منابع فقه شيعه: ترجمه جامع احاديث الشيعه جلد 25

مشخصات کتاب

سرشناسه : بروجردی، حسين، 1253 - 1340.

عنوان قراردادی : جامع احاديث الشيعه .فارسی .برگزيده

عنوان و نام پديدآور : منابع فقه شيعه: ترجمه جامع احاديث الشيعه حضرت آيه الله العظمی سيد حسين بروجردی رحمه الله/ مترجمان احمد اسماعيل تبار، احمدرضا حسينی، محمدحسين مهوری.

مشخصات نشر : تهران: فرهنگ سبز ، 1388.

مشخصات ظاهری : 35ج

شابک : دوره: 978-964-9906-45-4 ؛ 150000ريال: 978-964-9906-63-8

وضعيت فهرست نويسی : فاپا

يادداشت : ص.ع. لاتينی شده: .... Sources of shi'ite jurisprudence

موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14

موضوع : احاديث احكام

موضوع : معاملات (فقه) -- احاديث

شناسه افزوده : اسماعيل تبار، احمد، 1343 -، مترجم

شناسه افزوده : حسينی، احمدرضا، 1342 - ، مترجم

شناسه افزوده : مهوری، محمدحسين، 1340 - ، مترجم

رده بندی كنگره : BP136/9 /ب4ج2042117 1388

رده بندی ديويی : 297/212

شماره كتابشناسی ملی : 1795110

تنظیم متن دیجیتال: میثم حیدری

ص: 1

اشاره

الجزء الثالث و العشرون

قال رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله:

«إنّى تٰارِكٌ فيٖكُمُ الثَّقَلَيْن كِتٰابَ اللّٰهِ وَعِتْرَتىٖ أهْلَ بَيْتىٖ .»

اصول كافى، شيخ كلينى (متوفى 329 ق)؛ 294/1

مسند احمد بن حنبل (متوفى 241 ق)، 14/3؛ 366/4-367

ص: 2

منابع فقه شیعه

ترجمه

جامع الاحادیث الشیعه

حضرت آیة الله سید حسین بروجردی رحمت الله علیه

جلد 25

نکاح (1)

مترجمان

احمد اسماعیل تبار ، سید احمدرضا حسینی و مهدی حسینیان قمی

ص: 3

سرشناسه : بروجردي، حسين، 1253 - 1340.

عنوان قراردادي : جامع احاديث الشيعه .فارسي .برگزيده

عنوان و نام پديدآور : منابع فقه شيعه: ترجمه جامع احاديث الشيعه حضرت آيه الله العظمي سيد حسين بروجردي رحمه الله/ مترجمان احمد اسماعيل تبار، احمدرضا حسيني، محمدحسين مهوري.

مشخصات نشر : تهران: فرهنگ سبز ، 1388.

مشخصات ظاهري : 35ج

شابك : دوره: 978-964-9906-45-4 ؛ 150000ريال: 978-964-9906-63-8

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : ص.ع. لاتيني شده: .... Sources of shi'ite jurisprudence

موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14

موضوع : احاديث احكام

موضوع : معاملات (فقه) -- احاديث

شناسه افزوده : اسماعيل تبار، احمد، 1343 -، مترجم

شناسه افزوده : حسيني، احمدرضا، 1342 - ، مترجم

شناسه افزوده : مهوري، محمدحسين، 1340 - ، مترجم

رده بندي كنگره : BP136/9 /ب4ج2042117 1388

رده بندي ديويي : 297/212

شماره كتابشناسي ملي : 1795110

ص: 4

مقدمات التحقيق

سخن ناشر

قال رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله: «إنى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى أهل بيتى.»

اصول كافى، شيخ كلينى (متوفى 329 ق)؛ 294/1

مسند احمد بن حنبل (متوفى 241 ق)؛ 14/3، 366/4-367

نشر فرهنگ جهت باورسازى مردم در جوامع انسانى ضرورت انكارناپذيرى دارد. سيّال

بودن فهم انسان همواره در جريان تاريخ، همراه با تكميل معارف قديمى و فرا گرفتن مفاهيم جديد جارى است و هرگز معارف انسانى و دستاوردهاى نوين آن در حوزۀ علوم رياضى، تجربى و علوم انسانى متوقف نيست. مهم ترين بخش معارف انسان ها به مفاهيم بايدها و نبايدها برمى گردد، مفاهيمى كه اعتبارى هستند و به اعتبار كنندۀ اين مفاهيم بستگى دارند. مسلمانان بايدها ونبايدها را به كلام خداى بزرگ و سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله و جانشينان او مربوط مى دانند و شيعيان جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله را خاندان معصوم عليهم السلام آن فرستادۀ الهى مى دانند.

انتشارات فرهنگ سبز سعى دارد با ترجمۀ كلام امامان شيعه كه جانشينان معصوم آن رسول الهى هستند، قدمى در جهت نشر فرهنگ اسلام بر پايۀ انديشه هاى اهل بيت عليهم السلام بردارد. تبليغ و ترويج فرهنگ اسلام از طريق نشر آموزه هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و جانشينان معصومش به منظور مواد انديشه و تحليل فكرى مردم از وظايف انتشارات است. اميد آن كه نشر فرهنگ سبز در انجام اين وظيفه موفق و مقبول باشد.

انتشارات فرهنگ سبز

ص: 5

اعداد و نشانه هاى اختصارى

كا - الكافى

فقيه من لايحضره الفقيه

يب التهذيب

صا الاستبصار

ئل وسائل الشيعه

ك مستدرك الوسائل

الدعائم دعائم الاسلام

المعانى معانى الاخبار

البصائر بصائر الدرجات

م مترجم

خ نسخه (كتاب) خطى

ظ ظاهراً

مجمع مجمع البيان

آت مرآت العقول

خ ل نسخه بدل

ط طبع

ج جلد

ن نگاه كنيد علامتى است كه بعد از حديثى كه نياز به توضيح دارد گذاشته مى شود.

معلق الى هنا حذف آن قسمت از سند لاحق كه با حديث سابق مشترك است.

بهذا الاسنادعدم تكرار سند روايت لاحق در صورتى كه با روايت سابق بطور كلى يا در صدر سند مشترك باشد

صحَّصحيح است

36400 شماره تعداد احاديث روايت شده از جلد اول

(1) شماره مربوط به روايت هر باب

1 شماره مربوط به تعداد روايات در اين جلد

ص: 6

مقدمه پژوهش

چند بحث جامعه شناختى

اشاره

هيچ جامعه بشرى را نمى توان سراغ داشت كه از خانواده تشكيل نشده باشد و هيچ خانواده اى را نمى توان ساخت مگر آنكه زن و مردى با يكديگر پيمان زوجيت ببندند و زوج و زوجه يكديگر شوند. بخشى از معارف حكمت بشر مربوط به تدبير منزل و تنظيم رابطه زوجين است. اساس تدبير منزل و تنظيم روابط زوجين گزاره هاى اعتبارى است كه توسط يك مقام معتبر (قانونگذار) وضع مى شود. در فقه شيعه مقام وضع كننده گزاره هاى اعتبارى تنظيم كنند. روابط اهالى خانواده، كلام خدا و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله است.

مجموعه اين گزاره ها در منابع فقه شيعه ترجمه اثر جاودان حضرت آيت الله العظمى حاج سيد حسين بروجردى قدس سره در مجلدهاى 25، 26 و 27 جمع آورى شده است كه مجلد 25 و 26 منابع فقه شيعه به ماهيت و شرايط عقد نكاح و مجلد 27 به انحلال عقد نكاح مى پردازد.

خانواده

هيچ سازمانى محبوب تر از سازمان خانواده نزد خداى منان و متعال نيست، ساختارى كه با عشق و محبت بنيان مى شود و فراتر از التزام قانونى، عشق و فداكارى نفسانى تحكيم آن را ضمانت مى كند. بيش از يك سوم معارف حكمت عملى به تدبير خانواده مى پردازد كه در مقياس با تدبير فرد و جامعه از جايگاه با اهميت و بى نظيرى برخوردار است. خانواده به عنوان كوچك ترين واحد جامعه، فرد را در درون خود مى سازد و از اجتماع حداكثر

ص: 7

خانواده هاى فرهيخته جامعه فرزانگان ساخته مى شود. نهاد خانواده در جوامع بشرى همواره هدف مطالعه مكتب ها و اديان الهى بوده است. رابطه اعتبارى نسبى و سببى در كانون خانواده قانونمند مى شود و سپس به ساير اقربا و بستگان مى رسد.

قانونمندى خانوادگى در تمام نظام هاى حقوقى به منظور ايجاد و انحلال خانواده موقعيت ممتازى دارد كه روابط اقتصادى و غير اقتصادى زوجين تنها در سايه همين قانونمندى تنظيم مى شود. اساس خانواده از دو جنس مخالف زن و مرد تشكيل مى شود گرچه در عصر ما بشر معاصر در مغرب زمين با هنجارشكنى انسانى، اجتماعى و فرهنگى، خانواده همجنس گرايان را به طور نامشروع قانونمند مى كند.

تفاوت جنسيت و نكاح

شايد شرط تفاوت جنسيت براى زوجيت در گذشته نه چندان دور بسيار بديهى مى نمود و طرح آن جامعه هيچ وجاهتى نداشت اما كمتر كسى باور مى كرد كه مردم به اصطلاح متمدن مغرب زمين در هزاره سوم ميلاد مسيح به روش قوم لوط روى آورند و حتى در مجالس قانونگذارى رابطه مرد با مرد را به عمل لواط و رابطه زن با زن را به عمل مساحقه به عنوان نكاح دو همجنس بپذيرند و شرم آورتر اينكه اربابان بعضى از مذاهب و فرقه ها نيز آن را قبول كنند و يا اينكه درباره آن سكوت پيشه كنند و خانواده اى از دو همجنس مرد با مرد يا زن با زن تشكيل شود اما اين منكر كريه اين روزها اتفاق افتاد و داد سخن از دادخواهى حقوق همجنس بازان در تشكيل خانواده سر داده مى شود.

اما دين اسلام هرگز با پديده زشت همجنس بازى مردان و زنان موافق نبوده است و همواره آن را محكوم و مذموم دانسته و خداى بزرگ مرتكبان اصحاب رس و قوم لوط را به سخت ترين عذاب كه بارش سنگ بر آنها بود مجازات كرده مطابق نصوص روايات، لوط نبى عليه السلام كه معاصر ابراهيم عليه السلام و پسردايى او بود مردم خود را از همجنس بازى نهى مى كرد اما ملت لوط با اغواگرى شيطان ابتدا مردان در روابط جنسى به مردان اكتفاء كردند و لواط جايگزين روابط جنسى مشروع و حلال شد سپس زنان كه از توجه مردان بى بهره

ص: 8

ماندند روابط جنسى فيمابين يا همان مساحقه را در پيش گرفتند كه در نتيجه ملت لوط نبى عليه السلام در فساد غوطه ور شدند تا حدى كه حيا و عفت را درباره مسافران مهمانان خود رعايت نمى كردند تا اينكه خداى بزرگ جبرئيل را به همراه جمعى از فرشتگان مامور عذاب آنها كرد و آنان را نابود ساخت.

ماهيت نكاح

نكاح از جمله اعمال فقهى دو طرفه عقد است كه طرف اول آن زن و موجب و طرف دوم آن مرد و قابل است. بى ترديد عقد نكاح مانند ساير معاملات دو جانبه يك معامله محض نيست بلكه جنبه عاطفى و درك متقابل از يكديگر براى زوجيت نفوس و زندگى مشترك و توالد و تناسل بسيار حائز اهميت است و اما در عين حال مى بايست ماهيت عقد نكاح را از ديدگاه فقهى تحليل كرد كه زن با اراده ايجاب چه ماهيتى را اعتبار مى كند؟ آيا ماهيت اعتبار شده او داراى عوض از دارايى شوهر است ؟ چنانچه عقد نكاح به هر دليلى باطل باشد چنين عقدى ضمانى يا امانى خواهد بود. پاسخ به اين دست از پرسش ها ماهيت عقد نكاح را مشخص مى كند. آيا نكاح، عقد تمليكى ضمانى است كه زن به عنوان موجب، حق تمتع از خود را به مرد در عوض مهريه خود تمليك مى كند و مرد آن را حسب شرايط توافق شده فيمابين مى پذيرد يا اينكه نكاح عقدى غير تمليكى است ؟ پاسخ به اين پرسش ها تنها در منابع فقه شيعه يافت مى شود هيچ مردى نمى تواند بدون ولايت بر زن يا وكالت از او ايجاب نكاح زن را انشاء كند و اين زن است كه به عنوان طرف اول نقش تعيين كننده در انشاء ايجاب عقد نكاح و انتخاب كننده شوهر خود را دارد و مرد يا وكيل يا ولى او تنها حق قبول يا رد ايجاب از سوى زن را دارد و در يك نگاه كلى مى توان ادعا كرد كه حق انشاء ماهيت نكاح براى زن و حق انحلال آن در طلاق براى مرد وضع شده است.

شرايط عقد نكاح

شرايط و موانع عقد نكاح كه موضوع ساز فعليت احكام تكليفى مربوط به نكاح بر زوجين

ص: 9

است براساس گزاره هاى اعتبارى شرع اسلام تعيين مى شود و شناخت اين گزاره ها جهت شرايط و موانع نكاح به لحاظهاى صيغه عقد نكاح زوجه و زوج، مكان و زمان عقد و... در منابع فقه شيعه اعتبار شده است، بنابراين جهت رسيدن به اعتبارهاى شرع اسلام در ابتدا مى بايست منابع فقه شيعه را مورد مطالعه قرار داد تا آيات كلام خدا و نصوص سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله بر مسلمانان معلوم شود. احكام فقهى نكاح همانند قواعد امرى خانواده در دانش حقوق به هيچ مسلمانى اجازه نمى دهد كه از فرائض واجب الهى تعدى كند و يا اينكه محرمات الهى را تهتك نمايد اما ساير شرايط كه توافق هاى ضمن عقد نكاح است چنانچه مخالف كتاب خدا و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله نباشد به جهت ضمن عقد لازم بودن براى زوجين الزام آور است.

اقسام عقد نكاح

عقد نكاح به وجوه و لحاظهاى مختلفى تقسيم مى شود، يكى از اين وجوه تقسيم عقد نكاح براساس حكم وضعى و تكليفى است بنابراين شمارى از نكاح ها همانند نكاح شغار كه در عصر جاهليت مرسوم بود در اسلام باطل شمرده شد و عقد نكاح به لحاظ احكام تكليفى به نكاح واجب، مستحب، مكروه، حرام و مباح تقسيم مى شود اما مهم ترين تقسيم عقد نكاح به لحاظ هدف و كاربرد در جامعه كنونى تقسيم به نكاح دائم و موقت است.

هدف از نكاح دو مطلوب اساسى است اول: ارضاء شهوت جنسى، دوم: توليد و تربيت نسل آينده. براساس اين دو هدف مهم انسان بالغ بر پايه عقد نكاح اقدام به رابطه جنسى قانونمند با جنس مخالف مى كند خواه اين دو هدف را استيفاء بكند يا نكند، بنابراين عقد نكاح بر پايه يكى از آن دو هدف يا هر دوى آن منعقد مى شود و مهم ترين اثر نكاح، محرميت بين زوجين و بستگان نسبى و رضاعى است كه بر عقد نكاح مترتب مى شود.

در تشريع فقه اسلام بر پايه سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله از ديدگاه اهل بيت عليهم السلام نكاح به دو قسم دائم و موقت پذيرفته شده است زيرا اين واقعيت اجتماعى همواره در طول تاريخ بشريت وجود داشته است كه بنابه هر دليلى نكاح دائم تأمين كننده كامل يكى از اهداف

ص: 10

مهم نكاح يعنى ارضاء مشروع جنسى نيست بنابراين تأسيس فقهى ديگر به نام نكاح موقت جهت جلوگيرى از ارضاء حرام جنسى وضع شد تا مردم از همجنس بازى و ارتكاب زنا مصون بمانند و كسانى كه با ازدواج موقت مخالفت كردند به واقع راه فساد اجتماعى نظير زنا را در قلمروى ارضاء جنسى باز كردند تا به جاى تأسيس حلال و مشروع الهى تأسيس حرام و نامشروع زنا و مجالس لهو و فساد شيوع پيدا كند. بنابراين نهادينه كردن ازدواج موقت همانند ازدواج دائم در فقه اسلام به جاى نهادينه كردن زنا و همجنس بازى در دنياى كنونى پيشنهاد و اعتبار شده است. چگونه ممكن است رابطه نامشروع زنا و همجنس بازى در جهان معاصر قانونى باشد و كسى حق اعتراض به بنگاه هاى فساد را نداشته باشد اما نهاد ازدواج موقت با قانونمندى الهى و مشروع محكوم و مذموم در افكار عمومى باشد؟!!

سختى ازدواج و آسانى فساد

در حالى كه ازدواج با فرهنگ تجمل و اسراف سخت شده است و ازدواج موقت با تبليغ وسيع دشمنان اسلام و بدخواهان از فرهنگ مسلمانان رخت بر بسته است راه هاى گوناگون فساد و فحشا با تبليغ وسيع دشمنان اسلام بر افكار عمومى تحميل مى شود.

دشمنان اسلام بر پايه ميل و كشش جنسى در جوانان ده ها برنامه براى ارضاء نامشروع جنسى تدوين كرده و ارائه مى دهند اين در حالى است كه اساس اقبال به اين برنامه هاى فاسد دور بودن اسباب مشروع ارضاء جنسى از دست مردم به ويژه جوانان است و عوامل تشديد كننده مانند سن بالاى جوانان مجرد به خاطر تحصيل در مراكز آموزش عالى و كمبود امكانات براى ازدواج به خاطر تورم و فشارهاى اقتصادى، مسير ارضاء جنسى مشروع را سخت تر و سخت تر مى سازد و انواع رسانه هاى ديدارى و شنيدارى در جهت فساد و فحشاء قرار مى گيرند و با كم ترين هزينه بيشترين ترويج فساد و منكر را در جامعه ارائه مى دهند.

ص: 11

فساد جنسى و انحطاط خانواده

وقتى قانونمندى الهى خانواده بين زوجين پذيرفته نشود و انسان مجاز باشد براساس آزادى اراده خود هنجارهاى دينى و حتى اخلاقى را نقض كند و زير پا بگذارد و روابط جنسى تنها براساس ميل فردى تعريف و تنظيم شود و اراده خداى بزرگ در اين ساماندهى مهم و بنيادين هيچ موضوعيت نداشته باشد. روابط جنسى به جاى صلاح جنسى به سوى فساد جنسى پيش مى رود و رفته رفته زن ابزار دست ثروتمندان فساد پيشه مى شود كه هر چه بيشتر و بيشتر از جنس انسان كالايى جهت تكاثر مالى و لذت جنسى بهره ببرد و به بهانه آزادى و تساوى زن و مرد در مجموعه اى از شرايط نابرابر جنس زن را به استثمار جنس مرد درآورد و تأمين همسر و همتا بودن زن به مرد كم رنگ شود و زن وسيله اى براى بهره ورى مالى و جنسى درآيد و بافت جامعه در اثر انحطاط خانواده متزلزل، ناهمگون و به هم ريخته شود و زمينه براى جرم و فساد هر چه بيشتر و بيشتر فراهم شود.

انحلال خانواده

با انعقاد عقد نكاح سازمان خانواده تشكيل مى شود و با انشاء ايقاع طلاق سازمان حقوقى خانواده منحل مى شود همانطورى كه انشاء ايجاب عقد نكاح در اختيار زوجه است انشاء ايقاع طلاق در اختيار زوج است. اين تقسيم بين زوجه و زوج در انعقاد وانحلال عقد نكاح از منابع فقه شيعه استظهار مى شود.

اعتبار انحلال عقد نكاح تنها از طريق طلاق نيست بلكه با توافق خلع و مبارات و سپس طلاق، ظهار، لعان و ايلاء در عقد دائم و بذل و اتمام مدت در عقد موقت نيز انحلال عقد نكاح انجام مى شود و شرايط هر يك از تأسيس هاى پيش گفته فقهى جهت انحلال عقد نكاح در مجلد بيست و هفتم منابع فقه شيعه مباحث انحلال نكاح بيان شده است.

ص: 12

فرزندان

از نتايج مهم عقد نكاح توليد و تربيت فرزندان صالح است كه نسل بشر مرهون همين واقعه حقوقى است. قانونمندى روابط والدين با فرزندان از ايام باردارى تاكهنسالى والدين بخش مهمى از مباحث منابع فقه شيعه را در مسائل مالى و غير مالى به خود اختصاص داده است. وجوب تأمين نفقه و حضانت كودكان و تأمين مالى والدين كهنسال در قانونمندى فقهى اساس و بنيان خانواده را در جهت حفظ كيان آن به منظور حفظ كوچك ترين واحد اجتماعى جامعه هدف قرار داده است.

فقه اسلام همواره حفظ خانواده را علاوه بر تكيه بر رجحان هاى اخلاق اسلامى به الزام هاى فقهى منظم كرده است. خانواده با حضور فرزندان متعدد چه در فرض بقاء و استمرار خانواده و چه در فرض انحلال خانواده و جدايى والدين نيازمند قانونمندى است تا علاوه بر مسائل مالى زوجين وضعيت فرزندان را نسبت به والدين معلوم سازد. بنابراين حقوق و تكاليف فرزندان در قبال والدين و تكاليف و حقوق هر يك از والدين در قبال فرزندان از ديدگاه اسلام تنها با رجوع به منابع فقه شيعه به منظور درك گزاره هاى اعتبارى امكان دارد.

منابع جلدهاى 25، 26 و 27

منابع فقه شيعه ترجمه جامع احاديث الشيعه از مصادر دست اول روايى، طى قرون متوالى از قرن اول تا عصر حاضر تدوين شده است. اين منابع كه از كتاب خدا و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله تدوين شده است حسب كاربرد آيات و روايات در انعقاد و آثار و انحلال عقد نكاح طى مجلدهاى سه گانه 25، 26 و 27 براساس قرون و سال هاى تأليف و تدوين به شكل ذيل تنظيم شده است.

قرن اول

1 قرآن كريم

ص: 13

قرن دوم

2 فقه الرضا. منسوب به امام رضا عليه السلام. (؟؟)

3 صحيفة الرضا. (؟؟)

4 التوحيد. مفضّل بن عمر جعفى. (؟ 160 ق)

قرن سوم

5 شالماس. احمد بن محمد بن خالد برقى. (؟ 274 يا 280 ق)

6 الغارات. ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى. (؟ 283 ق)

7 بصائرالدرجات. محمد بن حسن بن فروخ صفار. (؟ 290 ق)

8 النوادر. احمد بن عيسى بن عبدالله اشعرى قمى. (؟ متوفى در عصر غيبت صغرى)

9 الزهد. حسين بن سعيد اهوازى. (؟؟)

10 المؤمن. حسين بن سعيد اهوازى. (؟؟)

11 جامع الاحاديث النبوية. ابو محمد جعفر بن احمد بن على بن قمى. (؟؟)

12 تفسير العسكرى. منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام. (؟؟)

قرن چهارم

13 تفسيرالعياشى. ابى نصر محمد بن مسعود بن عياش سمرقندى. (؟ حدود 320 ق)

14 تفسيرالقمى. ابوالحسن على بن ابراهيم قمى. (؟ 329 ق)

15 الكافى. محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى. (؟ 329 ق)

16 رجال الكشى. ابوعمرو محمد بن عمر بن عبدالعزيز كشّى. (؟ حدود 340 ق)

17 اثبات الوصيّة. على بن حسين مسعودى (؟ 346 ق)

18 الاستغائة. على بن احمد كوفى. (؟ 352 ق)

19 دعائم الاسلام. نعمان بن محمد تميمى. (259 363 ق)

20 كامل الزيارات. جعفر بن محمد بن قولويه قمى. (؟ 368 ق)

21 من لايحضره الفقيه. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

22 فضائل الاشهر الثلاثه. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

ص: 14

23 علل الشرائع. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

24 الهداية. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

25 معانى الاخبار. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

26 الخصال. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

27 المقنع. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

28 ثواب الاعمال و عقاب الاعمال. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

29 عيون اخبارالرضا. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

30 الاختصاص. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

31 كمال الدين و تمام النعمة. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

32 الامالى. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

33 التوحيد. شيخ صدوق. (306 يا 307 381 ق)

34 الجعفريات. محمد بن محمد اشعث. (؟؟)

35 قرب الاسناد. عبدالله بن جعفر حميرى. (؟؟)

36 طب الائمّة (طب النبى). عبدالله و حسين پسران بسطام. (؟؟)

37 تحف العقول. ابن شعبه. (؟؟)

38 تفسير فرات الكوفى. فرات بن ابراهيم كوفى. (؟؟)

قرن پنجم

39 المجازات النبوية. سيد رضى محمد بن حسين موسوى. (359 406 ق)

40 نهج البلاغه. سيد رضى محمد بن حسين موسوى. (359 406 ق)

41 المقنعة. محمد بن محمد بن نعمان مفيد. (336 413 ق)

42 الامالى. محمد بن محمد بن نعمان مفيد. (336 413 ق)

43 الارشاد. محمد بن محمد بن نعمان مفيد. (336 413 ق)

44 رسالة المحكم و المتشابه. سيد مرتضى. (355 436 ق)

45 رجال النجاشى. احمد بن عباس نجاشى اسدى كوفى. (372 450 ق)

ص: 15

46 الامالى. شيخ طوسى. (385 460 ق)

47 تهذيب الاحكام. شيخ طوسى. (385 460 ق)

48 الاستبصار. شيخ طوسى. (385 460 ق)

49 مصباح المتهجد. شيخ طوسى. (385 460 ق)

50 الغيبة. شيخ طوسى. (385 460 ق)

51 كنز الفوائد. ابوالفتح كراجكى. (؟ 499 ق)

قرن ششم

52 روضه الواعظين. محمد بن فتال نيشابورى. (؟ 508 ق)

53 مجمع البيان. فضل بن حسن طبرسى. (حدود 469 548 ق)

54 مكارم الاخلاق. حسن بن فضل طبرسى. (؟ 548 ق)

55 غرر الحكم و درر الكلم. عبدالواحد بن محمد تميمى آمُدى. (510 550 ق)

56 الخرائج و الجرائح. قطب الدين راوندى. (؟ 573 ق)

57 الدعوات. قطب الدين راوندى. (؟ 573 ق)

58 مناقب آل ابيطالب عليهم السلام. رشيدالدين ابوجعفر محمد بن على بن شهرآشوب. (489 588 ق)

60 السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى. محمد بن ادريس. (543 598 ق)

61 جامع الاخبار. تاج الدين شعيرى. (؟؟)

62 الاحتجاج. احمد بن على طبرسى. (؟؟)

قرن هفتم

63 مشكاة الانوار فى غرر الاخبار. ابوالفضل على طبرسى. (اوايل قرن هفتم)

64 تنبيه الخواطر. ورام بن ابى فراس. (؟ 605 ق)

65 كشف الغمّة. على بن عيسى اربلى. (؟ 693 ق)

قرن هشتم

66 مختلف الشيعة. حسن بن يوسف بن مطهر اسدى. (648 726 ق)

ص: 16

قرن نهم

67 عدة الدّاعى و نجاح الساعى. ابن فهد حلّى. (757 841 ق)

قرن دهم

68 عوالى اللئالى. محمد بن على بن ابراهيم احسائى معروف به ابن ابى جمهور.

(حدود 840 زنده در 902)

69 منية المريد فى ادب المفيد و المستفيد. شيخ زين الدين بن على عاملى معروف به شهيد ثانى. (911 965 ق)

قرن دوازدهم

70 وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة. محمد بن حسن بن محمد حر عاملى.

(1033 1104 ق)

71 مدينة المعاجز. سيد هاشم بحرانى. (؟ 1107 ق)

72 بحارالانوار. محمدباقر مجلسى. (1037 1111 ق)

قرن چهاردهم

73 مستدرك الوسائل. ميرزا حسين نورى طبرسى. (1254 1320 ق)

آشنايى با مؤلفان منابع جامع احاديث الشيعه جلدهاى 25، 26 و 27

اشاره

آشنايى با مؤلفان و تدوين كنندگان منابع فقه شيعه به لحاظ اهميت روايى آن منابع ضرورى است. شناخت كامل نويسندگان و شرح حال راويان روايات كه ميزان اعتبار توثيق سند كتاب و روايت را تأييد مى كند، در اين مختصر نمى گنجد اما به طور اجمال و به قدر امكان با مؤلفان منابع دست اول فقه شيعه از قرن دوم تا قرن چهاردهم هجرى آشنا مى شويم.

قرن دوم

1 مفضل بن عمر جعفى (؟ 160 ق)

وى از فقهاى بزرگ و موثق، از اصحاب خاص امام صادق عليه السلام و متصدى برخى از امور

ص: 17

از جانب ايشان بود. او همان است كه امام صادق عليه السلام توحيد را برايش بيان داشت و او سخنان امام را در كتابش كه به توحيد مفضل معروف شده است، جمع كرده است. مفضل كه بنا بر روايات از علوم ائمه آگاهى داشته و مورد توجه خاص امام صادق عليه السلام بوده، به نمايندگى از آن حضرت به كارهاى شيعيان رسيدگى مى كرد و در منازعات مالى ايشان براى رفع اختلاف به وكالت از آن حضرت مى پرداخت. وى همچنين مباشر كارهاى مالى امام كاظم عليه السلام بود و آن حضرت خود، شخصاً پرداخت هاى مالى شيعيان را نمى پذيرفت.

در مورد وى بين رجالى هاى شيعه اختلاف است. نجاشى در ارتباط با وى مى گويد:

«او در نقل روايت مضطرب است.» ابن غضائرى گويد: «المفضل بن عمر الجعفى ابوعبدالله، ضعيف متهافت، مرتفع القول، خطابى، و قد زيد عليه شىء كثير و حمل الغلاة فى حديثه حملاً عظيماً ولا يجوزان يكتب حديثه، و روى عن ابى عبدالله و ابى الحسن عليهما السلام».

اما آيت الله العظمى خويى در معجم رجال الحديث، وى را جليل و ثقه مى داند.

مهمترين كتاب او توحيد مفضل درباره خداشناسى است كه براى آن اسامى ديگرى نيز ذكر شده است. نجاشى آن را كتاب فكّر، كتاب فى بدء الخلق والحث على الاعتبار ناميده است.

نامگذارى به فكّر شايد به اين دليل باشد كه در آن عبارت «فكّر يا مفضل» تكرار شده است. بعضى هم آن را كنزالحقايق و المعارف ناميده اند.

از تأليفات وى:

1 التوحيد

2 يوم و ليلة

قرن سوم

2 برقى (؟ 274 يا 280 ق)

ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمن بن محمد بن على. عالم و محدث شيعه، اصالتاً كوفى بود و نياكانش در آن ديار زندگى مى كردند و چون يوسف بن على والى عراق محمد بن على جد اعلاى برقى را كه از هواداران زيد بن على بن حسين عليه السلام

ص: 18

بود، دستگير و به شهادت رساند، به ناچار عبدالرحمن و پسرش خالد به ايران گريختند و در برقه رود قم (ظاهرا رودخانه بيرقون) جايگير شدند.

از زادروز وى اطلاعى در دست نيست اما احتمالا در قم زاده شده است. وى عصر چند تن از ائمۀ اطهار عليهم السلام را درك كرده و از ايشان حديث آورده است.

شيخ طوسى وى را در شمار ياران امام جواد و هادى عليهما السلام قرار داده بنابراين مى توان گفت نخستين استادان وى، ايشان بودند.

چون از احاديث مرسل و ضعيف روايت مى كرد، چندى مورد طعن فقها قرار گرفت كه يكى از آنها شيخ، رييس و فقيه قم احمد بن عيسى بود كه وى را از قم راند و پس از مدتى پشيمان شد و پوزش خواست و وى را بازگرداند.

شاگردانى كه در محضرش بودند: محمد بن حسن صفار، على بن حسين سعدآبادى، محمد بن جعفر بن بطه، على بن ابراهيم قمى، سعد بن عبدالله اشعرى و...

وى تأليفات بسيارى داشته كه بيشتر آنها را نيز به المحاسن نامگذارى مى كرده و در حقيقت مجموعه اى از علوم قرآنى، حديث و فقه بوده و گزاف نيست كه آن را دايرة المعارف بدانيم كه تنها يك سوم آن باقى مانده است.

برقى در قم درگذشت و همانجا به خاك سپرده شد.

از تأليفات وى:

1 المحاسن

2 الرجال

3 ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى (؟ 283 ق)

ابو اسحاق ابراهيم ثقفى كوفى اصفهانى از شيعيان عالم و صاحب تاليف قرن سوم هجرى است. ابوالفرج محمد بن اسحاق معروف به ابن نديم در كتاب الفهرست او را از ثقات علماء و مصنفين معرفى كرده است.

شيخ طوسى در كتاب الفهرست، اصل او را كوفى دانسته و براى او مصنفات زيادى نقل كرده است. ابراهيم ثقفى از احفاد سعيد بن مسعود، عموى مختار ثقفى است كه

ص: 19

امير المؤمنين عليه السلام او را والى مداين كرده بود و در زمان امام حسن عليه السلام نيز والى بود. هنگامى كه جراح بن سنان در مظلم ساباط مداين امام حسن عليه السلام را زخمى كرد امام عليه السلام بر سعيد بن مسعود وارد شد و او طبيب آورد تا زخم امام عليه السلام را مداوا كند.

از تأليفات وى:

1 المغازى

2 الغارات

3 المعرفة

4 الجامع الكبير فى الفقه

4 محمد بن حسن بن فروخ صفار (؟ 290 ق)

از ياران باوفاى امام حسن عسكرى عليه السلام و چهره اى سرشناس و محدثى توانمند.

وى را مى توان از بزرگان روايت شيعه در قرن سوم هجرى دانست. در آن زمان كه خفقان و ظلم بنى عباس همه جاگير و امام حسن عسكرى عليه السلام در منطقۀ نظامى تحت نظارت و مراقبت بود، محمد بن حسن بن صفار از طريق نوشتن نامه هاى خصوصى و به شكل مخفيانه، خود را به حضرت امام عليه السلام نزديك كرد و بدين ترتيب شيعيان را از نور وجود ايشان عليه السلام بهره مند ساخت.

وى در قم يكى از چهره هاى نامور شيعه بود كه با حفظ و نقل روايت، خدمت بزرگى به جهان تشيع كرد و بزرگانى چون كلينى، شيخ طوسى، علامه حلّى و... دربارۀ او بسيار گفته و نگاشته اند. از جمله استادان وى مى توان به ابراهيم بن اسحاق، احمد بن ابى عبدالله برقى، احمد بن حسن بن على بن فضال و... اشاره كرد. راوى جميع كتب و روايات وى، شاگردش محمد بن حسن بن وليد است. محمد بن حسن صفار در شهر قم به خاك سپرده شده است.

از تأليفات وى:

1 كتاب الصلوة

ص: 20

2 كتاب الوضوء

3 كتاب الجنائز

4 كتاب الصيام

5 كتاب الحج

6 كتاب النكاح

7 كتاب الطلاق

8 كتاب المزار

9 كتاب الردّ على الغلاه

10 بصائر الدرجات

11 المؤمن و...

5 عبدالله اشعرى قمى (؟ متوفى در عصر غيبت صغرى)

ابوجعفر احمد بن محمد بن عيسى بن عبدالله اشعرى قمى. از راويان بزرگ شيعه در قرن سوم هجرى و از ياران ائمه مى باشد. او در شهر قم به دنيا آمد. از نوجوانى زيرنظر پدر خود محمد بن عيسى اشعرى به فراگيرى علوم و معارف اسلامى پرداخت. او خدمت امام رضا، امام جواد و امام هادى عليهم السلام نيز رسيده بود و روايات فراوانى از ائمه اطهار عليهم السلام نقل كرده است. شيخ طوسى وى را محدثى ثقه ناميده است. از جمله شاگردان وى مى توان به محمد بن حسن صفار، سعد بن عبدالله، على بن ابراهيم، داود بن كوره، احمد بن ادريس، محمد بن حسن بن وليد و... اشاره كرد.

از تاريخ وفات وى دقيقاً اطلاعى در دست نيست ليكن ايشان در سال 274 ق در قيد حيات بوده اند.

از تأليفات وى:

1 النوادر

2 التوحيد

3 فضل النبى

ص: 21

4 المتعه

5 الناسخ و المنسوخ

6 طب الكبير

7 طب الصغير

8 المكاسب

9 الاظله و...

6 حسين بن سعيد اهوازى (؟؟)

ابومحمد حسين بن سعيد بن حماد بن مهران اهوازى، فقيه و محدث شيعى ايرانى.

وى در كوفه زاده شد و اصالتاً ايرانى بود. براى تعالى و نشر تعاليم اسلام و معارف خاندان رسول صلى الله عليه و آله همراه با برادر خود حسن بن سعيد به اهواز رهسپار شد و براى اعتلاى اسلام و شيعه بسيار كوشيد. پس از درگذشت برادرش، از آنجا به قم رفت و در خانۀ حسن بن ابان جاى گرفت و دانشمندان و شخصيت هاى بسيارى از وى روايت شنيدند.

روايات وى، در بسيارى از نام آورترين كتب شيعه چون: كافى، تهذيب، استبصار، من لايحضره الفقيه، وسائل الشيعه و... نقل و به آن استناد شده است.

از جمله اساتيد وى محمد بن ابى عمير، احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى، صفوان بن يحيى و... و از شاگردان ايشان احمد بن ابى عبدالله برقى، على بن مهزيار اهوازى، حسن بن محمود و... بودند. به گفتۀ شيخ طوسى، وى و برادرش از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادى عليهم السلام بودند.

وى در قم درگذشت.

تأليفات وى و برادرش بيش از 30 جلد است كه برخى آورده شد.

از تأليفات وى (و برادرش):

1 المناقب

2 كتاب الزيارات

3 كتاب التقية

ص: 22

4 الرد على الغلاه

5 المثالب

6 المؤمن و...

7 جعفر بن احمد بن على بن قمى (؟؟)

ابومحمد جعفر بن احمد بن على بن قمى، مشهور به ابن رازى ايلاقى. محدث، فقيه شيعى در قرن چهارم هجرى. از زادروز وى اطلاعى در دست نيست. از آنجايى كه دير زمانى در رى جاگير شده، به ابن رازى معروف است.

همروزگار شيخ صدوق و صاحب بن عباد بود و از هر دوى آن بزرگان روايت كرده و شيخ صدوق نيز از وى.

وى نويسندۀ پركارى بود و آثارى نزديك به 220 كتاب نگاشته كه متأسفانه تنها برخى از آنها امروز در دسترس است.

اكثر رجال نويسان، وى را به فضل و دانش ستوده و ثقۀ تمام دانسته اند.

از زمان درگذشت و خاكجاى وى اطلاعى در دست نيست.

از تأليفات وى:

1 الاعمال المانعه من دخول الجنه (مانعات)

2 ادب الامام و الماموم

3 المسلسلات الاخبار

4 الغايات

5 العروس

6 جامع الاحاديث النبويه

قرن چهارم

8 محمد بن مسعود عياشى (؟ حدود 320 ق)

ابونصر محمد بن مسعود بن محمد بن عياشى سلَمى سمرقندى كوفى معروف به

ص: 23

عياشى، از بزرگان فقهاى شيعۀ اماميه و نظريه پردازان انديشور اسلامى. يگانۀ روزگار خود در علوم گوناگون، فاضل، مفسر، محدث و اديب بود.

وى در 260 ق به عراق وارد شد و در آغاز از اهل سنت بود اما با مطالعۀ دقيق بر فقه جعفرى به تشيع روى آورد و از سرآمدان روزگار خود شد و تمام دارايى خود را صرف و وقف تشيع كرد.

