر شما تمام گردد.
فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن کَذَّب‌َ بِآیات‌ِ اللّه‌ِ و کی است ظالم‌تر از آنکسی که آیات خدا را تکذیب کرد (وَ صَدَف‌َ عَنها) و از آن اعراض نمود که بزودی آنهائیکه اعراض کردند و سبب اعراض دیگران شدند آنان را مجازات میکنیم ببدترین عذاب.

صفحه : 161

[سوره الأنعام (6): آیات 158 تا 165]

اشاره

هَل یَنظُرُون‌َ إِلاّ أَن تَأتِیَهُم‌ُ المَلائِکَةُ أَو یَأتِی‌َ رَبُّک‌َ أَو یَأتِی‌َ بَعض‌ُ آیات‌ِ رَبِّک‌َ یَوم‌َ یَأتِی بَعض‌ُ آیات‌ِ رَبِّک‌َ لا یَنفَع‌ُ نَفساً إِیمانُها لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبل‌ُ أَو کَسَبَت فِی إِیمانِها خَیراً قُل‌ِ انتَظِرُوا إِنّا مُنتَظِرُون‌َ (158) إِن‌َّ الَّذِین‌َ فَرَّقُوا دِینَهُم وَ کانُوا شِیَعاً لَست‌َ مِنهُم فِی شَی‌ءٍ إِنَّما أَمرُهُم إِلَی اللّه‌ِ ثُم‌َّ یُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَفعَلُون‌َ (159) مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ عَشرُ أَمثالِها وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجزی إِلاّ مِثلَها وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ (160) قُل إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ (161) قُل إِن‌َّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحیای‌َ وَ مَماتِی لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (162)
لا شَرِیک‌َ لَه‌ُ وَ بِذلِک‌َ أُمِرت‌ُ وَ أَنَا أَوَّل‌ُ المُسلِمِین‌َ (163) قُل أَ غَیرَ اللّه‌ِ أَبغِی رَبًّا وَ هُوَ رَب‌ُّ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ وَ لا تَکسِب‌ُ کُل‌ُّ نَفس‌ٍ إِلاّ عَلَیها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخری ثُم‌َّ إِلی رَبِّکُم مَرجِعُکُم فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ (164) وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُم خَلائِف‌َ الأَرض‌ِ وَ رَفَع‌َ بَعضَکُم فَوق‌َ بَعض‌ٍ دَرَجات‌ٍ لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم إِن‌َّ رَبَّک‌َ سَرِیع‌ُ العِقاب‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (165)

صفحه : 162

(توضیح آیات)

اشاره

هَل یَنظُرُون‌َ إِلّا أَن تَأتِیَهُم‌ُ المَلائِکَةُ أَو یَأتِی‌َ رَبُّک‌َ أَو یَأتِی‌َ بَعض‌ُ آیات‌ِ رَبِّک‌َ (هل) از حروف استفهام است و اینجا در مورد انکار آمده، و (نظر) در آیه بمعنی انتظار است و ملامت و سرزنش، و اعتراض بکفار نموده که اینکه کافرین آیا چه انتظار میبرند و متوقعند که فرشتگان بر آنان نزول نمایند یا اینکه پروردگار تو بر آنها بیاید در صورتی که با اینکه آیات ظاهر بیّن ایمان نیاوردند آیا دیگر چه انتظاری دارند مگر اینکه ملائکه برای قبض روح آنها بیاید یا امر محالی می‌طلبند مگر ممکن است که پروردگار بر آنان فرود آید گفته‌اند که حمزه و کسائی و خلف (تَأتِیَهُم‌ُ المَلائِکَةُ) را بیاء قرائت نموده‌اند، و باقی قرّاء بتاء خوانده‌اند.

[‌در توجیه (أَو یَأتِی‌َ رَبُّک‌َ) از مفسرین سه قول نقل شده]

1- آنکه مراد استبعاد است یعنی مگر اینها امر محال میطلبند.
2- (أَو یَأتِی‌َ أَمرُ رَبِّک‌َ و حکمه و عذابه) بحذف مضاف است و واقع گردیدن مضاف الیه مقام او، مثل قوله تعالی (وَ سئَل‌ِ القَریَةَ).
3- (أَو یَأتِی‌َ رَبُّک‌َ) ببعض آیات او، یا بزرگترین آیات او، بحذف مفعول به یَوم‌َ یَأتِی بَعض‌ُ آیات‌ِ رَبِّک‌َ لا یَنفَع‌ُ نَفساً إِیمانُها لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبل‌ُ أَو کَسَبَت فِی إِیمانِها خَیراً بعض مفسرین گفته مراد بآمدن پروردگار آمدن قیامت است که روز ملاقات جزاء پروردگار است، زیرا آنروز روز انکشاف تمام و جلوه حق و ظهور توحید خدا است، و در آنروز دیگر حجابی بین او و بین مخلوقات نیست، چه شأن قیامت همین است که پرده از روی حقیقت هر چیزی بردارد، همین انکشاف و ظهور بعد از خفاء و حضور بعد از غیبت، مصحح اطلاق آمدن خدا است نه اینکه (العیاذ باللّه) آمدن او مانند آمدن دیگران مستلزم اتصاف بصفات اجسام بوده

صفحه : 164
باشد.
[تفسیر المیزان] خلاصه ظاهر آیه مقول قول کافرین و بهانه جوئی آنها است که در آیات دیگر نیز اشاره بآن شده، و شاید مقصود آنها که میگفتند ما ایمان نمیآوریم مگر اینکه یا خدا را بما بنمائی که ما خدا را ببینیم یا ملائکه را بر ما فرود آوری که شاهد قول تو باشند یا بعضی آیات و علائم قیامت که مدّعی آن میباشی بما بنمایانی اگر چنین کردی ما ایمان میآوریم.
و جمله (یَوم‌َ یَأتِی بَعض‌ُ آیات‌ِ رَبِّک‌َ الخ) پاسخ ایراد سوّمی آنها است و بطلان دو ایراد اول را که آمدن خدا و ملائکه بر آنها باشد بوضوحش باقی گذارده زیرا از روی عناد بوده و گر نه هیچ عاقلی چنین انتظاری ندارد.
آیه کفار را خاطر نشان میکند که وقتی آیات پروردگار و علائم مرگ، و قیامت پدید گردید مثل اخباری که داده شد از طلوع شمس از مغرب و خروج یأجوج و مأجوج که از آثار ظهور قیامت بشمار آورده و غیر اینها اگر قبلا ایمان نیاورده باشید دیگر ایمان برای شما نتیجه بخش نخواهد بود زیرا که در حکمت آفرینش هر چیزی و هر عملی موقعی و وقتی معین دارد که اگر در وقتش انجام نگرفت، دیگر اثری بر وی مترتب نخواهد گردید.
قُل‌ِ انتَظِرُوا إِنّا مُنتَظِرُون‌َ ای رسول باینان بگو شما منتظر چنین وقتی باشید ما هم منتظریم و اینکه وعید و تهدید بکفار است.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ فَرَّقُوا دِینَهُم وَ کانُوا شِیَعاً لَست‌َ مِنهُم فِی شَی‌ءٍ إِنَّما أَمرُهُم إِلَی اللّه‌ِ ثُم‌َّ یُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَفعَلُون‌َ (فَرَّقُوا دِینَهُم) به اینکه که در دین تفرقه انداختند و دین را متشتت گردانیدند (شیعا) (احزابا) یعنی حزبهای متفرق گردیدند، و هر فرقه تابع امامی شدند و در حدیث است از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که یهود متفرق گردیدند بهفتاد و یک فرقه تمامشان در هاویه جهنمند، مگر یک فرقه که ناجی میباشند.

صفحه : 165
و نصاری بر هفتاد و دو فرقه متفرق گردیدند تمامشان در هاویه‌اند مگر یک فرقه که اهل نجاتند، و امّت من متفرق میشوند بر هفتاد سه فرقه تمامشان در هاویه جهنمند مگر یک فرقه (لَست‌َ مِنهُم فِی شَی‌ءٍ) یعنی ای رسول تو آنان را واگذار بر تو نیست که از آنها سؤال کنی و از تفرقه آنها بپرسی، و بقولی تو از آنها و اجتماع آنان و مذاهب فاسده آنها دوری کن و امر آنها و حکم بین آنها در اختلاف آنها بسوی خدا است.
[جامع الجوامع طبرسی] (ثُم‌َّ یُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَفعَلُون‌َ) یعنی پس خدا آگاه میکند آنها را بآنچه بودند میکردند در دنیا و جزاء آنها را میدهد.
مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَه‌ُ عَشرُ أَمثالِها وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجزی إِلّا مِثلَها وَ هُم لا یُظلَمُون‌َ اینکه آیه کلام مستقل است و ظاهرا مربوط بآیات پیش نیست و در مقام اظهار لطف و رحمت و امتنان بر مؤمنین است و ترجمه آن واضح است.
و وقتی اینکه آیه را با آیات دیگر مثل قوله تعالی در سوره بقره آیه 263 (مَثَل‌ُ الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ کَمَثَل‌ِ حَبَّةٍ أَنبَتَت سَبع‌َ سَنابِل‌َ فِی کُل‌ِّ سُنبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللّه‌ُ یُضاعِف‌ُ لِمَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ) جمح نمودیم، و نیز با آیات دیگری نظیر همین آیه که در قرآن مجید برای تشویق مؤمنین و عموم فضل او بسیار آمده جمع نمودیم.
از جمع آیات معلوم میشود یکی ده برابر مرتبه اقل‌ّ پاداش عمل نیک مؤمن است که کمتر از او نیست، لکن وقتی عمل نیک را با محسنات عامل مثل خلوص و تقوی و ایمان کامل جمع گردید باضعاف مضاعف پاداش آن زیادتر میگردد.
ببین از جمله حسنات توبه است و در توبه فرموده (فَأُولئِک‌َ یُبَدِّل‌ُ اللّه‌ُ سَیِّئاتِهِم حَسَنات‌ٍ) سوره فرقان آیه 70، که اضافه بر اینکه گناه عاصی را می‌بخشد سیئات او را تبدیل بحسنات مینماید.

صفحه : 166
قُل إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ چنانچه بعض مفسرین گفته اینکه آیات آخر سوره مشتمل است بر هدفی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در دعوت اینکه سوره داشت، و بآنچه دعوت میکرد عامل نیز بود و نیز مشتمل بر خلاصه دلائلی است که در اینکه سوره بر علیه عقیده شرک اقامه شده است.
[پایان] در اینکه آیه و آیه بعد (قُل إِن‌َّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحیای‌َ وَ مَماتِی لِلّه‌ِ رَب‌ِّ العالَمِین‌َ) حق تعالی برسولش دستور میدهد که اینها را یادآور کن که پروردگار من مرا هدایت و راهنمائی نموده بسوی راه و طریقی که سر انجام آن قرب جوار پروردگار عالمیان است و مرا راه نمائی کرده بدین پایدار که ملّت و طریقه ابراهیم ع است و حنیف است، از کافی از امام صادق ع نقل شده که فرموده (حنیفا مسلما) یعنی (خالصا مخلصا) و اینکه فرموده (وَ ما کان‌َ مِن‌َ المُشرِکِین‌َ) میخواهد بآنها خاطر نشان کند که بدانند حضرتش از ابتداء وجودش موحد و یکتا پرست و معصوم بوده و هیچ وقت ببت سجده نکرده، و عبادت غیر خدا را ننموده، باز بحضرتش امر فرموده که باینها بگو تمام افعال و اعمال من از نماز و عبادات، بلکه زندگانی من و مرگ من مخصوص بپروردگار عالمیان است، یعنی من در راه بندگی و عبودیت چنان از خود باخته و فانی و قائم باو گردیده‌ام که حیات و ممات و عبادات و اعمال من باعانت او انجام میگیرد و برای او شریکی قرار ندادم (وَ أَنَا أَوَّل‌ُ المُسلِمِین‌َ) شاید اشاره باین باشد که در مرتبه اسلام چنان در مقابل پروردگارم سلّم و تسلیم گردیده‌ام که در مرتبه و درجه اول تسلیم شدگان بامر حق تعالی بشمار میآیم.
قُل أَ غَیرَ اللّه‌ِ أَبغِی رَبًّا وَ هُوَ رَب‌ُّ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ ای رسول باینها بگو آیا سزد که در مقابل اینکه همه کراماتی که از طرف پروردگارم بمن افاضه شده پروردگار دیگری اختیار کنم.

صفحه : 167
از بعض مفسرین است که گفته اینکه آیه و آیه بعدش مشتمل بر سه حجت است که در حقیقت جامع همه حجتها است که در اینکه سوره بر مسئله توحید اقامه شده و آن حجتها عبارت از آغاز آفرینش، و استدلال بانجام آن، و استدلال بحال انسان که بین آغاز و انجام زندگانی میکند، استدلال از طریق آغاز آفرینش را جمله (أَ غَیرَ اللّه‌ِ أَبغِی رَبًّا وَ هُوَ رَب‌ُّ کُل‌ِّ شَی‌ءٍ) متعرض آنست.
و استدلال از طریق انجام آفرینش و بازگشت آنرا جمله (وَ لا تَکسِب‌ُ کُل‌ُّ نَفس‌ٍ إِلّا عَلَیها) متعرض آنست، یعنی بطور کلی هیچ فردی از بشر کار زشتی انجام نمیدهد مگر آنکه خودش بار آنرا بدوش میکشد نه کس دیگر و استدلال از طریق نشأه دنیا را جمله (وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُم خَلائِف‌َ الأَرض‌ِ الخ) متعرض آنست که حاصلش اینکه میشود اینکه نظامیکه در عالم بین شما دائر است، و خلافت نسل شما در زمین و شئون زندگانی که نسلی پس از نسل دیگر در زمین حکومت میکند و بعضی از شما فوق بعض دیگر قرار گرفته‌اید، بیهوده نیست (لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم) اینکه نظام آفرینش و اینکه خلافت شما در زمین و رفعت درجه بعضی از شما بر بعض دیگر اینکه است که شما در عملیاتتان آزمایش گردید و در آن خلافت بحق عمل کنید، عمل جزافی انجام ندهید و آنچه بشما عطاء شده هر چیزی را در موقع خودش قرار دهید.
[پایان] إِن‌َّ رَبَّک‌َ سَرِیع‌ُ العِقاب‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ در اینکه آیه جمع کرده بین عذاب و مجازات، و غفران و رحمت که بدانید پروردگار شما در عین حالیکه سریع العقاب است، غفور و رحیم است، اشاره به اینکه که انسان بایستی بین خوف و رجاء باشد، نه از رحمت مغرور گردد و هر چه خواهد بکند و بامید اینکه خدا غفور و رحیم است و نه از رحمت خدا نا امید باشد و مأیوس گردد زیرا که یکی از گناهان کبیره بشمار آورده‌اند یأس از رحمت خدا است.

صفحه : 168

‌سورة الاعراف‌

اشاره

مکیّة مأتان و ست آیات حجازی کوفی، و خمس بصری شامی‌

[سوره الأعراف (7): آیات 1 تا 9]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
المص (1) کِتاب‌ٌ أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ فَلا یَکُن فِی صَدرِک‌َ حَرَج‌ٌ مِنه‌ُ لِتُنذِرَ بِه‌ِ وَ ذِکری لِلمُؤمِنِین‌َ (2) اتَّبِعُوا ما أُنزِل‌َ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لا تَتَّبِعُوا مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُون‌َ (3) وَ کَم مِن قَریَةٍ أَهلَکناها فَجاءَها بَأسُنا بَیاتاً أَو هُم قائِلُون‌َ (4)
فَما کان‌َ دَعواهُم إِذ جاءَهُم بَأسُنا إِلاّ أَن قالُوا إِنّا کُنّا ظالِمِین‌َ (5) فَلَنَسئَلَن‌َّ الَّذِین‌َ أُرسِل‌َ إِلَیهِم وَ لَنَسئَلَن‌َّ المُرسَلِین‌َ (6) فَلَنَقُصَّن‌َّ عَلَیهِم بِعِلم‌ٍ وَ ما کُنّا غائِبِین‌َ (7) وَ الوَزن‌ُ یَومَئِذٍ الحَق‌ُّ فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (8) وَ مَن خَفَّت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظلِمُون‌َ (9)

صفحه : 169
سورة الاعراف ضحاک و قتاده گفته‌اند اینکه سوره مکی است مگر قوله تعالی (وَ سئَلهُم عَن‌ِ القَریَةِ) تا قوله تعالی (بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ) که آن مدنی است، و بعضی از مفسرین گفته‌اند همه آیات آن محکم است و در آن هیچ منسوخ نیست، و بعضی گفته‌اند دو آیه از آن منسوخ است یکی (خذ العفو) که بآیه زکوة نسخ شده و دیگر (اعرض عن الجاهلین) که بآیه جهاد منسوخ است.
و اینکه سوره دویست و شش آیه است در عدد اهل کوفه و حجاز و دویست و پنج آیه بعدد اهل شام و بصره، و سه هزار و سیصد و بیست و یک کلمه، و چهار هزار و سیصد و ده حرف است.
ابی‌ّ بن کعب گفته که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود هر کس که سوره اعراف را بخواند خدای تعالی میان او و ابلیس حجابی پدید میآورد و روز قیامت آدم ع او را شفاعت میکند.

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
اینکه قرآن کتابی است که بسوی تو فرستاده شد، پس باید که در سینه تو حرج و تنگی از تبلیغ آن نباشد، برای اینکه بترسانی و مردم را بیم دهی، و تذکری است برای مؤمنین [2]
پیروی کنید آنچه را که از جانب پروردگارتان بسوی شما فرود آمده و پیروی نکنید غیر از خدا دوستان را (یعنی شیاطین را) اندکی پند میگیرید در متابعت حق [3]
و چه بسیار از اهل دهی که آنها را هلاک گردانیدیم و عذاب ما بر آنها آمد در شب یا در حالیکه خفته‌گان بودند در نیم روز [4]
و نبود ادعای آنها وقتی که عذاب ما بآنها آمد مگر اینکه گفتند حقیقة ما از ستمکاران بنفس خود بودیم [5]
و البته از آنهائی سؤال میکنیم که پیمبران بسوی آنها فرستاده شده‌اند، و البته از خود پیمبران هم سؤال خواهیم نمود [6]
و بر آنها حکایت میکنیم (آنچه بین پیمبران و مردم بوده) بعلم خودمان و

صفحه : 170
ما از آنها غائب نبودیم [7]
و سنجیدن اعمال در روز قیامت حق و محقق است پس کسیکه میزان و سنجش عملش سنگین باشد پس آنگروه رستگارانند [8]
و هر کس میزان عملش سبک باشد پس آنگروه کسانی میباشند که نفسهای آنها خسران و زیان برده بسبب اینکه بآیات ما ستم نمودند [9]

(توضیح آیات)

اشاره

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص (المص)

سخنان مفسرین در توجیه (المص)

1- ابو صالح از عبد اللّه بن عباس نقل میکند که گفته اینکه کلمه نامی است از نامهای حق تعالی و بقولی از نامهای قرآن است.
2- شعبی گفته یعنی (انا اللّه الصادق) من خدای راست گویم.
3- محمّد بن کعب قرطی گفته (الف) یعنی او اول و آخر است، و (لام) او لطیف است، و (میم) اشاره بنام مجید و ملک، و (صاد) اشاره بصمد و صادق الوعد و صانع مصنوعات، و بقولی اینکه کلمه (المص) بیان آن آیه (أَ لَم نَشرَح لَک‌َ صَدرَک‌َ) است یعنی نه اینکه ما دل تو را روشن گردانیدیم، و نیز توجیهات دیگری از مفسرین نقل شده لکن چنانچه گفته شد چون حروف مقطعات اول سوره‌ها از متشابهات قرآن بشمار میرود و علمش نزد حق تعالی است سکوت در آن و واگذاشتن باهلش اولی بنظر میآید فقط میتوان گفت اینکه حروف رمز است بین خدای تعالی و رسولش و کسی بر آن آگاه نیست.
کِتاب‌ٌ أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ فَلا یَکُن فِی صَدرِک‌َ حَرَج‌ٌ مِنه‌ُ لِتُنذِرَ بِه‌ِ وَ ذِکری لِلمُؤمِنِین‌َ (کتاب) خبر مبتداء محذوف است یعنی (هذا کتاب) اینکه قرآن یا اینکه سوره کتابی است که از طرف حق تعالی بر تو نازل گردیده و نباید در سینه تو از

صفحه : 171
آن حرجی باشد (لِتُنذِرَ بِه‌ِ وَ ذِکری) هر دو غایت و نتیجه کتاب است یعنی اینکه کتابیکه بسوی تو نازل گردیده برای انذار مبطلین و تذکر مؤمنین است.
شاید اشاره باین باشد که اینکه کتابیکه بر تو فرستاده شده نور و رحمت و مشتمل بر حکمت است بایستی تو از آن شرح صدر نمائی و از آیات پروردگار خودت خوش دل و شاد باشی نه اینکه تنگ دل گردی، یا اینکه از انکار مشرکین دل تنگ مباش قوله تعالی (فَلَعَلَّک‌َ باخِع‌ٌ نَفسَک‌َ عَلی آثارِهِم إِن لَم یُؤمِنُوا بِهذَا الحَدِیث‌ِ أَسَفاً) و اینکه کتاب بر تو فرستاده شد برای اینکه کافرین و مشرکین را از عذاب و سخط الهی بترسانی و مؤمنین را برحمت خدا و دار کرامت و بهشت موعود تذکر دهی قال اللّه تعالی (وَ ذَکِّر فَإِن‌َّ الذِّکری تَنفَع‌ُ المُؤمِنِین‌َ) اتَّبِعُوا ما أُنزِل‌َ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لا تَتَّبِعُوا مِن دُونِه‌ِ أَولِیاءَ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُون‌َ خطاب متوجه بعموم مسلمین است که باید متابعت کنید آنچه را که از پروردگارتان متوسط رسولش بر شما نازل گردیده و آن کتابی است جامع تمام وظائف و دستور العمل روزانه شما از اصول و فروع، و آن کتابی است که تر و خشکی نیست مگر اینکه در آن بیان شده، گویا اشاره باین است که خود را در قید بندگی و ولایت خدای تعالی در آورید و تابع او گردید و پیروی نکنید بجز از خدا دوستان را یعنی اصنام یا شیاطین را، اندکی از شما پند میگیرید در متابعت حق.
وَ کَم مِن قَریَةٍ أَهلَکناها فَجاءَها بَأسُنا بَیاتاً أَو هُم قائِلُون‌َ (بیات و تبییت) بمعنی شبیخون زدن است (قائلون) از قیلوله بمعنی خواب نیمروز است.
و چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند اشاره باین است که وقتی عذاب آنها را میگرفت که با خیال راحت آرمیده بودند و هیچ منتظر هلاکت خود نبودند و آیه مشرکین را خاطر نشان میکند که چه بسیار مردمانی از اهل قریه‌ها بودند که در اثر اعمال نکوهیده‌شان غافل گیر میشدند و دفعة عذاب آنان را

صفحه : 172
میگرفت که شاید آنها متذکر گردند و از کفر و شرک بایمان آیند.
فَما کان‌َ دَعواهُم إِذ جاءَهُم بَأسُنا إِلّا أَن قالُوا إِنّا کُنّا ظالِمِین‌َ وقتی عذاب بر مشرکین میآمد گویا بآن فطرت اصلی که بر ایمان نهاده شده و بآن وجدان درونی خود میفهمند که چون راه خطاء گرفتند و تابع مصلحین و پیمبران نگردیدند و عوض آنکه تابع گردند از هیچگونه ظلم و ستم نسبت باولیاء الهی فرو گذار ننمودند آنوقت میفهمند که بخود ستم نمودند و مخالفت آنها بود که چنین عذابی را برای آنان ایجاب نموده اینکه است که اقرار میکنند که ما مستحق چنین عذابی بودیم.
فَلَنَسئَلَن‌َّ الَّذِین‌َ أُرسِل‌َ إِلَیهِم وَ لَنَسئَلَن‌َّ المُرسَلِین‌َ اینکه آیه ارشاد بر اینکه است که تمام افراد بشر مکلّف بتوحید و ترک شرک (و کل‌ّ ما جاء به النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میباشند و وظیفه پیمبران نیز رساندن احکام الهی و جدّیت نمودن در هدایت مردم اصولا و فروعا و نشان دادن طریق هدایت آنها است، و نیز معلوم میشود که اینکه تکلیف قائم بدو طرف است هم مرسلین یعنی پیمبران و هم کسانیکه پیمبران برای آنها ارسال شده‌اند که در قیامت هر دو طائفه در مورد سؤال واقع میگردند.
فَلَنَقُصَّن‌َّ عَلَیهِم بِعِلم‌ٍ وَ ما کُنّا غائِبِین‌َ جمله (فلنقصن‌ّ) عطف بآیه (فلنسئلن‌ّ) میباشد و در آن قسم مأخوذ است و بقسم و نون تأکید آیه را مؤکّد گردانیده که البته از پیمبران و امّت سؤال میشود. یعنی بعزت خودم که در قیامت از رسولان و مردم سؤال میکنیم (بعلم) دو طور تفسیر شده: 1- مقصود از علم عالم است یعنی آنچه بآنها گوئیم از سر عالمی است. 2- مقصود از علم معلوم است مثل قوله تعالی (وَ لا یُحِیطُون‌َ بِشَی‌ءٍ مِن عِلمِه‌ِ إِلّا بِما شاءَ).

صفحه : 173
وَ الوَزن‌ُ یَومَئِذٍ الحَق‌ُّ فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ، وَ مَن خَفَّت مَوازِینُه‌ُ فَأُولئِک‌َ الَّذِین‌َ خَسِرُوا أَنفُسَهُم بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظلِمُون‌َ آیاتی در قرآن باین مضمون رسیده که یکی از مواقف قیامت میزان اعمال است و ظاهرا مقصود سنجش اعمال است نه خود انسان چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند قوله تعالی (وَ نَضَع‌ُ المَوازِین‌َ القِسطَ لِیَوم‌ِ القِیامَةِ) الی ان قال (وَ کَفی بِنا حاسِبِین‌َ) یعنی در روز معاد ترازوهای عدل را میگذاریم و ما خود برای رسیدگی (بحساب همه خلایق) کافی میباشیم، سوره انبیاء آیه 48. و نیز قوله تعالی (یَومَئِذٍ یَصدُرُ النّاس‌ُ أَشتاتاً لِیُرَوا أَعمالَهُم فَمَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه‌ُ وَ مَن یَعمَل مِثقال‌َ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌ُ) سوره زلزال آیه 6 و 7. خلاصه معنی آیه خبر از روز قیامت میدهد که در آنروز مردم پراکنده میگردند تا اینکه اعمال خود را ببینند و هر کس ذرّه‌ئی عمل نیک کرده می‌بیند و هر ذرّه‌ئی بد کرده آنرا هم می‌بیند.
تبیان از إبن عباس نقل میکند که گفته درازی عمود میزان پنجاه هزار سال راهست و کفّتین آن یکی از نور است و یکی از ظلمت، حسنات را در کفّه نور نهند و سیئات را در کفه ظلمت و کفتین همچون آسمان و زمین است.
بعضی از مفسرین گفته اینکه آیات در عین اینکه برای عمل بد و نیک ثقلی و وزنی قائل است در عین حال اینکه سنگینی را سنگینی اضافی میداند یعنی حسنات باعث ثقل میزان و سیئات باعث خفّت آن است نه اینکه هم حسنات دارای سنگینی باشد و هم سیئات و اینکه دو سنگینی با هم سنجیده شود و هر کدام بیشتر شد بر طبق آن حکم کند اگر حسنات سنگین‌تر بود بنعیم جنّت و اگر سیئات سنگین‌تر بود بدوزخ جزا داده شود.
[پایان] و چنانچه ظاهر است میزان قیامت از قبیل ترازو و قپان نیست تا اینکه تساوی در آن راه داشته باشد بلکه یک معنای معنوی در بر دارد، و شاید میزان کنایه از روح انسانی باشد که در اثر ایمان و تقوی و علم و معرفت بمقام ربوبی و عمل

صفحه : 174
صالح و خلوص عظمت پیدا مینماید چنانچه در عرف انسان کامل را با وقار و سنگین گویند و آدم سفیه و بی‌خرد را سبک نامند و باعمال و کردار او اعتمادی نیست اینک برای توضیح مختصری از بیانات طبرسی [رحمة اللّه علیه] را ترجمه مینمایم: چنین گفته (وَ الوَزن‌ُ یَومَئِذٍ الحَق‌ُّ) در آن چند قول است:
1- اینکه وزن عبارت از عدل است و اینکه در آنروز بر احدی ستم نمیشود.
[مجاهد و ضحاک و بلخی] 2- خدای تعالی در قیامت میزانی نصب میکند که در آن دو کفه دارد و حسنات و سیئات را بآن وزن میکند.
[إبن عباس و حسن و جبائی] و در کیفیت وزن اختلاف است زیرا چون اعمال اعراضند نه بر آنها اعاده ممکن است و نه وزن دارند و نه قائم بنفسند اینکه است که بقولی صحیفه‌های اعمال را وزن میکنند [عبد اللّه بن عمر و جماعتی] و بقولی علامات حسنات و سیئات در کفتین ظاهر میگردد و مردم می‌بیند آن علامات را [جبائی] و بقولی حسنات بصورت نیکو ظاهر میگردند و سیئات بصورت منکر [إبن عباس] و بقولی نفس مؤمن و نفس کافر وزن میگردد، عبید بن عمیر گفته مردی عظیم الجثه‌ئی آورده میشود پس وزن او بقدر بال پشه‌ئی نیست.
3- مقصود بوزن ظهور مقدار مؤمن است در بزرگی و مقدار کافر است در ذلّت چنانچه فرموده (فَلا نُقِیم‌ُ لَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ وَزناً) پس کسیکه با عمل صالح بیاید وزنش سنگین میشود یعنی قدرش بزرگ میگردد و چنین کسی رستگار گردیده و کسیکه بیاید با عملی که وزنی و قیمتی بر آن نیست چنین کسی خسران و ضرر برده.
[ابی مسلم] و بهترین توجیهات همان قول اول است و بعد از آن قول دوم زیرا که بین عرب مشهور است که گویند سخن فلانی و افعالش موزون است و مقصود آنها اینکه است که گفتار و افعالش بجا و موقع واقع گردیده تا آنجا که گفته بنا بر اینکه معنی که گفته شد قول اول که وزن عبارت از عدل در آخرت باشد رجحان دارد و باعتبار

صفحه : 175
اخباریکه در معنی میزان رسیده پس از رجحان قول اول قول دوم بهتر است زیرا که مطابق با اخباری است که در معنی وزن و میزان رسیده.
[پایان] (فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ، تا آخر) بیان آثاری است که بر سنگین شدن یا سبک شدن وزن مترتب میگردد، وقتی (أَسرَع‌ُ الحاسِبِین‌َ) روی میزان عدل بنا بر مشهور اعمال افراد بشر را از خوب و بد آن با هم سنجید آنهائیکه برای اعمالشان وزنی و قیمتی است آنها رستگار گردیده و فائز میگردند بفیوضات ربانی و آنهائیکه وزن و قیمتی برای اعمال آنان نیست خسران و زیان برده‌اند و اعمال نیک آنها نیز در اثر تکذیب آیات الهی بی‌ثمر میگردد و همان ظلم و ستم بمقدسات الهی است که خسران و زیان برای آنها ایجاب نموده.
از کتاب احتجاج در حدیث هشام بن حکم از امام صادق ع چنین نقل میکنند که زندیقی از آنحضرت پرسید آیا نه اینکه است که اعمال وزن میشود فرمود نه، عمل جسم نیست که قابل سنجش باشد بلکه صفت کاریستکه عامل انجام میدهد کسی محتاج بسنجیدن است که عدد و سنگینی و سبکی چیزی را نداند و بخواهد با کشیدن یا شمردن علم بمقدار آن حاصل کند برای خداوند چیزی مجهول نیست پرسید پس معنای میزان چیست فرمودند میزان بمعنای عدل است پرسید معنای اینکه خدا فرموده (فَمَن ثَقُلَت مَوازِینُه‌ُ) چیست فرمود معنایش رجحان عمل است.
اینکه روایت بخوبی ثابت میگرداند که میزان قیامت عبارت از عدل است و سنگینی و سبکی اعمال صفاتی است که محرک عمل میگردد.
در تفسیر قمی در ذیل جمله (وَ الوَزن‌ُ یَومَئِذٍ الحَق‌ُّ) از امام ع روایت شده که فرموده مقصود از وزن حق مجازات است.
و در بعضی از روایات از علی ع نقل شده که فرموده منم میزان قیامت که اعمال مردم بمن سنجش میشود.

صفحه : 176

[سوره الأعراف (7): آیات 10 تا 18]

اشاره

وَ لَقَد مَکَّنّاکُم فِی الأَرض‌ِ وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِش‌َ قَلِیلاً ما تَشکُرُون‌َ (10) وَ لَقَد خَلَقناکُم ثُم‌َّ صَوَّرناکُم ثُم‌َّ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیس‌َ لَم یَکُن مِن‌َ السّاجِدِین‌َ (11) قال‌َ ما مَنَعَک‌َ أَلاّ تَسجُدَ إِذ أَمَرتُک‌َ قال‌َ أَنَا خَیرٌ مِنه‌ُ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه‌ُ مِن طِین‌ٍ (12) قال‌َ فَاهبِط مِنها فَما یَکُون‌ُ لَک‌َ أَن تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخرُج إِنَّک‌َ مِن‌َ الصّاغِرِین‌َ (13) قال‌َ أَنظِرنِی إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ (14)
قال‌َ إِنَّک‌َ مِن‌َ المُنظَرِین‌َ (15) قال‌َ فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَن‌َّ لَهُم صِراطَک‌َ المُستَقِیم‌َ (16) ثُم‌َّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَین‌ِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم وَ عَن أَیمانِهِم وَ عَن شَمائِلِهِم وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُم شاکِرِین‌َ (17) قال‌َ اخرُج مِنها مَذؤُماً مَدحُوراً لَمَن تَبِعَک‌َ مِنهُم لَأَملَأَن‌َّ جَهَنَّم‌َ مِنکُم أَجمَعِین‌َ (18)

صفحه : 177

[ترجمه]

براستی شما را در زمین جای دادیم و متمکن گردانیدیم که در آن تصرف کنید و در زمین اسباب زندگانی شما را آفریدیم و از شماها کمی شکر گذارند [10]
و بحقیقت شما را آفریدیم پس از آن شما را صورت بندی کردیم پس از آن بملائکه گفتیم بآدم سجده کنید پس ملائکه بآدم سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود [11]
خدای تعالی گفت چه چیز تو را منع کرد از اینکه بآدم سجده کنی وقتی تو را امر نمودم شیطان گفت من از آدم بهترم مرا از آتش آفریدی و آدم را از خاک [12]
خدا گفت (از مقام خودت) هبوط کن و تو را نرسد که در اینجا تکبر نمائی و خارج شو که تو از خوار شدگانی [13]
(شیطان) گفت مرا مهلت بده تا روز که مردم مبعوث میگردند (یعنی تا قیامت) [14]
گفت تو از مهلت داده شدگانی [15]
ابلیس گفت چون مرا اغواء گردانیدی من برای اغواء اولاد آدم در راه مستقیم اطاعت تو می‌نشینم [16]
پس آنها را میآیم از بین دو دستهایشان (یعنی از جلو) و از پشت سر آنها و از طرف راست و از طرف چپشان و تو بیشتر از فرزندان آدم را نمی‌یابی از شکر کنندگان [17]
خدا بابلیس گفت خارج شو در حالیکه تو نکوهیده و رانده شده‌ئی قسم بخدا از بنی آدم کسیکه تو را پیروی نمود همانا جهنّم را از همه شما پر میکنم (یعنی از شیطان و متابعین او) [18]
.

صفحه : 178

(توضیح آیات)

وَ لَقَد مَکَّنّاکُم فِی الأَرض‌ِ وَ جَعَلنا لَکُم فِیها مَعایِش‌َ ذات متعال در مقام بیان امتنان و اظهار تفضلاتی که نسبت ببشر مرعی داشته در اینکه آیه دو نعمت از نعمتهای بی‌اندازه خود را تذکر میدهد: یکی آنکه شما افراد بشر را در زمین متمکن و مستقر گردانیدیم که کارهای روزانه خود را با آرامش انجام دهید و زمین زیر پای شما ثابت و آرام باشد، و دیگر آنکه لوازم زندگانی شما را از خوراک و پوشاک آفریدیم از خوردنیها زیادتر از قدر حاجت، و نیز از پوشاک بانواع و اقسام زینتها آرایش یابید، و از آشامیدنیها بانواع بسیار شما را محظوظ گردانیدیم.
قَلِیلًا ما تَشکُرُون‌َ با اینکه همه نعمتها بشر (ظَلُوماً جَهُولًا) نعمتهای خدا را نادیده گرفته و شکر ولی نعمت خود را نمیکند در صورتی که اگر شکر گذار باشد بر نعمت او افزوده خواهد گردید چنانچه فرموده (لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم إِن‌َّ عَذابِی لَشَدِیدٌ) و تمام افراد کفران نعمت میکنند مگر کمی از آنها که در مقام شکر گذاری برمیآیند و هر نعمتی را در آنچه رضای حق تعالی است مصرف میکنند وَ لَقَد خَلَقناکُم ثُم‌َّ صَوَّرناکُم ثُم‌َّ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِیس‌َ لَم یَکُن مِن‌َ السّاجِدِین‌َ چنانچه مفسرین شماره کرده‌اند در پانزده آیه داستان ابتداء خلقت انسان و کیفیت صورت بندی آدم [ع] را تذکر داده.
و در اینجا بلام قسم (و لقد) و قد تحقیقی که برای تأکید آورند حکایت را مؤکّد گردانیده و خطاب بعموم افراد بشر نموده و نوع انسان را از بین ممکنات امتیاز داده زیرا اینکه همه آیاتیکه در باره خلقت انسان رسیده در باره هیچ نوعی از موجودات حتّی ملائکه نازل نگردیده و وقتی اینکه آیات را با آیه بالا که

صفحه : 179
در مقام امتنان بر بشر بود جمع کردیم چنین میتوان استفاده نمود که نوع انسان بر بسیاری از موجودات برتری دارد.
بعضی از مفسرین گفته اینکه از خطاب عمومی (وَ لَقَد خَلَقناکُم) بخطاب خصوصی (ثُم‌َّ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ) منتقل گردیده برای بیان دو مطلب است یکی سجده ملائکه برای جمیع بنی نوع بشر در حقیقت خضوع برای عالم بشریت بوده و اگر حضرت آدم سجده‌گاه ملائکه واقع گردیده برای خصوصیت شخصیه او نبوده بلکه آدم مظهر و نماینده افراد بشر است، و از اینکه آیات برمیآید که سجده ملائکه بآدم از جهت شخصیتش نبوده بلکه از جهت اینکه او فرد کاملی از بشر بوده و نمونه خلیفة اللّه و نمونه اوصاف الهی در زمین گردیده، و از قوله تعالی حکایة از ابلیس که گفت (فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَن‌َّ لَهُم صِراطَک‌َ المُستَقِیم‌َ الخ) اینکه معنی برمیآید زیرا در اینکه آیه ذکری از بنی آدم بمیان نیامده بود.
مطلب دوم اینکه خلقت آدم در حقیقت خلقت جمیع بنی نوع بشر است قوله تعالی (وَ بَدَأَ خَلق‌َ الإِنسان‌ِ مِن طِین‌ٍ ثُم‌َّ جَعَل‌َ نَسلَه‌ُ مِن سُلالَةٍ مِن ماءٍ مَهِین‌ٍ) سوره سجده آیه 6 و 7. و خلاصه اینکه تمام آیاتیکه در بیان خلقت آدم و مأمور گردیدن ملائکه بسجده آدم و گفتار ابلیس در اغواء بنی آدم رسیده تماما مشعر بر اینکه است که مقصود از آدم تمام بنی نوع بشر است نه یک فرد [پایان] و چون ترجمه اینکه آیات شده و معنی آن واضح است محتاج بتوضیح نیست و ببیان بعضی از الفاظ آن خاتمه میدهیم.
(وَ لَقَد خَلَقناکُم) قال الراغب (الخلق اصله التقدیر المستقیم و یستعمل فی ابداع الشیئی اصلی و لاحتذاء).
[پایان] و اینکه ابداع و احتذاء مخصوص بخدا است اینکه است که فقط خدا را خالق نامند و خلق بمعنی ابداع مخصوص بخدا است لکن بمعنی اندازه‌گیری بطور اعتدال مخصوص بخدا نیست قوله تعالی نسبت بعیسی ع (وَ إِذ تَخلُق‌ُ مِن‌َ الطِّین‌ِ

صفحه : 180
کَهَیئَةِ الطَّیرِ).
(ثُم‌َّ صَوَّرناکُم) تصویر قرار دادن چیزی است بر هیئت مخصوص، خدا فرموده ما شما را از کتم عدم بعالم وجود آوردیم و اینکه صورت لطیف را بر شما انگاشتیم، بزرگ و بزرگوار است خالقی که با دست توانای قدرت خود در سه تاریکی: ظلمت رحم، ظلمت مشیمة، ظلمت پوست شکم صورت باین لطیفی انگاشته ثُم‌َّ قُلنا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَم‌َ الخ (ثم‌ّ) را برای تراخی آرند که پس از مطلبی مطلب دیگری متفرع بر آن گردانند و بنا بر آنچه از بعض مفسرین نقل کردیم که مقصود از آدم نوع بشر است میشود گفت تفریع (بثم‌ّ) پس از خطاب بجمیع افراد بشر مشعر بر اینکه است که سجده ملائکه نه فقط بشخص آدم بوده بلکه نوع بشر مراد است زیرا که آدم نمونه تمام افراد است، و از مفسرین در توجیه آیه چند قول نقل شده 1- مقصود از خلق و تصویر ما خلق تصویر پدر ما آدم است.
2- جماعتی مثل إبن عباس و مجاهد و ربیع و قتاده و سدی گفته‌اند معنی آیه اینکه است که ما آدم را خلق کردیم پس از آن شما را در پشت او تصویر کردیم پس از آن گفتیم بملائکه بآدم سجده کنید، بنا بر اینکه معنی آیه مشعر بر اینکه است که سجده ملائکه نه فقط بشخص آدم بتنهائی بوده بلکه ملائکه مأمور گردیدند بآدم و ذرّیه او سجده کنند و تمام ملائکه بامر خدا بآدم سجده کردند مگر ابلیس که تکبر کرد و از سجده امتناع نمود.
قال‌َ ما مَنَعَک‌َ أَلّا تَسجُدَ إِذ أَمَرتُک‌َ قال‌َ أَنَا خَیرٌ مِنه‌ُ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَه‌ُ مِن طِین‌ٍ شیطان سر از اطاعت حق تعالی پیچید و گفت من از آدم بهترم بدلیل اینکه آدم را از خاک تیره و از صلصال کالفخّار آفریدی و مرا از آتش روشن لطیف نورانی خلقت گردانیدی و من بر آدم شرافت دارم و شریف نباید سر اطاعت بخسیس فرود آورد و شیطان در اینجا از دو جهت مغالطه کاری کرده یکی گمان

صفحه : 181
کرد که او از آتش خالص آفریده شده و آدم از خاک خالص در صورتی که ظاهرا چنین نیست، عنصر غالب شیطان بنا بر اینکه از جنس جن‌ّ باشد آتش است نه اینکه آتش خالص باشد، و نیز آدم ترکیب شده از عناصر است منتهی عنصر غالب او خاک است و از خاک خالص نیست، و چون انسان از عناصر آفریده شده اینکه است که در او طبایع مختلف دیده میشود ثقل و سنگینی خاک وی را بزمین میکشاند و لطافت نور و هوا او را بامور عالیه روحانیه صعود میدهد، و قوه غضب در انسان از عنصر ناریه او تولید گردیده، و قوه شهویه و طلب غذا و استراحت طلبی ناشی از ثقل و سنگینی عنصر خاک تولید گردیده.
و دیگر شیطان ندانسته که سجده او بامر مولوی است نه بامر آدم که مغالطه و مکابره نموده که من بهتر از آدم میباشم و قیاس او باطل و بی‌مورد گردیده و نیز از کجا شرافت آتش بر خاک معلوم شده در صورتی که در خاک فضائلی است که در آتش نیست مثل حفظ امانت صورتی که در آن نقش می‌بندد تا مدتی محفوظ میدارد و در آتش هلاکت است طبیعت آتش فانی گردانیدن هر چیزی است که بآن اصابت نماید و طبیعت خاک نگاهداری آنست طنطاوی در تفسیر جوهر گفته و بر فرض اینکه تسلیم کنیم که آتش افضل از خاک است از کجا معلوم شده که فضیلت بماده و بعنصر باشد، آیا چنین نیست که صورت در فضیلت مدخلیت دارد، و همچنین غایت و فاعل، و نیز اخلاق و اعمال و نتایج آن در فضیلت مدخلیت دارد و هر مصنوعی مثل تخت لابد از چهار چیز است: عامل و غایت و مادّه و صورت. ماده تخت چوب است و صورتش آنچیزی است که بر نشستن صلاحیت دارد و فاعلش نجّار و غایتش جلوس بر آنست. پس ببین چگونه خدای تعالی راجع بصورت آدم فرمود (فَإِذا سَوَّیتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِین‌َ) و اینکه اشاره بکمال صورت آدم است و قوله تعالی (ما مَنَعَک‌َ أَن تَسجُدَ لِما خَلَقت‌ُ بِیَدَی‌َّ) اشاره بعنایت فاعل است و بغایت وجود آدم اشاره دارد قوله تعالی (وَ عَلَّم‌َ آدَم‌َ الأَسماءَ کُلَّها) آیا اینکه

صفحه : 182
غایت فضیلت آدم را نشان نمیدهد و برتری او را بر ملائکه الی آخر کلامه پس از آنکه شیطان از امر الهی تمرد کرد و از مقامیکه داشت رانده شد قال‌َ أَنظِرنِی إِلی یَوم‌ِ یُبعَثُون‌َ، قال‌َ إِنَّک‌َ مِن‌َ المُنظَرِین‌َ شیطان از خدا مهلت میخواهد و حق تعالی باو مهلت میدهد، ظاهرا مقصود آن ملعون مهلت خواسته که تا قیامت بر افراد بشر غالب گردد حتّی پس از مردن در عالم برزخ بر او دست داشته باشد لکن خدای تعالی باو مهلت داده تا وقت معلوم در نزد خود حق تعالی.
قال‌َ فَبِما أَغوَیتَنِی لَأَقعُدَن‌َّ لَهُم صِراطَک‌َ المُستَقِیم‌َ، ثُم‌َّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَین‌ِ أَیدِیهِم وَ مِن خَلفِهِم وَ عَن أَیمانِهِم وَ عَن شَمائِلِهِم وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُم شاکِرِین‌َ پس از آنکه شیطان مطرود شد و مهلت طلبید در واقع اذن طلبید در اغوای بنی آدم گفت چون مرا اغواء گردانیدی یعنی مرا امر بسجده آدم کردی و ترک آن اغوای مرا ایجاب نمود و من در گمراهی واقع گردیدم، و جار و مجرور (فبما) متعلق بفعل محذوف است یعنی بسبب اینکه مرا اغواء گردانیدی قسم میخورم که (لَأَقعُدَن‌َّ لَهُم صِراطَک‌َ المُستَقِیم‌َ) یعنی البته متعرض آنها میشوم و بر طریق راه تو می‌نشینم و راه تو را می‌بندم همان طوری که دشمن یا دزد در راه مینشیند تا مسافرین و کسانیکه عبور میکنند سر راهشان را بگیرد و هر عملی که خواهد در باره آنها انجام میدهد، مالشان را ببرد یا صدمه جانی بآنها وارد میآورد (ثُم‌َّ لَآتِیَنَّهُم) وقتی راه آنها را گرفتم مسلّط بر آنها میگردم و از چهار طرف بآنها وارد میشوم.
شیخ طبرسی از حضرت باقر [ع] چنین روایت کرده که فرمود (من بین ایدیهم) شیطان از جلو بر انسان وارد میگردد تا اینکه امر آخرت را بر او سبک گرداند (و انسان را بامر آخرت بی‌اعتنا و سست میگرداند) (وَ مِن خَلفِهِم) و از پشت وارد میگردد و او را امر مینماید بجمع کردن مال و مانع میگردد از انفاق تا اینکه برای ورثه او بماند (مثل اینکه او را وسوسه میکند که اگر انفاق کنی

صفحه : 183
هم خودت فقیر و محتاج میگردی و هم اولاد تو بی‌چاره و فقیر میگردند) (وَ عَن أَیمانِهِم) از طرف راست وارد میگردد و بالقاء شبهه امر دینش را فاسد میگرداند و ضلالت و شبهه در دین را در نظر او میآراید و زینت میدهد (وَ عَن شَمائِلِهِم) از طرف چپ وارد میگردد و شهوات را بر قلب او غالب میگرداند و لذات شهوات را بر او گوارا میآراید (وَ لا تَجِدُ أَکثَرَهُم شاکِرِین‌َ) مقول قول ابلیس است که گفته من چنان بنی آدم را گمراه میگردانم که تو نمی‌یابی بیشتر آنها را از شکر کننده‌گان، ظاهرا شیطان چنان خود را در اغواء و فریب دادن انسان قوی و مسلط دانسته که گمان کرده اکثر بنی آدم را اغواء میگرداند قوله تعالی (وَ لَقَد صَدَّق‌َ عَلَیهِم إِبلِیس‌ُ ظَنَّه‌ُ) یعنی ظن ابلیس در اینکه اکثر افراد بشر را گمراه میگرداند در مرتبه عمل رسید، و بقولی از ملائکه شنیده بود که خدا چنین گفته (قال‌َ اخرُج مِنها مَذؤُماً) در حالیکه مذمّت گردیده‌ئی (مَدحُوراً) یعنی رانده شده و دور گردیده از رحمت باشی (لَمَن تَبِعَک‌َ مِنهُم) لام در (لمن) موطئه و برای قسم آورده و (لأملأن‌ّ) جواب قسم است، خلاصه ذات احدیت قسم یاد میفرماید که البته جهنّم را از شیطان و تابعین او پر میکنم.
[جامع الجوامح]

صفحه : 184

[سوره الأعراف (7): آیات 19 تا 27]

اشاره

وَ یا آدَم‌ُ اسکُن أَنت‌َ وَ زَوجُک‌َ الجَنَّةَ فَکُلا مِن حَیث‌ُ شِئتُما وَ لا تَقرَبا هذِه‌ِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِن‌َ الظّالِمِین‌َ (19) فَوَسوَس‌َ لَهُمَا الشَّیطان‌ُ لِیُبدِی‌َ لَهُما ما وُورِی‌َ عَنهُما مِن سَوآتِهِما وَ قال‌َ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَن هذِه‌ِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَکُونا مَلَکَین‌ِ أَو تَکُونا مِن‌َ الخالِدِین‌َ (20) وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِن‌َ النّاصِحِین‌َ (21) فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَت لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا یَخصِفان‌ِ عَلَیهِما مِن وَرَق‌ِ الجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَم أَنهَکُما عَن تِلکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُل لَکُما إِن‌َّ الشَّیطان‌َ لَکُما عَدُوٌّ مُبِین‌ٌ (22) قالا رَبَّنا ظَلَمنا أَنفُسَنا وَ إِن لَم تَغفِر لَنا وَ تَرحَمنا لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (23)
قال‌َ اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ وَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُستَقَرٌّ وَ مَتاع‌ٌ إِلی حِین‌ٍ (24) قال‌َ فِیها تَحیَون‌َ وَ فِیها تَمُوتُون‌َ وَ مِنها تُخرَجُون‌َ (25) یا بَنِی آدَم‌َ قَد أَنزَلنا عَلَیکُم لِباساً یُوارِی سَوآتِکُم وَ رِیشاً وَ لِباس‌ُ التَّقوی ذلِک‌َ خَیرٌ ذلِک‌َ مِن آیات‌ِ اللّه‌ِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون‌َ (26) یا بَنِی آدَم‌َ لا یَفتِنَنَّکُم‌ُ الشَّیطان‌ُ کَما أَخرَج‌َ أَبَوَیکُم مِن‌َ الجَنَّةِ یَنزِع‌ُ عَنهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوآتِهِما إِنَّه‌ُ یَراکُم هُوَ وَ قَبِیلُه‌ُ مِن حَیث‌ُ لا تَرَونَهُم إِنّا جَعَلنَا الشَّیاطِین‌َ أَولِیاءَ لِلَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ (27)

صفحه : 185

[ترجمه]

و ای آدم خودت و زوجه‌ات در بهشت ساکن شو و از آنچه خواهید (از اطعمه‌های) بهشت بخورید و باین درخت نزدیک نشوید که اگر بخورید پس بوده باشید از ستمکاران [19]
شیطان آدم و زنش را وسوسه نمود بجهت اینکه ظاهر گرداند برای آنها آنچه پوشیده شده بود از عورت ایشان و گفت پروردگار شما از اینکه درخت شما را نهی ننموده مگر اینکه بوده باشید دو ملک یا در بهشت جاویدان باشید [20]
و برای آنها قسم خورد که من خیرخواه و ناصح شما میباشم [21]
(و بدروغ) آنها را مغرور گردانید و فریب داد پس چون (آدم و حوّاء) از آن شجره چشیدند لباس آنها ریخت و عورتهای آنها ظاهر گردید و شروع کردند که از برگهای درخت عورت خود را بپوشانند و ندا کرد آنها را پروردگار آنها آیا من نهی ننمودم شما را که نزدیک اینکه درخت نشوید و نگفتم بشما که همانا شیطان برای شما دشمنی است هویدا [22]
آدم و حواء گفتند ای پروردگارا ما بخود ستم نمودیم و اگر ما را نیامرزی و بما رحم ننمائی البته باشیم از زیانکاران [23]
خدا گفت از بهشت فرود آئید در حالیکه بعض از شما با بعض دیگر دشمنید و در زمین برای شما قرارگاه و متاعی است تا وقت مرگتان [24]
خدا گفت در زمین زندگانی میکنید و در زمین میمیرید و از زمین بیرون میآئید [25]
ای اولاد آدم ما لباسی که عورت شما را بپوشاند و زینت شما باشد برای شما نازل گردانیدیم و لباس تقوی آن بهتر است اینکه نازل کردن لباس از آیات خدا (و نشانه‌های رحمت اوست) شاید مردم متذکر گردند [26]
ای اولاد آدم شیطان شما را فریب ندهد چنانچه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد و جامه‌های بهشتی را از آنها کند تا اینکه بنمایاند بآنها عورت یکدیگرشان را همانا او و قبیله او شما را می‌بینند از جائیکه شما آنها را نمی‌بینید بحقیقت ما قرار دادیم شیاطین را دوستان آنهائیکه ایمان نمیآورند [27]

صفحه : 186

(توضیح آیات)

وَ یا آدَم‌ُ اسکُن أَنت‌َ وَ زَوجُک‌َ الجَنَّةَ فَکُلا مِن حَیث‌ُ شِئتُما وَ لا تَقرَبا هذِه‌ِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِن‌َ الظّالِمِین‌َ مخاطب باین خطاب آدم است و حواء را عطف بآدم داده و بآن دو نفر امر میفرماید که از تمام انواع و اقسام مأکولات و نعمتهای بهشتی بخورید و باین شجره معهوده نزدیک نشوید که اگر نزدیک باین درخت شدید و خوردید از میوه آن از جمله ظالمین و ستمکاران میگردید یعنی بنفس خود ستم کرده‌اید و ظاهرا امر (فَکُلا) و نهی (وَ لا تَقرَبا) امر و نهی ارشادی و تنزیهی است و ارشاد بر اینکه است که اگر نزدیک شدید و خوردید بخود ستم نموده‌اید و از بهشت خارج خواهید گردید، و میشود گفت نهی تنزیهی است نه نهی تحریمی تا اینکه گفته شود بمخالفت آن آدم و حوّاء معصیت کردند زیرا که پیمبران معصومند.
و در اینکه بهشتی که آدم و حواء در آن ساکن گردیدند چه نوع بهشتی بوده، قمی در تفسیر خود گفته که پدرم برای من حدیث کرد از امام صادق ع که شخصی از آنجناب پرسید آیا بهشت آدم از باغهای دنیا بود یا از باغهای آخرت آنحضرت [ع] در جواب او فرمودند که از باغهای دنیا بود و همین ماه و خورشید که بما میتابد بآن بهشت می‌تابید و اگر از باغهای آخرت بود هرگز از آن اخراج نمیگردیدند زیرا که آخرت خانه خلود است.
و از بعض مفسرین است که گفته مقصود بهشت آخرت است و بقرینه الف و لام (الجنة) که ظاهرا الف و لام عهد است منصرف میگردد ببهشت خلد، و اشکال بر اینکه کسیکه داخل بهشت خلد گردید مخلّد در آن است و بیرون آمدن ندارد پاسخ گفته آنوقتی است که بپاداش اعمال وارد شده باشد نه ابتداءا، و بقولی آن یکی از باغهای آخرت است و الف و لام جنس بهشت است نه عهد، اما اینکه بهشت دنیا باشد آنهم با آیه (اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ)

صفحه : 187
تا آخر منافات دارد زیرا که هبوط بمعنی نزول است، اگر منزل آدم و حواء یکی از باغهای دنیا بود (هبوط) معنی نداشت بلکه تحصیل حاصل بود (وَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُستَقَرٌّ وَ مَتاع‌ٌ إِلی حِین‌ٍ) دلالت واضح دارد که اول در زمین نبودند و بپاداش عملشان مأمور بنزول گردیدند، و از آنطرف هم بعید است که گفته شود بهشت خلد بوده زیرا که بهشت خلد آخر مقامات مؤمن کامل است که پس از گذشتن از مقامات نصیب وی میگردد.
لکن در اینجا توجیه دیگری بنظر میرسد و آن اینکه است که شاید بهشت آدم آن بهشتی بوده بین دنیا و آخرت یعنی بهشت ارواح، و اینکه در بعضی از احادیث فرموده بهشت آدم در زمین بوده عالم ارواح نزدیک بزمین است، و شاید آن همان بهشتی است که در کافی از ابی بصیر از ابی عبد اللّه ع روایت کرده که فرموده (ارواح مؤمنین در درختی از درختهای بهشت از طعام آن میخورند و از مشروب آن میآشامند).
و نیز در کافی از علی بن الحسین [ع] روایت میکند که فرموده
(القبر امّا روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران)
یعنی قبر یا باغی است از باغهای بهشت یا گودالی است از گودالهای جهنّم، و شاید بهشت آدم همان بهشت برزخی بوده نه بهشت عدن که آخر مقامات صالحین است.
پس چه ضرر دارد که گفته شود برای انسان کامل در ابتداء وجودش مقاماتی و درجاتی است اگر حقیقت انسان و مقام روحانی او از عالم (ما فوق الطبیعه) تعبیه نشده بود چگونه در انتهای امرش مقام و موقعیتی پیدا مینمود و در مقام خود مبرهن گردیده که عقل و روح مجرد انسانی از مقاماتی تنزل نموده و قادر حکیم برای استکمال چند صباحی او را در اینکه بدن کثیف محبوس گردانیده و پس از آن صعود مینماید بعالم ارواح.
صدر المتألهین در تفسیر سوره بقره راجع بقوله تعالی (اهبِطُوا) بیانی دارد که خلاصه آن اینکه است که برای انسان کامل در بدایت امرش مقاماتی و درجاتی

صفحه : 188
است، پس بعض مقامات اوّلی انسان را بیان مینماید و گفته مقام سوم او محل تعلّق روح ببدن است در عالم علوی سمائی و تا آخر بیانش که مفصّل است و اجمالی از بیانات او را در جزء اول مخزن العرفان در تفسیر سوره بقره تذکر داده‌ایم بآن جا رجوع شود.
فَوَسوَس‌َ لَهُمَا الشَّیطان‌ُ لِیُبدِی‌َ لَهُما ما وُورِی‌َ عَنهُما مِن سَوآتِهِما الخ چون اینکه آیات ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست و چنانچه گفته شد در چندین موضع از کلام اللّه تعالی از داستان خلقت آدم و مأمور گردیدن ملائکه بسجده و مخالفت شیطان و مطرود شدنش و مهلت خواستن و تسلط پیدا نمودن بر بنی آدم و اغوای آنها بطور واضح بیان شده و در اینکه تفسیر نیز در هر موردی اجمالا بیانی راجع بآن شده در اینجا فقط ببعض نکات آن اشاره میکنیم:
وسوسه در لغت بمعنی دعوت کردن بامر پستی است بآهستگی و پنهانی و (موارات) پوشانیدن در پس پرده است و (سوءات) جمع سوأة و بمعنی عضوی است که آدمی از برهنه کردن و اظهار آن شرم میدارد و (إِلّا أَن تَکُونا مَلَکَین‌ِ) در معنی (الّا کراهة ان تکونا ملکین) یعنی پروردگار شما شما را از اینکه درخت منع نکرد مگر از اینکه جهت که مبادا فرشته شوید و یا از خالدین گردید.
و در مجمع البیان از سیّد مرتضی نقل میکند که وی احتمال داده که مراد از جمله (إِلّا أَن تَکُونا مَلَکَین‌ِ) اینکه باشد که ابلیس بآن دو چنین فهمانید که مأمور باجتناب از شجره خصوص ملائکه و آنانکه خالد در بهشتند میباشد نه آدم و حواء و در حقیقت جمله باین ماند که شخص بدیگری بگوید از چنین چیز نهی نشدی مگر اینکه فلان شخص باشی یعنی فلان شخص از آن چیز نهی شده است نه تو و اگر ابلیس باین بیان مطلب را رسانیده برای اینکه بوده که اینکه طور حرف زدن در تدلیس و القاء شبهه و گمراه کردن طرف از هر بیان دیگری مؤثّرتر است.
اینکه وجهی بود که سیّد مرتضی طاب ثراه گفته لکن اشکالش اینکه است که

صفحه : 189
با آیه 120 سوره طه (فَوَسوَس‌َ إِلَیه‌ِ الشَّیطان‌ُ قال‌َ یا آدَم‌ُ هَل أَدُلُّک‌َ عَلی شَجَرَةِ الخُلدِ وَ مُلک‌ٍ لا یَبلی) نمیسازد زیرا که در آنجا خود ابلیس میگوید، ای آدم آیا راهنمائی کنم تو را بر درخت خلد.
[تفسیر المیزان] وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِن‌َ النّاصِحِین‌َ شیطان پس از آنکه از مقام بلندی که داشت رانده شد و مهلت طلبید اول در مقام اغواء آدم و حوّاء برآمد و باقسام و انواع افسونگری از جمله قسم یاد نمود که من ناصح و خیرخواه شمایم و سبب اقدام او بر اینکه عمل اینکه بود که از جهت آدم و سجده نکردن بر او رانده شد خواست که آدم و حواء و پس از آن ذریّه آنها را نیز مثل خودش از رحمت خدا دور گرداند و سجیه نفس پلید او وی را بر اینکه عمل سوق میداد چنانچه می‌بینیم در طبیعت هر موجودی است که هر مخلوق غیر خود را جذب میکند تا اینکه مشاکل خود میگرداند، ببین چگونه نباتات عناصر را بخود جذب میکنند که همشکل آن گردند و همچنین حیوان نباتات و برگها را میخورد که شکل او شوند، و نیز انسان حیوانات را میخورد که بشکل او درآیند، و نیز آدم شقی حتّی الامکان سعی میکند که مردمان صالح را مثل خود گرداند، زن زناکار میخواهد زنهای نجیب و عفیف را زناکار گرداند.
اینکه است سرّ اینکه پیشوایان و مصلحین بشر اینکه قدر سفارش و توصیه نموده‌اند که از اشخاص پلید معصیت‌کار دوری نمائید و ترغیب و تأکید کرده‌اند که با علماء و صلحاء مصاحبت و مجالست نمائید و شاید یکی از وجوه اینکه آیه در سوره النور آیه 26 که فرموده (الخَبِیثات‌ُ لِلخَبِیثِین‌َ وَ الطَّیِّبات‌ُ لِلطَّیِّبِین‌َ) هم همین نکته باشد که آدم خبیث طیّب را بخود جذب میکند و برعکس.
شیطان بانواع و اقسام حیله‌گری و خیرخواهی آدم و حواء را مغرور گردانید تا اینکه از آندرخت منهیّه خوردند بمجرد چشیدن لباس بهشتی از آنها

صفحه : 190
بَدَت لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا یَخصِفان‌ِ عَلَیهِما مِن وَرَق‌ِ الجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَم أَنهَکُما عَن تِلکُمَا الشَّجَرَةِ الخ وقتی از آندرخت بفریب شیطان چشیدند (سوآت) جمع سوء و اینجا بمعنی عورت است، معلوم میشود یک دفعه لخت گردیدند و از برگهای بهشت عورت خود را پوشانیدند آنوقت در مورد سرزنش حق تعالی واقع گردیدند، و اینکه فرمود (وَ ناداهُما) دلالت دارد که باین عمل از مقام قربیکه داشتند از خدا دور گردیدند زیرا که نداء را برای دور میآورند، و اول که گفت ( یا آدم) مشعر بر اینکه است که بقرب الهی آدم نزدیک بود و بمخالفت دور گردید، اینکه بود که از بهشت مطرود شدند و عریان گردیدند.
و لباس دو قسم است لباس ظاهری که عیوبات بدن را میپوشاند، و لباس معنوی که عیوبات باطن انسان را میپوشاند و آن لباس شرف و فضیلت و تقوی است و همین طوری که بمجرد خلافی لباس ظاهری آدم و حواء از تنشان ریخت بمجرد گناه و مخالفت آن لباس شرف و فضیلت نیز از حقیقت روحانیه بشر ریخته میگردد و در صحرای قیامت لخت و عریان وارد میگردد چنانچه در احادیث رسیده آدمی وارد میگردد در حالیکه لخت و عریان است، و در چند آیه بعد دارد (وَ لِباس‌ُ التَّقوی ذلِک‌َ خَیرٌ).
قال‌َ اهبِطُوا بَعضُکُم لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ وَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُستَقَرٌّ وَ مَتاع‌ٌ إِلی حِین‌ٍ هبوط در لغت بمعنی نزول و سقوط نمودن از مرتبه عالی است بمکان دانی و گاهی هبوط گویند و مقصود انتقال از مکانی بمکانی است قوله تعالی (اهبِطُوا مِصراً) منتقل بمصر گردید اینکه است که بعضی گفته‌اند بهشت آدم در دنیا بوده لکن وقتی اینکه آیه را با آیات دیگر مثل (وَ لَکُم فِی الأَرض‌ِ مُستَقَرٌّ) جمع کنیم همان معنی اول متبادر بذهن میگردد و آن شاید مقامی بوده بین دنیا و آخرت یا بَنِی آدَم‌َ قَد أَنزَلنا عَلَیکُم لِباساً یُوارِی سَوآتِکُم وَ رِیشاً خطاب بتمام افراد بشر است از آنهائیکه موجودند و آنهائیکه در علم ازلی

صفحه : 191
حق تعالی موجودند و در خارج معدوم و در مقام امتنان بر بشر است که از جمله نعمتهائیکه پروردگار شما بشما عطاء نموده لباس است و در لباس چند خاصیت ملحوظ گردیده: 1- عورت شما را میپوشاند. 2- شما را از سرمای زمستان و گرمای تابستان حفظ مینماید. 3- بلباس تجمّل و زینت می‌یابید (و ریشا) عطف است بر (یواری) یعنی علاوه بر اینکه عورت شما را می‌پوشاند و باضافه بر اینکه بلباس زشتی شما پوشیده میگردد آرایش می‌یابید.
وَ لِباس‌ُ التَّقوی ذلِک‌َ خَیرٌ ذلِک‌َ مِن آیات‌ِ اللّه‌ِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون‌َ آیه اشاره باین است که اگر چه لباس ظاهر از نعمتهای خدا است و زینت آدمی است قوله تعالی (قُل مَن حَرَّم‌َ زِینَةَ اللّه‌ِ الَّتِی أَخرَج‌َ لِعِبادِه‌ِ وَ الطَّیِّبات‌ِ مِن‌َ الرِّزق‌ِ) لکن لباس تقوی همان لباسی است که ابلیس لعین جدیت نمود که از آدم و حواء کنده شود و بمخالفت امر از آنمقامیکه داشتند تنزّل نمایند آن لباس بهتر است.
از إبن عباس نقل میکنند که گفته لباس تقوی آن عمل صالح است و بعضی از دانشمندان گفته‌اند لباس تقوی طاعت است که عیب آدمی بآن پوشیده میگردد همان طوری که عورت بجامه پوشیده میگردد.
و از بحر الحقایق است که گفته لباس دو قسم است لباس فتوی و آن مفوّض بامر شریعت است و لباس تقوی و آن متعلق بحکم حقیقت است، از لباس فتوی همین بدن بهره است که ستر سوأة او میشود و از لباس تقوی هر یک از دل و روح و سرّ و خفی بهره دارند و هر یک بچیزی پوشیده میگردند، بهره دل از تقوی صدق است در طلب مولی و بدان پوشیده شود شهوات طمع دنیا و ما فیها، و حظّ روح از لباس تقوی محبّت حق است و بدان مستور گردد سوأة تعلق بغیر مولی و نصیب ستر از اینکه لباس نیست مگر شهود انوار الهی و بدان پوشیده میشود رؤیت سوأة ما سوی، و بهره خفی‌ّ از لباس تقوی بقای او است بهویّة حق تعالی و باو پوشیده گردد هویّت خلق و انانیّت.
[منهج الصادقین]

صفحه : 192

[سوره الأعراف (7): آیات 28 تا 36]

اشاره

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدنا عَلَیها آباءَنا وَ اللّه‌ُ أَمَرَنا بِها قُل إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ أَ تَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ (28) قُل أَمَرَ رَبِّی بِالقِسطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُم عِندَ کُل‌ِّ مَسجِدٍ وَ ادعُوه‌ُ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ (29) فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ الضَّلالَةُ إِنَّهُم‌ُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم مُهتَدُون‌َ (30) یا بَنِی آدَم‌َ خُذُوا زِینَتَکُم عِندَ کُل‌ِّ مَسجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُسرِفِین‌َ (31) قُل مَن حَرَّم‌َ زِینَةَ اللّه‌ِ الَّتِی أَخرَج‌َ لِعِبادِه‌ِ وَ الطَّیِّبات‌ِ مِن‌َ الرِّزق‌ِ قُل هِی‌َ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا خالِصَةً یَوم‌َ القِیامَةِ کَذلِک‌َ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (32)
قُل إِنَّما حَرَّم‌َ رَبِّی‌َ الفَواحِش‌َ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن‌َ وَ الإِثم‌َ وَ البَغی‌َ بِغَیرِ الحَق‌ِّ وَ أَن تُشرِکُوا بِاللّه‌ِ ما لَم یُنَزِّل بِه‌ِ سُلطاناً وَ أَن تَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ (33) وَ لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ أَجَل‌ٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ (34) یا بَنِی آدَم‌َ إِمّا یَأتِیَنَّکُم رُسُل‌ٌ مِنکُم یَقُصُّون‌َ عَلَیکُم آیاتِی فَمَن‌ِ اتَّقی وَ أَصلَح‌َ فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (35) وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (36)

صفحه : 193

[ترجمه]

وقتی که کافرین عمل زشتی کردند گفتند پدران خود را بر همین عمل یافتیم و خدا ما را بر اینکه عمل امر نموده ای رسول بگو بدرستیکه خداوند بکار قبیح امر نمیکند آیا بر خود چیزی میگوئید که نمیدانید [28]
بگو پروردگار من امر بعدالت نموده و اینکه رویهای خود را بگردانید بسوی قبله نزد هر نمازی و خدا را بخوانید در حالیکه خالص گردانید دین را برای او همان طوری که اول شما را آفرید باز خواهید گشت [29]
جماعتی را هدایت نمود و جماعتی گمراهی برای آنان محقق گردید همانا آنها شیاطین را بغیر خدا دوستان خود گرفتند و گمان میکنند که آنها هدایت یافته‌اند [30]
ای اولادان آدم بگیرید زینت خود را نزد هر عبادت‌گاهی و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید زیرا که خدا اسراف کننده‌گان را دوست نمیدارد [31]
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگو چه کس حرام کرده زینت خدا را آن زینتی را که برای بنده‌گان خود بیرون آورده و چه کس حرام کرده پاکیزه‌های روزی را بگو آن زینت و طیّبات برای کسانی است که در حیات دنیا ایمان آوردند از روی اخلاص برای آنها است خالص روز رستاخیز اینکه چنین ما آیات خود را برای اهل دانش تفصیل میدهیم [32]
بگو همانا پروردگار من حرام کرده کارهای قبیح را آنچه ظاهر است از آنها و آنچه مخفی است و اینکه گناه و ستمکاری بغیر حق را و اینکه بر خدا شریک آورید چیزی را که نفرستاده بپرستش آن دلیلی و اینکه بر خدا بگوئید چیزی را که نمیدانید [33]
و برای هر امّتی مدتی است وقتی که مدت آنها آمد ساعتی نه عقب میافتد و نه پیش میآید [24]
ای اولاد آدم چون بیایند بر شما پیمبران از جنس شما و آیات من را برای شما بخوانند پس کسیکه پرهیزگار گردید و خود را اصلاح کرد نه خوفی است بر آنها و نه اینکه محزون میباشند [35]
و کسانیکه آیات ما را تکذیب نمودند و از (اطاعت) آن تکبر کردند چنین جماعتی یاران آتشند و در آن جاویدانند همیشه [36]
.

