مجمع المسائل - جلد دوم

مشخصات كتاب

سرشناسه : گلپايگاني، محمدرضا، 1372 - 1277

عنوان و نام پديدآور : مجمع المسائل/ مطابق با فتاواي محمدرضا گلپايگاني؛ با تعليقات حسين ايوقي

مشخصات نشر : [قم]: دفتر آيه الله حاج شيخ حسين ايوقي، 1417ق. = - 1375.

شابك : بها:7000ريال(ج.1) ؛ بها:7000ريال(ج.1)

يادداشت : چاپ قبلي: دار القرآن الكريم، 1362

يادداشت : چاپ اول (ج. 3)؛ 1379؛ 9000 ريال

موضوع : فقه جعفري -- رساله عمليه

شناسه افزوده : ايوقي، حسين، تعليقه نويس

رده بندي كنگره : BP183/9/گ 8م 3 1375

رده بندي ديويي : 297/3422

شماره كتابشناسي ملي : م 75-7312

مقدمه

بسم اللّه الرحمن الرّحيم

الحمد للّه و الصلاة و السلام علي رسول اللّه و علي آله آل اللّه و اللعن علي اعدائهم اعداء اللّه من الآن إلي يوم لقاء اللّه.

يكي از اصول مسلمه و عقلائي، اصل مهم مراجعه به متخصص است هر كس بخواهد در رشته اي از علوم و فنون و صنايع وارد شود و آگاهي بيابد ناچار بايد به شخص مطلع و آگاه و عالم به آن رشته مراجعه نموده و متواضعانه از او كسب علم و اطلاع كند.

رشته معارف الهي و امور ديني نيز مشمول اين اصل خردمندانه بوده و از اين قانون كلي مستثني نيست. بلكه در اثر خصوصيت ظرافت آن كه جنبه انتساب به ذات اقدس خداي تعالي دارد و نوع سخن از جهان غيب و عالم ما وراء طبيعت است قهرا بايد محتاطانه در آن مسير قدم برداشت و جز با اخذ و اقتباس از يك منبع مطمئن و مأخذ صحيح و استواري نبايد به چيز دل بست و به تكليفي گردن نهاد.

قرآن كريم در اين رابطه مي فرمايد فَسئَلُوا أَهل َ الذِّكرِ إِن كُنتُم

صفحه : 4

لا تَعلَمُون َ از اهل ذكر و آنان كه

مطالب را به ياد دارند بپرسيد اگر خود نمي دانيد پرستش نكردن و اعتماد به افكار و انديشه هاي خام و تكيه بر استحسانات و فهم ناقص خويشتن نمودن در احكام الهي بزرگترين لغزشگاه و خطرناكترين پرتگاه است كه آدمي را سرنگون دوزخ مي سازد.

محدث بزرگ شيعه شيخ كليني قدس سره نقل فرموده كه حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام به حمران بن اعين در رابطه با مطلبي كه از آن بزرگوار پرسش كرده بود فرمودند: (انما يهلك الناس لأنهم لا يسألون) همانا مردم هلاك مي شوند زيرا پرسش نمي كنند، طبق اين كلام ارزشمند، عامل اصلي و مهمي كه انسان را به هلاكت مي اندازد و او را بي چاره مي كند و عذاب اليم الهي را براي او حتمي مي سازد سؤال نكردن و پرسش ننمودن است.

و در روايت ديگري نقل فرموده كه بعض اصحاب مي گويد از امام صادق عليه السّلام راجع به شخصي كه دچار آبله شده بود و مبتلا به جنابت گرديد و ديگران او را غسل دادند و آن بيمار در اثر آن، در گذشت پرسش كردم حضرت فرمود:

(قتلوه الا سألوا فان دواء العي السؤال) يعني او را كشتند چرا پرسش نكردند چه آن كه داروي جهل و ناتواني از درك مطالب و تشخيص وظيفه، پرسش نمودن است.

به فرموده امام صادق عليه السّلام وظيفه چنين بيماري غسل نبوده بلكه مي بايست خود تيمم كرده باشد پس آن كسي كه فتوي به غسل دادن او داده و يا عهده دار غسل دادن او شده كمك به قتل او نموده و خلاصه با يك عمل جاهلانه و يك خودسري در احكام دين، آن بيمار را به دست مرگ سپرده و او را

كشته است.

صفحه : 5

نيز نقل فرموده كه آن بزرگوار فرمودند: «اف لرجل لا يفرغ نفسه في كل جمعة لأمر دينه فيتعاهده و يسأل عن دينه» اف بر مردي كه در هر جمعه اي خويشتن را براي امر دينش يكسره فارغ و آماده ننمايد تا از امر ديني خود مواظبت نموده و راجع به دين خود تحقيق و سؤال بنمايد.

اكنون نوبت بدين مطلب مي رسد كه در ابعاد مختلفه امور ديني از چه كسي بايد سؤال كرد و به تعبير ديگر، اهل ذكر كه قرآن كريم، انسانها را به آنان حواله داده چه كساني اند؟

واضح و روشن است كه مصداق اصل و فرد بارز و نمونه شاخص اهل ذكر ائمه طاهرين و جانشينان دوازده گانه رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله مي باشند و روايات متعدده در اين موضوع در اصول كافي و نيز در تفسير عياشي و در تفسير مجمع البيان قسمت پنجم و ششم نقل شده مثلا در مجمع البيان نقل فرموده كه امام باقر عليه السّلام فرمود: «نحن اهل الذكر» ماييم اهل ذكر. و در زيارت جامعه كه از معتبرترين زيارات است نيز تصريح بدين مطلب شده.

اكنون امت مسلمان و كساني كه پاي بند به اصول و ضوابط اسلامي هستند بحكم قاطع آيه قرآن بايد همواره متعهد باشند كه آن چه به نحوي از انحاء مربوط به جنبه هاي ديني آنان مي شود در ابعاد مختلف از معارف و اصول عقائد و اخلاق و آداب و مسائل فرعي را از اين كانون صد در صد مطمئن بپرسند.

افتخار شيعه، در ادوار مختلف و اعصار گوناگون، همواره روي همين موضوع است كه دين خود و مسائل حلال و حرام

خود را از ائمه اهل بيت، اخذ كرده و مي كنند و چنان تعهدي بر اين مطلب و مبني داشته اند كه حتي در بحراني ترين شرائط و دشوارترين موقعيتها و در اعصار خفقان و اختناق مانند دوران سياه بني اميه

صفحه : 6

و بني عباس نيز تا مطالب و مشكلات خود را با ائمه در ميان نمي گذاشتند اطمينان پيدا نمي كردند و به هر قيمتي هر چند سنگين و دشوار بود خود را به امام معصوم زمان خود مي رسانيدند و مسائل خود را از آنان پرسش مي نمودند.

فقيه طايفه مرحوم شيخ نجم الدين معروف به محقق قدس سره متوفاي 676 قمري مي فرمايد: حدود چهار هزار نفر از امام صادق عليه السّلام نقل روايت مي كردند و در پرتو تعاليم و مكتب آن بزرگوار، گروه بسياري از فقهاء بسان زرارة بن اعين و دو برادرش بكير و حمران و نيز جميل بن دراج و ديگران از اعيان فضلاء پرورش يافتند و از جوابهائي كه آن حضرت به سؤالات دادند چهار صد كتاب نوشته شد كه آنها را اصول ناميده اند.

علامه مجلسي قدس سره از خرائج راوندي نقل فرموده كه هارون بن خارجه مي گويد: مردي از شيعه زنش را با لفظ واحد، سه طلاقه كرد بعد از اصحاب- شيعه- راجع به اين طلاق پرسش كرد آنان گفتند: اين طلاق صحيح نيست و هيچ گونه اثري ندارد ولي وقتي كه مطلب را با هم سرش در ميان گذاشت او گفت من قانع و راضي نمي شوم مگر اين كه از حضرت صادق عليه السّلام پرسش كني اتفاقا حضرت صادق عليه السّلام در آن زمان از طرف ابو العباس سفاح تبعيد بودند و دوران تبعيد خود را

در حيره مي گذرانيدند آن مرد مي گويد من به ناچار به حيره رفتم و ليكن هيچ گونه امكان ملاقات آن حضرت و سؤال مسأله اي از ايشان نبود زيرا سفاح بكلي ملاقات آن حضرت را ممنوع كرده بود در انديشه و در پي راهي بودم كه با آن حضرت ملاقات كنم ناگهان يك مرد بياباني را ديدم كه جبه پشمينه اي پوشيده و خيار مي فروخت به او گفتم: همه خيارهايت را به چقدر مي فروشي؟

پاسخ داد: به يك درهم. من يك درهم به او دادم و بعد به او گفتم: جبه ات را هم به من بده.

صفحه : 7

خلاصه جبه اش را هم گرفتم و پوشيدم- بكلي تغيير شكل دادم تا تصور كنند من به راستي يك مرد بياباني خيار فروش بي خبر از همه جايم- و بسان خيار فروشان جار كشيدن را آغاز كردم و به همين صورت آمدم تا نزديك بازداشتگاه حضرت صادق عليه السّلام شدم كه ناگهان شخصي از ناحيه اي صدا زد: اي صاحب خيار. من بدانسو رفتم تا به حضور حضرت صادق رسيدم چون شرفياب شدم حضرت فرمودند:

چه خوب حيله اي بكار بردي و چاره اي انديشيدي؟ گفتم: من مبتلا شده ام زنم را يك بارگي سه طلاق گفتم بعد كه از اصحاب پرسش كردم پاسخ دادند كه هيچ اثري نداشته و باطل بوده ولي هم سرم مي گويد: تا از امام صادق عليه السّلام نپرسي من راضي و قانع نخواهم شد. حضرت فرمود: (ارجع إلي أهلك فليس عليك شي ء) به نزد هم سرت برو كه هيچ چيزي بر تو نيست- آن طلاق بكلي باطل است- نيز ابو بصير مي گويد: من در نزد حضرت صادق (ع) بودم كه ام خالد عبدية وارد بر

آن بزرگوار شد و عرض كرد: جانم فدايت به نوعي بيماري در شكم مبتلا شده ام و اطباء عراق شراب را با سويق براي معالجه كسالت و بيماريم تجويز كرده اند ولي من مي دانستم كه شما از آن بدتان مي آيد لذا اقدام به خوردن آن نكردم و دوست مي داشتم كه از شما راجع به آن بپرسم:

امام فرمود: چه چيز تو را از آشاميدن آن باز داشت؟ عرض كرد: آخر من قلاده دين و اطاعت تو را به گردن انداخته ام و مي خواهم كه هنگام ملاقات با خدا بگويم: جعفر بن محمّد به من امر فرمود و نهي كرد حضرت صادق- توجهي به ابو بصير كرد و- فرمود: اي ابو محمّد آيا گفته هاي اين زن و مسائل او را نمي شنوي؟

- و سپس به آن زن فرمود:- نه به خدا قسم اذن نمي دهم به تو حتي در قطره اي از آن و نچش قطره اي از آن را چه آن كه پشيمان مي شوي آن گاه كه نفس تو بدينجا- اشاره اي به گلوي خود فرمود- برسد و اين جمله را سه بار تكرار فرمود و آن گاه فرمود:

صفحه : 8

فهميدي؟ عرض كرد: آري با ذكر مطالب فوق، روشن شد كه در زمان ظهور امامان، حتي المقدور بايد مراجعه به خود آنان عليهم السّلام كرد و در زمان غيبت چنانكه كسي موفق شد كه با تحصيل علوم ديني و تحمل مشقات و زحمات، به مقام رفيع اجتهاد و مرتبه والاي فقاهت برسد مطالب و مسائل خود را از آثار باقي مانده از اهل ذكر مي گيرد و گر نه موظف است كه احكام و مسائل خود را از مجتهدين عادل و فقهاء با تقوائي كه از

قيود هوا پرستي و جاه طلبي و خود محوري آزاد شده و هوي و هوس خويشتن را مهار كرده از بندگي نفس رها گرديده و به عبوديت ذات لا يزال خداي تعالي سر افراز باشند و جز رضاي او را نخواهند اخذ و اقتباس كنند چه آن كه فقهائي كه متصف به اين خصوصيات و مزايا باشند خود نمونه اي از اهل ذكرند و در حقيقت رجوع به آنان كه علوم خود را از اهل بيت گرفته اند رجوع به اهل ذكر واقعي و ائمه طاهرين است منتهي با واسطه و غير مستقيم.

كتاب حاضر، بر پايه همين اساس مقدس و الهي تأليف شده و خود منتخبي از سؤالاتي است كه مسلماناني متعهد به دين از داخل و خارج كشور در امتداد ده ها سال در موضوعات گوناگون ديني از محضر مبارك مرجع بزرگ سيد الفقهاء و المجتهدين آية اللّه العظمي آقاي حاج سيد محمّد رضا الموسوي الگلپايگاني دام ظله العالي استفتاء كرده و آن استوانه بر افراشته فقاهت، پاسخ داده اند.

قسمت اول اين رشته مسائل در سه سال پيش به طبع رسيد و مورد توجه و استقبال و استفاده و انتفاع فضلاء حوزه و مقلدين قرار گرفت و تكرار چاپ شد قسمت دوم آن كه ويژه احكام حج بود دو سال قبل در يك جلد مستقل به چاپ رسيد و اينك اين بخش سوم است كه مجموعه اي مشتمل بر احكام معاملات

صفحه : 9

و معاوضات و نكاح و طلاق و غيره مي باشد و الحق كه مسائلي عام البلوي و مورد نياز است كه تحت اختيار شما قرار مي گيرد.

در اين مجموعه به يك نكته بايد توجه داشت و آن اين

كه در بسياري سؤالات چيزهائي ذكر شده كه دخالت در حكم مسأله ندارد و طبعا بنظر خواننده چنين مي رسد كه خوب بود آن قسمت از سؤال حذف شود لكن چون تو هم دخالت در حكم براي بسياري از مردم پيش مي آيد مخصوصا حذف نشده تا اين وهم بر طرف گردد اين مجموعه نيز مانند دو مجموعه پيشين وسيله دو نفر عالم دانشمند از مدرسين مهذب و با تقواي حوزه علميه قم حضرت حجة الاسلام جناب آقاي ثابتي همداني و حضرت حجة الاسلام جناب آقاي نيري همداني دامت بركاتهما از دفاتر اوليه و صورت اصلي استفتاءات انتخاب و استخراج شده و تنظيم گرديده و هر يك در جاي مناسب و تحت عنوان خاص فقهي قرار گرفته و اينك در دسترس شما واقع شده است.

26 شوال 1403 علي كريمي جهرمي

صفحه : 11

مسائل بيع

كسبهاي حرام

س

- خريد كتاب هاي بهائي جهت رد بر آنها چه صورت دارد.

ج

- خريد صورت شرع ندارد ولي گرفتن و نگهداشتن با اطمينان به اين كه از عهده رد برمي آيد مانعي ندارد بشرط آن كه محافظت كند كه به دست جاهل نيفتد كه خداي نخواسته موجب اضلال شود.

س

- بازي كردن با آلات قمار در صورتي كه منظور برد و باخت نباشد فقط جهت تفريح و سرگرمي چه صورت دارد.

ج

- بازي با آلات قمار مثل نرد و شطرنج و پاسور حرام است اگر چه قصد برد و باخت نداشته باشد.

س

- تعريف موسيقي [1] كه در اسلام حرام شده چيست و آيا موسيقي هايي وجود دارد كه از نظر اسلام حرام نباشد؟

-----------------------------------

[1] موسيقي بنا بر آن چه بعضي از اهل اطلاع تعريف كرده اند فن تركيب اصوات است به نحوي كه خوشايند باشد و بنا بر تعريف بعضي ديگر معرفت الحان و آن چه التيام الحان به آن كامل شود موسيقي است بنا بر اين هر يك از اين دو تعريف موسيقي فن و علم است و اگر عملي بر طبق آن انجام نشود يا تعليم و تعلم غنا كه حرام است در آن وارد نشود موضوع حكم حرمت غنا نيست اما سؤال بر اين دريافت عرفي است كه موسيقي را صداها و اصوات مي دانند لذا پاسخ آن همان است كه در جواب ذكر شده كه آن چه از صداها و الحان در شرع حرام است غنا است و تعريف غنا هم همان است كه در جواب مرقوم فرموده اند.

صفحه : 12

ج

- غنا كه حرام است، آوازي است مشتمل بر ترجيع و تطريب و مناسب با مجالس لهو و لعب و صداهاي ديگر كه اين خصوصيت را نداشته باشد حرام نيست

س

- آيا قبل از اسلام و در زمانهاي انبياء سلف يعني حضرت نوح و ابراهيم و موسي و عيسي عليهم السّلام موسيقي وجود داشته است يا نه و در صورتي كه آن آلات در آن زمان بوده حرام هم بوده است يا خير.

ج

- حرمت تمام چيزهائي كه در شرع مقدس اسلام حرام است در اديان سابقه معلوم نيست بلي بعضي محرمات مانند شرب خمر و زنا و لواط و كم فروشي و قضاء به جور و غيرها در شرايع سابقه نيز حرام بوده و ممكن است بعض احكام و محرمات شريعت اسلام در اديان گذشته سابقه نداشته باشد و مسلمانان در مقام عمل مكلفند از آن چه در شرع اسلام حرمت آن ثابت است اجتناب كنند خواه در شرايع سابقه حرام شده باشد يا در تشريع حرمت آن دين اسلام مؤسس باشد و راجع به موسيقي و غنا معلوم است كه قبل از اسلام وجود داشته اما در خصوص غنا حكم چگونه بوده فعلا تفصيلا در نظر ندارم و فرضا اگر در اديان پيش حلال شمرده شده باشد منافي با حرمت آن در شرع اسلام نيست.

س

- دختري است كه سال قبل ديپلمه شده و چون خيال مي كرد كه از لحاظ شرع مقدس اسلام شغل معلمي براي جماعت نسوان اشكال داشته باشد با آن مخالف بوده و به هيچ وجه قصد كار كردن نداشته ولي از آن موقع تا كنون شديدا تحت فشار پدر و مادرش و هم چنين فاميل و آشنا قرار گرفته با اين صورت نظر مبارك را شرعا در اين موضوع مرقوم فرمائيد.

ج

- اگر بداند وارد شدن در تعليم موجب ارتكاب معصيت يا ترك واجبات نيست معلمي نمودن دروس مشروعه اشكال ندارد مخصوصا اگر بتواند اطفال را به عقايد حقه دينيه و احكام شرعيه راهنمايي نمايد.

س

- اين جانب از جهت بي كاري و ناچاري و به علت اين كه كار سنگين نمي توانم انجام بدهم دست به سيگار فروشي زده ام كه آن هم سيگار خارجي يعني

صفحه : 13

ونستون مي باشد از شهرستاني مي خرم و به شهرستاني ديگر مي برم تا لقمه ناني براي زن و بچه ام تهيه كنم آيا اين كسب از نظر شرع مقدس اسلام مباح است يا خير.

ج

- نظر به اين كه دولت اسلام از قاچاق فروشي نهي كرده شما بايد قاچاق فروشي نكنيد و از مقررات دولت متابعت نماييد.

س

- به طوري كه در رساله ها مرقوم فرموده ايد موسيقي حرام است فهميدن معناي موسيقي براي ما مشگل شده كه كدام نوع از اصوات، موسيقي هست و كدام نيست و مسأله بزرگ ما اين است كه از راديوها بعضي از اوقات صدايي مثل زنگوله مي شنويم و از نظر عرف آن طور صداها را مناسب مجالس لهو و لعب مي دانيم در صورتي كه شهوت انگيزي ندارد ولي در اين كه مناسب لهو و لعب باشد شكي نيست.

ج

- هر صورتي كه يقين داريد كه غناء و مناسب مجالس لهو و لعب است حرام است

س

- شخصي در حال فقر از آبادي خود مهاجرت نموده و در شهري در يك مغازه شراب فروشي كه مربوط به شخص يهودي بوده مشغول به حمالي شده فعلا از اين كسب داراي مستغلات شده باز هم به همين شغل مذكور اشتغال دارد اگر خواسته باشد مبلغي به ساختمان مسجد كمك و مساعدت نمايد جائز است يا نه.

ج

- پول حمالي شراب حرام است و لكن اگر حرام بودن عين پولي كه براي مسجد داده معلوم نباشد و احتمال داده شود كه خصوص اين پول را از طريق حلال تهيه نموده است اشكالي ندارد اگر چه بهتر است از پول مشتبه نيز اجتناب شود خصوصا در ساختمان مسجد.

س

- خريد و فروش عذره و خون و موسي انسان چه صورت دارد.

ج

- خريد و فروش عذره جايز نيست اما پول گرفتن بعنوان رفع يد مانعي ندارد ولي جواز خريد و فروش خون براي تزريق بعيد نيست لكن احوط اجتناب است مگر به نحوي كه در عذره ذكر شد و خريد و فروش مو اشكال ندارد.

س

- خريد و فروش تيغهاي صورت تراشي و جورابهاي نازك زنانه و قوه هاي گرام چه صورت دارد.

صفحه : 14

ج

- چيزي كه منفعت آن حرام است و منفعت معتدٌّ به حلال ندارد خريد و فروشش جايز نيست.

س

- اگر كسي جنسي را با جنس ديگر مخلوط كند مثلا روغن را با پيه مخلوط نمايد غش است ولي اگر جنس يكي باشد و لكن از حيث قيمت با هم تفاوت داشته باشد و آن را مخلوط كنند چه حكمي پيدا مي كند مثلا چاي كيلوي 120 ريال را با 80 ريالي مخلوط كرده و به مشتري اعلان ننموده آيا اين معامله غش است يا نه و يا مثل برنج صدري كه كيلوئي 80 ريال است با 60 و 40 ريالي مخلوط كنند و به مشتري هم نگويند چه حكمي پيدا مي كند و شرعا اين معامله چه صورت دارد

ج

- در فرض سؤال اگر جنسي را كه مخلوط مي نمايد ظاهر باشد به نحوي كه مشتري بفهمد كه جنس گران و ارزان مخلوط شده غش نيست و اگر ظاهر نباشد به طوري كه بر مشتري مخفي بماند كه جنس ارزان داخل شده غش و حرام است.

س

- افرادي كه كارمند بانك هستند اگر معاملات بانكي ربوي باشد حقوق آنها اشكال دارد يا نه.

ج

- اجرت مقابل فعل حرام، حرام است.

س

- اجناسي از خارج وارد مي شود به ايران كه بدون گمرك مي باشد و در بازار معروف شده اينها قاچاق است و خيلي از مسلمان ها خريد و فروش مي كنند و اين اجناس قماش و پارچه هاي زنانه و چيت و ابريشم و تترون و غير اينها است آيا شما خريد و فروش آنها را اجازه مي فرماييد يا خير.

ج

- چنانچه حاكم شرع جامع الشرائط از وارد كردن و خريد و فروش قاچاق بعنوان حكم نهي كرده باشد وارد كردن و خريد و فروش آن حرام است

س

- در بازار مسلمين شيوع دارد كه گوسفند را بشرط گوشتي مي فروشند اگر مسلم گوسفند را بشرط گوشت به يهودي بفروشد اشكال دارد يا نه چون يهودي گوسفند را كه مي خرد مي كشد و پولش را بر طبق وزن گوشت مي دهد آيا اين عمل فروش ميته محسوب نمي شود.

صفحه : 15

ج

- ذبيحه يهودي ميته است و جواز بيع ميته به يهودي خالي از اشكال نيست لذا احوط ترك اين نحو فروش است.

س

- آيا شغل سلماني به علت تراشيدن ريش شغل حرام محسوب مي شود و اگر اين طور باشد آيا مي شود با دادن خمس در آمد آن مال را حلال كرد يا نه.

ج

- تراشيدن ريش حرام است و مزد آن هم حرام است و مزدي را كه گرفته اگر صاحبانش معلوم باشند از آنها استرضا نمايد يا پس بدهد و اگر صاحبانش مجهول باشند و آن مال حرام جدا باشد صدقه بدهد و هم چنين اگر مخلوط بمال حلال شده لكن قدرش معلوم است صدقه بدهد با اذن حاكم شرع و اگر مقدار و صاحب آن معلوم نيست و با مال حلال مخلوط شده خمس آن را بدهد بقيه حلال است.

س

- آيا در دين مقدس اسلام و در فرمايش پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله شارب گذاشتن حرام گرديده و زدن شارب بالا براي شخص مسلمان واجب است يا خير.

ج

- اخبار كثيره از پيغمبر اسلام و ائمه اطهار عليهم السّلام در مذمت شارب گذاشتن و مدح شارب زدن وارد شده و اگر كسي بعنوان استحباب و رجحان آن شارب خود را بلند بگذارد بدعت در دين گذاشته و حرام است.

س

- مرقوم فرمائيد كه حد ريش چه اندازه است كه از آن كوتاه تر نباشد.

ج

- به قدري باشد كه عرفا بگويند ريش دارد كافي است.

(مسائل متفرقه مكاسب محرمه)

س

- حضور در مجالس عروسي كه در آن ساز و طبل و رقص و خوانندگي مي باشد باسم اين كه با يكديگر خويش هستيم و مجبوريم جايز است يا نه.

ج

- در مجالس لهو و لعب شركت كردن و بودن حرام است و خويشاوندي

صفحه : 16

مجوز آن نيست.

س

- در اين مجالس يك نوع بازي معمول است به نام چوب بازي كه دو نفر مقابل يكديگر مي نشينند و بهر چه مي توانند به پاي يكديگر مي زنند چه بسا به شكستن پاي يكي از آنان منتهي مي شود اين بازي چه صورت دارد.

ج

- اين نوع چوب بازي از اقسام لهو و لعب و حرام است.

س

اگر شخصي امضاء افراد را روي چك و سفته جعل كرده و پولهائي به جيب زده و زمين و اتومبيل را دريافت كرده و كارهايش از اين قبيل است آيا مي شود براي احقاق حق يا بيدار كردن مردم از چگونگي اين شخص حالاتش را بازگو نمود يا خير.

ج

- اشاعه فاحشه حرام است ولي نصيحت كردن خود اين شخص براي اين كه دست از كار خلاف بر دارد و راهنمايي ديگران در وقت مشورت در خصوص خطا و لغزشي كه آن شخص دارد مانع ندارد و هم چنين اگر كسي براي احقاق حق خود از آن شخص طلب شهادت نمايد بايد اقامه شهادت نمود.

س

- آيا اين نوازندگان انفاقي كه از راه در آمد نوازندگي در راه خدا مي كنند درست است يا نه.

ج

- اگر پولي كه انفاق مي كنند عين پولي باشد كه از بابت نوازندگي گرفته باشند صحيح نيست.

س

- كراوات از نظر اسلام چه صورت دارد.

ج

- كراوات از شعار مذهبي نصاري است كه با كمال تأسف بين مسلمين رايج گرديده است.

س

- آيا براي احقاق حق و ابطال باطل و جلوگيري از ظلم مراجعه به ظلمه جائز است يا نه و هم چنين براي جلوگيري از منكرات و آيا فرقي هست بين

صفحه : 17

انحصار و غير انحصار يعني راه جلوگيري از منكر و ظلم يا احقاق حق منحصر باشد به رجوع به آنان يا منحصر نباشد و آيا فرق است بين آن كه از نيكان آنها باشد يا نه.

ج

- براي احقاق حق و ابطال باطل و نهي از منكر و امر بمعروف در صورتي كه راه منحصر باشد رجوع به آن ها جايز است.

(بيع معاطات)

س

- ملكي در مقابل مبلغي بفروش مي رود و خريدار مقداري از بهاء ملك را مي پردازد و مبلغي هم در ذمه خريدار مي ماند كه بعدا بپردازد و نفس معامله هم بصورت معاطات انجام مي گيرد و صيغه در بين جاري نمي شود آيا با فرض پرداخت قسمتي از بهاء ملك از طرف مشتري و به مصرف رساندن اين مبلغ از ناحيه فروشنده معامله مزبوره تماما لازم مي شود و يا اين كه فقط نسبت بمقدار قيمتي كه پرداخت شده و به مصرف رسيده لازم و نسبت به بقيه آن جائز است.

ج

- در فرض مسأله مادامي كه آن مقدار از ثمن كه پرداخت شده بعينه باقي باشد و در ملك هم تصرف تامي نشده باشد طرفين مي توانند معامله را بر گردانند و اگر در ملك يا در ثمن تصرف شده باشد كه بعينه باقي نباشد ديگر نمي توانند برگردانند.

س

- در معامله اي كه خريدار جنس را به ذمه مي خرد بايد صيغه خوانده شود يا بنحو معاطات هم تصور دارد مثلا در معامله نقدي وقتي فروشنده جنس را تحويل مشتري داد به منزله ايجاب و تحويل دادن پول هم از طرف مشتري قبول حساب مي شود و چون اين عمل در معاملات به ذمه نيست پس معاطات فقط در معامله غير ذمه اي محقق مي شود يا اين كه در معامله به ذمه وقتي ثمن را به ذمه گرفت و بعدا ذمه خود را بري كرد آن هم معاطات و صحيح است.

ج

- اگر فروشنده جنس را بقصد ايجاب تحويل دهد و خريدار آن را بقصد

صفحه : 18

قبول تحويل بگيرد صحيح است هر چند ثمن را نقدا نپردازد و ثمن در اين صورت به ذمه است.

س

- در بنگاه معاملاتي معامله باين صورت نوشته مي شود كه زيد شش دانگ خانه معين را فروخت به عمرو بمبلغ معين و مبلغي از ثمن در مجلس پرداخت شده و مبلغي هم پس از تنظيم سند در محضر پرداخت شود و بقيه از ثمن بعد از تخليه به فروشنده پرداخت شود آيا شرعا نقل و انتقال انجام شده و خانه از ملك فروشنده خارج و داخل در ملك خريدار شده حكم آن را بيان فرمائيد.

ج

- در فرض مسأله اگر آن چه واقع شده مجرد نوشته دفتر است نقل و انتقال حاصل نشده و اگر صيغه عقد عربي يا فارسي خوانده شده نقل و انتقال حاصل شده است و اما معاطات باين نحو كه ثمن قبلا داده شود و مبيع قبض نشود بنظر حقير مورد اشكال است.

(تعريف مثلي و حكم آن)

س

- وقتي كه به حواشي بعضي كتب فقهيه براي فهم قاعده اشياء مثلي و قيمي مراجعه و بررسي نمودم متحير شدم بفرماييد ملاك مثلي و قيمي چيست.

ج

- مشهور در بيان مثلي فرموده اند چيزهائي كه اجزاء آن متقارب در قيمت و خواص باشد مثلي مي باشد و اگر چنين نبود قيمي است البته در چيزهائي كه مثل حبوبات است و با تعريف مشهور تطبيق مي كند واجب است مطابق فتواي مشهور عمل شود و اما مثل پتو، چراغ، ماشين و منسوجات كارخانجات كه بنظر عرف مثلي است ولي تعريف مشهور با آن تطبيق نمي كند رعايت احتياط لازم است بدين ترتيب كه اگر ضامن در اشياء فوق الذكر و امثال آن در مقام ابراء ذمه خود از همين اجناس پرداخت كند مالك قبول نمايد و مطالبه قيمت ننمايد و اگر مالك مطالبه مثلي بنظر عرف را نمود ضامن همان مثلي بنظر عرف را بپردازد تا يقين

صفحه : 19

به برائت ذمه برايش حاصل شود و اگر طرفين راضي به قيمت شوند اشكالي ندارد.

(احكام خريد و فروش)

س

- شخصي با سه فرزند خود مشتركا زندگي مي كرده اند كه سه فرزند او كارگري مي كرده اند و از دست مزدشان يك قطعه زمين به نام برادر بزرگ خريده اند و بعد از چند سال برادري كه زمين به نام او بوده فوت نموده و پدرشان زنده است در اين صورت از نظر شرع مقدس اسلام اين زمين مال كيست.

ج

- در فرض سؤال كه زمين را به نام برادر بزرگ خريده اند زمين مال برادر بزرگ است و سائر برادرها و پدر اگر پولي به برادر بزرگ داده اند حق دارند آن مقدار را مطالبه كنند و اگر چيزي به برادر بزرگ خود بخشيده باشند حق مطالبه ندارند و با فوت او به ورثه اش مي رسد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي مي خواهد خانه بخرد ولي پولش براي خريد خانه كفايت نمي كند و تركه پدرش باقي مانده و از ساير ورثه تقاضا مي كند كه بياييد تركه را تقسيم نماييم كه من حصه خودم را مي خواهم خانه بخرم ورثه مي گويند چون بعضي از ورثه صغيرند نمي شود تقسيم كرد لكن ما مقداري وجه به شما كمك مي كنيم لذا پول را به او دادند و او هم با ضميمه پولي كه داشت خانه اي به نام خودش خريده و مدتي گذشته بفرماييد آيا موقعي كه تركه را تقسيم مي نمايند اين خانه مال خريدار است و يا ساير ورثه هم حق دارند.

ج

- در فرض مسأله اگر خانه را بعين پول مشترك بين ورثه خريده با امضاء ساير ورثه و ولي صغار خانه مشترك است بين همه ورثه و اگر خانه را براي خودش خريده و از پول شركت ادا كرده خانه مال خود او است و بايد سهم ورثه را از آن پول به آن ها رد نمايد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي مقداري موزائيك درب منزلش داشت زيدي آن موزائيك ها را

صفحه : 20

خريد و پول آن را داد ولي موزائيك ها را نبرد و چندين مرتبه هم فروشنده تذكر داد كه ببرد اكنون افراد متفرقه مقداري از آن موزائيك ها را برده اند آيا زيد حق دارد بگويد پول موزائيكهايي را كه برده اند كم كن و يا معامله را فسخ مي كنم در صورتي كه شش ماه از وقوع معامله گذشته و فروشنده هم ضامن حفاظت آن نشده است.

ج

- اگر فروشنده مبيع را در اختيار خريدار گذاشته و خريدار مسامحه در بردن آن نموده فروشنده ضامن نيست.

س

- زيد طلبي دارد از عمرو مثلا يك صد تومان به موعد سي روز و همين زيد يك صد تومان بدهي دارد ببكر به موعد سي روز مي خواهد آن تمسك و ياد داشت طلب خود را بدهد ببكر در مقابل بدهي خود كه بكر رأس موعد وجه را از عمرو كه مديون به زيد است دريافت نمايد آيا رضايت عمرو مديون شرط صحت اين عمل زيد است يا خير و بدون قبول بلكه بدون اطلاع عمرو حواله انجام مي گيرد يا خير و اصلا اين قسم معامله كه امروزه رواج بازار است چه صورت دارد و اگر اختلاف باشد بين مدت و مبلغ طلب و بين مدت طلب بدهي مثلا شخصي بدهي دارد به زيد سيصد تومان به موعد يك ماه و طلب دارد از يكي صد تومان به موعد 25 روز و از ديگر دويست تومان به موعد 33 روز جايز است كه اين دو تمسك طلب مزبور را به آن زيد طلب كار در مقابل سيصد تومان طلبش كه به موعد يك ماه بوده بپردازد يا خير توضيح اين كه اين اختلاف مدت و مبلغ را حساب مي كنند از قرار تنزيل هر توماني در يك ماه صد دينار و مدت و مبلغ را كم و زياد مي كنند.

ج

- اين معامله چه مرجع آن بيع و شراء و چه حواله باشد محكوم به صحت است و طلبي را كه زيد از عمرو دارد منتقل به بكر مي نمايد و ورقه طلب را كه سند او است به بكر مي دهد و باين نحو معامله ما في الذمه عمرو را كه زيد مالك بود بكر مالك مي شود و

رضايت عمرو شرط صحت معامله نيست و لكن اگر بعنوان حواله

صفحه : 21

باشد احتياطا به رضايت عمرو هم باشد و در قسم دوم ايضا به همين نحو كه گفته شد معامله صحيح است و لكن قبل از مدت حق مطالبه ندارند مثلا زيد يك صد تومان از عمرو طلب داشت كه مدت آن يك ماه بعد است و همين زيد مديون ببكر بود به يك صد تومان كه مدت آن بيست روز بعد است و زيد طلب خود را از عمرو ببكر داد به ازاء طلب و بكر هم راضي شد كه ده روز در طلبش تأخير بيفتد قبل از تمام يك ماه بكر حق مطالبه از عمرو ندارد.

س

- زنهايي كه بدون اجازه شوهر جهت جهيزيه دختر يا براي لوازم خانه خود از دكاكين جنس مي خرند و مي گويند به شوهر ما نگوييد و در عوض اجناس خريداري شده گندم يا آرد يا پول مي دهند معامله آنها چه صورت دارد و هم چنين بدون اجازه شوهر جنس مي خرند ولي از خودشان مال دارند معامله آنان چگونه است

ج

- در فرض مسأله اگر كاسب علم يا اطمينان پيدا كند كه گندم يا پول مال شوهر است و زن بدون اجازه تصرف مي كند معامله فضولي است و تا صاحب مال اجازه نكند صحيح نيست ولي اگر مال خود زن باشد معامله صحيح است.

و اگر احتمال عقلائي هم بدهد كه مال خود زن باشد نيز صحيح است

س

- بنده چند رأس گوسفند از قبيل بز و ميش كه سرمايه آنها از خودم مي باشد خريداري كرده ام و با رضايت طرفين به شخصي مثلا حسين نام مي دهم مشروط بر اين كه منافع گوسفندان ناز قبيل كره و بره و پشم و موي آنها را آقاي حسين براي خود مصرف كند و فقط سالانه مقدار يك كيلو و نيم روغن بابت هر رأس گوسفند به من بدهد و متذكر مي شويم كه گوسفندان تا هر چند سالي كه پهلوي حسين باشد مرگ و مير آنها به عهده حسين باشد و هر تاريخي كه بخواهيم اين معامله را بهم بزنيم بايستي گوسفندان را بهمان سن و سال كه تحويل گرفته به صاحبش پس بدهد اگر گوسفندان مردند هم حسين با همان سن و سال پس بدهد و اين معامله را در اصطلاح محلي ما (دنداني) مي گويند و اين رسم از قديم بوده و فعلا هم هست آيا اين معامله

صفحه : 22

صورت شرعي دارد و جائز است يا خير.

ج

- در فرض سؤال چنانچه گوسفندان خودتان را كه مثلا ده عدد است بطرف بفروشيد به همين عدد و سن گوسفند كلي و شرط كنيد كه پس از مدت معيني مثلا سه سال يا كمتر يا بيشتر مثل اينها را به شما بدهد و در ضمن سالي يك كيلو و نيم روغن نيز بدهد مانع ندارد.

س

- گندم و جو را به مدت بفروشد ولي از نرخ روز گرانتر چه صورت دارد.

ج

- اشكال ندارد.

س

- اگر قيمت اجناس را با مشتري تمام نكنند و مدت را تعيين ننمايند ولي در موقع پرداخت وجه قيمت اجناس را معلوم بنمايند چه صورت دارد.

ج

- معامله باطل است ولي اگر بعد با هم در قيمت تراضي كنند بري ء الذمه مي شوند.

س

- اجناس مغازه را به مشتريان به تفاوت فروختن چگونه است.

ج

- جايز است ولي مستحب است كه بين مشتريها تفاوت نگذارد مگر به جهت امر ديني.

س

- گوشت بي استخوان از قصاب خريدن چه صورت دارد جايز است يا خير.

ج

- بلي جايز است و شرط آن رضايت طرفين است.

س

- شخصي جنسي را مدتها قبل بمبلغ هفتصد تومان از شخصي خريده و پول آن را به فروشنده پرداخت كرده و قرار گذاشته كه فروشنده بياورد و تحويل بدهد ولي فروشنده مدتها مسامحه نموده تا اين كه قيمت جنس ترقي كرده و تا به سه هزار تومان رسيده خريدار رفت جهت تحويل گرفتن جنس خود لكن فروشنده اظهار داشت كه جنس شما را دزد برده و به هيچ عنوان راضي نيست كه جنس را تحويل

صفحه : 23

بدهد و خريدار مدركي هم ندارد ولي فروشنده راضي شد مبلغ هشتصد تومان بدهد كه خريدار حق خود را اسقاط نموده و كتبا مدرك بدهد كه ديگر مطالبه ننمايد لذا روي اجبار كتبا حق خود را اسقاط كرده و مبلغ مذكور را مي گيرد آيا اين خدعه فروشنده و عدم تحويل جنس مورد معامله كه تقريبا چهار هزار تومان ارزش داشت و تحويل نداد شرعا چه صورت دارد.

ج

- بطور كلي حكم مسأله اينست كه اگر مبيع قبل از قبض تلف شود بايع ضامن آن نيست و مشتري فقط حق استرداد ثمن را دارد و اگر واقعا تلف نشده باشد و بايع از قبض دادن امتناع كند در دست او غصب است و اگر نزاع موضوعي در بين باشد مثل آن كه بايع مدعي تلف باشد يا مدعي باشد كه خريدار بنحو شرعي اسقاط كرده و خريدار منكر باشد مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي يك شبانه روز آب از آب مزرعه اي به شخصي فروخته و ملتزم شده كه سند رسمي بدهد ولي كليه مخارج سند به عهده مشتري قيد شده و بايع در اولين فرصت لدي الورود در محضر وضعيت ملك را خواسته و جواب گرفته و چون مخارجش به عهده مشتري قيد شده بود او مسامحه نموده و مدت چند سال كه بايع در حياة بوده مشتري مزبور جهت پرداخت مخارج و تحويل گرفتن سند حاضر نشده تا بايع فوت كرده در اين صورت مخارج محضر را كه به واسطه تأخير ثبت معامله زياد شده كدام يك از ورثه بايع و مشتري بايد متحمل شوند.

ج

- در فرض مسأله ورثه مشتري اگر مايل باشند سند محضري اخذ نمايند مخارج را بايد خودشان متحمل شوند.

س

- فروشنده جنس را به قيمتي مي فروشد و با رضايت طرفين مقرر مي شود كه مشتري هر وقت داشت بپردازد و يا قدري جنس عوض وجه مي دهد و بقيه را بتدريج مي دهد اين معامله چه صورت دارد.

ج

- در صورتي كه معامله بعنوان نقد در ذمه واقع شود و بعد فروشنده اذن

صفحه : 24

در تأخير بدهد اشكال ندارد هر وقت بپردازد و اگر جنس هم در عوض بدهد با رضايت اشكال ندارد.

س

- متعارف شده كه ملك را با مزايده مي فروشند و كساني كه قيمت را بعدا اضافه نموده ده يك مي برند آيا در صورت تراضي ده يك حلال مي شود يا خير.

ج

- با تراضي حلال است.

س

- اين جانب با يك نفر صحبت معامله خانه كرده ام بمبلغ پنجاه و پنج هزار تومان ده هزار تومانش را في المجلس داده ام الباقي را بعد از يك ماه بپردازم ولي اين ده تومان را بقصد امانت دادم رفتم پول تهيه كنم نتوانستم بودجه ام نرسيد و از خريد خانه منصرف شدم به صاحب خانه اظهار كردم كه پول پرداخته شده را پس بدهد در جواب مي گويد هزار تومان از آن پول را به شهرداري و جواز داده ام اين مقدار از پول را نگه داشته در صورتي كه چنين قراري نگذاشته بوديم.

مستدعي است حكم مسأله را بيان فرمائيد

ج

- در فرض سؤال كه قراردادي در بين نبوده و بدون اذن شما پول را به شهرداري داده است خودش ضامن است و اگر باذن شما پول به شهرداري و غيره داده شما ضامن هستيد.

س

- ملكي قولنامه شده و اينك فروشنده پشيمان شده است در اين صورت حكم مسأله را بيان فرمائيد.

ج

- در فرض سؤال مجرد قولنامه در صورتي كه معامله شرعيه واقع نشده باشد اثري ندارد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- متعارف شده حيوان زنده را با ترازو مي كشند و مي فروشند شرعا چطور است.

ج

- مانعي ندارد.

س

- شخصي مالش مخلوط بحرام است و از آن فرش تهيه كرده آيا مي تواند روي آن فرش نماز بخواند و اگر از همان مال غذا تهيه كند و بخورد روزه اش

صفحه : 25

چطور است و از مال مخلوط بحرام مي تواند خرج عزاداري امام حسين عليه السّلام را بدهد يا نه.

ج

- تصرف در مال مخلوط بحرام قبل از تطهير آن جايز نيست لكن اگر فرش و غذا را به ذمه خريده باشد و از مال مخلوط بحرام پول آن را داده باشد فرش و غذا حلال است.

س

- شخصي معامله گوشت مي نمايد باين نحو كه گوسفند خود را به قصاب مي دهد كه ذبح نمايد و قرار گذاشته كه قيمت گوشت آن را بعد از ذبح هر يكمن بمبلغ معين به بايع بپردازد آيا اين معامله شرعا صحيح است يا خير يعني گوشت گوسفند زنده را مي فروشد كه بعد از كشتن تحويل بدهد.

ج

- فروش مكيل و موزون با جهل بوزن صحيح نيست و لذا فروش گوشت قبل از كشتن باطل است بلي بعد از كشتن مطابق قرار داد فروش گوشت با وزن معلوم به قيمت معين كه طرفين تراضي نموده اند اشكال ندارد.

س

- بعضي از آباديها است كه ملك و آب از مالك و غرس اشجار با رعيت البته چنين مرسوم است كه مي گويند نصف ملك مال رعيت و نصف ديگر مال مالك است بعدا يكي از اين رعيتها قطعه اي از اين ملك را به ديگري مي فروشد و آن شخص خريدار خانه مسكوني درست مي كند در اين صورت مي تواند در اين منزل نماز بخواند يا نه.

ج

- علي الظاهر مغارسه باطل است و باين نحو زمين مال غارس نمي شود و فروش صحيح نيست و خريدار مالك نمي شود.

س

- اشخاصي به بنگاه ما گندم مي فروشند و ما با دريافت حق العمل آنها را مي فروشيم ولي چون اغلب گندم ها به وعده يك ماه يا دو ماه بيشتر يا كمتر فروش مي شود و اين امر باعث عقب افتادگي داد و ستد صاحبان گندم مي گردد بدين جهت با رضايت اصرار دارند كه به نسبت مدت در هر ماه خرواري دو تومان إلي

صفحه : 26

سه تومان كمتر يا بيشتر از مبلغ فروش كسر نموده و پول خود را بطور نقد دريافت دارند اگر ما اين مبلغ را كسر و بقيه را نقدا پرداخت نماييم شرعا چه صورت دارد

ج

- اگر گندمها را خودتان بخريد و به بهاي بيشتر بفروشيد بي اشكال است و اگر آن را به وكالت از فرستندگان آن فروخته ايد مي توانيد ما في الذمه خريداران را از صاحبان گندم به كمتر از آن بخريد و نقدا به صاحبان گندم پرداخت كنيد.

س

- خريد و فروش چيزي كه با شماره بفروش مي رود جايز است كه با وزن فروخته شود يا نه.

ج

- مانعي ندارد صحيح است.

س

- زيدي دكاني را از عمرو بمبلغ دو هزار و پانصد تومان خريداري كرده و يك چك بمبلغ يك هزار و پانصد تومان به عمرو داده و بقيه را كه يك هزار تومان باشد قرار شده كه پس از ده روز ديگر بپردازد روز بعدش عمرو آمد و اظهار داشت كه دكان را بمبلغ سه هزار تومان مي خرند زيد هم قبول كرد و تصديق قول عمرو نمود باز پس از يك ساعت آمد و اظهار داشت كه مغازه را سه هزار و سيصد تومان مي خرند باز زيد اظهار داشت سه هزار و سيصد تومان را خودم قبول دارم و دفعه سوم آمد و گفت دكان را بمبلغ سه هزار و هفتصد تومان مي خرند ديگر زيد حرف عمرو را قبول نكرد خواهشمند است مرقوم فرمائيد كه عمرو حق دارد مبلغ زيادي بر اصل معامله را از زيد بگيرد يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر صيغه خوانده شده و يا عمرو در پولهائي كه از زيد گرفته تصرف كرده معامله صحيح و دكان مال زيد است و اگر بطور معاطات بوده يعني صيغه خوانده نشده و عمرو هم در پول تصرف نكرده مي تواند دكان را به ديگري بفروشد.

س

- اگر شخصي به نجار بگويد كه از فلان نوع چوب با خصوصيات معين براي من تا ده روز ديگر دري درست كنيد و مبلغي بعنوان بيعانه به او مي دهد

صفحه : 27

نجار هم در را درست كرد آيا نجار مي تواند درب درست كرده به نام شخص مذكور را به ديگري بفروشد و دو باره بهمان خصوصيات براي او درست كند يا نه و يا اين كه مشتري مي تواند از خريدن آن منصرف شده و معامله را بر هم بزند و در صورتي كه به جهت منصرف شدن مشتري ضرري به نجار وارد شود جبرانش چگونه است و هم چنين نجار مي تواند در آن بيعانه تصرف نمايد يا نه

ج

- نجار تا درب را نفروخته ملك خود او است و مي تواند بغير بفروشد و درب ديگر تهيه كند بشرط آن كه در موقع تحويل دهد و مشتري هم تا نخريده مي تواند منصرف شود و جواز تصرف در بيعانه موكول باذن صاحب پول و قرارداد است

س

- اگر شخصي جنسي را به مدت معيني به ديگري بفروشد بشرط اين كه خريدار پس از انجام معامله همان جنس را نقدا به فروشنده به قيمت كمتري بفروشد چه صورت دارد.

ج

- جايز است.

س

- مبادله مالي بمال ديگر بدون آن كه متعاملين خود را بعنوان مشتري و بايع قصد كنند و قرينه اي هم بر تعيين قيمت آنها ملاحظه نشده و يا ملاحظه شده مثلا به مساوي يا مختلف و مقداري پول يا چيز ديگر شخصي كه مالش كمتر است به ديگري عوض كمي قيمت بدهد - اين مبادله بيع است يا مصالحه و يا معامله مستقله كما اين كه اين مبادله در بعضي جاها معمول است و به آن تاخت زدن مي گويند.

ج

- بعيد نيست معامله مذكوره به بيع منطبق شود و آن كه انشاء تمليك بعوض مي نمايد بايع است و آن كه قبول مي كند مشتري است.

س

- شخصي سؤال مي كند كه من در آستان قدس رضوي عليه الصلاة و السلام در مشهد مقدس قبري خريده ام والدين و اخوي خود را هم دفن كرده فعلا مسئولين قبرستان مانع شدند و مي گويند قبري را كه براي خودش گذاشته اعتبار ندارد چون مكان قبرستان در زمان طاغوت خريداري شده است.

صفحه : 28

ج

- اگر معامله قبلي صحيح بوده وجهي از براي بطلان نيست و خريدار مقبره حق تعمير و دفن در آن دارد و احدي حق مزاحمت ندارد.

س

- فروختن موي سر زنان مشروع است يا نه.

ج

- بعد از جدا شدن مانعي ندارد.

س

- شخصي است كه هويج و چغندر مي خرد و براي تغذيه خوك مي برد اين معامله جايز است يا نه.

ج

- فروش هويج و چغندر به آن شخص جايز است.

س

- اگر كسي مبلغي طلا نسيه بخرد مقداري را نقدا بپردازد و بقيه را قرار بگذارد كه به اقساط در هر برجي مقداري بپردازد چه صورت دارد.

ج

- فروش طلا بغير طلا و نقره بنحو مذكور صحيح است لكن فروش طلا به طلا يا نقره محتاج به قبض در مجلس بيع است و بدون آن باطل است.

س

- از تهران 19 كيلو پنير خريدم در قم كشيدم 3 كيلو كسر آمد يعني در يخچال تهران از شدت برودت آب در جسم پنير يخ بسته بود و در راه آب شده و سه كيلو آب خالص در آمده در اين صورت فروشنده مديون بنده هست يا خير.

ج

- اگر آب پنير بيش از حد متعارف نبوده حقي به فروشنده نداريد.

(پرداخت ثمن از پول حرام)

س

- كسي ملك يا غير ملك را خريداري نموده و از قيمت كلي مقداري پرداخت و بقيه را دست گردان و به ذمه مي گيرد و بعد از پولي كه تقريبا بي اشكال نيست پرداخت مي نمايد آيا بري ء الذمه مي شود يا نه.

ج

- اگر پول حرام بدهد بري ء الذمه نمي شود ولي معامله صحيح است و مشتبه اگر جايز التصرف باشد و لو بظاهر شرع اشكال ندارد.

س

- شخصي فرش و يا اجناس را بعنوان نسيه مي گرفته و بعد پول دزدي بابت

صفحه : 29

آن فرش مي داده اگر صاحب فرش بداند كه پول دزدي است چه حكمي دارد و آن فرش را خريداري مالك مي شود يا نه.

ج

- در فرض مرقوم چه فروشنده بداند كه پول مال سرقت است يا نداند ذمه خريدار از عوض بري ء نمي شود ولي نظر به اين كه معامله كلي و در ذمه بوده است فرش يا جنس ملك خريدار شده و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

(خريد و فروش اطفال)

س

- متعارف شده كه اطفال با اجازه اولياء خود در مغازه هاي بستني فروشي شاگرد مي شوند و مشتريان اين مغازه ها هم فقط اطفال هستند و عدم رضايت اولياء اطفالي كه مشتري هستند معلوم نيست در اين صورت اين معامله ها چه صورت دارد.

ج

- معامله صغار باطل است خواه هر دو طرف صغير باشند يا يك طرف مگر آن كه معامله بين اولياء اطفال باشد و اطفال واسطه ايصال باشند.

س

- با اطفال نابالغ شخص خريد و فروش نموده حالا آن اطفال بالغ شده اند مي تواند از براي آن معامله كه نموده است از خود بچه حلاليت بطلبد يا نه

ج

- اگر آن چه از دست طفل گرفته ملك خود طفل بوده رضايت در حال بلوغ او كافي است

س

- معامله با طفل نابالغ مميز صحيح است يا باطل

ج

- باطل است.

(حكم بيع مجهول)

س

- اگر انسان از دكان نانوايي نان دانه اي مي خرد بدون اين كه بكشد اين معامله شرعيه دارد يا نه؟

ج

- با فرض آن كه متعارف باشد و تفاوت زياد در بين قرصهاي نان نباشد اشكال ندارد.

صفحه : 30

س

شخصي تا مدت يك سال تمام سوخت زير دست و پاي گوسفندي را از شخص ديگر خريداري مي كند بمبلغ چهار صد تومان و نقدا پرداخت كرده ولي شخص فروشنده تا مدت شش ماه سوخت را بيشتر نداده و كليه گوسفندها را فروخته در اين صورت نسبت به آن شش ماه ديگر كه پرداخت نكرده تكليف چيست.

ج

- در فرض مسأله چنين معامله اي كه سوخت يك سال را قبل از بودن سوخت بخرند صورت شرع ندارد خريدار هر مقدار سوخت برده قيمت آن را بايد بدهد و ديگر حقي به فروشنده ندارد.

س

- شخصي از گله گوسفند خود ده رأس را فروخته هر يكي دويست تومان ولي جدا كردن آنها را به عهده مشتري گذاشته كه هر كدام چاق تر است انتخاب نمايد در اين صورت اين معامله صحيح است يا نه؟

ج

- با فرض تفاوت گوسفندان معامله مذكوره غرر و باطل است.

(خريد و فروش زمين موات)

س

- نظر مباركتان را راجع بخريد و فروش زمين موات و غير موات تعيين فرمائيد ضمنا يادآور مي شود اگر كسي زمين بزرگي را همان طوري كه معمول است خيابان بندي و درخت كاري نموده و آن را به قطعات كوچك تفكيك كند در صورتي كه هيچ گونه فعاليتي در خود قطعه هاي كوچك نشده باشد فروش آن جايز است يا خير.

ج

- موات بالاصل كه حريم عام نباشد مال امام عليه السّلام است و قبل از احياء كسي حق فروش ندارد جز حاكم شرع جامع الشرائط لكن در زمان غيبت هر كسي حق احياء آن را دارد و به احياي مالك مي شود چه مسلم باشد و چه كافر و احياء به منظور سكني به بناء دار است كه قابل سكني باشد و به منظور زراعت به آماده نمودن زمين است براي كشت و زرع و اجراء ماء و امثال آن و اما خيابان بندي و درخت كاري

صفحه : 31

معلوم نيست احياء همه قطعات باشد مگر آن كه آب احداث كرده باشد و مهيا كرده باشد زمين را براي زراعت بلي اگر شخص متصدي اين امر قدرت بر احياء جميع اراضي مذكوره داشته باشد اين درخت كاري و خيابان بندي حيازت است و به حيازت انسان اولي بتصرف و تملك مي شود و در اين صورت مي تواند حق حيازت و اولويت خود را بغير واگذار كند و وجهي بگيرد لكن قبل از احياء اصل ملك را نمي تواند بفروشد.

(بيع بشرط)

س

- باغي را به بيع شرط مي فروشيم مثلا هزار تومان و شرط مي كنيم كه بعد از دو سال اگر اين پول را داديم باغ مال خودمان باشد و آن باغ را اجاره مي كنيم به دويست تومان اين معامله چه صورت دارد.

ج

- چنانچه بيع كند و شرط نمايد در ضمن آن اشكالي ندارد و منافع آن نيز تا فسخ نكرده مال خريدار است و اجاره آن صحيح است.

س

- زيد ملكي را بمبلغ معين به عمرو فروخت و عمرو هم مقداري از آن مبلغ را به زيد پرداخت نموده و از تتمه قيمت آن مقدار چهار رأس گوسفند را عمرو بعنوان دندان براي زيد به ذمه خود گرفته كه ساليانه مقدار دو من كره به زيد بدهد و هر وقت بقيه پول زيد را پرداخت كرد گوسفند مذكور بملك خودش بر گردد و زيد هيچ گونه حقي به گوسفند عمرو نداشته باشد در اين صورت اين معامله دندان قرار دادن گوسفند باين نحو صحيح است يا نه.

ج

- اگر مقصود اين است كه چهار رأس گوسفند معين خارجي را زيد از عمرو بمبلغ باقي مانده ثمن ملك خريده و در ضمن عقد شرط كرده باشند كه در صورتي كه تا مدت معين آن وجه را داد عمرو اختيار فسخ داشته باشد معامله صحيح است و شرط نيز در ضمن عقد بيع بنحو مفروض مانعي ندارد.

س

- مبلغي در حدود سيصد ريال به كسي قرض دادم و يك باب خانه از

صفحه : 32

او بعنوان بيع شرطي گرفتم پس از انقضاء چند ماه چون معامله را مخالف دستور شرع و احكام قرآن دانستم فوق العاده ناراحت شدم براي اين كه او محتاج بود و من نبايد خانه او را بيع شرط مي كردم خواستم خودم را از ناراحتي بيرون آورده باشم به بدهكار مراجعه كردم و به او اظهار كردم من از اين معامله شرطي كه خريد و فروش و اجاره دروغي و يا صوري است پشيمانم بنا بر اين مال الاجاره را كه تا كنون بمن داده اي پس مي دهم و چند ماه هم كه بدهكار هستي همه را به تو بخشيدم و از تو نمي خواهم و در همان مجلس سند مال الاجاره را بدون دريافت وجه به او دادم و گفتم از اين تاريخ به بعد هم تا پايان مدت مال الاجاره نمي خواهم و در رأس مدت فقط اصل پول را بمن رد كن در هر حال براي دريافت اصل پول خيلي به او مهلت دادم و بدون مطالبه و فشار اصل پول را گرفتم در آن موقع بدهكار از روي ميل و با اصرار دو يا سه ماه از مال الاجاره كه

در ماه هاي اول به اين جانب داده بود بمن بخشيد و پس نگرفت بعدا بمن كاغذ نوشت كه من حق بخشش نداشتم و گذشت من صحيح نبوده بايد پس بدهي اينك از مقام محترم استدعا دارم بفرماييد كه هر گاه كسي چيزي را به كسي بخشيد آيا مي تواند بعد از مدتي مطالبه نمايد با در نظر گرفتن اين كه آن روز براي من گشايش فراهم بود بدون معطلي به او مي دادم كما اين كه حاضر نبودم ديناري قبول كنم و آن امكانات امروز برايم فراهم نيست.

ج

- اما بيع شرط و اجاره مبيع از مشتري اگر حقيقة طرفين قصد بيع شرط داشته باشند و لو براي تخلص از حرام صحيح و بي اشكال است و مال الاجاره ربا نيست و اگر قصد جدي نداشته باشند معامله باطل است و گرفتن زيادتر از مبلغي كه قرض داده شده اگر از اول بشرط زياده قرض داده ربا و حرام است ولي اگر مسأله را نمي دانسته و بعدا پشيمان شده و بنحو قرض الحسن قرار داده باشد و خود قرض گيرنده مبلغي اضافه به او داده باشد يا مبلغي را كه قبلا به او داده است بخشيده باشد اشكالي ندارد و ربا نيست تا گفته شود حرام است و در هبه به غير

صفحه : 33

ذي رحم اگر عين آن موجود باشد كسي كه بخشيده مي تواند پس بگيرد و اگر موجود نيست حقي ندارد.

(شرط در ضمن عقد)

س

- معمول است در قولنامه ها مي نويسند اگر هر يك از متبايعين تا فلان مدت از آن چه در اين ورقه نوشته شده تخلف كرد و يا معامله را بهم زد مبلغ هزار تومان مثلا دادني باشد آيا اين قرارداد شرعي و التزام به آن واجب است يا خير.

ج

- اگر در ضمن عقد لازمي اين شرط را كرده باشند لازم الوفاء است.

س

- مالك قريه برعايا اعلام كرده است هر كس در ملك من عمارتي بسازد و يا باغي احداث نمايد و از ملك من به قريه ديگر كوچ كند حق فروش اعيان احداث شده را ندارد و رعيت هم باغ و عمارتي احداث كرده تير و درب و پنجره عمارت و مو باغ را مالك داده يا رعيت اينها را از جاي ديگري خريداري نموده و در عمارت و باغ بكار برده است اگر رعيت به قريه ديگري كوچ كند بايد با مالك مصالحه كنند يا رعيت حقي ندارد.

ج

- اگر درب و تير و پنجره و امثال آنها را مالك داده و به رعيت نبخشيده ملك مالك است و رعيت حقي به آن ها ندارد و اما اگر اعيان مذكوره مال خود رعيت بوده مجرد اعلام مذكوره موجب خروج از ملك او نمي شود بلي اگر در ضمن عقد لازم رعيت ملتزم شده كه با كوچ كردن واگذار به مالك نمايد واجب است بر او مطابق شرط عمل نمايد.

س

- قولنامه اي كه در عصر فعلي رايج شده شرعيت دارد يا نه مثلا فعلا جنس را مي فروشد بمبلغ معيني و مشروط بر اين كه تا يك هفته ديگر هر كدام از بايع و مشتري پشيمان شدند مبلغي دادني باشند آيا اگر اين شرط بنحو شرط نتيجه باشد مثلا گفته شود مبلغي كه آقاي مشتري به بايع از بابت قيمت جنس داده است ثلث آن پس داده نشود صحيح است يا نه؟

صفحه : 34

ج

- اگر در ضمن عقد خارج لازم شرط كنند مثلا كه هر كدام فسخ نمود فلان مبلغ به ديگري بدهد واجب است مطابق شرط عمل نمايند و اگر قرارداد ضمن عقد لازم نباشد عمل به آن واجب نيست و شرط نتيجه نيز بنظر حقير مملك است.

س

- اگر شخصي جنسي را نقدا از فروشنده بخرد بشرط اين كه فروشنده پس از انجام معامله همان جنس را به قيمت بيشتري با وعده از وي خريداري نمايد جايز است يا نه.

ج

- جائز است.

س

- اگر چيزي را به كسي بفروشد و شرط كند كه مشتري مبيع را براي خود نگهدارد و به ديگري نفروشد آيا چنين شرطي صحيح است يا فاسد و بر فرض فساد ضروري به اصل معامله دارد يا خير.

ج

- اگر شرط در ضمن عقد لازم بوده عمل بر طبق آن واجب است ولي در صورت فروش معامله صحيح است.

س

- فردي به زيد نخ مي فروشد قيمت و مدت تحويل جنس معين مي شود و تمامي وجه را فروشنده تحويل مي گيرد طبق قرار داد فيما بين خريدار شرط مي كند اگر جنسها را تا تاريخ معين شده تحويل ندهيد خسارت وارده به عهده فروشنده خواهد بود و فروشنده هم قبول مي كند فروشنده جنس را به موقع تحويل نداده جنس تنزل مي كند، خسارت به عهده كيست؟

ج

- در فرض سؤال خريدار حق ندارد خسارت را از فروشنده بگيرد ولي مي تواند معامله را بر هم بزند به خيار تخلف شرط و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- اتومبيل سواري از طريق نوبت گذاري از كارخانه مربوطه به نرخ رسمي خريداري مي كنم كه قيمت آن پنجاه هزار تومان ارزانتر از بازار آزاد است

صفحه : 35

پس از تحويل اتومبيل مزبور را مي فروشم كه استفاده فوق تصيبم گردد آيا اين عمل صحيح است يا خير و پول اضافه دريافتي بدون اين كه كاري روي آن كرده باشم چه حكمي دارد قابل مصرف است يا خير؟

ج

- در صورتي كه شركت شرطي در ضمن اين معامله نداشته باشد فروش آن جائز است ولي اگر شرط عدم فروش كرده باشد بايد مشتري بشرط عمل كند و در صورت تخلف شرط شركت حق دارد معامله را فسخ كند.

(شرط باطل در ضمن عقد)

س

- شخصي چند سال قبل ملكي را با آب خريداري كرده بمبلغ دو هزار تومان و تحويل هم گرفته و در محضر معاملات قرار گذاشتند كه بعد از انحصار وراثت سند ملك مورد معامله را بايع به مشتري رد نمايد و در صورت تخلف علاوه از دو هزار تومان قيمت پانصد تومان ديگر بايع به مشتري بپردازد ولي بايع چند سال انحصار وراثت را تأخير انداخته تا امروز چون آن ملك و آب ترقي فاحش كرده و در حدود پنج برابر قيمت پيدا كرده بايع اظهار مي دارد كه يا به قيمت امروزي پول بدهيد يا پانصد تومان اضافه بر پول خود كه قرار گذاشته ايم بگير آيا بايع حق دارد چنين حرفي بزند يا نه.

ج

- با فرض آن كه ملك مزبور به بيع صحيح شرعي فروخته شده بايع حقي به آن ندارد و اگر نزاع موضوعي در بين باشد مرافعه شرعيه لازم است.

س

- ملكي را بمبلغ دو مليون و پنجاه و دو هزار تومان به مدت 7 ماه و نيم به شخصي فروخته و شرط كتبي نمودند كه هر گاه خريدار مدت را باز هم زيادتر نمايد بايد در هر ماه براي هر متر مربع ملك سيصد ريال ما به التفاوت قيمت ملك به فروشنده بپردازد خريدار بعد از 27 ماه و نيم حاضر به تصفيه حساب مي شود فروشنده پس از تخفيف و ملاحظات بابت بيست ماه كه طول كشيده مبلغ

صفحه : 36

دو مليون و پانصد هزار تومان با رضايت خريدار كه قرارداد و امضاء كرده دريافت نموده بفرماييد كه اين ما به التفاوت چه حكمي دارد بهره محسوب مي شود يا نه؟

ج

- در فرض مذكور فروشنده بيش از قيمت تعيين شده در معامله حقي ندارد و مقدار زائد ربا و حرام است.

س

- شخصي خانه خود را بمبلغ معيني فروخته كه مقداري از ثمن نقدا واصل گرديده و بقيه موكول به اخذ دفترچه رسمي از اداره ثبت املاك توسط بايع شده كه مدت آن غير معلوم بوده بعدا كه سند رسمي اخذ گرديده مدت يك سال و چند ماه مشتري از پرداخت بقيه ثمن خودداري نموده كه بايع ناچار به علت عدم وصول بقيه ثمن اعلام فسخ نموده حال چون مدت پرداخت بقيه ثمن مجهول بوده و مشتري از پرداخت آن بعدا تعلل ورزيده و بايع اعلام فسخ نموده آيا بايع حق فسخ را داشته يا نه؟

ج

- در فرض مسأله اگر بيع صحيح واقع شده ملك ملك مشتري است و چون شرط مذكور مدتش تعيين نشده از اعتبار ساقط است و تخلفش موجب خيار نمي شود و بر مشتري واجب است فورا ففورا تتمه ثمن را به بايع تحويل دهد؟

(معامله ربوي)

س

- نانوايي است كه از مردم يك خروار گندم مي گيرد و يك خروار نان مي دهد در آخر ده تومان هم بعنوان كمك به خرج مي گيرد اين عمل مشروع است يا نه و به فرض مشروع نبودن راه شرعي جهت اين عمل هست يا خير

ج

- اگر مثلا نيم سير شكر به ضميمه صد من نان بفروشد و صد من گندم و ده تومان پول بگيرد بي اشكال است.

س

- خريد و فروش چك و سفته هاي بانكي قبل از موعد به مبلغي كمتر با قيد و شرط يا بدون قيد و شرطي جايز است يا خير و نيز عده كثيري از مردم ناچار به وامهاي بانكي مي باشند آيا حيله مشروعه براي فرار از ربا هست يا نه

صفحه : 37

ج

- در صورتي كه امضاء كنندگان چك يا سفته مديون باشند دائن مي تواند دين مؤجل خود را به نقد بفروشد و راجع به سؤال دوم اگر يك طرف معامله مكيل و موزون نباشد مثل اسكناس فروش بكم و زياد اشكال ندارد بلي قرض دادن بشرط زياده مطلقا ربا و حرام است چه مكيل و موزون باشد چه غير آن

س

- عده اي از كشاورزان براي خريد تراكتور و ساير وسائل كشاورزي احتياج به پول دارند به تاجر مراجعه و اظهار مي دارند كه مبلغي وجه بما بدهيد كه در موقع خرمن، گندم مي فرستيم بفروشيد علاوه بر كار مزد خرواري ده يا بيست تومان يا كمتر يا بيشتر از وجه گندم ارسالي ما كسر نماييد اين معامله شرعا چه صورت دارد.

ج

- اين معامله قرض ربوي و حرام است ولي اگر در مقابل پولي كه به آنها مي دهند مقداري گندم پيش خريد كنند بي اشكال است.

س

- در مسأله (2080) توضيح المسائل فرموده ايد كه اگر مقداري از جنسي كه با وزن يا پيمانه مي فروشند به زيادتر از همان جنس بفروشد ربا و حرام است اگر چه يكي كهنه و ديگري نو باشد پس اگر اين طور باشد آن كاسبي كه مس خوب را تهيه كرده بخواهد بدهد و در عوض بهمان مقدار مس شكسته و كهنه بگيرد چه فائده اي بحال او دارد و مس شكسته و كهنه را كسي از او به قيمت نو نمي خرد و ضرر زيادي بر او وارد مي شود.

ج

- شخص مذكور مس نو را بفروشد به مبلغي كه ارزش دارد و بهمان مبلغ هر مقدار بخواهد مس كهنه بخرد.

س

- نانوايي هفت كيلو آرد گندم تحويل مي گيرد و شش كيلو نان تحويل مي دهد آيا جايز و حلال است يا خير.

ج

- ربا و حرام است و جهت تخلص از ربا آرد را بفروشد به پول و بهمان پول نان بخرد ربا نيست و حلال است.

صفحه : 38

(خريد و فروش چك و سفته)

س

- شخصي از ديگري طلبكار بوده بدهكار چكي از ديگري داشته كه مدت آن بيست و چهار روز بوده به طلبكار داده بعوض طلبش طلبكار هم مبلغ بيست و سه تومان از آن كسر كرده و بعوض طلبش قبول كرده و در موقع دادن چك به طلبكار، صاحب آن اعتبار داشته كه اگر طلبكار هم همان بيست و سه تومان را كسر مي كرد مي توانست پول آن را از صاحب اصلي چك بگيرد ولي به صاحب اصلي مراجعه نكرده و به ديگري فروخته به همين نحو چند مرتبه با اين چك معامله شده ولي فعلا مي گويند صاحب اصلي چك كه چك از خودش بوده ورشكست شده آيا بدهكار باز هم چيزي به طلبكار مديون است يا نه.

ج

- هر گاه صاحب چك مديون بدهكار بوده بدهكار در اين فرض ذمه صاحب چك را بطلب كار فروخته و بنا بر اين بدهكار مديون طلبكار نيست بلي اگر در سر موعد صاحب چك ورشكست شده خريداري كه فعلا اين چك در دست او است و نمي دانسته مي تواند معامله را با كسي كه چك را به او فروخته فسخ كند و پولش را از او بگيرد به همين ترتيب تا برسد به طلبكار كه او هم مي تواند فسخ كند و از بدهكار بگيرد.

س

- اگر شخصي چك از دست واسطه بخرد و واسطه پشت چك را بنويسد كه وجه چك مزبور را ضامن هستم در صورتي كه مديون اصلي فرار نمايد واسطه ضامن است يا نه.

ج

- در فرض مذكور اگر واسطه حقيقة از دهنده چك طلبكار بوده و ما في الذمه او را به شخص ثالث فروخته و بعد از فروض ضامن شده مديون خريدار است و بايد وجه چك را بدهد.

س

- اگر شخصي سفته را به نام ديگري كه در بانك اعتبار دارد بدون اين كه معامله اي در كار باشد پر كند و آن را به بانك كمتر بفروشد جايز است يا خير

صفحه : 39

و در صورتي كه جايز نباشد تصرف در پولهائي كه گرفته چه صورت دارد.

ج

- جايز نيست و به منزله بيع بلا مبيع است و تصرف در پولهائي كه گرفته حرام است بلي اگر شخصي كه سفته در دست دارد وكيل باشد كه براي امضاء كننده سفته كه اعتبار دارد قرض كند و بعد خودش از او قرض كند و در رأس موعد قرض او را به بانك بپردازد اشكال ندارد ولي معمول در بين مردم بر خلاف اين است.

س

- خريد و فروش چك در بازار رواج دارد آيا حلال است يا حرام

ج

- چك غير تضمين شده به منزله سند است و في نفسه ماليت ندارد و در صورت بري ء بودن ذمه دهنده چك خريد و فروش آن صحيح نيست بلي اگر فروشنده چك طلبكار باشد مي تواند ذمه مديون را بفروشد و اگر يكي از عوضين اسكناس باشد فروش آن بكم و زياد جايز است.

(معامله سلف)

س

- شخصي كه شغلش خريد و فروش روغن و كره باشد با فروشنده قرار مي گذارد كه مقدار عوائد يك ساله كه مثلا سيصد كيلو روغن باشد بفروشد و فروشنده مي گويد من عوائد گاو خودم را كه روغن باشد بمقدار سيصد كيلو به قرار هر كيلوئي ده تومان كه جمع سه هزار تومان باشد مي فروشم و پول را نقدا از شما مي گيرم و به اضافه مبلغ يك هزار تومان وجه بعنوان كمك هم بمن بدهي كه در خاتمه سال به شما مسترد بدارم طرفين معامله راضي مي شوند و خريدار روغن ماهي يك مرتبه يا بيشتر مي رود به تفاوت وقت روغن مي كشد در منزلش لكن آخر سال كه شد روغن تماما كشيده نمي شود مثلا صد كيلو مي ماند و قيمت روغن زياد يا كمتر مي گردد و يا اين كه محلي را خريدار در نظر داشت بفروشد خيلي بيشتر از خريدش مي باشد مي تواند تفاوت قيمت زياده روغن را با فروشنده محاسبه كند يا همان قدر كه خريده و پول داده بگيرد.

صفحه : 40

ج

- در فرض مسأله كه روغن را سلف فروخته و اجل را كاملا معلوم نكرده معامله باطل است و خريدار پولي را كه داده طلب دارد و فروشنده آن چه روغن داده عين آن را از فروشنده طلب دارد و آن چه كسر آورده عين پول خريدار را بايد پس بدهد.

س

- شخصي از كسي پول قرض كند و بگويد بعد از مدت دو ماه يا سه ماه برنج به شما مي دهم دهنده پول قيد مي كند كه قيمت برنج را امروز معلوم كن گيرنده قبول مي كند و قيمت را معين مي كند اتفاقا موقع تحويل برنج قيمت آن ترقي و يا تنزل نموده معامله چه صورت دارد.

ج

- اگر برنج را فعلا بنحو سلف بخرد به قيمت معين كه در رأس مدت معيني آن را بدهد معامله صحيح است ولي اگر قرض بدهد و شرط فروش در رأس مدت نمايد ربا و حرام است.

س

- در باب سلف مي گويند فروش پول به پول باطل است بنا بر اين آيا فروش چك و سفته كه بعد از سه ماه ديگر وصول مي شود به كمتر فروش پول بطور سلف محسوب نيست چون نوعا فتواي به صحت فروش چك و سفته مي دهند.

ج

- خود سفته و چك قابل خريد و فروش نيست بلكه لازم است چيزي كه در ذمه مديون است فروخته شود پس اگر آن چه در ذمه است پول نقره يا طلا باشد فروختن آن بطور سلف به نقره و طلا جايز نيست لكن اگر اسكناس باشد مانعي ندارد و مقصود از اثمان كه گفته مي شود لا يجوز اسلاف الأثمان في الأثمان نقدين است

س

- اشخاصي پيش صنعت كاران امثال نجار و فرش باف مي روند و تقاضاي درب و فروش مي نمايند و جميع خصوصيات و اوصاف از قيمت و موقع تسليم را معين نموده و پس از قبول، وجه نقدي مي دهند آيا اين گونه معاملات كه هنوز مبيع وجود ندارد داخل بيع نقدي و لازم است و بدون رضايت ديگري هيچ يك نمي توانند بهم بزنند و يا داخل بيع سلف است كه مشتري بايد تمام ثمن را بدهد و الا نسبت

صفحه : 41

به مقداري از ثمن كه پرداخت شده صحيح است بنا بر اين در مورد سؤال كه ممكن نيست بمقدار بعض ثمن را از مثمن جدا نمود نظر مبارك چيست.

ج

- اگر مشتري پول را بقصد تمليك به بايع داده و بايع هم بقصد تملك پول را دريافت نموده و نسبت بمقدار وجهي كه مشتري داده است مثمن را مالك مي شود بنحو اشاعه و نسبت به مقداري كه وجه پرداخت نشده معامله باطل است و معامله در مقداري كه صحيح است عنوان سلف را دارد.

(خيار فسخ)

س

- شخصي خانه اش را به زيد اجاره داده به مدت سه سال سپس همان خانه را به ديگري فروخته بفرماييد اگر مشتري از موضوع اجاره بي خبر باشد حق فسخ دارد يا خير و اگر اجاره را مي دانسته ولي تصور مي كرده مدت آن كم است و از اين جهت راضي به خريدن خانه شده بعد معلوم شده مدت سه سال است آيا در اين صورت هم اختيار فسخ دارد يا نه.

ج

- در هر دو صورت مشتري حق فسخ دارد و در مورد سؤال چنانچه مشتري فسخ نكند و مستأجر اجاره را فسخ نمايد و يا به علتي اجاره منفسخ شود منفعت بقيه مدت اجاره مال موجر است نه مشتري.

س

- زيد يك دستگاه عمارت در يازده سال قبل به عمرو فروخته ولي تا بحال قيمت آن به زيد نرسيده و منزل هم تا كنون تحويل عمرو داده نشده آيا اين معامله صحيح است يا نه و بر فرض صحت آيا براي زيد خيار فسخ هست از جهت تأخير ثمن يا خير و چنانچه عمرو خريدار به زور و اجبار در عمارت مورد معامله تصرف نمايد غاصب مي شود يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر بيع به صيغه صحيحه شرعيه واقع شده باشد صحيح است و بايد بايع مبيع را تسليم مشتري و مشتري ثمن را تسليم بايع نمايد و در صورتي كه

صفحه : 42

شرط تأخير ثمن نشده باشد و مشتري مبيع را تسليم نگرفته برود كه وجه را بياورد و تا سه روز نيايد بايع خيار تأخير ثمن دارد و مشتري اگر در مبيع تصرف كند عدواني نيست لكن واجب است ثمن را بپردازد و اگر نپرداخت واجب است او را به پرداختن وجه اجبار كنند.

س

- حيواني را شخصي فروخته و در مدت سه روزي كه مشتري اختيار فسخ داشته حيوان از بين رفته و يا بذبح مقداري از قيمت آن وصول شده مثلا در هفتصد تومان دويست تومان وصول شده بقيه از بين رفته آيا خسارت در هر صورت به فروشنده وارد است يا نه.

ج

- تلف مبيع در مدت خيار حيوان از مال بايع است و اما در صورت ذبح اگر معيوب بوده و مشتري معامله را فسخ كرده و بعد براي اين كه مال از بين نرود آن را ذبح نموده حيوان ذبح شده مال بايع است و مشتري حق مطالبه ثمني را كه داده است دارد و اگر قبل از فسخ معامله ذبح كرده چون به واسطه ذبح در حيوان تصرف نموده حق فسخ ساقط است ولي حق مطالبه ارش دارد.

س

- شخصي ماده گاوي از تهران خريداري نموده و در قم فروخته است و در حين فروش با مشتري شرط كرده هر عيبي كه داشته باشد مربوط به فروشنده نباشد مشتري هم گاو را تحويل گرفته و پس از گذشتن دو هفته ماده گاو را پس آورده و اظهار داشت كه ماده گاو مزبور شير خود را مي خورد ولي اين عيب را فروشنده مطلع نبوده كه به مشتري تذكر بدهد در اين صورت مشتري حق فسخ دارد يا نه.

ج

- در فرض مذكور مشتري حق فسخ و يا گرفتن ارش ندارد بلي اگر عيب مذكور به نحوي بوده كه عرفا اسقاط خيار عيب از آن منصرف باشد مشتري حق فسخ و يا گرفتن تفاوت قيمت بين صحيح و معيب را دارد.

س

- خانه اي را شخصي بمبلغ 120 هزار تومان فروخته كه بيست هزار تومان

صفحه : 43

آن را وصول نمايد و يك صد هزار تومان ديگر را در شهريور ماه دريافت بدارد و با صيغه شرعي طرفين ملزم شدند كه هر يك پشيمان شود و بخواهد فسخ كند مبلغ پانزده هزار تومان بطرف ديگر بدهد اكنون خريدار يا به علت اين كه معمار آورده مي گويد قيمتش كم است و يا آن كه فعلا فهميده كه نمي تواند مبلغ را فراهم كند مي خواهد فسخ كند بنا بر اين چون صيغه خوانده شده ملزم است كه 15 هزار تومان را بپردازد يا نه.

ج

- در فرض سؤال چنانچه خريدار مغبون باشد و غبن خود را ثابت نمايد مي تواند معامله را بهم بزند و فروشنده حق مطالبه پانزده هزار تومان را ندارد ولي اگر مغبون نيست فروشنده در صورتي كه بخواهد مي تواند اقاله نمايد و مشتري حق الزام بايع به بهم زدن معامله را ندارد و چنانچه اقاله نمود حق مطالبه پانزده هزار تومان را ندارد.

س

- اگر بايع در رأس المال دروغ بگويد علاوه بر اين كه فعل حرام مرتكب شده و مشتري هم در صورت كشف خلاف حق خيار دارد آيا اضافه را بايع مالك مي شود يا آن كه بايد رد كند و لو آن كه كشف خلاف نشود.

ج

- در صورتي كه رأس المال ده تومان باشد و بگويد پانزده تومان است و بفروشد پانزده تومان معامله صحيح و بايع پانزده تومان را مالك است و مشتري اگر فهميد اختيار فسخ دارد بلي اگر معامله برأس المال واقع شود يعني بايع بگويد فروختم به آن چه خريده ام و آن پانزده تومان بوده در اين صورت بايع زيادي را طلب ندارد و بايد به مشتري پس بدهد.

س

- شخصي كتابي مي خرد بعد از چند روز متوجه مي شود كه چند صفحه آن ناقص است و بكتاب فروش مراجعه مي كند كه كتاب را رد نمايد و وجه خود را مسترد بدارد كتاب فروش اظهار مي دارد بايد عوض آن كتاب سالم ببري آيا در اين صورت خريدار اختيار فسخ دارد يا ملزم است كه كتاب سالم ببرد

صفحه : 44

ج

- در فرض مسأله خريدار اختيار فسخ دارد و فروشنده حق ندارد او را الزام كند به گرفتن عوض مگر آن كه بيع بكتاب كلي واقع شده باشد نه بكتاب مشخص.

(مسائل متفرقه خريد و فروش)

س

- اشخاصي هستند كه ادعاي درويش بودن مي كنند در ضمن ائمه ما صلوات اللّه عليهم اجمعين را قائلند آيا معاشرت و داد و ستد با آنها جايز است يا خير.

ج

- در صورتي كه اقرار بما جاء به رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله داشته باشند و بدعت در دين نگذارند داد و ستد با آنها جايز است لكن معاشرت و ترويج غير طريقه اهل بيت عصمت و طهارت موجب خطر است.

س

- خوردن ميوه باغي كه صاحب آن مطلع نيست چه صورت دارد چون از قديم بين ما متعارف است كه مي گويند هر كس در باغي برود و به اندازه خوراك خود از آن باغ ميوه بخورد براي او حلال است.

ج

- كسي كه از راهي به سمت مقصدي مي رود و در بين راه به درخت ميوه يا زراعتي عبور كند و در رفتن از آن راه قصد بر خورد به آن درخت و زراعت نداشته باشد جايز است از ميوه آن درخت و زراعت به قدري كه سير شود بخورد ولي جايز نيست از آن چيزي ببرد و احتياط اين است كه اقتصار كند بصورت عدم علم به كراهت مالك و اين حكم در صورتي است كه درخت ميوه و زراعت در راه باشد اما اگر در باغ محصور باشد رفتن در آن باغ و خوردن از ميوه آن بدون اذن مالك جايز نيست.

س

- اشخاصي كه معامله هاي ربوي انجام داده اند فعلا نادم هستند طريق تطهير اموالشان را بيان فرمائيد.

صفحه : 45

ج

- هر مقداري كه ربا از اشخاص گرفته اگر آنها را و لو اجمالا مي شناسد بايد به خود آنها يا به ورثه آنها بپردازد و يا از آنها استرضاء كند و اگر به هيچ وجه صاحبان آن را نمي شناسد ولي مقداري كه ربا گرفته مي داند حكم مجهول المالك را دارد و بايد از طرف صاحبان آن به فقير غير سيد صدقه دهد و اگر نه مقدار و نه صاحب آن و لو اجمالا معلوم نيست و با اموال حلال ديگر خود مخلوط است بايد تخميس نمايد.

س

- كسي كه از جهت جهل و ناداني قمار كرده است و فعلا مي خواهد توبه كند راه نجات او چيست نسبت به آن چه از دست او رفته و يا بدست او آمده ولي صاحب پول را نمي شناسد چه عملي انجام دهد كه توبه او قبول شود.

ج

- نسبت به آن چه از دست او رفته فقط توبه كند و نسبت به آن چه از مردم پيش او هست يا تلف كرده ضامن شده اگر صاحبش را نمي داند و مقدارش را مي داند مظالم بدهد و اگر حرام مخلوط بمال حلالش شده و مقدار معلوم نيست و صاحب مال هم معلوم نيست خمس اين مال را بدهد و توبه كند.

س

- اگر كسي در معامله دروغ بگويد و بعد روي آن قسم ياد كند اين معامله چه صورت دارد.

ج

- گناه كرده اما معامله صحيح است.

س

- شخصي با بهائي معامله نموده فعلا آن شخص فوت شده و فرزند آن شخص مي خواهد از ورثه بهائي حليت بطلبد ولي نمي داند در موقع معامله پول يا جنس بهائي مرتد مال زمان اسلامش بوده كه مال ورثه شده يا بعد از ارتداد آن پول را پيدا كرده و معامله نموده است.

ج

- با عدم علم به غصب بودن اموال مذكوره تصرف در آنها جائز است و شخص

صفحه : 46

مذكور تكليفي ندارد.

س

- عده اي از فرق ضاله (بهائيها) در يك مكان سكونت دارند پس از كوچ كردن آنها خريدن خانه آنها چه صورت دارد.

ج

- در اين فرض مانعي ندارد اگر ملك خودشان باشد نه ملك وارث مسلم

صفحه : 47

(مسائل اجاره)

(اگر مال الاجاره را از گندم زمين مورد اجاره قرار دهد)

س

- شخصي ملكي را اجاره كرده كه در سال مقدار نود من گندم از گندم همان ملك بدهد در اثر آمدن باد و سرماي زياد و آفات ديگر محصول ملك از گندم به اندازه تخم و حق الزحمه رعيت نمانده در اين صورت اجاره دهنده حق گرفتن مال الاجاره دارد يا نه.

ج

- اجاره دادن زمين به گندم حاصل خود آن زمين باطل است بنا بر اين در فرض مسأله مالك زمين زائد بر اجرت المثل زمين بر حسب تصديق خبره حق ندارد

(اگر مستأجر در ملك مورد اجاره احداث بنا كند)

س

- شخصي يك قطعه زمين موقوفه را كه عوائد آن در سال مثلا بيست تومان مي باشد از كسي كه مأذون از قبل حاكم شرع بوده به مدت پنج سال اجاره كرده و در آنجا تأسيس بهداري نموده و در هر ماه متجاوز از يك صد تومان مال الاجاره مي گيرد بر فرض صحت اجاره پس از پايان مدت تكليف اين بناء چيست و چنانچه بخواهند اجاره را تجديد كنند همان مال الاجاره قبلي را ملاك قرار بدهند يا مال الاجاره فعلي را.

ج

- بناء ملك مستأجر است مگر آن كه آن را وقف كرده يا در اجاره ترتيب خاصي براي آن تعيين شده باشد و هر وقت بخواهند اجاره را تجديد كنند بايد مال الاجاره همان وقت را ملاحظه نمايند.

صفحه : 48

( در اجاره بايد مدت معين شود)

س

- در بعضي از بلاد مازندران مثل بابلسر و نواحي آن مرسوم است كه زميني را از شخصي اجاره مي كنند جهت زراعت و مال الاجاره بين آنان معلوم است ولي مدت اجاره را معلوم نمي كنند چنين اجاره اي صحيح است يا خير.

ج

- در صورتي كه مدت، متعارفه يا معهوده باشد كه منصرف به آن شود صحيح است.

س

- مغازه اي ساختم و به اجاره دادم به انضمام مقداري سرقفلي و با مستأجر شرط مي كنم كه مغازه براي هميشه به همين اجاره باقي باشد و حق انتقال دادن بغير را هم داشته باشد آيا اين سرقفلي براي بنده اشكال دارد يا نه.

ج

- در فرض سؤال كه مدت اجاره تعيين نشده اجاره باطل و شرط در ضمن آن نيز باطل است و گرفتن سرقفلي اشكال دارد ولي اگر مدت اجاره معين شود و شرط مذكور در ضمن اجاره واقع شود صحيح است و در اين صورت گرفتن سرقفلي براي صاحب مغازه اشكال ندارد.

س

- شخصي دو باب اطاق از خانه مسكوني خود را اجاره مي دهد بمبلغ معلوم ولي مدت اجاره را معلوم نمي كند بعد از مدتي موجر به مستأجر پيشنهاد مي كند كه يا مال الاجاره را اضافه كن و يا مدتي به شما مهلت مي دهم كه اطاقها را تخليه نمائي آيا پيشنهاد مذكور شرعا مانع دارد يا نه و در صورتي كه مستأجر هم بمقدار اضافه راضي شده لكن مال الاجاره را نپرداخته مديون هست يا نه.

ج

- پيشنهاد مذكور مانعي ندارد ولي اگر مدت معين نشده چنانچه ظاهر سؤال است اجاره صحيح نيست و موجر بيش از اجرة المثل طلب كار نيست.

صفحه : 49

(اگر مستأجر بخواهد ملك را به ديگري اجاره دهد)

س

- مغازه يا خانه اي را كسي اجاره كرده ديگري مي گويد من مبلغي به شما سرقفلي مي دهم كه بمن واگذار كني و اين سرقفلي امروز معمول است صورت شرعي دارد يا نه.

ج

- اگر مالك اجازه داده كه بغير واگذار نمايد و لو باين نحو كه مبلغي هم بگيرد اشكال ندارد و اگر مالك اجازه نداده صورت شرع ندارد و اگر دكان در اجاره مستأجر باشد و شرط مباشرت نشده باشد مي تواند بغير اجاره بدهد لكن بهمان قيمتي كه اجاره نموده و نمي تواند به زيادتر از مال الاجاره قبل اجاره بدهد مگر تعمير كرده باشد يا تغييري در آن داده باشد.

(خيار فسخ در اجاره)

س

- شخص پيمانكار يك دستگاه ساختمان نوساز با صاحب كار طبق مشخصات بمبلغ سي هزار تومان پيمان منعقد نموده و پس از تمام شدن ساختمان بدون كوچكترين نقصي بنحو احسن در مدت معيني كه صاحب كار تعيين كرده بود تحويل داد پس از تحويل معلوم شد اين پيمانكار پنج هزار تومان از كيسه خرج كرده و وضع مالي اين استاد پيمانكار خوب نيست و از صاحب كار و برادرش كه شريك آن ساختمان مي باشد تقاضا كرده كه مبلغ كسري او را جبران نمايند ولي صاحب كار راضي نشده و اظهار مي دارد كه كاري بود كنترات دادم ديگر هيچ گونه مساعدتي به او نمي كنم و فعلا يك سال از تحويل مي گذرد آيا اين استاد حقي دارد يا نه

ج

- اگر ثابت شود كه مقاطعه كار مغبون شده و معامله را فسخ كرده اجرة المثل واقعي را طلب كار است بلي اگر مقاطعه كار اهل خبره بوده كه اقدام او بر چنين معامله اي اماره رضايت او بر ضرر آن باشد خيار فسخ ندارد و در صورت نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

صفحه : 50

س

- هر گاه ولي شرعي بچه ملك او را اجاره دهد يا خود بچه را اجير كسي نمايد البته با رعايت مصلحت و صرفه بچه و قبل از تمام شدن مدت اجاره، بچه بالغ شود آيا بچه مي تواند اجاره را نسبت به بقيه مدت فسخ كند يا نه

ج

- در فرض سؤال بچه پس از بالغ شدن حق فسخ ندارد.

س

- آيا خياراتي كه در بيع ثابت است در اجاره هم جريان دارد يا خير و در اين جهت فرقي بين اجاره عقديه و اجاره معاطاتي هست يا نه

ج

- ظاهر اين است كه تمام خيارات بجز خيار مجلس و خيار حيوان و خيار تأخير كه مخصوص بيع است در اجاره عقديه جريان دارد و اما اجاره معاطاتي مانند بيع معاطاتي است كه لزوم ندارد مگر اين كه عين تلف شود يا تغييري در آن حاصل شود كه رد عين يا اجرت بصورت اوليه ممكن نباشد.

(اگر اجير در ساعت كار غيبت كند)

س

- مدير و آموزگاراني در يك مدرسه مشغول انجام وظيفه مي باشند آموزگار و مدير طبق آئين نامه موظف هستند هفته اي 28 ساعت كار كنند و مدير هم بايد اگر آموزگار نيايد گزارش بدهد حال اگر آموزگاري يك روز نيامد و به مدير مدرسه گفت كار داشتم و مدير هم گزارشي نداد از ترس اين كه مبادا برخوردي پيش بيايد يا كم رويي كرد آيا مسئوليت شرعي دارد و مسئوليت بر گردن آموزگار است كه نيامده يا مدير يا هر دو.

ج

- هر دو مسئوليت شرعي دارند علاوه آموزگار كه غيبت نموده استحقاق اجرت روز غيبت را ندارد و اگر بگيرد ضامن است.

س

- اگر مدير مدرسه گزارش غيبت را نداد و به آموزگار گفت من گزارش نمي دهم مسئوليت شرعي آن به گردن خودت آيا با اين بيان سلب مسئوليت از مدير مي شود يا خير.

صفحه : 51

ج

- با گفتن مدير به آموزگار كه مسئوليت به عهده خودت است سلب مسئوليت از مدير نمي شود.

س

- اگر مدير مدرسه گزارش غيبت غير موجه آموزگار را نداد و گفت مصلحت ديدم كه گزارش ندهم آيا مديون است و شريك حرام بودن حقوق غيبت كننده مي شود و مسئوليت كدام يك از آموزگار و مدير بيشتر است.

ج

- ضمان حقوق روز غيبت فقط به عهده آموزگار است و مدير فقط به جهت ترك وظيفه خلاف شرع مرتكب شده ولي ضمان مالي ندارد.

س

- اين جانب شغلم معلمي است و كسالت روحي دارم گاهي به قدري از تدريس پي در پي خسته مي شوم كه بي اجازه فرهنگ تعطيل مي كنم و به خانه خود مي روم و بر اثر كثرت خستگي مقدورم نيست كه از فرهنگ استجازه كنم در اين صورت حقوق ساعاتي كه براي كمك به روحيه خسته ام تعطيل مي نمايم بر من حلال است يا نه.

ج

- بطور كلي اجير در اوقاتي كه عمل را انجام نداده به نسبت آن مستحق اجرت نيست مگر آن كه بداند اجير كننده او راضي است.

(اگر مورد اجاره از قابليت انتفاع بيفتد)

س

- قنواتي است كه بر اثر باران و تگرگ شديد مخروبه شده ولي راه آب بعضي از قنوات با اين كه مدتي است مشغول فعاليت هستند باز نشده و اراضي صيفي ناكاشت مانده و شتوي هم آب ندارد و معلوم نيست كه قبل از موقع كشت صيفي راه آب باز شود آيا كساني كه اجاره كرده اند اجاره آنان باطل و منفسخ مي شود و يا اين كه مستأجر حق فسخ دارد و در هر دو صورت اگر مستأجر زمين را به موجر رد نكرد و بحال فعلي راضي شد تا ببينند چطور مي شود آيا قيمت چند نوبت آبي كه بايد از آن استفاده كند و اجرت اراضي كه ناكاشت مانده مي تواند از موجر بگيرد يا خير.

صفحه : 52

ج

- در صورتي كه قنات مورد اجاره مخروبه شده اجاره قنات نسبت به بقيه مدت باطل مي شود و موجر مستحق مال الاجاره باقي مانده نيست و اگر تبعيض اجاره در اين فرض براي مستاجر ضرري باشد مي تواند اجاره را نسبت به گذشته هم فسخ نمايد و اگر قنات مخروبه نشده و فقط انتفاع از آن در چند نوبت به واسطه مانع مذكور ممكن نشده چنانچه ظاهر فرض اخير است موجر نسبت به مدتي كه مسلوب المنفعه شده مستحق اجرت نيست.

(اجاره بموت موجر يا مستأجر باطل نمي شود)

س

- شخصي املاك خود را به اولادش هبه كرده و بعدا از اولاد خود آن املاك را اجاره نموده و مدت اجاره هنوز باقي است و آن شخص از دنيا رفته و وصيت به ثلث اموال براي خودش نموده آيا تا مدت اجاره باقي است هر سال بايد ثلث اخراج كرد يا اين كه بموت اجاره باطل مي شود.

ج

- اجاره بموت موجر يا مستأجر باطل نمي شود و با فرض آن كه وصيت به ثلث جميع اموال خودش كرده باشد ثلث منافع مدت اجاره بايد به مصرف خود ميت برسد.

(اجير شدن براي نماز و روزه)

س

- شخصي اجير مي شود براي چند نفر كه مدتي صوم و صلاة به جا آورد ولي مدت صوم و صلاة را فراموش نموده و نمي داند چند مدت است تكليف او چيست

ج

- اگر مراد مقدار صوم و صلاة است مي تواند بقدر متيقن اكتفا كند لكن احتياط آن است كه به قدري به جا آورد كه يقين حاصل شود بري ء الذمه شده است.

س

- شخصي كه قضاء يقيني عبادت از خود بر ذمه دارد اجير شدنش براي انجام عبادت غير جايز است يا نه و در هر صورت بين صوم و صلاة فرقي هست يا نه

صفحه : 53

ج

- در فرض مسأله اجير شدن بنظر حقير جايز است و فرقي بين صوم و صلاة نيست.

س

- شخصي اجير براي روزه و يا نماز ديگري شده و قبل از انجام همه اعمال از دنيا رفته آيا اين هم مثل عبادات بالاصاله به گردن اكبر اولاد ذكور است كه بايد پس از فوت اتيان كند يا خير.

ج

- در فرض مسأله آن چه از نماز و روزه باقي مانده دين است و بايد از تركه به صاحب وجه برگردانند.

س

- كسي نمازي را عهده دار شده جهت ميتي به جا آورد و مقداري هم خوانده آيا مي تواند بقيه را به شخص ديگري واگذار كند در صورت موثق بودن آن شخص دوم يا نه.

ج

- در صورتي كه شرط و قيد مباشرت نشده باشد مي تواند به ديگري واگذار كند و چون غالبا خصوصيت اشخاص در نماز استيجاري ملحوظ است بدون اذن صاحب وجه يا وكيل او به ديگري واگذار نكند.

س

- جواني كه به سن چهارده سال بيشتر نيست مي تواند نماز و روزه ميتي را به عهده بگيرد و اجير شود يا نه

ج

- گر چه اقوي صحت عبادت صبي مميز است لكن اكتفاء به آن مشكل است چون اصالة الصحه ندارد.

(آفات سماوي و غير آن)

س

- شخصي باغچه اي را به منظور استفاده از سبزي آن طبق اجاره نامه معيني اجاره داده به مدت و مبلغ معلومي مثلا سه ماهه يك هزار تومان و اجاره كننده نصف آن را نقدا داده و قرار شده كه پانصد تومان ديگر را بعدا پرداخت نمايد حال مي گويد سرما زده است و حقي به پانصد تومان بقيه نداريد در اين صورت تكليف چيست.

ج

- بطور كلي اگر چنانچه مورد اجاره به واسطه آفت سماوي مثل سرما

صفحه : 54

در تمام مدت يا بعض آن از انتفاع بيفتد نسبت به زماني كه منافع آن از بين رفته اجاره باطل است.

س

- شخصي زميني را اجاره مي دهد مثلا بده من گندم و شرط مي كند كه اگر آفت عمومي به زراعت برسد به تصديق مصدق از مال الاجاره كسر شود در اين صورت اگر آتش به خرمن بيفتد و بسوزاند جزء آفت هست يا نه.

ج

- از مال الاجاره چيزي كم نمي شود و سوختن زراعت اتفاقا از آفات عمومي نيست.

س

- شخصي باغي را دو ساله به اجاره زيدي مي دهد در اثر آفت قسمتي از محصول يك يا دو سال آن از بين مي رود آيا مستأجر اختيار فسخ دارد يا نه و اگر ندارد خسارت وارده به عهده موجر است و يا مستأجر.

ج

- در فرض سؤال اگر در ضمن عقد اجاره شرط خيار نكرده اند حق فسخ ندارد و خسارت نيز بر مستأجر وارد است مگر آن كه در آن محل متعارف مردم بر خلاف باشد.

(مسائل متفرقه اجاره)

س

- مستأجري خانه اي را اجاره نموده و عادتش اين بوده كه اجاره ماهانه را جلوتر مي داده آيا در صورت انتقال مستأجر در وسط ماه به خانه ديگر مي تواند نصف اجاره را از موجر مطالبه كند يا نه.

ج

- اگر صيغه خوانده و مدت اجاره تا آخر ماه بوده و حق فسخ هم قرار نداده نمي تواند نصف پول را پس بگيرد و هم چنين اگر بنحو معاطات پول يك ماه را داده و موجر هم در پول تصرف كرده و عين پول را خرج كرده باشد.

س

- زميني را از دولت اجاره كرده اند و در آنجا جهت سكونت مكاني تهيه نموده و در آن كار مي كنند ولي اجاره نامه به آنها داده نشده فقط اسامي اشخاص را در دفترشان نوشته اند و روزانه يك تومان يا پانزده قران اجاره مي گيرند

صفحه : 55

شخص ديگر مي آيد به نام سرقفلي آن مكانها را از ساكنين اوليه با دادن ده هزار تومان يا بيشتر مي گيرد در اين صورت گرفتن اين پول چه صورت دارد.

ج

- ظاهرا با رضايت دولت اشكال ندارد.

س

- حمامي است كه اجاره داده شده و فاضل آب آن باعث ضرر و خرابي منزل هم سايه و دود آن موجب مسموم كردن هواي اطراف و اهالي است و سبب اذيت و آزار و خسارت مالي و حتي احتمال خطرات جاني مسلمانان است أولا جلوگيري از دود و فاضل آب بر عهده مالك است يا مستأجر كه همه نوع تصرف در حمام مي كند و ضامن خسارات وارده است ثانيا باز كردن حمام مذكور شرعا جايز است يا نه.

ج

- در فرض مسأله جلوگيري از خسارات و اتلاف مال مردم به دود و فاضل آب به عهده مستاجر است و مخارج فاضل آب و اصلاح دود حمام به قرارداد يا متعارف بين مالك و مستأجر است و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- حمامي است قديمي كه از وجوه بريّه مؤمنين تعمير و مختصر تغييراتي در آن داده شده و براي استفاده آنها آماده گرديده ولي معلوم نيست كه هزينه هاي سابقه و حاضره آن از زكاة يا سهم مبارك امام عليه السّلام و يا غير اينها از كدام خيرات است در اين صورت چنين حمامي را پس از تكميل ساختمان آن مي توان اجاره داد تا وجوه اجاره آن براي هزينه ها و تعميرات آتيه مصرف گردد يا نه و در صورت جواز و صحت اجاره چنين حمامي به نحوي كه ذكر شد آيا جائز است براي جلوگيري از احتمال تعدي مستأجر نسبت به نرخ استفاده مراجعين از حمام شرط كنند كه مستأجر زائد بر مبلغ معيني كه ضمن اجاره تعيين شده به هيچ وجه مطالبه ننمايد مگر آن كه خود استفاده كننده بخواهد بطيب خاطر وجهي علاوه بر مبلغ معين مزبور انعاما بپردازد.

ج

- در فرض مسأله اجاره حمام جائز نيست و ليكن مي توان در ضمن عقد مصالحه

صفحه : 56

به همين كيفيت قرار داد نمود و لازم الوفا است.

س

- اگر انسان براي انجام عملي مثلا ساختمان يا دوختن لباس معيني يا غير اينها اجير شود و شرط نشده باشد كه اجير شخصا و بالمباشره عمل را انجام دهد، آن گاه شخص ديگري بعنوان تبرع و مساعدت اجير كار او را انجام دهد در اين صورت اجير مستحق اجرة المسماة هست يا خير.

ج

- بلي در مفروض سؤال اجير مستحق اجرة المسماة است و اگر بعكس واقع شود يعني شخص مذكور عمل را بعنوان تبرع و مساعدت صاحب كار انجام دهد اجير استحقاق چيزي ندارد بلكه اجاره به جهت فوت محل آن باطل مي شود و آن شخص هم كه كار را انجام داده نمي تواند از صاحب كار اجرت بگيرد چون عمل را به امر صاحب كار انجام نداده.

س

- كسي جهت روضه يا قرآن يا دعا يا استخاره قرار بگذارد كه اين قدر اجرت مي گيرم چه صورت دارد.

ج

- اجرت گرفتن در مقابل عملي كه بر او واجب نيست مثل روضه يا قرآن يا استخاره يا دعا براي غير ظاهرا اشكال ندارد.

س

- شخصي ملكي داشت كه در دست زارعي بود چند سال قبل در اثر اختلافات خواست از او بگيرد و به شخص ديگر اجاره بدهد يكي از بستگان زارع مذكور براي اين كه ملك را از دست آن زارع نگيرند و بغير ندهند به نام خود به مدت چهار سال اجاره كرد و در دست همان زارع بود بيان فرمائيد در پايان مدت چهار سال تخليه ملك و اجرة المثل به عهده شخص مستأجر است يا به عهده زارع مزبور.

ج

- در فرض سؤال كسي كه ملك مرقوم را اجاره كرده بايد مال الاجاره آن را كه در عقد اجاره معين شده بدهد و مكلف است آن را تخليه كند و بر كسي كه ملك در تصرف او است نيز واجب است از آن رفع يد كند و به مالك تحويل بدهد.

صفحه : 57

س

- زيد اجاره يك سال مورد بيع شرط را مصالحه كرد به مستأجر به مبلغ دويست تومان هنوز مدت اجاره تماما منقضي نشده بيع مزبور را فسخ نموده در اين صورت مستحق تمام مال الاجاره است يا بعض آن را بالنسبه

ج

- در فرض مسأله مال الاجاره در مدت قبل از فسخ بيع مال مشتري است و نسبت به بعد از فسخ احوط آنست كه مصالح و متصالح با يكديگر به مصالحه و مراضات عمل نمايند.

س

- هر گاه انسان براي كاري اجير شود و بدون امر مستأجر كار ديگري براي او انجام دهد آيا استحقاق اجرت دارد يا خير و آيا فرقي بين صورت عمد و صورت اشتباه هست يا نه.

ج

- در مورد سؤال چنانچه مستأجر اجاره را فسخ كند موجر استحقاق چيزي ندارد و فرقي بين عمد و اشتباه نيست لكن مستأجر مي تواند اجاره را فسخ نكند و مطالبه عوض فائت يعني اجرة المثل عمل فوت شده را بنمايد كه در اين صورت موجر مستحق اجرة المسماة است.

س

- هر گاه انسان مركوبي را به منظور حمل بار در وقت معيني به محلي اجاره نمايد و در همان وقت به جاي حمل بار خودش سوار شود يا اين كه به منظور سوار شدن اجاره كند و با آن بار حمل كند و خودش سوار نشود آيا علاوه بر اجرة المسماة لازم است اجرة المثل منفعتي را كه استيفاء نموده نيز به پردازد يا خير و فرقي بين عمد و اشتباه در اين جهت هست يا نه.

ج

- در مورد سؤال چنانچه تفاوتي بين اجرة منفعت مورد اجاره و منفعتي كه استيفاء نموده نباشد يا اجرت منفعت مورد اجاره بيشتر باشد غير از اجرة المسماة چيزي بر او نيست و اگر تفاوت باشد بايد علاوه بر اجرة المسماة ما به التفاوت را نيز بدهد پس اگر مركوب را براي حمل بار در وقت معيني به صد تومان مثلا اجاره نموده و بدون حمل خودش سوار شده و اجرت سوار شدن يك صد و پنجاه تومان مثلا

صفحه : 58

باشد بايد يك صد و پنجاه تومان را بپردازد و احتياط تصالح است.

س

- شخصي املاك خود را به اولاد خود صلح مي كند و در ضمن شرط مي كند منافع املاك ما دام الحيوة و لو به پنجاه سال برسد مال خود پدر باشد در اين صورت پدر مي تواند بعنوان اجاره املاك را بغير بدهد يا نه.

ج

- بلي مي تواند اجاره بدهد.

س

- چه راهي براي تصحيح معامله سر قفلي بنظر حضرت آية اللهي مي رسد.

ج

- براي مالك جايز است مقداري بعنوان ماهيانه مال الاجاره قرار بدهد و مقداري هم نقدا بگيرد و اين سرقفلي في الحقيقة جزء مال الاجاره است و براي غير مالك جايز نيست مگر آن كه در ضمن عقد اجاره يا عقد خارج لازم ملتزم شود كه تا مستاجر راضي نشود بغير اجاره ندهد و او هم قبول كند كه در اين صورت اگر مستأجر بگويد چنانچه اين مقدار بدهي راضي مي شوم و خلع يد مي كنم مانع ندارد.

س

- زيد يك قطعه زمين خود را به مدت پنج سال به عمرو اجاره داده بعد از انقضاء اين مدت از درختهايي كه از سابق بوده و بزرگ شده يا خود مستأجر كاشته مستأجر حق دارد يا نه.

ج

- در فرض مسأله مستأجر به درختهايي كه قبلا بوده حقي ندارد و درختهايي كه خود مستأجر غرس نموده اگر اصل نهالش ملك خودش بوده درخت هم ملك او است و اگر اصل نهالش از مالك بوده درخت هم ملك مالك است

س

- هر گاه كسي خود را اجير ديگري قرار دهد باين نحو كه بالمباشره كار را انجام دهد و وقت آن عمل هم معين شود آيا مي تواند در همان وقت براي ديگري در مورد عملي كه با عمل براي مستاجر اول منافات ندارد اجير شود يا خير.

ج

- بلي مي تواند مثل اين كه اجير زيد شود كه در روز جمعه براي او لباس بدوزد يا كار ديگري انجام دهد و اجير ديگري شود كه در همان جمعه روزه بگيرد

صفحه : 59

ولي بايد طوري باشد كه بر حسب متعارف عمل براي مستأجر دوم موجب نقصي در عمل براي مستأجر اول نشود.

س

- شخصي بدون اجازه و رضايت متولي شرعي ملك وقف را به اجاره مي دهد و مال الاجاره آن را به طوري كه در وقفنامه تعيين شده مصرف مي نمايد در اين صورت ذمه مستأجر با دادن مال الاجاره و ذمه موجر با مصرف رساندن آن بري ء است يا نه.

ج

- در فرض سؤال اجاره باطل است و مستأجر با پرداخت مال الاجاره به موجر مذكور بري ء الذمه نمي شود.

س

- شخصي در زميني با اذن شفاهي مالك خانه ساخته و در آن ساكن و متصرف شده بدون تعيين اجاره و مدارك خريد و تا كنون زمين مزبور با زمينهاي ديگر مالك منتقل به سه نفر شده و مالك سوم دعوي اجاره مدت گذشته و قيمت زمين را مي كند كه قباله بدهد و ساكنين اعتراض دارند و مالك هم اظهار مي دارد كه من رضايت ندارم سكونت در آن خانه را در اين صورت تصرفات شخص مذكور در آن خانه چه صورت دارد.

ج

- مالك سوم حق مطالبه مال الاجاره گذشته را ندارد بلي از وقتي كه زمين را مالك شده مي تواند مطالبه اجرة المثل نمايد.

س

- زيد گوسفندان خود را به عمرو اجاره مي دهد تا از شير آنها استفاده نمايد و مال الاجاره را يكمن روغن قرار مي دهند و عمرو روغن مزبور را از محصول گوسفندان مذكور مي پردازد اين اجاره صحيح است يا نه.

ج

- اجاره مذكور صحيح است و در صورتي كه روغن مرقوم را تملك نمايد مي تواند از بابت مال الاجاره آن را به موجر بدهد.

س

- آيا پدر يا جد پدري مي تواند فرزند نابالغ خود را بطور مجان بكار منزل يا شخصي وادار كند يا نه.

ج

- اگر براي تمرين و تربيت باشد و براي او ضرر نداشته باشد مانعي ندارد

صفحه : 60

س

- آيا اجرت گرفتن براي آبستن كردن گاو ماده توسط گاو نر جايز است يا خير.

ج

- اجرت گرفتن و اجاره دادن گاو نر براي ضرب ماده جايز است.

س

- آيا جايز است دو نفر مثلا خانه اي را بنحو اشتراك اجاره كنند و با هم ساكن شوند يا خير.

ج

- بلي جايز است و بايد با رضايت يكديگر در آن سكونت نمايند يا خانه را بحسب مكانهاي مورد استفاده آن با عدالت تقسيم كنند يا با قرعه معلوم كنند و يا منفعت خانه را بنحو مهايات تقسيم نمايند به اين كه يكي از آنها مثلا شش ماه سكونت نمايد و پس از او ديگري نيز شش ماه ساكن شود.

س

- آيا جائز است مبلغي را به قرآن خواني به عنوان مزد داد تا يك قرآن براي امواتش ختم كند و قرآن خوان مي تواند بگويد من فلان مقدار مي گيرم و يك قرآن ختم مي كنم يا خير.

ج

- مزد گرفتن قرآن خوان مانع ندارد بلي چنانچه او قربة إلي اللّه قرآن بخواند و شما هم قربة إلي اللّه وجه بدهيد بهتر است.

س

- شغل شخصي حسابداري و منشي يكي از عمده فروشيهاي ميدان ميوه تهران است گاهي صاحب مغازه دستور مي دهد صورت حساب بار را مقداري كمتر از آن چه هست بنويسد باين خاطر كه خريداران بد حساب هستند بايد جبران شود و اين پيش بيني در بعضي موارد صحيح است اكنون با توجه به اين كه شخص مزبور كارمند است و بايد اطاعت كند و اگر هم از آن فروشگاه استعفاء كند كار ديگري پيدا نمي كند تكليف او چيست.

ج

- اين عمل در هر حال خلاف شرع است و اگر بخواهد كمتر بنويسد بايد به صاحب بار بگويد اگر راضي شد مانعي ندارد و اگر صاحب مغازه شما را به اين كار خلاف شرع مجبور مي كند از آنجا بيرون برويد روزي دهنده خداوند

صفحه : 61

متعال است إن شاء اللّه كار را او اصلاح مي كند.