محمد على مدرس تبريزى صاحب ريحانة الادب درباره وى مى گويد: «عياشى در علم، فضل، ادب، تبحر و تنوع علمى، يكتاى زمان خود بوده است.»

عياشى همدورۀ شيخ كلينى بود. بيش از 200 جلد كتاب از وى به يادگار مانده است.

در رجال، تفسير، طب، نجوم، قيافه شناسى و... دست داشت و كتاب نگاشت. تلاش وى به حدى بود كه گروهى وى را استاد كلينى، عالم بزرگ شيعه دانسته اند. كشىّ از شاگردان وى بود. از خاكجاى وى اطلاعى در دست نيست.

از تأليفات وى:

1 كتاب التفسير

2 كتاب معاريض الشعر

3 الدعوات

4 كتاب محاسن الاخلاق

5 الانبياء و الائمه عليهم السلام و...

9 على بن ابراهيم قمى (؟ 329 ق)

شيخ ابوالحسن على بن ابراهيم بن هاشم قمى مشهور به شيخ اقدم از بزرگان و موثقين حديث و فقه، از مفسران بزرگ شيعه در قرن سوم و چهارم هجرى. او فرزند ابراهيم بن هاشم قمى از علما و مشايخ بزرگ شيعه است و زمان دو امام معصوم (امام هادى و امام حسن عسكرى عليهما السلام) را درك كرده است. وى تا سال 307 قمرى زنده بود. محمد بن يعقوب كلينى از على بن ابراهيم روايت كرده است. وى اولين كسى است كه احاديث كوفيين را در

ص: 24

قم رواج داد. او در اواسط عمر و يا به نقل بعضى ها در اواخر عمر نابينا شد.

از تأليفات وى:

1 التفسير

2 الناسخ و المنسوخ

3 قرب الاسناد

4 الشرائع

5 الحيض

6 التوحيد و الشرك

7 المغازى

8 الانبياء و...

10 شيخ كلينى (؟ 329 ق)

ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى. فقيه، محدث بزرگ شيعه، يكى از مؤلّفان كتب اربعه.

وى در دهى از كلين (فشافويه) در 38 كيلومترى رى و در خانه اى روشن به نور محبت و معرفت اهل بيت عليهم السلام زاده شد. پدر وى يعقوب بن اسحاق، آموزش فرزند خود كلينى را از همان دوران كودكى برعهده گرفت و به علم و عمل آراست. آرامگاه پدر وى در روستاى كلين نزديك حسن آباد شهررى مدتهاست كه زيارتگاه شيعيان است.

دايى وى علّان كه خود محدث و دانشمند بزرگى بود، پس از پدر استادى كلينى را بر عهده گرفت و در تربيت وى نقش بسزايى داشت. علّان در سفر حج و در راه زيارت خانۀ خدا به شهادت رسيد. پس از گذراندن نوجوانى، كلينى براى كسب دانش به رى رهسپار شد و آنجا با انديشه ها و نظرات فرقه هايى چون اسماعيليه و مذاهبى چون شافعى، حنفى و شيعى مستقيما آشنا شد. در آنجا بود كه ضمن تحصيل پى برد حركت هايى، تشيع را از مسير خود منحرف كرده و درمان آن را بازگشت به فرموده هاى مبارك اهل بيت عليهم السلام

ص: 25

دانست. اين شروعى بود براى ثبت و ضبط احاديث حضرات معصومين عليهم السلام كه در اين راستا ابوالحسن محمد بن اسدى كوفى نخستين استاد او در فراگيرى احاديث بود.

دورۀ كلينى را بايد «دورۀ حديث» ناميد؛ زيرا آغازگر جنبشى براى يافتن، شنيدن و نگاشتن احاديث و روايات شده بود.

وى براى گردآورى احاديث و روايات به قم رهسپار شد و در محضر استاد بافضل و دانش احمد بن محمد بن عيسى اشعرى و پس از آن شاگرد امام حسن عسكرى عليه السلام، احمد بن ادريس قمى معروف به «معلم» شاگردى كرد و استاد گرانقدر عبدالله بن جعفر حميرى صاحب قرب الاسناد را نيز درك كرد و بهره برد و از آنجا به كوفه رفت و آنجا نيز به كسب دانش پرداخت.

وى در امانت، عدالت، تقوا، فضيلت، حفظ و ضبط احاديث آنچنان سرآمد روزگار خود شد كه شيعه و سنى در اخذ فتوا به وى مراجعه مى كردند و به اندازه اى مورد وثوق هر دو مذهب بود كه «ثقة الاسلام» و «شيخ المشايخ» لقب گرفت.

كلينى نخستين محدثى است كه در ميان اماميه به گردآورى و نظم و ترتيب احاديث شيعه پرداخت. پيش از اقدام وى، تنها اصول اربعمأه وجود داشت و شيعه بدان ها رجوع مى كردند كه با اثر خود، كافى (اصول، فروع و روضه) نقش و ردپاى شيعه را زيباتر و استوارتر كرد.

شاگردانى كه در نزد وى آموختند، ابن ابى رافع، احمد بن احمد كاتب كوفى، جعفر بن محمد قولويه قمى، محمد بن ابراهيم نعمانى معروف به ابن زينب و... بودند.

وى در سال «تناثر نجوم» سالى كه ستارگان فرو ريخت، درگذشت. دانشمند نامى بغداد ابوقيراط بر جنازۀ اين محدث بزرگ شيعه نماز گزارد و در «باب كوفۀ» بغداد به خاك سپرده شد.

از تأليفات وى:

1 كافى

2 كتاب رجال

ص: 26

3 رد بر قرامطه

4 رسائل ائمه عليهم السلام

5 تعبير الرؤيا (تفسيرالرؤيا)

11 كشىّ (؟ حدود 340 ق)

ابوعمرو محمد بن عمر بن عبدالعزيز كشىّ ، فقيه، رجالى و عالم بزرگ شيعه.

انتساب كشىّ به منطقۀ «كش» از نواحى سمرقند برمى گردد. نجاشى وى را ثقه و مورد اعتماد مى داند و مى گويد: «از ضعفا بسيار روايت كرده است.» وى از ملازمان عياشى بود.

در خانۀ عياشى كه كشتزار اهل دانش بود، فارغ التحصيل شد. كشىّ ، آگاه به اخبار و رجال و بسيار گرانمايه و از دوستان صميمى شيخ كلينى بود و تقريبا استادان و شاگردان آن دو بزرگوار يكى بودند.

اساتيد وى محمد بن مسعود عياشى سمرقندى، محمد بن قولويه قمى، ابواسحاق ابراهيم بن نصير كشى (برادرش) و... بودند.

شاگردانى كه در نزد وى آموختند: جعفر بن محمد بن قولويه قمى صاحب كتاب كامل الزيارات، هارون بن موسى تلعكبرى، ابواحمد حيدر بن محمد بن نعيم سمرقندى.

از خاكجاى وى اطلاعى در دست نيست.

از تأليفات وى:

1 الرجال يا معرفة الناقلين عن الائمة الصادقين

12 على بن حسين مسعودى (؟ 346 ق)

على بن حسين مسعودى تاريخ نويس، جغرافى دان، دانشمند و جهانگرد بغدادى. نام كامل وى ابوالحسن على بن حسين مسعودى معتزلى شافعى است. نسب وى به عبدالله بن مسعود يكى از ياران برجسته پيامبر اسلام مى رسد. وى در بغداد ديده به جهان گشود و تعاليم را در زادگاه خود فرا گرفت. در نوجوانى راه سفر و جهانگردى پيشه گرفت. در اين

ص: 27

جهانگردى دور و دراز و پر رنج در آن گاه كه سفر بر روى چهارپايان از قبيل اسب، الاغ، استر و شتر بود وى از بعضى از سرزمين هاى شناخته شده دوران خود ديدن مى كند.

سرانجام در سفرى كه به مصر داشته در شهر فسطاط مصر دارفانى را بدرود مى گويد و در همانجا به خاك سپرده مى شود. مسعودى تأليفات گوناگونى داشته است كه متأسفانه بيشتر آنها گم و يا نابوده شده است. يكى از مهم ترين اين تأليفات كتابى به نام اخبار الزمان و من اباده الحدثان بوده، اين كتاب در 30 مجلد بوده است كه متأسفانه در حال حاضر فقط يك جلد از آن باقى مانده است.

از تأليفات وى:

1 مروج الذهب

2 التنبيه والاشراف

3 ذخائر العلوم و ما كان فى سالف الدهور

4 الرسائل والاستذكار لما فى مر فى سالف الاعصار

5 التاريخ فى اخبار الامم من العرب و العجم

6 خزائن الملك وسر العالمين

7 القضايا والتجارب

8 المقالات فى اصول الديانات

9 الاستبصار فى الائمة

10 السياحة المدنية فى السياسة والاجتماع

11 اخبار الخوارج

12 البيان فى اسماء الائمة

13 الابانة فى اصول الديانة

14 المسائل و العلل فى المذاهب والملل

15 سر الحياة

16 كتاب الاوسط

ص: 28

17 اخبار الزمان

13 على بن احمد كوفى (؟ 352 ق)

ابوالقاسم على بن احمد كوفى يا علوى، فقيه، متكلم، اصولى و توانا در علوم گوناگون.

در آغاز، كارش بر طريقى مستقيم بود و كتاب محكمى را تأليف كرد كه از آن جمله مى توان كتاب الاوصياء و كتاب در فقه را نام برد. سپس حال و مذهب وى تغيير كرد و به سوى غلوّ پيش رفت.

پسر وى ابومحمد، تأليفات وى را گردآورى كرد. احمد كوفى در «كرمى» منطقه اى در فسا نزديك شيراز درگذشت.

از تأليفات وى:

1 الانبياء

2 الابتداء

3 فساد قول البراهمه

4 الآداب و مكارم الاخلاق

5 الاستدلال فى طلب الحق و...

14 نعمان بن محمد تميمى (259 363 ق)

ابوحنيفه نعمان بن محمد بن منصور بن احمد بن حيون تميمى مغربى. دانشمند بزرگ اسماعيليه.

در مغرب زاده شد. در آغاز، پيرو مذهب مالكى بود ولى تغيير مذهب داد و شيعۀ اسماعيليه شد. او از بنيانگذاران مذهب اسماعيليه و قانونگذار آن بود. به بسيارى از خلفاى فاطمى خدمت كرد (المهدى بالله، القائم بامرالله، المنصور بالله) و در دوران فخرالدين خليفۀ چهارم به مقام قاضى القضات و داعى الدعات رسيد. مؤلفان شيعه به او «ابوحنيفۀ شيعى» مى گويند.

ص: 29

از تأليفات وى:

1 دعائم الاسلام

2 شرح الاخبار

3 اساس التاويل

4 افتتاح الدعوه

5 مفاتيح النعمه

6 الايضاح

7 الينبوع

8 المجالس و المسائرات

15 شيخ صدوق (306 يا 307 381 ق)

ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى، معروف به شيخ صدوق. فقيه گرانقدر و محدث دانشور بزرگ شيعه و از دنباله روان شيخ كلينى.

وى در خانواده اى اهل تقوا و دانش در قم زاده شد. پدر وى، على بن حسين بن بابويه قمى معروف به ابن بابويه، از برجسته ترين علما و فقهاى بزرگ زمان خود بود و شيخ صدوق نخست در دامان پر مهر پدر كسب فيض كرد. شيخ صدوق به خراسان و بغداد سفر كرد و پايان زندگانى خود را در رى گذراند. شيخ طوسى دربارۀ وى مى گويد:

«وى دانشمندى جليل القدر و حافظ احاديث بود. از احوال رجال، كاملا آگاه و در سلسلۀ احاديث، نقادى عالى مقام به شمار مى آمد. بين بزرگان قم از نظر حفظ احاديث و كثرت معلومات مانند نداشت و در حدود سيصد اثر از خود به جاى گذاشته است».

استادانى كه شيخ صدوق در نزد آنها كسب فيض كرد، عبارتند از: پدرش ابن بابويه، حمزة بن محمد بن احمد بن جعفر بن محمد بن زيد بن على عليه السلام، ابومحمد قاسم بن محمد استرآبادى، محمد بن حسن بن احمد بن وليد و...

شاگردان وى نيز برادرش حسين بن على بن موسى بن بابويه قمى، شيخ مفيد،

ص: 30

ابن غضائرى، شيخ ابوالبركات، ابوالقاسم على بن محمد بن على خزاز و... بودند.

خاكجاى شيخ صدوق اين عالم بزرگ شيعه در رى، زيارتگاه عام و خاص است.

از تأليفات وى:

1 من لايحضره الفقيه (دومين كتاب از كتب اربعۀ حديث شيعه)

2 مدينة العلم

3 كمال الدين و تمام النعمة

4 الخصال

5 التوحيد

6 الامالى

7 المقنع فى الفقه و...

16 جعفر بن محمد بن قولويه قمى (؟ 368 ق)

شيخ ابوالقاسم، جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن مسرور بن قولويه قمى، از برجسته ترين چهره هاى راويان شيعه در قرن چهارم هجرى است. وى در شهر قم، شهر شيفتگان خاندان رسالت و در خانواده اى اهل علم و تقوا چشم به دنيا گشود. وى يكى از بهترين شاگردان محمد بن يعقوب كلينى و از برجسته ترين مشايخ شيخ مفيد به شمار مى آيد. او از بارزترين چهره هاى علمى دوران خود بوده و روايات او در طول هزار سال پيوسته در مجموعه هاى روايى بزرگ شيعه نقل شده و به آن استناد مى شود. شيخ ابوالقاسم جعفر بن قولويه قمى از همان كودكى مهر به محمد و آل محمد را از خانواده خود آموخت و به فراگيرى علم و دانش در محضر درس پدر و برادرش كه از راويان بزرگ شيعه به شمار مى آمدند مشغول شد. او در محضر بسيارى از بزرگان شيعه شاگردى كرد تا خود نيز يكى از چهره هاى درخشان علم و فقاهت گرديد.

از جمله اساتيد وى: پدر بزرگوارش، محمد بن جعفر بن قولويه، برادرش على بن محمد بن جعفر بن قولويه، محمد بن يعقوب كلينى، محمد بن حسن صفار، ابن بابويه، پدر

ص: 31

شيخ صدوق، محمد بن حسن بن وليد، محمد بن حسن بن على بن مهزيار، محمد بن عبدالله حميرى، محمد بن حسن جوهرى، محمد بن احمد مصرى.

شيخ ابوالقاسم جعفر بن قولويه قمى پس از كسب معارف دينى در حوزه هاى مختلف اسلامى خود را معطوف تربيت شاگردان بسيارى نمود.

شيخ ابوالقاسم جعفربن قولويه قمى ضمن تربيت شاگردان متعدد دست به تأليف آثار متعدد در حوزه علوم اسلامى زده است. شيخ طوسى در كتاب فهرست درباره او چنين مى گويد: «ابوالقاسم، جعفر بن محمد بن قولويه قمى، شخصيتى مورد اطمينان و داراى تأليفاتى فراوان به تعداد ابواب فقه مى باشد.» شخصيت هاى فراوانى از محضر شيخ ابوالقاسم جعفر بن قولويه قمى بهره برده اند از جمله: شيخ مفيد، حسين بن عبيدالله غضائرى، احمد بن عبدون، تلعكبرى، محمد بن سليم صابونى.

ابن قولويه پس از عمرى تلاش در حوزه معارف اسلامى در سال 368 ق چشم از دنيا فرو بست.

از تأليفات وى:

1 الاضاحى

2 الجمعة و الجماعة

3 الرضاع

4 الصداق

5 الصلاة

6 قيام الليل

7 كامل الزيارات

8 مداواة الجسد

17 محمد بن محمد اشعث (؟؟)

ابوعلى محمد بن محمد اشعث كوفى، راوى ثقۀ شيعه.

وى در كوفه شهر شيعيان، دوستداران خاندان حضرت على عليه السلام و راويان بزرگ شيعه

ص: 32

زاده شد. به مصر رفت و در محضر موسى بن اسماعيل بن موسى بن جعفر عليهما السلام شاگردى كرد و در همانجا بود كه به نگاشتن روايات از طريق موسى بن اسماعيل و نياكان پاك آن بزرگواران پرداخت.

نجاشى در رجال مى گويد: «وى كتابى در احكام حج دارد» كه تاكنون يافته نشده است. مرحوم حاجى نورى در خاتمه مستدرك نقل مى كند كه تلعكبرى مى گويد: «پدرم از ابوعلى محمد بن محمد اشعث براى من در سال 313 هجرى اجازه گرفته بود.»

تأليف وى:

1 الجعفريات (الاشعثيات).

18 عبداللّٰه بن جعفر حميرى (؟؟)

ابوالعباس عبداللّٰه بن جعفر بن حسين بن مالك بن جامع حميرى قمى، راوى و فقيه برجستۀ شيعه در قرن چهارم هجرى.

نجاشى درباره ايشان معتقد است: «وى بزرگِ علماى قم و شخصيت برجسته آنها كه در سال 290 و اندى از قم به شهر كوفه رفتند. بزرگان علماى كوفه از حميرى اخبار و روايات ائمه را زياد شنيده اند و كتاب هاى زيادى تصنيف كردند.» شيخ طوسى در رجال، ايشان را از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى عليهما السلام مى داند.

وى با امام هادى و امام حسن عسكرى عليهما السلام نامه نگارى داشت و پس از ايشان از طريق محمد بن عثمان عمرى با امام عصر (عج) مرتبط بود.

درباره رحلت و محل دفن او اطلاع دقيقى در دست نيست اما به نظر مى رسد وى در قم از دنيا رفته و در كنار بارگاه حضرت معصومه عليها السلام مدفون شده باشد.

از تأليفات وى:

1 قرب الاسناد

2 العظمة و التوحيد

3 الامامة

ص: 33

4 الاستطاعة و المعرفة

5 الطب

6 فضل العرب

7 مسائل ابى محمد و توقيعات

8 كتاب الدلائل

9 الغيبة و الحيرة

19 عبدالله و حسين پسران بسطام (؟؟)

ابوعتاب عبدالله بن بسطام بن شاپور نيشابورى و برادرش حسين بن بسطام. دو راوى بزرگ شيعه در قرن چهارم هجرى.

آن دو فقيه ثقه، براى گسترش انديشه هاى بزرگ عصمت و طهارت عليهم السلام به قزوين سفر كردند و از راويان بزرگ آن ديار شدند. به جز آموختن در نزد پدر خود بسطام بن شاپور و عموهاى خود زكريا، زياد و حفص، در نزد استادان بزرگى چون: محمد بن خلف، على بن ابراهيم واسطى، اسحاق بن ابراهيم، تميم بن احمد سيرافى و... شاگردى كردند.

از تأليفات آن دو:

1 طب الائمه

20 ابن شعبه (؟؟)

ابومحمد حسن بن على بن حسين بن شعبه حرانى، معروف به ابن شعبه، محدث، فقيه، رجالى و از شيوخ بزرگ علماى اماميه.

وى در حران يكى از روستاهاى اطراف شهر حلب در سوريه زاده شد. در حلب كه يكى از شهرهاى بزرگ و مهم علمى شام بود، پرآوازه و از چهره هاى درخشان جهان اسلام به ويژه تشيع شد.

استاد وى ابوعلى محمد بن همام بغدادى و از مهم ترين شاگردان وى كه از پرفروغ ترين ستاره هاى جهان تشيع گرديد، شيخ مفيد بود.

ص: 34

علامه مجلسى دربارۀ وى مى گويد: «كتاب ايشان تحف العقول بهترين شاهد بر فضل و دانش و عظمت شأن ايشان مى باشد».

خاكجاى وى آشكار نيست.

از تأليفات وى:

1 تحف العقول عن آل الرسول

2 التمحيص

21 فرات بن ابراهيم كوفى (؟؟)

ابوالقاسم فرات بن ابراهيم كوفى. فاضل، انديشمند، كارشناس در علوم اجتماعى و فرهنگى، از راويان حديث و شخصيت هاى دوران غيبت صغرى و همروزگار ثقة الاسلام شيخ كلينى. در كوفه زاده شد و شايد به همين دليل نام او را «فرات» گذاشتند.

وى از شخصيت هاى زيدى مذهب يا دست كم علاقه مند به آنها بود.

برخى از مشايخ وى در روايت تفسيرش عبارتند از: حسين بن سعيد اهوازى، جعفر بن محمد بن مالك فزارى و عبيد بن كثير عامرى.

وى از اصحاب امام رضا عليه السلام بوده است و محدثانى چون محمد بن حسن حرّ عاملى، مجلسى و آيت الله خوئى وى و تفسيرش را معتمد دانسته اند.

تأليف وى:

1 تفسير فرات

قرن پنجم

22 سيد رضى (359 406 ق)

ابوالحسن محمد بن حسين موسوى، معروف به سيد رضى و شريف رضى، از بزرگان علماى شيعه، بلغا، شاعران نامدار و اشراف بغداد.

در بغداد زاده شد. نسب او از پدر به امام موسى كاظم عليه السلام و از طرف مادر به امام

ص: 35

زين العابدين عليه السلام مى رسد. در زمان پدر، خود ابواحمد، نقابت طالبيان بغداد، سرپرستى همۀ آنان، قضاوت در مظالم و اميرى حاجيان را در حالى كه هفده سال بيش نداشت، بر عهده گرفت.

چندى بهاءالدوله بويه وى را به عنوان جانشين خود در بغداد برگزيد و لقب «الشريف الجليل» را به وى خلعت داد. چندى پس از آن، لقب «الرضى ذوالحسبين» و پس از آن «الشريف الاجل» را به وى پيشكش كرد.

روزگار سيد رضى با فرمانروايى آل بويه و مقارن با دورۀ سوم خلافت عباسيان است كه به اين دوره از لحاظ تاريخى فرهنگى «عصر زرين» مى گويند و از جهت تاريخ ادبيات عرب، عصر شاعران سه گانه: متنبى، سيد رضى و ابوالعلاء معرى است. به سيد رضى لقب «اشعرالطالبيين» يعنى شاعرترين طالبيان نيز داده اند.

استادانى كه وى در علوم گوناگون آن روزگار نزدشان شاگردى كرد و بهره ها برد، عبارتند از:

ابواسحاق ابراهيم بن احمد طبرى فقيه مالكى، ابوعلى فارسى نحوى، قاضى سيرافى، ابوالحسن قاضى عبدالجبار معتزلى، ابويحيى عبدالرحيم فارقى خطيب مصرى مشهور به ابن نباته، شيخ مفيد و...

وى بسيار بذل الجود و باتقوا بود. به سپاس دانش اندوزى اش جهت پرداخت زكات دانش خود، مدرسه اى نزديك خانۀ خود در كوى كرخ بغداد تأسيس كرد و آن را «دارالعلم» ناميد كه افزون بر تالارهاى تدريس، سخنرانى و جلسات، اتاق هايى براى زندگى دانشجويان فراهم آمده بود و كتابخانۀ بزرگى داشت كه ارزشمندترين و بهترين منابع و مراجع عربى و اسلامى در آن نگهدارى مى شد و شخصاً خود مديريت آن را بر عهده داشت.

شاگردان نام آورى كه در نزد وى آموختند، از جمله: فقيه عاليقدر ابوزيد كبايكى، ابوعبدالله شيخ محمد حلوانى، ابوعبدالله شيخ جعفر دوريستى، ابوالحسن بندار قاضى و... بودند.

ص: 36

وى در محلۀ كرخ بغداد در سن 47 سالگى در سراى خود درگذشت و همانجا به خاك سپرده شد. به قولى، برادر مهتر وى سيد مرتضى چندى بعد وى را به كاظمين و در جوار نياى شريفش امام موسى كاظم عليه السلام به خاك سپرد.

از تأليفات وى:

1 نهج البلاغه

2 تلخيص البيان فى مجازات القرآن

3 مجازات الآثار النبوية

4 حقايق التاويل فى متشابه التنزيل

5 خصائص الائمة

6 ديوان اشعار

23 شيخ مفيد (336 413 ق)

محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شيخ مفيد. عالم، فقيه، متكلم و محدث نامى شيعه.

وى در حوالى بغداد زاده شد. پس از بلوغ و رشد فكرى، رهسپار بغداد شد و در آنجا در محضر استادان بنام و دانشمندان بزرگ آن روزگار از جمله شيخ صدوق، ابوغالب زرارى، ابن جنيد اسكافى و... به آموختن دانش، كلام، فقه و اصول پرداخت. ابن نديم در الفهرست از وى به عنوان «ابن المعلم» ياد مى كند. سرآمد شاگردان وى سيد مرتضى، سيد رضى، شيخ طوسى، نجاشى، ابوالفتح كراجكى و... بودند. شيخ طوسى درباره وى مى گويد: «وى از متكلمان اماميه است. در روزگار خود، رياست و مرجعيت شيعه به او ختم مى گردد. حافظۀ خوب و ذهنى دقيق داشت. در پاسخ به پرسش ها، حاضر جواب بود. بيش از 200 جلد كتاب خرد و كلان دارد».

ابن حجر عسقلانى نيز مى گويد: «وى بسيار عابد، زاهد و اهل خشوع و تهجد بود و مداومت بر علم و دانش داشت». عماد حنبلى (يكى از دانشمندان اهل سنت) مى گويد: «بزرگى از بزرگان اماميه و رييس بخش فقه و كلام و مباحثه بود. موقعيت شايان توجهى

ص: 37

در تشكيلات دولت آل بويه داشت. وى صدقۀ فراوان مى داد».

استادانى كه وى در محضر آنها درس آموخت، عبارتند از: ابن قولويه قمى (ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولويه قمى)، شيخ صدوق، ابن جنيد اسكافى و...

شيخ مفيد پس از 75 سال عمر مفيد، در بغداد و در حرم مطهر امام جواد عليه السلام نزديك قبر استادش ابن قولويه قمى به خاك سپرده شد.

از تأليفات وى:

1 المقنعة

2 الفرائض الشرعيّة

3 الامالى

4 الارشاد و...

24 سيد مرتضى (355 436 ق)

ابوالقاسم على بن حسين بن موسى، مشهور به سيد مرتضى علم الهدى. فقيه مبرز، عالم متكلم و اديب متبحر، داراى القاب ذوالثمانين و ذوالمجدين.

وى در بغداد زاده شد و از سوى پدر و مادر، نسبى بسيار شريف داشت. برادر وى سيد رضى بود. شيخ طوسى شاگرد عاليقدرش پس از ذكر نام و نسبش مى نويسد: «كنيه اش ابوالقاسم و لقبش علم الهدى و الاجل المرتضى است. در علوم بسيارى يگانه روزگار بود.» پس از شيخ بزرگوار مفيد، پيشواى فقهى شد. از جمله اساتيد وى شيخ مفيد، هارون بن موسى تلعكبرى، ابن نباته، احمد بن سعيد كوفى، حسين بن بابويه قمى (برادر على بن محمد معروف به شيخ صدوق) و... بودند. علامه حلّى وى را معلم شيعۀ اماميه خوانده است. در علوم معقول و منقول و تفسير، سرآمد روزگار خود بود. وى در پنج روز مانده از ماه ربيع الاول در بغداد رحلت كرد، پسرش در خانه اش بر وى نماز خواند و در همان خانه اش مدفون شد.

ص: 38

از تأليفات وى:

1 تنزيه الانبياء

2 الانتصار فى ما انفردت به الامامية من المسائل الفقهية

3 الذريعه فى اصول الشريعه

4 المحكم و المتشابه

5 المختصر

6 الامالى

7 درر الفوائد و...

25 احمد بن نجاشى (372 450 ق)

ابوالحسين احمد بن على بن عباس بن محمد بن عبدالله نجاشى. راوى ثقه، نسابۀ توانا و عالم بسيار بزرگ امامه.

وى در شهر كوفه زاده شد. پدرش (على بن احمد) از محدثين و بزرگان شيعه بود.

سفرهاى دور و نزديكى داشته كه بيشتر به نيت زيارت عتبات عاليات بوده. چندى در بغداد و چندى در نجف اشرف و سامرا بوده است.

وى از اندك راويانى است كه تنها از موثقين و افراد معتبر روايت نقل كرده و به همين دليل هم كتاب رجال وى سرآمد كتب ديگر است.

استادانى كه در محضر آنها شاگردى كرد، عبارتند از: پدرش (كه از او ياد شد)، شيخ مفيد، احمد بن عبدالواحد بزاز معروف به ابن حاشر و... شاگردان وى نيز شيخ الطائفه طوسى، شيخ ابوالحسن صهرشتى و سيد عماد الدين بن معيد حسنى مروزى بودند.

نجاشى در 78 سالگى در مطيرآباد از نواحى سامرا چشم از جهان فروبست.

تأليفات وى:

1 رجال (فهرست اسماء مصنفى)

2 انساب بنى نصر بن قعين

3 كتاب الجمعه و ماورد فيه من الاعمال و...

ص: 39

26 شيخ طوسى (385 460 ق)

ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، معروف به «شيخ الطايفه». فقيه، اصولى، محدث، مفسر، متكلم و عالم الرجال بسيار درخشان و بزرگ جهان اسلام به ويژه تشيع. وى در خراسان زاده شد. خاندان شيخ تا چند نسل همه از علما و فقها بوده اند. در 23 سالگى به بغداد كوچ كرد و تا پايان عمر در عراق ماند و پس از استادش سيد مرتضى علم الهدى، رياست علمى و فتوايى شيعه به او منتقل شد.

شيخ بزرگوار مدت پنج سال نزد استاد نحرير شيخ مفيد شاگردى كرد و چند سالى هم در نزد سيد مرتضى درس آموخت. به علت آشوب و هرج و مرج آن روزگار بغداد، وى از آنجا كوچ و به نجف اشرف رهسپار شد و در آنجا جاى گرفت و خود حسن اتفاقى شد تا در آنجا حوزۀ علميۀ نجف را بنيان گذارد.

پس از درگذشت سيد مرتضى علم الهدى، رهبرى و پرچمدارى شيعه به وى رسيد و آن چنان آوازۀ علم، ورع، زهد و تقواى وى در دور و نزديك پيچيده شده بود كه القائم بامر الله خليفۀ عباسى با همكارى آل بويه از وى براى تدريس كلام در مركز خلافت دعوت كردند كه با فروپاشى آل بويه، وى از آنجا به نجف اشرف عزيمت كرد و تا پايان عمر خود در همانجا بود و در همان خاك پاك، دفن شد.

از تأليفات وى:

1 الاستبصار

2 تهذيب الاحكام

3 النهاية

4 المبسوط

5 الخلاف

6 التبيان و...

ص: 40

27 ابوالفتح كراجكى (؟ 499 ق)

شيخ ابوالفتح محمد بن على كراجكى طرابلسى. فقيه، اصولى، رياضيدان، ستاره شناس، اديب، مسلط به علوم حديث، فلسفه، كلام، نحو، اخلاق، تاريخ، رجال، تفسير و پزشكى.

وى در محضر استادان بزرگوارى چون شيخ مفيد، سيد مرتضى علم الهدى، شيخ طوسى و... شاگردى كرد و از هر كدام توشه و بهره اى گرفت. سفرهاى بسيارى به كشورهاى مختلف از جمله فلسطين، سوريه، لبنان، مصر، بغداد و همچنين شهرهاى دور و نزديك خود داشت. با مباحثات و تأليفات خود كه نزديك به 80 اثر مى شود بررسى اماميه را بر همگان آشكار كرد. وى در لبنان و شهر صور درگذشت.

از تأليفات وى:

1 كنز الفوائد

2 روضة العابدين و نزهة الزاهدين

3 الرسالة الناصريه

4 معدن الجواهر و...

قرن ششم

28 فتال نيشابورى (؟ 508 ق)

محمد بن حسن بن على بن احمد فتال نيشابورى معروف به ابن فارسى. متكلم جليل القدر، فقيه، عالم، زاهد و متقى. وى در نيشابور به دنيا آمده اما تاريخ ولادتش معلوم نيست. از لقب ابن فارسى معلوم مى شود كه وى از نژاد ايرانى است. فتال يكى از اسم هاى بلبل است و علت ملقب شدن او به فتال، به خاطر خوش صوتى و لطافت زبانى است كه در منبر داشته و از نطق بالايى برخوردار بوده است. وى در محضر درس بزرگان شركت مى كرده و از تحصيلات عاليه برخوردار بوده است. از جمله استادان وى شيخ حسن بن

ص: 41

على بن احمد پدر وى و از جمله شاگردانش على بن حسن بن عبدالله نيشابورى و محمد بن على بن شهرآشوب مازندرانى بوده است.

وى به دست ابوالمحاسن عبدالرزاق رئيس نيشابور ملقب به شهاب الاسلام و تنها به جرم تشيع به قتل رسيده و در قبرستان حيره نيشابور به خاك سپرده شده است.

از تأليفات وى:

1 روضة الواعظين و بصيرة المتعظين

2 التنوير فى معانى التفسير

3 مونس الحزين

29 فضل بن حسن طبرسى (حدود 469 548 ق)

امام سعيد ابوالفضل بن حسن طبرسى. مفسر، فقيه، محدث، عالم به حساب، جبر، مقابله و نحو. ملقب به امين الدين يا امين الاسلام.

گويند وى در مشهد سناباد طوس متوطن بوده است. در 523 ق در سبزوار جايگير شد و به تعليم و تصنيف پرداخت. از جمله شاگردان وى مى توان به حسن بن فضل طبرسى (پسرش)، ابن شهرآشوب، شيخ منتجب الدين، قطب الدين راوندى، شاذان بن جبرئيل قمى و... اشاره كرد. وى از شيخ ابوعلى پسر شيخ طوسى و شيخ عبدالجبار، قاضى رازى كه در رى فقيه اماميه بوده، روايت نموده و صحيفة الرضا عليه السلام از جمله مرويات اوست.

فرزند وى (حسن بن فضل طبرسى) و فرزند زادگانش همگى از اكابر روزگار و فقهاى بزرگوار بودند. وى در سبزوار درگذشت و پيكر پاكش را به مشهد مقدس منتقل كردند و در جوار حرم حضرت ثامن الائمه عليه السلام به خاك سپردند.

از تأليفات وى:

1 مجمع البيان (تفسير سترگ شيعى)

2 الوسيط (يا تفسير جوامع الجامع)

ص: 42

3 الآداب الدينية للخزانة المعينية

4 تفسير الكافى الشافى

5 نثر اللئالى

6 اسرار الامامه

7 اعلام الورى باعلام الهدى و...

30 حسن بن فضل طبرسى (؟ 548 ق)

ابونصر رضى الدين حسن بن فضل طبرسى، عالم اخلاق و فقيه وارستۀ شيعه در قرن ششم هجرى. پدرش فضل بن حسن صاحب كتاب مستطاب تفسير مجمع البيان و فرزندش على بن حسن طبرسى صاحب متمم كتاب مشكاة الانوار فى غرر الاخبار.

تأليف وى:

1 مكارم الاخلاق

31 عبدالواحد بن محمد تميمى آمُدى (510 550 ق)

عالم بزرگ شيعه و محدث والامقام، در شهر آمُد منطقه اى در ديار بكر حوالى رود دجله و فرات زاده شد. تسلط بسيارى بر علوم اسلامى داشت. شاگرد ممتاز و شهرۀ او، محدث بزرگوار جهان تشيع، ابن شهر آشوب بود.

از تأليفات وى:

1 غرر الحكم و درر الكلم

2 الحكم و الاحكام من كلام سيد الانام

32 قطب الدين راوندى (؟ 573 ق)

شيخ قطب الدين، ابوالحسن/ابوالحسين سعيد بن عبدالله بن هبة الله بن حسن راوندى كاشانى. عالم بزرگ، محدث، مفسر، متكلم، فقيه، فيلسوف و تاريخ دان بزرگ شيعه در قرن ششم هجرى.

ص: 43

وى در راوند كاشان زاده شد و پدر و پدربزرگ وى از علماى بزرگ زمان خود بودند.

در آغاز، در نزد پدر خود تحصيلات ابتدايى را فراگرفت و به محضر اساتيد به نام آن دوره راه يافت و به كسب دانش پرداخت كه آن اساتيد عبارتند از: فضل بن حسن طبرسى صاحب مجمع البيان، عمادالدين محمد بن ابى القاسم طبرى، صفى الدين سيد مرتضى بن داعى رازى و...

چندى در شهر مقدس قم اقامت كرد و از محضر اساتيد آنجا نيز فيض برد و چيزى نگذشت كه از چهره هاى سرشناس شيعه شد.

شاگردان او عبارتند از: نصيرالدين حسين راوندى و ظهيرالدين محمد راوندى (فرزندان وى)، قاضى احمد بن على بن عبدالجبار طوسى، فقيه على بن محمد مدائنى و...

قطب راوندى در قم ديده از جهان فرو بست و در صحن بزرگ حرم حضرت معصومه عليها السلام به خاك سپرده شد.

تأليفات وى:

1 الخرائج و الجرائح

2 فقه القرآن

3 اسباب النّزول

4 تهافت الفلاسفه

5 الاغراب فى الاعراب و..

33 ابن شهر آشوب (489 588 ق)

رشيدالدين محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى، فقيه، مفسر و محدث بزرگ شيعه.

وى در خطۀ زيباى مازندران زاده شد. او در دوره اى زندگى مى كرد كه در بلاد اسلامى علم شكوفا و دانش رونق چشمگيرى گرفته بود.

صلاح الدين خليل صفدى صاحب الوافى بالوفيات دربارۀ وى چنين مى گويد: «وى

ص: 44

يكى از بزرگان شيعه است كه بيشتر قرآن را در هشت سالگى حفظ كرد و در اصول شيعه به حد اعلاى خود رسيد به طورى كه از شهرهاى مختلف براى درك محضر او به بغداد هجرت مى كردند... وى زيبارو، راست گفتار، خوش مشرب، با علم گسترده و بسيار اهل خشوع، عبادت و شب زنده دار بود و هميشه باطهارت و وضو به سر مى برد».

از جمله نام آورترين اساتيدى كه وى در نزد آنها شاگردى كرده است، مى توان: جارالله زمخشرى، ابوعبدالله نطنزى مؤلف كتاب الخصائص العلويه، سيد عبدالواحد آمدى، شيخ طبرسى صاحب احتجاج، قطب راوندى، فضل بن حسن طبرسى، شيخ ابوالفتوح رازى و...

را نام برد.

وى در حالى كه 99 سال از زندگانى پربارش را سپرى كرده بود، در شهر حلب سوريه به جانان پيوست و پيكرش را در كنار كوه جوشن به خاك سپردند.

از تأليفات وى:

1 مناقب آل ابى طالب عليهم السلام

2 مثالب النواصب

3 المخزون المكنون فى عيون الفنون

4 المائدة العائدة (الفائدة)

5 المثال فى الامثال و...

34 محمد بن ادريس (543 598 ق)

ابوعبداللّه محمد بن احمد ادريس عجلى حلّى، از فحول علما و فقهاى شيعه.

وى در شهر حلّه زاده شد. شيخ طوسى، نياى مادرى وى به شمار مى آيد. وى به حريت فكر معروف است.

ابن داود در رجال خود مى گويد: «ابن ادريس، پيشواى فقهاى حلّه، متقن در علوم و داراى تصنيفات بسيار است».

ص: 45

شهيد اول نيز او را با عبارات: شيخ، امام، علامه، شيخ العلماء و رييس مذهب ستوده است.

استادان وى كه در محضرشان آموخت، عبارتند از: دايى وى (ابى على طوسى)، شيخ عماد محمد بن ابى القاسم طبرى، حسن بن رطبه سوارى و...

شاگردانش، شيخ نجيب الدين بن نما حلّى، شمس الدين فخار بن سعد موسوى و...

بودند.

ابن ادريس عالم بزرگوار جهان تشيع در شهر حلّه جان به جان آفرين تسليم كرد و در همانجا به خاك سپرده شد.