صفحه : 194

(توضیح آیات)

اشاره

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدنا عَلَیها آباءَنا وَ اللّه‌ُ أَمَرَنا بِها پس از داستان آدم و حوّاء که باغوای شیطان از بهشت و دار کرامتیکه داشتند بیرون شدند و گوشزد نمودن بنی آدم که مواظب حال خود باشند و بدانند که ابلیس و تابعین او دشمن بزرگ انسانند و فریب او را نخورند.
در اینکه آیات شروع نموده باعمال مشرکین و برسولش تذکر میدهد که اینها دست خوش شیاطین گردیده و اعمال بدشان را در نظرشان زینت داده و کار نیک میپنداشتند مثل اینکه گفته‌اند زنها و مردهایشان لخت طواف کعبه مینمودند بعذر اینکه ما در جامه‌های خود گناه کرده‌ایم و نباید با آن طواف کعبه کنیم و در اینکه آیه از مشرکین در فحشاء و منکرشان دو عذر ذکر شده یکی اینکه میگفتند ما چون پدران خود را بر اینکه عمل یافتیم ما نیز تابع آنها گردیدیم و ظاهرا گمان آنها اینکه بود که البته عمل آنان از روی مأخذ صحیحی انجام گرفته پس ما تابع آنها میگردیم و در موارد بسیاری از کلام اللّه اینکه عذر را ردّ میکند قوله تعالی (أَ وَ لَو کان‌َ آباؤُهُم لا یَعقِلُون‌َ شَیئاً وَ لا یَهتَدُون‌َ) سوره بقره آیه 165 (أَ وَ لَو کان‌َ آباؤُهُم لا یَعلَمُون‌َ شَیئاً وَ لا یَهتَدُون‌َ) سوره مائده آیه 103، و دیگر میگفتند خدا بما چنین امر کرده و اینکه عذر دوم بازگشت بهمان عذر اول است که بگمان غلطشان عمل پدرانشان از روی مأخذ صحیح گرفته شده، و شاید قائلین باین قول جبری بودند که تمام اعمال را از خوب و بد نسبت بخدا میدادند قُل إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ أَ تَقُولُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ امر برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بآنها بگو همانا خدا امر نمیکند بفحشاء بلکه امر میکند بعدل و احسان و کارهای نیک عقلائی، همزه استفهام در مقام انکار آمده که چگونه چیزیکه نمیدانید نسبت بخدا میدهید.

صفحه : 195
قُل أَمَرَ رَبِّی بِالقِسطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُم عِندَ کُل‌ِّ مَسجِدٍ وَ ادعُوه‌ُ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ اشاره است به اینکه که اضافه بر اینکه خدا امر بفحشاء نمیکند و بآنچه بحکم عقل و در نظر عقلاء قبیح مینماید امر نمیکند، امر فرموده بقسط و عدالت، و آن صفت ارجمندی است که جامع تمام محسنات عقلی است از عفّت و شجاعت و حکمت و آنچه از محسنات عقلائی بشمار میرود مثل سخاوت، بردباری، عاطفه و گذشت و غیر اینها چون خدای تعالی خیر محض و کامل است و از روی تفضل و صفت رحمانی عالم را آفریده و بنده‌گان را امر بقسط و عدالت و میانه روی فرموده که در تمام اعمال و افعال حدّ وسط را مراعات نمائید.
و دیگر امر فرموده که روی خود را بطرف قبله نمائید نزد هر سجده یا مسجدیکه باشد بلکه در هر عبادتی بسوی قبله توجه نمائید، شاید اشاره باین باشد که تمام روی زمین را سجده‌گاه شما قرار دادم چنانچه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
(جعلت لی الارض مسجدا و طهورا)
و اینکه خود یکی از تفضلاتی است که مخصوص باین امّت مرحومه قرار داده که در هر کجا باشند نماز بخوانند و هر محلی را سجده‌گاه قرار داده نه اینکه مخصوص بیک مسجد معین باشد که همیشه روی نیازمندی بسوی مبدء بی‌نیاز بیاورند و در مقابل عظمت او خود را بخاک مذلت اندازند و اظهار ذلت و مسکنت نمایند از سر اخلاص و حقیقت در حالیکه دین را برای او خالص گردانیده و در عبادت با او شریک نیاورند و او را بطور خلوص پرستش نمایند کَما بَدَأَکُم تَعُودُون‌َ شاید ارشاد باین است که بایست بدانید تمام امور شما از اصل آفرینش که از نیستی بهستی آمده‌اید و امور زندگانی دنیوی شما از بقاء و حیات و روزی و آنچه را که باو محتاج میباشید و عود و سر انجام کار شما بسوی او بازگشت میکند (مبدء آفرینش شما همان است که بسوی او بازگشت میکنید یعنی علت فاعلی و علت غائی یکی است همین کسیکه علت وجود شما است (غایت) وجودتان هم او است.

صفحه : 196
فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ الضَّلالَةُ إِنَّهُم‌ُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَ یَحسَبُون‌َ أَنَّهُم مُهتَدُون‌َ یعنی خدا گروهی را راه نمود و بر گروه دیگر سزاوار گردید گمراهی آیه اشاره است به اینکه که آنهائیکه شیاطین را دوستان خود گرفتند و از پی آنها رفتند ضلالت و گمراهی بر آنها محقق گردید و باغواء شیطانی گمان میکنند از راه یافته‌گان و هدایت شدگانند.
یا بَنِی آدَم‌َ خُذُوا زِینَتَکُم عِندَ کُل‌ِّ مَسجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُسرِفِین‌َ آیه خطاب و متوجه ببنی آدم است و چند حکم نسبت بانسان بیان فرموده 1- موقع نماز و ورود در مساجد زینت خود را بردارید که شاید مقصود لباس باشد یعنی خود را بپوشانید و مثل مشرکین در موقع طواف و نماز با عورت مکشوف طواف و نماز نکنید، و امر (خذوا) دلالت بر وجوب دارد و ستر عورت در نماز و طواف واجب است.
2- (کُلُوا وَ اشرَبُوا) امر نموده که بخورید و بیاشامید، مفسرین از کلبی نقل میکنند که در شأن نزول آیه گفته بنی عامر در ایّام حج طعام نمیخوردند مگر بمقدار اندکی و نیز از چربی اجتناب مینمودند، مسلمین گفتند ما باین عمل اولی‌تریم اینکه آیه نازل گردید که خوردن و آشامیدن مربوط بحج نیست 3- (وَ لا تُسرِفُوا) بخورید و بیاشامید لکن در آن اسراف نکنید.

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

1- کلبی گفته معنی اسراف تعدّی نمودن از حلال بحرام است.
2- مجاهد گفته در خوردن اسراف نکنید و در لباس تکبّر ننمائید.
3- إبن عباس گفته هر چه خواهید بخورید و هر چه خواهید بپوشید لکن در خوردن و پوشیدن اسراف نباشد، و آراء دیگری نیز گفته شده لکن مقصود معلوم است.

صفحه : 197
گفته‌اند هارون الرشید طبیب حاذقی داشت نصرانی بنام بختیشوع بعلی واقدی گفت در کتاب شما چیزی از علوم طب‌ّ هست واقدی گفت آری حق تعالی تمام طب‌ّ را در نیم آیه جمع گردانیده و آن قوله تعالی (کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا) است گفت از پیغمبر شما چیزی راجع باین موضوع ذکر شده گفت آری تمام طب را در چند کلمه جمع نموده فرموده
(المعدة بیت کل‌ّ داء و الحمیة رأس کل دواء و اعط کل‌ّ بدن ما عوّدته)
معده خانه یعنی مخزن تمام دردها است و پرهیز کردن سر تمام دواها است و هر بدنی را بده آنچه باو عادت داده‌ئی. بختیشوع گفت باقی نگذارده کتاب شما و نه پیغمبر شما برای جالینوس هیچ طبّی را.
[مجمع البیان] قُل مَن حَرَّم‌َ زِینَةَ اللّه‌ِ الَّتِی أَخرَج‌َ لِعِبادِه‌ِ آیه مربوط بآیه بالا است و به (من استفهامی) که در مقام انکار آرند در مقام مذمّت و سرزنش کسانی است که بعضی از زینت و تجملات را بر خود حرام نموده‌اند بگمان اینکه پارسائی و زهد بترک زینت و تجمل است و خود را از نعمتهائی که حق تعالی برای بندگانش آفریده که بآن خود را بیارایند و جمال خدا داده خود را اظهار نمایند خود را محروم میگردانند دیگر نمیدانند که زهد بی‌رغبتی بدنیا است، بقول سعدی علیه الرحمه:

زاهدی در لباس پوشی نیست زاهد پاک باش و اطلس پوش
و مضمون همین شعر در دیوان حضرت امیر ع است.

(انما زهد الفتی قصر الامل لا باکل المرّ لا لبس الشمل)
و در روایتی در معنی زهد معصوم فرموده (زهد ترک چیزهائی نیست که خدا حلال کرده بلکه معنی زهد اینست که وثوق تو بمال و باقی عناوین زیادتر نباشد بآنچه نزد خدا است).
وَ الطَّیِّبات‌ِ مِن‌َ الرِّزق‌ِ و دیگر در مقام انکار فرموده چه کسی طعامهای پاکیزه را که روزی شما

صفحه : 198
و برای قوت و بقای شما از زمین بیرون آورده مثل حبوبات و حیوانات و فواکه و غیر اینها که اصل تمام اینها برای بشر آفریده شده حرام کرده، و اینکه اعتراض بکسانیست که بعضی از اقسام حیوانات را مثل (بحیره و سائبه و حوام‌ّ) را حرام دانسته بودند، و عموم اینکه آیه دلالت دارد که تمام انواع خوراکیها و مشروبات و انواع تجملات و زینتها برای انسان مباح است مگر آنچه بدلیل خارج گردیده است.
در بعض روایات رسیده که امام ع فرموده (خدا جمیل است و جمال را دوست میدارد).
عیاشی بسند خود از ابی عبد اللّه ع چنین روایت کرده که وقتی امیر المؤمنین ع إبن عباس را نزد خوارج نهروان فرستاد تا آنها را موعظه کند.
إبن عباس بهترین لباس خود را پوشید و ببهترین عطر خود را معطر نمود و بر افضل مرکوبات خود سوار گردید وقتی نزد خوارج آمد باو گفتند تو بهترین مردمانی چرا لباس جبابره پوشیده‌ئی و بر جنس مرکوب آنها سوار شده‌ئی، إبن عباس در پاسخ آنها اینکه آیه را گفت (قُل مَن حَرَّم‌َ زِینَةَ اللّه‌ِ تا آخر آیه) پس از آن گفت بپوشید و تجمل کنید همانا خدا جمیل است و جمال را دوست میدارد لکن از حلال باشد نه از حرام.
قُل هِی‌َ لِلَّذِین‌َ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا خالِصَةً یَوم‌َ القِیامَةِ کَذلِک‌َ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَعلَمُون‌َ (خالصة) منصوب و حال است یعنی تمام لذائذ پاک طیّب مخصوص بمؤمنین است در آخرت و در دنیا با کفار شرکت دارند و خالص و بی‌آلایش آن در آخرت نصیب آنها گردد و برای کفار بهره‌ئی نیست.
اینکه آیه چنین ارائه میدهد که غرض از آفرینش نباتات و حیوانات و باقی مستلذات دنیوی برای مؤمنین میباشد بلکه غرض از آفرینش کلیّه موجودات عالم انسان کامل است چنانچه در حدیث قدسی خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده
(لولاک

صفحه : 199
لما خلقت الافلاک)
. آری کفار و مشرکین بمنزله همان حیوانات و نباتات و باقی اشیائند که برای تعمیر دنیا و بطفیل وجود مؤمن کامل و موحّد حقیقی آفریده شده‌اند و در سرای آخرت ارزشی برای وجود آنان نیست اینکه است که در آخر آیه فرمود اینکه چنین ما آیات را تفصیل میدهیم و بیان مینمائیم برای آنهائیکه فهم و شعور و دانش دارند.
قُل إِنَّما حَرَّم‌َ رَبِّی‌َ الفَواحِش‌َ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن‌َ وَ الإِثم‌َ وَ البَغی‌َ بِغَیرِ الحَق‌ِّ الخ پس از آنکه بطور عموم انواع و اقسام زینتها را از لباس فاخر و هر گونه زینتهائی از مسکن و آرامگاه و غیر اینها و نیز تمام اطعمه‌های لذیذ را برای انسان مباح گردانیده و اذن در تصرف آنها داده پس از آن اموری را از تحت عموم خارج میگرداند که گمان نشود انسان باقتضاء شهواتش هر عملی که خواهد انجام دهد بر وی مباح است و در اینکه آیه خطاب برسولش نموده که بگو پروردگار من چند عمل را بر شما حرام گردانیده:
1- تمام اعمال زشت و قبیح مثل زنا و لواط و غیر آنرا آنچه ظاهر کنید و آنچه را مخفی دارید. 2- (وَ الإِثم‌َ) عطف بفواحش است یعنی هر عملی که گناه بشمار آورده شود. 3- (وَ البَغی‌َ) یعنی طغیان و تعدی نمودن بدون حق 4- (وَ أَن تُشرِکُوا بِاللّه‌ِ ما لَم یُنَزِّل بِه‌ِ سُلطاناً) برای خدا شریک نیاورید.
5- (وَ أَن تَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ) و بخدا آنچه را نمیدانید نسبت بدهید وَ لِکُل‌ِّ أُمَّةٍ أَجَل‌ٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمُون‌َ برای تذکر و ارشاد ببشر است که باید بدانید که هر گروهی را مدت عمر معینی است که خواه و ناخواه وقتی موقع آن رسید نه آنی عقب می‌افتد و نه آنی جلو می‌آید.

صفحه : 200
یا بَنِی آدَم‌َ إِمّا یَأتِیَنَّکُم رُسُل‌ٌ مِنکُم یَقُصُّون‌َ عَلَیکُم آیاتِی فَمَن‌ِ اتَّقی وَ أَصلَح‌َ فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ خطاب بتمام افراد بشر نموده که ای فرزندان آدم چون بیاید برای شما از جنس خودتان پیمبرانی و آیات مرا برای شما بخواند (فَمَن‌ِ اتَّقی) جواب شرط است یعنی وقتی پیمبران آمدند هر کس از شما که متقی و پرهیزگار و صالح و درست کار شد چنین کسی در محل‌ّ امن و امان قرار گرفته دیگر نه ترس و خوفی برای او است از هر چه میترسد ایمن میگردد و نه حزنی و اندوهی برای وی است.
وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ النّارِ هُم فِیها خالِدُون‌َ یعنی و آن کسانیکه تکذیب کردند آیات ما را و سرکشی کردند از ایمان آوردن آن گروه اصحاب جهنّم میباشند و آنها در جهنّم همیشه میباشند ببقاء ابدی و خلود سرمدی.

صفحه : 201

[سوره الأعراف (7): آیات 37 تا 43]

اشاره

فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو کَذَّب‌َ بِآیاتِه‌ِ أُولئِک‌َ یَنالُهُم نَصِیبُهُم مِن‌َ الکِتاب‌ِ حَتّی إِذا جاءَتهُم رُسُلُنا یَتَوَفَّونَهُم قالُوا أَین‌َ ما کُنتُم تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قالُوا ضَلُّوا عَنّا وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم أَنَّهُم کانُوا کافِرِین‌َ (37) قال‌َ ادخُلُوا فِی أُمَم‌ٍ قَد خَلَت مِن قَبلِکُم مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ فِی النّارِ کُلَّما دَخَلَت أُمَّةٌ لَعَنَت أُختَها حَتّی إِذَا ادّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَت أُخراهُم لِأُولاهُم رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِم عَذاباً ضِعفاً مِن‌َ النّارِ قال‌َ لِکُل‌ٍّ ضِعف‌ٌ وَ لکِن لا تَعلَمُون‌َ (38) وَ قالَت أُولاهُم لِأُخراهُم فَما کان‌َ لَکُم عَلَینا مِن فَضل‌ٍ فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکسِبُون‌َ (39) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها لا تُفَتَّح‌ُ لَهُم أَبواب‌ُ السَّماءِ وَ لا یَدخُلُون‌َ الجَنَّةَ حَتّی یَلِج‌َ الجَمَل‌ُ فِی سَم‌ِّ الخِیاطِ وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُجرِمِین‌َ (40) لَهُم مِن جَهَنَّم‌َ مِهادٌ وَ مِن فَوقِهِم غَواش‌ٍ وَ کَذلِک‌َ نَجزِی الظّالِمِین‌َ (41)
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لا نُکَلِّف‌ُ نَفساً إِلاّ وُسعَها أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ هُم فِیها خالِدُون‌َ (42) وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل‌ٍّ تَجرِی مِن تَحتِهِم‌ُ الأَنهارُ وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهتَدِی‌َ لَو لا أَن هَدانَا اللّه‌ُ لَقَد جاءَت رُسُل‌ُ رَبِّنا بِالحَق‌ِّ وَ نُودُوا أَن تِلکُم‌ُ الجَنَّةُ أُورِثتُمُوها بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (43)

صفحه : 202

[ترجمه]

‌پس کیست ظالم‌تر از کسیکه بر خدا افتراء زند و دروغ بندد یا آیات او را تکذیب نماید آن گروه میرسد بایشان بهره آنها از لوح محفوظ (یعنی رزق و اجل آنها) تا وقتی که بیایند فرستادگان ما (یعنی ملک و اعوان او) برای قبض روح آنان گویند کجایند آنهائی که شما بغیر خدا میخواندید میگویند آنها از نظر ما گم شدند و بنفسهای خود شهادت میدهند که همانا آنها بودند کافرین [37]
خدای تعالی میگوید داخل گردید در جماعتی از جن و انس که پیش از شما بودند در آتش و هر وقت طائفه‌ئی داخل آتش میشوند هم دینان خود را لعنت میکنند تا اینکه آتش دوزخ همه را فرا گیرد جماعت آخرین در باره جماعت اولین میگویند ای پروردگار ما اینهایند که ما را گمراه کردند آنها را در برابر (از آتش) عذاب گردان خدا در جواب آنها گوید برای تمام شما دو برابر (عذاب) است و لکن شما نمیدانید [38]
اولین آنها بآخرین آنها گویند پس نیست شما را بر ما فضیلتی برای تخفیف عذاب پس عذاب را بچشید بسبب آنچه کسب نمودید [39]
براستی آنکسانیکه آیات ما را تکذیب کردند و از آن استکبار نمودند برای آنها درهای آسمان گشوده نمیشود و داخل بهشت نمیگردند تا اینکه شتر در سوراخ سوزن درآید و اینکه چنین ما گنهکاران را پاداش میدهیم [40]
و برای آنها است در جهنّم بسترهای گسترده و در بالای آنها سرا پرده (آتش) است و چنین پاداش میدهیم ستمکاران را [41]
و آن کسانی که ایمان آوردند و اعمال نیکو نمودند ما هیچ نفسی را تکلیف نمیکنیم مگر بقدر کمتر از طاقت او آنها یاران بهشتند و در آن جاویدانند [42]
و بیرون بریم آنچه در سینه آنها است از غل‌ّ و غش طبیعت و در آن (بهشت) نهرها از زیر درختان جریان دارد و میگویند حمد و ستایش مخصوص بآن خدائی است که ما را راه نمائی کرد باین مقام و اگر نبود که هدایت کرد ما را نبودیم ما از راه یافته‌گان همانا محققا رسولان پروردگار ما آمدند بر ما و مهتدی شدیم (آنگاه بر اهل بهشت)

صفحه : 203
نداء شود که اینست آن بهشتی که بشما بارث رسید بسبب اعمالیکه بودید عمل میکردید [43]

(توضیح آیات)

فَمَن أَظلَم‌ُ مِمَّن‌ِ افتَری عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً أَو کَذَّب‌َ بِآیاتِه‌ِ أُولئِک‌َ یَنالُهُم نَصِیبُهُم مِن‌َ الکِتاب‌ِ آیه متفرع بر آیه بالا است و به (من استفهامیه) که در مقام انکار آورند اعتراض بکفار و مشرکین نموده و کسانیکه از روی کبر و عناد بآیات خدا افتراء میزنند و دروغ می‌بندند و بخدا نسبت فرزند یا شریک میدهند آنان را نیز مورد سرزنش قرار داده و بآنها خاطر نشان میکند، و چنانچه در آیه بالا گفته شد بنی نوع انسان را مخاطب قرار داده که ما بتوسط پیمبران آنچه صلاح و کمال و سعادت دنیا و آخرت شما را ایجاب مینمود بشما ابلاغ گردانیدیم، و در آیات خود پاداش اعمال خوب و بد شما را نیز بطور وضوح بیان نمودیم با اینکه حال آیا کی است که ستمکارتر باشد از کسیکه دانسته از روی کبر و عناد بر خدا افتراء زند و دروغ بندد و آیات خدا را تکذیب کند و اینکه جماعت کسانی میباشند که بآنها میرسد در دنیا آنچه در کتاب تکوینی که شاید مقصود لوح محفوظ و دفتر آفرینش باشد از تقدیرات و آنچه در حیات دنیایشان از نعمتها و حیات و مال و ثروت و ریاست برای آنان مقدر گردیده و تعیین شده بآنها میرسد حَتّی إِذا جاءَتهُم رُسُلُنا یَتَوَفَّونَهُم الخ پس از آنکه از آنچه در دنیا نصیبشان شده بود حظ کامل از آن میبرند تا موقعیکه ملائکه قابض ارواح برای گرفتن روح آنها آمدند و آن طوری که در بعضی از آیات بیان شده ملائکه با شدّت و سختی جان کفار را میگیرند وقتی آنان بجزع افتادند ملائکه بآنها سرزنش مینمایند و گویند کجایند آن بتهائی

صفحه : 204
که بغیر از خدا میخواندید بیایند و بفریاد شما برسند کفار گویند ما آنها را گم کرده‌ایم و خودشان بر نفسشان و بر کفرشان گواهی میدهند، از جواب آنها که شریکان را گم کردیم معلوم میشود که اصلا آنها بآنچه قبلا ادعاء مینمودند و قبله خود در پرستش قرار داده بودند ایمان نداشتند زیرا اگر ایمان در قلب نفوذ کند فراموش نخواهد گردید.
قال‌َ ادخُلُوا فِی أُمَم‌ٍ قَد خَلَت مِن قَبلِکُم مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ فِی النّارِ الخ چون آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست اینکه است که آیه را بوضوح خود باقی گذاشتیم.
و خلاصه آیه خبر میدهد از بعض حالات پس مرگ کفار و مشرکین که بآنها گفته میشود شما با امتهائیکه پیش از شما مرده‌اند و بدین و آئین شما بوده‌اند از جن‌ّ و انس داخل آتش شوید وقتی که هر جماعتی از آنها با هم سنخ خودش وارد عذاب میگردند بیکدیگر ناسزا میگویند تا وقتی همه با هم جمع میگردند.
شاید اول آیه راجع بعالم برزخ باشد که پس از قبض روحشان در برهوت وارد میگردند وقتی همدینان خودشان را در عذاب می‌بینند بآنها لعنت میکنند که اگر شما کافر و مشرک نبودید ما هم اینکه طور گرفتار عذاب نمی‌شدیم (حتّی اذا ادارکوا فیها جمیعا) شاید حال آخرت آنها باشد که تمام کفار و معاندین در جهنّم با هم جمع میگردند از رؤساء و تابعین آنوقت آخریها از پیشینیان آنها بخدا شکایت میکنند که اینها ما را گمراه کردند تا آخر آیه 39.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ استَکبَرُوا عَنها لا تُفَتَّح‌ُ لَهُم أَبواب‌ُ السَّماءِ وَ لا یَدخُلُون‌َ الجَنَّةَ آیه در مقام پستی درجه اشقیاء و مقام نازل آنها برآمده که آنهائیکه از روی استکبار آیات ما را تکذیب نمودند برای اینان دربهای آسمان باز نمیشود و داخل بهشت هم نمیگردند تا اینکه شتر داخل سوراخ سوزن بشود، یعنی همچنانکه

صفحه : 205
دخول جمل در سوراخ سوزن محال است دخول آنها هم در بهشت محال است.
بعضی از مفسرین از اینکه آیه استنباط کرده که بهشت در آسمان است و جهنّم در زمین لکن اینکه قول با اینکه موقع صور اسرافیل آسمانها و زمین همه مندک میگردد و لقوله تعالی که در وصف قیامت در سوره ابراهیم آیه 49 فرموده (یَوم‌َ تُبَدَّل‌ُ الأَرض‌ُ غَیرَ الأَرض‌ِ وَ السَّماوات‌ُ) منافات دارد.
و شاید مقصود از سماء همان معنی لغوی آن مراد باشد که آنهائی که بآیات استکبار کردند روح آنها از مرتبه دانی طبیعت بعالم فوقانی صعود نمیکند و داخل در بهشت که دار کرامت الهی است نمیگردند بلکه در جحیم طبیعت با هم سنخهای خودشان همیشه معذّب خواهند بود.
حَتّی یَلِج‌َ الجَمَل‌ُ فِی سَم‌ِّ الخِیاطِ وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُجرِمِین‌َ تشبیه لطیفی است و اشاره به اینکه که همین طور که شتر ممکن نیست در سوراخ سوزن داخل گردد همین طور آنهائیکه آیات خدا و رسالت پیمبران را از روی کبر و عناد تکذیب نمودند ممکن نیست داخل بهشت گردند.
شاید آیه نظر باین دارد که گمان نشود محروم گردیدن کفار و مشرکین از بهشت در باره آنها ستم است و گفته شود چه ضرر دارد خدائی که دائم الفضل و قدیم الاحسان است آنها را ببخشد و وارد بهشت گرداند، آیه از اینکه اعتراض پیش بینی کرده که همان طوری که در نظام آفرینش و در قضاء الهی امور عالم را دو قسم گردانیده ممکن و محال و آنچه متعلق قدرت میگردد آنچیزی است که (فی حدّ ذاته) ممکن باشد یعنی قابلیت وجود و گرفتن فیض الهی هنوز در آنان باقی مانده باشد و باین مثال بما میرساند که منکرین باختیار خود طوری خود را از لیاقت رسیدن ببهشت و دار رحمت انداخته‌اند که جوهر نفسشان را فاسد گردانیده‌اند دیگر بهشت بر آنها حرام میگردد و رحمت و فیض الهی در محل‌ّ قابل نفوذ مینماید وقتی از باب عدم امکان داخل بهشت نشدند جایگاه آنان بالاخره جهنّم خواهد گردید و بستر و خوابگاهی از آتش برای آنها مهیّا

صفحه : 206
گردیده و در بالای سر آنها نیز سرا پرده‌ئی از آتش زده شده، اشاره به اینکه که آتش بآنها احاطه دارد و البته اینکه همان آتش و عذابی است که بدست خود در دنیا برای خود تهیه نموده‌اند.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لا نُکَلِّف‌ُ نَفساً إِلّا وُسعَها أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ هُم فِیها خالِدُون‌َ الی آخر آیه بعد همان طوری که عادت قرآن است پس از بیان حال کفار و ذلت و پستی و عدم امکان دخول آنها در دار رحمت الهی، شروع نموده ببیان حال و مآل مؤمنین و کسانیکه در دنیا اعمال نیکو نمودند، و در دو آیه نسبت بآنها چند کرامت را تذکر میدهد:
1- لا نُکَلِّف‌ُ نَفساً إِلّا وُسعَها هیچ نفسی و کسی را تکلیف نمیکنیم مگر بقدر ما دون طاقتش و اگر اعمال صالحات را که بالف و لام جنس است و برای استغراق میآورند بظاهرش باقی گذاریم عموم از آن استفاده میشود یعنی چنین فهمیده میشود که کسی از اهل بهشت نمیشود مگر اینکه تمام اعمال نیک شایسته را عمل نماید و چنین استیعابی از عهده اکثر مومنین خارج است و لازمه آن عدم دخول مؤمنین است ببهشت، اینکه است که اعمال صالحات را مقیّد گردانیده به وسع، و در حدیث است
(الوسع ما دون الطاقة)
پس معنی آیه چنین میشود که آن کسانیکه ایمان آورده‌اند و بقدر وسع که ما دون طاقت است اعمال نیکو نموده‌اند چنین مردمانی اهل بهشتند و در آن جاویدانند.
2- وَ نَزَعنا ما فِی صُدُورِهِم مِن غِل‌ٍّ از جمله تفضلاتی که بمؤمنین و صالحین کرامت نموده اینکه است که قلب و دلشان را از بغض و کینه و حسد و باقی امراض نفسانیه که میتوان گفت اینکه از بالاترین نعمتهائی است که بانسان کرامت شده خالی میگرداند، و چنانچه معلوم است بهشت جای پاکان است قلب و دل پاک که از قذارات نفسانیه و طبیعیه

صفحه : 207
حیوانیه پاک گردیده و مصفّا و پاکیزه شده و از هواجس نفسانیه وارسته گردیده محل‌ّ جلوه نور رحمانی و فیوضات رحمتهای یزدانی میگردد.
وَ قالُوا الحَمدُ لِلّه‌ِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهتَدِی‌َ لَو لا أَن هَدانَا اللّه‌ُ 3- زبان اهل بهشت را گویا میگرداند بحمد و ستایش پروردگارشان و بفقر خود و تضلّاتی که در باره آنها شده شکرگزاری مینمایند و اظهار میکنند که ما از خود هیچ نداریم و فقیر الی اللّه میباشیم و اگر لطف و کرم او نبود ما هدایت نیافته بودیم و اهل بهشت گویند همانا رسولان پروردگار ما آمدند بحق و حقیقت و آنچه سعادت بشر منوط بآن بود رسانیدند و پس از آن بآنها نداء میشود ای اهل بهشت اینکه همان بهشتی است که بشما وعده داده شده بود و شما آنرا بارث بردید بپاداش اعمال نیکی که در دنیا نمودید.

صفحه : 208

[سوره الأعراف (7): آیات 44 تا 51]

اشاره

وَ نادی أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ أَصحاب‌َ النّارِ أَن قَد وَجَدنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَل وَجَدتُم ما وَعَدَ رَبُّکُم حَقًّا قالُوا نَعَم فَأَذَّن‌َ مُؤَذِّن‌ٌ بَینَهُم أَن لَعنَةُ اللّه‌ِ عَلَی الظّالِمِین‌َ (44) الَّذِین‌َ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ کافِرُون‌َ (45) وَ بَینَهُما حِجاب‌ٌ وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلاًّ بِسِیماهُم وَ نادَوا أَصحاب‌َ الجَنَّةِ أَن سَلام‌ٌ عَلَیکُم لَم یَدخُلُوها وَ هُم یَطمَعُون‌َ (46) وَ إِذا صُرِفَت أَبصارُهُم تِلقاءَ أَصحاب‌ِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجعَلنا مَع‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (47) وَ نادی أَصحاب‌ُ الأَعراف‌ِ رِجالاً یَعرِفُونَهُم بِسِیماهُم قالُوا ما أَغنی عَنکُم جَمعُکُم وَ ما کُنتُم تَستَکبِرُون‌َ (48)
أَ هؤُلاءِ الَّذِین‌َ أَقسَمتُم لا یَنالُهُم‌ُ اللّه‌ُ بِرَحمَةٍ ادخُلُوا الجَنَّةَ لا خَوف‌ٌ عَلَیکُم وَ لا أَنتُم تَحزَنُون‌َ (49) وَ نادی أَصحاب‌ُ النّارِ أَصحاب‌َ الجَنَّةِ أَن أَفِیضُوا عَلَینا مِن‌َ الماءِ أَو مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ حَرَّمَهُما عَلَی الکافِرِین‌َ (50) الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَهُم لَهواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتهُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا فَالیَوم‌َ نَنساهُم کَما نَسُوا لِقاءَ یَومِهِم هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجحَدُون‌َ (51)

صفحه : 209

[ترجمه]

بهشتیان دوزخیان را آواز دهند (و گویند) همانا آنچه را که پروردگار ما بما وعده داده بود حق یافتیم آیا شما هم آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود حق یافتید آنان گویند آری، پس بین آنها منادی نداء میکند که لعنت خدا است بر ستمکاران [44]
آنهائیکه مردم را از راه خدا بازمیداشتند و بالقاء شبهات طلب راه کج مینمودند و آنها بآخرت هم کافر بودند [45]
و میان بهشت و جهنّم یا میان اهل آن حجاب و پرده است، و بر اعراف مردانی میباشند که همه را بعلاماتشان میشناسند و باصحاب بهشت نداء میکنند که درود و سلامتی بر شما باد وقتی که اهل اعراف داخل بهشت نشده‌اند در حالیکه طمع دارند داخل شوند [46]
وقتی که چشمهای آنها گردیده شود بسوی اهل آتش گویند ای پروردگار ما قرار مده ما را با جماعت ستمکاران [47]
و اهل اعراف آواز میکنند مردانی را که آنها را بعلاماتشان میشناسند و گویند شما را بی‌نیاز ننمود آنچه را جمع نمودید و نه آنچه را که بآن سرکشی میکردید [48]
آیا اهل بهشت آنانند که شما در دنیا قسم میخوردید که خدا آنها را برحمت خود نمیرساند، داخل بهشت گردید نه خوفی است برای شما و نه اینکه شما محزون میشوید [49]
و اهل جهنّم اهل بهشت را صدا میکنند که بما افاضه کنید چیزی از آن آب (بهشتی) یا آنچه را که خدا روزی شما کرده بر ما فرو ریزید اهل بهشت گویند خدا آب و نعمتهای بهشت را بر کافرین حرام گردانیده [50]
آنکسانیکه دین خود را لهو و بازیچه گرفتند و حیات دنیا آنان را مغرور گردانیده ما آنها را فراموش میکنیم همان طوری که آنها ملاقات امروز را فراموش کردند و آیات ما را انکار مینمودند [51]
.

صفحه : 210

(توضیح آیات)

اشاره

وَ نادی أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ أَصحاب‌َ النّارِ أَن قَد وَجَدنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَل وَجَدتُم ما وَعَدَ رَبُّکُم حَقًّا (نادی) مشعر بر اینکه است که اهل بهشت از اهل جهنّم و آتش بسیار دورند زیرا که نداء را در جائی آورند که کسی را از فاصله دوری صدا زنند.
و البته بایستی همین طور باشد زیرا که مقام اهل بهشت و اصحاب یمین جایگاه علّیین و مقام مرتفع مؤمنین است، و مقام جهنمیان سجّین و نازل‌ترین درکات دوزخیان است و فاصله بین اینکه دو مرتبه هم بحسب معنی و حقیقت و معنویت زیاد است و هم باعتبار بعد مکانی بسیار است.
لکن چون اهل بهشت استیلاء و احاطه بتمام مراتب زیرین خود دارند و لو از جهت مقام و مرتبه بالاتر از اهل جهنّم میباشند اینکه است که شاید نظر بآنها دارند و مطلع بر حالات آنان نیز هستند و آنها را بصدای بلند که کاشف از شهامت و بزرگواری است صدا میزنند و بآنها اعلان میکنند و گویند که آنچه پروردگار ما قبلا بما وعده داده بود حق و درست یافتیم آیا شما نیز وعده‌های پروردگار خودتان را درست و حق یافتید.
قالُوا نَعَم فَأَذَّن‌َ مُؤَذِّن‌ٌ بَینَهُم أَن لَعنَةُ اللّه‌ِ عَلَی الظّالِمِین‌َ، الَّذِین‌َ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ کافِرُون‌َ پس از آنکه اهل بهشت و اهل جهنّم هر دو بصدق وعده‌های حق تعالی شهادت دادند آنوقت از طرف حق تعالی اعلان میشود بطوریکه تمام اهل محشر از اولین و آخرین میشنوند و مؤذّن بصدای بلند نداء میکند که لعنت خدا یعنی دوری از رحمت خدا برای ستمکاران است، و در مقام معرفی ستمکاران که چه کسانی خواهند بود فرموده ستمکاران کسانی هستند که راه خدا را بستند و مردم را براه کج و معوج سوق دادند، و نیز ستمکاران کسانی میباشند که آخرت

صفحه : 211
و قیامت را انکار مینمودند.
سؤال- چنانچه ظاهر است اکثر آیات قرآن آنهائیکه راجع بقیامت و حالات پس از اینکه عالم دنیا واقع میگردد آنرا بلفظ ماضی آورده در صورتی که هنوز واقع نگردیده و بایستی بصیغه استقبال آمده باشد.
در پاسخ گفته‌اند چون امر قیامت (محقق الوقوع است) اینکه است که گویا حالا هم واقع است، البته اینکه توجیه بسیار وجیه و درست است لکن بهتر اینکه است که گفته شود شکّی نیست که علم حق تعالی محیط بتمام اشیاء است و آنچه باید در عوالم ممکنات واقع گردد در دفتر آفرینش و لوح محفوظ ثبت و ضبط گردیده، در سورة الحدید است در آیه 22 قوله تعالی (ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها).
نظر باین آیه و آیات دیگر معلوم میشود که آنچه در عوالم ممکنات از گذشته و آینده موجود شده یا میشود در احاطه علمیه حق تعالی با هم موجودند و ما چون زمانی و مکانی هستیم یعنی وجودمان محفوف بزمان و مکان است اینکه است که آنچه با زمان وجودمان تطبیق میگردد عالم بآن میگردیم و آنچه مقارن با زمان وجودمان نیست آنرا گذشته یا آینده میدانیم لکن آنکسیکه محیط بر زمان و زمانیات و مکان و مکانیات است گذشته و آینده نسبت باو معنی ندارد.
وَ بَینَهُما حِجاب‌ٌ وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم (اعراف) جمع (عرف) است و مکان عالی و مرتفی است (وَ بَینَهُما حِجاب‌ٌ) مفسرین گفته‌اند بین اهل بهشت و جهنّم پرده‌ئی است و بر اعراف که مکان عالی و مرتفعی است مردانی میباشند که جلالت قدر و مقامشان بدرجه‌ئی است که هر کسی را بسیما و علاماتی میشناسند و گویند مقصود از (بَینَهُما) بهشت و جهنّم است، میتوان اینکه حجاب را تشبیه کرد بر مثال قوله تعالی که در سورة الحدید راجع بمنافقین فرموده (فَضُرِب‌َ بَینَهُم بِسُورٍ لَه‌ُ باب‌ٌ باطِنُه‌ُ فِیه‌ِ الرَّحمَةُ وَ ظاهِرُه‌ُ

صفحه : 212
مِن قِبَلِه‌ِ العَذاب‌ُ.
در اینکه مقصود از حجاب چیست و اهل اعراف کیانند و اعراف در قیامت در چه محلّی واقع است اختلاف بین مفسرین بسیار است لکن ما برای اختصار اکتفاء مینمائیم ببعض احادیثی که راجع باعراف رسیده است.
در اصول کافی کلینی [ره] بسند متصل روایت کرده که گفت شنیدم از ابا عبد اللّه ع که گفت (إبن الکواء) آمد نزد امیر المؤمنین ع و از حضرتش از اینکه آیه (وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم) سؤال کرد در جواب فرمود (نحن علی الاعراف) یعنی مائیم بر اعراف (نحن نعرف انصارنا بسیماهم) مائیم که یاران خود را بعلاماتشان میشناسیم و مائیم بر اعراف که خدای تعالی میشناساند ما را روز قیامت بر صراط پس داخل بهشت نمیگردد مگر کسیکه ما را شناخته و ما او را بشناسیم، و داخل آتش نمیگردد مگر کسیکه ما را انکار کند یعنی ما را نشناسد و ما او را نشناسیم، اگر خدای تعالی میخواست همانا مردم او را میشناختند لکن ما را قرار داد درهای او و راه او و آن وجهی که از او عطاء گردیده و کسیکه از معرفت ما عدول کند یا کسی را بر ما تفضّل دهد همانا از صراط لغزش میکند الخ.
در مجمع البیان در معنی اعراف گفته اعراف مکانهای مرتفع است (از عرف الفرس) یعنی یال اسب و از اینکه جهت مکاکل خروس را (عرف الدیک) میگویند بسبب اینکه ظاهر بودنش معروف‌تر است از آنچه در پائین است.
و کنایه میباشد از مقام بلند اهل اعراف (رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم) بقولی آنها جماعتی میباشند که درجه آنها بلند است مثل انبیاء و شهداء و خوبان مؤمنین، و از علی ع روایت است که فرموده مائیم بر اعراف که یاران خود را بعلاماتشان میشناسیم.
و در حدیث است از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده ( یا علی گویا می‌بینم تو را در قیامت که بدست تو عصائی است از عوسج قومی را بسوی بهشت میرانی و قومی را

صفحه : 213
بسوی آتش).
[پایان] در تفسیر صافی از عیاشی و از سلمان روایت کرده که گفت بیشتر از ده مرتبه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود ای علی تو و اوصیاء بعد از تو در (اعراف) بین بهشت و جهنّم میباشید و داخل بهشت نمیگردد مگر کسیکه شما را شناخته و شما هم او را شناخته باشید و داخل جهنّم نمیگردد مگر کسیکه منکر شما باشد و شما هم او را انکار نمائید.
و ثعلبی در تفسیر خود بسندهای خودش روایت کرده که (اعراف) جای بلندی است بر صراط و مردانیکه در اعراف میباشند (حمزة بن عبد المطلب و عباس و علی بن أبی طالب [ع] و جعفر طیّار ذو الجناحین که ایشان دوستان خود را از دشمنانشان می‌شناسند الی آخر کلامش.
و قمی از حضرت صادق ع روایت کرده که گفته‌اند حساب هر امّتی با امام زمان او است و ائمه دوستان و دشمنان خود را بسیمای آنها میشناسند و همین است قول خدای تعالی (وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم) و نامه اعمال اولیاء خود را بدست راستشان میدهند و آنها را ببهشت میفرستند و نامه اعمال دشمنان خود را بدست چپشان میدهند و آنها را بسوی جهنّم میفرستند و در بصائر و قمّی از حضرت باقر ع روایت میکنند که چون از حضرتش از اهل اعراف سؤال شد گفت آنهائی میباشند که سیّئات و حسناتشان مساوی است و اگر آنها داخل آتش شوند پاداش گناهانشان است و اگر در بهشت داخل گردند برحمت خدا است.
و مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی گفته جهت اینکه در اخبار بسیار رجال اعراف را حمل بر ائمّه علیهم السّلام کرده‌اند اینکه است که اگر اعراف مشتق از معرفت باشد انبیاء و اوصیاء آنها عارف بخدا و معروف نزد خدا میباشند و خدا را بمردم میشناسانند و اگر بمعنی (عرف) یعنی مکان عالی مرتفع باشد آنها از شدّت معرفتشان و فرط بصیرتشان گویا در مکان عالی مرتفع میباشند که

صفحه : 214
بسائر مردم نظر میکنند و درجات آنها و درکاتشان را می‌بینند و از شدت معرفتی که بآنها دارند بین سعداء و اشقیاء تمیز میدهند و بآنها نظر میکنند در حالیکه هنوز در همین دنیا میباشند.
[پایان] و نیز در کافی از علی [ع] روایت کرده که بسلمان فرموده
(معرفتی بالنورانیة معرفة اللّه)
یعنی شناختن مرا بنورانیّت همان شناختن خدا است، و شاید مقصود اینکه باشد که معرفت امام از جهت ملکوتیت و مقام عبودیت آن عین معرفت خدا است زیرا که در وجود ولی‌ّ دو جهت است جهت بشریت و جهت ملکوتیت، و ولی‌ّ از جهت ملکوتیت وجود او مستهلک است در وجود حق تعالی و در خود استقلالی نمینگرد و کسیکه نبی یا امام را از اینکه جهت بنگرد خدا را بوجه شناخته نه بکنه و حقیقت اینکه است که در همان حدیث بالا فرمودند (مائیم وجه اللّه و مائیم باب اللّه) و خدا شناخته نمیشود مگر از طریق معرفت ما.

[اعتراض]

همان طوری که برای ما ممکن نیست معرفت خدا ابتداءا از جهت قصور عقل ما همین طور برای ما ممکن نیست شناختن نبی و وصی از جهت ملکوتیت آنها زیرا که عقل ما قاصر است از فهم جهت ملکوتیت آنها و اگر برای ما ممکن بود شناسائی آنها بنحو ملکوتیت ممکن بود که خدا را بدون واسطه آنها بشناسیم و دیگر برای شناختن خدا محتاج بغیر نبودیم.

[پاسخ]

آری همین طور است شناختن آن بزرگواران از جهت ملکوتیت و نورانیّت کار آسانی نیست اینکه است که اکثر مردم از شناختن آنها عاجزند بلکه مقام آنها را انکار مینمایند مگر اینکه از راه محبّت بآنها و متابعت آنها نورانیتی و صفتی در قلب ماها پدید میگردد که بآن بخدا عارف میگردیم.
و چون برای حق تعالی جهت بشریت نیست و در شناختن هر چیزی سنخیت لازم است اینکه است که ماها در معرفت حق تعالی محتاج بواسطه‌ئی میباشیم که

صفحه : 215
دارای دو جهت باشد یکی بشریت که سنخ ما است و دیگر جهت ملکوتیت تا اینکه از جهت بشریت برای ما ممکن باشد ملاقات آنها و محبّت و ولایت آنها و از جهت ملکوتیت آنها تحصیل معرفت بحق تعالی بنمائیم و تمام روایت اول و شرح آن در (اربعین الهاشمیة) در حدیث 16 ثبت شده هر کس خواهد بآن جا رجوع نماید.
وَ نادَوا أَصحاب‌َ الجَنَّةِ أَن سَلام‌ٌ عَلَیکُم لَم یَدخُلُوها وَ هُم یَطمَعُون‌َ، الی قوله تعالی: وَ ما کُنتُم تَستَکبِرُون‌َ چون ترجمه آیات شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست اینکه است که از تفصیل آن خودداری مینمائیم.
و خلاصه آیات اینکه (و نادوا) در هر دو آیه ظاهرا و بقول اکثر مفسرین راجع باهل اعراف است آنها در همان محل‌ّ کرامت خود که میباشند ندائی و نظری باهل بهشت میکنند و آنها را در مقامات ارجمند بهشتی مینگرند و بآنها سلام که اشاره بسلامتی آنها است میکنند و میگویند شما داخل بهشت نشدید مگر اینکه طمع داشتید.
و بقولی اینکه نداء از گنهکاران امّت پیمبران است.
طبرسی از حضرت صادق روایت کرده که فرمود (الاعراف کثبان) بین بهشت و دوزخ است که هر پیمبری و هر خلیفه پیغمبری با گنهکاران اهل زمانش در آنجا جمعند مثل اینکه هر صاحب قشونی با ضعفاء لشگریان خود جمع میگردد وقتی نیکوکاران ببهشت سبقت میگیرند آن خلیفه بگنهکاران امّت میگوید نظر کنید و ببینید چگونه برادران مؤمن شما بر شما سبقت گرفتند پس گنهکاران باهل بهشت سلام میکنند و اینکه است قوله تعالی (سَلام‌ٌ عَلَیکُم) و آن گنهکاران داخل بهشت نشده‌اند در حالیکه طمع دارند که بشفاعت نبی و امام داخل بهشت گردند، و همین گنهکاران وقتی باهل جهنّم نظر میکنند (قالُوا رَبَّنا لا تَجعَلنا مَع‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ) گویند پروردگار ما را با جماعت

صفحه : 216
ستمکاران قرار مده.
و نیز اصحاب اعراف مردمانی را بسیما و علاماتشان میشناسند، و از حضرت صادق [ع] روایت شده که اینکه نداء از انبیاء و خلفاء آنها است که رجالی را از اهل جهنّم می‌بینند و آنان رؤساء کفارند و بآنها میگویند نه جمعیت شما و نه استکبارتان شما را بی‌نیاز ننمود یعنی آنچه را که در دنیا بآن فخر و مباهات می‌نمودید امروز برای شما سودی نبخشید.
أَ هؤُلاءِ الَّذِین‌َ أَقسَمتُم لا یَنالُهُم‌ُ اللّه‌ُ بِرَحمَةٍ ادخُلُوا الجَنَّةَ لا خَوف‌ٌ عَلَیکُم وَ لا أَنتُم تَحزَنُون‌َ (اهؤلاء) اشاره بفقراء مؤمنین است که داخل بهشت شده‌اند، و ضمیر جمع در (اقسمتم) راجع بکفار است که اهل اعراف بآنها سرزنش نمودند و آنان کسانی بودند که در دنیا قسم یاد مینمودند که خدا رحمتش را بمؤمنین نمیرساند و داخل بهشت نمیشوند پس اصحاب اعراب بمؤمنین میگویند یا خداوند بآنها میفرماید داخل بهشت گردید و در مکان امن و امان قرار گرفته‌اید که دیگر نه خوفی از آینده و نه حزنی از گذشته برای شما باقی نخواهد بود.
وَ نادی أَصحاب‌ُ النّارِ أَصحاب‌َ الجَنَّةِ أَن أَفِیضُوا عَلَینا مِن‌َ الماءِ أَو مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ حَرَّمَهُما عَلَی الکافِرِین‌َ آیه پس از بیان سخنانی که بین اهل اعراف با بهشتیان و جهنمیان شده و نیز سخنان بهشتیان با جهنمیان مطرح گردیده و شرح داده در مقام التجاء و التماس کردن جهنمیان ببهشتیان برآمده که اهل آتش و عذاب با استغاثه از اهل بهشت درخواست آب میکنند و از روی بیچارگی نداء میکنند و گویا میگویند ای کسانیکه در اثر اعمال نیکتان مورد رحمت و الطاف پروردگارتان خورسند گردیده‌اید قدری از آبهای خوشگوار خود از آنچه از نعمتها که خدا روزی شما قرار داده بما افاضه نمائید اهل بهشت در پاسخ آنها گویند خدای تعالی آب خوشگوار که از سر چشمه فیض رحمت او جریان دارد و نعمتهای

صفحه : 217
طیبه که روزی اهل ایمان نموده بر شما حرام گردانیده.
اینکه آیه نظیر قوله تعالی است که در سوره حدید آیه 13 حکایة از منافقین فرموده که وقتی خود را در تاریکی و ظلمت بینند از مؤمنین که صاحب نورند درخواست نور مینمایند و گویند (انظُرُونا نَقتَبِس مِن نُورِکُم قِیل‌َ ارجِعُوا وَراءَکُم فَالتَمِسُوا نُوراً فَضُرِب‌َ بَینَهُم بِسُورٍ لَه‌ُ باب‌ٌ باطِنُه‌ُ فِیه‌ِ الرَّحمَةُ وَ ظاهِرُه‌ُ مِن قِبَلِه‌ِ العَذاب‌ُ الخ) خلاصه آیه خبر میدهد که منافقین و کافرین در روز معاد هم در تاریکی و ظلمتی که از قبل نفاق سراسر قلبشان را گرفته و آنان را از نور معرفت بی‌بهره گردانیده فرو رفته‌اند و هم از جهت کفرشان که قلب و روحشان را از آب خوشگوار لذت بخش ایمان خورسند نگردیده و تشنگی و عطش بر آنها غالب میگردد و تشنه میباشند و اینست که بمؤمنین که صاحب نور و نهرها و چشمه‌هائی هستند که از الطاف الهی بروز کرده پناه میآورند و التماس میکنند و از آنها نور و آب طلب مینمایند.
الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَهُم لَهواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتهُم‌ُ الحَیاةُ الدُّنیا فَالیَوم‌َ نَنساهُم کَما نَسُوا لِقاءَ یَومِهِم هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجحَدُون‌َ آیه علت و سبب منع آنها را شرح میدهد که دانسته شود که بازماندن کفار از نعمتهای اخروی نه از جهت بخل و منع است بلکه عمل دنیوی آنان عذاب اخروی را ایجاب گردانیده و علت و سبب حرام شدن آبهای بهشتی و نعمتهای آنرا مترتب میگرداند بر اعمال آنها که همان طوری که آنها دین خود را لهو و لعب گرفتند و زندگی دنیا آنان را مغرور گردانید و از یاد خدای تعالی غافل گردیدند ما امروز با آنها معامله فراموشی میکنیم یعنی آنها را بخودشان وامیگذاریم همان طوری که آنها دیدن امروز را فراموش کردند (جَزاءً وِفاقاً) و نیز چون آنها آیات ما را انکار کردند ما هم همان معامله را با آنان میکنیم و آنان را از رحمت و نعمتهای بهشتی طرد مینمائیم.

صفحه : 218

[سوره الأعراف (7): آیات 52 تا 58]

اشاره

وَ لَقَد جِئناهُم بِکِتاب‌ٍ فَصَّلناه‌ُ عَلی عِلم‌ٍ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (52) هَل یَنظُرُون‌َ إِلاّ تَأوِیلَه‌ُ یَوم‌َ یَأتِی تَأوِیلُه‌ُ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ نَسُوه‌ُ مِن قَبل‌ُ قَد جاءَت رُسُل‌ُ رَبِّنا بِالحَق‌ِّ فَهَل لَنا مِن شُفَعاءَ فَیَشفَعُوا لَنا أَو نُرَدُّ فَنَعمَل‌َ غَیرَ الَّذِی کُنّا نَعمَل‌ُ قَد خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ ضَل‌َّ عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُون‌َ (53) إِن‌َّ رَبَّکُم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ یُغشِی اللَّیل‌َ النَّهارَ یَطلُبُه‌ُ حَثِیثاً وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ وَ النُّجُوم‌َ مُسَخَّرات‌ٍ بِأَمرِه‌ِ أَلا لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ تَبارَک‌َ اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ (54) ادعُوا رَبَّکُم تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُعتَدِین‌َ (55) وَ لا تُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ بَعدَ إِصلاحِها وَ ادعُوه‌ُ خَوفاً وَ طَمَعاً إِن‌َّ رَحمَت‌َ اللّه‌ِ قَرِیب‌ٌ مِن‌َ المُحسِنِین‌َ (56)
وَ هُوَ الَّذِی یُرسِل‌ُ الرِّیاح‌َ بُشراً بَین‌َ یَدَی رَحمَتِه‌ِ حَتّی إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالاً سُقناه‌ُ لِبَلَدٍ مَیِّت‌ٍ فَأَنزَلنا بِه‌ِ الماءَ فَأَخرَجنا بِه‌ِ مِن کُل‌ِّ الثَّمَرات‌ِ کَذلِک‌َ نُخرِج‌ُ المَوتی لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ (57) وَ البَلَدُ الطَّیِّب‌ُ یَخرُج‌ُ نَباتُه‌ُ بِإِذن‌ِ رَبِّه‌ِ وَ الَّذِی خَبُث‌َ لا یَخرُج‌ُ إِلاّ نَکِداً کَذلِک‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَشکُرُون‌َ (58)

صفحه : 219

[ترجمه]

براستی بر آنها کتاب آوردیم که آنرا بر اساس علم تفصیل دادیم در حالیکه راه نماینده و هدایت و رحمت است برای جماعتی که ایمان آوردند [52]
آیا کافرین انتظار میکشند مگر تأویل کتاب را روز که تأویل آن میآید آن کسانیکه قبلا آنرا فراموش کرده‌اند میگویند رسولان پروردگار ما آمدند بحق و درستی پس آیا برای ما شفعائی هست که ما را شفاعت کنند یا اینکه برگردیده شویم بدنیا پس عمل کنیم غیر از آنچه عمل میکردیم، همانا کافرین بر نفسهای خود زیان و خسران وارد نمودند و از آنها نابود گردید آنچه را که بآن بر خدا افتراء میزدند [53]
همانا پروردگار شما آنکسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفریده پس از آن اراده او مستولی شد بر آفرینش عرش، پوشانیده میگرداند شب روز را و شب روز را طلب میکند بشتاب (یعنی بسرعت شب تمام میشود و روز میشود و بالعکس و خورشید و ماه و ستارگان تماما مسخر امر او میباشند آگاه باشید که برای او است عالم خلق و عالم امر بزرگ و بزرگوار است پروردگار عالمیان [54]
پروردگار خود را بخوانید از روی زاری و پنهانی همانا او گردن کشان را دوست نمیدارد [55]
و در زمین فساد نکنید بعد از اصلاح آن و خدا را بخوانید از روی ترس و امید همانا رحمت خدا نزدیک است بنیکوکاران [56]
و خدا آنکسی است که باد را از پیشگاه رحمت خود میفرستد در حالیکه مژده دهنده رحمت او است (بباران) تا چون بادها ابرهای سنگین را بردارند تا اینکه سیراب گردانند زمین‌های مرده را پس نازل گردانیم آب باران را پس بآب بیرون آریم هر نوع میوه‌ها اینکه چنین ما مرده‌ها را بیرون آریم شاید شما متذکر گردید [57]
و از زمین پاکیزه باذن پروردگارش نباتات بیرون میآید و از زمین ناپاک بیرون نمیآید مگر اندکی اینکه طور ما آیات را میگردانیم برای جماعتی که شکر و سپاس گذارند [58]

صفحه : 220

(توضیح آیات)

وَ لَقَد جِئناهُم بِکِتاب‌ٍ فَصَّلناه‌ُ عَلی عِلم‌ٍ هُدی‌ً وَ رَحمَةً لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ اینکه آیه و آیه بعد در مقام بیان حال و گذارش اعمال کفار است و سر انجام کار آنها را شرح میدهد.
همانا بتوسط پیمبران برای آنها کتابی فرستادیم و از روی دانش خود و آنچه بکار آنان آید از مواعظ و عقاید و اعمال بنیکوترین وجهی بیان کردیم که آن هدایت و رحمت است برای جماعت گروندگان، و اختصاص بمؤمنین شاید از جهت اینکه باشد که فقط مؤمنین از آن بهره‌مند میگردند.
هَل یَنظُرُون‌َ إِلّا تَأوِیلَه‌ُ یَوم‌َ یَأتِی تَأوِیلُه‌ُ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ نَسُوه‌ُ مِن قَبل‌ُ الخ (هل) استفهام انکاری است یعنی اینکه کفار انتظار نمیبرند مگر عاقبت کتاب را و ایمان نمیآورند مگر وقتی که بعین الیقین بوعده‌های قرآن و وعید آن و مجازات منکر آنرا در قیامت مشاهده نمایند آنوقت است که کافرین آنهائیکه وعده‌های خدا را فراموش کرده بودند یعنی ندیده انگاشتند میگویند قبلا در دنیا رسولان حق برای ارشاد ما بحق و درستی آمدند و ما از آنها نپذیرفتیم آیا برای ما شفعائی هست که ما را شفاعت کنند یا میشود ما را بدنیا برگردانند تا تدارک ما فات نموده و غیر از آنکه در دنیا اعمال شرّ و فساد مینمودیم اعمال خیری انجام دهیم.
بیان حال مشرکین است که زیان و خسران بردند و نفسهای خود را فاسد گردانیدند و آن معبوداتی را که اتّکاء بر آنان داشتند بامید اینکه شفعاء آنها باشند مفقود نمودند و بتهائی را که بخدا افتراء میزدند و آنها را در امر خلقت یا در ترتیب نظام عالم شریک او میدانستند چون یک وهم و تخیلی بیش نبود و در قیامت چون حقایق ظاهر میگردد اینکه است که مشرکین در آنوقت آنچه را بوهم و خیال فاسد مؤثّر در امر خلقت میدانستند در نظرشان مفقود میگردد

صفحه : 221
و انکار مینمایند.
إِن‌َّ رَبَّکُم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِی خَلَق‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ فِی سِتَّةِ أَیّام‌ٍ ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ الخ اینکه آیه و آیه بعد متصل و مربوط بآیات بالا است و ببشر تذکر میدهد که بایستی چشم دل باز کنند و نظر نمایند و آیات پروردگار خود را از خلقت آسمانها و زمین و چگونگی نظام خلقت و ترتیب آفرینش اینکه جهان مجلل و اینکه نظام بدیع را بنظر تدبّر بنگرند و بدانند که پروردگارشان آن کسی است که آسمانهای با اینکه عظمت از کرات و ستارگان و منظومه شمسی و زمین پهناور گیتی را بدون معاون و شریک در مقدار شش روز آفریده، تفصیل آن شش روز که خدای تعالی آسمان و زمین را در طول آن مدت آفریده در تفسیر سوره حم سجده تا اندازه‌ئی بیان شده، پس از آن عالم با عرش سلطنت و استیلاء الهی مرتب گردیده و حکم حق تعالی بر همه اشیاء مستولی شده و عالم بیک نظام حیرت بخشی بحرکت آمده و هر شیئی بوظیفه‌ئی که مبدء و ناظم عالم مقرّر گردانیده انجام وظیفه میدهد و آنی از خدمت مرجوعه بخود سستی نمیکند شب بشتاب روشنائی روز را میپوشاند، خورشید و ماه و ستارگان تماما مسخر امر پروردگارند، عالم امر شاید عالم مجردات مراد باشد و عالم خلق عالم مادیات همه مخصوص باو است بزرگ و بزرگوار است پروردگار تمام عالمیان در تفسیر صافی از کافی روایت کرده که حضرت صادق ع فرموده در معنی (استَوی عَلَی العَرش‌ِ) (استوی علی کل‌ّ شی‌ء) چیزی باو نزدیک‌تر از چیز دیگر نیست یعنی تمام اشیاء نسبت باو مساوی میباشند، و در روایت دیگر (استوی فی کل‌ّ شی‌ء) چیزی باو نزدیک‌تر از چیزی نیست، دور نیست از او دوری و نزدیک‌تر نیست باو نزدیکی (استوی فی کل‌ّ شی‌ء) و در احتجاج از امیر المؤمنین ع روایت کرده که فرموده (استوی علی العرش) یعنی (استوی تدبیره و علا امره).

صفحه : 222
پس از آن فیض کاشانی [ره] در توجیه آیه گفته من میگویم گاهی از عرش اراده میشود جسمیکه محیط است بتمام اجسام و گاهی جسمی اراده میشود که محیط است بر آنچه روی زمین است یعنی عالم جسمانی بتمامه، و گاهی مقصود از عرش جسم محیط است با آنچه در او است از اجسام اینکه عالم و آنچه بین او و بین خدای تعالی است از ارواحیکه قوام اجسام باو است یعنی تمام عوالم از عالم ملک و ملکوت و جبروت و تمام ما سوی اللّه، و گاهی مقصود از عرش علم خدا است آن علمی که انبیاء و حجج الهی مطّلع بر آن میگردند، و در روایات اشاره بتمام اینها شده الی آخر.
[پایان] خلاصه قوله تعالی (ثُم‌َّ استَوی عَلَی العَرش‌ِ) کنایه از استیلاء و سلطنت او است بر تمام عوالم ملک و ملکوت و قیام موجودات بسته بتدبیر امر او است بطوریکه کوچک و بزرگی در عالم ممکنات از قلم تدبیرش خارج نیست قوله تعالی در سوره یونس آیه 3 پس از ذکر (استَوی عَلَی العَرش‌ِ) فرموده (یُدَبِّرُ الأَمرَ) یُغشِی اللَّیل‌َ النَّهارَ یَطلُبُه‌ُ حَثِیثاً وَ الشَّمس‌َ وَ القَمَرَ وَ النُّجُوم‌َ مُسَخَّرات‌ٍ بِأَمرِه‌ِ پس از بیان خلقت آسمانها و زمین و اشاره باستیلاء تخت سلطنت و اقتدار او بر تمام عوالم امکانی در مقام بیان ترتیب و تدبیر نظام عالم برآمده و از جمله شب و روز را تذکر میدهد که شب شتابان در پی روز است و بامر حق تعالی روز را میپوشاند و شمس و قمر و تمام ستارگان را مسخر گردانیده.
أَلا لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ تَبارَک‌َ اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ در آخر آیه تمام امور و اوضاع عالم آفرینش را نسبت بخود میدهد که بایستی بدانید و آگاه باشید که عالم خلق و امر هر دو مخصوص باو است، خلق بمعنی اندازه‌گیری است و مصداق کاملش عالم مادیات و طبیعیات است که ترکیب شده و از اجزاء مواد و عناصر تحقق پذیرد و معلوم است که هر مرکّبی ترکیب کننده‌ئی لازم دارد اینکه است که اختراع تمام مادیات و اندازه‌گیری هر موجود مادی بدست قدرت قادر حکیم انجام گرفته.

صفحه : 223
(لَه‌ُ الخَلق‌ُ وَ الأَمرُ) اشاره به اینکه که پس از اندازه‌گیری موجودات از عالم خلق تمام امور خلقت مخصوص باو است کسی در تدبیر امور و نظام عالم مدخلیتی نخواهد داشت او است آفریننده کائنات و تدبیر امور هم بدست او است و متکفل امور عالم هم او است.
و شاید چنانچه بعضی گفته‌اند مقصود از عالم خلق عالم مادیات باشد و از عالم امر عالم ارواح و عقول و مجردات اراده شده باشد و بقرینه مقابل هم انداختن (الحق) و الامر) بحرف عطف و آخر آیه (تَبارَک‌َ اللّه‌ُ رَب‌ُّ العالَمِین‌َ) معنی دوم ظاهرتر مینماید.
ادعُوا رَبَّکُم تَضَرُّعاً وَ خُفیَةً إِنَّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُعتَدِین‌َ، الی قوله تعالی إِن‌َّ رَحمَت‌َ اللّه‌ِ قَرِیب‌ٌ مِن‌َ المُحسِنِین‌َ تضرّع از ضراعت و بمعنی اظهار ضعف و ذلت است، خفیة بمعنی پنهانی و مخفی داشتن است، پس از اینکه آثار جلال و عظمت و استیلاء و سلطنت و مالکیت خود را در آیات بالا تذکر داده بما یادآوری مینماید که در همه حال در شدّت و رخاء، در حال نعمت و صحت، در حال بلاء و نقمت، در هیچ حالی مبدء و مآل خود را فراموش نکنید و با حال تضرع و فروتنی خفیة در پنهانی در دلتان پروردگار خود را بخوانید و بسوی او تضرع نمائید همانا خدا پروردگار مردمان سرکش متکبر را دوست نمیدارد، و نیز در زمین پس از اصلاح و آرامش آن فساد و طغیان نکنید و علی الدوام از روی خوف از عذاب و طمع ثواب او را بخوانید و بایستی بدانید که رحمت خدا نزدیک است بنیکوکاران، اشاره به اینکه که هر کس امیدوار برحمت حق تعالی باشد بایستی نیکوکار گردد.
وَ هُوَ الَّذِی یُرسِل‌ُ الرِّیاح‌َ بُشراً بَین‌َ یَدَی رَحمَتِه‌ِ حَتّی إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالًا سُقناه‌ُ لِبَلَدٍ مَیِّت‌ٍ، الی قوله تعالی: لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ (و هو) میشود عطف باشد (بربّکم) در آیه بالا یعنی بخوانید پروردگار خود را و او آنکسی است که بادهای چهارگانه را پیش از آمدن باران میفرستد

صفحه : 224
که مژده باشد بآمدن باران پیش از آمدنش تا چون آن بادها ابرهای سنگین را برداشتند میرانیم آنرا برای شهر مرده در زمستان پس فرو میفرستیم باران را از آن ابر پس بیرون میآوریم بسبب آن آب هر نوع میوه‌ئی.
گفته‌اند بادهای چهارگانه عبارت است از باد صبا آبرا از زمین بر میانگیزاند و باد شمال همه را جمع میکند، و باد جنوب ابرها را بباریدن قطرات در آورد و باد و بور بعد از باریدن ابرها را متفرق میگرداند، بزرگ و بزرگوار است مدبّر و ناظم عالم.
کَذلِک‌َ نُخرِج‌ُ المَوتی لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون‌َ در بسیاری از آیات زنده گردانیدن مرده‌گان را در قیامت تشبیه میکند بزنده شدن زمین در فصل بهار پس از مردن و بی‌ثمر گردیدن آن در فصل زمستان و در جاهای دیگر باندازه‌ئی وجه تشبیه بیان شده و در اینجا یادآوری میشود که شاید مقصود از اینکه تشبیه دو جهت باشد 1- همین طوری که زمین در زمستان بحقیقت ارضی بودن خود باقی است آثار وجودی وی از روئیدن نباتات فاقد میگردد لکن عینش باقی است، انسان نیز بمردن حقیقت انسانیتش باقی است از آثار وجودیش فاقد گردیده و در قیامت زنده میگردد یعنی آثارش از مشاعر و قوای جسمانی و نتیجه اعمالش تماما ظاهر میگردد پس از آنکه بمردن مخفی گردیده بود نه اینکه بکلی معدوم گردیده و خلقت تازه‌ئی نماید.
2- همین طوری که بذریکه در زمین ریخته میگردد زمین آنرا مثل رحم مادر که نطفه را در خود پرورش میدهد حبوبات را پرورش میدهد تا اینکه آن جوهر ماده‌ئی که لب آن است پرورش یافته چون باد بهاری بر آن میوزد دانه پرورش یافته در رحم زمین بفشار زمین را میشکافد و سبز و خرّم بیرون میآید، انسان نیز پس از مردن در عالم برزخ منزل میانه دنیا و آخرت خود را بپایان میرساند و بصور اسرافیلی حیات نوینی پیدا مینماید و در صبح قیامت بنداء رحمانی سر از قبر بیرون میکند و نداء حق را لبّیک گویان بمیعاد پروردگار خود میشتابد.