س

- يك حلقه چاهي است كه جمعي از يك شركت مقاطعه كار تقاضاي حفر آن را نموده اند و آن شركت با آنها پيمان بسته كه فلان مقدار بگيرد و چاه را حفر كند و قرار شده كه مقداري از وجه مورد مذاكره را پيش از شروع بكار و بقيه وجه را بعد از خاتمه كار تحويل بگيرد و موعدي را معين نموده اند كه اگر صاحبان چاه پول شركت را تا آن وقت نپرداختند چاه مزبور مال خود شركت باشد و شركت هم چاه را حفر كرد و به آنها اخطار كرد كه بقيه پول را بدهند و چاه را تحويل بگيرند آنها باين شرط وفا نكرده و پول شركت را نپرداختند شركت هم چاه را به دولت فروخته آيا از نظر شرع اسلام كسي مي تواند آن چاه را از دولت كه فعلا خود را مالك مي داند اجاره كند يا بخرد و يا نمي تواند نظر مبارك را مرقوم فرمائيد.

ج

- در فرض مسأله اگر در ضمن عقدي از عقود لازمه شرعيه مالكين زمين شرط كرده باشند كه در صورت عدم پرداخت وجه حفر چاه در مدت معين چاه ملك حافر باشد بعيد نيست صحت شرط و صحت بيع حافر و در صورتي كه مجرد قرار داد و مقاوله بوده چاه ملك مالكين زمين است و حفار اجرت حفر را طلبكار است و بدون اجازه مالكين تصرف در چاه جايز نيست.

س

- مستأجري كه مدت مديدي مغازه اي را در اجاره داشته و در آن به كسب مشغول بوده ولي بر اثر بدهكاري زياد قادر به ادامه كسب نبوده و ناچار ترك وطن و محل كسب خود مي كند در نتيجه مغازه اش از طرف بعضي از طلبكارها با اقدام قانوني توقيف مي گردد و مدتي بسته مي شود تا مالك مغازه با اجرا گذاشتن مال الاجاره عقب افتاده مغازه حكم تخليه ملك خود را مي گيرد در اين صورت آيا اجاره مدتي را كه مغازه بسته بوده مستأجر مديون است يا خير و هم چنين هزينه هايي كه مالك پرداخت نموده از قبيل حق الوكاله و غيره براي تخليه مغازه شرعا به عهده

صفحه : 62

مستأجر است يا خير مضافا به اين كه مستأجر نه رضايت به بسته شدن مغازه داشته و نه مي توانسته اقدام به تحويل مغازه بنمايد.

ج

- در فرض سؤال اگر طلبكار در زماني كه مغازه در اجاره مستأجر بوده آن را توقيف نموده بايد اجرة المثل آن را به مستأجر بپردازد و مستأجر اجرة المسمي را به مالك بدهد و اگر توقيف مغازه در خارج زمان اجاره بوده مالك مي تواند مستقيما اجرة المثل را از طلبكار مزبور بگيرد و مي تواند از مستأجر مطالبه نمايد و در صورتي كه اجرة المثل مدت توقيف را از مستأجر بگيرد طلبكار ضامن است و بايد به مستأجر بپردازد و مخارجي كه مالك براي تصرف ملك خود نموده ديگري ضامن آن نيست.

س

- زمينهاي اطراف ده كه چراگاه گوسفندان است آيا تنها مال مالكين ده است كه جهت تعليف گوسفندان اجاره بدهند و يا چون آب ريز ده است همه ساكنين آن قريه مي توانند در آن تصرفاتي بنمايد يعني جهت استفاده از كتيرا كه اهميت دارد اجاره بدهند.

ج

- صحت اجاره حريم ده محل تأمل است ولي اهالي ده مي توانند وجهي از كسي بگيرند كه او را از گرفتن كتيرا منع نكنند.

س

- اجاره دادن صحرا به ملاحظه استفاده از كتيراي آن صحيح است يا چون از بين رفتن عين است بايد بيع شود.

ج

- صحت بيع كتيراي حريم ده نيز محل تأمل است.

س

- احتراما به عرض مي رساند اين جانب سالها وقت خود را به جاي دائر كردن مطب شخصي صرف تحقيق و مطالعه و آزمايش در مورد حل يكي از مسائل مشكله جامعه (درمان اسهال و استفراغ هاي كودكان) نموده و موفق به كشف تركيب جديد و روش جديد كاملا مؤثر و بي ضرر و عملي ساده و ارزان شده ام كه مي تواند ساليانه جان هزاران كودك را در سراسر كشور از مرگ حتمي نجات دهد بعلاوه وابستگي

صفحه : 63

به خارج و هزينه هاي داروئي و درماني و آزمايشگاهي و پزشكي و بيمارستاني را تا حدود نود در صد كاهش دهد و نتايج درماني آن در سال 1359 به وسيله اين جانب در تهران و شهرستانهاي جنگ زده به اثبات رسيده و در سال 1360 گواهي نامه ثبت اختراع آن به نامم صادر شده است دارو و روش مذكور امسال در مراكز آموزشي و درماني وزارت فرهنگ و آموزش عالي و وزارت بهداري با داروهاي قبلي مقايسه شده و نتايج آن موفقيت آميز است ضمنا كميته مسئول مجمع بين المللي مراقبتهاي ويژه كودكان (يوگسلاوي - سال 1981) تجربه فوق الذكر را سودمند ناميده اند از طرف ديگر در آينده لازم است به نقاط مختلف كشور مسافرت نموده آموزشهاي علمي و عملي به هم كاران پزشك و پرستار بدهم در اين رابطه به سئوالهاي زير جواب مرحمت كنيد.

1 - آيا در مورد فراورده جديد با در نظر گرفتن مفاد فوق حقوقي به اين جانب تعلق مي گيرد يا نه؟.

2 - در صورتي كه اشخاص حقيقي يا حقوقي مايل باشند داروي فوق الذكر را توليد نموده و

از مزاياي مادي و معنوي آن در اجتماع بهره مند شوند آيا نسبت به كاهش هزينه هاي فوق الذكر حقي بمن تعلق مي گيرد يا نه؟

ج

- در فرض سؤال لازم به تذكر است كه اگر قربة إلي اللّه ساختن و مصرف نمودن داروي مزبور را براي حفظ جان مسلمين مجانا تعليم نماييد اجر آن بيشتر است (و ما عند اللّه خير و ابقي) و لكن شرعا جائز است فرمول ساختن آن را به دولت يا شركت يا شخص خاصي تعليم و در مقابل آن پولي دريافت نماييد يا با طرف در ضمن عقد لازم مثل عقد صلح شرط نماييد كه آن چه از اين دارو توليد مي نمايد مبلغي را به شما بدهد و لازم است صيغه شرعيه و شرط ضمن آن خوانده شود تا عمل به آن شرط بر طرف واجب شود و هم چنين جائز است براي تعليم كيفيت مصرف به اطباء و غيرهم اجرت گرفت و ناگفته نماند كه اگر شخص ثالثي فرمول داروي مزبور را كشف

صفحه : 64

يا از تجزيه آن دارو اطلاع حاصل نمود و توليد كرد شما نسبت به او هيچ گونه حقي نداريد.

س

- آيا اجاره دادن ملك مشاع جايز است يا خير و آيا در اين جهت فرقي بين اين كه موجر، مالك تمام عين باشد يا بعض آن، هست يا نه مستدعي است مسأله را مشروحا بيان فرمائيد.

ج

- اجاره ملك مشاع در هر دو صورت جايز است پس اگر موجر مالك تمام عين باشد مي تواند مثلا نصف آن را بنحو اشاعه اجاره دهد و اگر مثلا مالك نصف مشاع باشد مي تواند همان نصف را اجاره دهد لكن در صورت دوم جايز نيست عين را بدون اذن شريكش تسليم مستأجر نمايد ولي اگر عصيانا تسليم نمود آثار قبض صحيح بر آن مرتب مي شود.

س

- هر گاه كسي عين مورد اجاره را غصب كند و نگذارد كه مستأجر از آن استفاده كند تكليف مستأجر چيست.

ج

- در مورد سؤال چنانچه پيش از اين كه مستأجر عين را تحويل بگيرد غصب شده مستأجر مي تواند اجاره را فسخ كند و اگر مال الاجاره به موجر داده پس بگيرد و مي تواند به غاصب رجوع كند و اجرة المثل بگيرد و چنانچه بعد از قبض عين غصب واقع شده مستأجر فقط مي تواند به غاصب رجوع كند و اجرة المثل بگيرد.

س

- شخصي دو باب مغازه را در چهارده سال قبل با دادن مبلغي بعنوان سر قفلي به مستأجر، از مالك اجاره مي نمايد و مالك هم چند ذراعي باين دو باب مغازه اضافه مي كند و مبلغي نيز بعنوان سرقفلي ولي صورة بعنوان اضافه بر مال الاجاره به جهت اين چند ذراع اضافي از مستأجر دوم مي گيرد فعلا مالك تقاضاي تخليه مي كند بدون آن كه چيزي را براي مستأجر منظور بدارد و حال آن كه در خلال مدت چهارده سال مستأجر مخارجي هم مانند برق و غير آن كرده و محل كسبي براي خود معين نموده و اكنون

صفحه : 65

براي كسب و نقل اثاثيه و لوازم كار، محل و مكاني ندارد در اين صورت آيا حق مطالبه چيزي را از مالك دارد يا نه.

ج

- با فرض آن كه آن چه مالك گرفته بعنوان مال الاجاره بوده مستأجر حقي به مالك ندارد و آن چه مصرف كرده اگر بامر مالك بوده و قصد مجاني نداشته مالك ضامن است و اعياني كه مستأجر از قبيل برق و غيره در مغازه ها دارد ملك خود مستأجر است

س

- مغازه اي است جهت كرايه ظروف آماده است ظروفي كه براي كرايه برده مي شود بعضي اوقات سهوا و غفلة بعضي از آنها شكسته مي شود و بهاء ظروف شكسته را مغازه دار از كرايه كنندگان مي گيرد چه صورت دارد.

ج

- در صورت اتلاف كرايه كنندگان مطلقا ضامن هستند و در صورت تلف با تعدي و تفريط ضامنند و در صورت عدم تعدي و تفريط ضامن نيستند مگر در ضمن عقد شرط ضمان شده باشد كه در اين صورت نيز ضامن هستند.

س

- مغازه خشك شويي لباس، در جنب مغازه گاز فروشي قرار گرفته در گاز فروشي آتش سوزي شده و به مغازه خشك شويي سرايت كرده و جميع لباسهاي موجوده با جميع اسباب و لوازم مغازه سوخته شده صاحب مغازه در حفظ لباسها و غيره تقصيري نكرده است آيا مشار اليه لباسهاي مردم را كه سوخته است ضامن است يا خير.

ج

- در فرض سؤال اگر در ضبط البسه كوتاهي نكرده صاحب خشك شويي ضامن نيست و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- اگر زمين را اجاره دهند و در ضمن عقد اجاره شرط كنند كه مستأجر از مال خود ساختماني در آن احداث و پول ساختمان را بتدريج از بابت اجاره محل منظور، محسوب نمايد و شرط شود كه بعد از مدت اجاره مجددا با همين مستأجر تجديد اجاره بعمل آيد و تا وقتي كه طلب مستأجر تماما مستهلك

صفحه : 66

نشده حق تقدم اجاره خواهد داشت آيا در صورتي كه بعد از انقضاي مدت اجاره طبق قراردادي كه در عقد اجاره نموده اند فقط يك ششم از ساختمان بابت اجاره تعيين شده به موجر تعلق گرفته باشد موجر مي تواند بدون موافقت و رضايت مستأجر محل را به ديگري اجاره دهد يا خير.

ج

- در فرض سؤال عمل بشرط در عقد اجاره واجب است تكليفا و بدون رضايت و اذن مستأجر جائز نيست به ديگري اجاره بدهد.

س

- اگر در ضمن عقد اجاره شرط شود كه بعد از انقضاي مدت اجاره مجددا با همين مستأجر تجديد اجاره بعمل آيد و موجر مثلا تا سي سال براي مستأجر حق تقدم اجاره قائل شود آيا موجر مي تواند اين شرط و حق را ناديده گرفته محل را به ديگري اجاره دهد.

ج

- در فرض سؤال كه ضمن عقد اجاره شرط شده كه بعد از تمام شدن مدت اجاره مستأجر را در اجاره بعدي تا سي سال مقدم بدارد عمل بشرط مزبور واجب است تكليفا.

س

- طبق مواد - و - تعرفه حمل و نقل راه آهن كه در زمان رژيم سابق به تصويب رسيده است چنانچه فرستندگان كالا و توشه در ظرف شش ماه براي ترخيص محمولات خود به انبارهاي راه آهن مراجعه ننمايند بدون اطلاع قبلي صاحبان مال، اموال آنان از طريق حراج بفروش رفته و پس از برداشت حق انبارداري شش ماهه از وجه حاصل، ما زاد آن تا پنج سال بطور اماني نزد راه آهن نگهداري شده چنانچه پس از گذشت پنج سال صاحب مال براي تسويه حساب به راه آهن مراجعه ننمايد مبلغ مورد بحث بحساب در آمد راه آهن منظور مي گردد احتمالا بلكه يقينا كالا و توشه مزبور به سازمانهاي ملي و دولتي و جنگ زدگان و آواره گان و ايتام و وراث شهداء و يا به مستحقان و محتاجان جامعه مربوط مي شود اين امر از لحاظ شرعي چه صورت دارد.

صفحه : 67

ج

- در صورتي كه صاحب كالا با علم و اطلاع از اين مقررات جنس خود را وارد انبار كرده باشد بعيد نيست عمل به اين ترتيب خالي از اشكال باشد ولي چنانچه صاحب كالا بعد از مدت پنج سال ثابت نمايد كه در عدم مراجعه شرعا معذور بوده است بايد بهاء كالا به او پرداخت شود.

س

- شخصي املاك خود را به اولاد خود صلح مي كند و در ضمن شرط مي كند منافع املاك ما دام الحيوة و لو پنجاه سال ديگر باشد مربوط به خود پدر باشد ولي چون براي پدر مباشرت مقدور نيست آيا بعنوان اجاره مي تواند املاك را بغير بدهد يا چون مالك عين املاك نيست نمي تواند.

ج

- بلي مي تواند اجاره بدهد.

س

- اجاره دادن زمين اعم از ملكي و وقفي جهت برداشتن خاك مثلا براي آجر درست كردن صحيح است و يا چون خاك زمين صرف تهيه آجر مي شود اين اجاره صورت شرع ندارد.

ج

- بعنوان اجاره صحيح نيست و لكن بعنوان مصالحه و يا اين كه پولي بگيرد و بطرف حق انتفاع بدهد در غير وقف مانعي ندارد و اما زمين وقفي را به هيچ عنوان جائز نيست واگذار كنند كه عين زمين تلف شود بلي چنانچه زمين وقفي مثلا جاي بلندي باشد كه براي آماده شدن جهت استفاده زراعتي و غيره احتياج به خاك برداري داشته باشد در اين صورت انتقال دادن مقداري از خاك آن تا حدي كه آماده استفاده شود به نحو صلح و يا حق انتفاع مانعي ندارد.

صفحه : 69

(مسائل شركت)

(احكام شركت)

س

- دو نفر با هم شركت داشتند و با سرمايه مساوي و نفع و ضرر مساوي با يكديگر مشغول كار بودند الان اگر يكي از آن دو شريك بخواهد از نظر عمل جدا شود و لكن در ماه مقداري بعنوان حق الشركه بگيرد جايز است يا نه.

ج

- حق الشركه عنوان شرعي ندارد ولي بعد از عمل مي توانند در صورتي كه عوائد معلوم نباشد مصالحه نمايند.

س

- چه مي فرماييد در اين مسأله كه زيد فوت نموده در حالتي كه داراي باغات و زراعات بوده فرزند ارشدش بعد از فوت پدر محصولات و زراعات را به وسيله خود و عمله و غيره جمع آوري نموده و مخارج خود و عائله اش هم از مال پدري بوده آيا در صورت عدم شرط اجرت مي تواند براي عمل خودش اجرت از ساير وراث اخذ نمايد يا خير.

ج

- در صورتي كه بدون اجازه ساير ورثه محصول را جمع آوري نموده باشد حق مطالبه اجرت از آنها ندارد.

س

- زمين لم يزرعي كه مال سه نفر است بنحو مشاع و يكي از اين سه نفر قسمتي از آن را آباد كرده و بقيه آن بصورت لم يزرع باقي است آيا آن دو نفر ديگر از قسمت آباد شده با بودن قسمت آباد نشده سهمي دارند يا خير و تكليف اين دو نفر نسبت به آباد كننده چيست.

صفحه : 70

ج

- در فرض مسأله اگر زمين را تقسيم نكرده آباد كرده همه شركاء كما في السابق در آن شريك مي باشند نهايت اگر با اذن آنها آباد كرده حق الزحمه آباد كردن سهم آنها را طلب دارد و اگر بدون اذن آباد كرده حق الزحمه طلب ندارد و اگر شركاء اذن داده اند كه اين قسمت را آباد كن براي خود بدون تقسيم فعلا مي توانند از اذن برگردند و بگويند همه بايد تقسيم شود ولي حق الزحمه آباد كردن را بايد بدهند و آن چه اشجار و زراعت و بنا ايجاد كرده مال خود آباد كننده است لكن اگر اذن داده اند براي خود احداث بنا و غرس اشجار نمايد تا چندي كه از اذن خود بر نگشته اند حق مطالبه چيزي ندارند و هر وقت از اذن خود برگردند از آن موقع به بعد براي بقاء بنا و اشجار در زمين حق مطالبه اجرة المثل زمين را نسبت به سهم خودشان دارند و چنانچه نزاع موضوعي در بين باشد محتاج به مرافعه شرعيه است.

س

- اهل خبره يك رأس حيوان را قيمت مي كند مثلا به ششصد تومان بعد صاحب حيوان نصف حيوان را به كسي بهمان قيمت نسيه مي فروشد و نصف ديگرش هم از خودش تا شريك باشند بشرط آن كه شش سال آن حيوان را نگهداري و مواظبت نمايد و بعد از مدت مذكوره آن حيوان را بفروشند، صاحب حيوان ششصد تومان را از ميان بردارد بقيه منفعت را بالمناصفه قسمت نمايند، بعد از گذشتن دو سال حيوان تلف مي شود و نصف قيمت كه سهم خودش بود از بين مي رود آيا نصف قيمت را كه در ذمه

آن كس بود مي تواند مطالبه نمايد يا نه

ج

- در فرض مسأله كه نصف حيوان را نسيه فروخته خسارت بهر دو شريك وارد شده و ذمه خريدار به نصف قيمت مشغول و بايد به فروشنده بپردازد.

س

- چهار نفر در موتور آب و مقداري زمين شريك بوده و به وسيله اهل خبره زمين قطعه بندي و موتور آب و اشجار آن قيمت شده و قرعه كشيده اند و سهم هر يك از شركاء مشخص شده اكنون بعضي از شركاء در سهم خود ادعاي غبن

صفحه : 71

دارند حكمش چيست.

ج

- در فرض سؤال بعد از تعديل سهام و قرعه اگر بعضي از شركاء ادعاي غلط بودن تقسيم را بنمايد مسموع نيست مگر آن كه به مرافعه شرعيه ثابت شود كه تقسيم عادلانه نبوده كه در اين صورت تقسيم باطل و احتياج به تقسيم مجدد دارد و اللّه العالم.

س

- چند نفر با هم شريك شدند كه تجارت كنند در اين بين يك نفر از آنها فوت نموده است و مقدار اموال شركتي را تعيين كردند و مال چندين برابر شد مي خواهند شركت را بهم بزنند آيا به ورثه متوفي بايد سهم روز فوت پدرشان را بدهند يا روزي كه شركت بهم مي خورد.

ج

- اگر از مال ميت شريك در نزد شركاء باقي بوده و با آن معامله نموده اند به نسبت مالي كه در شركت باقي مانده بايد منافع آن را در موقع تفكيك شركت به ورثه ميت شريك بدهند.

س

- آيا شريك غير ساكن مي تواند اجرة المثل مطالبه كند از لحاظ اين كه رفت و آمدش را از آن خانه قطع كرده و محل ديگر ساكن شده يا نمي تواند متقابلا شريك ساكن هم به اندازه بودن اثاثيه شريك غير ساكن حق مطالبه اجرة المثل را از او دارد يا نه

ج

- شريك غير ساكن مي تواند اجرة المثل سهم خود را از مقدار متصرفي ساكن مطالبه نمايد مگر آن كه راضي شده باشد بتصرف مجاني و هم چنين ساكن نسبت بمقدار سهمي خود از متصرفي غير ساكن.

(شركت در ابدان)

س

- عده اي قرار مي گذارند كه هر وقت كاري برايشان درست شد دو نفر يا سه نفر از آنها بروند كار كنند و در هر ماه اين مبلغ را بين همه افراد تقسيم

صفحه : 72

كنند اين نحو شركت چه صورت دارد

ج

- شركت در ابدان باطل است و هر كسي كاري انجام دهد مزد آن كار ملك كسي است كه كار را انجام داده و ديگران حقي به آن ندارند بلي اگر به رضايت مزد خود را به اشخاص ديگر بدهد اشكالي ندارد.

(شرط در ضمن تشكيل شركت)

س

- چند نفر در موتور آبي شركت دارند و در موقع تشكيل شركت در محضر يك نفر اهل علم متعهد شدند كه هر يك از شركاء اگر بخواهد سهم خود را بفروشد قبلا به ساير شركاء اخطار كند و تا وقتي كه آنها بخواهند سهم او را بخرند حق فروش بغير را نداشته باشد سپس يكي از شركاء بدون اطلاع ديگران سهم خود را بغير فروخته است در اين صورت با عدم رضايت ساير شركاء اين معامله صحيح است يا خير.

ج

- در فرض مسأله اگر التزام در ضمن عقد لازم خارج نباشد الزام آور نيست و اگر در ضمن عقد خارج لازم ملتزم شده باشد جايز نيست بدون اطلاع شركاء بفروشد لكن در صورت تخلف معامله صحيح است

س

- شركتي تشكيل شده جهت خريد جنس معين باين نحو كه مقدار معيني از سود بعنوان سود ويژه، مخصوص شركت باشد براي مخارج شركت و اضافه بر سرمايه و اگر سودي از سود ويژه زياد آمد سنجيده مي شود بر تمام جنسي كه خريده اند هر مقدار جنس از غير مشتركين خريده اند سود آن باز به شركت بر مي گردد و به سرمايه اضافه مي شود و هر مقدار جنس از مشتركين خريداري شده نسبت بمقدار جنس خريداري شده به آن ها بر مي گردد شخص امين جنسي از كسي به وكالت به شركت فروخته و وجه آن را به صاحبش پرداخته و چون خودش شريك بوده آخر سال كه شركت بحساب خود رسيده سودي از بابت جنسي كه به وكالت به شركت فروخته

صفحه : 73

به وكيل داده است آيا اين سود مال صاحب جنس است يا وكيل كه شريك بوده

ج

- اگر قرارداد مذكور بنحو صحيح شرعي واقع شده سود جنس كه امين شريك در شركت از غير شركاء به شركت فروخته اضافه بر سود ويژه است و متعلق به شركت است و مال همه شركاء مي باشد و مربوط به صاحب جنس و وكيل در فروش نيست.

(حكم كوچه بن بست مشترك)

س

- در كوچه بن بست كه مشترك ميان چند نفر است احداث درب جديد با عدم رضايت ديگران چه صورت دارد.

ج

- در فرض مسأله هر يك از شركاء كوچه مشترك بن بست از ما قبل درب خانه خود مي توانند درب باز نمايند و بعد از درب خانه خود تا آخر كوچه نمي توانند درب باز كنند مگر با اجازه شركاء.

س

- زيد و عمرو مالك و شريك كوچه بن بستي هستند و درب خانه هر دو به همين كوچه باز مي شود و معبر هر دو است فعلا زيد مي خواهد به شخص ثالث اجنبي حق عبور و دائمي بدهد كه از جلوي درب خانه زيد آمد و رفت نموده و داخل خانه خود شود ولي عمرو مانع است و اظهار مي دارد اين عمل احداث حق است براي اجنبي و شريك گردانيدن او است در ملك من در اين صورت زيد مي تواند بدون رضايت عمرو به ثالثي حق عبور بدهد يا نه.

ج

- از قضيه شخصيه اطلاعي ندارم بنحو كلي هيچ يك از هر دو شريك نمي توانند بدون اذن شريك ديگر تصرف در معبر مشترك نمايند و به ثالثي حق عبور بدهند و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

صفحه : 74

(تقسيم مهاياتي)

س

- زيد مجري المياه پنج جريب آب از قناتي خريده از شبانه روز و مي گويد بر حسب تقسيم، من دو ساعت مالك هستم و بايد مطابق تمام قنوات، شب و روز تقسيم شود عده اي از شركاء مي گويند هميشه سالهاي پيش اين دو ساعت در تقسيم روز بوده و مالكين قبل مدتهاي مديد باين نحو استفاده مي نمودند و حقي ندارند كه در گردش معمولي قديم از شب بگيرند حكم شرعي را در اين مورد بيان فرمائيد.

ج

- چون در قنات آن چه ملك مالكين است مجري المياه و زمين قنات است پس در قنات مشترك اگر بخواهند تقسيم نمايند بايد آب را با رضايت شركاء نسبت به ازمنه، تقسيم مهاياتي بنمايند و تقسيم مهاياتي لزوم ندارد مگر با الزام حاكم شرع.

س

- خانه اي است مشترك بين چند نفر اگر يكي از شركاء از بعض ديگر شركاء تقاضا و طلب كند كه اجازه تصرف در آن خانه را بدهد آيا بر آن بعض واجب است اجابت و اجازه تصرف در آن خانه يا اين كه براي او امتناع هم جايز است.

ج

- منع شريك بنحو كلي از تصرف در مال مشترك جايز نيست، بايد اجازه در تصرف بمقدار سهم او بدهد و يا حاضر به قسمت شود و سهم هر يك مفروز گردد و يا حاضر به قسمت مهاياتي شود يعني تقسيم بحسب ازمنه كه مثلا مدتي يكي تصرف كند و مدت ديگر ديگري يا حاضر بخريد و فروش شود و چنانچه از همه شقوق استنكاف نمايد حاكم شرع او را باختيار يكي از امور مذكوره مجبور مي كند.

س

- كارخانه اي است كه داراي صد سهم مي باشد و اين جانب هم 18 سهم آن را مالك هستم و به اشخاصي كه براي كار به آن كارخانه مراجعه مي كنند اخطار نموده ام كه اين جانب رضايت ندارم كه در اين كارخانه كار كنيد يك نفر از مراجعين

صفحه : 75

به كارخانه كه خودش هم در آن كارخانه داراي سهمي است و قيّم چند نفر صغير هم مي باشد كه از اين كارخانه سهم دارند اظهار نموده چون پاي صغير در كار است براي حفظ منافع صغير كار كردن براي من كه قيّم صغير مي باشم عيبي ندارد و نيز يك نفر از مراجعين ديگر اظهار نموده كه چون شما رضايت نداريد نسبت به سهم آنهايي كه رضايت دارند كار مي كنم البته همان طوري كه عرض شد كارخانه داراي صد سهم مي باشد كه اين جانب 18 سهم مشاع از صد سهم را دارم حكم مسأله را مرقوم فرمائيد.

ج

- از موضوع شخصي اطلاع ندارم اما بطور كلي تصرف در مال مشترك بدون اذن جميع شركاء جايز نيست ولي اگر بعضي از شركاء، راضي بتصرف ديگران نباشد بايد در مثل كارخانه به تقسيم مهاياتي راضي شود و اگر استنكاف كند شركاء او مي توانند با مراجعه بحاكم شرع بمقدار سهم او زماني در هر ماه و يا هفته مثلا براي او معين كنند و در باقي ازمنه خودشان از كارخانه استفاده كنند.

(تصرف در مال مشترك بدون اذن شريك)

س

- شخصي فوت نموده داراي اولاد ذكور و چهار نفر اناث و خانه اي دارد كه بايد بين ورثه تقسيم شود ولي دو نفر از اناث هيچ گونه به تقسيم خانه حاضر نمي شوند و خانه فعلا در تصرف اولاد ذكور است و در آن سكونت دارند و همه نوع حاضر از براي تقسيم هستند و دو نفر ديگر از اناث براي تقسيم حرفي ندارند خواهشمند است راه حل شرعي مرقوم فرمائيد كه جهت اولاد ذكور اشكالي در تصرف در آن خانه مشترك نباشد.

ج

- در فرض سؤال اولاد ذكور بدون رضايت اولاد اناث نمي توانند در خانه مشترك تصرف بنمايند ولي حق مطالبه تقسيم دارند و اگر حاضر نشوند به وسيله حاكم شرع تقسيم مي شود و اگر فراهم نشود مي توانند براي تقسيم مراجعه بحاكم عرفي نمايند و اللّه العالم.

صفحه : 76

س

- اگر شخصي خانه مشتركي را كه نصف آن متعلق به شخص غايبي است مهريه زنش قرار دهد آيا آن زن حق تصرف در تمام خانه دارد يا نه.

ج

- تصرف در مال مشترك بدون رضايت شريك جايز نيست.

س

- زمينهايي است واقع در تهران و سندهاي اين اراضي كه به قطعات مختلفه تقسيم شده بطور مشاع در محضرها نوشته مي شود و در اين زمين ها ساختمان كرده اند و سكونت دارند، به طوري كه مسموع مي شود مي گويند سكونت و عبادت و تصرفات در خانه هاي مشاع محتاج به اجازه مجتهد جامع الشرائط است و اين جانب هم يكي از آن خانه ها را خريده ام مستدعي است اجازه فرمائيد كه تصرفات بنده در آن خانه شرعا بي اشكال باشد.

ج

- از خصوصيات مورد سؤال اطلاع كامل ندارم بنحو كلي تصرف در ملك مشاع بدون رضايت شركاء جايز نيست و با فرض معلوم بودن شركاء بايد از خود آنها استيذان شود و اذن حاكم شرع كافي نيست بلي اگر هر يك از شركاء مقداري از زمين را خانه بنا كرده اند و راضي هستند كه ديگران هر جا بنا ساخته اند تصرف نمايند كافي است در جواز تصرف و اگر علم به رضا نداريد و متمكن نيستيد شركاء را پيدا كنيد مجازيد بعنوان تقاص از سهم خودتان كه در دست ديگران از شركاء مي باشد تصرف نماييد.

س

- ديواري كه ميان دو نفر مشاعا مشترك است يكي از آنها مي تواند با عدم رضايت شريكش حصه خود را خراب نمايد و جدا كند و از نو بسازد و نيز ديواري كه قابل قسمت است يا غير قابل قسمت فرق دارد يا نه.

ج

- در ديوار مشترك تصرف هيچ يك از شريك ها بدون اجازه ديگري جائز نيست بلي در ديوار قابل قسمت شريك مي تواند مطالبه تقسيم نمايد.

س

- زيد در خانه اي سكونت دارد شريكي نيز دارد كه قبلا سكونت داشته و فعلا ساكن نيست و شريك ساكن براي هر گونه تصرفات شريك غير ساكن رضايت دارد و حاضر براي افراز يا خريد و فروش هم هست در صورتي كه اگر

صفحه : 77

شريك غير ساكن افراز كند موجب اضرار شريك ساكن مي شود بنا بر اين مرقوم فرمائيد تصرفات شريك ساكن چه صورت دارد.

ج

- تصرف هر يك از دو شريك موقوف باذن ديگري است و شريك مي تواند ديگري را به وسيله حاكم شرع و در صورت تعذر به وسيله حاكم عرفي ملزم به تقسيم نمايد.

س

- شخصي سر قفلي مغازه اي را خريداري كرده و در آن مغازه علاوه از بنّايي، تلفن و قفسه گذاري نموده و از دنيا رفته، يكي از ورثه بدون اجازه ديگران آن دكان را از مالك اجاره نموده و سايرين را از آن مغازه محروم نموده بفرماييد چه صورت دارد.

ج

- آن چه از اعيان، تركه ميت است مشترك ما بين تمام ورثه است و تصرف يكي از آنها بدون رضايت ديگري جايز نيست و چنانچه سرقفلي بنحو صحيح شرعي خريداري شده باشد متعلق به همه ورثه است.

س

- چه مي فرماييد در باره شخصي كه شش ساعت از يك صد و نود و دو ساعت چاه و موتور شركتي سهم داشته باشد و ساير شركاء بدون اجازه او بقيه چاه را فروخته اند آيا اشخاصي كه خريداري نموده اند حق دارند بدون اجازه صاحب آن شش ساعت آن چاه را عميق كنند و تكليف صاحب شش ساعت چيست در صورتي كه قدرت اين كه در خرج چاه عميق شركت نمايد ندارد و چاه سطحي هم از بين مي رود خواهشمند است آن چه نظر حضرت عالي است بيان فرمائيد

ج

- تصرف شركاء در مال شركت بدون اذن شريك جايز نيست و اگر همان چاه سابق را عميق كرده اند مالك شش ساعتي بمقدار شش ساعت از آب و زمين آن مالك است و اگر كساني كه آن را عميق كرده اند بخواهند وسائلي را كه در آنجا براي بيرون آوردن آب آورده اند بردارند مي توانند.

س

- بعضي از شركاء قنات آب را ميانه مي كنند و مي فروشند براي خرج

صفحه : 78

قنات و غيره يعني دوازده روز آب هر يك به نوبت مي گذرد و روز سيزدهم بفروش مي رسد ولي در ميان شركاء اشخاصي هستند كه اظهار عدم رضايت مي كنند يا از لجاج يا براي اين كه تصور ضرر براي خود مي كنند بهر حال تمام شركاء راضي نيستند آيا چنين عملي جايز است يا نه و در صورت عدم جواز، آب نوبه ديگران كه عوض شده و سوم و چهارم شده چه صورت دارد.

ج

- در فرض مسأله كه آب مشاع است تصرف در آن و لو به ميانه كردن آن موقوف به رضايت همه شركاء مي باشد و هم چنين راجع به تقسيم بعد كه نوبه هر يك تغيير مي كند موقوف به رضايت رفقاء مي باشد

(مسائل متفرقه شركت)

س

- شركتي است به نام سود و كوشش ورقه هايي دارد داراي هفت جدول به نام هفت نفر اگر كسي خواست وارد شود بايد مبلغ صد ريال بدهد هشتاد ريال آن را به نام نفر اوّل و سوّم و پنجم و هفتم در بانك بگذارد و بيست ريال باقي مانده هم براي خود شركت آن وقت براي اين شخص پنج برگ جدول مي آيد كه ميان رفقايش به همين طريق پخش كند حالا اين شخص به اطمينان اين كه رفقايش پول به نامش مي گذارند شركت مي كند و صد ريال را به رضايت مي دهد وارد شدن در اين شركت در نظر حضرت مستطاب عالي چه صورت دارد اگر توضيح بيشتر لازم است برگ رهنما را مطالعه فرمائيد.

ج

- بنظر حقير از اقسام اكل مال بباطل است كه در شرع مقدس از آن نهي شده است.

س

- اين جانب در سال 1336 امتياز عامل نفت فروشي را جهت خودم دريافت نموده و چون جهت پخش آن احتياج به شريك داشتم با دو نفر طبق قرارداد شريك شديم به دو قسمت مساوي و بعد از آن شركت نفت هر چه كارمزد

صفحه : 79

به اين جانب پرداخت كرد نصف آن را به آن دو نفر پرداختم تا اين كه در سال 1340 براي مكه معظمه عازم شدم و جهت دو نفر شريك نامبرده دو امتياز به نام خودشان گرفتم و يك امتياز براي برادرم كه در مغازه خودم شاگرد بود و روزي ده تومان اجرت مي گرفت پس از مراجعت از مكه باز در آمد آن را بدو قسمت كما في السابق تقسيم مي نمودم در آخر سال برادرم از شاگردي استعفاء نموده و در جاي ديگر مشغول شغل بنّايي شده و پس از سه سال ادعاي حق امتياز كه به نام او بوده مي نمايد در صورتي كه نه سرمايه اي بكار برده و نه در مغازه شركت داشته و دنبال بنّايي خود بوده و بنده از سرمايه خودم مغازه خريده و وسائل مغازه و كارگر را متحمل مي شدم در اين صورت مرقوم فرمائيد مشار اليه حقي به گردن اين جانب دارد يا نه

ج

- اگر برادر شما به شما امر كرده باشد كه برايش امتياز بگيريد بايد وجهي را كه بعنوان حق الامتياز پرداخته ايد به شما بدهد و اگر اين امتياز قابل انتقال به ديگري باشد كه شركت منتقل اليه را صاحب امتياز بشناسد و برادر شما امتياز را به شما واگذار كرده باشد حقي به شما ندارد و بهتر اين است كه با

يكديگر تراضي و سازش نماييد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- زيد و عمرو با هم خانه اي دارند كه زيد مالك چهار دانگ آن و عمرو دو دانگ و سهم هر يك مفروز است ولي زمين اين خانه تمامي با فضاي حياط و راهرو كلا اربابي است و اين دو نفر كه در اين عمارت هستند اعياني فقط مال آنها است از عرصه بناء و فضاي عمارت و راهرو چيزي ندارند حاليه زيد كه مالك چهار دانگ است به ديگري فروخته آيا براي عمرو كه مالك دو دانگ است حق الشفعه هست يا خير.

ج

- در فرض مسأله كه صاحبان بناء ملك مشترك مشاع ندارند حتي در راهرو، صاحب دو دانگ حق الشفعه ندارد.

س

- دو برادر در يك عمارت شريك و آن را در اداره ثبت بدون صدور

صفحه : 80

سند مالكيت به نام خودشان به ثبت رسانيدند و هر دو برادر در آن ساكن بودند سپس برادر كوچك از آن خارج و در جاي ديگر سكونت گرفته و پس از مدتي فوت مي نمايد و يك دختر از او باقي مي ماند و برادر بزرگ آن عمارت را تحت تصرف داشت و پس از چند سال كه از فوت برادر كوچك گذشت برادر بزرگ مقداري از آن عمارت را فروخته و به مشتري اظهار داشت كه سهم برادر كوچك را هم در زمان حياتش خريده ام و فعلا تمام اين عمارت را مالك مي باشم ولي قباله و سند خريدم مفقود شده بعد برادر بزرگ هم فوت شد و اولادي نداشت و همان دختر برادر كوچك وارث عمويش مي باشد و ما ترك عمو هم همين عمارت مزبور است و پس از فوت عمو دختر برادرش به مشتري مذكور اخطار كرد كه در اداره ثبت اين عمارت به نام پدر و عمويم مي باشد و پدرم سهم خود را به عمويم نفروخته بود لذا معامله عمويم را كه با شما كرده رد مي نمايم در اين صورت آيا ادعاي دختر كه مي گويد پدرم سهم خود را نفروخته مسموع است كه اگر دختر معامله اي را كه عمويش كرده بود رد نمايد سهم برادر كوچك از اين عمارت محكوم بملك دخترش بشود يا نه و بر فرض محكوم شدن بملك دختر چنانچه در حيات عمش رد

معامله و مطالبه شفعه ننمايد مي تواند نسبت به سهم پدرش معامله را رد و نسبت به سهم عمويش مطالبه حق شفعه نمايد يا نه.

ج

- در فرض سؤال اگر دختر احتمال مي دهد كه عمويش خانه را از پدرش خريده باشد ظاهرا به خريدار حقي ندارد و اگر علم دارد كه عمويش آن را نخريده و فضولة سهم پدرش را فروخته و دختر هم بعد از اطلاع آن را امضاء نكرده مي تواند معامله را رد كند و در اين صورت اگر خريدار اثبات نكند كه عموي دختر سهم پدرش را خريده حقي به آن چه مورد معامله بوده ندارد ولي مبلغي را كه بابت ثمن به عموي دختر داده طلبكار است و بايد از تركه اداء شود و بناء علي هذا الفرض حق الشفعه نيز براي دختر ثابت است.

صفحه : 81

س

- دو نفر در يك مغازه شريك و با هم مشغول كسب بودند ولي يكي از دو شريك از دنيا رفته و از او فرزندان صغار باقي مانده است در اين صورت اين شريك كه فعلا در قيد حيات است با صغار رفيقش بهمان شركت باقي باشد يا نه.

ج

- امور صغار با ولي شرعي است كه جد پدري باشد و اگر جد پدري نداشته و پدر نيز براي آنها قيّم نصب نكرده باشد ولي آنها مجتهد جامع الشرائط است و هيچ گونه تصرف در امور آنها بدون اذن ولي ّ جايز نيست.

س

- زيد خانه اي دارد در مجاورت خانه عمرو كه راهرو آن در خانه عمرو است فعلا زيد مي خواهد منزل خود را از حيث بنا توسعه بدهد و ديگري را هم در بناي جديد و قديم شريك گرداند در اين صورت آن ديگري هم مي تواند در اين راهرو رفت و آمد نمايد يا نه.

ج

- در فرض مسأله زيد حق استطراق در خانه عمرو بيش از حدي كه بمقدار متعارف براي منزل سابق او لازم است ندارد مگر مقداري كه عرفا استطراق زائدي شمرده نشود بلي اگر معلوم باشد كه طريق ملك زيد است هر گونه تصرفي در آن جايز است.

س

- ساختمان دو طبقه اي كه سابقا مال يك نفر بوده زيد و عمرو ابتياع كرده اند تحتاني آن ساختمان مال زيد و فوقاني مال عمرو بوده ساختمان مذكور بكلي خراب شده آيا مجددا كه مي خواهند ساختمان را بنا كنند بنا كردن ساختمان به عهده زيد است يا به عهده عمرو و عمرو مي تواند به زيد در بنا كردن تحتاني ساختمان كمك كند يا خير براي رفع نزاع زيد و عمرو چگونگي مسأله را مرقوم فرمائيد

ج

- در فرض مسأله عمرو حق دارد تا ديوار عمارت زيد باقي است عمارت خود را فوق آن بنا نمايد و اگر ديوار زيد از بين رفته عمرو حق الزام زيد را براي بناء ديوار ندارد و بنا نمودن ديوار زيد و هم چنين شركت نمودن عمرو در بناء ديوار زيد موكول به اجازه زيد است بلكه اگر زيد احداث ديوار نمايد بناء عمرو ثانيا نيز موكول به اجازه زيد است.

صفحه : 82

س

- آب پشت بامها بهم راه دارند باين معني آب پشت بام عمرو مي رود به پشت بام زيد و از آنجا به بام خالد و از آنجا به وسيله ناودان در كوچه مي ريزد اگر چنانچه بام زيد خراب شد عمرو مي تواند او را مجبور به ساختن كند و يا زيد مي تواند جلوگيري از آب ناودان عمرو بكند يا نه.

ج

- عمرو حق الزام زيد به ساختن بام ندارد و بلكه حق گذاشتن ناودان در خانه زيد ندارد بحسب ظاهر مگر آن كه اين حق را ثابت كند.

س

- سه نفر شريك زميني را با دو حلقه چاه و يك موتور آب و ساختمان دو سال پيش خريداري نموده اند مشروط به اين كه يكي از اين سه نفر پول بدهد و دو شريك ديگر كار كنند و هر سه نفر بطور مساوي شريك باشند در ملكيت زمين و تأسيسات آب و ساختمان (و اين شرط در عقد قرارداد و قولنامه و سند محضري موجود بوده و هست) و آن دو نفر از درآمد تدريجي زمين پول اوليه آن شريك را بپردازند و در اين مدت مبلغي هم به شركت پرداخت نموده اند با توجه به اين كه فشار كار و دائر كردن زمينهاي باير و ساختن موتور خانه و موتور چاه و پرورش گوسفندان متعددي و خريد ماشين آلات و غيره روي دوش اين دو شريك بوده حال شريكي كه پول داده مدعي است كه شما دو نفر فقط در زمين سهيم هستيد و در تأسيسات ساختمان و چاه و گوسفندها شريك نيستيد.

ج

- در فرض سؤال كه شخص پول دهنده اعتراف دارد به ملكيت زمين براي دو نفر ديگر ملكيت آن دو نفر نسبت به آب استخراج شده هم ثابت است چه آن كه آب تابع زمين است هر كس مالك زمين است مالك آب هم مي باشد و چنانچه در عقد قرارداد شده كه سهم دو نفر ديگر را از شركت بدهند شرط لازم و بايد عمل شود و راجع به تأسيسات اگر آنها را براي شركت خريده متعلق بتمام شركاء است و اگر براي شخص خود خريده متعلق به خود او است و بايد قيمت آنها را هم از مال شخصي خود

بپردازد و اگر نزاع موضوعي در بين باشد محتاج به مرافعه شرعيه است

صفحه : 83

س

- شخصي فوت نموده و تركه او تقسيم شده مثلا اطاق تحتاني را دادند به زيد و فوقاني را به عمرو اگر اطاق فوقاني خراب شد عمرو حق درست كردن آن را دارد يا آن كه حق او تمام شد و اگر تحتاني خراب شد و عمرو نمي تواند از فوقاني خود استفاده كند آيا مي تواند زيد را مجبور به ساختن و تعمير آن كند يا نه.

ج

- در فرض مسأله هيچ يك از صاحبان فوقاني و تحتاني حق الزام ديگري به ساختن را ندارد بلكه بعد از خراب شدن طبقه فوقاني، مالك طبقه تحتاني مي تواند از ساختن طبقه فوقاني منع كند بلي اگر زيد و عمرو خانه را خريده باشند بعيد نيست متعارف اين باشد كه در صورت بقاء ديوار تحتاني مالك فوقاني حق احداث بناء روي آن را دارد.

صفحه : 85

مسائل قرض و دين

قرض و بعض احكام و شرائط آن

س

- آيا قرض نمودن در مواقع احتياج واجب است يا خير.

ج

- قرض نمودن در صورت عدم احتياج مكروه و در صورت احتياج كراهت كمتر است و هر چه حاجت خفيف تر باشد كراهت قرض شديدتر است و هر چه حاجت شديدتر باشد كراهت قرض خفيفتر مي شود تا به مرحله اي مي رسد كه كراهت قرض بكلي از بين مي رود، بلكه گاهي قرض نمودن واجب مي شود و آن در وقتي است كه حفظ جان يا آبروي انسان متوقف بر قرض نمودن باشد و احتياط براي كسي كه چيزي ندارد كه دين خود را بدهد و انتظار بدست آمدن چيزي كه با آن دين خود را ادا كند هم ندارد قرض ننمودن است مگر در موقع ضرورت و اگر با اين حال بخواهد قرض كند احوط اين است كه حال خود را به كسي كه مي خواهد از او قرض كند اعلام نمايد.

س

- آيا قرض عقد لازم است كه اگر عين قرض شده موجود باشد قرض دهنده حق فسخ نداشته باشد يا خير.

ج

- اقوي بنظر حقير اين است كه قرض عقد لازم است و پس از وقوع آن قرض دهنده و قرض گيرنده هيچ يك حق فسخ آن را ندارند هر چند عين مورد قرض موجود باشد بلي قرض دهنده مي تواند مهلت ندهد و از قرض گيرنده به مقدار طلب خود مطالبه كند و قرض گيرنده هم مي تواند بپردازد و قرض دهنده حق امتناع ندارد و تفاوت

صفحه : 86

اين دو مسأله اين است كه در صورت فسخ، قرض دهنده همان عين موجود قرض شده را پس مي گيرد و قرض گيرنده هم همان را پس مي دهد ولي در صورت عدم فسخ كه قرض دهنده حق مطالبه دارد نمي تواند همان عين قرض شده را مطالبه كند بلكه حق مطالبه مثل يا قيمت آن را دارد و قرض گيرنده هم مي تواند غير آن عين را بدهد و قرض دهنده بايد قبول كند.

س

- در موردي كه مال قرض شده قيمي باشد مانند گوسفند و نحو آن كه قيمت بر ذمه قرض گيرنده ثابت مي شود نه مثل، آيا بايد قيمت وقت قرض گرفتن را بدهد يا قيمت وقت پرداخت بدهي.

ج

- بنظر حقير اقوي قيمت وقت قرض نمودن است.

س

- آيا در قرض قبض و اقباض شرط است يا خير.

ج

- بلي شرط است بنا بر اين مالي را كه قرض گيرنده قرض نموده تا قبض نكند مالك آن نمي شود.

س

- هر گاه مديون چيزي را بعنوان ديني كه دارد تعيين نمود آيا تعيّن در دين پيدا مي كند و ملك طلبكار مي شود يا خير.

ج

- تا موقعي كه طلبكار قبض ننموده تعيّن پيدا نمي كند مگر در بعض مواردي كه طلبكار امتناع از قبول طلب خود كند كه اعتبار قبض ساقط شود پس اگر شخصي كه مثلا ده تومان بدهكار است ده تومان از جيب خود بيرون آورد كه به طلبكار بدهد و پيش از اين كه بدست طلبكار برسد از دستش بيفتد و تلف شود از مال مديون تلف شده نه از مال طلبكار و دين بر ذمه او هنوز باقي است.

قرض ربوي

س

- چه مي فرماييد در باره كسي كه وكيل است از طرف وام دهنده كه پول او را به شخص ديگري كه وام گيرنده است بدهد و سپس اقساط را از وام گيرنده و بدهكار جمع آوري نموده و به طلبكار برگرداند و در اين كار خود از بدهكار

صفحه : 87

اجرت بگيرد بدون اين كه ميان طلبكار و بدهكار هيچ گونه شرطي باشد.

ج

- اگر قرض مبني بر اين باشد كه وام گيرنده حق ّ الزحمه عمل وكيل وام دهنده را بدهد يا مبني بر اين باشد كه در موقع اداء به وسيله وكيل او اداء كند و حق الزحمه ايصال آن را به وام دهنده بدهد در هر صورت ربا و حرام است ولي اگر وام گيرنده باختيار خود ديگري را واسطه رساندن بدهي به وام دهنده قرار دهد و حق الزحمه ايصال آن را به او بدهد اشكال ندارد.

س

- ملكي را مالك در اثر پريشاني و ضرورت نزد شخصي برهن ربوي گذاشته و قيمت ملك چندين برابر وجه الرهانه است و راهن براي حفظ آبروي خود آن چه مرتهن بابت گذشتگي بعنوان ربا از او مطالبه كرده لا علاج پرداخته و چندين برابر عايدات ملك بوده و عين مرهونه هم مطلقا بتصرف مرتهن در نيامده و سرانجام چون راهن قدرت پرداخت وجه الرهانه پيدا نكرده مرتهن بدون اجازه راهن و بدون پرداخت قيمت واقعي ملك را مطابق مقررات اداري بهمان مبلغ وجه الرهانه كه در حدود عشر قيمت واقعي ملك بوده تملك نموده آيا چنانچه ديگران بخواهند اين ملك را از مرتهن خريداري نمايند شرعا بدون رضايت راهن حلال و جايز است يا نه

ج

- از موضوع شخصي اطلاع ندارم بطور كلي قرض ربوي خواه رهن داشته باشد يا بدون رهن باطل و حرام است ولي بنظر حقير قرض دهنده مي تواند به مقداري كه واقعا طلبكار است و بدهكار از اداء آن امتناع دارد به قيمت عادله از عين مذكوره تقاص نمايد و احتياط لازم آنست كه از حاكم شرع هم اجازه بگيرد پس اگر بيش از مقداري كه به قيمت عادله مساوي با طلب او است تقاص نمود مالك نمي شود و اگر معامله بنحو ديگر مثل بيع شرط بوده حكم ديگر دارد و در فرض مذكور در سؤال آن چه را كه مرتهن از راهن علاوه بر قرض گرفته چون ربا و حرام است مقابل دين محسوب مي شود و اگر نزاع موضوعي در بين باشد مرافعه شرعيه لازم دارد

صفحه : 88

س

- اگر شخصي از روي اضطرار به منظور حفظ نفس خود يا عيال و اولادش قرض ربوي بگيرد به طوري كه قرض الحسن به او ندهند و اين عمل از روي ناچاري باشد آيا اين قرض گرفتن مشروع است و مالك مي شود يا نه چه بسا قرض گيرنده پيشنهاد مي كند به قرض دهنده كه بطريق مشروع به نحوي كه ربا نشود بمن قرض بده ولي قرض دهنده قبول نمي كند و راهي هم براي اين شخص محتاج نيست چه كند.

ج

- اضطرار عرفي بحفظ نفس موجب تغيير حكم ربا نيست بالخصوص كه بر حسب عادت عرفي نيز طريق حفظ نفس منحصر به آن نيست.

س

- اگر كسي مثلا يك صد تومان پول بدهد به شخصي و شرط كند كه مثلا دو ماه ديگر گندم يا غير آن بهر قيمت كه شد ده تومان از قيمت روز موعود كمتر حساب نمايد آيا اين معامله صحيح است يا نه.

ج

- اين گونه قرض، قرض ربوي و حرام است.

س

- اگر در ضمن قرض شرط كنند كه مستقرض جنس را از قيمت اصلي خود گران تر از قرض دهنده خريداري نمايد چه صورت دارد.

ج

- اين قرض ربوي و حرام است و قرض گيرنده مالك پول نمي شود.

س

- تباني قرض بر شرط جايز است يا نه.

ج

- جايز نيست.

س

- شخصي پولي قرض كرده و منزلش را به قارض به مدت يك سال رهن داده بلا عوض از منزل استفاده كند آيا اين تصرف شرعا جايز است و با اذن مالك، مي شود شخص مرتهن تصرف كند و نماز بخواند يا نه و اگر در خارج عقد رهن شرط تصرف شود چه صورت دارد و اگر در خلال مدت سال طرفين به شبهه شرعي آگاه شوند تكليف آنها نسبت به گذشته چيست و بقيه مدت را چه كنند خلاصه صور جواز و عدم جواز رهن گيرنده را بيان فرمائيد.

صفحه : 89

ج

- اگر در قرض شرط انتفاع مرتهن نشود و بعد راهن به او اجازه بدهد اشكال ندارد و اگر در قرض شرط شود ربا و حرام است و انتفاع مرتهن از آن جايز نيست و ضامن اجرة المثل مي شود مگر اين كه بعد راضي شود و با جهل بحكم نمازهايي كه در آنجا خوانده محكوم به صحت است.

س

- پولهائي كه بعنوان قرض و شرط ربح گرفته مي شود براي مستقرض قابل تصرف هست يا نه.

ج

- تصرف در آن حرام است.

س

- شخصي مبلغي بعنوان قرض الحسن به كسي مي دهد و ضمنا قرار مي گذارد كه اگر مديون اشتغال ذمه بخمس يا زكاة يا مظالم يا غير اينها دارد يا بعدها داشته باشد بدائن بدهد كه به مصرف مشروع برساند نيابة يا وكالة چه صورت دارد ربا است يا نه.

ج

- قرض با شرط مذكور ربا و حرام است.

س

- شركت تعاوني رفاه به متقاضيان با كسر يك در صد كارمزد در ماه كه نيم در صد آن به سرمايه متقاضي منظور و نيم در صد ديگر پس از كسر هزينه هاي اداره امور شركت بعنوان كارمزد، حقوق هيئت مديره خواهد بود وام مي دهد توضيح اين كه هيئت مديره براي تشويق هر چه بيشتر سهام داران نيم در صد كار مزد خود را بعنوان جايزه در بين اعضاء به نسبت سهام تقسيم نموده و افتخارا به رايگان انجام وظيفه خواهند نمود بفرماييد اين وام چه صورت دارد.

ج

- قرض بشرط كار مزد ربا و حرام است ولي چنانچه شركت مزبور دفترچه اي درست كند كه وام گيرنده بايد آن دفترچه را داشته باشد و دفترچه را به قيمت معيني بفروشد و مبلغ مورد نظر را قرض الحسنه بدهد مانعي ندارد.

س

- زيد مي خواهد از عمرو پول قرض بگيرد عمرو سند يك صد تومان را از زيد مي گيرد ولي مبلغ نود تومان پرداخت مي نمايد و زيد هم از خارج مي داند

صفحه : 90

كه ده تومان سود آن يك صد تومان است كه اول برداشته است ولي شرط و قرار داد زيادي ابدا در بين نبوده فقط از خارج مطلب معلوم است كه پول را با نزول مي دهد آيا شرعا اين معامله صحيح است يا نه و در صورتي كه معامله ربوي باشد چنانچه مديون ده تومان اضافه را در قلب خود بخشيد بدائن آيا معامله به اشكال بر نمي خورد در صورتي كه از اظهار آن به زبان معذور باشد.

ج

- در فرض مذكور معامله ربوي و حرام است و در صورتي كه مديون قصد داشته كه زياده را بعنوان هبه يا نحو آن بدهد معامله از جهت عدم تطابق بين ايجاب و قبول باطل است.

س

- آيا مي توان با رئيس شعبه بانك عوض معامله ربوي بيع شرط كرد يا نه.

ج

- در صورتي كه مدعي اذن از ما فوق كه صاحب اختيار است باشد قول او حجت است و معامله بيع شرط صحيح است.

س

- شخصي به منظور سرمايه گذاري پول قرض مي كند و در شرائط كنوني مجبور است كه به ازاء آن ربحي بپردازد حال اگر اين عمل شخص بصورت نيمه اجباري باشد مثلا شركت مسافربري داشته و هر دو سه سال هم بايد ماشين را عوض كند يعني خريد قديمي را چون مستهلك مي شود مجبور است كه تجديد كند و الا احتمال ورشكستگي مي رود و براي اين موضوع پول به اندازه كافي ندارد و ناچار است متوسل به وام با بهره بشود و در صورت عدم اخذ وام متحمل زيان فراوان در شغل مشروع خودش كه به آن مشغول است خواهد شد بنا بر اين شخص مرتكب گناه شده و در نتيجه اين وام بصورت پول حرام وارد اموالش خواهد شد يا نه.

ج

- اين گونه اضطرار موجب جواز ربا نمي شود و اگر از اشخاص قرض مي كند ممكن است بنحو بيع شرط معامله نمايد يا اين كه يكي از ماشينها را به قرض دهنده به مبلغي كه مورد حاجت او است بفروشد و بعد از او بمبلغ بيشتر نسيه بخرد.

س

- شخصي براتي بر عهده ديگري در شهر ديگري به بانك مي دهد

صفحه : 91

و بانك براي مدت و عمل مبلغي كسر گذارده و بقيه را در حساب آن شخص منظور مي نمايد آيا ربا است يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر از شخصي كه در شهر ديگر است طلب داشته باشد و ما في الذمه او را بفروشد به بانك به كمتر جايز است و اگر از بانك قرض كند و در مقابل مدت چيزي قرار دهد ربا و حرام است.

س

- پولي كه از بانك كشاورزي مي دهند و قبل از گرفتن پول هر صد تومان شش تومان مي گيرند و چنانچه سر موعد پول را به بانك نپردازد جريمه تعلق مي گيرد و رئيس بانك مي گويد شش تومان را كه ما مي گيريم بعنوان حق الزحمه و پول بنزين ماشين و قلم و دوات و ساير لوازم مي باشد و اين پول مورد حاجت مردم است آيا اين كار مشروع است يا نه.

ج

- شرط زياده اگر چه بعنوان حق الزحمه و ساير مذكورات در سؤال باشد ربا و حرام است و جريمه نيز حرام است ولي اگر مديون بنحو شرعي در ضمن عقد خارج لازم ملتزم شده باشد كه اگر از موعد مقرر تأخير انداخت مبلغ معيني مجانا بدهد اشكال ندارد.

س

- شخصي داراي حساب بانك و از بانك يك دسته چك دارد و احتياج به پول هم دارد ناچار است از كسي قرض نمايد و كسي كه مي خواهد قرض بدهد گفته يك برگ چك بمبلغ ده هزار ريال به مدت دوازده ماه بنويس و براي مدت يك سال دو هزار و پانصد ريال كسر مي كنم، مبلغ هفت هزار و پانصد ريال پول مي دهم و پس از يك سال مبلغ ده هزار ريال چك را تماما دريافت مي كنم آن مبلغ دو هزار و پانصد ريال براي دهنده و گيرنده چه صورت دارد.

ج

- در فرض مسأله چنانچه شخصي كه مي خواهد قرض كند قبلا مقدار زيادي را بدائن صلح كند بشرط آن كه مبلغ هفت هزار و پانصد ريال را به او قرض الحسن بدهد مانعي ندارد.

صفحه : 92

س

- بانكهاي قرض الحسن قانوني دارند كه اگر كسي مبلغي بعنوان سپرده ثابت در بانك بگذارد بعد از مدتي دو برابر آن پول به او وام مي دهند به مدت دو برابر مدتي كه پولشان بعنوان سپرده ثابت در آنجا بوده است تنها مشروط به اين كه پولش را تا پرداخت آخرين قسط وام دريافت ننمايد حكمش چيست بيان فرمائيد

ج

- در فرض مسأله اگر قرض گيرنده قبلا مبلغ معيني را به بانك مي دهد (البته اين عمل، قرض دادن به بانك است) به شرط آن كه بعد از مدتي بانك مثلا دو برابر با او قرض دهد اين قرض دادن به بانك ربا و حرام است و بانك هم كه بعد از دو ماه به شخص مزبور قرض مي دهد اگر شرط كند كه بايد قرض گيرنده پولي كه قبلا به بانك داده تا مدت معيني از بانك نگيرد مثلا تا قسط آخر دين خود را پرداخت كند اين قرض هم ربا و حرام است بعلاوه نسبت به مقداري كه وام گيرنده قبلا در بانك گذاشته تهاتر قهري مي شود يعني ذمه قرض گيرنده نسبت به زائد بر مقدار پولي كه در بانك دارد مشغول مي شود نه نسبت به تمام آن چه بعنوان قرض مي گيرد.

پرداخت اضافي قرض گيرنده بدون شرط و تباني

س

- پولي كه مردم در بانك مي گذارند بعد از مدتي كه دريافت مي كنند بانك طبق معمول خود ربحي به آن مبلغ كه سپرده شده اضافه نموده مي پردازد آيا اگر پول دهنده شرط ربح نكند چنين ربحي بر او حلال است يا نه و اگر فرضا صاحب پول بداند كه بانك بعد از مدتي اضافه مي دهد چه صورت دارد.

ج

- اگر شرط ربح صريحا و يا بطور ضمني نشده باشد آن چه را بانك برسم خود مي دهد علي الظاهر حلال است هر چند كسي كه پول را در بانك مي گذارد بداند كه بانك چيزي اضافه مي دهد.

صفحه : 93

معني دين و سبب آن

س

- مستدعي است معني دين و سبب آن را بيان فرمائيد

ج

- دين عبارت است از مال كلي ثابت در ذمه شخصي براي ديگري و سبب آن يا قرض گرفتن است يا امور اختياريه ديگر مانند مبيع قرار دادن دين در معامله سلم يا ثمن قرار دادن آن در معامله نسيه يا اجرت در اجاره يا صداق در نكاح يا عوض در طلاق خلع و غير اينها و يا امور قهريه مانند موارد ضمانتها و نفقه زوجه دائمه و نظير اينها.

اداء دين واجب است

س

- هر گاه موعد پرداخت دين رسيده و طلبكار مطالبه مي كند و مديون متاعي يا چيز ديگري كه از مستثنيات نيست دارد لكن بفروش نمي رود مگر به كمتر از قيمت آيا واجب است بهمان قيمت كم بفروشد يا خير.

ج

- بلي واجب است و تأخير آن به جهت انتظار مشتري ديگري كه به قيمت عادله بخرد جايز نيست بلي اگر به قدري كم مي خرند كه اگر بفروشد صدق بيع ضرري مي كند يا اين كه فروش به قيمتي كه مي خواهند بر او حرجي باشد بعيد نيست بيع واجب نباشد.

س

- مديوني كه در عسرت است و نمي تواند دين خود را بپردازد آيا طلبكار مي تواند او را تحت فشار قرار دهد و مطالبه دين كند يا خير و اگر مديون قدرت دارد ولي به تأخير مي اندازد آيا گناهي مرتكب شده.

ج

- در فرض سؤال مطالبه دين بر طلبكار حرام است و بايد مديون را مهلت دهد تا وقتي كه متمكن از پرداخت شود و در صورتي كه مديون قدرت بر اداء دين داشته باشد مسامحه و تأخير در اداء آن معصيت كبيره است بلكه لازم است مديون در موقعي كه قدرت بر اداء ندارد نيت اداء دين عند التمكن را داشته باشد.

صفحه : 94

احكام دين مؤجل

س

- آيا در ديني كه مدت دارد قبل از رسيدن مدت تعيين شده طلبكار حق مطالبه دارد يا خير و نيز هر گاه مديون بخواهد بدهي خود را قبل از رسيدن موعد بپردازد واجب است طلبكار قبول كند يا خير.

ج

- هر گاه دين، مثمن در سلم و يا ثمن در نسيه و يا اجرت در اجاره باشد طلبكار حق ندارد قبل از رسيدن موعد مطالبه كند ولي اگر دين، از باب قرض مدت دار باشد طلبكار پيش از رسيدن موعد حق مطالبه دارد بلي هر گاه طلبكار در ضمن عقد خارج لازم شرط كرده باشد كه تا وقت معيني مطالبه نكند لازم است بر طبق شرط عمل كند لكن اگر تخلف نمود و مطالبه كرد بر مديون لازم است دين را اداء نمايد و راجع به سؤال دوم، در مواردي كه طلبكار قبل از موعد نمي تواند مطالبه كند كه در جواب سؤال اول ذكر شد هر گاه مديون بخواهد دين خود را بدهد بر طلبكار واجب نيست قبول كند و اما در مورد دين حاصل از قرض كه گفتيم طلبكار قبل از رسيدن موعد هم مي تواند مطالبه كند اگر مديون دين را بدهد واجب است طلبكار قبول كند.

س

- هر گاه مديون قبل از اين كه وقت پرداختن دين برسد از دنيا برود آيا لازم است همان وقت ورثه دينش را بدهند يا مي توانند تا موعدي كه براي پرداخت دين، خود طلبكار و مديون تعيين نموده اند صبر كنند و نيز حكم موردي را كه طلبكار پيش از رسيدن موعد دين بميرد بفرماييد.

ج

- هر گاه مديون قبل از موعد دين بميرد واجب است ورثه بلا فاصله بدهي او را بپردازند ولي اگر طلبكار بميرد ورثه مي توانند تا موعدي كه براي پرداخت دين تعيين شده صبر كنند پس اگر زن براي وصول مهريه خود وقتي را تعيين نموده باشد و قبل از رسيدن آن وقت شوهر از دنيا برود زن مي تواند به محض موت شوهر

صفحه : 95

مهريه را مطالبه كند ولي اگر زن پيش از رسيدن آن وقت بميرد ورثه او نمي توانند قبل از رسيدن وقت تعيين شده براي پرداخت مهريه، آن را مطالبه نمايند.

س

- هر گاه زوج هم سر خود را مطلقه نمايد، چنانچه براي پرداختن مهريه از ابتداء، وقت معيني قرار داده شده باشد و اين طلاق قبل از رسيدن آن وقت باشد آيا زوجه به محض وقوع طلاق مي تواند مهريه را مطالبه كند همان طور كه اگر شوهر از دنيا مي رفت حق مطالبه داشت يا خير.

ج

- طلاق حكم موت را ندارد و در فرض سؤال زن بايد صبر كند تا موعد تعيين شده براي پرداخت مهريه برسد.

س

- آيا محجور شدن مديون به جهت افلاس حكم موت مديون را دارد يعني همان طور كه اگر مديون از دنيا مي رفت واجب بود به محض موت، ديون مدت دار او را هم كه هنوز وقت آن نرسيده بپردازند در صورت محجور شدن هم واجب است به محض حجر ديون مدت دار او هم پرداخته شود.

ج

- محجور شدن مديون در حكم موت او نيست پس اگر در فرض سؤال مديون ديون حالّه و ديون مؤجّله داشته باشد اموال او بين صاحبان ديون حالّه تقسيم مي شود و صاحبان ديون مؤجّله با آنها شريك نمي شوند.

مستثنيات دين

س

- مستدعي است مستثنيات دين را بيان فرمائيد.

ج

- خانه محل سكونت و لباس مورد احتياج اگر چه به جهت زينت و تجمل باشد و حيوان يا هر وسيله ديگري كه براي سوار شدن به آن محتاج باشد بلكه لوازم خانه از قبيل فرش و پرده و ظروف براي خوردن و آشاميدن و طبخ نمودن براي خود يا ميهمان با در نظر گرفتن مقدار حاجت بحسب شأن خود به طوري كه اگر آنها را بفروشد در زحمت و تنگي قرار مي گيرد و سبب منقصت او مي شود بلكه بعيد

صفحه : 96

نيست كتب علميه براي اهلش بمقدار احتياج بر حسب حال و مراتب علمي از مستثنيات دين باشد.

س

- هر گاه شخص مديون خانه محل سكونتش از مقدار احتياج بيشتر است وظيفه اش چيست.

ج

- لازم است ما زاد بر مقدار احتياج براي سكونت خود را بفروشد يا اين كه تمام آن خانه را بفروشد و خانه كم ارزش تر كه مناسب حال و به مقدار حاجت او باشد تهيه كند.

س

- هر گاه مديون دو يا مثلا سه خانه داشته باشد و به جهت سكونت خود به همه آنها محتاج باشد آيا همه مستثني است يا خير و همين طور نسبت به لباس و وسيله سواري.

ج

- در مورد سؤال چنانچه طوري است كه واقعا همه مورد احتياج براي سكونت يا پوشيدن و يا سوار شدن خود و عائله اش باشد مستثني است.

س

- آيا خانه محل سكونت مديون كه از مستثنيات دين است مخصوص به حال حيات مديون است يا شامل بعد از موت هم مي شود.

ج

- مخصوص به حال حيات مديون است پس اگر بميرد و غير از خانه محل سكونت مال ديگري نداشته باشد بايد همان خانه فروخته شود و مصرف دين گردد.

س

- هر گاه مديون با رضايت خود خانه محل سكونتش را بفروشد و بخواهد با آن دين خود را ادا كند آيا طلبكار مي تواند آن را بگيرد يا خير.

ج

- بلي مي تواند و معني اين كه خانه و امثال آن از مستثنيات است اين است كه جايز نيست مديون را به فروش آنها مجبور كنند تا دين خود را ادا نمايد ولي اگر خودش راضي باشد مانع ندارد بلي سزاوار است كه طلبكار راضي نشود كه مديون به جهت پرداخت بدهي، مسكن خود را بفروشد اگر چه با رضايت خودش

صفحه : 97

باشد و در روايت وارد شده كه شخصي به حضت صادق عليه السّلام عرض كرد من مقداري از مردي طلبكارم و او مي خواهد خانه اش را بفروشد و طلب مراد بدهد حضرت صادق عليه السّلام سه مرتبه فرمود (اعيذك باللّه إن تخرجه من ظل رأسه).

دين مستغرق تركه

س

- اگر دين مستغرق شد آيا براي ورّاث صغير و يا كبير چيزي منظور مي گردد يا خير.

ج

- براي ورثه در فرض مسأله لازم نيست چيزي از تركه منظور شود.

س

- اگر كسي از سيدي طلب داشته باشد و سيد مديون فوت كند و دين هم نسبت به تركه مستغرق است آيا در اين صورت مي توان طلب را بابت خمس با بچه هاي مديون حساب كرد يا خير.

ج

- دائن از تركه حق دارد دين خود را استيفاء نمايد و اگر ورّاث سيد و فقير هستند به آن ها بابت خمس رد كند.

مسائل متفرقه دين

س

- زيدي از عمرو طلبي دارد و مدركي هم از او دارد مثلا سي تومان به موعد يك ماه فعلا مي خواهد اين مدرك را بفرستد بمبلغ 29 تومان نقدا آيا جايز است يا خير و بر فرض عدم جواز آيا مي شود فعلا سي تومان را زيد دائن بايع حواله كند كه مشتري از عمرو مديون رأس موعد بگيرد و آن يك تومان را كه از سي تومان كسر مي گذارد براي حق الجعاله مشتري كه وجه را رأس موعد از عمرو وصول مي كند قرار دهد.

ج

- فروش ما في الذمه مديون به نقد كمتر اشكال ندارد مگر آن كه ما في الذمه مكيل يا موزون باشد و بمثل خودش بفروشند به كمتر كه ربا و حرام است مثل نقره به نقره يا گندم به گندم مثلا و نحوه ثاني كه زيادي را بعنوان جعاله بر دارند اشكال ندارد

صفحه : 98

س

- شخصي فوت نموده و مدركي از او با امضاء خود و چند شهود بر مديون بودنش در سابق در دست است ولي نزديك فوتش اقرار جديدي بدينش نكرده آيا بايد از مالش قرض او ادا شود يا نه و احتياج بقسم دارد يا نه.

ج

- اگر ورثه احتمال مي دهند كه قبل از فوت دينش را ادا كرده باشد اين ادعاء دعوي بر ميت است و بايد مرافعه شرعيه نمايند.

س

- شخصي در حال نيمه اجباري متوسل به گرفتن وام با بهره شده و اموال قديمي او مخلوط بحرام شده و هنوز هم وام مزبور را نتوانسته برگرداند در اين صورت نسبت به فرزندان و ميهمانان او كه خواه و ناخواه از اموال او استفاده مي نمايند تكليف چيست آيا بايد از شخص مزبور جدا شوند يا نه.

ج

- اگر عين آن مال فعلا در اموال او نيست و معاملاتي كه با آن واقع شده كلي بوده چنانچه غالب معاملات باين نحو است تصرف خودش و كسانش در آن اموال بي اشكال است و بلكه اگر اين معني محتمل هم باشد براي ميهمانان و كسانش اشكالي ندارد.

س

- كسي كه نزول پول مي گيرد، از يك نفر مثلا دو هزار تومان به مرور نزول گرفته و فعلا مبلغي نزد آن يك نفر دارد و طلبكار است آيا آن مديون مي تواند آن مبلغ را ندهد باين عنوان كه چندين برابر آن مبلغ به او نزول پول داده و گرفتن آن نزول نامشروع بوده يا بايد مبلغي را كه بدهكار است پرداخت كند.

ج

- آن چه را بعنوان ربا گرفته ضامن است و در صورت امكان با اذن حاكم شرع تقاص آن جايز است.

س

- كسي بدهكار است و مي خواهد طلب خود را ادا نمايد به طلبكار نمي گويد كه اين وجه را از بابت بدهكاري دادم ولي در دفتر خود ياد داشت مي كند كه قرضم را دادم آيا بدون تذكر به آن شخص بري ء الذمه مي شود يا خير.

ج

- در صورتي كه گيرنده متوجه باشد كه در ازاء طلب او است و اخذ نمايد كافي است و اللّه العالم.

صفحه : 99

س

- شخصي مبلغ ششصد تومان از يك نفر طلبكار بوده و در مقابل، مديون دو سفته بدون تاريخ به طلبكار داده او هم آن دو سفته را به شخص ثالثي داده كه براي او وصول نمايد شخص ثالث سفته ها را به بانك گذارده و مبلغ دويست و پنجاه تومان را وصول نموده آيا اين شخص ثالث مبلغ سيصد و پنجاه تومان بقيه را به شخص اولي مديون است يا مبلغ مذكور باز هم به ذمه مديون است و بري ء الذمه نشده.

ج

- دين مذكور به ذمه مديون ثابت است و شخص ثالث اگر تقصير كرده در باطل كردن مدرك معصيت كرده لكن ضامن نيست.

س

- زيد پنج هزار تومان از عمرو طلب دارد مي گويد اگر هزار تومان براي من تهيّه كني بقيه را به تو مي بخشم موقعي كه هزار تومان را گرفت مطالبه بقيه پول را مي كند و مي گويد اين حيله بود براي وصول پول آيا مديون ذمه اش از چهار هزار تومان بقيه با توجه به اين كه نظر زيد واقعا بخشش نبوده بري ء مي شود يا نه.

ج

- ظاهر سؤال اين است كه طلبكار وعده به بدهكار داده و مجرد وعده موجب برائت ذمه مديون نمي شود.

س

- اگر طلبكاري جهت وصول طلب خود از بدهكار مخارجي متحمل شده مانند مخارج اجرائيه و تمبر و مانند آن و اجرت وكيل و هزينه هايي كه تعلق مي گيرد تا چك و يا وجه وصول شود در اين صورت طلبكار مي تواند بعد از وصول اصل طلب مخارج اضافه اي كه بابت وصول صرف شده است از بدهكار مطالبه كند يا نه و در صورت گرفتن اين مخارج ذمه طلبكار مشغول است يا نه.

ج

- در فرض سؤال اين گونه مخارج را كه بابت وصول طلب خود كرده است نمي تواند مطالبه نمايد و اگر از بدهكار گرفته مديون است و بايد رد نمايد.

س

- اعتبارهايي كه بانكهاي دولتي و ملي به مردم مي دهند آيا گرفتن آنها جايز است يا نه.

صفحه : 100

ج

- گرفتن اعتبار مانعي ندارد لكن وام بشرط سود ربا و حرام است.

س

- شخصي طلبي از كسي دارد و طلبكار فوت مي كند و شخص مديون مي داند كه طلبكار خمس نمي داده و ورثه او هم خمس نمي دهند آيا مي تواند آن طلب را انكار كند و از طرف ميت بابت خمس به مستحقين رد نمايد يا خير

ج

- با علم به اشتغال ذمه ميت و امتناع ورثه از اداء دين او واجب است با استيذان از حاكم شرعي آن را به مستحقين برساند

س

- از شخصي مبلغي طلب دارم كه خودش بدين خود معترف و قصد پرداخت دارد ولي به عناوين مختلفه اداي آن را به تعويق مي اندازد چنانچه به اندازه طلب خود از شخص بدهكار از اموال او تصرف غير مستقيم نمايم چه صورت دارد جائز است يا نه؟

ج

- در صورتي كه مطالبه دين خود نماييد و با داشتن قدرت بر پرداخت امتناع نمايد بحاكم شرع مراجعه كنيد تا او را الزام به اداء دين نمايد و اگر تمرد كرد مي توانيد با اجازه حاكم شرع دين خود را از مال او برداريد

س

- آيا ابراء به اشاره حاصل مي شود از لال و غيره يا نه؟

ج

- بلي از لال به اشاره ابراء حاصل مي شود و در غير لال احوط عدم اكتفاء به اشاره است

س

- اين جانب مبلغ چهل و شش تومان مديون زني مي باشم و آن زن فوت نموده و وارث هم ندارد چون براي پرداخت آن متحيرم مستدعي است كه هر نوع دستور شرع است مرقوم فرمائيد

ج

- لازم است تفحص كنيد تا مأيوس شويد پس از ياس وجه مزبور را به فقيه جامع الشرائط برسانيد تا به تكليف خود عمل كند

صفحه : 101

مسائل ضمان

اضرار به هم سايه

س

- زيد در كنار مزرعه و باغستان عمرو ساختماني بنا كرده كه مقر آن قبل از بناء مزرعه و باغستان بوده فعلا در اثر مشروب نمودن مزرعه، از ساختمان رطوبت ظاهر مي شود و احتمال مي رود منهدم گردد و صاحب مزرعه در مشروب نمودن افراط كرده و بر طبق معمول رفتار ننموده بناء علي هذا آيا صاحب بناء، حق جلوگيري از آب دادن باغ را دارد يا نه و بر فرض انهدام ساختمان آيا صاحب مزرعه و باغ ضامن است يا نه.

ج

- در فرض سؤال صاحب مزرعه بايد كاري كند كه رطوبت به ساختمان مذكور سرايت نكند و اگر جلوگيري نكند خسارت وارده بر ساختمان را ضامن است ولي صاحب ساختمان حق ممانعت از مشروب نمودن مزرعه را ندارد.

س

- آب ناودان و برف پشت بام شخصي به ملك هم سايه ريخته مي شود حال صاحب ملك مانع از جريان آب ناودان و برف پشت بام است و صاحب عمارت نيز مدعي است كه از زمان سابق برف و آب ناودان به ملك مزبور ريخته مي شود و صاحب ملك مدعي است در صورت ذي حق بودن بايد مدرك داشته باشد و طرف مزبور هيچ گونه مدركي در دست ندارد آيا شرعا حق ريختن برف و آب ناودان را دارد يا خير؟

صفحه : 102

ج

- در صورتي كه از سابق آب باران و برف را در ملك هم سايه مي ريخته و محتمل باشد كه ذي حق است نمي توانند او را منع كنند و اگر مقطوع باشد كه ذي حق نيست مي توانند جلو او را بگيرند.

اگر حيوان كسي به ديگري خسارت وارد كند

س

- شخصي اسب چموش و سركشي داشت و مي دانست اگر دقيقه اي غفلت كند و مواظب است خود نشود آسيبي مي زند چه به انسان و چه به حيوان و عادت اسب همين بود روزي چند نفر در محله دور هم نشسته بودند اسب مي رسد يك نفر را با لگد مي زند چشم چپ او معيوب مي شود و صاحب اسب شيهه اسب را مي شنود مي آيد وضع را آن طور ديده فرار مي كند فعلا مبلغ هفت هزار تومان به مصدوم خرج جراحت وارد نموده آيا شخص مصدوم مي تواند از صاحب اسب ديه بگيرد يا خير؟

ج

- از موضوع شخصي اطلاع ندارم بنحو كلي اسب در حالي كه صاحبش با آن باشد اگر جنايتي وارد كند صاحب اسب ضامن است و هم چنين در مثل مورد سؤال، اگر با آن نباشد ولي در حفظ آن تقصير كرده باشد بايد ديه چشم را بدهد.

س

- بعضي اوقات گوسفند و مرغهاي هم سايگان به مزرعه مي ريزند و گاهي يك مرغ كه پنج تومان ارزش دارد صد تومان يا بيشتر ضرر به زراعت مي رساند و تذكر به صاحب حيوانات هم بي فايده است يعني گوش نمي دهد آيا از بين بردن اين گونه حيوانات جايز است يا خير و قراردادهائي كه در روستاها براي جلوگيري از اين گونه ضررها بسته مي شود صحيح است يا خير.

ج

- در روز بايد صاحب زراعت، زراعت خود را حفظ نمايد و اتلاف حيوان مردم جايز نيست بلي اگر شب، حيوان شخص به زراعت مردم ضرر بزند

صفحه : 103

صاحب حيوان ضامن است، و قرارداد چنانچه در ضمن عقد لازمي مانند صلح به اين صورت منعقد شود كه حيوان هر كس وارد زراعت شد و ضرر زد صاحب حيوان فلان مبلغ بدهد، يا صاحب زراعت مجاز در كشتن آن حيوان باشد صحيح است.

س

- الاغي را بچه غير مكلف بيرون آورده و در بين راه با لگد بچه اي را زده است آيا صاحب الاغ مسئوليتي دارد يا نه.

ج

- در صورتي كه صاحب حيوان باعث نشده باشد ضامن نيست.

س

- زراعت اين جانب را گوسفند كسي خورده و پايمال نموده و چند نفر اهل خبره بازديد كردند شصت تومان از صاحب گوسفند گرفته بمن دادند آيا تصرف اين جانب در آن پول صحيح و جايز است يا نه.

ج

- در صورتي كه خسارت مستند به تقصير صاحب گوسفند باشد ضامن خسارت است و در اين صورت اگر مبلغ مزبور زائد بر خسارت نباشد تصرف در آن جايز است و اگر احتمال زيادي باشد و اهل خبره واجد شرائط شرعي نباشند به مصالحه و مراضات تمام كنند.

واسطه و دلال جنس را فروخته و ثمنش وصول نشده

س

- شخصي فرشي را داد به دلالي كه براي او بفروشد دلال فرش را به كسي فروخت و در ازاء آن چكي گرفت بي محل و به صاحب فرش داد آيا دلال ضامن است يا نه؟

ج

- در فرض مسأله اگر صاحب فرش بدون معرفي دلال صاحب چك را معتبر دانسته و راضي شده كه فرش را به صاحب چك فروخته باشد دلال ضامن نيست و ليكن اگر او را نمي شناخته و او را معتبر نمي دانسته و دلال عهده گرفته كه وجه را وصول

صفحه : 104

نمايد دلال ضامن است و اگر نزاع موضوعي در بين باشد مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي چهار تخته قالي برسم امانت نزد اين جانب آورد كه به فروش برسانم و يك تخته از آن قاليها صاحب جداگانه داشت كه آورنده قالي گفت اين امانت است مال ديگري است اگر از دويست تومان كمتر خواستند نفروش من آن سه تخته خودش را فروختم به مدت و چك آن را به دستور خودش در بازار كم نموده و به او دادم و از طرف صاحب آن يك فرش امانت نامه اي آمد كه فرش او را به قيمت عادله بفروشيم فرش بهمان خريدار سه تخته فروخته شد به مدت سه ماه و صورت آن را براي صاحبش فرستادم و در طي اين سه ماه خريدار چهار تخته قالي ورشكست شد فعلا تكليف چيست؟

ج

- در صورتي كه واسطه تقصير نكرده باشد ضامن نيست ولي اگر عين قالي ها نزد خريدار ورشكسته موجود باشد صاحبان آنها با رجوع بحاكم شرع و حكم بحجر و افلاس شخص نامبرده مي توانند عين قالي ها را برگردانند و احق از ساير غرما مي باشند.

اگر ضامن فوت كند

س

- مرسوم بوده در مدارك معاملات ملكي يا خانه شرط ضمان كشف الفساد مي كردند إلي پنجاه سال چنانچه قبل از مدت مزبوره متعهد بميرد آيا ضامن است يا نه؟

ج

- بلي ضامن است.

مواردي از ثبوت ضمان به جهت تقصير

س

- چوپاني كه مسئول گله گوسفند است شبي غفلت نموده به محل ديگر رفته و گوسفندان در پناهگاه بدون حافظ ماندند چند گرگ آمده و چند رأس از

صفحه : 105

گوسفندان را مجروح كرده و مرده اند و بقيه جاي فرار نداشته و از ترس روي هم ريختند و تا صبح صد رأس گوسفند باين نحو مردند آيا مالك گله كه حقوق و لباس چوپان را داده حق مطالبه ضرر از چوپان دارد يا خير.

ج

- در فرض مسأله چوپان ضامن است.

س

- گوسفندي كه به چوپان سپرده اند در بيابان بحال مردن مي افتد چوپان ملتفت مي شود و گوسفند را ذبح نمي كند تا اين كه مي ميرد بفرماييد چوپان ضامن است يا نه؟

ج

- اگر اطمينان داشته كه نمي ميرد و ذبح نكرده تقصير محسوب نمي شود و چيزي بر او نيست و اگر با اطمينان به تلف شدن ذبح نكرده باشد مقصر و ضامن است.

س

- شخصي زوجه اش املاك لم يزرع داشته و شوهرش آن املاك را آباد نمود و اشجار زيادي در آن املاك بعمل آورد و زراعت كرد و بعد زوجه فوت نمود و دو پسر و سه دختر از او مانده آيا شوهر باين اشجاري كه به ثمر رسانيده حقي دارد يا نه و در صورتي كه حق داشته باشد اجاره املاك را بايد بدهد يا نه؟

ج

- اگر نهال ملك زوج بوده است و به زوجه انتقال نداده باشد مال زوج است و در اين صورت چنانچه زن اجازه غرس را مجانا نداده باشد يا بي اجازه زن غرس نموده باشد زوج ضامن اجرة المثل است و اگر نزاع موضوعي است محتاج به مرافعه شرعيه است.

س

- شخصي ماشين خود را در گاراژ مي گذارد ديوار به رويش خراب مي شود آيا گاراژدار ضامن است يا خير؟

ج

- اگر گاراژ دار مي دانسته ديوار در معرض خرابي است و اطلاع نداده ضامن است و الا ضامن نيست و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- بنايي در ساختماني روز مزدي كار كرده و خودش بعنوان معمار معروف بوده بعد از انجام كار بلا فاصله كار معيوب شده و خسارت پيدا كرده آيا

صفحه : 106

اين خسارت وارده به عهده صاحب كار است يا به عهده بنّا؟

ج

- در فرض مسأله اگر بنّا بناء را ناقص ساخته و صاحب كار نمي دانسته كه ناقص مي سازد و مغرور شده باشد بنّا تفاوت بين ناقص و صحيح را ضامن است و اگر نزاع در موضوع باشد مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي متاعي را از دكان دار خريده است و به فروشنده دستور داده متاع را به توسط باربر به گاراژ بفرستد و دكان دار هم به توسط باربري كه به او اطمينان داشته متاع را به گاراژ فرستاده و حق الزحمه باربر را هم خريدار به توسط فروشنده پرداخته است پس از بيست روز خريدار به فروشنده مراجعه نموده و اظهار مي كند كه متاع به گاراژ نرسيده و در اين موقع هويت باربر هم از نظر دكان دار فراموش شده آيا خسارت متاع به عهده خريدار است يا به عهده فروشنده.

ج

- در فرض مسأله اگر فروشنده از جهت ياد داشت نكردن اسم باربر با اطمينان به او عرفا تقصير كرده ضامن است و اگر تقصير نكرده ضامن نيست و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي فرشي داده است به يك فرش فروشي كه براي او بفروشد و با او قرار نكرده كه فرش را نقد بفروشد يا وعده فعلا آن فرش فروش فرش را فروخته به مدت دو ماه وعده به نام خودش و سفته دو ماه وعده را هم به نام خودش گرفته و فعلا معلوم شده كه خريدار فرش ورشكسته است آيا آن فرش فروش كه فرش را با اين كيفيت فروخته ضامن است يا نه؟

ج

- در فرض مسأله در صورتي كه بدون اذن و اجازه صاحب فرش فروخته آن كه فروخته ضامن است و اگر با اذن و اجازه فروخته ضامن نيست و در فرض مذكور كه از نقد و نسيه اسم نبرده محمول است بر متعارف بازار مگر قرينه بر خلاف باشد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- تاجر قمي مثلا از تاجري كه در مشهد ساكن است اجناس

صفحه : 107

مختلفه بموجب صورت و امضاء درخواست نموده و آن تاجر تهيه كرده و بقم ارسال نموده و در بين راه به سوختن يا غرق شدن مثلا تلف مي شود آيا ضمان اين مال بر كداميك از فرستنده و خواهنده و حامل مي باشد؟

ج

- در فرض مسأله اگر تاجر مشهدي براي تاجر قمي اجناس را خريده و مأذون در ارسال بوده و در كيفيت ارسال تقصير نكرده ضرر به تاجر قمي وارد مي شود و اگر حامل در حفظ مال تقصير كرده او ضامن است.

س

- هر گاه شخصي با اتومبيل خود در روز و در خيابان گاو شخصي را بكشد و به اتومبيل هم خسارت وارد شود در صورتي كه گاوهاي زيادي هم وجود داشت در اين صورت آيا قيمت گاو را راننده ضامن است يا نه و هم چنين خسارت وارده ماشين به عهده صاحب گاو مي آيد يا نه؟

ج

- در فرض سؤال راننده ضامن قيمت گاو است و هر گاه بعد از برخورد زنده بماند به اندازه اي كه بشود او را ذبح شرعي كرد و صاحب گاو در ذبح كوتاهي كند راننده فقط تفاوت قيمت را ضامن است.

س

- شخصي كه بعنوان سرايداري در پاساژي ساكن مي باشد و روزها بعلاوه از مراقبت از پاساژ كارهاي عمومي محله را هم عهده دار است يك قطعه فرش از فرشهاي يكي از حجرات مفقود مي گردد آيا غرامت فرش مفقود شده را سرايدار ضامن است يا نه؟

ج

- در مفروض سؤال چنانچه سرايدار در حفظ و مراقبت اموال پاساژ كوتاهي نكرده يا در روز مراقبت به عهده او نبوده بلكه هر كسي مراقب اموال خود بوده سرايدار ضامن نيست و چنانچه مراقبت اموال مردم در روز نيز به عهده سرايدار بوده و در مراقبت و محافظت كوتاهي نموده ضامن است و اگر نزاع موضوعي در بين باشد احتياج به مرافعه شرعيه دارد

صفحه : 108

مسائل متفرقه ضمان

س

- شكم ميشي را گرگ پاره كرد چوپان يا ديگري آن را از صحرا به آبادي آورده كه صاحبش پيدا شود و چون پيدا نشده و مشرف به موت بوده بامر كسي يك نفر ديگر آن را ذبح كرده و از جهت اين كه گوشتش اگر مي ماند خراب و فاسد مي شد به فقرا تقسيم شده بعدا مالكش پيدا شده مطالبه قيمت مي كند آيا ضامن آورنده است يا آمر يا ذابح يا قسمت كننده.

ج

- ضامن قيمت گوشت كسي است كه آن را به فقير داده است.

س

- اگر سارق گوسفند مسروق را بكشد صاحب گوسفند قيمت گوسفند و گوشت هر يك را بخواهد مي تواند از سارق بگيرد يا نه و اگر سارق قيمت گوسفند را داد گوشت ملك سارق مي شود يا خير و اگر اشخاصي از آن گوشت خريده باشند تكليف آنها چيست؟

ج

- در فرض سؤال اگر عين گوشت گوسفند سرقت شده باقي است بايد به صاحب آن رد شود و صاحب گوسفند مي تواند مطالبه ارش يعني ما به التفاوت گوسفند زنده و ذبح شده را بگيرد و چنانچه صاحب مال با سارق تراضي كنند و قيمت گوسفند را بگيرد ذمه كساني كه گوشت آن را از سارق خريده و قيمتش را به او داده اند بري مي شود.

س

- براي امور مستحبه مثل روضه خواني در مسجد با تأكيد از بنده قبض گرفتند هر ماهي دو تومان بدهم چنانچه وقت پرداخت متمكن نباشم و يا به مردم مديون باشم تكليف چيست و آيا اين عمل جايز است يا نه؟

ج

- مجرد قبض دادن ضمان آور نيست و بدون رضايت جايز نيست از اشخاص وجه بگيرند هر چند براي روضه خواني و امور راجحه باشد.

س

- شخصي برات به حواله عامل و وكيل خود فرستاده براي خريد

صفحه : 109

- جنس عامل وجه مزبور را به نام خود در بانگ گذاشته بعد مقداري از آن را به طوري كه مدعي است بقصد خريد جنس منظور از بانگ دريافت نموده و به دكان خود برده و اتفاقا تلف شده آيا وجه مذكور كه بقصد خريد جنس براي فرستنده برداشته شده چون عين وجه فرستنده نبوده تعيّن پيدا نمي كند يا چون بقصد خريد جنس براي فرستنده برداشته معين مي شود و در صورت تعيّن ضمان به عهده اوست يا نه؟

ج

- اگر از صاحب پول اذن داشته كه پول را بحساب خودش در بانگ بگذارد و هر وقت خواست آن را براي صاحبش از بانگ بگيرد و به همين قصد از بانگ گرفته باشد و بدون تقصير و مسامحه او تلف شده باشد ضامن نيست.

س

- زيد سي سال قبل كه شك دارد كه آيا بحد بلوغ رسيده بود يا نه؟

با حيوانات حلال گوشت و حرام گوشت جمع شده و بعد از تكليف هم همين عمل را انجام داده و صاحبان آن حيوانات بعضيها در حال حيات و بعضي از آنان هم غير معلوم است اگر به صاحبان آنها بگويد كه من نسبت به حيوانات شما اين عمل را انجام دادم مفسده عظيم پيدا مي شود حاليه مي خواهد توبه كند و از آتش جهنم نجات پيدا نمايد در اين صورت راه نجات را برايش مرقوم فرمائيد؟

ج

- در فرض سؤال قيمت آن حيوانها را ضامن است و بايد بمالكين آنها بپردازد و هر كدام از مالكين آنها كه فوت شده اند به ورثه او بدهد و لازم نيست به آنها بگويد اين پول براي چه جهت است بلكه بهر عنواني قيمت را به آنها برساند حتي اگر داخل در مال آنها بنمايد به طوري كه خود آنها نفهمند كافي است و اما اگر خود حيوانها زنده اند و از حيواناتي هستند كه خوردن گوشت آنها متعارف است مثل گاو و گوسفند و شتر واجب است آنها را ذبح نموده بعد بسوزاند و اگر مثل اسب و الاغ باشد بايد ببرند در شهر ديگر بفروشند بنا بر اين اگر آن حيوان زنده باشد مي تواند بعنوان خريد از مالكين گرفته و قيمت را به آنها بدهد و بعد به وظيفه اي كه گفته شد عمل بنمايد بدون آن كه كسي ملتفت جهت خريد شود و اگر

صفحه : 110

- فعلا زنده نيستند قيمت را به صاحبان آنها بهر عنواني كه بدهد مثل عيدي و هبه و

غير آنها كافي است.

س

- طبق رسوم كشاورزي مقداري هسته بادام و زرد آلو و غيره كاشته ام و بنا به عادت هر كشاورزي همه ساله زمستان براي جلوگيري از حيوانات مثل خرگوش و غيره كه از پوست درختان تغذيه مي كنند و باعث از بين رفتن محصولات و درختان مي شوند از داروي سمي استفاده مي كنيم و اين ماده را روي پوسته درختها و نهالها مي ماليم در اثر مسامحه يا غفلت چوپان گوسفندها وارد منطقه كشاورزي مذكوره شده و از درختهاي آلوده بسم خورده و مسموم شده اند تكليف شرعي در مورد مفروض چيست؟

ج

- در فرض سؤال اگر اشجار را در ملك خود كاشته بوديد و معرض رفت و آمد حيوانات مردم نبوده بر شما چيزي نيست ولي اگر در اراضي عمومي بوده و محل رفت و آمد گوسفندان مردم بوده و شما اعلان بر مسموميت اشجار ننموده ايد ضامنيد و اگر نزاع موضوعي در بين باشد رفع آن احتياج به مرافعه شرعيه دارد.

س

- شخصي چراغ ديگري را شكست صاحب چراغ مي گويد چراغ مرا بايد صحيح و سالم بدست من بدهي و آن شخص آن چراغ شكسته را داده درست كرده اند وظيفه چيست؟

ج

- از قضيه شخصيه اطلاع ندارم لكن بنحو كلي اگر شخصي بدون اين كه اذن تصرف در چراغ مردم داشته باشد طوري آن را بشكند كه در حكم تلف باشد و براي شكسته آن قيمتي نباشد تمام قيمت چراغ را ضامن است و اگر طوري شكسته كه نقص وارد شده ولي تلف نشده تفاوت ما بين شكسته و صحيح را بايد بدهد.

س

- اگر اجير روزانه يا دائمي در حال اشتغال بكار به سبب عوارضي

صفحه : 111

- مانند غرق شدن و سوختن تلف شود آيا صاحب كار غير از مزد كار او به چيزي ضامن است يا نه؟

ج

- در صورتي كه تلف مستند به او نباشد و تقصير نكرده باشد ضامن نيست؟

س

- اگر زوج سالها مال زوجه را صرف كند و زوجه كراهت داشته باشد ولي در اثر كم رويي يا براي حفظ حيثيت و آبروي خود يا ترس يا جهات ديگر در محذور بماند و نتواند عدم رضايت خود را نسبت به صرف مالش اظهار نمايد در اين صورت آيا صرف مال مزبور براي زوج جايز بوده يا نه و آيا زوجه پس از چند سال مي تواند نسبت بمال خود كه در سالهاي گذشته حيف و ميل شده ادعائي بنمايد يا نه؟

ج

- در صورتي كه زوجه اذن تصرف به زوج نداده تصرفات او جايز نبوده اگر چه در بعضي موارد ممكن است معذور باشد و زوجه مي تواند آن چه را بدون اذن و رضايت او تلف و تفويت كرده مطالبه نمايد.

س

- عمرو سفته يا برات امضاء شده از زيد مي گيرد مشروط بر اين كه رأس موعد خود عمرو وجه آن را بپردازد و آن را به بانگ مي فروشد و وجه آن را مي گيرد و قبل از فرا رسيدن مدت عمرو ورشكست شده و فراري مي شود و زيد هم مجبور است وجه برات يا سفته را به بانگ بدهد و اگر ندهد باعث زحمت و آبرو ريزيش مي شوند آيا مي تواند از اجناس عمرو كه موجود دارد بفروشد و وجه سفته يا برات را بپردازد يا نه؟

ج

- در فرض سؤال اگر بانگ وجه مذكور را از زيد بگيرد عمرو ضامن است و اگر اموالي داشته باشد و حاكم شرع حكم بحجر او نكرده باشد زيد مي تواند با اذن حاكم شرع بمقدار وجه مذكور از اموال او تقاص نمايد.

س

- اگر كسي در محكمه هاي عرفي شهادت بنا حق بدهد كه بر اثر آن حق كسي از بين برود ضامن است يا خير و در صورت ضمان آيا حاكم هم ضامن است يا خير.

ج

- در فرض مسأله اگر آخذ علم به غصبيت مأخوذ بحكم حاكم جور دارد

صفحه : 112

خودش ضامن است شاهد و حاكم هم براي تسبيب معصيت كرده اند و اگر گمان مي كند شهادت حق داده اند و حاكم هم حكم بحق كرده شاهد ضامن است و در اين فرض چنانچه ضماني بر آخذ وارد شد رجوع به شاهد مي كند.

س

- بچه نابالغ صدمه جاني يا مالي به كسي مي رساند آيا ولي ّ آن بچه ضامن است يا نه و ثانيا اگر ديوانه صدمه اي به كسي بزند تكليف چيست.

ج

- اگر بچه مميز است در صدمه مالي خود او ضامن است و در صدمه جاني چنانچه قتل يا جراحت موضحه و بالاتر باشد ديه بر عهده عاقله بچه است و اگر كمتر از موضحه باشد بر عهده خود اوست و مراد از موضحه جراحتي است كه پرده نازك روي استخوان پاره شده و سفيدي استخوان نمايان شود و اگر مميز نيست چه در صدمه جاني و چه مالي كسي ضامن نيست مگر مستند به تقصير و عدم حفظ متصدي و حافظ طفل باشد كه در اين صورت او ضامن است و ديوانه اگر ضرري وارد آورد كسي ضامن نيست مگر آن كه عاملي سبب شده باشد كه در اين صورت او ضامن است.

س

- شخصي اسبهاي كسي را مي برد آب دهد و در بين راه به كسي بر خورد نموده بدون اين كه از صاحب اسب مجاز باشد او را سوار اسب كرده و با هم اسب دواني كرده اند تصادفا پاي اسبي كه آن ديگري سوارش بوده در سوراخي رفته و شكسته در اين صورت كدام يك ضامن مي باشد.

ج

- شخصي كه سوار اسب بوده ضامن است لكن مالك مي تواند بهر دو رجوع كند و اگر شخصي كه اسب را داده به ديگري او را مغرور كرده و گفته كه من از صاحب اسب اذن دارم مغرور پس از غرامت رجوع به غار مي كند.

س

- شخصي در مسجدي مجلس عزاداري منعقد نموده و در اثناي مجلس لامپ بلند گوي مسجد سوخته آيا بدون تقصير و تعدي تعمير بلند گو يا پرداخت قيمت آن بر باني مجلس واجب است يا نه و آيا متصدي مسجد حق مطالبه آن را دارد يا خير.

صفحه : 113

ج

- در فرض مسأله اگر بر خلاف دستور واقف رفتار نشده و تقصير هم نشده باشد ضامن نيست.

س

- تاجري تقريبا صد خروار سبزه تيزابي به صاحب كارخانه بنحو امانت تحويل داده و او هم در مقابل مبلغي پول پرداخته باين نحو كه طرفين اختيار دارند در ما في اليد خود تصرف كنند مشروط بر اين كه هر وقت صاحب جنس خواست، آن را تسعير و مطابق نرخ عادله روز قيمت آن را دريافت كند، موقعي كه براي تسعير مي رود صاحب كارخانه چون مدتي پول او در تصرف صاحب جنس بوده مي خواهد از قيمت عادله مبلغي كمتر خريداري كند و حال آن كه شرط شده كه به نرخ عادله روز حساب كند مدت چند ماه صاحب جنس هر چه رفت براي تسعير جنس به نرخ بازار صاحب كارخانه به هيچ وجه حاضر نشد تا اين كه قيمت جنس مذكور تنزل نمود در اين موقع صاحب كارخانه حاضر شده براي تسعير و مي گويد بيا باقي مانده جنس خود را ببر و يا قيمت امروز آن را تسعير كن با آن كه علم دارد عين جنس در ماه هاي اول به قيمت آن روز مصرف و فروش خوبي داشت بفرماييد قيمت چه روزي را صاحب جنس حق دارد مطالبه كند و صاحب كارخانه بچه نحو بري ء الذمه مي شود.

ج

- در فرض مسأله صاحب جنس مثل جنس خود را از صاحب كارخانه طلب دارد و اگر بخواهند تبديل به قيمت نمايند با تراضي طرفين اشكال ندارد.

س

- زميني را شخصي محصور كرده براي برداشت محصول و در ميان اين زمين چاهي حفر كرده كه از آبش استفاده كند بعد از برداشت محصول حصار زمين از بين مي رود و مواشي زيادي طبق مرسوم محلي بدون چوپان براي چرا مي روند گاو زيد در آن چاه افتاده و مي ميرد آيا صاحب زمين ضامن قيمت گاو است يا نه.

ج

- در صورتي كه چاه را در محلي حفر كرده كه چراگاه مواشي بوده احتياط واجب آنست كه صاحب گاو را راضي كند و در آتيه چاه را به نحوي محصور

صفحه : 114

- كند كه مواشي مردم در آن تلف نشود.

س

- قصابي گوسفندي خريده از قرار يكمن چهل تومان و بنا شده كه قصاب گوسفند را شب ببرد و صبح كشته و وزنش را معلوم كند شب گوسفند در خانه قصاب مي ميرد ضمان گوسفند به عهده كيست.

ج

- در فرض مسأله كه بيع هنوز محقق نشده گوسفند از مال فروشنده تلف شده و به عهده قصاب نيست.

س

- شخصي با اطلاع اهالي محل اقدام به تعمير مسجدي نموده و مصالح ساختماني از قبيل گچ و آهك و سيمان و غيره از ديگري خريده و بعد از مدتي به نام افلاس و ورشكستگي فرار كرده آيا اهالي محل قيمت مصالح ساختماني را ضامنند يا نه و در صورتي كه فروشنده اجازه ندهد نماز خواندن در آن مسجد چه صورت دارد.

ج

- در صورتي كه اهالي امر كرده باشند كه به ذمه آنها آجر و مصالح بخرد و او هم به ذمه آنها خريده باشد اهالي ضامن هستند و در صورتي كه به خيال اين كه اهالي بدهند به ذمه خودش خريده اهالي ضامن نيستند و در هر حال اگر مسجد بقصد مسجديت ساخته شده و نماز هم در آن خوانده باشند بعدها نماز در آن صحيح است.

س

- اگر كسي دوستانه به كسي سفته داد براي حفظ آبروي او و در حقيقت بدهي نداشت و او سفته را گرفت و معاملاتي انجام داد و نتوانست پول مردم را بدهد آيا كسي كه سفته را براي حفظ آبروي او داده ضامن است يا نه.

ج

- ضمان او معلوم نيست ولي چنانچه خريدار سفته برائت ذمه او را نداند مي تواند او را با قراري كه كرده ملزم به پرداخت نمايد.

س

- اگر اين جانب يك عدد چك خريداري كنم آيا مي توانم با فروشنده قيد كنم چنانچه بدهكار پرداخت نكرد از فروشنده چك طلب خود را دريافت دارم يا نه.

ج

- در فرض سؤال بعد از انجام معامله فروش چك، فروشنده مي تواند بنحو تنجيز ضامن مديون شود.

صفحه : 115

-

س

- بايع مبيعي را كه دولت خريد و فروش آن را قدغن كرده و قاچاق است بعنوان سوم در معامله تحويل مشتري مي دهد و مشتري به جهت مشاهده و اختبار مبيع را به خانه خود حمل مي نمايد و در بين راه برخورد مي كند به عمال دولت فورا مبيع را توقيف نموده و جزء اموال دارائي كرده و خسارت زيادي هم بر او وارد كردند در اين صورت آيا مشتري ضامن مبيع و خسارات است يا به عهده بايع است.

ج

- در فرض مسأله تلف مأخوذ بسوم بر عهده آخذ است و خسارات نيز بر عهده اوست و بايع ضامن نيست.

س

- زيد شاگرد عمرو بوده كه قرض ربوي مي داده و متصدي كارهاي ربوي او شاگردش بوده فعلا شاگرد از پيش او بيرون آمده و مي خواهد توبه كند آيا به صرف توبه خلاص مي شود يا ضامن اموال ربوي است.

ج

- اگر پولهاي ربوي بدست او نيامده چيزي بر او نيست و هم چنين اگر صاحب پولها پول را به او داده باشند كه به ديگري برساند ضامن نيست.

صفحه : 117

مسائل غصب

حكم موارد علم به غصبيت يا جهل به آن

س

- شخصي مالي را از راه دزدي و نامشروع بدست آورده و فوت مي نمايد و وصيت مي كند كه از آن مال او را به عتبات ببرند آيا وصيت او صحيح است يا نه و در صورتي كه حمل جنازه او به عتبات جايز نباشد وارث يا وصي او حق دخالت در مال دارد يا نه اگر چنانچه حق دخالت ندارد تكليف آن مال چيست.

ج

- در صورتي كه معلوم باشد كه مال مذكور ملك غير است بايد آن مال را به صاحبش بدهند و اگر او را نمي شناسند مجهول المالك است بايد با استيذان از فقيه از طرف مالكش آن را بغير سيد صدقه دهند و اگر مال ديگري دارد بايد جنازه او را به عتبات عاليات حمل نمايند مگر آن كه مخارج آن زايد بر ثلث باشد و ورثه امضاء نكنند يا وصيت او مقيد به صرف مال غير در حمل جنازه باشد كه در اين صورت نافذ نيست.

س

- در محل ما چند رشته آب كه هر رشته آن به چند رشته تقسيم مي شود هست و همه آبها و رشته ها مالك معيني دارد نيم ساعت يك ساعت دو ساعت بيشتر كمتر و چند حمام هم هست كه مصرف آب آنها از آن رشته ها مي باشد و شاگرد حمامي از آب ها كه رشته هاي آن صاحب معيني دارد باز كرده و بدون اطلاع صاحب آب، آب را به حمام برده و مردم از آن آب غسل مي نمايند بعضي از اين حمامها سابقا ساخته شده و بعضي جديد الاحداث مي باشد و اگر مالكين آب اطلاع پيدا كنند جلو

صفحه : 118

- آب را مي گيرند و نمي گذارند به حمام برود و بعضي ها كه مالك آب هستند مانع نمي شوند و بعضي ها مي گويند كه بعضي از حمامها آب معين براي آن وقف شده و فعلا از همين آب وقف مصرف مي شود تكليف اهالي چيست.

ج

- با عدم علم به غصب بودن آب حمام تا خلاف آن معلوم شود، يد حمامي معتبر است و غسل در آن جايز است و فحص هم واجب نيست

س

- قريه اي است كه مالكين آن را، عدوانا صاحب شدند و از مالكان قبلي هم وارثي نمانده اگر در چنين قريه اي مسجد ساخته شود نماز خواندن در آن چه صورت دارد.

ج

- تا وقتي كه علم به غصبيت خصوص زمين مسجد نداريد نماز در آنجا جايز است.

س

- در منازلي كه يقين داشته باشم وسائل زندگي از نظر غذا و مال و غيره بكلي حرام است يا يقين به حلال بودنش ندارم آيا در صورتي كه قصد هدايت و ياد دادن مسائل مذهبي داشته باشم اجازه مي فرماييد در اين قبيل جاها غذائي يا چائي يا غيره بخورم يا نه.

ج

- در صورتي كه يقين به حرمت آن چه در دست مردم است نداريد جايز است تصرف در آن باذن خودشان و اگر يقين به غصبيت آن داريد و مالك آن معلوم است تصرف در آن بدون اذن مالك جايز نيست و اگر مجهول است جناب عالي مجازيد در تصرف در آن براي هدايت مؤمنين و اجرة المثل تصرف را از طرف مالك عين بغير سيد صدقه بدهيد.

س

- ما اهالي منطقه (..) هر منزلي مبلغ هزار تومان به شخصي داديم كه از شركت آب خريداري كند و از براي ما آب لوله كشي بياورد و آن شخص هم آب آورده حالا بر ما معلوم نيست كه به وسيله پولي كه به او داديم امتياز خريده و آب آورده و يا به زور لوله كشي نموده و خلاصه نمي دانيم كه اين آب مباح

صفحه : 119

- است تا جهت تصرفات ما از قبيل وضوء و غسل و ديگر استعمالات صحيح باشد و يا غصبي است كه جايز نباشد.

ج

- در صورتي كه احتمال صحت عمل واسطه را بدهيد فعل او محمول بر صحت است و غسل و وضوء و تصرف ديگر جائز است مگر آن كه خلاف آن ثابت شود.

س

- در زمين مواتي كه شهرداري تصرف كرده و در آن حوض بنا كرده و هم چنين در فلكه و باغ ملي هايي كه در خيابانهاي مستحدث درست شده كه آنها منازل مردم بوده و شهرداري با قيمتي كه معمولا خودشان تعيين مي كنند از مردم خريده وضو گرفتن و نماز خواندن چه صورت دارد و در صورت عدم صحت آيا به عناوين ثانوي براي مؤمنين راه صحتي هست يا نه.

ج

- در صورتي كه علم به غصبيت محل وضو نداشته باشند مجازند در تصرف و هم چنين با علم به غصبيت و مجهول بودن مالك آن به طوري كه مأيوس باشند از شناختن او نيز مجازند.

حكم بدل حيلوله و نماء آن

س

- هر گاه تسليم عين مغصوبه به مالك براي غاصب متعذر باشد مثلا در چاه يا دريا يا رود خانه افتاده و قدرت بر بيرون آوردن آن ندارد وظيفه غاصب چيست.

ج

- در فرض سؤال بر غاصب واجب است مثل يا قيمت آن را به مالك بدهد و اين را اصطلاحا بدل حيلوله مي گويند و مالك علاوه بر اين كه مالك عين مغصوبه است مالك چيزي كه بعنوان بدل مالش به او داده شده نيز هست و هر وقت تسليم عين مغصوبه براي غاصب ممكن شد آن را به مالك مي دهد و بدل را پس مي گيرد.

س

- هر گاه بدل حيلوله نماء و منافعي داشته باشد آيا مال غاصب است كه آن را به جاي عين مغصوبه به مالك داده يا مال مالك عين مغصوبه است.

صفحه : 120

ج

- نماء و منافع منفصله بدل در تمام مدتي كه تسليم عين مغصوبه متعذر است مال مالك است.

اگر كسي مالي را غصب كند و ديگري آن را از غاصب غصب نمايد

س

- هر گاه كسي چيزي را غصب كند و ديگري از غاصب غصب نمايد و شخص ثالثي از دومي غصب كند و به همين نحو عين مغصوبه مكررا غصب شود و در دست غاصب اخير تلف شود مالك به كداميك از غاصبين مي تواند رجوع نمايد و مثل يا قيمت را بگيرد مستدعي است مشروحا بيان فرمائيد.

ج

- در مفروض سؤال همه غاصبين ضامن هستند و مالك مي تواند به هر يك از آنان رجوع كند و چنانچه تالف مثلي باشد مطالبه مثل و اگر قيمتي است مطالبه قيمت نمايد و مي تواند به بيشتر از يك نفر مراجعه كند و بنحو تساوي يا تفاوت بدل مال خود را كه مثل يا قيمت است بگيرد مثلا اگر غاصبين بنحو مذكور كه هر يك از ديگري غصب كرده ده نفر باشند مالك مي تواند به همه ده نفر رجوع كند و از هر يك عشر بدل مال خود را مطالبه نمايد و مي تواند نصف بدل را از يكي از آنان و بقيه را از بقيه آنها بنحو تساوي يا تفاوت بگيرد و آن چه گفته شد حكم مالك است نسبت به غاصبين و اما حكم هر يك از غاصبين نسبت به همديگر اين است كه قرار ضمان بر غاصب اخير است كه مال نزد او تلف شده به اين معني كه اگر مالك به او رجوع كند و بدل مال خود را بگيرد او حق رجوع به غير را ندارد مگر اين كه غير او را مغرور كرده باشد كه در اين صورت مغرور مي تواند رجوع به مغرور كننده نمايد و آن چه را به مالك داده از او بگيرد

و اگر مالك به غاصب اخير رجوع ننمود و به يكي از غاصبين قبل از او مراجعه كرد و بدل مال خود را گرفت آن غاصب هم مي تواند رجوع به غاصب اخير نمايد و آن چه را به مالك

صفحه : 121

- داده از او بگيرد و نيز در اين صورت هر غاصبي كه مالك بدل مال را از او گرفته حق دارد به غاصب بعد از خودش رجوع كند و غاصب بعدي هم به بعد از خودش تا منتهي به غاصب اخير شود.

بعض احكام شي ء مثلي

س

- بفرماييد كه آهن آلات و غير آن از فلزات كه در اين زمان در ساختمانها بكار مي رود مانند تير آهن و لوله و ورق و نظائر اينها مثلي است يا قيمي.

ج

- ظاهر اين است كه همه مذكورات مثلي است بنا بر اين در صورت تلف بايد مثل تالف داده شود و در صورت تعذر قيمت آن.

س

- هر گاه از جهت شرائط زماني يا مكاني مثل بكلي از ارزش بيفتد آيا غاصب مي تواند مالك را به گرفتن مثل الزام نمايد يا خير.