از تأليفات وى:

1 السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى

2 كتاب التعليقات

3 خلاصة الاستدلال و...

35 تاج الدين شعيرى (؟؟)

تاج الدين محمد بن محمد بن حيدر شعيرى. عالم و فقيه بزرگ شيعه در قرن ششم هجرى.

وى در شهر بيهق براى آموختن و فراگرفتن دانش آن روزگار، به منزل حاكم، رييس و امام مجدالحكام ابومنصور على بن عبدالله زيادى مى رفت و بهره ها مى برد و همچنين در محضر فضل الله بن على راوندى درس مى گرفت. از شاگردان ايشان مى توان به شيخ منتجب الدين از علماى قرن ششم هجرى و صاحب كتاب الفهرست اشاره كرد.

تأليف وى:

1 جامع الاخبار

ص: 46

36 احمد بن على طبرسى (؟؟)

ابو منصور احمد بن على بن ابيطالب طبرسى. عالم، فاضل، فقيه، متكلم و نسابۀ بزرگ شيعه در قرن ششم هجرى.

منسوب به طبريش (معرب تفرش) منطقه اى نزديك قم. استاد وى ابوجعفر مهدى بن ابى حرب حسينى و شاگردان وى شيخ منتجب الدين و ابن شهرآشوب مازندرانى بودند.

از تأليفات وى:

1 الاحتجاج على اهل اللجاج

2 تاريخ الائمه عليهم السلام

3 فضائل الزهراء عليها السلام

4 مفاخر الطالبية

5 الكافى فى الفقه

قرن هفتم

37 ابوالفضل على طبرسى (اوايل قرن هفتم)

على بن حسن بن فضل، فقيه جليل و محدث نبيل على بن حسن بن فضل بن حسن طبرسى نواده پسرى فضل بن حسن صاحب مجمع البيان (متوفى 548 ق) از دانشمندان و فاضلان عصر خويش به شمار مى رفته است. وى در ادامه و تكميل اثر پدرش (حسن طبرسى متوفى 548 ق) متممى بركتاب مكارم الاخلاق نوشته و آن را مشكاة الانوار فى غرر الاخبار نام نهاده است. صاحب رياض العلماء از وى با عنوان ثقة الاسلام ياد كرده است.

وى از سيد سعيد جلال الدين ابى على بن حمزه موسوى روايت مى كند.

سال فوت او همانند پدرش حسن طبرسى معلوم نيست ولى به نظر مى رسد او در پايان قرن ششم هجرى يا نيمه اول قرن هفتم هجرى چشم از جهان فروبسته باشد. بنابراين خانواده طبرسى از مفسران و محدثان شيعه از نيمه دوم قرن پنجم تا نيمه اول قرن هفتم

ص: 47

هجرى هستند كه پدربزرگ، فضل بن حسن بن فضل طبرسى صاحب مجمع البيان و پدر، حسن بن فضل بن حسن بن فضل طبرسى صاحب مكارم الاخلاق و پسر، على بن حسن بن فضل بن حسن بن فضل طبرسى صاحب مشكاة الانوار فى غرر الاخبار است.

از تأليفات وى:

1 مشكاة الانوار فى غررالاخبار

38 ورام بن ابى فراس (؟ 605 ق)

عالم و فقيه بزرگ شيعه در قرن ششم و هفتم هجرى.

در شهر حلّه زاده شد. وى نياى مادرى سيد رضى الدين بن طاووس و از نسل مالك اشتر نخعى است. خاندان ورام از فقهاى جليل القدر بودند. در آغاز مانند خاندان خود، شغل نظامى داشت اما از آن كناره گرفت و به زهد و تقوى پرداخت و در گروه فقيهان بنام قرار گرفت. وى در همان شهر حلّه، چشم از جهان فروبست.

از تأليفات وى:

1 تنبيه الخواطر و نزهة النواظر

2 مسالة فى المواسعة والمضايقة

39 على بن عيسى اِربِلى (؟ 693 ق)

ابوالحسن على بن عيسى بن ابى الفتح اربلى، سيره نويس، تاريخ نگار، شاعر، متكلم و عالم اماميۀ قرن هفتم هجرى.

وى در اِربِل يكى از شهرهاى شمال عراق زاده شد. پدرش حاكم اربل بود. فرزندان و نوه هاى وى همه از علما و ادباى زمان خود بودند.

فضل بن روزبهان عالم متعصب اهل تسنن دربارۀ وى مى گويد:

«اماميه متفق اند كه على بن عيسى اربلى از بزرگ ترين علماى آنهاست و آثارش هيچگاه كهنه و پوسيده نمى شود. او قابل اعتماد و مورد وثوق در نقل است».

ص: 48

وى در نزد اساتيد بنامى چون: سيد بن طاووس صاحب كتاب اقبال الاعمال، على بن فخار، ابن ساعى بغدادى و... شاگردى كرد و آموخت و شاگردانى را چون: علامه حلّى، شيخ رضى الدين (برادر علامه حلّى) و... تربيت كرد.

عيسى اربلى در بغداد درگذشت و در خانۀ مسكونى خود به خاك سپرده شد.

از تأليفات وى:

1 كشف الغمة فى معرفة الائمة

2 المقامات

3 ديوان اشعار

4 كتاب الطيف

40 حسن بن يوسف بن مطهر اسدى (648 726 ق)

حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى، فاضل، عالم، فقيه، محدث، متكلم، ماهر، جليل القدر در شهر حلّه به دنيا آمد. او در يك خانواده علمى و روحانى متولد شد. ادبيات عرب و علوم مقدماتى و متداول عصر را در نزد پدر دانشمندش و ساير علماى بزرگ آن منطقه همچون محقق حلّى (دايى وى)، يحيى بن سعيد (پسر عموى مادرش)، سيد احمد بن طاووس، ابن ميثم بحرانى و... آموخت. هنوز به بلوغ نرسيده بود كه از تحصيل علوم مقدماتى فراغت يافت و به مقام عالى اجتهاد نائل آمد. در زمان رشد وى، ايران در آتش بيداد دودمان چنگيزخان مغول مى سوخت.

وى در فقه، اصول، كلام، منطق، فلسفه، رجال و... كتاب نوشته است. در حدود صد كتاب از آثار ايشان شناخته شده است. از جمله اساتيد وى خواجه نصيرالدين طوسى، محقق حلى، شيخ سديدالدين يوسف (پدر وى) و... و از جمله شاگردان ايشان فرزند بزرگوارش فخرالدين محمد، قطب الدين رازى، شارح شمسيه، سيد احمد بن ابراهيم بن زهره و... بودند.

سرانجام پس از عمرى تلاش و كوشش در راه احياى شريعت، وى در يازدهم يا بيست

ص: 49

و يكم محرم فوت كرد. آرامگاه او در نجف اشرف و در بارگاه ملكوتى امير المؤمنين على عليه السلام قرار دارد.

از تأليفات وى:

1 مختلف الشيعه

2 تذكرة الفقهاء

3 منته المطلب

4 المدارك

5 تبصرة المتعلمين

6 شرح التجريد و...

قرن نهم

41 ابن فهد حلّى (757 841 ق)

جمال الدين ابوالعباس احمد بن محمد بن فهد اسدى حلّى، فقيه و عالم اماميه، جامع كمالات ظاهرى و باطنى.

وى در شهر حلّه زاده شد. در علوم گوناگون از جمله تاريخ، كلام، علوم غريبه و...

دست داشت و تأليفاتى دارد.

آنچه اين عالم اماميه را از ديگر علما و فقها متمايز مى كند، مشرب عرفانى، سير و سلوك و زهد و تقواى اوست و در ميان جميع علما و فقها نيز بدين خاطر مشهور است.

صاحب روضات الجنات دربارۀ وى مى نويسد:

«عالم عارف پر از اسرار، كاشف اسرار فضائل... بى نياز از توصيف و تعريف مى باشد.

وى جامع معقول و منقول، فروع و اصول ظاهرى و باطنى و علم و عمل است».

وى در مناظره و بحث، تسلط و اشرافى به كمال داشت. در بحثى با حضور حاكم عراق دربارۀ امامت و ولايت، علماى اهل سنت را مجاب و برآنها چيره شد به نحوى كه حاكم

ص: 50

عراق مذهب تشيع را اختيار كرد و خطبه هاى خود را به نام امير المؤمنين على و فرزندان پاك ايشان عليهم السلام مى خواند.

استادانى كه ابن فهد حلّى در نزد آنها شاگردى كرد و آموخت، عبارتند از: شهيد اول، فخرالمحققين، فاضل مقداد سيورى، شيخ على بن خازن فقيه حائرى و...

از جمله شاگردانى كه در محضر وى درس آموختند: شيخ على بن هلال جزائرى، فقيه نامى شيعه ابن العشره كروانى عاملى، محمد نور بخش و...

ابن فهد پس از عمرى مجاهده و مطالعه، در 84 سالگى در كربلاى معلّا درگذشت و خاكجاى وى كنار خيمه گاه قرار دارد.

تأليفات وى:

1 آداب الداعى

2 استخراج الحوادث

3 اسرار الصلاة

4 التحصين فى صفات العارفين

5 عدة الداعى ونجاح الساعى و...

قرن دهم

42 ابن ابى جمهور اَحسائى (حدود 840 زنده در 902 ق)

ابوجعفر محمد بن زيدالدين ابى الحسن على بن حسام الدين بن ابى جمهور. عالم، فقيه، محدث، متكلم و عارف بزرگ شيعه.

وى در احساء واقع در عربستان شرقى در كنار خليج فارس زاده شد و در همانجا به تحصيل علوم شرعى و ادبى پرداخت. پدر و نياى بزرگ وى ابراهيم، از علماى بزرگ احساء بودند و در چنين فضايى ابى جمهور پرورش يافت؛ پس مى توان گفت نخستين استاد وى پدرش بود.

ص: 51

وى كه گام هاى نخستين علوم را پشت سر گذاشته بود، برآن شد تا براى رسيدن به كمال سفر كند به همين خاطر به عراق رفت و در نجف جايگير شد و در نزد بزرگى چون، شيخ عبدالكريم فتال نيشابورى شاگردى كرد و درس آموخت. پس از چندى به خانۀ خدا رهسپار شد و حج گزارد و چندى در احساء ماند و سپس به كربلاى معلّا رفت و از آنجا به نجف اشرف بازگشت. پس از چندى به قصد زيارت ثامن الائمه به مشهد مقدس روانه شد و پس از ورود، سيد محسن رضوى كه از فضلاى بزرگوار مشهد بود به پيشواز وى رفت و در خانۀ خود مهمانش كرد و اين زمانى بود كه سيد محسن رضوى در نزد چنين استادى زانوى ادب بر زمين زد و شاگردى كرد.

ابن ابى جمهور به چيره دستى در مناظره معروف است و در يكى از همين مناظرات ميان خود و يك عالم اهل سنت هراتى بود كه طى سه جلسه سرانجام عالم هراتى شكست خورد و به درخواست شاگردان ابى جمهور، كتابى به نام مناظرة بين الغروى و الهروى كه همه مربوط به همين مناظره بود، نگاشته شد.

ابن ابى جمهور پس از پانزده سال ماندن در مشهد مقدس، سفر دوم خود به خانۀ خدا را آغاز كرد و پس از گزاردن حج به نجف اشرف رفت و دو سال در آنجا بود و سپس به مشهد مقدس بازگشت و تا پايان روزگار خود در آنجا ماند و زندگى كرد.

استادانى كه وى در نزد آنها آموخت، پدر بزرگوارش شيخ زين الدين على احسائى، سيد شمس الدين محمد موسوى احسائى، شيح حسن بن عبدالكريم فتال غروى و شيخ على بن هلال جزائرى بودند.

شاگردانش نيز سيدمحسن رضوى، شيخ ربيعه جزائرى، سيد شرف الدين طالقانى، شيخ على كركى معروف به محقّق ثانى و... بودند.

چون ابن ابى جمهور در محبت اهل بيت افراط كرد و مى كوشيد تا ميان عرفان، فلسفه و كلام را آشتى دهد و هماهنگى ايجاد كند، در ميان گروهى از علما و فقها جنجال برانگيز

ص: 52

شده است! به هر روى در اين كه وى عالمى است عارف و شيعه، شك نيست. از خاكجاى وى اطلاعى در دست نيست.

از تأليفات وى:

1 عوالى اللئالى [\غوالى اللئالى]

2 الاقطاب الفقهية والوظايف الدينية على مذهب الامامية

3 درر اللئالى

4 زاد المسافرين فى اصول الدين

5 المجلى و...

43 شهيد ثانى (911 965 ق)

شيخ زين الدين بن على بن احمد عاملى جبعى، معروف به شهيد ثانى، فقيه نامدار و عالم بزرگوار شيعه.

وى در جبع از شهرهاى جبل عامل و در خانواده اى از اهل علم و فقاهت زاده شد.

در آغاز، تحصيلات مقدماتى را نزد پدر خود نورالدين على بن احمد گذراند. سپس به شهر ميس كوچ كرد و در محضر شيخ على بن عبدالعالى ميسى به تحصيلات خود ادامه داد و كتاب هاى شرايع الاسلام محقق حلّى و ارشاد و قواعد علامه حلّى را در نزد او خواند. پس از آن به كرك نوح رهسپار شد و نحو و اصول را نزد سيد جعفر كركى فراگرفت و پس از سه سال اقامت در آنجا به دمشق سفر كرد و در محضر شيخ محمد بن مكى، پاره اى از كتب طب، حكمت و هيأت را آموخت. سپس به مصر رفت و در درس شانزده استاد برجسته به آموختن علوم عربى، اصول فقه، هندسه، معانى و بيان، عروض، منطق، تفسير و... همت گماشت. وى سفرهاى بسيارى در دوران زندگانى خود داشت كه يكى از آنها و مؤثرترين آن، سفر به روم شرقى قسطنطنيه بود. در آنجا بود كه پس از ارائه رساله اى به قاضى عسكر محمد بن محمد بن قاضى زادۀ رومى كه درباره ده علم بود، به اجازه و پيشنهاد وى به تدريس در «مدرسۀ نوريه» بعلبك مشغول شود و مديريت آنجا به او واگذار گرديد.

ص: 53

پس از جايگير شدن در بعلبك، در سايۀ آوازۀ علمى خود مرجعيت يافت و دانشمندان از دور دست ترين نقاط براى استفاده علمى نزد وى مى آمدند.

وى در اين شهر، تدريس جامع (تدريس پنج گانۀ جعفرى، حنفى، شافعى، مالكى، حنبلى) را آغاز كرد و در حقيقت فقه مقارن و عقايد تطبيقى را درس داد.

صاحب روضات الجنات آورده:

«تاكنون در جمع دانشمندان بزرگ و برجستۀ شيعه كسى را به ياد ندارم كه از لحاظ شكوه شخصيت، سعۀ صدر، خوش فهمى، حسن سليقه، داشتن نظم و برنامۀ تحصيلى، كثرت اساتيد، ظرافت طبع، معنويت سخن و پختگى، به پاى شهيد ثانى برسد... وى در ردۀ پس از معصومان عليهم السلام قرار دارد». شهيد ثانى در رؤيايى صادقه، شهادت خود را چنين ديده كه: «در عالم رؤيا سيد مرتضى علم الهدى را ديدم كه مجلس ضيافتى تشكيل داده و علماى اماميه و شيعه در آن شركت داشتند. وقتى وارد مجلس شدم، سيد مرتضى از جا برخاست و به من تهنيت گفت و دستور داد در كنار استاد شهيد اول بنشينم». شهيد ثانى به فتواى قاضى صيدا مبنى بر رافضى و شيعى بودن، به دستور حاكم تركان عثمانى سلطان سليم تحت پيگرد قرار گرفت تا وى را زنده به دربار بياورند اما وزير وى رستم پاشاكه مأمور دستگير كردن شهيد ثانى بود، وى را در قسطنطنيه به شهادت رساند كه البته به همت سيد عبدالرحيم عباسى، رستم پاشا قصاص شد و به هلاكت رسيد و خون شهيد ثانى به هدر نرفت. پيكر شريف وى را پس از سه روز به دريا افكندند. تأليفات وى بى شمار است؛ طورى كه در امل الامل آمده كه از شهيد ثانى دو هزار مجلد كتاب به جاى مانده كه دويست جلد از آن به دست خط خود شهيد ثانى بوده است.

تأليفات وى:

1 منية المريد فى ادب المفيد و المستفيد

2 روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان

3 حقائق الايمان

4 البداية فى علم الدراية

ص: 54

5 الفوائد العلمية فى شرح النفلية

6 مسالك الافهام

7 الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقية و...

قرن دوازدهم

44 حرّ عاملى (1033 1104 ق)

محمد بن حسن بن على بن محمد بن حسين، معروف به شيخ حرّ عاملى و ملقب به شيخ الاسلام. فقيه، محدث، اديب، شاعر، ثقه و عالم بزرگ شيعه.

وى در روستاى مشغره در منطقۀ جبل عامل لبنان چشم به جهان گشود. منطقۀ جبل عامل به دست مبارك ابوذر غفارى شيعه شد و با جان و دل، محبت اهل بيت عليهم السلام را پذيرا گشت.

حرّ عاملى از نوادگان حر بن يزيد رياحى يار جانباز حسين بن على عليه السلام است و خانوادۀ او همه از بزرگان علم و معرفت شيعه بودند. وى سفرهاى متعددى به عتبات عاليات كرد و پس از آن به زيارت ثامن الائمه حضرت رضا عليه السلام مشرف شد و چندى در آنجا جاى گرفت و ماندگار شد.

از آنجا به خانۀ خدا و عتبات عاليات رفت و سپس به اصفهان رهسپار شد و به ديدار علامه مجلسى رسيد سپس علماى آن شهر ترتيب ديدار وى را با شاه سليمان صفوى دادند و شاه با شيخ حر عاملى و نفوذ، جذبه و تأثير وى در نزد علماى شيعه آشنا شد و چنين شد كه وقتى به مشهد مقدس بازگشت، از سوى شاه ايران به قاضى القضاتى منصوب و پس از چندى از علماى بزرگ آن ديار گشت.

شيخ حر عاملى از اندك كسانى است كه در سرودن شعر براى حضرات معصومين عليهم السلام با چيرگى و توانايى شگفت انگيز، از ديگران پيشى گرفته است و چكامه هاى (\قصايد) وى در ستايش آن بزرگواران بسيار است و بيست هزار بيت را شامل مى شود.

ص: 55

استادانى را كه وى در نزدشان شاگردى كرد، عبارتند از: پدر بزرگوارش حسن بن على، عمويش شيخ محمد بن على، نياى مادرى اش شيخ عبدالسلام بن محمد حر، دايى پدرش شيخ على بن محمود عاملى كه همه از روستاى مشغر بودند؛ شيخ زين الدين صاحب معالم و فرزند شهيد ثانى، شيخ حسين ظهيرى در روستاى جبع و در ديگر نقاط، مانند: سيد ميرزا جزايرى نجفى، آقا حسين خوانسارى، سيد هاشم توبلى بحرانى و...

وى شاگردان بسيارى را نيز پرورش داد كه برخى از آنها عبارتند از: شيخ مصطفى بن عبدالواحد بن سيار حوبز، شيخ محمدرضا و حسن فرزندان شيخ مصطفى، مولى محمدتقى دهخوارقانى قزوينى و...

شيخ حر عاملى در 72 سالگى و در جوار حضرت امام رضا عليه السلام، در كنار مدرسۀ ميرزا جعفر به خاك سپرده شد.

از تأليفات وى:

1 تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة

2 الفصول المهمّه فى اصول الائمه

3 ديوان شعر و...

45 سيد هاشم بحرانى (حدود 1050 1107 يا 1109 ق)

هاشم بن سليمان بن اسماعيل حسينى توبلى. محدث و مفسر امامى، او از نوادگان سيد مرتضى علم الهدى است و نسبش به واسطه وى به امام موسى بن جعفر عليه السلام مى رسد. بحرانى در خانواده اى روحانى در كتكان از قراى توبلى، حاكم نشين آن روز بحرين چشم به جهان گشود. ولادت او را در حدود سال 1050 ق دانسته اند. درباره اساتيد وى آگاهى چندانى در دست نيست و از ميان آنان تنها برخى از مشايخ اجازۀ او شناخته شده اند. در مشهد محضر عبدالعظيم بن عباس استرآبادى، عالم اخبارى از شاگردان شيخ بهايى را درك كرد و از او اجازه اى دريافت داشت. او در بحرين از موقعيت ممتازى برخوردار بود و به جز تأليف و تدريس، زعامت فقهى و مرجعيت دينى اجتماعى را نيز برعهده داشت.

ص: 56

از جمله شاگردان و راويان وى عبارتند از: حر عاملى، محمود بن عبدالسلام مَعنى بحرانى، على بن عبدالله بن راشد مَقابى بحرانى و... فرزندان او عيسى و محسن نيز اهل دانش بوده اند. بحرانى را به سبب تتبع در اخبار معصومان عليهم السلام همسنگ علامه مجلسى خوانده اند. بحرانى در 1107 يا 1109 ق وفات يافت و پيكرش در توبلى در گورستان مشهور «ماتينى» به خاك سپرده شد. مقبره او بعدها زيارتگاه خاص و عام بوده است.

از تأليفات وى:

1 البرهان فى تفسير القرآن

2 ترتيب التهذيب

3 حلية الابرار فى احوال محمد و آله الاطهار

4 معالم الزلفى فى معارف النشأة الاولى و الاخرى و...

46 مجلسى ثانى (1037 1111 ق)

محمد باقر بن محمد تقى بن مقصود، معروف به مجلسى ثانى، فقيه، محدث، رجالى و عالم عقلى بزرگ شيعه.

خاندان وى همگى از بزرگان علم و فضل بودند. پدر بزرگ وى، عالم نامدار ابونعيم اصفهانى صاحب حلية الاولياء و پدر وى، محمد تقى مجلسى معروف به مجلسى اول، صاحب اجتهاد و كرامات بودند و محمدباقر مجلسى در چنين فضايى پرورش يافت و آموزش ديد.

علامه مجلسى، در علوم مختلف اسلامى همچون تفسير، اصول و درايت، علوم عقلى مانند فلسفه، منطق، رياضيات، طب، نجوم، ادبيات و... سرآمد و چيره دست بود.

وى همپاى مدارج علمى، به مدارج معنوى و كمالات روحى نيز پرداخت و آن را ملاك معرفت دانست. اساتيد وى پدرش مجلسى اول و آقا حسين خوانسارى و مشايخ نقل وى مولانا محمد صالح مازندرانى، فيض كاشانى، سيد على خان مدنى و شيخ حر عاملى بودند. شاگردانى هم كه در نزد وى درس گرفتند و آموختند، از جمله:

ص: 57

سيد نعمت الله جزائرى، كمره اى اصفهانى، ماخورى بحرانى، محمد باقر بيابانكى و... بودند.

مجلسى لقب «علامه» را از بزرگانى چون وحيد بهبهانى، علامه بحرالعلوم و شيخ اعظم انصارى دريافت كرد و از سوى شاه سليمان صفوى به «شيخ الاسلام» اصفهان منصوب شد كه بالاترين منصب دينى و اجرايى در آن روزگار بود و وى شخصاً و مستقيماً اهتمام به ادارۀ امور شرعى مسلمانان مى كرد.

66 اثر از وى به يادگار مانده است كه 13 اثر به عربى و 53 اثر آن به فارسى است.

اين عالم جليل القدر در مسجد عتيق اصفهان پس از 74 سال عمر پربار، به خاك سپرده شد.

از تأليفات وى:

1 بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام

2 مرآت العقول

3 حق اليقين

4 زاد المعاد

5 عين الحياة و...

قرن چهاردهم

47 محدث نورى (1254 1320 ق)

ميرزا حسين بن محمد تقى نورى طبرسى. محدث، رجالى بزرگ و فقيه شيعى.

وى در روستاى يالو از روستاهاى اطراف شهرستان نور زاده شد. هشت سال بيشتر نداشت كه سايۀ پدر بزرگوارش كه از علماى آن سامان بود، از سرش برچيده شد. در همان كودكى به آموختن فقه نزد استاد جليل القدر محمدعلى محلاتى مى رفت. در دورۀ جوانى به تهران رهسپار شد تا از علماى بزرگ آنجا مستفيض شود و اين شد كه در درس عالم نحرير، شيخ عبدالرحيم بروجردى حاضر شد و بهره ها برد و دختر همان استاد را نيز به

ص: 58

ازدواج خود درآورد. در نوزده سالگى بود كه به عراق سفر كرد و براى كسب دانش چهار سال در حوزۀ علميۀ نجف اشرف ماند و آموخت و سپس به ايران بازگشت اما بيش از يك سال در آنجا نماند و دوباره به عراق برگشت و در كربلاى معلّا نزد شيخ عبدالحسين تهرانى شاگردى كرد و به دنبال وى دو سال نيز در كاظمين ماند.

در بيست و هشت سالگى به سفر حج و زيارت مدينه مشرف شد و پس از آن به نجف اشرف برگشت و در درس دانشمند فرزانه شيخ مرتضى انصارى حاضر شد و ديرى نپاييد كه آن عالم به ديار باقى شتافت و وى نيز به مشهد مقدس رهسپار شد و دو سال بعد باز به عراق بازگشت و در همان موقع استاد بزرگ خود شيخ عبدالحسين تهرانى را نيز از دست داد؛ همان كه به وى اجازۀ روايت داده بود.

محدث نورى از سرشناس ترين چهره هاى علمى شيعى است كه اخبار و روايات گوناگون را گردآورد و احاديث مختلف را هماهنگ ساخت و آثار پراكنده را سامان بخشيد.

ايشان شاگرد برجسته اى (شيخ آقابزرگ طهرانى) را به جهان شيعه شناساند كه آقا بزرگ طهرانى در الذريعۀ خود، وى را «شيخنا» معرفى مى كند.

از تأليفات وى:

1 مستدرك الوسائل

2 نفس الرحمان

3 دارالسلام

4 جنّة المأوى و...

48 حاج سيد حسين بروجردى (1292 1380 ق)

آيت الله حاج سيد حسين طباطبايى بروجردى، از اعاظم علما و مراجع بزرگ شيعه.

وى در يكى از خاندان هاى با اصل و نسب شيعه در شهر بروجرد زاده شد. پدر و نياكان وى همه از علماى بنام بروجرد بودند و برخى از آنان مقام والاى مرجعيت و رهبرى

ص: 59

مذهبى را برعهده داشتند؛ از جمله: علامه سيدمهدى بحرالعلوم طباطبايى، علامه سيد على طباطبايى مؤلف رياض المسائل و فرزند او سيد محمد مجاهد، سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى مؤلف العروة الوثقى و سيد محسن طباطبايى حكيم.

بروجردى در فضايى از علم و تقوا پرورش يافت. هفت سالش بود كه به مكتب فرستاده شد و قرائت قرآن، ادبيات و منطق را فرا گرفت. به هجده سالگى كه رسيد، براى كسب دانش به اصفهان كه مركز مهم علمى آن دوره بود، رهسپار شد و در حوزۀ درسى استادان بزرگ آن سامان درس آموخت؛ از جمله: ميرزا ابوالمعالى كلباسى، سيد محمد باقر درچه اى، ميرزا محمد تقى مدرس، آخوند ملا محمد كاشانى و جهانگير خان قشقايى.

در طى ده سال اقامت در اصفهان و شاگردى كردن و آموختن، سرانجام در 28 سالگى از سوى سه استاد، اجازۀ اجتهاد برايش صادر شد. از آن تاريخ بود كه به تدريس فقه و اصول، همت گماشت و جمعى از فضلا در جلسات درس وى حاضر شدند.

پس از مدتى كوتاه، به نجف اشرف رفت و به درس اساطين علم آنجا همچون آخوند ملا محمد كاظم خراسانى، شيخ الشريعۀ اصفهانى و سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى حضور يافت و چيزى نگذشت كه در حوزۀ نجف اشرف و در ميان استادان و طلاب، آوازه اش پيچيد.

پس از هشت سال پربار در نجف اشرف به اصرار پدر بزرگوار خود حاج سيد على به شهر و ديار خود بروجرد برگشت و ماندنش سى و شش سال به درازا كشيد و در اين دوران خدمات بسيار ارزنده اى انجام داد كه از جملۀ آن: تشكيل كلاس هاى درس و جمع آورى طلاب فاضل، تنظيم حاشيه اى بر العروة الوثقى اثر مرحوم سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى، مبارزۀ منطقى و جدى عليه فرقه ضالّۀ بهايى و ريشه كن كردن آنها از آن خطه بود.

آيت الله بروجردى ديدى گسترده نسبت به جهان آن روز خود داشت و پيوسته براى گسترش انديشه هاى ناب اماميه كوشش بى دريغ مى كرد و موكداً طلاب را تشويق به

ص: 60

آموختن زبان ديگر و ترجمۀ آثار انديشمندان خارجى مى كرد و نمايندگان متبحر و مبرزى را براى تبليغ شيعه به كشورهاى مسلمان نشين غير شيعى گسيل مى داشت كه از آن جمله اعزام شيخ محمدتقى قمى به مصر و شناساندن درست مذهب شيعه به علماى اهل سنت آن سامان بود و همين امر هم باعث شد تا شيخ محمد شلتوت رييس دانشگاه الازهر مصر، فتوايى مبنى بر صحت پيروى از مذهب شيعه صادر نمايد و روى همين اصل، كتاب هايى از آثار بنام شيعه در مصر منتشر شد و تأثير بسيارى بر علما و استادان آنجا گذاشت طورى كه آنان روش معتدل ترى را در پيش گرفتند. يكى از كارنامه هاى درخشان مرحوم بروجردى كه ارزش بسيار والايى دارد، احياء، تصحيح و پانوشت بر كتاب هاى علماى پيشين بود كه با تلاشى بى وقفه و خستگى ناپذير به سرانجامى نيك رسيد كه آن كتب به قرار زير است:

الخلاف، تأليف شيخ الطائفه طوسى؛ جامع الرواة، تأليف شيخ محمد بن على اردبيلى حائرى؛ قرب الاسناد، تأليف عبدالله بن جعفر حميرى؛ الجعفريات (الاشعثيات)، منسوب به اسماعيل فرزند امام موسى كاظم عليه السلام؛ چند جلد از مفتاح الكرامة، تأليف سيد جواد عاملى؛ منتقى الجمان فى الاحاديث الصحاح و الحسان، تأليف شيخ حسن بن زين الدين عاملى.

وى پژوهنده اى سختكوش بود و در احوال راويان حديث، شناخت طبقات و تعداد روات هر يك از آنان، تحقيقات شايان توجهى كرد كه از آن جمله، مجردات اوست بر كتب ارزشمند تشيع: تجريد اسانيد الكافى (اين كتاب به همت حاج ميرزا مهدى صادقى يكى از شاگردان وى در 714 صفحه)، تجريد اسانيد الفقيه، تجريد اسانيد الامالى، تجريد اسانيد الخصال، تجريد اسانيد التهذيب، تجريد اسانيد الفهرست، تجريد اسانيد رجال النجاشى.

مرحوم بروجردى حواشى و تعليقه هايى نيز بر آثار مهم در فقه و اصول نگاشت كه عبارتند از: حاشية على العروة الوثقى، حاشية على خلاف الشيخ الطوسى، حاشية الكفاية الاصول (استاد وى آخوند خراسانى).

مرحوم بروجردى به جز كسب دانش و تعليم آن، خدمت به مردم را افضل كارهاى

ص: 61

خود مى دانست به نحوى كه پيش از رفتنش از اين سراى خاكى، براى خود باقيات الصالحات به جاى گذاشت:

تأسيس مسجد اعظم قم در كنار آستانۀ حضرت معصومه عليها السلام، كتابخانۀ مسجد اعظم، مدرسۀ علميۀ نجف كه يكى از نزديك ترين مدارس به حرم مطهر حضرت امير المؤمنين عليه السلام است، حسينيه و حمام سامرا، مسجد هامبورگ آلمان، بازسازى و مرمت چندين مدرسه، مسجد و كتابخانه در شهرها و كشورهاى مختلف، بيمارستان نكويى قم و... آيت الله بروجردى در سن 88 سالگى در شهر قم، چشم از جهان فرو بست.

بزرگ ترين و ماندگارترين اثر مرحوم بروجردى كتاب مستطاب 31 جلدى جامع احاديث الشيعة است كه به ترتيب ابواب فقه و در مجلدات جداگانه توسط شاگردان مستعد وى كه هر كدام استادى تمام هستند، به پايان رسيده است.

ص: 62

تشكر و اعتذار

اين بضاعت اندك بندۀ كمترين است كه خود را وام دار علوم اهل بيت عليهم السلام مى دانم و در اين جهاد علمى و مساعى جميل، لازم مى دانم از فضلا و سروران عزيزم حضرت حجت الاسلام و المسلمين سيد احمد رضا حسينى كه در امر ويراستارى و نظارت علمى بنده را يارى كردند و حضرت حجت الاسلام و المسلمين مهدى حسينيان قمى كه در ترجمۀ اين مجلد سعى بليغ مبذول داشتند، نهايت سپاس و تشكر را كنم. همچنين از حجت الاسلام والمسلمين نظرعلى حسين آبادى كه در پژوهش و ويراستارى ادبى همكار بودند و آقاى على قربانى كه تايپ و صفحه آرايى و سركار خانم گلناز غريب زاده كه تدوين و تطبيق مطالب اين مجلد را انجام دادند، بسيار سپاسگزارم. بر خود لازم مى دانم از همۀ محدثان و فقيهانى كه در تدوين اين اثر جاودان شيعى، حضرت آية اللّٰه العظمى سيدحسين بروجردى را طى سال ها ممارست و مجاهدت علمى يارى كردند ياد و تقدير نمايم، به ويژه حضرت آية اللّٰه حاج شيخ اسماعيل معزى ملايرى كه در ادامه و استمرار اين حركت فرهنگى مقاوم و نستوه به تعب نفس فراوان، كار را به اتمام رساندند. اجر و پاداش همۀ عزيزان را به دعاى حضرت بقية اللّه الاعظم روحى له الفداء از آستان ربوبى حضرت عالميان مسالت دارم و اميد دارم آن خورشيد پنهان ولايت و هدايت، تلاش همۀ عزيزان را به ديدۀ منت، قبول فرمايند.

در پايان، از استادان عالى مقام علوم اسلامى و فرزانگان حوزه هاى علميه و فرهيختگان دانشگاه ها تقاضا دارم با ديدۀ عفو و ارشاد، خطاها و نقص ها را تذكر دهند تا در چاپ هاى بعدى از تذكرهاى عزيزان منتفع شويم و عذر اين كمترين را در ضعف و قصور ارائه بهتر آثار جاودان اهل بيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله پذيرا باشند؛ چرا كه ان الهدية على قدر مهديها.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

احمد اسماعيل تبار

تهران به تاريخ 1389/1/4

برابر با ربيع الثانى ولادت امام حسن عسكرى عليه السلام 1431 قمرى

ص: 63

منابع و مآخذ تحقيق

1. اختيار معرفة الرجال معروف به رجال الكشّى. ابو جعفر محمد بن حسن بن على طوسى، دانشگاه مشهد، ايران، 1348 ش.

2. اعيان الشيعه. امين، علامه سيد محسن، دارالتعارف المطبوعات، بيروت، 1403 ق.

3. الغدير. امينى، احمد، مطبعة الحيدرى، 1396 ق.

4. تتمة المنته. قمى، شيخ عباس، انتشارات مؤمنين، چاپ اول، قم، 1380 ش.

5. تنقيح المقال فى علم الرجال. مامقانى، عبداللّٰه، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، 1424 ق.

6. جامع الرواة. اردبيلى غروى حائرى، محمد بن على، مكتبة آية اللّٰه العظمى مرعشى نجفى، ايران، 1403 ق.

7. خلاصة الأقوال فى معرفة الرجال. علّامه حلّى، نشر الفقاهة، ايران، 1417 ق.

8. دانشنامۀ جهان اسلام. زير نظر حداد عادل. بنياد دايرة المعارف اسلامى، تهران، 1374 ش.

9. دايرة المعارف بزرگ اسلامى. مركز دايرة المعارف بزرگ اسلامى، چاپ اول، تهران، 1381 ش.

10. دايرة المعارف تشيع. نشر شهيد سعيد محبى، چاپ اول، تهران، 1380 ش.

11. دايرة المعارف مصاحب. مصاحب، غلامحسين، شركت سهامى كتاب هاى جيبى، چاپ دوم، تهران، 1380 ش.

12. الذريعه الى تصانيف الشيعه. طهرانى، آقا بزرگ، دار الاضواء، بيروت، چاپ سوم، 1403 ق.

13. رجال السيّد بحر العلوم معروف به الفوائد الرجاليّة. بحرالعلوم طباطبائى، سيد محمد مهدى، مكتبة الصادق، ايران، 1363 ش.

ص: 64

14. رجال النجاشى. نجاشى، ابوالعبّاس احمد بن على بن احمد بن عباس، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1418 ق.

15. رياض العلماء وحياض الفضلاء. افندى اصبهانى، ميرزا عبداللّٰه، مطبعه خيّام، ايران، 1401 ق.

16. رياض المحدّثين. محمّد على بن حسين نائينى، مكتبة آية اللّٰه العظمى مرعشى نجفى، قم، 1381 ش/ 1423 ق/ 2003 م.

17. ريحانة الادب. مدرس تبريزى، محمدعلى، انتشارات كتابفروشى خيام، 1374 ش.

18. السيرة النبوية. ابن هشام، دار احياء التراث العربى، بيروت.

19. الفتوح اعثم كوفى. اعثم كوفى، احمد بن على، مترجم مستوفى هروى، محمد بن احمد، مصحح طباطبايى مجد، غلامرضا، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، تهران، 1380 ش.

20. فرهنگ نامۀ دهخدا. دهخدا، على اكبر، موسسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373 ش.

21. فرهنگ نامۀ معين. معين، محمد، انتشارات امير كبير، چاپ هجدهم، تهران، 1380 ش.

22. فهرست كتب الشيعة واصولهم. شيخ طوسى، مكتبة المحقق الطباطبائى، قم، 1420 ق.

23. قاموس الرجال. تسترى، محمدتقى، مؤسسه نشر اسلامى، ايران، 1410 ق.

24. مجمع الرجال. على القهپائى، مؤسسۀ مطبوعاتى اسماعيليان، ايران، بى تا.

25. معجم المؤلفين. كحاله، عمر رضا، دار احياء التراث العربى، بيروت.

26. معجم رجال الحديث. موسوى خويى، ابوالقاسم، نشر آثارالشيعه، قم، 1409 ق.

27. معجم مؤلّفى الشيعة. على فاضل قائنى نجفى، وزارت ارشاد اسلامى، ايران، 1405 ق.

28. موسوعة العظماء الشيعة. حكيمى، محمد، موسسة الاعلمى، بيروت، 1418 ق.

29. نقد الرجال. حسينى تفريشى، مصطفى، انتشارات آل المصطفى، ايران، بى تا.

ص: 65

كتاب النكاح

اشاره

ص: 66

كتاب نكاح

ص: 67

أبواب التزويج و حكمه و فضله و عقده و من ينبغي اختياره من النساء و الرجال

(1) باب أن اللّه تبارك و تعالى أحل الفروج بأربعة أوجه: نكاح بميراث و بغير ميراث وبملك يمين وبتحليل

قال اللّٰه تعالى في سورة النساء (4):24 و 25: «وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ كِتٰابَ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ مٰا وَرٰاءَ ذٰلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوٰالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسٰافِحِينَ فَمَا اِسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لاٰ جُنٰاحَ عَلَيْكُمْ فِيمٰا تَرٰاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ اَلْفَرِيضَةِ إِنَّ اَللّٰهَ كٰانَ عَلِيماً حَكِيماً».

«وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ اَلْمُحْصَنٰاتِ اَلْمُؤْمِنٰاتِ فَمِنْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ مِنْ فَتَيٰاتِكُمُ اَلْمُؤْمِنٰاتِ ».

المعارج (70):29 و 30: «وَ اَلَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حٰافِظُونَ * إِلاّٰ عَلىٰ أَزْوٰاجِهِمْ أَوْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ». وما يدلّ أيضاً على ذلك من الآيات يأتي في الباب التالى.

1-36400-(1) تهذيب 241/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 364/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن العباس بن موسى فقيه 241/3: عن محمّد بن زياد عن الحسن(1) بن زيد قال

ص: 68


1- . الحسين كا.

فصل اول باب هاى ماهيت عقد نكاح و شرايط زوجين و احكام ازدواج

باب 1 - راه هاى چهارگانه حلال شدن زن بر مرد 1. نكاح با ارث 2. نكاح بى ارث 3. نكاح ملكى 4. نكاح تحليلى

خداوند تعالى مى فرمايد:

«و زنان شوهردار (بر شما حرام است) مگر آنها را كه (از راه اسارت) مالك شده ايد (زيرا اسارت آنها در حكم طلاق است) اينها احكامى است كه خداوند بر شما مقرّر داشته است. امّا زنان ديگر غير از اينها (كه گفته شد) براى شما حلال است كه با اموال خود، آنان را اختيار كنيد در حالى كه پاكدامن باشيد و از زنا خوددارى نماييد و زنانى را كه متعه (\ازدواج موقّت) مى كنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد و گناهى بر شما نيست در آنچه بعد از تعيين مهر، با يكديگر توافق كرده ايد. (بعداً مى توانيد با توافق، آن را كم يا زياد كنيد) خداوند، دانا و حكيم است(1)

«و آنهايى كه توانايى ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن با ايمان را ندارند، مى توانند با زنان پاكدامن از بردگان با ايمانى كه در اختيار دارند ازدواج كنند(2)

«و آنهاكه دامان خويش را (از بى عفّتى) حفظ مى كنند * جز با همسران و كنيزان (كه در حكم همسرند آميزش ندارند) چرا كه در بهره گيرى از اينها مورد سرزنش نخواهند بود(3)

و آيات ديگرى بر اين مفاد نيز دلالت دارد كه در باب بعدى مى آيد.

1-36400-(1) حسن بن زيد گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: فرج (زنان) با سه چيز حلال مى شود: ازدواج با ارث، ازدواج بى ارث و ازدواج با خريدن كنيز».

ص: 69


1- . نساء 24/4.
2- . نساء 25/4.
3- . معارج 30/70-29.

سمعت أبا عبد اللّٰه عليه السلام يقول: يحلّ الفرج(1) بثلاث نكاح بميراث و نكاح بلا ميراث ونكاح بملك اليمين. كافى 364/5: عليّ بن إبراهيم عن محمّد بن عيسى عن يونس عن الحسين بن زيد مثله.

تهذيب 240/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 364/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال يحلّ (وذكر مثله إلّا أن في كا و نكاح ملك اليمين).

الخصال 119: حدّثنا أحمد بن عليّ بن إبراهيم بن هاشم رضي اللّه عنه عن أبيه عن جده عن النوفليّ عن السكونى عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام تحل الفروج بثلاثة وجوه (وذكر مثله).

2-36401-(2) تهذيب 241/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أحمد بن الحسين عن عمر بن يزيد بيّاع السابرى عن أبي عبد اللّٰه حفص الجوهريّ عن الحسن بن زيد قال كنت عند أبى عبد اللّٰه عليه السلام فدخل عليه عبد الملك بن جريح المكى فقال له أبو عبد اللّٰه عليه السلام ما عندك في المتعة قال حدّثني أبوك محمّد بن على. فقيه 297/3: عن جابر بن عبد اللّٰه (الأنصاريّ فقيه) انّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله خطب الناس فقال أيها الناس إنّ اللّٰه تعالى أحل لكم الفروج على ثلاثة معانٍ فرج موروث وهو البتات وفرج غير موروث وهو المتعة وملك أيمانكم.

3-36402-(3) تحف العقول 338: عن الصادق عليه السلام (فى حديث) قال: أما ما يجوز من المناكح فأربعة وجوه نكاح بميراث ونكاح بغير ميراث ونكاح اليمين ونكاح بتحليل من المحلل له من ملك مَن يملك.

4-36403-(4) فقه الرضا عليه السلام 232: اعلم يرحمك اللّٰه أن وجوه النكاح الذي أمر اللّٰه جلّ و عزّ بها أربعة أوجه منها نكاح ميراث وهو بولى و شاهدين و مهر معلوم ما يقع عليه التراضى من قليل وكثير وانّه احتيج إلى الشهود، والمطلق من عدد النسوة في هذا الوجه من النكاح أربع ولا يجوز لمن له أربع نسوة إذا عزم على التزويج إلّابطلاق إحدى الاربع ولا يتزوّج(2) حتّى تنقضى عدة المطلقة منهنّ وتحل لغيره من الرجال لانّها ما لم تحل للرجال في حبالته.

ص: 70


1- . تحلّ الفروج بثلاثة وجوه فقيه.
2- . و لايجوز لمن له أربع نسوة أن يتزوّج حتّى تنقضى عدّة المطلّقة خ.

2-36401-(2) حسن بن زيد گويد: «خدمت امام صادق عليه السلام بودم. عبدالملك بن جريح مكّى بر امام عليه السلام وارد شد. امام صادق عليه السلام به او فرمود: دربارۀ متعه (ازدواج موقت) چه دارى ؟ او گفت: پدرتان حضرت امام باقر عليه السلام از جابر بن عبداللّه انصارى برايم روايت كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى مردم سخنرانى كردند و فرمودند: اى مردم! خداوند فروج زنان را به سه طريق بر شما حلال كرده است: فرجى كه ارث برده مى شود كه قطعى است و فرجى كه ارث برده نمى شود و آن همان متعه (ازدواج موقت) است و خريدن كنيزان.»

3-36402-(3) امام صادق عليه السلام در روايتى فرمود: «اما ازدواج هايى كه جايز است چهارگونه است: ازدواج با ارث، ازدواج بى ارث، ازدواج با خريدن كنيز و ازدواج تحليلى كه كسى كه مالك كنيز است آن را به ديگرى حلال مى كند.»

4-36403-(4) خداوند تو را رحمت كند! بدان كه اقسام ازدواج كه خداوند جلّ وعزّ بدان دستور داده است چهار وجه است؛ يكى ازدواج با ارث و اين ازدواج همراه با ولىّ (سرپرست زن) و حضور دو شاهد و مهر مشخص است يعنى آن مقدارى است كه توافق بر آن صورت مى گيرد كم يا زياد و اين ازدواج نيازمند شاهدان است و در اين گونه ازدواج تعداد زنانى كه (گرفتن آنها) آزاد است چهار تاست و براى كسى كه چهار زن دارد اگر بخواهد ازدواج (جديدى) كند جز با طلاق دادن يكى از چهار تا جايز نيست و تا عدّۀ آن زن را كه طلاق داده سپرى نشود و براى ديگر مردان حلال نگردد ازدواج (جديد) جايز نيست چرا كه اين زن مادامى كه براى مردان حلال نگشته (و از عدّه بيرون نيامده) در بند ازدواج با آن مرد است.

ص: 71

والوجه الثاني: نكاح بغير شهود ولا ميراث وهى نكاح المتعة بشروطها وهى أن تسأل المرأة فارغة هي أم مشغولة بزوج أو بعدة أو بحمل فإذا كانت خالية من ذلك قال لها تمتّعينى نفسكِ على كتاب اللّٰه وسنة نبيه صلّى اللّه عليه و آله نكاحاً غير سفاح كذا وكذا بكذا وكذا، وتبين المهر والأجل على أن لا ترثينى ولا أرثك وعلى أنّ الماء أضعه حيث أشاء وعلى أن الأجل إذا انقضى كان عليك عدة خمسة وأربعين يوما. فإذا أنعمت قلت لها قد متعتِنى نفسكِ وتعيد جميع الشروط عليها لاَنّ القول الأوّل خطبة وكل شرط قبل النكاح فاسد وإنّما ينعقد الامر بالقول الثاني فإذا قالت في الثاني نعم دفع إليها المهر أو ما حضر منه وكان ما يبقى ديناً عليك وقد حلّ لك حينئذٍ وطؤها.

والوجه الثالث: نكاح ملك اليمين وهو أن يبتاع الرجل الأمة فحلال له نكاحها إذا كانت مستبرأة.

والوجه الرابع: نكاح التحليل وهو أن يحلّ الرجل أو المرأة فرج الجارية مدة معلومة فان كانت لرجل فعليه قبل تحليلها أن يستبرئها بحيضة ويستبرئها بعد أن تنقضى أيّام التحليل وإن كانت لمرأة استغنى عن ذلك. ويأتي تفصيل ذلك إنشاء اللّٰه تعالى في الأبواب الآتية وما يحرم بالتزويج وأبواب المتعة ونكاح العبيد.

(2) - باب بدؤ التزويج وفضله وحكمه والحثّ عليه ولو عند الفقر واستحباب الشفاعة فيه وكراهة العزوبة وترك التزويج مخافة العيلة وكراهة الرهبانية

قال اللّٰه سبحانه في سورة النساء (4):1 و 3: «يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ اِتَّقُوا رَبَّكُمُ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ بَثَّ مِنْهُمٰا رِجٰالاً كَثِيراً وَ نِسٰاءً ».

«وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ تُقْسِطُوا فِي اَلْيَتٰامىٰ فَانْكِحُوا مٰا طٰابَ لَكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ مَثْنىٰ وَ ثُلاٰثَ وَ رُبٰاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ تَعْدِلُوا فَوٰاحِدَةً أَوْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ ذٰلِكَ أَدْنىٰ أَلاّٰ تَعُولُوا».

الأعراف (7):189: «هُوَ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا لِيَسْكُنَ إِلَيْهٰا».

ص: 72

وجه دوم: ازدواج بدون شاهدان و بدون ارث بردن است و آن همان ازدواج متعه (موقّت) با شرايطش مى باشد و شرايط آن اين است كه از زن سؤال كند كه آيا رهاست يا شوهر دارد يا در عدّه و يا حامله است پس اگر خالى از اين سه بود به او مى گويد: تو خود را بر پايۀ كتاب خدا و سنت پيامبرش صلى الله عليه و آله در اختيار بهره ورى من قرار مى دهى به ازدواج نه زنا؟ اين مدّت در برابر اين مبلغ و مهر و مدت را روشن بيان مى كنى بر اين پايه كه تو از من ارث نبرى و من از تو ارث نبرم و بر اين مبنى كه آب را (منى) هر كجا كه بخواهم بگذارم و باز بر اين پايه كه پس از تمام شدن مدّت موظّف باشى كه چهل و پنج روز عدّه نگه دارى و چون پاسخ مثبت داد به او مى گويى تو خويش را در اختيار بهره ورى من قرار دادى و همه شرايط را بر زن تكرار مى كنى چرا كه گفتۀ اول تو خواستگارى است و هر شرطى پيش از ازدواج فاسد است و ازدواج با گفتۀ دوم بسته مى شود بنابراين اگر در مرحلۀ دوم گفت: آرى؛ مهر به او پرداخت مى گردد يا هر اندازه كه از آن آماده است و باقيمانده، بدهى است كه بر گردن توست و در اين هنگام است كه آميزش با آن زن برايت حلال شده است.

وجه سوم: ازدواج ملكى و آن اين است كه مرد، كنيز را بخرد كه در اين صورت اگر كنيز استبراء شده است آميزش با وى حلال است.

وجه چهارم: ازدواج تحليلى و آن اين است كه مرد يا زن، فرج كنيز خود را براى مدّت مشخّصى براى كسى حلال كند پس اگر كنيز مال مرد است بايد كه پيش از تحليل كنيز با يك حيض شدن او را استبراء كند و پس از گذشت ايام تحليل هم باز او را استبراء كند (يعنى با يك حيض شدن مطمئن شود كه حامله نيست) ولى اگر كنيز مال زن باشد به استبراء نيازى نيست.

ارجاعات

مى آيد:

تفصيل اين مطلب انشاء الله در باب هاى آينده و مَحرم شوندگان با ازدواج و باب هاى متعه و ازدواج بردگان خواهد آمد.

باب 2 فضيلت ازدواج و وساطت در آن و كراهت زن نگرفتن از ترس فقر

خداوند سبحان مى فرمايد:

اى مردم از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد همان كسى كه همۀ شما را از يك انسان آفريد و همسر او را (نيز) از جنس او خلق كرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمين) منتشر ساخت.

و اگر مى ترسيد كه (به هنگام ازدواج با دختران يتيم) عدالت را رعايت نكنيد، (از ازدواج با آنان چشم پوشى كنيد و) با زنان پاك (ديگر) ازدواج نماييد، دو يا سه يا چهار همسر و اگر مى ترسيد عدالت را (دربارۀ همسران متعدّد) رعايت نكنيد، تنها يك همسر بگيريد و يا از زنانى كه مالك آنهاييد استفاده كنيد. اين كار از ظلم و ستم بهتر جلوگيرى مى كند.(1)

ص: 73


1- . نساء 1/4 و 3.

النور (24):32 و 33: «وَ أَنْكِحُوا اَلْأَيٰامىٰ مِنْكُمْ وَ اَلصّٰالِحِينَ مِنْ عِبٰادِكُمْ وَ إِمٰائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ * وَ لْيَسْتَعْفِفِ اَلَّذِينَ لاٰ يَجِدُونَ نِكٰاحاً حَتّٰى يُغْنِيَهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ ».

الزمر (39):6: «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ اَلْأَنْعٰامِ ثَمٰانِيَةَ أَزْوٰاجٍ ».

الحديد (57):27: «ثُمَّ قَفَّيْنٰا عَلىٰ آثٰارِهِمْ بِرُسُلِنٰا وَ قَفَّيْنٰا بِعِيسَى اِبْنِ مَرْيَمَ وَ آتَيْنٰاهُ اَلْإِنْجِيلَ وَ جَعَلْنٰا فِي قُلُوبِ اَلَّذِينَ اِتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبٰانِيَّةً اِبْتَدَعُوهٰا مٰا كَتَبْنٰاهٰا عَلَيْهِمْ إِلاَّ اِبْتِغٰاءَ رِضْوٰانِ اَللّٰهِ فَمٰا رَعَوْهٰا حَقَّ رِعٰايَتِهٰا فَآتَيْنَا اَلَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فٰاسِقُونَ ».

5-36404-(1) فقيه 239/3: روى عن زرارة بن أعين أ نّه قال: سئل أبو عبد اللّٰه عليه السلام عن خلق حواء وقيل له: إن أناساً عندنا يقولون: إن اللّٰه عزّوجلّ خلق حواء من ضلع آدم الأيسر الاقصى فقال: سبحان اللّٰه وتعالى عن ذلك علوّاً كبيراً. أ يقول من يقول هذا، إن اللّٰه تبارك وتعالى لم يكن له من القدرة ما يخلق(1) لآدم زوجةً (2) من غير ضلعه و يجعل للمتكلم من أهل التشنيع(3) سبيلاً إلى الكلام أنّ يقول: إنّ آدم كان ينكح بعضه بعضاً إذا كانت من ضلعه ما لهؤلاء حكم اللّٰه بيننا وبينهم. ثمّ قال عليه السلام: إن اللّٰه تبارك وتعالى لمّا خلق آدم عليه السلام من طينٍ وأمر الملائكة فسجدوا له، ألقى عليه السبات(4)، ثمّ ابتدع له حوّاء فجعلها في موضع النقرة التي بين وركيه وذلك لكى تكون المرأة تبعاً للرجل، فأقبلت تتحرك، فانتبه لتحركها، فلما انتبه نوديت أن تنحّى عنه، فلمّا نظر إليها نظر إلى خلقٍ حسنٍ شبه(5) صورته غير أنّها اُنثى، فكلّمها فكلّمته بلغته فقال لها: من أنت ؟ قالت: خلق خلقنى اللّٰه كما ترى. فقال آدم عليه السلام عند ذلك: يا ربّ ما هذا الخلق الحسن الّذى قد آنسنى قربه والنظر إليه ؟ فقال اللّٰه تبارك وتعالى يا آدم، هذه أمتى حوّاء أفتحبّ أن تكون معك تؤنسك وتحدّثك وتكون تبعاً لأمرك ؟ فقال: نعم. يا ربّ

ص: 74


1- . فيخلق خ.
2- . زوجه خ.
3- . أي التقبيح.
4- . قال الثعلب: السبات ابتداء النوم من الرأس حتّى يبلغ الى القلب. اللسان، ج 2، ص 37.
5- . يشبه خ.

او خدايى است كه (همۀ) شما را از يك فرد آفريد و همسرش را نيز از جنس او قرار داد تا در كنار او بياسايد.(1)

مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد؛ خداوند گشايش دهنده و آگاه است.

و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمى يابند، بايد پاكدامنى پيشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بى نياز گرداند.(2)

او شما را از يك نفس آفريد و همسرش را از (باقيماندۀ گِل) او خلق كرد و براى شما هشت جفت از چهارپايان ايجاد كرد.(3)

سپس در پى آنان رسولان ديگر خود را فرستاديم و بعد از آنان عيسى بن مريم را مبعوث كرديم و به او انجيل عطا كرديم و در دل كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت قرار داديم و رهبانيّتى را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم؛ گرچه هدف شان جلب خشنودى خدا بود ولى حقّ آن را رعايت نكردند از اين رو ما به كسانى از آنها كه ايمان آوردند پاداش شان را داديم و بسيارى از آنها فاسقند.(4)

5-36404-(1) زرارة بن اعين گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ آفرينش حضرت حوّاء سؤال شد و به حضرت گفته شد كه مردمى در نزد ما مى گويند: خداوند عز و جل حضرت حوّاء را از آخرين دندۀ چپ حضرت آدم عليه السلام آفريد.

حضرت فرمود: سبحان اللّه! خداوند قدرت نداشت تا براى حضرت آدم همسرى نه از دنده اش بيافريند و آيا خداوند بر گوينده اى خرده گير راه را باز مى كند تا او بگويد كه: اگر حواء از دنده آدم است پس حضرت آدم بعضى از او با بعض ديگرش آميزش مى كند. چه مى شود اينها را، خداوند ميان ما و آنان داورى كند.

سپس حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالى چون آدم عليه السلام را از گل آفريد و به فرشتگان دستور داد و آنان براى آدم سجده كردند خواب را بر آدم افكند پس از آن حوّاء را براى او آفريد و حوّاء را در پشت آدم بين بالاى دو ران قرار داد و اين بدان جهت است تا زن تابع مرد باشد. حضرت حواء حركتى كرد و حضرت آدم با حركت حواء بيدار شد چون بيدار شد به حواء ندا رسيد كه از آدم فاصله بگير. آدم چون به حواء نگريست آفرينشى نيكو شبيه شكل خود كه تنها تفاوتش اين است كه زن است ديد آدم با حواء سخن گفت حواء به زبان آدم با او حرف زد. آدم به حواء گفت: تو كيستى ؟ حواء گفت: مخلوقى هستم كه خداوند مرا آفريد آنگونه كه مى بينى. در اين هنگام حضرت آدم عليه السلام عرض كرد: اى پروردگار من! اين مخلوق زيبايى كه نزديكى او با من و نگاه من به او موجب انس من شده است كيست ؟

خداوند تبارك و تعالى فرمود: اى آدم اين كنيز من حوّاء است آيا دوست مى دارى كه همراه با تو باشد، با تو انس گيرد، با تو سخن گويد و تابع امر تو باشد؟ آدم گفت: آرى اى پروردگار من، تو را در برابر اين نعمتى كه به من مى دهى تا هستم ستايش و سپاس مى گذارم.

ص: 75


1- . اعراف 189/7.
2- . نور 32/24 و 33.
3- . زمر 6/39.
4- . حديد 27/57.

ولك عليّ بذلك الحمد والشكر ما بقيت فقال له عزّوجلّ : فاخطبها إلىّ ، فإنّها أمتى وقد تصلح لك أيضاً زوجةً للشّهوة، وألقى اللّٰه عزّوجلّ عليه الشّهوة وقد علّمه قبل ذلك المعرفة بكل شيء فقال: يا ربّ ، فإنّى أخطبها إليك فما رضاك لذلك فقال عزّوجلّ (له خ): رضاى أن تعلّمها معالم دينى فقال: ذلك لك على يا ربّ (1) إن شئت ذلك لي فقال عزّوجلّ : وقد شئت ذلك، وقد زوّجتكها، فضمّها إليك فقال لها آدم عليه السلام: إلىّ فاقبلى فقالت له: بل أنت فأقبل إلىّ :

فأمر اللّٰه عزّوجلّ آدم أن يقوم إليها ولولا ذلك لكان النساء هنّ يذهبن إلى الرجال حتّى يخطبن على أنفسهنّ فهذه قصّة حوّاء صلوات اللّٰه عليها.

6-36405-(2) العلل 17: حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي اللّه عنه قال: حدّثنا أحمد بن إدريس ومحمّد بن يحيى العطّار جميعاً قالا: حدّثنا محمّد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعريّ (2) قال حدّثنا أحمد بن الحسن بن عليّ بن فضال عن أحمد بن إبراهيم بن عمّار قال حدّثنا ابن نويه(3) رواه عن زرارة قال سئل أبو عبد اللّٰه عليه السلام كيف بدؤ النسل من ذرّيّة آدم عليه السلام فإنّ عندنا أناساً يقولون: إنّ اللّٰه تبارك وتعالى أوحى إلى آدم عليه السلام أن يزوّج بناته من بنيه، و إنّ هذا الخلق كلّه أصله من الإخوة والأخوات. قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام: سبحان اللّٰه وتعالى عن ذلك علوّاً كبيراً، يقول من يقول هذا إنّ اللّٰه عزّوجلّ جعل أصل صفوة خلقه وأحبائه وأنبيائه ورسله وحججه والمؤمنين والمؤمنات والمسلمين والمسلمات من حرام ولم يكن له من القدرة ما يخلقهم من الحلال وقد أخذ ميثاقهم على الحلال والطّهر الطّاهر الطيّب، واللّٰه لقد نبّأت(4) أن بعض البهائم تنكّرت(5) له أُخته فلمّا نزا(6) عليها ونزل كشف له عنها وعلم أ نّها أخته أخرج عزموله، ثمّ قبض عليه بأسنانه ثمّ قلعه ثمّ خرّ ميّتاً: قال زرارة: ثمّ سئل عليه السلام عن خلق حوّاء (وذكر نحوه).

7-36406-(3) فقيه 241/3: روى عن عبد اللّٰه بن الحكم عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ما بنى بناء في الإسلام أحبّ إلى اللّٰه تعالى من التّزويج. الهداية 67: قال صلّى اللّه عليه و آله ما بنى (وذكر مثله).

ص: 76


1- . ذلك يا ربّ عليّ خ.
2- . أحمد بن محمّد بن يحيى بن عثمان الأشعريّ خ.
3- . نوية خ ثوبة ئل.
4- . تبيّنت خ بيّنت خ.
5- . تنكّرن خ.
6- . نزا الذكر على الأنثى: وثب عليها و ركبها. مجمع، ص 88.

خداوند عز و جل به حضرت آدم گفت: پس او را از من خواستگارى كن چرا كه او كنيز من است و مى تواند همسر تو باشد تا نياز شهوتى را برآورده سازد و خداوند شهوت (ميل جنسى) را بر آدم افكند و پيش از اين هم معرفت هر چيزى را به او تعليم داده بود. آدم گفت: اى خداى من! او را از تو خواستگارى مى كنم تو براى اين به چه راضى مى شوى ؟ خداوند عز و جل فرمود: رضايت من اين است كه دستورات دينم را به او بياموزى. آدم گفت: پذيرفتم اين براى شما باشد بر من اگر بخواهى ؟ خداوند عز و جل فرمود: خواستم و حواء را به ازدواج تو درآوردم پس او را همراه خويش بگير. آدم به حواء گفت: نزد من بيا. حواء به آدم گفت: بلكه تو نزد من بيا. خداوند به آدم دستور داد كه او برخيزد و نزد حوّاء برود و اگر چنين نبود زنان نزد مردان مى رفتند تا از آنان براى خويش خواستگارى كنند، اين است قصّۀ حواء عليها السلام.»

6-36405-(2) زراره گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال شد كه آغاز آفرينش فرزندان آدم چگونه بود؟ چرا كه مردمى نزد ما مى گويند: خداوند تبارك و تعالى به آدم عليه السلام وحى كرد كه دخترانش را به ازدواج پسرانش دربياورد و اين بشر، ريشۀ همه آنها از برادران و خواهران است.

حضرت صادق عليه السلام فرمود: خداوند منزّه است و بسيار برتر از اين است. كسى كه اين سخن را بگويد در حقيقت مى گويد كه: خداوند عز و جل ريشۀ خلق برگزيده، دوستان، پيامبران، رسولان، حجّت ها، مردان و زنان با ايمان و مردان و زنان مسلمان را از حرام قرار داده است و اين قدرت را نداشته كه آنان را از حلال بيافريند با اينكه از آنان بر حلال و پاكى پاك و پاكيزه پيمان گرفته است. به خدا سوگند باخبر شده ام كه برخى از حيوانات بر روى خواهر خودش به صورت ناشناس مى جهد و چون برادرش با او آميزش كرده و از بالاى او فرود آمده خودش را به او شناسانده و آن برادر فهميده كه آن حيوان ناشناس، خواهرش بوده است در اين هنگام آلت خود را بيرون آورده و با دندان گرفته و آن را قطع كرده و پس از آن افتاده و مرده است.

زراره گويد: پس از آن از امام صادق عليه السلام دربارۀ آفرينش حواء سؤال شد... (و مشابه روايت پيشين را ذكر كرده است).»

7-36406-(3) امام باقر عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بنايى در اسلام محبوب تر نزد خداوند متعال از ازدواج ساخته نشده است.»

ص: 77

8-36407-(4) كافى 328/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن عليّ بن الحكم عن صفوان بن مهران عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله تزوّجوا و زوّجوا ألا فمن حظّ امرئ مسلم إنفاق قيّمة أيّمة(1) وما من شيءٍ أحبّ الى اللّٰه عزّوجلّ من بيت يعمر في الإسلام بالنكاح وما من شيءٍ أبغض إلى اللّٰه عزّوجلّ من بيتٍ يخرب في الإسلام بالفرقة يعنى الطلاق، ثمّ قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام: إنّ اللّٰه عزّوجلّ إنّما وكّد في الطّلاق و كرّر فيه القول من بغضه الفرقة.

9-36408-(5) مستدرك 154/14: المولى سعيد المزيدى في تحفة الاخوان عن أبي بصير عن جعفر بن محمّد عليهما السلام في حديثٍ طويلٍ ليس شيء مباح أحبّ إلى اللّٰه من النكاح، فإذا اغتسل المؤمن من حلاله بكى إبليس وقال يا ويلتاه هذا العبد أطاع ربّه و غفر له ذنبه.

10-36409-(6) كافى 329/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن القاسم بن يحيى عن جدّه الحسن بن راشد عن محمّد بن مسلم عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام تزوّجوا فإنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال من أحبّ أن يتّبع سنّتى فإنّ من سنّتى التزويج.

11-36410-(7) كافى 496/5: عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن محمّد بن الحسن بن شمّون عن عبد اللّٰه بن عبد الرّحمن عن مسمع أبى سيّار عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله و من أحبّ أن يكون على فطرتى فليستنّ بسنّتى و إنّ (2) من سنّتى النكاح. الجعفريّات 89: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله من أحبّ (وذكر مثله). الدعائم 189/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أ نّه قال من أحبّ (وذكر مثله). مستدرك 150/14: ورواه السّيد فضل اللّٰه الراونديّ في نوادره بإسناده الصحيح عن موسى بن جعفر عن أبيه عن آبائه عن النبيّ صلوات اللّٰه عليهم (مثله).

12-36411-(8) الهداية 67: عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال من سنّتى التزويج فمن رغب عن سنتى فليس منّى.

13-36412-(9) العوالى 261/2: قال صلّى اللّه عليه و آله النكاح من سنّتى فمن رغب عنه فقد رغب عن سنّتى.

ص: 78


1- . الانفاق التّزويج و الاخراج، والقيّمة: المنتصبة يعنى من حظّ المرء المسلم و سعادته ان يخطب إليه نساؤه المدركات من بناته و اخواته لايكسدن كساد السلع الّتى لاتنفق وافى أيّمة: الأيم من النساء الّتى لا زوج لها بكراً كانت أو ثيّباً و من الرجال الّذى لا امرأة له. اللسان، ج 12، ص 39.
2- . فانّ خ كا الجعفريات الدعائم.

8-36407-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ازدواج كنيد و به ازدواج درآوريد، آگاه باشيد كه از بهره و شانس مرد مسلمان اين است كه براى دختر و خواهرش كه تحت قيمومت اوست خواستگار بيابد. هيچ چيز نزد خداوند محبوب تر از خانه اى نيست كه در اسلام يا ازدواج آباد شود و هيچ چيز نزد خداوند مبغوض تر از خانه اى نيست كه با جدايى (منظور طلاق است) خراب شود. سپس امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند عز و جل تنها در مورد طلاق سختگيرى كرده و مكرّر درباره اش سخن گفته است از اين جهت كه جدايى را مبغوض مى دارد.»

9-36408-(5) ابوبصير از امام صادق عليه السلام در روايتى طولانى آورده است: «چيزى مباح محبوب تر از ازدواج نزد خدا نيست و چون مؤمن از همسر حلال خويش غسل مى كند شيطان مى گريد و مى گويد: واى بر من اين بنده از خدايش اطاعت كرد و خداوند گناهش را آمرزيد.»

10-36409-(6) امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام فرمود: ازدواج كنيد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هركس كه دوست دارد از سنّت من پيروى كند تزويج سنّت من است.»

11-36410-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هركس كه مى خواهد بر فطرت من باشد از سنّت من پيروى كند و يكى از سنّت هاى من ازدواج است.»

12-36411-(8) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «تزويج از سنّت من است و هركس از سنّت من اعراض كند از من نيست.»

13-36412-(9) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ازدواج سنّت من است و هركس كه از آن اعراض كند از سنّت من اعراض كرده است.»

ص: 79

14-36413-(10) مستدرك 154/14: القطب الراونديّ في لبّ اللباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال إنّ من سنّتى و سنّة الأنبياء قبلى النكاح والختان والسواك والعطر.

15-36414-(11) فقيه 242/3: روى (عن خ) عليّ بن رئاب عن محمّد بن مسلم أنّ أبا عبد اللّٰه عليه السلام قال: إنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال تزوّجوا فإنّى مكاثر بكم الاُمم غداً في القيامة حتّى إنّ السقط ليجيئ محبنطئاً(1) على باب الجنة فيقال له: ادخل الجنة فيقول: لا. حتّى يدخل أبواى (الجنة فقيه) قبلى.

16-36415-(12) المعاني 291: حدّثنا محمّد بن موسى بن المتوكّل قال حدّثنا عبد اللّٰه بن جعفر الحميري عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن ابن رئاب عن محمّد بن مسلم أو غيره عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله تزوجوا (وذكر مثله).

17-36416-(13) الدعائم 191/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال: أيّها النّاس تزوّجوا فإنّى مكاثر بكم الاُمم يوم القيامة و خير النساء الودود الولود، ولا تنكحوا الحمقاء فإنّ صحبتها بلاء، و ولدها ضياع.

18-36417-(14) العوالى 259/1: قال صلّى اللّه عليه و آله تناكحوا تناسلوا فإنّى اُباهى بكم الاُمم يوم القيامة.

19-36418-(15) الخصال 614: (بالاسناد المتقدّم في حديث الأربعمائة عن عليّ عليه السلام) تزوّجوا، فإنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله كثيراً ما كان يقول: من كان يحبّ أن يتّبع سنّتى فليتزوّج، فإنّ من سنّتى التزويج، واطلبوا الولد، فانّى اُكاثر بكم الاُمم غداً.

20-36419-(16) العوالى 286/3: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله والمولود في أمتى أحبّ إلى ممّا طلعت عليه الشمس.

21-36420-(17) كافى 328/5: عليّ بن محمّد بن بندار عن أحمد بن محمّد بن خالد عن الجامورانى عن الحسن بن عليّ بن أبي حمزة عن كليب بن معاوية الأسدىّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله من تزوّج أحرز نصف دينه، وفى حديثٍ آخر فليتّق اللّٰه في النصف الآخر أو الباقي. فقيه 241/3: روى الحسن بن عليّ بن أبي حمزة عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام (مثله إلّا أنّ فيه في النصف الباقي).

ص: 80


1- . محنبطاً خ. متحنبطاً خ. محبنطىء: المغتضب.

14-36413-(10) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «ازدواج، ختنه كردن، مسواك و عطر از سنّت من و پيامبران پيش از من است.»

15-36414-(11) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ازدواج كنيد من با كثرت شما فردا در قيامت بر امّت ها افتخار مى كنم تا آنجا كه جنين سقط شده بر لب در بهشت مى آيد به او گفته مى شود كه داخل بهشت شو. او مى گويد: نه من نمى روم تا آن كه پيش از من پدر و مادرم به بهشت درآيند.»

16-36415-(12) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ازدواج كنيد..». (و مشابه روايت پيشين را آورده است).

17-36416-(13) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اى مردم ازدواج كنيد من در روز قيامت به كثرت شما بر امّت ها افتخار مى كنم و بهترين زنان، زن پرمحبّت و پرزا است و با زن كم خرد ازدواج نكنيد چرا كه هم صحبتى با وى بلا و فرزند وى ضايع است.»

18-36417-(14) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ازدواج كنيد و فرزند بياوريد من با شما در روز قيامت بر امّت ها مباهات مى كنم.»

19-36418-(15) با سند پيشين در حديث چهارصد كلمه از امير المؤمنين على عليه السلام آمده است: «ازدواج كنيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بسيار مى فرمود: هركس دوست دارد از سنت من پيروى كند، بايد كه ازدواج كند چرا كه تزويج، سنّت من است و در پى فرزند باشيد چون من فردا با كثرت شما به امّت ها افتخار مى كنم.»

20-36419-(16) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «فرزندى كه در ميان امتم به دنيا مى آيد نزد من از هر آنچه كه خورشيد بر آن مى تابد محبوب تر است.»

21-36420-(17) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس كه ازدواج كند نيمى از دينش را حفظ كرده است و در روايت ديگر آمده است: پس تقواى الهى را در نيمۀ ديگر و يا در بخش باقيمانده رعايت كند.»

ص: 81

22-36421-(18) أمالى ابن الطوسيّ 518: حدّثنا الشيخ الإمام المفيد أبو عليّ الحسن بن عليّ الطوسيّ رحمه اللّه قال: أخبرنا الشيخ السعيد الوالد أبو جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ الطوسيّ رضي اللّه عنه قال: أخبرنا جماعة عن أبي المفضّل قال: حدّثنا أبو محمّد الفضل بن محمّد بن المسيّب الشّعرانى بجرجان قال: حدّثنا هارون بن عمرو بن عبد العزيز بن محمّد أبو موسى المجاشعىّ قال: حدّثنا محمّد بن جعفر بن محمّد عن أبيه أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال المجاشعى:

و حدّثناه الرضا عليّ بن موسى عن أبيه موسى عليه السلام عن أبيه جعفر بن محمّد عليه السلام، و قالا جميعاً عن آبائهما عن أمير المؤمنين عليه السلام قال: قال رسول اللّٰه: من تزوّج فقد أحرز نصف دينه فليتّق اللّٰه في النصف الباقي. مستدرك 154/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله نحوه. العوالى 289/3: المقنع 98: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله مثله. جامع الأخبار 271:

عنه صلّى اللّه عليه و آله و سلم مثله.

23-36422-(19) مستدرك 154/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله: من تزوّج فقد أعطى نصف السعادة. وقال: هو أغضّ للبصر، و أعفّ للفرج، و أكفّ و أشرف.

24-36423-(20) مستدرك 153/14: ابن أبي جمهور في درر اللّئالى عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال: يا معشر الشّباب، من استطاع منكم الباه فليتزوّج فإنّه أغضّ للبصر، و أحصن للفرج، و من لم يستطع فليصم فإنّ الصوم له وجاء والوجاء بالمدّ وكسر الواو: عروق الانثيين حين تنفضخ فيكون شبيهاً بالخصىّ . وقال صلّى اللّه عليه و آله ما بنى بناء في الإسلام أحبّ إلى اللّٰه من التزويج. وقال من سرّه أن يلقى اللّٰه طاهراً مطهّراً فليلقه بزوجةٍ .

25-36424-(21) الجعفريّات 89: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله: ما من شابٍّ تزوّج في حداثة سنّه إلّاعجّ شيطانه يا ويله يا ويله عصم منّى ثلثى دينه فليتّق اللّٰه العبد في الثلث الاخر(1). مستدرك 150/14: و رواه السّيد فضل اللّٰه الراونديّ في نوادره بإسناده الصّحيح عن موسى بن جعفر عن أبيه عن آبائه عنه صلوات اللّٰه عليهم مثله. الدعائم 190/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال ما من شابّ (وذكر نحوه).

ص: 82


1- . الباقي ك.

22-36421-(18) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس كه ازدواج كند نيمى از دينش را حفظ كرده است پس تقواى الهى پيشه سازد در نيمه باقيمانده.»

23-36422-(19) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس كه ازدواج كند نيمى از خوشبختى به او داده شده است.

و حضرت فرمود: ازدواج چشم را بهتر پوشيده مى دارد و عفاف بيشتر براى دامن مى آورد و بازدارنده تر و شرافت بخش تر است.»

24-36423-(20) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى جوانان هركس از شما كه مى تواند ازدواج كند بايد ازدواج كند چرا كه ازدواج چشم را پوشيده تر و دامن را بيشتر حفظ مى كند و هركس كه نمى تواند ازدواج كند بايد كه روزه بدارد چرا كه روزه كوبيدن رگ هاى بيضتين است.

و وجاء با مدّ و كسر واو: شكافتن رگ هاى بيضتين و در نتيجه شبيه خواجه شدن است و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: در اسلام بنايى نزد خدا محبوب تر از تزويج ساخته نشده است.

و حضرت فرمود: هركس كه شادش مى سازد اينكه خدا را پاك و پاكيزه ديدار كند بايد كه با همسر، خدا را ملاقات كند.»

25-36424-(21) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «جوانى در نوجوانى ازدواج نمى كند مگر اينكه شيطان وى ناله مى زند كه اى واى، اى واى بر او، دو سوم دينش را از من حفظ كرد. (حضرت افزود) پس بايد اين بنده تقواى الهى را در يك سوم ديگر پيشه سازد.»

ص: 83

26-36425-(22) الدعائم 190/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال لم يكن أحد من أصحاب رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يتزوّج إلّا قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله كمل دينه.

27-36426-(23) فقيه 243/3: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله من سرّه أن يلقى اللّٰه تعالى طاهراً مطهّراً فليلقه بزوجةٍ ، ومن ترك التّزويج مخافة العيلة(1) فقد أساء الظنّ باللّٰه عزّوجلّ . المقنع 98: و عليك بالتّزويج، فإنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال: من سرّه (وذكر مثله). المقنعة 76: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله: من أحبّ أن يلقى اللّٰه (وذكر مثله إلى قوله: بزوجةٍ ). الجعفريّات 89: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله: من أحبّ (وذكر نحو ما في المقنعة). مستدرك 150/14: ورواه السّيد فضل اللّٰه الراونديّ في نوادره بإسناده الصحيح عن موسى بن جعفر عن أبيه عن آبائه صلوات اللّٰه عليهم مثله.