صفحه : 225
تشبیه مؤمن بزمین پاک و کافر بزمین نکد و روایت امام حسن (ع) وَ البَلَدُ الطَّیِّب‌ُ یَخرُج‌ُ نَباتُه‌ُ بِإِذن‌ِ رَبِّه‌ِ وَ الَّذِی خَبُث‌َ لا یَخرُج‌ُ إِلّا نَکِداً کَذلِک‌َ نُصَرِّف‌ُ الآیات‌ِ لِقَوم‌ٍ یَشکُرُون‌َ ظاهرا آیه متعلق بآیه بالا است که تشبیه کرده مؤمن را بزمین پاک که از هر کثافتی خالی و پاک باشد و کافر را تشبیه گردانیده بزمین خبیث شوره زار که پر از کثافات و قذارات است و همین طوری که زمین طیّب نباتات پاکیزه از آن بیرون میآید مؤمن پاک در قیامت از زمین برزخ بارض قیامت منتقل میگردد با نور ایمان و یقین و اعمال شایسته و ملکات پسندیده و کافر از زمین خارج میگردد با تیره‌گی و سیاه روئی که نه صفات خوبی از او نمایان میگردد نه اعمال صحیحی و ثمره وجود او نیست (إِلّا نَکِداً) مگر تیره بختی و ذلّت و پستی اینکه چنین خدای تعالی آیات را تفصیل میدهد برای جماعتی که شکر گذارند.
از إبن عباس و مجاهد و حسن روایت شده که اینکه مثلی است که حق تعالی در باره مؤمن و کافر آورده دل مؤمن را تشبیه کرده بزمین پاکیزه و دل کافر را بزمین شوره زار وقتی باران موعظه از ابرهای رب الارباب بر دل مؤمن میبارد انواع طاعات و عبادات بر جوارح او ظاهر گردد و چون کافر استماع آن کند زمین دلش تخم نصیحت قبول نمیکند و از او صفتی که بکار آید نمایان نمیگردد [پایان] بروایتی روزی ابو محمّد حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام نزد معاویه رفت معاویه بقصد اینکه حضرت را ملزم گرداند گفت ای حسن خدا فرمود (لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) هیچ‌تر و خشکی نیست مگر اینکه مندرج در کتاب است یعنی قرآن ریش من و تو را کجا در قرآن فرمود که من کوسج و تو ریش انبوه داری، امام ع در پاسخ او همین آیه را قرائت نمود (وَ البَلَدُ الطَّیِّب‌ُ یَخرُج‌ُ نَباتُه‌ُ بِإِذن‌ِ رَبِّه‌ِ) اشاره بریش من است (وَ الَّذِی خَبُث‌َ لا یَخرُج‌ُ إِلّا نَکِداً) مثال ریش تو است معاویه نزد حاضرین منفعل و خجالت‌مند گردید.

صفحه : 226

[سوره الأعراف (7): آیات 59 تا 69]

اشاره

لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ فَقال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ (59) قال‌َ المَلَأُ مِن قَومِه‌ِ إِنّا لَنَراک‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (60) قال‌َ یا قَوم‌ِ لَیس‌َ بِی ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُول‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (61) أُبَلِّغُکُم رِسالات‌ِ رَبِّی وَ أَنصَح‌ُ لَکُم وَ أَعلَم‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ (62) أَ وَ عَجِبتُم أَن جاءَکُم ذِکرٌ مِن رَبِّکُم عَلی رَجُل‌ٍ مِنکُم لِیُنذِرَکُم وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ (63)
فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَنجَیناه‌ُ وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ فِی الفُلک‌ِ وَ أَغرَقنَا الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُم کانُوا قَوماً عَمِین‌َ (64) وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ أَ فَلا تَتَّقُون‌َ (65) قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَومِه‌ِ إِنّا لَنَراک‌َ فِی سَفاهَةٍ وَ إِنّا لَنَظُنُّک‌َ مِن‌َ الکاذِبِین‌َ (66) قال‌َ یا قَوم‌ِ لَیس‌َ بِی سَفاهَةٌ وَ لکِنِّی رَسُول‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (67) أُبَلِّغُکُم رِسالات‌ِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُم ناصِح‌ٌ أَمِین‌ٌ (68)
أَ وَ عَجِبتُم أَن جاءَکُم ذِکرٌ مِن رَبِّکُم عَلی رَجُل‌ٍ مِنکُم لِیُنذِرَکُم وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ قَوم‌ِ نُوح‌ٍ وَ زادَکُم فِی الخَلق‌ِ بَصطَةً فَاذکُرُوا آلاءَ اللّه‌ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (69)

صفحه : 227

[ترجمه]

همانا ما نوح را بسوی قومش فرستادیم پس گفت ای قوم من خدا را عبادت کنید نیست برای شما الهی غیر او همانا من بر شما میترسم عذاب روز بزرگ را [59]
گفتند بزرگان از قومش ما تو را می‌بینیم در گمراهی آشکارا [60]
نوح گفت ای قوم من در من هیچ گمراهی نیست و لکن من رسولم از جانب پروردگار عالمیان [61]
پیغامهای پروردگار خود را بشما میرسانم و شما را نصیحت میکنم و از جانب خدا میدانم آنچه را که شما نمیدانید [62]
آیا شما تعجب میکنید از اینکه بیاید بشما پندی از پروردگار شما بر زبان مردی که از جنس شما است تا اینکه شما را بترساند و برای اینکه پرهیزگار گردید شاید شما رجم گردیده شوید [63]
پس قوم نوح را تکذیب کردند پس ما نوح و آنهائی را که با او بودند در کشتی نجات دادیم و غرق کردیم آنهائی را که بآیات ما تکذیب کردند همانا قوم نوح گروهی کور دل بودند که آیات ما را دروغ پنداشتند [64]
و بسوی قوم عاد برادر آنها را فرستادیم گفت ای قوم من خدا را پرستش نمائید نیست برای شما غیر از او هیچ خدائی آیا از عذاب خدا نمیترسید [65]
گفتند گروهی از بزرگان قوم او که کافر بودند ما تو را سفیه و بی‌خرد می‌بینیم همانا ما گمان میکنیم تو از دروغ گویانی [66]
هود گفت ای قوم من در من سفاهتی نیست و لکن من رسول از جانب پروردگار عالمیانم [67]
پیغامهای پروردگارم را بشما میرسانم و من برای شما نیک خواه امین میباشم [68]
آیا شما عجب دارید از اینکه پندی بیاید از جانب پروردگار شما بر مردی از شما تا اینکه شما را بترساند و یاد کنید نعمت الهی را چون شما را پس از نوح جانشین زمین گردانیده و بشما در خلقت اقامت و قدرت داده پس یاد کنید نعمتهای خدا را شاید رستگار گردید [69]
.

صفحه : 228

(توضیح آیات)

لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه‌ِ فَقال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ إِنِّی أَخاف‌ُ عَلَیکُم عَذاب‌َ یَوم‌ٍ عَظِیم‌ٍ لام (لقد) لام قسم است و اینکه لام را همیشه با (قد) میآورند و جواب قسم محذوف است و در جائی آورند که مخاطب استماعی نموده و منتظر مطلبی است یعنی حقیقة ما نوح را بسوی قومش فرستادیم، گفته‌اند که نوح پسر مالک بن مثوشلخ بن ادریس بود پنجاه ساله بود که بسوی جماعتی که اکثر آنان از اولاد قابیل و بت پرست بودند برسالت مبعوث گردید و از روی شفقت و مهربانی آنها را اضافه بخود نمود و گفت ای قوم من خدای واحد احد را پرستش نمائید جز او الهی نیست در عبادت کسی را با او شریک نگردانید من بر شما از عذاب روز عظیم میترسم، شاید مقصود از (یوم عظیم) قیامت باشد یا طوفان.
در کتب تاریخ تذکره نویسان گفته‌اند نوح پس از ادریس اول پیمبری بود که خدای تعالی بفرزندان قابیل و تابعین آنها از اولاد شیث فرستاد و در منهج از إبن عباس نقل میکند که گفته اولادان آدم بعضی در جبل منزل داشتند و بعضی در سهل مردان کوهستانی نیکو رو و زیبا صورت بودند و زنانشان زشت صورت، و مردمان سهل بر عکس آنها بودند مردهای آنها زشت و زنهایشان زیبا و خوش صورت بودند، ابلیس بصورت غلامی آمد نزد یکی از مردمان سهل و گفت من میخواهم تو را خدمت کنم او قبول کرد شیطان مدتی شبانی کرد و گوسفندان را میچرانید روزی نی ساخت و مردم که هرگز صدای نی نشنیده بودند دور او جمع میشدند اینکه خبر بگوش اهل جبل رسید در روز که عید اهل سهل بود و همه از شهر بیرون آمده بودند و زنان خود را آراسته و در نظر مردها جلوه‌گری مینمودند و بعضی از اهل جبل بنظاره‌گی داخل در آنها شدند وقتی آن زنها را با آن جمال دیدند شیفته آنها گردیدند و قوم خود را خبر دادند

صفحه : 229
جماعت دیگری از آنها آمدند و بهم مخلوط گردیدند و زنها بآنها مایل گردیدند و فاحشه و زنا بین آنان شیوع پیدا نمود و نوح ع هزار و پنجاه سال در بین آنها اقامت کرد و آنان را دعوت مینمود و از عقوبات الهی میترسانید آنها هیچ متأثّر نمیشدند بلکه بر طغیانشان افزوده میگردید.
[پایان] قال‌َ المَلَأُ مِن قَومِه‌ِ إِنّا لَنَراک‌َ فِی ضَلال‌ٍ مُبِین‌ٍ (ملاء) بزرگان و رؤساء جماعتی را گویند و مقصود برؤیت در (لنریک) رؤیت قلب است یعنی ما علم داریم ای نوح که تو در گمراهی هویدائی میباشی که ما را از پرستش چندین خدا نهی میکنی و بعبادت یک خدا دعوت مینمائی و بقولی مقصود رؤیت بصر است یعنی از قبیل اعمال و افعالت می‌بینیم ای نوح که تو در گمراهی هستی.
قال‌َ یا قَوم‌ِ لَیس‌َ بِی ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُول‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ، الی دو آیه بعد نوح ع در پاسخ بقوم خود که او را نسبت بضلالت و گمراهی میدادند گفت در من ضلالت نیست (و لکنّی رسول من رب العالمین) من در گمراهی نیستم و لکن من رسول پروردگارم و میرسانم بشما پیغامهای پروردگارم را و نصیحت میکنم شما را و موظّفم که آنچه بمن وحی شده در اوقات پی در پی بشما برسانم و از خدا میدانم چیزهائی را از شدت غضبش بر دشمنانش آنچه را که شما نمیدانید.
(أَ وَ عَجِبتُم) همزه انکاری است (واو) عاطفه است و معطوف علیه محذوف است گویا گفته آیا شما تکذیب میکنید و عجیب میدانید اینکه ذکری و موعظه‌ئی بزبان مردی از شما از طرف پروردگارتان بیاید تا اینکه شما را بترساند از سخط او و شما در اثر آن متقی و پرهیزگار شوید شما باین وسیله مورد ترحم او واقع گردید.
فَکَذَّبُوه‌ُ فَأَنجَیناه‌ُ وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ فِی الفُلک‌ِ وَ أَغرَقنَا الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا پس از آنکه ارشاد و انذار چندین ساله نوح ع در گوش سنگین آن جماعت

صفحه : 230
کوچک‌ترین تأثیری ننمود و بانواع و اقسام گوناگون بحضرت اذیت روا داشتند و نسبت سحر و دیوانگی بآن بزرگوار میدادند و نیز اذیتهای دیگر از قبیل فحش و ناسزا حتّی گاهی چنانچه گفته‌اند در جواب نصیحت او سنگ باو میزدند و او را مجروح میگردانیدند و داستان او را در چندین موضع از قرآن مجید مثل سوره هود و طه و قصص و جاهای دیگر تا اندازه‌ئی شرح داده‌ایم، وقتی نوح از ایمان آوردن قوم مأیوس گردید و آنها مخالفت را بانتها رسانیدند اینکه است که خدا خبر میدهد که ما او را و آنهائیکه با او در کشتی بودند نجات دادیم و کسانیکه آیات ما را تکذیب کردند و دروغ انگاشتند همه را غرق گردانیدیم گفته‌اند کسانیکه در کشتی با نوح بودند بقول اسحاق سه پسرش بنام سام و حام و یافث و زنان آنها بودند و شش نفر دیگر که در آنمدت نهصد و پنجاه سال باو ایمان آورده بودند، و کلبی گفته هشتاد نفر بودند چهل مرد و چهل زن بعضی از مفسرین دیگر گفته‌اند در کشتی هفتاد نفر بودند.
[تفسیر ابو الفتوح رازی] إِنَّهُم کانُوا قَوماً عَمِین‌َ (قَوماً عَمِین‌َ) وصف و موصوف است، عمین جمع عمی و بر وزن خشن است و صفت مشبّهه از ماده (عمی یعمی) و گفته‌اند (عمی) کسی را گویند که بصیرت نداشته باشد، و (اعمی) کسی است که چشم ندارد.
وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ الخ ببرادر نسبی و نوعی و عرفی و رضاعی حقیقة بهمه اطلاق برادر میکنند و باهل یک شهر یا اهل یک ملّت یا رفیق و غیر آن استعارة نیز اطلاق برادر میکنند و در اینجا برادر نسبی مراد میباشد.
گفتگوهائیکه بین هود ع و قومش واقع گردیده و در اینکه آیات شرح میدهد شبیه همانهائی است که بین نوح ع و قومش شرح داده شده فقط تفاوت در یک کلمه است که در داستان نوح ع داشت (فَقال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ) و در

صفحه : 231
اینجا (قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ) قال بدون فاء آمده و در نکته آن از (زمخشری) نقل میکنند که در توجیه اینکه تفاوت گفته در اینجا سؤالی در تقدیر است یعنی وقتی فرمود (وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً) هود را بسوی قوم عاد فرستادیم، گویا کسی پرسیده باشد که از کلام نوح ع با خبر شدیم بفرما هود بقوم خود چه گفت در جواب فرمود (قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ) وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ قَوم‌ِ نُوح‌ٍ وَ زادَکُم فِی الخَلق‌ِ بَصطَةً الخ هود ع جماعت عاد را یادآوری میکند و میفرماید یاد کنید نعمتهای خدا را وقتی که شما را پس از قوم نوح [ع] جانشینان آنها قرار داده و در خلقت و آفرینش شما افزوده گردانید یعنی بلندی قامت و قدرت بشما داد و (بصطة) یعنی طول قامت، کلبی گفته قامت بلندترین آنها صد ذراع بوده و کوتاه‌ترین آنها شصت ذراع قامت داشت، از حضرت باقر [ع] روایت شده که درازی هر یک از آنها بقدر نخل خرمائی بود و آنها در قوّت بازو چنان بودند که نزدیک کوه میآمدند و از دماغه و پیش آمدگی کوه بقوّت سنگی میگرفتند، و بعض دیگر گفته بلندی قامت آنها بقدر یکدست بلند کردن از پیشینیان بیشتر بوده.
خلاصه هود [ع] پس از آنکه نعمتهای خدا را یادآوری بآنها میکند میگوید فَاذکُرُوا آلاءَ اللّه‌ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ پس ای جماعت نعمتهای خدا را بیاد آورید و بشکرانه نعمتهای او اطاعت امر حق تعالی نمائید و ایمان آورید شاید در اثر تذکر شما رستگار گردید.

صفحه : 232

[سوره الأعراف (7): آیات 70 تا 79]

اشاره

قالُوا أَ جِئتَنا لِنَعبُدَ اللّه‌َ وَحدَه‌ُ وَ نَذَرَ ما کان‌َ یَعبُدُ آباؤُنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (70) قال‌َ قَد وَقَع‌َ عَلَیکُم مِن رَبِّکُم رِجس‌ٌ وَ غَضَب‌ٌ أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسماءٍ سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما نَزَّل‌َ اللّه‌ُ بِها مِن سُلطان‌ٍ فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِن‌َ المُنتَظِرِین‌َ (71) فَأَنجَیناه‌ُ وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ قَطَعنا دابِرَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤمِنِین‌َ (72) وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ قَد جاءَتکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم هذِه‌ِ ناقَةُ اللّه‌ِ لَکُم آیَةً فَذَرُوها تَأکُل فِی أَرض‌ِ اللّه‌ِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُذَکُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (73) وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُم فِی الأَرض‌ِ تَتَّخِذُون‌َ مِن سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنحِتُون‌َ الجِبال‌َ بُیُوتاً فَاذکُرُوا آلاءَ اللّه‌ِ وَ لا تَعثَوا فِی الأَرض‌ِ مُفسِدِین‌َ (74)
قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا مِن قَومِه‌ِ لِلَّذِین‌َ استُضعِفُوا لِمَن آمَن‌َ مِنهُم أَ تَعلَمُون‌َ أَن‌َّ صالِحاً مُرسَل‌ٌ مِن رَبِّه‌ِ قالُوا إِنّا بِما أُرسِل‌َ بِه‌ِ مُؤمِنُون‌َ (75) قال‌َ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا إِنّا بِالَّذِی آمَنتُم بِه‌ِ کافِرُون‌َ (76) فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوا عَن أَمرِ رَبِّهِم وَ قالُوا یا صالِح‌ُ ائتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت‌َ مِن‌َ المُرسَلِین‌َ (77) فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِین‌َ (78) فَتَوَلّی عَنهُم وَ قال‌َ یا قَوم‌ِ لَقَد أَبلَغتُکُم رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحت‌ُ لَکُم وَ لکِن لا تُحِبُّون‌َ النّاصِحِین‌َ (79)

صفحه : 233

[ترجمه]

عادیان یهود ع گفتند آیا آمده‌ئی بما برای اینکه ما پرستش کنیم خدا را بتنهائی و واگذاریم آن بت‌ها را که پدران ما پرستش میکردند پس بیاور (از عذاب) آنچه که بما وعده میدهی اگر راستگویان میباشی [70]
هود گفت همانا بر شما از طرف پروردگارتان عذابی لرزاننده و غضب واقع گردید آیا با من مجادله میکنید در اسمهای بی‌معنائی که شما و پدرانتان نام گذارده‌اید که خدا بجواز عبادت آنها هیچ حجت و برهانی نازل نکرده پس منتظر عذاب باشید براستی من هم با شما از منتظرینم [71]
پس ما هود و آنکسانیکه با او بودند ببخشایشی از خودمان نجات دادیم و قطع کردیم دنباله آن کسانی را که آیات ما را تکذیب نمودند و از گرویدگان بوحدانیّت ما نبودند [72]
و بسوی قوم ثمود صالح [ع] برادر نسبی آنها را فرستادیم گفت ای قوم من خدا را پرستش نمائید برای شما هیچ معبودی جز او نیست بحقیقت آمده از جانب پروردگار شما معجزه واضحی اینکه شتر خدا است که برای شما معجزه و آیت است بگذارید که در زمین خدا آب و گیاه بخورد و هیچ اذیتی باو نرسانید که عذاب دردناک شما را فرا میگیرد [73]
و یاد کنید نعمت خدا را که شما را پس از قوم عاد جانشین آنها قرار داد و شما را در زمین حجر جای داد از زمین نرم آن قصرها و از کوهها خانه میتراشید پس یاد کنید نعمتهای خدا را و در زمین تباهی نکنید در حالیکه فساد کننده باشید [74]
آن گروهی از اشراف که تکبر کردند بضعفاء از آنکسانیکه از آنها ایمان آورده بودند گفتند آیا شما میدانید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده گفتند همانا بآنچه فرستاده شده

صفحه : 234
ایمان آورده‌ایم [75]
گفتند آنهائیکه تکبر کردند بدرستیکه ما بآنکسی که ایمان آورده‌اید کافریم [76]
و ناقه صالح را پی کردند و کشتند و از اطاعت امر پروردگارشان سرکشی کردند و گفتند ای صالح برای ما بیاور آنچه را که بما وعده داده‌ئی از عذاب اگر میباشی از فرستاده شدگان [77]
پس زلزله آنان را فرا گرفت تا اینکه تمام گشتند در خانه‌های خود مرده‌گان [78]
پس صالح از آنها روی گردانید و گفت ای قوم من براستی من رسالت پروردگار خودم را بشما رسانیدم و باندرز و نصیحت شما اقدام نمودم لکن شما نصیحت کنندگان را دوست نمیدارید [79]
.

صفحه : 235

(توضیح آیات)

قالُوا أَ جِئتَنا لِنَعبُدَ اللّه‌َ وَحدَه‌ُ وَ نَذَرَ ما کان‌َ یَعبُدُ آباؤُنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ قوم عاد در پاسخ هود پیمبر گفتند آیا تو آمده‌ئی ما را برای اینکه خدا را بتنهائی پرستش نمائیم و آنچه را که پدران ما عبادت میکردند واگذاریم پس بیاور آنچه را که بما وعده میدهی اگر تو از راستگویانی و ما را از عذاب روز عظیم میترسانی، و ظاهرا چون بهیچ وجه باور نمیکردند که هود در ادعای رسالت و وعده عذاب بآنها صادق باشد از روی سخریه چنین میگفتند زیرا بگمان غلطشان از مخالفت هود هیچ آسیبی بآنها نخواهد رسید.
(قال‌َ قَد وَقَع‌َ عَلَیکُم مِن رَبِّکُم رِجس‌ٌ وَ غَضَب‌ٌ رجس و رجز بمعنی عذاب است، چون چنین گفتند هود گفت همانا که ثابت و واقع گردید از جانب پروردگارتان عذابی لرزاننده و غضبی محقق گردید و اینکه (وقع) را بصیغه ماضی آورده برای اینکه امر محقق الوقوع کالواقع است یعنی عذابی که ناشی از غضب پروردگار شما است بر شما نزدیک گردید.
أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسماءٍ سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما نَزَّل‌َ اللّه‌ُ بِها مِن سُلطان‌ٍ فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِن‌َ المُنتَظِرِین‌َ هود خواست جماعت را آگاه گرداند که اینهائی را که شما بنام بت معبود خودتان قرار داده‌اید اسم بلا مسمّائی است که هیچگونه معبودیت و لایق الهیت نمیباشند فقط یک اسمی است که خودتان بر آنها نهاده‌اید و خدای تعالی هیچ دلیلی بر جواز عبادت آنها نازل نفرموده، گویا فرموده چون شما اینکه قدر نفهم و بی‌خرد میباشید و منتظر عذابید منتظر و آماده عذاب باشید من هم با شما منتظرم یعنی حتما بر شما عذاب خواهد رسید

صفحه : 236
فَأَنجَیناه‌ُ وَ الَّذِین‌َ مَعَه‌ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ قَطَعنا دابِرَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤمِنِین‌َ از بعض مفسرین است که گفته اینکه رحمت را نکره آورده بدون اضافه بیاء متکلم که نگفته (برحمتی) برای اینست که دلالت کند بر رحمت خاصی که مخصوص بمؤمنین است و همانا فیروزی و مظفریت شما بر دشمنانست چنانچه فرموده (إِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یَوم‌َ یَقُوم‌ُ الأَشهادُ) سوره مؤمن آیه 54، و نیز گفته (قطع دابر) در آیه کنایه از هلاکت و قطع نسل آنها است.
[پایان] خلاصه اینکه آیه اخبار باین است که چون قوم عاد مخالفت را بانتهاء رسانیدند بر آنها عذاب نازل گردید و چون در جلد دوازدهم همین تفسیر در سوره هود تا اندازه‌ئی شرح حال عادیان و کیفیت عذاب آنان داده شده تکرار نمیکنیم.
وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ پس از بیان داستان قوم نوح [ع] و قوم هود [ع] در مقام بیان داستان قوم صالح [ع] یعنی ثمودیان برآمده و برسولش خبر میدهد که صالح را بقوم ثمود برسالت فرستادیم و او نیز مثل باقی پیمبران پیش از او مردم را بیکتاپرستی امر میفرمود، گویا آیات خاطر نشان میکند مردم را که بدانند تمام پیمبران راجع بوحدت اله عالم و صفات جلال و جمال خداوندی و امر قیامت متفق القول بوده و مردم را بپرستش خدای واحد و یکتا پرستی امر مینمودند و هیچ نفری از آنها بر خلاف دیگری سخن نگفته و اتفاق آنها دلیل بر حقانیّت آنها است که همه ایشان از نزد اله و مبدء عالم ارسال شده بودند، و نیز دلیل بر اینکه است که تمام افراد بشر در هر زمانی که باشند مأمورند بر پرستش اله عالم و احدی در ترک آن معذور نیست.
تذکره‌نویسان در کتب تواریخ نوشته‌اند که ثمودیان قبیله دیگر از عرب بودند که نسب آنها بثمود بن آدم بن سام بن نوح [ع] میرسد و محل‌ّ آنها موضعی

صفحه : 237
بود که آنرا حجر میگفتند ما بین ولایت شام و حجاز و آنان بت‌پرست بودند و (ثمود) مشتق از ثمد است بمعنی آب قلیل زیرا که در آن موضع آب اندک بود و چون آن قبیله طاغی شدند خدای تعالی برادر آنها صالح را برسالت بر آنها فرستاد و صالح برادر نسبی آنها بود و صالح به پنج پشت بثمود میرسید و او پسر عبید بن اسعین ماسج بن عبید بن حاور بن ثمود بود وقتی برسالت بر آنها مبعوث گردید گفت ای قوم من خدا را بوحدانیّت بپرستید هیچ معبودی که مستحق پرستش باشد جز او نیست آن جماعت از جهت مال داری و نیرومندی جسمانی که داشتند دعوت صالح را نپذیرفتند و گفتند اگر راست میگوئی معجزه‌ئی بیاور صالح گفت چه میخواهید گفتند فردا روز عید ما است با ما بصحرا بیا و ما بتهای خود را آرایش و جلوه خواهیم داد تو از خدای خود چیزی بخواه ما نیز از خدایان خود چیزی میخواهیم هر کدام باجابت رسید دیگران بایست مطیع آن گردند روز بعد بیرون رفتند بت‌پرستان از بتهایشان آنچه طلبیدند اثری نبخشید خجالت زده شده سر بزیر انداختند جندع بن عمرو که یکی از بزرگان آنها بود بسنگی که در صحرا افتاده بود و آنرا کائیه میگفتند اشاره نمود و گفت ای صالح از اینکه سنگ برای ما شتری بیرون آور که مثل شتر بختی و ماده و پر مو و آبستن باشد صالح گفت اگر خدای من بقدرت کامله خود از اینکه سنگ شتری بیرون آورد بهمین اوصاف که شما گفتید چه خواهید کرد گفتند بپرستش او اقدام مینمائیم و سوگند یاد نمودند که تخلف نکنند و او را بواحدانیّت بپرستند، صالح دور رکعت نماز خواند و از حضرت عزّت طلب اینکه معجزه نمود که ناگاه سنگ شکافته شده و ناقه آبستن بهمان اوصافی که خواسته بودند از سنگ بیرون آمد و در همان حال بچه‌ئی مانند خود زائید و مردم مشغول نظاره‌گی و مبهوت بودند، جندب فورا ایمان آورد و باقی اشراف قوم از روی استکبار ایمان نیاوردند و پس از ظهور اینکه معجزه صالح ع گفت قَد جاءَتکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم هذِه‌ِ ناقَةُ اللّه‌ِ لَکُم آیَةً فَذَرُوها تَأکُل فِی أَرض‌ِ اللّه‌ِ

صفحه : 238
وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُذَکُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ خلاصه پس از آنکه شتر ماده آبستنی بدعای صالح ع از کوه بیرون آمد صالح گفت ای جماعت بیّنه یعنی معجزه از جانب پروردگار شما آمده و اشاره به اینکه که بر شما اتمام حجت گردید اگر با چنین معجزه‌ئی ایمان نیاورید در مورد غضب پروردگار واقع میگردید و بر شما عذاب نازل میگردد و اینکه ناقه خدا است، اختصاص داد بخدا با اینکه همه چیزها از خدا است اینکه اضافه تخصصی و تشریفی است زیرا که اینکه شتر بدون امر طبیعی پدید گردیده، و گفت بگذارید اینکه ناقه در زمین خدا چرا کند و مبادا ببدی تماس باو نمائید که اگر چنین کردید عذاب سخت بشما اصابت مینماید.
گویا حضرت صالح ع میدانسته که اینکه مردم نادان نمیگذارند آن حیوان در زمین بماند و از آب کمی که داشتند بخورد اینکه بود که بآن جماعت خاطر نشان میکند که اگر دست ظلمی باین ناقه خدائی وارد نمودید عذاب شما را خواهد گرفت.
وَ اذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُم فِی الأَرض‌ِ تَتَّخِذُون‌َ مِن سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنحِتُون‌َ الجِبال‌َ بُیُوتاً الخ صالح [ع] در مقام اندرز جماعت را بنعمتهای خدا یادآوری مینماید که شما نعمتهای خدا را یادآور گردید که پس از هلاک گردانیدن جماعت عاد شما را جانشین آنها گردانیده و از زمین نرم هموار قصرها میسازید و چنان قوّت و نیروئی بشما عنایت کرده که از کوه خانه بنا میکنید نعمتهای خدا را یاد کنید و بشکرانه آن ایمان آرید و در زمین فساد نکنید.
قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا مِن قَومِه‌ِ لِلَّذِین‌َ استُضعِفُوا لِمَن آمَن‌َ مِنهُم أَ تَعلَمُون‌َ أَن‌َّ صالِحاً مُرسَل‌ٌ مِن رَبِّه‌ِ الخ چون آیات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، خلاصه اینکه دو آیه نقل قول کسانیست که باین معجزه بزرگی که از صالح ع مشاهده کردند

صفحه : 239
باز استکبار نموده و بآنهائیکه ایمان آورده بودند سرزنش مینمودند که شما میدانید صالح راست میگوید و پیمبر است و مؤمنین اظهار میکردند که ما برسالت او اطمینان داریم و ایمان آورده‌ایم آن مستکبرین گفتند ما بآنچه شما ایمان آورده‌اید کافر هستیم.
فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوا عَن أَمرِ رَبِّهِم وَ قالُوا یا صالِح‌ُ ائتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنت‌َ مِن‌َ المُرسَلِین‌َ پس آن قوم ناقه را پی کردند و او را کشتند و اگر چه قاتل ناقه آن طوری که گفته‌اند قدّار بن سالف بوده لکن چون همه آنها راضی بودند عذاب همه را گرفت چنانچه در جاهای دیگر بیان شده که راضی بعمل قومی مثل فاعل آنست چه آن عمل گناه باشد یا ثواب.
(فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ الخ) عذاب آنها صیحه آسمانی بود که از هیبت آن زمین بلرزه آمده و همه هلاک گردیدند و صالح ع از آنها رو گردانیده و گفت من رسالت پروردگارم را بشما رسانیدم و شما را نصیحت کردم و لکن شما ناصحین را دوست نمیدارید.
بعضی از مفسرین گفته راجع بعذاب قوم صالح که در آیات بسیار تذکر داده و در هر جائی باسمی آنرا نامیده و آنرا در اینجا (رجفة) گفته، و در سوره هود در آیه هفتادم آنرا صیحه نامیده، و در سوره حم سجده در آیه شانزدهم آنرا بصاعقه نام آوری کرده قوله تعالی (فَأَخَذَتهُم صاعِقَةُ العَذاب‌ِ الهُون‌ِ) و اینکه طور بیان برای اینکه است که نوعا صاعقه‌های آسمانی بدون صیحه و صدای هولناکی و نیز بدون رجفه و زلزله نیست چون معمولا اینگونه صاعقه‌ها باعث اهتزاز جوّ میشود و اهتزاز جوّ وقتی بزمین میرسد باعث لرزیدن زمین شده و ایجاد زلزله میکند، و ممکن است گفته شود وجه تسمیه صاعقه به رجفه اینکه باشد که صاعقه باعث تکان خوردن دلها و لرزیدن اندام آدمی است [پایان]

صفحه : 240

[سوره الأعراف (7): آیات 80 تا 87]

اشاره

وَ لُوطاً إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ أَ تَأتُون‌َ الفاحِشَةَ ما سَبَقَکُم بِها مِن أَحَدٍ مِن‌َ العالَمِین‌َ (80) إِنَّکُم لَتَأتُون‌َ الرِّجال‌َ شَهوَةً مِن دُون‌ِ النِّساءِ بَل أَنتُم قَوم‌ٌ مُسرِفُون‌َ (81) وَ ما کان‌َ جَواب‌َ قَومِه‌ِ إِلاّ أَن قالُوا أَخرِجُوهُم مِن قَریَتِکُم إِنَّهُم أُناس‌ٌ یَتَطَهَّرُون‌َ (82) فَأَنجَیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ إِلاَّ امرَأَتَه‌ُ کانَت مِن‌َ الغابِرِین‌َ (83) وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُجرِمِین‌َ (84)
وَ إِلی مَدیَن‌َ أَخاهُم شُعَیباً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ قَد جاءَتکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم فَأَوفُوا الکَیل‌َ وَ المِیزان‌َ وَ لا تَبخَسُوا النّاس‌َ أَشیاءَهُم وَ لا تُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ بَعدَ إِصلاحِها ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (85) وَ لا تَقعُدُوا بِکُل‌ِّ صِراطٍ تُوعِدُون‌َ وَ تَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ مَن آمَن‌َ بِه‌ِ وَ تَبغُونَها عِوَجاً وَ اذکُرُوا إِذ کُنتُم قَلِیلاً فَکَثَّرَکُم وَ انظُرُوا کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُفسِدِین‌َ (86) وَ إِن کان‌َ طائِفَةٌ مِنکُم آمَنُوا بِالَّذِی أُرسِلت‌ُ بِه‌ِ وَ طائِفَةٌ لَم یُؤمِنُوا فَاصبِرُوا حَتّی یَحکُم‌َ اللّه‌ُ بَینَنا وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِین‌َ (87)

صفحه : 241

[ترجمه]

و یاد کن ای محمّد [ص] لوط را چون گفت بقوم خودش آیا شما کار زشتی بجا میآورید که پیشی نگرفته بر شما احدی از عالمیان [80]
بدرستیکه میآیید بمردان بشهوت بغیر زنان بلکه هستید شما گروه اسراف کنندگان [81]
و آن جماعت جوابی نداشتند مگر اینکه گفتند آنها را از ده خود بیرون کنید زیرا که اینها مردمانی میباشند که پاکیزگی میطلبند [82]
پس لوط و اهلش را از عذاب نجات دادیم مگر زن او را که از باقی ماندگان در عذاب بود [83]
و بر آنها بارانیدیم بارانی از سنگ پس بنگر که چگونه بود عاقبت گنهکاران [84]
و بسوی جماعت مدین فرستادیم برادر آنها شعیب را گفت ای قوم من خدا را پرستش کنید برای شما الهی جز او نیست بدرستیکه آمد بر شما معجزه‌ئی از جانب پروردگار شما پس پیمانه و ترازو را تمام دهید و اشیاء مردم را ناقص ندهید و در زمین فساد نکنید بعد از اصلاح آن و اینکه کار برای شما بهتر است اگر بوده باشید شما مؤمنین [85]
و ننشینید بهر راهی که بترسانید مردم را و بازدارید از راه خدا کسی را که باو ایمان آورده و میجوئید در راه خدا کجی را یعنی طلب ابطال آن میکنید و یاد کنید آنوقتی را که شما اندک بودید پس شما را زیاد نمود و ببینید که چگونه بود عاقبت فساد کنندگان [86]
و اگر چه میباشید جماعتی از شما که ایمان آورده‌اید بآن چیزی که من فرستاده شده‌ام بآن و جماعتی ایمان نیاوردند پس صبر کنید تا اینکه خدا بین ما حکم کند و او بهترین حکم‌کنندگان است [87]
.

صفحه : 242

(توضیح آیات)

وَ لُوطاً إِذ قال‌َ لِقَومِه‌ِ أَ تَأتُون‌َ الفاحِشَةَ ما سَبَقَکُم بِها مِن أَحَدٍ مِن‌َ العالَمِین‌َ إِنَّکُم لَتَأتُون‌َ الرِّجال‌َ شَهوَةً، الی آخر آیه بعد چون ترجمه آیات شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و نیز در بسیاری از آیات داستان اینکه پیمبران و کیفیت دعوتشان و مخالفت قومشان را شرح داده‌ایم تکرار نشود.
اینجا همین قدر خاطر نشان میکنیم که چون قوم لوط [ع] باضافه بر شرکشان که مشرک بودند مشغول فاحشه لواط گردیدند و اینکه عمل رکیک در میان آنان دائر گردید و چنانچه آیه خبر میدهد اختراع اینکه عمل قبیح که زنها را بگذارند و غریزه جنسی خود را در مردها انجام دهند از قوم لوط سر زد و معلّم آنها باین کار شیطان شد اینکه بود که حضرت لوط آنها را ملامت و سرزنش میکند که احدی از موجودات حتّی حیوانات چنین عملی نمی‌کنند و شما جماعت اسراف کنندگان هستید یعنی کسانی هستید که از غریزه فطرتتان تجاوز نموده و راه اسراف را پیش گرفته‌اید.
و آن جماعت جوابی نداشتند بدهند مگر اینکه گفتند بایستی لوط و آنهائی که باو ایمان آورده‌اند را از ده و شهری که در آن میباشند بیرون کنید و گویند آن جماعت هیچ وقری و شرافتی برای لوط ع در نظر نداشتند و آنرا شهر گرد و بیگانه میدانستند اینکه بود که فقط گفتند باید او را از شهر خودمان بیرون کنیم اینها میخواهند خود را پاکیزه قلمداد کنند و اظهار فضل نمایند.
فَأَنجَیناه‌ُ وَ أَهلَه‌ُ إِلَّا امرَأَتَه‌ُ کانَت مِن‌َ الغابِرِین‌َ وقتی طغیان آنان بانتهاء رسید آنطوری که در آیات تذکر میدهد در مورد غضب و سخط الهی واقع گردیدند و بر آنها عذاب نازل شد و آیه خبر میدهد که ما لوط و اولادهای او را با مؤمنین نجات دادیم مگر زن لوط که از نجات یافته‌گان اهلش استثناء نموده که او از هلاک شدگان بوده.

صفحه : 243
وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُجرِمِین‌َ باران را مطر نامند، و تشبیه عذاب قوم لوط بمطر اشاره است به اینکه که عذاب قوم لوط مثل باران بر آنها سنگ ریزه باریدن گرفت، و اینکه (مطرا) را نکره آورده برای اینکه است که آن باران عذاب بوده نه باران رحمت.
و خطاب بپیمبرش نموده که ای رسول نظر کن، و شاید مقصود مؤمنین باشند یا هر خواننده قرآن که از اینکه داستانها چشم دل باز کنید و ببینید که عاقبت کافرین چگونه بوده.
وَ إِلی مَدیَن‌َ أَخاهُم شُعَیباً قال‌َ یا قَوم‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ ما لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرُه‌ُ قَد جاءَتکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم در معنی (و ارسلنا الی مدین) است یعنی فرستادیم بسوی اولاد مدین بن ابراهیم خلیل اللّه ع برادر آنها شعیب را و اهل آن اصحاب ایکه بودند، و بقولی شعیب برای دو محل‌ّ برسالت مبعوث گردید یکبار بمدین و بار دیگر باصحاب ایکه، و شعیب برادر نسبی آنها بود، و بقولی او شعیب بن نویب بود، و بقول دیگر او شعیب بن ثوبة بن مدین بن ابراهیم بوده، و بقول دیگر او شعیب بن مکیل بن یشجر بن مدین بن ابراهیم بوده و نام او بسریانی ثروب بوده و شعیب را از فصاحت و شیرینی کلام خطیب الانبیاء می‌نامیدند، و در حدیث است که شعیب نابینا گردید و از بس گریه کرد از خوف خدا، و او بجماعتی مبعوث گردید و گویند جماعتی (ایکه) کافر بودند و صفت بدی که بین آنها شایع بود کم فروشی بود که دو سنگ میزان تهیه نموده بودند در خریدن بسنگ زیاد میگرفتند و در فروش بسنگ کم میفروختند اینکه بود که شعیب با حجت و بیّنه یعنی معجزه روشن آمد برای آنها که آنان از اینکه امر قبیح و تعدی دست بردارند و بآنها گفت ای قوم پس از آنکه برای شما بفرستادن رسول با معجزه‌اش حجت تمام گردید دست از اینکه عمل بد بردارید، و معجزه او که بیّنه نامیده چه بوده در قرآن بیان نشده، شاید مقصود از بیّنه وجود خود شعیب باشد با

صفحه : 244
همان عصای موسی ع باشد چونکه آن عصا از شعیب بموسی رسید.
فَأَوفُوا الکَیل‌َ وَ المِیزان‌َ وَ لا تَبخَسُوا النّاس‌َ أَشیاءَهُم وَ لا تُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ بَعدَ إِصلاحِها پس از آنکه حضرت شعیب [ع] مثل باقی پیمبران اول مردم را بیکتا پرستی دعوت میکند و آنها را ارشاد مینماید به اینکه که شما بغیر از خدای تعالی الهی و پناهگاهی ندارید بآنها امر میکند که کیل و میزان را تمام بدهید و حقوق مردم را ضایع نکنید و در زمین پس از اصلاح آن فساد ننمائید.
بعضی از مفسرین چنین گفته گر چه افساد در زمین بحسب اطلاق شامل گناهان مربوط بحقوق اللّه نیز میشود، و لکن از جمله ما قبل و ما بعد جمله مورد بحث چنین برمیآید که مقصود از فساد خصوص آن گناهانی است که باعث سلب امنیّت در اموال و اعراض و نفوس اجتماع میشود مثل راه زنی و غارت‌گری و تجاوزهای ناموسی و قتل و امثال آن.
[پایان] ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ شعیب ع آنها را ارشاد بعقلشان مینماید که اگر شما کیل و وزن را تمام بدهید و وضع جامعه را بهم نزنید برای اصلاح امر جامعه شما بهتر است زیرا که زندگانی جامعه شما وقتی تأمین میگردد و قابل دوام است که هر یک دست کرد خود را در مقابل دست کرد دیگری مبادله کند و دست خیانت بهم نوع خود دراز نکند و در عمل یکدیگر تأمین پیدا نمائید تا اینکه جامعه شما روی میزان صحیح استوار گردد قوله تعالی (وَ زِنُوا بِالقِسطاس‌ِ المُستَقِیم‌ِ) شاید اشاره بهمین باشد که در معاملات و معاشرات بمیزان راستی و درستی با هم رفتار کنید و در عمل براه کج و معوج نروید.
وَ لا تَقعُدُوا بِکُل‌ِّ صِراطٍ تُوعِدُون‌َ وَ تَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ مَن آمَن‌َ بِه‌ِ وَ تَبغُونَها عِوَجاً الخ سوم از اندرزهای شعیب [ع] بمردم اینکه بود که آنها را منع میکرد از

صفحه : 245
عمل شنیع آنها که سر راه مردم می‌نشستند و مردم را از ایمان آوردن بشعیب ع منع میکردند شعیب از اینکه عمل آنان را نهی مینمود که راه خدا را نبندید مؤمنین را بکج روی دعوت منمائید.
و نیز شعیب [ع] در مقام نصیحت آنها را یادآوری کرد که نعمتهای خدا را متذکر گردید و یاد کنید آنوقتی را که شما اندک بودید و خدای تعالی عدد شما را زیاد کرد، و نیز بآنها یادآوری مینماید عذابهای گذشتگان را که فکر خود را بکار اندازید و ببینید که چگونه شد حال کسانیکه پیش از شما بودند که اعمالشان عذاب برای آنان ایجاب نمود.
وَ إِن کان‌َ طائِفَةٌ مِنکُم آمَنُوا بِالَّذِی أُرسِلت‌ُ بِه‌ِ وَ طائِفَةٌ لَم یُؤمِنُوا فَاصبِرُوا حَتّی یَحکُم‌َ اللّه‌ُ بَینَنا وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِین‌َ گویا چون مؤمنین در شکنجه و عذاب کافرین بودند بشعیب شکایت مینمودند که کافرین بما اذیت میکنند که چرا ایمان آوردید اینکه بود که شعیب آنها را امر بصبر و شکیبائی میکند که شما صبر کنید و تحمل نمائید سختی‌ها و آزار آنها را تا وقتی که خدای قادر حکیم بین ما یعنی من و شما مؤمنین و آن کافرین حکم بعدل نماید، اشاره به اینکه که لازمه ایمان خالص دو چیز است یکی صبر بر سرزنشها و اذیتهای مخالفین که بر خلاف رویه آنها مؤمنین عمل میکنند، و دیگر وثوق و اطمینان به اینکه که خدای تعالی حاکم عادل و بهترین حکم کنندگان است.

صفحه : 246

[سوره الأعراف (7): آیات 88 تا 95]

اشاره

قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا مِن قَومِه‌ِ لَنُخرِجَنَّک‌َ یا شُعَیب‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَک‌َ مِن قَریَتِنا أَو لَتَعُودُن‌َّ فِی مِلَّتِنا قال‌َ أَ وَ لَو کُنّا کارِهِین‌َ (88) قَدِ افتَرَینا عَلَی اللّه‌ِ کَذِباً إِن عُدنا فِی مِلَّتِکُم بَعدَ إِذ نَجّانَا اللّه‌ُ مِنها وَ ما یَکُون‌ُ لَنا أَن نَعُودَ فِیها إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه‌ُ رَبُّنا وَسِع‌َ رَبُّنا کُل‌َّ شَی‌ءٍ عِلماً عَلَی اللّه‌ِ تَوَکَّلنا رَبَّنَا افتَح بَینَنا وَ بَین‌َ قَومِنا بِالحَق‌ِّ وَ أَنت‌َ خَیرُ الفاتِحِین‌َ (89) وَ قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَومِه‌ِ لَئِن‌ِ اتَّبَعتُم شُعَیباً إِنَّکُم إِذاً لَخاسِرُون‌َ (90) فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِین‌َ (91) الَّذِین‌َ کَذَّبُوا شُعَیباً کَأَن لَم یَغنَوا فِیهَا الَّذِین‌َ کَذَّبُوا شُعَیباً کانُوا هُم‌ُ الخاسِرِین‌َ (92)
فَتَوَلّی عَنهُم وَ قال‌َ یا قَوم‌ِ لَقَد أَبلَغتُکُم رِسالات‌ِ رَبِّی وَ نَصَحت‌ُ لَکُم فَکَیف‌َ آسی عَلی قَوم‌ٍ کافِرِین‌َ (93) وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَةٍ مِن نَبِی‌ٍّ إِلاّ أَخَذنا أَهلَها بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعُون‌َ (94) ثُم‌َّ بَدَّلنا مَکان‌َ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا وَ قالُوا قَد مَس‌َّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ فَأَخَذناهُم بَغتَةً وَ هُم لا یَشعُرُون‌َ (95)

صفحه : 247

[ترجمه]

بزرگان از قوم شعیب گردن‌کشی کردند و گفتند همانا البته ای شعیب تو را با آنهائیکه بتو ایمان آورده‌اند از شهر خودمان بیرون کنیم یا اینکه باید البته بکیش ما برگردید شعیب گفت برگردیم و لو آنکه ما ناخواهان باشیم [88]
اگر باز گردیم بملت شما پس از آنکه خدا ما را از ملّت شما نجات داد براستی ما بر خدا دروغ بسته‌ایم و بر خدا افتراء زده‌ایم و بر ما نیست که بملّت شما برگردیم مگر خدا پروردگار ما بخواهد علم خدا همه چیز را فرا گرفته و بر خدا است توکل و اعتماد ما، پروردگار ما حکم کن بین ما و بین قوم ما بحق و راستی و تو بهترین حکم کنندگانی [89]
و جماعتیکه از اشراف قوم آنهائیکه کافر بودند بجماعت دیگر گفتند اگر شما تابع شعیب گردید همانا شما از زیان کاران باشید [90]
پس آنها را زلزله گرفت و در خانه خود گشتند برو افتاده‌گان (یعنی مرده‌های آنها برو در افتاده بودند) [91]
آنهائیکه شعیب را تکذیب کردند چنان هلاک گردیدند که گویا هرگز در آن شهر نبوده‌اند و آنهائیکه بشعیب نسبت دروغ دادند جماعت زیان کاران بودند [92]
پس از آن شعیب از آن جماعت اعراض نمود و گفت ای قوم من بدرستی رسالت پروردگارم را بشما رسانیدم و شما را اندرز و نصیحت کردم پس چگونه بر جماعت کافرین متأسف گردم [93]
و ما در هیچ شهری پیمبری نفرستادیم مگر اینکه اهل آنرا بسختی و بیماری گرفتیم شاید آنان تضرع و زاری کنند [94]
پس از آن بجای بدی نیکی را جای گزین گردانیدیم تا اینکه مال و رجال آنها زیاد شد و گفتند براستی بپدران ما سختی و ضررها رسید پس آنها را بغتة گرفتیم در حالیکه آنها نمیفهمیدند [95]

صفحه : 248

(توضیح آیات)

قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ استَکبَرُوا مِن قَومِه‌ِ لَنُخرِجَنَّک‌َ یا شُعَیب‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مَعَک‌َ مِن قَریَتِنا أَو لَتَعُودُن‌َّ فِی مِلَّتِنا پس از آنکه شعیب ع جماعت مدین و ایکه را بوحدت اله عالم ارشاد گردانید و بترک کم فروشی و فساد در زمین بآنها اصرار نمود و ببلیغ‌ترین سخنانی آنها را ارشاد بصلاح گردانید جماعتی از آنکسانیکه استکبار کردند و نخواستند بسخنان او وقری بگذارند او را تهدید نمودند و بلام قسم و نون تأکید ثقیله (لنخرجنّک) مؤکّدا قسم یاد نمودند و گفتند ای شعیب یا تو را با آنهائیکه بتو ایمان آورده‌اند از شهر بیرون میکنیم یا بملّت ما برگردید گویا میگفتند یا بملّت ما عود کن یا از شهر ما بیرون رو.
سؤال- مگر شعیب قبلا مشرک بوده که میگفتند بملّت ما عود کن پاسخ- معلوم میشود آنها قبلا پیش از تبلیغ گمان میکردند شعیب نیز مثل آنها کافر یا بت پرست میباشد که میگفتند عود کن بملّت ما، یا مقصود عود مؤمنین با او مراد آنها بوده چگونه ممکن است مشرک بمرتبه رسالت برسد هرگز ممکن نیست.
قال‌َ أَ وَ لَو کُنّا کارِهِین‌َ شعیب گفت اگر چه ما از دین و رویه شما کاره باشیم میخواهید ما را بجبر و قهر در دین خود وارد کنید.
(اولو) الف استفهام و (واو) حرف عطف و (لو) حرف شرط است یعنی ما و مؤمنین هرگز برغبت و میل بدین شما نخواهیم آمد مگر اینکه جبرا ما را بدین خود کشانید چگونه ما باختیار بدین شما در آئیم اگر چنین کنیم همانا بر خدا دروغ بسته‌ایم، آیا ما بدین شما درآییم پس از آنکه خدای تعالی ما را نجات داده و ما را باز داشته از اینکه بر خدا دروغ بندیم.

صفحه : 249
شاید مقصود از دروغ بستن آنها بخدا حلال دانستن کم فروشی یا شریک بر خدا قرار دادن آنها یا نسبتهای دیگری بوده که بخدا میدادند که شعیب بفرماید اگر ما بملّت شما بیائیم ما نیز مثل شما بخدا دروغ بسته‌ایم.
وَ ما یَکُون‌ُ لَنا أَن نَعُودَ فِیها إِلّا أَن یَشاءَ اللّه‌ُ الخ شعیب نیز در پاسخ آن جماعت گفت ما را نسزد که بملّت شما درآییم مگر خدا بخواهد، شاید مقصود شعیب اینکه بوده که مؤمنین از آنهائیکه خدای تعالی آنها را موفق گردانیده و از کفر و ملیّت شما نجات داده هرگز بکفر برنمیگردند مگر اینکه در اثر کفران نعمت خودشان و استیلاء شما خدا بخواهد آنها گمراه گردند علم خدا بهمه چیزها احاطه دارد.
رَبَّنَا افتَح بَینَنا وَ بَین‌َ قَومِنا بِالحَق‌ِّ وَ أَنت‌َ خَیرُ الفاتِحِین‌َ پس از آنکه قوم شعیب او را تهدید نمودند که اگر خودت و مؤمنین بکیش ما برنگردید شما را از شهر خودمان بیرون میکنیم، و شاید شعیب وقتی چنین گفت که از ایمان آوردن آنها مأیوس گردیده بود و نیز ممکن است ترسیده باشد که مبادا آنهائیکه ایمان آورده‌اند باجبار برگردند بدین آنها اینکه بود که در مقام مناجات و راز و نیاز بمبدء خود از خدا فتح می‌طلبد و ظاهرا عذاب قوم را نطلبید لکن فتح و فیروزی او و مؤمنین عذاب را ایجاب نموده، اینکه بود که شعیب در مقام مناجات با خدا برآمد و عرض کرد ای پروردگار ما حکم بفرما میان ما و میان قوم ما براستی (فتح) بمعنی حکم است و فتّاح بمعنی قاضی است و تو بهترین حکم کنندگانی. إبن عبّاس گفته معنی فتح در اینکه آیه را نمیدانستم تا آنکه دیدم دختر سیف بن ذی یزن بشوهر خود گفت (تعال افاتحک بالقاضی ای احاکمک الیه) بیا تا برویم نزد قاضی، و اهل عمّان قاضی را فتّاح می‌نامند.
[منهج الصادقین] وَ قال‌َ المَلَأُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن قَومِه‌ِ لَئِن‌ِ اتَّبَعتُم شُعَیباً إِنَّکُم إِذاً لَخاسِرُون‌َ جماعت باضافه بر اینکه خودشان ایمان نمیآوردند و سر راه مردم را هم

صفحه : 250
میگرفتند و راه خدا را می‌بستند تابعین او را نیز سرزنش مینمودند که اگر شما تابع شعیب شوید و دنبال او از شهر بیرون گردید در خسران و زیان کاری واقع گردیده‌اید.
فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِی دارِهِم جاثِمِین‌َ پس از آنکه آن جماعت هتّاکی و ظلم و تعدّی را بشعیب [ع] و مؤمنین باو بانتهاء رسانیدند مورد غضب پروردگار واقع گردیدند و عذاب آنها مانند عذاب قوم صالح [ع] زلزله بود و بیان کیفیت آن در جاهای دیگر شده.
و بروایتی جبرئیل ع فریادی زد و زلزله در شهر آنها افتاد و همه بلرزه افتاده و بعضی بزلزله و بعضی بصیحه هلاک گردیدند و گشتند همه در خانه‌های خود برو افتاده و از پا در آمده.
الَّذِین‌َ کَذَّبُوا شُعَیباً کَأَن لَم یَغنَوا فِیهَا الَّذِین‌َ کَذَّبُوا شُعَیباً کانُوا هُم‌ُ الخاسِرِین‌َ در کیفیت عذاب آنها از إبن عباس روایت شده که عذاب قوم شعیب اینکه طور بود که خدای تعالی دری از درهای جهنّم را گشود حرارت جهنّم بآنها اصابت نمود پس ابری فرستاد که باد خنکی وزید همه در آن محل‌ّ زیر سایه ابر جمع شدند چون تمام جمع شدند آتش بارید و همه هلاک گردیدند.
فَتَوَلّی عَنهُم وَ قال‌َ یا قَوم‌ِ لَقَد أَبلَغتُکُم رِسالات‌ِ رَبِّی وَ نَصَحت‌ُ لَکُم الخ وقتی شعیب [ع] آثار عذاب را مشاهده نمود گفت ای جماعت من رسالت پروردگارم را بشما رسانیدم و بقدر کافی شما را اندرز و نصیحت نمودم چون وظیفه خود را انجام دادم و شما نپذیرفتید دیگر چگونه متأسف و غمناک گردم برای جماعت کافرین.
وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَةٍ مِن نَبِی‌ٍّ إِلّا أَخَذنا أَهلَها بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعُون‌َ اینکه آیه و آیه بعد در مقام بیان اظهار لطف و اتمام حجت برای اهل هر محلی برآمده و اشاره است به اینکه که بانواع و اقسام بسیاری مردم را ارشاد بحق نمودیم و راه صلاحشان را بآنها نمایاندیم، اولا پیمبر برای اصلاح روحیه ایشان

صفحه : 251
بر آنها فرستادیم و وقتی راه مخالفت گرفتند برای تنبیه آنان را بسختی‌ها و امراض مبتلا کردیم که شاید باین وسیله آنها متذکر گردند و رو بحق آرند و تضرع و زاری کنند پس سختی و بلاء آنها را تبدیل کردیم بنعمت و خوشی تا اینکه زیاد شد دولت و نفرات آنها و چون آنها نعمتهای خدا را نادیده گرفتند و گفتند پدرهای ما نیز بچنین سختیها و خوشی‌ها گرفتار شده بودند و راه فساد را گرفتند ما بغتة و یک دفعه آنان را بعذاب گرفتیم در حالیکه آنها مترصد عذاب نبودند و آثار عذابی برای آنها ظاهر نشده بود.

صفحه : 252

[سوره الأعراف (7): آیات 96 تا 108]

اشاره

وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ وَ لکِن کَذَّبُوا فَأَخَذناهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ (96) أَ فَأَمِن‌َ أَهل‌ُ القُری أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا بَیاتاً وَ هُم نائِمُون‌َ (97) أَ وَ أَمِن‌َ أَهل‌ُ القُری أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا ضُحًی وَ هُم یَلعَبُون‌َ (98) أَ فَأَمِنُوا مَکرَ اللّه‌ِ فَلا یَأمَن‌ُ مَکرَ اللّه‌ِ إِلاَّ القَوم‌ُ الخاسِرُون‌َ (99) أَ وَ لَم یَهدِ لِلَّذِین‌َ یَرِثُون‌َ الأَرض‌َ مِن بَعدِ أَهلِها أَن لَو نَشاءُ أَصَبناهُم بِذُنُوبِهِم وَ نَطبَع‌ُ عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَسمَعُون‌َ (100)
تِلک‌َ القُری نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ مِن أَنبائِها وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِن قَبل‌ُ کَذلِک‌َ یَطبَع‌ُ اللّه‌ُ عَلی قُلُوب‌ِ الکافِرِین‌َ (101) وَ ما وَجَدنا لِأَکثَرِهِم مِن عَهدٍ وَ إِن وَجَدنا أَکثَرَهُم لَفاسِقِین‌َ (102) ثُم‌َّ بَعَثنا مِن بَعدِهِم مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلائِه‌ِ فَظَلَمُوا بِها فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُفسِدِین‌َ (103) وَ قال‌َ مُوسی یا فِرعَون‌ُ إِنِّی رَسُول‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ (104) حَقِیق‌ٌ عَلی أَن لا أَقُول‌َ عَلَی اللّه‌ِ إِلاَّ الحَق‌َّ قَد جِئتُکُم بِبَیِّنَةٍ مِن رَبِّکُم فَأَرسِل مَعِی‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ (105)
قال‌َ إِن کُنت‌َ جِئت‌َ بِآیَةٍ فَأت‌ِ بِها إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ (106) فَأَلقی عَصاه‌ُ فَإِذا هِی‌َ ثُعبان‌ٌ مُبِین‌ٌ (107) وَ نَزَع‌َ یَدَه‌ُ فَإِذا هِی‌َ بَیضاءُ لِلنّاظِرِین‌َ (108)

صفحه : 253

[ترجمه]

و اگر اهل شهرها ایمان آوردند و پرهیزگار گردیدند همانا بر آنها میگشادیم برکات آسمان و زمین را و لکن چون تکذیب کردند پس ما آنها را بعذاب استیصال گرفتیم بسبب آنچه میکردند [96]
آیا اهل شهرها ایمنند از اینکه عذاب ما بیاید بر آنها ناگهان شبانگاه در حالیکه آنها خواب هستند [97]
آیا اهل شهرها ایمن هستند از اینکه عذاب ما بیاید بر آنها قبل از ظهر در حالیکه مشغول بازی میباشند [98]
آیا اینها ایمن هستند از اینکه خدا ناگهان آنها را بگیرد و از مکر خدا (یعنی عذاب خدا) ایمن نمیشوند مگر گروه زیانکاران [99]
آیا راه ننمود آن کسانی را که زمین را از اهلش میراث گرفتند اینکه شأن ما چنین است که اگر بخواهیم بایشان برسانیم جزای گناهشان را و مهر زنیم بر قلب آنها پس کلام حق را نمیشنوند [100]
آن شهری که بر تو بعض خبرهای آنرا خوانده‌ایم بر آنان پیمبرانی آمدند با معجزات پس نبودند که ایمان آورند بآنچه تکذیب میکردند پیش از آمدن پیغمبران چنانچه مهر زدیم بر دلهای کافران [101]
و نیافتیم ما بیشتر امتهای گذشته را که بر عهد استوار باشند و بدرستی یافتیم بیشتر آنها را که شکنندگان عهدند [102]
و پس از پیمبران موسی را مبعوث گردانیدیم با معجزاتی بسوی فرعون و اکابر قوم او پس بآن معجزات ستم نمودند (ای رسول) بنگر که چگونه بود عاقبت فساد کنندگان [103]
و موسی گفت ای فرعون همانا من رسولم از جانب پروردگار عالمیان [104]
سزاوار است اینکه نگویم بر خدا مگر حق حقیقة من از جانب پروردگار شما آمده‌ام با معجزاتی پس بنی اسرائیل را با من بفرست [105]
فرعون گفت اگر با معجزه آمده‌ئی آنرا بیاور اگر از راستگویانی [106]
موسی عصا را انداخت ناگاه آن عصا اژدهائی شد ظاهر و هویدا [107]
و دست در جیب خود درآورد ناگاه در نظر بینندگان روشنائی شدیدی هویدا گردید [108]
.

صفحه : 254

(توضیح آیات)

وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ پس از بیان داستان چند نفر از انبیاء مثل هود، لوط، شعیب، صالح و کیفیت عذاب استیصالی که در اثر کفر و شرک و مخالفت پیمبران و ایذاء بآنها که بقوم و اهل قریه آنان اصابت نموده بود و منجر بهلاکت آنها گردید آیه اشاره باین مینماید که کفر و شرک آنها بود که عذاب و هلاکت آنها را ایجاب نمود یعنی علت عذاب آنها همان عمل بد آنها بود نه اینکه خدا خواسته باشد بدون اینکه خودشان سبب گردند بنده‌گانشان را عذاب نماید زیرا که او تعالی و تقدس برحمت رحمانیه خود و بدست قدرت بشر را آفریده لکن وقتی علّت موجبه آمد معلول که عذاب و هلاکت باشد از پی او خواهد آمد زیرا که سنت خدا بر اینکه استوار گردیده که بر هر عمل نیکی پاداش و ثوابی و بر هر عمل بدی کیفر و مجازاتی مترتب گردانیده (وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ِ تَبدِیلًا) سوره احزاب آیه 62 و آیه بالا ارشاد بر اینکه است که همان طوری که شرک و کفر و فسق و فساد در زمین ضررهای ناگوار از تنگی معیشت و بلاها و سختی‌ها و هلاکت را ایجاب مینماید در مقابل آن ایمان و تقوی و عمل صالح بعکس است که مفتوح گردیدن برکات از آسمان و زمین را ایجاب مینماید، گویا آیه ارشاد بر اینکه است که چون خدای تعالی عالم را از ماه و خورشید و ستارگان و زمین و غیر اینها را برای نفع انسان مسخر گردانیده و معلوم است انسان وقتی شریف است که دارای ایمان و تقوی باشد یعنی علت غائی تسخیر عوالم، انسان کامل است چنانچه در حدیث قدسی خطاب برسولش نموده
(لولاک لما خلقت الافلاک)
اگر برای تو نبود ما افلاک و آسمانها را خلقت نمی‌نمودیم.
اینکه است که گویا علت برکات آسمان و زمین را متفرع گردانیده بر ایمان و تقوی و همان طوری که علت تسخیر آنها انسان و مؤمن کامل است علت

صفحه : 255
برکاتیکه از آنها ناشی میگردد نیز همان مؤمن کامل است.
وَ لکِن کَذَّبُوا فَأَخَذناهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ ارشاد باین است که امم پیشینیان چون ایمان نیاوردند و پیمبران را تکذیب کردند ما بعملشان آنها را گرفتیم یعنی همین طوری که اعمال نیک علت و سبب برکات میشود که از آسمان باران ببارد و زمین منافع خود را از حبوبات و نباتات و میوه‌جات بیرون آرد کفر و تکذیب پیمبران و سفراء الهی برکات و منافع آسمان و زمین را باز میدارد.
آری تمام موجودات قشون حقند (وَ ما یَعلَم‌ُ جُنُودَ رَبِّک‌َ إِلّا هُوَ) سوره مدثر آیه 34، و همه زیر فرمان او و دوست دوستان خدا و دشمن دشمنان او میباشند اگر از حق تعالی اشاره‌ئی برسد هر یک بنوبه خود دمار از روزگار کافرین و دشمنان او برمیآورند.
و نیز اجزاء عالم همه متصل بهم و هر یک در دیگری تأثیر و تأثر مینماید زیرا که همه رو بیک مقصد شتابانند و از جمله اجزاء مهم‌ّ عالم کون و فساد مخصوصا عالم طبیعت وجود بشر است که هر پدیده‌ئی که از او بروز و ظهور کند در عالم سرایت میکند اینکه است که عکس العمل او ظهور و بروز میکند حتی در آسمانها اگر اهل دهی یا شهری ایمان و تقوی در بینشان شایع گردید عکس العمل آن باز شدن درهای برکات آسمانها و زمین را نتیجه میدهد و اگر بعکس رو بفساد روند عکس العمل آنان بصورت عذاب، زلزله، آتش فشانی، قحطی، بلاهای گوناگون گردیده و بازگشت بخودشان مینماید (وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ) سوره آل عمران آیه 178، اینکه قاعده در اجتماعیات بشری نیز همین تأثیر را دارد اگر امتی از قانون اجتماعی انحراف پیدا نماید آن جامعه بزودی رو بانحلال و فساد و اضمحلال خواهد رفت و بالاخره بنیستی و فناء منجر خواهد گردید.

صفحه : 256
أَ فَأَمِن‌َ أَهل‌ُ القُری أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا بَیاتاً وَ هُم نائِمُون‌َ، تا: وَ هُم یَلعَبُون‌َ کلمه بیات و تبییت بمعنی شبیخون زدن بر دشمن و شبانه بر دشمن تاختن است و اینکه آیه و آیه بعد اشاره است بآن عذابهائی که بر کفار و مشرکین وارد گشته و گویا در مقام تهدید اهل مکه و دیگران را خاطر نشان میکند بعذابهای امم پیشینیان که وقتی آثار عذاب آنها را دیدند و شنیدند چگونه ایمن میگردند که امثال چنان عذابهائی بآنها اصابت نکند در صورتی که کفار در تمام اوقات شب وقتی که در خواب استراحتند یا قبل از ظهر وقتی که مشغول کار و کسبند در همه حال در شرف بلاء و آفات میباشند.
أَ فَأَمِنُوا مَکرَ اللّه‌ِ فَلا یَأمَن‌ُ مَکرَ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الخاسِرُون‌َ مکر بمعنی اینکه است که شخص دیگری را غافل گیر گردانند آیا کفار ایمنند از اینکه در حال غفلت بعذاب الهی گرفتار شوند در صورتی که نباید احدی از عذاب خدا ایمن باشد مگر کسانیکه خسران و زیان بردند.
آیه مشعر بر اینکه است که احدی از عذاب خدا یعنی از عذاب ناگهانی نسزد که ایمن گردد، انسان و لو هر قدر وارسته باشد بایستی همیشه بین خوف و رجاء باشد نه از عذاب خدا ایمن شود و نه از رحمت او مأیوس زیرا که ایمن گردیدن از عذاب خدا سجیه کسانی است که عمر خود را بغفلت گذرانیده و بامید اینکه خدا کریم است در پی هواهای نفسانی میروند و اینکه کافرین چگونه راهنما و هدایت نشدند آیا ندیدند همانطوری که امم پیشینیان که زمین را پس از جماعت هلاک شدگان بارث برده بودند در اثر مخالفت هلاک گردیدند اگر بخواهیم همان عذابهائی که بآنها اصابت نموده در باره اینان هم اجراء میگردانیم.
تِلک‌َ القُری نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ مِن أَنبائِها وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات‌ِ الخ تِلک‌َ القُری) مبتداء و خبر (نَقُص‌ُّ عَلَیک‌َ مِن أَنبائِها) حال، و میشود (القری) صفت (تلک) باشد و (نقص) خبر او یعنی ای رسول بر تو خواندیم

صفحه : 257
حکایتهای قرن پیشینیان را تا اینکه قومت را خبردار گردانی از عذابهائی که دامن گیر آنها شده تا اینکه بترسند و حذر کنند و مثل آنان اصرار بر کفر و عناد نورزند زیرا که مشمولین عذاب کسانی بودند که بعد از ارسال پیمبران باز بر همان حال سابق از کفر و عناد باقی ماندند و مستمر بر تکذیب بودند (لام) در (لیؤمنوا) تأکید در نفی است یعنی اینان هرگز ایمان نمیآوردند بآنچه تکذیب مینمودند پیش از آمدن رسولان.
کَذلِک‌َ یَطبَع‌ُ اللّه‌ُ عَلی قُلُوب‌ِ الکافِرِین‌َ آیه اشاره است به اینکه که چون آنها چنین بودند خداوند بر قلوب کافرین مهر زد، آری اینکه چنین مهری است که انسان بدست اختیار خود درست کرده و خدا بقلب او میزند، و گویا در علت و سبب آن مهری که بقلب کافرین زده فرموده:
وَ ما وَجَدنا لِأَکثَرِهِم مِن عَهدٍ وَ إِن وَجَدنا أَکثَرَهُم لَفاسِقِین‌َ مرجع ضمیر (هم) شاید همان امم گذشته‌گان و مبتلایان بعذاب مراد باشد و مقصود از عهد میشود عهد با رسولان زمانشان باشد و میشود عهد در روز (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی) مراد باشد و بنا بر اینکه معنی تمام مشرکین و کافرین را شامل میگردد.
ثُم‌َّ بَعَثنا مِن بَعدِهِم مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرعَون‌َ وَ مَلَائِه‌ِ فَظَلَمُوا بِها فَانظُر کَیف‌َ کان‌َ عاقِبَةُ المُفسِدِین‌َ مرجع ضمیر (بها) (آیاتنا) است که معنی آیه چنین شود که پس از ارسال پیمبران اولو العزم پیش یعنی نوح و ابراهیم و پیمبران دیگر ما موسی را با آیات و معجزات برسالت بسوی فرعون و اشراف قومش فرستادیم و آنان بآیات ما ستم نمودند و در آیه ظلم را بجای کفر بحساب آورده قوله تعالی (إِن‌َّ الشِّرک‌َ لَظُلم‌ٌ عَظِیم‌ٌ) چه ظلمی است بالاتر از کفر و شرک.
و گویند فرعون اسم پادشاه مصر نبود و لقب او بود مانند خدیو که مصری‌ها

صفحه : 258
پادشاهان خود را باین لقب میخواندند و مثل اینکه رومیان پادشاهان خود را قیصر و ایرانیان کسری و چینی‌ها فغفور مینامیدند و در قرآن اسم فرعون موسی را ذکر ننموده و گویند اهل کتاب او را قابوس گویند، و وهب گفته نام او ولید بن مصعب بوده.
وَ قال‌َ مُوسی یا فِرعَون‌ُ إِنِّی رَسُول‌ٌ مِن رَب‌ِّ العالَمِین‌َ، حَقِیق‌ٌ عَلی أَن لا أَقُول‌َ عَلَی اللّه‌ِ إِلَّا الحَق‌َّ قَد جِئتُکُم بِبَیِّنَةٍ مِن رَبِّکُم الخ چون داستان حضرت موسی [ع] از ابتداء پیدایشش تا انتهاء کارش و معجزاتش بسیار مهم و بالاترین وقایع و اموری بود که در عالم بروز و ظهور نمود اینکه است که در چندین سوره از سوره‌های کلام اللّه نام برده شده و نیز معجزاتش بسیار مهم و در موقعی ظاهر گردیده که ضروری و بموقع واقع گردیده و چون در جاهای دیگر قدری شرح داده شده در اینجا شرحش لازم نیست.
خلاصه پس از آنکه موسی با مشقّاتی خود و برادرش نزد فرعون آمدند موسی گفت ای فرعون من از نزد پروردگار عالمیان با معجزه آمده‌ام و محققا بدان که نمیگویم بر خدا مگر حق و بنی اسرائیلیانرا با من بفرست.
قال‌َ إِن کُنت‌َ جِئت‌َ بِآیَةٍ فَأت‌ِ بِها إِن کُنت‌َ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ فرعون گفت ای موسی اگر راست میگوئی و معجزه داری بیاور.
فَأَلقی عَصاه‌ُ فَإِذا هِی‌َ ثُعبان‌ٌ مُبِین‌ٌ، وَ نَزَع‌َ یَدَه‌ُ فَإِذا هِی‌َ بَیضاءُ لِلنّاظِرِین‌َ موسی آن دو معجزه‌ئی که ابتداء از ید بیضاء و عصا باو عطا شده بود آنرا ارائه داد.
عصا را انداخت ناگاه اژدهای بسیار بزرگی شد و اینکه منافات ندارد با آنجا که در وصف عصا فرموده (فَلَمّا رَآها تَهتَزُّ کَأَنَّها جَان‌ٌّ وَلّی مُدبِراً) جان بمعنی مار کوچک است شاید در کوه طور کوچک نمودار گردید که موسی نترسد و در مقابل فرعون مار عظیم گردید که بلکه فرعون و تابعینش حذر کنند.