ج

- در فرض سؤال غاصب حق الزام به قبول مثل ندارد و اگر در زمان يا مكان مذكور مثل را بدهد و مالك راضي نباشد ضمان او بر طرف نمي شود و مالك مي تواند امتناع نمايد و صبر كند تا زمان يا مكان ديگري كه مثل قيمت دارد و آن وقت مطالبه نمايد يا اين كه صبر نكند و مطالبه قيمت نمايد و در اين صورت هر گاه عين مغصوبه تلف شده باشد بعيد نيست كه قيمت مكان يا زمان تلف ملاحظه شود و اگر باقي است و ارزش ندارد قيمت آخرين زمان يا مكاني كه بعد از آن از قيمت افتاده ملحوظ گردد.

س

- در مواردي كه بر غاصب اداء مثل تالف لازم است و مثل هم يافت مي شود لكن قيمت آن پائين آمده آيا مالك مي تواند غاصب را به قيمت روز غصب كه بيشتر بوده و يا تفاوت قيمت ملزم نمايد يا خير.

ج

- در فرض سؤال غاصب مي تواند مثل را بدهد و مالك نمي تواند او را به پرداخت قيمت بيشتر يا تفاوت قيمت الزام كند حتي اگر تقصيرا مثل را نداده تا زماني كه قيمت تنزل نموده اگر چه معصيت كرده ولي باز هم فقط اداء مثل بر او

صفحه : 122

- لازم است بلكه اگر غاصب مي خواهد مثل را بدهد و ذمه اش فارغ شود مالك نمي تواند امتناع از قبول كند و صبر كند تا وقتي كه قيمت ترقي كرد مطالبه نمايد.

س

- در اشياء مثلي هر گاه عين مغصوبه تلف شود و تهيه مثل آن ممكن باشد لكن به قيمت بيشتر از ثمن المثل آيا در اين صورت خريدن مثل بر ضامن لازم است يا خير.

ج

- بلي واجب است مثل را خريداري كند و بدهد هر چند حرجي باشد زيرا حرج مجوز منع حق غير نمي شود.

س

- در رساله علميه مذكور است كه هر گاه شي ء مغصوب و چيزي كه در حكم آن است مانند مقبوض به عقد فاسد تلف شود اگر مثلي باشد مانند گندم غاصب ضامن مثل است و اگر قيمي باشد مانند گوسفند ضامن قيمت است حال اگر مثل متعذر بود كه قهرا ضامن قيمت مي شود با توجه به اين كه قيمت بحسب ازمنه گاهي تفاوت مي كند مثلا ممكن است قيمت روز غصب و روز تلف فرق داشته باشد بفرماييد غاصب كدام قيمت را بايد ملاحظه كند.

ج

- در فرض سؤال غاصب بايد قيمت روزي كه قيمت را به مغصوب منه مي دهد حساب كند.

هر گاه عين مغصوبه باقي باشد

س

- هر گاه كسي مثلا گوسفندي را غصب كند و بعد، از مالك در خواست نمايد كه آن را ذبح كند در حالي كه مالك نمي داند گوسفند مال خودش هست و به اعتقاد اين كه مال غاصب است آن را ذبح كند آيا غاصب ضامن است يا خير

ج

- بلي در فرض سؤال غاصب ضامن است و بايد علاوه بر گوسفند ذبح شده تفاوت قيمت بين گوسفند ذبح شده و گوسفند زنده را نيز به مالك بدهد.

س

- هر گاه رد عين غصبي به مالك مستلزم ضرر باشد مثلا باعث خرابي قسمتي از يك ساختمان شود چه بايد كرد.

صفحه : 123

ج

- در فرض سؤال چنانچه مالك عين مغصوبه را كه موجود است مطالبه كند بايد همان را به او داد اگر چه مستلزم ضرر باشد و لزوم ضرر مانع حق او نمي شود

س

- هر گاه در عين مغصوبه عيبي حادث شود آيا غاصب بايد همان را با تفاوت قيمت صحيح و معيب به مالك بدهد يا قيمت آن را.

ج

- بايد خود عين را با تفاوت قيمت صحيح و معيب بدهد و مالك حق ندارد غاصب را الزام به نگهداشتن عين و پرداختن تمام قيمت كند مگر اين كه هيچ كس در آن عين معيب رغبت نكند و در مقابل آن مالي ندهد كه در اين صورت در حكم تلف است و غاصب بايد تمام قيمت را بپردازد.

س

- هر گاه مال مغصوب باقي باشد لكن قيمت آن تنزل كرده باشد آيا غاصب ضامن نقصان قيمت هست يا خير.

ج

- در فرض سؤال ضامن نقصان قيمت نيست مگر اين كه از جهت نقصان در عين باشد.

س

- در مورد اشيائي كه جفت است مانند درب و كفش و بعض چيزهاي ديگر كه براي با هم بودن و هيئت اجتماعيه آن نيز ارزش هست هر گاه كسي از اين گونه اشياء غصب كند و يك لنگه آن تلف شود غاصب چه وظيفه اي دارد.

ج

- غاصب بايد لنگه موجود را به اضافه آن چه به جهت انفراد از قيمتش كم شده به مالك آن بدهد مثلا اگر يك جفت كفش غصب كرده كه دويست تومان ارزش داشته ولي يك لنگه آن به تنهايي پنجاه تومان ارزش دارد بايد قيمت لنگه تلف شده را صد تومان كه در موقع اجتماع با لنگه ديگر ارزش داشت حساب كند و با آن چه از لنگه موجود بخاطر جفت نبودن كسر شده بپردازد يعني در مثال كفش كه ذكر شد بايد لنگه موجود را با يك صد و پنجاه تومان به مالك بدهد و همين طور است حكم اگر از اول يك لنگه غصب كرده و در پيش او تلف شده باشد و اگر يك لنگه هيچ ارزش نداشته باشد بايد قيمت يك جفت را بدهد.

صفحه : 124

مسائل متفرقه غصب

س

- افراد دو محل مقداري پول بالسويه بحساب اداره آباداني و مسكن گذارده اند و آن اداره به واسطه پول آن دو محل و كمك اداره، حمامي بعنوان مشترك بين دو محل ساخته و فعلا راكد است آيا يكي از آن دو محل بدون اجازه و رضايت افراد محل ديگر مي توانند تصرف و استفاده نمايند يا خير.

ج

- در فرض مسأله اگر مصالح و زمين مشترك بين دو محل باشد جواز تصرف در آن موقوف به رضايت اهل دو محل است.

س

- منزل مسكوني من غصبي است و شوهرم اجازه بيرون رفتن براي اداء نماز نمي دهد تكليف من چيست.

ج

- در اين موارد تحصيل اذن از شوهر لازم نيست و بايد هر چند شوهر نهي كند در مكان مباح نماز بخوانيد و تصرف در مكان غصبي بهر نحو حرام است و شوهر نمي تواند زن را الزام به توقف در خانه غصبي بنمايد.

س

- مكاني كه اكنون ما در آن نماز مي خوانيم مالك آن چند نفر هستند و مالك اصلي آن كه زمين را ساختمان كرده معلوم نيست و مدتي است آن را از كسي خريده ايم نمازي كه تا كنون خوانده ايم و مي خوانيم و خواهيم خواند چه صورت دارد.

ج

- در صورتي كه مالك شرعي ملك و لو بر حسب ظواهر شرع معلوم باشد بايد از او استرضاء نمايند و اگر مجهول باشد بايد از حاكم شرع اجازه بگيرند

س

- شخصي مبلغي پول كسي را ده سال قبل غصب كرده حالا كه مي خواهد آن پول را به صاحبش بدهد چه مقدار بايد بدهد اسكناس يا نقره.

ج

- اگر پول نقره را غصب كرده بايد اگر عين آن باقي نيست مثل آن را بدهد و اگر مثل پيدا نمي شود قيمت فعلي آن را بدهد و اگر اسكناس بوده است اسكناس رايج بدهد.

صفحه : 125

س

- هر گاه شخصي طعامي را از كسي غصب كند و بعنوان مال شخصي خود باسم مهماني مثلا به ديگري بخوراند در حالي كه خورنده طعام جاهل به غصبي بودن طعام باشد آيا غاصب ضامن است يا خورنده طعام.

ج

- در فرض سؤال هر دو ضامنند و مالك مي تواند به هر يك از آنها كه بخواهد مراجعه كند و غرامت بگيرد ولي قرار ضمان بر غاصب است پس اگر رجوع به خورنده طعام نمود و غرامت را از او گرفت خورنده طعام هم مي تواند به غاصب كه او را مغرور نموده رجوع كند و معادل آن چه به مالك داده از غاصب بگيرد.

س

- هر گاه ديوار بطرف راه خراب شود و مال يا نفسي به واسطه آن تلف شود آيا صاحب ديوار ضامن است يا خير.

ج

- اگر صاحب ديوار از اول آن را كج و مايل بطرف راه ساخته يا اين كه بعدا به سمت راه كج شده و با تمكن از خراب كردن آن را خراب نكرده و با قدرت بر اعلام، اعلام ننموده صاحب ديوار ضامن است و الا ضامن نيست و هم چنين اگر تلف مستند به تقصير و اقدام خود تلف شونده يا صاحب مال باشد صاحب ديوار ضامن نيست.

س

- هر گاه صاحب ديوار چيزي را روي ديوار بگذارد و آن چيز از روي ديوار بيفتد و نفسي يا مالي تلف شود آيا صاحب ديوار ضامن است يا خير.

ج

- در فرض سؤال اگر صاحب ديوار آن چيز را منحرف به سمت راه گذاشته يا طوري قرار داده كه حتما مي افتد و يا در معرض افتادن مي باشد ضامن است و الا ضامن نيست.

س

- هر گاه كسي طعامي را غصب كند و آن را به مالك طعام بخوراند در حالي كه مالك نمي داند مثلا بعنوان مهمان نمودن آن را جلو مالك بگذارد آيا غاصب ضامن است يا خير.

ج

- در فرض سؤال غاصب ضامن است.

صفحه : 126

س

- هر گاه كسي از بچه يا ديوانه چيزي را گرفته باشد چه وظيفه اي دارد.

ج

- در مفروض سؤال بايد آن چه را گرفته به ولي آنها بدهد و اگر به خود آنها بر گرداند ضمان او بر طرف نمي شود.

س

- هر گاه كسي طعامي را غصب كند و بعد مالك طعام داخل خانه غاصب شود و در آنجا طعامي به بيند و به تصور اين كه طعام مال غاصب است آن را بخورد و بعد بفهمد كه مال خودش بوده آيا در اين صورت غاصب ضامن است يا خير.

ج

- در فرض سؤال ظاهر اين است كه غاصب ضامن نيست و ذمه اش از ضمان طعام بري شده است.

س

- هر گاه انسان شخص حري را حبس كند آيا صدق غصب مي كند و ضامن منافع او در مدت حبس مي شود يا خير.

ج

- در مورد سؤال غصب محقق نمي شود بنا بر اين اگر مثلا شخص محبوس صنعتگر باشد و در مدت حبس اشتغال به صنعت خود نداشته باشد حبس كننده ضامن اجرت او در اين مدت نمي شود بلي اگر او را به خدمتي وادار كند ضامن اجرت آن خدمت است و هم چنين اگر محبوس اجير كسي بوده حبس كننده ضامن منفعت فوت شده كه متعلق به مستأجر است مي باشد.

س

- از سالي كه در قريه ما تقسيم اراضي شده تقريبا پنج يا شش سال نمازهاي واجبه خود را به جا آوردم و اگر بترتيب حساب نمايم يك سال در آن زمين نماز خواندم ولي جاهل به مسأله شرعيه بودم حالا متوجه شده ام آيا نمازهاي گذشته را قضاء نمايم يا نه.

ج

- اگر بكلي غافل از حكم مسأله بوده ايد نمازهاي گذشته صحيح است و قضاء ندارد و بعد از التفات لازم است مراعات اباحه مكان را بنماييد.

صفحه : 127

س

- اگر كسي در ملك غير غصبا زراعت كند زرع مال اوست يا نه.

ج

- اگر بذر مال غاصب باشد مزروع مال غاصب است و ضامن اجرة المثل زمين است.

س

- بچه اي در خانه پدر بزرگ شده چون پدرش دزدي مي كند ميل ندارد به خانه او برود اگر پدر امر كند به او كه بيا با من زندگي نما در اين مورد اطاعت پدر لازم است يا نه البته تمام در آمد پدر از راه حرام نيست بلكه كسب و كار حلال دارد مانند زراعت كردن ولي دزدي هم مي كند و از حرام پرهيز ندارد.

ج

- اگر يقين داشته باشد كه به رفتن منزل پدر مبتلا به صرف مال غصبي مي شود رفتن جايز نيست و اگر علم ندارد اطاعت پدر لازم است.

س

- اگر كسي با پيوند غصبي درختش را پيوند كرده باشد حكمش چيست.

ج

- بعيد نيست پيوند تابع درخت باشد لكن احوط مصالحه صاحب درخت است با صاحب پيوند.

س

- با كفش غصبي كه مي فرمايند وضوح صحيح است روي فرش غصبي وضو گرفتن يا غسل كردن چه صورت دارد.

ج

- اگر وضو يا غسل مستلزم تصرف زائد در فرش نباشد صحيح است.

س

- قبرستاني را ساختمان كرده اند از قبيل مدرسه و بيمارستان و ساير ساختمانها نشستن و راه رفتن در آنجا چه صورت دارد.

ج

- براي غير غاصب حكم قبل را دارد.

س

- آيا وصي مي تواند با ملك يكي از ورثه كه نزد او امانت مي باشد و با مطالبه مكرر به او نداده كسب كند يا نه و عوائد مال كه از كسب بدست مي آيد مال صاحب امانت است يا نه.

ج

- بنحو كلي تصرف در مال غير بدون مجوز شرعي جايز نيست و چنانچه

صفحه : 128

معامله كرد اگر معامله را بعين مال وارث انجام داده باشد معامله فضولي است و در صورتي كه مالك امضاء كند معامله براي او واقع مي شود و منافعش هم مال صاحب مال است ولي اگر معامله را بعين مال غير انجام نداده باشد مثل آن كه خانه و لباس يا چيزهاي ديگري بخرد بثمن كلي و بعد در مقام اداء ثمن مال غير را داده باشد معامله صحيح است و نماز و ساير تصرفات او در مبيع بي اشكال است ولي از ثمن بري ء الذمه نمي شود و بايد از مال حلال بدهد و هم چنين ضامن مال غير نيز هست.

س

- حمامي ساخته شده كه مقداري از آن از قبرستان گرفته شده است و آن مقدار كه از قبرستان گرفته شده گلخن حمام قرار گرفته غسل در آن حمام چه صورت دارد.

ج

- اگر آب و محل غسل غصبي نباشد غصبي بودن گلخن مضر به غسل نيست

س

- اگر كسي بدون اجازه كسي از درخت تبريزي و يا چنار و غيره شاخه و قلمي بتراشد و در باغ خود نهال نمايد آن نهال مال صاحب درخت است و يا مال صاحب باغ و يا با هم شريك خواهند بود.

ج

- مال صاحب درخت است.

س

- مراسم سوگواري و روضه خواني حضرت سيد الشهداء عليه السّلام در روي زمين غصبي چه صورت دارد.

ج

- تصرف در ملك غصب جايز نيست.

صفحه : 129

مسائل هبه

در هبه قبض شرط است

س

- زميني كه ملك زيد بوده به عمرو هبه كرده ولي چون قابل كشت نبوده تصرف ننموده و به همين حال بوده تا عمرو فوت كرده پسر عمرو هم بعد از عمرو تصرف نكرده و حاليه نوبت به نوه اش رسيده و مدعي است كه چون زيد به پدر بزرگم بخشيده است زمين مال من است و مخفي نماند كه آن زمين تا حال در تصرف ورثه زيد است حق با كدام است.

ج

- بطور كلي هبه و بخشش قبل از قبض، ملك واهب است و بعد از قبض هم تا عين باقي است واهب مي تواند رجوع بعين نمايد و به خود برگرداند بلي در هبه بذي رحم بعد از قبض نمي تواند رجوع كند و هبه لازم است.

س

- چه مي فرماييد در اين مسأله شرعيه كه عمرو يك باب عمارت شش دانگ به زيد بخشيده در صورتي كه عمرو و زيد سالها با هم در آن عمارت نامبرده سكونت داشتند و مدرك بخشش بخط يكي از روحانيون در پيش زيد موجود است ولي عمرو اين مدرك را قبول نمي كند و اظهار مي دارد كه زيد تصرف در عمارت نداشته در اين صورت سكونت زيد در عمارت تصرف محسوب مي شود يا خير؟

ج

- اگر انتقال مرقوم بنحو صلح شرعي واقع شده باشد صلح كننده نمي تواند بعد از صلح از آن برگردد و اگر بنحو هبه معوضه يا هبه بذي رحم باشد و با سكونت واهب و متهب در خانه با اذن صريح هبه كننده اختيار تصرفات را

صفحه : 130

به متهب داده باشد يا عملي كه دليل بر مسلط ساختن متهب بر عين موهوبه باشد انجام داده باشد برگشت از آن جايز نيست و الا مي تواند از آن برگردد و اللّه العالم.

س

- ملكي را زني به پسر خود هبه كرده مشروط به اين كه ما دام الحيوة عايدي آن ملك متعلق به خودش بوده باشد بعد در مقام ادعا بر آمده باين عنوان كه من قيمت عين را سي هزار تومان نمي دانستم و تصور مي كردم در حدود دو سه هزار تومان ارزش دارد البته در موقع هبه كسي ارزش واقعي را كاملا گوشزد نكرده و فرزندش براي تحصيل رضايت مادر وعده داده است كه مخارج سفر حج مادرش را از مال خودش بلا عوض بپردازد اكنون پسر فوت كرده تكليف اوصياي صغار متوفي نسبت به وعده فوق الذكر متوفي كه فقط وعده شفاهي بوده است چيست.

ج

- بطور كلي يكي از شرائط صحت هبه قبض عين موهوبه است و در فرض سؤال اگر عين را واهبه به موهوب له قبض نداده و در تصرف خودش بوده تا موهوب له وفات كرده هبه باطل مي شود و عين موهوبه مال خود واهبه است و اگر قبض داده باشد و لو باين نحو كه تخليه يد كرده يا بتصرف او داده باشد و بعد براي استفاده از منافع آن بتصرف واهبه داده شده باشد هبه صحيح است و فرض مذكور در سؤال كه خيال مي كرده ارزش ملك زياد نيست نيز موجب بطلان آن نمي شود و عمل به وعده پدر از مال صغار جايز نيست ولي كبار ورثه اگر به وعده او عمل كنند مستحسن و راجح است

س

- در هبه معوضه اگر اقباض از يك طرف حاصل شود آيا هبه لازم مي شود يا خير؟

ج

- در هبه مشروطه به عوض با قبض يك طرف لزوم حاصل نمي شود.

س

- آيا بموت يكي از طرفين قبل از اقباض ديگري هبه معوضه باطل مي شود يا نه؟

ج

- بموت يكي از واهب يا موهوب له هبه مقبوضه لازم مي شود.

س

- اگر مالي به يتيم هبه شود و قيّم بچه آن را قبض كند آيا هبه حاصل مي شود يا نه؟

صفحه : 131

ج

- بلي با قبض يا اذن ولي هبه حاصل مي شود.

س

- مي فرماييد در هبه قبض لازم است آيا در صورتي كه شي ء موهوب در دست موهوب له باشد احتياج به قبض جديد دارد يا خير.

ج

- در فرض سؤال قبض جديد لازم نيست.

س

- هر گاه ولي صغير مانند پدر و جد، چيزي را كه در دست خودش هست به صغير ببخشد آيا احتياج به قبض دارد يا خير.

ج

- محتاج به قبض جديد نيست و احتياط اين است كه ولي بعد از هبه، قصد قبض از طرف صغير بنمايد.

س

- هر گاه غير ولي چيزي را به صغير هبه كند آيا قبض لازم است يا خير

ج

- قبض لازم است و بايد ولي از جانب صغير قبض كند

س

- كيفيت قبض در هبه را بيان فرمائيد.

ج

- قبض در هبه مانند قبض در بيع است كه در غير منقول مثل خانه و مغازه و باغ و نظاير اينها به اين است كه واهب رفع يد از آنها كند و منافيات تصرف را بر طرف سازد و به موهوب له اذن در تصرف بدهد به طوري كه تحت استيلاء او قرار گيرد و در منقول به اين نحو است كه موهوب له استقلال و استيلاء پيدا كند بر چيزي كه بخشيده شده به اين كه در دستش قرار گيرد يا به منزله گرفتن و استيلاء با دست باشد مثل اين كه واهب عين موهوبه را در دامن يا جيب موهوب له بگذارد.

س

- آيا هبه چيزي كه مشاع است صحيح است يا خير.

ج

- بلي صحيح است چون قبض آن امكان دارد و لو به اين كه موهوب له مجموع را با اجازه شريك قبض كند يا شريك را در قبض حصه موهوبه از جانب خود وكيل نمايد بلكه ظاهر اين است كه اگر موهوب له بدون اجازه شريك هم مجموع را بگيرد قبضي كه شرط صحت هبه است محقق شده اگر چه موهوب له نسبت به حصه شريك غاصب است.

صفحه : 132

س

- زيد تمام املاك خود را به يك نفر از فرزندان خود هبه نموده و در ضمن فرزندان ديگر هم كبيرا و صغيرا موجود بوده اند ولي فرزند بي اطلاع بوده كه پدر در حياط خود املاك را به او بخشيده تا اين كه فرزند به سن 18 و 20 سال مي رسد هنوز از هبه پدر اطلاع نداشته و پدر هم همان املاك هبه شده به پسر را به ديگران مي فروشد و بعد از فروش - پسر اطلاع حاصل مي كند كه پدرش همان املاكي كه به او هبه نموده بود بفروش رسانده و تازه مي فهمد تمامي املاك را پدر به او هبه نموده بود و او نمي دانسته و تاريخ هبه در سال 1361 قمري و تاريخ قباله هاي فروش پدر به ديگري در سالهاي بعد مي باشد خواهشمند است نظر مبارك را در اين مسأله مرقوم فرمائيد كه با هبه نمودن املاك مزبور به فرزند، مجوز شرعي براي فروش داشته يا نه.

ج

- در صحت و تأثير هبه قبض و قبول شرط است پس اگر در حال وقوع هبه پسر صغير بوده يعني پانزده سال نداشته و پدر ولاية از او قبض و قبول نموده اين هبه صحيح و لازم و معاملات پدر باطل است مگر به امضاء پسر و اگر پانزده سال داشته و هبه اش را قبول ننموده و يا قبض نكرده معاملات پدر صحيح است و هبه صحيح نيست و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي يك جفت قاليچه معين را بيكي از فرزندانش بخشيده بعدا خودش آنها را فروخته حكمش چيست.

ج

- در فرض سؤال كه هبه به ذي رحم بوده اگر بعد از قبض فروخته چون واهب حق رجوع به عين موهوبه نداشته بيع او فضولي است و محتاج به امضاء موهوب له است.

س

- شخصي مقداري از ملك خود را بيكي از دخترانش بخشيده ولي بتصرف دختر نداده و فوت شده آيا آن ملك مال دختر است يا ساير ورثه هم شركت دارند.

صفحه : 133

ج

- با فرض آن كه قبض نداده هبه باطل است و همه ورثه از آن ارث مي برند.

س

- زني در حال صحت و تندرستي و كمال عقل اموال خود را هبه شرعي نموده به عمويش و پس از گذشتن يك سال مثلا، زن مذكوره مريضه شد و در حال مرض موت همان اموال را هبه نمود به برادر پدريش در اين صورت خللي در هبه اولي وارد مي شود يا نه.

ج

- در فرض مسأله در صورتي كه در هبه اول عين موهوبه به قبض متهب داده شده هبه صحيح و لازم است و براي هبه دوم موردي باقي نمانده و اگر در هبه اول به قبض نداده و هبه دوم را به قبض داده هبه اول صحيح نبوده و هبه دوم صحيح است و اگر در هبه دوم هم به قبض متهب داده نشده عين موهوبه بايد بين همه ورثه تقسيم شود.

س

- آيا در قبض عين موهوبه فوريت شرط است يا خير.

ج

- فوريت شرط نيست و جايز است بين هبه و قبض موهوب فاصله بسيار باشد لكن انتقال عين موهوبه، به موهوب له از حين قبض حاصل مي شود پس اگر چيزي كه بخشيده شده نما آتي داشته باشد آن چه كه قبض از قبض بوده مال واهب است.

موارد جواز رجوع در هبه و عدم جواز آن

س

- شخصي املاك خود را به اولاد خود هبه مي كند و خيار فسخ براي خود قرار مي دهد آيا صحيح است يا خير.

ج

- جعل خيار فسخ در هبه بذي رحم جايز نيست و شرط خلاف شرع است.

س

- آيا در هبه معوضه تا عين باقي است واهب مي تواند رجوع كند يا خير.

ج

- نمي تواند و در اين حكم تفاوتي نيست بين اين كه در خود هبه شرط عوض

صفحه : 134

شده باشد يا اين كه هبه مطلق بوده و موهوب له به منظور احسان، چيزي را بعنوان عوض به واهب داده باشد.

س

- آيا در هبه زوج به زوجه و بالعكس با بقاي عين رجوع در هبه جائز است يا خير.

ج

- چنانچه قبض واقع شده باشد اقوي عدم جواز رجوع است.

س

- جهيزيه دختر كه پدر يا مادر به او داده اند مثل ساير تركه اوست و شوهر از آن جهيزيه هم ارث مي برد يا نه.

ج

- جهيزيه كه به دختر داده مي شود ظهور در هبه دارد و در اين صورت مثل ساير تركه او مي باشد و به ورثه او مي رسد بلي اگر معلوم باشد كه پدر آن را هبه نكرده به ملكيت او باقيست.

س

- هر گاه واهب در هبه اش شرط عوض كند و موهوب له قبول نمايد و قبض هم واقع شود پس از آن موهوب له عوض را ندهد حكمش چيست.

ج

- در فرض سؤال دفع عوض بر موهوب له واجب است پس اگر عوض را داد هبه اولي لازم مي شود و اگر نداد واهب حق رجوع دارد.

س

- شخصي مال خودش را بذي رحم هبه نموده و بعض آن را تسليم كرده آيا نسبت بمقدار تسليم نشده مي تواند رجوع كند يا خير؟

ج

- بلي در آن چه تسليم نكرده مي تواند رجوع كند.

س

- در هبه غير معوضه كه به ذي رحم نبوده و بين زوج و زوجه هم نبوده لكن واهب قربة إلي اللّه هبه نموده و قبض هم حاصل شده چنانچه عين موهوبه باقي باشد واهب حق رجوع دارد يا خير.

ج

- در فرض سؤال واهب نمي تواند رجوع كند.

س

- معلوم است كه در هبه هر گاه عين موهوبه تلف شود واهب حق رجوع ندارد حال اگر موهوب له عين را فروخته يا به ديگري بخشيده باشد چطور

صفحه : 135

و حكم موردي كه عين موهوبه تغيير كرده باشد چيست.

ج

- تصرف ناقل مانند بيع و هبه ملحق به تلف است و تغيير اگر به نحوي باشد كه صدق كند شي ء موهوب بعينه باقي نمانده مثل گندم كه آرد شده باشد يا آرد كه نان شده يا پارچه كه رنگ شده و نحو اينها بحكم تلف است ولي اگر تغييري باشد كه صدق كند موهوب بر جاي مانده مانند لباس كه موهوب له آن را پوشيده باشد يا حيوان كه سوار بر آن شده يا به آن علف و آب داده واهب حق رجوع دارد.

س

- هر گاه موهوب له عوض هبه را به واهب بدهد آيا لازم است واهب قبول كند يا خير و چنانچه قبول كرد آيا هبه لازم مي شود و ديگر واهب نمي تواند به آن چه بخشيده رجوع كند يا خير و هم چنين موهوب له مي تواند به آن چه كه بعنوان عوض داده رجوع نمايد يا خير.

ج

- بر واهب قبول عوض هبه واجب نيست ولي اگر قبول كرد هبه لازم مي شود و نمي تواند به آن چه بخشيده رجوع نمايد ولي عدم جواز رجوع موهوب له به آن چه كه بعنوان عوض داده مورد اشكال است.

س

- در موردي كه واهب حق رجوع دارد هر گاه رجوع كند در حالي كه براي عين موهوبه نماء منفصلي مانند ميوه و حمل و ولد و شير در پستان بعد از عقد هبه و قبض، حادث شده باشد اين نما آت متعلق به كيست و اگر عين موهوبه حيوان بوده و چاق شده حكمش چيست.

ج

- نماآت منفصله مال موهوب له است و به واهب بر نمي گردد و واهب فقط عين موهوبه را مي تواند پس بگيرد و در موردي كه حيوان موهوب چاق شده واهب حق رجوع ندارد و مگر اين كه چاقي بسيار كم باشد.

س

- در مورد هبه به غير ذي رحم و غير معوضه هر گاه واهب بعد از اين كه عين موهوبه را به قبض داده از دنيا برود چنانچه عين باقي باشد آيا ورثه او

صفحه : 136

حق رجوع به عين دارند يا اين كه هبه لازم مي شود و نيز در فرض مذكور اگر موهوب له از دنيا برود آيا واهب حق رجوع دارد يا نه.

ج

- در فرض سؤال هبه لازم مي شود و چنانچه واهب از دنيا برود ورثه او حق رجوع به موهوب ندارند و اگر موهوب له از دنيا برود عين موهوبه به ورّاث او منتقل مي شود و واهب حق رجوع ندارد

جواز رجوع در هبه در صورت بقاء عين موهوبه

س

- شخصي هبه غير معوضه بغير ذي رحم كرده و عين موهوبه باقي است مي تواند هبه را بهم بزند و عين را برگرداند يا نه.

ج

- اگر غير ذي رحم باشد و هبه بين زوج و زوجه نباشد مي تواند بعين موهوبه رجوع كند.

س

- شخصي چند سال قبل اموال خودش را به يك نفر هبه نمود چون اولاد نداشت و هيچ گونه شرطي در محضر ننموده و در غير محضر هم قيدي و شرطي ذكر نكرده بعد از چند سال ديگر به موهوب له دستور داد اموال مرا كه به شما دادم خرج حمام محل نماييد و پس از چندي فوت كرد، حاليه تكليف چيست.

ج

- در فرض مسأله اگر بعنوان هبه ملك مزبور را منتقل كرده چون تا عين موهوبه باقي است واهب مي تواند رجوع كند، بعيد نيست اين كه گفته به مصرف حمام برسانند رجوع باشد و اگر وارث دارد احوط آنست با اذن ورثه به مصرف حمام برسانند بلي اگر موهوب له ذي رحم بوده بعد از قبض رجوع اثري ندارد.

مسائل متفرقه هبه

س

- شخصي فوت نموده و براي زوجه اش در حال حيات خود لباس خريده اگر انسان نداند كه ميت تمليك به زوجه كرده يا نه آيا آن لباسها را بايد بزن داد يا اين كه جزء اصل مال است و هم چنين لباسهاي نو زن كه تا بحال نپوشيده چه حكمي دارد.

صفحه : 137

ج

- آن چه را معلوم است كه بزن خود بخشيده مال زن است و آن چه را كه معلوم نباشد بزن بخشيده جزء تركه ميت است و كما فرض اللّه تقسيم مي شود و فرقي بين لباس پوشيده و نپوشيده نيست.

س

- زني باغي را ما دام الحيوة مسلوب المنفعة به پسر خود هبه نموده و پسر فوت كرده آيا اشجار غير مثمره كه در آن باغ وجود داشته و بعدا قطع گرديده و فروخته شده جزء عوائد ملك محسوب و متعلق به مادر است يا عين محسوب مي شود كه متعلق به وارث موهوب له باشد.

ج

- با فرض آن كه باغ مشجر را مسلوب المنفعة ما دام الحيوة هبه كرده ظاهر آنست كه اشجار نيز ملك موهب له است.

س

- آيا هبه نمودن در مرض موت صحيح است يا خير.

ج

- اقوي صحت است هر چند زائد بر ثلث باشد.

س

- آيا هبه منافع و هبه دين صحيح است يا خير.

ج

- شرط است در موهوب كه عين باشد بنا بر اين هبه منافع صحيح نيست و اما دين پس اگر به خود مديون هبه شود صحيح است و فايده اش ابراء ذمه مديون است و احوط اين است كه مديون قبول كند اگر چه در ابراء بدون هبه اقوي عدم اعتبار قبول است ولي هبه دين بغير مديون صحيح نيست.

س

- مراد از هبه معوضه چيست.

ج

- هبه معوضه هبه اي است كه در آن شرط عوض شده باشد اگر چه موهوب له بعد از هبه عوضي ندهد و هم چنين هبه اي كه موهوب له عوض آن چيزي بدهد اگر چه در هبه شرط عوض نشده باشد.

س

- هر گاه در هبه شرط عوض شود ولي عوض تعيين نشود وظيفه موهوب له چيست.

ج

- در فرض سؤال چنانچه واهب و آن كه به او هبه شده اتفاق بر مقدار معيني بكنند موهوب له لازم است همان مقدار متفق عليه را بدهد و اگر اتفاق نكنند واجب

صفحه : 138

است موهوب له بمقدار عين موهوبه مثل يا قيمت آن را بعنوان عوض بدهد

س

- آيا در هبه اي كه در آن شرط عوض شده لازم است كه موهوب له متقابلا چيزي را به واهب هبه كند يا اين كه منظور شرط شدن عوض است اگر چه عوض عنوان هبه نداشته باشد

ج

- منظور اشتراط عوض است اگر چه عوض، صلح مال يا حقي باشد پس اگر واهب شرط كند كه موهوب له مالي يا حقي را به او صلح كند صحيح است و چنانچه بر طبق شرط، مال يا حقي را بعنوان عوض به واهب صلح نمود و او هم قبول كرد، هبه معوضه است و واهب حق رجوع ندارد و هم چنين است اگر واهب شرط كند كه موهوب له بعنوان عوض، حقي را كه بر ذمه او دارد ابراء كند يا كاري براي او انجام دهد كه در اين صورت وقتي موهوب له ذمه واهب را از آن حق ابراء كرد يا آن كار را براي او انجام داد هبه معوضه واقع شده و واهب حق رجوع ندارد

س

- رجوع در هبه به چه نحو محقق مي شود.

ج

- رجوع يا به قول است مثل اين كه بگويد رجوع كردم و يا به فعل مثل اين كه آن چه را بخشيده از دست موهوب له بگيرد يا آن را بفروشد يا اجاره دهد يا رهن بگذارد در صورتي كه اين كارها را بقصد رجوع انجام دهد.

س

- آيا در موقع رجوع در هبه لازم است موهوب له مطلع باشد يا لازم نيست.

ج

- اطلاع موهوب له لازم نيست و همين كه انشاء رجوع كند هر چند بي اطلاع او باشد صحيح است.

صفحه : 139

مسائل نكاح

صيغه عقد ازدواج

س

- كسي كه با زني كر و لال روي رضا و رغبت هم بستر شود و آن زن پسري بدنيا بياورد آيا آن پسر حلال زاده است يا خير و آيا آن پسر به خواهر و مادرش محرم است يا نه.

ج

- اگر به اشاره عقد كرده باشند حلال زاده است و اگر بدون عقد باشد زنا است و فرزند از طرف پدر ولد الزناء است ولي از طرف مادر علي الظاهر نظير ولد شبهه است وارث و محرميت نسبت به مادر ثابت است.

س

- صيغه عقد غير دائم را به اين نحو مي توان گفت مثلا با اين مقدار پول قبول مي كني مدت يك ساعت زن من بشوي و زن بگويد بلي من قبول مي كنم و اگر راضي نباشد بگويد نه قبول نمي كنم و هم چنين زن صيغه را بعد از آن كه موعد مفارقت بين او و شوهر قبلي او رسيده اگر حامله باشد مي توان صيغه كرد يا نه و ايضا زن صيغه بعد از آن كه از شوهر قبلي خود جدا شد اگر حامله باشد يا خون حيض و نفاس و غيره به بيند يا نبيند يا حامله نباشد بايد عده نگهدارد يا نه؟

ج

- كافي نيست بلي اگر زن بگويد من خودم را زن تو گردانيدم در اين مدت معلومه باين پول معلوم و مرد قبول كند كافي است و در مورد سؤال دوم خود شوهر اگر بخواهد ثانيا او را عقد كند مانعي ندارد و لكن زن غير يائسه تا عده اش تمام نشود ازدواج او با غير حرام و باطل است و عده صيغه اگر

صفحه : 140

زني باشد كه حيض مي بيند دو حيض است و اگر در سن يأس نيست ولي حيض نمي بيند عده او چهل و پنج روز است و عده حامله بوضع حمل تمام مي شود.

س

- در عقد نكاح طرف ايجاب زن است يا مرد؟

ج

- طرف ايجاب زن يا وكيل زن است.

س

- در رساله عمليه هست كه در عقد نكاح ايجاب و قبول لازم است بفرماييد آيا شرط است كه لفظ قبول با عبارت ايجاب مطابق باشد مثلا اگر موجب بگويد (زوجت) لازم است قابل بگويد (قبلت التزويج) يا خير؟

ج

- مطابقت شرط نيست پس اگر موجب بگويد (أنكحت) قابل مي تواند بگويد (قبلت التزويج) و اگر بگويد (زوجت) قابل مي تواند بگويد (قبلت النكاح) اگر چه مطابقت احوط است.

س

- ايجاب و قبول شخص لال درست است يا بايد وكيل بگيرد در نكاح و غيره؟

ج

- در فرض سؤال احتياط در صورت امكان وكيل گرفتن است.

احكام اجراء صيغه عقد

س

- خطبه عقد ازدواجم را يك شخص محضر دار كه از طرف من و هم سرم وكيل شده بود خواند با وجودي كه در حضور خودم جاري شده و بعد از اتمام اعلام كرد كه من خواندم ولي آهسته عقد را جاري كرد و من نشنيدم و خود او را نمي شناختم اشكالي دارد يا نه.

ج

- اگر اعلام نموده كه خوانده است قول او مسموع است و اشكالي ندارد.

س

- اجرت گرفتن براي اجراء عقد دائم يا انقطاعي حلال است يا حرام.

ج

- اشكالي ندارد و حلال است.

صفحه : 141

س

- اگر كسي كه طرف قبول واقع مي شود اصلا ادبيات عربي را وارد نباشد و فرقي بين انشاء و اخبار نگذارد مي تواند در اجراي صيغه از طرف زوج وكيل شود يا نه.

ج

- بايد عاقد عقد را صحيح بخواند و فرق بين اخبار و انشاء را بداند.

س

- در بعضي از محلات ايران مشاهده مي شود كه اهالي پايبند به عقايد مذهبي نيستند و مسائل دينيه را بلد نيستند مثلا در امر ازدواج و موضوع عقد به تراضي فيما بين زن و مرد اكتفا مي كنند و قباله اي درست مي كنند و در محضر در دفتري ثبت مي نمايند و پس از عروسي و امر زناشويي آن وقت اگر به اهل علم و عالمي رسيدند صيغه عقد را جاري مي كنند و اين سيره مستمره ايشان است آيا اين تراضي بين زن و مرد ايجاد علقه زوجيت مي كند يا نه و نظير عقد معاطاتي مي شود يا نه.

ج

- مجرد تراضي و معاطات در نكاح كافي نيست علي هذا اگر زوجين جاهل بحكم بوده اند و خيال نموده اند كه مجرد تراضي كافي در زوجيت و جواز وطي است اولاد آنها حكم اولاد حلال زاده را دارند و اگر مي دانستند كه ازدواج موقوف به اجراء صيغه عقد است هر چند بلفظ فارسي باشد و بدون عقد عمل زناشويي انجام داده اند اولاد آنها حكم اولاد زنا را دارند.

س

- صيغه جاري كردن جهت عقد انقطاع و يا دائم به زبان فارسي مثلا بگويد ده تومان مي دهم براي اين كه يك ساعت بعقد انقطاعي من در آيي او هم قبول كند و يا بگويد ده هزار تومان براي شما معين كردم كه بعدها بپردازم براي هميشه و تا عمر باقي است عيال من باشي زن هم بگويد قبول كردم اين نحو صحيح است يا نه.

ج

- صيغه عقد به نحوي كه در سؤال ذكر شده است صحيح نيست و در موردي كه به فارسي خوانده شود بايد همان معني صيغه عربي را گفت از خداوند بزرگ مسألت دارم كه ايمان شما را حفظ نموده و توفيق و سعادت عطا فرمايد.

صفحه : 142

س

- شخصي با دختري ازدواج نموده در موقع اجراي صيغه نكاح شخصي كه وكالت از طرف دختر داشته نام حقيقي دختر را اشتباهي ذكر نموده آيا صيغه نكاح صحيح مي باشد يا خير.

ج

- در فرض سؤال اگر عاقد در حين عقد قصدش مثلا دختر بزرگ فلان شخص باشد و اسم او را اشتباها ذكر كرده عقد صحيح است و لكن اگر عاقد قصدش خصوص آن دختر معهود بوده عقد باطل است.

س

- عقد كافر از نظر اسلام چه صورت دارد و نظير عقدهاي مسلمانها خوانده مي شود يا نه و كافر ذمي مي تواند با دختر مسلمان ازدواج كند يا خير.

ج

- مرد مسلمان مي تواند زن اهل ذمه را متعه نمايد و دائم را بنا بر احتياط نمي تواند و صيغه متعه او همان صيغه متعه زن مسلمان است و زن مسلمان جايز نيست با كافر ازدواج كند نه متعه و نه دائم و اگر ازدواج كند باطل و به كافر زنا داده است و مرد كافر اگر مايل به ازدواج با مسلمان است بايد مسلمان شود.

س

- كسي كه قرآن مي تواند بخواند ولي از نظر مخارج و لهجه خوب نيست مي تواند صيغه نكاح دائم و غير دائم را جاري كند يا نه.

ج

- بلي همين قدر كه عرفا گفته شود صيغه را خواند و حروف را به يك ديگر به نحوي كه معني را تغيير دهد تبديل نكند كافي است و لازم است قصد انشاء كند و عارف بمعني جمله تفصيلا باشد.

س

- صيغه عقد دائم و غير دائم را به زبان غير عربي مثل انگليسي مي شود خواند يا نه.

ج

- اگر ياد گرفتن زبان عربي در موقع حاجت بعقد ميسر نباشد به زبان انگليسي يا فارسي يا به زبان ديگر هم كه صيغه را بقصد انشاء بخواند كافي است و بلكه بعيد نيست كه مطلقا به زبان غير عربي جايز باشد.

س

- اگر كسي به ادبيات عربي وارد نبوده عقد خوانده و قصد انشاء را مي دانسته و معني تحت اللفظي ايجاب و قبول را هم مي دانسته ولي در خواندن

صفحه : 143

عبارات عقد اشتباهات ادبي داشته عقدهاي خوانده شده اين شخص صحيح است يا نه

ج

- اگر غلط و اشتباه به نحوي نبوده كه مضر به افاده معني باشد و همان معنايي كه انشاء مي شود از آن استظهار و استفاده شود نه معناي ديگر ظاهرا در صحت عقد كافي است و محتاج به تجديد نيست.

عقد انقطاعي

س

- متعه كردن زنهايي كه عده نگهدار نيستند و دائما متعه كسي مي شوند ولي فاحشه هم نيستند چه صورت دارد و اگر كسي جاهل بحال اين زن باشد و يا شك داشته باشد تكليفش چيست.

ج

- اگر زن بگويد شوهر ندارم يا بگويد در عده نيستم حرف او قبول است مگر در صورتي كه علم بر خلاف آن باشد.

س

- بنده در تهران مشغول تحصيل در هنرستان هستم و شهوت جنسي مرا اذيت مي كند و زنان متعه در تهران يافت نمي شوند و زنان فاحشه كه در هر ساعت در اختيار چند نفر قرار مي گيرند هستند در اين صورت مي شود اين گونه زنان را صيغه كرد جهت اطفاء شهوت يا نه.

ج

- اگر چه عقد نمودن زن زانيه صحيح است و لكن احتياط لازم ترك عقد زنهاي مشهوره به زنا است.

س

- دختر صغيره را جهت حصول محرميت با مادرش مي شود صيغه كرد يا نه.

ج

- با اذن پدر يا جد پدري و رعايت مصلحت او جايز است.

س

- كسي زني را متعه كرده ولي اجرت قرار نداده و شخصي هم كه مجري صيغه بوده متوجه نشده كه بدون اجرت عقد را جاري كرده و بعد از عقد مزبور امر زناشويي هم انجام شده در اين صورت عقد صحيح است يا باطل و بايد عده نگهدارد يا نه و اگر شخصي كه او را متعه نموده مجددا بخواهد به نكاح دائم او را

صفحه : 144

بگيرد بايد عده نگه بدارد يا لازم نيست.

ج

- در فرض مسأله عقد باطل است و اگر با جهل به مسأله دخول واقع شده وطي به شبهه است و عده دارد و لكن براي خود واطي به شبهه عده ندارد و مي تواند او را بعقد خود در آورد.

س

- زني به زيد اجازه داده كه او را بعقد دائمي در آورد و زيد آن زن را بعقد انقطاعي به مدت پنج سال و يا ده سال صيغه كرد و به آن زن هم تذكر نداد و چند اولاد هم از ايشان بدنيا آمد و پس از مدتي بزن مزبوره گوشزد كرد كه من ترا بعقد انقطاع در آوردم ولي زن گفت من راضي نيستم در اين صورت اين عقد انقطاعي صحيح است يا نه و آن اولاد از پدر و مادرش ارث مي برند يا نه

ج

- عقد مرقوم صحيح نيست و اولادي كه پيدا كرده اند از پدر ارث نمي برند و پدر از آنها ارث نمي برد ولي توارث بين آنها و مادرشان ثابت است و بعدا مي توانند عقد دائم يا منقطع بنمايند بلي اگر پدر گمان مي كرد كه اين عقد صحيح است بين پدر و پسر هم توارث ثابت است.

س

- زني مردي را وكيل مي كند كه او را بعقد دائم بحباله نكاحش در آورد ولي مرد او را بعنوان عقد انقطاعي تحت زوجيت خودش درمي آورد و بزن هم اطلاع نمي دهد و يك بچه هم از ايشان متولد شده حاليه شوهر فوت كرده و در وصيت نامه اش تذكر داده كه عيال من متعه است و دائمي نيست و اگر زن از اول باين عقد مطلع مي شد قبول نمي كرد در اين صورت نسبت به ولد وارث او چه حكمي هست.

ج

- در فرض مذكور بعيد نيست فرزند آنها ولد شبهه باشد كه حكم ولد حلال را دارد و از پدرش ارث مي برد ولي زوجه از او ارث نمي برد بلي مهر المثل طلبكار است و بايد از تركه ميت اداء شود و اگر زوجه مدعيه باشد كه عقد دائم شده محتاج به مرافعه شرعيه است.

صفحه : 145

س

- زيد با زني ازدواج انقطاعي به مدت طولاني نموده حالا طرفين مي خواهند بعقد دائمي زناشويي نمايند، در اين صورت بذل مدت لازم است يا بدون آن هم مي شود بعقد دائم زناشويي نمايند.

ج

- بذل مدت لازم است.

س

- متعه غير مدخوله مدتش تمام شده تا چند مرتبه مي توان آن زن را متعه نمود.

ج

- اگر شخصي كه او را متعه كرده بخواهد متعه نمايد هر چه تكرار شود خواه مدخوله باشد يا نباشد مانعي ندارد و اگر ديگري بخواهد او را متعه كند آن هم در صورتي كه دخول واقع نشود پس از انقضاء مدت يا بخشيدن آن هر كس او را متعه كند مانعي ندارد و اگر مدخوله باشد و ديگري بخواهد او را متعه كند علاوه بر انقضاء مدّت يا بخشيدن آن گذشتن عده نيز لازم است.

س

- اگر شخصي زني را صيغه كند و مدت را معين نكند و صيغه را بعنوان عمري بخواند و هيچ مدتي معلوم نشود مثلا يك سال يا بيشتر و يا كمتر اين صيغه و متعه برگشت بدائم مي شود و يا باطل است.

ج

- باطل است.

س

- اگر شخصي صبيه خود را كه قابل تمتع نباشد در مدت قليلي كه در آن مدت به هيچ وجه تمتع ممكن نباشد بعقد انقطاعي در آورد آيا مادر آن بچه محرم داماد مي شود يا خير.

ج

- بنظر حقير محرم مي شود.

س

- بنده با داشتن عيال و اولاد چهار سال قبل دختري را كه به سن قانوني و شرعي بود با اجازه پدرش و رضايت خودش با تعيين مبلغ سي هزار ريال به مدت سي سال صيغه نموده و مدت چهار سال كه از اين جريان گذشت عيال دائمي بنده با خبر شد و مرا مجبور به جدايي از او نمود ولي اين موضوع به ضرر بنده تمام مي شود و عيال

صفحه : 146

دائمي من به خيال اين كه او را بعقد دائمي در آورده ام اصرار داشت كه او را اطلاق بدهم.

و من هم به كسي اظهار كردم كه اگر عيال دائمي بنده است طلاقش بدهد و چون از اين موضوع كراهت داشتم به عيال دوم گفتم كه شما به صيغه من باقي هستيد و مبلغ سي هزار ريال بابت اجرت و دو هزار تومان هم بعنوان نفقه به او پرداخت كردم و پس از گذشتن يك هفته به او گفتم رجوع كردم مرقوم فرمائيد كه بانوي مزبوره عيال بنده هست يا نه.

ج

- در فرض سؤال صيغه محتاج بطلاق نيست بلكه به بذل مدت باقي مانده جدا مي شود و چون جمله مذكوره مشروط شده است به اين كه اگر دائمي باشد طلاق دهيد موجب اذن در بذل نيست و زن مزبوره در زوجيت منقطعه باقي است و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- صيغه كردن زن زانيه در صورتي كه شخص نتواند از فشار شهوت خودداري كند چه صورت دارد.

ج

- صيغه كردن زن زانيه جايز است اگر چه در مشهوره احوط ترك آن است.

س

- اگر در عقد انقطاعي ذكر مدت فراموش شود آيا باطل است و يا عقد دائمي مي شود.

ج

- باطل نيست و عقد دائمي واقع مي شود.

س

- اگر شوهر مدت زن متعه خود را ببخشد بشرط آن كه با شخص معيني (زيد) ازدواج نكند آيا شرط نافذ است يا نه.

ج

- چنين شرطي صحيح نيست و نفوذ ندارد.

صيغه محرميت

س

- آيا پدر مي تواند دختر كوچك خود را براي محرم شدن مادر آن دختر براي چند نفر هر كدام مثلا پنج روز يا كمتر به عقد غير دائم عقد نمايد يا نه

صفحه : 147

و در اين صورت پس از انقضاء مدت مادر آن دختر براي هميشه به آن چند نفر محرم مي شود يا نه.

ج

- مانعي ندارد و پس از عقد مادر دختر براي هميشه نسبت به آن اشخاص محرم مي شود.

س

- آيا مرد و زني مي توانند براي محرم شدن صيغه برادر و خواهري با هم بخوانند يا نه.

ج

- صيغه خواهر و برادري موجب محرميت نيست و اين نحو صيغه در شرع مقدس اسلام وجود ندارد.

س

- دو نفر با هم باجناق (هم پاچه) هستند به نام حسن و حسين حالا مي خواهند دختر حسن را به حسين و دختر حسين را بحسن صيغه نمايند كه زن حسن به حسين و زن حسين به حسن محرم شوند آيا محرميت حاصل مي شود يا نه.

ج

- بلي محرم مي شوند ليكن بايد خاله اذن بدهد و بدون اذن خاله صحيح نمي باشد ولي جهت عدم ابتلاء به محاذير بعدي نسبت به ازدواج سائر اولاد خوب است موضوع يادداشت و ثبت شود.

اختلاف در دوام و انقطاع عقد ازدواج

س

- هر گاه زن و شوهر اختلاف داشته باشند در اين كه عقد دائمي بوده يا انقطاعي، شوهر مدعي است كه انقطاعي بوده و زن منكر است و مي گويد دائمي بوده قول كداميك مقدم است.

ج

- قول مدعي دوام كه در فرض سؤال زن است مقدم مي باشد.

س

- زيد زني داشته كه عقد دائم بوده و طلاق گفته سپس اقارب و بستگان زن و شوهر بين آنها اصلاح نموده و مجددا در مقام ادامه زندگي بر آمده ولي فعلا مدركي در دست نيست كه آيا اين زن را عقد دائم كرده يا صيغه و زن اظهار مي كند كه من مطمئن بعقد دائمم ولي شوهر مي گويد من نمي دانم مجددا عقد كرده ام

صفحه : 148

يا صيغه در اين صورت تكليف اين زن و شوهر از نظر ارث چطور است.

ج

- در مورد سؤال عقد محكوم به دوام است و ممكن است احتياطا او را طلاق دهد و بعد او را بقصد انقطاع در آورد و در اين صورت ارث نمي برد و يا مدت را ببخشد و بعد او را بعقد دائم در آورد و در اين صورت ارث مي برد.

س

- در صورتي كه زن و مردي در نوع ازدواج خودشان اختلاف داشته باشند زن مي گويد ازدواج دائمي نموده ام و مرد مي گويد ازدواج انقطاعي بوده است دليل و بيّنه هم ندارند قول كدام مقدم مي باشد.

ج

- در فرض سؤال عقد محكوم بدوام است مگر آن كه خلاف آن شرعا ثابت شود.

س

- شخصي فوت شده و داراي دو هم سر بوده يكي دائمي و ديگري را متوفي در وصيتنامه با خط خود نوشته كه انقطاعي است ولي زوجه قباله عادي بخط خود متوفي در دست دارد كه دائمي است و تاريخ قباله قبل از وصيتنامه مي باشد و هر دو تأييد شده است و بينه بر آن خط گواهي دارد چون اين امر در دادگاه مورد ترافع است آيا جمع دلالتي كه بگوئيم زوجه را طلاق داده و بعد از تمام شدن عده طلاق او را عقد انقطاعي نموده صحيح است يا خير.

ج

- در فرض مسأله اقوي آن است كه قول مدعي دوام مطابق اصل است و مشهور نيز همين است چه نزاع بين زوجتين باشد چه بين ورثه آنها و مدعي انقطاع بايد بينه اقامه كند و اگر بينه نداشته باشد مي تواند مدعي دوام را قسم بدهد و با قسم خوردن حكم بدوام مي شود و اگر قسم را به مدعي انقطاعي رد نمايد در صورت قسم خوردن حكم بر له او و در صورت نكول حكم بر عليه او مي شود و چنانچه مدعي دوام اظهار بي اطلاعي كند مدعي انقطاع حق قسم نفي العلم بر او دارد و اين دو خط اگر هيچ يك موجب علم نباشد اعتباري به آنها نيست و حجيت شرعيه ندارند.

صفحه : 149

عقد اكراهي

س

- دختري مي گويد كه از من سؤال شد كه آيا حاضر براي ازدواج با اين پسر هستي يا نه جوابي ندادم چون نمي خواستم با او ازدواج كنم ولي پدر و مادرم بر من فشار آوردند و من فقط زباني قبول كردم آيا اين عقد درست است يا نه.

ج

- در فرض سؤال اگر دختر به جهت اكراه پدر يا مادر اذن عقد را داده صحت و نفوذ عقد موقوف بر امضاء آن بعد از ارتفاع اكراه است و اگر اكراهي كه موضوع حكم شرعي است در بين نبوده فقط اصرار پدر و مادر باعث اجازه عقد بوده عقد صحيح است و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- زني كه صيغه مي شود اگر دختر باكره باشد و در عين حال از ترس ديگري اقدام باين عمل نموده باشد اين صيغه صحيح است يا نه.

ج

- اگر مكره بوده اثر ندارد مگر آن كه بعد از رفع اكراه راضي شود.

اولياء عقد

س

- اگر ولي صغير زني را به ازدواج صغير در آورد و او راضي به ازدواج با آن زن نباشد و به او تحميل نمايند و در سنيني نباشد كه تشخيص و تميز بدهد كه چگونه زني براي او انتخاب نموده اند و نيز به او مهلت تشخيص نداده باشند اين ازدواج چه صورت دارد.

ج

- از قضيه شخصيه اطلاع ندارم بطور كلي اگر پسر صغير بوده و ولي شرعي او براي او زوجه اختيار كرده با رعايت مصلحت صغير وقتي پسر كبير شود نمي تواند عقد ازدواج را رد كند بلي اگر بخواهد طلاق بدهد مانع ندارد و اگر كبير بوده و بدون رضايت او براي او زن عقد كرده عقد بدون رضايت او صحيح نيست و در هر حال امر طلاق با مرد است و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است

صفحه : 150

س

- اين جانب به سن ازدواج رسيده ام و حال مي خواهم هم سري انتخاب كنم ولي والدينم مي گويند بايد يكي از بستگان ما را بعنوان هم سري انتخاب نمائي مانند دختر دائي و دختر عمه و دختر عمو يا بستگان ديگر ولي من دوست ندارم كه با بستگان خود وصلت نمايم در اين صورت اگر به حرف پدر و مادرم نباشم عصيان كرده ام يا نه.

ج

- اگر كراهت از ازدواج يكي از اقوام به حدي نيست كه موجب جدائي شود اطاعت پدر و مادر را بنماييد كه در اطاعت آنها آثار خوبي است علاوه صله رحم نيز مي باشد و اگر كراهت شديد است كه خطر جدائي در آن مي باشد با غير آنها مواصلت نماييد مانعي ندارد.

س

- دختر بچه صغيره اي كه غير مادر و پسر خاله كسي ندارد ولايت اين طفل بر عهده چه كسي است.

ج

- در فرض سؤال اگر پدر يا جد پدري قيم براي آن صغيره تعيين نكرده اند ولي شرعي او مجتهد جامع الشرائط است يا كسي كه مجتهد او را قيم نموده باشد.

س

- آيا با بودن پدر جد هم ولايت دارد يا خير.

ج

- بلي ولايت جد مشروط به موت پدر نيست و هر دو بنحو استقلال ولايت دارند و هر يك فوت نمود ولايت مختص به ديگري مي شود و هر كدام از آنها براي صغير يا صغيره مثلا تزويج نمود ديگري حق بهم زدن آن را ندارد.

س

- هر گاه عقد نمودن صغيره مفسده داشته باشد آيا باز هم پدر يا جد ولايت بر او دارند و مي تواند او را بعقد كسي در آورند يا خير.

ج

- صحت عقد و نفوذ آن مشروط به عدم مفسده است و چنانچه مفسده داشته باشد عقد فضولي است و صحت عقد موقوف بر اين است كه صغيره بعد از بلوغ آن را اجازه نمايد.

س

- هر گاه پدر يا جد براي صغير و صغيره وصي يعني قيم تعيين نمايد آيا قيم مي تواند براي آنها تزويج كند يا خير.

صفحه : 151

ج

- بنا بر احتياط نمي تواند هر چند موصي تصريح به نكاح هم نموده باشد.

س

- آيا در صورت فقد پدر و جد حاكم شرع ولايت بر صغير و صغيره در امر نكاح دارد يا خير.

ج

- در مورد سؤال حاكم شرع ولايت ندارد بلي هر گاه حاجت و ضرورت و مصلحت لازمة المراعاة مقتضي نكاح باشد به طوري كه بر ترك آن مفسده لازم التحرز مترتب شود حاكم شرع در چنين موردي از باب حسبه ولايت بر نكاح صغير و صغيره دارد.

س

- اگر ولي صغير به كسي اجازه داده بود كه دختري را به آن صغير تزويج كند آيا بعد از موت ولي مي تواند اين ازدواج را واقع سازد.

ج

- بموت ولي وكالت باطل مي شود پس تزويج آن بعد از موت ولي صحيح نيست.

س

- شنيده شده است كه حضرت عالي در مباحثه تان اين مسأله را عنوان كرده ايد كه در مورد ازدواج موقت لازم نيست دختر از پدر خود اجازه بگيرد حال اگر دختري بحد رشد كافي رسيده و در حدود 27 سال سن داشته باشد و در حالي كه احتياج به شوهر داشته زمينه براي ازدواج دائم او فراهم نشده باشد آيا مي تواند بدون اذن ولي اقدام به ازدواج موقت بنمايد يا نه و اصولا مسأله اي كه در درس بيان مي فرماييد مي تواند ملاك فتوائي يك فرد قرار بگيرد.

ج

- فتاوي حقير در رساله عمليه مرقوم است و آن چه در رساله نباشد شفاها و يا كتبا بپرسيد تا جواب داده شود و در درس مطالب مختلفي بيان مي شود كه بدست آوردن فتوي از آنها براي همه كس مقدور نيست بهر حال احتياط اين است كه در ازدواج دختر باكره چه موقت چه دائم از پدر اذن حاصل شود لكن اگر دختر بالغه و رشيده بدون اجازه پدر ازدواج نموده صحيح است و در صورتي كه زوج كفو باشد چه در دائم، چه در منقطع و پدر امتناع نمايد اذن او ساقط است.

س

- جد أبي نوه خود را بدون اذن پدر در حالي كه بالغه نبوده با يك

صفحه : 152

پسر نابالغ تزويج نمود اما بعد از بالغ شدن دختر و جدش هيچ كدام راضي به آن تزويج نيستند و نيز پسر حاضر بطلاق نباشد حاكم شرع يا وكيل او مي تواند طلاق بدهد يا نه.

ج

- در فرض سؤال اگر تزويج صغيره در حين عقد مفسده اي نداشته و ساير شرائط صحت نيز موجود بوده است عقد جد نافذ است و عدم رضايت آنها بعد از عقد مضر به صحت آن نيست و اگر بخواهند از يكديگر جدا شوند لازم است زوج را راضي نمايند تا طلاق دهد.

س

- پسري است كه سن او كمتر از پانزده سال است دختر 19 ساله اي را جهت اين پسر عقد كرده اند و خود اين پسر در حضور پدر خودش قبول خوانده است آيا اين عقد صحيح است يا نه.

ج

- اگر علائم ديگر بلوغ در پسر نبوده بايد مراعات احتياط بشود باين نحو كه يا عقد را ولي بخواند و يا صبر كند تا پسر بالغ شود و خودش يا عقد را تجديد كند يا طلاق بدهد.

س

- آيا برادر و مادر ولايت بر صغير و مجنون دارند يا خير.

ج

- ولايت بر صغير و صغيره و مجنوني كه جنون او متصل به بلوغ باشد مخصوص پدر و جد پدري است و برادر و عمو و دائي و مادر هيچ يك ولايت ندارند و جد مادري هم ولايت ندارد هر چند از طرف مادر پدر باشد يعني مثلا پدر مادر پدر باشد و اما نسبت به مجنوني كه جنون او متصل به بلوغ نباشد اقوي ولايت حاكم شرع است هر چند احتياط آن است كه از پدر يا جد پدري نيز اذن گرفته شود.

عقد فضولي

س

- آيا در عقد نكاح فضوليت جاري است كه با اجازه درست شود يا خير.

ج

- بلي هر گاه عقد نكاح فضولي واقع شود با اجازه صحيح مي شود.

صفحه : 153

س

- در عقد فضولي كه محتاج به اجازه است آيا اجازه بايد فوري باشد يعني بدون فاصله پس از عقد يا خير.

ج

- لازم نيست پس اگر اجازه با فاصله شدن زمان طولاني بعد از عقد هم حاصل شود صحيح است چه تأخير اجازه از جهت جهل به وقوع عقد يا بخاطر فكر و مشورت كردن باشد.

س

- آيا در اجازه نمودن عقد فضولي لفظ خاصي لازم است يا خير مثل اين كه بگويد به عقدي كه خوانده شده راضي هستم.

ج

- لازم نيست و هر لفظي كه دلالت بر انشاء رضايت به عقد فضولي نمايد كافي است بلكه فعلي هم كه دلالت بر انشاء رضايت نمايد كفايت مي كند.

س

- آيا در عقد فضولي قصد فضوليت و التفات به آن معتبر است يا خير.

ج

- لازم نيست و ميزان در فضولي بودن عقد صدور آن است بحسب واقع از غير كسي كه اختيار عقد با او است پس اگر كسي خيال كند ولي يا وكيل است و عقد را واقع سازد و بعد كشف خلاف شود عقد فضولي است و با اجازه صحيح مي شود.

س

- هر گاه مرد يا زن عقد فضولي را رد نمايد و پس از رد اجازه كند يا اول اجازه كند بعد رد نمايد حكمش چيست.

ج

- ردّ بعد از اجازه و هم چنين اجازه بعد از رد بلا اثر است يعني با اجازه عقد لازم مي شود و با ردّ فسخ مي گردد و در اين جهت تفاوتي نمي كند كه اجازه قبل از رد يا رد قبل از اجازه از خود معقود له واقع شود يا از ولي ّ او بنا بر اين اگر مثلا شخصي صغيره اي را بنحو فضولي براي كسي عقد كند و ولي صغيره اين عقد را اجازه كند پس از اين كه صغيره كبيره شد حق رد عقد را ندارد و اگر ولي عقد مذكور را رد كند صغيره پس از بلوغ حق اجازه ندارد.

صفحه : 154

س

- هر گاه شخصي بنحو فضولي زني را بعقد مردي در آورد و خود آن زن با مرد ديگري ازدواج نمايد حكمش چيست.

ج

- تزويج خود زن صحيح است و محلي براي اجازه عقد اول باقي نمي ماند

س

- هر گاه شخصي بنحو فضولي زني را بعقد مردي در آورد در حالي كه مرد اطلاع ندارد و اين مرد مادر يا دختر آن زن را براي خود عقد كند و پس از عقد دختر يا مادر اطلاع به آن عقد فضولي پيدا كند حكمش چيست.

ج

- ازدواج مرد با دختر يا مادر زن مذكور صحيح است و محلي براي اجازه عقد فضولي باقي نمي ماند.

س

- آيا رضايت قلبي در صحت عقد و فضولي نبودن آن كه محتاج به اجازه باشد كافيست يا خير.

ج

- رضايت قلبي كفايت نمي كند بنا بر اين اگر مثلا زوج در حال عقد حاضر و راضي به آن باشد ولي قول يا فعلي كه دلالت بر رضايت كند از او صادر نشود ظاهرا عقد فضولي است كه مي تواند رد يا اجازه كند بلي در خصوص دختر باكره چنانچه از حال او كشف رضايت شود و سكوتش بخاطر حياء از تلفظ به اذن باشد همين اندازه كافيست.

احكام ازدواج

س

- شخصي در زمان حكومت گذشته دو دختر داشته براي دختر كوچك خواستگار آمد و با شناس نامه دختر بزرگ دختر كوچك را به شوهر داده و سند به نام دختر بزرگ است ولي موقع اجراي عقد صيغه به نام دختر كوچك خوانده شد و بعكس با شناس نامه دختر كوچك دختر بزرگ را شوهر داده چنين ازدواجي چه صورت دارد.

ج

- عقد نكاح صحيح است نسبت به همان دختري كه در وقت عقد مورد اشاره بوده هر چند اسم او اسم واقعي او نبوده و با شناس نامه ديگري عقد شده و اگر

صفحه : 155

نزاع موضوعي در بين باشد مرافعه شرعيه لازم است.

س

- زيد دخترش را مي خواست شوهر بدهد و شناس نامه اش گم شده بود دختر بزرگ فوت كرده بود با همان شناس نامه دختر متوفات دختر مزبوره را شوهر داد در اين صورت اشكال شرعي دارد يا نه.

ج

- اگر در پيش زوج و زوجه معلوم بوده و عقد بر دختري كه حيات دارد واقع شده و در دفتر نام ديگري نوشته شده باشد عقد صحيح است و اگر عقد بر ديگري كه فوت شده واقع شده فعلا عقد را بر دختر زنده بخوانند كافي است و اشكال ندارد.

س

- اين جانب به علت عدم تمكين هم سر سابق و سوء خلق او سه سال و نيم پيش اقدام به تقاضاي طلاق وي از دادگاه نموده و با او قطع رابطه كرده ام و نفقه او را متناوبا پرداخت كرده و از دادگاه نيز تقاضاي كارشناسي براي تعيين نفقه نموده ام و بعد با زني ازدواج كرده ام ولي ظرف اين مدت كه پرونده طلاق هم سر اول در دادگاه مدني خاص مفتوح است از صدور حكم طلاق جلوگيري شده آيا از نظر شرعي جايز است مردي را كه مايل به زندگي با هم سر خود نيست و مي خواهد با پرداخت نفقه و مهريه او را طلاق دهد علاوه بر اينها ملزم كنند كه طلاق موقوف به پرداخت فلان مبلغ است يا خير؟ و آيا ازدواج دوم اين جانب از نظر شرعي جايز بوده يا خير؟

ج

- امر طلاق با مرد است و اگر شرعا تعهدي كرده باشد مثل اين كه در ضمن عقد نكاح يا عقد لازم ديگر شرط شده باشد كه مرد در صورت طلاق مبلغي بپردازد لازم است زوج بشرط عمل نمايد و بهر حال اين تعهد هم مانع از جواز طلاق نيست و ازدواج او با هم سر دوم صحيح است بلي اگر در ضمن عقد نكاح يا عقد لازم ديگر شرط كرده باشد كه هم سر ديگر اختيار نكند بنا بر قول جمعي از علماء اين شرط باطل است و لكن احوط آن است كه تكليفا مراعات شرط را بنمايد و به آن عمل

صفحه : 156

كند ولي در صورت عدم مراعات مانع از صحت ازدواج نيست.

س

- هر گاه مرد به واسطه آن كه مفاسد و خلاف احكام الهي در اكثر زنان و دوشيزگان ايجاد شده نتواند هم سري در خور طبع خود پيدا نمايد كه مطابق احكام و دستورات قرآن عمل كند و خوف دارد كه اگر ازدواج كند از جهات مختلفه ضرر به دستورات ديني او وارد آيد در صورتي كه حافظ نفس خود از محرمات باشد جايز است ترك ازدواج نموده بدون گرفتن زن دوران حيات خود را سپري نمايد يا نه.

ج

- در فرض سؤال ترك آن جايز است اگر چه عزوبت مكروه است.

س

- بانويي ادعا مي نمايد چندين سال قبل مردي را براي خودش صيغه نموده و خودش اجراي صيغه كرده و هنوز آن صيغه به قوت خود باقي است ولي جهت اثبات اين ادعاء دليل ندارد و اين كه آيا صيغه جاري شده و يا اجرتي در بين بوده و مدتي داشته و آيا شاهدي در اين مورد دارد يا ندارد تماما مشكوك است آيا چنين ادعائي صحيح است يا نه.

ج

- قول و فعل مسلمان مسموع و محكوم به صحت است مگر آن كه علم به كذب آن باشد و در صورت انكار زوج محتاج به مرافعه شرعيه است.

س

- شخصي دختري را به مدت يك سال متعه كرد و پس از يك سال او را بعقد دائم در آورد و اكنون يقين دارد كه با ام الزوجه مقاربت نموده ولي نمي داند آيا مقاربت با او در ايام متعه بوده و يا در ايام عقد دائم در اين صورت آيا اين زن فعلا زوجه اين مرد است و باقي باشد و يا بايد از او جدا شود.

ج

- در فرض مسأله كه شك دارد زنا قبل از عقد دائمي و دخول بوده يا بعد از عقد و دخول عقد محكوم به صحت و زوجه محكومه به زوجيت است.

س

- زن و يا دختري از راه زنا با مردي هم بستر شدند و از اين مرد حمل برداشت فعلا شخص ديگري غير زاني مي خواهد با زن مزبوره ازدواج كند در صورتي كه

صفحه : 157

اين مرد مي داند كه حمل اين زن از زنا است در اين صورت اين ازدواج چه حكمي دارد و نيز اين مرد قبل از وضع حمل مي تواند با اين زن هم بستر شود يا نه.

ج

- در فرض سؤال زن زانيه كه شوهر نداشته عده ندارد و بعد هم ازدواج با او و هم بستر شدن شوهر با او اگر چه آبستن هم باشد مانعي ندارد.

س

- خواهر زاده مي تواند با زن دائيش ازدواج نمايد يا نه.

ج

- ازدواج خواهر زاده با زن سابق دائيش بعد از گذشتن عده جائز است

س

- دائي مي تواند با زن سابق خواهر زاده اش ازدواج نمايد يا نه.

ج

- ازدواج شخص با زن سابق خواهر زاده اش جائز است.

س

- ازدواج با زن عمو جائز است يا نه.

ج

- ازدواج با زن سابق عمو جائز است.

س

- عمو مي تواند با زن برادر زاده اش ازدواج نمايد يا خير.

ج

- بلي مي تواند با زن سابق برادر زاده اش ازدواج كند.

س

- اين جانب زن بسيار خوبي را كه شوهر نداشته و هيچ گونه مانعي بحسب ظاهر نداشت جهت خودم عقد نمودم و متصرف شدم و بعد از چند روز فهميدم كه حامله است خدا مي داند از كف حمام حمل برداشته است يا نه و بچه وسيله بوده ولي بطور مسلم اجنبي تصرفاتي در او نكرده در اين صورت نكاح بنده با آن زن صحيح است يا خير.

ج

- اگر ممكن نيست حمل از خود شما باشد و بدانيد كه اين حمل بعد از عقد حاصل شده عقد صحيح است و لكن واجب است تا موقع وضع حمل از وطي آن زن خود داري نماييد اگر حمل از روي معصيت نباشد و اگر بدانيد اين حمل قبل از عقد بوده و از روي معصيت نيز اين حمل حاصل نشده و بعد از عقد نيز به آن زن دخول كرده باشيد لازم است از او جدا شويد و احتياطا آن زن را طلاق دهيد و بعد نيز او را ازدواج نكنيد و اگر حمل از زنا باشد عقد صحيح است و وطي او

صفحه : 158

نيز در زمان حمل جايز است.

س

- آيا در عقد نكاح هم مانند بيع مثلا شرط خيار فسخ صحيح است يا خير.

ج

- شرط خيار در عقد نكاح باطل است چه عقد دائمي باشد و چه انقطاعي و چه زوج شرط كند يا زوجه و بنا بر اقوي اگر چنين شرطي شود خود عقد نيز باطل است.

س

- كسي دخترش را شوهر داده و با داماد شرط نموده كه از وطن اصليش خارج نكند و او هم قبول كرده پس از ازدواج، شوهر گفت من بطرف عراق و يا سوريه مي روم و پدر دختر قبول نكرد و مدت بيست سال است كه آن شخص عيالش را بدون قيّم و سرپرست در وطن گذاشته و خودش در سوريه و عراق زندگي مي كند و زن ديگر اختيار كرده و از آن طرف پدر دختر مدت چند سال است فوت كرده و آن زن اصلا اقرباء و خويشاني ندارد و از افغانستان بقم مهاجرت كرده تكليف زن مذكوره چيست.

ج

- هر گاه در ضمن عقد نكاح يا عقد لازم ديگر شرط شود كه زن از وطن اصليش خارج نشود لازم است زوج طبق شرط عمل نمايد و در فرض سؤال كه زوج به محل ديگر رفته بايد نفقه زن را بدهد و اگر نداده باشد زن مي تواند نفقه تمام مدتي را كه شوهر او را بدون نفقه گذاشته مطالبه كند و لكن طلاق زن بي اطلاع شوهر يا بدون رضايت وي صحيح نيست بلي مي تواند به حاكم شرع مراجعه نمايد و در اين صورت حاكم به زوج اعلام مي كند كه يا بايد نفقه بدهي يا زوجه را مطلّقه نمائي پس اگر از طلاق يا انفاق امتناع نمود حاكم شرع طلاق مي دهد و زن پس از طلاق عده نگاه مي دارد و پس از آن ازدواجش بلا مانع است.

س

- دختري به سن دوازده يا بيشتر و پسري چهارده إلي پانزده ساله خواهان يكديگر بوده و مدتي با هم مراوده داشتند و بدون رضايت و اجازه پدر و مادر

صفحه : 159

قرار مزاوجت مي گذارند و فرارا بشهر ديگر مي روند و در آنجا عمل زناشويي انجام شده، و دختر حمل برداشته و به وطن مراجعت مي نمايند پدر و مادر راضي نيستند و لكن پسر و دختر بهمان قرار داد عمل زناشويي را انجام مي دهند پدر و مادر، دختر را نامزد پسري ديگر مي كنند آيا اين عمل زنا، يا در حكم زنا است و حد زنا را بايد در طرفين جاري نمود يا خير و آن حمل ولد الزنا يا ولد شبهه و يا ولد شرعي است و آيا پدر و مادر مي توانند بدون رضاي دختر يا با

رضاي او وي را به شوهر ديگر بدهند يا خير در حالي كه پسر (واطي دختر) راضي نيست و آيا مي توانند پسر يا دختر را مجبور بطلاق كنند و اگر اجبار بطلاق كنند اين طلاق صحيح است يا خير.

ج

- در فرض مسأله اگر دختر رشيده و بالغه بعقد در آمده و صيغه عقد خوانده شده باشد صحت عقد بعيد نيست هر چند دختر باكره باشد و پدر و مادر راضي نباشند و احتياط آنست كه پدر عقد را امضاء كند و جايز نيست زوج را مجبور بطلاق نمايند و اگر مجبور كنند طلاق باطل است.

س

- آيا وطي زوجه اي كه نه سالش تمام نشده جايز است يا خير.

و آيا در اين جهت فرقي بين عقد انقطاعي و دائمي هست يا نه.

ج

- جايز نيست و در اين حكم تفاوتي بين دائمه و منقطعه نيست.

س

- اگر زوجه كمتر از نه سال داشته باشد هر گونه استمتاع از او بغير از وطي جايز است يا خير.

ج

- بلي جايز است.

س

- زني كه مانع طبيعي از جماع در قبلش باشد و زوج به همين سبب وطي در دبرش مي نمايد آيا بر مرد واجب است كه اين زن را در رأس چهار ماه وطي نمايد يا نه.

ج

- در فرض سؤال بر زوج واجب نيست.

س

- اگر شخص نابالغي به دختر نابالغه دخول كند ازدواج بين

صفحه : 160

اين دو نفر حلال است يا حرام و اگر شخص بالغي به دختر نابالغه دخول كند ازدواج اين دو نفر چه صورت دارد.

و اگر شخص نابالغي با بالغه اي دخول كند ازدواج بين اين دو چطور است.

ج

- دخول قبل از عقد به زنا در تمام فروع بالا ممانعت از ازدواج نمي نمايد بشرط آن كه زن در حال زنا شوهر دار نباشد و در عده رجعيه هم نباشد.

س

- اگر شخص از روي علم و يا جهل با برادرزاده خود ازدواج كند و بعد از اين ازدواج فرزندان متعددي از آنها بدنيا آمده تكليف آنان چيست آيا بايد طلاقش بدهد يا نه و تكليف اولاد آنان چيست.

ج

- در فرض مسأله بايد بدون طلاق از يكديگر جدا شوند و اگر جاهل به مسأله بوده اند اولادشان اولاد شبهه و ملحق به پدر و مادر مي باشند و ارث مي برند و اگر از اين تاريخ به بعد با يكديگر نزديكي كنند فعل حرام به جا آورده اند و اولادشان ولد الزنا خواهد بود و حدش قتل است و بسيار جاي تعجب است كه اين گونه مسائل در بلاد مسلمين از مسلمين مخفي باشد.

س

- آيا ازدواج با زن مسلمان بي چادر حرام است منظور اين كه در صورتي كه اين امر انجام شد مرد فعل حرام كرده است يا نه.

ج

- با احتمال آن كه به واسطه ازدواج با او ممكن است او را ارشاد و از معصيت باز داشت مانعي ندارد.

س

- گفته مي شود اگر زاني و زانيه بعد از تولد كودك يا بعد از انعقاد نطفه صيغه عقد بخوانند بچه حلال زاده خواهد بود و ارث از پدر و مادر اين نحوي مي برد آيا اين گفته صحيح است يا خير.

ج

- عقد بعد از تولد يا بعد از انعقاد نطفه موجب ثبوت حكم حلال زاده بر او نيست بلي اگر مشكوك باشد كه آيا نطفه بعد از عقد منعقد شده يا قبل از عقد در اين صورت طفل محكوم به حلال زادگي است.

صفحه : 161

س

- زوج مدعي تبديل عقد انقطاعي عمري زوجه است و اين كه بعدا تبديل بعقد دائم شده اكراها، و عاقدين هم تصديق نموده اند و نيز بين زوج و زوجه اختلاف شديدي شده و زوج تقريبا هشتاد فرسنگ از منزلش فاصله داشته و پس از سيزده ماه و بيست روز از غيبت زوج گذشته زن وضع حمل نموده و زوج هم به علل مذكوره نفي ولد نموده است در اين صورت عقد مذكور چه صورت دارد، و بر فرض صحت عقد با وجود فاصله مذكور بين زوجين و غيبت مدت مذكوره تكليف ولد چيست و نفي ولد زوج چه حكمي دارد.

ج

- در فرض سؤال چون مدت عقد انقطاعي مجهول بوده باطل است و عقد دائمي آنها اگر با رضايت باشد صحيح است و هم چنين اگر در حين عقد مكره بوده اند يا يكي از آنها مكره بوده و بعد از رفع اكراه رضايت حاصل شود و امضاء آن نمايند عقد صحيح است و در مورد سؤال كه بعد از گذشتن بيش از يك سال از غيبت زوج وضع حمل نموده بچه ملحق به شوهر نيست و نسبت به بقيه ورثه نيز اين حكم جاري است و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- يائسه فقط زن پنجاه ساله است يا اين كه هر زني كه بچه دار نشود يائسه محسوب مي شود و اگر من يقين داشته باشم كه فلان زن بچه دار نمي شود آيا مي توانم ازدواج موقت بدون عده انجام دهم يا خير.

ج

- اگر زن غير قرشيه باشد پس از سن پنجاه يائسه است و اگر قرشيه است پس از شصت سال يائسه است و بچه دار نشدن زن را يائسه نمي نمايد و يقين به بچه دار نشدن زن موجب جواز ازدواج دائم يا موقت بدون عده نمي شود.

س

- دو دختر كه يكي 12 ساله و ديگري 16 ساله است و دو پسر يكي 10 ساله و يكي 8 ساله در حدود شش سال قبل ولي آنها آن دو دختر را براي آن دو پسر عقد نموده چون يكي از پسرها 8 ساله مي باشد و دختر 16 ساله به جهت تفاوت سن با هم توافق نمي كنند و مي خواهند طلاق بدهند آيا از نظر

صفحه : 162

حكم اللّه مي شود طلاق داد يا خير، زيرا كه دختر بالغه شده و پسر بحد بلوغ نرسيده است.

ج

- نكاح صغيرين يا صغير با كبيره و بالعكس از جانب ولي در صورتي صحيح است كه مفسده نداشته باشد و با فرض صحت پس از عقد ولي صغير نمي تواند زوجه او را طلاق بدهد.

س

- مردي زوجه خود را طلاق مي دهد و در محضر طلاق زوجه مي گويد غير مدخوله ام و زوج مي گويد مدخوله است و پس از اجراي طلاق قبل از انقضاء عده به اعتبار اين كه غير مدخوله بوده و عده ندارد شوهر مي كند در حالي كه شوهر اول مي گويد مدخوله بوده است حكم نزاع زوجين در دخول و عدم دخول و ازدواج دوم را بيان فرمائيد.

ج

- در فرض سؤال اگر زوج اول بر حسب ادعاي خود در عده رجوع نكرده دعوي او اثر ندارد و مسموع نيست و اگر رجوع نموده و زن منكر دخول است قول زن براي شوهر دوم معتبر است و تا زوج اول به مرافعه شرعيه دخول را ثابت نكند عقد دوم محكوم به صحت است.

س

- كسي قبل از عقد دائمي موقع قرار داد شرط كرده كه بعد از دو سال عروسي شود اما در ضمن عقد شرط نشده آيا شوهر مي تواند تصرف كند يا نه و پدر دختر مي تواند جلوگيري كند يا نه در حالي كه دخترش بالغه و رشيده است يعني دوازده يا سيزده سال دارد.

ج

- در صورت مفروضه تصرف مانعي ندارد و در صورت شرط ضمن عقد نيز اگر دختر راضي بتصرف شود مانعي ندارد و در هر دو صورت پدر دختر حق ممانعت ندارد.

صفحه : 163

مهريه

س

- در محضر رسمي براي زوجه حين العقد مبلغي صداق جهت ازدواج دائم تعيين گرديده و پس از گذشتن زماني زوجه از زوج خود در شرائط نامساعدي مبلغي اسناد رسمي بعنوان افزايش مهريه كه در سند مقيد شده گرفته حال بفرماييد هر گاه زيادي مهريه قابل مطالبه نباشد آيا در حكم بذل زوج است و شرعا زوجه مي تواند بعنوان بذل از زوج خود مطالبه نمايد يا خير.

ج

- زائد بر آن چه در عقد ذكر شده حق مطالبه ندارد مگر آن كه بيكي از عقود لازمه زوج متعهد شده باشد آن را بپردازد يا در مقابل چيزي كه ماليت دارد تعهد نموده باشد.

س

- زيد دختر باكره اي را عقد كرده و قبل از دخول به دختر، فوت كرده در اين صورت تمام مهر جزء تركه است و يا نصف مهر جزء تركه محسوب است

ج

- در فرض سؤال زوجه تمام مهر را از شوهر طلب دارد و جزء تركه او محسوب است.

س

- در عقد نامه اي نوشته شده مهر المسمي مقدار دويست و هشتاد مثقال طلاي هجده عيار به قيمت زمان ازدواج زوجين بمبلغ هفتصد هزار ريال آيا مهريه در اين صورت طلا است يا پول.

ج

- در فرض مسأله كه مهريه دويست و هشتاد مثقال طلا است بنا بر اين اگر بخواهد فعلا مهريه را بدهد بايد همان دويست و هشتاد مثقال طلا يا قيمت فعلي آن را بدهد و اگر نزاع موضوعي در بين باشد محتاج به مرافعه شرعيه است.

س

- زيد داراي زن و دو پسر و سه دختر است دخترها شوهر دارند و پسرها يكي از پدرش جدا و ديگري با پدر بوده و فوت نموده است و از او دو پسر و عيال باقي مانده پدر عيالش مهريه و جهيزيه دخترش را ادعاء و مطالبه مي كند و پدر

صفحه : 164

متوفي اظهار مي دارد كه مهريه بر ذمه من نيست و مديون نيستم در اين صورت نظر مبارك را مرقوم فرمائيد.

ج

- در فرض سؤال اگر شوهري كه فوت شده در حال كبر ازدواج نموده باشد مهريه بر عهده خود او است و از تركه او بايد ادا شود و بر عهده پدر نيست بلي اگر در حال صغر پدر براي او عيال گرفته باشد و در حال صغر مال نداشته يا آن كه پدر ضمانت مهر را نموده بر عهده پدر است و اما چيزهائي كه پدر زن بعنوان جهيزيه به دختر خود داده از تركه متوفي نيست.

س

- زيد در مورد مهر عيالش نوشته دو دانگ از منزل ساخته و نساخته در حالي كه هنوز زمين منظور را اصلا نساخته بودند در اين صورت مهر زن چگونه است

ج

- اگر دو دانگ از زمين را مهريه قرار دهد بشرط آن كه براي او ساختمان نمايد و ساختمان نيز متعارف داشته باشد صحيح است و واجب است ساختمان نمايد و دو دانگ از ساختمان نيز جزء مهر آن زن است

س

- پدري ملكي را به مهريه عروسش نموده كه بعدا پول آن ملك را به نام عروس بر ذمه پسر قرار بدهد و ثبت نمايد و پدر دختر از بابت پول ملك سفته از پدر داماد گرفته است كه بعدا در موقع ثبت سفته را رد نمايد از قضاي روزگار دختر و پسر تصادف مي نمايند و هر دو آنها بحال اغماء هستند در اين صورت آيا ملك به دختر مي رسد يا پول ملك كه قبلا معين شده است

ج

- در فرض مرقوم اگر پدر ملك را به پسر منتقل نموده و پسر مهر زوجه خود كرده فعلا خود ملك متعلق به زوجه مي باشد مگر اين كه پدر داماد كه سفته داده و دختر راضي شده باشند به تبديل ملك به پول كه در اين صورت پول بر ذمه پدر است و اگر پدر خود ملك را مهر كرده بدون انتقال به پسر اين مهر باطل است و مهر المثل بر ذمه پسر خواهد بود و در نزاع موضوعي محتاج به مرافعه شرعيه است.

س

- زيد در تزويج زني با وي بنا گذاري بمبلغ دو هزار تومان مهريه

صفحه : 165

مي نمايد لكن زيد در مقام اجراء عقد با وكيل زن مبلغ بيست تومان در انشاء عقد ذكر كردند در اين صورت زيد باين زن دو هزار تومان مديون است و يا بيست تومان و يا برمي گردد به مهر المثل

ج

- در فرض مذكور اگر زن وكالت نداده كه وكيل او را به بيست تومان عقد نمايد عقد فضولي است و فعلا مي تواند بگويد در صورتي كه دو هزار تومان را بدهي عقد را اجازه مي كنم و الا ردّ مي نمايم و اگر رد كرد عقد بي اثر است و اگر خود زن وكالت داده كه بمبلغ بيست تومان عقد نمايد حقي به بيشتر ندارد.

س

- اگر پسري دختري را بعقد ازدواج دائم در آورد و چند شب هم با او در رختخواب بخوابد در صورتي كه زوج از ازدواج با او پشيمان شود چه مقدار از مهر را بايد بپردازد و اگر دختر يا پدر دختر ادعا كند پرده بكارت او زائل شده يا دخول حشفه بطور كامل صورت گرفته تمام مهر واجب مي شود يا خير و زينت آلات و طلاهايي كه براي دختر داده اند مال كيست و اگر پسر بگويد دخول واقع نشده چه حكمي دارد.

ج

- بطور كلي اگر مرد بخواهد زن خود را طلاق دهد در صورتي كه قبل از دخول باشد بايد نصف مهر را بپردازد و اگر دخول قبلا يا دبرا و لو بمقدار حشفه واقع شده باشد هر چند بكارت زائل نشده باشد بايد تمام مهر را بدهد و زينت آلات آن چه مرسوم است كه به دختر مي بخشند مال دختر و آن چه به پسر مي دهند مال پسر است و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- اگر شخص لال تمام مال خود را بابت مهريه زن خود قرار دهد و به اشاره آن را بفهماند آيا صحيح است يا نه.

ج

- بلي صحيح است.

س

- شخصي دختر خودش را با قراردادي كه ذيلا مرقوم مي شود به جواني شوهر داده و صيغه عقد جاري شده بعد از 9 ماه شوهر قبل از اين كه دخول كند فوت

صفحه : 166

كرده و در دهات معمول است كه مهريه اگر مثلا بيست هزار تومان باشد شير بهاء را بيست و پنج هزار تومان قرار مي دهند و از شير بهاء مبلغ 13 هزار تومان هم به پدر دختر داده شده و يك رأس گاو در موقع شيريني خوردن با مقداري قند و چاي و قدري نخود و برنج نيز به پدر دختر داده شده و به مصرف اهالي رسانده شده يعني اطعام كرده اند و طبق رسوم محلي بعد از ناهار پولي هديه مي كنند به داماد و پدرش در اين مدت 9 ماه چيزهائي از قبيل دست بند و گردن بند طلا و غير ذلك براي دختر خريداري نموده در اين صورت از مهريه مذكوره آن چه به دختر تعلق مي گيرد چه مبلغ است و هم چنين مخارج موقع شيريني خوري كه پدر داماد متحمل شده بايد از پدر دختر پس بگيرد يا نه و آن طلاجات و لباسهايي كه شوهر براي عيالش خريده بود حالا مربوط بزن است يا بايد به پدر داماد پس بدهند نظر مباركتان را جهت رفع اختلافات مرقوم فرمائيد و هم چنين شير بهاء را كه 13 هزار تومان آن را پرداخته بود چه حكمي دارد.

ج

- در فرض مسأله كه شوهر قبل از دخول فوت كرده زن تمام مهريه را حق دارد و چهار يك تركه شوهر با خصوصياتي كه در رساله عمليه ذكر شده به ارث به

زوجه مي رسد و راجع به شير بهاء بهر طوري كه در محل مرسوم است عمل كنند اگر به پدر دختر بخشيده اند و عين آن تلف شده باشد نمي توانند برگردانند و اگر نبخشيده اند يا عين آن باقي باشد مي توانند مسترد نمايند و آن چه از طلا و زيور شوهر براي زن تهيه كرده است اگر به او بخشيده باشد حق استرداد ندارند و اگر بطور امانت بدست او داده است جزء تركه ميت است و حق ورثه مي باشد و آن چه صرف اطعام شده از كسي حق مطالبه ندارند.

س

- آيا مهريه زن مقدم بر سائر ديون است يا خير و حكمش چيست

ج

- مهريه زن از ديون محسوب است و بايد با غرماء تركه را حسب السهم تقسيم نمايند.

س

- در عقدنامه هاي سابق مثلا نوشته اند صداق ده تومان كه صد ريال

صفحه : 167

است حاليه زوج همان ده تومان موقع عقد را بايد بپردازد و يا ده تومان فعلي را و يا در مسأله تفصيلي است.

ج

- اگر موقع عقد وجه رايج مملكت يك نوع خاصي مثلا پول نقره بيشتر نبوده يا اگر متعدد بوده نوع خاصي از آن وجه رايج قيد شده مثلا سكه نقره ناصر الدين شاهي قيد شده بايد همان نوع خاص نقد رايج آن زمان كه قيد شده يا معين بوده يا قميت آن پرداخت شود ولي اگر نوع نقد رايج موقع عقد متعدد بوده مثلا هم اسكناس بوده و هم پول نقره و غيره و در عقدنامه هم نوع خاص قيد نشده مثلا فقط نوشته شده صد ريال يا ده تومان رايج در اين صورت ده تومان يا صد ريال رايج فعلي كافي است.

س

- لو ضعف الزوج عن الايلاج فازل البكارة بإصبعه فهل عليه شيء و هل يفرق الحكم بين ما كان ذاك برضاها لان الامر بينهما فلا شيء عليه و عدم رضاها فما ذا يكون عليه سوي الاثم إن قلنا به.

ج

- بهذا العمل يستقر عليه المهر سواء كان عن رضاها او عدمه.

س

- هر گاه زني شوهر كند به شخصي به مهر معيني و شرط كند در ضمن عقد كه ده سال هم براي او يا از براي پدرش كار كند يا اين كه از اصل مهر خود را اين قرار بدهد كه شوهر ده سال از براي او كار كند يا از براي پدر او اين عقد و مهر صحيح است يا نه و بعضي ها به حكايت حضرت موسي و شعيب عليهما السّلام استدلال كرده اند آيا در شرع ما هم چنين است يا فقط در آن شريعت چنين بوده است.

ج

- اگر در ضمن عقد شرط شود كه مرد كار معلومي را براي پدر زن انجام دهد يا مال معلومي را به او بدهد شرط واجب الوفاء است ولي اگر جزء مهر يا تمام مهر قرار دهد باطل است هر چند اصل نكاح صحيح است و بر زوج واجب است مهر المثل بدهد و ممكن است صراحت آيه شريفه بر نكاح به صداق براي غير منع

صفحه : 168

شود چون محتمل است كه نظير شير بهاء باشد و با فرض دلالت بر حسب روايات اين نوع نكاح در شرع ما نيست و مخصوص حضرت موسي علي نبينا و آله و عليه السلام بوده و اين در صورتي است كه ده سال كار براي پدر جزء مهر شود ولي اگر كاري براي خود زوجه مهر قرار داده شود اشكال ندارد.

س

- شير بهاء كه متعارف شده است مي گيرند باين نحو كه كسي مي آيد به خواستگاري دختر شخصي آن شخص قبول مي كند بشرط اين كه مثلا هزار تومان پول نقد و دو قطعه فرش يا چند تكه اجناس ديگر بعنوان شير بهاء بدهد و گاه است كه اينها را مادر يا برادر يا عمو يا غير اينها مي گيرد گرفتن آن حلال است و پس از عقد چنانچه زوج پشيمان شده و مي خواهد استرجاع كند چون در ضمن عقد نكاح در نياورده اند و به هيچ عنواني منتقل نشده آيا زوج حق استرجاع آن را دارد يا خير.

ج

- دادن و گرفتن شير بهاء اگر بعنوان جعاله باشد كه مثلا اين مال را به پدر يا به برادر دختر مي دهد كه واسطه شود و رضايت او را حاصل كند حلال است و پس از عقد زوج حق استرجاع آن را ندارد و اگر مجرد پيشكشي و هبه به پدر زوجه و يا عمو و برادر او باشد حلال است و ما دام كه عين آن باقي است مي تواند استرجاع كند و اگر زوج آن را به رضايت و طيب نفس نمي دهد بلكه براي اين كه گيرنده با اين كه زوجه راضي به تزويج است مانع از ازدواج نشود حرام است.

س

- اگر كسي مهريه زن خود را چيز غير متمول قرار دهد مثل شراب آيا مهر المثل واجب مي شود يا عقد باطل است.

ج

- در فرض سؤال با دخول، مهر المثل را بايد بدهد.

س

- آيا دختري كه بعقد كسي در آمده و در خانه پدرش مي باشد و براي شوهر ابدا تمكين ننموده و نمي كند حق مطالبه تمام مهريه را يك جا دارد يا خير و ضمنا دختر مدعي است كه اگر تمامي مهريه را پرداخت نمايد به خانه اش خواهد آمد چه صورت دارد.

صفحه : 169

ج

- اگر اجل براي اداء مهريه تعيين نشده باشد و دخول نيز صورت نگرفته زوجه حق دارد قبل از تمكين تمام مهريه خود را بگيرد و تمكين نمايد.

س

- در زمان عقد پدر زن به داماد مي گويد بايد پدر شما ضامن مهر دخترم بشود پدر داماد هم ضمانت مهر را مي كند آيا ضمانت بوجه صداق صحيح است يا خير.

ج

- اگر پدر داماد ضمانت كند كه مبلغي را كه مهر شده و به ذمه داماد است بپردازد ضامن مي شود و صحيح است.

س

- زني به شخصي اذن تزويج داده و او هم او را به زيد تزويج كرده بعد از مدتي كه در خانه زيد شوهر داري كرد در مهر اختلاف كرده اند زيد مي گويد كه عقد به سيصد تومان خوانده شده و زن مي گويد كه به چهار صد تومان آيا عقد اشكالي پيدا مي كند يا نه و راجع به مهر چه بايد كرد.

ج

- عقد صحيح است و در مقدار زائد مورد دعوي محتاج به مرافعه شرعيه است.

س

- زني به شوهر خود مي گويد مهريه خود را به تو بخشيدم آيا اين حرف براي بخشيدن كافي است يا تشريفات ديگري دارد و اگر زن مهريه خود را بخشيده و بعد از مدتي پشيمان شده و مطالبه نمايد حق دارد يا نه.

ج

- بلي كافي است لكن بايد شوهر نيز هبه را قبول نمايد و آن چه را كه بخشيده به شوهر قبض بدهد تا صحيح باشد ولي اگر مهري كه بخشيده در ذمه زوج باشد يا عين خارجي باشد كه تحت يد شوهر است كافي است در قبض و محتاج به قبض جديد نيست و در صورت قبول هبه و قبض موهوب زوجه حق ندارد رجوع در هبه نمايد.

س

- كسي كه زني را بعقد انقطاعي خود در آورده، هر گاه قبل از دخول مدت را به بخشد بايد تمام اجرت را به زن بدهد يا نصف آن را.

ج

- در فرض سؤال بايد نصف اجرت را بدهد.

صفحه : 170

س

- در حدود شانزده سال قبل ازدواجي واقع شده و مهريه مثلا پنج رأس گوسفند بمبلغ يك صد تومان و يك فرد قالي بمبلغ يك صد تومان در عقد نامه ذكر شده الحال زوج زوجه خود را طلاق مي دهد زوج مي گويد مبلغ مذكور را به زوجه مي دهم زوجه هم مي گويد گوسفند و قالي را مي خواهم و حال آن كه قيمت گوسفند دويست و پنجاه تومان مي شود و قالي هم از پانصد تومان كمتر نمي شود اگر وجه را زوج به زوجه بدهد مديون زوجه نيست يا اين كه بايد فرش و گوسفند را بدهد.

ج

- بر حسب ظاهر عبارت مذكوره زوج فعلا بايد پنج رأس گوسفندي كه در وقت عقد يك صد تومان قيمت كرده و يك فرد قالي كه در آن وقت يك صد تومان قيمت داشته بدهد اگر چه قيمت آنها ترقي كرده باشد.

س

- شخصي پنج سال قبل ازدواج كرده و مهريه زوجه خود را از بابت خانه و فرش و لباس و پانزده مثقال طلا آلات به مبلغ پانزده هزار تومان معين كرده و در ضمن اين چند سال مبلغ بيست هزار تومان طلا آلات و ساعت براي زوجه خودش گرفته و الحال مي خواهد زوجه خود را طلاق بدهد آيا اين بيست هزار تومان طلا آلات تمليك زوجه شده است و زوج نمي تواند مطالبه كند با اين كه مي تواند اين طلا آلات را از زوجه خود بگيرد و فقط پانزده هزار تومان مهريه را به او بدهد.

ج

- اگر زوج بيكي از مملكات لازمه شرعيه آنها را تمليك زوجه كرده فعلا نمي تواند استرداد كند و الا مي تواند ما زاد بر مهريه را از او بگيرد.

س

- هر گاه زوج و زوجه در مهريه توافق دارند لكن زوج مدعي است كه پرداخته و بينه هم ندارد و زوجه منكر است وظيفه چيست.

ج

- چنانچه زن قسم بخورد قولش مقدم است.

س

- هر گاه زوج به مقدار مهريه به زوجه بدهد پس از آن اختلاف كنند، زوج بگويد آن چه دادم مهريه بود و زوجه بگويد مهريه نبود و تو آن را بعنوان هبه دادي قول كداميك مقدم است.

صفحه : 171

ج

- در مورد سؤال چنانچه مرد قسم بخورد قولش مقدم است.

س

- شخصي كه مثلا پنجاه سال پيش از اين يك جفت قاليچه مهر هم سرش قرار داده الان قاليچه ها موجود است آيا ورّاث قيمت آن روز قاليچه ها را كه ارزان تر بوده به زوجه ميت بدهكارند يا قيمت امروز را بايد بدهند كه گران تر است.

ج

- اگر قاليچه ها را تحويل زوجه داده و پس از آن در خانه زوجه باذن زوجه مورد استفاده بوده بايد خود قاليچه ها را بدهند و چنانچه نقص قيمت هم پيدا كرده علي الظاهر چيزي بر ورثه نيست و اگر بدون اذن زوجه مورد استفاده قرار گرفته ضامن نقص قيمت نيز هستند و ميزان قيمت فعلي است.

س

- هر گاه زني به خانه شوهر آمده و پس از مدت خيلي قليلي خانه شوهر را بدون جهت و اجازه شوهر ترك كند و به خانه پدرش برود و ديگر حاضر به آمدن به خانه شوهر نباشد و تقاضاي طلاق بنمايد حقي به مهريه دارد يا نه.

ج

- پس از انجام عروسي زن تمام مهر را مالك مي شود و بايد شوهر آن را تأديه نمايد ولي اگر زن تقاضاي طلاق كند چون امر طلاق با مرد است و توافق نمايند كه مرد در مقابل بذل تمام مهر يا قسمتي از آن، زن را مطلقه بطلاق خلع نمايد جايز و بي اشكال است.

س

- در حدود يك صد و چند ماه قبل با دختري ازدواج كردم و بنا به اصرار پدر دختر و با در نظر گرفتن اين كه هيچ گونه هدفي جز تشكيل يك خانواده صميمي ندارم صداق را يك هزار سكه طلاي مضروب جمهوري اسلامي قرار دادم كه در زمان جاري شدن عقد بهاي هر سكه طلا در حدود سيصد تومان مي شد و بدين ترتيب جمع مهريه از سيصد هزار تومان تجاوز نمي كرد اكنون قيمت هر سكه طلا به بيش از دو هزار و پانصد تومان افزايش يافته و نزديك به دو ماه است كه عيال اين جانب به دستور پدر و مادرش زندگي خانوادگي خود را ترك كرده و با مراجعه مكرر اين جانب حاضر به مراجعت به خانه اش نشده و در مقام آن بر آمده اند كه يك هزار سكه طلا يا معادل

صفحه : 172

بهاي قبلي آن را كه قريب دو ميليون و پانصد هزار تومان مي شود از من بگيرند در حالي كه اين جانب جواني هستم كه با مختصر در آمد خود كه ماهيانه در حدود شش هزار تومان است زندگي را تأمين مي كنم و در مقابل پدر و مادر دختر بيش از ده ميليون تومان خانه و مستغلات و غيره دارند اكنون استدعا دارم با توجه به مطالب

فوق حكم اللّه را در مورد نوع و ميزان مهريه و تعهد شرعي اين جانب با توجه به اين كه بهاي سكه طلا همواره معتبر بوده و خواهد بود و هم سرم نيز حاضر به ادامه ازدواج نيست ذيلا مرقوم فرمائيد.

ج

- در فرض سؤال كه با رضايت خود هزار سكه طلا را مهريه قرار داده ايد تمام آن را هر قدر ارزش داشته باشد مديون هستيد و واجب است عين آنها يا معادل ارزش آنها را بدهيد و چنانچه ممكن نباشد هر مقدار مي توانيد و تمكن داريد بايد بدهيد و زوجه بيشتر از آن حق مطالبه ندارد و واجب است مهلت بدهد و شما هر وقت هر مقدار متمكن شديد بايد تدريجا بپردازيد.

س

- شخصي سه سال قبل مهريه زوجه خود را به قرار ذيل تعيين نموده كه مسينه آلات ده من قيمت پنجاه تومان رختخواب يك دست ده تومان در اين صورت با موجود بودن خود اجناس مي تواند قيمت آنها را بدهد يا نه و در صورتي كه شرطي از طرفين نشده زوج مي تواند مس كهنه بدهد يا بايد نو باشد.

ج

- ظاهر آنست كه خود جنس را بايد بدهد و لازم است مس صحيح داده شود و فرقي بين نو و كهنه نيست و هم چنين رختخوابي كه در آن موقع ارزش ده تومان داشته بايد بدهد.

س

- آيا در صيغه عقد ازدواج كه مهريه پنج سكه آزادي به نام پنج تن معادل بيست و هفت هزار و پانصد تومان باشد و در صيغه خوانده شود و زوجه قبول نمايد بعدا در دفتر اسناد رسمي دولتي كه براي زوج قرائت نگرديده پنجاه هزار تومان نوشته شده باشد و زوج آن را امضاء كند و بعدا زوج اعتراض نمايد و بخواهد

صفحه : 173

طلاق بدهد كدام يكي از مهريه ها از نظر شرع صحيح است.

ج

- آن مهريه اي كه صيغه شرعي بر آن خوانده شده صحيح است.

جلوگيري از حمل

س

- بسياري از زنان مسلمان براي جلوگيري از بارداري قرص و دارو مي خورند و يا سوزن مي زنند و يا دستگاهي در درون فرج خود مي گذارند براي اين كه نطفه در رحم منعقد نشود و بچه دار نشوند آيا جلوگيري از انعقاد نطفه به انحاء مذكوره جائز است يا نه و هم چنين بعضي از مردان در موقع انزال، مني را بيرون مي ريزند و يا كاپوت در آلت خود مي زنند كه نطفه در رحم نريزد و در كاپوت قرار بگيرد آيا شرعا مسئوليت دارند يا خير و آيا سالم بودن زن و مريضه بودن آن در اين مسأله فرقي دارد يا نه.

ج

- در فرض سؤال اگر جلوگيري از بارداري به اشياء مذكوره موجب نقص و فلج عضو و عقيم شدن شود جائز نيست و اگر موجب فلج عضو نشود بلكه موقتا جلوگيري از انعقاد نطفه شود مانع ندارد در صورتي كه ضرر ديگري براي بدن نداشته باشد و لكن آن را ادامه ندهند زيرا كثرت نسل مسلمين مطلوب است بلي اگر حمل خطر يا ضرر بدني براي زن داشته باشد مي تواند مطلقا مادامي كه ضرر دارد جلوگيري كند و در مورد مردان چنانچه بيرون ريختن مني بدون رضايت زوجه باشد كراهت دارد.

س

- هر گاه زن بدون اذن شوهر براي جلوگيري از حمل از قرص ضد بارداري استفاده كند با توجه به اين كه اين كار موقتي است و موجب عقيم شدن نيز نمي شود چه صورت دارد.

ج

- در فرض سؤال ظاهرا اذن شوهر شرط نيست.

صفحه : 174

احكام اولاد

س

- اگر طفلي ختنه كرده از مادر متولد شود باز هم بايد پدر و مادر او را ختنه نمايند يا خير.

ج

- اگر غلاف نداشته باشد ختنه نمودن او واجب نيست.

س

- زني شوهر كرد پس از مدتي طلاق گرفت و بعد از سه طهر به ديگري شوهر كرد باز پس از مدتي طلاق گرفت و پس از سه طهر به ثالثي شوهر كرد پس از چند ماهي مثلا شش ماه يا كمتر فرزند مي آورد به كدام يك از ازدواج ثلاثه ملحق است و اگر در بين وطي شبهه هم باشد تكليف نسبت باين فرزند چيست و وطي شبهه نسبت به سه شوهر فرق دارد يا نه و آيا جاي قرعه هست يا بايد عنوان شش ماه ملاحظه شود.

ج

- شرائط لحوق ولد به زوج سه چيز است دخول و عدم تولد در كمتر از شش ماه و در زائد بر اقصي الحمل كه بنظر حقير يك سال است علي هذا اگر شرائط الحاق در بعض آنها موجود نباشد به آن بعض ملحق نيست و اگر دو نفر يا هر سه نفر مثلا واجد شرائط باشند بايد با قرعه تعيين كرد و وطي به شبهه نيز مثل وطي حلال است و تفصيل مطلب را مراجعه نماييد به وسيله مرحوم سيد ص 217 فصل في احكام الاولاد.

س

- اگر كسي طواف نساء را در حج به جا نياورده اين كه فرموده اند زن بر او حرام مي شود چه چيزهائي از زن بر او حرام مي شود آيا فقط مقاربت بر او حرام مي شود و يا ساير استمتاعات نيز حرام است و اگر از اين زن اولادي بوجود بيايد حلال زاده است يا نه وارث مي برد يا نمي برد.

ج

- در فرض سؤال به احرام بستن شخص ازدواج با زن و هر گونه استمتاعات از او حرام و تا طواف نساء به جا آورده نشود، هيچ يك از استمتاعات بر او

صفحه : 175

حلال نيست و در صورت عصيان و مقاربت با زن اولاد ملحق به آن ها است و توارث نيز بين آنها ثابت است.

س

- مني يك مردي را گرفته اند و به وسيله آمپول به يك زني تزريق كرده اند و آن زن از اين نطفه حمل برداشته است و بچه سالم بدنيا آورده در اين صورت اين نحو بچه كه متولد شده از اين مرد ارث مي برد يا نه.

ج

- در فرض مسأله احتياط لازم بر اين طفل و ساير ورثه اين است كه با يكديگر مصالحه نمايند.

س

- زني پس از گذشتن عده وفات شوهر اظهار داشته من حمل دارم و حال آن كه يك سال است شوهرش فوت كرده در اين صورت كه از زمان حمل تا زمان فوت شوهر يك سال مي گذرد اين حمل مال شوهر است يا نه.

ج

- از خصوص مورد سؤال اطلاع ندارم و لكن بنحو كلي اقوي بنظر حقير اين است كه اكثر مدت حمل يك سال است پس اگر زن تا يك سال از زماني كه ممكن و محتمل باشد كه شوهر با او نزديكي كرده باشد وضع حمل نمايد اين حمل ملحق به شوهر است.

س

- اين جانب از سادات موسوي هستم و فرزند ندارم اخيرا بچه نوزادي را از بنياد حمايت مادران و نوزادان بعنوان فرزندي گرفته و به نام سيد علي نام گذاري و به همين اسم شناس نامه گرفته ام در صورتي كه پدر و مادر كودك معلوم نيست، از نظر شرع مقدس اسلام چه صورت دارد.

ج

- الحاق فرزند غير به خود و بعنوان فرزندي شناس نامه براي او گرفتن حرام است و كودكي كه سيادتش معلوم نيست شناس نامه سيد براي او گرفتن و او را سيد معرفي كردن خلاف ديگر و چنانچه شناس نامه صادر شده لازم است ابطال شود.

س

- دختري بدون اجراء صيغه عقد از جواني آبستن شده جوان مدعي است كه با رضايت دختر بوده و دختر منكر است و مدعي است اجبارا انجام شده در اين صورت بچه ملحق به كدام است.

صفحه : 176

ج

- در فرض سؤال اگر حمل به زنا حاصل شده و دختر مكرهه نبوده مهر ندارد و لكن احتياط لازم آن است كه براي ارزش بكارت كه معادل با مهر المثل است با يكديگر تصالح و تراضي نمايند و اگر دختر مكرهه بوده زاني ضامن ارش بكارت است و احتياطا براي وطي نيز به اضافه ارش بكارت با يكديگر تصالح و تراضي نمايند و در اين صورت بچه ملحق به دختر است و در صورت اول كه هر دو باختيار زنا كرده اند بچه ملحق به هيچ كدام نيست و از يكديگر ارث نمي برند و از جهت محرميت اقوي حصول محرميت بين آنها است و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است

س

- شخصي داراي هم سري است كه چند روزي در ايام قاعدگي و بعد از پاك شدن از حيض شوهر با او هم بستر نگشته ولي بعد از مدتي زن حمل برداشته و مدعيه است كه حمل از شوهرم مي باشد و شوهر انكار دارد لكن از طرف دادگاه خانوادگي امر به تجزيه خون شده آيا در شرع مقدس اسلام تجزيه خون حجيت دارد جهت تشخيص ولد يا نه و عمده سؤال در جمله دوم يعني در تجزيه خون است.

ج

- چون در حال حمل حائض شدن ممكن است و او ملحق به زوج است كه زن در فراش او است و در صورتي كه عقد دائم باشد مرد نمي تواند با ملاعنه نفي ولد نمايد و حكم ملاعنه در رساله عمليه بيان شده و تجزيه خون حجت شرعي نمي باشد.

س

- لو تمتع رجلان بامرأة في اسبوع معين و كان احدهما يأتيها ليلا و الاخر نهارا و لا يعلم احدهما بالآخر و ذلك بغش المرأة لهما فاتت بولد من هذا العمل فبمن يلحق الولد إن لم يعلم سبق احدهما و هل للقرعة محل هنا ام لا.

ج

- في مفروض السؤال لا بد في اللحوق بأحدهما من القرعة.

س

- تلقيح نطفه مرد به عيال خودش جايز است يا خير و اولاد ملحق بهر دوي آنها است و يا ملحق بيكي از آنها و ارث مي برند يا نه و تلقيح نطفه اجنبي به اجنبيه چه صورت دارد.

صفحه : 177

ج

- تلقيح نطفه به حليله خود در صورتي كه خود زوج متصدي باشد اشكال ندارد اولاد حلال زاده و بهر دو ملحق است و توارث بين آنها هست و تلقيح نطفه اجنبي به اجنبيه بنظر حقير جايز نيست و در مسأله توارث احتياط به مصالحه با ساير ورثه ترك نشود بلي در صورتي كه با جهل به مسأله اين عمل انجام شده ظاهر آنست كه حكم ولد شبهه را دارد و اولاد در حكم حلال زاده است در توارث و ساير جهات.

س

- با وجود حرمت مجامعت با زن حائض و يا محرم چنانچه در همان حال حرمت نطفه منعقد شود آيا عنوان حرام زاده در باره او صدق مي كند يا خير.

ج

- حرام زاده اي كه در ولد الزنا صادق است باين ولد صادق نيست.

س

- پسر و دختري كه قصد ازدواج با يكديگر داشته اند ملاعبه مي نمايند و بدون دخول مني جذب مي شود و دختر حمل برمي دارد آيا با اين حال اگر با يكديگر ازدواج نمايند صحيح است و آيا اين بچه با اقارب خود محرم است و آيا توارث بين آنها هست يا خير.

ج

- در فرض سؤال اقوي ثبوت محرميت براي آن بچه است با جميع محارم و ازدواج آن دو با يكديگر جايز و صحيح است و اما راجع به توارث بين آن بچه و اقارب او احتياط لازم تصالح و تراضي با ساير ورثه است.

س

- حضانت ولد ناشي از زنا به عهده كيست و مخارج او را كدام يك از والدين بايد بپردازد.

ج

- بعيد نيست در خصوص نفقه حكم ولد مشروع را داشته باشد.