28-36427-(24) الدعائم 189/2: روينا عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال من أحبّ أن يلقى اللّٰه طاهراً مطهراً فليتعفّف(2) بزوجةٍ .

29-36428-(25) تنبيه الخواطر 7: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله انّ اللّٰه يحبّ عبده الفقير المتعفّف بالعيال(3).

30-36429-(26) الدعائم 190/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال: جاء عثمان بن مظعون إلى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقال: يا رسول اللّٰه قد غلبنى حديث النفس و لم أحدث شيئا حتّى استأمرك قال بِمَ حدّثتك نفسك يا عثمان ؟ قال: هممت أن أسيح في الأرض قال فلا تسح في الأرض، فانّ سياحة اُمتى المساجد قال: و هممت أن اُحرّم على نفسى اللحم فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله: لا تفعل، فإنّى أشتهيه و آكله و لو سألت اللّٰه أن يطعمنيه كلّ يوم لفعل فقال و هممت أن أجبّ (4) نفسى قال: يا عثمان، ليس منّا من فعل ذلك بنفسه و لا بأحد إنّ وِجاء(5) أمّتى الصيام قال و هممت أن اُحرّم خولة على نفسى يعنى امرأته قال: لا تفعل يا عثمان، فإنّ العبد المؤمن إذا اتّخذ بيد زوجته كتب اللّٰه له عزّوجلّ عشر حسناتٍ و محا عنه عشر سيّئاتٍ ، فان قبّلها كتب اللّٰه له مائة حسنةٍ و محا عنه مائة سيّئةٍ فان ألمّ (6) بها كتب اللّٰه له ألف حسنةٍ و محا عنه ألف سيّئةٍ

ص: 84


1- . الفقر خ.
2- . فليستعفف خ.
3- . بعيال خ.
4- . الجبّ : قطع الذكر. مجمع.
5- . وجأ التّيس إذا دقّ عروق خصيتيه بين حجرين من غير أن يخرجهما. اللسان.
6- . اي قاربها.

26-36425-(22) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «كسى از ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ازدواج نمى كرد مگر اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: دين وى كامل گشت.»

27-36426-(23) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس كه خشنودش مى سازد كه پاك و پاكيزه خداوند را ملاقات كند، بايد كه با همسر، خدا را ملاقات كند و هركس كه تزويج را از ترس فقر رها كند به خدا بدگمان شده است.»

28-36427-(24) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس كه دوست دارد پاك و پاكيزه خداوند را ملاقات كند عفاف خويش را با همسر رعايت كند.»

29-36428-(25) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند بندۀ فقيرى كه با گرفتن همسر عفاف خويش را حفظ كند، دوست مى دارد.»

30-36429-(26) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «عثمان بن مظعون نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا گفته هاى نفسم بر من غلبه كرده است ولى هنوز كارى نكرده ام تا آنكه نظر شما را بگيرم.

حضرت فرمود: اى عثمان نفست به تو چه گفته است ؟ گفت: تصميم گرفته ام كه در زمين به سياحت بپردازم. حضرت فرمود: سياحت در زمين نكن چرا كه سياحت امت من رفتن به مسجدهاست.

عثمان گويد: تصميم گرفته ام كه گوشت را بر خودم حرام كنم. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اين كار را مكن من ميل به گوشت دارم و آن را مى خورم و اگر از خدا بخواهم كه هر روز به من گوشت بخوراند چنين مى كند.

عثمان گويد: و خواسته ام كه آلت خودم را ببرم. حضرت فرمود: اى عثمان از ما نيست كسى كه اين كار را با خويش و يا با كسى كند. كوبيدن رگ هاى دو تخم در امت من همان روزه گرفتن است.

عثمان گويد: و تصميم گرفته ام كه خوله (منظور همسرش است) را بر خودم حرام سازم. حضرت فرمود: مكن اى عثمان چرا كه بندۀ مؤمن زمانى كه دست همسرش را مى گيرد خداوند براى او ده حسنه مى نويسد و ده بدى از او محو مى كند پس از آن اگر او را بوسيد خداوند صد حسنه برايش مى نويسد و صد بدى از او محو مى كند و اگر با او نزديكى كند خداوند برايش هزار حسنه مى نويسد و هزار بدى از او محو مى كند و فرشتگان نزد آن دو حاضر مى شوند و چون غسل كنند آب بر روى مويى از اين دو عبور نمى كند مگر اينكه خداوند براى شان يك حسنه مى نويسد و يك بدى از آن دو محو مى سازد و اگر اين كار در شب سردى باشد خداوند متعال به فرشتگان مى گويد: بنگريد به اين دو بنده ام كه در اين شب سرد غسل كرده اند و مى دانند كه من خداى شان هستم. من شما را شاهد مى گيرم كه اين دو را آمرزيدم و اگر براى اين دو در اين آميزش فرزندى باشد اين فرزند در بهشت خدمتكار اين دو خواهد بود.

ص: 85

و حضرتهما الملائكة، و إذا اغتسلا لم يمرّ الماء على شعرةٍ من كلّ واحدٍ منهما إلّا كتب اللّٰه لهما حسنةً و محا عنهما سيّئةً فان كل ذلك في ليلة باردةٍ قال اللّٰه تعالى للملائكة اُنظروا إلى عبدىّ هذين(1) اغتسلا في هذه الّليلة الباردة علماً منهما أنّى ربّهما اُشهدكم أنّى قد غفرت لهما، فإن كان لهما في وقعتهما تلك ولد كان لهما وصيفا(2) في الجنة، ثمّ ضرب رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله بيده على صدر عثمان و قال: يا عثمان لا ترغب عن سنّتى فانّ من رغب عن سنّتى (فليس منّى خ) عرضت له الملائكة يوم القيامة فصرفت وجهه عن حوضى.

31-36430-(27) الدعائم 191/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال: إذا أقبل الرجل المؤمن على امرأته المؤمنة اكتنفه(3) الملكان و كان كالشّاهر سيفه في سبيل اللّٰه فإذا فرغ منها تحاتّت(4) عنه الذنوب كما يتحاتّ ورق الشّجر أوان سقوطه، فإذا هو اغتسل انسلخ من الذنوب فقالت امرأة: بأبي أنت و اُمى يا رسول اللّٰه، هذا للرجال فما للنّساء؟ قال: هي إذا حملت كتب اللّٰه لها أجر الصّائم القائم فإذا أخذها الطّلق لم يدر ما لها من الأجر إلّا اللّٰه، فإذا وضعت كتب اللّٰه لها بكلّ مصّة يعنى من الرّضاع حسنةً و محا عنها سيّئةً وقال: النفساء إذا ماتت من نفاسها قامت يوم القيامة بغير حسابٍ لأنّها تموت بغمّها.

32-36431-(28) الدعائم 191/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال: ما من مؤمنين يجتمعان بنكاح حلالٍ حتّى ينادى منادٍ من السّماء ألا إنّ اللّٰه قد زوّج فلاناً من فلانة، و ما يفترق زوجان مؤمنان عن نكاحٍ حتّى ينادى منادٍ من السماء ألا إنّ اللّٰه قد أذن بفراق فلان من فلانة.

33-36432-(29) جامع الأخبار 272: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله: تفتح أبواب السّماء بالرحمة في أربع مواضع: عند نزول المطر، وعند نظر الولد في وجه الوالدين(5)، و عند فتح باب الكعبة، و عند النّكاح.

34-36433-(30) العوالى 64/1: في حديث أبى ذرّ، قال لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله في مباضعة الرجل أهله أ نلذّ يا رسول اللّٰه و نؤجر؟ قال: أ رأيت لو وضعته في حرامٍ أ كنت تأثم ؟! قال نعم. قال فكذلك تؤجر في وضعك في الحلال.

ص: 86


1- . عبدى و أمتى هذين خ.
2- . الوصيف: الخادم غلاماً كان أوجارية. اللسان.
3- . اكتنفوه: احاطوا به. اللسان.
4- . أي تساقطت.
5- . الوالد ك.

سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله با دست خويش به سينۀ عثمان زدند و فرمودند: اى عثمان از سنت من اعراض مكن چرا كه هركس از سنت من اعراض كند از من نيست و فرشتگان در روز قيامت نزد او آيند و صورتش را از حوض من برگردانند.»

31-36430-(27) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «چون مرد مؤمن به همسر مؤمنش رو مى كند دو فرشته آنان را احاطه مى كنند و مانند كسى است كه در راه خدا شمشير بكشد و چون از همسرش فارغ شود گناهان از وى مى ريزد آن گونه كه برگ درخت در زمان ريختنش مى ريزد و چون غسل كند از گناهان بيرون آيد.

زنى گفت: اى رسول خدا پدر و مادرم به فدايت! اين پاداش براى مردان است، زنان چه پاداشى دارند؟ حضرت فرمود: زن به هنگامى كه حامله شود خداوند براى او پاداش روزه دار شب زنده دار را مى نويسد و چون درد زايمان او را بگيرد كسى جز خدا نمى داند كه چه پاداشى براى او است و چون زايمان كند خداوند در برابر هر مكيدنى (منظور مكيدن شير) يك حسنه برايش مى نويسد و يك بدى از او محو مى سازد.

حضرت افزود: زن زايمان كرده اگر از نفاس بميرد روز قيامت بدون حساب برمى خيزد چون او با غم خويش مى ميرد.»

32-36431-(28) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «هيچ دو نفر مؤمنى با ازدواج حلال با هم جمع نمى شوند مگر اينكه منادى از آسمان ندا مى دهد كه آگاه باشيد خداوند فلان مرد را با فلان زن تزويج كرده است و دو زوج مؤمن ازدواج خود را به جدايى نمى كشند مگر اينكه منادى از آسمان ندا مى دهد آگاه باشيد كه خداوند اجازۀ جدايى فلان مرد را از فلان زن داد.»

33-36432-(29) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «درهاى آسمان با رحمت الهى در چهار جا گشوده مى شود: به هنگام نزول باران، به هنگام نگاه فرزند به چهرۀ پدر و مادر، به هنگام گشوده شدن در كعبه و به هنگام ازدواج.»

34-36433-(30) ابوذر در رابطه با آميزش با همسر به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد: «اى رسول خدا! آيا ما لذّت مى بريم و پاداش به ما داده مى شود؟ حضرت فرمود: نظرت چيست آيا اگر در حرام بگذارى گناه مى كنى ؟ ابوذر گفت: آرى حضرت فرمود: همينطور اجر و پاداش به تو مى دهند در اين كه در راه حلال مى گذارى.»

ص: 87

35-36434-(31) فقيه 242/3: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله اتّخذوا الأهل فإنّه أرزق لكم.

36-36435-(32) الجعفريّات 91: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إنّما الدّنيا متاع و خير متاع الدّنيا الزّوجة الصّالحة. مستدرك 150/14: و رواه السّيد فضل اللّٰه الراونديّ في نوادره بإسناده الصّحيح عن موسى بن جعفر عن أبيه عن آبائه عنه صلوات اللّٰه عليهم مثله.

الدعائم 195/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله مثله.

37-36436-(33) كافى 320/5: محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان وعليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن ابن أبي عمير عن إبراهيم بن عبد الحميد عن سكّين النخعيّ ، وكان تعبّد وترك النساء، و الطّيب، و الطّعام، فكتب إلى أبي عبد اللّٰه عليه السلام يسأله عن ذلك فكتب إليه: أمّا قولك في النساء فقد علمت ما كان لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله من النساء، وأمّا قولك في الطعام فكان رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يأكل اللحم والعسل.

38-36437-(34) رجال الكشّى 370: محمّد بن مسعود قال: كتب إلىّ الفضل بن شاذان يذكر عن ابن أبي عمير عن إبراهيم بن عبدالحميد قال: حججت و سكّين النّخعى فتعبّد و ترك النساء والطّيب والثياب والطّعام الطيّب وكان لا يرفع رأسه داخل المسجد إلى السّماء فلمّا قدم المدينة دنا من أبى إسحاق فصلّى إلى جانبه فقال جعلت فداك: إنّي اُريد أن أسألك عن مسائل قال: اذهب فاكتبها وأرسل بها إلىّ فكتب جعلت فداك رجل دخله الخوف من اللّٰه عزّوجلّ حتّى ترك النساء والطّعام الطيّب ولا يقدر أن يرفع رأسه إلى السماء وأمّا الثياب فشكّ فيها فكتب: أمّا قولك في ترك النساء (وذكر نحوه وزاد) وأمّا قولك انهّ دخله الخوف حتّى لا يستطيع أن يرفع رأسه إلى السماء فليكثر من تلاوة هذه الآيات «اَلصّٰابِرِينَ وَ اَلصّٰادِقِينَ وَ اَلْقٰانِتِينَ وَ اَلْمُنْفِقِينَ وَ اَلْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحٰارِ»(1).

39-36438-(35) كافى 331/5: أبو عليّ الأشعريّ عن بعض أصحابه عن صفوان بن يحيى عن معاوية بن وهب عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام في قول اللّٰه عزّوجلّ : «وَ لْيَسْتَعْفِفِ اَلَّذِينَ لاٰ يَجِدُونَ نِكٰاحاً حَتّٰى يُغْنِيَهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ » قال: يتزوجوا حتّى يغنيهم من فضله.

ص: 88


1- . آل عمران (3):17.

35-36434-(31) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «همسر بگيريد؛ چرا كه روزى شما را بيشتر مى سازد.»

36-36435-(32) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: دنيا متاع و كامجويى است و بهترين متاع و كامجويىِ دنيا همسر شايسته است.»

37-36436-(33) سكّين نخعى عبادت پيشه كرده بود و زنان و عطر و غذا را رها كرده بود. در اين باره نامه اى به امام صادق عليه السلام نگاشت. حضرت در جواب نوشتند: اما سخن تو دربارۀ زنان؛ محقّقاً دانسته اى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله چند همسر داشتند و اما سخنت دربارۀ غذا؛ رسول خدا پيوسته گوشت و عسل مى خورد.»

38-36437-(34) ابراهيم بن عبدالحميد گويد: «با سكّين نخعى به حج رفتم او به عبادت پرداخته و زنان و عطر و لباس ها و غذاى خوش را رها ساخته بود و در داخل مسجد سرش را به سوى آسمان بلند نمى كرد. چون به مدينه آمد به امام صادق عليه السلام نزديك شد و در كنار ايشان به نماز ايستاد و گفت:

فدايت شوم! من مى خواهم درباره مسائلى از شما بپرسم. حضرت فرمود: برو آنها را بنويس و برايم بفرست او نوشت: فدايت شوم! مردى ترس از خدا بر او وارد شده تا آنجا كه زنان و غذاى گوارا را ترك كرده است و نمى تواند كه سرش را به سمت آسمان بلند كند و اما لباس ها را در آن شك دارد.

حضرت مرقوم فرمود: اما گفته ات درباره ترك زنان (و مانند روايت پيشين را ذكر كرده و افزوده است:) و امّا گفته ات كه ترس او را فرا گرفته به گونه اى كه نمى تواند سرش را به آسمان بلند كند پس بايد كه اين آيات را بسيار تلاوت كند: «الصابرين و الصادقين والقانتين و المنفقين والمستغفرين بالاسحار(1)» يعنى: همان ها كه در برابر مشكلات و در مسير اطاعت و ترك گناه استقامت مى ورزند؛ راستگو هستند؛ (در برابر خدا) خضوع و در راه او انفاق مى كنند و در سحرگاهان استغفار مى نمايند.»

39-36438-(35) معاوية بن وهب از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمى يابند بايد پاكدامنى پيشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بى نياز گرداند» روايت كرده است كه حضرت فرمود: «ازدواج كنند تا خداوند آنان را از فضل خويش بى نياز سازد.»

ص: 89


1- . آل عمران 17/3.

40-36439-(36) كافى 330/5: عليّ بن إبراهيم (عن أبيه خ) عن صالح بن السندى عن جعفر بن بشير عن عليّ ابن أبي حمزة عن أبي بصير عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال أتى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله شابّ من الأنصار، فشكا إليه الحاجة. (فقال له(1) تزوّج فقال (له خ) الشابّ انّى لأستحيى أن أعود إلى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله، فلحقه رجل من الأنصار فقال إنّ لي بنتاً وسيمةً (2) فزوّجها إيّاه) قال: فوسّع اللّٰه عليه (قال) فأتى الشابّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله، فأخبره فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله: يا معشر الشباب، عليكم بالباه(3).

41-36440-(37) كافى 330/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد اللّٰه عن أبي عبد اللّٰه الجامورانىّ عن الحسن بن عليّ بن أبي حمزة عن المؤمن عن إسحاق بن عمّار قال: قلت لأبى عبد اللّٰه عليه السلام: الحديث الذي يرويه الناس حقّ أنّ رجلاً أتى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فشكا إليه الحاجة فأمره بالتزويج ففعل ثمّ أتاه فشكا إليه الحاجة فأمره بالتّزويج حتّى أمره ثلاث مرّات ؟ فقال أبو عبد اللّٰه عليه السلام: (نعم) هو حقّ ، ثمّ قال: الرزق مع النساء والعيال.

42-36441-(38) كافى 331/5: (عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد اللّٰه معلّق) عن محمّد بن عليّ عن حمدويه بن عمران عن ابن أبي ليلى قال: حدّثني عاصم بن حميد قال: كنت عند أبي عبد اللّٰه عليه السلام فأتاه رجل فشكا إليه الحاجة، فأمره بالتزويج قال: فاشتدّت به الحاجة، فأتى أبا عبد اللّٰه عليه السلام فسأله عن حاله فقال له: اشتدّت بى الحاجة فقال: ففارق، ثمّ أتاه فسأله عن حاله فقال: أثريت(4) و حسن حالى فقال أبو عبد اللّٰه عليه السلام: إنّي أمرتك بأمرين أمر اللّٰه بهما قال اللّٰه عزّوجلّ : «وَ أَنْكِحُوا اَلْأَيٰامىٰ مِنْكُمْ إلى قوله وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ »(5) و قال: «وَ إِنْ يَتَفَرَّقٰا يُغْنِ اَللّٰهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ »(6).

43-36442-(39) الجعفريّات 91: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله تزوّجوا أياماكم فانّ اللّٰه تعالى يحسن لهنّ في أخلاقهنّ ، و يوسّع لهنّ في أرزاقهنّ ، و يزيدهنّ في مروءاتهنّ .

ص: 90


1- . ولعلّ كان الحديث هكذا فقال صلّى اللّه عليه و آله: تزوّج فلحقه رجل من الأنصار فقال انّ لي بنتاً وسيمة فقال الشابّ انّى لأستحى ان اعود الى رسول اللّٰه فزوّجها ايّاه إلخ.
2- . اي الحسنة الوجه.
3- . الباه: النكاح. اللسان، ج 13، ص 479.
4- . أثرىٰ فلان كثرماله.
5- . النور، الآية: 32.
6- . النساء، الآية: 129.

40-36439-(36) امام صادق عليه السلام فرمود: «جوانى از انصار خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و از نيازمندى به حضرت شكايت كرد. حضرت به او فرمود: ازدواج كن جوان (با خود) گفت: من شرم دارم از اينكه مجدّداً نزد رسول خدا بروم. پس از آن مردى از انصار بر او رسيد و گفت: من دختر زيبايى دارم و دخترش را به ازدواج جوان درآورد.

حضرت فرمود: خداوند بر جوان گشايش داد. حضرت فرمود: جوان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و ايشان را باخبر ساخت. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى جوانان بر شما باد به ازدواج.»

41-36440-(37) اسحاق بن عمار گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: حديثى كه مردم آن را نقل مى كنند حق است كه مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از نيازمندى خود به حضرت شكوه كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او دستور ازدواج داد تا آن كه پيامبر سه بار به او دستور داد. امام صادق عليه السلام فرمود: آرى اين روايت حق است.

سپس حضرت فرمود: روزى همراه زن و بچّه مى آيد.»

42-36441-(38) عاصم بن حميد گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم. مردى نزد حضرت آمد و از نيازمندى به وى شكوه كرد. حضرت به او دستور ازدواج داد.

عاصم بن حميد گويد: پس از آن، نيازمندى آن مرد شدت گرفت مجدّدا نزد امام صادق عليه السلام آمد.

حضرت از حال او جويا شد. او به حضرت گفت: نيازمندى ام شدّت گرفته است.

حضرت فرمود: پس از همسرت جدا شو. سپس آن مرد نزد حضرت آمد و حضرت از حالش پرسيد او گفت: ثروتمند شدم و حالم خوب شد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود: من دو دستور به تو دادم كه خداوند به آن دو دستور داده است.

خداوند عز و جل فرموده است: «مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد،...» تا فرموده خداوند كه:

«خداوند گشايش دهنده و آگاه است.»

و خداوند فرمود: «(امّا) اگر (راهى براى اصلاح در ميان خود نيابند و) از هم جدا شوند، خداوند هر كدام از آنان را با فضل و كرم خود، بى نياز مى كند».

43-36442-(39) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: زنان بيوه را همسر دهيد خداوند متعال اخلاق شان را نيكو مى گرداند و روزى شان را فراخ مى سازد و بر مروّت شان مى افزايد.»

ص: 91

44-36443-(40) مستدرك 173/14: الشّيخ أبو الفتوح في تفسيره عن عبداللّٰه بن العباس قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله التمسوا الرزق بالنكاح.

45-36444-(41) فقيه 245/3: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله: تزوّجوا الزرق(1) فإن لهن(2) البركة.

46-36445-(42) كافى 330/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أبان بن عثمان عن حريز عن وليد بن صبيح عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال: من ترك التّزويج مخافة العيلة(3) فقد أساء باللّٰه عزّوجلّ الظنّ (4)مستدرك 172/14: ابن أبي جمهور في درر اللئالى عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله مثله.

فقيه 243/3: روى عن محمّد بن أبي عمير عن حريز عن الوليد قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام: من ترك و ذكر مثله و زاد ان اللّٰه عزّ و جلّ يقول: «إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ » كافى 330/5: عدة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد اللّٰه عن الجامورانى عن الحسن بن عليّ بن أبي حمزة عن محمّد بن يوسف التميمى عن محمّد بن جعفر عن أبيه عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله: من ترك (وذكر مثله مع الزيادة) العوالى 281/3: روى الصّادق عليه السلام عن أبيه عن آبائه عليهم السلام يرفعه إلى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أ نّه قال: من ترك (وذكر مثله مع الزيادة). الدعائم 191/(2): عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال: من ترك (وذكر نحو ما في الفقيه).

47-36446-(43) مجمع البيان 140/4: عن أبي أمامة عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال: أربع لعنهم اللّٰه تعالى من فوق عرشه و أمّنت عليه ملائكته: الذي يحصر نفسه فلا يتزوّج و لا يتسرّى لئلّا يولد له، و الرجل يتشبّه بالنساء و قد خلقه اللّٰه ذكراً، و المرأة تتشبّه بالرجال و قد خلقها اللّٰه اُنثى و مضلّل الناس يريد الذي يهزء بهم يقول للمسكين: هلمّ أعطك فإذا جاء يقول:

ليس معى شيء و يقول للمكفوف: إتّق الدابّة و ليس بين يديه شيء، و الرجل يسأل عن دار القوم فيضلّله. مستدرك 156/14: الشيخ أبو الفتوح الرازيّ في تفسيره عن أبي أمامة (نحوه).

ص: 92


1- . تزوّجوا للرزق فإنّ فيهنّ البركة خ.
2- . فيهنّ خ.
3- . الفقر فقيه العيلة: الفقر و المسكنة.
4- . ظنّه خ كا.

44-36443-(40) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «روزى را با ازدواج بجوئيد.»

45-36444-(41) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «با زنان چشم آبى ازدواج كنيد چرا كه بركت براى آنان است.»

46-36445-(42) امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه تزويج را از ترس ندارى رها كند، به خداوند گمان بد برده است.»

همين روايت در من لا يحضره الفقيه چنين آمده است: «امام صادق عليه السلام فرمود: هركس تزويج را ترك كند و مانند روايت قبلى را ذكر كرده و افزوده است: خداوند عز و جل مى فرمايد: «اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خويش آنان را بى نياز مى سازد».

47-36446-(43) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «چهار نفرند كه خداوند آنان را از بالاى عرش لعنت كرده و فرشتگان بر آن آمين گفته اند: كسى كه خودش را محصور مى سازد، ازدواج نمى كند و كنيز نمى گيرد تا فرزنددار نشود، مردى كه خود را شبيه زنان مى سازد با اينكه خداوند او را مرد آفريده است و زنى كه خودش را شبيه مردان مى سازد با اينكه خداوند او را زن آفريده است و كسى كه مردم را به اشتباه مى اندازد (منظور حضرت كسى است كه مردم را مسخره مى كند) به فقير مى گويد: بيا تا به تو پول بدهم وقتى كه مى آيد مى گويد من چيزى همراهم نيست. به نابينا مى گويد: بترس از حيوان (يعنى مواظب باش حيوان به تو نزند) و حال آنكه چيزى جلوى او نيست و مردى آدرس خانۀ مردى را مى پرسد او را گمراه مى سازد.»

ص: 93

48-36447-(44) تهذيب 405/7: عنه عن النوفليّ (1). كافى 331/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: أفضل الشفاعات أن تشفع بين اثنين في نكاح حتّى يجمع اللّٰه بينهما.

49-36448-(45) الجعفريّات 240: بإسناده عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام أنّه قال: من أسرق السرّاق من سرق لسان الامير، وأعظم الخطايا اقتطاع مال امرئٍ مسلم بغير حقٍّ ، وأفضل الشّفاعات من يشفع بين اثنين في نكاح حتّى يجمع اللّٰه شملهما، ومن أحسن الحسنات عيادة المريض و ساعدة الدعاء عند العطاس اجابة. مستدرك 173/14: و رواه جعفر بن أحمد القمّيّ في كتاب الغايات عن عليّ عليه السلام مثله وفيه أن تشفع بين اثنين في نكاح.

50-36449-(46) عقاب الأعمال 340: بالإسناد المتقدّم في باب (6) تأكّد استحباب عيادة المريض (ج 3) عن أبي هريرة و ابن عبّاس قالا: خطبنا رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (إلى أن قال):

ومن عمل في تزويج بين مؤمنين حتّى يجمع بينهما زوّجه اللّٰه عزّوجلّ ألف امرأةٍ من الحور العين كلّ امرأةٍ في قصرٍ من درٍّ وياقوتٍ وكان له بكلّ خطوةٍ خطاها في ذلك أو (بكلّ ئل) كلمة تكلّم بها في ذلك عمل سنة، قيام ليلها وصيام نهارها، ومن عمل في فرقةٍ بين امرأةٍ وزوجها كان عليه غضب اللّٰه و لعنته في الدنيا و الآخرة و كان حقّاً على اللّٰه أن يرضخه(2) بألف صخرةٍ من نارٍ ومن مشى في فساد ما بينهما ولم يفرّق كان في سخط اللّٰه عزّوجلّ ولعنته في الدنيا والآخرة وحرّم (اللّٰه عليه ئل) النظر إلى وجهه.

51-36450-(47) تهذيب 404/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 331/5: عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن عثمان بن عيسى عن سماعة بن مهران عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال: من زوج أعزبا(3) كان ممّن ينظر اللّٰه عزّوجلّ إليه يوم القيامة.

ص: 94


1- . الظاهر أنّ الضمير في يب يرجع الى محمّد بن يعقوب ولكنّ الواسطة بين محمّد بن يعقوب و النوفليّ عليّ بن إبراهيم عن أبيه.
2- . راضخته: راميته بالحجارة الرضخ أيضاً: الدقّ و الكسر. اللسان، ج 3، ص 19.
3- . عزباً يب.

48-36447-(44) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «بهترين وساطت ها اين است كه ميان دو نفر دربارۀ ازدواج وساطت كنى تا خداوند ميان آن دو جمع كند.»

49-36448-(45) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «از دزدترين دزدها كسى است كه از زبان امير بدزدد و بزرگ ترين گناهان جدا كردن مال مرد مسلمانى به ناحق است و بهترين واسطه گرى كسى است كه ميان دو نفر در مورد ازدواج وساطت كند تا خداوند اين دو را جمع كند و از بهترين حسنه ها يكى عيادت مريض و ديگرى دعاى ترحيم گفتن در هنگام عطسه و پاسخ آن توسط عطسه كننده است.»

50-36449-(46) ابوهريره و ابن عباس گفتند: «رسول خدا براى مان سخنرانى كرد (تا آنكه گويد:) و هركس در راه تزويج دو مؤمن تلاش كند تا ميان شان جمع كند خداوند هزار زن از حورالعين را به ازدواج وى درآورد كه هر زنى در قصرى از درّ و ياقوت است و براى او در برابر هر گامى كه بردارد و يا هر كلمه اى كه بگويد كار يك سال كه شب به عبادت گذرانده و روز را روزه گرفته باشد براى او مى باشد و هركس كه در راه جدايى بين زن و شوهر تلاش كند خشم خدا و لعنت او در دنيا و آخرت بر اوست و بر خداوند است كه او را با هزار سنگ آتشين بزند و هركس كه براى فاسد كردن رابطه زن و شوهر حركت كند ولى آنان را از هم جدا نسازد در خشم الهى و لعنت او در دنيا و آخرت است و خداوند نگاه به وجه خويش را بر او حرام ساخته است.»

51-36450-(47) امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى كه بى زنى را زن دهد از كسانى است كه خداوند در روز قيامت به او نگاه (رحمت) مى كند.»

ص: 95

52-36451-(48) الخصال 224: حدّثنا حمزة بن محمّد بن أحمد العلوىّ رضي اللّه عنه قال أخبرنى عليّ بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن عثمان بن عيسى عن سماعة بن مهران عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال: أربعة ينظر اللّٰه عزّ و جلّ إليهم يوم القيامة: من أقال نادماً، أو أغاث لهفاناً، أو أعتق نسمة(1)، أو زوّج عزباً.

53-36452-(49) الخصال 141: حدّثنا أبى رضي اللّه عنه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّٰه عن أحمد بن أبي عبداللّٰه عن النهيكىّ عن عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليه السلام قال: ثلاثة يستظلّون بظلّ عرش اللّٰه يوم لا ظلّ إلّا ظلّه: رجل زوّج أخاه المسلم أو أخدمه، أو كتم له سرّاً.

54-36453-(50) قرب الإسناد 301: محمّد بن عبد الحميد قال: أخبرنى عبد السلام بن سالم عن الحسن بن سالم قال: بعثني أبوالحسن موسى عليه السلام إلى عمّته يسئلها شيئاً كان لها تعيّن به محمّد بن جعفر في صداقه فلمّا قرأت الكتاب ضحكت، ثمّ قالت لي: فقل له: بأبي أنت و اُمىّ الأمر إليك فاصنع به ما تريد (فى ذلك خ) فقلت لها: فديتك أيّ شيءٍ كتب إليك ؟ فقالت تهدى(2) إليك قدر برام(3) أخبرك به ؟ قلت: نعم. فأعطتنى الكتاب فقرأته، فإذا فيه: إنّ للّه ظلّاً تحت يده يوم القيامة لا يستظلّ تحته إلّانبىّ أو وصىّ نبىّ أو مؤمن أعتق عبداً مملوكاً(4) أو مؤمن قضى مغرم(5) مؤمن أو مؤمن كف أيمة مؤمن.

55-36454-(51) مستدرك 173/14: السّيد أبو حامد ابن أخ ابن زهرة في الأربعين عن شاذان بن جبرئيل بإسناده عن أبي الفتح الكراجكيّ عن المفيد عن جعفر بن قولويه عن أبيه محمّد عن سعد بن عبد اللّٰه عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن أبيه عن عبد اللّٰه بن سليمان النوفليّ عن الصادق عليه السلام (فى حديث طويل) أنّه كتب إلى عبد اللّٰه النجاشيّ : حدّثني أبى عن آبائه عن عليّ عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله: ومن زوّج أخاه المؤمن امرأةً يأنس بها وتشدّ عضده ويستريح إليها زوّجه اللّٰه من الحور العين وآنسه بمن أحبّ من الصّدّيقين من أهل بيت نبيّه صلّى اللّه عليه و آله وإخوانه وآنسهم به الخبر.

ص: 96


1- . أي مملوكاً.
2- . نهدى خ ل.
3- . قدر يراه خ ل والبرام ككتاب جمع البرمة: القِدر من الحجر.
4- . مملوكاً خ.
5- . المغرم: مايلزم اداؤه. وقيل المغرم كالغرم و هو الدين. اللسان، ج 12، ص 436.

52-36451-(48) امام صادق عليه السلام فرمود: «چهار نفرند كه خداوند در روز قيامت به آنان نگاه رحمت آميز مى كند:

كسى كه از مُجرِم پشيمان شده گذشت كند يا به فرياد گرفتارى برسد و يا انسانى را آزاد كند و يا بى زنى را زن دهد.»

53-36452-(49) امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: «سه نفرند كه در روزى كه سايه اى نيست جز سايۀ عرش خدا در سايۀ عرش الهى قرار دارند: مردى كه برادر مسلمانش را زن دهد يا به او خدمت كند و يا راز او را كتمان كند.»

54-36453-(50) حسن بن سالم گويد: «امام موسى بن جعفر عليه السلام مرا به سوى عمّه شان فرستاد و از عمّه چيزى مى خواست كه با آن محمّد بن جعفر را براى مهرى كه مى خواهد بپردازد يارى دهد. هنگامى كه عمه نامه را خواند خنديد سپس به من گفت: به ايشان بگو: پدر و مادرم به فدايت! اختيار با شماست با آن هرگونه كه مى خواهيد عمل كنيد. من به عمه ايشان گفتم: فدايت شوم! چه چيزى براى شما نوشته بودند؟ ايشان گفت: يك ديگ سنگى براى شما هديه مى آورند به تو بگويم: گفتم آرى.

عمّه نامه را به من داد. من خواندم در آن نامه بود كه: خداوند را در روز قيامت سايه اى است زير دستش كه جز پيامبر يا وصىّ پيامبر و يا مؤمنى كه بنده مؤمنى را آزاد سازد و يا مؤمنى كه بدهى مؤمنى را بپردازد و يا مؤمنى كه بى شوهر بودن زن مؤمنه اى را [با پيدا كردن شوهرى براى او] برطرف كند، در زير آن سايه نگيرد.»

55-36454-(51) عبدالله بن سليمان نوفلى از حضرت صادق عليه السلام در روايتى طولانى نقل كرده است كه حضرت براى عبدالله نجاشى نوشت: «پدرم از پدرانش از امير المؤمنين على عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله برايم حديث كرد كه: هر كس به برادر مؤمنش زنى بدهد كه برادرش با او انس بگيرد و آن زن بازوى او را محكم كند (كمك او باشد) و مرد در كنار زن آسايش يابد خداوند او را با حورالعين ازدواج دهد و با كسانى كه از صدّيقان از اهل بيت پيامبرش صلى الله عليه و آله و برادرانش كه دوست دارد، مانوس سازد و آنان را نيز با وى مأنوس گرداند....»

ص: 97

56-36455-(52) تهذيب 239/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 329/5: عليّ بن محمّد (ابن بندار كا) عن محمّد بن عليّعن عبد الرّحمن بن خالد عن (محمّد كا) الأصمّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله رذّال موتاكم العزّاب فقيه 242/3: روى أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال إنّ أراذل (وذكر مثله). مستدرك 157/14: ابن أبي جمهور في درر اللّئالى عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله مثله.

57-36456-(53) المقنعة 76: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لأصحابه شرار موتاكم العزّاب.

58-36457-(54) جامع الأحاديث 88: حدّثنا هارون بن موسى قال حدّثنا محمّد بن عليّ بن معمّر الكوفيّ عن محمّد بن الحسين ابن أبي الخطّاب عن عليّ بن أسباط عن ابن فضّال عن الصّادق عن أبيه عن آبائه عليهم السلام عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال شرار اُمّتى عزّابها.

59-36458-(55) فقيه 242/3: روى أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال أكثر أهل النار العزّاب.

60-36459-(56) مستدرك 156/14: القطب الراونديّ في لبّ اللباب عن أبي سعيد العصفرىّ عباد عن العرزمىّ عن ثوير بن يزيد عن خالد بن معدان عن جوير بن نعير الحضرمى قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لعن اللّٰه وأمّنت الملائكة على رجل تأنّث، و امرأةٍ تذكّرت، و رجل متحصّر، و لا حصور(1) بعد يحيى. الخبر.

61-36460-(57) جامع الأخبار 273: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله: شراركم عزّابكم و العزّاب إخوان الشّياطين.

وقال صلّى اللّه عليه و آله خيار اُمتى المتأهّلون و شرار اُمتى العزّاب.

62-36461-(58) مستدرك 155/14: الشيخ أبو الفتوح الرازيّ في تفسيره عن عكّاف بن وداعة(2) الهلالىّ قال أتيت إلى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقال لي يا عكّاف، أ لك زوجة ؟ قلت لا. قال أ لك جارية ؟ قلت لا. قال و أنت صحيح موسر؟ قلت نعم. و الحمد للّٰه. قال فإنّك إذاً من إخوان الشّياطين، إمّا أن تكون من رهبان النّصارى، و إمّا أن تصنع كما يصنع المسلمون، و إنّ من سنّتنا النكاح شراركم عزّابكم و أراذل موتاكم عزّابكم إلى أن قال ويحك يا عكّاف تزوّج، تزوّج، فإنّك من الخاطئين. قلت يا رسول اللّٰه زوّجنى قبل أن أقوم فقال صلّى اللّه عليه و آله زوّجتك كريمة بنت كلثوم الحميري. و رواه باختصار القطب الراونديّ في لبّ اللباب عنه صلّى اللّه عليه و آله مثله.

ص: 98


1- . الحصور: الذي لايأتي النساء. اللسان.
2- . وادعة خ.

56-36455-(52) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بدترين مردگان شما عزب ها (بى زن ها) هستند.»

57-36456-(53) رسول خدا صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود: «بدترين مردگان شما عزب ها (كسانى كه ازدواج نكرده اند) هستند.»

58-36457-(54) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بدان امّت من عزب ها هستند.»

59-36458-(55) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اكثر جهنّمى ها عزب ها هستند.»

60-36459-(56) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند لعنت كرده و فرشتگان آمين گفته اند بر مردى كه كار ويژۀ زن را انجام دهد يعنى مفعول واقع شود و زنى كه خود را به مردى بزند [يعنى با مساحقه و هم جنس بازى از گرفتن شوهر خود را بى نياز كند] و مردى كه خود را محصور سازد (ازدواج نكند) پس از حضرت يحيى ديگر حصورى نيست (حصورى يعنى عدم نزديكى با زنان...)».

61-36460-(57) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بدترين هاى شما عزب هاى تان هستند و عزب ها برادران شيطان ها هستند و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خوبان امّتم كسانى هستند كه همسر گرفته اند وبدان امّتم عزب ها (كسانى كه همسر نگرفته اند) هستند.»

62-36461-(58) عكاف بن وداعه هلالى گويد: «نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتم. حضرت به من فرمود: اى عكّاف! آيا زن دارى ؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: آيا كنيز دارى ؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: با اين كه سالم و مالدارى ؟ گفتم: آرى و ستايش براى خداست.

حضرت فرمود: پس تو هم اكنون از برادران شيطان هستى يا از راهبان مسيحى هستى و يا بايد همان كارى كنى كه مسلمانان مى كنند و از سنّت و روش ما ازدواج است. بدترين هاى شما عزب هاى تان هستند و پست ترين مردگان تان عزب هاى تان هستند (تا آنگه گويد:) واى بر تو اى عكّاف ازدواج كن، ازدواج كن تو از خطاكاران هستى. گفتم: اى رسول خدا! پيش از آن كه برخيزم برايم زن بگيريد. حضرت فرمود: كريمه دختر كلثوم حميرى را به همسرى تو درآوردم.»