صفحه : 259

[سوره الأعراف (7): آیات 109 تا 126]

اشاره

قال‌َ المَلَأُ مِن قَوم‌ِ فِرعَون‌َ إِن‌َّ هذا لَساحِرٌ عَلِیم‌ٌ (109) یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِکُم فَما ذا تَأمُرُون‌َ (110) قالُوا أَرجِه وَ أَخاه‌ُ وَ أَرسِل فِی المَدائِن‌ِ حاشِرِین‌َ (111) یَأتُوک‌َ بِکُل‌ِّ ساحِرٍ عَلِیم‌ٍ (112) وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرعَون‌َ قالُوا إِن‌َّ لَنا لَأَجراً إِن کُنّا نَحن‌ُ الغالِبِین‌َ (113)
قال‌َ نَعَم وَ إِنَّکُم لَمِن‌َ المُقَرَّبِین‌َ (114) قالُوا یا مُوسی إِمّا أَن تُلقِی‌َ وَ إِمّا أَن نَکُون‌َ نَحن‌ُ المُلقِین‌َ (115) قال‌َ أَلقُوا فَلَمّا أَلقَوا سَحَرُوا أَعیُن‌َ النّاس‌ِ وَ استَرهَبُوهُم وَ جاؤُ بِسِحرٍ عَظِیم‌ٍ (116) وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَلق‌ِ عَصاک‌َ فَإِذا هِی‌َ تَلقَف‌ُ ما یَأفِکُون‌َ (117) فَوَقَع‌َ الحَق‌ُّ وَ بَطَل‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (118)
فَغُلِبُوا هُنالِک‌َ وَ انقَلَبُوا صاغِرِین‌َ (119) وَ أُلقِی‌َ السَّحَرَةُ ساجِدِین‌َ (120) قالُوا آمَنّا بِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ (121) رَب‌ِّ مُوسی وَ هارُون‌َ (122) قال‌َ فِرعَون‌ُ آمَنتُم بِه‌ِ قَبل‌َ أَن آذَن‌َ لَکُم إِن‌َّ هذا لَمَکرٌ مَکَرتُمُوه‌ُ فِی المَدِینَةِ لِتُخرِجُوا مِنها أَهلَها فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ (123)
لَأُقَطِّعَن‌َّ أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم مِن خِلاف‌ٍ ثُم‌َّ لَأُصَلِّبَنَّکُم أَجمَعِین‌َ (124) قالُوا إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُون‌َ (125) وَ ما تَنقِم‌ُ مِنّا إِلاّ أَن آمَنّا بِآیات‌ِ رَبِّنا لَمّا جاءَتنا رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ تَوَفَّنا مُسلِمِین‌َ (126)

صفحه : 260

[ترجمه]

اشراف قوم فرعون گفتند موسی ساحری است دانا [109]
میخواهد شما را از زمینتان خارج گرداند اکنون دستور شما چیست [110]
گفتند امر موسی و برادرش را تأخیر انداز و در شهرها جماعتی را بفرست که نزد تو ساحرها را جمع کنند [111]
و بیاورند نزد تو هر ساحر دانائی را [112]
و ساحرها (چون) نزد فرعون آمدند گفتند برای ما اجری است اگر غالب گردیم [113]
فرعون گفت آری و حقیقة نزد من از مقربان خواهید بود [114]
ساحرها گفتند ای موسی تو اول عصای خود را میاندازی یا ما بوده باشیم اندازنده سحر خود [115]
موسی گفت اول شما بیندازید، پس چون ساحرها آلات سحر خود را انداختند چشمهای مردم را سحر کردند و آنها را ترسانیدند و سحر بزرگی آوردند [116]
و ما بموسی وحی کردیم که عصای خود را بینداز پس آن عصا فرو میبرد آنچه را که ساحرها تزویر کرده بودند [117]
پس حق اقع گردید و آنچه را که (سحره) عمل کرده بودند باطل گردید [118]
و در آنجا ساحرها مغلوب گردیدند و برگشتند در حالیکه خوار شدگان بودند [119]
و ساحرین برو افتادند در حالیکه سجده کننده‌گان بودند [120]
گفتند ایمان آوردیم بپروردگار عالمیان [121]
پروردگار موسی و هارون [122]
فرعون بساحرها گفت ایمان آوردید بموسی پیش از آنکه بشما اذن بدهم همانا اینکه مکری است که در شهر ساخته‌اید تا اینکه اهلش را از شهر خارج گردانید و بزودی خواهید دانست [123]
البته دستها و پاهای شما را بر خلاف یکدیگر قطع میکنم پس از آن شما را تمامتان را بدار میزنم [124]
ساحرین گفتند ما بسوی پروردگارمان گروندگانیم [125]
و چرا از ما انتقام بکشی مگر اینکه ما بآیات پروردگار خود ایمان آورده‌ایم چون آمد بر ما پروردگا ما (یعنی بر ما حق ظاهر گردید) ما ایمان آوردیم و ای پروردگار ما بر ما بریز صبر و شکیبائی و ما را بمیران در حالیکه از تسلیم شدگان باشیم [126]
.

صفحه : 261

(توضیح آیات)

قال‌َ المَلَأُ مِن قَوم‌ِ فِرعَون‌َ إِن‌َّ هذا لَساحِرٌ عَلِیم‌ٌ یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِکُم فَما ذا تَأمُرُون‌َ، تا سه آیه بعد ترجمه آیات شده و واضح است و محتاج توضیح نیست، چنانچه گفته شد داستان موسی ع و فرعون در آیات مکرر آمده و در سوره شعراء شرح آن تا اندازه‌ئی بیان شده تکرار نشود.
خلاصه مفسرین در حالات فرعون و داستان آمدن موسی و هارون نزد او چنین گفته‌اند که فرعون از جماعت قبطیان بود و چهار صد سال عمر کرد و در اخبار آمده که در اینکه مدت هیچ ضرری و آفتی و مرضی بوی اصابت ننمود حتّی هیچ کثافتی مثل اخلاط سینه و بینی از وی دیده نمیشد و بیشتر طعام و خوراک او مویز بود که ثقل نداشته باشد و دعوی خدائی مینمود و مردم او را پرستش مینمودند.
موسی و هارون چون بامر خدا مأمور بر هدایت وی گردیدند مدتی بر در سرای او اقامت نمودند و چون با لباس خشن و بهیئت درویشی بر در بارگاه او زیست مینمودند کسی را جرئت آن نبود که بفرعون خبر بدهد.
بروایتی موسی [ع] با لباس پشمین و طنابی بکمر خود بسته بود و نعلینی در پا و عصائی بدست گرفته درب خانه فرعون نشسته بود تا یکروز مردی که برای فرعون مسخره‌گی مینمود بچنین لباسی بر فرعون وارد گردید و بطور مسخره‌گی گفت دو نفر گدا بر درب سلطان ایستاده و میگویند ما پیمبر و از جانب خدا برای هدایت فرعون آمده‌ایم، فرعون تعجب کرد و گفت چه میگوئی گفت مدتی است که اینها بر در بارگاه هستند و چنین ادعاء میکنند که ما پیمبریم و حال که من آمدم بمن گفتند که اینکه خبر را برسانم فرعون چون اینکه سخن را شنید بر خود بلرزید و گفت اینها را بیاورید ببینم چه میگویند

صفحه : 262
وقتی موسی و هارون [ع] نزد فرعون آمدند فرعون رو بموسی کرد و گفت تو کیستی گفت من رسولم از جانب پروردگار عالمیان و گفتگوئی بین موسی و فرعون بمیان آمد و بیان آنرا در جاهای دیگر تا اندازه‌ئی نموده‌ایم.
خلاصه فرعون گفت بچه دلیل و بیّنه دعوی پیمبری میکنی وقتی موسی ع دو معجزه خود را ارائه داد جماعت اطرافیان فرعون گفتند اینکه ساحر دانائی است میخواهد شما را از مملکت خودتان خارج گرداند بفرست در اطراف ساحرین ماهر را جمع آوری کن که با او معارضه کنند.
و چون ظاهرا در هر زمانی معجزه پیمبر آنزمان بایستی از قبل هنر و صنعت اهل آنزمان باشد تا اینکه اهل خبره باشند و معجزه که عمل خدائی است و خارق العاده بشمار میرود از عمل دست کرد بشر امتیاز داشته باشد چنانچه در زمان موسی [ع] علم سحر بین مردم شیوع داشت و ساحرین ماهر در آنوقت بسیار بودند، و در زمان عیسی بن مریم [ع] علم طب‌ّ بدرجه کمال رسیده بود از قبل افلاطون الهی و غیر او، و در زمان سیّد ما نبی‌ّ خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ادبیات بین اعراب مخصوصا اعراب مکه رواج داشت که چه قصیده‌ها و داستانها و اشعار و غیر اینها گفته بودند و هفت قصیده برجسته آنرا بر دیوار خانه کعبه نصب کرده بودند که آنرا (سبعه معلقه) می‌نامیدند و آن اشعار چاپ شده و شرح نموده‌اند و چون قرآن نازل شد خجل شدند و ضبط نمودند.
اینکه بود که معجزه موسی در اول مرتبه عصا و ید بیضاء شد و در معرض نمایش آورد، و معجزه عیسی مرده زنده کردن و از گل پرنده ساختن و بآن نفخه دمیدن ظاهر گردید و اسم آن پرنده را بعربی (خفّاش) و بفارسی شب کور مینامند و خداوند فرق بسیار بین آن و سایر طیور قرار داده من جمله اینکه آنرا طائر ولود مینامند، و عمده معجزه باقیه رسول خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از سنخ کلام و قرآن گردیده که اعراب با آن فصاحت و بلاغتی که داشتند در مقام تحدی نتوانستند مثل آیه‌ئی از قرآن بیاورند اگر میتوانستند با آن ضدّیت و کبر و نخوتی که

صفحه : 263
داشتند البته میآوردند حتّی بجنگ و خون ریزی و اسارت و جزیه راضی شدند و نتوانستند بآوردن یک سوره کوچک یا یک آیه با قرآن معارضه کنند و خود را از اینکه زحمات برهانند و اگر کرده بودند مسلّم بجهانیان اعلان مینمودند و خبر آن فاش گردیده بود.
قالُوا یا مُوسی إِمّا أَن تُلقِی‌َ وَ إِمّا أَن نَکُون‌َ نَحن‌ُ المُلقِین‌َ، قال‌َ أَلقُوا وقتی فرعون عمل سحر خود را بمرتبه کمال رسانید و در مقام معارضه با موسی تمام ساحرین گفتند ای موسی تو اول عمل خود را نمایش میدهی یا ما سحر خود را ظاهر گردانیم موسی [ع] گفت شما اول بیندازید.
فَلَمّا أَلقَوا سَحَرُوا أَعیُن‌َ النّاس‌ِ وَ استَرهَبُوهُم وَ جاءُوا بِسِحرٍ عَظِیم‌ٍ در اینکه آیه حق تعالی دو مطلب خاطر نشان نموده یکی سحر سحره فرعون در چشم مردم تأثیر نمود، و در جای دیگر فرموده (و یخیّل) در تخیل آنها تأثیر نموده اشاره به اینکه که عمل سحر واقعیت و حقیقت خارجی ندارد چیز موهومی در خیال مردم در میآورد اینکه بود که سحر در مردم ایجاب ترس نمود زیرا که ترس از قوه خیال ناشی میگردد و بروز مینماید، و دیگر اینکه سحر آنها را بسحر بزرگ بشمار آورده اشاره به اینکه که سحر آنها خیلی کامل بود.
وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَلق‌ِ عَصاک‌َ فَإِذا هِی‌َ تَلقَف‌ُ ما یَأفِکُون‌َ وقتی ساحرین عمل خود را بتمام قوی و جدیت انجام دادند بموسی [ع] خطاب میرسد عصا را بینداز وقتی موسی عصا را انداخت همان طوری که در آیات دیگر آمده عصا اژدهائی میگردد و میبلعد و فرو میبرد آنچه را که ساحرین بدروغ بدون واقعیت بمردم نمایاندند، و گفته‌اند که اژدها دهن باز کرد و بمردم حمله نمود و رو بفرعون کرد که فریاد مردم بلند شد و فرعون بموسی قسم داده بحق آنکسی که از قبل او رسالت داری بگیر او را موسی دهن اژدها را میگیرد و عصا بحال اول برمیگردد.

صفحه : 264
فَوَقَع‌َ الحَق‌ُّ وَ بَطَل‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ آری وقتی حق آمد (زَهَق‌َ الباطِل‌ُ) چگونه باطل در مقابل حق تواند ایستادگی کند زیرا که حق مقابل و ضدّ باطل است اینکه بود که معجزه عصاء که حق و واقع بود ظاهر گردید و تمام اسباب عمل باطل ساحرین را نابود گردانید که هیچ اثری از آن باقی نگذارد.
وَ أُلقِی‌َ السَّحَرَةُ ساجِدِین‌َ، قالُوا آمَنّا بِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ، رَب‌ِّ مُوسی وَ هارُون‌َ (وَ أُلقِی‌َ) را ماضی بصیغه مجهول آورده گویا سحره وقتی چنین دیدند از هیبت آن اژدها بزمین افتاده شدند در حالیکه سجده کنان بودند، هیبت اژدها از یکطرف، القاء نور عظمت الهی از طرف بالا چنان آنانرا از خود بی‌خود نمود که فرعون و مملکت او را زیر پا گذاشتند.
آری وقتی نور ایمان از افق قلب طلوع نمود تاریکی جهل و کبر و خود خواهی و خود پسندی و تمام مفاسد اخلاقی که در اثر تاریکی کفر در قلب نفوذ نموده را بالمرّه محو میگرداند اینکه بود که وقتی ساحرین فهمیدند و بعین الیقین آثار قدرت و عظمت الهی را مشاهده نمودند بی‌اختیار بسجده افتاده و دیگر هیبت فرعون جلوگیر آنها نشد و گفتند (آمَنّا بِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ) و از سر خلوص اظهار نمودند که ما بپروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم، شاید تخصیص آنها بپروردگار موسی و هارون پس از اظهارشان بپروردگار عالمین برای رفع توهم حاضرین بوده که گمان نکنند مقصود آنها فرعون میباشد و از ترس مغلوب شدن چنین اظهار کرده باشند که در شکنجه فرعون واقع نشوند.
قال‌َ فِرعَون‌ُ آمَنتُم بِه‌ِ قَبل‌َ أَن آذَن‌َ لَکُم إِن‌َّ هذا لَمَکرٌ مَکَرتُمُوه‌ُ فِی المَدِینَةِ لِتُخرِجُوا مِنها أَهلَها فَسَوف‌َ تَعلَمُون‌َ وقتی فرعون چنین خود را رسوا و مغلوب دید و ترسید که اهلش ایمان آورند در مقام تهدید برآمد، شاید اول خواست آنها را باشتباه اندازد و چنین وانمود کرده که عمل موسی آنهم از اقسام سحر بشمار می‌رود و اینکه تمهیدی است

صفحه : 265
که چنین وانمود کرده که عمل موسی آنهم از اقسام سحر بشمار میرود و اینکه شما ساحرین در همین شهر مصر با موسی مخفیانه تدبیر نموده‌اید و با هم همدست شده‌اید که اهل اینکه مملکت را از شهرشان خارج گردانید و جانشین آنها شوید و چون پیش از اینکه بشما اذن بدهم ایمان آوردید دستها و پاهای شما را بر خلاف هم میبرم یعنی اول دست راست و پای چپ شما را میبرم و سپس دست چپ و پای راستتان را میبرم و بعد شما را بدار میزنم.
قالُوا إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُون‌َ الخ ساحرین چون ایمان در قلبشان رسوخ نموده (مثل جبال راسخات) از تهدیدات فرعون هیچ اندیشه ننمودند گفتند ما بسوی پروردگارمان بازگشت کنندگانیم و ای فرعون برای چه از ما انتقام میکشی مگر برای اینکه بآیات پروردگار خودمان ایمان آورده‌ایم.
رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ تَوَفَّنا مُسلِمِین‌َ ساحرین چنان ایمان در قلب آنها نفوذ نمود که از اینکه تهدیدات سخت فرعون هیچ اندیشه ننمودند و در مقام مناجات از پروردگارشان صبر و شکیبائی طلبیدند و اینکه با اسلام و تسلیم بمیرند.
کسیکه ایمان سجیّه او گردید و در عمل ثابت قدم شد بایستی چنین باشد چنانچه شهدای راه حق تعالی در مقام شکنجه و بلاء نه بفکر جانشان بودند و نه مال و نه اولاد آنچه داشتند در راه خدا فداء میدادند و هیچ باک نداشتند.

صفحه : 266

[سوره الأعراف (7): آیات 127 تا 136]

اشاره

وَ قال‌َ المَلَأُ مِن قَوم‌ِ فِرعَون‌َ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَومَه‌ُ لِیُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ وَ یَذَرَک‌َ وَ آلِهَتَک‌َ قال‌َ سَنُقَتِّل‌ُ أَبناءَهُم وَ نَستَحیِی نِساءَهُم وَ إِنّا فَوقَهُم قاهِرُون‌َ (127) قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ استَعِینُوا بِاللّه‌ِ وَ اصبِرُوا إِن‌َّ الأَرض‌َ لِلّه‌ِ یُورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقِین‌َ (128) قالُوا أُوذِینا مِن قَبل‌ِ أَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا قال‌َ عَسی رَبُّکُم أَن یُهلِک‌َ عَدُوَّکُم وَ یَستَخلِفَکُم فِی الأَرض‌ِ فَیَنظُرَ کَیف‌َ تَعمَلُون‌َ (129) وَ لَقَد أَخَذنا آل‌َ فِرعَون‌َ بِالسِّنِین‌َ وَ نَقص‌ٍ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون‌َ (130) فَإِذا جاءَتهُم‌ُ الحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه‌ِ وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَن مَعَه‌ُ أَلا إِنَّما طائِرُهُم عِندَ اللّه‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ (131)
وَ قالُوا مَهما تَأتِنا بِه‌ِ مِن آیَةٍ لِتَسحَرَنا بِها فَما نَحن‌ُ لَک‌َ بِمُؤمِنِین‌َ (132) فَأَرسَلنا عَلَیهِم‌ُ الطُّوفان‌َ وَ الجَرادَ وَ القُمَّل‌َ وَ الضَّفادِع‌َ وَ الدَّم‌َ آیات‌ٍ مُفَصَّلات‌ٍ فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً مُجرِمِین‌َ (133) وَ لَمّا وَقَع‌َ عَلَیهِم‌ُ الرِّجزُ قالُوا یا مُوسَی ادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ بِما عَهِدَ عِندَک‌َ لَئِن کَشَفت‌َ عَنَّا الرِّجزَ لَنُؤمِنَن‌َّ لَک‌َ وَ لَنُرسِلَن‌َّ مَعَک‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ (134) فَلَمّا کَشَفنا عَنهُم‌ُ الرِّجزَ إِلی أَجَل‌ٍ هُم بالِغُوه‌ُ إِذا هُم یَنکُثُون‌َ (135) فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم‌ِّ بِأَنَّهُم کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلِین‌َ (136)

صفحه : 267

[ترجمه]

جماعتی از بزرگان قوم فرعون بوی گفتند آیا میگذاری موسی و قومش را تا در زمین فساد کنند و واگذارد موسی تو را و خدایان تو را فرعون گفت بزودی پسرهای آنها را میکشم و زنهای آنها را زنده میگذارم و همانا من فوق آنها و مسلط بر آنها میباشیم [227]
موسی بقومش گفت از خدا طلب یاری بجوئید و صبر کنید زیرا که زمین ملک خدا است بارث میدهد بهر کس که بخواهد از بندگانش و عاقب نیکو مخصوص پرهیزکاران است [128]
قوم موسی گفتند ما پیش از اینکه تو بیائی در شکنجه و اذیت بودیم و بعد از آنکه بر ما آمدی در شکنجه و اذیّت میباشیم موسی گفت امیدوار باشید که پروردگار شما دشمن شما را هلاک گرداند و شما را در زمین جانشین قرار دهد پس ببیند که چگونه عمل خواهید نمود [129]
و حقیقة ما فرعونیان را گرفتیم بقحطی و خشک‌ّ سالی و نقص میوه‌جات شاید آنها متذکر گردند [130]
پس وقتی که برای آنها امر نیکی میآمد میگفتند برای ما است اینکه ارزانی و وقتی امر ناگواری پیش میآمد بموسی و آنهائیکه با او بودند فال بد میزدند آگاه باش جز اینکه نیست که فال بد آنها نزد خدا است (که پاداش عمل آنها است) و لکن بیشتر آنها نمیدانند [131]
فرعونیان بموسی گفتند هر چه تو آیتی بر ما بیاوری که ما را بآن سحر کنی ما بتو ایمان نخواهیم آورد [132]
پس بر آنان فرستادیم طوفان و ملخ و شپش و وزغ و خون در حالتی که اینها آیات قدرت ما بود آشکارا پس استکبار کردند و آنها جماعت گنهکاران بودند [133]
و چون بلائی بر آنها واقع میگردید میگفتند ای موسی بخوان پروردگارت را بآنچه عهد کرده است با تو که اگر اینکه بلاء را از ما رفع گردانی البته ما بتو ایمان آوریم و بنی اسرائیل را با تو میفرستیم [134]
پس چون بلاء را از آنها برمیداشتیم تا مدتی که آنها رسنده باشند بآن مدت ناگاه نقض عهد کردند و برگشتند [135]
پس ما از آنها انتقام کشیدیم و آنها را در دریا غرق گردانیدیم بسبب آنکه آنها آیات ما را تکذیب کردند و بودند از پاداش آن غافل [136]

صفحه : 268

(توضیح آیات)

وَ قال‌َ المَلَأُ مِن قَوم‌ِ فِرعَون‌َ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَومَه‌ُ لِیُفسِدُوا فِی الأَرض‌ِ وَ یَذَرَک‌َ وَ آلِهَتَک‌َ قال‌َ سَنُقَتِّل‌ُ أَبناءَهُم وَ نَستَحیِی نِساءَهُم وَ إِنّا فَوقَهُم قاهِرُون‌َ وقتی جماعت فرعونیان و قبطیان دیدند مغلوب گردیدند و معجزه موسی فوق تدبیر آنان گردید و ساحرین نتوانستند با حجت خدائی معارضه کنند، و شاید قوم موسی ع بنی اسرائیلیین زیاد شده بودند و بموسی ایمان آوردند فرعونیان ترسیدند و بفرعون پیش نهاد کردند که اگر متعرض موسی و قومش نشوی عدد آنها زیاد میگردد و در زمین مصر فساد میکنند آنوقت مردم دور او را میگیرند و تو را و خدایان تو را وامیگذارند و بایستی علاج آنها را بکنی.
از بعضی از مفسرین است که گفته آنچه از آیات دیگر برمیآید فرعون خود را پروردگار زمین میدانسته، در سوره نازعات آیه 24 مقول قول او است (أَنَا رَبُّکُم‌ُ الأَعلی) در جای دیگر (ما عَلِمت‌ُ لَکُم مِن إِله‌ٍ غَیرِی) غیر از خودم معبود دیگری برای شما سراغ ندارم، از اینکه آیات معلوم میشود که برای خودش معبود دیگری نگرفته بود، و ممکن است جمع بین اینکه دو آیه با (وَ یَذَرَک‌َ وَ آلِهَتَک‌َ) که قوم فرعون باو میگفتند مقصود آنها از آلهة کواکب یا خورشید و موجودات آسمانی بوده، و شاید فرعون معتقد بآنها بوده و خود را خدای زمین میدانسته نه خدای تمام عالم.
[پایان] خلاصه فرعون از آن کبر و غروری که داشت در پاسخ آنها گفت بزودی پسران آنها را میکشم و زنهای آنان را زنده میگذارم و من غالب و قاهر بر آنها میباشم، آری فرعون بسلطنت و استیلای بی‌اصل خود مغرور گردید و آن ملعون ندانست که (یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم) دست قدرت الهی بالای دست آنها است

صفحه : 269
قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ استَعِینُوا بِاللّه‌ِ وَ اصبِرُوا إِن‌َّ الأَرض‌َ لِلّه‌ِ یُورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه‌ِ وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقِین‌َ وقتی بنی اسرائیلیان سخن فرعون را شنیدند ترسیدند موسی آنها را امر بصبر نمود و گفت از خدا طلب یاری کنید و آنها را امیدوار نمود و گفت زمین ملک خدا است و در تحت قبضه او است و هر کس را بخواهد وارث زمین میگرداند و عاقبت نیکو نصیب پرهیزکاران است.
قالُوا أُوذِینا مِن قَبل‌ِ أَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا قال‌َ عَسی رَبُّکُم الخ ترجمه آیه شده گویا بنی اسرائیل قبلا امیدوار بودند که برای آنها فرجی برسد و از تحت شکنجه فرعون و قبطیان نجات پیدا کنند وقتی موسی با معجزه بمصر آمد و ایمان آوردند همیشه منتظر بودند که موسی غالب گردد و تخت و تاج فرعون را بباد فناء بدهد وقتی تهدیدات فرعون را شنیدند و عمل پیش را میدانستند که پسران آنها را میکشت و دختران را زنده میگذاشت گویا از نجاتشان از دست فرعون ناامید گردیدند و بموسی اینکه طور شکایت میکردند که پیش از اینکه تو بیائی ما در عذاب فرعون بودیم حالا هم که تو آمده‌ئی همین طور میباشیم، اینکه بود که موسی وعده نزدیک بآنها داد که مطمئن باشید پروردگار شما بزودی دشمن شما را هلاک خواهد نمود و شما را جانشین آنها میگرداند و شما منتظر فرجتان باشید پس مینگرد که شما چگونه عمل میکنید یعنی آیا شکر میکنید یا کفران نعمت مینمائید.
وَ لَقَد أَخَذنا آل‌َ فِرعَون‌َ بِالسِّنِین‌َ وَ نَقص‌ٍ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون‌َ (لقد) را برای تأکید و تقریب ماضی میآورند و در آن قسم مندرج است و (سنین) جمع سنة و کنایه از قحطی است یعنی آل فرعون را بقحطی و خشک سالی و کمی میوه‌جات گرفتیم که شاید آنها یادآور شوند که اینکه بلاء در اثر تکذیب موسی و کفر و معاصی آنها است، و شاید از راه بیچارگی رو بحق تعالی آرند و توبه کنند لکن بقدری کفر و کبر و لجاجت صفحه قلب آنان را تاریک

صفحه : 270
گردانیده بود که در عوض تذکر قلبشان فاسدتر گردیده و بر ضدّیتشان افزوده شده بود که بآمدن موسی قال بد میزدند.
فَإِذا جاءَتهُم‌ُ الحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه‌ِ وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَن مَعَه‌ُ قبطیان یعنی اهل فرعون وقتی نعمت و فراخی بآنها میرسید نسبت باقبال خود میدادند وقتی بلاء و آفتی بآنان اصابت مینمود بموسی و مؤمنین نسبت میدادند و فال بد میزدند و میگفتند از شومی موسی است که در شهر ما اینکه طور پیش آمدها میشود دیگر نمیدانستند اینکه عذابهائی است که از اثر اعمال بد خودشان است که دامن گیرشان شده.
أَلا إِنَّما طائِرُهُم عِندَ اللّه‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ شاید مقصود از آیه چنین باشد یعنی آگاه باشید جز اینکه نیست که بهره‌ئی که اینها از شرّ و شانس بد دارند از عذابهائی است که برای آنها آماده شده و ذخیره گردیده که بآن خواهند رسید نزد خدا است لکن بیشترین آنها نمیدانند، معلوم میشود بعضی از آنها میدانستند که قحطی و عذابهای دیگر که بآنها اصابت مینماید از شومی خود آنها است لکن اظهار نمی‌نمودند.
وَ قالُوا مَهما تَأتِنا بِه‌ِ مِن آیَةٍ لِتَسحَرَنا بِها فَما نَحن‌ُ لَک‌َ بِمُؤمِنِین‌َ فرعونیان بموسی گفتند که هر چه بیاوری از معجزه برای اینکه ما را سحر کنی بآن معجزه ما بتو ایمان نخواهیم آورد غرضشان اینکه بود که موسی طمع از ایمان آنها ببرد و آنها را رها کند.
فَأَرسَلنا عَلَیهِم‌ُ الطُّوفان‌َ وَ الجَرادَ وَ القُمَّل‌َ وَ الضَّفادِع‌َ وَ الدَّم‌َ آیات‌ٍ مُفَصَّلات‌ٍ فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً مُجرِمِین‌َ (راغب) گفته کلمه طوفان بمعنی هر حادثه‌ئی است که بانسان احاطه کند. و در مجمع البحرین است که طوفان بمعنی سیلی است که زمین را در خود غرق کند و اصل آن از ماده طوفه است بمعنی طواف و دور زدن است.
در تفسیر میزان گفته کلمه (قمّل) بضم قاف و تشدید میم بگفته بعضی

صفحه : 271
بمعنی میمونهای درشت هیکل و بقول بعضی بمعنی مگسهای ریز است، و بفتح قاف و سکون میم بمعنی شپش معروف است (جراد و ضفدع و دم) بترتیب بمعنای ملخ و قورباغه و خون است، کلمه (مفصّلات) تفصیل بمعنی جدا جدا کردن اجزاء یک شیئی متصل است که لازمه آن تمایز هر چیزی است از اجزاء دیگر و باین معنی از (آیات مفصّلات) چنین استفاده میشود که معجزاتیکه از موسی ع برای قوم فرعون ظاهر میشد یکجا و یکدفعه نبوده و هر یک جدا از دیگری در موقعش واقع میگردید و اینکه خود دلیل بر اینکه است که اینها آیاتی بوده الهی زیرا اگر یک دفعه واقع میگردید ممکن بود خیال کنند اینکه یک امری است اتفاقی و جزافی و ربطی بموسی و دعای او ندارد.
و آیه بعد شاهد بر اینکه است که مفصّلات بهمین معنائی است که گفته شد زیرا از آیه بعد استفاده میشود که هر کدام از اینکه آیات را موسی ع خبر میداد و وقتی مبتلا میگردیدند دست بدامن موسی میزدند که دعا کند عذاب از آنها رفع شود و با موسی [ع] عهد می‌بستند که اگر اینکه بلاء از آنها رفع گردد ایمان میآورند و دست از بنی اسرائیل برداشته و آنها را باو بسپارند ولی وقتی بدعای موسی عذاب از آنها برداشته میشد عهد خود را میشکستند.
فَلَمّا کَشَفنا عَنهُم‌ُ الرِّجزَ إِلی أَجَل‌ٍ هُم بالِغُوه‌ُ إِذا هُم یَنکُثُون‌َ (نکث) بمعنی عهد شکستن است و جمله (إِلی أَجَل‌ٍ هُم بالِغُوه‌ُ) متعلق بجمله (کشفنا) است و از اینکه دو جمله برمیآید عهدهائی که بین موسی و قوم فرعون میگذشت مؤجل و تا مدّت معینی ادامه داشت نه دائمی زیرا که اگر موسی [ع] میگفت خداوند اینکه عذاب را از شما برمیدارد بشرطی که ایمان آورید و بنی اسرائیل را با من روانه کنید و بآن اضافه نمینمود که اگر تا فلان مدت ایمان نیاوردید و بعهد خود وفاء نکردید عذاب مرتفع نخواهد گردید عذاب دائمی میگردید، و همچنین اگر بنی اسرائیل با وی عهد می‌بستند آنها نیز عهد خود را محدود بمدت معیّن میکردند، اینکه است که آیه میفرماید پس از آنکه عذاب

صفحه : 272
برداشته میشد آنها عهدی که با موسی [ع] بسته بودند میشکستند. [پایان] فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم‌ِّ بِأَنَّهُم کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلِین‌َ وقتی با اینکه همه آیات نه گانه بر فرعون و فرعونیان حجت تمام گردید و ظلم و ستم را بانتهاء رسانیدند ما از آنان انتقام کشیدیم و آنان را در دریای رود نیل غرق گردانیدیم بسبب آنکه آیات ما را تکذیب نمودند و از آنان عذاب یا آیات ما و معجزات موسی [ع] غافل بودند بروایتی موسی پس از اینکه غالب بر سحره گردید بیست سال بین بنی اسرائیل در مصر اقامت نمود و آیات مبیّنات مفصّلات را بر فرعونیان که پس از هر معجزه‌ئی که از موسی میدیدند ظاهر میگردانید و بین آیات یعنی معجزه‌ها جدائی میانداخت برای اینکه آنان را امتحان نماید و ببیند که آنها بآن عهدی که با موسی بسته بودند که ایمان آرند پایداری میکنند یا نکث عهد مینمایند (ما) در (بما عهد عندک) در آیه بالا مصدریه است یعنی بعهد نبوّت و یا متعلق است بقوله (ادع‌ُ لَنا رَبَّک‌َ) یعنی بخوان برای ما پروردگارت را بحق‌ّ عهدی که با تو بسته، یا باء قسم است یعنی بحق پروردگارت و آن عهدی که با تو بسته است اگر اینکه بلاء را از ما رفع کنی البته بتو ایمان میآوریم و بنی اسرائیل را با تو میفرستیم (إِذا هُم یَنکُثُون‌َ) جواب (لمّا) است یعنی وقتی آن عذاب از آنها برداشته میشد آنها عهدشان را میشکستند (فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم‌ِّ) چون آنها چنین کردند ما از آنها انتقام کشیدیم و در دریا غرقشان کردیم.

صفحه : 273

[سوره الأعراف (7): آیات 137 تا 143]

اشاره

وَ أَورَثنَا القَوم‌َ الَّذِین‌َ کانُوا یُستَضعَفُون‌َ مَشارِق‌َ الأَرض‌ِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکنا فِیها وَ تَمَّت کَلِمَت‌ُ رَبِّک‌َ الحُسنی عَلی بَنِی إِسرائِیل‌َ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرنا ما کان‌َ یَصنَع‌ُ فِرعَون‌ُ وَ قَومُه‌ُ وَ ما کانُوا یَعرِشُون‌َ (137) وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیل‌َ البَحرَ فَأَتَوا عَلی قَوم‌ٍ یَعکُفُون‌َ عَلی أَصنام‌ٍ لَهُم قالُوا یا مُوسَی اجعَل لَنا إِلهاً کَما لَهُم آلِهَةٌ قال‌َ إِنَّکُم قَوم‌ٌ تَجهَلُون‌َ (138) إِن‌َّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُم فِیه‌ِ وَ باطِل‌ٌ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (139) قال‌َ أَ غَیرَ اللّه‌ِ أَبغِیکُم إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُم عَلَی العالَمِین‌َ (140) وَ إِذ أَنجَیناکُم مِن آل‌ِ فِرعَون‌َ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب‌ِ یُقَتِّلُون‌َ أَبناءَکُم وَ یَستَحیُون‌َ نِساءَکُم وَ فِی ذلِکُم بَلاءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم‌ٌ (141)
وَ واعَدنا مُوسی ثَلاثِین‌َ لَیلَةً وَ أَتمَمناها بِعَشرٍ فَتَم‌َّ مِیقات‌ُ رَبِّه‌ِ أَربَعِین‌َ لَیلَةً وَ قال‌َ مُوسی لِأَخِیه‌ِ هارُون‌َ اخلُفنِی فِی قَومِی وَ أَصلِح وَ لا تَتَّبِع سَبِیل‌َ المُفسِدِین‌َ (142) وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَه‌ُ رَبُّه‌ُ قال‌َ رَب‌ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ قال‌َ لَن تَرانِی وَ لکِن‌ِ انظُر إِلَی الجَبَل‌ِ فَإِن‌ِ استَقَرَّ مَکانَه‌ُ فَسَوف‌َ تَرانِی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّه‌ُ لِلجَبَل‌ِ جَعَلَه‌ُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفاق‌َ قال‌َ سُبحانَک‌َ تُبت‌ُ إِلَیک‌َ وَ أَنَا أَوَّل‌ُ المُؤمِنِین‌َ (143)

صفحه : 274

[ترجمه]

و آنهائی را که فرعونیان ضعیف میدانستند وارث مشرقها و مغربهای زمین قرار دادیم آن زمینی را که در آن برکت دادیم و کلمه نیکوی پروردگار تو بر بنی اسرائیل تمام گردید برای اینکه صبر کردند و خراب و نابود گردانیدیم آنچه را که فرعون و قومش ساخته بودند و آن عرشهائی را که بنا نهاده بودند [137]
و بنی اسرائیل را از دریا گذرانیدیم پس بجماعتی رسیدند که برای آنها بتهائی بود که بر پرستش آنها مقیم بودند قوم گفتند ای موسی برای ماها الهی قرار بده چنانچه برای اینها الهانی است موسی گفت همانا شما جماعتی میباشید که جهل میورزید [138]
اینهائی که اینکه جماعت میپرستند فانی و ناچیزند و آنچه اینها میکنند باطل است [139]
موسی بجماعت گفت آیا غیر از خدا برای شما طلب کنم معبودی در حالی که او شما را بر عالمیان فضیلت داده [140]
یاد کنید وقتی را که پدران شما را از آل فرعون رهانیدیم که بشما میچشانیدند سختی عذاب را پسرانتان را میکشتند و زنهای شما را زنده میگذاشتند و در اینکه رهائی شما نعمت بزرگی بود بر شما از طرف پروردگارتان [141]
و بموسی برای دادن کتاب سی شبانه روز وعده دادیم و آنرا بده روز دیگر تمام گردانیدیم پس چون تمام شد وقتی را که خدا مقرّر کرده بود بچهل شبانه روز و موسی ببرادرش هارون گفت در قوم من جانشین من باش و اصلاح کن و متابعت مکن راه فساد کننده‌گان را [142]
و چون موسی بمیقاتگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت موسی (بزبان قومش) گفت پروردگار من خود را بمن بنما تا بسوی تو نظر کنم (جواب رسید) ای موسی هرگز مرا نخواهی دید باین کوه نگاه کن اگر کوه بجای خود ماند بزودی مرا می‌بینی چون پروردگار او بر کوه تجلّی کرد کوه مندک گردید و موسی افتاد و غش کرد چون بهوش آمد گفت تو منزّهی و من از گفته خود پشیمانم و بسوی تو توبه نمودم و من اول کسی میباشم که ایمان دارم [143]
.

صفحه : 275

(توضیح آیات)

اشاره

وَ نادی أَصحاب‌ُ الجَنَّةِ أَصحاب‌َ النّارِ أَن قَد وَجَدنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَل وَجَدتُم ما وَعَدَ رَبُّکُم حَقًّا (نادی) مشعر بر اینکه است که اهل بهشت از اهل جهنّم و آتش بسیار دورند زیرا که نداء را در جائی آورند که کسی را از فاصله دوری صدا زنند.
و البته بایستی همین طور باشد زیرا که مقام اهل بهشت و اصحاب یمین جایگاه علّیین و مقام مرتفع مؤمنین است، و مقام جهنمیان سجّین و نازل‌ترین درکات دوزخیان است و فاصله بین اینکه دو مرتبه هم بحسب معنی و حقیقت و معنویت زیاد است و هم باعتبار بعد مکانی بسیار است.
لکن چون اهل بهشت استیلاء و احاطه بتمام مراتب زیرین خود دارند و لو از جهت مقام و مرتبه بالاتر از اهل جهنّم میباشند اینکه است که شاید نظر بآنها دارند و مطلع بر حالات آنان نیز هستند و آنها را بصدای بلند که کاشف از شهامت و بزرگواری است صدا میزنند و بآنها اعلان میکنند و گویند که آنچه پروردگار ما قبلا بما وعده داده بود حق و درست یافتیم آیا شما نیز وعده‌های پروردگار خودتان را درست و حق یافتید.
قالُوا نَعَم فَأَذَّن‌َ مُؤَذِّن‌ٌ بَینَهُم أَن لَعنَةُ اللّه‌ِ عَلَی الظّالِمِین‌َ، الَّذِین‌َ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ کافِرُون‌َ پس از آنکه اهل بهشت و اهل جهنّم هر دو بصدق وعده‌های حق تعالی شهادت دادند آنوقت از طرف حق تعالی اعلان میشود بطوریکه تمام اهل محشر از اولین و آخرین میشنوند و مؤذّن بصدای بلند نداء میکند که لعنت خدا یعنی دوری از رحمت خدا برای ستمکاران است، و در مقام معرفی ستمکاران که چه کسانی خواهند بود فرموده ستمکاران کسانی هستند که راه خدا را بستند و مردم را براه کج و معوج سوق دادند، و نیز ستمکاران کسانی میباشند که آخرت

صفحه : 211
و قیامت را انکار مینمودند.
سؤال- چنانچه ظاهر است اکثر آیات قرآن آنهائیکه راجع بقیامت و حالات پس از اینکه عالم دنیا واقع میگردد آنرا بلفظ ماضی آورده در صورتی که هنوز واقع نگردیده و بایستی بصیغه استقبال آمده باشد.
در پاسخ گفته‌اند چون امر قیامت (محقق الوقوع است) اینکه است که گویا حالا هم واقع است، البته اینکه توجیه بسیار وجیه و درست است لکن بهتر اینکه است که گفته شود شکّی نیست که علم حق تعالی محیط بتمام اشیاء است و آنچه باید در عوالم ممکنات واقع گردد در دفتر آفرینش و لوح محفوظ ثبت و ضبط گردیده، در سورة الحدید است در آیه 22 قوله تعالی (ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها).
نظر باین آیه و آیات دیگر معلوم میشود که آنچه در عوالم ممکنات از گذشته و آینده موجود شده یا میشود در احاطه علمیه حق تعالی با هم موجودند و ما چون زمانی و مکانی هستیم یعنی وجودمان محفوف بزمان و مکان است اینکه است که آنچه با زمان وجودمان تطبیق میگردد عالم بآن میگردیم و آنچه مقارن با زمان وجودمان نیست آنرا گذشته یا آینده میدانیم لکن آنکسیکه محیط بر زمان و زمانیات و مکان و مکانیات است گذشته و آینده نسبت باو معنی ندارد.
وَ بَینَهُما حِجاب‌ٌ وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم (اعراف) جمع (عرف) است و مکان عالی و مرتفی است (وَ بَینَهُما حِجاب‌ٌ) مفسرین گفته‌اند بین اهل بهشت و جهنّم پرده‌ئی است و بر اعراف که مکان عالی و مرتفعی است مردانی میباشند که جلالت قدر و مقامشان بدرجه‌ئی است که هر کسی را بسیما و علاماتی میشناسند و گویند مقصود از (بَینَهُما) بهشت و جهنّم است، میتوان اینکه حجاب را تشبیه کرد بر مثال قوله تعالی که در سورة الحدید راجع بمنافقین فرموده (فَضُرِب‌َ بَینَهُم بِسُورٍ لَه‌ُ باب‌ٌ باطِنُه‌ُ فِیه‌ِ الرَّحمَةُ وَ ظاهِرُه‌ُ

صفحه : 212
مِن قِبَلِه‌ِ العَذاب‌ُ.
در اینکه مقصود از حجاب چیست و اهل اعراف کیانند و اعراف در قیامت در چه محلّی واقع است اختلاف بین مفسرین بسیار است لکن ما برای اختصار اکتفاء مینمائیم ببعض احادیثی که راجع باعراف رسیده است.
در اصول کافی کلینی [ره] بسند متصل روایت کرده که گفت شنیدم از ابا عبد اللّه ع که گفت (إبن الکواء) آمد نزد امیر المؤمنین ع و از حضرتش از اینکه آیه (وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم) سؤال کرد در جواب فرمود (نحن علی الاعراف) یعنی مائیم بر اعراف (نحن نعرف انصارنا بسیماهم) مائیم که یاران خود را بعلاماتشان میشناسیم و مائیم بر اعراف که خدای تعالی میشناساند ما را روز قیامت بر صراط پس داخل بهشت نمیگردد مگر کسیکه ما را شناخته و ما او را بشناسیم، و داخل آتش نمیگردد مگر کسیکه ما را انکار کند یعنی ما را نشناسد و ما او را نشناسیم، اگر خدای تعالی میخواست همانا مردم او را میشناختند لکن ما را قرار داد درهای او و راه او و آن وجهی که از او عطاء گردیده و کسیکه از معرفت ما عدول کند یا کسی را بر ما تفضّل دهد همانا از صراط لغزش میکند الخ.
در مجمع البیان در معنی اعراف گفته اعراف مکانهای مرتفع است (از عرف الفرس) یعنی یال اسب و از اینکه جهت مکاکل خروس را (عرف الدیک) میگویند بسبب اینکه ظاهر بودنش معروف‌تر است از آنچه در پائین است.
و کنایه میباشد از مقام بلند اهل اعراف (رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم) بقولی آنها جماعتی میباشند که درجه آنها بلند است مثل انبیاء و شهداء و خوبان مؤمنین، و از علی ع روایت است که فرموده مائیم بر اعراف که یاران خود را بعلاماتشان میشناسیم.
و در حدیث است از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده ( یا علی گویا می‌بینم تو را در قیامت که بدست تو عصائی است از عوسج قومی را بسوی بهشت میرانی و قومی را

صفحه : 213
بسوی آتش).
[پایان] در تفسیر صافی از عیاشی و از سلمان روایت کرده که گفت بیشتر از ده مرتبه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود ای علی تو و اوصیاء بعد از تو در (اعراف) بین بهشت و جهنّم میباشید و داخل بهشت نمیگردد مگر کسیکه شما را شناخته و شما هم او را شناخته باشید و داخل جهنّم نمیگردد مگر کسیکه منکر شما باشد و شما هم او را انکار نمائید.
و ثعلبی در تفسیر خود بسندهای خودش روایت کرده که (اعراف) جای بلندی است بر صراط و مردانیکه در اعراف میباشند (حمزة بن عبد المطلب و عباس و علی بن أبی طالب [ع] و جعفر طیّار ذو الجناحین که ایشان دوستان خود را از دشمنانشان می‌شناسند الی آخر کلامش.
و قمی از حضرت صادق ع روایت کرده که گفته‌اند حساب هر امّتی با امام زمان او است و ائمه دوستان و دشمنان خود را بسیمای آنها میشناسند و همین است قول خدای تعالی (وَ عَلَی الأَعراف‌ِ رِجال‌ٌ یَعرِفُون‌َ کُلًّا بِسِیماهُم) و نامه اعمال اولیاء خود را بدست راستشان میدهند و آنها را ببهشت میفرستند و نامه اعمال دشمنان خود را بدست چپشان میدهند و آنها را بسوی جهنّم میفرستند و در بصائر و قمّی از حضرت باقر ع روایت میکنند که چون از حضرتش از اهل اعراف سؤال شد گفت آنهائی میباشند که سیّئات و حسناتشان مساوی است و اگر آنها داخل آتش شوند پاداش گناهانشان است و اگر در بهشت داخل گردند برحمت خدا است.
و مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی گفته جهت اینکه در اخبار بسیار رجال اعراف را حمل بر ائمّه علیهم السّلام کرده‌اند اینکه است که اگر اعراف مشتق از معرفت باشد انبیاء و اوصیاء آنها عارف بخدا و معروف نزد خدا میباشند و خدا را بمردم میشناسانند و اگر بمعنی (عرف) یعنی مکان عالی مرتفع باشد آنها از شدّت معرفتشان و فرط بصیرتشان گویا در مکان عالی مرتفع میباشند که

صفحه : 214
بسائر مردم نظر میکنند و درجات آنها و درکاتشان را می‌بینند و از شدت معرفتی که بآنها دارند بین سعداء و اشقیاء تمیز میدهند و بآنها نظر میکنند در حالیکه هنوز در همین دنیا میباشند.
[پایان] و نیز در کافی از علی [ع] روایت کرده که بسلمان فرموده
(معرفتی بالنورانیة معرفة اللّه)
یعنی شناختن مرا بنورانیّت همان شناختن خدا است، و شاید مقصود اینکه باشد که معرفت امام از جهت ملکوتیت و مقام عبودیت آن عین معرفت خدا است زیرا که در وجود ولی‌ّ دو جهت است جهت بشریت و جهت ملکوتیت، و ولی‌ّ از جهت ملکوتیت وجود او مستهلک است در وجود حق تعالی و در خود استقلالی نمینگرد و کسیکه نبی یا امام را از اینکه جهت بنگرد خدا را بوجه شناخته نه بکنه و حقیقت اینکه است که در همان حدیث بالا فرمودند (مائیم وجه اللّه و مائیم باب اللّه) و خدا شناخته نمیشود مگر از طریق معرفت ما.

[داستان میقات رفتن موسی ع]

مفسرین گفته‌اند موسی [ع] ببنی اسرائیل وعده داده بود که خدای تعالی دشمن شما را هلاک میگرداند و از نزد خود کتابی عطاء میکند که بیان میکند آنچه را که محتاج باو میباشید، وقتی فرعون هلاک گردید موسی از پروردگارش درخواست کتاب نمود و باو امر شد که سی روز روزه بگیرد و آن ماه ذی القعده بود و ده روز بوی اضافه نمود و در آن مدت ده روز تورات را نازل گردانید و نیز با او تکلّم نمود و میقات موسی باین چهل روز خاتمه پیدا کرد وَ قال‌َ مُوسی لِأَخِیه‌ِ هارُون‌َ اخلُفنِی فِی قَومِی موسی ع در موقع بیرون رفتن بمیقات پروردگارش برادرش هارون را بجای خود گذارد و در باره قوم سفارش نمود و گفت (وَ أَصلِح وَ لا تَتَّبِع سَبِیل‌َ المُفسِدِین‌َ)

صفحه : 278
وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَه‌ُ رَبُّه‌ُ قال‌َ رَب‌ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ قال‌َ لَن تَرانِی (لِمِیقاتِنا) یعنی وقتی که معیّن گردیده و محدود شده، و (لام) (لمیقاتنا) لام اختصاص است گویا فرموده آمدن تو در وقت معیّن تعیین گردیده، وقتی موسی در آنوقت آمد (وَ کَلَّمَه‌ُ رَبُّه‌ُ) بدون واسطه ملک پروردگارش با او تکلّم نمود یعنی حق تعالی کلمات را در اجرام انشاء گردانیده همان طوری که کلمات بخط در لوحها نوشته میشود زیرا که کلام عرض است و لابدّ بایستی قائم بمحلّی باشد، و روایت شده که وقتی حق تعالی با موسی تکلم کرد او از تمام جهات صدا میشنید آنوقت موسی گفت (رَب‌ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ) مفعول ثانی محذوف است یعنی (ارنی نفسک) تا بتو نظر کنم یعنی مرا متمکّن گردان به اینکه که بر من تجلّی کنی تا تو را بعیان ببینم.
جمهور مفسرین را رأی بر اینکه است که حضرت موسی [ع] بخواهش بنی اسرائیل طلب رؤیت نمود آنوقتیکه گفتند ما بتو ایمان نمیآوریم (حَتّی نَرَی اللّه‌َ جَهرَةً) تا وقتی که خدا را آشکارا ببینیم، اینکه بود که وقتی آنها بخواهش رؤیت بر جفه هلاک گردیدند موسی در مقام مناجات گفت (أَ تُهلِکُنا بِما فَعَل‌َ السُّفَهاءُ مِنّا) سوره اعراف آیه 154، و موسی چنین سؤال محالی ننمود مگر پس از اینکه آنها را از اینکه خواهش محال عقلی توبیخ و سرزنش نمود و آنها لجاجت و جدیّت نمودند و موسی چنین خواهشی نمود تا جواب بیاید و آنها بشنوند و بدانند که رؤیت حق تعالی محال است و قوله تعالی (لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ) نفی رؤیت میکند در آینده یعنی دیدن بچشم در حال و آینده در همه وقت محال است زیرا که دیدن با صفات او منافی است.
وَ لکِن‌ِ انظُر إِلَی الجَبَل‌ِ و لکن نظر کن باین کوهی که در مقابل تو است که چگونه میشود حال آن وقتی که بر او تجلّی نمودم (فَإِن‌ِ استَقَرَّ مَکانَه‌ُ فَسَوف‌َ تَرانِی) و امکان رؤیت خود را معلّق نموده بامر محال یعنی مستقر بودن کوه در موقع تجلی که ببین چگونه

صفحه : 279
کوه مندک و از هم متلاشی میگردد گویا حق تعالی خواسته بر او محقق گرداند که چگونه کوه با اینکه عظمت بیک تجلی و ظهور حق تعالی پایدار نمیماند و از مندک گردیدن کوه بدان که رؤیت حق تعالی محال است.
فَلَمّا تَجَلّی رَبُّه‌ُ لِلجَبَل‌ِ جَعَلَه‌ُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفاق‌َ قال‌َ سُبحانَک‌َ تُبت‌ُ إِلَیک‌َ وَ أَنَا أَوَّل‌ُ المُؤمِنِین‌َ وقتی حق تعالی بر کوه تجلّی کرد موسی از آن دهشتی که عارض او گردید غش نمود، و بقولی مرد وقتی بهوش آمد گفت تو منزّهی و من از طلب رؤیتی که کردم توبه نمودم از اینکه چنین خواهش کردم.
و برای آیه توجیه دیگری نیز شده و آن اینکه است که گفته‌اند مقصود از قوله تعالی (أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ) یعنی خودت را بمن بشناسان شناسائی واضح جلی به اینکه که بر من ظاهر گردانی بعضی از نشانه‌های آخرت را آن آیاتیکه خلق را مضطر میگردانی بسوی معرفت خودت و نظر کنم بسوی تو و بشناسم تو را بمعرفت ضروریه بطوریکه گویا بتو نظر میکنم چنانکه در حدیث آمده
(سترون ربکم کما ترون القمر لیلة البدر)
یعنی بزودی پروردگار خود را میشناسید مثل دیدن شماها ماه را وقتی که تلألؤ پیدا نمود و بدر تمام گردید وقتی موسی اینکه طور خواهش کرد جواب رسید (لن ترانی) یعنی هرگز تو چنین قدرتی نداری و تحمل نمیآوری و لکن نگاه کن باین کوه و من وارد میگردانم بر او آیتی از آیات خود را اگر کوه تاب تحمّل آورد و بمکانش مستقر ماند تو هم طاقت میآوری (فَلَمّا تَجَلّی رَبُّه‌ُ لِلجَبَل‌ِ) یعنی چون آیتی از آیات پروردگارت بر کوه تجلی کرد کوه را مندک گردانید و موسی غش کرد وقتی بهوش آمد تنزیه کرد پروردگارش را و توبه نمود و گفت من اول کسی میباشم که بعظمت و جلال تو ایمان آوردم [جامع الجوامع طبرسی] آن توجیه اول که از اکثر مفسرین نقل شده اگر چه موافق ظاهر آیه بلکه صریح آن است لکن بحکم عقل بسیار بعید است، چگونه میشود پیمبر

صفحه : 280
اولوالعزمی مثل حضرت موسی ع با آن همه معجزاتیکه بدست مبارکش ظاهر گردیده و خدا با او تکلم نمود در عقل نظری بپایه‌ئی نرسیده باشد که بیقین قطعی بداند که دیدن خدا بچشم عبارت از اینکه خواهد بود که جهاز بینائی بکار افتد و از چشم مبصر صورتی بشکل و رنگ آن برداشته شود و در ذهن رسم گردد هر قدر فرض کنیم قوّه بینائی قوی گردد بهر نحوی که فرض شود جارحه دیدن و دیده شدن متعلق بچشم و شیئی جسمانی است نه شیئی که منزه از جسم و جسمانی است بلکه منزه و مبرّا از تمام صفات ممکنات است در صورتی که از آیات صریح برمیآید که خدای تعالی جسم و جسمانی نیست اینکه است که دیدن خدا بچشم نه در دنیا و نه در آخرت برای احدی میسّر نخواهد بود، و عذر به اینکه که موسی ع بخواهش قوم چنین سؤالی نمود برای اینکه بآنها بفهماند که خدای تعالی دیدنی نیست رفع محذور نمیکند بلکه شاید خواهش کنند که ما میخواهیم خدای تعالی بصورت بشری گردد و بیاید میان ما آیا جائز میشود که رسول چنین خواهش کند ابدا حاشا و کلا.
پس بنا بر اینکه اگر چه ظاهر آیه چنین مینماید که موسی [ع] خواهش رؤیت بچشم کرد لکن دلیل عقل قرینه میشود بر تخصیص آیه بمعنائی که در خور سؤال موسی و جواب او باشد.
و بعضی از مفسرین غیر از آن توجیهی که از طبرسی نقل کردیم که بعضی از آیات آخرت را بر من بنما تا علم ضروری پیدا نمایم طور دیگری آیه را توجیه کرده، از آن جمله گفته مقصود از رؤیت قطعی‌ترین و واضح‌ترین مراتب علم است.
و در تفسیر المیزان در مقام بیان اینکه نحو از علم که بالاترین مراتب علم است بیان جذابی دارد که برای وضوح اجمالی از آنرا در اینجا ترجمه مینمایم چنین گفته خواهید گفت معنای رؤیت خدا در آیه چیست و همچنین در (وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ) در سوره قیامت آیه 22 و 23 و آیه

صفحه : 281
(ما کَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأی) در سوره نجم آیه 11 و آیه (مَن کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ اللّه‌ِ فَإِن‌َّ أَجَل‌َ اللّه‌ِ لَآت‌ٍ) در سوره عنکبوت آیه 4 و آیه (أَ وَ لَم یَکف‌ِ بِرَبِّک‌َ أَنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ أَلا إِنَّهُم فِی مِریَةٍ مِن لِقاءِ رَبِّهِم أَلا إِنَّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُحِیطٌ) در سوره حم سجده آیه 53 و 54، و در آیه (فَمَن کان‌َ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّه‌ِ فَلیَعمَل عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّه‌ِ أَحَداً) در سوره کهف آیه 110، و نیز آیات دیگر بسیاری که رؤیت خدا و لقاء او را اثبات میکند چیست.
و آیا شما بین اینکه آیات و آیاتیکه صریحا امکان را نفی میکند مانند جمله (لن ترانی) از آیه مورد بحث و همچنین مانند آیه (لا تُدرِکُه‌ُ الأَبصارُ وَ هُوَ یُدرِک‌ُ الأَبصارَ) در سوره انعام آیه 103، و امثال آن چگونه جمع میکنید و بچه بیانی منافات بین اینکه دو دسته از آیات را برطرف میسازید.
جواب اینکه سؤال را هم دیگران داده‌اند و گفته‌اند مقصود از اینکه رؤیت قطعی‌ترین و روشن‌ترین مراتب علم است و تعبیر از آن برؤیت برای مبالغه در روشنی و قطعیت آنست چیزیکه هست باید دانست که حقیقت اینکه علم که آنرا علم ضروری میدانیم چیست.
در پاسخ اینکه سؤال بیان خوبی داده لکن چون بیان آن دانشمند خیلی مفصل است و غرض ما اختصار است لذا خلاصه آنرا تذکر میدهیم ما هر علم ضروری را رؤیت نمیگوئیم بسیار چیزهائی است که ما ببداهت میدانیم مثل علم ما که یک مثلا نصف عدد دو است یا دو نصف عدد چهار است و نیز چیزهائی بعلم ضروری میدانیم مثل اینکه میدانیم پیمبرانی بنام ابراهیم و عیسی بن مریم علیهما السّلام و غیر اینها آمده‌اند، و نیز میدانیم شهرهائی بنام لندن یا سیکاکو و امریکا و امثال اینها وجود دارند لکن با اینکه علم ضروری دیدن بر آن صدق نمیکند نمیشود گفت من آنها را دیدم مگر وقتی که بچشم دیده شود و نیز بر هیچ تصدیق نظری عقلی اطلاق رؤیت نمیتوان نمود.
در میان معلومات یک نحو معلومی است که اطلاق رؤیت بر آن میتوان

صفحه : 282
نمود و آن معلومات بعلم حضوری ما است و آن علم حضوری وجدانی بخودمان و بمعلومات و بامور نفسانی خودمان از دوستی و دشمنی و باقی اوصافیکه در خودمان بوجدان حاضر نزد ما است و از اینگونه معلومات تعبیر برؤیت شایع است اینکه است که هر جا خدای تعالی تعبیر برؤیت کرده در همانجا خصوصیاتی ذکر نموده که می‌فهمیم مراد از دیدن خدا همین قسم از علمی است که ما آنرا رؤیت می‌نامیم مثل آیه (أَ وَ لَم یَکف‌ِ بِرَبِّک‌َ أَنَّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ أَلا إِنَّهُم فِی مِریَةٍ مِن لِقاءِ رَبِّهِم أَلا إِنَّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُحِیطٌ) که یکی از آیاتی است که رؤیت را اثبات مینماید و نخست پیش از اثبات رؤیت ثابت نموده که خدا بر هر چیزی حاضر و شاهد است و حضورش بچیزی معین و بمکانی مخصوص اختصاص نداشته بلکه نزد هر چیزی شاهد و حاضر و بر هر چیزی محیط است بطوریکه اگر بفرض محال کسی بتواند او را ببیند میتواند او را در وجدان خودش و در نفس خود و در ظاهر هر چیزی و در باطن آن ببیند، اینکه است که دیدن خدا و لقاء او نه دیدن بچشم و ملاقات بجسم است که جز با رو برو شدن حسی و جسمانی و متعین بودن مکان و زمان دو طرف صورت نمیگیرد.
آیه شریفه (ما کَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأی) نیز باین معنا اشعار دارد زیرا که نسبت دیدن را بفؤاد میدهد که بدون تردید مخصوص نفس انسانیّت است که بآن از حیوانات امتیاز دارد.
نظیر آیه فوق آیه شریفه (کَلّا بَل ران‌َ عَلی قُلُوبِهِم ما کانُوا یَکسِبُون‌َ) در سوره مطففین آیه 15 که دلالت دارد که آن مانعی که بین مردم و خدا حائل شده همان تیره‌گی گناهانی است که مرتکب شده‌اند اینکه تیره‌گیها است که روی دل و جانهای آنان را گرفته و نمیگذارد بمشاهده پروردگار خود تشرف یابند پس معلوم میشود اگر گناهان نباشد جانها خدا را می‌بینند نه چشمها.
تا آنجا که گفته بطوریکه از کلام مجید استفاده میشود اینکه علم که از آن برؤیت و لقاء تعبیر شده تنها برای صالحین از بندگانش میباشد آنهم در روز

صفحه : 283
قیامت دست میدهد چنانچه فرموده (وُجُوه‌ٌ یَومَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ) در سوره قیامت آیه 22 و 23.
تا آنجا که برمیگردد بتفسیر آیه و گفته بنا بر آنچه گذشت موسی ع در جمله (رَب‌ِّ أَرِنِی) از پروردگارش درخواست نمود که علم ضروری بمقام پروردگار بوی کرامت نماید پس از آنکه بعلم نظری و پی بردن بآیات او شناسائی موجودات را بوی ارزانی داشته، و نیز پس از آنکه او را برسالت و تکلم با او از طریق سمع برگزیده بود خواست از طریق رؤیت که همان علم ضروری است باو علم پیدا کند.
و قهرا وقتی مسئله رؤیت بهمان معنائیکه گفته شد در چند جای قرآن برای روز قیامت اثبات شده معلوم میشود نفی ابدی آن در (لَن تَرانِی) راجع بدنیا خواهد بود باین معنی که انسان مادامیکه در دنیا در قید حیات دنیوی است و بحکم اجبار سرگرم اراده جسم و تن است هرگز بچنین تشرفی مشرف نخواهد گردید تا وقتی که بطور کلّی و بتمام معنی از بدن و توابع آن منقطع گردد یعنی بمیرد و تو ای موسی هرگز توانائی دیدن من و علم ضروری بمن نداری تا بمیری و بملاقات من آئی.
تا آنجا که گفته مؤیّد اینکه نفی رؤیت بازگشت بنفی طاقت میکند جمله (وَ لکِن‌ِ انظُر) است که در آن نشان دادن خود را بموسی تشبیه کرده بنشان دادن خود را بکوه و فرموده نشان دادن خودم را بتو بعینه مثل نشان دادن خودم است بکوه اگر بظهور من کوه توانست بجای خود قرار گیرد تو نیز میتوانی تجلی پروردگارت را تحمل کنی، و بجمله (انظر) معلوم میشود که تجلی پروردگار محال نیست بدلیل اینکه بکوه تجلی کرد بلکه غرض نشان دادن و فهمانیدن بموسی است که اگر برای تو تجلی کنم طاقت نمیآوری و اجزایت مثل کوه مندک میگردد تا آخر بیانش که مفصل است.
اینکه توجیه بنظر بسیار وجیه و درست میآید لکن اینکه علم وجدانی را

صفحه : 284
بمقام الوهیت و کبریائی یکسره نسبت بتمام افراد بشر حتّی پیمبران اولو العزم در دنیا بطور کلیت محال و منحصر بآخرت دانسته بطوری که علوم و معرفت آنها در دنیا فقط بعقل نظری باشد که لازمه ایمان هر مؤمنی است که بعلم نظری و لو بمرتبه ضعیف آن باشد بایستی از راه دلیل خدا را بشناسد زیرا که ایمان تقلیدی فائده ندارد و لو اینکه بین علم نظری چنانچه از اخبار برمیآید از جهت شدّت و ضعف تفاوت بسیار است اینکه است که گوئیم اینکه نسبت ظاهرا منافی مقام آن بزرگوارانست.
درست است که علم وجدانی حضوری بمعنی کاملش و غایت انکشافش حتّی برای پیمبران منحصر بآخرت است لکن مسلّم که آن بزرگواران بآن روح قدسی که دارند در همین حیات دنیوی نیز حظّی و بهره‌ئی و مرتبه‌ئی از آن علم وجدانی از قبل آثار دارا میباشند نه اینکه بکلّی فاقد آن باشند پیمبران بهمان علم وجدانی بود که ملک وحی را میشناختند و بهمین علم وجدانی بود که موسی [ع] وقتی خدا با او تکلم مینمود صدای خدا را میشناخت بلکه میتوان گفت برای مؤمن صالح ممکن است از قبل صفای نفس و قوّت ایمانش بهره ضعیفی از آن علم وجدانی در دنیا نصیب او گردد.
آری شاید چنین بوده وقتی موسی ع در کوه مشغول مناجات بود چنان شوق و اشتیاق ملاقات حق تعالی وی را فرا گرفت که عنان طاقت از دستش بیرون رفت و بی‌تابانه آن علم وجدانی بآن درجه کمال آن که در دنیا برای احدی میسّر نیست از پروردگار خود طلبید اینکه بود که بدست ردّ (لن ترانی) و بتجلی نمودن بر کوه و مندک گردیدن کوه علانیه باو فهمانیده که تو در دنیا طاقت آن درجه را نداری اگر بآنمرتبه بر تو تجلی کنم مثل اینکه کوه اجزاء وجودت مندک خواهد گردید.
و شاهد بر اینکه گفته شد قوله تعالی در سوره النجم که بعضی از آیاتش راجع بمعراج حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و رسیدن حضرتش بمقام (قاب‌َ قَوسَین‌ِ أَو أَدنی) که فرموده (فَأَوحی إِلی عَبدِه‌ِ ما أَوحی- ما کَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأی) که مسلّم مقصود

صفحه : 285
از فؤاد قلب رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و رؤیت را بقلب رسول نسبت داده نه بچشم سر یعنی قلب رسول دید آنچه دید.
و نیز در روایت معتبری است که وقتی حضرت امیر ع مشغول خطابه و موعظه بود ذعلب نامی عرض میکند یا علی آیا تو خدای خود را دیده‌ئی حضرت فرمود چگونه عبادت میکنم خدائی را که ندیده باشم پس از آنکه آنشخص سؤال میکند او را چگونه دیده‌ئی فرمود چشمها او را بمشاهده عیان نمی‌بیند لکن قلبها او را بحقیقت ایمان می‌بیند یعنی گمان مکن که مقصودم از دیدن بچشم سر باشد مقصودم از دیدن او است بحقیقت ایمانم که محل‌ّ او قلب من است و غیر اینها آیات و اخبار بسیاری است که مرتبه ضعیفی از آن نحو رؤیت را در دنیا برای انبیاء و اولیاء میسّر نشان میدهد، و اللّه العالم باسرار کلامه.
و باید در اینجا دو مطلب را خاطر نشان نمود:
یکی اینکه همین طوری که گفته شد رؤیت بچشم بهر نحویکه فرض شود نسبت بحق تعالی و غیر واقع خواهد بود هم در دنیا و هم در آخرت.
دیگر آنکه باید دانست که رؤیت بقلب و علم حضوری وجدانی بمقام کبریائی که گفته شد کمالش در آخرت نصیب انبیاء و اولیاء و مقربین تحقق پذیرد ممکن است پرتوی از آن نصیب صلحای مؤمنین نیز گردد، چنانچه در حدیث مشهور فرموده
(من عرف نفسه فقد عرف ربّه، اعرفکم بنفسه اعرفکم بربّه)
که شناختن پروردگار را موکول گردانیده بشناختن نفس خود هر قدر انسان نحوه وجود خود را از جهت مخلوقیت و مألوهیت بهتر ادراک نمود بحکم متضاعفین خالقیت و الوهیت الهش را بهتر میشناسد و ادراک مینماید و بالاتر از اینکه رتبه‌ئی برای ممکنات تصور ندارد.
آری چون هر ممکنی بقدر صفای قلب و قوّت و کمال وجودش تواند از جهت وجود و کمالات خود خالقش را بشناسد اینکه است که تفاوت بین درجات آدمیان بسیار است و معرفت افراد بشر نسبت بمقام کبریائی نیز بسیار تفاوت دارد

صفحه : 286
لکن اینکه را هم باید دانست که اینکه معرفت فقط معرفت وجدانی و علم حضوری نسبت بصفات ذات الاضافه الهی است نه صفات حقیقی که عین ذات او است آنهم نه از آنجهتی که عین ذات او است بلکه از جهت نسبت او بفعل و آثار یعنی مخلوقات که آثار رحمت او میباشند بطوریکه در اثر مؤثّر را بنگرد و در فعل فاعل را ببیند نه علم بکنه ذات او جل‌ّ و علا زیرا که او محیط است و تمام موجودات از ملائکه مقرّبین و انبیاء مرسلین و عقول و نفوس هر چه هست تحت احاطه و قیومیت اویند و علم بهر شیئی که بوده باشد بدون احاطه باو صورت نمیگیرد و چگونه ممکن است محیط محاط گردد هرگز ممکن نیست بقول آن شاعر:

بکنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس بقعر دریا
خلاصه شاید (لن ترانی) نفی رؤیت از موسی ع بلحاظ نفی رؤیت ذات ذو الجلال باشد یعنی ادراک کنه ذات و احاطه بحقیقت مطلقه احدی مراد او بوده که برای هیچ ممکنی میسّر نخواهد بود نه در دنیا و نه در آخرت و موسی از شدّت شوق عنان طاقت از دستش رفته و خواسته علم ضروری وجدانی بحقیقت پیدا کند پس از آنکه علم وجدانی بصفات و آثار برای او حاصل بوده اینکه بود که دست ردّ بسینه او زده شد و چنانچه آیه بعد خبر میدهد موسی [ع] در مورد سرزنش واقع گردید اشاره به اینکه که زیادتر از حدّ خودت طلب علم اکتناهی و انکشاف تام و ادراک حقیقت ذات نمودی.