س

- مي دانيم كه فرزند خواندگي در اسلام وجود ندارد بفرماييد سرپرستي از يتيم چه شرائطي دارد آيا مي توان شرعا به مؤمنان تكليف نمود كه بيايند و بچه هاي پرورشگاهها را به خانه برده و سرپرستي نمايند تا اين معضل اجتماعي كه ميراث طاغوت است حل شود.

ج

- البته تكفل مخارج و تربيت صحيح اسلامي اطفال بي سرپرست بسيار خوب است و لكن در غير صورت خطر تلف واجب نيست.

صفحه : 178

س

- اگر زن مطلقه دختري داشته باشد و بعد از طلاق آن زن بخواهد از مملكتي به به مملكت ديگر مسافرت كند و در آنجا بماند آيا در اين صورت حق حضانت ساقط مي شود و شوهر حق دارد دختر را از عيال مطلقه اش بگيرد يا نه.

ج

- حق حضانت ساقط نمي شود مگر آن كه مسافرت براي آن بچه مفسده داشته باشد.

س

- حضانت پسر صغيري كه پدرش فوت شده و جد پدري هم ندارد بعد از انقضاء مدتي كه حضانت او با مادر است با چه شخصي است آيا حضانت او تا بلوغ با مادر است يا با قيّم شرعي او و يا با داشتن جدّه پدري با جده است.

ج

- بعد از موت پدر حضانت با مادر است هر چند جد پدري داشته باشد و با موت مادر و پدر حضانت با جد پدري است.

س

- زني كه بعد از فوت شوهرش قصد ازدواج با مردي دارد در صورتي كه داراي صغار است و آن صغار داراي عمه و خاله هستند كدام يك از آنها حق حضانت دارند و در صورتي كه حضانت مي كنند حق اجرت دارند يا خير و تقدم و تأخر عمه و خاله را در امر حضانت معلوم فرمائيد.

ج

- در صورت فوت پدر حضانت طفل با مادر است هر چند شوهر كند و در موردي كه حضانت به عمه يا خاله برسد تقدم هيچ كدام از آنها بر ديگري معلوم نيست و جواز اخذ اجرت بر حضانت بعيد نيست و لكن احتياط در ترك است و بهر حال تصرف در مال صغير بدون اذن قيّم شرعي او جايز نيست.

نفقات

س

- شخصي با زني كه هيجده سال داشته ازدواج نموده و مدت شش سال هم هست كه از ازدواج آنها مي گذرد و آن زن فاقد ايام عادت زنانگي است و پستان زنانگي هم ندارد و به دكتر متخصص هم مراجعه نموده دكتر گفته كه اين زن داراي اولاد نخواهد شد و عقيم مي باشد حاليه زوج براي خاطر اولاد قصد دارد

صفحه : 179

زوجه را طلاق بدهد و ازدواج مجدد نمايد مستدعي است بيان فرمائيد كه آيا به چنين زني مهريه و نفقه ايام عده مي رسد يا خير.

ج

- در صورتي كه مشار إليها زن باشد عقد او صحيح بوده و طلاق هم صحيح است و اگر طلاق رجعي باشد فرقي بين زن اولاد دار و عقيم نيست و نفقه ايام عده و مهريه خود را مي برد.

س

- هر گاه انسان قدرت مالي به قدري كه بتواند هم صرف خود نمايد و هم نفقه هم سر و اقارب واجب النفقه خود را بدهد ندارد كداميك مقدم است

ج

- خودش مقدم است و اگر اضافه داشته باشد زوجه بر اقارب واجب النفقه مقدم است پس اگر از قوت خود بيشتر دارد بايد زيادي را صرف زوجه كند و اگر از نفقه زوجه زياد آمد صرف اقارب واجب النفقه مانند پدر و مادر و اولاد نمايد.

س

- آيا براي نفقه زوجه و اقارب واجب النفقه مقدار معيني هست يا خير

ج

- اندازه معيني ندارد بلكه آن چه واجب است مقدار كفايت از خوراك و لباس و مسكن با ملاحظه حال و شأن و زمان و مكان است و بايد مراعات متعارف شود

س

- اگر زني شوهري داشته باشد كه شغل و كسب آن شوهر حرام و در نتيجه در آمدش كلا از راه غير شرعي تأمين شود آيا تكليف اين زن با داشتن بچه از نظر نفقه در چنين خانه اي چيست و چه بايد بكند زيرا علم دارد كه لباس و غذاي او را كه شوهرش تأمين مي كند از راه كسب غير مشروع بدست آمده است.

ج

- بر شوهر واجب است نفقه زن را از مال حلال بدهد و زن در صورتي كه علم به غصب عين چيزهائي كه محل ابتلاء است دارد جائز نيست در آنها تصرف كند و مي تواند از شوهر مطالبه كند كه از مال حلال نفقه او را بدهد و در صورت عدم علم به غصبيت محل ابتلاء، تصرف در آن جايز است.

س

- شخصي با دختري ازدواج كرده و مدت هشت سال تقريبا زندگي كرده و در اين مدت خداوند دو فرزند به اين زن و شوهر مرحمت فرموده و در فرزند دوم سه روز بعد از زايمان زن مزبوره سكته كرده و يك طرف بدنش فلج و بي حس

صفحه : 180

شده پس از معالجه هاي پي گير شوهر و بعد پدر دختر بالاخره در اعضاء بدن بهبودي حاصل شده فقط دست راستش مقداري بي حركت باقي مانده و اكنون شوهرش مي خواهد او را طلاق بدهد در اين صورت شوهرش ضمانت كسالت زن به گردنش مي آيد يا نه و مي تواند او را طلاق بدهد يا نه.

ج

- در مورد سؤال مجرد اين كه بيماري سه روز بعد از زايمان حادث شده باعث اين نيست كه به شوهر نسبت داده شود و شوهر ضامن نيست و از جهت مخارج بيماري بمقدار متعارف به عهده شوهر است و هزينه بيماريهاي صعب العلاج و مخصوصا اگر هزينه اش سنگين باشد بر شوهر واجب نيست و اختيار طلاق با مرد است لكن با در نظر گرفتن اخلاق اسلامي و انساني كه مشتمل بر خير دنيا و آخرت مي باشد طلاق ندادن بهتر است مخصوصا با توجه به اين كه مدتها با هم زندگي كرده اند و زن در خانه شوهر چنين شده به منظور ثواب و رضاي خداوند متعال و رعايت وفاء و مروت سزاوار نيست طلاق دهد.

س

- زيد زنش را شش ماه قبل طلاق داده پس از سه ماه زن پيش محضري رفته و اظهار داشت كه من مي خواهم رجوع كنم دفتر دار جواب داد كه شوهر خود را حاضر نما ولي شوهر خود را حاضر نكرد و پس از شش ماه اكنون مي گويد من زن زيد هستم و مطالبه نفقه و كسوه مي نمايد در اين صورت زن حق نفقه و كسوه دارد و رجوع زن صحيح است يا نه.

ج

- بنحو كلي حق رجوع در طلاق با مرد است و در طلاق خلع زن مي تواند در بذل مهر رجوع كند و در اين صورت طلاق رجعي مي شود و پس از رجعي شدن اگر زوج رجوع نكرد در ايام عدّه زن حق نفقه ندارد.

س

- زن در حال عده وفات نفقه دارد يا نه.

ج

- زني كه در عده وفات باشد نفقه طلب ندارد چه حامل باشد و چه نباشد

س

- معقوده دائمي كه ناشزه باشد نفقه او بر شوهر واجب است يا خير.

صفحه : 181

ج

- ناشزه مطلقا چه حامل باشد چه حائل حق نفقه ندارد.

س

- در صورتي كه زن از شوهر خود مطالبه منزل جدا نمايد و بگويد در منزلي كه پدر و مادر شوهرم باشند حاضر به زندگي نيستم آيا بر شوهر لازم است كه به خواسته زن خود جامه عمل به پوشد يا خير و در صورتي كه مرد به خواسته زن جامه عمل نپوشاند و زن هم حاضر به زندگي نشود و به منزل پدرش برود و بگويد تا منزل علي حده تهيه نكني به خانه ات نمي آيم آيا زن ناشزه مي شود و در صورتي كه زوج تمكن مالي نداشته باشد و قادر به جدا كردن منزل نباشد وظيفه اش چيست.

ج

- از قضيه شخصيه اطلاع ندارم بطور كلي بر شوهر واجب است مسكن مناسب بشأن زن و متعارف محل تهيه نمايد و منزل جدا گانه لازم نيست مگر اين كه داشتن منزل جدا گانه از شئون آن زن باشد.

س

- زني مطلقه شده و شوهر، نفقه عده سه ماه او را هم داده زن ادعاي حمل مي كند استدعا دارم نظر مباركتان را مرقوم فرمائيد كه آيا تا وقت وضع حمل زن حق نفقه به مرد دارد يا خير و پس از وضع حمل اگر نوزاد را نگهداري نكرد مي تواند از شوهر چيزي ادعا كند يا نه.

ج

- از قضيه شخصيه اطلاع ندارم بطور كلي زن مطلقه در عده طلاق رجعي حق نفقه دارد و اگر زن حمل داشته باشد بايد تا وضع حمل عده نگهدارد هر چند قبل از وضع حمل مدت عده طلاق منقضي شده باشد و اگر زن فرزندي را كه متولد شده به پدر تحويل دهد از اين نظر حق مطالبه چيزي ندارد و چنانچه نزاع موضوعي در بين باشد مرافعه شرعيه لازم است و نفقه حامل در زمان حمل بر زوج واجب است تا وضع حمل، هر چند طلاق رجعي نباشد.

س

- هر گاه زوج زوجه خود را كه نه سال ندارد افضا كند چه حكمي دارد.

ج

- در مورد سؤال وطي زوجه مفروضه بر اين زوج هميشه حرام است ولي

صفحه : 182

از زوجه بودن براي او خارج نمي شود و تمام احكام زوجيت مانند ارث بردن و حرام بودن ازدواج با خواهر او و غير اينها مترتب مي شود و واجب است نفقه او را تا زنده است بدهد حتي اگر او را طلاق داد باز هم بايد نفقه او را بدهد بلكه بنا بر احتياط اگر زوجه پس از طلاق با مرد ديگري ازدواج نموده باز هم بايد همين زوجي كه افضاء نموده نفقه او را بدهد و احكام ديگر نيز دارد.

س

- زني كه حمل داشت با فرزند ديگرش شوهر او را از خانه اخراج كرده و زن در خانه پدر خود وضع حمل كرده و مدت سه سال از اين مقدمه مي گذرد و يكي از فرزندان هم فعلا پنج ساله است و زن مزبوره مطالبه نفقه و كسوه مي نمايد و شوهر اظهار مي دارد نفقه فرزندان را نمي دهم و به زوجه نفقه سه سال را به اقساط مي پردازم در صورتي كه وضع مالي مرد خوب است حكم اللّه را در اين باره مرقوم فرمائيد.

ج

- در فرض سؤال هر گاه زوج زوجه خود را از خانه اخراج كرده و او را راه نداده و زوجه تمكين داشته نفقه اين مدت را طلبكار است و زوج در صورت تمكن مالي حق تأخير در اداء ندارد ولي براي زن واجب نيست بچه هاي خود را نزد خود نگهداري كرده و نفقه آنها را بدهد و چنانچه نفقه بچه هاي خود را از غير مال زوج داده حق مطالبه از زوج ندارد.

س

- آيا هزينه زايمان داخل در نفقه زوجه است يا اولاد.

ج

- مخارج زايمان جزء نفقه زوجه است.

س

- آيا هزينه زايمان در حال نشوز زوجه به عهده زوج است يا زوجه.

ج

- در فرض سؤال مخارج زايمان به عهده زوجه است.

س

- آيا نشوز اضطراري باين معني است كه زوج اين قدر زوجه خود را اذيت كند كه زوجه نتواند متحمل آن شود و بودن اجازه شوهر از خانه بيرون رود مسقط نفقه هست يا نه.

ج

- در موردي كه زن به واسطه خوف ضرر نفس تكليف شرعيش رفتن باشد ناشزه محسوب نمي شود.

صفحه : 183

س

- زني خود را آتش زده و شوهرش جهت معالجه او مبلغ كثيري خرج كرده ولي مؤثر واقع نشده و آن زن از دنيا رفته آيا شوهر مي تواند مخارج مذكوره را از مال زن بردارد.

ج

- اگر به خواهش زن خرج نكرده نمي تواند بر دارد.

س

- شخصي عيالي گرفته و بعد از ازدواج معلوم شده كه چند سال قبل از ازدواج عيال نامبرده مبتلا به مرض خنازير بوده و در موقع خواستگاري هم زوج نمي دانسته كه اين مرض را دارد و حال احتياج بعمل جراحي و مخارج زيادي مي باشد آيا مخارج چنين مرضي به عهده زوج است و يا به عهده خود زوجه و بر فرض اين كه به عهده زوج باشد آيا در صورت عدم اقدام زوج به معالجه، زوجه مي تواند او را اجبار به معالجه بنمايد يا خير و هكذا اگر به عهده زوجه باشد زوج مي تواند او را اجبار به معالجه كند يا خير.

ج

- مخارج معالجه زوجه بمقدار متعارف در عهده زوج است و زائد بر متعارف به عهده خود زوجه است و در مقدار متعارف، زوجه حق دارد زوج را الزام نمايد و در زائد بر متعارف كه در عهده خود زوجه است زوج حق الزام ندارد مگر از باب امر بمعروف.

س

- شخصي زنش در ضمن عقد شرط كرده كه حق مكان داشته باشد و اكنون شوهر آن زن قدرت اين كه در آن شهري كه زن مي خواهد زندگي كند ندارد و بايد به ده برود و سكونت نمايد و هيچ گونه قدرتي ندارد كه مطابق ميل عيالش زندگي نمايد در اين صورت حق نفقه و كسوه و مكان را تا چه اندازه دارد.

ج

- شوهر بايد بر طبق شرط عمل كند و زن را در مكان مورد نظر بگذارد و مخارج و نفقه و حقوق واجبه او را بدهد.

س

- در مورد زوجه كه استحقاق نفقه از زوج دارد آيا در صورتي است كه زوجه محتاج باشد يا احتياج شرط نيست.

ج

- نفقه زوجه بر زوج واجب است اگر چه زوجه از غني ترين مردم باشد.

صفحه : 184

س

- زوج مدت دو سال زوجه اش را از منزل خود اخراج نموده و زوجه فاميل و كفيل ندارد بنا به معرفي مؤمنين زوجه داد خواست به دادگاه اسلامي تسليم نموده و زوج احضار و محكوم به زندان تأديبي شده و به وسيله كفيل از زندان آزاد و طبق مدارك و اسناد موجود و شهادت عدول مؤمنين زوج خودش را محكوم ديده در اين مدت فوق متواري است و زوجه از جهت ناچاري نسبت به مخارج و محل سكونت خود از منزل اين و آن استفاده مي نمايد راجع به كسوه و نفقه نظر شريف خود را بيان فرمائيد.

ج

- در فرض سؤال چنانچه زوجه تمكين مي كرده و ناشزه نبوده مجتهد جامع الشرائط مي تواند نفقه او را از مال زوج بردارد و بدهد و چنانچه زوج مالي نداشته باشد و خود زوجه هم مالي ندارد مخارج او را از بيت المال تأمين مي نمايد.

س

- قرآن كريم تأكيد زيادي در مورد حقوق پدر و مادر دارد آيا حقوق فرزندان نسبت به پدر و مادر متقابل حقوق والدين است به فرزندان يا نه و آيا ازدواج حق مشروع فرزند است گردن والدين چه فرزند درآمد كار خود را به پدر و مادر بدهد يا خير؟

ج

- در فرض سؤال متقابل نيست يعني فرزند بايد حقوق پدر و مادر خود را رعايت كند و لو پدر و مادر در حق اولاد خود كوتاهي كرده باشند و اگر فرزند مالي نداشته باشد و قدرت بر تحصيل مخارج خود نداشته باشد نفقه او بر پدر و مادر واجب است اما مخارج ازدواج بر آنها واجب نيست و هم چنين پدر و مادر اگر نتوانند خود را اداره كنند نفقه آنها بر فرزند واجب است، و واجب نيست فرزند در آمد خود را در صورت عدم احتياج به پدر و مادر بدهد و با دادن، حق پس گرفتن ندارد مگر اين كه بعنوان امانت داده باشد.

صفحه : 185

اطاعت از شوهر و نشوز

س

- مردي كارمند با زن كارمندي ازدواج مي كند پس از ازدواج شوهر رضايت به ادامه كارمندي هم سرش نمي دهد با توجه به اين كه زن در زمان ازدواج كارمند بوده آيا شوهر حقي دارد يا نه.

ج

- در فرض سؤال چنانچه زوج مي دانسته كه زوجه اجير است و با اين حال اقدام به ازدواج نموده حق ممانعت از ادامه كار ندارد.

س

- آيا محل سكونت فقط با انتخاب شوهر تعيين مي گردد يا اين كه زن مي تواند از قبول سكونت در محل مورد نظر شوهر اعم از شهر يا روستا و محل خودداري نمايد.

ج

- حق تعيين محل سكونت با زوج است مگر اين كه در ضمن عقد نكاح اين حق براي زوجه شرط شده باشد.

س

- زني در يكي از ادارات شغلي دارد بشرط ادامه شغل با مردي ازدواج نموده زوج هم اين شرط را پذيرفته آيا بعد از ازدواج زوج مي تواند از ادامه شغل زوجه مانع شود يا نه و اگر قبل از ازدواج شاغل نباشد ولي بعد از ازدواج شغلي اختيار كند و زوج هم مانع نشود ولي بعد از زماني زوج مي خواهد مانع شود آيا مي تواند مانع از ادامه شغل زوجه شود يا نه.

ج

- در فرض سؤال اول، زوج نمي تواند مانع ادامه شغل زوجه خود شود و هم چنين در فرض دوم كه زوج متوجه بوده و مانع نشده تا مدت قرار داد تمام نشود زوج نمي تواند مانع از ادامه شغل او بشود.

س

- آيا زن مي تواند بدون اطلاع شوهر خود از اموال شوهر (طلاجاتي كه مرد خودش خريده باشد) به خانه پدرش ببرد و از آوردنش امتناع ورزد يا خير.

ج

- از قضيه شخصيه اطلاع ندارم بطور كلي اگر مرد طلاجات را به هم سر

صفحه : 186

خود هبه كرده باشد بعد از عقد ازدواج، طلاجات مال خود زن مي شود و زن مي تواند از آوردن آنها به خانه شوهر امتناع نمايد ولي اگر بعنوان عاريه داده و آن را از ملك خود خارج نكرده زن حق بردن به خانه پدر بدون اذن شوهر ندارد و بايد از برگرداندن آن امتناع نكند و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است بلي اگر قبل از عقد بخشيده باشد و اعيان آنها موجود باشد مي تواند پس بگيرد.

س

- در كشمير رواج دارد كه پدر دختر، پسري را بعنوان داماد به خانه مي آورد تا شريك كار و وارث هم بشود و مصارف عروسي را پدر زن متحمل مي شود بعد از مدتي داماد از اين خانه فرار مي كند و عيال خود را مطالبه مي كند ولي زن از رفتن به خانه شوهر امتناع مي ورزد در اين صورت تكليف چيست و اگر داماد موفق شد كه زنش را راضي كند و هر دو خانه پدر را ترك كنند آيا پدر حق دارد مصارف عروسي و نفقه اين مدت را مطالبه كند يا خير.

ج

- در فرض سؤال بر زن واجب است از شوهر اطاعت كند و اگر حاضر به اطاعت نباشد ناشزه محسوب است و حق نفقه ندارد و پدر دختر نيز حق مطالبه مخارجي كه در عروسي نموده ندارد.

س

- زني كه شوهر او معتاد به هروئين شده و بعد از اعتياد، مرد نمي تواند به وظيفه خود يعني به زناشويي اقدام كند و اعتياد ممكن است به زن سرايت كند در اين صورت وظيفه زن مزبوره چيست و شوهر زن حاضر به طلاقش نيست آيا پدر دختر مي تواند زن را از خانه شوهر بيرون برد، و به خانه خودش بياورد يا نه.

ج

- در فرض سؤال عدم قدرت مرد فعلا بر عمل زناشويي موجب جواز فسخ نكاح نيست و اما اگر خطر اعتياد و ضرر نفس بر زن باشد جايز است در منزل شوهر توقف نكند و طلاق موقوف به اذن و رضايت شوهر است و تا ممكن است جلب رضايت شوهر را بنمايد.

س

- زن منزل را ترك نموده و تقاضاي طلاق هم كرده و مهريه را هم

صفحه : 187

- طلب مي نمايد و به هيچ عنوان حاضر به سازش نيست و حاضر به گرفتن طلاق خلع هم نمي باشد در اين صورت تكليف مرد چيست در صورتي كه مرد خواهان عيالش هست و بغير از طلاق خلع حاضر نيست او را طلاق دهد.

ج

- شرعا اختيار طلاق با شوهر است و در فرض سؤال زن ناشزه محسوب مي شود و حق نفقه در مدت نشوز ندارد.

س

- اگر در ضمن عقد نكاح شرط شود كه اختيار محل سكونت با زن باشد و زن هم خانه اي دارد و شرط مي كند كه بايد در اين خانه باشم و شوهر بعد از مدتي مخالفت شرط كرده و خانه را ترك مي كند تكليف چيست و در اين صورت زن مزبوره بطلاق محتاج مي باشد يا نه و اگر محتاج بطلاق باشد در مثل اين موضوع چگونه بايد طلاق گفته شود.

ج

- در فرض سؤال زن حق دارد در همان منزل معين سكونت نمايد و با عدم اطاعت از شوهر در خروج از منزل مذكور زن ناشزه نيست و حق مطالبه نفقه دارد و لكن زن حق فسخ عقد يا اجبار شوهر بر طلاق ندارد.

س

- اين جانب كه ايراني الاصل هستم با زني در آلمان ازدواج كردم و پيش علماي اسلامي ايراني در زمان مرحوم آية اللّه بروجردي بوده است و حال در آلمان از اين زن داراي دو بچه هستم و مي خواستم به كشور خودم باز گردم ولي ايشان امتناع دارند از آمدن به ايران و خودم هم نمي توانم در آنجا بمانم از نظر شرعي چه تكليفي دارم.

ج

- بر زوج واجب است كه براي زن مسكن مناسب شأن و حال او فراهم نمايد و حق تعيين چنين مسكني با زوج است اما اگر در ضمن عقد شرط اختيار تعيين با زوجه شده باشد يا آن كه بناء بر سكونت آنها در محل معيني بوده است بايد مسكن او را در همان محل قرار دهد.

س

- آيا مرد مي تواند و اختيار دارد كه هم سر خود را مجبور به برداشتن

صفحه : 188

چادر و رفع حجاب بنمايد يا نه لطفا حكم خدا را بيان فرمائيد ادام اللّه تعالي ظلكم الشريف

ج

- چون بر زن حجاب واجب است بر مرد جايز نيست او را اجبار به بي حجابي و خلاف شرع بنمايد و بر زن هم واجب نيست اطاعت شوهر در معصيت خدا كه (لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق) بطور كلي مرد بايد از داشتن چنين هم سري با عفت و نجابت شكر خداوند متعال را به جا آورد در اين زمان كه مفاسد اختلاط زن و مرد در روشهاي غير انساني، زن را اگر چه آزادي شمرده مي شود به انحطاط اخلاقي گرفتار كرده و از آزادي حقيقي و ارزش انساني يك زن محروم كرده و روز بروز در همه نقاط دنيا آثار شوم اوضاع و روابط نامشروع كنوني زن توسعه پيدا مي كند و چون از تعاليم نجات بخش اسلام كه مرد و زن را در مسير عاليترين كمالات مخصوص به خود قرار داده منحرف شده اند و راهي براي جبران اين همه خسارات معنوي پيدا نمي كنند اين گونه زنان مؤمنه و ملتزم به تعاليم اسلام بايد مورد تقدير باشند و شهامت آنها در اين موقع كه بسياري از مردها و زنها در برابر هجوم كالاهاي فساد اجانب، خود باخته شده و حقارت و كمبودهائي را كه در خود احساس مي كنند به دارويي كه بر درد مي افزايد و شدت مي دهد جبران مي كنند غير قابل وصف مي باشد و در اجتماعي كه خروج از سنن اسلامي و شرف و عفت تقدم و به جلو رفتن

شمرده مي شود زناني كه ملتزم به احكام خدا باشند و با قدرت و با ايمان به خدا در برابر تمام مظاهر دروغ و مخرب مقاومت دارند و احساس ناراحتي نمي كنند و اگر هم تنها بمانند ثابت و پايدارند در درگاه خداوند و در نظر اولياء اسلام و هر كس كه ارزشهاي واقعي انساني را مي شناسد قدر و افتخارشان زياد است خداوند متعال اين بانوان را در جامعه مسلمان زياد كند و شخصيت اسلامي آنها را حفظ فرمايد و از عهده امتحانات كه در اخبار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام از آن خبر داده شده پاك و خالص بيرون آورد من انتظار دارم كه شوهر يك بانوي محترمه مسلمان نيز اين گونه توقعات را از او نداشته باشد و اگر تا

صفحه : 189

حال هم چنين توقعي بوده از اين تاريخ به بعد به احترام تعاليم و آداب اسلامي در روش خود تجديد نظر نمايد إن شاء اللّه تعالي مأجور خواهند بود.

س

- منزل مسكوني من غصبي است و شوهرم اجازه بيرون رفتن براي اداء نماز نمي دهد تكليف من چيست.

ج

- در اين موارد تحصيل اذن از شوهر لازم نيست و بايد هر چند شوهر نهي كند در مكان مباح نماز بخوانيد و ماندن و تصرف در مكان غصبي بهر نحو حرام است و شوهر نمي تواند زن را الزام به توقف در خانه غصبي بنمايد.

س

- مخالفت امر زوج در هر باب موجب نشوز است يا مخصوص است به امر وقاع.

ج

- مخالفت امر زوج بعدم تمكين و عدم ازاله منفّرات و مضاد با تمتع بلكه ترك تنظيف و تزيين با مطالبه زوج و بيرون رفتن از خانه بدون اذن زوج نشوز است و تفصيل را در وسيله ملاحظه فرمائيد.

س

- زن كه پيش از دخول حق منع و طلبم مهر را دارد اگر منع كند و طلب مهر نمايد نفقه اش بر زوج واجب است يا نه.

ج

- اگر در صورت تسليم مهر تمكين داشته باشد و فقط براي اخذ مهر ممانعت كند حق نفقه دارد.

س

- اگر زني بدون اجازه شوهرش در مجلس عروسي شركت كند اما پدر دختر اجازه بدهد و ممكن است شركت نكردن زن سبب دل تنگي دعوت كنندگان بشود اما شوهر مصلحت نمي داند كه عيالش در عروسي شركت نمايد در اين صورت رفتن زن در مجلس عروسي مخالف با دستور شرع مقدس هست يا نه.

ج

- بيرون رفتن زن از خانه بدون اجازه شوهر حرام است هر چند پدر به او اجازه داده باشد.

س

- آيا شخصي كه زن شوهر دار ناشزه را در منزل خودش جا دهد پيش خداوند مقصر نيست.

صفحه : 190

ج

- موارد مختلف است ممكن است در بعض موارد واجب باشد مثل مواردي كه حفظ جان زن موقوف به آن باشد.

س

- زن بدون اجازه شوهر و رضايت او مي تواند از منزل خارج شود يا نه.

ج

- بر زن اطاعت شوهر واجب است و بدون اذن او نبايد خارج شود مگر آن كه خائف بر نفس خود باشد.

عيوب زوجين

س

- اين جانب با دختري ازدواج نمودم كه داراي عيوبي است بشرح زير 1 - كري گوش 2 - مفهوم نبودن حرفهايش يعني صحيح صحبت نمي كند 3 - كوتاه بودن انگشتان شست دو پا 4 - مو داشتن نوك پستان و بدون هيچ محتوي در پستان كه پستانها شبيه بدو كيسه خالي است و دو عيب ديگر نيز، بلا فاصله اعتراض نمودم ولي تا كنون نتيجه اي نگرفتم در ذيل همين سؤال مرقوم فرمائيد چه حقوقي به نامبرده تعلق مي گيرد در صورتي كه كوچكترين اشاره اي در مورد عيوب بالا نشده و بمن در ابتداء ازدواج چيزي نگفتند تقريبا كلاهي سرم گذاشتند.

ج

- عيوبي كه موجب فسخ عقد است در توضيح المسائل مرقوم است و اما عيوبي كه در سؤال ذكر شده در صورتي موجب اختيار فسخ عقد است كه در عقد شرط عدم عيب خاص يا مطلق عيب بشود يا زوجه بوصف سلامت از عيب، قبل از عقد در مقام گفتگو معرفي و عقد مبني بر آن واقع شده باشد در اين صورتها مرد مي تواند عقد را فسخ نمايد و در غير اين صور مي تواند او را طلاق بدهد و در صورت طلاق اگر نزديكي نشده باشد زن بيش از نصف مهر طلبكار نيست.

س

- دختري با مردي ازدواج كرده و چند ماه در منزل شوهرش مانده بعد معلوم شد كه مرد عنين بوده و به دختر نگفته و در مدت چند ماه كه دختر در

صفحه : 191

خانه اين مرد بوده نتوانسته است دختر را تصرف كند در اين صورت دختر مي تواند عقد را بهم بزند و يا احتياج بطلاق دارد و در صورتي كه عقد را فسخ كرد نسبت به مهريه اش چه وظيفه اي دارد نصف مهر را بايد بگيرد و يا تمام آن را.

ج

- در فرض سؤال اگر عنن شوهر طوري است كه نه قادر بر وطي آن دختر و نه قادر بر وطي غير او است و بعد از علم به عنن راضي به صبر و بقاء با آن شوهر نبوده جايز است مراجعه بحاكم شرع نمايد و بعد از آن كه يك سال حاكم براي شوهر وقت تعيين نمود اگر در اين يك سال عيب مرتفع نشد و قدرت بر وطي هيچ زني را پيدا نكرد آن دختر حق دارد عقد را فسخ كند و نصف مهر را از شوهر بگيرد.

س

- زني شوهر كرده و بعد از عقد و دخول معلوم شده كه زوج مرض برص داشته است آيا زن مي تواند عقد را فسخ نمايد يا نه.

ج

- مرض برص در مرد از عيوبي نيست كه مجوز فسخ عقد براي زن باشد و لكن احوط و اولي آنست كه اگر زن بخواهد فسخ كند مرد او را طلاق بدهد

س

- در موضوع تزويج، مدلس كه زوج پس از پرداخت مهريه به او رجوع مي كند و معادل مهريه را مي گيرد كيست.

ج

- هر كس تزويج به او استناد داده مي شود كه ولي ّ شرعي يا عرفي باشد مانند پدر زوجه و جد او و مادر و برادر بزرگ و عمو و دائي وي يعني كساني كه اجازه ازدواج بستگي به رأي آنها دارد و متصدي تزويج مي شوند و در عرف و عادت در اين باره به آنها مراجعه مي شود و نظير اينها است علي الظاهر بعض اجانب كه بين او و زوجه شدت ارتباط و علاقه هست به طوري كه اجازه ازدواج بدون موافقت و رأي او صادر نمي شود و زوجه در امور مهمه به او رجوع مي كند و در امور مربوطه به خودش به او اعتماد و ركون دارد بلكه بعيد نيست ملحق بشود به كساني كه ذكر شد شخصي كه بين طرفين مراوده مي كند و اسباب انس و الفت طرفين به يك ديگر را فراهم مي سازد به طوري كه گول زدن به او نسبت داده شود.

صفحه : 192

س

- شخصي ازدواج نموده و تا 25 روز كه اين زن و شوهر با هم بوده اند نتوانسته اند عمل زناشويي را انجام بدهند و بعد از بيست و پنج روز معلوم شده زن معيوب است او را به طهران اعزام نموده اند و در تهران دكتر معاينه نموده و اظهار داشته اين مريض بطور كلي مجري ندارد و رحم هم ندارد، قاعده زنانگي نشده و نخواهد شد و حامل نمي شود ما او را عمل مي كنيم كه عمل زناشويي ممكن شود و او را عمل هم كرده اند و 70 در صد فعلا مي توانند عمل زناشويي را انجام دهند و 30 در صد ناراحتي دارند و باز هم مجري بطور

كلي بسته با اين صورت مدت ده ماه است از هم جدا هستند و شوهر او عالم به مسأله بوده كه بايد فسخ نمايد و حق فسخ دارد ولي فسخ نكرده بعضيها اظهار مي دارند عقد باطل است ديگري مي گويد اين زن حرام است و در مقابل گفته هاي مردم باز زن و شوهر راضي هستند با اين عيب شرعي كه دارد با هم زندگي را ادامه بدهند آيا با اين عيب كه ذكر شد شرعا مي توانند بعنوان زن و شوهر با هم زندگي كنند يا نه خواهشمند است تكليف اين زن و مرد را معين فرمائيد.

ج

- در فرض مسأله اگر زن معقوده معلوم نيست كه زن هست يا مرد و واقعا مردد بين زن و مرد است نكاح او صحيح نيست و لازم است احتياطا طلاق داده شود و ديگر شوهر اختيار نكند و اگر معلوم است كه زن است لكن مجري مسدود است نگاهداشتن او مانعي ندارد و مي توانند با هم زندگي كنند.

س

- شخصي با زني ازدواج نموده ولي نتوانسته اند امر زناشويي را انجام دهند و مواقعه صورت نگرفته و به دكتر مراجعه كردند معلوم شد كه عيب با زن است يعني استخواني در فرج زن وجود دارد كه مانع از دخول است و دكتر پس از معاينه و تشخيص زن را بيمارستان فرستاد در بيمارستان هم دكترها پس از معاينه گفتند ما عملي انجام مي دهيم ولي اين زن عادت زنانگي نخواهد شد و حمل بر نمي دارد خلاصه در بيمارستان عمل كردند و تا حدودي نزديكي مانعي ندارد لكن باز طبيعي

صفحه : 193

نشده و اين عمل را با رضايت پدر و مادر و خود زن و شوهر انجام داده اند و مدت چهل روز بطول انجاميده است و پس از بيرون آمدن از بيمارستان به خانه پدر و مادرش رفته و تا كنون شوهر به او نزديك نشده خواهشمند است تكليف ايشان را معين فرمائيد در صورتي كه فسخ و يا طلاق ممكن باشد راجع به مهريه او تكليف چيست.

ج

- در عيب مذكور مرد اختيار فسخ عقد را دارد و اگر قبل از دخول فسخ كرد مهر ندارد و اگر بعد از دخول و لو بقدر حشفه (سيبك سر آلت) چه در قبل و چه در دبر فسخ كرد مهر دارد و اختيار فسخ فوري است كه اگر عيب را فهميد و فسخ نكرد خيار فسخ ساقط مي شود بلي اگر از جهت جهل بخيار يا جهل به فوريت تأخير شد هر وقت مسأله را دانست بايد فورا فسخ كند و اگر فسخ نكرد خيار ساقط مي شود و بايد طلاق بدهد و اگر طلاق قبل از دخول

باشد نصف مهر را بايد بدهد و اگر بعد از دخول باشد و لو به مقداري كه قبلا ذكر شد قبلا يا دبرا تمام مهر را بايد بدهد.

س

- اگر شخصي دخترش را شوهر دهد و پس از عقد معلوم شود كه شوهر مبتلا به مرض صرع و حمله شديد است به كيفيتي كه يك مرتبه روي زمين مي افتد و زبانش بين دندانها مانده و تخم هاي چشم او برگشته و چهره اش سياه مي شود در اين صورت كه اين عيب را قبلا تذكر نداده اند و بعد از ازدواج معلوم شده كه حتي خود داماد پس از مراجعه به دكتر اعتراف نموده كه پنج سال قبل هم همين طور شده بود اكنون با توجه به اين نكته كه هنوز عروسي نكرده و در عقد هستند آيا اين عمل خيانت در عقد محسوب مي شود يا نه و آيا اين ازدواج فسخ مي شود يا نه و زن حق مهريه دارد يا نه.

ج

- بيماري مذكور از عيوب مجوزه فسخ نيست بلي اگر در عقد به نحوي مرد را توصيف به صحت كرده اند كه مانند شرط در ضمن عقد باشد و عقد مبني بر آن وصف واقع شده باشد و بعد كشف خلاف شود زن اختيار فسخ عقد را دارد و اگر قبل از دخول فسخ كند حقي به مهريه ندارد.

صفحه : 194

س

- يك نفر لال دختر يك نفر را عقد نموده در حالي كه دختر بي نور چشم بوده و اين شخص لال نمي دانسته و پدر دختر هم اين عيب را به او تذكر نداده پس از تصرف معلوم شده كه بينايي چشم ندارد و مهريه اش هم بيست هزار تومان است بفرماييد كه شرعا تمامي مهر را بايد بدهد يا خير و در اين تدليسي كه نسبت به زوجه شده زوج چه وظيفه اي دارد.

ج

- اگر شرعا ثابت شود كه زن قبل از عقد نابينا بوده و مرد نمي دانسته حق فسخ دارد و اين حق فسخ فوري است پس اگر مرد علم به نابينا بودن زن پيدا كند و مسأله فسخ را بداند و فسخ نكند حق فسخ ساقط مي شود و اگر نمي دانسته كه حق فسخ دارد يا جاهل به فوريت آن بوده هر وقت فهميد مي تواند فسخ كند و الا حقش ساقط مي شود و در خصوص مهريه اگر فسخ قبل از دخول باشد زوجه حق مهر ندارد و اگر بعد از دخول باشد بايد تمام مهر را بدهد و پس از پرداخت آن رجوع به مدلس نموده و عوض آن را از او بگيرد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- دوشيزه اين جانب را بعد از 17 سالگي حالت اغماء و غش عارض شد خواهر زاده پدر زن بنده براي خواستگاري آمد بنده و پدر زنم گفتيم اين دختر چنين عيبي را دارد گفتند مهم نيست و بالاخره او را به خانه شوهرش بردند و پسر و دختر هم در قريه ديگر هستند و بعد از 12 روز كه دخول هم شده بود دختر را آوردند و مي گويند دختر فلان عيب را دارد و حق مهريه و جهيزيه را ندارد خواهشمند است نظر مباركتان را مرقوم فرمائيد.

ج

- بيماري مذكور از عيوب مجوزه فسخ نيست و اعلان آن نيز هنگام عقد واجب نيست و چنانچه دخول واقع شده تمام مهر مستقر شده و واجب است زوج مهريه را بپردازد و اگر بخواهند جدا شوند بايد بطلاق جدا شوند بلي اگر زن را هنگام عقد توصيف به صحت نموده و عقد را مبنيّا بر صحت واقع ساخته باشند

صفحه : 195

زوج مي تواند عقد را فسخ كند ولي چون دخول واقع شده بايد تمام مهريه را به زوجه بپردازد ولي مي تواند رجوع به مدلس نمايد و جهيزيه نيز متعلق بزن مي باشد بايد به او بدهند.

س

- زيد با دختري ازدواج نموده ولي مبتلا به مرض حمله و صرع شديدي مي باشد و پدر زيد و خود زيد در خصوص اين مرض كوچكترين اظهاري نكرده اند و دختر را به خانه شوهر برده اند و تصرف هم كرده است و در شبانه روز سه مرتبه اين مرض او را حادث مي شود به طوري كه دو سه نفر بايد او را نگهداري نمايند كه خودش را نابود نكند آيا با اين كه زيد و پدرش از اين مرض به دختر مزبوره و اقوامش اطلاعي نداده اند و با اين حال عقد واقع شده دختر مي تواند عقد را فسخ نمايد يا نه و به طوري كه پدر زيد نقل نموده معالجات زيادي نموده اند و مؤثر واقع نشده و علاج پذير نيست.

ج

- در فرض سؤال اگر باين دختر گفته شده كه اين پسر سالم است و بعنوان سلامت حاضر به ازدواج شده فعلا كه معلوم شده تدليس كرده اند دختر حق فسخ دارد فورا و اگر تأخير كند حق فسخ او ساقط مي شود بلي اگر از راه ندانستن مسأله تأخير انداخت هر وقت فهميد مي تواند فورا فسخ نمايد و اگر تدليسي در كار نبوده و دختر خودش به خيال سلامت حاضر به ازدواج شده حق فسخ ندارد و بايد پسر را راضي كند كه او را در حال سلامت طلاق دهد.

س

- زني كه شوهرش مسلول و يا به مرض مسري ديگري مبتلا است و بداند بر اثر همخوابگي و معاشرت به او سرايت مي كند آيا بعنوان يكي از عيوب مجوزه فسخ مي تواند فسخ كند يا نه و حق دارد به او تمكين نكند يا نه و زوج هم جهت عدم تمكين زن باين عنوان مي تواند نفقه به او ندهد يا نه ايضا در صورت نرسيدن نفقه به زن مي تواند خود را مطلقه نمايد يا نه.

ج

- موكول به مراجعه بحاكم شرع است ولي اگر هم بستر شدن با شوهر

صفحه : 196

معرض مرض باشد بر او تمكين واجب نيست و وجوب نفقه او هم در اين مورد ساقط نمي شود.

س

- در مورد زن و شوهري كه سه سال است با يكديگر ازدواج نموده و اولادي ندارند و با مراجعه به دكتر معلوم شده است كه زوجه عقيم است و به احتمال يك در صد با عمل جراحي امكان دارد صاحب فرزند شود اگر زوج بخواهد به واسطه عقيم بودن زن اين عقد را بهم بزند مي تواند يا خير و آيا عقيم بودن از جمله عيوبي است كه موجب فسخ نكاح مي شود يا نه و با اين وصف در مورد مهر چگونه عمل مي شود تمام مهر را زوجه مي برد يا خير.

ج

- عقيم بودن از عيوب موجب خيار براي مرد نيست بلي اگر بخواهد مي تواند زن را طلاق دهد و اگر طلاق قبل از دخول باشد بايد نصف مهر را بپردازد و اگر بعد از دخول باشد بايد تمام مهر را اگر نپرداخته بپردازد.

س

- جواني يك علويه را بعقد خود در آورده و قبل از آوردن به خانه و عروسي به جبهه رفته و معلول شده و از كمر ساقط و از مردي افتاده آيا در اين صورت علويه مزبوره مي تواند عقد را فسخ نمايد يا خير و در صورت عدم فسخ مخدره آيا پدر و مادر مخدره حق دارند امر كنند و علويه مزبوره را مجبور به فسخ نمايند چون خير و صلاح مخدره را مي خواهند - و البته براي شوهر اسباب پرستاري موجود است و از هر جهت متمكن است - يا اين حق را ندارند و اطاعت مخدره از پدر و مادر خويش در اين صورت واجب است يا خير و در صورت عدم وجوب يا عدم اطاعت آيا بر شوهر علويه جائز يا واجب است كه براي اصلاح ذات البين زوجه خود را طلاق دهد يا خير.

ج

- از قضيه شخصيه اطلاعي ندارم بطور كلي اگر پيش از مواقعه در قبل يا دبر مرد از تمكن مواقعه بيفتد زن مي تواند عقد را فورا فسخ نمايد و اگر جاهل بحكم يا فوريت باشد و بمجرد علم بحكم فسخ ننمايد حق فسخ ساقط است هر چند

صفحه : 197

پدر زن امر به فسخ كرده باشد و اما حكم طلاق واضح است كه به يد مرد است هر وقت بخواهد مي تواند زن را طلاق بدهد و نزاع موضوعي محتاج به مرافعه شرعيه است.

س

- شخصي زني را كه بيوه بوده عقد نموده و بعد از اجراء صيغه نكاح به فاصله چند روزي حالت بي هوشي باين زن دست داده و بعد از تحقيق زيادي عده اي از اهل آن محل شهادت داده اند كه اين زن در خانه شوهر قبلي هم مبتلا باين بي هوشي بوده و روي همين جهت طلاق داده شده و والدين دختر از كسي كه آمده به خواستگاري اين زن جريان را مخفي كرده اند و اطباء و دكترها هم تا كنون نتوانسته اند معالجه كنند و زن را هم در خانه تنها نمي شود گذاشت ممكن است اين حال هر آني پيش بيايد آيا اين عمل باعث خيار فسخ عقد مي شود يا خير؟

ج

- سكونت زن و متصديان عقد از طرف او با علم به عيب و عدم سؤال زوج تدليس موجب خيار نيست بلي اخفاء عيب در صورتي كه عقد بوصف فقدان عيب يا مبني بر آن واقع شده باشد تدليس است ولي عدم ذكر عيب تدليس نيست.

فسخ عقد نكاح

س

- هر گاه مردي زني را بشرط بكارت ازدواج نمايد و زن ثيّبه در آيد در اين صورت از مهر چيزي كم مي شود يا نه و نيز عقد فسخ مي گردد يا خير.

ج

- در فرض سؤال كه شرط بكارت نموده اگر معلوم شود كه قبل از عقد باكره نبوده شوهر اختيار دارد عقد را فسخ كند و با فسخ عقد اگر دخول نكرده زن چيزي بابت مهر حق ندارد و اگر دخول نموده بايد مهر المسمي را بزن بدهد و در صورت عدم فسخ حق دارد به نسبت تفاوت مهر ثيبه بودن و باكره بودن چنين زني از مهر المسمي كسر نمايد.

س

- مردي بعنوان داشتن شغل معين زني را بعقد دائم خود در آورده

صفحه : 198

است و بعد معلوم شده كه زمان عقد و بعد از عقد داراي شغل معين نبوده در اين صورت اين مورد هم از موارد تدليس محسوب مي گردد يا خير.

ج

- در فرض مسأله اثبات خيار براي زوجه باين نحو تدليس مشكل است.

س

- اين جانب جواني بيست چهار ساله هستم مدتي پيش با دختري با داشتن اين خصوصيات ازدواج نموده ام و تعهد نموده ام كه با او زندگي نمايم و خصوصيات چنين است 1 - در پشت سر دختر به اندازه يك سكه پنج ريالي مو ندارد 2 - سن دختر 25 مي باشد، با تماسي كه يك شب با دختر گرفته ام ملاحظه نمودم كه سر دختر به جاي يك سكه پنج ريالي بطور كلي مو ندارد و سن ايشان به جاي 25 سال 35 سال مي باشد از محضر مبارك آن حضرت تقاضا دارم كه از نظر شرع مقدس اسلام اين جانب را راهنمايي كنيد كه با شرائط فوق اين موضوع تدليس است يا خير و اگر تدليس است اين عقد از نظر اسلام چه صورت دارد.

ج

- در فرض سؤال اگر عدم نقص مو و زيادتر نبودن سن از بيست و پنج سال در عقد شرط شده باشد يا قبل از عقد به اوصاف مذكوره توصيف شده و عقد مبنيا بر آن اوصاف واقع شده و كشف خلاف شده زوج حق فسخ دارد و چنانچه دخول كرده مهريه را بايد بپردازد و به مدلس رجوع كند و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي ديوانه شده و زوجه او چون جاهل به مسأله بوده في الفور فسخ نكرده و پس از گذشتن مقداري از زمان تازه متوجه مي شود كه مي توانست فسخ كند و حالا فسخ مي كند نافذ است يا نه.

ج

- بلي در صورت جهل بحكم جايز است بعد از علم به آن، عقد دائمي خود را فسخ نمايد.

س

- دختري را به ازدواج شخصي در آوردند بعد از ازدواج معلوم شده كه اين دختر گاهي يك نوع حالت رواني و اختلال حواس (جنون) داشته

صفحه : 199

و دارد در صورتي كه زوج از اين حالت هيچ گونه اطلاعي نداشته و پدر و مادر دختر كاملا از اين مرض مطلع بوده اند آيا اين تدليس محسوب مي گردد و مهريه آن دختر به عهده كيست و آيا بر هم زدن اين عقد نياز به صيغه طلاق دارد يا تنها فسخ كافي است.

ج

- اگر محقق شود كه مبتلا به جنون است و لو ادواري نه غش و مانند آن زوج مي تواند عقد را فسخ نمايد و اين حق فسخ فوري است پس اگر مرد علم به جنون زن پيدا كند و فورا فسخ نكند حق فسخ از بين مي رود و اگر بخواهد از زن جدا شود بايد طلاق بدهد و در صورتي كه مرد نداند كه حق فسخ دارد يا آن كه فوريت آن را نداند هر وقت فهميد بايد فورا فسخ نمايد و الا حقش ساقط مي شود و در خصوص مهريه اگر فسخ زوج قبل از دخول باشد زوجه حق مهر ندارد و اگر بعد از دخول باشد بايد مهر المسمي را به زوجه بدهد و اگر معلوم شود كه پدر و مادر جنون دختر را مي دانسته اند و او را مبنيّا بر سلامت از جنون به زوج ارائه نموده اند، صدق تدليس بعيد نيست و در مورد تدليس زوج مي تواند به مدلس رجوع و مهريه اي را كه به زوجه داده استرداد نمايد.

س

- زني پس از شش يا هفت سال خانه داري شوهرش ديوانه شده و مدتي است او را بيرون كرده و شخص مذكور ولي مثل پدر و جد ندارد در اين صورت اجازه مي فرماييد زن مزبور مطلقه شود يا نه.

ج

- اگر شوهر زن بعد از عقد ديوانه شود زن مي تواند عقد را فورا فسخ نمايد و اگر جهل باين حكم داشته هر وقت علم پيدا كرد فورا فسخ نمايد و بعد از گذشتن عده در صورتي كه مدخول بها باشد مي تواند به مرد ديگر شوهر كند و احتياج بطلاق ندارد و در صورتي كه مدخول بها نباشد عده ندارد.

س

- زني داراي شوهر بوده و شوهرش در اثر تصادف ماشين اختلال حواس پيدا كرده و به زوجه خود نمي رسد و زن بدون طلاق شوهر ديگري اختيار كرده و از او فرزندي بدنيا آورده در اين صورت تكليف زن چيست به شوهر دوم

صفحه : 200

حلال است و يا به شوهر اول و نيز تكليف فرزند چه مي شود مستدعي است جواب را مرقوم فرمائيد.

ج

- در فرض مذكور اگر مرد ديوانه شده و زن عقد را فسخ كرده باشد و پس از گذشتن عده در صورتي كه دخول واقع شده باشد - و الا عده ندارد - ازدواج كرده باشد ازدواج او با مرد دوم صحيح است و فعلا هم زوجه شوهر دوم است و اگر اين مسأله را نمي دانسته كه عقد را مي تواند فسخ كند و بدون فسخ با مرد ديگر ازدواج كرده باشد ازدواج او با مرد دوم باطل است و بايد از او جدا شود و بعد هم نمي تواند با او ازدواج كند و فرزند در صورت عدم فسخ و شوهر كردن به مردم دوم با جهل به صحيح نبودن اين ازدواج، شرعا بحكم حلال زاده است.

س

- شخصي عيالي گرفته و در شب اول معلوم شده كه دختر باكره نيست از او سؤال شده قسم مي خورد كه تا كنون با كسي معاشرت و نزديكي نكردم از آن وجود مبارك تقاضا مي شود كه تكليف آن شخص را معين فرمائيد.

ج

- بلي ممكن است به واسطه پريدن از محلي بكارت زايل شود و لكن حكم عقد نكاح اين است كه اگر بشرط بكارت عقد نموده باشد و ثابت شود قبل از عقد ثيبه بوده زوج حق دارد عقد را فسخ كند لكن اگر بعد از عقد بكارت زايل شده باشد حق فسخ ندارد.

س

- شخصي زني را عقد نموده بعنوان بكر و مبلغ هفتاد و يك هزار تومان مهريه قرار داده و مبلغ بيست و يك هزار تومان شير بهاء و مخارج ديگر هم در بين بوده و بعد از عقد معلوم شده كه دختر باكره نبوده در اين صورت عقد صحيح است يا خير و بر فرض صحيح بودن مهريه و شير بهاء را زن مي تواند بگيرد يا نه

ج

- در صورت مفروضه كه عقد مشروط به بكارت زوجه بوده زوج حق فسخ عقد را دارد و چنانچه فسخ قبل از دخول بوده زوجه حق مهر ندارد و هم چنين اگر تدليس از قبل زوجه بوده و اگر تدليس از غير زوجه بوده و فسخ بعد از دخول باشد

صفحه : 201

بايد تمام مهر را به زوجه بدهد و به مدلس رجوع كند توضيحا اين كه زوج مي تواند فسخ نكند و در صورتي كه فسخ نكرد اگر با وجود شرط بكارت باكره نبوده مي تواند تفاوت مهر المثل ثيبه و باكره را از مهر المسمي كسر نمايد.

س

- شخصي در حال مرض رواني بوده بعضي از مؤمنين خير انديش براي او زني عقد كردند بعدا روز بروز حال او بدتر شده به طوري كه آرام و قرار ندارد و موجب زحمت ديگران و خانواده خود مي باشد براي زوجه او راه فسخ و نجاتي هست يا نه و اگر محتاج بطلاق باشد در موضوع طلاق او چه تكليفي داريم چون دادگاه هم اجازه طلاق او را صادر مي نمايد.

ج

- اگر بيماري رواني او به نحوي نبوده كه بحد جنون رسيده باشد و خودش ازدواج كرده وقتي بحد جنون برسد زن مي تواند عقد را فسخ نمايد و اگر جاهل بحكم بوده فعلا كه علم پيدا كرده فسخ نمايد و اگر مجنون بوده و ولي ّ شرعي عقد كرده و زن نمي دانسته در اين صورت هم مي تواند فسخ نمايد و اگر زن هم مي دانسته ولي ّ شرعي او در صورت ضرورت و مصلحت مجنون مي تواند او را طلاق دهد و اگر مجنون بوده و عقد بدون اذن ولي ّ شرعي بوده اصل عقد باطل است و محتاج بطلاق نيست و بايد عده نگهدارد و پس از انقضاء عده مي تواند شوهر كند و اگر نزاع موضوعي در بين است مرافعه شرعيه لازم است.

س

- زني شخصي را به شوهري گرفته در حالي كه سالم و بي عيب و معمولي بوده و بعد به اختلال حواس و جنون اطباقي گرفتار و موجب آزار و اذيت زن شده و علاوه بر اين نفقه زن را نه خودش و نه پدرش راضي نيستند بپردازند و هم حاضر نيستند او را طلاق بدهند چون جنون شخص نامبرده بعد از بلوغ واقع شده طبق ولايت حاكم شرع اجازه مي فرماييد كه زن مزبوره را مطلقه نماييم يا نه.

ج

- در فرض سؤال اگر جنون او طوري باشد كه اوقات نماز را تشخيص ندهد زوجه اختيار فسخ دارد و حاجت بطلاق ندارد و البته اين اختيار فسخ فوري

صفحه : 202

است كه اگر با علم به جنون فسخ را تأخير انداخت خيار فسخ ساقط مي شود بلي اگر از راه جهل به مسأله فسخ نكرده هر وقت علم بخيار پيدا كرد مي تواند فورا فسخ نمايد و اگر جنون زوج قبل از عقد و حين عقد هم باشد زوجه حق فسخ دارد و مي تواند بدون طلاق از زوج جدا شود.

س

- مردي در ازدواج با دختري تدليس نموده و خود را عوضي معرفي كرده مثلا افغاني و بدون شناس نامه بوده خود را ايراني و داراي شناس نامه ايراني معرفي كرده و اگر قبلا اين وضع را گفته بود حتما دختر راضي نمي شد آيا به خاطر ندانستن موضوع، براي دختر اختيار فسخ عقد هست يا نه لطفا جواب مرقوم فرمائيد.

ج

- در صورتي كه در عقد ازدواج شرط ايراني بودن زوج شده باشد يا به نحوي توصيف نموده كه عقد مبني بر آن وصف واقع شده كه به منزله شرط ضمني بوده و بعد تخلف وصف ظاهر و واضح شده زن اختيار فسخ عقد را دارد و چنانچه قبل از دخول فسخ كند حق مهر ندارد و اگر بعد از دخول فسخ كند حق مهر دارد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- اگر مردي با دختري ازدواج كند و دختر عيب داشته باشد به طوري كه دكتر اجازه ازدواج به دختر را نداده و دختر بدون نظريه دكتر ازدواج كرده و حمل برداشته و مرد متوجه عيب زن شده و خانواده دختر به مرد نگفته اند كه دختر عيب دارد بعد از اطلاع از اين مطلب مرد با زن هم بستر نشده و حال اگر مرد بخواهد زن را طلاق دهد وظيفه شرعي او چيست و مخارجي كه در جريان ازدواج از جهيزيه و غيره كرده به عهده چه كسي است.

ج

- در فرض سؤال كه دخول واقع شده زوج بايد تمام مهر را بپردازد ولي چنانچه عقد مبنيّا بر سلامت دختر از آن عيب واقع شده زوج مي تواند عقد را فسخ كند و احتياج به طلاق ندارد ولي اين حق فوري است و اگر فورا فسخ نكند حق ساقط مي شود لكن اگر جاهل به حق يا فوريت آن بوده بعد از دانستن

صفحه : 203

مي تواند فورا فسخ نمايد و نيز شوهر حق دارد در خصوص مهريه اي كه پرداخته به مدلس رجوع كند و مهريه را از او بگيرد و مخارجي كه در جريان عروسي زوج متحمل شده كسي ضامن آن نيست و جهيزيه عروس مربوط به عروس است.

س

- در مواردي كه زوج يا زوجه حق فسخ عقد را دارند آيا فسخ طلاق حساب مي شود يا خير.

ج

- در مورد فسخ به طلاق احتياجي نيست ولي فسخ طلاق محسوب نمي شود به طوري كه همه احكام طلاق را داشته باشد مثلا حكم طلاق سوم را ندارد كه پس از آن احتياج به محلّل باشد و در موقع فسخ نمودن لازم نيست از حيض و نفاس پاك باشد و نيز حضور عدلين لازم نيست.

س

- در مواردي كه فسخ عقد براي زوج يا زوجه جايز است آيا اجازه حاكم شرع لازم است يا خير.

ج

- در مورد سؤال اجازه لازم نيست بلي در موردي كه عنّين بودن مرد ثابت شود مراجعه به حاكم شرع لازم است تا براي صبر كردن زن مدتي قرار دهد و بعد از رجوع به حاكم و قرار دادن مدت هر وقت مدت تمام شد و در تمام مدت مذكوره مرد قادر بر نزديكي با زن نبود زن مي تواند بدون مراجعه به حاكم شرع عقد را فسخ نمايد.

س

- عيوبي كه به واسطه آنها مي شود عقد نكاح را فسخ نمود به چه چيز ثابت مي شود.

ج

- ثابت مي شود به اقرار صاحب عيب يا شهادت دادن دو مرد عادل به اقرار او و نيز شهادت دو مرد عادل به عيب.

س

- عيوب باطنه زن به چه چيز ثابت مي شود.

ج

- ثابت مي شود به شهادت دادن چهار زن عادله.

س

- هر گاه عنّين بودن زوج ثابت شود زوجه تا كي بايد صبر كند تا بتواند از زوج جدا شود.

صفحه : 204

ج

- بايد پس از مراجعه به حاكم شرع يك سال تمام صبر كند پس اگر در مدت مذكوره زوج توانائي نزديكي با او يا زن ديگر را پيدا كرد زوجه حق فسخ ندارد و الا مي تواند فسخ نمايد و چنانچه داشتن حق فسخ و فوريت آن را بداند و فورا فسخ نكند حق فسخ او ساقط مي شود و نيز اگر راضي بشود كه با زوج مذكور زندگي كند پس از آن ديگر حق فسخ ندارد.

س

- آيا جذام و برص در مرد موجب حق فسخ براي زن هست يا خير

ج

- عيوب مذكوره مجوز فسخ نيست.

حكم زني كه شوهر او مفقود الاثر است

س

- شخصي مدت هفت سال از وطن خودش مهاجرت كرد و هيچ خبري از او نبود و عيال او به خيال اين كه شوهرش ديگر زنده نيست شوهر كرد و داراي چهار بچه شد فعلا شوهر اولش آمده مرقوم فرمائيد تكليف زن مزبوره نسبت به شوهر اول و دوم چيست و هم چنين حكم اين بچه ها بچه نحو است.

ج

- در فرض سؤال اين زن بر شوهر دوم حرام ابدي است و بايد از همديگر بدون طلاق جدا شوند و واجب است عده وطي به شبهه نگه دارد و بچه هاي آنها چون ولد شبهه بوده اند در حكم حلال زاده اند و زن به شوهر اول بر مي گردد و اگر شوهر اول او را طلاق بدهد چون بر شوهر دوم حرام ابدي است مي تواند بعد از انقضاء عده طلاق به شخص ديگري شوهر نمايد و اللّه العالم.

س

- دختري در طفوليت پدرش را از دست داده و ثيبه بوده اكنون هم سرپرستي ندارد كه نفقه و سكناي او را تأمين نمايد و مدت 12 سال است كه شوهرش مفقود الاثر است و از طريق مطبوعات و راديو و تلويزيون اعلام شده متأسفانه خبري از او نشده اكنون مستاصل گرديده مستدعي است تكليف اين دختر را معلوم فرمائيد.

ج

- از خصوص مورد سؤال اطلاع ندارم بطور كلي اگر دختر يقين

صفحه : 205

داشته باشد كه شوهرش فوت كرده مي تواند عده وفات نگهدارد و پس از گذشتن عده وفات به ديگري شوهر كند و اگر يقين به فوت شوهر ندارد و مأذون است از اين تاريخ تا مدت چهار سال از شوهر تفحص نمايد و چنانچه بعد از چهار سال از او خبري بدست نيامد با مراجعه بحاكم شرع احتياطا طلاق داده مي شود و بعد از منقضي شدن عده وفات مي تواند شوهر كند و اللّه العالم

س

- زني كه شوهرش مفقود الاثر بوده شوهر كرده و پس از مدتي شوهر اولش آمده و عقد دوم باطل و براي اين شوهر حرام مؤبد شده در اين صورت مستحق مهريه از شوهر دوم مي باشد يا نه و بر فرض استحقاق، خود زن مهريه را مالك مي شود و يا شوهر اول و هم چنين اولاد حلال زاده اند و ارث مي برند و يا ولد شبهه و ولد شبهه هم چه حكمي دارد.

ج

- زن مستحق مهر المثل است و در تفاوت بين آن و مهر المسمي مصالحه نمايند و اولاد شبهه حكم اولاد حلال را دارند در بردن ارث و غيره بلي اگر مجوز شرعي در عقد نداشته حكم زنا را دارد و استحقاق مهر ندارد يعني اگر با علم به شوهر داشتن و علم به حرمت شوهر كردن شوهر كرده حكم زنا را دارد.

س

- اين جانب پنج سال پيش بعقد پسر عموي خود بطور غير رسمي با اذن پدرم در آمدم هنوز عروسي نكرده بوديم كه نامبرده مفقود شد و تا بحال كه مدت سه سال است اصلا از او خبري نيست و سه مرتبه به وسيله تلويزيون و دو مرتبه به وسيله مجله و دو مرتبه به وسيله روز نامه كثير الانتشار آگهي شده است ولي اثري از او بدست نيامده و در اين مدت مخارج و نفقه اين جانب را پدرم متكفل شده تقاضا دارم حكم مسأله را مرقوم فرمائيد.

ج

- در صورت مفروضه كه پدر متكفل مخارج شما است لازم است صبر كنيد و اگر كسي نبود كه مخارج شما را بدهد مأذونيد كه از آن تاريخ تا مدت چهار سال تفحص كنيد اگر خبري از او بدست نيامد احتياطا به وسيله حاكم شرع

صفحه : 206

طلاق بگيريد و بعد از گذشتن عده وفات مي توانيد به غير شوهر كنيد و اللّه العالم.

س

- زني كه شوهرش مفقود شده و رجوع بحاكم شرع نموده و حاكم شرع بررسي و تفحص كامل نموده و پس از تفحص به طوري كه نااميد از زنده بودن او هستند حاكم شرع زن را طلاق داده و آن زن پس از انقضاء عده شوهر كرده پس از مدتي شوهر اولي پيدا شد تكليف اين زن چيست و مال كدام شوهر است.

ج

- در صورتي كه به مجتهد جامع الشرائط رجوع كرده و حاكم شرع تفحص لازم نموده و بعد طلاق داده و بعد از تمام شدن عده شوهر كرده باشد عقد شوهر دوم صحيح است و شوهر مفقود حقي به آن زن ندارد.

س

- در مفقود الاثر، زوجه رفع امر به حاكم نكرده و چند سال گذشته آيا با احراز اين كه اگر دو باره زوجه چند سال صبر نمايد تا از زوج طلب شود براي زوجه حرج است آيا مي شود زوجه مفقود الاثر را طلاق داد يا خير؟

ج

- بنظر حقير رفع امر به حاكم شرع و گذشتن چهار سال موضوعيت دارد بلي اگر يقين داشته باشد كه فحص مؤثر نيست فحص ساقط مي شود. ولي بايد چهار سال صبر كند

س

- زني كه در حدود بيست و هفت سال قبل شوهرش غائب و مفقود الاثر بوده با قطع به فوت شوهرش با زيد ازدواج كرده پس از گذشتن مدتي از ازدواج با مرد دوم شوهر اولش پيدا شده و پس از اطلاع از اين كه عيالش شوهر كرده وي را طلاق داده آيا پس از انقضاء عده شرعيه اين زن مي تواند مجددا با زيد ازدواج نمايد يا خير.

ج

- در فرض مذكور اگر دخول واقع شده زن بر زيد حرام مؤبد است.

س

- مردي به مسافرت رفته و عيالش از آمدن او نااميد مي شود و بحاكم شرع مراجعه مي كند به دستور حاكم شرع آن زن به كسي صيغه مي شود و آن مرد يك شب پهلوي آن زن مي خوابد و شب دوم شوهرش از مسافرت برمي گردد و از زنش

صفحه : 207

مي پرسد آيا در اين مدت با كسي ازدواج كرده اي مي گويد نه و شوهرش با او نزديكي مي كند و صبح معلوم مي شود كه با كسي ديگر هم ازدواج كرده و حالا زن حامله است و هر دو شوهر او را ترك كرده اند مرقوم بداريد كه بچه مال كيست و خرج زن را كه بايد بدهد.

ج

- در صورتي كه زوجه امر را به حاكم شرع يعني مجتهد جامع الشرائط ارجاع كرده باشد و بامر او چهار سال تفحص از چهار طرف شده باشد و بعد از تفحص، حاكم شرع او را طلاق داده باشد و بعد از عده وفات شوهر كرده باشد عقد دوم صحيح است و اولاد به شوهر دوم ملحق مي شود و الا عقد دوم باطل و اولاد به شوهر اول ملحق مي شود.

س

- زني است شوهرش شانزده ماه پيش در ميان تظاهرات انقلاب شركت كرده و ديگر به خانه برنگشته زن مي گويد يقين دارم كشته شده آيا به يقين زن اكتفا مي شود و مي تواند شوهر برود يا نه تقاضا مي شود جناب عالي هم اجازه دهيد و تكليفش را روشن فرمائيد.

ج

- در فرض مسأله كه زن يقين بموت شوهر خود دارد بموجب يقين خود مي تواند بعد از نگهداشتن عده وفات شوهر كند و اگر نسبت به فوت شوهر مشكوك باشد بايد بحاكم شرع رجوع و به اذن او مدت چهار سال از شوهر خود تفحص و بعد از چهار سال حاكم او را طلاق بدهد و عده وفات نگهدارد و پس از گذشتن عده مي تواند به ديگري شوهر كند.

اسباب تحريم

س

- كسي با دختري بعقد متعه ازدواج كرد و در حين متعه با مادرش زنا كرد سپس در يك جلسه مدت او را بخشيد و بعقد دائم خود در آورد و اكنون داراي شش اولاد است آيا وظيفه مرد نسبت بزن و وظيفه زن نسبت به اولاد و وظيفه اولاد نسبت به ارث چه مي باشد.

صفحه : 208

ج

- بنا بر احتياط واجب مرد بايد اين زن را طلاق بدهد و مهر المسمي را بايد بپردازد و اگر مهر المسمي كمتر از مهر المثل است مهر المثل بدهد و يا مصالحه بنمايند و زن نيز بايد از اين مرد فورا جدا شود و تا آخر با اين مرد ازدواج نكند و اولادي كه در اين مدت پيدا كرده اند چون جاهل بحكم بوده اند ملحق بهر دو است و در احكام شرعيه با اولادي كه از ازدواج صحيح متولد شده هيچ تفاوتي ندارند و از پدر و مادر ارث مي برند.

س

- اگر كسي با عروس خود زنا كند چه بايد كرد آيا عروس براي شوهرش حرام مي شود يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر بعد از عقد و دخول پسر، پدر با عروس زنا كند زن پسر بر پسر حرام نمي شود و زاني بايد توبه كند و اگر حاكم شرع مبسوط اليد بود حكم و حد اين كار شنيع قتل است يا للاسف كه فعلا اجراء حدود تعطيل است

س

1- اگر زني با مردي زناي محصنه كرد و بعد از مدتي از شوهر خود طلاق گرفت و با همان مردي كه قبلا زنا كرده بود ازدواج كرد در حالتي كه عالم است به اين كه باين مرد حرام مؤبد است باز با مردي ديگر زنا كرد و از شوهر دوم كه علم به حرمت ابدي بر او داشت طلاق گرفت در اين صورت شرعا مي تواند با اين مرد ثالث ازدواج كند يا اين كه مثل دومي حرام است.

ج

- در فرض سؤال چون عقد دوم باطل بوده ازدواج با شخص سومي بعد از عده طلاق اولي و بعد از عده وطي الشبهه در صورت جهل زن و مرد دومي مانعي ندارد ولي اگر زناي با مرد سوم در ايام عده طلاق شوهر اول واقع شده باشد ازدواجش با مرد سوم هم حرام ابدي است.

س

- مادر و دختري در يك زمان با يك مردي از راه زنا حمل برداشتند و مرد زاني هم اقرار دارد كه حمل مادر و دختر هر دو از من مي باشد در اين صورت (1) اعتراض معظم له بر حكومت طاغوت

صفحه : 209

ممكن است زاني نامبرده با يكي از آنان، مادر و يا دختر زانيه ازدواج كند يا نه و در صورت امكان با كدام يك از آنان مي تواند ازدواج كند.

ج

- در فرض سؤال هر دو بر زاني حرام ابدي هستند و ازدواج با آنها جايز نيست.

س

- زن ارمني با داشتن هم سر، با مسلماني رابطه پيدا كرده و اين رابطه منجر بعمل جنسي هم شده و بعد به طوري كه شخص مسلمان مدعي است آن زن با اصرار از شوهرش طلاق گرفته و براي اين كه بعقد همين شخص مسلمان در آيد مسلمان شده آيا اين فرد مسلمان با آن كه زن مسيحي در نكاح مرد مسيحي بوده و با او عمل جنسي انجام داده مي تواند با او ازدواج كند يا خير.

ج

- زنا با زن شوهر دار موجب حرمت ابدي است اگر چه زن كافره باشد

س

- لو زني رجل بامرأة هل يجوز لابنه إن يتزوج مع بنت بنتها ام لا و هل يفرق بين ذات البعل و غيرها.

ج

- نعم يجوز - و لا فرق في هذا الحكم بين الزنا بذات البعل و غيرها.

س

- در رساله هاي عمليه مذكور است كه انسان نمي تواند در ازدواج جمع بين دو خواهر كند بفرماييد آيا اين حكم مخصوص دو خواهر نسبي است يا در رضاعيتين و مختلفتين هم همين طور است.

ج

- جمع بين رضاعيتين و مختلفتين هم حرام است و با نسبي فرق ندارد.

س

- جمع بين دو خواهر در ازدواج در صورتي كه هر دو يا يكي از آنها فرزند زنا باشد چطور است.

ج

- جمع بين دو خواهر در ازدواج حرام است اگر چه هر دو يا يكي از آنها ولد زنا باشد.

س

- مردي با زني زنا نموده و به واسطه جهل به مسأله بعد از مدتي دختر همين زن را عقد كرده و چند اولاد از او بعمل آمده و حاليه متوجه به مسأله شده فعلا تكليفش چيست.

صفحه : 210

ج

- در فرض سؤال دختر آن زن بر زاني حرام ابدي است و عقد وي باطل است و واجب است از يكديگر جدا شوند و لكن چون جاهل بحكم بوده اند اولاد آنها در حكم حلال زاده است.

س

- زني در عده وفات زنا داده آيا زاني مي تواند با او ازدواج كند يا نه

ج

- زنا در عده رجعيه موجب حرمت ابدي است و در عده وفات موجب حرمت نيست و زاني مي تواند بعد از انقضاء عده با او ازدواج نمايد.

س

- مردي زن بيوه اي را كه داراي يك پسر و آن پسر هم داراي زن است عقد كرده، اگر زن بيوه فوت كند آيا مرد كه شوهر زن بيوه است مي تواند با عروس زن بيوه ازدواج كند يا خير.

ج

- ازدواج شخص با زني كه عروس زوجه اش بوده و عروس خودش نيست بعد از عده نسبت به شوهر قبل، مانعي ندارد.

س

- اگر زن دختري داشته باشد كه از شوهر خودش باشد در صورتي كه شوهرش راضي باشد جايز است دختر را براي مردي كه با اين زن زنا كرده صيغه نمود يا خير.

ج

- دختر زن زانيه بر مرد زاني حرام ابدي است.

س

- اگر با دختري عمل لواط انجام بگيرد لواط كننده مي تواند خواهر او را به ازدواج خود در آورد يا نه.

ج

- ازدواج با خواهر او مانعي ندارد و آن حكم كه معروف است مخصوص به خواهر پسر ملوط است.

س

- مردي زوجه او فوت شده و از او چند دختر دارد و آنها را شوهر داده است و مرد مذكور مجددا با زن ديگر ازدواج نموده آيا زوجه دوم او كه زن پدر دختر است به شوهران دخترها محرم است يا نه.

ج

- زن پدر زوجه بر زوج محرم نيست.

صفحه : 211

س

- آيا پسر، زن غير مدخوله پدر خود را مي تواند بعقد خود در آورد يا نه.

ج

- ازدواج با زن پدر چه مدخول بها باشد و چه غير مدخول بها حرام و باطل است.

س

- شخصي دختري را به مدت يك سال متعه كرده و پس از يك سال او را بعقد دائم در آورده و با ام الزوجه اش مقاربت نموده ولي نمي داند آيا مقاربت با او در ايام متعه بوده و يا در ايام عقد دوام در اين صورت اين زن فعلا زوجه اين مرد است و يا بايد از او جدا شود و حكم فرزنداني كه از او بوجود آمده چيست.

ج

- در فرض سؤال اگر شك دارد كه پيش از عقد دائم با مادر زن نزديكي كرده يا بعد از آن عقد محكوم به صحت است و در اين فرض فرزندان او حلال زاده هستند.

س

- هل اللواط مع الميت كالحي في نشر الحرمة في النساء المعلومات اعني ام الموطوء و بنته و اخته علي اللاطي ام لا و هل الرضاع في ذلك كالنسب او مخصوص بالنسب و هل يوجب الغسل و يكفي عن الوضوء و هل في وطي البهيمة غسل و هل يكفي عن الوضوء ام لا.

ج

- نعم اللواط مع الميت كالحي في وجوب الغسل و كفايته عن الوضوء فيما يشترط الطهارة فيه و في نشر الحرمة لا يترك الاحتياط بعدم تزويجهن سواء في النسب و الرضاع كالحي و لكن الاحوط في وطي البهيمة هو الغسل و الوضوء فيما يشترط فيه الطهارة.

س

- مدت بيست سال قبل جواني مرا جهت خود خواستگاري كرد ولي چون او بهائي بود من به ازدواج او راضي نشدم و او هم اصرار داشت و بمن قول داد كه مسلمان شود با شرط مسلمان شدن من به ازدواج او راضي شدم فعلا مدت بيست سال است از ازدواج ما گذشته و در ظاهر مسلمان بود و تشخيص بهائيت او را نمي دادم

صفحه : 212

بعدا برايم ثابت شده كه او واقعا مسلمان نشده و در بهائيت خود باقي است لكن من از او داراي فرزنداني شدم و طلاق و جدائي برايم مشكل بود و در صدد بودم فرزندانم را بدين مقدس اسلام هدايت كنم الزاما صبر كردم و پسرم به سن 19 سال رسيده و پيرو مذهب پدرش شده و برايم يأس حاصل شده كه آنها مسلمان شوند بنا بر اين از خانه شوهرم خارج شدم و در منزل برادرم ساكن شدم در اين صورت حضرت آية اللهي اجازه مي فرماييد باز به خانه شوهرم بروم و فرزندان ديگرم را بدين مقدس اسلام راهنمايي نمايم و يا كاملا او را ترك بگويم چون بر من حرام است و نيز لازم است از او طلاق بگيرم و يا ديگر طلاق نمي خواهد.

ج

- با اين كه شوهر شما بهائي است بايد از او جدا شويد و بازگشت شما به منزل او حرام است و محتاج بطلاق نيست و پس از آن كه از تاريخي كه با او هم بستر نشده ايد عده منقضي شود مي توانيد بدون طلاق با هر مرد مسلمان كه بخواهيد ازدواج كنيد و فرزندان شما چون از وطي به شبهه هستند به شما ملحق

هستند و به پدرشان شرعا ملحق نيستند و او نمي تواند از آنها اگر صغير هستند سرپرستي نمايد و بايد از او گرفته شوند و هر كدام كبير هستند كسي به آنها ولايت ندارد.

س

- از يك نفر روحاني شنيدم كه اگر زن كفر بگويد بر شوهر خود حرام مي شود و بايد او را طلاق دهد و هم چنين اگر مرد كفر بگويد زنش بر او حرام مي شود و بايد او را طلاق داد مستدعي است نظر مبارك را مرقوم فرمائيد.

ج

- اگر قبل از دخول زن كلامي بگويد كه موجب كفر و ارتداد بشود عقد ازدواج او با شوهر به خودي خود فسخ مي گردد، و اگر بعد از دخول باشد چنانچه تا پيش از گذشتن عده بر گردد و توبه كند ازدواج او بحال خود باقي مي ماند و اگر پيش از گذشتن عده بر نگشت معلوم مي شود كه از حال ارتداد و كفر ازدواج او بهم خورده و فسخ شده است و اگر مردي كه مسلمان و مسلمان زاده باشد كافر شود (مرتد فطري) فورا عقد ازدواج او با زنش فسخ مي شود و زنش بر او حرام

صفحه : 213

مي شود و پس از گذشتن عده با هر مرد مسلمان بخواهد ازدواج كند اختيار دارد و طلاق لازم نيست ولي اگر شوهر توبه كند و به اسلام برگردد مي تواند اگر زن ازدواج با ديگري نكرده بعقد جديد با او ازدواج كند.

س

- ازدواج پسر و دختري كه مادرهايشان دختر خاله هستند از نظر قانون بلا مانع است ولي شرعا شبهه اي برايشان پيش آمده و آن اين كه مادر بزرگ دختر چندين سال پيش مي خواسته با شوهر خواهرش (پدر بزرگ پسر) بسفر برود لذا براي محرم شدن با او نوه اش را كه طفلي چند ماهه بوده بي اذن پدرش صيغه او مي كند پدر بزرگ دختر هم كه ولي ّ او محسوب مي شود مرده بوده وقتي كه پدر دختر از مسافرت مي آيد و موضوع را به او مي گويند صريحا از اين عمل اظهار رضايت نمي كند با اين كه مدت صيغه هم تمام شده بوده و مادر بزرگ دختر اظهار مي دارد كه يادم نيست شخصي را كه وكيل كردم تا صيغه

را بخواند چه كسي بوده تا از او بپرسند كه اصولا صيغه را خوانده يا نه ولي در آن زمان به خيال اين كه با هم محرم هستند بسفر رفته اند در حال حاضر پدر بزرگ پسر در قيد حيات نيست و اشخاصي هم نيستند كه شهادت به اجراء صيغه محرميت بدهند نظر مباركتان را در مورد ازدواج اين پسر و دختر مرقوم فرمائيد.

ج

- مادر بزرگ و مادر طفل ولايت بر او ندارند بنا بر اين اگر صغيره را بعقد دائم يا موقت تزويج نمايند عقد فضولي است و بدون اجازه پدر يا جد پدري يا اجازه خود صغيره بعد از آن كه كبيره شد عقد نافذ نيست و آثار شرعيه بر آن مترتب نمي شود و با فرض اجازه پدر اگر اصل خواندن صيغه هم واقعا مشكوك باشد آثار عقد مرتب نمي شود و با فرض وقوع عقد و اجازه پدر اگر اجازه بعد از انقضاء مدت واقع شده ترتب اثر بر آن، محل تأمل است و مراعات احتياط در صورت اخيره بعدم ازدواج پسر و دختر مذكور از جهت شبهه معقوده بودن براي جدّ لازم است.

صفحه : 214

س

- مردي پس از چند روزي كه از ازدواج او گذشت علاوه بر اين كه خودش نماز نمي خواند و روزه نمي گيرد به عيال خود هم مي گويد حق نماز خواندن و روزه گرفتن را نداريد و در اين راه اصرار و پافشاري مي كند و معتقدات ديني را مسخره و استهزاء مي كند در اين صورت وظيفه شرعيه اين زن چيست آيا بايد به زندگي با مرد ادامه بدهد و يا طلاق بگيرد.

ج

- اگر استهزاء و مسخره اش بحد انكار ضروري دين برسد مرتد است و بمجرد ارتداد عقد منفسخ مي شود و باطل است و چنين شخصي را كه مسلمان است و مرتد مي شود مرتد فطري مي گويند و زن بايد از او جدا شود و احتياج بطلاق ندارد و بايد عده وفات نگه دارد و چنانچه زوج از ارتداد خود توبه كند مي تواند زن را به عقد جديد بگيرد.

س

- ما قولكم فيما لو ارتد الزوج عن الاسلام و بعد مدة من ارتداده رجع إلي الاسلام فهل يقبل توبته و هل تبين منه زوجته فعلا او ينتظر إلي تمام العدة و هل الحكم كما قال المشهور في الفرق بين الفطري و الملي بعدم قبول التوبة في الاول و اعتداد الزوجة عدة الوفاة و قبول التوبة في الثاني و الانتظار به إلي العدة و هي عدة الطلاق فان تاب في اثنائها و الا بانت منه.

ج

- إن ارتد الزوج عن فطرة تبين منه زوجته بلا فصل فان لم يمكن اجراء الحد عليه و تاب يقبل توبته و إن لم يسقط عنه حكم الحد و يجوز نكاحه بعقد جديد و لو مع زوجته السابقة و إن ارتد عن ملة وقف انفساخها علي انقضاء العدة.

رضاع

س

- خواهري دارم كه تقريبا شش ماه از زن ديگري كه پسري داشته شير خورده يعني اين طور كه 24 ساعت يك مرتبه شير آن زن را مي خورده و بقيه را از شير مادر خود و مواد خوراكي ديگر تغذيه مي كرد و آن هم مرتب و در ساعت معين

صفحه : 215

نبوده گاه گاهي شب آن هم يك وعده شير آن زن را مي خورده بفرماييد ازدواج آن پسر با خواهرم چه صورت دارد.

ج

- ظاهرا در فرض مرقوم اگر در مدت تقريبا شش ماه هر شبانه روز يك مرتبه شير خورده استخوانش محكم و گوشت در بدنش روييده شده است بنا بر اين ازدواج او با پسر مرضعه حرام و باطل است.

س

- زني دختري را مدت شش شبانه روز شير كامل داده در اين صورت دختر مذكوره فقط با پسري كه شير مادرش را خورده محرم است يا با همه برادران.

ج

- در صورتي كه شرائط رضاع بنحو مرقوم در رساله هاي عمليه محقق شده باشد آن دختر به آن پسر و برادرانش كه از مادر يا زن دوم همين شخص باشند محرم مي شود.

س

- در حال رضاع چون شير مادرم كافي نبود مرا به دايه اي سپردند كه شيرم بدهد و من از شير آن زن پرورش يافتم و بزرگ شدم حاليه من به آن زن محرم شدم و به اولاد آن زن هم محرم هستم و به نوه هاي آن زن و به خواهر او هم محرم هستم يا نه در صورتي كه با آنها محرم نباشم مي توانم با اولاد آن زن ازدواج كنم يا خير.

ج

- در فرض سؤال شما به منزله اولاد نسبي آن زن هستيد و اولاد او به منزله خواهر و برادر شما و اولاد خواهر و برادر نيز بر شما حرام است و هم چنين خواهران زن خاله رضاعي شما محسوب و بر شما حرام است و لكن نكاح اولاد خاله، نسبي باشد يا رضاعي حلال است.

س

- شخصي داراي دو عيال است پسر بچه اي از عيال دوم آن شخص شير كامل خورده و فعلا پسر بچه مزبور قصد ازدواج با نوه دختري آن شخص كه از عيال اولش بوده دارد در صورتي كه پسر بچه مذكور از عيال اول آن زن شير نخورده اين ازدواج مانعي دارد يا نه.

ج

- در فرض سؤال كه آن نوه از همين شوهر صاحب شير است جايز نيست.

صفحه : 216

س

- دائي رضاعي و يا نسبي شير زني را با شرائط كامله بخورد خواهر زاده مي تواند با همان مرضعه ازدواج كند يا نه و نيز فرزندان اين زن مرضعه از لحاظ حرمت و عدم آن چطور است.

ج

- در فرض سؤال خود دائي از اولاد مرضعه محسوب است و ازدواج او با اولاد مرضعه جائز نيست به تفصيلي كه در احكام رضاع مذكور است و اما ازدواج خواهر زاده او با مرضعه در صورتي كه يكي از عناوين محرمه نسبي، مثل جده و امثال آن بر او منطبق نشود مانعي ندارد.

س

- زيد از زني شير كامل خورده پس از مدتي آن زن براي شوهرش عيالي اختيار كرد جهت اولاد ذكور خداوند متعال هم تفضل فرموده پسري عطا كرده حال مي خواهند دختر زيد را بعقد اين پسر در آورند آيا جائز است يا نه.

ج

- جايز نيست چون برادر زاده رضاعي است.

س

- شخصي با زني زنا مي كند و از طريق زنا زن اولاد پيدا مي كند و بعدا همين زن را عقد مي كند پس از متولد شدن بچه مدتي مادر اين زن اين بچه را كه انعقاد نطفه اش از زنا بوده شير كامل مي دهد آيا اين زن بر شوهرش حرام مي شود يا نه.

ج

- احتياط واجب آنست كه اين زن را طلاق دهد و ديگر با او ازدواج نكند بلي اگر با زن شوهر دار زنا كرده يا با زني كه در عده رجعيه بوده زنا كرده آن زن بر زاني حرام مؤبّد مي شود.

س

- زني دوقلو زاييده و براي كمبود شيرش گاهگاهي بچه اش را پيش زنها مي برده كه شيرش بدهند مخصوصا يكي از زنهاي هم سايه اش مدت يك سال روزي يك مرتبه و يا دو مرتبه و يا هر دو روزي يك مرتبه و يا بيشتر كاملا برنامه شير خوردن را نمي داند شير مي داده ولي تا يك سال را باين كيفيت در نظر دارد كه عمل مي شده فعلا مدتي است كه پسر زن مرضعه مزبوره همين دختر را كه پيش مادرش شير مي خورده بعقد خودش در آورده لكن در اين موضوع بلا تكليف و مردد هستيم

صفحه : 217

كه شرعا اين عقد چه صورت دارد نظر مبارك را مرقوم فرمائيد.

ج

- بنظر حقير در فرض سؤال احتياطا طلاق بدهد و نسبت به مهريه مصالحه و مراضات نمايند و ديگر با او ازدواج نكند.

س

- زني بچه برادر خود را يك روز شير داده و دو روز شير نداده و آن روزي كه شير داده يك مرتبه بيشتر نداده ولي مدت بيست روز روي هم رفته بيشتر شير نداده در اين صورت آيا مرضعه مي تواند دخترش را به پسر برادر بدهد يا خير

ج

- در فرض مسأله اگر پسر برادر يك شبانه روز تمام شير خورده باشد بدون فاصله غذا يا شير ديگري با همه اولاد عمه، خواهر و برادر مي شوند و ازدواج آنها جايز نيست و نيز اگر يك شبانه روز تمام نخورده لكن در عرض بيست روز مقداري خورده كه معلوم باشد از شير عمه گوشت در بدن او روييده يا استخوان او محكم و بزرگ شده نمي تواند دختر عمه را بگيرد و اللّه العالم.

س

- شخصي عيالش فوت نموده و از او بچه اي باقي مانده و اين بچه را بزن مرضعه سپرده اند و مدت يك سال يا بيشتر شير آن زن را خورده و بعد پدر اين بچه با دختر بزرگ آن زن ازدواج نموده مرقوم بداريد اين ازدواج چه صورت دارد.

ج

- در فرض مسأله پدر بچه با دختر آن زن نمي تواند ازدواج كند ولي با خود آن زن مي تواند ازدواج كند اگر مانعي نداشته باشد.

س

- آيا خواهر مي تواند برادر خود را شير بدهد يا نه.

ج

- اگر زن از شير شوهر خود برادرش را شير بدهد آن زن به شوهر خود حرام نمي شود لكن خوب است احتياط نمايد و شير ندهد.

س

- جائز است زني نوه دختري خود را شير بدهد در صورتي كه دخترش فوت نموده است يا نه.

ج

- بلي در صورت فوت مادر بچه جائز است ولي چنانچه مرضعه مفروضه دختر

صفحه : 218

داشته باشد شوهر دختر فوت شده نمي تواند با هيچ يك از دختران او ازدواج نمايد

س

- بنده با پدرم و عمويم در يك جا زندگي مي كرديم عمويم داراي چهار دختر و يك پسر بوده و پدرم سه پسر و يك دختر داشت خواهرم كه فرزند اول پدرم بود با دختر سوم عمويم و بنده با پسر چهارم عمويم كه يك سال از بنده كوچكتر بوده و برادر كوچكم با آخرين فرزند عمويم كه دختر بوده شير خورديم و بنده با دختر اولين دختر عمويم كه از همه ماها و اولاد عمويم بزرگتر بوده ازدواج نمودم كه در معني نوه دختري عمويم مي باشد و در حال حاضر يك فرزند پنج ساله پسر هم دارم بفرماييد بنده با فرزندان عمويم و هم سرم چه نسبتي داريم و آيا ازدواج ما اشكال شرعي دارد يا خير.

ج

- اگر شما شير عيال عمويتان را به قدري كه سبب حصول رضاع شرعي مي شود و در مسأله 2483 و 2484 توضيح المسائل شرح داده شده خورده باشيد با هيچ يك از دخترهاي آن عمويتان و دخترهاي دخترهاي او كه نوه عموي شما هستند نمي توانيد ازدواج نماييد و اگر ازدواج كرده باشيد ازدواج باطل است و فورا بايد جدا شويد و در صورت نزديكي بايد زن عده نگه دارد و اگر در اين مدت كه مسأله را نمي دانستيد فرزندي از شما پيدا شده باشد آن فرزند حكم ولد حلال را دارد ولي اگر به مقداري كه رضاع شرعي حاصل مي شود شير نخورده باشيد و يا شك داشته باشيد كه به آن مقدار خورده ايد يا نه ازدواج شما با او جايز و صحيح است و در صورتي كه فرض مسأله بعكس باشد يعني پسر عموي شما شير از مادر

شما خورده باشد ازدواج شما با خواهرهاي او بي اشكال است.

س

- زن در حال طلاق حامل بوده و بعد از چند روز وضع حمل كرده آيا شيري كه در پستان زن است مربوط به شوهر اول است و يا مال شوهر دوم و مي تواند همين بچه را شير بدهد يا نه.

ج

- شير زن نه ملك شوهر اول است و نه ملك شوهر دوم و زن اختيار دارد بچه خود را شير دهد.

صفحه : 219

س

- زن بنده يك پسر و يك دختر شير خواري داشته دختر هم سايه خود را هم مدت چهار ماه و روزي سه دفعه شير مي داده در اين صورت دختر مزبوره با پسر من محرم است يا نه و نيز پسرم كه سن او ده سال بوده همين دختر هم سايه را كه مدت چهار ماه به نحو مذكور شير خورده تصرف و از او ازاله بكارت نموده و اين قضيه ده سال قبل اتفاق افتاده ولي مدت سه سال است كه دختر مزبوره را بعقد پسرم در آورده ام و صداق او را هم مبلغ يك هزار تومان قرار دادم و در اين مدت سه سال كه دختر بعقد پسرم در آمده عمل زن و شوهري با او انجام نداده در اين صورت حكم اين مسأله را بيان فرمائيد كه آيا پسرم به اين دختر حلال است يا حرام و آيا ديه به او تعلق مي گيرد يا نه.

ج

- بنظر حقير اقوي آنست كه اين دختر بر اين پسر حرام مؤبد است لكن اولي و احوط آنست كه طلاق بدهند و تا آخر عمر هم با يكديگر ازدواج نكنند و راجع بديه اگر به واسطه مقاربت دختر افضاء شده ديه خود دختر كه به طلا پانصد دينار و هر ديناري يك مثقال شرعي است كه هجده نخود باشد ديه آن است و اگر افضاء نشده و فقط بكارت او زايل شده باشد ارش بكارت بايد داده شود و چون در فرض سؤال پسر صغير بوده در هر دو صورت ديه ارش بر عهده عاقله است و اما مهر بنا بر احتياط در طلاق اگر بعد از عقد

تا كنون دخول نكرده باشد احتياط مصالحه و مراضات در نصف مهر است.

س

- پسر بچه اي مادرش مرحومه شده و مادر مادرش در صورتي كه شوهر هم نداشته و شير هم در پستان او نبوده پستانش را در دهان پسر دختر خود نهاده و پستان شير آمده و بچه از شيرش بزرگ شده ولي در بعض اوقات، دختر ديگر همان زن مذكوره كه خاله آن پسر بچه است به آن پسر شير داده و بعد كه پسر بچه بزرگ شده با يكي از دختر خاله هاي خود همان خاله اي كه او را شير داده بود ازدواج كرده و حالا داراي اولاد شده آيا براي اين پسر كه از شير خاله خورده شرعا جايز

صفحه : 220

بوده با دختر او ازدواج نمايد يا خير.

ج

- اين پسر اگر از خاله شير كامل خورده نمي تواند با هيچ يك از دخترهاي خاله ازدواج نمايد و اگر كامل نخورده ازدواج مانعي ندارد و شير كامل اين است كه يا يك شبانه روز تمام شير بخورد كه در بين آن غذا يا شير زن ديگر نخورده باشد و يا پانزده مرتبه پشت سر هم بدون فاصله، به اين كه غذا يا شير ديگري خورده باشد يا به مدت طولاني و لو با فاصله شير ديگر، آن مقدار از اين خاله شير خورده باشد كه گوشت از شير او در بدن بچه روييده و استخوان او محكم شده باشد و اگر يقين حاصل كند كه بيكي از اين سه طريق شير خورده نمي تواند ازدواج نمايد و اگر يقين حاصل شد بايد فعلا دختر خاله را رها كند و أولادها چون تا بحال نمي دانستند ولد شبهه و حلال زاده هستند.

محارم و غير محارم

س

- دو نفر به نام اسماعيل و رحمت در يك جا سكونت داشتند و هر يك از اين دو نفر دختر ديگري را جهت محرميت به مدت يك ساعت صيغه كرده در مقابل ده شاهي پول سياه و پس از گذشت ده سال رحمت نامبرده دختر اسماعيل را كه قبلا جهت محرميت براي خود صيغه كرده بود و فعلا بالغ گرديده براي پسر خود عقد مي كند حاليه چهار سال از اين عقد مي گذرد و دختر اسماعيل از پسر رحمت يك فرزند پسر دارد و چند روز قبل براي اسماعيل خبر آوردند كه دختر شما را چون قبلا كه نابالغ بوده به مدت يك ساعت جهت محرميت براي پدر داماد صيغه كرده اند دختر شما باين شوهر

حرام است نه طلاق دارد و نه حقي به مهريه، متمني است نظر مبارك را اعلام و تكليف بچه را روشن فرمائيد.

ج

- در فرض مسأله اين دختر بر پسر مفروض حرام است و عقد باطل بوده و محتاج بطلاق نيست بلي زن بايد عده نگهدارد و بعد از انقضاء عده مي تواند به ديگري شوهر كند و چون جاهل به مسأله بوده اند اولاد آنها در حكم حلال زاده اند و زن مهريه طلب دارد و در تفاوت بين مهر المسمي و مهر المثل مصالحه نمايند.

صفحه : 221

س

- اگر كسي با زني ازدواج كند بعد آن زن بميرد و يا او را طلاق بدهد مي تواند با دختر او ازدواج كند يا نه.

ج

- در صورتي كه دخول كرده باشد جايز نيست و اگر دخول واقع نشده باشد جايز است.

س

- زن پدر رضاعي محرم است يا نه.

ج

- بلي محرم است.

س

- مادر زن دوم به پسر زن اول كه از خود انسان است محرم است يا نه و در صورتي كه زن اول از شوهر اولي خود پسر داشته باشد تكليف او با زن و مادر زن شوهر دوم چيست.

ج

- پسر زن اول به مادر زن دوم محرم نيست لكن به خود زن پدر محرم است و پسري كه زن اول از شوهر اول دارد به زن دوم و مادر او محرم نيست.

س

- شخصي عيالي داشته كه فوت شده و از آن عيال دختري دارد كه به شوهر داده و زن ديگري گرفته و خود مرد فوت شده آيا داماد اين مرد مي تواند زن دوم پدر زن را بگيرد يا نه.

ج

- مادر زن محرم است و عيال پدر زن كه مادر زن نباشد محرم نيست و ازدواج با او مانعي ندارد.

س

- آيا ربيبه اي كه مادرش مدخول بها نباشد محرم است يا نه.

ج

- محرم نيست.

س

- مردي زني گرفت و آن زن از شوهر ديگر دختري دارد و اين مرد هم پدري دارد در اين صورت آيا ربيبه اين مرد كه دختر زن او باشد به پدرش محرم است يا خير و در صورت نامحرم بودن آيا پدر آن مرد مي تواند با دختر نامبرده ازدواج كند يا خير.

ج

- ربيبه پسر بر پدر محرم نيست و پدر مي تواند با او ازدواج كند.

صفحه : 222

س

- دختر زن (ربيبه) كه به انسان محرم است آيا مخصوص به دختري است كه در زمان زوجه بودن مادرش براي انسان موجود باشد يا اگر بعد هم به وجود بيايد همين حكم را دارد.

ج

- چنانچه بعد هم به وجود بيايد محرم است پس اگر انسان زني را عقد كند و دخول هم واقع شود و بعد او را طلاق دهد و آن زن با شخص ديگري ازدواج كند و از شوهر دوم دختري بياورد آن دختر به شوهر اول محرم است.

س

- آيا عروس خواهر و عروس برادر بر انسان محرم است يا نه.

ج

- عروس خواهر و عروس برادر به برادر باين عنوان محرم نيست مگر بعنوان ديگر مثل اين كه عروس خواهر يا برادر، برادر زاده يا خواهر زاده باشد.

س

- فرزندي كه از زنا بوجود بيايد به پدر زاني و مادر محرم مي شود يا نه؟

ج

- محرميت بعيد نيست هر چند ارث نمي برد.

س

- مردي است به نام صادق و زني دارد به نام خديجه و از اين زن دختري دارد به نام زهراي بتول و زهراي بتول بر طبق قوانين اسلامي شوهر مي كند و بچه هاي متعددي از شوهر خود بدنيا مي آورد از جمله ابو الفضل و طاهره حالا صادق زنش فوت مي كند و با زني به نام فاطمه ازدواج مي كند در اين صورت ابو الفضل به فاطمه محرم است يا نه و هم چنين بچه هاي فاطمه و بچه هاي طاهره به فاطمه و دختران فاطمه محرمند يا نه و آيا ابو الفضل به خواهر فاطمه محرم است يا نه؟

ج

- فاطمه كه زن دوم جد بچه ها است زن پدر آنها محسوب و محرم است خواه بچه ها نوه دختري باشند يا پسري و هم چنين اولادي كه فاطمه از جد بچه ها پيدا نمايد دائي و خاله آنها محسوب و محرم مي باشند و بچه هاي طاهره نيز به فاطمه محرمند چون فاطمه زن پدر آنها محسوب مي شود و بچه هاي فاطمه نيز به بچه هاي طاهره محرمند چون دائي و خاله مادر آنها محسوب مي شوند و اما اولادي كه فاطمه از شوهر ديگر دارد با ابو الفضل و طاهره محرم نيستند و هم چنين ابو الفضل به خواهر فاطمه محرم نيست.

صفحه : 223

ازدواج با زن شوهر دار

س

- چند سال پيش دختري را بعقد مردي در مي آورند و پس از چهار ماه طلاق مي گيرد پير مردي كه در حدود 70 سال داشته و سر پرستي آنها را به عهده گرفته بود با همان زن مطلقه كه در حدود 12 سال داشته ازدواج مي كند البته پس از گذشتن 75 روز از طلاق آن زن و زن و مرد دومي داراي فرزندي مي شوند و زن جهت ارضاء نفس خود كه ديگر شوهر پيرش قادر بامر زناشويي نبوده فريب خورده با مرد ديگري دوست شده و پيمان زناشويي بسته و بالنتيجه پس از فوت پير مرد كه شوهر دوم بوده عيال مرد سوم كه در زمان شوهر دوم با او طرح دوستي بسته بودند شده است و مدتي مشغول زندگي شده اند و حالا متوجه شدند كه اين زناشويي به اشكال شرعي بر خورده است و داراي اولاد هم هستند و هيچ گونه راه فراري جهت مرد نيست و زن تهديدش مي كند و اجبارا مرد با

آن زن بسر مي برد آيا راه چاره اي براي آنها هست يا خير؟

ج

- اين مسأله صوري دارد اگر زن مدخول بها از شوهر اول بوده و در ظرف مدت هفتاد و پنج روز سه طهر و در حيض ديده و با مرد دوم ازدواج كرده ازدواج مرد سوم كه با او قبلا زنا كرده و زناء با زن شوهر دار بوده باطل است و بايد از هم جدا شوند بدون طلاق و بر او حرام مؤبّد مي شود ولي فرزنداني كه در مدت گذشته پيدا كرده اند چون جاهل بوده اند ملحق به آن ها است و حكم ولد حلال را دارند و اگر زن در مدت هفتاد و پنج روز سه طهر نديده نكاح دوم باطل بوده و زنا با آن زن زنا با صاحب بعل نبوده است بنا بر اين صورت ازدواج مرد سوم با او اگر پس از گذشتن عده وطي به شبهه بوده صحيح است و اگر در عده وطي به شبهه بوده و دخول واقع شده مثل صورت اولي زن بر او حرام مؤبّد مي شود و بايد از هم جدا شوند و نيز اگر زن مدخول بها از شوهر اول نبوده چون عده نداشته

صفحه : 224

ازدواج او با شوهر دوم صحيح بوده و زناي مرد سوم با او زناي با زن شوهر دار بوده و بر مرد سوم حرام مؤبّد است.

س

- شخصي در بيابان در حال اضطرار زني را با صيغه فارسي بعقد خود در آورد و زن هم خود را بدون شوهر معرفي كرد هنگامي كه بشهر رسيدند و خواستند صيغه عربي خوانده شود زن گفت من شوهر دارم و برگشت به خانه شوهر اول خود، شوهر دوم پس از تحقيقات كامل ديد

آن زن از شوهر اول اولادش نمي شده و از دوم باردار شده و فرزندي بدنيا آمده فقط زن و شوهر دوم مي دانند كه اين بچه از شوهر دوم است و در نزد هر دو آشكار است مستدعي است مرقوم فرمائيد آيا الولد للفراش شامل حال اين بچه مي گردد يا نه و طفل از كدام پدر ارث مي برد و در صورت جدائي از شوهر اول آيا مي تواند با شوهر دوم مجددا ازدواج كند يا نه.

ج

- در فرض مسأله با علم به اين كه اين ولد از غير شوهر است الولد للفراش شامل او نيست بلي شوهر اول تا نمي داند از زنا است بحسب ظاهر با او معامله اولاد مي نمايد و مادر كه مي دانسته شوهر دارد اگر بحكم شرعي هم عالم بوده كه زن شوهر دار جايز نيست به ديگري شوهر كند طفل از طرف او زنا زاده است و ارث نمي برد ولي مرد كه نمي دانسته زن شوهر دار طفل از طرف او حلال زاده است و ارث از يكديگر مي برند و از شوهر زن طفل ارث نمي برد و او هم از طفل ارث نمي برد و اين زن بر شوهر دوم حرام مؤبّد است.

س

- زني صيغه كسي بوده و هنوز مدت آن تمام نشده و بخشيده هم نشده به ديگري ازدواج نمايد به خيال آن كه مدت بخشيده شده تكليف چيست.

ج

- در فرض سؤال عقد ازدواج دوم باطل است و اگر جاهل بحكم يا موضوع بوده و دخول واقع نشده بعد از تمام شدن عده جايز است ثانيا او را عقد كند ولي اگر دخول واقع شده حرام ابدي است و جايز نيست او را عقد نمايد.

س

- مردي قبل از دخول به عيالش به مرض جذام مبتلا شده و عيالش

صفحه : 225

تقاضاي طلاق كرد و مرد حاضر نشد و بعد از مدتي مرد از مرض بهبودي حاصل كرد و زن هم بدون طلاق شوهر كرد حاليه شوهر اولي عيالش را مي خواهد بفرماييد زن مذكوره چه تكليفي دارد.

ج

- در فرض مسأله عقد دوم كه بدون طلاق از شوهر بوده باطل است و زن زوجه شوهر اول است و واجب است بدون طلاق از مرد دوم جدا شود و به خانه شوهرش برود و با علم به اين كه زن شوهر دار نمي تواند شوهر كند زانيه بوده و عده هم ندارد بلي اگر مرد دوم نمي دانسته كه اين زن شوهر دارد زن بايد عده وطي به شبهه نگاهدارد و بعد با شوهر خودش نزديكي كند و اگر نزاع موضوعي در بين باشد مرافعه شرعيه لازم است

ازدواج در عده

س

- زني در اول ماه شعبان به او خبر رسيده كه شوهرش فوت نموده پس از گذشتن مدت عده وفات بلا فاصله شوهر كرده و بعدا معلوم شده كه شوهرش در اول ماه مبارك رمضان فوت نموده بوده در صورتي كه خبر اول موثق بوده است آيا اين زن به شوهر دوم حرام ابدي است يا نه.

ج

- احتياط لازم آنست كه او را طلاق بدهد و ديگر با او ازدواج نكند.

س

- زني از شوهر اولش بچه دار نمي شده روي اين اصل شوهر او را مطلقه كرده و بعد از ديدن دو مرتبه خون حيض كه به سه ماه نرسيده شوهر كرده و فعلا هم حمل دارد و متوجه شده است كه بايد سه طهر و يا سه ماه عده نگهدارد و رعايت نكرده تكليف زن مزبوره در خانه شوهر دومش چيست.

ج

- در فرض مسأله كه عقد دوم در عده بوده است عقد باطل و اين زن بر اين مرد حرام ابدي است و اولاد اگر معلوم باشد كه از شوهر اول نيست چون جاهل بوده اند در حكم حلال زاده است ولي در آينده، نزديكي با اين زن زنا و اولاد هم اولاد زنا خواهد بود.

صفحه : 226

س

- شخصي نه سال است كه زوجه خود را ترك نموده و ابدا همديگر را نديده اند بعد زوجه به اتفاق پدر و شخص ديگري بعنوان راهنما زوج را در خرمشهر پيدا نموده و زوج زوجه خود را طلاق خلع مي دهد بعد از پانزده روز شخص راهنما و مباشر طلاق، زوجه مطلقه را بعقد خود در مي آورد و حال آن كه طرفين جاهل بحكم حرمت در ايام عده مي باشند و زوج اول شكايت نموده در صورتي كه مدت دو سال است كه از اين جريان مي گذرد و زوجه در خانه شوهر دوم بسر مي برد و دو فرزند از او پيدا مي كند ولي چون ازدواج شخص دوم نسبت به آن زن قانوني نبوده و در دفتر رسمي ثبت نشده زوجه را بعنوان موقت از خانه خود با رضايت او خارج مي كند و اين موضوع خارج كردن زوجه و شكايت شوهر اول سبب شده كه شوهر دوم انكار ازدواج با زن مزبوره را نموده و نفي اولاد را از خودش كرده تا گرفتاري قانوني نداشته باشد بفرماييد تكليف بچه ها چيست.

ج

- در فرض سؤال عقدي كه در عده واقع شده باطل است و اين زن بر اين مرد حرام ابدي است و اولاد چون طرفين جاهل بوده اند در حكم حلال زاده و ملحق باين مرد و زن است و جايز نيست مرد نفي ولد كند و توارث بين آنها ثابت است و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي از وطنش مهاجرت كرد و جهت كارگري بشهر ديگر رفت و در آنجا فوت كرد يك نفر از بستگانش كه در آنجا بوده به عيالش نوشت كه شوهر شما در فلان تاريخ فوت كرده و زن هم عده وفات نگهداشته بعد شوهر رفته و پس از مدتي نامه ديگر آمده كه تاريخ نامه اشتباه شده و در آن تاريخ فوت نكرده بود و در تاريخ بعد فوت كرده و زن مزبوره بر طبق نامه اول پس از انقضاء عده شوهر كرده و مقاربت هم حاصل شده تكليف چيست.

ج

- در فرض مذكور اگر عقد دوم در وقتي واقع شده كه شوهر مرده ولي خبر دوم كه بنا بر فرض، صحيح و مطابق با واقع بوده بعد از وقوع عقد رسيده احتياط واجب

صفحه : 227

- آنست كه اگر مقاربت واقع نشده پس از انقضاء عده وفات از تاريخ بلوغ خبر دوم دو باره او را عقد نمايد و اگر نمي خواهد او را نگاهدارد احتياطا طلاق بدهد و در صورتي كه مقاربت و دخول واقع شده نيز احتياط واجب اين است كه او را طلاق دهد و بعد هم با او ازدواج نكند.

س

- زني در عده طلاق بوده و هنوز عده اش تمام نشده شوهر كرده در صورتي كه زن مزبوره بسر دفتري كه طلاق در آنجا واقع شده مراجعه كرده و سر دفتر هم به او گفته كه شما در عده هستي و نمي تواني شوهر كني با اين صورت زن صيغه مرد ديگر شده و از او بچه دار شده تكليف اين زن و مرد چيست.

ج

- با فرض اين كه در عده غير ازدواج كرده و دخول هم واقع شده زن بر مرد دوم حرام مؤبّد مي شود و فورا بايد از هم جدا شوند و اگر وطي شبهه باشد عده بگيرد و فرزندان آنها اگر مرد جاهل بحكم يا موضوع بوده به پدرشان ملحق هستند و حكم ولد حلال را دارند و با فرض جهل در مورد مادر كه در اين فرض بعيد است به مادر نيز ملحق مي باشند.

س

- زن مطلقه اي كه در عده بوده از روي جهل بحكم با زيد ازدواج مي نمايد و از زيد دختري پيدا مي كند و بعد از اطلاع به حرمت، قطع رابطه مي نمايد فعلا زيد انكار ولد نسبت به دخترش مي كند و حال آن كه افرادي كه با اين زن و شوهر معاشر بوده اند شهادت مي دهند كه روابط ممتدي بين آنها بوده فعلا اين زن و دخترش در اضطراب هستند حكم اللّه را بيان فرمائيد.

ج

- در فرض سؤال كه طرفين جاهل بحكم بوده اند اگر شوهر معترف به وطي زوجه باشد و الحاق ولد به او ممكن باشد بر حسب ظاهر شرع ملحق به او است و نفي او جايز نيست.

صفحه : 228

ازدواج با خواهر زن

س

- خانمي در خانه مردي چهار سال زندگي كرد و داراي دو فرزند شد و فعلا فرزندان موجودند ولي آن مرد خواهر كوچك آن خانم را كه پانزده سال داشت بعقد خود در آورد و به خانه اش آورد و خواهر بزرگتر از شوهرش طلاق گرفت و خارج شد حالا تكليف خانم دومش چيست و آيا عقد خواهر كوچك در آن وقت صحيح بوده يا باطل و هم چنين در صورت علم و جهل فرقي دارد يا نه.

ج

- در فرض سؤال چون عقد خواهر كوچك قبل از طلاق خواهر بزرگ بوده عقد خواهر كوچك باطل است بلي در فرض سؤال اگر چه پس از اين عقد باطل با خواهر كوچك نزديكي كرده باشد مي تواند پس از تمام شدن عده خواهر بزرگ با خواهر كوچك بعقد جديد ازدواج نمايد لكن اگر جاهل به مسأله بوده بايد صبر كند تا عده خواهر كوچك نيز منقضي شود و بعد او را عقد نمايد و در اين صورت اگر فرزندي از آنان بوجود آمده باشد در حكم حلال زاده است و اگر خواهر كوچك و شوهر خواهر هر دو عالم بوده اند به حرمت جمع بين اختين و مع ذلك اقدام نموده اند خواهر كوچك عده ندارد.

س

- زيد منقطعه داشت پس از انقضاء مدت مي تواند خواهر آن زن را بگيرد نظر به آن كه بائن است يا نمي تواند.

ج

- بنا بر احتياط واجب جايز نيست قبل از تمام شدن عده او خواهرش را عقد كند.

حكم نظر و صحبت نمودن مرد و زن نامحرم با يكديگر و خنثي

س

- اگر مرد سر برهنه باشد و زن نامحرم او را با اين وضع نگاه كند در اين صورت مرد هم كمك به گناه كرده و براي او سر برهنه بودن حرام است

صفحه : 229

يا نه و هم چنين پيراهن آستين كوتاه كه كمي بالاتر از آرنج تا نوك انگشتان پيدا باشد در صورتي كه زن به مرد نگاه كند براي مرد حرام است يا نه.

ج

- احتياط اين است كه مرد غير از مواضعي را كه پوشيدن آن در بين مردها متعارف و معمول نيست در صورتي كه بداند زن اجنبيه با التذاذ به آن نظر مي كند به پوشاند.

س

- زن نامحرمي نسبت فاميلي با مردي دارد آيا مي توانند بدون قصد لذت با هم صحبت كنند در حالي كه همديگر را نگاه نكنند يا نه.

ج

- بدون قصد التذاذ و با وجود حاجت عرفي مانعي ندارد.

س

- اگر كسي بميرد و مجلس عزاي مردانه و زنانه در يك حياط تشكيل شود چنانچه زني با سواد در مجلس عزاي زنانه، قرآن بخواند و روضه و مصيبت و نوحه بخواند كه صداي او را بعضي مردها كه در آنجا هستند بشنوند چه صورت دارد.

ج

- با اين كه خداوند متعال مي فرمايد فاسئلوهن من وراء حجاب خوب است كه مجلس زنانه طوري باشد كه كاملا مراعات عفت بشود.

س

- نگاه كردن به زن اجنبيه حرام است ولي در موقع ازدواج با زن چه دائم و چه انقطاعي مي شود او را نگاه كرد يا نه.

ج

- زن مخصوصي را كه قصد دارد ازدواج كند جايز است نگاه كند به مقداري كه زشتي و زيبايي او را تشخيص دهد و اما اگر بخواهد زنهاي متعدد را نگاه كند كه هر كدام را پسنديد انتخاب كند جايز نيست.

س

- براي كسي كه مي خواهد ازدواج كند جايز است نگاه كردن بزن و بالعكس يا نه.

ج

- جهت ازدواج يك مرتبه بصورت نگاه كردن براي زن و مرد بدون قصد ريبه و التذاذ جايز است.

س

- در اجتماع آلوده ما معمولا از موي سر زنها كلاه گيسو درست مي كنند و خريد و فروش مي نمايند كسي كه عيال او از چنان گيسواني استفاده مي كند

صفحه : 230

تكليفش چيست آيا مي تواند چنان مويي را كه مربوط بزن اجنبيه است لمس و يا نگاه كند يا نه و در صورت منع شرعي گناه كار زن اوليه است كه گيسوانش را به بازار عرضه كرده يا خريدار يا هر دو.

ج

- پس از جدا شدن مو از سر زن، نگاه اجنبي به آن مانعي ندارد و هم چنين است دست كشيدن مرد اجنبي به آن و خريد و فروش و سر گذاشتن زن ديگر اشكال ندارد

س

- اشخاصي كه در يك خانه و يك طبقه عمارت باشند از حيث محرم و نامحرم ولي اقوام هستند و هيچ گونه خطري از جهت ريبه و غيرها در كار نيست و هميشه با هم نشست و برخواست دارند و از لحاظ خورد و خواب و خريد لوازم منزل مخلوط هستند دست و صورت باز و از حيث حجاب محجوب نيستند و چون از اين حيث بر ايشان دشوار است آيا ترخيصي هست و يا بايد مثل خارج منزل وظيفه نامحرم كه اجنبيه بايد از اجنبي مستور باشد در اينجا هم جاري شود.

ج

- دليلي بر تفاوت حكم بين غير محارم بنظر نرسيده است.