ص: 99

63-36462-(59) جامع الأخبار 272: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لرجل اسمه «عكّاف» أ لك زوجة ؟ قال لا يا رسول اللّٰه، قال أ لك جارية ؟ قال لا يا رسول اللّٰه، قال صلّى اللّه عليه و آله أ فأنت موسر؟ قال نعم. قال تزوّج وإلّا فأنت من المذنبين.

و في رواية تزوّج وإلّا فأنت من رهبان النّصارىٰ .

و في رواية تزوّج و إلّٰا فأنت من إخوان الشياطين.

64-36463-(60) تهذيب 239/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 329/5: عليّ بن محمّد بن بندار (وغيره كا) عن أحمد بن أبي عبداللّٰه (البرقيّ كا) عن ابن فضّال و جعفر بن محمّد عن ابن القداح(1) عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال جاء رجل إلى أبى عليه السلام فقال له هل لك من زوجة ؟ فقال لا. فقال أبى و ما أحبّ (2) أنّ لي الدنيا و ما فيها و أنّى بتّ ليلةً (و كا) ليست لي زوجة، ثمّ قال: الركعتان يصلّيهما رجل متزوّج أفضل من رجلٍ أعزب يقوم ليله، ويصوم نهاره، ثمّ أعطاه أبى سبعة دنانير (ثم كا) قال له: تزوّج بهذه. ثمّ قال أبى عليه السلام قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله اتّخذوا الأهل فإنّه أرزق لكم.

65-36464-(61) تهذيب 240/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 329/5: عليّ بن محمّد بن بندار عن أبيه عن عبداللّٰه بن المغيرة عن أبي الحسن عليه السلام (مثله و زاد فيه: فقال محمّد بن عبيد (اللّٰه يب) جعلت فداك فأنا ليس لي أهل فقال: أ ليس لك جوارى أو قال اُمّهات أولاد؟ قال: بلى.

قال: فأنت ليس بأعزب(3).

66-36465-(62) قرب الإسناد 20: محمّد بن عيسى عن عبد اللّٰه بن ميمون القداح عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام قال جاء رجل إلى أبى فقال له (وذكر نحوه) و زاد قال ما أفاد عبد فائدةً خيراً من زوجةٍ صالحةٍ ، إذا رآها سرّته، وإذا غاب عنها حفظته في نفسها وماله(4).

67-36466-(63) تهذيب 405/7: عليّ بن الحسن عن الحسن بن عليّ بن يوسف عن صفوان بن يحيى عن عبداللّٰه بن المغيرة عن أبي الحسن عليه السلام قال جاء رجل إلى أبى جعفر عليه السلام فقال أبى هل لك من زوجة قال لا. قال عليه السلام ما أحبّ أنّ لي الدنيا و ما فيها و أنّى أبيت ليلة ليس لي زوجة، ثمّ قال أبى عليه السلام ركعتين يصلّيهما رجل متزوّج أفضل من رجل يقوم ليله ويصوم نهاره أعزب.

ص: 100


1- . ابن أبي القدّاح يب.
2- . إنّي ما أحبّ يب.
3- . فقال أنت ليس بعزب يب لست بعزب ظ.
4- . وحاله خ.

63-36462-(59) رسول خدا صلى الله عليه و آله به مردى به نام عكّاف فرمود: «آيا همسر دارى ؟ او گفت: نه اى رسول خدا.

حضرت فرمود: آيا كنيز دارى ؟ گفت: نه. اى رسول خدا. حضرت فرمود: آيا تو ثروتمندى ؟ گفت: آرى.

حضرت فرمود: ازدواج كن وگرنه از گنهكاران هستى.

و در روايتى آمده است ازدواج كن وگرنه از راهبان مسيحى هستى و در روايتى آمده كه: ازدواج كن وگرنه از برادران شيطان هستى.»

64-36463-(60) امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى نزد پدرم آمد. پدرم به او فرمود: آيا همسر دارى ؟ او گفت:

نه. پدرم فرمود: دوست ندارم كه دنيا و آنچه در دنياست برايم باشد و من يك شب بدون همسر باشم.

سپس فرمود: دو ركعت كه يك مرد همسردار بخواند برتر از مرد عزبى است كه شب را بيدار و روز را روزه بدارد سپس پدرم هفت دينار به او داد و به او فرمود: با اين پول ازدواج كن سپس پدرم فرمود:

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: همسر بگيريد چرا كه روزى را بيشتر مى سازد.»

65-36464-(61) عبدالله بن مغيره از امام ابوالحسن عليه السلام مشابه روايت پيشين را نقل كرد و افزوده است:

«محمّد بن عبدالله گفت: فدايت شوم! من هم زن ندارم. حضرت فرمود: آيا تو كنيزان و يا كنيزان فرزنددار ندارى گفت: دارم. حضرت فرمود: پس تو عزب (بى همسر) نيستى.»

66-36465-(62) امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى نزد پدرم آمد. پدرم به او فرمود:... (و مشابه روايت پيشين را آورده است) و افزوده كه پدرم فرمود: بنده فايده اى بهتر از يك زن شايسته نبرده است زنى كه چون او را ببيند، شادش سازد و چون از او دور شود آن زن خودش و مال شوهرش را حفظ كند.»

67-36466-(63) امام ابوالحسن عليه السلام فرمود: «مردى نزد امام باقر عليه السلام آمد. پدرم گفت: آيا زن دارى ؟ او گفت: نه. پدرم گفت: من دوست ندارم كه دنيا و آنچه در اوست براى من باشد و من يك شب را بى زن باشم.

سپس پدرم فرمود: دو ركعت كه مردى زن دار بخواند برتر از مردى است كه شبش را بيدار و روزش را روزه بدارد در حالى كه عزب است.»

ص: 101

68-36467-(64) وسائل 21/20: عليّ بن الحسين المرتضى في (رسالة المحكم والمتشابه) نقلاً من تفسير النعمانيّ بإسناده الآتى عن عليّ عليه السلام قال إنّ جماعةً من الصحابة كانوا حرّموا على أنفسهم النساء، والإفطار بالنهار والنوم بالليل، فأخبرت اُمّ سلمة رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله، فخرج 2 (بذلك خ) إلى أصحابه فقال أترغبون عن النساء؟ إنّي آتى النساء، وآكل بالنهار، وأنام بالليل، فمن رغب عن سنتى فليس منى، وأنزل اللّٰه «لاٰ تُحَرِّمُوا طَيِّبٰاتِ مٰا أَحَلَّ اَللّٰهُ لَكُمْ وَ لاٰ تَعْتَدُوا إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُحِبُّ اَلْمُعْتَدِينَ * وَ كُلُوا مِمّٰا رَزَقَكُمُ اَللّٰهُ حَلاٰلاً طَيِّباً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ »(1). القائم خ.(2) فقالوا يا رسول اللّٰه، إنّا قد حلفنا على ذلك فأنزل اللّٰه «لاٰ يُؤٰاخِذُكُمُ اَللّٰهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمٰانِكُمْ »(3) إلى قوله «ذٰلِكَ كَفّٰارَةُ أَيْمٰانِكُمْ إِذٰا حَلَفْتُمْ وَ اِحْفَظُوا أَيْمٰانَكُمْ »(4).

69-36468-(65) تهذيب 239/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 328/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال (عن ابن القدّاح كا) قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام ركعتان يصلّيهما المتزوّج أفضل من سبعين ركعة يصلّيها الاعزب(5)كافى 328/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن جعفر بن محمّد الأشعريّ عن ابن القدّاح عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام (مثله).

ثواب الأعمال 62: أبى رحمه اللّه قال حدّثني سعد بن عبد اللّٰه عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن عليّ عن جعفر بن محمّد بن حكيم عن إبراهيم بن عبد الحميد عن وليد بن صبيح عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام (نحوه). الخصال 165: قال قال صلّى اللّه عليه و آله (وذكر مثله). فقيه 242/3: روى عبد اللّٰه بن ميمون عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام قال الركعتان (وذكر مثله).

70-36469-(66) المقنعة 76: قال صلّى اللّه عليه و آله ركعة يصلّيها متزوّج و ذكر مثله.

71-36470-(67) فقيه 242/3: بهذا الاسناد و قال قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله الركعتان يصلّيهما متزوّج أفضل من رجل عزب يقوم ليله ويصوم نهاره.

72-36471-(68) جامع الأخبار 272: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله المتزوّج النائم(5) أفضل عند اللّٰه من الصائم القائم العزب.

ص: 102


1- . المائدة
2- :87 و 88.
3- . المائدة (5):88.
4- . المائدة (5):89.
5- . عزب خ كا.

68-36467-(64) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «گروهى از صحابه، زنان و روزه نبودن و خواب شب را بر خود حرام كردند. امّ سلمه به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر داد. حضرت نزد اصحاب شان آمدند و فرمودند: آيا از زنان اعراض مى كنيد من با زنان آميزش مى كنم و در روز مى خورم (روزه نمى گيرم) و شب هنگام مى خوابم و هركس كه از سنّت من اعراض كند از من نيست و خداوند اين آيه را فرو فرستاد كه:

«چيزهاى پاكيزه را كه خداوند براى شما حلال كرده است، حرام نكنيد و از حدّ تجاوز ننماييد زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمى دارد و از نعمت هاى حلال و پاكيزه اى كه خداوند به شما روزى داده است بخوريد و از (مخالفت) با خداوندى كه به او ايمان داريد، بپرهيزيد».

آنان گفتند: اى رسول خدا ما بر اين كارمان سوگند ياد كرده ايم. خداوند اين آيه را فرو فرستاد كه:

خداوند شما را به خاطر سوگندهاى بيهوده مواخذه نمى كند.» تا گفتۀ خداوند كه: «اين، كفّارۀ سوگندهاى شماست به هنگامى كه سوگند ياد مى كنيد (و مخالفت مى نماييد) و سوگندهاى خود را حفظ كنيد (و نشكنيد).»

69-36468-(65) امام صادق عليه السلام فرمود: «دو ركعت نماز كه مرد همسردار مى خواند برتر از هفتاد ركعتى است كه مرد بى همسر مى خواند.»

70-36469-(66) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «يك ركعت كه مرد همسردار مى خواند... و مانند روايت پيشين را آورده است.»

71-36470-(67) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «دو ركعت كه مرد همسردار مى خواند برتر از مرد بى همسرى است كه شبش را بيدار و روزش را روزه بدارد.»

72-36471-(68) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «همسردار اگر خواب باشد برتر است نزد خدا از روزه دار شب زنده دارى كه بى همسر است.»

ص: 103

73-36472-(69) العوالى 283/3: عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أ نّه قال لو خرج العزّاب من أمواتكم(1) إلى الدنيا لتزوّجوا.

74-36473-(70) مستدرك 156/14: القطب الراونديّ في لبّ اللباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال خير اُمتى أوّلها المتزوّجون و آخرها العزّاب.

75-36474-(71) كافى 509/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن عليّ بن رئاب عن ابن أبي يعفور عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال نهى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله النساء أن يتبتّلن(2) و يعطّلن أنفسهنّ من الأزواج.

76-36475-(72) كافى 509/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد اللّٰه عن عبد الصمد بن بشير قال دخلت امرأة على أبي عبد اللّٰه عليه السلام فقالت: أصلحك اللّٰه إنّي امرأة متبتّلة فقال وما التّبتّل عندك ؟ قالت لا أتزوّج، قال و لِمَ؟ قالت ألتمس بذلك الفضل فقال انصرفى، فلو كان ذلك فضلاً لكانت فاطمة عليها السلام أحقّ به منك، إنّه ليس أحد يسبقها إلى الفضل. أمالى ابن الطوسيّ 370: بالاسناد المتقدّم في باب (8) جواز التقيّة في إظهار كلمة الكفر من أبواب التقيّة ج 18 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الرضا عن آبائه عليهم السلام أن امرأةً سألت أبا جعفر عليه السلام فقالت أصلحك اللّٰه (وذكر نحوه).

77-36476-(73) الدعائم 193/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى عن التّرهّب، قال لا رهبانيّة في الإسلام، تزوّجوا فانّى مكاثر بكم الاُمم، و نهى عن التبتّل و نهى النساء أن يتبتّلن و يقطعن أنفسهنّ من الأزواج.

78-36477-(74) كافى 494/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن جعفر بن محمّد الأشعريّ عن ابن القدّاح عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال جاءت امرأة عثمان بن مظعون إلى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فقالت يا رسول اللّٰه انّ عثمان يصوم النهار ويقوم الليل. فخرج رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله مغضباً يحمل نعليه حتّٰى جاء إلى عثمان فوجده يصلّى فانصرف عثمان حين رأى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقال له يا عثمان لم يرسلنى اللّٰه تعالى بالرهبانيّة و لكن بعثني بالحنيفيّة السهلة السمحة أصوم واُصلّى وألمس أهلى فمن أحبّ فطرتى فليستنّ بسنّتى ومن سنّتى النّكاح.

ص: 104


1- . موتاكم ك.
2- . التبتّل: ترك النكاح.

73-36472-(69) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر مردگان بى همسر شما به دنيا برگردند ازدواج مى كنند.»

74-36473-(70) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بهترين امّت من؛ نخستين آنان همسر گرفتگان و آخرين شان عزب ها هستند.»

75-36474-(71) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله زنان را از اينكه ازدواج نكنند و خودشان را از شوهر وانهند، نهى كردند.»

76-36475-(72) عبدالصمد بن بشير گويد: «زنى بر امام صادق عليه السلام وارد شد. او گفت: خداوند شما را شايسته بدارد! من زنى هستم متبتّله. حضرت فرمود: تبتّل نزد تو چيست ؟ او گفت: من ازدواج نمى كنم.

حضرت فرمود: براى چه ؟ آن زن گفت: فضيلت و برترى را طالب هستم. حضرت فرمود: (از اين روش) برگرد. اگر ازدواج نكردن فضيلت بود حضرت فاطمه عليها السلام بدان از تو سزاوارتر بود. تحقيقاً كسى بر حضرت زهرا عليها السلام براى دستيابى به فضيلت پيشى نگرفته است.»

77-36476-(73) رسول خدا صلى الله عليه و آله از رهبانيّت نهى كرد. حضرت فرمود: «در اسلام رهبانيّت (ترك زن و ازدواج) نيست.

ازدواج كنيد من به كثرت شما بر امّت ها مباهات مى كنم و حضرت از ترك ازدواج نهى كردند و زنان را نيز از اينكه ازدواج نكنند و خويش را از شوهر ببُرند نهى كرده است.»

78-36477-(74) امام صادق عليه السلام فرمود: «همسر عثمان بن مظعون نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا! عثمان روز را روزه مى دارد و شب را به عبادت مى ايستد. رسول خدا صلى الله عليه و آله با خشم در حالى كه كفش خويش را به دست گرفته بود بيرون آمد.

تا آن كه نزد عثمان آمد او را در حال نماز يافت. عثمان چون رسول خدا را ديد از نماز فارغ گشت.

حضرت به او فرمود: اى عثمان! خداوند مرا با رهبانيّت (ترك ازدواج) نفرستاده است ولى مرا با دين معتدل، آسان و راحت فرستاده است من خودم روزه مى گيرم و نماز مى خوانم و با زنم نزديكى مى كنم هركس كه فطرت مرا دوست دارد پس بايد سنت من را روش زندگى خود قرار دهد و از سنّت من ازدواج كردن است.»

ص: 105

79-36478-(75) كافى 496/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن أبي داود المسترقّ عن بعض رجاله عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إنّ ثلاث نسوة أتين رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقالت إحداهنّ انّ زوجى لا يأكل اللحم وقالت الاُخرى انّ زوجى لا يشمّ الطيب وقالت الأخرى انّ زوجى لا يقرب النساء فخرج رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يجرّ رداءه حتّى صعد المنبر فحمد اللّٰه وأثنى عليه ثمّ قال ما بال أقوام من أصحابى لا يأكلون اللحم ولا يشمّون الطيّب ولا يأتون النساء أما انّى آكل اللحم وأشمّ الطيب وآتى النساء فمن رغب عن سنّتى فليس منّى.

80-36479-(76) الدعائم 193/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام انّه سئل عن رجل دخله الخوف من اللّٰه حتّٰى ترك النساء والطّعام الطيّب ولا يقدر على أن يرفع رأسه إلى السماء تعظيماً لله فقال عليه السلام أمّا قولك في ترك النساء فقد علمت ما كان لرسول اللّٰه منهنّ وأمّا قولك في ترك الطعام الطيّب فقد كان رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يأكل اللحم والعسل وأمّا قولك دخله الخوف من اللّٰه حتّى لا يستطيع أن يرفع رأسه إلى السماء فإنّما الخشوع في القلب ومن ذا يكون أخشع وأخوف للّٰه من رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فما كان يفعل هذا وقد قال اللّٰه عزّ و جلّ «لقد كان لكم في رسول اللّٰه اُسوة حسنة لمن كان يرجو اللّٰه واليوم الآخر(1)».

وتقدّم في رواية أنس (37) من باب (11) ماورد من الثواب لمن مات ولده من أبواب التعزية و التسلية (ج 3) قوله صلّى اللّه عليه و آله يا عثمان بن مظعون انّ اللّٰه لم يكتب علينا الرهبانيّة انّما رهبانيّة اُمّتى الجهاد في سبيل اللّٰه إلخ فلاحظ

و في رواية ابن بكير (1) من باب (2) استحباب الصيام للشابّ الذي لم يستطع الباه من أبواب الصيام المندوب (ج 11) قوله صلّى اللّه عليه و آله يا معشر الشباب عليكم بالباه.

و في رواية الراونديّ (2) و مقنعة (3) قوله صلّى اللّه عليه و آله يا معشر الشباب من استطاع منكم الباه فليتزوّج.

و في رواية عثمان (4) قوله انّى أردت أن أترهّب قال صلّى اللّه عليه و آله لا تفعل يا عثمان فانّ ترهّب اُمّتى القعود في المساجد وانتظار الصلوة بعد الصلوة قال فانّى أردت يا رسول اللّٰه أن أختصى قال صلّى اللّه عليه و آله لا تفعل يا عثمان فانّ اختصاء اُمتى الصيام.

و في رواية الرضى (5) قوله صلّى اللّه عليه و آله

ص: 106


1- . الأحزاب، الآية: 21.

79-36478-(75) امام صادق عليه السلام فرمود: «سه نفر زن نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند يكى از آنان گفت: شوهرم گوشت نمى خورد. ديگرى گفت: شوهرم بوى عطر استشمام نمى كند. ديگرى گفت: شوهرم با زن آميزش نمى كند. رسول خدا صلى الله عليه و آله [خشمگين] در حالى كه عبايش را به زمين مى كشيد بيرون آمد تا بالاى منبر رفت خدا را حمد و ستايش كرد سپس فرمود: چه شده است كه گروهى از يارانم گوشت نمى خورند و عطر نمى بويند و با زنان آميزش نمى كنند آگاه باشيد كه من گوشت مى خورم و عطر مى بويم و با زنان آميزش مى كنم هركس كه از سنّت من اعراض كند از من نيست.»

80-36479-(76) از امام جعفر صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه ترس خدا به درونش راه يافته بود تا آنجا كه زنان و غذاى خوش را رها كرده بود و از روى تعظيم در برابر خدا نمى توانست سرش را به آسمان بلند كند، سؤال شد. حضرت فرمود: «اما گفته ات دربارۀ ترك زنان؛ تو خود خوب مى دانى كه چند زن براى پيامبر خدا بود و اما گفته ات دربارۀ غذاى خوش؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله گوشت و عسل مى خوردند و اما گفته ات كه ترس از خدا بر او وارد گشته تا آنجا كه نمى تواند سرش را به آسمان بردارد؛ خشوع تنها در قلب است و چه كسى از رسول خداوند خاشع تر و ترسان تر و رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين نمى كرد و خداوند عز و جل فرموده است: «مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند».

ارجاعات

گذشت:

در روايت سى و هفتم از باب يازدهم از باب هاى تعزيت و تسليت گفتۀ رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «اى عثمان بن مظعون خداوند رهبانيّت (ترك ازدواج) را بر ما ننوشته است تنها رهبانيّت امّت من جهاد در راه خداست...» پس ملاحظه كنيد.

و در روايت يكم از باب دوم از باب هاى روزه مستحبّ فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اى گروه جوانان بر شما باد به ازدواج.»

و در روايت دوم و سوم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «اى گروه جوانان! هركس كه از شما بتواند ازدواج كند بايد كه ازدواج كند.»

و در روايت چهارم اين گفته كه: «من مى خواهم كه رهبانيت پيشه كنم. حضرت فرمود: اى عثمان مكن چرا كه رهبانيّت امّت من نشستن در مسجدها و انتظار نماز پس از نماز است. عثمان گفت: اى رسول خدا مى خواهم كه خودم را خواجه كنم (آلت تناسلى ام را قطع كنم) حضرت فرمود: اى عثمان مكن چرا كه خواجه كردن امت من همان روزه گرفتن است.»

و در روايت پنجم فرموده معصوم عليه السلام كه: «هركس از شما مى تواند ازدواج كند بايد كه ازدواج نمايد.»

ص: 107

من استطاع منكم الباه فليتزوّج.

و في رواية أنس (262) من باب (22) ما ورد في فضائل سور القرآن من أبواب فضائل القرآن ج 19 قوله صلّى اللّه عليه و آله يا فلان هل تزوّجت قال لا و ليس عندي ما أتزوّج به قال صلّى اللّه عليه و آله أ ليس معك قل هو اللّٰه أحد؟ قال بلىٰ قال ربع القرآن قال أليس معك قل يا أيّها الكافرون ؟ قال بلىٰ قال ربع القرآن قال أليس معك إذا زلزلت ؟ قال بلىٰ قال ربع القرآن ثمّ قال تزوّج تزوّج تزوّج.

و في رواية أبى حمزة (73) من باب (87) قضاء حاجة المؤمن من أبواب العشرة ج 20 قوله عليه السلام و من زوّج أخاه المؤمن زوجة يأنس بها ويسكن إليها آنسه اللّٰه في قبره بصورة أحبّ أهله إليه. وفى كثير من أحاديث و إشارات باب (1) أنّ السفر في معصية اللّٰه حرام من أبواب السفر (ج 21) وذيله ما يدلّ على حكم الرهبانيّة فلاحظ.

و في رواية معمّر (1) من باب (1) حكم جزّ الشعر من أبواب شعر الرأس (ج 21) قوله عليه السلام: ثلاث من سنن المرسلين عليهم السلام العطر و كثرة الطروقة.

و في مرسلة الصدوق (10) قوله عليه السلام أربع من أخلاق الأنبياء عليهم السلام التطيّب و كثرة الطروقة.

و في مرسلة الصدوق (14) من باب (1) استحباب السواك من أبوابه (ج 21) قوله عليه السلام أربع من سنن المرسلين التعطّر والنساء.

و في رواية طلحة (16) قوله عليه السلام ثلاث أعطيهنّ الأنبياء عليهم السلام العطر و الأزواج.

و في رواية جعفر بن خالد (17) قوله عليه السلام النُّشرة (النشوة خ) في عشرة أشياء المشى والنظر إلى المرأة الحسناء و الجماع.

و في رواية أبى موسى (35) من باب (1) كراهة الدين من أبوابه (ج 23) قوله قلت يستقرض و يتزوّج قال نعم، انّه ينتظر رزق اللّٰه غدوة و عشيّة.

و يأتي في أحاديث الباب التّالى و ما يتلوه و كثير من أحاديث أبواب التّزويج ما يدلّ على ذلك.

و في رواية إسحاق (3) من باب (23) استحباب اتيان الزّوجة خصوصاً عند ميلها إلى ذلك من أبواب مباشرة النساء (ج 25) قوله صلّى اللّه عليه و آله أما إنّه إذا أقبل اكتنفه ملكان فكان كالشاهر سيفه في سبيل اللّٰه فإذا هو جامع تحاتّ عنه الذنوب كما يتحاتّ ورق الشجر فإذا هو اغتسل انسلخ من الذنوب.

و في رواية أبى هاشم (5) من باب (1) ان اللّٰه تعالى يبغض الطلاق من أبوابه (ج 27) قوله عليه السلام انّ لله عزّ و جلّ يحبّ البيت الذي فيه العرس، وما يدلّ على استحباب التزويج في الأبواب المختلفة كثير جدّاً وفيما ذكر غنىً وكفاية.

ص: 108

و در روايت دويست و شصت و دو از باب بيست و دوم از باب هاى فضائل قرآن فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه:

«اى فلان ازدواج كرده اى ؟ او گفت: نه و چيزى ندارم كه با آن ازدواج كنم. حضرت فرمود: آيا با تو سوره قل هو الله أحد نيست ؟ گفت: آرى. هست. حضرت فرمود: سوره قل هو الله أحد يك چهارم قرآن است. (آنگاه) حضرت فرمود: آيا سورۀ قل يا ايها الكافرون با تو نيست ؟ گفت: بلى هست. حضرت فرمود: يك چهارم قرآن است. حضرت فرمود: آيا سوره اذا زلزلت با تو نيست ؟ گفت: بلى هست. حضرت فرمود: يك چهارم قرآن است.

سپس حضرت فرمود: ازدواج كن. ازدواج كن. ازدواج كن.»

و در روايت هفتاد و سوم از باب هشتاد و هفتم از باب هاى معاشرت فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «هر كس همسرى به ازدواج برادر مؤمنش درآورد كه او با آن زن انس گيرد و در كنار او به آرامش برسد خداوند او را با صورتى كه از همه اعضاى خانواده اش نزد وى محبوب تر است در قبرش مأنوس سازد.»

و در بسيارى از روايات و اشارت هاى باب يكم از باب هاى سفر و ذيل آن چيزى است كه بر حكم رهبانيّت دلالت دارد ملاحظه كنيد.

و در روايت يكم از باب يكم از باب هاى موى سر فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «سه چيز از سنت هاى پيامبران مرسل است: عطر و آميزش بسيار.»

و در روايت دهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «چهار چيز از اخلاق پيامبران است: عطر زدن و آميزش بسيار.»

و در روايت چهاردهم از باب يكم از باب هاى مسواك كردن فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «چهار چيز از سنت هاى پيامبران مرسل است عطر زدن و زنان.»

و در روايت شانزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «سه چيز را من به پيامبران عليهم السلام مى دهم: عطر و همسران.»

و در روايت هفدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «نشاط و شادابى در ده چيز است: راه رفتن، نگاه به زن زيبا و آميزش.»

و در روايت سى و پنجم از باب يكم از باب هاى بدهى اين گفته كه: «گفتم قرض مى كند و ازدواج مى نمايد حضرت فرمود: آرى او صبح و شام منتظر روزى خدا خواهد بود.»

مى آيد:

در روايات باب بعدى و باب پس از آن و نيز در بسيارى از روايات باب هاى ازدواج دلالت بر اين مفاد دارد.

و در روايت سوم از باب بيست و سوم از باب هاى آميزش با زنان فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله كه: «آگاه باشيد! آن زمان كه مرد رو به زن خويش كند دو فرشته او را احاطه مى كنند و آن مرد مانند كسى است كه در راه خدا شمشير كشيده است و چون آميزش كند گناهان از او مى ريزد آن گونه كه برگ درخت مى ريزد و چون غسل كند از گناهان بيرون مى شود.»

و در روايت پنجم از باب يكم از باب هاى طلاق فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «خداوند عز و جل خانه اى را كه در آن عروسى است، دوست مى دارد.»

و آنچه كه بر استحباب ازدواج در باب هاى گوناگون دلالت دارد جداً بسيار است و در آنچه كه ذكر شد كفايت است و ما را بى نياز مى سازد.

ص: 109

(3) باب تأكّد استحباب تزويج البنت عند بلوغهاوتحصينها بالزوج حتّى لا تفسد

81-36480-(1) تهذيب 397/7: روى محمّد بن يعقوب مرسلاً فقال كافى 337/5: بعض أصحابنا سقط عنّى إسناده عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إنّ اللّٰه عزّ و جلّ لم يترك شيئاً ممّا يحتاج إليه إلّا علّمه نبيّه صلّى اللّه عليه و آله. فكان من تعليمه إيّاه: أنّه صعد المنبر ذات يوم فحمد اللّٰه و أثنى عليه، ثمّ قال أيّها الناس انّ جبرئيل عليه السلام أتانى عن اللطيف الخبير فقال إنّ الابكار بمنزلة الثمر على الشجر إذا أدرك ثمره(1) فلم يجتن(2) أفسدته الشمس ونثرته(3) الرياح وكذلك الابكار إذا أدركن ما تدرك النساء فليس لهنّ دواء إلّا البعولة وإلّا لم يؤمن عليهنّ الفساد لانّهنّ بشر قال فقام اليه رجل فقال يا رسول اللّٰه فمن نزوّج ؟(4) فقال الاكفاء. فقال يا رسول اللّٰه (و كا) من الاكفاء؟ فقال المؤمنون بعضهم أكفاء بعض (المؤمنون بعضهم أكفاء بعض كا يب خ).

82-36481-(2) العيون 289/1: العلل 578: (حدّثنا العيون) أبى رحمه اللّه قال حدّثنا القاسم(5) بن محمّد بن عليّ بن إبراهيم النهاوندى عن صالح بن راهويه عن أبي حيون(6) مولى الرضا عليه السلام عن الرضا عليه السلام قال نزل جبرئيل على النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فقال يا محمّد انّ ربّك يقرئك السلام ويقول إنّ الأبكار من النساء بمنزلة الثمر على الشجر فإذا أينع الثمر فلا دواء له إلّااجتناؤه (وذكر نحوه إلى قوله أكفاء بعض و زاد) ثمّ لم ينزل حتّى زوّج ضباعة (بنت زبير بن عبدالمطلب العيون) المقداد بن الأسود(7) (الكندي العلل) ثمّ قال يا أيّها النّاس انّى(8) زوّجت ابنة عمّى المقداد ليتّضع النكاح.

83-36482-(3) كافى 336/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن بعض أصحابه عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال من سعادة المرء أن لا تطمث(9) ابنته في بيته. فقيه 302/3: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله من سعادة الرجل (وذكر مثله).

ص: 110


1- . ثمارها يب.
2- . جنى الثمرة: تناولها من شجرتها.
3- . و تذريه يب.
4- . اُزوّج يب.
5- . الفتح خ العيون.
6- . أبى حيوان خ العيون أبى جويد خ العلل.
7- . لمقداد بن أسود العيون.
8- . انّما العيون.
9- . لا تحيض فقيه.

باب 3 استحباب مؤكّد شوهر دادن دختر به هنگام بلوغ و مصونيّت دادن به او با شوهر تا آنكه فاسد نشود

81-36480-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند عز و جل هر آنچه كه مورد نياز بود به پيامبرش صلى الله عليه و آله آموخت. يكى از آن آموزش ها اين است كه روزى پيامبر خدا بر فراز منبر رفتند حمد و ثناى الهى گفتند سپس فرمودند: اى مردم! جبرئيل عليه السلام از طرف خداوند لطيف و آگاه نزد من آمد و گفت: دختران باكره به سان ميوۀ بر درخت هستند كه اگر ميوه درخت برسد و چيده نشود خورشيد آن را فاسد و بادها آن را پراكنده مى سازد همين گونه دختران بكر اگر به مرحله اى كه زنان مى رسند برسند دوايى جز شوهر كردن ندارند وگرنه از فساد بر آنان امان نيست چرا كه آنان بشرند.

امام صادق عليه السلام فرمود: مردى برخاست و گفت: اى رسول خدا! دختران را به چه كسانى تزويج كنيم ؟ حضرت فرمود: همتايان آنها. او پرسيد: اى رسول خدا همتايان كيانند؟ حضرت فرمود: مؤمنان برخى همتاى برخى هستند.»

82-36481-(2) حضرت رضا عليه السلام فرمود: «جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد و گفت: اى محمد پروردگارت سلامت مى رساند و مى گويد: زنان بكر به منزلۀ ميوۀ بر درخت هستند پس چون ميوه برسد دوايى ندارد جز چيدن آن... و مشابه روايت پيشين را تا آنجا كه مى گويد: مؤمنان همتايان يكديگرند و افزوده است كه: پس از آن پيامبر از منزل پايين نيامدند تا آن كه ضباعه دختر زبير بن عبدالمطلّب را به ازدواج مقداد بن أسود كندى درآوردند سپس فرمودند: اى مردم من دختر عمويم را با مقداد تزويج كردم تا ازدواج [از سختگيرى هاى بى جا] فرو افتد.»

83-36482-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «از نيكبختى مرد است كه دخترش در خانه او حيض نگردد.»

ص: 111

وتقدّم في

رواية مطر (ف خ) (1) من باب (1) استحباب سعة المنزل من أبواب أحكام المساكن (ج 21) قوله عليه السلام ثلاثة للمؤمن فيها راحة ابنة أو أخت يخرجها من منزله إمّا بموت أو بتزويج. ويأتي في أحاديث باب (46) استحباب تحصين المرأة في البيت من أبواب مباشرة النساء ومعاشرتهنّ (ج 25) ما يمكن ان يستفاد منه ما يدلّ على ذلك.

(4) باب استحباب حبّ النساء المحلّلات واخبارهنّ به و كراهة الافراط فيه وجملة ممّا ورد في ذمّهنّ

قال اللّٰه عزّ و جلّ في سورة آل عمران (3):14: «زُيِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ اَلشَّهَوٰاتِ مِنَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْبَنِينَ وَ اَلْقَنٰاطِيرِ اَلْمُقَنْطَرَةِ مِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ وَ اَلْخَيْلِ اَلْمُسَوَّمَةِ وَ اَلْأَنْعٰامِ وَ اَلْحَرْثِ ذٰلِكَ مَتٰاعُ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ اَللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ اَلْمَآبِ ».

84-36483-(1) تهذيب 403/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 320/5: عليّ (بن إبراهيم ابن هاشم كا) عن أبيه عن محمّد بن أبي عمير عن إسحاق بن عمّار قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام من أخلاق الأنبياء عليهم السلام حبّ النساء.

85-36484-(2) كافى 321/5: (عليّ بن إبراهيم عن أبيه معلّق) عن محمّد بن أبي عمير عن بكّار بن كردم وغير واحد عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله جعل قرّة عينى في الصلاة و لذّتى في النساء.

86-36485-(3) كافى 321/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ عن حماد بن عثمان عن عمر بن يزيد عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله جعل قرّة عينى في الصّلاة، ولذّتى في الدّنيا النّساء وريحانتىّ الحسن والحسين عليهما السلام.

87-36486-(4) الجعفريّات 182: بإسناده عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله اُعطينا أهل البيت سبعةً لم يعطهنّ أحد قبلنا ولا يعطاها أحد بعدنا: الصباحة(1)، والفصاحة، والسماحة(2)، والشجاعة، والحلم، والعلم والمحبّة من النّساء. مستدرك 157/14: و رواه السّيد فضل اللّٰه الرّاوندى في نوادره بإسناده عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله مثله.

ص: 112


1- . الصباحة: الجمال.
2- . السماحة: الجود.

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب يكم از باب هاى احكام مسكن ها فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «سه چيز راحت مؤمن در آن است: دختر و يا خواهرى را كه از منزل با مردن و يا ازدواج دادن بيرون كند.»

مى آيد:

در روايات باب چهل و ششم از ابواب مباشرت و معاشرت با زنان و چيزى كه از آن مى توان براى دلالت بر اين مفاد استفاده كرد.

باب 4 استحباب دوست داشتن همسر و مطلع ساختن زن از آن و كراهت زياده روى در آن

خداوند تعالى مى فرمايد:

محبّت امورى مادى ما از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب هاى ممتاز و چهارپايان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است (تا در پرتو آن، آزمايش و تربيت شوند ولى) اينها (در صورتى كه هدف نهايى آدمى را تشكيل دهند) سرمايه زندگى پست (مادى) است و سرانجام نيك (و زندگى والا و جاويدان) نزد خداست.(1)

84-36483-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «دوست داشتن زنان از اخلاق پيامبران است.»

85-36484-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: نور چشمم در نماز و لذّتم در زنان است.»

86-36485-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: نور چشم من در نماز قرار داده شده است و لذت من در دنيا در زنان است و دو گلِ من حسن و حسين هستند.»

87-36486-(4) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: به ما اهل بيت هفت چيز داده شده كه به احدى پيش از ما داده نشده و به كسى بعد از ما داده نمى شود.

زيبايى، فصاحت، سخاوت، شجاعت، بردبارى، دانش و دوست داشتن زنان.»

ص: 113


1- . آل عمران 14/3.

88-36487-(5) كافى 321/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن صالح بن السندىّ عن جعفر بن بشير عن أبان كافى 320/5: محمّد بن يحيى العطّار عن عبد اللّٰه بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن فقيه 242/3: أبان (بن عثمان كا) عن عمر بن يزيد عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال ما أظنّ رجلاً يزداد في الايمان(1) خيراً إلّا ازداد حبّاً للنساء.

89-36488-(6) فقيه 242/3: روى أبو مالك الحضرمى عن أبي العباس قال: سمعت الصادق عليه السلام(2) يقول العبد كلّما ازداد للنّساء حبّاً ازداد في الايمان فضلاً.

90-36489-(7) الجعفريّات 90: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله كلّما ازداد العبد ايماناً ازداد حبّاً للنّساء. مستدرك 157/14: ورواه السّيد فضل اللّٰه الراونديّ في نوادره بإسناده عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله (مثله).

91-36490-(8) السرائر 491: من رواية أبى القاسم بن قولويه عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام كلّ من اشتدّ لنا حبّاً اشتدّ للنساء حبّا و للحلواء.

92-36491-(9) كافى 321/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد اللّٰه البرقي عن الحسن بن أبى قتادة عن رجل عن جميل بن درّاج قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام ما تلذّذ الناس في الدنيا والآخرة بلذّة أكثر لهم من لذّة النساء وهو قول اللّٰه عزّ و جلّ : «زُيِّنَ لِلنّٰاسِ حُبُّ اَلشَّهَوٰاتِ مِنَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْبَنِينَ » إلى آخر الآية ثمّ قال و إنّ أهل الجنّة ما يتلذّذون بشيء من الجّنة أشهى عندهم من النّكاح لا طعام ولا شراب. تفسير العيّاشى 164/(1): عن جميل بن درّاج قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام ما تتلذّذ النّاس (وذكر نحوه).

93-36492-(10) كافى 321/5: محمّد بن يحيى عن سلمة بن الخطّاب عن عليّ بن حسّان عن بعض أصحابنا قال: سألنا أبو عبد اللّٰه عليه السلام أيّ الأشياء ألذّ قال فقلنا غير شيء فقال هو عليه السلام ألذّ الأشياء مباضعة النساء.

94-36493-(11) فقيه 243/3: روى عن ابن فضّال عن يونس بن يعقوب عمّن سمع أبا عبد اللّٰه عليه السلام يقول أكثر الخير في النساء.

ص: 114


1- . في هذا الأمر كا 321.
2- . سمعت رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله خ.

88-36487-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «گمان نمى كنم كه مرد پس از ايمان، خيرى بيفزايد مگر اينكه محبّتش به زنان بيشتر مى شود.»

89-36488-(6) ابوالعبّاس گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: بنده هر چه محبتش به زنان بيشتر شود ايمانش برترى مى يابد.»

90-36489-(7) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر اندازه كه ايمان مرد فزونى يابد محبّت او به زنان بيشتر شود.»