صفحه : 287

[سوره الأعراف (7): آیات 144 تا 149]

اشاره

قال‌َ یا مُوسی إِنِّی اصطَفَیتُک‌َ عَلَی النّاس‌ِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُذ ما آتَیتُک‌َ وَ کُن مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ (144) وَ کَتَبنا لَه‌ُ فِی الأَلواح‌ِ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مَوعِظَةً وَ تَفصِیلاً لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ فَخُذها بِقُوَّةٍ وَ أمُر قَومَک‌َ یَأخُذُوا بِأَحسَنِها سَأُرِیکُم دارَ الفاسِقِین‌َ (145) سَأَصرِف‌ُ عَن آیاتِی‌َ الَّذِین‌َ یَتَکَبَّرُون‌َ فِی الأَرض‌ِ بِغَیرِ الحَق‌ِّ وَ إِن یَرَوا کُل‌َّ آیَةٍ لا یُؤمِنُوا بِها وَ إِن یَرَوا سَبِیل‌َ الرُّشدِ لا یَتَّخِذُوه‌ُ سَبِیلاً وَ إِن یَرَوا سَبِیل‌َ الغَی‌ِّ یَتَّخِذُوه‌ُ سَبِیلاً ذلِک‌َ بِأَنَّهُم کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلِین‌َ (146) وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَةِ حَبِطَت أَعمالُهُم هَل یُجزَون‌َ إِلاّ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (147) وَ اتَّخَذَ قَوم‌ُ مُوسی مِن بَعدِه‌ِ مِن حُلِیِّهِم عِجلاً جَسَداً لَه‌ُ خُوارٌ أَ لَم یَرَوا أَنَّه‌ُ لا یُکَلِّمُهُم وَ لا یَهدِیهِم سَبِیلاً اتَّخَذُوه‌ُ وَ کانُوا ظالِمِین‌َ (148)
وَ لَمّا سُقِطَ فِی أَیدِیهِم وَ رَأَوا أَنَّهُم قَد ضَلُّوا قالُوا لَئِن لَم یَرحَمنا رَبُّنا وَ یَغفِر لَنا لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (149)

صفحه : 288

[ترجمه]

‌از حق تعالی خطاب شد ای موسی همانا من تو را برگزیدم بر مردم برسالات خودم و تو را اختصاص دادم بسخن گفتن من با تو پس آنچه بتو عطا کردم بگیر و بوده باش از شکر کنندگان [144]
و ما در الواح برای موسی نوشتیم از هر چیزی موعظه و تفصیلی پس الواح را بگیر بحد تمام و قوم خودت را امر نما که بگیرند نیکوتر آنرا بزودی منزل فاسقین را بشما نشان خواهیم داد [145]
و بزودی از آیات خود برمیگردانم آنهائی را که در زمین بغیر حق تکبر نمودند و اگر ببینند هر آیه‌ئی بآن ایمان نمیآورند و اگر ببینند راه راست آنرا راه خود نگیرند و ببیند راه گمراهی را راه خود میگیرند، صرف آیات از ایشان بسبب اینکه است که آنها بآیات ما تکذیب کردند و از آن بی‌خبر بودند [146]
و آنهائیکه دروغ پنداشتند آیات ما را و ملاقات آخرت را (انکار) نمودند اعمال نیک آنها باطل و تباه گردید آیا پاداش داده میشوند مگر بآنچه بودند که عمل میکردند
و قوم موسی پس از رفتن او بکوه طور گرفتند از زیورهای آنها و سامری از آن گوساله‌ئی ساخت (بدنی بی‌روح) و او را صدائی بود آیا اینکه جماعت ندیدند که گوساله با آنها سخن نمیگوید و آنها را براه راست هدایت نمیگرداند با اینکه حال پی آن گوساله را گرفتند و آنها جماعت ستمکاران بودند [148]
و چون پشیمان شدند و دانستند که گمراه گردیده‌اند گفتند اگر پروردگار ما بما رحم نکند و ما را نیامرزد همانا ما از زیان‌کاران خواهیم گردید [149]
.

صفحه : 289

(توضیح آیات)

قال‌َ یا مُوسی إِنِّی اصطَفَیتُک‌َ عَلَی النّاس‌ِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُذ ما آتَیتُک‌َ وَ کُن مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ ظاهرا پس از آنکه موسی ع طلب رؤیت کرد و (لن ترانی) جواب شنید خدای تعالی در مقام امتنان و آنهمه تفضلاتیکه در باره او فرموده بوی خطاب نمود که ای موسی من تو را از بین خلق برگزیدم و انتخاب نمودم بدو امر بسیار بزرگ یکی آنکه تو را رسول خود قرار دادم (برسالاتی) یعنی قوانین و احکام و آنچه مردم بآن محتاج هستند از امور معاش و معادشان که بتوسط تو بر مردم رسانیدم، و دیگر آنکه تو را اختصاص دادم بکلام خودم که بدون ملک وحی با تو سخن گفتم پس بگیر آنچه را که بتو دادم از امر و نهی که در تورات است و از شکر کنندگان بوده باش. گویا ذات احدیت در مقام توبیخ میخواهد بموسی بفرماید چیزیکه حق تو نیست یعنی رؤیت و دیدن من در دنیا و لو رؤیت و انکشاف تمام بقلب باشد از من طلب مکن و بشکرانه نعمتها و بخششهای من قیام نما.
وَ کَتَبنا لَه‌ُ فِی الأَلواح‌ِ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مَوعِظَةً وَ تَفصِیلًا لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ فَخُذها بِقُوَّةٍ ترجمه آیات شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه آنکه آیات بیان معجزاتی است که حق تعالی بموسی بن عمران عطاء فرموده و باو اختصاص داده یکی کلام است که بدون واسطه ملک وحی با او تکلم نمود و دیگر الواح تورات است.
سؤال- وقتی خدای تعالی با موسی سخن میگفت از کجا موسی یقین میکرد که اینکه سخن خدا است که در درخت یا کوه ایجاد صوت میکند و آیا سخن گفتن خدا بهمین الفاظ معمولی بین مردم بود که بدلالت لفظیه وضعیه ببین خودشان دائر است یا بنحو دیگری مطالب را بموسی میفهمانید.
شیخ طنطاوی در تفسیرش در توجیه قوله تعالی (وَ کَلَّمَه‌ُ رَبُّه‌ُ) گفته که

صفحه : 290
خدا با موسی ع سخن گفت بدون واسطه همین طوری که با ملائکه تکلم میکند و کلام خدا مثل کلام مردم نیست و از جهت مخصوص صادر نمیشود وقتی موسی ع کلام خدا را آن کلامیکه بحرف و صوت و صدا نبوده شنید مشتاق گردید برؤیت حق تعالی و گفت (رَب‌ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ) یعنی مرا تمکّن بده که تو را ببینم یا بر من تجلی کن که بسوی تو نظر کنم (قال لن ترانی) مرا هرگز بچشمیکه فانی است نخواهی دید الی آخر بیانش که مفصّل است.
و در تفسیر المیزان گفته مقصود از کلامیکه در آیه است آن خطاباتی است که بدون واسطه فرشته بموسی ع نمود، و بعبارت دیگر آن چیزی است که مکنون غیبی برای او کشف شده نه کلام معمولی که در میان آدمیان دائر است زیرا کلامیکه در میان ما دائر است عبارت از قرار داد و تعهدی است که در بین خود جعل کرده‌ایم و بنا گذاشته‌ایم فلان صوت معین اختصاص بفلان معنی داشته باشد و هر وقت آن صدا از گوینده‌ئی سر زند ذهن شنونده فورا منتقل بآن معنی میشود، و پر واضح است که از کلام باین معنی لازم میآید که متکلم دارای جسم باشد و خدای تعالی منزّه از جسم است از طرفی هم صرف ایجاد صوت در درخت یا در مکان دیگر دلالت نمیکند بر اینکه معانی اصوات مقصود خدای سبحان است بلکه برای اینکه فهم چیز دیگر باید ضمیمه شود تا دلالت کند که مقصود همین معانی اصوات است.
[پایان] اینکه توجیهات مخالف صریح قوله تعالی است که در باره موسی ع فرموده (وَ کَلَّمَه‌ُ رَبُّه‌ُ) و اینکه فضیلت را اختصاص بآنحضرت داده زیرا کلام بوضع اولی حقیقت است در همین الفاظ و لغات معمولی که بین مردم با اختلاف لغاتشان دائر و معمول است و هر جا آن الفاظ گفته شود منصرف میگردد بهمان معنای موضوع له او، و بنا بر گفتار طنطاوی که کلام خدا را حمل نموده بمعنائی که بتوسط صوت و صدا و الفاظ نباشد.
و نیز توجیه (المیزان) که آن نیز کلام خدا را حمل کرده بر غیر معنی

صفحه : 291
حقیقی آن و گفته آن مکنون غیبی است که بر موسی [ع] کشف شد نه کلام معمولی که در بین آدمیان دائر است.
اینکه نحو توجیه بنظر درست نمیآید زیرا که صرف کلام از معنای حقیقی بغیر آن بدون قرینه صارفه جایز نیست و در اینجا چنین قرینه‌ئی در کار نیست چه مانعی دارد که گفته شود همان طوری که گفته‌اند خدای تعالی ایجاد صوت کند در درخت یا کوه یا غیر آن و موسی اینکه را از گوشه معین نشنود بلکه از اطراف بشنود و بهمان الفاظی باشد که در آنوقت بین مردم معمول بوده و موسی ع و کسانیکه در میقات با او بودند شنیده باشند.
آری برای اینکه موسی [ع] تمیز بدهد و بعین الیقین بداند که اینکه صوت و صدا کلام خدا است باید گفته شود بایستی ارتباطی و رمزی بین رسول و مرسل باشد و شاید اینکه همان روح قدسی است که اختصاص بپیمبران و رسولان و امامان [ع] دارد که هم وحی و القاء قلبی را میشناسند و تمیز میدهند که آن القاء رحمانی است نه القاء نفسانی و شیطانی، و نیز ملک وحی را میشناسند اینکه است که انبیاء کسانی بودند و خصوصیات زائدی در آنها بود که بهمان جهت برسالت و پیمبری انتخاب گردیده شدند.
قوله تعالی (وَ کَتَبنا لَه‌ُ فِی الأَلواح‌ِ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مَوعِظَةً وَ تَفصِیلًا لِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ الخ) [سخنان مفسرین در توجیه لوحها هم از حیث جوهر و هم از حیث عدد] از حیث عدد بقولی هفت لوح بوده و بقول دیگر ده لوح، و بعضی گفته‌اند دو لوح بوده.
و جنس و حقیقت آن از زمرّد تعبیه شده و بقولی از زبرجد خضراء و یاقوت حمراء، و بقول دیگر از چوب بوده و از آسمان فرود آمده و (من کل شیئی) در محل‌ّ نصب است و مفعول (کتبنا) است و (موعظة) بدل (کتبنا) است، یعنی در آن الواح هر چه را بنی اسرائیل محتاج بآن بودند نوشتیم از مواعظ و تفصیل احکام از حلال و حرام و ذکر بهشت و جهنّم و غیر اینها (فَخُذها بِقُوَّةٍ)

صفحه : 292
یعنی بگیر آنرا بجدیّت و کوشش کن با عزیمتی که عمل (أُولُوا العَزم‌ِ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ) است و بزودی بشما نشان میدهیم منزلها و مکانهای فاسقین را آنهائیکه پیمبران را تکذیب کردند تا اینکه خرابی آنها را ببینید.
[پایان] وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَةِ حَبِطَت أَعمالُهُم الخ کسانیکه آیات خدا و ملاقات آخرت را تکذیب نمودند اعمال آنها باطل و عاطل است، و گفته‌اند معنی احباط اینکه است که عمل آنها بر آن وجهی که بر آن ثوابی مترتب گردد واقع نمیشود.
خلاصه شاید آیه اشاره باین باشد که بدون تصدیق بآیات خدا و فرا آمدن قیامت از کافر هیچ عملی و لو بنظر نیک نماید بوجه خودش واقع نگردیده و پاداشی برای آن نخواهد بود زیرا که شرط اوّلی صحت عمل منوط بایمان بخدا و آیات او و بمعاد است و عملی که بدون آن واقع گردد اصلا عمل نیست.
وَ اتَّخَذَ قَوم‌ُ مُوسی مِن بَعدِه‌ِ مِن حُلِیِّهِم عِجلًا جَسَداً لَه‌ُ خُوارٌ أَ لَم یَرَوا أَنَّه‌ُ لا یُکَلِّمُهُم وَ لا یَهدِیهِم سَبِیلًا [داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل] مفسرین و اهل تاریخ گفته‌اند که پس از آنکه موسی ع بمیقات پروردگارش رفت و بر خلاف وعده‌ئیکه داده بود که پس از سی شب کتاب تورات را میگیرم و برای شما میآورم و همان طوری که در قرآن مجید فرموده ده شب دیگر بر آن اضافه نمود بنی اسرائیل بشک‌ّ افتادند که چطور شد که موسی از وعده خود تخلف نمود و چون سامری منافق بود و در ظاهر بزهد مردم را فریب داده بود بنی اسرائیل زینت و طلا آلاتیکه بعنوان عاریه پیش از غرق شدن فرعونیان از آنها گرفته بودند نزد سامری امانت گذاشته بودند سامری وقت را غنیمت شمرد و چون زرگر ماهری بود طلاها را بصورت گوساله‌ئی ساخت و باستادی و ماهری تمهید نمود و مخارق گلوی او را چنین ترتیب داد که وقتی از زیر شکم باد داخل میگردید از دهن وی آوازی و صدائی خارج میشد مثل صدای گاو.

صفحه : 293
و بعضی دیگر گفته‌اند که وقتی جبرئیل برای هلاکت فرعون آمد چون سامری فهمید جبرئیل است که سوار مادیان شده برای اینکه اسب فرعون را در دریا بکشد و او غرق گردد قدری خاک از زیر سم مادیان جبرئیل برداشت و در دهن گوساله گذاشت و در اثر آنخاک گویا حیاتی در گوساله پدید گردید و صدائی از وی ظاهر میشد، و اینکه قول صریح قوله تعالی است در سوره طه آیه 69 (قال‌َ فَما خَطبُک‌َ یا سامِرِی‌ُّ قال‌َ بَصُرت‌ُ بِما لَم یَبصُرُوا بِه‌ِ فَقَبَضت‌ُ قَبضَةً مِن أَثَرِ الرَّسُول‌ِ فَنَبَذتُها وَ کَذلِک‌َ سَوَّلَت لِی نَفسِی الخ) و در اینکه آیه حق تعالی در مقام سرزنش بنی اسرائیل برآمده یعنی آنهائی که بیک صدائی فریفته شدند و گفتند (هذا إِلهُکُم وَ إِله‌ُ مُوسی) سوره طه آیه 90 (أَ لَم یَرَوا أَنَّه‌ُ لا یُکَلِّمُهُم) یعنی آیا آنها ندیدند که آن گوساله نه سخن میگوید و نه آنان را بطریق سعادتشان رهبری مینماید (اتَّخَذُوه‌ُ وَ کانُوا ظالِمِین‌َ) و آنها جماعت ستمکار بودند که هم بخود ستم نمودند که از طریق هدایت منحرف گردیدند و هم برسولشان که پس از اینکه همه اظهار معجزات و زحمات و مشقاتی که برای سعادت آنها متحمل گردید بیک صدائی تمام آنها را تا دیده انگاشتند و پیرو سامری شدند.
وَ لَمّا سُقِطَ فِی أَیدِیهِم وَ رَأَوا أَنَّهُم قَد ضَلُّوا قالُوا لَئِن لَم یَرحَمنا رَبُّنا وَ یَغفِر لَنا لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ گفته‌اند (سُقِطَ فِی أَیدِیهِم) در عرف کنایه و مبالغه در پشیمانی است چنانچه در مثل وقتی بما ضرری واقع گردید بطور مبالغه گوئیم فلان چیز از دست ما رفته، بنی اسرائیل وقتی فهمیدند که فریب خورده‌اند و گمراه شده‌اند پشیمان گردیده و در مقام توبه و استغاثه گفتند اگر خدا ما را نیامرزد و رحم نکند البته از جماعت زیان کاران می‌باشیم.

صفحه : 294

[سوره الأعراف (7): آیات 150 تا 155]

اشاره

وَ لَمّا رَجَع‌َ مُوسی إِلی قَومِه‌ِ غَضبان‌َ أَسِفاً قال‌َ بِئسَما خَلَفتُمُونِی مِن بَعدِی أَ عَجِلتُم أَمرَ رَبِّکُم وَ أَلقَی الأَلواح‌َ وَ أَخَذَ بِرَأس‌ِ أَخِیه‌ِ یَجُرُّه‌ُ إِلَیه‌ِ قال‌َ ابن‌َ أُم‌َّ إِن‌َّ القَوم‌َ استَضعَفُونِی وَ کادُوا یَقتُلُونَنِی فَلا تُشمِت بِی‌َ الأَعداءَ وَ لا تَجعَلنِی مَع‌َ القَوم‌ِ الظّالِمِین‌َ (150) قال‌َ رَب‌ِّ اغفِر لِی وَ لِأَخِی وَ أَدخِلنا فِی رَحمَتِک‌َ وَ أَنت‌َ أَرحَم‌ُ الرّاحِمِین‌َ (151) إِن‌َّ الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا العِجل‌َ سَیَنالُهُم غَضَب‌ٌ مِن رَبِّهِم وَ ذِلَّةٌ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ کَذلِک‌َ نَجزِی المُفتَرِین‌َ (152) وَ الَّذِین‌َ عَمِلُوا السَّیِّئات‌ِ ثُم‌َّ تابُوا مِن بَعدِها وَ آمَنُوا إِن‌َّ رَبَّک‌َ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (153) وَ لَمّا سَکَت‌َ عَن مُوسَی الغَضَب‌ُ أَخَذَ الأَلواح‌َ وَ فِی نُسخَتِها هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ لِلَّذِین‌َ هُم لِرَبِّهِم یَرهَبُون‌َ (154)
وَ اختارَ مُوسی قَومَه‌ُ سَبعِین‌َ رَجُلاً لِمِیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ قال‌َ رَب‌ِّ لَو شِئت‌َ أَهلَکتَهُم مِن قَبل‌ُ وَ إِیّای‌َ أَ تُهلِکُنا بِما فَعَل‌َ السُّفَهاءُ مِنّا إِن هِی‌َ إِلاّ فِتنَتُک‌َ تُضِل‌ُّ بِها مَن تَشاءُ وَ تَهدِی مَن تَشاءُ أَنت‌َ وَلِیُّنا فَاغفِر لَنا وَ ارحَمنا وَ أَنت‌َ خَیرُ الغافِرِین‌َ (155)

صفحه : 295

[ترجمه]

و چون موسی بسوی قوم خود برگشت در حالیکه غضبناک و متأسّف بود بقومش گفت شما بعد از من بد خلیفه و جانشینانی از من بودید آیا عجله و شتاب زدگی کردید امر پروردگار خود را و الواح را انداخت و سر برادر خود (هارون) را گرفت و بسوی خود کشید (هارون) گفت ای پسر مادر من همانا اینکه جماعت من را ضعیف دانستند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنها را بر من شاد مگردان و مرا قرار مده با جماعت ستمکاران [105]
موسی گفت ای پروردگار من مرا و برادر مرا بیامرز و ما را داخل گردان در رحمت خودت و تو رحم کننده‌ترین رحم کنندگانی [151]
بدرستیکه آنهائیکه گوساله را گرفتند بخدائی بزودی میرسد بآنها غضب پروردگارشان و ذلّت در حیات دنیا و اینکه چنین پاداش میدهیم افتراء زنندگان را [152]
و آنهائیکه اعمال بد نمودند و پس از آن توبه کردند و ایمان آوردند همانا پروردگار تو پس (از توبه و ایمان) آمرزنده و مهربان است [153]
و چون غضب موسی سکونت پیدا نمود الواح را برداشت و در نسخه آن هدایت و رحمت بود برای کسانیکه از هیبت پروردگارشان ترسناک بودند و میترسیدند [154]
و موسی از بین قوم خود هفتاد نفر را انتخاب نمود برای وعده‌گاه ما پس چون صاعقه آنها را گرفت گفت موسی ای پروردگار من اگر میخواستی قبلا من و آنها را هلاک میگردانیدی آیا ما را هلاک میگردانی بآنچه سفهای از ما کرده‌اند نیست اینکه رجفه مگر آزمایش تو که بآن گمراه میگردانی هر کسی را که بخواهی و هدایت میکنی هر کسی را که بخواهی تو ولی‌ّ و دوست مائی پس ما را بیامرز و بما رحم کن و تو بهترین آمرزندگانی [155]
.

صفحه : 296

(توضیح آیات)

وَ لَمّا رَجَع‌َ مُوسی إِلی قَومِه‌ِ غَضبان‌َ أَسِفاً قال‌َ بِئسَما خَلَفتُمُونِی مِن بَعدِی أَ عَجِلتُم أَمرَ رَبِّکُم ترجمه آیات در صفحه پیش شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
و خلاصه وقتی موسی [ع] از میقات‌گاه برگشت با الواح تورات و گفته‌اند که جلوتر خدای تعالی حکایت گوساله سامری را باو خبر داده بود وقتی مشاهده کرد عصبانی شد.
(اسف) صفت مشبهه از اسف است و بمعنی شدّت غضب و اندوه است موسی [ع] بطور توبیخ و سرزنش بقومش گفت شما بد خلیفه و جانشین از بعد از من بودید آیا در امر پروردگارتان در فرستادن تورات عجله نمودید.
وَ أَلقَی الأَلواح‌َ وَ أَخَذَ بِرَأس‌ِ أَخِیه‌ِ یَجُرُّه‌ُ إِلَیه‌ِ الخ اینکه طوری که آیه بصراحت خبر میدهد موسی از شدّت غضب با اینکه ظاهرا میدانست که هارون در انجام خلافت کوتاهی نکرده وقتی قوم را چنین می‌بیند که گوساله پرست شده‌اند موسی سر برادر خود را میگیرد و بسوی خود میکشد و هارون شاید برای اینکه غضب برادرش پائین آید میگوید ای پسر مادر من و اینکه نام مادرش را میبرد برای رقّت قلب موسی بوده و گفت اینکه مردم مرا ضعیف بشمار آوردند و آنچه از اینکه عمل بد آنها یعنی گوساله پرستی ممانعت نمودم نپذیرفتند و نزدیک بود که مرا بکشند پس تو مرا بشماتت دشمنها مبتلا نگردان و نیز مرا از جماعت ستمکاران بحساب نیاور.
و نظر به اینکه که اینکه طور عمل موسی با برادرش که هر دو معصوم بودند مخالف مقام عصمت آنها است، بعضی آیه را طور دیگر توجیه کرده‌اند و گفته‌اند غرض موسی اینکه نبود که ببرادرش صدمه بزند یا اینکه او را مقصّر بداند بلکه از شدت غضب الواح را می‌اندازد و مثل آدمی که غضب بر او مستولی میگردد خود را میزند

صفحه : 297
برادرش را بخود میکشد و مویش را میگیرد اینکه است که بعد از آنکه غضبش قدری تسکین پیدا میکند در باره خود و برادر دعا میکند و میگوید (قال‌َ رَب‌ِّ اغفِر لِی وَ لِأَخِی الخ) یعنی ای پروردگار من مرا و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خودت داخل گردان و تو (ارحم الراحمینی).
و شاید مقصود موسی از اینکه عمل چنین بوده که بر گوساله پرستان شدّت غضب خود را بنمایاند در صورتی که میدانسته که هارون تقصیری نداشته و آنها را بترساند و بفهمند که عمل خلافی انجام داده‌اند و توبه کنند و نمیتوان گفت که موسی [ع] در اینکه طور عمل با برادرش گناهی مرتکب گردیده زیرا که غیظ و غضب او (فی اللّه) بوده نه از روی هوای نفسانی برای شرک گوساله پرستان اینکه طور بغضب آمده که عنان طاقت از کف اختیار او ربوده گردیده.
وَ لَمّا سَکَت‌َ عَن مُوسَی الغَضَب‌ُ أَخَذَ الأَلواح‌َ وَ فِی نُسخَتِها هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ لِلَّذِین‌َ هُم لِرَبِّهِم یَرهَبُون‌َ (سکت) بمعنی سکونت و مقصود آرام گردیدن فوران آتش غضب موسی است یعنی وقتی که غضب موسی [ع] آرام گرفت الواحیکه از شدت غضب بزمین انداخته بود برداشت در حالیکه در آن الواح هدایت و رحمت بود برای بنی اسرائیل و دیگران آنکسانیکه از پروردگارشان بترسند.
وَ اختارَ مُوسی قَومَه‌ُ سَبعِین‌َ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ الخ مفسرین گفته‌اند موسی ع از قومش هفتاد مرد را برای میقات گاه پروردگارش انتخاب نمود و آنها را بطور سیناء برد وقتی که موسی [ع] نزدیک بکوه رسید از ابر عمودی بر او واقع گردید بطوریکه تمام کوه را فرا گرفت موسی نزدیک شد و داخل در آن ابر گردید و آن هفتاد نفر نیز داخل گردیدند و همه‌شان بسجده افتادند و کلام خدا را از اطراف شنیدند پس از آن ابر برطرف گردید و آن هفتاد نفر همراهان موسی طلب رؤیت کردند و موسی [ع] انکار نمود اینکه بود که آنها گفتند (لَن نُؤمِن‌َ لَک‌َ حَتّی نَرَی اللّه‌َ جَهرَةً) آنوقت

صفحه : 298
موسی [ع] گفت (رَب‌ِّ أَرِنِی أَنظُر إِلَیک‌َ) ای پروردگار من خود را بمن بنما تا اینکه بتو نظر کنم و جواب رسید (لَن تَرانِی) هرگز مرا بچشم سر نخواهی دید و بسبب اینکه خواهش صاعقه‌ئی رسید چون قوم را صاعقه هلاک گردانید موسی گفت پروردگار من اگر میخواستی آنها و مرا قبلا هلاک میکردی (أَ تُهلِکُنا بِما فَعَل‌َ السُّفَهاءُ مِنّا) آیا ما را هلاک میگردانی بفعل سفهای ما که از تو طلب رؤیت کردند در حالیکه آنها از روی جهالت و سفاهت چنین طلب کردند و اینکه نبود مگر آزمایش و ابتلاء تو آنوقتی که با من تکلم کردی و کلام تو را شنیدند گمان کردند بگمان فاسد که میتوان تو را رؤیت نمود و چنین خواهشی نمودند تا اینکه بآزمایش افتادند و گمراه گردیدند بآنچه جهّال و بی‌خردان که در معرفت تو ثابت قدم نمیباشند و باین آزمایش هدایت میگردند کسانیکه بتو عالمند و اینکه آزمایش را قرار داده‌ئی سبب گمراهی و هدایت، گمراهی برای جهّال و هدایت برای مؤمنین زیرا که محنت وقتی سبب گمراهی و هدایت گردید گویا هم سبب گمراهی است و هم سبب هدایت است (أَنت‌َ وَلِیُّنا فَاغفِر لَنا وَ ارحَمنا وَ أَنت‌َ خَیرُ الغافِرِین‌َ) [مجمع الجمامع طبرسی]

صفحه : 299

[سوره الأعراف (7): آیات 156 تا 160]

اشاره

وَ اکتُب لَنا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ إِنّا هُدنا إِلَیک‌َ قال‌َ عَذابِی أُصِیب‌ُ بِه‌ِ مَن أَشاءُ وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل‌َّ شَی‌ءٍ فَسَأَکتُبُها لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ الَّذِین‌َ هُم بِآیاتِنا یُؤمِنُون‌َ (156) الَّذِین‌َ یَتَّبِعُون‌َ الرَّسُول‌َ النَّبِی‌َّ الأُمِّی‌َّ الَّذِی یَجِدُونَه‌ُ مَکتُوباً عِندَهُم فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل‌ِ یَأمُرُهُم بِالمَعرُوف‌ِ وَ یَنهاهُم عَن‌ِ المُنکَرِ وَ یُحِل‌ُّ لَهُم‌ُ الطَّیِّبات‌ِ وَ یُحَرِّم‌ُ عَلَیهِم‌ُ الخَبائِث‌َ وَ یَضَع‌ُ عَنهُم إِصرَهُم وَ الأَغلال‌َ الَّتِی کانَت عَلَیهِم فَالَّذِین‌َ آمَنُوا بِه‌ِ وَ عَزَّرُوه‌ُ وَ نَصَرُوه‌ُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِل‌َ مَعَه‌ُ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ (157) قُل یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنِّی رَسُول‌ُ اللّه‌ِ إِلَیکُم جَمِیعاً الَّذِی لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ یُحیِی وَ یُمِیت‌ُ فَآمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ النَّبِی‌ِّ الأُمِّی‌ِّ الَّذِی یُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ کَلِماتِه‌ِ وَ اتَّبِعُوه‌ُ لَعَلَّکُم تَهتَدُون‌َ (158) وَ مِن قَوم‌ِ مُوسی أُمَّةٌ یَهدُون‌َ بِالحَق‌ِّ وَ بِه‌ِ یَعدِلُون‌َ (159) وَ قَطَّعناهُم‌ُ اثنَتَی عَشرَةَ أَسباطاً أُمَماً وَ أَوحَینا إِلی مُوسی إِذِ استَسقاه‌ُ قَومُه‌ُ أَن‌ِ اضرِب بِعَصاک‌َ الحَجَرَ فَانبَجَسَت مِنه‌ُ اثنَتا عَشرَةَ عَیناً قَد عَلِم‌َ کُل‌ُّ أُناس‌ٍ مَشرَبَهُم وَ ظَلَّلنا عَلَیهِم‌ُ الغَمام‌َ وَ أَنزَلنا عَلَیهِم‌ُ المَن‌َّ وَ السَّلوی کُلُوا مِن طَیِّبات‌ِ ما رَزَقناکُم وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُون‌َ (160)

صفحه : 300

[ترجمه]

(موسی در مقام مناجات عرض میکند) خدایا برای ما بنویس در اینکه دنیا و در آخرت نیکی و حسنه همانا ما بسوی تو باز گشتیم (در پاسخ) خدای تعالی گفت عذابم را میرسانم بهر کس که بخواهم و رحمت من همه چیزها را فرا گرفته و بزودی ثابت و محقق میگردانم رحمت خود را برای کسانیکه متقی و پرهیزکارند و زکوة میدهند و آنکسانیکه بآیات ما ایمان میآورند [156]
و آنها آنکسانی میباشند که متابعت میکنند رسول نبی‌ّ امّی را آنکسی که نام و نسب او را میدانند که نوشته شده نزد آنها در تورات و انجیل که آنها را امر بمعروف و نهی از منکر میکنند و طیبات را بر آنها حلال میگرداند و هر پلیدی را نجس و حرام میشمارد و از آنها برمیدارد احکام پر رنج و مشقت را که مثل غل بر آنها بسته شده بود پس آنکسانیکه باو ایمان آوردند و او را تعظیم و احترام کردند و یاری نمودند او را و متابعت کردند نور آنچنانی که با او نازل گردید (یعنی قرآن) چنین جماعتی آنان رستگارانند [157]
(ای محمّد) بگو ای مردم همانا بحقیقت من رسول خدا میباشم که بسوی تمام شما فرستاده شده‌ام آنخدائی که برای او است مملکت آسمانها و زمین و نیست الهی مگر او زنده میکند و میمیراند پس بخدا و رسولش ایمان آرید که او نبی امّی است که بخدا و کلمات او ایمان آورده و تابع او گردیده شاید شما هدایت یابید [158]
و بعضی از امّت موسی جماعتی میباشند که مردم را بحق هدایت مینمایند و براستی و عدل در میان خلق حکم میکنند [159]
و قوم موسی را بدوازده سبط منشعب گردانیدیم و چون بنی اسرائیل آب خواستند بموسی وحی کردیم عصای خود را بر آن سنگ مخصوص بزن چون عصا را بر آن سنگ زد دوازده چشمه آب از آن سنگ جوشش نمود و هر یک از اسباط بتعلیم الهی چشمه آب خود را دانستند و ابر را برای آنان سایبان قرار دادیم و برای خوراک آنها ترنجبین و مرغ بریان کرده نازل گردانیدیم و گفتیم بخورید از پاکیزه‌های آنچه روزی شما کردیم و بر ما ستم نکنید در ذخیره کردن من‌ّ و سلوی و بودند که بر نفس خود ستم نمودند در آن نافرمانی [160]
.

صفحه : 301

(توضیح آیات)

وَ اکتُب لَنا فِی هذِه‌ِ الدُّنیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ إِنّا هُدنا إِلَیک‌َ موسی ع در مقام مناجات عرض میکند خدایا بنویس یعنی در لوح محفوظ و در دفتر آفرینش ثبت گردان برای ما هم در دنیا و هم در آخرت نیکی و حسنه شاید مقصودش از (لنا) خود و برادرش و امّت او باشند، بدرستیکه ما رجوع نمودیم بسبب توبه خودمان بسوی تو (هود) بمعنی رجوع است.
قال‌َ عَذابِی أُصِیب‌ُ بِه‌ِ مَن أَشاءُ وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل‌َّ شَی‌ءٍ آیه اشاره بدو قسم رحمت، رحمت رحمانی و رحمت رحیمی دارد، برحمت رحمانی آن رحمت عامّی است که شمول دارد و باو است که میآفریند و روزی میدهد و گناهان را می‌بخشد، و رحمت رحیمی اختصاص بمؤمنین با تقوی دارد که بوظائف عبودیت قیام مینمایند که اینکه رحمت در دنیا و آخرت شامل آنها میگردد.
در پاسخ مسئول موسی از حق تعالی خطاب میرسد که عذاب گنهکاران بدست من است هر کسی را بخواهم عذاب میکنم و هر کسی را خواهم میبخشم و رحمت من وسیع است همه اشیاء را فرا گرفته.
اینکه آیه راه امیدواری برای ما گنهکاران باز میکند و چنین ارائه میدهد که رحمت من بتمام موجودات احاطه دارد و شامل همه هست و عذاب گنهکاران باقتضاء عدل است و خطاهای آنها عذاب را ایجاب میکند و با اینکه حال که خودشان عذاب را بدست خود فراهم نموده‌اند باز واقع شدن عذاب بر آنها بسته بمشیت الهی است هر کسی را که بمقتضای حکمت میخواهد میبخشد و عفو میکند و هر کسی را خواهد آنهم بمقتضای عدل عذاب میکند.
فَسَأَکتُبُها لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ الَّذِین‌َ هُم بِآیاتِنا یُؤمِنُون‌َ بیان کسانی است که رحمت واسعه الهی آنها را فرا گرفته و آنان

صفحه : 302
بعلاماتی شناخته میشوند: 1- آنها کسانی میباشند که متّقی و پرهیزکارند.
2- زکوة مالشان را میدهند. 3- و نیز مشمولین رحمت کسانی میباشند که بآیات تکوینی و تشریعی ما ایمان دارند.
الَّذِین‌َ یَتَّبِعُون‌َ الرَّسُول‌َ النَّبِی‌َّ الأُمِّی‌َّ الَّذِی یَجِدُونَه‌ُ مَکتُوباً عِندَهُم فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل‌ِ الخ ترجمه آیه شده و واضح است.
(الّذین) در اول آیه عموم دارد و شامل یهود و نصاری و غیر آنها میشود و اینکه صفت دیگری است برای متقین که آنها پیرو رسول امّی میباشند، اشاره به اینکه که آن رحمت خاص نصیب کسانی میگردد که تابع گردند آن رسولی را که بچند جهت او را میشناسند:
1- آنکه آن رسول امّی است که وصف او در تورات و انجیل شده و آنها نام و صفات او را که در تورات و انجیل معرفی شده میشناسند.
2- از خصوصیات او اینست که او امر بمعروف و نهی از منکر میکند.
3- از خصوصیات او اینست که چیزهای پاک و طیّب را حلال میکند و خبائث یعنی آنچه ناپاک و سبب قذارات روح و بدن انسان است نهی مینماید 4- سختیها و غلهای تکالیف را از آنها برمیدارد و آنها را در مشقّت و زحمت نمیاندازد و عمل را آسان میگرداند.
برای دانشمندان مخفی نیست که بزرگترین چیزیکه دین حنیف اسلام را و حجیّت آنرا اثبات مینماید دو چیز است: یکی وحدت و مقام کبریائی و صفات جلال و جمال خداوندی است که مطابق دلیل و برهان بأحسن وجه بیان میکند و مبدء عالم را بقدر توانائی ذهن بشر معرّفی مینماید.
و دیگر قانون محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که با شمول و تمامیتش کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه از آنچه بشر در عمل محتاج باو است مطابق منطق

صفحه : 303
و حکمت بأحسن وجه بیان نموده بطوریکه دیگر راه عذری برای کسی باقی نگذاشته فَالَّذِین‌َ آمَنُوا بِه‌ِ وَ عَزَّرُوه‌ُ وَ نَصَرُوه‌ُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِل‌َ مَعَه‌ُ أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُفلِحُون‌َ پس از توصیف رسول امّی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در بیان مقام فضیلت مؤمنینی برآمده که آنها باو ایمان آوردند و او را احترام نمودند و یاری کردند و متابعت کردند آن نوریکه با او نازل گردیده یعنی قرآن که هم شاهد صدق او بود و هم کتاب قانونی، چنین کسانی آنهایند که رستگار گردیده‌اند، ضمیر (هم) در آیه مفید تأکید است یعنی محققا و مؤکّدا چنین اشخاصی رستگارانند.
و بعضی نظر باخبار اهل بیت علیهم السّلام نور را حمل نموده‌اند بر علی بن ابی طالب ع و گفته‌اند که اینکه اوصاف مثل (عزّروه و نصروه) و نوریکه با او است مقصود علی [ع] است که ابتداء او رسول را تعظیم و توقیر نمود و او را یاری کرد و آن نوری است که همیشه در حیات رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با او بود و پس از او خلیفه و جانشینی او را بعهده گرفت، و بصیغه ماضی و جمع آوردن (عزّروه و نصروه) منافات با اینکه توجیه ندارد زیرا در اینجا ماضی بمعنی مستقبل است و یک نفری او میشود در حکم جماعت باشد.
قُل یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنِّی رَسُول‌ُ اللّه‌ِ إِلَیکُم جَمِیعاً الَّذِی لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ الخ ترجمه آیه شده و واضح است و خلاصه اینکه خداوند امر نموده بپیمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که بگو ای مردم من از طرف حق تعالی رسولی میباشم که بسوی شما فرستاده شده‌ام (جمیعا) اشاره است به اینکه که مخصوص بجماعتی یا طائفه‌ئی یا ملّتی رسالت ندارم مثل اعراب یا ملّت یهود یا نصاری که بآنان در آیه بالا یادآوری شده که اینکه آن رسولی است که در تورات و انجیل نوشته شده بلکه برای تمام افراد بشر رسول میباشم و رسالت من از طرف کسی است که مالک تمام عالم ملک و ملکوت است و آن خدائی است که متفرد است در الوهیت و حیات و ممات بدست قدرت او انجام میگیرد پس باید ایمان آرید بآن رسول امّی که

صفحه : 304
بخدا و کلمات او ایمان دارد و بایستی تابع او گردید شاید باین وسیله هدایت یابید وَ مِن قَوم‌ِ مُوسی أُمَّةٌ یَهدُون‌َ بِالحَق‌ِّ وَ بِه‌ِ یَعدِلُون‌َ پس از آنکه داستان و گذارش کار موسی ع و هلاکت فرعون و تابعین او و نجات بنی اسرائیل و حکایت میقات و انزال تورات و غیر اینها را بتفصیل برای رسولش توضیح داده، در اینکه آیات گزارش و کیفیت کار بنی اسرائیل را بیان میفرماید.
اول در مقام تعریف و ستایش بعضی از جماعت بنی اسرائیلیان برآمده و دو فضیلت نسبت بآنها بشمار آورده: یکی آنها کسانی بودند که مردم را بحق هدایت مینمودند، و دیگر آنکه بحق حکم میکردند، و اختلاف است که اینکه امّت چه کسانی بودند و سه قول در آنست که در مجمع البیان مفصلا نقل کرده بآن جا رجوع نمائید.
وَ قَطَّعناهُم‌ُ اثنَتَی عَشرَةَ أَسباطاً أُمَماً وَ أَوحَینا إِلی مُوسی إِذِ استَسقاه‌ُ قَومُه‌ُ أَن‌ِ اضرِب بِعَصاک‌َ الحَجَرَ (سبط) در لغت پسر زاده و دختر زاده را گویند و سبط باصطلاح آنها بمنزله قبیله نزد عرب است.
خلاصه بنی اسرائیل چنانچه تعیین شده دوازده فرقه بودند وقتی بنی اسرائیل از موسی ع طلب آب نمودند بموسی [ع] وحی شد که عصای خود را بسنگ بزن فَانبَجَسَت مِنه‌ُ اثنَتا عَشرَةَ عَیناً الخ (انبجست) از انبجاس است، و انبجاس بیرون آمدن آب جاری است بکمی و انفجار بیرون آمدن آب است بکثرت، و آب اول از سنگ کم بیرون میآمد پس زیاد میشد تا میرسید بکثرت پس از اینکه جهت در اینکه آیه انبجاس مذکور شده و در سوره بقره انفجار مذکور گردیده.
[مجمع البیان] و از آن دوازده چشمه منفجر میگردید بعدد اسباط بنی اسرائیل و هر چشمه‌ئی از آن مخصوص بیک سبطی از آنها بود، و نیز از جمله تفضلاتی که

صفحه : 305
خاطر نشان میکند که ببنی اسرائیل عطاء نمودیم وقتی که در تیه بودند و ابر را قرار دادیم که بر سر آنها سایه اندازد که از تابش آفتاب صدمه نخورند و برای آنها ترنجبین و مرغ بریان کرده نازل گردانیدیم و بیان آن در سوره بقره گذشته (کلوا) امر است ببنی اسرائیل امر شده که از چیزهای پاکیزه بخورید و فرموده ما بآنها ستم ننمودیم لکن خودشان بخودشان ستم نمودند.

صفحه : 306

[سوره الأعراف (7): آیات 161 تا 168]

اشاره

وَ إِذ قِیل‌َ لَهُم‌ُ اسکُنُوا هذِه‌ِ القَریَةَ وَ کُلُوا مِنها حَیث‌ُ شِئتُم وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادخُلُوا الباب‌َ سُجَّداً نَغفِر لَکُم خَطِیئاتِکُم سَنَزِیدُ المُحسِنِین‌َ (161) فَبَدَّل‌َ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنهُم قَولاً غَیرَ الَّذِی قِیل‌َ لَهُم فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِجزاً مِن‌َ السَّماءِ بِما کانُوا یَظلِمُون‌َ (162) وَ سئَلهُم عَن‌ِ القَریَةِ الَّتِی کانَت حاضِرَةَ البَحرِ إِذ یَعدُون‌َ فِی السَّبت‌ِ إِذ تَأتِیهِم حِیتانُهُم یَوم‌َ سَبتِهِم شُرَّعاً وَ یَوم‌َ لا یَسبِتُون‌َ لا تَأتِیهِم کَذلِک‌َ نَبلُوهُم بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ (163) وَ إِذ قالَت أُمَّةٌ مِنهُم لِم‌َ تَعِظُون‌َ قَوماً اللّه‌ُ مُهلِکُهُم أَو مُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعذِرَةً إِلی رَبِّکُم وَ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ (164) فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه‌ِ أَنجَینَا الَّذِین‌َ یَنهَون‌َ عَن‌ِ السُّوءِ وَ أَخَذنَا الَّذِین‌َ ظَلَمُوا بِعَذاب‌ٍ بَئِیس‌ٍ بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ (165)
فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهُوا عَنه‌ُ قُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِین‌َ (166) وَ إِذ تَأَذَّن‌َ رَبُّک‌َ لَیَبعَثَن‌َّ عَلَیهِم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ مَن یَسُومُهُم سُوءَ العَذاب‌ِ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَسَرِیع‌ُ العِقاب‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (167) وَ قَطَّعناهُم فِی الأَرض‌ِ أُمَماً مِنهُم‌ُ الصّالِحُون‌َ وَ مِنهُم دُون‌َ ذلِک‌َ وَ بَلَوناهُم بِالحَسَنات‌ِ وَ السَّیِّئات‌ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (168)

صفحه : 307

[ترجمه]

ای محمّد یاد کن وقتی که ببنی اسرائیل گفته شد در اینکه ده ساکن گردید و از میوه و حبوبات آن بخورید از هر جا که بخواهید و بگوئید (حطّة) و در اینکه درب در حال سجده داخل گردید تا گناهان شما را بیامرزیم و بزودی بر نیکوکاران میافزائیم [161]
و آن کسانیکه از آنان ستم نمودند تبدیل گردانیدند سخنی غیر از آنچه بآنها گفته شده بود پس از آسمان عذابی بر آنها فرستادیم بسبب ظلمشان [162]
ای رسول از آنها سؤال کن از آن دهی که در ساحل دریا بود چون از فرمان خدا در حکم شنبه تعدی کردند وقتی که در روز شنبه ماهیان میآمدند ظاهر شده بر روی آب و در روزهای دیگر نمیآمدند اینکه چنین ما آنها را آزمایش کردیم بسبب اینکه آنان از فرمان بیرون میرفتند [163]
و وقتی جماعتی از آنها گفتند برای چه موعظه میکنید جماعتی را که خدا آنها را هلاک میکند یا آنها را عذاب میکند در آخرت عذاب سخت، ناصحان گفتند پند ما معذرت خواستن ما است بسوی پروردگار شما و شاید آنها ترک نافرمانی کنند [164]
پس چون فراموش کردند آنچه را که بآنها یادآوری شده بود ما نجات دادیم آنهائی را که از ماهی گرفتن نهی میکردند و آنهائی را که ستم کردند گرفتیم ببدترین عذاب برای اینکه از فرمان برداری خارج بودند
پس آنهنگامی که سرکشی کردند از آنچه نهی شده بودند ما بآنها گفتیم بشکل بوزینه بگردید در حالیکه دور شده و ناامید از رحمت باشید [166]
یاد کن ای محمّد وقتی که پروردگار اعلان کرد که بر یهودیان برانگیزاند کسی را که بآنها عذاب سختی بچشاند تا روز قیامت، همانا پروردگار تو بسرعت عقاب میکند و او آمرزنده و مهربانست [167]
و جماعت بنی اسرائیل را در زمین پراکنده گردانیدیم بعضی از آنها صالح و نیکوکار بودند و بعضی دون آنها و پست‌تر از آنها بودند و آنها را بخوبیها و بدیها آزمودیم که شاید آنها برگردند [168]

صفحه : 308

(توضیح آیات)

اشاره

وَ إِذ قِیل‌َ لَهُم‌ُ اسکُنُوا هذِه‌ِ القَریَةَ وَ کُلُوا مِنها حَیث‌ُ شِئتُم وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادخُلُوا الباب‌َ سُجَّداً الخ از جمله تفضلاتیکه خداوند در باره بنی اسرائیلیان فرموده اینکه بود که آنها را مأمور گردانید که داخل در قریه شوید و از نعمتهای آن هر چه خواهید بخورید و هنگام داخل شدن در قریه بگوئید (حطّة) و در اینکه مقصود از قریه کجا است و نیز (حطّة) یعنی چه خلاف است، راجع به (قریه) اکثر مفسرین گفته‌اند مقصود بیت المقدس است بدلیل قوله تعالی در سوره مائده آیه 24 (یا قَوم‌ِ ادخُلُوا الأَرض‌َ المُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَکُم).
و در اینکه مقصود از (حطّة) چیست و نیز آیا سجده‌ئی که مأمور شدند چه نحو سجده‌ئی بوده نیز خلاف است، راجع به (حطّة) از مفسرین دو قول نقل شده: بقولی (حطة) کلمه توبه است باین معنی که (اللهم حطّ عنا خطایانا) خدایا گناهان را از ما فرو نه، و بقولی مقصود تلفظ بلفظ (حطة) است إبن عباس گفته مقصود کلمه (لا اله الّا اللّه) است و اما راجع بسجده بعضی گفته‌اند که سجده متعارف است و بعضی گفته‌اند که انحناء است از روی تواضع‌

[تأویل عرفانی]

بعضی از عرفاء در توجیه آیه گفته‌اند خطاب است که ای روندگان بسوی حقیقت در مقامات و منازل خلوص داخل گردید و ای سیرکنندگان در مراتب و تطورات نفس بقدم صدق و یقین در عالم علم و عمل داخل گردید و از نیکوترین غذاهای علمی و روزیهای معنوی بخورید و از باب انسانیّت که آن حقیقت انسان و انسان معنوی است بهره برداری نمائید و ممکن نیست داخل گردیدن در عالم قدس الهی مگر بولوج و دخول از دربی که در داخل آن رحمت است و ظاهر آن عذاب.

صفحه : 309
فَبَدَّل‌َ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنهُم قَولًا غَیرَ الَّذِی قِیل‌َ لَهُم فَأَرسَلنا عَلَیهِم رِجزاً مِن‌َ السَّماءِ بِما کانُوا یَظلِمُون‌َ ظاهرا مقصود از (رجز) عذاب است نه پلیدی.
ترجمه آیه شده، خلاصه توجیه آن، آن طوری که مفسرین گفته‌اند وقتی بنی اسرائیلیان در آنچه مأمور گردیدند از توبه و استغفار یا تلفظ نمودن بکلمه (حطّة) و از روی جهل و بی‌خردی اینکه کلمه را باستهزاء گرفتند و گفتند (حنطة فیها شعیر) یعنی گندمی که در او جو باشد، و باین عمل فاسق گردیدند و عذاب بر آنها نازل گردید و در سوره بقره راجع بهمین آیه بیانی شده بآن جا رجوع شود بیان اینکه آیات بما یادآور میشود که نباید مؤمن در آنچه باو امر شده از پیش خود و بسلیقه خودش اظهار نظر نماید و آیات الهی را بنظر خود طور دیگری تفسیر و تأویل نماید زیرا که وظیفه عبد بندگی و اطاعت مولی است بنده را با اظهار نظر چکار است.
وَ سئَلهُم عَن‌ِ القَریَةِ الَّتِی کانَت حاضِرَةَ البَحرِ إِذ یَعدُون‌َ فِی السَّبت‌ِ الخ خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که از یهودیها سؤال کن و ظاهرا اینکه سؤال از باب تقریع و توبیخ و سرزنش بآنها است که شما جماعت یهود از ابتداء بناء کارتان بر مخالفت و کفر و تجاوز نمودن از حدود امر خدا بوده که پس از آنکه نهی شده بودید از صید ماهی در روز شنبه و اینکه اشتغال نمائید بعبادت و طاعت و روز شنبه را محترم دارید.
(یعدون) مأخوذ از تعدّی است و در اینجا بمعنی تعدی از حدودی است که بر بنی اسرائیل مقرّر شده بود که در روز شنبه صید ماهی نکنند.
(حاضِرَةَ البَحرِ) یعنی نزدیک دریا بود و بروایت إبن عباس نام آن قریه (ایله) بوده که میان (مدین) و (طور) بر ساحل بحر (طبریّه) واقع شده بود و بعضی طور دیگر گفته‌اند.
(شرّعا) جمع شارع است یعنی ماهیانی که بر روی آب ظاهر میگردند

صفحه : 310
و آشکار میشوند.
وَ یَوم‌َ لا یَسبِتُون‌َ گفته‌اند که یهودیها مأمور شدند در روز شنبه صید ماهی نکنند ماهیان بغریزه خدا دادشان روزهای دیگر ته آب میرفتند و روز شنبه چون مطمئن بودند روی آب میآمدند یهودیها در معرض امتحان واقع گردیدند وقتی چنین دیدند طمعشان غالب گردید و در روز شنبه که مأمور بودند صید ماهی نکنند مخالفت نموده مشغول شدند بصید ماهی و نهی صریح را مخالفت نمودند.
گفته‌اند که جماعت ایله چون دیدند ماهیان روز شنبه در آب میآیند و از صید کردن آنها نهی دارند باغواء شیطان تمهیدی بکار بستند و رأی آنها بر اینکه قرار گرفت که بر لب دریا حوضهائی حفر نمایند و اطراف آن چوبهائی ترتیب دهند و در روز شنبه که ماهیان روی آب میآیند آنها را در آن حوضها برانند و جلو آنها مجاری آب را ببندند و در روز یکشنبه بروند و آنها را صید کنند، و بقولی روز شنبه قلّاب در دریا می‌انداختند و ماهیان در آن می‌ماندند و روز یکشنبه آنها را صید میکردند.
کَذلِک‌َ نَبلُوهُم بِما کانُوا یَفسُقُون‌َ اشاره به اینکه که اینها چون فاسق بودند در موقع امتحان واقع گردیدند تا اینکه فسقشان پدید گردد.
وَ إِذ قالَت أُمَّةٌ مِنهُم لِم‌َ تَعِظُون‌َ قَوماً اللّه‌ُ مُهلِکُهُم أَو مُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِیداً الخ گویا آیه خبر میدهد که بین فاسقین بنی اسرائیل جماعت مصلحین بودند که بآنها موعظه میکردند که مخالفت امر رسول را نکنید که در معرض عذاب واقع میگردید، جماعت دیگر از آن مؤمنین چون از هدایت یافتن فاسقین مأیوس بودند بآنها میگفتند برای چه شما جماعتی را که خدا هلاک کننده آنها است یا آنها را عذاب خواهد نمود موعظه میکنید یعنی بر اینکه موعظه اثری و فائده‌ئی مترتب نخواهد گردید و موعظه نمودن شما بی‌اثر است آنها در پاسخ

صفحه : 311
میگفتند موعظه ما برای دو چیز است یکی (مَعذِرَةً إِلی رَبِّکُم) یعنی عذر ما باشد نزد پروردگار شما که ما بوظیفه خود عمل نموده‌ایم، و دیگر آنکه شاید اینها پرهیزگار گردند و دست از عصیان بردارند.
فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه‌ِ أَنجَینَا الَّذِین‌َ یَنهَون‌َ عَن‌ِ السُّوءِ الخ وقتی موعظه ناصحین بفاسقین تأثیر ننمود آنهائی را که نهی از منکر میکردند نجات دادیم و آنهائیکه ستم نمودند یعنی مخالفت کردند بعذاب سخت گرفتیم بسبب اینکه از فرمان خارج شدند.
از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که بر هر مؤمنی امر بمعروف و نهی از منکر لازم است و لو در جائی که امید اثر نداشته باشد.
لکن بدلالت قوله تعالی (وَ لَعَلَّهُم یَتَّقُون‌َ) میتوان گفت در جائی امر بمعروف واجب است که اندک امید باثر باشد و گر نه آنجائیکه به یقین دانسته شود که موعظه بهیچ وجه اثر بر آن مترتّب نیست اصلا نهی از آن عقلائی نیست زیرا که بعضی چنان در گرداب غفلت فرو رفته‌اند که اصلا از قابلیت هدایت شدن افتاده‌اند و آنان مثل حیوانات نه چشم بینا دارند و نه گوش شنوا (بَل هُم أَضَل‌ُّ سَبِیلًا).
در مجمع البیان گفته- حال فرقه سوم ذکر نشده یعنی آنهائیکه نه صید ماهی میکردند و نه صید کنندگان را نهی میکردند که آیا از نجات یافته‌گان بودند یا از هلاک شدگان، و از إبن عباس روایت شده که گفته در باره آن سه قول است: اول- اینکه هر دو فرقه نجات یافتند و فرقه سوم هلاک گردیدند.
(اینکه قول از سدی است) دوم- هر دو فرقه هلاک شدند و نجات یافتند فرقه نهی کنندگان و اینکه قول إبن زید است و همین قول نیز از ابی عبد اللّه ع روایت شده.
سوم- در باره آن فرقه سوم توقف است، و از عکرمه روایت شده که گفت بر إبن عباس وارد شدم و قرآن مقابلش بود و گریه میکرد و اینکه آیه را میخواند و گفت دانستیم که خدا هلاک کرد آنهائی را که ماهی گرفتند و نجات داد آنهائی را

صفحه : 312
که نهی میکردند نمیدانیم چه کرد با آنهائیکه نهی نمیکردند و ماهی هم نمیگرفتند و اینکه است حال ما- و قول بتوقّف را جبائی اختیار کرده [پایان] فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهُوا عَنه‌ُ قُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِین‌َ خلاصه اینکه حق تعالی برسولش خبر میدهد که چون جماعت اسرائیلیان از امر پروردگار و آنچه نهی شده بودند از اینکه در روز شنبه صید ماهی نکنند سرکشی و طغیان نمودند مورد غضب واقع گردیدند و بآنها گفتیم بگردید (قردة) یعنی مʙřșƢ و آنها را بصورت میمون درآوردیم در حالیکه از رحمت خدا دور شدگان بودند و گفته‌اند آنهائیکه بصورت میمون گردیدند سه روز بیشتر زنده نماندند و تمامشان مردند.
وَ إِذ تَأَذَّن‌َ رَبُّک‌َ لَیَبعَثَن‌َّ عَلَیهِم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ مَن یَسُومُهُم سُوءَ العَذاب‌ِ إِن‌َّ رَبَّک‌َ لَسَرِیع‌ُ العِقاب‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَغَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (تأذّن) از باب (تفعّل) است چون وعد و ایعاد و بمعنی عزم است زیرا کسی که بر عملی تصمیم گرفت گویا بنفس خود اعلان نموده و آن جاری مجرای قسم است اینکه است که جواب آن که (لَیَبعَثَن‌َّ) است لام قسم داخل گردیده خلاصه در اینکه آیه خدای تعالی قسم یاد نموده که برانگیزاند و مسلط گرداند بر یهودیان تا روز قیامت کسانی را که بآنها بچشانند عذاب سخت مثل قتل و اسارت و غیر اینها چنانچه بر آنها بخت نصر بابلی را مسلّط گردانید که چه قدر از آنها را کشت و چه قدر اسیر گرفت و پس از آن ملوک فرس از آنها جزیه گرفتند و هیچ وقت آنها مستقل در مملکت نبودند، و از ابی جعفر ع روایت شده که مقصود از (مَن یَسُومُهُم) امّت مرحومه و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و اینکه آیه دلیل است بر اینکه برای ملّت یهود هیچ وقت دولت و عزت مستقل نیست.
وَ قَطَّعناهُم فِی الأَرض‌ِ أُمَماً مِنهُم‌ُ الصّالِحُون‌َ وَ مِنهُم دُون‌َ ذلِک‌َ الخ و از جمله کیفر اعمال یهودیان اینکه است که خدا اینها را امتهائی گردانید

صفحه : 313
بعضی صالح و بعضی غیر صالح و در زمین متفرق گردیدند چنانچه تا حال هم چنین است که در ولایات متفرق هستند شهری و ولایتی نیست که عده‌ئی از یهودیها در آن نباشند و مالیات که بمعنی جزیه است بایستی بدولت آن مملکت بدهند و اینهم دلیل بر ذلّت آنها است.

صفحه : 314

[سوره الأعراف (7): آیات 169 تا 176]

اشاره

فَخَلَف‌َ مِن بَعدِهِم خَلف‌ٌ وَرِثُوا الکِتاب‌َ یَأخُذُون‌َ عَرَض‌َ هذَا الأَدنی وَ یَقُولُون‌َ سَیُغفَرُ لَنا وَ إِن یَأتِهِم عَرَض‌ٌ مِثلُه‌ُ یَأخُذُوه‌ُ أَ لَم یُؤخَذ عَلَیهِم مِیثاق‌ُ الکِتاب‌ِ أَن لا یَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ إِلاَّ الحَق‌َّ وَ دَرَسُوا ما فِیه‌ِ وَ الدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ (169) وَ الَّذِین‌َ یُمَسِّکُون‌َ بِالکِتاب‌ِ وَ أَقاُوا الصَّلاةَ إِنّا لا نُضِیع‌ُ أَجرَ المُصلِحِین‌َ (170) وَ إِذ نَتَقنَا الجَبَل‌َ فَوقَهُم کَأَنَّه‌ُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّه‌ُ واقِع‌ٌ بِهِم خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه‌ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ (171) وَ إِذ أَخَذَ رَبُّک‌َ مِن بَنِی آدَم‌َ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا أَن تَقُولُوا یَوم‌َ القِیامَةِ إِنّا کُنّا عَن هذا غافِلِین‌َ (172) أَو تَقُولُوا إِنَّما أَشرَک‌َ آباؤُنا مِن قَبل‌ُ وَ کُنّا ذُرِّیَّةً مِن بَعدِهِم أَ فَتُهلِکُنا بِما فَعَل‌َ المُبطِلُون‌َ (173)
وَ کَذلِک‌َ نُفَصِّل‌ُ الآیات‌ِ وَ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ (174) وَ اتل‌ُ عَلَیهِم نَبَأَ الَّذِی آتَیناه‌ُ آیاتِنا فَانسَلَخ‌َ مِنها فَأَتبَعَه‌ُ الشَّیطان‌ُ فَکان‌َ مِن‌َ الغاوِین‌َ (175) وَ لَو شِئنا لَرَفَعناه‌ُ بِها وَ لکِنَّه‌ُ أَخلَدَ إِلَی الأَرض‌ِ وَ اتَّبَع‌َ هَواه‌ُ فَمَثَلُه‌ُ کَمَثَل‌ِ الکَلب‌ِ إِن تَحمِل عَلَیه‌ِ یَلهَث أَو تَترُکه‌ُ یَلهَث ذلِک‌َ مَثَل‌ُ القَوم‌ِ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقصُص‌ِ القَصَص‌َ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون‌َ (176)

صفحه : 315

[ترجمه]

‌پس از آن اولاد آنها از پی آنها جانشین گردیدند و تورات را بارث بردند و آنرا بیاموختند که بگیرند متاع پست دنیا را و میگویند بزودی ما آمرزیده میشویم و هرگاه برای آنها متاع دیگری مثل آن بیاید آنرا هم میگیرند آیا پیمان کتاب بر آنها گرفته نشده بر اینکه نگویند بر خدا مگر سخن حق و خوانده‌اند آنچه در تورات است و خانه آخرت بهتر است از دنیا برای کسانیکه از حرام و دروغ بستن بر خدا احتراز نمایند آیا چرا شما تعقل نمیکنید [169]
و آن کسانیکه بکتاب تمسک کردند (یعنی قرآن) و نماز را بپای داشتند همانا ما ضایع نمیگردانیم اجر اصلاح کنندگان را [170]
و یاد کن ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی را که برای یهود برکندیم کوه را بالای سر بنی اسرائیلیان بطوریکه گویا کوه سایه‌بان بود بالای سر آنها و گمان میکردند که کوه بر آنها می‌افتد ای بنی اسرائیل بگیرید بقوّت آنچه را بشما عطاء نمودیم (بجد تمام) و یاد کنید آنچه را که در او است شاید شما پرهیزگار گردید [171]
و یاد کن ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی را که پروردگار تو از ظهور بنی آدم گرفت ذریّه آنها را و خود آنها را بر نفس خودشان گواه گرفت و گفت آیا من نیستم پروردگار شما گفتند آری گواهی میدهیم ما و روز قیامت میگوئید همانا ما از اینکه گواهی غافل بودیم [172]
یا میگوئید جز اینکه نبود که پیش از ما پدران ما مشرک بودند و ما ذریّه آنها بودیم تابع گردیدیم آیا ما را بعمل خطاکاران هلاک میگردانی [173]
و اینکه چنین ما آیات را تفصیل میدهیم که شاید آنها از شرک برگردند [174]
ای رسول برای کافرین بخوان خبر آنکسیکه باو آیات خودمان را عطا کردیم پس از آن آیتها بیرون آمد و تابع شیطان شد و از گمراهان گردید [175]
و اگر خواسته بودیم بهمین آیات او را رفعت میدادیم لکن او میل کرد بسوی زمین و تابع هوای خود گردید و مثال او مثال سگ است که اگر بر او حمله کنی زبان بیرون میآورد و اگر وی را رها کنی باز زبان بیرون میآورد اینکه مثل جماعتی است که بآیات ما تکذیب کردند بر آنها حکایتهای آنها را بخوان شاید آنان بفکر افتند [176]
.

صفحه : 316

(توضیح آیات)

اشاره

فَخَلَف‌َ مِن بَعدِهِم خَلف‌ٌ وَرِثُوا الکِتاب‌َ یَأخُذُون‌َ عَرَض‌َ هذَا الأَدنی (خلف) بفتح لام جانشینان صالح را گویند، و (خلف) بسکون لام جانشینان فاسد را نامند پس از امّت موسی وارثین و اعقاب آنها اولادان و اولاد آنها کسانی بودند که تورات را بارث بردند و تورات در دست جانشینان سوء و بد آنها ماند آنها تورات را میخواندند و تدریس میکردند و عمل باحکام آن نمیکردند و مقصود آنها بدست آوردن متاع و منافع اینکه دنیای دنی بود، و قوله تعالی (هذَا الأَدنی) اشاره بتحقیر و بی‌اعتباری اینکه عالم طبیعت است اگر ادنی را بمعنی دنائت و پستی بگیریم و یا بمعنی دنوّ و نزدیکی است که اینکه عالم نزدیک‌تر بما است، و (یَأخُذُوه‌ُ) یعنی غرضشان از اینکه قرائت تورات تحریف آیات و بدست آوردن عملی بوده که از مردم رشوه بگیرند و چنین کاری برای آنها آسان گردد.
وَ یَقُولُون‌َ سَیُغفَرُ لَنا وَ إِن یَأتِهِم عَرَض‌ٌ مِثلُه‌ُ یَأخُذُوه‌ُ یعنی علماء یهود چنین عمل میکردند و میگفتند خدا ما را میآمرزد و از اینکه عمل ما را مؤاخذه نمیکند و هرگاه از اینکه قبیل منافع دیگری از متاع و منافع دنیا بدست آنها آید میگیرند.
أَ لَم یُؤخَذ عَلَیهِم مِیثاق‌ُ الکِتاب‌ِ أَن لا یَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ إِلَّا الحَق‌َّ وَ دَرَسُوا ما فِیه‌ِ آیه در مقام سرزنش آنها است که آیا خدای تعالی از اینها در تورات عهد و میثاق نگرفته که نگویند بر خدا مگر حق و آیات تورات را تکذیب ننمایند و نگویند و نخوانند مگر آنچه را که نازل گردیده و نسبت ندهند مگر آنچه را که در آن نوشته شده.
وَ الدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِین‌َ یَتَّقُون‌َ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ اینکه آیه و آیه بعد چون ترجمه شده و واضح است دیگر محتاج بتوضیح نیست

صفحه : 317
وَ إِذ نَتَقنَا الجَبَل‌َ فَوقَهُم کَأَنَّه‌ُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّه‌ُ واقِع‌ٌ بِهِم خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه‌ِ لَعَلَّکُم تَتَّقُون‌َ در اینکه آیه خبر میدهد که چون اسرائیلیان بر احکام تورات اقبال نمیکردند خدای تعالی برای تهدید آنها اضافه بر اینکه آنان را در (تیه) سرگردان گردانید بامر او کوه از زمین کنده شد و در بالای سر آنها قرار گرفت مثل سایبان و گفته‌اند که یک فرسخ در یک فرسخ عرض کوه بوده و تمام آنهائی را که در (تیه) بودند فرا گرفته بوده و کوه بالای سر آنها با آنها حرکت میکرد و بطوری بآنها نزدیک بود که گمان میکردند بر آنها واقع میگردد و آنها را هلاک میگرداند و وقتی بکوه نظر میکردند بسجده میافتادند (خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ) بآنها امر کردیم یا گفته شد آنچه بشما از آیات و احکام تورات رسیده بقوّت بگیرید یعنی با عزم و اراده قوّی بگیرید و متذکر دستورات آن باشید و بر طبق آن عمل نمائید شاید باین وسیله متّقی و پرهیزگار گردید وَ إِذ أَخَذَ رَبُّک‌َ مِن بَنِی آدَم‌َ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی برای توضیح آیه اجمالی از توجیه مجمع البیان را ترجمه مینمایم:
گفته است علماء شیعه و سنّی در معنی اینکه آیه و در بیان اخراج و اشهاد وجوهی گفته‌اند:
1- خدای تعالی ذریّه آدم را از صلبش بیرون آورد مثل هیئت (ذرّ) و آنها را بر آدم عرضه نمود و گفت من از ذریّه تو میثاق میگیرم که مرا عبادت کنند و بر من شریک قرار ندهند پس از آن گفت (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا انّک ربّنا) پس بملائکه گفت شاهد باشید ملائکه گفتند ما شاهد شدیم و گفته شده که خدای تعالی در آنها عقل و فهمی قرار داده که خطاب او را بشنوند و بفهمند پس از آن آنها را برگردانید بصلب آدم تا وقتی که از صلب آدم خارج گردند و هر کس داخل در اسلام گردید بر فطرت اوّلی باقی مانده و کسیکه کافر

صفحه : 318
شد از فطرت اوّلیش خارج گردیده و اینکه قول جماعتی از مفسرین است و برای اثبات آن تمسک بروایاتی کرده‌اند که بعضی مرفوعه و بعضی موقوفه است و اهل تحقیق اینکه تأویل را ردّ نموده‌اند به اینکه که قرآن بخلاف آن شهادت میدهد زیرا که گفته (وَ إِذ أَخَذَ رَبُّک‌َ مِن بَنِی آدَم‌َ) و نگفته (من آدم) و گفته (من ظهورهم) و نگفته (من ظهره) و گفته (ذرّیتهم) و نگفته (ذریّته) پس از آن خبر داده به اینکه که چنین کردیم که نگویند ما از چنین مطلبی غافل بودیم یا اینکه معتذر شوند بشرک پدرانشان و اینکه پیرو آنها بودند و اینکه در جائی است که مشرکین آباء داشته باشند و شامل اولاد صلبی آدم نمیشود.
و نیز اینکه ذرّیه‌ئی که از صلب آدم بیرون آوردند یکی از دو حال بیرون نیست یا آنها را خدا عقلاء گردانیده یا نه، اگر دارای عقل نباشند صحیح نیست که معرفت بتوحید پیدا نمایند و اینکه خطاب الهی را بفهمند و اگر در آن حال عاقل شده بودند واجب است که متذکر باشند و صحیح نیست که فراموش کنند زیرا که اخذ میثاق حجت نیست مگر اینکه متذکر باشند پس لازم است که عهد و میثاق را متذکر باشیم و بجهت اینکه معقول نیست که جمعی از عقلاء و دانشمندان فراموش کنند چیزی را که شناخته و تمیز داده‌اند بطوری که احدی از آنها یادآور نشود اگر چه بین آنها طول زمان واقع شده باشد، آیا نمی‌بینی که اهل بهشت بسیاری از احوال دنیا را میدانند و میگویند باهل جهنم (قَد وَجَدنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا) و اگر جایز باشد فراموش شود با اینکه کثرت جایز است که خدا خلق را تکلیف کرده باشد در زمان گذشته پس از آن عود بدهد آنها را برای اینکه بآنها ثواب بدهد یا عقاب کند و اینکه مطلب بقول تناسخیه بازگشت میکند.
تا آنجا که گفته دوم- مراد اینکه است که خدای تعالی بنی آدم را از اصلاب پدرانشان خارج گردانید بسوی ارحام امّهاتشان و درجه بدرجه بآنها تغییراتی داده از علقه و مضغه تا اینکه آنها را (بشرا سویّا) کامل گردانیده و بآنها آثار

صفحه : 319
صنع خود را نمایانیده و آنها را بدلائل معرفت متمکن گردانیده تا اینکه گویا او را مشاهده مینمودند آنوقت بآنها گفت (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی) و بنا بر اینکه معنی چنین میشود که بنی آدم را شاهد میگیرد بر خودشان بدلالت عقلشان که خلقتشان دلالت دارد بر توحید و قرار داده در آنها از عجائب خلقتشان و ترکیب بدنشان پس گویا او تعالی بمنزله شاهد گیرنده آنها است بر نفسهای آنها و نظیر اینکه آیه قوله تعالی است که (فَقال‌َ لَها وَ لِلأَرض‌ِ ائتِیا طَوعاً أَو کَرهاً قالَتا أَتَینا طائِعِین‌َ) اگر چه نه از او تعالی قولی است و نه از آنها جوابی است و مثل او است قوله تعالی (شاهِدِین‌َ عَلی أَنفُسِهِم بِالکُفرِ) و معلوم است که کفار اعتراف بکفر نکردند لکن از آنها ظاهر گردید ظهوری که دفع آن ممکن نبود برای آنها پس گویا اعتراف کردند الی آخر کلامه.
[پایان] اکثر مفسرین آیه را حمل باستعاره و معنای مجازی کرده‌اند لکن مادامی که ممکن باشد حمل نمودن لفظ را بر معنی حقیقی بدون قرینه مجوزه صحیح نیست صرف گردانیدن لفظ را از معنی حقیقی بمعنی مجازی، چه مانعی دارد که گفته شود مخاطب بخطاب (الست بربّکم) و نیز مقام پیمان و عهد بستن حق تعالی با انبیاء آنجا که فرموده (وَ إِذ أَخَذنا مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ مِیثاقَهُم الخ) سوره احزاب آیه 7، و نیز میثاق گرفتن از اهل کتاب آنجا که گفته (وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ) سوره آل عمران آیه 184، اینکه موارد مقام اوّلی بشر است در مرتبه ابداع یعنی در مرتبه روحانیّت که حقیقت انسانیّت وی است و شالوده وجود و فعلیت او است پیش از ظهورش در عالم طبیعت که در آن مرتبه موقعیت آنرا داشت که خداوند او را مورد مکالمه قرار دهد و پس از آنکه بخطاب (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم) و پاسخ آنها که (بلی شهدنا) با آنها عهد و پیمان بسته که خلاف نکنند و بوظیفه بندگی عمل نمایند و نقض عهد ننمایند لکن عالم طبیعت و تعلق و اشتغال بعالم طبیعی آنها را از مقام اوّلی پرتاب نموده و عهد پروردگار خود را فراموش نموده‌اند.