س

- آيا زن اجنبيه مي تواند قرائت نماز و احكام ديني و مسائل واجبه اش را نزد مرد عالمي فرا گيرد و در اين قبيل موارد هم اذن شوهر شرط است يا خير

ج

- ياد گرفتن مسائل مورد ابتلاء و حاجت بر زن و مرد هر دو واجب است و اذن شوهر در صورتي لازم است كه ياد گرفتن مسائل متوقف بر خروج از خانه نباشد به اين كه در خانه نيز تعلم امكان داشته باشد و فرا گرفتن آن از مرد اجنبي در صورتي جايز است كه معرض فساد و گناه نباشد.

س

- آيا مرد مي تواند در يك جلسه اي كه گروهي از بانوان و دختران مسلمان هستند قرآن را تعليم كند و هم چنين خود استاد كه با صوت قرآن را مي خواند در موقع پس گرفتن درس آيا بانوان و دختران مي توانند با صوت قرآن را براي اين استاد بخوانند تا اين كه اشكالات آنها را از لحاظ اعراب و قواعد تجويد بر طرف كند و يا اين كه خواندن خانمها و دختران با صوت اشكال شرعي دارد.

صفحه : 231

ج

- چنانچه تعليم قرآن مجيد مستلزم ارتكاب محرم نباشد اشكال ندارد ولي بانوان و دختران نزد نامحرم قرآن را با صدا نخوانند و هم چنين با صدا خواندن مرد چنانچه موجب تلذذ بانوان باشد اشكال دارد خوب است معلم بانوان زن باشد تا موجب ارتكاب خلاف شرع نشود و ارتكاب خلاف شرع بعنوان تعليم قرآن خلاف شرع ديگر است.

س

- خنثي از نظر محرم و نامحرم بودنش با مردان و زنان چه حكمي دارد

ج

- اگر خنثي مشكل باشد بايد احتياط كند يعني نسبت به مردها خود را زن محسوب دارد و از نامحرم خود را به پوشاند و نسبت به زنها خود را مرد حساب كند و بزن نامحرم نگاه نكند.

حكم نظر به زن نامحرم در تلويزيون و نظر به عكس او

س

- نظر كردن بر بدن زن شناس و ناشناس از مسلمان و كافر از طريق تلويزيون چه صورت دارد.

ج

- مشكل است.

س

- در رساله عمليه مي فرماييد مردها اگر زني را بشناسد و نامحرم باشد نبايد بعكس او نگاه كند آيا با قصد لذت حرام است و يا بدون قصد لذت هم حرمت دارد و نيز عكس زني را در جائي مي بيند و اسمش را هم در مجلات و روز نامه ديده ولي او را نمي شناسد نظر كردن به او چه صورت دارد.

ج

- در فرض اول احوط ترك است مطلقا و در مسأله دوم اگر مورد ابتلاء و معرض ريبه نباشد حرمت معلوم نيست و احتياط بترك خوب است.

س

- نگاه كردن مرد بعكس زن نامحرمي كه فوت شده و در صورتي كه مرد او را بشناسد جايز است يا خير.

ج

- نگاه كردن مرد نامحرم بعكس زن مرده خالي از هتك نيست و محل اشكال است

صفحه : 232

مسائل متفرقه مربوط به جهيزيه

س

- جهيزيه زن در منزل شوهرش بوده و هر دو در منزل زندگي مي كردند بعدها بين آنان مرافعه شده خواسته اند جهيزيه زن را تحويل بگيرند بعضي از ارقام جهيزيه در خانه موجود نيست زن مي گويد شوهرم برده و مردم مي گويند خودشان يعني زن و اقوام او برده اند و زن منكر است و شواهدي در كار نيست به صرف اين كه جهيزيّه در خانه شوهر بوده ضامن شناخته مي شود يا خير.

ج

- شوهر ضامن جهيزيه نيست مگر اين كه زن به مرافعه شرعيه ثابت كند كه شوهر جهيزيه را بدون اذن زن تلف كرده است.

مسائل متفرقه ازدواج

س

- در مورد دعواي عنّه و حمل و ازاله بكارت و جنون و نظائر اين امور آيا موضوع با نظر پزشك ثابت مي شود يا خير.

ج

- در غير موارد معدوده مستثنات ثبوت دعوي به شهادت در امور حدسيه و غير محسوسه محل اشكال است و فرقي بين پزشك و غير پزشك نيست و در امور محسوسه نيز پزشك يكي از شهود است و بايد واجد شرائط بينه باشد.

س

- در قيّمي كه پدر يا جد پدري براي صغار بعد از خودشان معين مي كنند عدالت معتبر است يا خير و نيز در قيّمي كه حاكم شرع و يا نمايندگان حاكم براي صغار و مجانين تعيين مي كنند عدالت معتبر است يا خير.

ج

- در قيّم بر اطفال اعتبار عدالت خالي از قوت نيست اگر چه اكتفاء به امانت قيّم با وجود مصلحت بعيد نيست.

س

- آيا براي زنان پوشيدن مدلهاي خارجي مي ني ژوپ و ماكسي ژوپ و غيره كه اكنون در ايران معمول شده در زير چادر و يا شلوارهاي تقريبا مردانه كه از زير چادر بيرون مي آيد اشكال دارد يا نه.

صفحه : 233

ج

- اطوار و كردار و رفتار زنان مسلمان كه امروز به متابعت كفار تماما محرك شهوات جوانان و موجب انحراف آنان از حيا و حجاب و عصمت و عفت است و طرز لباس و زينت كردن كه حتي باعث تجاوز محارم به محارم مي شود ضربه بزرگي است كه دانسته يا نداشته به اسلام وارد شده فانا للّه و انا اليه راجعون در اين زمان اگر كسي بتواند متعلقين و منسوبين خود را به مواعظ و نصايح وادار به حجاب و عصمت و عفت و رفتار موافق با دستورات شرع و عمل به واجبات و مستحبات و ترك محرمات و مكروهات بنمايد في الحقيقة حكم جهاد في سبيل اللّه است وفّقكم اللّه و إيّانا لما يحب ّ و يرضي و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته.

س

- طشت كوبيدن در مجالس عروسي جنبه غنا دارد يا نه

ج

- لهو است و احوط ترك است.

س

- براي جلوگيري از شهوت چه بايد كرد و استمناء چه صورت دارد چنانچه اشكال داشته باشد يك راه مشروع ارائه فرمائيد.

ج

- روزه گرفتن و افراط نكردن در صرف غذا و ترك خوردن بعض غذاهاي مقوي غريزه جنسي را تضعيف مي كند و شدت آن را كم مي نمايد ولي استمناء بهر نحو باشد حرام است و بهترين راه براي اين كه مبادا غريزه جنسي سبب آلودگي بحرام شود ازدواج است به نحو دائم و يا موقت (صيغه) كه ثواب بسيار دارد.

س

- زيد پس از چندين سال كه از ازدواج او مي گذرد صاحب فرزندي نشده و اين سبب اختلاف بين زوجين شده و پس از مراجعات و تحقيقات لازمه از اهل فن تشخيص داده شده كه اين عيب از زيد است لذا زيد رجوع به متخصصين و وسائلي كه امروزه در دسترس است نموده و معالجه آن را چنين دانسته اند كه زيد عقيم نيست و نطفه او ضعيف است و بايد نطفه مردي به او يعني به زوج تزريق شود تا جبران ضعف نطفه او بشود و بعدا صاحب فرزند شود در اين صورت آيا از نظر شرع مقدس اين عمل تجويز مي شود يا نه.

صفحه : 234

ج

- تزريق نطفه به نحوي كه در بدن مستحيل شود و نطفه را تقويت كند و عين آن موجب ايجاد فرزند نشود مانند تزريق خون عيبي ندارد.

س

- زني چند سال قبل در خانه شوهر علاوه بر انجام امور خانه داري فرش هم مي بافته و قيمت آن صرف در معاش و هم چنين در خريد لوازم خانه و تعميرات خانه مي شده فعلا شوهرش مي خواهد او را طلاق بگويد آيا زن مزبوره حقي دارد يا نه و جهيزيه اي كه به وسيله پول شير بهاء كه از شوهر گرفته بود خريداري نموده و به خانه شوهر برده كه بعضي از آنها فروخته شده و مقداري استهلاك پيدا كرده و از بين رفته در اين مورد زن تا چه اندازه ذي حق مي باشد.

ج

- در فرض سؤال اموالي كه ملك زن بوده اگر شوهر بدون اذن او فروخته و صرف در تعمير خانه يا لوازم ديگر كرده ضامن است و فرقي در اين نيست كه از جهيزيه فروخته باشد يا از اموال ديگر زن و اما اگر زن به شوهر اذن داده كه يكي از اموال او را بفروشد و شوهر مجانا چيزي كه لازم خانه است براي خود بخرد يا مال او در اثر استعمال از بين رفته باشد شوهر ضامن نيست و اما فرشي كه براي شوهر بافته اگر بقصد مجاني بوده حق مطالبه اجرت ندارد و اگر به امر شوهر و بعنوان اخذ اجرت بافته استحقاق اجرت دارد.

س

- جهيزيه اي كه پدر به دخترش داده مي تواند پس بگيرد يا نه؟

ج

- اگر پدر جهيزيه را تمليك دختر خود كرده چنانچه ظاهر همين است ديگر نمي تواند پس بگيرد.

س

- زني كه با اجازه شوهر جهت مردم مزدي قالي بافته آيا اين مزد قالي به شوهر مي رسد و يا مال خود زن است.

ج

- اجرت قالي بافي ملك خود قالي باف است مگر آن كه قراردادي در بين باشد.

س

- جهيزيه اي كه مادر شوهر تلف كرده ضامن است يا خير؟

صفحه : 235

ج

- اگر مادر شوهر بدون اذن مالك در جهيزيه تصرف و تلف كرده ضامن است.

س

- پولي كه در نامزدي دختر در خانه پدرش از طرف منسوبين داماد به دختر رسيده مال شوهر است و يا آن كه به دختر مي رسد؟

ج

- چيزهائي كه بعنوان هبه يا هديه به دختر داده شود ملك دختر است بلي اگر غير از شوهر يا رحم زن كسي چيزي هبه كرده باشد و عين آن موجود باشد حق فسخ هبه را دارد.

س

- زيد زوجه خودش را مطلقه كرده و قبل از اين كه جريان طلاق پيش بيايد زيد زوجه خودش را مطابق عرف محلي جهت كارگري شاليزار كارگر گذاشته بفرماييد آيا دست مزد زوجه به زوج تعلق مي گيرد يا به زوجه؟

ج

- مزد كار زوجه متعلق به خود زوجه است و به زوج مربوط نيست مگر اين كه به او بخشيده باشد.

س

- آشاميدن شير زن براي غير مورد تداوي جايز است يا حرام و در صورت حرمت آيا دليل حرمت آن چون از مصاديق خبائث است مي باشد و يا اين كه اطلاق ادله حرمت اجزاء حرام گوشت و لو شير آن هم باشد شامل آن مي شود و يا مشمول هر دو جهت مي باشد و آيا غير از اين دو جهت ادله ديگري بر حرمت آن هست كه به واسطه آن دليل ديگر، حكم به حرمت بشود يا خير؟

ج

- دليل قوي بر حرمت آن نيست و بودن آن از خبائث هم محل ترديد است و ادله اي كه بر حرمت البان حرام گوشت از اجماع و مفهوم روايت و استصحاب فرموده اند با اين كه نسبت بغير انسان نيز مورد خدشه واقع شده از انسان منصرف است مع ذلك چون نظر جمعي از فقهاء بر حرمت است احتياط در اجتناب است

س

- زني در حال عده كسي را وكيل در تزويج مي كند بعد از عده و بعد خود زن مبادرت به ازدواج مي كند و اتفاقا وكيل او را به ازدواج كسي

صفحه : 236

در آورد كدام يك از دو نكاح صحيح است نكاح وكيل يا موكل؟

ج

- با فرض تقارن عقدين هر دو باطل است و در صورت عدم تقارن هر كدام مقدم بوده صحيح است.

س

- هر گاه زني مردي را وكيل كند كه او را تزويج نمايد آيا آن مرد مي تواند بر طبق وكالت آن زن را براي خودش تزويج كند يا خير.

ج

- نمي تواند مگر اين كه خود زن تصريح به عموميت نموده باشد يا گفتگوي آنها بحسب فهم عرفي ظهور در تعميم داشته باشد به طوري كه شامل خود آن مرد نيز بشود.

صفحه : 237

مسائل طلاق

صيغه طلاق

س

- در مورد صيغه طلاق آيا عبارت (أنت مطلقه) يا (هي مطلقه) يا (طلقت فلانة) مجزي است يا خير.

ج

- هيچ يك از مذكورات در سؤال مجزي نيست و بايد به لفظ (أنت طالق) يا (هي طالق) يا (هذه طالق) باشد.

س

- هر گاه زوجه از طرف زوج وكالت در مطلقه نمودن خود داشته باشد و بخواهد خودش اجراء صيغه نمايد چطور بگويد.

ج

- بايد بگويد (انا طالق).

س

- اگر طلاق با عبارتي كه مرادف (أنت طالق) مثلا باشد لكن از لغات غير عربي آيا مجزي است يا خير.

ج

- در صورتي كه قدرت بر اجراء با صيغه عربي را داشته باشد از لغات ديگر مجزي نيست و در صورت عجز از صيغه عربي مانع ندارد.

س

- آيا طلاق با اشاره و كتابت واقع مي شود يا خير.

ج

- در صورت قدرت بر نطق صحيح نيست ولي در صورت عجز مانند كسي كه لال باشد صحيح است و احوط اين است كه اگر مي تواند بنويسد كتابت را بر اشاره مقدم بدارد.

صفحه : 238

س

- هر گاه مجري صيغه طلاق صيغه را تكرار كند مثلا بگويد (هي طالق هي طالق هي طالق) بدون اين كه رجوعي در بين و نظرش تعدد طلاق باشد يا اين كه (هي طالق ثلاثا) حكمش چيست.

ج

- در صورت اول يك طلاق واقع مي شود و در صورت دوم سه طلاق كه قطعا واقع نمي شود و اگر از عبارت مذكوره اراده سه طلاق نموده يك طلاق هم واقع نمي شود.

شرائط طلاق

س

- زيدي كه خود و هم سرش شيعه اثنا عشري بوده اند هم سرش را طلاق داده و مجري صيغه طلاق يكي از علماء عامه بوده و از زمان اجراء صيغه طلاق به وسيله مشار اليه دو ماه گذشت كه به زوجين تذكر دادند كه بايد مجري صيغه شيعه باشد لذا باز تجديد اجراء صيغه طلاق به وسيله يك نفر عالم شيعه شد و يك ماه هم از اجراء اين صيغه طلاق گذشت كه مجموعا سه ماه مي شود عمرو با عيال مطلقه زيد ازدواج كرده و تصرف نموده آيا طلاقي كه عالم سني جاري نموده شرعا باطل و تصرف عمرو جاهلا بالحكم و الموضوع نسبت بزن مزبوره موجب تحريم ابدي است و آيا زوجه چون وطي به شبهه شده مستحق مهر المثل هست يا نه مستدعي است نظر مباركتان را مرقوم فرمائيد.

ج

- اگر مجري صيغه طلاق اول طبق مذهب شيعه در محضر دو نفر عادل صيغه طلاق را جاري كرده باشد همان طلاق اول صحيح است و در غير اين صورت اگر قبل از انقضاء عده از تاريخ طلاق دوم كه علي الفرض صحيح واقع شده نكاح با عمرو و دخول در عده انجام شده زن بر عمرو حرام مؤبد مي شود و در صورتي كه زن جهل بحكم يا موضوع داشته مستحق مهر است و احتياط واجب آنست كه اگر مهر المثل و مهر المسمي تفاوت داشته باشد در مقدار تفاوت تراضي و مصالحه نمايند

صفحه : 239

س

- دختري است كه چهار سال قبل بعقد جواني در آمده و چند سال است كه جوان در آمريكا مي باشد و دختر غير مدخوله است و جوان مذكور نه حاضر است كه زوجه اش را تصرف نمايد و زندگي كند و نه او را طلاق مي دهد تا اين كه دادگاه شهرستان با الهام از قانون حمايت خانواده حكم طلاق را صادر كرده و به محاضر طلاق اعلام نموده و اجراء آن منوط به اجازه حاكم شرع دادگاه انقلاب است مستدعي است نظر مبارك را اعلام فرمائيد.

ج

- از قضيه شخصيّه اطلاع ندارم بطور كلي در مثل مورد سؤال چنانچه زوج متمكن از انفاق بر زوجه باشد و انفاق نكند و زن به مجتهد جامع الشرائط مراجعه نمايد مجتهد زوج را ملزم به انفاق يا طلاق مي نمايد پس اگر از هر دو امتناع نمود و انفاق از مال زوج به زوجه يا اجبار زوج بر طلاق ممكن نشد چنانچه زن ميل بطلاق داشته باشد مجتهد مي تواند او را طلاق بدهد و چنانچه نزاع موضوعي در بين باشد مرافعه شرعيه لازم است.

س

- اگر شخصي ريش بتراشد ولي از جهات ديگر غير از حلق لحيه متدين و واجبات و فرائض دينيه خود را كاملا انجام دهد و مورد وثوق و اطمينان كامل پيش مردم باشد مي شود يكي از شهود طلاق واقع شود يا نه.

ج

- بنظر حقير ريش تراشيدن حرام است و اصرار بر آن كبيره است و موجب سقوط عدالت مي شود.

س

- اگر شخصي كسي را وكيل نمود در اجراء صيغه طلاق زوجه خود آيا مي شود خودش يكي از دو شاهد باشد يا بايد دو شاهد غير از زوج صيغه طلاق را بشنوند.

ج

- بايد دو شاهد غير از مجري صيغه و غير زوج باشد.

س

- در رساله عمليه مذكور است كه از جمله شروط طلاق آن است كه دو شاهد عادل صيغه طلاق را بشنوند بفرماييد اگر به جاي دو مرد عادل چهار

صفحه : 240

زن عادله يا يك مرد عادل و دو زن عادله صيغه را بشنوند كافي است يا خير.

ج

- در فرض سؤال طلاق باطل است.

س

- زني كه از شوهر قبلي خود طلاق گرفته و شوهر مي كند به شخص ديگري و بعد از انعقاد ولد معلوم شود كه شهود در وقت طلاق عادل نبوده اند جدائي لازم است يا نه و حكم ولد چيست.

ج

- هر گاه بر زوج معلوم شود كه شهود در وقت طلاق عادل نبوده اند طلاق باطل و جدائي لازم و زن در زوجيت شوهر اول باقي است و بايد از شوهر دوم عده نگهدارد و نفقه ايام عده بر زوج اول است و چنانچه زن و شوهر دوم به اعتقاد صحت طلاق ازدواج نموده اند فرزندشان ولد شبهه و در حكم حلال زاده است.

س

- در مورد عادل بودن امام جماعت و يا كسي كه صيغه طلاق را جاري مي كند توضيح بفرماييد كه شرط عدالت چيست و اگر شخصي معني واقعي عادل را نداند و تنها بخاطر سفارش به نماز جماعت نمازش را به جماعت بخواند و يا كسي در نزد يكي از روحانيين محضردار عمل طلاق را انجام دهد و در واقع اين دو روحاني عادل نباشند آيا مسئوليت شرعي متوجه آنها است كه چنين مسئوليتي را پذيرفته اند و يا خود شخص مسئول است كه دقيقا تحقيق نكرده كه عدالت يعني چه و چه كسي عادل است.

ج

- معني و شرائط عدالت در رسائل عمليه مشروحا ذكر شده و در مورد طلاق بر عهده طلاق دهنده است كه فحص از حال دو شاهد بنمايد تا يقين به عدالت حاصل كند و اگر تقصير كرد بر عهده خود او است و طلاق دادن كسي كه شرائط صحت طلاق را رعايت نمي كند حرام است و اگر بعد از وقوع طلاق معلوم شود كه دو شاهد طلاق عادل نبوده اند كسي كه اطلاع بر فسق آنها پيدا كرده نمي تواند بر طلاق مذكور آثار طلاق صحيح را مترتب كند.

س

- آيا شرط صحت طلاق حضور و استماع عدلين است يا استماع است

صفحه : 241

و لو در مجلس صيغه طلاق حاضر نباشند مثل اين كه صيغه طلاق را در بلدي جاري نمايند و به وسيله تلفن يا غير آن دو نفر عادل در بلد ديگر استماع نمايند.

ج

- بلي شرط صحت طلاق حضور و استماع عدلين است و استماع بدون حضور كفايت نمي كند.

س

- زيد در حضر زوجه اش را قانونا در دفتر ازدواج و طلاق مطلقه نموده در حالي كه در طهر مواقعه بوده لكن قرار بر اين شده كه وقتي طهر به بيند شوهرش را اخبار كند تا شرعا هم زوجه اش را مطلقه كند و زوجه پس از آن كه قانونا مطلقه بطلاق رجعي گرديده نه شرعا، مدتي است كه طهرش را انكار كرده و به هيچ وجه حاضر بطلاق نيست و واقعه طوريست كه اگر زيد خودش شخصا يا وسيله كس ديگر رؤيت طهر را از زن استعلام كند ممكن است زن جهت زيد مفسده و خطري ايجاد كند در اين صورت آيا زوج بعد از چهار ماه يا كمتر و زيادتر بدون استعلام رؤيت طهر از زن مي تواند در حضور عدلين اجراء صيغه طلاق كند و به زن خبر دهد تا اطلاع بر طلاق شرعي هم پيدا كند و طلاق صحيح است يا خير.

ج

- در فرض سؤال بعد از گذشتن سه ماه چنانچه سه مرتبه طلاق بدهد به طوري كه ما بين هر طلاق و طلاق ديگر پنج روز فاصله باشد يقين حاصل مي شود كه يكي از اين سه طلاق در طهر واقع شده است و همين كفايت مي كند.

س

- زني در حال حيض طلاق داده شده و چون جاهل بحكم بوده با اين كه طلاق واجد شرائط صحت نبوده پس از سه سال با شخص ديگر ازدواج مي كند و اكنون نه سال است از ازدواج دوم مي گذرد و داراي فرزند هم مي باشد فعلا عالم به مسأله شده حكم طلاق گذشته و تكليف فعلي او با زوج دوم را بيان فرمائيد با توجه به اين كه اگر بخواهد از شوهر فعلي جدا شود مفاسد شديده از قبيل خودكشي زن بر آن مترتب خواهد شد.

صفحه : 242

ج

- در فرض مسأله كه طلاق واجد شرائط صحت نبوده طلاق باطل و نكاح زن با مرد ديگر نيز باطل و در عقد زوج اول باقي است و نسبت به اولادي كه در اين مدت پيدا كرده چون زن و مرد جاهل بحكم بوده اند ملحق به آنها است و حكم ولد حلال را دارند و زن مذكوره بر مرد دوم حرام ابدي است يعني بر فرض اين كه شوهر اول او را طلاق دهد نمي تواند با او ازدواج نمايد و خودكشي حرام است و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي در حال ناراحتي و عصبانيت به وسيله نامه به يك نفر بنويسد كه زوجه مرا مطلقه نما و او هم فوري زن را طلاق داده و در همان مجلس زن مزبوره را براي شخص ديگر عقد مي كند آيا اين طلاق و اين عقد صحيح است يا نه.

ج

- احكام طلاق و عده مفصل است مراجعه كنيد به توضيح المسائل ولي بطور كلي اگر كسي كه وكالت در طلاق مي دهد قصد معني داشته و از روي لغو و هزل نگفته باشد وكالت صحيح است و بعد از اين كه طلاق با شرائط صحت واقع شد اگر زن مطلقه يائسه يا غير مدخول بها باشد عده ندارد و ازدواج او در همان مجلس طلاق با مرد ديگر مانع ندارد و اگر يائسه و غير مدخول بها نباشد بايد عده نگهدارد و ازدواج او با مرد ديگر در عده باطل است.

س

- آيا طلاق زن يائسه در طهري كه زوج با او در همان طهر مواقعه نموده جايز است يا خير.

ج

- بلي جايز است.

س

- اگر زن مدرك طلاق داشته باشد (طلاق نامه) ولي شهود مذكوره در طلاق مشكوك العداله و يا مجهول الحال باشند اين طلاق صحيح است يا نه.

ج

- با اخبار خود زن از طلاق صحيح تا خلاف آن معلوم نشده محمول بر صحت است.

س

- اگر در بلد يا بلادي از جانب حاكم آن بلد چند نفر براي

صفحه : 243

- دادن طلاق رسمي تعيين شوند و معلوم شود كه بعضي از افراد معينه بدون رعايت شرائط، طلاق جاري مي كند و بعضي از اين افراد معينه داراي معلومات عربي نيستند و به جزئيات لازمه طلاق وارد نيستند و ممكن است طلاق غير صحيح جاري كنند و يا در وقت اجراء صيغه طلاق رعايت حضور عدلين را نمي كنند و يا در بعض اوقات از طرف حاكم بلاد شوهر را مجبور مي كنند كه بايد عيالت را طلاق بدهي و هم از او به زور وكالت مي گيرند كه عيالش را طلاق بدهند از اين قسم طلاق اگر زني مدرك طلاق در دست داشته باشد و براي ما اين امر مجهول باشد و ما دهنده طلاق و شهود و عدلين در وقت اجراي صيغه طلاق را نشناسيم اين طلاق صحيح است يا نه و اين زن را بعد از انقضاء عده مي شود بعقد كسي ديگر در آورد يا نه و تحقيق كردن از شوهر اول هم گاهي مي شود امكان ندارد كه سؤال نماييم كه بطيب نفس عيالش را مطلقه كرده و يا روي اجبار بوده در اين صورت تكليف ما چيست.

ج

- در فرض مذكور اگر وقوع طلاق صحيح معلوم و يا خود زن اخبار بوقوع طلاق صحيح بدهد تا عدم صحت طلاق به واسطه اختلال بعضي از شروط صحت معلوم نشده محمول بر صحت است و تحقيق و فحص واجب نيست و اگر معلوم شود كه مرد را مجبور يا مكره بطلاق كرده اند يا آن كه در نزد عدلين واقع نشده طلاق

باطل است.

طلاق خلع

س

- زني كه شوهر خود را نخواهد و طلاق خود را در خواست كند علاوه بر اين كه از مهريه بايد صرف نظر نمايد آيا شير بها و خسارت وارده به زوج را هم بايد بدهد يا خير و زن ثيبه بوده خواهشمند است نظر مباركتان را مرقوم فرمائيد.

ج

- در فرض سؤال در طلاق خلع اگر زوجه مائل بطلاق باشد بايد با بذل مال، زوج را راضي بطلاق نمايد خواه مال بيشتر از مهر المسمي باشد يا كمتر.

صفحه : 244

س

- شخصي صيغه طلاق خلع يا مبارات را عمدا يا از جهت اشتباه صيغه رجعي خوانده در اين صورت طلاق صحيح است يا نه.

ج

- اگر وكالت در طلاق خلع يا مبارات داشته و طلاق رجعي داده طلاق صحيح نيست.

س

- هر گاه مردي زني را طلاق دهد بطلاق خلعي در عوض مهري كه از او مي خواهد و بعد از آن معلوم شود كه آن زن مهر خود را به برادر خود و يا به كس ديگر صلح كرده الحال زوج مي گويد كه طلاق باطل است و من زن خود را مي خواهم و زن مي گويد كه من صلح نامه نوشته ام اما صيغه مصالحه نخوانده ام و زوج مي گويد كه تو دروغ مي گويي صيغه خوانده شده اين طلاق صحيح است يا نه.

ج

- اگر زن مالي را كه ملك غير است با علم به اين كه مال غير است بذل قرار دهد خلع باطل است و طلاق رجعي مي شود و تا عده تمام نشده زوج حق رجوع دارد و در صورت اختلاف زوج و زوجه مرافعه شرعيه لازم است.

س

- زني در محضر علماء اهل تسنن در مقابل بذلي كه به زوج سواي مهريه اش كه بر ذمه زوج بوده نموده طلاق داده شده و مدت پنج ماه از اين طلاق گذشته حاليه مي توان آن زن را شوهر داد يا نه و آيا صيغه طلاق دو مرتبه در محضر علماء اثنا عشريه جاري نماييم يا همان صيغه اي كه علماء اهل تسنن جاري كرده اند كفايت مي كند و هم چنين اگر بخواهيم دو باره صيغه طلاق را در محضر علماء شيعه بخوانيم بايد زوج را حاضر كنيم يا بهمان وكالت اولي كه در محضر علماء تسنن داده اكتفا مي شود.

ج

- طلاقي كه در محضر علماء اهل سنت داده شده اگر واجد شرائط صحت باشد صحيح است و شرائط طلاق خلع در نظر علماء شيعه اين است كه زن در طهر غير مواقعه و كراهت از طرف زوجه باشد و بلفظ طلاق واقع شود و دو شاهد عادل استماع نمايند و چون در نظر آنها شاهد لازم نيست نمي توان حمل بر صحت نمود

صفحه : 245

و بايد طلاق را در محضر علماء شيعه واقع سازيد و از زوج ثانيا وكالت بگيريد و اكتفا به وكالت قبل نكنيد.

س

- زني تمام مهريه خود را از شوهرش گرفته ولي نفقه ايام عده را از شوهرش نگرفته و بخشيده در اين صورت آيا طلاق خلع است يا نه و نيز زني مهريه خود را بذل نموده به شوهرش در عوض خلع آيا نفقه دارد يا نه.

ج

- اگر طلاق مبني بر بخشش نفقه ايام عده واقع نشده رجعي بوده و اگر در مقابل بذل نفقه ايام عده واقع شده ظاهرا آن طلاق خلعي واقع شده و صحيح است ولي چون زوجه نفقه ايام عده را قبل از استحقاق كه هنوز مالك نبوده بذل كرده بايد بمقدار آن به شوهر بدهد و در طلاق خلع زن نفقه طلبكار نيست.

طلاق غايب

س

- حد غايب بودن زوج از زوجه بايد چقدر باشد تا بدون تفحص از حال زوجه زوج بتواند او را طلاق دهد و حال حيض و طهر او و مراعات اين امر و عدم آن در زوج معتبر است يا در كسي كه به وكالت از زوج طلاق مي گويد و وكيل چه وقت بايد صيغه را بخواند و تاريخ توكيل و وقت اجراء صيغه بايد براي وكيل معلوم باشد يا خير.

ج

- غايب بودن باين است كه زوج در بلد ديگر باشد و استعلام حال زوجه بنحو عادي و متعارف براي او ممكن نباشد و در صحت طلاق غائب، غايب بودن شخص زوج ميزان است نه وكيل او و وكيل هم در وقتي كه زوج غائب است و امكان استعلام براي وكيل و موكل نيست طلاق بدهد و تفصيل را در وسيله ملاحظه فرمائيد.

س

- در رساله عمليه احكام خاصي براي طلاق زني كه شوهرش غايب است ذكر شده بفرماييد شوهري كه حاضر است ولي بدست آوردن حال زن از

صفحه : 246

جهت طهر و حيض برايش غير ممكن است يا مشقت دارد حكمش چيست.

ج

- حاضر مذكور در سؤال حكم غايب را دارد چنانچه غايب اگر بدست آوردن حال زن از جهت طهر و حيض برايش مشقت نداشته باشد در حكم حاضر است.

عده

س

- زني كه شوهرش مرده چنانچه صغيره باشد يا از زنهايي باشد كه در سن حيض ديدن است ولي حيض نمي بيند آيا مانند زنهاي ديگر كه عده وفات نگه مي دارند بايد عده نگهدارد يا نه؟

ج

- بلي بايد عده وفات نگهدارد و با زنهاي ديگر در اين حكم فرق ندارد.

س

- هر گاه زوجه مدخول بها مهر خود را ببخشد كه زوج او را طلاق دهد و زوج موافقت نمايد و طلاق دهد و قبل از انقضاء عده زن شوهرش بميرد آيا بر اين زن لازم است عده وفات نگهدارد يا خير.

ج

- زوجه مفروضه عده وفات ندارد و بايد همان عده طلاق را تمام كند.

س

- هر گاه زن و شوهر در وقوع طلاق و وضع حمل اتفاق نظر دارند لكن در متقدم و متأخر اختلاف است مثلا شوهر مي گويد وضع حمل بعد از طلاق بود پس عده تمام شده و زن مي گويد پيش از طلاق وضع حمل كردم بنا بر اين طلاق در وقتي بوده كه حامل نبوده ام پس هنوز من در عده هستم يا بعكس مثل اين كه شوهر بگويد تو پيش از طلاق وضع حمل كردي پس در عده هستي و من مي توانم رجوع كنم و زن ادعا مي كند خلاف اين را قول كداميك مقدم است؟

ج

- ظاهر اين است كه قول كسي كه ادعاي بقاء عده مي كند مقدم است چه زن باشد چه شوهر.

س

- اگر كسي متعه اي داشته و قبل از آن كه مدت تمام شود مدرك را پاره كرده و به زوجه خود بگويد ديگر از قيد زوجيت من خارج هستي آيا زوجه از حالا بايد عده نگهدارد و يا بقيه مدت را بايد صبر كند و بعد عده نگهدارد؟

صفحه : 247

ج

- اگر مقصود آن بوده كه بقيه مدت را بذل كرده از همان موقع بايد عده نگهدارد.

س

- لو طلق زوجته رجعيا و غاب عنها فتزوجت بعد العدة فاخبرت إن زوجها مات في العدة فهل عليها عدة الوفاة و هي في حبالة الثاني و هل يصح العقد فان كان لا، فهل يجوز ثانيا بعد العدة او تحرم عليه و ما حكم الولد من الثاني هل هو ولد الشبهه يرث و يورث و ما حكم المهر هل هو المسمي او يجب مهر المثل و علي فرض وجوب العدة فهل يجب علي الزوج نفقتها و هي في عدة وفاة الغير و هل العدة بأبعد الاجلين لو كانت حاملا كما هي الاصل في غير هذا الفرض و هل ترث من الزوج المطلق ام لا.

ج

- نعم يجب عليها الاعتداد بعد الوفاة بعد العلم بموت الزوج في العدة الرجعية و مبدأ العدة من حين العلم بموته و عدتها ابعد الاجلين و نفقتها في العدة علي نفسها و مهرها مهر المثل و الاحوط في المقدار الزائد عن المتعارف بينه و بين المسمي التراضي و التصالح و الولد ولد شبهة يرث و يورث و العقد باطل و لا يترك الاحتياط بترك تجديد العقد عليها و ترث الزوجة من الزوج المطلق.

س

- در مورد وطي به شبهه نسبت به زني كه عده طلاق ندارد مانند صغيره و يائسه عده وطي به شبهه هست يا خير.

ج

- موطوئه به شبهه هر گاه يائسه يا صغيره باشد عده ندارد.

س

- اگر عقدي در حين اجراء باطل بوده مثل اين كه احد الزوجين ديوانه بوده آيا دخول در چنين فرض موجب عده براي زوجه هست يا كالعدم مي باشد.

ج

- در صورتي كه گمان مي كرده عقد صحيح است واجب است عده نگاه دارد

س

- چنانچه در رساله عمليه ذكر شده مبدأ عده طلاق از موقع وقوع طلاق است بفرماييد در موارد فسخ يا انفساخ نكاح و هم چنين در مورد وطي به شبهه ابتداي عده از چه وقت است.

صفحه : 248

ج

- در فسخ و انفساخ ابتداي عده از موقع وقوع فسخ يا انفساخ و در وطي به شبهه از موقع وقوع وطي به شبهه است اگر چه احتياط در وطي به شبهه اين است كه مبدأ آن از موقع بر طرف شدن شبهه قرار داده شود بلكه در مورد زني كه ازدواج با او براي انسان جايز نبوده و به اعتقاد صحت با او ازدواج نموده و بعد از عقد وطي نموده اين احتياط ترك نشود.

س

- اگر زن، حامل به دو بچه باشد چنانچه مطلقه شود، آيا به وضع بچه اول عده اش تمام مي شود يا نه.

ج

- بنظر حقير تمام شدن عده در مورد سؤال به وضع بچه دوم است پس قبل از وضع حمل دومي چنانچه طلاق رجعي باشد مرد مي تواند به زن خود رجوع كند و زن حق شوهر كردن به ديگري ندارد و لكن احتياط به رجوع نكردن مرد در اين فرض و نيز شوهر نكردن زن به ديگري خوب است.

س

- مورد وطي به شبهه را بيان فرمائيد و نيز بفرماييد زني كه به شبهه وطي شده عده دارد يا نه.

ج

- منظور از وطي به شبهه اين است كه انسان با زن اجنبيه به اعتقاد حليت، وطي كند چه از جهت شبهه در موضوع باشد مثل اين كه با زني به اعتقاد اين كه زن خود اوست وطي كند بعد معلوم شود اجنبيه بوده و چه از جهت شبهه در حكم باشد مثل اين كه واطي با خواهر موطوء ازدواج كند به اعتقاد اين كه اين ازدواج صحيح است و دخول هم كرده باشد و وطي به شبهه مانند طلاق است در اصل عده و مقدار آن.

س

- در رساله عمليه مذكور است كه زن حامل اگر مطلقه شود عده اش به وضع حمل تمام مي شود بفرماييد كه اگر بچه را عمدا سقط كند يا خودش سقط شود يا آن چه سقط مي شود بصورت علقه يا مضغه باشد حكم وضع حمل را دارد يعني عده تمام مي شود يا حكم ديگري دارد.

ج

- بلي سقط جنين اگر چه عمدي باشد موجب تمام شدن عده است

صفحه : 249

و همين طور سقط علقه يا مضغه در صورتي كه حمل بودن آن محقق باشد لكن سقط عمدي معصيت است و ديه نيز دارد.

س

- اگر زني از زنا حمل برداشته باشد آيا در صورت طلاق عده اش به وضع حمل منقضي مي شود يا خير.

ج

- در فرض سؤال چه حمل قبل از طلاق محقق شده باشد و چه بعد از آن عده به وضع حمل تمام نمي شود بلكه در مقدار عده و تمام شدن آن مانند زن غير حامل است.

س

- در مواردي كه نكاح به عللي فسخ يا منفسخ مي شود آيا بر زن لازم است مانند مورد طلاق عده نگهدارد يا خير.

ج

- بلي در موارد مذكوره چنانچه زن مدخول بها باشد بايد عده نگهدارد.

س

- خانم مطلقه اي قبل از طلاق مدعي بود شوهرش از دبر تصرف كرده است شوهر ابتدا منكر بوده ولي بعدا گفته اشتباها مرتكب اين عمل شده بعد از مدت كوتاهي حدود يك ماه بيست روز دكتر دادگستري گواهي كرده كه تجاوز نشده و در همين موقع دختر به مادرش مي گويد كه از اول دروغ گفته ام و تصرف را انكار مي كند با توجه به اصرار اوليه دختر بر انجام اين عمل و شك در صدق گفتار او مبني بر انكار عمل آيا اين دختر بايد عده نگهدارد يا لازم نيست و آيا ممكن است عقد شود و تا زمان انقضاء عده آميزش نكند.

ج

- در فرض سؤال هر مردي كه از اقرار اولي دختر بدخول اطلاع داشته باشد نمي تواند با آن دختر قبل از انقضاء عده او ازدواج نمايد.

س

- شخصي عيالش غير سيده و يائسه مي باشد يعني سن او از پنجاه سال بيشتر است و مي خواهد او را طلاق دهد آيا هر ساعت كه بخواهد طلاق دهد مي تواند يا خير و نيز در صورتي كه طلاق داد عده دارد يا خير و اگر بعدا بخواهد رجوع نمايد مي تواند يا خير و اگر مي تواند رجوع كند تا چند وقت بعد از طلاق مي تواند رجوع نمايد

ج

- هر وقت بخواهد مي تواند او را طلاق بدهد و عده هم ندارد و بعد

صفحه : 250

از طلاق حق رجوع ندارد و اگر بخواهد دو باره زن او شود بايد او را عقد نمايد.

س

- هر گاه مردي زوجه خود را طلاق رجعي بدهد و قبل از انقضاء عده شوهر از دنيا برود تكليف زن از جهت عده چيست.

ج

- در مورد سؤال عده طلاق باطل مي شود و بايد از حين موت شوهر عده وفات نگهدارد.

س

- دختري به واسطه تماس با هم سر خود بدون تصرف حامل شده و بعد مطلقه شده در اين صورت بنظر مبارك شما طلاق منصّف مهر است يا نه و ضمنا عده اين زن چون غير مدخول بها است منتفي است و يا مصداق عدة الحامل بوضع حملها است.

ج

- در صورتي كه به هيچ وجه نه در قبل و نه در دبر و لو بقدر حشفه دخول واقع نشده باشد ظاهر آنست كه طلاق منصّف مهر است و لكن سزاوار است مصالحه و تراضي در آن ترك نشود و اما نسبت بعده در فرض سؤال وضع حمل است.

س

- زني در عده طلاق رجعيه بوده و شوهرش وفات كرده در اين صورت بايد عده وفات نگهدارد يا نه و ارث هم مي برد يا خير.

ج

- عده وفات نگاهدارد و ارث هم مي برد.

س

- زني است كه در هر سه ماه يك دفعه حيض مي شود شوهرش او را طلاق داده عده طلاق زن مزبوره چقدر است.

ج

- در فرض مسأله اگر مطلقه بعد از طلاق تا سه ماه خون نديده عده او تمام است و بعد از سه ماه مي تواند شوهر كند و اگر قبل از سه ماه و لو يك روز قبل حائض شود بايد سه طهر به بيند هر چند برسد بنه ماه.

س

- دختري است سيزده ساله كه تا كنون حيض نشده حدود يك سال قبل ازدواج كرده و شوهرش هم با او نزديكي نموده چنانچه شوهرش بخواهد او را طلاق دهد پس از نزديكي مي تواند او را طلاق دهد يا بايد مدتي صبر كند و در

صفحه : 251

- صورت صبر چقدر بايد صبر كند و چون فعلا دو ماه است كه شوهر با اين زن نزديكي نكرده مي تواند فعلا او را طلاق دهد يا نه و اگر طلاق دهد چقدر عده دارد.

ج

- در فرض مذكور كه دو ماه از آخرين نزديكي مرد با زوجه گذشته پس از گذشتن يك ماه ديگر مي تواند او را طلاق بدهد بشرط آن كه در اين يك ماه هم خون نبيند و پس از گذشتن سه ماه از تاريخ طلاق در صورتي كه حال حيض نديدن او باقي باشد مي تواند با مرد ديگر ازدواج نمايد.

س

- هر گاه مردي زوجه خود را بعد از دخول طلاق دهد و در ايام عده رجوع كند و بعد از رجوع پيش از آن كه با او نزديكي كند او را طلاق دهد اين طلاق دوم عده دارد يا خير.

ج

- بلي عده دارد.

س

- هر گاه شخصي با دختري كه نه سال نشده ازدواج نمايد و به او دخول كند سپس او را طلاق دهد آيا عده دارد يا خير.

ج

- در مفروض سؤال كه دخول و طلاق قبل از نه سال شدن دختر بوده عده ندارد.

س

- هر گاه شخصي با دختري كه نه ساله نشده ازدواج نمايد و قبل از اين كه نه ساله شود دخول كند و پس از نه ساله شدن ديگر دخول نكند و او را طلاق دهد آيا عده دارد يا خير.

ج

- در مورد سؤال زوجه عده دارد.

س

- زني كه در سن من تحيض است ولي حيض نديده مطلقه شده و مدت دو ماه از وقوع طلاق خون حيض نديده و در ماه سوم خون حيض ديده است در اين صورت به ديدن خون در ماه سوم عده اش تمام شده يا بايد صبر كند كه سه ماه از وقت طلاق بگذرد.

ج

- چنانچه طلاق صحيح واقع شده باشد به اين كه زوج پس از گذشتن

صفحه : 252

سه ماه تمام از تاريخ هم بستر شدن با او طلاقش داده باشد در فرض مسأله بعد از دو ماه كه خون ديد بايد صبر كند اگر سه ماه بعد از پاك شدن خون نديده عده تمام شده و اگر قبل از سه ماه خون ديد به ديدن خون سوم عده تمام مي شود.

رجوع در عده

س

- يك نفر چندي قبل عيال دائمي خود را به طلاق رجعي مطلقه مي نمايد و در حدود ده روز از ايام عده او باقي مانده بوده كه شوهر نزد عالم طلاق دهنده زن مي رود و به زن خود رجوع مي نمايد ولي آن عالم آن موضوع را فراموش مي كند يك وقت به يادش مي آيد و به كسان زن به وسيله نامه اطلاع مي دهد و لكن قبل از رسيدن خبر زن را براي مرد ديگر عروس مي نمايند و شوهر اول زن مزبوره و شوهر دوم هر دو را احضار مي نمايند و يكي از محترمين محل كه مورد اطمينان و متدين و موثق نزد همه اهالي و با زن هم خويشي دارد قرآن را نزد زن حاضر مي كند و راجع به عادت زنانه از او سؤال مي كند و زن را قسم مي دهد كه شما سه دفعه از عادت زنانه طاهر شده ايد يا نه زن هم قسم شرعي ياد مي نمايد حاليه آيا قول زن صحت دارد در صورتي كه زن مزبوره در نزد زنهاي خويشاوندان خود اظهار نموده است كه من حامل هستم و بر فرض اين كه قول زن هم صحت داشته باشد نمي دانيم اين سه دفعه طاهر بودن

قبل از عروسي و دخول مرد حاصل شده يا نه مستدعي است بفرماييد اين زن بر چه كسي حلال است به شوهر اولي و يا دومي و در صورت حلال نبودن به شوهر دوم عده لازم دارد يا خير و آيا يك عده لازم دارد يا دو عده در هر صورت حكم شرعي را مرقوم فرمائيد.

ج

- از قضيه شخصيه اطلاعي ندارم بنحو كلي اگر شوهر قبل از تمام شدن عده رجوع كرده باشد زن به زوجيت او باقي است و عقد دومي باطل است هر چند زن اطلاع بر رجوع پيدا نكرده باشد و در اين صورت اگر زن و شوهر دوم با علم به اين كه زن در عده است با يكديگر ازدواج كرده اند يا با جهل آنها به موضوع يا حكم ازدواج نموده

صفحه : 253

و دخول واقع شده باشد زن بر شوهر دوم حرام ابدي است و بايد در صورت جهل و دخول، زن عده وطي به شبهه نگهدارد و اگر اولادي نيز از آنها پيدا شود با جهل بحكم حلال زاده است و اما نسبت بحكم ظاهري اگر زن متهمه نباشد و اقرار كند كه قبل از تاريخ رجوع سه دفعه حيض ديده و پاك شده قول او مسموع است و عقد شوهر دوم صحيح است و اگر شرعا ثابت شود كه اقرار بحمل از شوهر اولي نموده و عقد دوم در زمان حمل واقع شده باشد عقد دوم باطل است مگر آن كه معلوم شود كه اقرار بحمل بر خلاف واقع بوده و در هر حال احتياط آنست كه شوهر دومي آن زن را احتياطا طلاق دهد و ديگر او

را نگيرد و اولي نيز اگر بخواهد احتياطا بعد از عده دوم بعقد جديد با او ازدواج كند.

س

- زيد عيال خود را با وعده ملك و زمين و پول و غيره راضي نموده و با برادرزاده او ازدواج نموده بعد از تصرف و عمل زناشويي به عهدهاي خود كه ملك و پول وعده داده بود وفا نكرد و زوجه هم عدم رضايت خود را اعلام كرد و بين ايشان نزاع و كتك كاري شده و به شكايت در دادگاه رسيده در اين صورت با عدم رضايت زوجه زيد اين عقد برادرزاده صحيح است يا نه و مي توانند به زوجيت خود باقي باشند يا نه و هم چنين در اثر نزاع، زيد عيال دوم خود را كه برادرزاده زوجه اش بوده مطلقه كرده ولي بعد از طلاق زيد مزبور اظهار مي دارد كه من رجوع كردم آيا بدون رضايت عمه اين طلاق و رجوع صحيح است يا نه.

ج

- در فرض سؤال رجوع شوهر به عيال مطلقه رجعيّه در عده محتاج باذن جديد نيست اگر چه احتياط خوب است.

س

- بين شخصي با عيالش قرار بر اين شده كه مرد او را مطلقه نمايد و زن هم در مقابل طلاق هزار تومان به شوهرش بدهد، شوهر قبل از انجام طلاق پول را گرفت ولي از دادن طلاق پشيمان شد و بعد هم او را راضي كردند و طلاق عيالش را جاري كرد ولي مي گويد رجوع كردم اين طلاق چه صورت دارد.

صفحه : 254

ج

- در فرض سؤال كه هزار تومان در مقابل طلاق بوده تا طلاق ندهد مالك آن پول نمي شود و تا طلاق واقع نشود زن به زوجيت او باقي است و اين در صورتي است كه پول را گرفته باشد و طلاق نداده باشد و اگر طلاق داده طلاق خلع بوده و ما دام كه زن در عده رجوع به بذل نكند مرد نمي تواند رجوع نمايد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- مردي مدعي است پس از انقضاء نه ماه از تاريخ طلاق رجعي رجوع نمودم در اين صورت قول و ادعاي اين مرد مسموع است يا نه.

ج

- اگر چه بعد از انقضاء عده رجوع اثر ندارد لكن چون انقضاء عده بر حسب عادت ماهانه و غير آن نسبت به زنها مختلف است خصوصيات مطلقه مزبوره را مرقوم داريد تا جواب آن نوشته شود و اگر مرد بعد از انقضاء عده مدعي باشد كه در عده رجوع كردم قول مرد مسموع نيست بلي اگر مدعي علم زوجه باشد حق دارد كه به او قسم نفي علم بدهد.

س

- در طلاق رجعي اگر مرد بدون قصد رجوع با زن نزديكي كرد رجوع محقق مي شود يا نه.

ج

- در صورتي كه از روي غفلت و سهو و در حال مثل نوم نباشد و بقصد نزديكي با مطلقه نزديكي واقع شده باشد اقوي تحقق رجوع است اگر چه قصد رجوع نكند.

س

- هر گاه شخصي زنش را طلاق مي دهد و زن در موقع طلاق حمل داشته و شوهر در موقع وضع حمل منزل پدر عيالش آمده و اظهار كرد كه من زنم را مي خواهم و زن جواب مي دهد كه من شوهرم را نمي خواهم و شوهر در پهلوي زنش حاضر بود كه بچه بدنيا آمد در اين صورت اين اظهار شوهر كه من عيالم را مي خواهم رجوع محسوب است و يا اين كه زن مطلقه است و مي تواند جاي ديگر شوهر كند.

ج

- در فرض سؤال كه مطلقه حامل بوده و در عده او يعني قبل از وضع حمل

صفحه : 255

گفته من زنم را مي خواهم چنانچه طلاق رجعي بوده رجوع است و جايز نيست به ديگري شوهر كند و چنانچه نزاع موضوعي باشد محتاج به مرافعه شرعيه است.

س

- هر گاه زوجه مقداري از مهريه خود يا غير آن به زوج دهد كه زوج او را طلاق خلعي بدهد و بعد از اجراء طلاق زوجه رجوع كند به آن چه بذل كرده ولي معلوم شود زن يائسه است و مرد حق رجوع بطلاق ندارد و حين اجراء طلاق هم اصلا توجهي باين نكته نبوده آيا در اين صورت زوجه مزبوره حق مراجعه به بذل خود دارد يا نه و بر فرض اين كه يائسه بودن زن معلوم نباشد مسأله چه صورت پيدا مي كند.

ج

- در صورتي كه زوجه يائسه بوده رجوع او به بذل صحيح نيست و با شك در يائسه بودن رجوع او به بذل و رجوع مرد به او جايز است.

س

- اگر مردي با پرداخت كليه مهريه و نفقه زن خود را طلاق داده و نامه امضاء كند كه به زنش رجوع نكند بفرماييد كه:

1 - آيا شرعا طلاق زني كه مهريه و نفقه دريافت داشته چه نوع طلاق است.

2 - آيا شخص فوق مي تواند تا انقضاء مدت عده به زنش رجوع كند يا نه.

3 - آيا مرد ضمن پرداخت كليه مهريه و نفقه امضايي كه بزن تسليم نموده حق رجوع او را از بين مي برد يا نه 4 - اگر طلاق، طلاق رجعي باشد مجري صيغه مي تواند طلاق خلعي بخواند يا نه.

ج

1- در فرض سؤال طلاق رجعي است.

2- بلي در مورد سؤال مي تواند بزن خود رجوع كند.

3- جواز رجوع مرد به زوجه اش حكم شرعي است و قابل اسقاط نيست و امضاء دادن حق مرد را از بين نمي برد.

4- در فرض سؤال مجري نمي تواند طلاق خلع بدهد و اگر خلعي بخواند

صفحه : 256

در صورتي كه صيغه مشتمل بر لفظ طلاق باشد مانند (أنت طالق يا هي طالق) طلاق رجعي واقع مي شود.

س

- زني در عده رجعيه بوده و شوهرش بدون قصد رجوع بلكه قصد خلاف يعني بقصد زنا، با او نزديكي كرده آيا اين نزديكي كه قصد زنا داشته رجوع حساب مي شود يا نه و اين زن بدون اين كه بعد از وقوع اين عمل شوهرش دو باره او را طلاق بگويد بعد از ديدن سه طهر شوهر ديگر اختيار كرده در صورتي كه صرف مقاربت و نزديكي شوهر اولش در عده و لو با قصد زنا و عدم رجوع، رجوع حساب شود تكليف او با شوهر دوم چيست.

ج

- در فرض مسأله نزديكي و لو بقصد رجوع نبوده رجوع است و زن زوجه شوهر اول و عقد دوم باطل است و با فرض دخول بر شوهر دوم حرام مؤبد مي شود.

س

- هر گاه زوج يا زوجه بيكي از عيوب مجوزه فسخ عقد نكاح را فسخ نمودند در موردي كه زوجه عده داشته باشد آيا براي زوج در اثناء عده حق رجوع هست يا نه.

ج

- در مورد سؤال زوج حق رجوع ندارد.

خواستگاري زن در عده

س

- زني كه در عده طلاق است مي توان او را خواستگاري كرد و شرائط مهر و غيره را با او كرد كه بعد از انقضاء مدت عقد شود يا نه.

ج

- خواستگاري زني كه در عده غير است تصريحا حرام است بلي در عده غير رجعيه بطور تعريض و اشاره جايز است و در عده رجعيّه بطور تعريض هم جائز نيست.

س

- كسي در عده طلاق رجعي زني به خواستگاري او رفته و پس از

صفحه : 257

مذاكرات فيما بين خواستگار مبلغي را از مهر المسمي را بزن مذكوره پرداخت و اذن در اجراء صيغه ازدواج گرفت كه پس از انقضاء عده اين زن را براي خود عقد نمايد آيا اين مذاكرات و قرارداد در بين عده طلاق موجب حرمت اين زن براي اين مرد مي شود يا خير.

ج

- عمل مذكور مشروع نيست و حرام است لكن موجب حرمت زن براي آن مرد نمي شود.

وكالت در طلاق

س

- زن در ضمن عقد نكاح شرط نموده كه در صورت نرسيدن مخارج در مدت هشت ماه و غائب بودن زوج زن وكيل است در مدت پنج سال در طلاق خود و پس از عقد، مورد وكالت محقق شده بعد از مدتي زن و شوهر تشاجر نموده اند و شوهر زن را زده به طوري كه ديه وارد آورده و زن هم پس از هشت ماه وكيل گرفته و در حضور عدلين صيغه طلاق را جاري نموده آيا طلاق صحيح است يا خير و آيا زن مي تواند مهريه و حقوق ديگر را از قبيل خرج مدت عده و ديه نقائص اعضاء و مخارج هشت ماه كه قبل از طلاق بوي نرسيده مطالبه كند يا نه.

ج

- در فرض مذكور در صورتي كه امتناع از نفقه و غيبت او هر يك شرط مستقل بوده و زوج از دادن نفقه در مدت هشت ماه امتناع كرده و زن بر حسب وكالت خود را مطلقه نموده طلاق صحيح است و مهريه اش را اگر دريافت نداشته و مخارج هشت ماه و ديه جراحات وارده و نفقه مدت عده را اگر رجعيه بوده زن طلبكار است.

س

- چه مي فرماييد در اين مسأله كه زوج در ضمن عقد زوجه خود را وكالت داده كه در صورتي كه مفقود شود و تا شش ماه از مسافرتش بگذرد و بر نگردد و يا نفقه و كسوه او را ندهد خود را طلاق بدهد و يا وكيل نمايد كسي را كه او

صفحه : 258

را طلاق بدهد آيا اين وكالت صحيح است و زوج مي تواند خود را مطلقه نمايد يا خير.

ج

- در فرض سؤال اگر بعد از توكيل زوجه را عزل نكرده باشد وكالت و طلاق صحيح است.

س

- زن مي تواند در ضمن عقد شرط كند كه طلاق بدست پدر و مادر و برادر او باشد يا نه.

ج

- اين نحو شرط باطل است چون طلاق بدست مرد است ولي مي تواند شرط كند كه پدر و مادر و برادرش از طرف زوج وكالت در طلاق داشته باشند.

س

- زني كه وكيل و وكيل در توكيل در طلاق است اگر خود را مطلقه سازد مهرش از بين مي رود يا نه.

ج

- اگر زن وكيل در طلاق يا در توكيل، در طلاق خلع باشد هر مقدار از مهر را در قبال طلاق بخشيده حق ندارد از زوج مطالبه كند و اگر مهر را نبخشيده و طلاق رجعي باشد مي تواند تمام مهريه را مطالبه كند مگر آن كه زن غير مدخول بها باشد كه در اين صورت مهر نصف مي شود.

س

- هر گاه زوج زوجه خود را وكيل در طلاق نمايد و زوجه بر حسب وكالت خود را مطلقه كند طلاق كه واقع مي شود چه نوع طلاقي است.

ج

- وكالت در طلاق ظاهر در طلاق رجعي است.

س

- زوجين شرط كرده اند اگر چنانچه زوج محكوم به زندان شد و اين محكوميت مغاير با حيثيت زوجه باشد زوجه از طرف زوج وكيل و وكيل در توكيل غير است كه خود را مطلقه نمايد زوج در رابطه اعتياد به مواد مخدر دستگير و محكوم به دو سال زندان شده بعد از سه ماه با عفو آزاد شده الآن زن مي تواند به ادعاي اين كه محكوميت سال قبل مغاير با حيثيت او است خود را مطلقه نمايد يا خير؟

ج

- قدر متيقن از صحت آن فعليت آن است با مضبوط بودن بحسب مدت

صفحه : 259

بعد از حصول شرط و الا باطل است بنا بر اين فعلا زن وكالت در طلاق ندارد و نمي تواند خود را مطلقه نمايد.

سه طلاقه

س

- اگر دختري كه غير مدخول بها است سه طلاقه بشود در اين صورت محتاج به محلل است يا خير و در صورت حاجت به محلل فقط با خواندن عقد صدق محلل مي كند و يا دخول هم شرط است.

ج

- اگر شخصي دختري را عقد كند و قبل از دخول طلاق بدهد و ثانيا عقد كند و قبل از دخول طلاق بدهد و ثالثا عقد كند و قبل از دخول طلاق بدهد محتاج به محلل است و بدون محلل بر او حلال نيست و دخول محلل هم در قبل لازم است براي حلال شدن بلكه احوط اعتبار انزال است نيز.

س

- زني با پنج بچه ظاهرا سه طلاقه شده است ولي خود اين زن ادعا مي كند كه موقع طلاق سوّم در عادت زنانه بوده در اين صورت طلاق اين زن چه صورت دارد.

ج

- در فرض سؤال اگر زن در وقت طلاق اقرار به طهارت كرده انكار فعلي او مسموع نيست و اگر زوج بدون استعلام از حال زن طلاق داده به اعتقاد طهارت زن و در حين طلاق هم حاضر بوده و زن بگويد در حيض بودم طلاق صحيح نيست و قول زن مسموع است و اگر زوج در حين طلاق غائب بوده يا زن حامل بوده در اين دو فرض نيز طلاق صحيح است هر چند زن در حال طهر نبوده و اگر نزاع موضوعي در بين باشد محتاج به مرافعه شرعيه است.

س

- زني هستم كه بيست و پنج سال با شوهرم زندگي كرده ام و چند سال قبل مرا طلاق داد ولي دفعه اول در طهر مواقعه بودم بعد رجوع كرد و در دفعه دوم دو باره طلاق داد و فعلا شك دارم كه حامل بودم يا نه باز هم رجوع كرد روز

صفحه : 260

سوم باز مرا طلاق داد كه قطعا حامل بودم و طلاق سوم بود باز هم رجوع كرد آيا سه طلاق صحيح بوده يا اين كه طلاق اول باطل بوده و در واقع سه طلاق پشت سر هم واقع نشده.

ج

- در فرض مرقوم چون طلاق اول در طهر مواقعه واقع شده باطل است بنا بر اين در فرض صحت طلاق دوم طلاق سوم دوم محسوب مي شود و رجوع زوج به زوجه صحيح است.

س

- لو طلق و بعد الطلاق في المجلس قال رجعت ثم طلق ثانيا و رجع كذلك ثم طلق ثالثا كذلك فهل يكون هذا الطلاق الثالث بائنا لا تستحق معه الزوجة النفقة و لا تحل له بعده حتي تنكح زوجا غيره و كذلك الثاني لو اقتصر عليه من اجل كونه طلاقا قبل الدخول فلا عدة للزوجة و لا نفقة.

ج

- في الفرض الاول الطلاق وقع بائنا و لا تستحق المطلقة ثلاثا النفقة و لا تحل له بعد الطلاق الثالث حتي تنكح زوجا غيره و لكن يجب عليها الاعتداد بعد الطلاق الثالث كما أنّه لا يكون الطلاق الثاني لو اقتصر عليه هنا بائنا من أجل كونه طلاقا قبل الدخول حتي لا يحتاج إلي العدة و لا تستحق النفقة بل يجب عليها الاعتداد و تستحق النفقة في أيام العدة نعم مبدأ العدة في كلا الفرضين زمان وقوع الطلاق الاول و المسألة مذكورة في الوسيلة المحشاة بحواشينا ص 258 و 259 ج 3.

س

- هر گاه مردي زن خود را سه طلاقه كند و مدتي از اين كار بگذرد سپس زن ادعا كند كه با شخص ديگري تزويج كرده و مطلقه شده و عده هم تمام شده آيا قول زن قبول است يا خير.

ج

- در مورد سؤال چنانچه احتمال برود زن راست مي گويد، بدون احتياج به قسم خوردن قولش قبول است و شوهر اول مي تواند بعقد جديد با او ازدواج كند و فحص و تفتيش براي معلوم شدن صدق يا كذب زن لازم نيست بلي لازم است كه زن متهمه نباشد.

صفحه : 261

س

- هر گاه محلل در حالي كه وطي حرام است با زن نزديكي كند مثلا در روز ماه رمضان يا در حال حيض زن و ديگر نزديكي نكرده باشد آيا همين اندازه براي حليت زن نسبت به شوهر اول كافي است كه اگر طلاق داده شد بتواند دو مرتبه با او ازدواج نمايد يا خير.

ج

- بلي كفايت مي كند.

حداد

س

- در رساله عمليه ذكر شده كه بر زن در عده وفات شوهر واجب است زينت را ترك كند مستدعي است مراد از زينت را بيان فرمائيد و نيز اگر زن در عده وفات زينت كند آيا لازم است دو باره عده نگهدارد يا نه.

ج

- منظور از زينت هم زينت در بدن است مانند سرمه كشيدن و عطر استعمال كردن و خضاب نمودن و آرايش كردن و هم زينت در لباس مانند لباس سرخ و زرد و امثال اينها و زيور آلات زنانه بكار بردن و بطور كلي زن در ايام عده وفات بايد تمام چيزهائي را كه براي شوهر در اوقات مناسب مانند عيد و عروسي و غيره به آنها زينت مي كرد ترك كند و اين بحسب اشخاص و زمانها و شهرها تفاوت دارد و لازم است در هر شهري آن چه معتاد و متعارف براي زينت در آن شهر است ملاحظه شود بلي تنظيف بدن و لباس و سر را شانه زدن و ناخن گرفتن و حمام رفتن اشكال ندارد و در مورد سؤال دوم اقوي اين است كه ترك زينت شرط در عده نيست بلكه فقط حكم تكليفي است پس اگر از روي معصيت يا فراموشي يا ندانستن مسأله در تمام ايام عده زينت كند لازم نيست عده را از سر بگيرد يا اگر در بعض ايام عده زينت نمود لازم نيست آن مقدار را استيناف كند.

س

- آيا حكم وجوب ترك زينت براي زن در عده وفات شوهر مخصوص زني است كه بعقد دائمي شوهر در آمده باشد يا در مورد متعه هم همين طور است و نيز ترك زينت در مورد زن صغيره يا مجنونه نيز واجب است يا خير

صفحه : 262

ج

- در اين حكم ظاهرا تفاوتي بين دائمه و منقطعه نيست بلي در مورد زن متعه اي كه مدتش كم باشد مثل يك روز يا دو روز بعيد نيست ترك زينت در عده وفات واجب نباشد و در مورد صغيره و مجنونه احوط آنست كه ولي ّ شرعي در عده وفات آنها را از زينت نمودن منع كند.

س

- زني كه شوهرش فوت نموده قاعدتا مقداري طلا هميشه همراه دارد در مدت عده كه زينت بر او حرام است بايد آنها را از خودش جدا كند يا نه.

ج

- بايد هر چه را كه زينت براي زوجه شمرده مي شود كه در موقع مناسب به آن خود را زينت مي دهد در مدت عده وفات ترك نمايد و بعضي طلاها را كه هميشه همراه داشته باشد مثل گوشواره لازم نيست بيرون بياورد.

مسائل متفرقه طلاق

س

- مادر شخصي يا پدرش به او بگويد كه زنت را طلاق بده آيا بايد اطاعت امر ايشان نمود يا خير.

ج

- در صورتي كه مخالفت امر آنها موجب اذيت و بحد عقوق نرسد طلاق دادن لازم نيست.

س

- اگر زن ادعا كند كه من مطلقه مي باشم قولش بدون بيّنه قبول مي شود يا نه.

ج

- بلي بدون بيّنه قبول مي شود.

س

- زيد شيعه است و دختر نابالغه خودش را در عقد عمرو كه سنّي است در آورده و صيغه عقد را هم بطريق مذهب شيعه اجراء نموده اند و بعدا عمرو عيال نابالغه خود را مطابق مذهب اهل تسنن طلاق داده آيا اين طلاق صحيح است و دختر مي تواند با شخص ديگر ازدواج نمايد يا نه.

ج

- در فرض سؤال طلاقي كه داده كافي است و دختر مي تواند با ديگري ازدواج نمايد.

صفحه : 263

س

- مردي زني را با مهريه معيني عقد كرد بعدا زن مهريه خود را به شوهرش بخشيده و در دفتر خانه رسمي هم رسيد داد بعد از مدتي مرد به زنش گفت به جاي اين كه تو مهريه ات را بمن بخشيدي منهم اگر روزي ترا طلاق دادم قول مي دهم كه يك صد هزار تومان به تو بدهم زن به شوهرش گفت پس يك صد هزار تومان سفته بدون تاريخ امضاء كن و بمن بده كه اگر مرا طلاق دادي يا از دنيا رفتي من از مبلغ سفته استفاده كنم مرد هم قبول كرد بعدا به واسطه محذوراتي مرد زنش را طلاق داد آيا شرعا مرد مبلغ بالا را بزن مديون مي باشد يا در صورت تمكن اخلاقا عمل بقول لازم است و آيا جائز است زن به زور به وسيله سفته وجه مزبور را از مرد بگيرد.

ج

- در فرض سؤال اگر مجرد مقاوله بوده شرعا جائز و حلال نيست بدون رضايت شوهر چيزي از او بگيرد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- مي گويند براي كسي كه اولاد دار نمي شود زن را طلاق بدهند و بعدا عقد كنند آيا بايد شرائط طلاق را كلا داشته باشد يا خير؟

ج

- اين عمل سفيهانه است با فرض اين كه باري تعالي بخواهد به شما فرزند عطا فرمايد عاجز نيست بدون طلاق به شما فرزند عطا فرمايد و آن چه مي گويند بي اساس است.

س

- هر گاه زوج شك كند در اين كه زوجه خود را طلاق داده يا نه و يا اصل طلاق را بداند و شك در عدد آن نمايد وظيفه چيست.

ج

- در مورد شك در اصل طلاق حكم مي شود به بقاء علاقه زوجيت و در مورد عدد بنا مي گذارد بر كمتر.

صفحه : 264

س

- اگر زوج با زوجه خود بر خلاف امساك بمعروف رفتار نمايد و حاضر بطلاق هم نشود آيا در صورت درخواست زوجه از دادگاه كه او را طلاق بدهد دادگاه مي تواند زوج را محكوم به تطليق زوجه اش بنمايد و در صورت امتناع خود طلاق بدهد يا نه؟

ج

- در صورتي كه با رسيدگي كامل احراز شود كه با رعايت حقوق زوج از طرف زوجه و عدم نشوز او با تمكين از مرد، زوج امساك به معروف ندارد حاكم شرع او را ملزم بيكي از دو امر از امساك به معروف يا تسريح به احسان مي نمايد و در صورت امتناع، زوجه را به تقاضاي خودش مطلقه مي نمايد.

صفحه : 265

مسائل وصيت

وصيت كردن بر چه شخصي واجب است

س

- بنده جواني هستم به سن بيست ساله و غير از وسائل معمولي منزل چيز ديگري ندارم در اين صورت وصيت بر من واجب است يا نه.

ج

- وصيت بر كسي واجب است كه ديني يا امانتي از مردم نزد او باشد يا واجباتي بر عهده او باشد و اما كسي كه هيچ يك از آنها بر ذمه او نيست وصيت بر او واجب نيست.

س

- اقسام وصيت را بنحو اختصار بيان فرمائيد.

ج

- وصيت گاهي تمليك عين است و گاهي تمليك منفعت و گاهي جعل ولايت يا وكالت و گاهي ابراء دين و گاهي اسقاط حق و گاهي عهد و اذن و درخواست است مانند وصيت به مراسم تجهيز و غسل و نماز و وصيت به قضاء نماز و روزه و حج و رد امانات و امثال اينها.

عمل به وصيت واجب است

س

- شخصي وصيت نموده كه جنازه ام حمل به مشاهد مشرفه شود ولي در حين وفاتش وصي غائب بوده و نمي دانستند كه وصيت كرده يا نه ناچار او را دفن نموده اند فعلا وصي آمده آيا جايز است نبش قبر نمايند و بدن را حمل به عتبات كنند يا نه

ج

- نبش جهت حمل به مشاهد مشرفه بنظر حقير جايز است لكن واجب نيست چون وصيت به حمل قبل از دفن بوده و موضوعش منتفي شده بلي اگر وصيت به

صفحه : 266

نبش و حمل كرده واجب است.

س

- زيد فوت كرده و عيالش را وصي خود قرار داده كه ثلث اموال او را در امور خيريه مصرف نمايد ولي اولادش كه دو پسر و چهار دختر هستند راضي نشدند كه مادرشان ثلث اموال مزبوره را در امور خيريه خرج نمايد و مقداري پول هم شخصي به متوفي مديون بوده و به عيالش داده در اين صورت عيال متوفي مي تواند اين پول را به فرزندان متوفي ندهد و در راه شوهرش عوض ثلث كه اولادش مانع شدند در امور خيريه خرج نمايد يا نه.

ج

- در فرض مسأله تا مقدار ثلث مجموع تركه كه از جمله همين پول است مي تواند بلكه لازم است به مصرف وصيت برساند در صورتي كه وصيت مسلّم باشد.

س

- شخصي در حدود هفده سال قبل فرزندش را وصي خود قرار داده كه ثلث اموالش را به مصرف او برساند فرزندش هم به وصيت پدر عمل نموده ولي از حصه زمين ثلثي او هنوز باقي است و قيمت سوقيه آن تنزل كرده در اين صورت اجازه مي فرماييد به همين قيمت فروخته و به مصرف وصيت رسانده شود يا نه

ج

- در فرض سؤال اگر وصيت ببقاء زمين و صرف منافع آن نباشد و مصرف مخصوصي نيز تعيين نكرده و به وصي اختيار مطلق داده باشد جايز است هر نحو صلاح بداند عمل نمايد و اولي آنست كه اگر احتمال دين مالي يا واجبي را در حق موصي بدهد صرف در اداء آنها نمايد.

س

- متوفي وصيت بحمل نعش كرده ولي ورثه او را عصيانا در محل دفن نموده اند در اين صورت بايد او را حمل كرد يا نه.

ج

- اگر وصيت بحمل به مشاهد مشرفه باشد عمل به وصيت واجب است.

س

- شخصي وصيت نموده كه پس از فوت من يك دانگ و نيم از جمله شش دانگ خانه مسكوني مرا قيمت نموده بفروشيد و وجه آن را به مصرف حضرت

صفحه : 267

ابو الفضل العباس عليه السّلام برسانيد ولي ورثه باين وصيت عمل نكردند و سهميه حضرت ابو الفضل عليه السّلام را نپرداخته اند در اين صورت خانه مذكوره براي خريدار بعدي شرعا اشكالي دارد يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر موصي اذن در فروش خانه داده باين نحو كه قيمت آن را به مصرف حضرت ابو الفضل سلام اللّه عليه برسانند صحت بيع با فرض آن كه قيمت را به مصرف نرسانند مشكل و تصرف در آن مقدار از خانه تا وجه آن به مصرف نرسد خالي از اشكال نيست.

س

- زني قبل از فوت بطور عادي وصيت نموده كه وارث، ما ترك وي را صرف صوم و صلاة و خمس و سهم امام عليه السّلام و روضه خواني و زكاة بنمايند در اين صورت عمل به وصيت وي واجب است يا نه و هر گاه يكي از وراث از عمل به وصيت امتناع نموده تكليف وصي چيست.

ج

- با فرض تحقق وصيت مذكوره بر وصي واجب است آن چه را كه بعنوان زكاة و سهمين وصيت شده از اصل مال خارج نمايد و نسبت به بقيه موارد وصيت در زائد بر ثلث محتاج به امضاء ورثه است و اگر بعضي از ورثه امتناع نمايد با علم به وصيت، بر وصي در صورت قدرت لازم است او را اجبار نمايد به عمل به وصيت به وسيله ارجاع به حاكم شرع و در صورت حجر يا انكار بعضي از ورثه واجب است عمل نسبت به سهام سائر ورثه كه امتناع ندارند و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي وصيت كرده كه پس از فوت او بابت مهريه زوجه او خانه مسكوني او را بدهند در اين صورت ورّاث مكلفند كه حتما خانه مسكوني را بدهند و يا وجه نقد هم مي توانند بابت مهريه بپردازند و اگر وراث به وصيت عمل نكند فقط اثر تكليفي دارد كه معصيت كرده يا در موضوع خانه مورد وصيت غاصب است.

ج

- در فرض سؤال اگر وصيت بفعل بوده واجب است ورثه عمل به آن

صفحه : 268

وصيت نمايند و لكن اگر معصيت كنند و مهريه او را از غير خانه ادا كنند ذمّه موصي بري مي شود و خانه نيز ملك ورثه است و اگر وصيت كند كه خانه ملك زن باشد در مقابل مهر و زن نيز قبول كند ملك زن است و احكام ملك بر آن مرتب است و اين حكم در صورتي است كه خانه زائد بر ثلث تركه نباشد و الا در مقدار زائد موقوف به امضاء ورثه است.

س

- مدت پنج سال قبل پدرم در حال احتضار، دو حبه آب و يك قطعه باغ جهت استيجار حج وصيت به من كرد و منهم قبول كردم كه در اين امر وكيل شوم ملك ديگري كه وقفيت آن شايع بوده و از پدرم بود بعد از فوت پدرم اين ملك تقسيم شد ولي بعد از چهار سال وقفنامه اش پيدا شد و طبق وقفنامه عمل كرديم حال اگر مي خواستم از آن باغ و دو حبه آب براي پدرم حج بگيرم بچه هاي ديگرش محروم و بي حق مي شدند لذا باغ و دو حبه آب را تقسيم كردم حال با توجه به اين كه هيچ كدام از بچه ها وصيت پدر را قبول ندارند و حاضر به پرداخت پول و هم كاري در باره حج پدر نيستند وظيفه شرعي بنده كه پسر بزرگتر هستم چيست آيا بايد حج بلدي بگيرم و يا حج ميقاتي هم كافي است

ج

- در فرض سؤال اگر وصيت به حجة الاسلام يعني حج واجب بوده است رد ورثه نسبت به وصيت تأثير ندارد و واجب است حج بلدي استيجار شود منتهي بمقدار حج ميقاتي از اصل تركه و ما به التفاوت حج ميقاتي و بلدي را از ثلث تركه بايد برداشت.

س

- شخصي با اين كه خودش مكه رفته باز هم وصيت كرده كه برايش يك حج بلدي بخرند آيا مي شود اين حج را به ميقاتي تبديل كرد يا نه.

ج

- چنانچه وصيت كرده كه حج بلدي استيجار شود واجب است طبق وصيت حج بلدي استيجار شود.

س

- شخصي يك نفر را وصي خود قرار داد كه پس از مرگ او

صفحه : 269

خمس او را بپردازند و بعد از فوتش ورثه او از دادن خمس خود داري كردند و اظهار مي دارند كه متوفي داراي اولاد صغار است و اگر به وصيت موصي عمل شود و از اين اموال برداشته شود اولاد صغار او مستأصل مي شوند بنا بر اين از دادن خمس استنكاف دارند در اين صورت وصي مقصر است يا نه.

ج

- اگر وصي قدرت عمل به وصيت متوفي را ندارد بر او تكليفي نيست و ليكن بر ورثه لازم است ممانعتي از پرداخت حقوق واجبه ميت ننمايند و اشخاصي كه ممانعت از عمل به وصيت مي نمايند معصيت كارند.

تأخير در عمل به وصيت جائز نيست

س

- آيا خود ورثه مي توانند سهم ثلث را از ملك مورث بردارند و بتدريج در ظرف چند سال پول آن را بپردازند تا در مصارفي كه مورث تعيين نموده خرج شود يا اين كه لازم است بدون تأخير خرج نمود.

ج

- در صورتي كه موصي اذن در تأخير نداده تأخير در عمل به وصيت جايز نيست.

س

- زيد شخصي را وصي قرار داده كه بعد از فوت او چند سال صوم و صلاة و يك حج از تركه اش استيجار نمايد و هم چنين وجوه و مظالم و ديون او را از مالش جدا نموده به مصارف شرعيه برساند فعلا موصي فوت كرده و اموال در دست ورثه است و اگر بخواهند همه موصي به را يك دفعه بدهند چون نقد نيست بايد املاك معيني را بفروشند آيا وصي مي تواند ورثه را اجبار نمايد يا نه.

ج

- بر وصي واجب است عمل به وصيت و اگر موصي اذن در تأخير نداده تأخير جايز نيست و ورثه حق ممانعت از عمل به وصيت را ندارند مگر در زائد بر ثلث مال كه نفوذ وصيت در آن موقوف به امضاء ورثه است.

صفحه : 270

اثبات وصيت

س

- زني است داراي سيصد تومان وجه نقد و وصيت نموده كه مبلغ مذكور را بدهند به شخص معيني كه مصرف خيرات بنمايد و براي اثبات وصيت چند نفر زن شهادت مي دهند آيا بر ورثه لازم است اجراء وصيت نسبت بتمام يا ثلث آن يا نه آن چه حكم اللّه است بيان فرمائيد.

ج

- وصيت در ثلث تركه نافذ است و در زائد بر ثلث محتاج به امضاء ورثه است و شهادت زن در وصيت به اموال اگر يك نفر باشد نسبت به ربع آن چه به آن شهادت مي دهد و اگر دو نفر باشند نسبت بنصف و اگر سه نفر باشند نسبت به سه ربع و اگر چهار نفر باشند نسبت بتمام آن چه به آن شهادت مي دهند با رعايت شرائطي كه در شاهد معتبر است پذيرفته مي شود.

س

- زني فوت شده و ارث او سه برادر و سه خواهر و شوهر است و در حال حيات به واسطه ناسازگاري زوج كرارا و صراحتا اظهار مي داشته كه از اموالم چيزي به او ندهيد ولي اين موضوع را در حين وصيت چه كتبي و چه شفاهي بيان نكرده در اين صورت شوهر مي تواند از اموال زن ارث ببرد يا نه و چون وصيت صوم و صلاة نموده از ثلث ما ترك حق دارد يا نه و از حيث وصيت فرقي بين كتبي و شفاهي هست يا نه.

ج

- وصيت در ثلث نافذ است چه براي صوم و صلاة باشد و يا غير آن و در مورد سؤال در صورت وصيت از دو ثلث باقي مانده ما ترك كه مورد وصيت نيست نصف آن را شوهر ارث مي برد و در صورت عدم وصيت از تمام ما ترك ارث مي برد و در وصيت كتابت لازم نيست بحر نحوي كه ثابت شود عمل به آن واجب است.

صفحه : 271

وصيت در ثلث نافذ است

س

- شخصي چند سال قبل وصيتي نموده و در وصيت نامه ثلث مال خود را به يكي از ورثه بخشيده ولي اين شخص بعد از وصيت چند سال ديگر زندگي نموده و اموال خود را زيادتر كرده و هم داراي اولادي غير از اولاد قبلي شده و اكنون آن اولاد صغير مي باشند و آن شخص از دنيا رفته آيا وصيت نامه اي كه چند سال قبل بطريق مذكور نوشته شده در اموال حين الوصيه نافذ است و يا اموال فعلي را شامل مي شود.

ج

- در صورتي كه از وصيت نامه قبل بر نگشته باشد اموال بعد را شامل است و در ثلث مال فعلي نافذ است.

س

- شخصي در چند سال قبل از فوت خود وصيت غير رسمي نموده و يك نفر را وصي خود قرار داده ولي در زمان حيات املاك مورد وصيت را در معرض فروش گذاشته و مقداري را فروخته آيا حاليه اين وصيت به قوت خود باقي است و وصي بعد از مرگ موصي مي تواند به وصيت نامه عمل كند و وصي شرعي مي باشد يا خير.

ج

- ظاهر آنست كه نسبت به آن چه از اموال مورد وصيت باقي مانده بايد به وصيت عمل شود مگر آن كه تصرفاتي كه در زمان حيات كرده اماره بر عدول او از اصل وصيت باشد.

س

- شخصي نسبت به اموال خودش وصيت بثلث نموده كه بعد از فوت او به مصارفي كه معين كرده خرج نمايند و بعد از فوتش ورثه منكر وصيت شدند و نگذاشتند كه ثلث مصرف شود الحال ورثه مي خواهند به وصيت متوفي عمل نمايند در اين صورت بايد قيمت زمان متوفي حساب شود يا به قيمت حاليه كه املاك و اشجار ترقي كرده است، و اگر كسي اينها را خريداري نمايد، صحيح است، يا نه.

صفحه : 272

ج

- در صورتي كه خود موصي ثلث را در اعيان مخصوصي معين نموده همان عين ثلث حين الموت است و بايد به قيمت فعلي حساب شود و اگر وجه معين نموده مثلا گفته هزار تومان ثلث خرج كنيد همان هزار تومان فعلي بايد مصرف شود و ترقي قيمت مال ورثه است.

س

- شخصي مبلغي را كه زائد بر ثلث اموالش مي باشد جهت نماز و روزه وصيت كرده و ورثه بيش از ثلث را امضاء نمي نمايند در اين صورت بر وصي واجب است طبق وصيت تمام آن مبلغ را صرف نماز و روزه كند و لو ورثه راضي نباشند يا نه.

ج

- نفوذ وصيت در زائد بر ثلث اموالش موقوف به امضاء ورثه است ولي در وصيت زائد بر ثلث اگر واجب و غير واجب هر دو ذكر شده واجب مقدم است.

س

- شخصي باغ خود را تا سي سال حبس نموده كه عوائد باغ را در اين مدت براي خودش و پدرش صوم و صلاة استيجار نمايند يا در تعزيه حضرت سيد الشهداء عليه السّلام مصرف نمايند و هم چنين وصيت كرده كه ثلث دارائي مرا براي من بعد از فوتم خرج نماييد در اين صورت اين باغ كه حبس شده از اصل تركه محسوب مي شود يا از ثلث.

ج

- در فرض مسأله اگر شخص مذكور وصيت به حبس باغ نموده ارزش منافع سي سال از ثلث محسوب است و اگر خودش حبس كرده كه حتي در زمان خودش منافع را صرف عزاداري يا صوم و صلاة پدر مي كرده از اصل محسوب است لكن در اين صورت منافع آن را در صوم و صلاة خودش صرف نكنند و در صوم و صلاة پدر و عزا داري صرف بنمايند.

س

- شخصي وصيت مي كند كه پس از فوتم تمام ثروت و دارائي من ثبت شود كه يك ثلث آن را وصي من هزينه كفن و دفن و مجلس ترحيم نمايد و دو

صفحه : 273

ثلث آن را كما فرض اللّه بين ورثه تقسيم كند و نيز قبل از وصيت مبلغ يك هزار و پانصد تومان وجه نقد تحويل شخص اميني داده و برسم امانت به او سپرده بقصد اين كه هر وقت در حيات خودش احتياج پيدا كرد مصرف نمايد و الا بعد از فوت او شخص امين از اين پول مالي را خريداري كرده و وقف نمايد يا در خيرات ديگر مصرف و يا در راه حضرات چهارده معصوم صلوات اللّه عليهم اجمعين خرج كند كه ثوابش در روز لا ينفع مال و لا بنون الّا من اتي اللّه بقلب سليم عايد و دستگير او گردد و هم چنين صاحب وجه (موصي) مي گويد كه حاضرم مبلغ مذكور را بعنوان صلح و يا هبه به امين واگذار نمايم كه ايشان بعد از فوتم به تقاضاي من عمل نمايد در اين صورت براي امين جايز است كه امانت مذكور را قبول نمايد يا نه و در صورت

جواز آيا با آن پول مالي خريده وقف نمايد و يا در امور خيريه ديگر صرف كند.

ج

- در فرض سؤال صاحب پول در حال حيات شرعا جايز است آن پول را صلح كند به شخص امين و شرط كند اگر خودش احتياج پيدا كرد فسخ كند و اگر در حال حيات فسخ نكرد امين مزبور بعد از فوت او معادل آن مبلغ چيزي بخرد و وقف كند يا در كار خير صرف نمايد و هم چنين جايز است آن مبلغ را نزد امين امانت گذارد و سفارش كند صرف در كار خير يا وقف شود لكن در اين صورت با فرض آن كه ثلث خود را وصيت كرده در مصارف معينه صرف شود لازم است نسبت بدو ثلث اين مبلغ از ورثه استجازه نمايد و با اجازه آنها به مصرف وصيت برساند و با عدم اجازه بايد بين ورثه تقسيم شود.

س

- اگر كسي وصيت بكند كه از اموال خودم برايم خرج كنيد و تعيين مقدار نكرده و مقيد بثلث هم ننموده و صغير هم دارد در اين صورت وصي بعد از فوت موصي چه مقدار مي تواند از مال او برايش خرج كند.

ج

- اگر بحسب وجود بعض قرائن و معمول و متعارف وصيت منصرف بمبلغ معيني نباشد ظاهر آنست كه وصي بنظر خودش تا مقداري كه زائد بر ثلث نباشد مي تواند عمل نمايد.

صفحه : 274

س

- شخصي پنج پسر و يك دختر داشته و در حيات خود سهم هر پسر را از اموال خودش بطور مساوي به آنان رد كرده و سهم دختر را هم به او داده است و مقداري هم براي خودش نگاهداشته و چند نفر ريش سفيد و معتمدين قريه را جمع آوري نموده و دو نفر از پسرهايش هم در آن مجلس بوده اند كه در كمال صحت بدن و استقامت مزاج در حضور آن اشخاص وصيت كرده است كه من در حيات خودم سهم هر يك از فرزندانم را به آنان رد كردم و ديگر حقي باين مقدار مالي كه براي خودم مانده ندارند و پسر بزرگ خودم را وكيل نموده ام كه بعد از خودم اين مال را بفروش برساند و برايم حج خريداري نمايد و وصيتنامه هم در اين موضوع نوشته شده و جمعي هم كه در آن مجلس حضور داشتند وصيت نامه را امضاء نموده اند در اين صورت اين وصيتنامه صحيح است و عمل به آن جايز است يا نه.

ج

- وصيت در ثلث تركه نافذ است و در زائد بر ثلث محتاج به امضاء ورثه است بنا بر اين اگر اموالي را كه به فرزندانش داده به آنان بخشيده است و مبلغي كه به مصرف حج بلدي مي رسد از ثلث بقيه اموالش بعد از آن چه بخشيده بيشتر نباشد بايد براي او حج بلدي استيجار نمايند و الا استيجار حج ميقاتي هم كافي است.

س

- اگر پدر نماز و روزه و رد مظالمي وصيت كرده آيا پرداخت پول آنها به صغير هم تعلق مي گيرد يا نه.

ج

- وصيت تا مقدار ثلث كه نافذ است از تمام مال برداشته مي شود و ما بقي بين ورثه تقسيم مي شود چه صغير باشند و چه كبير و يا مختلط.

س

- شخصي در حضور دو نفر وصيت نموده كه من يك باب عمارت و چند رأس گوسفند دارم كه نصف اينها مال زوجه ام باشد و نصف ديگر را بفروش برسانيد و براي من خرج نماييد و دو نفر را وصي خود قرار داده و در حين وصيت دو دختر او هم حضور داشتند و وصيت پدر را امضاء كردند لذا گوسفندها فروخته

صفحه : 275

شد و عمارت را هم قيمت نموديم و به خود زوجه اش داديم كه نصف قيمت را بپردازد و در راه متوفي صرف نماييم مقداري از وجه نصف قيمت عمارت را داده و مقداري هم باقي است و اظهار مي دارد كه هشت يك خودم در اين عمارت باقي است و طلبكارم در اين صورت اگر زوجه شخص متوفي بقيه وجه را ندهد وصي ها مديون هستند يا نه و ضمنا نصف عمارت و نصف گوسفندها با اثاثيه خانه به زوجه داده شده از نصف ديگر زوجه هشت يك مي برد يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر ساير ورثه غير از زوجه وصيت را امضاء كرده باشند واجب است بهمان نحوي كه موصي معين كرده عمل نمايند و امضاء زوجه و ردّ او اثري ندارد و اگر ساير ورثه امضاء نكرده باشند ربع مجموع مال به زوجه مي رسد و اين در صورتي است كه وصيت باشد و اگر به صلح اموال را منتقل نموده با شرط مذكور بايد مطابق صلح مزبور عمل نمايند.

س

- شخصي وصيت نموده كه ثلث اموال او را به مصرف خاصي برسانند و ملكي را براي اين منظور معين نموده و پس از مدتي از دنيا رفته اكنون ملكي را كه معين نموده اگر نسبت به موقع وصيت سنجيده شود نصف تركه بوده، و اگر نسبت به حين فوت حساب شود ثلث تركه مي باشد مستدعي است بفرماييد وظيفه چيست.

ج

- اگر وصيت بعين معينه يا مقدار كلي از مال مثلا پنجاه هزار تومان باشد ثلث يا كمتر و بيشتر بودن نسبت به اموال حين وفات موصي سنجيده مي شود يعني اگر ارزش آن عين در حين وصيت بمقدار نصف تركه بود و بعد به جهت نقصان قيمت يا زيادي آن يا بدست آمدن مال ديگري براي موصي، ارزش آن در حين وفات موصي بقدر ثلث تركه است تمامي آن عين ثلث است و اگر در حين وصيت ارزش آن بمقدار ثلث بود و بعد از جهت بالا رفتن قيمت يا پائين آمدن اموال ديگر موصي يا تلف بعضي از اموال او ارزش آن در حين وفات بمقدار نصف است

صفحه : 276

آن عين زائد بر ثلث است و اگر وصيت بكسر مشاع باشد، مثل اين كه موصي بگويد ثلث مال من بعد از مرگم مال زيد باشد و بعد اموال ديگري تحصيل كند بحسب موارد، حكم آن مختلف مي شود پس اگر قرينه اي بود كه معلوم شد مراد موصي ثلث حين الوصية است يا مرادش ثلث حين الفوت است بر طبق آن عمل مي شود و اگر قرينه اي كه مراد او را معلوم كند نبود بايد بمقدار كمتر اكتفا كرد و زائد بر آن ملك ورثه است.

س

- هر گاه موصي بگويد ثلث مال من بعد از مرگم مال زيد باشد يا بگويد ثلث مال مرا در فلان مورد مصرف كنيد آيا لازم است تعيين آن با رضايت ورثه باشد يا خير.

ج

- در فرض سؤال موصي با ورثه بنحو مشاع شريك است و بايد تعيين و افراز ثلث با رضايت همه ورثه باشد.

س

- شخصي تمام اموالش را به سه نوه پسري خود صلح كرده به سيزده هزار و پانصد تومان و شرط كرده بعد از او مبلغ مزبور را باين مصارف كه تعيين مي شود برسانند.

اول - مبلغ چهار هزار تومان خمس بدهند.

دوم - سه هزار و پانصد تومان حج بخرند.

سوم - هزار تومان صوم و صلاة استيجار نمايند.

چهارم - سه هزار تومان در ايام ثلاثه و هفته و چهلم و سال صرف كنند.

پنجم - دو هزار تومان هم ملك موقوفه را بسازند، و بعد از وصيت فوت كرده در اين صورت اوصياي آن مرحوم بايد سيزده هزار تومان را در مصارف مذكوره صرف نمايند يا بايد ثلث مال را براي موصي خرج كنند.

ج

- در فرض مسأله كه ما ترك سيزده هزار و پانصد تومان است و شرط مصارف مذكوره بعد از موت است. بنظر حقير وصيت است و آن چه دين است

صفحه : 277

مثل خمس و مقدار حج ميقاتي از اصل خارج و پس از اداء ديون در مقدار ثلث مال وصيت نافذ و در زائد بر آن موقوف به امضاء ورثه است و تفاوت بين حج ميقاتي و مال الوصايه حج از ثلث محسوب است.

اگر مال الوصاية براي موارد وصيت كافي نباشد

س

- شخصي فوت نموده و وصيت كرده كه از ثلث مالش بيست سال نماز و روزه استيجار كنند و اندازه معيني هم از ثلث به پسر بچه صغيري كه دارد بدهند حال براي هر دو كافي نيست كدام از آنها مقدم است.

ج

- ظاهرا نماز و روزه مقدم است.

منجزات مريض

س

- زني مدت دو سال يا بيشتر مريضه بوده و بهمان مرض وفات يافته قريب يك ماه يا چيزي بيشتر به فوتش مانده ما يملك خود را كلا به پسر شوهر خود ببيع يا صلح يا هبه انتقال داده در حالتي كه پسري دارد از شوهر ديگر كه وارث وي مي باشد آيا اين انتقال نسبت بتمام اموال او يا ثلث آن نافذ است يا خير.

ج

- منجزات مريض بنظر حقير نسبت بتمام اموال او نافذ است.

وصي و ناظر

س

- شخصي كسي را وصي قرار داده و حقي براي او تعيين نكرده در اين صورت وصي حقي دارد يا نه و در صورتي كه آن وصي و ناظر حقي داشته باشند مقدار آن را تعيين فرمائيد.

ج

- موارد مختلف است در صورتي كه وصي قبول وصايت نموده و قرينه بر تبرع و مجّانيّت عمل وصي در وصيت نباشد جايز است وصي اجرة المثل عمل

صفحه : 278

خود را بردارد و مقدار آن موكول به عرف است.

س

- شخصي در هنگام حيات رسما براي خود وصي تعيين نموده و قيدي در خصوص ثلث و مصرف آن ننمايد بعد از فوت وي وصي مي تواند در صورتي كه نظر موصي نسبت بثلث ما ترك و صرف آن، در بين وصي و موصي معهود و معلوم بوده اقدام نمايد يا نه.

ج

- در صورتي كه بين وصي و موصي مقدار مصرف معهود و معلوم بوده وصي بايد بعلم خود عمل نمايد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي عمارت مسكوني خود را بابت ثلث معين نموده و عمارت هم وفاء بثلث مي نمايد و فرزند ارشد خود را وصي خود قرار داده در اين صورت فرزند مزبور كه وصي پدر است مي تواند خانه را تصرف نمايد و صوم و صلاة را خودش انجام بدهد و ورثه ديگر حق مداخله در اين عمارت دارند يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر عمارت را بابت ثلث معين كرده باشد كه به مصرف صلاة و صوم برسد و بغير وصي منصرف نباشد وصي مي تواند عمارت را خودش بردارد و صوم و صلاة را به جا آورد و در نزاع موضوعي محتاج به مرافعه شرعيه است

س

- اگر كسي را وصي قرار دهند ولي وصي آن را رد كند در اين صورت اصل وصيت باطل مي شود يا نه.

ج

- رد كردن وصي در وصاياي عهديه موجب بطلان وصايت است نه اصل وصيت مگر آن كه از قرائن اطمينان حاصل شود كه با رد نمودن وصي موصي هم از اصل وصيت برگشته است.

س

- زيد ملكي را ثلث خود قرار داد و سه نفر از اولاد خود را وصي خود نموده كه عوائد ثلث را به مصرف خيرات و مبرات برسانند يا عين ملك را بفروشند و در مصارف خيريه صرف نمايند حال يك نفر از اوصياء ثلاثه فوت شده اولاد آن

صفحه : 279

وصي متوفي قائم مقام پدر خود در امر وصايت مي شوند يا نه.

ج

- در فرض سؤال دو نفر وصي كه در حياتند عمل به وصيت نمايند.

س

- زيد ملكي را ثلث خود قرار داد و مصارفي هم معين نمود و يك نفر را وصي خود كرد كه منفعت آن ملك را در مصارف معينه صرف نمايد و پس از آن كسي را تعيين نكرد اينك وصي فوت شده و برادران متعدد دارد در اين صورت بدون اذن حاكم شرع مي توانند تصرف در آن ملك بنمايند يا نه.

ج

- مراجعه بحاكم شرع نمايند.

س

- شخصي از دنيا رفته و جهت ورثه خود دو نفر قيّم شرعي تعيين نموده باين شرط كه هر دو مداخله كنند يكي از قيّمها تمام حسابها و معاملات اموال صغار در دست او بوده و گاهي هم به آن ديگري اطلاع مي داده اكنون از دنيا رفته لكن در دفترش ياد آوري نموده كه فلان مبلغ به وراث فوق مديون و بدهكارم و قيم ديگر اظهار بي اطلاعي مي كند و ورثه قيّم متوفي مي گويند پولي بوده و از بين رفته بما ربطي ندارد كه پرداخت نماييم ولي ورثه موصي هم از ورثه قيم مطالبه مي نمايند آيا حق مطالبه دارند يا نه.

ج

- هر گاه عين عبارت قيّمي كه فوت نموده اين باشد كه در سؤال ذكر شده ظاهر در اين است كه مبلغي را كه معين نموده مديون بوده بنا بر اين جزء ديون او محسوب است و بايد از تركه او پرداخت شود بلي اگر معلوم بشود كه اين مبلغ نزد او امانت بوده و خيانت او هم معلوم نباشد و تلف شده باشد چيزي بر ورثه او نيست و اگر اختلافي در موضوع دارند مرافعه شرعيه نمايند.

س

- اگر شخصي پسر دوم خود را وصي و پسر اول را كه بزرگتر است ناظر در امر وصايت نموده چنانچه وصي براي انجام كارهاي ميت از قبيل نماز و غيره تعلل و مسامحه نموده تكليف ناظر چيست مي تواند بدون اجازه وصي اقدام در كارهاي ميت بنمايد يا آن كه خود وصي بايد انجام دهد يا آن كه بايد با اجازه حاكم شرع عمل نمايد.

صفحه : 280

ج

- در فرض مسأله ناظر با اجازه حاكم شرع وصي را الزام بعمل نمايد و اگر امتناع نمود با اجازه حاكم شرع ناظر عمل به وصيت نمايد بي اشكال است

س

- مقداري پول و يا كليه عوائد ملكي كه ثلث است و وصيت شده در وقت معين و در مورد خاصي صرف شود آيا وصي و متولي ثلث مي تواند در مدت فاصله تا زمان معين براي صرف ثلث از عوائد حاصله بعنوان قرض الحسن استفاده كند و در موعدي كه خودش در نظر دارد به مصرف ثلث برساند يا خير.

ج

- جواز اقتراض مذكور محل اشكال است.

س

- زيد عمرو را وصي خود قرار داد وصي هم ثلث مال را تصرف كرد و زيد هم حين الوصية داراي صغار بوده الحال كبير شده اند ولي وصي هم فوت شده فعلا ورثه موصي نسبت به ورثه وصي ادعا مي كنند كه پدر شما عمل به وصيت پدر ما نكرده و مدركي هم در بين نيست كه مال الوصايه را بچه راهي صرف نموده در اين صورت ورثه موصي مي توانند از ورثه وصي مطالبه ثلث اموال را بنمايند يا نه.

ج

- ورثه موصي حقي بر ورثه وصي ندارند مگر آن كه اثبات كنند وصي خيانت كرده و ضامن شده است.

س

- زيد بطيب نفس و رضايت خودش وصيت نامه شرعي تنظيم نموده و يكي از اولاد خود را وصي قرار داده و همان وصي پس از فوت او نسبت به اولاد صغير زيد كفالت نموده و همه گونه مخارج ايشان را عهده دار شده آيا مي تواند مخارج خودش را از تركه زيد بردارد يا اين كه از ورثه مطالبه نمايد يا نه.

ج

- وصي حق ندارد مخارج شخصي خود را از تركه بردارد و يا از ورثه مطالبه نمايد بلي اگر انجام وصيت محتاج به عملي است كه عرفا اجرت دارد و قصد مجانيت نكرده مي تواند اجرة المثل عمل را مطالبه نمايد.

س

- شخصي در زمان حيات خود به اين جانب وكالت داده كه منزل

صفحه : 281

او بروم و مقداري وجه نقد و اثاث او را جمع آوري نموده در تصرف خود داشته باشم چنانچه از مرض شفا پيدا نمود خودش ترتيب كارش را بدهد و در صورت فوت با نظر خودم بهر گونه صلاح بدانم خرج كنم حتي در موقع گفتگو از آن شخص سؤال نمودم كه در صورت فوت آيا براي خيرات يا نماز و روزه مي توانم موجودي شما را مصرف نمايم شفاها به اين جانب اختيار داد كه پس از فوتش بهر طريق كه صلاح بدانم دارائي او را به مصرف خيرات برسانم ضمنا نامبرده مدت چهل سال بوده كه ساكن تهران شده و اهل تبريز است و ورثه او معلوم نيست چه كساني هستند و در زمان حيات خود اظهار مي كرد كه خواهري در تبريز داشتم ولي تا حال فوت نموده بفرماييد وظيفه من در باره اموالش چيست.

ج

- در فرض سؤال نسبت به ثلث تركه ميت وصيت او نافذ است و بايد به وصيت او عمل نماييد و نسبت بما زاد بر ثلث بايد مادامي كه رجاء دسترسي به وارث هست آن را نگاهداريد و هر وقت مأيوس شديد با اجازه حاكم شرع از طرف صاحبش آن را مظالم بدهيد يا بحاكم شرع تسليم نماييد تا به وظيفه خود عمل نمايد.

س

- شخصي در وصيت نامه خود پنج نفر وصي كه ضمنا اين پنج نفر ورثه نيز هستند تعيين كرده كه ثلث اموال او را در اسرع اوقات به مصارفي كه تعيين نموده برسانند و در وصيت نامه چنين قيد شده كه براي انجام هر عملي كه مربوط به ثلث است متفقا موافقت نمايند و اين توافق كتبي و با امضاء همگي آنان باشد اكنون بيست و يك سال از فوت موصي گذشته در اين مدت بين اوصياء در باره نحوه صرف ثلث توافق حاصل نشده و ملكي كه بعنوان ثلث تعيين گرديده و در تصرف ورثه است به علت همين عدم توافق رو به خرابي نهاده تكليف ورثه در مورد ثلث وصيت شده چيست و چگونه مي توانند ذمه خود را براي نمايند لازم به تذكر است كه ساير ورثه آماده اند ملك مورد نظر را در تصرف پنج نفر وصي مزبور قرار دهند كه به مصرف مربوط بثلث برسانند ولي در همين مورد هم اوصياء با همديگر اتفاق ندارند، تكليف اين وصيت و ورثه را تعيين فرمائيد.

صفحه : 282

ج

- در فرض سؤال اگر الزام آنها به اتفاق توسط حاكم شرع ممكن نيست ورثه با اذن حاكم شرع مورد وصيت را در اختيار اكثر اوصياء كه اتفاق نظر دارند بگذارند تا طبق نظر خودشان عمل به وصيت نمايند و اگر بعضي از اوصياء امين و بعضي ديگر خائن باشند با اذن حاكم شرع موصي به را تحت اختيار امناء از اوصياء قرار دهند تا به تكليف خود عمل نمايند.

س

- شخصي در وصيت نامه خود نوشته عوائد ملكي را كه ثلث قرار داده ام صرف صوم و صلاة و رد مظالم و كفارات مطلقه و امور خيريه نماييد آيا بايد عوائد ثلث بطور مساوي در مصارف مزبوره صرف شود يا به تفاوت و بر طبق نظر وصي ضمنا مراد از كفارات مطلقه چيست.

ج

- اگر در وصيت تعيين نشده بطور تساوي در موارد مذكوره صرف نمايند و نسبت به كفارات مطلقه اگر از حال او ظاهر باشد كه خصوص كفارات معينه اي به ذمه دارد در همان كفارات صرف شود و الا در كفاراتي كه محتمل است به ذمه او باشد صرف شود.

س

- زني در حال صحت و ثبات عقل وصيت كرده كه برادرم وصي من است و شوهرم وكيل كه وصاياي مرا بر طبق وصيت نامه عمل نمايد وكيل كه شوهر زن است مي گويد چون من اطلاع نداشتم و بي خبر من وصيت كرده من اين وصيت را قبول ندارم و اين وصيت باطل است در اين صورت تكليف چيست.

ج

- در فرض سؤال اگر وصيت محرز باشد زوج كه تا بعد از فوت نفهميده به احتياط لازم عملي كه در عهده اوست بايد انجام دهد و رد نكند بلي نسبت به سهم الارث زائد بر ثلث را مي تواند امضاء نكند.

س

- يك نفر در حال حيات خود وصيت مي كند كه هزار تومان از ثلث مالم را بابت صله ارحام بدو نفر دختر صغيره كه دو نوه موصي هستند بدهند و هزار تومان براي قرض خود وصيت مي كند و تقريبا هزار تومان هم جهت نماز

صفحه : 283

و روزه خود وصيت مي نمايد بعد از وفات چون پول نقد در ميان نبود با تصويب ناظر و چند نفر از ريش سفيدان محل يك قطعه باغ در مقابل همان وصيت از تركه جدا نموده و كنار گذاشتند و ما بقي تركه را قسمت نموده اند و آن باغ در دست وصي مي ماند و مدت بيست سال تمامي محصول و عوائد آن را مي خورد و مخارج باغ را هم مي پردازد الان باغ را مي خواهد باسم خود ثبت نمايد و اظهار مي دارد كه نماز و روزه موصي را خودم انجام دادم و صغيرها هم باغ را تحويل وصي داده اند بعدا چند دفعه مطالبه كرده اند وصي در جواب گفته حق شما فقط هزار تومان پول امروزي است و حال آن كه قيمت باغ به واسطه ترقي اجناس و بالا رفتن نرخها خيلي بالا رفته و تقريبا صد برابر شده آيا شرعا مي توانند باغ را مطالبه نمايند يا اين كه فقط حق مطالبه هزار تومان را دارند آن چه حكم اللّه است مرقوم فرمائيد

ج

- در فرض مسأله اگر وصي باغ را خريده و در مقابل پول باغ نماز و روزه به جا آورده و پول صغيرها را به ذمه گرفته فعلا باغ مال وصي مي باشد و اگر نخريده باغ مال ورثه است و وصي پول نماز و روزه را طلب دارد و

بايد از باغ موصي بمقدار موصي به به پردازند و تتمه، مال مجموع ورثه است كما فرض اللّه تقسيم نمايند و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي فوت نموده و ورثه متعدده دارد بعضي از ورثه بدهي مورث را قبول ندارند و حاضر به اداء آن نمي باشند و بعضي ديگر از ورثه كه وصي شرعي متوفي نيز مي باشد بدهي مالي ميت از قبيل زكاة و حج و خمس و مظالم و كفارات و غير اينها را و هم چنين نماز و روزه متوفي را كه انجام نداده و بايد استيجار نمايند تقبل كرده در اين صورت آيا وصي مذكور مي تواند با اعمال نفوذ ورثه ديگر را از تصرف در ما ترك متوفي منع كند بدون ظهور مفسده يا نه.

ج

- بلي نسبت به بدهيهاي مالي ميت كه يقيني باشد مثل زكاة و حج و مظالم و خمس و نذور صحيحه و كفارات مي تواند از اصل مال و نسبت به مواردي كه وصيت

صفحه : 284

كرده تا ثلث تركه وصي مي تواند وراث را ملزم كند و اگر انكار دارند رفع امر بحاكم شرع نمايد و در صورت امتناع از مرافعه از حاكم اذن بگيرد.

س

- در صورتي كه دارائي متوفي بيش از بدهي او باشد لكن به جهت مسامحه ورثه كفايت بدهي متوفي را نكند آيا وصي شرعي كه وارث نيز هست مي تواند بعضي از اموال متوفي نظير كتاب و وسايل معمولي زندگي را تصاحب كند و بدو برابر قيمت متصرفي متقبل بدهي متوفي گردد يا نه.

ج

- اگر يقين داريد با مراجعه بحاكم شرع ورثه امتناع از مرافعه داشته باشند وصي مي تواند با اذن حاكم شرع تقاص كند.

س

- هر گاه وصي مصرف وصيت را فراموش كند وظيفه اش چيست

ج

- لازم است موصي به را در امور خيريه اي كه احتمال مي رود از موارد مصرف وصيت باشد صرف كند ولي اگر خصوص امر خيري را بداند كه از مصرف وصيت خارج است نمي تواند در آن صرف نمايد و اين در صورتي است كه محتملات غير محصوره باشد و اما چنانچه امور خيري كه محتمل است مورد وصيت باشد محصور و معين است بايد مصرف را با قرعه يا تصالح قهري يا تراضي تعيين كند.

س

- شخصي كسي را وصي نموده كه بعد از موتش مثلا مبلغ يك هزار تومان براي او خرج كند و بعد شخص موصي مسافرت كرد و در سفر مريض شد و در آنجا كسي ديگر را وصي نمود كه همين مبلغ مذكور را به مصرف بعد از فوت او برساند و در همان سفر فوت كرد و خبر مرگش را آوردند وصي اول در محل به وصايت مقرر عمل نمود و بعدا وصي دوم كه در سفر موصي او را معين كرده بود رسيد و گفت مرا وصي خود قرار داده و هزار تومان را خرج كردم و ثلث او هم زيادتر از هزار تومان نمي شود ورثه هم زيادتر را قبول ندارند تكليف اين دو وصي چيست.

صفحه : 285

ج

- در فرض مسأله كه هر دو وصي بامر موصي عمل كرده اند حكم به ضمان ميت و لزوم تدارك ضرر از زائد بر ثلث بعيد نيست.

س

- بموجب وصيت نامه رسمي كه رو نوشت آن ضميمه است شخصي رقباتي را ثلث و عوائد حاصله آن را در مصارفي معين و مقرر داشته كه وصي مطابق آن عمل نمايد و فرض مسأله اين است كه مجموع عوائد ساليانه مثلا يك عشر مصارف را تأمين مي كند وصي هم از حين الفوت إلي حال به قدري كه عوائد ثلث وافي بوده بتدريج مصارف موصي بها را انجام مي داده و باقي مصارف معينه را هم به موازات منافع حاصله در هر سال مشغول انجام دادن است آيا بر وصي لازم است كه تمام مصارف معينه را قبل از حصول منافع از مال خود يا استقراض از غير تكميل نموده بعدا از منافع ثلث مقدار خرج شده را مستهلك سازد يا بهمان نحو كه عمل مي نموده بعد از اين هم عمل نمايد به اين كه نظريات موصي را تدريجا بمقدار عوائد حاصله در هر سال انجام دهد تا تكميل شود خلاصه مصارف معينه زياد و عوائد ثلث در سال كمتر از آن است به طوري كه نمي شود با آن منافع، منظور موصي را در يك سال و دو سال انجام داد آيا وصي مجبور است مصارف معينه را يك دفعه انجام دهد و بعدا بتدريج از منافع رقبات ثلثي وصول نمايد يا مصارف در هر سال بايد بمقدار منافع همان سال انجام شود.

ج

- در فرض سؤال بر وصي لازم نيست قبل از حصول منافع از مال خود يا به وسيله استقراض مصارف معينه را تكميل نمايد بلكه بعيد نيست گفته شود مطابق عبارت رو نوشت (كه به صرف منافع خانه و املاك در موارد معينه)

اگر وصي قبل از حصول منافع از مال خود صرف كند عمل به وصيت نشده است.

س

- زيد عمرو را وصي خود قرار مي دهد و اموال خود را به او رد نموده و در وصيت نامه قيد مي كند كه وصي او مثلا سيصد ريال از بابت سهم سادات و سهم مبارك امام عليه السّلام بپردازد و دويست ريال هم بابت مظالم آيا در زمان حيات

صفحه : 286

موصي، وصي مي تواند وجوه مذكوره را بپردازد يا خير.

ج

- با اذن موصي جايز است و بدون اذن او جايز نيست.

س

- آيا موضوع ناظر بودن در وصيت هم مانند خود وصيت است كه چنانچه شخص قبول نمود يا از آن خبر نداشت و بعد از فوت موصي از آن با خبر شد نمي تواند رد كند يا آن كه فرق دارد و ناظر در رد و قبول آن هر زمان بخواهد مختار است.

ج

- احوط آنست كه ناظر نيز بعد از موت قبول كند چون ناظر قرار دادن وصيت به نظارت است.

س

- اگر شخصي وصيت كند كه عوائد ملكي را كه ثلث قرار داده ام صرف در سوگواري و اطعام نماييد و ما زادش در امور خيريه مطابق نظر وصي صرف شود و لكن كميت و كيفيت سوگواري و اطعام را بيان نكرده تا ما زاد آن معلوم باشد بنا بر اين آيا وصي در عمل به اين وصيت در كميت و كيفيت مجاز است يا نه.

ج

- بلي مختار است مگر آن كه وصيت منصرف بنحو خاصي باشد.

س

- شخصي وصيت مي نمايد كه ثلث مال مرا براي من خرج نماييد در اين صورت وصي مي تواند بعد از فوت موصي ثلث مال ميت را از اجناس نقدي معين كند و يا از هر چيز ثلث را بردارد و اگر ورثه حاضر به قسمت تركه نباشند و در اثر اختلاف ورثه ممكن است ثلث مال ميت از بين برود وصي مي تواند با بودن عدول مؤمنين ثلث را از اموال جدا كند يا نمي تواند.

ج

- ثلث از تمام تركه بايد خارج شود از منقول و غير منقول و در اخراج و تعيين بايد با رضايت ورثه باشد و در صورت امتناع حاكم شرع آنها را وادار به تعيين مي نمايد و در صورت تمكن با اذن حاكم شرع و يا عدول المؤمنين و در صورت عدم دست رسي بحاكم شرع و عدول مؤمنين مي تواند از اموال بر دارد و به مصرف برساند.

صفحه : 287

س

- در قيّم بر اطفال كه از طرف پدر با نبودن جد أبي و يا از طرف جد أبي با نبودن پدر معين مي شود عدالت شرط است يا خير.

ج

- اعتبار عدالت خالي از قوت نيست اگر چه اكتفاء به امانت و وجود مصلحت بعيد نيست.

س

- هر گاه موصي سرپرستي اطفال خود را نيز براي وصي قرار داده باشد، وصي در اين خصوص چه وظيفه اي دارد.

ج

- وظيفه اش نفقه دادن به آنها از مال خودشان بدون اسراف و يا سخت گيري است و بايد در اين خصوص امثال و نظائر اين اطفال را در نظر بگيرد و بر طبق آن خرج كند و اگر اسراف كند ضامن زيادي است.

س

- مستدعي است وظيفه ناظر در باب وصيت را مشروحا بيان فرمائيد.

