مخزن العرفان در تفسیر قرآن - جلد4

مشخصات کتاب

سرشناسه : امین، نصرت بیگم، ۱۲۶۵ - ۱۳۶۲ .
عنوان و نام پدیدآور : مخزن العرفان در تفسیر قرآن/ بانو مجتهده امین معروف به بانوی ایرانی.
مشخصات نشر : اصفهان: گلبهار، ۱۳۸۹.
مشخصات ظاهری : ۱۵ ج.
شابک : دوره 978-964-5691-84-2 : ؛ ج.۱ 978-964-5691-85-9 : ؛ ج.۲ 978-964-5691-86-6 : ؛ ج.۳ 978-964-5691-87-3 : ؛ ج.۴ 978-964-5691-88-0 : ؛ ج.۵ 978-964-5691-89-7 : ؛ ج.۶ 978-964-5691-90-3 : ؛ ج.۷ 978-964-5691-91-0 : ؛ ج.۸ 978-964-5691-92-7 : ؛ ج.۹ 978-964-5691-93-4 : ؛ ج.۱۰ 978-964-5691-94-1 : ؛ ج.۱۱ 978-964-5691-95-8 : ؛ ج.۱۲ 978-964-5691-96-5 : ؛ ج.۱۳ 978-964-5691-97-2 : ؛ ج.۱۴ 978-964-5691-98-9 : ؛ ج.۱۵ 978-964-5691-99-6 :
یادداشت : کتاب حاضر قبلا تحت عنوان "تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن" توسط نهضت زنان مسلمان در سال ۱۳۶۱ منتشر شده است.
مندرجات : ج.۱. الفاتحه، جزء اول بقره.- ج.۲. سوره بقره.- ج.۳. از اول سوره آل‌عمران تا آخر.- ج.۴. از اول سوره النساء جزء پنجم الی آخر.- ج.۵. الانعام - الاعراف - الانفال.- ج.۶. از اول سوره التوبه الی آخر سوره یوسف.- ج.۷. سوره الرعد الی آخر سوره الاسرار.- ج.۸. از سوره کهف الی سوره حج.- ج.۹. از سوره المومنون تا آخر سوره القصص.- ج.۱۰. سوره العنکبوت الی الفاطر.- ج.۱۱. سوره مبارکه یس تا آخر سوره شوری.- ج. ۱۲. سوره الزخرف تسع و ثمانون آیه و هی مکیه.- ج.۱۳. سوره الرحمن.- ج.۱۴. سوره الملک الی آخر سوره النازعات.- ج.۱۵. سور عبس الی آخر سوره الناس.
عنوان دیگر : تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن.
موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن ۱۴
رده بندی کنگره : BP۹۸/الف۸۴ت۷ ۱۳۸۹
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۱۷۹
شماره کتابشناسی ملی : ۲۲۴۱۸۱۲

[جلد چهارم]

اشاره

‌از اول سورة النساء جزو پنجم الی آخر سورة المائدة جزو ششم بقلم:
کمترین خادمه‌ئی از خدام آل رسول (ص) و کوچکترین ذره‌ئی از ذراری بتول (ع) و امه من اماء اللّه تعالی

صفحه : 2
هدف عالی هستی و روح حقیقت و صداقت در خلال کلمات روح‌افزای الهی نمایان است‌

‌سورة النساء

اشاره

مدنیة و هی مائة و خمس و سبعون آیة

[سوره النساء (4): آیات 1 تا 4]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ اتَّقُوا رَبَّکُم‌ُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ وَ خَلَق‌َ مِنها زَوجَها وَ بَث‌َّ مِنهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی تَسائَلُون‌َ بِه‌ِ وَ الأَرحام‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلَیکُم رَقِیباً (1) وَ آتُوا الیَتامی أَموالَهُم وَ لا تَتَبَدَّلُوا الخَبِیث‌َ بِالطَّیِّب‌ِ وَ لا تَأکُلُوا أَموالَهُم إِلی أَموالِکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ حُوباً کَبِیراً (2) وَ إِن خِفتُم أَلاّ تُقسِطُوا فِی الیَتامی فَانکِحُوا ما طاب‌َ لَکُم مِن‌َ النِّساءِ مَثنی وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ فَإِن خِفتُم أَلاّ تَعدِلُوا فَواحِدَةً أَو ما مَلَکَت أَیمانُکُم ذلِک‌َ أَدنی أَلاّ تَعُولُوا (3) وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِن‌َّ نِحلَةً فَإِن طِبن‌َ لَکُم عَن شَی‌ءٍ مِنه‌ُ نَفساً فَکُلُوه‌ُ هَنِیئاً مَرِیئاً (4)

صفحه : 3
(سورة النساء) مفسرین گفته‌اند سورة النساء تمامش مدنی است، و بقول بعضی در قرآن هر جا (یا أَیُّهَا النّاس‌ُ) ذکر شده در مکه نازل گردیده و هر جا ( یا ایها المؤمنون) خطاب نموده در مدینه فرود آمده، و بعضی دیگر گفته تمامش مدنی است مگر دو آیه و آن قوله تعالی (إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَمانات‌ِ إِلی أَهلِها) و آیه (یَستَفتُونَک‌َ فی النساء قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم فِی الکَلالَةِ) تا آخر که اینکه دو آیه در مکه نازل گردیده.
و عدد آیاتش صد و هفتاد و هفت است نزد شامیان و صد و هفتاد و شش نزد کوفیان و صد و هفتاد و پنج نزد دیگران، و اختلاف در دو آیه است (تَضِلُّوا السَّبِیل‌َ) که کوفی است (فَیُعَذِّبُهُم عَذاباً أَلِیماً) که شامی است.
و عدد حروفش سه هزار و هفتصد و چهل و پنج کلمه و شانزده هزار و پانصد و سی حرف است.
و ابو امامه از ابی بن کعب روایت کرده که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود هر کس سورة النساء را بخواند مثل کسی باشد که بهر وارثی که مستحق میراث شده صدقه داده و او مثل کسی ماند که آزادی از اسیری بخرد و آزاد کند و از شرک بری‌ء گردد و از آنکسانی گردد که در مشیت خدا عفو شده باشد و خداوند از او راضی و خوشنود باشد.

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
ای مردم از عذاب پروردگارتان بترسید آنکسیکه شما را از یک تن آفریده و از آن یک تن جفت او را آفریده و از آن دو در زمین مردهای بسیار و زنان بسیار پراکنده گردانیده و بپرهیزید از آن خدائی که بنام او از یکدیگر

صفحه : 4
حاجت می‌طلبید و از قطع ارحام بپرهیزید همانا خدا همیشه رقیب و نگهبان شما است [1]
مالهای یتیمان را بآنها بدهید و مالهای حرام را بمالهای حلال پاک خود تبدیل نکنید و مالهای یتیمان را با مالهای خودتان نخورید و چنین عمل گناه بزرگی است [2]
و اگر میترسید که در مال ایتام بعدل رفتار نکنید پس نکاح کنید آن زنی را که موافق طبع شما است، دو یا سه یا چهار، و اگر بترسید که بعدالت بین آنها رفتار ننمائید، یک زن یا یک کنیز اختیار کنید که اینکه بعدالت نزدیک‌تر است [3]
و مهر زنان را در کمال رضایت و طیب خاطر بآنها بپردازید و هرگاه از مهر خود چیزی برضایت بشما دادند بگیرید و بخورید که آن بر شما گوارا و حلال خواهد بود [4]
.

صفحه : 5

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ اتَّقُوا رَبَّکُم‌ُ خطاب بتمام افراد بشر است و اول وظیفه و حکمی که برای تمام افراد بشر مقرر فرموده تقوی است، و تقوی مأخوذ از وقایه و نگاهداری است و مراتبی دارد و موارد استعمال آن در کلام اللّه بسیار است، و ظاهرا در اینجا چون اینکه سوره مبارکه راجع باحکام و قوانین اجتماعی و تمدّن اسلامی است مردم را دعوت نموده و احکام و دستوراتی برای بشر مقرّر گردانیده از ارث و قانون زناشوئی و مطالب دیگر، اینکه است که میتوان گفت خصوصیت ذکر تقوی در اینجا، و تخصیص به (رَبَّکُم‌ُ) که اشاره بصفت ربوبیت حق تعالی است نکته‌ئی دارد که برهنمائی زندگی و اجتماعی بشر مربوط است و باین وسیله سعادت افراد در پرتو عمل بقانون الهی بدرجه کمال میرسد.
و خلاصه اینکه آیه امر بتمام افراد بشر است بخصوص مؤمنین که نگاه دارید حکم پروردگار خود را و قانون الهی را که پروردگار شما از جهت ربوبیت و پرورش شما بتوسط رسولش ابلاغ کرده و در مرتبه عمل آرید.
بعضی از مفسرین از ابو سعید خدری و او از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که فرمود
(اتقوا اللّه فانّها جامع کل‌ّ خیر)
یعنی تقوی جامع تمام خوبیها است، و نزد اهل تحقیق تقوی اجتناب نمودن از هر چیزی است که جز از خدا باشد، و از بزرگان اهل تحقیق نقل میکند که گفته‌اند: تقوی کل تقوی کسی را سزد که قول او قول خدا باشد و هر گاه قصدی کرد نیّت او خدا باشد و در آن غیر خدا نباشد.
الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ ظاهرا مقصود اینکه است که تمام افراد بشر از یک مرد و زن خلقت شده‌اند با کثرتیکه بین افراد است و تماما در حقیقت انسانیت یکی و متحد میباشند و از یک اصل و ریشه

صفحه : 6
پیدایش نموده‌اند و شاهد آن خود آیه است که فرموده (خَلَقَکُم مِن نَفس‌ٍ واحِدَةٍ) زیرا که ضمیر (کم) راجع بتمام افراد است.
وَ خَلَق‌َ مِنها زَوجَها راغب گفته بهر نر و ماده‌ئی که از طبقه حیوان باشد و با یکدیگر جفت گردند زوج گفته میشود، و معنای وسیع آن القاء قید حیوانیت است، بنابراین بهر دو موجودی که با یکدیگر قرین باشند چه حیوان و چه غیر حیوان زوج گفته میشود، و وسیع‌تر از آن اطلاق زوج است بر هر چیزی که با چیز دیگر که مانند یا ضدّ او است همراه باشد قال اللّه تعالی (فَجَعَل‌َ مِنه‌ُ الزَّوجَین‌ِ الذَّکَرَ وَ الأُنثی) (وَ زَوجُک‌َ الجَنَّةَ) و زوجه در مؤنث لغت پستی است. [پایان] در اینکه خدای تعالی حواء را از چه چیز آفریده دو قول است، اکثر مفسرین و مشهور بین آنها اینکه است که پس از آفرینش آدم علیه السّلام حواء را از دنده چپ آدم بیرون آورده لکن بعض اخبار آنرا انکار مینماید.
در تفسیر عیّاشی از عمرو بن ابی المقدام از پدرش روایت کرده (قال سألت ابا جعفر علیه السّلام من ای‌ّ شی‌ء خلق اللّه الحواء) وقتی سائل از حضرت سؤال میکند که خدا حواء را از چه چیز آفرید حضرت فرمود مردم چه میگویند! گفت میگویند خدا حواء را از دنده‌ئی از دنده‌های آدم [ع] خلق کرده فرمود دروغ میگویند آیا خدا عاجز بود که او را از غیر دنده آدم خلقت گرداند، سائل گوید گفتم (جعلت فداک) یا بن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پس او را از چه چیز خلق کرده!
فرمود پدرم از پدران خود مرا خبر داد که رسول اللّه [ص] فرمود خدای تعالی مشتی از خاک برداشت و بدست راست با هم مخلوط گردانید و هر دو دست او یمین است و از آن آدم را خلقت نمود و از زیادتی خاک آدم حواء را آفرید.
و نیز در کتاب علل الشرایع در ضمن حدیث طویلی از زرارة از ابا عبد اللّه علیه السّلام نقل میکند که گفته از ابا عبد اللّه [ع] از خلقت حواء سؤال نمودم که مردم میگویند خدای عز و جل حواء را از دنده چپ آدم آفریده، حضرت فرمود

صفحه : 7
(سبحان اللّه و تعالی عن ذلک)
آیا خداوند قادر نبود زوجه آدم را از غیر دنده او خلق کند و اینکه کلام شنیعی است که گفته شود، بعضی از اجزاء آدم با بعضی اجزاء دیگرش نکاح کردند تا آخر.
و طنطاوی در تفسیر جواهر گفته بدان که راجع بکیفیت خلقت آدم [ع] و حواء در قرآن دلیل قطعی نیامده مگر بقدری که عقول بشر اقتضاء فهم آنرا دارد و نفوس بتوانند فهم نمایند، و امّا تفصیل آن در کتب سماوی نیست مگر بقدریکه مقدمه باشد برای مطالبی که مربوط بآن است، و علماء از عرب و عجم در تفصیل و بیان آن کوشیده‌اند و جای تعجب است که بحقیقت و کیفیت آن پی نبرده‌اند و باصل حقیقت نرسیده‌اند تا آخر بیانش که توضیح میدهد که آنچه دانشمندان راجع بپیدایش موجودات گفته‌اند اغلب آن مخالف واقع است.
و از بعض مفسرین است که گفته ظاهر جمله (وَ خَلَق‌َ مِنها زَوجَها) اینکه است که میخواهد بگوید زوج اینکه فرد هم مثل خودش از همین نوع است و اینکه افراد پراکنده هم همه از یک اصل میباشند، بنابراین لفظ (من) نشریه است و اینکه آیه همان معنائی را بیان میکند که در آیات ذیل بیان شده میفرماید (وَ مِن آیاتِه‌ِ أَن خَلَق‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً لِتَسکُنُوا إِلَیها وَ جَعَل‌َ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً) روم آیه 20 (وَ اللّه‌ُ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَنفُسِکُم أَزواجاً وَ جَعَل‌َ لَکُم مِن أَزواجِکُم بَنِین‌َ وَ حَفَدَةً) نحل آیه 74، و نظیر همین آیه است (وَ مِن کُل‌ِّ شَی‌ءٍ خَلَقنا زَوجَین‌ِ) الذاریات آیه 49، پس آنچه از کتب تفسیر ذکر شده که آیه در صدد بیان اینکه مطلب است که جفت اینکه فرد از خودش گرفته شده و اینکه طور که در بعض اخبار است که خداوند زن آدم را از یکی از دنده‌های وی آفریده هیچ شاهدی از خود آیه بر آن نمی‌توان یافت. (المیزان) آری چنانچه گفته شده چون در خود آیه از کیفیت خلقت حواء بیانی نشده و احادیثی که در اینکه خصوص رسیده مختلف است میتوان گفت که همان طوری که در بعض اخبار است خدای تعالی حواء را از بقیّه طینت آدم آفریده

صفحه : 8
و بنابراین معنی آیه چنین میشود که خدا آدم را آفریده و از زیادتی گل او حواء را آفریده، و اینکه معنی بحقیقت نزدیک‌تر مینماید زیرا که زن و مرد هر دو انسانند و باید از یک ماده آفریده شده باشند.
وَ بَث‌َّ مِنهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً و از آدم و حواء در زمین مردهای بسیار و زنهای بی‌شماری منتشر گردانید آیه در مقام امتنان بر بشر و اظهار لطف بر اینکه نوع از موجودات و برتری او بر بسیار از انواع برآمده و بیان فرموده که اولا آدم و حواء را از حقیقت وحدانی آفریده بدون آنکه از نوع دیگری گرفته شده باشد و در ثانی تمام افراد اینکه نوع واحد را بدون مدخلیت چیز دیگری و جهت دیگری که بآن ضمیمه گردد منتشر گردانیده و اینکه کمال قدرت خود و جامعیت آدم و منفرد بودن نوع بشر را در کمال میرساند و اینکه افراد بشر مرتبط بهم و هر یک دیگری را در تحصیل کمالات و رفع احتیاجات کمک مینمایند اگر بین افراد بهم پیوسته‌گی و اتحاد پدید گردد دیگر محتاج بمعاون خارجی نمیباشند.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی تَسائَلُون‌َ بِه‌ِ وَ الأَرحام‌َ چون غرض اصلی از آفرینش انسان اینست که از راه علم و عمل بکمال کامل برسد و تحصیل کمال بدون تقوی که اس‌ّ اساس کمال است برای کسی میسّر نخواهد گردید اینکه است که در اینجا ذکر تقوی را مقدّم انداخته و در اینکه آیه انسان را خاطر نشان مینماید و پس از اظهار کمال قدرت که شما را از یک نفس آفریدم، شاید در مقام برآمده که بایستی بشر بداند که هیچ نفسی کامل نمیگردد مگر بتقوی یعنی کسیکه طالب کمال جسمانی و روحانی باشد لابد باید دو عمل را مراعات نماید: یکی تقوی و ظاهرا مقصود از تقوی در اینجا نگاه داشتن و مراعات کردن احکام الهی و آن خدائی است که در موارد مهم باو قسم یاد میکنید یا در گفتگوهای خود او را شاهد و گواه گفتار خودتان قرار میدهید و دیگر (وَ الأَرحام‌َ) که عطف است بر ضمیر مستتر (وَ اتَّقُوا اللّه‌َ) یعنی

صفحه : 9
حکم خدا را در باره ارحام مراعات نمائید و اینکه آیه نظیر همان آیه چهلم در سوره نساء است که فرموده (وَ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ لا تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً و تقوای دوم که از ضمیر مستتر (وَ الأَرحام‌َ) فهمیده میشود تقوای خاص است پس از عام که در باره ارحام سفارش بیشتری شده.
شاید اشاره باین باشد که تمدن و جامعه بشری و تأمین زندگانی جمعی و فردی شما منوط بنیکی نمودن با اقرباء و خویشاوندان شما است و همین طوری که حق جل‌ّ و علا در باره بندگی و نگاهداری امر خود بندگان را مأمور بتقوی گردانید در باره ارحام نیز امر بتقوی نمود.
در مجمع البیان در توجیه (وَ الأَرحام‌َ) گفته همین طوری که خدا را بعظمت و بزرگی بدهنهای خودتان ستایش میکنید همین طور او را باطاعت بزرگ شمارید، و بمعنی دیگر (تَسائَلُون‌َ بِه‌ِ) یعنی حقوق و حوائج و آنچه بین شما است از او طلب میکنید، و معنی (وَ الأَرحام‌َ) یعنی خود را نگاه دارید از اینکه قطع رحم کنید. [إبن عباس و قتاده و مجاهده و ضحاک و از ابی جعفر علیه السّلام) پس بنابراین توجیه (وَ الأَرحام‌َ) منصوب و عطف است بر اسم اللّه و دلالت بر وجوب صله رحم دارد و مؤیّد آن حدیث نبوی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که فرموده (قال اللّه تعالی خدا گفت من رحمانم و رحم را آفریدم و آنرا از نام خودم مشتق گردانیدم، کسیکه باو پیوندد من باو پیوندم و هر کس از او ببرد من از او ببرم و نظیر آن اخبار بسیاری راجع بصله رحم رسیده.
و اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت کرده که فرموده بحقیقت هر گاه یکی از شماها در آن چیزیکه می‌پسندد غضب کرد پس بسبب آن داخل در آتش میگردد پس هر مردی از شما که بر ذی رحم خود غضب نمود و پس از آن با او مصافحه نمود قرار میگیرد زیرا که خویشاوند وقتی با خویشاوند خود مصافحه نمود غضب او قرار میگیرد و بدرستی که رحم متعلق بعرش الهی است و نداء میکند که ای خدا رحمت خودت را متصل گردان بکسیکه صله رحم

صفحه : 10
میکند و رحمت خودت را قطع کن بکسیکه قطع رحم میکند. [پایان] إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلَیکُم رَقِیباً آیه بشر را خاطر نشان میکند که بدانید همیشه خداوند رقیب و حافظ اعمال شما است.
وَ آتُوا الیَتامی أَموالَهُم وَ لا تَتَبَدَّلُوا الخَبِیث‌َ بِالطَّیِّب‌ِ یتامی جمع یتیم است و یتیم طفل کودکی را گویند که بی پدر گردیده، و آیه باولیاء ایتام امر فرموده که شمائی که ولایت و وصایت در مال یتیم دارید مالهای ایتام را بآنها بدهید به اینکه طور که در حالیکه صغیر میباشند خرج آنها بنمائید و پس از رشد و بلوغ مالشان را بخودشان تسلیم کنید و مال یتیم که بر شما حرام و خبیث است داخل مالهای پاک خود منمائید.
وَ لا تَأکُلُوا أَموالَهُم إِلی أَموالِکُم إِنَّه‌ُ کان‌َ حُوباً کَبِیراً مقصود از (لا تَأکُلُوا) تصرف عدوانی در مال یتیم است و مقصود اینکه است که وقتی مال یتیمی در تصرف شما در آمد بنحوی آنرا نگاه دارید که داخل مال خودتان نگردد زیرا که تصرف ظالمانه در آن گناهی است بزرگ.
وَ إِن خِفتُم أَلّا تُقسِطُوا فِی الیَتامی فَانکِحُوا ما طاب‌َ لَکُم مِن‌َ النِّساءِ مَثنی وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً أَو ما مَلَکَت أَیمانُکُم ذلِک‌َ أَدنی أَلّا تَعُولُوا در شأن نزول اینکه آیه در صحیح بخاری از عایشه نقل کرده‌اند که گفته در زمان رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دختر یتیمی تحت تربیت کسی بود و ولایت تصرّف در مال او داشت و میخواست با او ازدواج کند و حق خدمت و مهر او را ندهد و در مال او تصرف تام نماید اینکه آیه (وَ إِن خِفتُم أَلّا تُقسِطُوا فِی الیَتامی) تا آخر نازل گردید اشاره به اینکه که اگر بر نفس خود مطمئن نیستید که بتوانید در باره دختران یتیم مراعات عدالت نمائید و حق آنها را بدهید از نکاح کردن با آنها خودداری کنید و از زنهای دیگر دو تا و سه تا و چهار عدد بگیرید و بین آنها تسویه و

صفحه : 11
عدالت را مراعات نمائید.
در اینکه آیات راجع بسه مطلب که از بزرگترین و عموم‌ترین قوانین جامعه بشری بشمار میرود و تمدّن مدنی و اصلاح بین جمعیات منوط بعدالت و میانه روی بآن است طرح ریزی نموده و بنیکوتر وجهی و بواضح‌تر بیانی در باره اینکه مطالب احکام و قوانینی ترتیب میدهد و مسلمانان را موظف بر اجراء آن میدارد و دانشمندان میدانند که بقدری اینکه سه قانون که یکی قانون زناشوئی و دیگر قانون ارث و سوم راجع بایتام روی میزان حکم عقل و منطق استوار گردیده که اگر نبود مگر همین سه قانون بر حقانیت و کامل بودن دین اسلام کافی بود چه جای قوانین دیگر که هر یک در جای خود استوار است.
اهل دانش اگر بنظر تحقیق بنگرند می‌بینند در همین یک آیه در مال یتیم و در تعدّد زوجات چگونه عدالت را مراعات نموده و بقدری از آیه تأکید بر میآید که حتی در جائیکه انسان بر نفس خود بترسد که مبادا اگر دختر یتیمی را بزنی گرفت و مال او در تصرّف وی است و نتوانست مراعات عدالت نماید و بخواهد در مال او تصرف کند بایستی از اینکه ازدواج خودداری نماید که در خلاف واقع نگردد.
و نیز راجع بتعدّد زوجات باز دستور میدهد که در جائیکه نتوانید بین زنها بعدالت عمل نماید بیکی یا بکنیزی که در تصرف شما است قناعت کنید و اینکه عمل برای شما بهتر است که عیال مند شوید و نتوانید از نفقه آنها برآئید و منجر باین گردد که حق بعضی ضایع گردد.
وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِن‌َّ نِحلَةً فَإِن طِبن‌َ لَکُم عَن شَی‌ءٍ مِنه‌ُ نَفساً فَکُلُوه‌ُ هَنِیئاً مَرِیئاً چون در زمان جاهلیت اعراب متکبر متعصّب مشرک که از مزایای انسانی بهره‌مند نبوده و ستمگری و زور و آدم کشی را کمال خود میدانستند اینکه بود که بر زن که ضعیف‌تر از مرد میپنداشتند و مردها را قوی و نیرومند میدانستند هیچ حقّی برای زن قائل نبودند و هیچ شرائطی در باره زن اجراء نمی‌کردند ظاهرا حتی اگر مهری در ابتداء برای او قرار میدادند آنرا بر خود مباح

صفحه : 12
میدانستند و از ارث پدر و مادر و اقرباء او را محروم میکردند.
و خلاصه در آن زمان بجای علم جهل و بجای حق یک سلسله آزادی باطل سفیهانه حکومت داشت و ظلم و تعدّی سرتاسر عربستان را فرا گرفته بود تا وقتی که نور اسلام فضاء عربستان را فرا گرفت و حق هر ذی حقّی را روی میزان عدل خدائی تعیین نمود (جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ).
اینکه است که آیه حکم فرموده و بمردها دستور داده که شما حق ندارید که بتعدّی ظالمانه حقوق زنها را بگیرید مگر زنی که بطیب خاطر خواست چیزی بشوهرش ببخشد و بدهد آنرا بخورید خوردنی خوشگوار و سازگار.

صفحه : 13

[سوره النساء (4): آیات 5 تا 10]

اشاره

وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَکُم‌ُ الَّتِی جَعَل‌َ اللّه‌ُ لَکُم قِیاماً وَ ارزُقُوهُم فِیها وَ اکسُوهُم وَ قُولُوا لَهُم قَولاً مَعرُوفاً (5) وَ ابتَلُوا الیَتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاح‌َ فَإِن آنَستُم مِنهُم رُشداً فَادفَعُوا إِلَیهِم أَموالَهُم وَ لا تَأکُلُوها إِسرافاً وَ بِداراً أَن یَکبَرُوا وَ مَن کان‌َ غَنِیًّا فَلیَستَعفِف وَ مَن کان‌َ فَقِیراً فَلیَأکُل بِالمَعرُوف‌ِ فَإِذا دَفَعتُم إِلَیهِم أَموالَهُم فَأَشهِدُوا عَلَیهِم وَ کَفی بِاللّه‌ِ حَسِیباً (6) لِلرِّجال‌ِ نَصِیب‌ٌ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ وَ لِلنِّساءِ نَصِیب‌ٌ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ مِمّا قَل‌َّ مِنه‌ُ أَو کَثُرَ نَصِیباً مَفرُوضاً (7) وَ إِذا حَضَرَ القِسمَةَ أُولُوا القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ُ فَارزُقُوهُم مِنه‌ُ وَ قُولُوا لَهُم قَولاً مَعرُوفاً (8) وَ لیَخش‌َ الَّذِین‌َ لَو تَرَکُوا مِن خَلفِهِم ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیهِم فَلیَتَّقُوا اللّه‌َ وَ لیَقُولُوا قَولاً سَدِیداً (9)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ أَموال‌َ الیَتامی ظُلماً إِنَّما یَأکُلُون‌َ فِی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلَون‌َ سَعِیراً (10)

صفحه : 14

[ترجمه]

اموالی را که خدا قوام زندگانی شما را بر آن مقرر داشته بتصرّف سفیهان ندهید و بقدر احتیاج نفقه و لباس بآنها بدهید و بگفتار نیک آنان را خرسند کنید [5]
و یتیمان را آزمایش کنید تا وقتی که بحدّ رشد و بلوغ و بحد نکاح رسیدند اموالشان را بتصرف آنها بدهید و مالهای آنها را پیش از بلوغ و بزرگ شدن از ترس آنکه بزرگ شوند و مالشان را بگیرند بگزاف نخورید (و از اولیاء) کسیکه غنی است از برداشتن مال یتیم خودداری کند (یعنی برای حق خود چیزی از مال یتیم نگیرد) و کسیکه از اولیاء فقیر است بقدر متعارف چیزی بردارد و بخورد و وقتی مال یتیم را بتصرفش دادید شاهد بگیرید و خدا برای محاسبه خلق کافی است [6]
برای مردها قسطی است معیّن و برای زنها نیز قسطی است از آنچه پدر و مادر و نزدیکان او باقی گذارده‌اند چه مال کم باشد یا زیاد هر یک را نصیبی است که در حکم خدا تعیین گردیده [7]
و چون در تقسیم ترکه میّت نزدیکان و یتیمان و فقیران حاضر شدند هر یک را چیزی از آن بدهید و بآنان بسخن نیکو جواب دهید [8]
و باید اولیاء بترسند از اینکه از پشت مرگ آنها ذریّه ضعیفی باشند و آنها در چنین مجلس تقسیم حاضر شوند و کسی بآنها چیزی ندهد پس باید از خدا بترسید و بآنان بگفتار نیکو جواب دهید (و چند معنی دیگر برای اینکه آیه در مجمع البیان و منهج ذکر نموده [9]
همانا کسانیکه اموال یتیمان را بظلم و تعدّی میخورند چنین کسانی حقیقة در شکم خود آتش میکنند و بزودی در آیند در آتش افروخته [10]

صفحه : 15

(توضیح آیات)

وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَکُم‌ُ [سخنان مفسرین در معنی آیه] 1- مقصود از سفهاء زنها و بچه‌ها میباشند.
[إبن عباس و سعید بن جبیر و حسن و ضحاک و ابی مالک و قتاده] و همین معنی را ابو الجارود از ابی جعفر علیه السّلام روایت کرده.
إبن عباس گفته وقتی مرد فهمید زنش و پسرش هر دو سفیهند و مال را تلف میکنند سزاوار نیست که آنها را بر مالش مسلّط گرداند.
2- مقصود از سفهاء فقط زنانند. [مجاهد و إبن عمر] و از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که فرموده آتش برای سفهاء آفریده شده و سه مرتبه گفت
(و ان‌ّ السفهاء النساء)
بعد فرمود بدانید که سفیهان زنانند.
از انس بن مالک روایت شده که گفته زنی سیاه با جرئت در گفتار و با نمک آمد نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و گفت پدر و مادرم فدای تو ای رسول اللّه [ص] در باره ما خیر و خوبی بگو بمن رسیده که تو تمام شرها و بدیها را در باره ما میگوئی، پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود در باره شما چه گفته‌ام آن زن گفت ما را سفیهان نامیده‌ئی، رسول [ص] گفت خدا در قرآن شما را سفهاء نامیده آن زن گفت ما را نواقص گفته‌ئی، پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت بس است نقصان شما را که در هر ماه پنج روز نمیتوانید نماز بخوانید (یعنی ایّام حیض).
پس از آن رسول صلی اللّه علیه و آله فرمود آیا بس نیست یکی از شما را اینکه وقتی حامله میشود اجر مرابط دارد (مرابط کسی را گویند که در سر حد مسلمانان ایستاده که دشمن وارد نشود) و وقتی که زائید مثل کسی میباشد که در راه خدا کشته شده و چون شیر

صفحه : 16
دهد بهر جرعه برای وی مثل آزاد کردن بنده‌ئی از اولاد اسماعیل میباشد، و چون برای شیر دادن بچه از خواب بیدار شود بهر بیداری برای او است از ثواب مثل آزاد کردن بنده‌ئی از اولاد اسماعیل.
و اینکه ثوابها برای زنهای مؤمنات با خشوع و فروتن و صبر کنندگانست که در خانه خود کفران نمیکنند و نیز تکلیف دشوار بشوهر خود نمیکنند.
انس گفت آن زن سیاه گفت چه بسیار فضیلتی است آنچه گفتی اگر نبود آنچه در عقب او است از شرط.
یعنی کفران زندگی با شوهر و تکلیف ننمودن او را بامر دشوار.
3- آیه عام است و شامل میگردد هر سفیهی را از صبی یا مجنون یا کسیکه محجور باشد و قریب اینکه قول است آنچه از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت شده که سفیه شارب الخمر است و کسانیکه جاری مجرای او میباشند، و اینکه قول اولی است زیرا که آیه عام است. [مجمع البیان] در کنز العرفان گفته تخصیص دادن سفهاء را بزنها یا اولاد یا یتیمی که مالش در دست ولی‌ّ او باشد عدول نمودن از ظاهر و خارج گردیدن از حقیقت است و تخصیص عموم بر خلاف اصل است.
و دیگر سفیه در عرف فقهاء کسی را گویند که اموال خود را در غیر اغراض صحیح صرف کند و چنین کسی مستوجب حجر است و هر کسی متّصف بسفاهت باشد داخل آیه است خواه زن باشد یا مرد خواه اولاد بالغ باشد یا غیر بالغ. [پایان] الَّتِی جَعَل‌َ اللّه‌ُ لَکُم قِیاماً وَ ارزُقُوهُم فِیها وَ اکسُوهُم وَ قُولُوا لَهُم قَولًا مَعرُوفاً آیه ارشاد بر اینکه است که مالیکه خدا بشما عطاء نموده برای تأمین زندگانی دنیوی و أخروی شما او را حفظ نمائید و بدست سفهاء ندهید و زن و اولاد یا کس دیگر اشخاص سفیهی را مسلط بر مال خود نگردانید و آن اندازه‌ئی که بایستی باهل خود انفاق نمائید از خوراک و پوشاک در باره آنها کوتاهی نکنید لکن اصل مال را که قوام زندگانی شما بآن است بسفهاء ندهید و بکلام نیکو

صفحه : 17
آنها را خوشنود نمائید که آزرده نشوند.
وَ ابتَلُوا الیَتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاح‌َ فَإِن آنَستُم مِنهُم رُشداً ظاهرا مقصود از ابتلاء در آیه امتحان است، و ایناس بمعنی مشاهده ایست که همراه با الفت و محبّت باشد زیرا که کلمه ایناس از انس گرفته شده و انس با الفت و محبت همراهست، و رشد مقابل غی‌ّ بمعنی کج روی و بیراهه رفتن بسوی فساد است پس رشد راه یافتن بسوی هدفهای زندگی است.
فَادفَعُوا إِلَیهِم أَموالَهُم یعنی وقتی که یتیم بحد رشد رسید مالش را باو بدهید و حدّ رشد یتیم را تعیین کرده بموقع نکاح و آن موقعی است که پسر یا دختر طلب ازدواج میکنند خلاصه آیه پس از نهی که مال خود را بدست سفهاء ندهید در اینکه آیه باولیاء ایتام امر فرموده که آنها را امتحان کنید تا وقتی که در آنها رشد و صلاحیت نگاهداری مال خود را یافتید و غالبا رشد و صلاحیت وقتی ظاهر میگردد که بوقت بلوغ رسیده باشد پس مالشان را بدهید، و علامت در پسر چنانچه در کتب فقهیه تحدید شده یکی از چند چیز است یا احتلام با روئیدن موی خشن در عانه یا پانزده سالگی، و در دختر یا حیض است یا نه سالگی.
ظاهرا آیه اشاره باین است که مناط رشد صلاحیت داشتن آنها است برای حفظ مالشان آنوقت بایستی اولیاء مال یتیم را بوی رد کنند.
در مجمع البیان در توجیه (حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاح‌َ) گفته یعنی حتی برسند بحدّی که قدرت بر مواقعه و انزال منی داشته باشند و مقصود از بلوغ احتلام نیست زیرا که بعضی از مردم محتلم نمیشوند یا احتلامشان عقب میافتد و اینکه قول اکثر مفسرین است، و بعض مفسرین کسی است که گفته (اذا کمل عقله) یعنی وقتی که یتیم عقلش کامل گردید و در او رشد یافتید مالش را تسلیمش کنید و اینکه قول اولی است، و بعضی دیگر گفته‌اند که مالش را تسلیمش نکنید مگر وقتی که سن‌ّ او بپانزده سالگی برسد و لو اینکه عاقل باشد، و اصحاب ما (یعنی

صفحه : 18
جماعت امامیه) گفته‌اند حد بلوغ یا کامل شدن پانزده سالگی است یا روئیدن موی خشن است بر عانه. [پایان] چون مسئله فقهی است جای بحث آن کتب فقهیه است.
وَ لا تَأکُلُوها إِسرافاً وَ بِداراً أَن یَکبَرُوا الخ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست و خلاصه اینکه خدای جلیل باولیاء ایتام حکم الزامی مینماید که باید خیلی مواظب مال ایتام باشید و از خوردن و اسراف کردن مال یتیم خودداری نمائید اگر غنی است که هیچ حقّی بر خود نگیرد و اگر فقیر است بقدر متعارف اجرت بگیرد، شاید مقصود اینکه باشد که بقدر اقل اجرت المثل از مال یتیم بگیرد و پس از آنکه یتیم بحد رشد رسید مالش را تحویل او بدهد و شاهد و گواه بگیرد و خدا برای گواه بودن کافی است، و جمله اخیر تهدید و اشاره باهمیت مال یتیم است که خدا گواهست که شما نسبت بمال یتیم چگونه عمل میکنید.
لِلرِّجال‌ِ نَصِیب‌ٌ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ وَ لِلنِّساءِ نَصِیب‌ٌ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ مِمّا قَل‌َّ مِنه‌ُ أَو کَثُرَ نَصِیباً مَفرُوضاً مفسرین در شأن نزول آیه چنین گفته‌اند اوس بن صامت انصاری فوت شد زنی داشت و سه دختر دو پسر عم او یکی بنام قتاده و دیگری بنام عرفطه، مال او را گرفتند و بزن و دختران او چیزی ندادند و در جاهلیت چنین بود که بزنان و کودکان میراث نمیدادند میگفتند مال را باید بکسی داد که جنگ کند و غنیمت آرد آن زن برخواست و در مسجد نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت یا رسول اللّه اوس بن صامت دعوت حق را لبیک گفت یعنی مرد و سه دختر و مرا رها کرد و من زنی هستم و چیزی ندارم و او مال بسیار داشت و پسران عم‌ّ او مال را گرفتند و چیزی بمن و فرزندان او ندادند حضرت آنها را طلبید و اینکه مطلب را بآنها گفت گفتند یا رسول اللّه [ص] آنها که بر اسب نمی‌نشینند و با دشمن جنگ نمیکنند بآنها چیزی باید داد حضرت فرمود بروید تا خدای تعالی

صفحه : 19
چه فرماید اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد که (لِلرِّجال‌ِ نَصِیب‌ٌ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ تا آخر.
و مقصود از (الرجال) پسرانند و مقصود از (النساء) دخترانند زیرا که فرموده (مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ) و مقصود تعیین و نصیب و حظ و بهره است، و (نَصِیب‌ٌ) بر وزن فعیل و بمعنی مفعول است (نَصِیباً مَفرُوضاً) اخفش گفته منصوب بفعل مقدر است یعنی (جعل ذلک نصیبا مفروضا) و تفصیل اینکه آیه را در (یُوصِیکُم‌ُ اللّه‌ُ) بیان کرده.
وَ إِذا حَضَرَ القِسمَةَ أُولُوا القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ُ فَارزُقُوهُم مِنه‌ُ وَ قُولُوا لَهُم قَولًا مَعرُوفاً چون حق تعالی در آیه پیش بیان نمود کسانی را که ارث میبرند در اینکه آیه بیان میکند حال کسانی را که ارث نمیبرند و در اینکه آیه مردم در دو جهت اختلاف کرده‌اند:
1- آیه از محکمات است و منسوخ نیست.
[إبن عباس، سعید بن جبیر، حسن، ابراهیم، مجاهد، شعبی، زهری، سدی و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده و بلخی و جبائی و زجاج و اکثر مفسرین و فقهاء اینکه طور گفته‌اند] 2- آیه بآیات ارث نسخ گردیده [سعید بن مسیّب و ابی مالک و ضحاک] و نیز بین آنهائیکه آیه را از آیات محکمات گرفته‌اند دو قول است:
1- امر در آن برای وجوب و لزوم است بآنطوریکه ورثه راضی باشند [مجاهد] 2- دیگر اینکه حکم مستحب است (وَ إِذا حَضَرَ القِسمَةَ أُولُوا القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ُ) یعنی وقتی اینکه جماعت موقع قسمت میراث حاضر شدند و امیدوار باشند قسمتی بآنها داده شود (فَارزُقُوهُم مِنه‌ُ) یعنی پیش از قسمت کردن ترکه، چیزی بآنها عطاء کنید.
و در اینکه مخاطب بخطاب (فَارزُقُوهُم) کیانند دو قول است یکی مخاطب

صفحه : 20
ورثه‌اند که مأمورند چیزی باینهائیکه در آیه ذکر شده و در میراث سهمی ندارند عطاء کنند. [إبن عباس و إبن زبیر و حسن و سعید بن جبیر] و بقول دیگر مخاطب آن کسی است که آثار مرگ بر او ظاهر شده و میخواهد وصیّت کند پس باو امر شده که وصیت کند برای کسانیکه ارث نمی‌برند و مقداری از مالش را بآنها بدهند. [إبن عباس و سعید بن مسیّب و طبری و اکثر مفسرین] وَ قُولُوا لَهُم قَولًا مَعرُوفاً یعنی بآنهائیکه در آیه بالا گفته با سخن نیکو آنها را راضی کنند نه کلام خشن، در اینجا نیز بین مفسرین اختلاف است، سعید بن جبیر گفته خداوند بولی‌ّ میّت امر کرده در جائیکه ورثه صغیر باشند بآنهائیکه در آیه ذکر شد (از ذوی القربی و ایتام و مساکین) بگوید اینکه مال یتیمان است و اینها کودکند و شما را در آن حقّی نیست و من مالک نیستم که مال آنها را بشما بدهم.
و بقول دیگر آیه راجع بوصی است که او باین جماعت ذوی القربی بکلام نیکو سخن گوید و در باره آنها دعا کند بغنا و ثروت و امثال آن.
و بقول دیگر آیه راجع بموصی است به اینکه که برای ذوی القربی وصیّت کند و بدیگران قول معروف بگوید. [پایان] وَ لیَخش‌َ الَّذِین‌َ لَو تَرَکُوا مِن خَلفِهِم ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیهِم فَلیَتَّقُوا اللّه‌َ وَ لیَقُولُوا قَولًا سَدِیداً بعضی از مفسرین در توجیه آیه چنین گفته پس از آنکه خدای تعالی مردم را بقول معروف امر فرموده در عقب آنها را تهدید نموده (وَ لیَخش‌َ) یعنی اولیاء کسانی میباشند که اگر پس از خودشان ذریّه صغاری داشتند بر آنها میترسیدند پس آنها باید همین طوری که نسبت باولاد خودشانند که پس از آنها مضطر نگردند باید نسبت باولاد غیر نیز همین طور باشند از نیکی و شفقت و رعایت آنها در حفظ تربیتشان و مالشان و اینکه حقّی است واجب بر آنها (فَلیَتَّقُوا اللّه‌َ) یعنی در امر یتامی از خدا بترسند که در آن اهمال نکنند (وَ لیَقُولُوا قَولًا سَدِیداً)

صفحه : 21
بگویند مثل آنچه میگویند برای اولادشان از شفقت و حسن ادب و تعلیم با اخلاص إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ أَموال‌َ الیَتامی ظُلماً إِنَّما یَأکُلُون‌َ فِی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلَون‌َ سَعِیراً آیه اکیدا خورندگان مال یتیمان را تهدید مینماید که آنهائیکه مال ایتام را بدون حق میخورند همانا حقیقة آتش در شکمشان میکنند.
آری آیه خاطرنشان میکند که اگرچه در ظاهر خورنده آن لذّت میبرد لکن نمیداند که آنچه از مال یتیم خورده در حقیقت هیزم آتش بوده که در قیامت آتش میگیرد و شعله‌ور میشود و چه آتشی که از غضب خدا افروخته شده و آن همان آتشی است که فرموده (الَّتِی تَطَّلِع‌ُ عَلَی الأَفئِدَةِ).

صفحه : 22

[سوره النساء (4): آیات 11 تا 12]

اشاره

یُوصِیکُم‌ُ اللّه‌ُ فِی أَولادِکُم لِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ فَإِن کُن‌َّ نِساءً فَوق‌َ اثنَتَین‌ِ فَلَهُن‌َّ ثُلُثا ما تَرَک‌َ وَ إِن کانَت واحِدَةً فَلَهَا النِّصف‌ُ وَ لِأَبَوَیه‌ِ لِکُل‌ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس‌ُ مِمّا تَرَک‌َ إِن کان‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ فَإِن لَم یَکُن لَه‌ُ وَلَدٌ وَ وَرِثَه‌ُ أَبَواه‌ُ فَلِأُمِّه‌ِ الثُّلُث‌ُ فَإِن کان‌َ لَه‌ُ إِخوَةٌ فَلِأُمِّه‌ِ السُّدُس‌ُ مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَو دَین‌ٍ آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم لا تَدرُون‌َ أَیُّهُم أَقرَب‌ُ لَکُم نَفعاً فَرِیضَةً مِن‌َ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً (11) وَ لَکُم نِصف‌ُ ما تَرَک‌َ أَزواجُکُم إِن لَم یَکُن لَهُن‌َّ وَلَدٌ فَإِن کان‌َ لَهُن‌َّ وَلَدٌ فَلَکُم‌ُ الرُّبُع‌ُ مِمّا تَرَکن‌َ مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصِین‌َ بِها أَو دَین‌ٍ وَ لَهُن‌َّ الرُّبُع‌ُ مِمّا تَرَکتُم إِن لَم یَکُن لَکُم وَلَدٌ فَإِن کان‌َ لَکُم وَلَدٌ فَلَهُن‌َّ الثُّمُن‌ُ مِمّا تَرَکتُم مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ تُوصُون‌َ بِها أَو دَین‌ٍ وَ إِن کان‌َ رَجُل‌ٌ یُورَث‌ُ کَلالَةً أَوِ امرَأَةٌ وَ لَه‌ُ أَخ‌ٌ أَو أُخت‌ٌ فَلِکُل‌ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس‌ُ فَإِن کانُوا أَکثَرَ مِن ذلِک‌َ فَهُم شُرَکاءُ فِی الثُّلُث‌ِ مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَو دَین‌ٍ غَیرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَلِیم‌ٌ (12)

صفحه : 23

[ترجمه]

‌خدا بشما وصیت فرموده نسبت باولادتان که برای پسر از ارث دو برابر حظّ دختر باشد پس اگر اولاد میت دو دختر یا زیادتر باشد فرض همه دو ثلث از ترکه است و اگر دختر یکی باشد برای او نصف ترکه است و برای هر یک از پدر و مادر یک سدس از ترکه است در صورتی که میت را اولاد باشد و اگر او را اولاد نباشد و وارث او ابوین باشند برای مادر ثلث ترکه است و اگر برای میت برادر باشد برای مادر سدس ترکه است و اینکه تقسیم پس از اداء وصیتی است که بآن وصیت شده باشد یا دین پدران شما و اولادان شما و نمیدانید کدام یک پرفائده‌ترند برای شما و اینکه احکام فریضه ایست از جانب خدا زیرا که او عالم و دانا است بمصالح امور و او حکیم و درستکار است [11]
و برای شما مردها است نصف ترکه زنان شما اگر برای آن زن ولدی نباشد و اگر او را اولاد باشد پس برای شما ربع ترکه او است و اینکه ارث پس از وصیت آن زن است و پس از اداء قرض او و برای زنها ربع ترکه شما است اگر برای شما اولاد نباشد و اگر شما را اولاد باشد ثمن ترکه است پس از وصیتی که کرده‌اید یا دین، و اگر مردی بمیرد و وارث او فقط کلاله باشد یا زن باشد و وارث او کلاله و آن میت را برادر مادری باشد یا خواهر مادری برای هر یک از آن برادر و خواهر مادری شش یک مال میباشد و اگر برادر و خواهر مادری وی زیادتر باشند آنها شرکاء در ثلثند پس از وصیتی که بآن وصیت شده یا دین که اداء شود در صورتی که وصیت و دین ضرر بر ورثه نباشد و اینها حکمی است از جانب خدا و او دانا بمصالح امور و بردبار است [12]
. (و ضرر وصیت آنستکه زائد بر ثلث باشد و ضرر دین اینکه است که میت دروغی اقرار بدین کرده باشد).

صفحه : 24

(توضیح آیات)

یُوصِیکُم‌ُ اللّه‌ُ فِی أَولادِکُم لِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ بین مفسرین در شأن نزول آیه اختلاف است:
محمّد بن المنکدر از جابر بن عبد اللّه چنین روایت کرده که گفته مریض شدم و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ابو بکر بعیادت من آمدند و آنها راه میرفتند که من بیهوش شدم پس پیغمبر [ص] آب خواستند و وضو گرفتند چون آب وضوء او بر من ریخت بهوش آمدم گفتم ای رسول خدا در مال خود چطور رفتار کنم پس حضرت ساکت شد و آیه مواریث نازل گردید.
و بقول دیگر آیه در باره عبد الرحمن برادر حسان شاعر نازل گردید.
[مجمع البیان] (یُوصِیکُم‌ُ اللّه‌ُ) یعنی خدا شما را امر میکند و بر شما واجب میگرداند (فِی أَولادِکُم) یعنی در باره میراث اولاد شما و اینکه اجمال است و تفصیل آن (لِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ) است یعنی بهره ذکور از اولادان شما دو برابر است و اینکه حکم در جائی است که ذکور و اناث با هم باشند و در حال انفراد اگر میت را یک پسر باشد تمام مال را میبرد و هرگاه دو دختر یا زیادتر باشند دو ثلث مال نصیب آنها میگردد و دلیل بر آن قوله تعالی (فَإِن کُن‌َّ نِساءً فَوق‌َ اثنَتَین‌ِ) یعنی اگر اولاد همه دختر باشند و اولاد پسر با آنها نباشند (فَوق‌َ اثنَتَین‌ِ) یعنی زیادتر از دو نفر باشند (فَلَهُن‌َّ ثُلُثا ما تَرَک‌َ) پس برای آنها است دو بخش از سه بخش از میراث، و ضمیر در (ثُلُثا) راجع بما ترک میّت است اگر چه ذکر نشده زیرا چون آیه در میراث است معلوم میشود که مقصود ما ترک میّت است و قوله تعالی (لِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ) دلالت دارد بر اینکه حکم دو دختر حکم یک پسر است زیرا که همانطوریکه برای اینکه دو ثلث است با یک بنت همین طور جایز است برای دو بنت ثلثین و چون بیان نمود آنچه را که دلالت

صفحه : 25
دارد بر حکم بنتین عقب او فرموده (فَإِن کُن‌َّ نِساءً فَوق‌َ اثنَتَین‌ِ فَلَهُن‌َّ ثُلُثا ما تَرَک‌َ) در مجمع گفته اگر باقی مانده‌گان از نساء زیادتر از دو نفر باشند (فَلَهُن‌َّ ثُلُثا ما تَرَک‌َ) ظاهرا اینکه کلام اقتضاء دارد که دو دختر مستحق ثلثین نباشند لکن اجماع امّت بر اینکه است که حکم دو دختر حکم همان است که زیادتر باشند و در آیه چند وجه ذکر شده.
1- در آیه بیان حکم بنتین و مازاد آنها است زیرا که معنی آیه اگر بوده باشند دو بنت و زیادتر برای آنان است (ثُلُثا ما تَرَک‌َ) مگر اینکه قبلا (فَوق‌َ اثنَتَین‌ِ) ذکر شده چنانچه از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که زن زیادتر از سه روز مسافرت نکند مگر اینکه با شوهر یا از محارم همراه باشد.
2- ابو العباس مبرد گفته آیه دلیل بر اینکه است که برای بنتین دو دختر دو ثلث است پس بدان که زیادتر از بنتین برای آنها ثلثان است.
3- اینکه ما به بنتین دو ثلث میدهیم بدلیل اینکه مسمّائی برای آنها فرض نشده و دلیل آن قوله تعالی (یَستَفتُونَک‌َ فی النساء قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم فِی الکَلالَةِ) تا آخر، پس همین طوری که برای خواهر نصف تعیین شده برای دختر هم نصف ما ترک تعیین شده، و نیز دلیل بر آن اجماع است بر اینکه که حکم بنتین در استحقاق ثلثین حکم بنات است در استحقاق مگر آنچه از إبن عباس روایت شده که برای بنتین نصف است و اینکه ثلثین فرض حکم ثلاث از بنات است، و از نظام حکایت شده که از إبن عباس روایت کرده که برای بنتین نصف و قیراط است زیرا که برای یک بنت نصف است و برای سه ثلثین وقتی گفت (لِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ) معلوم میشود که برای ذکور ثلثان و برای انثی الثلث معلوم میشود که برای دو دختر دو ثلث است پس سزاوار است که بوده باشد برای بنتین آنچه بین آن دو تا است.
(وَ إِن کانَت واحِدَةً فَلَهَا النِّصف‌ُ) و اگر (مولود یا متروک واحدة) یک بنت باشد برای او نصف ما ترک میّت است.

صفحه : 26
وَ لِأَبَوَیه‌ِ لِکُل‌ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس‌ُ مِمّا تَرَک‌َ إِن کان‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ پس از آنکه حکم ارث اولاد را تعیین گردانید شروع نمود بارث والدین که هرگاه میّت را ولد باشد برای هر یک از پدر و مادرش شش یک مال میّت است و فرقی نیست بین اینکه یک ولد باشد یا زیادتر و نیز با او دخترانی باشند یا نباشند در تمام صور برای پدر و مادر با بودن ولد سدس است و اگر یکی باشد باقی مال حق او است و اگر چند نفر اولاد ذکور باشند مال بالسّویه بینشان تقسیم میگردد و اگر ذکور و اناث با هم باشند (لِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ) است و اگر فقط یک بنت باشد برای وی نصف است و برای هر یکی از ابوین سدس و برای هر دو دو سدس است و نزد ائمه ما باقی رد میگردد بدختر و یکی از ابوین یا هر دو بر قدر سهام آنها است بدلالت قوله تعالی (وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ) و ثابت گردیده که قرابت والدین و قرابت ولد متساویند زیرا که ولد بنفسه بمیت نزدیک است چنانچه والدین بنفسها نزدیکانند باو و اولاد اولاد قائم مقام ولد صلبی میباشند با پدر و مادر که هر یک از آنها قائم مقام کسی است که بمیّت نزدیک است و در اینکه مسئله بین فقهاء اختلاف است.
فَإِن لَم یَکُن لَه‌ُ وَلَدٌ وَ وَرِثَه‌ُ أَبَواه‌ُ فَلِأُمِّه‌ِ الثُّلُث‌ُ یعنی اگر برای میّت اولاد نباشد و وارث او پدر و مادرش باشند پس برای مادرش ثلث مال میت میباشد.
ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه باقی برای پدر است و اجماع بر اینکه است پس اگر برای میّت زن باشد و زوج داشته باشد نصف ترکه سهم او است و برای مادر ثلث است و باقی برای پدر است و اینکه مذهب إبن عباس و ائمه ما است و کسی که در اینکه مسئله گفته برای مادر ثلث ما بقی مال است خلاف ظاهر گفته و اگر عوض زوج زوجه باشد برای او ربع مال است و برای مادر ثلث و باقی مال پدر است.

صفحه : 27
فَإِن کان‌َ لَه‌ُ إِخوَةٌ فَلِأُمِّه‌ِ السُّدُس‌ُ یعنی اگر برای میّت برادر و خواهر باشد و پدر، و مادر در اینکه صورت مادر شش یک میبرد و اخوه حاجب میشود از اینکه مادر ثلث ببرد با اینکه اخوه ارث نمیبرد.
و إبن عباس گفته مادر از ثلث بسدس محجوب نمیگردد بکمتر از سه نفر از برادران و خواهران چنانچه آیه چنین اقتضاء میکند و اصحاب ما امامیه میگویند مادر از ثلث بسدس محجوب نمیگردد مگر بدو برادر یا بیک برادر و دو خواهر یا چهار خواهر ابوینی یعنی پدر و مادری یا پدری تنها و اخوه مادری حاجب نمیشوند، و در اینکه مطلب بین فقهاء اختلاف است، و گفته‌اند عرب در بسیاری از کلامشان اثنین را بلفظ جمع آورده، و از سیبویه حکایت شده که گفته (انهم یقولون وضعا رحالهما یریدون رحلی راحلتیهما) و قال تعالی (وَ کُنّا لِحُکمِهِم شاهِدِین‌َ) یعنی حکم داود و سلیمان. و قتاده گفته اینکه برادر میّت مادر را از ارث محجوب میگرداند با اینکه برادر ارث نمیبرد برای اینکه است که معونه پدر باشد که متکفل نفقه و نکاح اولاد بوده و مادر نفقه دهنده نیست و اینکه کلام دلالت دارد بر اینکه رأی او بر اینکه است که برادر مادری تنها مادر را از ارث محجوب نمیکند برای اینکه بر پدر لازم نمیآید نفقه آنها بدون خلاف. [پایان] مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَو دَین‌ٍ آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم لا تَدرُون‌َ أَیُّهُم أَقرَب‌ُ لَکُم نَفعاً فَرِیضَةً مِن‌َ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً چون اینکه آیه و آیه بعد ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست و خلاصه اینکه پس از بیان احکام ارث ورثه را یادآوری مینماید که بایستی تقسیم مال میّت پس از انجام وصیّت او و پس از اداء دین او باشد، و در قوله تعالی (لا تَدرُون‌َ أَیُّهُم أَقرَب‌ُ لَکُم نَفعاً) از مفسرین در توجیه آیه چند قول نقل شده و بهترین وجوه اینکه است که گفته شود که شما نمیدانید کدام یک از ورثه نفع

صفحه : 28
اخرویشان برای شما بیشتر است زیرا که بعض ارحام بعض دیگر را شفاعت میکنند اگر درجه والد بلندتر باشد ولد خود را شفاعت میکند، و نیز ولد والد را شفاعت میکند که درجه او بلند شود (عَلِیماً حَکِیماً) او است دانا بمصالح و مفاسد امور و او است حکیم درستکار که تمام اوامر و نواهی او از روی حکمت و نظام عالم تعیین گردیده.
و بعضی در معنی آیه گفته‌اند شما نمیدانید که کدام یک از شما پیش از دیگری فوت میشوید تا اینکه وارث بمال او منتفع گردد، و باقی فقرات آیه واضح است و ظاهرا در آن اختلافی نیست و از محکمات آیات بشمار میرود.
وَ إِن کان‌َ رَجُل‌ٌ یُورَث‌ُ کَلالَةً أَوِ امرَأَةٌ وَ لَه‌ُ أَخ‌ٌ أَو أُخت‌ٌ فَلِکُل‌ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس‌ُ فَإِن کانُوا أَکثَرَ مِن ذلِک‌َ فَهُم شُرَکاءُ فِی الثُّلُث‌ِ الخ کلالة خبر کان یعنی اگر رجل موروث منه یا وارث کلاله باشد و کلالة حال است از ضمیر یورث، و کلاله در اصل مصدر است و گفته میشود بر کسی که نه ولد دارد و نه والد و دارای برادر و خواهر باشد و صفت است برای موروث یا وارث.
و از ائمه علیهم السّلام روایت شده که کلاله بر برادر و خواهر اطلاق میگردد و در آیه گفته شده کلاله کسی است که از طرف مادر برادر و خواهر دارد و در آخر سوره کسی است که از طرف مادر و پدر خواهر و برادر دارد یا از طرف پدر فَلِکُل‌ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس‌ُ فَإِن کانُوا أَکثَرَ مِن ذلِک‌َ فَهُم شُرَکاءُ فِی الثُّلُث‌ِ در مجمع گفته در معنی کلاله اختلاف است جماعتی از صحابه و تابعین از جمله آنها ابو بکر و عمر و إبن عباس در یکی از دو روایت از او و قتاده و زهری و إبن زید گفته‌اند آن غیر از ولد و والد است، و در روایت دیگر از إبن عباس او غیر از والد است و ضحاک و سدی گفته کلاله اسم میتی است که از آن ارث برده میشود، و از ائمه [ع] روایت شده که کلاله اخوه و اخوات است و آنچه در اینکه آیه ذکر شده اخوه و اخوات میباشند که از قبل مادر باشند، و در آخر

صفحه : 29
سوره کسیکه از طرف اب و ام یا از قبل آباء میباشند (أَوِ امرَأَةٌ) عطف است بر قوله تعالی (وَ إِن کان‌َ رَجُل‌ٌ) و معنای آیه چنین میشود و اگر مردی (کلاله) باشد یا زنی کلاله باشد از مالش ارث برده میشود بنا بر قول کسیکه گفته خود میّت کلاله نامیده شده و کسیکه گفته وارث را کلاله گویند پس در معنی اگر مردی در حال تکلل ارث برده شده یا زنی تکلل باشد حکمش چنین است و اینکه قول إبن عمر و اهل کوفه است و مؤیّد اینکه قول روایتی است که از جابر نقل شده که گفته من مریض بودم و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد گفتم میراث چگونه است و حال آنکه ارث میبرند از من کلاله (یعنی پدر و مادر اولاد ندارم) پس اینکه آیه فرائض نازل گردید و کلاله در نسب کسی است که با میت مساوی باشد در کلاله بودن از اخوه و اخوات و ولد و والد کلاله نمیباشند زیرا که آنها اصل نسبند که نسب میت بآنها منتهی میگردد و غیر از ولد و والد از آنها خارجند همین قدر از جهت ولادت نسب آنها بمیت میرسد، پس بنابراین معنای (الکَلالَةِ) مثل اکلیل که بر سر میگذارند زائد است و اصل نیست امّا ولد و والد دو طرف انسانند از او جدا نمیباشند وقتی مرد دو طرف آنها رفته اینکه است که زائل شدن دو طرف (کلاله) نامیده شده.
و قوله تعالی (وَ لَه‌ُ أَخ‌ٌ أَو أُخت‌ٌ) یعنی برادر و خواهر امّی که از مادر یکی باشند (فَلِکُل‌ِّ واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس‌ُ فَإِن کانُوا أَکثَرَ مِن ذلِک‌َ فَهُم شُرَکاءُ فِی الثُّلُث‌ِ) در اینجا ذکر و انثی را مساوی قرار داده که برای هر یک از آنها سدس مال است که آنها در میراث متساوی ارث میبرند و خلافی نیست که برادر و خواهر امّی در میراث متساویانند تا آنجا که فرموده اختلاف در مواریث بین فقهاء بسیار است کسی که بخواهد بمحل خودش یعنی کتب فقهیه مراجعه نماید.
مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَو دَین‌ٍ یعنی بعد از انفاذ وصیتی که وصیت کرده شده است بآن یا پس از اداء دین اگر داشته.

صفحه : 30
غَیرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَلِیم‌ٌ یعنی در حالتی که میت زیان آورنده نباشد بر ورثه در وصیت خود و در دین خود، و ضرر در وصیت آنستکه زائد بر ثلث باشد، و ضرر در دین آنستکه اقرار کند میت بقرض خود بکسیکه در ذمّه او چیزی ندارد بقصد ضرر زدن بوارث و دفع او از ارث.

صفحه : 31

[سوره النساء (4): آیات 13 تا 19]

اشاره

تِلک‌َ حُدُودُ اللّه‌ِ وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ یُدخِله‌ُ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (13) وَ مَن یَعص‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَه‌ُ یُدخِله‌ُ ناراً خالِداً فِیها وَ لَه‌ُ عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ (14) وَ اللاّتِی یَأتِین‌َ الفاحِشَةَ مِن نِسائِکُم فَاستَشهِدُوا عَلَیهِن‌َّ أَربَعَةً مِنکُم فَإِن شَهِدُوا فَأَمسِکُوهُن‌َّ فِی البُیُوت‌ِ حَتّی یَتَوَفّاهُن‌َّ المَوت‌ُ أَو یَجعَل‌َ اللّه‌ُ لَهُن‌َّ سَبِیلاً (15) وَ الَّذان‌ِ یَأتِیانِها مِنکُم فَآذُوهُما فَإِن تابا وَ أَصلَحا فَأَعرِضُوا عَنهُما إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ تَوّاباً رَحِیماً (16) إِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَی اللّه‌ِ لِلَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُم‌َّ یَتُوبُون‌َ مِن قَرِیب‌ٍ فَأُولئِک‌َ یَتُوب‌ُ اللّه‌ُ عَلَیهِم وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً (17)
وَ لَیسَت‌ِ التَّوبَةُ لِلَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السَّیِّئات‌ِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُم‌ُ المَوت‌ُ قال‌َ إِنِّی تُبت‌ُ الآن‌َ وَ لا الَّذِین‌َ یَمُوتُون‌َ وَ هُم کُفّارٌ أُولئِک‌َ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَلِیماً (18) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا یَحِل‌ُّ لَکُم أَن تَرِثُوا النِّساءَ کَرهاً وَ لا تَعضُلُوهُن‌َّ لِتَذهَبُوا بِبَعض‌ِ ما آتَیتُمُوهُن‌َّ إِلاّ أَن یَأتِین‌َ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ فَإِن کَرِهتُمُوهُن‌َّ فَعَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ یَجعَل‌َ اللّه‌ُ فِیه‌ِ خَیراً کَثِیراً (19)

صفحه : 32

[ترجمه]

آنچه از احکام و اوامر گفته شد از حدود امر خدا است و هر کس امر خدا و رسول او را اطاعت کرد خدا او را داخل میگرداند در بهشتهائی که از زیر اشجار آن نهرها جریان دارد و در آن بهشتها جاویدانند و اینکه است سعادت و فوز بزرگ [13]
و هر کس خدا و رسول او را نافرمانی کند و از حدودی که مقرّر گردانیده تجاوز نماید خدا او را در جهنم داخل میگرداند و در آن جاویدانند و برای او عذاب خوار کننده‌ئی مهیّا است [14]
و از زنهای شما زنانی که عمل فاحشه کنند، پس ای حکام شریعت طلب گواهی کنید از خودتان چهار نفر از مؤمنین اگر آن چهار نفر شهادت دادند پس از آن آنها را در خانه‌ها نگاه دارید تا وقتی که بمیرند یا اینکه خدا بر اینها راهی باز کند [15]
و آن دو مرد و زن که زنا کردند آنان را برنجانید پس اگر توبه کردند و اصلاح نمودند از اذیت آنها اعراض نمائید زیرا که خدا پذیرنده توبه و مهربان است [16]
جز اینکه نیست که خدا توبه کسانی را می‌پذیرد و قبول میکند که از روی نادانی عمل بدی کرده‌اند و سپس بزودی از آن پشیمان گردیده توبه میکنند و خدا دانا و درستکار است [17]
و قبول توبه نیست برای کسانیکه گناهان کردند تا وقتی که مرگ بر یکی از آنها حاضر گردید آنوقت گوید من الآن توبه کردم و نیز توبه‌ئی نیست بر آنهائیکه مردند در حالیکه کافر بودند آن جماعت کسانی میباشند که برای آنها عذاب دردناک آماده شده [18]
ای اهل ایمان برای شما حلال نیست که زنان را بمیراث بگیرید باکراه و بر زنها سخت‌گیری نکنید که قسمتی از مهر آنها را بگیرید مگر وقتی که از آنها فاحشه‌ئی ظاهر شد و در زندگانی با زنها بخوشی و خوبی رفتار کنید و صبر کنید چه بسا چیزی ناپسند شما است در حالیکه خدا در آن خیر بسیار قرار داده [19]

صفحه : 33

(توضیح آیات)

تِلک‌َ حُدُودُ اللّه‌ِ وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ یُدخِله‌ُ جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها (تِلک‌َ) اشاره باحکامی است که در آیات بالا راجع بیتمامی و مواریث بیان شده و آنها را حدود خدا نامیده زیرا که احکام شریعت حدودی است که بر مکلفین تعیین گردیده و جایز نیست مکلّفی از آن حدود تجاوز نماید و کسیکه مراعات حدود الهی را نمود و خدا و رسول را اطاعت کرد پاداش عمل چنین کسی بهشتهائی است که از زیر درختهای آن علی الدوام نهرهای آب جریان دارد.
وَ ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ و اینکه الطاف و کرامات فوز بزرگی است و مخصوص بکسانی است که فرمان خدا و رسولش را اطاعت میکنند.
وَ مَن یَعص‌ِ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَه‌ُ یُدخِله‌ُ ناراً خالِداً فِیها وَ لَه‌ُ عَذاب‌ٌ مُهِین‌ٌ دأب قرآن بر اینکه است که هر جا یا اکثر جاها وقتی ذکری از کرامات و مقامات بلند نیکوکاران برده شود در مقابل یادآور میگردد درجات پست و عذاب ناگوار کسانی را که مخالفت اوامر الهی را نموده‌اند زیرا که نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله را مبشر و نذیر نامیده، و چنانچه در اخبار رسیده بایستی خوف و رجاء در مؤمن مثل دو کفه میزان مساوی باشد هیچکدام بر دیگری زیادتی ننماید.
(حُدُودُ) جمع حدّ است و شامل تمام قوانین اسلام میگردد، و ظاهرا آیه دلالت بر اینکه دارد کسیکه از تمام حدود الهی تعدّی کند و هیچ حدی از حدود الهی را مراعات ننماید و خدا و رسولش را مخالفت کند عذاب چنین کسی مثل عذاب کفار است که در جهنم جاویدانند زیرا کسیکه از تمام حدود از احکام و واجبات و اوامر و نواهی تعدی کند و از امر خدا و رسول سرکشی نماید در ردیف کفار قرار گرفته و عذاب کفار بر او جاری خواهد گردید مگر اینکه قبل از مرگ توبه کند.

صفحه : 34
وَ اللّاتِی یَأتِین‌َ الفاحِشَةَ مِن نِسائِکُم فَاستَشهِدُوا عَلَیهِن‌َّ أَربَعَةً مِنکُم فَإِن شَهِدُوا پس از بیان احکام ارث و طبقات ارث برنده‌گان شروع نموده ببیان حکم زن فاحشه و بمردهای مؤمنین دستور فرموده که هرگاه زنی از زنان شما یعنی شوهرداران زنا داد پس ای حکّام شریعت طلب شاهد کنید بر کار آنها پس اگر بشرائط مقرّره شهادت دادند فَأَمسِکُوهُن‌َّ فِی البُیُوت‌ِ حَتّی یَتَوَفّاهُن‌َّ المَوت‌ُ أَو یَجعَل‌َ اللّه‌ُ لَهُن‌َّ سَبِیلًا پس چنین زنی را در خانه نگاه دارید یعنی او را در خانه حبس کنید تا بمیرد یا خدا راه خلاصی بر وی باز کند که از حبس نجات یابد.
مفسّرین گفته‌اند پس از آنکه اصحاب آخر آیه را شنیدند که خدا راه نجاتی برای چنین زنانی باز کند متوجه شدند که آنراه کدام است حضرت فرمود
(البکر بالبکر جلد مائة و تغریب عام و الشیب بالشیب جلد مائة و الرجم)
یعنی اگر مرد بی‌زن و زن بی‌شوهر زنا کردند باید هر یک را یکصد تازیانه حدّ بزنند و اگر مرد زن‌دار و زن شوهردار زنای محصنه کنند حدّ آنها صد تازیانه و رجم است، و ظاهرا حکم اول که حبس زن زناکار باشد نسخ شده و بجای آن حکم حدّ بر غیر محصنه و رجم بر محصنه بجای آن آمده و حکم اشهاد و استشهاد باقی مانده.
و بعضی فاحشه در آیه را تعمیم داده‌اند که زنا و سحق را شامل گردد و سحق آن عمل رکیکی است که بعضی از زنها با بعض دیگر انجام میدهند، لکن از لفظ فاحشه همان زنا متبادر میگردد و مشهور و معروف بین مفسرین نیز همان زنا مراد است.
در مجمع گفته بعضی از اصحاب ما گفته‌اند کسیکه بر او رجم واجب گردید اول جلد است بعد رجم و باین مطلب حسن و قتاده و جماعتی از فقهاء قائلند، و اکثر اصحاب ما اینکه را بشیخ و شیخه اختصاص میدهند، امّا غیر آنها جز از رجم چیز دیگر بر ایشان نیست، و نزد جمهور مفسّرین حکم اینکه

صفحه : 35
آیه منسوخ است و همین طور از ابی جعفر و ابی عبد اللّه [ع] روایت شده، و بعضی گفته‌اند غیر منسوخ است زیرا که حبس مؤیّد نیست بلکه مستند بغایتی است و بیان غایت شیئی نسخ ذی الغایت نباشد چنانچه اگر گفته میشود (افعلوا کذا الی رأس الشهر) و در اینکه قول نظر است و بین اینکه دو موضع فرق است زیرا که معلق کردن برأس شهر محتاج ببیان صاحب شرع نیست بخلاف آیه که بیان آن وظیفه شرع است وَ الَّذان‌ِ یَأتِیانِها مِنکُم یعنی آن دو نفر که مرتکب فاحشه گردیده‌اند، در اینجا از مفسرین چند قول نقل شده: 1- (وَ الَّذان‌ِ) یعنی آن مرد و زن. [حسن و عطاء] 2- بکران از رجال و نساء. [سدی و إبن زید] 3- دو مرد از زناکار. [مجاهد] و اینکه قول صحیح نیست زیرا که اگر چنین باشد معنائی برای تثنیه (الَّذان‌ِ) نیست زیرا که وعد و وعید نمیآید مگر بلفظ جمع که (الّذین) باشد یعنی برای هر یک از آنها میباشد یا باید بلفظ واحد آید که بر جنس دلالت میکند اما تثنیه فائده‌ئی در آن نیست، و ابو مسلم گفته مقصود آن دو مردی است که برای فاحشه با هم خلوت کرده باشند و فاحشه در آیه اول یعنی (وَ اللّاتِی یَأتِین‌َ الفاحِشَةَ) مساحقه است و در آیه دوم مقصود لواط است و نزد او حکم اثنین ثابت و غیر منسوخ است و اهل عراق بهمین تأویل قائل شده‌اند و نزد آنها در لواط و سحق حدی نیست و اینکه قول بعید است زیرا که آنچه جمهور مفسرین گفته‌اند اینکه است که مقصود از فاحشه در آیه زنا است و اینکه حکم در آیه منسوخ است بحدی که در سوره فرض نموده.
و حسن و مجاهد و قتاده و سدی و ضحاک و غیر اینها و بلخی و جبائی و طبری و بعضی از آنها گفته‌اند که اینکه آیه نسخ شده بآیه جلد و رجم در صورتی که هر دو ثیّبه باشند.

صفحه : 36
فَآذُوهُما فَإِن تابا وَ أَصلَحا فَأَعرِضُوا عَنهُما (فَآذُوهُما) در معنی آن دو قول است:
1- اذیت کردن آنها را بزبان و کتک زدن بکفش. [إبن عباس] 2- سرزنش کردن و توهین کردن آنها. [حسن و قتاده] حسن گفته اول اذیت کردن است زیرا که آیه اول اذیّت است پس آن حبس سدی گفته حبس در ثیّبین و اذیّت و رنجانیدن در بکرین (دختر بی‌شوهر و پسر بی‌زن) و بقولی حبس برای زنها است و اذیت برای مردها، و فرّاء گفته گفته آیه اخیر آیه اول نسخ گردیده (فَإِن تابا) اگر توبه کردند (وَ أَصلَحا) و عمل صالح بجا آوردند (فَأَعرِضُوا عَنهُما) دست از آنها بردارید و متعرض آنها نشوید [بیان طبرسی بپایان رسید] إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ تَوّاباً رَحِیماً (توّاب) صیغه مبالغه است و دلالت دارد بر بسیاری یعنی همانا خداوند بسیار قبول کننده توبه است و بسیار ببندگانش مهربان است.
إِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَی اللّه‌ِ لِلَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُم‌َّ یَتُوبُون‌َ مِن قَرِیب‌ٍ ظاهرا اینکه آیه و آیه بعد مرتبط بآیه بالا میباشد زیرا که آن آیات بتوبه ختم گردیده، و توبه در لغت بمعنی برگشت است و در اینجا مقصود برگشت از مخالفت بموافقت است وقتی نسبت بعبد داده شود، (علی) بمعنی علو و استیلاء است و لام بمعنی نفع است، و توبه نسبت بحق تعالی موفّق گردانیدن بنده است بتوبه و دیگر قبول توبه او وقتی توبه نمود.
بعضی از مفسرین گفته بازگشت بنده بسوی خدا مساوی با دو برگشت خدای تعالی است بسوی بنده زیرا که توبه یک عمل پسندیده‌ئی است که محتاج بنیرو است و نیرو دهنده خدا است که بنده را موفّق میگرداند که از عمل ناپسند برگردد وقتی که موفّق بتوبه گردید محتاج بتطهیر از آلودگی گناهان و آمرزش است که بار دیگر مشمول عنایت و رحمت و آمرزش خدا قرار گیرد، و اینکه

صفحه : 37
دو عنایت و برگشت همان دو توبه‌ئی میباشند که توبه بنده را در میان گرفته‌اند در سوره توبه آیه (118) فرموده (ثُم‌َّ تاب‌َ عَلَیهِم لِیَتُوبُوا) اینکه همان توبه اولی است و نیز توبه دومی در سوره بقره آیه (160) فرموده (فَأُولئِک‌َ أَتُوب‌ُ عَلَیهِم) بنده در میان اینکه دو توبه قرار گرفته. [پایان] و چون خدای جلیل خودش ببنده‌گانش وعده بخشش داده گویا خود را متعهد گردانیده که بنده گنهکار وقتی از جهت نافرمانی و سرپیچی از فرمان پروردگارش پشیمان گردید و روی نیازمندی بدر خانه بی‌نیاز آورد او را بپذیرد و از جرم او گذشت نماید اینکه است که بلفظ (علی) که بمعنی ضرر است و لام (لِلَّذِین‌َ) که بمعنی نفع است گویا در عهده خود گذارده که توبه عبد را قبول نماید و وفای بعهد لازم است.
لکن از آیه چنین برمیآید که در دو مورد خداوند متعهد قبول توبه عبد گردیده یکی در جائی که عمل رکیک از روی جهالت واقع گردد و دیگر بزودی پشیمان گردد و توبه کند.
و وقتی توبه در چنین موردی واقع گردید نظر بعهدی که خدای تعالی کرده و برخود لازم گردانیده توبه بنده را قبول میکند (بِجَهالَةٍ) در موضع حال است یعنی کسانیکه از روی جهالت عمل بد میکنند. مفسرین جهالت را تعمیم داده‌اند که هر کس عمل بد میکند جاهل و سفیه است یعنی نادان است زیرا آدم سفیه تابع شهوات میگردد و از اطاعت مولی سرپیچی میکند و آدم عاقل و دانا هرگز چنین نمیکند، و نیز گفته‌اند مقصود از (مِن قَرِیب‌ٍ) در آیه قبل از حضور موت است، از إبن عباس نقل میکنند که گفته پیش از اینکه بر او وارد گردد سلطان موت، و نیز گفته‌اند که گناه اعم‌ّ است خواه شرک و کفر باشد و خواه معصیت و ترک اوامر و اتیان بمناهی هر کدام باشد اطلاق آیه شامل آن میگردد و آیه بعد که (وَ لَیسَت‌ِ التَّوبَةُ لِلَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السَّیِّئات‌ِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُم‌ُ المَوت‌ُ الخ)، بیان همین (قَرِیب‌ٍ) است که در آیه بالا گفته شده

صفحه : 38
که مقصود از (قَرِیب‌ٍ) شرف حضور موت است یعنی تا وقتی توبه مورد قبول میگردد که یقین بموت نشده باشد وقتی یقین بموت کرد توبه نتیجه بخش نخواهد بود مثل توبه فرعون وقتی برود نیل غرق گردید و امثال او.
در کتاب فقیه از آخرین خطبه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکند که فرمود هر کس یک سال قبل از مرگش توبه کند خدا توبه او را می‌پذیرد و سپس فرمود یک سال بسیار است هر کس یک ماه قبل از مرگش توبه کند خدا او را میآمرزد سپس فرمود یک ماه نیز بسیار است هر کس یک روز پیش از مرگ هم توبه کند خدا او را میآمرزد سپس فرمود هر کس یک ساعت قبل از موتش توبه کند خدا او را میآمرزد سپس فرمود یک ساعت هم زیاد است هر کس توبه کند و روحش به اینکه جا رسیده باشد و بگلوی خود اشاره فرمود خدا او را میآمرزد.
و جمع بین اخبار همان است که از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که وقتی از حضرتش از آیه (وَ لَیسَت‌ِ التَّوبَةُ لِلَّذِین‌َ یَعمَلُون‌َ السَّیِّئات‌ِ) سؤال شد حضرت در پاسخ فرمود توبه در موقعی است که آن عالم را نبیند یعنی وقتی که محتضر عالم برزخ را معاینه نبیند.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا یَحِل‌ُّ لَکُم أَن تَرِثُوا النِّساءَ کَرهاً مفسرین گفته‌اند که از روایات و تواریخ چنین نقل شده که در زمان جاهلیت اعراب نسبت بزنها بی‌رحمانه عمل میکردند از جمله ظلم آنها بزنها اینکه بود که مردی که میمرد جز مادر میّت کسان دیگرش را جزء ترکه میّت بحساب میآوردند و بارث میبردند باین ترتیب که یکی از ورثه پارچه‌ئی بر زن میّت می‌انداخت و او را مالک میشد و اگر زن میل داشت میتوانست بدون مهر با او ازدواج کند و اگر زن بازدواج با او مایل نبود او را حبس میکرد و اگر میخواست میتوانست او را بدیگری تزویج کند و از مهر او استفاده نماید و اگر نمیخواست مانع ازدواج او بدیگری میشد تا موقعی که میمرد و اگر صاحب مال بود از مالش استفاده میکرد، اینکه آیه ظاهرا نهی از همان عادت دیرینه یعنی ارث بردن

صفحه : 39
زنان است، و چنانچه بعضی از مفسرین گفته‌اند آیه از اینکه سنّت زشت منع میکند اینکه است که فرموده (لا یَحِل‌ُّ لَکُم أَن تَرِثُوا النِّساءَ کَرهاً) یعنی آنها را بطریق ارث نگیرید در صورتی که آنها کراهت داشته باشند (کَرهاً) بفتح کاف و ضم‌ّ آن هر دو قرائت شده، و بقولی او را نگاه میداشتند تا بمیرد، و بقولی (لا یَحِل‌ُّ لَکُم) یعنی بر شما جایز نیست آنها را نگاه دارید برای اینکه از آنها با عدم رضایتشان ارث ببرید، و بعضی از مردها بزنش اذیّت مینمود تا اینکه مالش را بدهد وَ لا تَعضُلُوهُن‌َّ لِتَذهَبُوا بِبَعض‌ِ ما آتَیتُمُوهُن‌َّ إِلّا أَن یَأتِین‌َ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ شیخ طبرسی در جامع الجوامع در توجیه (إِلّا أَن یَأتِین‌َ بِفاحِشَةٍ) گفته که مقصود نشوز و بذاء و معصیت و اذیت کردن بزوج و اهل او میباشد یعنی مگر وقتی که بد خلقی و ناسازگاری و مخالفت از طرف زن باشد که در چنین موقعی مردها در طلب خلع و سخت گیری با زنها معذورند (وَ لا تَعضُلُوهُن‌َّ إِلّا أَن یَأتِین‌َ بِفاحِشَةٍ) مگر وقتی که از زن فاحشه‌ئی یعنی عمل زنا صادر گردد تا آنجا که گفته (وَ عاشِرُوهُن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ) و آن وسعت دادن در نفقه و مدارا نمودن با او در قول و فعل و باقی امور است (فَإِن کَرِهتُمُوهُن‌َّ) یعنی اگر با او بودن را کاره باشید (او را دوست ندارید) برای کراهت داشتن نفستان از آنها مفارقت و متارکه نکنید زیرا که بسا نفس از چیزی کراهت دارد در صورتی که خدا در آن خیر بسیار گذارده بلکه با او محبّت کنید.

صفحه : 40

[سوره النساء (4): آیات 20 تا 24]

اشاره

وَ إِن أَرَدتُم‌ُ استِبدال‌َ زَوج‌ٍ مَکان‌َ زَوج‌ٍ وَ آتَیتُم إِحداهُن‌َّ قِنطاراً فَلا تَأخُذُوا مِنه‌ُ شَیئاً أَ تَأخُذُونَه‌ُ بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً (20) وَ کَیف‌َ تَأخُذُونَه‌ُ وَ قَد أَفضی بَعضُکُم إِلی بَعض‌ٍ وَ أَخَذن‌َ مِنکُم مِیثاقاً غَلِیظاً (21) وَ لا تَنکِحُوا ما نَکَح‌َ آباؤُکُم مِن‌َ النِّساءِ إِلاّ ما قَد سَلَف‌َ إِنَّه‌ُ کان‌َ فاحِشَةً وَ مَقتاً وَ ساءَ سَبِیلاً (22) حُرِّمَت عَلَیکُم أُمَّهاتُکُم وَ بَناتُکُم وَ أَخَواتُکُم وَ عَمّاتُکُم وَ خالاتُکُم وَ بَنات‌ُ الأَخ‌ِ وَ بَنات‌ُ الأُخت‌ِ وَ أُمَّهاتُکُم‌ُ اللاّتِی أَرضَعنَکُم وَ أَخَواتُکُم مِن‌َ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهات‌ُ نِسائِکُم وَ رَبائِبُکُم‌ُ اللاّتِی فِی حُجُورِکُم مِن نِسائِکُم‌ُ اللاّتِی دَخَلتُم بِهِن‌َّ فَإِن لَم تَکُونُوا دَخَلتُم بِهِن‌َّ فَلا جُناح‌َ عَلَیکُم وَ حَلائِل‌ُ أَبنائِکُم‌ُ الَّذِین‌َ مِن أَصلابِکُم وَ أَن تَجمَعُوا بَین‌َ الأُختَین‌ِ إِلاّ ما قَد سَلَف‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً (23) وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَکَت أَیمانُکُم کِتاب‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ أُحِل‌َّ لَکُم ما وَراءَ ذلِکُم أَن تَبتَغُوا بِأَموالِکُم مُحصِنِین‌َ غَیرَ مُسافِحِین‌َ فَمَا استَمتَعتُم بِه‌ِ مِنهُن‌َّ فَآتُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ فَرِیضَةً وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم فِیما تَراضَیتُم بِه‌ِ مِن بَعدِ الفَرِیضَةِ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً (24)

صفحه : 41

[ترجمه]

و اگر خواستید زن خود را رها کنید و بجای او زن دیگر بگیرید و مال بسیاری مهر او کرده‌اید چیزی از او پس نگیرید آیا از آن زن بباطل و ستم چیزی میگیرید و آن گناهی است هویدا [20]
و چگونه میگیرید در حالی که بعضی از شما ببعضی از او رسیده است (یعنی مجامعت کرده‌اید) و باضافه زنان از شما میثاق محکم و عهدی استوار گرفته‌اند [21]
و بنکاح در نیاورید آن زنهائی را که پدران شما نکاح کرده‌اند مگر آنچه را که قبلا کرده‌اند (یعنی در زمان جاهلیت) زیرا که آن فاحشه و خصلتی است ناپسند و مبغوض خدا و مؤمنین است و بد راهی است طریق کسیکه او را پسندد [22]
و بر شما حرام شده ازدواج با مادرهایتان و دخترهایتان و خواهرهایتان و مادرانی که شما را شیر داده‌اند و خواهرهای رضاعی شما و نیز (برای شما) حرام شده دخترهائی که در خانه شما تربیت شده از آن زنهائی که با آنها هم بستر شده‌اید و نیز حرام است برای شما زنهای پسران شما که از صلب شما بوجود آمده‌اند و حرام است که جمع کنید بین دو خواهر مگر آنچه گذشته است همانا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است [23]
و نکاح زنان شوهردار برای شما حرام است مگر آنچه از کفار بدستهای خود بغنیمت گرفته و مالک شده‌اید و خدا بر شما نوشته است حرام بودن اینکه زنهائی که ذکر شد پس مخالفت نکنید و بر شما غیر از آنچه گفته شد حلال است تا اینکه بمالهای خود آنها را بنیکوئی بگیرید و از زنا کننده‌گان نباشید و از هر زنی که تمتع بردید مهر او را بدهید و اینکه عمل فریضه و واجب است و برای شما حرجی نیست در آنچه بصلح و رضایت گرفتید پس از آنکه رد آن واجب بود همانا خداوند دانا بمصالح و درست کار است [24]

صفحه : 42

(توضیح آیات)

وَ إِن أَرَدتُم‌ُ استِبدال‌َ زَوج‌ٍ مَکان‌َ زَوج‌ٍ وَ آتَیتُم إِحداهُن‌َّ قِنطاراً فَلا تَأخُذُوا مِنه‌ُ شَیئاً أَ تَأخُذُونَه‌ُ بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً از بعض مفسرین است که در توجیه آیه گفته مردی اراده کرد زنش را رها کند او را بفاحشه‌گی نسبت داد تا اینکه مضطر گردد به اینکه که مهرش را باو برگرداند خدای تعالی اینکه آیه را نازل گردانید که اگر شما خواستید زن خود را تبدیل بزن دیگر کنید و زن دیگری بجای او بگیرید و بآنها قنطاری داده باشید یعنی مهر آنها قنطار باشد (مال زیاد را قنطار گویند) نباید از او بگیرید (أَ تَأخُذُونَه‌ُ) همزه استفهام در مقام انکار است که آیا شما حق آنها را میگیرید در حال بهتان که نسبت ناروا بآنها داده‌اید و اینکه گناهی است ظاهر و هویدا.
وَ کَیف‌َ تَأخُذُونَه‌ُ وَ قَد أَفضی بَعضُکُم إِلی بَعض‌ٍ وَ أَخَذن‌َ مِنکُم مِیثاقاً غَلِیظاً گفته‌اند مقصود از (مِیثاقاً غَلِیظاً) عقد نکاح است، گویا در مقام سرزنش بچنین مردمانی برآمده که شما چگونه چنین عمل میکنید و حق زوجیت و آن عهد و میثاق که در موقع عقد با شما بسته شده را نادیده میگیرید و حق آنها را میگیرید (وَ قَد أَفضی) گفته‌اند که مقصود از (أَفضی) جماع است یا مقدمات جماع یعنی در صورتی که با آنها جماع کرده‌اید و هم بستر شده‌اید، از آیه کمال ممانعت از چنین عملی برمیآید و در اداء حقوق زن تأکید نموده.
و نیز از آیه چنین برمیآید که در اندازه و مقدار مهر حدّ معیّنی مقرّر نشده بسته برضایت طرفین است، و گفته‌اند وقتی عمر بالای منبر از زیادتی مهر منع کرد زنی برخواست و گفت آیا ما را از آنچه خدا برای ما قرار داده و اختیارش را بدست ما نهاده منع میکنی و اینکه آیه (وَ آتَیتُم إِحداهُن‌َّ قِنطاراً) را خواند عمر خجل گردید و گفت (کل‌ّ افقه من عمر حتی النساء) و اظهار نفهمی خود نمود و از رأی خود برگشت.

صفحه : 43
وَ لا تَنکِحُوا ما نَکَح‌َ آباؤُکُم مِن‌َ النِّساءِ إِلّا ما قَد سَلَف‌َ در شأن نزول آیه گفته‌اند ابو قبیس که یکی از صالحین انصار بود پس از فوت او پسر او قبیس بزن پدر گفت بیا زن من باش، زن گفت تو بجای فرزند منی ندانم اینکه کار جایز است یا نه باید از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بپرسم نزد رسول آمدند که در اینکه باب خدا چه حکم کرده اینکه آیه نازل شد (وَ لا تَنکِحُوا ما نَکَح‌َ آباؤُکُم تا آخر) و گفته‌اند (ما) در (ما نَکَح‌َ) بمعنی من موصوله است یعنی نکاح نکنید آن کسی را که پدران شما نکاح کرده‌اند و بلفظ جمع آورده که شامل میگردد پدر و پدر پدر و بالاتر را، و میشود که (ما) مصدریه باشد و بمعنی جنس که آزاد و بنده را شامل گردد، و نیز شامل گردد عقد و ملک یمین را، و نیز میشود نهی شامل گردد آن زنی را که پس از عقد پدر با او جماع کرده باشند یا نکرده باشند و ظاهرا نهی تمام اقسام را شامل میگردد.
(إِلّا ما قَد سَلَف‌َ) یعنی بر آنچه در زمان پیش عمل شده که خدا از آن گذشته و عفو کرده و بر اینکه وجه استثناء منقطع میشود.
إِنَّه‌ُ کان‌َ فاحِشَةً وَ مَقتاً وَ ساءَ سَبِیلًا بقول بعضی مقصود از فاحشه زنا است یعنی زن پدر را بزنی گرفتن زنا است و دیگری گفته اینکه عمل منکر و ناپسندی است زیرا که زنا را در جائی آرند که هیچ عقدی و قراردادی در کار نباشد و اینجا چنین نیست و سؤال از اینکه است که عقد چنین زنی جایز است یا نه (وَ مَقتاً) اینکه عمل مبغوض و ناپسند است و اینکه بد راه و طریقی است و خلاف انسانیت است.
حُرِّمَت عَلَیکُم أُمَّهاتُکُم وَ بَناتُکُم وَ أَخَواتُکُم وَ عَمّاتُکُم وَ خالاتُکُم وَ بَنات‌ُ الأَخ‌ِ وَ بَنات‌ُ الأُخت‌ِ الی آخر آیه چون آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، خلاصه چنانچه ظاهر است مقصود از (حُرِّمَت) حرمت نکاح و ازدواج است زیرا که حرمت هر چیزی بمناسبت استفاده از آن است مثل اینکه حرمت خمر آشامیدن آنست

صفحه : 44
و نیز حرمت میته خوردن آن است.
و در آیه هفت نوع از زنان را از جهت نسب حکم بحرمت نموده و هفت نوع از جهت سبب.
هفت نوع که از جهت نسب حرامند: 1- امّهات مادرها و آنچه بالا رود یعنی مادر مادر و مادر پدر از جهت پدر یا مادر. 2- دخترها و هر چه پائین آید از نواده‌ها. 3- خواهرها. 4- دخترهای خواهرها چه خواهرهای ابوینی باشند یا امّی یا ابی که عقد تمام آنها حرام است. 5- عمّه‌ها آنهم عمّه پدر و مادر هر چه بالا رود. 6- خاله‌ها آنهم هر چه بالا رود. 7- دختران برادرها و دختران خواهرها آنهم هر چه پائین آید.
(أُمَّهات‌ُ) شامل جدّات میشود خواه از قبل پدر باشد یا مادر هر قدر بالا رود. و نیز بنات صلبی باشد یا دختران پسر یا دختران دختر هر قدر پائین آید و نیز اخوات ابوینی باشند یا از قبل اب یا ام‌ّ، و عمّه‌ها را نیز شامل میگردد عمّه‌های مادر و عمّه‌های پدر را که تمام اینها از جهت نسب ازدواج با آنها حرام است.
و هفت قسم دیگر از زنهائی که ازدواج با آنها از جهت سبب حرام است 1- مادرهای رضاعی که شارع مقدّس رضاع را در حرمت بمنزله نسب قرار داده است 2- خواهر رضاعی چنانچه فرموده (وَ أَخَواتُکُم مِن‌َ الرَّضاعَةِ) و زوج زن شیر دهنده بجای پدر رضیع میشود و پدرهای او بمنزله جدّ او میشوند و خواهر شوهر او عمّه او میشود و خواهر زن شیر دهنده خاله او میشود و هر اولادی که زن شیردهنده پیش از رضاع و بعد از آن پیدا کند برادران و خواهران او میشوند و مادر مرضعه جدّه او و خواهران او خواه پدری یا مادری او باشند خاله‌های او میشوند بدلیل قول نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرموده
(یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب)
و در عموم منزله بین علماء خلاف است و قوله تعالی (وَ أُمَّهات‌ُ نِسائِکُم) شامل میگردد تحریم نکاح مادرهای زوجات و جدّه‌های آنها چه نزدیک و چه دور و همین طوری که از جهت نسب ازدواج با آنها حرام است همین طور از جهت رضاع

صفحه : 45
حرام است.
(وَ رَبائِبُکُم‌ُ اللّاتِی فِی حُجُورِکُم) یعنی دخترهائی که در ضمانت و تربیت شمایند و ولد زن را ولد نامیده زیرا که غالبا در حمایت و تربیت زوج بدون شوهر قرار گرفته و آنرا اینکه طور نامیده ولو اینکه چنین نباشد و اینکه است سبب تحریم دختر زن بر شوهرش، و همچنین حرام است دختر زن بر شوهرش و بنت بنتها دختر دخترش نزدیک باشند یا دور زیرا که اسم ربیبه بر آن صادق میآید قوله تعالی (مِن نِسائِکُم‌ُ اللّاتِی دَخَلتُم بِهِن‌َّ) جمله متعلق است به (رَبائِبُکُم‌ُ) یعنی ربیبه‌ئی که از زنهای مدخول بها است بر مرد حرام است و اگر مدخول بها نباشد یعنی جماع واقع نشده باشد (با) در (بِهِن‌َّ) برای تعدیه است یعنی در بستر داخل شده باشد و آنچه جاری مجرای جماع است از لمس بشهوت که آن نیز جاری مجرای جماع است و مذهب ابی حنیفه و مذهب ما امامیه هم همین است (یعنی در اینکه مورد نیز ربائب) حرام میگردند.
(وَ حَلائِل‌ُ أَبنائِکُم‌ُ) یعنی و حرّم علیکم نکاح ازواج ابنائکم (الَّذِین‌َ مِن أَصلابِکُم) نه آنکه فقط او را باین نام بخوانید، چنانچه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زن پسر خوانده خود زینب بنت جحش را وقتی که از زید مفارقت کرد با او ازدواج نمود (وَ أَن تَجمَعُوا بَین‌َ الأُختَین‌ِ) یعنی برای شما حرام است جمع بین اختین که دو خواهر را با هم بزنی بگیرید نه در نکاح جایز است و نه در ملک یمین و جمع آنها در مالکیت جایز است (إِلّا ما قَد سَلَف‌َ) و لکن آنهائی را که قبلا پیش از نهی عمل نموده‌اید مغفور است خدا آنرا بخشیده بدلیل قوله تعالی (إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً) إبن عباس گفته خدا از زنها هفت نفر را از نسب حرام گردانیده و از سبب نیز هفت قسم را حرام گردانیده و اینکه آیه را تلاوت نمود. [طبرسی] وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ النِّساءِ إِلّا ما مَلَکَت أَیمانُکُم کِتاب‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم (وَ المُحصَنات‌ُ) عطف است بر (حُرِّمَت) در آیه بالا، و نیز بر شما حرام است محصنات یعنی زنهای شوهردار و (إِلّا) استثناء است یعنی مگر آنچه را که

صفحه : 46
در دار کفر بغنیمت از کفار بدست شما آمده که آن برای شما حلال است اگر چه در دار کفر شوهردار بودند (کِتاب‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم) مصدر است و حکم حلیّت را مؤکّد میگرداند که در کتاب خدا اینکه طور نوشته و ثبت گردیده.
وَ أُحِل‌َّ لَکُم ما وَراءَ ذلِکُم أَن تَبتَغُوا بِأَموالِکُم و جمله (أُحِل‌َّ لَکُم) عطف است بر فعل مضمر که نصب کتاب اللّه از آنست یعنی حق تعالی نوشته است و بر شما ثابت گردانیده حرمت آنچه را که ذکر شد و برای شما حلال گردانیده آنچه را که غیر از محرماتی است که ذکر شد تا اینکه بمال خودتان طلب کنید مهر زنان آزاد و قیمت کنیزان را (مُحصِنِین‌َ غَیرَ مُسافِحِین‌َ) یعنی در حالتی که بآن تزویج و تسرّی که بشما دستور داده عفت خود را نگاه دارید و بزنا و خلاف عفت نیفتید.
(فَمَا استَمتَعتُم بِه‌ِ مِنهُن‌َّ) یعنی هر چه از زنها استمتاع بردید، مرجع ضمیر (بِه‌ِ) (ما) در (فَمَا استَمتَعتُم) میباشد یعنی آنچه از آن زنها تمتّع میبرید و آن نکاح منقطع است بمهر معیّن در مدت معیّن.
اینکه آیه بمذهب اهل بیت علیهم السّلام دلیل بر متعه زبها است و إبن عباس إبن مسعود و سعید بن جبیر و جماعتی از تابعین چنین گفته‌اند و مذهب امامیّه بر همین است و اینکه طور قرائت شده (فَمَا استَمتَعتُم بِه‌ِ مِنهُن‌َّ الی اجل مسمّی فَآتُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ) یعنی آنزنهائی را که اینکه طور عقد کردید پس مهر آنها را بدهید و بمجرد عقد تمتع دادن مهر آنها واجب میگردد.
وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم فِیما تَراضَیتُم بِه‌ِ مِن بَعدِ الفَرِیضَةِ بعض مفسرین در معنی آیه گفته (مِن‌َ) استیناف است یعنی پس از انقضاء مدت بر شما باکی نیست اگر بخواهید تجدید عقد کنید.
إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً حَکِیماً همانا خداوند بمصالح و مفاسد امور عالم دانا و حکیم است و آنچه حکم کند عین صلاح دید و مطابق نظام عالم و تدبیر امور بنی آدم است.

صفحه : 47
در منهج گفته شعبه گفت از حکم پرسیدم که حدیث نکاح متعه چیست، گفت از امیر المؤمنین علیه السّلام شنیدم که گفت
(لو لا ان‌ّ عمر نهی عن المتعة ما زنی الّا شقی‌ّ)
فرمود اگر عمر از متعه نهی نکرده بود از کسی زنا واقع نمیشد مگر از شقی و بین شیعه و سنّی مشهور است که گویند عمر گفته که (متعتان کانا علی عهد رسول اللّه حلالا انا انهی عنهما و اعاقب علیهما متعة النساء و متعة الحج) و اینکه دلیل واضحی است بر حلیّت متعه زیرا که
(حلال محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حلال الی یوم القیمة و حرام محمّد [ص] حرام الی یوم القیمة)
.

صفحه : 48

[سوره النساء (4): آیات 25 تا 30]

اشاره

وَ مَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولاً أَن یَنکِح‌َ المُحصَنات‌ِ المُؤمِنات‌ِ فَمِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن فَتَیاتِکُم‌ُ المُؤمِنات‌ِ وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِإِیمانِکُم بَعضُکُم مِن بَعض‌ٍ فَانکِحُوهُن‌َّ بِإِذن‌ِ أَهلِهِن‌َّ وَ آتُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ مُحصَنات‌ٍ غَیرَ مُسافِحات‌ٍ وَ لا مُتَّخِذات‌ِ أَخدان‌ٍ فَإِذا أُحصِن‌َّ فَإِن أَتَین‌َ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیهِن‌َّ نِصف‌ُ ما عَلَی المُحصَنات‌ِ مِن‌َ العَذاب‌ِ ذلِک‌َ لِمَن خَشِی‌َ العَنَت‌َ مِنکُم وَ أَن تَصبِرُوا خَیرٌ لَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (25) یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُبَیِّن‌َ لَکُم وَ یَهدِیَکُم سُنَن‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم وَ یَتُوب‌َ عَلَیکُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ (26) وَ اللّه‌ُ یُرِیدُ أَن یَتُوب‌َ عَلَیکُم وَ یُرِیدُ الَّذِین‌َ یَتَّبِعُون‌َ الشَّهَوات‌ِ أَن تَمِیلُوا مَیلاً عَظِیماً (27) یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُخَفِّف‌َ عَنکُم وَ خُلِق‌َ الإِنسان‌ُ ضَعِیفاً (28) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل‌ِ إِلاّ أَن تَکُون‌َ تِجارَةً عَن تَراض‌ٍ مِنکُم وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِکُم رَحِیماً (29)
وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ عُدواناً وَ ظُلماً فَسَوف‌َ نُصلِیه‌ِ ناراً وَ کان‌َ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیراً (30)

صفحه : 49

[ترجمه]

و هر کسی که از شما توانائی ندارد که زنان پارسا و آزاد بگیرد از زنان کنیزان مؤمنه که مالک آن شده‌اید آنرا بزنی اختیار کنید و خدا بمراتب ایمان شما آگاه‌تر است بعضی از شما از بعض دیگر و با کنیزان مؤمنه نکاح کنید باذن اهل آنها یعنی مالک او که مهر آنرا بطور متعارف بدهید در صورتی که آن کنیزان عفیفه باشند نه زناکار و نه آنهائی که بپنهانی دوست و رفیق میگیرند پس وقتی که آنها شوهردار شدند و بعد عمل فاحشه‌گی نمودند باید نصف حدیکه بر زنهای آزاد معین است آنان را مجازات کنید و حکم گرفتن کنیزان برای کسی است که بترسد در زنا واقع میگردد و اگر خودداری کنید (یعنی با کنیزان ازدواج نکنید) برای شما بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است [26]
خدا میخواهد راه سعادت را برای شما بیان نماید و شما را راه‌نمائی کند بسنن کسانیکه پیش از شما بودند و بر شما آسان کند احکام سختی که بر امم سابقه بود یا (شما را) ارشاد کند بمنع از معاصی و بآنچه کفاره گناهان شما باشد و خدا بمصالح شما دانا است و درستکار است در آنچه حکم میکند
و آنانکه پیروی شهوات خود را میکنند میخواهند شما از راه راست میل بباطل کنید میل کردن بزرگ [27]
خدا اراده نموده تکلیف شما را آسان گرداند و انسان ضعیف آفریده شده [28]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید مال یکدیگر را بباطل نخورید مگر اینکه تجارت باشد از روی رضا و رغبت طرفین سودی ببرید و نفسهای خود را نکشید همانا خدا بشما رحیم و مهربان است [29]
و هر کس که از روی عداوت و ظلم قتل نفس نمود بزودی وی را داخل آتش میگردانیم و چنین کاری بر خدا آسان است [30]
.

صفحه : 50

(توضیح آیات)

وَ مَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولًا أَن یَنکِح‌َ المُحصَنات‌ِ المُؤمِنات‌ِ فَمِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن فَتَیاتِکُم‌ُ المُؤمِنات‌ِ (الطول) بمعنی غنا و توانگری است یعنی کسیکه قدرت مالی ندارد که زنهای آزاد بگیرد و مهر و آنچه در شأن زن پارسای شرافت‌مند است از کابین و غیر آن خرج کند از کنیزان مؤمن محصنات بگیرد (محصنات) بفتح صاد اسم مفعول و مشتق از احصان و بمعنی منع است و از حصن و حصین گرفته شده و در اینجا مقصود کنیزان عفیف است که کابین آنها کمتر است اختیار کند و اینکه خطاب بمؤمنین است (مِن فَتَیاتِکُم‌ُ) یعنی (من امائکم) یعنی از کنیزان مؤمنین نه از مخالفین در دین (وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِإِیمانِکُم) و خدا عالم‌تر است بایمان شما و فضیلت بعضی از شما بر بعض دیگر.
خلاصه ظاهرا آیه در مقام اینکه است که فضیلت و رجحان در ایمان است نه نسب و حسب و جهات صوری بسا میشود که ایمان امه کنیز بیشتر از زن آزاد با حسب و نسب باشد و نیز بعضی از زنها ایمانشان کامل‌تر از بعضی از مردها باشد پس کمال و فضیلت در ایمان است نه در کمالات صوری پس حق شما چنین است که فضیلت ایمانی را در نظر گیرید و نکاح کنیزان را وقتی مؤمن و پرهیزکار باشند بر خود عار ندانید.
فَانکِحُوهُن‌َّ بِإِذن‌ِ أَهلِهِن‌َّ وَ آتُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ بِالمَعرُوف‌ِ مُحصَنات‌ٍ غَیرَ مُسافِحات‌ٍ چند شرط در نکاح کنیز مقرّر گردانیده: 1- آنها را باذن ولی و صاحبشان بگیرید. 2- (وَ آتُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ) کابین و مهر آنها را بقدر معمول و متعارف بدهید. 3- از کنیزان عفیف نیکوکار اختیار کنید نه کنیز زناکار بی‌عفت.
4- از آن کنیزانی نباشند که دوست پنهانی میگیرند چنانچه عادت جاهلیت چنین بوده که مرد زن را از روی هوای نفس دوست میگرفت و با او رفاقت مینمود و زن مردی را بهمین طریق دوست میگرفت و آیه نهی نموده که چنین زنانی

صفحه : 51
و کنیزانی را بزنی نگیرید.
فَإِذا أُحصِن‌َّ فَإِن أَتَین‌َ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیهِن‌َّ نِصف‌ُ ما عَلَی المُحصَنات‌ِ مِن‌َ العَذاب‌ِ مقصود از محصنات در اینجا زنهای آزادند و (عذاب) حد زنا است که شرع آنرا مقرّر گردانیده، شافعی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرموده
(اقیموا الحدود علی ما ملکت ایمانکم)
ذلِک‌َ لِمَن خَشِی‌َ العَنَت‌َ مِنکُم یعنی نکاح کنیز برای کسی از شما جایز است که از عزبی بترسد که مبادا در حرام افتد که دین وی تباه گردد یا بترسد که بزنا افتد و مستحق حدّ شود در دنیا و عذاب در آخرت.
وَ أَن تَصبِرُوا خَیرٌ لَکُم وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ یعنی و اگر خودداری کنید از اینکه در حرام افتید و کنیز را بزنی نگیرید برای شما بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است، شاید اشاره باین باشد که گرفتن کنیز و اولاد از او پیدا کردن شایستگی ندارد لکن برای ضرورت عزوبت از روی تفضّل اذن داده زیرا که او در عمل اضطراری آمرزنده و مهربان است که مؤاخذه نکند.
یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُبَیِّن‌َ لَکُم وَ یَهدِیَکُم سُنَن‌َ الَّذِین‌َ مِن قَبلِکُم وَ یَتُوب‌َ عَلَیکُم وَ اللّه‌ُ عَلِیم‌ٌ حَکِیم‌ٌ خدای تعالی اراده کرده که برای شما بیان کند شرایع دین شما را و آنچه صلاح امر شما است و خیر و فضیلت شما در آن است در امر دنیا و آخرتتان و برای شما ظاهر گرداند و شما را هدایت و راه‌نمائی کند بسنن و طریق نیاکان شما از آن پیمبرانی که پیش از شما بوده‌اند و بآن راه رستگار شدگان از ملّت ابراهیم و اسماعیل و باقی برگزیده‌گان و آن دین حنیفی که پیشینیان داشتند در تحریم محرمات و عمل نمودن بواجبات (وَ یَتُوب‌َ عَلَیکُم) و میخواهد شما را از عمل منکرات و آنچه که شما را از فضائل اخلاقی باز میدارد و بمنکرات میکشاند

صفحه : 52
راه‌نمائی گرداند و خدا عالم و دانا است بآنچه صلاح شما در آن است و حکیم و درستکار است.
از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرموده بر شما باد که زنا نکنید و در آن شش مفسده است سه در دنیا و سه در عقبی. آن سه که در دنیا است: 1- آبروی را میبرد. 2- فقیری آورد. 3- عمر را کوتاه میکند. و آن سه که در عقبی است: 1- بسخط خدا مبتلا گردد. 2- مفاسد بد بیند. 3- در آتش جاوید بماند.
وَ اللّه‌ُ یُرِیدُ أَن یَتُوب‌َ عَلَیکُم وَ یُرِیدُ الَّذِین‌َ یَتَّبِعُون‌َ الشَّهَوات‌ِ أَن تَمِیلُوا مَیلًا عَظِیماً یعنی خدا میخواهد توبه شما را قبول گرداند یا شما را موفق گرداند بتوبه کردن و کسانیکه پیروی آرزوهای نفس خود میکنند بسیار میل دارند و خواهند شما را از راه راست بباطل میل دهند و شما با آنها در پیروی شهوات و استحلال محرمات موافقت نمائید.
و بعضی از مفسرین گفته که شاید اشاره بمجوس یا یهودیان باشد که وقتی آیه تحریم خواهرزاده و برادرزاده نازل گردید اعتراض کردند که چرا نکاح دختر عمّه و دختر خاله حلال است با اینکه عمّه و خاله حرامند و اگر خواهر حرام است چرا خواهرزاده حرام است و خواستند مؤمنین را منحرف گردانند اینکه بود که اینکه آیه نازل شد که خدا میخواهد شما را از کار قبیح باز دارد و پاک گردید قوله تعالی (یُرِیدُ اللّه‌ُ بِکُم‌ُ الیُسرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُم‌ُ العُسرَ) و در عین حال از اعمال زشت که ضرر بدین و دنیای شما میرساند خودداری نمائید و در نکاح کنیز و دختر عمّه و خاله مجاز گردید.
یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُخَفِّف‌َ عَنکُم وَ خُلِق‌َ الإِنسان‌ُ ضَعِیفاً خدای جلیل از راه لطف و کرم بتشریع شرایع و سنن خواسته است که باین انسان ضعیف تخفیف بدهد مخصوصا بشریعت اسلام که دین سهله سمحه است

صفحه : 53
و جمع کند بین سعادت جسمانی و روحانی بشر را که بسعادتین فائز گردد و باز تکلیف بر او گران نباشد.
از إبن عباس نقل میکنند که گفته در اینکه سوره هشت آیه است که برای فرزند آدم بهتر است از آنچه آفتاب بر آن بتابد 1- (یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیُبَیِّن‌َ لَکُم) 2- (وَ اللّه‌ُ یُرِیدُ أَن یَتُوب‌َ عَلَیکُم) 3- (یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُخَفِّف‌َ عَنکُم) 4- (إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَون‌َ عَنه‌ُ) 5- (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ) 6- (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَظلِم‌ُ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ) 7- (مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه‌ُ) 8- (ما یَفعَل‌ُ اللّه‌ُ بِعَذابِکُم).
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل‌ِ إِلّا أَن تَکُون‌َ تِجارَةً عَن تَراض‌ٍ مِنکُم آیه بتمام مؤمنین خطاب نموده که ای کسانیکه بخدا و رسول و معاد ایمان آورده‌اید مال یکدیگر را بر خود مباح ندانید و بناحق مال یکدیگر را نخورید مثل دزدی بتمام اقسامش از فریب دادن یا غش‌ّ در معامله یا ربا یا قمار و کم فروشی و غیر اینها که تمام اقسامش بهر عنوان و اسمی باشد داخل خوردن مال بباطل است و با هم تجارت و معامله صحیح بنمائید بطوریکه از طرفین رضایت و طیب خاطر حاصل گردد تا اینکه دوستی شما برقرار ماند و مال حرام داخل مالتان نگردد که رقابت و دشمنی بینتان پدید آید.
وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِکُم رَحِیماً چون مؤمنین حقیقة با هم مثال نفس واحده مانند اگر از راه ایمان و توحید با هم دوستی کنند و در گفتار و کردار و در ظاهر و باطن در عمل صادقانه با هم رفتار نمایند و در معاملات و معاشرات با هم بخوبی و درستی معاشرت کنند مخصوصا در معاملات دروغ و خدعه در کار نباشد و تجارت (عَن تَراض‌ٍ مِنکُم) صورت گیرد دشمنی بینشان پدید نمیگردد و اگر جز اینکه نباشد ممکن است دشمنی بینشان پدید گردد و بسا میشود که در مقام قتل یکدیگر برمیآیند و شاید آیه که

صفحه : 54
فرموده (وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم) مقصود اینکه باشد که چون مؤمنین بمنزله نفس واحده میباشند کشتن بعضی کشتن دیگری است اینکه است که فرموده (المؤمنین کنفس واحدة) و وقتی چنانچه فرموده (وَ أَنتُم‌ُ الأَعلَون‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ) علوّ و برتری بر خلق جهان پیدا مینمایند که با هم متّحد باشند و آن وقتی ممکن است که با تمام جهات با هم اتّحاد داشته باشند و اتحاد و پیوستگی در همان معاملات و داد و ستد معلوم میگردد.
و شاید از (وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَکُم) خود را نکشید نهی از تهوّر و بی‌باکی و داخل گردیدن در جائیکه عقل و شرع منع از آن نموده باشد چنانچه فرموده (وَ لا تُلقُوا بِأَیدِیکُم إِلَی التَّهلُکَةِ) و ممکن است گفته شود مقصود از هلاکت نفس یک معنی اعم‌ّ اراده شده باشد که نه فقط نفس حیوانی مراد باشد بلکه نفس ناطقه انسانی را نیز شامل گردد یعنی آن نفسیکه لطیفه ربّانی است که در باره آن پس از خلقت جسد بقوله تعالی (وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُوحِی) بانسانی کرامت کرده و او را بتاج (وَ لَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم‌َ) برگزیده بمتابعت نفس حیوانی و بهوای نفسانی او را هلاک و فاسد نگردانید، و میتوان آیات بالا را شاهد بر اینکه توجیه گرفت زیرا که همان خوردن مال حرام و متابعت شهوات نفس انسانی را میمیراند و نیز آیه بعد هم دلالت بر همین معنی دارد.
وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ عُدواناً وَ ظُلماً فَسَوف‌َ نُصلِیه‌ِ ناراً وَ کان‌َ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیراً و آیه ارائه میدهد که عدوان و ستم ببندگان خدا رسانیدن آتش جهنم را آماده میگرداند و آن در اثر کشتن و قتل نفس انسانی و در اثر متابعت کردن هوا نفس آتش جهنم را ایجاب میگرداند.