صفحه : 320
و وقتی انسان میتواند باین حقیقت اعتراف کند که بداند انسان با وحدت شخصیه‌ئی که دارد جامع تمامی مراتب وجود است و چکیده جمیع عوالم است و وی را در هر عالمی مقام و منزلی است: باعتبار عقلش در عالم عقول محلّی دارد و باعتبار روح الهیش در مرتبه روحانیین مقامی دارد، و باعتبار نفس مجردش در عالم عقول راهی دارد، و باعتبار طبیعت و جسمانیتش در عالم طبع و نفس حیوانی واقع گردیده و اول مرتبه پیدایش و حقیقت انسان و نحوه وجود با تمام خصوصیات او همان است که در مرتبه ابداع مقام وی است در احاطه علم حضوری حق تعالی و انکشاف وجود او نزد خدای جل‌ّ و علا و در آن مرتبه است که از مصدر جلال خداوندی بآنها خطاب میرسد (الست بربّکم) و بلا تأمّل بزبان نیازمندی (بلی) جواب میدهند آری تو پروردگار و آفریننده ما هستی و قوله تعالی در سورة الحدید آیه 22 (ما أَصاب‌َ مِن مُصِیبَةٍ فِی الأَرض‌ِ وَ لا فِی أَنفُسِکُم إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مِن قَبل‌ِ أَن نَبرَأَها) آیه مشعر بر اینکه است که آنچه در عالم بتدریج ظاهر میگردد قبلا در دفتر آفرینش که تعبیر از آن بلوح محفوظ شده ضبط و ثبت است وقتی امورات نفسانی انسان همین طوری که آیه خبر میدهد در کتاب تکوینی ضبط شده البته حقیقت او هم با تمام خصوصیات در کتاب آفاقی نزد علّام الغیوب ظاهر و در احاطه علمیه او حاضر است.
پس از آن در مرتبه ایجاد و آفرینش او در مجاری عالم که عالم اول ظهور وی است در عقل کل‌ّ چنانچه در خبر صحیح رسیده که در عقل سرهائی است بعدد انفس خلایق و در آن پرده‌ئی افتاده و اسم آدمی بر آن ثبت گردیده وقتی او متولّد گردید و بحد رشد رسید پرده عقب میرود و صاحب آن مرتبط بآن میگردد و عقل اول موجودی است که در مرتبه ابداع از حق تعالی صادر گردیده چنانچه در اصول کافی احادیث بسیاری در ثبوت آن از ائمه معصومین علیهم السّلام رسیده.
و نیز در مرتبه نزول مرتبط میگردد بنفس کلی که در محل‌ّ خود مبرهن

صفحه : 321
گردیده که نفس از حیث ذات مجرد از ماده است لکن در عمل محتاج به آلات جسمانی است و نیز در بین مراتبی را طی میکند تا برسد بمرتبه هیولی که در مرتبه نزول آخرین مرتبه خلقت است و در هر یک از مراتب وی را خصوصیاتی و آثاری است که مترتب بر او میگردد اینکه است که در شأن انسان کامل گفته‌اند (دو سر حلقه هستی، بحقیقت بهم تو پیوستی) خلاصه وقتی انسان در قوس نزول بآخرین مرتبه هیولی که فقط قوّه صرف است رسید اگر موفّق گردید و در قوس صعود درجه بدرجه بالا رفت و در عالم طبیعت عکوف ننمود مرتبط میگردد باصل اوّلی خود یعنی عقل آنوقت بگوش جانش و بفطرت توحیدش نداء پروردگار خود را میشنود و بزبان دلش لبّیک گویان میگردد.
لکن اگر در مرتبه طبیعت عکوف نمود و زنجیر شهوات و آرزو و آمال طبیعی بدست و پای وی پیچید و نگذارد که بسوی مقام اوّلی خود قدمی بالا رود آنوقت است که عهد پروردگار خود را فراموش میکند و در قیامت که در مؤاخذه واقع میگردد، قوله تعالی (أَن تَقُولُوا یَوم‌َ القِیامَةِ إِنّا کُنّا عَن هذا غافِلِین‌َ أَو تَقُولُوا إِنَّما أَشرَک‌َ آباؤُنا مِن قَبل‌ُ) در قیامت مشرک و کافر عذر میآورند که ما از اینکه معاهده غافل بودیم یا میگویند چون پدران ما مشرک بودند ما تابع آنها گردیدیم (أَ فَتُهلِکُنا بِما فَعَل‌َ المُبطِلُون‌َ).
و معلوم است که غفلت را در جائی میآورند که کسی مطلبی را دانسته باشد و بعدا باشتغال بامور دیگر از آن غافل گردیده باشد.
خلاصه گوئیم هر فردی از بشر با وحدت شخصیه‌ئی که دارد وی را روئی است بمبدء و آله عالم و روئی است بنفس و طبیعت خود و بآن وجه حقّانی است که موقعیت مکالمه با مبدء خود را پیدا مینماید و آن همان مقام روحانیّت او است که در قوس نزول بعالم طبیعت مقام خود را فراموش میکند و از آن غفلت مینماید.

صفحه : 322
و بعضی از دانشمندان مفسرین معاصرین پس از بیانات بسیار و توجیهات زیاد در توجیه آیه بآیاتی تمسّک نموده و فرموده مثل قوله تعالی (إِنَّما أَمرُه‌ُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ) سوره یس آیه 82 (وَ ما أَمرُنا إِلّا واحِدَةٌ کَلَمح‌ٍ بِالبَصَرِ) سورة القمر آیه 50، و نظائر اینکه آیات و چنین اثبات کرده که اینکه وجود تدریجی که برای موجودات است و از آن جمله برای انسان است امری است از ناحیه خدا که با کلمه (کن) بدون تدریج بلکه دفعة افاضه میشود و اینکه وجود دارای دو وجه است یکی آن وجهی که بطرف دنیا دارد و دیگر آن وجهی که بطرف خدای سبحان دارد اینکه است که بتدریج از قوّه بفعل و از عدم بوجود در میآید، نخست بطور ناقص ظاهر گشته و سپس بطور دائم تکامل میکند تا آنجا که از اینکه نشأه رخت بربسته و بسوی خدای خود برگردد و همین وجود نسبت بآن وجهی که نسبت بخدای سبحان دارد امری است غیر تدریجی بطوریکه هر چه دارد در همان مرحله ظهورش دارا است و هیچ قوّه‌ئی که بطرف فعلیتش سوقش دهد در آن نیست و اینکه دو وجه هر چند دو وجه برای شیئی واحد هستند لکن احکامشان مختلف است و تصور آن محتاج بداشتن قریحه نازک بین است.
تا آنکه گفته در تفسیر عیّاشی و خصائص سیّد رضی از اصبغ بن نباته از علی بن ابی طالب ع روایت شده که وقتی إبن کوّاء نزد حضرت آمد و عرض کرد یا امیر المؤمنین آیا خدای تعالی پیش از موسی با کسی از اولاد آدم تکلم کرده حضرت فرمود خداوند با جمیع مخلوقات خود تکلم کرده خوب آنها و بد آنها و همه جواب او را دادند، إبن کواء مقصود حضرت را نفهمید و گفت چطور یا امیر المؤمنین حضرت فرمود مگر کتاب خدا را نخوانده‌ئی که بپیغمبر خود میفرماید (وَ إِذ أَخَذَ رَبُّک‌َ مِن بَنِی آدَم‌َ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی) اگر اینکه آیه را خوانده‌ئی باید بدانی که خداوند کلام خود را بجمیع افراد بنی آدم شنوانیده

صفحه : 323
و آنها هم جواب او را داده‌اند، ای إبن کواء جمله اول (قالُوا بَلی) جواب بنی آدم است خداوند ببنی آدم فرمود آیا نیستم من پروردگار شما که معبودی جز من نیست و منم رحمن و رحیم پس اقرار نمودند باطاعت و ربوبیت، و رسل و انبیاء و اوصیاء انبیاء را از دیگران جدا کرده و بشر را باطاعتشان مأمور گردانیده [پایان] و اینکه گفته‌اند که اگر ما از چنین عالمی گذر نموده بودیم و آنوقت با عقل و شعور بودیم که مأمور مکالمه حق تعالی واقع شده بودیم البته بایستی در اینکه عالم حاضر نیز و لو گاهی یا بعضی از افراد بشر بیادشان بیاید، و نیز اینکه در چه وقت بوده.
در پاسخ گوئیم سؤال از وقت در اینجا موضوع ندارد زیرا در عالم روحانیین و مجردات تقدّم و تأخر زمانی و مکانی تصوّر ندارد تمام زمانها در آن مرتبه مثل آن واحد است و تمام مکانها نقطه واحده مینماید و کسیکه بوجدان خود رجوع کند اگر دارای قلب مصفائی باشد در همین عالم طبیعی بگوش دل نداء (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم) را میشنود و بزبان دل (بلی) میگوید.
و اینکه گوئید بکلی فراموش کرده قبول نداریم چگونه فراموش کرده در صورتی که اگر از وی پرسش شود که چه کس آسمان و زمین را خلق نموده بدون تأمل میگوید خدا و همان فطرتی که فرموده (فِطرَت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ عَلَیها) ناشی از همان نداء رحمانی است که در کالبد انسان نفوذ نموده منتهی الامر اشتغال بامور مادی پرده روی دانش وی کشیده و او را غافل گردانیده اینکه است که خدای تعالی خبر میدهد که در قیامت غفلت را عذر خود قرار میدهند.
أَن تَقُولُوا یَوم‌َ القِیامَةِ إِنّا کُنّا عَن هذا غافِلِین‌َ، أَو تَقُولُوا إِنَّما أَشرَک‌َ آباؤُنا مِن قَبل‌ُ الخ و در اربعین هاشمیه در شرح حدیث بیست و چهارم راجع بروایتی که در عالم ذر رسیده و نیز در جلد دوم اینکه تفسیر در ذیل آیه 27 سوره بقره راجع

صفحه : 324
بآیه (أَ لَست‌ُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا) مختصر بیانی کردیم بآن جا مراجعه کنید.
وَ اتل‌ُ عَلَیهِم نَبَأَ الَّذِی آتَیناه‌ُ آیاتِنا فَانسَلَخ‌َ مِنها فَأَتبَعَه‌ُ الشَّیطان‌ُ فَکان‌َ مِن‌َ الغاوِین‌َ خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که بر بنی اسرائیل بخوان خبر آنکسی که باو آیات خود را عطاء نمودیم پس بیرون آمد از آن آیات چنانکه مار از پوستش بیرون میآید پس لاحق شد باو شیطان و او را پیروی خود کرد پس گشت آن داننده آیات از گمراهان.

[داستان بلعام بن باعورا]

مفسرین گفته‌اند که او یکی از علماء بنی اسرائیل بوده و باو علمی از کتاب داده شده بود، و بقولی او از اهل کنعان بوده (فَانسَلَخ‌َ مِنها) یعنی و بآن علمی که بآیات داشت و مستجاب الدعوة شده بود از آن علم بیرون آمد و آن علم را پشت سر انداخت و تابع شیطان گردید و داخل گمراهان شد.
از إبن عباس و محمّد بن اسحق و سدی چنین نقل میکنند که چون موسی با جباران قصد جنگ نمود و بزمین کنعان که از بلاد شام بود فرود آمد بلعام بن باعورا مردی مستجاب الدعوه بود باو گفتند تو میدانی که موسی مردی غیور و شدید است و لشگر بسیار دارد و اکنون بجنگ ما آمده و مردان ما را میکشد و زنان ما را اسیر میکند و تو مرد مستجاب الدعوه‌ئی و اسم اعظم نزد تو است و پسر عم‌ّ مائی دعا کن خدا شرّ او را از ما دفع گرداند او گفت موسی پیغمبر خدا است بفرمان خدا است و بفرمان خدا میآید و مدد او فرشتگانند من چگونه دعا کنم، آن جماعت الحاح و التماس بسیار کردند گفت من باید از خدا دستور بخواهم و او بطریقی که داشت با خدا مناجات کرد جوابی نشنید جماعت گفتند اگر خدا نمیخواست تو را نهی مینمود و اینکه قدر تملق و چاپلوسی کردند که او را فریب دادند، بلعم برخواست و بر خری سوار شد و در کوهی رفت که مشرف بر قوم موسی باشد و خر او بالا نمیرفت او بقدری او را زد که خر بزبان آمد که میخواهی بر پیغمبر خدا نفرین کنی چون مصرّ بر عمل خود بود خدا او را

صفحه : 325
رها کرد وقتی خواست بقوم خود دعاء کند و بموسی نفرین زبانش گشت بقومش نفرین کرد و بموسی دعاء نمود، وقتی قوم باو اعتراض نمودند که چرا چنین کردی گفت من نخواستم چنین کنم بزبانم چنین جاری گردید و زبانش از دهنش بیرون افتاد، بلعم گفت حالا که دین و دنیا از دست من رفت چکنم حیله‌ئی بکار برید گفتند چه حیله کنیم گفت زنان را بیارائید و بلشکرگاه موسی روانه کنید اگر یک نفر از لشگریان موسی زنا کند آنها نصرت و ظفر نمییابند چنین کردند زن زیبای صاحب جمالی را وارد لشگرگاه موسی کردند یکی از بزرگان بنی اسرائیل بنام زمری إبن سلوم پسر سبط شمعون بن یعقوب بود او را دید از جمال او تعجب نمود از او طلب کرد او قبول نمود دست او را گرفت و بخیمه خود برد و با او زنا کرد و نیز زنا در میان آنان واقع گردید و در اثر اینکه عمل طاعون در میان آنها افتاد و بسیاری از آنها را هلاک گردانید.
شیخ طبرسی [ره] از حضرت باقر ع روایت کرده که فرمود اصل در اینکه آیه بلعم است و خداوند او را مثل آورده برای هر کسی که هوای خود را برگزیند بر هدایت خدا از اهل قبله.
(وَ لَو شِئنا لَرَفَعناه‌ُ) یعنی اگر ما میخواستیم همانا او را بلند میگردانیدیم بسوی منزلهای ابرار باین آیات یعنی آیاتیکه باو عطاء نموده بودیم (وَ لکِنَّه‌ُ أَخلَدَ إِلَی الأَرض‌ِ) یعنی لکن او میل و رغبت کرد بدنیا، و اینکه رفعت و بلندی را معلّق گردانیده بمشیت خدا نه عمل خودش که مستحق بآن باشد زیرا که بلند شدن از قبل آیات لازمه او مشیّت خدا است و مقصود آنچیزی است که مشیّت تابع آنست و گویا گفته شده اگر مشیّت لازم میآورد که او را بلند گردانیم او را بلند میگردانیدیم آیا نمی‌بینی قوله تعالی (وَ لکِنَّه‌ُ أَخلَدَ إِلَی الأَرض‌ِ) یعنی لکن او خودش میل بدنیا نمود و دنیا را برگزید.
(فَمَثَلُه‌ُ کَمَثَل‌ِ الکَلب‌ِ) صفت چنین کسی مثال سگ است در بدترین احوالش (إِن تَحمِل عَلَیه‌ِ یَلهَث أَو تَترُکه‌ُ یَلهَث) اگر بر او حمله کنی زبان

صفحه : 326
بیرون میآورد و اگر او را واگذاری باز زبان بیرون میآورد.
ذلِک‌َ مَثَل‌ُ القَوم‌ِ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقصُص‌ِ القَصَص‌َ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُون‌َ اینکه مثل را برای جماعتی آورده از یهود که آنهائیکه بسیره چنین کسی مثل بلعم باعورا عمل میکنند حذر کنند و بدانند که تو از جهت وحی میدانی و حجّت را بر آنها تمام میکنی شاید آنها بفکر افتند.
[پایان]

صفحه : 327

[سوره الأعراف (7): آیات 177 تا 187]

اشاره

ساءَ مَثَلاً القَوم‌ُ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنفُسَهُم کانُوا یَظلِمُون‌َ (177) مَن یَهدِ اللّه‌ُ فَهُوَ المُهتَدِی وَ مَن یُضلِل فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (178) وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّم‌َ کَثِیراً مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ لَهُم قُلُوب‌ٌ لا یَفقَهُون‌َ بِها وَ لَهُم أَعیُن‌ٌ لا یُبصِرُون‌َ بِها وَ لَهُم آذان‌ٌ لا یَسمَعُون‌َ بِها أُولئِک‌َ کَالأَنعام‌ِ بَل هُم أَضَل‌ُّ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الغافِلُون‌َ (179) وَ لِلّه‌ِ الأَسماءُ الحُسنی فَادعُوه‌ُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِین‌َ یُلحِدُون‌َ فِی أَسمائِه‌ِ سَیُجزَون‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (180) وَ مِمَّن خَلَقنا أُمَّةٌ یَهدُون‌َ بِالحَق‌ِّ وَ بِه‌ِ یَعدِلُون‌َ (181)
وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث‌ُ لا یَعلَمُون‌َ (182) وَ أُملِی لَهُم إِن‌َّ کَیدِی مَتِین‌ٌ (183) أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ إِن هُوَ إِلاّ نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ (184) أَ وَ لَم یَنظُرُوا فِی مَلَکُوت‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما خَلَق‌َ اللّه‌ُ مِن شَی‌ءٍ وَ أَن عَسی أَن یَکُون‌َ قَدِ اقتَرَب‌َ أَجَلُهُم فَبِأَی‌ِّ حَدِیث‌ٍ بَعدَه‌ُ یُؤمِنُون‌َ (185) مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَلا هادِی‌َ لَه‌ُ وَ یَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُون‌َ (186)
یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ السّاعَةِ أَیّان‌َ مُرساها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَت فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لا تَأتِیکُم إِلاّ بَغتَةً یَسئَلُونَک‌َ کَأَنَّک‌َ حَفِی‌ٌّ عَنها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ اللّه‌ِ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَ النّاس‌ِ لا یَعلَمُون‌َ (187)

صفحه : 328

[ترجمه]

مثل بد نکوهیده‌ئی است مثل جماعتی که (بعناد) آیات ما را تکذیب نمودند و آنها بخود ستم میکنند [177]
کسی را که خدا هدایت گردانید او هدایت یافته است و کسی را که گمراه گردانید چنین جماعتی آنان زیان کارانند [178]
و بدرستیکه آفریدم برای جهنّم بسیاری از جن و انس را برای آنان دلهائی است که بآن ادراک نمیکنند و چشمهائی است که بآن نمی‌بینند و گوشهائی است که بآن نمیشنوند چنین مردمانی مثل چهارپایان بلکه پست‌تر و بدتر از آنها میباشند و چنین گروهی آنهایند که غافل شدند [179]
و برای خدا است نامهای نیکو پس خدا را بآن نامهای نیکو بخوانید و واگذارید متابعت آنها را که میل میکنند بکجی در نامهای او بزودی جزا داده میشوند بآنچه عمل میکردند [180]
و از جمله کسانیکه ما آفریده‌ایم جماعتی هستند که راه‌نمائی میکنند مردمان را بحق و بحق و بعدالت رفتار میکنند [181]
و آنکسانیکه آیات ما را تکذیب کردند بزودی آنها را درجه درجه بعذاب نزدیک کنیم از جائیکه نمیدانند [182]
و (روزی چند) بآنها مهلت میدهیم همانا کید من محکم است [183]
آیا اینها (مشرکین) فکر نمیکنند (که در رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم) دیوانگی نیست و نیست او مگر بیم دهنده آشکارا [184]
آیا اینها در ملکوت آسمانها و زمین نظر نمیکنند و نیز هر شیئی را که خدا آفریده نمینگرند و اینکه شاید اجل آنها نزدیک باشد و پس از آن بکدام سخن بعد از قرآن ایمان می‌آورند [185]
کسی را که خدا گمراه کرد او را هدایت کننده‌ئی نیست و آنها را وامیگذارد در سرکشی و طغیانشان [186]
ای رسول [ص] از تو از ساعت قیامت سؤال میکنند که چه وقت فرا خواهد رسید بگو همانا علم آن نزد پروردگار من است وقت آنرا ظاهر نمیکند مگر خدا (امر قیامت) سنگین است در آسمانها و زمین نمیآید بشما مگر ناگهان از تو میپرسند بطوریکه گویا تو آگاهی بگو جز اینکه نیست که علم آن نزد خدا است و لکن بیشتر مردم نمیدانند [187]
.

صفحه : 329

(توضیح آیات)

ساءَ مَثَلًا القَوم‌ُ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنفُسَهُم کانُوا یَظلِمُون‌َ پس از داستان بلعم باعورا که با اینکه آیاتی چنانچه گفته‌اند بوی عطاء شده بود و مستجاب الدعوه بوده و اسم اعظم را میدانسته با اینحال فریب شیطان را خورده و از مرتبه خودش بیرون رفت و از قوله تعالی (ساءَ مَثَلًا القَوم‌ُ الَّذِین‌َ) معلوم میشود که اینکه مثال کسانی است که آیات خدا را تکذیب کردند و تکذیب آنان بخودشان بازگشت مینماید و بخودشان ستم نمودند.
مَن یَهدِ اللّه‌ُ فَهُوَ المُهتَدِی وَ مَن یُضلِل فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ آیه ارشاد باین است که صرف راه یافتن بچیزی نافع نیست وقتی راه یافتن فائده دارد که با هدایت خدا توأم گردد و هم چنین صرف راه یابی بضلالت گمراهی نمیآورد مگر وقتی که خدا گمراه گرداند.
خلاصه اینکه مجرد پیدا نمودن راه هدایت یا ضلالت، هدایت یا ضلالت تحقق نمی‌یابد مگر اینکه خدای تعالی هدایت کند یا گمراه گرداند.
البته هدایت کردن حق تعالی یا گمراه کردن که هر دو را بخودش نسبت میدهد بی‌جهت نمیشود نسبت لطف خداوندی بتمام مخلوقاتش یکسان است، وقتی انسان چنانچه در آیه بالا تذکر داده باختیار خودش کفر را بر ایمان ترجیح میدهد و آیات خدا را تکذیب مینماید از قابلیت هدایت می‌افتد وقتی هدایت نشد گمراه میگردد، قوله تعالی (فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ) در آیه مشعر بهمین است که اینها بدست خود سرمایه عمر خود را تلف کرده‌اند و زیان برده‌اند وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّم‌َ کَثِیراً مِن‌َ الجِن‌ِّ وَ الإِنس‌ِ لَهُم قُلُوب‌ٌ لا یَفقَهُون‌َ بِها وَ لَهُم أَعیُن‌ٌ لا یُبصِرُون‌َ بِها وَ لَهُم آذان‌ٌ لا یَسمَعُون‌َ بِها آیه خوب توضیح میدهد کسانی را که هدایت نشده‌گان کیانند اینها کسانی میباشند که قلب دارند و فهم و تعقّل ندارند، چشم دارند لکن نظر در آیات

صفحه : 330
خدا نمیکنند، گوش دارند لکن در مقام استماع کلمات حقّانی نیستند.
أُولئِک‌َ کَالأَنعام‌ِ بَل هُم أَضَل‌ُّ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الغافِلُون‌َ چنین کسانی را تشبیه میکند بچهارپایان زیرا که اندامشان اندام آدمی است و اخلاقشان اخلاق حیوانی است و مثل حیوانات، ادراک حقایق را نمیکنند (بَل هُم أَضَل‌ُّ) بلکه بدتر از حیواناتند زیرا که خداوند بحیوانات عقل و قوّه فکر نداده و انسان (ظَلُوماً جَهُولًا) است که آن نعمت بزرگی که از عقل و شعور و ادراک بوی داده بکار نمی‌اندازد و او ستمکار بخودش و جاهل بآنست و بوظیفه خود عمل نمیکند، و نیز حیوانات بوظیفه‌ئی که برای آنها تعیین شده عمل میکنند و از خدمت مرجوعه بخودشان سستی نمیکنند و انسان بوظیفه خود عمل نمیکند و اینها غافلند و بفکر عاقبت کارشان نیستند.
وَ لِلّه‌ِ الأَسماءُ الحُسنی فَادعُوه‌ُ بِها گویا مورد خطاب مؤمنینند که بآنها تذکر میدهد که بدانند برای خدا اسمهای نیکو است و بایستی او را بهمان نامهائی که خودش بتوسط پیمبرش بر شما اعلان نموده بهمان اسمها خدا را بخوانید.
اسماء الحسنی آن طوری که رسیده و ضبط گردیده نود و نه اسم است و تمام آنها دلالت دارد بر اوصاف جلال و جمال خداوندی و آنها سه قسم است:
یک قسم صفات ذاتیه‌ئی است که اضافه بفعل ندارد مثل احد و واحد و قدم ذاتی و زمانی و غناء و حی‌ّ و امثال اینها که نسبت بمخلوقات ندارد.
دوم- صفات ذاتی ذو اضافه است مثل عالم و قادر و بارئ و رازق و مصوّر و امثال اینها مثل اینکه عالم اضافه بمعلوم دارد، قادر اضافه بمقدور دارد و چنین است باقی صفات.
سوم- صفات اضافی است مثل عالمیت، قادریت، رازقیت که در اینها نسبت بین عالم و معلوم و قادر و مقدور ملاحظه شده.

صفحه : 331
وَ ذَرُوا الَّذِین‌َ یُلحِدُون‌َ فِی أَسمائِه‌ِ سَیُجزَون‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ شاید مقصود اینکه باشد که واگذارید آنهائی را که تعدّی نمودند و بتهای خود را باین نامها میخوانند یا حق تعالی را وصف میکنند بچیزی که در خور جلال و عظمت او نیست و بر خدای تعالی نامهائی میگذارند بچیزیکه جایز نیست.
در کتاب توحید روایت کرده بسند خود از حضرت رضا ع از پدران بزرگوارش از علی ع که فرموده برای خدا نود و نه اسم است هر کس خدا را بآنها بخواند دعایش مستجاب میگردد و هر کس آنها را شماره نماید داخل بهشت میگردد.
و بهمین مضمون اخبار دیگری نیز رسیده، و در کتاب (اربعین هاشمیه) و نیز در آخر کتاب (سیر و سلوک) در روش اولیاء اللّه راجع باسماء الحسنی و بعضی از خصوصیات و آثار آنها بیانی کرده‌ایم مراجعه بآن جا بشود.
خلاصه اینکه اسماء اللّه توقیفی است باید اکتفاء شود بهمان اسمائیکه بتوسط رسولان بما رسیده ما را حقّی نیست که از پیش خود و بسلیقه خودمان نامی برای خدای تعالی وضع کنیم و او را با آن نامها بخوانیم.
وَ الَّذِین‌َ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث‌ُ لا یَعلَمُون‌َ استدراج بمعنی پائین آمدن از درجه بعد از درجه است یعنی آنهائیکه آیات ما را تکذیب کردند درجه بدرجه آنها را نزول میدهیم بطوریکه نمی‌فهمند تا بجهنّم سقوط نمایند (وَ أُملِی لَهُم) عطف است بر (سَنَستَدرِجُهُم) و کلمه املاء بمعنی مهلت دادن است (إِن‌َّ کَیدِی مَتِین‌ٌ) شاید مقصود از کید اینکه باشد که با آنها چنین عمل میکنیم یعنی بآنها مهلت میدهم که گمان کنند بآنها احسان نموده‌ایم و در حقیقت خذلان آنها است.
أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ إِن هُوَ إِلّا نَذِیرٌ مُبِین‌ٌ الی دو آیه بعد آیات ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست لذا از بیان آن خودداری نمودیم.

صفحه : 332
یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ السّاعَةِ أَیّان‌َ مُرساها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقتِها إِلّا هُوَ گفته‌اند (السّاعَةِ) از نامهای غالبه است مثل اینکه ستاره ثریّا را (النجم) گویند و یکی از نامهای قیامت که در چند موضع قرآن یادآوری شده (السّاعَةِ) میباشد یعنی قیامت بغته میآید، و شاید مقصود اینکه است که طول قیامت نزد خدا مثل ساعتی از ساعات دنیا است، خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نموده که از تو از وقوع قیامت سؤال میکنند (أَیّان‌َ) بمعنی (متی) است یعنی در چه وقت قیامت واقع میگردد ای رسول در پاسخ آن ملحدین بگو که علمش نزد خدا است ظاهر نمیکند وقت آنرا برای احدی و بر پا نمیکند آنرا مگر خدا.
ثَقُلَت فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ لا تَأتِیکُم إِلّا بَغتَةً آیه اشاره بدو مطلب مینماید یکی علم بوقوع قیامت منحصر بخدا است و نه ملک مقرّب و نه رسول مرسل کسی بوقت قیامت مطلع نیست.
و دیگر نظر باهمیت امر قیامت دارد که فرموده امر قیامت سنگین است در آسمانها و زمین یعنی بر اهل آسمانها و اهل زمین امر قیامت بزرگ مینماید و همه منتظر آنند و احدی مطّلع بر وقوع آن نیست غفلتا بامر خالق متعال ظاهر میگردد و ای رسول از تو سؤال میکنند گویا تو از آن آگاهی و تو بآنها بگو علمش نزد خدا است و لکن بیشتر مردم نمیدانند و گمان میکنند میشود غیر از خدا کسی بچنین امر مهمّی اطلاع داشته باشد.

صفحه : 333

[سوره الأعراف (7): آیات 188 تا 195]

اشاره

قُل لا أَملِک‌ُ لِنَفسِی نَفعاً وَ لا ضَرًّا إِلاّ ما شاءَ اللّه‌ُ وَ لَو کُنت‌ُ أَعلَم‌ُ الغَیب‌َ لاستَکثَرت‌ُ مِن‌َ الخَیرِ وَ ما مَسَّنِی‌َ السُّوءُ إِن أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (188) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ وَ جَعَل‌َ مِنها زَوجَها لِیَسکُن‌َ إِلَیها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَت حَملاً خَفِیفاً فَمَرَّت بِه‌ِ فَلَمّا أَثقَلَت دَعَوَا اللّه‌َ رَبَّهُما لَئِن آتَیتَنا صالِحاً لَنَکُونَن‌َّ مِن‌َ الشّاکِرِین‌َ (189) فَلَمّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَه‌ُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَی اللّه‌ُ عَمّا یُشرِکُون‌َ (190) أَ یُشرِکُون‌َ ما لا یَخلُق‌ُ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُون‌َ (191) وَ لا یَستَطِیعُون‌َ لَهُم نَصراً وَ لا أَنفُسَهُم یَنصُرُون‌َ (192)
وَ إِن تَدعُوهُم إِلَی الهُدی لا یَتَّبِعُوکُم سَواءٌ عَلَیکُم أَ دَعَوتُمُوهُم أَم أَنتُم صامِتُون‌َ (193) إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ عِبادٌ أَمثالُکُم فَادعُوهُم فَلیَستَجِیبُوا لَکُم إِن کُنتُم صادِقِین‌َ (194) أَ لَهُم أَرجُل‌ٌ یَمشُون‌َ بِها أَم لَهُم أَیدٍ یَبطِشُون‌َ بِها أَم لَهُم أَعیُن‌ٌ یُبصِرُون‌َ بِها أَم لَهُم آذان‌ٌ یَسمَعُون‌َ بِها قُل‌ِ ادعُوا شُرَکاءَکُم ثُم‌َّ کِیدُون‌ِ فَلا تُنظِرُون‌ِ (195)

صفحه : 334

[ترجمه]

ای رسول باین کافرین بگو من مالک نفس خود نیستم (نه نفعی بخود رسانم و نه ضرری از خود دفع نمایم) مگر آنچه را که خدا خواهد و اگر من علم بغیب داشتم همانا برای خود نفع زیاد میکردم و بمن امر ناگواری اصابت نمینمود نیستم من مگر بیم دهنده و مژده دهنده برای جماعتی که ایمان میآورند [188]
خدا آنکسی است که شما را از یک تن آفریده و از آن جفت او را آفرید تا با او انس و آرام گیرد و چون با او نزدیکی نمود (حواء) حامله گردید حمل سبک پس بمرور سنگین گردید وقتی (آدم و حواء) پروردگار خود را خواندند که اگر بما اولاد صالح عطاء کردی همانا ما البته از شکر گذاران میباشیم [189]
و چون بآنها اولاد صالح دادیم آنها را برای خدا شرکاء قرار دادند پس خدا بزرگ است و منزه است از آنچه برای او شریک قرار میدهند [190]
آیا برای خدا شریک قرار میدهند چیزی را که نمیآفریند و خودش هم آفریده شده [191]
و توانا نیستند بر اینکه آنها را یاری کنند و نتوانند خودشان را یاری کنند [192]
و اگر آنها را براه هدایت بخوانید متابعت شما را نمیکنند برای شما (مؤمنین) مساوی است چه آنها را بخوانید یا ساکت باشید متابعت نخواهند نمود [193]
همانا (ای مشرکین) آنکسانی را که بغیر خدا می‌پرستید آنان بندگانی میباشند امثال شما (در اینکه محتاج و فقیر الی اللّه‌اند) و اگر شما راست میگوئید در مشکلات آنها را بخوانید پس شما را اجابت کنند [194]
آیا برای اینکه بتها پائی است که بآن راه روند یا برای ایشان دستی است که بآن فرا گیرند و کاری انجام دهند یا برای آنها چشمی است که بآن ببینند یا گوشی است که بآن بشنوند ای رسول بآنها بگو شرکاء خود را بخوانید و آنچه خواهید با من کید کنید (تا مرا مغلوب گردانید) و مرا مهلت ندهید [195]

صفحه : 335

(توضیح آیات)

‌که که‌قُل لا أَملِک‌ُ لِنَفسِی نَفعاً وَ لا ضَرًّا إِلّا ما شاءَ اللّه‌ُ وَ لَو کُنت‌ُ أَعلَم‌ُ الغَیب‌َ لَاستَکثَرت‌ُ مِن‌َ الخَیرِ وَ ما مَسَّنِی‌َ السُّوءُ الخ خطاب برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که باینهائیکه از وقوع قیامت از تو سؤال میکنند که قیامت در چه زمانی واقع خواهد گردید در پاسخ آنها بگو علم آن نزد خدا است و من عالم بغیب نیستم.
و بقولی سؤال آنها فقط راجع بوقت وقوع قیامت نبود بلکه مقصودشان اینکه بود که اگر تو علم بغیب داری راجع بنرخ اجناس که چه وقت ارزان میشود و چه موقعی گران میگردد بما خبر بده تا ما در تجارت نفع ببریم، موقع ارزانی بخریم و موقع گرانی بفروشیم اینکه بود که خداوند باو امر میکند که باینها بگو من مالک نیستم برای نفس خودم هیچ نفعی و ضرری را مگر آنچه را خدا بخواهد بدلیل اینکه اگر مالک بودم برای نفس خود ضرر و نفعش را، همیشه نفع خود را می‌طلبیدم و ضرر از خود رفع میکردم و بمن بدی نمیرسید، و نیز اگر عالم بغیب بودم همیشه خیر و خوبی برای خود فراهم مینمودم و هیچ وقت بدی و شرّی بمن اصابت نمینمود (إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم) و من نیستم مگر یک فردی از بشر مثل شما وظیفه من اینکه است که شما را از عذاب خدا که در اثر مخالفت بشما اصابت خواهد نمود بترسانم و مژده بدهم بآنهائیکه ایمان آوردند بآن بهشتهای موعود و آن مقامات بلندی که برای آنها تهیه شده، اینکه آیه بمردم خاطر نشان میکند که علم بغیب منحصر بخدا است و هرگاه پیمبران خبر از گذشته و آینده بدهند بتوسط وحی و الهام است نه از قبل نفس خودشان و شاید چنانچه بعضی گفته‌اند سببش اینکه است که ممکن محدود بحدّی است که از مرتبه خود تجاوز نمیکند و علومش بآنقدری است که در سجیّه و حدود وجودش تعیین شده یعنی بقدری است که در استعداد وی گذارده شده،

صفحه : 336
اینکه است که هیچ ممکنی از حدّ خود تجاوز نمیکند و علم بغیب اینکه است که انسان آنچه خارج از حدّ ذاتش میباشد بآن ظفر یابد و اینکه ممکن نیست و حق تعالی که عالم الغیب و الشهاده است برای اینکه است که محدود بحدّی نیست که نتواند از حد خود تجاوز نماید.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ وَ جَعَل‌َ مِنها زَوجَها لِیَسکُن‌َ إِلَیها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَت حَملًا خَفِیفاً فَمَرَّت بِه‌ِ الخ ترجمه آیه شده و خلاصه آن چنین مینماید که مقصود از نفس واحده که تمام افراد بشر از او آفریده شده‌اند آدم ابو البشر است، و مقصود از زوجش (حوّاء) است که برای زوجیّت آدم و سکونت او خلقت گردیده و وقتی آدم با حواء هم بستر گردید حواء حمل پیدا نمود اوّل حملش سبک بود و پس از مدتی که طفل در شکم او بزرگ شد سنگین گردید آنوقت پروردگار خود را خواندند و دعاء کردند که اگر بما اولاد صالح عطا کنی یعنی اولادی که صلاحیت داشته باشد برای زندگی و نیکوکار باشد، بلام تأکید که متضمّن قسم است و نون ثقیله کلام را مؤکّد میگردانند که ما از شکر گذاران میگردیم.
فَلَمّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَه‌ُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَی اللّه‌ُ عَمّا یُشرِکُون‌َ لابد بایستی اینکه آیه را توجیه نمود زیرا که ظاهرش با مقام حضرت آدم که هم پیغمبر و هم معصوم و هم خلیفه خدا در زمین بود منافات دارد که شریک برای خدا قرار دهد اینکه است که مفسرین آیه را توجیه نموده‌اند و چند وجه در آیه گفته شده و چون اگر بخواهیم آراء همه مفسرین را بیان کنیم طولانی میشود آنچه بنظر صحیح‌تر مینماید بآن اشاره مینمائیم:
در جوامع الجامع طبرسی فرموده (فلمّا آتیهما ما طلباه من الولد الصالح السوی جعلا له شرکاء) چونکه حواء در شکمش یک پسر و یک دختر بود فاعل (جعلا) آن دو اولاد میشود و آن دو اولاد هم اولاد پیدا میکنند، یعنی قرار دادند آن دو اولاد برای خدا شرکاء (علی حذف المضاف) و قرار دادن مضاف الیه

صفحه : 337
را بجای مضاف، و بر اینکه توجیه دلالت دارد قوله تعالی (فَتَعالَی اللّه‌ُ عَمّا یُشرِکُون‌َ) زیرا که ضمیر در (یشرکون) چنین میشود که اولادان آدم و حواء در نام گذاری اولادانشان برای خدا شریک قرار دادند زیرا که نام آنها را عبد العزّی و عبد مناف و عبد یغوث و امثال اینها نامیدند (و اینها نام بتها بود) و نام بتها را بجای نام خدا گذاردند که بایستی (عبد اللّه و عبد الرحمن) گذارده باشند وجه دیگر خطاب بقریش است که آنها آل (قصی‌ّ) اند و اینکه فرموده (خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ) مقصود (قصی‌ّ) است و مقصود از جنس او زوجش میباشد که آن نیز عربی و قریشی بود که وقتی آنها از خدا اولاد صالح طلب نمودند و بآنها عطاء گردید برای خدا شرکاء قرار دادند به اینکه که چهار اولاد پسر بآنها عطاء گردید آنها را بعبد مناف و بعبد العزی و عبد قصی و عبد الدار (که اینها نام بتها بود) گذاردند.
أَ یُشرِکُون‌َ ما لا یَخلُق‌ُ شَیئاً وَ هُم یُخلَقُون‌َ یعنی آیا شریک خدا میکنند چیزی را که نمیآفریند هیچ چیز را و حال آنکه خود آنها مخلوق خدا هستند و آنهائی را که شریک خدا قرار میدهند عاجزتر از خودشانند نه قدرت دارند بر یاری کردن خودشان و نه عبیدشان که حوادث را از آنها رفع کنند و هرگاه از آنها چیزی طلب کنند آنها را اجابت نمیکنند.
[پایان] و در توجیه آیه بالا چند قول دیگر نیز از مفسرین نقل شده از جمله آنکه گفته‌اند آیه در مقام بیان حال ابوین از نوع بشر است و فرزندانشان و برای بیان حال نوعی است نه افراد بخصوص زیرا که تمام افرادیکه میآیند و میروند اینها مولود پدر و مادری میباشند قوله تعالی (یا أَیُّهَا النّاس‌ُ إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِل‌َ) ای مردم شما را از نر و ماده آفریدیم و بین شما نژادها و قبیله‌های مختلف قرار دادیم و چون غالبا حال پدر و مادر نظر بمحبّت و شفقتی که باولادهایشان دارند طبعا چنین میباشند که باراده یا

صفحه : 338
بدون اراده بآن فطرت توحیدشان منقطع بخدا و متوجه باز میگردند و از خدا اولاد شایسته می‌طلبند و زبان حالشان چنین است که اگر اولاد صالح مطابق میل و دلخواهشان عطاء کردی از شکر گذاران خواهیم بود وقتی خدای تعالی دعای آنان را مستجاب نمود و فرزند صالحی بآنها عطاء نمود همین پدر و مادر در حفظ و حراست اینکه اولاد بهر چیزی تمسک نموده و بهر دست آویزی ملتجی میگردند و بهر پناهگاهی رو آورده و آن عهدی که با خدا بسته‌اند که از شاکرین باشند فراموش میکنند.
و مؤیّد اینکه توجیه آیه زیر است که فرموده (فَتَعالَی اللّه‌ُ عَمّا یُشرِکُون‌َ) زیرا که اگر مقصود از (زوج و نفس) در صدر آیه دو نفر معیّن از افراد بشر مثل آدم و حواء بود باید فرموده باشد (عمّا اشرکا) یا بفرماید (عن شرکهما) یعنی خدا بزرگتر است از آنچه برای او آن دو نفر شریک گرفتند و چون ضمیر (یشرکون) را جمع آورده معلوم میشود که مربوط بسر گذشت آدم و حواء نیست زیرا که نمیشود نسبت شرک بآدم و حواء داد چنانچه در باره آدم فرموده (ثُم‌َّ اجتَباه‌ُ رَبُّه‌ُ فَتاب‌َ عَلَیه‌ِ وَ هَدی) یعنی خداوند پس از اکل شجره منهیه و توبه آدم فرموده آدم را برگزید و توبه او را قبول نمود و او را هدایت گردانید.
و احتمال دیگری نیز در آیه داده شده که گفته شود شاید مقصود از نفس و روح آدم و حواء باشند باین بیان که مقصود از اینکه فرموده برای خدا شرکاء گرفتند مراد اینکه نیست که در عبودیت یا در خلقت اولادشان شریک برای خدا قرار دادند بلکه مقصود چنین باشد که سرگرم تربیت اولادشان گردیدند و در تربیت او متمسک باسباب شدند و همین معنی با خلوصی که در بعضی از اوقات با پروردگار خود داشتند آنها را باز داشت.
و چون نمیشود بهیچ وجه ضلالت و پرستیدن غیر خدا را نسبت بآدم داد اینکه است که بایستی آیه را توجیه بیکی از آن توجیهاتی که مفسرین کرده‌اند نمود و ظاهرا توجیه اخیر مناسب‌تر بنظر میآید که بگوئیم شرک آنها در مقام

صفحه : 339
عمل بوده نه در عبادت که آنها در محبّت بمقام ابوینی و توجّه بغیر خدا قدری سرگرم اولاد شدند و از توجّهشان کاسته گردید، خلاصه چنین میشود که پس از آنکه خداوند بآنها اولاد عطاء نمود در خلوص دل و توجه و دوام ذکر حق تعالی مشرک شدند یعنی در اینکه مرتبه اولادشان را شریک خدا قرار دادند و در اینکه مرتبه مشرک گردیدند، لکن باین توجیه اشکالاتی وارد میآید که اگر بخواهیم تذکر دهیم بیان طولانی میشود و بهتر اینکه است که بگوئیم چون آیه از متشابهات قرآن بشمار میرود در باره آن سکوت نمودن و علم بآنرا محوّل گردانیدن بخدا و راسخین فی العلم اولی است.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ عِبادٌ أَمثالُکُم فَادعُوهُم فَلیَستَجِیبُوا لَکُم إِن کُنتُم صادِقِین‌َ بقرینه (الّذین) که موصول و عمومیت از آن استفاده میشود، معلوم میشود که مقصود از (عباد) معنائی است عام که شامل جمادات نیز میشود زیرا که بیشتر آلهه مشرکین از جمادات مثل سنگ و شاید طلا و نقره و امثال اینها تعبیه شده بود و شاید مقصود از عباد در اینجا مطلق مخلوقات مراد باشد.
و در اینکه آیه مشرکین را یادآوری مینماید که همان طوری که شما ضعیف و مضطرّ هستید و از روی اضطرار رو ببتها میآورید و بآنها ملتجی میگردید و از آنها حاجت میطلبید آنها نیز مخلوق و محتاجند و برای امتحان آنان را بخوانید اگر بشما جواب دادند شما در ادعای خودتان که آنها را صاحب مقام و منزلتی میدانید راست گویانید.
أَ لَهُم أَرجُل‌ٌ یَمشُون‌َ بِها أَم لَهُم أَیدٍ یَبطِشُون‌َ بِها أَم لَهُم أَعیُن‌ٌ یُبصِرُون‌َ بِها أَم لَهُم آذان‌ٌ یَسمَعُون‌َ بِها الخ آیه در مقام ارشاد مشرکین را خاطر نشان میکند که شمائی که ادعای عقل دارید رجوع بدانش و ذکاوت خود نمائید که اینکه بتهائی را که پرستش مینمائید چه فضیلت و برتری بر شما دارند که بنده‌وار در مقابل آنها خضوع مینمائید آیا

صفحه : 340
اعضاء بدنی از دست و پا و چشم و گوش دارند.
و ای مشرکین شما شرکاء خود را بطلبید و با آنان همدست شده هر گونه کید و مکری که میتوانید در باره من بکنید و مرا بهیچ وجه مهلت ندهید، اشاره به اینکه که شما خودتان و بتهائیکه پرستش میکنید در مقابل پروردگار من که یار و یاور من است عاجز و ناتوانید.

صفحه : 341

[سوره الأعراف (7): آیات 196 تا 206]

اشاره

إِن‌َّ وَلِیِّی‌َ اللّه‌ُ الَّذِی نَزَّل‌َ الکِتاب‌َ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِین‌َ (196) وَ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ لا یَستَطِیعُون‌َ نَصرَکُم وَ لا أَنفُسَهُم یَنصُرُون‌َ (197) وَ إِن تَدعُوهُم إِلَی الهُدی لا یَسمَعُوا وَ تَراهُم یَنظُرُون‌َ إِلَیک‌َ وَ هُم لا یُبصِرُون‌َ (198) خُذِ العَفوَ وَ أمُر بِالعُرف‌ِ وَ أَعرِض عَن‌ِ الجاهِلِین‌َ (199) وَ إِمّا یَنزَغَنَّک‌َ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ نَزغ‌ٌ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ إِنَّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (200)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِف‌ٌ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُون‌َ (201) وَ إِخوانُهُم یَمُدُّونَهُم فِی الغَی‌ِّ ثُم‌َّ لا یُقصِرُون‌َ (202) وَ إِذا لَم تَأتِهِم بِآیَةٍ قالُوا لَو لا اجتَبَیتَها قُل إِنَّما أَتَّبِع‌ُ ما یُوحی إِلَی‌َّ مِن رَبِّی هذا بَصائِرُ مِن رَبِّکُم وَ هُدی‌ً وَ رَحمَةٌ لِقَوم‌ٍ یُؤمِنُون‌َ (203) وَ إِذا قُرِئ‌َ القُرآن‌ُ فَاستَمِعُوا لَه‌ُ وَ أَنصِتُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ (204) وَ اذکُر رَبَّک‌َ فِی نَفسِک‌َ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُون‌َ الجَهرِ مِن‌َ القَول‌ِ بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ وَ لا تَکُن مِن‌َ الغافِلِین‌َ (205)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ عِندَ رَبِّک‌َ لا یَستَکبِرُون‌َ عَن عِبادَتِه‌ِ وَ یُسَبِّحُونَه‌ُ وَ لَه‌ُ یَسجُدُون‌َ (206)

صفحه : 342

[ترجمه]

دوست و یاور من خدائی است که قرآن را فرستاده و او یار و یاور نیکوکاران است [196]
و آنهائی را که مشرکین بغیر خدا میخوانند اینان هیچ قدرتی بر یاری شما ندارند و خودشان را هم نتوانند یاری کنند [197]
ای محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اگر آنها را بسوی هدایت بخوانی استماع نمیکنند و تو آنها را می‌بینی که بسوی تو نظر میکند در حالیکه نمی‌بینند [198]
ای رسول از امّت عفو (و گذشت کن) و امر بمعروف نما و از جهّال اعراض و دوری نما [199]
و هرگاه از شیطان وسوسه و جنبشی در تو پدید آید پس بخدا پناه ببر زیرا که او شنوا و دانا است [200]
همانا اشخاص با تقوی وقتی که جماعتی از شیاطین بآنها وسوسه نمودند یاد میکنند خدا را و در همان وقت صاحب بصیرت و بینائی میگردند [201]
و برادران کفار که شیاطینند آنها را در گمراهی میکشانند و از اضلال آنها باز نمی‌ایستند [202]
و وقتی تو آیه‌ئی از قرآن برای آنها نیاوردی میگویند چرا بر هم نبافتی و برنگیزیدی از پیش خود بگو جز اینکه نیست که من تابع آنچیزی میباشم که بسوی من از طرف پروردگار من وحی برسد اینکه قرآن بینائی است از طرف پروردگار شما و هدایت و رحمت است برای جماعتی که ایمان آورده‌اند [203]
وقتی قرآن خوانده میشود ساکت گردید و استماع کنید شاید مورد رحم الهی واقع گردید [204]
ای رسول یاد کن پروردگار خود را در دل خودت در حال تضرع و ترس و صدا را پائین‌تر از بلند خواندن در صبح و شام آور و نبوده باش از غافلین [205]
همانا آنکسانیکه نزد پروردگار تواند یعنی ملائکه از عبادت و بندگی او تکبر ندارند و او را ستایش میکنند و برای او سجده میکنند
.

صفحه : 343

(توضیح آیات)

إِن‌َّ وَلِیِّی‌َ اللّه‌ُ الَّذِی نَزَّل‌َ الکِتاب‌َ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِین‌َ، الی دو آیه بعد چون ترجمه آیات شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، خلاصه اینکه دو آیه و دو آیه بعد مربوط بآیه بالا است که در مقام الزام بمشرکین خطاب نموده که شما هر نوع مکر و خدعه‌ئی که خواهید در باره من بکنید و چیزی فروگذار ننمائید زیرا که ولی‌ّ و دوست من خدا است آنکسانیکه بر من کتاب یعنی قرآن را فرو فرستاده، اشاره به اینکه که من رسول و فرستاده خدایم و کفایت کار من بدست قدرت او است و خدا دوستدار و کفایت کننده بندگان صالح و شایسته خود است و اینهائی را که بغیر خدا میخوانید اینکه قدر عاجز و ناتوانند که نه خود را توانند یاری کنند و نه شما را کمک نمایند.
وَ إِن تَدعُوهُم إِلَی الهُدی لا یَسمَعُوا وَ تَراهُم یَنظُرُون‌َ إِلَیک‌َ وَ هُم لا یُبصِرُون‌َ یعنی ای مؤمنین اگر کفار را بسوی هدایت (دین اسلام) بخوانید نشنوند و میشود آیه خطاب باشد بمشرکین که اگر بتها را براه راست بخوانید نشنوند زیرا که مانند جمادند (و تریهم) یعنی ای محمّد [ص] تو می‌بینی که کفار بسوی تو نگاه میکنند در حالی که آنها تو را نمی‌بینند بدیده بصیرت و بحقیقت تو بینا نیستند.
خُذِ العَفوَ وَ أمُر بِالعُرف‌ِ وَ أَعرِض عَن‌ِ الجاهِلِین‌َ در اینکه آیه خطاب برسولش کرده و گویا باو فرموده ای رسول رحمت که متّصف گردیده‌ئی (برحمة للعالمین) در گذر از آنچه مردم نسبت بتو بی‌ادبی و جفاء میکنند و از آنها تقاص نکن و از آنچه می‌بینی ندیده بگیر و آنچه آسان‌تر است بآنان امر نما چنانچه در حدیث دارد
(یسّروا و لا تعسّروا)
در اینجا حق تعالی امر بتسامح نموده، شاید مقصود از (خذ العفو) نسبت بعمل مردم

صفحه : 344
بخود رسول باشد که از گفتار ناشایسته یا نسبتهای ناروا که بتو میدهند در گذر و از آنها تقاص نکن (و أمر بالعرف) شاید نسبت بعمل مردم در جامعه باشد که آنچه در عرف جمیل و معروف است از اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده بآنها امر نما و آنها را بر آنچه خوب‌تر و پسندیده‌تر است وادار گردان و از جهّال و مردمانی بی‌خرد اعراض نما یعنی با سفهاء عمل نکن مطابق سفاهت و نفهمی آنها.
اینکه آیه جامع مکارم اخلاق است میفرماید که فراگیر آسانی را در کار مردمان و از ایشان مجو کاری که شاق‌ّ باشد و صفت عفو را پیشه گیر و از سر گنهکاران در گذر یا فراگیر زیادی مال اغنیاء را بقدری که بر آنها آسان باشد و صدقه بده، و بنا بر اینکه معنی شاید آیه پیش از وجوب زکوة بوده، و دیگران را بنیکوئی امر کن در گفتار و افعال.
و گفته‌اند عرف فضیلتی است که عقل بپسندد و شرع قبول کند و از جهال و دیگران یعنی با نادانان ستیزگی نکن.
و از ابو حمزه بغدادی است که گفته نفس جاهل‌ترین جاهلان است سزاوار است که از آن اعراض کنی، در کشاف گفته که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از معنی اینکه آیه از جبرئیل [ع] سؤال نمود جبرئیل گفت پروردگار تو میگوید پیوند کن با کسیکه از تو ببرد و عطاء کن بکسی که تو را محروم سازد و عفو کن از کسی که بر تو ستم کند و اصول مکارم اخلاق همین است.
[نقل بمعنی از تفسیر کاشفی] وَ إِمّا یَنزَغَنَّک‌َ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ نَزغ‌ٌ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ إِنَّه‌ُ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ خطاب برسول [ص] که هرگاه شیطان بر خلاف آنچه امر شده‌ئی در قلب تو وسوسه نمود تو بخدا پناه ببر.
راغب در مفردات گفته (نزغ) داخل شدن در کاری است برای فاسد گردانیدن آن قوله تعالی (مِن بَعدِ أَن نَزَغ‌َ الشَّیطان‌ُ بَینِی وَ بَین‌َ إِخوَتِی) یعنی بعد از آنکه شیطان بین من و برادرانم را بهم زد.

صفحه : 345
و بقول دیگر (نزغ) بمعنی تکان دادن و از جای کندن و وادار کردن است و بمعنی وسوسه شیطان هم آمده لکن همان معنی دوم با آیه بالا که فرمود از جهّال اعراض کن مناسب‌تر مینماید زیرا که غالبا تماس گرفتن با مردم و مشاهده اعمال جاهلانه آنها قوّه غضب را بحرکت میآورد اینکه است که در اینکه آیه بظاهر برسولش و در حقیقت بمؤمنین امر فرموده زیرا که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم معصوم و صاحب نفس قدسی بوده وانگهی در بعضی احادیث دارد که فرموده شیطان من مطیع عقل من است و در موقع غضب که در آن حال شیطان وقت بدستش میآید شما بخدا پناه ببرید و از جهّال دوری کنید.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِف‌ٌ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُون‌َ (طائف) بمعنی دور زدن است، آیه در مقام بیان سجیه اشخاص با تقوی است که از اوصاف حمیده آنها چنین است که در مورد غضب یا غیر آن وقتی که شیاطین باطراف قلب آنها هجوم آوردند و دل انسان را مثل لقمه‌ئی در دهن گرفتند (تَذَکَّرُوا) یعنی یاد خدا کنند چون اینکه اشخاص بنا بر عادتشان که همیشه یا غالب اوقات توجه بحق داشتند در چنین موقعی نیز بمبدءشان از شرّ شیطان پناه میبرند و ملتجی باو میگردند آنوقت بحکم (جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ) دیگر محلّی برای شیطان و وسوسه او باقی نمیماند و ظلمت و تاریکی که از قبل وسوسه شیطانی عارض نفس شده بود بنور تذکر مرتفع میگردد و قلب را جلا میدهد وَ إِخوانُهُم یَمُدُّونَهُم فِی الغَی‌ِّ ثُم‌َّ لا یُقصِرُون‌َ شاید مقصود از (اخوانهم) برادران شیطان باشند از بشر و آنها همان شیاطین باشند که فرموده (إِن‌َّ المُبَذِّرِین‌َ کانُوا إِخوان‌َ الشَّیاطِین‌ِ) سوره بنی اسرائیل آیه 29، یعنی اسراف کنندگان برادران شیاطینند و آنها در سرکشی و طغیان کمک کار شیطانند.
و آیه اشاره است به اینکه که اهل تقوی چنینند که وقتی شیاطین در باطن آنها هجوم میآورند بیاد حق تعالی می‌افتند و بتذکّر آنها را ردّ میکنند لکن

صفحه : 346
غیر آنها موقع هجوم شیاطین برادران شیطان صفت آنان در طغیان و سرکشی با آنها کمک مینمایند.
وَ إِذا لَم تَأتِهِم بِآیَةٍ قالُوا لَو لا اجتَبَیتَها قُل إِنَّما أَتَّبِع‌ُ ما یُوحی إِلَی‌َّ مِن رَبِّی الخ (اجتباء) افتعال است از جبایة و بمعنی جمع‌آوری کردن است.
شاید معنی آیه اینکه باشد که وقتی آیه‌ئی از نزولش تأخیر میافتاد مشرکین در مقام سخریه میگفتند چرا نرفتی و کلماتی را بباقی و جمع نمائی از پیش خود ای رسول باینان بگو همانا من تابع وحیم و منتظرم که چه وقت دستوری از طرف پروردگارم که برای بینائی شما از طرف پروردگار شما فرستاده میشود بشما تذکر دهم و اینکه قرآن هدایت و رحمت است برای جماعتی که ایمان آورده‌اند وَ إِذا قُرِئ‌َ القُرآن‌ُ فَاستَمِعُوا لَه‌ُ وَ أَنصِتُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُون‌َ در اینکه آیه خدای تعالی امر فرموده وقتی که قرآن خوانده میشود ساکت باشید و گوش بدهید.
مفسرین در شأن نزول آیه چند وجه گفته‌اند: از جمله آنها اینکه است که اینکه حکم در نماز جماعت است که مأموم باید سکوت نماید و استماع کند آیات قرآن را که امام میخواند، و آراء دیگری نیز گفته شده لکن مورد هر چه باشد حکم عام است که هر جا و در هر موردی که قرآن خوانده میشود بایستی بحکم اینکه آیه سکوت کرد و استماع نمود که از اینکه راه شاید برحمت الهی نائل گردید.
وَ اذکُر رَبَّک‌َ فِی نَفسِک‌َ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُون‌َ الجَهرِ مِن‌َ القَول‌ِ بِالغُدُوِّ وَ الآصال‌ِ در اینجا خطاب برسولش نموده و شاید مقصود دستور باشد که بایستی خدا را یاد کنی در باطن و دل خود در حال تضرع (تضرّع) از ضراعت است و بمعنای تملق و توأم با خضوع و خشوع است، و (خیفة) یک نوع مخصوصی است از ترسیدن که با ساحت مقدّس پروردگار مناسبت داشته باشد، و اینکه ذکر را بدو صفت توصیف نموده (تضرّع) و (خیفة) اشاره بخوف و رجاء است، هم

صفحه : 347
بتضرّع و امید برحمت رو کنید و هم از عظمت و جلال و بزرگواری و غضب او بر خود بلرزید و در واقع ترس بمعنی معمولی در اینجا معنی ندارد زیرا که خوف سبب فرار است و خدای تعالی بوسیله ذکر و دعا میخواهد بندگانش را نزدیک بخود نماید بهتر اینکه است که گفته شود مقصود از (خیفة) خشیت است که در حال تضرع عظمت و استیلاء او چنان در قلب تو غالب گردد که نظر برحمانیت او نزدیک گردی و نظر بقهّاریت او عقب روی و همین است معنی خوف و رجاء.
و خلاصه اینکه خدای متعال برسولش امر فرموده که در قلب و پنهانی و آهسته نه اینکه صدا بلند کنی اینکه چنین پروردگار خود را یاد کن در حال تضرع و خشوع و خضوع در صبح و شام یعنی بایستی همیشه بیاد خدا مداومت نمائی و نبوده باش از غافلین.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ عِندَ رَبِّک‌َ لا یَستَکبِرُون‌َ عَن عِبادَتِه‌ِ وَ یُسَبِّحُونَه‌ُ وَ لَه‌ُ یَسجُدُون‌َ اکثر مفسرین گفته‌اند مقصود از کسانیکه نزد پروردگار تواند ملائکه‌اند و اینکه سه صفت عدم استکبار از عبادت و تسبیح دائمی و سجده از اوصاف ملائکه بشمار میرود و گویا بانسان امر فرموده که در اینکه چند خصلت خود را شبیه بملائکه نماید.
لکن چنانچه بعضی از مفسرین بقرینه آیه بالا (وَ اذکُر رَبَّک‌َ فِی نَفسِک‌َ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً) گفته مقصود اینکه میشود کسیکه در ذکر و یاد خدا در آیات شب و روز در صبح و شام یعنی در همه اوقات خفیة در دل بذکری که توأم باشد با تضرع و خشیت از جلال خدائی چنین کسی مثل ملائکه مقرّبین مقام عندیت پیدا مینماید بلکه مقامش بالاتر از آنها میگردد زیرا که ملائکه چنانچه در محلّش مبرهن گردیده خدمت گذار انسان کاملند.

صفحه : 348

‌سورة الانفال‌

اشاره

مدنیّة و هی ست‌ّ و سبعون آیة

[سوره الأنفال (8): آیات 1 تا 8]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الأَنفال‌ِ قُل‌ِ الأَنفال‌ُ لِلّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَصلِحُوا ذات‌َ بَینِکُم وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (1) إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه‌ُ زادَتهُم إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ (2) الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ (3) أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُؤمِنُون‌َ حَقًّا لَهُم دَرَجات‌ٌ عِندَ رَبِّهِم وَ مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ (4)
کَما أَخرَجَک‌َ رَبُّک‌َ مِن بَیتِک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ إِن‌َّ فَرِیقاً مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ لَکارِهُون‌َ (5) یُجادِلُونَک‌َ فِی الحَق‌ِّ بَعدَ ما تَبَیَّن‌َ کَأَنَّما یُساقُون‌َ إِلَی المَوت‌ِ وَ هُم یَنظُرُون‌َ (6) وَ إِذ یَعِدُکُم‌ُ اللّه‌ُ إِحدَی الطّائِفَتَین‌ِ أَنَّها لَکُم وَ تَوَدُّون‌َ أَن‌َّ غَیرَ ذات‌ِ الشَّوکَةِ تَکُون‌ُ لَکُم وَ یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُحِق‌َّ الحَق‌َّ بِکَلِماتِه‌ِ وَ یَقطَع‌َ دابِرَ الکافِرِین‌َ (7) لِیُحِق‌َّ الحَق‌َّ وَ یُبطِل‌َ الباطِل‌َ وَ لَو کَرِه‌َ المُجرِمُون‌َ (8)

صفحه : 349
سورة الانفال بقول قتاده اینکه سوره مدنی است یعنی در مدینه فرود آمده، و مجاهد و عبد اللّه بن عباس گفته‌اند اینکه اول سوره‌ئی بود که در مدینه نازل گردیده، و بروایت دیگر از عبد اللّه نقل شده که گفته سوره مدنی است مگر هفت آیه که در مکه فرود آمده و اول آن (وَ إِذ یَمکُرُ بِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا) است تا هفت آیه و اینکه سوره هفتاد و پنج آیه است در عدد کوفیان و هفتاد و هفت بعدد شامی و هفتاد و شش بعدد حجازی و بصری، و هزار و دویست و سی یک کلمه است و پنج هزار و دویست و نود و چهار حرف است.
و ابی‌ّ بن کعب از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود هر کس سوره انفال و برائة را بخواند من در قیامت شفیع و گواه او باشم که او از نفاق بیزار است و او را بعدد هر منافق و منافقه‌ئی که در دار دنیا بوده‌اند ده حسنه بدهند و ده سیّئه محو کنند و او را ده درجه بلند کنند و مادامیکه در دنیا زنده است عرش و حاملان عرش بر او صلوات بفرستند.

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
ای رسول از تو از حکم غنیمتها سؤال میکنند بگو غنیمتها مخصوص بخدا و پیغمبر او است پس از خدا بترسید و بین خودتان اصلاح کنید و امر خدا و رسول او را اطاعت نمائید اگر از مؤمنین میباشید [1]
جز اینکه نیست که مؤمنین کامل کسانی میباشند که چون خدا یاد کرده شود دلها آنها بترسد و وقتی که آیات او بر آنها خوانده شود ایمانشان زیاد میگردد و اتّکاء و توکل آنها بر پروردگار آنها است [2]
(و نیز مؤمنین) چنینند که نماز را بپای میدارند و از آنچه بآنها روزی داده‌ایم انفاق میکنند [3]
اینهایند مؤمنین درست و راست و برای آنها نزد پروردگارشان درجاتی است و مغفرت و روزی بزرگوار [4]
همچنانکه پروردگارت تو را از خانه‌ات بحق و درستی بیرون کرد و بدرستی که

صفحه : 350
جماعتی از مؤمنین کراهت داشتند [5]
و با تو در حق مجادله میکنند پس از آنکه حق بر آنها ظاهر گردیده گویا آنان رانده میشوند بسوی مرگ و آنها مینگرند [6]
و یاد کنید وقتی را که خدای تعالی بشما وعده داد یکی از دو طائفه را (یعنی کاروان یا لشگر قریش) و شما دوست داشتید که غیر صاحب شوکت برای شما باشد (یعنی کاروان) و خداوند اراده کرده محقّق گرداند حق را بکلماتش و قطع کند و از بیخ برکند بنیاد کافران را [7]
تا ثابت گرداند حق را و باطل گرداند باطل را و اگر چه گنهکاران کراهت دارند [8]
.