ج

- وظيفه ناظر تابع قرار داد موصي است چون گاهي تعيين ناظر از طرف موصي بخاطر اين است كه مطمئن باشد كه آن چه مورد وصيت است بهمان نحوي كه منظورش هست واقع مي شود و در اين صورت وجود ناظر براي اين است كه مراقب وصي باشد و اعمال او با اطلاع ناظر انجام گيرد به طوري كه اگر خلافي از وصي به بيند به او اعتراض كند و گاهي جعل ناظر از جهت اطمينان نداشتن موصي به نظريات وصي و اطمينان كامل داشتن به نظريات ناظر است و در اين صورت بايد كارهاي وصي بر طبق نظريات ناظر باشد و هر چه را او صلاح دانست انجام دهد و وصي استقلال در رأي و نظر دادن ندارد اگر چه در اصل تصرف استقلال دارد پس هر كاري از وصي كه موافق نظر ناظر باشد نافذ است و الا نفوذ ندارد بنا بر اين هر گاه وصي عملي را بدون اطلاع و نظر ناظر انجام دهد و عملش بر طبق آن چه موصي خواسته باشد، عمل وصي در صورتي كه ناظر از قسم اول باشد صحيح و نافذ است و چنانچه از قسم دوم باشد نافذ نيست و شايد متعارف در جعل

صفحه : 288

ناظر در باب وصيت همان قسم اول باشد.

س

- آيا وصي نسبت به آن چه در دستش هست ضامن است يا خير.

ج

- وصي امين است و ضامن نيست مگر اين كه تعدي يا تفريط كند و لو به اين كه بر خلاف وصيت رفتار كند كه در اين صورت اگر چيزي در دست او تلف شود ضامن است.

س

- هر گاه موصي بگويد زيد را وصي خود قرار دادم و اگر پسرم بزرگ شد يا از فسقش توبه كرد يا مثلا مشغول تحصيل علوم دينيه شد پسرم وصي من است در صورتي كه آن چه گفته حاصل شود پسر شرعا وصي است يا خير.

ج

- بلي در فرض مذكور پسر وصي پدر است.

س

- آيا وصي بعد از موت موصي مي تواند خود را عزل كند يا امر وصايت را به ديگري تفويض كند يا خير.

ج

- حق عزل خود را ندارد و نيز نمي تواند وصايت را به ديگري تفويض كند بلي مي تواند در انجام بعض امور متعلقه به وصيت كه مقصود وقوع آن امور است از هر مباشري، ديگري را وكيل كند خصوصا اگر عادت جاري بر اين نباشد كه امثال اين وصي شخصا مباشرت كند و موصي هم شرط مباشرت نكرده باشد

س

- هر گاه كسي وصيت كند به چيزي كه نزد خودش شرعا جايز است ولي در نظر وصي جايز نيست يا اين كه در نظر موصي جايز نيست و نزد وصي جايز است تكليف وصي چيست.

ج

- وصي بايد به تكليف خود عمل كند پس در صورت اول، وصي نبايد بر طبق وصيت عمل كند و در صورت دوم لازم است عمل كند.

س

- هر گاه انفاق بر صغير از جمله وظائف وصي باشد و صغير بعد از بلوغ منكر انفاق شود يا ادعا كند كه وصي در نفقه دادن اسراف كرده قول كداميك مقدم است.

ج

- در فرض سؤال وصي بايد قسم بخورد و قولش مقدم است.

صفحه : 289

س

- هر گاه صغير بعد از بلوغ ادعا كند كه وصي مال او را بدون حاجت و مصلحت فروخته قول كداميك مقدم است.

ج

- در فرض سؤال وصي قسم مي خورد و قولش مقدم است بلي اگر صغير و وصي اختلاف داشته باشند به اين نحو كه صغير بگويد مال مرا بعد از بلوغ به من ندادي و وصي مدعي باشد كه داده ام قول صغير مقدم است و بر وصي لازم است كه اقامه بينه كند.

س

- هر گاه وصي بعد از موت موصي ديوانه شود و بعد از مدتي جنون او بكلي از بين برود آيا به وصايت باقي است يا خير.

ج

- به محض جنون وصايت باطل مي شود و بعد از بهبودي هم بر نمي گردد و لازم است حاكم شرع كسي را نصب كند بلي در صورتي كه موصي شخصي را وصي قرار دهد و قبل از اين كه از دنيا برود وصي ديوانه شود و موصي تصريح كند به اين كه هر وقت ديوانگي او بر طرف شد باز هم وصي من است چنانچه بهبودي حاصل شود باز هم شخص مذكور وصي است.

س

- آيا لازم است وصي عادل باشد يا خير.

ج

- لازم نيست و همين اندازه كه موثق و مورد اطمينان باشد كافي است اگر چه اعتبار عدالت مطابق با احتياط است.

خيانت وصي

س

- شخصي در وصيتنامه خود كساني را بعنوان وصي تعيين نموده بعضي از اوصياء در مورد ثلث تصرفاتي به نفع شخصي خود نموده و آن را به مصرف مورد نظر موصي نرسانيده اند چون مقداري از ثلث هنوز در تصرف وراث مي باشد و چنانچه تحويل اوصياء بدهند باز هم حيف و ميل خواهد شد تكليف شرعي وراث چيست.

صفحه : 290

ج

- با فرض خيانت بعضي از اوصياء با اذن حاكم شرع اموال مورد وصيت را تحت نظر بقيه اوصياء قرار دهند تا به وظيفه شرعي عمل كنند.

س

- هر گاه خيانت يا عجز وصي ظاهر شود تكليف چيست.

ج

- در مورد خيانت بعضي فرموده اند حاكم شرع مي تواند او را عزل كند لكن بعيد نيست بنفس خيانت منعزل شود و حاكم شرع مي تواند شخص ديگري را به جاي او نصب كند يا اميني را به او منضم نمايد هر طور صلاح دانست و در صورت عجز اگر طوري باشد كه احتياج به معاون دارد حاكم شرع اميني را تعيين مي كند كه او را كمك كند و اگر بكلي عاجز شود شخص ديگري را به جاي او نصب مي كند.

عدول موصي از وصيت و فسخ آن

س

- شخصي وصيت كرد كه يك دانگ زمين او بعد از فوتش مال پسرش باشد ولي در نزديكي فوتش وصيت كرد كه يك دانگ زمين مذكور مال حضرت ولي عصر عجل اللّه تعالي فرجه الشريف باشد و فعلا بر پسرش مجهول است كه كدام وصيت صحيح است اولي كه نسبت به او است يا دومي كه نسبت به حضرت است وصيت صحيح است اولي كه نسبت به او است يا دومي كه نسبت به حضرت است

ج

- در فرض سؤال جايز است موصي از وصيت اول عدول نمايد و وصيت دوم او صحيح است و تا مقدار ثلث تركه نافذ است و در زائد بر ثلث موقوف به امضاء ورثه است.

س

- زيد از جهت جهل به مسأله اول وصيت مي كند كه فلان زمين مرا به عمرو بدهيد و بعد بگويد ثلث اموالم را در فلان موضوع خرج كنيد به خيال اين كه وصيت از اصل مال برداشته مي شود در اين صورت وصيت اول باطل است به قرينه وصيت دوم يا نه.

ج

- هر دو وصيت صحيح است و در ما زاد بر ثلث محتاج به امضاء ورثه است بلي اگر وصيت دوم قرينه عرفي بر عدول از وصيت اول باشد وصيت اول باطل مي شود

س

- شخصي در حال صحت جسم كتبا براي خود وصي تعيين نموده و بعد

صفحه : 291

از مدتي در حال مرض موت شفاها در حضور جمعي از افراد مورد اعتماد وصي سابق خود را عزل و وصي جديدي معين نموده در اين صورت وصيت دوم معتبر است يا نه.

ج

- اگر مشاعر او به جا بوده وصيت ثانيه معتبر و وصي قبلي معزول است و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي در چند سال قبل وصيت كرده كه اموالم بعد از خودم تماما مال پسر برادرم باشد و اولاد هم ندارد بعدا چون عيالش كسي را نداشت پشيمان شده چند نفر از اهل محل را جمع كرده و وصيت نموده كه اموالم براي عيالم باشد و بعد از فوت عيال مخارج روضه خواني باشد و تصريح كرده كه وصيت اول باطل است در اين صورت وصيت دوم در باره عيالش نافذ است يا نه.

ج

- اگر وصيت دوم معلوم باشد بايد عمل شود و در فرض سؤال اگر ورثه ديگر اين وصيت را امضاء ننمودند بايد ابتداء ثلث تركه ميت در اختيار زوجه گذارده شود و از بقيه هم كه به ورثه مي رسد از عين تركه منقول ربع و از قيمت اشجار و هوائي خانه هم ربع سهم الارث زوجه است و بايد به او داده شود.

س

- شخصي با كمال صحت و سلامت بدن، وصيت نمود و بعد هم در حال شدت مرض و فشار درد وصيت ديگر نموده آيا وصيت در حال صحت معتبر است يا وصيت در حال مرض و فشار درد آن چه نظر مبارك است بيان فرمائيد.

ج

- در فرض مسأله وصيت ثاني معتبر است مگر آن كه مشاعر او به جا نباشد.

س

- عقد وصيت از عقود جائزه است حال اگر اين عقد وصيت در ضمن يكي از عقود لازمه خوانده شود آيا اين وصيت هم لازم مي شود كه قابل عزل وصي و تغيير نباشد يا خير.

ج

- وصيت لازم نمي شود بلي اگر در ضمن عقد لازم ملتزم شود كه از وصيت بر نگردد بر او جايز نيست برگشتن لكن اگر برگشت بهم مي خورد هر چند تكليفا خلاف شرع كرده.

صفحه : 292

س

- شخصي چند سال قبل وصيت كرده و وصيت نامه اي نوشته و امسال مجددا وصيتنامه را تجديد كرده و به پسر بزرگش هم در زمان حياتش تذكر داده بود كه وصيت نامه ام را تجديد كردم و در فلان جا گذاشتم يعني به پسرش گوشزد كرده كه به وصيتنامه دومي عمل كنيد حال سه ماه است وصيت كننده فوت نموده هر چه گردش و تجسس شده وصيت نامه دومي پيدا نشده ولي وصيت نامه اولي موجود است تكليف وصي او كه بنا به وصيت نامه اولي دو نفر پسر بزرگ و ساير ورثه هستند چيست صبر كنند كه شايد وصيت نامه پيدا شود يا دستور ديگر مي فرماييد.

ج

- آن چه را از وصيت دوم مي دانند عمل نمايند و بقيه را بعد از تفحص و يأس از پيدا شدن آن مي توانند مطابق احكام ارث عمل نمايند و هكذا چيزهائي كه با قطع نظر از وصيت لازم بود عمل كنند از قبيل ديون و حج و امثال ذلك انجام دهند.

تصرف در موصي به موجب فسخ وصيت است

س

- شخصي وصيت مي كند و بعدا براي موصي اولاد ديگر پيدا مي شود و در موصي به تصرفات انتقالي زياد مي نمايد و از دنيا مي رود بدون اين كه وصيت را فسخ كند آيا اين تصرفات موصي دليل بر فسخ وصيت است يا اين كه وصيت بحال خود باقي است.

ج

- اگر مورد وصيت عين شخص خارجي باشد تصرفات ناقله فسخ وصيت است و اما اگر متعلق وصيت كلي باشد مثل اين كه وصيت به ثلث از اموالش كرده باشد تصرفات ناقله فسخ وصيت نيست و اولادي كه بعد از وصيت بدنيا آمده مثل ديگر اولاد از متوفي ارث مي برند.

س

- شخصي ثلث يك درخت خرما را مالك است و وصيت مي كند كه بعد از فوتش ثمره آن را شب هاي جمعه به مؤمنين انفاق نمايند و پس از گذشتن دو سال از وصيت، ثلث درختي را كه وصيت كرده بود با شخصي معاوضه

صفحه : 293

مي كند با دو نهال خرما (درخت كوچك) ولي هنوز تحويل و تحول حاصل نشده و به تصرف نگرفته از دنيا رفته است در اين صورت وصي او مي تواند ثلث درخت را تحويل دهد و دو نهال را تحويل بگيرد يا نه.

ج

- در فرض مسأله معاوضه كاشف او عدول از وصيت است و عمل به وصيت نسبت بعوض محتاج به وصيت ديگر است و در معاوضه چنانچه صيغه خوانده باشد به عربي يا فارسي واجب است درخت خرما را بدهند و دو درخت كوچك را تحويل گرفته جهت ورثه حفظ نمايند.

س

- شخصي وصيت بثلث نموده و بعضي از رقبات املاك خود را جهت مصرف ثلث تعيين نموده و بعد خود موصي رقبات معينه را فروخته آيا اين وصيت نافذ است و ثلث از بقيه ما ترك وضع مي شود يا اين كه اين مبطل وصيت است.

ج

- اگر عبارت موصي به نحوي است كه از آن استظهار تعدد وصيت بشود وصيت بثلث به قوت خود باقي است و بايد ثلث باقي را به مصرف برسانند و اگر استظهار شود كه غرض، وصيت به صرف رقبات مذكوره است بيع موصي عدول از وصيت است

وصيت باطل

س

- اين جانب پدري داشتم كه در بهمن ماه سال پنجاه و دو فوت كرده و غير از اين جانب داراي دو پسر است كه از عيال ديگري مي باشند و پدرم وصيت نامه اي تنظيم نموده مبني بر اين كه تمام اموال او از منقول و غير منقول متعلق بدو پسر است كه از مادر ديگر هستند ولي اين جانب را در وصيت نامه خود محروم كرده و اكنون پسران طبق وصيت پدر مرا از حق خودم محروم و از ما ترك او چه منقول و چه غير منقول چيزي بمن ندادند در اين صورت نظر مباركتان را مرقوم داريد كه آيا وصيت پدرم نافذ است يا خير.

ج

- بطور كلي اگر وصيت به محروميت يكي از ورثه باشد باطل است و اگر وصيت به اين باشد كه تمام اموالش به بعض ورثه داده شود نسبت به وارث ديگر در

صفحه : 294

ثلث سهم او بيشتر نافذ نيست و بقيه سهمش را اگر وصيت را امضا نكند از تركه مي برد.

س

- آيا كسي مي تواند وصيت كند كه بعد از فوتش ما ترك او بالمناصفه بين ورثه او از پسر و دختر تقسيم شود يا نه.

ج

- اگر مقصود اين باشد كه ما ترك بنحو ارث به ورثه از پسر و دختر بالسويه برسد نافذ و صحيح نيست و اگر غرضش اين باشد كه بمقدار تفاوت سهم الارث پسر و دختر به دختر اضافه بدهند وصيت صحيح است و در مقداري كه زائد بر ثلث نباشد نافذ است و در ما زاد بر ثلث محتاج به امضاء ورثه است.

س

- شخصي در حال حيات، فرزندش را از خودش جدا كرده و وصيت نموده كه از ما ترك او چيزي به پسرش ندهند آيا اين وصيت صحيح است يا نه.

ج

- وصيت به حرمان وارث صحيح نيست و اگر وصيت كرده باشد كه ببعض ورثه علاوه بر سهم الارث چيزي بدهند بمقدار ثلث نافذ و در ما زاد بر ثلث محتاج به امضاء ورثه است.

س

- زيد چند پسر دارد كه يكي مسمي به عمرو است زيد وصيت مي كند كه عمرو نسبت به ما ترك او حق ندارد چون سهم خود را برده ولي از اثاث رعيتي بايد سهم ببرد آيا گاو و الاغ جزء اثاثيه محسوب است يا نه.

ج

- وصيت به اين كه عمرو بما ترك حق ندارد باطل است و عمرو هم با ساير ورثه شريك است.

س

- شخصي كه حج بر او مستقر شده بود فوت نموده ولي وصيت كرده كه شخص معيني كه امسال اجير ديگري است سال بعد از او نيابت كند در صورتي كه ممكن است كسي ديگر امسال از او نيابت كند و محتمل است كه در آينده به جهت مانعي نشود از او استيجار نمود در اين صورت آيا جايز است طبق وصيت موصي عمل نمايند و شخص معين را اجير كنند كه سال آينده نيابت نمايد يا امسال ديگري را استيجار نمايند كه زودتر عمل حج انجام شود.

صفحه : 295

ج

- ظاهر آنست كه عمل باين وصيت مشروع نيست و واجب است با تمكن فورا نائب بگيرند.

س

- شخصي از دنيا رفته و در وصيت نامه خود نوشته كه بيكي از اولاد او سيصد تومان وجه داده شود و از بقيه اموال ممنوع باشد اين وصيت چه حكمي دارد.

ج

- وصيت به دادن سيصد تومان اگر زائد بر ثلث نباشد صحيح است و ممضي و وصيت دوم كه از ارث ما بقي تركه محروم باشد باطل است و از ساير تركه حسب السهم ارث مي برد.

س

- شخصي وصيت كرده كه پس از مرگ من چشم مرا جدا نموده به ديگري بدهيد اين وصيت شرعي است يا نه

ج

- بنظر حقير صحت وصيت مسلم نسبت به اجزاء بدن خود مشكل است.

وصيت شخصي كه اقدام به خودكشي كرده

س

- وصيت شخصي كه خودكشي كرده نافذ است يا نه.

ج

- اگر وصيت قبل از اقدام به خودكشي بوده صحيح است اگر چه در حين وصيت بنا بر خودكشي داشته باشد.

س

- بعضي از آيات فرموده اند اشخاصي كه زخمي به خود زده اند و يا سمي خورده اند و يقين بموت دارند وصيت ايشان نافذ نيست بعد از بيان فتوي وجهش را مرقوم فرمائيد.

ج

- شخصي كه بقصد خودكشي سم خورده يا زخمي به خود زده و بعد وصيت كرده وصيت او نافذ نيست و دليل آن نص معتبر معمول به است.

رجوع ورثه پس از امضاء وصيت

س

- شخصي وصيت كرده و مورد وصيت را از ثلث مبلغ بيست هزار تومان وجه نقد و سيزده سهم و نيم از كليه ما يملك خود از زمين زراعتي يك ده

صفحه : 296

معين و يك قطعه باغ قرار داده و وصي هم دارد و عين وصيت نامه پس از فوت موصي به ورثه خوانده شده ورثه به احترام پدر وصيت نامه را امضاء كرده اند و همگي راضي شدند و چند سال هم به وصيت عمل شده ولي پس از چندي ورثه اعتراض كردند و گفتند ما نمي دانستيم كه مورد وصيت از ثلث زيادتر است در صورت صدق مي توانند زائد بر ثلث را بملك خود برگردانند يا نه.

ج

- در فرض مسأله كه مورد وصيت را معين كرده و ورثه امضاء كرده اند حق رجوع ندارند اگر چه از ثلث بيشتر باشد.

س

- ما تقول سيدنا في من قسّم ما يملكه حال حياته علي ثلاثة اقسام جعل لنفسه ثلثا و اوصي فيه بما يرضي الرب سبحانه و تعالي و ثلثين منها قسّمها علي ورثته علي ما في كتاب اللّه من أنّه للذكر مثل حظ الانثيين خشية من وقوع الفتنة بينهم و عدم وصول كل ذي حق إلي حقه آخذا منهم العهد و الميثاق علي إن لا يميلوا إلي الثلث ألذي خص به نفسه بعد فوته ثم بعد ذاك انتقل إلي رحمة اللّه فهل يجوز للورثة الدعوي بثلثي الثلث المزبور بحيث يصفّي للموروث منه ثلث الثلث لقاعدة الميراث من إن للوارث ما تركه الميت من بعد وصية يوصي بها و دين او ليس لهم ذلك بل المعاهدة التي حلت من قبل ماضية عليهم.

ج

- الظاهر إن العهد و الميثاق المرقوم بين الموصي و الورثة امضاء منهم للوصية فلا يجوز لهم اذا كانوا كبارا استرداد ثلثي الثلث.

تبديل و تغيير وصيت

س

- شخصي وصيت كرده كه باقي مانده ثلث مالش در شبهاي جمعه صرف تلاوت قرآن شود و اين كار مشكل است چون باقي مانده ثلث زياد است و اگر اين پول براي فقط قرآن خواندن آن هم فقط در شبهاي جمعه مصرف شود مشكل است در اين صورت اجازه مي فرماييد اين پول صرف سخنرانيها و گفتن تفسير قرآن و غيره بشود يا خير.

صفحه : 297

ج

- در مورد سؤال باقي مانده ثلث بايد طبق وصيت صرف قرآن خواني در شبهاي جمعه بشود، و اجازه و اذن بر خلاف وصيت صحيح نيست.

س

- زيد وصيت كرده كه از ثلث مالش صرف مخارج مسجد و پل سازي بشود آيا مي شود از اين پول براي تكميل ساختمان كتابخانه كه داخل مسجد ساخته شده و چسبيده بمسجد است مصرف شود يا نه.

ج

- بايد طبق وصيت صرف مسجد و پل سازي شود و صرف آن در تكميل ساختمان كتابخانه بر خلاف وصيت است و جايز نيست.

س

- شخصي وصيت كرده مال الاجاره دكان ملكي او را بعد از فوتش تا ده سال ماهي چهل تومان به شخص معيني بدهند جهت نماز و روزه و قرآن ولي يكي از ورثه مي خواهد سهم خودش را اخذ كند و بهر كسي ميل دارد بدهد آيا اجازه مي فرماييد يا نه.

ج

- خلاف وصيت جايز نيست به نحوي كه وصيت نموده بايد عمل نمايند و اگر نزاع موضوعي در بين باشد مرافعه شرعيه لازم است.

س

- شخصي ملك معيني را ثلث خود قرار داده و وصيت كرده كه همه ساله عوائد آن را صرف استنساخ و نشر كتب دينيه و تأليفيه خود او نمايند و پس از چندي كتابهاي تأليفي موصي مفقود شده و ملك مزبور هم فاقد عوائد گرديده لذا متولي ملك را تبديل بملك ديگر كرده و وصيت نموده كه از عوائد ملك دوم كتب علمي از مقدمات تا فقه و اصول خريداري و وقف گردد البته بايد متذكر شوم كه قيمت ملك اول تمامي قيمت ملك دوم بوده و ملك دوم زيادي قيمت نداشته كه متولي از خودش داده باشد ضمنا به طوري كه از بعض دفاتر مورد وثوق كه موصي اول كتب خود را در آنجا اسم برده استفاده مي شود از جمله كتابهاي تأليفي موصي اول و يا شايد تمام كتب مؤلفه او در زمينه نحو و منطق و اصول بوده استدعا آن كه مرقوم فرمائيد تكليف اين ثلث چيست و آيا محدود نمودن موصي

صفحه : 298

دوم مصرف ثلث را به كتب علميه از مقدمات تا فقه و اصول اعتبار دارد يا نه و در صورتي كه وظيفه اين باشد كه اقرب به مقصود موصي اخذ شود آيا فقط كتابهائي كه در زمينه همان چيزهائي است كه از بعض دفاتر استفاده مي شود بايد خريد و وقف كرد يا غير آن كتابها هم جايز است.

ج

- ظاهر اين است كه بايد بهمان نحوي كه موصي دوم تعيين كرده عمل شود.

س

- اين حقير عموئي داشتم كه مدتها است فوت نموده و اولاد نداشته فقط سه خواهر و يك برادر داشته كه پدرم باشد و اموال او تقسيم و مقدار جزئي سهميه پدرم شده و او هم تا حيات داشته عوائد اين ملك را به مصرف روضه خواني مي رسانده و پدرم مدركي بمن داده كه بپيوست اين نامه تقديم شده و هم چنين زباني هم موقع فوت وصيت كرده كه هر چه عائد آن ملك است كما في السابق رفتار نمايم و ملك مزبور هم بدست يك نفر رعيت زراعت مي شود فعلا اين زارع به واسطه پيري عهده دار زراعت كردن نيست و بمن اطلاع داده كه ملك را به كسي ديگر واگذار كنم ولي خود بنده هم پير شده ام و بچه هايم هم به سراغ ملك مزبور نمي روند چون چند فرسخي ده قرار گرفته و در اين قريه مشغول ساختن مسجدي هستند اجازه مي فرماييد اين ملك را بفروشم و به مصرف مسجد برسانم يا نه.

ج

- اگر پدرتان در حضور شما وصيت كرده عايدي ملك را صرف روضه خواني بنماييد و عمل نموده ايد نمي توانيد ملك را بفروشيد و به مصرف مسجد برسانيد.

س

- شخصي وصيت مي كند كه در ماه جمادي الاولي و يا جمادي الثانيه يك شب شام به فقرا بدهند و روضه حضرت خديجه عليها السّلام بخوانند ولي دو سال است به علتي موفق به خواندن روضه نشده اند فعلا مي توانند غير از ماههاي فوق اين روضه را منعقد كنند يا نه.

ج

- نسبت به دو سال گذشته احتياط اين است در همان ماهي كه موصي معين كرده فعلا به وصيت عمل نمايند و نسبت به حال نيز در همان زماني كه معين كرده

صفحه : 299

به وصيت عمل شود و تغيير زمان جايز نيست.

مسائل متفرقه وصيت

س

- پيره زني وصيت نامه نوشته و تذكر داده كه نيم دانگ و هفت سير (نيم دانگ بيست سير است) از دكاني كه دارد وصي او بفروشد و به مصارف معينه برساند در صورتي كه 36 سير از آن دكان را مالك بوده و متوجه نبوده كه 36 سير مالك است در اين صورت نيمدانگ و هفت سير مورد وصيت است و نافذ است يا 36 سير.

ج

- در فرض سؤال قدر متيقن وصيت بهمان نيمدانگ و هفت سير است مگر آن كه عبارتي گفته باشد كه اشاره به مجموع ما يملك او از دكان باشد و زائد بر ثلث هم نباشد.

س

- شخصي وصيت كرده كه عوائد ملكي را، دائما نماز و روزه برايش بگيرند اكنون بقدر عمر موصي نماز و روزه گرفته شده ديگر تكليف ملك مزبور چيست.

ج

- بعيد نيست صحت تكرار از استيجار آن ثانيا ولي بيشتر از آن صحتش معلوم نيست بنا بر اين اگر معلوم باشد كه غرض موصي صرف آن در خيرات است بايد صرف در خيرات شود.

س

- زيد وصيت كرده كه ثلث اموالش به مصارف معيني برسد وصي با اموالي كه ثلث موصي بوده كسب كرده و منافع آن را كه بيش از اصل ثلث بوده به مصارف مقرره رسانده است مرقوم فرمائيد كه آن ثلث و منافع باقي مانده آن را در چه راهي مصرف نمايد در مطلق امور خيريه صرف نمايد و يا به ورثه برساند

ج

- در فرض مذكور چون ظاهر وصيت صرف عين اموال در موصي به بوده معاملاتي كه با مال الوصايه واقع شده محتاج به امضاء حاكم شرع است و بعد از امضاء ثلث بقيه و منافع بايد در همان مواردي كه موصي تعيين كرده صرف شود

صفحه : 300

و اگر صرف در آن موارد فعلا موضوع ندارد در مطلق خيرات براي ميت صرف شود كافي است.

س

- شخصي وصيت كرده كه مبلغي سهم سادات از مال او بدهند و وصي او فرزند بزرگ او مي باشد در صورتي كه موصي هم سيد است آيا وصي مي تواند سهم سادات وصيت شده را به برادر كوچك خود كه فرزند ديگر موصي است با فرض استحقاق شرعي بدهد يا حكم دادن خمس بواجب النفقه را دارد چون از طرف موصي كه پدر او است مي دهد

ج

- مانع ندارد مگر اين كه وصيت منصرف از فرزند خود موصي باشد.

س

- شخصي وصيت كرده مقداري از مال مرا به فرزندان صغار پسرم بدهيد و صغار عبارتند از دختر و پسر اموال را چگونه بايد تقسيم نمود.

ج

- در صورتي كه قيد نكرده باشد كه پسر دو مقابل دختر ببرد مال را بين آنها به تساوي تقسيم كنند.

س

- شخصي عالم و اهل منبر بوده فوت نموده و وصيت كرده كه بعد از فوتم مبلغ سه هزار تومان برايم مصرف نمايند و اين عالم متوفي مدت سي سال در قريه خود زندگي كرده و در تمام مجالس چه در قريه خود و چه در قراي ديگر شركت مي كرده و به مراسم شرعي و عرفي مردم وارد بوده و در وصيت نامه اي كه نوشته بطور معمول وصيت نموده و حالا شخصي اظهار مي دارد كه نبايد روي فرشهاي خانه اين عالم متوفي نشست و مراسم عزاي او را برگزار كرد بلكه بايد از خارج فرش عاريه گرفت و در مراسم عزاي او استفاده كرد ولي تا كنون بين ما اهالي قريه چنين مرسوم بوده كه اگر شخصي وصيت كرده باشد مي توان بعد از فوتش در منزل و خانه اش از فرشها و ظروف و از ديگر لوازم خانه جهت انجام وظائف عزاي او استفاده كرد مگر اين كه بلا وصيت از دنيا رفته باشد كه در اين صورت از استفاده نمودن از اثاث البيت او خودداري مي كرديم لكن شخصي كه وصيت كرده

صفحه : 301

و ثلث براي خود قرار داده كه بعد از فوت او خرج شود جميع استفاده هايي كه در ايام عزاي او مطابق معمول محل بوده مي شد و متوفاي مذكور داراي اولاد كبير و صغير هر دو هست فعلا مورد ايراد اين شخص واقع شده ايم جميع اهالي محل متحير هستيم خواهشمند است وظيفه شرعي ما را مرقوم فرمائيد.

ج

- بطور كلي وصيت اگر زائد بر ثلث نباشد نافذ است و در ما زاد محتاج به امضاء ورثه است و اگر متوفي صغير دارد تصرف

در آن چه از تركه ميت كه مورد وصيت نيست و ما زاد بر ثلث است بايد با اجازه ولي شرعي صغير باشد و اگر تمام ورثه كبيرند با رضايت آنان تصرفات مذكوره بي اشكال است و اگر متعارف باشد نشستن روي فرش با وصيت، همان نحو عمل كنند هر چند صغير داشته باشد.

س

- علماء اعلام كثر اللّه أمثالهم عنوان دارند كه تا ثلث ميت را منجز نكنند تصرفات ورثه در تركه متوفي جايز نيست عمل نمودن باين مسأله در دو صورت ممكن است يا فروش قطعي و يا تقسيم قطعي به اين كه شخص متوفي املاكي داشته باشد كه بحسب قسمت مي شود آن را تقسيم نمود به سه قسمت و در آمد يك قسمت آن را براي شخص متوفي مصرف نمود ولي اگر طوري باشد كه فروش آن مقدور نباشد يا از جهت عدم مشتري و يا جهات ديگر تكليف ورثه نسبت به عبادات و تصرفات ديگر چيست خواهشمند است نظر مبارك را مرقوم فرمائيد كه اين مسأله عام البلوي است.

ج

- در فرض مسأله وصي يا ولي شرعي اگر ممكن است بعد از موت به وصيت عمل مي كند و الّا از اموال بمقدار ثلث جدا مي كنند و هر وقت ممكن شد مي فروشند و اگر ممكن نشد معذور هستند و در ما بقي اموال مي توانند تصرفات كنند.

س

- پدرم وصيت كرده كه حاصل ملكي را در ظرف چند سال مقداري صلاة و صوم براي او استيجار نمايم و در هر سالي قدري از بابت زكاة به فقرا محل

صفحه : 302

پرداخت نمايم و مبلغي را از سهم سادات و سهم مبارك امام عليه السّلام اداء كنم و هر سال ده روز روضه خواني نمايم و عوائد ملك مزبور در هر سالي شش هزار تومان بوده و آن ملك را آباد نمي كند از محضر آية اللهي استدعا دارم كه اجازه فرمائيد كه شش يك در آمد آن ملك را به رعيت و كارگر بپردازم تا حاصل آن را جمع آوري و نقد كرده تا بتوانم به وصيت پدرم عمل نمايم و الا عمل كردن به وصيت او ممكن نيست.

ج

- از موضوع شخصي اطلاع ندارم بنحو كلي بر وصي لازم است هر مقدار ممكن باشد از منافع مورد وصيت به مصارفي كه وصيت شده برساند و زائد بر آن تكليف ندارد و در مورد سؤال چنانچه جمع آوري عوائد و عمل به وصيت موقوف به پرداخت شش يك در آمد به كارگر است مانع ندارد.

س

- در بعضي از قراء رسم است كه بعد از فوت اشخاص عالمي را جهت تقسيم اموال و تركه ميت دعوت مي كنند و ثلث اموال آن ميت را ورثه به آن عالم مي دهند در اين صورت وظيفه آن عالم نسبت به آن ثلث و مصرف آن چيست.

ج

- اگر ميت وصيت بثلث كرده و مصرف معين نشده به نحوي كه در محل متعارف است مصرف شود و اگر وصيت نكرده كبار ورثه مي توانند هر مقدار از سهم الارث خود را كه بخواهند صرف در خيرات براي ميت نمايند و در اين صورت آن عالم كه وجه را مي گيرد مصرف را از خود آنها سؤال كند.

س

- زيد هجده سال قبل فوت نموده است و در وصيت نامه خود تصريح كرده كه مبلغ پانصد تومان ورثه براي او نماز قضا استيجار نمايند ولي ورثه تا كنون عمل باين وصيت ننموده اند اكنون مي خواهند به وصيت عمل كنند در اين صورت آيا همان پانصد تومان را براي نماز قضاء بايد بدهند يا آن كه مثلا اگر با پانصد تومان در هجده سال قبل ممكن بود پنج سال نماز استيجار نمود حالا هم پنج سال استيجار كنند اگر چه اجرت آن چندين برابر پانصد تومان باشد.

ج

- اگر چه وصي در اين تأخير معصيت كرده ولي ظاهر اينست كه بيش از

صفحه : 303

پانصد تومان استيجار نماز قضاء واجب نيست ولي اگر ورثه تبرّعا براي ميت به مقداري كه در هجده سال قبل استيجار نماز با اين مبلغ ممكن بوده استيجار نمايند مناسب است و اميد است كه جبران معصيت تأخير هم بشود.

س

- پدر شخصي وصيت كرده كه ثلث مالش را در مورد خمس و زكاة و نماز و روزه و غيرها بپردازند و بقيه ما ترك كما فرض اللّه بين ورثه تقسيم شود و شخص مذكور را هم وصي خود قرار داده كه طبق وصيتش عمل كند وقتي ثلث را حساب كرده يك قطعه زمين و يك منزل شده و بنا شده آنها را بفروشد و به وصيت عمل نمايد ولي منزل را برداشت موقتا براي سكونت خود اختيار كرد كه بعد از مدتي آن را بفروشند اكنون كه در آن سكونت كرده حاضر به تخليه آن نيست كه بفروشند و به مصرف ثلث برسانند و از طرفي هم ورثه ديگر راضي بفروش خانه نمي شوند و امضاء نمي كنند و خريدار خانه هم مي گويد تا ورثه امضاء نكنند من نمي خرم و برادر وصي هم كه در منزل سكونت دارد وصي قادر به بيرون كردن او نيست در اين صورت تكليف وصي را تعيين فرمائيد و آيا بعد از اين جريان عمل به وصيت كه از عهده وصي خارج است واجب است يا نه.

ج

- در فرض مذكور اگر ورثه، زمين و خانه را بعنوان ثلث از تركه تحويل وصي و به قبض او داده باشند آن زمين و خانه مال الوصايه است و بايد به مصرف مواردي كه موصي معين كرده برسد و تصرف ديگران در آن جايز نيست و غصب است و اگر تعيين مال الوصايه نشده تقسيم تركه قبل از عمل به وصيت جايز نيست و تصرفات ورثه در آن حرام است بلي در صورتي كه بعض ورثه امتناع از عمل به وصيت داشته باشند

و اجبار و الزام آنها ممكن نباشد لازم است وصي نسبت به سهم خودش به وصيت عمل نمايد.

س

- زيد وصيت مي كند كه فلان وارث من در ايام پيري و ناتواني و مرضم از من پذيرايي كرده اين مقدار از ما ترك مرا جهت حق الزحمه به او بدهيد

صفحه : 304

و يا وارث پذيرايي زيد را متحمل مي شود به خيال اين كه از موصي و يا از ورثه ديگر عنايتي به او مي شود در اين صورت در فرض اول وصيت نافذ است يا نه و در فرض دوم مستحق اجرت مي شود و بر ورثه لازم است اداء آن يا نه؟

ج

- در فرض اول با انحصار وصيت بمقدار ثلث مبلغ تعيين شده را بايد بدهند و در زائد بر ثلث محتاج به امضاء ورثه است و در فرض دوم در صورتي كه زحمات را بدون امر ميت متحمل شده باشد چيزي طلبكار نيست.

س

- اگر نماز و روزه بر عهده ميت باشد چنانچه وصيت نكرده آيا از اصل تركه خارج مي شود يا از ثلث؟

ج

- بنظر حقير صوم و صلاة از اصل تركه خارج نمي شود لكن چنانچه وصيت به صوم و صلاة شود بايد از ثلث خارج نمود و در زائد بر ثلث محتاج به امضاء ورثه است.

س

- شخصي مستطيع بوده و وصيت نموده كه خصوصا يكي از اولادش به نيابت او حج به جا آورد آيا مبلغي را كه معين نموده بايد از اصل مال و يا از ثلث بردارند و يا ما زاد از متعارف را از ثلث بايد منظور داشت.

ج

- بمقدار استيجار حج ميقاتي از اصل مال و زائد بر آن از ثلث خارج مي شود.

س

- زيد وصيت كرده از بابت كفاره و يا از بابت ثلث مبلغي به فقرا داده شود و خود موصي داراي صغار است كه فقير و بي بضاعت هستند در اين صورت مي شود كفاره يا مبلغ مذكور را به خود صغار موصي داد يا نه و سؤال ديگر اين كه درختهاي توت كه وقف عام است و مصلحت در بريدن مقداري از چوبهاي آن است كه به مصارف مسجد برسد آيا جايز است يا نه.

ج

- مانع ندارد كه وصي وجوه مزبوره را به صغار بپردازد مگر در موردي كه وصيت منصرف به غير فرزندان خود موصي باشد و راجع به سؤال دوم اگر وقف عام است اشكال ندارد.

صفحه : 305

س

- ميتي صلاة فائته اموات را استيجارا بر ذمه دارد و هنگام مرگ وصيت نموده لكن اسامي صاحبان صلاة بكلي مفقود شده فعلا تكليف ورثه چيست اداء دين موصي با اين حال مي شود يا نه.

ج

- در صورتي كه مقدار وجه صلاة معلوم باشد هر وجهي را بقصد صاحب آن نماز و روزه به جا بياورند كافي است و ممكن است به ترتيب بقصد نمازي كه ابتداء ذمّه اش مشغول شده و بعد نمازي كه بعد از آن اجير شده قضاء نمايند.

س

- زني وصيت كرده كه از مال من مبلغ دو هزار تومان به مصرف نماز و روزه و زكاة و خمس و مظالم عباد برسانيد ولي بعد از فوت او ورثه مي گويند كه مادر ما اصلا اموال زكوي نداشته و هم نمي دانسته كه زكاة بچه چيزهائي تعلق مي گيرد و مظالم هم نداشته و اموال او هر چه بوده ارثا به او رسيده بود در اين صورت مبلغ مذكور را در مواردي كه وصيت شده چگونه تقسيم نمايند كه انجام وظيفه شود.

ج

- با فرض آن كه وصي يقين دارد كه از راه عدم درك معناي خمس و زكاة و مظالم گفته و ابدا چيزي نه يقيني و نه احتياطي در ذمه او نبوده به يقين خود عمل كند و مال را اگر از ثلث متجاوز نيست به مصرف صوم و صلاة برساند و اگر از ثلث زيادتر است از ورثه استيذان نمايد.

س

- شخصي فوت نموده و نسبت به ثلث اموال خود وصيت كرده و مصارفي هم جهت صوم و صلاة از ثلث تعيين نموده و بقيه از ثلث را مقرر نموده كه در تعليم و تربيت اولاد صغار او صرف شود كه قرآن ياد بگيرند و عين عبارت وصيت نامه باين شرح است (ما بقي ثلث را در تعليم و تربيت صغار صرف نماييد تا قرآن خوان شوند) در خلال اين مدت در عمل به وصيت نامه از طرف ورثه با وصي مخالفت شده و در نتيجه گذشت زمان موضوع تعليم و تربيت صغار كه فعلا كبار شده اند منتفي شده حاليه همان صغار كه فعلا كبيرند مي گويند از عبارت وصيت نامه كه فوقا اشاره شد اين طور استنباط مي شود كه مبلغ باقي مانده از ثلث حق ما است و بايد بما

صفحه : 306

برسد چه در تعليم و تربيت ما صرف شود يا نشود در اين صورت نظر مباركتان را مرقوم فرمائيد كه اين باقي مانده از ثلث بايد به آنها پرداخت شود يا نه.

ج

- ظاهرا مقدار باقي مانده ثلث ملك همه ورثه است و بايد كما فرض اللّه بين آنها تقسيم شود ولي اگر امكان دارد كه صرف تعليم قرآن بهمان صغاري كه فعلا كبار شده اند بشود و همه ورثه رضايت بدهند بهتر است.

س

- چه مي فرماييد در اين مسأله شرعيه زيد عمرو را وكيل مي كند كه در كليه امورم دخالت داشته باشيد و آن چه محاسبات و حواله جات و اسنادي كه از ناحيه من آمد و داريد و مشاهده شد در اداء آن از اصل و فرع ما يملك من اداء نماييد و از هر جهتي از جهات وكالت شرعيه داريد و كسي را با شما هيچ گونه حق معارضه و مزاحمتي نيست و در حاشيه همان وكالت نامه مي نويسد كه چنانچه از دنيا رفتم فرموده خداوند را (من بعد وصية يوصي بها او دين) منظور داريد آيا اين وكالت فقط در حال حيات زيد نافذ و مورد عمل است يا اين كه بعد از وفات هم نفوذ دارد و نيز كلمه دين كه قيد شده چه ديوني را شامل است مشروحا بيان فرمائيد كه اسقاط تكليف از زنده و مرده هر دو بشود.

ج

- ظاهرا عبارت حاشيه، وصيت به اداء ديون است بعد از موت و وصي بايد بعد از موت ديون او را از اصل مال عينا يا منفعة اداء نمايد و دين اعم است از قروض مردم و مهريه عيال و خمس و زكاة و كفارات و مظالم عباد بلكه بعيد نيست در اين مقام صوم و صلاة را هم شامل باشد.

س

- هر گاه شخصي پولي به كسي بدهد كه صوم و صلاة جهت فرزندش استيجار نمايد و قبل از استيجار، دهنده پول، فوت كند در اين صورت مبلغ مذكور جزء تركه و مال ورثه است يا آن كه از قبيل وصيت است و بايد صرف در همان صوم و صلاة شود.

ج

- ما ترك ميت است و مال ورثه است.

صفحه : 307

س

- هر گاه موصي له يك قسمت از وصيت را قبول كند و قسمت ديگر را رد كند حكمش چيست.

ج

- مشكل است چون قبول با ايجاب تطابق ندارد مگر اين كه ايجاب مركب از دو ايجاب باشد مثلا موصي بگويد اين ملك مال زيد باشد و اين ملك مال عمرو بخلاف اين كه بگويد اين ملك مال زيد و عمرو باشد.

س

- پس از اين كه موصي وصيت نمود اگر بي هوشي يا ديوانگي عارض او شود آيا وصيت باطل مي شود يا خير.

ج

- باطل نمي شود اگر چه بي هوشي يا ديوانگي تا حال مرگش ادامه پيدا كند

س

- در موارد اعتبار قبول در وصيت آيا بايد قبول لفظي باشد يا لازم نيست

ج

- كفايت مي كند هر قول يا فعلي كه دلالت بر قبول كند مانند گرفتن موصي به و تصرف در آن.

س

- شخصي در حدود شصت سال قبل وصيت كرده كه منافع دو قطعه زمين را إلي الابد در مواردي صرف كنند و در وصيت نامه كه به امضاء و مهر علماء محل رسيده باين لفظ و اين ترتيب ذكر كرده كه يك عشر از منافع حق وصي و بيست تومان براي روضه خواني و بيست تومان براي اعانه زوار كربلا و مشهد الرضا نفري يك تومان و دوازده ختم قرآن بمبلغ سه تومان يعني هر ختم قرآن دو قران و نيم و باقي مانده آن را نصف كنند نصف آن را كفاره ماه رمضان و غيره بدهند و نصف ديگر را رد مظالم چنانچه ملاحظه مي فرماييد موارد صرف منافع به استثناي حق وصي و باقي مانده، ساير مصارف به پول تعيين شده و نمي دانيم بيست تومان چه نسبتي با تمام منافع آن دو قطعه زمين داشته و فعلا مال الاجاره بيشتر شده اكنون منافع بچه نسبتي بايد به مصرف برسد و آيا مي توانيم پس از دادن عشر به وصي بيست تومان قديم را تقويم كنيم و قيمت آن را از مال الاجاره فعلي صرف روضه خواني و همين مقدار را صرف اعانه زوار نماييم و قيمت سه تومان قديم را براي قرائت قرآن بدهيم

صفحه : 308

و اگر زياد آمد به مصرف كفاره و رد مظالم برسانيم و يا اين كه بايد سهام تعيين شود و بنا بر اين سهم مصرف كفاره و رد مظالم چقدر است.

ج

- در فرض مسأله بنظر حقير لازم است تفحص نماييد كه معلوم شود بيست تومان در آن زمان با تمام مال الاجاره چه نسبت داشته و فعلا بهمان

نسبت روضه خواني بنماييد و هكذا در ساير موارد وصيت و ظاهرا تعيين ممكن است.

س

- اگر نبايد سهام تعيين شود بلكه قيمت بيست تومان قديم صرف روضه خواني و قيمت بيست تومان صرف اعانه شود اگر بتمام مصارف وافي نشود چه بايد كرد و چنانچه قيمت فعلي سه تومان قديم وافي به دوازده ختم قرآن نيست آيا از باقي مانده كه براي كفاره و رد مظالم تعيين شده بايد بدهيم يا آن كه قيمت همان سه تومان هر چه شد.

ج

- بر فرض كه قيمت بيست تومان آن زمان اقرب طرق براي ميزان مال الاجاره باشد ابتداء مي شود به آن چه مقدم ذكر شده و بعد هر مقدار كه باقي بماند مصرف مظالم و كفاره مي شود و اگر قيمت سه تومان وافي به ختم قرآن نباشد هر مقدار ممكن است استيجار شود.

س

- شخصي بدون وصيت از دنيا رفتن و وارث او دو دختر هستند كه يكي از آنها سفيه است آيا مي شود لباس آن ميت را كه عين آن بدرد وارث نمي خورد به كسي داد كه نماز و روزه براي ميت به جا آورد يا خير و در صورتي كه بدانند آن ميت خمس مال خود را نداده آيا مي شود آن لباس را بعنوان سهم سادات به مستحقين آن بپردازند.

ج

- از سهم سفيه جايز نيست صرف در نماز و روزه نمايند و اما دادن خمس از سهم او موقوف باذن ولي شرعي است.

س

- شخصي وصيت كرده كه هزار تومان از اموال مرا صرف در نماز و روزه نماييد و مدت و مقدار را تعيين ننموده آيا بايد مبلغ مذكور را تنصيف

صفحه : 309

نموده نصف در نماز و نصف در روزه مصرف كرد و لو روزه پنج ماه و نماز دو سال و نيم شود يا بايد نماز و روزه با هم مساوي باشند و لو قيمت نماز بيشتر از روزه باشد

ج

- در فرض مسأله با هر يك سال نماز يك ماه روزه استيجار شود.

س

- اگر وصيت نمود مبلغ يك هزار تومان از اموال مرا صرف در نماز و روزه و مظالم و خمس نماييد ولي مقدار هيچ كدام را تعيين ننموده آيا بايد مبلغ مذكور را سه قسمت نمود ثلث براي نماز و روزه و ثلث براي مظالم و ثلث براي خمس يا بايد نماز و روزه را علي حده حساب كرد و مبلغ مذكور را چهار قسمت نمود يا بايد طوري ديگر مصرف نمود.

ج

- سه قسمت شود يك قسمت خمس يك قسمت مظالم و يك قسمت نماز و روزه

س

- شخصي وصيت مي كند كه ثلث مالش را بعد از فوت به مصرف خودش برسانند و بعد از فوتش عده اي از مؤمنين ثلث مالش را مثلا ده هزار تومان قيمت مي كنند ولي ورثه اعتراض مي كنند كه ما ترك او را زياد قيمت كرده ايد و اين مبلغ زائد بر ثلث است آيا مي شود تغيير داد در صورتي كه وارث صغير هم دارد.

ج

- ميزان در تعيين قيمت رجوع به خبره عادل است و بايد دو نفر باشند

س

- اگر بيشتر ما ترك ميت املاك باشد و وصيت كند كه ثلث اموالش را براي خود او خرج كنند و ورثه او اظهار مي دارند قطعه اي از ملك را براي هميشه كنار بگذاريم و از عوائدش سال به سال خرج كنيم آيا مي شود كه يك قطعه از آن ملك را كنار بگذارند يا لازم است بفروش برسانند و خرج كنند.

ج

- با فرض وصيت بثلث بايد خود مال را صرف نمايند نه اين كه كنار بگذارند و عوائدش را صرف كنند.

س

- شخصي زيد را وصي قرار داد كه پس از فوت او مقداري از ثلث ما ترك او را به مصارف معينه با ذكر مبلغ صرف نمايد و با بقيه از ثلث ملكي را خريداري و وقف كند كه همه ساله در مصرف خيرات و صدقات صرف شود بهر طريقي كه وصي

صفحه : 310

صلاح بداند اكنون وصي به جهاتي صلاح نمي داند كه با بقيه ثلث ملكي را خريداري و وقف نمايد و در نظر دارد ملكي را خريداري و در مدت معين حبس كند كه براي اجراي وصيت منافع آن را به مصارف مقرره برساند و به اقتضاي وصايت بتواند آن را تبديل بعين ديگر كه انفع بداند بنمايد در اين صورت بنظر حضرت آية اللهي اگر باين ترتيب عمل شود صحيح است يا بايد ملكي را خريداري و وقف مؤبّد بكند كه قابل تبديل به انفع نباشد.

ج

- اگر وقف ملك از ما بقي ثلث محذوري كه منافي با غرض موصي باشد ندارد وقف نمايد و اگر محذور دارد ممكن است ملكي بعنوان مال الوصايه خريداري شود و تا مدت معين حبس گردد و در سند قيد شود كه پس از انقضاء مدت اگر وصي يا قائم مقام شرعي او صلاح دانست و انفع تشخيص داد آن را بفروشد و ملك ديگر را خريداري و حبس نمايد و الا حبس را نسبت بهمان ملك به همين نحو تجديد نمايد و اگر فعلا محذوري كه در آن موقع براي وقف بوده است مرتفع شده آن را وقف نمايند.

س

- شخصي زيد را وصي قرار داده و در وصيت نامه اش چنين نوشته است كليه ثلثي كه از جهت اين جانب موضوع مي نمايند پنجاه هزار تومان است ملكي را به اين ارزش كه پس از وضع مخارج در سال پنج هزار تومان عوائد آن باشد اعم از ملك مزروعي و يا خانه ده ساله مورد حبس قرار دهند و به مصارف خيريه برسانند ولي به قاعده الاهم فالاهم و پس از ده سال بين ورثه اعم از ذكور و اناث هر كدام كه مورد احتياج آنها باشد و قادر به اداره معيشت و تهيه منزل جهت سكونت نباشند علي كتاب اللّه ميراثا تقسيم گردد و ديگران حقي ندارند حال مدت ده سال منقضي شده و عده اي از ورثه مشمول اين قسمت از وصيت مي شوند و بعضي ديگر مشمول نمي شوند و وصي ملك را فروخته آيا به تشخيص وصي بايد اين قسمت انجام شود يا بايستي كليه ورثه تصديق كنند كه كدام يك از ورثه نادار

هستند و مشمول اين ماده مي شوند

صفحه : 311

نظر مباركتان را مرقوم بداريد.

ج

- اگر موصي مقرر كرده باشد كه با تصديق و نظر ورثه مال الوصايه بين اشخاص مرقوم تقسيم شود بايد وصي نظر آنها را مراعات كند و اگر وصي اختيار مطلق دارد آن را بين كساني كه واجد شرط تشخيص مي دهد تقسيم نمايد و چنانچه ديگران خود را واجد شرط مي دانند و با وصي اختلاف دارند مرافعه شرعيه لازم است.

س

- زيد وصي پدر است كه چندي قبل فوت نموده و اولاد صغار ندارد و همه كبارند و شخص متوفي در عبادات خود خيلي مسامحه مي كرد و شايد هفتاد سال از عمرش گذشته هيچ نماز نخوانده ولي روزه ها را گرفته فقط چهار سال اخير روزه هايش را بدون عذر خورده و مظالم عباد هم در گردن دارد و از ما ترك او مبلغ هفتصد تومان در ايام ثلاثه او خرج كرده در اين صورت در بقيه ما ترك متوفي كه در پيش پسرش زيد موجود است نسبت به نمازهاي نخوانده و روزه هاي نگرفته و مظالم عباد چه تكليفي دارد و نسبت به مخارج ايام ثلاثه كه مصرف نموده چكار كند.

ج

- در فرض سؤال قضاي نماز و روزه پدر بر عهده پسر بزرگ است كه بايد خودش به جا آورد و يا اجير بگيرد كه قضاي آنها را به جا آورد و اما كفاره روزه كه بدون عذر افطار نموده و هم چنين مظالم عباد و ساير ديون مالي از اصل تركه ميت خارج مي شود و اگر وصيتي نكرده باشد بقيه اموال او بين ورثه تقسيم مي شود و برداشتن پولي كه براي مجلس ترحيم صرف شده از تركه، موكول به اذن ورثه است.

س

- شخصي وصيت كرده يك مبلغ معيني را به زيد بدهند ولي متصدي به وصيت عمل نمي كند آيا خود زيد مي تواند آن مقداري كه اختصاص به او داده خودش از آن مال بردارد يا نه.

ج

- در صورت صحت وصيت و عدم اقدام وصي موصي له مي تواند با اذن حاكم شرع مال الوصايه را اخذ نمايد.

صفحه : 312

س

- زيد وصيت كرده كه چند قطعه زمين كه دارم بفروشيد و براي من در خيرات و مبرّات مصرف كنيد و چون بعضي از قطعات محصول دارد و موصي هم معلوم نكرده آيا محصول هم داخل در وصيت است يا نه.

ج

- در صورت تحقق وصيت با فرض آن كه ذكر محصول نشده، محصول داخل نيست.

س

- كسي وصيت مي كند كه مبلغ پنج هزار تومان از ثلث او به دخترش جهت جهيزيه او بدهند اگر اين دختر در زمان حيات پدر به خانه شوهر رفته باشد بعد از مرگ پدر وصيت بنحو فوق قابل اجرا است يا نه به عبارت ديگر بايد پنج هزار تومان را به دختر داد يا نه و اگر بنا بر اين باشد كه مبلغ پنج هزار تومان داده نشود و دختر مدعيه باشد كه در حيات پدر جهيزيه را از حقوق خود كه فرهنگي است تهيه كرده آيا بايد اثبات كند يا ادعا كافي است و بايد طرف خلاف آن را ثابت كند بالاخره اثبات با كدام يك از طرفين است با دختر است كه اثبات كند خود جهيزيه را تهيه كرده يا با طرف كه ثابت كند پدرش جهيزيه را به او داده است.

ج

- در فرض مسأله اگر ورثه اقرار دارند كه اگر پدرش مبلغ مزبور را نداده باشد بر حسب وصيت بايد از تركه داده شود و نزاع در پرداخت پدر و عدم پرداخت آن باشد دختر منكر و آنها مدعي هستند و اگر نزاع در تعميم وصيت و عدم آن باشد ممكن است نحو ديگر شود و در هر حال چون نزاع موضوعي است محتاج به مرافعه شرعيه است حاكم شرع وظيفه هر يك را تعيين مي كند.

س

- شخصي در حال حيات دارائي خود را به ورثه خود بذل كرد و پس از بذل چون احتمال استطاعت در باره خود مي داد بنحو خواهش از ورثه تقاضاي حج كرد پس از فوت او وصي او كه از جمله ورثه است تشخيص داد كه استطاعت موصي در حال حيات محرز بوده آيا اگر ورثه حج ميقاتي براي موصي بگيرند ذمه موصي و ورثه بري مي شود يا خير، ضمنا مقداري مال از موصي در اختيار وصي بوده است كه بايد در امور خيريه مصرف شود آيا فعلا هم همان مال با نظر وصي بايد در امور

صفحه : 313

خيريه صرف شود يا نه و وصي از همان مال الوصايه مي تواند براي پدر خود حج بگيرد يا نمي تواند.

ج

- اگر وصيت بحج نكرده است استنابه حج ميقاتي كفايت مي كند و در صورتي كه وصيت كرده كه ثلث او صرف امور خيريه شود صرف آن در استيجار حج مانعي ندارد.

س

- شخصي وصيت كرد كه ثلث تمام املاك از اراضي و غيره را خرج او كنند و تعيين مصرف ننموده و پس از فوت او وصي به آن وصيت عمل نكرده و املاك را فروخته و مشتريان چون مي دانند كه ثلث آن املاك را به مصرف نرسانده اند مي خواهند هر يك قسمتي را كه خريده اند ثلث آن را بپردازند تا تصرف در آنها جائز باشد آيا مي توانند بهر مصرف خيري برسانند يا خير.

ج

- اگر متعارف محل صرف نمودن اين گونه مال الوصايه در موارد معلومي است كه محتمل باشد آن موارد منظور موصي بوده با اذن حاكم شرع در آن موارد صرف نمايند و الا در هر امر خيري با اذن حاكم شرع مصرف كنند.

س

- آيا در وصيت لفظ خاصي معتبر است يا نه.

ج

- لفظ خاص لازم نيست و كفايت مي كند هر كلامي كه دلالت بر وصيت كند و بهر لغتي كه باشد.

س

- چند جمله از وصيتنامه كه فتوكپي آن تقديم مي شود عبارت است از اين كه (يك قطعه بيشه دارم درخت آن را بمسجد خرج نموده و علفش را اولاد خودم بردارند كه عبارت از پسران مي باشند چون كه زحمت جنگل را عهده دارند و اگر از درخت ها براي خود خرج كنند مباح است) ما نمي فهميم كه آيا مراد از بيشه، زمين و درختهاي آن هر دو مي باشد و يا فقط مراد موصي درختهاي آن بوده كه تا بعد از قطع درختها، زمين جزء تركه باشد و فعلا درختهاي بيشه را قطع و صرف در مسجدي كه در وسط همان زمين بيشه ساخته شده نموده اند و اكنون اولاد ذكور زمين بيشه را بين خود

صفحه : 314

تقسيم و براي خودشان ساختمان درست كرده اند و يكي هم حق خودش را فروخته است و به وراث ديگر چيزي داده نشده منظور اين است كه آيا زمين بيشه مال مسجد است و يا فقط درختهاي آن مال مسجد است هم چنين در صورتي كه زمين بيشه جزء تركه باشد اولاد ذكور مي توانند وراث ديگر را بي بهره كنند يا نه و هكذا آن كس كه فروخته تكليفش چيست؟

ج

- فتوكپي وصيتنامه ملاحظه شد ظاهر جمله، وصيت به صرف درخت بيشه در مصارف مسجد است كه بعد از قطع درخت و صرف آن موضوع وصيت منتفي مي شود و ورثه مي توانند زمين را در بين خود تقسيم نمايند و زمين مزبور مانند ساير ما ترك است و متعلق به تمام ورثه است و اختصاص به اولاد ذكور ندارد و اما قطعه زمين فروخته شده نسبت به سهم اولاد غير ذكور معامله فضولي

است و موقوف بر اجازه ساير ورثه مي باشد.

س

- آيا لازم است عين مورد وصيت در حال وصيت موجود باشد يا لازم نيست.

ج

- اگر بعد هم موجود شود كافي است بنا بر اين وصيت به بچه اي كه حيوان بعدا به او حامل مي شود يا ميوه اي كه بعدا از درخت به وجود مي آيد صحيح است.

س

- شخصي وصيت نموده كه مبلغ ده هزار تومان جهت من در حج بلدي و صوم و صلاة و ساير خيرات و مبرات صرف نماييد و قبل از اين كه مبلغ مذكور از اصل تركه تعيين گردد وصي مبلغ يك هزار و پانصد تومان در راه موصي خرج كرده و بر اثر زلزله قسمتي از املاك از بين رفته و چون عمده اموال املاك است و قيمت آن ممكن است بيشتر از مبلغ مذكور باشد و ممكن است كمتر باشد و بر فرض كمتر بودن براي ورثه ممكن است چيزي نماند در اين صورت تكليف چيست.

ج

- در فرض مسأله ظاهرا لازم است وصي تمام ده هزار تومان را به مصرف

صفحه : 315

وصيت برساند و ضرر زلزله به وصيت وارد نمي شود بالخصوص اگر بعد از زلزله باز هم ده هزار تومان زائد بر ثلث مال نباشد و يا به واسطه تأخير در عمل به وصيت تقصير شده باشد كه در اين صورت تقصير كننده ضامن است هر چند تمام مال تلف شده باشد.

س

- شخصي در حال حيات خود قدري از ما يملك خود را به صلح واگذار به زوجه خود نموده و ما بقي املاك خود را وصيت نموده كه به مصارف معيني برسانند از قبيل نماز و روزه و خمس و سهم امام و مظالم عباد و عزاداري حضرت سيد الشهداء عليه السّلام در اين صورت ورثه هيچ گونه حقي نسبت به امور مزبوره و آن چه به زوجه بخشيده است دارند يا مي توانند وصيت را قبول ننمايند.

ج

- آن چه را بنحو منجّز به زوجه يا به ديگري به صلح و غيره منتقل نموده وراث حقي به آن ندارند و آن چه را وصيت نموده در ثلث ما ترك حين الموت نافذ و در زائد بر آن محتاج به امضاء ورثه است و اگر نزاع موضوعي در بين باشد محتاج به مرافعه شرعيه است.

صفحه : 317

مسائل نذر

در تحقق نذر صيغه مخصوص لازم است

س

- كاسبي نذر مي كند صدي پنج از عوائد و استفاده كسبي او مال حضرت عباس عليه السّلام باشد مثلا باين لفظ نذر كرده كه يا ابا الفضل العباس عليه السّلام اگر من از اين كسب استفاده كنم صدي پنج از اين در آمد مال جناب شما باشد گاهي در نظر مي گيرد كه از سهم آن حضرت مس بخرد يا صرف برق كند يا پارچه سياه جهت سينه زنهاي هيئت ابو الفضلي خريداري و يا اطعام نمايد و امثال ذلك لكن صيغه مخصوصي را كه در نذر شرط است (للّه علي ّ كذا) تلفظ ننموده آيا ملزم است باين نذر عمل نمايد يا نه و اگر به آن صيغه مخصوصه تلفظ مي كرد مي توانست در مطلق امور خيريه مصرف نمايد يا بايد در همان مصرفي كه در نظر داشته صرف كند.

ج

- در فرض مذكور وفاء بنذر واجب نيست و اگر ناذر بخواهد در هر راه خيري آن را بقصد اهداء ثواب آن به حضرت ابي الفضل العباس عليه السّلام صرف نمايد خوب است و در نذر صحيح غير از آن چه در نظر گرفته خلاف احتياط است

س

- گاهي وجهي را به سيد مي دهند بعنوان اين كه اين وجه نذر سيد است آيا لازم است سيد سؤال كند از كيفيت نذر ناذر تا اين كه بفهمد نذر شرعي و واجب الوفاء بوده يا نه و در صورتي كه مي دانست يا بعد برايش معلوم شد كه از نذرهايي كه به صيغه خواندن واجب العمل شده باشد نبوده مي تواند آن پول را بگيرد يا نه؟

ج

- مي تواند بگيرد هر چند واجب الوفاء نباشد.

صفحه : 318

س

- نذرهايي كه از جهت صيغه تمام نيست مثلا در بعضي از آنها صيغه غلط خوانده شده و يا اين كه نذر را در دل نيست كرده و يا صيغه را به كنايه خوانده عمل كردن به آن ها لازم است يا نه.

ج

- در صورتي كه صيغه صحيح تمام كه ظهور داشته باشد نخوانده اند نذر منعقد نمي شود و عمل به آن لازم نيست.

س

- شخصي يك تخته قاليچه نذر امام زاده كرده كه حرم امام زاده را فرش كنند حال متذكر شده كه يك دسته مردمان لا ابالي ترياكي به نام خدام و متولي در امام زاده هستند و منتظرند كه كسي نذري براي امام زاده بياورد بلا فاصله ببرند جهت مخارج ترياك و غيره بفروش برسانند و توليت آنان هم معلوم نيست فعلا تكليف چيست.

ج

- در صورتي كه صيغه شرعي صحيح نخوانده اختيار با خود صاحب فرش است و اگر صيغه شرعي صحيح خوانده بايد عمل بنذر خود كند.

مخالفت عمدي نذر موجب كفاره است

س

- شخصي سوره معينه اي نذر كرده كه در نماز معيني بخواند و عمدا آن سوره را ترك كرد آيا كفاره بر او لازم است يا نه.

ج

- در صورتي كه نذر صحيح نموده باشد كفاره بر او لازم است.

س

- شخصي نذر كرده كه اگر خانه دار شد در شب عاشورا شامي به خدمه تكيه و مسجد بدهد چند سال به نذرش عمل كرده ولي به واسطه سوء رفتار خدمه پنجاه سال است ترك نموده يك كفاره بايد بدهد يا پنجاه كفاره.

ج

- اگر هر يك از شبها را بالخصوص تحت نذر قرار داده پنجاه كفاره لازم است و الا يك كفاره و در صورت شك در كيفيت، زائد بر يك كفاره واجب نيست.

س

- شخصي نذر كرده كه چهار روز از آخر ماه شعبان را روزه بگيرد چهار روز هم قضاء ماه مبارك رمضان در ذمه دارد هيچ التفاتي به آن نداشته تا اين كه

صفحه : 319

چهار روز باقي مانده بماه مبارك رمضان متذكر شده در اين صورت آيا قضاء ماه مبارك رمضان مقدم است يا نذر معين.

ج

- در فرض مسأله قضاء ماه مبارك رمضان را به جا آورد و ترك عمل بنذر چون عمدي نبوده كفاره ندارد لكن احوط قضاء آنست بعد از ماه مبارك.

س

- تأخير در اداي نذر در صورت فراموشي يا عمد چه صورت دارد

ج

- در صورتي كه نذر مشروع در وقت معيني باشد و عمدا در وقت آن را انجام ندهد بايد يك بنده آزاد كند يا شصت مسكين را اطعام كند يا دو ماه پي در پي روزه بگيرد و احتياطا در وقت ديگري آن را انجام دهد و اگر از روي فراموشي باشد احتياطا در وقت ديگر آن را انجام دهد و چيزي بر او نيست و كفاره ندارد.

اگر عمل به نذر رجحان نداشته باشد

س

- در خصوص نذرهايي كه از زمان قديم موردش از قبيل آش پختن و غيره است و فعلا اين نوع مخارج جز اسراف و بي احترامي فائده ديگري ندارد آيا مي شود اينها را بصورت بهتري در آورد يا نه.

ج

- چنانچه عمل به نذر بر طبق گذشته فعلا رجحان ندارد الزامي بعمل به آن نيست و تبديل به احسن اشكالي ندارد.

س

- شخصي نذر نموده كه اگر موفق به فلان مطلب شدم مثلا فلان مبلغ به فقير بدهم و موفق شد و در ضمن طلبكار هم پيدا كرده فعلا تكليف او چيست.

ج

- اگر نذر صحيح و شرعي نموده با تمكن واجب است مبلغ مزبور را بپردازد و با عدم تمكن معذور است و دين مقدم بر نذر است و احتياطا هر وقت متمكن شد تدارك نمايد.

س

- در اين زمان با اين همه وسايل برق اگر كسي شمع براي امام زاده نذر كند آيا نذر او منعقد مي شود يا نه و اگر به جا نياورد حنث نذر نموده بايد كفاره دهد يا نه.

ج

- چون بعض صور اين عمل معنون ببعض عناوين راجحه مي شود احتياطا آنست كه مطلقا بنذر مذكور وفاء نمايد البته در صورتي كه نذر صحيح كرده باشد.

صفحه : 320

تبديل عين منذوره

س

- گوسفندي كه براي قرباني حضرت اسماعيل عليه السّلام اسم برده شده لاغر است و قابل استفاده نمي باشد اگر حالا آن را بفروشند و به جاي آن گوسفند ديگري براي سال ديگر تعيين كنند چه صورت دارد و اگر مخارجي به آن حيوان بدهند تا فربه شود آيا مي شود بعد از كشتن از گوشت قرباني بابت مخارج برداشت يا نه.

ج

- در صورتي كه نذر صحيح با صيغه عربي يا فارسي واقع شده باشد واجب است عين همان گوسفند را قرباني كنند و گوسفند ديگر مجزي نيست و بر فرض تحمل مخارج نمي توانند از گوشت جبران كنند.

س

- شخصي گوسفندي را براي قرباني نذر كرده و خود شخص بدون وصيت فوت نموده و داراي دو نفر صغير است مادر صغير چون احتياج داشته گوسفند را فروخته و در احتياجات صغير به مصرف رسانيده آيا جائز بوده يا نه و اگر جائز نبوده مي تواند به جاي گوسفند فروخته شده گوسفند ديگري معين نمايد يا نه.

ج

- اگر نذر صحيح با صيغه شرعيه بوده مادر صغيرها از ملك خودش به ارزش آن گوسفند، گوسفند ديگري بخرد و به مصرف نذر شوهر برساند و اگر عين گوسفند باقي باشد خود آن را پس بگيرد و به مصرف نذر برساند.

س

- شخصي عيني را نذر مطلق در راه حضرت عباس عليه السّلام كرده آيا مي شود قيمت آن چيزي را كه نذر كرده به سيد داد يا اين كه گوسفندي نذر حضرت عباس (ع) كرده، مي شود به سيد بدهد يا نه.

ج

- اگر نذر صحيح كرده اند بايد آن چه نذر كرده بدهد و قيمت آن كافي نيست بلي مي تواند آن را به سيد بدهد و بعد از او بخرد.

س

- برنجي كه نذر مي كنند در دهه عاشورا اطعام كنند هر گاه خشكش را به فقرا بدهند قبول است يا نه.

ج

- در صورتي كه نذر صحيح كرده و صيغه عربي يا فارسي خوانده باشد

صفحه : 321

همان نحو كه نذر كرده معمول دارد.

س

- شخصي نذر نموده يك قطعه زيلو براي فلان مسجد بدهد اگر به جاي زيلو يك قالي بدهد بنذر خود وفا نموده يا نه و نيز اگر كسي بزغاله نذر كند و به جاي آن بره بكشد وفاء بنذر نموده يا نه.

ج

- اگر نذر صحيح شرعي باشد بايد آن را كه نذر كرده بدهد و همان را كه نذر كرده بكشد.

تغيير مصرف در نذر

س

- مبلغي پول نذر امام زاده اي شده ولي هر چه گرفته شود براي آن امام زاده فائده ندارد چون درب آن هميشه بسته است آيا اجازه مي فرماييد اين پول را چيزي براي هيئت بخريم يا نه.

ج

- با فرض اين كه بنحو صحيح نذر كرده براي امام زاده، بايد به مصرف آن برسانند و از جمله مصارف اجرت خادم است كه در را باز كند و امام زاده را معمور نگاه دارد.

س

- كسي كه چندين سال است نذري نموده آيا حق دارد آن نذر را تغيير دهد يا نه مثلا در رفسنجان رسم است هر سال يك مقدار گندم با يك گوسفند بعضي افراد نذر مي نمايند كه گندم و گوسفند را حليم كنند و به مردم بدهند و مي گويند حليم را نذر حضرت ابي الفضل العباس عليه السّلام نموده ايم آيا حق دارند با پول اين گندم و گوسفند هر ساله مجلس روضه خواني بپا نمايند يا نه.

ج

- در صورتي كه صيغه نذر را بنحو شرعي خوانده باشد تغيير جايز نيست و لكن غالب مردم صيغه شرعي نمي خوانند و لذا نذر منعقد نمي شود بنا بر اين مختار است در تغيير يا ترك عمل به آن.

س

- شخصي فرش يا چيز ديگري را براي مسجد نذر مي كند سپس آن چيز را بمسجد مي برد و مورد استفاده قرار مي گيرد و كسي را هم متولي قرار نداده

صفحه : 322

آيا اين عمل وقف است يا نه و آيا شخص ناذر حق تصرف و تغيير در آن چيز را دارد يا نه.

ج

- شيء مذكور ملك مسجد مي شود و وقف نيست و شخص ناذر پس از وفاء بنذر حقي به آن ندارد و نمي تواند تغييري در آن بدهد و چون در نذر معين نكرده كه امر آن با شخص معين باشد حاكم شرع از باب حسبه ولايت بر آن دارد.

س

- افرادي در دهه محرم اشيائي را نذر حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام نموده از قبيل قند و شكر و چاي و آرد براي دور ديگ و غيره و منذورات را تحويل امين مسجد و يا حسينيه داده اند در صورتي كه از مصارف روضه خواني در مورد خودش زياد بيايد و اگر بخواهند خود عين را براي عاشورا نگهدارند فاسد مي شود و يا از بين مي رود آيا مي توانند آن اشياء را به مستحق شرعي بدهند و يا فروخته وجه آن را صرف ما يحتاج حسينيه نمايند و يا اعيان را در غير اوقات معلومه در ساير روضه خوانيها صرف نمايند و يا وجه آن را نگهداشته باز در سال آينده مثل همان اشياء را جهت مصرف خريداري نمايند نظر مبارك را مرقوم فرمائيد.

ج

- اگر اشياء مذكوره را براي آن مي دهند كه در دهه محرم صرف شود و از قرائن معلوم باشد كه مقيد به صرف آن در خصوص محرم سال جاري نيست عين ما زاد را اگر ممكن است نگاهدارند و الا بفروشند و قيمت آن را سال ديگر در دهه محرم به مصرف برسانند و اگر نظر مخصوص به دهه محرم سال جاري داشته اند بايد از دهندگان آن براي صرف در محل ديگر اذن بگيريد.

س

- شخصي نذر شرعي نموده كه نصف منافع يك رأس گاو معين مال خود را همه ساله در ماه صفر در خانه خود يا در تكيه تعزيه صرف عزاداري حضرت عباس عليه السّلام نمايد و بعد از او اولاد ذكورش بنحو مذكور صرف نمايند آيا مي توانند منافع آن را در غير ماه صفر به مبلغين كه تزويج دين مي نمايند و يا در عزا خانه و تكيه اي كه در نذر خود معين نموده صرف نمايد و ديگر آن كه ظروف و اشيائي كه براي عزاداري حضرت عباس عليه السّلام از اين منافع خريده آيا مي تواند در مجالس عروسي و امثال آن مورد استفاده قرار بدهد يا نه.

صفحه : 323

ج

- با فرض آن كه نذر شرعي نموده در غير مورد و در غير زماني كه نذر كرده نمي تواند مصرف كند و اشيائي كه از منافع منذور براي عزاداري خريده شده جايز نيست در غير عزاداري از آنها استفاده شود.

نذر زن بدون اجازه شوهر و نهي والدين از متعلق نذر

س

- چنانچه زن در غياب شوهر و يا با عدم اطلاع و يا با عدم رضايت او نذر كند در صورتي كه مال منذور از شوهر باشد و يا مشترك و يا از مال مختص بزن از قبيل ارث و يا اجرت كاري كه از شوهر مي گيرد چه صورت دارد.

ج

- نذر زوجه بدون اذن شوهر صحيح نيست هر چند در مال خودش باشد

نهي والدين از متعلق نذر

س

- هر گاه پدر يا مادر فرزند را از عمل به نذر نهي كنند چه صورت دارد

ج

- پدر و مادر نمي توانند فرزند را از نذر نمودن يا از عمل منذور از آن جهت كه متعلق نذر شده نهي كنند بلي مي توانند از نفس عملي كه مورد تعلق نذر شده نهي نمايند يعني در موردي كه مثلا فرزند نذر كرده روزه بگيرد اگر پدر يا مادر به فرزند بگويد به اين عمل نكن نذر منحل نمي شود و اگر بگويند روزه نگير منحل مي شود.

مسائل متفرقه نذر

س

- نذرهايي كه به نام هيئت روضه خواني حضرت ابو الفضل العباس عليه السّلام مي دهند مي شود در تعمير مسجد خرج كرد يا نه.

ج

- اگر صاحبان آنها مصرف خاصي را معين نكرده باشند و اجازه مصرف در مطلق خيرات داده باشند جايز است صرف در تعمير مسجد نمايند تا ثواب آن هديه آن جناب باشد.

س

- زني مدت چهار سال است مبتلا به مرض جنون شده به طوري كه عمليات

صفحه : 324

او بر خلاف عقل است شوهرش قصد دارد يك جفت قاليچه از مال آن زن وقف بر مسجد نمايد به نيت آن كه خداوند شفا به او مرحمت فرمايد آيا شرعا مي تواند يا نه.

ج

- با فرض آن كه مجنونه است نذر خودش صحيح نيست و نذر غير هم در مال مجنونه صحيح نيست هر چند ولي شرعي باشد.

س

- شخصي يك گوسفند ماده را نذر حضرت ابو الفضل العباس عليه السّلام كرده آيا نذر مادر شامل بره هاي آن هم مي شود يا نه و در صورت اطلاق آيا نذر حضرت ابي الفضل عليه السّلام را مي تواند به سادات بدهد يا نه.

ج

- اگر نذر نتيجه كرده باشد مثل اين كه نذر كند كه گوسفند ملك حضرت ابي الفضل عليه السّلام باشد نتاج آن نيز تابع گوسفند است و اگر نذر فعل باشد به اين كه نذر كرده اين گوسفند را در راه حضرت ابي الفضل عليه السّلام بدهد در صورتي كه موقع نذر غير از خود گوسفند چيزي ذكر نكرده نتاج خارج است و اگر مصرف نذر مطلق باشد دادن به سادات نيز جايز است.

س

- شخصي نذر كرده كه انگشتر طلايي مثلا به زن سيده اي بدهد قبل از اداء نذر، آن سيده فوت كرده ولي چند فرزند دارد كه يكي از آنها صغير است و داراي شوهر هم بوده كه پدر بچه ها باشد تكليف نذر كننده چيست آيا بايد عين منذوره را به وارث آن زن سيده بدهد يا نه.

ج

- اگر نذر كرده كه مالي را به او بدهد و پيش از اداء، كسي كه براي او نذر كرده فوت نموده باشد وجوب اداء به ورثه او معلوم نيست لكن احوط است و اگر نذر كرده كه چيز معيني مال او باشد اقوي آنست كه به فوت منذور لها به ورثه او منتقل مي شود.

س

- شخصي گاوي داشته نذر نموده كه آن چه گوساله از اين گاو بعمل آيد هر چه نر باشد ذبح نمايد و گوشت آن را بين فقراء تقسيم نمايد و ثوابش براي حضرت ابو الفضل العباس عليه السّلام و هر چه ماده باشد نگاهداري نمايد تا زياد

صفحه : 325

شود اكنون مدت چندين سال است كه نذر كننده فوت كرده، دختري از او باقي مانده و داراي دو دختر صغيره مي باشد كه پدرشان فوت كرده است و وضع مالي آنها خوب نيست و با گرفتن قرض از اشخاص دخترها را اداره مي كند و قدرت نگهداري گاوهاي مذكور را ندارد اكنون به وسيله شخصي ديگر گاوها نگهداري مي شود و احتمال خطر گم شدن و مردن دارند در اين صورت اجازه مي فرماييد گاوهاي مذكور را به فروش برساند و فعلا بهاي آنها را جهت خود، قرض بردارد كه در هر ماه مقداري از بدهي خودش را بپردازد يا نه.

ج

- در فرض مسأله كه پدر نذر كرده تا زماني كه زنده بوده عمل بنذر بر او واجب بوده و بعد از فوت گاوها مال وارث مي شود و ادامه عمل او بر وارث واجب نيست بلي گاوهاي نر كه در حال زنده بودن ناذر بر او واجب بوده كه بكشد و به فقرا تقسيم كند اگر نكشته واجب است بعد از موت آنها را بكشند و به فقرا تقسيم نمايند ولي آن چه بعد از موت ولد پيدا شده مال خود وارث است و وارث مي تواند هر گونه تصرف در آن بنمايد.

س

- شخصي در زمان حيات خودش نصف يك قطعه باغ انگور و مشجر متصرفي رعيتي خود را نذر نموده كه همه ساله محصول آن را به مصرف روضه خواني برساند حاليه وارث مي خواهد باغ را بفروشد چون كه عايدي ندارد كه مخارج كار را بدهد و ما زادش را به مصرف روضه خواني برساند لذا مي خواهد قيمت باغ را به مصرف برساند آيا مي تواند بفروشد يا نه.

ج

- در فرض سؤال كه نذر فعل نموده بعد از فوت بر وارث لازم نيست عمل بنذر مگر آن كه وصيت نموده باشد بعمل بنذر مذكور كه در اين صورت لازم است بر طبق وصيت عمل نمايد اگر زائد بر ثلث نباشد و يا در صورتي كه زائد بر ثلث باشد ورثه امضاء نموده باشند و با فرض وصيت و لزوم عمل جايز نيست عين را بفروشند بلكه منفعت آن را هر مقدار ممكن است به مصرف روضه خواني برسانند و چنانچه به هيچ نحو ممكن نيست موضوع وصيت منتفي است و عين متعلق به ورثه

صفحه : 326

است و مي توانند براي خود بفروشند.

س

- چه مي فرماييد در باره شخصي كه نذري كرده ولي نمي داند نذر كرده چه كاري انجام بدهد مثلا نمي داند نذر كرده كه روزه بگيرد يا نماز بخواند و نيز نمي داند نذر كرده در جاي مخصوصي آن عمل را انجام بدهد يا هر جا.

ج

- اگر شك كند كه كدام بوده هر دو را به جا آورد و احتياطا در همان جاي مخصوص انجام دهد و اگر در نذر صيغه شرعي نخوانده ملزم به وفاء نذر نيست.

س

- زيد نذر كرده كه همه روزه زيارت عاشورا بخواند آيا اين نذر منصرف مي شود به زيارت عاشوراء با صد لعن و صد سلام يا همان متن زيارت عاشوراء را بخواند كافي است.

ج

- ظاهر آنست كه كه با لعن و سلام باشد مگر آن كه در نظر ناذر متن بدون صد لعن و سلام باشد.

س

- اگر كسي براي مسجدي نذر كرده باشد كه هر گاه پولي داشتم مثلا مسجد را سفيد كنم و قبل از شروع آن شخص شخص ديگري آمد و مسجد را سفيد كرد آيا مي شود آن پول را به مصرف ديگري در همان مسجد جهت زيلو و غيره برساند يا خير.

ج

- در فرض مذكور موضوع نذر منتفي شده چيزي بر او واجب نيست و اگر بخواهد تبرعا مبلغي را كه نذر كرده صرف زيلو و جهات ديگر مسجد نمايد مختار و مأجور است.

س

- شخصي يك رأس گاو با عوائد آن و به همين ترتيب نتاجش جهت باب الحوائج حضرت عباس (ع) نذر نموده كه در عزاداري او مصرف شود ولي ناذر فوت نمود، و متولي هم تعيين ننموده مستدعي است بفرماييد آيا اين نذر صحيح است يا خير و بر فرض صحت دستور مصرف آن را مرقوم فرمائيد.

ج

- در فرض مسأله چنانچه بنحو نذر نتيجه بوده نتاج هم تابع مادر و صحيح

صفحه : 327

است ولي اگر بنحو نذر فعل بوده انعقاد نذر در نتايج بعد از موت، مورد اشكال است لكن اگر وصيت كرده بعمل به آن، و ربح گاو و نتاج آن در حال موت از ثلث كمتر باشد ورثه بايد به وصيّت عمل كنند.

س

- نذور مطلقه امام عليه السّلام و امام زادگان را مي شود به مطلق فقراء اگر چه مجاور يا زائر نباشند داد يا مخصوص به مجاورين و زائر است.

ج

- در فرض سؤال مي تواند به مصرف روشنايي و فرش و تعمير بقعه امام يا امام زاده و خدّام آن و زوّار فقير آن برساند.

س

- نذر مطلق حضرت ابو الفضل و سيد الشهداء عليهما السّلام را در عمران حمام و مسجد مي شود صرف كرد يا نه.

ج

- بلي جايز است مگر آن كه مقصود ناذر مصرف خاصي باشد.

س

- كسي نذر كرده با زن سيده ازدواج كند آيا عمل باين نذر واجب مي شود يا خير.

ج

- چنانچه زن سيده اي حاضر باشد با او ازدواج نمايد عمل بنذر واجب است.

س

- شخصي گوسفندي دارد نذر مي كند اگر اين گوسفند دوقلو بزايد يكي از آنها را صدقه بدهد و يا در راه امام حسين (ع) بدهد و گوسفند دوقلو زاييد بعد از آن يكي از آنها تلف شد به تلف سماوي و يا دزد برده است در اين صورت نسبت باين برّه كه باقي است تكليف چيست.

ج

- آن را بايد به مصرف نذر برساند.

س

- شخصي نذر كرده كه در روز معيني اطعام كند فعلا روغن گوسفند برايش ممكن نيست با روغن نباتي مي تواند اداء نذر كند يا تأخير بياندازد تا وقتي كه روغن حيواني برايش ممكن شود.

ج

- اگر قيد روغن گوسفند در نذر نشده مي تواند با روغن نباتي اطعام كند.

س

- در زمانهاي بسيار دور يكي از نياكان ما نذر كرده كه خانواده اش

صفحه : 328

نسلا بعد نسل در ماه محرم و صفر لباس نو نپوشند در اين صورت آيا ما هم بايد نسبت باين موضوع مقيد باشيم يا نه و هم چنين پدري نذر كرده مثلا به فرزندش لباس سبز به پوشاند در اين صورت بر پسر لازم است كه تا آخر عمر رعايت آن را بنمايد يا نه.

ج

- در فرض مرقوم نذر گذشتگان موجب ثبوت وظيفه و تكليفي بر فرزندان آنها نمي شود و خودشان مختارند و هم در مسأله دوم نذر پدر موجب وجوب پوشيدن لباس سبز بر فرزند نمي شود و او خودش مختار است.

س

- اگر زني نذر كند كه اگر با فلان مرد مثلا ازدواج كند در هر پنجشنبه روزه بگيرد و همان مرد هم نذر كرده كه اگر با همان زن ازدواج كرد در هر پنجشنبه با او نزديكي كند آيا بعد از ازدواج تكليف چيست و آيا تقدم نذر احدهما فائده دارد يا نه.

ج

- در فرض مسأله نذر زوج مقدم است هر چند متأخر واقع شده باشد.

س

- شخصي نذر كرده كه ما دام العمر نافله شب بخواند و اگر مانعي پيش آمد مانند جنابت چنانچه باختيار خودش باشد مثلا با عيال خود هم بستر شود و يا بيدار شود و نخواند سي روز روزه بگيرد و اگر مانع باختيار خودش نباشد مثلا محتلم شود و يا خواب بماند جز قضاء آن چيزي بر آن شخص نباشد و پس از مدتي فكر كرد كه خواندن نافله شب مستحب و امر زناشويي هم مستحب است بنا بر اين امر زناشويي انجام داده و نافله شب را ترك كرده و چندين مرتبه اين عمل را انجام داده و در موقع نافله بيدار مي شده و ترك خواندن نافله مي كرده حال اگر قصدش اين باشد كه قبل از نافله عمل زناشويي انجام بدهد و بعد از غسل نافله بخواند چه صورت دارد و اگر امر زناشويي را قبلا انجام بدهد و براي غسل و نافله بيدار نشود چه حكم دارد.

ج

- در فرض سؤال اگر خواندن نافله شب با غسل و يا با تيمم بدل از آن ممكن بوده و نخوانده بايد منذور را انجام بدهد و اگر ممكن نبوده كفاره ندارد و جماع

صفحه : 329

با زوجه اشكال ندارد و در صورتي كه وقت ضيق است و نمي تواند غسل كند تيمم نمايد و نافله را بخواند.

س

- آيا مادر مي تواند نذر فرزندش را بهم بزند و اگر كسي قسم خورده كه دود نكشد و بعدا دود كشيد يك كفاره كافي است يا نه.

ج

- ظاهر اين است كه نهي پدر و مادر از عمل بنذر اثري ندارد و موجب انحلال نذر نيست بلي اگر پدر و مادر نهي كنند از عمل به منذور مثل اين كه در نذر ترك دود بگويند ترك دود نكن (البته اگر دود كشيدن مضر نباشد) نذر ترك دود منحل مي شود و در مسأله دوم يك كفّاره كافي است.

س

- چند رأس برّه نذر حضرت أبا عبد اللّه الحسين سلام اللّه عليه شده كه بعد از اين كه دو ساله شدند در روز عاشورا يا تاسوعا آنها را ذبح نموده و هيئت عزاداران را اطعام كنند آيا باين گوسفندان خمس تعلق مي گيرد يا نه.

ج

- اگر صيغه شرعيه خوانده و نذرش نذر نتيجه باشد به اين كه گفته باشد از براي خدا است بر من كه اگر مريضم شفا يافت اين گوسفندها مثلا صدقه براي حضرت أبي عبد اللّه (ع) باشد و پيش از گذشتن سال بر مالكيت گوسفند مريض شفا يافت خمس ندارد و الّا خمس دارد.

س

- شخصي براي ترك عادتي مثل عادت به سيگار به اين نحو نذر كرده كه اگر سيگار بكشد در ازاي هر سيگاري سي روز روزه بگيرد البته در حين نذر متوجّه نبوده و بعد از نذر متوجه شده كه در صورت تخلف، منذور قابل اتيان نيست زيرا اگر مثلا در روز پنج عدد سيگار كشيد بايد براي هر روزي صد و پنجاه روز روزه بگيرد آيا چنين نذري منعقد مي گردد يا نه.

ج

- اگر صيغه شرعي خوانده بايد عمل بنذر نمايد تا عاجز شود آن وقت تكليف ساقط است بلي اگر ترك سيگار مضر باشد نذر منعقد نمي شود.

صفحه : 330

عهد

س

- هر گاه كسي عهد كند كه مدت چهل روز متوالي نماز ظهر را در وقت فضيلت آن بخواند اگر يك روز عذري براي او پيش آمد كرد مثلا جنب شد و تا ساعت چهار بعد از ظهر نتوانست خود را به آب برساند در صورتي كه مي داند تا ساعت چهار دست رسي به آب ندارد آيا بايد تيمم كند يا نماز را تأخير بيندازد بر خلاف عهدي كه كرده و ديگر اين كه بفرماييد انسان مي تواند چنين عهدي بكند يا نه

ج

- عهد مذكور اگر با صيغه شرعيه بوده صحيح است و آن يك روز كه مقدور نبوده در تأخير نماز معذور است و اين در صورتي است كه چهل روز مخصوص را عهد كرده باشد و اگر يك چهل روز عهد كرده احتياط لازم آن است كه چهل روز ديگر به همين نحو بخواند.

س

- آيا در عهد هم مانند نذر صيغه لازم است يا خير و نيز متعلق عهد مانند متعلق نذر لازم است رجحان داشته باشد يا نه.

ج

- بلي در عهد هم صيغه لازم است و بمجرد نيت منعقد نمي شود ولي در متعلق عهد رجحان لازم نيست و همين اندازه كه مرجوح نباشد كافي است پس اگر عهد كند كه فعل مباحي را انجام دهد منعقد مي شود بلي اگر عهد كند عملي را كه ترك آن ارجح است به جا آورد يا عهد كند ترك نمودن عملي را كه فعل آن ارجح است منعقد نمي شود.

س

- صيغه عهد را بيان فرمائيد.

ج

- صيغه عهد اين است كه بگويد (عاهدت اللّه) يا بگويد (علي ّ عهد اللّه)

س

- اگر زن بي اجازه شوهرش عهد كرد و تخلف عهدش را نموده در اين صورت كفاره به آن زن واجب است يا نه و اگر مستحق پيدا نشد و به فقير نرساند مي تواند به عالم بپردازد و در صورت پرداخت چه اندازه كفاره بايد بدهد.

ج

- در فرض مسأله چنانچه عهد مربوط به مال بوده و لو مال خودش عهد

صفحه : 331

باطل است و اگر مربوط به مال نبوده مانند روزه و مانند آن و تخلف كرده كفاره بر اين زن واجب است بنا بر احتياط لازم و كفاره آن، كفاره افطار عمدي روزه ماه مبارك رمضان است و به عالم غير مستحق نمي توان داد

قسم

س

- فرموده اند متعلق قسم بايد رجحان داشته باشد يا لا اقل متساوي الطرفين بوده باشد اگر كسي قسم بخورد و بزن خود بگويد اگر به فلان محل بروي با وجودي كه كار واجبي هم در آن محل نداري ترا خواهم زد آيا اين گونه قسم منعقد مي شود يا نه و بر فرض انعقاد چقدر بايد زن خود را بزند.

ج

- در وقتي عمل باين قسم لازم است كه رفتن به آن محل عمل منكر باشد و ترك آن منكر موقوف به زدن و قسم هم بلفظ جلاله باشد و در اين صورت مي تواند مقداري بزند كه موجب ديه نشود.

صفحه : 332

مسائل صيد و ذباحه

چهار رگ بزرگ بايد بريده شود

س

- اگر سر حيواني به علتي از بيخ يعني زير چانه از بدن جدا شود و هنوز كه روح در بدن باقي است ذبح نمايند حلال است يا خير.

ج

- حليّت حيوان در فرض مرقوم كه سر حيوان از بدن جدا شده محل اشكال است.

س

- در بريدن سر حيوان بايد چهار رگ بزرگ گردن آن را نيز ببرند و معمولا از زير بر آمدگي گلو مي برند لطفا بفرماييد اگر چنانچه عمدا و يا اشتباها از وسط بر آمدگي بريده شد چه صورت دارد.

ج

- بايد بر آمدگي جزء سر واقع شود و بدون آن حليت ندارد و فرقي بين عمد و سهو نيست.

س

- خروسي را شخصي ذبح كرد و سر آن را از بدن جدا كرد پس از جدا شدن مشاهده شد كه يكي از چهار رگ بريده نشده است بلا فاصله همان شخص مجددا حلقوم را بريد و پس از بريدن حلقوم خروس هنوز جان داشت و دست و پا مي زد آيا حلال است يا حرام.

ج

- در فرض مسأله - كه سر خروس از بدن جدا شده حليت آن محل تأمل است و احتياط لازم اجتناب از آن است.

س

- قصاب حيواني را ذبح نموده و برآمدگي زير گلو افتاده روي

صفحه : 334

بدن و حيوان هم هنوز جان دارد آيا مي شود بر آمدگي را طرف سر قرار دهد و دوباره از زير برآمدگي ذبح كند يا خير.

ج

- اگر سر حيوان از بدن جدا نشده تا جان دارد فورا چهار رگ را قطع كند حلال است.

س

- آيا در ذبح حيوان شرط است كه از جلو بريده شود يا اين كه اگر ذابح كارد را پشت گردن حيوان بگذارد و به سرعت ذبح كند به نحوي كه اوداج اربعة قبل از خروج روح قطع شود نيز صحيح است.

ج

- شرط است كه از جلو ذبح شود و اگر حيوان را بنحو مذكور در سؤال ذبح كنند حرام مي شود.

س

- هر گاه گرگ گردن گوسفند را از طرف پشت قطع كند يا به وسيله ديگري بريده شود ولي چهار رگ باقي بماند سپس چهار رگ با رعايت شرائط بريده شود ذبيحه حلال است يا خير.

ج

- در فرض سؤال چنانچه پس از تمام شدن ذبح حيوان حركتي كه كاشف از حيات او باشد بكند اگر چه مختصر باشد حلال است و الّا ميته و حرام است.

ذابح هنگام ذبح بايد نام خدا را ببرد

س

- شخصي لال است و خدا را متوجه است و قصابي مي كند ذبيحه او چه صورت دارد.

ج

- اگر در حال ذبح تسميه را بگويد اگر چه به اشاره و حركت دادن زبان باشد ذبح او حلال است و احوط و اولي آنست كه متصدي ذبح لال نباشد.

س

- در بعض اماكن كه روزانه تعداد بسياري مرغ ذبح مي كنند ديده شده قصابي كه مي آيد براي كشتن دسته دسته مرغها را بدست او مي دهند و او هم كاردي به حلقوم آنها مي كشد و مي افكند و تمام اين مرغها را به يك بسم اللّه سر مي برد

صفحه : 335

و به او اعتراض كردند او در جواب گفت فرصت نيست بفرماييد اين نوع ذبح چه صورت دارد.

ج

- در كتب فقهيه آن چه فحص شده از فقهاء رضوان اللّه عليهم كسي متعرض اين مسأله نشده است، تذكر دهيد كه تكرار ذكر بسم اللّه چون مختصر است منافي با تعجيل نيست مع ذلك بنظر حقير اگر هر دسته را طوري پهلوي هم قرار دهد كه بتواند يك مرتبه كارد به حلقوم آنها بكشد و با قصد براي هر دسته يك بسم اللّه بگويد تا مقداري كه بنظر عرف تسميه با ذبح صادق باشد ظاهرا بي اشكال است.

س

- آيا در موقع سر بريدن حيوان گفتن اللّه اكبر به نيت ذبح كافي است يا خير.

ج

- بلي كفايت مي كند و ميزان صدق نام خدا بردن بر ذبيحه است مثل اين كه بگويد بسم اللّه يا اللّه اكبر يا الحمد للّه يا لا اله الا اللّه لكن احتياط واجب آن است كه لفظ (اللّه) را مقرون كند به چيزي، به طوري كه كلام تامّي بشود كه دلالت كند بر صفت كمال يا ثناء يا تمجيد خداوند متعال مانند مثالهايي كه ذكر شد پس اگر به لفظ (اللّه) تنها اكتفا كند اشكال دارد و همين طور اگر به جاي (اللّه) ساير اسماء خداوند را بگويد مثلا بگويد بسم الرّحمن يا بسم الرّحيم يا بسم الخالق و غير اينها مورد اشكال است.

مسائل متفرقه ذباحه

س

- هر گاه شخص در بلاد اسلام پوستي پيدا كرد در حكم ميته است يا نه.

ج

- اگر اثري از استعمال مسلم در آن باشد محكوم به طهارت است و احوط اجتناب از آن است.

س

- مرغي را ذبح كردند حلقوم آن بريده و بطرف سر واقع شد ولي پوست روي آن قطع نشده و ذابح متوجه اين قسمت نبوده و هم چنين در ساير

صفحه : 336

طيور اگر چنين اتفاقي بيفتد حلال است يا نه.

ج

- با فرض اين كه با تيزي آهن اوداج اربعه بريده شده باشد بريدن پوست لازم نيست.

س

- آيا دانسته حيوان حلال گوشت آبستن را ذبح كردن جايز است يا نه.

ج

- خلاف انصاف است.

س

- اگر گوسفندي مشرف به تلف باشد آيا ذبح شرعي آن واجب است فرارا من اتلاف المال و وقوع الاسراف يا نه.

ج

- احتياط لازم آن است كه ذبح نمايند و تا ممكن است نگذارند تلف بشود.

س

- اگر گوسفند يا حيوانات حلال گوشت ديگر را با كارخانه ها و مكينه ها كه اخيرا در بعضي بلاد متعارف شده ذبح كنند چنانچه مسلمان متصدي آن باشد و شرائط ذبح از قبله و نام خدا بردن همه موجود باشد و فقط يك مرتبه نام خدا را ببرد و در آن واحد هزار گوسفند ذبح شود چه صورت دارد.

ج

- كفايت يك مرتبه تسميه يعني بسم اللّه بعيد نيست لكن تحقق سائر شرائط صحت در اين مكينه ها بر ما معلوم نيست.

س

- اگر چنانچه شكم گوسفند حامل را بعد از آن كه به دستور شرعي ذبح نمودند قبل از جان دادن پاره كنند كه بچه را زنده بيرون آورند از نظر شرعي چه حكمي دارد آيا گوشت گوسفند حرام مي شود يا نه.

ج

- در فرض مسأله گوشت گوسفند حرام نمي شود لكن احتياط در ترك اين عمل است.

س

- هر گاه شتر يا گاو و يا گوسفندي را نحر يا ذبح كردند هنوز روح از بدن آنها بيرون نرفته آن حيوان را قطعه قطعه كنند چه صورت دارد.

ج

- احوط آنست كه قبل از خروج روح گوشت حيوان را قطعه قطعه نكنند

صفحه : 337

و سر آن را جدا نكنند و لكن در صورت مخالفت گوشت ذبيحه يا منحوره پاك و حلال است.

س

- مرغ را سر بريدند و بعد افتاد ميان آب خفه شد حلال است يا حرام.

ج

- حلال است.

س

- مدتي است گوشتهاي منجمد از كشورهاي غير اسلامي به بازارهاي مسلمين حمل و فروخته مي شود و حتي در مكه معظمه و مدينه منوره و نيز مرغهاي ذبح شده از بلغارستان و ساير كشورهاي غير اسلامي در مكه و مدينه فراوان يافت و به حجاج فروخته مي شود آيا بعنوان سوق مسلمين يا خريدن از دست مسلمان مي توانيم آنها را حمل بر طهارت و تذكيه كنيم و معامله و خوردن آن جايز است يا علم به تذكيه لازم است و طريق تحصيل علم چيست و از چه راه ممكن است و اين مهري كه بعنوان ذبح شرعي بذبيحه مي زنند كافي است يا خير.

ج

- گوشتي كه معلوم باشد از بلاد كفار است محكوم به نجاست است مگر آن كه از دست مسلم گرفته شود با احتمال آن كه اين شخص مسلم احراز تذكيه شرعي آن را نموده باشد و مهر و نوشته حجت نيست مگر يقين به صدق آن باشد.

س

- شخصي مقلد زيد است كه او در ذبيحه يك شرط را كه عبارت از جهيدن خون باشد معتبر مي داند و شخص ديگر مقلد عمرو است كه او در ذبيحه دو شرط را كه عبارت از جهيدن خون و حركت كردن است لازم مي داند اگر مقلد زيد حيوان را ذبح نموده با همان شرط واحد آيا مقلدين عمرو مي توانند از گوشت آن ذبيحه بخورند يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر عمرو در اعتبار دو شرط احتياط مي كند مانعي ندارد كه مقلدين او در اين مسأله رجوع به زيد نمايند با وجود شرائط تقليد در زيد و اگر عمرو بنحو فتوي شرط مي داند كساني كه در اين مسأله قبلا از او تقليد نموده و عمل كرده اند احوط عدم رجوع است و با عدم رجوع نمي توانند از آن گوشت بخورند و اگر تا كنون در اين مسأله چون مورد ابتلاء نبوده از عمرو تقليد نكرده اند

صفحه : 338

مي توانند بنحو تبعيض در تقليد رجوع به زيد نمايند با تحقق شرائط تقليد در زيد.

س

- حيواني را خوابانده اند جهت ذبح و چاقو را كشيده و دو رگ از چهار رگ را بريده اند و در اثناء، حيوان سركشي كرده و از جاي خود بلند شده از ميان حياط به درون طويله رفته دوباره حيوان را گرفته و در همان طويله ذبح كرده اند در اين صورت گوشت اين حيوان پاك و حلال است يا نه و در چه صورتي حلال و در چه صورتي حرام است چون مقداري بين ضربت اول و ضربت دوم فاصله شده و در موقع ضربت دوم حيوان زنده بوده است.

ج

- در فرض سؤال كه بين قطع اوداج فاصله افتاده و عرفا دو عمل حساب مي شود بنا بر احتياط واجب از گوشت آن حيوان اجتناب كنند.

س

- اگر گرگ گوسفندي را پاره كرد و امعاء او بيرون ريخت و قبل از مردن او را تزكيه كردند آيا اجزاء متصل به آن حلال است يا خير.

ج

- با فرض بقاء روح و اوداج اربعه، قابل تذكيه است و بعد از تذكيه حلال است.

س

- اگر حيوان مجروح شود و مقدار زيادي از او خون برود و در وقت تذكيه از او خون نيايد و يا كمتر از متعارف بيايد آيا گوشت آن حلال است يا خير؟.

ج

- اگر حركت كند يا خون بمقدار متعارف بيايد حلال است و در صورت مفروضه اگر بعد از ذبح حركت كند هر چند خون كم باشد حلال است.

س

- ذبيحه حائض و جنب و نفساء حلال است يا خير.

ج

- حلال است.

س

- آيا ذبح نمودن حيوان با فلزاتي از قبيل مس و برنج و نقره و غير اينها جايز و موجب حليت حيوان است يا خير.

ج

- در حال اختيار و تمكن از آهن ذبح با غير آهن جايز نيست و موجب حليّت نمي شود.

صفحه : 339

س

- هر گاه حيوان را ذبح كنند و در آن حال بچه در شكمش زنده باشد و بعد از ذبح مادر، پيش از اين كه شكم مادر را پاره كنند بميرد لكن در پاره كردن شكم مادر بيشتر از مقدار متعارف تأخير شده آيا بچه حلال است يا حرام.

ج

- در فرض سؤال بچه حرام است.

س

- هر گاه از شكم حيوان تذكيه شده بچه مرده بيرون آيد در حالي كه خلقتش هم تمام شده و پشم بيرون آورده آيا در حليت آن فرقي است بين اين كه هنوز به آن روح دميده نشده باشد يا اين كه روح دميده شده و در شكم مادر مرده باشد

ج

- در فرض سؤال چنانچه روح دميده نشده و يا دميده شده لكن بعد از تذكيه مادر در شكم او مرده حلال است ولي اگر روح دميده شده و قبل از تزكيه مادر در شكم او به سبب ضربتي كه بر مادر وارد شده و يا به سبب مرض مرده باشد حرام است.

س

- بعض فقهاء فرموده اند كه شرط است در حليت ذبيحه اين كه قبل از ذبح حيات مستقرّه داشته باشد اوّلا بفرماييد معني حيات مستقرّه چيست و ثانيا آن را معتبر مي دانيد يا خير.

ج

- فقهاء تفسير فرموده اند استقرار مزبوره را به اين كه حيوان مشرف بر موت نباشد به طوري كه امثال آن حيوان ممكن نباشد يك روزم يا نصف روز زنده بمانند مانند حيواني كه شكمش پاره شده و يا از بلندي افتاده و استخوانهايش شكسته يا درنده بعض اعضاء آن را كه حياتش بستگي به آن دارد خورده و نظير اينها لكن اقوي بنظر حقير معتبر نبودن استقرار حيات به اين معني است بلكه معتبر اصل حيات است اگر چه خروج روحش نزديك باشد پس اگر حيوان همين مقدار حيات داشته باشد و ذبح بر آن واقع شود حلال است و كشف مي شود: به اين كه حيوان پس از تمام شدن ذبح حركتي اگر چه مختصر باشد بكند و يا به اندازه متعارف خون بيرون بيايد.

صفحه : 340

س

- هر گاه حيوان پس از ذبح شرعي در آب بيفتد و بميرد حلال است يا حرام.

ج

- بعد از اين كه ذبح شرعي در حال حيات حيوان بر او واقع شد شرط نيست كه خروج روحش به سبب همين ذبح باشد بنا بر اين اگر پس از ذبح در آب يا آتش بيفتد يا از بلندي سقوط كند يا امور ديگري مانند اينها واقع شود و پس از آن بميرد اقوي حليت آن است.

س

- هر گاه حيوان بنحو شرعي تذكيه شود و پس از آن بچه از شكمش زنده بيرون آيد و قبل از تذكيه بميرد آيا حلال است يا حرام با توجه به اين كه بمقدار تذكيه وقت نبوده است.

ج

- در فرض سؤال آن بچه ميته و حرام است.

س

- آيا در موقع ذبح حيوانات بطرف قبله، لازم است حيوان به نحوه خاصي مثلا به پهلوي راست خوابانده شود يا خير.

ج

- لازم نيست و فرق نمي كند كه ذبيحه را به پهلوي راست بخوابانند يا به پهلوي چپ.

س

- هر گاه گوشت حيوان حلال گوشت در بازار مسلمين از دست مسلم گرفته شود آيا در حليت آن تفاوتي بين اين كه از شيعه بگيرد يا از اهل تسنن هست يا نه با توجه به اين كه ممكن است بعض شروطي را كه شيعه در تذكيه حيوان لازم مي دانند اهل تسنن لازم ندانند مثلا ذبائح اهل كتاب را حلال بدانند يا قطع حلقوم تنها را كافي بدانند.

ج

- در فرض سؤال تفاوتي بين شيعه و اهل سنت نيست و مأخوذ از يد مسلم حلال است لكن بشرط اين كه آخذ احتمال بدهد كه در آن چه مي گيرد شرائط ذبح مطابق مذهب شيعه رعايت شده اگر چه مأخوذ منه رعايت آن را لازم نمي دانسته است

صفحه : 341

مسائل متفرقه صيد

س

- حيواني كه به وسيله تفنگ شكار مي شود گاهي ساچمه و يا گلوله در جوف حيوان مي ماند و اطراف آن مانند گوشت جويده شده مي شود آيا پس از ذبح شرعي آن ساچمه و يا گلوله و اطراف آن پاك است يا خير و گاهي هم ساچمه پس از پختن حيوان در بدن آن پيدا مي شود حكم آن چيست.

ج

- اگر يقين نداشته باشد كه قبل از ورود به باطن ملاقات با نجاست نموده و بعد از ظاهر شدن نيز گلوله آلوده به خون نباشد اشكال ندارد.

س

- بعد از آن كه مي دانيم ماهي كه داخل آب بميرد خوردنش حرام است آيا ماهيهايي كه زنده به شبكه و تور مي افتند و در شبكه قبل از خروج از آب مي ميرند و آنها را مرده از آب خارج مي كنند چون در تور و شبكه مرده اند خوردن آنها حلال است يا نه.

ج

- در صورتي كه شبكه را بقصد صيد كردن ماهي نصب كنند و ماهي در آن بيفتد و بميرد بعيد نيست حليت آن هر چند زنده از آب بيرون نيايد و اللّه العالم.

س

- اگر ماهي زنده از آب بيرون افتد و مسلمان ناظر آن باشد تا بميرد حلال است يا نه.

ج

- بيرون افتادن ماهي از آب و مردن آن در خارج موجب تذكيه و حليت نيست اگر چه مسلمان ناظر باشد.

س

- هر گاه سگ معلم، شكاري را بكشد با شرائط مقرره، خوني كه در عروق آن حيوان باقي مي ماند پاك است يا نه.

ج

- احوط اجتناب است اگر چه طهارت آن خالي از وجه نيست.

س

- مسلمان مي تواند براي غير مسلمان حيوان حرام گوشت شكار كند يا جايز نيست و در صورت قرار داد حرام است يا نه و اگر قرار داد در بين نباشد و روي رفاقت و آشنايي از مسلمان خواهش كند و بعد از شكار كردن خودش پولي

صفحه : 342

به مسلمان دهد گرفتن اين پول مانعي دارد يا نه.

ج

- اگر شكار حرام گوشت براي خوردن كافر باشد، خود اعانت بر اثم حرام و اجرت گرفتن براي آن نيز حرام است بلي اگر كافر با قطع نظر از عمل مجانا چيزي به او بدهد اشكالي ندارد بلكه بعيد نيست حليت اخذ وجه الزاما به آن چه خودش ملتزم به آنست.

س

- حيواني را شكار كرديم و از نظر ناپديد شد و پس از دو سه ساعت پيدايش كرديم به طوري كه بدنش سرد شده حلال است يا نه و شكارش هم به وسيله تير بوده و در رساله در شرط پنجم احكام شكار با اسلحه مذكور است كه وقتي به حيوان برسد كه مرده باشد حلال است.

ج

- در فرض سؤال اگر سائر شرائط نيز موجود باشد حلال است بشرط آن كه علم داشته باشد كه موت مستند به تيري است كه به او زده اند و شرط پنجم در رساله نيز در صورت علم است.

س

- صيد با تفنگ در صورتي كه بذبح نرسد آيا بهر گلوله اي باشد حلال است يا نه.

ج

- اگر گلوله آهن باشد و تيزي داشته باشد و لو يك ميخ آهن سر آن نصب شده باشد و با ذكر اسم خدا گلوله را رها كند حلال است و در غير اين صورت مشكل است.

س

- هر گاه در ملك شخصي خود برجي احداث كند كه كبوترها در آن آشيانه كنند آيا پس از اين كه كبوترها در آن آشيانه كردند مالك آنها مي شود يا نه.

ج

- در فرض سؤال مالك آنها نمي شود خصوصا اگر غرض حيازت فضلات آنها باشد بنا بر اين صيد آنها براي ديگران جائز است بلكه اگر كسي داخل برج شود و كبوتر را بگيرد مالك آن مي شود هر چند از جهت اين كه بدون اذن مالك برج داخل آن شده معصيت كرده است و هم چنين است حكم در موردي كه كبوتر

صفحه : 343

در چاه آشيانه كند يعني ملك مالك چاه نمي شود.

س

- اگر ماهي از دريا با جهيدن بر حسب اتفاق داخل قايق بيفتد آيا حلال است يا خير و نيز راننده يا صاحب قايق مالك آن مي شود يا نه.

ج

- در فرض سؤال به افتادن در قايق حلال نمي شود و بايد آن را در داخل قايق با دست گرفت تا حلال شود و راننده و صاحب قايق مالك آن نمي شوند بلكه هر كس آن را بگيرد مالك مي شود بلي اگر صاحب قايق قصد كند كه به وسيله قايق صيد كند به اين كه در قايق موقع شب روشنايي قرار دهد و چيزي مانند زنگ كه صدا داشته باشد نصب كند كه ماهي با جهش داخل قايق شود در اين صورت پريدن ماهي از داخل آب و افتادن در آن به سبب اين عمل به منزله زنده بيرون آوردن ماهي از آب مي باشد كه بدون گرفتن با دست حلال و ملك صاحب قايق مي شود.

س

- هر گاه انساني به منظور صيد ماهي دامي در آب نصب كند يا گودالي درست كند ماهيهايي كه داخل در دام يا گودال مي شوند ملك او مي شود يا خير.

ج

- بلي در فرض سؤال كه ماهي داخل و حبس در آنها شده مالك مي شود.

س

- هر گاه كسي ماهي را از آب زنده بيرون بياورد سپس آن را در حالي كه بند كرده و نمي تواند فرار كند به داخل آب برگرداند و ماهي در آب بميرد حلال است يا حرام.

ج

- در فرض سؤال ماهي حرام است.

صفحه : 345

مسائل وقف و حبس

معني وقف و وقف معاطاتي

س

- معني وقف را بيان فرمائيد.

ج

- وقف، حبس نمودن عين و قرار دادن منفعت آن است براي صرف در موارد خيري كه شرعا ممنوع نباشد.

س

- آيا در وقف صيغه لازم است يا وقف معاطاتي هم كفايت مي كند

ج

- ظاهر اين است كه معاطات در مثل مساجد و قبرستان و راه و پل و درختهايي كه به منظور استفاده عابرين از سايه و ميوه آنها كاشته شده بلكه مانند حصير و فرش براي مسجد و چراغ براي زيارتگاهها و بنحو كلي آن چه كه براي مصلحت عمومي وقف شده كافي است و در اين جهت تفاوت نمي كند كه از اول محلّي را مثلا بعنوان مسجديت بسازد و اجازه نماز خواندن در آن براي عموم بدهد و بعض مردم در آن نماز بخوانند يا اين كه خانه ساخته شده خود را بقصد مسجد شدن در اختيار مسلمين بگذارد و همين طور اگر كسي محلي را بقصد منزل نمودن غرباء يا فقراء در آن بسازد و بقصد وقف نمودن در اختيار آنان يا كسي كه مي خواهد او را متولي كند قرار دهد يا اين كه منزل ساخته شده خود را بقصد وقف نمودن تسليم فقراء يا غرباء يا متولي نمايد در تحقق وقفيت كافي است.

س

- كتابخانه اي با هديه كتابهاي مردم خيّر در يكي از مساجد دهات تشكيل داده ايم در اين صورت آيا مي شود مقداري از كتابهائي كه براي كتابخانه

صفحه : 346

خريداري شده به كتابخانه ديگري در ده ديگري كه لازم تر است ببريم البته صيغه وقف هم خوانده نشده و هديه كنندگان هم نوعا بعنوان محيط لازم اهداء كرده اند

ج

- در وقف صيغه لازم نيست فقط به نيت وقف به قبض موقوف عليهم داده شود در تحقق وقف كافي است، بنا بر اين تا موقعي كه در كتابخانه مزبور مي شود از آنها استفاده نمود نقل كتابها به محل ديگر جائز نيست.

س

- مسجد كوچكي است و گنجايش جمعيت محل را ندارد و در پشت مسجد حمام مخروبه ايست و مصالح آن از سنگ و آجر و غيره از يك قلعه مخروبه بدست آمده در اين صورت مي شود آن حمام مخروبه را منضم به مسجد كرد و از مصالح حمام مسجد را دو مرتبه بنا كرد يا نه و نيز واگذار كننده زمين در حال حيات است و صيغه وقف براي حمام خوانده نشده و رضايت خود را جهت واگذاري بمسجد اعلام كرده.