صفحه : 55

[سوره النساء (4): آیات 31 تا 35]

اشاره

إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَون‌َ عَنه‌ُ نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ نُدخِلکُم مُدخَلاً کَرِیماً (31) وَ لا تَتَمَنَّوا ما فَضَّل‌َ اللّه‌ُ بِه‌ِ بَعضَکُم عَلی بَعض‌ٍ لِلرِّجال‌ِ نَصِیب‌ٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیب‌ٌ مِمَّا اکتَسَبن‌َ وَ سئَلُوا اللّه‌َ مِن فَضلِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیماً (32) وَ لِکُل‌ٍّ جَعَلنا مَوالِی‌َ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ وَ الَّذِین‌َ عَقَدَت أَیمانُکُم فَآتُوهُم نَصِیبَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیداً (33) الرِّجال‌ُ قَوّامُون‌َ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّل‌َ اللّه‌ُ بَعضَهُم عَلی بَعض‌ٍ وَ بِما أَنفَقُوا مِن أَموالِهِم فَالصّالِحات‌ُ قانِتات‌ٌ حافِظات‌ٌ لِلغَیب‌ِ بِما حَفِظَ اللّه‌ُ وَ اللاّتِی تَخافُون‌َ نُشُوزَهُن‌َّ فَعِظُوهُن‌َّ وَ اهجُرُوهُن‌َّ فِی المَضاجِع‌ِ وَ اضرِبُوهُن‌َّ فَإِن أَطَعنَکُم فَلا تَبغُوا عَلَیهِن‌َّ سَبِیلاً إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیًّا کَبِیراً (34) وَ إِن خِفتُم شِقاق‌َ بَینِهِما فَابعَثُوا حَکَماً مِن أَهلِه‌ِ وَ حَکَماً مِن أَهلِها إِن یُرِیدا إِصلاحاً یُوَفِّق‌ِ اللّه‌ُ بَینَهُما إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلِیماً خَبِیراً (35)

صفحه : 56

[ترجمه]

‌اگر از گناهان بزرگ که نهی کرده شده‌اید دوری کردید ما از گناهان دیگر شما درگذریم و شما را بمقام بلند نیکو داخل میگردانیم [31]
آرزو نکنید آنچه را که خدا بعضی از شما را بر بعض دیگر برتری داده برای مردها بهره‌ئی است از آنچه کسب کرده‌اند و برای زنها نیز بهره‌ئی است از آنچه عمل نموده‌اند و آنچه خواهید از فضل خدا بطلبید همانا خداوند بهر چیزی دانا است [32]
و از برای هر یک از زنها و مردها میراث برندگانی قرار دادیم از آنچه پدر و مادر آنها باقی بگذارند و خویشان نزدیک که ارث برنده میباشند و با هر کس که عهد و پیمان حقوقی بسته‌اید حق آنها را اداء کنید و نصیب آنان را بدهید همانا خدا بر هر چیزی گواهست [33]
مردها را بر زنها تسلطی است (زیرا که کارگذار آنها و قائم بامور معاش آنهایند) بسبب آنچه خدا بعضی را بر بعضی برتری داده و برای اینکه مردها از مالشان بزنها نفقه میدهند پس زنان شایسته مطیع و نگهدارنده حقوق شوهرانند و در غیاب شوهران حفظ میکنند آنچه را که خدا حفظ نموده- و آن زنانی که از مخالفت و تمکین نکردن آنها میترسید در مرتبه اول آنها را موعظه و نصیحت کنید اگر نپذیرفتند از آنها در رختخواب دوری کنید و اگر فائده نبخشید آنها را بزنید پس اگر اطاعت کردند دیگر هیچگونه حق ستم بر آنها ندارید همانا که خداوند بزرگوار و عظیم الشأن است [34]
و اگر بترسید از اینکه بین زن و شوهر مخالفت و جدائی افتد، از طرف کسان زن حکمی و از کسان مرد حکمی برگزینید که اگر آنها اراده اصلاح کنند خدا بین آنها سازگاری می‌اندازد همانا خدا عالم و خبیر است [35]

صفحه : 57

(توضیح آیات)

إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَون‌َ عَنه‌ُ نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ نُدخِلکُم مُدخَلًا کَرِیماً ترجمه آیه شده و واضح است، لکن در اینکه مقصود از گناهان کبیره چیست و کبائر چند عدد است بین علماء اختلاف است و چون در آیه بالا نهی از منهیّات شده در اینکه آیه در مقام برآمده که اگر از گناهان بزرگ که نهی شده‌اید اجتناب نمائید همان خودداری از آنها کفاره گناهان کوچک شما میشود و در مقام ارجمند شما را داخل میگردانیم.
در اصل مطلب که اجتناب از کبائر کفاره صغائر یعنی گناهان کوچک میگردد خلافی نیست اشکال و خلاف در اینکه است که گناهان کبیره چه گناهی است.
در مجمع گفته در معنی کبیره اختلاف است:
1- هر گناهی که خدا وعده عذاب در آخرت داده و در دنیا حدّ بر او واجب کرده آن کبیره است. [سعید بن جبیر و مجاهد] 2- تمام گناهانی را که خدای نهی کرده کبیره است [إبن عباس] و مذهب اصحاب ما است زیرا که آنها گفته‌اند تمام معاصی از جهت قبحشان کبیره است لکن بعضی بزرگتر از بعض دیگر است و در گناهان صغیره‌ئی نیست و صغیره بودن نسبت بآن گناهی است که از آن بزرگ‌تر است و عقاب آن بیشتر است و اینکه دو قول بهم نزدیکند.
3- معتزله گفته‌اند صغیره آن گناهی است که عقابش کمتر از ثواب صاحبش باشد پس عقاب لازم بر آن گناه باتفاق بین آنها حبط میگردد و در اینکه آیا مثل آن از ثواب صاحبش حبط میگردد دو قول است 1- ابو القاسم و قائلین بموازنه گفته‌اند حبط میشود.
2- ابو علی جبائی گفته حبط نمیشود بلکه ساقط میشود کمترش و بیشترش

صفحه : 58
بحال خود باقی میماند.
و کبیره نزد آنها گناهی است که عقابش از ثواب صاحبش بزرگتر باشد و گفته‌اند هیچ صغیره‌ئی نیست مگر اینکه جائز است کبیره باشد و در تعریف و شناسانیدن صغائر اغراء بمعصیت است بجهت اینکه وقتی مکلف فهمید ضرری ندارد و دلش خواست بجا می‌آورد.
و نیز گفته‌اند وقتی شخص از کبائر اجتناب نمود واجب است آمرزش صغائر و مؤاخذه از آن نیکو نیست، و در ظاهر آیه چیزی نیست که بر اینکه دلالت داشته باشد و معنی آن بنا بر آنچه کلبی از إبن عباس روایت کرده اینکه است (ان تجتنبوا الذنوب التی اوجب اللّه فیها الحدّ) و در آن اسم نار برده شده (نکفّر عنکم ما سوی ذلک) یعنی اگر اجتناب کنید و دوری نمائید از هر گناهی که در آن حدّ و اسم آتش برده شده ما غیر آنرا میپوشانیم از نماز تا نماز دیگر و از جمعه تا جمعه دیگر و از شهر رمضان تا شهر رمضان دیگر در اینکه زمانها یعنی گناهانی که بین اینها است میپوشانیم.
و گفته شده که معنی آن اینست اگر اجتناب کردید از کبائری که نهی شده‌اید در اینکه سوره از مناکح و اکل مال بباطل و غیر آن از اوّل سوره تا اینجا و ترک کردید در آینده میپوشانیم آنچه را که پیش کرده‌اید، و لذا گفته است إبن مسعود که هر چه را که خدا در اوّل سوره نهی نموده تا سی آیه آنها کبیره است، و مؤید اینکه قول است از قرآن قوله تعالی (قُل لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن یَنتَهُوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَف‌َ) و قوله (وَ لا تَنکِحُوا ما نَکَح‌َ آباؤُکُم مِن‌َ النِّساءِ إِلّا ما قَد سَلَف‌َ).
وَ نُدخِلکُم مُدخَلًا کَرِیماً یعنی (مکانا طیّبا حسنا لا ینقصه شی‌ء) و امّا تفصیل گناهان کبیره موبقه بنا بر آنچه از روایات نقل شده و ما در اینجا جمله‌ئی قانع کننده آنرا یادآوری مینمائیم بروایت عبد العظیم بن عبد اللّه حسنی از ابی جعفر محمّد بن علی عن ابیه

صفحه : 59
علی بن موسی الرضا عن موسی بن جعفر علیهم السلام که گفته عمرو بن عبید بصری بر ابی عبد اللّه جعفر بن محمّد الصادق [ع] داخل شد چون سلام کرد و نشست و اینکه آیه را خواند (الَّذِین‌َ یَجتَنِبُون‌َ کَبائِرَ الإِثم‌ِ وَ الفَواحِش‌َ) و ساکت گردید حضرت فرمود چرا ساکت شدی گفت دوست دارم که کبائر را از کتاب بشناسم گفت آری ای عمرو 1-
اکبر کبائر الشرک باللّه لقوله تعالی (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ)
و گفته (مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَقَد حَرَّم‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ الجَنَّةَ وَ مَأواه‌ُ النّارُ) 2-
یأس من روح اللّه لأن‌ّ اللّه یقول (لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ)
3- پس از آن امن از مکر اللّه زیرا که فرموده (فَلا یَأمَن‌ُ مَکرَ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الخاسِرُون‌َ) 4- و بعض دیگر عقوق والدین زیرا که خدای تعالی قرار داده عاق را (جَبّاراً شَقِیًّا) در قوله (وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَم یَجعَلنِی جَبّاراً شَقِیًّا) 5- و بعضی از آنها قتل النفس التی حرّم اللّه الا بالحق، زیرا که فرموده (وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُه‌ُ جَهَنَّم‌ُ خالِداً فِیها) 6- قذف محصنات زیرا که فرموده (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَرمُون‌َ المُحصَنات‌ِ الغافِلات‌ِ المُؤمِنات‌ِ لُعِنُوا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ) 7- اکل مال یتیم از راه ظلم لقوله تعالی (الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ أَموال‌َ الیَتامی ظُلماً الخ) 8- فرار از جنگ زیرا که خدا فرموده (وَ مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَه‌ُ إِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتال‌ٍ أَو مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَقَد باءَ بِغَضَب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ مَأواه‌ُ جَهَنَّم‌ُ وَ بِئس‌َ المَصِیرُ) 9- خوردن ربا زیرا که خدا فرموده (الَّذِین‌َ یَأکُلُون‌َ الرِّبا لا یَقُومُون‌َ إِلّا کَما یَقُوم‌ُ الَّذِی یَتَخَبَّطُه‌ُ الشَّیطان‌ُ مِن‌َ المَس‌ِّ) و گفته (فَإِن لَم تَفعَلُوا فَأذَنُوا بِحَرب‌ٍ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ) 10- سحر زیرا که فرموده (وَ لَقَد عَلِمُوا لَمَن‌ِ اشتَراه‌ُ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن خَلاق‌ٍ) 11- زنا زیرا که خدا فرموده (وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ یَلق‌َ أَثاماً یُضاعَف لَه‌ُ العَذاب‌ُ یَوم‌َ القِیامَةِ وَ یَخلُد فِیه‌ِ مُهاناً) 12- و الیمین الغموس یعنی قمم دروغ زیرا که گفته (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَشتَرُون‌َ بِعَهدِ اللّه‌ِ وَ أَیمانِهِم ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِک‌َ لا خَلاق‌َ لَهُم فِی الآخِرَةِ الخ) 13- و الغلول قال اللّه تعالی (وَ مَن یَغلُل یَأت‌ِ بِما غَل‌َّ یَوم‌َ القِیامَةِ) 14- منع الزکوة المفروضة زیرا که فرموده (یَوم‌َ یُحمی عَلَیها فِی نارِ

صفحه : 60
جَهَنَّم‌َ فَتُکوی بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم الخ) 15- شهادت زور 16- کتمان شهادت زیرا که فرموده (وَ مَن یَکتُمها فَإِنَّه‌ُ آثِم‌ٌ قَلبُه‌ُ) 17- شرب خمر زیرا که آن را قرین بت پرستی فرموده 18- ترک نماز عمدا و ترک چیزی از آنچه خدا واجب گردانیده زیرا که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده کسیکه عمدا نماز را ترک کند بری شده از ذمّه خدا و رسولش 19- نقض عهد 20- قطع رحم، زیرا که خدا در باره آنها فرموده (أُولئِک‌َ لَهُم‌ُ اللَّعنَةُ وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ) پس از آن عمرو بیرون رفت و بگریه صدا بلند نمود و میگفت هلاک شد کسیکه برأی خود گفت و در فضل و علم شما نزاع کرد.
و از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود کبائر هفت عدد است: 1- بزرگتر از همه شرک بخدا 2- قتل نفس مؤمنة 3- خوردن ربا 4- اکل مال یتیم 5- قذف محصنه 6- عقوق والدین 7- فرار از جنگ، پس کسیکه وارد قیامت شد و از اینها مبرّا است میباشد با من در بحبوحه بهشتی که درهایش از طلا است. و سعید بن جبیر روایت کرده که مردی بابن عباس گفت کبائر چند میباشد آیا هفت است گفت بهفتاد نزدیک‌تر است تا بهفت غیر از اینکه با استغفار کبیره‌ئی نیست و با اصرار صغیره‌ئی نیست، و اینکه دو روایت را واحدی در تفسیرش با سندی از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إبن عباس نقل نموده. [پایان] و در جلد ششم تفسیر مخزن العرفان همین حدیث مشروحا بیان شده.
و میتوان گفت کبیره بودن و صغیره گناه نسبت بعامل او است، معلوم است که گناه عالم با گناه جاهل در صغیره و کبیره بودن مساوی نیستند، و نیز چنین است گناه شخص عاقل که با مخالفت عقلش مرتکب گناه گردد و باین اعتبار صغیره جاهل کبیره عالم و عاقل است. خلاصه باین اعتبار صغیره و کبیره گناه نسبت باشخاص است نه اصل عمل زیرا که عمل بهر یک از نواهی گناه بزرگ است تفاوت در عامل آنست چنانچه ترک اولی‌ئی که از معصومین صادر گردد نسبت بشخص او خیلی بزرگ است اینکه است که گفته‌اند در باره آنها (حسنات الابرار سیّئات

صفحه : 61
المقرّبین).
در تفسیر المیزان از غزالی نقل میکند در احیاء العلوم گفته اجتناب از گناه کبیره اگر از روی قدرت و اراده باشد کفاره گناه صغیره حساب میشود مثل کسی که میتواند بزنی تجاوز کند ولی خودداری میکند و بنگاه و لمس اکتفا مینماید، پس خودداری او در تنویر قلب او مؤثّرتر است از اثر ظلمانی نمودن آنرا در نگاه با جنبی و لمس او اینکه است معنی کفّاره، ولی اگر مردی نداشت یا ناتوان بود یا از عواقب اخروی آن ترسید و نکرد اینکه دیگر کفّاره نمیشود یا آنکس که بخوردن شراب اگر چه حلال باشد میل ندارد، نخوردن شراب مقدمات آنرا از قبیل شنیدن موسیقی کفّاره نمیشود فقط کسی که بشراب و موسیقی هر دو علاقه دارد، گرچه بموسیقی میپردازد ولی با مجاهدات از شراب خودداری میکند اینکه مجاهدت وی تاریکی گناه سماع موسیقی را از وی بردارد اینها احکام آخرت میباشد.
و در جای دیگر گفته هیچ چیز تاریکی دل را که گناهی آورده باشد زائل نمیکند بجز نور ثوابیکه ضدّ آن است و بین دو ضدّ هم مناسبتی موجود است یعنی باید هر گناهی بثوابی از جنس خود جبران شود همین طور که سفیدی سیاهی را میبرد و گرمی سردی را و اینکه درجه بندی گناهان هم از الطاف خدا است تا بهر صورت هست محو و زائل شود و در اینکه طریقه امید بمحو بیشتر از آنستکه یک نوع طاعت آورده شود گرچه آنهم بالاخره در محو گناه مؤثّر است [پایان] وَ لا تَتَمَنَّوا ما فَضَّل‌َ اللّه‌ُ بِه‌ِ بَعضَکُم عَلی بَعض‌ٍ لِلرِّجال‌ِ نَصِیب‌ٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیب‌ٌ مِمَّا اکتَسَبن‌َ، الی آخر آیه بعد چون آیات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه خدای جلیل بمؤمنین توصیه فرموده که در آنچه برای شما تعیین شده چه راجع بتقدیرات و خلقت که هر کسی طوری آفریده شده آنهم بانواع و اقسام خلقت از زشتی و زیبائی، زن بودن یا مرد بودن، و نیز راجع بمقرّرات و احکام شرعیه

صفحه : 62
از تقسیم ارث یا باقی احکام که بایست بدانند آنچه را که خداوند نصیب هر کسی قرار داده فضلی است از جانب او و نصیب هر کسی بمناسبت فعل و عمل و سجیّه وی است پس باید هر کسی بر آنچه هست راضی و خوشنود باشد و از خدا طلب فضل و رحمت کند نه اینکه بر دیگری حسد برد یا اینکه بنصیب خود راضی نباشد زیرا که او سبحانه و تعالی بهر چیزی از آنچه نصیب او کرده عالم و بصلاح دید او عارف است او تعیین گردانیده و بخل در مبدء فیّاض نیست.
وَ لِکُل‌ٍّ جَعَلنا مَوالِی‌َ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ ظاهرا آیه اشاره بآیات ارث دارد و توصیه باوامر و احکامی است که در آیات ارث بتفصیل بیان فرموده همین طوری که قبل از اینکه در تفاصیل قوانین ارث وارد گردد بطور قاعده کلّی فرمود (لِلرِّجال‌ِ نَصِیب‌ٌ مِمّا تَرَک‌َ الوالِدان‌ِ وَ الأَقرَبُون‌َ) و فرموده (وَ لِکُل‌ٍّ جَعَلنا مَوالِی‌َ تا آخر) و شاید مقصود از موالی همه آنهائی باشند که در آیات ذکر شده از ابوین و اولاد و غیر آنها از طبقات سه گانه ابوین و اولاد.
وَ الَّذِین‌َ عَقَدَت أَیمانُکُم یعنی با آنهائیکه عقد و پیمان خصوصی بسته‌اید و مخالفت کرده‌اند نصیبشان را بدهید، و گفته‌اند حکم اینکه آیه بآیه (وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ) نسخ گردیده.
و ممکن است گفته شود نظر باستحکام قانون ارث که بسیار مهم و قابل تحقیق است سفارش بیشتری شده که بر کسی تعدّی نشود و به نصیبی که برای او مقرّر گردیده باو برسد، و در مجمع گفته در آیه اقوال دیگری هست که بنا بر بعض آنها آیه منسوخ نشده.
الرِّجال‌ُ قَوّامُون‌َ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّل‌َ اللّه‌ُ الخ (قیم) کسی را گویند که مهم کس دیگر را انجام دهد، و قیّام صیغه مبالغه است، و فضل فزونی بعضی است نسبت ببعض دیگر و چون غالبا بالطبع

صفحه : 63
هم در تدبیر و هم در نیرومندی و تحمّل شدائد مردها بر اغلب زنها فزونی دارند و چنانچه دانشمندان گفته‌اند و نیز بتجربه معلوم شده زندگانی زنها احساسی و عاطفی است و بر نازک‌کاری و ظرافت تکیه دارد باین جهات (وَ بِما أَنفَقُوا مِن أَموالِهِم) یعنی و نیز از جهت انفاق مردها بر زنها و مهر و بعض خصوصیات دیگر فرموده (بِما فَضَّل‌َ اللّه‌ُ) خدای تعالی مردها را در اینکه جهات بر زنها فضیلت داده و باید دانست که اینکه فضیلت و برتری مردها بر زنها از جهت قوّت عقلی و نیروی بدنی بطور کلّی بر کلّی است نه بطور شمول بر تمام افراد زیرا چنانچه معلوم است خیلی از زنهائی بوده و هستند که در تدبیر و عقل بلکه در قوای بدنی بر بعضی از مردها فضیلت دارند.
فَالصّالِحات‌ُ قانِتات‌ٌ حافِظات‌ٌ لِلغَیب‌ِ بِما حَفِظَ اللّه‌ُ الخ پس از بیان فضیلت مردها بر زنها ظاهرا آیه در مقام بیان فضیلت زنها برآمده که فضیلت زنها در چیست و شاید میخواهد خاطر نشان کند که همین طوری که مردها را بر زنها برای آنجهاتی که بعضی از مردها را فضیلت داده بر بعض از زنها همین طور بعضی زنها را نیز بر بعض دیگر آنها فزونی داده و فضیلت زن در اینکه صفاتی است که بعضی از آنها در آیه بیان شده: 1- (صالحات) زنهای صالح و شایسته 2- (قانِتات‌ٌ) قنوت بمعنی اطاعت و خضوع دائمی است 3- (حافِظات‌ٌ لِلغَیب‌ِ) یعنی حفظ میکنند خودشان و عورتشان را در حال غائب بودن ازواجشان.
وَ اللّاتِی تَخافُون‌َ نُشُوزَهُن‌َّ فَعِظُوهُن‌َّ وَ اهجُرُوهُن‌َّ فِی المَضاجِع‌ِ نشوز بمعنی سرپیچی از اطاعت شوهر است از روی تکبّر و بدلالت (تَخافُون‌َ) ظهور علائم و آثار آنست. و برای جلوگیری از تمکین نکردن زن از شوهرش خدای تعالی بمردها بسه عمل دستور میدهد که بترتیب برای علاج نشوز زن عمل نمایند و ظاهرا اینکه حکم ارشادی است نه مولوی که بطور وجوب و لزوم باشد که وقتی علائم ظهور نشوز زن خود را دید بسه علاج دست بزند 1- (فَعِظُوهُن‌َّ)

صفحه : 64
او را موعظه و نصیحت کنید 2- (وَ اهجُرُوهُن‌َّ فِی المَضاجِع‌ِ) اگر موعظه سودی نبخشید از بستر او دوری نمائید 3- اگر اینکه دو عمل فائده نبخشید (وَ اضرِبُوهُن‌َّ) موقع آن میرسد که او را بزنید.
فَإِن أَطَعنَکُم فَلا تَبغُوا عَلَیهِن‌َّ سَبِیلًا آیه پس از حکم ارشادی برای جلوگیری از نشوز زن از آن سه عمل هر یک پس از دیگری فرموده پس اگر زن تمکین نمود دیگر هیچ ستم بر او روا ندارید اشاره به اینکه که قوّت و برومندی شما مردها سبب نشود که بخود مغرور گردید و چنین گمان کنید که ستم نمودن بر زن که ضعیف‌تر از خود میدانید روا است بایست بدانید خدا بزرگ و غالب است و حق‌ّ مظلوم را از ظالم میگیرد.
وَ إِن خِفتُم شِقاق‌َ بَینِهِما فَابعَثُوا حَکَماً مِن أَهلِه‌ِ وَ حَکَماً مِن أَهلِها و هرگاه برای اصلاح بین زن و شوهر باین اموریکه در آیات بالا تعیین کرد کافی نشد و ترسیدید جدائی و دشمنی بین زن و شوهر از اینکه جهات یا بجهات دیگر تولید گردد در اینکه مورد باید بین آنها داوری شود باین طور که (حَکَماً مِن أَهلِه‌ِ) داوری از کسان مرد (وَ حَکَماً مِن أَهلِها) و داوری از طرف زن و هر یک حکم را تفویض باو بنمایند اگر واقعا آنها اراده اصلاح دارند خداوند بین آنها اتفاق و دوستی ایجاد مینماید، آیه اشاره باین است که بدانید سبب لمّی تمام امور خدا است و اراده و خواست او غالب و حاکم بر امور است باید تمام امور را باو تفویض کنید.

صفحه : 65

[سوره النساء (4): آیات 36 تا 43]

اشاره

وَ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ لا تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً وَ بِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ وَ الجارِ ذِی القُربی وَ الجارِ الجُنُب‌ِ وَ الصّاحِب‌ِ بِالجَنب‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ ما مَلَکَت أَیمانُکُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ مَن کان‌َ مُختالاً فَخُوراً (36) الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ وَ یَأمُرُون‌َ النّاس‌َ بِالبُخل‌ِ وَ یَکتُمُون‌َ ما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً (37) وَ الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم رِئاءَ النّاس‌ِ وَ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ لا بِالیَوم‌ِ الآخِرِ وَ مَن یَکُن‌ِ الشَّیطان‌ُ لَه‌ُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً (38) وَ ما ذا عَلَیهِم لَو آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِهِم عَلِیماً (39) إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَظلِم‌ُ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ وَ إِن تَک‌ُ حَسَنَةً یُضاعِفها وَ یُؤت‌ِ مِن لَدُنه‌ُ أَجراً عَظِیماً (40)
فَکَیف‌َ إِذا جِئنا مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئنا بِک‌َ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً (41) یَومَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُول‌َ لَو تُسَوّی بِهِم‌ُ الأَرض‌ُ وَ لا یَکتُمُون‌َ اللّه‌َ حَدِیثاً (42) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاری حَتّی تَعلَمُوا ما تَقُولُون‌َ وَ لا جُنُباً إِلاّ عابِرِی سَبِیل‌ٍ حَتَّی تَغتَسِلُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو عَلی سَفَرٍ أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِن‌َ الغائِطِ أَو لامَستُم‌ُ النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أَیدِیکُم إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَفُوًّا غَفُوراً (43)

صفحه : 66

[ترجمه]

خدای یگانه را بپرستید و چیزی شریک او قرار ندهید و بپدر و مادر و خویشان و نزدیکان و ایتام و فقیران نیکی کنید و بهمسایه نزدیک یا خویش و بهمسایه دور یا بیگانه و یار و مصاحب و مسافران درگذران و آنهائی را که مالک گردیده‌اید (بهمه اینها احسان و نیکی کنید) همانا خدا دوست نمیدارد کسی را که خرامنده بتکبر و فخر کننده باشد (36)
و خدا دوست نمیدارد آنهائی را که بخیلند و مردم را امر ببخل مینمایند و آنچه خدا از فضلش بآنها عطا کرده مخفی میدارند و ما برای کافرین عذاب خوارکننده مهیّا نموده‌ایم [37]
(و خدا دوست نمیدارد کسانی را) که مالهای خود را بریاء و نشان دادن بمردم انفاق میکنند و ایمان ندارند نه بخدا و نه بروز قیامت و اینان یاران شیطانند و هر کس که شیطان قرین (و همنشین) او باشد او بد رفیقی گرفته است [38]
و برای کافرین چه ضرر داشت اگر بخدا و روز قیامت ایمان میآوردند و از آنچه خدا روزی آنها کرده انفاق میکردند و خدا باعمال آنها دانا است [39]
همانا خدا هم وزن ذره‌ئی بکسی ستم نمیکند و اگر آن مثقال ذرّه عمل نیک باشد ثواب آنرا دو چندان میکند و از جانب خود اجر بزرگ باو میدهد [40]
پس چگونه است حال وقتی که از هر امتی گواهی آریم و ای رسول تو را بر آن جماعت گواهان گواه آوریم [41]
روز قیامت روزی است که آنهائیکه کافر شدند و رسول را مخالفت کردند دوست میدارند که با خاک زمین یکسان گردند و از خدا چیزی پنهان نتوانند کرد [42]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید نزدیک نماز نشوید در حال مستی تا اینکه بدانید چه میگوئید و نیز نزدیک نماز نشوید در حالیکه جنب باشید تا وقتی که غسل کنید مگر در حال مسافرت (و نیافتن آب) و اگر مریض باشید یا قضاء حاجتی دست داده یا با زنان معاشرت کرده باشید و آب برای غسل نیافتید پس تیمم کنید بر خاک پاک و صورت و دستهای خود را مسح کنید همانا خداوند بسیار عفو کننده و بسیار آمرزنده است [43]
.

صفحه : 67

(توضیح آیات)

وَ اعبُدُوا اللّه‌َ وَ لا تُشرِکُوا بِه‌ِ شَیئاً وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً در کشف الاسرار از شیخ انصاری رحمه اللّه نقل میکنند که گفته توحید مسلمانان بیان سه حرف است اثبات صفت بی‌افراط و نفی تشبیه بی‌تعطیل، بر ظاهر برفتن بی‌تخلیط. حقیقت اثبات آنست که هر چه خدا گفت که از خود بر بیان است مصطفی گفت که از حق بر عیان است تصدیق و تسلیم بر آن پیش‌گیری و بر ظاهر آن ببستی و آنرا مثل نزنی و از صنعت بر نگردانی و بخیال گرد آن نگردی که اللّه در علم آید در خیال نیاید و از تفکر در چگونگی آن بپرهیزی و تکلیف و تأویل در آن مجوئی و از گفتن و شنیدن آن نپیچی، تا آنجا که گفته اینکه است توحید سمعی و شناخت خبری باین توحید ببهشت رسند و از دوزخ برهند. اما توحید دیگر توحید عارفان و حلیّت صدیقان سخن در اینکه توحید نه کار آب و گل است و نه جای زبان و دل است موحّد آید و بزبان چه گوید که حالش خود زبان است، عبارت چون کند از آن توحید که عبارت از آن عین نهان است، اینکه توحید نه از خلق است که آن از حق نشان است از آن است که رستاخیز دل و غایت جان است. [پایان] چون انسان مدنی بالطبع است یعنی باید در اجتماعات زندگانی نماید و زندگانی انفرادی برای کسی میسّر نیست اینست که بایستی یک عاطفه عمومی و یک نحو ارتباطی بین افراد دائر گردد بطوریکه بین جامعه بشری یک نوع وحدت عمومی برقرار گردد چنین وحدتی وقتی ممکن است که انسان در مرتبه اوّل یکتابین و یگانه پرست گردد اوّل بطور شایستگی خدای واحد یکتا را عبادت کند و چیزی را بر او انباز نگیرد و از طریق صله دوستی او مخلوقات او را دوست دارد و با آنها بطور حقیقت پیوند نماید همان طوری که با اهل خود دارد تا اینکه جامعه بشری بوجه نیکو برقرار گردد.

صفحه : 68
اینکه است که فرموده خدا را عبادت کنید و در عبادت برای او شریک نیاورید و پس از آن نظر باهمیّت احسان نیکی کردن بپدر و مادر را بعبادت خدا عطف داده، و اینکه آیه نظیر آنجا است که فرموده (وَ قَضی رَبُّک‌َ أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِیّاه‌ُ وَ بِالوالِدَین‌ِ إِحساناً).
وَ بِذِی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین‌ِ همان طوری که امر بعبادت حق تعالی و نیکی بپدر و مادر شده امر شده که بنزدیکان از خویشاوندان نیز نیکی و احسان کنید چه آنهائیکه در جوار و نزدیک شمایند و چه آنهائیکه دور از شما میباشند، و بقولی مقصود از (الجارِ الجُنُب‌ِ) همسایه‌گانند چه خویش باشند و چه غریبه و چه همسایه نزدیک باشند و چه دور بایستی بآنها احسان و نیکی کنید.
وَ الصّاحِب‌ِ بِالجَنب‌ِ وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ وَ ما مَلَکَت أَیمانُکُم (وَ الصّاحِب‌ِ بِالجَنب‌ِ) مصاحب و رفیق و دوست است هم در سفر و هم در حضر یا در عمل و کسب و کار و شریک و معاون است که مراعات آنها را در دوستی و محبّت و رفاقت باید مراقبت نمود (وَ ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ) مسافری است که از اهلش و وطنش منقطع گردیده و در غربت واقع گردیده که همراهی و محبّت نسبت بچنین کسی لازم است، و بقولی مقصود از (ابن‌ِ السَّبِیل‌ِ) در اینجا مهمان است که مهمان را باید گرامی داشت (وَ ما مَلَکَت أَیمانُکُم) بنده و اسیرانی میباشند که شما مالک آنها شده‌اید که در مواردی از قرآن در باره آنها سفارش بیشتری شده إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ مَن کان‌َ مُختالًا فَخُوراً شاید مقصود از (مختال) آن آدم متکبّر خودخواهی باشد که مراعات هیچ حقّی از حقوق الهی و حقوق بندگان خدا را نمیکند که چنین کسی را خدا دوست نمیدارد.
از صحیح مسلم بروایت انس نقل میکنند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
(لا یدخل الجنة عبد لا یأمن جاره بوائقه)
بهشت نمیرود بنده‌ئی که همسایه‌اش

صفحه : 69
از شرّ او ایمن نباشد.
در منهج روایت کرده که شخصی نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت یا رسول اللّه دلم سخت شده و از رقّت و نرمی دور گشته، فرمود برو و با پدر و مادر نیکوئی کن و مسکینان را طعام بده و دست بر سر یتیمان فرود آور و طعامشان ده و از همسایه که خویش تواند یا بیگانه صله و عطاء وا مگیر و ایشان را مرنجان، گفت یا رسول اللّه [ص] حق همسایه بر همسایه چه چیز است فرمود از حقوق او آنست که اگر تو را بخواند اجابت کنی و اگر فقیر باشد او را دستگیری کنی و اگر قرض خواهد بدهی و اگر باو خیری رسد او را تهنیت گوئی و اگر باو مصیبتی برسد دل داریش دهی و اگر بمیرد بجنازه‌اش حاضر شوی و دیوار بر بالای دیوار او بلند نسازی تا از او منع باد کند و او را بمنع مطبوخات خود نرنجانی، پس از آن فرمود:
(الجیران ثلاثة، جار له ثلاثة حقوق حق الجوار و حق القرابة و حق الاسلام، و جار له حقان حق الجوار و حق القرابة، و جار له حقان حق الجوار و حق الاسلام، و جار له حق واحد حق الجوار و هو المشرک من اهل الکتاب)
. خلاصه معنی حدیث اینکه میشود که همسایه‌ئی که هم خویش و هم مسلمان باشد سه حق دارد و آنکه خویش نباشد دو حق دارد و همسایه کافر از اهل کتاب یک حق دارد.
و نیز انس از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرموده
(من آذی جاره فقد آذانی و من آذانی فقد آذی اللّه)
یعنی هر کس همسایه را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کرد خدا را اذیت کرده، پس از آن فرمود جبرئیل همیشه مرا در باره همسایه توصیه مینمود تا اینکه گمان کردم که از من باو میراث میرسد. [پایان]

صفحه : 70
الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ وَ یَأمُرُون‌َ النّاس‌َ بِالبُخل‌ِ وَ یَکتُمُون‌َ ما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست. و خلاصه اینکه (الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ) بقرینه آیه بالا که فرموده (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ مَن کان‌َ مُختالًا فَخُوراً) خدا آدم فخرکننده بخیل را دوست ندارد ارشاد باین است که چون حق تعالی جواد مطلق است و یکی از صفات برجسته انسانی صفت جود و بخشش است که آدم سخی بوجهی مظهر و نماینده صفت (الجواد) است اینکه است که آنکسانیکه بخل میورزند و حقوقیکه از طرف حق تعالی بر آنها واجب شده اداء نمیکنند و نیز نسبت بحقوقی که باید اداء کنند امتناع مینمایند و مانع از انفاق دیگران هم میشوند برای آنهائیکه جلو فضل خدا را میگیرند عذاب خوارکننده مهیّا گردیده زیرا چنین کسانی از رحمت خدا خیلی دورند و در مرتبه بعد از رحمت واقع گردیده‌اند.
از إبن عباس روایت شده که اسامة بن حبیب و بحر بن عمرو و رفاعة بن زید از یهود بودند از روی نصیحت بانصار میگفتند مال خود را باین مرد (یعنی پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و یاران او از مهاجرین ندهید که بزودی فرومایه و محتاج خواهید شد و معلوم نیست کار اینها بکجا خواهد کشید اینکه آیه آمد که خدا دوست نمیدارد اینکه جماعت را که بخل میورزند و مردم را امر ببخل مینمایند و اوصاف رسول را که در توراتیکه بآنها عطاء شده کتمان مینمایند و اوصاف برجسته او را میپوشانند و برای کافرین که شاید مقصود همان کفاری باشند که فضائل و مناقب رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را که در تورات ثبت است میپوشانند عذاب خوار کننده‌ئی مهیّا گردیده.
وَ الَّذِین‌َ یُنفِقُون‌َ أَموالَهُم رِئاءَ النّاس‌ِ وَ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ لا بِالیَوم‌ِ الآخِرِ آیه را عطف داده بر (الَّذِین‌َ یَبخَلُون‌َ) و از سدی نقل شده که آیه در باره منافقین و جماعتی از مشرکین مکه نازل گردیده که آنها در دشمنی با رسول

صفحه : 71
مالها انفاق مینمودند که مردم را بسوی خود بکشانند و در دشمنی اسلام و فساد در دین با هم همدست شوند و کافرین کسانی میباشند که نه بخدا و نه بروز قیامت ایمان ندارند.
وَ مَن یَکُن‌ِ الشَّیطان‌ُ لَه‌ُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً شیطان بد دوست و همدمی است که در روز قیامت وقتی تیر او بهدف رسد و اکثر بنی آدم را بگمراهی بجهنم واصل نموده گوید (یا لَیت‌َ بَینِی وَ بَینَک‌َ بُعدَ المَشرِقَین‌ِ فَبِئس‌َ القَرِین‌ُ).
وَ ما ذا عَلَیهِم لَو آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِهِم عَلِیماً چه ضررت است بر کفار و مشرکین اگر بخدا و روز قیامت ایمان آرند و از آنچه خدا بآنها روزی نموده در راه خدا و برای خوشنودی او انفاق کنند نه برای نشان دادن بمردم یا در دشمنی و ضدّیت با اسلام مال خود را بدهند در حالیکه خداوند باعمال و نیّات آنها عالم است یا اینکه چون خدا عالم و دانا است میداند که هرگز اینکه کافرین جهود ایمان نخواهند آورد.
إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَظلِم‌ُ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ وَ إِن تَک‌ُ حَسَنَةً یُضاعِفها وَ یُؤت‌ِ مِن لَدُنه‌ُ أَجراً عَظِیماً بین دانشمندان اختلاف است که «ذره» چیست از إبن عباس نقل شده که آن مورچه‌ئی است که کوچک‌تر از آن مورچه‌ئی نیست. بقول دیگر آن ذرّه‌های دم خورشید است که از روزنه‌ای تابیده و آرای دیگری نیز در معنی ذرّه گفته شده. و خلاصه اینکه مقصود از ذرّه چیز کوچکی است که کوچک‌تر از آن چیزی نباشد.
و شاید مقصود از اینکه خدای تعالی بمثقال ذرّه‌ئی ببندگان خود ستم روا ندارد اینستکه نه بقدر ذره‌ئی از گناه ناکرده را عذاب کند و نه ذره‌ئی از ثواب عمل خیر را مهمل و بدون پاداش میگذارد اگر عمل خیر با ایمان توأم

صفحه : 72
باشد (یُضاعِفها) هم در دنیا عوض دهد و هم مزد بمراتب بزرگتر در آخرت عنایت کند و اگر کافر عمل خیری انجام دهد چنانچه وعده فرموده در همین دنیا بوی پاداش نیکی دهد ولی در آخرت او را نصیبی نخواهد بود.
فَکَیف‌َ ِذا جِئنا مِن کُل‌ِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئنا بِک‌َ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً (فَکَیف‌َ) اینکه کلمه تعظیم است بلفظ تعجّب و در ضمن آن توبیخ منافقین و مشرکین عرب و یهودیان است که در زمان رسول اللّه میزیستند که چگونه است حال آنان در روز رستاخیز قیامت که بر هر امّت و جماعتی گواهان از پیمبران آنها آریم چنانچه در جاهای دیگر فرموده (لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس‌ِ وَ یَکُون‌َ الرَّسُول‌ُ عَلَیکُم شَهِیداً) و تو را که پیمبر اینکه امتی میآوریم که بر آن انبیاء گواه باشی و نیکان را بر نیکی و بدان را بر بدی گواهی دهی که اینها چه کردند، معلوم است گواهی رسول و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در قیامت منحصر بامّت و جماعت زمان خودش نیست بلکه در قیامت شاهد و گواه تمام اعمال امّت است تا روز قیامت آنهائیکه زیر لوای اسلام بودند و اعمال خوب و بد آنها بر حضرتش عرضه خواهد گردید.
یَومَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُول‌َ لَو تُسَوّی بِهِم‌ُ الأَرض‌ُ حمزه و کسائی (تُسَوّی) بفتح و تخفیف سین باماله خوانده‌اند و مدنی و شامی بفتح و تشدید سین بدون اماله قرائت کرده‌اند.
آیه در مقام بیان حال کفار و مخالفین رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برآمده که در روز قیامت که هر رسولی گواه امّت خود است چنان امر بر کافرین و تکذیب کنندگان رسولان سخت میگردد که آرزو دارند و دوست دارند که با زمین مساوی گردند و اینکه آیه نظیر آنجا است که فرموده (وَ یَقُول‌ُ الکافِرُ یا لَیتَنِی کُنت‌ُ تُراباً) کاش خاک بودم و بچنین روزی گرفتار نشده بودم.
شاید مقصود از (وَ لا یَکتُمُون‌َ اللّه‌َ حَدِیثاً) اینکه باشد که چگونه قدرت دارند مخصوصا در مقابل گواهان از پیمبران چیزی پنهان گردانند.

صفحه : 73
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاری حَتّی تَعلَمُوا ما تَقُولُون‌َ خطاب بمؤمنین نموده که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید نزدیک نماز نشوید در حالیکه مست باشید، بقولی در حال مستی داخل مساجد نشوید، و نظیر آیه قول معصوم است که گفته بچه‌ها و مجانین را از مسجدها دور کنید، و بقولی مقصود سکر خواب است.
در کشف الاسرار است که:
(یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاری) سکر مستی است و مستی بتفاوت است، و مستان مختلفند، یکی از شراب خمر مست است، یکی از شراب غفلت، یکی از حب‌ّ دنیا، یکی از رعونت نفس و خویشتن دوستی و اینکه از همه صعب‌تر است که خویشتن دوستی مایه گبرکی است و تخم بیگانگی و ستر بی‌دولتی و اصل همه تاریکی‌ها.

اگر صد بار در روزی شهید راه حق گردی هم از گبران یکی باشی چه خود را در میان بینی

تو خود کی مرد آن باشی که دل را بی‌هوا خواهی تو خود کی درد آن داری که تن را بی‌هوان بینی
او که از خمر مست است و از آن ترسان و از بیم عقوبت لرزان و غایت کار او حرقتست در آتش عقوبت، گرش نیامرزد و باشد که خود بیامرزد که گفته است (إِن‌َّ اللّه‌َ یَغفِرُ الذُّنُوب‌َ جَمِیعاً) امّا آنکس که مستی از نخوت نفس است و کبر و خویشتن پرستی کار او بر خطر است، استدراج و مکر و بیم فرقت جاودان [پایان] وَ لا جُنُباً إِلّا عابِرِی سَبِیل‌ٍ حَتَّی تَغتَسِلُوا الخ ترجمه آیه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست و جای بحث در احکام و خصوصیات آن کتب فقهیه است که اینکه آیات را با احادیث و باقی فوائد اجتهادیه جمع میشود و احکام طهارات از موارد غسل و وضو و تیمم خارج گردد

صفحه : 74

[سوره النساء (4): آیات 44 تا 50]

اشاره

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً مِن‌َ الکِتاب‌ِ یَشتَرُون‌َ الضَّلالَةَ وَ یُرِیدُون‌َ أَن تَضِلُّوا السَّبِیل‌َ (44) وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِأَعدائِکُم وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّه‌ِ نَصِیراً (45) مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ عَن مَواضِعِه‌ِ وَ یَقُولُون‌َ سَمِعنا وَ عَصَینا وَ اسمَع غَیرَ مُسمَع‌ٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلسِنَتِهِم وَ طَعناً فِی الدِّین‌ِ وَ لَو أَنَّهُم قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اسمَع وَ انظُرنا لَکان‌َ خَیراً لَهُم وَ أَقوَم‌َ وَ لکِن لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُون‌َ إِلاّ قَلِیلاً (46) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ آمِنُوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُم مِن قَبل‌ِ أَن نَطمِس‌َ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدبارِها أَو نَلعَنَهُم کَما لَعَنّا أَصحاب‌َ السَّبت‌ِ وَ کان‌َ أَمرُ اللّه‌ِ مَفعُولاً (47) إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ وَ مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَقَدِ افتَری إِثماً عَظِیماً (48)
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ یُزَکُّون‌َ أَنفُسَهُم بَل‌ِ اللّه‌ُ یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ لا یُظلَمُون‌َ فَتِیلاً (49) انظُر کَیف‌َ یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ کَفی بِه‌ِ إِثماً مُبِیناً (50)

صفحه : 75

[ترجمه]

آیا نمی‌نگری بسوی آنان که از علم تورات بآنها بهره‌ئی داده شده تبدیل میکنند هدایت را بضلالت و میخواهند که شما را گمراه گردانند [44]
و خدا بدشمنان شما عالم‌تر است و دوستی خدا شما را کافی است و بس است برای شما یاری خدا و دوستی او [45]
بعضی از یهودیها کلام خدا را از جای خود تغییر میدهند و میگویند شنیدیم و مخالفت نمودیم، و گفتند بشنو و ناشنوا باش و گفتارشان زبان بازی و تمسخر در دین است و اگر اینها میگفتند شنیدیم و اطاعت کردیم و بشنو و بما نگاه کن همانا برای آنها بهتر و راست‌تر بود لکن خدا بسبب کفرشان بر آنها لعنت کرد پس ایمان نمیآورند مگر کمی از آنها [46]
ای کسانیکه بشما کتاب عطا شده ایمان آرید بآنچه ما نازل کرده‌ایم (قرآن) که تصدیق کننده کتاب شما است پیش از آنکه رویهائی را محو گردانیم و برگردانیم بپشتشان یا آنها را از رحمت خود دور گردانیم همان طوری که اهل شنبه را دور گردانیدیم و میباشد امر (و حکم خدا) واقع گردیده [47]
و محققا خدا نمیآمرزد شرک را و میآمرزد هر گناهی را که غیر از شرک باشد برای هر کس که بخواهد و کسیکه شرک آورد حقیقتا بخدا افتراء زده و آن گناه بزرگی است [48]
ای رسول آیا نمینگری بسوی آنان که خود را میستایند بلکه خدا هر کسی را خواهد تزکیه میکند و بقدر رشته وسط خرمائی ستم گردیده نمیشوند [49]
ببین چگونه بخدا افتراء میزنند و دروغ می‌بندند و همان گناه ظاهر بر آنها کافی خواهد بود [50]
.

صفحه : 76

(توضیح آیات)

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً مِن‌َ الکِتاب‌ِ یَشتَرُون‌َ الضَّلالَةَ وَ یُرِیدُون‌َ أَن تَضِلُّوا السَّبِیل‌َ همزه (أَ لَم) بمعنی استفهام و در مورد انکار آمده و ظاهرا خطاب برسول است که آیا تو ندیدی یعنی البته می‌بینی و میدانی آنهائی را که نصیبی از کتاب بآنها داده شده که ظاهرا مقصود مذمّت جماعتی از یهود است که بهره‌ئی از تورات برده‌اند و عوض آنکه آنرا سرمایه هدایت و رشد خود گردانند و حیات باقیه برای خودشان و کسان خود قرار دهند آنان بآیات تورات ضلالت و گمراهی را خریدند و مرادشان از آیات تورات گمراه نمودن و در بیراهه رفتن است نه هدایت، و ظاهرا اینکه آیه مربوط بآیات پیش است و در مذمّت یهود که در صدد گمراه کردن مؤمنین از انصار برآمده بودند که عمل اینان چنین است که هدایت را بضلالت و گمراهی میفروشند و آیات تورات را تحریف مینمایند.
بعضی از مفسرین چنین گفته از اینکه آیات معلوم میشود که بعضی از یهود با مؤمنین طرح دوستی می‌انداختند و بخیرخواهی تظاهر مینمودند و در نتیجه ایشان را فریب داده و ببخل و خودداری از انفاق وادار میکردند تا بدین وسیله آنها را از پیش روی و هدایت بازدارند پس در باره آنها نازل شد اینکه آیات [پایان] وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِأَعدائِکُم وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللّه‌ِ نَصِیراً اگر چه مفسرین اینکه دو آیه را حمل بر علماء یهود کرده‌اند که عمل بعض آنها چنین است لکن اطلاقش تمام اهل کتاب از یهودیان و نصرانیان و غیر اینها را شامل میگردد بلکه میتوان گفت که شامل منافقین از مسلمین نیز میگردد به اینکه که الف و لام الکتاب جنس باشد که شامل تمام کتابهای آسمانی بشود حتی قرآن مجید که منافقین به آن نیرنگ بازیها تظاهر باسلام میکنند و از راه خود اسلام میخواهند مؤمن با تقوی را فریب دهند و باسم اسلام راه گمراهی و ضلالت

صفحه : 77
را برای آنها باز کنند و اینکه نیرنگ بازیها منحصر بزمان رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نبوده که بسیار از مردم در هر دینی و مذهبی که هستند شیّادانی میباشند که بتوسط همان تقوی و خلوصی که بعض مؤمنین دارند از همان راه آنها را فریب داده و در جاده بدبختی و ضلالت می‌اندازند، چنانچه عمل شیطان نیز همین‌طور است که هر کس را از راه خودش فریبش میدهد.
و آیه بمؤمنین خاطر نشان میکند که خدا بدشمنان شما از خودتان عالم‌تر است مواظب و مراقب حال خود باشید و در ایمان و اطاعت امر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ثابت قدم باشید و اتکاء و امید شما بر پروردگارتان باشد که برای شما دوستی و یاری او کافی است.
مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ عَن مَواضِعِه‌ِ گفته‌اند (مِن‌َ) در (مِن‌َ الَّذِین‌َ) بیانیّه است و بیان جمله قبلی است (الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً) یا بیان است برای جمله (بِأَعدائِکُم) و میشود گفت جمله (مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا) خبر است برای مبتداء محذوف که (یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ) صفت آن است و در معنی چنین میشود که (مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا قوم یُحَرِّفُون‌َ) و بقول دیگر ممکن است معنی آیه چنین باشد (مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا من یُحَرِّفُون‌َ).
آری حق تعالی اینکه قوم یهود را در مواضعی از تحریف کنندگان کلمات خدا توصیف فرموده و عمل آنان را در تحریف آیات یا بتغییر الفاظ و یا جابجا کردن آیات یا دس‌ّ در سبک عبارات یا باسقاط بعض از کلمات تورات یا زیاد کردن در آن یا غیر اینها از بیان نمودن و ترجمه کردن جمله‌های آن بیان نموده وَ یَقُولُون‌َ سَمِعنا وَ عَصَینا یهودیان بطور استهزاء میگفتند کلمات قرآن یا گفتار رسول را شنیدیم و مطیع نخواهیم گردید، و در جمله دوم (وَ اسمَع غَیرَ مُسمَع‌ٍ) دو قول است یکی بشنو اگر تو گوئی قبول نمیکنم و دیگر بشنو که نشنوی.

صفحه : 78
وَ راعِنا لَیًّا بِأَلسِنَتِهِم وَ طَعناً فِی الدِّین‌ِ گویند اینکه کلمه (راعِنا) بزبان آنها دشنام بوده یا کلمه استهزاء و مرادشان طعنه در دین بوده.
وَ لَو أَنَّهُم قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اسمَع وَ انظُرنا لَکان‌َ خَیراً لَهُم وَ أَقوَم‌َ وَ لکِن لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُون‌َ إِلّا قَلِیلًا لعنت بمعنی دوری از رحمت خدا است، خدای تعالی یهودیان را در اثر کفرشان و گفتار رکیکشان لعنت کرد یعنی آنان را از رحمت خود دور گردانیده و چون از فیض رحمت رحمانی و رحیمی حق تعالی دور گردیدند هرگز ایمان نخواهند آورد مگر اندکی از آنها.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ آمِنُوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُم مِن قَبل‌ِ أَن نَطمِس‌َ وُجُوهاً آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، مفسرین گفته‌اند (طمس وجوه) محو چهره‌هائی است که انسان برای سعادت منتظر آینه امید خود نموده و بآن رو میکند ولی نه محوی که موجب نیستی چهره‌ها و فنای آنها شود و آثار آنرا بکلی ببرد بلکه محوی که موجب برگشت رویها بپشت و قهقرائی شدن رفتارشان میگردد اینکه است که از روی فطرت خود سعادت را میجویند ولی در پشتشان میباشد و بهر سو رو آرند مقصد را پشت‌سر میاندازند. [پایان] و خلاصه اینکه آیه خطاب بتمام اهل کتاب از یهودیها و نصرانیها و مجوسیها که خود را اهل کتاب میدانند امر فرموده که (آمِنُوا) ایمان آرید بقرآنیکه در سینه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و گواه دهنده کتابهای شما است، اشاره به اینکه که قرآن برخلاف کتابهای شما نیست بلکه موافق با آنها است و مضامین آن با کتابهای آسمانی یکسان است پس بچه جهت شما تکذیب میکنید و تکذیب شما در واقع تکذیب تمام کتب سماوی است.
آری انسانی که بایستی علی الدوام رو بحقیقت و سعادت رهسپار گردد تا

صفحه : 79
تا بآن سعادت حقیقی که مال امر هر دانشمند عاقلی است برسد اگر بخدعه نفس و اغواء شیطانی بیراهه رفت عوض اینکه صعود بمدارج انسانیّت نموده و سعادت خویش را بیابد هر چه پیش میرود نزول بدرکات بعد کرده و در چاه مذلّت از رحمت دورتر میگردد و بلعنت نزدیک‌تر میشود، و گفته‌اند فرق بین (طمس) و (لعن) که در باره مسخره‌کنندگان از یهود گفته شده اینکه است که طمس موجب تغییر مسیر اشخاص مورد غضب میشود بدون تغییر دادن خلقت ولی در لعن مانند (أَصحاب‌َ السَّبت‌ِ) تغییر مسیرشان با تغییر خلقت انسانی و تبدیل بصورت حیوانی و بوزینه انجام میگیرد.
إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ الخ اینکه آیه بالاترین راه امیدواری را برای ماها بازگردانیده که هرگاه مشیّتش اقتضاء نمود تمام گناهان اهل توحید را میبخشد و لو اینکه گنه کار توبه نکرده باشد زیرا که آمرزش را معلّق بمشیّت کرده با اینکه با توبه بنا بر وعده‌ئیکه شده آمرزش حتمی است و شرطی در وی نیست زیرا که در جای دیگر فرموده (وَ مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه‌ُ ثُم‌َّ یَستَغفِرِ اللّه‌َ یَجِدِ اللّه‌َ غَفُوراً رَحِیماً) و باین آیات کلام معتزله و جماعتی از خوارج ردّ میشود که گفته‌اند هر کس از اهل گناهان کبیره بغیر توبه بمیرد مخلّد در جهنّم است و میگویند میان ایمان و شرک منزلی نیست و گناه‌کاران را مشرک میدانند حتّی بعضی از آنها صغائر را نیز شرک میدانند.
در مجمع البیان گفته از کلبی نقل شده که اینکه آیه در باره وحشی و یاران او فرود آمده که پس از آنکه حمزه را شهید کرد و بمکه آمدند و مزد کشتن حمزه را آزاϠکردن او را قرار داده بودند و بوعده وفاء نکردند از عمل خود پشیمان شدند برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نامه نوشتند، باین مضمون که ما بر عمل خود پشیمانیم و چیزی مانع اسلام ما نمیشود مگر اینکه سخن که فرمودی (وَ الَّذِین‌َ لا یَدعُون‌َ مَع‌َ اللّه‌ِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقتُلُون‌َ النَّفس‌َ الَّتِی حَرَّم‌َ اللّه‌ُ إِلّا بِالحَق‌ِّ وَ لا یَزنُون‌َ) تا آخر

صفحه : 80
دو آیه، و چون ما باو شرک آورده‌ایم و نفسی که خدای تعالی حرام گردانیده بود بقتل رسانیدیم و زنا کرده‌ایم پس اگر نبود اینکه آیه تابع تو میشدیم، (إِلّا مَن تاب‌َ وَ آمَن‌َ وَ عَمِل‌َ عَمَلًا صالِحاً) تا آخر دو آیه، رسول دو آیه را برای وحشی و یاران او فرستاد چون آن دو آیه را خواندند نوشتند به پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که اینکه شرط شدید و تکلیف صعبی است میترسیم که عمل صالح بجا نیاوریم پس از اهل اینکه آیه نباشیم حق تعالی اینکه آیه را فرستاد (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ) پیمبر اینکه آیه را برای آنها فرستاد، پس فرستادند نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که ما خوف داریم که از اهل مشیّت او نباشیم اینکه آیه آمد (قُل یا عِبادِی‌َ الَّذِین‌َ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللّه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ یَغفِرُ الذُّنُوب‌َ جَمِیعاً) پس پیغمبر [ص] فرستاد آیه را برای آنها، چون اینکه آیه را خواندند ایمان آوردند و نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند، پیغمبر اسلام آنها را قبول کرد پس بوحشی فرمود خبر ده مرا که چگونه کشتی حمزه را پس چون خبر داد که چگونه کشتم پیغمبر [ص] فرمود
(ویحک غیّب شخصک عنّی)
ای وحشی خود را از من پنهان کن و از پیش نظر من برو پس از آن وحشی بشام رفت و آنجا ماند تا مرد.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ یُزَکُّون‌َ أَنفُسَهُم بَل‌ِ اللّه‌ُ یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ لا یُظلَمُون‌َ فَتِیلًا گفته‌اند اینکه آیه و آیه بعد در باره یهودیها فرود آمده که خود را تزکیه میکردند گاهی میگفتند (نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ) و گاهی طفل خود را نزد رسول میبردند و میگفتند آیا اینکه طفل گناه دارد میفرمود نه میگفتند ما هم مثل اینکه طفل بی‌گناهیم هر گناهی در روز کنیم خدا آنرا در شب میآمرزد و هر گناهی در شب کنیم در روز میآمرزد اینکه است که خدای تعالی برسولش میفرماید انظُر کَیف‌َ یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ کَفی بِه‌ِ إِثماً مُبِیناً ای رسول بنگر که اینکه کافرین ملحدین چگونه بر خدا دروغ می‌بندند مثل اینکه میگویند ما پسرهای خدا و دوستان او میباشیم و در بزرگی گناه آنها همین افترا و دروغ کافی است.

صفحه : 81

[سوره النساء (4): آیات 51 تا 58]

اشاره

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً مِن‌َ الکِتاب‌ِ یُؤمِنُون‌َ بِالجِبت‌ِ وَ الطّاغُوت‌ِ وَ یَقُولُون‌َ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهدی مِن‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا سَبِیلاً (51) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ وَ مَن یَلعَن‌ِ اللّه‌ُ فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ نَصِیراً (52) أَم لَهُم نَصِیب‌ٌ مِن‌َ المُلک‌ِ فَإِذاً لا یُؤتُون‌َ النّاس‌َ نَقِیراً (53) أَم یَحسُدُون‌َ النّاس‌َ عَلی ما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ فَقَد آتَینا آل‌َ إِبراهِیم‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً (54) فَمِنهُم مَن آمَن‌َ بِه‌ِ وَ مِنهُم مَن صَدَّ عَنه‌ُ وَ کَفی بِجَهَنَّم‌َ سَعِیراً (55)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوف‌َ نُصلِیهِم ناراً کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذاب‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَزِیزاً حَکِیماً (56) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ سَنُدخِلُهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً لَهُم فِیها أَزواج‌ٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدخِلُهُم ظِلاًّ ظَلِیلاً (57) إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَمانات‌ِ إِلی أَهلِها وَ إِذا حَکَمتُم بَین‌َ النّاس‌ِ أَن تَحکُمُوا بِالعَدل‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ نِعِمّا یَعِظُکُم بِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ سَمِیعاً بَصِیراً (58)

صفحه : 82

[ترجمه]

آیا نمی‌نگری بسوی آنانکه از تورات بهره‌ئی داده شده که آنان بجبت و طاغوت (یعنی دو بت مشرکین) ایمان آورده‌اند و بکافرین میگویند راه شما بهدایت نزدیک‌تر است از آنهائیکه ایمان (بخدا و رسول) آورده‌اند [51]
آنها جماعتی میباشند که خدا آنان را لعنت کرده و کسی را که خدا لعنت کند (یعنی از رحمت خود دور کند) برای او یاوری نمییابی هرگز [52]
آیا برای آنها بهره‌ئی است از پادشاهی دنیا و در آنهنگام بمقدار گودی پشت هسته خرما بکسی انفاق نمیکنند [53]
آیا حسد میبرند از آنچه خدا از فضلش عطا نموده (بر هر کس که خواسته) همانا ما بآل ابراهیم کتاب و حکمت عطا نمودیم و بآنها مملکت بزرگ عطا کردیم [54]
پس بعضی از آنها ایمان آورده‌اند و بعضی مانع راه دین گردیدند و برای کیفر عمل آنان جهنم کافی است [55]
محققا آنهائیکه بآیات ما کافر شدند بزودی آنها را در آتش درآوریم و هر وقت پوستهای آنها بسوزد آنرا بپوست دیگر تبدیل کنیم تا اینکه عذاب را بچشند همانا خدا غالب و درست کار است [56]
و آنکسانیکه ایمان آوردند و اعمال نیکو نمودند بزودی آنها را در بهشتهائی داخل میگردانیم که از زیر درختهای آنها نهرها جریان دارد و در آن بهشتها همیشه جاویدانند و در آن بهشتها برای آنها جفتهائی است پاکیزه و آنها را در سایه رحمت خود داخل میگردانیم [57]
همانا خدا شما را امر میکند که امانات را باهلش رد کنید و وقتی بین مردم حکمی صادر نمودید بعدل حکم کنید همانا خدا بشما پند نیکو میدهد و او شنوا و بینا است [58]
.

صفحه : 83

(توضیح آیات)

أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً مِن‌َ الکِتاب‌ِ یُؤمِنُون‌َ بِالجِبت‌ِ وَ الطّاغُوت‌ِ ظاهرا و چنانچه بسیاری از مفسرین گفته‌اند راجع بیهودیان است که بعضی از آنان بجبت و طاغوت که نام دو بت بزرگ مشرکین بوده ایمان آوردند و در معنی جبت و طاغوت چند قول از مفسرین نقل شده:
1- بقول عکرمه نام دو صنم است که میان مشرکین معروف بوده و آنرا پرستش میکردند.
2- ضحّاک گفته جبت اینجا حی‌ّ بن اخطب و طاغوت کعب بن اشرف است که هر دو از رؤساء جهودان بودند.
3- بقولی جبت نام بتها و طاغوت نام سدنه بتان یعنی خدمتکاران و تیمارداران آنهایند.
4- بقول دیگر جبت نام ساحر و طاغوت نام کاهن. [ابی العالیه] 5- و بقول دیگر هر چه را خدا حرام کرده آنرا جبت گویند، و از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند که فرموده
(القیافة و الطرق و الطیرة من الجبت)
القیافة:
زجر الطیر، و الطرق: الضرب بالحصی و هو ضرب من الکهانة.
و بعضی از مفسرین در شأن نزول آیه چنین گفته کعب بن اشرف پس از واقعه احد با هفتاد سوار از یهودیان بقصد اینکه با مشرکین اتحاد کند و در جهاد با رسول اللّه [ص] تدبیری بکار ببرند بمکه رفت و در خانه ابو سفیان فرود آمد ابو سفیان او را گرامی داشت و او را ترغیب و تحریص نمود و هر یک از یهودیانی که با وی بودند بمحلّی فرود آورد و بابو سفیان گفت بایستی سی مرد از ما و سی مرد از شما در خانه کعبه برویم و آنجا عهد کنیم و پیمان گیریم که بقدریکه میتوانیم در کشتن محمّد [ص] کوشش کنیم و در خود فترتی نیابیم تا ویرا از بین ببریم قریش گفتند شما اهل کتابید و محمّد اهل کتاب است ما از شما ایمن نیستیم

صفحه : 84
که شاید میل شما با او باشد و آمدن شما به اینکه جا مکر باشد اگر خواهید از شما مطمئن باشیم اینکه بتهای ما را سجده کنید و بآن ایمان آرید، آن دو بت را سجده کردند اینکه است که خدای تعالی برسولش خبر میدهد که أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ أُوتُوا نَصِیباً مِن‌َ الکِتاب‌ِ یُؤمِنُون‌َ بِالجِبت‌ِ وَ الطّاغُوت‌ِ ای محمّد [ص] آیا نمی‌بینی اینکه علماء و رؤساء یهودیان را که به جبت و طاغوت ایمان میآورند و آنان را سجده میکنند، پس از آن ابو سفیان بکعب گفت تو مردی از اهل کتاب خدائی و تورات خوانده‌ئی و دانسته‌ئی و ما امّی‌های عربیم چون می‌بینی دین محمّد و کار او بهتر است یا دین ما، راه وی بحق نزدیک‌تر است یا راه ما، کعب گفت بگو دین شما و راه شما چیست، ابو سفیان گفت ما جماعتی مهمان‌داران و مهمان دوستانیم بروز مهمانی شتران فربه میکشیم و مهمان را گرامی داریم و اسیران را باز خریم و رحم پیوندیم و خانه کعبه را عمارت کنیم و گرد آن طواف کنیم و اهل حرم خدا مائیم و بر دین پدران خویش بمانده‌ایم، و محمّد دین پدران خویش بگذاشته و قطع رحم نموده و دین نو آورده و بما گوید پیرو ما گردید، کعب گفت (انتم و اللّه اهدی سبیلا) قسم بخدا شما بر راست‌ترید از محمّد و دین شما نیکوتر است از دین وی، اینکه است که خدای تعالی فرموده:
(وَ یَقُولُون‌َ لِلَّذِین‌َ کَفَرُوا) یعنی بابی سفیان و اصحاب او میگویند (هؤُلاءِ أَهدی مِن‌َ الَّذِین‌َ آمَنُوا سَبِیلًا) شما بر طریق هدایت اولی‌ترید از محمّد و اصحاب او (أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَعَنَهُم‌ُ اللّه‌ُ).
آنهائیکه چنین گفتند یعنی کعب و یاران او خدا بر ایشان لعنت کرد (وَ مَن یَلعَن‌ِ اللّه‌ُ فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ نَصِیراً) یعنی آنکس را که خدا از رحمت خودش دور گردانید بر او یار و یاوری نمییابی (و هو مخذول فی دعواه مغلوب فی حجّته) و خذلان و پستی یهود در تمام ادیان ظاهر است زیرا که اینان اکثر عنادا بودند با اهل اسلام و آنان کسانی میباشند که بنای کارشان بر اینکه است که حق را کتمان

صفحه : 85
میکنند در صورتی که میدانند.
و وقتی آن عهد و میثاق بین کعب و ابو سفیان محکم گردید و بر اجراء آن وعده گذاشتند کعب بمدینه برگشت و در سرای خود آرام گرفت، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم محمّد بن مسلم انصاری و ثابت بن معاذ و جماعتی را مخفیانه فرستاد که کعب را بکشند، محمّد بن مسلم گفت دستور میدهی که در نزد او هر چه خواهیم گوئیم یعنی بطور خدعه، رسول [ص] اذن داد آنها رفتند و از رسول خدا مذمّت نمودند و گفتند چه قدر بلا که از دست محمّد کشیدیم و از عمل خود که برای رفع تأمین معاش مینمودیم باز ماندیم چه شود که تو چند دستی خرما بما وام دهی تا از محمّد بگریزیم، کعب خندید و گفت اکنون او را شناختید و دروغ وی را بدانستید، آنگاه گفت اگر شما چیزی از من میخواهید زنان و پسران خود را نزد من بگذارید، محمّد بن مسلم گفت ما شرم داریم و تو مردی با شکوه و وقاری برای تو زشت بود که زنان ما را گرو بگیری و برای ما زشت است نزد عرب که پسران خود را گرو گذاریم. کعب گفت اکنون هر چه خواهید گرو گذارید گفتند شمشیرهای خود را گرو میگذاریم و در روز نتوانیم بیاوریم در شب میآوریم چون شب شد آنها شمشیرها را نزد کعب بردند کعب در غرفه بخلوتگاه نشسته بود و دختر عموی خود را نو بزنی گرفته بود و عروس بود و آن دختر کاهنه بود کهانت میدانست چون برخواست که از غرفه بزیر آید وی گفت زنهار مرو که من بوی خون از تو میشنوم، کعب گفت از من دور شو کیست که بتواند مرا بکشد اینان که آمده‌اند برادر رضاعی من محمّد بن مسلمه و ثابت بن معاذ همسایه و دوست من است اگر خفته باشم مرا بیدار نکند از آن غرفه بزیر آمد و بوی مسک را که بر عروس با او بود مسلمانان شنیدند گفتند به چه بوی خوبی ما در آرزوی چنین بوئی بودیم نزدیک آی تا حظّی از آن بوی ببریم و دستی بسرت فرود آریم او نزدیک‌تر شد، ایشان در وی آویختند و شمشیر زدند و آن دشمن خدا و رسول را کشتند و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قبلا بآنها قرار داده بود

صفحه : 86
وقتی او را کشتند تکبیر گویند آنوقت آنها صدا بتکبیر بلند نمودند آنشب جماعتی از اصحاب از مسجد رو بقبرستان میرفتند و حضرت از بقیع رو بمسجد میآمد و منتظر تکبیر بود و اصحاب که با او بودند خبری از آن واقعه نداشتند وقتی حضرت صدای تکبیر شنید تکبیر گفت پس معلوم شد که کعب را کشتند.
چون کعب کشته شد روز بعد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امر فرمود که اصحاب اسلحه جنگی پوشیدند و بجنگ یهودیان رفتند و آنها جماعت بسیار بودند از قبیله بنی نضیر و چون جحودیان دانستند آنها را از مدینه بیرون خواهند کرد خانه‌های خود را بدست خود خراب کردند برای اینکه مسلمانان در آن منزل نگیرند و مالهای خود را بباد فنا میدادند و درختهای خرما را میبریدند خلاصه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آنها را از مدینه بیرون کرد و بشام فرستاد اینکه است قوله تعالی (هُوَ الَّذِی أَخرَج‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مِن دِیارِهِم لِأَوَّل‌ِ الحَشرِ الخ) أَم لَهُم نَصِیب‌ٌ مِن‌َ المُلک‌ِ فَإِذاً لا یُؤتُون‌َ النّاس‌َ نَقِیراً گفته‌اند (أَم لَهُم نَصِیب‌ٌ مِن‌َ المُلک‌ِ) (أَم) منقطعه و معادل همزه استفهام نیست که آنرا (أَم) متصله مینامند و در تقدیر چنین است (بل لهم نصیب من الملک) یعنی یهود را از پادشاهی نصیبی نیست که مردم تابع آنها گردند و اگر بفرض از پادشاهی و مال بهره‌مند شوند در آنهنگام بقدر گودی میان هسته خرما بمردم چیزی ندهند و اینکه مبالغه در خسّت آنها است.
أَم یَحسُدُون‌َ النّاس‌َ عَلی ما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن فَضلِه‌ِ (أَم) اضراب است از اعطاء آنها یعنی نه همین است که آنان چیزی بکسی نمیدهند بلکه حسد بر مردم میبرند و حسد آنها یا با قبیله‌های عرب است یا با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اصحاب او بر آنچه خدا از فضل خود بآنها عطا کرده از مقام نبوّت و کتاب و غلبه و مظفریت بر دشمنان دین، یا اشاره و تنقید آنها است بآن صفت خبیثه حسد که در باطن کفار مخصوصا یهودیها تمرکز نموده.

صفحه : 87
فَقَد آتَینا آل‌َ إِبراهِیم‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً یا حسدشان بر اینکه بوده که خداوند برسولش هم نبوّت داده و هم عزّت و غلبه و هم زیادتر از چهار زن بر او مباح گردانیده.
اینکه است که برای رفع توهّم آنها در کثرت ازدواج و تفضّلات دیگر فرموده چگونه اینها بر پیغمبر [ص] حسد میبرند در صورتی که پیمبران پیش نیز هم دارای نبوّت و سلطنت بودند و هم زنهای متعدد میگرفتند مثل اینکه گفته‌اند داود علیه السّلام یکصد زن داشت و سلیمان علیه السّلام یکهزار زن در حباله او بودند و در تفسیر اهل بیت از امام محمّد باقر علیه السّلام است که مقصود از ناس در آیه محمّد و آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند، و مراد بحاسد حسد آنان بر نبوت رسول و امامت اهل اطهار او [ص] است.
خلاصه برای جلوگیری از سخنهای بیهوده کفار که در مقام مذمت رسول [ص] با هم نجوی میکردند و بگمان فاسد خود میخواستند نقطه ضعفی بر مقام بزرگواری آن عقل کل‌ّ و قطب دائره امکان وارد آرند تذکر میدهد که به پیمبران مراجعه کنید و ببینید که پروردگارشان چه تفضلاتی در باره آنها فرموده، پس اگر حسد میبرید بآنها هم حسد برید چنانچه بآل ابراهیم مثل اسحاق و اسماعیل و پیمبران پس از آنها مثل یعقوب و یوسف و غیر اینها سه مرتبه بزرگ اعطاء کرده:
1- کتاب مثل تورات و انجیل. 2- حکمت که بداود علم قضاوت و داوری و فصل خصومات داده. 3- ملکا عظیما، بسلیمان آن مملکت بزرگ که همین طوری که حضرتش از خدا طلب کرده بوده در روی زمین کسی در سلطنت بپایه او نرسیده و دیگر نخواهد رسید، و نیز بیوسف علیه السّلام پس از بندگی وی را بمقام پادشاهی و سروری رسانید.
فَمِنهُم مَن آمَن‌َ بِه‌ِ وَ مِنهُم مَن صَدَّ عَنه‌ُ وَ کَفی بِجَهَنَّم‌َ سَعِیراً بعضی از مفسرین چنانچه ظاهر آیه چنین مینماید گفته‌اند راجع بقوم یهود

صفحه : 88
است که بعضی از یهودیان کسی است که برسول اسلام ایمان آورده و کسی است که اعراض نموده و بنبوّت آن حضرت تصدیق ننموده بلکه راه دیگران را نیز از طریق هدایت بسته گردانیده و آنها را برگردانیدند، و بقولی ضمیر (منهم) راجع بامّت حضرت ابراهیم است یعنی امّت ابراهیم [ع] که بعضی بوی گرویدند و بعضی مثل امّت تو تصدیق او را نکردند و بکیفر عمل آنها آتش سوزان جهنم کافی است.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوف‌َ نُصلِیهِم ناراً کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذاب‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَزِیزاً حَکِیماً گفته‌اند اینکه آیه نیز در باره یهودیان است در بیان محل‌ّ قرار آنها در قیامت و رسیدن آنان بعذاب جاویدان فرموده از عمر بن خطّاب نقل میکنند که گفته از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که میگفت در ساعتی صد بار پوست آنها را تبدیل میکنند.
حسن گفته هر روز هفتاد بار سوخته شوند یعنی هر باری که سوخته شوند فرمان آید که چنانچه بودی بهمان بازگرد تا دیگر باره میسوزی پوست تو پیاپی میشود تا عذاب تو نو میشود.
در تفسیر کشف الاسرار چنین گفته که اگر کسی گوید آن پوست نو که میآفریند عاصی نیست چگونه او را عذاب میکنند.
پاسخ- همان پوست سوخته را نو میکنند و بازآرند نه پوست دیگری چنانچه قادر است آن پوست که در خاک میریزند همان را نو میکند و باز میآفریند پس نه تبدل در اصل آمده بلکه تغییر در حال آمده، و بنای اینکه قاعده بر اینکه است که «غیر» را در دو معنی استعمال میکنند، بر معنی تضاد و تنافی و بر معنی تغیّر و تبدّل، و معنی تضاد و تنافی آنست که گویند (اللیل غیر النهار و الذکر غیر الانثی و هی تلک الارض بعینها غیر انّها بدّلت جبالها و انهارها و اشجارها) و بعرف و عادت کسی را بینی تندرست، پس او را بینی زار و ضعیف چون از وی

صفحه : 89
پرسی گوید من نه آنم که تو دیدی با آنکه او همان است که متغیر گشته.
[پایان] و نیز در پاسخ اشکالات بالا دو جواب است یکی اینکه گوئیم شکّی نیست که اصل و سلطان بدن روح آدمی است نه جسد زیرا که بدن و قوی و مشاعر جسمانی تماما تحت فرمان روحند از خود اختیاری ندارند که عمل خوب یا بدی انجام دهند، و نیز آنچه ببدن از خارج وارد میگردد مدرک آن روح است نه بدن، پس بنا بر اینکه روح گنهکار مقصّر است نه بدن او و روح حسّاس است نه بدن و عذاب یا نعمتی که ببدن وارد میگردد در واقع بروح وارد گردیده نه ببدن.
و دیگر چنانچه در کتاب معاد و آخرین سیر بشر خاطر نشان کرده‌ایم و گفته‌ایم باید دانست که یکی از اشتباهات بزرگی که انسان را از درک حقیقت دور کرده همانست که گمان میکند نفس در بدن و قائم بوی و بدن در جهانست درست است که آنچه از بدن محسوس است و بقوای حسّاسه ادراک مینمائیم جز جهان و از عوارض خارجی بشمار میرود لکن مقصود اینکه است که اول بقوای باطنی شیئی را ادراک مینمائیم و پس از تصدیق و اراده بر انجام آن عضلات را بحرکت میآوریم، از اینجا معلوم میشود که بدن یکی از شئونات نفس ناطقه انسانی است.
بالاترین دلیل بر اینکه بدن در نفس است نه نفس در بدن اینکه است که در مدت عمر چندین مرتبه شکل و عوارض بدن مثل مقدار و کیفیات بدن کم و زیاد میشود و در تغییر و تبدیل دائمی است و با اینکه حال از بدن واقعی کم و زیاد نمیگردد یعنی بدنیکه جزء انسانیّت و تشخص فردی تو است و بوی تحقق و شخصیت فردی پیدا نموده‌ئی کم و زیاد نمیشود تو خود را همان میدانی که وقتی کودک و وقتی جوان و وقتی پیر گردیده‌ئی، چنانچه علوم امروزه نشان میدهد که انسان در ترکیب و تحلیل دائمی است

صفحه : 90
و گویند در علم فیزیولوژی و علم تشریح و علم طب‌ّ محسوس کرده‌اند که بدن انسان علی الدوام در تحلیل و ترکیب است یعنی متصل سلولهای بدن او میمیرند و از منافذ بدن بتوسط چرک و عرق و اشک و باقی فضولات از بدن خارج میشوند و بتوسط غذا و هوا از نو سلولهای زنده وارد بدن میگردند و جزء بدن و عوض ما یتحلل میشوند، پس بنا بر اینکه انسان لا ینقطع در تغییر و تبدیل و مرگ و حیات دوره زندگانی خود را میگذراند، گویند در ظرف چند روز بکلی اجزاء بدن عوض میشود و اجزاء شخص امروز بالتمام غیر از اجزاء چند روز قبل است، و تعجب در اینجا است که با اینحال و تغییرات باز همان شخص اوّلی است، پیر همان جوان و جوان همان کودک است، و اینکه مطلب که انسان در تحلیل و تبدیل دائمی است و اجزاء بدن او علی الدوام در تجدّد و حدوث است اینکه مطلبی است که حکماء و فلاسفه و دانشمندان متّفق برآنند اینکه است که اگر در چند روز غذا باو نرسد که عوض ما یتحلل باشد میمیرد.
خلاصه مرگ و حیات دو امر وجودی و دو حالت و دو کیفیتی است که هر یک پس از دیگری عارض انسان میگردد و قیامت روز بروز و ظهور کمالات و خصوصیاتی است در نشئات پس از موت ظاهر میگردد و در هیچ عالمی از بین نمیرود قوله تعالی (الَّذِی خَلَق‌َ المَوت‌َ وَ الحَیاةَ).
میتوان بدن انسان را تشبیه نمود ببذریکه در زمین پاشیده میشود که در زمین میپوسد و از آن اجزاء اصلیه اعمی که در باطن آن است پس از آنکه آب و هوا و حرارت را بخود جذب نمود قوّت میگیرد و آماده میگردد برای دوره دیگری از حیات و ازدیاد مینماید مثل اینکه یک دانه صد دانه یا هفتصد دانه بلکه زیادتر میگردد و سر از خاک بیرون میآورد در حالیکه سبز و خرّم گردیده زنده شدن مرده‌گان در قیامت نیز همین طور است گمان نکن بشر بمردن فانی میگردد چنین نیست بلکه انسان روحا و جسما در تمام حالات و عوالم سیرش موجود است و فناءپذیر نخواهد بود بمردن عالمش عوض میشود و در روز رستاخیز

صفحه : 91
پس از کمال سیرش و راه نوردی با تمام قوی ظاهری و باطنی و سجل اعمالش بحکم قادر متعال برای محاکمه در محکمه عدل الهی حاضر میگردد و بپاداش اعمال خود خواهد رسید (ان کان خیرا فخیرا و ان کان شرّا فشرّا) همین است سرّ اینکه در قرآن مجید مکررا زنده شدن مرده‌گان را در قیامت تشبیه نموده بزنده شدن زمین در فصل بهار پس از آنکه در زمستان مرده بود یعنی گیاهی از آن نمودار نبود و باقی مطالب راجع بعالم قیامت در کتاب معاد و آخرین سیر بشر ثبت شده بآن جا رجوع شود.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ سَنُدخِلُهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً الخ چون آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست و خلاصه اینکه همین طوری که دأب قرآن بر اینکه است هر جا ذکری از کفار و مشرکین و عذاب آنها شده در مقابل بیانی از نعمتهائی که برای مؤمنین مهیّا گردیده را یادآوری نموده و در اینجا نیز پس از وعید عذاب کفار وعده نعمتهائی که برای ابرار و مؤمنین مهیّا نموده باحسن وجه بیان فرموده زیرا که نبی‌ّ امّی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را (ببشیر و نذیر) موصوف گردانیده.
إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَمانات‌ِ إِلی أَهلِها الخ بحقیقت خدا بشما امر میکند که امانات را بسوی اهلشان ادا کنید.
در مجمع گفته در معنی اینکه آیه چند قول است: یکی آیه شامل کسی میگردد که در امانات مؤتمن باشد یعنی او را امین دانسته‌اند، و امانات خدا اوامر و نواهی او است، و امانات عباد در آنچیزی است که بعضی از مردم بعض دیگر را امین میدانند و امانات از مال و غیره نزد آنها میسپارند و اینکه قول از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت شده.
بعضی از مفسرین در شأن نزول آیه چنین گفته که عباس بن عبد المطلب عم‌ّ رسول اللّه [ص] صاحب سقایة زمزم بود که از پدرش عبد المطلب بارث بدست

صفحه : 92
او بود، روز فتح مکه رسول خدا بر منبر تشریف برد و در منبر خطبه فتح خواند عباس گفت یا رسول اللّه باید خدمت و کلیدداری کعبه با سقایت زمزم با هم قرار دهی (یعنی کلیدداری کعبه را بمن دهی) رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عثمان بن طلحه حجبی را طلبید و کلید کعبه را از وی خواست طلحه کلید را از مادرش گرفت و برسول داد چون رسول خدا خواست کلید را بعباس بدهد اینکه آیه نازل گردید (إِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُکُم تا آخر).
و خلاصه اینکه خدای تعالی در اینکه آیه بنده‌گان خود را باداء امانات امر فرموده، در کشف الاسرار چنین گفته امانات از روی اشارت و بر مذاق اهل طریقت یکی اسلام است در صدر بنده نهاده، دیگر ایمان در فؤاد بنده تعبیه نموده، سوم معرفت در قلب نهاده، چهارم محبّت در سرّ پنهان کرده. و هر یکی از اینکه امانت‌ها خیانتی در آن گنجد از جهت دیو در صدر وسوسه گنجد، در فؤاد شبهت شود از جهت نفس، در قلب زیغ شود از جهت هوا، در سرّ فرشته شود و دیدار فرشته در تعبیه سرّ خیانت است در امانت محبت.
جنید از اینجا گفت چون او را از تعبیه سرّ پرسیدند گفت (سرّ بین اللّه لا یعلمه ملک فیکتبه، و لا شیطان فیفسده، و لا هوی فیمیله) دست دیو بذکر خدا از صدر کوتاه کن که میگوید عزّ جلاله (إِذا مَسَّهُم طائِف‌ٌ مِن‌َ الشَّیطان‌ِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُون‌َ) دست نفس از فؤاد کوتاه کن بسلاح مجاهدت که میگوید (وَ الَّذِین‌َ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا) دست هوا از قلب کوتاه کن بتسلیم که گفت (آمَنّا بِه‌ِ کُل‌ٌّ مِن عِندِ رَبِّنا) دست فرشته بغیرت از سرّ کوتاه کن که غیرت شرط دوستی است چنانچه مهر رکن دوستی است، گهی مهر پرده بردارد تا رهی در شادی و رامش آید، گهی غیرت پرده فرو گذارد تا رهی در خواهش آید، گهی مهر در بگشاید تا رهی بعیان بسازد، گهی غیرت در بندد تا رهی در آرزو عیان میزارد، کسی کورا عیان باید، خبر پیشش محال آید، چه سازد با عیان خلوت، کجا دل در خبر آید.

صفحه : 93

[سوره النساء (4): آیات 59 تا 65]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم فَإِن تَنازَعتُم فِی شَی‌ءٍ فَرُدُّوه‌ُ إِلَی اللّه‌ِ وَ الرَّسُول‌ِ إِن کُنتُم تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ ذلِک‌َ خَیرٌ وَ أَحسَن‌ُ تَأوِیلاً (59) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ یَزعُمُون‌َ أَنَّهُم آمَنُوا بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبلِک‌َ یُرِیدُون‌َ أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت‌ِ وَ قَد أُمِرُوا أَن یَکفُرُوا بِه‌ِ وَ یُرِیدُ الشَّیطان‌ُ أَن یُضِلَّهُم ضَلالاً بَعِیداً (60) وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ إِلَی الرَّسُول‌ِ رَأَیت‌َ المُنافِقِین‌َ یَصُدُّون‌َ عَنک‌َ صُدُوداً (61) فَکَیف‌َ إِذا أَصابَتهُم مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم ثُم‌َّ جاؤُک‌َ یَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ إِن أَرَدنا إِلاّ إِحساناً وَ تَوفِیقاً (62) أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ یَعلَم‌ُ اللّه‌ُ ما فِی قُلُوبِهِم فَأَعرِض عَنهُم وَ عِظهُم وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولاً بَلِیغاً (63)
وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول‌ٍ إِلاّ لِیُطاع‌َ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم جاؤُک‌َ فَاستَغفَرُوا اللّه‌َ وَ استَغفَرَ لَهُم‌ُ الرَّسُول‌ُ لَوَجَدُوا اللّه‌َ تَوّاباً رَحِیماً (64) فَلا وَ رَبِّک‌َ لا یُؤمِنُون‌َ حَتّی یُحَکِّمُوک‌َ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُم‌َّ لا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَیت‌َ وَ یُسَلِّمُوا تَسلِیماً (65)

صفحه : 94

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آورده‌اید فرمان خدا و رسول و فرمان داران (از جانب خدا و رسول را اطاعت نمائید) و اگر در امری نزاع نمودید بحکم خدا و رسول بازگردید اگر بخدا و روز قیامت ایمان دارید و اینکه عمل برای شما بهتر است و مآل آن نیکوتر خواهد بود [59]
آیا ندیدی کسانی را که گمان میکنند بآنچه بسوی تو نازل گردیده و آنچه پیش از تو فرود آمده ایمان آورده‌اند و میخواهند طاغوت را حاکم خود گردانند (و در محاکمه باو رجوع نمایند) در حالیکه مأمورند که باو کافر گردند و شیطان میخواهد آنان را گمراه گرداند بگمراهی دور [60]
وقتی بآنها گفته میشود بیائید بآنچه خدا و رسولش حکم کرده آنگاه منافقین را میبینی که از تو اعراض میکنند [61]
چگونه است حال آنها وقتی که سبب عملی که قبلا کرده‌اند مصیبتی بآنها اصابت نمود آنگاه نزد تو میآیند و بخدا قسم یاد میکنند که ما قصدی جز نیکی و تألیف بین خصمین نداشتیم [62]
اینکه جماعت کسانی میباشند که خدا میداند آنچه را که در قلبهای آنها است پس از آنها اعراض کن و آنان را موعظه نما و بگفتار نیک دل‌نشین آنها را هدایت گردان [63]
و ما رسولی نفرستادیم مگر اینکه مردم باذن خدا آنها را اطاعت کنند و اگر اینکه منافقین پس از آنکه بمخالفت تو بنفسهای خود ستم نمودند میآمدند نزد تو و از خدا طلب آمرزش مینمودند و تو نیز برای آنها طلب آمرزش میکردی همانا خدا را مییافتند پذیرنده توبه و مهربان [64]
و قسم بپروردگار تو که اینها اهل ایمان نمیشوند مگر وقتی که در خصومتشان تو را حکم قرار دهند پس از آن در خودشان حرجی نمی‌یابند در آنچه حکم کرده‌ئی و از جان و دل تسلیم امر تو باشند [65]
.

صفحه : 95

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم پس از آنکه در آیات بالا خدای جلیل بیان نشر احسان بین طبقات و مذمّت منافقین که در صدد خاموش کردن چراغ هدایت و راه بستن طریق نجات بوده و هستند فارغ گردید باصل مقصود و طریق نجات مؤمنین و استوار گردانیدن جامعه اسلامی پرداخت و برای رفع نزاع در محاکمات و ارجاع هر فرعی باصل خود بمؤمنین امر فرموده که بایستی در هر پیش آمدی چه در اصول دیانت چه در فروع و چه در معاملات و معاشرات با یکدیگر مطیع امر خدا و رسول و صاحبان امر گردید.
و برای وضوح مختصری از بیانات مجمع البیان را ترجمه مینمایم چون در آیه پیش ابتداء کرد بترغیب ولات در رسانیدن حقوق رعیّت و انصاف و مساوات بین برّیة در اینکه آیه ترغیب فرمود رعیّت را بر اطاعت ولات و اقتداء بآنها و رجوع بسوی آنها اینکه است که فرموده (یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه‌َ الخ) یعنی باید ملازم گردید بر طاعت خدا در آنچه بشما امر و نهی فرموده و ملازم گردید بر طاعت رسول او و اینکه اطاعت رسول را از اطاعت خدا جدا گردانید با اینکه اطاعت رسول همان اطاعت خدا است مبالغه در بیان و قطع توهّم کسی است که گمان میکند اطاعت رسول در غیر آنچه در قرآن است لازم نیست و نظیر آیه قول او است که گفته کسیکه اطاعت رسول را نمود اطاعت خدا را کرده و آنچه رسول برای شما آورد او را بگیرید و آنچه را نهی کرده از آن خود را بازدارید امتثال اوامر او امتثال اوامر خدا است (وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی) یعنی رسول بدلخواه خود حکم نمیکند.
و بقولی معنی (أَطِیعُوا اللّه‌َ) یعنی خدا را اطاعت کنید در فرائض و واجبات (وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ) رسول را اطاعت کنید در سنن.
[کلبی]

صفحه : 96
و قول اول صحیح‌تر است زیرا که طاعت رسول همان طاعت خدا است و امتثال اوامر او همان امتثال اوامر خدا است امّا معرفت به اینکه که او رسول خدا است آن معرفت برسالت او است و آن تمام نمیشود مگر بعد از معرفت بخدا یعنی شناختن رسول را برسالت متفرع بر معرفت مقام الوهیت است زیرا لطف الهی برای هدایت خلق ارسال رسول را ایجاب مینماید، و اطاعت رسول واجب است هم در ایّام حیاتش و هم بعد از وفاتش زیرا که متابعت شریعتش برای تمام مکلّفین لازم است و بعلم ضروری معلوم و ثابت است که حضرتش تمام مردم حاضر و غائب را خواند تا روز قیامت چنانچه معلوم است که او رسول بوده برای تمام و جمیعشان تا روز قیامت.
قوله (وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم) از مفسرین دو قول نقل شده، یکی از آن دو قول اینکه است که گفته‌اند مقصود از الوالامر امراء و رؤساء میباشند.
[ابو هریره و إبن عباس در یکی از روایتین و میمون بن مهران و سدی] و اینکه قول را جبائی و بلخی و طبری اختیار کرده‌اند قول دوم الوالامر علمائند.
[إبن عباس در روایت دیگر و مجاهد و حسن و عطا و جماعتی] و بعضی گفته‌اند عند نزاع واجب است رجوع بآنها نه بولات و امّا اصحاب ما (یعنی جماعت امامیه) از حضرت باقر و صادق علیهما السّلام روایت کرده‌اند که اولو الامر ائمه از آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که خداوند بطور اطلاق اطاعت آنها را واجب گردانیده همین طوری که طاعت خودش و رسولش را واجب گردانیده و جایز نیست خدا واجب گرداند اطاعت احدی را بطور اطلاق مگر کسیکه عصمتش ثابت شده باشد که باطنش مثل ظاهرش میباشد و ایمن باشیم از او غلط و امر بقبیح را، و اینکه فضائل در افراد علماء و امراء و غیر آنها محقق نیست و خدا بزرگ‌تر از اینکه است که امر کند بطاعت کسیکه گناه میکند یا امر کند بانقیاد کسانیکه در قول و فعل مختلفند زیرا که اطاعت مختلفین در قول و فعل

صفحه : 97
محال است چنانچه محال است جمع کند در آنچه در آن اختلاف کرده‌اند و از آن چیزهائی که دلالت دارد بر اینکه مطلب اینکه است که خدای تعالی اطاعت اولوا الامر را مقارن نکرد باطاعت رسولش کما اینکه مقارن نمود طاعت رسولش را بطاعت خودش مگر برای اینکه اولی الامر فوق تمام خلق میباشند همین طوری که رسول فوق اولی الامر و فوق سائر خلق است و اینکه صفت ائمه هدی از آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است آنکسانیکه عصمتشان و امامتشان ثابت گردیده و تمام امت متفقند بر علوّ رتبه آنها و عدالتشان.
[پایان] فَإِن تَنازَعتُم فِی شَی‌ءٍ فَرُدُّوه‌ُ إِلَی اللّه‌ِ وَ الرّسُول‌ِ جماعتی از مفسرین در توجیه آیه گفته‌اند وقتی که در چیزی از امور دینتان نزاعی پیدا نمودید رجوع کنید بکتاب خدا و سنت نبی [ص] لکن جماعت امامیّه گفته‌اند هرگاه راجع بامور دینی اختلاف پیدا نمودید رجوع به اولی الامر یعنی ائمه معصومین که پس از فوت رسول قائم مقام اویند بنمائید زیرا که رجوع بآنها رجوع برسول است بدلالت امر (أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ) که متضمن امر اطاعت اولی الامر است، و بدلیل عقل و نقل پس از رحلت رسول کسی غیر از علی بن أبی طالب علیه السّلام مولائی و مولای جمیع مؤمنین لایق اینکه مقام نبوده که بامر اطیعوا لازم و واجب باشد تمام مؤمنین در اخذ احکام و سنن رجوع باو بنمایند زیرا که بحکم عقل صریح کسی باید صاحب امر و منصب خلافت باشد که در تمام کمالات و مقام عصمت تالی تلو رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد و امر باطاعت رسول متضمن امر باطاعت او باشد و اگر برای ما در اثبات امامت حضرتش و ائمه طاهرین علیهم السلام که عصمت و مقام بلندشان باجماع ثابت گردیده نبود مگر همین یک آیه ما را کافی بود.
إِن کُنتُم تُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ ذلِک‌َ خَیرٌ وَ أَحسَن‌ُ تَأوِیلًا به (إِن) شرطیه مطلب را مؤکّد میگرداند که اگر شما واقعا بخدا و برسول ایمان آورده‌اید باید بر خود لازم دانید که در تمام اختلافهای دینی رجوع

صفحه : 98
کنید برسول و صاحبان امر که اگر چنین نکنید و رجوع بغیر کردید معلوم میشود در ایمان ثابت قدم نیستید و رجوع کردن برسول و اولو الامر برای شما خیر و خوبی و دارای حسن عاقبت است.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ یَزعُمُون‌َ أَنَّهُم آمَنُوا بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبلِک‌َ یُرِیدُون‌َ أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت‌ِ الخ ظاهر آیه استفهام و تقریع است بر مطالب بالا و سرزنش بآنهائی است که دعوی آنرا دارند که ما بآنچه تو گوئی ایمان داریم و نیز اظهار مینمایند که بکتب متقدّمین یعنی تورات و انجیل نیز ایمان داریم با اینکه حال میخواهند محاکمه کنند نزد طاغوت، و در اینکه طاغوت چیست از مفسرین چند قول نقل شده [سخنان مفسرین در توجیه طاغوت] 1- مراد بتانند و آیه در باره منافقین فرود آمده [حسن بصری و جبائی] 2- مقصود از طاغوت مردی کاهن است نام او ابو برده و حکایت آن اینکه بود که بین منافقی با یک یهودی خصومتی پدید گردید. یهودی گفت نزد محمّد [ص] برویم، منافق گفت نزد ابو برده کاهن برویم، خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد.
[قتاد شعبی و سدی] 3- مقصود کعب بن اشرف است که منافقی با یک یهودی نزاعی پیدا نمود جهود گفت نزد محمّد رویم که او رشوه نگیرد، منافق گفت نزد کعب بن اشرف رویم کلبی از ابی صالح از إبن عباس نقل میکند که آیه در باره مرد منافق بنام بشر فرود آمد که میان او و یهودی خصومتی بود یهودی گفت نزد محمّد [ص] رویم، منافق گفت نزد کعب بن اشرف رویم یهودی اصرار نمود، نزد محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند رسول برای یهودی حکم داد، منافق بیرون آمد و گفت بیا نزد عمر بن خطاب رویم، یهودی گفت سبحان اللّه نزد رسول رفتیم او حکم کرد اکنون گوئی نزد عمر رویم پیش عمر رفتند و قضیه را بعمر گفتند و یهودی گفت اکنون برأی رسول راضی نیست عمر گفت صبر کنید تا من بیرون آیم شمشیر

صفحه : 99
زد و منافق را کشت و گفت اینکه رأی من است بر کسیکه بحکم خدا و پیمبرش راضی نباشد.
و از حضرت صادق و باقر علیهما السلام روایت شده که آیه عموم دارد و شامل میگردد هر حاکمی را که بخلاف حق حکومت کند.
وَ قَد أُمِرُوا أَن یَکفُرُوا بِه‌ِ وَ یُرِیدُ الشَّیطان‌ُ أَن یُضِلَّهُم ضَلالًا بَعِیداً بنا بر اینکه مقصود از طاغوت هر حاکمی باشد که برخلاف حق حکم کند هر کسی که رجوع کند بحکّام ظالم که برخلاف حق حکم میکنند مخالفت امر خدا را کرده و مشمول اینکه امر میگردد زیرا که مأمور بوده که بچنین حکّامی کافر گردد و شیطان آنها را از طریق حق و راه صحیح گمراه گردانیده.
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ إِلَی الرَّسُول‌ِ رَأَیت‌َ المُنافِقِین‌َ یَصُدُّون‌َ عَنک‌َ صُدُوداً اگر اینکه آیه را با آیات بالا جمع کنیم میتوان در توجیه آیات گفته شود مقصود از آیه جلو (أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت‌ِ) همین طوری که در روایت از حضرت صادق و حضرت باقر علیهما السّلام نقل شده بطور عموم مقصود از طاغوت هر حاکمی باشد که بغیر حق حکم کند و نظر بمورد خاصی نداشته و شأن نزول اینکه آیه راجع بآن دو نفری که بینشان نزاعی واقع گردید که آن دو نفر بقول قتاده و إبن جریح مسلمانی با منافقی نزاع نمودند و محتاج بمحاکمه شدند مسلمان رسول را اختیار نمود و منافق طاغوت را.
و خلاصه اینکه آیه برسولش خبر میدهد که وقتی مسلمان بمنافق گوید بیا محاکمه را نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ببریم آن منافق اباء میکند و از حکم حق که رسول در باره آنها کند اعراض مینماید و ظاهرا میخواسته حکم بحق بینشان اجراء نگردد و خواسته محاکمه را ببرند نزد رشوه‌گیران و بر علیه مسلمان حکم جاری نماید.

صفحه : 100
فَکَیف‌َ إِذا أَصابَتهُم مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم ثُم‌َّ جاؤُک‌َ یَحلِفُون‌َ بِاللّه‌ِ الخ آیه ظاهرا راجع بآیات جلو است (کیف) بمعنی چگونگی است یعنی چگونه باشد حال منافقین وقتی که مصیبتی بآنها برسد، مفسرین گفته‌اند مقصود کشته شدن منافق است بدست عمر بپاداش ردّ کردن حکم رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و رجوع کردن او بطاغوت پس از آن کسان او میآیند بسوی تو و عذرخواهی میکنند یا میآیند برای اینکه دیه قتل آن منافق را بگیرند (ثُم‌َّ جاؤُک‌َ) عطف است بر (أَصابَتهُم) یا بر (یَصُدُّون‌َ) یعنی منافقین میآیند نزد تو و در مقام عذرخواهی گویند (إِن أَرَدنا إِلّا إِحساناً وَ تَوفِیقاً) ما نخواستیم حکم تو را ردّ کنیم بلکه غرض ما نبود مگر نیکی یعنی نخواستیم برای اتمام کار و اجراء شدن حکم مرافعه جدلی در مجلس تو پدید گردد و خواستیم بین متخاصمین اتفاق و ائتلاف پدید گردد.
و بعضی از مفسرین گفته که میشود اینکه جمله (إِن أَرَدنا الخ) سخن کسان مقتول باشد که بطلب خون آمده بودند و گفته ما اراده نکردیم از رفتن نزد عمر مگر اینکه عمر بما احسان نماید و بین دو خصم را اتفاق دهد. [پایان] أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ یَعلَم‌ُ اللّه‌ُ ما فِی قُلُوبِهِم فَأَعرِض عَنهُم وَ عِظهُم وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولًا بَلِیغاً پس از بیان آمدن اولیاء خون نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در طلب خون یا برای عذرخواهی که مقصود ردّ کردن حکم نبوده برسول خبر میدهد که خدا میداند آنچه در قلبهای آنها است از نفاق و کید و خدعه، و برسولش سه دستور میدهد که در باره آنها اجراء نماید 1- تو از آنها اعراض نما یعنی اعتنائی بسخنان آنها نکن. 2- آنها را موعظه کن زیرا که وظیفه پیمبران همان ارشاد بسوی حق تعالی است. 3- دیگر با اینها سخن بلیغ بگو شاید مقصود از سخن بلیغ سخنان ارزنده است که در دلهای آنان مؤثر باشد و آنها را از نفاق بازدارد.
و بعضی از مفسرین گفته‌اند اینکه آیه در باره عبد اللّه بن ابی سلول فرود آمده

صفحه : 101
و مقصود از مصیبت مذلّتی بود که در جنگ بنی المصطلق باو رسید که آنرا غزوه مریع میگویند، و چون سوره منافقین نازل شد بنا بر خشوع و عذرخواهی گذارد و تفصیل آن در جای دیگر بیان شده، خلاصه آیه پس از بیان حال منافقین و سرزنش و ملامت آنها بر ردّ سخنهای رسول اکرم [ص] و بیان حکمت در بعثت انبیاء و مأمور گردانیدن مردم را بر اینکه مطیع امر آنها گردند اینکه است که فرموده وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول‌ٍ إِلّا لِیُطاع‌َ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ ظاهر و معلوم است که اطاعت رسول اطاعت خدا است رسول آنچه گوید و بمردم امر نماید گفته او گفته خدا است و ردّ بر او ردّ بر حق تعالی است، اینکه است که اگر کسی انکار حکمی از احکام قرآن یا حدیثی از احادیث معتبر کند چنین کسی مرتدّ و کافر است (بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ) یعنی آنکسیکه ببرهان یقینی رسالتش محقق گردید آنچه گوید باذن خدا گفته چنانچه در شأن رسول اکرم است (وَ ما یَنطِق‌ُ عَن‌ِ الهَوی إِن هُوَ إِلّا وَحی‌ٌ یُوحی) وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم جاؤُک‌َ فَاستَغفَرُوا اللّه‌َ وَ استَغفَرَ لَهُم‌ُ الرَّسُول‌ُ لَوَجَدُوا اللّه‌َ تَوّاباً رَحِیماً از حسن بصری روایت شده که اینکه آیه در باره دوازده مرد یهودی آمد که با هم بر نفاق با پیغمبر اتفاق کرده بودند خدای تعالی برسولش خبر داد، پس حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مجلسی تعیین نمود و آنها را حاضر گردید و فرمود از شما آن دوازده نفر که اتفاق کرده بودید اگر برخیزید و استغفار کنید من برای شما شفاعت میکنم هر چند رسول اینکه مطلب را اعاده مینمود هیچکس برنخواست پس حضرت هر یک از آنها را بنام و نسب اسم برد و آنها را میان مردم رسوا گردانید آنوقت گفتند یا رسول اللّه برای ما استغفار کن حق تعالی اینکه آیه را فرستاد حضرت فرمود اگر اول استغفار کرده بودید از شما پذیرفته میشد لکن چون نکردید اکنون دیگر شما را بسوی خدا و رسول راهی نیست و از شما قبول

صفحه : 102
نمیگردد و امر فرمود آنها را از مجلس بیرون کردند.
فَلا وَ رَبِّک‌َ لا یُؤمِنُون‌َ حَتّی یُحَکِّمُوک‌َ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُم‌َّ لا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَیت‌َ وَ یُسَلِّمُوا تَسلِیماً تفسیر قوله تبارک اسمه (شَجَرَ) بمعنی اختلاف است و از تداخله گرفته شده وقتی شاخهایش درهم داخل گردد و در اینجا مقصود اختلاف و مشاجره بین مردم است یعنی قسم بپروردگار تو که اینکه امّت ایمان نیاورده‌اند مگر وقتی که امر بینشان مختلط میگردد رجوع بتو کنند و تو بین آنان حکم کنی، از انوار نقل میکنند که گفته (لاء) اول زائده است و برای تأکید است نه برای قسم و معنی کلام فَوَ رَبِّک‌َ) کقوله (فَوَ رَبِّک‌َ لَنَسئَلَنَّهُم) و از اینکه قبیل است (لاء) در کریمه (لِئَلّا یَعلَم‌َ) که برای تأکید و جواب علم است (وَ لا یُؤمِنُون‌َ) جواب قسم است تا آخر کلامش.
در مجمع گفته (لا) برای ردّ کلام است (فکانّه قیل فلیس الامر کما تزعمون انّهم آمنوا و هم یخالفون حکمک) یعنی گویا حق تعالی فرموده حقیقت ایمان نیست چنانچه گمان میبرید که با وجود مخالفت حکم تو ایمان دارند پس از آن استیناف قسم کرده که بخدا سوگند ایمان نیارند تا آنکه تو را حکم سازند در آنچه با یکدیگر منازعه کنند.
[پایان]

صفحه : 103

[سوره النساء (4): آیات 66 تا 75]

اشاره

وَ لَو أَنّا کَتَبنا عَلَیهِم أَن‌ِ اقتُلُوا أَنفُسَکُم أَوِ اخرُجُوا مِن دِیارِکُم ما فَعَلُوه‌ُ إِلاّ قَلِیل‌ٌ مِنهُم وَ لَو أَنَّهُم فَعَلُوا ما یُوعَظُون‌َ بِه‌ِ لَکان‌َ خَیراً لَهُم وَ أَشَدَّ تَثبِیتاً (66) وَ إِذاً لَآتَیناهُم مِن لَدُنّا أَجراً عَظِیماً (67) وَ لَهَدَیناهُم صِراطاً مُستَقِیماً (68) وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ فَأُولئِک‌َ مَع‌َ الَّذِین‌َ أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ وَ الصِّدِّیقِین‌َ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِین‌َ وَ حَسُن‌َ أُولئِک‌َ رَفِیقاً (69) ذلِک‌َ الفَضل‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ عَلِیماً (70)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا خُذُوا حِذرَکُم فَانفِرُوا ثُبات‌ٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً (71) وَ إِن‌َّ مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَن‌َّ فَإِن أَصابَتکُم مُصِیبَةٌ قال‌َ قَد أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَی‌َّ إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً (72) وَ لَئِن أَصابَکُم فَضل‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ لَیَقُولَن‌َّ کَأَن لَم تَکُن بَینَکُم وَ بَینَه‌ُ مَوَدَّةٌ یا لَیتَنِی کُنت‌ُ مَعَهُم فَأَفُوزَ فَوزاً عَظِیماً (73) فَلیُقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ الَّذِین‌َ یَشرُون‌َ الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ وَ مَن یُقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَیُقتَل أَو یَغلِب فَسَوف‌َ نُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً (74) وَ ما لَکُم لا تُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ المُستَضعَفِین‌َ مِن‌َ الرِّجال‌ِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدان‌ِ الَّذِین‌َ یَقُولُون‌َ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِه‌ِ القَریَةِ الظّالِم‌ِ أَهلُها وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنک‌َ وَلِیًّا وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنک‌َ نَصِیراً (75)

صفحه : 104

[ترجمه]

‌اگر ما بر آنها حکم کرده بودیم که خودهایتان را بکشید یا از شهرهای خود بیرون روید عمل نمیکردند مگر کمی از آنها و اگر آنها بآنچه وعظ و نصیحت کرده شدند عمل میکردند بر ایشان خیر و خوب بود و پایداریشان در دین محکم‌تر بود [66]
و در آنهنگام بپاداش عمل آنها همانا اجر عظیم بآنان کرامت مینمودیم [67]
و هر آینه هدایت میکردیم آنها را براه راست [68]
و هر کس خدا و رسول او را اطاعت کند چنین مردمانی با کسانی میباشند از انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین از آنهائیکه خدا بآنها انعام کرده و ایشان نیکو رفقائی میباشند [69]
اینکه است فضل از جانب خدا و علم خدا برای آنها کافی است [70]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید اسلحه جنگی خود را برگیرید و دسته دسته با هم بیرون روید [71]
همانا بعضی از شما منافقین کسانی میباشند که در رفتن درنگ میکنند و هرگاه بشما مصیبتی رسید میگوید خدا بر من انعام کرده که با آن شهداء نبودم [72]
و هرگاه از جانب خدا فضلی بشما برسد گویا هرگز بین شما و او دوستی نبوده که میگوید کاش من با آنها بودم و بفوز عظیم فائز میگردیم [73]
ای مؤمنین آنهائیکه آخرت را بدنیا فروختند جنگ کنید و کسیکه در راه خدا جنگ کند چه کشته شود یا غالب گردد ما بزودی بوی اجر بزرگ خواهیم داد [74]
چیست شما را که در راه خدا جهاد نمیکنید در صورتی که از مردها و زنها و اطفال مستضعفین میباشند که میگویند پروردگارا ما را از اینکه شهری که اهلش ستمکارند خارج گردان و از جانب خودت برای ما دوستی که متولّی کار ما باشد قرار بده و از جانب خودت برای ما یاری کننده‌ئی بفرست [75]

صفحه : 105

(توضیح آیات)

وَ لَو أَنّا کَتَبنا عَلَیهِم أَن‌ِ اقتُلُوا أَنفُسَکُم أَوِ اخرُجُوا مِن دِیارِکُم ما فَعَلُوه‌ُ إِلّا قَلِیل‌ٌ مِنهُم شاید ضمیر (عَلَیهِم) راجع بمسلمین باشد که خدای تعالی برسولش خبر میدهد که اگر ما بر اینکه امّت نوشته بودیم یعنی واجب گردانیده بودیم که خودکشی کنید همان طوری که ببنی اسرائیلیان برای قبولی توبه آنها واجب کردیم، یا بر اینها حکم صادر میکردیم که از شهر خودتان بیرون روید همانطوریکه بر بنی اسرائیل حکم کردیم، اینها عمل نمیکردند مگر عدّه کمی از آنها.
پس جمله (ما فَعَلُوه‌ُ إِلّا قَلِیل‌ٌ مِنهُم) بجای اخبار از جامعه مؤمنین است و ظاهرا استثناء از عموم است و اشاره به اینکه که اگر میخواستیم تکالیف مشکل بر اینها بار کنیم اینکه امّت طاقت نمیآوردند و زیر بار تکلیف نمیرفتند مگر اندکی از مؤمنین واقعی که آنها بقدری ایمان در قلب و روحشان نفوذ نموده که اگر چنین حکمی در باره آنها وارد میکردیم عمل میکردند و البته چنین اشخاصی از مؤمنین خلّص میباشند که از مقامات گذشته و بمرتبه تسلیم رسیده‌اند.
وَ لَو أَنَّهُم فَعَلُوا ما یُوعَظُون‌َ بِه‌ِ لَکان‌َ خَیراً لَهُم وَ أَشَدَّ تَثبِیتاً و اگر اینکه امّت چنین باشند که آنچه بآنها بیاموزی و موعظه کنی عمل کنند آن برای آنها بهتر و از حیث استکمال ایمان و نفوذ آن در قلب ثابت و محکم‌تر است قوله تعالی (یُثَبِّت‌ُ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِالقَول‌ِ الثّابِت‌ِ) سوره ابراهیم آیه 32، خدا استوار میگرداند کسانی را که با گفتار ثابت استوار گردیدند البته قول ثابت جز آیات قرآنی و احادیث معصومین نخواهد بود.
وَ إِذاً لَآتَیناهُم مِن لَدُنّا أَجراً عَظِیماً یعنی پس از اینکه مؤمنین بارشاد رسول ارشاد یافتند و ایمان در قلب آنها

صفحه : 106
محکم گردید نتایج نیکو عایدشان خواهد گردید از جمله فوائدی که مترتب میگردد بر عمل آنها اینکه است که از جانب ما برای آنان اجر عظیم و خیر کثیر عایدشان میگردد.
وَ لَهَدَیناهُم صِراطاً مُستَقِیماً نزدیک‌ترین راهها بسوی مقصود راه مستقیم است و راه مستقیم بسوی قرب ایزد متعال همان پیروی از گفتار رسول و عمل بآیات قرآن است و هدایت یافتن باین راه بهدایت حق تعالی محقق میگردد، آیه بمؤمنین نوید میدهد که اگر شما بوعظ و موعظه رسول عمل نمودید خدای تعالی بنزدیک‌ترین راهها شما را بسوی خودش هدایت مینماید و از راههای کج و معوج شیطانی در امان خدا محفوظ خواهید ماند.
وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ وَ الرَّسُول‌َ فَأُولئِک‌َ مَع‌َ الَّذِین‌َ أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ وَ الصِّدِّیقِین‌َ، تا آخر آیه بعد چون آیات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه برای تحریص و ترغیب در اطاعت و پیروی امر رسول مؤمنین را وعده میدهد که آنهائی که مطیع امر خدا و رسول گردند حشر آنها با آنکسانی است که خدا بآنها انعام و تفضّل نموده و آنها را برگزیده و گرامی داشته از انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین آنهائی که در راه خدا جان فدا دادند و اینها خوب رفقائی میباشند و اینکه فضل و بخششی است از جانب خدا که در اثر اطاعت نمودن امر خدا و رسول عاید مؤمن میگردد (وَ کَفی بِاللّه‌ِ عَلِیماً) نظر به اینکه که ایمان و عقد بنده‌گی و اطاعت در قلب است و فقط خدای تعالی (عالم السرّ و الخفیات) است اینکه است که فرموده علم خدا کافی است به اینکه که چه کسی واقعا مطیع امر خدا و رسول است و چه کس عاصی و جسور، و اینکه فضائل و کرامات کسی را سزد که عقد بنده‌گی بگردن انداخته و در مقابل فرمان الهی رأی اندیشی نمیکند.