91-36490-(8) ابوالقاسم بن قولويه از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه: «هركس محبّتش نسبت به ما بيشتر شود زنان و حلوا را بيشتر دوست مى دارد.»

92-36491-(9) امام صادق عليه السلام فرمود: «مردم در دنيا و آخرت لذّتى بيشتر از لذّت زنان ندارند و اين همان فرموده خداوند عز و جل است كه: «محبّت امور مادّى، از زنان و فرزندان... در نظر مردم جلوه داده شده است.» تا آخر آيه سپس حضرت فرمود: لذّتى كه بهشتيان در بهشت از آميزش مى برند از هيچ خوردنى و نوشيدنى، آن لذّت را نمى برند.»

93-36492-(10) راوى گويد: «امام صادق عليه السلام از ما پرسيدند: چه چيزى لذّت بيشتر دارد؟ راوى گويد: ما چيزهاى بسيارى را نام برديم. پس از آن حضرت فرمودند: آميزش با زنان از همه چيزها لذت بخش تر است.»

94-36493-(11) يونس بن يعقوب از كسى كه از امام صادق عليه السلام شنيده بود روايت كرده است كه حضرت مى فرمود: «بيشترين خوبى در زنان است.»

ص: 115

95-36494-(12) كافى 569/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن عثمان بن عيسى عن عمرو بن جميع عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قول الرّجل للمرأة انّى اُحبّك لا يذهب من قلبها أبداً.

96-36495-(13) تهذيب 404/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 322/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد اللّٰه عن أبيه عن سليمان بن جعفر الجعفرى عمّن ذكره عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال فقيه 247/3: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ما رأيت (من كا) ضعيفات الدّين (و كا) ناقصات العقول أسلب لذى لبّ منكنّ .

97-36496-(14) فقيه 247/3: مرّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله على نسوة فوقف عليهنّ ثمّ قال يا معاشر(1) النساء ما رأيت نواقص عقول ودين أذهب بعقول ذوى الألباب منكنّ ، انّى قد رأيت أ نّكنّ أكثر أهل النّار يوم القيامة، فتقرّبن إلى اللّٰه عزّ و جلّ ما استطعتنّ ، فقالت امرأة منهنّ : يا رسول اللّٰه، ما نقصان ديننا وعقولنا؟ فقال أمّا نقصان دينكنّ فالحيض الذي يصيبكنّ فتمكث إحداكنّ ما شاء اللّٰه لا تصلّى ولا تصوم، وأمّا نقصان عقولكنّ فشهادتكنّ ، إنّما شهادة المرأة نصف شهادة الرّجل.

98-36497-(15) مستدرك 159/14: الشيخ أبو الفتوح في تفسيره عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال: النساء حبائل الشيطان. وعن عكّاف بن وداعة(2) الهلالى عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله في حديث قال قال صلّى اللّه عليه و آله ما للشيطان سلاح أبلغ في الصالحين من النساء إلّاالمتزوّجون أولئك المطهرّون المبرّؤون (من الخنا خ) ويحك يا عكّاف، إنّهنّ صواحب أيّوب وداود ويوسف وكرسف، قلنا يا رسول اللّٰه من كرسف ؟ قال رجل كان يعبد اللّٰه بساحل البحر ثلاثمائة(3) عام يصوم النهار ويقوم الليل، ثمّ أنّه كفر باللّٰه العظيم في سبب امرأةٍ عشقها وترك ما كان عليه من عبادة اللّٰه عزّ و جلّ ، ثمّ استدركه اللّٰه ببعض ما كان منه فتاب عليه ويحك يا عكّاف، تزوّج. الخبر.

99-36498-(16) الغرر 156: قال أمير المؤمنين عليه السلام إيّاك و كثرة الوله(4) بالنساء والاغراء(5) بلذّات الدنيا فانّ الوله بالنساء ممتحن و الغريّ (6) باللذّات ممتهن.

ص: 116


1- . يامعشر خ.
2- . وادعة خ.
3- . ثلاثين خ.
4- . الوله: ذهاب العقل و التحيّر من شدّة الوجدأ و الحزن أو الخوف. اللسان، ج 13، ص 561.
5- . الاغترار ك.
6- . غرى بكذا اولع به من حيث لايحمله عليه حامل المنجد.

95-36494-(12) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: گفتۀ مرد به زن كه من تو را دوست مى دارم از قلب زن بيرون نمى رود.»

96-36495-(13) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «من زنانى را كه ضعف دين و نقص عقل داشته باشند و بيشتر از شما (عقل) عاقلان را بربايند نديده ام.»

97-36496-(14) رسول خدا صلى الله عليه و آله گذرشان به زنانى افتاد. بالاى سر آنان ايستادند سپس فرمودند: «اى گروه هاى زنان من نديدم كسانى را كه عقل و دين شان ناقص باشد و از شما بيشتر عقل عاقلان را از بين ببرند.

من ديده ام كه بيشترين اهل جهنم در روز قيامت شما هستيد بنابراين به خداوند تا مى توانيد نزديك گرديد. زنى از آنان پرسيد: اى رسول خدا نقص دين و عقل ما چيست ؟ حضرت فرمود: اما نقص دين شما همان حيضى است كه به شما مى رسد كه در نتيجه يكى از شما به مقدارى كه خدا مى خواهد نماز نمى خواند و روزه نمى گيرد و امّا نقص عقل شما همان گواهى شماست شهادت زن تنها نيمى از شهادت مرد است.»

98-36497-(15) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «زنان بندها (دام ها) ى شيطان هستند.»

عكاف بن وداعه در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «شيطان اسلحه اى كاربردتر از زنان براى صالحان ندارد مگر صالحانى كه ازدواج كرده اند اينان پاك و مبرّا هستند. اى عكاف! واى بر تو. زنان هم نشينان ايوب، داود، يوسف و كرسف اند. پرسيدم:

اى رسول خدا كرسف كيست ؟ حضرت فرمود: مردى بود كه در ساحل دريا سيصد (سى) سال به عبادت خدا مشغول بود روزها را روزه مى گرفت و شب ها را بيدار بود. سپس او در رابطه با زنى كه به آن عشق پيدا كرد، به خداوند بزرگ كافر شد و عبادت خدا را كه بدان مشغول بود ترك كرد سپس خداوند به خاطر بعضى از كارهايش او را حفظ كرد و توبه اش را پذيرفت واى بر تو اى عكاف ازدواج كن....»

99-36498-(16) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «از اينكه زياد عقل و هوشت را به زنان بدهى و مغرور به لذت هاى دنيا بشوى بترس چرا كه دلدادگى به زنان، انسان را در سختى قرار مى دهد و فريب لذت ها را خوردن انسان را خوار مى سازد.»

ص: 117

100-36499-(17) كافى 322/5: (عدّة من أصحابنا معلّق) عن أحمد بن أبي عبد اللّٰه عن الحجّال عن غالب بن عثمان عن عقبة بن خالد قال أتيت أبا عبد اللّٰه عليه السلام فخرج إلىّ ثمّ قال يا عقبة شغلتنا عنك هؤلاء النّساء.

101-36500-(18) الغرر 47: قال أمير المؤمنين عليه السلام الاستهتار بالنساء(1) شيمة النوكى(2).

102-36501-(19) الغرر 52: قال عليه السلام المرأة عقرب حلوة اللسبة(3).

103-36502-(20) الخصال 113: حدّثنا محمّد بن موسى بن المتوكّل رضي اللّه عنه قال حدّثنا عليّ بن الحسين السعدآبادي قال حدّثنا أحمد بن أبي عبد اللّٰه البرقي عن أبيه عن محمّد بن سنان عن زياد بن المنذر عن سعد بن طريف عن الأصبغ بن نباته قال قال أمير المؤمنين عليه السلام الفتن ثلاث حبّ النساء وهو سيف الشيطان وشرب الخمر وهو فخّ الشيطان(4) وحبّ الدينار والدرهم وهو سهم الشيطان فمن أحبّ النساء لم ينتفع بعيشه ومن أحبّ الأشربة حرمت عليه الجنّة ومن أحبّ الدينار والدرهم فهو عبد الدّنيا وقال قال عيسى بن مريم عليه السلام الدّينار داء الدّين والعالم طبيب الدّين فإذا رأيتم الطبيب يجرّ الدّاء إلى نفسه فاتّهموه واعلموا أنّه غير ناصح لغيره.

وتقدّم في

رواية ابن سنان (15) من باب (44) ما ورد في ذمّ حبّ الدنيا من أبواب جهاد النفس ج 17 قوله صلّى اللّه عليه و آله إنّ أوّل ما عصى اللّٰه عزّ و جلّ به ستّ حبّ الدنيا وحبّ النساء

و في

رواية أبي بصير (47) من باب (64) مكارم الأخلاق قوله عليه السلام انّ لاهل الدين علامات يعرفون بها (إلى أن قال) قلّة المراقبة للنّساء أو قال قلّة المؤاتاة للنساء.

و في

رواية أبى المجبّر (30) من باب (8) ما ورد في إظهار الكراهة لأهل المعاصى من أبواب الأمر بالمعروف ج 18 قوله عليه السلام أربع مفسدة للقلوب الخلوة بالنساء والاستمتاع منهنّ .

و في مرسلة الصدوق (14) من باب (1) استحباب السواك من أبوابه (ج 21) قوله عليه السلام أربع من سنن المرسلين التعطّر والنساء.

و في رواية طلحة (16) قوله عليه السلام ثلاث أعطيهنّ

ص: 118


1- . المستهتر بالشيء: المولع به ولعاً شديداً.
2- . النوكى جمع الأنوك: الاحمق المنجد.
3- . لَسَبَتْه الحيّة: لدغته.
4- . الفخّ : آلة يصادبها المنجد.

100-36499-(17) عقبة بن خالد گويد: «نزد امام صادق عليه السلام آمدم. حضرت (از اندرون) نزد من آمد سپس فرمود:

اى عقبه اين زنان، ما را از تو باز داشتند.»

101-36500-(18) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «عشق زياد نسبت به زنان خوى احمقان است.»

102-36501-(19) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «زن عقربى است كه نيشش شيرين است.»

103-36502-(20) اصبغ بن نباته گويد: «امير المؤمنين عليه السلام فرمود: فتنه ها سه تاست: حبّ زنان كه آن شمشير شيطان است و شرب خمر كه آن دام شيطان است و حبّ درهم و دينار (پول) كه آن تير شيطان است هركس كه زنان را دوست بدارد از زندگى اش بهره مند نمى گردد و هركس كه شراب را دوست بدارد بهشت بر او حرام گردد و آن كس كه درهم و دينار را دوست دارد او بندۀ دنياست.

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: عيسى بن مريم عليه السلام فرمود: دينار مرض دين است و عالم، طبيب دين.

اگر ديديد كه طبيب، درد و مرض را به سوى خويش مى كشد او را متهم سازيد و بدانيد كه او خيرخواه ديگران نيست.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت پانزدهم از باب چهل و چهارم از باب هاى جهاد با نفس فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه:

«اولين چيزى كه بدان معصيت خدا شكل گرفت شش چيز بود حبّ دنيا و حبّ زنان....»

و در روايت چهل و هفتم از باب شصت و چهارم فرموده معصوم عليه السلام كه: «دينداران علاماتى دارند كه بدانها شناخته مى شوند (تا آنجا كه گويد) قلّت مراقبت زنان و يا گويد قلّت همراهى با زنان.»

و در روايت سى ام از باب هشتم از باب هاى امر به معروف فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «چهار چيز دل ها را فاسد مى كند خلوت با زنان و گوش دادن به آنان.»

و در روايت چهاردهم از باب يكم از باب هاى استحباب مسواك كردن فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«چهار چيز از سنت هاى پيامبران مرسل است: عطر زدن و زنان....»

و در روايت شانزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «سه چيز به پيامبران داده شده است: عطر و همسران....»

و در روايت هفدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «نشاط در ده چيز است: راه رفتن و نگاه به زن زيبا....»

و در روايت ششم از باب يكم فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله كه: «من از دنياى شما جز زنان و عطر را دوست ندارم.»

ص: 119

الأنبياء عليهم السلام العطر والأزواج.

و في رواية جعفر (17) قوله عليه السلام: النُّشرة (النشوة خ) في عشرة أشياء المشى والنظر إلى المرأة الحسناء.

و في رواية حفص (6) من باب (1) استحباب التطيّب من أبواب الطيب (ج 21) قول النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ما أحبّ من دنياكم إلّاالنساء والطيب.

و في رواية المكارم (7) قوله صلّى اللّه عليه و آله جعل اللّٰه تعالى لذّتى في النساء والطيب.

و في رواية أنس (8) قوله صلّى اللّه عليه و آله حبّب إلىّ من الدنيا ثلاث: النساء. وفى كثير من أحاديث باب (2) بدؤ التّزويج وفضله (ج 25) ما يناسب ذلك.

(5) باب ما ورد من الصلوة والدعاء لمن أراد التّزويج والاستعاذة باللّٰه من امرأة سوء

104-36503-(1) كافى 482/3: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن القاسم بن يحيى كافى 501/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى و عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد اللّٰه عن القاسم بن يحيى عن جدّه الحسن بن راشد عن أبي بصير تهذيب 407/7:

أحمد بن محمّد بن عيسى عن عليّ بن الحكم عن فقيه 249/3: مثنّى بن الوليد الحنّاط عن أبي بصير قال قال (لى كا ج فقيه) أبو عبد اللّٰه عليه السلام (1) إذا تزوّج أحدكم كيف يصنع (قال يب) قلت (له يب) لا أدرى(2) (جعلت فداك يب فقيه) قال (ف يب) إذا همّ بذلك فليصلّ ركعتين وليحمد(3) اللّٰه عزّ و جلّ ثمّ يقول(4) اللّهمّ إنّي أريد أن أتزوّج(5) (اللّهمّ يب فقيه) فقدر(6) لي من النساء أعفّهنّ فرجاً وأحفظهنّ لي في نفسها و (فى كا ج يب) مالى و أوسعهنّ رزقاً وأعظمهنّ بركةً وقدّر(7) لي (منها يب فقيه) ولداً طيّباً تجعله (لى فقيه) خلفاً صالحاً في حياتى وبعد موتى(8) (كا ج 5: يب (قال كا) فإذا دخلت إليه(9) فليضع يده على ناصيتها وليقل(10) اللّهمّ على كتابك تزوّجتها وفى أمانتك أخذتها وبكلماتك استحللت

ص: 120


1- . قال قال لي أبو جعفر كا، ج 5.
2- . ما أدرى يب فقيه.
3- . ويحمد كا، ج 3 يب فقيه.
4- . ويقول يب فقيه.
5- . التزويج فقيه.
6- . فأقدر يب.
7- . و أقدر يب و قيّض فقيه.
8- . مماتى كا، ج 3.
9- . ادخلت عليه يب.
10- . ويقول يب.

و در روايت هفتم فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «خداوند متعال لذّت مرا در زنان و بوى خوش قرار داده است.»

و در روايت هشتم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «سه چيز از دنيا نزد من محبوب گردانده شده است:

زنان....»

و در بسيارى از روايات باب دوم مناسب اين مفاد.

باب 5 نماز و دعا براى كسى كه قصد ازدواج داردو نيز پناه بردن به خدا از زن بد

104-36503-(1) ابو بصير گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود: هنگامى كه كسى از شما مى خواهد ازدواج كند چه مى كند؟ به حضرت گفتم: نمى دانم فدايت شوم! حضرت فرمود: آن زمان كه قصد ازدواج مى كند دو ركعت نماز بگذارد و خداوند عز و جل را ستايش نمايد و پس از آن بگويد... خداوندا مى خواهم ازدواج كنم پس برايم عفيف ترين زن را و آن كه از زنان بيش از همه خودش و مالم را برايم حفظ مى كند و از همه روزيش بيشتر است و با بركت تر است را برايم مقدّر ساز و از اين زن فرزندى پاك مقدّرم ساز كه او را در زندگى و پس از مرگم جانشين صالحم قرار دهى.

حضرت افزود: و آن زمان كه تو را نزد او بردند مرد دستش را بر روى موى پيشانى زن بگذارد و بگويد: خداوندا بر پايۀ كتاب تو با او ازدواج كردم و با امانت تو او را گرفته ام و با كلمات تو او را بر خود حلال كردم پس اگر در رحم او براى من چيزى را مقرّر كرده اى او را مسلمانى كامل قرار ده و شيطان را به او شريك مساز.

ص: 121

فرجها فان قضيت (لى كا) في رحمها شيئاً(1) فاجعله مسلماً سويّاً ولا تجعله شرك شيطان (قال كا) قلت وكيف يكون شرك شيطان قال (انّ الرجل إذا دنا من المرأة وجلس مجلسه حضره الشيطان يب) فان (هو يب) ذكر اسم اللّٰه تنحّى الشيطان (عنه يب) وان فعل ولم يسمّ أدخل (الشيطان يب) ذكره فكان العمل منهما جميعاً والنطفة واحدة (يب قلت فبأى شيء يعرف هذا جعلت فداك قال بحبّنا وبغضنا).

105-36504-(2) الجعفريّات 109: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال من أراد منكم التزويج فليصلّ ركعتين وليقرأ فيهما فاتحة الكتاب و يٰس، فإذا فرغ من الصلاة فليحمد اللّٰه تعالى و ليثنِ عليه وليقول(2) اللّهمّ ارزقني زوجةً ودوداً ولوداً شكوراً غيوراً ان أحسنت شكرت وان أسأت غفرت وان ذكرت اللّٰه تعالى أعانت وان نسيت ذكّرت وان خرجت من عندها حفظت، وان دخلت عليها سرّتنى وان أمرتها أطاعتنى وان أقسمت عليها أبرّت قسمى، وان غضبت عليها أرضتنى يا ذا الجلال والإكرام هب لي ذلك فإنّما أسألكه ولا آخذ إلّاما مننت وأعطيت وقال من فعل ذلك أعطاه اللّٰه ما سأل.

106-36505-(3) المقنع 98: فإذا أردت التزويج فصلّ ركعتين و احمد اللّٰه و أرفع يديك و قل اللّهمّ إنّي اُريد أن أتزوّج فقدّر لي من النساء أعفّهنّ فرجاً و أحسنهنّ خلقاً و أحفظهنّ لي في نفسها و مالى و أوسعهنّ رزقاً و أعظمهنّ بركةً و قيّض لي منها ولداً طيّباً تجعله لي خلفاً صالحاً في حياتى و بعد موتى (مماتى خ).

107-36506-(4) مستدرك 217/14: الشيخ إبراهيم الكفعميّ في الجنة في خواصّ سورة الفرقان قال من كتب منها قوله: «رَبَّنٰا هَبْ لَنٰا مِنْ أَزْوٰاجِنٰا وَ ذُرِّيّٰاتِنٰا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اِجْعَلْنٰا لِلْمُتَّقِينَ إِمٰاماً * أُوْلٰئِكَ يُجْزَوْنَ اَلْغُرْفَةَ بِمٰا صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيهٰا تَحِيَّةً وَ سَلاٰماً * خٰالِدِينَ فِيهٰا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقٰاماً»(3) ومن كان عزباً وأراد التّزويج فليصم ثلاثة أيّام ويقرأ كلّ ليلة عند أخذ مضجعه الآيات احدى وعشرين مرّة ويسأل اللّٰه تعالى الإجابة يقول ذلك كلّ شهر فإنّه سبحانه يسهّل له التّزويج وقال في سورة طه من جعلها معه ومضى إلى قومٍ يريد التّزويج منهم زوّجوه. مستدرك قلت: ويظهر من مجموعة الشهيد وغيرها أنّ ما نقل من الخواصّ مروىّ من الصادق عليه السلام واللّٰه العالم.

ص: 122


1- . ولداً يب.
2- . وليقل ك.
3- . الفرقان (25):7674.

پرسيدم: چگونه شيطان در فرزند شريك مى شود؟ حضرت فرمود: مرد زمانى كه به زن نزديك مى گردد و در جاى خود قرار مى گيرد شيطان حاضر مى شود پس اگر مرد نام خدا را برد شيطان دور مى شود ولى اگر آميزش كرد و نام خدا را نبرد شيطان آلت خود را داخل مى كند و در نتيجه آميزش از هر دو خواهد بود ولى نطفه يكى است.

پرسيديم: اين قضيه چگونه معلوم مى شود فدايت شوم ؟ حضرت فرمود: با محبّت ما و با بغض ما.»

105-36504-(2) حضرت على عليه السلام فرمود: «هركس كه قصد ازدواج دارد دو ركعت نماز گذارد و در هر يك از آن دو ركعت فاتحة الكتاب و سورۀ يس را بخواند و چون از نماز فارغ گشت حمد الهى را بجا آورد و ثناى او گويد و بگويد: خداوندا! همسرى بسيار مهربان و زايا و سپاسگزار و باغيرت روزيم كن كه اگر خوبى كردم سپاسگزارى كند و اگر بدى كردم گذشت نمايد و اگر به ياد خداوند متعال بودم ياريم دهد و اگر فراموش كردم يادآورى كند و اگر از نزد وى بيرون رفتم حفظ و حراست كند و اگر نزد وى آمدم مرا مسرور سازد و اگر به او دستورى دادم اطاعت كند و اگر براى او قسمى خوردم قسمم را عملى سازد و اگر بر او خشم گرفتم مرا خشنود سازد. اى خداى دارندۀ جلال و اكرام اين را به من ببخش چرا كه اين را تنها از تو مى خواهم و جز آنچه را كه تو منّت نهى و بدهى نمى گيرم حضرت فرمود: و هركس كه چنين كند خداوند آنچه را كه خواسته به او خواهد داد.»

106-36505-(3) در كتاب مُقنع شيخ صدوق آمده است: «چون قصد ازدواج مى كنى دو ركعت نماز بگذار و خدا را ستايش كن و دستانت را بالا ببر و بگو: خداوندا! مى خواهم كه ازدواج كنم پس پاكدامن ترين و خوش اخلاق ترين و محافظترين زنان را كه خودش و مال مرا براى من حفظ كند و پرروزى ترين و با بركت ترين زنان را مقدرم فرما و برانگيز از آن برايم فرزندى پاك كه او را جانشينى صالح در زندگى و پس از مرگم برايم قرار دهى.»

107-36506-(4) شيخ ابراهيم كفعمى در كتاب الجنّة الواقية درباره خواص سورۀ فرقان گويد: «هركس اين فرموده خداوند را از آن سوره بنويسد كه: «پروردگارا! از همسران و فرزندان مان مايۀ روشنى چشم ما قرار بده و ما را براى پرهيزكاران پيشوا گردان (آرى) آنها هستند كه درجات عالى بهشت در برابر شكيبايى شان به آنان پاداش داده مى شود و در آن با تحيّت و سلام روبه رو مى شوند در حالى كه جاودانه در آن خواهند ماند؛ چه قرارگاه و محلّ اقامت خوبى.»

هركس كه بى زن است و مى خواهد ازدواج كند سه روز روزه بدارد و هر شب به هنگام خفتن اين آيه ها را بيست و يكبار بخواند و از خداوند استجابت را بخواهد و اين را هر ماه بگويد خداوند سبحان ازدواج را برايش آسان و فراهم مى سازد.»

و شيخ كفعمى درباره سوره طه فرموده است: «هركس اين سوره را همراه خويش سازد و نزد قومى رود كه مى خواهد با آنان ازدواج كند آنان به وى زن خواهند داد.»

در مستدرك آمده است: «مى گويم از كتاب مجموعه شهيد و غير آن آشكار مى گردد كه خواصى كه براى اين سوره نقل شده از امام صادق عليه السلام روايت شده است و خداوند عالم است.»

ص: 123

108-36507-(5) فقيه 364/3:: و كان النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله يقول في دعائه: الّلهمّ إنّي أعوذ بك من ولد يكون عليّ ربّاً ومن مال يكون عليّ ضياعاً ومن زوجة تشيبنى قبل أوان مشيبى ومن خليل ماكرٍ عيناه ترانى وقلبه يرعانى وان رأى خيراً دفنه وان رأى شرّاً أذاعه وأعوذ بك من وجع البطن.

صمّ إذا سمعوا خيراً ذُكرتُ به *** وان ذُكرتُ بشرّ عندهم أذنوا

109-36508-(6) الجعفريّات 219: بإسناده عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام أن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله كان يدعو بهذا الدعاء: اللّهمّ إنّي أعوذ بك من امرأةٍ تشيبنى قبل المشيب وأعوذ بك من ولدٍ يكون عليّ ربّاً، وأعوذ بك من مالٍ يكون عليّ عقاباً، وأعوذ بك من صاحب خديعةٍ ان رأى حسنةً دفنها، وان رأى سيئة أفشاها.

وتقدّم في باب (14) ما ورد من الصلوة عند إرادة التزويج من أبواب صلوة الحوائج (ج 8) ما يدلّ على ذلك. ويأتي في باب (4) ما يستحبّ للزوجين قبل الدخول من التوضّى والصلوة من أبواب مباشرة النساء (ج 25) ما يناسب ذلك.

(6) باب أنّه يجوز للرّجل ان ينظر إلى امرأة يريد تزويجهاوالأمة الّتى يريد شراءها ويكره للمرأة ان تمشى بين يدي من يريد تزويجها

110-36509-(1) كافى 365/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أبي أيوب الخزّاز عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن الرجل يريد أن يتزوّج المرأة أ ينظر إليها قال نعم إنّما يشتريها بأغلى الثمن.

111-36510-(2) العلل 500: أبى رحمه اللّه عن سعد بن عبد اللّٰه عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن البزنطىّ عن يونس بن يعقوب قال قلت لأبى عبد اللّٰه عليه السلام الرجل يريد أن يتزوّج المرأة يجوز ان ينظر إليها قال نعم. وترقّق له الثياب لانّه يريد أن يشتريها بأغلى ثمن.

112-36511-(3) الجعفريّات 93: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إذا أراد أحدكم أن يتزوّج المرأة فلا بأس أن يولج نظره(1) فإنّما هو مشترى. الدعائم 201/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إنّه قال إذا أراد (وذكر مثله).

ص: 124


1- . بصره خ ل.

108-36507-(5) پيامبر صلى الله عليه و آله در دعاى خويش مى گفت: «خداوندا! به تو پناه مى برم از فرزندى كه مالك من باشد و از مالى كه مايه ضايع شدن من شود و از همسرى كه پيش از زمان پيرى مرا پير سازد و از دوست نيرنگ بازى كه چشمانش مرا مى بيند و دلش پيوسته مرا به زير نظر دارد اگر خوبى ببيند آن را دفن مى سازد و اگر بدى ببيند آن را پخش مى كند و به تو از درد شكم پناه مى برم و دوستان نابابى كه از شنيدن خوبى هاى من كرند و در هنگام ذكر بدى هاى من سراسر گوشند.»

109-36508-(6) رسول خدا صلى الله عليه و آله اين دعا را مى خواند: «خداوندا! به تو پناه مى برم از زنى كه پيش از پيرى مرا پير سازد و به تو پناه مى برم از فرزندى كه مالك من شود و به تو پناه مى برم از مالى كه عقوبت من گردد و به تو پناه مى برم از همنشين خدعه گرى كه اگر خوبى ببيند آن را پنهان سازد و اگر بدى ببيند آن را افشا كند.»

ارجاعات

گذشت:

در باب چهاردهم از باب هاى نماز حاجت چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

مى آيد:

در باب چهارم از باب هاى نزديكى با زنان مناسب اين مفاد.

باب 6 مرد مى تواند به زنى كه مى خواهد با او ازدواج كند نگاه كندو كراهت دارد كه زن در برابر كسى كه قصد ازدواج با او را دارد راه برود

110-36509-(1) محمد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه مى خواهد با زنى ازدواج كند پرسيدم كه آيا به او مى تواند نگاه كند؟ حضرت فرمود: آرى آن زن را با بالاترين قيمت خريدارى مى كند.»

111-36510-(2) يونس بن يعقوب گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مرد مى خواهد با زن ازدواج كند مى تواند او را ببيند؟ حضرت فرمود: آرى و لباس هايش را براى مرد نازك مى كند چرا كه مرد مى خواهد او را با بالاترين قيمت خريدارى كند.»

112-36511-(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آن زمان كه يكى از شما مى خواهد با زنى ازدواج كند اشكالى ندارد كه نگاهش را داخل كند چرا كه او به يقين مشترى است.»

ص: 125

113-36512-(4) كافى 365/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن بعض أصحابنا عن أبان بن عثمان عن الحسن بن السرىّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام أنّه سأله عن الرجل ينظر إلى المرأة قبل أن يتزوّجها قال نعم فَلِمَ يُعطى مالَه.

114-36513-(5) تهذيب 435/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن يحيى عن غياث بن إبراهيم عن جعفر عن أبيه عن على عليهم السلام في رجل ينظر إلى محاسن امرأةٍ يريد أن يتزوّجها قال لا بأس إنّما هو مستام فان تقيّض(1) أمر يكون.

115-36514-(6) قرب الإسناد 159: هارون بن مسلم عن مسعدة بن اليسع الباهلى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام عن آبائه عليهم السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام لا بأس أن ينظر الرجل إلى محاسن المرأة قبل أن يتزوّجها انّما هو مستام فان يقض أمر يكن.

116-36515-(7) المجازات النبويّة 114: ومن ذلك قوله عليه الصلاة والسلام للمغيرة بن شعبة وقد خطب امرأةً ليتزوّجها، لو نظرت إليها فإنّه اَحرىٰ أن يؤدم بينكما.

117-36516-(8) كافى 365/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن أبيه عن عبداللّٰه بن الفضل عن أبيه عن رجل عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قلت له أينظر الرجل إلى المرأة يريد تزويجها فينظر إلى شعرها ومحاسنها قال لا بأس بذلك إذا لم يكن متلذّذاً.

118-36517-(9) تهذيب 435/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الهيثم بن أبي مسروق النهدى عن الحكم بن مسكين عن عبد اللّٰه بن سنان قال قلت لأبى عبد اللّٰه عليه السلام الرجل يريد أن يتزوّج المرأة فينظر إلى شعرها فقال نعم انّما يريد أن يشتريها بأغلى الثمن. فقيه 260/3: سأل عبداللّه بن سنان أبا عبد اللّٰه عليه السلام عن الرجل يريد (وذكر مثله).

119-36518-(10) كافى 365/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن هشام بن سالم و حمّاد بن عثمان وحفص بن البخترى كلّهم عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لا بأس بأن ينظر إلى وجهها ومعاصمها(2) إذا أراد أن يتزوّجها.

ص: 126


1- . يقض خ.
2- . المَعاصِم جمع مِعْصَم و هو موضع السّوار.

113-36512-(4) حسن بن سرى از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه پيش از آن كه با زنى ازدواج كند به او نگاه مى كند، پرسيد، حضرت فرمود: «آرى پس براى چه مالش را مى دهد؟»

114-36513-(5) امير المؤمنين على عليه السلام دربارۀ مردى كه به زيبايى هاى زنى كه مى خواهد با او ازدواج كند، نگاه مى كند فرمود: «اشكالى ندارد چرا كه بى گمان آن مرد مى خواهد يك نوع معامله اى را سامان دهد و اگر ازدواج شان مقدّر باشد انجام مى پذيرد».

115-36514-(6) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «اشكالى ندارد كه مرد به زيبايى هاى زن پيش از آن كه با او ازدواج كند، نظر كند چرا كه مرد مشترى است و اگر مقدّر باشد مى شود.»

116-36515-(7) و از همين جاست گفتۀ امير المؤمنين عليه السلام به مغيرة بن شعبه كه زنى را خواستگارى كرد تا با او ازدواج كند كاش او را نگاه مى كردى؛ چرا كه اين كار زمينۀ اتّفاق و الفت را در ميان شما بيشتر فراهم مى كرد.»

117-36516-(8) مردى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا مرد به زنى كه قصد ازدواج با او را دارد مى تواند نگاه كند و در نتيجه به موى او و زيبايى هاى او بنگرد؟ حضرت فرمود: اين اشكالى ندارد اگر به قصد لذّت بردن نباشد.»

118-36517-(9) عبدالله بن سنان گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى مى خواهد با زنى ازدواج كند پس به مويش مى نگرد حضرت فرمود: آرى او مى خواهد زن را با گران ترين بها بگيرد.»

119-36518-(10) هشام بن سالم و حمّاد بن عثمان و حفص بن بخترى همه از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه حضرت فرمود: «اشكالى ندارد كه مرد به چهرۀ زن و جاى النگو نگاه كند اگر قصد ازدواج با او را دارد.»

ص: 127

120-36519-(11) كافى 365/5: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبار عن صفوان عن ابن مسكان عن الحسن بن السرىّ قال قلت لابى عبد اللّٰه عليه السلام الرجل يريد أن يتزوّج المرأة يتأمّلها وينظر إلى خلفها والى وجهها قال نعم لا بأس بأن ينظر الرجل إلى المرأة إذا أراد أن يتزوّجها ينظر إلى خلفها والى وجهها.

121-36520-(12) العوالى 262/2: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لصحابىّ خطب امرأةً انظر إلى وجهها و كفّيها.

122-36521-(13) الجعفريّات 93: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إذا أراد أحدكم أن يتزوّج المرأة فلا بأس أن ينظر إلى ما يدعوه إليه منها. قال جعفر بن محمّد قال لنا أبى ذكرت هذا لجابر بن عبد اللّٰه الأنصاريّ فقال لنا جابر لمّا سمعت هذا الحديث من رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله اختبأت بجارية من الأنصار في حائط لأبيها فنظرت إلى ما أردت والى ما لم أرد فتزوّجتها فكانت خير امرأة. مستدرك 194/14: و رواه الراونديّ في نوادره بإسناده عن موسى بن جعفر عن آبائه عليهم السلام عنه صلّى اللّه عليه و آله مثله.

123-36522-(14) العوالى 262/2: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله من تاقت(1) نفسه إلى نكاح امرأة فلينظر منها إلى ما يدعوه إلى نكاحها.

124-36523-(15) تهذيب 448/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن محمّد بن الوليد ومحسن بن أحمد جميعاً عن يونس بن يعقوب قال: سألت أبا عبد اللّٰه عليه السلام عن الرجل يريد أن يتزوّج المرأة فأحبّ أن ينظر إليها. قال تحتجر ثمّ لتقعد و ليدخل فلينظر قال قلت تقوم حتّى ينظر إليها قال نعم. قلت فتمشى بين يديه قال ما أحبّ أن تفعل.

125-36524-(16) كافى 559/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن عليّ بن الحكم عن زرعة بن محمّد قال كان رجل بالمدينة وكان له جارية نفيسة فوقعت في قلب رجل و اعجب بها فشكا ذلك إلى أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال تعرّض لرؤيتها وكلّما رأيتها فقل أسأل اللّٰه من فضله، ففعل فما لبث إلّا يسيراً حتّى عرض لوليّها سفر فجاء إلى الرجل فقال يا فلان أنت جارى وأوثق الناس عندي وقد عرض لي سفر وأنا أحبّ ان أودّعك فلانة جاريتى تكون عندك فقال الرجل ليس لي امرأة ولا معى في منزلى امرأة فكيف تكون جاريتك عندي فقال

ص: 128


1- . اي إشتاقت نفسه.

120-36519-(11) حسن بن سرّى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مرد مى خواهد با زن ازدواج كند آيا مى تواند در او دقيق شود و به پشت و چهرۀ او نگاه كند؟ حضرت فرمود: آرى اشكالى ندارد كه مرد به زن نگاه كند اگر مى خواهد با او ازدواج كند به پشت سر و چهرۀ او بنگرد.»

121-36520-(12) پيامبر صلى الله عليه و آله به يكى از صحابه كه زنى را خواستگارى كرده بود فرمود: «به چهره و دو دست وى بنگر.»

122-36521-(13) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هنگامى كه كسى از شما مى خواهد با زن ازدواج كند اشكالى ندارد كه به آنچه كه در ازدواج با او مؤثّر است نگاه كند.»

جعفر بن محمد گويد: «پدرم برايم فرمود كه اين روايت را براى جابر بن عبدالله انصارى ذكر كردم. جابر به ما گفت: چون اين حديث را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم خودم را براى ديدن دخترى از انصار در باغى كه مال پدرش بود مخفى كردم و هرچه را كه مى خواستم و نمى خواستم ديدم پس از آن با وى ازدواج كردم پس بهترين زن بود.»

123-36522-(14) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه به ازدواج با زنى مشتاق است بايد كه به آنچه از اين زن انگيزۀ ازدواج با او است بنگرد.»

124-36523-(15) يونس بن يعقوب گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره مردى كه مى خواهد با زن ازدواج كند و دوست دارد كه به او بنگرد پرسيدم. حضرت فرمود: در اتاقى مى رود و مى نشيند و مرد وارد مى شود و نگاه مى كند. يونس بن يعقوب گويد: پرسيدم مى ايستد تا مرد به او نگاه كند. حضرت فرمود: آرى.

پرسيدم در برابر مرد راه مى رود؟ حضرت فرمود: دوست ندارم كه اين كار را انجام دهد.»

125-36524-(16) زرعة بن محمد گويد: «مردى در مدينه كنيز ارزشمندى داشت. آن كنيز به دل مردى افتاد و آن مرد شيفتۀ او شد. آن مرد اين ماجرا را نزد امام صادق عليه السلام شكوه كرد. حضرت فرمود: كنيز را ببين و هر زمان كه او را ديدى بگو: از فضل خدا مى طلبم. آن مرد چنين كرد طولى نكشيد كه مسافرتى براى صاحب كنيز پيش آمد صاحب كنيز نزد اين مرد آمد و گفت: فلانى تو همسايۀ منى و از همه مردم نزد من مورد اعتمادترى و براى من سفرى پيش آمده و من دوست دارم كه فلان كنيزم را به وديعه نزد تو بگذارم تا پيش تو باشد. آن مرد گفت: من همسرى ندارم و زنى همراه من در منزلم نيست چگونه كنيز تو نزد من باشد؟ صاحب كنيز گفت: من كنيز را به قيمت مى رسانم و تو قيمت آن را براى من ضامن مى شوى كنيز نزد تو مى باشد زمانى كه من بازگشتم تو كنيز را به من مى فروشى و من آن را از تو مى خرم و اگر از او كامياب شوى برايت حلال است. صاحب كنيز چنين كرد و قيمتش را زياد گرفت و براى سفر رفت كنيز آن قدر كه خدا خواست نزد وى ماند تا نيازش را از كنيز برآورد پس از آن فرستادۀ بعضى از خلفاى بنى اميه آمد كه براى آن خليفه كنيزانى بخرد و اين كنيز نامش

ص: 129

أقوّمها عليك بالثمن وتضمنه لي تكون عندك فإذا أنا قدمت فبعنيها أشتريها منك وإن نلت منها نلت ما يحلّ لك ففعل و غلّظ عليه في الثمن وخرج الرجل فمكثت عنده ما شاء اللّٰه حتى قضى وطره منها ثمّ قدم رسول لبعض خلفاء بنى أميّة يشترى له جوارى فكانت هى فيمن سمّى أن يشترى فبعث الوالى إليه فقال له جارية فلان قال فلان غائب فقهره على بيعها وأعطاه من الثمن ما كان فيه ربح فلمّا اُخذت الجارية و اُخرج بها من المدينة قدم مولاها فأوّل شيء سأله سأله عن الجارية كيف هي فأخبره بخبرها وأخرج إليه المال كلّه الذي قومّه عليه والذي ربح فقال هذا ثمنها فخذه فأبى الرجل وقال لا آخذ إلّا ما قومّت عليك، وما كان من فضل فخذه لك هنيئاً فصنع اللّٰه له بحسن نيّته.