ج

- در فرض سؤال واگذاري زمين براي ساختن حمام عمومي كه به قبض موقوف عليهم داده شده كافي در وقفيت آن است و محتاج به خواندن صيغه لفظي نيست و چون اطلاع از قلعه مخروبه ندارم از بيان حكم آن معذورم.

بعض موارد صحت و يا عدم صحت وقف

س

- زيد در حال جنون و سفاهت جميع املاك و رقبات خود را وقف بر حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام نموده لكن بتصرف وقف نداده است آيا اين وقف صحيح است يا باطل.

ج

- از قضيه شخصيه اطلاعي ندارم بنحو كلي واقف بايد عاقل باشد و وقف ديوانه و سفيه باطل است و شرط صحت وقف قبض دادن عين موقوفه به متولي يا موقوف عليه است و اگر قبل از قبض، واقف فوت شود وقف باطل است.

س

- شخصي چند سال است فوت نموده و داراي اولاد نبوده و برادرش وارث او بوده و تمام ما ترك او را ارث برده و يك باب خانه او را بعد از فوت او وقف حسينيه كرده كه در آن عزاداري حضرت سيد الشهداء عليه السّلام بشود لكن هوائي خانه مال

صفحه : 347

شخص متوفي است و مالك زمين كسي ديگر است و واقف از مالك زمين اجازه نگرفته و هنوز هم رضايت ندارد و چون خانه مزبور كوچك و ظرفيت براي اجتماع مردم ندارد لذا كمتر اجتماع مي شود و فعلا هم در معرض خرابي است و در جوار آن خانه زميني قرار دارد در اين صورت مي شود خانه مزبور را كه وقف شده با زمين مذكور كه در جنب خانه است معاوضه كرد يا نه چون زمين مزبور خيلي بيشتر از آن خانه موقوفه است.

ج

- در فرض مسأله كه زمين خانه مال غير واقف است وقف بناء در ملك غير بدون اجازه مالك زمين مشكل است لذا صحت تبديل به محل ديگر با اجازه مالك آن بعيد نيست.

س

- آيا بچه مي تواند ملك خودش را وقف نمايد يا خير.

ج

- وقف نمودن بچه باطل است اگر چه ده ساله باشد بلي چون اقوي صحت وصيت بچه ده ساله است پس اگر وصيت به وقف كند وصي مي تواند از جانب او وقف نمايد.

س

- آيا در چيزي كه وقف مي شود لازم است در حين وقف كردن داراي منفعت باشد يا خير.

ج

- لازم نيست و همين اندازه كه معرضيت براي انتفاع داشته باشد كافي است پس وقف حيوان كم سال كه هنوز شير نمي دهد و زاد و ولد نمي كند و وقف نهال كاشته شده كه هنوز ثمر نمي دهد صحيح است.

س

- هر گاه كسي وقف را معلق بر شرطي كند كه در حال وقف نمودن حاصل نيست ولي انتظار حصول آن هست يا اين كه يقيني است كه در آينده حاصل مي شود مثلا بگويد اين ملك را وقف نمودم در صورتي كه پسرم از سفر بيايد يا وقتي كه اول ماه برسد چه صورت دارد.

ج

- وقف بايد منجز باشد و چون وقف بنحو مذكور معلق است باطل مي باشد.

صفحه : 348

بلي هر گاه وقف معلق بر شرطي شود كه در حين وقف نمودن حاصل است و واقف قطع به حصول آن داشته باشد مثل اين كه بگويد اين ملك را وقف نمودم اگر امروز جمعه باشد در حالي كه مي داند جمعه است صحيح است.

س

- اگر كسي بگويد اين ملك وقف است بعد از موت من، حكمش چيست.

ج

- در مورد سؤال اگر در نظر عرف از جمله مذكوره وصيت به وقف استفاده شود صحيح است و بر ورثه واجب است چنانچه از ثلث بيشتر نباشد يا اگر بيشتر از ثلث باشد در صورت امضاء و رضايت آنها ملك مزبور را وقف نمايند و به صرف وصيت وقفيت محقق نمي شود و اگر از جمله مذكوره وصيت به وقف فهميده نشود وقف باطل است چون در وقف تنجيز شرط است.

س

- شخصي مقدار زيادي زمين جهت دفن اموات وقف كرده و پس از دفن موتي در آن زمين آب ظاهر شده به طوري كه جنازه وسط آب قرار گرفت و ديگر مؤمنين از دفن اموات خودداري مي كنند در اين صورت مي شود آن زمين را به مالك فروخت و يا تعويض كرد تا زمين ديگري وقف شود يا خير.

ج

- صحت وقف مذكور محل تأمل و اشكال است لكن احوط آنست كه مالك، زمين را تصرف كند و وجه آن را بدهد و در محل قابل دفن، زمين تهيّه نمايند و براي دفن اموات وقف كنند.

س

- شخصي حيواني را وقف كرده بود ولي فعلا همين حيوان موقوفه از بين رفته و نتاج و بچه آن حيوان باقي است در اين صورت نتاج و بچه آن حيوان هم وقف است يا نه و واقف هم تصريح كرده كه اين حيوان و نتاج او هر چند كه باقي ماندند وقف باشند.

ج

- بچه حيوان موقوفه در حكم ساير منافع آن حيوان مانند شير و غيره است و بايد بهمان مصرفي كه براي آن وقف شده برسد و وقف نمودن آن صحيح نيست.

صفحه : 349

س

- در قريه اي كه قسمتي از آن در دامنه كوه است و آب آن را فرا نمي گيرد و قسمت ديگر هم آب گير و مزروعي است آن قسمت را كه در دامنه كوه بوده اهالي قريه مسطّح نموده و در آن خانه بنا كرده اند ولي تمام آنها از اراضي دائره و بايره مشهور به موقوفه است در اين صورت زن كه هشت يك بر است از كليه متصرفي اعم از خانه و غيره ارث مي برد يا نه و هم چنين وقف جبال كه باير و حاصل خيز نيست صحيح است يا فقط اراضي مزروعه بايد متعلق وقف باشد و در مندرجات وقفنامه هم اشاره به زمينهاي مزروعي است.

ج

- هر گونه تصرّف در موقوفه موكول به اذن متولي شرعي موقوفه است و اما احياء زمين موات اگر حريم ملك شخصي يا موقوفه باشد بدون اذن مالك يا متولي شرعي موقوفه به احياء كسي مالك آن نمي شود و چنانچه حريم نباشد هر كس بقصد تملّك احياء كند مالك آن مي شود و اما ارث زن از قيمت متصرفي اگر مقصود از متصرفي موردي است كه شرعا براي متصرف حقي ثابت باشد زن نيز از آن حق ارث مي برد و اگر مقصود چيز ديگري است واضح بيان فرمائيد تا جواب داده شود و وقف جبال و زمينهاي موات قبل از احياء و تملك، صحيح نيست.

س

- شخصي مبلغ يك هزار تومان وجه براي مسجدي وقف نموده و صيغه وقف هم خوانده شده آيا اجازه مي فرماييد وجه مذكور را صرف بناء غسالخانه بنماييم يا خير.

ج

- اگر مقصود وقف پول است صحيح نيست و اگر صاحب آن وصيت كرده كه اين مبلغ را صرف مسجدي بنمايند وصيت او صحيح است و در صورتي كه بيش از ثلث او نباشد نافذ است و اگر بيشتر از ثلث تركه او باشد بمقدار ثلث نافذ و در ما زاد بر ثلث محتاج به امضاء ورثه است و صرف آن در غير مسجد جايز نيست.

س

- آيا در وقف قصد قربت معتبر است يا خير.

ج

- احتياط به قصد قربت حتي در وقف خاص ترك نشود.

صفحه : 350

س

- شخصي باغي را كه مشجر به اشجار مثمره و مركبات بوده وقف امور خيريه كرده ولي ملك و عرصه مال ديگري است و او فقط ميوه باغ را وقف كرده آيا اين وقف صحيح است يا نه.

ج

- سؤال مجمل است وقف ميوه صحيح نيست و اگر درخت را وقف نمايد در حالي كه صاحب ملك اذن غرس درختها را داده باشد كه از آن اذن حق ابقاء درختها براي غارس استفاده شود صحيح است و در اين صورت اگر عين اين درختها بين صاحب ملك و موقوفه مشترك است مالك مي تواند تقاضاي افراز درختهاي خودش را از درختهاي وقفي از متولي شرعي بنمايد.

س

- اگر دختر زردشتي به شرف دين مبين اسلام مشرف شود و زردشتيان از روي عناد و لجاج مادر او را با اكراه و اجبار وادار نمايند كه املاك خود را وقف بر كهنبار زردشتيان نمايد تا پس از فوت او آن دختر از ارث محروم گردد با توجه به اين كه اين وقف براي مقاصد غير مشروع و محروم نمودن مسلمان از ارث بوده و مادر بعدا پشيمان و بتصرف وقف هم نداده است آيا چنين وقفي شرعا صحيح مي باشد يا خير.

ج

- در فرض مسأله كه موقوفه بتصرف داده نشده وقف تمام نيست و واقف مي تواند هر نحو تصرف در آن بنمايد و اگر قبل از قبض، واقف فوت شود ملك مفروض مال وارث مي باشد و در اين جهت فرق نيست كه قائل شويم به صحت اين وقف از جهت مصرف يا واقف يا قائل نشويم بعلاوه كه وقف با اجبار و اكراه باطل است.

س

- آيا در وقف عام و خاص تعيين موقوف عليه لازم است يا خير.

ج

- بلي تعيين موقوف عليه شرط صحت وقف است پس اگر چيزي وقف بر يكي از دو نفر يا يكي از دو گروه يا يكي از دو مسجد بنمايد باطل است.

س

- دو قطعه تابلو كه مشتمل بر شمايل حضرت ابو الفضل العباس

صفحه : 351

و حضرت سيد الشهداء عليهما السّلام است وقف مسجدي كرده اند ولي شنيده ايم مراجع تقليد حكم به كراهت فرموده اند حال اجازه مي فرماييد كه صاحبش يعني واقف عكس را بفروشد و وجه آن را به مصرف مسجد برساند يا نه.

ج

- وقف عكس جهت مسجد محل اشكال است بنا بر اين مالك آن مي تواند آنها را بغير بدهد و وجه آن را صرف مسجد نمايد.

س

- شخصي اراده حج دارد و وصيت كرده و در آن تذكر داده كه اگر از حج بيت اللّه الحرام بر نگشتم املاك من وقف باشد و مصارف آن را هم معين كرده خواهشمند است مرقوم فرمائيد كه چنين وصيتي صحيح و نافذ است يا نه و وصي مي تواند در صورتي كه موصي از حج برنگشت به وصيت او عمل نمايد يا نه و املاك موقوفه را هم به قبض موقوف عليهم نداده است.

ج

- وقف مذكور در وصيتنامه كه موقوف به برنگشتن از حج شده باطل است و نيز در صورتي كه منجزا وقف كرده ولي ملك را به قبض موقوف عليهم يا متولي نداده باشد باطل است.

س

- آيا وقف نمودن چيزي بر فرزندي كه در رحم مادر باشد و غير از او موقوف عليه ديگري وجود نداشته باشد يعني ابتداء وقف بر خصوص حمل شود صحيح است يا خير.

ج

- در فرض سؤال وقف باطل است.

س

- كسي مقدار يك صد هزار روپيه براي وقفيه بدهد و شرط كند كه تا حيات دارم نفقه مرا بدهند آيا دادن اين پول با اين شرط براي وقفيّه جائز است يا خير.

ج

- سؤال مجمل است چنانچه مراد اين باشد كه خود روپيه را وقف نموده وقف آن صحيح نيست چون عين او تلف مي شود و اگر مراد اين است كه مبلغ مزبور را بدهند چيزي كه عين آن باقي مي ماند خريداري نموده و وقف كنند

صفحه : 352

بايد طبق گفته صاحب پول عمل كنند ولي شرط اين كه خود واقف ما دام الحياة نيز استفاده كند باطل است.

س

(1)- ملكي وقف اولاد ذكور است آيا مي شود داخل اين ملك درخت زد و وقف مساجد كرد يا خير؟

س 1010 (2)- ملكي كه وقف اولاد ذكور است اجاره داده ام آيا اين اجاره كننده مي تواند داخل اين ملك درخت مثمر و غير مثمر بزند و او را وقف مسجد كند و يا به اسم حضرت سيد الشهداء عليه السّلام.

س 1011 (3)- اين اجاره كننده فوت كرده است بنده آمده ام بسر ملك خود، درخت ها مزاحم است از كشت و كار و بنا تكليف بنده چيست.

ج

(1 و 2)- صحت آن مورد اشكال است و احوط ترك آن است.

ج (3)- در صورتي كه مستأجر براي زراعت اجاره كرده و اشجار غرس كرده اشجار بايد كنده شود يا رضايت موقوف عليهم تحصيل شود براي ابقاء آنها

اعتبار قبض در تحقق وقف

س

- اگر كسي زميني را براي مسجد واگذار كند و صيغه آن زمين بطور اطلاق توسط يك روحاني خوانده شود و چند نفر بروند در آن زمين نماز بخوانند بعدا معمار بيايد نقشه مسجد را بكشد آنجايي كه نماز در او خوانده شده حياط مسجد واقع شود و كسي كه اجراي صيغه كرده توجه نداشته چه صورت دارد.

ج

- ظاهر آنست كسي كه زمين را وقف كرده براي مسجد و متعلقات آن وقف كرده بنا بر اين مجرد نماز خواندن در آن با اين كه بنا بوده بعدا به معمار مراجعه كنند و نقشه بگيرند موجب تعيين مسجد در خصوص آن محل نيست و طبق نقشه، ساختمان آن ظاهرا اشكال ندارد بلي اگر هنوز ساختمان نشده چنانچه محل مذكور را معبد و مسجد نمايند موافق با احتياط است.

س

- زيد تمام يا بعضي از اموال و املاك خود را وقف بر اولاد ذكور

صفحه : 353

خود مي نمايد و در حين انجام وقف داراي يك فرزند ذكور و يك اناث بوده آيا چنين وقفي صحيح و لازم العمل است يا نه با آن كه پس از فوت واقف تا كنون كه مدت چند سال است مي گذرد به همين منوال وقفيت مي چرخد آيا در چنين وقفي امضاء ورثه و قبض و اقباض طبقه اول شرط است يا نه.

ج

- در صحت وقف امضاء ورثه شرط نيست و واقف اگر خودش متولي بوده قبض حاصل است و اگر متولي معين نكرده يا ديگري را متولي قرار داده قبض موقوف عليه يا متولي در حال حيات واقف كافي است و احتياج به قبض طبقات بعد نيست.

س

- هر گاه چيزي بعنوان امانت يا عاريه يا عنوان ديگر در دست كسي باشد و مالك بخواهد آن چيز را بر همان كسي كه آن چيز در دست او است وقف كند آيا لازم است آن شخص چيزي را كه بعنوان امانت مثلا نزد او است به مالك بر گرداند و پس از وقف نمودن قبض نمايد يا خير.

ج

- قبض جديد لازم نيست و همين اندازه كه بقاء آن عين در دست آن شخص به اذن مالك باشد و مالك بعنوان وقفيت بكلي از آن صرف نظر و رفع يد نمايد كافي است.

س

- در موقوفاتي كه قبض متولي در آنها كافي است يا معتبر است مانند وقف بر جهات عامه هر گاه واقف توليت را براي خود قرار دهد آيا احتياجي به قبض ديگر هست يا نه.

ج

- احتياج به قبض ديگر نيست و قبض خود واقف كه حاصل است كافي است.

س

- اين كه در رساله فرموده ايد در تحقق وقف قبض لازم است بفرماييد كه آيا در موردي كه پدر چيزي را بر فرزند صغير خود وقف مي كند نيز قبض لازم است يا خير و در صورت لزوم نحوه قبض را بيان فرمائيد.

ج

- در وقف پدر بر فرزند صغير احتياجي به قبض جديد نيست و بنحو كلي هر گاه

صفحه : 354

ولي چيزي را وقف نمايد بر كسي كه ولايت بر او دارد محتاج به قبض جديد نيست و قبض ولي به منزله قبض مولي عليه است و بهتر است كه ولي قصد كند قبض از جانب مولي عليه را.

س

- دو برادر بودند كه در چند قطعه باغ شركت داشتند يكي از اين دو برادر در حال حياتش تمام سهم خود را وقف حضرت ابو الفضل عليه السّلام مي نمايد و برادر خود را وصي قرار مي دهد كه آن را صرف ساختن مسجد و تعمير آن و زيلو براي مسجد و روضه خواني بنمايد پس از موت واقف اقوامش ادعاي ارث نمودند و مال موقوفه را به زور گرفتند و بردند چنانچه يكي از اقوام واقف از عوائد همان موقوفه براي زيد مثلا ميوه و خشكبار مي فرستد تكليف زيد چيست و تكليف اموال موقوفه كه در دست اشخاص و اقوام واقف است و به زور گرفته اند چيست.

ج

- در فرض مسأله اگر واقف در حال حيات زمين را وقف كرده و عمل به وقف هم نموده و يا خودش را متولي قرار داده وقف صحيح است و تصرف در آن بغير دستور واقف جايز نيست و عايدات آن اگر از قبيل ميوه درخت وقف باشد تصرف در آن بغير مصرف وقف حرام و اگر از قبيل زراعت باشد زرع مال زارع است و تصرف در آن با رضايت زارع اشكال ندارد و زارع ضامن اجرة المثل مال موقوفه است و اگر وصيت به وقف كرده و ورثه مانع از وقف شدند چنانچه زائد بر ثلث نباشد ملك مورد حق ميت است و غير از وقف هر گونه تصرف در آن حرام است و تكليف وصي عمل به وصيت است تا حد قدرت و در صورت عجز تكليف ساقط است.

س

- قطعه زميني را يك زن بعنوان قبرستان وقف نموده و خودش فوت كرده و در آن قبرستان هنوز مرده هم دفن نشده است و انجمن محل در اين

صفحه : 355

مكان با در آمد صدي دو، حمامي ساخته اند غسل كردن در اين حمام صحيح است.

يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر براي موقوفه متولي قرار نداده و يا اگر قرار داده به قبض او نداده و خودش هم متولي نبوده و به قبض موقوف عليهم نيز نداده و فوت شده وقف باطل است و اختيار با ورثه او است و اگر خودش متولي بوده يا به قبض متولي يا موقوف عليهم داده وقف صحيح است و تغيير آن جايز نيست.

وقف بر نفس صحيح نيست

س

- وقفنامه اي كه تاريخ آن نود سال قبل است رقباتي را وقف نموده جهت مصارفي از قبيل روضه خواني و اطعام ليالي قدر و عاشورا و هم چنين اطعام به ارحام و صوم و صلاة براي خودش و اين مطلب مسلم است كه بيش از سن واقف عبادت صوم و صلاة براي او داده شده بنا بر اين آيا متولي مي تواند آن چه را كه صرف صوم و صلاة مي كرد در امور خيريه ديگر مصرف نمايد يا بايد إلي الابد جهت واقف صوم و صلاة استيجار كند.

ج

- وقف بر صوم و صلاة واقف ظاهرا از مصاديق وقف بر نفس و باطل است در اين صورت نسبت باين مقدار منافع، ملك موقوفه مال ورثه واقف است و بر فرض اين كه وقف باطل به منزله وصيت باشد استيجار زائد بر عمر ميت لازم نيست و بر فرض اين كه جهت احتمال خلل در عبادت استيجاري بمقدار عمر ميت وصيت موصي بدو مقابل عمر نيز رجحان داشته باشد لكن وصيت بصوم و صلاة ابد الدهر رجحان ندارد و اين احتمالات جزء وسوسه محسوب است.

س

- شخصي ملكي را وقف بر حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السلام مي نمايد و حق التوليه را براي خودش نه دهم قرار مي دهد يعني نه سهم براي خودش باشد و يك سهم براي امام عليه السلام آيا اين وقف صحيح است يا نه.

ج

- وقف مذكور نسبت به نه سهم كه براي خود قرار داده بنظر حقير مشكل

صفحه : 356

است و عرفا وقف بر نفس محسوب است و بعيد نيست نسبت به يك عشر مال امام عليه السلام وقف صحيح باشد.

(وقف خاص)

س

- معني وقف خاص و وقف عام را بيان فرمائيد.

ج

- وقف خاص آنست كه چيزي وقف بر شخص يا اشخاصي باشد مانند وقف بر اولاد و اولاد اولاد يا وقف بر زيد مثلا و اولاد او و وقف عام آنست كه چيزي وقف بر جهت و مصلحت عمومي مانند مساجد و پلها يا بر عنوان عامي مانند فقراء و ايتام باشد.

س

- اگر موقوف عليهم املاك موقوفه را بعنوان ملكيت ثبت نمايند و بفروشند خريد آن جايز است يا حكم غصب پيدا مي كند.

ج

- بيع آن جايز نيست و غصب است مگر در مواردي كه بيع وقف خاص مشروع باشد كه در رساله عمليه مذكور است.

س

- آيا در وقف خاص موقوف عليهم مي توانند اصل زمين موقوفه را بعنوان مسجديت صيغه بخوانند يا به بخشند به ديگران كه آنها احداث بنا نموده و بعنوان مسجد آن را وقف كنند يا خير.

ج

- جايز نيست.

س

- ملك موقوفه خاصه را موقوف عليهم به اجاره طويل المدة براي احداث مسجدي به باني آن كه متولي مسجد خواهد بود واگذار مي نمايند اگر شرعا اشكالي ندارد مرقوم فرمائيد و فعلا نيز ملك مزبور از بي آبي مسلوب المنفعه است.

ج

- در فرض مسأله جايز است اجاره بدهند جهت مسجد و در مدت اجاره احكام مسجد را بر آن مترتب كنند يعني نجس نكنند و اگر نجس شود تطهير نمايند و جنب و حائض در آن توقف نكنند و بعد از انقضاء مدت اجاره بحال اول بر مي گردد

صفحه : 357

و ملك موقوف عليهم مي شود و در اجاره طويل المدة چنانچه بطن اول قبل از انقضاء مدت اجاره منقرض شوند بايد از بطون لا حقه اجاره نمايند.

وقف اولاد

س

- دو قسمت موقوفه ايست كه يك قسمت آن وقف اولاد ذكور و بعد به اولاد اولاد، ذكورا و إناثا كما فرض اللّه و يك قسمت وقف بر اولاد ذكور و اناث و بعد بر اولاد آنها ذكورا و إناثا كما فرض اللّه و يك قسمت وقف بر اولاد ذكور و اناث و بعد بر اولاد آنها ذكورا و إناثا كما فرض اللّه ما تعاقبوا و تناسلوا - آيا هر دو عبارت از لحاظ مفاد يكسان است يا خير.

ج

- نسبت به طبقة اولي عبارت اول مخصوص اولاد ذكور و عبارت دوم اعم از اولاد ذكور و اناث است ولي نسبت به طبقات بعد ظاهر آنست كه مفاد و مقصود از هر دو عبارت يكي است يعني للذكر مثل حظ الانثيين نظير ارث تقسيم مي شود.

س

- آيا مستفاد از هر دو عبارت تشريك است كه با وجود پدر فرزند او و با وجود مادر نيز فرزند او شريك باشند و يا مستفاد از عبارت ترتيب است كه با وجود فردي از طبقه اولي طبقه ثانيه بي بهره است مثلا با وجود عمو برادرزاده محروم است و نيز در صورت فقدان نسل يكي از آنها سهم او را چه بايد كرد.

ج

- با تصريح به اين كه اولاد قائم مقام آباء و امهات است احتمال ترتيب منتفي است و در صورت فقدان نسل هر يك سهم او منتقل به بقيه موقوف عليهم مي شود.

س

- طبقه اولي از موقوف عليهم به نسبت سهام، موقوفه را تقسيم نموده كه هر يك از سهم خود استفاده كند و بعضي از طبقه ثانيه سهم خود را فروخته و از صورت وقف خارج كرده و سهم بعضي بحال خود باقي است آيا در مقدار باقي مانده در دست بعضي از موقوف عليهم اولاد آنهايي كه پدران و مادرانشان سهم خود را فروخته اند شريك و ذي حقند يا خير.

ج

- اگر بعضي كه سهم خود را فروخته اند مجوز شرعي داشته اند اولاد او در سهم ديگران شريك نيست مگر وارث يكي از بقيه شود و اگر بدون مجوز

صفحه : 358

شرعي غصبا فروخته است اولاد او نيز شريك بقيه است.

س

- در وقفنامه ذكر شده كه اولاد قائم مقام آباء و امهات هستند و در صورت انقراض اولاد و ارث امام ع است بنا بر اين اگر يكي از موقوف عليهم بلا عقب بود يا مرتد و عقب مسلمان نداشت، سهم او مربوط به امام عصر ع است يا مربوط به بقيه موقوف عليهم.

ج

- در فرض سؤال بايد به بقيه موقوف عليهم داد بلي اگر اولاد منقرض شود راجع به امام ع است.

س

- طرز تقسيم منافع موقوفه بين اولادي كه در طبقه سه و چهار هستند علي سبيل الارث چگونه است، منظور اينست كه ذكور دو برابر اناث مي برند يا اين كه سهمي پدر خود را مي برند للذكر مثل حظ الانثيين.

ج

- ظاهر عبارت اولاد قائم مقام آباء و امهات هستند آنست كه اولاد هر يك سهم پدر و يا مادر را مي برند و به كيفيت تقسيم ارث قسمت مي كنند.

س

- هر گاه كسي بگويد اين ملك را وقف نمودم بر اولاد ذكور خود نسلا بعد نسل آيا در تمام طبقات مخصوص به اولاد ذكوري كه از اولاد ذكور بر وجود آمده باشند مي شود يا شامل همه اولاد ذكور حتي آنها اي كه پسران دختر باشند نيز هست.

ج

- موارد مختلف است.

س

- دو باب خانه كه يكي از آنها وقف بر اولاد ذكور و ديگري غير موقوفه است و بعنوان ارث از واقف به دو فرزندش رسيده و اين دو باب خانه را دو برادر با هم شريك و سهيم بودند ولي يكي از آن دو برادر حق السهم غير موقوفه خود را با سهم موقوفه ديگري معاوضه نموده ولي فعلا ادعاي غبن مي كند در صورت ثبوت غبن مي تواند معامله را فسخ نمايد يا نه.

ج

- در فرض سؤال اصل معاوضه در صورتي كه در ضمن قراردادي كه

صفحه : 359

در وقف شده اختيار اين تعويض به موقوف عليه داده نشده باشد صحيح نيست و اگر موقوف عليه چنين اختياري داشته مي تواند منافع آن را ما دام الحيوة خود در مقابل ديگري به آن طرف منتقل كند و به فوت ناقل منافع به بطن بعدي منتقل مي شود و به منتقل اليه مربوط نيست و اگر هر كدام از طرفين در حين وقوع معامله مغبون بوده هر وقت عالم شد فورا معامله را مي تواند فسخ نمايد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- در بعضي از جاها ملك را وقف اولاد ذكور مي كنند أولا اين وقف صحيح است يا نه و ثانيا بر فرض صحت اولاد ذكور مي توانند ملك موقوفه را بين خودشان خريد و فروش نمايند يا نه.

ج

- بطور كلي وقف بر اولاد ذكور صحيح است و فروش آن جز در مواردي كه در بيع وقف مذكور است جايز نيست و ممكن است جهتي را كه به آن جهت ورثه وقف را مي فروشند مرقوم داريد تا جواب داده شود.

س

- قرآن خطي كه وقف خاص است و بايد مورد استفاده اولاد معيني قرار بگيرد با داشتن متولي شرعي زيد مأذونا قرآن را پيش عمرو مؤسس كتابخانه اي بعنوان وديعت نهاده تا از مطالب مندرجه در ظهر قرآن مذكور و خصوصيات آن استفاده نموده بعد بطرف رد كند و مؤسس مزبور سهوا آن را جزء مصحفهاي كتابخانه قرار داده و در تحت شماره بيرون آورده است آيا بر زيد واسطه و يا متولي شرعي حق مطالبه آن هست يا نه و جايز است با عدم رضايت متولي و وقف خاص بودن در كتابخانه عمومي مورد استفاده قرار گيرد.

ج

- در فرض سؤال كه مصحف شريف مزبور وقف خاص بوده بايد مطابق وقف عمل شود و نگاه داشتن آن بر خلاف وقف و اذن متولي جايز نيست.

س

- از اولاد اناث واقف در اثر مرور زمان هيچ اطلاعي در دست نيست حق السهم ايشان را مي شود بهمان عده اي كه باقي مانده اند داد يا نه.

صفحه : 360

ج

- بعد از تفحص لازم و يأس به باقيمانده از موجودين بدهند.

س

- دكاني موقوفه بوده البته وقف اولاد است عوائد آن بايد به اولاد واقف تقسيم شود حاليه آن دكان را شهرداري خراب نموده و مبلغي پول داده ولي با اين پول نمي شود چيزي براي وقف خريداري نمود در اين صورت ممكن است پول اصل وقف را بين اولاد وقف تقسيم نمود يا نه.

ج

- اگر ممكن است چيز ديگري خريداري نمايند هر چند منفعت آن كمتر از اولي باشد و اگر ممكن نيست پول را بين موقوف عليهم تقسيم نمايند.

س

- ملك وقفي كه موردش وقف بر اولاد است و تقريبا متجاوز از يك هزار نفر در نقاط مختلف ايران هستند و ممكن است بعضيها هم در خارج از كشور باشند و اجازه از آنها غير مقدور ولي زارعين و ساكنين اين قريه از حيث مسكن در مضيقه اند در اين صورت مي توانند در قريه مذكوره مسجد و حمام و غسالخانه مورد نياز خود را درست كنند يا نه.

ج

- اگر از طرف واقف متولي معلوم دارد به او مراجعه نمايند و الا نسبت به سهام حاضرين از خودشان اگر صغير نيستند اجازه بگيرند و نسبت به سهام صغار و غائبين به مجتهد جامع الشرائط رجوع نمايند.

س

- زميني است وقف اولاد كه يك طرف آن به رودخانه مي خورد و چون ارتفاع دارد خاك زمين مزبور را جهت ساختمان مي برند در اين صورت مالكان فعلي زمين مي توانند خاك آن زمين را بفروشند و يا بطور مجاني در دسترس مردم بگذارند.

ج

- اگر برداشتن خاك اصلاح زمين موقوفه باشد مانعي ندارد و اما اگر اصلاح زمين نباشد جايز نيست.

س

- قريه ايست وقف بر اولاد ذكور لكن وقفنامه در دست نيست همين قدر معمول و مرسوم است كه هر گاه برادري بلا عقب بميرد همين ملك

صفحه : 361

وقف را بحسب ارث برادر ديگر مي برد يا پدر بميرد پسر مي برد مثلا پسر عمو فوت كرد پسر عموي ديگر مي برد كه نزديك تر باشد عمو و برادر زاده بحسب وصيت واقف همين ملك موقوفه را بالسويه مي برند، همچه ملك موقوفه را چهار برادر موقوف عليهم بردند و دو برادر مردند داراي اولاد ذكور بودند ملك اين دو برادر را اولادشان ضبط كردند دو برادر ديگر يكي بلا عقب مرد سهمي ملك او را برادر ديگر ضبط كرد آيا اين برادر ثاني كه فوت كرد حصه ملك برادر بلا عقب حق اولاد ذكور همين برادري است كه متصرف بوده يا اولاد آن دو برادر هم با اولاد اين برادر شريكند نظر مبارك را مرقوم بداريد.

ج

- اگر معمول اين بوده كه آن چه از وقف دريد هر يك از موقوف عليهم بوده فرزندان او مي برده اند ظاهر اين است كه سهم برادري كه بلا عقب بوده و به برادرش رسيده حال كه فوت شده به اولاد او مي رسد و به برادر زادگان ديگر نمي رسد.

س

- شخصي مقداري زمين، وقف بر اولاد خودش نموده و به نحوي كه در وقفنامه مسطور است وقف اولاد ذكور و اولاد اناث است و كذلك اولاد اولاد ذكور و اولاد اولاد اناث ما تعاقبوا و تناسلوا نسلا بعد نسل و عقبا بعد عقب كه هر مرتبه از مراتب بنحو ارث شرعي اولاد قائم مقام آباء و امهات بوده و بعد از ارتحال آباء و امهات اولاد ذكور و اناث للذكر مثل حظ الانثيين پس از اخراج مؤنه زراعات و تنقيه قنوات و مال الاجاره اراضي بنحو مقرر متصرف گردند آيا تبديل اراضي موقوفه مذكوره به احسن جايز است يا نه و طبقه دوم و سوم از منافع و عوائد وقف بهره اي دارند يا نه.

ج

- تبديل با حسن بنظر حقير مشكل است و طبقه دوم مطابق عبارت مذكوره بنحو ارث بهره مي برد و تا پدر باشد به پسر ارث نمي رسد و اولاد قائم مقام آباء است.

س

- زمين و آب، وقف بر اولاد ذكور است بطن اول مثلا در آن

صفحه : 362

درخت ليمو و نخل مي كارند و آن درختها را مي فروشند آيا حق فروش دارند يا نه و در صورت فروش بطن دوم مي توانند به مشتري بگويند كه زمين ما را تخليه نما و ضرري كه بر مشتري از جهت كندن درخت وارد مي شود از كجا بايد جبران شود.

ج

- بطن دوم اختيار دارند كه امر بقلع نمايند و يا اجرت زمين را از مشتري بگيرند و اگر مشتري مي دانسته كه زمين، وقف بر اولاد است ضرر متوجه به خود مشتري است و در صورت جهل مي تواند معامله با بطن اول را فسخ نمايد و ثمني كه داده مسترد بدارد.

س

- بطن اول يا دوم از اولاد واقف مي توانند اعيان موقوفه را بين خودشان تقسيم كنند يا نه.

ج

- منوط به كيفيت وقف است.

س

- هر گاه كسي بگويد اين ملك را بر ارحام خود يا اقارب خود وقف نمودم يا اين كه بگويد وقف بر اقرب فالاقرب نمودم آيا تفاوتي دارد يا خير.

ج

- چنانچه جمله اولي را بگويد مرجع عرف است يعني هر كس در نظر عرف از ارحام يا اقارب واقف باشد داخل در موقوف عليه است و اگر جمله دوم را بگويد وقف ترتيبي است مانند طبقات ارث يعني تا از طبقه اول كسي موجود باشد هيچ كس از طبقه دوم داخل در موقوف عليه نيست اگر چه رحم حساب شود.

س

- هر گاه كسي خانه اي را براي سكونت اشخاصي وقف نمايد آيا مي توانند آن را به ديگري اجاره دهند يا نه.

ج

- وقف مذكور وقف انتفاع است نه وقف منفعت بنا بر اين موقوف عليهم حق اجاره دادن آن را ندارند و در صورتي كه موقوف عليه متعدد باشد همه حق سكونت دارند و هيچ يك نمي تواند ديگري را منع كند و اگر يكي با ميل و اختيار خود ساكن نشود يا مانعي از سكونت داشته باشد حق مطالبه اجرت نسبت به سهم خود را از ساكنين ندارد.

صفحه : 363

(مصرف وقف)

س

- بريدن درختهاي قبرستان و مصرف آنها در جاي ديگر در صورتي كه وقفيت آن قبرستان معلوم نباشد و هم چنين درختهاي قبرستاني كه در او معصوم زاده دفن شده چه امام زاده معروف النسب باشد و يا نباشد و حال آن كه آن قبرستان و يا امام زاده مصرف چوب نداشته باشد با معلوم بودن وقفيت آن قبرستان چه صورت دارد.

ج

- در صورتي كه وقف بودن آن درخت معلوم باشد چنانچه مورد استفاده مسلمين است و لو اين كه استفاده از سايه آن درخت باشد قطع آن جايز نيست و در صورت قطع در همان قبرستان يا مقبره امام زاده به مصرف برسانند و اگر مصرفي در آنجا ندارد در كار خيري مصرف كنند كه اقرب بنظر واقف باشد و هم چنين اگر وقف بودن آن معلوم نيست بهتر است در كار خيري مصرف شود.

س

- زمين موقوفه اي است كه بايد مال الاجاره آن را به مصرف اطعام فقراء و يا به مصرف روضه خواني برسانند از طرف اوقاف مقداري از مال الاجاره را مي گيرند در اين صورت تكليف متولي نسبت باين مبلغ چيست آيا بايد تمام مال الاجاره را به مصرف برساند و آن چه را كه اوقاف برده محسوب نيست و يا بقيه را به مصرف وقف برساند.

ج

- تصرف در زمين وقف بدون اجازه متولي شرعي جايز نيست و در فرض سؤال كسي كه زمين موقوفه در دست او است مي تواند از متولي اجاره نمايد و همه ساله مال الاجاره آن را به متولي بدهد كه به مصرف برساند و با فرض آن كه غاصب همه ساله مبلغي جبرا از عوائد آن مي گيرد اجرة المثل زمين مزبور قهرا كمتر مي شود و تعيين مقدار آن بايد بنظر خبره باشد.

س

- موقوفه ايست در محله عليا كه مورد وقف آن اين است كه يك

صفحه : 364

و عده غذا شام و يا ناهار به تمام رجال اهالي سفلي بدهند و يا در محله سفلي در تكيه اطعام نمايند در اين صورت افراد را كه اهل محله سفلي و در خارج از محل هستند بايد اطعام كرد يا نه و ثانيا از كلمه اطعام اجرت زحمات طباخي و ظرف شويي و چاي و پول واعظ و ترتيبات مجلس هم استفاده مي شود يا نه و اهالي قريه كه بايد اطعام شوند مي توانند بگويند كه عوض اطعام پول بما بدهيد يا نه.

ج

- ظاهر عدم وجوب دعوت از اشخاصي است كه در محل حاضر نيستند و از كلمه اطعام بعيد نيست استفاده شود هر گونه مخارجي كه از لوازم اطعام باشد جايز است از موقوفه بدهند و اما دادن پول از موقوفه به واعظ و تشكيل مجلس اگر در زمان خود واقف براي اطعام متعارف بوده جايز است و اگر متعارف نبوده جايز نيست و ظاهر اين است كه بايد اهالي اطعام شوند و حق مطالبه پول طعام ندارند.

س

- در وقفنامه زميني قيد شده كه مبلغي از منافع آن صرف تعزيه داري حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السلام در دهه اول ماه محرم شود حال مقداري از مبلغ مذكور زياد آمده در چه راهي مصرف كنند آيا مي شود مجالس متعددي در شبانه روز بر خلاف مرسوم بلد بر پا كنند يا روضه خوانهاي متعدد دعوت كنند يا بذاكرين و مستمعين اطعام نمايند و يا در دهه ثانيه ماه صفر روضه خواني كنند يا نه.

ج

- در همان دهه اول با تشكيل مجالس متعدده يا دعوت روضه خوانهاي متعدد صرف عزاداري نمايند.

س

- قطعه زميني است موقوفه واقع در حومه لاهيجان كه هم واقف و هم مصرف آن مجهول است و چند سالي است در تصرف اوقاف است اخيرا جمعي از مؤمنين قريه جمع شده اند و با در نظر گرفتن اجاره در آن زمين احداث مدرسه شش كلاسه نموده اند أولا اين كه اين تصرف اهل محل و اجاره آن شرعا چه صورت دارد ثانيا از چه شخصي بايد اجاره كرد و مال الاجاره را بايد بچه مصرفي رساند ثالثا مي شود اين نوع مال الاجاره را به مصرف انجمن ديني و

صفحه : 365

تعليمات مذهبي كه در همان قريه دائر است رساند يا نه.

ج

- اگر ملك وقف متولي مخصوص داشته باشد بايد از او اجاره كنند و اگر مجهول التوليه است بايد از حاكم شرع اجاره نمايند و در صورتي كه مصرف آن هم مجهول باشد مي توانند مال الاجاره را با اذن متولي يا حاكم شرع صرف امور خيريه شرعيه بنمايند.

(تغيير مصرف)

س

- حمامي است در محل عمومي كه باني آن معلوم نيست و شخصي مقدار كمي ملك را وقف نموده كه منافع و محصول آن را صرف تعميرات حمام مذكور نمايند تا مدتي قابل استفاده بوده ولي فعلا روي ناچاري از آن استفاده مي كنند دولت فشار آورده براي خراب كردن آن و تجديد حمام به طرز بهداشتي مردم هم براي تعميرات حمام مذكور حاضر به كمك كردن نيستند در اين صورت اجازه مي فرماييد كه آجرهاي حمام مذكور در حمام نو مصرف نمايند و هم چنين منافع ملك موقوفه حمام مزبور را در حمام نو مصرف كنند يا نه.

ج

- ما دام كه تعمير حمام قديم و صرف موقوفه در تعميران آن ممكن است اجازه نمي دهم.

س

- در يكي از قراء مازندران امام زاده اي است كه در دو فرسخي آن چند قطعه زمين، وقف امام زاده است و اين امام زاده كمي دور از ده واقع شده كه اگر از مال الاجاره اين زمينها اشيائي براي امام زاهد خريده شود در معرض تلف است در اين صورت مي شود عوائد آن را صرف امور خيريه از قبيل خرج حسينيه و مسجد و غيره كنند يا نه.

ج

- موقوفه بايد بهمان مصرفي كه واقف تعيين نموده صرف شود.

س

- در قريه اي تكيه اي بود شخصي در آمد و عوائد زميني را وقف اين تكيه نمود فعلا تكيه را مدرسه قرار داده اند و در عوضش دو تكيه درست

صفحه : 366

كرده اند يكي در مقابل همين تكيه سابق و ديگري در همان قريه جاي ديگر در اين صورت آيا مي شود در آمد آن زمين موقوفه تكيه قديم را صرف در اين دو تكيه جديد نمود يا نه.

ج

- اگر مقصود اين بوده كه عوائد موقوفه را صرف در تكيه مذكوره و عزاداري حضرت سيد الشهداء عليه السّلام بنمايند حال اگر ممكن است در همان تكيه عزاداري نمايند و اگر ممكن نيست در هر كدام كه اقرب بنظر واقف باشد صرف عزاداري آن حضرت كنند.

س

- در يكي از قراء حمامي با تشريك مساعي اهالي آن قريه به اتمام رسيده و چون جمعيت زياد و يك حمام كافي نبوده مخصوصا در ماه مبارك رمضان يك حمام براي مرد و زن مشكل بوده لذا از وجوه بريه و هم چنين از باب تبرع مبلغي جمع آوري شده و مبلغي هم مالك قريه از طريق سهم امام كمك كرده است فعلا حمام مزبور مورد استفاده مردها قرار گرفته و صيغه وقف هم مخصوص حمام مردانه است در اين صورت زنهاي قريه مزبوره هم مي توانند در حال اختيار و اضطرار از اين حمام استفاده نمايند يا نه.

ج

- متعارف در حمام مردانه و حمام زنانه اگر منحصر بدو حمام باشد اين است كه در موقعي كه يكي از دو حمام به علتي مثل تعمير يا مضيقه آب و غيره تعطيل شود از حمام ديگر زن و مرد استفاده نمايند بنا بر اين بعيد نيست كه قيد هم منزّل بر متعارف باشد ولي مع ذلك اگر معلوم باشد كه قيد كرده باشند كه زنها در هيچ موقع از آنها استفاده نكنند استفاده از آنها جايز نيست و بهر حال در صورت اختيار استفاده زنها جايز نيست.

س

- شخصي در سابق زميني را وقف كرده است براي عزاداري و متولي آن همه ساله طبق وقف نامه عمل مي كرده و اطعام هم مي كرد و فعلا بعضي از آقايان اعتراض كرده اند كه اطعام صحيح نيست به علت اين كه اطعام در وقف نامه

صفحه : 367

قيد نشده است اگر چنانچه واقف به اطعام نظر داشت لازم بود در وقف نامه قيد نمايد چون قيد نكرده پس نبايد اطعام شود اكنون سؤال اين است آيا از نظر مبارك اطعام صحيح است يا خير و بر فرض زيادي در آمد موقوفه متولي آن زيادي را چه كند.

ج

- اگر در زمان خود واقف يا قريب به آن اطعام مي شده معلوم مي شود مرادش بوده هر چند در وقف نامه قيد نشده باشد و هم چنين اگر متداول و متعارف محل يا زمان اطعام باشد و واقف امر را موكول بنظر متولي نموده اطعام عيبي ندارد و اگر بر خلاف متعارف و متداول محل باشد كه در سابق اطعام نبوده و بعدا اطعام مي شده صحيح نيست و آن چه زياد مي آيد با افزودن به كميت و كيفيت عزاداري صرف در آن كنند.

س

- وقف مخصوص براي مدرسه را با اجازه حاكم شرع يا متولي شرعي وقف، صرف مسجد مي توان كرد يا نه.

ج

- الوقوف علي حسب ما يوقفها أهلها و بر خلاف مقررات وقف نمي توان صرف نمود و حاكم شرع نيز اجازه نمي دهد.

س

- اگر شخصي مبلغ ده هزار تومان يا بيشتر از مال خودش را جدا كرده كه به مصرف عزاداري و روضه خواني حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام برساند ولي يكي از اقوام آن شخص احتياج بعمل چشم دارد و براي او وجهي كه جهت معالجه چشم لازم است مقدور نيست و اگر چشم او را عمل نكنند كور مي شود در اين صورت مي شود مبلغ مزبور را جهت اجرت عمل چشم او مصرف كرد يا نه.

ج

- اگر مبلغ مذكور منافع موقوفه بر عزاداري است جايز نيست به مصرف ديگر صرف شود و اگر ملك خود شخص است چنانچه ظاهر سؤال همين است و براي رضاي خدا مي خواهد عزاداري كند به مصرف معالجه چشم برساند اهم است

س

- جزئي آبي است كه در آمد آن وقف تعمير خزانه حمام قريه

صفحه : 368

بوده و اينك آن حمام خراب و تبديل به حمام دوش بهداشتي گرديده آيا در آمد آن آب موقوفه را مي توان به مصرف مخارج لزومي منبع يا جاهاي ديگر اين حمام دوش رسانيد و هم چنين جزئي موقوفات مربوطه به روشنايي حمام سابق را نيز به مصرف روشنايي اين حمام رسانيد يا خير.

ج

- اگر حمام تبديل به حمام دوش شده جايز است.

س

- اگر واقفي ملكي را وقف بر حضرت سيد الشهداء عليه السّلام كرده و مصرف آن را براي شبيه خواني معين كرده بايد همان طور عمل كرد، يا بايد تبديل به روضه خواني نمود.

ج

- در صورتي كه شبيه خواني مستلزم فعل حرامي نباشد وقف بر آن جايز است و اگر صرف آن در شبيه خواني به نحوي كه مستلزم فعل حرامي نشود ممكن نباشد صرف آن در روضه خواني اقرب به غرض واقف است.

س

- شخصي ملكي را وقف مي نمايد و در وقفنامه تذكر مي دهد كه عائدات آن بايد در تاسوعا در سوگواري ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام اطعام شود فعلا عايدات ملك مزبور براي اطعام كافي نيست آيا اجازه مي فرماييد عوض اطعام قند و چاي گرفته و مصرف نمايند يا خير.

ج

- بهر مقدار كه ميسر مي شود اطعام نمايند.

س

- مال الاجاره ملكي، وقف بر اصلاح شصت پاره قرآن است در اين صورت اين مال الاجاره را مي شود شصت پاره چاپي خريد يا نه.

ج

- ما دام كه صرف آن در موردي كه در وقف معين شده ممكن است صرف آن در غير آن جايز نيست.

س

- زميني وقف بر پلي مي باشد آيا مال الاجاره آن را در صورت زياد بودن از مصارف آن پل مي شود خرج مورد ديگر يا پل ديگر كرد يا نه.

ج

- در صورتي كه ممكن است بر كيفيت تعمير بيفزايند صرف همان پل

صفحه : 369

نمايند و اگر طوري است كه صرف وجه در آن لغو محسوب مي شود در پل ديگر صرف نمايند.

س

- مبلغي از بابت موقوفه اي كه واقف آن دستور داده اين مبلغ را خرج تعزيه داري حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام نمايند چون واعظ و گوينده در محل موجود نبوده هنوز مصرف نشده و ضمنا مسجد جامع محل و سالن آن از جميع جهات مجهز و معمور است آيا اجازه مي فرماييد مبلغ مذكور صرف در رنگ آميزي سالن مسجد جامع يا بعضي از امور ديگر مسجد بشود يا نه.

ج

- بايد در عزاداري حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام كه واقف معين كرده صرف شود و صرف در غير آن جايز نيست و ممكن است واعظ و روضه خوان از محل ديگر دعوت شود و اگر آن هم ممكن نيست مجلس عزاداري در محل ديگر كه واعظ باشد منعقد كنند.

س

- زيد فرشي را به نام حضرت ابو الفضل العباس عليه السّلام وقف نموده چون وسيله فرستادن به كربلا را ندارد، در اين صورت جايز است فرش مزبور را بفروشد و قيمت آن را به مصرف عزاداري حضرت ابو الفضل عليه السّلام برساند و يا عين فرش را در مجالسي از قبيل مسجد و حسينيه بيندازد كه در آنجا عزاداري مي شود.

ج

- اگر فرش را به قبض نداده وقف تمام نيست و مي تواند در آن تصرف كند و چنانچه به قبض داده و متمكن نيست كه به كربلا ارسال دارد مي تواند در مسجد و ساير مجالس مذهبي از قبيل حسينيه بيندازد.

س

(1) سماوري را وقف مسجدي نموده اند آيا در خارج مسجد مي شود استفاده كنند با كرايه يا بدون آن (2) مجالس فاتحه اي كه در مساجد مي گيرند مي شود بابت برق و اثاثيه و پول آب مسجد از صاحب مجلس چيزي گرفت يا خير.

ج

- (1) اگر آن سماور براي خصوص مسجد وقف شده انتفاع از آن در خارج مسجد جائز نيست هر چند با اجرت باشد. (2) اگر صاحبان مجالس خودشان

صفحه : 370

براي تعمير و روشنايي مسجد كمك و مساعدت كنند مانع ندارد و موجب اجر و ثواب است.

س

- واقفي ملكي را جهت حمام ده وقف كرده كه منفعت آن در مصالح حمام صرف شود اينك حمام زمان واقف خراب شده و شركت تعاوني آباداني و مسكن حمام تازه و جديد بهداشتي بنا كرده در اين صورت مي شود منافع موقوفه را به مصرف مصالح حمام جديد برسانند يا نه.

ج

- در فرض سؤال اگر همان حمام را تجديد بنا نموده اند لازم است موقوفه مزبوره را صرف در آن بنمايند و اگر حمام ديگري ساخته اند نمي شود منافع موقوفه را در آن مصرف كنند مگر اين كه ممكن نباشد منافع موقوفه را صرف در حمام قديمي نمايند مانند اين كه مانع شوند يا لغو باشد كه در اين صورت از باب اقربيت به غرض واقف مي توانند صرف در حمام جديد نمايند.

س

- در يكي از دهات سابقا شبيه خواني مي كردند و رختخوابهايي وقف كرده بودند كه شبيه خوانها شبها از آن استفاده نمايند فعلا چند سال است كه شبيه خواني از بين رفته معين بفرماييد كه با اين رختخوابهاي موقوفه چه كنند.

ج

- رختخواب را تحت اختيار اهل منبر بگذارند كه از آنها استفاده كنند و اگر نيست بفروشند و به مصرف عزاداري خامس آل عبا برسانند.

س

- زميني در كنار مسجد جامع واقع شده شايد نظر واقف اين بوده كه جهت برداشتن گل براي مسجد از آن استفاده كنند و فعلا پوشش مسجد آهن است آيا ممكن است در زمين اطاقهايي براي سكونت امام جماعت مسجد جامع بنا كرد يا خير.

ج

- اگر وقف بر مسجد باشد و براي بناي مخصوص معين نشده باشد مانع ندارد

س

- چون بلندگوي مسجد به سبب كثرت استعمال آن به مناسبات مختلف خراب مي شد و استفاده نمي شد لذا مؤذن مسجد از شخصي خواهش كرد كه

صفحه : 371

بلندگويي بخرد كه فقط براي اذان باشد و استفاده ديگر از آن نشود و هميشه سالم بماند و شخص مذكور هم باين شرط راضي شد و بلند گوي مجهزي خريداري كرد فقط جهت اذان تنها وقف كرد و در اختيار مؤذن گذاشت در اين صورت آيا جايز است با اين بلندگو اشيائي كه از مردم گم مي شود و يا اشيائي كه پيدا مي شود اعلام كرد يا نه.

ج

- در غير جهتي كه براي آن وقف شده است استفاده جائز نيست.

س

- آبي است وقف مخصوص حمام ولي پس از مشروب شدن حمام فقط حمامي از آن استفاده مي كرد و اهالي قريه كاري به آن نداشتند فعلا آن حمام مخروب و متروك شده و در مكان ديگر حمامي بنا كردند و از آب لوله كشي و عمومي استفاده مي شود مستدعي است مرقوم فرمائيد، آب قديمي كه مختص به حمام مذكور بوده است فعلا در چه راهي مصرف نمايند.

ج

- در فرض مسأله با رضايت ورثه واقف صرف در خيرات مطلقه و حوائج عمومي اهل محل حمام سابق بشود.

س

- مبلغي از موقوفه نزد اين جانب مي باشد كه بايستي صرف زيارت عتبات عاليات گردد و نايب الزياره بروند آيا مي شود مبلغ مذكور را بحساب جنگ زدگان واريز نماييم.

ج

- در فرض سؤال لازم است عائدات موقوفه نگهداري شود تا إن شاء اللّه تعالي با امكان زيارت به مصرف برسد.

تبديل و تغيير وقف

س

- مغازه ايست در زمين موقوفه و مستأجر در اين مغازه آن طوري كه مورد نظرش هست نمي تواند استفاده نمايد در نظر دارد جهت حسن استفاده از عين مستأجره آن را خراب و بصورت بهتري به نفع موقوفه بسازد در اين صورت عمل مستأجر جديد شرعا جايز است يا نه.

ج

- اگر عين دكان موقوفه باشد تغيير آن جايز نيست مگر آن كه در معرض

صفحه : 372

انهدام قرار گرفته باشد و اگر زمين، موقوفه بوده و دكان بعد در آن احداث شده تغيير جايز است و اذن متولي شرعي در هر صورت لازم است.

س

- در گوشه مسجد شبستاني بوده كه سال گذشته اقدام به تعمير آن شده و گوشه ديگر از شبستان جاي ذغال يا چوب بوده كه از انتفاع خارج و راهرو شده چون مقداري وسعت دارد جهت زمستان در نظر است حوض تأسيس شود آيا اجازه مي فرماييد يا نه.

ج

- اگر شبستان مسجد محل نماز باشد تغيير آن جايز نيست و اگر وقف بر مسجد و از مرافق مسجد باشد ساختن حوض مانع ندارد.

س

- مسجدي در محلي بوده آن را خراب كرده اند و از نو ساخته اند لكن مقداري از جاده عمومي را به اندازه نيم متر در پانزده متر جزء شبستان مسجد كرده اند در اين صورت از نظر مسجد چه حكمي دارد و هم چنين صحن مسجد حوض ندارد اجازه مي فرماييد در صحن و حيات مسجد حوض و يا چاهي احداث نمايند يا نه.

ج

- جاده عمومي را نبايد تصرف نمايند لكن فعلا كه تصرف كرده اند اگر جاده تنگ نشده و عابرين جهت عبور در مضيقه نيستند ديگر نمي شود آن را خراب كنند و بعيد نيست احكام مسجد بر آن مترتب شود و احداث حوض اگر جاي نماز خواندن را تنگ و اشغال ننمايد و باعث آبادي باشد اشكال ندارد.

س

- شخصي زميني را وقف جهت قبرستان نموده و قيد كرده و در وصيت نامه و وقفنامه هم تذكر داده كه كسي حق بناء حتي غسالخانه را هم ندارد و عين وصيت نامه موصي موجود است ولي بدون اطلاع از وصيت نامه و وقفنامه واقف غسالخانه اي در زمين موقوفه مذكوره ساخته شده در حال حاضر غسل دادن ميت در آنجا چه صورت دارد.

ج

- تصرف در ملك موقوفه بر خلاف قرار داد واقف جايز نيست و با فرض

صفحه : 373

علم به وقف مقيد بعدم ساختمان حتي غسالخانه، بناء نمودن غسالخانه در آن محل غصب و حرام است و با علم به غصب بودن غسل دادن ميت در آن محل حرام و غسل هم صحيح نيست.

س

- زميني را كه واقف در يك صد سال قبل فقط براي مسجد وقف كرده مي توان قسمتي از آن را به كتابخانه اختصاص داد يا نه.

ج

- با فرض آن كه معلوم باشد كه بعنوان مسجد وقف شده و بتصرف وقف داده شده تغيير آن جايز نيست.

س

- شخصي قطعه زميني را براي ساختن مسجد و قبرستان وقف كرده اهالي نيز در همان زمين مسجدي بنا كردند و سالهاي متمادي از آن استفاده نمودند اكنون به علت كثرت جمعيت اهالي قصد دارند مسجد را وسعت بدهند البته اگر مسجد وسعت پيدا كند بعضي از قبور در داخل مسجد قرار مي گيرد در اين صورت اهالي مي توانند با تصرف قبور مسجد را وسعت بدهند يا خير.

ج

- نبش قبر جائز نيست و اگر مقداري از زمين كه بايد مسجد در آن واقع شود و مقداري كه بايد قبرستان شود از طرف واقف معين شده و بتصرف وقف داده شده تغيير وقف جايز نيست و هم چنين اگر در وقف مقدار هر يك تعيين نشده ولي در مقام قبض واقف آن را معين كرده تغيير آن جائز نيست بلي اگر قبرستان را داخل در محوطه مسجد كنيد به نحوي كه حتي بناء ديوار آن نيز در قبرستان واقع نشود كه دفن اموات در آن پس از آن هم بلا مانع باشد مانعي ندارد.

س

- اراضي موقوفه به وقف عام از قبيل زمينهايي كه براي سوگواري حضرت سيد الشهداء عليه السّلام وقف شده اگر از استفاده زراعتي ساقط شود و به طوري كه از سيره استفاده مي شود نظر واقف تنها بكشت حبوبات و سبزيجات بوده در حال حاضر بر اثر اين كه اين اراضي در شهر يا در ده قرار گرفته و اطراف اراضي موقوفه ساختمان شده البته عنوان مزروعيت را از دست نداده و مقتضي كشت و زرع در آن

صفحه : 374

وجود دارد و اما مانع مفقود نيست و مانع همان طوري كه عرض شد واقع شدن ارض موقوفه بين ساختمان است و با پيدايش مانع از كشت و زرع دو طريق استفاده براي اين زمين ايجاد شده. (1) افرادي هستند كه زمين را بطور مزارعه از متولي بگيرند و در آن مركبات كشت نمايند بطور نصف يا ثلث و يا ربع بهمان مرسوم آنجا كه اين گونه افراد قليل هستند. (2) زمين را متولي شرعي براي ساختمان اجاره دهد نظر

مبارك را مرقوم فرمائيد.

ج

- در فرض سؤال اگر خود واقف در وقف مقيد به زراعت نكرده باشد و يا در صورت تقييد استفاده زراعتي ممكن نباشد در صورتي كه متولي شرعي صلاح بداند جايز است براي ساختمان اجاره دهد و همه ساله مال الاجاره آن را دريافت نموده و به مصرف وقف برساند و ليكن لازم است با تهيه مدارك معتبره و شهود زياد باشد كه موقوفه تضييع نشود.

س

- زميني است در حدود هزار و پانصد متر كه وقف بر امام زاده مشهور به شاه زاده قاسم است و كشت و زرع مي شود و عوائدش صرف آن مي گردد و اهالي ده از جهت دفن مردگان خود در فشار هستند و جاي ديگري كه متصل بده باشد ندارند و شخصي حاضر است بيش از مقدار مزبور زمين بدهد و از جهت مرغوبيت بهتر از زمين امام زاده است آيا تبديل اين زمين موقوفه به زمين ديگر كه وقف شود براي دفن اموات مسلمين جايز است يا نه.

ج

- در فرض سؤال تبديل وقف جايز نيست ولي جايز است شخص مذكور زمين امام زاده را يك صد ساله اجاره كند براي دفن اموات و آن زمين خودش را عوض مال الاجاره به امام زاده رد كند كه مال امام زاده باشد و منافعش مصرف امام زاده بشود و در اين كار مجازند.

س

- اگر انتفاع از تمام مورد وقف يا پاره اي از آن بر حسب وقف نامه ميسر نباشد مثلا در وقفنامه ذكر شده كه از راه زراعت بهره برداري شود

صفحه : 375

و الان روي جهاتي امكان ندارد آيا تبديل راه انتفاع كه زراعت بوده به احداث ساختمان در آن و لو بفروش قسمتي و صرف بهاء آن در احداث ساختمان در قسمت ديگر و يا اجاره دادن آن مانند اراضي آستانه مقدسه كه متولي به اشخاص اجاره مي دهد كه ساختمان كنند و مال الاجاره زمين را بپردازند جايز است يا نه.

ج

- فروش آن را تا قابل استفاده است اجازه نمي دهم و لكن اجاره دادن زمين به اشخاص جهت ساختمان و صرف مال الاجاره آن در جهت وقف مانعي ندارد.

س

- باغچه اي در جنب مسجد جامع به مساحت يك هزار و پانصد متر مربع متعلق بمسجد و وقف است و در سال مقدار مختصري در آمد دارد آيا اجازه مي فرماييد كه شصت متر مربع آن را جهت ساختمان اطاق براي آسياب برقي به كسي اجاره بدهيم و مال الاجاره آن را صرف مسجد نماييم يا نه.

ج

- اگر باغچه را وقف نموده باشند كه خود باغچه مثلا صحت و يا از مرافق مسجد باشد اجاره دادن آن جايز نيست و لكن اگر وقف مطلق براي مسجد باشد كه هر طور صلاح شد قرار دهند و يا آن كه وقف شده باشد كه منافع آن صرف مسجد شود اجاره دادن آن مانعي ندارد.

س

- در مكاني سالهاي قبل ساختماني به نام تكيه ساخته شده بود كه گذشتگان بنا كرده و در آنجا عزاداري مي نمودند و شخص ديگري آمد و آن تكيه را خراب كرد و قسمتي هم از اراضي اطراف را بر آن اضافه نموده و ساختمان جديدي به نام مسجد بنا نهاده كه سالها است مردم در آن اقامه جماعت و عزاداري مي نمايند در اين صورت با نيت باني و خواندن جماعت آن قطعه از تكيه قديم و آن چه بر آن اضافه شده مسجد مي شود؟ و حكم مسجد بر او بار است يا نه و علي فرض آن كه مسجد نشود و تكيه اي بيش نباشد و بنا كننده هم فوت كرده، مي شود آن را خراب كرد و جزء قبرستان قرار داد يا نه.

ج

- مقداري كه بعنوان تكيه وقف بوده حكم مسجد بر آن مرتب نمي شود و اما

صفحه : 376

مقداري كه اضافه شده در صورتي كه مانعي از وقف نداشته حكم مسجد بر آن مرتب است و خراب نمودن و تغيير آن جايز نيست.

س

- در قريه اي قريب يك صد سال قبل شخصي باني مسجدي شده و ساخته است و مقداري زمين جنب آن مسجد به نام حريم باقي گذاشته كه تخمينا يك صد زرع يا بيشتر مي باشد و تا كنون نفعي از آن زمين عايد مسجد نشده آيا اجازه مي فرماييد قدري از آن زمين را جزء مسجد بنمايند و بقيه آن را بعضي از مؤمنين تبرعا يا از ممر زكاة دو باب دكان به نفع خود مسجد بسازند و اجاره بدهند كه عوائد آن صرف روشنايي و يا تعمير مسجد بشود يا خير.

ج

- در فرض مسأله اگر فعلا مسجد محتاج به حريم نباشد و بخواهند نصف آن را دكان بنمايند و اجاره بدهند كه منافع آن صرف مسجد بشود و نصف ديگر را جزء مسجد كنند اشكال ندارد و مجازند ولي اگر بخواهند دكانها ملك خودشان باشد اجازه نمي دهم.

س

- قبرستاني است عمومي ولي نمي دانيم وقف بوده يا غير وقف و اموات زياد در آنجا دفن شده و فعلا ساختمان شده عبور كردن در آنجا و ساير كارهاي ديگر چه صورت دارد.

ج

- در كارهايي كه در موقع قبرستان بودن از عبور و مانند آن جايز بوده فعلا هم جايز است.

س

- مسجدي خراب شده مي خواهند از نو آن را بنا كنند نهر آبي پشت مسجد است كه يك متر و نيم از ديوار مسجد فاصله دارد و پهناي ديوار مسجد هم دو متر و نيم مي باشد آيا مي شود يك متر و نيم از ديوار مسجد را گرفت با آن يك متر و نيم باير افتاده چند مغازه ساخت كه باعث استحكام مسجد شود و استفاده و اجاره اش خرج مسجد شود يا نه.

ج

- جايز نيست بنا بر احتياط.

صفحه : 377

س

- استفاده از حصير كهنه مسجد براي پوشاندن بام مستراح همان مسجد جايز است يا نه.

ج

- در صورتي كه به نحوي كهنه شده باشد كه براي مسجد مصرف نشود اشكال ندارد.

س

- مقداري مشاع از مزرعه اي وقف عزاداري حضرت ابي عبد اللّه الحسين عليه السّلام بوده شخصي تمام مزرعه را ثبت داده و تصرف كرده و فروخته و فعلا جزء شهر است و احتياج لازم بمسجد دارند آيا جايز است در زمين مزبور تأسيس مسجد كرد يا نه.

ج

- اگر در آن قطعه زمين كه مي خواهند مسجد بنا كنند سهمي وقف آن قطعه را از متولي شرعي اجاره نمايند و مال الاجاره را صرف عزاداري آن حضرت كنند بناي مسجد در آن مانعي ندارد.

س

- قبرستاني است كه وقف بودن آن معلوم نيست و در آن مسجد بزرگي بوده و خراب شده فعلا مسجد كوچكي باقي است در صورتي كه نبش قبر نباشد جايز مي دانيد مسجد را با لواحقش بسازيم و توسعه بدهيم يا نه.

ج

- اعاده مسجد اول كه بزرگ بوده بي اشكال است هر چند مستلزم نبش قبري باشد كه از راه جهل به حرمت دفن، در مسجد دفن شده است ولي اجازه نمي دهم قبرستان را مسجد كنند.

س

- در قريه اي از توابع آمل مازندران معدن خاك سفيدي بوده و مالك آن را جهت تعمير منازل براي اهالي آن قريه عموما وقف نموده كه از آن استفاده نمايند و در جوار آن زمين، زمين مزروعي موقوفه حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام است فعلا معدن اولي تمام شده و اهالي از خاك زمين موقوفه امام حسين عليه السّلام استفاده مي نمايند به طوري كه آن را از مزروعي بودن انداخته و از انتفاع ساقط نموده اند در اين صورت مي شود زمين موقوفه مزبوره را با زمين مزروعي ديگر مبادله كرد و يا اجاره داد يا نه.

صفحه : 378

ج

- تبديل وقف ما دام كه في حد نفسه از انتفاع ساقط نشده جايز نيست و غصب غاصب مجوز بيع نمي شود.

س

- در زميني كه ملك شخصي است از قديم درخت توتي به منظور استفاده عامه مردم نشانده اند يعني جد مالك فعلي چنين عملي نموده است در اين صورت اگر مالك بخواهد زمين را بفروشد با وجود داشتن اين درخت كمتر امكان دارد بفروش برسد آيا راهي براي انداختن درخت و در عوض امر خير ديگري انجام دادن هست يا نه.

ج

- انداختن درخت مذكور اگر وقف نباشد مانع ندارد و اگر وقف باشد تبديل و تغيير آن جايز نيست و در اين فرض زمين را بفروشد بشرط آن كه درخت بحال خود باقي باشد.

س

- مقداري ظرف مس كه وقف بر حسينيه است در اثر كهنگي و بعضي هم بر اثر ثقالت وزن مورد استفاده نيست آيا تبديل و تعويض به مس جديد را جايز مي دانيد يا خير، البته اين تبديل مستلزم نقص وزن مس مي شود زيرا مسهاي وقفي كهنه را به قيمت كمتر قبول مي كنند و مسهاي جديد را كه تازه است به قيمت زيادتر مي دهند خواهشمند است نظر مبارك را در مورد اين معامله مرقوم فرمائيد.

ج

- در صورتي كه مورد استفاده نباشد و معطل بماند فروش و تبديل آنها جايز است.

س

- زميني است جنب مسجد قريه و متصل بمسجد و بلا معارض و مشهور است كه سابقا انبار موقوفه بوده اجازه مي فرماييد زمين مزبور را جزء مسجد نمايند يا نه.

ج

- اگر فعلا بلا معارض است و وقفيت سابق هم معلوم نيست و يا بر فرضي كه وقف بوده فعلا مصرف ندارد يا معلوم نيست مصرف چه بوده مجازيد مسجد را توسعه بدهيد.

صفحه : 379

س

- قطعه زميني موقوفه است كه با يك كوچه باريك از آن زمين رفت و آمد مي شود و با وضع فعلي و نحوه كشاورزي حمل و نقل وسايل روز بسيار مشكل بلكه متعذر است و مقداري كوچه مزبور را توسعه دادن به نفع زمين مزبور است و از طرفي هم در يكي از دو طرف كوچه مزبور قطعه زميني است كه متعلق به شخص ديگر است آيا جايز است به امتداد كوچه از آن قطعه زمين ديگري مقداري جزء قرار داده و كوچه را توسعه داد و در مقابل به همين مقدار از زمين موقوفه به زمين آن شخص افزود يا نه.

ج

- اجازه فروش نمي دهم لكن مي توانيد مقدار زمين موقوفه را اجاره بدهيد به مدت طولاني و وجه اجاره آن را به ازاء زمين كوچه بدهيد كه راه توسعه پيدا كند.

س

- اين جانبان در چند سال قبل قطعه زميني در ساحل درياي خزر مجاور راه شوسه خريداري و جهت قبرستان وقف نموديم و چند نفر هم تا كنون در آنجا دفن شده اند اينك اين قطعه زمين در معرض تلف حتمي واقع شده يعني گروهي از طبقات باصطلاح ممتازه مملكت در مجاورت آن ويلاها و ساختمانهاي مخصوصي بنا كرده و زمين موقوفه مذكوره را از استفاده در جهت وقف ممنوع نموده اند و به وسائلي در امحاء وقف مي كوشند و چنانچه تبديل ننماييم تلف آن حتمي است در اين صورت تبديل آن به بيع و خريداري زمين ديگر جهت قبرستان جايز است يا نه.

ج

- در صورت قطع به تلف تبديل آن بنحو مذكور مانعي ندارد.

س

- در بعض جاها قبرهائي وجود دارد كه مردم مي گويند مقبره امام زاده است و زمينهايي هم وقف امام زاده مي نمايند و معمولا در اطراف امام زاده اموات را دفن مي كنند و در جنب امام زاده محلي را به نام مسجد ساخته اند اگر چنانچه مسجد را توسعه بدهند بدون اين كه قبري نبش بشود حكم مسجد را پيدا مي كند يا نه

ج

- زمينهاي مذكور اگر وقف براي دفن اموات باشد مسجد نمي شود

صفحه : 380

و اگر وقف براي حوائج امام زاده باشد كه يكي از حوائج هم مسجد جنب امام زاده است مسجد بنمايند صحيح است و توسعه مسجد نيز اشكال ندارد بشرط آن كه نبش قبر نشود و حكم مسجد را دارد.

س

- زمين موقوفه اي به نام يخچال كه سابق بر اين در آنجا يخ تهيه مي شده و تمام مردم از آن استفاده مي كردند و وقف عام بوده و فعلا بلا استفاده مانده آيا فروختن آن جايز است يا نه.

ج

- در فرض سؤال اگر از معرض انتفاع براي يخ بالمره ساقط شده ممكن است آن را اجاره دهند و مال الاجاره آن را به افراد بي بضاعت بدهند كه يخ بخرند.

س

- زمين كه وقف براي قبرستان است بنا كردن مسجد در آن جايز است يا نه و در صورتي كه در زمين مزبور مسجد بنا نمودند نماز خواندن در آنجا چه صورت دارد.

ج

- زمين كه وقف قبرستان باشد مسجد نمي شود ولي نماز خواندن در آن جايز است.

س

- مسجدي حياط مختصري دارد و در وسط آن حوضي ساخته شده كه محل استفاده مردم است و مي خواهند حياط مسجد را حسينيه و وضوخانه درست كنند در اين صورت مي شود آن حوض را تغيير بدهند يا خير.

ج

- تغيير حياط و حوض به وضو خانه يا حسينيه خلاف شرع است الوقوف علي حسب ما يوقفها أهلها.

س

- يك باب آب انبار موقوفه عمومي واقع در بازار چه شهر ري فعلا به جهت آب لوله كشي بي استفاده مانده آيا جايز است كسي آنجا را محل كسب خود قرار دهد يا نه در صورتي كه موقعيت محلي ايجاب مي كند كه آنجا مسجد ساخته شود تا مورد استفاده عموم مردم قرار گيرد و اكنون عده اي از مؤمنين و متدينين شهر ري و بازارچه حضرت عبد العظيم عليه السّلام از آن زعيم عالي قدر اسلام و شيعه تقاضا دارند كه اجازه فرمائيد.

صفحه : 381

ج

- لوله كشي سبب خروج آب انبار از معرضيت انتفاع نمي شود ممكن است از همان آب لوله كشي براي تابستان آن را پر كنند تا مردم از آب خنك آن استفاده نمايند بهر صورت ما دام كه به نحوي از انحاء انتفاع از آن ممكن است تبديل آن جايز نيست.

س

- زميني به مساحت حدود يك هزار و ششصد متر به منظور قبرستان وقف گرديده و صيغه وقف خوانده شده و تقريبا چهار صد متر از آن را محصور و ساختمان و اختصاص به غسالخانه داده اند مدتي هم از آن استفاده شده ولي از بقيه زمين مزبور در خصوص قبرستان استفاده نشده زيرا از طرف اهالي و شهرداري گورستان بزرگي براي تمام بخش و اهالي احداث گرديده و زمين مزبور براي هميشه فاقد استفاده مورد نظر واقف گرديده لذا تقاضا مي شود جهت تبديل به احسن چنانچه صلاح باشد چون قبرستان عمومي شهر در حدود ده هكتار است و به تأسيسات بسياري نياز دارد زمين مورد بحث تحت نظر يكي از روحانيون محل بفروش رسانده شود و خرج تكميل قبرستان عمومي گردد.

ج

- در صورتي كه زمين مذكور به هيچ نحو براي واقف و موقوف عليهم فائده نداشته باشد مجازند بفروشند و قيمت آن را به مصارف قبرستان ديگر برسانند.

س

- زميني است جنب مسجد و متعلق بمسجد حوضي هم وسط اين زمين قرار دارد و مسجد هم از خودش حوض دارد و مي خواهند زمين را مغازه كنند و به وقف مسجد بدهند و با اين تبديل امكان دارد حوض واقع در زمين مذكور از بين برود در اين صورت تصرف باين نحو جايز است يا نه.

ج

- تبديل وقف جايز نيست.

س

- مسجد جامعي است دو طبقه تحتاني و فوقاني ولي كاملا نمي توان تعيين نمود كه باني سابق آن دو نفر بوده يا يك نفر فقط معلوم است كه منحصر

صفحه : 382

به اجداد يك طايفه مخصوصه است و در يك تخته فرش آن نوشته شده مخصوص طبقه فوقاني و چون مسجد مذكور از سنگ و خشت و چوب ساخته شده و قديمي است فعلا عده اي از مردمان نيكوكار تصميم دارند وجهي جمع آوري نمايند و مسجد نامبرده را به سبك جديد در آورده و تبديل به احسن نمايند در اين صورت مي شود طبقه تحتاني آن مسجد را پر كرده و بصورت يك طبقه فوقاني بنا نمود يا نه

ج

- اجازه نمي دهم تحتاني را پر كنند ولي جايز است هر دو را توسعه دهند هم تحتاني و هم فوقاني و به طرز جديد بسازند.

توليت وقف

س

- چه مي فرماييد در اين مسأله شرعيه كه شخصي ملكي را وقف و توليت آن را باين شرح در وقفنامه ذكر مي نمايد (توليت آن ما دام العمر مفوض است به شخص واقف و بعد از فوت او با اكبر و ارشد اولاد ذكور او نسلا بعد نسل و بطنا بعد بطن و اگر در بعضي از طبقات اولاد ذكور نباشد توليت با اصلح و اتقي از اناث همان طبقه مي باشد نسلا بعد نسل و هر گاه طبقات از اناث و ذكور منقرض شد توليت با پنج نفر از صلحاي بلد مي باشد كه منافع عين موقوفه را برداشته و همه ساله به شرحي كه ذكر شد به مصرف برسانند با نظارت يكديگر إلي إن ينقرضوا)- شخص واقف كه داراي سه فرزند ذكور است فوت مي نمايد و فرزند بزرگش توليت ملك را عهده دار مي شود حال چنانچه متولي مذكور با داشتن دو فرزند ذكور كبير فوت نمايد آيا با توجه به مضمون وقفنامه توليت ملك به برادر بزرگ ديگر متولي خواهد رسيد يا به فرزند ذكور اكبرش.

ج

- بنظر حقير ظاهر عبارت نسلا بعد نسل و بطنا بعد بطن آنست كه تا يك نفر از اولاد ذكور واقف حيات دارد به اولاد اولاد نمي رسد و هم چنين در طبقات بعد الاقرب فالاقرب به واقف مقدم هستند و تا عمو حيات دارد توليت به برادر زاده نمي رسد و اللّه العالم.

صفحه : 383

س

- شخصي مسجدي ساخته و توليتش را ما دام الحيات با خودش و بعدا با يكي از اقارب معينه اش و سپس با امام جماعت مسجد ديگري قرار داده در اين صورت مي تواند توليتش را تغيير داده و با وجودي كه خودش زنده است با امام راتب مسجد خودش قرار بدهد يا نه.

ج

- بنظر حقير قرار دادن متولي براي آن معني ندارد نه واقف متولي آن است نه غير او بلي اگر واقف بخواهد رقباتي را هم براي مسجد وقف نمايد مي تواند در ضمن عقد وقف، توليت آن رقبات را با خود يا ديگري قرار دهد و الا بعد از تمام شدن عقد و تحقق وقفيت واقف هم مانند ديگران اجنبي از وقف مي شود و نيز چنانچه در ضمن عقد وقف، توليت را براي خود يا ديگري قرار داد بعدا حق عزل و نصب ندارد مگر اين كه در ضمن عقد وقف، براي خود شرط عزل و نصب متولي را هم نموده باشد.

س

- در موقوفه هايي كه توليت آن با حاكم شرع يا منصوب از جانب او است هر گاه حاكم شرع يا منصوب او نباشد يا دسترسي به آنها ممكن نباشد تكليف چيست.

ج

- در مورد سؤال توليت با عدول مؤمنين است و در صورت نبودن عدول توليت با مؤمنين موثق و امين است.

س

- در مواردي كه واقف براي موقوفه متولي قرار نداده مسلما امر آن با حاكم شرع است بفرماييد در صورتي كه متولي غير اهل قرار داده يا بعدها از اهليت خارج شده مثلا توليت را با عادل از فرزندان خود قرار داده و در بين آنها عادل وجود ندارد يا عادل بوده و بعد فاسق شده تكليف چيست.

ج

- مورد سؤال مثل موردي است كه متولي تعيين نكرده باشد و اختيار آن با حاكم شرع است.

س

- شخصي كه از طرف حاكم شرع متولي موقوفه نشده ولي

صفحه : 384

مردم او را امين مي دانند و موقوفات خود را به او واگذار نموده اند آيا اين شخص حق تصرف در اين موقوفات دارد يا نه.

ج

- شخص مذكور اگر از طرف متولي شرعي وكالت داشته باشد تا حدي كه متولي اختيار دارد و به وكيل اختيار داده مي تواند دخالت نمايد و زايد بر آن جايز نيست.

س

- بنظر حضرت آية اللهي ولايت فقيه در وقف عام مانند مسجد و نظائر آن از امور عامه ثابت است چنانچه مرحوم سيد محمّد كاظم قدس سره در جلد دوم عروه فرموده است يا نه.

ج

- مسجد اگر موقوفاتي داشته باشد كه متولي ندارد ولايت حاكم شرع در آن موقوفات ثابت است.

س

- موقوفه ايست وقف حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام و واقف در وقفنامه تذكر داده كه توليت با اعلم و اوثق و ازهد اولاد باشد نوه دختري واجد شرائط است و مدت قريب چهل سال است در اختيار ايشان بوده و در اين مدت مواظبت و جمع آوري نموده و به مصرف عزاداري مي رساند فعلا نبيره پسري واقف ادعاي توليت مي نمايد در صورتي كه واجد شرائط توليت نيست اما نوه دختري عالم محل است و اهالي در حل و فصل اختلافات و سائر امور شرعيه به او مراجعه مي نمايند در اين صورت كدام يك از اين دو اولويت دارند.

ج

- صورت وقفنامه ديده شد عبارت توليت با اولاد مطلق است چه آن فرزند از نسل ذكور باشد و چه از نسل اناث علي هذا هر كدام از اولاد كه واجد شرائط مقرر در وقفنامه است باشد توليت با او است نوه و نبيره دختري باشد يا پسري.

س

- اگر واقف توليت وقف يا نظارت آن را براي خود قرار دهد آيا لازم است عادل باشد يا خير.

صفحه : 385

ج

- لازم نيست بلكه اگر براي ديگري هم قرار دهد لازم نيست عادل باشد بلي معتبر است امين و داراي كفايت باشد پس متولي قرار دادن شخص خائن كه اطميناني به او نيست و همين طور كسي كه كفايت براي سرپرستي امور وقف را ندارد جايز نيست و مخصوصا در وقف بر جهات و مصالح عمومي.

س

- اين جانب چند جلد كتاب موقوفه در اختيار دارم كه توليت آنها بموجب وصيت آباء و اجداد راجع به بنده است و مضمون وقفنامه واقف قرين اين عبارت است (وقف شرعي نمود مثلا زيد اين كتب را بر كافه علماء اثني عشريه و توليت آن را در دست علماء اين ناحيه قرار داد) و فعلا اين كتب در آن محل مورد حاجت نيست و عاطل و باطل مانده است فلذا سؤال مي شود آيا جايز است بنده اين كتب را بقم انتقال دهم و در يكي از كتابخانه ها بگذارم و توليت آن را در دست امثال حضرت آية اللهي قرار بدهم در اين صورت آيا مخالفت وصيت واقف مي شود يا نه و مفروض اين است كه علماء محل توليت را قبول نمي كنند و بنده هم گمان مي كنم كه پس از فوت من كتب تلف شود.

ج

- توليت وقف قابل تفويض بغير نيست بلي متولي مي تواند اگر شرط مباشرت خودش در وقف نشده باشد ديگري را كه امين باشد وكيل نمايد و در اصل مسأله هم اگر كتابها مورد انتفاع در محل نيست و محل اقرب از قم كه انتفاع از آن ممكن است نباشد بهر كدام از كتابخانه هاي قم كه بيشتر مورد مراجعه باشد و قبول كنند بعنوان امانت بدهيد كه هر وقت در محل مورد انتفاع است استرداد شود.

س

- شخصي ملكي را وقف كرده است و در هنگام اجراء صيغه وقف توليت موقوفه را براي خودش ما دام الحيوة قرار داده است و پس از فوت امر توليت را براي شخص ديگري نسلا بعد نسل قرار داده است و پس از گذشت سه سال افرادي مغرض واقف را فريب داده و گول زده اند و براي كوتاه كردن دست متولي بعد از فوت واقف يك وصيتنامه در دفتر يكي از سر دفترهاي درباري

صفحه : 386

تنظيم و توليت بعد از فوت را از جانب واقف به ديگري واگذار مي نمايد آيا اين عمل خلاف شرع از جانب واقف هست يا نيست بطور كلي متولي در امور موقوفات از جانب واقف بعد از اجراء صيغه و تعيين متولي بدون تقصير قابل عزل و نصب هست يا نيست.

ج

- از خصوص مورد سؤال اطلاع ندارم بطور كلي اختيار جعل توليت بدست واقف است ولي بعد از آن كه شخص را معين نمود جايز نيست او را از توليت عزل نمايد مگر آن كه بفهمد كه شرائط توليت را ندارد كه در اين صورت خود به خود منعزل مي شود.

س

- واقف زميني را وقف نموده و متولي شرعي را اكبر اولاد ذكور خود قرار داده نسلا بعد نسل و عوائد آن صرف عزاداري حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام در ايام محرم بشود در اين صورت متولي مي تواند حق التوليه خود را در مقابل گرفتن پولي براي هميشه بيكي از اقارب خود غير از اولاد واقف انتقال دهد يا نه كه توليت آن با شخص دوم باشد و متولي اول حقي نداشته باشد.

ج

- در فرض سؤال واگذار نمودن متولي شرعي منصوص توليت خود را به غير جائز نيست خواه مجاني باشد يا غير مجاني و با اين عمل ديگري داراي توليت نمي شود و تصرفات او در موقوفه جائز نيست بلي متولي شرعي جائز است ديگري را از طرف خود براي انجام اعمال موقوفه وكيل نمايد.

س

- (1) وقفي است كه متولي آن، آن را باين جانب واگذار كرده كه اجاره آن را گرفته به مصرف موقوف عليهم برسانم الان از طرفي به جهت پيري قدرت بر اين كار ندارم و از طرفي اگر تحويل متولي بدهم مي دانم به آن عمل نخواهد كرد وظيفه من در اين ميان چيست؟ (2) موقوفه ديگريست كه متولي آن عدول مؤمنين مي باشند

صفحه : 387

و چند سال است كه در دست اين جانب است ولي اكنون بخاطر سال خوردگي نمي توانم فعاليت كنم و به هر كس از عدول المؤمنين محل خواسته ام واگذار كنم قبول نمي كنند تكليف چيست؟

ج

- در هر دو مسأله چنانچه ممكن است شخص امين و فعالي را وكيل نماييد كه امور هر دو موقوفه را انجام دهد و در صورتي كه تعيين وكيل براي شما ميسور نباشد به حاكم شرع تفويض نماييد.

س

- هر گاه واقف ما دام الحياة توليت موقوفه را به خودش اختصاص دهد و در متن صيغه وقف حق التوليه خود را چندين برابر اجرة المثل قرار دهد مثلا بگويد نه عشر كل منافع وقف حق التولية من است آيا اين وقف باطل است چنانچه مرحوم ميرزاي قمي قائل است يا نه.

ج

- وقف مذكور در مورد سؤال خالي از اشكال نيست.

س

- هر گاه واقف مقدار معيني از منافع وقف را براي متولي قرار دهد كه اجرت او محسوب مي شود و آن مقدار كمتر از اجرة المثل باشد آيا جايز است متولي بمقدار اجرة المثل بر دارد يا نه.

ج

- جايز نيست بلي اگر واقف مقدار معيني را ذكر نكند متولي حق دارد بمقدار اجرة المثل بردارد.

س

- زيد متولي آب يا زميني است كه بايد به موارد معينه صرف نمايد اگر خلاف كند و به موارد معينه مصرف نكند و كسي قدرت داشته باشد از دست او بگيرد و به مصارف معينه صرف كند جايز است يا نه.

ج

- متولي اگر خائن باشد بايد حاكم شرع ضم امين نمايد و اگر قبول ضم امين نكند حاكم بايد او را بر كنار نمايد و شخص اميني را متصدي نمايد كه عمل به وقف نمايد.

س

- توليت زمينهاي موقوفه اي نسلا بعد نسلا براي اولاد بزرگتر

صفحه : 388

است و حالا متولي بخاطر ضعف و ناتواني انجام كارهاي مربوطه برايش مشقت دارد در اين صورت آيا مي تواند زمينها را به عالم محل يا به كسي ديگر كه مورد اطمينانش باشد واگذار كند يا نه.

ج

- نمي تواند مگر اين كه در توليتي كه واقف به او داده چنين اختياري را براي او قرار داده باشد بلي مي تواند ديگري را براي انجام كارهاي مربوط به موقوفه وكيل نمايد مگر اين كه شرط مباشرت شده باشد.

س

- هر گاه زيد توليت وقف را براي عمرو قرار داد آيا قبول آن بر عمرو واجب است يا خير.

ج

- واجب نيست اگر چه در موقع وقف نمودن و جعل توليت حاضر نباشد و بعد از موت واقف، خبر به او برسد.

س

- هر گاه واقف توليت وقف را براي اشخاصي بنحو ترتيب قرار دهد مثلا بگويد توليت با زيد باشد و پس از او با عمرو پس از او با بكر و زيد و عمرو قبول كنند آيا لازم است بكر هم قبول كند يا خير.

ج

- قبول توليت بر بكر لازم نيست و اگر قبول نكند موقوفه بدون متولي منصوب محسوب مي شود.

س

- موقوفه اي است كه در وقفنامه آن نوشته شده (در هيچ عصري از اعصار قضات و مجتهدين احكام و عرف به هيچ وجه دخل و تصرف در عين و منافع موقوفات ننمايند و محاسبه متولي نكنند) در صورتي كه احتمال سوء استفاده در آن قوي است و سازمان اوقاف كه مي خواهد حساب آن را رسيدگي نمايد متولي به استناد جمله مندرجه در وقف نامه از ارائه صورت حساب شانه خالي مي كند و اظهار مي دارد هيچ كس حتي مجتهدين و مراجع حكومت اسلامي حق محاسبه اين جانب را ندارد و مايل است به رويه قبلي ادامه دهد و اين سازمان قبل از رسيدگي به دفاتر و حساب ها نمي تواند اظهار نظر قطعي نمايد نظر مبارك را نسبت به مشروعيت و لزوم اتباع از قيد

صفحه : 389

مزبور كه در وقفنامه آمده و هم چنين ساير متولياني كه حاضر به رعايت وقف نيستند بفرماييد.

ج

- در صورتي كه از طرف موقوف عليهم نزد حاكم شرع شكايتي بشود و مدعي خيانت متولي باشند رسيدگي به دعوا، مزاحمت متولي نيست بلي بعد از رسيدگي با فرض عدم ثبوت خيانت كسي حق ممانعت از تصدي او و دخالت در كار او ندارد.

س

- شخصي وقف نامه اي از او باقي مانده و عين عبارت وقف نامه چنين است كه توليت با ولد صلبي خود (فلان) باشد و بعد از وفات آن مفوض داشت توليت آن را به اعلم و اعدل اولاد ذكور متولي كه بطن اعلاي آن مقدم بر بطن اسفل باشد و چنانچه اولاد ذكور منقرض شود توليت را به اعلم و اعدل اولاد اناث متولي كه بطن اعلي اسفل و چنانچه همه منقرض شود به عدول مؤمنين مستدعي است كه بطن اعلا مقدم بر بطن اسفل را كاملا روشن فرمائيد.

ج

- اولاد بلا واسطه نسبت به اولاد خودشان بطن اعلي و اول و اولاد اولاد نسبت به اولاد خودشان و هر طبقه نسبت بما بعد خود بطن اعلي و طبقه بعدي اسفل محسوب مي شود و چنانچه يك نفر از اولاد ذكور از بطن اول موجود باشد نوبت به بطن بعدي نمي رسد

س

- در صورتي كه بطن اعلي شرائط اعدل و اعلم در او نباشد آيا بطن اسفل مي تواند توليت آن را داشته باشد يا نه.

ج

- اگر يك نفر از اولاد ذكور بطن اول موجود باشد توليت به او مي رسد مگر اين كه مجنون و مانند آن باشد كه در اين صورت توليت منتقل به بطن بعدي مي شود.

س

- يك قطعه زمين را جهت سكونت طلاب علوي ديني از املاك شخصي خود وقف نموده و در وقف نامه شخصي را بعد از فوت خودم بعنوان متولي تعيين نمودم و ساختمان اين زمين هنوز به اتمام نرسيده و محل بتصرف طلاب در نيامده به عللي

صفحه : 390

مي خواهم متولي را معزول و به جاي نامبرده شخص ديگري را بعنوان متولي انتخاب نمايم در وقف نامه از نظر فرمول قانوني قيد شده كه ساختمان بتصرف طلاب در آمده آيا انجام اين عمل و اين حق براي اين جانب هست يا خير.

ج

- در مورد سؤال در صورتي كه متولي مذكور هيچ دخالتي تا كنون در عمل ساختمان موقوفه نداشته و بتصرف او داده نشده واقف مي تواند او را عزل و ديگري را منصوب نمايد

احكام وقف

س

- دهكده ايست كه در زمان سابق ارامنه در آنجا سكونت داشته اند الحال مدت هفت سال است كه مسلمان نشين شده ولي مسجد ندارد اهالي ده مي خواهند كليسا را مسجد نمايند و چون ساختن مسجد براي ايشان مقدور نيست آيا اجازه مي فرماييد كليسا را مسجد نمايند يا نه.

ج

- بلي جايز است مكان مزبور را مسجد قرار دهند و احكام مسجد بر آن مترتب مي شود و هر جا كه نجاست آن مشكوك باشد مثل سقف يا ديوار محكوم به طهارت است و هر جا كه مقطوع باشد احتياط لازم آنست كه قبلا تطهير كنند و اگر خاك زمين نجس باشد بر دارند و به جاي آن خاك پاك بريزند.

س

- احياء كردن و كشت و زراعت در زمين مخروبه اي كه در آن آثار قبور مسلمين باشد جايز است يا نه.

ج

- هيچ گونه تصرف در زمين وقف بر قبرستان جايز نيست و حرام است خواه مستلزم نبش باشد يا نباشد و نبش قبور مسلمين هم حرام است اگر چه زمين مباح باشد.

س

- در بعضي از روستاها مرسوم است كه شب تاسوعا زنان به طوري كه كسي نفهمد يكي از استكانهاي مسجد يا نعلبكي را به منزل مي برند و در سال ديگر اگر حاجت شرعيه و منويه آنها بر آورده شد آن استكان را با شش استكان ديگر بمسجد

صفحه : 391

مي آورند و از اين نظر در مسجد استكان زيادي جمع شده در اين صورت مي شود كسي كه از اول قصد بردن استكان را داشته باشد نيت كند عوض استكان اسباب و وسائل ديگري جهت مسجد خريداري نمايد يا نه و نيز جائز است ظروف مسجد و يا چراغهاي هديه شده بمسجد را در مجالس عمومي ديگر مصرف كرد يا نه.

ج

- استكاني كه وقف براي مسجد است جايز نيست به منزل ببرند و اما بردن اشيائي كه متعلق به مسجد است به مجالس عمومي ديگر موقوف بنظر واقفين آنها است.

س

- خريد و فروش سر قفلي مغازه هايي كه ملكشان وقفي است و در اختيار سازمان اوقاف قرار گرفته شرعا جايز است يا نه.

ج

- در فرض سؤال مذكور متولي شرعي وقف بايد رعايت مصلحت وقف را بنمايد اگر مصلحت وقف اقتضاي گرفتن سرقفلي داشته باشد بايد بگيرد و اگر گرفتن سر قفلي موجب مفسده باشد نبايد بگيرد و در غير اين صورت مخير است ولي اگر سرقفلي بنحو شرعي گرفته شود از منافع وقف است و بايد به مصرف وقف برسد و متولي نمي تواند خود مصرف كند.

س

- ملكي و آبي است كه حدود 130 سال قبل وقف شده و من هيچ گونه اطلاعي از وقف بودنش نداشتم فقط شايعاتي در موردش بود تا اين كه پدرم مريض شد هنگامي كه وصيت مي كرد سؤال كردم جوابي نداد در اثر بي اطلاعي بعد از فوت پدرم اين ملك به اولاد منتقل شد و در آمد آن تا چهار سال تقسيم مي گرديد سال پنجم وقف نامه اي ديده شد و همان سال طبق وقف نامه عمل شد.

(1) اين چهار سال كه در آمد آن بين اولاد تقسيم مي شد و از وقف بودنش اطلاع نداشتيم آيا در آمد سالهايي كه تقسيم شده بايد پرداخت يا نه و در صورت نداشتن تكليف چيست؟ (2) با در آمد جزئي كه پدرم از ممر ديگر داشته و در آمد عمده

صفحه : 392

از همين ملك وقفي بوده وسائلي خريداري شده از قبيل - يخچال - قالي - ماشين تكليف چيست؟ (3) اطلاع دارم كه پدرم باين وقفنامه عمل نكرده البته چند روزي در اوائل روضه خواني مي كرد و آن هم قطع شد اما نمي دانم كه او از اين وقف نامه اطلاع داشته يا نه اين مدت كه پدرمان باين وقف نامه عمل نكرده تكليف چيست؟

ج

(1)- اگر زمين و آب وقف بوده اجرة المثل زمين و آب را به مصرف موقوفه برسانيد و فرقي بين اطلاع و عدم اطلاع نيست و در صورت نداشتن نيز ذمه شما مشغول است.

(2)- آن چه خريده شده ملك خود ايشان است فقط قيمت آن چه را كه از وقف مصرف شده مديون است.

(3)- نظر به اين كه وقف عام مي باشد اگر احتمال عقلائي مي دهيد

كه در جاي ديگر در آمد موقوفه را به مصرف عزاداري رسانده باشند اشتغال ذمه آن مرحوم معلوم نيست و اگر اطمينان داريد به مصرف نرسانده بمقدار متيقن از تركه ايشان بايد بر داريد و به مصرف عزاداري برسانيد.

س

- آيا از درآمد اين ملك وقفي مي شود خرج مستضعفين يا حمام - آب انبار - منزل - مسجد كرد.

ج

- بايد طبق وقف نامه صرف عزاداري شود.

س

- به طوري كه در وقف نامه قيد شده توليت اين ملك به پسر بزرگ يا هر كدام عادلتر باشند مي رسد بعد از من، در صورتي كه فرزندم بچه باشد حق توليت به چه كسي مي رسد.

ج

- اگر اولاد كبيري نباشد حاكم شرع جامع الشرائط مي تواند موقتا فردي را تعيين نمايد كه متصدي امور موقوفه باشد تا وقتي كه صغير كبير شود.

صفحه : 393

س

- باغي است كه زمينش وقف نبوده اما به علت نداشتن آب كافي از آب وقفي آبياري مي شده از هنگام ديدن وقف نامه، اين آب قطع شده آيا مي شود از آب وقفي آبياري كرد و اين باغ را مشروب نمود.

ج

- جائز است اما قيمت آب وقفي را در مدتي كه قبلا مصرف نموده ضامن مي باشد و منافع زمين براي مالكين مي باشد.

س

- زميني است كه وقف نبوده و از آب وقفي مدتها آبياري مي شده هم اكنون درختهاي ميوه اين زمين بيست ساله هستند و اين زمين بفروش مي رسد آيا پول اين زمين اشكال ندارد.

ج

- قيمت آب مصرف شده را بپردازند تا به مصرف وقف برسد و معامله اشكال ندارد.

س

- زمين وقف را مي شود بخاطر راه واگذار كرد.

ج

- اگر راه مورد احتياج خود زمين وقفي باشد به طوري كه اگر راه نداشته باشد منفعتي نخواهد داشت بقدر ضرورت مانعي ندارد اما براي سائر جهات نمي شود زمين موقوفه را راه نمود.

س

- ملك وقفي را رژيم سابق بما اجاره داد بمبلغ معين ما در اين ملك موقوفه با نظر متولي آن روز يك چاه نيم عميق حفر نموده ايم يعني در اين ملك بمبلغ 220000 دويست و بيست هزار تومان خرج كرده ايم و ليكن برداشت آن مبلغ از سهم موقوفه بمبلغ چهل هزار تومان مي باشد آيا خرجي كه نموده ايم در اين ملك از سهم خودش بر داريم تا مبالغ خرج كرد تمام شود يا خير نظر مباركتان را مرقوم فرمائيد كه مورد نياز است.

ج

- در فرض سؤال اگر با متولي شرعي قرار داد كرده باشيد بايد مطابق قرار داد عمل شود و اگر با متولي شرعي قرار داد نكرده باشيد و فقط با اوقاف سابق قرار داد شده در اين صورت اگر اعياني از مال شما موجود باشد مثل موتور چاه

صفحه : 394

و امثال آن ملك خود شما است و بقيه مخارجي كه براي ملك شده حق مطالبه نداريد و اجرة المثل مدتي كه در تصرف شما بوده بايد بپردازيد و اللّه العالم.

س

- زمين باير كه فقط اسمش از موقوفه بوده ليكن به هيچ وجه من الوجوه بقدر درهمي فايده موقوفه نداده است اين جانبان با خرج زياد ماشين و تراكتور آن را بصورت زمين مزروعي در آورده ايم و اگر ما اين خرج را نمي كرديم هيچ موقع احدي فايده از آنجا نمي برد آيا اين زمين هم موقوفه است و خرجي كه ما نموده ايم چطور مي شود.

ج

- اگر زمين مزبور حريم ملك موقوفه بوده با آباد نمودن آن مالك آن نمي شويد و حق مطالبه مخارج نداريد.

س

- يك باب ساختمان با زمين زير بناء آن را پدرم وقف حضرت سيد الشهداء عليه السّلام نموده است و در اختيار اين جانب گذاشته و من در آن خانه چندين سال زندگي كردم و در هر سال در ايام عاشورا مال الاجاره آن را خرج مي كردند و ساختمان مذكور به علت گلي بودن ديوارهاي آن در شرف خراب شدن بود و خطر جاني داشت و من با اجازه پدرم كه واقف اين خانه است خراب كردم و با شرط اين كه به ساختمان جديد كه مي سازم اجاره ندهم فقط زمين موقوفه در اجاره من باشد ايشان قبول كردند و من ساختمان ديگري ساختم و مصالح ساختمان موقوفه سابق را به علت بي قابل بودن اصلا بكار نبردم و چوبهاي آن در طبخ طعام جهت اطعام سوگواري امام حسين عليه السّلام مصرف شده است و علامت روي ساختمان موقوفه باقي است در كناري جمع شده است اين كه واقف مي گويد به اين ساختمان كه تو ساختي بايد اجاره بدهي آيا به اين ساختمان كه تماما از پول خودم ساختم بايد اجاره بدهم يا به زمين تنها، مستدعي است نظر مبارك حضرت آيت اللهي را مرقوم فرمائيد.

ج

- در فرض مسأله اگر متولي شرعي صلاح وقف را در آن دانسته كه اجاره بناء براي خود شما بدهد و با اجازه متولي بناء را ساخته ايد متولي حق اجرت بناء

صفحه : 395

را ندارد لكن اجرة المثل زمين را بايد بدهيد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- بعض اماكن بابل و اكثر اماكن عمومي يك منطقه موقوفه است لكن از نحوه وقف اطلاعي در دست نيست و تحقيق عسرت دارد با اين كه باصطلاح تبديل به احسن شده انجام غسل و نحو آن از اعمال عبادي چه حكمي دارد.

ج

- با عدم علم به غصب بودن تصرفات در آن جائز است و مجازيد و تحقيق لازم نيست.

س

- چون قبرستان اين ده پر شده است لذا يك قطعه باغ از يك كشاورزي جنب قبرستان خريداري شده و اجازه از مالك هم گرفته شده ولي يك مقدار از ملك اين ده وقف است و ما نمي دانيم چه نوع وقفي است خاص است يا عام و آيا ملك باغ هم جزء موقوفه است يا نه بر فرض جزء موقوفه باشد در اين صورت وظيفه شرعي اهالي چيست.

ج

- در فرض مرقوم كه مالك زمين رضايت داده است اشكالي در قرار دادن آن زمين براي قبرستان نيست و نسبت به مقداري كه احتمال دارد وقف باشد مجازند آن مقدار را به مدت طولاني اجاره نمايند براي قبرستان و همه ساله مال الاجاره را با نظر حاكم شرع به مصارفي كه محتمل است زمين براي آن وقف شده باشد برسانند و اللّه العالم.

س

- در حسينيه اي كه آن جناب در سنوات گذشته امر به تجديد بناي آن فرموديد علاوه بر سالن قبلي كه مدتي است مورد استفاده مي باشد سالن ديگري با توافق اهالي و جمع آوري نذوراتي به نام حضرت ابو الفضل عليه السّلام در قسمتي از زمين حسينيه مقابل سالن قبلي در دو طبقه به شكل آبرومندي ساخته شده اكنون عده اي از مردم محل و جمعي از فرهنگيان خواستار در اختيار گرفتن طبقه فوقاني اين سالن بعنوان كتابخانه شده اند با توجه به اين كه جنب حسينيه از چند سال قبل

صفحه : 396

مخزني بعنوان كتابخانه دائر و مورد استفاده مي باشد و جنب اين مخزن انباري وجود دارد كه با تجديد بنا به اضافه مخزن قبلي كتابخانه مجزا از حسينيه مي توان دائر نمود نظر آن جناب را در امر نوسازي كتابخانه قبلي يا استفاده از سالن جديد حضرت ابو الفضل عليه السّلام بعنوان كتابخانه مرقوم فرمائيد.

ج

- تغيير عنوان ساختمان مرقوم از عنواني كه اهالي براي آن وجوه پرداخته اند جائز نيست ولي مطالعه كتابهاي ديني به طوري كه مانع از استفاده از آن در جهتي كه براي آن ساخته شده است نباشد اشكال ندارد.

س

- زميني در تهران كنار امام زاده قرار دارد كه قبرستان عمومي بوده و در حدود 25 سال است كه در آنجا ميتي دفن نشده و از نظر قانون دولتي نيز ممنوع مي باشد چون در منطقه مسكوني قرار دارد مستدعي است مرقوم فرمائيد كه آيا جائز است در آن زمين عدّه اي از مستضعفين به كاسبي اشتغال ورزند و اجاره جهت آن امام زاده بپردازند يا خير.

ج

- در فرض سؤال صرف نشستن بر زمين قبرستان و كاسبي كردن عيبي ندارد ولي اگر در قبرستان تصرفاتي بنمايند كه منافي با دفن اموات باشد جائز نيست و اگر كسي در آنجا براي خود حق اختصاصي قرار دهد لغو و بي اثر است.

س

- بعضي از مغازه هايي كه جزء موقوفات آستانه مقدسه مي باشد متولي به مستأجر سه ساله اجاره داده و در سند اجاره شرط شده كه مستأجر به هيچ وجه حق انتقال بغير ندارد لكن مستأجر در اثناء مدت اجاره براي اعراض از حق خود نسبت بما بقي مدت اجاره به نفع شخص خاص تحت عنوان خريد و فروش سر قفلي با مبلغي معين با آن شخص معامله نموده و شرط مي كنند كه نزد متولي حاضر تا مستأجر اعلام اعراض نموده و بعد از بهم خوردن معامله نسبت بوي متولي موقوفه را به شخص دوم اجاره دهد آيا اين نحو معامله صحيح است يا خير.

در فرض فوق علي تقدير عدم صحت و يا اين كه شرط اين

صفحه : 397

باشد كه مستأجر حتي حق اين نحوه از معامله را هم ندارد آيا با اجازه بعدي متولي معامله تصحيح مي شود يا خير.

ج

- در فرض سؤال اگر مستأجر اول اجاره مزبوره را با متولي شرعي اقاله كرده باشند و اقاله نيز به مصلحت موقوفه باشد اجاره دوم صحيح است و اگر نبوده و بقيه مدت را به ديگري انتقال داده در مفروض سؤال اجاره فضولي و باطل است و در صورتي كه متولي شرعي امضاء كند و به مصلحت وقف باشد صحيح است و اما پولي كه مستأجر اولي از دوم گرفته اگر پول را به مستأجر تمليك كرده كه او اجاره را اقاله كند تا مستأجر دوم آن را اجاره نمايد پول را مالك مي شود و در غير اين صورت پول را مالك نيست و اللّه العالم.

س

- اين جانب بطور ناچار مقداري از زمين قبرستان را كه 3 در 9 مي باشد گرفته و جزء مغازه نجاري نموده ام و همين مقدار از زمين خود را در كنار ديگر قبرستان واگذاشته ام براي قبرستان اگر چنانچه اشكالي در اين امر هست ارشاد فرمائيد و احيانا بخواهم نماز در اين مقدار زمين بخوانم نظر مبارك چيست

ج

- در فرض سؤال چنانچه زمين قبرستان وقف باشد تبديل آن با زمين ديگر جائز نيست و نماز در آن هم براي غاصب محل اشكال است.

س

- در بعضي از مساجد مشاهده مي شود كه واقف آن مسجد نام خود را در آن مسجد مخصوصا در بالاي محراب به توسط كاشي نصب نموده آيا اين عمل از نظر شرعي صحيح است يا خير با توجه به اين كه در اسلام انجام امور خيريه بايد للّه باشد آيا اين عمل تظاهر و ريا هست يا خير.

و اگر تشخيص داده شود كه اين عمل (نوشتن نام واقف در بالاي محراب) از نظر شرعي مورد اشكال هست آيا بر داشتن آن كاشيها و گذاشتن

صفحه : 398

آيه اي از قرآن به جاي آن از نظر شرعي درست هست يا خير.

ج

- ثبت نام واقف در بناي مسجد دليل بر تظاهر و ريا نيست و تصرف در بناي مسجد تصرف در وقف است و حرام است.

س

- اين جانبان يك باب مغازه كه از موقوفات مسجد حضرت صاحب الزمان عليه السّلام است جهت شغل خياطي طبق قرارداد اجاره نموده ايم در حالي كه ساختماني مخروبه و فاقد استفاده بوده و طي مدتي با زحمات و مخارجي آن را بصورت قابل سكونت در آورده ايم و با اعتماد به قول و تعهد لفظي كه متولي مسجد بما داده كه از اين ساختمان ما دام العمر شما بهره برداري مي كنيد و هر زماني كه خواستيد آن را تخليه كنيد رضايت شما را تحصيل خواهيم نمود و ما به اين اميد مدت يك سال اتلاف وقت و پرداخت عوارض صنفي و بيمه و ساير مخارج قانوني كه در رژيم قبل رايج بود جهت محل مذكور پروانه كسب گرفته ايم به اميد اين كه دو خانواده بدين وسيله امرار معاش نماييم و اكنون هر محل ديگري را كه بخواهيم براي اين شغل بگيريم بايد مبلغ هنگفتي جهت سرقفلي پرداخت نمود بعلاوه خسارات وارده ديگر و بي كاري طولاني تا مجددا به شغل خود باز گرديم و حال كه انقلاب صورت گرفته هيئت مديره مسجد تحت عنوان اين كه به ساختمان احتياج داريم براي كميته، تصميم به تخليه آن گرفته و با مراجعه به دادگاه كميته مركزي تهران طبق مفاد قانون نظام گذشته و نظريه قاضي حقوقي، دادگاه بر له اين جانبان رأي داده كه نمي توانند شما را اخراج كنند تا اين كه رضايت شما را حاصل نمايند ولي مع ذلك باز هم مي خواهيم كه

نظر مباركتان را نسبت به اين مسأله مرقوم فرمائيد.

ج

- در صورتي كه شرط و تعهد مزبور در ضمن عقد لازم باشد و به مصلحت موقوفه نيز باشد لازم است متولي شرعي بر طبق آن عمل كند و ليكن اگر مطابق

صفحه : 399

مصلحت موقوفه نباشد يا در ضمن عقد لازم شرط نكرده باشند عمل به آن لازم نيست بلكه اگر خلاف مصلحت وقف باشد شرط باطل است و عمل به آن جائز نيست.

س

- زمين موقوفه ايست كه اين جانب با اجازه جناب عالي توليت شرعي آن را دارم اين زمين را به شخصي اجاره داده ام و او در آن با اذن من خانه ساخته است اينك قصد دارد كه هوائي آن را كه متعلق به اوست بفروشد آيا زمين موقوفه، سهمي از بهاي هوائي آن را دارد يا خير.

ج

- اگر در عقد اجاره مدت معين شده و نسبت به ساختمان كه در آن بناء مي شود قرار داد خاص نشده باشد ساختمان ملك مستأجر است ولي در آخر مدت نمي تواند بعنوان مالكيت آن، متولي شرعي وقف را ملزم به تجديد اجاره نمايد و زمين موقوفه سهمي از بهاي هوائي آن را ندارد.

س

- زمين موقوفه اي كه واقف و متولي شرعي آن فوت كرده اند در معرض تلف واقع شده يكي از ورثه واقف به منظور حفظ آن زمين او تلف كوشش كرد تا نتيجتا آن را حفظ كرد و چون اگر مي گفت كه زمين وقف است اداره اوقاف ممكن بود آن را بگيرد لذا در دفتر ثبت اسناد آن را بعنوان ملك خودش و بقيه ورثه به ثبت رسانيد تا بعدا به وظيفه شرعيه خودشان عمل كنند لكن بعدا بعضي از ورثه با اين كه مي دانستند وقف است آن را بعنوان ملك تصرف كردند و مورد وقف را ابدا رعايت نكردند الا يك نفر كه به وظيفه وقف عمل كرد حالا وظيفه اين شخص كه اين زمين را به منظور حفظ از تلف ثبت كرد و بقيه ورثه آن را تصرف كردند چيست آيا ضامن است يا نه.

ج

- در فرض سؤال اگر اقدام بر ثبت به منظور حفظ موقوفه از تلف بوده اقدام كننده بر ثبت ضماني ندارد و كساني كه تصرف عدواني نموده اند غاصب و ضامن هستند.

س

- هر گاه كسي چيزي را بر كسي يا بر جهتي وقف كند و در

صفحه : 400

ضمن شرط نمايد كه اگر خودم احتياج پيدا كردم به خودم برگردد آيا چنين وقفي صحيح است يا خير.

ج

- اقوي صحت وقف بنحو مذكور است پس هر وقت محتاج شد وقفيت از بين مي رود و اين وقف داخل در وقف منقطع الآخر است و چنانچه واقف بعد از عروض حاجت بميرد ارث است و به ورثه مي رسد و اگر قبل از عروض حاجت بميرد بر وقفيت باقي است و به ورثه مربوط نيست.

س

- زيد زمين وقفي را از كسي خريداري نموده و از آن زمين گل برمي دارد و آجر درست مي كند و به مردم مي فروشد و بعضي از مردم از موضوع وقف مطلع و بعضيها هم بي خبر و آجرها را مي خرند آيا اين بيع و شري جايز است يا نه و در صورت عدم جواز اگر اشخاص مطلع آجرها را خريدند و بعد نادم و پشيمان شدند چنانچه بخواهند معامله را بر گردانند يا به ديگران بفروشند و يا اشخاص بي خبر پس از خريدن آجرها بخواهند به بايع پس بدهند و ثمن را از او دريافت بدارند ولي بايع پس نمي گيرد و وجه را به مشتري پس نمي دهد آيا خريداران مي توانند آجرها را در مصارف خيريه كه عام البلوي باشد از قبيل پل يا تكيه و يا مسجد بكار ببرند يا نه.

ج

- در فرض مسأله واجب است وجه آجرها را با نظر متولي شرعي به مصرف همان وقف برسانند و اگر متولي ندارد يا خائن است با نظر حاكم شرع به مصرف برسانند.

س

- شخصي ملكي را وقف مي كند كه مال الاجاره و منافع آن را به فلان مصرف خيريه برسانند و در حين وقف ابتداء اين زمين مال الاجاره اش مثلا هزار تومان بوده ولي متولي در آن احداث نهال ميوه و غيره كرده و فعلا مال الاجاره اش ده هزار تومان است در اين صورت متولي بايد همان هزار تومان را خرج كند يا ده هزار تومان را.

ج

- اگر متولي درخت را بقصد خودش غرس كرده ميوه مال خود او است

صفحه : 401

لكن بايد اجرة المثل زمين را به مصرف برساند و اگر درخت را براي موقوفه غرس كرده بعد از حق توليت تمام منافع را بايد در مصارف موقوفه مصرف كند.

س

- حمامي است كه از وضع بناء و باني آن كسي اطلاع ندارد ولي اهالي محل در سابق يك نفر حمامي معين مي كردند براي گرم كردن و پاكيزه نمودن آن و هر خانواده اي در سال مبلغ معيني به او مي داد و از حمام استفاده مي كرد فعلا محل عنوان شهريت پيدا كرده و حمام را به اجاره داده اند آيا مي توانند مال الاجاره را بعد از مخارج تعمير حمام در امور خيريه محل مانند مخارج مسجد و روضه خواني و امام جماعت مسجد مصرف نمايند يا خير.

ج

- در فرض مسأله ظاهر آنست كه حمام مذكور وقف مسلمين است و مورد احتياج و ابتلاء آنها است و از اين جهت اجاره دادن صحيح نيست بلي اگر مسلمين حاضر شوند جهت اداره آن مبلغي وجه به حمامي بدهند و حمامي ملتزم شود كه اگر اهالي او را اختيار كنند براي اداره حمام مبلغي جهت مسجد يا امور خيريه بدهد اشكال ندارد ولي عنوان اجاره باطل است.