صفحه : 107
در مجمع البیان گفته ابو البصیر از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت کرده که فرموده ای ابا محمّد خدا شما شیعیان را در کتابش ذکر کرده سپس اینکه آیه را تلاوت فرمود (وَ مَن یُطِع‌ِ اللّه‌َ، الی قوله: وَ حَسُن‌َ أُولئِک‌َ رَفِیقاً) پس فرمود نبی رسول اللّه است و ما یعنی ائمه صدیقین و شهداء هستیم و شما شیعیان صالحین میباشید پس بصلاح متصف شو همچنانچه خدا شما را نام گذارده به (الصّالِحِین‌َ).
بعضی از مفسرین در بیان آن چهار دسته که عبارت از پیغمبران و صدیقین و شهداء و صالحین باشند گفته (اما پیغمبران کسانی هستند که بایشان وحی نازل میشد و خبر غیب نزد آنها بوده و ما بیش از اینکه از حالشان خبری نداریم جز آنچه از آثار دعوتشان بجا مانده. و امّا (شهداء) قبلا گذشته و گفته‌ایم که بگواهان اعمال مردم شهداء گفته میشود نه بشهیدان میدان جنگ فقط. و امّا (صالحین) کسانی هستند که صلاحیت نعمت خدا را دارند.
و امّا (صدّیقین) آنچه لفظ بر آن دلالت دارد صیغه مبالغه صدق است، صدق در قول و عمل، صدق در عمل اینکه است که عمل مطابق قول باشد زیرا که عمل نشانه اعتقاد است و کسیکه در قول خود راستگو است از ضمیر خود خبر میدهد صدق در قول هم آن است که مطابق واقع باشد و چون خود قول هم یک نوع عمل است، کسیکه در عمل صادق باشد فقط از آنچه آنرا راست میپندارد و حق میداند خبر میدهد پس در گفتار وی (صدق خبری) (و مخبری) هر دو موجود است پس صدیق کسی است که اصلا دروغ نمیگوید و نیز کاری جز حق نمیکند بدون پیروی نفس آنچه را که حق میداند میگوید و چیزی جز حق نمی‌بیند، پس وی حقایق اشیاء را می‌بیند سخن حق میگوید کار حق میکند.
اینکه مراتب چهارگانه مرتب و منظمند، اول پیمبران که بزرگانند سپس صدّیقین که شاهد حقایق و اعمالند، سوم شهداء که ناظران اعمالند، چهارم صالحین که آماده عنایات پروردگارند (وَ حَسُن‌َ أُولئِک‌َ رَفِیقاً) یعنی (من حیث الرفاقة) و تمیز جمله قبل است و گفته‌اند برای همین بصورت جمع نیامده یعنی

صفحه : 108
(رفقاء) نگفته و (رفیقا) گفته چنانچه گفته‌اند که معنی اینست که هر یک از آنها رفیقند. [تفسیر المیزان] ذلِک‌َ الفَضل‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ عَلِیماً (ذلِک‌َ) اشاره باین است که مؤمن وقتی با اینکه چهار طائفه از اولیاء نزدیک میگردد و رفاقت بینشان پدید میگردد که رشته ایمان بگردن انداخته و مطیع امر رسول گردند و دارای اینکه کرامت را سزد که بچنین انعام و تفضلی از جانب خدا برخوردار گردد و علم خدا کافی است بدرجات ایمان و ارتباط مؤمن با اینکه بزرگان که هر قدر ایمان در قلب مؤمن قوی‌تر و شدیدتر باشد ارتباط با آنها زیادتر میگردد و رفاقت بینشان محکم‌تر میشود.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا خُذُوا حِذرَکُم فَانفِرُوا ثُبات‌ٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً (الحذر و الحذر) بمعنی حذر کردن از امر مخوف است (خُذُوا حِذرَکُم) امر بمؤمنین است حذر کنید و نفس خود را از دشمن محفوظ گردانید، و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که یعنی (خذوا اسلحتکم) و اسلحه را حذر نامید بمناسبت اینکه اسلحه انسان را از دشمن حفظ میگرداند پس گویا فرموده ای مؤمنین خود را باسلحه حفظ گردانید و بجنگ دشمنان بروید (ثبات) یعنی جماعات متفرقه و دسته دسته جدا جدا (أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً) یا تمامتان جمیعا یک دفعه بروید و بر دشمن هجوم آرید.
وَ إِن‌َّ مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَن‌َّ فَإِن أَصابَتکُم مُصِیبَةٌ قال‌َ قَد أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَی‌َّ إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً (لام لیبطئن) لام قسم است یعنی بدرستیکه از شما کسی هست که بخدا قسم یاد کرده که در جهاد سستی کند، و خطاب راجع بقشون حضرت رسول است و مقصود از مبطئون منافقین میباشند (فَإِن أَصابَتکُم مُصِیبَةٌ الخ) راجع بآنهائی است از منافقین که بجهاد نرفتند که اینها وقتی مصیبتی و صدمه‌ئی در جهاد بمؤمنین اصابت مینمود میگفتند (قَد أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَی‌َّ إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً)

صفحه : 109
همانا که اینکه فضل و نعمتی است از حق تعالی بر من که داخل در جنگ نبودم که بمن میرسید آنچه بمؤمنین رسید.
وَ لَئِن أَصابَکُم فَضل‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ لَیَقُولَن‌َّ کَأَن لَم تَکُن بَینَکُم وَ بَینَه‌ُ مَوَدَّةٌ یا لَیتَنِی کُنت‌ُ مَعَهُم فَأَفُوزَ فَوزاً عَظِیماً خلاصه آیه در مقام بیان حال منافقین و مقول قول آنها است که آنها چنین میباشند در مورد جهاد سستی می‌نمایند و با مؤمنین همراهی نمیکنند و هرگاه زخمی و قتلی برای مؤمنین پدید گردید گوید اینکه تفضّلی بود از جانب خدا که من با آنها بجهاد نرفتم که بر من وارد گردد آنچه بر آنها وارد گردید و هرگاه فتحی و غلبه‌ئی برای آنها آید حسرت میخورد که کاش بجنگ رفته بودم و حال بهره عظیمی عاید من میگردید.
فَلیُقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ الَّذِین‌َ یَشرُون‌َ الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ وَ مَن یُقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَیُقتَل أَو یَغلِب فَسَوف‌َ نُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً (یَشرُون‌َ) روش حال کفار و مشرکین چنین است که اینان معامله میکنند و حیات دائمی ارجمند آخرت را تبدیل مینمایند بحیات پست بی‌مقدار دنیای فانی و معلوم است در اینکه معامله سود نمیبرند بلکه ضرر و خسران بزرگ عایدشان خواهد گردید.
پس از آن بمجاهدین فی سبیل اللّه وعده میدهد وعده نیکو که کسیکه در راه خدا جهاد کرد چنین کسی از زمره زیانکاران خارج گردید خواه در راه خدا کشته شود و شهید گردد یا بر دشمن ظفر یابد و غالب شود، و بکلمه (فَسَوف‌َ) وعده را نزدیک میگرداند که بزودی بآنها اجر عظیم عنایت مینماید، معلوم است عظمت حق تعالی در وعده (اجر عظیم) انعام و اکرام بی‌نهایت را ایجاب مینماید.
وَ ما لَکُم لا تُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ المُستَضعَفِین‌َ مِن‌َ الرِّجال‌ِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدان‌ِ الَّذِین‌َ یَقُولُون‌َ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِه‌ِ القَریَةِ الظّالِم‌ِ أَهلُها الخ خطاب بمؤمنین است که چیست شما را یعنی شما چه عذری و ایرادی در

صفحه : 110
جهاد با اعداء دارید با اینکه اسباب موجبه برای جنگ فی سبیل اللّه در طاعت اله و اعلاء کلمه حق مهیّا است، و در توجیه مستضعفین دو طور گفته شده: یکی اینکه (مستضعفین) مجرور و عطف است بر (فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) یعنی چگونه شما جهاد نمیکنید در راه خدا برای خلاص شدن مستضعفین از رجال و نساء و اطفال. دوم منصوب باشد بر معنی (فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) زیرا که (فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) عام است تمام جهات خیر را شامل میگرد و از جمله آنها خلاص مستضعفین از مؤمنین است از دست کفار که آن عظیم‌ترین خیرات است، گفته‌اند مقصود از مستضعفین مؤمنین مکّه بودند و مشرکین راه آنها را از هجرت کردن بمدینه بسته بودند و آنها در فشار و ایذاء مشرکین مکّه بودند اینکه بود که خدا را میخواندند که از دست مشرکین نجات یابند و میگفتند پروردگارا ما را از اینکه محل‌ّ که اهلش ظالم و مشرکند خارج گردان و از جانب خودت برای ما یاری و مددکاری قرار بده که شرّ اعداء را از ما دفع کند.

صفحه : 111

[سوره النساء (4): آیات 76 تا 81]

اشاره

الَّذِین‌َ آمَنُوا یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ الطّاغُوت‌ِ فَقاتِلُوا أَولِیاءَ الشَّیطان‌ِ إِن‌َّ کَیدَ الشَّیطان‌ِ کان‌َ ضَعِیفاً (76) أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ قِیل‌َ لَهُم کُفُّوا أَیدِیَکُم وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمّا کُتِب‌َ عَلَیهِم‌ُ القِتال‌ُ إِذا فَرِیق‌ٌ مِنهُم یَخشَون‌َ النّاس‌َ کَخَشیَةِ اللّه‌ِ أَو أَشَدَّ خَشیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِم‌َ کَتَبت‌َ عَلَینَا القِتال‌َ لَو لا أَخَّرتَنا إِلی أَجَل‌ٍ قَرِیب‌ٍ قُل مَتاع‌ُ الدُّنیا قَلِیل‌ٌ وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَن‌ِ اتَّقی وَ لا تُظلَمُون‌َ فَتِیلاً (77) أَینَما تَکُونُوا یُدرِککُم‌ُ المَوت‌ُ وَ لَو کُنتُم فِی بُرُوج‌ٍ مُشَیَّدَةٍ وَ إِن تُصِبهُم حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِه‌ِ مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِه‌ِ مِن عِندِک‌َ قُل کُل‌ٌّ مِن عِندِ اللّه‌ِ فَما لِهؤُلاءِ القَوم‌ِ لا یَکادُون‌َ یَفقَهُون‌َ حَدِیثاً (78) ما أَصابَک‌َ مِن حَسَنَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ وَ ما أَصابَک‌َ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفسِک‌َ وَ أَرسَلناک‌َ لِلنّاس‌ِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً (79) مَن یُطِع‌ِ الرَّسُول‌َ فَقَد أَطاع‌َ اللّه‌َ وَ مَن تَوَلّی فَما أَرسَلناک‌َ عَلَیهِم حَفِیظاً (80)
وَ یَقُولُون‌َ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِن عِندِک‌َ بَیَّت‌َ طائِفَةٌ مِنهُم غَیرَ الَّذِی تَقُول‌ُ وَ اللّه‌ُ یَکتُب‌ُ ما یُبَیِّتُون‌َ فَأَعرِض عَنهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلاً (81)

صفحه : 112

[ترجمه]

‌آن کسانیکه ایمان آوردند در راه خدا جنگ میکنند و آنهائی که کافر شدند در راه شیطان جنگ میکنند پس ای مؤمنین دوستان شیطان را بکشید بحقیقت کید شیطان سست و ضعیف است [76]
آیا ندیدی کسانی را که بآنها گفته شد از جنگ دست بازدارید و نماز را بپای دارید و زکوة بدهید پس وقتی امر جهاد بر آنها صادر گردید گروهی از آنها میترسند از اینکه با مشرکین جنگ کنند مثل ترسیدن از خدا بلکه شدیدتر و گفتند ای پروردگار ما برای چه بر ما جنگ ثابت کردی چرا تأخیر نینداختی تا اجلیکه بهمه کس نزدیک است بآنها بگو متاع دنیا اندک است و آخرت بهتر است برای کسی که بپرهیزد از نافرمانی خدا و ستم گردیده نخواهد شد بمقدار رشته و هسته خرمائی [77]
دریابد شما را مرگ هر کجا که بوده باشید اگر چه بوده باشید در قصرهای آراسته اگر بمنافقین خیری رسد گویند آن از نزد خدا است و اگر بآنان شرّی اصابت نماید گویند اینکه از نزد تو است (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو تمامش از نزد خدا است و چیست اینکه قوم نادان را که از فهم سخن دورند [78]
آنچه از نیکی بتو رسد از جانب خدا است و هر بدی که بتو رسد از نفس تو است و ما تو را برسالت بسوی مردم فرستادیم (که تبلیغ احکام کنی) و خدا کافی است که بر رسالت تو گواه باشد [79]
کسیکه رسول را اطاعت کند همانا خدا را اطاعت کرده و کسی که اعراض کند ما تو را نگهبان آنها قرار نداده‌ایم [80]
منافقین گویند ما تو را اطاعت میکنیم وقتی که از نزد تو بیرون رفتند در شب طائفه‌ئی از آنها گفتند غیر از آنچه با تو گفتند و خدا مینویسد آنچه را که در شب تدبیر میکنند پس (ای رسول) از آنها اعراض کن و بر خدا توکّل نما و خدا کافی است که قائم بامور است [81]
.

صفحه : 113

(توضیح آیات)

الَّذِین‌َ آمَنُوا یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ الطّاغُوت‌ِ از جمله خصوصیات مؤمنین که در اینکه آیه تذکر میدهد اینکه است که مؤمنین در راه خدا جهاد میکنند (سَبِیل‌ِ) را دو طور معنی کرده‌اند یکی جهاد و دیگری طریق بهشت و بهتر اینکه است که گفته شود مؤمنین در طاعت خدا جهاد میکنند که آن طریق بهشت است و ثواب را ایجاب میکند، و کافرین در راه طاغوت جنگ میکنند، بقولی مقصود از طاغوت شیطان است و بقولی کاهن است و بقول دیگر آنچه را که غیر از خدا عبادت شود آن طاغوت است.
فَقاتِلُوا أَولِیاءَ الشَّیطان‌ِ إِن‌َّ کَیدَ الشَّیطان‌ِ کان‌َ ضَعِیفاً از اینکه آیه معلوم میشود که مقصود از طاغوت شیطان است و ارشاد بمؤمنین است که شما مؤمنین چون ارتباطتان و تمسکتان بعروه محکم توحید است با قوّت قلب با یاوران شیطان بجنگید و همین طوری که شیطان ضعیف است کید و مکرش نیز ضعیف است و در پایه محکمی قرار نگرفته و بزودی کیدش منحل خواهد گردید و شما ظفر مییابید.
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ قِیل‌َ لَهُم کُفُّوا أَیدِیَکُم وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ در شأن نزول آیه از کلبی نقل میکنند که گفته در شأن عبد اللّه بن عوف زهری و مقداد بن أسود کندی و قدامة بن مظعون و سعد بن ابی وقاص نازل شده که چون در مکه آنها از مشرکین رنج میکشیدند گفتند یا رسول اللّه اذن بده که با آنها جنگ کنیم بدرستی که بما اذیّت کردند، حضرت فرمود مرا امر بجنگ ننموده‌اند باید صبر کرد تا وقتش برسد چون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمدینه هجرت نمود و از جانب خدا حکم جنگ بدر صادر گردید رسول اللّه [ص] گفت باید جهاد کرد، و آنانکه بدروغ در مکه آرزوی جنگ با کفار را داشتند که باید جهاد کرد بدشان آمد و اظهار کراهت و ضعف نمودند خدای تعالی اینکه آیه را

صفحه : 114
فرستاد که بآنهائیکه در مکه گفته شد پیش از نزول آیه جهاد (کُفُّوا أَیدِیَکُم) دست از جنگ بازدارید و بنماز و زکوة اکتفاء کنید.
فَلَمّا کُتِب‌َ عَلَیهِم‌ُ القِتال‌ُ إِذا فَرِیق‌ٌ مِنهُم یَخشَون‌َ النّاس‌َ کَخَشیَةِ اللّه‌ِ أَو أَشَدَّ خَشیَةً الخ آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست. و خلاصه اینکه آیه سرزنش بآن مؤمنین میباشد که اینها بقدری از کفار میترسند مثل ترسیدنشان از خدا بلکه ترسشان از کفار شدیدتر از ترس خدا است اینکه است که اینها در مقام اعتراض میگویند چرا خدا بر ما حکم جنگ صادر گردانید که مرگ ما نزدیک گردد قوله تعالی (کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ القِتال‌ُ وَ هُوَ کُره‌ٌ لَکُم) گفته‌اند اینکه آیه در باره جماعتی از مؤمنین آمد که هنوز در ایمان راسخ نبودند و ضعیف دل بودند و ایمان آنها کمال و قوّتی نداشت زیرا که ایمان قوی و قوّت دل میخواهد که در چنین موردی که هنوز اسلام خیلی قوی نگردیده و احتمال میرفت که مؤمنین شکست بخورند بعضی از جنگ و جهاد سستی کنند و اینکه دلیل بر نفاقشان نبوده زیرا که طبیعت بشری است که از مرگ میترسد و فرار میکند و معلوم میشود آنهائیکه از جهاد کراهت داشتند مؤمن بودند لکن ایمانشان کمال و فزونی نداشت بر طبیعت بشری غالب گردد که با اطمینان قلب وارد جهاد گردند اینکه بود که سستی مینمودند.
قُل مَتاع‌ُ الدُّنیا قَلِیل‌ٌ وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَن‌ِ اتَّقی وَ لا تُظلَمُون‌َ فَتِیلًا برسول خطاب میرسد که اینکه جماعت را خاطرنشان نما و بگو تمتع بردن از دنیا و زندگانی آن در جنب آخرت بسیار اندک است زیرا که دنیا دار فانی است که بقاء و ثباتی در آن نیست و آخرت دار باقی است که برای اشخاص متقی و پرهیزکار بهتر است و گمان نکنید که خدای مهربان خواهد بشما ستم کند و بقدر رشته در هسته خرما ستم نخواهید شد.
آری آخرت برای مؤمن نیکوکار سرای امن و امان و جوار حضرت ربّانی و نعیم آن دائمی است چگونه توان دار فانی بی‌مقدار که لذائذ و حظوظ خیالی

صفحه : 115
آن عین الم و خوشی آن عین غم و راحتی آن با مشقّت توأم گردیده مقایسه کنیم با آخرت که برای پرهیزکاران محل‌ّ امن و امان است و در ظل‌ّ رحمت الهی همیشه شادمانند.
أَینَما تَکُونُوا یُدرِککُم‌ُ المَوت‌ُ وَ لَو کُنتُم فِی بُرُوج‌ٍ مُشَیَّدَةٍ گویند (مُشَیَّدَةٍ) مأخوذ از (شید) است و بمعنی چیز محکم است، باز آیه مؤمنین را یادآور میشود که بدانید وقتی که حکم مرگ وارد گردید هر کجا که باشید اگر چه در قلعه محکم مطوّل که دست کسی بآن نرسد خود را محفوظ گردانید مرگ شما را در می‌یابد اشاره به اینکه که شما چه برای جهاد و جنگ با کفار حاضر گردید یا خود را در محل محفوظ دارید موقع مرگ خواهید مرد و اگر موقعش نرسید در هر جا که باشید ولو در میدان جنگ محفوظ میباشید پس ترس شما از جهاد کردن بی محل است.
وَ إِن تُصِبهُم حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِه‌ِ مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِه‌ِ مِن عِندِک‌َ قُل کُل‌ٌّ مِن عِندِ اللّه‌ِ گفته‌اند مقصود از حسنه نعمت و طاعت است و از بلیه بلاء و معصیت است قال اللّه تعالی (وَ بَلَوناهُم بِالحَسَنات‌ِ وَ السَّیِّئات‌ِ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ) یعنی اگر بآنها نعمتی برسد از وسعت و آسایش آنرا بخدا نسبت میدهند و اگر بآنها بلیّه‌ئی برسد از مرض و قحطی آنرا بتو نسبت میدهند و میگویند از جهت تو و بشومی تو است چنانچه آیه از قوم موسی [ع] حکایت میکند (وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَن مَعَه‌ُ) وقتی بلائی بآنها وارد میشد فال بد میزدند بموسی و تابعین او، و نیز از قوم صالح حکایت میکند که وقتی بلیه‌ئی بر آنها وارد میشد میگفتند (اطّیرنا بک و قومک) ما بتو و قوم تو فال بد میزنیم، مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند جماعتی از یهود و منافقین موقع جنگ و قحطی و آفاتیکه بآنان میرسید چنین میگفتند که نزول اینکه بلیات از شومی محمّد [صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] است و آنچه از نعمت و خوشی برسد از خدا است اینکه بود که خدای تعالی سخن ناروای

صفحه : 116
آنها را ردّ میکند که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باینان بگو بلاء و آفات و خوشی و رفاهیت و نعمت تماما از نزد خدا است (اللّه‌ُ یَبسُطُ الرِّزق‌َ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ) سوره رعد آیه 26.
معلوم میشود کسانیکه چنین میگفتند آنها مشرک در مقام فعل بودند یعنی گمان میکردند در تدبیر و نظام عالم و در تقدیرات بشود عمل کسی مدخلیت نماید دیگر ندانستند که عالم خلقت بیک نظام معین انجام گرفته و تقدیرات تخلّف ناپذیری از روی حکمت بدست قادر توانا تحقق یافته و کسی را در اصل خلقت و تدبیر امور تصرفی نخواهد بود، آری چنانچه در سوره انفال آیه 55 (ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ لَم یَک‌ُ مُغَیِّراً نِعمَةً أَنعَمَها عَلی قَوم‌ٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم) چنین نیست که نعمتی که خدا بقومی عطاء نمود تغییر بدهد مگر اینکه نفسانیات خود را تغییر بدهند که اعمال خودشان ایجاب میکند که نعمت را از آنها سلب نماید فَما لِهؤُلاءِ القَوم‌ِ لا یَکادُون‌َ یَفقَهُون‌َ حَدِیثاً گویا به (مال) که در مورد تعجب آرند در مقام سرزنش برآمده و اشاره بجماعتی است که خالی از ادراک و شعورند که چیست آنها را که خدا را فیّاض مطلق و دائم الاحسان نمیدانند در صورتی که آنچه بتقدیر عزیز علیم واقع گردد عین خیر و صلاح است.
ما أَصابَک‌َ مِن حَسَنَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ وَ ما أَصابَک‌َ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفسِک‌َ اگرچه از ظاهر آیه چنین بر میآید که خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است لکن بقرینه آیات دیگر نظیر فرموده حق تعالی (وَ ما أَصابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ) و غیر اینها گویا خطاب بعموم افراد بشر نموده که ای بشر بدان هر خیر و نیکی و نعمت که بتو برسد از فضل و کرم الهی بروز و ظهور نموده زیرا که او خیر محض است از خیر جز خیر نیاید و بتو امتحانا و امتنانا تفضل نموده و آنچه از بلاها و مصیبات و ناگواریها بتو رسد از نفس تو است اعمال زشت تو است که بلاء و مصیبات را ایجاب نموده، اشاره به اینکه که تو خودت

صفحه : 117
دوستی رسول دوستی خدا و اطاعت رسول اطاعت خدا است از جهت نقص وجودت و اعمال ناپسندت خود را در معرض بلیات واقع گردانیده‌ئی یعنی خودت سبب بلیات خود شده‌ئی.
وَ أَرسَلناک‌َ لِلنّاس‌ِ رَسُولًا وَ کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً ای رسول تو بگفتار ناروای کفار آزرده مشو و من تو را برای مردم رسول قرار دادم فقط وظیفه تو تبلیغ رسالت است و تقدیرات امور بدست تو نیست بدست مبدء عالم است (تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِل‌ُّ مَن تَشاءُ بِیَدِک‌َ الخَیرُ).
مَن یُطِع‌ِ الرَّسُول‌َ، الی قوله تعالی وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلًا کسیکه پیغمبر را اطاعت کند حقیقتا خدا را اطاعت کرده.
بروایتی پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روزی فرمود
(من احبّنی فقد احب‌ّ اللّه و من اطاعنی فقد اطاع اللّه و من عصانی فقد عصی اللّه)
یعنی دوست داشتن من دوستی خدا است و اطاعت کردن امر من همانا اطاعت خدا است، منافقین گفتند محمّد [ص] نهی از شرک نمیکند مگر برای اینکه او را خدای خود بگیریم همانطوری که نصاری عیسی را بخدائی گرفتند اینکه آیه نازل گردید.
(وَ مَن تَوَلّی) یعنی هر کس از فرمان تو اعراض کند، ما تو را بر آنها نگهبان نفرستادیم، بر تو است تبلیغ و بس.
(وَ یَقُولُون‌َ) منافقین در حضور تو گویند از ما است فرمان‌برداری تو و چون از نزد تو بیرون روند جماعتی از آنان شب را بروز آورند و با یکدیگر میگویند غیر آنچه تو با ایشان میگوئی و خدا در نامه اعمال آنها آنچه را که در شب تدبیر میکنند از مخالفت قول تو مینویسد، ای رسول از آنها اعراض نما و بخدا توکّل کن، بس است خدا که بامور بنده‌گان قائم و برای اینکه کفایت شرّ منافقین نماید متصرف در احوال آنها باشد و انتقام تو را از آنها بکشد.

صفحه : 118

[سوره النساء (4): آیات 82 تا 89]

اشاره

أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ وَ لَو کان‌َ مِن عِندِ غَیرِ اللّه‌ِ لَوَجَدُوا فِیه‌ِ اختِلافاً کَثِیراً (82) وَ إِذا جاءَهُم أَمرٌ مِن‌َ الأَمن‌ِ أَوِ الخَوف‌ِ أَذاعُوا بِه‌ِ وَ لَو رَدُّوه‌ُ إِلَی الرَّسُول‌ِ وَ إِلی أُولِی الأَمرِ مِنهُم لَعَلِمَه‌ُ الَّذِین‌َ یَستَنبِطُونَه‌ُ مِنهُم وَ لَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه‌ُ لاتَّبَعتُم‌ُ الشَّیطان‌َ إِلاّ قَلِیلاً (83) فَقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ لا تُکَلَّف‌ُ إِلاّ نَفسَک‌َ وَ حَرِّض‌ِ المُؤمِنِین‌َ عَسَی اللّه‌ُ أَن یَکُف‌َّ بَأس‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ اللّه‌ُ أَشَدُّ بَأساً وَ أَشَدُّ تَنکِیلاً (84) مَن یَشفَع شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَه‌ُ نَصِیب‌ٌ مِنها وَ مَن یَشفَع شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَه‌ُ کِفل‌ٌ مِنها وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُقِیتاً (85) وَ إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحسَن‌َ مِنها أَو رُدُّوها إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَسِیباً (86)
اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ وَ مَن أَصدَق‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ حَدِیثاً (87) فَما لَکُم فِی المُنافِقِین‌َ فِئَتَین‌ِ وَ اللّه‌ُ أَرکَسَهُم بِما کَسَبُوا أَ تُرِیدُون‌َ أَن تَهدُوا مَن أَضَل‌َّ اللّه‌ُ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ سَبِیلاً (88) وَدُّوا لَو تَکفُرُون‌َ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُون‌َ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنهُم أَولِیاءَ حَتّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم وَ لا تَتَّخِذُوا مِنهُم وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (89)

صفحه : 119

[ترجمه]

آیا چرا در قرآن تدبّر نمیکنید و اگر از نزد غیر خدا بود همانا در آن اختلاف بسیار مییافتید [82]
و چون بمنافقین خبری بیاید از امن یا خوف آنرا فاش میکنند و اگر آنان رد میکردند برأی رسول و صاحبان حکم هر آینه آنهائیکه صاحب استنباطند از آنها میدانستند که باید حکم را افشاء کرد یا اخفاء نمود و اگر نبود فضل و رحمت خدا بر شما همانا تابع شیطان میگردیدید مگر اندکی از شما [83]
پس ای رسول در راه خدا جنگ کن و کسی جز خودت تکلیف گردیده بر آن نشده و مؤمنین را ترغیب گردان بر جهاد شاید خدا از شما بازدارد شدت کارزار از آنهائی که کافر شدند به اینکه که در دل آنها ترس اندازد و خدا در هیبت و صولت (بالاتر) و در عقوبت شدیدتر است [84]
کسیکه در امر خیری واسطه گردد بهره‌ئی از ثواب نصیب وی میگردد و کسیکه در امر شرّی واسطه گردد برای او نصیبی میباشد از وبال آن و خدا بر هر چیزی توانا و نگهبان و گواه میباشد [85]
و وقتی کسی بر شما سلام و تحیّتی کرد شما بنیکوتر او را تحیّت گوئید یا مطابق تحیت او را پاسخ دهید همانا خدا بر هر چیزی حساب کننده است [86]
خدا است و نیست الهی مگر او همانا البته خدا شما را جمع میکند (از قبور) بسوی روز قیامت و شکی در آن نیست و کی است از خدا راست‌گوتر در گفتار [87]
پس چیست شما مؤمنین را که راجع بمنافقین دو فرقه شده‌اید و خدا بکیفر اعمالشان آنها را باز گرداند آیا اراده میکنید آنها را هدایت نمائید کسی را که خدا گمراهش گردانید تو هرگز برای او راه هدایتی نمییابی [88]
دوست داشتند آن بر گشتگان که شما کافر گردید همچنانکه خودشان کافر شدند شما از آنها کسی را دوست خود نگیرید تا وقتی که در راه خدا مهاجرت کنند پس اگر از ایمان اعراض کردند هر کجا آنها را یافتید بگیرید و بکشید و از آنان نه دوستی بگیرید و نه یاوری [89]
.

صفحه : 120

(توضیح آیات)

أَ فَلا یَتَدَبَّرُون‌َ القُرآن‌َ وَ لَو کان‌َ مِن عِندِ غَیرِ اللّه‌ِ لَوَجَدُوا فِیه‌ِ اختِلافاً کَثِیراً از جمله دلیل‌هائی که برای اثبات حقّانیت قرآن در اینکه آیه تذکر میدهد عدم اختلاف در آیات قرآنی است و اینکه عدم اختلاف برای کسی ظاهر میگردد که در قرآن تدبّر نماید و آیات را با هم بسنجد اینکه است که بصورت استفهام انکاری اعتراض نموده که چرا در قرآن تدبّر نمیکنید تا اینکه حقانیت قرآن بر شما واضح گردد اگر تدبر میکردید و آیات را با هم مرتبط میگردانیدید میفهمیدید که تمامش بیک نسق و یک اسلوب در کمال فصاحت و بلاغت واقع و مییافتید که چگونه راجع بهر مطلبی و حکمی که بیان نموده در بیانش تعارض و تنافی وجود ندارد، هر سوره‌ئی که ملاحظه میشود غالبا دیده میشود که آیات آخرش مربوط به آیات اوائل او یا نتیجه او است، و نیز راجع بحکایات و داستانهای انبیاء و گذشته‌گان تعارضی در بیان آنها یافت نمیگردد بخلاف داستانهای بشر که حکایت شده که چقدر اختلاف و تناقض‌گوئی در آن دیده میشود حتی در گفتار حکماء و دانشمندان چه در گفتارشان چه در تألیفاتشان تناقض بسیار دیده میشود مثل اینکه گاهی در جائی مطلبی میگویند و در جای دیگر عکس آن یا ضدّش را میآورند.
اینکه است که یکی از معجزات قرآن عدم اختلاف در آیات و در نظم کلمات و معانی است، اگر قدری در آیات دقّت کنید بخوبی میفهمید که اینکه نحو بیان با اینکه خصوصیاتی که مخصوص بخود او است از عهده بشر خارج است.
در مجمع گفته در اینجا چند قول است: 1- اگر از نزد غیر بود در آن اختلاف و تناقض مییافتی از جهت حق و باطل [قتاده و إبن عباس] 2- اختلاف در اخبار از سرائر آنها. [زجاج] 3- از جهت بلاغت و عدم آن و اینکه قول از ابی علی است.

صفحه : 121
4- تناقض بسیار چه کلام بشر در حینی که بطول انجامید خالی از تناقض در معانی و اختلاف در لفظ نیست و همه‌اش منفی است و کما قال جلّت عظمته (لا یَأتِیه‌ِ الباطِل‌ُ مِن بَین‌ِ یَدَیه‌ِ وَ لا مِن خَلفِه‌ِ). [إبن عباس] وَ إِذا جاءَهُم أَمرٌ مِن‌َ الأَمن‌ِ أَوِ الخَوف‌ِ أَذاعُوا بِه‌ِ آیه خبر میدهد که وقتی خبری از امن یا صلح یا ظفر یا خوف از جنگ آمد فاش میگردانند، و گفته‌اند که اینکه آیه در شأن منافقی آمد که رسول در پنهانی باو خبر داده بود که روزی بر دشمن ناگاه حمله میآوریم و نمیخواست اینکه سخن فاش شود آن منافق که شنیده بود عمدا فاش گردانید.
وَ لَو رَدُّوه‌ُ إِلَی الرَّسُول‌ِ وَ إِلی أُولِی الأَمرِ مِنهُم لَعَلِمَه‌ُ الَّذِین‌َ یَستَنبِطُونَه‌ُ مِنهُم در اینکه مقصود از اولی الامر کیانند قبلا گفته شد که بعضی گفته‌اند علمائند و بقولی رؤساء و باجماع امامیه معصومینند که از خطاء و اشتباه محفوظند و صاحبان امرند که حقایق را از قرآن استخراج میکنند چنانچه فرمود همانا آنها میدانند آنچه را که استنباط نموده‌اند.
وَ لَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ رَحمَتُه‌ُ لَاتَّبَعتُم‌ُ الشَّیطان‌َ إِلّا قَلِیلًا شاید آیه اشاره باین باشد که تمام مردم تابع شیطانند مگر عدّه کمی از آنهائیکه از خطاء و سهو محفوظند و آن قلیل همانا معصومینند و آنها کسانی میباشند که پس از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مفسّر قرآن و حافظ احکامند.
فَقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ لا تُکَلَّف‌ُ إِلّا نَفسَک‌َ وَ حَرِّض‌ِ المُؤمِنِین‌َ عَسَی اللّه‌ُ أَن یَکُف‌َّ بَأس‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ اللّه‌ُ أَشَدُّ بَأساً وَ أَشَدُّ تَنکِیلًا بعضی از مفسرین گفته (فاء) در اول آیه جواب آنست که گفت (وَ مَن یُقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَیُقتَل أَو یَغلِب فَسَوف‌َ نُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً) پس معنی چنین میشود که اگر اراده درک اجر بزرگ داری پس قتال کن.
و قول دیگر اینکه است که (فَقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) متصل بآن آیه دیگر است (وَ ما لَکُم لا تُقاتِلُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) پس قتال کن در راه خدا.

صفحه : 122
و از کلبی نقل میکنند که گفته سبب نزول آیه اینکه بود که بعد از واقعه احد رسول خدا با أبو سفیان وعده کرد که موسم بدر صغری با هم آیند و جنگ کنند چون وقت میعاد رسید رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باصحاب گفت باید داخل جهاد شویم و بوعده‌ئی که داده‌ایم عمل کنیم بعضی اظهار کراهت نمودند و بر آنها دشوار گردید اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید ای محمّد [ص] (فَقاتِل فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) تو بیرون رو و جهاد کن اینکه حکم جز بر تو ننهاده‌اند.
چنانچه مفسرین گفته‌اند مقصود اینکه نیست که بر دیگران حکم جهاد نیست بلکه مقصود اینکه است تو را بعمل دیگران الزام نمیکنند (لا تُکَلَّف‌ُ إِلّا نَفسَک‌َ) یعنی بر تو تکلیف نشده مگر عمل خودت از عمل دیگران ضرری بر تو نیست (وَ حَرِّض‌ِ المُؤمِنِین‌َ) مؤمنین را ترغیب کن بر جهاد و از ثواب جهاد و فضیلت آن برای آنها سخن گو، اینکه بود که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مؤمنین را از فضیلت جهاد خبردار گردانید و مکرّر فرمود (جاهِدُوا فِی اللّه‌ِ) و میفرمود جهاد دری است از درهای بهشت و امثال اینکه کلمات را تکرار مینمود (عَسَی اللّه‌ُ أَن یَکُف‌َّ بَأس‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا) الخ یعنی تو را از شرّ قریش محفوظ میدارد، و مؤمنین را بظفر و نصرت امیدوار مینمود و آنها را موعظه میفرمود که نباید از دشمن بترسید باید از خدا بترسید اگر از خدا بترسید شرّ دشمن را از شما دفع میکند و شما را مظفّر و منصور میگرداند.
مَن یَشفَع شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَه‌ُ نَصِیب‌ٌ مِنها شفاعت مأخوذ از شفع و ضدّ وتر است وقتی کسی شفیع کسی گردید جفت او و ثانی او میگردد، و شفاعت حسنه اینکه است که کسی شرّ ظالمی را از مؤمن دفع کند لوجه اللّه برای خوشنودی خدا.
و بقولی شفاعة حسنه دعوت مسلم است بسوی ایمان زیرا که آن بمعنی شفاعت است بسوی خدا، و در حدیثی رسیده کسی که ببرادر مسلم خود در غیاب او دعا کند دعای او اجابت میشود و ملک باو گوید برای تو است دو مثل آن.

صفحه : 123
وَ مَن یَشفَع شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَه‌ُ کِفل‌ٌ مِنها کفل بمعنی نصیب است کسیکه در امر شرّی شفیع کسی و جفت او گردد از آن شرّ چیزی نصیب او و مقارن او میگردد وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُقِیتاً در معنی (مقیت) پنج قول از مفسرین نقل شده:
1- مقتدر 2- مقتدر عند اللّه 3- حفیظ و نگاه‌دار بود 4- گواه باشد 5- خبردهنده باشد.
خلاصه اینکه فرموده خداوند بر هر چیزی مقتدر و غالب است و مطابق اعمال و نیّت شما پاداش میدهد (ان خیرا فخیرا و ان شرّا فشرّا) وَ إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحسَن‌َ مِنها أَو رُدُّوها إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَسِیباً خدای متعال در اینکه آیه امر فرموده که هرگاه تحیّت داده شدید بتحیتی پس تحیّت گوئید تحیت دهنده را بنیکوتر از تحیت او، و تحیّة اگر چه اطلاق دارد و هر نوع تحیت و تعارفی را شامل میگردد لکن چنانچه بنای مفسرین بر اینکه است مصداق کاملش سلام است امر در آیه را بوجوب جواب سلام حمل نموده‌اند، و امر دلالت بر وجوب دارد و در آیه قید نشده که جواب سلام مسلمان و مؤمن واجب است پس باطلاق آیه توان گفت ولو کافر سلام کند باید باو رد نمود یا مطابق آن یا زیاده و تخییر بین زیاده و ترک آن است و سلام دعاء بر سلامتی است، اگر گفت (السلام علیکم) سزاوار اینکه است که هرگاه از اهل ایمان باشد در جواب گفته شود (السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته).
از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرموده وقتی یکی از یهود و نصاری بر شما سلام کرد شما در جواب بگوئید و علیکم، و گفته‌اند یهودیها در سلام بر مسلمانها تند میگفتند (السام علیکم) و سام بمعنی مرگ است شما در جواب بگوئید و علیکم یعنی آنچه گفتی بر خودت باد.
در مجمع البیان گفته ابی امامه از مالک بن تیهان روایت کرده که کسیکه

صفحه : 124
گفت
(السلام علیکم)
ده حسنه برای او نوشته میشود و کسیکه گفت
(السلام علیکم و رحمة اللّه)
بیست حسنه برای او نوشته میشود و کسیکه گفت
(السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته)
سی حسنه برای او نوشته میشود.
(إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ حَسِیباً) همانا خدا بر هر چیزی میباشد محاسب و حفیظ و تمام اعمال و افعال و نیّات شما را میداند و بر هر عملی اجری و پاداشی مقرر فرموده همین سلام مؤمنین بر یکدیگر از بهترین اعمال نیک بشمار میرود در مجمع البیان در ذیل آیه (وَ إِذا حُیِّیتُم) گفته علی بن ابراهیم در تفسیر خود از صادقین علیهما السلام روایت کرده که مراد از تحیّت در اینکه آیه سلام و غیر او است از نیکیهای دیگر.
و در کافی باسناد خود از سکونی روایت میکند که گفت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود سلام مستحب است و جواب آن واجب است.
باز در کافی باسناد خود از جرّاح مدائنی روایت میکند که فرمود باید کوچک بر بزرگ و کسیکه راه میرود بر آنکه نشسته و افراد کم بر افراد زیاد سلام کنند.
باز در کافی باسناد خود از عیینه (خ ل) از مصعب از حضرت صادق علیه السّلام نقل میکند که فرموده افراد کم بافراد زیاد ابتداء سلام کنند، شخص سواره بر پیاده، اسب سوار بر خرسواران ابتداء سلام کنند. [المیزان] امثال اینکه روایات بسیار است و فضیلت سلام کننده ولو آنکه سلام کردن مستحب است و جواب آن واجب، عمل مستحب در اینجا فضیلت دارد بر عمل واجب و سزاوار اینکه است که مؤمنین وقتی بهم میرسند پیش‌دستی کنند در سلام که ثواب آن بسیار است و محبت و دوستی بین آنها پدید میگردد.
اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ لا رَیب‌َ فِیه‌ِ وَ مَن أَصدَق‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ حَدِیثاً لام (لَیَجمَعَنَّکُم) لام قسم و (حَدِیثاً) منصوب و تمیز است مثل اینکه گفته میشود کی است نیکوتر از زید (مِن) در لفظ استفهام و در معنی تقریر

صفحه : 125
است و (إِلی) بمعنی فی میباشد.
یعنی نیست الهی مگر او قسم بخدا که شما را در قیامت که محقق الوقوع و شکّی در وقوع آن نیست جمع میکند (وَ مَن أَصدَق‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ حَدِیثاً) و کی است صادق‌تر از خدا از حیث گفتار و (یَوم‌ِ القِیامَةِ) روزی است که بامر پروردگار تمام مرده‌گان از قبر بمیعاد پروردگارشان میشتابند و همه در صعید واحد جمع میگردند.
(لَیَجمَعَنَّکُم) جمع نمودن حق تعالی افراد بشر را در قیامت بدو معنی است یکی جمع نمودن اعضاء آدمی را که در خاک پوسیده و متفرق گردیده برمیگرداند آنرا بصورت اول بطوریکه هم خودش خود را میشناسد که از حیث جسمانیت و روحانیت با تمام قوی و مشاعر جسمانی و روحانی همانست که در دنیا زندگانی مینمود و هم دیگران وی را میشناسند. و دیگر تمام افراد بشر از سابقین و لاحقین همه پای میزان حساب در دادگاه عدل الهی با هم اجتماع مینمایند و هر کسی بسزای عمل خود خواهد رسید.
فَما لَکُم فِی المُنافِقِین‌َ فِئَتَین‌ِ وَ اللّه‌ُ أَرکَسَهُم بِما کَسَبُوا در مجمع البیان گفته کلام را عود داده بذکر منافقین و فرموده (فَما لَکُم) چیست بر شما ای مؤمنین که در امر جماعت منافقین دو فرقه مختلف گردیده‌اید و بعضی از شما آنان را تکفیر میکنید و بعضی تکفیر نمیکنید (وَ اللّه‌ُ أَرکَسَهُم بِما کَسَبُوا) یعنی خدا آنها را بسوی کفار رد کرد زیرا که اظهار کفر نمودند.
[إبن عباس] و بقولی آنها را برای کفرشان هلاک گردانید. [قتاده] (أَ تُرِیدُون‌َ أَن تَهدُوا) آیا میخواهید حکم کنید بهدایت کسیکه خدا او را گمراه نامیده.
خلاصه آیه اعتراض بآنهائی است که میگفتند کافر نیستند و میخواهند از کشتن آنها دفاع کنید با اینکه خدا بضلالت آنها حکم نموده.

صفحه : 126
تا آنجا که گفته (وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ سَبِیلًا) کسی را که خدا نسبت ضلالت باو داد حکم غیر خدا بهدایت او نفع نمی‌بخشد.
در شأن نزول آیه گفته شده که آیه در باره جماعتی فرود آمده که از مکه بمدینه آمدند و اظهار اسلام نمودند نزد مسلمین پس از آن بمکه رجوع کردند برای اینکه هوای مدینه را وخیم دانستند پس در مکه اظهار شرک کردند و با مال التجاره بیمامه مسافرت نمودند پس مسلمانها اراده کردند با آنها جنگ کنند پس از آن با هم اختلاف کردند بعضی گفتند با آنها جنگ نمیکنیم برای اینکه ایمان آورده‌اند و بعضی دیگر گفتند اینها مشرکند اینکه بود که در باره آنان آیه نازل گردید. [مجاهد و حسن] و همین طور از ابی جعفر علیه السّلام روایت شده.
و بقول دیگر آیه در باره جماعتی وارد شده که در جنگ احد تخلف کردند و گفتند (لَو نَعلَم‌ُ قِتالًا لَاتَّبَعناکُم) پس بین اصحاب رسول اختلاف واقع گردید که جماعتی گفتند آنها را میکشیم و جماعتی گفتند آنها را نمی‌کشیم پس آیه بالا نازل گردید. [بیان طبرسی اجمالا بپایان رسید] وَدُّوا لَو تَکفُرُون‌َ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُون‌َ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنهُم أَولِیاءَ یعنی آن برگشته‌گان از دین تمنّی میکنند و دوست میدارند که شما مسلمانان کافر شوید تا با یکدیگر مساوی باشید پس ای مسلمانان شما کسی را از آنها دوست خود نگیرید تا وقتی که ایمان آرند و از مکه بمدینه مهاجرت نمایند در راه رضای خدا یعنی هجرت آنها از اغراض دنیوی خالی باشد پس اگر اعراض کردند آنها را بگیرید و بکشید هر کجا که آنها را یافتید و از آنها نگیرید نه دوستی و نه یاری و نه مددکاری.

صفحه : 127

[سوره النساء (4): آیات 90 تا 93]

اشاره

إِلاَّ الَّذِین‌َ یَصِلُون‌َ إِلی قَوم‌ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق‌ٌ أَو جاؤُکُم حَصِرَت صُدُورُهُم أَن یُقاتِلُوکُم أَو یُقاتِلُوا قَومَهُم وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَسَلَّطَهُم عَلَیکُم فَلَقاتَلُوکُم فَإِن‌ِ اعتَزَلُوکُم فَلَم یُقاتِلُوکُم وَ أَلقَوا إِلَیکُم‌ُ السَّلَم‌َ فَما جَعَل‌َ اللّه‌ُ لَکُم عَلَیهِم سَبِیلاً (90) سَتَجِدُون‌َ آخَرِین‌َ یُرِیدُون‌َ أَن یَأمَنُوکُم وَ یَأمَنُوا قَومَهُم کُلَّما رُدُّوا إِلَی الفِتنَةِ أُرکِسُوا فِیها فَإِن لَم یَعتَزِلُوکُم وَ یُلقُوا إِلَیکُم‌ُ السَّلَم‌َ وَ یَکُفُّوا أَیدِیَهُم فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیث‌ُ ثَقِفتُمُوهُم وَ أُولئِکُم جَعَلنا لَکُم عَلَیهِم سُلطاناً مُبِیناً (91) وَ ما کان‌َ لِمُؤمِن‌ٍ أَن یَقتُل‌َ مُؤمِناً إِلاّ خَطَأً وَ مَن قَتَل‌َ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهلِه‌ِ إِلاّ أَن یَصَّدَّقُوا فَإِن کان‌َ مِن قَوم‌ٍ عَدُوٍّ لَکُم وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ إِن کان‌َ مِن قَوم‌ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق‌ٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهلِه‌ِ وَ تَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ فَمَن لَم یَجِد فَصِیام‌ُ شَهرَین‌ِ مُتَتابِعَین‌ِ تَوبَةً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً (92) وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُه‌ُ جَهَنَّم‌ُ خالِداً فِیها وَ غَضِب‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ وَ لَعَنَه‌ُ وَ أَعَدَّ لَه‌ُ عَذاباً عَظِیماً (93)

صفحه : 128

[ترجمه]

‌اینکه استثناء است (از فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم در آیه قبل) مگر آنهائی را که بجماعتی که بین شما و آنها عهد و میثاقی است پناهنده شدند یا پیوندی نمودند بجماعتی که نزد شما آمدند در حالیکه دل تنگ بودند و کراهت داشتند که با شما جنگ کنند یا جنگ کنند با قوم خود از کفار و اگر خدا خواسته بود همانا آنها را بر شما مسلّط کرده بود و با شما جنگ میکردند پس اگر از شما کناره‌گیری کردند و با شما جنگ نکردند و بسوی شما القاء تسلیم نمودند یعنی امان طلبیدند در اینکه صورت) خدا قرار نداده برای شما در کشتن آنها راهی [90]
بزودی جماعت دیگری را مییابید که اراده دارند باظهار اسلام از شما ایمن باشند و باظهار کفر از قوم خودشان ایمن گردند و هرگاه رد گردیده شوند بآن فتنه باز گردند پس اگر از جنگ با شما کناره‌گیری نگیرند و از شما امان نطلبند و دست از جنگ با شما بازندارند پس آنها را هر جا که یافتید بگیرید و بکشید و برای شما بر آن گروه حجتی ظاهر قرار داده [91]
و بر مؤمن جایز نیست که عمدا مؤمنی را بکشد مگر بخطاء و هر کس بخطاء مؤمنی را کشت باید بنده مؤمن را آزاد کند و اینکه دیه ایست مسلّم که باید باهل مقتول برسد مگر اینکه اهل مقتول گذشت کند از حق خود پس اگر آن مقتول از جماعتی باشد که دشمن شما میباشند در صورتی که آن مقتول مؤمن بوده پس بر قاتل او واجب است که بنده مؤمنی را آزاد کند و هرگاه بوده باشد آن مقتول از جماعتی که بین آنها و شما مسلمانان عهد و پیمان است بر قاتل واجب است که دیه او را باهلش بدهد و یک بنده مؤمنی را نیز آزاد کند و هرگاه بنده‌ئی نیافت که آزاد کند باید دو ماه پی در پی روزه بگیرد اینکه توبه ایست از حکم خدا و خدا عالم و درستکار است [92]
و کسیکه عمدا مؤمنی را بکشد کیفر او جهنم است و در آن جاویدان است و لعنت و غضب خدا بر او است و برای او عذاب الیم آماده شده [93]
.

صفحه : 129

توضیح آیات‌

إِلَّا الَّذِین‌َ یَصِلُون‌َ إِلی قَوم‌ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق‌ٌ أَو جاؤُکُم حَصِرَت صُدُورُهُم (إِلَّا) استثناء از آیه بالا (فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم) میباشد که راجع بمنافقین بود که آنها از هجرت با رسول برگشتند بمکه که چنین امر فرموده بود که آنها را هر جا یافتید بگیرید و بکشید مگر آنهائیکه (یَصِلُون‌َ) پیوند و پناه آورده‌اند بگروهیکه بین شما و آنها میثاق و پیمان واقع شده، گفته‌اند مقصود قبیله خزاعه بودند که هر کس بآنها پناه آرد در جوار حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باشد (أَو جاؤُکُم حَصِرَت صُدُورُهُم) اینکه جمله حال است باضمار (قد) یا بیان (جاؤُکُم) (حصر) بمعنی ضیق و انقباض است (أَو) عطف بجمله پیش است یعنی با اینکه جماعت مقاتله نکنید وقتی که نزد شما آمدند در حالیکه تنگ دل و فشرده خاطر باشند از اینکه با شما جنگ کنند (أَو یُقاتِلُوا قَومَهُم) یا با قوم خود جنگ کنند از کفار، و گفته‌اند اینان بنی مدلج بودند که بعد از واقعه احد سراقة بن مالک مدلجی را خدمت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرستادند و پیمان بستند که با پیغمبر [ص] جنگ نکنند و با قریش نیز بهمین طریق عهد کردند.
و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که مقصود بنی اسلمند که بلال بن عویم اسلمی را نزد رسول [ص] فرستادند و با یکدیگر معاهده کردند که جنگ نکنند و نیز حمایت مشرکین ننمایند، و نزد بعضی بنی اشجعند که بمدینه آمدند و رئیس آنها مسعود بن رخیل بود رسول خدا [ص] آنها را مهمانی کرد و از سبب آمدن آنها پرسید گفتند آمده‌ایم که با هم معاهده کنیم که با یکدیگر جنک نکنیم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با آنها عهد بست (وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ) و اگر خدا میخواست و حکمت او اقتضاء میکرد (لَسَلَّطَهُم عَلَیکُم) همانا آنها را بر شما مسلّط میگردانید یا اینکه ترس از شما را از دل آنان بیرون میبرد و سینه آنها را باز میگردانید و قلبشان را قوّت میداد (فَلَقاتَلُوکُم) و با شما جنک میکردند

صفحه : 130
(فَإِن‌ِ اعتَزَلُوکُم) اگر آنها از شما کناره‌گیری کردند (فَلَم یُقاتِلُوکُم) و با شما جنک نکردند و با شما صلح کردند و امان خواستند (فَما جَعَل‌َ اللّه‌ُ لَکُم عَلَیهِم سَبِیلًا) در اینکه صورت شما را بر آنها راهی نیست که آنها را بکشید یا مال آنها را ببرید. و باتّفاق اینکه آیه بآیه (فَإِذَا انسَلَخ‌َ الأَشهُرُ الحُرُم‌ُ) منسوخ است.
[منهج الصادقین] سَتَجِدُون‌َ آخَرِین‌َ یُرِیدُون‌َ أَن یَأمَنُوکُم وَ یَأمَنُوا قَومَهُم الخ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست. و خلاصه اینکه گفته‌اند آیه راجع بقوم بنی غطفان یا بنی اسد است که آنان بمدینه آمدند و اظهار اسلام کردند و غرضشان اینکه بود که از شما اهل اسلام ایمن باشند و چون از مدینه برگشتند کافر شدند که از اهل خود ایمن باشند.
کُلَّما رُدُّوا إِلَی الفِتنَةِ أُرکِسُوا فِیها گفته‌اند (فتنه) در اینجا بمعنی شرک است چنانچه گفت (وَ الفِتنَةُ أَشَدُّ مِن‌َ القَتل‌ِ) و در وصف آن جماعت فرموده هرگاه بسوی (فتنه) یعنی جنک با اسلام یا در فساد بین مسلمین خوانده شوند (أُرکِسُوا فِیها) از آن فتنه باز گردیده شوند.
فَإِن لَم یَعتَزِلُوکُم وَ یُلقُوا إِلَیکُم‌ُ السَّلَم‌َ وَ یَکُفُّوا أَیدِیَهُم فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم پس اگر اینکه جماعت از جنک با شما کناره نگیرند یعنی دست از جنک با شما مسلمین برندارند پس آنها را هر کجا یافتید بگیرید و بکشید وَ أُولئِکُم جَعَلنا لَکُم عَلَیهِم سُلطاناً مُبِیناً آیه مسلمانها را در کشتن و غارت کردن کفار و منافقین اذن و تسلط داده از حضرت صادق [ع] روایت شده که اینکه آیه در باره عیینة بن حصن فزاری نازل شده که چون در شهر آنها قحطی شد نزد رسول [ص] آمد و با حضرت موادعه نمود که در بطن نخل اقامه نماید و آنحضرت متعرض او و قومش نشود و او منافق بود و آن حضرت وی را
(الاحمق المطاع فی قومه)
نام نهاده بود.

صفحه : 131
وَ ما کان‌َ لِمُؤمِن‌ٍ أَن یَقتُل‌َ مُؤمِناً إِلّا خَطَأً وَ مَن قَتَل‌َ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهلِه‌ِ إِلّا أَن یَصَّدَّقُوا در (الّا) استثنائیه دو قول است بعضی استثناء منقطع گرفته‌اند نظر به اینکه که کلام در عدم جواز کشتن مؤمن تمام شد تا قوله تعالی (أَن یَقتُل‌َ مُؤمِناً) بعد فرمود (فان کان القتل خطأ) و بعضی گفته‌اند استثناء متصل است یعنی نباید مؤمن را عمدا کشت مکر خطاء واقع گردد.
مفسرین گفته‌اند آیه در باره عیّاش بن ابی ربیعه مخزومی وارد گردیده و او پیش از هجرت در مکه نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و ایمان آورد چون رسول بمدینه آمد نتوانست در مکه بماند در بعض کوهای مدینه رفت و جای گرفت و چون خبر اسلام او بمادرش رسید او جزع و بی‌تابی بسیار نمود و اسلام آوردن او و رفتنش بروی ناگوار گردید و بپسرانش أبو جهل و حارث که برادران عیاش بودند گفت بخدا که در هیچ سقفی نروم و هیچ طعامی و شرابی نخورم تا نروید و او را پیش من نیاورید آنها بر خواستند و با حارث بن زید در آنجا که جایش را شناخته بودند رفتند و باو گفتند مادرت سوگند خورده که در سایه نرود و غذا نخورد و آب ننوشد تا تو را نبیند و با او عهد کردند و سوگند خوردند که او را نیازارند و در باب دین بر او اکراه نکنند و چون سوگند مادر و عهد آنها را شنید از کوه بزیر آمد و دست بدست آنها داد آنها او را گرفتند و دستهای او را بستند و هر برادری وی را صد تازیانه بزد و او را نزد مادرش آوردند و مادرش قسم یاد نمود که او را از بند رها نکند تا کافر نشود چون کار بر او سخت شد آنچه از او می‌خواستند گفت او را رها کردند، حارث بن زید که با آنها همراه بود او را ملامت کرد و گفت ای عیاش اینکه چه کاری بود که کردی نه بدین پدرانت ماندی و نه در دینی که رفته بودی اگر اینکه که رفته بودی حق بود از هدایت برگشتی و اگر باطل بود مدتی در باطل گذرانیدی و امثال چنین سخنان موحش میگفت عیاش گفت و اللّه هر کجا تو را یافتم تا تو را نکشم بر نگردم آنگاه

صفحه : 132
برخاست و در مدینه رفت و اسلامش را تازه کرد و در مدینه جای گرفت پس از آن حارث بن زید نیز در مدینه آمد و اسلام آورد و آنوقت عیّاش غائب بود و خبر از اسلام آوردن حارث نداشت یک روزی حارث را دید باو حمله آورد و او را کشت مردم باو گفتند چرا او را کشتی او مسلمانست گفت نمیدانستم و پشیمان شد و نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفت و حکایت را برسول گفت و قسم خورد که من اسلام آوردن او را نمیدانستم، اینکه بود که خدای تعالی اینکه آیه را نازل گردانید در مجمع البیان گفته (وَ إِن کان‌َ مِن قَوم‌ٍ بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق‌ٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهلِه‌ِ وَ تَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ) یعنی اگر مقتول از قومی باشد که بین شما و آنها عهد و میثاقی بوده یعنی عهد و ذمّه‌ئی و از اهل حرب نباشد دیه قتل که آزاد کردن بنده مؤمنی است قاتل باهلش تسلیم کند و اینکه روایت از صادق علیه السلام نقل شده.
و اختلاف در وصف مقتول است که آیا مؤمن است یا کافر اگر گفته شود کافر بوده قاتلش را لازم آید که برای عهدی که شده دیه او را بدهد.
[إبن عباس، زهری، شعبی، نخعی، قتاده، إبن زید) و اگر گفته شود مؤمن بوده برای قاتلش لازم میآید که دیه او را بقومش از مشرکین بدهد زیرا که او اهل ذمّه است.
[حسن و ابراهیم] و اصحاب ما امامیه چنین گفته‌اند که دیه او را بوارث مسلمان او بدهند نه بکفّار و لفظ میثاق ذمّه و عهد را شامل میگردد.
(فَمَن لَم یَجِد) یعنی قدرت بر آزاد کردن رقبه مؤمنه ندارد (فَصِیام‌ُ شَهرَین‌ِ مُتَتابِعَین‌ِ تَوبَةً مِن‌َ اللّه‌ِ) تا اینکه خدا از او قبول توبه کند زیرا که توبه فعل خدا است و بقولی مراد از توبه در اینجا از جانب خدا تخفیف است زیرا که جایز گردانید برای قاتل عدول از قصاص را بصیام الی آخر.
[پایان]

صفحه : 133
وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُه‌ُ جَهَنَّم‌ُ خالِداً فِیها وَ غَضِب‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ وَ لَعَنَه‌ُ وَ أَعَدَّ لَه‌ُ عَذاباً عَظِیماً ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، خلاصه از اینجا مقام مؤمن معلوم میشود که مؤمن چه قدر نزد خدا ذی قدر و محترم است که همان طوری که کافر و مشرک مخلّد در جهنم و مشمول غضب خدا است کشنده مؤمن از روی عمد و لو اینکه قاتل مؤمن باشد همین حکم را دارد.

صفحه : 134

[سوره النساء (4): آیات 94 تا 100]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا ضَرَبتُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَن أَلقی إِلَیکُم‌ُ السَّلام‌َ لَست‌َ مُؤمِناً تَبتَغُون‌َ عَرَض‌َ الحَیاةِ الدُّنیا فَعِندَ اللّه‌ِ مَغانِم‌ُ کَثِیرَةٌ کَذلِک‌َ کُنتُم مِن قَبل‌ُ فَمَن‌َّ اللّه‌ُ عَلَیکُم فَتَبَیَّنُوا إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیراً (94) لا یَستَوِی القاعِدُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ المُجاهِدُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فَضَّل‌َ اللّه‌ُ المُجاهِدِین‌َ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم عَلَی القاعِدِین‌َ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّه‌ُ الحُسنی وَ فَضَّل‌َ اللّه‌ُ المُجاهِدِین‌َ عَلَی القاعِدِین‌َ أَجراً عَظِیماً (95) دَرَجات‌ٍ مِنه‌ُ وَ مَغفِرَةً وَ رَحمَةً وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً (96) إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ ظالِمِی أَنفُسِهِم قالُوا فِیم‌َ کُنتُم قالُوا کُنّا مُستَضعَفِین‌َ فِی الأَرض‌ِ قالُوا أَ لَم تَکُن أَرض‌ُ اللّه‌ِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِک‌َ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ ساءَت مَصِیراً (97) إِلاَّ المُستَضعَفِین‌َ مِن‌َ الرِّجال‌ِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدان‌ِ لا یَستَطِیعُون‌َ حِیلَةً وَ لا یَهتَدُون‌َ سَبِیلاً (98)
فَأُولئِک‌َ عَسَی اللّه‌ُ أَن یَعفُوَ عَنهُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَفُوًّا غَفُوراً (99) وَ مَن یُهاجِر فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ یَجِد فِی الأَرض‌ِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه‌ِ مُهاجِراً إِلَی اللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ ثُم‌َّ یُدرِکه‌ُ المَوت‌ُ فَقَد وَقَع‌َ أَجرُه‌ُ عَلَی اللّه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً (100)

صفحه : 135

[ترجمه]

ای اهل ایمان وقتی که برای جنگ بیرون رفتید تحقیق کنید و بآنهائیکه اظهار ایمان میکنند نگوئید تو مؤمن نیستی که باین وسیله (با آنها جنگ کنید و غنیمت ببرید) و مال دنیا را بجوئید (بدانید) که نزد خدا غنائم و مال بسیار است حال شما از اول که اسلام آوردید چنین بود پس خدا باستقامت شما باسلام نعمت بزرگ بشما عطا کرده پس بایستی از حال مردم تحقیق کنید (و نفهمیده بکسی نسبت کفر ندهید) همانا خدا بآنچه میکنید آگاه است [94]
هرگز مؤمنانی که هیچ عذری (برای جهاد با کفار ندارند) با مجاهدین که بمال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند مساوی نیستند خدا مجاهدین بمال و جان را بر قاعدین فضیلت داده بدرجه‌هائی و هر یک از قاعدین معذور و مجاهدین را وعده نیکو داده و مجاهدین را بر نشسته‌گان برتری داده باجر بزرگ [95]
و درجات از او و آمرزش و رحمت است (برای مجاهدین در راه خدا) و همانا خداوند آمرزنده و مهربان است [96]
حقیقة آنهائی را که ملائکه جان آنها را میگیرند در حالیکه آنان بنفس خود ستمکاران بودند (بترک هجرت با رسول) فرشتگان از آنها پرسش میکنند شما در زمین در چه کاری بودید از امر دین پاسخ گویند ما در زمین از ضعفاء بودیم ملائکه گویند آیا زمین خدا وسیع نبود چرا مهاجرت نکردید پس جایگاه آنها جهنم است و بد بازگشتی است جهنم [97]
مگر آن گروه که واقعا ضعیف و عاجز بودند که چنین ضعفائی را از مردها و زنان و کودکان که راه چاره‌ئی برای هدایت آنها نیست [98]
چنین کسانی نزدیکند بعفو خدا که خدا آنها را معاف گرداند و ببخشد و عفو کند و خدا درگذرنده و آمرزنده است [99]
و کسیکه در راه خدا مهاجرت کند مییابد در زمین جایهای وسیع و فراخی و کسیکه از خانه‌اش بیرون رود در حالتی که بسوی خدا و رسولش هجرت کرده باشد پس مرگ وی را دریابد بحقیقت اجر او نزد خدا ثابت گردیده خدا آمرزنده و مهربان است [100]
.

صفحه : 136

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا ضَرَبتُم فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ فَتَبَیَّنُوا مفسرین گفته‌اند اینکه آیه در موقعی نازل گردید که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از جنگ خیبر مراجعت فرموده بود و اسامة بن زید را با جماعتی بیکی از ناحیه‌های فدک از دهات یهودیها فرستاده بود برای اینکه آنها را باسلام دعوت نمایند، مردی بنام مرداس بن نهیک فدکی در یکی از دهات سکونت داشت وقتی فهمید لشگر رسول اللّه [ص] میآیند اهل و عیال و دارائیش را در ناحیه‌ئی از کوه جمع کرد و رو بجمعیت می‌آورد و میگفت (اشهد ان لا اله الّا اللّه و ان‌ّ محمدا رسول اللّه) اسامة بن زید از پهلوی او گذشت و با نیزه او را زد و کشت موقعی که در مراجعت بحضور حضرت رسید باو خبر داد حضرت فرمود مردی را کشتی که بوحدانیت خدا و رسالت من شهادت داده اسامه گفت از ترس کشته شدن اینکه کلمه را گفت فرمود تو از دل او پرده برداشتی و گفته زبانش را نپذیرفتی با اینکه در آنچه در نفس خود داشت عالم نبودی، اسامه قسم یاد نمود که دیگر کسی را که بلا اله الّا اللّه و محمّد رسول اللّه شهادت داد نکشد و اینکه بود که از جنگهای امیر المؤمنین علیه السّلام تخلّف مینمود.
در همین باره اینکه آیه (وَ لا تَقُولُوا لِمَن أَلقی إِلَیکُم‌ُ السَّلام‌َ لَست‌َ مُؤمِناً تَبتَغُون‌َ عَرَض‌َ الحَیاةِ الدُّنیا الخ نازل گردید.
و آرای دیگر نیز از مفسرین در شأن نزول آیه نقل شده بعضی گفته‌اند که همین حکایت راجع بمقداد بن اسود است، بقول دیگر مربوط بابو درداء است، و بقول دیگر راجع به محلم بن جثامه است و بعضی گفته‌اند که داستان بطور ابهام ذکر شده خلاصه آیه اشاره است به اینکه که کسی که شهادتین بزبان جاری کرد جان و مالش محفوظ است، و نهی بمؤمنین است که شما برای غنیمت بدست آوردن

صفحه : 137
و متاع ناچیز دنیا کسیکه شهادتین بزبان جاری نمود نباید بکشید بلکه تبین و تحقیق کنید و قتل بنا حق نکنید و بدانید که خدا از نیّت و اعمال شما آگاهست لا یَستَوِی القاعِدُون‌َ مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ المُجاهِدُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم از زید بن ثابت روایت شده که چون اینکه آیه نازل شد لفظ (غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ) در او نبود إبن ام‌ّ مکتوم گفت من خدمت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفتم و گفتم یا رسول اللّه حال من چون باشد که نابینایم و از جهاد عاجزم همان حال آثار وحی بر حضرت رسول [ص] ظاهر شد و گفته در آن وقت ران آنحضرت بر ران من بود بقدری سنگین که نزدیک بود رانم خورد شود پس از کشف حال فرمود بنویس (غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ).
خلاصه آیه برای تشویق مجاهدین فی سبیل اللّه فرموده آن مؤمنینی که در راه خدا بمالهای خود و جانهای خود مجاهده کردند که مالشان و جانشان را برای یاری دین حق فدا دادند چنین اشخاصی در مقامات و درجات مساوی نیستند با آن مؤمنینی که بدون عذر و ضرر موجّه قعود نمودند و نشستند و از رفتن بجهاد خودداری نمودند.
آری چگونه میتوان مقایسه نمود مؤمنی را که بمال و جان که شدّت محبت اینکه دو چیز نزد همه کس معلوم است در راه خدا و یاری دین بر حق جهاد کند با آنکسانی که با ادّعای ایمان بدون عذر موجّه که عقلاء او را معذور دانند عذر بیاورد و از رفتن بجهاد استنکاف نماید (دَرَجَةً) برای مجاهدین فی سبیل اللّه درجه‌ایست یعنی فضیلت و مقاماتی است که برای نشسته‌گان از جهاد نیست و ظاهرا مقصود از درجه مقامات بلند اخروی بهشتی و فضائل روحانی است و نیز درجه دنیوی از ظفر و غلبه بر دشمن و بدست آوردن غنیمت و نام نیکو و غیر اینها همه را شامل میگردد.

صفحه : 138
وَ کُلًّا وَعَدَ اللّه‌ُ الحُسنی خدای جلیل شاید برای اینکه آنهائی از مؤمنین که با حقیقت ایمان و خلوص نیّت بسیار مایلند که بتوانند با مجاهدین در میدان جنگ حاضر گردند لکن عاجزند نخواسته آنها را از رحمت خود ناامید گرداند گویا آنها را تسلّی داده که برای تمام مؤمنین وعده نیکو است.
وَ فَضَّل‌َ اللّه‌ُ المُجاهِدِین‌َ عَلَی القاعِدِین‌َ أَجراً عَظِیماً عدل و لطف الهی مقتضی است که مجاهدین را بر قاعدین یعنی آنهائیکه با عذر بجهاد نرفته‌اند فضیلت و برتری دهد زیرا که در اینکه مورد برای مجاهدین دو عمل بوده یکی ایمان کامل و دیگری عمل آنهم چه عملی که جان و مالشان را در مورد خطر قرار دادند که بایستی بپاداش آن دو عمل تفضلاتی در باره آنها اجراء گردد، لکن مؤمنی که از قبل عذر موجّه از فضیلت جهاد بازمانده فقط از جهت حسن نیّت و آرزوی جهاد نمودن با مؤمنین که در دل خود داشته مستحق اجر نیکو میگردد.
اینکه است که آیه مؤمنین مجاهدین را خبر میدهد و خاطرنشان میگرداند که شما فضیلت و برتری دارید بر نشسته‌گان از جهاد و لو اینکه بر آنها از جهت ایمان و حسن نیّتشان نیکوئی هست لکن برای شما که یاری دین اسلام را کردید برتری بر آنها و پاداش بزرگ است.
دَرَجات‌ٍ مِنه‌ُ وَ مَغفِرَةً وَ رَحمَةً وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً آیه در مقام فضیلت مجاهدین و تشویق آنها بر جهاد است که مؤمنین مجاهدین را بر غیر آنها فضیلت میدهد و بچند کرامت آنها را معزز و محترم میگرداند:
1- به (دَرَجات‌ٍ مِنه‌ُ) برای آنها در آخرت مقامات و پایه‌های بلندی است گفته‌اند مراد هفتاد درجه است که میان هر درجه‌ئی تا درجه دیگر مقدار دویدن اسب تندرو در مدّت هفتاد خریف است اشاره ببلندی هر درجه از درجه دیگر است چنانچه در حدیث است که
(ان‌ّ اللّه فضل المجاهدین علی القاعدین سبعین درجة)

صفحه : 139
بین کل‌ّ درجتین مسیرة سبعین خریفا للفرس الجواد المضمر) 2- (وَ مَغفِرَةً) مجاهدین مشمول مغفرت و آمرزشند، ظاهرا مقصود اینکه است که و لو اینکه شخص مجاهد گنهکار هم باشد بهمین جهاد کردن در راه خدا گناهان و خطاهایش عفو میگردد.
3- (وَ رَحمَةً) مجاهدین در معرض رحمت حق تعالی قرار گرفته‌اند.
تکرار آیات در فضیلت مجاهدین و درجات بلند آنها برای اهمیت امر جهاد است در اول که اسلام ضعیف بود و دشمنهای سرسخت که در صدد خاموش کردن چراغ هدایت بودند اسلام بجان بازی مؤمنین کاملین قوت گرفت و تمام مؤمنین رهین منّت آنهایند اگر در اول بروز اسلام جماعتی جان و مالشان را در راه تقویت اسلام فدا نداده بودند چگونه تا حال دین برقرار بود و فعّالیت مینمود بعضی برای رفع تکرار گفته آن فضائلی که در آیه اول آمده راجع بمجاهدین میدان مبارزه و نبرد با کفار مقصود است و فضائلی که در آیه بعد آمده راجع بمجاهدین با نفس است که اهمیت آن زیادتر و زحمت آن نیز بیشتر است چنانچه در حدیث است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پس از جهاد بعضی از غزوات فرموده
(رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر)
شاید مقصود از جهاد اکبر که بزرگتر از جهاد ببدن و جان باشد همان جنگیدن و مبارزه با نفس خطاکار باشد إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَوَفّاهُم‌ُ المَلائِکَةُ ظالِمِی أَنفُسِهِم قالُوا فِیم‌َ کُنتُم قالُوا کُنّا مُستَضعَفِین‌َ فِی الأَرض‌ِ الخ مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند جمعی از مسلمانان که بظاهر شهادتین گفته بودند چون قیس بن فاکة و قیس بن ولید و امثال اینها با وجود قدرت که از مکه بمدینه هجرت کنند و نکردند وقتی که رؤسای قریش بطرف بدر برای جنگ با مسلمین میآمدند آنها بهمراهی مشرکین بحربگاه حاضر گردیدند و بشمشیر مسلمانان کشته شدند اینکه آیه در باره آنها آمد که آنهائیکه ملائکه جان آنها را گرفتند (ظالِمِی أَنفُسِهِم) در حالیکه بنفسهای خود از هجرت نکردن از مکه بمدینه و داخل شدنشان در حرب قریش اینها در مورد توبیخ و سرزنش

صفحه : 140
ملائکه قابض ارواح واقع گردیدند و ملائکه بطور ملامت و تبکیت بآنها گفتند شما در دین خود در چه مرتبه‌ئی بودید آنان در پاسخ ملائکه گفتند (کُنّا مُستَضعَفِین‌َ فِی الأَرض‌ِ) ما از ضعفای اهل مکّه بودیم و بمدینه هجرت ننمودیم ملائکه بآنها گفتند (أَ لَم تَکُن أَرض‌ُ اللّه‌ِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها) مگر زمین خدا وسیع نبود که شما از شرّ مشرکین بجای دیگری بروید و با مشرکین همراهی نکنید چنانچه جماعتی بحبشه رفتند.
فَأُولئِک‌َ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ ساءَت مَصِیراً (فَأُولئِک‌َ) اشاره بجماعتی است که برای یاری رسول از مکه بدون عذر موجّه بمدینه هجرت ننمودند و داخل در حرب مشرکین گردیدند که بپاداش عملشان مأوا و جایگاه آنها جهنم است و جهنم بد منزلگاهی است.
از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت شده که آیه مذکوره در باره پنج کس نازل گردیده: 1- حارث بن زمعة الاسود 2- أبو العاص 3- علی بن امیة بن خلف 4- قیس بن ولید بن مغیرة 5- قیس بن الفاکة بن المغیرة که اینها با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هجرت نکردند و چون مشرکین ببدر حاضر شدند اینان قلب لشگر اسلام دریدند و گفتند (غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم) یعنی مسلمانان را دینشان مغرور کرده و همه در بدر کشته شدند و فرشتگان بر پشت و رویشان میزدند و میگفتند (ذُوقُوا عَذاب‌َ الحَرِیق‌ِ).
از حضرت رسول [ص] روایت شده که
(من فرّ بدینه من ارض الی ارض و ان کان شبرا من الارض استوجب الجنة و کان رفیق ابراهیم و محمّد [ص]
کسیکه برای حفظ دینش از زمینی بزمین دیگر فرار کند اگرچه بمقدار یک وجب باشد برای وی بهشت واجب میگردد و رفیق ابراهیم و محمّد [ص] میباشد إِلَّا المُستَضعَفِین‌َ مِن‌َ الرِّجال‌ِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدان‌ِ لا یَستَطِیعُون‌َ حِیلَةً وَ لا یَهتَدُون‌َ سَبِیلًا الخ استثناء منقطع است یعنی لیکن کسانی که واقعا ضعیف و عاجزند از مردان

صفحه : 141
و زنان و کودکان که بر چاره‌سازی استطاعت و توانائی ندارند و راه مدینه را نمیشناسند که هجرت بنمایند بمدینه.
فَأُولئِک‌َ عَسَی اللّه‌ُ أَن یَعفُوَ عَنهُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَفُوًّا غَفُوراً خدای جلیل بمستضعفین از مؤمنین وعده عفو میدهد با اینکه از جهت ضعف و عدم قدرت بر مهاجرت معذور بودند و گناهی نکرده بودند که مورد عفو گردند، شاید مقصود از عفو در اینجا نه از جهت گناهست بلکه مقصود پذیرفتن عذر آنها است بر ترک تکالیفی که بر اقویاء بشر میس بود.
وَ مَن یُهاجِر فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ یَجِد فِی الأَرض‌ِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
راغب گفته (الرغام) بفتح راء، بمعنی خاک نرم است (رغم الف فلان رغما) یعنی بینی او بخاک رسید.
بعضی از مفسرین در معنی آیه چنین گفته هر کس در راه خدا یعنی در جستجوی مرضات الهی برای دارا شدن دین از نظر علم و عمل مهاجرت کند در زمین جاهای بسیاری خواهد یافت که هرگاه در پاره‌ئی از جاها بر اثر یک مانعی نتوانست دین خدا را برپا دارد بجای دیگر هجرت کند و در آنجا براحتی بکوبیدن مانع و دشمنی با آن بپردازد و چون مانع با او بدشمنی و نزاع میپرداخت بدانجا پناهنده میشود چنین شخصی در زمین وسعتی خواهد یافت. [منهج] و از تفسیر قمی نقل شده که از ضریس کناس روایت میکند که گفت بحضرت باقر علیه السّلام گفتم فدایت شوم آن گنهکارانی که میمیرند در حالیکه امامی ندارند و عارف بولایت شما نیستند ولی موحّد و مقرّ بنبوّت حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میباشند چه حالی دارند فرمود آنها در همان گودالها میمانند و بیرون نمیآیند هر کس عمل صالح داشته باشد و عداوت و دشمنی ما از او بروز نکرده باشد روزنه‌ئی بطرف بهشتی که خدا آنرا در سمت مغرب (شاید مقصود بهشت برزخی باشد) خلقت کرده باز میکند آنگاه روح و راحت بهشتی در همان

صفحه : 142
گودال بوی میرسد تا روز قیامت که خدا را ملاقات میکند [تفسیر المیزان] و نیز از خصال از حضرت صادق علیه السلام نقل میکند که از جدّش حضرت علی علیه السّلام روایت کرده که فرمود بهشت هشت درب دارد از یک درب انبیاء و صدّیقین وارد میشوند، از یک درب شهداء و صالحین وارد میشوند و از پنج درب دیگر دوستان و شیعیان ما تا آنجا که فرموده از یک درب سایر مسلمانانی که شهادت بلا اله الّا اللّه میدادند و بمقدار ذرّه‌ئی هم در قلبشان دشمنی ما اهل بیت وجود نداشته داخل میشوند.
[پایان]

صفحه : 143

[سوره النساء (4): آیات 101 تا 106]

اشاره

وَ إِذا ضَرَبتُم فِی الأَرض‌ِ فَلَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَقصُرُوا مِن‌َ الصَّلاةِ إِن خِفتُم أَن یَفتِنَکُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا إِن‌َّ الکافِرِین‌َ کانُوا لَکُم عَدُوًّا مُبِیناً (101) وَ إِذا کُنت‌َ فِیهِم فَأَقَمت‌َ لَهُم‌ُ الصَّلاةَ فَلتَقُم طائِفَةٌ مِنهُم مَعَک‌َ وَ لیَأخُذُوا أَسلِحَتَهُم فَإِذا سَجَدُوا فَلیَکُونُوا مِن وَرائِکُم وَ لتَأت‌ِ طائِفَةٌ أُخری لَم یُصَلُّوا فَلیُصَلُّوا مَعَک‌َ وَ لیَأخُذُوا حِذرَهُم وَ أَسلِحَتَهُم وَدَّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو تَغفُلُون‌َ عَن أَسلِحَتِکُم وَ أَمتِعَتِکُم فَیَمِیلُون‌َ عَلَیکُم مَیلَةً واحِدَةً وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم إِن کان‌َ بِکُم أَذی‌ً مِن مَطَرٍ أَو کُنتُم مَرضی أَن تَضَعُوا أَسلِحَتَکُم وَ خُذُوا حِذرَکُم إِن‌َّ اللّه‌َ أَعَدَّ لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً (102) فَإِذا قَضَیتُم‌ُ الصَّلاةَ فَاذکُرُوا اللّه‌َ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُم فَإِذَا اطمَأنَنتُم فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ إِن‌َّ الصَّلاةَ کانَت عَلَی المُؤمِنِین‌َ کِتاباً مَوقُوتاً (103) وَ لا تَهِنُوا فِی ابتِغاءِ القَوم‌ِ إِن تَکُونُوا تَألَمُون‌َ فَإِنَّهُم یَألَمُون‌َ کَما تَألَمُون‌َ وَ تَرجُون‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ ما لا یَرجُون‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً (104) إِنّا أَنزَلنا إِلَیک‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ لِتَحکُم‌َ بَین‌َ النّاس‌ِ بِما أَراک‌َ اللّه‌ُ وَ لا تَکُن لِلخائِنِین‌َ خَصِیماً (105)
وَ استَغفِرِ اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً (106)

صفحه : 144

[ترجمه]

وقتی مسافرت کنید در زمین بر شما گناهی نیست که از نمازتان کم کنید اگر بترسید که کافرین شما را (بکشند) یا بفتنه اندازند همانا بحقیقت کافرین میباشند بر شما (مؤمنین) دشمن هویدا [101]
(ای محمّد) وقتی تو در میان ایشان باشی و خواهی نماز را برپا داری باید یک عده‌ئی برای حذر از دشمن با تو نماز بگذارند و با خود اسلحه داشته باشند و وقتی سجده کردند باید آنهائی که نماز نمیکنند پشت شما باشند و چون یک رکعت تمام شد نماز کرده‌ها بروند بصف لشگر و آن عده دیگر که نماز نخوانده‌اند بیایند و با تو یک رکعت دیگر را بخوانند و باید برای حذر نمون از دشمن اسلحه خود را بردارند کافرین دوست دارند که شما از اسلحه و متاع خودتان غافل گردید پس بیکدفعه بر شما حمله کنند و اسلحه و متاع شما را غارت کنند و هیچ گناهی بر شما نیست اگر بر شما از باران رنجی باشد یا مریض باشید اینکه اسلحه خود را زمین گذارید و سپر خود را بردارید خدا برای کافرین عذاب خوار کننده مهیّا گردانیده [102]
وقتی نماز را بپایان رسانیدید پس خدا را یاد کنید در حال ایستاده و نشسته و وقتی بپهلو خوابیده‌اید پس چون از خوف مطمئن گشتید نماز را بپای دارید همانا نماز بر مؤمنین نوشته شده و فرض است [103]
و در طلب کافرها سستی نکنید اگر شما از جهاد مجروحید آنها نیز مجروحند و شما از خدا چیزی امیدوار میباشید که آنان امیدوار نیستند خدا دانا و درست کار است [104]
بحقیقت ما بر تو قرآن را نازل گردانیدیم بحق تا بین مردم حکم کنی بآنچه خدا تو را آشنا گردانیده و نبوده باشی برای خیانت کنندگان دشمن [105]
و از خدا طلب آمرزش کن همانا خدا میباشد آمرزنده مهربان [106]

صفحه : 145

(توضیح آیات)

وَ إِذا ضَرَبتُم فِی الأَرض‌ِ فَلَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَقصُرُوا مِن‌َ الصَّلاةِ الخ آیه ظاهرا امر ارشادی است بمسافرین که وقتی شما در زمین مسافرت کردید گناهی نیست برای شما که از نماز کم کنید.
آیه اطلاق دارد حالت خوف از دشمن و حالت امن هر دو را شامل میگردد لکن جمله دوم (إِن خِفتُم أَن یَفتِنَکُم‌ُ الَّذِین‌َ کَفَرُوا) نظر به «ان شرطیه» ظاهرا از آیه چنین بر میآید که در جائی کوتاه کردن صلاة جایز است که خوف در کار باشد اینکه است که از مفسرین در توجیه آیه چند قول نقل شده:
1- هر گاه بترسید از فتنه و فساد آنهائیکه بر نفس شما و دین شما کافر شدند 2- بترسید از آنهائیکه کافر شدند که در نماز شما را بکشند [إبن عباس] مثل آن قوله تعالی (عَلی خَوف‌ٍ مِن فِرعَون‌َ وَ مَلَائِهِم أَن یَفتِنَهُم) یعنی از فرعون بترس از اینکه آنها را بکشد.
3- بترسند که آنها را بنوعی از عذاب معذب گردانند.
در مجمع گفته ظاهرا آیه چنین دلالت دارد که قصر جایز نیست مگر در موقع خوف لکن ما ببیان نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عالم گردیدیم بجواز قصر در موقع امن از ضرر همان طوری که در ضرر جایز است و احتمال میرود که ذکر خوف در آیه (قد خرج مخرج الاعم، و فی الاغلب علیهم فی اسفارهم) یعنی غالبا در سفرها آنها ترس از دشمن داشتند و از دشمنان میترسیدند و مثل آن در قرآن بسیار است [توجیه مفسرین در قصر نماز در سفر] شافعی گفته رخصت است و جبائی نیز همین قول را اختیار کرده.
ابو حنیفه گفته آن عزیمت و واجب است و مذهب اهل بیت نیز همین است زراره و محمّد بن مسلم گفتند ما بابی جعفر علیه السلام گفتیم چه میگوئید در نماز در سفر چگونه و چه مقدار است گفت خدا میگوید (وَ إِذا ضَرَبتُم فِی

صفحه : 146
الأَرض‌ِ فَلَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَقصُرُوا مِن‌َ الصَّلاةِ) پس تقصیر در سفر واجب است مثل اینکه در حضر تمام واجب است گفتم در آیه گفته (فَلَیس‌َ عَلَیکُم جُناح‌ٌ أَن تَقصُرُوا مِن‌َ الصَّلاةِ) و نگفت (افعَل) پس چگونه قصر واجب است همان طوری که تمام واجب است حضرت گفت قال تعالی فی الصفا و المروة (فَمَن حَج‌َّ البَیت‌َ أَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناح‌َ عَلَیه‌ِ أَن یَطَّوَّف‌َ بِهِما) آیا نمیبینی اینکه طواف صفا و مروه واجب و فرض است زیرا که خدای تعالی در کتابش ذکر کرده و نبی عمل نموده و همچنین تقصیر نماز در سفر چیزی است که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عمل میکرد و در قرآن ذکر کرده گفت گفتم پس کسیکه در سفر چهار رکعت نماز کند آیا باید اعاده کند نمازش را یا نه گفت اگر آیه تقصیر و تفسیر آن بر او خوانده شده باید نماز را که چهار رکعت خوانده اعاده کند و اگر بر او قرائت نشده و ندانسته پس اعاده‌ئی بر او نیست و نماز در سفر هر فریضه‌ئی دو رکعت است مگر نماز مغرب که آن سه رکعت است و در آن تقصیر نیست و رسول اللّه در سفر و حضر سه رکعت میخواند.
و اینکه خبر دلالت دارد که فرض مسافر با فرض کسیکه اقامت دارد فرق دارد و طائفه امامیه بر اینکه مطلب اجماع دارند و روایت شده که برای مسافر واجب است دو رکعت بدون قصر و نزد آنها خوف بتنهائی موجب قصر میشود و در آن بین فقهاء خلاف است جماعتی از صحابه و تابعین قائلند که مقصود خدای تعالی در آیه قصر صلاة خوف است از صلاة سفر نه از نماز حاضر زیرا که نماز سفر نزد آنها دو رکعت تمام است بدون قصر و بعضی از صحابه جابر بن عبد اللّه و حذیفه یمان و زید بن ثابت و إبن عباس و ابو هریره و کعب بودند.
و امّا حدّ سفر که در آن قصر واجب میگردد نزد ما امامیه هشت فرسخ است و بقولی سیر کردن سه روز و سه شب و آن مذهب ابی حنیفه و اصحاب او است و بقولی ستّة عشر فرسخا چهل و هشت میل و اینکه مذهب شافعی است، و گفته وجه اتصال آیه بما قبلش اینکه استکه چون امر بجهاد و هجرت رسید حکم صلاة در سفر

صفحه : 147
و موقع خوف را ذکر فرموده رحمة از طرف حق تعالی و تخفیفا برای بنده‌گانش [پایان] وَ إِذا کُنت‌َ فِیهِم فَأَقَمت‌َ لَهُم‌ُ الصَّلاةَ فَلتَقُم طائِفَةٌ مِنهُم مَعَک‌َ وَ لیَأخُذُوا أَسلِحَتَهُم الخ آیه تا آخرش دستور نماز خوف است و ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست و خلاصه برای وضوح بیشتری گوئیم چنانچه معلوم است حق تعالی برسولش امر فرموده که وقتی تو در نماز خوف امام جماعت میباشی طرز اداء نماز جماعت و بیان حکم آن اینکه است که باید جماعتیکه با تواند دو دسته شوند دسته‌ئی از آنها با تو نماز کنند و اسلحه خود را با خود بردارند و جماعتی مقابل دشمن بایستند و نماز گذاران را حراست نمایند.
فَإِذا سَجَدُوا فَلیَکُونُوا مِن وَرائِکُم پس چون نماز گذاران با تو سجده کنند آن دسته حراست کننده باید پشت سر شما قرار گیرند و از شما و وسائل جنگ پاسبانی کنند.
وَ لتَأت‌ِ طائِفَةٌ أُخری لَم یُصَلُّوا فَلیُصَلُّوا مَعَک‌َ وَ لیَأخُذُوا حِذرَهُم وَ أَسلِحَتَهُم وقتی نماز دسته اول که با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نماز خواندند تمام گردید و باید آن دسته دیگر که نماز نخوانده‌اند بیایند و با تو نماز کنند و اینان نیز مثل دسته اول اسلحه خود را بردارند.
در کتاب من لا یحضره الفقیه باسناد خود از عبد الرحمن بن ابی عبد اللّه از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکنند که فرمود پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در جنگ ذات الرقاع«1» با اصحاب نماز کرد و اصحاب را دو دسته نمود یکدسته را در برابر دشمن قرار داد و یک دسته را پشت سر خودش، حضرت تکبیر گفت، اصحاب هم تکبیر گفتند مشغول قرائت شد آنان ساکت بودند، پیغمبر رکوع کرد آنان هم رکوع کردند
-----------------------------------
(1) جنگی که در سال ششم هجری در نزدیکی نجد با طائفه غطفان و بنی محارب و بنی انمار در جائی بنام ذات الرقاع پیش آمد.

صفحه : 148
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسجده رفت اصحاب با او سجده کردند رسول اللّه هم قیام را طول داد و اصحاب برای خودشان (بطور فرادی) یک رکعت دیگر خواندند و بیکدیگر سلام گفتند و برخواستند و بطرف دسته دیگر که در برابر دشمن ایستاده بودند رفتند و در برابر دشمن ایستادند و آن دسته آمدند و پشت سر پیغمبر [ص] ایستادند و بهمان ترتیب پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تکبیر گفت آنها هم گفتند هنگام قرائت ساکت بودند و با رکوع پیغمبر رکوع و با سجده او سجده کردند پیغمبر [ص] نشست تشهد خواند و بر آنان سلام کرد آنان پس از سلام برخواستند و یک رکعت برای خودشان (بطور فرادی) خواندند و بیکدیگر سلام کردند خداوند خطاب برسول میفرماید (وَ إِذا کُنت‌َ فِیهِم فَأَقَمت‌َ لَهُم‌ُ الصَّلاةَ) الی (کِتاباً مَوقُوتاً) اینست نماز خوف که خدا بپیغمبرش دستور داده.
وَدَّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو تَغفُلُون‌َ عَن أَسلِحَتِکُم وَ أَمتِعَتِکُم فَیَمِیلُون‌َ عَلَیکُم مَیلَةً واحِدَةً آیه مؤمنین را یادآوری میکند که ملتفت باشید که کفار در کمین گاهند و دوست میدارند که شما را غافل گیر کنند و منتظرند که از اسلحه جنگی و متاع از رخوت و البسه خالی گردید و تمامشان یک دفعه بشما حمله آورند پس شما باید مواظب باشید در موقع نبرد با دشمن خود را از اسلحه خالی ننمائید.
وَ لا جُناح‌َ عَلَیکُم إِن کان‌َ بِکُم أَذی‌ً مِن مَطَرٍ أَو کُنتُم مَرضی أَن تَضَعُوا أَسلِحَتَکُم وَ خُذُوا حِذرَکُم الخ پس از اینکه مجاهدین را میآگاهاند که باید در هیچ موقعی در طریق جهاد با کفار از اسلحه خالی نباشید لکن در موقع ضرورت مثل موقعیکه در باران باشید و اسلحه شما سنگین گردد و مشقّت آورد یا مریض باشید و نتوانید سنگینی اسلحه را تحمّل نمائید در اینکه دو موقع اذن میدهد که برای شما گناهی نیست یعنی مجازید اسلحه خود را زمین بگذارید لکن بایستی مراقب خود باشید و از دشمن حذر کنید که بر شما هجوم نیاورند همانا خداوند برای

صفحه : 149
کافرین عذاب خوار کننده مهیّا گردانیده.
مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای جنگ بغزوه‌ئی رفته بود همینکه بعسفان رسید دید مشرکین عرب صف کشیده‌اند و اسباب جنگ را مهیّا نموده‌اند حضرت نیز بفرمود تا لشگر اسلام در مقابل صف کشند وقت نماز پیش آمد و سواد لشگر کفار میان قبله و سپاه مؤمنین حائل بود حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بمؤمنین امر بنماز کرد صحابه اقامه نماز بستند و کفار رکوع و سجود مسلمانان را میدیدند، پس از نماز مسلمین کفار حسرت خوردند که کاش در بین نماز بر آنان حمله نموده بودیم یکی از آنها گفت اینها نماز دیگری هم دارند وقتی مشغول شدند بر آنها هجوم آورید نمازشان را بهم نمیزنند و بیک حمله دمار از روزگار آنها برآوریم هنوز وقت نماز عصر نرسیده که جبرئیل نازل گردید و ترتیب نماز خوف را تعلیم پیغمبر [ص] نمود.
از إبن عباس روایت کرده‌اند که گفته اینکه آیه (لا جُناح‌َ عَلَیکُم) تا آخر در باره پیغمبر اکرم [ص] فرود آمده و شأن نزولش اینکه بود که حضرت بجنگ مخایف و بنی انهار رفته بود در منزلی با مسلمانان فرود آمد و مشرکین آنها را مشاهده مینمودند رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای قضای حاجت بیرون رفت و بطوری دور شد که یک رودخانه بین او و اصحاب فاصله افتاد وقتی از قضای حاجت فارغ شد رودخانه از شدّت باران پر شده بود رودخانه بین حضرت و اصحاب حائل شد و پیمبر [ص] در پناه درختی نشست مردی بنام الغورث بن حارث المحاری حضرتش را دید همراهان غورث باو گفتند اینکه محمّد [ص] است که از اصحاب خود جدا شده است غورث گفت خدا مرا بکشد اگر او را نکشم اینکه بگفت و شمشیر بدست گرفت و از کوه فرود آمد پیغمبر تا وقتی که غورث شمشیر کشید متوجه نگردید غورث گفت الان چه کسی تو را از چنگال من نجات میدهد حضرت فرمود (اللّه‌َ) آن دشمن خدا فورا برو در افتاد و بزمین غلطید پیغمبر [ص] برخواست و شمشیرش را گرفت و فرمود غورث الان چه کسی جلو مرا میگیرد او گفت هیچکس، باو

صفحه : 150
گفت الان شهادت به (لا إِله‌َ إِلَّا اللّه‌ُ) و بندگی من و پیمبری من میدهی گفت نه ولی عهد میکنم که هرگز با تو نجنگم و بدشمنانت یاری نکنم شمشیرش را پس داد، غورث گفت بخدا که تو بهتر از منی فرمود من باین عمل سزاوارترم غورث بنزد یاران خود رفت باو گفتند غورث ما دیدیم با شمشیر بالای سرش ایستاده‌ئی چه چیز جلوت را گرفت گفت بخدا شمشیر را فرود آوردم که او را بزنم نمیدانم چه کسی شانه‌هایم را بسختی حرکت داد که برو افتادم و شمشیر از کفم افتاد و محمّد [ص] پیشی جست و شمشیر را گرفت، چیزی نگذشت که رودخانه آرام گرفت و رسول اللّه نزد اصحاب آمد و حکایت را بیان نمود.
فَإِذا قَضَیتُم‌ُ الصَّلاةَ فَاذکُرُوا اللّه‌َ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُم فَإِذَا اطمَأنَنتُم فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ آیه ترجمة شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، بعضی از مفسرین گفته‌اند مقصود اینکه است که وقتی از نماز خوف فارغ شدید (فَاذکُرُوا اللّه‌َ قِیاماً) یعنی در حال ایستاده که شمشیر میزنید و در حال نشسته که تیر می‌اندازید و در حالیکه تیر خورده‌اید و بپهلو افتاده‌اید خدا را یاد کنید.
و بقول دیگر مقصود اینکه است که در همه حال ایستاده و نشسته و خوابیده خدا را یاد کنید، و بقول دیگر در همه حال از خدا بترسید حتی در حال خوردن و خوابیدن خدا را فراموش ننمائید.
إِن‌َّ الصَّلاةَ کانَت عَلَی المُؤمِنِین‌َ کِتاباً مَوقُوتاً همانا نماز برای مؤمنین نوشته شده و ثبت گردیده و بر آنها ثابت است هم در سفر و هم در حضر در هیچ حالی از مکلف ساقط نمیشود حتی در جائی که رو بروی دشمن باشد.
در کشف الاسرار گفته بدانکه نماز رازی است میان بنده و خدا که در اینکه راز هم نیاز است و هم ناز امروز نیاز است و فردا ناز، امروز رنج است و فردا گنج، امروز باری گران فردا روح و ریحان، امروز کدو کار و فردا کام و بازار

صفحه : 151
امروز رکوع و سجود و فردا وجود و شهود.
و از شرف نماز است که رب‌ّ العالمین صد و دو جایگه در قرآن ذکر آن کرده و آنرا سیزده نام نهاده: صلاة، قنوت، قرآن، تسبیح، کتاب، ذکر، رکوع، سجود، حمد، استغفار، تکبیر، حسنات، باقیات.
مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت
(الصلوة معراج المؤمن)
و گفت
(الصلوة مأدبة اللّه فی الارض)
و علماء سلف گفته‌اند (الصلاة عرش المریدین، و نزهة العارفین، و وسیلة المذنبین، و بستان الزاهدین).
و گفته‌اند نماز گذارنده را هفت کرامت است: هدایت، کفالت، کفایت رحمت، قربت، درجت، مغفرت، و اول قدم شرک بی‌نمازی است که رب‌ّ العزة گفت (ما سَلَکَکُم فِی سَقَرَ قالُوا لَم نَک‌ُ مِن‌َ المُصَلِّین‌َ) و صلاة را اسم ایمان نهاد آنجا که گفت (وَ ما کان‌َ اللّه‌ُ لِیُضِیع‌َ إِیمانَکُم) یعنی صلاتکم، و بنماز وعده روزی داد آنجا که گفت (وَ أمُر أَهلَک‌َ بِالصَّلاةِ) الی قوله (نَحن‌ُ نَرزُقُک‌َ) و عدد نمازهای فرائض بر وفق اصول شرایع پنج آمد.
مصطفی [ص] اصول شرایع را گفت
(بنی الاسلام علی خمس)
و اصول فرائض
(خمس صلوات فی الیوم و اللیل)
یعنی چون بنده اینکه پنج نماز را بشرط و وقت خویش بگذارد رب‌ّ العزة وی را ثواب جمله اصول شرایع بدهد.
و هیأت نماز چهار است: قیام، رکوع، سجود، قعود. حکمت در آن اینست که جمله موجودات بر چهار شکلند: بعضی بر هیأت قائمات راستند و آن درختانند، بعضی بر هیأت راکعان سر فرود افکنده و آن ستورانند، بعضی بر هیأت ساجدان رو بخاک نهاده و آن حشراتند: و بعضی بر زمین نشسته بر هیأت قاعدات و آن حشیش و نباتات است. چنانچه رب‌ّ العزة گفته بنده مؤمن در خدمت ما اینکه چهار هیأت بجای آر: قیام رکوع، سجود و قعود تا ثواب تسبیح همه خلایق بیایی، و اینکه اینکه نمازها بعضی دو رکعت فرمود چون نماز بامداد و بعضی سه رکعت چون نماز شام، و بعضی چهار رکعت چون نماز پیشین و خفتن

صفحه : 152
از آنست که بنده دو قسم است: یکی روح، دیگر تن. نماز دو گانه‌ئی یکی شکر روح است و دیگر شکر تن، و در باطن آدمی سه گوهر است عزیز: یکی دل، دوم عقل، سوم ایمان نماز سه گانه شکر اینکه سه خلعت است. و باز ترکیب آدمی از چهار طبع است نماز چهار گانه‌ئی شکر آن چهار طبع است.
تا آنجا که گفته از اینکه لطیف‌تر شنو هر عبادتی که بنده‌گان آرند و هر ذکری که فرشتگان کنند جمله چون تأمّل کنی در دو رکعت نماز جمع است هم جهاد، هم حج، هم زکوة و هم روزه تا آنجا که گفته در نماز معنی زکوة است، زکوة پاکی مال است و نماز پاکی تن (خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکِّیهِم بِها) (إِن‌َّ الحَسَنات‌ِ یُذهِبن‌َ السَّیِّئات‌ِ) اینکه پاکی جان است و آن پاکی مال، اینکه از آن تمام‌تر و شریف‌تر است و فی معناه
روی ان رسول اللّه رأی رجلا یقول «اللهم اغفر لی و ما اریک تغفر لی» فقال النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما اسوء ظنک بربّک فقال یا رسول اللّه انی اذنبت فی الجاهلیة و الاسلام فقال ما فی الجاهلیة فقد محاه الاسلام و ما فی الاسلام تمحوه صلوات الخمس، فانزل اللّه تعالی (وَ أَقِم‌ِ الصَّلاةَ طَرَفَی‌ِ النَّهارِ الایة)
و در نماز معنی حج است حج احرام و احلام است و و نماز را نیز تحریم و تحلیل است و در نماز معنی حج تمام‌تر و شرف وی شامل‌تر و اللّه اعلم.
[پایان] وَ لا تَهِنُوا فِی ابتِغاءِ القَوم‌ِ إِن تَکُونُوا تَألَمُون‌َ فَإِنَّهُم یَألَمُون‌َ کَما تَألَمُون‌َ الخ ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
و هن بمعنی ضعف و سستی است (الم) در برابر لذّت است جمله (تَرجُون‌َ) حال برای جمع غائب است.
خلاصه ذات احدیث مؤمنین را یادآور میشود که در جهاد با کفار تهاون و سستی نکنید زیرا اگر با خود بیندیشید و تأمّل کنید میفهمید که در مورد نبرد با دشمن شما چه قدر بر کفاری که در مقابل شما جنگ میکنند مزیت دارید همین طوری که شما الم میکشید زخم میخورید کشته میگردید آنها نیز همین‌طور

صفحه : 153
چنین آلامی را می‌بینند.
وَ تَرجُون‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ ما لا یَرجُون‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً و فضیلت شما بر آنها اینکه است که آن نور ایمان و حقیقت تقوی که در قلبتان نفوذ کرده چنین ایجاب نموده که در اعمالتان امیدوار برحمت الهی و فیوضات اخروی اضافه بر شرافت و منافع دنیوی میباشد و آنان چنین امیدی ندارند فقط برای منافع ناچیز دنیوی از بدست آوردن غنائم و مظفریت خیالی خود را بزحمت میاندازند و اینکه تفاوت بزرگی است بین شما و آنها و عمده مظفریت مؤمنین از روی ایمان و امید آنها سر رشته گرفته و گر نه چون در بیشتر جنگهائی که در اسلام واقع گردیده عدد کافرین بسیار زیادتر از عدد مسلمین بوده و نیز در مهمّات جنگی آنها مجهّزتر بودند با اینحال غالبا شکست میخوردند و اینکه نبوده مگر از جهت ایمان مؤمنین که بقوّت ایمان و خلوص شمشیر میزدند.
إِنّا أَنزَلنا إِلَیک‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ لِتَحکُم‌َ بَین‌َ النّاس‌ِ بِما أَراک‌َ اللّه‌ُ وَ لا تَکُن لِلخائِنِین‌َ خَصِیماً مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند کلبی از إبن عباس روایت کرده که گفت اینکه آیه در باره مرد انصاری بنام طعمة بن ابیرق وارد گردیده که او زره‌ئی از همسایه که رفاعة بن زید بود دزدیده و آن زره در انباری بود که در آن آرد بود آن زره را گرفت و از خانه انصاری بخانه مرد یهودی بنام زید بن سمیر رفت و در راه که میرفت آرد از او میریخت صبح که طلب درع کردند و ندیدند در طلبش برآمدند و بر اثر آرد که ریخته بود روان شدند تا بخانه إبن سمیر وارد شدند آن یهودی را گرفتند و گفتند اینکه زره را تو دزدیده‌ئی گفت آنرا طمعة بن ابیرق پیش من بودیعه گذارده و جماعتی از یهودیان بر آن شهادت دادند و باو گفتند زره را بتو نسبت میدهند او سوگند خورد که از آن خبر ندارم قوم برخواسته و بشکایت نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفتند و گفتند یا رسول اللّه [ص] نبینی رفاعه را که از خانه او یهودی زره‌ئی دزدید و در خانه یهودی یافته‌اند

صفحه : 154
دست از یهودی برداشته و در مردی از ما آویخته است حضرت طعمة بن ابیرق را طلب نمود و آنها را خواست و همه را حاضر کرد و بین آنها محاوره واقع گردید رسول از حسن ظن‌ّ بمرد مسلمان اتهام بیهودی را گمان کرد خواست با یهودی خصومت کند خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد، روایات دیگری نیز در شأن نزول آیه گفته شده مختصر نمودیم.
و خلاصه اینکه خدای تعالی در اینکه آیه برسولش خطاب نموده که ما اینکه کتاب (یعنی قرآن) را بدرستی و راستی بر تو فرستادیم تا تو بین مردم حکم کنی بآنچه خدای تعالی از حقایق و احکام بتو نمودار نموده (وَ لا تَکُن لِلخائِنِین‌َ خَصِیماً) برای خیانت کننده‌گان خصومت منما (وَ استَغفِرِ اللّه‌َ) و از خدا طلب آمرزش کن که او آمرزنده و مهربان است.
اینکه آیه دلیل نیست که رسول صلّی اللّه عęʙǢ و آله و سلّم میخواسته حکم بنا حق بنماید زیرا که در محل خود مبرهن گردیده که انبیاء از کبیره و صغیره معصومند.
شاید اینکه آیه و امثال آن که دلالت بر تهدید دارد مثل قوله تعالی (لَئِن أَشرَکت‌َ لَیَحبَطَن‌َّ عَمَلُک‌َ) معلوم است هرگز رسول با آن نفس قدسی برای خدا شرک نمیآورد و اینجا برای پیش‌گیری از اینکه است که مبادا رسولش مایل بطرف داری آن مرد دزد مسلمان گردد برای اسلامش و گر نه محال است رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حکم بناحق را برای دل خواهی خود یا دیگران جاری گرداند.

صفحه : 155

[سوره النساء (4): آیات 107 تا 115]

اشاره

وَ لا تُجادِل عَن‌ِ الَّذِین‌َ یَختانُون‌َ أَنفُسَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ مَن کان‌َ خَوّاناً أَثِیماً (107) یَستَخفُون‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ لا یَستَخفُون‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ هُوَ مَعَهُم إِذ یُبَیِّتُون‌َ ما لا یَرضی مِن‌َ القَول‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِما یَعمَلُون‌َ مُحِیطاً (108) ها أَنتُم هؤُلاءِ جادَلتُم عَنهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا فَمَن یُجادِل‌ُ اللّه‌َ عَنهُم یَوم‌َ القِیامَةِ أَم مَن یَکُون‌ُ عَلَیهِم وَکِیلاً (109) وَ مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه‌ُ ثُم‌َّ یَستَغفِرِ اللّه‌َ یَجِدِ اللّه‌َ غَفُوراً رَحِیماً (110) وَ مَن یَکسِب إِثماً فَإِنَّما یَکسِبُه‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً (111)
وَ مَن یَکسِب خَطِیئَةً أَو إِثماً ثُم‌َّ یَرم‌ِ بِه‌ِ بَرِیئاً فَقَدِ احتَمَل‌َ بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً (112) وَ لَو لا فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیک‌َ وَ رَحمَتُه‌ُ لَهَمَّت طائِفَةٌ مِنهُم أَن یُضِلُّوک‌َ وَ ما یُضِلُّون‌َ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما یَضُرُّونَک‌َ مِن شَی‌ءٍ وَ أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ عَلَّمَک‌َ ما لَم تَکُن تَعلَم‌ُ وَ کان‌َ فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیک‌َ عَظِیماً (113) لا خَیرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجواهُم إِلاّ مَن أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَو مَعرُوف‌ٍ أَو إِصلاح‌ٍ بَین‌َ النّاس‌ِ وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ ابتِغاءَ مَرضات‌ِ اللّه‌ِ فَسَوف‌َ نُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً (114) وَ مَن یُشاقِق‌ِ الرَّسُول‌َ مِن بَعدِ ما تَبَیَّن‌َ لَه‌ُ الهُدی وَ یَتَّبِع غَیرَ سَبِیل‌ِ المُؤمِنِین‌َ نُوَلِّه‌ِ ما تَوَلّی وَ نُصلِه‌ِ جَهَنَّم‌َ وَ ساءَت مَصِیراً (115)

[ترجمه]


صفحه : 156
و خصومت مکن از کسانیکه با نفسهای خودشان خیانت میکنند همانا که خدا دوست نمیدارد کسیرا که بوده باشد بسیار خیانت کننده و گنهکار [107]
مردم خیانتکار از مردم شرم دارند و از خدا شرم نمیکنند در حالیکه خدا با آنها است در آن وقتی که در شب تدبیر میکنند در آن چیزی که خدا نمی‌پسندد و بآنچه میکنند خدا احاطه دارد [108]
آگاه باشید شمائید که در اینکه حیات دنیا از خیانت کاران جدال کرده‌اید پس چه کس میتواند در روز قیامت از طرف آنها با خدا جدال کند آیا کیست نگهبان آنها (و نگذارد خدا آنها را عذاب کند) [109]
و کسیکه عمل بدی انجام دهد (که ضررش بغیر رسد) یا بنفس خود ستم کند پس از آن از خدا طلب آمرزش نماید خدا را آمرزنده و مهربان مییابد [110]
کسیکه گناهی مرتکب گردد جز اینکه نیست که بخود زیان رسانیده و میباشد خدا دانا و درست‌کار [111]
و هر کس خطائی یا گناهی کند پس بکس بی‌گناهی تهمت زند پس برداشته دروغی مبهوت کننده و گناه هویدائی [112]
و اگر نبود فضل خدا و بخشایش او همانا گروهی از کفار همّت بر اینکه میگماشتند که تو را گمراه گردانند و گمراه نمیگردانند مگر نفسهای خود را و بهیچ وجه تو را زیان نتوانند رسانید و خدا بر تو کتاب و حکمت نازل گردانیده و تو را دانا گردانیده بچیزیکه قبلا دانا نبودی و فضل خدا بر تو بسیار بزرگست [113]
هیچ خیری در سخنان سرّی آنها نیست مگر کسیکه امر کند در صدقه دادن یا عمل معروف یا اصلاح بین مردم و سخن سرّی گوید و کسیکه برای رضای خدای تعالی نجوی کند بزودی پاداش بزرگ باو عطا کنیم [114]
و هر کس با رسول مخالفت کند پس از آنکه راه هدایت بر وی ظاهر گردیده و غیر طریق مؤمنین را پیروی کند او را بهمان راه گمراهی واگذاریم و او را در جهنم در میآوریم و آن بد بازگشتی است [115]
.

صفحه : 157

توضیح آیات‌

وَ لا تُجادِل عَن‌ِ الَّذِین‌َ یَختانُون‌َ أَنفُسَهُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ مَن کان‌َ خَوّاناً أَثِیماً آیه مربوط به آیه جلو است که در شأن نزول آیه گفته شد در اینکه آیه نیز تأکید نموده و برای اهمیت حکم بر رسولش نهی مینماید و نهی را مؤکد میگرداند که برای نفع خائنین و لو آنکه از مسلمانها باشد مجادله منما، آیه خیانت را نسبت بنفس خائن داده، اشاره به اینکه که هر کس خیانت کند بنفس خودش خیانت کرده زیرا که ضرر خیانت باو گشت بخود خائن میکند زیرا که خیانتکار خود را از رحمت حق تعالی محروم گردانیده و خدا کسانی را که بسیار خیانت میکنند دوست نمیدارد زیرا که چنین کسی بسیار گناه‌کار است و (خَوّاناً) را که بصیغه مبالغه آورده یعنی بسیار خیانت‌کار، دلالت ندارد که خیانت نمودن کم را خدا دوست میدارد زیرا که خیانت کم و زیادش هر دو گناه را ایجاب مینماید و از بس خیانت عمل رکیک و قبیحی است کمش هم موجب گناه است و زیاد بحساب مینماید نقل از مجمع البیان است که گفته خطاب اگر چه بظاهر به پیغمبر است لکن مراد تأدیب امت مرحومه است که آنها بجدال و مخاصمه قبل از تحقیق و تبیین وجه حق مبادرت نکنند زیرا که آنحضرت از جمیع معاصی مبراء است و یا آنکه عتاب بآنحضرت است که مبادا قصد مجادله کند برای نفع خصم و تبرئه او از عملی که از او صادر شده و قصدیکه بعد از ظن‌ّ غالب شود از جهت امارات ظاهره چون شهادت شهود و غیر آن مستلزم اثم نیست.
[پایان] یَستَخفُون‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ وَ لا یَستَخفُون‌َ مِن‌َ اللّه‌ِ وَ هُوَ مَعَهُم اینکه آیه نیز مربوط بآیات بالا است و گفته‌اند بنی ظفر کسان طعمه آن مسلمان خائن در شب توطئه کردند که طعمه قسم دروغ بخورد نظر به اینکه که چون او مسلمان اسب رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از او قبول خواهد نمود و گواهی ما را میشنود و بقول یهودی که کافر است التفات نخواهد نمود.