صفحه : 351

(توضیح آیات)

اشاره

یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الأَنفال‌ِ قُل‌ِ الأَنفال‌ُ لِلّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ (الانفال) جمع نفل و بمعنی زیادتی است و نافله را برای همین معنی گفته‌اند زیرا که نافله زیادی بر فریضه است.
آیه خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که از تو از انفال سؤال میکنند که انفال یعنی غنیمت دار الحرب مال کی است بگو انفال مخصوص بخدا و رسول [ص] است، و بعضی از مفسرین گفته‌اند (عَن‌ِ الأَنفال‌ِ) (عن) بمعنی (من) است یعنی بعض انفال مفسرین در شأن نزول آیه از إبن عباس نقل میکنند که گفته سبب نزول آیه اینکه بود که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در غزوه بدر گفت هر کس بفلان جا رود از نفل بسیار باشد و هر کس کسی را بکشد او را چندین غنیمت باشد و هر کس اسیری بیاورد چندین مال باشد، وقتی جنگ درگیر شد جوانان شتافتند و پیران و مردمان معروف با رسول در زیر علم بایستادند چون خدای تعالی بمسلمانان فتح داد و فاتح گردیدند جوانها آمدند نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آنچه رسول [ص] گفته بود مطالبه نمودند، پیران و بزرگان گفتند ما برای اینکه نشتافتیم که با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشیم و علم را نگاه داریم که آسیبی باو نرسد نه اینکه از جنگ عاجز بودیم ما خدمت رسول [ص] را مراعات نمودیم که مشرکین مبادا بر او حمله کنند و ما مدد شما بودیم و خدمت ما کمتر از خدمت شما نبود، مردی از انصاریان بنام (ابو الیسر) برخواست و گفت یا رسول اللّه گفتی هر کس مردی را بکشد او را چندین غنیمت باشد و هر که اسیری بیاورد او را چندین باشد، من هفتاد مرد را کشته‌ام و هفتاد اسیر آورده‌ام، سعد معاذ گفت یا رسول اللّه [ص] ما نخواستیم تو را تنها رها کنیم، رسول توقف کرد و مردم در گفتگو افتادند اینکه بود که اینکه آیه (یَسئَلُونَک‌َ عَن‌ِ الأَنفال‌ِ) نازل شد، بعضی گفته‌اند (عن) زائده و صله است و عبد اللّه بن مسعود اینکه طور قرائت کرده (یسئلونک الانفال)

صفحه : 352

[سخنان مفسرین در توجیه انفال]

1- بقول جماعتی مقصود غنیمتهای جنگ بدر است که اصحاب سؤال نمودند آن غنیمتها مال کیست اینکه آیه نازل گردید که مال خدا و رسول است [عبد اللّه عباس و عکرمه و مجاهد و ضحاک و قتاده] 2- مقصود از انفال سرایا است که رسول سریّتی را یعنی جماعتی را بجائی فرستاد آمدند و غنیمتی آوردند اصحاب سؤال کردند اینکه غنیمت مال کی است اینکه آیه فرود آمد.
[إبن زید علی بن صالح بن حی] 3- انفال آنچیزی است که از مشرکین بدșƢ جنگ بدست مسلمانها میافتاد از بنده و اسبی و ذره‌ئی و کلاه خودی و مانند اینها.
[عطا] و مجاهد گفته که خمس است زیرا که مهاجرین گفتند خمس مال کی است خدای تعالی گفت مال خدا و پیغمبر او است.
در جامع الجوامع طبرسی از حضرت صادق ع روایت کرده که انفال چند چیز است: 1- هر زمین خرابی که آنرا مستحقی و اهلی نباشد و اگر باشد همگی بمیرند. 2- هر زمینی که بدون جنگ اهلش بدهند و آنرا فی‌ء گویند 3- سر کوهها و رودها و بیشه‌ها و زمینهای موات که در آن زراعت نکرده باشند و آنرا صاحبی نباشد. 4- اقطاع پادشاهان که بغصب نگرفته باشند.
5- میراث کسی که او را وارثی نبوده باشد. 6- آجام و بطون اودیه تمام اینها مال خدا و رسول او (و لمن قام مقامه).
[پایان] و نیز مفسرین از صادقین علیهما السّلام روایت میکنند که فرموده‌اند تمام اینهائیکه گفته شد مال خدا و رسول او است و بعد از آن هر کس که قائم مقام او باشد که هر طوری که بخواهد صرف در مصالح مؤمنین نماید و هیچکس از رعیت را حقّی بر او نیست.
فَاتَّقُوا اللّه‌َ وَ أَصلِحُوا ذات‌َ بَینِکُم وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ از اینکه آیه میتوان استفاده نمود چنانچه بعضی گفته‌اند که بین مجاهدین

صفحه : 353
در امر غنائم دار الحرب نزاع واقع شده بود اینکه است که آیه امر مینماید بتقوی که از خدا بترسید و بین خودتان اصلاح کنید و نزاع آنها راجع بانفال یعنی غنیمت دار الحرب بوده نه غنائم غزوه بدر یا فیئی که مخصوص بخدا و رسول است و در اینجا بین مفسرین گفتگوهای بسیار است و غرض ما اختصار است.
خلاصه آیه امر مینماید بتقوی و اطاعت خدای تعالی و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ایمان واقعی را مترتب بر اطاعت خدا و رسول میگرداند یعنی اگر ایمان دارید مطیع امر خدا و رسول گردید و با هم نزاع و تخاصم ننمائید.
إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه‌ُ زادَتهُم إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ در اینکه آیه و آیه بعد مؤمنین را بفضائل و صفاتی توصیف مینماید که اینکه اوصاف تحقق نمیپذیرد مگر در مؤمن کامل الایمان.
1- از صفات برجسته شخص مؤمن اینکه است که وقتی یاد خدا کردند قلبهای آنها میترسد و از عظمت و جلال خداوندی لرزان میگردند که مبادا بر خلاف حکم او کاری انجام دهند و البته چنین کسی همیشه مراقب و مواظب کار خود است که گناهی از او صادر نگردد مگر وقتی که نفس امّاره و شیطان بر او غالب شوند 2- وقتی آیات خدا یعنی آیات قرآن بر آنان خوانده میشود چون قلبشان در گرفته بنور توحید است بر ایمانشان افزوده میگردد و محکم‌تر میشود قلبشان.
3- و نیز از صفات مؤمنین اینکه است که بر خدا توکّل و اتکاء دارند آری لازمه ایمان حقیقی همین است وقتی ایمان بمرتبه یقین و اطمینان قلبی رسید و واقعا انسان بمرتبه (علم الیقین) یا (عین الیقین) رسید و دانست که همه امور بدست خلّاق عالم است و او مربّی و ناظم و مصلح و تنظیم کننده امور است و آنچه واقع شده و میشود همه در لوح محفوظ و دفتر آفرینش ضبط و ثبت است و همه امور مطابق حکمت و صلاح دید است و لو آنکه حکمت بعضی از چیزها

صفحه : 354
برای او مخفی باشد قطعا توکّل بر خدا مینماید لکن عیب کار در اینجا است که ما امور عالم را یک چشمه مینگریم فقط دلخواه خودمان و آنچه را برای خودمان خیر و خوب میدانیم همان را می‌طلبیم نه بمصلحت خودمان اطلاع داریم و نه نظام عالم را در نظر میگیریم فقط از روی ندانسته‌گی چیزهائی را طالبیم که باضافه بر اینکه خلاف نظام عالم است بر ضرر خودمان تمام میشود و نمیدانیم که موجودات مثل حلقه‌های زنجیر یا تار و پود یکپارچه مرتبط بهم و متصل بیکدیگر است.
خلاصه یکی از صفات برجسته مؤمن اینکه است که در تمام امور اتکاء و توکل آن بر خدا است و باید دانست که توکل بر خدا منافی با کسب و عمل نیست، انسان عاقل باید دنبال کسب و عمل برود و متّکی بخدا باشد نه بر اسباب ظاهریه دنیویه الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُون‌َ دو صفت دیگر از اوصاف مؤمنین که در اینجا تذکر میدهد اینکه است که نماز را بپای میدارند و از آنچه بآنها روزی داده‌ایم انفاق میکنند اگر چه آنچه را که خدا نصیب انسان کرده اعم است و شامل میگردد هر چه را که خدای متعال بانسان عطاء نموده از مال و علم و ریاست و شهرت که انفاق آنها اینکه است که در راه خدا بمستحقین بذل و بخشش کند، لکن ظاهرا در اینجا بقرینه صلاة شاید مقصود زکوة باشد که پس از ایمان دو رکن اعمال که یکی صلاة و دیگری زکوة است را بیان فرموده.
أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُؤمِنُون‌َ حَقًّا لَهُم دَرَجات‌ٌ عِندَ رَبِّهِم وَ مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ اینکه جماعتی که متصف باین پنج صفت میباشند اینهایند مؤمنین حقیقی و برای آنها است درجاتی نزد پروردگارشان و برای مؤمنینی که متّصف باین صفات باشند چهار فضیلت و پاداش نیکو مهیّا گردانیده.
1- اینها را مؤمن حقیقی نامیده، از اینجا معلوم میشود که غیر از اینها مؤمن هستند لکن حقیقت ایمان در قلب و جانشان نفوذ ننموده یعنی مؤمن

صفحه : 355
کامل نیستند.
2- برای آنها نزد پروردگارشان درجات و مقاماتی است که برای دیگران نیست و اینکه بالاترین فضیلت از فضائل انسانی بشمار میرود.
3- اینها مشمول مغفرت و آمرزشند از طرف پروردگارشان که بآن مغفرت صفحه قلبشان را از هر قذاراتی پاک گردانیده.
4- برای اینکه بزرگواران روزی با شرافت و بزرگی که در خور مقام آنها و کرم پروردگار است مهیّا گردیده و معلوم است که رزقی را که خدای جلیل بزرگ بشمارد نه فقط روزی طبیعی دنیوی است بلکه روزی معنوی روحانی و حقیقی است نظیر رزقی که راجع بشهداء است که در باره آنها است قوله تعالی که در سوره آل عمران آیه 169 در باره شهداء فرموده (وَ لا تَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ قُتِلُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ أَمواتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون‌َ).
کَما أَخرَجَک‌َ رَبُّک‌َ مِن بَیتِک‌َ بِالحَق‌ِّ وَ إِن‌َّ فَرِیقاً مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ لَکارِهُون‌َ مفسرین گفته‌اند که جار و مجرور یعنی (کما) یا در محل‌ّ رفع است بر اینکه خبر مبتداء محذوف باشد و در معنی چنین میشود که (هذه الحال کحال اخراجک للحرب) یعنی حال مسلمانها در کراهت داشتن آنها از جنگ مثل حال آنان است در کراهت ایشان از خروج تو برای جنگ و یا منصوب المحل‌ّ است بر اینکه صفت مصدر فعل مقدّر است در (الأَنفال‌ُ لِلّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ) یعنی انفال ثابت و مستقر است برای خدا و رسول ثباتی که مثل ثبات اخراج پروردگار تو است تو را یعنی امر کردن خدا تو را که از خانه‌ات که مدینه است بیرون آئی.
خلاصه شاید آیه در مقام اینکه باشد که همین طوری که خداوند تو را بحق و از روی حکمت از خانه‌ات یعنی مدینه بیرون کرد و فریقی از مؤمنین کاره بودند، همین طور برای جنگ بدر جماعتی از مؤمنین کراهت دارند.
و داستان جنگ بدر چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند اینکه است با کمی اختلاف (بدر) اسم چاهی بود، و در حدیث ابی حمزه ثمالی است که (بدر) مردی بوده

صفحه : 356
از طائفه جهینه و چاه ملک او بوده، و آن چاه باسم او نامیده شده [مجمع البیان] و (بدر) بین مکه و مدینه است و قریش برای تجارت بشام رفته بودند و با متاع بسیار از شام برگشته بودند، چون نزدیک (بدر) رسیدند جبرئیل ع آمد و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را خبر داد و پیغمبر [ص] بمؤمنین قضیّه را بازگو فرمود پس جمعی با اسلحه و بی‌اسلحه از مدینه بیرون آمدند [خلاصه از منهج] و داستان جنگ بدر چنانچه بعضی مفسرین با کمی اختلاف گفته‌اند اینکه است که بروایت ابی حمزه ثمالی و علی بن ابراهیم و جمهور مفسرین چنین نقل کرده‌اند که کاروان قریش با متاع بسیار از شام برگشته بودند و ابو سفیان با بعضی از صنادید قریش چون عمرو عاص و عمرو بن هشام و مخزون بن نوفل سرداری آن قافله میکردند و اهل کاروان غیر از اینها چهل سوار بودند چون نزدیک (بدر) رسیدند جبرئیل حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را خبر داد و حضرت اینکه واقعه را بمؤمنین اظهار نمود آنها نظر بسیاری مال قریش و قلّت عددشان مایل شدند سر راه کاروان بگیرند اینکه بود که جماعت بسیاری با اسلحه و بدون اسلحه باین قصد از مدینه بیرون آمدند و چون اینکه خبر بابی سفیان رسید که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با اصحاب از مدینه بیرون آمدند ضمضم غفاری را بمکه فرستاد و از قریش مدد خواست ضمضم وارد مکّه گردید و بآنها خبر داد و گفت در اینکه کار تهاون و سستی نکنید که مالها در معرض تلف است و شیطان بصورت سراقة بن جعثم بمکه آمد و نداء داد و گفت نترسید امروز هیچ کس شما را مغلوب نتواند کرد من یار و مددکار شمایم اهل مکه چون شنیدند حمیّت جاهلیت آنها بحرکت آمد و در مکه اعلان کردند هر کس باز ایستد و نرود از خانه‌اش او را بیرون کنند و مالش را بغارت ببرند.
وقتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در وادی زفران نزول فرمود بوحی از آمدن لشگر قریش مطلع گردید و جبرئیل باو گفت که حق تعالی فرموده که یکی از اینکه دو طائفه که کفار و کاروانند تو را خواهد بود هر کدام را خواهی اختیار کن، از مدارک نقل شده که حضرت باصحاب فرمود شما کاروان را بهتر میخواهید یا

صفحه : 357
عیر یعنی کفار قریش را، بعضی گفتند چون ما وسائل جنگ نداریم کاروان برای ما بهتر است، رسول متغیّر گردید بزرگان مهاجر و انصار جنگ با قریش را اختیار کردند و هر یک برخواستند و گفتند ما کمال اطاعت و انقیاد تو را داریم مقداد بن عمر برخواست و گفت یا رسول اللّه ما تابع و محکوم توایم هر حکمی فرمائی اجراء میکنیم ما مثل بنی اسرائیل نیستیم که بپیمبرشان گفتند (فَاذهَب أَنت‌َ وَ رَبُّک‌َ) برو با پروردگارت، بار دیگر حضرت با آنها مشورت نمود باز همین طور گفتند و بعضی از آنها گفتند بخدا قسم اگر امر فرمائی بآتش برویم میرویم خلاصه وقتی حضرت فهمید آنها مصمّم بر جهاد با قریشند فرمود
(سیروا علی اسم اللّه و برکته)
بروید بیاد خدا و مژده میدهم شما را که خدا بمن وعده داده که یکی از کاروان و قشون برای شما است در قشون قریش ابو جهل بود با جماعتی و در کاروان ابو سفیان بود با تابعین خود، و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میدانست که اگر قریش کشته شوند تمام مال آنها و کاروان نصیب مسلمانها میگردد و آنهائی که مایل بکاروان بودند نمیدانستند که اگر آنها رو بکاروان روند قریش در عقب درآیند و کاروان برود و مسلمانها را در میان گیرند، و خدای تعالی از کراهت آنها خبر میدهد.
یُجادِلُونَک‌َ فِی الحَق‌ِّ بَعدَ ما تَبَیَّن‌َ کَأَنَّما یُساقُون‌َ إِلَی المَوت‌ِ وَ هُم یَنظُرُون‌َ الی قوله تعالی: تَکُون‌ُ لَکُم چون ترجمه آیات شده و نیز واضح است محتاج بتوضیح نیست.
و خلاصه آیات اینکه است که خدای متعال خبر میدهد که جماعتی از مؤمنین از رفتن تو بجنگ بدر و طرف شدن با قشون مشرکین قریش کراهت داشتند و با تو مجادله میکنند در حق یعنی در اختیار حق که جهاد است و کراهت آنها بقدری است که گویا آنان را بسوی مرگ میکشانند و کراهت مؤمنین پس از آنکه حق بر آنها واضح گردیده برای قلّت عددشان و کمی مهمّات جنگی بوده زیرا که تمام لشگریان اسلام سیصد و پنج نفر بودند هفتاد شتر و دو اسب و شش

صفحه : 358
زره و هفت شمشیر داشتند، و نیز هر کسی از مرگ و کشته شدن هراسان است و راحت میطلبد، و لشگر قریش نهصد و پنجاه مرد بودند و عادة سیصد و پنج نفر بدون وسائل جنگی در مقابل نهصد و پنجاه نفر مقاومت نتوانند نمود اینکه بود علّت کراهت مؤمنین از رفتن بجنگ بدر.
وَ یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُحِق‌َّ الحَق‌َّ بِکَلِماتِه‌ِ وَ یَقطَع‌َ دابِرَ الکافِرِین‌َ، لِیُحِق‌َّ الحَق‌َّ وَ یُبطِل‌َ الباطِل‌َ وَ لَو کَرِه‌َ المُجرِمُون‌َ (وَ یُرِیدُ اللّه‌ُ) در موضع حال است مشعر بر اینکه مؤمنین برای قلّت عددشان و کمی بضاعتشان از رفتن بجنگ بدر کاره بودند در حالیکه خدا میخواست حق و حقیقت اسلام را بکلمات خود محقق و ثابت گرداند و دنباله کافرین را قطع کند تا اینکه آنچه حق است یعنی دین اسلام محقق گردد یعنی بر تمام جهانیان حقانیّت اسلام که دین حق است ظاهر و هویدا گردد و بدانند که دست دیگری است روی دستها قوله تعالی در سورة الصافات آیه 173 (وَ لَقَد سَبَقَت کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرسَلِین‌َ إِنَّهُم لَهُم‌ُ المَنصُورُون‌َ وَ إِن‌َّ جُندَنا لَهُم‌ُ الغالِبُون‌َ) و قوله تعالی (یُرِیدُون‌َ لِیُطفِؤُا نُورَ اللّه‌ِ بِأَفواهِهِم وَ اللّه‌ُ مُتِم‌ُّ نُورِه‌ِ وَ لَو کَرِه‌َ الکافِرُون‌َ) سورة الصف آیه 8 و ظاهرا لام (لیحق) لام علّت است و ظاهرا متعلق است به (یعدکم اللّه) که آنچه خدای تعالی بمؤمنین وعده داده که آن فتح و فیروزی است محقق و ثابت گرداند و باطل یعنی اهل باطل که مشرکین و کافرینند باطل گرداند تا اینکه حجت بر خلق تمام گردد.

صفحه : 359

[سوره الأنفال (8): آیات 9 تا 17]

اشاره

إِذ تَستَغِیثُون‌َ رَبَّکُم فَاستَجاب‌َ لَکُم أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلف‌ٍ مِن‌َ المَلائِکَةِ مُردِفِین‌َ (9) وَ ما جَعَلَه‌ُ اللّه‌ُ إِلاّ بُشری وَ لِتَطمَئِن‌َّ بِه‌ِ قُلُوبُکُم وَ مَا النَّصرُ إِلاّ مِن عِندِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (10) إِذ یُغَشِّیکُم‌ُ النُّعاس‌َ أَمَنَةً مِنه‌ُ وَ یُنَزِّل‌ُ عَلَیکُم مِن‌َ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِه‌ِ وَ یُذهِب‌َ عَنکُم رِجزَ الشَّیطان‌ِ وَ لِیَربِطَ عَلی قُلُوبِکُم وَ یُثَبِّت‌َ بِه‌ِ الأَقدام‌َ (11) إِذ یُوحِی رَبُّک‌َ إِلَی المَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا الَّذِین‌َ آمَنُوا سَأُلقِی فِی قُلُوب‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الرُّعب‌َ فَاضرِبُوا فَوق‌َ الأَعناق‌ِ وَ اضرِبُوا مِنهُم کُل‌َّ بَنان‌ٍ (12) ذلِک‌َ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ مَن یُشاقِق‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَإِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (13)
ذلِکُم فَذُوقُوه‌ُ وَ أَن‌َّ لِلکافِرِین‌َ عَذاب‌َ النّارِ (14) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا زَحفاً فَلا تُوَلُّوهُم‌ُ الأَدبارَ (15) وَ مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَه‌ُ إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتال‌ٍ أَو مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَقَد باءَ بِغَضَب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ مَأواه‌ُ جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ (16) فَلَم تَقتُلُوهُم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ قَتَلَهُم وَ ما رَمَیت‌َ إِذ رَمَیت‌َ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ رَمی وَ لِیُبلِی‌َ المُؤمِنِین‌َ مِنه‌ُ بَلاءً حَسَناً إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (17)

صفحه : 360

[ترجمه]

یاد کنید وقتی را که شما طلب یاری و فریادرسی از پروردگارتان کردید پس اجابت کرد برای شما به اینکه که همانا من مدد کننده شمایم بهزار نفر فرشتگان که از پی هم درآیند [9]
و خدا نگردانید اینکه امداد را مگر برای مژدگانی تا اینکه قلبهای شما آرام گیرد و یاری و مظفریت نیست مگر از نزد پروردگار بحقیقت خدا غالب و درستکار است [10]
و یاد کنید وقتی را که پینه‌گی یعنی خواب سبک انداخت برای ایمنی حاصل از نزد او و بر شما از آسمان آب را نازل گردانید تا اینکه شما را پاک گرداند و وسوسه شیطان را از شما ببرد و بر قلبهای شما امیدواری پیوند کند و بآن باران قدمهای شما را محکم گرداند (در زمین ریک آمیز) [11]
ای محمّد یاد کن وقتی را که پروردگار تو بسوی ملائکه وحی کرد که همانا من با شمایم پس استوار گردانید کسانیکه ایمان آورده‌اند بزودی میاندازیم در قلبهای کسانیکه کافر شدند ترس و رعب پس ای ملائکه کافرین را بزنید (بشمشیرها) بر بالای گردنهایشان و هر انگشتی از آنها را قطع کنید [12]
و اینکه مجازات برای اینکه است که آنان با خدا و رسول او مخالفت نمودند و هر کس که خدا و رسولش را مخالفت نماید بدرستی که خدا سخت عقوبت کننده است [13]
اینکه است عقوبت شما ای کافران بچشید و حقیقة برای کافرین عذاب آتش است [14]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید وقتی که ملاقات کردید آنهائی را که کافرند در حالیکه انبوه و درهم پیوسته باشند پشت خود را بر آنها نگردانید (یعنی از جنگ فرار نکنید)
مگر کسی که از طرفی بطرف دیگر (برای جهاد) رو کند یا پناه گیرنده بسوی گروهی (از مسلمانان) باشد اگر بدون یکی از اینکه دو جهت پشت بجنگ کند حقیقتا بازگشته بخشم بزرگی از خدا و جایگاه او جهنّم است و جهنّم بد بازگشتی است [16]
و شما مؤمنین کفار را نکشتید و لکن خدا آنها را کشته ای رسول تو آن مشت خاک را بر روی کفار نیفکندی و تیر نینداختی وقتی که تیر انداختی و لکن خدا تیر انداخت و برای اینکه بیازماید مؤمنین را از آن آزمایش نیکو (یعنی تا خدا عطا کند

صفحه : 361
مؤمنین را از نزد خود عطائی نیکو و نصرت دهد آنها را بر دشمن و بدست آوردن غنیمتها) و همانا خدا شنوا و دانا است [17]

(توضیح آیات)

.
إِذ تَستَغِیثُون‌َ رَبَّکُم فَاستَجاب‌َ لَکُم أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلف‌ٍ مِن‌َ المَلائِکَةِ مُردِفِین‌َ وقتی که مؤمنین با مشرکین مقابل گردیدند و جنگ حتمی شد مؤمنین دیدند مشرکین هزار نفرند و آنها سیصد و سیزده نفر خوف و ترس بر آنها غالب گردید اینکه بود مقول قول آنها که خدا خبر میدهد که استغاثه نمودند و دعاء کردند که خدایا ما را کمک بده، و چنانچه گفته‌اند خود رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز مضطرب گردید و التجاء بحق تعالی نمود و از او درخواست کمک نمود و دعای آنها بهدف اجابت رسید و حق تعالی آنها را مدد داد بهزار نفر از ملائکه که از پی هم درآمدند.
و بروایتی روز بدر جبرئیل با پانصد ملک و میکائیل با پانصد ملک فرود آمدند، جبرئیل بمیمنه میرفت و میکائیل بمیسره همه با جامه‌های سفید و عمامه‌های سفید با مشرکین جنگ کردند و آنها را مغلوب گردانیدند و در هیچ زمانی ملائکه مأمور بجنگ آدمیان نبودند.
وَ ما جَعَلَه‌ُ اللّه‌ُ إِلّا بُشری وَ لِتَطمَئِن‌َّ بِه‌ِ قُلُوبُکُم وَ مَا النَّصرُ إِلّا مِن عِندِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ چون حکمت بر اینکه استوار گردیده که بایستی جنگ و جهاد بین خود افراد بشر باشد جنگ کردن ملائکه با آدمیان که او را نشناسند خلاف حکمت و عدالت است اینکه است که آیه خبر میدهد که ملائکه برای قتال نیامده بودند بلکه چون عده مسلمانها کم بود برای اطمینان قلب آنها که عددشان را بسیار ببینند آمدند که آنها بقوت قلب با کفار بجنگند و قلبشان مطمئن گردد که لطف حق تعالی با آنها است، اگر ملائکه مأمور بهلاکت کفار و مشرکین بودند بقول بعضی

صفحه : 362
یک ملک برای هلاکت همه آنها کافی بود محتاج بهزار نفر نبود چنانچه گفته‌اند جبرئیل هفت شهر لوط را از زمین کند و در هوا بالا برد بطوریکه صدای مرغان آنها را اهل آسمان شنیدند و بزمین سرنگون گردانید.
إِذ یُغَشِّیکُم‌ُ النُّعاس‌َ أَمَنَةً مِنه‌ُ وَ یُنَزِّل‌ُ عَلَیکُم مِن‌َ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِه‌ِ وَ یُذهِب‌َ عَنکُم رِجزَ الشَّیطان‌ِ وَ لِیَربِطَ عَلی قُلُوبِکُم وَ یُثَبِّت‌َ بِه‌ِ الأَقدام‌َ ظاهرا وقتی مسلمانها اطمینان بفتح و مظفریت پیدا نمودند پس از خستگی خواب سبکی آنها را گرفت و چون کفار جلو آب را گرفته بودند و آنها از کمی آب در مضیقه بودند باران بر آنها نازل گردید که خوردند و اسبها را آب دادند و خودشان و لباسهایشان را طاهر گردانیدند.
و چنانچه مفسرین گفته‌اند در آنوقتی که مؤمنین اینکه طور در سختی بودند از یکطرف کثرت دشمن و از طرف دیگر تشنگی و کمی آب شیطان در قلب آنها وسوسه نمود که مبادا ما بر حق نباشیم که باین هلاکت مبتلا گردیدیم.
اینکه است که آیه خبر میدهد که ما بر آنها آب را از آسمان نازل گردانیدیم و در آن چند حکمت مندرج بود: یکی برای اینکه آنها از قذارات و نجاسات پاک گردند و دیگر خلجان و وسوسه‌های شیطانی از قلب آنها برود، و دیگر قلبهای شما محکم گردد و قدمهای شما در رملها بواسطه باران فرو نرود و در جهاد فی سبیل اللّه محکم و ثابت گردد.
إِذ یُوحِی رَبُّک‌َ إِلَی المَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا الَّذِین‌َ آمَنُوا سَأُلقِی فِی قُلُوب‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الرُّعب‌َ یاد کن ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وقتی را که پروردگار تو بسوی ملائکه وحی کرد که من با شمایم، شاید مقصود چنین باشد که در کمک مؤمنین من با شمایم در اینکه قلبهای آنها را محکم و ثابت گردانید و ترس و رعب را از دل آنها زائل گردانید و من در دل کفار رعب و ترس می‌اندازم.

صفحه : 363
فَاضرِبُوا فَوق‌َ الأَعناق‌ِ وَ اضرِبُوا مِنهُم کُل‌َّ بَنان‌ٍ اگر چه ظاهر آیه چنین مینماید و بعضی از مفسرین نیز همین طور گفته‌اند که امر بملائکه شده که گردنها و انگشتان کفار را بزنید لکن بقرینه آیه بالا که فرموده (وَ ما جَعَلَه‌ُ اللّه‌ُ إِلّا بُشری الخ) ما قرار ندادیم ملائکه را مگر برای مژده بمؤمنین و برای اطمینان قلب آنها و مظفریّت و یاری نیست مگر از خدا باین قرینه میتوان در توجیه آیه گفته شود که امر (فَاضرِبُوا فَوق‌َ الأَعناق‌ِ، تا آخر آیه) امر بمؤمنین است که وقتی ترس از دل شما بیرون رفت و قلب شما مطمئن گردید گردنها و انگشتان مشرکین را بزنید.
ذلِک‌َ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ مَن یُشاقِق‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ فَإِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (ذلک) اشاره است بضرب فوق الاعناق یا بامر باین نحو ضربت یعنی اینکه کشتن بسبب آنستکه اینها مخالفت و دشمنی نمودند با خدا و پیمبر او پس مستحق چنین عذاب گردیدند (شاقّوا اللّه) شقاق با پیغمبر معلوم است که مشرکین مخصوصا قریش چه ضدّیتها و جفاها که بحضرتش وارد نمودند، امّا شقاق با خدا راجع بدین خدا است یعنی اسلام که در سدد خاموش کردن چراغ هدایت بودند و خدا سخت انتقام است.
ذلِکُم فَذُوقُوه‌ُ وَ أَن‌َّ لِلکافِرِین‌َ عَذاب‌َ النّارِ (ذلکم) خطاب بکفار است یعنی امر عقوبت شما اینکه است ای کافران پس بچشید آنرا در اینکه دنیا و از برای کافرین است در آخرت آتش دوزخ.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا زَحفاً فَلا تُوَلُّوهُم‌ُ الأَدبارَ اینکه آیه و آیه بعد چون قبلا ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، خلاصه‌اش اینکه است که حق‌ّ جلیل خطاب بمؤمنین نموده که وقتی شما جماعت انبوه کفار را دیدند نترسید و پشت بدشمن نکنید و از شماها کسیکه پشت بدشمن بکند بدون آنکه بخواهد برای جنگ باین طرف و آن طرف رود و آنرا باصطلاح (کرّ و فرّ) گویند، یا در جماعت مسلمانان داخل گردد و در

صفحه : 364
حمایت آنها باشد، خلاصه غرضش صلاح دید جنگ باشد نه اینکه بخواهد از جنگ فرار کند برای چنین کسی گناهی نیست لکن اگر غیر از اینکه باشد خود را در معرض سخط و غضب خدا قرار داده و جایگاه او جهنّم است و جهنّم بد بازگشتی است.
فَلَم تَقتُلُوهُم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ قَتَلَهُم وَ ما رَمَیت‌َ إِذ رَمَیت‌َ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ رَمی وَ لِیُبلِی‌َ المُؤمِنِین‌َ مِنه‌ُ بَلاءً حَسَناً إِن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ ظاهرا آیه راجع بجنگ بدر است که عدد مؤمنین اندک و بدون اسلحه کامل و اسباب مجهّز بودند که گفته‌اند تمامشان دو اسب و هفتاد شتر داشتند و اغلبشان زره هم نداشتند، و مشرکین با وسائل مجهّز و عدد بسیار، رو برو شدن اینکه دو دسته با هم عادة فیروزی برای عدّه قلیل با عدم وسائل محال بنظر میآمد، خدای جلیل برای تنبیه مؤمنین که مبادا بعمل خود مغرور گردند و بدانند که اینها بزور و قوّت بازوی خود جنگ نکردند بلکه در واقع باراده حق تعالی برای یاری دین خود که ملائکه را کمک فرستاده او کافرین را کشت و نیز ای رسول تو سنگ ریزه را بصورت کفار نپاشیدی بلکه خدا پاشید گویند وقتی که جنگ درگیر شد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بارشاد جبرئیل ع بعلی [ع] فرموده که قبضه ریگی از وادی بمن بده و چون داد حضرت رسول [ص] ریگ را گرفت و بصورت مشرکین پاشید و گفت (شاهدت الوجوه) یعنی قبیح باد روی شما، پس از مشرکی در آنان ریختند و کشتند و مال آنها را غارت کردند و چندین اسیر گرفتند.
وقتی جنگ خاتمه پیدا نمود مؤمنین افتخار میکردند و بعضی میگفتند من چقدر کشتم و اسیر کردم اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد که شما بقوّت و قدرت خود فاتح نشدید بلکه فتح و فیروزی از جانب خدا بود که ملائکه را برای اطمینان قلب شما فرستاد و در قلب شما اطمینان القاء کردند و خدا در قلوب مشرکین رعب و ترس انداخت.

صفحه : 365
و نیز رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بقوّت جسمانی ریگ بصورت مشرکین نپاشید چگونه ممکن بود روی قانون طبیعت یک مشت ریگ بصورت هزار نفر اصابت نماید بلکه هم کشتن شما و هم رسانیدن ریگ بصورت کفار از تحت اختیار طبیعی شما و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خارج بود فقط بقدرت خلّاقه و قوّت و قدرت الهی شما فاتح گردیدید اینکه آیه و نظیر آن از آیات مشعر بر اینکه است که آنچه انسان کار نیک کند و لو آنکه ظاهرا صادر از او است لکن در واقع بحول و قوّه خالق متعال انجام میگیرد زیرا فاعل خیرات خدا است که خیر محض است و تمام شرور و فسادهائی که در عالم واقع میگردد ناشی از حدود و جهات امکانی ممکن است زیرا که ممکن محدود بحدّ عدمی است و چنانچه در محلّش مبرهن گردیده وجود خیر است و شرّ امر عدمی است یا عدم و ملکه است اینکه است که در سوره نساء آیه 81 قال اللّه تعالی (ما أَصابَک‌َ مِن حَسَنَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ وَ ما أَصابَک‌َ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفسِک‌َ) آنچه بتو میرسد از نیکی پس از خدا است و آنچه میرسد بتو از بدی از نفس تو است، و نیز در حدیث نبوی [ص] است
(من وجد خیرا فلیحمد اللّه و من وجد غیر ذلک فلا یلومن‌ّ الّا نفسه)
.

صفحه : 366

[سوره الأنفال (8): آیات 18 تا 27]

اشاره

ذلِکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مُوهِن‌ُ کَیدِ الکافِرِین‌َ (18) إِن تَستَفتِحُوا فَقَد جاءَکُم‌ُ الفَتح‌ُ وَ إِن تَنتَهُوا فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ إِن تَعُودُوا نَعُد وَ لَن تُغنِی‌َ عَنکُم فِئَتُکُم شَیئاً وَ لَو کَثُرَت وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُؤمِنِین‌َ (19) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ لا تَوَلَّوا عَنه‌ُ وَ أَنتُم تَسمَعُون‌َ (20) وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ قالُوا سَمِعنا وَ هُم لا یَسمَعُون‌َ (21) إِن‌َّ شَرَّ الدَّوَاب‌ِّ عِندَ اللّه‌ِ الصُّم‌ُّ البُکم‌ُ الَّذِین‌َ لا یَعقِلُون‌َ (22)
وَ لَو عَلِم‌َ اللّه‌ُ فِیهِم خَیراً لَأَسمَعَهُم وَ لَو أَسمَعَهُم لَتَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُون‌َ (23) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلّه‌ِ وَ لِلرَّسُول‌ِ إِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَحُول‌ُ بَین‌َ المَرءِ وَ قَلبِه‌ِ وَ أَنَّه‌ُ إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ (24) وَ اتَّقُوا فِتنَةً لا تُصِیبَن‌َّ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنکُم خَاصَّةً وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (25) وَ اذکُرُوا إِذ أَنتُم قَلِیل‌ٌ مُستَضعَفُون‌َ فِی الأَرض‌ِ تَخافُون‌َ أَن یَتَخَطَّفَکُم‌ُ النّاس‌ُ فَآواکُم وَ أَیَّدَکُم بِنَصرِه‌ِ وَ رَزَقَکُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (26) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُم وَ أَنتُم تَعلَمُون‌َ (27)

صفحه : 367

[ترجمه]

اشاره بآیه جلو است (یعنی اینکه است بلای نیکو) و همانا خدا سست کننده کید کافرین است [18]
خطاب بکافرین مکه است (بطور تحکم فرموده) اگر شما طلب فتح کردید فتح برای شما آمد و اگر باز ایستید ای کافرین برای شما بهتر خواهد بود و اگر بازگردید بمحاربه با مسلمانها ما باز گردیم بیاری آنها (و بر علیه شما) و هرگز گروه شما شما را از بلاء بینیاز نمیگردانند و لو آنکه جماعت آنها زیاد باشند و همانا خدا با مؤمنین است [19]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اطاعت کنید خدا و رسول او را و از او برنگردید در حالیکه شما (آیات قرآن را) میشنوید [20]
و نبوده باشید مانند کسانیکه گفتند شنیدیم در حالیکه آنان نمیشنوند [21]
و براستی بدترین جنبدگان نزد خدا کران و گنگانند (یعنی کرند از شنیدن کلام حق و گنگند از گفتن آن) آن کسانیکه تعقل نمیکنند [22]
و اگر خدا در آنها خیری میدانست آنان را میشنوانید و اگر میشنوانید از کفر برمیگشتند در حالیکه اعراض کنندگان بودند [23]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اجابت کنید خدا و رسول او را وقتی که خواند شما را بچیزیکه زنده میکند شما را و بدانید که خدا حائل میگردد بین مرد و قلب او و بدانید که بسوی او محشور میگردید [24]
و بترسید از فتنه‌ئی که البته نمیرسد مگر بخصوص کسانی از شما که ستم نموده‌اند و بدانید که خدا سخت عقوبت کننده است [25]
و یاد کنید وقتی را که شما در زمین مکه اندک و بی چاره بودید و میترسیدید که مردم شما را بربایند و خدا شما را (در مدینه) جای داد و مؤیّدتان گردانید بیاری خودش و بشا از چیزهای پاکیزه روزی داد شاید شکر گذار باشید [26]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید با خدا و رسول او خیانت نکنید بافشاء اسرار و خیانت نکنید بامانات خودتان در حالیکه شما بدی خیانت را میدانید [27]
.

صفحه : 368

(توضیح آیات)

اشاره

ذلِکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مُوهِن‌ُ کَیدِ الکافِرِین‌َ (ذلِکُم) اشاره ببلاء نیکو یعنی فتح و فیروزی مؤمنین، و در محل‌ّ رفع است بر خبریّت یعنی غرض همین بوده (وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مُوهِن‌ُ) عطف است بر مبتداء محذوف یعنی خدا باطل کننده کید کافرین است.
إِن تَستَفتِحُوا فَقَد جاءَکُم‌ُ الفَتح‌ُ وَ إِن تَنتَهُوا فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ إِن تَعُودُوا نَعُد وَ لَن تُغنِی‌َ عَنکُم فِئَتُکُم شَیئاً وَ لَو کَثُرَت وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُؤمِنِین‌َ خطاب باهل مکه است بطور تحکم و خطاب برای اینکه بآنها شده که وقتی میخواستند برای جنگ با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حرکت کنند بپرده کعبه چنگ زدند و گفتند (اللهم‌ّ انصر من الجندین اهدی الفئتین و اکرم الحزبین) و بروایتی روز بدر ابو جهل گفت (اللهم انصر احب‌ّ الفئتین الیک) یعنی خدایا یاری کن هر کدام که از اینکه دو دسته نزد تو محبوب‌ترند.
و بقولی (إِن تَستَفتِحُوا) خطاب بمؤمنین است (وَ إِن تَنتَهُوا) خطاب بکفار است یعنی اگر کافرین از عداوت با رسول اللّه باز ایستند آن برای شما بهتر است و اگر آنها نیز بمحاربه عود کنند ما نیز بیاری کردن شما مؤمنین عود میکنیم.
و بقرائتی (وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُؤمِنِین‌َ) بفتح همزه قرائت شده، و بقرائتی بکسر خوانده شده، و قرائت بکسر اولی است و مؤیّد آن قرائت عبد اللّه است (وَ أَن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ المُؤمِنِین‌َ).
[جامع الجوامع طبرسی] یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ لا تَوَلَّوا عَنه‌ُ وَ أَنتُم تَسمَعُون‌َ خطاب بمؤمنین است که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید خدا و رسول او را اطاعت کنید و از او اعراض و پشت نکنید در حالیکه شما کلام او را میشنوید، اشاره به اینکه که خدای تعالی بشما تفضّلا گوش شنوا عطا کرده که شما آیات قرآن را

صفحه : 369
بگوش سر بشنوید و بگوش دل استماع نمائید و حقّانیّت آنرا بفهمید.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ قالُوا سَمِعنا وَ هُم لا یَسمَعُون‌َ یعنی شما نبوده باشید مثل آنهائیکه گفتند شنیدیم در حالیکه نمیشنوند کفار البته بگوش سر آیات قرآن و دعوت رسول را میشنیدند و لکن چون در آن تعقل نمی‌کردند که حقانیت آن را بفهمند گویا اصلا نمی‌شنیدند و گوش دلشان کر شده که آیات در آن نفوذ نمینمود اگر بگوش دل میشنیدند تصدیق میکردند إِن‌َّ شَرَّ الدَّوَاب‌ِّ عِندَ اللّه‌ِ الصُّم‌ُّ البُکم‌ُ الَّذِین‌َ لا یَعقِلُون‌َ، الی قوله تعالی:
وَ هُم مُعرِضُون‌َ همانا بدترین جنبندگان در زمین کران و گنگانند چنین جنبندگان کفارند. کرند که آیات حقانی را استماع نمیکنند و از گفتن حق گنگند که سخن حق بر زبان جاری نمیگردانند و اعتراف نمینمایند و آنها کسانی میباشند که تعقّل نمیکنند و عقلشان را که بایستی تمیز دهد بین حق و باطل در اثر فرو رفتن در شهوات نفسانی از دست داده‌اند.
از تبیان در شأن نزول آیه نقل شده که مقصود جماعت بنی عبد الدار هستند که میگفتند (نحن صم بکم عمّا جاءنا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که از آنها کسی جز دو کس مصعب بن عمیر و إبن حرمله ایمان نیاوردند، و از ابی جعفر ع نیز همین طور روایت شده و اگر خدا میدانست در آنها خیری هست آنان را شنوا میگردانید و اگر آنها را شنوا میگردانید همانا پشت میکردند در حالیکه از قبول حق اعراض کننده بودند.
و بعضی گفته‌اند مشرکین قریش برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفتند تو قصی‌ّ بن کلاب را که مرده است و مرد راست‌گوئی بود زنده کن و در باره تو شهادت دهد تا ما قبول کنیم اینکه است که خدای تعالی فرموده اگر قصی‌ّ بن کلاب را زنده کنیم و کلام او را بشما بشنوانیم باز شما ایمان نمیآورید.
اینکه آیه بما میفهماند که لطف حق تعالی نسبت بهمه افراد بشر یکسانست و

صفحه : 370
آنهائیکه قبول حق نمیکنند نه اینکه است که از طرف حق تعالی منع لطف شده و خدا آنها را گمراه نموده باشد و گوش شنوا و چشم بینا بآنها نداده باشد چنین نیست بلکه آنچه از طرف فیّاض مطلق بایستی برای اتمام حجت ببشر عنایت کند با حسن وجه عطاء نموده لکن اکثر افراد بشر با چشم بینا و گوش شنوا از روی هواهای نفسانی و کبر و نخوتی که در خود تعبیه کرده‌اند نفس خبیث آنها اجازه نمیدهد که ترک هوای نفسانی کنند و کبر و نخوت را از خود دور کنند و زیر بار فرمان حق بروند، اگر انسان واقعا از ابتداء عقل نداشت که بتواند تمیز بدهد بین حق و باطل اصلا تکلیف کردن باو لغو بود دیگر چه رسد بمجازات او بر اعراض از حق.
خلاصه اینکه آیه اشاره باین است که کفار و مشرکین چنان در منجلاب طبیعت فرو رفته‌اند که خود را از استعداد کمال محروم گردانیده‌اند اینکه است که فرموده اگر خدا میدانست که در آنها خیری هست یعنی استعداد قبول حق در آنها باقی است کلمه حق را بآنها میشنوانید لکن چون از قابلیت افتاده‌اند اگر هم بآنها بشنواند باز اعراض میکنند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلّه‌ِ وَ لِلرَّسُول‌ِ إِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم خطاب بمؤمنین است که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اجابت کنید خدا و رسول او را وقتی که شما را میخواند برای اینکه زنده کند شما را بحیات طیّب پاکیزه، از حضرت باقر ع روایت شده که (لِما یُحیِیکُم) یعنی خود را زنده بدارید بولایت علی بن أبی طالب [ع].
آری حیات حقیقی حیات ایمان و توحید است نظر به اینکه که ایمان و توحید حقیقی بدون شائبه شرک بدون ولایت علی [ع] تحقق نمی‌پذیرد زیرا که ایمان منوط باجابت رسول است و اجابت رسول و اطاعت او ایجاب میکند اطاعت الوالامر که خلفای آن بزرگوار میباشند چنانچه در حدیث مشهور فرموده
(من شهر علمم و علی‌ّ درب آنشهر است)
و کسیکه طالب علم است باید از در ولایت علی علیه

صفحه : 371
السّلام داخل گردد.
خلاصه فرق است بین حیات حیوانی و حیات انسانی، انسان در اینکه حیات دنیوی با حیوانات شرکت دارد و اینکه حیات را خدای تعالی لهو و لعب نامیده، قوله تعالی (وَ ما هذِه‌ِ الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا لَهوٌ وَ لَعِب‌ٌ وَ إِن‌َّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی‌َ الحَیَوان‌ُ لَو کانُوا یَعلَمُون‌َ) سوره عنکبوت آیه 64، و برای انسان حیات دیگری است که بآن از حیوانات امتیاز پیدا مینماید و آن حیات حقیقی روحی است و انسان بآن نمیرسد مگر بنور ایمان و حقیقت عبودیت قوله تعالی در شأن چنین کسانی فرموده (أُولئِک‌َ کَتَب‌َ فِی قُلُوبِهِم‌ُ الإِیمان‌َ وَ أَیَّدَهُم بِرُوح‌ٍ مِنه‌ُ) سوره مجادله و در سوره انعام آیه 122 (أَ وَ مَن کان‌َ مَیتاً فَأَحیَیناه‌ُ وَ جَعَلنا لَه‌ُ نُوراً یَمشِی بِه‌ِ فِی النّاس‌ِ کَمَن مَثَلُه‌ُ فِی الظُّلُمات‌ِ لَیس‌َ بِخارِج‌ٍ مِنها).
در اینکه آیات چنانچه مشاهده میشود حیات حقیقی و نور معنوی که قلب مرده آدمی بآن زنده میشود و بآن حیات پاکیزه لذّت بخش جاودانی نصیب بشر میگردد چنین حیاتی در اثر نور ایمان و تقوی پدید میگردد و مقام عبودیت حاصل نمیگردد مگر باجابت کردن و متابعت نمودن امر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
1-

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

1- (إِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم) یعنی وقتی که شما را خواند برای جهاد نظر بمورد آیه که در ضمن آیات جهاد آمده قوله تعالی در باره شهداء (بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم).
2- (اذا دعاکم الی الایمان) وقتی شما را خواند برای اینکه ایمان آورید زیرا که ایمان حیات قلب است و کفر موت آن است قوله تعالی (إِنَّک‌َ لا تُسمِع‌ُ المَوتی) 3- وقتی که شما را برای استماع قرآن و علم دین خواند که حیات دل است قوله تعالی (مَن عَمِل‌َ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَلَنُحیِیَنَّه‌ُ حَیاةً طَیِّبَةً) 4- وقتی که شما را برای بهشت خواند زیرا که در آن حیات دائمی و لذّت حقیقی است.

صفحه : 372
لکن چون آیه اطلاق دارد همان مقام ایمان کامل و توحید حقیقی است که حیات دل و جان آدمی است و جامع تمام احتمالاتیکه داده شده میشود زیرا که حیات حقیقی جاودانی همان حیات دل است که در اثر معرفت و محبّت بمقام الوهیت دل و جان آدمی را زنده میدارد بقول شاعر:

آدمی دیده است و باقی پوست است دید آن باشد که دید دوست است
وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَحُول‌ُ بَین‌َ المَرءِ وَ قَلبِه‌ِ وَ أَنَّه‌ُ إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ ای مؤمنین بدانید که خدا حائل میگردد بین انسان و قلبش و اینکه شما بسوی او محشور میگردید، اینکه آیه نظیر بسیاری از آیات دیگر مثال است و منتهی قرب حق تعالی را ببنده میرساند مثل (نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ مِن حَبل‌ِ الوَرِیدِ) (هُوَ مَعَکُم أَین‌َ ما کُنتُم) و اشاره است به اینکه که خدای تعالی بر مکنونات قلب و سریره شما مطّلع است زیرا که علم ازلی او بر تمام اشیاء احاطه دارد گمان نکنید که چیزی بر علم حضوری و احاطه قیومیت او مخفی گردد.
وَ اتَّقُوا فِتنَةً لا تُصِیبَن‌َّ الَّذِین‌َ ظَلَمُوا مِنکُم خَاصَّةً وَ اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ ظاهرا آیه برای ارشاد مؤمنین است که شماهائی که مرتکب گناه و فساد نمیشوید آسوده ننشینید بگمان اینکه ما چون مطیع خدای تعالی و رسول او صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشیم از هر فتنه و عذابی که بدیگران میرسد در امانیم، چنین نیست وقتی که آتش عذاب نازل گردد بقول عوام‌تر و خشک را با هم میگیرد و بایست بدانید که خدا (شدید العقاب) است.
بایست مؤمنین همین طوری که مراقب حال خود میباشند که گناهی مرتکب نگردند که عذاب را ایجاب کند، همین طور مراقب حال دیگران باشند و بامر بمعروف و نهی از منکر که دو قسم از واجبات فروعند بشدّت بقدر امکان مراقبت نمایند تا فتنه و عذابی واقع نگردد، از إبن عباس نقل میکنند که گفته چون اینکه آیه (وَ اتَّقُوا فِتنَةً) نازل گردید نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت
(من ظلم علیّا مقعدی هذا بعد وفاتی فکانّما جحد نبوّتی و نبوة الانبیاء قبلی)
یعنی رسول [ص] پس

صفحه : 373
از نزول اینکه آیه گفت کسیکه بعلی ستم کند در نشستن بجای من پس از وفات من گویا نبوّت من و تمام پیمبران پیش از من را انکار نموده.
وَ اذکُرُوا إِذ أَنتُم قَلِیل‌ٌ مُستَضعَفُون‌َ فِی الأَرض‌ِ تَخافُون‌َ أَن یَتَخَطَّفَکُم‌ُ النّاس‌ُ فَآواکُم وَ أَیَّدَکُم بِنَصرِه‌ِ وَ رَزَقَکُم مِن‌َ الطَّیِّبات‌ِ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ آیه بمؤمنین تذکر میدهد که در نظر آرید آنوقتیکه شما ضعیف بودید یعنی عدد شما کم بود و از مشرکین میترسیدید که شما را بربایند و خدای تعالی شما را در محل‌ّ امن یعنی مدینه جای داد و شما را یاری کرد تا اینکه مظفّر و منصور گردیدید و از پاکیزه‌های طعامها و نعمتهای دیگر شما را روزی داد شاید شکر گذار باشید و بوظائف خود عمل نمائید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُم وَ أَنتُم تَعلَمُون‌َ در شأن نزول آیه از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل میکنند که گفته سبب نزول آیه اینکه بود که جبرئیل نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت ابو سفیان در فلان محل‌ّ فرود آمده با جماعتی از مشرکین و شما بتهیه جنگ مشغول شوید و اینکه خبر را پوشیده دارید یکی از منافقین اطلاع پیدا نمود و ابو سفیان را مطّلع گردانید، و از زهری نقل شده که اینکه آیه در باره (ابو لبابه) نازل گردید و سببش اینکه بود که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یهودیهای بنی قریظه را بیست و یک روز محاصره نمود آنها ملجأ شده طلب صلح نمودند بآنچه بنی نضیر کرده بودند حضرت فرمود صلح نکنم مگر اینکه بر حکم سعد بن معاذ باشید آنها گفتند ابو لبابه را نزد ما بفرست تا با وی مشورت کنیم و چون ابو لبابه با آنها مربوط بود یهودیها با او مشورت کردند و باو گفتند رسول گفته در حکم سعد بن معاذ باشید ما اطاعت او را بکنیم یا نه ابو لبابه بانگشت اشاره بحلق خود کرد یعنی همه شما را خواهد کشت ابو لبابه گفته هنوز قدم برنداشته بودم که فهمیدم خیانت کرده‌ام و پشیمان و مضطرب گردیدم نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدم اینکه آیه نازل گردید، راوی خبر گفته ابو لبابه آمد و خود را بر ستون مسجد بست و قسم خورد که غذا و آب نخورد تا اینکه بمیرد یا خدا او را

صفحه : 374
ببخشد یک هفته آب نیاشامید و غذا نخورد تا ضعف کرد خدای تعالی توبه او را پذیرفت، وقتی بوی گفتند خدا توبه تو را قبول نمود گفت خود را باز نکنم تا رسول مرا باز کند وقتی رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم او را باز نمود گفت قبولی تمامیّت توبه من اینست که بروم آنجائیکه اینکه گناه از من صادر شده و اینکه تمام مال خودم را در راه خدا بدهم، حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود ثلث مال خود را صدقه بده تا کفّاره گناهان تو بشود.
[مهنج]

صفحه : 375

[سوره الأنفال (8): آیات 28 تا 36]

اشاره

وَ اعلَمُوا أَنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَةٌ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ عِندَه‌ُ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ (28) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّه‌َ یَجعَل لَکُم فُرقاناً وَ یُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ (29) وَ إِذ یَمکُرُ بِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِیُثبِتُوک‌َ أَو یَقتُلُوک‌َ أَو یُخرِجُوک‌َ وَ یَمکُرُون‌َ وَ یَمکُرُ اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ (30) وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا قالُوا قَد سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثل‌َ هذا إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ (31) وَ إِذ قالُوا اللّهُم‌َّ إِن کان‌َ هذا هُوَ الحَق‌َّ مِن عِندِک‌َ فَأَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِن‌َ السَّماءِ أَوِ ائتِنا بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ (32)
وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُعَذِّبَهُم وَ أَنت‌َ فِیهِم وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرُون‌َ (33) وَ ما لَهُم أَلاّ یُعَذِّبَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ هُم یَصُدُّون‌َ عَن‌ِ المَسجِدِ الحَرام‌ِ وَ ما کانُوا أَولِیاءَه‌ُ إِن أَولِیاؤُه‌ُ إِلاَّ المُتَّقُون‌َ وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ (34) وَ ما کان‌َ صَلاتُهُم عِندَ البَیت‌ِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصدِیَةً فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ (35) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم لِیَصُدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَسَیُنفِقُونَها ثُم‌َّ تَکُون‌ُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُم‌َّ یُغلَبُون‌َ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّم‌َ یُحشَرُون‌َ (36)

صفحه : 376

[ترجمه]

و بدانید که مالهای شما و اولادانتان فتنه و آزمایشند و همانا نزد خدا است اجر بزرگ [28]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اگر خدا را نگاه دارید برای شما قرار میدهد فرقان (یعنی قوّه‌ئی که حق را از باطل جدا کند) و گناهان شما را میپوشاند و شما را میآمرزد و خدا صاحب فضل بزرگ است [29]
ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن وقتی را که آنان که کافر بودند در باره تو مکر نمودند که تو را حبس کنند یا بکشند یا تو را از مکه بیرون کنند و آنها مکر کردند (و بپاداش مکر آنها) خدا با آنها مکر کرد و خدا بهترین مکر کنندگان است [30]
و وقتی آیات بر آنها خوانده شود کافرین گفتند همانا ما اینکه کلام را شنیدیم و اگر ما بخواهیم مثل همین را میگوئیم نیست اینکه مگر افسانه پیشینیان [31]
و یاد کن وقتی را که گفتند خدایا اگر بوده باشد اینکه قرآن حق و از نزد تو از آسمان بر ما سنگ بباران یا برای ما بیاور عذاب و شکنجه ناگوار [32]
و چنین نیست که خدا آنها را عذاب کند در حالیکه تو بین آنها میباشی و نیست که خدا آنها را عذاب کند در حالیکه آنان طلب آمرزش میکنند [33]
و چیست آنها را که خدا آنها را عذاب نکند و حال اینکه آنها رسول و مؤمنین را باز میدارند از مسجد الحرام و اینها نبودند متولّیان مسجد و سزاوار تولیت مسجد نیستند مگر پرهیزگاران و لکن بیشترین (کفار) نمیدانند [34]
و نماز آنها نزد مسجد الحرام نبود مگر صفیر و دست بهم زدن پس ای کافرین بچشید عذاب را بسبب آنچه بودید که کفر میورزیدید [35]
بحقیقت آنهائیکه کافر شدند مالهای خود را انفاق میکنند برای اینکه مردم را از راه خدا باز دارند و آنها انفاق میکنند و انفاق آنها سبب نصرت میگردد پس از آن مغلوب میگردند و آنهائیکه کافر شدند بسوی جهنّم محشور میگردند [36]
.

صفحه : 377

(توضیح آیات)

وَ اعلَمُوا أَنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَةٌ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ عِندَه‌ُ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ آیه خطاب بمؤمنین نموده و ارشاد باین است که مال و اولاد شما آزمایشند خود را نباید پا بند آنها کنید و در دوستی با آنها مرتکب خیانت برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گردید ظاهرا آیه مربوط بهمان آیه بالا است که ابو لبابه در محبّت مال و اولاد که در دست یهودیان بنی قریظه بودند چنین خیانتی برای او ببار آورد، و آیه بشر را میآگاهاند که مال و اولاد بدبختی شما را ایجاب مینماید نه سعادت شما را باید بدانید که اجر عظیم و سعادت و فیروزی نزد خدا است رو باو آرید و در اطاعت و بندگی او و فرمان رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خود را مستحق اجر عظیم گردانید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّه‌َ یَجعَل لَکُم فُرقاناً وَ یُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه‌ُ ذُو الفَضل‌ِ العَظِیم‌ِ پس از آنکه آیه بالا انسان را متنبه میگرداند که مال و اولادی را که اینکه طور دل بآن بسته‌اید برای شما فتنه و آزمایشند که شما آزمایش شوید که آیا محبّت آنها را ترجیح میدهید بر حکم خدای تعالی و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یا چنین نیستید و اجر و پاداش بزرگ در اطاعت امر خدا نصیب شما خواهد گردید، در اینکه آیه ارشاد باین است که اجر عظیم در اثر تقوی و ترس از خدا و خودداری از مخالفت امر رسول صلّی اللّه علیه و آله میسّر میگردد و فرقان بشما عطاء میگردد، شاید مقصود از فرقان چنین باشد که در اثر تقوی هدایتی و نور دانشی در قلب شما پرتو میافکند که بآن بین حق و باطل را تمیز میدهید و آن لطفی است که شما را از تاریکی جهل بروشنائی دانش رهبری مینماید و بطریق سعادت خود رهسپار میگردید، و نیز تقوی گناهان یعنی آنچه موجب سیئه و گناه میشود از شما زائل میگرداند، و نیز خدا شما را میآمرزد زیرا که او صاحب فضل بزرگ است کثیر الخیر و قدیم الاحسان است.

صفحه : 378
وَ إِذ یَمکُرُ بِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لِیُثبِتُوک‌َ أَو یَقتُلُوک‌َ أَو یُخرِجُوک‌َ وَ یَمکُرُون‌َ وَ یَمکُرُ اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ مفسرین از إبن عباس و جماعتی از مفسرین چنین نقل میکنند که چون انصار ایمان آوردند قریش ترسیدند و اکابر و رؤساء آنها در دار الندوه جمع شدند که در کار محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با هم مشورت کنند و آنها جماعت بسیاری بودند و گویند اینکه عمل در وقتی بود که اصحاب رسول [ص] بمدینه هجرت نموده بودند و غیر از علی [ع] و ابو بکر کسی در خدمت آن حضرت نبود.
خلاصه جماعت قریش در باره رسول با هم مشورت مینمودند ابلیس بصورت پیرمردی بر آنها وارد گردید گفتند تو کیستی گفت مردی از اهل نجد میباشم و تجربه بسیار کرده‌ام خواستم با شما حاضر شوم و آنچه صلاح شما است ارشادتان نمایم، و ابو البختری ابتداء بسخن آمد و گفت باید او را در خانه محبوس گردانید و درب خانه را محکم بست و از روزنه‌ئی آب و غذا باو رسانید، ابلیس اینکه رأی را نپسندید و گفت یاران او بمدینه رفته‌اند و در مدینه تابعین بسیار دارد و نیز بنی هاشم هستند با شما جنگ میکنند و او را از حبس بیرون میآورند همه گفتند ای شیخ راست گفتی اینکه رأی پسند نیست، پس هشام بن عمرو گفت رأی من اینکه است که او را بر شتری نشانید و از شهر بیرون کنید ابلیس گفت بد رأیی است محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مردی است که هر جا رود بخلق نیکو و فصاحت و بلاغت در گفتار و شیرین زبانی او مردم شیفته او میگردند وقتی یارانش زیاد شدند با شما جنگ میکنند و دمار از روزگار شما برمیآورند، پس ابو جهل گفت رأی من اینکه است که از هر قبیله‌ئی از قریش یک نفر را بطلبیم تا باتفاق او را بکشند و بنی هاشم نمیتوانند با تمام قبائل جنگ کنند ابلیس اینکه رأی را پسندید و بقولی خود شیطان اینکه طور رأی داد.
پس از آن ابو جهل از هر قبیله‌ئی از قریش کسی را طلبید و مقرّر شد که در شب معهود حضرت را بکشند، جبرئیل بحضرت خبر داد و گفت حق تعالی

صفحه : 379
فرموده تو باید امشب از شهر بیرون روی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علی ع را طلبید و گفت من مأمورم که امشب از اینکه شهر بیرون روم تو امشب در رختخواب من بخواب و لباس من را در بر کن و از آنجا با ابو بکر از میان آنها بیرون رفت و چشمش بجماعت افتاد و آیه (إِنّا جَعَلنا فِی أَعناقِهِم أَغلالًا) تا آخر را قرائت نمود و مشتی خاک بصورت آنها پاشید و بیرون رفت و در غار پنهان گردید و مشرکین بگمان اینکه در خانه خود خوابیده اطراف خانه را گرفتند تا نزدیک صبح با تیغهای کشیده یک دفعه بخانه او ریختند علی ع برخواست و گفت برای چه کار آمده‌اید گفتند محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کجا است علی [ع] گفت من نگهبان او نبودم، قریش بیرون رفتند و گفتند از شهر گریخته و همانا او بود که خاک بر سر ما ریخت و رفت، پس در پی او رفتند و همه جا رفتند تا درب غار رسیدند خدای تعالی بعنکبوت الهام کرد که درب غار تار بدمد وقتی نسج عنکبوت را دیدند گفتند کسی در اینکه غار نرفته بلکه از اینجا یا بزمین فرو رفته یا بآسمان بالا رفته و حضرت پس از سه روز از غار بیرون آمد و بسوی مدینه روان گردید و خداوند در شأن حضرت امیر ع آیه (وَ مِن‌َ النّاس‌ِ مَن یَشرِی نَفسَه‌ُ ابتِغاءَ مَرضات‌ِ اللّه‌ِ) را نازل فرمود. اینکه بود شرح آیه (وَ إِذ یَمکُرُ بِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الخ).
ای محمّد [ص] یاد کن وقتی را که کفار بتو مکر کردند یعنی رأی اندیشی کردند که یا تو را در جائی حبس نمایند و تو را ببندند بطوریکه حرکت نتوانی بکنی یا تو را با شمشیر بکشند یا تو را از مکه بیرون کنند و آنها با تو اینکه طور مکر کردند و بسزای مکرشان رسیدند و عملی که میخواستند در باره تو انجام دهند بازگشت بخودشان نمود و بپای خود در جنگ بدر حاضر شدند و بشمشیر مؤمنین کشته شدند و بدرک واصل گردیدند (جَزاءً وِفاقاً) (وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ) و خدا بهترین جزاء دهندگان مکر کنندگان است که مکر هر مکر کننده‌ئی را بصاحبش برمیگرداند چنانچه فرموده (وَ لا یَحِیق‌ُ المَکرُ السَّیِّئ‌ُ إِلّا بِأَهلِه‌ِ) سوره فاطر آیه 41.

صفحه : 380
وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا قالُوا قَد سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثل‌َ هذا إِن هذا إِلّا أَساطِیرُ الأَوَّلِین‌َ گفته‌اند که نضر بن حارث برای تجارت بشهر فارس رفته بود و داستان رستم و اسفندیار و غیر آنها را از ملوک عجم خریده و بعربی ترجمه نموده و بمکه آورده بود و گفت افسانه شیرینی آورده‌ام که از افسانه‌های محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شیرین‌تر و بهتر است اینکه بود که حق تعالی برسولش خبر میدهد که وقتی خوانده میشود بر اینها آیات قرآن چنین گفتند ما شنیدیم و اگر بخواهیم مثل اینکه را میگوئیم نیست اینکه قرآن مگر افسانه‌های پیشینیان.
و چنانچه گفته‌اند یک نفر که نضر بن حارث بود که پس از آنکه افسانه‌های قدیم را از عجم آورده بود چنین گفت لکن چون باقی مشرکین تصدیق او را کردند گویا همه آنها گفتند اینکه بود که بضمیر جمع (قالوا) و غیره نسبت بآنها داده.
و اگر اینها چنین قدرتی داشتند که مثل قرآن را بیاورند البته آورده بودند در صورتی که قرآن اعلان کرده که بگو ای محمّد [ص] اگر جن و انس جمع شوند و بخواهند که مثل اینکه قرآن بیاورند نمی‌توانند اگر چه بعضی ببعض دیگر کمک بنمایند.
وَ إِذ قالُوا اللّهُم‌َّ إِن کان‌َ هذا هُوَ الحَق‌َّ مِن عِندِک‌َ فَأَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِن‌َ السَّماءِ أَوِ ائتِنا بِعَذاب‌ٍ أَلِیم‌ٍ مفسرین گفته‌اند که آیه مقول قول همان نضر بن حارث است که در مقام دعاء گفته خدایا اگر قرآن حق است و از نزد تو است بباران بر ما سنگ از آسمان یا بفرست بر ما عذاب دردناک یعنی همان طوری که بر اصحاب فیل سنگ باراندی یا بعذاب دیگر ما را هلاک گردان، و مقصودش به (ان) شرطیه که کلام را معلّق بر آن گردانیده اینکه بود که حق نیست که اگر حق باشد باید بر ما عذاب نازل شود مثل امّت پیمبران گذشته و وقتی عذاب بر ما نازل نشده ما در انکار او مستحق

صفحه : 381
عذاب نیستیم.
در تفسیر ابو الفتوح رازی از عثمان بن مطعون چنین نقل میکند که بنضر بن حارث گفت از خدا بترس محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حق میگوید گفت من هم حق میگویم گفت محمّد [ص] میگوید (لا اله الّا اللّه) گفت من نیز میگویم (لا اله الّا اللّه) و لکن میگویم (هؤلاء بنات اللّه) یعنی بتها دخترهای خدایند، و (الحق) منصوب است بخبر مقدر بمعنی (عمّا قال اللّه تعالی) آن کافر گفت بار خدایا اگر اینکه کلام از نزد تو است از آسمان بر ما سنگ بباران ابو عبیده گفته در رحمت مطر گویند و در عذاب امطر.
[پایان] وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُعَذِّبَهُم وَ أَنت‌َ فِیهِم وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرُون‌َ لام (لِیُعَذِّبَهُم) لام تأکید در نفی است و پاسخ قول آن کافر است یعنی و نیست خدای تعالی که عذاب کند آنها را بعذاب استیصالی آن طوری که بر امم پیشینیان وارد میشده و حال آنکه تو که پیمبر رحمتی در میان آنها باشی زیرا که حضرتش (رحمة للعالمین) بود پس اگر آن طور عذابی که بر پیشینیان وارد میشد بر اینها نیز وارد میگشت گنهکار و بی‌گناه و اطفال و حیوانات یک قوم همه با هم هلاک میگردیدند و اینکه خلاف رحمت بود فقط برای دفع فساد خدای تعالی جنگ و جهاد را مقرّر گردانید که فقط آنهائیکه حاضر بر فساد و جلوگیر رشد باقی مردم هستند و در مقام خاموش کردن چراغ اسلام حاضر شده‌اند برای کشته شدن منافی با رحمت نیست اینکه است که آیه خبر میدهد که چون تو در میان مشرکین و کفار میباشی ما عذاب عمومی نمیفرستیم و نیز آنهائیکه طلب آمرزش میکنند خدا آنها را در اینکه حال عذاب نمیکند.
وَ ما لَهُم أَلّا یُعَذِّبَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ هُم یَصُدُّون‌َ عَن‌ِ المَسجِدِ الحَرام‌ِ وَ ما کانُوا أَولِیاءَه‌ُ إِن أَولِیاؤُه‌ُ إِلَّا المُتَّقُون‌َ آیه ارشاد است بعلت عذاب مشرکین که اینها خود را در معرض عذاب قرار داده‌اند چیست آنها را که مستحق عذاب نباشند و خدا آنها را عذاب نکند در حالیکه

صفحه : 382
آنها راه مؤمنین و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بستند از ورود بمسجد الحرام در صورتی که متولّی مسجد الحرام نبودند و نیستند سزاوار تولیت مسجد الحرام مگر پرهیزکاران از شرک، و شاید مقصود سال حدیبیّه باشد که رسول [ص] با مؤمنین رفتند برای زیارت خانه کعبه و مشرکین نگذاردند داخل مسجد الحرام شوند.
وَ لکِن‌َّ أَکثَرَهُم لا یَعلَمُون‌َ استدراک از دانش است که چون بیشترین مردم علم و دانش ندارند و نمیتوانند حق و باطل را از هم جدا کنند، اینجا نیز نمی‌فهمند که آنکس که لایق تولیت مسجد الحرام است فقط متقین و پرهیزکارانند.
وَ ما کان‌َ صَلاتُهُم عِندَ البَیت‌ِ إِلّا مُکاءً وَ تَصدِیَةً در اینکه آیه در مقام بیان حال و عمل مشرکین برآمده که گمان مکن که اعمال آنان از روی خلوص است اگر بینی که نزد کعبه نماز میخوانند بدان که عمل آنها نیست جز (مکاء) یعنی صفیر زدن و (تصدیة) یعنی دست بر دست کوبیدن (مکاء) مأخوذ از (مکا یمکو) است بمعنی صفر یصفر، و (تصدیة) مأخوذ از تصفیق بمعنی دست بر هم زدن است.
بقولی عادت بعضی از کفار اینکه بوده که مردان و زنان برهنه طواف میکردند و صفیر میزدند و دست بر هم میکوفتند، و بقول دیگر وقتی که حضرت رسول [ص] نماز میخواند عبد الدار برای اینکه حضرت غلط بخواند چنین میکرد [منهج] فَذُوقُوا العَذاب‌َ بِما کُنتُم تَکفُرُون‌َ چون عمل مشرکین و کفار چنین بوده مستحق عذاب گردیدند و بآنها گفته شد بپاداش کفر و عملتان عذاب را بچشید.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم لِیَصُدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَسَیُنفِقُونَها ثُم‌َّ تَکُون‌ُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُم‌َّ یُغلَبُون‌َ آیه بالا راجع بنماز و اعمال مشرکین بود که نماز و طواف آنها مکاء و تصدیه است و اینکه آیه راجع بانفاقات آنها است که مال خود را انفاق میکنند

صفحه : 383
لکن برای اینکه است که راه خدا را بسوی مردم ببندند، و شاید گمان میکنند عمل خوبی انجام میدهند ولی دیگر نمیدانند که همین اعمال و انفاقشان برای آنان حسرت و ندامت را ایجاب مینماید.
گویند آیه در باره جماعتی از بزرگان اهل مکه وارد شده که پس از خروج کفار قریش از مکّه برای جنگ بدر دوازده نفر از آنها مثل ابو جهل بن هشام و عتبه و شیبه و باقی آنها قرار دادند که هر یک یک روز لشگر را غذا دهند و هر یک از آنها روزی دو شتر یا سه شتر میکشتند و آنها را تحریص بجنگ میکردند اینکه بود که اینکه آیه در باره آنها نازل گردید که انفاق آنها جز حسرت و ندامت برای آنها فائده‌ئی نبخشید و بالاخره در روز بدر یا در جنگ احد مغلوب گردیدند.
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّم‌َ یُحشَرُون‌َ بیان حال کفار است که اعمال و انفاقات آنها در دنیا جز حسرت و پشیمانی چیزی عایدشان نگردد و در آخرت هم مآل و سر انجام آنها بجهنّم میکشد، حشر بمعنی جمع شدن است، شاید مقصود اینکه باشد که در قیامت تمام کفار و مشرکین در جهنّم با هم جمع میشوند.