س

- قناتي است مخصوص بدو باب حمام كه وقف بر عموم اهالي قريه است و چند باغچه خصوصي در اطراف حمام مذكور از فاضل آب همان قنات مشروب مي گرديده و در اثر خشك سالي آب قنات مرقوم كم شده و در مسير راه كثيف مي شود و وارد آب انبار حمام مي گردد عده اي از اهالي قريه وجهي جمع آوري نموده دهنه قنات را تا آب انبار حمام لوله كشي كردند و چند نفر از آقاياني كه منزلشان نزديك به مسير لوله كشي است براي برداشتن آب شيري به لوله وصل نموده و استفاده مي كنند ولي بعضي از آقاياني كه در دادن پول لوله كشي شركت داشته اند اظهار عدم رضايت مي نمايند در اين صورت مي توان از آب شيرهاي نصب شده به لوله استفاده نمود و غسل بعمل آورد يا خير.

ج

- در فرض مسأله تصرف در آب بر خلاف قرار داد واقف جايز نيست

صفحه : 402

و تصرف در لوله موقوف باذن صاحبان آب است و اگر لوله هم وقف شده حكم خود آب بر آن جاري است.

س

- در باغچه مسجد شبيه خواني جايز است يا نه.

ج

- در ملك موقوفه بايد تصرف بر خلاف نكنند.

س

- زميني جهت قبرستان وقف شده و در دو ثلث آن اموات دفن شده و يك ثلث آن خالي است و فعلا از دفن اموات منصرف شده اند و زمين ديگر اختيار كرده اند در اين صورت مي شود خاك اين زمين را كنده و خشت بزنند و براي ساختمان مسجد بكار ببرند يا نه.

ج

- محل اشكال است براي مسجد از محلي خاك بردارند كه مورد شبهه نباشد.

س

- آبي كه از زمين موقوفه بواسطه حفر چاه بيرون آمده و به وسيله لوله در دسترس اهالي شهري گذاشته شده مردم آن شهر مي توانند از اين آب هر گونه استفاده اي بنمايند از قبيل وضوء و غسل و غيرهما و زمين مذكور وقف بر طلاب و غيرهم مي باشد تكليف اهالي را نسبت باين آب بيان فرمائيد.

ج

- چنانچه بعضي از مؤمنين زمين مذكور را از متولي شرعي اجاره نمايند و آب آن را در اختيار مسلمانان قرار دهند و مال الاجاره آن را به متولي برسانند تا به مصرفي كه در وقفنامه معين شده برسد اشكالي ندارد.

س

- ملك مغازه اي كه وقفي است و در اختيار سازمان اوقاف مي باشد اداره اوقاف هم طبق مالكهاي عادي اجاره ماهانه و هنگام فروش سرقفلي مغازه مبلغي بعنوان رضايت ارباب از مستأجر مي گيرد آيا اين برنامه كه در رژيم سابق و دولت فعلي اجرا مي شود مطابق شرع است يا نه و بايد به حاكم شرع رجوع شود.

ج

- براي مغازه هاي موقوفه مثل مغازه هاي ملكي متولي شرعي مي تواند سرقفلي بگيرد البته به نفع جهت وقف و غير متولي نمي تواند ملك وقفي را اجاره داده

صفحه : 403

يا براي آن سرقفلي بگيرد.

س

- چنديست كه تعدادي از افراد علاقه مند به امام حسين عليه السّلام اقدام به تأسيس هيئت حسيني نموده اند و براي گردهمائي و عزاداري وسائل لازمه را با پرداخت مبالغي توسط اعضاء خريداري نموده و بصورت وقف نگهداري و استفاده مي گردد اكنون اعضاء، كه جهت تأسيس اين هيئت مبلغي پرداخته اند در صدد استرداد وجه خود مي باشند و پرداخت آن مستلزم فروش لوازم و اثاثيه هيئت مي باشد و آنها هم بصورت وقف در آمده آيا از نظر شرع فروش لوازم مربوطه و استرداد پول اعضاء واجب مي باشد يا خير؟

ج

- در فرض سؤال آن چه وقف شده قابل فروش نيست و دهندگان وجه حق استرداد آن را ندارند.

س

- باغي است بدون آب مالك باغ براي آبياري باغ از آب شش دانگ استفاده مي كرده در صورتي كه يك دانگ از اين شش دانگ وقف بوده و كسي از اين موضوع اطلاع نداشته بفرماييد مدتي كه از آب وقفي آب آبياري اين باغ استفاده شده است چه صورت دارد.

ج

- قيمت آب وقفي را كه صاحب باغ به باغ مذكور داده ضامن است و بايد به اجازه متولي شرعي به مصارف شرعيه وقف برسد.

س

- زمينهايي است كه وقف بر حضرت سيد الشهداء عليه السّلام است و كسي ياد ندارد كه در آن زمينها زراعت شده باشد و در اداره ثبت هم باسم وقف ثبت شده و فعلا اراضي مزبوره باطل افتاده و هيچ گونه علامت تصرف در آنها نيست آيا اجازه مي فرماييد كه آن اراضي را ساختمان نموده به اجاره بدهند و مال الاجاره آنها را به مصرف حضرت سيد الشهداء عليه السلام برسانند يا نه.

ج

- حقير از وضع زمينهاي مزبور اطلاع ندارم بنحو كلي اگر مشهور به وقفيت باشد بايد با آن معامله وقفيت نمود و مراعات احتمال وقف بودن باين است كه به قيمت

صفحه : 404

عادلانه زمينهاي مزبور را با اذن متولي شرعي براي ساختمان اجاره نماييد و مال الاجاره را همه ساله به مصرف حضرت سيد الشهداء عليه السّلام برسانيد.

س

- در رسائل عمليه فقهاء عنوان شده كه اجرت گرفتن براي گفتن مسائل واجبه جايز نيست در اين صورت اگر كسي ملك وقفي گذاشته باشد كه هر ساله عوائد آن را به مسئله گو بدهند يعني به يك نفر اهل علم بدهند كه در ايام محرم يا ماه رمضان بالاي منبر فقط مسأله براي مردم بگويد آيا جايز است از مال الاجاره ملك وقفي باين عنوان اجرت بگيرد يا جايز نيست.

ج

- در فرض سؤال مسأله گو موقوف عليه وقف است و مبلغي كه به او داده مي شود بعنوان اجرت نيست و اشكال ندارد.

س

- شخصي زميني داشته است ملكي، و آن زمين را بزارعي داده كه در آن زراعت كند زارع مزبور چند اصله درخت در آن زمين غرس نموده و وقف جهت مورد خاصي كرده است بعد از مدتي مالك زمين - زمين را به ديگري فروخت و زارع هم عوض شد و ديگري متصرف گرديد اكنون مالك دومي مي خواهد اين درختها را كه در زمين او غرس شده است بكند و از بين ببرد و راضي نيست در ملك او مال موقوفه باشد در اين صورت شرعا مي تواند اين كار را بكند يا نه.

ج

- اگر زارع بدون اذن مالك زمين درختهاي مذكوره را در آن غرس نموده و بعد هم مالك زمين وقف آن را امضاء نكرده باشد مالك فعلي مي تواند آنها را از زمين بكند.

س

- ملكي از موقوفه در دست دارم كه چندين سال است از آن استفاده مي نمايم وجه آن را به مصرف عزاداري مي رسانم مي گويند نهالي را كه خودتان در كنار جوي آب كاشته ايد ربطي به موقوفه ندارد زيرا شما اجاره مي دهيد و درختي كه در سابق كنار ملك بوده انداختم و به مصرف خود موقوفه رسانده ام و از جاي درختي كه از ريشه كنده شده مجددا نهالي بوجود آمده اين نهال مربوط به زمين موقوفه است يا نه.

صفحه : 405

ج

- نهالي كه از درخت موقوفه روييده يا از درخت موقوفه بريده و كاشته ايد ملك موقوفه است و اگر نهال از خودتان باشد و كاشته ايد ملك شما است.

س

- زميني است موقوفه مربوطه به حضرت امام حسين عليه السّلام كه شخصي با جهل به مسأله زمين موقوفه را متصرف و از خاك آن زمين مقداري خشت جهت ساختمان شخصي خود ماليده بعد متوجه شده كه در زمين موقوفه اين گونه تصرفات نمي شود انجام داد تكليف اين شخص چيست.

ج

- واجب است قيمت خشتهائي كه از آن درست كرده اند بدهند به متولي شرعي آن زمين موقوفه كه در جهت وقف مصرف شود و چنانچه با اين تصرف در زمين وقف عيبي بهم رسيده باشد جاي آن را از خاك مشابه آن پر كنند كه عيب آن بر طرف شود.

س

- راجع به ملكي كه مالكش آن را وقف نموده و معين هم كرده كه مبلغ پنج تومان مثلا در سوگواري حضرت سيد الشهداء عليه السّلام و ساير مخارج لازمه صرف شود و در ضمن تاريخ وقف سال 1329 قمري بوده و فعلا كه سؤال مي شود سال 1359 قمري است اكنون وظيفه چيست.

ج

- اگر باين نحو مقرر كرده كه از عوائد آن پنج تومان صرف سوگواري حضرت سيد الشهداء عليه الصلاة و السلام شود و براي بقيه عوائد مصارف ديگر معين نموده است نسبت اين پنج تومان را با مجموع در آمد وقف در حين وقف ملاحظه كنيد و به آن نسبت از عوائد فعلي به مصرف سوگواري برسانيد.

س

- درخت غير مثمري كه در صحن مسجد غرس شده است و سبب خرابي مسجد مي شود اجازه مي فرماييد آن را قطع نمايند يا نه.

ج

- در فرض سؤال اگر درخت مزبور وقف يا ملك كسي نيست بلكه مباح است قطع آن جايز است و اما اگر ملك كسي باشد موقوف به اذن مالك است و اگر وقف باشد براي استفاده از سايه آن و مسجد بعد از آن احداث شده باشد خرابي مسجد را تعمير كنند.

صفحه : 406

س

- زمين موقوفه اي در جنب مسجدي بوده مقدار چهار متر از آن زمين را جهت توسعه مسجد جزء مسجد نموده اند در اين صورت مي شود در آن مسجد نماز خواند يا نه و بطور كلي مي شود زمين مذكور را جهت وسعت مسجد تصرف كرد يا نه.

ج

- هر گونه تصرف در زمين موقوفه موكول به اذن متولي شرعي آن است و در مورد سؤال اگر متولي شرعي صلاح بداند جايز است آن را براي مسجد اجاره دهد و مال الاجاره آن را همه ساله به مصرف وقف برساند.

س

- زميني قبلا مدرسه و وقف طلاب علوم دينيه بوده و در اثر خرابي مدتي است كه محل فاضل آب حمام شده است در اين صورت جايز است آن را بفروشند و حمام بنا كنند يا اين كه فعلا آن را جزء حريم مسجد نموده بعدها در صورت امكان مدرسه بنا شود.

ج

- حقير اجازه فروش و تبديل نمي دهم و خوب است مؤمنين همت نمايند و آنجا را مدرسه علميه بسازند.

س

- شخصي محلي را وقف نموده كه نصف در آمد ساليانه آن مصرف مخارج امام جماعت مسجدي بشود و نصف ديگر مصرف مخارج طلاب مدرسه علوم دينيه همان مسجد گردد در صورتي كه مدرسه فاقد طلاب باشد و متولي هم مؤمن به عدالت امام جماعت مسجد نباشد وظيفه او در مصرف در آمد موقوفه چيست.

ج

- لازم نيست متولي علم به عدالت امام جماعت داشته باشد همين اندازه كه امام جماعت حاضر در مسجد مي شود و اقامه جماعت مي نمايد و جمعي به او اقتداء مي كنند در استحقاق در آمد وقف كفايت مي كند و اما نسبت به طلاب چنانچه اشخاصي هستند در مدرسه كه مشغول درس باشند هر چند دروس ابتدائي و مقدماتي باشد كفايت مي كند در جواز دادن در آمد موقوفه به آن ها و اگر هيچ طلاب و محصل ندارد متولي سعي

صفحه : 407

و كوشش كند كه چند نفري را براي تحصيل فراهم كند كه در مدرسه مشغول تحصيل شوند.

س

- اراضي وسيعه ايست كه ربع تمام آن مسلما وقف است ولي متولي آن معلوم نيست و سه ربع آن طلق و متعلق به مالك عمده و خرده است و چندين قريه و باغ و مسجد و حمام در آن احداث شده و از طرفي مشمول اصلاحات اراضي و تقسيم گرديده در اين صورت تكليف مؤمنين و نماز خوانان اعم از اهالي آن قريه و عابرين كه در حمام غسل مي كنند و در مسجد نماز مي خوانند چيست.

ج

- در فرض سؤال كه زمين مزبور مشترك است بين وقف و ملك طلق هر گونه تصرف در آن موقوف است باذن متولي شرعي و مالكين آن.

س

- زميني از پدرم بعنوان ارث بمن رسيده بعضيها مي گويند اين زمين وقف اولاد است عده اي هم مي گويند كه اصلا وقف نبوده و زمينهاي كنار آن ساختمان شده و در آن سكونت دارند تصرفات من در اين زمين چه صورت دارد آيا مي توانم اين را بفروشم و از پول آن ساختماني خريداري كنم و يا در آن زمين ساختماني بسازم يا نه.

ج

- از موضوع شخصي اطلاع ندارم به علما محل كه اطلاع دارند مراجعه نماييد تا راهنمايي كنند و در صورتي كه معلوم شود وقف است بايد آن زمين را با اجرة المثل آن در مدتي كه در تصرف شما بوده به متولي شرعي آن برسانيد تا به مصرف وقف برساند و سهم الارث خود را از غير اين زمين مي توانيد از بقيه ورثه مطالبه نماييد.

س

- شخصي عوائد ملك معيني را به موقوف عليهم با حقوق معينه بطور محدود در زمان سابق وقف كرده مثلا حقوق امام جماعت ده تومان به همين ترتيب مدرس و خادم و جهت روشنايي و روضه خواني و بقيه عوائد در تعمير و ضروريات صرف شود فعلا حقوق معينه آن روز با مخارج امروزه تناسب ندارد

صفحه : 408

و شايد هم كسي حاضر نيست خدمت كند در اين صورت آيا از ما زاد عوائد موقوفه مزبوره بعنوان قيد ضروريات كه واقف در وقفنامه ذكر كرده به نسبت حقوق موقوف عليهم پرداخت شود جايز است يا خير.

ج

- در فرض مسأله اگر ممكن است نسبت ده تومان امام جماعت به مجموع عوائد موقوفه در زمان وقف را تعيين كنند و فعلا بهمان نسبت به او بدهند مثلا اگر ده تومان عشر عوائد بوده فعلا هم عشر عوائد را بدهند و ما بقي مصارف به همين نسبت بلي مثل خادم را زائد بر اجرت متعارف ندهند.

س

- دو مسجد نزديك هم واقع شده در قديم الايام فرشهايي كه در هر يك از اين دو مسجد بود در مسجد ديگر مورد استفاده قرار مي گرفت يعني به جهت بزرگي مسجد در فصل زمستان براي اقامه جماعت و گفتن مسأله شرعيه از عين فرشها هر دو مسجد استفاده مي نموده اند آيا بهمان طور قديم عمل شود جايز است يا خير.

ج

- به نحوي كه در قديم الايام سيره بر استفاده از فرشهاي مرقوم بوده فعلا عمل كنند مگر آن كه خلاف آن معلوم باشد.

س

- شخصي ملكي را وقف نمود و قيد نمود كه متولي وقف عوائد حاصله موقوفه را پس از مخارج عمران موقوفه و حق الزحمه متولي خرج روشنايي حرم حضرت معصومه عليها السّلام نمايد متولي وقف بايد آن وجه را عينا بعنوان روشنايي تحويل متولي آستانه نمايد يا اين كه بايد خودش شخصا آن را به مصرف روشنايي حضرت برساند.

ج

- اگر وقف به ترتيب خاصي معين نشده باشد متولي وقف مي تواند شخصا آن را به مصرف روشنايي آستانه مقدسه برساند مگر آن كه بر خلاف وضع و تنظيم آستانه باشد كه در اين صورت اذن متولي آستانه هم لازم است.

س

- اگر مسجدي چند در داشته باشد و براي گرم شدن مسجد

صفحه : 409

درها را تا چند روز ببندند و از يك در عبور كنند جايز است يا نه.

ج

- اگر موجب زحمت نماز گزاران نباشد مانعي ندارد مگر آن كه موانع خارجي در بين باشد از قبيل مزاحمت زن و مرد.

س

- زميني موقوفه بوده فعلا دولت تصرف كرده و به نام دانشگاه ساختماني تأسيس كرده و در آن مسجد و حمامي هم ساخته است و كارگراني در آنجا مشغول كار هستند آيا جايز است از مسجد و حمام استفاده كنند يا نه.

ج

- در صورتي كه از متولي شرعي آن اجاره نموده باشند و مال الاجاره آن را مطابق قرار داد بپردازند مانعي ندارد.

س

- فرشهائي است وقف روضه خواني حضرت سيد الشهداء عليه السّلام در ايام عزاداري آنها را در مسجد پهن مي كنند و شبها روضه خواني مي شود در اين صورت نماز خواندن روي فرشها در ساعتي كه روضه خواني است و وقتهاي ديگر كه روضه نيست جايز است يا نه.

ج

- در فرض سؤال اگر محل مخصوصي در ايام عزاداري براي فرشها تعيين نشده، پهن كردن آنها در مسجد در ايام عزاداري بي اشكال است و چه در ساعت روضه خواني و چه در غير آن ساعت نماز خواندن روي آنها مانع ندارد ولي در غير ايام روضه خواني نمي شود روي آنها نماز خواند.

س

- زمين حسينيه قريه اي كه از طريق شياع و ظاهر امر وقفيتش براي حسينيه ثابت است و از قديم دفن اموات اهالي آن قريه در زمين مذكور معمول است در اين صورت دفن اموات در آن جايز است يا نه و اگر جائز باشد بالا آوردن سطح قبر با آهن و سيمان از سطح زمين مذكور بمقدار يك متر تقريبا چه صورت دارد.

ج

- در مفروض سؤال كه از قديم دفن اموات در آنجا معمول بوده اشكالي ندارد و لكن تصرفاتي كه منافات با انتفاع از آن بعنوان حسينيه داشته باشد جايز نيست.

صفحه : 410

س

- شخصي ساختماني درست نموده و از حياط آن خاك برداري كرده و چون حياط گود شده از خاك قبرستان آورده حياط را پر نموده و بعد آن ساختمان را به كسي ديگر فروخته ولي خريدار پس از انجام معامله در شك است و نمي داند كه چه مقدار خاك آورده و در حياط ريخته در صورتي كه اشكال شرعي دارد بيان فرمائيد.

ج

- اگر زمين قبرستان مباح بوده بر خريدار چيزي نيست و اگر وقف بوده لازم است هر قدر كه يقين دارد از آن خاك در منزل ريخته شده به محل خودش برگرداند.

س

(1) كسي در گذشته زمين موقوفه اي را از متولي اجاره نموده و در آن درختكاري نموده در زمان حاضر اجاره اين زمين در صورتي كه بصورت باغ باشد فرضا سالي دو هزار تومان است اما اگر نهالها را مستأجر بر دارد متولي مي تواند زمين را جهت خانه سازي به اشخاص بمبلغ بيست هزار تومان اجاره دهد آيا در صورتي كه مدت اجاره زمين منقضي شده باشد متولي مي تواند مستأجر را وادار كند كه نهالها را بر دارد يا بايد با همان اجازه كم بسازد و مستأجر هم بيشتر اجازه نمي دهد.

س 1178 (2)- اگر در آمد موقوفه از مصرف تعيين شده از طرف واقف زياد بيايد متولي ما زاد را بچه مصرفي برساند مثلا واقف گفته باشد اجاره وقف را در دهه عاشورا روضه بگيرند حال در آمد فوق اين حرفها و خيلي بيشتر است.

س 1179 (3)- زميني جزء مرافق مدرسه علميه بوده است كه طلاب از آن استفاده مي كرده اند بعدا غاصبي آن را تبديل به گاراژ نموده و اجاره هم مي داد آيا اجاره به ذمه غاصب تعلق مي گيرد فعلا چه بايد كرد.

ج

(1)- در فرض سؤال متولي شرعي مي تواند از مستأجر پس از انقضاء مدت اجاره بخواهد كه اجاره را زياد كند يا نهالهاي خود را از زمين مزبور بيرون آورد.

صفحه : 411

ج (2)- در فرض سؤال بايد تمام در آمد در دهه عاشورا صرف روضه خواني شود اگر چه به كثرت مجالس و اطعام مستمعين و دادن وجه بيشتر به روضه خوانها باشد.

ج (3) آن چه جزء مرافق مدرسه بوده فعلا هم شرعا ملحق به مدرسه و جزء مرافق مدرسه است و اجاره دادن

آن خلاف شرع است و مبالغي را كه غاصب بابت اجاره آن تا بحال گرفته بايد به مستأجرين برگرداند و اگر به آن ها دسترسي ندارد بعنوان مظالم از جانب آنها به مجتهد بدهد و از معصيتي كه كرده نيز توبه كند و از خداي متعال طلب مغفرت نمايد و اگر مرافق وقف شده كه طلاب از اجاره آن استفاده كنند بايد اجاره هايي را كه گرفته به طلاب همان مدرسه بدهد و اللّه العالم.

س

- استفاده از خاك قبرستان كه وقف بودن آن معلوم نيست چه صورت دارد.

ج

- جايز نيست بلي اگر زمين مباحي باشد كه مردم در آن زمين اموات خود را دفن مي كنند برداشتن خاك از محلي كه در آن، قبر نباشد مانعي ندارد و در قبور تصرف ننمايند.

س

- براي توسعه مسجد از كوره آجرپزي محل چندين هزار آجر خريداري كردم بعدا كشف شد كه زمين كوره مزبور وقف يكي از مساجد كرمان است كه عدوانا تصرف شده و در حال حاضر هم در تصرف اوقاف است و قبل از تصرف اوقاف آجرهاي مورد حاجت خريداري و مصرف مسجد شده بنا بر اين تكليف اين جانب در مورد مسجد و ساير مردم نسبت به آجرهايي كه از عين موقوفه در زمان گذشته بكار رفته است چيست.

ج

- بايد آجرهاي مذكوره از متولي وقف اگر متولي منصوص دارد و الا از مجتهد جامع الشرائط خريداري شود و قيمت آن به مصرف مسجدي كه زمين مرقوم براي آن وقف شده برسد.

صفحه : 412

س

- زميني است موقوفه و مزروعي كه دنباله و اواخرش مقداري در مسير رود خانه واقع شده و چند مترش هم از استفاده و انتفاع زراعتي افتاده و به هيچ وجه قابل استفاده نيست و فعلا شخصي مي خواهد مسير قناتي را كه در كنار رود خانه دارد از زير همين اراضي موقوفه غير قابل استفاده عبور دهد و در سطح زمين تصرفي نمي كند و در عين حال پولي هم مي دهد در اين صورت اجازه مي فرماييد كه اين پول اخذ گردد و به دستور حضرت آية اللهي مصرف شود.

ج

- در صورتي كه مضر به وقف نباشد محل مذكور را جهت انتفاع آب بردن اجاره بدهيد و همه ساله مال الاجاره را به مصرف وقف برسانيد و پس از انقضاء مدت تجديد اجاره نماييد و اجاره نامه رسمي بگيريد كه وقف از بين نرود.

س

- حوض مسجد يا مدرسه در صورتي كه معلوم نباشد وقف عام است يا خاص چنانچه غير طلبه و غير آنهايي كه در آن مسجد نماز مي خوانند از آن حوض وضو بسازند و نخواهند در آنجا نماز بخوانند چه صورت دارد.

ج

- در صورتي كه مزاحم حق نماز گزاران مسجد و ساكنين مدرسه نباشد بعيد نيست جواز آن مگر آن كه احراز شود كه منع از ديگران در وقف قيد شده

س

- شخصي يك قطعه زمين بدون آب را كه نزد جمعي از مردم معروف به موقوفه حضرت سيد الشهداء عليه السّلام است به نام ملك خود به ثبت داده و درخت كاري كرده و نصف آن را يكي از فرزندانش خريداري نموده و مبلغي هم خرج كرده بعد از خريداري عده اي از معتمدين گفته اند زمين باغ موقوفه است و پدرش تا حين وفات منكر بوده لكن موقع وفات سخن آنان را قبول كرده و چون اجاره اين قسمت زمين سابقا در هر دو سال پنجاه من گندم بوده معادل مقدار مزبور را به مصرف خرج سوگواري مي رساند فعلا تكليف مشار اليه را نسبت به مصرف خود و ورثه و نقل و انتقال زمين و اشجار معين فرمائيد.

ج

- در فرض سؤال اشجار ملك غارس است و اصل ملك را اگر مي داند موقوفه

صفحه : 413

است بايد بمقدار اجرة المثل سابق با اذن متولي شرعي به مصرف موقوفه برساند پس اگر آن چه مصرف نموده كمتر از اجرة المثل سابق بوده بايد بقيه را هم به مصرف برساند و در آينده از متولي اجاره نمايد و اگر متولي ندارد توليت با حاكم شرع است و در هر حال لازم است وقف را به ثبت اوقاف برساند كه محفوظ بماند.

س

- درختي موقوفه است و در زمين موقوفه هم مغروس است شاخه آن درخت داخل در ملك زيد شده و زيد مي خواهد در ملك خود خانه بسازد و عرف محل نيز طوري است كه هر شاخه اي از ملك هم سايه داخل در ملك هم سايه ديگر شود او حق منع ندارد در اين صورت شرعا مي تواند شاخه درخت وقف را قطع كند يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر حقي از صاحب درخت بر صاحب ملك معلوم نباشد صاحب ملك مي تواند به صاحب درخت يا به متولي وقف بگويد آن مقدار از شاخه كه در ملك من آمده قطع كن و اگر قطع نكرد خودش حق دارد قطع نمايد و فرق بين وقف و غير وقف نيست و عرف محل در اين مورد موجب تغيير حكم شرع نيست.

س

- يك جلد كلام اللّه مجيد را كسي وقف بر محل معيني نموده ولي چون كلام اللّه در آن محل خيلي جمع شده اين قرآن بكلي از استفاده افتاده در اين صورت جايز است انتقال به محل ديگري بدهند يا نه.

ج

- در صورتي كه هيچ مورد استفاده نمي باشد ببرند محل ديگر كه از آن استفاده شود اشكالي ندارد.

س

- (1) مرحوم پدرم تقريبا در حدود سيصد متر مربع زمين وقف كرده متولي آن را اصلح اولاد خود قرار داده و در متن وقفنامه شرط كرده است كه هر گاه درخت در ملك مزبور خشك شد يا لازم شد استفاده شود اختيار آن با متولي مي باشد بفرماييد آيا متولي مي تواند در ملك مزبور مقدار شصت متر

صفحه : 414

مربع ساختمان جهت سكونت خود بسازد يا خير ضمنا متولي در روستاي مذكور فاقد خانه مسكوني مي باشد.

س 1188 (2) در مورد ملك نامبرده از مال الاجاره ملك مزبور واقف در متن وقفنامه مبلغ يك تومان را تصريح نموده است كه صرف ذكر مصيبت شود و در سطر 12 همين وقف نامه تصريح نموده كه تتمه آن حق التوليه متولي مي باشد با توجه به مورد تصريح شده كه مي گويد تتمه آن حق التوليه مي باشد آيا از اجاره ملك مزبور همان مبلغ يك تومان بايد صرف ذكر مصيبت شود يا اين كه بايد اجاره ملك مزبور به قيمت عادلانه روز تعيين و صرف ذكر مصيبت شود.

س 1189 (3) چون ملك نامبرده فوق در جهت رود خانه قرار دارد هر ساله مبلغي خسارات در اثر سيل بملك مزبور وارد مي شود و تا كنون خسارات وارده را متولي جبران كرده است آيا متولي مي تواند خسارات وارده را از اجاره كسر كند يا خير.

ج

- (1) مال الاجاره زميني را كه متولي آن را ساختمان مي كند با نظر اهل خبره معين كنند و هر سال به مصرف وقف برسانند مانعي ندارد.

ج (2) بايد مال الاجاره ملك مزبور در زماني كه وقف شد معين شود و نسبت يك تومان با مجموع مال

الاجاره ملاحظه شود و همان نسبت در مصرف عوائد و مال الاجاره فعلي مراعات شود مثلا اگر مال الاجاره ملك در زمان وقف 12 ريال بوده فعلا بايد پنج ششم مال الاجاره صرف اقامه عزا شود و يك ششم باقي حق التوليه متولي است.

ج (3)- چنانچه متولي خسارات وارده را تبرعا جبران نموده حق كسر نمودن از مال الاجاره را ندارد ولي اگر بقصد اين كه طلب خود را از عوائد وقف بردارد خرج كرده مي تواند خرجي را كه جهت وقف نموده از مال الاجاره كسر كند.

س

- زمينهاي موقوفه اي در مسير خيابان واقع شده ولي قبلا بصورت

صفحه : 415

محوطه و داراي ديوار بوده است در اين صورت براي عابرين جهت عبورشان اشكالي هست يا اين كه چون اين افراد عبورشان دخالتي در تصرف اوليه نداشته مانند زمينهاي مباح بلا مانع است.

ج

- با علم به وقف بودن و مغصوب بودن فعلي احتياط ترك عبور است و در صورت اضطرار مال الاجاره عبور را در مدت هر سال به ذمه بگيرند و با اذن متولي شرعي به مصرف وقف برسانند و در صورت جهل به مصرف در مطلق خيرات صرف نمايند.

س

- شخصي در اراضي موقوفه عامه كه قبلا باغ و يا مزروعي بوده جهت توسعه اماكن با اجازه و اجاره متصديان موقوفه عامه و يا از اداره اوقاف محلي احداث بناء مسكوني نموده و مدت اجاره را نود ساله قرار داده مثلا هر ساله چهل تومان به متصديان موقوفه بپردازد و در راه معيني عند الواقف صرف و خرج شود الان مدت بيست سال گذشته و فعلا قيمت همه اجناس به چند مقابل ارتقاء يافته و هم بخشنامه از اداره مركز اوقاف آمده مدت اجاره بيش از ده سال باطل است در اين صورت آيا تجديد اجاره با امتناع مستأجر كه فقط همان سالي چهل تومان را مي خواهد بدهد محكوم به غصبيت است يا خير مستدعي است كه آن چه حكم خدا است مرقوم فرمائيد.

ج

- از موضوع شخصي اطلاع ندارم بطور كلي در مثل مورد سؤال چنانچه از متولي شرعي اجاره شده و متولي هنگام اجاره دادن صلاح وقف را در نظر گرفته اجاره مزبوره صحيح است ولي ترقي فاحش مال الاجاره بعد از گذشتن مدتي از زمان اجاره بعيد نيست كاشف از غبن در اجاره وقف باشد لذا احتياط اين است كه اجاره فسخ و طبق معمول زمان اجاره تنظيم شود.

س

- شخصي ملك وقفي را اجاره داده است به فلان مبلغ به شخصي و شخص ديگري بيش از اولي اجاره مي كند در اين صورت موجر مي تواند اجاره را فسخ كند

صفحه : 416

و به دومي اجاره بدهد يا نه.

ج

- اگر موجر، متولي شرعي ملك موقوفه يا وكيل از جانب او بوده است و در حال انشاء عقد اجاره اجرة المثل موقوفه مطابق اجرة المسمي بوده است به طوري كه اجاره غبنيه نبوده است و اختيار فسخ هم براي حفظ قرار نداده است نمي تواند اجاره را فسخ كند و الا مي تواند و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- هر گاه كسي درخت ميوه را وقف كند يا مثلا گوسفند آبستن را آيا ميوه اي كه در حال وقف نمودن بر درخت موجود است و هم چنين حملي كه در گوسفند در حال وقف هست حكم وقف را دارد يا نه.

ج

- حكم وقف را ندارد و به ملك واقف باقي است بلي در پشمي كه در حال وقف بر گوسفند است و همين طور در شيري كه در همان حال در پستان او است مراعات احتياط ترك نشود.

حفظ وقف واجب است

س

- شخصي ملك موقوفه اي در دست داشته كه با نظر يكي از آقايان اهل علم آن روز در اجاره او بوده ولي شخص مستأجر پس از مدتي براي اين كه ملك به نام اوقاف ثبت نشود آن را به نام خود ثبت داده حاليه يكي از ورثه آن شخص ملك را در اختيار دارد و در اجاره و به مصرف رسانيدن آن دقت كافي بعمل نمي آورد در اين صورت ورثه ديگر اعم از دختر يا پسر مي توانند نسبت به سهم خود از ملك مذكور متصرف شوند بشرط آن كه با اجازه حاكم شرع و نظريه اهل محل ملك را اجاره نمايند و مال الاجاره را خود به مصرف منظور برسانند و آيا مي توانند ملك مورد بحث را به نام وقف ثبت نمايند مشروط بر اين كه وجه اجاره به مصرف منظور برسد و يا ورثه ملك را به نسبت بين خود تقسيم نمايند.

صفحه : 417

ج

- امر موقوفه اگر متولي خاص دارد مربوط به او است و الا با فقيه جامع الشرائط است و ثبت دادن موقوفه باسم خود بعنوان ملكيت كه مستلزم از بين رفتن موقوفه باشد و لو در اعقاب آتيه جايز نيست.

س

- زمين هاي موقوفه اي به منظور مصون ماندن از تصرفات غاصبين موقع اخذ سند به اسم متولي در اداره ثبت معرفي شده و حالا اگر متولي اقرار كند به وقف بودن آنها امكان دارد اوقاف تصرف كند و اگر همين طور به اسم متولي باقي باشد ممكن است بعد از فوت متولي مورد مزاحمت ورثه قرار گيرد وظيفه متولي چيست؟

ج

- بهر نحوي كه موقوفه بهتر حفظ شود آن طور عمل كنند.

س

- رقبه موقوفه كه در آمد آن عائد موقوف عليهم مي شود تغيير دادن به قسمي كه در آمد آن بكلي از بين برود جايز است يا خير و اگر كسي مرتكب اين عمل شد آيا متولي و موقوف عليهم بلكه ساير مسلمين واجب است از موقوفه دفاع كنند و آن را بصورت اوليه برگردانند كه موقوفه و حق موقوف عليهم از بين نرود و اگر مسامحه كنند عند اللّه مسئولند يا خير.

ج

- در فرض مذكور تغيير جايز نيست و بر متولي با تمكن واجب است منع نمايد و آن را بصورت اوّلي برگرداند و موقوف عليهم هم مي توانند جلوگيري كنند بلكه از باب نهي از منكر بر سايرين نيز با تحقق شرائط نهي از منكر ممانعت واجب است.

س

- دو دانگ ملك وقف است كه مدتي است كشت نشده و بصورت باير باقي مانده آيا متولي اصلي كه طبق وقف نامه مشخص شده مي تواند نسبت به آباد كردن آن اقدام كند و اگر افرادي به عنوان آباد كردن ملك وقفي كه باير شده تصرف كنند متولي شرعا مسئول نيست.

ج

- در صورت مفروضه متولي مسئول است بايد موقوفه را حفظ كند يا خود

صفحه : 418

آباد نمايد يا اجاره دهد تا آباد كنند.

س

- متصديان يا متولياني كه املاك موقوفه اي را تحت تصرف داشته اند و دولت سابق از آنها خلع يد نموده و به زارعين فروخته فعلا كه دولت اسلامي است آيا حق دارند به خريداران مراجعه نموده و آنان را راضي نمايند كه در مورد ملك مانند قبل از فروش، سمت خود را مستاجر بشناسند و ساليانه اجاره عادله را بپردازند كه به مصرف موقوف عليهم برسد و اگر فردي راضي نشود در اين صورت متولي يا متصدي شرعا حق دارد او را به محضر شرع يا عرف برده و حاضر به تمكين نمايد يا خير.

ج

- در فرض سؤال متولي شرعي بايد در صورت تمكن ملك را از خريدار پس بگيرد و اگر چه با مراجعه به محاكم شرعيه باشد و در صورتي كه ممكن نباشد عمل نمودن به نحو مرقوم در سؤال مانع ندارد بلكه لازم است.

موقوفه از حيز انتفاع افتاده

س

- خانه اي وقف اولاد ذكور است و فرزند ذكور از آن محل جلاي وطن نموده و در جاي ديگري رفته و در خانه در شرف خرابي است و از حيّز انتفاع افتاده و قدرت بر تعمير آن ندارد و احتياج فراوان به قيمت آن دارد در اين صورت فروش آن جائز است يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر معلوم باشد كه در صورت عدم فروش خراب مي شود به نحوي كه بكلي از حيز انتفاع ساقط مي شود يا به قدري انتفاع آن كم مي شود كه در حكم عدم مي باشد فروش آن با اذن متولي شرعي و موقوف عليهم جايز است لكن واجب است به پول آن محلي بخرند، نظير همان، و وقف نمايند بر همان موقوف عليهم با همان شرائط كه موقوفه اوّل دارا بود.

س

- نخلي وقف عام است و فعلا آن نخل در اثر مرور زمان و فوت

صفحه : 419

واقف و بي توجهي پير و بي ثمر شده آيا جائز است نخل كذائي را به قيمت در آورد و بهاء آن را به فقرا داد و از جاي آن استفاده نمود يا نه.

ج

- در صورتي كه نخله در معرض تلف باشد مجازند بفروشند و به پول آن نخله جوان بخرند و به جاي آن وقف عام نمايند.

س

- خانه اي كه يك اطاق آن مخصوص روضه خواني بوده بعد از چند سال مخروبه شده و صاحب خانه آن خانه را فروخته ولي اطاقي كه مخصوص روضه خواني بوده نفروخته و بحال خود باقي است لكن مخروبه شده و فقط سنگ و زمين آن باقي است و استفاده از آن نمي شود در اين صورت مي شود آن را فروخت و وجه آن را به مصرف روضه خواني تكيه رساند يا نه.

ج

- اطاق اگر وقف باشد تا استفاده از آن ممكن است و لو به اجاره دادن طويل المدة و صرف مال الاجاره را در روضه خواني - آن را نفروشند و اگر به هيچ وجه قابل استفاده نباشد بفروشند و در مكان ديگر اطاق بخرند و وقف نمايند و اگر از ابتداء وقف نشده و فقط براي روضه خواني كنار گذاشته شده فروش آن بدون شرط جائز است.

س

- چند عدد سماور در زمان گذشته وقف بر حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام نموده اند و فعلا بر اثر كثرت جمعيت و كوچك بودن، سماورها از حيز انتفاع افتاده و قابل استفاده فعلي نيست آيا مي شود آنها را تبديل به بزرگتر نمود يعني بفروشند و عوض آنها سماور بزرگتري بخرند يا نه.

ج

- با فرض آن كه از حيز انتفاع ساقط شده جايز است متولي آنها را بفروشد و تبديل به بهتر و بزرگتر نمايد و مجاز است.

س

- قطعه زمين مزروعي موقوفه در اثر توسعه بلد در وسط ساختمانها واقع شده و ارزش پيدا كرده است و عوائد كنوني آن در حال حاضر نسبت بر قبه اش بسيار ناچيز و يك هزارم هم نمي شود و تدريجا از اين استفاده ناچيز هم ساقط

صفحه : 420

مي شود و اگر اين زمين فروخته شود و به قيمت آن در جاي ديگر ملكي و يا باغي خريداري شود شايد حد اقل هشتاد برابر عائد فعلي عائد بدهد با اين شرائط آيا مشروع است كه اين زمين فروخته شود و ملك ديگري خريداري گردد يا نه.

ج

- از قضيّه شخصيه اطلاعي ندارم بطور كلي اگر زمين براي زراعت قابل انتفاع نباشد مانع ندارد كه با اجازه متولي شرعي آن را براي مصرف قابل انتفاع اجاره دهند و اگر اجاره دادن آن بلا فائده است جائز است آن را بفروشند با اجازه متولي و در جاي ديگر زميني خريداري و مانند زمين قبلي وقف نمايند و مدارك و اسناد براي وقف آن تنظيم نمايند كه وقف از بين نرود.

س

- در قريه اي درخت گردوئي هست وقف بر مسجد آن قريه ولي بطور كلي خشك شده و از ثمر افتاده لكن چوب آن را مي خرند و اگر بفروش نرسد در اندك مدتي فاسد مي شود در اين صورت اجازه مي فرماييد با حضور عدول مؤمنين بفروش برسد يا نه ضمنا آن مسجد هم كم وسعت است در صورتي كه اجازه فرمائيد از پول درخت گردو به مصرف وسعت دادن مسجد و تعمير آن برسد و اگر اجازه نمي فرماييد درخت گردوي ديگري از پول آن خريداري و به جاي آن وقف شود نظر مبارك را بيان فرمائيد.

ج

- در فرض سؤال فروش و مصرف آن در تعمير و توسعه مسجد جايز است و غرس درخت گردوي ديگر در محل آن يا خريد درخت گردوي ديگر نيز ظاهرا مانعي ندارد بلكه احوط است

س

- ملكي از طرف چند نفر خواهر عينا و منفعة براي چند مصرف معين و مشروع وقف شده و توليت آن مفوض به اشخاص معيني از ورثه آنان گرديده اكنون آن ملك بطور غير اختياري بفروش رسيده و وجه آن موجود مي باشد در اين صورت تعيين فرمائيد كه تكليف متولي نسبت به آن وجه چيست آيا مي تواند عين آن پول را تماما به مصرف موقوف عليهم برساند و يا شرعا ملزم است از آن

صفحه : 421

پول ملكي بخرد و وقف براي مصارف مزبوره در وقفنامه بنمايند.

ج

- اگر فروش وقف شرعا جايز بوده بايد ثمن آن صرف خريد رقبه ديگر شود كه وقف گردد و اگر جايز نبوده وقف به وقفيت خود باقي است و ملك خريدار نمي شود.

س

- چند سال قبل شخصي نصف ماده گاو خود را وقف حضرت ابو الفضل عليه السّلام نموده و اكنون تعداد گاوها زياد شده و نگاهداري آنها از حيث تأمين مخارج مشكل است در اين صورت اجازه مي فرماييد گاوها را بفروشند و از قيمت آنها ظروف مورد حاجت را جهت مجالس عزاداري و سوگواري خريداري نمايند يا نه و هم چنين براي بناء سقا خانه هم مي شود مصرف كرد يا نه.

ج

- براي حفظ گاوها مي تواند بعضي از آنها را بفروشد و خرج بقيه نمايد و اگر امكان ندارد بفروشد، و بهمان مصرفي كه گاوها را براي آن وقف كرده برساند.

س

- ملكي است وقف بر اولاد ولي ديمي است كه از آب باران مشروب و كشت و زرع مي شود و شخصي حاضر شده كه اين ملك را با ملك ديگري كه داراي اشجار است معامله نمايد جهت استفاده قبرستان و ملكي كه موقوف عليهم عوض آن مي گيرند با وسعت و خيلي از ملك موقوفه زيادتر است در اين صورت موقوف عليهم مي توانند ملك موقوفه مزبوره را بفروش برسانند و در عوض ملك ديگري بخرند و وقف نمايند يا نه.

ج

- از قضيه شخصيه اطلاعي ندارم بطور كلي اگر وقف شده و قبض هم بعمل آمده باشد فروش آن جايز نيست مگر در بعض موارد كه در محل خود ذكر شده، ولي اگر چنين معامله اي واقع شده و شما شك در صحت آن داشته باشيد بيع آنها محمول بر صحت است تا خلاف آن معلوم شود.

س

- شخصي كه متولي زمين موقوفه اي بوده و فوت كرده و پسرش بحد بلوغ رسيده و در آن زمين موقوفه درخت كاري مي نموده و مورد استفاده او

صفحه : 422

بوده است هشت سال قبل كه قانون اصلاحات ارضي بوجود آمده زمين مزبور را به او فروخت كه در پانزده سال هر سال فلان مبلغ بگيرد در اين صورت خريد اين موقوفه چه صورت دارد و از طرفي شخص مذكور املاك ديگري هم دارد و عوائد آنها با هم مخلوط شد چه نحوي بايد حلال نمود.

ج

- در فرض سؤال خريد و فروش زمين وقف باطل است و هر گونه تصرف در آن بدون مجوز شرعي حرام است و اجرة المثل موقوفه را در اين مدت كه در تصرف او بوده ضامن است و بايد به متولي شرعي آن بپردازد كه به مصرف وقف برساند و اگر متولي صلاح بداند جايز است به او اجاره بدهد تا همه ساله مال الاجاره آن به مصرف وقف برسد.

س

- چند عدد ظروف مسي از قبيل سيني بزرگ و باصطلاح مجموعه و آب كش و غير اينها وقف حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام است و مدت چهل سال است كه وقف شده و در اين مدت اصلا مورد استفاده قرار نگرفته و احتياجي به آنها نيست اجازه مي فرماييد كه آنها را بفروشند و چيزهائي كه مورد احتياج است خريداري نمايند از قبيل فرش و چراغ و يا خرابي حسينيه را تعمير كنند يا نه.

ج

- حقير اجازه فروش ملك موقوفه را نمي دهم لكن اگر متولي شرعي صلاح بداند جايز است آن ظروف را اجاره دهد و همه ساله مال الاجاره آن را وصول نموده به مصرف وقف برساند البته بايد مدرك معتبر و شهود زياد باشد كه موجب تضييع وقف نشود.

س

- در اصفهان اطراف كليساي مسيحيان مقدار زميني است كه در زمان سابق طبق دستور مذهب خودشان وقف بر كليسا شده ولي در زمان حاضر پاپ اعظم آنها اجازه داده كه آنها را بفروشند آيا مسلمانان مي توانند از اين زمينها خريداري كنند يا نه و در صورت جواز اشتراء آيا مشروط است بشرطي يا خير نظر مبارك را در اين مورد بيان فرماييد.

صفحه : 423

ج

- با فرض آن كه خودشان فتوي بجواز داده اند و بمذهب خودشان خريد و فروش آن جايز است خريد مسلم از آنها بي اشكال است و شرطي هم ندارد جز آن كه اگر آن را از مسلم خريده اند و موقع خريد از مسلم خمس آن را نداده باشند بايد فعلا بدهند و اگر آنها ندهند مسلم كه بخرد بايد خمس آن را بپردازد.

س

- دو قطعه زمين وقف اولاد است و مالكان فعلي آن غير از زراعت ديمي كاري كه در دو سال يك مرتبه صورت مي گيرد و در اثر خشك سالي اين منطقه ممكن است چهار سالي يك مرتبه عوائد قليلي آن هم به وسيله اجاره دادن بدست بياورند استفاده ديگري از موقوفه نمي برند در صورتي كه هر دو قطعه زمين قابل موتور آبي و بهره برداري كافي مي باشد آيا مالكين آن مي توانند يك قطعه زمين مذكور را بفروشند و در عوض موتور آبي خريد كنند كه درخت غرس نمايند و از انواع محصولات نفع كلي ببرند يا نه.

ج

- در فرض سؤال فروش آن جايز نيست.

س

- كاروانسرائي در كنار دهي قرار دارد و گفته مي شود در زمان قديم كه رفت و آمد مردم و حمل و نقل كالاها به وسيله حيوانات بوده شخصي آن را براي استفاده واردين در آن محل ساخته ولي وقفنامه در دست نيست و لكن شهرت دارد كه موقوفه است بعدا در اثر عدم احتياج مردم باين قبيل امكنه از بين رفته و خراب شده اكنون جز آثاري از آن باقي نيست و به هيچ وجه استفاده اي از آن نمي شود در اين صورت اجازه مي فرماييد كه زمين مزبور فروخته شود و در محل ديگر خانه جهت استفاده غرباء و فقراء ساخته شود يا نه و نيز كاروانسراي مزبور موقوفاتي هم داشته و چون منافع آنها مصرفي نداشته جمع شده و موجود است مرقوم فرمائيد در چه راهي مصرف شود.

ج

- در فرض مسأله اگر ممكن است همان محل را تعمير نموده و مسافرين از آن استفاده نمايند و فروش آن در اين صورت جايز نيست و اگر قابل استفاده در جهت

صفحه : 424

منظوره واقف نيست جايز است بفروشند و در محل ديگري جهت مسافرين ساختمان تهيه نمايند كه اقرب بنظر واقف باشد و در صورتي كه ورثه واقف معلوم باشند در فروش از آنها استجازه نمايند و اما منافع موقوفات آن اگر ممكن است در تعمير و ساختمان بايد مصرف نمايند و با عدم امكان در چيزي كه اقرب بنظر واقف است صرف شود و از ورثه واقف نيز احتياطا استيذان نمايند و الا با اذن حاكم شرع صرف كنند.

س

- ديگ وقفي متعلق به حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام كه در آن طعام طبخ مي كنند و به عزاداران آن حضرت مي دهند اگر سوراخ شود به طوري كه نشود در آن طعام طبخ كرد مي شود با ديگ سالم عوض كرد و يا فروخت و در عوض ديگ سالم خريد يا نه.

ج

- در صورتي كه به جهت سوراخ شدن قابل استفاده نيست و متبرعي هم كه آن را اصلاح كند نباشد جايز است بفروشند و تبديل به ديگ صحيح نمايند.

س

- شخصي كه داراي دو سهم ملك بوده و بتدريج اين دو سهم را فروخته باين ترتيب، سهمي را به شخصي و نيم سهمي را هم به شخص ديگري و پس از آن نيم سهمي اخير را به ثالثي فروخته بعد از چند سال براي مشتري ثالث ثابت شده كه نيم سهم از املاك مزبوره را مالك اول وقف نموده بوده و مع ذلك فروخته و در وقفنامه هم تعيين حدود املاك آن نشده و مشاع بوده حال وظيفه مشتري راجع به نيم سهمي كه خريده چيست.

ج

- در صورتي كه معلوم شود كه نيم سهم مشاع وقف است با تحقق شرائط صحت وقف بيع يك سهم. و بيع نيم سهم كه قبلا فروخته اگر بنحو مشاع فروخته صحيح است و بيع نيم سهم اخير باطل است.

س

- زميني است كه چند نفر در آن شركت دارند و يك قسمت آن وقف حضرت سيد الشهداء عليه السّلام است قسمتي از اين زمين زير كوه و بلندي واقع شده كه قابل زراعت نيست و استفاده اي ندارد فقط براي منزل و ساختمان خوب است و شركاء

صفحه : 425

از متولي وقف خواسته اند كه چون اهالي محل احتياج به ساختمان دارند و ماها قسمت خودمان را مي خواهيم بفروشيم شما هم بايد قسمت خودتان را بفروشيد و يا تقسيم كنيد و احتمال مي رود كه بر طبق قانون دولتي امروز در معرض خطر باشد و بكلي از بين برود در اين صورت جايز است كه قسمت وقف را بفروشند و به جاي آن فرش يا درخت يا چيز ديگر بگيرند يا نه اگر چه ممكن است قسمت وقف مجزا شود و اجاره داده شود و لكن بلحاظ آن كه در معرض خطر است و بتصرف دولت در مي آيد ممكن است بعضي اجاره آن را ندهند.

ج

- در فرض مرقوم فروش و تبديل وقف جايز نيست ولي اجازه آن با اذن متولي شرعي و مصلحت وقف جايز است.

س

- درخت توتي است سر كوچه كه چندين سال است از عمر وقفيت آن مي گذرد و فعلا مزاحمتي براي عابرين فراهم نموده آيا اجازه مي فرماييد كه قطع كنند و قيمت آن را به مصرف امور خيريه برسانند يا نه

ج

- تغيير وقف جايز نيست چنانچه بعضي از شاخه هاي آن مزاحم عابرين است رفع مزاحمت به قطع آن شاخه ها جائز است.

س

- در محلي حمامي وقف بر عموم شده و چون حمام مذكور خزانه اي بوده و از نظر بهداشت صحيح نبوده لذا از طرف مسئولين امر استفاده از آن ممنوع شده از اين جهت دو حمام مردانه و زنانه در دست ساختمان و در شرف اتمام است و حمام قديمي متروك و معطل مانده و احتمال نمي رود كه در مكان آن حمام جديدي بنا شود از نظر شرع مقدس فروش مكان حمام قديمي جايز است يا خير و در صورت جواز و عدم متولي شرعي چه كسي بايد متصدي فروش شود آيا عدول مؤمنين مي توانند مباشرت در فروش بنمايند يا نه و پس از فروش وجه آن را در چه محلي مصرف كنند.

ج

- در فرض سؤال اگر حمام مزبور مخروبه شده و از انتفاع بالمره ساقط شده در صورتي كه ممكن است زمين آن را اجاره دهند و مال الاجاره آن را به مصرف

صفحه : 426

حمامهاي موقوفه عمومي برسانند و اگر اجاره آن هم ممكن نيست چنانچه در محل فقيه جامع الشرائط يا مأذون از قبل او نيست عدول مؤمنين بفروشند و ثمن آن را صرف ساختمان يا تعمير حمام موقوفه عمومي ديگري بنمايند.

س

- آب انباري كه در محل مورد استفاده و احتياج مردم نيست وقفنامه هم ندارد در اين صورت ورثه مي توانند آن را بفروش برسانند يا نه.

ج

- در فرض سؤال اگر آب انبار وقف بوده و محتمل باشد كه بعدا مورد استفاده قرار بگيرد فروش آن جايز نيست هر چند وقف نامه نداشته باشد و در نزاع موضوعي محتاج به مرافعه شرعيه است.

س

- از چند سال قبل إلي الان بطور توالي عده اي از اهل تهران و كذلك اهالي ورامين به عناوين مختلفه پارچه هايي نذر كرده و بحساب حضرت امام حسين و حضرت ابو الفضل سلام اللّه عليهما در مكاني مخصوص جمع آوري مي كنند ولي مصارف آنها را تعيين نمي نمايند و اين موضوع براي اهالي موجب شبهه گشته و هم چنان پارچه ها روي هم انباشته شده و فقط در دهه اول براي شبيه خواني استفاده مي كنند در اين صورت مي شود كه آنها را فروخته و به مخارج روضه خواني صرف كرد يا نه و نيز قليلي از آن بيشتر مورد انتفاع است و بقيه در معرض تلف قرار گرفته است.

ج

- با فرض اين كه اشياء مذكوره مورد انتفاع نيست و در معرض تلف باشد فروش و صرف بهاي آن در روضه خواني و تبليغات بقصد حضرت سيد الشهداء و حضرت ابو الفضل عليهما السلام جايز است.

س

- در اين محل قلياني كه داراي كوزه چنين و سر قليان چيني است جهت مجالس روضه خواني وقف شده و فعلا مصرف آن كم است آيا اجازه مي فرماييد كه آن را بفروشند و براي مسجد فرش تهيه كنند يا خير.

ج

- در فرض مسأله ما دامي كه براي جهت موقوفه مورد استفاده باشد فروش آن جايز نيست و اگر بكلي مورد استفاده نباشد يا به حدي كم باشد كه استفاده از آن

صفحه : 427

در حكم عدم باشد فروش آن جايز است و فرش براي مجالس روضه خواني تهيه كنند كه اقرب به غرض واقف است.

س

- حمامي است قديمي كه عوائد آن وقف روضه خواني حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام بوده فعلا مخروبه شده ولي مصالحي از قبيل سنگ و آجر دارد تكليف اين مصالح چيست و هم چنين نسبت به زمين حمام چه عملي انجام بدهند و نيز مي گويند سه دانگ از زمين حمام وقف است و سه دانگ ديگر ملك طلق.

ج

- اگر مأيوس باشند كه حمام مورد استفاده واقع شود نسبت به سه دانگ وقف نيز جايز است زمين و مصالح آن را بفروشند و قيمت آن را به مصرف حمام وقفي ديگر برسانند و لو در غير اين محل باشد.

س

- زني در حيات شوهرش قدري آب و ملك را وقف نموده كه براي حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مجلس عزاداري بر پا شود و قيد كرده كه اگر محتاج شد بفروشد و زندگي خود را اداره نمايد و از آن مدت يا چندي بعدش تا بحال سالي يك مجلس روضه هم خوانده اند ولي در وقفنامه اش اين قيد ذكر نشده كه در صورت احتياج بفروشد و حاليه شوهرش فوت نموده و واقفه هم در نهايت فقر و تنگ دستي بسر مي برد در اين صورت زن مزبوره مي تواند آب و ملك مزبور را بفروشد يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر صاحب ملك بينه و بين اللّه مي داند كه وقف مطلق نكرده ظاهر آنست كه فعلا مي تواند بفروشد لكن احتياط طريق نجات است.

س

- حمامي را خراب كرده اند كه از نو بسازند و مقداري خاك از قطعه زميني جهت مصرف حمام برداشته اند در اين صورت مي شود خاك كهنه قديمي را به جاي خاكهاي برداشته شده بريزيم چون براي زمين فايده دارد.

ج

- اگر خاكهاي كهنه قابل مصرف نباشد مي توانند به قيمت عادله بفروشند و خاك تازه خريداري نمايند.

س

- در ابهر حمامي بوده است قديمي شايد قدمت آن به پانصد سال

صفحه : 428

مي رسد نظر به اين كه مالك معلومي نداشت شهرداري آن را تقاضاي ثبت داده و اخيرا چون طلبكاران زيادي پيدا كرده از طرف شهرداري توقيف شده و در نتيجه بعنوان مزايده به معرض فروش گذاشته شده جمعي از اهالي وجهي تهيه و حمام مزبور را خريداري و پس از كوبيدن و تخريب آن، حمام جديدي در آن مكان احداث نموده اند و چون از نظر شرع مقدس اسلام مجهول المالك بوده براي غسل و تصرفات اهالي، احتياج به تصحيح دارد طريق شرعي بودن آن و صحت غسل و ساير تصرفات را هر طوري كه صلاح نظر مبارك حضرت آية اللهي است بيان فرمائيد كه مسلمين به موازين شرعيه عمل كنند.

ج

- ظاهر آنست كه اين گونه حمامها وقف بوده و بفروش شهرداري از وقف بودن خارج نمي شود و زمين آن به وقفيت سابق باقي است غسل و ساير تصرفات در آن براي مردم جايز است و اگر معلوم باشد كه مجهول المالك است مسلمين مجازند در غسل و ساير تصرفات و براي صاحب آن طلب مغفرت نمايند.

س

- قطعه شاليزاري كه چهار سال دائر و آباد و مورد استفاده و چهار سال هم باير و غير مورد استفاده مي باشد طبق شهرت محلي و اقوال پير مردان اين زمين وقف مسجدي است و در سنوات گذشته مورد استفاده بوده و كم و بيش صرف در جهت وقف شده اكنون مدت بيست سال است كه بواسطه نبودن آب از حيز انتفاع افتاده و بصورت باير در آمده بديهي است در اين مدت نفعي براي مورد وقف نداشته و سال گذشته شركت تعاوني ملي مركبات رامسر به مناسبت قرب مكاني محل كارشان، تمام زمينهاي جوانب اربعه اين قطعه زمين را خريداري نموده نتيجه زمين مزبور احتمالا در زمانهاي آينده بلا انتفاع خواهد ماند در اين صورت آيا متولي مي تواند قطعه زمين مزبور را به شركت فروخته و ثمن آن را بعنوان سهام براي جهت وقف بردارد تا آن كه منافع سنواتي آن سهم را صرف در مورد وقف نمايد يا آن كه عوض اين قطعه زمين موقوفه كه به شركت

صفحه : 429

فروخته زمين ديگري را خريداري نموده و وقف براي مسجد كند يا نه.

ج

- در فرض مسأله در صورتي كه ممكن باشد زمين مذكور را اجاره بدهند و مال الاجاره را به مصرف موقوفه برسانند و در صورتي كه اجاره ممكن نباشد و در معرض سقوط از انتفاع هميشگي باشد مجازند بفروشند و در عوض آن زمين چيز ديگري بخرند و وقف كنند كه منافع آن به مصرف همين موقوفه برسد.

س

- قريه ايست موقوفه و در دست كشاورزان بعنوان نصفه كاري بوده كه نصف منافع را به مصرف مورد نظر واقف مي رسانده اند الان آن صورت وقفي را بهم زده و شش دانگ قريه را به مردم اجاره داده اند و بهر فردي مقداري زمين واگذار كرده اند آيا مي شود زمينهاي واگذار شده را بفروشند يا آنها نيز واگذار به ديگري نمايند و حق اولويت بگيرند و يا اين كه مي توانند در اين زمين واگذار شده احداث منزل و خانه مسكوني بنمايند يا نه.

ج

- خريد و فروش وقف در غير مواردي كه فقهاء رضوان اللّه عليهم تعيين فرموده اند جايز نيست و هر گونه تصرف در موقوفه موكول باذن متولي شرعي است و با نبودن متولي منصوص منوط باذن مجتهد جامع الشرائط است

س

- هر گاه متولي وقف، علم يا اطمينان داشته باشد كه اگر عين موقوفه فروخته نشود خراب مي شود به طوري كه يا بكلي غير قابل انتفاع مي شود و يا اگر هم نفعي داشته باشد به قدري جزئي است كه مثل معدوم است تكليف چيست.

ج

- در فرض سؤال فروش آن جايز است و تفاوتي ندارد كه منشأ خرابي موقوفه اختلاف موقوف عليهم باشد يا چيزي ديگر.

س

- ملك وقف بر حضرت سيد الشهداء عليه السّلام به چند دست در بيع و شراء قرار گرفته و منتقل شده و خريدار به نام خود ثبت و به ديگران فروخته فعلا در آن ملك ساختمانهايي بنا كرده اند مشتريان بعد از بناء ساختمان در آن ملك متوجه شده اند كه زمينهاي خريده شده و ساختمان گرديده موقوفه و معامله باطل است و تصرفات

صفحه : 430

ايشان در آن ساختمان ها جايز نيست در اين صورت چون زمينهاي موقوفه تماما از صورت زمين در آمده و تبديل به ساختمان شده راهي دارد كه تصرفات و عبادات آنها در آن ساختمانها مباح و صحيح باشد يا نه زيرا فعلا نه واقف و نه متولي هيچ يك موجود نيستند.

ج

- در صورتي كه از متولي شرعي اجاره شود و مال الاجاره به مصرف برسد اشكال ندارد و عبادت صحيح است و اگر متولي منصوص نباشد توليت با حاكم شرع جامع الشرائط است

س

- درختهاي گردوي موقوفه خشك شده و بفروش رسيده ولي پولش مختصر و قابل تبديل بعين ديگري نيست آيا جايز است كه وجه آن در مصارف لازمه موقوف عليه صرف شود.

ج

- اگر ممكن است نهال گردو غرس نمايند و يا درخت گردو بخرند و وقف نمايند و يا عين ديگري بخرند و وقف نمايند و اگر باين نحو هم ممكن نيست بهر طوري كه اقرب بنظر واقف باشد صرف نمايند.

س

- فرشهاي قالي جهت مسجدي خريداري و وقف شده و پس از چندي كهنه و فرسوده شده و قيمت آن تنزل كرده آيا اجازه مي فرماييد آنها را بفروشند و در عوض فرشهائي مشابه آن خريداري و در مسجد فرش نمايند يا نه.

ج

- در صورتي كه در معرض سقوط از قيمت و تلف عرفي باشد فروش آن جايز است.

س

- زيد يك رشته آب مربوط به زمينهاي موقوفه را جهت محفوظ ماندن از تصرف غاصبين به نام خود ثبت داده و بعد آن را بمبلغ دو هزار تومان فروخته و وجه آن را تحويل گرفته حاليه اين مبلغ را بچه مصرفي برساند و تكليف اين مشتري كه آن آب و ملك را خريده چيست.

ج

- در فرض سؤال معامله باطل است و خريدار بايد عين موقوفه را به متولي

صفحه : 431

منصوص بدهد و اگر متولي منصوص ندارد به حاكم شرع بدهد و وجه آن را از فروشنده بگيرد و نيز خريدار بايد اجرة المثل مدتي را كه موقوفه در دست او بوده به حاكم شرع بدهد.

س

- شخصي كشاورز موقوفه، خانه مسكوني با ملك موقوفه حضرت سيد الشهداء عليه السّلام در دست داشته است اكنون قدري از مال خودش خرج نموده و خانه مسكوني موقوفه را درست كرده و بعد آن خانه مسكوني را فروخته به يك شخصي ديگر و اين خريدار دو باره اين خانه را به شخص ديگر فروخته آيا بنظر مبارك اين طور خانه كه خريد و فروش بشود جائز است و اين شخص خريدار كشاورز موقوفه هم نيست آيا نشستن اين شخص در اين خانه يا اگر چنانچه يك وقت خواست بفروشد به ديگري جائز است يا خير.

ج

- از خصوصيات موقوفه اطلاع ندارم بطور كلي اگر خانه مورد سؤال وقف بوده خريد و فروش آن جائز نيست و هر كس هم در مقابل آن پولي بدهد مالك آن نمي شود و اگر متولي منصوص براي موقوفه باشد و متولي منافع خانه را به شخص خاصي واگذار كرده باشد بشرط آن كه كشاورز موقوفه باشد آن شخص حق انتفاع از آن خانه را دارد تا وقتي كه زمين موقوفه را كشت كند و اگر بر خلاف شرط عمل كند حق انتفاع از خانه ندارد بلي اگر كشاورز مخارجي براي تعمير خانه متحمل شده با اذن متولي شرعي در صورتي كه خانه را واگذار نمايد حق دارد مخارج مزبوره را از متولي وقف و درآمد آن بگيرد و اگر در خصوصيات آن نزاع باشد محتاج به مرافعه شرعيه است.

س

- مقداري زمين وقف بر اولاد ذكور است و در قطعه اي از آن مكينه آبي گذاشته اند و درخت كاشته اند اكنون مكينه شكسته و درختها خشكيده در اين صورت اجازه مي فرماييد كه قطعه اي از زمين كه مانده بفروشند و مكينه بخرند و نگذارند كه درختها خشك شود يا خير.

ج

- راجع به موقوفه اگر بغير اين نحو نمي شود از آن انتفاع شود با اجازه

صفحه : 432

و صلاح ديد متولي شرعي يا موقوف عليهم جائز است بنحو مذكور عمل نمايند.

س

- قطعه زميني است كه در آن چند نخله خرمائي بوده و صاحبش آن را وقف كرده براي دو مسجد و الحال مقداري از آن زمين در خيابان افتاده و نخله خرما كه در آن هست خوب ثمر نمي دهد و اگر اين مقدار از قطعه كه هست بفروش نرسد از بين مي رود آيا مي شود اين قطعه زمين را بصورت چند دكاني در آوريم و خرج مسجد نماييم و مقداري از اين زمين بفروش برسد جهت احداث چند مغازه يا نه و خود بنده هم متولي آن هستم.

ج

- در فرض سؤال اگر نخلها وقف باشد اجازه تبديل نمي دهم مگر آن كه بكلي بي فايده و در حكم تلف باشد كه در اين صورت مجازند بفروشند و قيمت آن را به مصرف تعمير دكاكين برسانند و وقف نمايند و مع ذلك اگر به قيمت و به ثمن نخلها در محل ديگر نخل بخرند و وقف نمايند اقرب به غرض واقف است و در صورتي كه انتفاع از وقف موقوف بر فروش بعض باشد مجازند اقل ما يمكن از نخلها را بفروشند

س

- زميني بوده موقوفه و در زمان قديم قابل كشت ولي الان اطراف آن خانه گرديده و اين زمين راه عبور گرديده و جز خانه شدن راه ديگري براي استفاده ندارد و در ضمن حسينيه اي مي باشد خيلي مخروبه آيا ممكن است اين زمين بفروش برود و خرج حسينيه بگردد موقوفه هم مربوط به حضرت ابا عبد اللّه الحسين سلام اللّه عليه است.

ج

- در فرض سؤال كه استفاده از زمين مزبور فقط از طريق ساختن خانه ميسر است با اجازه متولي شرعي زمينها را براي خانه سازي اجاره داده و وجه اجاره را طبق وقفنامه به مصرف برسانيد و فروختن آن جهت صرف در حسينيه جايز نيست.

س

- حمامي در زمان طاغوت در زمين موقوفه حضرت سيد الشهداء عليه السّلام ساخته شده و خود طاغوت اجازه داده زمين ديگر بعوض آن داده شود الان هم زمين چون احياء گرديده درختان زيادي دارد و بغير از اين حمام، حمام ديگري

صفحه : 433

وجود ندارد با توجه به بي بضاعتي اهالي برگرداندن هر دو زمين بصورت اول مشكل است در اين صورت وظيفه اهالي نسبت به اين حمام چيست.

ج

- معاوضه زمين وقفي به اجازه طاغوت صحيح نيست و زمين وقفي كه حمام در آن بنا شده به وقفيت خود باقي است و بايد زمين حمام از متولي شرعي وقت اجاره شود و مال الاجاره اش در مصارفي كه در وقفنامه زمين معين شده همه ساله خرج شود.

س

- شخصي بيست سال قبل پنج شعير ملك از يك نفر خريداري كرده به مبلغ يك هزار تومان حالا پس از بيست سال وقفنامه اي از ورثه فروشنده به رؤيت مشتري رسيده و هم چنين اهالي محل اظهار مي دارند كه اين وقف است و نوه واقف آن را فروخته ولي در دفتر ثبت اسناد ثبت نشده و وقفنامه اي كه بدست مشتري رسيده عادي است و به گفته اهالي مورد وقف هم روضه خواني بوده و شخص مشتري هم چند سال روضه خواني كرده فعلا با اين وقفنامه و اظهارات اهالي كه ملك مزبور موقوفه است تكليف مشتري چيست و هم چنين مبلغي جهت آبادي اين ملك خرج كرده و قيمت ملك از اصل قيمت تا الان دو برابر شده در اين صورت نظر مبارك را مرقوم فرمائيد.

ج

- با فرض وقف بودن معامله باطل، و واجب است تحويل متولي شرعي بدهد و اجرة المثل اين مدت را نيز ضامن است كه بايد به متولي شرعي بدهد تا به مصرف وقف برساند و پولي كه به فروشنده داده حق دارد مطالبه نمايد و نسبت به مقداري كه براي مجلس روضه مصرف نموده اگر بمقتضي وقف شرعا مجاز بوده است مي تواند از اجرة المثل آن محسوب نمايد و اگر شرعا جايز نبوده ضامن است و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- منزلي كه موقوفه بوده خريده بودم شما فرموديد جايز نيست اين جانب منزل را پس دادم اما مبلغي در آن منزل خرج كرده ام مثلا كنتور برق و چوب براي سقف و خرج كارگر و امثال آن آيا مي توانم به اندازه خرجي كه كرده ام پس بگيرم يا نه.

صفحه : 434

ج

- اگر عين مال موجود است مي تواند بردارد يا به ديگري بفروشد و اگر بخواهد به خود وقف بفروشد بايد باذن متولي شرعي باشد و مخارجي كه كرده و عينش موجود نيست حق ندارد.

س

- شخصي دو قطعه باغ انگوري در چند سال قبل وقف نموده است كه محصول آن را در راه خير بدهند بعد از فوت شخص مذكور كس ديگر او را اداره مي كرد و فعلا آن كس هم باغ مذكور را رها نموده و در شرف انهدام است در اين صورت فروش باغ را تجويز مي فرماييد يا نه

ج

- در فرض سؤال شخص اميني را اجير كنند و مقداري از عوائد باغ يا همه آن را به او بدهند تا باغ را آباد كنند و پس از آبادي سهميه واقف را به مصرف معين شده برسانند و تا ممكن مي شود نمي توانند آن را بفروشند و اگر به هيچ وجه نگهداري از آن ممكن نباشد مجازند بفروشند و به مصرف خيرات واقف برسانند.

س

- به شهادت عده اي از مؤمنين و مشاهده آثار قبر در يكي از قراء گيلان قبرستاني است كه به مدت تقريبا چهل سال قبل در آن قبرستان انواع درخت ميوه از قبيل پرتقال و غيره غرس نموده اند و تا حال استمرار دارد البته تصرف قبرستان عدواني و در رابطه با قدرت منداني كه در ادارات دولتي زمان طاغوت بوده، مستدعي است نظر آية اللهي را در اين موضوع مرقوم تا به وظيفه شرعيه خود عمل نماييم ضمنا آيا مي شود بعد از گذشت سي سال در قبرستان متروك مزبور ساختمان احداث نمود.

ج

- اگر عدواني بودن تصرف متصرف فعلي در آن بنحو شرعي ثابت و احراز شود مثل اين كه زمين قبرستان وقف باشد و بدون مجوز شرعي تملك كرده باشد غصب است و بايد از يد غاصب انتزاع شود و چنانچه مورد نياز دفن اموات باشد درختها قلع و به صاحبش رد شود و زمين قبرستان جهت دفن اموات

صفحه : 435

در اختيار مؤمنين قرار بگيرد و اگر در معرض انتفاع براي دفن اموات نباشد متولي موقوفه اگر متولي داشته باشد و الا مجتهد جامع الشرائط يا مأذون از قبل او مي تواند زمين را به غارس يا ديگري بفروشد و زمين ديگري محل مناسب براي قبرستان خريداري نمايد و اگر معلوم نباشد كه تصرف عدواني است مثل اين كه موات بودن زمين محتمل باشد و پس از مخروبه و متروك شدن قبرستان آن را احيا كرده يا اين كه مدعي بلا معارض باشد كه از مجتهد جامع الشرائط خريداري كرده و صحت ادعايش محتمل باشد يا دليلي شرعي معارض با (يد) او نباشد جائز نيست از

او گرفته شود و كيف كان شهرت وقف در اثبات آن كافيست.

س

- زيد خانه اي جهت امام راتب مسجد تبرعا و يا از سهم مبارك امام عليه السّلام بنا مي كند و وقف مي نمايد چون خانه در محلي واقع شده كه مناسب با امام جماعت نيست و واقف هم زنده است در اين صورت مي تواند آن را بفروشد و در جاي ديگر براي امام راتب مسجد خانه بخرد و وقف كند يا نه.

ج

- در صورتي كه وقف صحيحا واقع شده باشد و به قبض متولي يا موقوف عليهم داده شده باشد تغيير آن جايز نيست و تبديل به احسن را حقير اجازه نمي دهم.

س

- باغي است منافع ابدي آن وقف بر اقامه مجلس عزاداري حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام و مشجر است به اشجار مختلفه به طوري كه بعضي از اشجار آن مانع از محصول و عوائد ساير اشجار است و متولي آن مي خواهد چند اصله درخت گردو كه در واقع مانع از محصول و عوائد مهمه آن باغ است و باعث ضرر موقوفه مي شود قطع كند و بفروشد اجازه مي فرماييد يا خير و در صورت اجازه وجه آن بچه مصرفي برسد مرقوم فرمائيد.

ج

- با فرض آن كه باغ مشجر وقف شده درخت گردو از اعيان موقوفه است و جايز نيست براي ازدياد منافع زمين درخت را قطع نمود بلي در موقعي كه خود درخت در معرض تلف باشد و در نظر عرف از انتفاع ساقط شود جايز است فروش

صفحه : 436

آن و پول آن را به مصرف درخت گردو برسانند كه به جاي آنها غرس نمايند و وقف كنند.

س

- هر گاه واقف در وقف خود شرط كند كه هر وقت مخارج موقوفه زياد شود عين موقوفه فروخته شود آيا اين شرط صحيح است و چنانچه مخارج وقف زياد شود فروش آن جايز است يا خير.

ج

- بلي شرط مذكور صحيح است و موقعي كه مخارج آن زياد شود فروش آن جايز است.

س

- پنج قطعه زمين وقف حضرت امير المؤمنين عليه السّلام است و هر سال براي گندم كاري مهيا مي شود و از عوائد آن شبهاي ماه مبارك رمضان افطاري مي دهند ولي فقط شنيده شده كه اين زمينها وقف است و قباله و مدركي در بين نيست كه معلوم شود كه چه نحو وقف شده اما بطور مسلم وقف حضرت امير المؤمنين عليه السّلام است پير مردان محل مي دانند و چون هم سايه هاي آن زمين فضلات مرغ و پهن گوسفند باين زمينهاي موقوفه مي ريزند عوائد آن خيلي كم است در اين صورت اجازه مي فرماييد كه متصدي اين زمينها را اجاره بدهد به اشخاص كه خانه بسازند و مال الاجاره آن را اخذ نموده و به مصرف وقف برساند و يا زمينها را بفروش رسانيده و عوض آن اشياء و مؤسسه خريداري شود و باصطلاح تبديل به احسن بشود.

ج

- در فرض مسأله اجازه فروش نمي دهم و اگر در وقف قيد نشده كه بايد زراعت بشود جايز است در صورت صرفه وقف با اجازه متولي اجاره داده شود كه خانه بسازند و مال الاجاره را به مصرف موقوفه برسانند و در مصرف همان طريقي كه سالهاي قبل معمول بوده فعلا هم معمول شود.

س

- هر گاه يك قسمت از موقوفه اي به طوري خراب شود كه مجوز فروش آن باشد و قسمت ديگر آن موقوفه محتاج به تعمير باشد و لو براي زياد شدن منفعت آيا جايز است ثمن قسمت خراب شده را صرف تعمير قسمت ديگر نمود يا خير.

صفحه : 437

ج

- در فرض سؤال چنانچه ممكن باشد قسمت خراب را تبديل به ملك ديگري كنند و آن را وقف نمايند و اگر ممكن نيست صرف ثمن قسمت خراب شده در تعمير قسمت ديگر مانع ندارد.

س

- عده اي از متصرفين و زارعين املاك موقوفه كه در زمان رژيم سابق از طرف اداره باصطلاح اصلاحات ارضي زمان سابق اراضي مزروعه موقوفه به آن ها فروخته شده اظهار داشتند چنانچه رأي كتبي مبارك به آن ها ارائه شود نسبت بحكم شرعي خريد املاك موقوفه و وظيفه شرعيه آنها با متولي شرعي آن نسبت به تصرفات و زراعت آنها در اراضي مزروعي موقوفه طبق رأي كتبي مبارك عمل نمايند إن شاء اللّه اميد است با ارائه آن استيفاي حقوق املاك موقوفه عينا و منفعتا بشود إن شاء اللّه.

ج

- بيع موقوفه از طرف اداره اصلاحات ارضي رژيم سابق باطل بوده و بر زارعين لازم است كه فعلا اراضي موقوفه را از متولي شرعي آن اجاره نمايند و مال الاجاره را همه ساله به متولي شرعي بپردازند كه به مصرف وقف برساند.

افراز وقف

س

- مرتفع و زميني است كه مقداري از آن موقوفه است و با توجه به وقف نامه و استفتائي كه از حضرت آية اللهي شده مقدار آن معلوم گرديده و توليت آن به نحوي كه در وقف نامه مذكور است باين نحو است - توليت آن با زيد و عمرو ..

و بعد از آنها با ارشد اولاد است كه فعلا از اولاد زيد و عمرو هستند، نظر به اين كه مقداري از همين زمين و مرتع محل سكونت اشخاص گرديده خواهشمند است اجازه فرمائيد كه مقدار موقوفه با نظر اهل خبره و عدول مؤمنين جدا و معين شود.

ج

- افراز وقف مشاع با اذن متولي شرعي و ساير شركاء جايز است و با لحاظ تساوي و تعديل سهام و با وجود متولي شرعي منصوص احتياج باذن حاكم شرع نيست.

صفحه : 438

س

- هفت برادر املاك خود را بطور مشاع وقف بر اولاد ذكور خود نموده اند كه نسلا بعد نسل از در آمد آن زمين استفاده نمايند پس از فوت واقفين اولاد ذكور آنها املاك موقوفه مشاعي را بين خود به هفت سهم تقسيم نموده اند آيا تقسيم موقوف عليهم جايز است يا خير.

ج

- تقسيم باين نحو كه تراضي حاصل شود هر يك از قسمتي از موقوفه انتفاع ببرند اشكال ندارد ولي تقسيم باين نحو كه قسمت هر يك ملك او باشد و بعد هم به اولاد ارشد او برسد جايز نيست.

س

- هر گاه عين موقوفه مشاع باشد و وقف و موقوف عليه متعدد مثل اين كه خانه اي مشترك بين زيد و عمرو است و هر كدام سهم خود را وقف بر اولادش نموده آيا تقسيم آن جايز است يا نه.

ج

- بلي جايز است بلكه بعيد نيست در صورتي هم كه وقف و موقوفه عليه متعدد است ولي واقف يكي است مثل اين كه كسي وقف كند نصف خانه اش را بنحو مشاع بر مسجدي و نصف ديگر آن را بر زيارتگاهي تقسيم آن جائز باشد.

س

- شخصي ملك وقفي را اجاره داده است به مبلغ معيني شخص ديگري اضافه تر اجاره مي نمايد موجر مي تواند اجاره را فسخ كند و به دومي اجاره بدهد يا نه.

ج

- اگر موجر متولي شرعي ملك موقوفه يا وكيل از جانب او بوده است و در حال انشاء صيغه اجاره اجرة المثل ملك موقوفه مطابق اجرة المسمي بوده است به طوري كه اجاره غبنيه نبوده و اختيار فسخ هم براي خود قرار نداده نمي تواند اجاره را فسخ كند و الا مي تواند و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است.

س

- زيدي خانه اي دارد دو دانگ آن وقف و چهار دانگ آن ملك طلق است زيد يك دانگ از چهار دانگ خود را وقف كرده است تا سه دانگ خانه وقف و سه دانگ آن ملك طلق باشد نظر به اين كه شش دانگ مشاع است زيد نامبرده كه هم مالك و هم متولي است به علتي تصميم گرفته وقف را از ملك مجزي و تفكيك نمايد

صفحه : 439

بنظر كارشناس خبره تفكيك و مجزي شده سه دانگ آن مرغوب و سه دانگ ديگر غير مرغوب است زيد نامبرده حاضر است آن سه دانگ غير مرغوب وقف باشد و آن سه دانگ مرغوب ملك باشد و ما به التفاوت مرغوب و غير مرغوب را بپردازد اكنون سؤال اين است كه زيد در اختيار هر يك از اين سه دانگ بعنوان ملك يا وقف مجاز است يا حتما بايد آن طرف مرغوب را وقف قرار دهد رعاية لغبطة الوقف آن چه نظر مبارك است مرقوم فرمائيد.

ج

- اگر قسمت مرغوب را وقف قرار دهد بي اشكال است و هم چنين اگر افراز به نحوي باشد كه هر دو قسمت مساوي باشند نيز بي اشكال است و وقف قرار دادن قسمت غير مرغوب خالي از اشكال نيست

وقف مشاع

س

- شخصي كه از قطعه زميني بنحو مشاع مقداري مالك است و بدون اذن مالكين ديگر مبادرت به وقف كليه آن جهت ساختن مسجدي نموده است و مالكين ديگر به آن وقف راضي نيستند آيا چنين وقفي صحيح است يا خير و توضيح فرمائيد كه آيا نسبت به سهم مشاع واقف وقف منجّز شده است يا نه.

ج

- از زمين مورد سؤال اطلاع ندارم بطور كلي وقف مشاع صحيح است و مالك مي تواند سهم مشاع خود را وقف نمايد و اگر شريك راضي به وقف سهم خود نباشد مي تواند با متولي وقف سهم خود را افراز نمايد و در نزاع موضوعي مرافعه شرعيه لازم است و در مورد سؤال اگر واقف مزبور تمام ملك را وقف نموده باشد وقف فقط نسبت به سهم خودش صحيح است و نسبت به سهم ديگران باطل است.

طريق ثبوت وقفيت

س

- زميني است كه در ميان مردم مشهور و معروف به وقف بودن است و به نام وقف هم در اوقاف ثبت شده و چون مجهول التوليه بوده اهالي محل

صفحه : 440

شخصي را بعنوان معتمد معرفي نموده اند و چند سال است كه عمل به وقف هم نموده لكن افواها از بعضي از اهل بلد شنيده مي شود كه اين ملك وقف شرعي نيست و مالك واقعي او آن را وقف ننموده در هر صورت هيچ يك از وقف بودن و نبودن آن مدرك حسابي ندارد و چون اين ملك در اوقاف بعنوان وقفيت ثبت شده بر فرض اين كه متصدي مزبور رفع يد نمايد بتصرف ورثه مالك اول نمي رسد در اين صورت تكليف اين ملك و متصدي راجع باين زمين چيست.

ج

- در فرض مسأله اگر ملك مدتي در دست متصدي وقف بوده و بعنوان موقوفه در آن تصرف مي كرده با احتمال وقف بودن محكوم به وقفيت است و اگر متصرف سابق بر يد متصدي معلوم باشد و بغير شرعي هم نبوده و مدعي ملك بلا معارض باشد محكوم به ملكيت است و اگر مدعي ملك با مدعي وقفيت هر دو موجود است مرافعه شرعيه لازم است.

س

- هر گاه قرآن يا كتابي در دست كسي باشد و او ادعاي ملكيت نمايد در صورتي كه بر آن كتاب يا قرآن نوشته شده كه وقف است آيا به همين نوشته وقفيت ثابت مي شود يا نه.

ج

- در مورد سؤال وقفيت ثابت نمي شود و خريد و فروش آن جايز است بلي ظاهر اين است كه وجود آن نوشته نقص حساب مي شود پس اگر بر مشتري مخفي بوده و بعد مطلع شده اختيار فسخ دارد.

س

- هر گاه در بين تركه ميت ورقه اي بخط ميت پيدا شود كه در آن نوشته شده فلان ملك من وقف است و قبض و اقباض هم واقع شده آيا وقفيت ثابت مي شود يا خير.

ج

- در فرض سؤال بمجرد اين نوشته وقفيت ثابت نمي شود چون احتمال مي رود كه نوشته باشد براي اين كه بعدا آن را وقف كند بلي هر گاه از ورقه مذكوره اطمينان به وقفيت حاصل شود وقفيت ثابت مي شود.

صفحه : 441

س

- وقفيت بچه چيز ثابت مي شود.

ج

- ثابت مي شود به شياعي كه موجب علم يا اطمينان باشد و به اقرار كسي كه موقوفه در دست او است و به اين كه موقوفه در تصرف وقف باشد به اين كه هر كسي در آن تصرف مي كند معامله وقف با آن مي نمايند بدون اين كه معارضي در بين باشد مادامي كه خلاف آن ثابت نشود و همين طور شهادت دو مرد عادل بر وقفيت.

حبس ملك

س

- فرق بين وقف و حبس چيست.

ج

- وقف موجب زوال مالكيت واقف است به طوري كه ديگر عين موقوفه ارث برده نمي شود ولي در حبس عين به ملكيت حابس باقي است و ارث برده مي شود و تمام تصرفاتي كه منافات با استيفاء غرضي كه براي آن حبس شده نداشته باشد براي حابس جايز است بلي اگر حبس هميشگي باشد مانند وقف موجب زوال ملكيت است.

س

- شخصي ملكي را وقف نموده و براي در آمد ملك موقوفه مصارفي معين نموده و ما دام الحيوة بعنوان متولي در ملك موقوفه مداخله مي نموده و درآمد آن را به مصارفي كه مقرر داشته بودند مي رسانيده بعد از فوت او هم وصي او كه متولي موقوفه است عمل به وقف نموده و مي نمايد و درآمد موقوفه را به مصارف مقرره مي رساند واقف چون عوام بوده و شنيده كه وقف عبارت از حبس اصل و سبيل منفعت است ملك موقوفه را حبس دائم ذكر كرده و به جاي اين كه ملك را موقوفه هميشگي بداند آن را حبس دائم بعد از فوت قلمداد نموده و به همين ترتيب در سند مالكيت قيد شده آيا شرعا اين ملك وقف است يا خير و متولي در عمل خود مجاز بوده يا نه.

ج

- با فرض آن كه وقف كرده باشد و خود او هم متولي بوده و عمل

صفحه : 442

به وقف هم نموده فعلا ملك مزبور وقف است و بر فرض كه بعنوان حبس هم صيغه خوانده باشد حبس ابد اگر براي سبيل خيري باشد كه صلاحيت داشته در حكم وقف است و ارث برده نمي شود و إلي الابد بايد منافع آن به مصرفي كه حابس مقرر داشته صرف شود و با وقف فرق ندارد و اين در صورتي است كه گفته نشود حبس ابد عين وقف است و الا ممكن است گفته شود حبس ابد وقف است چنانكه فرموده اند.

س

- اگر كسي بگويد فلان ملك را تا يك سال مثلا وقف نمودم صحيح است يا نه.

ج

- بعنوان وقف صحيح نيست ولي بعنوان حبس صحيح است مگر اين كه دانسته شود كه خصوص وقف بودن را قصد نموده كه در اين صورت بعنوان حبس هم صحيح نيست.

س

- زميني را وقف موقت كرده اند كه منافع آن را در روضه خواني حضرت سيد الشهداء عليه السّلام مصرف نمايند و واقف اجازه داده بعد از مدتي زمين را بفروشند و ايضا در آن مورد مصرف نمايند آيا اين وقف صحيح است و مي شود بفروش برسانند يا خير؟

ج

- در فرض سؤال زمين مذكور محكوم به حبس است نه وقف و فروش آن بعد از انقضاء مدت معينه مانع ندارد مگر اين كه علم حاصل شود كه منظور صاحب زمين وقف بوده نه حبس كه در اين صورت وقف باطل است و قهرا در اين صورت هم فروش آن اشكال ندارد و لكن اگر صاحب زمين فوت نموده باشد در فرض اول كه حبس است قيمت زمين جزء ثلث است و بايد صرف روضه خواني شود و در فرض دوم كه وقف كردن باشد (كه باطل بوده) متعلق به ورثه است و نمي توان آن را در روضه خواني صرف نمود مگر اين كه ورثه اجازه دهند و اگر در بين آنها صغيري باشد بايد سهم او را براي خودش نگاه دارند

صفحه : 443

س

- شخصي ملكي را تا پنجاه سال براي اولاد ذكور خويش حبس مي نمايد و در خلال ايام حبس ملك، بعضي از فرزندان او مي ميرند آيا فرزندان متوفي به جاي پدر از مال محبوس سهم مي برند يا فقط فرزندان حابس سهيمند و اولاد آنها سهمي ندارند.

ج

- اگر عبارت حبس همان است كه در سؤال مرقوم شده منافع محبوس اختصاص به اولاد ذكور بلا وسطه دارد و اولاد اولاد محروم است.

س

- دو قطعه باغ حبس موقت بوده به مدت پنجاه سال و مدت آن منقضي شده آيا ورثه مي توانند در بين خود تقسيم كنند و اولاد اناث هم سهيم هستند يا خير.

ج

- از موضوع شخصي اطلاع ندارم عين محبوسه ملك ورثه است و بعد از تمام شدن مدت حبس بين ورثه كما فرض اللّه تقسيم مي شود.

س

- زيد دو قطعه زمين خودش را حبس مؤبد نموده كه متوليش عوائد آن را هر ساله در مطلق خيرات به مصرف برساند حال در ملك حبسي مدت پنج سال است از طرف دولت حمام بهداشتي تأسيس شده و معتمدين محل بصورت ظاهر تحويل گرفته اند در اين صورت آيا در ملك حبسي مي شود تأسيس حمام نمود يا خير و غسلهاي واجب و مستحب در آن مكان چه صورتي دارد و خاك آن مكان را متولي مي تواند به مصرف فروش برساند يا خير.

ج

- در فرض سؤال چنانچه زمين حبس شده به مدت طويلي جهت ساختن حمام استيجار شده و مال الاجاره بنحو معمول و بنظر خبره امين معين شده و يا اگر بنحو مذكور اجاره نشده فعلا جهت حمام از متولي شرعي آن اجاره نمايند به مدت طولاني و اجرت آن را بنظر خبره امين تعيين و به مصرف شرعي و معين از طرف حابس برسانند و اجاره سابق را يعني از حين ساختن حمام نيز بدهند اشكال ندارد و در غير اين صورت جائز نيست و غسل در آن باطل است و متولي حق فروش خاك ملك محبوسه را ندارد مگر آن كه زيادي باشد به طوري كه انتفاع از ملك حبس شده موقوف

صفحه : 444

باشد به برداشتن خاك اضافه كه در اين صورت بهمان مقدار مانعي ندارد.

س

- بر طبق وصيت شخصي، ملكي تا مدت چهل سال حبس شده كه عوائد آن در روضه خواني و امور خيريه صرف شود از جمله در آن ملك درخت گردوئي است بطور مشاع كه سهمي از آن حبس نيست و ملك مالك ديگر است و به جهت پوچ شدن درخت گردو وصي حابس با مالك ديگر متفقا درخت گردو را فروخته اند در صورتي كه بيست سال از زمان حبس مي گذرد و بيست سال ديگر باقي است مستدعي است بفرماييد آن مقدار از وجهي كه متعلق به حبس است وصي در چه مصرف بايد صرف كند.

ج

- با فرض آن كه درخت مرقوم ثمر نداشته وجه مذكور به ورثه موصي مي رسد.

مسائل متفرقه وقف

س

- در محلي علمي هست به نام علم ابو الفضل العباس عليه السلام و مردم به عقيده خودشان پولهائي به نام آن حضرت مي دهند اين پول در چه راهي مصرف شود آيا مي شود از اين پول روضه خواني نمود و يا به فقرا محل و به عالم آنجا داد و يا در امور خيريه ديگر مصرف نمود يا نه و براي اين علم اطاقي ساخته اند باسم اطاق علم و از اين پولي كه مردم به نام حضرت داده اند فرش براي اين اطاق خريداري كردند و نيز در جنب اين اطاق هم مسجد واقع شده است آيا مي شود گاهي كه جمعيت مسجد زياد مي شود فرش اين اطاق را در مسجد فرش كرد و روي آن نماز خواند يا نه.

ج

- در فرض مسأله اگر اشخاصي كه پول را مي دهند منظور خاصي در نظر نگرفته باشند بلكه به جهت اخلاص به حضرت ابو الفضل سلام اللّه عليه وجه را به متصديان مي دهند كه هر نحو صلاح مي دانند در راه آن بزرگوار مصرف نمايند در اين صورت متصديان در هر امر خيري كه صلاح بدانند در راه آن حضرت مصرف نمايند اشكالي ندارد و اگر منظور خاصي در نظر دارند بهمان منظور مصرف شود و فرش را اگر وقف

صفحه : 445

اطاق نكرده اند چنانچه بعضي اوقات به مسجد ببرند و روي آن نماز بخوانند اشكالي ندارد و اگر وقف آن محل نموده اند به غير آن محل نبرند.

س

- چندين سال قبل جمعي از مؤمنين مسجدي بنا نموده اند كه هنوز باقي است و مورد استفاده عموم مردم مي باشد ابدا اثر خرابي در آن مشاهده نمي شود و شايد تا ده يا پانزده سال ديگر هم مورد استفاده باشد اينك جمعي در نظر دارند مسجد فوق الذكر را خراب نموده به اسلوب جديد بسازند شرعا جايز است يا نه.

ج

- تخريب مسجد جهت توسعه در صورت حاجت جايز است و بدون جهت جايز نيست.

س

- مسجد كوچك و كم وسعتي است كه در جنب آن حسينيه قرار دارد آيا مي شود آن را جزء مسجد نمود كه مسجد توسعه پيدا نمايد يا نه.

ج

- جائي كه بعنوان حسينيه وقف شده مسجد نمي شود ولي تعمير آن و نماز خواندن در آن با عدم مزاحمت از عزاداري اشكال ندارد.

س

- در محل ما حمام خزينه اي قديمي هست كه از آب قنات محل استفاده مي كند اخيرا حمام دوشي در جنب آن احداث شده و چون هنوز چاه آب ندارد از آب قنات استفاده مي كند البته مصرف آب حمام جديد چون دوشي است بيشتر است حال اگر مالكين قنات راضي نباشند براي غسل و غيره چه صورت دارد.

ج

- در فرض سؤال به مقداري كه از قديم در حمام مزبور از آب قنات استفاده مي كرده اند فعلا نيز حق استفاده دارند و استفاده زائد بر آن مقدار موقوف بر رضايت مالكين است.

س

- باغي است كه جهت عزاداري حضرت سيد الشهداء عليه السّلام وقف شده ولي چون هنوز به ثمر نرسيده و احتياج به بعض مخارج از قبيل سم پاشي براي دفع آفات و شخم و غيره دارد در اين صورت مي شود از سهم مبارك امام عليه السّلام براي آن خرج نمود تا ثمر بدهد يا نه.

صفحه : 446

ج

- حقير اجازه نمي دهم.

س

- بلند گويي از سهم مبارك امام عليه السّلام خريده شده براي مسجدي كه نسبتا براي آن قريه كوچك است اگر بعدا مسجد معظمي بنا شود آيا جايز است بلندگو را در مسجد جديد بياورند يا خير و از آن كسي كه خريده سؤال مي كنيم وقف خاص است يا عام مي گويد نمي دانم.

ج

- بهر نحوي كه از فقيه اذن گرفته شده بهمان نحو عمل شود.

س

- زمين وقفي كه مقيد شده هر چه در آمد اين زمين باشد در فلان جا مصرف شود آيا به گندم و جو و كشمش آن زكاة تعلق مي گيرد يا نه.

ج

- در وقف بر جهات زكاة واجب نيست اما در وقف بر اشخاص مخصوصه مثل اولاد، سهم زراعت هر كدام از آنها كه بحد نصاب برسد لازم است زكاة آن را بدهند.

س

- موصي محلي را بابت ثلث خودش وقف نموده و در زمان تنظيم وصيت نامه تذكر داده كه من كمتر از ثلث دارائي خودم را ثلث خودم قرار دادم پس از چند سال موقعيت اين محل وقف طوري شده كه قيمتش بالا رفته در اين صورت ارزش زمان احتساب شخص واقف صحيح بوده يا قيمت فعلي كه از ثلث بالا رفته.

ج

- در فرض سؤال كه موصي در حال حيات بعنوان ثلث خود محلي را وقف نموده اگر به قبض متولي يا موقوف عليهم داده باشد وقف لازم و بايد مطابق آن عمل شود هر چند به واسطه ارتفاع قيمت بيشتر از ثلث باشد و غير از كساني كه واقف، متولي موقوفه قرار داده حق تصرف در آن ندارند و اگر وصيت نموده كه بعد از موت او آنجا را وقف كنند ميزان ثلث تركه و ارزش آن حين فوت موصي است.

س

- شخصي زمين وقف بر حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام را اجاره مي دهد به زيد به مدت پنجاه سال آيا بموت موجر كه متولي وقف بوده اجاره باطل مي شود يا نه.

صفحه : 447

ج

- احتياط آنست كه با متولي بعدي اجاره را تجديد نمايند.

س

- دفن اوراق قرآن و كتب موقوفه كه مورد استفاده نيستند چه صورت دارد.

ج

- براي حفظ از هتك مانعي ندارد.

س

- زمينهاي مواتي در اطراف دهكده است و بقول خود اهالي ده جزء زمينهاي شش دانگي است آيا جايز است فروخته شود و به مصرف كارهاي محل از قبيل استخراج آب و اصلاح جويها و بهداشت كوچه ها برساند يا نه البته سهم ايتام و موقوفه نيز جزء سهام هست ولي براي همه طبقات هم از هر لحاظ منفعت دارد.

ج

- با رضايت اهل ده و اذن متولي اوقاف و ولي صغير با صرفه اوقاف و صغار مانعي ندارد كه در اراضي موات تصرف نمايند و وجهي جهت عمران مجموع ده بدهند.

س

- باغي كه از اراضي خالصه است و شخص زارع آن را وقف نموده و مقداري از درختهاي آن خشك شده در اين صورت شخص زارع مي تواند دو باره به جاي درخت خشك شده درخت تازه بنشاند يا نه.

ج

- اگر از اول حق داشته باين معني كه اگر متعارف بوده درخت را وقف نمايند و مالك، با اطلاع ممانعت نمي كرده فعلا نيز مي توانند در جاي درخت خشك شده درخت تازه بنشانند و وقف كنند ولي اگر از اول چنين حقي را نداشته اند و متعارف نبوده جايز نيست.

س

- در شهرستان آباده مسجدي بوده كه قسمتي از آن را شهرداري بعنوان خيابان تصرف نموده و فعلا مختصر زميني به عرض تقريبي بيست سانت و طول سي متر كنار خيابان باقي مانده كه در مجاورت منزل شخصي قرار دارد و چنانچه باين شخص اجازه داده شود در زمين مذكور تصرف نموده و درب خانه خود را آنجا باز كند

صفحه : 448

مبلغي در حدود سه هزار تومان مي پردازد كه مصرف تعمير مسجد مذكور كه در آن طرف خيابان است بشود متمني است اجازه فرمائيد.

ج

- حقير اجازه نمي دهم مسجد معبر شود و مسجد به خراب شدن از مسجد بودن خارج نمي شود و جميع احكام مسجد بر آن مترتب است.

س

- جمعي مبلغي جهت توسعه مسجد جمع نموده اند اخيرا بين آنها اختلاف شده اشخاصي كه متصدي وجوه جمع شده هستند به وسيله همان وجوه زميني خريده اند كه سابقا قبرستان بوده است در اين صورت در چنين مكاني ساختن مسجد يا مدرسه و يا حسينيه با اين پولها جايز است يا نه؟

ج

- اگر زمين، وقف براي قبرستان بوده خريد و فروش آن جايز نيست و لكن اگر زمين مباحي بوده كه مردم در آنجا مرده دفن مي كرده اند چنانچه ساختن مسجد يا حسينيه موجب نبش قبر شود جايز نيست و الا مانعي ندارد و از جهت پول جمع آوري شده موقوف باذن صاحبان پول است.

س

- حمامي بوده است كه سابقا خزانه اي بوده و بعدا تبديل به دوش گرديده و در جنب نهر آب عمومي واقع است و از آن مشروب مي شده و مانعي هم در كار نبوده ولي چون فعلا كم آبي شده و از طرفي حمام دوش بيشتر از حمام سابق آب مصرف مي كند اهالي محل از مصرف اين آب اظهار كراهت مي كنند در اين صورت بيان فرمائيد كه اهالي مي توانند مانع بشوند يا نه.

ج

- نسبت بمقدار زائد بر معمول سابق بايد رضايت صاحبان آب را تحصيل كنند.

س

- مسجدي است داراي ايوان مسقف آيا مي توانند اين ايوان را داخل مسجد كنند و بر فرض جواز، ايوان هم حكم مسجد را دارد يا نه.

ج

- در صورتي كه مسجد بهتر از اول شود و صدق كند كه مسجد معمورتر از سابق شده جايز است و اگر ايوان هم براي نمازگزاران در آن وقف شده جزء

صفحه : 449

مسجد است و جميع احكام مسجد بر آن مترتب است.

س

- زميني در سابق قبرستان بوده و معلوم نيست كه مالك آن را وقف كرده باشد فعلا اين قبرستان تبديل به مغازه شده در اين صورت استفاده از آن مغازه چه صورت دارد.

ج

- اگر وقف بودن آن معلوم نباشد و معروف به وقفيت هم نيست به ملكيت مالك باقي است و استفاده از مغازه ها بدون اذن مالك جايز نيست و اگر وقف هم باشد تصرف در آن جايز نمي باشد.

س

- شخصي اعياني خانه اش را كه عرصه آن موقوفه آستانه قدس رضوي است وقف نموده كه مسجد بنا شود و صيغه وقف را هم جاري نموده و نظر واقف و متولي اين بوده كه چون بناء فعلي آن قابل استفاده نيست خراب كنند و دو مرتبه بصورت مسجد بسازند و نيز اجازه فروش به متولي داده كه اگر خواسته باشد بفروشد و زمين ديگر بخرد و مسجد بسازد و بعد از فوت واقف بعنوان مسجد بودن يك مقدار خاك ريزي شده و ديوارش بالا آمده و چند نفر هم در آن نماز خوانده اند وجوهي هم براي مسجد جمع آوري شده كه مسجد را تكميل نمايند حاليه ورثه متوفي جلوگيري مي نمايند آيا اين وقف صحيح است يا نه.

ج

- در فرض سؤال وقف با خصوصياتي كه براي آن ذكر شده باطل است

س

- در قريه اي امام زاده اي هست كه به واسطه ظهور كرامات مورد توجه است و به همين جهت عده اي از بلاد بعيده به آنجا آمده و مقداري اسكناس و نقره و بعضي از اجناس ديگر در صندوق امام زاده ريخته اند و متولي مخصوص هم ندارد كه شرعا مدعي باشد و پولها هم نزد شخص اميني محفوظ و مضبوط است و البته امام زاده داراي بقعه مختصري است و احتياج شديد به تعمير و بناء صندوق قبر دارد در اين صورت اجازه مي فرماييد كه پولهاي جمع شده به مصرف بنا و ساير

صفحه : 450

احتياجات آن برسد يا نه.

ج

- با فرض آن كه دهندگان وجوه رضايت دارند كه به مصرف تعمير بقعه امام زاده برسد چنانچه ظاهر حال هم چنين است صرف آن وجوه در تعميرات لازم امام زاده مانعي ندارد.

س

- درختهاي طبيعي كه در زمينهاي وقف مي رويد زارع و متولي سهمي مي برند يا تمامي آن مال وقف است.

ج

- مال وقف است مگر آن كه محتاج به تربيت و اصلاح باشد و در مقابل آن زحمت، متولي شرعي سهمي از خود درخت بزارع واگذار نمايد و هم چنين متولي سهمي ندارد مگر آن كه خود واقف سهمي براي او در موقوفه قرار داده باشد كه امثال اين قبيل چيزها را نيز شامل شود.

س

- مسجدي كه سقف آن شكسته شده بود خراب كرده و آجر پوش نموده اند خاكهاي سقف از مصرف خود مسجد زياد آمده و مزاحم واردين است آيا ممكن است به مصرف ديگر صرف شود يا اين كه در اين صورت باز هم حكم مسجديت را دارد كه نبايد آنها را نجس نمود.

ج

- جايز است آن را بيرون بريزند و احتياط آنست كه ابتداء در محلي نريزند كه مورد هتك واقع شود.

س

- در بعضي از شهرستانها مسجدي ساخته اند و گوشه اي از اين مسجد يا جائي كه وصل بمسجد است دو طبقه است طبقه فوقاني را جاي زنها قرار مي دهند كه هر وقف بمسجد بيايند آنجا بنشينند و نماز بخوانند و يا روضه گوش بدهند و موعظه بشنوند در اين صورت حكم مسجد را دارد يا نه ولي چيزي در دست نيست كه فهميده شود واقف اختصاص به زنها داده باشد در اين صورت مي توانند اصلا زنها را بمسجد راه ندهند يا نه.

ج

- جواز اختصاص وقف مسجد يا مكان مخصوصي از مسجد را به زنان

صفحه : 451

مشكل بلكه ممنوع است و هم چنين منع زنان از آمدن بمسجد وجه شرعي ندارد بلي اگر قبلا مردان در مسجد جا بگيرند زنان نمي توانند آنها را بلند كنند.

س

- در قراء اطراف شهر رشت قطعاتي از زمين است كه مسلمين اموات خود را در آنجا دفن مي كنند و جهت عزاداري خاندان عصمت و طهارت تكيه اي هم در هر قطعه ساخته شده و درختهايي هم از تازه و كهنه در قطعات مزبوره مي باشد كه مالك معيني ندارد و از سيره مسلمين و گواهي معمرين مظنه حاصل است كه درختها را غرس نموده اند كه در مصالح عموم مسلمين مانند ساختن تكيه و مسجد و پل از چوب آنها استفاده شود در اين صورت مي توان از آن درختها بدون اجازه حاكم شرع استفاده كرد يا نه.

ج

- اگر وقف باشد و مصرف معلومي نداشته باشد يا وقفيت آنها محرز نباشد و كسي مدعي ملكيت آنها نيست صرف آنها در مسجد و هم چنين تكيه و پل در صورتي كه احتمال داده شود آنها هم جزء مصارف است مانعي ندارد و چنانچه وقفيت محرز باشد اجازه حاكم شرع لازم است.

س

- زيد در صحن عتيق حضرت معصومه سلام اللّه عليها مدفون شد و پس از فوت او اولاد صلبي او هر چه فوت كردند در جاي ديگر مدفون شدند فقط يك دختر مانده كه اخيرا فوت شده و به علت كهنه گي و اندراس قبر و از بين رفتن استخوان هاي زيد با اجازه نوه هاي پسري زيد دختر مزبوره در قبر زيد دفن شده است فعلا همان نوه ها مدعي هستند كه آن قبر را ما شريك هستيم در اين صورت ادعاي آنها شرعا صحيح است يا نه.

ج

- قبور صحن ملك كسي نيست كه دعواي شركت در آن بشود و مادامي كه بدن ميتي كه مدفون است خاك نشده كسي حق نبش آن را ندارد و بعد از خاك شدن به فرض اولويت، دختر كه وارث او بوده اولي و احق است و اگر نزاع موضوعي باشد مرافعه شرعيه لازم است.

صفحه : 452

س

- زمين زراعتي وقفي است كه منافع آن به مصرف تعزيه داري حضرت سيد الشهداء عليه السّلام مي رسد و فعلا اطراف آن زمين ساختمان منزل شده و زراعت كردن در اين زمين موجب ضرر ديگران مي شود آيا اجازه مي فرماييد كه اجاره داده شود كه در آن ساختمان نمود و البته هنوز امكان زراعت در آن هست و در صورتي كه جايز باشد اجاره دادن آن بچه نحو است.

ج

- در صورتي كه متولي شرعي اجازه بدهد و مصلحت وقف باشد مانعي ندارد و اجاره نامه طوري تنظيم شود كه وقف محفوظ و در هر چند سال يك بار اختيار تجديد باشد كه اگر اجاره ترقي كرد بتوانند مال الاجاره را اضافه نمايند و مقدار مال الاجاره بايد به ارزش روز باشد.

س

- زميني وقف بوده كه نخلهاي فراواني داشته و شخصي به زور آن زمينها را با نخلهاي آن تصرف و به نام خود ثبت داده و بعد هم آن را به ديگري فروخته در اين صورت وظيفه شخصي كه موقوفه را خريده چيست و اگر خريدار زمين به دستور وقف عمل نكرد و از در آمد ملك موقوفه اشيائي خريده بعد مي خواهد بفروشد خريدن آن اشياء چه صورت دارد.

ج

- با علم به وقف بودن بايد زمين به متولي شرعي واگذار شود يا از او اجاره كند و مال الاجاره را به مصرف وقف برساند و آن چه از اعيان موقوفه باشد خريد آن جائز نيست و اگر زراعت كند مال زارع است هر چند غاصب باشد و چنانچه از محصول زراعت كه مال خود او است اشيائي بخرد فروختن و خريدن آن اشياء اشكال ندارد لكن تمام تصرفات او در زمين مذكور حرام و اجرة المثل زمين را مديون است.

س

- زميني كه وقف مسجد شده و از ساختمان مسجد اضافه و جزء متعلقات مسجد است آيا مي شود در آن آب انبار بسازيم كه هم براي مسجد لازم است و هم اهالي اطراف مسجد از آن آب استفاده نمايند يا نه.

صفحه : 453

ج

- اگر در زمين مذكور حوض يا منبع براي خود مسجد بسازند اشكال ندارد لكن اگر بخواهند براي محل، آب انبار بسازند اجاره بنمايند و وجه آن را به مصرف تعميرات مسجد برسانند.

س

- هر گاه كسي ملكي را وقف كند بر كساني كه منقرض مي شوند مثلا بر طبقه اول از اولاد خود وقف نمايد و مصرفي براي وقف پس از انقراض آنها ذكر نكند آيا اين وقف صحيح است يا خير و بر فرض صحت بعد از انقراض طبقه مذكوره حكم عين موقوفه چيست.

ج

- در مورد سؤال وقف صحيح است و بعد از انقراض موقوف عليهم عين موقوفه به خود واقف يا ورثه او بر مي گردد و ملك آنها مي شود و اين را اصطلاحا وقف منقطع الاخر گويند و منظور از ورثه وراث حين موت واقف است نه وراث موقع انقراض موقوف عليهم.

س

- هر گاه كسي بگويد اين ملك را وقف كردم لكن ابتداء وقف را اول ذي حجه قرار دادم و حال آن كه موقع وقف نمودن مثلا سه ماه به ذي حجه مانده آيا اين وقف صحيح است يا خير.

ج

- در مورد سؤال وقف باطل است و اين را وقف منقطع الاول گويند.

س

- اگر كسي بگويد اين ملك را وقف نمودم بر اولاد زيد و پس از انقراض آنها بر اولاد عمرو و پس از انقراض آنها بر اولاد بكر چنانچه اولاد عمرو صلاحيت موقوف عليهم بودن را نداشته باشند مثلا كافر حربي يا مرتد فطري باشند آيا اين وقف نسبت به اولاد زيد و اولاد بكر هم باطل است يا نسبت به آنها صحيح است.

ج

- در مورد سؤال وقف نسبت به اولاد زيد صحيح و نسبت به اولاد بكر باطل است و اين را وقف منقطع الوسط گويند.

س

- طبق وقف نامه مقرر شده كه در آمد رقبه موقوفه بايد به مصرف

صفحه : 454

عزاداري در روضه خواني خامس آل عبا حضرت سيد الشهداء ارواحنا فداه در خانه معلوم و معيني برسد آيا واقف يا متولي و يا متوليان بعدي مي توانند تمام يا قسمتي از خانه مزبور را به فرزندان يا اقارب خود يا ديگر افراد به بخشند و يا در مورد خانه مزبور معامله اي انجام دهند يا نه زيرا چه بسا ممكن است بلكه يقيني است كه صاحبان و مالكان بعدي به متوليان اجازه برگذاري مراسم روضه خواني در آن خانه و اجراي مفاد وقف نامه را نخواهند داد.

ج

- در فرض سؤال چنانچه خانه اي كه واقف معين كرده كه در آن روضه خواني شود ملك خود او بوده وقف مذكور صحيح است و بايد روضه خواني در همين خانه واقع شود و اگر واقف يا متولي شرعي بخواهد تمام يا قسمتي از آن را به كسي به بخشد يا روي آن معامله انجام دهد مانع ندارد لكن بايد شرط كند كه در آن طبق نظر واقف روضه خواني شود و اگر طرف نپذيرد نبايد به بخشد و معامله نيز نكند.

س

- مسجدي ساخته شده در حالتي كه بعضي از سنگها و آجرها كه در ساختمان بكار رفته نجس بوده و نماز هم در آن خوانده شده در اين صورت عنوان مسجديت محقق است و نماز در آن بي اشكال است يا نه.

ج

- عنوان مسجديت محقق است و نماز خواندن در آن هم صحيح است و محل نجس را بايد تطهير كرد و چنانچه تطهير باطن آن ممكن نباشد تطهير ظاهر آن ترك نشود.

س

- شخصي زميني را جهت مسجد وقف نموده و گوشه اين زمين ميان خيابان واقع شده در اين صورت جائز است آن مقدار زميني كه در خيابان واقع شده بفروشند و پولش را در مسجد صرف كنند يا نه.

ج

- زمين مذكور را اگر وقف مسجد كرده و به قبض هم داده و نماز در آن خوانده اند قابل فروش نيست و جزء خيابان هم باشد مسجد است و اگر واگذار نموده

صفحه : 455

كه بعد مسجد كنند و در آن نماز خوانده نشده و عنوان مسجديت پيدا نكرده وقفيت محقق نشده و به ملكيت مالك باقي است.

س

- شخصي مقروض است مي خواهد سه دانگ از اعيان منزل خود را كه عرصه اش وقف است با همان شرائطي كه قبلا در قرار داد قيد شده به ديگري واگذار نمايد و يا صلح حقوقي بنمايد اگر شرعا اشكالي دارد مرقوم فرمائيد.

ج

- اگر در قراردادي كه بين او و متولي شرعي وقف شده تمليك آن به غير ممنوع نشده باشد جائز است.

س

- ساختن و تفكيك زمينهاي موقوفه براي دادن به اجاره متوقف بر اين است كه در اداره ثبت به اسم متولي معرفي شود و تفكيك سند و صدور سند مالكيت مستلزم مخارجي است بنا بر اين متولي مي تواند مخارج را از زمينها برداشت نمايد يا نه.

ج

- اگر مخارج مزبوره براي خصوص موقوفه باشد و راهي براي تفكيك جز طريق مذكور نباشد برداشت مخارج از مال الاجاره مانع ندارد.

س

- زمينهاي موقوفه اي است كه مال الاجاره آن صرف اطعام و عزاداري حضرت سيد الشهداء عليه السّلام مي شده و تا بحال براي زراعت به اجاره داده شده حاليه اگر تبديل به ساختمان گردد و به اشخاص اجاره داده شود منفعتش بيشتر است در اين صورت اجازه مي فرماييد از صورت زراعتي تبديل به ساختمان و يا مغازه بشود مثلا يا نه.

ج

- در مورد سؤال كه از قبيل وقف منفعت است با فرض اين كه تبديل به ساختمان نفعش بيشتر است چنانچه متولي شرعي صلاح بداند و مصلحت موقوفه باشد بايد عمل كند.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109