صفحه : 158
اینکه بود که حق تعالی اینکه آیه را فرستاد که اینها چنین‌اند که جماعت بنی ظفر از مردم و رسوائی دزدی میترسند و خیانت خود را پنهان میگردانند و از خدا نمیترسند در حالی که خدا با آنها است.
إِذ یُبَیِّتُون‌َ ما لا یَرضی مِن‌َ القَول‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِما یَعمَلُون‌َ مُحِیطاً یعنی خدا با آنها است وقتی که در شب مخفیانه با هم قرار داد میکنند که برای طبرئه طعمه چیزی بگویند که خدا راضی نیست و دیگر نمیدانند که خدا بآنچه میکنند احاطه دارد یعنی علم خدا بهمه اشیاء محیط است (لا یَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِی السَّماوات‌ِ وَ لا فِی الأَرض‌ِ الخ) سوره سبأ آیه 3.
ها أَنتُم هؤُلاءِ جادَلتُم عَنهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا فَمَن یُجادِل‌ُ اللّه‌َ عَنهُم یَوم‌َ القِیامَةِ أَم مَن یَکُون‌ُ عَلَیهِم وَکِیلًا آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست. و خلاصه اینکه ظاهرا اینکه چند آیه در اطراف همان داستان طعمه و رفاعة و آن مرد یهودی وارد شده که حکایتش گذشت و اینکه آیه اخیر باستفهام انکاری اعتراض بکسان طعمه خیانتکار مینماید که ای گروهی که شما از طرف او مجادله میکنید و میخواهید او را تبرئه نمائید و دزدی را بگردن یهودی بگذارید اینکه مجادله شما اگر بخیال خودتان نافع باشد فقط در حیات دنیا نفع دارد پس کیست آنکه خصومت کند با خدا و دفع خیانت کند از آنها در قیامت یا آیا کیست که باشد بر آنها نگهبان که نگذارد خدا آنها را عذاب کند.
وَ مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه‌ُ ثُم‌َّ یَستَغفِرِ اللّه‌َ یَجِدِ اللّه‌َ غَفُوراً رَحِیماً پس از توبیخ و سرزنش خیانت‌کاران شاید نظر به اینکه که گنهکاران از رحمت و مغفرت حق تعالی مأیوس نگردند به (مَن) موصوله که عموم دارد گنهکاران را امیدوار میگرداند که هر کس عمل بدی کند یا بنفس خود ظلم نماید پس از آن پشیمان گردد و از خدای تعالی طلب عفو و بخشش کند خدا را آمرزنده و مهربان مییابد، و آیه مشعر بر اینکه است که قبول توبه تفضّلی است نسبت

صفحه : 159
بکرم الهی نه اینکه عبد مستحق بخشش باشد.
[سخنان مفسرین در توجیه آیه] در آیه تردید انداخته‌اند بین (مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه‌ُ) بقولی مقصود از عمل سوء آن گناهی است که ستم بغیر شده باشد مثل دزدی و خیانت و ظلم و ستم بمخلوقات و غیر اینها و ظلم بنفس ترک آن اعمالی است که راجع بخود انسان باشد از ترک واجبات یا مرتکب شدن محرمات مثل ترک نماز و روزه و عمل زنا و لواط و غیر اینها.
2- مقصود از عمل سوء گناهان صغیره است و ظلم بنفس گناهان کبیره است وَ مَن یَکسِب إِثماً فَإِنَّما یَکسِبُه‌ُ عَلی نَفسِه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً اینکه آیه و آیه بعد ظاهرا در اطراف همان حکایت طعمه و قومش جماعت بنی ظفر فرود آمده و چون ترجمه شده و ظاهر است محتاج ببیان نیست.
و خلاصه اینکه آیات مؤمنین را خاطر نشان میکند که بدانند هر کس گناهی مرتکب شود مثل طعمه که زره را دزدید ضررش بر نفس خودش وارد میگردد از رسوائی دنیا و عذاب آخرت و خدا عالم باعمال و درستکار است.
وَ مَن یَکسِب خَطِیئَةً أَو إِثماً الخ راغب در مفردات گفته اگر کسی بخواهد کاری انجام دهد ولی برحسب اتفاق کار دیگری از او سر زند میگویند (اخطأ) یعنی بخطاء رفت و اگر عمل همان طور که خواسته انجام یافته میگویند (اصاب) یعنی بصواب رفت، گاهی هم بکسی که عمل ناپسندی انجام داده یا اراده ناپسندی کرده میگویند (اخطأ) و لذا میگویند (اصاب الخطاء و اخطأ الصواب). و همچنین میگویند (اصاب الصواب و اخطأ الخطاء) راغب میگوید خطیئه و سیئه از نظر معنی متفاوت ولی اکثر خطیئه در جائی گفته میشود که عمل انجام شده مورد قصد نبوده بلکه قصد شخص باعث بوجود آمدن آن شده مثل کسیکه شکار میزند ولی تیرش بانسان میخورد یا شراب میآشامد و در حال مستی مرتکب جنایت میشود سبب فعل خطائی دو طور

صفحه : 160
است یک نوع سببی است که انجام دادن آن ممنوع است مثل شراب خواری و خطاهائی که از اینکه عمل متولد میگردد که اینکه طور خطاء مورد عفو و گذشت نیست و نوع دیگر سببی است که از آن منع نشده مثل تیر زدن بشکار.
[تفسیر المیزان نقل از مفردات راغب] کسیکه خطائی یا گناهی از وی صادر گردد مثل همان طعمه که زره را دزدید و آنرا بگردن یهودی انداخت که در اینکه عمل او بی‌گناه بود و طعمه باو تهمت زد او بار گناه بزرگی را با خود برداشته پس از آن بطور امتنان بپیمبرش خطاب نمود که ای رسول اگر نبود فضل خدا و رحمت او بر تو که تو را بتوسط وحی باین قضیّه خطای طعمه و بی‌گناهی یهودی آگاهانید جماعتی از قوم بنی ظفر همّت بر اینکه گماشته بودند که تو را از حکم بحق بخطاء اندازند (لَهَمَّت طائِفَةٌ) جواب (لَو لا) است که بفضل خدا است که تو را از کار آنها مطلع گردانید و آنان در ضلالت و گمراهی نمی‌اندازند مگر نفسهای خودشان را، اشارة به اینکه که خائنین هر قدر همّت بر اینکه گمارند که تو را بخطاء بیندازند چون دست خدا بالای دستها است خدعه و مکر آنها بازگشت بخودشان میکند و بهیچ وجه نه کم و نه زیاد نتوانند بتو ضرر رسانند یا تو را در اشتباه اندازند.
(وَ أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلَیک‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ عَلَّمَک‌َ ما لَم تَکُن تَعلَم‌ُ وَ کان‌َ فَضل‌ُ اللّه‌ِ عَلَیک‌َ عَظِیماً) پس از بیان خیانت کاری طعمه و عالم گردانیدن رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیه در مقام امتنان برسولش خطاب نموده که ای نبی‌ّ اکرم ما بر تو کتاب قرآن که (لا رَطب‌ٍ وَ لا یابِس‌ٍ إِلّا فِی کِتاب‌ٍ مُبِین‌ٍ) که تفسیر بقرآن شده یعنی تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتاب روشن لوح محفوظ ثبت گردیده چنین کتابی بتو کرامت نمودیم و نیز بتو حکمت عطاء نمودیم، شاید مقصود از حکمت همان علم لدنّی باشد یعنی تو را بحقیقت هر چیزی آگاه گردانیدیم و تو را بآنچه قبلا نمیدانستی مطلع و دانا کردیم که در تمام امور حکم بحق نمائی و فضل خدا بر تو خیلی بزرگ است.

صفحه : 161
بعضی از مفسرین گفته منّتی است که رب‌ّ العزّة بر مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مینهد و فضل خود را بر وی اظهار میکند و او را در پرده عصمت میدارد و دست دشمن را از وی کوتاه میکند و بخصایص و فضایل ازلی او را میآراید، و بعلم خصوصیت میستاید که (وَ عَلَّمَک‌َ ما لَم تَکُن تَعلَم‌ُ) بعضی گفته‌اند که آن علم بخدا و بجلال او است، و علم بعبودیت نفس او، و مقدار حال او در استحقاق عزّت و کمال او (و یقال علّمتک من مکنون اسراری ما لم تکن تعلم الّا بی) [کشف الاسرار] لا خَیرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجواهُم إِلّا مَن أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَو مَعرُوف‌ٍ أَو إِصلاح‌ٍ بَین‌َ النّاس‌ِ راغب گفته (ناجیته) یعنی با فلانی سری صحبت کردم و اصل اینکه کلمه اینکه است که کسی با رفیقش در (نجوه) یعنی جای دور یا بلندی (که دیگران نفهمند) صحبت کند.
[پایان] خلاصه مطلب سرّی گفتن را (نجوی) میگویند و دو نفریکه با هم سرّی حرف بزنند مثل اینکه آیه (وَ إِذ هُم نَجوی) سوره اسراء آیه 50 گویند نجوی کرده‌اند، و گفته‌اند اینکه آیه نیز مربوط بآیات بالا است که راجع بطعمه و یهودی بود، و بیان جمله (إِذ یُبَیِّتُون‌َ ما لا یَرضی مِن‌َ القَول‌ِ) است زیرا اینکه چند آیه مربوط بهمند لکن شامل مطلق مذاکرات سرّی میشود چنانچه اکثر آیات قرآن چنین است که اگر چه در موارد خاصی وارد شده لکن اطلاقش عموم دارد که حکم کلی را بیان فرموده که خیر و خوبی در نجوی یعنی سخنان سرّی نیست مگر در موارد خاصّی که از آن جمله امر بصدقه و احسان یا سخن معروف پسندیده یا اصلاح بین مردم مقصود باشد که در چنین مواردی خیر است، بعضی از مفسرین گفته استثناء (إِلّا مَن أَمَرَ بِصَدَقَةٍ) استثناء منقطع است و معنایش اینکه است که هر کس امر کند بصدقه و اصلاح و چه و چه در اینگونه موارد خوبی وجود دارد و خدا در اینکه آیه دعوت بخیر را امر نامیده و اینکه از قبیل استعاره است، و نیز اینکه خیری که در گفتگوی سرّی امر بآن شده سه چیز

صفحه : 162
بشمار آورده: صدقه یا معروف یا اصلاح بین مردم با اینکه صدقه از افراد معروف است در عین حال جدا ذکر شده، شاید از آنجهت که صدقه از افراد معروف یعنی کار نیک است که طبعا احتیاج بیشتری بنجوی دارد.
[تفسیر المیزان] وَ مَن یَفعَل ذلِک‌َ ابتِغاءَ مَرضات‌ِ اللّه‌ِ فَسَوف‌َ نُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً آیه پس از تفصیل موارد خیر بودن نجوی بطور اجمال در مقام بیان اینکه است که بطور کلی دانسته شود در چه موردی نجوی خیر است و آن در جائی است که غرض رضای الهی باشد و در چه موردی منهی عنه است.
خلاصه نجوی اگر امر بخیر که رضای الهی در آن ملحوظ باشد واقع گردد (فَسَوف‌َ نُؤتِیه‌ِ أَجراً عَظِیماً) اینکه چنین نجوی خیر است و بزودی بپاداش او اجر عظیم عطاء میشود (وَ مَن یُشاقِق‌ِ الرَّسُول‌َ الخ) و هرگاه برای مشاقّه با رسول نجوی کنید و غرضتان مخالفت با او و شقاق یعنی تفرقه انداختن بین مؤمنین باشد پس از آنکه راه هدایت برایتان ظاهر گردید و حجت برایتان تمام گردید و از طریق و روش مؤمنین تجاوز نمودید.
نُوَلِّه‌ِ ما تَوَلّی وَ نُصلِه‌ِ جَهَنَّم‌َ وَ ساءَت مَصِیراً یعنی کسیکه با رسول مشاقّه نمود یعنی مخالفت کند و برخلاف حکم او عمل نماید ما او را بهمان راهی که در اینجا رفته بود در آخرت راه میاندازیم.
شاید اشاره باین باشد که آنهائیکه با رسول مخالفت نمودند و بطریق و روش مؤمنین پیش نرفتند و راه شیطانی را پیش گرفتند ما او را بهمان راه رفته سوق میدهیم و سر انجام او جهنم است و جهنم برای آنها بد باز گشتی است.

صفحه : 163

[سوره النساء (4): آیات 116 تا 126]

اشاره

إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ وَ مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَقَد ضَل‌َّ ضَلالاً بَعِیداً (116) إِن یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ إِلاّ إِناثاً وَ إِن یَدعُون‌َ إِلاّ شَیطاناً مَرِیداً (117) لَعَنَه‌ُ اللّه‌ُ وَ قال‌َ لَأَتَّخِذَن‌َّ مِن عِبادِک‌َ نَصِیباً مَفرُوضاً (118) وَ لَأُضِلَّنَّهُم وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیُبَتِّکُن‌َّ آذان‌َ الأَنعام‌ِ وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرُن‌َّ خَلق‌َ اللّه‌ِ وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیطان‌َ وَلِیًّا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَقَد خَسِرَ خُسراناً مُبِیناً (119) یَعِدُهُم وَ یُمَنِّیهِم وَ ما یَعِدُهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِلاّ غُرُوراً (120)
أُولئِک‌َ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ لا یَجِدُون‌َ عَنها مَحِیصاً (121) وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ سَنُدخِلُهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً وَعدَ اللّه‌ِ حَقًّا وَ مَن أَصدَق‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ قِیلاً (122) لَیس‌َ بِأَمانِیِّکُم وَ لا أَمانِی‌ِّ أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مَن یَعمَل سُوءاً یُجزَ بِه‌ِ وَ لا یَجِد لَه‌ُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (123) وَ مَن یَعمَل مِن‌َ الصّالِحات‌ِ مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَأُولئِک‌َ یَدخُلُون‌َ الجَنَّةَ وَ لا یُظلَمُون‌َ نَقِیراً (124) وَ مَن أَحسَن‌ُ دِیناً مِمَّن أَسلَم‌َ وَجهَه‌ُ لِلّه‌ِ وَ هُوَ مُحسِن‌ٌ وَ اتَّبَع‌َ مِلَّةَ إِبراهِیم‌َ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللّه‌ُ إِبراهِیم‌َ خَلِیلاً (125)
وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ مُحِیطاً (126)

صفحه : 164

[ترجمه]

خداوند کسی را که باو شرک آورد نخواهد بخشید و غیر شرک (از گناهان) هر کسی را مشیتش قرار گیرد میبخشد و کسی که بخدا شرک آورد محققا گمراه گردیده (و از طریق سعادت) بمسافت بسیار دور افتاده [116]
مشرکین غیر از خدا نمیخوانند مگر بتهای بی‌شعور را یا شیطان سرکش را [117]
خدا شیطان را لعنت کرده و شیطان گفت همانا من البته از بندگانت نصیبی میگیرم [118]
هر آینه آنها را گمراه میگردانم و آنان را بآرزوی باطل دور میاندازم و امر میکنم آنها را که گوش حیوانات را ببرند که علامت باشد برای بتها) و امر میکنم که خلقت خدا را تغییر دهند و کسیکه بغیر خدا شیطان را دوست خود قرار دهد زیان برده زیان فاحش روشن [119]
شیطان (بنی آدم را) وعده میدهد و آنها را بآرزو میاندازد و وعده شیطان نیست مگر فریب [120]
اینکه جماعت جایگاه آنها جهنم است و گریز گاهی نخواهند یافت [121]
و کسانی که ایمان آوردند و اعمال نیکو کردند بزودی آنان را داخل میگردانیم در بهشتهائی که از زیر درختان آن نهرها جریان دارد و در آن همیشه جاویدانند وعده خدا حق است و کیست که در گفتار صادق‌تر از خدا باشد [122]
نیست آرزوی شما و نه آرزوی اهل کتاب کسیکه عمل بدی انجام دهد پاداش داده شود و نمی‌یابد غیر از خدا دوستی و نه یاوری [123]
و هر کسی که از مرد یا زن عمل نیکو نماید در حالیکه مؤمن باشد چنین جماعتی داخل بهشت میگردند و بقدر پرده پشت هسته خرمائی بآنها ستم نمیگردد [124]
و کیست که از جهت دین نیکوتر باشد از کسیکه اسلام آورد و تسلیم امر حق تعالی گردد و بسوی او رو آورد در حالیکه نیکوکار باشد و تابع ملّت ابراهیم خلیل گردد در حالیکه مایل است بدین اسلام و خدا ابراهیم را دوست خود گرفته [125]
مخصوص بخدا و ملک او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و خدا بهر چیزی احاطه دارد [126]
.

صفحه : 165

توضیح آیات‌

إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ لِمَن یَشاءُ الخ پس از داستان طعمه و رفاعه و یهودی که در آیات بالا بیان شد اینکه آیه بطور کلی تفضلا گنهکاران را بعفو و کرم خود امیدوار مینماید که اگر مشیّت الهی قرار گرفت خدای تعالی تمام گناهان را میبخشد مگر شرک بخدا زیرا شرک قابل آمرزش نیست، و وعده بخشش برای ما گنهکاران تفضل و بخشش بزرگی است و آیه آمرزش را مقید بتوبه هم ننموده بلکه بطور اطلاق وعده بخشش داده لکن مقید بمشیّت و خواست خود گردانیده و معلوم است خواستن الهی جزافی نیست.
شاید در موردی مشیت الهی اقتضای بخشش میکند که در بنده گنهکار صفات و ملکات خوبی باشد که بآن صفات و ملکات حمیده بشود اعمال بدش جبران گردد یا اعمال بسیار نیکوئی دارد که روی اعمال بدش را میگیرد، یا راجع بمعرفت در مقام توحید مقام بلندی را احراز کرده باشد.
خلاصه چون لطف و کرم الهی نسبت بتمام مخلوقاتش یکسانست نمیشود گفت خداوند بدون سبب زائد بر اصل ایمان گناهان بعضی را بدون توبه می‌بخشد و دیگران را عذاب میکند.
مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند ضحاک از إبن عباس روایت کرده که از اعراب پیرمردی نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت یا رسول اللّه پیرم و در گناه غرق شده‌ام مگر اینکه تا خدا را شناخته‌ام باو شرک نیاورده‌ام و بجز او کسی را دوست نگرفته‌ام و از روی جرأت و بی‌ادبی با خدا معصیت نکرده‌ام و طرفة العینی گمان نبرده‌ام که خدا از من و گرفتن من و عقوبت کردن بمن عاجز است و اعتقاد کرده‌ام که من از خدا نتوانم بگریزم اکنون پشیمانم و توبه میکنم و از خدا آمرزش میطلبم پس حال من نزد خدا چگونه است اینکه بود که

صفحه : 166
خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد (إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَغفِرُ أَن یُشرَک‌َ بِه‌ِ الخ) إِن یَدعُون‌َ مِن دُونِه‌ِ إِلّا إِناثاً ظاهرا مقصود از اناث بتها میباشند که مشرکین آنها را پرستش میکردند و در اینکه بچه جهت بتها را اناث نامیده از مفسرین چند قول نقل شده:
1- مشرکین بتهای خود را بنام اناث و زنان نام گذاشتند و آنها چهار بت بزرگ بودند: ازلام و مناة و عزّی و نایله، و اوثان بتهای بی صورت را گویند و اصنام بتهای با صورت را نامند و از عبد اللّه زید است که گفته (إِلّا إِناثاً) یعنی بگمان آنها اناث بودند زیرا که ملائکه را (بنات اللّه) خواندند.
[زجاج و سدی و إبن مالک و إبن زید] 2- مقصود از اناث موات است که در آن روح نیست مثل شجره و خشبه که مؤنث لفظی است نه معنوی [عبد اللّه بن عباس و قتاده و حسن بصری] و عروه از پدرش روایت کرده که در مصحف عایشه چنین است (الّا اوثانا) جمع وثن، عبد اللّه عباس خوانده (ألا اثناآ) جمع وثن، آنگاه واو را قلب بالف کردند مثل وجه و اوجه، و وجوه، دیگری نیز در توجیه لفظ (إِناثاً) گفته شده که چندان فائده‌ئی در بیان آن نیست.
وَ إِن یَدعُون‌َ إِلّا شَیطاناً مَرِیداً و اینکه مشرکین عبادت نمیکنند مگر ابلیس را که مردود و خارج از طاعت خدا شده چنانچه گفته میشود (مرد الرجل یمرد مرودا- اذا عنّی و خرج عن الطاعة).
و گفته‌اند (مَرِیدٍ) یک صفتی از صفات شیطان است، و (مَرِیدٍ) کسی را گویند که از هر صفت خیری خالی است، و در اناث معنی تأثّر و انفعال نهفته اینکه است که جنس ماده هر حیوانی را (انثی) گویند. و اینکه در آیه بتها و هر نوع معبودی غیر از خدا را (اناث) نامیده برای اینست که اینها دارای قابلیت و انفعالند و نمیتوانند آنچه را که عبادت کننده‌گانشان توقع دارند انجام

صفحه : 167
دهند قوله تعالی (إِن‌َّ الَّذِین‌َ تَدعُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ لَن یَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَه‌ُ وَ إِن یَسلُبهُم‌ُ الذُّباب‌ُ شَیئاً لا یَستَنقِذُوه‌ُ مِنه‌ُ ضَعُف‌َ الطّالِب‌ُ وَ المَطلُوب‌ُ ما قَدَرُوا اللّه‌َ حَق‌َّ قَدرِه‌ِ)«1» سوره حج آیه 73 و 74، و اینکه معنی دیگری است که برای (إِناثاً) که در آیه است گفته شده غیر از معنی اول که بعضی گفته‌اند مراد از (إِناثاً) در اینکه آیه نام بتهای آنها است که (لات و عزّی و مناة) باشد.
و از بیضاوی نقل شده که گفته (مَرِیدٍ) کسی را گویند که از هر گونه خیری بطور کلّی عاری است، مارد و مرید یعنی کسیکه هیچ رابطه‌ئی با خیر و خوبی نداشته باشد، اصل اینکه ترکیب در باره زمین صاف و بی‌آب و علف بوده (صَرح‌ٌ مُمَرَّدٌ) بمعنی عرصه و ساحت ساده و هموار است، و همچنین غلام امرد یعنی پسری که صورتش مو در نیاورده، و شجره مرداء یعنی درختی که برگهای آن ریخته همه از همین ماده است.
[پایان] لَعَنَه‌ُ اللّه‌ُ وَ قال‌َ لَأَتَّخِذَن‌َّ مِن عِبادِک‌َ نَصِیباً مَفرُوضاً خدای متعال در اینکه آیه دوری شیطان را از رحمت خود اعلام میکند تا اینکه بشر بداند هر کس مطیع شیطان گردد آنهم از رحمت خدا دور است.
و وقتی خدای تعالی باو گفت (وَ إِن‌َّ عَلَیک‌َ لَعنَتِی إِلی یَوم‌ِ الدِّین‌ِ) شاید شیطان در آن وقت گفته باشد (لَأَتَّخِذَن‌َّ مِن عِبادِک‌َ نَصِیباً مَفرُوضاً) چون مرا از رحمت خود دور گردانیدی من از بنده‌گان تو بهره مقرّر کرده میگیرم.
از حضرت رسول [ص] روایت میکند که در حین تلاوت اینکه آیه فرموده
(من بنی آدم تسعة و تسعون فی النار و واحد فی الجنة)
و در حدیث دیگر است که از آنحضرت پرسیدند که از هزار کس چند نفر ببهشت خواهند رفت فرمود
-----------------------------------
(1) آنهائی را که بغیر خدا میخوانید هرگز نتوانند مگسی بیافرینند اگر چه تمامشان بیکدیگر کمک بنمایند و اگر مگس از آنها چیزی بر باید از آن نتوانند بگیرند طالب و آنچه را که از او میطلبند هر دو ضعیفند قدر خدا را آنطور که باید ندانسته‌اند (خدا با قدرت و توانا است) سوره حج آیه 73 و 74)

صفحه : 168
از هزار کس نهصد و نود و نه بدوزخ خواهند رفت و یکی ببهشت اصحاب مضطرب و گریان شدند فرمود یکی از سایر امم و باقی از یأجوج و مأجوج.
در تفسیر منهج گفته حق تعالی در اینکه آیه اولا برهان آورده بر اینکه شرک در غایت ضلالت است بر سبیل تعلیل گفته آنچه را که مشرکین شریک خدا میگردانند آنان منفعل و غیر مختارند و خدای بحق قادر مختار و فاعل غیر منفعل است.
و بعد از آن استدلال کرده که عبادت اوثان عبادت شیطان است و عبادت شیطان فضیع‌ترین ضلالت است بسه وجه:
1- مرید شیطان یعنی مریدی است منهمک در گمراهی که مصدر هیچ عمل خیر نمیشود پس عبادت او پس از هدایت عین ضلالت و گمراهی خواهد بود 2- او از جهت ضلالت ملعون است اینکه است که اطاعت او مستجلب ضلالت و لعنت میباشد.
3- او در غایت عداوت با بنی آدم و سعی و کوشش وی در هلاک گردانیدن بنده‌گان است و دوستی کردن با چنین کسی که دارای چنین صفتی است منتهای گمراهی و ضلالت است چه جای عبادت او.
[پایان] و نیز مقول قول ابلیس است که در اینکه آیه حکایت میکند که پس از آنکه شیطان از بارگاه قدس الهی رانده شد و بلعنت ابدی گرفتار گردید و شاید پس از مهلت خواستن و اذن او که بر بنی آدم تسلط داشته باشد گفته (وَ لَأُضِلَّنَّهُم) همانا من آنها را از طریق حق گمراه میگردانم و بوساوس شیطانی آنها را مغرور میگردانم که خدا کریم است هر چه میخواهی بکن میآمرزد یا باطل را در نظر آنها جلوه میدهم که کار قبیح را خوب پندارند و آنها را از راه حق بباطل بوسیله وسوسه بکمک شهوات نفسانی میکشانم (وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم) و همانا آنها را در اثر زینت دادن دنیا و آرایش آن بآرزو و آمال میافکنم و بطوری آنها را مشغول بآرایش و متاع دنیا سر گرم میگردانم که مبدء و معاد را

صفحه : 169
از یاد آنها ببرم (وَ لَآمُرَنَّهُم) و چنان آنها را مطیع و عبد خود گردانم که آنچه بآنان امر کنم بپذیرند (فَلَیُبَتِّکُن‌َّ آذان‌َ الأَنعام‌ِ) چنانچه بامر من گوشهای چهار پایان را بشکافند، اشاره بعمل مشرکین است که حیوانات را چهار قسم میکردند «بحیره، سائبه، وسیله، حام» که نصیبی برای بتهای خود بگذارند و تفصیل اینکه چهار قسم در سوره مائده گذشت.
وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرُن‌َّ خَلق‌َ اللّه‌ِ و همانا بتابعین خود امر مینمایم که در خلقت خدا تصرف کنند و تغییر دهند مثل خصه کردن انسان یا تغییر دادن صورت و دندان، و شاید آیه امرد کردن مرد و تراشیدن ریش یا بشکل دیگر در آوردن اندام را از جهت لباس یا چیزهای دیگر را نیز شامل گردد.
از حضرت باقر و صادق علیهما السلام روایت شده که مقصود اینکه است که دین خدا را تبدیل و تغییر دهند قوله تعالی (فِطرَت‌َ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النّاس‌َ عَلَیها لا تَبدِیل‌َ لِخَلق‌ِ اللّه‌ِ ذلِک‌َ الدِّین‌ُ القَیِّم‌ُ) یعنی دین خدا آن دینی که خلق بر آن هستند تبدیل دهند اینکه قول از إبن عباس و مجاهد و حسن و قتاده و جماعتی نقل شده، و اینکه توجیه بحقیقت نزدیک‌تر مینماید زیرا که خدای حکیم هر چیزی را بوجه خاصّی که حکمت در آن مأخوذ بوده تعیین گردانیده و چون دین خدا متناسب فطرت انسانی است تبدیل کردن آن بوسوسه شیطانی است که آدمی را وادار میگرداند بر اینکه آنرا بمیل خود تغییر دهد، و نیز حمل بر اینکه معنی تمام محسنات شرعیه را شامل میگردد.
از زجاج نقل است که گفته معنی آیه اینکه است که مشرکین احکام خدا را باغراض خودشان تغییر دادند زیرا چهارپایان را آفرید که از آنها انتفاع ببرند آنها (بحیره و سائبة) را بر خود حرام گردانیدند (شمس و قمر) را آفرید برای آنکه از آن منتفع گردند آنها از آن عدول کرده آنها را معبود خود قرار دادند.

صفحه : 170
وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیطان‌َ وَلِیًّا مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ فَقَد خَسِرَ خُسراناً مُبِیناً و کسیکه شیطان را دوست خود گرفت و تابع وی گردد همانا حقیقة زیان برده و سرمایه عمر گران مایه خود را که میتوانست بآن سعادت حقیقی و قرب جوار احدی و مقامات بلند اخروی را برای خود تهیه کند برایگان از دست داده و اینکه خسران و زیان کاری است بس ظاهر و هویدا، (یَعِدُهُم وَ یُمَنِّیهِم) شیطان بتابعینش وعده میدهد وعده دروغ و باطل را در نظر آنها جلوه میدهد و میآراید تا اینکه آنها را بآرزو اندازد.
وَ ما یَعِدُهُم‌ُ الشَّیطان‌ُ إِلّا غُرُوراً و وعده‌های شیطان نیست مگر فریب و گول زدن.
أُولئِک‌َ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ وَ لا یَجِدُون‌َ عَنها مَحِیصاً خدای تعالی افراد بشر را یادآوری میکند که اینها از دشمنی شیطان با بنی آدم مطّلع کردند و از او و وعده‌های او حذر کنند و بدانند که متابعت شیطان و پیروی او عاقبت وخیمی دارد و نیز بدانند کسیکه تابع شیطان گردید منزل و جایگاه وی جهنم است و از جهنم گریز گاهی ندارد یعنی در جهنم جاویدانست.
وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ سَنُدخِلُهُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ پس از آنکه در آیه بالا در وصف مشرکین فرموده آنها نمیخوانند یعنی تابع نمیگردند مگر اناث یعنی بتها را که عاجز و ضعیفند و کاری از آنها ساخته نمیشود و عبادت نمیکنند مگر شیطان سرکش را و طریق چگونگی گمراه گردانیدن شیطان بنی آدم را از قول خود شیطان تذکر داده و نتیجه و سر انجام تابعین شیطان را نیز وانمود گردانیده که مآل و جایگاه آنان جهنم خواهد بود پس در مقابل تابعین شیطان و مآل امر آنها، تابعین حق و سر انجام حال آنها را ببشر خاطر نشان میکنند که همان طوری که مآل ضلالت و گمراهی که دامن گیر تابعین شیطان گردیده و بالاخره آنان را بدار عذاب و جهنم میکشاند (أُولئِک‌َ مَأواهُم جَهَنَّم‌ُ) و راه فرار گاهی برای آنها نیست، در مقابل در باره

صفحه : 171
مؤمنین و آنهائیکه اعمال صالح کرده‌اند وعده داده که: بزودی آنها را داخل میگردانیم در بهشتهائی که از زیر درختهای آن نهرها جریان دارد.
خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً وَعدَ اللّه‌ِ حَقًّا وَ مَن أَصدَق‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ قِیلًا همین طوری که جهنّمیان در جهنم راه فرار بر آنها بسته شده و گریز گاهی ندارد بمؤمن صالح وعده خلود در بهشت داده که دار کرامت الهی است و او را امیدوار و دل خوش میگرداند.
لَیس‌َ بِأَمانِیِّکُم وَ لا أَمانِی‌ِّ أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ مَن یَعمَل سُوءاً یُجزَ بِه‌ِ وَ لا یَجِد لَه‌ُ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً اسم لیس محذوف است و در تقدیر (لیس الامر بامانیّکم) و جار و مجرور یعنی (بامانیّکم) در جای خبر (لیس) میباشد و محل‌ّ او نصب است یعنی چنین نیست که امر منطبق بآرزو و خواست شما مؤمنین و نه مطابق آرزوی اهل کتاب باشد بلکه هر کس عمل بدی کرد پاداش داده میشود و گنهکار از غیر خدا نه دوستی مییابد و نه کسی که او را از عذاب نجات دهد.
[سخنان مفسرین در شأن نزول آیه] 1- یهودیان بمسلمانان گفتند دین ما قدیمتر و پیمبر ما پیش از پیمبر شما است و کتاب ما پیش از کتاب شما است، مسلمانان گفتند ما از شما بهتریم که پیمبر ما بهترین پیمبران و خاتم انبیاء است و شرع ما ناسخ شرایع و کتاب ما ناسخ کتابها است خدای تعالی اینکه آیه فرستاده.
[ضحاک و قتاده] 2- مشرکین گفتند بعث و نشر و حساب و کتاب و ثواب و عقاب نخواهد بود و بر اعمال ما پاداش نیست.
[مجاهد] 3- یهودیان گفتند (لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلّا أَیّاماً مَعدُودَةً) دوزخ بما نرسد مگر چند روز اندکی، خدای تعالی اینکه آیه فرستاد و بیان نمود که اینکه کار نه بآرزوی شما است و نه بآرزوی اهل کتاب و بنابراین قول خطاب بمشرکین و کافرین میباشد و بر قول اول خطاب بمسلمانان

صفحه : 172
است و اینکه قول اولی‌تر است زیرا که مورد آیه تهدید و وعید و ملامت است و باین معنی بکافرین اولی‌تر است.
[أبو الفتوح] و میتوان توجیه دیگری نیز در آیه نمود چنانچه از بعض مفسرین نقل شده و آن اینکه است که گوئیم از آیات پیش و گفتار مؤمنین که حکایت کرده‌اند چنین برمیآید که مؤمنین منتظر بودند چون ایمان آورده‌اند حق دارند که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در نزاعها و مشاجرات از آنان طرف‌داری کند و هرگاه بین آنها و کافرین نزاعی واقع گردد بنفع آنها بر علیه دیگران حکم جاری گرداند نظر به اینکه که چون ایمان آورده‌اند بر پیغمبر [صلّی اللّه علیه و آله و سلّم] حقّی دارند و بطوریکه در قرآن خبر میدهد اهل کتاب نیز همین توقّع را از پیمبران خود داشتند و بقدری یهود و نصاری خود را بزرگ میدانستند که میگفتند (نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ) سوره مائده آیه 21، و اینکه است که از گفتار آنها نقل فرموده که گفتند (لَیس‌َ عَلَینا فِی الأُمِّیِّین‌َ سَبِیل‌ٌ) سوره آل عمران آیه 69.
خلاصه آیه میفرماید جریان امور مطابق آرزوهای شما مؤمنین یا جماعتی از شما و مطابق آرزوهای اهل کتاب نیست بلکه مطلب دائر مدار عمل است اگر عمل خیر باشد زایش خیر است و اگر شرّ باشد نتیجه و پاداشش شرّ است [اللّه العالم باسرار کلامه].
پس آیه استیناف از آیات جلو است و اشاره به اینکه که باسم اینکه مؤمن و داخل در اسلامم بدون عمل کردن بدستورات اسلام از جزاء عمل بد چیزی جلوگیر نمیشود کسیکه عمل بدی انجام دهد مطابق عدل الهی باید پاداش یابد، و میتوان گفت آیه خلاصه آیات بالا و قطع طمع مؤمنین است که گمان نکنند چون ایمان آورده‌اند اعمال بدشان بدون توبه بخشیده میشود و مجازات نمیشوند چنین نیست و آدم گنهکار نمییابد بغیر خدا دوست و یاوری گویا میخواهد گوشزد عاصی بنماید و آنان را امیدوار کند که فقط دوست و یاری کننده در همه حال خدا است در هیچ حالی نباید از کرم او مأیوس گردید زیرا که یأس از

صفحه : 173
رحمت خدا کفر است قوله تعالی در سوره یوسف آیه 87 (لا یَیأَس‌ُ مِن رَوح‌ِ اللّه‌ِ إِلَّا القَوم‌ُ الکافِرُون‌َ).
وَ مَن یَعمَل مِن‌َ الصّالِحات‌ِ مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن‌ٌ فَأُولئِک‌َ یَدخُلُون‌َ الجَنَّةَ وَ لا یُظلَمُون‌َ نَقِیراً (مَن) در (مِن‌َ الصّالِحات‌ِ) تبعیضی است و (مَن) در (وَ مَن یَعمَل) موصوله است و عموم دارد یعنی هر کس که بعضی از اعمال نیکو انجام دهد در حالیکه مؤمن باشد چنین کسی داخل بهشت میگردد اشاره به اینکه که بهشت نام زد مؤمن نیکوکار است کافر و مشرک و لو عملش نیک باشد از بهشت بی نصیب است اینکه است که اینکه آیه و همچنین آیات دیگر ارائه میدهد بدون ایمان هر قدر عمل بنظر صالح باشد عامل آن مستحق بهشت نمیشود زیرا که کفر اعمال نیک را حبط میکند بلکه حقیقة وقتی عمل را میتوان صالح نامید که با ایمان توأم باشد قوله تعالی (أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا بِآیات‌ِ رَبِّهِم وَ لِقائِه‌ِ فَحَبِطَت أَعمالُهُم فَلا نُقِیم‌ُ لَهُم یَوم‌َ القِیامَةِ وَزناً) سوره کهف آیه 105 (وَ مَن أَحسَن‌ُ دِیناً مِمَّن أَسلَم‌َ وَجهَه‌ُ لِلّه‌ِ وَ هُوَ مُحسِن‌ٌ الخ) چه کسی نیکوتر و محکم‌تر میباشد دین و روش او از آنکسی که وجهش را خالص گرداند برای خدا در حالیکه نیکوکار هم باشد (محسن) یعنی موّحد و نیز تابع گردد ملّت ابراهیم حنیف را و خدا ابراهیم خلیل را بدوستی خودش امتیاز داد و ملّت ابراهیم علیه السّلام همان دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است.
خلاصه آیه ارشاد بر اینکه است که چون هر فردی از بشر بفطرت مایل بدینی و روشی است اگر رجوع بعقل خود کند مییابد که هیچ دین و روشی نیکوتر نیست از آن دینی که وجهه او یعنی روی او بسوی خدا است و آن دین اسلام است که مطابق ملت ابراهیم خلیل است.
و ملک خدا و در تصرّف او است آنچه در آسمانها و زمین است و علم او بهمه چیزها احاطه دارد.

صفحه : 174

[سوره النساء (4): آیات 127 تا 134]

اشاره

وَ یَستَفتُونَک‌َ فِی النِّساءِ قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم فِیهِن‌َّ وَ ما یُتلی عَلَیکُم فِی الکِتاب‌ِ فِی یَتامَی النِّساءِ اللاّتِی لا تُؤتُونَهُن‌َّ ما کُتِب‌َ لَهُن‌َّ وَ تَرغَبُون‌َ أَن تَنکِحُوهُن‌َّ وَ المُستَضعَفِین‌َ مِن‌َ الوِلدان‌ِ وَ أَن تَقُومُوا لِلیَتامی بِالقِسطِ وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِه‌ِ عَلِیماً (127) وَ إِن‌ِ امرَأَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً فَلا جُناح‌َ عَلَیهِما أَن یُصلِحا بَینَهُما صُلحاً وَ الصُّلح‌ُ خَیرٌ وَ أُحضِرَت‌ِ الأَنفُس‌ُ الشُّح‌َّ وَ إِن تُحسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیراً (128) وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ المَیل‌ِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ وَ إِن تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً (129) وَ إِن یَتَفَرَّقا یُغن‌ِ اللّه‌ُ کُلاًّ مِن سَعَتِه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ واسِعاً حَکِیماً (130) وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ لَقَد وَصَّینَا الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم وَ إِیّاکُم أَن‌ِ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن‌َّ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَنِیًّا حَمِیداً (131)
وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلاً (132) إِن یَشَأ یُذهِبکُم أَیُّهَا النّاس‌ُ وَ یَأت‌ِ بِآخَرِین‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی ذلِک‌َ قَدِیراً (133) مَن کان‌َ یُرِیدُ ثَواب‌َ الدُّنیا فَعِندَ اللّه‌ِ ثَواب‌ُ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ سَمِیعاً بَصِیراً (134)

صفحه : 175

[ترجمه]

ای رسول در باره میراث زنان از تو فتوی میخواهند (ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگو خدا بیان میکند حکم میراث ایشان را و نیز بیان میکند برای شما آنچه خوانده میشود برای شما در قرآن در باره یتیمان که زنانند، آن زنهائی که بآنها نمیدهید آنچه را که از میراث برای آنها فرض گردیده و رغبت میکنید که آنها را بنکاح خود درآورید، و دیگر قرآن بیان میکند حکم ضعیفان از فرزندان را و اینکه برای انجام مهمات یتیمان در مهر و ارث آنها بعدل و راستی قیام نمائید و آنچه از نیکوئی در باره یتیمان میکنید بحقیقت خدا بآن عالم و دانا است [127]
و اگر زنی بترسد که شوهرش با او بد سلوکی یا اعراض کند بر آنها گناهی نیست که با هم اصلاح کنند و صلح بهتر است و نفسها حاضر و مهیّا میباشند برای بخل و اگر نیکی کنند و بپرهیزند همانا خدا بآنچه میکنند آگاهست [128]
و هرگز نتوانید بین زنها عدالت نمائید اگرچه بر عدالت کردن حریص باشید پس میل بسیار ببعضی نکنید (و بعضی) دیگر را محروم گردانید و او را معلّق بگذارید و اگر صلح کنید و پرهیزگار باشید همانا خدا آمرزنده و مهربان است [129]
و اگر از هم جدا شوند خدا هر یک را از سعه رحمتش بی نیاز میگرداند و خدا وسعت دهنده و درستکار است [130]
و برای خدا و ملک او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و حقیقة بآنهائیکه قبل از شما کتاب داده شده و نیز بشما وصیت کردیم که از خدا بترسید و اگر کافر شوید پس بدرستیکه از خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و او بی‌نیاز و ستوده است [131]
و مخصوص بخدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و کافی است خدا که کفایت کند امر آنها را [132]
ای مردم اگر خدا بخواهد شما را میبرد و جماعت دیگر میآورد و او بر چنین کاری توانا است [133]
هر کسیکه اراده کند ثواب و خیر دنیا را پس نزد خدا است ثواب دنیا و آخرت و خداوند شنوا و بینا است [134]
.

صفحه : 176

توضیح آیات‌

وَ یَستَفتُونَک‌َ فِی النِّساءِ قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم فِیهِن‌َّ وَ ما یُتلی عَلَیکُم فِی الکِتاب‌ِ فِی یَتامَی النِّساءِ اینکه آیه بازگشت باوائل سوره است که راجع بارث و ازدواج و زنهای یتیم بود، گفته‌اند آیه جواب اعتراض عیینة بن حصین است که بر حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اعتراض نموده بود که چرا هر یک از دختر و خواهر را نصف میراث میدهی و ما میراث نمیدهیم مگر بکسی که جنگ کند و غنیمت بدست آرد، آنوقت اینکه آیه نازل گردید که رسول بگو خدا فتوی میدهد یعنی اینکه طور حکم میکند و اعتراضی بر حکم خدا نیست (اللّه‌ُ یُفتِیکُم) افتاء بمعنی تبیین مبهم است یعنی خدا بیان مینماید (وَ ما یُتلی) عطف است بر (اللّه‌ُ) یعنی حکم خدا راجع بدختران یتیم چنین است، راغب گفته فتیا و فتوی در جواب از احکام مشکله گفته میشود (استفتیته فافتانی بکذا) از فلانی استفتاء کردم او هم چنین فتوی داد.
[پایان] از کلبی نقل میکنند که او از أبو صالح از إبن عباس روایت کرده که او گفته آیه راجع بدختران ام‌ّ کجة و میراث آنها از پدرشان آمده و حکایت آن در اول سوره گفته شده، و مفسرین چنین گفته‌اند که عادت عرب در جاهلیت اینکه بود که دختر یتیمی که ولایت او بیکی از آنها تعلّق داشت هرگاه دارای مالی بود و جمالی داشت آن ولی‌ّ او را بزنی میگرفت و مالش را میبرد و اگر جمال نداشت از شوهر کردن او مانع میگردید تا وقتی بمیرد مالش را بردارد، خدای تعالی باین آیه آنها را از اینکه عمل نهی نمود.
اللّاتِی لا تُؤتُونَهُن‌َّ ما کُتِب‌َ لَهُن‌َّ وَ تَرغَبُون‌َ أَن تَنکِحُوهُن‌َّ الخ ای رسول از تو طلب فتوی میکنند نسبت بآن زنهائی که ارثی برای آنها نوشته شده و ثابت گردیده نمیدهند و میخواهند با آنها ازدواج کنند.

صفحه : 177
در مجمع گفته در قوله (لا تُؤتُونَهُن‌َّ، الی آخر) چند قول است:
1- (وَ ما یُتلی عَلَیکُم) در ارث زنهای صغیره وارد شده و آن آیات فرائض است که در اول سوره رسیده و اهل جاهلیت به اناث و آنچه بر آنها نوشته شده و نیز بمولود ارث نمیدادند تا وقتی کبیر شود و میگفتند باید بپسران شجاع جنگ کن خود ارث داد، و اینکه قول إبن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد است و از ابی جعفر علیه السّلام نیز روایت شده.
2- مهر زنان خود را و ارث زنان یتیم را نمیدادند و حق تعالی آنها را از اینکه عمل منع کرد بقوله (وَ إِن خِفتُم أَلّا تُقسِطُوا فِی الیَتامی فَانکِحُوا ما طاب‌َ لَکُم، تا آخر) و بیان آن در اول سوره گذشت و اینکه قول از عایشه نقل شده و همین قول را ابی علی جبائی اختیار کرده و طبری قول اول را اختیار کرده.
3- (ما کُتِب‌َ لَهُن‌َّ) نکاح است که حق تعالی امر بآن فرموده در قوله (وَ أَنکِحُوا الأَیامی، تا آخر) و اولیاء زنان را از نکاح منع میکردند، و اینکه قول از حسن و قتاده و سدی و ابی مالک و ابراهیم روایت شده.
گفته‌اند در خانه مردی دختری بود در اختیار او و آن دختر مالی داشت و راغب بازدواج او نبود آن مرد او را در منزل حبس نمود بطمع اینکه بمیرد و مال او را ببرد.
سدی گفته جابر بن عبد اللّه انصاری دختر عموی یتیمی داشت که کور و بد شکل بود و از پدرش مالی بوی رسیده بود و جابر رغبت نداشت که او را بزنی بگیرد و او را شوهر نمیداد از ترس اینکه شوهرش مال او را ببرد اینکه بود که از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال نمود اینکه آیه نازل گردید وَ تَرغَبُون‌َ أَن تَنکِحُوهُن‌َّ معنی آیه بر قول اول و سوم (وَ تَرغَبُون‌َ أَن تَنکِحُوهُن‌َّ) یعنی از نکاحهن‌ّ، از ازدواج آنها بی‌رغبت باشید (و لا تؤتونهن نصیبهن‌ّ من المیراث) و خواهید نصیب آنها را از میراث ندهید که مبادا رغبت کند بگرفتن او را بزنیّت غیر شما پس بآنها ظلم کرده‌اید از دو راه: اول ندادن ارث آنها و منع از نکاح آنها [پایان]

صفحه : 178
خلاصه آیه بمؤمنین امر فرموده که راجع بدختران یتیم و پسران یتیم که ضعیفند و قادر بر حفظ مالشان نیستند بقسط و عدل عمل کنید، اشاره به اینکه که ایتامی که در کفالت شما میباشند باید در تربیت آنها و مالشان بخوبی ایستادگی کنید که حق آنها تفریط نشود و بدانید بر آنچه از عمل خیر در باره آنها انجام میدهید خدا عالم و دانا است.
وَ إِن‌ِ امرَأَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً فَلا جُناح‌َ عَلَیهِما أَن یُصلِحا بَینَهُما صُلحاً وَ الصُّلح‌ُ خَیرٌ آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه راجع بحکم نزاع بین زن و شوهر دستور میدهد که در جائیکه زن بترسد که شوهرش از وی اعراض کند (فَلا جُناح‌َ) یعنی هیچ گناهی نیست که با هم اصلاح کنند و اگر بینشان اصلاح شود بهتر است.
در تفسیر قمی در ذیل آیه بالا گفته اینکه آیه در باره دختر محمّد بن مسلمه که زن رافع بن خدیج بود نازل شد، زن خدیج پیر شده بود شوهرش رافع با زن جوانی ازدواج کرد رافع اینکه زن را بیشتر از دختر محمّد بن مسلمه دوست میداشت دختر محمّد بن مسلمه بشوهرش گفت چرا از من اعراض میکنی و آن زنت را بر من ترجیح میدهی رافع گفت او زن جوانی است و من از او بیشتر خوشم میآید اگر میل داری قرار بگذار که او دو یا سه روز حق داشته باشد و تو یک روز، دختر محمّد بن مسلمه رضایت نداد رافع او را یکبار طلاقش داد و بار دیگر نیز طلاق داد مرتبه سوم دختر محمّد بن مسلمه بشوهرش گفت من راضی نمیشوم مگر اینکه بین من و او بمساوات رفتار کنی خدا فرماید (وَ أُحضِرَت‌ِ الأَنفُس‌ُ الشُّح‌َّ) دختر محمّد بن مسلم دلش بنصیب خود راضی نشد و بخل بر او غالب گردید و در نتیجه رافع از او اعراض کرد که باین امر رضا بشود یا برای سومین مرتبه او را طلاق دهد اینکه بار دختر محمّد بن مسلمه راضی شد و با شوهرش بهمان ترتیبی که مذاکره شده بود مصالحه کرد

صفحه : 179
قوله تعالی (فَلا جُناح‌َ عَلَیهِما أَن یُصلِحا بَینَهُما صُلحاً وَ الصُّلح‌ُ خَیرٌ) وقتی که زن رافع راضی شد و استقرار یافت، رافع نتوانست میانشان بعدالت رفتار کند لذا آیه بعد نازل شد.
وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ المَیل‌ِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ مراد از معلّقة اینکه است که پیش یک زن بیاید و دیگری را بحال خود گذارد که نه بیوه و نه شوهردار باشد اینکه رویّه در چنین موردی در صورتی که زن اقرار کند و راضی باشد (بدون اکراه) بآنچه شوهر با او مصالحه کرده نه بر مرد و نه بر زن عیبی ندارد ولی در صورتی که زن امتناع کرد مرد میتواند او را طلاق گوید و یا بین هر دو بمساوات رفتار کند و کار دیگری در وسع او نیست در کافی باسناد خود از حلبی روایت میکند که از حضرت صادق علیه السّلام در باره آیه (وَ إِن‌ِ امرَأَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً) سؤال کردم حضرت فرمود مقصود زنی است که با مردی بسر میبرد و آن مرد او را خوش ندارد و باو میگوید من میخواهم تو را طلاق بدهم زن میگوید مکن من خوشم نمیآید که مرا مورد شماتت قرار دهی ولی در باره حق شب من هر طور میخواهی رفتار کن و هر حق دیگری دارم همه را بتو واگذار کردم و مرا بحال خود واگذار اینکه است که خدا میفرماید (فَلا جُناح‌َ عَلَیهِما أَن یُصلِحا) صلح همین است.
(تفسیر المیزان) وَ إِن تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً پس از آنکه خاطرنشان میکند که صلح نمودن بین زن و شوهر بهتر است سپس در امر صلح و موافقت کردن تأکید میکند که اگر نیکوکار و متّقی و پرهیزکار باشید همانا خداوند آمرزنده و مهربان است و بآنچه میکنید از موافقت یا مخالفت با همسر خود آگاه است، آیه چنین ارائه میدهد که رضایت خدا در صلح است (وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ)

صفحه : 180
(المَیل‌ِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ وَ إِن تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً) از تفسیر نورالثقلین بروایت علی بن ابراهیم از پدرش از نوح بن شعیب و محمّد بن الحسن که گفته إبن ابی العوجاء از هشام بن حکم سؤال کرد و گفت آیا خدا حکیم نیست، هشام گفت آری او احکم الحاکمین است گفت بمن خبر بده از قول او که گفته (فَانکِحُوا ما طاب‌َ لَکُم مِن‌َ النِّساءِ مَثنی وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً) آیا اینکه حکم واجب نیست، هشام گفت آری واجب است، إبن ابی العوجاء گفت بمن خبر بده از قوله تعالی (وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ آلخ) کدام حکیم اینکه نحو تکلم میکند.
چون هشام نتوانست جواب إبن ابی العوجاء را بدهد بسوی مدینه حرکت کرد و نزد ابی عبد اللّه علیه السلام وارد گردید حضرت فرمود هشام برای چه در اینکه موقع که وقت حج و عمره است آمده‌ئی هشام میگوید جانم فدای تو باد برای امر مهمّی آمده‌ام، إبن ابی العوجاء از من سؤالی کرده نتوانستم جواب گویم حضرت فرمود آن چه بود هشام گفت قضیّه را باو گفتم حضرت فرمود قول خدای تعالی (فَانکِحُوا ما طاب‌َ لَکُم مِن‌َ النِّساءِ مَثنی وَ ثُلاث‌َ وَ رُباع‌َ فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً) یعنی در نفقه، و اما قوله تعالی (وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ المَیل‌ِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ) یعنی در مودّت و محبت پس چون هشام با اینکه جواب برگشت و بابن أبو العوجاء خبر داد، گفت قسم بخدا اینکه جواب از خودت نیست.
در مجمع البیان گفته پس از آنکه حق تعالی صلح و نشوز بین زوجین را بیان نمود در عقب آن در آورد که بشما تکلیف نشده آنچه را که قدرت بر آن ندارید (وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم) یعنی هرگز قدرت ندارید که در محبت و مودّت در قلب بین زنها مساوات قرار دهید و لو اینکه حریص باشید بتمام کوشش زیرا که اینکه کار (یعنی القاء محبت در قلب) در عهده شما نیست اینکه است که مکلّف بآن نمیباشید و بر آنچه از عهده شما خارج

صفحه : 181
است مؤاخذه نمیشوید (إبن عباس- حسن- قتاده) و بقولی (لَن تَستَطِیعُوا) یعنی قدرت ندارید که در تمام امور از نفقه، کسوه، عطیه، مسکن، صحبت، نیکی، خوش روئی و غیر اینها بینشان مساوات نمائید و مقصود اینکه است که اینکه طور مساوات بین زنها برای شما مشکل است زیرا که میل شما ببعضی از آنها زیادتر است (فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ المَیل‌ِ) یعنی از آن زنی که بهوای نفسانی مالک نیستید او را دوست دارید از وی بتمام جهات عدول نکنید تا اینکه شما را وادار کند که بر پیشین آنها بر اداء حق واجبی آنها که بر شما است از حق قسمت و نفقه و کسوه و معاشرت بمعروف باز دارد (فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ) یعنی آنرا که باو میل ندارید واگذارید مثل کسیکه نه صاحب شوهر است و نه زن بیوه بی‌شوهر، إبن عباس و حسن و قتاده و غیر آنها و همین قول از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السلام نقل شده.
[پایان] و خلاصه اینکه آیات مشعر بر اینکه است که تعدد زوجات در صورتی جایز است که مساوات و عدالت بین زنها استوار گردد و کسی که نتواند بین زنها مساوات را مراعات نماید باید بر یک زن قناعت کند در اول سوره فرموده (فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً) و در اینجا بیان همان آیه است که (وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ المَیل‌ِ) بعضی خواسته‌اند از جمع بین آیات چنین استفاده کنند که چون اول عدالت و مساوات بین زنها را واجب گردانیده و مساوات بین آنها بتمام جهات باین میشود که در تمام امور از نفقه و کسوه و دوستی و قسمت و باقی امور حتی در میل نفسانی مراعات عدالت بین زنها بشود و همین‌طور که آیه ارشاد کرده که (لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا) بر چنین مساواتی که حتی در میل نفسانی مراعات شود هرگز قدرت ندارید زیرا که میل و محبّت نوعا از تحت اختیار بشر خارج است پس نتیجه اینکه میشود که همین طور که در آیه فرموده (فَواحِدَةً) چون چنین قدرتی ندارید پس نباید کسی زیادتر از یک زن اختیار کند.

صفحه : 182
لکن اینکه استظهار از آیات که نتیجه‌اش القاء تعدّد زوجات در اسلام باشد درست نیست زیرا که از اوّل اسلام تا حال بنای متدیّنین حتی ائمه طاهرین علیهم السلام بر جواز تعدّد زوجات بوده و عملا نیز هر یک چنانچه تاریخ نشان میدهد هر یک از آن بزرگواران چند زن داشتند پس بنابراین باید یا گفته شود که مقصود از عدالت بین زنها در باقی حقوق آنها است مثل نفقه و خوش روئی و باقی جهات زناشوئی زیرا خدای تعالی بامری که از تحت اختیار انسان خارج است تکلیف نمیکند (لا یُکَلِّف‌ُ اللّه‌ُ نَفساً إِلّا وُسعَها) و محبت و میل نفسانی نوعا از تحت اختیار بشر خارج است.
یا گفته شود مقصود از عدالت که در آیه امر فرموده (أَن تَعدِلُوا) شامل مساوات میل نفسانی هم بشود لکن غرض عدالت واقعی حقیقی نیست که مرد بهیچ یک میل نفسانیش زیادتر از دیگری نباشد بلکه عدالت تقریبی است یعنی نما است بطوری که با هر یک چنین رفتار کند که گمان کند او را خیلی دوست میدارد.
و اینکه قسم توجیه را میتوان از ذیل آیه که فرموده (فَلا تَمِیلُوا کُل‌َّ المَیل‌ِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ) استخراج نمود زیرا که باین آیه میتوان بین آیات را جمع نمود که خلاصه‌اش چنین میشود که برای مرد تعدّد زوجات را تجویز میکند در صورتی که بتواند مراعات حقوقی که در شرع مقرّر شده از نفقه و کسوه و منزل و غیر اینها را بدرستی انجام دهد و دیگر عدالت و تساوی بین آنها و لو عدالت تقریبی و عملی باشد بین آنها مراعات نماید و اگر بر اینکه تساوی بر خود قدرتی نمی‌بیند بیک زن اکتفاء نماید.
وَ إِن تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ غَفُوراً رَحِیماً اینکه آیه بازگشت بهمان آیات بالا (وَ إِن‌ِ امرَأَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً) مینماید و بمردان تأکید و ترغیب نموده که اگر در اعراض و ناراحتی باصلاح بپردازید و از نفس پرستی خودداری کنید همانا خدای تعالی

صفحه : 183
آمرزنده و مهربان است، شاید اشاره باین که اگر شما در موقع ناراحتی گذشت کنید خدای آمرزنده و مهربان است.
وَ إِن یَتَفَرَّقا یُغن‌ِ اللّه‌ُ کُلًّا مِن سَعَتِه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ واسِعاً حَکِیماً و اگر بین زن و شوهر اصلاح نشد و نتوانستند با هم توافق کنند و از هم جدا شدند خدای تعالی هر یک را از سعه رحمتش بی‌نیاز میگرداند، شاید اشاره باین است که ملک خدا وسیع است و نیز غریزه جنسی بین افراد بشر جاری است وقتی نتوانستند با هم سازش نمایند از هم جدا شوند و هر یک با دیگری آمیزش نماید چنانچه تذکره نویسان در تواریخ نوشته‌اند در زمانهای پیش مخصوصا در اعراب وحشی برای زن هیچ ارزش قائل نبودند و هیچ حقّی از ارث یا حقوق زناشوئی برای زن منظور نداشتند و همیشه زن در شکنجه مردهای ستمگر واقع میگردید و همچنین حقوق ایتام صغیر را مراعات نمیکردند و ارث او را میبردند تا وقتی که خورشید اسلام از پشت افق تاریک عربستان طلوع نمود و حقوق عادلانه بین جامعه و تمدّن انسانی تشریع نمود و برای زن حقوقی قائل گردید از ارث و غیره و زن را در تمام شئونات جامعه مگر در بعض اموری که در خور زن نبوده با مردها تساوی قرار داده، از جمله حقوق زناشوئی که برای شوهر حقوقی تعیین فرمود که بایستی زن کاملا مراعات نماید و در مقابل حقوقی نیز برای زن تشریع فرمود که نسبت بزن باید شوهر مراعات نماید و هرگاه زن و شوهر هر یک مراعات حق دیگر را بکند زندگانی عادلانه‌ئی بین آنها برقرار میگردد و بخوشی و کامیابی بسر میبرند، پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حق بزرگی بر سر جامعه مخصوصا بر زنها دارد.
اگر در آیه سوم همین سوره نساء تعدد زوجات را برای مردها جایز گردانید میتوان گفت که آنهم مراعات نوع زنها را در نظر گرفته که بعضی از زنهای بیوه بی‌سرپرست نمانند و نیز حکمتهای دیگری هم دارد مثل کثرت نسل بشر و غیر اینها و چون بر زن اینکه عمل ناگوار است در مقابل عدالت و تساوی

صفحه : 184
بین زنها را برای مردان واجب گردانیده چنانچه در اول سوره فرموده (فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً) که در چنین موردی که بترسید نتوانید تساوی بین زوجات قرار دهید بایستی بیک زن اکتفاء کنید و در آیه 128 (وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَین‌َ النِّساءِ الخ) آیه ارشاد بر اینکه است که چون قدرت ندارید کاملا مراعات عدالت بین زنها نمائید اگرچه حریص بر آن باشید پس تمام میلتان را بیک کدام نیندازید و دیگری را کاملا محروم نمائید که مثل زن بی‌شوهر باشد.
و در مورد نشوز و ناسازگاری بین زن و شوهر ببین چه دستور عادلانه حکیمانه مقرر گردانیده اگر از طرف زن باشد بمرد دستور داده که بهر ترتیبی که هست زن را آرام گرداند در سوره نساء آیه 38 قوله تعالی (وَ اللّاتِی تَخافُون‌َ نُشُوزَهُن‌َّ فَعِظُوهُن‌َّ وَ اهجُرُوهُن‌َّ الخ) و در آنجائیکه میترسید جدائی بین شما واقع گردد نیز دستور فرموده بقوله تعالی در آیه 39 (وَ إِن خِفتُم شِقاق‌َ بَینِهِما فَابعَثُوا حَکَماً مِن أَهلِه‌ِ وَ حَکَماً مِن أَهلِها الخ) با اینکه ترتیب اگر باز موافقت بینشان حاصل نگردید در سوره نساء آیه 129 فرموده (وَ إِن یَتَفَرَّقا یُغن‌ِ اللّه‌ُ کُلًّا مِن سَعَتِه‌ِ) در چنین موردی است که اگر از هم جدا شوند خداوند هر یک از زن و شوهر را از دیگری بی نیاز میگرداند گویا پس از انجام اینکه وسائل موقع اینکه میرسد که از هم جدا شوند.
و تکرار اینکه آیه دلالت دارد بر اینکه خدا غنی و حمید است و اشاره بآن جا است که فرموده (یُغن‌ِ اللّه‌ُ کُلًّا مِن سَعَتِه‌ِ) یعنی خدا متکفل کفایت زوجین است وَ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ ملک خدا و تحت قیومیت و اقتدار او است آنچه در آسمانها از کرات و آنچه در زمین است و ستارگان و ماه و خورشید و منظومه شمسی و انواع و اقسام ملائکه سماوی و عدد انواع و افراد جمادات و نباتات و حیوانات از موجودات زمینی و غیر اینها که جز حق تعالی عالم بر تمام آنها و کیفیت حدوث و مدت بقاء و عدد انواع و افراد موجودات و خصوصیات آنها کسی مطلع نیست (وَ لا یُحِیطُون‌َ

صفحه : 185
بِشَی‌ءٍ مِن عِلمِه‌ِ إِلّا بِما شاءَ) مگر بقدریکه بر بعضی از افراد بر جسته خود بیاموزد «سوره بقره آیه 256».
وَ لَقَد وَصَّینَا الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم وَ إِیّاکُم أَن‌ِ اتَّقُوا اللّه‌َ آیه اشاره باهمیّت تقوی و خودداری از ترک آنچه خلاف حکم خدا است و چون تقوی یکی از ملکات حمیده و صفات پسندیده انسانی است در هر نفسی که رسوخ نمود و ملکه گردید صاحبش را از تمام صفات نکوهیده و اوصاف رذیله حیوانیه باز میدارد تقوی بمعنی حقیقی در هر قلبی رسوخ نمود مثل آب پاک تمام قذارات نفسانی را میشوید و آنرا پاک میگرداند و مؤمن متّقی پیرامون هیچ امری که خلاف عقل یا شرع باشد نمیگردد و کیمیای سعادت را در پرتو تقوی باید بدست آورد اینکه است که در آیه فرموده ما بتمام کسانی که بآنها کتاب عطاء کردیم از یهود و نصاری و نیز بشما مؤمنین توصیه و سفارش میکنم (أَن‌ِ اتَّقُوا اللّه‌َ) خود را متصف بتقوی گردانید.
در مصباح الشریعه از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرموده آنچه را که توصیه کنندگان از اولین و آخرین بآن توصیه و سفارش کرده‌اند جمع کرده در یک کلمه و آن تقوی است قوله تعالی (وَ لَقَد وَصَّینَا الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم وَ إِیّاکُم أَن‌ِ اتَّقُوا اللّه‌َ) و در آن است کل و جمیع عبادات صالحه و بتقوی رسید آنکه رسید بدرجات عالیه.
وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن‌َّ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَنِیًّا حَمِیداً یعنی اگر شما کافر گردید همانا آنچه در آسمانها و زمین است ملک خدا است و او بی نیاز از خلق است، و شاید مقصود ترک وصیّت باشد، و شاید مقصود از کفر در اینجا کفران نعمت باشد که هر نعمتی را در مورد خود و بوظیفه‌ئی که باید در باره آن اجراء گردانید بغیر مورد صرف کنند چون آیات راجع بزناشوئی بود و از جمله نعمتهای خدا غریزه جنسی و قانون ازدواج است که بین افراد بشر دائر گردیده و احکامی برای آن تأسیس گردانیده کسیکه اینکه نعمت

صفحه : 186
را روی قانون الهی و آن طوری که وظیفه او است انجام ندهد کفران نعمت کرده و اینکه نیز از اقسام کفر در عمل بشمار میآید.
و آیه ارشاد بر اینکه است که اینکه قوانین و شریعت سهله سمحه که بتوسط رسول برای نفع و سعادت شما وضع گردیده اگر بدستورات آن عمل کنید بنفع شما تمام میگردد و اگر نکنید بدانید که آنچه در آسمانها و زمین است ملک خدا و در تصرف او است و خدا از اعمال شما بی‌نیاز است.
إِن یَشَأ یُذهِبکُم أَیُّهَا النّاس‌ُ وَ یَأت‌ِ بِآخَرِین‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلی ذلِک‌َ قَدِیراً آیه تهدید است و ذات متعال در بیان مالکیت و سعه فیض و عموم قدرت خود بشر را خاطر نشان میکند که بدانید نه طاعت شما باو نفع میبخشد و نه کفر و عصیان شما باو ضرر میزند هرگاه حکمت و صلاح خداوندی ایجاب نماید تمام افراد بشر را میبرد و فانی میگرداند چنانچه در موقع طوفان نوح تمام مردم را بآب هلاک گردانید و افراد دیگری بوجود آورد و چنین کاری برای او آسان است همین طوری که بیک اراده که بلفظ (کن) آمده قوله تعالی (إِنَّما أَمرُه‌ُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیَکُون‌ُ) سوره یس آیه 82، اشاره بسعه نفوذ اراده و حکم او است و گر نه محتاج بلفظی هم نیست آنچه اراده کند فورا موجود میگردد.
در مجمع البیان گفته (إِن یَشَأ یُذهِبکُم أَیُّهَا النّاس‌ُ وَ یَأت‌ِ بِآخَرِین‌َ) وقتی اینکه آیه نازل گردید حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست بپشت سلمان زد و گفت اینها قوم اینند یعنی عجمند.
مَن کان‌َ یُرِیدُ ثَواب‌َ الدُّنیا فَعِندَ اللّه‌ِ ثَواب‌ُ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ سَمِیعاً بَصِیراً چون در آیه بالا تذکر داد که شما اگر متّقی و پرهیزکار باشید یا کافر گردید خدا مالک آسمانها و زمین است و بی‌نیاز از خلق است بطوریکه اگر بخواهد همه شما را میبرد و خلق دیگری میآورد، آیه مشعر بر اینکه است که چون انسان در اعمالش طالب نفع است یا بدست آوردن منافع دنیای دنی‌ّ یا بدست

صفحه : 187
آوردن نفع آخرت و سرای باقی است هر کدام که باشد دنیا و آخرت و منافع دنیا و آنچه از دنیا می‌طلبید و آرزوی بدست آوردن آنرا دارید یا طالب ثواب آخرتید هر کدام باشد آن بدست خدای تعالی است و از خزینه احسان او بروز و ظهور میکند پس باید رو باو آرید و از او بخواهید زیرا که هر فضیلتی از خزینه احسان او تراوش مینماید در سوره شوری آیه 19 میفرماید (مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الآخِرَةِ نَزِد لَه‌ُ فِی حَرثِه‌ِ وَ مَن کان‌َ یُرِیدُ حَرث‌َ الدُّنیا نُؤتِه‌ِ مِنها وَ ما لَه‌ُ فِی الآخِرَةِ مِن نَصِیب‌ٍ) کسیکه اراده کند زراعت آخرت را ما در زراعت او میافزائیم (یعنی زراعتش را برکت میدهیم و نفعش را زیاد میکنیم و بهر عمل نیک اخروی او را پاداش فراوان میدهیم) و کسیکه مرادش از عمل نفع دنیوی باشد از همان دنیا مرادش را میدهیم لکن در آخرت از عملش نصیبی عاید او نخواهد گردید و خدای تعالی باعمال و افعال و نیات بنده‌گانش بآن حقیقت حقانی بسیطش آگاه است و هم شنوا و هم بینا است، از إبن ابی یعفور روایت میکنند که گفته شنیدم از ابا عبد اللّه علیه السلام که فرمود کسیکه قلبش بدنیا تعلق گرفته تعلق وی بسه خصلت است 1- همی که فنا پذیر نیست 2- آرزوئی که درک نمیکند 3- جاهی که باو نمیرسد.

صفحه : 188

[سوره النساء (4): آیات 135 تا 141]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِین‌َ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّه‌ِ وَ لَو عَلی أَنفُسِکُم أَوِ الوالِدَین‌ِ وَ الأَقرَبِین‌َ إِن یَکُن غَنِیًّا أَو فَقِیراً فَاللّه‌ُ أَولی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الهَوی أَن تَعدِلُوا وَ إِن تَلوُوا أَو تُعرِضُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیراً (135) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ الکِتاب‌ِ الَّذِی نَزَّل‌َ عَلی رَسُولِه‌ِ وَ الکِتاب‌ِ الَّذِی أَنزَل‌َ مِن قَبل‌ُ وَ مَن یَکفُر بِاللّه‌ِ وَ مَلائِکَتِه‌ِ وَ کُتُبِه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ فَقَد ضَل‌َّ ضَلالاً بَعِیداً (136) إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا ثُم‌َّ کَفَرُوا ثُم‌َّ آمَنُوا ثُم‌َّ کَفَرُوا ثُم‌َّ ازدادُوا کُفراً لَم یَکُن‌ِ اللّه‌ُ لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم سَبِیلاً (137) بَشِّرِ المُنافِقِین‌َ بِأَن‌َّ لَهُم عَذاباً أَلِیماً (138) الَّذِین‌َ یَتَّخِذُون‌َ الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ أَ یَبتَغُون‌َ عِندَهُم‌ُ العِزَّةَ فَإِن‌َّ العِزَّةَ لِلّه‌ِ جَمِیعاً (139)
وَ قَد نَزَّل‌َ عَلَیکُم فِی الکِتاب‌ِ أَن إِذا سَمِعتُم آیات‌ِ اللّه‌ِ یُکفَرُ بِها وَ یُستَهزَأُ بِها فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث‌ٍ غَیرِه‌ِ إِنَّکُم إِذاً مِثلُهُم إِن‌َّ اللّه‌َ جامِع‌ُ المُنافِقِین‌َ وَ الکافِرِین‌َ فِی جَهَنَّم‌َ جَمِیعاً (140) الَّذِین‌َ یَتَرَبَّصُون‌َ بِکُم فَإِن کان‌َ لَکُم فَتح‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ قالُوا أَ لَم نَکُن مَعَکُم وَ إِن کان‌َ لِلکافِرِین‌َ نَصِیب‌ٌ قالُوا أَ لَم نَستَحوِذ عَلَیکُم وَ نَمنَعکُم مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ فَاللّه‌ُ یَحکُم‌ُ بَینَکُم یَوم‌َ القِیامَةِ وَ لَن یَجعَل‌َ اللّه‌ُ لِلکافِرِین‌َ عَلَی المُؤمِنِین‌َ سَبِیلاً (141)

صفحه : 189

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آورده‌اید ایستادگان بعدل باشید و ایستادگان باشید بر گواهان (حکم خدا) اگر چه بر ضرر خودتان یا پدر و مادرتان یا خویشاوندانتان تمام شود اگر غنی باشند (مشهود علیه) یا فقیر خدا اولی است بآنها پس متابعت هوای نفس نکنید و از حق عدول ننمائید و اگر زبانهای خودتان را از گواهی راست بپیچانید با از ادای شهادت اعراض کنید خدا بآنچه میکنید آگاهست [135]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید بخدا و برسول و بکتابیکه بر رسولش نازل گردانیده و بکتابیکه قبلا فرستاده ایمان آرید و ثابت باشید و کسیکه بخدا و بملائکه او و کتب و رسل او و بقیامت کافر گردد حقیقة گمراه گردیده گمراهی بسیار دور [136]
همانا کسانیکه ایمان آوردند پس از آن کفر ورزیدند سپس ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند پس از آن در کفر ازدیاد نمودند خدا آنها را نمیآمرزد و آنها را براء راست هدایت نمیگرداند [137]
منافقین را مژده ده که برای آنها عذاب دردناک مهیّا و آماده شد. [138]
آن منافقینی که بغیر مؤمنین کافرین را دوستان خود گرفتند آیا نزد کافرین عزّت می‌طلبند همانا که کل عزّت نزد خدا است [139]
و بدرستیکه قرآن اینکه حکم را بر شما نازل گردانید که وقتی شنیدید که بآیات خدا کفر آورده شد و باستهزاء گرفته شد (ای مؤمنین) شما با منافقین ننشینید تا وقتی که در حکایتی غیر از آن مشغول گردند و اگر در آنحال با آنها نشینید در آن هنگام شما مثل آنان میگردید همانا خداوند کافرین و منافقین را جمع کند و در جهنم اندازد [140]
آن کسانی که انتظار میبرند که بر شما نکبتی واقع شود- پس اگر بر شما از جانب خدا فتحی بوده باشد منافقین بمؤمنین گفتند آیا ما با شما نبودیم- و اگر برای کافرین بهره‌ئی از غلبه بر مؤمنین بوده باشد منافقین بکافرین گفتند آیا ما بر شما غالب نبودیم و شما را از مؤمنین ممنوع گردانیدیم که بر شما غالب گردند همانا خداوند در روز قیامت بین شما مؤمنین و منافقین حکم میکند و هرگز خدا قرار نمیدهد برای کافرین بر مؤمنین راهی (یعنی حجتی) که آنها را ملزم گرداند [141]

صفحه : 190

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِین‌َ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّه‌ِ وَ لَو عَلی أَنفُسِکُم (القسط و الاقساط العدل یقال اقسط الرجل اقساطا اذا عدل و اتی بالقسط) یعنی شیئی را بپای دار در حقیقت عدالت و قوّام فعّال از قیام است و قوّام کسی را گویند که عادت او قیام داشتن بر عمل باشد.
آیه خطاب بمؤمنین است که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید در عدالت و قسط پایدار باشید و بعدالت عمل کنید (قَوّامِین‌َ بِالقِسطِ) کسانی هستند که بطور اتم و اکمل در تمام امور بعدل و عدالت عمل مینمایند.
عدالت حقیقی چنانچه در کتب اخلاق تشریح شده حدّ وسط بین صفات و اخلاق انسانی است و کسی ممکن است دارای صفت عدالت گردد که دارای چهار فضیلت از صفات حمیده و اخلاق پسندیده گردد: حکمت، شجاعت، عفّت، سخاوت، و از مجموع اینها ملکه و فضیلت عدالت حاصل میگردد. حکمت حدّ وسط بین سفاهت«1» و بلاهت«2» است. شجاعت حدّ وسط بین جبن«3» و تهوّر«4» است. عفّت حدّ وسط بین خمود«5» و شره«6» است. سخاوت حدّ وسط بین بخل و اسراف است.
خلاصه عادل حقیقی کسی را گویند که در تمام امور حدّ وسط را انتخاب کند و تشخیص وسط حقیقی بسیار مشکل است لکن برای ما مسلمانان معیار و میزان شناختن حد وسط همان احکام الهی است که شارع مقدس اسلام برای ما معیّن کرده چنانچه می‌بینیم برای هر عملی از اعمال حکمی مقرر فرموده که اگر ما در تمام امور عمل خود را مطابق همان احکام قرار دهیم اول شخص عادل روی زمین خواهیم گردید.
و چنانچه ظاهر است آیه ناظر بعمل نمودن و معاشرت نمودن بطور عدالت
-----------------------------------
(1)- استعمال قوه فکریه در امور بی‌فائده
(2)- تعطیل قوه فکریه
(3)- ترسیدن بیجا
(4)- نترسی در موقع ترس
(5)- تعطیل قوه طبیعیه
(6)- شکم پرستی و عیاشی

صفحه : 191
است که نتیجه و اثر عدالت واقعی است، کسیکه بعدالت متصف گردید تمام اعمالش از قول و فعل عادلانه واقع میگردد.
پس از آنکه حق تعالی یادآوری کرد که بدانید دنیا و آخرت ملک خدا و در تصرف قدرت او است امر فرمود که شما مؤمنین عمل خود را نسبت بدیگران بر وجه عدالت قرار دهید و بر اینکه طور عمل پایدار باشید (شُهَداءَ لِلّه‌ِ) یعنی گواهان برای خدا باشید و برای خدا شهادت دهید (وَ لَو عَلی أَنفُسِکُم) در موقع شهادت حکم بحق و قسط را مراعات نمائید و لو اینکه بضرر خودتان تمام شود در تفسیر قمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرموده مؤمن بر مؤمن هفت حق دارد و از همه واجب‌تر اینکه است که حق بگوید و لو آنکه آن بضرر خودش یا پدر و مادرش باشد و برای خاطر آنها از حق رو گردان نشود أَوِ الوالِدَین‌ِ وَ الأَقرَبِین‌َ إِن یَکُن غَنِیًّا أَو فَقِیراً فَاللّه‌ُ أَولی بِهِما در اینکه آیه در امر شهادت تأکید بلیغ نموده که شهادت را بعدل و قسط لوجه اللّه بپای دارید و لو اینکه شهادت یعنی اقرار بحق بر ضرر خودتان یا ضرر پدر و مادرتان باشد اگر اینها غنی باشند شما برای تمتع و فائده بدست آوردن خود شهادت بناحق ندهید و اگر اینها فقیر باشند برای ترحّم و ارفاق بآنان نیز شهادت برخلاف ندهید زیرا که خدا اولی است که بآنها ترحم نماید و امور آنها را کفایت کند.
فَلا تَتَّبِعُوا الهَوی أَن تَعدِلُوا پس شما نباید تابع هوی و دل خواهی خود باشید و از روی هوای نفسانی شهادت بناحق بدهید بگمان اینکه در مورد پدر و مادر مراعات مصلحت و کمک بآنها کرده باشید بلکه باید در شهادت در هر موردی که باشد مراعات عدالت نمائید و برای خدا و خوشنودی او شهادت دهید.
وَ إِن تَلوُوا أَو تُعرِضُوا فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِیراً آیه تهدید است که هرگاه زبان خود را در شهادت بحق بگردانید یعنی

صفحه : 192
برخلاف شهادت دهید یا از شهادت دادن بحق اعراض نمائید. شاید مقصود کتمان شهادت باشد که دو موردی که باید شهادت بر ضرر خود یا اقربای خود بدهید اعراض کنید باید بدانید که خداوند بآنچه میکنید از شهادات یا غیر آن آگاه است و در مورد مجازات واقع میگردید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ وَ الکِتاب‌ِ الَّذِی نَزَّل‌َ عَلی رَسُولِه‌ِ وَ الکِتاب‌ِ الَّذِی أَنزَل‌َ مِن قَبل‌ُ [سخنان مفسرین در توجیه آیه] 1- بقولی خطاب بآنکسانی است که شهادتین گفته‌اند و بخدا و برسول و معاد اجمالا ایمان آورده‌اند آیه امر فرموده که بخصوصیات معارف الهی و بصفات والای خداوندی از عموم قدرت و احاطه علمیه حق تعالی و خصوصیت و مقام انبیاء و کتابهای آسمانی مثل تورات و انجیل و غیر اینها و خصوصیات قرآن و اعجاز آن و باقی معارف ایمان حقیقی آرید و بایمان اجمالی قناعت نکنید که آن کافی نیست.
2- خطاب باهل کتاب است که آنان ببعض کتاب و رسولان ایمان آوردند و ببعضی کافر شدند (وَ یَقُولُون‌َ نُؤمِن‌ُ بِبَعض‌ٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض‌ٍ) آیه امر نموده که بخدا و رسول او محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و قرآن و بتمام کتبی که پیش از شما نازل گردیده ایمان آرید 3- خطاب بمنافقین است که شمائی که بزبان از روی نفاق ایمان آورده‌اید بقلب هم از روی اخلاص ایمان آرید.
وَ مَن یَکفُر بِاللّه‌ِ وَ مَلائِکَتِه‌ِ وَ کُتُبِه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ فَقَد ضَل‌َّ ضَلالًا بَعِیداً و کسیکه بیکی از اینها که در آیه ذکر شد بخدا و پیمبران و کتابهای آسمانی کافر گردید و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و قرآن و معاد و قیامت را انکار نمود همانا چنین کسی گمراه گردیده و از جاده حق تعالی منحرف شده.
و ممکن است گفته شود خطاب بمؤمنین است که شمائی که ایمان آورده‌اید از قبل تقوی و عمل صالح ایمان را در قلب خود تمرکز دهید که در قلبتان نفوذ

صفحه : 193
نماید و مستقرّ گردد تا اینکه نفس امّاره و شیطان شما را بیراهه نبرد و نسبت ببعض مقدّسات دین دچار شک و تردید گردید که هرگاه بیکی از وجود ملائکه یا نسبت ببعض کتب الهی یا ببعضی از پیمبران یا راجع بمعاد شکّی عارض شما گردید از دین خارج گشته و کافر میگردید و در گمراهی بعید واقع میشوید در تفسیر کشف الاسرار در توجیه آیه (یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ) گفته ایمان دو قسم است یکی از روی برهان و یکی از روی عیان، برهان اوّل راه استدلال است، عیانی یافت روز وصال است، برهانی استعمال دلائل عقول است، عیانی رسیدن بدرجات وصول است، از روی اشارت گوید ای شما که ایمان برهانی بدست دارید بکوشید تا بایمان عیانی رسید، ایمان عیانی چیست، بچشم اجابت فرا مجیب نگریستن، بچشم انفراد فرا فرد نگرستن بچشم حضور فرا حاضر نگریستن، بدوری از خود نزدیکی حق را نزدیک بودن و بغیبت از خود حضور وی را بکرم حاضر بودن، وی جل‌ّ جلاله نه از قاصدان دور است، نه از مریدان غائب، عزّ جلاله میگوید (وَ نَحن‌ُ أَقرَب‌ُ إِلَیه‌ِ مِن حَبل‌ِ الوَرِیدِ) پیر طریقت گفت خداوندا موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی از نزدیک نشان میدهند و برتر از آنی و از دورت میپندارند و نزدیکتر از جانی.

گفتم صنما مگر که جانان منی اکنون که همی نگه کنم جان منی
و توجیه اول اگر چه بسیاق آیه نزدیک‌تر مینماید لکن توجیه اخیر بحقیقت مناسب‌تر است، و نیز مؤیّد اینکه توجیه آیه بعد است که فرموده:
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا ثُم‌َّ کَفَرُوا ثُم‌َّ آمَنُوا ثُم‌َّ کَفَرُوا ثُم‌َّ ازدادُوا کُفراً لَم یَکُن‌ِ اللّه‌ُ لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم سَبِیلًا اگر کسانیکه ایمان آورده بودند ایمان در قلبشان تمرکز پیدا نموده بود و از روی حقیقت و دانسته گی ایمان آورده بودند هرگز ایمانشان تبدیل بکفر نمیگردید

صفحه : 194
شیخ طبرسی رحمة اللّه علیه در جامع الجوامع در تفسیر آیه بالا گفته است (إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا ثُم‌َّ کَفَرُوا) آنها یهودند که بموسی [ع] و تورات ایمان آوردند سپس بسبب کفرشان بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر کفرشان افزودند (ثُم‌َّ آمَنُوا) یعنی آنهائی که از نصاری بعیسی [ع] و انجیل ایمان آوردند پس از آن از جهت کفرشان بمحمد [ص] کافر شدند پس از آن بقرآن کافر گردیدند و بر کفرشان افزوده گردید.
و بقولی آیه در باره جماعتی از اهل کتاب نازل شده که آنها برای بشک انداختن مسلمانها اوّل اظهار ایمان کردند سپس اظهار کفر نمودند و ما در ذیل آیه قوله تعالی (آمِنُوا بِالَّذِی أُنزِل‌َ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَجه‌َ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَه‌ُ لَعَلَّهُم یَرجِعُون‌َ) راجع بآیه بیانی کرده‌ایم.
و بقولی آنان منافقین بودند که اظهار ایمان بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کردند پس از آن کافر شدند و باز باو ایمان آوردند و بعد کافر گردیدند پس اینها باصرارشان بر کفر بر کفرشان افزوده گردید تا مردند.
و إبن عبّاس گفته در اینکه آیه داخل است هر منافقی که در عهد نبی [ص] بود لَم یَکُن‌ِ اللّه‌ُ لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم سَبِیلًا چنین مردمانی را خدا نمیآمرزد و آنها را براه راست هدایت نمیگرداند در اینکه آیه غفران و هدایت را که لطف است به (لام لیغفر) که برای مبالغه آمده مؤکّد میگرداند که شامل متصفین باین صفات نمیگردد و آنان از مغفرت و هدایت محرومند.
[پایان] بَشِّرِ المُنافِقِین‌َ بِأَن‌َّ لَهُم عَذاباً أَلِیماً ای رسول بمنافقین خبر بده که برای آنها عذاب دردناک آماده شده.
الَّذِین‌َ یَتَّخِذُون‌َ الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ أَ یَبتَغُون‌َ عِندَهُم‌ُ العِزَّةَ فَإِن‌َّ العِزَّةَ لِلّه‌ِ جَمِیعاً (عزّة) بمعنی شدّت و صلابت است و چیز کمیاب را نیز عزیز گویند

صفحه : 195
برای اینکه بر طالبش دشوار و سخت است.
مژده ده بآن منافقینی که کافرین را دوستان خود گرفتند نه مؤمنین را آیا اینکه منافقین از کافرین عزّت می‌طلبند یعنی چنین گمان میکنند که بمتابعت آنها ثروت‌مند و عزیز و غالب میگردند.
همزه (أَ یَبتَغُون‌َ) استفهام انکاری است یعنی گمان آنها غلط است بلکه تمام عزت حقیقی مخصوص بخدا است و مؤمنین از جهت ایمانشان عزت دارند قوله تعالی (وَ لِلّه‌ِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِه‌ِ وَ لِلمُؤمِنِین‌َ) سوره منافقون آیه 8.
فی که‌وَ قَد نَزَّل‌َ عَلَیکُم فِی الکِتاب‌ِ أَن إِذا سَمِعتُم آیات‌ِ اللّه‌ِ یُکفَرُ بِها وَ یُستَهزَأُ بِها فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث‌ٍ غَیرِه‌ِ آیه بمسلمین یادآوری میکند که ما قبلا در آیات پیش نازل کردیم که وقتی شما برخورد بکفار کردید و شنیدید که بآیات خدا (قرآن) استهزاء و سخریه میکنند با آنها ننشینید و بگذرید تا وقتی که مشغول صحبت دیگری شوند و ظاهرا آیه 67 در سوره انعام اشاره بقوله تعالی است (وَ إِذا رَأَیت‌َ الَّذِین‌َ یَخُوضُون‌َ فِی آیاتِنا فَأَعرِض عَنهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث‌ٍ غَیرِه‌ِ الخ) سوره انعام در مکه نازل شده و سوره نساء در مدینه فرود آمده.
مفسرین گفته‌اند چون منافقین با یهودیان و کافرین می‌نشستند بقرآن طعن می‌زند و در مسلمانی مسلمانان عیب جوئی میکردند خدای تعالی اینکه آیات را نازل گرداند و آنها را نهی فرمود.
گفته‌اند که ضحاک از إبن عباس نقل کرده که گفته تمام محدثان و مبتدعیان تا روز قیامت در اینکه آیه داخلند.
فی که (إِنَّکُم إِذاً مِثلُهُم) یعنی با آنها ننشینید که در گناه مثل آنها میگردید یعنی اگر با آنها بنشینید در چنین حالیکه بر مسلمانان استهزاء میکنند در آنهنگام شما در خلاف و خطاء مثل آنان میگردید.
اذا از عمل الغاء گردیده زیرا که در میان مبتدا و خبر واقع شده و گفته‌اند

صفحه : 196
در اینجا جزاء شرطی محذوف است و در معنی چنین میشود (فان تقعدوا معهم انکم اذن مثلهم) اگر با آنها بنشینید مثل آنها میگردید، و نظیر همین آیه است که در حدیث فرموده
(من تشبّه بقوم فهو منهم)
کسیکه خود را شبیه بقومی کند از آنها محسوب میگردد، و نیز قوله علیه السّلام
(من احب‌ّ عمل قوم خیرا کان او شرا کان کمن عمله)
کسیکه دوست دارد عمل قومی را خواه خیر و خوب باشد یا شر مانند کسی ماند که آن عمل را نموده، و نیز قوله علیه السّلام
(من مشی مع ظالم فقد اجرم)
کسیکه با ستمکار مشی و همراهی کند گنهکار گردیده قال اللّه تعالی (وَ لا تَرکَنُوا إِلَی الَّذِین‌َ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُم‌ُ النّارُ)فی که إِن‌َّ اللّه‌َ جامِع‌ُ المُنافِقِین‌َ وَ الکافِرِین‌َ فِی جَهَنَّم‌َ جَمِیعاً خدای تعالی منافقین و کافرین را با هم در جهنم جمع خواهد نمود، منافقین آنهایند که بزبان اظهار ایمان میکنند و بزبان نیز شهادتین میگویند لکن در باطن منکرند و در عصر حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم منافقین برای حفظ جان و مالشان و برای بدست آوردن غنیمت حتی با مؤمنین بجهاد میرفتند که اگر فتح و مظفریت نصیب مسلمانها شد آنها باسم مسلمانی غنیمت ببرند و هرگاه علامت شکست ظاهر میشد از جنگ فرار میکردند و در کفار داخل میگردیدند اینکه است که در سوره نساء آیه 144 فرموده (إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ) الَّذِین‌َ یَتَرَبَّصُون‌َ بِکُم فَإِن کان‌َ لَکُم فَتح‌ٌ مِن‌َ اللّه‌ِ قالُوا أَ لَم نَکُن مَعَکُم ظاهرا (الَّذِین‌َ) صفت منافقین است که چون آنان غالبا باجبار از ترس شمشیر مؤمنین یا بطمع اسلام می‌آوردند و در باطن دشمن اسلام و مؤمنین بودند و انتظار میکشیدند که آفات و بلیّاتی بمؤمنین و برسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اصابت نماید، و گفته‌اند در آیه کلامی محذوف است و در معنی چنین میشود (الّذین یتربصون بکم ایّها المؤمنون) احد الامرین یا فتح و ظفر و یا (دائِرَةُ السَّوءِ) یعنی ای مؤمنین منافقین انتظار میکشند یکی از دو چیز را یا فتح و ظفر که اگر از جانب

صفحه : 197
خدا فتح رسید گویند آیا ما با شما نبودیم.
وَ إِن کان‌َ لِلکافِرِین‌َ نَصِیب‌ٌ قالُوا أَ لَم نَستَحوِذ عَلَیکُم وَ نَمنَعکُم مِن‌َ المُؤمِنِین‌َ و اگر مظفریت نصیب کافرین گردید بکافرین میگویند بجاسوسی ما که از اسرار آنها بشما خبر میدادیم شما ظفر یافتید و شما را از آسیب و ضرر مسلمین حفظ نمودیم.
فَاللّه‌ُ یَحکُم‌ُ بَینَکُم یَوم‌َ القِیامَةِ وَ لَن یَجعَل‌َ اللّه‌ُ لِلکافِرِین‌َ عَلَی المُؤمِنِین‌َ سَبِیلًا و خدا در قیامت بین شما مؤمنین و کافرین و منافقین حکم میکند و هر کسی را در خور اعمال و عقاید و افعالش پاداش میدهد و هرگز خدا قرار نمیدهد که کافرین بر مؤمنین راه یابند یعنی ظفر و غلبه بر مؤمنین پیدا نخواهند نمود، و بعضی از مفسرین گفته سبیل حجت است هرگز خدا کافرین را بر مؤمنین حجت ندهد از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و إبن عباس روایت شده که گفته‌اند در قیامت کافرین را بر مؤمنین نزد خدا حجتی نباشد تا آنکه نزد خدا حکومت کنند.

صفحه : 198

[سوره النساء (4): آیات 142 تا 151]

اشاره

إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ یُخادِعُون‌َ اللّه‌َ وَ هُوَ خادِعُهُم وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُن‌َ النّاس‌َ وَ لا یَذکُرُون‌َ اللّه‌َ إِلاّ قَلِیلاً (142) مُذَبذَبِین‌َ بَین‌َ ذلِک‌َ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ سَبِیلاً (143) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ أَ تُرِیدُون‌َ أَن تَجعَلُوا لِلّه‌ِ عَلَیکُم سُلطاناً مُبِیناً (144) إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ وَ لَن تَجِدَ لَهُم نَصِیراً (145) إِلاَّ الَّذِین‌َ تابُوا وَ أَصلَحُوا وَ اعتَصَمُوا بِاللّه‌ِ وَ أَخلَصُوا دِینَهُم لِلّه‌ِ فَأُولئِک‌َ مَع‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ سَوف‌َ یُؤت‌ِ اللّه‌ُ المُؤمِنِین‌َ أَجراً عَظِیماً (146)
ما یَفعَل‌ُ اللّه‌ُ بِعَذابِکُم إِن شَکَرتُم وَ آمَنتُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ شاکِراً عَلِیماً (147) لا یُحِب‌ُّ اللّه‌ُ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِن‌َ القَول‌ِ إِلاّ مَن ظُلِم‌َ وَ کان‌َ اللّه‌ُ سَمِیعاً عَلِیماً (148) إِن تُبدُوا خَیراً أَو تُخفُوه‌ُ أَو تَعفُوا عَن سُوءٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَفُوًّا قَدِیراً (149) إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکفُرُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ یُرِیدُون‌َ أَن یُفَرِّقُوا بَین‌َ اللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ یَقُولُون‌َ نُؤمِن‌ُ بِبَعض‌ٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض‌ٍ وَ یُرِیدُون‌َ أَن یَتَّخِذُوا بَین‌َ ذلِک‌َ سَبِیلاً (150) أُولئِک‌َ هُم‌ُ الکافِرُون‌َ حَقًّا وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً (151)

صفحه : 199

[ترجمه]

بدرستیکه منافقین مکر میکنند با دوستان خدا و خدا جزاء دهنده آنها است بر مکر و فریبشان و وقتی برمیخیزند برای نماز میایستند با کسالت برای نشان دادن بمردم نماز میخوانند و خدا را یاد نمیکنند مگر کمی [142]
بین مؤمنین و کافرین مرددند نه بسوی مؤمنین یک دل میروند و نه بسوی کافرین و کسی را که خدا گمراه گردانید هرگز تو برای آنها راهی نمییابی [143]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید کافرین را بغیر مؤمنین دوستان خود نگیرید آیا اراده دارید که قرار دهید از برای خدا بر عذاب خودتان حجتی روشن [144]
همانا منافقین در پائین‌تر درجه از آتش میباشند و هرگز تو برای آنها یاری کننده‌ئی نمییابی [145]
مگر آنهائیکه توبه کردند و خود را اصلاح گردانیدند و بخدا تمسّک کردند و دینشان را برای خدا خالص گردانیدند چنین جماعتی با مؤمنین میباشند و بزودی خدا بمؤمنین اجر بزرگ عطاء مینماید [146]
اگر شکر کردید و ایمان آوردید خدا شما را عذاب نمیکند و او قبول شکر کننده و دانا است [147]
خدا دوست نمیدارد آشکارا کردن سخن بد را مگر آشکارا کردن کسی که بر وی ستم شده باشد و همانا خدا شنوا و عالم است [148]
اگر نیکی را ظاهر گردانید یا مخفی کنید یا از جرم کسی عفو کنید پس بدرستیکه خدا عفو کننده و توانا است [149]
کسانیکه بخدا و پیغمبران او کافر شدند و میخواهند بین خدا و پیغمبران او جدائی اندازند و میگویند ببعضی ایمان میآوریم و ببعضی کافر میشویم و مرادشان اینست که بین ایمان و کفر فرا گیرند راهی را [150]
چنین مردمانی حقّا و بحقیقت کافرند و برای کافرین عذاب خوار کننده مهیّا کرده‌ایم [151]
.

صفحه : 200

توضیح آیات‌

إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ یُخادِعُون‌َ اللّه‌َ وَ هُوَ خادِعُهُم از جمله صفات رذیله منافقین اینکه است که با دوستان خدا خدعه و مکر میکنند یعنی معامله خدعه میکنند و گفته‌اند مقصود از خدعه با خدا خدعه با پیغمبر خدا است که چنانچه گفته شد نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میآیند و برای اینکه جان و مالشان محفوظ ماند شهادتین میگویند و در باطن ایمان ندارند و خدعه با رسول خدعه با خدا است چنانچه در سورة الفتح آیه 10 فرموده (إِن‌َّ الَّذِین‌َ یُبایِعُونَک‌َ إِنَّما یُبایِعُون‌َ اللّه‌َ یَدُ اللّه‌ِ فَوق‌َ أَیدِیهِم) که تنزیلا دست پیمبرش را بجای دست کبریائی خودش بشمار آورده، در اینجا نیز خدعه با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را خدعه با خودش نامیده یا اینکه بحذف مضاف است مثل (وَ سئَل‌ِ القَریَةَ) یعنی اهل القریة.
و در قوله تعالی (وَ هُوَ خادِعُهُم) جمله حالیه است منافقین بگمان خودشان با خدا خدعه میکنند در حالیکه خدا با آنها خدعه میزند، در اینجا در قوله تعالی (وَ هُوَ خادِعُهُم) دو احتمال داده شده یکی خدای تعالی با آنها معامله خدعه کنندگان میکند هم در دنیا و هم در آخرت و بالاخره در دنیا و آخرت نفاق منافقین را ظاهر میگرداند و عذاب الیم در آخرت برای آنها مهیّا گردانیده، و دیگر جزاء خدعه را خدعه گفته از باب مشاکلت مثل قوله تعالی (جَزاءُ (سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ) و نیز قوله تعالی (وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّه‌ُ) و بعضی از مفسرین گفته‌اند از آنچه کار خدا صورت خدعه دارد اینکه است که آنها را در دنیا واگذارده که حیات و نعمت دهد و برسول گفته که احکام اسلام را بر آنان جاری فرماید با اینکه میداند آنها کافرند و ایمان نمیآورند، و اما خدعه با آنها در قیامت اینکه است که آنها را واگذارند تا بعقب مؤمنین میروند و از عقبات میگذرند تا بدر بهشت میرسند و چون بدر بهشت رسند زبانه آتش جهنم

صفحه : 201
آنها را بخود کشید.
[پایان] وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُن‌َ النّاس‌َ وَ لا یَذکُرُون‌َ اللّه‌َ إِلّا قَلِیلًا در اینکه آیه دو صفت دیگر از اوصاف نکوهیده کافرین را یادآوری مینماید یکی آنکه وقتی بنماز می‌ایستند بطور کسالت و سستی میایستند زیرا که برای اطاعت امر خدا نماز نمیخوانند بلکه برای نمایش دادن بخلق که ما از مؤمنین میباشیم می‌ایستند.
و دیگر آنکه اینان چنینند که یاد خدا نمیکنند مگر کمی شاید مقصود از (قَلِیلًا) همین باشد که بعضی گفته‌اند منافقین وقتی بنماز می‌ایستادند فقط تکبیر را بلند میگفتند که مردم گمان کنند نماز میخوانند و اگر دلهای منافقین با خدا بود یعنی ایمان بخدا داشتند البته بسیار یاد خدا را میکردند.
گفته‌اند کسی عبد الکریم بن ابی العوجاء را که دید نماز میخواند باو گفت اینکه عمل مخالف طریق تو است، گفت (عادة البلد و ریاضة الجسد و حمایة الاهل و الولد) یعنی عادت اهل شهر است و ریاضت بدن و حمایت اهل و ولد است.
مُذَبذَبِین‌َ بَین‌َ ذلِک‌َ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ در مجمع البیان گفته، میگویند (ذبذبته فتذبذب) یعنی یک چیزی را حرکت دادم و بحرکت درآمد، اینکه مثل حرکت دادن چیزی است که بجائی بسته‌گی داشته است.
[پایان] و مذبذب عبارت از چیزی است که بین دو طرف باشد بدون اینکه بیکی بسته‌گی داشته باشد و اینکه یکی دیگر از صفات منافقین است که آنها (مذبذب) بین ایمان و کفرند نه داخل در کفارند که از آنها محسوب گردند و نه داخل در مؤمنین میباشند زیرا که آنها فقط بظاهر دعوی اسلام میکنند و در باطن خالی از ایماینند.
وَ مَن یُضلِل‌ِ اللّه‌ُ فَلَن تَجِدَ لَه‌ُ سَبِیلًا و چون منافقین در اثر نفاقشان با رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین خود را از هدایت

صفحه : 202
خدائی محروم گردانیدند خدا آنها را از هدایت شدن بطریق اسلام و راه یافتن بسوی حقیقت توحیدی بی‌نصیب گردانیده و وقتی کسی را خدا گمراه گردانید پس تو که رسولی برای هدایت یافتن آنها راهی نمییابی، اشاره به اینکه که کسی را که خدا هدایت نکرد تو راهی نداری که او را بطریق اسلام واقعی و توحید حقیقی راه نمائی کنی اینکه است که منافقین بین دو راه ضلالت و گمراهی مانده‌اند و اینکه خود عذاب سختی است که آدمی همیشه بین دو امر مهم مردد باشد و بهیچ طرف مطمئن نگردد.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ آیه خطاب بمؤمنین است که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید کافرین را بغیر مؤمنین دوستان خود قرار ندهید یعنی اگر واقعا ایمان آورده‌اید باید با مؤمنین دوستی بیندازید که دوستان هم باشید و یکدیگر را کمک و یاری کنید أَ تُرِیدُون‌َ أَن تَجعَلُوا لِلّه‌ِ عَلَیکُم سُلطاناً مُبِیناً (سلطان) بمعنی حجّت و دلیل است، همزه استفهام در مقام انکار و سرزنش آمده، شاید آیه بمؤمنین خاطرنشان میکند که اگر با کافرین دوستی انداختید گویا می‌خواهید برای خدا حجّتی بر ضرر خودتان آرید یعنی اگر چنین کنید برای خدا حجّتی بر ضرر خودتان قرار داده‌اید که شما را عذاب بفرماید باین دلیل که از کفّار محسوب هستید.
إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ (درک) بفتح دال و راء و گاهی هم بسکون راء قرائت شده.
راغب گفته (درک) مثل درج پله نردبان است درج باعتبار صعود یعنی بالا رفتن و درک باعتبار نزول پائین آمدن است اینکه است که مقامات بهشت را درجات گفته‌اند و در مورد جهنم درکات گفته میشود و از نظر اینکه در آتش پائین آمدن منظور شده جهنم را (هاوِیَةٌ) از هوی‌ّ بمعنی فرود آمدن نامیده‌اند. [پایان]

صفحه : 203
خلاصه آیه در مقام بیان عاقبت و سر انجام اعمال منافقین است که نفاقشان چنان پستی و نزول برای آنان ایجاب نموده که پائین درکات جهنم را منزل و فرودگاه آنها گردانیده.
در کشف الاسرار گفته آورده‌اند که منافقین را بدوزخ فرستند، در درک اول، مالک گوید ( یا نار خذیهم) ای آتش آنها را بگیر آتش گوید ولایت ما بر زبان است و بر زبان وی هر چند بمجاز باشد کلمه توحید رانده و راه را بما فرو گرفته، بدرک دوم رسد آتش همین گوید تا برسد بدرک هشتم چون بدرک هشتم رسد آتش گوید ولایت ما بر دل است نه بر زبان، بیار تا از دل چه نشان داری و در دل وی جز نشان شرک و کفر نباشد، آتش دروی گیرد اینکه است که (رَب‌ِّ العِزَّةِ گفت (إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ).
[پایان] وَ لَن تَجِدَ لَهُم نَصِیراً ای رسول تو هرگز برای آنان نمییابی کسی را که یاور آنها باشد و عذاب را از آنان بردارد.
از عبد اللّه بن عمر نقل میکنند که گفته سه گروهند که در قیامت عذاب آنها سخت‌تر از عذاب دیگران است: 1- منافقین که در باره آنها است (إِن‌َّ المُنافِقِین‌َ فِی الدَّرک‌ِ الأَسفَل‌ِ مِن‌َ النّارِ) 2- آنهائیکه بمائده عیسی بن مریم (ع) کافر شدند که در باره آنها گفته (فَإِنِّی أُعَذِّبُه‌ُ عَذاباً لا أُعَذِّبُه‌ُ أَحَداً مِن‌َ العالَمِین‌َ) 3- در باره آل فرعون که فرموده (أَدخِلُوا آل‌َ فِرعَون‌َ أَشَدَّ العَذاب‌ِ).
و گفته‌اند در منافق سه صفت است که بآن شناخته میشود و لو اینکه نماز کند و روزه بگیرد و ادّعای اسلام کند. 1- چون سخن گوید دروغ گوید.
2- چون وعده کند خلاف وعده نماید. 3- چون او را امین دانند خیانت کند اینها علامت نفاق است و آدم منافق باین صفات از مؤمنین جدا میگردد.
إِلَّا الَّذِین‌َ تابُوا وَ أَصلَحُوا وَ اعتَصَمُوا بِاللّه‌ِ وَ أَخلَصُوا دِینَهُم لِلّه‌ِ پس از آنکه در آیات بالا وعید سخت بمنافقین داده اینکه آیه از منافقین

صفحه : 204
استثناء میکند آنهائی را که متّصف بچند صفت گردند: 1- توبه و بازگشت کنند از نفاق بسوی ایمان و توبه تنها و لو اینکه گفته شود چنانچه در محلّش بیان شده فقط پشیمانی و عزم بر عدم رجوع بگناه باشد چنانچه از آیه استفاده میشود در مورد منافقین بتنهائی کافی نیست زیرا که نفاق در قلب منافق ریشه دوانده اینکه است که پس از (تابُوا) فرموده (وَ أَصلَحُوا).
دوم از عملی که منافق باید انجام دهد اینکه است که قلب و سریره خود را اصلاح کند که ماده نفاق ریشه کن گردد و چون خود منافق بقدرت خود چنین قدرتی ندارد که خود را اصلاح کند فرموده ( (وَ اعتَصَمُوا بِاللّه‌ِ) بخدا چنگ بزند و از او یاری بخواهد.
و چنگ زدن بخدا و تمسّک باو باین است که دین را برای او خالص کند و بدستور رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و احکام قرآن عمل نماید اگر باین سه مطلبی که گفته شد عمل نمود آنوقت از آن مؤمنینی خواهد گردید که در باره آنها است (فَمَن یَکفُر بِالطّاغُوت‌ِ وَ یُؤمِن بِاللّه‌ِ فَقَدِ استَمسَک‌َ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصام‌َ لَها) آیة الکرسی، یعنی کسیکه بطاغوت کافر گردید و بخدا ایمان آورد حقیقة چنگ زده بریسمان محکمی که گسسته‌گی ندارد.
فَأُولئِک‌َ مَع‌َ المُؤمِنِین‌َ وَ سَوف‌َ یُؤت‌ِ اللّه‌ُ المُؤمِنِین‌َ أَجراً عَظِیماً از سیاق آیات بر میآید که مقصود از مؤمنین در اینجا مؤمنین خلّص میباشند که در آیات بعضی از صفات آنها را خاطر نشان کرده مثل قوله تعالی در اول سورة المؤمنون که فرموده (قَد أَفلَح‌َ المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ هُم فِی صَلاتِهِم خاشِعُون‌َ الخ) و نیز آیات دیگر که در اوصاف مؤمن واقعی یادآور شده.
خلاصه آیه تذکر میدهد که اگر منافقین با همین اوصافی که گفته شد بازگشت نمودند با مؤمنینند و از جمله مؤمنین و داخل در آنهایند و بمؤمنین بزودی پاداش بزرگ داده میشود.

صفحه : 205
ما یَفعَل‌ُ اللّه‌ُ بِعَذابِکُم إِن شَکَرتُم وَ آمَنتُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ شاکِراً عَلِیماً از آیه چنین مینماید که خطاب بمنافقین باشد زیرا که آیات پیش در باره آنها فرود آمده و ظاهرا در اینکه آیه اشاره باین است که خدا احتیاجی بشما و عمل شما ندارد و نمیخواهد شما را عذاب کند همان نفاق و کفر شما است که عذاب را برای شما ایجاب مینماید و اگر شما شکر نعمتهائی که در دست دارید بنمائید که شاید کنایه از نعمت اسلام است که در دست‌رس شما گذارده شده (وَ آمَنتُم) و ایمان واقعی آوردید خدای رئوف مهربان شکر شما را قبول میکند.
بعضی از مفسرین گفته روی خطاب بمؤمنین جریان دارد لکن ظاهرا اینکه معنی بنظر درست نمیآید زیرا که مؤمنین کسانی میباشند که هم ایمان دارند و هم شکر گذارند و اینکه نسبت بآنها بان شرطیه گفته شود اگر شکر کردید و ایمان آوردید خدا شما را عذاب نمیکند تحصیل حاصل است، بکسی اینکه جمله (إِن شَکَرتُم وَ آمَنتُم) گفته میشود که نه ایمان آورده باشد و نه شکر گذار باشد (و اللّه عالم باسرار کلامه.
لا یُحِب‌ُّ اللّه‌ُ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِن‌َ القَول‌ِ إِلّا مَن ظُلِم‌َ خدا دوست نمیدارد ظاهر کردن بدی کسی را بزبان یعنی عیب کسی را فاش گرداند مگر کسیکه بر وی ستم شده باشد که بر ظالم نفرین کند یا نزد قاضی و حاکم تظلّم نماید که حقّش را از ظالم بگیرند.
و میتوان گفت در مورد تظلّم حرمت غیبت برداشته میشود زیرا که آیه مطلق است خواه در مورد انتقام از ظالم باشد یا فقط برای اینکه وقتی مظلوم از ظالم شکایت و بد گوئی کرد و لو نزد قاضی نباشد قدری دلش تسلی مییاید لکن در صورتی جایز است که دروغ و بهتان در او نباشد، و در روایتی است که شخصی جمعی را ضیافت نمود و طعامی نزد آنها حاضر نکرد آنها هر جا میرسیدند از بیمروتی او شکایت میکردند و مردم ایشان را بر اینکه شکایت عتاب مینمودند اینکه آیه در عذر آن جماعت نازل شد.

صفحه : 206
در مجمع البیان در معنی اینکه کلام از مفسرین چند قول نقل کرده:
1- در مورد یاری خواستن جایز نیست کسی دشنام گوید مگر کسی که بر وی ستم شده باشد برای چنین کسی طوری نیست که تا آنجائیکه دین اجازه داده از جور ظالم یاری بجوید.
[حسن و سدی] و از ابی جعفر علیه السّلام نیز همین طور روایت شده و نظیر او است قوله تعالی (وَ انتَصَرُوا مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا).
2- خدا دوست ندارد بلند نفرین کردن بر کسی را مگر بر آنکسی که ستم شده باشد یعنی در اینکه صورت برای مظلوم جایز است که در باره او دعای بد کند و اینکه قول از إبن عباس روایت شده و نزدیک باین است قول قتاده.
3- خدا دوست نمیدارد که احدی را مذمّت کنند و شکایت نمایند و ببدی نام او را ببرند مگر اینکه مظلوم باشد که شکایت کردن و اظهار مراد کردن او جایز است و اینکه ظلم او را بر مردمان ظاهر گرداند تا مردم از او حذر کنند و اینکه قول مجاهد است.
[پایان] وَ کان‌َ اللّه‌ُ سَمِیعاً عَلِیماً خدا میشنود شکایت مظلوم را از ظالم خواه صدا بشکایت ظالم بلند کند یا آهسته بگوید و نیز عالم است بصدق صادق و کذب کاذب چیزی نزد خدا مخفی نیست.
إِن تُبدُوا خَیراً أَو تُخفُوه‌ُ أَو تَعفُوا عَن سُوءٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ کان‌َ عَفُوًّا قَدِیراً اگر شما ظاهر گردانید آنچه بگفتار یا اعمال نیکی که کسی در باره شما کرده از باب تشکّر و اظهار نیکی او یا مخفی دارید و اظهار نکنید یا در باره کسیکه بشما تعدّی کرده عفو و بخشش نمائید یا در مقام انتقام برآئید خدا آمرزنده و توانا است.
ظاهرا آیه ارشاد بر اینکه است که در مورد تظلّم اذن داده که برای استیفاء حق خودتان ظلم ظالم را اظهار کنید لکن در اینکه آیه شاید اشاره باین مینماید

صفحه : 207
که برای مؤمنین بهتر اینکه است که هرگاه عمل خیری یا احسانی از برادر مؤمن در باره آنها اجراء گردید هم اظهار کنند و هم از آنها تشکّر نمایند و هرگاه ستمی باو رسید عفو کند و از انتقام کشیدن غمض عین نماید و بداند خداوند هم آمرزنده است و هم قدرت دارد که از طرف مظلوم پاداش ظلم ظالم را بدهد.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ یَکفُرُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ یُرِیدُون‌َ أَن یُفَرِّقُوا بَین‌َ اللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ یَقُولُون‌َ نُؤمِن‌ُ بِبَعض‌ٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض‌ٍ وَ یُرِیدُون‌َ أَن یَتَّخِذُوا بَین‌َ ذلِک‌َ سَبِیلًا أُولئِک‌َ هُم‌ُ الکافِرُون‌َ حَقًّا وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً پس از بیان اوصاف و اعمال و سجیه منافقین در مقام بیان حال اهل کتاب برآمده و بعضی از اوصاف نکوهیده آنان را تذکر میدهد که آنهائیکه از یهود و نصاری بخدا و پیمبران کافر شدند آنان خواستند تفرقه اندازند بین خدا و رسولان او و میگفتند ما ببعضی از پیمبران ایمان داریم و ببعضی انکار مینمائیم مثل اینکه یهودیان بحضرت موسی و انبیاء پیش از او [ع] ایمان داشتند و بحضرت عیسی و پیمبران بعد [ع] کافر میباشند چنین است حال عیسویان که بعیسی و پیمبران پیش از او ایمان آوردند و بحضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کافر شدند و اینها بسوی راه ضلالت و گمراهی پیش میروند.
چنین مردمانی که ببعضی از پیمبران ایمان دارند و ببعضی ایمان ندارند اینان محققا کافرند و از زمره مؤمنین خارجند و عذاب سخت خوار کننده برای آنها مهیّا گردیده.

صفحه : 208

[سوره النساء (4): آیات 152 تا 159]

اشاره

وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ لَم یُفَرِّقُوا بَین‌َ أَحَدٍ مِنهُم أُولئِک‌َ سَوف‌َ یُؤتِیهِم أُجُورَهُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً (152) یَسئَلُک‌َ أَهل‌ُ الکِتاب‌ِ أَن تُنَزِّل‌َ عَلَیهِم کِتاباً مِن‌َ السَّماءِ فَقَد سَأَلُوا مُوسی أَکبَرَ مِن ذلِک‌َ فَقالُوا أَرِنَا اللّه‌َ جَهرَةً فَأَخَذَتهُم‌ُ الصّاعِقَةُ بِظُلمِهِم ثُم‌َّ اتَّخَذُوا العِجل‌َ مِن بَعدِ ما جاءَتهُم‌ُ البَیِّنات‌ُ فَعَفَونا عَن ذلِک‌َ وَ آتَینا مُوسی سُلطاناً مُبِیناً (153) وَ رَفَعنا فَوقَهُم‌ُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِم وَ قُلنا لَهُم‌ُ ادخُلُوا الباب‌َ سُجَّداً وَ قُلنا لَهُم لا تَعدُوا فِی السَّبت‌ِ وَ أَخَذنا مِنهُم مِیثاقاً غَلِیظاً (154) فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم وَ کُفرِهِم بِآیات‌ِ اللّه‌ِ وَ قَتلِهِم‌ُ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق‌ٍّ وَ قَولِهِم قُلُوبُنا غُلف‌ٌ بَل طَبَع‌َ اللّه‌ُ عَلَیها بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُون‌َ إِلاّ قَلِیلاً (155) وَ بِکُفرِهِم وَ قَولِهِم عَلی مَریَم‌َ بُهتاناً عَظِیماً (156)
وَ قَولِهِم إِنّا قَتَلنَا المَسِیح‌َ عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ رَسُول‌َ اللّه‌ِ وَ ما قَتَلُوه‌ُ وَ ما صَلَبُوه‌ُ وَ لکِن شُبِّه‌َ لَهُم وَ إِن‌َّ الَّذِین‌َ اختَلَفُوا فِیه‌ِ لَفِی شَک‌ٍّ مِنه‌ُ ما لَهُم بِه‌ِ مِن عِلم‌ٍ إِلاَّ اتِّباع‌َ الظَّن‌ِّ وَ ما قَتَلُوه‌ُ یَقِیناً (157) بَل رَفَعَه‌ُ اللّه‌ُ إِلَیه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَزِیزاً حَکِیماً (158) وَ إِن مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ إِلاّ لَیُؤمِنَن‌َّ بِه‌ِ قَبل‌َ مَوتِه‌ِ وَ یَوم‌َ القِیامَةِ یَکُون‌ُ عَلَیهِم شَهِیداً (159)

صفحه : 209

[ترجمه]

و کسانیکه ایمان آوردند بخدا و رسولان او و بین احدی از پیمبران را تفرقه نینداختند بزودی خداوند پاداش بآنها عطا میکند و خدا آمرزنده و مهربان است [152]
ای رسول اهل کتاب [یهودیان] از تو سؤال میکنند که کتابی از آسمان یکدفعه بر آنها نازل کنی اینان از موسی بزرگتر از اینکه سؤال کردند و گفتند نشان ده خدا را بما بعیان و بسبب ظلمشان صاعقه آنها را گرفت و پس از آنکه معجزات بر آنها آمد گوساله پرست شدند پس ما آنها را عفو کردیم و بموسی سلطنت ظاهر عطا نمودیم [153]
و کوه طور را بالای سر آنها برافراشتیم بجهت اینکه قبول میثاق بنمایند و بآنها گفتیم در حال سجده داخل درب گردید و گفتیم بآنها که در روز شنبه تعدّی نکنید و از آنها میثاق محکم گرفتیم [154]
پس چون آنها پیمان شکستند و بآیات خدا کافر شدند و انبیاء را بغیر حق کشتند و گفتند قلبهای ما بسته شده آنها را عقوبت کردیم بلکه بسبب کفر آنها خدا بقلب آنها مهر زده اینکه است که از اینها بجز عدّه معدودی ایمان نمیآورند [155]
و بسبب کفرشان و قولشان که بر مریم بهتان عظیم زدند آنها را عذاب نمودیم [156]
و نیز بگفتار آنها که ما مسیح عیسی بن مریم رسول خدا را کشتیم و او را نکشتند و نه بدار زدند بلکه بر آنها امر مشتبه گردید آنها را عذاب نمودیم و همانا آنهائیکه در آن اختلاف کردند در شکّند و برای آنها علمی نیست مگر متابعت گمان و نکشتند عیسی را یقینا [157]
بلکه خدا او را بسوی خودش بالا برد و خدا غالب و درست کار است [158]
و از اهل کتاب کسی باقی نمیماند مگر اینکه پیش از موت عیسی بن مریم باو ایمان میآورد و او در روز قیامت بر او گواهست [159]
.