صفحه : 384

[سوره الأنفال (8): آیات 37 تا 44]

اشاره

لِیَمِیزَ اللّه‌ُ الخَبِیث‌َ مِن‌َ الطَّیِّب‌ِ وَ یَجعَل‌َ الخَبِیث‌َ بَعضَه‌ُ عَلی بَعض‌ٍ فَیَرکُمَه‌ُ جَمِیعاً فَیَجعَلَه‌ُ فِی جَهَنَّم‌َ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ (37) قُل لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن یَنتَهُوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَف‌َ وَ إِن یَعُودُوا فَقَد مَضَت سُنَّت‌ُ الأَوَّلِین‌َ (38) وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُون‌َ فِتنَةٌ وَ یَکُون‌َ الدِّین‌ُ کُلُّه‌ُ لِلّه‌ِ فَإِن‌ِ انتَهَوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِما یَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (39) وَ إِن تَوَلَّوا فَاعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ مَولاکُم نِعم‌َ المَولی وَ نِعم‌َ النَّصِیرُ (40) وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَی‌ءٍ فَأَن‌َّ لِلّه‌ِ خُمُسَه‌ُ وَ لِلرَّسُول‌ِ وَ لِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه‌ِ وَ ما أَنزَلنا عَلی عَبدِنا یَوم‌َ الفُرقان‌ِ یَوم‌َ التَقَی الجَمعان‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (41)
إِذ أَنتُم بِالعُدوَةِ الدُّنیا وَ هُم بِالعُدوَةِ القُصوی وَ الرَّکب‌ُ أَسفَل‌َ مِنکُم وَ لَو تَواعَدتُم لاختَلَفتُم فِی المِیعادِ وَ لکِن لِیَقضِی‌َ اللّه‌ُ أَمراً کان‌َ مَفعُولاً لِیَهلِک‌َ مَن هَلَک‌َ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحیی مَن حَی‌َّ عَن بَیِّنَةٍ وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَسَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (42) إِذ یُرِیکَهُم‌ُ اللّه‌ُ فِی مَنامِک‌َ قَلِیلاً وَ لَو أَراکَهُم کَثِیراً لَفَشِلتُم وَ لَتَنازَعتُم فِی الأَمرِ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ سَلَّم‌َ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (43) وَ إِذ یُرِیکُمُوهُم إِذِ التَقَیتُم فِی أَعیُنِکُم قَلِیلاً وَ یُقَلِّلُکُم فِی أَعیُنِهِم لِیَقضِی‌َ اللّه‌ُ أَمراً کان‌َ مَفعُولاً وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ (44)

صفحه : 385

[ترجمه]

‌تا خدا جدا کند پلید را از پاکیزه و قرار دهد بعض پلید را بر بعض دیگر پس تمام را بر هم افکند و در جهنّم در آورد زیان کاران را [37]
ای رسول بکسانیکه کافر شدند بگو اگر باز ایستند از آنچه گذشته آمرزیده شوند و اگر باز گردند بدشمنی و جنگ همانا گذشته است طریقه عذاب پیشینیان [38]
ای مؤمنین با کفار جنگ کنید تا وقتی که یافت نشود فتنه (شرک) و بوده باشد همه دین مخصوص برای خدا و اگر (مؤمنین) باز ایستند بحقیقت خدا بآنچه عمل میکنید بینا است [39]
و اگر کافرین اعراض کنند بدانید که خدا یاور شما است و او خوب مولائی و خوب یاری کننده‌ئی است [40]
و بدانید آنچه غنیمت گرفتید پنج یک آن مخصوص بخدا و رسول او و خویشان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و یتیمان و بیچارگان و راه گذران است اگر بوده باشید که بخدا ایمان آورده باشید و ایمان آورده باشید بر آنچه نازل گردانیدیم بر بنده ما (یعنی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) روز فرقان روزی که دو گروه بهم رسیدند و خدا بر هر چیزی توانا است [41]
یاد کنید وقتی را که شما در وادی نزدیک‌تر بمدینه بودید و کفار در وادی دورتر از مدینه و سواران کاروان زیرتر از شما بودند و اگر وعده میکردید در وعده خلاف میکردید و لکن خدا جمع کرد بین شما و آنها در بدر تا خدا حکم کند امری را که مقرّر گردیده (یعنی در علم او گذشته) تا اینکه هلاک شود هر که هلاک میشود با بیّنه و زنده بماند هر کس زنده میماند با بیّنه و همانا خدا شنوا و دانا است [42]
ای رسول یاد کن وقتی را که خدا لشگر کفار را در خواب بتو کم نمایاند اگر آنها را بسیار نشان میداد شما بد دل میشدید و در امر جنگ نزاع میکردید لکن خدا بسلامت داشت شما را زیرا که او بآنچه در سینه‌ها است بینا است [43]
و یاد کنید وقتی را که شما با کفار ملاقات کردید آنها را در چشمهای شما اندک نمایاند و شما را نیز در چشمهای آنها اندک نمایاند تا اینکه خدا حکم کند کاری را که در علم او واقع گردیده و بازگشت تمام امور بدست خدا است [44]
.

صفحه : 386

(توضیح آیات)

لِیَمِیزَ اللّه‌ُ الخَبِیث‌َ مِن‌َ الطَّیِّب‌ِ وَ یَجعَل‌َ الخَبِیث‌َ بَعضَه‌ُ عَلی بَعض‌ٍ فَیَرکُمَه‌ُ جَمِیعاً فَیَجعَلَه‌ُ فِی جَهَنَّم‌َ أُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ آیه مربوط بآیات بالا است (لِیَمِیزَ اللّه‌ُ) میشود متعلق باشد به (یُغلَبُون‌َ) در آیه پیش یعنی مغلوب شدن کافرین برای اینکه است که خبیث یعنی کافرین از طیّب یعنی مؤمنین جدا گردند، و میشود متعلق باشد به (یُحشَرُون‌َ) یعنی کفار را بدوزخ برند تا امتیاز بین مؤمن و کافر داده شود.
خلاصه آیه خبر میدهد که در روز معاد کافرین از مؤمنین جدا میگردند و چون کفار از خباثت و اشیاء پلید میباشند و اعتنائی بآنها نیست آنها را در جهنّم می‌افکنند، و گویا آیه کفار را تشبیه میکند بفضولات و خاکروبه‌ها که در موقع تمیز دادن اشیاء نفیس کثافات را جمع میکنند و در هم ریخته میگردانند و در منجلاب یا آتشکده‌ها میریزند تا اینکه اشیاء پاکیزه قیمتی از کثافات پاک گردد و طیّب و پاک در جای خود قرار گیرد و کثافات نیز در جای خود ریخته شود و بین اینها امتیاز پیدا گردد، و اینکه طور تشبیه ارشاد بدو مطلب است:
یکی منتهی درجه پستی و خسّت کافرین را بما نشان میدهد که در قیامت که هر چیزی بحقیقت خود ظاهر میگردد خبث باطن کافرین نیز ظاهر میگردد و معلوم میشود که اینها در منتهی درجه پستی و بی‌مقداری چنینند که مثل کثافات آنها را درهم میریزند و در گودال جهنّم می‌افکنند.
و دیگر بدلالت قوله تعالی (أُولئِک‌َ هُم‌ُ الخاسِرُون‌َ) ارشاد باین است که فرو رفتن کافرین در گرداب نفس پرستی و هواهای نفسانی زیان کاری و خسران آنها را ایجاب نموده تا اینکه عمر گران بهای خود را در غفلت و کفر و معاصی گذرانیدند و سرمایه خود را که بآن میتوانستند فضیلت و شرافت و قرب جوار الهی را تهیه نمایند برایگان از دست دادند و اینکه عذاب جحیم و خاری و خفّت

صفحه : 387
را از قبل خودشان و بدست خودشان آماده نمودند نه اینکه اینها اینکه طور آفریده شده باشند لطف خدا نسبت بتمام افراد بشر یکسان است در اصل آفرینش هر فردی لایق همه طور کمالی و فضیلتی هست لکن افرادی که قدر خود را نشناختند و بنفس پرستی خود را بدرک (أَسفَل‌َ سافِلِین‌َ) طبیعت پرتاب نموده‌اند البته عاقبت کارشان همین است خدای عادل مهربان ظلم و خاری را بکسی روا نمیدارد.
قُل لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن یَنتَهُوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَف‌َ وَ إِن یَعُودُوا فَقَد مَضَت سُنَّت‌ُ الأَوَّلِین‌َ اینکه آیه همان بیان آیه بالا را تأیید میکند و اشاره باین است که کافرین و لو اینکه سالهائی از عمر خود را در کفر و هتّاکی گذرانیده لطف خدا چنین است که اگر وقتی بخود آیند و از باطل و کفر بحق باز گردند و توبه کنند خدای جلیل توبه آنان را می‌پذیرد و گناهانی که در پیش کرده‌اند می‌بخشد لکن اگر عود کنند و بکفر باقی مانند همان روش پیشینیان که نسبت بپیمبرانشان عمل میکردند و بالاخره مستأصل شدند بر آنان واقع میگردد زیرا که دست خدا بالای دستها است.
وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُون‌َ فِتنَةٌ وَ یَکُون‌َ الدِّین‌ُ کُلُّه‌ُ لِلّه‌ِ فَإِن‌ِ انتَهَوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ بِما یَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ یعنی ای مؤمنین با کفار جنگ کنید تا وقتی که ریشه کفر را بکنید و فتنه شرک را از زمین بردارید و دین برای خدا خالص گردد و اهل حق و اهل باطل بر دین حق اجتماع نمایند و اگر کفار از کفر باز ایستند محققا خدا بآنچه میکنند بینا است.
وَ إِن تَوَلَّوا فَاعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ مَولاکُم نِعم‌َ المَولی وَ نِعم‌َ النَّصِیرُ اینکه آیه بمؤمنین مژده میدهد که اگر اینکه کفار از حق و دین اسلام اعراض نمودند بدانید که خدا دوست شما و یاور شما است و خوب دوست و یاوری است برای شما.

صفحه : 388
وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَی‌ءٍ فَأَن‌َّ لِلّه‌ِ خُمُسَه‌ُ وَ لِلرَّسُول‌ِ وَ لِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ الخ طبرسی در مجمع در لغت غنیمت گفته غنیمت آن چیزی است که از اموال حرب یعنی جنگ از کفار گرفته میشود و آن از جانب خدا برای مسلمین هبه است، و فی‌ء آن مالی است که گرفته میشود بدون جنگ و آن قول عطاء و مذهب شافعی و سفیان است و از ائمه ما علیهم السّلام همین طور روایت شده، و بقولی غنیمت و فی‌ء یکی است.
تا آنجا که گفته خدای تعالی حکم غنیمة را بیان نموده و خطاب بمسلمین است وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَی‌ءٍ فَأَن‌َّ لِلّه‌ِ خُمُسَه‌ُ وَ لِلرَّسُول‌ِ وَ لِذِی القُربی علماء در کیفت قسمت خمس و مستحقین آن اختلاف نموده‌اند و چند رأی از آنها نقل شده:
1- رأی اصحاب ما یعنی (جماعت امامیّه) بر اینکه است که خمس بشش قسمت باید تقسیم گردد. سهمی برای خدای تعالی و سهمی برای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اینکه دو سهم با سهم ذوی القربی برای امامی است که قائم مقام رسول [ص] است و سهمی برای یتیمان آل محمّد [ص] و سهمی برای فقیران آنها، و سهمی برای إبن السبیل آنها و کسی را غیر از اینها از خمس سهمی نیست زیرا چون صدقه که از اوساخ مال است برای اینها نیست و بر آنها حرام است عوض آن خمس برای اینها مقرّر گردیده، و همین قول را طبری از علی‌ّ بن الحسین و محمّد بن علی الباقر علیهم السّلام روایت کرده، و از ابی العالیه و ربیع روایت شده که گفته‌اند خمس منقسم میگردد بشش سهم مگر اینکه سهم اللّه مخصوص کعبه است و باقی همین طوری که خدا گفته و اینکه قسم باقتضاء ظاهر کتاب (یعنی قرآن) است.
دوم از اقوال اینکه است که خمس قسمت بر پنج سهم میگردد و اینکه سهم خدا و رسول یکی است و بر کراع و سلاح صرف میگردد و اینکه قول از إبن عباس

صفحه : 389
و ابراهیم و قتاده و عطا نقل شده.
قول سوم بر چهار سهم قسمت میگردد سهمی برای ذوی القربی رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و سه سهم دیگر بر همانهائی که بعد از آن ذکر شده برای مسلمین و اینکه مذهب شافعی است.
قول چهارم خمس قسمت بسه قسم میگردد سهمی برای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آن بموتش ساقط گردیده زیرا که گمان میکنند انبیاء لا یورّث و سهمی برای ذوی القربی و آن ساقط شده زیرا که ابا بکر و عمر سهم ذوی القربی را نمیدادند و احدی از صحابه بر آنها انکار ننموده و اینکه مذهب ابی حنیفه و اهل عراق است و بعضی گفته‌اند که اگر ذوی القربی فقیر باشند برای آنها سهمی است.
تا آنجا که گفته اختلاف است در ذوی القربی بقولی آنها بنی هاشم هستند از اولاد عبد المطلب زیرا که هاشم عقب نداشت مگر از عبد المطلب.
[إبن عباس و مجاهد] و همین است رأی اصحاب ما (یعنی جماعت امامیّه) و بقولی آنها بنی هاشم بن عبد مناف و بنو مطلب بن عبد مناف میباشند و اینکه مذهب شافعی است و اینکه قول را جبیر بن مطعم از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده.
و اصحاب ما گفته‌اند که خمس واجب میشود بر هر فائده‌ئی که انسان از مکاسب و ربح تجارت بدست آورد و نیز واجب است در کنزها و معدنها و غوص و غیر اینها از آنچه در کتب فقه ذکر شده. و ممکن است بهمین آیه استدلال شود زیرا که در عرف لغت غنم و غنیمت بر تمام اینها اطلاق میشود و ما برمیگردیم بتأویل آیه:
قوله تعالی (فَأَن‌َّ لِلّه‌ِ خُمُسَه‌ُ) برای تیمّن و تبرّک کلام را بنام خدا افتتاح کرده بجهت اینکه همه چیزها مخصوص بخدا است و مقصود از آن جهاتی است که مقرّب بسوی خدا است (و للرّسول) گفته‌اند برای نبی‌ّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سهمی است از پنج سهم که در مؤنه خودش خرج کند و زیادی آنرا صرف کند در کراع و سلاح

صفحه : 390
و مصالح (وَ لِذِی القُربی) بعضی از سنّی‌ها گفته‌اند که اینکه دو سهم یعنی سهم رسول و ذی القربی ساقط شد بموت رسول بنا بر آنچه گفته شد، و شافعی گفته سهم رسول باید در مرکوبات از قبیل خیل و کراع فی سبیل اللّه مصرف گردد و سهم ذی القربی برای بنی هاشم و بنی المطلب است و مستحق آنند باسم و نسب و غنی و فقیر آنها مشترکند، و از حسن و قتاده روایت شده که سهم خدا و سهم رسول و سهم ذوی القربی راجع بامام قائمی است بعد از رسول که بر خودش و عیالش و مصالح مسلمین انفاق نماید و اینکه قول مثل مذهب ما امامیّه است.
[پایان] إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه‌ِ وَ ما أَنزَلنا عَلی عَبدِنا یَوم‌َ الفُرقان‌ِ یَوم‌َ التَقَی الجَمعان‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (ماء) موصوله بمعنی (الذی) و روز فرقان روز (بدر) است و آن روز جمعه هفدهم ماه رمضان سال دوم از هجرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم واقع گردیده و بعضی گفته‌اند که نوزدهم ماه رمضان بوده و اینکه قول از حضرت صادق ع روایت شده.
خطاب بمؤمنین نموده که اگر شما بخدا و آنچه روز فرقان یعنی روز بدر بر بنده خود محمّد [ص] فرود آوردیم ایمان دارید و آن روزی بود که آن دو گروه مؤمنین و مشرکین در محلی که بدر نامند متلاقی و برای جنگ رو برو شدند و خدا بر هر چیزی قادر است، اشاره به اینکه که با اینکه شما عددتان کم بود و کافرین بسیار بودند خداوند شما را بر آنها غالب گردانید.
إِذ أَنتُم بِالعُدوَةِ الدُّنیا وَ هُم بِالعُدوَةِ القُصوی وَ الرَّکب‌ُ أَسفَل‌َ مِنکُم کنار وادی را (عدوة) نامند، و دنیا تأنیث ادنی است، و قصوی تأنیث اقصی، و اسفل افعل التفضیل است.
خدای تعالی برسولش و بمؤمنین تذکر میدهد که یاد کنید آنوقتی را که شما در کنار وادی بودید که بمدینه نزدیک‌تر بود و مشرکین بکنار دیگر وادی که از مدینه دورتر بود.

صفحه : 391
وَ الرَّکب‌ُ أَسفَل‌َ مِنکُم و سواران و کاروان ابو سفیان بساحل دریا نزدیک‌تر از شما بودند رسول باعلای وادی فرود آمده بود و مشرکین بپائین وادی بودند.
وَ لَو تَواعَدتُم لَاختَلَفتُم فِی المِیعادِ وَ لکِن لِیَقضِی‌َ اللّه‌ُ أَمراً کان‌َ مَفعُولًا یعنی اگر شما مؤمنین با مشرکین هم وعده شده بودید برای اجتماع در (بدر) همانا در میعاد خود اختلاف میکردید لکن خدای تعالی نخواست چنین وعده‌ئی با هم کرده باشید تا اینکه آنچه در ازل تقدیر کرده واقع گردد یعنی تقدیر الهی بر اینکه جاری گردید تا اینکه مشرکین بدست شما کشته شوند در روز بدر لِیَهلِک‌َ مَن هَلَک‌َ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحیی مَن حَی‌َّ عَن بَیِّنَةٍ وَ إِن‌َّ اللّه‌َ لَسَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ ظاهرا لام (لیهلک) لام غرض است و شاید مقصود اینکه باشد که مؤمنین را در جنگ بدر غالب گردانیدیم با قلّت عددشان و فقدان اسلحه‌شان و مشرکین را خار گردانیدیم تا اینکه معجزه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ظاهر گردد و بر مشرکین و کفار اتمام حجّت شود و اینکه آنهائیکه هلاک میگردند از روی بیّنه هلاک گردند و نیز آنهائیکه زنده میمانند آنها هم از روی بیّنه باشد.
موت و حیات دو قسم است موت جسمانی و موت روحانی از قبل معجزه بعضی زنده میشوند بحیات روحانی و بعضی هلاک میگردند هم بمرگ جسمانی و هم بمرگ روحانی، مشرکین در جنگ بدر نه فقط کشته شدند بموت جسمانی بلکه مردند بمرگ روحانی و جسمانی هر دو.
إِذ یُرِیکَهُم‌ُ اللّه‌ُ فِی مَنامِک‌َ قَلِیلًا وَ لَو أَراکَهُم کَثِیراً لَفَشِلتُم وَ لَتَنازَعتُم فِی الأَمرِ وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ سَلَّم‌َ إِنَّه‌ُ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ آیه برسولش خبر میدهد که یاد کن وقتی را که در خواب اندک بتو نشان دادیم عدد مشرکین را که در جنگ بدر حاضر شدند، ظاهرا (منامک) یعنی در خواب بتو عدد آنها را کم نشان دادیم و اگر همین طوری که بودند بتو نشان میدادیم مؤمنین بد دل میشدند و در امر نبرد با آنها با یکدیگر نزاع مینمودند

صفحه : 392
یکدسته می‌گفتند فرار کنیم، یکدسته می‌گفتند جنگ کنیم و لکن خدا خواست شما سالم بمانید از بد دلی زیرا که او عالم است بآنچه در سینه‌ها پنهان است.
وَ إِذ یُرِیکُمُوهُم إِذِ التَقَیتُم فِی أَعیُنِکُم قَلِیلًا وَ یُقَلِّلُکُم فِی أَعیُنِهِم لِیَقضِی‌َ اللّه‌ُ أَمراً کان‌َ مَفعُولًا وَ إِلَی اللّه‌ِ تُرجَع‌ُ الأُمُورُ آیه ارشاد بر اینکه است که چون اراده حق تعالی بر اینکه قرار گرفته بود که مؤمنین را بر مشرکین غالب گرداند همین مشرکین را در نظر مؤمنین اندک نمایاند و هم مؤمنین را در نظر مشرکین کم نشان داد برای حکمتی که منظور بود عدد مشرکین در نظر مؤمنین کم نمودند که خوف و ترس بر آنها غالب نگردد و از روی قوّت قلب با آنها بجنگند، و مؤمنین را در نظر مشرکین اندک نمایاند که آنها جدّیت در امر جنگ ننمایند و اسلحه زیاد نکنند چنانچه گفته‌اند که بعضی از مشرکین وقتی عدد مؤمنین بنظرشان خیلی اندک آمد گفتند ما محتاج باسلحه نیستیم همین طور آنها را اسیر میکنیم و میبریم و خدا چنین کرد تا اینکه آنچه تقدیر کرده بود که مؤمنین بر مشرکین غالب گرداند واقع شود و بسوی خدا است بازگشت تمام امور.

صفحه : 393

[سوره الأنفال (8): آیات 45 تا 54]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم فِئَةً فَاثبُتُوا وَ اذکُرُوا اللّه‌َ کَثِیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (45) وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَب‌َ رِیحُکُم وَ اصبِرُوا إِن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ الصّابِرِین‌َ (46) وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم بَطَراً وَ رِئاءَ النّاس‌ِ وَ یَصُدُّون‌َ عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ بِما یَعمَلُون‌َ مُحِیطٌ (47) وَ إِذ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم وَ قال‌َ لا غالِب‌َ لَکُم‌ُ الیَوم‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُم فَلَمّا تَراءَت‌ِ الفِئَتان‌ِ نَکَص‌َ عَلی عَقِبَیه‌ِ وَ قال‌َ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنکُم إِنِّی أَری ما لا تَرَون‌َ إِنِّی أَخاف‌ُ اللّه‌َ وَ اللّه‌ُ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (48) إِذ یَقُول‌ُ المُنافِقُون‌َ وَ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ فَإِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (49)
وَ لَو تَری إِذ یَتَوَفَّی الَّذِین‌َ کَفَرُوا المَلائِکَةُ یَضرِبُون‌َ وُجُوهَهُم وَ أَدبارَهُم وَ ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ (50) ذلِک‌َ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلاّم‌ٍ لِلعَبِیدِ (51) کَدَأب‌ِ آل‌ِ فِرعَون‌َ وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کَفَرُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ فَأَخَذَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِذُنُوبِهِم إِن‌َّ اللّه‌َ قَوِی‌ٌّ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (52) ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ لَم یَک‌ُ مُغَیِّراً نِعمَةً أَنعَمَها عَلی قَوم‌ٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (53) کَدَأب‌ِ آل‌ِ فِرعَون‌َ وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کَذَّبُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم وَ أَغرَقنا آل‌َ فِرعَون‌َ وَ کُل‌ٌّ کانُوا ظالِمِین‌َ (54)

صفحه : 394

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آوردید وقتی شما گروهی را ملاقات کردید ثابت باشید و خدا را یاد کنید شاید شما رستگار شوید [45]
و اطاعت کنید خدا و رسول او را و با هم نزاع نکنید که بد دل شوید و شکیبائی شما بر باد رود و صبر کنید همانا خدا با صابرین است [46]
و مانند کسانی نباشید که از دیار خود خارج شدند از روی سرکشی و نشان دادن بمردم و باز میدارند مردم را از راه خدا و خدا بآنچه آنها عمل میکنند احاطه دارد [47]
و یاد کنید وقتی را که شیطان عمل آنها را آراسته گردانید و گفت امروز هیچ غلبه کننده‌ئی برای شما نیست و من پناه دهنده شما هستم پس وقتی که هر دو لشگر هم را دیدند شیطان بر عقب خودش برگشت و گفت من از شما بیزارم و من می‌بینم چیزی را که شما نمی‌بینید من از خدا میترسم و خدا سخت انتقام است [48]
و یاد کنید وقتی را که منافقین و آنهائیکه در قلبهایشان مرض است میگویند مؤمنین را دینشان فریفته است و کسیکه بر خدا توکل نماید همانا خدا غالب و درستکار است [49]
و اگر میدیدی (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) حال کفار را وقتی که ملائکه قبض روحشان میکنند میزنند بر رویها و پشتهای آنها و میگویند بچشید عذاب آتش را [50]
اینکه عذاب برای آنچیزی است که دستهای شما پیش انداخته بود و خدا ظلم کننده ببندگان خود نیست [51]
مثل عادت آل فرعون و آنهائی که پیش از آنها بودند که بآیات خدا کافر شدند و خدا آنها را بسبب گناهشان هلاک گردانید زیرا که خدا با قدرت و سخت انتقام کشنده است [52]
و هلاکت آنها برای اینکه است که خدا تغییر دهنده نعمتی نبود که بر جماعتی انعام کرده تا وقتی که تغییر بدهند آنچه در نفسهای آنها است [53]
که آیات پروردگارشان را تکذیب کردند ما آنها را بسبب گناهشان هلاک گردانیدیم و آل فرعون را غرق گردانیدیم و تمامشان ستمکاران بودند [54]
.

صفحه : 395

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم فِئَةً فَاثبُتُوا وَ اذکُرُوا اللّه‌َ کَثِیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ اینکه آیه و آیه بعدش (وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ) تا آخر آیه قبلا ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست.
و خلاصه اینکه خطاب بمؤمنین است که وقتی شما برخورد نمودید بگروه کفاریکه با شما قصد جنگ دارند فرار نکنید و ثابت باشید و خدا را بسیار یاد کنید شاید که شما ظفر یابید، میشود مقصود از ذکر خدا در اینکه مورد تکبیر باشد که موقع نبرد و جنگ با دشمن تکبیر بگوئید تا اینکه خدا بشما قوّت دهد یا ارشاد بر اینکه است که در هیچ موقعی و لو در چنین وقتی که با دشمن رو برو میشوید خدا را فراموش نکنید و از او یاری بخواهید شاید رستگار گردید.
و خدا و رسولش را اطاعت کنید و در امر جهاد با هم نزاع نکنید که بد دل شوید و قوّت و استقامت و پایداری شما در امر جهاد سست گردد و استحکام ایمانتان متزلزل گردد و زحمت شما بر باد رود و در امر جهاد صبر کنید و بردبار باشید و بدانید که همانا خدا با صابرین است.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِین‌َ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم بَطَراً وَ رِئاءَ النّاس‌ِ الخ مفسرین گفته‌اند آیه اشاره بگروهی است که از مکه بحمایت کاروان از روی سرکشی و نمایاندن بمردم خارج گردیدند و راه خدا را ببستند و خدا بآنچه میکنند احاطه دارد (وَ لا تَکُونُوا) خطاب بمؤمنین است که شما مثل آنها نباشید، بطوریکه گفته‌اند چون سپاه از مکه حرکت کرد و رسیدند به جحفه رسول ابو سفیان بآنها رسید و گفت برگردید بمکّه ما کاروان را بسلامت آوردیم مردم عزم رجوع نمودند ابو جهل گفت ما ببدر میرویم که در آنجا اسباب تعیّش خود را فراهم کنیم از اسباب لهو و لعب و شرب مسکرات و شتر بکشیم و طعام دهیم تا اینکه عرب بزرگی و ثروت ما را بدانند وقتی ببدر آمدند بجای مهمانی

صفحه : 396
و کشتن شتر خود را بکشتن دادند و بجای خمر کأس مرگ چشیدند و بجای عزّت ذلّت و خواری دیدند، غرض اینکه شما مؤمنین با نیّت پاک بدون آلایش برای دفاع از دشمن بیرون روید و مثل آنان نباشید.
وَ إِذ زَیَّن‌َ لَهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ أَعمالَهُم وَ قال‌َ لا غالِب‌َ لَکُم‌ُ الیَوم‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُم اینکه آیه تذکر میدهد که یاد کنید روزی را که شیطان اعمال مشرکین را در نظرشان زینت داد و گفت امروز یعنی روز جنگ بدر کسی بر شما غلبه نخواهد نمود و من پناهنده و کمک کار شما میباشم.
مفسرین از إبن عباس و محمّد بن اسحاق و سدی و کلبی چنین نقل میکنند که گفته‌اند چون قریش خواستند از مکه بیرون آیند بیاد آنها آمد که میان آنها و بنی بکر بن عبد مناف بن کنانه جنگی بود گفتند مبادا اینان متعرض ما گردند ما باید دو دسته شویم و با دو گروه جنگ کنیم و توقف کردند که در آن اندیشه نمایند ابلیس با لشکر آمد بصورت سراقة بن مالک بن جعشم کنانی و او از جمله اشراف و رؤساء کنانه بود و بقریش گفت (لا غالب لکم الیوم) امروز کسی بر شما غالب نخواهد شد و من پناه دهنده شما هستم یعنی کمک کار شما میباشم و شیطان با لشگر مشرکین بود تا وقتی که جنگ بر پا شد و فرشتگان از آسمان فرود آمدند.
فَلَمّا تَراءَت‌ِ الفِئَتان‌ِ نَکَص‌َ عَلی عَقِبَیه‌ِ وَ قال‌َ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنکُم إِنِّی أَری ما لا تَرَون‌َ إِنِّی أَخاف‌ُ اللّه‌َ وَ اللّه‌ُ شَدِیدُ العِقاب‌ِ شیطان وقتی چنین دید بگریخت و گفت من از شما بیزارم من از خدا میترسم زیرا که او شدید العقاب است.
از کلبی نقل میکنند که گفته شیطان دست در دست حارث بن هشام گذارده بود و در صف مشرکین بصورت سراقة ایستاده بود وقتی فرشتگان را دید بگریخت و رو بفرار گذارد حارث گفت ای سراقه کجا میروی آیا در اینکه حال ما را رها میکنی گفت آنچه من می‌بینم شما نمی‌بینید وقتی مشرکین شکست

صفحه : 397
خوردند و بمکه برگشتند گفتند سبب شکست ما سراقه بود چون اینکه خبر بسراقه رسید قسم یاد نمود که من اصلا از رفتن شما بجنگ خبر نداشتم گفتند مگر نه تو در چنین روزی آمدی و ما را فریب دادی و گفتی من با شمایم مؤکّدا قسم خورد که از آنچه شما میگوئید من اصلا خبر ندارم پس چون جماعتی از آنها اسلام آوردند فهمیدند که آن ابلیس بوده.
راجع باین آیه دو قول از مفسرین نقل شده: یکی مقصود از قول شیطان که (لا غالِب‌َ لَکُم‌ُ الیَوم‌َ الخ) وسوسه او در قلبهای مشرکین و تهییج آنها برای جنگ با مسلمانها بوده و وقتی که آثار فتح در مؤمنین دید (نَکَص‌َ عَلی عَقِبَیه‌ِ) بعقب برگشت و از آنها بیزاری جست و گفت (إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنکُم).
و دیگر بقول مشهور همان طوری که گفته شد شیطان بصورت سراقة بن مالک مجسّم گردیده و وقتی که دو لشگر مقابل شدند و ملائکه را دید بکمک مؤمنین آمده‌اند فرار نمود، و مؤیّد اینکه قول بعضی روایات است که از حضرت باقر و صادق علیهما السّلام نقل شده، و نیز آیه در همین معنی ظهور دارد و هیچ مانعی در آن نیست زیرا که شیاطین مثل جنّیان جسم لطیفند مثل دود آتش که بهمه شکل میتوانند خود را نشان دهند (و اللّه العالم) إِذ یَقُول‌ُ المُنافِقُون‌َ وَ الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ فَإِن‌َّ اللّه‌َ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ عامل در (اذ) میشود ابتداء باشد و (ذلک) در تقدیر باشد و میشود (اذکر) باشد یعنی یاد کن ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
و در شأن نزول آیه گفته‌اند جماعتی از منافقین در موقع هجرت رسول [ص] بمدینه هجرت ننمودند زیرا که ایمان در دل آنها نفوذ ننموده بود و بمرض نفاق گرفتار بودند اینکه بود که ببهانه اینکه خویشان ما را رها نمیکنند که با رسول هجرت کنیم از هجرت اباء نمودند و آنان قومی از قریش بودند چون قیس بن ولید و مغیره و علی بن امیّة بن خلف و عاص بن منیة بن حجاج و چند نفر دیگر

صفحه : 398
و وقتی لشگر قریش برای جنگ ببدر آمدند اینکه جماعت منافقین با آنها بودند وقتی دیدند لشگر اسلام اندکند و لشگر قریش زیادند گفتند محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مؤمنین را مغرور کرده که با اینکه جماعت کثیر رو برو میشوند و یکدفعه داخل در لشگر قریش شدند و مرتد گردیدند اینکه است که آیه مقول قول آنها است که گفتند (غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ) گویا جواب آنها است که کسی که بر خدا توکّل کند همانا خدا غالب و درستکار است.
وَ لَو تَری إِذ یَتَوَفَّی الَّذِین‌َ کَفَرُوا المَلائِکَةُ یَضرِبُون‌َ وُجُوهَهُم وَ أَدبارَهُم وَ ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ اگر چه آیه اطلاق دارد و تمام کفار را شامل میگردد که تمام کافرین در حال مردن چنینند که ملائکه با گرزی آتشین برو و پشت آنها میزنند و میگویند بچشید عذاب سوزان را لکن چون در اینکه مورد است میشود که مصداق کامل چنین عذابی همین منافقینند که در روز بدر با مشرکین همدست گردیدند قوله تعالی (إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ).
ذلِک‌َ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ لَیس‌َ بِظَلّام‌ٍ لِلعَبِیدِ (ذلک) اشاره باین نوع عذابی است که بر کفار وارد میگردد که گمان نشود خدای کریم بکافرین ستم نموده و آنان را بچنین عذابی گرفتار کرده کافرین خودشان بدست خود قبلا در حیات دنیا چنین عذابهائی برای خود فراهم نمودند و اینکه آیه و امثال آن دلالت واضح دارد که انسان باختیار خود عمل خوب یا بد را انجام میدهد و جبری و ستمی در کار نیست.
کَدَأب‌ِ آل‌ِ فِرعَون‌َ وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کَفَرُوا بِآیات‌ِ اللّه‌ِ فَأَخَذَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِذُنُوبِهِم إِن‌َّ اللّه‌َ قَوِی‌ٌّ شَدِیدُ العِقاب‌ِ آیه در مقام بیان حال کفار است که در هر زمانی عادت کفار اینکه طور بوده و عادت اینکه مشرکین و کافرین زمان تو نیز مثل عادت پیشینیان مانند آل فرعون و آنهائیکه پیش از او بودند مثل قوم عاد و ثمود و غیر اینها است که آیات خدا

صفحه : 399
را تکذیب میکردند و کافر میشدند و آنها را خدا بسبب گناهانشان میگرفت و ببدترین عذاب آنها را مجازات مینمود زیرا که او قوی‌ّ و سخت انتقام است.
و ظاهرا آیه برای تسلّی دل رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که گمان مکن فقط امّت تو چنینند که تو را و آیات خدا را تکذیب مینمایند اکثر مردم هر زمانی چنین بوده‌اند.
ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ لَم یَک‌ُ مُغَیِّراً نِعمَةً أَنعَمَها عَلی قَوم‌ٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ أَن‌َّ اللّه‌َ سَمِیع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (ذلک) اشاره بآیات بالا است که آن عذابها که بامم پیشینیان رسید و اینهائی که بقوم تو رسیده همان کفر و تکذیب و تفرعن آنها بود که عذاب را برای آنان ایجاب نمود زیرا که کرم و عظمت الهی بالاتر از اینکه است که انعامیکه بمخلوقات خود عطا نموده بدون جهت از آنها بگیرد مگر اینکه نفس خود را که ابتداء لایق تفضّلات الهی بود تغییر دهند و از استعداد قبول نعمت بیندازند (العطیّات بقدر القابلیات) اگر چه آیه اطلاق دارد و دلالت دارد بر اینکه هر نعمتی که از جماعتی گرفته شود سببش تغییر دادن نفوس افراد آن جامعه است زیرا که (ذلک) را برای دور آرند چنانچه (ذاک) را برای نزدیک، لکن در اینجا شاید نظر باهل مکّه باشد از قبیل تعلیل بامر عام و تطبیق بر مورد خاص و اشاره به اینکه که خدای تعالی مشرکین مکه را بگناهشان گرفت زیرا که اینان هم نعمتهای ظاهری داشتند از مأکولات و مشروبات و هم نعمت باطنی که چنین رسولی بین آنها ظاهر گردید و کفران نعمت نمودند اینکه بود که در روز بدر چندین نفر آنها بدم شمشیر مسلمانها کشته شدند و مالهای آنها بغنیمت بدست مسلمانها افتاد.
کَدَأب‌ِ آل‌ِ فِرعَون‌َ وَ الَّذِین‌َ مِن قَبلِهِم کَذَّبُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم الخ شاید مقصود اینکه باشد که عمل مشرکین مکه شبیه بود به آل فرعون و آنهائیکه پیش از آنها بودند که آیات پروردگارشان را تکذیب نمودند و قدر نعمت

صفحه : 400
رسالت آنها را ندانستند اینکه بود که آنها را بعذاب استیصالی پروردگارشان هلاک گردانید و فرعون و فرعونیان را برود نیل غرق گردانید زیرا که رسول اولوالعزمی مثل موسی بن عمران ع بر آنها فرستاده شد و اطاعت ننمودند و تمام آنها ستمکار بودند مثل قوم تو که از تو قدردانی ننمودند و اطاعت نکردند بلکه از هیچ اذیّتی نسبت بتو که رسول رحمتی خودداری ننمودند اینکه بود که در مورد عذاب از قتل و غارت واقع گردیدند.

صفحه : 401

[سوره الأنفال (8): آیات 55 تا 66]

اشاره

إِن‌َّ شَرَّ الدَّوَاب‌ِّ عِندَ اللّه‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ (55) الَّذِین‌َ عاهَدت‌َ مِنهُم ثُم‌َّ یَنقُضُون‌َ عَهدَهُم فِی کُل‌ِّ مَرَّةٍ وَ هُم لا یَتَّقُون‌َ (56) فَإِمّا تَثقَفَنَّهُم فِی الحَرب‌ِ فَشَرِّد بِهِم مَن خَلفَهُم لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون‌َ (57) وَ إِمّا تَخافَن‌َّ مِن قَوم‌ٍ خِیانَةً فَانبِذ إِلَیهِم عَلی سَواءٍ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ الخائِنِین‌َ (58) وَ لا یَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُم لا یُعجِزُون‌َ (59)
وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل‌ِ تُرهِبُون‌َ بِه‌ِ عَدُوَّ اللّه‌ِ وَ عَدُوَّکُم وَ آخَرِین‌َ مِن دُونِهِم لا تَعلَمُونَهُم‌ُ اللّه‌ُ یَعلَمُهُم وَ ما تُنفِقُوا مِن شَی‌ءٍ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ یُوَف‌َّ إِلَیکُم وَ أَنتُم لا تُظلَمُون‌َ (60) وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلم‌ِ فَاجنَح لَها وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (61) وَ إِن یُرِیدُوا أَن یَخدَعُوک‌َ فَإِن‌َّ حَسبَک‌َ اللّه‌ُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَک‌َ بِنَصرِه‌ِ وَ بِالمُؤمِنِین‌َ (62) وَ أَلَّف‌َ بَین‌َ قُلُوبِهِم لَو أَنفَقت‌َ ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً ما أَلَّفت‌َ بَین‌َ قُلُوبِهِم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ أَلَّف‌َ بَینَهُم إِنَّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (63) یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ حَسبُک‌َ اللّه‌ُ وَ مَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (64)
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ حَرِّض‌ِ المُؤمِنِین‌َ عَلَی القِتال‌ِ إِن یَکُن مِنکُم عِشرُون‌َ صابِرُون‌َ یَغلِبُوا مِائَتَین‌ِ وَ إِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبُوا أَلفاً مِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَفقَهُون‌َ (65) الآن‌َ خَفَّف‌َ اللّه‌ُ عَنکُم وَ عَلِم‌َ أَن‌َّ فِیکُم ضَعفاً فَإِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغلِبُوا مِائَتَین‌ِ وَ إِن یَکُن مِنکُم أَلف‌ٌ یَغلِبُوا أَلفَین‌ِ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ مَع‌َ الصّابِرِین‌َ (66)

صفحه : 402

[ترجمه]

همانا بدترین جنبندگان نزد خدا آنهایند که کافر شدند پس آنها ایمان نمیآورند [55]
آن کسانی از آنها که پیمان بستند پس از آن پیمانشان را در هر مرتبه شکستند و آنان پرهیز نمیکنند [56]
پس هرگاه آنها را در جنگ یافتی پس متفرق بساز بسبب قتل آنها آنان را که از پشت آنها برسند شاید که آنها متذکر گردند [57]
و اگر بترسی از گروهی که با تو عهد کرده‌اند نقض کنند آن عهد را پس بیفکن بسوی آنها عهدشان را یعنی بآنها اعلام کن که من عهد شما را باطل کردم بر عدل و طریق اقتصاد زیرا که خدا خیانتکاران را دوست نمیدارد [58]
و باید گمان نکنند آنهائیکه کافر شدند که بر ما سبقت گرفته‌اند زیرا که آنها عاجز کننده ما نیستند [59]
و برای آنها آماده گردانید آنچه را توانید از قوّت و از اسب‌های بسته برای جنگ که باینها دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید و دیگران از غیر اینها را که شما علم بآنها ندارید و خدا عالم بآنها است و چیزی در راه خدا انفاق نمیکنید مگر اینکه تمام و کمال جزاء آن بشما داده میشود و شما ستم گردیده نمیشوید [60]
و اگر (کفار) بصلح میل کنند با آنها صلح کن و بر خدا توکّل نما همانا که او شنوا و دانا است [61]
و اگر بخواهند با تو خدعه کنند حقیقة خدا کافی است تو را او آنکسی است که تو را مؤیّد گردانید بیاری خودش و بمؤمنین [62]
و بین قلبهای آنها را الفت داد اگر تو آنچه در زمین است تمام آنرا انفاق مینمودی الفت نمی‌انداختی بین قلبهای آنها و لکن خدا الفت انداخت بین آنها همانا او غالب و درستکار است [63]
ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کافی است تو را خدا و آنان که پیروی کردند تو را از

صفحه : 403
مؤمنین [64]
ای نبی‌ّ (ص) مؤمنین را تحریص کن بر جنگ اگر از شما ده نفر از صبر کننده‌گان باشند غالب میگردند بر دویست نفر و اگر صد نفر باشند غالب میگردند بر هزار نفر از آنکسانیکه کافر شدند بسبب آنکه آنها جماعتی میباشند که نمی‌فهمند [65]
اکنون خدا بر شما سبک گردانید و دانست اینکه در شما سستی است پس اگر از شما صد نفر صبر کننده باشند غالب میگردند بر دویست نفر و اگر از شما هزار نفر باشند غالب میگردند بر دو هزار نفر باذن خدا و خدا با صبر کننده‌گان است باعانت آنها [66]
.

صفحه : 404

(توضیح آیات)

إِن‌َّ شَرَّ الدَّوَاب‌ِّ عِندَ اللّه‌ِ الَّذِین‌َ کَفَرُوا فَهُم لا یُؤمِنُون‌َ همانا بدترین جنبندگان نزد خدا کافرینند پس اینان ایمان نخواهند آورد، ظاهرا آیه اشاره بآن مشرکین و کفاری دارد که آنها آن حقیقت و روح انسانیّت خود را فاسد گردانیده‌اند که دیگر نام آدمیت از آنان سلب گردیده و داخل در دواب‌ّ و جنبندگان زمین بشمار میآیند و چون مثل جنبندگان عقل و رویّه ندارند که امید باشد شاید وقتی متنبّه گردند و ایمان آورند اینکه است که هیچ وقت ایمان نخواهند آورد.
الَّذِین‌َ عاهَدت‌َ مِنهُم ثُم‌َّ یَنقُضُون‌َ عَهدَهُم فِی کُل‌ِّ مَرَّةٍ وَ هُم لا یَتَّقُون‌َ (الّذین) بدل است از (الَّذِین‌َ کَفَرُوا) بدل بعض از کل‌ّ یعنی آنهائیکه از بدترین دابّه‌های زمین بشمار میروند آنهائی میباشند از کافرین که اینها در هر مرتبه عهد بستند و عهد خود را شکستند، مفسرین گفته‌اند اینها بنی قریظه بودند که با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عهد بستند که دشمنان او را یاری و کمک ننمایند و چند دفعه عهد خود را شکستند یک دفعه در جنگ بدر که بمشرکین کمک کردند و بآنها اسلحه دادند بعد آمدند نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و گفتند ما فراموش کرده بودیم که با تو عهد بسته‌ایم، دو مرتبه عهد بستند و در جنگ خندق با ابو سفیان اتفاق نمودند و چون اینها تقوی ندارند و از نقض عهد خودداری نمیکنند اینها بدترین کفارند فَإِمّا تَثقَفَنَّهُم فِی الحَرب‌ِ فَشَرِّد بِهِم مَن خَلفَهُم لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُون‌َ دستور داده و امر برسول نموده که اینکه کفاری که اینکه طور نقض عهد میکنند و از اینکه خلاف پرهیز ندارند در جنگ هر جا آنان را یافتی (فشرّد بهم) پس رمیده گردان و متفرق ساز آنها را بسبب قتل و زخم آنان را که از پس ایشان فرا برسند از دشمنان شما شاید که آنها متذکر شوند عاقبت وخیم نقض عهد را

صفحه : 405
وَ إِمّا تَخافَن‌َّ مِن قَوم‌ٍ خِیانَةً فَانبِذ إِلَیهِم عَلی سَواءٍ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ الخائِنِین‌َ وَ لا یَحسَبَن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُم لا یُعجِزُون‌َ و نیز برسول امر فرموده که هرگاه بعلامات دریابی جماعتی را که خیانت کارند و نقض عهد میکنند تو عهد آنها را بخودشان بیفکن یعنی عهدی که با آنها بسته‌ئی بشکن همان طوری که آنان عهد تو را میشکنند همانا خدا خیانت کاران را دوست نمیدارد.
اگر چه (لا یُحِب‌ُّ الخائِنِین‌َ) در مورد منافقین آمده که نقض عهد نمودند لکن آیه اطلاق دارد و اشاره به اینکه که هیچ خیانت کاری را اعم از همان کسانی که با رسول عهد خصوصی بستند (مثل بنی قریظه) و امثال آنها را شامل میگردد و اعلام بر اینکه است که خدا خیانت کاران را دوست نمیدارد و خیانت کار هر کس و در هر موردی باشد خدا او را دوست نمیدارد و کفار چه در اینکه مورد و چه در موارد دیگر عهدی که با رسول یا با مؤمنین بستند خیانت مینمایند، و ای رسول البته گمان مکن آنهائیکه کافر شدند بر تو پیشی گرفتند و حقیقة بدان که کافرین نتوانند ما را از عذاب یا فتح دادن مؤمنین عاجز گردانند بلکه دست خدا بالای دستها است و «حفص» که سیاهی قرآن بقرائت او است (لا یُعجِزُون‌َ) بیاء غیبت خوانده یعنی کافرین گمان نکنند که ما از غلبه دادن رسولمان یا از عذاب کردن آنها عاجزیم.
وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل‌ِ تُرهِبُون‌َ بِه‌ِ عَدُوَّ اللّه‌ِ وَ عَدُوَّکُم وَ آخَرِین‌َ مِن دُونِهِم لا تَعلَمُونَهُم‌ُ اللّه‌ُ یَعلَمُهُم وَ ما تُنفِقُوا مِن شَی‌ءٍ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ یُوَف‌َّ إِلَیکُم وَ أَنتُم لا تُظلَمُون‌َ ترجمه آیه شده واضح است و محتاج بتوضیح نیست، خلاصه آیه خطاب بمؤمنین نموده که ای مؤمنین برای نقض عهد کنندگان یا آنهائیکه از جنگ (بدر) فرار کردند آنچه بتوانید از هر چه قوّت و توانائی داشته باشید از مهمات جنگی آماده کنید، و از رسول روایت شده که در بالای منبر فرمود
(الا ان‌ّ

صفحه : 406
القوّة الرمی)
یعنی آگاه باشید که تیرانداختن قوّت است، و نیز از اسبهای بسته شده و برای جنگ در راه آمده شده که باین اسباب جنگی بترسانید دشمن خدا و دشمن خود را یعنی کفار مکه را و با اسب و اسلحه کفار دیگر را نیز بترسانید یعنی یهودیهای بنی قریظه را یا اهل فرس یا جمیع دشمنان دین یا منافقین که شما آنها را نمی‌شناسید و خدا آنها را میداند.
و مفسرین گفته‌اند مقصود یهودیان بنی قریظه‌اند و یا فرس یا تمام دشمنان که از جمله منافقین میباشند که با مسلمانها نماز میخواندند و شهادتین میگفتند لکن در باطن ایمان نداشتند بلکه دشمن اسلام بودند.
پس از آن بمؤمنین نوید میدهد که گمان نکنید آنچه در راه خدا و جنگ با دشمن انفاق نموده‌اید هدر رفته و عوض ندارد خدای تعالی جزای کامل بشما عطاء مینماید و شما ستم گردیده نخواهید شد.
وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلم‌ِ فَاجنَح لَها وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ جناح بمعنی میل است و به لام و الی متعدّی میگردد و ضمیر لها برای سلّم است یعنی مسالمة و مصالحه، در مجمع گفته الجنوح میل است و بال طائر را جناح گفتند برای اینکه میل میکند بیک طرف خودش.
[پایان] آیه برسولش امر فرموده اگر کافرین و مشرکین خواستند با شما صلح کنند و استسلام یعنی سلامتی طلبند تو با آنها صلح کن و از شرّ آنها که مبادا مثل باقی کفار نقض عهد نمایند مترس و بر خدا توکّل نما همانا که او شنوا است گفتگوی شما را میشنود و بتمام امور دانا است.
وَ إِن یُرِیدُوا أَن یَخدَعُوک‌َ فَإِن‌َّ حَسبَک‌َ اللّه‌ُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَک‌َ بِنَصرِه‌ِ وَ بِالمُؤمِنِین‌َ، وَ أَلَّف‌َ بَین‌َ قُلُوبِهِم لَو أَنفَقت‌َ ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً ما أَلَّفت‌َ بَین‌َ قُلُوبِهِم وَ لکِن‌َّ اللّه‌َ أَلَّف‌َ بَینَهُم إِنَّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ آیات واضح است و محتاج بتوضیح نیست و اشاره بدو مطلب است: یکی اینکه ای رسول اگر کفار خواستند با تو خدعه کنند و بتو ضرر برسانند بدان

صفحه : 407
که خدا یاور و معین تو است و او آنکس است که تو را تأیید کرد بیاری خودش و بمؤمنین.
و دیگر از جمله الطافیکه برسولش ابلاغ مینماید اینکه است که در مقام امتنان فرموده خدای تو آنکسی است که بین قلبهای مؤمنین الفت انداخت و تو ای نبی‌ّ گرامی اگر آنچه در روی زمین بود فدا میدادی چنین قدرتی را نداشتی که بین دلهای مؤمنین الفت و مهربانی اندازی خدا آنکسی است که آنها را با هم مهربان گردانید پس از آنکه بعضی از آنها با بعض دیگر قبلا دشمن بودند.
گفته‌اند مقصود جماعت اوس و خزرجند که بین آنها صد و بیست سال دشمنی بود و در صدد قتل یکدیگر بودند و خدای تعالی ببرکت اسلام بین آنها الفت انداخت و با هم دوست صمیمی گردیدند.
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ حَسبُک‌َ اللّه‌ُ وَ مَن‌ِ اتَّبَعَک‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ (من) موصوله در محل‌ّ نصب است بنا بر اینکه مفعول معه باشد یا مجرور و عطف بر کاف خطاب است یا مرفوع و عطف بر اسم (اللّه) است.
بنا بر نصب معنی چنین میشود کفایت میکند تو را خدا با کسانی از مؤمنین که تابع تو گردیدند، و بنا بر جر و عطف باسم (اللّه) معنی اینکه میشود که کافی است تو را (اللّه) و مؤمنین.
و از تفسیر اهل بیت روایت شده که مقصود از اینکه آیه امیر المؤمنین ع است یعنی مراد از (من) موصوله در (من اتّبعک) امیر المؤمنین [ع] است یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ حَرِّض‌ِ المُؤمِنِین‌َ عَلَی القِتال‌ِ إِن یَکُن مِنکُم عِشرُون‌َ صابِرُون‌َ یَغلِبُوا مِائَتَین‌ِ وَ إِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبُوا أَلفاً مِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا الخ خطاب برسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم است که ای پیمبر مؤمنین را تحریص کن بجهاد فی سبیل اللّه و گویا برای اطمینان قلب مؤمنین است که بدانند اگر بقوّت ایمان داخل در جهاد گردند هر نفر از آنها بر ده نفر از کافرین و مشرکین غالب میگردند اینکه است که فرموده اگر شما مؤمنین صد نفر باشید بر هزار نفر آنها غالب

صفحه : 408
میگردید زیرا که آنان جماعتی میباشند که علم و فهم ندارند و چون شما مؤمنین بایمان قلبتان قوی‌ّ گردیده با آنها مقاومت مینمائید، و گویا آیه خطاب بمؤمنین است که عدّه کفار هر قدر زیاد باشند شما نباید بترسید و از جنگ فرار کنید بایستی در نبرد با دشمن ایستادگی نمائید و لو اینکه ده برابر شما باشند.
الآن‌َ خَفَّف‌َ اللّه‌ُ عَنکُم وَ عَلِم‌َ أَن‌َّ فِیکُم ضَعفاً فَإِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغلِبُوا مِائَتَین‌ِ وَ إِن یَکُن مِنکُم أَلف‌ٌ یَغلِبُوا أَلفَین‌ِ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ مَع‌َ الصّابِرِین‌َ مفسرین گفته‌اند وقتی آیه اول نازل گردید که بایستی هر نفری از مؤمنین با ده نفر از کفار و مشرکین در جنگ مقاومت نمایند اینکه مطلب بر بسیاری از مؤمنین مخصوصا آنهائیکه تازه ایمان آورده بودند سنگین نموده و گمان کردند چنین قوّت و شوکتی برای آنها نیست اینکه بود که آیه اول نسخ گردید و اینکه آیه نازل شد که چون خدا دانست که در شما مؤمنین اشخاص ضعیف میباشند و اینکه حکم که هر نفری با ده نفر مقاومت نماید سنگین نمود نسخ نمود و بر شما تخفیف داد به اینکه که اگر شما هزار نفر باشید بر دو هزار نفر از کفار غالب میگردید یعنی هرگاه کفار دو برابر شما باشند و شما مقاومت نمائید باذن خدا و یاری او بر آنها غالب میگردید (وَ اللّه‌ُ مَع‌َ الصّابِرِین‌َ) و خدا یار و مددکار صبر کنندگان است.

صفحه : 409

[سوره الأنفال (8): آیات 67 تا 75]

اشاره

ما کان‌َ لِنَبِی‌ٍّ أَن یَکُون‌َ لَه‌ُ أَسری حَتّی یُثخِن‌َ فِی الأَرض‌ِ تُرِیدُون‌َ عَرَض‌َ الدُّنیا وَ اللّه‌ُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (67) لَو لا کِتاب‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ سَبَق‌َ لَمَسَّکُم فِیما أَخَذتُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (68) فَکُلُوا مِمّا غَنِمتُم حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (69) یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ قُل لِمَن فِی أَیدِیکُم مِن‌َ الأَسری إِن یَعلَم‌ِ اللّه‌ُ فِی قُلُوبِکُم خَیراً یُؤتِکُم خَیراً مِمّا أُخِذَ مِنکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (70) وَ إِن یُرِیدُوا خِیانَتَک‌َ فَقَد خانُوا اللّه‌َ مِن قَبل‌ُ فَأَمکَن‌َ مِنهُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (71)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ آوَوا وَ نَصَرُوا أُولئِک‌َ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ لَم یُهاجِرُوا ما لَکُم مِن وَلایَتِهِم مِن شَی‌ءٍ حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِن‌ِ استَنصَرُوکُم فِی الدِّین‌ِ فَعَلَیکُم‌ُ النَّصرُ إِلاّ عَلی قَوم‌ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق‌ٌ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ (72) وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ إِلاّ تَفعَلُوه‌ُ تَکُن فِتنَةٌ فِی الأَرض‌ِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ (73) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ آوَوا وَ نَصَرُوا أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُؤمِنُون‌َ حَقًّا لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ (74) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِن بَعدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُم فَأُولئِک‌َ مِنکُم وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (75)

صفحه : 410

[ترجمه]

نسزد برای هیچ پیمبری که برای او اسیرانی باشد (که از آنان فدا گیرد) تا وقتی که آنها را در زمین بسیار بکشد اراده دارید شما متاع دنیا را و خدا ثواب آخرت را برای شما میخواهد و خدا غالب و درستکار است [67]
اگر نبود حکم خدا که سبقت گرفته هر آینه در آنچه فدا گرفتید بشما میرسید عذاب دردناک [68]
پس از آنچه غنیمت گرفته‌اید بخورید حلال و پاکیزه و از خدا بترسید بدرستیکه خدا آمرزنده و مهربانست [69]
ای پیغمبر بآن اسیرانی که در دستهای شمایند بگو اگر بداند خدا که در قلبهای شما خوبی و نیکی است بشما عطاء میکند بهتر از آنچه از شما گرفته شده و شما را میآمرزد و خدا آمرزنده و مهربان است [70]
و اگر اراده دارند با تو خیانت کنند حقیقة از پیش با خدا خیانت کرده‌اند پس تو را بر آنها مسلّط گردانید و خدا دانا و درستکار است [71]
همانا آنکسانیکه ایمان آوردند و هجرت نمودند و بمال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند و آنهائیکه جای دادند (یعنی انصار) و یاری کردند اینکه جماعت بعضی از آنها دوستان بعض دیگرند و آنهائیکه ایمان آوردند و هجرت نکردند برای شما از دوستی آنها چیزی نیست تا وقتی که هجرت کنند و اگر از شما طلب یاری کنند در کار دین پس بر شما واجب است یاری کردن آنها مگر بر جماعتی که بین شما و بین آنها عهد میباشد و خدا بآنچه میکنید بینا است [72]
و کسانی که کافر شدند بعض آنها دوستان بعض دیگرند در تعاون اگر نکنید آنچه مذکور شد از تعاون حاصل میشود در زمین فتنه و فساد بزرگ [73]
آنکسانیکه ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند و آن کسانیکه بعد از ایمان جای دادند بمؤمنین یعنی انصار و یاری کردند پیغمبر [ص] را اینکه گروه ایشانند مؤمنین راستی و درستی و برای آنها است آمرزش و روزی نیکو [74]
و آنهائی که بعد ایمان آوردند و مهاجرت کردند و با شما جهاد نمودند با کفار آن جماعت هم از شمایند و صاحبان خویشی‌ها بعضی از ایشان سزاوارترند ببعض دیگر یعنی در ارث بردن بدرستی که خدا بهر چیزی دانا است [75]
.

صفحه : 411

(توضیح آیات)

ما کان‌َ لِنَبِی‌ٍّ أَن یَکُون‌َ لَه‌ُ أَسری حَتّی یُثخِن‌َ فِی الأَرض‌ِ تُرِیدُون‌َ عَرَض‌َ الدُّنیا وَ اللّه‌ُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ یعنی سزاوار نیست برای هیچ پیمبری که اسیرانی که در تحت اختیار او میباشند از آنها فدا بگیرد و اصحاب او و مرادشان حطام دنیا باشد مگر اینکه بسیار بکشد کافرین را تا اینکه کافرین ذلیل گردند و عدّه آنان کم شود و اسلام عزیز و مستولی گردد.
اثخان مأخوذ از (اثخنه المرض) است وقتی مرض سخت گردد و اصل آن ثخانه بمعنی ثقل و سنگینی است، شاید آیه اشاره باین باشد که نباید بکافرین ترحّم نمود و لو اینکه خویشان پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم باشند.
مفسرین گفته‌اند در جنگ بدر هفتاد نفر اسیر گرفتند از جمله آنها عباس پسر عبد المطلب و عقیل پسر ابی طالب بود حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم در باره آنها با بزرگان صحابه مشورت نمود، و بقول بعضی غرض حضرت امتحان اصحاب بود که استحکامشان در ایمان و خلوصشان در عمل چه قدر است.
ابو بکر گفت یا رسول اللّه [ص] اینکه اسیران قوم تو و خویشان تو هستند حکم کن هر یک بقدر استطاعت خود فداء بدهند که شاید آنها روزی هدایت گردند و فدائی که میگیری کمک باصحاب باشد، عمر گفت اینها ائمه کفرند و تو را از منزل خودت بیرون کردند بر اینها رحم نکن و بفرما تا همه را گردن بزنند و بحمد اللّه خدا تو را از مال اینها بی‌نیاز گردانیده عقیل را بدست علی بده و عباس را بدست حمزه و آن چند نفر که خویشان منند آنان را بدست من بده تا آنها را بکشم، و از گروه انصار سعد بن معاذ گفت اشاره فرما تا آنها را در حفیره‌ئی جمع کنند و آتش بزنند و همه را بسوزانند حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود خدای تعالی بعض دلها را نرم کرده که از شیر نرم‌تر است و بعضی را سخت گردانیده

صفحه : 412
که از سنگ سخت‌تر است.
پس از آن باصحاب فرمود کار اینها یکی از سه قسم خارج نیست یا اسلام بیاورند یا آنها را بکشند یا فداء بدهند.
لَو لا کِتاب‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ سَبَق‌َ لَمَسَّکُم فِیما أَخَذتُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ ظاهرا آیه در مقام توبیخ و تهدید بمؤمنین است که آنها بدون اذن صریح از حق تعالی طمع در فدیه کردند که از اسیران کفار فدیه بگیرند و رهایشان کنند که اگر نبود در قضاء سابق و حکم ازلی که بدون نهی صریح مؤاخذه نکند همانا برای آنچه مؤمنین از کفار گرفتند از فدیه عذاب بآنها اصابت مینمود گفته‌اند پس از اینکه عتاب و نهی صریح از تصرّف در فدیه که گرفته بودند خودداری نمودند اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید فَکُلُوا مِمّا غَنِمتُم حَلالًا طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ خطاب بمؤمنین است که از آنچه فدیه گرفتید غنیمت است بخورید یعنی تصرّف کنید و برای شما حلال و پاکیزه است و بترسید از مخالفت خدا بعد از اینکه و همانا خدا آمرزنده گناهان شما است و بشما مؤمنین مهربان است.
یا أَیُّهَا النَّبِی‌ُّ قُل لِمَن فِی أَیدِیکُم مِن‌َ الأَسری إِن یَعلَم‌ِ اللّه‌ُ فِی قُلُوبِکُم خَیراً یُؤتِکُم خَیراً مِمّا أُخِذَ مِنکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ، وَ إِن یُرِیدُوا خِیانَتَک‌َ فَقَد خانُوا اللّه‌َ مِن قَبل‌ُ فَأَمکَن‌َ مِنهُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ اینکه دو آیه چون ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست و خلاصه اینکه خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که باین اسیرانی که در دست مؤمنینند بگو خدا از قلب و نیّت شما آگاهست اگر خدا بداند که در قلب شما خیر است یعنی راغب بایمان و یکتا پرستی میباشید و قصد افساد و ضدّیت با مسلمین ندارید و ایمان آوردید بشما بهتر از آنچه از شما گرفته شده خواهد داد و بعلاوه گناهان گذشته شما را میآمرزد زیرا که او آمرزنده گنهکاران است و بمؤمنین مهربان است و ای رسول اگر اینکه جماعت اسیران بخواهند بتو خیانت کنند چنانچه

صفحه : 413
قبلا با خدا خیانت کردند و خدا تو را تمکّن داد تا اینکه در جنگ بدر اسیر تو شدند پس از اینکه نیز تو را تمکّن میدهد که بر آنها غالب گردی.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ آوَوا وَ نَصَرُوا پس از بیان حکم اسیران بدر و الطافیکه در باره آنها شده هرگاه ایمان بیاورند، در مقام بیان اصناف مؤمنین برآمده که فرق است بین مؤمنینی که بمال و جانشان در راه خدا مجاهده نمودند از مهاجرین که بیاری رسول صلّی اللّه علیه و آله از مکّه بمدینه هجرت نمودند و انصار که مؤمنین مهاجرین را در مدینه جای دادند که اینکه جماعت مؤمنین بعضی دوستان و وارث بعضی دیگرند و در دوستی و کمک نمودن بدین خدا با هم اتفاق دارند.
أُولئِک‌َ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ اینکه جماعت مؤمنین بعضی دوستان بعض دیگرند در میراث، از علی بن ابراهیم قمّی نقل میکنند که گفته وقتی رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مکّه بمدینه هجرت کرد بین مهاجرین و انصار عقد اخوّت و برادری قرار داد و هر کدام از آنها که میمردند مال او را برادر دینی او میبرد نه وارث او و پس از جنگ بدر چون آیه رسید که (النَّبِی‌ُّ أَولی بِالمُؤمِنِین‌َ مِن أَنفُسِهِم وَ أَزواجُه‌ُ أُمَّهاتُهُم وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ الخ) آیه اخوّت نسخ گردید.
و در مجمع البیان گفته که مؤمنین بسبب مواخاة یعنی برادری که با هم بسته بودند از هم ارث میبردند تا وقتی که بآیه (وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ) نسخ گردید [صافی] وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ لَم یُهاجِرُوا ما لَکُم مِن وَلایَتِهِم مِن شَی‌ءٍ حَتّی یُهاجِرُوا اینکه حکم ولایت که بین مهاجرین و انصار بسته شده که از یکدیگر ارث ببرند مخصوص بآنها است و آنکسانیکه ایمان آوردند و با رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم مهاجرت نکردند ولایت با مؤمنین ندارند یعنی از هم ارث نمیبرند مگر وقتی که مهاجرت کنند.

صفحه : 414
وَ إِن‌ِ استَنصَرُوکُم فِی الدِّین‌ِ فَعَلَیکُم‌ُ النَّصرُ إِلّا عَلی قَوم‌ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق‌ٌ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ بَصِیرٌ لکن همین مؤمنانی که مهاجرت نکردند اگر راجع بدین از شما کمک خواستند آنها را کمک کنید مثل اینکه با کفّار در امر دین جنگ داشته باشند یا در فشار کفار باشند آنهم در صورتی میتوانید آنها را یاری کنید که با کفار پیمانی نبسته باشید که در اینکه صورت دیگر جایز نیست عهد و پیمان خود را بشکنید و خدا باعمال و نیّت شما بینا است.
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ إِلّا تَفعَلُوه‌ُ تَکُن فِتنَةٌ فِی الأَرض‌ِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ در اینکه آیه خدای تعالی مسلمین را نهی نموده از دوستی با کفار و یاری آنها اگر چه اقارب باشند و اینکه واگذارند دوستی بعض از آنها را نسبت ببعض دیگر (إِلّا تَفعَلُوه‌ُ) یعنی مأمور گردیده‌اید از پیوستگی با مؤمنین و دوستی بعضی از مؤمنین نسبت ببعض دیگر حتّی در ارث بردن مؤمنین از یکدیگر تفضّلا برای نسبت اسلام است و نسبت قرابت و علقه بین خودتان و بین کفار را قطع نکنید که اگر چنین کنید و نسبت خود را از آنها قطع کنید در فتنه و مفسده بزرگ واقع میگردید زیرا مادامیکه مسلمین ید واحد نباشند یعنی با هم متّحد نباشند مشرکین غالب میگردند و بر اهل اسلام تجرّی میکنند و مسلمین را بسوی کفر میکشانند.
[جامع الجوامع طبرسی] وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ آوَوا وَ نَصَرُوا أُولئِک‌َ هُم‌ُ المُؤمِنُون‌َ حَقًّا لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزق‌ٌ کَرِیم‌ٌ آیه برمیگردد ببیان فضائل و مناقب مهاجرین و انصار که اینهایند مؤمنین بحق و راستی یعنی اینها حقیقت ایمان را دریافتند و در اجر و ثواب بزرگ نسبت باینها تذکّر میدهد یکی مغفرت اشاره به اینکه که آمرزش الهی چنان دل آنها را از غل‌ّ و غش طبیعت پاک میگرداند که آینه مانند نور معرفت و خلوص در آن تظاهر مینماید. و دیگر رزق کریم، رزق کریم رزق روحانی است شاید مقصود

صفحه : 415
چنین باشد که بپاداش اعمالشان علی الدّوام از طرف حق تعالی نفحات رحمانیه بقلب آنها میوزد و دل و جان آنها را رونق میدهد و از ترشّحات فیض سبحانی روح پاک آنها شاداب میگردد.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا مِن بَعدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُم فَأُولئِک‌َ مِنکُم وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست مگر راجع به (أُولُوا الأَرحام‌ِ) چون بعض آیات بالا مشعر بر اینکه بود که کسانی از مؤمنین که با هم عقد اخوت و برادری خوانده‌اند از هم ارث میبرند، گویا اینکه آیه پاسخ آن است که برادر ایمانی ارث نمیبرد و ارث مخصوص بارحام است و بعضی از اقارب در ارث بردن از یکدیگر سزاوارترند و اینکه اولویّت تعیینی است همان طوری که در کتاب خدا یعنی قرآن یا لوح محفوظ تعیین گردیده یعنی مراتب وارث‌ها از طبقه اول و دوم و سوم که در کتابهای فقه مفصّل بیان شده.
از اول سورة الانعام الی آخر سورة الانفال بپایان رسید بقلم کمترین خادمه‌ئی از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذره‌ئی از ذراری بتول و امة من اماء اللّه در روز چهارشنبه ششم محرم الحرام 1394 هجری قمری مطابق با 1352 شمسی الحمد للّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة اللّه علی اعدائهم اجمعین

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».