صفحه : 210

توضیح آیات‌

وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ لَم یُفَرِّقُوا بَین‌َ أَحَدٍ مِنهُم أُولئِک‌َ سَوف‌َ یُؤتِیهِم أُجُورَهُم وَ کان‌َ اللّه‌ُ غَفُوراً رَحِیماً آیه در مقابل عمل کفار که بین خدا و رسولانش تفرقه انداختند و گفتند (نُؤمِن‌ُ بِبَعض‌ٍ وَ نَکفُرُ بِبَعض‌ٍ) و در آیه بالا گفته شد که اینان یهودیان و نصرانیان بودند، و مؤمنین را که بتمام انبیاء ایمان آورده‌اند و بین رسولان تفرقه نینداخته‌اند ستایش فرموده و مقول قول آنها است آنجا که گفت (قُل آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ ما أُنزِل‌َ عَلَینا) و همین طوری که در باره کافرین گفت (وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ عَذاباً مُهِیناً) در باره مؤمنین فرموده (أُولئِک‌َ سَوف‌َ یُؤتِیهِم أُجُورَهُم الخ) قوله تعالی در جای دیگر (فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَیُوَفِّیهِم أُجُورَهُم) و باضافه بر پاداش عمل مؤمنین و مزد آنها در آخر آیه بمؤمنین خاطر نشان میکند که پروردگار شما (غَفُورٌ) است گناهانتان را میآمرزد (رَحِیم‌ٌ) است که شما مورد رحمت الهی واقع گردیده‌اید.
یَسئَلُک‌َ أَهل‌ُ الکِتاب‌ِ أَن تُنَزِّل‌َ عَلَیهِم کِتاباً مِن‌َ السَّماءِ گفته‌اند که اینکه سؤال را کعب بن الاشرف و فنحاص بن عاذورا از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل کرده‌اند.
ظاهرا چنانچه از آیات دیگر معلوم میگردد مقصود از اهل کتاب یهودیان و نصرانیانند که آنها گویا قرآن را کتاب آسمانی و معجزه رسول نمیدانستند و در هر زمانی مردم از اینکه قبیل اعتراضات بپیمبران مینمودند و بانچه در دست رس آنها بوده قانع نبودند و چیز دیگری میطلبیدند برای اینکه برای انکارشان بهانه‌ئی در دستشان باشد اینکه است که آیه یادآور میشود که ای رسول اهل کتاب از تو سؤال میکنند که از آسمان کتاب برای آنها بیاوری مثل اینکه برای موسی بن عمران الواح تورات یکدفعه فرود آمد و گویا اعتراضشان بقرآن

صفحه : 211
برای اینکه بود که قطعه قطعه و آیه آیه نازل گردیده.
و بقولی آنها سؤال کردند که بر اعیان و بزرگان آنها کتابی بیاید که امر کند بتصدیق رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، و بقول دیگر سؤال آنها اینکه بود کتابی مخصوص بآنها بیاید و غرض آنها تحکّم و زورگوئی و ایراد گرفتن در معجزات بود نه طلب حق و ظهور حقیقت و گفته‌اند که اگر آنها واقعا برای استرشاد طلب میکردند خدا بآنها عطاء مینمود.
فَقَد سَأَلُوا مُوسی أَکبَرَ مِن ذلِک‌َ فَقالُوا أَرِنَا اللّه‌َ جَهرَةً فَأَخَذَتهُم‌ُ الصّاعِقَةُ بِظُلمِهِم گویا برسول خطاب میکند که تو از ایرادات اینها محزون مباش زیرا که بنی اسرائیل با آن همه معجزاتیکه از حضرت موسی معاینه نمودند از او بزرگتر از اینها سؤال کردند و گفتند که خدا را واضح و جلی‌ّ بما نشان بده بطوریکه بچشم سر او را مشاهده نمائیم و بپاداش اینکه خلاف بزرگ و تمنّا کردن محال صائقه آنها را گرفت و هلاک گردیدند و بیان و تفسیر اینکه آیات در سوره بقره و جاهای دیگر شده.
و چنانچه تعداد و شماره شده «16 گناه» از قوله تعالی (أَرِنَا اللّه‌َ) تا قوله (أَجراً عَظِیماً) در اینکه آیات از یهودیها یادآور میشود.
اول- گفتند (أَرِنَا اللّه‌َ جَهرَةً) خدا را عیانا بما نشان بده یا گفتند خدا را آشکارا بما بنما و در سوره بقره بیانش شده (فَأَخَذَتهُم‌ُ الصّاعِقَةُ) و آنها را هلاک گردانید.
دوم- (ثُم‌َّ اتَّخَذُوا العِجل‌َ مِن بَعدِ ما جاءَتهُم‌ُ البَیِّنات‌ُ) یعنی پس از معجزات ظاهر هویدا بنی اسرائیل بگوساله سامری که از طلا ساخته بود سجده کردند و عبادت خدا را ترک نمودند (فَعَفَونا عَن ذلِک‌َ وَ آتَینا مُوسی سُلطاناً مُبِیناً) و ما آنها را عفو کردیم و بموسی استیلا و سلطنت و حجت ظاهر عطا نمودیم سوم- (وَ رَفَعنا فَوقَهُم‌ُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِم) و بپاداش مخالفت کردنشان

صفحه : 212
باحکام تورات کوه طور را بالای سر آنان افراشتیم بطوریکه ترسان بودند که کوه برسرشان افتد (بِمِیثاقِهِم) یعنی بمخالفت عهدشان.
بروایت إبن عباس کوه طور بقدر پهنای لشگرگاه موسی گسسته شد و بر بالای سر آنها افراشته گردید و بآنها گفتند اگر بتورات ایمان نیاورید و بشرایط آن عمل ننمائید اینکه کوه را بر سر شما فرود می‌آوریم آنها از ترس نصف روی خود را بر زمین گذاردند و بیک چشم کوه را مینگریستند و میگفتند (حنطة) بجای اینکه بآنها گفته شده بود که بگوئید (حِطَّةٌ) یعنی (احطط من خطایا).
چهارم- (وَ قُلنا لَهُم‌ُ ادخُلُوا الباب‌َ سُجَّداً) و بآنها گفتیم داخل در اینکه درب شوید و حال آنکه سجده کنندگان باشید، قتاده گفته آن دری از درهای بیت المقدس بود و گفته‌اند که آن درب بنام اوایلپا یا بنام اریحا بود.
پنجم- (وَ قُلنا لَهُم لا تَعدُوا فِی السَّبت‌ِ) و بآنها گفتیم از حکم شنبه تجاوز نکنید و بآنچه را که برایتان حلال نیست عمل ننمائید و در شنبه هیچ عملی از صید ماهی و غیر آن نکنید و آنها در شنبه مخالفت نمودند و صید ماهی کردند.
ششم- (فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم) و در تقدیر است که (فنقضوا میثاقهم ففعلنا بهم ما فعلنا).
(ما) در (ما فعلنا) زائده است و برای تأکید آورده و در معنی (فعاقبناهم بنقضهم میثاقهم) یعنی بسبب نقض عهدشان آنها را عذاب کردیم.
و چون بنی اسرائیل نقض میثاق کردند که عهد کرده بودند پیمبران را نکشند و باحکام تورات عمل کنند و خلاف عهد نمودند ما بآنها کردیم آنچه کردیم و کیفر آنها را در آیات دیگر بیان کرده.
هفتم- (وَ کُفرِهِم بِآیات‌ِ اللّه‌ِ) از جمله خلاف آنها اینکه بود که بآیات خدا یعنی الواح تورات و آیات قرآن کافر گردیدند.

صفحه : 213
هشتم- (وَ قَتلِهِم‌ُ الأَنبِیاءَ بِغَیرِ حَق‌ٍّ) مثل کشتن زکریّا و یحیی و پیمبران دیگر که در قرآن اجمالا بآنها اشاره کرده.
نهم- (وَ قَولِهِم قُلُوبُنا غُلف‌ٌ) (غُلف‌ٌ) جمع (اغلف) است یعنی گفتند بر قلبهای ما پرده و غشاوت است اینکه بود که آنها بپیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میگفتند آنچه تو میگوئی ما نمی‌فهمیم و گویا میخواستند بگویند خدا ما را اینکه طور کرده که دعاوی پیغمبران را نمی‌فهمیم و اینکه عذر آنها باشد در عدم قبول کلام آنها.
دهم- (بَل طَبَع‌َ اللّه‌ُ عَلَیها بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُون‌َ إِلّا قَلِیلًا).
آیه به (بَل) اضراب سخن آنها را ردّ میکند که کفر و جحود آنان و گناهانشان چنین ایجاب کرده که قلبهایشان را از علم و دانش محجوب گردانیده اینکه است که از بنی اسرائیلیین ایمان نمیآورند مگر کمی از آنها.
یازدهم- (وَ بِکُفرِهِم) عطف است به (بِکُفرِهِم) در آیه پیش عطف خاص بر عام یعنی (بجحودهم بعیسی علیه السّلام).
دوازدهم- (وَ قَولِهِم عَلی مَریَم‌َ بُهتاناً عَظِیماً) یهودیان بمریم دختر عمران نسبت بزرگی و تهمت عظیمی دادند یعنی او را که معصومه بود متهّم بزنا کردند.
سیزدهم- (وَ قَولِهِم إِنّا قَتَلنَا المَسِیح‌َ عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ رَسُول‌َ اللّه‌ِ) گفته‌اند یهودیها ادّعاء کردند که ما مسیح را کشتیم و نصاری آنها را بر اینکه عمل تصدیق نمودند لکن قرآن آنها را تکذیب کرده و فرموده (وَ ما قَتَلُوه‌ُ وَ ما صَلَبُوه‌ُ وَ لکِن شُبِّه‌َ لَهُم) نه مسیح را کشتند و نه او را بدار زدند و امر بر آنان مشتبه گردید.
[سخنان مفسرین در توجیه آیه] در مجمع البیان گفته در کیفیت تشبیه و چگونگی آن اختلاف است.
1- از إبن عباس چنین روایت شده که گفته چون خدای تعالی آنهائی را که عیسی و مادرش را سب کردند مسخ کرد (و آنان را بصورت خوک گردانید) یهودیها از دعای وی ترسیدند و یهودا که رئیس و بزرگ یهودیان بود ترسید که

صفحه : 214
حضرت عیسی علیه السّلام بر او دعای بد کند یهودیان را جمع نمود و بر قتل عیسی [ع] اتّفاق کردند و خدای تعالی جبرئیل را برای یاری او فرستاد که او را اعانت کند و از آنها جلوگیری نماید و همین است معنی قوله تعالی (وَ أَیَّدناه‌ُ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ) پس یهودیها دور عیسی [ع] جمع شدند و قرار دادند از او سؤال کنند حضرت عیسی در جواب فرمود ای جماعت یهود خدا شما را دشمن میدارد پس یهودیها ریختند دور او که او را بکشند، جبرئیل او را در خانه‌ئی محفوظ گردانید و از روزنه‌ئی که در سقف خانه بود عیسی علیه السّلام را بآسمان برد پس یهوذا که رئیس یهودیان بود مردی از یارانش بنام ططیانوس را در آن خانه فرستاد که عیسی را بکشد و چون او داخل خانه شد و عیسی را ندید مشغول تفحص بود که عیسی را پیدا کند چون طول کشید گمان کردند که با او جنگ میکند پس خداوند شبه عیسی را بر آن انداخت و چون برگشت بسوی جماعت او را کشتند و بدار زدند و بقولی صورت او را شبیه صورت عیسی [ع] گردانید نه بدن او را و بعضی از قوم گفتند صورت صورت عیسی است و جسد جسد ططیانوس است و بعضی گفتند اگر ططیانوس است پس عیسی کو و اگر عیسی است ططیانوس کجا است و امر بر آنها مشتبه گردید.
دوم- وهب بن منیّه گفته عیسی با هفت نفر از حواریین در خانه‌ئی بود یهودیها بآنها احاطه نمودند که عیسی را بکشند وقتی داخل شدند خداوند همه آنها را بشکل عیسی درآورد یهودیان بآنها گفتند ما را سحر کرده‌اید یا عیسی را بما نشان دهید یا تمام شما را میکشیم حضرت عیسی باصحابش گفت کدام یک از شما امروز نفس خود را ببهشت میفروشد، مردی از آنها بنام سرخس گفت من با آنها بیرون میروم و گفت منم عیسی و قوم او را گرفتند و بدار زدند و در همان روز خدا عیسی را بالا برد.
[قتاده و مجاهد و إبن اسحاق بر همین قولند] و در عدد حواریین اختلاف کرده‌اند و غیر از وهب کسی نگفته که تمام

صفحه : 215
آنها شبیه عیسی گردید بلکه گفته‌اند یکی از آنها شبیه عیسی گردید و عیسی از بین آنها بیرون رفت، و طبری گفته قول وهب اقوی است زیرا اگر یکی از آنها شبیه عیسی شده جا نداشت که عیسی [ع] بگوید کدام یک از شما نفسش را ببهشت میفروشد پس از آن او از میان آنها بیرون شد و وی را کشتند و عیسی بالا رفت زیرا که عیسی بر آنها مشتبه شده بود و چون یکی از آنها کشته شد باز امر بر آنها مشتبه گردید و أبو علی جبائی گفته رؤساء یهود انسانی را گرفتند و کشتند و او را در محل بلندی بدار زدند و برای احدی ممکن نبود که نزدیک آن محل بشود و گفتند ما عیسی را کشتیم تا عوام آنها گمان کنند که عیسی کشته شده و آنها بخانه‌ئی که در آن عیسی بود احاطه نمودند در حالی که عیسی بالا رفته بود و ترسیدند که بالا رفتن عیسی ایمان آوردن یهودیان را ایجاب نماید اینکه بود که امر را بر آنها مشتبه گردانیدند و آنهائیکه اختلاف کردند غیر کسانی بودند که او را بدار زدند.
و بقولی یکی از حوارییّن منافقی سی درهم از یهودیان گرفت که عیسی را نشان بدهد پس از آن پشیمان شد و ترسید بطوریکه خود را کشت و او بنام بودس زکریّا بود و بعضی از نصاری میگویند بودس بشکل عیسی در آمد و او را بدار زدند هر چه گفت من عیسی نیستم کسی هستم که او را بشما نشان دادم قبول نکردند.
و بقولی مسیح را با ده نفر از اصحابش در خانه‌ئی حبس کردند پس یک یهودی نزد آنها آمد خداوند او را شبیه عیسی گردانید و عیسی را بآسمان برد و آن مرد یهودی را بجای عیسی کشتند.
وَ إِن‌َّ الَّذِین‌َ اختَلَفُوا فِیه‌ِ لَفِی شَک‌ٍّ مِنه‌ُ گفته‌اند پس از بالا رفتن عیسی [ع] اختلاف بین عوام یهودیان واقع گردید نه بین علمای آنها زیرا که آنها دانستند که عیسی کشته نشده [جبائی] و بقولی جماعتی از یهود گفتند عیسی کشته شد و جماعتی گفتند عیسی کشته نشده

صفحه : 216
ما لَهُم بِه‌ِ مِن عِلم‌ٍ إِلَّا اتِّباع‌َ الظَّن‌ِّ یعنی آنهائیکه گفتند عیسی کشته شده تابع گمانشان گردیدند و گمان کردند کشته شده و اینکه در کشته شدن عیسی شک کردند برای اینکه بود که چون میدانستند عدد کسانی را که در خانه با عیسی هستند و چون داخل خانه شدند یکی از آنها را که ندیدند اینکه بود که در کار عیسی [ع] امر بر آنان مشتبه گردید و کشتند آنکه را که کشتند و اینکه توجیه بر قول کسی است که گفته یهودیان داخل خانه شدند در وقتی که اصحاب هنوز متفرق نشده بودند لکن آنهائیکه وقتی داخل شدند اصحاب متفرق شده بودند اختلافشان در اینکه است که آیا عیسی در آنهائی است که مانده‌اند یا آنهائیکه بیرون رفته‌اند.
حسن در معنی آیه گفته (فاختلفوا فیه) در عیسی اختلاف کردند دفعه‌ئی گفتند او بنده خدا است، دفعه‌ئی گفتند او پسر خدا است، دفعه‌ئی گفتند او خدا است.
وَ ما قَتَلُوه‌ُ یَقِیناً در مرجع (ها) در (قَتَلُوه‌ُ) اختلاف است بقولی عود بظن میکند یعنی بگمان خودشان او را بیقین نکشتند مثل اینکه گفته شود او را بدانسته گی که آن عیسی است نکشتند و در آن تحقیق نکردند.
(إبن عباس) و بقول دیگر مرجع ضمیر (قَتَلُوه‌ُ) عیسی است از باب تأکید خبر نفی کرده است قتل عیسی را.
[پایان] بَل رَفَعَه‌ُ اللّه‌ُ إِلَیه‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَزِیزاً حَکِیماً خدای تعالی اینکه حکایت را در سوره آل عمران آورده آنجا که فرموده (إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیک‌َ وَ رافِعُک‌َ إِلَی‌َّ) سوره 2 آیه 25.
بعضی از مفسرین گفته در اینکه آیات بصراحت و آشکارا خبر میدهد که یهودیان عیسی را نکشتند و نه بدار زدند بلکه خدای تعالی او را از دست آنها نجات داد و بسوی خودش بالا برد.

صفحه : 217
و سیاق آیه ادّعای اهل کتاب را رد میکند یعنی عیسی از دار و کشته شدن نجات یافت وقتی آیه صریحا خبر میدهد که عیسی را نه کشتند و نه بدار زدند و خدا او را بالا برد، معلوم میشود عیسی با همین جسم عنصری بآسمان بالا رفته و آنهائیکه میگویند عیسی را بدار زدند و کشتند و روحش بالا رفته آیه آنها را تکذیب میکند بقوله (وَ ما قَتَلُوه‌ُ وَ ما صَلَبُوه‌ُ) زیرا بالا رفتن روح پس از مردن شرافت مخصوصی نیست و سیاق آیه آبی از اینکه است زیرا که بالا بردن عیسی برای اینکه بوده که از دست یهودیان نجات یابد و او را نکشند.
و اینکه عمل نسبت بعیسی بن مریم که هم ولادتش بطریق غیر عادی انجام گرفته و هم طریق زندگانیش چنانچه گفته‌اند از طریق متعارف خارج بوده و تمام امورش غیر عادی انجام گرفته پس بنابراین اینطور حفظ او و نجات دادنش از دست یهودیان اینکه هم یکی از معجزات او و بطریق غیر عادی انجام گرفته باشد و اصلا مبنای تمام معجزات پیمبران روی اصل خارق العاده واقع گردیده و معجزاتیکه از انبیاء مثل ابراهیم و موسی و مرده زنده کردن عیسی و معجزات دیگران کمتر از بالا بردن عیسی با بدن نیست.
وَ إِن مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ إِلّا لَیُؤمِنَن‌َّ بِه‌ِ قَبل‌َ مَوتِه‌ِ مفسرین گفته‌اند (إِن) در (وَ إِن) نافیه و مبتداء محذوف است و کلام در سیاق نفی واقع شده بر مبتداء محذوف دلالت دارد و معنی آیه اینکه است (و ان احد من اهل الکتاب الا لیؤمنن‌ّ به الخ) و ضمیر در (بِه‌ِ) و در (یَکُون‌ُ) راجع بعیسی است، امّا در ضمیر (قَبل‌َ مَوتِه‌ِ) اختلاف است بعضی گفته‌اند ضمیر (بِه‌ِ) بمبتداء محذوف بر میگردد یعنی (احد) و معنی آیه اینکه میشود که نیست احدی از اهل کتاب مگر اینکه پیش از مرگش بعیسی ایمان میآورد یعنی بهنگام احتضارش بر وی حقانیّت و بنده و رسول بودن او معلوم میگردد اگرچه اینکه ایمان برای او فائده بخش نخواهد بود و عیسی هم روز قیامت بر همه آنها شاهد است خواه باو ایمان آورده باشند که بآن منتفع

صفحه : 218
گردند یا چنین ایمانی نیاورده باشند.
و در مجمع گفته خدای تعالی خبر داده که باقی نمیماند احدی از آنها مگر اینکه باو ایمان میآورند فقال (وَ إِن مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ إِلّا لَیُؤمِنَن‌َّ بِه‌ِ قَبل‌َ مَوتِه‌ِ) و بین مفسرین اختلاف است و چند قول نقل شده: یکی از آنها اینکه است که هر دو ضمیر یعنی ضمیر (بِه‌ِ) و ضمیر (مَوتِه‌ِ) راجع بمسیح است- یعنی احدی از اهل کتاب از یهودی و نصرانی باقی نمیماند مگر اینکه بمسیح ایمان میآورند پیش از موت مسیح و آن وقتی است که خدای تعالی او را بزمین نازل میگرداند در وقت خروج حضرت مهدی [عج] در آخر الزمان برای کشتن دجّال پس در آن وقت تمام ملّتها ملت واحد میگردند و آن ملت حنیف اسلام دین ابراهیم است.
[إبن عباس] و ابی مالک و حسن و قتاده و إبن زید و اینکه در وقتی است که ایمان برای آنها فائده ندارد.
و طبری همین قول را اختیار کرده و گفته آیه مخصوص بآن کسانی از آنها است که در آن زمان میباشند.
و علی بن ابراهیم در تفسیرش گفته که پدرم از سلیمان بن داود منقری از ابی حمزه ثمالی از شهر بن حوشب برای من حدیث کرد که حجاج بن یوسف بمن گفت آیه‌ئی از کتاب اللّه است که مرا متحیر کرده و آن قوله تعالی (وَ إِن مِن أَهل‌ِ الکِتاب‌ِ إِلّا لَیُؤمِنَن‌َّ بِه‌ِ قَبل‌َ مَوتِه‌ِ) و قسم بخدا که من هر آینه امر میکنم یهودی و نصرانی را گردن بزنند پس تا رمق دارد او را مینگرم و نمیبینم زبانش حرکت کند تا وقتی که بچشم میبینم میمیرد، راوی گوید گفتم (اصلح اللّه الامیر) اینکه طور نیست بر آنچه شما تأویل کردید گفت او چگونه است است، گفتم عیسی بن مریم پیش از قیامت بزمین فرود میآید و ملتی از یهود و نصرانی یا غیر او باقی نمیماند مگر اینکه پیش از موت عیسی باو ایمان آرند و عیسی پشت سر مهدی [ع] نماز میخواند حجاج گفت (ویحک) تو از کجا چنین میگوئی و اینکه

صفحه : 219
معنی را از کجا آورده‌ئی، راوی گوید گفتم حدیث کرد مرا (الباقر محمّد بن علی بن الحسین بن علی [ع] بن أبی طالب) حجّاج گفت و اللّه اینکه سخن را از سر چشمه زلال گرفته‌ئی.
و أبو القاسم بلخی نیز همین طور گفته و زجاج اینکه توجیه را ضعیف دانسته و گفته از اهل کتاب در آن وقت اندکی میمانند و آیه اقتضاء عموم دارد مگر اینکه تمام نصاری میگویند عیسی در آخر الزمان از آسمان فرود میآید و ما باو ایمان میآوریم تا آنجا که گفته:
سوم- در معنی آیه گفته شده که نیست اهل کتابی مگر اینکه بمحمد [ص] قبل موتش ایمان میآورد (و عکرمه) اینکه وجه را اختیار کرده، و نیز اصحاب ما (یعنی جماعت) امامیه اینکه قول را اختیار کرده‌اند و طبری اینکه قول را ضعیف شمرده و گفته اگر اینکه قول صحیح بود چگونه جایز بود که پس از مرگشان احکام کفار را بر آنها جاری کنند و اینکه اشکال درست نیست زیرا که ایمان پس از زمان تکلیف بی‌فائده است لکن اینکه وجه سوم درست نیست از جهت اینکه ذکر نبی‌ّ ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در آیه نیست و ضرورت ایجاب نمیکند که ضمیر را بمحمد [ص] برگردانیم و چون آیه راجع بعیسی [ع] است باید ضمیر را باو برگردانیم.
وَ یَوم‌َ القِیامَةِ یَکُون‌ُ عَلَیهِم شَهِیداً یعنی در روز قیامت عیسی علیه السّلام بر آنها شاهد است که رسالت پروردگارش را بآنها رسانیده و بر نفس خود اقرار بعبودیت نموده و اینکه آنها را دعوت ننموده که او را اله دانند.
[قتاده و إبن جریح] و بقولی شهادت میدهد بتصدیق کسیکه او را تصدیق کرده و تکذیب آنکه را که او را تکذیب نموده.
[ابی علی جبائی] و اینکه آیه دلالت دارد بر اینکه هر کافری هنگام مرگش ایمان میآورد و لو اینکه ایمان در آنوقت برای او نفع نمیبخشد و غیر مقبول است مثل ایمان

صفحه : 220
فرعون در هنگام ناامیدی او از نجات یافتن از غرق و آن وقتی است که تکلیف زائل گردیده و نزدیک باین وجه است آنچه را که امامیه گفته‌اند محتضر از تمام ادیان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و خلفای او را نزد مردن می‌بینند.
و از علی علیه السلام روایت شده که بحارث همدانی گفت:
یا حار همدان من یمت یرنی من مؤمن او منافق قبلا یعرفه طرفه و اعرفه بعینه و اسمه و ما فعلا
و اگر اینکه روایت صحیح باشد مقصود از رؤیت آنها در آن حال علم بثمره ولایت آنها یا عداوت آنها است بطور یقین یعنی بعلامات نفوسشان آنها را میشناسند چنانچه روایت شده که انسان وقتی که مرگ را معاینه می‌بیند میفهمد که از اهل بهشت است یا از اهل جهنم [کلام طبرسی بپایان رسید]

صفحه : 221

[سوره النساء (4): آیات 160 تا 166]

اشاره

فَبِظُلم‌ٍ مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات‌ٍ أُحِلَّت لَهُم وَ بِصَدِّهِم عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ کَثِیراً (160) وَ أَخذِهِم‌ُ الرِّبَوا وَ قَد نُهُوا عَنه‌ُ وَ أَکلِهِم أَموال‌َ النّاس‌ِ بِالباطِل‌ِ وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ مِنهُم عَذاباً أَلِیماً (161) لکِن‌ِ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ مِنهُم وَ المُؤمِنُون‌َ یُؤمِنُون‌َ بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبلِک‌َ وَ المُقِیمِین‌َ الصَّلاةَ وَ المُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ المُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ أُولئِک‌َ سَنُؤتِیهِم أَجراً عَظِیماً (162) إِنّا أَوحَینا إِلَیک‌َ کَما أَوحَینا إِلی نُوح‌ٍ وَ النَّبِیِّین‌َ مِن بَعدِه‌ِ وَ أَوحَینا إِلی إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ وَ یَعقُوب‌َ وَ الأَسباطِ وَ عِیسی وَ أَیُّوب‌َ وَ یُونُس‌َ وَ هارُون‌َ وَ سُلَیمان‌َ وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً (163) وَ رُسُلاً قَد قَصَصناهُم عَلَیک‌َ مِن قَبل‌ُ وَ رُسُلاً لَم نَقصُصهُم عَلَیک‌َ وَ کَلَّم‌َ اللّه‌ُ مُوسی تَکلِیماً (164)
رُسُلاً مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ لِئَلاّ یَکُون‌َ لِلنّاس‌ِ عَلَی اللّه‌ِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُل‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَزِیزاً حَکِیماً (165) لکِن‌ِ اللّه‌ُ یَشهَدُ بِما أَنزَل‌َ إِلَیک‌َ أَنزَلَه‌ُ بِعِلمِه‌ِ وَ المَلائِکَةُ یَشهَدُون‌َ وَ کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً (166)

صفحه : 222

[ترجمه]

‌پس بسبب ستمی که یهودیان کردند و بسبب اینکه راه خدا را از بسیاری از مردم بستند طیّباتی که بر آنها حلال بود حرام گردانیدیم [160]
و بسبب اینکه آنها مال ربا میگرفتند با اینکه بآنها نهی شده بود و مال مردم را بباطل میخوردند بر آنها حرام کردیم طیّبات را و ما برای کافرین از آنها عذاب دردناک آماده کرده‌ایم [161]
لکن از آنها کسانیکه در علم رسوخ پیدا کرده‌اند و مؤمنین آنهائیکه ایمان آورده‌اند بآنچه بسوی تو نازل گردیده و آنچه پیش از تو نازل شده و آنهائیکه نماز را بپای میدارند و زکوة میدهند و مؤمنین بخدا و روز قیامت بزودی باین جماعت پاداش بزرگ عطا مینمائیم [162]
همانا ما بتو وحی کردیم همان طوری که بسوی نوح و پیمبران بعد از او وحی کردیم و ما وحی نمودیم بسوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایّوب و یونس و هارون و سلیمان و بداود زبور عطا نمودیم [163]
و پیمبرانیکه قبلا حکایت آنها را بر تو گفتیم و پیمبرانیکه داستان آنها را بر تو نگفتیم و خدا با موسی بدون واسطه سخن گفت [164]
رسولان را فرستاد بشارت دهندگان و ترسانندگان تا اینکه پس از آمدن رسولان مردم را بر خدا حجتی نباشد و خدا غالب و درستکار است [165]
لکن خدا گواهی میدهد که آنچه بر تو نازل کرده بعلم او است و ملائکه نیز گواهی میدهند و کافی است که خدا گواه باشد بر نبوّت تو [166]
.

صفحه : 223

توضیح آیات‌

فَبِظُلم‌ٍ مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّبات‌ٍ أُحِلَّت لَهُم اینکه جمله عطف است بآیه یا (فَبِما نَقضِهِم) و یا بدل آنست.
مفسرین گفته‌اند (فَبِظُلم‌ٍ) اشاره است بآن جنایات و خلافهائی که از یهودیها صادر شده مثل نقض میثاق و تخلّف از حکم شنبه و بهتان بمریم و امثال اینها که آیات بالا اشاره بآن نموده و اینکه اعمال آنها باعث شده که طیّباتی که قبلا بر آنها حلال بود حرام گردانیدیم و ارتکاب محظورات باعث تحریم طیّبات گردید مثل قوله تعالی (حرّم علیهم کل ذی ظفر).
وَ بِصَدِّهِم عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ کَثِیراً 14- از جمله خطاهای یهودیان اینکه بود که آنها مردمان بسیاری را از راه خدا گمراه گردانیدند.
وَ أَخذِهِم‌ُ الرِّبَوا وَ قَد نُهُوا عَنه‌ُ وَ أَکلِهِم أَموال‌َ النّاس‌ِ بِالباطِل‌ِ 15 و 16- از خطای یهودیان گرفتن ربا بود در صورتی که بآنها نهی از ربا شده بود که رشوه و ربا نگیرند، و خوردن آنها اموال مردم را بباطل.
وَ أَعتَدنا لِلکافِرِین‌َ مِنهُم عَذاباً أَلِیماً اعمال و افعال یهودیها باعث شد که عذاب الیم برای کافرین آنها آماده گردانیدیم.
در کشف الاسرار گفته ارتکاب المحظورات یوجب تحریم المباحات) اگر لطافتی و کرامتی در بنده‌ها بینی از آنست که ظاهر شریعت را نگاه داشته‌اند و تعظیم آن بجان و دل خواسته تا لا جرم بروح مناجات و لطائف مواصلات رسیده و اگر بعکس آن سیاستی و قهری بینی از آن است که بچشم انکار در حرم شریعت نگریسته‌اند، و در متابعت نفس امّاره محظورات دین را بکار داشته‌اند. آری چنین است هر کس که از ظاهر شریعت دست بدارد جمال حقیقت از وی روی بپوشد

صفحه : 224
هر که امر و نهی را پست دارد چه عجب اگر ایمان و معرفت از دل وی رخت بردارد لکِن‌ِ الرّاسِخُون‌َ فِی العِلم‌ِ مِنهُم وَ المُؤمِنُون‌َ یُؤمِنُون‌َ بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبلِک‌َ الخ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه اینکه آیه استثناء و استدراک از اهل کتاب است و (الرّاسِخُون‌َ) (وَ المُؤمِنُون‌َ) بر آن عطف شده مبتداء است و (یُؤمِنُون‌َ) خبر است، و میشود گفت استثناء از آیه بالا است که در مذمّت یهودیان و جنایات و خطاهائی که از آنها ظاهر گردید که اعمال آنها عذاب الیم را برای ایشان ایجاب نموده.
و شاید آیه جواب اهل کتاب باشد که از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند که بر آنها کتابی از آسمان نازل گرداند و در پاسخ قول آنها است که فرموده باشد کسانیکه چنین سؤالی از تو میکنند آنها رسوخ در علم و دانش ننموده‌اند لکن مؤمنین از آنها که بآنچه بسوی تو و پیمبران نازل شده و آنان متصف بصفاتی میباشند که نماز را بپای میدارند و زکوة میدهند و ایمان بخدا و روز قیامت دارند بزودی بآنها اجر عظیم کرامت مینمائیم و آنهائیکه علم در قلبشان رسوخ نموده و آنهائیکه بحقیقت ایمان آورده‌اند آنها ایمان دارند و میدانند آنچه بر تو نازل گردیده و آنچه بر پیمبران پیش از تو فرود آمده تماما حق و صدق است در کشف الاسرار گفته راسخان در علم ایشانند که علم شریعت بیاموختند و آنکه باخلاص آنرا کار بستند تا علم حقیقت اندر سر بیافتند چنانچه مصطفی گفت
(من عمل بما علم ورثه اللّه علما لم یعلم)
هر کس علم شریعت را کار بند نبود آن علم ضایع کرد و بروی حجت گردد و هر که مرآن را کار بند بود آن علم ظاهر حجت او گردد و علم حقیقت بعطا بیابد.
طبرسی در جوامع الجامع در تفسیر آیه گفته اینکه آیه جواب اهل کتاب است پس از آنکه از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند که از آسمان بر آنها کتابی فرود آورد خدای تعالی باین آیه بر آنها احتجاج نموده به اینکه که ارسال اینکه رسول مثل

صفحه : 225
بیان آیه/ (انا او حینا الیک کما او حینا الی نوح الخ) ارسال پیمبران پیشین از انبیاء گذشته است و معجزات بر دست او ظاهر گردیده همین طوری که بر دست آنها جاری گردید (وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً) زبور جمع زبر است و حمزه بضم‌ّ زا خوانده و آن کتابی است که بر داود نازل گردیده.
[پایان] از مجمع نقل شده که گفته در نصب (المُقِیمِین‌َ) اختلاف است، سیبویه و بصریین گفته‌اند بنا بر مدح منصوب است بتقدیر (اعنی المقیمین الصلاة) اگر گوئید (مررت بزید الکریم) از کنار زید کریم گذشتم مقصودتان اینکه است که زید کریم را از زید غیر کریم تمیز دهید و بشناسانید در اینکه صورت باید کریم را جرّ دهید (که صفت زید باشد) ولی اگر مقصودتان مدح و ثنا باشد مختارید که نصب دهید و بگوئید (مررت بزید الکریم) گویا گفته‌اید (اذکر الکریم) و یا رفع دهید و بگوئید الکریم بتقدیر هو یعنی (هو الکریم) و عده‌ئی گفته‌اند (المُقِیمِین‌َ) عطف بر (هم) در (مِنهُم) است باین معنی (لکن الراسخون فی العلم منهم و من المقیمین الصلاة).
و عده دیگر گفته‌اند (المُقِیمِین‌َ) عطف بر کاف در (مِن قَبلِک‌َ) است، یعنی (بما انزل من قبلک و من قبل المقیمین) و گفته شده که (المُقِیمِین‌َ) عطف بر کاف در (إِلَیک‌َ) یا کاف در (قَبلِک‌َ) است ولی اینکه اقوال اخیر بعقیده بصریین جایز نیست زیرا اسم ظاهر را بدون اعاده جار بر ضمیر مجرور عطف نمیکنند [پایان] إِنّا أَوحَینا إِلَیک‌َ کَما أَوحَینا إِلی نُوح‌ٍ وَ النَّبِیِّین‌َ مِن بَعدِه‌ِ وَ أَوحَینا إِلی إِبراهِیم‌َ وَ إِسماعِیل‌َ وَ إِسحاق‌َ الخ بعضی از مفسرین گفته اینکه آیه در مقام تعلیل جمله (یُؤمِنُون‌َ بِما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ) برآمده و بنابر اینکه حاصل معنی اینکه میشود که اینکه عده نام برده شده در آیه بالا بتو ایمان میآورند زیرا که ما چیز تازه‌ئی که از جهت ادّعاء و جهات مختلف با آنچه با پیغمبران سابق فرق داشته باشد نداده‌ایم بلکه جریان بدون

صفحه : 226
هیچ اختلاف بر یک نهج است.
[پایان] خلاصه آیه خطاب برسول است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما بتو وحی کردیم همان طوری که بر پیمبران سابق مثل نوح و پیمبرانی که پس از او بودند وحی کردیم.
و وحی بپیمبران یا بارسال کلامی بود بتوسط ملک وحی مثل تکلم کردن جبرئیل و انزال آیات قرآن یا تکلّم کردن خدا با رسول مثل نداء حق تعالی بموسی و تکلم کردن با محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یا با نزال الواح و نوشته‌های تورات بود بر موسی از إبن عباس روایت میکنند که او و جماعتی از مفسرین گفته‌اند سبب نزول آیه اینکه بود که چون آیه‌ئی که پیش از اینکه است از قوله تعالی (یَسئَلُک‌َ أَهل‌ُ الکِتاب‌ِ أَن تُنَزِّل‌َ عَلَیهِم کِتاباً مِن‌َ السَّماءِ) تا آخر نازل گردید رسول بر یهودیان خواند آنها را خشم گرفت و گفتند (ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ عَلی بَشَرٍ مِن شَی‌ءٍ) خدا بر هیچ آدمی کتابی نفرستاد خدای تعالی بر ردّ آنها اینکه آیه را فرستاد و گفت ما بر تو وحی کردیم همان طوری که بنوح و پیمبرانیکه پس از نوح بودند وحی فرستادیم و خدا در قرآن نوح را در دو جا پهلوی پیغمبر ما نام برده یکی در اینکه آیه و دیگر در قوله تعالی (وَ إِذ أَخَذنا مِن‌َ النَّبِیِّین‌َ مِیثاقَهُم وَ مِنک‌َ وَ مِن نُوح‌ٍ) و گفته‌اند اختصاص نوح از بین پیمبران بذکر بچند جهت است یکی آنکه پس از آدم میتوان گفت که او أبو البشر بود زیرا که در زمان نوح تمام افراد بشر و حیوانات جز آنهائیکه در کشتی با او بودند همه هلاک گردیدند. و دیگر آنکه او اول پیمبرانی بود که صاحب شرع گردید، و اول کسی بود که کتاب بر او نازل گردید.
و دیگر او شیخ الانبیاء بود و عمر او درازتر از همه انبیاء گردید. و گفته‌اند معجزه او در بدنش ظاهر گردید که دو هزار و پانصد سال عمر کرد و یک دندانش نیفتاد، و بروایتی وقتی مرگش رسید ملک الموت باو گفت یا شیخ الانبیاء دنیا را چگونه یافتی گفت چون خانه‌ئی که دو درب دارد از یک درب در آمدم و از درب دیگر بیرون میروم، و نیز گفته‌اند هیچ پیغمبری در دعوت قومش بقدر

صفحه : 227
او مبالغه و کوشش ننموده چنانچه در قرآن حکایة از قول او فرموده (رَب‌ِّ إِنِّی دَعَوت‌ُ قَومِی لَیلًا وَ نَهاراً الخ) و آنچه آنها را در شب و روز در سرّ و علانیه دعوت کرد اجابت ننمودند، قوله تعالی (وَ قَوم‌َ نُوح‌ٍ مِن قَبل‌ُ إِنَّهُم کانُوا هُم أَظلَم‌َ وَ أَطغی) و گفته‌اند بعد از رسول ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اول کسی که سر از قبر بیرون میآورد نوح [ع] است و نیز خدای تعالی در قوله (إِنَّه‌ُ کان‌َ عَبداً شَکُوراً) او را ستوده است و در قیامت او را مقام شاکرین میدهد.
(وَ أَوحَینا إِلی إِبراهِیم‌َ) و بابراهیم وحی کردیم و بفرزندانش اسماعیل و اسحاق و فرزند اسحاق یعقوب و با سباط که فرزندان یعقوبند و آنها دوازده سبط بودند از دوازده پسر او بآنها نیز وحی کردیم.
(وَ عِیسی وَ أَیُّوب‌َ) که او را از صابرین توصیف نموده (وَ یُونُس‌َ) صاحب ماهی که بپاداش ترک اولی مدتی در شکم ماهی او را حبس گردانید.
(وَ هارُون‌َ) برادر موسی (وَ سُلَیمان‌َ) پسر داود (وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً) و بداود زبور عطاء نمودیم و در زبور دو وجه گفته شده یکی جمع (زبره) مصدر بمعنی اسم مفعول و زبور بمعنی مزبور مثل کتاب بمعنی مکتوب، و بمعنی دیگر زبور جمعی است باختلاف حرکات اگر چه لفظ در صورت یکی است پس زبور بفتح زاء واحد است و بضم زاء جمع است.
در تفسیر أبو الفتوح گفته در خبر است که داود [ع] زبور را گرفت و رو بصحرا کرد علمای بنی اسرائیل در پس او ایستادند و مردمان در پس علماء ایستادند و جنّیان از پشت مردم ایستادند و مرغان هوا از صدای خوش داود پر در پر گسترده و بر آنها سایه انداختند.
و در حدیث است که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در منقبت امیر المؤمنین علیه السّلام در ضمن حدیث طولانی فرموده
(اذا کان یوم القیمة
، خداوند بعلی [ع] قوّه‌ئی کرامت مینماید مثل قوه جبرئیل
(و من النور)
مثل نور آدم
(و من الجمال)
مثل جمال یوسف
(و من الصوت)
مثل صوت داود
(و هو خطیب اهل الجنة فی الجنة)

صفحه : 228
یعنی خدای تعالی علی را در قیامت قوتی دهد مثل قوت جبرئیل و بقدری باو نور دهد که بآدم داد و او را جمالی دهد مانند یوسف و او خطیب اهل بهشت است در بهشت.
[پایان] وَ رُسُلًا قَد قَصَصناهُم عَلَیک‌َ مِن قَبل‌ُ وَ رُسُلًا لَم نَقصُصهُم عَلَیک‌َ (ای رسول) ما قبلا در آیات دیگر داستان بعض رسولان را بر تو گفتیم و حکایت رسولانی بر تو نگفتیم و نام آنها را نبردیم.
شاید آیه اشاره باین باشد که اینکه اندازه که گفته شده از سرگذشت پیمبران برای اهل بصیرت کافی است که حجت بر مردم تمام شده.
وَ کَلَّم‌َ اللّه‌ُ مُوسی تَکلِیماً بخلق صوت خدای تعالی در شجره با موسی تکلم نمود اینکه مراتب وحی او بود، بعض مفسرین گفته اگر تکلم خدا با موسی در ذروه طȘѠ‌بود اما با پیمبر ما در غرفه نور بود که (فَأَوحی إِلی عَبدِه‌ِ ما أَوحی) و بر آنکلام موسی تمام بنی اسرائیل خبر یافتند و بر اینکه وحی هیچ عارف اطلاع نیافت مگر بتعلیم محمدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و تخصیص موسی برای اظهار فضیلت او است.
و تمام انبیاء بعد از موسی [ع] تا عیسی [ع] در احکام تابع تورات بودند و میان تورات و انجیل کتابیکه جامع احکام شرایع باشد نازل نگردیده و زبور که بر داود آمد محض موعظه بود اصلا ذکر احکام در آن نشده بود.
رُسُلًا مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ لِئَلّا یَکُون‌َ لِلنّاس‌ِ عَلَی اللّه‌ِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُل‌ِ (رُسُلًا) بدل از رسل اول است (مُبَشِّرِین‌َ وَ مُنذِرِین‌َ) حال است برای رسولان، لام (لِئَلّا) لام غرض است یعنی رسولان را فرستادم برای اینکه بر مردم حجت تمام گردد زیرا پس از پی‌درپی در آمدن رسولان با معجزه‌ها و آیات روشن برای اینکه راه و روش سعادت خود را بیابند و مبدء و معاد و سر انجام خود را بفهمند و در طریق مستقیم توحید سلوک نمایند در صورتی که گفتار آن بزرگواران مطابق عقل سلیم و مطابق با فطرت انسانی است اگر باختیار خود دانسته و فهمیده

صفحه : 229
در بیراهه تابع نفس بهیمی و شیطان گردیدند حجت بر آنها تمام شده و کسی نتواند بگوید ما ندانستیم و عقل ما بتنهائی وافی نبود و چرا خدای رءوف مهربان برای ما هادی و رهنمائی نفرستاد اگر فرستاده بود ما تابع راه روان و هادیان حق میشدیم و بسعادت کامیاب میگردیدیم.
وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَزِیزاً حَکِیماً و خداوند غالب است و بر آنچه میکند مستولی و درستکار است و از روی حکمت هر پیمبری را بنوعی از وحی و اعجاز هر یک از آنها را در خور اهل زمانشان قرار داد و فرستادن انبیاء و رسل از روی تدبیر و استحکام در امر خلقت و اتمام نعمت است جزاف و بیهوده‌کاری از ساحت مقدّس پروردگار عالم دور است.
لکِن‌ِ اللّه‌ُ یَشهَدُ بِما أَنزَل‌َ إِلَیک‌َ أَنزَلَه‌ُ بِعِلمِه‌ِ وَ المَلائِکَةُ یَشهَدُون‌َ وَ کَفی بِاللّه‌ِ شَهِیداً گفته‌اند از علمای یهود جماعتی بمجلس حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمدند بآنها فرمود شما بخدا میدانید که من پیغمبر خدایم گفتند ما نمیدانیم و هیچ گواهی در اینکه باب نزد ما نیست اینکه آیه نازل شد که اگر اینان گواهی نمیدهند لکن خدا گواهی میدهد بحقانیت آنچه را که بتو یعنی قرآن را که بسوی تو نازل گردانیده است که معجزه جلی‌ّ است و حقّانیتش هویدا است و نیز ملائکه حامل وحی و غیر آن شاهد و گواهند که قرآن از طرف حق تعالی بر رسولش فرود آمده.
و در بیان (أَنزَلَه‌ُ بِعِلمِه‌ِ) گفته‌اند جمله مستأنفه است و بیان خصوصیت قرآن است و جار و مجرور در محل نصب است یعنی قرآن را نازل گردانید که متلبس بود بعلم خاص او و آن علم بتألیف و ترکیب حروف و آیات آن است بر نظم و اسلوبی که هر شخص بلیغی را عاجز گردانید و یا مقصود نازل کرده بعلم بر آنکسیکه مستعدّ و لایق نبوت است یا نازل کرد بعلم بر آنچه مردم در معاد و معاش خودشان محتاجند پس جار و مجرور بنا بر دو وجه اول حال است از

صفحه : 230
فاعل، و بنا بر وجه سوم حال است از مفعول و جمله در حکم تفسیر ما قبل خود است.
[منهج الصادقین] خلاصه آیه در مقام بیان شرافت و بزرگواری قرآن است که دانسته شود قرآن از حاق حقیقت صادر گردیده و فهم معانی و رموزات آن منطوی در علم حق تعالی و از حیطه علم بشر خارج است اینکه است که در متشابهات قرآن فرموده (وَ ما یَعلَم‌ُ تَأوِیلَه‌ُ إِلَّا اللّه‌ُ) سوره آل عمران آیه 5.

صفحه : 231

[سوره النساء (4): آیات 167 تا 173]

اشاره

إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ قَد ضَلُّوا ضَلالاً بَعِیداً (167) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَم یَکُن‌ِ اللّه‌ُ لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم طَرِیقاً (168) إِلاّ طَرِیق‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً وَ کان‌َ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیراً (169) یا أَیُّهَا النّاس‌ُ قَد جاءَکُم‌ُ الرَّسُول‌ُ بِالحَق‌ِّ مِن رَبِّکُم فَآمِنُوا خَیراً لَکُم وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن‌َّ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً (170) یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لا تَغلُوا فِی دِینِکُم وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ إِلاَّ الحَق‌َّ إِنَّمَا المَسِیح‌ُ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ رَسُول‌ُ اللّه‌ِ وَ کَلِمَتُه‌ُ أَلقاها إِلی مَریَم‌َ وَ رُوح‌ٌ مِنه‌ُ فَآمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انتَهُوا خَیراً لَکُم إِنَّمَا اللّه‌ُ إِله‌ٌ واحِدٌ سُبحانَه‌ُ أَن یَکُون‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلاً (171)
لَن یَستَنکِف‌َ المَسِیح‌ُ أَن یَکُون‌َ عَبداً لِلّه‌ِ وَ لا المَلائِکَةُ المُقَرَّبُون‌َ وَ مَن یَستَنکِف عَن عِبادَتِه‌ِ وَ یَستَکبِر فَسَیَحشُرُهُم إِلَیه‌ِ جَمِیعاً (172) فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَیُوَفِّیهِم أُجُورَهُم وَ یَزِیدُهُم مِن فَضلِه‌ِ وَ أَمَّا الَّذِین‌َ استَنکَفُوا وَ استَکبَرُوا فَیُعَذِّبُهُم عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُون‌َ لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (173)

صفحه : 232

[ترجمه]

بدرستی کسانیکه کافر شدند و راه خدا را بر مردم بستند حقیقة گمراه گردیدند بگمراهی دور از سعادت [167]
همانا آنهائیکه کافر شدند خدا آنها را نمیآمرزد و آنها را براه راست هدایت نمیکند [168]
مگر براه جهنم که همیشه در آن جاویدانند و چنین کاری بر خدا آسانست [169]
ای مردم از جانب حق تعالی رسولی بر شما آمد بسخنی درست پس ایمان آورید خیر است برای شما و اگر کافر شدید پس همانا برای خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و خدا عالم و درستکار است [170]
ای اهل کتاب در دینتان غلو نکنید و بر خدا است مگوئید مگر حق جز اینکه نیست که مسیح عیسی بن مریم رسول خدا است و کلمه او است که بمریم القاء نموده و روحی است از جانب او پس بخدا و پیمبران او ایمان آرید و نگوئید ثلاثة اگر باز دارید خود را بهتر است برای شما همانا خدا اله یکتا است و منزّه و مبراء است از اینکه برای او اولاد باشد و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن او است و کافی است که خدا نگهبان باشد [171]
هرگز نه مسیح و نه ملائکه مقرّبین از بنده بودن خدا استنکاف ندارند و هر کس از بندگی خدا سرپیچد و تکبّر ورزد بزودی خدا همه را بسوی خودش محشور خواهد کرد [172]
پس کسانیکه ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده‌اند پاداش آنها را بطور کامل خواهد داد و بیفزاید بر جزاء ایشان از فضل خودش و امّا کسانی که استنکاف کرده‌اند و تکبّر ورزیده‌اند آنان را عذاب الیمی خواهد کرد و بجز خدا یار و یاوری برای خود نخواهند یافت [173]
.

صفحه : 233

توضیح آیات‌

إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ قَد ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً نظر بآیات بالا که در مقام نکوهش و خطاهای یهودیان بود اینجا نیز شاید وصف کسانی است که کافر شدند بنبوت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از یهود و نصاری و رسالت رسول [ص] را انکار نموده‌اند و گفتند اینکه پیمبری نیست که در تورات و انجیل وعده داده شده و باضافه بر کفر خودشان بالقاء شبهه راه خدا و طریق مستقیم دین اسلام و قرآن را بر دیگران بستند چنین کسانی چون حقیقة هم خود گمراه گردیدند که بگفتارشان از راه راست باز ماندند و هم سدّ راه دیگران شدند اینکه است که فرموده اینها در گمراهی بسیار دور از حقیقت واقع گردیده‌اند که باز گردیدنشان براه راست خیلی بعید است که گویا کفر و جحود در باطنشان ریشه دوانیده.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَم یَکُن‌ِ اللّه‌ُ لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم طَرِیقاً ظاهرا آیه مربوط بآیه جلو است و در مقام نکوهش آنها است که آنهائیکه انکار دین حق یعنی اسلام و قرآن کردند و ستم کردند بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بانکار نبوّت او یا بمردمان بمنع ایشان از ایمان.
(وَ ظَلَمُوا) عطف به (کَفَرُوا) است شاید مقصود از (ظَلَمُوا) همان بستن آنها راه حق بر مردم باشد، و میشود مقصود جنایات و خطاهائی باشد که در آیات بالا نسبت بیهودیان داده یا ستم‌هائی که برسول و مؤمنین میکردند و چون اینان هم متصف بکفر و سد نمودن راه هدایت و ظلم و ستم نمودن بر بندگان خدا بودند اینکه خطاهای بزرگ را ایجاب نموده قوله تعالی (خَتَم‌َ اللّه‌ُ عَلی قُلُوبِهِم) که بر قلب آنها مهر خورده و از قابلیت هدایت بیفتند اینکه است که فرموده (لَم یَکُن‌ِ اللّه‌ُ لِیَغفِرَ لَهُم الخ) لام (لِیَغفِرَ) برای تأکید نفی است که آنهائیکه هم بآیات کافر شدند و هم ستم کردند هیچ وقت خدا آنها را نمیآمرزد و نیز هرگز آنان را

صفحه : 234
بطریق هدایت رهبری نمیگرداند.
إِلّا طَرِیق‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً وَ کان‌َ ذلِک‌َ عَلَی اللّه‌ِ یَسِیراً گفته‌اند (إِلّا) استثناء متصل است که اول هدایت نشدن آنها را بهیچ راهی نفی میکند سپس سیر کردن طریق جهنّم را اثبات مینماید و چون پیمودن راه جهنّم خود راه و طریق و روشی است که کافرین و ظالمین در زندگانی خود در آن رهسپارند اینکه است که آیه رسول و مؤمنین را آگاه میگرداند که بدانید کافرین و ستم‌کاران علی الدوام از راه حق منحرف گردیده و سیرشان بسوی جهنم است زیرا که انسان در تمام آنات عمرش چون حدّ یقف ندارد و همیشه با زمان در حرکت است یا رو بکمال و صعود میرود یا رو بخذلان و نزول قدم میزند، اینکه است که در روایتی از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرموده
(من ساوی یوماه فهو مغبون و من کان غده شرّا من امسه فهو ملعون)
یعنی هر کس دو روزش مساوی باشد و ترقی معنوی نکرده باشد مغبون است زیرا که سرمایه عمر خود را در بیهوده تلف نموده، و هر کس فردای او بدتر از دیروزش باشد ملعون است چونکه بایستی آدمی علی الدوام رو بکمال رود و برحمت حق تعالی نزدیک گردد و چنین کسی رو بنقص رفته، و وقتی از قابلیت هدایت افتاد و هدایت نگردید البته جایگاه همیشگی او جهنّم است.
یا أَیُّهَا النّاس‌ُ قَد جاءَکُم‌ُ الرَّسُول‌ُ بِالحَق‌ِّ مِن رَبِّکُم فَآمِنُوا خَیراً لَکُم خطاب (یا أَیُّهَا النّاس‌ُ) بتمام افراد بشر است که همانا برای شما مکلفین از جانب پروردگارتان رسول بحق آمد (الف و لام (الرسول) ظاهرا الف و لام عهد است و مقصود همان نبی خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که بحق یعنی بدرستی و حقیقت از طرف حق تعالی برای ارشاد شما فرستاده شده (فَآمِنُوا) امر الزامی است که بایستی حتما ایمان آرید (خَیراً لَکُم) زیرا که خیر و سعادت شما در اینکه است که ایمان آرید.

صفحه : 235
وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن‌َّ لِلّه‌ِ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ کان‌َ اللّه‌ُ عَلِیماً حَکِیماً ذیل آیه اشاره است به اینکه که خدا منزّه و مبراء است و محتاج بایمان و اعمال شما نیست خواه کافر گردید یا ایمان آرید ضرر و نفعی بدستگاه الوهیت و عظمت خداوندی او نمیزند زیرا که ملک او و در قبضه اقتدار او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و خداوند هم عالم است بآنچه خیر و صلاح شما در آنست و هم حکیم و درستکار است که مطابق حکمت هر کس لایق نبوّت و رسالت بود از بین بشر برای شما برسالت انتخاب نموده تا اینکه شما رستگار گردید و بکمال انسانیّت برسید.
یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لا تَغلُوا فِی دِینِکُم وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ إِلَّا الحَق‌َّ در اینکه آیه خدای تعالی خطاب باهل کتاب از یهودیان و نصرانیان نموده و آنان را از غلوّ کردن در دین نهی فرموده (غلو) بمعنی تجاوز نمودن از حق است اینکه است که آنهائیکه در باره امیر المؤمنین [ع] چیزی بر خلاف گفتند آنها را غالی میگویند.
و از بعضی مفسرین نقل میکنند که آیه راجع باصناف نصاری آمده و آنان چند صنفند: نسطوریان، یعقوبیان، ملکائیان، مرقوسیان، ترسایان نجران.
یعقوبیان گفتند عیسی خدا است، نسطوریان گفتند عیسی پسر خدا است، مرقوسیان گفتند (ثالِث‌ُ ثَلاثَةٍ) است و اینکه طور کلمات ناسزا برای خدا میگویند در مجمع البیان گفته (یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ) (بقول حسن) خطاب بیهود و نصاری است و گفته نصاری در باره مسیح غلو نمودند و گفتند او پسر خدا است و بعضی گفتند او خدا است و بعضی گفتند او (ثالِث‌ُ ثَلاثَةٍ) است اب و إبن و روح القدس، و یهود غلو کردند و گفتند او ولد زنا است پس غلو لازم قول هر دو فرقه است، و ابی علی و ابی مسلم و جماعتی از مفسرین گفته‌اند غلو مخصوص بنصاری است و (لا تَغلُوا فِی دِینِکُم) یعنی در دینتان افراط نکنید و از حق تجاوز ننمائید (وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّه‌ِ إِلَّا الحَق‌َّ) یعنی نسبت بخدا بگوئید او جل‌ّ جلاله واحد

صفحه : 236
است و برای او نه شریکی است و نه ولد و نه رفیقی و در عیسی نگوئید او پسر خدا یا شبه او است زیرا که آن قول بغیر حق است (إِنَّمَا المَسِیح‌ُ) قبلا معنی مسیح را گفتیم. و بقولی او را مسیح نامیدند برای اینکه در زمین مشی و حرکت مینمود (عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ) بیان قول او است (المَسِیح‌ُ) عیسی بن مریم است نه إبن اللّه چنانچه نصاری گمان کرده‌اند- و نه پسر پدری آن طوری که یهود گمان کرده‌اند (رَسُول‌ُ اللّه‌ِ) خدای تعالی او را بسوی خلق فرستاد نه آن طوری که آن دو فرقه که هر دو بر باطلند (که او را خدا یا پسر خدا گفته‌اند) (وَ کَلِمَتُه‌ُ) یعنی عیسی آفریده شده بکلمة (کن) میباشد [حسن و قتاده] و بقول ابی علی جبائی مردم باو هدایت میگردند همان طوری که بکلام اللّه و وحی او هدایت میگردند (کَلِمَتُه‌ُ) بشارت خدای تعالی است که بزبان ملائکه بمریم مژده داده چنانچه فرموده (إِذ قالَت‌ِ المَلائِکَةُ یا مَریَم‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ یُبَشِّرُک‌ِ بِکَلِمَةٍ) و همین است مقصود بقوله (أَلقاها إِلی مَریَم‌َ) چنانچه گفته میشود (القیت الیک کلمة حسنة) یعنی بمریم گفتم و بقولی در رحم مریم عیسی [ع] را آفریدم.
[جبائی] (وَ رُوح‌ٌ مِنه‌ُ) در آن چند قول است: 1- او را روح خود نامیده برای اینکه جبرئیل بامر خدا در پیراهن مریم روح دمید و چون بامر حق تعالی بود نسبت بخود داد، و بقولی روح عیسی را برای عظمت و جلالش نسبت بخود داده چنانچه گفته (الصوم لی و انا اجزی به) و من جزاء میدهم بآن تا آنجا که گفته 2- مردم در دینشان زنده میشوند همان طوری که ارواح بروح زنده میشوند [جبائی] پس معنی (وَ رُوح‌ٌ مِنه‌ُ) او را نبی قرار دادیم که مردم پیرو او گردند و بسنن او اقتداء نمایند و هدایت گردند.
3- خدا باو حیات داد بدون توسط جماع و نطفه چنانچه عادت اللّه چنین است.
[ابی عبیده]

صفحه : 237
4- (و رحمة منه) قوله تعالی در موضع دیگر (وَ أَیَّدَهُم بِرُوح‌ٍ مِنه‌ُ) یعنی (بِرَحمَةٍ مِنه‌ُ) پس عیسی را قرار داد رحمت بر کسیکه باو ایمان آورده و تابع او گردیده زیرا که او آنها را بسوی رشد هدایت نموده.
5- معنی (رَوح‌ِ اللّه‌ِ) اینکه است که او را خدا آیة آفریده و تصویر کرده پس از آن او را بسوی مریم ارسال کرد و در قلب مریم داخل گردانید و او را عیسی نامیده.
[ابی العالیه از ابی بن کعب] 6- مقصود از روح در اینجا جبرئیل است و بنا بر اینکه معطوف است بر ضمیری که در القاها است یعنی جبرئیل القاء کرد بسوی مریم روح من اللّه یعنی خدا القاء کرد بسوی مریم (روح من اللّه) از جانب خودش (فَآمِنُوا بِاللّه‌ِ وَ رُسُلِه‌ِ) خدا امر فرموده به اینکه که تصدیق کنید بخدا و پیمبران او و بوحدانیّت او اقرار نمائید (وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ) و نگوئید خدایان سه‌اند خطاب بنصاری است که نگوئید الهان سه‌اند.
[زجاج] بقولی اینکه توجیه صحیح نیست زیرا که نصاری سه اله نگفته‌اند لکن میگویند اله یکی است و سه اقانیم گویند: اب و إبن و روح القدس یعنی نگوئید (اللّه ثلاثة) اب و إبن و روح القدس و قول آنها را که تشبیه کرده‌اند بجوهر واحد (ثلاثة اقانیم) مثل اینکه گفته میشود چراغ یکی است و در آن سه چیز است روغن و فتیله و آتش (یعنی چراغ با اینکه یکی است سه چیز در او است و چنین است شمس که یکی است لکن جسم است و شعاع و ضوء و اینکه تشبیه غلط است برای اینکه ما نمیگوئیم چراغ یکی است بلکه مرکب از اشیائی است و همچنین شمس همین طوری که میگوئیم عشره واحد است و خانه یکی است با اینکه در آن اشیاء بسیار است و اگر گفتند خدا یکی است و اله واحد است وحدت حقیقیه با قول آنها بثلاثه متناقض است و اگر گفتند در واقع مرکب از اجزائی است همین طور که در چراغ و غیر آن است با اینکه گفتند خدا یکی است منافی است پس باید دست از قولشان (ثلاثة) بردارند زیرا که بین اینکه دو واسطه

صفحه : 238
نیست خدا فرموده اگر خود را از اینکه مقاله منع کنید برای شما (خَیراً لَکُم) بهتر است.
(إِنَّمَا اللّه‌ُ إِله‌ٌ واحِدٌ) یعنی اینکه طور نیست که شما گفته‌اید که او (ثالث ثلاثه) است زیرا کسیکه برای او ولد و رفیق باشد جایز نیست او را اله و معبود گوئیم و لکن خدا آنکسی است که او را الوهیت و الهیت باشد و عبادت بر او محقق باشد و آن الهی است واحد که برای او نه ولد و نه شبیه و نه رفیق و نه شریکی است پس از آن خدای تعالی نفس خود را تنزیه مینماید (سُبحانَه‌ُ أَن یَکُون‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ) یعنی منزّه و مبرّا است از آنچه لایق بمقام کبریائی نیست (لَه‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ) ملکا و ملکا و خلقا و او مالک و متصرف است آنچه را که در آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است و مدبّر آنها است و از جمله مخلوقات عیسی است پس چگونه مملوک و مخلوق پسر میشود برای مالک و آفریننده خود (وَ کَفی بِاللّه‌ِ وَکِیلًا) و خدا کافی است که مدبر و مربی و رازق باشد آنچه را که در آسمانها و زمین است.
و بقولی کافی است که خدا حافظ اعمال بندگان باشد تا اینکه مطابق اعمالشان پاداش دهد، و اینکه آیه کافی برای تسلی دل رسول و وعید است برای کسانی که در باره حق تعالی آنچه را که سزاوار بآن نیست بگویند و نسبت دهند.
[پایان] لَن یَستَنکِف‌َ المَسِیح‌ُ أَن یَکُون‌َ عَبداً لِلّه‌ِ وَ لَا المَلائِکَةُ المُقَرَّبُون‌َ (لَن) برای نفی ابد است یعنی مسیح استکبار و امتناع نمیکند از اینکه بنده خدا باشد و متصف بمقام عبودیت گردد و نیز ملائکه مقربین امتناع ندارند و عار نمیدانند از اینکه بنده خدا باشند و جماعتی باین آیه که ملائکه را بمسیح عطف داده خواسته‌اند استدلال کنند بر اینکه مقام ملائکه بالاتر از بشر است نظر به اینکه که ملائکه را عطف بمسیح داده و آن عطف عالی است بر دانی و مفسرین در پاسخ گفته‌اند در اینجا نام بردن مسیح و ملائکه برای تفضیل نیست بلکه برای جواب دو گروه است عیسویان که عیسی را پسر خدا نامیدند و مشرکین عرب

صفحه : 239
که ملائکه را دختران خدا گفتند و نظر بعقیده آنها بوده که ملائکه را در اظهار بندگی بعقیده شما دختران خدا میباشند عطف بعیسی داده یا اینکه چون عیسی بی‌پدر متولد شده گفتند عیسی پسر خدا است آیه برای ردّ آنها گفته ملائکه نیز بی‌پدر و مادر بوجود آمدند با اینکه حال از بنده بودن استکبار نداشتند در کشف الاسرار گفته سبب نزول آیه (لَن یَستَنکِف‌َ المَسِیح‌ُ أَن یَکُون‌َ عَبداً لِلّه‌ِ) اینکه بود که ترسایان نجران گفتند یا محمّد [ص] چرا همیشه صاحب ما را عیب میکنی رسول خدا گفت در وی چه میگویم که آن بد است گفتند میگوئی او بنده خدا است، رسول گفت او را عیب و عار نیست که بنده خدا است در آن حال جبرئیل آمد و اینکه آیه را آورد (لَن یَستَنکِف‌َ المَسِیح‌ُ أَن یَکُون‌َ عَبداً لِلّه‌ِ وَ لَا المَلائِکَةُ المُقَرَّبُون‌َ) و گفته‌اند مقصود از ملائکه المقربون حمله عرشند و آنها را ذکر کرده برای اینکه بعضی از کفار آنها را اله گرفته‌اند.
جماعتی که گفته‌اند فرشتگان افضل از انبیاء میباشند باین آیه تمسک کرده‌اند که فرموده (وَ لَا المَلائِکَةُ المُقَرَّبُون‌َ) و جواب داده شده که اینکه درست نیست زیرا که نام بردن ملائکه برای افضلیت آنها نیست بلکه آیه جواب دو گروه است یکی عیسویان که عیسی را فرزند خدا میدانند و دیگر مشرکین عرب که فرشتگان را خدایان ساخته و عبادت آنها را کردند رب العالمین در رد آنها گفت عیسی ننگ ندارد که بنده خدا باشد ای ترسایان نه او و نه فرشتگان که مقربان و گرامی نزد خدایند در بندگی خدا استنکاف ندارند و بیشترین بشرند که ننک میدانند از بندگی خدا پس معلوم شد که اینجا بر ردّ فریقین است نه بر وجه تفضیل.
و جواب دیگری نیز داده شده که چون عیسویان گفتند عیسی نه چون دیگران آفریده شدگانند که از پدر و مادر بوجود میآیند و عیسی بی‌پدر بوجود آمد پس روا نیست که او را چون دیگران بنده گویند رب‌ّ العزة وانمود که وجود او بی‌پدر عجب‌تر از فرشتگان نیست که بی‌پدر و مادرند و اینکه همه بنده‌گان اویند و از بندگی ننک ندارند.

صفحه : 240
جواب سوم آنست که رب العزة خطاب بآنها مطابق اعتقاد آنها کرده که اعتقاد داشتند ملائکه بر بنی آدم افضلند و اینکه مذهب معتزله و کرامیه و خوارج است اما معتقد جمهور اهل حق در اینکه مطلب آنست که انبیاء و مؤمنین بر فرشتگان فضل دارند که آن فضل و کرامت و خصوصیات قربت است که رب العزة با پیغمبران و مؤمنان فرزند آدم کرد و با فرشتگان نکرد که فرشتگان اگر چه بحضرت الهیت نزدیکترند لکن بحجب هیبت و نور عزت محجوبند و پیغمبران و مؤمنان بنور مشاهدت و نسیم انس و ضیاء و کشف و کرامت محبّت مخصوصند و دلیل تخصیص و تفضیل ایشان بر فرشتگان اینکه است که رب العزة بر ایشان ثناء کرد و گفت (یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ) و در حق ابراهیم خلیل علیه السّلام علی الخصوص گفت (وَ اتَّخَذَ اللّه‌ُ إِبراهِیم‌َ خَلِیلًا) و پیغمبران را گفت (إِنّا أَخلَصناهُم بِخالِصَةٍ ذِکرَی الدّارِ وَ إِنَّهُم عِندَنا لَمِن‌َ المُصطَفَین‌َ الأَخیارِ) و مؤمنین را گفت (إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ أُولئِک‌َ هُم خَیرُ البَرِیَّةِ).
تا آنجا که گفته و از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که گفت
(ما من شیئی اکرم عند اللّه من بنی آدم یوم القیامة)
گفته شد یا رسول (وَ لَا المَلائِکَةُ) آیا ملائکه افضل نیستند! گفت ملائکه مجبولند مثل شمس و قمر یعنی شمس و قمر در حرکاتشان و اقوالشان مسخران و محمولان علیها هستند و ملائکه در معنی مثل کسی مانند که بر طاعت حمل شده باشد زیرا که در آنها موانعی نیست که آنها را از اطاعت باز دارد زیرا که آنان را نفس و شهوت و غضب نیست که امر ببدی و مخالفت نماید و نیز آنها را شیطانی نیست که وسوسه کند و دنیا را در نظرشان زینت دهد و آرزو و آمال بر آنها چیره گردد و ملائکه وقتی طاعت کردند طاعت آنها بمنزله عادت است مثل نفس کشیدن متنفس و پریدن طائر- و آیا طاعت مجاهد و مکابر مساوی است با اینکه همه دشمنان مثل کسیکه در روح و راحت است.
[پایان]

صفحه : 241
وَ مَن یَستَنکِف عَن عِبادَتِه‌ِ وَ یَستَکبِر فَسَیَحشُرُهُم إِلَیه‌ِ جَمِیعاً در اینکه آیه بطور عموم تمام کسانی را که از عبادت و بندگی خدا استکبار کردند و عار دانستند که زیر بار فرمان بروند آگاهانیده به اینکه که بایست متکبران و جباران بدانند که تمام بنی آدم را در محشر جمع میگردانیم.
گویا فرموده همین طوری که در دنیا شما را از نیستی بوجود آوردیم و حیات و مرگ خودتان بدست شما نیست آمدنتان نیز در عرصه قیامت بدست خودتان نخواهد بود آن خدای غالب و قاهر شما را جمع میکند و در دادگاه الهی در معرض سؤال واقع میگردید.
و متکبران و جباران سه فرقه‌اند با تفاوت بین آنها: گروهی بر خدای تعالی تکبر کردند مثل فرعون و نمرود و ابلیس و کسانی که دعوی خدائی داشتند و از بندگی ننگ داشتند و آنهایند کسانی که در باره آنها فرموده (کَذلِک‌َ یَطبَع‌ُ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ قَلب‌ِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ).
و گروهی بر رسول تکبر کردند چون کفار قریش و غیر آنها که گفتند آیا ببشری همچون خود سر فرود آوریم چرا فرشته نفرستاد (وَ قالُوا لَو لا نُزِّل‌َ هذَا القُرآن‌ُ عَلی رَجُل‌ٍ مِن‌َ القَریَتَین‌ِ عَظِیم‌ٍ) [سوره زخرف آیه 30] مثل ولید بن مغیره از اهل مکه یا عروة بن مسعود ثقفی از اهل طائف و جماعت دیگر آنها هستند که خود را بزرگ میشمرند و بچشم حقارت ببنده‌گان خدا نگاه میکنند و خود را بزرگ میدانند، و بروایتی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال میکنند که کبر چیست گفت آن است که مطیع حق نگردد و بچشم حقارت بمردم نگرد، و بروایتی چون متواضعی بینید با وی تواضع کنید و بر متکبر تکبر کنید تا حقارت و مذلّت وی ظاهر گردد.
در مجمع گفته (فَسَیَحشُرُهُم) یعنی (فسیبعثهم الیه جمیعا) یعنی آنها را را در موعدشان (روز قیامت) نزد خودش جمع میکند و معنی قوله (إِلَیه‌ِ) یعنی موضع آنچنانی که غیر از او کسی مالک تصرف نیست مثل اینکه گفته میشود

صفحه : 242
فلان امر راجع بامیر است یعنی کسی جز امیر مالک آن نیست و مقصود مکانی نیست که امیر در آن است.
فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ فَیُوَفِّیهِم أُجُورَهُم وَ یَزِیدُهُم مِن فَضلِه‌ِ آیه بمؤمنین وعده میدهد که آنهائیکه ایمان آوردند و عمل صالح نمودند خدای تعالی آنچه وعده فرموده بآنها پاداش اعمال نیکشان را میدهد و از فضل و کرمش بر اجر آنها می‌افزاید و زیاد میکند چنانچه در جائی بده برابر حسنه و در جای دیگر الی سبعین ضعفا و در جای دیگر الی سبعمائة و در جائی (الی اضعاف کثیرة) و چنانچه معلوم است اصل اجر و مزدی که برای مؤمنین مطیعین وعده داده در واقع تفضل است و بعنوان اجر نظر ببزرگی مقام مؤمن اظهار فرموده اشاره به اینکه که مؤمن و عملش ذی قدر است و گر نه وظیفه عبد بندگی است اجریکه برای عمل مؤمن وعده داده تفضل صرف است وانگهی فائده عمل نیک مؤمن بنفع خودش تمام میشود خدای عز و جل مستغنی بذات است نه از عمل نیک فائده‌ئی عاید او میگردد و نه از عصیان و مخالفت ضرری میبرد.
وَ أَمَّا الَّذِین‌َ استَنکَفُوا وَ استَکبَرُوا فَیُعَذِّبُهُم عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُون‌َ لَهُم مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً همین طوری که در مقابل عمل صالح مؤمنین تضاعف اجر و پاداش بآنها وعده فرموده در مقابل استکبار کافرین عذاب سخت مهیا نموده و همین طوری که اجری که در عمل مؤمنین وعده فرموده تفضلی است نه استحقاقی همین طور عذاب الیم که برای کافرین و کسانیکه استنکاف و کبر میورزند از اطاعت حق تعالی و عذاب کافرین نه برای تشفی یا انتقام است خدای جلیل که بنده ضعیف خود را از لطف و کرم آفریده از کفر و ایمان بنده خود بی‌نیاز است بلکه عذاب الیم را خود کافر و عاصی از دست خود فراهم نموده چنانچه در مواردی از قرآن مجید اظهار فرموده (بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم) اینکه عذابهائی است که خودشان بدست خودشان و باعمال رکیک و کفر و استکبارشان بمقام کبریائی و رسولان حق تعالی ایجاب نموده‌اند اصلا کافر نجس

صفحه : 243
و خبیث است و لایق دار کرامت الهی نیست و چون لایق نیست البته مردود است و چون لایق کرامت نیست در مورد عذاب واقع میگردد و چون دانسته و فهمیده پس از اتمام حجت کفر و جحود ورزیده در مورد غضب الهی واقع گردیده‌اعوذ باللّه من غضب الجبار).

[سوره النساء (4): آیات 174 تا 176]

اشاره

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ قَد جاءَکُم بُرهان‌ٌ مِن رَبِّکُم وَ أَنزَلنا إِلَیکُم نُوراً مُبِیناً (174) فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ اعتَصَمُوا بِه‌ِ فَسَیُدخِلُهُم فِی رَحمَةٍ مِنه‌ُ وَ فَضل‌ٍ وَ یَهدِیهِم إِلَیه‌ِ صِراطاً مُستَقِیماً (175) یَستَفتُونَک‌َ قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم فِی الکَلالَةِ إِن‌ِ امرُؤٌ هَلَک‌َ لَیس‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ وَ لَه‌ُ أُخت‌ٌ فَلَها نِصف‌ُ ما تَرَک‌َ وَ هُوَ یَرِثُها إِن لَم یَکُن لَها وَلَدٌ فَإِن کانَتَا اثنَتَین‌ِ فَلَهُمَا الثُّلُثان‌ِ مِمّا تَرَک‌َ وَ إِن کانُوا إِخوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم أَن تَضِلُّوا وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (176)

صفحه : 244

[ترجمه]

ای مردمان بدرستی برای هدایت شما از جانب پروردگارتان برهانی محکم آمد (رسولی از جانب پروردگار) و با او نوری ظاهر نازل گردانیدیم بسوی شما [174]
پس آنانکه بخدا ایمان آوردند و چنگ زدند بکتاب او پس بزودی آنها را در بخشایشی از خود داخل میگرداند و براه راست بسوی او هدایت مینماید [175]
ای پیغمبر از تو در باره میراث کلاله (برادر پدری و مادری یا پدری تنها فتوی میخواهند) بگو اگر مردی مرد و او را فرزندی نبود و خواهری دارد او را نصف ترکه است و آن مرد میراث میبرد از خواهر و اگر برای خواهر اولادی نباشد تمام ترکه را برادر میبرد و اگر میت را دو خواهر باشد برای آنها دو ثلث ترکه است و اگر برای میت برادران و خواهران باشند برای ذکور دو برابر اناث است خدا احکام را برای شما بیان میکند تا گمراه نگردید و خدا بهر چیزی دانا است [176]
.

صفحه : 245

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا النّاس‌ُ قَد جاءَکُم بُرهان‌ٌ مِن رَبِّکُم وَ أَنزَلنا إِلَیکُم نُوراً مُبِیناً آیه خطاب میکند بافراد بشر که از جانب حق تعالی که پروردگار شما است برهان یعنی شاهد و بیان واضح آمده و نوری ظاهر بسوی شما فرستاده شده که شما را از طریق باطل بسوی حق و حقیقت رهبری گرداند.
در مجمع البیان گفته (یا أَیُّهَا النّاس‌ُ) خطاب نموده بتمام مکلفین از سایر ملل آنهائی که در اینکه سوره قصص آنها را ذکر نموده (قَد جاءَکُم بُرهان‌ٌ مِن رَبِّکُم) یعنی از جانب خدا بر شما حجتی آمد که آن دلیل و برهانی است بر آنچه بآن مأمور گردیده‌اید و آن برهان محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است یا آنچه با او است از معجزات قاهره تامّه که او شاهد صدق او است و گفته شده آن قرآن است (وَ أَنزَلنا إِلَیکُم (معه) نُوراً مُبِیناً) که برای شما بیان میکند حجت واضحه را و شما را هدایت میکند بسوی آنچه در آن نجات شما است از عذاب الیم عقاب او و اینکه نور قرآن است.
[مجاهد و قتاده و سدی] [و از ابی عبد اللّه علیه السّلام است که آن نور ولایت علی علیه السّلام است] فَأَمَّا الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ اعتَصَمُوا بِه‌ِ آنهائیکه بوحدانیّت خدا ایمان آوردند و ببعث محمّد [ص] اعتراف کردند و تمسک نمودند بنوری که بر نبی‌ّ خودش نازل گردانیده (فَسَیُدخِلُهُم فِی رَحمَةٍ مِنه‌ُ) یعنی نعمة منه.
[إبن عباس] (وَ فَضل‌ٍ) یعنی آنچه بر آنها از کرامت و تضعیف حسنات منبسط گردانیده و آنچه از نعم بر آنها زیاد کرده بر آنچه استحقاق داشتند (وَ یَهدِیهِم إِلَیه‌ِ صِراطاً مُستَقِیماً) و آنها را موفق گردانیده برای رسانیدن بآنها آن فضلی که اولیاء خود را بآن تفضل داده و آنها را محکم گردانیده برای سلوک کردن بر نهج کسیکه بر او انعام کرده از اهل طاعتش و انتفاء آثار آنها تا اینکه (مردم) منتفع گردند

صفحه : 246
بهدایت آنها و آشنا گردیدن بسنة آنها و متابعت کردن دین آنها و آن آنصراط مستقیمی است که خدا آنرا برای بندگان خود پسندیده است.
یَستَفتُونَک‌َ قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم فِی الکَلالَةِ إِن‌ِ امرُؤٌ هَلَک‌َ لَیس‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ وَ لَه‌ُ أُخت‌ٌ فَلَها نِصف‌ُ ما تَرَک‌َ در شأن نزول آیه مفسرین اختلاف کرده‌اند: در مجمع از جابر بن عبد اللّه روایت کرده که گفت من مریض شدم در حالی که نه یا هفت خواهر داشتم پیغمبر بر من وارد شد و بصورتم دمید و من بهوش آمدم و گفتم یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای خواهرانم دو ثلث وصیت کنم، فرمود نیکی کن، گفتم نصف، گفت نیکی کن، آنگاه بیرون رفت و مرا بحال خود گذارد و باز برگشت و فرمود ای جابر من نمی‌بینم که تو از اینکه مرض بمیری و خدا در باره سهم خواهرانت آیه‌ئی فرستاده و برای آنان دو ثلث قرار داده، میگویند جابر میگفت اینکه آیه در باره من نازل شد.
و قتاده گفته هم صحابه در قسمت کلاله بود اینکه آیه نازل گردید، جابر گفته اینکه آیه در مدینه نازل شده، و إبن سیرین گفته اینکه آیه در مسیری نازل گردید که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با اصحاب بود و اینکه آیه را آیه صیف گفته‌اند، و خدای تعالی دو آیه راجع بکلاله نازل گردانیده یکی از آنها در شتاء و آن آیه‌ئی است که در اول سوره نازل گردانیده و دیگر در صیف بود و آن همین آیه است، و از عمر بن خطّاب روایت شده که گفته از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال از کلاله کردم فرمود تو را کافی است آیة الصیف.
چون خدای تعالی در اول سوره بعضی از سهام فرائض را بیان کرد سوره را بباقی آن خاتمه داد و گفت (یَستَفتُونَک‌َ) ای محمّد [ص] در میراث کلاله از تو فتوی میخواهند (قُل‌ِ اللّه‌ُ یُفتِیکُم) یعنی برای شما حکم کلاله را بیان میکند و کلاله اسم است برای برادرها و خواهرها.
[عن الحسن] و از ائمه ما علیهم السلام اینکه طور روایت شده.

صفحه : 247
و بقولی آن غیر از والد و ولد است.
[ابی بکر و جماعتی از مفسرین] (إِن‌ِ امرُؤٌ هَلَک‌َ لَیس‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ) سدی گفته و برای او ولد از ذکر و انثی نباشد و اینکه قول موافق با مذهب امامیّه است و معنی او اینکه است اگر مردی مرد و برای او نه اولاد باشد و نه پدر و ما والد را باجماع بآن ضمیمه نمودیم و برای اینکه لفظ کلاله خبر ده از آن است زیرا که کلاله اسم است برای نسبی که محیط بمیت است غیر از آنکه ملصق بآن شده و پدر چسبیده شده بولد است چنانچه ولد چسبیده شده بر والد است و برادرها و خواهرها احاطه دارند بمیت (وَ لَه‌ُ أُخت‌ٌ) یعنی اگر برای میّت خواهر ابوینی یا پدری تنها و ذکر اولاد مادر در اول سوره گفته شده و برای خواهر نصف ما ترک میت است (وَ هُوَ یَرِثُها إِن لَم یَکُن لَها وَلَدٌ) یعنی اگر خواهر مرده باشد و برای او اولاد نباشد و او را برادری باشد پدری و مادری یا برادر پدری تمام مال را برادر ارث میبرد و آن برادر چه از پدری و مادری باشد یا از پدر تنها مال تمامش مال او است بلاخلاف در صورتی که نه ولد باشد و نه والد (فَإِن کانَتَا اثنَتَین‌ِ) یعنی اگر خواهر دو نفر باشند (فَلَهُمَا الثُّلُثان‌ِ مِمّا تَرَک‌َ) از برای آن دو خواهر دو ثلث است از ترکه برادر یا خواهرش که مرده (وَ إِن کانُوا إِخوَةً رِجالًا وَ نِساءً) یعنی هرگاه اخوه رجال و نساء یعنی برادرها و خواهرها جمع باشند از ابوینی یا از اب (فَلِلذَّکَرِ مِثل‌ُ حَظِّ الأُنثَیَین‌ِ) و در قوله سبحانه (إِن‌ِ امرُؤٌ هَلَک‌َ لَیس‌َ لَه‌ُ وَلَدٌ وَ لَه‌ُ أُخت‌ٌ فَلَها نِصف‌ُ ما تَرَک‌َ وَ هُوَ یَرِثُها إِن لَم یَکُن لَها وَلَدٌ) دلالت دارد بر اینکه برادر و خواهر ارث نمیبرند در صورتی که هر کدام دختری داشته باشند زیرا که خدای تعالی در ترکه خواهر و برادر شرط کرده نبودن ولد را و ولد شامل دختر و پسر هر دو میگردد بلاخلاف بین اهل لغت و آن روایتی که گفته اخوات با بنات عصة آن خبر واحد است و مخالف نص قرآن است و همین طوری که ما گفتم إبن عباس گفته و از سادات اهل البیت نیز همین طور روایت شده (یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم) خدای تعالی امور ارث بردن شما را معین گردانیده (أَن

صفحه : 248
تَضِلُّوا) برای اینکه گمراه نگردید یا اینکه در حکم آن خطاء نکنید، و بقولی خدای تعالی تمام احکام را بیان فرموده تا اینکه در دین خودتان هدایت یابید.
[ابی مسلم] وَ اللّه‌ُ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ ذیل آیه بیان اینکه است که خدای سبحانه عالم است بجمیع آنچه عباد باو محتاج میباشد از امر معاششان و معادشان و بر آنچه حکمت ایجاب میکند، و نزول آیه اول سوره متضمن میراث ولد و والد است و آیه بعد از آن بیان میراث ازواج و زوجات و اخوه و اخواتیکه از قبل ام‌ّ بود، و اینکه آیه که سوره بآن ختم گردید متضمن میراث اخوه و اخوات مادری و پدری است و برادر و خواهر پدری تنها در وقتی که برادر و خواهر ابوینی نباشد و متضمن است قوله تعالی (وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض‌ٍ فِی کِتاب‌ِ اللّه‌ِ) و چون نزدیک بودن بمیت سبب استحقاق ارث است پس هر کس نزدیک‌تر بمیت است اولی است بمیراث از آنکه دورتر است و خلاف بین فقهاء در اینکه مسائل و فروع آن راجع بکتب فقهیه است.
[بیان طبرسی بپایان رسید]

صفحه : 249

‌سورة المائدة

اشاره

‌سورة المائده نزد جماعتی مثل إبن عباس و مجاهد مدنی است و جعفر بن بشر و شعبی گفته‌اند تمامش مدنی است مگر آیه (الیَوم‌َ أَکمَلت‌ُ لَکُم دِینَکُم) که در حجة الوداع فرود آمده وقتی که آنحضرت بر بالای راحله بود.
و عدد آیات آن صد و بیست است در نظر کوفی و صد بیست و سه است نزد بصری و در نظر باقی صد و بیست و دو است و خلاف در سه آیه است (بِالعُقُودِ) (وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ) کوفی است (فَإِنَّکُم غالِبُون‌َ) بصری است.
ابی بن کعب از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنین روایت کرده که هر کس سوره مائده را قرائت کند حق تعالی بعدد هر یهودی و نصرانی که در دنیا نفس کشیدند ده حسنه میدهد و ده سیئه از وی محو مینماید و ده درجه او را بلند میگرداند مفسرین گفته‌اند نزول سوره در وقتی بود که حضرتش بر بغله شهباء سوار بود در آن حال وحی او را ثقیل ساخت و بطوری او را سنگین گردانید که مرکوب را از رفتن باز داشت و ایستاد و شکم او بزمین نزدیک گردید حضرت بیهوش شد و دست خود را بر سر شیبة بن وهب جحمی گذاشت پس از آنکه بهوش آمد سر مبارک را برداشت و اینکه سوره را بر ما قرائت فرمود و آنچه در اینکه سوره بود بآن عمل نمود و نیز بما امر نمود بآن عمل نمائیم.
و در حدیثی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که در خطبه حجة الوداع فرموده سورة المائده آخرین سوره ایست از قرآن که بمن نازل شده حلالش را حلال دانید و حرامش را حرام.
[منهج الصادقین]

صفحه : 250
سورة المائدة مدنیة و هی مائة و عشرون آیة کوفی. ثلاث و عشرون آیة بصری، و اثنان و عشرون آیة فی الباقین.
[مجمع]

[سوره المائدة (5): آیات 1 تا 2]

اشاره

بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِیم‌ِ
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ أُحِلَّت لَکُم بَهِیمَةُ الأَنعام‌ِ إِلاّ ما یُتلی عَلَیکُم غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ وَ أَنتُم حُرُم‌ٌ إِن‌َّ اللّه‌َ یَحکُم‌ُ ما یُرِیدُ (1) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّه‌ِ وَ لا الشَّهرَ الحَرام‌َ وَ لا الهَدی‌َ وَ لا القَلائِدَ وَ لا آمِّین‌َ البَیت‌َ الحَرام‌َ یَبتَغُون‌َ فَضلاً مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً وَ إِذا حَلَلتُم فَاصطادُوا وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن‌ُ قَوم‌ٍ أَن صَدُّوکُم عَن‌ِ المَسجِدِ الحَرام‌ِ أَن تَعتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَّقوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ (2)

صفحه : 251

[ترجمه]

بنام ایزد هستی بخش صاحب رحمت عام و خاص
حق تعالی خطاب بتمام مؤمنین نموده ای کسانیکه ایمان آورده‌اید بآنچه با خدا یا با یکدیگر عهد و پیمان بسته‌اید عمل کنید (بدانید حیوانات زبان بسته علفخوار) برای شما حلال گردیده جز آنچه را که بعدا برای شما بیان خواهد شد و جز آن صید را که شما در حال احرام بحج یا عمره صید کرده باشید همانا خداوند بآنچه خواهد حکم مینماید [1]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید شعائر خدا را حلال نشمارید (یعنی مناسک حج یا نشانه‌های دین را تغییر ندهید) و نیز ماههای حرام را برای جنگ با کفار حلال ندانید و نه هدی و قلائد را (یعنی متعرض قربانیهای حاجیان نشوید چه آنهائی که علامت قربانی بگردن داشته باشند چه نداشته باشند) و نیز متعرض زوارین بیت الحرام که در طلب خشنودی خدا و فضل او آمده‌اند نشوید و چون از احرام بیرون آمدید صید کنید و باید شما را دشمنی گروهی از قریش که شما را از مسجد الحرام در سال حدیبیه بیرون کردند بر آن ندارد که از آنان انتقام بکشید و در نیکوکاری و تقوی بیکدیگر کمک کنید نه بر ظلم و تعدّی و از گناه و مخالفت امر حق تعالی بپرهیزید (و بدانید) همانا خداوند در مورد غضب سخت انتقام است [2]

صفحه : 252

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ (و فی بعهده و اوفی بعهده) بیک معنی آمده، و العقد و العهد بمعنی معقود است، و عقود عهد اللّه است آنچنان عهدی که خدا با بندگانش عهد بسته و آنها را ملزم گردانیده بایمان باو و تحلیل حلال و تحریم حرام او، و بقولی آن قراردادی است از بیع و نکاح و غیر آن که مردم بین هم قرار میگذارند.
آیه خطاب بمؤمنین فرموده که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید بعهدهای خود وفا کنید، و چون (العقود) اطلاق دارد میتوان گفت اطلاقش شامل میگردد تمام عهدها و قراردادهائی که بعضی با بعضی دیگر میکنند، مثل عقد شرکت، عقد نکاح، عقد بیع و امثال آنها- یا عقدهائی که با خدا بسته‌اید مثل عقود شرعیه از قبیل نذر و عهد و قسم- و وفاء بعهد یعنی قیام نمودن بر او و (أَوفُوا بِالعُقُودِ) امر است و امر دلالت بر وجوب دارد، پس وفاء کردن بعقدهای شرعیه الزامی از طرف حق است بنا بر قول إبن عباس که گفته مراد عهود خدا است که بر بنده‌گان ایجاب نموده در حلال و حرام و فرائض و حدود.
و برای وضوح اجمالی از بیانات مجمع البیان را ترجمه مینمایم:
(أَوفُوا بِالعُقُودِ) یعنی بالعهود، از إبن عباس و جماعتی از مفسرین در اینکه عهود چیست اختلاف نموده‌اند و چند قول از آنها نقل شده:
1- مقصود آنعهدهائی است که اهل جاهلیت بعضی با بعض دیگر معاهده میکردند که در موقعی که در مقابل ستم واقع میگردند یکدیگر را یاری کنند و از هم پشتیبانی نمایند و همین است معنی حلف.
[إبن عباس، مجاهد، ضحاک، ربیع بن انس، قتاده، سدی] 2- عهدهائی که خدای تعالی از بنده‌گانش گرفته به اینکه که ایمان آورند و اطاعت کنند و در آنچه برای آنها حلال کرده یا حرام نموده اطاعت نمایند [إبن عباس]

صفحه : 253
و در روایت دیگر از إبن عباس است که گفته تمام عهود همانهائی است که در قرآن حلال کرده یا حرام نموده و آنچه را که واجب گردانیده پس نباید از آنها تعدی کنید و نقض عهد نمائید و اینکه قول را تأیید مینماید قوله تعالی (وَ الَّذِین‌َ یَنقُضُون‌َ عَهدَ اللّه‌ِ مِن بَعدِ مِیثاقِه‌ِ- الی قوله: سُوءُ الدّارِ).
3- مقصود عهودی است که مردم بین هم می‌بندند و شخص بر نفس خودش ثابت میگرداند مثل عقد ایمان و عقد نکاح و عقد عهد و عقد بیع و عقد قسم.
4- امری است از جانب خدا باهل کتاب به اینکه که وفا کنند بآنچه خدا در تورات و انجیل از آنها میثاق گرفته که رسول ما را و آنچه از نزد ما آورده تصدیق نمایند.
[إبن جریح و ابی صالح] و قوی‌ترین اینکه گفتارها قول إبن عباس است که گفته مقصود بعقود عقود خدا است آن عقودی که بر بندگانش در حلال و حرام و حدود واجب گردانیده و داخل است در اینکه قول جمیع اقوال دیگر.
[پایان] أُحِلَّت لَکُم بَهِیمَةُ الأَنعام‌ِ إِلّا ما یُتلی عَلَیکُم حیوان چهار پا را بهیمه نامند خواه از حیوانات بری باشد یا بحری و اصناف آنها از شتر و گاو و میش و بز که آنها را ازواج ثمانیه نامند، و بقولی (بَهِیمَةُ الأَنعام‌ِ) آهو و گاو وحشی و نحو آنها را شامل میگردد. و بعضی گفته‌اند گویا از بهیمة الانعام اراده شده آنحیواناتی را که مثل انعام و نزدیک بآنهایند از جنس بهائم و برای مشابهت بانعام اضافه کرده و اینکه اضافه بیانی است مثل اینکه گویند (خاتم فضة) انگشتر از نقره تعبیه شده یعنی بهیمه از انعام است و تمام اقسام انعام بر شما حلال است مگر آنچه را که در قرآن از اقسام حلیت استثناء کرده و حکم بحرمت نموده مثل قوله تعالی (حُرِّمَت عَلَیکُم‌ُ المَیتَةُ) که در اینکه آیه میته از اقسام حلیّت خارج گردیده و از اکل آن منع شده.
غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ وَ أَنتُم حُرُم‌ٌ إِن‌َّ اللّه‌َ یَحکُم‌ُ ما یُرِیدُ و نصب غیر برای حال آمده و از ضمیر در (لَکُم) است یعنی برای شما بهیمة الانعام حلال است در حالی که صید را حلال ندانید در آنحالیکه محرم

صفحه : 254
باشید برای حج یا غیر آن همانا خدای تعالی در حلیّت و حرمت حکم میکند آنچه را که اراده نموده.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّه‌ِ وَ لَا الشَّهرَ الحَرام‌َ وَ لَا الهَدی‌َ وَ لَا القَلائِدَ (شَعائِرَ) جمع شعیر است و مقصود اعلام حج و اعمال آن است و شعائر اللّه را نام و علم قرار داده برای تمام اعمال حج از طواف و سعی و نسک یعنی مواقف و غیر اینها (وَ لَا الشَّهرَ الحَرام‌َ) یعنی ماههای حرام را بسبب جنگ حلال نکنید و ماههای حرام چهار است: رجب و ذی القعده و ذی الحجة و محرم و (هدی) آن قربانی است که بیت الحرام میبرند و قلائد جمع قلاده است، و در آن دو معنی گفته‌اند یکی قلائد بمعنی مقلد است و مقصود آن قربانی‌هائی است که (مشرکین) بگردن آنها قلاده می‌انداختند، گفته‌اند عادت اهل جاهلیت چنین بوده که هر کس بمکه میرفت برای حج و عمره چوب سمره بگردن خود می‌بست تا علامت باشد و کسی متعرض او نشود و چون برمیگشت قلاده‌ئی از موی در گردن می‌کرد برای اینکه علامت باشد برای اینکه از حج میآید و کسی قصد اهانت و قتل و غارت او را نکند- معنی دیگر قلائد حج عین قلاده است نه مقلدات یعنی متعرض قلائد نشوید و برای مبالغه آمده.
وَ لَا آمِّین‌َ البَیت‌َ الحَرام‌َ یَبتَغُون‌َ فَضلًا مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً یعنی از پروردگار خود فضل و خوشنودی بجوئید.
(و لا قاصدین بیت الحرام) مفسرین در معنی اینکه جمله گفته‌اند آمین و حاجین و قاصدین بیت الحرام بیک معنی است- چون در عرب نه ماه پیوسته جنگ و نزاع بین آنان دائر بود و از یکدیگر در امان نبودند اینکه بود که هر کس برای مکه هدی میبرد و نشانه آن بر خودش یا بر شترش همین قلائد بود که بآن نشان امنیّت می‌یافت و کسی قصد وی نمیکرد- و چون قانون اسلام ظاهر گردید ابتداء برای مصلحت مسلمانان

صفحه : 255
هم چنین میکردند در آخر اینکه حکم منسوخ گردید و اینکه آیه نازل گردید (فَاقتُلُوا المُشرِکِین‌َ حَیث‌ُ وَجَدتُمُوهُم) و آیه (فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرام‌َ بَعدَ عامِهِم هذا) یعنی اکنون هیچ مشرک و کافر را روا نیست که حج کند. یا خود را بقلائد و هدی ایمن گرداند.
وَ إِذا حَلَلتُم فَاصطادُوا وقتی از احرام بیرون آمدید پس صید کنید، امر (فَاصطادُوا) اذن بعد از منع است یعنی پس از محل‌ّ گردیدن، دیگر در صید کردن حرجی نیست و مباح است.
لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن‌ُ قَوم‌ٍ أَن صَدُّوکُم عَن‌ِ المَسجِدِ الحَرام‌ِ أَن تَعتَدُوا یعنی بغض و عداوت کفار که راه شما را از مسجد الحرام بستند شما را بر اینکه ندارد که بر آنها تعدّی و ستم کنید و از حدّ و حق خودتان تجاوز نمائید.
مفسرین گفته‌اند مقصود اینکه است که نباید دشمنی آنهائیکه در سال حدیبیه بشما تعدّی کردند و نگذاشتند داخل مکه و طواف بیت شوید باعث شود که شما بآنها تعدّی کنید و حرمت حرم را نگاه ندارید.
وَ تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَّقوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ خدای تعالی بتمام مکلفین امر فرموده بر معاونت و مظاهرت و یاری کردن و کمک نمودن بیکدیگر بر تقوی و پرهیزگاری (وَ تَعاوَنُوا) عطف بجمله بالا نیست تا اینکه در موضع نصب باشد، بلکه مبتدا و کلام مستأنف است. و تعاونوا از باب مفاعله است و شاید اشاره باین باشد که بایستی تمام مؤمنین دست بدست هم دهند و هر یک دیگری را توصیه نمایند در نیکی نمودن و نیز یکدیگر را توصیه نمایند در برّ و تقوی و پشت بپشت هم گذارند تا اینکه بر کفار غالب گردند و بر تمام عالمیان علوّ و برتری پیدا کنند نه اینکه بکسی تعدّی کنند و از حق خودشان تجاوز نمایند، و یکدیگر را یاری نکنید بر گناه و بر ستمکاری

صفحه : 256
که آن انتقام کشیدن است در زمین حرم، و ای مؤمنین حکم خدا را مراعات نمائید و از حق خودتان پا بیرون ننهید و بدانید همانا خدا سخت انتقام است.

[سوره المائدة (5): آیات 3 تا 5]

اشاره

حُرِّمَت عَلَیکُم‌ُ المَیتَةُ وَ الدَّم‌ُ وَ لَحم‌ُ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ وَ المُنخَنِقَةُ وَ المَوقُوذَةُ وَ المُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَل‌َ السَّبُع‌ُ إِلاّ ما ذَکَّیتُم وَ ما ذُبِح‌َ عَلَی النُّصُب‌ِ وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالأَزلام‌ِ ذلِکُم فِسق‌ٌ الیَوم‌َ یَئِس‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن دِینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَون‌ِ الیَوم‌َ أَکمَلت‌ُ لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت‌ُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیت‌ُ لَکُم‌ُ الإِسلام‌َ دِیناً فَمَن‌ِ اضطُرَّ فِی مَخمَصَةٍ غَیرَ مُتَجانِف‌ٍ لِإِثم‌ٍ فَإِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (3) یَسئَلُونَک‌َ ما ذا أُحِل‌َّ لَهُم قُل أُحِل‌َّ لَکُم‌ُ الطَّیِّبات‌ُ وَ ما عَلَّمتُم مِن‌َ الجَوارِح‌ِ مُکَلِّبِین‌َ تُعَلِّمُونَهُن‌َّ مِمّا عَلَّمَکُم‌ُ اللّه‌ُ فَکُلُوا مِمّا أَمسَکن‌َ عَلَیکُم وَ اذکُرُوا اسم‌َ اللّه‌ِ عَلَیه‌ِ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ (4) الیَوم‌َ أُحِل‌َّ لَکُم‌ُ الطَّیِّبات‌ُ وَ طَعام‌ُ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ حِل‌ٌّ لَکُم وَ طَعامُکُم حِل‌ٌّ لَهُم وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ المُؤمِنات‌ِ وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم إِذا آتَیتُمُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ مُحصِنِین‌َ غَیرَ مُسافِحِین‌َ وَ لا مُتَّخِذِی أَخدان‌ٍ وَ مَن یَکفُر بِالإِیمان‌ِ فَقَد حَبِطَ عَمَلُه‌ُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (5)

صفحه : 257

[ترجمه]

‌برای شما حرام گردید گوشت میته و خوک و آن ذبیحه‌ئی که بغیر نام خدا کشته‌اند و نیز برای شما حرام گردیده هر حیوانی که بخفه کردن یا بچوب زدن یا از بلندی افکندن یا بشاخ زدن بهم بمیرند و نیز نیم خورده درندگان مگر آنچه را که دریابید در حالیکه زنده باشند و شما آنرا ذبح کنید و نیز آن حیوانی را که بنام بتها میکشند و آن حیوانی را که بتیرهای قداج قسمت کنند اینها فسق است امروز (که جمعه است یا عرفه) کافرین از دین شما ناامید شدند پس از آنها نترسید و از من بترسید امروز (که روز غدیر خم است) برای شما کامل گردانیدم دین شما را و نعمت خودم را بر شما تمام گردانیدم و دین اسلام را بر شما اختیار نمودم و کسی که در موقع گرسنگی مضطر گردید و از روی اضطرار در صورتی که بگناهی از آنچه حرام بوده مایل نبود مرتکب چیز حرامی گردید خدای تعالی آمرزنده و مهربان است [3]
ای رسول از تو سؤال میکنند چه چیز برای آنها حلال گردیده بگو چیزهای پاک و دیگر برای شما حلال است شکار آنچه را که بشکار کننده تعلیم داده‌اید مثل سگ و باز شکاری در حالیکه شما آنها را ادب کرده‌اید و بآنها میآموزید از آن چیزهائی که خدا بشما یاد داده است پس از آنچه آن سگ یا باز شکاری گرفته و برای شما نگاه داشته بخورید و موقع ارسال آن شکار نام خدا را یاد کنید و از خدا بترسید بحقیقت خدا زود حساب کننده است
و طعامی که اهل کتاب بشما میدهند برای شما حلال است و نیز طعامی که شما بآنها میدهید و نیز نکاح زنهای پارسای مؤمنین و نیز زنهای پارسا از آنهائیکه پیش از شما بآنها کتاب عطاء شده برای شما حلال است در صورتی که مهر و حقوق آنها را بدهید در حالتی که برای نکاح عفت و صلاح جوئید نه اینکه مجاهر بزنا باشید و نه فراگیرنده دوستان پنهانی و هر کس بدین اسلام کافر گردید عمل او حبط و باطل میگردد و در آخرت از زیانکاران محسوب خواهد گردید [5]
.

صفحه : 258

توضیح آیات‌

حُرِّمَت عَلَیکُم‌ُ المَیتَةُ وَ الدَّم‌ُ وَ لَحم‌ُ الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ آیه در مقام بیان استثناء از قوله تعالی (إِلّا ما یُتلی عَلَیکُم) در آیه اول سوره مکلفین را مخاطب قرار داده به (حُرِّمَت عَلَیکُم‌ُ الخ) یعنی برای شما حرام گردیده شده میته و انتفاع از آن و میته هر حیوانی است که دارای نفس سائله یعنی خون جهنده باشد از حیوانات بری و طیور از آنچه خدای تعالی اکل آنرا حلال نموده خواه اهلی باشد و خواه وحشی که آنها بدون تذکیه بمیرند، و از نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرموده
(میتتان مباحان السمک و الجراد)
یعنی میته ماهی و ملخ مباحند.
گفته‌اند اصل (میته) میتوت بوده از مات یموت، و کسی بتشدید نخوانده مگر ابو جعفر مدنی و بعضی از علماء گفتند فرق است بین تخفیف و تشدید، و گفته‌اند میت بتخفیف یاء آنرا گویند که اصلا در او روح نبوده و بعد زائل شده باشد و میّت بتشدید یاء آنرا گویند که قبلا روح داشته و بعد گرفته شده و بعضی از اهل لغت گفته‌اند آنکه صاحب نفس سائله (یعنی خون جهنده) باشد از حیوانات حلال گوشت آنرا میته بتخفیف یاء گویند و انسان مرده را میّت مشدّد خوانند، و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ملخ و ماهی را میته خوانده و گفت
(میتتان مباحتان الجراد و السمک)
. (وَ الدَّم‌ُ) در شأن نزول آیه گفته‌اند عرب و بعضی دیگر در روده خون میکردند و بر آتش میگذاشتند و میخوردند اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید و در آیه دیگر قوله تعالی (أَو دَماً مَسفُوحاً) که خون را توصیف بخون ریخته شده کرده تا اینکه امتیاز داده شود از خونی که پس از ذبح در جگر حیوان یا با گوشت او چسبیده شده باشد.
[أبو الفتوح] در مجمع گفته (اما الطحال) سپرز نزد ما حرام است اگر با گوشت در

صفحه : 259
یکجا در یک دیگ پخته شود، از علی علیه السّلام و إبن مسعود و اصحاب آنها روایت بر کراهت آنها رسیده نه حرمت، و جماعت امامیّه اجماع بر حرمت کرده‌اند و سائر فقهاء قائلند که مباح است.
[پایان] (وَ لَحم‌ُ الخِنزِیرِ) سوم از آنچه در اینکه آیه حرمتش را تذکر میدهد گوشت خوک است که باجماع مسلمین بتمام اقسامش خوردنش حرام و نجس است فرق نمیکند خواه اهلی باشد یا وحشی و هر چه باو تعلق دارد بظاهرش یا بباطنش از پیه و پوست تماما حرام و پلید است.
(وَ ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ) (ما) موصوله و در محل‌ّ رفع است و عطف بر جمله اول آیه است یعنی حرّم علیکم و آن هر حیوانی است که بر کشتن آن نام خدا برده نشود که یکی از شرائط حلال شدن ذبیحه اینکه است که کشنده آن نام خدا را ببرد- و بعضی از مفسرین گفته‌اند اگر در حین کشتن فراموش کرد لکن در نیّت داشت مانعی ندارد یعنی ذبیحه حرام نمیشود.
و شرط دیگری که در صحت ذبح و حیلت ذبیحه گفته‌اند اینکه است که مسلمان از هر فرقه‌ئی که باشد اگر بدشمنی با آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم معروف نباشد و ذابح متصدّی ذبح گردد حلال است و اگر کشنده حیوان از هر صنفی از اصناف کفار باشد آن حیوان نجس و حرام میگردد (وَ ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ) یعنی هنگام ذبح نام بتها را بزبان آرند که تمام اینکه اقسام حرام و خوردنش جایز نیست.
در مجمع البیان گفته آیه دلالت دارد که ذبیحه هر کسی که مخالف اسلام است اکلش جایز نیست زیرا که آنها اسم غیر خدا را یاد میکنند یا شرع موسی را یا عیسی را متحد بخدا یا پسر خدا میگیرند و امّا آنهائیکه اظهار اسلام میکنند و مذهبشان تجسم یا تشبیه یا جبر و مخالف میباشند نزد ما اکل ذبیحه آنها جایز نیست و بین فقهاء خلاف است.
[پایان] (وَ المُنخَنِقَةُ) آن حیوانی است که خفه کنند إبن عباس گفته مشرکین

صفحه : 260
گاو و گوسفند را می‌گرفتند و چنان گلوی او را می‌فشردند تا خفه شود و بمیرد آنوقت میخوردند لکن ظاهرا آیه اطلاق دارد و بهر نحوی که بدون ذبح شرعی حیوان حلال گوشت بمیرد میته و نجس و حرام میگردد.
(وَ المَوقُوذَةُ) حیوانی است که بچوب و عصاء حیوان را بزنند تا بمیرد (وَ المُتَرَدِّیَةُ) آن حیوانی است که از کوه یا جای بلند بیفتد و بمیرد اینکه قول از إبن عباس و سدی چنین نقل شده: که اگر گوسفندی یا گاوی در چاهی بیفتد و آنرا نتوان بیرون آورد و بر ذبح کردنش راهی نباشد بهر نحوی که آنرا بکشند حلال است زیرا که آن موقع ضرورت است.
(وَ النَّطِیحَةُ) آن حیوانی است که حیوان دیگر بآن شاخ بزند و بمیرد (وَ ما أَکَل‌َ السَّبُع‌ُ إِلّا ما ذَکَّیتُم) و نیم خورده سبع حرام است مگر اینکه تا زنده است آن را دریابید و خودتان ذبح نمائید.
در مجمع البیان گفته اختلاف است که استثناء بچه برمی‌گردد بقولی بتمام آنچه قبلا ذکر شد برمی‌گردد غیر از آنچیزی که قبول تزکیه نمی‌کند مثل خوک و خون و اینکه قول از علی علیه السّلام و إبن عباس نقل شده. و بقولی آن استثناء از تحریم است نه از محرمات زیرا که میته و خنزیر را تذکیه نیست، پس معنی حرّمت علیکم یعنی بر شما حرام است باقی آنچه ذکر شد مگر آنچه از محللات که خدا برای شما پس از تذکیه کردن حلال گردانیده.
(وَ ما ذُبِح‌َ عَلَی النُّصُب‌ِ) و او جمله را عطف داده بجمله بالا یعنی بر شما حرام است آنچه را که برای بتها ذبح می‌کنید و (نصب) آن بتهائی بوده که مشرکین در زمان جاهلیت عبادت آنها را می‌کردند [مجاهد و إبن جریح و قتاده) و گفته‌اند که آنها سیصد و شصت سنگ بوده که آنرا اوثان می‌نامیدند، و صنم سنگی است که مصوّر باشد بصورت و نقش و هیئت و شکل آدمی.
(وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالأَزلام‌ِ) آن تیرهائی بود که در جاهلیت در بعضی نوشته بودند (امرنی ربی) و در دیگری نوشته بودند (نهانی ربی) و در بعضی چیزی ننوشته

صفحه : 261
بودند وقتی می‌خواستند کاری از تجارت یا مسافرت یا غیر آن انجام دهند آن تیرها را می‌گردانیدند اگر تیری می‌آمد که نوشته بود (امرنی ربی) می‌کردند و اگر (نهانی ربی) می‌آمد نمی‌کردند و اگر ننوشته می‌آمد اعاده می‌کردند و در هم مخلوط می‌کردند و باز درمی‌آوردند و غیر اینها گفتار دیگری نیز از مفسرین نقل شده- خلاصه بین آنها انواع و اقسام چیزهائی بوده بآن تطیّر می‌زدند و بروایتی حضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از تمام اقسام تطیّر زدن نهی فرموده و گفته
(من تکهّن و استقسم او تطیّر طیرة ترده عن سفر لم ینظر الی الدرجات العلی یوم القیمة)
یعنی هر کس کهانت کند یا استقسام بازلام کند یا زجر مرغ کند برای سفر کردن در قیامت درجات اعلا را ننگرد.
جمله (ذلِکُم فِسق‌ٌ) یا اشاره بخصوص استقسام است یا اشاره بتمام جملاتی است که در آیه نهی گردیده.
[أبو الفتوح] الیَوم‌َ یَئِس‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن دِینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَون‌ِ الیَوم‌َ أَکمَلت‌ُ لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت‌ُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیت‌ُ لَکُم‌ُ الإِسلام‌َ دِیناً امروز که دین شما مؤمنین قوّت گرفته کافرین از اینکه بتوانند رخنه‌ئی در دین پیدا کنند و ضرری بر شما وارد نمایند ناامید شدند.
آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست.
خلاصه از إبن عباس و سدی نقل میکنند که گفته‌اند روز عرفه از حجة الوداع بود که اینکه آیه نازل گردید زیرا که در آن روز عرب بیشتر اسلام آوردند و بعضی دیگر گفته‌اند آن روز جمعه بود که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پس از خطبه نگاه کرد دید جماعت بسیاری حاضرند و هیچ مشرک بین آنها نیست همه مسلمانند شاد گردید خدای تعالی اینکه آیه را نازل گرداند و از حضرت باقر و صادق علیهما السلام روایت کرده‌اند که اینکه آیه در روز غدیر نازل گردید پس از آنکه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست علی علیه السّلام را گرفت و بر منبر برد و امامت آن حضرت را بر قوم عرضه کرد پس از آنکه گفت
(الست اولی بکم من انفسکم)
فرمود
(من کنت مولاه

صفحه : 262
فهذا علی‌ّ مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله)
یَسئَلُونَک‌َ ما ذا أُحِل‌َّ لَهُم قُل أُحِل‌َّ لَکُم‌ُ الطَّیِّبات‌ُ وَ ما عَلَّمتُم مِن‌َ الجَوارِح‌ِ مُکَلِّبِین‌َ تُعَلِّمُونَهُن‌َّ مِمّا عَلَّمَکُم‌ُ اللّه‌ُ (ما ذا) استفهامی است و در محل‌ّ رفع است و در تقدیر (ای‌ّ شی‌ء احل‌ّ لهم) یعنی ای رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مؤمنین از تو می‌پرسند که خدا چه چیز را حلال گردانیده در پاسخ آنها بگو خدا طیبات را حلال کرده.
بعضی گفته‌اند مقصود از پاکیزه‌ها طعام لذیذ است و از لذّت تعبیر بطیّب کرده‌اند.
[أبو القاسم بلخی] (وَ ما عَلَّمتُم) گفته‌اند محذوفی در کلام هست و در معنی (و صید ما علمتم من الجوارح) (واو) عطف داده (عَلَّمتُم) را بطیبات یعنی بر شما حلال است صید آنچه را که تعلیم داده باشید از سگ‌ها و آنها را جوارح نامند و مفرد آن جارحه است.
در مجمع گفته جوارح سگها است فقط و اینکه قول إبن عمر و سدی است، و از ائمه ما علیهم السّلام همین طور روایت شده که همان سگهائی می‌باشند که تعلیم داده شده‌اند که خدا صید چنین سگهای تعلیم داده شده را حلال کرده که صید کرده و نزد صاحبشان آرند و آنان را بکشند بدلیل قوله تعالی (فَکُلُوا مِمّا أَمسَکن‌َ عَلَیکُم) و علی بن ابراهیم در تفسیرش از أبی بکر حضرمی از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت کرده که گفت از صید بزاة و صقور و کلاب نخور مگر آنچه را که از صید کلاب تزکیه شده باشد پس گفتم اگر سگ معلّم آنرا کشته باشد فرمود بخور، قال اللّه (و ما علمتم من الجوارح مکلبین تعلمونهن‌ّ مما علّمکم اللّه) وقتی که اسم خدا بر آن برده شده همان تزکیه او است و آن اینکه است (بسم اللّه و اللّه اکبر، الی آخر کلامه) [پایان] وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ سَرِیع‌ُ الحِساب‌ِ ظاهرا آیه امر نموده بتقوی در نگاه داشتن حکم خدا و تهدید مینماید

صفحه : 263
کسانی را که از حکم خدا در حلیّت و حرمت مخالفت نمایند که همانا خدا بسرعت در قیامت بحساب شما رسیدگی خواهد نمود و بپاداش اعمالتان خواهید رسید.
الیَوم‌َ أُحِل‌َّ لَکُم‌ُ الطَّیِّبات‌ُ وَ طَعام‌ُ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ حِل‌ٌّ لَکُم وَ طَعامُکُم حِل‌ٌّ لَهُم نظر بظاهر آیه که طعام صاحبان کتاب را حکم بحلیّت نموده و طعام اطلاق دارد و شامل میگردد تمام اقسام طعام را اعم از مطبوخی که در آن گوشت باشد یا نباشد اینکه است که بسیاری از مفسرین اهل تسنن و بعضی از امامیّه ظاهرا حکم بحلیّت کرده‌اند.
لکن اینکه رأی مخالف با آن شرطی است که در حلیّت نموده که بایستی موقع ذبح حیوان اسم خدا برده شود و در (ما أُهِل‌َّ لِغَیرِ اللّه‌ِ) حکم بحرمت کرده و مسلّما اهل کتاب چنین نمی‌کنند و اگر اسم خدا را ببرند با توجهی نیست که ما معتقد بوحدت و تنزیه او می‌باشیم خدائی را که خودشان می‌پرستند نام می‌برند.
و آیه اگر چه اطلاق دارد لکن اخبار بسیار آنرا مقید گردانیده بغذائی که در آن گوشت حیوان نباشد.
در تفسیر عیاشی از هشام بن سالم از ابی عبد اللّه علیه السّلام در قوله تعالی (وَ طَعام‌ُ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ حِل‌ٌّ لَکُم) حضرت فرمود مقصود عدس و حبوب و اشباه ذالک می‌باشد و نظیر اینکه حدیث احادیث دیگری از معصومین علیهم السّلام رسیده که مقصود طعامی است که در آن گوشت حیوانی نباشد بلکه از حبوبات و سبزیجات طبخ شده و گفته‌اند غالبا طعام منصرف بحبوباتی است که از گندم و جو و عدس و غیره ترتیب داده شده باشد پس اطلاق آیه منصرف می‌گردد بغذای غیر حیوانی (وَ طَعامُکُم حِل‌ٌّ لَهُم) شاید مقصود اینکه باشد که چون غذای با شرائطی که گفته حلیّت واقعی دارد بر همه حلال است یا مقصود حلیّت در نظر آنها است که حلال می‌دانند.

صفحه : 264
وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ المُؤمِنات‌ِ وَ المُحصَنات‌ُ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم (واو) عطف داده محصنات را بجمله پیش یعنی برای شما مؤمنین حلال گردیده ازدواج کنید با زنهای مؤمنات عفیفه و نیز بر شما حلال گردیده ازدواج کنید با زنهای عفیفه از اهل کتاب آنهائی که قبلا برای آنها کتاب فرستاده شده از یهودیان و نصرانیان.
در مجمع البیان گفته در معنی آیه اختلاف است: 1- بقولی اهل کتاب فرق نمی‌کند خواه حرّ و آزاد باشند یا اماء و کنیز باشند حربی باشند یا ذمّی.
[مجاهد و حسن و شعبی و غیر آنها] 2- و بقول دیگر مقصود زنهای آزادند خواه ذمی باشند و خواه حربی 3- و اصحاب ما یعنی جماعت امامیّه گفته‌اند که جایز نیست عقد دائمی نکاح بر کتابیه لقوله تعالی (وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات‌ِ حَتّی یُؤمِن‌َّ) و لقوله تعالی (وَ لا تُمسِکُوا بِعِصَم‌ِ الکَوافِرِ) و آیه را تأویل کرده‌اند به اینکه که مراد به (المُحصَنات‌ُ مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ) آنهایند از آن زنهائی که ایمان آورده‌اند، و مراد بمحصنات مؤمنات آنهایند که در اصل زائیده شده‌اند بر اسلام، و اینکه حکم برای اینکه است که جماعتی از زنهائی که پس از کفر ایمان آورده بودند دوری می‌کردند اینکه بود که خدای تعالی فرموده حرجی در آن نیست از اینکه جهت حکم آنرا جدا گردانید، و أبو القاسم بلخی نیز قائل بهمین قول است، و گفته‌اند جایز است که آیه مخصوص باشد بنکاح متعه و ملک یمین که آن نزد ما بهر دو وجه وطی آنها جایز است، و بروایت ابو جارود از ابی جعفر علیه السّلام که گفته اینکه آیه بآیه (وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات‌ِ حَتّی یُؤمِن‌َّ) و قوله تعالی (وَ لا تُمسِکُوا بِعِصَم‌ِ الکَوافِرِ) منسوخ گردیده.
[پایان] إِذا آتَیتُمُوهُن‌َّ أُجُورَهُن‌َّ مُحصِنِین‌َ غَیرَ مُسافِحِین‌َ وَ لا مُتَّخِذِی أَخدان‌ٍ حلال بودن زنهای اهل کتاب را مقیّد گردانیده در جائیکه مهر آنها را بدهید، در معنی محصنین دو قول نقل شده: یکی (عاقدین علیها) یعنی در

صفحه : 265
حالی که آنها را عقد کرده باشید و بقول دیگر یعنی در حالی که شما پارسا باشید نه زنا کننده (وَ لا مُتَّخِذِی أَخدان‌ٍ) اخدان جمع خدن است و گویند در عرب رسم بود مردی زنی را بدوستی می‌گرفت یا زنی مردی را و هر یک دیگری را بمنزله نکاح بحساب می‌آوردند و چنین عملی را زنا نمی‌نامیدند اینکه است که از اینکه عمل نهی فرموده.
وَ مَن یَکفُر بِالإِیمان‌ِ فَقَد حَبِطَ عَمَلُه‌ُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ و کسیکه ایمانش را تبدیل گرداند بکفر یعنی عمل بواجبات و قواعد اسلام نکند همانا اعمالش حبط میگردد یعنی ثواب برای اعمال او نیست و در آخرت از زیان کاران محسوب خواهد گردید.

صفحه : 266

[سوره المائدة (5): آیات 6 تا 11]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم إِلَی المَرافِق‌ِ وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین‌ِ وَ إِن کُنتُم جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو عَلی سَفَرٍ أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِن‌َ الغائِطِ أَو لامَستُم‌ُ النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أَیدِیکُم مِنه‌ُ ما یُرِیدُ اللّه‌ُ لِیَجعَل‌َ عَلَیکُم مِن حَرَج‌ٍ وَ لکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُم وَ لِیُتِم‌َّ نِعمَتَه‌ُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (6) وَ اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ مِیثاقَه‌ُ الَّذِی واثَقَکُم بِه‌ِ إِذ قُلتُم سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ (7) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِین‌َ لِلّه‌ِ شُهَداءَ بِالقِسطِ وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن‌ُ قَوم‌ٍ عَلی أَلاّ تَعدِلُوا اعدِلُوا هُوَ أَقرَب‌ُ لِلتَّقوی وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ (8) وَعَدَ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ (9) وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ (10)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ هَم‌َّ قَوم‌ٌ أَن یَبسُطُوا إِلَیکُم أَیدِیَهُم فَکَف‌َّ أَیدِیَهُم عَنکُم وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ عَلَی اللّه‌ِ فَلیَتَوَکَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ (11)

صفحه : 267

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آورده‌اید وقتی خواهید برای نماز بایستید باید صورتهای خود را و دستهای خود را تا مرفق بشوئید و بسرهای خود و پاهای خودتان تا کفین مسح نمائید و اگر جنب باشید غسل کنید و اگر مریض یا در سفر باشید یا آنکه یکی از شما را احتیاج بمستراح افتد یا با زنان مجامعت کرده باشید و آب نیابید که خود را تطهیر کنید در اینکه صورت بایستی بخاک پاک تیمّم کنید و بآن خاک صورت و دست خود را مسح کنید و خداوند حرج و سختی برای شما اراده ننموده و لکن اراده نموده شما را طاهر گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند شاید شما نعمتهای او را شکر نمائید [6]
(خطاب بمؤمنین نموده) یاد کنید نعمتهای خدا را که بر شما ارزانی داشته و یاد کنید عهد او را که بر شما استوار گردانیده آنوقتی که گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم و از خدا بترسید همانا خداوند بآنچه در سینه‌ها مخفی است آگاهست [7]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید باید برای اطاعت خدای تعالی قیام کننده‌گان بحق باشید گواهان براستی و دشمنی گروهی از مشرکین شما را بر آن نϘǘјϠ‌که در باره آنها بعدالت رفتار ننمائید (و باید) در باره آنها بعدل رفتار کنید زیرا که نزدیک‌ترین چیزها بتقوی عدالت است و از خدا بترسید همانا که خدا بهر چه میکنید آگاه است [8]
خدا بآنهائی که ایمان آورده‌اند و اعمال نیکو کرده‌اند وعده داده که برای آنها است آمرزش و اجر بزرگ [9]
و آنهائی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب نمودند آن جماعت اهل جهنّم خواهند بود [10]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید یادآور شوید نعمت خدا را بر شما آنوقتی که گروهی قصد کردند بر شما دست یابند (و خدا) دستهای آنها را از شما باز داشت (و ای مؤمنین) از خدا بترسید پس باید مؤمنین بر خدا توکل کنند [11]
.

صفحه : 268

توضیح آیات‌

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم إِلَی المَرافِق‌ِ وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین‌ِ الخ آیه نظیر قوله تعالی است (فَإِذا قَرَأت‌َ القُرآن‌َ فَاستَعِذ بِاللّه‌ِ) در اینکه وقتی اراده کردید بنماز بایستید (فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم) پس صورت و دستهای خود را بشوئید، و بین مفسرین اختلاف است که آیا هرکس قیام بنماز کند وضوء بر او واجب است یا نه مذهب امامیّه و بیشتر فقهاء و مفسرین بر اینکه است که در آیه محذوفی هست و آن اینکه است که (اذا قمتم الی الصلاة و انتم علی حدث فاغسلوا الخ) و در حدّ شستن صورت گفته‌اند طولا از رستنگاه موی سر است تا آخر زنخ، و عرضا آنچه را فرا گیرد انگشت ابهام و وسطی و در حدّ شستن دست بدلالت آیه از مرفق است تا سر انگشتان، و خود مرفق در آیه ذکر نشده لکن اکثر فقهاء شستن مرفق را واجب دانسته‌اند بدلالت احادیثی که از ائمه علیهم السّلام رسیده و باجماع مسلمین در شستن دست کسیکه از مرفق شروع کند وضوی او صحیح است لکن در مذهب امامیّه واجب دانسته‌اند (وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم) مقصود کشیدن و مسح کردن بسر است و رأی اصحاب ما امامیّه اینکه است که بکمتر چیزی که بآن اسم مسح صدق میکند در وجوب مسح کافی است و مذهب شافعی نیز همین است.
(وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین‌ِ) بجر و نصب لام هر دو خوانده شده، بجر عطف میشود به (بِرُؤُسِکُم) و بنصب عطف بموضع جار و مجرور میشود و هر کدام باشد دلالت میکنند بر مسح نه بر غسل، و حد مسح رجلین را محدود کرده‌اند تا مفصل.
[طبرسی] در کافی از علی بن ابراهیم از پدرش و محمّد بن اسماعیل از فضل بن شاذان جمیعا از حمّاد بن عیسی از حریز از زراره نقل کرده‌اند که گفت بابی جعفر علیه السّلام

صفحه : 269
گفتم (الا تخبرنی) آیا بمن خبر نمیدهی که از کجا دانستی و گفتی مسح ببعض سر و ببعض پاها است، حضرت خندید و گفت ای زراره رسول اللّه چنین گفته و قرآن از جانب خدا اینکه چنین نازل شده زیرا که خدای عز و جل میگوید (فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم) پس ما فهمیدیم که باید تمام صورت شسته شود پس از آن گفته (وَ أَیدِیَکُم إِلَی المَرافِق‌ِ) پس از آن بین دو جمله جدا کرد و گفت (وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم) وقتی گفت بسرهایتان مسح کنید بدلالت «با» فهمیدیم که مقصود مسح ببعض سر است، پس رجلین را وصل برأس نمود همان طوری که یدین را وصل بوجه کرده و گفت (وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین‌ِ) فهمیدیم که مسح ببعض پاها است تا آخر روایت.
حدیثی در کافی از علی بن ابراهیم نقل شده که زراره و بکیر آن دو نفر از ابی جعفر علیه السّلام از وضوی حضرت رسول سؤال کردند حضرت طشتی یا ظرف کوچکی طلبید و در آن آب بود بدست راستش مشتی بصورتش ریخت و تمام صورتش را شست پس مشت دیگر بدست چپ برداشت و دست راستش را از مرفق تا سر انگشت‌ها شست پس مشت دیگر بدست راستش برداشت و دست چپ را مثل دست راستش تا سر انگشت شست پس از آن سرش را و دو قدم را بهمان تری دستش مسح کرد و آب دیگری برنداشت پس از آن گفت داخل نکنید انگشتان خود را تحت الشراک پس از آن فرمود ان‌ّ اللّه عز و جل میگوید (إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم) و جایز نیست که از صورت چیزی بماند که بآن آب نرسد و امر کرده که دو دست تا مرفقین شسته شود و نباید چیزی از آن خشک بماند، و اگر از سرش یا چیزی از دو قدمش از کعبین که ما بین انگشتان او است مسح کرد مجزی است، زراره گفته ما گفتیم کعبان کجا است امام فرمود یعنی مفصل نه استخوان ساق پس ما گفتیم مفصل چیست گفت آن از استخوان ساق است و چون مسئله وضوء فقهی است و نیز بنای ما بر اختصار است در خصوصیات و احکام وضوء بایستی رجوع بکتب فقهیه نمود.

صفحه : 270
وَ إِن کُنتُم جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو عَلی سَفَرٍ أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِن‌َ الغائِطِ أَو لامَستُم‌ُ النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً آیه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست و خلاصه اینکه خدای متعال از روی فضل و کرم و نظر به اینکه که شرع اسلام ملّت حنیف سهله سمحه است و حرج و سختی در آن یافت نمیگردد اینکه است که برای طاهر گردیدن انسان از حدث و خبث بطوری که مشقتی نیز بر او ایجاب نگردد حکم فرموده در موردی که مریض باشید یا مسافر (أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِن‌َ الغائِطِ) یا یکی از شما از زمین گودال آمد و اینکه کنایه از قضاء حاجت است، یا مباشرت با زنها کرده باشید و آب نیابید برای تطهیر بخاک پاک تیمّم کنید و روی خود را و دستهایتان را مسح نمائید زیرا که خداوند برای شما مؤمنین حرج و سختی اراده ننموده یعنی غرض از اینکه احکام اینکه نیست که شما را در مشقّت اندازد غرض خالص و پاک گردیدن شما است که از تمام کثافات پاک گردید.
در تفسیر کشف الاسرار گفته حکمت در اینکه در حال ضرورت طهارت را از خاک قرار داده نه از چیز دیگر برای اینکه است که رب العالمین آدم را از آب و خاک آفرید تا آدمی پیوسته بر آگهی بوده و شرف خویش در آن بداند و شکر اینکه نعمت بجای آرد و آدم از اینکه جهت بر ابلیس شرف یافت که ابلیس از آتش بود و آدم از خاک و خاک بهتر از آتش است که آتش عیب نما است و خاک عیب‌پوش، هر چه بآتش دهی عیب آنرا بنماید، سیم سره از ناسره پدید آرد، زر مخشوش از خالص پیدا کند، باز خاک عیب پوش است هر چه بوی دهی بپوشد عیب ننماید، و نیز آتش سبب قطع است و خاک سبب وصل، با آتش بریدن و کشتن است با خاک پیوستن و داشتن است، ابلیس از آتش بود لا جرم بگسست آدم از خاک بود لا جرم پیوست، و نیز طبع آتش تکبّر است برتری طبع جوید خاک تواضع است فروتری خواهد، برتری ابلیس را بدان آورد

صفحه : 271
که گفت (أَنَا خَیرٌ) فروتری آدم را که گفت (رَبَّنا ظَلَمنا أَنفُسَنا) ابلیس گفت من و گوهر من، آدم گفت: نه من، بلکه خدای من.
حکمتی دیگر که در طهارت آب و خاک را تخصیص داده‌اند- گفته‌اند هر جا که آتش افتد زخم آنرا بآب و خاک بنشانند، و مؤمن را دو آتش در پیش است یکی آتش شهوت در دنیا دیگر آتش عقوبت در عقبی، رب العالمین آب و خاک را سبب طهارت وی گردانید تا امروز در آتش شهوت بر وی بنشاند و فردا آتش عقوبت.
و نیز در اقسام طهارات پس از قوله (یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم الخ) بیانی دارد که مختصری از آنرا در اینجا بیان مینمائیم چنین گفته طهارت ظاهر سه قسم است: 1- طهارت از نجاست 2- طهارت از حدث 3- طهارت از فضولات تن مثل ناخن و موی و غیر آن، و هر یک شرحی دارد که بجای دیگر گفته شود- و در طهارت باطن سه وظیفه است: 1- طهارت جوارح از معصیت، چون غیبت و دروغ و حرام خوردن و خیانت کردن و در نامحرم نگریستن، چون اینکه طهارت حاصل گردد بنده آراسته فرمان برداری و حرمت داری گردد- و اینکه درجه ایمان پارسایان است- نشان وی آنست که همیشه ذکر حق او را بر زبان است- و ثمره وعده در دل و تازگی منّت در جان. وظیفه دوم طهارت دل است از اخلاق ناپسندیده چون عجب و حسد و کبر و ریاء و حرص و عداوت و رعونت، عجب آینه دوستی خراب کند. حسد قیمت مردم ناقص کند.
کبر آینه دل تاریک کند. ریاء چشمه طاعت خشک کند.
بنده چون از اینکه آلایشها طهارت یافت در شماره متّقیان است، نشان وی آنست که از رخصت بگریزد و در بهشت نیاویزد پیوسته ترسان و لرزان و از دوزخ گریزان بلقمه‌ئی و خرقه‌ئی راضی جهان و جهانیان را باز گذاشته و خود را در بوته اندوه بگداخته ایمان مایه وی و تقوی زاد وی، آخرت مقصد وی با اینکه همه پیوسته بزبان تضرع میزارد و میگوید الهی هر کس بر چیزی و من

صفحه : 272
ندانم بر چه‌ام بیمم همه آن که کی پدید آید که من که‌ام- پیوسته در جست و جویم از بی‌قراری در میدان بی‌طاقتی میپویم در میان کارم امّا بوئی نمیبویم مرکب وا ایستاد و قدم بفرسود همراهان برفتند و اینکه بیچاره را جز تحیر نیفزود (قد تحیرت فیک خذ بیدی یا دلیلا لمن تحیّر فیکا) وظیفه سوم طهارت سرّ است از هر چه دون حق، یقول اللّه عز و جل (قُل‌ِ اللّه‌ُ ثُم‌َّ ذَرهُم) اینکه طهارت امروز حلیت ایشان است که فردا جام شراب طهور در دست ایشان است، امروز نور امید در دلشان می‌تابد و فردا نور عیان در جان امروز از شوق آب جگر در دیده روان، و فردا آب مشاهدت در جوی ملاطفت روان، امروز صبح شادی از مطلع آزادی برآمده، و فردا عنایت در آسمان معاینت ترقّی گرفته، نشان اینکه طهارت اینکه است که مهر دنیا بشوید، رسوم انسانیّت محو کند، و حجاب تفرقه بسوزد تا دل در روضه انس بنازد، و جان در خلوت عیان با حق پردازد- آن جوان مرد نکو گفت، که آخر روزی از اینکه طبل آوازی برآید، و از آن کریم باشد، قاجان- باجان- محب‌ّ رازی، عجب کاری و طرفه بازاری- اینکه است مؤانست من غیر مجانست، چون هم جنس نیست اینکه انس چیست، چون هم کفوی نیست اینکه مهر چیست، چون تو او را ندیده‌ئی اینکه بی‌طاقتی چیست، چون شراب در عنب است اینکه مستی چیست، چون انتظار همه محنت است اینکه وجد چون آتش چیست، چون اینکه طریق همه بلاء است اینکه لذّت چیست.

هر چند بر آتشم نشاند غم تو غمناک شوم گرم نماند غم تو
[پایان) وَ اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ مِیثاقَه‌ُ الَّذِی واثَقَکُم بِه‌ِ إِذ قُلتُم سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِیم‌ٌ بِذات‌ِ الصُّدُورِ در تفسیر علی بن ابراهیم است قوله تعالی (وَ اذکُرُوا نِعمَةَ اللّه‌ِ عَلَیکُم وَ مِیثاقَه‌ُ الَّذِی واثَقَکُم بِه‌ِ) گفته چون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از مؤمنین بولایة میثاق

صفحه : 273
گرفت- گفتند شنیدیم و اطاعت کردیم پس از آن نقض میثاق کردند در مجمع البیان گفته (وَ مِیثاقَه‌ُ الَّذِی واثَقَکُم بِه‌ِ) در آن چند قول است تا آنجا که گفته: دوم مقصود از میثاق آنچیزی است که در حجة الوداع بیان نموده از تحریم المحرمات. و کیفیت طهارت و وجوب ولایت و غیر ذالک [پایان] [ابی جارود از ابی جعفر علیه السّلام] خلاصه ظاهرا خدای متعال مؤمنین را خاطر نشان می‌کند بدو مطلب یکی آن بیعتی که با رسول کردند و دین و کتاب و سنّت و طاعت و امر و نهی و تصدیق بآیات و کلمات صحف و آنچه از احوالات قیامت و حشر و نشر خبر دادند همه را پذیرفتند و گفتند (سَمِعنا وَ أَطَعنا) و دیگر چنانچه از مجاهد نقل شده که گفته (میثاق) آن عهدی است که رب‌ّ العزّه روز میثاق از ذریه آدم گرفت آنوقتیکه از صلب آدم ظاهر گردیدند و همه بربوبیّت او اقرار دادند و گفتند (سمعا و طاعة) و امروز هر بالغی که بر موجب آن اقرار عمل کند و ایمان آرد مؤمن و از اهل سعادت و نجات خواهد بود پس از آن فرموده (وَ اتَّقُوا اللّه‌َ) اینکه تهدید بر نقض عهد است که از خدا بترسید و بدانید که خدا بآنچه در سینه‌های شما پنهان است عالم است و خلاف عهد و میثاق ننمائید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِین‌َ لِلّه‌ِ شُهَداءَ بِالقِسطِ وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن‌ُ قَوم‌ٍ عَلی أَلّا تَعدِلُوا اینکه آیه و آیه بعد ترجمه شده و واضح است و خلاصه اینکه خدای متعال در اینکه آیات بمؤمنین اندرز فرموده که مبادا عداوت شما با اهل مکه شما را بر اینکه دارد که در مقام تقاص و انتقام برآئید و بر خلاف عدالت با آنها عمل کنید اعدِلُوا هُوَ أَقرَب‌ُ لِلتَّقوی وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُون‌َ چنانچه در محل‌ّ خود بیان شده عدالت عبارت از تعدیل بین قوای حیوانی است. و مراعات حدّ وسط بین قوی و اعتدال قرار دادن بین قوای متضاده، و عدالت فضیلت و ملکه‌ئی است در نفس آدمی که از سه صفت حمیده تحقق می‌یابد

صفحه : 274
1- حکمت، که عبارت از تعدیل بین دو صفت است از صفات عاقله و آن حد وسط بین سفه در طرف نقصان فهم و بله در طرف زیادتی، و مقصود از سفه استعمال قوّه فکریه است در چیزهائی که نباید در آن فکر نمود و حکماء آنرا «جربزه» می‌گویند و تعطیل اینکه قوه یعنی اهمال نمودن و بکار نینداختن قوّه فکریه را در آنچه بایستی در آن اعمال نظر و فکر نمود و مراعات حد وسط و تعدیل بین آنرا حکمت نامند. 2- شجاعت و آن تعدیل و حد وسط قرار دادن بین تهور در طرف افراط و زیاده‌روی قوّه غضبیه است که برخلاف عقل بر امر هولناکی اقدام نماید، و جبن یعنی ترسیدن بیجا و عدم اعمال قوّه غضب و ترس در غیر مورد خطر هر دو مذموم است و حدّ وسط بین آن دو را شجاعت نامند.
3- عفّت و آن تعدیل و حدّ وسط قرار دادن بین دو قوّه شهوانی است که عبارت از خمود نفس و خودداری از آنچه قوای طبیعی محتاج بآن است بقدر لزوم و زیاده‌روی در شهوات که آنرا شره نامند و مراعات حدّ وسط بین آنها که برای جذب منافع و بقاء بدن خلفت و حفظ الصحه منوط بآن است آنرا عفت نامند و چون عدالت حدّ وسط بین ظلم و انظلام است که خدای تعالی بمؤمنین امر فرموده که مراعات عدالت نمایند (قَوّامِین‌َ لِلّه‌ِ) در امر بعدالت و در حدّ وسط قرار دادن در امور مبالغه نموده و آنرا در شرف تقوی بشمار آورده زیرا که بدون ملکه عدالت ملکه تقوی میسّر نخواهد شد.
وَعَدَ اللّه‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ عَظِیم‌ٌ خدای تعالی بمؤمنین وعده داده که هرگاه ایمان آرند و عمل صالح که شایسته مقام بندگی باشد کنند آنان را بیامرزد و اجر و پاداش بزرگ که در خور کرم و بزرگی او است بوی کرامت نماید.
فرق است بین وعد و وعید، وعد خبری است متضمن نفع موعود یعنی آن فائده‌ئی که وعده داده شده و مقصود کرامات الهی است که ببندگان خود وعده داده شده که در اثر بندگی بایشان عطا کند.

صفحه : 275
و وعید خبری است متضمن مضرّت و شرّ، و گفته‌اند لفظ وعد و وعید هرگاه مقیّد باشد بخیر یا بشرّ صلاحیت هر دو را دارد لکن اگر مطلق باشد وعد در خیر می‌آید و وعید در شرّ.
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ چنانچه عادت قرآن بر اینکه است که هر جا نامی از مؤمنین و درجات و فضائل آنها برده شود در مقابل ذکری از کفار و درکات و عقاب و مجازات آنان یادآور می‌شود- زیرا که باید دانست که ایمان مؤمن کامل نمی‌گردد مگر وقتی که همیشه خوف و رجاء مثل دو کفه ترازو در قلب او مقابل باشند و بترغیب و ترهیب و خوف و رجاء در میزان عدل استوار گردد نه از کرم غیر متناهی ایزد متعال مغرور گردد و دست از بنده‌گی و اطاعت بردارد و در معاصی بامید بخشش الهی جرئت کند و نه از سخط و عذاب چنان درمانده شود که منجر بنا امیدی گردد بلکه بامید فضل و رحمت همیشه امیدوار و از سخط و غضب «شدید العقاب» دائم لرزان باشد و در پرتو اینکه دو صفت و فضیلت متصف بصفت حمیده عدالت گردد یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ هَم‌َّ قَوم‌ٌ أَن یَبسُطُوا إِلَیکُم أَیدِیَهُم فَکَف‌َّ أَیدِیَهُم عَنکُم [سخنان مفسرین در توجیه آیه] 1- اینکه آیه برسول خدا فرود آمد و وی در هفتم غزا بود در بطن نخل کافرین مکر ساختند و اتفاق کردند که چون محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و یاران او در نماز شوند و سر بسجده نهند ما بر ایشان حمله کنیم که ایشان نماز دوست دارند و نماز بگذارند در اینکه همّت بودند که رب‌ّ العالمین جبرئیل را فرستاد بنماز خوف و در اینکه آیت بر ایشان منت نهاد که دست دشمن از شما کوتاه کردم و شما را از مکر ایشان خبر دادم.
[قتاده] 2- رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در بعضی از سفرها به منزل فرود آمد و یاران همه متفرق گشتند و رسول خدا صلاح که داشت از خود باز کرد و در درختی درآویخت

صفحه : 276
و در سایه آن درخت نشست اعرابی درآمد و شمشیر رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برگرفت و رو برسول [ص] نهاد و گفت «من یمنعک منی» کی است که تو را از من منع کند، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت
«اللّه یمنعک منّی»
خدا تو را از من باز میدارد، سه بار اینکه سخن گفت پس اعرابی شمشیر در نیام کرد و هراسی بر وی افتاد و یاران فراهم آمدند و جبرئیل در اینکه حال اینکه آیت آورد.
[عبد اللّه] 3- مجاهد و عکرمه و کلبی گفتند سبب فرود اینکه آیت اینکه بود که قریظه و نضیر با رسول خدا عهد داشتند که قتال نکنند و یکدیگر را در دیات یاری دهند و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایشان را در دیاتشان یاری دهد و آنها رسول را در دیات مسلمانها یاری کند پس دو مرد معاهد بدست مسلمانان کشته شدند اولیای مقتول طلب دیه نمودند رسول خدا برخواست و به یهود بنی نضیر وارد شد و أبو بکر و عمر و عثمان و علی علیه السّلام و عبد الرحمن عوف با وی بودند در نزد کعب اشرف رفتند و بنی النضیر آنجا حاضر بودند رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای دیه دو مرد از ایشان استعانت خواست بنا باقتضاء آن عهدی که در پیش رفته بود ایشان در پذیرفتند و رسول خدا [ص] و یاران را در خانه بنشاندند و خود بخلوت رفتند و مکر ساختند گفتند اگر هرگز بر وی ظفر یابیم امروز وقت آن است کیست که شایسته اینکه کار است عمرو بن حجاش بن کلیب گفت اینکه کار من است و من مرد آنم، آسیاسنگی عظیم بر سر وی فرو گذارم و شما را از او باز رهانم، رفت با جماعتی و اینکه مکر ساخته، رب العالمین جبرئیل را فرستاد و رسول را از مکر ایشان خبر داد، رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برخواست و بیرون رفت و علی [ع] بر جای خود گذاشت بر در آن سرای و خود سوی مدینه رفت پس ایشان نیز بیرون آمدند و از پی رسول برفتند رب‌ّ العالمین در میان اینکه قصه آیت فرستاد آنکه در عقب آیه از بنی اسرائیل خبر داد «وَ لَقَد أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ الخ» [کشف الاسرار]

صفحه : 277

[سوره المائدة (5): آیات 12 تا 16]

اشاره

وَ لَقَد أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ بَعَثنا مِنهُم‌ُ اثنَی عَشَرَ نَقِیباً وَ قال‌َ اللّه‌ُ إِنِّی مَعَکُم لَئِن أَقَمتُم‌ُ الصَّلاةَ وَ آتَیتُم‌ُ الزَّکاةَ وَ آمَنتُم بِرُسُلِی وَ عَزَّرتُمُوهُم وَ أَقرَضتُم‌ُ اللّه‌َ قَرضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَن‌َّ عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ لَأُدخِلَنَّکُم جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ فَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلِک‌َ مِنکُم فَقَد ضَل‌َّ سَواءَ السَّبِیل‌ِ (12) فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم لَعَنّاهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَةً یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ عَن مَواضِعِه‌ِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه‌ِ وَ لا تَزال‌ُ تَطَّلِع‌ُ عَلی خائِنَةٍ مِنهُم إِلاّ قَلِیلاً مِنهُم فَاعف‌ُ عَنهُم وَ اصفَح إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ (13) وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذنا مِیثاقَهُم فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه‌ِ فَأَغرَینا بَینَهُم‌ُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ وَ سَوف‌َ یُنَبِّئُهُم‌ُ اللّه‌ُ بِما کانُوا یَصنَعُون‌َ (14) یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن‌ُ لَکُم کَثِیراً مِمّا کُنتُم تُخفُون‌َ مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ قَد جاءَکُم مِن‌َ اللّه‌ِ نُورٌ وَ کِتاب‌ٌ مُبِین‌ٌ (15) یَهدِی بِه‌ِ اللّه‌ُ مَن‌ِ اتَّبَع‌َ رِضوانَه‌ُ سُبُل‌َ السَّلام‌ِ وَ یُخرِجُهُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ بِإِذنِه‌ِ وَ یَهدِیهِم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم‌ٍ (16)

صفحه : 278

[ترجمه]

و همانا خداوند از بنی اسرائیل عهد گرفت و دوازده نفر بزرگتر از بین آنها برانگیختیم که هر یک رئیس هر سبطی باشند و خدا بآنها گفت من در همه حال با شمایم، اگر شماها نماز را بپای دارید و زکوة بدهید و برسولان من ایمان آرید و آنها را تقویت نمائید و بخدا قرض بدهید قرض نیکو هر آینه گناهان شما را و کارهای بدی که کرده‌اید میپوشانم و همانا شما را داخل میگردانم در بهشتهائی که از زیر درختان آن نهرهائی جریان دارد و کسی که از شما پس از ایمان (آوردن) کافر گردید چنین کسی حقیقة از راه راست گمراه گردیده [12]
پس بسبب شکستن عهدشان آنان را لعنت کردیم، و قلبهای آنها را سخت گردانیدیم کلمات خدا را از جای خود تحریف نمودند و بهره‌ئی از آنچه پند داده شده بودند بآن ترک کرده- ای رسول تو همیشه بر خیانت کاری آنها مگر کمی از آنان مطلع می‌گردی- پس از آن درگذر و از ایذای آنها روی بگردان- همانا خداوند نیکوکاران را دوست میدارد [13]
و از آنکسانی که گفتند ما نصرانی می‌باشیم پیمان گرفتیم، و آنها نیز بهره‌ئی از آنچه بآنها پند داده بودیم ترک کردند- ما هم بکیفر عملشان همیشه تا روز قیامت بین آنها عداوت و بغض جریان دادیم و بزودی خدا آنان را خبر می‌کند بآنچه بودند عمل می‌کردند [14]
ای اهل کتاب همانا رسول ما برای شما آمد و برایتان بیان می‌کند بسیاری از آنچه را که از کتاب پنهان میدارید و از بسیاری از خطاهای شما درمی‌گذرد، و همانا از جانب خدا آمد نور و کتاب ظاهر (یعنی قرآن) [15]
و خدا بآن نور می‌نماید هر که را که پیروی خوشنودی او کند و راههای سلامت از عذاب را (بوی می‌آموزد) و آنها را بیرون میآورد از تاریکی بروشنائی باذن خودش و راه‌نمائی می‌کند آنها را براه راست [16]
.

صفحه : 279

توضیح آیات‌

وَ لَقَد أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ بَعَثنا مِنهُم‌ُ اثنَی عَشَرَ نَقِیباً الخ پس از آنکه حق تعالی شرّ یهود را که در آیه بالا بیان کرده که جماعتی از یهودیان همّت بر آن گماشته بودند که رسول و اصحاب او را بقتل رسانند و خدای تعالی رفع شرّ آنها را از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین کرد در اینکه آیه در مقام خبث فطرت یهودیان برآمده و بعض حالات آنها را در زمان حضرت موسی [ع] برای رسولش بیان مینماید.
(وَ لَقَد أَخَذَ اللّه‌ُ مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ) یعنی پس از آنکه خدا از بنی اسرائیل میثاق و عهد گرفت و آنرا بقسم مؤکّد گردانید که عبادت را برای خدا خالص گردانند و بانبیاء و آنچه از احکام و شرایع بر آنها میآورند عمل کنند (وَ بَعَثنا مِنهُم‌ُ اثنَی عَشَرَ نَقِیباً) یعنی ما بموسی امر کردیم که از اسباط دوازده‌گانه بنی اسرائیل دوازده مرد انتخاب نماید.
برای وضوح مختصری از بیان طبرسی رحمة اللّه را در اینجا ترجمه مینمایم پس از هلاکت فرعون خدای تعالی بمصریان بنی اسرائیل امر کرد که بروید بسوی اریحا از زمین شام و جبابره در آنجا ساکن بودند و بآنها گفت قرارگاه شما را آنجا قرار دادم، و بموسی امر نمود که از هر سبطی یک نفر نقیب بگیرد که نگهبان قومش باشد و عمل کند بآنچه باو امر شده به اینکه که بر جبابره خروج کنند و با آنها جنگ کنند و قائد در پیش آنها باشد و از بنی اسرائیل میثاق گرفت و نقباء را کفیل آنها قرار داد و با آنها حرکت کرد، پس وقتی بزمین آن جبابره نزدیک شدند، نقباء در مقام تجسّس برآمدند و دیدند در آنجا مردمان قوی‌ّ بزرگ جثه می‌باشند پس برگشتند و بموسی خبر دادند، و موسی بآنها امر کرد که اینکه امر را مخفی دارید لکن آن نقباء بقومشان خبر دادند مگر کالب بن یوفنا از سبط یهودا و یوشع بن نون از سبط افرائیم بن یوسف و اینکه دو نفر از نقباء بودند

صفحه : 280
و بقولی پنج نفر از نقباء اینکه مطلب را مخفی گردانیدند و باقی فاش کردند، و نقیب کسی را گویند که از حالات قوم تفتیش میکند مثل اینکه عریف کسی را گویند که معرّفی میکند.
(وَ قال‌َ اللّه‌ُ إِنِّی مَعَکُم) یعنی من یاور شما و معین شمایم و شما را معزّز و مظفّر میگردانم و دستهای دشمن را از شما باز میدارم، و بقولی (و لقد اخذنا میثاقهم) یعنی از آنان پیمان گرفتیم بایمان و عدل و از بین آنها دوازده رئیس و ملک برگزیدیم که در بین آنها بعدالت عمل نمایند، و لام در (لَئِن أَقَمتُم‌ُ) موطئه برای قسم است و (لَأُکَفِّرَن‌َّ) جواب قسم است و تماما شرط است برای (فَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلِک‌َ مِنکُم) یعنی بعد از اخذ میثاق (فَقَد ضَل‌َّ) یعنی خطاء کرده و از راه واضح گمراه گردیده و در مورد مذمّت واقع گردیدند.
[جامع الجوامع] فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم لَعَنّاهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَةً حق تعالی باین آیه رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را تسلیت میدهد که اگر جهودان عصر تو عهد و پیمان تو را شکستند جهودان روزگار موسی علیه السّلام اینکه چنین کردند و من آنها را لعنت کردم و از رحمت خود دور گردانیدم و (ما) در (فَبِما) صله است و در آن نفی مأخوذ است یعنی چون نقض میثاق کردند (لَعَنّاهُم) یعنی نقض عهد آنها لعنت ما را بر خودشان ایجاب نمود و نیز قلبهای آنها را سخت گردانیدیم.
از حسن بصری است که گفته مقصود از لعن در آیه همان مسخ است در قوله تعالی (کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِین‌َ) و چون بعضی از قرّاء (قسیّة) قرائت نموده بعوض (قاسِیَةً) میگوئیم که (قسیّة و قاسیة) دو لغتند بیک معنی مثل علیة و و عالیة و زکیة و زاکیة، و از إبن عباس است که قاسیة یعنی دل آنها خشک و غلیظ گردید که بموعظه نرم نشود.
یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ عَن مَواضِعِه‌ِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه‌ِ (کلم) جمع کلمة است مثل تمر تمرة و کلام جنس است و در معنی آیه

صفحه : 281
دو قول نقل شده یکی در اثر قساوت قلبشان واژگون گردیده و معنی کلام را بد میکنند و دیگر آنکه کلام را تحریف میکنند یعنی از معنی خود تغییر میدهند قوله تعالی (وَ یَقُولُون‌َ هُوَ مِن عِندِ اللّه‌ِ وَ ما هُوَ مِن عِندِ اللّه‌ِ).
وَ نَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه‌ِ یهودیان بسبب نقض میثاقشان و قساوت قلبشان فراموش کردند نصیب خودشان را از آنچه در کتابشان بآنها امر شده بود از متابعت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و بپا داشتن حقوق.
وَ لا تَزال‌ُ تَطَّلِع‌ُ عَلی خائِنَةٍ مِنهُم إِلّا قَلِیلًا مِنهُم فَاعف‌ُ عَنهُم وَ اصفَح إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ (خائِنَةٍ) صفت است و موصوف محذوف است یعنی (فرقة خائنة) یا اینکه (خائِنَةٍ) بمعنی خائن است و (ها) را برای مبالغه آورده‌اند، و خلاصه اینکه شاید خدای تعالی میخواهد بپیمبرش گوش زد نماید که خیانت و غدر عادت دیرینه یهودیان است، مگر کمی از آنها که خیانت نمی‌کنند مثل إبن سلام و اصحاب او که ایمان آوردند ای محمّد [ص] اگر ایمان آوردند تو از آنها درگذر.
و مفسرین گفته‌اند اطلاق (فَاعف‌ُ عَنهُم وَ اصفَح) بآیه (قاتِلُوا الَّذِین‌َ لا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ) نسخ گردیده لکن (إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ) که علت امر بصلح و عفو است از کافرین خیانت کار معلوم میشود که آیه نسخ نشده شاید مواردش فرق میکند وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذنا مِیثاقَهُم فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِه‌ِ فَأَغرَینا بَینَهُم‌ُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ، تا آخر آیه بعد.
چون اینکه آیات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
خلاصه اینکه در اینکه آیات خبر میدهد که از جماعت نصاری پیمان گرفتیم چنانچه از یهودیان عهد گرفتیم و اینکه گفتند ما نصاری میباشیم گفته‌اند برای اینکه بود که خود را بنصران یا ناصره نسبت میدادند و آن قریه‌ئی بود که عیسی علیه السّلام در آن بود یا برای اینکه بود که میگفتند (نَحن‌ُ أَنصارُ اللّه‌ِ) و آنها نیز مثل

صفحه : 282
یهودیان از آنچه در انجیل امر شده بود که ایمان آورند (بفارقلیط) که محمّد مرسل است صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عمل ننمودند اینکه بود که بشومی عملشان و نقض عهدشان بین خودشان عداوت انداختیم که آنطوری که گفته‌اند چند فرقه شدند «نسطوربه» که میگویند عیسی پسر خدا است «یعقوبیه» که میگویند خدا همان مسیح پسر مریم است است و «ملکائیه» که میگویند خدا سه تا است سومی «اللّه» و همه دشمن یکدیگرند و قول دیگر اینکه است که بین یهود و نصاری دشمنی انداختیم در تفسیر کشف الاسرار در ذیل آیه گفته قوله تعالی «یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن‌ُ لَکُم کَثِیراً. الی آخر» اینکه آیه وصف رسول خدا است و دلیل علم و حلم وی در آن پیدا است

فاظهار ما ابدی دلیل علمه و العفو عما اخفی برهان حلمه
آنچه از اسرار ایشان اظهار کرده دلیل است بر کمال نبوّت و صحت رسالت، و علم بی‌شبهت- و آنچه عفو کرد از آن نفاق که ایشان در دل داشتند و بظاهر خلاف آن مینمودند و رسول خدا [ص] از آن خبر داشت و پرده از روی آن بر نداشت- آن دلیل بر خلق عظیم و حلم کریم وی، و نشان کمال و حلم وی آنست که روزی در مسجد مدینه نشسته بود اعرابی از قبیله بنی سلیم در آمد و در میان جامه وی سوسماری پنهان کرده بود و با رسول خدا سخن درشت گفت، چنانچه اجلاف عرب گویند بی‌محابا، گفت یا محمّد [ص] به لات و عزی که من هرگز کسی از تو دروغ زن‌تر ندیده‌ام نه از مردان و نه از زنان، یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بلات و عزّی که در روی زمین بر من کسی از تو دشمن‌تر کسی نیست- عمر موقع خطاب حاضر بود از آن ناسزا که می‌شنید خشم گرفت- برخاست و گفت یا رسول اللّه دستوری ده تا اینکه دشمن خدا و رسول را بتیغ خویش سر بردارم و زمین را از نهاد وی پاک گردانم یا رسول اللّه آرام و سکون در دل عمر کی آید و در تو سخن ناسزا از زبان بیگانه بشنود رسول خدا نرمک فرا عمر گفت یا عمر ساکت باش، و او را یک ساعت بمن واگذار، آنکه روی فرا اعرابی کرد، گفت

صفحه : 283
ای جوانمرد اینکه سخن بدین درشتی چرا میگوئی نمیدانی من در آسمان و زمین امینم- و پسندیده جهانیانم و دست مؤمنانم- و تیمار برایشانم مرا زشت مگو که نه خوب بود- اعرابی از آن درشتی لختی را کم کرد، گفت یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مرا ملامت مکن بر آنچه گذشت، بلات و عزی که بتو ایمان نیارم تا اینکه سوسمار براستی تو گواهی دهد، رسول خدا در آن سوسمار نگریست سوسمار بتواضع پیش آمد و سرک می‌جنبانید که چه میفرمائی یا محمّد، رسول گفت
« یا ضب‌ّ من ربّک»
ای سوسمار خدای تو کیست، سوسمار بجواب فصیح جواب داد:
خدای من جبار کائنات است- خالق موجودات است- مقدر احیان و اوقات است دارنده زمین و سماوات است، فرمان و سلطان وی در آسمان و زمین و بحر و فضا و هوا رواست. آنگه گفت
«و من انا یا ضب‌ّ»
ای سوسمار من که‌ام که تو را از اینکه پرسنده‌ام، گفت «انت رسول رب العالمین و خاتم النبیین و سیّد الاولین و الاخرین» تو رسول خدائی بجهانیان و خاتم پیمبران سرور و سالار عالمیان، و در قیامت شفیع عاصیان و مایه مفلسان.
اعرابی چون اینکه سخن بشنید در شورید پشت بداد تا رود، رسول خدا گفت ای اعرابی چنانچه آمدی باز میگردی و بدین خورسندی. گفت یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نه چنانچه آمدم باز میگردم. بدان خدای که جز وی خدائی نیست که چون درآمدم بر روی زمین در دلم از تو دشمن‌تر کسی نبود و اکنون که باز میگردم بر روی زمین از تو عزیزتر کسی نیست، پس رسول خدا بر وی اسلام عرضه کرد و مهری از اسلام بر دل وی نهاد- آنگه گفت یا اعرابی معیشت تو از چیست گفت بوحدانیّت اللّه و بنبوّت تو یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در بنی سلیم از من درویش‌تر کسی نیست. رسول خدا یاران را گفت دهد وی را شتری تا من او را ضامن باشم بناقه‌ای از ناقه‌های بهشت. عبد الرحمن عوف بر پای خواست و گفت یا رسول اللّه ابی و امی بر من است که وی دهم ماده شترش بده ماهه آبستن.
از یحیی کهتر و از اعرابی مهتر سرخ موی آراسته چون عروسی همی آید خرامان رسول گفت تو شتر خویش صفت کردی تا من آنرا که ضمان کرده‌ام نیز صفت

صفحه : 284
کنم: شتری است اصل آن از مروارید- گردنش از یاقوت سرخ- دو بنا گوش وی از زمرد سبز- پاهایش از انواع جواهر- پالانش از سندس و استبرق- چون بر وی نشستی تو را میبرد تا بکنار حوض من. پس عبد الرحمن شتر بیاورد و بوی داد آنگه مصطفی گفت یا اخا سلیم خدای را عز و جل بر تو فریضه‌هائیست چون نماز و روزه و زکوة و حج. و نخستین چیزی نماز است تا تو را آن چندان بیاموزم که بدان نماز توانی کرد. اعرابی پیش رسول نشست و سوره الحمد و معوّذتین و سوره اخلاص آموخت. رسول بیاران نگریست گفت چه شیرین است ایمان و مسلمانی. چون با هیبت است اینکه دین حنیفی، دین پاک و ملت راست و کیش درست. آنگه اعرابی را بر نشانید و باز گردانیده و گفت نگر تا خدا را بنده باشی و نعمتها را شاکر و بر بلاها صابر و بر مؤمنین مشفق و مهربان قَد جاءَکُم مِن‌َ اللّه‌ِ نُورٌ وَ کِتاب‌ٌ مُبِین‌ٌ اشاره است تا نور توحید از موهبت الهی در دل بنده نتابد بجمال شریعت مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و در بیان کتاب و سنّت بینا نگردد- از آنکه نور بنور هم توان دید و روشنائی توان یافت- دیده‌ای که رمص«1» بدعت دارد، نور سنّت کجا بیند، چشم نابینا از روشنائی آب چه بهره دارد.
[پایان] یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن‌ُ لَکُم کَثِیراً مِمّا کُنتُم تُخفُون‌َ مِن‌َ الکِتاب‌ِ خطاب باهل کتاب است که ای جماعت یهود و نصاری رسول ما برای شما آمد که برای شما ظاهر گرداند بسیاری از آنچه را که شما از روی عناد مخفی می‌کنید چون صفات محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در کتابها بشما خبر داده شده و خدای تعالی در میگذرد از بسیاری از آنچه کرده‌اید و برای شما از جانب خدا آمد (نور) یعنی محمّد [ص] و کتاب روشن یعنی قرآن.
-----------------------------------
(1) الرمص وسخ ابیض فی مجری الدمع من العین (المنجد)

صفحه : 285
یَهدِی بِه‌ِ اللّه‌ُ مَن‌ِ اتَّبَع‌َ رِضوانَه‌ُ سُبُل‌َ السَّلام‌ِ یعنی هدایت میکند خدا بآن نور و قرآن کسی را که پیروی کند رضایت خدا را بایمان آوردن و خدا راههای سلامت را باو مینماید که آن طریق قرب بجوار رب العالمین است و موجب سلامتی از جمیع آفات است (وَ یُخرِجُهُم مِن‌َ الظُّلُمات‌ِ إِلَی النُّورِ بِإِذنِه‌ِ) و نیز او را از تاریکیهای کفر و جهل بتوفیق و خواست او بسوی راه مستقیم که نزدیک‌ترین راهها است بقرب حق تعالی او را راه‌نمائی مینماید و آن راهی است که هیچ کجی و اعوجاجی در آن یافت نمیگردد.

صفحه : 286

[سوره المائدة (5): آیات 17 تا 26]

اشاره

لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ قُل فَمَن یَملِک‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً إِن أَرادَ أَن یُهلِک‌َ المَسِیح‌َ ابن‌َ مَریَم‌َ وَ أُمَّه‌ُ وَ مَن فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً وَ لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما یَخلُق‌ُ ما یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (17) وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ وَ النَّصاری نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ قُل فَلِم‌َ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَل أَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَق‌َ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما بَینَهُما وَ إِلَیه‌ِ المَصِیرُ (18) یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن‌ُ لَکُم عَلی فَترَةٍ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ أَن تَقُولُوا ما جاءَنا مِن بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَد جاءَکُم بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (19) وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ یا قَوم‌ِ اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم إِذ جَعَل‌َ فِیکُم أَنبِیاءَ وَ جَعَلَکُم مُلُوکاً وَ آتاکُم ما لَم یُؤت‌ِ أَحَداً مِن‌َ العالَمِین‌َ (20) یا قَوم‌ِ ادخُلُوا الأَرض‌َ المُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَکُم وَ لا تَرتَدُّوا عَلی أَدبارِکُم فَتَنقَلِبُوا خاسِرِین‌َ (21)
قالُوا یا مُوسی إِن‌َّ فِیها قَوماً جَبّارِین‌َ وَ إِنّا لَن نَدخُلَها حَتّی یَخرُجُوا مِنها فَإِن یَخرُجُوا مِنها فَإِنّا داخِلُون‌َ (22) قال‌َ رَجُلان‌ِ مِن‌َ الَّذِین‌َ یَخافُون‌َ أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِمَا ادخُلُوا عَلَیهِم‌ُ الباب‌َ فَإِذا دَخَلتُمُوه‌ُ فَإِنَّکُم غالِبُون‌َ وَ عَلَی اللّه‌ِ فَتَوَکَّلُوا إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (23) قالُوا یا مُوسی إِنّا لَن نَدخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذهَب أَنت‌َ وَ رَبُّک‌َ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُون‌َ (24) قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی لا أَملِک‌ُ إِلاّ نَفسِی وَ أَخِی فَافرُق بَینَنا وَ بَین‌َ القَوم‌ِ الفاسِقِین‌َ (25) قال‌َ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِم أَربَعِین‌َ سَنَةً یَتِیهُون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَلا تَأس‌َ عَلَی القَوم‌ِ الفاسِقِین‌َ (26)

صفحه : 287

[ترجمه]

حقیقة کافر شدند آنهائیکه گفتند همانا خدا مسیح پسر مریم است ای محمّد بگو پس کی است بتواند جلوگیری کند چیزی را اگر خدا بخواهد مسیح إبن مریم و مادرش را و هر کس که در زمین است هلاک گرداند- و مختص بخدا است پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است آنچه میخواهد میآفریند و خدا بر هر چیزی توانا است [17]
یهود و نصاری گفتند که ما پسرهای خدا و دوستان او میباشیم (ای محمّد) بگو اگر چنین است پس چرا شما را برای گناهانتان عذاب میکند، بلکه شما بشری میباشید از آنچه خدا آفریده، هرکس را بخواهد میآمرزد و هرکس را بخواهد عذاب میکند و مختص بخدا است سلطنت آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است و بازگشت همه بسوی او است [18]
ای اهل کتاب رسول ما بر شما آمد در موقعی که پیمبری نبود تا اینکه حقایق دین را برای شما بیان نماید تا شما نگوئید برای ما رسولی نیامد که بما مژده دهد یا ما را بترساند، پس همانا آن رسول مژده دهنده و بیم‌دهنده برای شما آمد، و خدا بر هر چیزی توانا است [19]
(ای محمّد) یاد کن وقتی را که موسی بقومش گفت ای جماعت نعمت خدا را یادآور شوید چون بین شما پیمبران قرار داد و شما را سلاطین روی زمین گردانید و بشما عطا کرد چیزی

صفحه : 288
را که باحدی از عالمان زمانتان عطا ننموده بود [20]
ای قوم من بسر زمین مقدسه آنچنانی که خدا برای شما نوشته وارد گردید و بر پشت خود بر نگردید که زیان‌کار خواهید گردید [21]
قوم گفتند ای موسی همانا در آنجا گروه ستمکاران میباشند و ما هرگز داخل نمیگردیم تا وقتی که آن جماعت از آنجا خارج گردند و اگر از آنجا خارج گردند ما داخل خواهیم شد [22]
دو نفر مرد خدا ترس که خدا بر آنها انعام کرده بود گفتند ای جماعت در اینکه درب داخل گردید وقتی که وارد گردید، شما از غلبه کننده‌گانید و بر خدا توکل نمائید اگر از مؤمنین میباشید [23]
جماعت گفتند ای موسی ما هرگز و ابدا مادامیکه اینکه جباران در آنجا میباشند داخل نمیگردیم تو با پروردگارت برو و با آنها جنگ کنید ما در همین جا خواهیم نشست [24]
موسی [ع] گفت ای پروردگار من، همانا من مالک نیستم مگر بر نفس خودم و برادرم پس بین ما و گنهکاران جدائی انداز [25]
خدا فرمود (چون اینان مخالفت کردند) آن ارض مقدسه حرام است بر آنها چهل سال سرگردان و متحیّر میگردند در زمین تیه پس اندوهناک مباش بر کروه بیرون رفتگان از فرمان [26]
.

صفحه : 289

توضیح آیات‌

لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ الخ خلاصه اینکه مفسرین گفته‌اند قائل باین قول جماعت یعقوبیه از عیسویان میباشند که میگفتند خدا مسیح پسر مریم است. و برای ابطال قول آنها برسولش امر فرموده که باینان بگو چگونه شما چنین گمان میکنید مخلوقی که قادر و توانا بر بقاء و حفظ خودش نیست اله عالم باشد در صورتی که از نیستی بهستی آمده و حادث گردیده زیرا که شکّی نیست که زائیده شده از مریم است و وجود مریم پیش از وجود او بوده پس حادث است و هر حادثی مسبوق بعدم است و نیز پس از حدوث مالک حیات و بقاء خود نیست بلکه هم محتاج بعلت محدثه و هم علت مبقیه میباشد و وجود هر مخلوقی بسته باراده خالق او است گویا خدای جلیل خطاب میکند بتمام مسیحیان چه آنهائیکه عیسی [ع] را خدا دانند یا آنهائیکه او را پسر خدا یا ثالث ثلاثه معرفی میکنند به اینکه که رجوع بعقل خود کنید که اگر خدا خواست عیسی پسر مریم و مادرش را هلاک گرداند یا مشیّتش بر اینکه تعلق گیرد که آنچه در زمین است هلاک و نابود گرداند چه کسی میتواند جلو قدرت او را بگیرد زیرا که آسمانها با آن عظمت و زمین با آن سعه و آنچه بین آنها است تماما ملک حق تعالی و در تصرف قدرت او است هر چه را اراده نمود میآفریند و هر چه را خواست اعدام مینماید هیچ مانع و رادعی جلوگیر قدرت و مشیّت و نفوذ حکم او نیست.
واقعا جای تعجب است چگونه انسان عاقل چنین توهّم میکند که آنکه از مادر متولد گردیده او خدا یعنی آفریننده کائنات باشد، شاید اینکه میگفتند مسیح پسر مریم خدا است مقصودشان اینکه نبود که آسمان و زمین و عالم را عیسی بن مریم آفریده و از عدم بوجود آورده و شاید نظر به اینکه که میدیدند عیسی کارهای خدائی میکند، مرده زنده میکند، کور مادرزاد را بینا میگرداند

صفحه : 290
گمان میکردند از شدّت قرب با خدا متحد گردیده یا نعوذ باللّه خدا در او حلول نموده چنانچه مشرکین نیز گمان میکردند خدای تعالی تدبیر امور عالم را محول بآن چیزهائی که آلهه مینامیدند گردانیده البته هر کدام از اینها باشد خلاف است و آیه پاسخ تمام چنین گفتارهای رکیک را باحسن وجه داده و ارشاد بر اینکه است که همه بدانند که حق تعالی بقدرت تامّه و مشیّت کامله خود هر چه خواهد می‌آفریند و هر چه را خواهد اعدام میگرداند خودش متصرف در تمام امور است کسی را در امر خلقت تصرفی نیست و نظام عالم را واگذار بکسی ننموده وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ وَ النَّصاری نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ خدای تعالی برسولش خبر میدهد که یهودیان و نصرانیان چنان بخود مغرور شدند که گفتند ما از شدّت نزدیکی و قربمان بخدا پسرهای او و دوستان او هستیم.
از إبن عباس نقل میکنند که گفته سبب نزول آیه اینکه بود که وقتی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آنها را از عذاب خدا ترسانید، گفتند چگونه ما را میترسانی در صورتی که هر قدر زیاد گناه کنیم خدا ما را عقوبت نخواهد نمود زیرا که ما پسران او و دوستان اوئیم.
و از حسن بصری است که گفته اینکه گفتار آنها که ما پسرهای خدا و دوستان اوئیم از باب مبالغه است یعنی بقدری بخدا نزدیکیم همان طوری که پسر بپدر نزدیک است و بقدری خدا بر ما مهربان است که پدر بر فرزند و ما را عقوبت نخواهد نمود.
قُل فَلِم‌َ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَل أَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَق‌َ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ خدای تعالی در پاسخ دعوی آنها برسولش خطاب نموده که باینها بگو اگر چنین می‌باشید یعنی پسرهای خدا و دوستان او میباشید پس چگونه شما را برای گناهانتان عذاب میکند پدر اولادش را هرگز عذاب نمیکند.

صفحه : 291
شاید مقصود آن عذابهائی باشد که در زمان حضرت موسی و نیز در زمان حضرت عیسی در اثر نافرمانی و مخالفت نمودن با موسی و عیسی علیهما السلام دامن‌گیر قومشان میشد (بَل) اضراب است یعنی چنین نیست که شما گمان کرده‌اید که امتیازی بین شماها و باقی افراد بشر باشد خدا هر کسی را بخواهد میآمرزد و هر کسی را بخواهد در اثر مخالفت عذاب میکند نسبت خدای عز و جل بتمام افراد بشر مساوی است اگر بیامرزد بفضل و کرم او است و اگر عذاب کند از روی عدل و استحقاق عبد است و مملکت آسمانها و زمین همه ملک او و در قبضه اقتدار او است کسی را در مملکت او تصرفی نیست.
یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن‌ُ لَکُم عَلی فَترَةٍ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ اصل کلمه فترة فتور است و بمعنی سستی است اشاره به اینکه که روزگاری پیمبران نیامدند گویا سستی پدید گردید تا وقتی که نبی خاتم آمد زیرا پس از حضرت عیسی [ع] تا مدتی پیمبر مرسل نیامد بقولی مدت بین محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و عیسی بن مریم ششصد سال بود و بقول دیگر پانصد و پنجاه سال فاصله افتاد اینکه است که حق تعالی از راه امتنان بافراد بشر و اهل کتاب تذکر می‌دهد که پس از زمان فترة رسول خودمان را برای شما فرستادیم.
أَن تَقُولُوا ما جاءَنا مِن بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَد جاءَکُم بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ آیه تذکر می‌دهد که ما برای اتمام حجّت و احسان بیشتر رسول خودمان را فرستادیم که قاطع عذر شما باشد و نگوئید بر ما پیمبری نیامد که ما را از عذاب بترساند و بنعمتهای اخروی مژده دهد تا اینکه از روی ترس از عقاب و وعده بثواب عمل نیک نمائیم و از خطاء اجتناب کنیم حال رسول ما آمد و شما را هم مژده بثواب داد و هم تهدید بعذاب نمود و خدا بر هر چیزی توانا است وَ إِذ قال‌َ مُوسی لِقَومِه‌ِ یا قَوم‌ِ اذکُرُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ عَلَیکُم خدای تعالی در اینکه آیه برسولش یادآوری میکند بعض نعمتهائی را که ببنی اسرائیلیان کرامت کرده و بیان مینماید آن وقتی را که موسی بقومش

صفحه : 292
گفت یاد کنید نعمتهائی را که حق تعالی بشما عنایت نمود، و سه نعمت از نعمتهائی را که بآنها عنایت کرده خاطر نشان مینماید.
(إِذ جَعَل‌َ فِیکُم أَنبِیاءَ) اول در شما پیمبرانی قرار دادیم.
مفسرین گفته‌اند که پیمبران بنی اسرائیل از سبط «لاوی» بودند و آنها آن هفتاد نفر مردانی بودند که موسی آنها را از بین قوم خود برگزید و با خود بمناجات برد و بصاعقه هلاک گردیدند و پس از آن زنده شدند و بعد از موسی علیه السّلام و هارون پیغام بران بودند.
دوم (وَ جَعَلَکُم مُلُوکاً) یعنی پس از آنکه شما بنده و در تحت اسارت فرعون و قبطیان بودید شما را سلطان قرار دادیم و مملکت مصر را در تصرف شما درآوردیم، و بقولی (مُلُوکاً) یعنی شما را توانگر گردانیدیم تا از یکدیگر بی‌نیاز گردید.
سوم (وَ آتاکُم ما لَم یُؤت‌ِ أَحَداً مِن‌َ العالَمِین‌َ) و بشما چیزی عطاء کردیم از شکافته شدن دریاها و هلاکت دشمنانتان و من‌ّ و سلوی و سایه انداختن ابر بر سر شما و غیر اینها که چنین نعمتهائی باحدی عطاء ننموده بودیم.
یا قَوم‌ِ ادخُلُوا الأَرض‌َ المُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَب‌َ اللّه‌ُ لَکُم وَ لا تَرتَدُّوا عَلی أَدبارِکُم فَتَنقَلِبُوا خاسِرِین‌َ در اینکه مقصود از ارض مقدسه چه زمینی است بقولی ارض بیت المقدس است. و بقولی فلسطین و دمشق، و بقولی اردن، و بقول دیگر زمین شام است و بیت المقدس قرارگاه انبیاء و مسکن مؤمنین بود آنهائیکه نامشان در لوح محفوظ نوشته شده که ارض مقدسه برای آنها است.
موسی علیه السّلام بقومش توصیه فرمود که ای جماعت در ارض مقدسه که برای شما تعیین شده داخل شوید (وَ لا تَرتَدُّوا عَلی أَدبارِکُم) یعنی برنگردید از زمینی که مأمور بدخول آن شده‌اید، و بعضی گفته‌اند یعنی رجوع نکنید از فرمان خدا بنافرمانی که اگر برگشتید از زیان‌کاران در دنیا و آخرت خواهید بود

صفحه : 293
قالُوا یا مُوسی إِن‌َّ فِیها قَوماً جَبّارِین‌َ وَ إِنّا لَن نَدخُلَها حَتّی یَخرُجُوا مِنها فَإِن یَخرُجُوا مِنها فَإِنّا داخِلُون‌َ گفته‌اند پس از آنکه موسی علیه السّلام با قومش از دریا بیرون رفتند و خدا امر کرد که بروند بزمین مقدسه چون بنهر اردن رسیدند ترسیدند از داخل شدن پس موسی دوازده نفر نقیب بجاسوسی فرستاد چون برگشتند و بموسی [ع] خبر دادند موسی بآنها گفت اینکه مطلب را پنهان دارید و اظهار نکنید زیرا اگر اینان بشنوند میترسند و پیش نمیروند آنها رفتند و هر یک با تابعین خود گفتند چون بنی اسرائیل اینکه طور شنیدند که در آنجا مردمان قوی هیکل میباشند ترسیدند و گفتند برمیگردیم بمصر، اینکه است که خدای تعالی خبر میدهد که آن جماعت گفتند ای موسی ما هرگز داخل نمیشویم مگر وقتی که جبّارین از آن محل‌ّ بیرون روند وقتی آنها بیرون رفتند ما داخل میگردیم.
قال‌َ رَجُلان‌ِ مِن‌َ الَّذِین‌َ یَخافُون‌َ أَنعَم‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِمَا ادخُلُوا عَلَیهِم‌ُ الباب‌َ فَإِذا دَخَلتُمُوه‌ُ فَإِنَّکُم غالِبُون‌َ آن دو نفر که آیه از آنها خبر می‌دهد گویند یکی یوشع بن نون بن افرائیم بن یوسف بوده و دیگر کالب بن یوقنا داماد موسی بخواهر وی مریم، و بعضی گفته‌اند که یوشع از سبط إبن یامین بود و کالب از سبط یهودا و آن دو مرد آنهائی بودند که از مخالفت نمودن امر خدا میترسیدند و آنان کسانی بودند که بآنها انعام کرده بود بتوفیق و یقین و آن دو مرد بجماعت گفتند در اینکه شهر بروید و باک نداشته باشد زیرا که اینکه جباران چشمهای قوی دارند و دلهای ضعیف و اگر ایمان دارید بر خدا اعتماد کنید و یقین داشته باشید که خدا شما را نصرت می‌دهد زیرا که خدای تعالی بموسی وعده مظفریّت داده و وعده خود را خلاف نخواهد نمود.

صفحه : 294
قالُوا یا مُوسی إِنّا لَن نَدخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذهَب أَنت‌َ وَ رَبُّک‌َ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُون‌َ جماعت گفتند ای موسی همانا مادامیکه اینکه جبارین در آنجا میباشند هرگز ما داخل نخواهیم گردید، و بقاء تفریع جمله (فَاذهَب) تا آخر را عطف بجلو داده که ای موسی تو با خدای خودت برو و با آنها جنگ کن ما همینجا می‌نشینیم.
بروایتی در سال حدیبیه که رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با اصحاب برای طواف خانه کعبه رفته بودند و مشرکین مانع گردیدند و نگذاشتند حضرت رسول [ص] وارد مکه گردد حضرت فرمود من میروم و هدی خود را آنجا قربانی کنم و میخواست اصحاب خود را امتحان کند، مقداد اسود گفت و اللّه ما مثل قوم موسی بتو نمیگوئیم آنچه آنها بپیمبرشان گفتند (فَاذهَب أَنت‌َ وَ رَبُّک‌َ) برو تو و پروردگار تو، بلکه اگر امر کنی ما از طرف راست و چپ و پیش روی تو با دشمنانت جنگ میکنیم اگر در دریا روی در دریا آئیم اگر بر کوه روی با تو بر کوه میآئیم و اگر ما را بجنگهای سخت بری با تو میآئیم، صحابه چون سخنان مقداد را شنیدند گفتند ما نیز چنینیم رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شاد گردید، و موسی [ع] وقتی دید قوم مخالفت نمودند و از رفتن بارض مقدسه اباء کردند.
قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّی لا أَملِک‌ُ إِلّا نَفسِی وَ أَخِی فَافرُق بَینَنا وَ بَین‌َ القَوم‌ِ الفاسِقِین‌َ موسی [ع] در مقام مناجات عرض میکند ای پروردگار من همانا من بر کسی مالک نیستم مگر بر خود و برادرم بین ما و جماعت فاسقین جدائی انداز.
آیه دلیل بر اینکه است که آنهائیکه چنین گفتند منافق و فاسق بودند، مفسرین گفته‌اند خدای تعالی بموسی علیه السّلام وحی کرد که اینکه جماعت فاسقند و آیات ما را تصدیق نخواهند کرد اگر خواهی همه را هلاک میگردانم و جماعت دیگری آورم، موسی [ع] گفت اگر اینها را هلاک گردانی جماعت نادان که در شهرها میباشند و از اینکه حال بی‌خبرند گویند موسی جماعتی را از شهر بیرون

صفحه : 295
برد و بآنان وعده داد که شما را بشهر میبرم و قوم خود را هلاک گردانید و تو آمرزنده و بخشنده‌ئی اینها را ببخش و هلاک نگردان، بموسی علیه السّلام وحی شد که بدعای تو از هلاک کردن آنها گذشتم لکن آنها را معذّب میگردانم که تا چهل سال در اینکه بیابان بمانند.
قال‌َ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیهِم أَربَعِین‌َ سَنَةً یَتِیهُون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَلا تَأس‌َ عَلَی القَوم‌ِ الفاسِقِین‌َ پس از آنکه بدعای موسی [ع] خدای جلیل از هلاک گردانیدن آنها گذشت گفت بپاداش عمل آنها آن ارض مقدسه را بر آنان حرام گردانیدم که تا چهل سال دیگر در آن حیران و سرگردانند و تا چهل سال دیگر نتوانند از آنجا بیرون آیند.
گفته‌اند آن بیابان دوازده فرسخ طول داشت و شش فرسخ عرض و موضع آن تیه میان فلسطین و ایله مصر بود و آن جماعتی که مخالفت کردند از صبح براه می‌افتادند تا شبانگاه و شبانگاه بهمان منزل اول بودند، و بقولی در روز محبوس بودند و شبها راه میرفتند پس بموسی علیه السّلام نالیدند و موسی دعاء کرد خداوند (من) ترنجبین و (سلوی) مرغ بریان کرده برای آنان فرو فرستاد، و چون آب خواستند موسی [ع] دعا کرد دوازده چشمه از آن سنگ سپید که از طور با خود برده بود آب روان گردید- اینکه است قوله تعالی (قَد عَلِم‌َ کُل‌ُّ أُناس‌ٍ مَشرَبَهُم) آن جماعتی که در بیابان تیه مردند ششصد هزار مرد مقاتل بودند از آن جماعت فقط دو نفر نجات یافتند: یوشع بن نون و کالب بن یوقنا. گفته‌اند موسی علیه السّلام یوشع بن نون را بر بنی اسرائیل خلیفه گردانید پس از آنکه مدت چهل سال تمام گردید یوشع لشکری فراهم کرد از بنی اسرائیل آنهائیکه معصیت نکرده بودند به اریحا برد و با جبارین جنگ کردند و رب‌ّ العالمین بدست آنها فتح داد و همه را کشتند و مملکت را تصرف نمودند.
و بقولی موسی و هارون علیهما السّلام از تیه بیرون آمدند و فتح اریحا

صفحه : 296
و قتل جباران بدست موسی [ع] شد- و دلیل بر اینکه قول اجماع علماء است که قتل عوج بن عناق بدست موسی علیه السّلام شد.

[سوره المائدة (5): آیات 27 تا 34]

اشاره

وَ اتل‌ُ عَلَیهِم نَبَأَ ابنَی آدَم‌َ بِالحَق‌ِّ إِذ قَرَّبا قُرباناً فَتُقُبِّل‌َ مِن أَحَدِهِما وَ لَم یُتَقَبَّل مِن‌َ الآخَرِ قال‌َ لَأَقتُلَنَّک‌َ قال‌َ إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ (27) لَئِن بَسَطت‌َ إِلَی‌َّ یَدَک‌َ لِتَقتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِی‌َ إِلَیک‌َ لِأَقتُلَک‌َ إِنِّی أَخاف‌ُ اللّه‌َ رَب‌َّ العالَمِین‌َ (28) إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثمِی وَ إِثمِک‌َ فَتَکُون‌َ مِن أَصحاب‌ِ النّارِ وَ ذلِک‌َ جَزاءُ الظّالِمِین‌َ (29) فَطَوَّعَت لَه‌ُ نَفسُه‌ُ قَتل‌َ أَخِیه‌ِ فَقَتَلَه‌ُ فَأَصبَح‌َ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ (30) فَبَعَث‌َ اللّه‌ُ غُراباً یَبحَث‌ُ فِی الأَرض‌ِ لِیُرِیَه‌ُ کَیف‌َ یُوارِی سَوأَةَ أَخِیه‌ِ قال‌َ یا وَیلَتی أَ عَجَزت‌ُ أَن أَکُون‌َ مِثل‌َ هذَا الغُراب‌ِ فَأُوارِی‌َ سَوأَةَ أَخِی فَأَصبَح‌َ مِن‌َ النّادِمِین‌َ (31)
مِن أَجل‌ِ ذلِک‌َ کَتَبنا عَلی بَنِی إِسرائِیل‌َ أَنَّه‌ُ مَن قَتَل‌َ نَفساً بِغَیرِ نَفس‌ٍ أَو فَسادٍ فِی الأَرض‌ِ فَکَأَنَّما قَتَل‌َ النّاس‌َ جَمِیعاً وَ مَن أَحیاها فَکَأَنَّما أَحیَا النّاس‌َ جَمِیعاً وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُنا بِالبَیِّنات‌ِ ثُم‌َّ إِن‌َّ کَثِیراً مِنهُم بَعدَ ذلِک‌َ فِی الأَرض‌ِ لَمُسرِفُون‌َ (32) إِنَّما جَزاءُ الَّذِین‌َ یُحارِبُون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ یَسعَون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَساداً أَن یُقَتَّلُوا أَو یُصَلَّبُوا أَو تُقَطَّع‌َ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم مِن خِلاف‌ٍ أَو یُنفَوا مِن‌َ الأَرض‌ِ ذلِک‌َ لَهُم خِزی‌ٌ فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (33) إِلاَّ الَّذِین‌َ تابُوا مِن قَبل‌ِ أَن تَقدِرُوا عَلَیهِم فَاعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (34)

صفحه : 297

[ترجمه]

ای پیمبر بر اهل کتاب داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) بحق بخوان وقتی که بقربانی تقرب جستند از یکی از آنها (هابیل) قبول گردید و از دیگر (قابیل) قبول نشد (قابیل بهابیل) گفت قسم بخدا که تو را میکشم (هابیل گفت) همانا جز اینکه نیست که خدا اعمال پرهیزکاران را قبول میکند [27]
اگر تو دستت را بسوی من باز کنی برای کشتن من دستم را برای کشتن تو باز نمیکنم همانا من از خدا که پروردگار عالمیان است میترسم [28]
بحقیقت میخواهم گناه کشتن من و مخالفت تو بتو باز گردد پس تو از اهل جهنّم باشی و عذاب آتش پاداش ستمکاران است [29]
پس از آن بر قابیل نفسش غالب گردید و برادرش را کشت و از زیان‌کاران گردید [30]
پس از آن حق تعالی کلاغی مأمور گردانید که زمین را بکند و بقابیل بنماید که چگونه جسد برادرش را بپوشاند (قابیل] گفت ای وای بر من چگونه عاجز بودم که مثل اینکه کلاغ جسد برادرم را بپوشانم پس از آن از جمله پشیمان شدگان گردید [21]
برای همین بود که ما بر بنی اسرائیل حکم نمودیم که همانا کسیکه نفسی را بدون اینکه کسی دیگر را کشته باشد و بدون اینکه در زمین فساد کرده باشد بکشد گویا تمام مردم را کشته و کسیکه یک نفر را احیاء کند مثل اینکه است که تمام مردم را احیاء

صفحه : 298
نموده و همانا بحقیقت پیمبران ما با معجزات بر بنی اسرائیل آمدند پس از آن بسیاری از آنان در فساد اسراف نمودند [32]
همانا جزاء آنهائیکه با دوستان خدا و رسول بجنگ برخیزند و در فساد کردن در زمین سعی نمایند آنست که آنها را بکشند یا بدار زنند یا دستها و پاهای آنها را برخلاف یکدیگر قطع کنند یا آنها را از زمین نفی و تبعید کنند اینکه است خواری و رسوائی و ذلّت دنیای آنها و در آخرت برای آنها عذاب بزرگ آماده شده [33]
مگر آنهائیکه پیش از آنکه بر آنان دست یابید توبه کردند بدانید که خدا آمرزنده و مهربان است [34]
.

صفحه : 299

توضیح آیات‌

اشاره

وَ اتل‌ُ عَلَیهِم نَبَأَ ابنَی آدَم‌َ بِالحَق‌ِّ إِذ قَرَّبا قُرباناً فَتُقُبِّل‌َ مِن أَحَدِهِما وَ لَم یُتَقَبَّل مِن‌َ الآخَرِ خدای جلیل برسولش امر فرموده که داستان دو پسر آدم را بر مردم بحق و درستی بخوان، دو پسر آدم علیه السّلام یکی هابیل و دیگری قابیل بود و آدم را چهل فرزند در بیست بطن آمد و هر بطن پسری و دختری. مگر شیث که مفرد بود و دختری با او نبود. و اول فرزندان او قابیل بود و با او دختری بنام اقلیمیا. بطن دوم هابیل توأم بالیوذا. و آخر فرزندان او عبد المغیث بود و توأم با امة المغیث بود و پروردگار عالمیان در نسل آدم برکت داد و گفته‌اند حوّا بیست بطن حامله شد هر بطن بپسری و دختری و اولادان او چهل نفر شدند و برای اینکه نسل بشر زیاد شود آدم مأمور گردید که دختر هر بطنی را بپسر بطن دیگر ازدواج نماید و اولادان او زیاد شدند چنانچه گویند آدم علیه السّلام چهل هزار اولاد و اولادان آنها را دید و چون اقلیمیا که هم بطن قابیل بود بامر خدا برای هابیل تزویج کرد و لیوذا که هم بطن هابیل بود برای قابیل تزویج نمود چون اقلیمیا بسیار وجیهه و زیبا بود و لیوذا هم بطن هابیل چندان وجیهه و خوش صورت نبود قابیل حسد برد و گفت چرا خواهر مرا بمن نمیدهی آدم [ع] گفت حکم خدا چنین است قابیل قبول ننمود و به آدم گفت اینکه رأی تو است نه حکم خدا.
آدم گفت اکنون هر یک قربانی کنید قربانی هر کس پذیرفته گردید اقلیمیا مال او باشد- گویند هابیل گوسفندانی داشت و شبانی میکرد و قابیل برزگر بود کشاورزی میکرد- هابیل در میان گوسفندان یک میش نیکو که میان گله معروف بود برای قربانی حاضر کرد و نام آن زریق بود و قابیل دسته‌ئی از حشیش و خوشه‌های بی‌مغز آورد و هر دو بر سر کوه گذاشتند، و آدم رفته بود مکه.

صفحه : 300
قابیل در دل داشت خواه قربانی قبول شود یا نشود خواهر خود را بزنی بهابیل نمیدهم- هابیل در دل رضا و تسلیم داشت پس آتشی سفید از آسمان آمد و نخست نزد قربانی هابیل فرود آمد و بدور قربانی هابیل گشت و او را گرفت و خورد و در آن وقت اینکه طور بود که اگر قربانی کسی قبول میشد آتشی باین صفت از آسمان فرود میآمد و اوّل روی بصاحب قربانی مینمود و پس از آن اگر قربانی را میخورد اینکه علامت قبول شدن قربانی بود و اگر نمیخورد علامت ردّ قربانی در اینجا آتش قربانی هابیل را خورد و قربانی قابیل را رها کرد. گفته‌اند آن برّه میشی که هابیل قربانی کرد همان بود که خدا او را در بهشت نگاه داشت و برای قربانی اسماعیل علیه السّلام فرستاد.
و گفته‌اند در اینکه داستان تزویج و ازدواج اولادان آدم از علماء کسی خلاف آنرا نگفته لکن از معاویة بن عمّار روایت کرده‌اند که از حضرت صادق علیه السّلام در اینکه موضوع سؤال شد فرمود: معاذ اللّه که آدم دختر خود را بپسر خود دهد اگر آدم چنین کرده بود روا بود که مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز بکند زیرا که دین هر دو یکی است، امّا پروردگار برای اینکه نسل بشر زیاد شود حوریه‌ئی بصورت انسی بزمین فرستاد و در وی رحم آفرید و به آدم وحی فرستاد که او را بهابیل بدهد و دختری از اولاد جان بصورت انسی درآورد و وحی کرد که او را بقابیل بدهد اینکه بود که قابیل را خشم گرفت و به آدم گفت من پسر بزرگ توأم و هابیل پسر کهین است چرا حوریه را بوی دهی و من باو سزاوارترم، آدم گفت (إِن‌َّ الفَضل‌َ بِیَدِ اللّه‌ِ) او را دهد که او خواهد. قابیل گفت اینکه رأی تو بود نه امر خدا، آدم گفت اکنون قربانی کنید قربانی هر کدام قبول گردید حوریه مال او است.
وقتی قربانی هابیل پذیرفته شد و قربانی قابیل مردود گردید قابیل بر برادرش حسد برد با او کینه کرد و آن حسد و کینه را در دل داشت تا روزی که آدم برای زیارت کعبه مکه رفت، وقتی آدم غائب گردید قابیل نزد هابیل رفت

صفحه : 301
در حالیکه هابیل گلّه میچرانید- گفت ای هابیل الان تو را میکشم برای اینکه قربانی مرا ردّ کردند و قربانی تو قبول گردید و خواهر من که با جمال است بتو میدهند و خواهر تو که بی‌جمال است بمن میدهند. هابیل گفت (قال‌َ إِنَّما یَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِین‌َ، لَئِن بَسَطت‌َ إِلَی‌َّ یَدَک‌َ لِتَقتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِی‌َ إِلَیک‌َ لِأَقتُلَک‌َ) هابیل در پاسخ قابیل گفت همانا خداوند اعمال پرهیزگاران را قبول میکند گفته‌اند چون هابیل فهمید قابیل اراده قتل او را دارد اگر چه هابیل قوی‌تر از قابیل بود و میتوانست از خود دفاع کند لکن قلب سلیم و پارسائی او مانع بود که باو دست دراز کند و او را بکشد، لکن بتضرع و نصیحت قابیل برآمد که شاید از اینکه کار قبیح منصرف گردد و گفت از کشتن من چه سودی میبری مگر اینکه خوار و ذلیل گردی.
إِنِّی أَخاف‌ُ اللّه‌َ رَب‌َّ العالَمِین‌َ، إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثمِی وَ إِثمِک‌َ فَتَکُون‌َ مِن أَصحاب‌ِ النّارِ من از پروردگار عالمیان میترسم که دست بسوی تو دراز کنم میخواهم گناه کشتن من و عمل خودت بخودت باز گردد و از یاران جهنّم گردی فَطَوَّعَت لَه‌ُ نَفسُه‌ُ قَتل‌َ أَخِیه‌ِ فَقَتَلَه‌ُ فَأَصبَح‌َ مِن‌َ الخاسِرِین‌َ چون اینکه آیه و آیه بعد ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست خلاصه آیه خبر میدهد که نفس قابیل بر وی غالب گردید و برادرش را کشت و از زیان‌کاران گردید و گفته‌اند در آن وقت هابیل بیست ساله بود و پس از کشتن او متحیّر ماند که جسد برادرش را چگونه مخفی گرداند وی را بر پشت خویش گرفت و هشتاد روز با خود میگردانید و بروایتی سه روز چنین کرد پس از آن بامر پروردگار عالمیان دو کلاغ با هم چنگ کردند و یکی دیگری را کشت و پس از آن بمنقار و چنگ خود حفره‌ئی کند و جسد کلاغ کشته شده را دفن نمود وقتی قابیل چنین دید گفت ای وای بر من آیا عاجز شدم از اینکه

صفحه : 302
بوده باشم مثل اینکه کلاغ پس بدن برادرم را دفن کنم (فَأَصبَح‌َ مِن‌َ النّادِمِین‌َ) پس قابیل از جمله پشیمان شدگان گردید. گویند پشیمانی قابیل نه برای کشتن برادرش بود بلکه برای اینکه بود که چرا چند روزی جسد برادرم را بدوش کشیدم و او را زیر خاک نکردم.
مِن أَجل‌ِ ذلِک‌َ کَتَبنا عَلی بَنِی إِسرائِیل‌َ أَنَّه‌ُ مَن قَتَل‌َ نَفساً بِغَیرِ نَفس‌ٍ أَو فَسادٍ فِی الأَرض‌ِ فَکَأَنَّما قَتَل‌َ النّاس‌َ جَمِیعاً

[سخنان مفسرین در توجیه آیه]

1- إبن عباس گفته کسیکه نبی‌ّ یا امام عادلی را بکشد مثل اینکه است که تمام مردم را کشته باشد زیرا که قوام خلق بپیغمبر باشد یا بامام.
2- مجاهد گفته کسیکه نفس بی‌گناهی را بکشد در عذاب مثل اینکه است که همه مردم را کشته باشد زیرا همان طوری که کشنده تمام مردم مستحق دوزخ است همین طور کشنده یک نفر بی‌گناه مستوجب جهنّم و عذاب است، بقول دیگر کشنده یک نفر در استحقاق عذاب مثل کسی ماند که همه مردم را کشته باشد نه در اندازه عذاب.
و از مفسرین توجیهات دیگری نقل شده که حاجتی بذکر آن نیست. و بهترین توجیهات همان است که از إبن عباس نقل شد برای اینکه آن نفسی که از جهت عظمت و بزرگی مطابق تمام نفوس بشمار میآید چنین نفس شریفی را اگر کسی بکشد گویا تمام نفوس را کشته بلکه اگر مؤمن بی‌گناهی را بکشد.
و اینکه بنی اسرائیل را اختصاص بذکر گردانیده و لو اینکه اینکه حکم بر همه یکسانست شاید برای اینکه بوده که هم در زمین فساد میکردند و هم قتل نفس مینمودند و بنا بر آنچه گفته‌اند هفتاد نفر از انبیاء زمانشان را کشتند.
و میتوان گفت چون مؤمنین از جهت اتحادشان در ایمان گویا نفس واحده میباشند چنانچه فرموده (إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ إِخوَةٌ) یک فرد آنها هرگاه بستم و بدون قصاص کشته شود گویا ایذاء او بتمام مؤمنین سرایت مینماید اینکه است که آیه

صفحه : 303
میفرماید کسیکه یک نفر (از مؤمنین را) بکشد گویا همه را کشته یعنی بهمه لطمه وارد نموده.
وَ مَن أَحیاها فَکَأَنَّما أَحیَا النّاس‌َ جَمِیعاً یعنی کسیکه نفسی را زنده کند و چون انسان دارای روح و بدن است زنده کردن او میشود از جهت بدن باشد مثل اینکه کسی را از دست دشمن برهاند یا از غرق یا از خطر دیگر که در شرف آنست او را نجات دهد و زنده کردن روح اینکه است که کسی را از ظلمت کفر بایمان آرد یا طریق هدایت را بر وی بازگرداند مثل اینکه است که تمام مردم را زنده کرده و حیات حقیقی همان حیات ایمان و علم است که زندگی دل است اگر دل یک نفر از افراد بشر زنده شد ممکن است در اثر آن دلهائی زنده گردند. اینکه است سر اینکه در آن حدیث مشهور که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله فرموده
(من سن‌ّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة و من سن‌ّ سنّة سیّئة فعلیه و زرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة)
. إِنَّما جَزاءُ الَّذِین‌َ یُحارِبُون‌َ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ یَسعَون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَساداً أَن یُقَتَّلُوا أَو یُصَلَّبُوا الخ چون اینکه آیات نوشته و ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست خلاصه آیه برای جلوگیری از فساد امر فرموده که آنهائی که در مقام جنگ‌جوئی با دوستان خدا و رسول او میباشند و قاطعان و راهزنان طریقند و راه مردم را از حج و از اعمال دیگر می‌بستند اینکه است که باید کشته شوند و بدار زده شوند یا دست و پای آنها قطع شود.
سدی گفته آیه در باره قومی از اهل کتاب نازل گردیده که آنها با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله عهد بسته بودند و آن عهد را شکستند و راهزنی پیش رفتند اینکه است که برای جلوگیری از فساد امر فرموده که یا هر کس مثل اینها در مقام محاربه با دوستان خدا و رسول باشند آنان را بگیرید و بکشید یا بدار زنید یا دست و پای

صفحه : 304
آنها را بر خلاف یک دیگر قطع کنید و آنها را از زمین براندازید تا ریشه فساد بخشکد- مگر آنهائیکه پیش از آنکه در دست شما افتند و در موقع مجازات واقع گردند توبه کردند که دیگر آنها را مجازات نکنید زیرا که خداوند آمرزنده و مهربان است.

صفحه : 305

[سوره المائدة (5): آیات 35 تا 41]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ ابتَغُوا إِلَیه‌ِ الوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِه‌ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (35) إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو أَن‌َّ لَهُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً وَ مِثلَه‌ُ مَعَه‌ُ لِیَفتَدُوا بِه‌ِ مِن عَذاب‌ِ یَوم‌ِ القِیامَةِ ما تُقُبِّل‌َ مِنهُم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (36) یُرِیدُون‌َ أَن یَخرُجُوا مِن‌َ النّارِ وَ ما هُم بِخارِجِین‌َ مِنها وَ لَهُم عَذاب‌ٌ مُقِیم‌ٌ (37) وَ السّارِق‌ُ وَ السّارِقَةُ فَاقطَعُوا أَیدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ (38) فَمَن تاب‌َ مِن بَعدِ ظُلمِه‌ِ وَ أَصلَح‌َ فَإِن‌َّ اللّه‌َ یَتُوب‌ُ عَلَیه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (39)
أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (40) یا أَیُّهَا الرَّسُول‌ُ لا یَحزُنک‌َ الَّذِین‌َ یُسارِعُون‌َ فِی الکُفرِ مِن‌َ الَّذِین‌َ قالُوا آمَنّا بِأَفواهِهِم وَ لَم تُؤمِن قُلُوبُهُم وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ هادُوا سَمّاعُون‌َ لِلکَذِب‌ِ سَمّاعُون‌َ لِقَوم‌ٍ آخَرِین‌َ لَم یَأتُوک‌َ یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ مِن بَعدِ مَواضِعِه‌ِ یَقُولُون‌َ إِن أُوتِیتُم هذا فَخُذُوه‌ُ وَ إِن لَم تُؤتَوه‌ُ فَاحذَرُوا وَ مَن یُرِدِ اللّه‌ُ فِتنَتَه‌ُ فَلَن تَملِک‌َ لَه‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَم یُرِدِ اللّه‌ُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُم لَهُم فِی الدُّنیا خِزی‌ٌ وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب‌ٌ عَظِیم‌ٌ (41)

صفحه : 306

[ترجمه]

ای اهل ایمان از مخالفت امر خدا بپرهیزید و بسوی خدا وسیله‌ئی بجوئید و در راه او جهاد کنید شاید شما رستگار گردید [35]
همانا کسانی که کافر شدند اگر آنها تمام آنچه در زمین است و مثل آنرا هم با آن دارا باشند و بخواهند از عذاب قیامت فدا بدهند از آنان قبول گردیده نمیشود و عذاب دردناک برای آنان آماده شده [36]
کافرین اراده میکنند از آتش بیرون روند و آنان از بیرون شدگان نمیباشند و عذاب آنها دائم و پایدار است [37]
دست مرد دزد و زن دزد را قطع نمائید پاداش و نکبت آنچیزی است که عمل کردند و اینکه عقوبت از جانب خدا امر شده و خدا غالب و حکیم است [38]
پس از آن هر کس بعد از دزدی توبه کرد و صاحب مال را راضی گردانید همانا خدا توبه او را قبول میکند زیرا که او آمرزنده و مهربان است [39]
آیا ندانستی که برای خدا و ملک او است آسمانها و زمین هر کس را بخواهد عذاب میکند و هر کس را بخواهد میآمرزد و خدا بر هر چیزی توانا است [40]
ای رسول مسارعت کننده‌گان در کفر تو را محزون نگردانند، از آنکسانیکه بزبانشان گفتند ایمان آوردیم و قلبشان ایمان نیاورده و بعضی از یهودیها قول تو را استماع میکنند برای اینکه بتو دروغ بندند و آنرا بشنوانند بقوم دیگر که نزد تو نیامده‌اند و آنان سخن را از جای خودش تحریف میگردانند و میگویند اگر حکم قرآن اینکه طور که ما خواهیم از خدا آمد بپذیرید و گر نه از آن دوری کنید. و هر کس را که خدا بآزمایش و رسوائی انداخت تو هرگز از خدا مالک نتوانی شد چیزی که بآن فتنه را از آنها دفع کنی، آن جماعت کسانی میباشند که خدا اراده ننموده که قلبهای آنها را طاهر گرداند و برای آنها در دنیا خواری و رسوائی است و در آخرت عذاب بزرگ برای آنان آماده شده [41]
.

صفحه : 307

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ ابتَغُوا إِلَیه‌ِ الوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِه‌ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ خطاب بمؤمنین است که شمائی که ایمان آورده‌اید بپرهیزید از سخط خدا و بسوی قرب او وسیله بجوئید و در راه او با جان و مال خود مجاهده و کوشش نمائید شاید رستگار گردید.
توسّل بمعنی تقرّب است، مثل اینکه گفته میشود (توسلت الی فلان) یعنی باو نزدیکی جستم و گفته‌اند معنی وسیله محبّت است (وَ ابتَغُوا إِلَیه‌ِ الوَسِیلَةَ) یعنی (تحبّبوا الی اللّه) ای شما که مؤمنانید کاری بکنید که محبوب خدا گردید و بوی نزدیکی جوئید باخلاص اعمال و اجتناب از محارم و احسان بخلق و از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله حدیث میکنند که فرموده از خدا برای من وسیله بخواهید و آن درجه‌ئی است در بهشت که باو نمیرسد مگر یک عبد و امیدوارم که من آن عبد باشم. و نیز از علی علیه السّلام روایت شده که فرموده در بهشت دو لؤلؤ میباشد از زمین بهشت تا باطن عرش یکی سفید و دیگری زرد و در هر یکی هفتاد غرفه است آنکه سفید است وسیله محمّد و آل او علیه السّلام است و آنکه زرد است وسیله ابراهیم خلیل علیه السّلام و اهل بیت او است.
انس بن مالک از پیغمبر [ص] روایت کرده که «وسیله» حجابی است میان بنده و خدا یعنی رحمت و ثواب او و آن علی‌ّ بن ابی طالب علیه السّلام است وقتی بنده باو توسّل کند حجاب را از میان بردارند.
[ابو الفتوح] در کشف الاسرار گفته خدای جل‌ّ جلاله گفت «وَ ابتَغُوا إِلَیه‌ِ الوَسِیلَةَ» وسیلت نزدیکی است و نزدیکی سبب پیوستگی و رسته‌گی است، وسیلت آن وسائط است که میان بنده و مولی دوستی را نشانست و سبب اتصال بین آنها عیانست آن چیست که وسلت و اتصال بآن است. بزرگ داشتن امر و شکوه داشتن

صفحه : 308
نهی و شفقت بر خلق و خدمت حق، و کوشیدن در ابواب نوافل و عمارت کردن جان و دل و کوشیدن در نوافل بسه چیز توان: یکی نظر اللّه بیاد داشتن. دوم روزگار خود از ضایعی دریغ داشتن- سوم درویشی خویش در موقف عرض بشناختن چون نظر اللّه یاد داری از متقیانی. چون روزگار خود را از ضایعی دریغ داری از عابدانی. چون درویشی خویش در موقف عرض بشناسی از خاشعانی.
عمارت دل بسه چیز توان: بشنیدن علم و کم آمیختن با خلق و کوتاهی امل، تا در سماع علمی در حلقه فرشتگانی، تا از خلق برکناری در شماره معصومانی تا با کوتاهی امل باشی از جمله صدّیقانی.
(وَ ابتَغُوا إِلَیه‌ِ الوَسِیلَةَ) میگوید بخدا نزدیکی جوئید شما که عابدانید، بفضائل. شما که عالمانید، بدلائل. شما که عارفانید، بترک وسائل.
وسیلت عابدان چیست (التّائِبُون‌َ العابِدُون‌َ الخ) وسیلت عالمان چیست (أَ وَ لَم یَنظُرُوا فِی مَلَکُوت‌ِ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ) وسیلت عارفان چیست (قُل‌ِ اللّه‌ُ ثُم‌َّ ذَرهُم) وسیلت عابدان معاملت است. وسیلت عالمان مکاشفت است. وسیلت عارفان معاینت است. وسیلت عابدان راستی است. وسیلت عالمان دوستی است وسیلت عارفان نیستی است.
[پایان] إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَو أَن‌َّ لَهُم ما فِی الأَرض‌ِ جَمِیعاً وَ مِثلَه‌ُ مَعَه‌ُ لِیَفتَدُوا بِه‌ِ مِن عَذاب‌ِ یَوم‌ِ القِیامَةِ ما تُقُبِّل‌َ مِنهُم وَ لَهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ در آیه دیگر حکایة از جهنمیان است که (رَبَّنا أَخرِجنا مِنها) و گویا آیه پاسخ خواهش آنها است که فرضا اگر آنها مالک تمام روی زمین بودند و آنچه در زمین است مثل آن فدا میدادند از آنان قبول گردیده نمیشد زیرا که برای آنها عذاب دردناک آماده گردیده و آن جهنّمی است که خودشان (بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم) قبلا بدست خودشان پیش فرستادند.
در جای دیگر نیز حکایة از جهنمیان است (رَبَّنا أَخرِجنا مِنها) که آنان التجاء مینمایند که پروردگارا ما را از جهنّم بیرون آر و از عقوبت برهان، بعضی گفته‌اند

صفحه : 309
که پس از هزار سال بآنها گفته میشود (اخسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُون‌ِ) یُرِیدُون‌َ أَن یَخرُجُوا مِن‌َ النّارِ وَ ما هُم بِخارِجِین‌َ مِنها وَ لَهُم عَذاب‌ٌ مُقِیم‌ٌ اینکه دو آیه بیان حال کفار است زیرا که اول آیه فرموده (إِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا) معلوم میشود خلود در جهنّم مخصوص بکافرین است نه مؤمن و بعض اخبار شاهد بر اینکه است، امّا کسیکه خدا را بوحدت ستایش نمود و در دل معتقد باصول دیانت شد و لو گنهکار باشد چنانچه از احادیث استفاده میشود اگر بشفاعت شافعین یا بعض جهات دیگر مورد عفو حق تعالی واقع نگردید اگر جهنّم برود برای پاک گردیدن روح مجرد او است که از قذارات گناه پاک گردد زیرا مادامی که ایمان در قلب باقی است هنوز لایق فضل و احسان حق تعالی هست، اما کافر چون در اثر کفر جوهر نفسش و لطافت روحش فاسد گردیده دیگر اصلا با اینکه خدا دائم الفضل و کثیر الاحسان است محل‌ّ قبول رحمت و مغفرت در او باقی نمانده بلکه هم سنخ آتش گردیده فرضا اگر اراده خروج کند آتش او را بخود جذب میکند.
وَ السّارِق‌ُ وَ السّارِقَةُ فَاقطَعُوا أَیدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالًا مِن‌َ اللّه‌ِ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ حَکِیم‌ٌ فَمَن تاب‌َ مِن بَعدِ ظُلمِه‌ِ وَ أَصلَح‌َ فَإِن‌َّ اللّه‌َ یَتُوب‌ُ عَلَیه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (وَ السّارِق‌ُ وَ السّارِقَةُ) مرفوعند بابتدائیه و خبرش محذوف است گویا گفته شده از جمله چیزی که بر شما حکمش واجب گردیده (السّارِق‌ُ) مرد دزد (وَ السّارِقَةُ) زن دزد، و جایز است خبرش (فَاقطَعُوا أَیدِیَهُما) باشد و دخول فاء در (فَاقطَعُوا) برای جزاء شرط است و در معنی چنین میشود آن مردی که دزدی کرد و آن زنی که دزدی کرد پس دست آن دو را قطع کنید و اینکه مثل آنجا است که گفته (فَقَد صَغَت قُلُوبُکُما) بتثنیه در مضاف الیه اکتفاء کرده از تثنیه بمضاف، و مقصود از یدین دو دست راست مرد و زن دزد است بدلیل قرائت عبد اللّه بن مسعود که آیه را اینکه طور قرائت کرده (و السارقون و السارقات فاقطعوا ایمانهم) و مقداریکه بآن حکم قطع واجب میگردد ربع دینار است از جای حرز

صفحه : 310
یعنی اگر از جای محفوظ بدزدد. و شافعی و مالک نیز همین طور گفته‌اند مگر اینکه نزد آنها قطع از بند دست باید بشود. و نزد ما امامیّه باید از اصول اصابع یعنی فقط از بیخ انگشتان بدون انگشت ابهام و کف دست باید قطع کنند و در مرتبه دوم پای چپ را از ساق بدون پاشنه باید قطع کرد که برای نماز بتواند روی پاشنه بایستد و هرگاه پس از آن باز در مرتبه سوم دزدی کرد بایستی او را همیشه در زندان حبس نمایند و اینکه قول از مذهب علی علیه السّلام مشهور است و قوله تعالی (جَزاءً) و همچنین (نَکالًا) هر دو مفعول له فاعل (بِما کَسَبا) است و کسیکه از عمل دزدی پس از ظلمش توبه نمود و امر خود را اصلاح گردانید خداوند توبه او را میپذیرد و عقاب آخرت از وی برداشته میشود (أَ لَم تَعلَم أَن‌َّ اللّه‌َ لَه‌ُ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ یُعَذِّب‌ُ مَن یَشاءُ وَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ).
[جوامع الجامع طبرسی] یا أَیُّهَا الرَّسُول‌ُ لا یَحزُنک‌َ الَّذِین‌َ یُسارِعُون‌َ فِی الکُفرِ مِن‌َ الَّذِین‌َ قالُوا آمَنّا بِأَفواهِهِم وَ لَم تُؤمِن قُلُوبُهُم الخ چون آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله مینماید و چند مطلب را خاطر نشان میکند یکی اینکه تو را محزون نگردانند آنهائیکه بزبان گویند ایمان آوردیم و بدل ایمان نیاوردند آنان منافقند اصلا ایمان نیاورده‌اند زیرا که ایمان بدل است نه بزبان تنها و چون ایمان نیاورده‌اند در کفر مسارعت مینمایند و نیز تو را محزون نگرداند عمل یهودیها و نیز از روی لطف و شفقتش نسبت برسولش دو صفت از اوصاف بد آنها را یادآوری مینماید یکی اینکه قول تو را میشنوند برای اینکه بر تو دروغ ببندند، دیگر آنکه اینان جاسوسند که برای جماعتیکه از شما غائبند افسون‌گری کنند (سَمّاعُون‌َ لِلکَذِب‌ِ) (هم سماعون) خبر مبتداء محذوف است یعنی آنها سمّاعونند شاید ضمیر (هم) راجع بهر دو دسته باشد: منافقین و یهود، و میشود ضمیر راجع به (الَّذِین‌َ یُسارِعُون‌َ) باشد

صفحه : 311
یعنی همه آنها کلام تو را میشنوند برای اینکه بتو دروغ بندند و گفته‌اند میشود (سَمّاعُون‌َ) مبتداء باشد (وَ مِن‌َ الَّذِین‌َ) خبر او، یهودیان دروغ شنوان و دروغ پذیرانند از دانشمندان خود که بآنها گویند محمّد صلّی اللّه علیه و آله رسول نیست از آنان میشنوند و سخن آنها را میپذیرند، و نیز از جمله صفات نکوهیده آنان اینکه است که (یُحَرِّفُون‌َ الکَلِم‌َ مِن بَعدِ مَواضِعِه‌ِ) کلام خدا را تحریف میکنند و تغییر میدهند تورات را که حد زانی محصن رجم است تبدیل میکنند بچهل تازیانه.
یَقُولُون‌َ إِن أُوتِیتُم هذا فَخُذُوه‌ُ وَ إِن لَم تُؤتَوه‌ُ فَاحذَرُوا در شأن نزول آیه مفسرین گفته‌اند دو یهود زنی و مردی از بزرگان خیبر زنای محصنه کردند و ثابت شد یهودیان خواستند بآنان حد بزنند نه رجم گفتند نزد اینکه پیمبر عرب برویم اگر بحد حکم کند بگیرید یعنی عمل کنید و اگر برجم حکم کند عمل نکنید و در مذهب آنها حکم زنای محصنه رجم بود حکم حد زنای محصنه نزد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله هم رجم بود نه حد حضرت رسول [ص] هم حکم برجم نمود قبول نکردند.
و ظاهرا (لام لِلکَذِب‌ِ) لام علت است و مفعول فعل محذوف یعنی کلام تو را میشنوند برای اینکه تحریف کنند و بدلخواه خود تغییر دهند.
وَ مَن یُرِدِ اللّه‌ُ فِتنَتَه‌ُ فَلَن تَملِک‌َ لَه‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ شَیئاً أُولئِک‌َ الَّذِین‌َ لَم یُرِدِ اللّه‌ُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُم الخ و کسی را که خدا خواهد او را در فتنه و عذاب اندازد و آنچه در باطن او است ظاهر گرداند حتّی تو که پیغمبر رحمتی نمی‌توانی از وی رفع عذاب بنمائی زیرا که زمام اختیار بدست تو نیست خدای تعالی اراده ننمود که قلبهای آنها را پاک گرداند و برای آنان خواری و رسوائی است هم در دنیا و هم در آخرت و در آخرت برای آنها عذاب بزرگ آماده نموده.

صفحه : 312

[سوره المائدة (5): آیات 42 تا 47]

اشاره

سَمّاعُون‌َ لِلکَذِب‌ِ أَکّالُون‌َ لِلسُّحت‌ِ فَإِن جاؤُک‌َ فَاحکُم بَینَهُم أَو أَعرِض عَنهُم وَ إِن تُعرِض عَنهُم فَلَن یَضُرُّوک‌َ شَیئاً وَ إِن حَکَمت‌َ فَاحکُم بَینَهُم بِالقِسطِ إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُقسِطِین‌َ (42) وَ کَیف‌َ یُحَکِّمُونَک‌َ وَ عِندَهُم‌ُ التَّوراةُ فِیها حُکم‌ُ اللّه‌ِ ثُم‌َّ یَتَوَلَّون‌َ مِن بَعدِ ذلِک‌َ وَ ما أُولئِک‌َ بِالمُؤمِنِین‌َ (43) إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فِیها هُدی‌ً وَ نُورٌ یَحکُم‌ُ بِهَا النَّبِیُّون‌َ الَّذِین‌َ أَسلَمُوا لِلَّذِین‌َ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّون‌َ وَ الأَحبارُ بِمَا استُحفِظُوا مِن کِتاب‌ِ اللّه‌ِ وَ کانُوا عَلَیه‌ِ شُهَداءَ فَلا تَخشَوُا النّاس‌َ وَ اخشَون‌ِ وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الکافِرُون‌َ (44) وَ کَتَبنا عَلَیهِم فِیها أَن‌َّ النَّفس‌َ بِالنَّفس‌ِ وَ العَین‌َ بِالعَین‌ِ وَ الأَنف‌َ بِالأَنف‌ِ وَ الأُذُن‌َ بِالأُذُن‌ِ وَ السِّن‌َّ بِالسِّن‌ِّ وَ الجُرُوح‌َ قِصاص‌ٌ فَمَن تَصَدَّق‌َ بِه‌ِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَه‌ُ وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ (45) وَ قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِعِیسَی ابن‌ِ مَریَم‌َ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ مِن‌َ التَّوراةِ وَ آتَیناه‌ُ الإِنجِیل‌َ فِیه‌ِ هُدی‌ً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ مِن‌َ التَّوراةِ وَ هُدی‌ً وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقِین‌َ (46)
وَ لیَحکُم أَهل‌ُ الإِنجِیل‌ِ بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فِیه‌ِ وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ (47)

صفحه : 313

[ترجمه]

یهودیان شنوندگان سخنانند برای دروغ بستن خورندگان حرامند وقتی آنان نزد تو آمدند بین آنها حکم کن یا از آنها اعراض نما و اگر تو (ای رسول) از آنان اعراض کنی یا حکم جاری گردانی زیان بتو نتوانند رسانید و اگر بین آنها حکم کردی بعدالت حکم نما حقیقة همانا خداوند عدالت کنندگان را دوست میدارد [42]
چگونه یهودیان تو را حکم میسازند در صورتی که تورات نزد ایشانست و در آن حکم خدا است برجم زانی محصن و پس از آنکه تو موافق تورات حکم کردی برمیگردند و نیستند باور دارندگان کتاب خود و نه حکم تو را [43]
همانا ما تورات را فرود آوردیم و در آن هدایت و نور است پیمبران بنی اسرائیل آنهائیکه منقاد حکم خدا بودند برای یهودیان حکم کردند و علمای ربانی و زاهدان ایشان بسبب آنچه مأمور بودند بحفظ آن از کتاب خدا برای یهودیان حکم کردند و آنان بر تورات گواهان بودند، پس از مردم نترسید و از من که (خدا میباشم) بترسید و آیات من را بثمن اندک نفروشید و کسی که مطابق آنچه خدا نازل گردانیده حکم نکند چنین مردمانی آنان کافرینند [44]
و در تورات بر بنی اسرائیل حکم کردیم که یک تن را بقصاص یک تن بکشید و چشم را مقابل چشم و گوش را مقابل گوش و دندان را مقابل دندان و هر زخمی مقابل همان زخم قصاص است و کسیکه ببخشد و قصاص نکند اینکه بخشش (کفاره گناهان عفو کننده است) و کسیکه حکم نکند بآنچه خدا نازل گردانیده چنین جماعتی از ستم کارانند [45]
و از پی آن رسولان عیسی بن مریم را فرستادیم در حالی که تصدیق کننده بود مرا بآنچه پیش از او فرستاده بودیم از کتاب تورات و بعیسی انجیل دادیم و در آن هدایت و روشنائی بود و انجیل را موافق گردانیدیم با آنچه پیش از آن در تورات هدایت و موعظه بود [46]
و بایستی اهل انجیل حکم کنند بر آنچه خدا نازل گردانیده و کسیکه حکم نکند بر آنچه خدا نازل گردانیده از فاسقین خواهد بود [47]
.

صفحه : 314

(توضیح آیات)

سَمّاعُون‌َ لِلکَذِب‌ِ أَکّالُون‌َ لِلسُّحت‌ِ سحت دو طور قرائت شده بضم سین و حاء و بسکون حاء، در آیه بالا یکی از اوصاف نکوهیده یهودیها که خدای تعالی آنها را توصیف نموده اینکه است که آنها سمّاعون للکذب میباشند، و در اینکه آیه مبالغه و تأکید است در زجر آنها یعنی آنان کلام تو را میشنوند برای اینکه بر تو دروغ ببندند (أَکّالُون‌َ لِلسُّحت‌ِ) و بسیار خورندگان مال حرام میباشند، از نبی صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده‌اند که سحت رشوه در حکم است، و بقولی سحت رشوه در حکم و مهر زنان ناپارسا و کسب حجامت کننده و اجرت کشیدن حیوان نر بر ماده است و ثمن سگ و ثمن خمر و ثمن میته و مزد فال گرفتن و استعجال در معصیت میباشد، و از علی و از ابی عبد اللّه علیهما السّلام روایت شده که سحت انواع بسیار دارد، اما رشوه در حکم کفر است و در اشتقاق سحت چند قول است:
1- حرام را سحت گفته‌اند برای اینکه در عقب آن استیصال و بوار است [زجاج] 2- سحف نامیده شده بعلت اینکه برای اهلش برکتی نیست و بهلاکت استیصال هلاک میگردند.
[رجائی] 3- چیزی را سحت نامیده‌اند برای اینکه آن عمل قبیحی است که در او عار است مثل ثمن سگ و خمر فعلی هذا سحت چیزی است که مروّت انسان را میبرد.
[خلیل] فَإِن جاؤُک‌َ فَاحکُم بَینَهُم أَو أَعرِض عَنهُم مقصود آنهائی میباشند که محاکمه حدّ زنا را نزد رسول آوردند.
[إبن عباس و حسن و مجاهد] و بقولی مراد بنی قریضه و بنی نظیرند وقتی که نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله

صفحه : 315
محاکمه آوردند خدای تعالی او را مخیّر گردانید بین اینکه حکم کند یا از آنها اعراض نماید.
[إبن عباس] و الظاهر فی روایات اصحاب ما اینکه تخییر در شرع برای ائمه علیهم السّلام و حکام ثابت است.
[قتاده و عطاء و شعبی و ابراهیم] و بقولی اینکه آیه بقوله تعالی (وَ أَن‌ِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ) نسخ گردیده.
[حسن و عکرمه] وَ إِن تُعرِض عَنهُم فَلَن یَضُرُّوک‌َ شَیئاً وَ إِن حَکَمت‌َ فَاحکُم بَینَهُم بِالقِسطِ پس از آنکه رسول صلّی اللّه علیه و آله را مخیر گردانید که میخواهی در محاکمه آنها حکم کن و میخواهی اعراض نما و اگر اعراض کنی بتو چیزی زیان نتوانند رسانید و اگر حکم کردی حکم کن بعدل بآنچه در قرآن و شریعت اسلام است إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُقسِطِین‌َ همانا خدا دوست دارد کسانی را که بعدالت حکم میکنند.
وَ کَیف‌َ یُحَکِّمُونَک‌َ وَ عِندَهُم‌ُ التَّوراةُ فِیها حُکم‌ُ اللّه‌ِ ای محمّد [ص] چگونه یهودیها محاکمه را نزد تو میآورند با اینکه تورات که بر موسی [ع] نازل گردیده نزد آنها است و تورات کتابی است حق و در آن احکام حق است و یهودیها میدانند و انکار ندارند، و بقولی مقصود همان حکم رجم است (ثُم‌َّ یَتَوَلَّون‌َ مِن بَعدِ ذلِک‌َ) یعنی پس از آنکه حکم دادی جرئت بر من کرده و حکم را ردّ میکنند و در اینکه بیان برای نبی صلّی اللّه علیه و آله تعجب و برای یهود تقریع است. گویا آیه خطاب بیهودیان نموده که (ایها الیهود) شما که حکم را نزد محمّد صلّی اللّه علیه و آله میآورید با انکار شما نبوّت او و او را تکذیب میکنید و حکمی را ترک میکنید که بوجوب آن مقرّید و میشناسید که آن حکمی است که از نزد من آمده، و قوله (مِن بَعدِ ذلِک‌َ) اشاره بحکم اللّه است در تورات [عبد اللّه بن کثیر] و بقولی (مِن بَعدِ ذلِک‌َ) یعنی بعد از حکم کردن تو برجم زیرا که مقصود

صفحه : 316
آنها طلب رخصت بود.
[مجمع البیان] إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فِیها هُدی‌ً وَ نُورٌ یعنی ما تورات را بر موسی نازل گردانیدیم که در آن هدایت است یعنی حکم رجم که از تو استفسار کردند و باقی احکام دیگر در آن مندرج است و تورات که حقایق را ظاهر گردانیده، بعض مفسرین گفته خدای تعالی میگوید ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله ما تورات را بموسی عطاء کردیم و حکم رجم که یهودیان از تو میپرسند در آن تورات بیان نمودیم و نیز وانمودیم و بیان کردیم که حکم تو در مسئله رجم و غیر آن حق است و تمامی پیمبران از زمان موسی [ع] تا زمان عیسی [ع] همین طور حکم کردند و اینکه در وصف پیمبران فرموده (الَّذِین‌َ أَسلَمُوا) مقصود مطیع و تسلیم حق بودند آنها است نه اسلام مقابل کفر زیرا که پیمبران در اصل مسلمان بودند و تمام آنها باحکام تورات عمل می‌کردند و اینکه همان تسلیم و انقیاد است که حکایة از ابراهیم خلیل است که گفته (رَبَّنا وَ اجعَلنا مُسلِمَین‌ِ) و نیز در جای دیگر گفته است (أَسلَمت‌ُ لِرَب‌ِّ العالَمِین‌َ) یعنی تسلیم امر پروردگار عالمیان گردیدم.
لِلَّذِین‌َ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّون‌َ وَ الأَحبارُ بِمَا استُحفِظُوا مِن کِتاب‌ِ اللّه‌ِ وَ کانُوا عَلَیه‌ِ شُهَداءَ جمله متعلق (بانزلنا التوراة) است یعنی ما تورات را فرستادیم برای کسانی که متدین بدین یهودند، یا متعلق است به (یَحکُم‌ُ) یعنی آنهائیکه بتورات حکم میکردند و علماء ربانیین و دانشمندان آنهائی که حافظ کتاب خدا بودند از تحریف و تضییع و گواهانی که احکام تورات را بیان میکردند.
فَلا تَخشَوُا النّاس‌َ وَ اخشَون‌ِ وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا ظاهرا خطاب بعلمای یهود است که از بیان احکام الهی و دستورات تورات از مردم نترسید از من که خدا و آفریننده شما هستم بایستی بترسید و احکام تورات را تغییر ندهید ببهای اندک ناپایدار از مال و جاه.

صفحه : 317
و بقولی (فَلا تَخشَوُا النّاس‌َ) خطاب برسول و ائمه حکّام اهل شرع است وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الکافِرُون‌َ (مِن) موصوله عموم دارد ظاهرا شامل میگردد هر کس را که بغیر (بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ) حکم کند یعنی در مورد قضاوت بر خلاف حکم خدا حکم کند چنین جماعتی آنها کافرند.
وَ کَتَبنا عَلَیهِم فِیها أَن‌َّ النَّفس‌َ بِالنَّفس‌ِ در تورات نوشتیم یعنی حکم کردیم، برای توضیح مختصری از بیانات مجمع البان را ترجمه مینمایم چنین گفته:
وقتی کسی کس دیگر را عمدا کشت باید او را بکشند در صورتی که مقابل باشند و قاتل عاقل و ممیز و حرّ باشد و مقتول نیز مسلم و حر یعنی آزاد باشد لکن اگر قاتل حرّ و مسلمان باشد و مقتول کافر یا مملوک باشد در وجوب قصاص بین فقهاء خلاف است و بین ما قصاص واجب نیست و رأی شافعی نیز همین طور است، ضحاک گفته در تورات در نفس و جرح دیه قرار نداده فقط عفو بود یا قصاص (وَ العَین‌َ بِالعَین‌ِ) تا آخر علماء گفته‌اند هر دو شخصی که بین آنها قصاص در نفس جاری است چشم بچشم، بینی به بینی دندان بدندان هر کدامی مقابل هم قصاص میشود و چنین است اطراف در صورتی که مثل هم باشند در سلامت بودن آن عضو، و هر جا که قصاص در نفس ممتنع گردید در اطراف نیز ممتنع میگردد (وَ الجُرُوح‌َ قِصاص‌ٌ) اینکه حکم عام است در هر چیزی که قصاص در آن ممکن باشد مثل دو لب و ذکر و انثیین و غیر اینها و جراحات اختصاص دارد بمثل آنها، موضحه بموضحه، هاشمه بهاشمه، مثقله بمثقله مگر مأمومه و جائفه اول آنستکه بمغز کله رسیده باشد و دوم آنست که بشکم رسیده باشد که در اینکه دو جراحت قصاص نیست و همچنین هر جراحتی که خوف تلف در آن باشد که در تمام اینها عرش باید بدهند.
و امّا آنچه که در آن قصاص ممکن نیست مثل کوبیده شدن گوشت یا جدا

صفحه : 318
شدن دو استخوان در اینها ارش بمقداریست که تعیین شود (و قِصاص‌ٌ) در آیه مصدر است و مقصود مفعول است (وَ الجُرُوح‌َ) بعضی ببعضی تقاص میشود و احکام جراحات و تقاص اروش در جنایات بسیار است و جمیع آنها در کتب فقهیه است [پایان] فَمَن تَصَدَّق‌َ بِه‌ِ فَهُوَ کَفّارَةٌ لَه‌ُ وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الظّالِمُون‌َ پس کسیکه قصاص را صدقه بدهد یعنی عفو کند و قصاص نکند کفاره گناهان او میشود و کسیکه بآنچه خدا نازل کرده حکم نکند از ستمکاران بشمار آید وَ قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِعِیسَی ابن‌ِ مَریَم‌َ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ مِن‌َ التَّوراةِ الخ چون آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
خلاصه آیه در مقام اتمام حجت است که پس از موسی و کتاب تورات در پی او عیسی بن مریم را برسالت فرستادیم و نسبت بعیسی بن مریم چند فضیلت تذکر میدهد: 1- تصدیق کننده تورات بود یعنی کتابیکه بدست یهودیها موجود بود 2- باو انجیل عطاء نمودیم که مشتمل بر هدایت و راه‌نمائی خلق و نور ایمان و ارشاد بشر باشد و نیز آن انجیل تصدیق کننده بود توراتی که جلوتر از آن بود و انجیل راه‌نما و موعظه بود.
وَ لیَحکُم أَهل‌ُ الإِنجِیل‌ِ بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فِیه‌ِ وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ فَأُولئِک‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ و باید اهل انجیل یعنی نصاری حکم کنند بآنچه خداوند در آن نازل فرموده از احکام و هر کس حکم بما انزل اللّه نکند همانا آنان فاسقانند یعنی از حکم خدا بیرون رفتگانند یا از ایمان اگر منکر احکام باشند.

صفحه : 319

[سوره المائدة (5): آیات 48 تا 53]

اشاره

وَ أَنزَلنا إِلَیک‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ مِن‌َ الکِتاب‌ِ وَ مُهَیمِناً عَلَیه‌ِ فَاحکُم بَینَهُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم عَمّا جاءَک‌َ مِن‌َ الحَق‌ِّ لِکُل‌ٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَةً وَ مِنهاجاً وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَعَلَکُم أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِن لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم فَاستَبِقُوا الخَیرات‌ِ إِلَی اللّه‌ِ مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ (48) وَ أَن‌ِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم وَ احذَرهُم أَن یَفتِنُوک‌َ عَن بَعض‌ِ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ إِلَیک‌َ فَإِن تَوَلَّوا فَاعلَم أَنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعض‌ِ ذُنُوبِهِم وَ إِن‌َّ کَثِیراً مِن‌َ النّاس‌ِ لَفاسِقُون‌َ (49) أَ فَحُکم‌َ الجاهِلِیَّةِ یَبغُون‌َ وَ مَن أَحسَن‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ حُکماً لِقَوم‌ٍ یُوقِنُون‌َ (50) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاری أَولِیاءَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَإِنَّه‌ُ مِنهُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ (51) فَتَرَی الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ یُسارِعُون‌َ فِیهِم یَقُولُون‌َ نَخشی أَن تُصِیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللّه‌ُ أَن یَأتِی‌َ بِالفَتح‌ِ أَو أَمرٍ مِن عِندِه‌ِ فَیُصبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنفُسِهِم نادِمِین‌َ (52)
وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِین‌َ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم إِنَّهُم لَمَعَکُم حَبِطَت أَعمالُهُم فَأَصبَحُوا خاسِرِین‌َ (53)

صفحه : 320

[ترجمه]

و قرآن را فرستادیم بسوی تو بدرستی و راستی در حالیکه با کتابهای آسمانی از کتب پیمبران که پیش از آن بوده مطابق است و خود نگهبان آنها است بس بین آنها حکم کن بر آنچه خدا نازل گردانیده و آرزوی آنها را پیروی منما در حالیکه از آنچه از حکم راست بر تو آمده منحرف باشی ما بر هر قومی از شما (مسلمانان) و یهود و نصاری طریقه و نهجی مقرّر گردانیدیم [53] و اگر خدا میخواست همه را امّت واحده قرار میداد و لکن خواست در احکامی که بر شما آورده آزمایش گردید پس بسوی خیرات سبقت گیرید و بازگشت همه شما بسوی خدا است و در روز جزا شما را آگاه میگرداند در آنچه در آن اختلاف می‌کنید [38]
(ای رسول) بین آنها بآنچه خدا نازل گردانیده حکم کن و تابع هواهای آنها مشو و از آنان حذر نما، مبادا تو را بفتنه اندازند یعنی تو را از آنچه بر تو نازل گردانیده بگردانند و هرگاه از حکم خدا رو گردانیدند بدان که خدا اراده کرده که آنها را بکیفر بعضی گناهانشان برساند و همانا بسیاری از مردم فاسقند [49]
آیا اینان در باره حدّ زنا و قصاص حکم جاهلیت را طلب می‌کنند و کیست نیکوتر از خدا که برای قومی حکم کند که یقین دارند [50]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید یهود و نصاری را دوستان خود نگیرید، بعضی از آنها دوستان بعضی دیگرند و کسی که از شما مؤمنین آنها را دوست داشت بدرستی او از آنها محسوب خواهد گردید همانا خداوند جماعت ستمکاران را هدایت نمی‌کند [51]
(ای رسول) تو می‌بینی آنان که در قلبشان مرض نفاق است در دوستی یهود میشتابند و گویند ما از آن میترسیم که در گردش روزگار بما ضرری برسد و شاید خدا برای مؤمنین فتحی برساند یا از نزد او حکمی آید پس اینها آنچه از نفاق در باطنشان مخفی کرده‌اند پشیمان گردند [52]
و اهل ایمان گویند آیا اینان آن کسانی میباشند که بغلیظترین سوگند قسم یاد می‌کردند که بحقیقت آنها با شما میباشند اعمال آنان حبط و بی‌اثر گردیده و امروز از زیانکاران گردیدند [54]

صفحه : 321

(توضیح آیات)

اشاره

وَ أَنزَلنا إِلَیک‌َ الکِتاب‌َ بِالحَق‌ِّ مُصَدِّقاً لِما بَین‌َ یَدَیه‌ِ مِن‌َ الکِتاب‌ِ خطاب برسولش نموده که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله ما قرآن را بحق و مطابق عدل و درستی بسوی تو نازل کردیم موافق تورات و انجیل و زبور و تمام کتب آسمانی که جلوتر از قرآن نازل کرده‌ایم.
(وَ مُهَیمِناً عَلَیه‌ِ) یعنی در حالیکه اینکه قرآن بر تمام کتابهای آسمانی نگهبان است که آنها را از تغییر حفظ میکند و حکم او غالب و مستولی بر همه آنها است، حاکم است محکوم نیست استوار و گواه است (فَاحکُم بَینَهُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ) یعنی پس حکم کن بین اهل کتاب بآنچه خدا بر تو فرستاده از رجم زانی محصن و تسویه در قصاص.
وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم عَمّا جاءَک‌َ مِن‌َ الحَق‌ِّ مفسرین گفته‌اند اینکه آیه نیز در بیان حکم «رجم» آمده که در آیات بالا بیان شده که ای رسول تو تابع دلخواه آنان مشو در جلد که میخواستند حکم تورات را در رجم زنای محصنه تبدیل بجلد کنند تو پیروی دلخواه آنها را مکن بلکه حکم کن بآنچه بر تو نازل شده است.
لِکُل‌ٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَةً وَ مِنهاجاً آیه اشاره است به اینکه که اصل دین یکی است و شریعتها مختلف است اهل تورات را شریعتی است و اهل انجیل را شریعتی و اهل قرآن را شریعتی شرعة و شریعت در لغت آن طریق ظاهری است که بآن طریق بآب میرسد و شریعت در دین رسیدن بآب حیاتی است جاودانی و نعم همیشگی و آن دستوراتی است که از جهت سمع بآن خدای عز و جل را عبادت توان نمود (و منهاج) طریق مستقیم واضح را گویند.

صفحه : 322
وَ لَو شاءَ اللّه‌ُ لَجَعَلَکُم أُمَّةً واحِدَةً اگر مشیت الهی تعلق گرفته بود همه را بر یک ملّت و یک طریق قرار داده بود و تمام افراد بشر را بر دین حق و یکتا پرستی جمع‌آوری مینمود در جای دیگر فرموده (وَ لَو شِئنا لَآتَینا کُل‌َّ نَفس‌ٍ هُداها) لکن چون حکمت و مشیت در صلاح دید بشر چنین اقتضاء ننموده که همه را بجبر بر دین حق و منهاج مستقیم و شریعت حقه وادار نماید و هر فردی بدون دلخواه خود طریق حق را پیش گیرد و چون اینکه برخلاف حکمت است و حکم ازلی بر مختار بودن عبد است اینکه است که پس از آنکه تمام وسائل هدایت از عقل و شریعت و ارسال رسل و انزال کتب را برای انسان فراهم نمود و بر بشر اتمام حجت کرده و راه هدایت و ضلالت را برای وی باز نموده چنانچه در سوره دهر آیه 3 فرموده (إِنّا هَدَیناه‌ُ السَّبِیل‌َ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً) و اعمال او را در کف اختیارش گذارده که بمیل خود هر راهی خواهد برود.
وَ لکِن لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم فَاستَبِقُوا الخَیرات‌ِ إِلَی اللّه‌ِ مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فِیه‌ِ تَختَلِفُون‌َ اشاره به اینکه که راه هدایت و شقاوت را برای شما باز نموده برای اینکه شما را بیازماید در آنچه بشما از کتاب و سنّت عطاء فرموده که کدام یک بمیل و اختیار تابع دستورات حق تعالی میگردید و کدام یک بمیل خود هواهای نفسانی خود را بر دستورات خدا ترجیح میدهد و گمراه میگردد.
و گویا خطاب بافراد بشر نموده که بر خیرات و کارهای نیکو و اعمال شایسته سبقت گیرید و بدانید که مرجع و بازگشت شما بسوی خدا است و گمان نکنید آنچه را که در ایّام حیات دنیوی کرده‌اید در کتاب اعمال شما نوشته نشده و محفوظ نگشته و بدانید که همه ثبت است و در روز رستاخیز شما را خبردار مینماید بآنچه در آن اختلاف میگردید.

صفحه : 323
وَ أَن‌ِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم وَ احذَرهُم أَن یَفتِنُوک‌َ عَن بَعض‌ِ ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ إِلَیک‌َ فَإِن تَوَلَّوا فَاعلَم أَنَّما یُرِیدُ اللّه‌ُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعض‌ِ ذُنُوبِهِم وَ إِن‌َّ کَثِیراً مِن‌َ النّاس‌ِ لَفاسِقُون‌َ یعنی و نازل کردیم بسوی تو کتاب تا اینکه بین اهل کتاب حکم کنی بآنچه خدا بر تو نازل گردانیده و تابع هوای آنها نشوی و از آنان حذر کن که تو را بفتنه نیندازند.
در شأن نزول آیه گفته‌اند رؤساء یهودیان با هم گفتند تمهیدی کنیم و محمّد صلّی اللّه علیه و آله را در فتنه اندازیم آمدند و گفتند ای محمّد [ص] تو میدانی اگر ما بتو ایمان آریم جماعت بسیاری تابع تو میگردند اکنون ما را دشمنانی است و ما محاکمه را پیش تو میآوریم اگر بنفع ما حکم کنی و بر دشمنانمان غالب گردیم بتو ایمان آریم، حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله رو برگردانید پروردگار عالمیان اینکه آیه را نازل گردانید که ای محمّد میان اهل کتاب مطابق قرآن و شریعت اسلام حکم کن و اگر آنها از حکم تو اعراض کردند بدان که خدا میخواهد برساند بآنها جزاء بعض گناهانشان را (بِبَعض‌ِ ذُنُوبِهِم) گفته‌اند که بعض در اینجا بمعنی کل‌ّ است یعنی هم در دنیا آنها را عقوبت کند و هم در آخرت جزاء دهد، عذاب دنیای آنها جلاء وطن بود که از خانه‌شان آواره شدند و عذاب آخرتشان نیز بجای خود باقی است و بدرستی که بسیاری از مردم فاسقند.
أَ فَحُکم‌َ الجاهِلِیَّةِ یَبغُون‌َ وَ مَن أَحسَن‌ُ مِن‌َ اللّه‌ِ حُکماً لِقَوم‌ٍ یُوقِنُون‌َ شاید آیه اعتراض بیهودیها نموده راجع بتفاضل قصاص و دیه در قتل که آیا اینکه جحودیان حکمی طلب میکنند که خدا نفرموده در صورتی که اینها اهل کتابند چرا اینها که اهل کتابند و کتاب تورات در دست آنها است بطریق اهل جاهلیت که فاقد دین و کتابند عمل میکنند (یَبغُون‌َ) یعنی از تو که رسولی طمع دارند که بحکم زمان جاهلیت عمل نمائی.

صفحه : 324
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاری أَولِیاءَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ خطاب بمؤمنین نموده که ای کسانیکه ایمان آورده‌اید یهود و نصاری را دوستان خود نگیرید در سوره آل عمران آیه 28 فرموده «لا یَتَّخِذِ المُؤمِنُون‌َ الکافِرِین‌َ أَولِیاءَ مِن دُون‌ِ المُؤمِنِین‌َ.

[سخنان مفسرین در شأن نزول آیه]

1- روز بدر چون آن هزیمت و شکستگی بر کافرین روی داد جماعتی از مسلمین با یهودیان که دوستان آنها بودند گفتند ایمان آرید پیش از اینکه روز دیگر مثل روز بدر پیش آید و شما کشته گردید. مالک بن حنیف که از یهودیان بود گفت مغرور نشوید آنها جماعتی از قریش بودند که علم و تدبیر جنگ را نمیدانستند اگر روزی ما را پیش آید می‌بینید که چگونه ما بر شما غالب میگردیم.
عبادة بن صامت خزرجی گفت یا رسول اللّه از اینکه یهودیان مرا دوستانی است فراوان و شوکت و قوّت آنها زیاد است و اسلحه آنان نیز بسیار است اما من از اینها یاری نمیخواهم و دوستان نمیگیرم و موالات آنها را نمیخواهم زیرا که یار و دوست من جز خدا و رسولش نیست. عبد اللّه بن ابی کعب گفت من دوستی با یهودیان و یاری خواستن از آنها را فرو نمیگذارم از دوائر و نوائب میترسم روزگار و حال و دولت گردان است، شاید وقتی ما باینها محتاج گردیم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله گفت اگر تو حاجت باینها داری عباده حاجتی باینها ندارد، عبد اللّه منافق گفت من اینکه طور می‌پذیرم و روا دارم پس پروردگار عالمیان اینکه آیه را فرستاد.
[عطیة بن سعید عوفی درهری] 2- نزول آیه پس از واقعه احد بود جماعتی از مسلمانان از مشرکین ترسیدند یکی گفت من نزد یهودیان میروم و از آنان امان میخواهم. دیگری گفت من بزمین شام میروم و از آنها امان و پیمان می‌ستانم اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید و گفت «بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض‌ٍ» اینکه یهودیان و ترسایان بعضی دوستان یکدیگرند

صفحه : 325
و بر مخالفت مسلمانان با هم دست دادند.
[سدی] وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَإِنَّه‌ُ مِنهُم إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الظّالِمِین‌َ آیه اعلان نموده کسیکه دوست آنها گردد در مخالفت خدا و سخط او و عذاب روز قیامت با آنها است یعنی از آنها محسوب میگردد و خدا جماعت ستمکاران را هدایت نخواهد نمود.
فَتَرَی الَّذِین‌َ فِی قُلُوبِهِم مَرَض‌ٌ یُسارِعُون‌َ فِیهِم یَقُولُون‌َ نَخشی أَن تُصِیبَنا دائِرَةٌ گفته‌اند مقصود از مرض مرض نفاق و شک‌ّ در دین است و در باره عبد اللّه بن ابی سلول و اصحاب او است که آنها در نفاق مسارعت میکنند و در صحبت یهودیان میشتابند و میگویند از گردش روزگار می‌ترسیم.
فَعَسَی اللّه‌ُ أَن یَأتِی‌َ بِالفَتح‌ِ أَو أَمرٍ مِن عِندِه‌ِ فَیُصبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنفُسِهِم نادِمِین‌َ پس شاید خداوند آنچه بپیمبرش وعده داده از فتح مکه یا کار دیگری از نزد او پس اینکه منافقین و کافرین بر آنچه در باطنشان مخفی کرده بودند از نفان پشیمان گردند. و بعضی از مفسرین گفته آن کاری که از نزد خود سازد سه چیز است 1- ذلّت و خواری یهودیان 2- کشف باطن منافقان 3- هزیمت مشرکان.
وَ یَقُول‌ُ الَّذِین‌َ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِین‌َ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم إِنَّهُم لَمَعَکُم حَبِطَت أَعمالُهُم فَأَصبَحُوا خاسِرِین‌َ مفسرین گفته‌اند که آیه مقول قول مؤمنین است که پس از فتح مکه گفتند سر منافقین آشکار گردید که اینها بجدیت قسم یاد میکردند که ما با شمائیم و مؤمنیم و یاور شمائیم و خبرهای کافرین را برای شما میآوریم و حال دروغ و نفاقشان ظاهر گردیده و اعمال منافقین حبط گردید یعنی بر اعمال نیکشان نیز اثری مترتب نمیگردد و فانی و زائل میگردد و از زیانکاران محسوب میگردند.

صفحه : 326

[سوره المائدة (5): آیات 54 تا 63]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دِینِه‌ِ فَسَوف‌َ یَأتِی اللّه‌ُ بِقَوم‌ٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنِین‌َ أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِین‌َ یُجاهِدُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ وَ لا یَخافُون‌َ لَومَةَ لائِم‌ٍ ذلِک‌َ فَضل‌ُ اللّه‌ِ یُؤتِیه‌ِ مَن یَشاءُ وَ اللّه‌ُ واسِع‌ٌ عَلِیم‌ٌ (54) إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُون‌َ (55) وَ مَن یَتَوَل‌َّ اللّه‌َ وَ رَسُولَه‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا فَإِن‌َّ حِزب‌َ اللّه‌ِ هُم‌ُ الغالِبُون‌َ (56) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَکُم هُزُواً وَ لَعِباً مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم وَ الکُفّارَ أَولِیاءَ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (57) وَ إِذا نادَیتُم إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَعقِلُون‌َ (58)
قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ هَل تَنقِمُون‌َ مِنّا إِلاّ أَن آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَینا وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبل‌ُ وَ أَن‌َّ أَکثَرَکُم فاسِقُون‌َ (59) قُل هَل أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِک‌َ مَثُوبَةً عِندَ اللّه‌ِ مَن لَعَنَه‌ُ اللّه‌ُ وَ غَضِب‌َ عَلَیه‌ِ وَ جَعَل‌َ مِنهُم‌ُ القِرَدَةَ وَ الخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوت‌َ أُولئِک‌َ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَل‌ُّ عَن سَواءِ السَّبِیل‌ِ (60) وَ إِذا جاؤُکُم قالُوا آمَنّا وَ قَد دَخَلُوا بِالکُفرِ وَ هُم قَد خَرَجُوا بِه‌ِ وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما کانُوا یَکتُمُون‌َ (61) وَ تَری کَثِیراً مِنهُم یُسارِعُون‌َ فِی الإِثم‌ِ وَ العُدوان‌ِ وَ أَکلِهِم‌ُ السُّحت‌َ لَبِئس‌َ ما کانُوا یَعمَلُون‌َ (62) لَو لا یَنهاهُم‌ُ الرَّبّانِیُّون‌َ وَ الأَحبارُ عَن قَولِهِم‌ُ الإِثم‌َ وَ أَکلِهِم‌ُ السُّحت‌َ لَبِئس‌َ ما کانُوا یَصنَعُون‌َ (63)

صفحه : 327

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آورده‌اید از شما هر که از دین حق برگردد بزودی خدا جماعتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند و آنها کسانی میباشند که نسبت بمؤمنین فروتن و نسبت بکافرین مقتدر و غالبند در راه خدا جهاد میکنند و از ملامت ملامت کنندگان باک ندارند اینکه فضل خدا است که بهر کس بخواهد عطاء مینماید و فضل خدا بر خلق خود بسیار است و دانا است (بکسیکه قابل فضل است) [54]
همانا ولی و یاور شما خدا و رسول او است و آنکسانیکه ایمان آورده‌اند آنانکه نماز را برپا میدارند و زکوة میدهند در حالیکه در رکوعند [55]
و هر کس که خدا و رسول او را و آنان که ایمان آورده‌اند دوست دارد همانا که لشگر خدا آنها غالبانند [56]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید دوستان خود نگیرید آنکسانی را که دین شما را باستهزاء و بازی گرفتند از آنکسانیکه پیش از شما (یعنی یهود) بآنها کتاب داده شده، و نیز کافرها را دوستان خود نگیرید و از خدا بترسید اگر مؤمنین میباشید [57]
و چون شما را برای نماز نداء میکنند (اذان میگویند) آن نداء یا نماز را بسخریه و بازی میگیرند و اینکه عمل آنها برای اینکه است که گروهی هستند که تعقل نمیکنند [58]
که از اینکه استهزاء چه عقوبت بآنان خواهد رسید ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله بگو ای اهل کتاب آیا از ما عیب میگیرید مگر اینکه را که بخدا و آنچه بر ما نازل شده است و بآنچه از پیش نازل شده (یعنی تورات و انجیل و سایر

صفحه : 328
کتابهای آسمانی) و اینکه بیشتر شما فاسقانید [59]
ای محمّد [ص] بگو آیا خبر دهم بشما ببدتر از آنچه گفتند از حیث جزا که نزد خدا ثابت است کسی را که او را لعنت کرد و بر او غضب نمود و بعض آنها را گردانید بشکل میمون و خوک و بنده طاغوت شیطان ( یا گوساله پرستان) آن ملعونها بدترند از حیث بازگشت و از میان راه راست گمراه‌ترند [60]
و چون منافقین یا یهود نزد شما آیند گویند ایمان آوردیم همچون شما در حالیکه بکفر درمیآیند و بکفر بیرون میروند (یعنی کفر با آنها است در وقت داخل شدنشان و در وقت بیرون رفتنشان) و بآنچه پنهان میدارند خدا عالم‌تر است و داناتر است از کفر و نفاق و کینه مسلمانان [61]
و تو می‌بینی بسیاری (از یهود یا منافقین) که در گناه و دشمنی و خوردن مال حرام (مثل رشوه و غیر آن) شتاب میکنند همانا بد عملی است که آنها مرتکب میگردند [72]
چرا علمای ربانی و زاهدان از گرفتن رشوه و دروغگوئی آنانرا نهی نمیکنند هر آینه عمل و صنعت آنان بسیار بد است [63]
.

صفحه : 329

(توضیح آیات)

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دِینِه‌ِ یعنی ای گروه مؤمنین هر کسیکه از شما از دینش پس از اظهار ایمان برگردد بسوی کفر برگشت شما از دین بخدا ضرری نمیزند زیرا که دین خدا هیچوقت از یاوران خالی نمیگردد.
فَسَوف‌َ یَأتِی اللّه‌ُ بِقَوم‌ٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنِین‌َ أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِین‌َ یعنی خدا قومی را میآورد باین اوصاف که آنها رحیمانند بر مؤمنین، غلاظ و شدادند بر کافرین، إبن عباس گفته می‌بینی آنها را برای مؤمنین مثل اولادند نسبت بپدر و مثل عبدند نسبت بمولای خود، و آنها در غلظت نسبت بکافرین مثل حیوان درنده هستند نسبت بآنکه پاره کرده‌اند او را.
(یُجاهِدُون‌َ فِی سَبِیل‌ِ اللّه‌ِ) آنها در راه خدا و برطرف کردن کلمه کفر و اعزاز دین جهاد میکنند (وَ لا یَخافُون‌َ لَومَةَ لائِم‌ٍ) و بآنچه مأمور گردیده‌اند عمل میکنند و نمیترسند از ملامت ملامت کننده‌ئی.

[سخنان مفسرین در اینکه اوصاف راجع بچه کسانی است]

1- بقولی آن ابو بکر و اصحاب اویند که آنها با اهل ردّه جنگ کردند [حسن و قتاده و ضحاک] 2- آنها طائفه انصار میباشند.
[السدی] 3- وقتی اینکه آیه نازل گردید حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله بابی موسی اشعری اشاره کرد و گفت قوم اینند از اهل یمن و فرمود برای اهل یمن قلبهائی است رقیق و دارای حکمت و ایمان بمان و حکمت بمانیه.
[مجاهد] 4- از رسول خدا [ص] از اینکه آیه سؤال شد سلمان ایستاده بود دست مبارک بر دوش او گذارد و فرمود «هذا زدوه ثم‌ّ قال و لو کان الدین معلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء فارس».

صفحه : 330
5- عمار و حذیفه و إبن عباس گفته‌اند اینکه جماعت علی علیه السّلام و اصحاب او میباشند وقتی علی [ع] با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگ کرد و همین طور روایت شده است از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السّلام و مؤید اینکه قول آنروایت مشهور است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله در جنگ خیبر فرمود فردا علم را میدهم بدست مردی که خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد کرار غیر فرار است تا وقتی که خدا بدست او فتح بدهد.
إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ گویند ولی‌ّ و مولی در لغت بیک معنی است قوله تعالی (اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ الَّذِین‌َ آمَنُوا) و در جای دیگر (ذلِک‌َ بِأَن‌َّ اللّه‌َ مَولَی الَّذِین‌َ آمَنُوا) و معنی هر دو یکی است.
شیخ طبرسی در تفسیر مجمع گفته «ولی» در آیه «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ» کسی است که بر خلق ولایت داشته باشد و بامور آنان قیام کند، و واجب الاطاعه باشد، مفهوم آیه اینکه است که کسیکه عهده‌دار مصالح شما است و بتدبیر امور شما میپردازد همانا خداوند و پیغمبر او است که پیغمبر نیز بامر الهی باین کار قیام میکند، و نیز ولی کسانی هستند که ایمان آوردند- پس از آن «آمنوا» را توصیف کرده و فرموده آنانکه نماز را با شرائطش بجا میآورند و زکات میدهند در حالیکه راکعند.
اینکه آیه از روشنترین دلائل بر صحت امامت بلافصل علی علیه السّلام است چنانچه گفتیم ولی در اینکه مورد بمعنی اولی بتدبیر امور و واجب الاطاعه است چنانچه لغت اینکه را نیز تأیید میکند، و مراد از «الَّذِین‌َ آمَنُوا» نیز علی است بنا بر اینکه نص بر امامت علی علیه السّلام ثابت میگردد، و جایز نیست که ولایت بمعنی ولایت دین (قرض) یا محبّت تعبیر شود زیرا که در آغاز آیه (إِنَّما) آمده و آن اختصاص را میرساند و در صورتی که بمعنی مذکور باشد در آن اختصاص نخواهد بود زیرا که خداوند میفرماید «وَ المُؤمِنُون‌َ وَ المُؤمِنات‌ُ بَعضُهُم أَولِیاءُ

صفحه : 331
بَعض‌ٍ» اما اینکه مقصود از «الَّذِین‌َ آمَنُوا» علی علیه السّلام است بنا بر روایتی است که از طریق عامه و خاصه وارد شده است و آن اینستکه حضرت علی [ع] در حال رکوع انگشتر خود را بسائل بخشید و بلفظ جمع بودن «الَّذِین‌َ آمَنُوا» با اینکه قول منافاتی ندارد زیرا که اهل لغت گاهی برای تفخیم و تعظیم مفرد را بصورت جمع بیان میکنند و اینکه طور بین آنها مشهور است و محتاج بدلیل نیست و آنانرا نیست که بگویند «وَ هُم راکِعُون‌َ» بنا بر عادت آنها بوده نه اینکه حال باشد برای «ایتاء الزکوة» زیرا که قوله تعالی «یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ» رکوع در آن داخل هست. و اگر قوله «وَ هُم راکِعُون‌َ» را حال نگیریم بر کسیکه زکوة را عطاء کرده و حمل کنیم بر کسیکه شیمت و عادت او رکوع است تکرار غیر مفید لازم میآید و تأویل مفید اولی است از تأویل بعیدی که فائده‌ئی در آن نیست و بوجه دیگر که دلالت دارد بر اینکه ولایت مختص بعلی [ع] است قوله تعالی «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ» است پس جمیع مؤمنین را مخاطب قرار داده و در خطاب نبی [ص] و غیر آنرا داخل گردانید پس از آن گفت «وَ رَسُولُه‌ُ» و نبی را از جمله آنها خارج گردانیده برای اینکه در مضاف لازم میآید بسوی ولایت او، ثم قال «وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا» پس ثابت گردانید آنکسیکه بآیه مخاطب گردیده غیر آنکسی است که ولایت برای او ثابت گردیده و گر نه مضاف بعینه میگردد مضاف الیه و چگونه ممکن است که هر یک از مؤمنین اولی باشد بنفس خود. [پایان] فیض کاشانی در تفسیر صافی از کافی از حضرت صادق علیه السّلام چنین روایت میکند که اینکه آیه «اولی بکم» یعنی سزاوارتر است بشما و بامور شما از نفسهای شما و مالهای شما «وَ رَسُولُه‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا» یعنی علی علیه السّلام و اولاده ائمه علیهم السّلام تا روز قیامت. پس از آن حق تعالی آنها را توصیف فرموده «الَّذِین‌َ یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُون‌َ».
امیر المؤمنین علیه السّلام در نماز ظهر در رکعت دوم بود در حال رکوع و حله‌ئی در برداشت که قیمت آن هزار دینار بود و آن حله‌ئی بود که نجاشی برسول اکرم

صفحه : 332
صلّی اللّه علیه و آله هدیه داده بود و رسول [ص] بعلی [ع] عطا نموده بود سائل آمد و گفت «السّلام علیک یا ولی اللّه و اولی بالمؤمنین من انفسهم» بمسکین صدقه بده حضرت امیر علیه السّلام همان حله را نزد آن فقیر انداخت و بانگشت بآن مسکین اشاره کرد که آنرا بردار پس خداوند اینکه آیه را برسول [ص] نازل گردانید و اینکه نعمت «ولایت» را تعمیم داد بعلی و اولاد او (علیه و علیهم السّلام) که هر کس از اولادان او بمقام امامت رسید برای وی چنین نعمتی است مثل او که آنها در حال رکوع صدقه میدهند«1» و سائلی که از حضرت امیر [ع] طلب صدقه نمود از ملائکه بود نه از بشر و نیز آنهائی که از ائمه چنین سؤالی میکنند از ملائکه میباشند و حضرت صادق [ع] فرموده چون آیه «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ» تا آخر نازل گردید جماعتی از اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله در مسجد مدینه اجتماع نمودند و بعضی از آنها گفت اگر ما باین آیه کافر گردیم بسائر آنها نیز کافر گردیده‌ایم و اگر بآن ایمان آریم اینکه ذلت است برای ما که علی بن ابی طالب بر ما مسلط گردد پس گفتند ما میدانیم که محمّد [ص] صادق است در آنچه میگوید و لکن ما ولایت را قبول میکنیم و آنچه علی [ع] بما امر کرد قبول نمیکنیم و حضرت صادق علیه السّلام فرمود پس از آن اینکه آیه «یَعرِفُون‌َ نِعمَت‌َ اللّه‌ِ ثُم‌َّ یُنکِرُونَها» یعنی ولایت علی علیه السّلام «وَ أَکثَرُهُم‌ُ الکافِرُون‌َ» بالولایة نازل گردید.
و نیز از حضرت صادق [ع] استکه از او سؤال شد آیا اطاعت اوصیاء واجب است در پاسخ فرمود آری آنها کسانی میباشند که خدای تعالی در باره آنها فرموده «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم» و آنها کسانی میباشند که خدا در باره آنها فرموده «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ وَ الَّذِین‌َ آمَنُوا» تا آخر.
و در احتجاج در حدیثی از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل میکند که فرموده
-----------------------------------
(1) اینکه تعمیم که اینکه نعمت ولایت برای علی و اولاد او [ع] است هر کدام لایق امامت باشند شاید مرحوم فیض (ره) از واو جمع در «یُقِیمُون‌َ الصَّلاةَ وَ یُؤتُون‌َ الزَّکاةَ»استنباط کرده زیرا که واو جمع تعمیم دارد.

صفحه : 333
منافقین برسول [ص] گفتند آیا بر پروردگار تو پس از آنکه بر ما فرائضی مقرّر گردانید چیز دیگری نیز واجب گردانیده اگر چنین است ما را متذکر گردان تا نفس ما آرام گردد و بدانیم که چیز دیگر باقی نمانده پس خدای تعالی آیه «قُل إِنَّما أَعِظُکُم بِواحِدَةٍ» یعنی ولایة پس اینکه آیه «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ» تا آخر نازل گردید.
و بین امّت خلافی نیست که در آنروز احدی از امّت در حال رکوع زکوة نداده غیر از یک مرد و اگر اسم آنمرد را در قرآن گفته بود همانا سقط شده بود با آنچه سقط شده.
حضرت باقر علیه السّلام از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله حدیث میکند که در قول خدای تعالی که فرموده «یا أَیُّهَا الرَّسُول‌ُ بَلِّغ ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ» فرموده من برای شما سبب نزول اینکه آیه را بیان میکنم و آن چنین است که مرارا جبرئیل بر من هبوط نمود و مرا امر نمود بسلام پروردگار من و آن سلام اینکه بود که در اینکه مقام پایدار گردم تا اینکه هر سیاه و سفیدی دانا گردیده شود که علی بن أبی طالب صلوات اللّه و سلامه علیه اخی و وصیی و خلیفتی و الامام من بعدی و او ولی‌ّ شما است بعد از خدا و رسول او و خدای تعالی بر من آیه‌ئی نازل گردانید از کتاب خودش و آن «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ الخ» و علی بن ابی طالب [ع] بپای داشت نماز را و اتی کرد زکوة را و او در حالیکه در رکوع بود و در هر حالی مراد او خدای عز و جل بود.
و در کتاب خصال در احتجاج علی صلوات اللّه علیه بر ابا بکر است که باو فرمود تو را بخدا قسم میدهیم که آیا ولایة از خدا با ولایة رسول او در آیه زکوة خاتم ولایة من بود یا ولایة تو (ابی بکر) گفت آن ولایة برای تو بود نه بر من. و در همان خصال در مناقب امیر المؤمنین علیه السّلام و تعداد آن گفته و اما شصت و پنجم «علی (ع)» گفت من در مسجد نماز میکردم سائلی آمد و من در حال رکوع بودم انگشترم را از انگشتم بیرون کردم و باو دادم پس خدای

صفحه : 334
تعالی اینکه آیه «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ» تا آخر آیه را نازل گردانید.
و قمی از حضرت باقر علیه السّلام چنین روایت کرده که گفت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بین ما نشسته بود و نزد او جماعتی از یهود بودند و در آنها عبد اللّه سلام حاضر بود و اینکه آیه بر آنحضرت نازل گردید پس رسول اللّه [ص] بیرون رفت بسوی مسجد و سائل باو روی کرد حضرت بسائل فرمود آیا کسی بتو چیزی عطاء کرده گفت آری اینکه کسیکه نماز میخواند و چون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بمسجد آمد دید آن علی امیر المؤمنین علیه السّلام است. و اخبار از آنچه عامه و خاصه روایت کرده‌اند که آیه در باره امیر المؤمنین [ع] وارد شده جدا بسیار است. و در مجمع از جمهور مفسرین نقل میکند که اینکه آیه در باره امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شده وقتی که در حال رکوع انگشتر خود را بسائل صدقه داد و شرح آنرا از إبن عباس و غیر آن نقل میکند. و ممکن است جمع شود بین آنچه در کافی است به اینکه که آنچه صدقه داده حله بوده و بین آنچه غیر او روایت کرده و مشهور بین عامه و خاصه اینکه است که انگشتر بوده، و شاید دفعه‌ئی حضرت در رکوع حله‌ئی بسائل صدقه داده باشد و دفعه‌ئی انگشتر و آیه پس از دفعه دوم نازل گردیده و در قوله تعالی «یُؤتُون‌َ» مشعر بهمین است زیرا که «واو جمع» متضمن تکرار و تجدد است کما اینکه مشعر بفعل اولاده اوست ایضا. [پایان] از طرف موافق و مخالف بقدری ولایت علی علیه السّلام واضح است که اکثر علماء اهل تسنن شهادت داده‌اند بر اینکه اینکه آیه در شأن علی علیه السّلام فرود آمده که اگر نبود برای اثبات امامت و ولایت و خلافت بلافصل آن بزرگوار پس از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله مگر همین آیه ما را کافی بود چه جای باقی فضائل و مناقب او.
در تفسیر کشف الاسرار که ظاهرا تألیف یکی از دانشمندان سنیها است در ذیل همین آیه «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ» تا آخر پس از آنکه گفته که در لغت ولی‌ّ و مولی بیک معنی است، در شأن حضرت امیر علیه السّلام فضائلی نوشته

صفحه : 335
از جمله آنها اینکه است که گفته در خبر
«من کنت مولاه فعلی‌ّ مولاه»
یعنی در ولایت دین و آن اجل‌ّ ولایات است.
و نیز چنین گوید ولایت در اینجا بمعنی اتصال است «اللّه‌ُ وَلِی‌ُّ الَّذِین‌َ آمَنُوا» و «مَولَی الَّذِین‌َ آمَنُوا» زیرا که خدای عزّ و جل مؤمنین را برحمت خودش وصل نموده و او ولی امور آنها است و آنها را برحمت اختصاص داده نه غیر آنها را میگوید مؤمنینند که مخصوص برحمت خدایند و با خدا پیوند دوستی دارند و خدا کارساز و همدل و یار ایشانست، و همچنین
«من کنت مولاه فعلی‌ّ مولاه»
میگوید هر کس مرا در دین و اعتقاد و دوستی پیوند است و اینکه شرف و فضل علی [ع] را میباشد.
و از فضائل علی علیه السّلام آنروایتی است که عمران بن حصین روایت کرده که نبی صلّی اللّه علیه و آله گفت
«ان علیا منی و انا منه و هو ولی کل‌ّ مؤمن بعدی»
و إبن عمر گفته رسول اللّه [ص] بین اصحاب اخوّت انداخت علی آمد در حالیکه در دو چشمش اشک بود رسول گفت
«هذا علی‌ّ ولیّکم اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه»
و علی گفت بین اصحاب برادری انداختی و بین من و احدی برادری نینداختی، رسول [ص] فرمود
«انت اخی فی الدنیا و الاخرة»
و گفت
«انت منی بمنزلة هارون من موسی الّا انه لا نبی بعدی»
. تا آنجا که گفته علی [ع] رقیب عصمت و نبوت بود، عنصر علم و حکمت و اخلاص و صدق و یقین و توکل و تقوی، و ورع شعار و دثار وی بود، حیدر کرّار بود، صاحب ذو الفقار بود، سید مهاجر و انصار بود، روز خیبر مصطفی گفت فردا علم را بدست مردی میدهم که خدا بدست او فتح دهد
«یحب‌ّ اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله»
همه شب صحابه باین اندیشه بودند که فردا علم اسلام و رایت نصرت «لا اله الا اللّه» را بکدام صدیق خواهد سپرد روز دیگر مصطفی گفت علی بن ابی طالب کجا است گفتند یا رسول اللّه چشمانش درد میکند گفت او را بیاورید زبان مبارک خود را بچشم او مالید شفاء یافت و رایت نصرت را باو داد، علی [ع] گفت یا

صفحه : 336
رسول اللّه با آنها جنگ کنم تا اینکه مثل ما شوند یا همه را هلاک کنم رسول صلی اللّه علیه و آله فرمود یا علی آهسته باش و با ایشان باندازه ناکسی و بی‌مقداری آنها جنگ کن نه بر قدر قوت و همت خویش، یا علی آنها را بر اسلام بخوان و به آنان بآنچه بر آنها از حق اللّه واجب است خبر ده قسم بخدا اگر نفری از آنها را خدا بدست تو هدایت گرداند برای تو بهتر است از «حمر النعم» یعنی شتران سرخ مو.
تا آنجا که گفته از ابی سعید خراز نقل است که چون خدای تعالی خواست بنده‌ئی را برگزیند و از میان بنده‌گان او را ولی خود گرداند اول نواختی که بر وی نهد آن باشد که وی را بر ذکر خود دارد تا از کار خود بر کار حق بپردازد و از مهر خود بر مهر حق آید، چون با ذکر و یاد حق آرام گرفت او را بخود نزدیک گرداند، نشان نزدیکی حلاوت طاعت بود و کراهت معصیت و عزلت از خلق و لذت خلوت، پس او را در مجلس خلوت بر بساط انس بر کرسی توحید نشاند آزاد از خلق و شاد بحق و بی‌قرار در عشق، حجابها برداشته و در میدان فردانیّت فرود آورده و مکاشف جلال و عظمت گشته از خود بیگانه و با حق یگانه از خود برمیده و بولی رسیده.
و نیز گفته که «إِنَّما وَلِیُّکُم‌ُ اللّه‌ُ وَ رَسُولُه‌ُ» از ابی سید خراز نقل میکند که وقتی خداوند خواست دوست دارد بنده‌ئی از بنده‌گان خود را بر او میگشاید بابی از ذکر وقتی از ذکر لذت برد بر او درب قرب را باز میگرداند پس از آن او را رفعت میدهد بمجلس انس، پس از آن او را بر کرسی توحید مینشاند، پس از آن حجاب را از او برمیدارد و جلال و عظمت الهی بر وی مکشوف میگردد و باقی میماند «بلاهو» پس در اینکه هنگام عبد میگردد فانی پس واقع میگردد در حفظ او سبحانه و از دعاوی نفس بری‌ء میگردد.
[پایان]

صفحه : 337
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَکُم هُزُواً وَ لَعِباً مِن‌َ الَّذِین‌َ أُوتُوا الکِتاب‌َ مِن قَبلِکُم وَ الکُفّارَ أَولِیاءَ مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند دو یهودی در جای خلوتی نشسته بودند بانک نماز شنیدند خندیدند و افسونگری کردند اینکه بود که حق تعالی گفت آنهائیکه دین شما را باستهزاء و بازی میگیرند از آنهائیکه قبلا بآنها کتاب تورات عطاء شده (وَ الکُفّارَ أَولِیاءَ) و کافرین که برای آنها کتابی نیست آنانرا بدوستی نگیرید (وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ) اگر واقعا شما ایمان آورده‌اید از خدا بترسید.
وَ إِذا نادَیتُم إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِک‌َ بِأَنَّهُم قَوم‌ٌ لا یَعقِلُون‌َ بعضی از مفسرین گفته سه قوم بودند که دین اسلام را بهزو و بازی گرفتند و مسلمانانرا میرنجانیدند (انا نحن المستهزئین) 1- مشرکین عرب 2- منافقین 3- اهل کتاب و جواب مشرکین را داده آنجا که گفته «إِنّا کَفَیناک‌َ المُستَهزِئِین‌َ» و در وصف منافقین گفته «وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنّا مَعَکُم إِنَّما نَحن‌ُ مُستَهزِؤُن‌َ» و در وصف اهل کتاب همین آیه «الَّذِین‌َ اتَّخَذُوا دِینَکُم هُزُواً وَ لَعِباً الخ» گفته‌اند وقتی مسلمانها بانک نماز میگفتند یهودیان از روی استهزاء با هم میگفتند «قاموا لا قاموا» «صلوا لا صلوا» می‌گفتند و می‌خندیدند اینکه بود که بر ردّ آنها اینکه آیه نازل شد.
و گفته‌اند جماعتی از کافرین نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آمدند و گفتند تو دعوی پیمبری میکنی و در دین بدعت آورده‌ئی که انبیاء چنین نکردند اگر در اینکه عمل خیری بود آنها بآن سزاوارتر بودند از کجا آواز دادن باین ناخوشی یعنی اذانرا فرا گرفته‌ئی پروردگار عالمیان در پاسخ آنها اینکه آیه را فرستاد «و من احسن دینا ممن دعا الی اللّه» یعنی کیست نیکوتر از حیث گفتار از کسیکه بخواند مردم را بسوی خدا.

صفحه : 338
قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ هَل تَنقِمُون‌َ مِنّا إِلّا أَن آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَینا وَ ما أُنزِل‌َ مِن قَبل‌ُ وَ أَن‌َّ أَکثَرَکُم فاسِقُون‌َ راغب در مفردات گفته نقمت بکسر قاف و بفتح قاف هر دو بمعنی انکار و خورده‌گیری و عقوبت زبانی یا عملی است و در اینکه آیه نقمة بهمین معنی است قوله تعالی «وَ ما نَقَمُوا إِلّا أَن أَغناهُم‌ُ اللّه‌ُ» «وَ ما نَقَمُوا مِنهُم إِلّا أَن یُؤمِنُوا بِاللّه‌ِ» و نقمة بمعنی عقوبت است قال اللّه «فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم‌ِّ» یعنی آنها را عقوبت نمودیم پس در دریا غرقشان کردیم.
[پایان] خلاصه آیه در مقام سرزنش بکفار است که آیا انکار شما بر ما از جهت اینکه است که ما بخدا و آیات او و آنچه قبلا بر انبیاء نازل گردانیده گرویده‌ایم و از ما عیب میگیرید اینکه بیشتر شماها فاسق هستید.
قُل هَل أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِک‌َ مَثُوبَةً عِندَ اللّه‌ِ مَن لَعَنَه‌ُ اللّه‌ُ الخ مفسرین گفته‌اند اینکه دستوری است که خدا بنبی خود داده که وی کفاری را که بدین استهزاء میکردند مؤاخذه نماید و در مقام سرزنش آنها را یادآور کند و بآنان بگوید شما ما را عیب جوئی میکنید برای اینکه بخدا و آنچه بما نازل گردیده ایمان آورده‌ایم آیا میخواهید شما را خبردار کنم بچیزی بدتر از آنچه نسبت بمؤمنین می‌پندارید، گویا کسی گفته باشد بدتر از آن چیست!
پاسخ- کسی را که خدا لعنت کرده باشد و بر او غضب نموده و وی را میمون و خوک و بنده طاغوت گردانیده (قرده از یهودیانند و خنازیر عیسویانند و عبد الطاغوت گوساله پرستانند اینهایند که از راه حق و حقیقت و راه راست خارج گردیدند.
وَ إِذا جاؤُکُم قالُوا آمَنّا وَ قَد دَخَلُوا بِالکُفرِ وَ هُم قَد خَرَجُوا بِه‌ِ وَ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ بِما کانُوا یَکتُمُون‌َ، الی آخر الآیات آیات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه آنکه گفته‌اند اینکه آیات در باره بعضی از یهودیان منافق فرود آمده که وقتی آنها نزد شما میآیند میگویند ما تو را می‌شناسیم و مقام تو را میدانیم و ایمان

صفحه : 339
آوردیم به اینکه که تو رسول خدائی اینان بزبان چنین میگفتند و در دل انکار داشتند اینها داخل شدند در حال کفر و خارج شدند در حال کفر یعنی کفر ملازم آنها بود دخولا و خروجا و می‌بینی تو که بسیاری از آنها مردمانی میباشند که در گناه و عدوان و خوردن مال حرام مسارعت میکنند چرا علمای ربانیین از جماعت یهودیان و علمای روحانیین از جماعت نصاری اینها را از اعمال قبیحشان منع نکردند و آنها در گناه و خوردن مال حرام ماندند (لَبِئس‌َ ما کانُوا یَصنَعُون‌َ) در مقام توبیخ علمای آنها است که آنها بد کردند که نهی از منکر ننمودند.

صفحه : 340

[سوره المائدة (5): آیات 64 تا 71]

اشاره

وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ یَدُ اللّه‌ِ مَغلُولَةٌ غُلَّت أَیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَل یَداه‌ُ مَبسُوطَتان‌ِ یُنفِق‌ُ کَیف‌َ یَشاءُ وَ لَیَزِیدَن‌َّ کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ طُغیاناً وَ کُفراً وَ أَلقَینا بَینَهُم‌ُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ کُلَّما أَوقَدُوا ناراً لِلحَرب‌ِ أَطفَأَهَا اللّه‌ُ وَ یَسعَون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَساداً وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُفسِدِین‌َ (64) وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ الکِتاب‌ِ آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَکَفَّرنا عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَأَدخَلناهُم جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ (65) وَ لَو أَنَّهُم أَقامُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیهِم مِن رَبِّهِم لَأَکَلُوا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت‌ِ أَرجُلِهِم مِنهُم أُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنهُم ساءَ ما یَعمَلُون‌َ (66) یا أَیُّهَا الرَّسُول‌ُ بَلِّغ ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغت‌َ رِسالَتَه‌ُ وَ اللّه‌ُ یَعصِمُک‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الکافِرِین‌َ (67) قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لَستُم عَلی شَی‌ءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لَیَزِیدَن‌َّ کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ طُغیاناً وَ کُفراً فَلا تَأس‌َ عَلَی القَوم‌ِ الکافِرِین‌َ (68)
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هادُوا وَ الصّابِئُون‌َ وَ النَّصاری مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ (69) لَقَد أَخَذنا مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ أَرسَلنا إِلَیهِم رُسُلاً کُلَّما جاءَهُم رَسُول‌ٌ بِما لا تَهوی أَنفُسُهُم فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقتُلُون‌َ (70) وَ حَسِبُوا أَلاّ تَکُون‌َ فِتنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُم‌َّ تاب‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم ثُم‌َّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنهُم وَ اللّه‌ُ بَصِیرٌ بِما یَعمَلُون‌َ (71)

صفحه : 341

[ترجمه]

یهود گفتند دست خدا بسته است دستهای آنها بسته باد و بر آنان لعنت باد دو دست خدا (دست قدرت و دست رحمت) او باز است پروردگار تو هر طوری که بخواهد و بهر کس بقدری که صلاح داند انفاق میکند همانا (قرآنی) که بر تو نازل گردیده بر بسیاری از آنها کفر و طغیان افزوده گردانید و تا روز قیامت بین آنها بغض و عداوت انداختیم و هرگاه برای جنگ با مسلمانان آتش بیفروزند خدای تعالی آتش فتنه آنانرا خاموش میگرداند، و اینان کوشش می‌کنند که در زمین فساد کنند و خدا فساد کنندگانرا دوست نمیدارد [64]
و اگر اهل کتاب ایمان آرند و پرهیزگار گردند ما گناهان آنها را میپوشانیم و محققا آنانرا در بهشتهای پر نعمت داخل میگردانیم [65]
و اگر آنها تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارشان نازل گردیده بپای میداشتند چنان نعمت بر آنها ریزش میکردیم که از بالای سرشان میخوردند و از زیر پاهایشان میخوردند، بعضی از آنها جماعتی معتدل و میانه‌رو میباشند و بسیاری از آنها اعمالشان بد است [66]
ای رسول آنچه از پروردگارت بر تو فرود آمده بمردم برسان و اگر نرسانی رسالت خود را نرسانیده‌ئی و خدا تو را از شر مردم نگاه میدارد، همانا خدا جماعت کافرین را هدایت نمیگرداند [67]
بگو ای اهل کتاب شما از دین چیزی ندارید تا اینکه تورات و انجیل و آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل گردیده بپای دارید همانا بسیاری از یهود و نصاری آنچه بر تو نازل شده کفر

صفحه : 342
و سرکشی آنها را زیاد میکند (و آنها را بر اینکه داشته که آنچه بر تو نازل شده انکار میکنند) و تو بر جماعت کافرین متأسف مباش [68]
همانا کسانیکه ایمان آورده‌اند از یهودیان و ستاره‌پرستان و نصرانیان، کسانیکه بخدا و بروز قیامت ایمان آورده‌اند و عمل صالح نموده‌اند پس هیچ خوفی و ترسی بر آنها نمیباشد و آنها اندوهناک نیستند [69]
حقیقة ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و بسوی آنان رسولانی فرستادیم هرگاه رسولی بسوی آنان میآمد و رسالت او مطابق هوای نفسانی آنها نبود فرقه‌ئی از آنها رسولان را تکذیب میکردند (مثل عیسی [ع] و محمّد] و فرقه‌ئی را میکشتند [70]
(مثل یحیی و شعیب) و گمان میکردند (بچنین عمل) برای آنان بلائی و محنتی نخواهد بود و کور شدند (از دیدن راه حق) و کر شدند (از شنیدن سخن راست) پس از آن خداوند توبه آنانرا قبول نمود، پس از آن باز بسیاری از آنها از دیدن آیات الهی کور و از شنیدن آیات کر شدند و خدا بآنچه عمل میکنید بینا است [71]

صفحه : 343

(توضیح آیات)

وَ قالَت‌ِ الیَهُودُ یَدُ اللّه‌ِ مَغلُولَةٌ غُلَّت أَیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا «غل ید» استعاره از بخل است و بسط الید استعاره از جود و بخشش است و در استعمالات عرفی هر جا «ید» استعمال شود مقصود جارحه نیست بلکه مقصود جود و سخاوت است و در مقابل آن هر جا «غل» گفته شود استعاره از بخل است مثل اینکه گفته میشود فلانی دست باز است خیلی انفاق میکند یعنی دست بسته نیست.
مفسرین گفته‌اند اینکه آیه در باره یهودیان فرود آمده که جماعتی از یهودیان که رئیس آنها بنام فنحاص بن عاذورا بود و اصحاب او و خدای تعالی بآنها نعمت فراوان داده بود، چون در اللّه کافر گردیدند و مصطفی صلّی اللّه علیه و آله را دروغگو دانستند و در نعمت خدا کفران ورزیدند قوله تعالی در سوره ابراهیم ع آیه 33 فرموده «أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِین‌َ بَدَّلُوا نِعمَت‌َ اللّه‌ِ کُفراً» خدای تعالی نعمت را از آنان گرفت و بروزگار قحط و نیاز افتادند. اینکه بود که فنحاص و اصحاب او گفتند «یَدُ اللّه‌ِ مَغلُولَةٌ» دست رازق بسته است و اینکه کنایه از بخل است یعنی بر ما بخل میورزد آنطور که پیش روزی میداد نمیدهد و اینکه آیه نظیر قوله تعالی در سوره بنی اسرائیل آیه 31 برسولش خطاب نموده «وَ لا تَجعَل یَدَک‌َ مَغلُولَةً إِلی عُنُقِک‌َ وَ لا تَبسُطها کُل‌َّ البَسطِ» یعنی در امساک و انفاق اعتدال را مراعات نما، خدای جلیل در پاسخ آنها فرموده «غُلَّت أَیدِیهِم» دست آنها از خیرات و عطیات فرو بسته است «șΠلُعِنُوا بِما قالُوا» و شاید مقصود چنین باشد که در اثر کلام رکیکشان در قیامت دستهای آنها بسته است «إِذِ الأَغلال‌ُ فِی أَعناقِهِم» اشاره به اینکه که جزای کفر اینها اینکه است که در قیامت غل آتشین بر گردن ایشان نهند و دستهای آنها را بگردنشان ببندند «وَ لُعِنُوا بِما قالُوا» گفتار رکیک آنان دوری آنها را از رحمت خدا ایجاب میکند.

صفحه : 344
بَل یَداه‌ُ مَبسُوطَتان‌ِ یُنفِق‌ُ کَیف‌َ یَشاءُ تثنیه «ید» در اینجا برای تأکید در انکار است و اثبات غایت سخاء و کثرت انفاق زیرا که یدین ادل بر غایت سخاوت است که بدو دست عطاء میکند و قوله «یُنفِق‌ُ کَیف‌َ یَشاءُ» نیز مؤکّد میگرداند توصیف سخاء وجود و بخشش را و نیز دلیل بر اینکه است که انفاق نمیکند مگر بآنطوریکه صلاح منوط بآن باشد.
وَ لَیَزِیدَن‌َّ کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ طُغیاناً وَ کُفراً در وصف یهودیها است که بسیاری از آنها در موقع نزول قرآن حسد و جحود و طغیان و کفر آنها را بآیات قرآن زیاد میگرداند.
وَ أَلقَینا بَینَهُم‌ُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ شایه آیه اشاره باین دارد که در اثر ضدیّت و طغیان و حسد برسول و بآیات ما بین آنها عداوت و بغض و دشمنی انداختیم که تا روز قیامت اینکه بغض و دشمنی بین آنها دائر باشد اینکه است که سخنان آنان مختلف است و قلبهای آنها متشتت و پراکنده است و بین آنها موافقت پدید نمیگردد.
کُلَّما أَوقَدُوا ناراً لِلحَرب‌ِ أَطفَأَهَا اللّه‌ُ وَ یَسعَون‌َ فِی الأَرض‌ِ فَساداً وَ اللّه‌ُ لا یُحِب‌ُّ المُفسِدِین‌َ هر وقت اینکه یهودیان اراده میکنند آتش جنگ را برافروزند و با رسول صلی اللّه علیه و آله جنگ کنند خدا آتش جنگ را خاموش میکند و آنها را مغلوب و رسولش را ظفر میدهد و هرگز برای آنها مظفریت نخواهد بود.
بعضی از مفسرین گفته قبل از اسلام یهودیها خود را اشرف ملل میدانستند و سیادت و تقدم بر سایر اقوام را حق مسلّم خود میپنداشتند و خود را اهل کتاب و سایر اقوام آنروز را امّی و بی‌سواد و وحشی مینامیدند و بدنیای آنروز فخر میفروختند و ربانیین و علمای خود را برخ مردم عالمیان می‌کشیدند لکن دوران آن سیادت تو خالی سر آمد وقتی آوازه پیغمبری از قریش که بنظر آنها منحطترین اقوامی بود که در برابر علم یهود و دانشمندان سر فرود میآوردند و نیز کتاب وی

صفحه : 345
گوش یهودیان را خراش داد مخصوصا وقتی که آنرا کتاب آسمانی مشتمل بر عالی‌ترین تعلیمات روحی و کامل‌ترین طریق هدایت یافتند بیشتر از پیش بذلت و بی‌ارجی کتاب خویش که سالها برخ عالمیانش میکشیدند پی برده لا جرم از آن خواب و خیال بیدار شده و بخود آمده در حالیکه هر لحظه بخشم درونی و کفر و طغیانشان افزوده میشد و اینکه خدای تعالی در اینکه آیه میفرماید آیاتیکه بتو وارد میشود بر طغیانشان افزوده میگردد نه اینکه قرآن سبب ضلالت آنها گردد بلکه چون اصولا جنس یهود حسود و کینه‌ور است نزول قرآن آتش حسد آنها را تیزتر میگرداند و معارف حقه و دعوت صریحی که در قرآن است سبب شد که حسد و کفر و طغیان آنها زیادتر گردد.
[پایان] وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ الکِتاب‌ِ آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَکَفَّرنا عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَأَدخَلناهُم جَنّات‌ِ النَّعِیم‌ِ روی سخن آیه با تمام اهل کتاب است که اگر اهل کتاب از یهودی و نصرانی و غیر اینها ایمان میآوردند و از گناهان بزرگ کبیره اجتناب مینمودند گناهان کوچک صغیره آنها را میپوشانیدیم در سوره نساء آیه 35 فرموده «إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَون‌َ عَنه‌ُ نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ نُدخِلکُم مُدخَلًا کَرِیماً» و در جای خود مبرهن گردیده و اینکه آیه نیز صریح در اینکه است که اجتناب از کبائر کفاره گناهان صغیره است.
وَ لَو أَنَّهُم أَقامُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیهِم مِن رَبِّهِم لَأَکَلُوا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت‌ِ أَرجُلِهِم طبرسی رحمة اللّه علیه در توجیه آیه گفته «و لو ان اهل الکتاب آمنوا بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و اتقوا الکفر و الفواحش» یعنی ایمانشان را با تقوی مقارن مینمودند همانا ما سیئات و گناهان آنها را میپوشانیدیم و آنها را بگناهانشان مؤاخذه نمینمودیم و آنها را با مسلمانها داخل مینمودیم در بهشتهای پر نعمت و اگر اهل کتاب بپای میداشتند احکام و حدود تورات و انجیل را و آنچه در انجیل

صفحه : 346
و تورات است از صفات رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و آنچه نازل گردیده بسوی اهل کتاب از سایر کتابهای خدا زیرا که تکلیف آنها چنین بود که بتمام کتب آسمانی ایمان آوردند که گویا تماما بسوی آنها نازل گردیده (و بقولی مقصود قرآن است) اگر اهل کتاب چنین بودند همانا روزی آنها چنین وسیع میشد که از بالای سرشان و از زیر پاهایشان روزی میخوردند یعنی خدای تعالی روزی آنها را وسیع میگردانید و آنها در آنوقت در حال قحطی بودند و مقصود اینکه است اگر اینها ایمان میآوردند همانا برکات آسمان و زمین را بآنها افاضه میکردیم یا اشجار و غلات و زرعهای آنها را زیاد میکردیم.
مِنهُم أُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنهُم ساءَ ما یَعمَلُون‌َ یعنی جماعتی از آن اهل تورات و انجیل مردمان میانه‌رو و مسلم و برسول ایمان آوردند و بسیاری از آنها اعمال آنها بد بود و در اینکه آیه معنی تعجب مأخوذ گردیده یعنی چه بسیار عمل آنها رکیک و بد است.
[پایان] در اینکه آیه و آیه 94 از سوره اعراف آنجا که فرموده «وَ لَو أَن‌َّ أَهل‌َ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات‌ٍ مِن‌َ السَّماءِ وَ الأَرض‌ِ وَ لکِن کَذَّبُوا فَأَخَذناهُم بِما کانُوا یَکسِبُون‌َ».
همین طوری که بعضی از مفسرین نیز گفته‌اند نکته‌ئی بنظر میرسد و آن اینکه است که چون موجودات تماما مرتبط بهم و متصل بیکدیگرند و یک وحدت جمعی بین آنها دائر است حتّی اعمال بشر در نظام گیتی آثار بخصوص بجا میگذارد مخصوصا عمل هر کسی نسبت بخودش بلکه نسبت بنظام عالم تأثیراتی دارد اینکه است که هرگاه ایمان و عمل صالح در جماعتی دائر گردید و مدینه فاضله بوجود آمد چون ایمان و عمل صالح جزء نظام عالم است در آسمانها و زمین تأثیر میکنند و برکات آسمانها و زمین با اهلش فرود میآید همین طور کفر و عمل زشت در فساد عالم کون تأثیر مینماید و بسا قحطی یا جنگ یا فسادهای دیگری را ایجاب مینماید چنانچه آیات بسیاری مشعر بهمین معنی مثل قوله تعالی در سوره

صفحه : 347
روم آیه 40 «ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ بِما کَسَبَت أَیدِی النّاس‌ِ» و امثال اینها یا أَیُّهَا الرَّسُول‌ُ بَلِّغ ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغت‌َ رِسالَتَه‌ُ وَ اللّه‌ُ یَعصِمُک‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ لا یَهدِی القَوم‌َ الکافِرِین‌َ ترجمه آیه شده و معنی آیه واضح است و محتاج بتوضیح نیست و خلاصه اینکه بطور وضوح دو مطلب از آیه استفاده میشود یکی معلوم میشود دستور مهم تازه‌ئی برسولش ابلاغ میکند که متضمن بر فشار و تهدید است به اینکه که پیغام تازه‌ئی بمؤمنین برساند، و دیگر وعده‌ئی که باو داده که اگر در اجراء آن عمل کند ممکن است خطراتی مواجه او گردد او را حفظ نماید. بعضی از مفسرین گفته و چون ظاهرا آن حکم تازه بود زیرا اینکه آیه در موقع قوت و غلبه اسلام فرود آمده دیگر رسول در اجراء احکام الهی خوف و ترسی نداشت و نیز در هیچ یک از دستورات محذوری از خوف جان یا چیز دیگر در نظر مبارکش نبود که از آن احتراز نماید.
معلوم میشود در اجراء «ما انزل» مطلب مهمتر از جان شریفش در نظر داشته و جای تردید نیست که بقدری اینکه حکم حائز اهمیت است که جای دارد رسول صلّی اللّه علیه و آله از اجراء آن اندیشه نماید و ظاهرا اندیشه حضرت از اهل کتاب نبوده بلکه از خود مؤمنین بوده که در اجراء اینکه حکم مؤمنین بنیاد دین را منهدم گردانند اینکه بود که حضرت منتظر بود در موقع آرام و مناسبی حکم (ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ) را بمردم برساند.
کلینی از ابی صالح و او از إبن عباس و جابر بن عبد اللّه روایت کرده که خدای تعالی بنبی خود صلّی اللّه علیه و آله امر نمود که علی ع را بخلافت نصب گردان و مردم را بخلافت او خبر ده پس حضرت ترسید از اینکه مردم بگویند إبن عمّش را بر ما خلیفه گردانیده و اینکه مطلب بر جماعتی از اصحاب سخت آید، اینکه بود که اینکه آیه نازل گردید. پس رسول [ص] روز غدیر خم دست علی [ع] را گرفت و گفت «من کنت مولاه فعلی مولاه» و آیه «فَما بَلَّغت‌َ رِسالَتَه‌ُ» را تلاوت نمود یعنی

صفحه : 348
اگر اینکه رسالت را نرسانی از آنچه تکلیف تو بود از رسالات نرسانیده‌ئی و گویا تو چنین بودی که هرگز رسالت نرسانیده‌ئی و گویا تو از تمام احکام رسالت غافل گردیده‌ئی «وَ اللّه‌ُ یَعصِمُک‌َ مِن‌َ النّاس‌ِ» و اینکه وعده‌ئی است از خدا که تو را از شرّ مردم نگاه میدارد بحفظ یعنی خدا ضامن گردیده که تو را از سوء نگاه دارد پس عذر تو چیست و خدا جماعت کافرین را هدایت نمیگرداند و خدا اراده نکرده که اینها را متمکن گرداند از اینکه صدمه‌ئی بتو برسانند، و از انس بن مالک نقل شده که وقتی اینکه آیه نازل گردید سر مبارک از قبّه که از ادیم دوخته بودند بیرون کرد و فرمود ای مردم بازگردید که خدا مرا نگاه داشت.
قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لَستُم عَلی شَی‌ءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
ر مجمع البیان در شأن نزول آیه از إبن عباس نقل میکند که جماعتی از یهودیان نزد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله آمدند و گفتند آیا تو مقرّ نیستی که تورات از نزد خدا فرود آمده فرمود آری گفتند ما بتورات ایمان میآوریم و بغیر آن ایمان نمیآوریم پس اینکه آیه نازل گردید و برسول [ص] امر کرد که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله بیهود خطاب کن و بگو ای اهل کتاب شما بر دین صحیحی نیستید تا اینکه بپای دارید تورات و انجیل و آنچه از پروردگار شما بسوی شما نازل گردیده یعنی تا وقتی که بتورات و انجیل و قرآنیکه بسوی تمام مردم نازل گردیده. و بقولی یعنی تا وقتی که تورات و انجیل را بپای دارید بر آنچه در آن دو تا از بشارت بنبوت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و عمل نمودن بآنچه در آنها ایجاب نموده، و بقولی معنی آیه امر است باقامه تورات و انجیل و آنچه در آنها است و اینکه آیه پیش از تورات و انجیل نازل گردیده.
[جبائی]

صفحه : 349
وَ لَیَزِیدَن‌َّ کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ مِن رَبِّک‌َ طُغیاناً وَ کُفراً فَلا تَأس‌َ عَلَی القَوم‌ِ الکافِرِین‌َ ای رسول محزون مباش و آیه تسلیت میدهد نبی [ص] را یعنی محزون مباش زیرا که دأب و عادت مردم بر اینکه بوده که انبیاء را تکذیب میکردند، و بقولی معنی آیه اینست که بر کفر اینها محزون مباش و نیز از تجاوز نمودن آنها در ظلم زیرا که ضرر آن عائد خودشان میگردد، و بقول دیگر یعنی بر هلاکت آنها و عذاب آنها محزون مباش زیرا که عذاب جزای عمل آنها است.
إِن‌َّ الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ الَّذِین‌َ هادُوا وَ الصّابِئُون‌َ وَ النَّصاری مَن آمَن‌َ بِاللّه‌ِ وَ الیَوم‌ِ الآخِرِ وَ عَمِل‌َ صالِحاً فَلا خَوف‌ٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُون‌َ آیه ظاهرا مربوط بآیه بالا است که خطاب باهل کتاب بود که شما بر دینی پایدار نیستید مگر وقتی که بتمام کتابهای آسمانی معترف و پایدار باشید و در اینجا تشویق میکند و مژده میدهد کسانی را که ایمان آورده‌اند و یهود و نصاری و صابئون که گویند ستاره پرستانند که بر هیچ پیمبری ایمان نیاورده‌اند که اگر اینها ایمان آرند بخدا و روز قیامت و ایمانشان با عمل صالح توأم گردد دیگر خوفی و حزنی بر آنها نیست و در محل‌ّ امن و امان قرار گرفته‌اند.
سؤال- بدلالت اینکه آیه در نجات یافتن و رفع محذور از عذاب ایمان بخدا و تصدیق بقیامت کافی است و لو اینکه ایمان برسول در کار نباشد چنانچه اهل ادیان ایمان بخدا و قیامت دارند با اینکه حال چگونه ما آنها را کافر و اهل عذاب میدانیم.
پاسخ- اولا ایمان بخدا و معاد اگر چه بنظر بدوی همان اعتراف بوجود و بوحدت خدای عالمیان است و نیز معاد همان تصدیق بقیامت است لکن بقرینه «مَن آمَن‌َ» من موصوله عموم دارد شامل میگردد یهود و نصاری و تمام آنهائی که بخدا و یوم آخر ایمان آورده‌اند و از اینجا معلوم میشود که اضافه بر ایمان بخدا و معاد تصدیق به «ما أُنزِل‌َ إِلَیک‌َ» نیز داخل در ایمان است یعنی اضافه بر

صفحه : 350
بپای داشتن تورات و انجیل تصدیق بقرآن نیز شرط در ایمان است.
و ثانیا چنانچه باستقراء معلوم میشود هر جا در قرآن ذکری از ایمان برده شود منصرف میگردد بایمان بخدا و رسول و معاد که اصول دیانت اسلام است و باضافه عمل صالح را نیز با ایمان بخدا توأم گردانیده و عمل صالح بنظر قرآن منوط بدستورات قرآن است.
لَقَد أَخَذنا مِیثاق‌َ بَنِی إِسرائِیل‌َ وَ أَرسَلنا إِلَیهِم رُسُلًا کُلَّما جاءَهُم رَسُول‌ٌ بِما لا تَهوی أَنفُسُهُم الخ ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، آیه در مقام توبیخ و سرزنش بنی اسرائیلیان است که هر پیمبری که بر آنها آمد وقتی بر خلاف دلخواه آنان حکم خدا را بیان مینمود جماعتی از آن پیغمبران را تکذیب کردند مثل عیسی ع و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و جماعتی از آنها را کشتند مثل زکریا و یحیی و شعیا علیهم السّلام.
وَ حَسِبُوا أَلّا تَکُون‌َ فِتنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُم‌َّ تاب‌َ اللّه‌ُ عَلَیهِم الخ اینکه مردمان شرور نسبت برسولان الهی اعمالشان چنین بود پس عمل آنها کری و کوری دل آنانرا ایجاب نمود و پس از آنکه جماعتی از آنها توبه کردند خدا توبه آنها را پذیرفت، آیه مشعر بر اینکه است که پس از آنکه توبه نمودند باز بسیاری از آنها همان کوری و کری خود را ادامه دادند و رسولان را تکذیب کردند و خدا بآنچه عمل میکنند دانا است و پاداش عملشان را خواهد داد.

صفحه : 351

[سوره المائدة (5): آیات 72 تا 77]

اشاره

لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ وَ قال‌َ المَسِیح‌ُ یا بَنِی إِسرائِیل‌َ اعبُدُوا اللّه‌َ رَبِّی وَ رَبَّکُم إِنَّه‌ُ مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَقَد حَرَّم‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ الجَنَّةَ وَ مَأواه‌ُ النّارُ وَ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن أَنصارٍ (72) لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ ثالِث‌ُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِن إِله‌ٍ إِلاّ إِله‌ٌ واحِدٌ وَ إِن لَم یَنتَهُوا عَمّا یَقُولُون‌َ لَیَمَسَّن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِنهُم عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (73) أَ فَلا یَتُوبُون‌َ إِلَی اللّه‌ِ وَ یَستَغفِرُونَه‌ُ وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (74) مَا المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ إِلاّ رَسُول‌ٌ قَد خَلَت مِن قَبلِه‌ِ الرُّسُل‌ُ وَ أُمُّه‌ُ صِدِّیقَةٌ کانا یَأکُلان‌ِ الطَّعام‌َ انظُر کَیف‌َ نُبَیِّن‌ُ لَهُم‌ُ الآیات‌ِ ثُم‌َّ انظُر أَنّی یُؤفَکُون‌َ (75) قُل أَ تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَملِک‌ُ لَکُم ضَرًّا وَ لا نَفعاً وَ اللّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ (76)
قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لا تَغلُوا فِی دِینِکُم غَیرَ الحَق‌ِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهواءَ قَوم‌ٍ قَد ضَلُّوا مِن قَبل‌ُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَن سَواءِ السَّبِیل‌ِ (77)

صفحه : 352

[ترجمه]

همانا کافر شدند آنانکه گفتند خدا مسیح پسر مریم است و مسیح گفت ای بنی اسرائیل عبادت کنید خدا را که پروردگار من و شما است و هر کسیکه بر خدا شرک آورد محققا خدا بهشت را بر او حرام گردانیده و مأوای او آتش است و نیست برای ظالمین هیچ یاری [72]
همانا کافر شدند آنانکه گفتند خدا سومی از سه خدا است و حال آنکه الهی نیست مگر اله واحد و اگر اینان از آنچه گفته‌اند باز نایستند بآنکسانی از آنها که کافر شدند عذاب الیم تماس مینماید [73]
آیا اینان بسوی خدا بازگشت نمیکنند و از او طلب آمرزش نمی‌کنند و خدا پذیرنده توبه و مهربان است [74]
نیست مسیح پسر مریم مگر پیمبری که پیش از او پیمبرانی گذشته بودند و مادرش راست‌گو و با ایمان بود و هر دو طعام میخوردند، ای رسول بنگر چگونه برای آنها آیات را بیان مینمائیم، و بنگر که چگونه برگردیده میشوند از دریافتن حق [75]
بگو ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله آیا شما بغیر خدا پرستش میکنید چیزی را که برای شما نه ضرری مالک است و نه نفعی، و خدا است که او شنوا و عالم است [76]
بگو ای محمّد [ص] ای اهل کتاب در دینتان بغیر حق غلو نکنید، و تابع هواهای جماعتی نگردید که قبلا گمراه شدند و بسیاری را از راه حق گمراه نمودند و ثابت شدند بر گمراهی خود از راه راست یعنی قرآن
.

صفحه : 353

(توضیح آیات)

لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ پس از آنکه در آیات بالا یهودیان را از اعمال رکیکشان و حقد و حسدشان نسبت برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و آیات قرآن و قتل و تکذیب پیمبران سرزنش نموده و آنان را کور و کر بحساب آورده در مقام کفر مسیحیان و شرک آنها رسول خود را یادآوری مینماید که آنها در اثر قول فاسدشان که گفتند مسیح پسر مریم خدا است کافر شدند. مفسرین گفته‌اند گروهی از نصاری که آنها را یعقوبیه می‌نامند قائل بتثلیث شدند سه اقنوم گفتند اینکه طور: اقنوم پدر، اقنوم پسر و اقنوم روح القدس و گویند سه بودند یکی شدند و متحد گردیدند و اینان جماعتی هستند غیر از آنها که گفتند عیسی بن مریم پسر خدا است.
و بعضی گفته‌اند نصاری در اینکه حرف و در کیفیت شرک بخدا و اینکه مسیح دارای جوهر الوهیت است مختلفند طائفه‌ئی گفته‌اند اقنوم مسیح که همان علم است شاخه ایست از اقنوم رب العالمین و آن همان حیات است که منشعب میشود و معنی پدری خدا و پسری مسیح اینکه است که اینکه از آن منشعب گشته است.
طائفه دیگری میگویند آن حقیقتی که تا قبل از مسیح بنام پروردگار نامیده میشد مقارن آمدن مسیح بحقیقت دیگری که همان مسیح است منقلب گردیده.
طائفه دیگری گویند خدا در مسیح حلول کرد. و باید دانست اینکه سه قولیکه در باره مسیح دارند هر سه با آیه شریفه «إِن‌َّ اللّه‌َ هُوَ المَسِیح‌ُ ابن‌ُ مَریَم‌َ» قابل انطباقند، بنا بر اینکه مراد از کسانیکه چنین گفتند تنها قائلین بانقلاب نیستند (یعنی آنهائیکه گفتند عیسی ع بخدا منقلب گردید) بلکه شامل میگردد تمام نصاری را که در باره مسیح غلو کردند، و اینکه مسیح [ع] را بپسری مریم توصیف فرمود خالی از اشعار و دلالت بر جهت کفر آنها نیست زیرا که میفهماند که آنها الوهیت را نسبت بیک انسانی داده‌اند که انسان دیگری او را زائیده

صفحه : 354
و هر دو از خاک خلق شده‌اند خاک کجا خدای باک کجا.
[تفسیر المیزان] وَ قال‌َ المَسِیح‌ُ یا بَنِی إِسرائِیل‌َ اعبُدُوا اللّه‌َ رَبِّی وَ رَبَّکُم إِنَّه‌ُ مَن یُشرِک بِاللّه‌ِ فَقَد حَرَّم‌َ اللّه‌ُ عَلَیه‌ِ الجَنَّةَ الخ مسیح در مقام اندرز و خیرخواهی برآمده و گفته ای بنی اسرائیل خدائی را عبادت و پرستش کنید که پروردگار من و پروردگار شما است یعنی فقط خدا را بیگانگی و الوهیت بشناسید و در مقام پرستش کسی را با او انباز نگیرید و غرض آنحضرت اینکه بود که من هم مثل شما بشری هستم که از مادر متولد شده‌ام غذا میخورم، راه میروم کسیکه بر خدا شرک آورد یعنی کسی را در ملک یا در تدبیر امور عالم یا در پرستش شریک گرداند بهشت را بر او خدا حرام گردانیده «وَ ما لِلظّالِمِین‌َ مِن أَنصارٍ» مقصود از ظالمین در اینجا کافرینند قوله تعالی «إِن‌َّ الشِّرک‌َ لَظُلم‌ٌ عَظِیم‌ٌ» آری چه ظلمی است عظیم‌تر از اینکه نسبت بمقام کبریائی و وحدت حقانی کسی شرک آورد.
و نیز طنطاوی در تفسیرش در توجیه آیه «قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ ثالِث‌ُ ثَلاثَةٍ» گفته یعنی یکی از سه تا میگویند «جوهر واحد ثلاثة اقانیم» اب و إبن و روح قدس و اینکه ثلاثة اله واحد است، مثل اینکه شمس اسم است و شامل میگردد قرص و شعاع و حرارت را و مقصود آنها از اب ذات و بابن کلمه و بروح حیات، و گفته‌اند کلمه آن کلام اللّه است که با جسد مخلوط گردیده مثل مخلوط گردیدن آب با شیر، و نیز گفته‌اند: اب اله و إبن اله و روح اله و تمام یک خدا است و مفسرین قول دیگری نیز گفته‌اند اینکه مقصود آنها از ثلاثة خدا و مریم و عیسی است و مقصودشان از اله ثلاثة اینکه است که الوهیة مشترک بین آنها و کل واحد از آنها الهند.
[پایان] لَقَد کَفَرَ الَّذِین‌َ قالُوا إِن‌َّ اللّه‌َ ثالِث‌ُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِن إِله‌ٍ إِلّا إِله‌ٌ واحِدٌ الخ ترجمه آیات شده و معنی آیه واضح است و محتاج بتوضیح نیست.
آیه از جماعت دیگری از نصاری خبر میدهد مثل جماعت یعقوبیه که اقانیم ثلاثه

صفحه : 355
قائل گردیدند: اب، إبن، روح القدس. کافر شدند و گفتند خدا سوم سه است و گفته‌اند جمهور از ترسایان از ملکانیان و نسطوریان و یعقوبیان چنین میگفتند و اینکه کلام آنها اصلا عقلائی نیست چگونه میتوان تصور نمود که سه چیز مباین یک چیز شود و با هم متحد گردد کسیکه از مادر متولد گردیده و حادث شده چگونه میشود با خدای قدیم ازلی واجب الوجود یکی گردد، و آیه خبر میدهد که اگر اینها از گفتار رکیکشان بازنایستند بسزای کفرشان عذاب الیم بآنها اصابت خواهد نمود.
و آیه بعد رسول و مؤمنین را خاطر نشان میکند که مسیح پسر مریم رسولی بود که پیش از آن رسولانی آمده بودند گویا در مقام سرزنش مسیحیان است که وقتی دانستند امثال او پیمبرانی از نیستی بهستی آمدند و پس از آن مردند و نیز میدانند که عیسی و مادرش مریم صدیقه است، و زن فعیل و فعال برای مبالغه در راست گوئی است و شاید مقصود از «صدیقه» تصدیق او بوحدت اله عالم باشد و اشاره به اینکه که مریم مادر عیسی موحّد و خدا پرست بود هیچ وقت نسبت الوهیت بخودش و بپسرش نمیداد (کانا یَأکُلان‌ِ الطَّعام‌َ) اینکه مادر و پسر مثل باقی مردم غذا میخوردند و دو بشری بودند مثل باقی مردم.
انظُر کَیف‌َ نُبَیِّن‌ُ لَهُم‌ُ الآیات‌ِ ثُم‌َّ انظُر أَنّی یُؤفَکُون‌َ خطاب برسولش نموده و گویا بطور تعجب فرموده ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله نظر کن و ببین اینها چه میگویند و ما چگونه آیات را بر آنها واضح میگردانیم رکاکت و شناعت گفتارشان را ببین و باز نظر کن که چگونه برگردانیده میشوند از دریافتن حق و نسبت اولاد و شریک باو میدهند و نیز برسول او دروغ می‌بندد و نسبت فرزندی خدا باو می‌دهند.
قُل أَ تَعبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ ما لا یَملِک‌ُ لَکُم ضَرًّا وَ لا نَفعاً وَ اللّه‌ُ هُوَ السَّمِیع‌ُ العَلِیم‌ُ «أَ تَعبُدُون‌َ» بهمزه استفهامی که در مورد تعجب آرند خطاب برسول نموده که باین عیسویان یا مقصود تمام مشرکین است بگو چگونه شما پرستش و عبادت

صفحه : 356
میکنید بغیر خدا چیزی را که نه مالک ضرری است که بشما اصابت نماید و نه مالک نفعی است که بشما برساند، گویا آیه ارشاد بحکم عقل است که میخواهد بفرماید اگر شما عقل و رویه داشتید فقط پرستش مینمودید آن خدائی را که هم شنوا است رازهای نهائی شما را وهم عالم است بحوائج و احتیاجات شما او را عبادت کنید و حاجات خود را از او طلب کنید نه از غیر او.
قُل یا أَهل‌َ الکِتاب‌ِ لا تَغلُوا فِی دِینِکُم غَیرَ الحَق‌ِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهواءَ قَوم‌ٍ آیه ظاهرا خطاب بیهودیان و نصرانیان زمان رسول صلّی اللّه علیه و آله است که شما در دینتان و رویه‌تان غلو و تجاوز از حق نکنید و تابع آباء و هواهای افرادی که پیش از شما بودند نگردید اشاره به اینکه که در دین تقلید از گذشته‌گان ننمائید رجوع بعقل و براهین نمائید تا اینکه بدانید بسیاری از آنها «قَد ضَلُّوا مِن قَبل‌ُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَن سَواءِ السَّبِیل‌ِ» یعنی اگر رجوع بفطانت خود کنید می‌فهمید که آنها هم گمراه شدند و هم جماعت بسیاری را گمراه نمودند و از طریق مستقیم توحید گمراه گردیدند.

صفحه : 357

[سوره المائدة (5): آیات 78 تا 88]

اشاره

لُعِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسرائِیل‌َ عَلی لِسان‌ِ داوُدَ وَ عِیسَی ابن‌ِ مَریَم‌َ ذلِک‌َ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُون‌َ (78) کانُوا لا یَتَناهَون‌َ عَن مُنکَرٍ فَعَلُوه‌ُ لَبِئس‌َ ما کانُوا یَفعَلُون‌َ (79) تَری کَثِیراً مِنهُم یَتَوَلَّون‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَبِئس‌َ ما قَدَّمَت لَهُم أَنفُسُهُم أَن سَخِطَ اللّه‌ُ عَلَیهِم وَ فِی العَذاب‌ِ هُم خالِدُون‌َ (80) وَ لَو کانُوا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ النَّبِی‌ِّ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ مَا اتَّخَذُوهُم أَولِیاءَ وَ لکِن‌َّ کَثِیراً مِنهُم فاسِقُون‌َ (81) لَتَجِدَن‌َّ أَشَدَّ النّاس‌ِ عَداوَةً لِلَّذِین‌َ آمَنُوا الیَهُودَ وَ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا وَ لَتَجِدَن‌َّ أَقرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذِین‌َ آمَنُوا الَّذِین‌َ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِک‌َ بِأَن‌َّ مِنهُم قِسِّیسِین‌َ وَ رُهباناً وَ أَنَّهُم لا یَستَکبِرُون‌َ (82)
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنزِل‌َ إِلَی الرَّسُول‌ِ تَری أَعیُنَهُم تَفِیض‌ُ مِن‌َ الدَّمع‌ِ مِمّا عَرَفُوا مِن‌َ الحَق‌ِّ یَقُولُون‌َ رَبَّنا آمَنّا فَاکتُبنا مَع‌َ الشّاهِدِین‌َ (83) وَ ما لَنا لا نُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ ما جاءَنا مِن‌َ الحَق‌ِّ وَ نَطمَع‌ُ أَن یُدخِلَنا رَبُّنا مَع‌َ القَوم‌ِ الصّالِحِین‌َ (84) فَأَثابَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِما قالُوا جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ ذلِک‌َ جَزاءُ المُحسِنِین‌َ (85) وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ (86) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات‌ِ ما أَحَل‌َّ اللّه‌ُ لَکُم وَ لا تَعتَدُوا إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ المُعتَدِین‌َ (87)
وَ کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم‌ُ اللّه‌ُ حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی أَنتُم بِه‌ِ مُؤمِنُون‌َ (88)

صفحه : 358

[ترجمه]

کافرین از بنی اسرائیل بزبان داود و عیسی [ع] لعنت گردیده شدند بسبب آنکه نافرمانی کردند و از حدود الهی تجاوز می‌نمودند [78]
و بعضی از آنها بعض دیگر را از عمل زشتشان نهی نمی‌کردند بخدا قسم همانا بد بود آنچه میکردند [79]
بسیاری از آنها را می‌بینی که کافرین را دوست میدارند و هر آینه بد است آنچه نفسهای آنها از سخط خدا که بر خود پیش انداختند و آنان در عذاب جاویدانند [80]
اگر بنی اسرائیلیان بخدا و آنچه بر پیغمبر اسلام نازل شده ایمان داشتند کفار را دوستان خود نمی‌گرفتند و لکن بسیاری از آنها فاسقند [81]
ای رسول هر آینه تو می‌یابی شدیدترین مردم در دشمنی با مؤمنین یهودیانند و آنهائیکه برای خدا شریک قرار دادند و می‌یابی نزدیک‌ترین آنها در دوستی با مؤمنین آنهائی میباشند که گفتند ما نصارائیم و بعضی از آنها دانایان و عابدان صومعه نشینند و آنان از قبول حق تکبر و گردن کشی نمیکنند [82]
و چون آنها میشنوند چیزی که بر پیغمبر نازل شده از سخن راست تو می‌بینی که از چشمهای آنها اشک می‌ریزد و میگویند ای پروردگارا ما ایمان آوردیم پس نام ما را از گواهان صدق بنویس [83]
و چیست ما را که آنچه از خدا و از حق بما آمده ایمان نیاوریم در صورتی که امیدواریم که پروردگار ما را با گروه صالحین که امّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله می‌باشند داخل بهشت گرداند [84]
و خدا بپاداش اینکه چنین گفتند آنها را ببهشتهائی رسانید که از زیر درختان آن نهرهائی جریان دارد و در آن جاویدانند- اینکه است پاداش نیکوکاران [85]
و آنهائیکه کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند آن جماعت یاران جهنمند [86]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید آنچه را از طیبات که خدا بر شما حلال گردانیده بر خود حرام نکنید و از حدود الهی تجاوز ننمائید خدا تجاوز کنندگان را دوست نمی‌دارد [87]
و از آنچه خدا بشما روزی داده است بخورید در حالی که حلال و پاکیزه باشد و بترسید از خدائی که شما باو ایمان آورده‌اید [88]

صفحه : 359

(توضیح آیات)

لُعِن‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسرائِیل‌َ عَلی لِسان‌ِ داوُدَ وَ عِیسَی ابن‌ِ مَریَم‌َ ذلِک‌َ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُون‌َ لعنت بمعنی راندن و دور کردن از رحمت خدا است، مفسرین گفته‌اند لعنت بر زبان داود آن بود که اصحاب سبت روز شنبه بمخالفت داود ع ماهی گرفتند داود (ع) گفت «اللهم ان‌ّ عبادا قد خالفوا امرک و ترکوا قولک فالعنهم و اجعلهم آیة و مثلا لخلقک» و بدعای داود خدای تعالی آنها را مسخ گردانید و بوزینه گردیدند.
و لعنت بزبان عیسی اینکه بود قومیکه مائده خوردند ایمان نیاوردند عیسی گفت خدایا تو بمن وعده دادی کسیکه بعد از اکل مائده کافر گردید او را عذابی کن که باحدی از عالمیان چنین عذابی نکرده باشی خدایا آنها را لعنت کن همان طوری که اصحاب سبت را لعنت کردی گفته‌اند آنان پنج هزار مرد بودند و زن و کودکی بین آنها نبود و همه خنازیر یعنی خوک گردیدند.
و از عبد اللّه بن مسعود نقل میکنند که گفت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فرمود چون بنی اسرائیل در معاصی واقع گردیدند و علماء آنها را نهی نمودند و نپذیرفتند پس آنها یعنی علماء در مجالس آنها نشستند و با آنها خوردند و آشامیدند پس خدا قلبهای بعضی از آنها را با بعض دیگر جمع کرد و آنها را بزبان داود و عیسی بن مریم لعنت نمود برای اینکه آنها عصیان کردند، پس از آن حضرت فرمود کلا و قسم بآنکه نفس من بدست او است که اگر امر بمعروف کنی و نهی از منکر نمائی و دست سفیه را بگیری و او را بر حق بداری و الّا یعنی اگر چنین نکنی خدای تعالی دلهای شما را بر یکدیگر زند و شما را لعنت کند چنانچه آنها را لعنت کرد.

صفحه : 360
کانُوا لا یَتَناهَون‌َ عَن مُنکَرٍ فَعَلُوه‌ُ لَبِئس‌َ ما کانُوا یَفعَلُون‌َ «یتناهون» از باب تفاعل است مثل اینکه گفته میشود «تقاتلوا و تضاربوا» وقتی بعضی بعضی را بکشند یا یکدیگر را بزنند، در آیه خدای تعالی آنها را مذمّت میکند که اینها یکدیگر را از اعمال بد نهی نمیکردند و از منکرات باز نمیداشتند.
و گفته‌اند اینکه آیا مقصود از منکر در آیه چه چیز است سه قول است 1- ماهی گرفتن در روز شنبه. 2- رشوه گرفتن در احکام. 3- ربا خوردن و اینکه چون میدانستند پیه خوردن حرام است نمیخوردند لکن میفروختند و پولش را مصرف میکردند و نمیدانستند که آنچه عینش حرام باشد پولش نیز حرام است.
تَری کَثِیراً مِنهُم یَتَوَلَّون‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا لَبِئس‌َ ما قَدَّمَت لَهُم أَنفُسُهُم الخ خطاب برسول است که ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله می‌بینی بسیاری از کفار را که بقولی مقصود یهودیانند و بقولی عیسویان و بقولی مراد کعب بن اشرف است که آنها با مشرکین دوستی می‌اندازند و یکدیگر را بر ضرر تو کمک مینمایند و چه قدر برای آنها بد است آنچه را که برای خود پیش فرستادند از سخط خدا و عذابی که در آن جاویداند.
وَ لَو کانُوا یُؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ النَّبِی‌ِّ وَ ما أُنزِل‌َ إِلَیه‌ِ مَا اتَّخَذُوهُم أَولِیاءَ وَ لکِن‌َّ کَثِیراً مِنهُم فاسِقُون‌َ ظاهرا آیه در مقام مذمّت اهل کتاب از یهودیان و نصرانیان است که اصلا اینان بدین خود ایمان ندارند بدلیل اینکه اگر ایمان بنبی و کتاب خود داشتند دشمنان دین خود را دوست نمیگرفتند و با آنها مراوده و دوستی نمیکردند اینکه آیه مشعر بر اینکه است که هر کس پابند دینی شد لازمه ایمان او اینکه است که با دشمنان دین دوستی و رفاقت نیندازد و مؤمن باسلام نیز بایستی چنین باشد که با کفار دوستی و رفاقت نیندازد که اگر چنین کردند بحکم قرآن آنان از فاسقین محسوب میگردند.

صفحه : 361
لَتَجِدَن‌َّ أَشَدَّ النّاس‌ِ عَداوَةً لِلَّذِین‌َ آمَنُوا الیَهُودَ وَ الَّذِین‌َ أَشرَکُوا وَ لَتَجِدَن‌َّ أَقرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذِین‌َ آمَنُوا الَّذِین‌َ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِک‌َ بِأَن‌َّ مِنهُم قِسِّیسِین‌َ وَ رُهباناً از سلیمان روایت کرده‌اند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله اینکه طور قرائت کرده
«ذلک بان منهم صدیقین و رهبانا»
و گفته‌اند سریانیان دانشمندان خویش را کشیش خوانندش و قسیّس تعریب او است و بعضی از اهل عربیت گفته‌اند قسیس از تقسیس گرفته شده و از تتبع علم و طلب آن است «وَ أَنَّهُم لا یَستَکبِرُون‌َ» یعنی نصاری از ایمان بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و قرآن تکبر نمیکنند.
گفته‌اند مقصود از نصاری عموم نصرانیان مراد نیست زیرا که آنان نیز دشمنیشان با مسلمانها کمتر از یهودیان نیست بلکه مقصود نجاشی است.
مفسرین گفته‌اند در ابتداء اسلام موقعیکه رسول [ص] در مکه بود مشرکین با هم مشورت کردند که چگونه مسلمانها را براندازیم گفتند هر یک از ما آنهائی از مسلمانها که در همسایگی ما میباشند اینقدر آنها را زجر میکنیم تا اینکه از اسلام برگردند و چنین کردند و آنهائی که یقین محکم نداشتند برگشتند تا اینکه رسول [ص] باصحاب گفت شما بحبشه هجرت نمائید زیرا که پادشاه حبشه مردی است عادل ظلم نمیکند بسوی او بروید و نجاشی لقب سلطان آنها بود مثل اینکه ملوک عجم و روم را قیصر و کسری مینامیدند و اسم آن پادشاه اصحم بود، پس یازده مرد و چهار زن که یکی عثمان بن عفان و زن او رقیه بنت رسول اللّه [ص] و عبد اللّه بن مسعود و عبد الرحمن عوف و ابو حذیفة بن عتبه و زن وی سهلة بنت سهل بن عمرو و مصعب بن عمیر و ابو سلمة بن عبد الاسد و زن او ام سلمة بنت ابو امیة و عثمان بن مظعون و عامر بن ربیعه و زن وی لیلی بنت ابی خیثمه و حاطب بن عمرو و سهل بن بیضاء اینکه جماعت در کشتی نشستند و بحبشه رفتند و هجرت آنها در ماه رجب سال پنجم از مبعث رسول صلّی اللّه علیه و آله بود و بعد از آن جعفر بن ابی طالب از عقب آنها با جماعتی از مسلمانان بحبشه مهاجرت نمودند و آنان

صفحه : 362
از مهاجرین زمین حبشه غیر از زنان و کودکان هشتاد و دو مرد بودند و چون قریش خبردار شدند که مسلمانها بحبشه رفته‌اند عمرو بن عاص را با یکی دیگر نزد نجاشی فرستادند با تحفهای نیکو تا اینکه مسلمانها را نزد نجاشی زشت کنند پروردگار عالم کید آنان را بخودشان برگردانید و آنها نا امید و شرمنده بازگشتند پس مسلمانها مدت زیادی در حبشه ماندند.
در مجمع البیان گفته چون عمرو بن عاص و عمارة بر نجاشی وارد گردیدند عمرو بن عاص گفت ایها الملک جماعتی در دین با ما مخالفت کردند و الهان ما را دشنام دادند و آمده‌اند نزد تو آنها را بما برگردان، نجاشی فرستاد جعفر را حاضر گردانید جعفر گفت ای پادشاه از اینها بپرس آیا ما بنده آنهائیم عمرو گفت نه آزادند گفت سؤال کن آیا از اینها دینی بگردن ما است که از ما مطالبه کنند عمرو گفت نه از ما بر شما دینی نیست، جعفر گفت آیا از شما خونی بر گردن ما است که از ما مطالبه کنید عمرو گفت نه، جعفر گفت پس مقصود آنها چیست که اینکه قدر بما اذیت میکنید که از شهر شما خارج گردیم، ای ملک بین ما پیمبری مبعوث گردیده که ما را امر گردانیده بخلع انداد و ترک استقسام بازلام و ما را امر کرده بنماز و زکوة و عدل و احسان و ایتاء ذی القربی و ما را نهی گردانیده از فحشاء و منکر و طغیان. آنوقت نجاشی گفت خدا عیسی ع را بهمین امور مبعوث گردانیده، پس از آن نجاشی گفت آیا از آنچه خدا بر پیمبر شما نازل گردانیده چیزی در حفظ داری جعفر گفت آری و سوره مریم را برای نجاشی قرائت نمود تا رسید بقوله تعالی «وَ هُزِّی إِلَیک‌ِ بِجِذع‌ِ النَّخلَةِ تُساقِط عَلَیک‌ِ رُطَباً جَنِیًّا» نجاشی گفت «و اللّه هو الحق» قسم بخدا که اینکه حق است پس از آن عمرو گفت که اینکه مخالف ما است او را بسوی ما ردّ گردان، آنوقت نجاشی سیلی بصورت عمرو زد و گفت ساکت باش و قسم بخدا اگر او را بذکر بدی یاد کنی البته تو را عقوبت کنم و امر کرد که هدیه آنها را برگردانند و بجعفر و اصحاب او گفت بمانید و مطمئن باشید و امر کرد که غذای آنها را بخوبی تهیه

صفحه : 363
نمایند و عمرو برگشت و مسلمانها بخیر و خوبی ماندند تا وقتی که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله از مکه بمدینه مهاجرت کرد و فتح خیبر نمود و جعفر با همراهانش بسوی رسول اللّه [ص] برگشتند رسول اللّه [ص] فرمود نمیدانم بفتح خیبر مسرورتر باشم یا بآمدن جعفر و جعفر آمد با هفتاد مرد از اصحاب رسول اللّه [ص] و شصت و دو نفر از حبشه و هشتاد نفر از اهل شام و در آنها بحیراء راهب بود و رسول اللّه (ص) سوره یس بر او قرائت کرد و راهب وقتی آیات را شنید گریه کرد و ایمان آورد و گفت چقدر اینکه آیات شبیه است بآنچه بر عیسی ع نازل گردیده.
مقاتل و کلبی گفته‌اند آنها چهل مرد بودند سی و دو نفر از حبشه و هشت نفر از اهل شام، عطاء گفته هشتاد مرد بودند چهل نفر از اهل نجران از بنی حرث بن کعب و سی و دو نفر از حبشه و هشت نفر از شام.
[پایان] وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنزِل‌َ إِلَی الرَّسُول‌ِ تَری أَعیُنَهُم تَفِیض‌ُ مِن‌َ الدَّمع‌ِ مِمّا عَرَفُوا مِن‌َ الحَق‌ِّ مفسرین گفته‌اند اینکه آیه و آیه بعد در شأن نجاشی نازل گردیده، نجاشی اول نصرانی بود بعد مسلمان شد و قوم او که مسلمان شده بودند از شادی بر آنچه از دین حق شنیده بودند و در انجیل خوانده بودند وقتی دیدند مطابق قرآن است اشک از چشمشان میریخت اینکه بود که اینکه آیه «وَ إِذا سَمِعُوا الخ» در باره آنها نازل گردید.
یَقُولُون‌َ رَبَّنا آمَنّا فَاکتُبنا مَع‌َ الشّاهِدِین‌َ اینان همی گویند پروردگار ما ما ایمان آوردیم ما را در اینکه امّت محمّد [ص] ثبت گردان یعنی ما را با بنده‌گان صالحی که گویند «لا اله الّا اللّه انت» وَ ما لَنا لا نُؤمِن‌ُ بِاللّه‌ِ وَ ما جاءَنا مِن‌َ الحَق‌ِّ وَ نَطمَع‌ُ أَن یُدخِلَنا رَبُّنا مَع‌َ القَوم‌ِ الصّالِحِین‌َ گویند وقتی که قوم نجاشی آنهائی که مسلمان شده بودند برگشتند بوطن خود کافرین آنها را ملامت میکردند که چرا از دین آباء خود برگشتید و مسلمان

صفحه : 364
شدید گویا آنها در پاسخ گفتند چگونه ما ایمان نیاوریم در حالیکه حق یعنی حقیقت دین محمّد صلّی اللّه علیه و آله بر ما ثابت گردید و دانستیم و فهمیدیم که آن حق است و ما طمع داریم که خدا ما را داخل گرداند در جماعت شایسته‌گان از امّت محمّد [ص] فَأَثابَهُم‌ُ اللّه‌ُ بِما قالُوا جَنّات‌ٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها وَ ذلِک‌َ جَزاءُ المُحسِنِین‌َ «بِما قالُوا» یعنی چون آنها گفتند «فَاکتُبنا مَع‌َ الشّاهِدِین‌َ» و نیز گفتند «أَن یُدخِلَنا رَبُّنا مَع‌َ القَوم‌ِ الصّالِحِین‌َ» خدای تعالی دعای آنها را اجابت کرد و آنها را در دار کرامت و در جوار رحمت خود در بهشتهائیکه از زیر غرفه‌ها یا درختهای آنها علی الدوام نهرهائی که از رحمت الهی سر چشمه گرفته جاویدانند و چنین است پاداش نیکوکاران.
وَ الَّذِین‌َ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِک‌َ أَصحاب‌ُ الجَحِیم‌ِ در مقابل ذکر مؤمنین کافرین و مکذبین را یادآوری می‌کند که آنهائی که آیات ما را تکذیب کردند آنان یاران دوزخند. عطف تکذیب آیات بر کفر با اینکه تکذیب نوعی از کفر و مندرج در تحت آنست برای اینکه است که مقصود بیان حال تکذیب کنندگان و شومی حال آنها است مقابل حال سعادت مندان و فضیلت تصدیق کنندگان.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات‌ِ ما أَحَل‌َّ اللّه‌ُ لَکُم وَ لا تَعتَدُوا إِن‌َّ اللّه‌َ لا یُحِب‌ُّ المُعتَدِین‌َ الخ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
در شأن نزول آیه گفته‌اند که روزی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله وصف قیامت مینمود و از هول آنروز بیان میفرمود ده نفر از اصحاب که آنها علی علیه السّلام و إبن مسعود و مقداد و أبو ذر و سلمان و سالم مولی ابی حذیفه و عبد اللّه عمر و عثمان بن مظعون و معقل بن مقرن و ابو بکر و آنها در خانه عثمان بن مظعون جمع شدند و بر اینکه اتفاق کردند که در بقیه عمر روزها روزه بدارند و شبها تا

صفحه : 365
صبح قیام نمایند و در رختخواب نروند و گوشت و چربی نخورند و با زنان هم‌بستر نگردند و ترک دنیا کرده گلیم پوشنده گرد عالم برآیند.
ابو الفتوح رازی گفته اگر اینکه خبر در باره باقی درست باشد در باره علی ع درست نمیآید و لایق باو نیست زیرا که شأن او بالاتر از اینها است زیرا که او دارای عصمت بود.
[پایان] آری کسیکه بتربیت رسول تربیت یافته و بطریقه او قیام نموده چگونه بر خلاف رویه او بروش رهبانیین نصاری عمل میکند.
اینکه خبر بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله رسید بخانه عثمان بن مظعون آمد در آن خانه کسی را ندید زن او ام حکیم بنت امیه بنام حولاء در آنجا بود فرمود آنچه در باره شوهرت و اصحاب او میگویند راست است، حولاء گفت اگر عثمان تو را خبر داده راست است، حضرت رسول [ص] از آنجا بیرون آمد عثمان وقتی بخانه آمد زنش باو خبر داد که حضرت رسول [ص] چنین گفت، با اصحاب نزد حضرت آمدند فرمود آنچه از شما میگویند راست است گفتند آری یا رسول اللّه [ص] فرمود من مأمور نیستم بر آنچه شما فکر کرده‌اید نفس شما را بر شما حقّی است روزه بدارید و افطار کنید و در شب بتهجد قیام نمائید و بخوابید من تهجد میکنم و خواب میکنم و روزه میگیرم و افطار میکنم، گوشت و چربی میخورم و با زنان خلوت میکنم اینکه است سنت و طریقه من «و من رغب عن سنتی فلیس منی» هر کس از سنت من اعراض کرد او از من نیست، بعد مردم را جمع گردانید و فرمود چه چیز است قصد اقوامی که زنها و طعامهای پاکیزه طیب و خواب و شهوات را بر خود حرام گردانیدند، بدانید که من شما را نمیفرمایم که مانند احبار و زهاد و مسیحیان باشید زیرا که در دین من ترک گوشت و تحریم زنان نیست و نه اینکه صومعه‌ها فرا گیرید و در آن بنشینید و با کسی معاشرت ننمائید- سیاحة امت من صوم است و رهبانیتشان جهاد است خدا را عبادت کنید و شریک نیاورید و حج و عمره نمائید و زکوة بدهید و روزه رمضان بگیرید.
[پایان]

صفحه : 366

[سوره المائدة (5): آیات 89 تا 95]

اشاره

لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُم‌ُ الأَیمان‌َ فَکَفّارَتُه‌ُ إِطعام‌ُ عَشَرَةِ مَساکِین‌َ مِن أَوسَطِ ما تُطعِمُون‌َ أَهلِیکُم أَو کِسوَتُهُم أَو تَحرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَم یَجِد فَصِیام‌ُ ثَلاثَةِ أَیّام‌ٍ ذلِک‌َ کَفّارَةُ أَیمانِکُم إِذا حَلَفتُم وَ احفَظُوا أَیمانَکُم کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم آیاتِه‌ِ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ (89) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمرُ وَ المَیسِرُ وَ الأَنصاب‌ُ وَ الأَزلام‌ُ رِجس‌ٌ مِن عَمَل‌ِ الشَّیطان‌ِ فَاجتَنِبُوه‌ُ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (90) إِنَّما یُرِیدُ الشَّیطان‌ُ أَن یُوقِع‌َ بَینَکُم‌ُ العَداوَةَ وَ البَغضاءَ فِی الخَمرِ وَ المَیسِرِ وَ یَصُدَّکُم عَن ذِکرِ اللّه‌ِ وَ عَن‌ِ الصَّلاةِ فَهَل أَنتُم مُنتَهُون‌َ (91) وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ وَ احذَرُوا فَإِن تَوَلَّیتُم فَاعلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ (92) لَیس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جُناح‌ٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ ثُم‌َّ اتَّقَوا وَ آمَنُوا ثُم‌َّ اتَّقَوا وَ أَحسَنُوا وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ (93)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لَیَبلُوَنَّکُم‌ُ اللّه‌ُ بِشَی‌ءٍ مِن‌َ الصَّیدِ تَنالُه‌ُ أَیدِیکُم وَ رِماحُکُم لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ مَن یَخافُه‌ُ بِالغَیب‌ِ فَمَن‌ِ اعتَدی بَعدَ ذلِک‌َ فَلَه‌ُ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ (94) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقتُلُوا الصَّیدَ وَ أَنتُم حُرُم‌ٌ وَ مَن قَتَلَه‌ُ مِنکُم مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثل‌ُ ما قَتَل‌َ مِن‌َ النَّعَم‌ِ یَحکُم‌ُ بِه‌ِ ذَوا عَدل‌ٍ مِنکُم هَدیاً بالِغ‌َ الکَعبَةِ أَو کَفّارَةٌ طَعام‌ُ مَساکِین‌َ أَو عَدل‌ُ ذلِک‌َ صِیاماً لِیَذُوق‌َ وَبال‌َ أَمرِه‌ِ عَفَا اللّه‌ُ عَمّا سَلَف‌َ وَ مَن عادَ فَیَنتَقِم‌ُ اللّه‌ُ مِنه‌ُ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ ذُو انتِقام‌ٍ (95)

صفحه : 367

[ترجمه]

‌خدا بقسمهای لغو و بیهوده (که بزبان میآورید) شما را مؤاخذه نمیکند لکن شما را مؤاخذه میکند وقتی که جدا قسم خوردید و بر خلاف آن رفتار کردید و کفاره قسم یا طعام دادن بده نفر فقیر است از حد وسط از آنچه برای اهل خود تهیه میکنید یا جامه‌ئی که ده فقیر را بپوشاند یا آزاد کردن یک بنده و کسیکه بر هیچکدام از اینها استطاعت ندارد باید سه روز روزه بگیرد اینکه است کفاره قسمهای شما هرگاه بر خلاف آن عمل کردید و قسمهای خود را نگاه دارید اینکه طور خدا آیات خود را بر شما بیان میکند شاید شما شکر گذار باشید [89]
ای مؤمنین همانا شراب خوردن و قمار کردن و بت پرستی و تیرهای گرو بندی پلید و از عمل شیطانست (یعنی از وسوسه او است) از آنها اجتناب کنید شاید رستگار گردید [90]
اینکه است که شیطان میخواهد بین شما دشمنی و بغض و خصومت بیفکند و شما را از یاد خدا و نماز بازدارد، آیا شما خود را از اینها باز میدارید [91]
و خدا و رسولش را اطاعت کنید و از مخالفت حذر کنید، و اگر از اطاعت خدا رو بگردانید بدانید که بر رسول ما نیست مگر ابلاغ نمودن براه روشن شدن شما [92]
بر آنکسانی که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند گناهی نیست در آنچه میخورند هرگاه از شرک پرهیز کنند و بر تقوی و ایمان ثابت باشند و از محرمات پرهیز نمایند و اعمال نیکو آرند و بر تقوی و ایمان ثابت و مستقر باشند پس ای مؤمنین با تقوی و با ایمان باشید و

صفحه : 368
اعمال نیک نمائید و خدا نیکوکارانرا دوست میدارد [93]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید همانا شما را خدا امتحان میکند بچیزی از صید در وقت احرام شما چنان صیدی که دستهای و نیزه‌های شما بآن میرسد برای اینکه خدا بداند کسی را که در غیاب از او میترسد و کسی که پس از اینکه امتحان از حد درگذرد و تعدی کند برای او است عذاب دردناک [94]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید شکاری را نکشید در حالی که محرم باشید بحج یا عمره و هر کسی از شما صیدی را عمدا بکشد مجازات بر او واجب میشود مثل آنچه از چهارپایان کشته که دو نفر عادل از اهل ملّت شما بر آن جزاء حکم کنند در حالی که آن جزاء قربانی باشد هدیه باشد رسنده بکعبه برای کفاره آن یا بر او است طعام دادن فقیران یا برابر آن طعام روزه گرفتن- تا اینکه کشنده صید وبال و سختی کار خود را بالزام کفاره بچشد- خدا از آنچه گذشته است عفو کرد و هر کس بمثل چنین عمل بازگردد خدا از وی انتقام می‌کشد و خدا در حکم خود غالب و انتقام کشنده است از کسی که بر خلاف حکم او عمل کند [95]
.

صفحه : 369

(توضیح آیات)

لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُم‌ُ الأَیمان‌َ لغو چیزی را گویند که اثری از آثار عملی بر آن مترتب نگردد و ایمان جمع یمین و بمعنی سوگند است. راغب در مفردات گفته یمینی که بمعنی قسم است استعاره از یمین بمعنی دست است باعتبار کارهائی که شخص معاهد و صاحب سوگند و غیر او انجام میدهند و یمین باین معنی در چند جای قرآن آمده از آن جمله فرموده «أَم لَکُم أَیمان‌ٌ عَلَینا بالِغَةٌ إِلی یَوم‌ِ القِیامَةِ» و نیز فرموده «وَ أَقسَمُوا بِاللّه‌ِ جَهدَ أَیمانِهِم» و نیز قوله تعالی «لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم» [پایان] و «عَقَّدتُم‌ُ» را اگر با تشدید قاف خوانده شود از تعقید و بمعنی مبالغه در عقد و گره زدن است و لکن «عقدتم» بتخفیف هم قرائت شده و «فی» در «فِی أَیمانِکُم» یا متعلق بجمله «لا یُؤاخِذُکُم‌ُ» است یا بجمله «بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم» و اینکه تقابل انداخته بین جمله «بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم» و جمله «بِما عَقَّدتُم‌ُ الأَیمان‌َ» مشعر بر اینکه است که مراد بلغو سوگندهای بیهوده است که غرض از آنها عقد و پیمان و معاهده‌ئی نباشد و از روی عادت یا سبب دیگری بر زبان جاری گردد، و سوگند لغو آن قسمهائی است که در حین معاملات یا گفتگوهای متعارفی گاهی بر زبان جاری میگردد مثل اینکه گفته میشود نه و اللّه یا میگوید آری و اللّه.
در شأن نزول آیه گفته‌اند بقولی وقتی آیه «لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات‌ِ ما أَحَل‌َّ اللّه‌ُ لَکُم» نازل گردید، گفتند یا رسول اللّه [ص] ما با آن قسم‌هائی که قبلا خورده‌ایم چه کنیم اینکه آیه نازل گردید «لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُم‌ُ الأَیمان‌َ».
و بقولی آیه در باره عبد اللّه بن رواحه فرود آمده مهمانی در منزل او آمد زن او غذاء مهمان را عقب انداخت پس عبد اللّه قسم خورد که غذا نخورد زن

صفحه : 370
او هم قسم خورد که تا او غذا نخورد غذا نخورد و مهمان هم قسم خورد که تا آنها غذا نخورند غذا نخورد آنوقت عبد اللّه بن رواحه غذا خورد و زنش و مهمان نیز غذا خوردند اینکه آیه نازل شد.
در مجمع البیان گفته «لا یُؤاخِذُکُم‌ُ اللّه‌ُ بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم» نزد اکثر مفسرین و فقهاء در قسم لغو کفاره‌ئی نیست مگر اینکه از إبن ابراهیم نخعی روایت شده که گفته در آن کفاره هست «وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُم‌ُ الأَیمان‌َ» اگر «ما» را موصوله قرار دادیم معنی چنین میشود «الذی عقدتم» و اگر «ما» را مصدریه قرار دادیم معنی چنین میشود «یؤاخذکم بعقدکم او بتعقیدکم» یعنی شما را مؤاخذه میکند بسبب قسم شما و تعبیر او اینکه است که شما را مؤاخذه میکنند برای تصمیم گرفتن بر عملی پس از آن قسم یاد کردن بر آن [عطاء] و بقول دیگر همان عقد قلبی بر عملی و تعمد بر آن کافی است [مجاهد] (فَکَفّارَتُه‌ُ) یعنی کفاره قسمی که بر آن عقد قلبی بستید وقتی که حنث گردید (یعنی مخالفت کردید) و در آیه (حنث) را برای وضوحش ذکر نکرده زیرا که کلام دلالت بر آن دارد و اجماعی است که کفاره قسم پس از حنث واجب است است «إِطعام‌ُ عَشَرَةِ مَساکِین‌َ» است و در مقدار دادن بهر فقیری اختلاف است بمذهب شافعی یک مدّ است و آن دو ثلث یک من است، ابو حنیفه گفته نصف صاع از گندم یا یک صاع جو یا تمر و چنین است باقی کفارات، و اصحاب ما یعنی جماعت امامیّه گفته‌اند که بهر فقیری مدّین او مدا، و مد دو رطل و ربع آن است و جایز است که ده فقیر را جمع کند بر اینکه مقدار و بگذارد برای اینکه بخورند و جایز نیست که بدهد به پنج فقیر باندازه خوراک ده نفر و بقاعده تغلیب در مساکین فرقی بین ذکور و اناث آنها نیست «مِن أَوسَطِ ما تُطعِمُون‌َ أَهلِیکُم» در آن دو قول است اول نان و خورش و افضل خورش گوشت است و دانی‌تر نان و نمک است و وسط آن نان و روغن زیت است.
و از إبن عباس است که گفته اوسط در مقدار آنقدری است

صفحه : 371
که شخص بر خود و اهل خود از مشکل و آسان تهیه میکند «أَو کِسوَتُهُم» بقول حسن و مجاهد و طاووس و مذهب شافعی بهر فقیری یک جامعه، و ابو حنیفه گفته آنچه را که اسم لباس بر آن صادق آید.
و آنچه اصحاب ما امامیّه روایت کرده‌اند زیر جامه و پیراهن است لکن در موقع ضرورت پیراهن تنها کافی است.
«أَو تَحرِیرُ رَقَبَةٍ» یعنی آزاد کردن بنده کنیز باشد یا غلام خواه سالم باشد یا مریض کوچک باشد یا بزرگ مومن باشد یا کافر زیرا که لفظ رقبه مطلق است مگر اینکه مؤمن افضل است و اینکه سه قسم از کفاره واجب تخییری است هر کدام باشد کافی است و جای توضیح و بیان آن و ادله بر مذهب اول در فقه است.
«فَمَن لَم یَجِد فَصِیام‌ُ ثَلاثَةِ أَیّام‌ٍ» یعنی پس هر که آن سه را نیابد کفاره آن روزه سه روز است پس صیام مرفوع است به اینکه که خبر مبتداء است یا «فعلیه صیام ثلاثة ایام» و حدّ کسیکه واجد باقی کفارات نیست آنکسی است که زیادتر از مئونه روز و شب خود و عیالش نداشته باشد و شافعی همینطور گفته و در روزه سه روز واجب است پی در پی باشد.
[ابی و إبن عباس و مجاهد و قتاده و اکثر فقهاء] و در قرائت إبن مسعود و ابی‌ّ «ثلاثة ایام متتابعات» است.
و یمین سه قسم یکی از آنها عقدش طاعت است و حلّش معصیت و در حنث آن کفاره واجب میگردد بلا خلاف و آن مثل اینکه است که گفته شود «و اللّه لا شربت خمرا» دوم عقدش معصیت باشد و حلّش طاعت مثل اینکه گفته شود و اللّه نماز نمیخوانم و در حنث اینکه قسم نزد ما کفاره‌ئی نیست و باقی فقهاء در اینکه قسم مخالفت کرده‌اند. سوم عقدش مباح باشد و حلّش هم مباح باشد مثل اینکه گفته شود «و اللّه اینکه جامه را نمیپوشم» و اینکه قسم بخشش کفاره تعلق میگیرد بلاخلاف

صفحه : 372
ذلِک‌َ کَفّارَةُ أَیمانِکُم إِذا حَلَفتُم یعنی اینست کفاره قسم‌های شما وقتی که حنث یعنی مخالفت کردید زیرا که کفاره بنفس یمین تعلق نمیگیرد کفاره او بحنث تعلق میگیرد.
«وَ احفَظُوا أَیمانَکُم» در معنی آن دو قول است: إبن عباس گفته یعنی «لا تخلفوا» و غیر او گفته یعنی «احفظوا ایمانکم عن الحنث» و مخالفت نکنید و اینکه مختار جبائی است و اینکه قول اقوی است زیرا که قسم خوردن مباح است مگر در معصیت بلا خلاف و واجب ترک حنث است و در آن دلالت است که یمین در معصیت منعقد نمیگردد زیرا اگر منعقد گردد حفظ آن لازم میگردد و وقتی منعقد نگردید کفاره در آن نیست.
کَذلِک‌َ یُبَیِّن‌ُ اللّه‌ُ لَکُم آیاتِه‌ِ لَعَلَّکُم تَشکُرُون‌َ یعنی همین طوری که امر کفاره را بیان کردیم جمیع آیات و احکام را بیان می‌نمائیم که شاید شما بر تنبیه و نعمت او شکر کنید.
[پایان] یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمرُ وَ المَیسِرُ وَ الأَنصاب‌ُ وَ الأَزلام‌ُ رِجس‌ٌ مِن عَمَل‌ِ الشَّیطان‌ِ فَاجتَنِبُوه‌ُ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ خمر عبارت از مایعی است که شرب آن سکر آورد یعنی مستی آورد و عقل را تیره کند و چنانچه گفته‌اند فرقی نیست بین اینکه از انگور گرفته شود یا از عسل یا جو یا زیت یا خرما یا مویز یا چیز دیگر مناط اثر آنست.
«میسر» عبارت است از تمام انحاء قمار یعنی آنچه در آن برد و باخت باشد، از إبن عباس است که گفته «المیسر» قمار است حتّی بازی کردن بچه‌ها بگردو و جوز.
«وَ الأَنصاب‌ُ» بتهائی بود که آنها را عبادت مینمودند و از آنها حاجت می‌طلبیدند و شفیع خود میدانستند و برای آنها قربانی میکردند و در اطراف خانه کعبه نصب کرده بودند.
«و الازلام» یعنی تیرهای قداح که بآن تقسیم میکردند حیوانی را که کشته

صفحه : 373
بودند و جولان میدادند تیرها را برای قمار بازی.
خلاصه خدای تعالی حرمت خمر را بچند وجه مؤکّد گردانیده: 1- مقارن گردانیده بعبادت انصاب یعنی بتها و باین اعتبار کمال خبائث و دوری از رحمت خدا را میرساند اینکه است که معصوم فرموده «شارب الخمر کعابد الوثن» کسیکه شراب خورد مثل کسی میماند که عبادت بت نموده.
2- عمل مشروب خوار و قمار باز را عمل شیطان قرار داد.
3- امر باجتناب نموده «فَاجتَنِبُوه‌ُ». 4- خودداری از شرب خمر و قمار را موجب رستگاری قرار داده در قوله تعالی «فَاجتَنِبُوه‌ُ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ».
5- مفاسدی که بر شرب خمر و قمار و ازلام و باقی مذکورات در آیه را مترتب گردانیده بر مفاسدی از بغض و فساد و دشمنی بین مرتکبین آنها و بالاتر از همه همان بازداشتن از ذکر خدا و نماز که عمود دین است که در آخر آیه است و آیه را اتمام نموده بقوله «فَهَل أَنتُم مُنتَهُون‌َ» اشاره به اینکه که آیا باینهائی که گفته شده از اینکه اعمال شنیع باز می‌ایستید.
وَ أَطِیعُوا اللّه‌َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُول‌َ وَ احذَرُوا فَإِن تَوَلَّیتُم فَاعلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا البَلاغ‌ُ المُبِین‌ُ پس از بیان کفاره مخالفت قسم و حکم حرمت شرب خمر و عمل قمار و نهی از اینها خدای تعالی امر فرموده که اطاعت خدا را بنمائید و رسول را در آنچه امر و نهی مینماید اطاعت کنید و حذر کنید از مخالفت آن، آیه مشعر بر اینکه است که با اینکه شما در متابعت نمودن رسول صلّی اللّه علیه و آله و مخالفت آن مختارید و میتوانید باختیاری که خدا در عمل بشما کرامت نموده متابعت کنید یا مخالفت نمائید لکن از مخالفت حذر کنید و از سخط خدا بترسید و بدانید مخالفت یا موافقت شما ضرر و نفعی برای رسول ندارد بلکه مخالفت شما بضرر شما است و متابعت شما بنفع خودتان تمام میشود «فَاعلَمُوا» تا آخر و لو در ظاهر تأکید در طاعت و اجتناب از معصیت است لکن در معنی تهدید است زیرا که وظیفه رسول

صفحه : 374
ما جز تبلیغ و ارشاد چیز دیگری نیست.
لَیس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جُناح‌ٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ ثُم‌َّ اتَّقَوا وَ آمَنُوا ثُم‌َّ اتَّقَوا وَ أَحسَنُوا وَ اللّه‌ُ یُحِب‌ُّ المُحسِنِین‌َ عده‌ئی از مفسرین در شأن نزول آیه گفته‌اند پس از آنکه آیه در حرمت خمر و قمار نازل گردید بعضی از مؤمنین گفتند وقتی اینکه قدر مفسده در شرب خمر و عمل قمار هست در اعمال قبل از نزول آیه تکلیف ما چیست که بعضی مرتکب اینکه عمل میشدند اینکه بود که اینکه آیه فرود آمد.
و آیه در اوصاف مؤمنین با تقوی و مراتب تقوای آنها است و در اینکه آیه سه مرتبه ایمان و سه مرتبه تقوی یادآور شده و بعضی از مفسرین آیه را اینکه طور توجیه کرده فرموده بر مؤمنین صالحین گناهی نیست یعنی بر آنها حرام نیست در آنچه از اطعمه‌های لذیذ بخورند وقتی که متقی و پرهیزکار از حرام باشند و بر ایمان ثابت گردند.
«ثُم‌َّ اتَّقَوا وَ آمَنُوا» یعنی پس از آنکه بر تقوا و عمل صالح ثابت باشند «ثُم‌َّ اتَّقَوا وَ أَحسَنُوا» تأکید است یعنی وقتی ثابت باشند بر نگاه داشتن خود را بر تقوی و اعمال آنها نیکو باشد و بآنچه خدا تعالی بآنها از طیبات روزی داده با مردم مواسات نمایند- و بقولی «اتقاء اول نگاه داشتن خود است از معاصی عقلیه که اختصاص بمکلف دارد و تقوای دوم بازداشتن خود است از معاصی سمعیه و اتقاء سوم اتقاء از مظالم عباد است یعنی بظلم و فساد تعدی بغیر نکند خدا نیکوکاران را دوست میدارد [جمع الجوامع طبرسی] برای ایضاح معنی تقوی در اینجا چند روایت ترجمه مینمایم:
در بحار از کتاب صفات الشیعه منسوب بشیخ صدوق علیه الرحمه از علی بن عبد العزیز چنین نقل میکند که گفته ابا عبد اللّه ع فرمود ای علی بن عبد العزیز تو بگریه‌های مخالفین مغرور مشو زیرا که تقوی در قلب است.

صفحه : 375
و نیز در معانی الاخبار از ابی بصیر روایت کرده که گفت از ابا عبد اللّه ع سؤال کردم قوله تعالی «اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ» یعنی چه فرمود اطاعت کنی و عصیان نکنی و یاد کنی و فراموش نکنی و شکر کنی و کفران نکنی.
و در کتاب بحار از عدة الداعی از عبد اللّه بن سنان از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت کرده که فرمود
«ایّما مؤمن اقبل قبل ما یحب‌ّ اللّه اقبل اللّه علیه قبل کل ما یحب‌ّ و من اعتصم باللّه بتقواه عصمه اللّه و من اقبل اللّه علیه و عصمه لم یبال لو سقطت السماء علی الارض فشملهم بلیة کانت فی حرز اللّه بالتقوی من کل‌ّ بلیّة الیس اللّه یقول «ان المتقین فی مقام امین»
. اینکه طوری که از آیات قرآنی و احادیث نبوی صلّی اللّه علیه و آله و معصومین علیهم السّلام استفاده میشود کمال ایمان را منوط بتقوی دانسته و تکرار تقوی در اینکه آیه شرافت و اهمیت آنرا میرساند و باین لحاظ بایستی اول معنی لغوی تقوی دانسته شود سپس مقصود از تقوائی که مکمل ایمانست چیست بیان شود پس از آن در مقام عمل بآن برآئیم.
1- در معنی اصل تقوی علامه مجلسی رحمه اللّه در بحار در معنی تقوی فرموده شاید مراد بتقوی ترک محرمات و بورع ترک شبهات باشد چنانچه گفته میشود «وقاه اللّه السوء یقیه وقایة» یعنی حفظه، و تقوی اسم او است و تاء بدل از واو است و اصل «و قوی» از وقیت گرفته شده لکن در تصاریف کلام با تا باید گفته شود [پایان] لکن ظاهرا هر جا تقوی اللّه گفته شود مثل آیه «اتَّقُوا اللّه‌َ حَق‌َّ تُقاتِه‌ِ» و امثال آن ممکن است آنرا بمعنی حقیقی باقی گذاریم که بمعنی وقایه و نگاهداری است بدون آنکه چیزی مثل ترک معاصی یا فعل طاعات بآن اضافه نمائیم یعنی خدا را نگاهدارید بدوام توجه و اقبال باو و چیزی شما را از توجه باو باز ندارد و از غیر او منقطع گردید 2- مقصود از تقوی که مکمّل ایمانست چیست!
گوئیم شکّی نیست که لازمه اینکه توجه ترک هر چیزی است که خلاف امر او

صفحه : 376
باشد و نگاهداری نفس است از آنچه خلاف رضای او بعمل آید و نیز لازمه آن عمل نمودن بطاعات و مخالفت نفس و دوستی دوستان خدای تعالی و بیزاری از دشمنان او است اینکه است که در آن روایتی که از شیخ صدوق نقل شد امام فرموده «تقوی در قلب است» و نیز شاهد بر اینکه توجیه آن روایتی است که از بحار از عدة الداعی نقل کردیم که هر مؤمنی
«اقبل قبل ما یحب‌ّ اللّه
الخ» زیرا که اقبال مقابل ادبار است و معلوم است که مقصود از رو کردن رو کردن بقلب است و حق رو کردن بقلب اینکه است که بتمام قوی و مشاعر رو بحق آرد و بآنچه غیر او است پشت کند و لازمه اینکه طور اقبال دوستی او است و کسی که اینکه طور اقبال بحق تعالی نمود خدا بسوی او اقبال میکند و اینکه نظیر قوله تعالی است «فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم» و نیز «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ» اینکه است که در همین روایت فرموده کسیکه بتقوی چنگ بزند اگر آسمان بزمین افتد و هر آفتیکه بر اهل زمین وارد گردد او را باکی نیست زیرا که او بسبب تقوی در حرز و امان خدا است نظر بقوله تعالی «إِن‌َّ المُتَّقِین‌َ فِی مَقام‌ٍ أَمِین‌ٍ» 3- عمل بتقوی یعنی واداشتن نفس بر تقوی چگونه است!
گوئیم آری چون نفس انسان شریف و لطیف است و از جهت لطافت او است که قابل تمام کمالات است بهر جهتی که رو کند صفات آنرا در خود کسب میکند و متخلق باخلاق آن میگردد از اینکه رو است که وقتی بذوات خبیثه شیطانیه یا بشریه رو نمود و همت بر آن گماشت مسلم صفات آنها را در خود میگنجاند و متصف بصفات آنان میگردد و در ظلمت طبیعت مستقر میگردد و بالنتیجه خوف و حزن و بلاء و گرفته‌گی نفس و روح را ایجاب میگرداند و سرش اینستکه هر اندازه‌ئی از مبدء وجود و وحدت و حقیقت دور گردید بهمان اندازه در عالم کثرت و تفرقه که عین عالم فناء و تفرقه است نزدیک میگردد.
و هرگاه توجه نمود بسوی ذوات شریفه ملکوتیه و ذوات شریفه علویه صفات آنها را بخود میگیرد و متخلق میگردد باخلاق آنها اینکه استکه در آن

صفحه : 377
حدیث مشهور که معصوم فرمود
«تخلقوا باخلاق الروحانیین»
و از جمله صفات روحانیین اینکه است که از طاعت خدا تخطّی نمیکنند و مطیع امر او میباشند.
خلاصه اگر انسان بتمام قوی رو بحق آورد و علی الدوام در تمام حالات روی نیازمندی بدر خانه بی‌نیاز او آورد در جوار قرب رب العالمین تمرکز پیدا مینماید و متخلق میگردد باخلاق اللّه و ممکن است از جمله کسانی گردد که در باره او گفته‌اند «العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة» و مصداق آن حدیثی میگردد که گفته شد عبد اللّه بن سنان در عدة الداعی از ابا عبد اللّه [ع] روایت کرده که خلاصه‌اش اینکه استکه هر مؤمنی که اقبال کند و رو کند بخدا و عمل کند بآنچه خدا دوست میدارد تمام موجودات باو رو میکنند و او را دوست میدارند و مطیعش میگردند و سرش اینکه است که چون تمام موجودات مطیع حقند و نیز مرتبه اولیاء خدا ما فوق تمام آنها است و همه ما دون او واقعند اینکه است که همه دوست او میباشند و هم فرمان بردار اویند. بقول مولوی:

گر با همه‌ئی و بی‌منی بی‌همه‌ئی گر بی‌همه‌ئی و با منی با همه‌ئی
فیض کاشانی از قمی نقل کرده که چون آیه تحریم خمر و میسر و تشدید در حرمت آنها نازل گردید بعضی از مهاجرین و انصار گفتند یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله اصحاب ما کشته شدند در حالیکه شرب خمر میکردند و خدای تعالی آنرا رجس و از عمل شیطان نامیده و تو در خباثت و گناه آن گفتی آنچه گفتی آیا پس از مردنشان اینکه عمل بآنها ضرر میزند.
پس از آن خدای تعالی آیه «لَیس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جُناح‌ٌ فِیما طَعِمُوا الخ» را نازل گردانید و اینکه آیه برای کسی است که مرده یا کشته شده باشد پیش از تحریم خمر و گناه بر کسی است که خمر بیاشامد پس از تحریم آن و در معنی آیه گفته شده «فِیما طَعِمُوا» یعنی بخورد از آنچه بر او حرام نشده «إِذا مَا اتَّقَوا» وقتی که احتراز نموده از هر حرامی «وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ» و بر ایمان و اعمال صالحات ثابت گردیده «ثُم‌َّ اتَّقَوا» و پس از وقتی که

صفحه : 378
از آنچه بر او حرام شده احتراز نموده مثل خمر «وَ آمَنُوا» و بتحریم و حرمت آن ایمان آورده «ثُم‌َّ اتَّقَوا» و پس از آنکه مستمر و ثابت گردیده بر اجتناب از معاصی «وَ أَحسَنُوا» یعنی مداومت نموده بر اعمال جمیله و مشغول بآنها گردیده.
فیض گفته «اقول» من میگویم چون برای کل‌ّ ایمان و تقوی درجات و منازلی است چنانچه از معصومین علیهم السّلام وارد شده دور نیست که تکرار آن در آیه اشاره بآن درجات و منازل شده باشد که در کافی از صادق [ع] است که فرموده برای ایمان حالات و درجات و طبقات و منازلی است- بعضی از آن تام در منتهای تمام و بعضی از آن ناقص که نقصانش ظاهر و بیّن است و بعضی رجحانش زائد. و از حضرت باقر ع است که فرموده مؤمنین بر منازلی میباشند بعضی بر یک منزل، بعضی بر دو منزل، بعضی بر سه منزل و بعضی بر چهار منزل و بعضی بر پنج منزل و بعضی بر شش منزل و بعضی بر هفت منزل- و اگر بر صاحب یک منزل دو منزل را تحمیل کنی طاقت نمیآورد، و نیز صاحب دو منزل طاقت تحمیل سه منزل نتواند بکند و حضرت حدیث را کشانید تا اینکه فرمود تمام درجات بر همین منوال است.
و نیز در مصباح الشریعه از آنحضرت [ع] روایت میکند که فرمود تقوی بر سه وجه است: 1- تقوی فی اللّه و آن ترک الحلال است چه جای شبهه و آن تقوای خاص الخاص است. 2- تقوی من اللّه و آن ترک الشبهات است چه جای حرام و آن تقوای خاص است. 3- تقوای از خوف نار و عقاب و آن تقوای عام است. و تقوی مثل آبی است که در نهر جریان دارد و مثل اینکه طبقات ثلاث در معنی تقوی مانند درختهائی است که در اطراف اینکه نهر غرس شده که هر رنگی و جنسی و هر درختی که در اطراف اینکه نهر روئیده شده بقدر جوهر و طبعش و بقدر کثافت و لطافتش از آن نهر بخود آب میکشد پس از آن منافع خلق از آن اشجار و ثمار آن بقدر خود آنها و قیمت آنها است. قال اللّه تعالی «صِنوان‌ٌ وَ غَیرُ صِنوان‌ٍ یُسقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّل‌ُ بَعضَها عَلی بَعض‌ٍ فِی الأُکُل‌ِ» پس تقوی برای

صفحه : 379
طاعات مثل آب است برای اشجار و مثل طبایع اشجار در رنگ و طعم مانند مقادیر ایمان است پس کسیکه در اعلا درجه باشد در ایمان و اصفی جوهر باشد بروح چنین کسی اتقی است یعنی تقوای او بیشتر است و کسیکه تقوای او بیشتر باشد عبادتش خالص‌تر و طاهرتر است و کسیکه چنین باشد بخدا نزدیک‌تر است و هر عبادتی که بر اساس تقوی گذاشته نشده باشد آن «هَباءً مَنثُوراً» است، قال اللّه تعالی «أَ فَمَن أَسَّس‌َ بُنیانَه‌ُ عَلی تَقوی مِن‌َ اللّه‌ِ وَ رِضوان‌ٍ خَیرٌ أَم مَن أَسَّس‌َ بُنیانَه‌ُ عَلی شَفا جُرُف‌ٍ هارٍ فَانهارَ بِه‌ِ فِی نارِ جَهَنَّم‌َ».
[کلام امام بپایان رسید] و نیز محقق رحمه اللّه گفته من میگویم در بیان حدیث اینکه اوائل درجات ایمان تصدیقاتی است مشوب بشبهه و شکوک با اختلاف مراتب آن و ممکن است مشوب بشرک باشد چنانچه خدای سبحانه فرموده «وَ ما یُؤمِن‌ُ أَکثَرُهُم بِاللّه‌ِ إِلّا وَ هُم مُشرِکُون‌َ» و از اینکه مرتبه تعبیر باسلام میشود چنانچه خدای تعالی فرموده «قالَت‌ِ الأَعراب‌ُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُوا أَسلَمنا وَ لَمّا یَدخُل‌ِ الإِیمان‌ُ فِی قُلُوبِکُم» و تقوی در مرتبه اول آن تقوای عام است و وسط آن تصدیقاتی است که مشوب بشک و شبهه نیست چنانچه خدای عز و جل فرموده «الَّذِین‌َ آمَنُوا بِاللّه‌ِ وَ رَسُولِه‌ِ ثُم‌َّ لَم یَرتابُوا» و اکثر اطلاقات ایمان مخصوص بهمین قسم است چنانچه خدای تعالی فرموده «إِنَّمَا المُؤمِنُون‌َ الَّذِین‌َ إِذا ذُکِرَ اللّه‌ُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه‌ُ زادَتهُم إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُون‌َ» و تقوائی که مقدم بر او است آن تقوای خاص است و اواخر آن تصدیقات همین طور یعنی تصدیقات خاص است با شهود و عیان و محبّت کامل نسبت بخدای عز و جل چنانچه فرموده «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه‌ُ» و از اینکه نوع تقوی گاهی تعبیر میشود باحسان چنانچه در حدیث نبوی صلّی اللّه علیه و آله وارد شده که فرموده
«الاحسان ان تعبد اللّه کانک تراه»
و دیگر از آن تعبیر بایقان شده چنانچه گفته «وَ بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُون‌َ» و تقوای مقدم بر آن تقوای خاص الخاص است و همانا تقوی را مقدم بر ایمان داشته‌اند برای

صفحه : 380
اینکه ایمان بتقوی تحصل و قوی میگردد زیرا که هر قدر تقوی زیاد گردید بحسب آن ایمان زیاد میگردد و اینکه منافات ندارد با مقدم بودن اصل تقوی بر ایمان بلکه زیاد شدن تقوی بحسب ازدیاد ایمان همین طور است زیرا که هر درجه از آنها که مقدم باشد غیر از درجه مؤخّر آن است و آن مثال اینکه است که کسی با چراغی در راه تاریکی حљØʢ کند هر قطعه‌ئی که پیش میرود با چراغ که بر او روشن گردید و در آن مشی نمود همین مشی او سبب میگردد برای روشنی دیگر آن و همین طور است ایمان و تقوی.
در کافی از صادق ع است که گفته عمر را آمد که قدامة بن مظعون خمر خورده و ببیّنه ثابت شده بود پس از حضرت امیر المؤمنین [ع] سؤال شد حضرت امر بهشتاد جلد نمود قدامه گفت یا امیر المؤمنین [ع] بر من حدی نیست من از اهل اینکه آیه «لَیس‌َ عَلَی الَّذِین‌َ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات‌ِ جُناح‌ٌ فِیما طَعِمُوا» میباشم، قدامه گفت علی ع فرمود تو از اهل آنها نیستی طعام اهل آنها برای آنها حلال است آنها کسانی میباشند که نمیخورند و نمیآشامند مگر آنچه را که خدای تعالی برای آنها حلال گردانیده پس از آن علی ع گفت شارب خمر وقتی آشامید و ندانست آنچه میخورد و آنچه میآشامید وی را هشتاد تازیانه بزنید.
محقق کاشانی گفته من میگویم در
قوله ع «الا ما احله اللّه لهم»
تنبیه بر اینکه است که اهل آیه کسانی میباشند که از شبهات احتراز مینمایند بلکه احتراز مینمایند از هر چه آنان را از شهود حق تعالی مانع میگردد، و جناح در آیه در سیاق نفی عموم دارد و ادنی مراتب گناه که استحقاق عقاب آورد شامل میگردد، و سرّ در آن اینستکه شکر نعمتهای خدای تعالی اینکه است که آنرا در طاعت خدای تعالی مصرف نمائی علی وجهها یعنی آنطوریکه باید صرف کنی (پس در آن تدبر نما) و بر آنچه ما محقق کردیم اگر آنچه قمی ذکر کرده در سبب نزول آیه موافق با جماعتی از مفسرین در معنی آیه «ان‌ّ الّذین یشربون الخمر» پیش از

صفحه : 381
نزول آیه تحریم آن بوده وقتی کسی باین مثابه از ایمان و تقوی و عمل صالح باشد پس برای آن در شرب آن گناهی نیست (یعنی پیش از نزول تحریم) [پایان] یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لَیَبلُوَنَّکُم‌ُ اللّه‌ُ بِشَی‌ءٍ مِن‌َ الصَّیدِ تَنالُه‌ُ أَیدِیکُم وَ رِماحُکُم لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ مَن یَخافُه‌ُ بِالغَیب‌ِ آیه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست.
«بلاء» بمعنی آزمایش است و لام قسم و نون مشدد هر دو برای تأکیدند «بِشَی‌ءٍ مِن‌َ الصَّیدِ» اشاره باین است که صید کردن در حال احرام و لو بچیز بیمقدار باشد خلاف است «تَنالُه‌ُ أَیدِیکُم» چه صید بآسانی بدست آید مثل جوجه‌های مرغ یا مشکل مثل شکار وحشی که جز بشکار با تیر و نیزه بدست نمیآید و اول آیه ظاهرا مقدم بر بعد است که گویا میفرماید خداوند میخواهد در اینگونه احکام شما را امتحان نماید تا اینکه معلوم شود مطیع چه کسی است و عاصی کدام است «لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ مَن یَخافُه‌ُ بِالغَیب‌ِ» چون علم حق تعالی ازلی و ابدی است در ازل میدانست مطیع کیست و عاصی کدام است زیرا جهل در ساحت کبریائی او راه ندارد، شاید مقصود از «لِیَعلَم‌َ اللّه‌ُ» ظهور خرجی است یعنی تا اینکه ظاهر گردد و تمیز داده شود بین مطیع و عاصی.
فَمَن‌ِ اعتَدی بَعدَ ذلِک‌َ فَلَه‌ُ عَذاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ خدای تعالی شما را در مورد آزمایش قرار داده پس کسیکه از حکم خدا تجاوز کند و در حال احرام صید کند و از اینکه حدّی که خدای تعالی برای او تعیین نموده تجاوز کند برای چنین کسی عذاب دردناک آماده گردیده.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقتُلُوا الصَّیدَ وَ أَنتُم حُرُم‌ٌ الخ (حُرُم‌ٌ) بضم (حا و را) جمع حرام و حرام صفت مشبهه است.
در مجمع البیان گفته «رجل حرام و رجل محرم» بیک معنی است کما اینکه «رجل حلال و رجل محل‌ّ» بیک معنی است «و احرم الرجل» باین معنی است که فلان مرد داخل در شهر حرام شد، و نیز «احرم الرجل» یعنی فلان مرد

صفحه : 382
برای حج احرام بست و حرم نیز بمعنی احرام است چنانچه در روایت دارد
«کنت اطیّب النبی لحرمه»
یعنی من رسول اللّه در احرامش خوشبو میکردم و معنای اصل اینکه کلمه منع است و از همین جهت زنان را حرم گویند زیرا که مردان دست اغیار را از آنها منع میکنند و محروم را از اینکه رو محروم میگویند که از روزی محروم شده است مثل یکسر میم و مثل بفتح میم و تا و همچنین شبه و شبه بیک معنی میباشد. و نیز گفته بنا بر گفته زجاج «نعم» در لغت بمعنی شتر و گاو و گوسفند است و در خصوص شتر بتنهائی هم نعم گفته میشود، اما گاو بتنهائی و گوسفند بتنهائی را «نعم» نمیگویند، و نیز گفته فراء چنین گفته که عدل بفتح عین چیزی را گویند که معادل چیزی از غیر جنس خود باشد، و عدل بکسر عین معنی مثل است میگوئی من غلامی عدل (یعنی مثل) غلام تو دارم یا گوسفندی عدل (مثل) گوسفند تو دارم در اینجا عدل را بکسر عین میخوانی چون غلام یا گوسفند تو جنس غلام یا گوسفند او است و امّا اگر بخواهی از جهت قیمت ملاحظه کنی چیزی را بغیر جنس خود مقایسه کنی عدل را بفتح عین میخوانی لکن بصریین اینکه حرف را نپذیرفته و گفته‌اند که عدل و عدل هر دو بمعنی مثل است چه در دو چیز از یک جنس بکار رود، و چه در دو چیز از دو جنس.
و نیز مجمع البیان گفته «وبال» سنگینی نامطلوب هر چیزی را گویند و بهمین معنی است طعام وبیل و ماء وبیل یعنی خوراک و آبی ناگوار و سنگین و غیر قابل هضم، و نیز باین معنی است آیه شریفه «فَأَخَذناه‌ُ أَخذاً وَبِیلًا» یعنی او را بطرز شدید و ناگواری دستگیر کردیم و بهمین اعتبار چوب کرباس شوئی را وبیل گویند اینکه بود گفتار صاحب مجمع البیان بنقل تفسیر المیزان و خلاصه اینکه آیه نهی فرموده که در حال احرام صید نکنید لکن در بعد «أُحِل‌َّ لَکُم صَیدُ البَحرِ» حرمت را اختصاص داده بصید صحرائی نه صید دریائی، و نیز از قوله تعالی «وَ مَن قَتَلَه‌ُ مِنکُم مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثل‌ُ ما قَتَل‌َ مِن‌َ النَّعَم‌ِ» شاید مقصود اینکه باشد کسیکه از روی عمد و دانستگی صید بری

صفحه : 383
کند پاداش او اینکه است که حیوانی نظیر آنچه کشته است را از انعام اهلی در صورتی که دو نفر عادل در تشخیص مثلیت حکم کنند در حالتی که آن جزء قربانی باشد رسنده بکعبه یعنی ببرند در مکه و آنجا ذبح بنمایند.
در مجمع البیان گفته که از حسن نقل شده که «متعمدا القتل» یعنی حیوانی را عمدا بکشد در حالیکه فراموش کرده باشد محرم است.
و مجاهد و إبن زید و إبن جریح و ابراهیم گفته‌اند کسیکه عمدا با اینکه بداند در احرام است صید کند برای چنین کسی کفاره‌ئی نیست زیرا که عمل او بزرگ‌تر است از اینکه بکفاره جبران شود. و إبن عباس و عطاء و زهری گفته‌اند اگر عمدا صید کند و لو اینکه بداند محرم است جزاء بر او واجب است و اینکه قول بیشتر فقهاء است و کسیکه بخطاء در احرام صید کند جزای او مثل آنست که عمدا صید کرده باشد «فجزاء مثل ما قتل من النعم» زجاج گفته جایز است معنی آیه اینکه طور باشد که جزاء اینکه عمل مثل آنچیزی است که کشته (پس جزاء مبتداء و مثل خبر او میشود).
و اختلاف است در اینکه اینکه مماثلت آیا در قیمت است یا در خلقت و بزرگان اهل علم بر آنند که مماثلت در خلقت معتبر است تا آنجا که گفته «یَحکُم‌ُ بِه‌ِ ذَوا عَدل‌ٍ مِنکُم» إبن عباس گفته مقصود اینکه است که در جزاء صید باید دو مرد صالح که از اهل ملّت و دین شما باشند و هر دو فقیه باشند و هم عادل نظر کنند که شبیه‌ترین اشیاء بآن صید از نعم کدامست پس حکم کنند «هَدیاً بالِغ‌َ الکَعبَةِ» یعنی وقتی که رسیدند بمکه ذبح کنند و صدقه بدهند، و اصحاب ما یعنی جماعت امامیّه گفته‌اند اگر محرم بعمره باشد و صید کند جزای او اینکه است که در مکه مقابل کعبه ذبح کند یا نحر کند و اگر محرم بحج باشد باید در منی ذبح یا نحر کند.
«أَو کَفّارَةٌ طَعام‌ُ مَساکِین‌َ» در اینکه جمله دو قول است عطاء گفته که قیمت کنند مقابل او را از نعم پس آن قیمت را طعام بخرند و صدقه بدهند و اینکه قول

صفحه : 384
صحیح است و قتاده گفته که قیمت کنند آن صید کشته شده را در حالتی که زنده بود پس آن قیمت را طعام خریده و صدقه بدهند.
«أَو عَدل‌ُ ذلِک‌َ صِیاماً» و در اینکه هم دو قول است: عطاء گفته بقدر قیمت هر مدی از طعام یک روزه بگیرد و مذهب شافعی نیز همین است و بقول دیگر از هر دو مدی یک روزه بگیرد و اینکه قول از ائمه ما علیهم السّلام روایت شده و مذهب ابی حنیفه نیز همین است.
و در اینکه سه قسم از کفارات اختلاف است، بقولی مرتب است و بقولی تخییر است و هر دو قول را اصحاب ما از ائمه [ع] روایت کرده‌اند. [پایان] لِیَذُوق‌َ وَبال‌َ أَمرِه‌ِ عَفَا اللّه‌ُ عَمّا سَلَف‌َ تا اینکه در آخرت بچشد عقوبت عمل خود را و اگر توبه کند و کفاره بدهد و دیگر متعرض چنین عملی نگردد خدا از آنچه کرده عفو میکند.
وَ مَن عادَ فَیَنتَقِم‌ُ اللّه‌ُ مِنه‌ُ وَ اللّه‌ُ عَزِیزٌ ذُو انتِقام‌ٍ و کسیکه باین عمل حرام عود کند خدا از او انتقام میکشد. آیه مشعر بر اینکه است که بقدری گناه اینکه عمل بزرگ است که جبران‌پذیر نیست در مرتبه اول بجبران و کفاره و توبه رفع میشود لکن در عود و تکرار بر اینکه عمل خدا انتقام میکشد زیرا که خدا غالب و صاحب انتقام است و اینکه طور بیان بزرگی گناه و خطاء بنده را میرساند.

صفحه : 385

[سوره المائدة (5): آیات 96 تا 105]

اشاره

أُحِل‌َّ لَکُم صَیدُ البَحرِ وَ طَعامُه‌ُ مَتاعاً لَکُم وَ لِلسَّیّارَةِ وَ حُرِّم‌َ عَلَیکُم صَیدُ البَرِّ ما دُمتُم حُرُماً وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ (96) جَعَل‌َ اللّه‌ُ الکَعبَةَ البَیت‌َ الحَرام‌َ قِیاماً لِلنّاس‌ِ وَ الشَّهرَ الحَرام‌َ وَ الهَدی‌َ وَ القَلائِدَ ذلِک‌َ لِتَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ (97) اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ (98) ما عَلَی الرَّسُول‌ِ إِلاَّ البَلاغ‌ُ وَ اللّه‌ُ یَعلَم‌ُ ما تُبدُون‌َ وَ ما تَکتُمُون‌َ (99) قُل لا یَستَوِی الخَبِیث‌ُ وَ الطَّیِّب‌ُ وَ لَو أَعجَبَک‌َ کَثرَةُ الخَبِیث‌ِ فَاتَّقُوا اللّه‌َ یا أُولِی الأَلباب‌ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ (100)
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَسئَلُوا عَن أَشیاءَ إِن تُبدَ لَکُم تَسُؤکُم وَ إِن تَسئَلُوا عَنها حِین‌َ یُنَزَّل‌ُ القُرآن‌ُ تُبدَ لَکُم عَفَا اللّه‌ُ عَنها وَ اللّه‌ُ غَفُورٌ حَلِیم‌ٌ (101) قَد سَأَلَها قَوم‌ٌ مِن قَبلِکُم ثُم‌َّ أَصبَحُوا بِها کافِرِین‌َ (102) ما جَعَل‌َ اللّه‌ُ مِن بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِیلَةٍ وَ لا حام‌ٍ وَ لکِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ أَکثَرُهُم لا یَعقِلُون‌َ (103) وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ إِلَی الرَّسُول‌ِ قالُوا حَسبُنا ما وَجَدنا عَلَیه‌ِ آباءَنا أَ وَ لَو کان‌َ آباؤُهُم لا یَعلَمُون‌َ شَیئاً وَ لا یَهتَدُون‌َ (104) یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا عَلَیکُم أَنفُسَکُم لا یَضُرُّکُم مَن ضَل‌َّ إِذَا اهتَدَیتُم إِلَی اللّه‌ِ مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُون‌َ (105)

صفحه : 386

[ترجمه]

‌برای برخورداری شما و کاروان‌های شما صید دریائی و طعام آن حلال گردید و برای شما صید بیابانی حرام گردید مادامیکه محرم هستید و بترسید از آن خدائی که بسوی او محشور میگردید [96]
خدا کعبه را که خانه محترم است برای قوام امور مردمان قرار داد و نیز شهر حرام را قرار داد برای آسایش از جنگ و اعمال حج و هدی و قلائد«1» قرار داد برای قوام کارها آنچه گفته شد تا اینکه بدانید که خدا بآنچه در آسمانها و زمین است آگاهست، همانا خدا بهر چیزی دانا است [97]
بدانید که خدا سخت انتقام است و اینکه خدا آمرزنده و مهربان است [98]
بر رسول بجز تبلیغ رسالت وظیفه‌ئی نیست و خدا میداند آنچه را پنهان دارید یا آشکار کنید [99]
ای رسول بگو خبیث و طیّب مساوی نمیباشند اگر چه کثرت خبیث و ناپاک تو را بعجب آورد پس ای صاحبان عقل از خدا بترسید شاید رستگار گردید [100]
ای کسانیکه ایمان آورده‌اید از چیزهائی پرسش نکنید که اگر بر شما ظاهر گردد بنظرتان بد میآید (و غمناک میگردید) و اگر پرسش آنرا بوقت نزول قرآن واگذارید برای شما ظاهر میگردد و خدا از سؤالات شما عفو کرد و خدا آمرزنده و بردبار است [101]
حقیقة پیش از شما جماعتی (از چیزهائی سؤال کردند) و بآن پرسشها از کافرین گردیدند [102]
خدا حرام ننموده هیچ چیز از بحیره و نه سائبه«2» و نه وسیله«3» و نه حام«4» را و لکن آنهائیکه کافر شدند بر خدا دروغ می‌بندند (که حرام بودن آنرا بخدا نسبت میدهند) و بیشترین کافرها فکر و تعقل ندارند [103]
و وقتی که بآنها گفتند بیائید بسوی آنچه خدا نازل کرده و نزد رسول برویم گفتند آنچه از پدران یافته‌ایم ما را کافی است اگر چه پدران آنها نه چیزی میدانستند و نه هدایت یافته بودند [104]
ای کسانیکه ایمان
-----------------------------------
(1) ناقه گوش شکافته
(2) سائبه: ناقه‌ئی که بچریدن باز گذاشته بودند.
(3) وصیله: گوسفندی که ببرادر خود پیوسته بود [.....]
(4) حام: حایت کننده پشت خود را از سواری.

صفحه : 387
آورده‌اید بر شما است محافظت نفسهای خودتان وقتی شما هدایت یافتید گمراهی دیگران بشما ضرر نمیرساند بازگشت تمام شما بسوی خدا است پس شما را بآنچه عمل کرده‌اید خبردار مینماید [105]

(توضیح آیات)

أُحِل‌َّ لَکُم صَیدُ البَحرِ وَ طَعامُه‌ُ مَتاعاً لَکُم وَ لِلسَّیّارَةِ وَ حُرِّم‌َ عَلَیکُم صَیدُ البَرِّ ما دُمتُم حُرُماً مقصود از بحر تمامی آبها است و عرب جویهای آب را نیز بحر میگوید و بهمین معنی آمده قوله تعالی (ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ) و غالبا دریای شور را بحر نامند لکن وقتی بطور اطلاق بحر گفته شد شامل تمام نهرها میگردد، و مقصود از «للسیارة» مسافرینند.
پس از آنکه در آیات بالا خطاب بمؤمنین نمود (یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَقتُلُوا الصَّیدَ وَ أَنتُم حُرُم‌ٌ) در اینکه آیه در مقام تفصیل و بیان صیدها که چه صیدی برای محرم حلال است و چه صیدی حرام صید بحری را حکم بحلیت نموده و صیدی بری یعنی بیابانی را حرام گردانیده و بطور اطلاق فرموده «أُحِل‌َّ لَکُم صَیدُ البَحرِ» و آیه صید کردن اقسام صید بحری را شامل میگردد یعنی تمام اقسام حیوانات بحری را صید کردن در حال احرام مباح و حلال است و خلافی در حلّیتش نیست.
[إبن عباس و إبن عمر و قتاده] «وَ طَعامُه‌ُ مَتاعاً لَکُم وَ لِلسَّیّارَةِ» اختلاف است که مقصود از طعام چیست پس از اتفاق بر اینکه مقصود از طعام حیوانات دریائی است. بعضی از عامه گفته‌اند هر حیوانی است که در دریا مرده و بکنار افتاده و اینکه نزد امامیه درست نیست و از إبن عباس نقل شده که مقصود از طعام دریا ماهی خشک کرده مملوح است و اینکه موافق مذهب اهل بیت است که ماهی دودی غذا میباشد برای حاضر و مسافر

صفحه : 388
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ الَّذِی إِلَیه‌ِ تُحشَرُون‌َ آیه مؤمنین را امر بتقوی نموده که شما مؤمنین باید خود را از مخالفت حکم خدا نگاه دارید و بترسید از آنکسیکه حشر شما و بازگشت شما بسوی او است و پیرامون هوای نفس نگردید و در حال احرام شکار حیوانات بیابانی نکنید و جای بیان حلیّت و حرمت کل‌ّ حیوانات بحری و برّی در کتب فقهیه است.
جَعَل‌َ اللّه‌ُ الکَعبَةَ البَیت‌َ الحَرام‌َ قِیاماً لِلنّاس‌ِ وَ الشَّهرَ الحَرام‌َ وَ الهَدی‌َ وَ القَلائِدَ «البَیت‌َ الحَرام‌َ» عطف بیان کعبه است «قِیاماً لِلنّاس‌ِ» یعنی معیشت مردم و کسب و عمل امور معاش و دین و دنیای آنها بامر حج و زیارت خانه خدا تأمین میگردد زیرا اجتماع مسلمین از تمام نقاط عالم و اتحاد آنها در یک مکان و اجتماع آنها در یک عمل فوائد بسیاری در بر دارد و ابهت مسلمانها و استقامتشان در اعمال حج و اتفاق آنها در دین داری برخ تمام اهل عالم میزند زیرا در هیچ یک از ادیان چنین عمل اجتماعی که تمام مذاهب مختلفه پیرو آن دین با هم مجتمعا بیک نظام و بیک رویه مخصوص بدون اختلاف با هم اجتماع کنند و اعمالشان بدون مداخله آراء مختلفه و رأی اندیشی خودشان بیک صورت وحدانی انجام گیرد و بزرگی و حقانیّت دین اسلام را مینمایاند.
و شاید نظر ببزرگی و عظمت کعبه است که آنرا بیت الحرام نامیده «وَ الشَّهرَ الحَرام‌َ» عطف بکعبه است یعنی چهار ماه حرام که یکی جدا است یعنی رجب و سه پی در پی است یعنی ذی القعده و ذی الحجه و محرم الحرام که یکی از چهار ماه حرام است که در آن جنگ و قتال ممنوع بوده «وَ الهَدی‌َ وَ القَلائِدَ» نیز عطف بر کعبه است «و قلائد» شتر قربانی را گویند که بر آن نعل معلق میگردانند تا اینکه نشانه هدی باشد».
ذلِک‌َ لِتَعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ یَعلَم‌ُ ما فِی السَّماوات‌ِ وَ ما فِی الأَرض‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ بِکُل‌ِّ شَی‌ءٍ عَلِیم‌ٌ ظاهرا «ذلِک‌َ» اشاره است بآنچه مذکور شده از قرارداد کعبه را بیت الحرام و هدی و قلائد و اعمال حج. و شاید مقصود اینکه باشد که بشما اینکه طور دستور داده

صفحه : 389
شده که عمل کنید و بدانید که خدا بآنچه در آسمانها و آنچه در زمین است عالم و دانا است و هر عملی که صلاح شما در آنست بشما امر فرموده و آنچه فساد شما در آنست نهی فرموده و نیز در اینکه اعمال که شما حکمت آنرا نمیدانید آزمایشی است که معلوم شود مطیع کیست و عاصی کدام است.
اعلَمُوا أَن‌َّ اللّه‌َ شَدِیدُ العِقاب‌ِ وَ أَن‌َّ اللّه‌َ غَفُورٌ رَحِیم‌ٌ، تا آخر آیه بعد اینکه آیات ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضیح نیست و خلاصه آنکه ظاهرا آیه در مقام تأکید و اهمیت امر حج است که بر تارک آن با استطاعت عذاب سخت را ایجاب مینماید و هرگاه توبه کرد و تدارک ما فات نمود خدا آمرزنده و مهربان است و بر رسول ما چیزی نیست مگر تبلیغ رسالت و آنچه را ظاهر گردانید یا پنهان گردانید او دانا و عالم باو است.
قُل لا یَستَوِی الخَبِیث‌ُ وَ الطَّیِّب‌ُ وَ لَو أَعجَبَک‌َ کَثرَةُ الخَبِیث‌ِ شاید آیه اشاره بهمین اعمال حج باشد که اجتماع مسلمین در فرمان برداری و تسلیم اوامر حق تعالی گردیدن بطور خلوص خود یک نوعی از اختیار و آزمایشی است که معلوم مینماید و تمیز میدهد بین آدم خبیث آنهائی را که پا بند بقوانین و احکام و دستورات دین نیستند زیرا که آنهائیکه در قلبشان مرض نفاق ریشه دوانیده اگر چه با جماعت مسلمانان در مسجد و جنگها داخل میگردند حتّی در مکه موقع حج نیز حاضر میگردند لکن چشمشان با آنها است نه قلبشان شاید چون بصیرت باطنی ندارند در باطن اعتراض مینمایند و اینکه اعمال را کار بی‌معنی و هجو می‌پندارند لکن از ترس مسلمانها و بطمع غنیمت داخل میگردند.
فَاتَّقُوا اللّه‌َ یا أُولِی الأَلباب‌ِ لَعَلَّکُم تُفلِحُون‌َ ای کسانیکه صاحب عقل و رویّه میباشید در تمام اعمال و افعال متقی و پرهیزکار باشید و از کثرت نفرات و ازدحام مردم و لو اینکه شما را بعجب آورد فریفته نگردید و بدانید و تمیز دهید بین طیّب و خبیث اشخاص پاک که ایمان و عملشان از روی حقیقت و دانستگی انجام گرفته و لو اینکه عددشان اندک باشد

صفحه : 390
چنانچه غالبا همین طور است هیچ طرف مقایسه نیستند با مردمان خبیث و لو اینکه عددشان زیاد باشد مناط پاکی قلب و طینت آدمی است نه کثرت افراد پس اجتناب نمائید از حرام ای صاحبان عقل تا رستگار شوید.
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا لا تَسئَلُوا عَن أَشیاءَ إِن تُبدَ لَکُم تَسُؤکُم الخ در مجمع البیان گفته «لا تَسئَلُوا عَن أَشیاءَ الخ» در نزول آیه اختلاف است بقولی رسول اللّه [ص] خطبه‌ئی انشاء کرد و گفت
«ان‌ّ اللّه کتب علیکم الحج»
عکاسة بن محصن و بروایتی سراقة بن مالک برخواست و گفت «أ فی کل‌ّ عام» یا رسول اللّه حضرت از آن اعراض نمود تا اینکه دو مرتبه یا سه مرتبه تکرار کرد پس فرمود
«ویحک»
یعنی وای بر تو چه چیز ایمن کرد تو را که بگویم نعم، و قسم بخدا اگر بگویم نعم یعنی همه سال واجب است واجب میگردد و اگر واجب گردید قدرت بر عمل آن ندارید و اگر ترک کردید کافر میشوید
«فاترکونی کما ترکتم»
پس واگذارید مرا از سؤال آنچه را که قدرت بر عمل بآن ندارید همانا کسانی که پیش از شما بودند بکثرت سؤالشان و اختلافشان بر انبیاء هلاک گردیدند پس وقتی بشما امر نمودم بقدر استطاعت بآن عمل کنید و هرگاه از چیزی شما را نهی نمودم از آن اجتناب کنید [علی بن أبی طالب ع و ابی امامه باهلی] وَ إِن تَسئَلُوا عَنها حِین‌َ یُنَزَّل‌ُ القُرآن‌ُ تُبدَ لَکُم یعنی اگر سؤال کنید وقت نزول قرآن و مقصود شما تعنّت بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سؤال هجو نباشد ما جواب آنرا برای شما ظاهر میکنیم پس شما در سؤال تکلف نکنید و بقولی حین نزول قرآن از محمّد صلّی اللّه علیه و آله سؤال کنید از آنچه در امور دین محتاج بآن میباشید.
[پایان] قَد سَأَلَها قَوم‌ٌ مِن قَبلِکُم ثُم‌َّ أَصبَحُوا بِها کافِرِین‌َ «مِن قَبلِکُم» جار و مجرور متعلق بسئلها است یعنی پیش از شما قومی سؤال کردند. آیه ارشاد بر اینکه است که شما مثل جماعت پیشین نباشید که

صفحه : 391
چیزهائی طلبیدند و از طریق همانچه خواستند کافر شدند مثل قوم ثمود که نافه خواستند و قوم موسی [ع] که طلب رؤیت کردند و حواریین عیسی [ع] که خواهش مائده نمودند و پس از آنکه خواهش آنها پذیرفته شد باز ایمان نیاوردند و کافر گردیدند و شما مؤمنین چنین نباشید که سؤالات بیجا بکنید.
و از امیر المؤمنین ع چنین روایت شده که فرموده
«ان‌ّ اللّه افترض علیکم فرائض فلا تضیعوها و حدّ لکم حدودا فلا تعتدوها و نهاکم عن اشیاء فلا تتهتکوها و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها»
یعنی حق تعالی برای شما واجباتی را فرض نمود آنرا ضایع نگردانید و حدودی برای شما تعیین نمود پس شما از آن حدود تعدی و تجاوز ننمائید و شما را از چیزهائی نهی کرد هتک آنرا ننمائید و مرتکب آن نشوید و از بعضی از چیزها ساکت شد و بیان ننمود نه اینکه فراموش کرده باشد بلکه مصلحت در بیان آن نبود پس شما بتکلف خود را بدان مدارید یعنی در آن تجسس و تفحص نکنید که تکلیف شما زیاد گردد.
ما جَعَل‌َ اللّه‌ُ مِن بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِیلَةٍ وَ لا حام‌ٍ بعضی از مفسرین گفته که اینکه آیه تفسیر آن آیه است که فرموده «وَ جَعَلُوا لِلّه‌ِ مِمّا ذَرَأَ مِن‌َ الحَرث‌ِ وَ الأَنعام‌ِ الخ» و آن آیه که در عقب آن است در سوره نحل و آنجا که گفته «وَ یَجعَلُون‌َ لِما لا یَعلَمُون‌َ نَصِیباً الخ» خلاصه در سنت جاهلیت ماده شتری را بحیره می‌نامیدند که چون پنج بطن می‌زائید و پنجم بچه‌ایکه می‌زائید نر بود گوش آن ماده شتر را می‌شکافتند و او را رها می‌کردند که چرا کند و آب خورد و نشستن بر آن و کشتن و خوردن آنرا حرام می‌دانستند، و معانی دیگری هم گفته‌اند.
در مجمع از إبن عباس نقل کرده که گفته رسم عرب اینکه بود اگر ماده شتری پنج شکم می‌زائید و شکم پنجمش اگر نر بود او را می‌کشتند و از مرد و زن همگی می‌خوردند و اگر ماده بود گوشش را می‌شکافتند و اینکه همان بحیره است و اگر او را

صفحه : 392
می‌کشتند مو و کرک آنرا از پوستش نمی‌کندند، و در هنگام کشتن اسم خدا را بر آن نمی‌بردند و در زندگیش بر پشتش سوار نمی‌شدند و خوردن شیر آن و همچنین سایر انتفاعات آنرا بر زنان حرام شمرده و همه انتفاعات ارزنده آنرا مخصوص بمردان میدانستند ولی خوردن گوشت آنرا برای زن و مرد هر دو جایز می‌دانستند.
و نیز از محمّد بن اسحق نقل میکند که گفته: بحیره ماده شتری است که از سائبه تولد یافته. و نیز در مجمع البیان از جامی و علقمه نقل میکند که گفته سائبه عبارت از شترانی بوده که بنذر آنها را از خدمت معاف می‌کردند مثلا نذر می‌کردند اگر مسافرم بسلامت برگردد یا مریضم بهبودی حاصل کند فلان ماده شترم سائبه باشد یعنی مانند بحیره از آن انتفاع نبرم و آنرا از هیچ آب و علفی باز ندارم.
و نیز از إبن مسعود نقل می‌کند که گفته سائبه شترانی بودند که در خشنودی و جلب رضایت بتها و بمنظور تقرب بآنها آزاد می‌شدند و سائبه و هر چیز دیگر که برای بت نذر می‌شد آنرا بخدام بتکده می‌دادند آنها نیز شیر آن شتران و سایر منافع نذورات را بمصرف إبن السبیل و سایر فقراء می‌رسانیدند.
و از محمّد بن اسحاق نقل میکند که گفته سائبه ماده شتری را می‌گفتند که ده شکم پی در پی ماده شتر بیاورد چنین شتری محترم می‌شد دیگر بر پشتش سوار نمی‌شدند و اگر کشته می‌شد کرک و پشمش را از پوستش نمی‌کندند و اگر زنده می‌ماند از شیرش جز مهمانان کسی نمی‌چشید و هر چه بعد از آن میزائید اگر ماده بود گوشش را پاره کرده و همراه مادرش آزادش می‌کردند مادر را سائبه و اینکه بچه را بحیره می‌نامیدند.
اما وصیله در مجمع البیان از زجاج نقل می‌کند که گفته: وصیله از جنس گوسفند است نه شتر رسم مردم جاهلیت چنین بوده که هرگاه گوسفندی برّه ماده می‌زائید آنرا نگه می‌داشتند و اگر نر می‌زائید آنرا برای بتهای خود

صفحه : 393
وقف میکردند و هرگاه دوقلو میزائید و یکی از آن دو نر و دیگری ماده بود هر دو را وقف نموده و بره ماده را باین اعتبار که در احترام با توأم خود وصل شده وصیله مینامیدند.
و از إبن مسعود و مقاتل نقل می‌کنند که در معنی وصیله گفته‌اند در عرب چنین رسم بوده که اگر بزی هفت شکم میزائید و هفتمین بز نر بود آنرا در راه خدایان خود می‌کشتند و گوشتش را تنها برای مردها حلال میدانستند و اگر بز ماده بود آنرا مانند سایر بزها در ردیف آنها زنده نگه میداشتند و اگر شکم هفتم دو قلو بود یکی نر و یکی ماده می‌گفتند خواهر با برادر خود در احترام وصلت کرد یعنی آنرا نیز نباید کشت و باید حرمتش را نگه داشت و منافعش را از شیر و غیره اختصاص بمردها داد و باعتبار اینکه وصلت آنرا وصیله می‌نامیدند.
و از محمّد بن اسحاق نقل می‌کند که در معنی وصیله گفته است وصیله گوسفندی را میگفتند که در پنج شکم ده بره ماده بزاید و در بین هیچ بره نری فاصله نشود آنرا وصیله مینامیدند یعنی اینکه گوسفند بین ده نتاج ماده وصل کرده است آنگاه بعد از آن هر چه میزائید آنرا بر زنان حرام میدانستند.
و «حام» را باز در مجمع البیان از إبن عباس و إبن مسعود نقل می‌کند که گفته‌اند حام عبارت از شتر نر است رسم عرب چنین بوده که اگر ماده شتری از صلب و نطفه شتر نری ده شکم بچه میآورد آن شتر را مبارک میشمردند و پشتش را محترم دانسته بر آن بار نمینهادند و سوارش نمیشدند و از هیچ آب و علفی منعش نمی‌کردند. ابی عبیده و زجاج در معنی حام همین وجه را اختیار کرده‌اند و از فراء نقل میکنند که گفته حام شتر فحلی را می‌گفتند که تا دوران بلوغ فرزند زاده خود زنده مانده و بر آن پریده و آبستنش سازد بچنین شتری میگفتند «حمی ظهره» یعنی پشتش محترم شد دیگر نباید بر آن سوار شد.
اینکه بود گفتار در معنی اینکه چهار کلمه: بحیره، سائبه، وصیله، حام از مجمع البیان بنقل تفسیر المیزان.

صفحه : 394
وَ لکِن‌َّ الَّذِین‌َ کَفَرُوا یَفتَرُون‌َ عَلَی اللّه‌ِ الکَذِب‌َ وَ أَکثَرُهُم لا یَعقِلُون‌َ آیه برسولش خبر میدهد که خدا چنین حکمی ننموده و اینکه مشرکین بخدا افتراء میزنند و شاید اشاره باین باشد که چون بنظرشان در اینکه چهار قسم از انعام فضیلتی است آنرا نسبت بخدا میدهند با اینکه بیشتر آنها فکر و رویه ندازند که بعضی انعام را بر بعض دیگر بدون جهت فضیلت میدهند و آیه مشعر بر اینکه است که بعضی از آنها اندکی در کارهایشان فکر و رویه دارند لکن تعصب و حب ریاست مانع آنها بود که بسفرای الهی رجوع کنند و حق و باطل را تشخیص دهند.
وَ إِذا قِیل‌َ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَل‌َ اللّه‌ُ وَ إِلَی الرَّسُول‌ِ قالُوا حَسبُنا ما وَجَدنا عَلَیه‌ِ آباءَنا شاید مقصود اینکه باشد که وقتی بآنها گفته میشود شاید بعقلای آنها مؤمنین میگفتند در اینکه تقسیماتی که راجع بانعام است بعضی را حلال و بعضی را حرام و بدون دلیل بخدا افتراء میزنید و حکم خدا میدانند بیائید نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله و آنچه بسوی او نازل گردیده برویم، تعصب جاهلیت آنان را چنان فرا گرفته که از روی کبر و نخوت می‌گفتند پدران ما چنین می‌کردند و عمل آنها برای ما کافی است که تابع آنها گردیم.
أَ وَ لَو کان‌َ آباؤُهُم لا یَعلَمُون‌َ شَیئاً وَ لا یَهتَدُون‌َ (واو) در و لا یهتدون برای حال است و همزه استفهام دلالت بر انکار دارد و اعتراض بر آنها است که چگونه آنها بدون فکر و رویه تابع پدران خود گردیده‌اند در حالیکه پدران آنها چیزی نمیدانستند و از طریق حق گمراه بودند زیرا آنها نیز تابع رسولان و انبیای الهی نبودند و بقول آنها عمل نمی‌نمودند، و شاید بقیاس و محسنات عقل ناقص خودشان بعضی چیزها را حلال و بعضی را حرام مینمودند و نسبت بخدا میدادند.

صفحه : 395
یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا عَلَیکُم أَنفُسَکُم الخ خطاب بمؤمنین است که بخود بپردازید و مراقب راه و روش خود باشید که مبادا عمل رکیک بی‌معنی جهّال در شما تأثیر نماید و از گمراهی آنها نهراسید شما کوشش کنید که از طریق مستقیم اسلام و دستورات الهی که بتوسط رسولش بشما ابلاغ گردیده منحرف نگردید و بدانید خدای تعالی حاکم بر تمام مردم است و بازگشت تمام شما بسوی او است و تمام شما را بآنچه از اعمال خوب یا بد کرده‌اید خبردار میکند.

صفحه : 396

[سوره المائدة (5): آیات 106 تا 110]

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا شَهادَةُ بَینِکُم إِذا حَضَرَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ حِین‌َ الوَصِیَّةِ اثنان‌ِ ذَوا عَدل‌ٍ مِنکُم أَو آخَران‌ِ مِن غَیرِکُم إِن أَنتُم ضَرَبتُم فِی الأَرض‌ِ فَأَصابَتکُم مُصِیبَةُ المَوت‌ِ تَحبِسُونَهُما مِن بَعدِ الصَّلاةِ فَیُقسِمان‌ِ بِاللّه‌ِ إِن‌ِ ارتَبتُم لا نَشتَرِی بِه‌ِ ثَمَناً وَ لَو کان‌َ ذا قُربی وَ لا نَکتُم‌ُ شَهادَةَ اللّه‌ِ إِنّا إِذاً لَمِن‌َ الآثِمِین‌َ (106) فَإِن عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا استَحَقّا إِثماً فَآخَران‌ِ یَقُومان‌ِ مَقامَهُما مِن‌َ الَّذِین‌َ استَحَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ الأَولَیان‌ِ فَیُقسِمان‌ِ بِاللّه‌ِ لَشَهادَتُنا أَحَق‌ُّ مِن شَهادَتِهِما وَ مَا اعتَدَینا إِنّا إِذاً لَمِن‌َ الظّالِمِین‌َ (107) ذلِک‌َ أَدنی أَن یَأتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجهِها أَو یَخافُوا أَن تُرَدَّ أَیمان‌ٌ بَعدَ أَیمانِهِم وَ اتَّقُوا اللّه‌َ وَ اسمَعُوا وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الفاسِقِین‌َ (108) یَوم‌َ یَجمَع‌ُ اللّه‌ُ الرُّسُل‌َ فَیَقُول‌ُ ما ذا أُجِبتُم قالُوا لا عِلم‌َ لَنا إِنَّک‌َ أَنت‌َ عَلاّم‌ُ الغُیُوب‌ِ (109) إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ اذکُر نِعمَتِی عَلَیک‌َ وَ عَلی والِدَتِک‌َ إِذ أَیَّدتُک‌َ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ تُکَلِّم‌ُ النّاس‌َ فِی المَهدِ وَ کَهلاً وَ إِذ عَلَّمتُک‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ وَ إِذ تَخلُق‌ُ مِن‌َ الطِّین‌ِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذنِی فَتَنفُخ‌ُ فِیها فَتَکُون‌ُ طَیراً بِإِذنِی وَ تُبرِئ‌ُ الأَکمَه‌َ وَ الأَبرَص‌َ بِإِذنِی وَ إِذ تُخرِج‌ُ المَوتی بِإِذنِی وَ إِذ کَفَفت‌ُ بَنِی إِسرائِیل‌َ عَنک‌َ إِذ جِئتَهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَقال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین‌ٌ (110)

صفحه : 397

[ترجمه]

ای کسانیکه ایمان آورده‌اید وقتی که بر یکی از شما علامت مرگ ظاهر گردد هنگام وصیت بایستی دو نفر عادل از مسلمانان باشند یا دو نفر دیگر از غیر شما (یعنی اهل ذمّه) و چون سفر کنید و علامت مرگ بر شما برسد باید دو نفر غیر مسلمان را نگاه دارید و بعد از نماز بخدا قسم یاد کنند اگر در صدق گفتارشان شک دارید و مضمون قسمشان اینکه باشد که ببهای شهادت وصیت را تبدیل نمیکنیم اگر چه بوده باشد میت از نزدیکان و خویشاوندان ما و کتمان نمیکنیم شهادتی را که خدا ما را امر باداء آن نموده که اگر کتمان نمائیم از گنه‌کارانیم [106]
پس اگر مطلع گردیدند که آن دو نفر غیر مسلمان شهادت دروغ داده‌اند دو نفر از ورثه میت برخیزند بجای آن دو نفر و بخدا قسم خورند که گواهی ما سزاوارتر است از گواهی آن دو نفر غیر مسلمان و ما در اینکه گواهی تعدی ننموده‌ایم زیرا اگر ما تعدی کنیم از ستمکاران باشیم [107]
اینکه طور عمل کردن نزدیک‌تر است بر اینکه شهادت بوجه خودش واقع گردد و اینکه (ورثه) بترسند از قسم پس از قسم (ای مؤمنین) از خدا بترسید و بشنوید و خدا جماعت فاسقین را هدایت نمیگرداند [108]
یاد کنید روزی را که خدا جماعت رسولان را جمع می‌کند (در قیامت) و می‌گوید چگونه امتان شما را اجابت کردند پیمبران گویند ما را علمی بر آن نیست همانا توئی عالم بغیبها [109]
وقتی که خدا گفت ای عیسی بن مریم یاد کن نعمت مرا بر خودت و مادرت آنوقتیکه تو را بتأیید روح القدس کمک دادم در حالیکه کودک و در گهواره بودی و در حال کودکی با مردم تکلم کردی و وقتی که تو را بکتاب و حکمت و تورات و انجیل تعلیم دادم و وقتی که باذن من پرنده‌ئی ساختی و در وی نفخه دمیدی و باذن من پرنده گردید و آنگاه که کور مادرزاد و آدم برص‌دار را باذن من شفا دادی، و وقتی که مرده‌ها را از قبر زنده بیرون آوردی، و وقتی که دست ستم بنی اسرائیل را از تو کوتاه گردانیدم، و وقتی که بر ایشان آمدی با معجزات، پس آنهائیکه کافر شدند گفتند اینها نیست مگر جادوئی روشن [110]

صفحه : 398

(توضیح آیات)

یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا شَهادَةُ بَینِکُم إِذا حَضَرَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ حِین‌َ الوَصِیَّةِ اثنان‌ِ ذَوا عَدل‌ٍ مِنکُم، تا آخر آیه بعد آیات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست و خلاصه‌اش اینست که خطاب بمؤمنین نموده که اگر یکی از شما در سفر احساس کرد که اجلش نزدیک شده و خواست وصیتی کند دو نفر شاهد عادل از اهل ایمان که از آنها باشند گواه بگیرد و اگر بچنین دو نفری از مؤمنین دست نیافت دو نفر دیگر از غیر مؤمنین مثل یهود و نصاری را گواه بگیرد و اگر پس از مرگش وارثین او شهادت آنانرا نپذیرفتند و در باره آنها سوءظن داشتند آنها را نگاه دارند تا پس از نماز آنها بخدا قسم یاد نمایند و آنها اظهار کنند که ما برای مال میت سوگند دروغ نمیخوریم و کتمان شهادت نمی‌کنیم و اگر جز اینکه باشد از گناهکاران باشیم.
در شأن نزول آیه از واقدی و جماعتی از مفسرین چنین نقل میکنند که گفته آیه راجع بسه مرد فرود آمده که بتجارت از مدینه بشام رفتند یکی بنام عدی و دیگری تمیم بن اوس الداری برادر عدی و اینکه دو نفر نصرانی بودند، و یکی دیگر إبن ابی ماریه مولی عمرو بن العاص السهمی که مسلمان بود و از مهاجرین بود. و از حضرت باقر ع روایت شده که نام آن دو نصرانی تمیم بن اوس الداری و برادرش عدی بود و نام آن مسلمان إبن ابی ماریه چون اینکه سه نفر بشام رسیدند آن مسلمان مریض شد نسخه‌ئی بنوشت و متاعی که داشت گردآوری نمود و دربار خود گذارد وقتی مرض او سخت گردید آن دو نصرانی را خواست و بآنها وصیت کرد اینکه متاع را بمدینه ببرید و بوارثان من بدهید و از دنیا رفت آنها بار او را باز کردند و ظرف سیمین زرکوب او را سرقت کردند و وزن آن سیصد درهم بود و بار را ببستند و ندانستند که دربار نسخه هست که در آن نوشته است و بار را بمدینه آوردند و باهل او تسلیم کردند وقتی بار را باز

صفحه : 399
کردند نسخه را یافتند دیدند موافق است مگر آن اناء سیمین که در بار نیست از آن دو نفر نصرانی سؤال کردند آیا در تجارت چیزی فروخت گفتند نه گفتند آیا با کسی معاوضه نمود گفتند نه، گفتند در بیماریش خرجی کرد گفتند نه، گفتند اکنون در بار او ظرف سیمینی باید باشد که وزنش سیصد درهم است و بخط خودش نوشته است گفتند ما خبر نداریم بحکومت نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله آمدند خدای تعالی اینکه آیه را فرستاد.
[ابو الفتوح] در مجمع البیان در شأن نزول آیه چنین گفته سبب نزول آیه اینکه بود که سه نفر برای تجارت از مدینه بشام رفتند یکی بنام تمیم بن اوس داری و برادر او عدی و آن دو نفر نصرانی بودند- و إبن ابی ماریه مولی عمرو بن العاص سهمی مسلمان بود وقتی ببعضی از راه رسیدند إبن ابی ماریه مسلمان مریض شد و وصیتی نوشت و در بین متاعش مخفی گردانید و بآن دو نفر وصیت کرد و مالش را بآنها سپرد و گفت باهل من برسانید وقتی مرد آنها متاعش را باز کردند و آن دو نفر از مال او آنچه را که آنها را بعجب آورده بود گرفتند و مال را بورثه رسانیدند و وقتی ورثه مال را باز کردند دیدند بعضی از آنچه در آن بوده مفقود است و بوصیت نگاه کردند دیدند تمام در وصیت گفته شده وقتی از آن دو نفر سؤال کردند گفتند ما علم بآن نداریم و بما نسپرد مگر همین را پس حکم را نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله بردند آنوقت اینکه آیه نازل گردید.
[واقدی از اسامة بن زید عن ابیه از جماعتی از مفسرین و اینکه قول از ابی جعفر ع روایت شده] و چون بیان مجمع در معنی آیات مفصل است و غرض ما اختصار است برای وضوح اجمالی از آنرا در اینجا ترجمه مینمائیم.
(یا أَیُّهَا الَّذِین‌َ آمَنُوا شَهادَةُ بَینِکُم) در معنی شهادت چند معنی گفته‌اند:
اول- شهادت گواهی شهود است نزد حکام و اینکه قول إبن عباس است.
دوم- شهادت بمعنی حضور است چنانچه گفته میشود شهدت وصیّة فلان

صفحه : 400
و قوله تعالی «وَ لیَشهَد عَذابَهُما طائِفَةٌ» [سعید بن جبیر و إبن زید] سوم- شهادت ایمان قسم بخدای تعالی است اگر ورثه در دو وصی شک کنند و آن قول قائل است در لعان «اشهد باللّه انی لمن الصادقین» و قول اول اولی است و سزاوارتر بآیه است- و صاحب کتاب نظم القرآن گفته شهادت مصدر است بمعنی شهود مثل اینکه گفته میشود رجل عدل و رجلان عدل پس گاهی مضاف حذف میگردد و معنی چنین میشود تدد شهود بین شما دو نفرند. و إبن جنّی گفته جایز است در معنی گفته شود «تقیموا الشهادة بینکم اثنان» و بنا بر اینکه دو قول مضاف از مبتداء حذف شده و بنا بر قول زجاج و ابی علی از خبر حذف شده إِذا حَضَرَ أَحَدَکُم‌ُ المَوت‌ُ حِین‌َ الوَصِیَّةِ یعنی وقتی اسباب موت از مرض یا غیر آن پدید گردید، زجاج گفته یعنی شهادت در وقت وصیت برای موت است نه اینکه وقت حضور موت است خواه موصی صحیح باشد یا غیر صحیح وقتی مرد بوصیتش عمل میشود «اثنان ذوا عدل منکم» یعنی دو نفر از اهل دین شما «او آخران من غیرکم» یعنی یا دو نفر از غیر اهل دین شما.
[إبن عباس و سعید بن مسیب و سعید بن جبیر و شریح و مجاهد و إبن سیرین و إبن زید و ابراهیم و همین قول از باقر و صادق علیهما السّلام نقل شده] و بنا بر اینکه «او» در «او آخران» برای تفصیل است نه تخییر یعنی یا آخران از غیر خودتان اگر دو شاهد از خودتان نیافتید، و بقولی معنی اینست که دو عادل از عشیره خودتان یا دو نفر از غیر عشیره خودتان. حسن و زهری و عکرمة و اصم گفته‌اند زیرا که عشیره موصی عالم‌تر است بحال او از غیرش و گفته‌اند شهادت کافر جایز نیست نه در سفر و نه در حضر و زجاج همین قول را اختیار کرده و جماعتی گفته‌اند آیه در شهادت اهل ذمّه است و بعد نسخ گردیده تا آنجا که گفته:
إِن أَنتُم ضَرَبتُم فِی الأَرض‌ِ فَأَصابَتکُم مُصِیبَةُ المَوت‌ِ

صفحه : 401
یعنی خدا دانست که بعضی از مردم کسی است که مسافرت میکند و در همراهی او اهل کتابند نه مسلمین و وارد میگردند در دهی که غیر از آنها کسی نیست و او را مرگ میرسد و از مسلمانها کسی را نمی‌یابد که گواه بگیرد قوله تعالی «أَو آخَران‌ِ مِن غَیرِکُم» یعنی اگر مسافرت کردید پس مرگ بشما رسید پس دو عادل از مسلمانها هم در سفر و هم در حضر شاهد بگیرید اگر ممکن باشد و اگر ممکن نباشد در نفر کافر ذمّی مخصوص بسفر شاهد بگیرید وقتی که غیر آنها نباشند، پس از آن گفته:
تَحبِسُونَهُما مِن بَعدِ الصَّلاةِ فَیُقسِمان‌ِ بِاللّه‌ِ إِن‌ِ ارتَبتُم یعنی آن دو نفر شاهد را نگاه دارید تا بعد از نماز عصر که وقت اجتماع مردم است.
[و اینکه قول از ابی جعفر ع و قتاده و سعید بن جبیر و غیر اینها روایت شده] و بقول حسن بعد از نماز ظهر یا نماز عصر، و بقولی بعد از نماز اهل دین آنها، و معنی «تحبسونهما» «تقفونهما» است مثل اینکه گفته میشود «مرّبی فلان علی فرس فحبس علی دابته» یعنی «وقفه» و بقولی آنها را وادار کنید بر قسم خوردن اگر در شهادت آنها شک دارید و خطاب در (تَحبِسُونَهُما) بورثه میت است و ممکن است خطاب بقضات باشد و احتمال دارد که مقصود وصی میت باشد وقتی ورثه در آن دو نفر شاهد شک کنند پس باید مدعی علیها برای آنها بخدا قسم یاد کند که ما برای تحریف شهادت پولی نگرفته‌ایم زیرا که ثمن خریده نمیشود مبیع خریده میشود و بقولی ها در (بِه‌ِ) بسوی قسم باللّه عود میکند، و بقولی یعنی معامله نکردیم (بعرض من الدینار) زیرا کسیکه چیزی را معامله نمود او ثمنش را خریده (و لو کان ذا قربی) و ذکر (ذا قربی) برای اینکه است که مردم بنزدیکان خودشان راغب‌ترند (وَ لا نَکتُم‌ُ شَهادَةَ اللّه‌ِ إِنّا إِذاً لَمِن‌َ الآثِمِین‌َ یعنی شهادتی که لازم است ما را اداء آن بامر خدا و اگر کتمان کنیم از گناهکاران محسوب خواهیم گردید.
تا آنجا که گفته (فَإِن عُثِرَ) یعنی ظاهر شد و مطلع گردیدید (عَلی أَنَّهُمَا)

صفحه : 402
بقول إبن عباس یعنی آن دو شاهد و بقول سعید بن جبیر آن دو وصی (استحقا اثما) یعنی معلوم شد که آن دو نفر قسم دروغ خوردند و خیانت نمودند و شهادتشان بغیر استقامت بود و بقولی مستحق عقوبت گناه گردیدند نظیر قوله تعالی «إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثمِی وَ إِثمِک‌َ» یعنی بعقوبت گناه قتل من و عقوبت معاصی تو [جبائی] «فَآخَران‌ِ یَقُومان‌ِ مَقامَهُما» یعنی بجای آن دو شاهد که از غیر خودتان بودند «مِن‌َ الَّذِین‌َ استَحَق‌َّ عَلَیهِم‌ُ الأَولَیان‌ِ» یعنی دو نفر دیگر از آنهائیکه اولی‌ترند بمیت و لایق میباشند بجای آن دو نفر اوّلی بگذارند یا اینکه در معنی دو نفر از اهل میت را بگذارند بجای آن دو نفر خائنی که خیانتشان معلوم گردیده و جایز است که «اولیان» بدل باشد از قوله «آخران» و جایز است تبدیل کردن معرفه را بنکره و معنی اولیین آن دو نفری که بمیت نزدیکند و جایز است مقصود آن دو نفری باشند که بقسم اولی‌ترند و آنها اولی‌ترند بقسم زیرا که آن دو وصی ادعا میکنند که میت آن ظرف را قبلا فروخته بوده اینکه است که قسم منتقل میگردد بهمان دو وصی اول زیرا که آنها مدعی میباشند که مورث آنها ظرف را فروخته و اینکه مثل آنجا است که انسان بدینی اقرار بکند و ادعاء کند که دین را اداء کردم حکمش اینکه میشود که بایستی قسم بخورد بر اداء دینش و بقولی یعنی آنهائی از مسلمین که بشهادت اولی‌ترند [إبن عباس و شریح] «فَیُقسِمان‌ِ بِاللّه‌ِ لَشَهادَتُنا أَحَق‌ُّ مِن شَهادَتِهِما بقولی یعنی شهادت ما و قول ما در وصیت رفیق ما سزاوارتر است بصدق و قبول از شهادت آن دو نفر و باید بگویند قسم بخدا قسم ما بهتر است از قسم آن دو نفر [إبن عباس] و در اینجا یمین را شهادت نامیده زیرا که یمین مثل شهادت است نسبت بآنکسی که قسم میخورد که همین است «وَ مَا اعتَدَینا» یعنی ما از حق تجاوز ننمودیم در آنچه از حق ما طلب میکنند و بقولی ما از حق شهادت خودمان تجاوز ننموده‌ایم «إِنّا إِذاً لَمِن‌َ الظّالِمِین‌َ» یعنی اگر ما از حق خودمان تجاوز کرده باشیم از جمله ستمکاران محسوب میگردیم. شیخ طبرسی پس از بیان مفصلّی که در تفسیر اینکه آیه نموده فرموده اینکه آیه با آیه پیش از آن از حیث اعراب و معنی

صفحه : 403
و احکام از مشکل‌ترین آیات قرآن بشمار میرود و نمییابی در هیچ تفسیری پر فائده‌تر و مختصرتر از آنچه برای تو تلخیص کردم.
«ذلِک‌َ أَدنی» یعنی اینکه قسمها و اقسام یا اینکه حکم نزدیک‌تر است «أَن یَأتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجهِها» یعنی از حق آن و صدق آن چیزی را کتمان نکنند و نیز چیزی زیاد بر آن ننمایند زیرا که قسم خوردن منع میکند از امور بسیاری که مرتدع نمیشوند با قسم نخوردن «أَو یَخافُوا أَن تُرَدَّ أَیمان‌ٌ» یعنی یا نزدیک‌تر است به اینکه که بترسند که قسم برگردد باولیاء میت زیرا آنها میترسند که قسم برگردد باولیاء میت و آنها قسم بخورند بر کذب و خیانت آنها و آنها مفتضح گردند و غرامت گردنشان را بگیرد پس بسا میشود که قسم دروغ نمیخورند برای اینکه شهادت و قسم برگردد بمستحق آن «وَ اتَّقُوا اللّه‌َ» و از خدا بترسید از اینکه خیانت کنید و قسم دروغ بخورید «وَ اسمَعُوا وَ اللّه‌ُ لا یَهدِی القَوم‌َ الفاسِقِین‌َ» موعظه خدا را بشنوید و بدانید خدا بسوی ثواب و بهشتش جماعت فاسقین را هدایت نمیکند.
[پایان] یَوم‌َ یَجمَع‌ُ اللّه‌ُ الرُّسُل‌َ فَیَقُول‌ُ ما ذا أُجِبتُم قالُوا لا عِلم‌َ لَنا إِنَّک‌َ أَنت‌َ عَلّام‌ُ الغُیُوب‌ِ ترجمه آیه شده و واضح است محتاج بتوضیح نیست، و خلاصه اینکه از بعض مفسرین است که گفته اینکه سؤال توبیخ است اینکه است که رسولان در پاسخ سؤال که امّت در مقابل دعوتتان چه جواب دادند میگویند ما علمی بآن نداریم و تمام علوم نزد تو است و تو سوء اجابت آنها را میدانی و بآنچه دانی آنها را مجازات مینمائی، در انوار گفته «ما ذا» در موضع مصدر است بمعنی «ای اجابة اجبتم» یا بحذف جار یعنی بچه چیزی بشما جواب دادند و بهر معنی سؤال برای شهادت انبیاء است بر قوم خودشان و یا برای توبیخ و تخجیل قوم است مثل سؤال «موؤدة» برای توبیخ و سرزنش وائد اینکه است که پیمبران گفتند برای ما هیچ علمی که تو ندانی نیست یعنی ما را دانشی نیست مگر اینکه علم تو بر آن محیط است و بهتر از ما میدانی توئی دانای نهانیها و میدانی چه

صفحه : 404
اجابت کردند بزبان و چه در دل پنهان گردانیدند، و در مجمع گفته در تفسیر اینکه آیه پنج قول است و چون بیان آن مفصل است و بنای ما بر اختصار است و نیز چندان فائده‌ئی در آن نیست اینکه است که از ترجمه آن خودداری مینمائیم.
إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ اذکُر نِعمَتِی عَلَیک‌َ وَ عَلی والِدَتِک‌َ إِذ أَیَّدتُک‌َ بِرُوح‌ِ القُدُس‌ِ الخ «إِذ قال‌َ اللّه‌ُ» بدل است از «یوم یجمع» در آیه بالا و میشود منصوب باشد باضمار «اذکر» یعنی ای محمّد صلّی اللّه علیه و آله یاد کن وقتی را که خدای تعالی گفت ای عیسی پسر مریم یاد کن نعمت مرا که بر تو و مادرت افاضه نمودم و مقصود از نعمتی که مفرد آورده جمع است مثل قوله تعالی «وَ إِن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّه‌ِ لا تُحصُوها» یعنی یاد کن تمام نعمتهائی را که بتو و مادرت عطاء نمودیم.
در اینکه آیات چند قسم از نعمتها و تفضلاتی که بعیسی بن مریم تفضل نموده یادآوری مینماید:
اول- از جمله نعمتهائی که باو عنایت نموده اینکه است که او را تأیید گردانیده یعنی او را بجبرئیل که آنرا بروح القدس نامیده تقویت گردانیده، و تأیید بر وزن «تفعیل» مأخوذ از اید، مجاهد گفته «آیدتک» بر وزن «فاعلتک» مفاعله از اید است یعنی تو را اعانت کردم، و روح القدس نام جبرئیل است یعنی عبد اللّه زیرا روح نام او است و روح اسماء اللّه است که اضافه بخود کرده باضافه تشریفیه و تخصیص مثل «بیت اللّه» و «ناقة اللّه» و اضافه فعل بفاعلش.
دوم- قوله تعالی «تُکَلِّم‌ُ النّاس‌َ فِی المَهدِ وَ کَهلًا» یعنی تو در گهواره بودی و با مردم سخن میگفتی، إبن عباس گفته خدای تعالی عیسی را بسه سالگی بفرستاد و او در قوم خود سی ماه پیغمبری کرد و بعضی از مفسرین گفته‌اند خدای تعالی او را در گهواره عقل تمام داد و پیغمبر گردانید و داستان او در سوره مریم گفته شده.
سوم- «وَ إِذ عَلَّمتُک‌َ الکِتاب‌َ وَ الحِکمَةَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیل‌َ» یعنی

صفحه : 405
یاد کن وقتی که بتو کتاب انجیل آموختم و تو را بکلمات حکمت آشنا گردانیدم چهارم- «وَ إِذ تَخلُق‌ُ مِن‌َ الطِّین‌ِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذنِی» و نیز یاد کن از جمله نعمتهای من که تو از گل خلق میکردی مقصود خلق تقدیر است نه خلق احداث زیرا که جسم مرغان که از گل بود از فعل عیسی نبود ایجاد و خلقت خدای تعالی بود اندازه‌گیری صورت مرغی بدست عیسی [ع] انجام گرفت.
پنجم- «فَتَنفُخ‌ُ فِیها فَتَکُون‌ُ طَیراً بِإِذنِی» بامر خدا تو بآن گل نفخه‌ئی دمیدی و بقدرت و اراده حق تعالی بنفخه تو آن گل پرنده گردید.
ششم- «وَ تُبرِئ‌ُ الأَکمَه‌َ وَ الأَبرَص‌َ بِإِذنِی» و نیز از جمله تفضلات بر عیسی بن مریم و برای اثبات رسالت او اینکه بود که بدعای او کور مادرزاد را و نیز آدم برص‌دار را شفا میداد.
هفتم- «وَ إِذ تُخرِج‌ُ المَوتی بِإِذنِی» یاد کن وقتی که بیرون کردی مرده‌گان را اشاره بزنده گردانیدن آنها است و بیرون آمدنشان از قبرها و از لفظ «الموتی» که جمع آورده معلوم میشود که حضرتش باذن خدا مکرر چنین عملی انجام میداد و بیان آن در جاهای دیگر شده و انشاء اللّه در سوره آل عمران نیز میآید.
وَ إِذ کَفَفت‌ُ بَنِی إِسرائِیل‌َ عَنک‌َ إِذ جِئتَهُم بِالبَیِّنات‌ِ فَقال‌َ الَّذِین‌َ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلّا سِحرٌ مُبِین‌ٌ از آیه معلوم میشود که بنی اسرائیل بنای آزار او را داشتند و خداوند او را از شرّ آنها نگهداری مینمود قوله تعالی در سوره آل عمران در ضمن داستانهای مسیح فرموده «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّه‌ُ وَ اللّه‌ُ خَیرُ الماکِرِین‌َ».
مجاهد از عبید بن عمر روایت کرده که در اینکه وقت که خدای تعالی اینکه نعمتها را بر عیسی بن مریم [ع] شماره نمود حضرتش جامه پشمین پوشیده بود و خوراک او گیاه زمین بود و هرگاه چیزی داشت انفاق میکرد و برای فردای خود نمیگذاشت و خانه نداشت که اندیشه خراب آن داشته باشد و فرزند نداشت که از مرگ او بترسد بهر کجا شب میرسید همانجا میخوابید.
[ابو الفتوح]

صفحه : 406

[سوره المائدة (5): آیات 111 تا 120]

اشاره

وَ إِذ أَوحَیت‌ُ إِلَی الحَوارِیِّین‌َ أَن آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قالُوا آمَنّا وَ اشهَد بِأَنَّنا مُسلِمُون‌َ (111) إِذ قال‌َ الحَوارِیُّون‌َ یا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ هَل یَستَطِیع‌ُ رَبُّک‌َ أَن یُنَزِّل‌َ عَلَینا مائِدَةً مِن‌َ السَّماءِ قال‌َ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ (112) قالُوا نُرِیدُ أَن نَأکُل‌َ مِنها وَ تَطمَئِن‌َّ قُلُوبُنا وَ نَعلَم‌َ أَن قَد صَدَقتَنا وَ نَکُون‌َ عَلَیها مِن‌َ الشّاهِدِین‌َ (113) قال‌َ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ اللّهُم‌َّ رَبَّنا أَنزِل عَلَینا مائِدَةً مِن‌َ السَّماءِ تَکُون‌ُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنک‌َ وَ ارزُقنا وَ أَنت‌َ خَیرُ الرّازِقِین‌َ (114) قال‌َ اللّه‌ُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم فَمَن یَکفُر بَعدُ مِنکُم فَإِنِّی أُعَذِّبُه‌ُ عَذاباً لا أُعَذِّبُه‌ُ أَحَداً مِن‌َ العالَمِین‌َ (115)
وَ إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ أَ أَنت‌َ قُلت‌َ لِلنّاس‌ِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَین‌ِ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قال‌َ سُبحانَک‌َ ما یَکُون‌ُ لِی أَن أَقُول‌َ ما لَیس‌َ لِی بِحَق‌ٍّ إِن کُنت‌ُ قُلتُه‌ُ فَقَد عَلِمتَه‌ُ تَعلَم‌ُ ما فِی نَفسِی وَ لا أَعلَم‌ُ ما فِی نَفسِک‌َ إِنَّک‌َ أَنت‌َ عَلاّم‌ُ الغُیُوب‌ِ (116) ما قُلت‌ُ لَهُم إِلاّ ما أَمَرتَنِی بِه‌ِ أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ رَبِّی وَ رَبَّکُم وَ کُنت‌ُ عَلَیهِم شَهِیداً ما دُمت‌ُ فِیهِم فَلَمّا تَوَفَّیتَنِی کُنت‌َ أَنت‌َ الرَّقِیب‌َ عَلَیهِم وَ أَنت‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ (117) إِن تُعَذِّبهُم فَإِنَّهُم عِبادُک‌َ وَ إِن تَغفِر لَهُم فَإِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ الحَکِیم‌ُ (118) قال‌َ اللّه‌ُ هذا یَوم‌ُ یَنفَع‌ُ الصّادِقِین‌َ صِدقُهُم لَهُم جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ (119) لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما فِیهِن‌َّ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (120)

صفحه : 407

[ترجمه]

ای رسول یاد کن وقتی را که بسوی حواریین وحی کردیم که بمن و برسول من ایمان آرید- گفتند ایمان آوردیم و تو گواه باش که ما تسلیم امر توایم [111]
یاد کن وقتی را که حواریین گفتند ای عیسی بن مریم آیا پروردگار تو قدرت دارد که برای ما از آسمان مائده بفرستد، عیسی گفت اگر ایمان آورده‌اید از خدا بترسید [112]
حواریین گفتند مراد ما اینکه است که از مائده آسمانی بخوریم و قلب ما مطمئن گردد و بدانیم که تو بما راست گفتی، و بر آن مائده از گواهان بوده باشیم [113]
عیسی بن مریم گفت ای خدا ای پروردگار ما بر ما مائده از آسمان نازل گردان تا اینکه برای اولین و آخرین ما عید باشد و از آن آیه و نشانه‌ئی از تو باشد و از آن مائده ما را روزی ده و تو بهترین روزی دهندگانی [114]
خدای تعالی فرمود همانا من مائده بر شما نازل میگردانم و کسیکه از شما پس از نزول مائده کافر گردید من وی را عذابی میکنم که احدی از عالمیان را چنین عذابی نکرده باشم [115]
ای رسول یاد کن وقتی را که خدای تعالی بعیسی بن مریم میگوید آیا تو بمردم گفتی که من و مادرم را بغیر خدا دو اله بگیرید، عیسی میگوید تو منزهی نشاید و نسزد مرا اینکه بگویم آنچه را که سزاوار نباشم، اگر گفته بودم تو میدانستی تو آنچه در نفس من است میدانی و من آنچه در ذات تو است نمیدانم همانا تو دانای غیبها میباشی [116]
بآنها نگفتم مگر آنچه را که بمن امر نموده‌ئی که بگویم پرستش نمائید خدا را

صفحه : 408
که پروردگار من و پروردگار شما است و من بر آنها گواه بودم تا وقتی که بین آنها بودم و چون مرا فرا گرفتی تو خود بر آنها نگهبان بودی و تو بر هر چیزی نگهبانی [117]
اگر آنها را عذاب کنی همانا آنان بندگان تواند و اگر آنها را بیامرزی تو غالب و درستکاری [118]
خدای تعالی میگوید اینکه روز (روز قیامت) روزی است که صادقین از صدق خود بهره‌مند میگردند و برای آنها بهشتهائی آماده شده که از زیر درختهای آن نهرها جریان دارد در حالیکه همیشه در آن جاویدانند خدا از آنها راضی است و آنها نیز از خدا راضی میباشند اینکه است رستگاری بزرگ [119]
مملکت آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است ملک خدا است و او بر هر چیزی توانا است [120]

صفحه : 409

(توضیح آیات)

وَ إِذ أَوحَیت‌ُ إِلَی الحَوارِیِّین‌َ أَن آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی آیه برسولش خبر میدهد که یاد کن وقتی را که ما بحواریین وحی نمودیم که بمن و رسول من ایمان آرید.
از سیاق آیه معلوم میشود که حواریین یعنی اصحاب عیسی بن مریم قبلا ایمان آورده بودند و از آیه 45 سوره آل عمران «فَلَمّا أَحَس‌َّ عِیسی مِنهُم‌ُ الکُفرَ قال‌َ مَن أَنصارِی إِلَی اللّه‌ِ قال‌َ الحَوارِیُّون‌َ نَحن‌ُ أَنصارُ اللّه‌ِ آمَنّا بِاللّه‌ِ وَ اشهَد بِأَنّا مُسلِمُون‌َ» معلوم میشود وقتی عیسی ع احساس کرد بنی اسرائیل که منکر رسالت او بودند و معجزات او را حمل بسحر مینمودند شاید در مقام قتل او هستند اینکه بود که فرمود کیست یاور من باشد در راه خدا.
قالُوا آمَنّا وَ اشهَد بِأَنَّنا مُسلِمُون‌َ حواریین از سابقین و از طبقه اول از مؤمنین بحضرتش بودند و ظاهرا اینکه دعوت حضرت عیسی ع برای میثاق گرفتن و بیعت کردن بر یاری دین خدا است و اینکه مرتبه بالاتر از اصل ایمان است.
إِذ قال‌َ الحَوارِیُّون‌َ یا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ هَل یَستَطِیع‌ُ رَبُّک‌َ أَن یُنَزِّل‌َ عَلَینا مائِدَةً مِن‌َ السَّماءِ قال‌َ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن کُنتُم مُؤمِنِین‌َ یاد کن وقتی که حواریین بعیسی بن مریم گفتند آیا پروردگار تو قدرت دارد که بر ما مائده‌ئی بفرستد و کسائی که یکی از قاریان هفتگانه است «تستطیع» بتاء قرائت کرده و «ربّک» را هم بفتح با خوانده و بنا بر قرائت کسائی چنین میشود معنی آیا تو قدرت داری از پروردگارت مسئلت نمائی که مائده‌ئی بر ما بفرستد تا اینکه بر ایمان و یقین ما افزوده گردد.
و بنا بر سیاهی قرآن که «یستطیع» باشد بقولی حواریین طلب مائده کردند پیش از آنکه در ایمان مستقر بودند و میخواستند ایمان و یقینشان بخدا

صفحه : 410
و صفات او محکم گردد.
بعضی از مفسرین در توجیه آیه گفته مقصود حواریین از سؤالشان که آیا خدا قدرت دارد بر ما مائده‌ئی بفرستد در اصل قدرت حق تعالی نبوده زیرا که شأن آنها اجل از اینکه است که چنین سؤالی کرده باشند بلکه سؤالشان در حکمت و مصلحت بوده و مقصود استطاعت بر حسب حکمت و مصلحت است نه از جهت قدرت، اینکه بود که عیسی بآنها فرمود «اتَّقُوا اللّه‌َ» از خدا بترسید و خود را بازدارید از اینکه در خدا و اقتدار او شک‌ّ کنید و طلب نکنید از آیات خدا چیزی را که وقتی عصیان کردید سبب هلاکت شما گردد.
حواریین در پاسخ گفتند «نُرِیدُ أَن نَأکُل‌َ مِنها وَ تَطمَئِن‌َّ قُلُوبُنا وَ نَعلَم‌َ أَن قَد صَدَقتَنا» حواریین گفتند میخواهیم از مائده سماوی بخوریم و قلبمان مطمئن بایمان گردد، و طلب کردن حواریین مائده آسمانی را دلیل بر اینکه نمیشود که آنها در قدرت خدا یا در نبوّت عیسی [ع] شک داشتند بلکه چنانچه بعضی گفته‌اند میخواستند ایمانشان بمشاهده عینی باشد نه از سامعین خبر.
و میتوان گفت که سؤال حواریین در طلب مائده نظیر طلب ابراهیم ع بود که حضرتش با آن علوّ مقامش در معرفت از خدای خود طلب میکند که بمن بنما چگونه مرده‌ها را در قیامت زنده میگردانی پس از آن باو خطاب رسید که «أَ وَ لَم تُؤمِن قال‌َ بَلی وَ لکِن لِیَطمَئِن‌َّ قَلبِی» حواریین نیز میخواستند یقینشان بمرتبه عین برسد اینکه بود که گفتند میخواهیم از گواهان بر توحید و نبوّت تو باشیم، لکن نمیشود تعبیر ابراهیم [ع] را بوجهی توجیه کرد که مطابق تعبیر حواریین گردد زیرا که مقام ابراهیم فوق مقام آنها بوده زیرا اگر سؤال ابراهیم [ع] برای ایمان از راه مشاهده و عیان بوده برای اینکه است که ابراهیم دارای مقام عصمت است لکن چون معلوم نیست که حواریین دارای عصمت بوده باشند اینست که مجبور نیستیم کلامشان را اینکه طور حل کنیم.
در مجمع البیان گفته بین علماء اختلاف است در اینکه آیا مائده نازل شد

صفحه : 411
یا نشد و قول صحیح اینکه است که نازل شد لقوله تعالی «إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم» و خلف در وعده الهی نیست. و نیز اخبار و احادیث بسیاری از نبی صلّی اللّه علیه و آله و ائمه علیهم السّلام و تابعین او بر وقوع آن وارد گردیده.
و از إبن عباس نقل شده که عیسی بن مریم ببنی اسرائیل گفت سی روز روزه بگیرید پس از آن هر چه خواهید از خدا سؤال کنید بشما عطا مینماید پس از آنکه آنان سی روز روزه گرفتند وقتی فارغ شدند گفتند ای عیسی اگر ما برای یکی از مردم عملی میکردیم چون فارغ میشدیم ما را طعام میداد و ما سی روز روزه گرفته‌ایم و آمده‌ایم پس تو دعا کن که خدا بر ما مائده‌ئی از آسمان نازل گرداند پس ملائکه بر آنها مائده نازل کردند و با ملائکه هفت قرص نان و هفت ماهی بود که نزد آنها آوردند و آخر آنها خوردند همان طور که اول آنها خوردند و اول و آخر آنها همگی خوردند و از ابی جعفر ع اینکه طور روایت شده [پایان] در عیون الاخبار باسناده الی علی بن الحسن الفضّال عن ابیه چنین نقل میکند که گفته بابی الحسن الرضا گفتم برای چه حواریون را حواریین نامیدند گفت اما مردم آنها را حواریین گفتند چون آنها پاک از اوساخ بودند و لباسشان از چرکی و کثافات شسته شده بود و آن اسمی است مشتق از خبز الحوار، و اما نزد ما آنها حواریون نامیده شدند برای اینکه نفس خود را خالص گردانیده بودند و نیز خالص کننده غیر بودند بوعظ و موعظه از چرکی گناه.
[پایان] قال‌َ عِیسَی ابن‌ُ مَریَم‌َ اللّهُم‌َّ رَبَّنا أَنزِل عَلَینا مائِدَةً مِن‌َ السَّماءِ تَکُون‌ُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنک‌َ الخ عیسی [ع] وقتی خدا را خواند بکلمه «اللهم» که بالاترین نامهای الهی است او را نداء کرد و گفت «ربنا» ای پروردگار ما بر ما فرو فرست مائده‌ئی از آسمان که آن خوان بر ما عیدی باشد که تعظیم آن کنیم و گویند عید بمعنی سروری است که عاید مردم گردد و هر کسی در آن روز تجملات و زینت خود را

صفحه : 412
ظاهر میگردانند و دوستان بیکدیگر مبارک باد میگویند «لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» شاید مقصود از اول و آخر ما همه ماها از اغنیاء ما و فقراء ما که روز سرور و خوشی همه باشد و شاید مقصود زمان ما و از پس ما عید باشد «وَ آیَةً مِنک‌َ» عطف بر عید است یعنی آن مائده نشانه قدرت تو و صدق نبوّت رسول تو باشد.
و گفت «وَ ارزُقنا» ما را از نعمت خودت روزی بده «وَ أَنت‌َ خَیرُ الرّازِقِین‌َ» و تو بهترین روزی دهندگانی.
قال‌َ اللّه‌ُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم فَمَن یَکفُر بَعدُ مِنکُم فَإِنِّی أُعَذِّبُه‌ُ عَذاباً لا أُعَذِّبُه‌ُ أَحَداً مِن‌َ العالَمِین‌َ چون عیسی بن مریم [ع] از خدای تعالی بخواهش حواریین مائده طلب کرد جواب رسید، ای عیسی بخواهش تو مائده را میفرستم و کسیکه پس از نزول مائده کافر گردد او را چنین عذابی کنم که باحدی از عالمیان نکرده باشم چه مردمان زمان شما و چه زمانهای دیگر.
و بطوریکه مفسرین گفته‌اند آنهائیکه جحود کردند بمیمون و خنزیر مسخ گردیدند و اینکه عذابی بود که احدی از عالمیان بآن مبتلا نگردیده بود و بقولی آن عذاب استیصال است از إبن عباس نقل شده که گفته آن نوع عذابی خواهد بود که صعب‌تر و شدیدتر از عذاب دوزخ کافرین و منکرین باشد که از قبل مائده عیسی ع بآن معذّب شدند و عذاب منافقین نیز قریب بآن خواهد بود و بقولی آن عذاب همان مسخ شدن آنها بود.
و از ابی الحسن علی بن موسی الرضا ع روایت شده که آنها بخنازیر مسخ گردیدند، و نیز در مجمع البیان گفته در نزول مائده بین علماء اختلاف است. حسن و مجاهد گفته‌اند مائده نازل نشد بلکه چون قوم اینکه شرط را استماع کردند اعراض نمودند و از نزول آن استعفاء کردند و گفتند «لا نریدها و لا حاجة لنا فیها» و نازل نشد. و صحیح اینکه است که مائده نازل شد لقوله تعالی «إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم» زیرا که در خبر او سبحانه خلف جایز نیست. و نیز اخبار

صفحه : 413
مستفیض است که از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و از اهل بیت علیهم السّلام و صحابه و تابعین رسیده که نازل شد. و از کعب روایت شده که روز یکشنبه بود که مائده نازل شد و از اینکه جهت است که نصاری یکشنبه را عید میگیرند و چون بیان طبرسی مفصّل بود از بیانش خودداری نمودیم.
[پایان] در منهج گفته در اینکه مائده چه چیز بود آنهم در آن اختلاف است از حضرت رسول [ص] روایت شده که فرمود آن نان و گوشت بوده. و از ابی جعفر ع روایت شده که در آن هفت نان بود و هفت ماهی و مردم از اول تا آخر همگی خوردند و هنوز باقی مانده بود. و میسر روایت کرده که در آن مائده همه چیز بود مگر گوشت و سعید بن جبیر از إبن عباس نقل کرده که همه الوان اطعمه در آن بوده غیر از نان و گوشت. و عطاء گفته غیر از سمک و لحم. و عطیه عوفی گفته در آن ماهی بود که در آن طعم همه الوان طعام را میداد. و عمار و قتاده گفته‌اند در آن میوه‌های بهشتی بود. و قتاده گفته صبح و شام بر آنها مثل مثل من و سلوی که بر بنی اسرائیل نازل میشد بر آنها نیز نازل میگردید.
و از سلمان فارسی روایت شده که حق تعالی دو ابر فرستاد سفره سرخی در میان آن بود و بزمین نزدیک شد تا اینکه نزد حواریین بزمین گذاشت عیسی بگریه افتاد و گفت
«اللهم اجعلنا من الشاکرین»
عیسی [ع] گفت هر کس عمل او بهتر است برخیزد و دستار از روی سفره برچیند شمعون گفت یا روح اللّه تو بآن اولی‌تری عیسی ع وضو ساخت و نماز کرد و گفت «بسم اللّه خیر الرازقین» و مندیل از سر سفره برداشت خوانی ظاهر شد آراسته و در آن ماهی بریانی که پوست و خار نداشت و روغن از آن میچکید و نزدیک سر آن نمک بود و نزدیک دم آن سرکه و پنج گرده نان بر آن خوان نهاده بود بر یکی زیتون بر دیگری عسل بر دیگری روغن و در چهارم پنیر و بر پنجم قدید. شمعون که خلیفه عیسی بود برخواست و گفت یا روح اللّه اینکه طعام دنیا است یا آخرت عیسی [ع] فرمود هیچکدام طعامی است که حق تعالی بقدرت خود آفریده تا آنجا که گفته در تفسیر

صفحه : 414
اهل بیت علیهم السّلام مذکور است که چون مائده بر آنها نازل گردید همه جمع میشدند و از آن میخوردند بزرگان و متمولین آنها میگفتند ما نمیگذاریم سفله در خوردن با ما شریک گردند حق تعالی مائده را از میان آنها برداشت و آنها را خنازیر یعنی میمون و خوک گردانید.
و در ابوار از بعضی صوفیه نقل کرده که مائده اینجا عبارت از معارف است که غذای ارواح است مثل اطعمه که غذای ابدانست، و بنا بر اینکه شاید بنی اسرائیل در حقایق رغبت کرده باشند و در حقایق مستعد نبودند برای وقوف آن و برای اینکه بود که عیسی بآنها گفته باشد اگر تحصیل ایمان کرده‌اید تقوی را شعار خود نمائید تا اینکه بر اطلاع آن متمکن گردید و چون در آن اصرار کردند بطور اقتراح از حق تعالی سؤال کرده و حق تعالی بیان نموده که آن سهل است و لکن در آن خطر و خوف عاقبت است زیرا وقتی سالک مقصد برای او کشف گردید آنچه اعلی و ارفع از مقام او است بر آن تحمل نمیتواند کرد و نتواند بر آن مستقر گردد و اینکه ضلالت بسیاری را ایجاب مینماید چون بیان او مفصل بود و غرض ما اختصار است تا همینجا آنرا خاتمه میدهیم.
[پایان] وَ إِذ قال‌َ اللّه‌ُ یا عِیسَی ابن‌َ مَریَم‌َ أَ أَنت‌َ قُلت‌َ لِلنّاس‌ِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَین‌ِ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ قال‌َ سُبحانَک‌َ ما یَکُون‌ُ لِی أَن أَقُول‌َ ما لَیس‌َ لِی بِحَق‌ٍّ إِن کُنت‌ُ قُلتُه‌ُ فَقَد عَلِمتَه‌ُ گفته‌اند کلمه «اذ» ظرف زمان و متعلق بمحذوفی است که مقام بر آن دلالت دارد و مقصود از آنزمان روز قیامت است بدلیل اینکه در چند آیه بعد فرموده امروز روزی است که راست‌گوئی راستان آنها را سود میدهد و نیز بدلیل اینکه خود عیسی [ع] در جواب خداوند عرض میکند تا میان آنها بودم شاهد و ناظر اعمالشان بودم ولی پس از آنکه مرا فرا گرفتی از عملیات آنان اطلاعی ندارم تو خودت رقیب و ناظر بر آنان بودی.
راغب در معنی کلمه دون گفته بکسی که از انجام کاری قاصر است دون

صفحه : 415
گفته میشود و بعضی از علمای ادب گفته‌اند که اینکه لفظ مقلوب از دنو، و ادون و دنی است و اینکه خدای تعالی فرموده «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِن دُونِکُم» باین معنی است که دوستی که در دیانت یا بقول بعضی در قرابت بپایه شما نمیرسد انتخاب و اتخاذ نکنید و اینکه فرمود «وَ یَغفِرُ ما دُون‌َ ذلِک‌َ» باین معنی است که خدا گناه کمتر از اینکه را می‌بخشد، و بقول بعضی غیر اینکه را و اینکه دو معنی- کمتر- غیر- هر دو با هم متلازمند و بهمین معنی است آیه شریفه «أَ أَنت‌َ قُلت‌َ لِلنّاس‌ِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَین‌ِ مِن دُون‌ِ اللّه‌ِ» یعنی غیر خدا، اینکه است کلام راغب در معنی کلمه «دون».
[پایان] طبرسی (ره) در جوامع الجامع گفته وقتی که در روز قیامت خدای تعالی میگوید یا عیسی، مقصود از استفهام تقریع است بر نصاری و استعظام و بزرگی چنین قولی است «قال‌َ سُبحانَک‌َ» عیسی گفت تو منزهی از اینکه برای تو شریک باشد برای من سزاوار نبود کلامی که حق من نبود بگویم و من عبدی میباشم مثل آنها همانا عبادت محقق و مخصوص بتو است «تَعلَم‌ُ ما فِی نَفسِی» یعنی تو میدانی معلومات من را و من معلومات تو را نمیدانم، و اینکه عیسی ع گفت «فی نفسک» بطریق مشاکلة سلوک نموده «إِنَّک‌َ أَنت‌َ عَلّام‌ُ الغُیُوب‌ِ» تقریر دو جمله با هم است زیرا آنچه نفسها منطوی بر آنست آن از جمله غیبها است و علم احدی منتهی نمیشود بسوی آنچه خدای تعالی میداند و «ان» در «أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ» مفسره است و معنی آنست که غیبها در نفسها منطوی نمیگردد بآنچه خدای سبحانه عالم باو است «أَن‌ِ اعبُدُوا اللّه‌َ» تفسیر و معنی «ما امرتهم الّا بما امرتنی به» است یعنی آنها را امر ننمودم مگر آنچه را که تو مرا بآن امر نموده بودی «وَ کُنت‌ُ عَلَیهِم شَهِیداً» یعنی «رقیبا» مثل شاهد بر آنکسیکه برای وی شهادت میدهد و آنها را از اینکه قول منع میکردم و از چنین عقیده‌ئی آنها را باز میداشتم «فَلَمّا تَوَفَّیتَنِی کُنت‌َ أَنت‌َ الرَّقِیب‌َ عَلَیهِم» وقتی من را فرا گرفتی تو خودت آنها را بنصب ادله و فرستادن تو انبیاء را آنها را از چنین

صفحه : 416
کلامی منع میکنی «وَ أَنت‌َ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ شَهِیدٌ» و تو بر هر چیزی گواهی.
«إِن تُعَذِّبهُم فَإِنَّهُم عِبادُک‌َ» و آنها کسانی میباشند که غرض و مقصد آنها عصیان است و آنهایند که رسولان تو را تکذیب میکنند و آیات تو را انکار مینمایند «وَ إِن تَغفِر لَهُم فَإِنَّک‌َ أَنت‌َ العَزِیزُ» که قدرت داری بر عقاب کردن و ثواب دادن «الحَکِیم‌ُ» آنکسی است که ثواب نمیدهد و عقاب نمیکند مگر از روی حکمت و درستی و معنی اگر آنها را بیامرزی با کفر آنها مغفرت و بخشش نسبت بهر گنهکاری بحکم عقل عمل نیک است و هر اندازه گناه بزرگتر باشد عفو و گذشت از آن نیکوتر است.
[پایان] قال‌َ اللّه‌ُ هذا یَوم‌ُ یَنفَع‌ُ الصّادِقِین‌َ صِدقُهُم لَهُم جَنّات‌ٌ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدِین‌َ فِیها أَبَداً ظاهرا مقصود از «یوم» روز قیامت است که در آنروز است که راستگویان از طریق صدقشان بهره میبرند. صدق یک معنای جامعی است که شامل میگردد صدق و درستی و مطابق بودن با واقع و حقیقت را و نیز مطابق باشد با اعتقاد بلکه با عمل هرگاه توأم گردد و کسی را بتمام معنی صادق گویند که گفتارش و اعتقادش مطابق واقع و بر طبق حقیقت قرار گرفته باشد، و شاید مقصود از صادقین در اینجا آن صدق و راستی و اعتقاد و قائل شدن آنها بوحدانیّت حق تعالی و اقرار بحقانیّت جمیع انبیاء علیهم السّلام است و چنین مردمانی در روز موعود راستگو باشند و ایشانرا مژده داده ببهشتهائی که از جمله نعمتهای آن بهشتهای متعدد اینکه است که نهرهائی از زیر درختهای آن یا از زیر غرفه‌های آنها علی الدوام جریان دارد.
رَضِی‌َ اللّه‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه‌ُ خدای تعالی از آنها خشنود و راضی است و آنها نیز از خدای خود راضی و خشنودند و رضایت حق تعالی از تمام نعمتهای بهشتی بالاتر و ارجمندتر است.
و از اینجا میتوان استفاده نمود که رضایت او تعالی ایجاب میکند رضایت عبد را

صفحه : 417
از پروردگار خودش زیرا که رضایت بنده را عطف داده برضایت خود از او.
اینکه است که در آخر آیه فرموده «ذلِک‌َ الفَوزُ العَظِیم‌ُ» معلوم است کرامتی بالاتر از اینکه نیست که خدای جلیل از بنده ضعیف خود اظهار رضایت نماید، در بعضی از روایات نقل شده که «هر کس از خدا راضی است معلوم میشود خدا هم از وی راضی است» لِلّه‌ِ مُلک‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ ما فِیهِن‌َّ وَ هُوَ عَلی کُل‌ِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ مخصوص بخدا است مملکت آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است بقول بعضی از مفسرین «و من فیهن» نگفت که دلالت بر ذوی العقول کند «ما فیهن» فرمود تا تنبیه باشد و دلالت کند بر اینکه اهل آسمانها و زمین همه عاجز و محتاجند بحق تعالی آنها بهیچ وجه مالک نیستند همه بنده و تحت اراده قدیم تعالی واقعند و او است که بر هر چیزی توانا است.

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».