126-36525-(17) تهذيب 435/7: الحسن بن محبوب عن داود بن أبي يزيد العطّار عن بعض أصحابنا قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام إيّاكم والنظر فإنّه سهم من سهام إبليس وقال لا بأس بالنظر إلى ما وضعت(1) الثياب.

وتقدّم في باب (8) انّ الرجل يجوز له أن ينظر إلى محاسن أمة يريد شرائها من أبواب بيع العبيد (ج 23) ما يناسب ذلك.

(7) باب جملة ممّا ينبغي اختياره واجتنابه من صفات النساء للتزويج وذكر أوصافها في السنين المختلفة

127-36526-(1) كافى 323/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد وأحمد بن محمّد جميعاً عن فقيه 244/3: (الحسن فقيه) بن محبوب تهذيب 401/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن عمرو بن عثمان عن الحسن بن محبوب عن إبراهيم الكرخى(2) قال: قلت لابى عبد اللّٰه عليه السلام إنّ صاحبتى هلكت (رحمها اللّٰه يب) وكانت لي موافقة وقد هممت أن أتزوّج (قال يب) فقال (لى يب كا) أنظر أين تضع نفسك، ومن تشركه في مالك وتطلعه على دينك وسرّك (وأمانتك فقيه)؟ فإن كنت (لا بدّ كا فقيه) فاعلاً فبكراً تنسب إلى الخير والى

ص: 130


1- . وصفت ئل.
2- . داود الكرخى فقيه. پ.

در ميان كنيزانى بود كه مى بايست خريدارى شود. والى مدينه نزد اين شخص فرستاد و به او گفت:

كنيز فلانى را مى خواهيم. آن مرد گفت: فلانى غايب است (در شهر نيست) فرستادۀ خليفه آن مرد را بر فروش كنيز مجبور ساخت و بهاى كنيز را به گونه اى كه سودى هم براى او داشت به او داد چون كنيز را گرفتند و از مدينه بردند صاحب كنيز آمد و از نخستين چيزى كه پرسيد همين كنيز بود پرسيد كه چگونه است ؟ آن مرد هم جريان كنيز را براى او باز گفت و آن اندازه كه صاحب كنيز قيمت گذاشته بود را به علاوه همان سود در اختيار صاحب كنيز گذاشت و گفت: اين قيمت كنيز است آن را بگير ولى صاحب كنيز امتناع كرد و گفت: من جز همان قيمتى را كه برايت گذاشتم نمى گيرم و فزونى آن براى خودت باشد آن را بگير و گوارايت باد و به اين شكل خداوند به خاطر نيت خوبش كار او را درست كرد.»

126-36525-(17) امام صادق عليه السلام فرمود: «بترسيد از نگاه؛ چرا كه آن تيرى از تيرهاى ابليس است. حضرت فرمود: نگاه به آنچه از پشت لباس ديده مى شود اشكالى ندارد.»

ارجاعات

گذشت:

در باب هشتم از باب هاى فروش بردگان مناسب اين مفاد هست.

باب 7 صفات پسنديده و ناپسند زنان

127-36526-(1) ابراهيم كرخى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: همسرم فوت كرده است او بسيار با من سازگار بود و الان مى خواهم ازدواج كنم.

ابراهيم كرخى گويد: حضرت به من فرمود: بنگر كه خويش را در چه كانونى مى نهى و چه كسى را در داراييت شريك خود مى سازى و بر دين و راز و امانت خود آگاه مى كنى اگر ناگزير بايد همسر بگزينى پس دختر شوهر نرفته اى را كه به خوبى و اخلاق نيكو شناخته شده است برگزين.

ص: 131

حسن الخلق (واعلم كا يب) (أنّهنّ كما قال كا):

ألا إنّ النساء خلقن شتّى *** فمنهن الغنيمة والغرام(1)

و منهنّ الهلال إذا تجلّى(2)*** لصاحبه و منهنّ الظلام

فمن يظفر بصالحهنّ يسعد *** و من يغبن(3) فليس له انتقام

و هنّ ثلاث فامرأة ولود (ودود(4) كا فقيه) تعين زوجها على دهره لدنياه وآخرته، ولا تعين الدهر عليه، وامرأة عقيمة لا ذات جمال و لا خلق، و لا تعين (زوجها كا فقيه) على خير، وامرأة صخّابة(5) ولّاجة(6) همازة(7) تستقلّ الكثير ولا تقبل اليسير. معاني الأخبار 317: حدّثنا محمّد بن موسى بن المتوكلّ رحمه اللّه قال: حدّثنا عبد اللّٰه بن جعفر الحميري عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن إبراهيم الكرخى قال قلت لابى عبد اللّٰه عليه السلام إنّ صاحبتى هلكت (وذكر مثله كما في فقيه). المقنع 100:

ألا إنّ النساء خلقن شتّى

وذكر نحوه إلاّ أنّ فيه وامرأة صخّامة وهى الّتى تخاصم زوجها أبداً وامرأة ولّاجة وهى المتبرّجة الّتى لا تستر عن الرجال ولا تلزم بيتها متى ما طلبها زوجها كانت خارجة وامرأة همّازة وهى التي تذكر الناس بالقبيح.

128-36527-(2) فقه الرضا عليه السلام 234: واعلم أنّ النساء شتّى فمنهنّ الغنيمة والغرامة وهى المتحبّبة لزوجها والعاشقة له ومنهنّ الهلال إذا تجلّى ومنهنّ الظلام الحنديس(8) المقطبة(9) فمن ظفر بصالحهنّ يسعد ومن وقع في طالحهنّ فقد ابتلى وليس له انتقام.

129-36528-(3) كافى 324/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد ومحمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى و عليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن أبي حمزة قال سمعت جابر بن عبد اللّٰه يقول كنّا عند النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فقال إنّ خير نسائكم الولود الودود، العفيفة العزيزة في أهلها، الذليلة مع بعلها، المتبرجة(10) مع زوجها، الحصان على غيره التي تسمع قوله، وتطيع أمره، وإذا خلا بها بذلت له ما يريد منها ولم تبذّل كتبذّل الرجل.

ص: 132


1- . أي الهلاكة الخسارة. مجمع.
2- . أي تكشف ظهر.
3- . يعثر يب.
4- . امرأة بكر ولود يب.
5- . أي شديدة الصوت و الصياح.
6- . أي عيّابة تعيب غيرها.
7- . أي تذكر عيوب الناس.
8- . اي الظلمة الشديدة.
9- . أي العبوس.
10- . أي تظهر زينتها.

زنان اينگونه اند كه شاعر گفته است:

آگاه باشيد بى ترديد زنان، گوناگون آفريده شده اند برخى از آنان چونان غنيمت يافتن و برخى به سان تاوان پس دادن هستند برخى براى همسرشان چونان ماه آغازينند هنگامى كه برمى آيد و برخى چونان تيرگى و تاريكى. هركس به زن شايسته اى دست يابد خوشبخت گرديده است و هركس مغبون و متضرّر شود نمى تواند از كسى انتقام گيرد (آن گاه امام افزودند كه:) زنان سه گونه اند:

1. زن مهرپيشه اى كه فرزند زياد مى آورد و همسرش را در برابر روزگار ياورى مى كند هم در امور دنيا و هم در امور آخرت و همساز با روزگار به زيان شوهر، كارى نمى كند.

2. زن نازايى كه نه زيبا روست و نه نيكو اخلاق و نه ياور شوهرش در نيكى ها.

3. زن فريادگرى كه بسيار رفت و آمد مى كند و به عيب جويى مى پردازد احسان فراوان را اندك مى شمرد و اندك را نمى پذيرد.»

شيخ صدوق در كتاب مقنع: «آگاه باشيد كه زنان، گوناگون آفريده شده اند (آنگاه مشابه روايت پيشين را آورده است تنها اين فزونى را دارد كه:) و زنى كه صخّامه است و آن زنى است كه با شوهرش هميشه ستيز مى كند و زنى كه بسيار رفت و آمد دارد و آن زنى كه زينت كرده بيرون مى آيد و از مردان پوششى ندارد و در خانه نمى ماند و هر زمان كه شوهرش با او كارى دارد و ميل او كرده او از خانه بيرون رفته است.

و زنى كه همّازه است و آن زنى است كه از مردم به زشتى ياد مى كند.»

128-36527-(2) فقه الرضا عليه السلام: «بدان كه زنان، گوناگون هستند يك دسته غنيمت و دسته اى خسارت هستند.

آن دسته كه غنيمت است همان زنى است كه دوستدار شوهرش و عاشق اوست و برخى از آنان مانند هلال ماه برآمده هستند و برخى از آنان تاريكى به شدت تاريك وترشرو هستند. هركس به زن شايسته اى دست يابد خوشبخت گرديد و هركس در دام زنان ناشايست قرار گيرد گرفتار گرديده و راه انتقام گيرى براى او نيست.»

129-36528-(3) ابوحمزه گفت: «از جابر بن عبدالله شنيدم كه مى فرمود: ما در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم. حضرت فرمود: بهترين زنان شما زنى است كه بسيار فرزند آورد، بسيار مهرپيشه و پاكدامن باشد، در خانواده اش گرانقدر و با شوهرش متواضع و همراه و فرمان پذير باشد، براى شوهرش خودنما و در برابر ديگران پوشيده و خود نگهدار باشد، به سخن شوهرش گوش فرا دهد و فرمانش را اطاعت كند و هنگامى كه با او خلوت مى گزيند خود را در اختيار كامجويى هاى او قرار دهد ولى كامجويى مردانه نمى دهد [كه از دُبُر با او نزديكى شود].»

ص: 133

130-36529-(1) كافى 325: بهذا الاسناد عن أبي حمزة عن جابر بن عبد اللّٰه قال: سمعته يقول فقيه 247/3: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ألا أخبركم بشرار(2) نسائكم (قالوا بلى يا رسول اللّٰه فأخبرنا. قال من شرّ نسائكم فقيه) الذليلة في أهلها العزيزة مع بعلها العقيم الحقود التي لا تتورّع من(3) قبيح المتبرّجة إذا غاب عنها بعلها(4) الحصان معه إذا حضر (التي فقيه) لا تسمع قوله ولا تطيع أمره وإذا خلا بها (بعلها كا) تمنّعت (منه كما كا) تمنّع الصعبة عن(4) ركوبها (و فقيه) لا تقبل منه(5) عذراً ولا تغفر له ذنباً.

131-36530-(5) تهذيب 400/7: الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن أبي حمزة قال سمعت جابر الأنصارى يحدّث قال كنّا جلوساً مع رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فذكرنا النساء وفضل بعضهنّ على بعض فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ألا أخبركم (بخير نسائكم فقيه) فقلنا(6) (3) بلى يا رسول اللّٰه، فأخبرنا فقال إنّ من خير نسائكم الولود الودود الستيرة (العفيفة فقيه) العزيزة في أهلها، الذليلة مع بعلها، المتبرّجة مع زوجها، الحصان عن غيره(7) التي تسمع قوله، وتطيع أمره، وإذا خلا بها بذلت له ما أراد منها، ولم تبذّل له تبذّل الرجل، ثمّ قال ألا أخبركم بشرّ نسائكم ؟ قالوا بلى. قال إنّ من شرّ نسائكم الذليلة في أهلها، العزيزة مع بعلها، العقيم الحقود الّتى لا تتورّع من قبيح المتبرّجة إذا غاب عنها بعلها، الحصان(8) معه إذا حضر، التي لا تسمع قوله، ولا تطيع أمره، وإذا خلا بها بعلها تمنّعت منه تمنّع الصعبة(9) عند ركوبها، ولا تقبل له (منه خ) عذراً، ولا تغفر له ذنباً، ثمّ قال أ فلا أخبركم بخير رجالكم ؟ فقلنا بلى. فقال إن من خير رجالكم التقىّ النقىّ ، السمح(10) الكّفين، السليم الطرفين، البرّ بوالديه، ولا يلجئ عياله إلى غيره، ثمّ قال أ فلا أخبركم بشرّ رجالكم ؟ فقلنا بلى. قال إنّ من شرّ رجالكم البهّات(11) الفاحش، الآكل وحده، المانع رفده(12)، الضارب أهله و عبده، البخيل الملجئ عياله إلى غيره، العاقّ بوالديه.

ص: 134


1- . عند فقيه.
2- . بشرّ فقيه.
3- . عن فقيه.
4- . زوجها فقيه.
5- . له فقيه.
6- . قالوا فقيه.
7- . مع غيره فقيه.
8- . اي العفيفة.
9- . الصعب من الدوابّ نقيض الذلول.
10- . السماح: الجود.
11- . بهته: افترى عليه الكذب فهوبهّات المنجد.
12- . أي المانع عطائه وصلته و عونه. مجمع.

130-36529-(4) ابوحمزه گويد: «از جابر بن عبدالله شنيدم كه مى گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا شما را از زنان بدتان باخبر سازم. گفتند: آرى اى رسول خدا ما را باخبر ساز. حضرت فرمود: از بدترين زنان شما زنى است كه در ميان خانواده اش متواضع و خوار و در برابر شوهرش سرسخت و گرانقدر خود را بگيرد، نازايى كه كينه ورز است و از انجام كار زشت پروا ندارد و در غياب شوهر، خويش را زينت مى دهد.

و در حضور شوهر خويشتن بان است همان زنى كه به سخن شوهرش گوش فرا نمى دهد و از فرمانش اطاعت نمى كند و چون شوهرش با وى خلوت كند چموشى مى كند، چونان حيوان چموشى كه از سوارى دادن امتناع مى كند از شوهرش عذرى نمى پذيرد و نگاهش را نمى بخشد.»

131-36530-(5) ابوحمزه گويد: «از جابر انصارى شنيدم كه مى گفت: ما همراه پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بوديم سخن از زنان و فضيلت برخى از آنان بر بعضى بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا شما را از بهترين زنان تان باخبر سازم. گفتيم: آرى اى رسول خدا. حضرت به ما خبر داد و فرمود: از بهترين زنان شما همان زنى است كه بسيار بزايد، بسيار مهرپيشه، پوشيده و خويشتن بان باشد در خانواده اش گرانقدر و با شوهرش متواضع و همراه و فرمان پذير باشد براى شوهرش خودآرا و در برابر ديگران خويشتن بان، به سخن شوهرش گوش فرا دهد و فرمانش را اطاعت كند و هنگامى كه با او خلوت كند خود را در اختيار كامجويى هاى شوهرش قرار دهد ولى نه چون مرد [كه با او از دُبُر نزديكى شود].

سپس حضرت فرمود: آيا با شما بگويم كه بدترين زنان شما كيانند؟ گفتند: آرى. حضرت فرمود: از بدترين شما زنى است كه در ميان خانواده اش متواضع و خوار و در برابر شوهرش سرسخت و گرانسنگ، نازاى كينه توزى كه از انجام هر كار زشت پروا ندارد، در غياب شوهرش زينت مى كند و در حضور شوهرش خويشتن بان است همان زنى كه به سخن شوهرش گوش فرا نمى دهد و فرمان او را اطاعت نمى كند و چون شوهرش با وى خلوت گزيند از او امتناع مى كند آن گونه كه حيوان چموش از سوارى دادن ابا دارد. عذرى از او نمى پذيرد و گناهى از او نمى بخشد.

ص: 135

فقيه 246/3: روى عليّ بن رئاب عن أبي حمزة الثمالى عن جابر بن عبد اللّٰه الأنصارى قال كنّا جلوساً مع رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال فتذاكرنا (وذكر مثله إلى قوله تبذّل الرجل).

مستدرك 166/14: محمّد بن أحمد الفتّال في روضة الواعظين عن جابر بن عبد اللّٰه الأنصاريّ قال كنّا جلوساً عند رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (وذكر مثله). إلى قوله ولا تغفر له ذنباً إلّا أنّه أسقط قوله (الحصان معه إذا حضر التي لا تسمع قوله ولا تطيع أمره). وفيه ابن أبي جمهور في درر اللّئالى عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (مثله و زاد بعد الستيرة العفيفة).

132-36531-(6) مستدرك 161/14: جعفر بن أحمد القمّيّ في كتاب الغايات عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال أ لا أخبركم بخير نسائكم قلنا بلى يا رسول اللّٰه قال إنّ من خير نسائكم الولود الودود، والستيرة العفيفة العزيزة في أهلها، الذليلة مع بعلها الحَصان مع غيره، التي تسمع له، وتطيع أمره، إذا خلا بها بذلت ما أراد منها.

133-36532-(7) مستدرك 162/14: القطب الرّاوندى في لبّ اللّباب عن النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال خير نسائكم الودود الولود المؤاتية(1)، و شرّها اللّجوج، وقال صلّى اللّه عليه و آله ما استفاد رجل بعد الايمان باللّٰه أفضل من زوجةٍ موافقةٍ . وقال صلّى اللّه عليه و آله أعظم النساء بركة أيسرهنّ مؤنة(2).

134-36533-(8) كافى 325/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد البرقي عن إسماعيل بن مهران عن سليمان الجعفرى عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام خير نسائكم الخمس. قيل: يا أمير المؤمنين و ما الخمس ؟ قال الهينة(3) اللينة المؤاتية التي إذا غضب زوجها لم تكتحل (عينها أمالى) بغمضٍ (4) حتّى يرضى و (التي أمالى) إذا غاب (عنها كا) زوجها حفظته في غيبته فتلك عاملة من عمّال اللّٰه و عامل اللّٰه لا يخيب(5).

أمالى ابن الطوسيّ 370: أخبرنا الشيخ المفيد أبو عليّ الحسن بنْ محمّد بن الحسن الطوسيّ قال أخبرنا والدى رحمه اللّه قال أخبرنا أبو الفتح هلال بن محمّد بن جعفر الحفّار قال أخبرنا أبوالقاسم إسماعيل بن عليّ بن عليّ الدّعبلىّ قال حدّثني أبى أبو الحسن عليّ بن عليّ بن رزين بن عثمان بن عبد الرحمن بن عبد اللّٰه بن بديل بن ورقاء أخو دعبل بن عليّ

ص: 136


1- . المؤاتاة حسن المطاوعة و الموافقة.
2- . المؤنة: القوت.
3- . أي السهلة.
4- . الغمض: النوم.
5- . الخيبة: الحرمان و الخسران. مجمع.

سپس حضرت فرمود: آيا به شما از بهترين مردان تان نگويم ؟ گفتيم: آرى. حضرت فرمود:

از بهترين مردان شما؛ با تقواى پاك كه دستانى بخشنده دارد و از هر دو سو [از سوى پدر و مادر] سالم است با پدر و مادرش نيك رفتار و عيال تحت تكفل خود را به ديگرى واگذار نمى كند.

سپس حضرت فرمود: آيا شما را از بدترين مردان تان باخبر سازم ؟ گفتيم: آرى. حضرت فرمود: از بدترين مردان تان مردى است كه بسيار بهتان مى زند و فحش مى دهد، به تنهايى مى خورد، به كسى نمى بخشد و خانواده و غلامش را مى زند، بخيلى كه عيالش را مجبور مى سازد كه به ديگرى پناه برد و موجبات نارضايتى پدر و مادرش را فراهم مى كند.»

132-36531-(6) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما را از بهترين زنان تان باخبر سازم ؟ گفتيم: آرى اى رسول خدا. حضرت فرمود: از بهترين زنان شما زنى است كه بسيار فرزند آورد، بسيار مهرپيشه، پوشيده و خويشتن بان باشد در خانواده اش گرانقدر و با شوهرش متواضع و همراه و فرمان پذير ولى در برابر ديگران خويشتن بان باشد هم او كه به سخن شوهرش گوش فرا دهد و از دستور وى اطاعت كند و چون شوهرش با وى خلوت كند هرچه را كه شوهرش از وى بخواهد مى دهد.»

133-36532-(7) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بهترين زنان شما مهرپيشه اى است كه بسيار بزايد و با شوهر همساز و همراه باشد و بدترين زنان، زن لجوج است.

حضرت فرمود: مردى پس از ايمان به خدا فايده اى برتر از همسر همراه و موافق به دست نياورده است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: با بركت ترين زنان زنى است كه از همه كم خرج تر باشد.»

134-36533-(8) امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: «بهترين زنان زنى است كه داراى اين پنج خصلت باشد، از آن حضرت پرسيدند: آن پنج خصلت چيست ؟ حضرت فرمود: 1. زن آسان گير 2. نرمخو 3. سازگار با شوهر 4. هنگامى كه شوهرش برآشفته و خشمگين مى شود چشم فرو نمى بندد (نمى خوابد) تا اين كه شوهرش خشنود شود 5. در هنگام نبودن شوهرش او را پاس دارد.

اين زن يكى از كارگزاران خداست و كارگزار خدا مأيوس نمى شود.»

ص: 137

الخزاعيّ رضي اللّه عنه قال حدّثنا سيّدى أبو الحسن عليّ بن موسى الرضا عليه السلام بإسناده عن آبائه عليهم السلام قال قال أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السلام قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله خير نسائكم (وذكر مثله).

135-36534-(9) كافى 325/5: (عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد البرقي معلّق) عن أبيه عن محمّد بن سنان عن بعض رجاله قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام خير نسائكم الطيّبة الريح، الطيّبة الطعام(1) التي إذا(2) أنفقت أنفقت بمعروف، و إذا(3) أمسكت أمسكت بمعروف، فتلك (عامل كا) من عمّال اللّٰه، وعامل اللّٰه لا يخيب ولا يندم. كافى 325/5: حميد بن زياد عن الحسن بن موسى الخشّاب عن الحسن بن عليّ بن يوسف بن بقّاح. تهذيب 402/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن الحسن بن عليّ بن يوسف عن معاذ (بن ثابت يب) الجوهريّ عن عمرو بن جميع عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام (عن أبيه عليه السلام يب) قال فقيه 246/3: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله خير نسائكم (وذكر مثله إلى قوله لا يخيب).

136-36535-(10) مستدرك 161/14: جعفر بن أحمد القمّيّ في كتاب الغايات عن الصادق عليه السلام أنّه قال خير نسائكم الّتى إن انفقت بمعروف، وإن أمسكت أمسكت بمعروف، وتلك من عمّال اللّٰه، وعمّال اللّٰه لا يخيب.

137-36536-(11) مستدرك 160/14: وعن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال خير نسائكم الّتى إذا دخلت مع زوجها خلعت درع الحياء. وقال صلّى اللّه عليه و آله الّتى إن غضبت أو غضب زوجها تقول لزوجها يدي في يدك، لا أكتحل عينى بغمض حتّى ترضى عنّى.

138-36537-(12) كافى 324/5: عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد البرقي عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن حمّاد بن عثمان عن أبي بصير عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال: خير نسائكم التي إذا خلت مع زوجها خلعت له درع الحياء، و إذا لبست لبست معه(4) درع الحياء.

139-36538-(13) تهذيب 399/7: عليّ بن الحسن(5) بن فضال عن الحسن بن عليّ بن يوسف ومحمّد بن على عن سعدان بن مسلم عن بهلول عن رجل عن أبي جعفر عليه السلام قال قال أبو جعفر عليه السلام خير النساء مَن الّتى إذا دخلت مع زوجها فخلعت الدرع خلعت معه الحياء، وإذا لبست الدرع لبست معه الحياء.

ص: 138


1- . الطيّبة الطبيخ خ كا.
2- . إن كا خ فقيه.
3- . و إن كا خ فقيه.
4- . لبست له خ كا.
5- . عليّ بن الحسين خ.

135-36534-(9) امام صادق عليه السلام فرمودند: «بهترين زنان شما زنى است كه بويى خوش و دست پختى دلپذير داشته باشد آن كه بخشش او به اندازه و شايسته باشد و امساكش نيز بجا باشد پس اين زن يكى از كارگزاران خداست و كارگزار خدا مأيوس و پشيمان نمى شود.»

136-36535-(10) امام صادق عليه السلام فرمود: «بهترين زنان شما زنى است كه اگر ببخشد به اندازه و شايسته باشد و اگر امساك كند و ندهد شايسته امساك كند و اين زن از كارگزاران خداست و كارگزاران خدا مأيوس نمى شوند.»

137-36536-(11) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بهترين زنان شما زنى است كه آن زمان كه با شوهرش باشد پوشش حياء را از تن بكند.

حضرت فرمود: آن زنى كه اگر خشم كرد و يا شوهرش خشم كند به شوهرش مى گويد: دستم در دست توست (من در اختيار توام چشمم را فرو نمى بندم (نمى خوابم) تا تو از من خشنود شوى.»

138-36537-(12) امام صادق عليه السلام فرمودند: «بهترين زنان شما زنى است كه هرگاه با شوهرش خلوت گزيند زره شرم و حيا از تن بدر آورد و آن گاه كه جامه پوشد (خلوت سپرى شود) زره حيا بر تن كند.»

139-36538-(13) امام باقر عليه السلام فرمود: «بهترين زنان كسى است كه چون با شوهرش باشد و زره (پوشش) را بيرون كند حيا و شرم را نيز از تن بكند و چون زره (پوشش) را به تن كند حيا و شرم را نيز با آن بپوشد.»

ص: 139

140-36539-(14) كافى 324/5: الحسين بن محمّد عن معلّىٰ بن محمّد عن بعض أصحابه عن أبان بن عثمان عن يحيى بن أبي العلاء والفضل بن عبد الملك عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله خير نسائكم العفيفة الغلمة(1).

141-36540-(15) الجعفريّات 92: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله خير نسائكم العفيفة الغلمة العفيفة(2) في فرجها غلمة على زوجها. الدعائم 197/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال خير نسائكم (وذكر مثله). مستدرك 160/14: رواه السّيد فضل اللّٰه الراونديّ في نوادره بإسناده عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله مثله.

142-36541-(16) فقيه 246/3: جاء رجل إلى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقال إنّ لي زوجةً إذا دخلت تلقّتنى، وإذا خرجت شيّعتنى، وإذا رأتنى مهموماً قالت ما يهمّك ؟ إن كنت تهتمّ لرزقك فقد تكفّل لك به غيرك، وإن كنت تهتمّ بأمر آخرتك فزادك اللّٰه همّاً، فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إنّ لله عمّالاً وهذه من عمّاله لها نصف أجر الشهيد.

143-36542-(17) تهذيب 404/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 324/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أفضل نساء أمّتى أصبحهنّ وجهاً وأقلّهنّ مهراً. فقيه 243/3: روى إسماعيل بن مسلم عن الصادق جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (مثله). الجعفريّات 92: بإسناده عن عليّ عليه السلام عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (مثله). الدعائم 197/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (مثله). مستدرك 160/14:

ورواه السّيد فضل اللّٰه الراونديّ في نوادره بإسناده عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله (مثله). مستدرك 161/14: جعفر بن أحمد القمّيّ في كتاب الغايات عن الصادق عليه السلام انّه قال: خير نسائكم (وذكر مثله).

144-36543-(18) وعنه عليه السلام أنّه قال خير نسائكم الّتى إن اُعطيت شكرت، وإن منعت رضيت.

145-36544-(19) تهذيب 404/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 322/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله، أو قال أمير المؤمنين

ص: 140


1- . الغلمة: هيجان شهوة النكاح.
2- . عفيفة في نفسها الدعائم.

140-36539-(14) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بهترين زنان شما خويشتن بان بر شهوت است.»

141-36540-(15) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بهترين زنان شما عفتمند بر شهوت است، عفيف دامن در مقابل نامحرم و تيز شهوت براى شوهر است.»

142-36541-(16) مردى به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: «همسرى دارم كه چون به خانه درمى آيم به استقبالم مى شتابد و چون بيرون مى آيم مرا بدرقه مى كند و چون مرا غصه دار مى بيند مى پرسد كه چه غصه اى دارى ؟ اگر به خاطر روزيت غصه مى خورى كه ديگرى (خدا) آن را براى تو به عهده گرفته است و اگر در ارتباط با امور آخرتت غصه مى خورى خداوند بر غصه ات بيفزايد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند كارگزارانى دارد و اين از كارگزاران خداست و نيمى از اجر شهيد از آن اوست.»

143-36542-(17) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: برترين زنان امت من زيباروترين آنان و كم مهرترين آنان است.»

144-36543-(18) امام صادق عليه السلام فرمود: «بهترين زنان شما زنى است كه اگر به او بدهند سپاسگزارى كند و اگر به او ندهند خشنود باشد.»

145-36544-(19) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله و يا امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: زنان چهار گونه اند:

1. آنان كه خير سرشار دارند.

2. آنان كه فرزندى در شكم و فرزندى در آغوش دارند.

3. آنان كه گرفته و بداخلاق با شوهر هستند.

4. آنان كه چونان زنجير فرساينده اى كه از پوست ساخته شده و پر از شپش است، بر گردن شوهران آويزانند.

ص: 141

صلوات اللّٰه عليه النساء أربع جامع مجمّع، وربيع مربّع، وكرب مقمع(1) وغلّ قمل(2). تهذيب وفى حديث آخر (وخرقاء(3) مقمع) بدل (وكرب). الدعائم 197/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (مثله). كافى 324/5: محمّد بن يحيى عن سلمة بن الخطّاب عن سليمان بن سماعة عن الحذّاء عن عمّه عاصم عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله مثله إلّا انّ فيه و خرقاء مقمع.

146-36545-(20) فقيه 244/3: روى عن مسعدة بن زياد عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام قال النساء أربعة أصناف: (فمنهنّ فقيه) ربيع مربع(4) و (منهنّ فقيه) جامع مجمع و (منهنّ فقيه) كرب مقمع و (منهنّ فقيه) غلّ قمل. قال أحمد بن أبي عبد اللّٰه البرقي جامع مجمع: أي كثيرة الخير مخصبة، وربيع مربع الّتى في حِجْرها ولد وفى بطنها آخر، وكرب مقمع: أي سيّئة الخلق مع زوجها، وغلّ قمل: هي عند زوجها كالغلّ القمل وهو غلّ من جلد يقع فيه القمل، فيأكله فلا يتهيّأ له أن يحلّ (5) منها شيئا وهو مثل للعرب.

المعاني 317: حدّثنا أبى رحمه اللّه قال حدّثنا أحمد بن إدريس عن عبد اللّٰه بن محمّد بن عيسى عن أبيه عن عبد اللّٰه بن المغيرة عن إسماعيل بن أبي زياد السكونى عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال النساء أربع: جامع مجمع (وذكر مثله). إلّا انّ فيه فلا يتهيّأ ان يحلّ منه شيء. الخصال 241:

حدّثنا جعفر بن عليّ بن الحسن بن عليّ بن عبد اللّٰه بن المغيرة الكوفيّ رضي اللّه عنه عن جدّه الحسن بن عليّ عن جدّه عبد اللّٰه بن المغيرة عن إسماعيل بن أبي زياد السكونى عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله النساء أربع (وذكر نحوه) إلّا انّ فيه بدل قوله (قال أحمد بن أبي عبد اللّٰه البرقي) قال مصنّف هذا الكتاب.

المقنع 99: واعلم أنّ النساء أربع (وذكر نحوه و زاد فيه بعد كلمة جلد: فيه شعر).

ص: 142


1- . أي سيّئة الخلق مع زوجها حَرْب مقمع دعائم. پ.
2- . مقمل خ يب.
3- . أي الحمقاء.
4- . وفى الحديث وصف النساء منهنّ جامع مجمع و ربيع مربع و كرب مقمع و غلّ قمل فقوله جامع مجمع يعنى كثير الخير مخصبة و ربيع مربع في حجرها ولد وفى بطنها آخر و كرب مقمع أي سيّئة الخلق مع زوجها و غلّ قمل أي هي عند زوجها كالغلّ القمل و هو غلّ من جلد يقع فيه القمل فيأ كله و لايتهيّأ له التخلّص منه. جمع ذلك ذكره الصدوق. مجمع.
5- . ان يحذر خ.

در تهذيب آمده كه در حديث ديگرى كودن بداخلاق با شوهر به جاى خوار كننده و بداخلاق با شوهر آمده است. در كافى نيز در جاى ديگرى همين گونه آمده است.

146-36545-(20) امام باقر عليه السلام فرمود: «زنان چهار دسته اند: برخى از آنان فرزندى در شكم و فرزندى در آغوش دارند و برخى از آنان خير سرشار دارند و برخى گرفته و اخلاقى ناگوار با شوهر دارند و برخى چونان زنجير فرساينده اى بر گردن شوهران آويزانند.»

احمد بن ابى عبدالله برقى گويد: «جامع مجمع يعنى پرخير و سرشار و ربيع مربع يعنى زنى كه يك فرزند در دامن و يكى ديگر در شكم دارد و كرب مقمع يعنى بداخلاق با شوهر و غلّ مقمع يعنى زن براى شوهرش مانند غل قمل است و غل قمل همان بندى است كه از پوست كه شپش آن را مى خورد و براى آن پوست فراهم نمى شود كه چيزى از خودش را از دست شپش آزاد سازد و اين يك مثل عربى است.»

ص: 143

147-36546-(21) أمالي الطوسيّ 370: بالاسناد المتقدّم في هذا الباب قال قال أمير المؤمنين عليه السلام النساء أربع: جامع مجمع و ربيع مربع و كرب مقمع و غلّ قمل يجعله اللّٰه في عنق من يشاء و ينتزعه منه إذا شاء.

148-36547-(22) الجعفريّات 92: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله النساء أربع: ربيع مربع وجامع مجمع وخرقاء مقمع وعاقر. مستدرك 160/14: ورواه السّيد فضل اللّٰه الراونديّ في نوادره بإسناده عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله مثله.

149-36548-(23) فقه الرضا عليه السلام 234: و هنّ ثلاث: فامرأة ولود ودود، تعين زوجها على دهره لدنياه وآخرته، ولا تعين الدهر عليه، وامرأة عقيم(1) لا ذات (ولد ولا ك) جمال ولا خُلق ولا تعين زوجها على خير، وامرأة صخّابة ولّاجة همّازة، تستقلّ الكثير، ولا تقبل اليسير، وإيّاك أن تغترّ بمن هذه صفتها، فإنّه قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إيّاكم و خضراء الدمن، قيل يا رسول اللّٰه ومن خضراء الدمن ؟ قال المرأة الحسناء في منبت السوء.

150-36549-(24) مستدرك 165/14: جعفر بن أحمد القمّيّ في كتاب الغايات عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال أ لا أخبركم بشرّ نسائكم ؟ قالوا بلى يا رسول اللّٰه قال إنّ من شرّ نسائكم العقيم الحقود(2) التي لا تتورّع عن قبيح، المتبرّجة إذا غاب عنها زوجها، الحصان مع بعلها الّتى لا تسمع قوله، ولا تطيع أمره، إذا خلا بها بعلها تمنّعت عليه تمنّع الصعب عند ركوبها، ولا تقبل منه عذراً ولا تغفر له ذنباً. وقال صلّى اللّه عليه و آله شرّ الأشياء المرأة السوء.

151-36550-(25) معاني الأخبار 318: الخصال 316: حدّثنا أبو الحسن محمّد بن عمرو (بن عليّ بن عبد اللّٰه المعاني) البصرى قال حدّثنا أبو الحسن عليّ بن الحسن ابن بندار التميمىّ الطبريّ باسفراين(3) في (مسجد المعاني) الجامع قال حدّثنا أبو نصر(4) محمّد بن يوسف الطوسيّ بطبران قال حدّثنا أبى قال حدّثنا عليّ بن خشرم المروزىّ قال حدّثنا الفضل بن موسى السّينانى المروزى قال قال (لى المعاني) أبو حنيفة النعمان بن ثابت أفيدك حديثاً طريفاً(5) لم تسمع أطرف منه قال فقلت نعم. فقال أبو حنيفة أخبرنى حمّاد بن

ص: 144


1- . عقيمة خ.
2- . العقيمة الحقودة خ.
3- . اسفرايين خ.
4- . أبومنصور خ.
5- . أي طيّباً غريباً.

147-36546-(21) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «زنان چهارگونه اند: زنى كه خير سرشار دارد، زنى كه فرزندى در شكم و فرزندى در آغوش دارد و زنى كه با شوهرش گرفته و بداخلاق است و آن بند شپش است كه خداوند آن را در گردن هركس كه مى خواهد مى گذارد و هر زمان كه بخواهد از آن مى كند.»

148-36547-(22) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زنان چهار گونه اند: زنى كه فرزندى در شكم و فرزندى در آغوش دارد و زنى كه خير سرشار دارد و زنى كه كودن و بداخلاق با شوهر است و زنى كه نازاست.»

149-36548-(23) زنان سه دسته اند: «زنى كه بسيار مى زايد و بسيار مهرپيشه است و همسرش را در برابر روزگار يارى مى كند هم در امور دنيا و هم در امور آخرت و در حوادث روزگار عليه مرد كمك نمى دهد و زن نازايى كه نه زيبا روست و نه نيكو اخلاق و شوهرش را در نيكى يارى نمى دهد و زنى كه جيغ زننده بوده و بسيار رفت و آمد مى كند و به عيب جويى مى پردازد، فراوان را كم مى شمرد و كم را نمى پذيرد.

و بپرهيز از اينكه از اين زنان فريب خورى چرا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از خضراء دمن بپرهيزيد.

سؤال شد كه اى رسول خدا خضراء دمن كيست ؟ حضرت فرمود: زن زيبايى كه در خانوادۀ بدى باشد.»

150-36549-(24) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما را به بدترين زنان تان خبر دهم ؟ گفتند: آرى اى رسول خدا.

حضرت فرمود: از بدترين زنان شما زن نازاى كينه ورز است كه از انجام هيچ كار زشتى پروا ندارد زنى كه در غياب شوهر، خويش را مى آرايد ولى با شوهر خويشتن دار است، زنى كه سخن شوهرش را گوش نمى دهد و از فرمان وى اطاعت نمى كند و چون شوهرش با وى خلوت كند خويش را از شوهر باز مى دارد آن گونه كه حيوان چموش به هنگام سوارى امتناع مى ورزد و از شوهرش عذرى نمى پذيرد و گناهش را نمى بخشد.

و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بدترين چيزها زن بد است.»

151-36550-(25) فضل بن موسى سينانى مروزى گويد: «ابو حنيفه نعمان بن ثابت گفت: آيا زيبا و عجيبى را كه از آن عجيب تر نديده اى برايت بگويم. فضل بن موسى گويد: گفتم آرى. ابوحنيفه گفت:... زيد بن ثابت گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله به من گفتند: اى زيد زن گرفته اى ؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: ازدواج كن و با ازدواج بر پاكدامنى خويش بيفزا ولى پنج زن را به همسرى مگير. زيد گفت: آن زنان كيانند؟ حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: هرگز با شهبره، لهبره، نهبره، هيدره و لفوت ازدواج مكن. زيد گفت: اى رسول خدا من از آنچه فرمودى هيچ نفهميدم و با اين نوع زنان آشنا نيستم.

ص: 145

أبى سليمان عن إبراهيم النخعيّ عن عبد اللّٰه ابن نجيّة(1) عن زيد بن ثابت قال قال (لى الخصال) رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يا زيد تزوّجت (قال خصال) قلت لا. قال تزوّج تستعفّ مع عفّتك، و لا تزوّجنّ خمساً، قال زيد: من هنّ يا رسول اللّٰه ؟ فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لا تزوّجنّ شهبرةً ، ولا لهبرةً ، ولا نهبرةً ، ولا هيدرةً ، ولا لفوتاً، قال زيد: يا رسول اللّٰه ما عرفت ممّا قلت شيئاً، وإنّى بآخرهن(2) لجاهل فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أ لستم عرباً؟ أمّا الشهبرة: فالزرقاء البذيّة، وأمّا اللّهبرة: فالطويلة المهزولة، وأمّا النهبرة: فالقصيرة الدّميمة، وأمّا الهيدرة: فالعجوز المدبرة، وأمّا اللفوت: فذات الولد من غيرك.

152-36551-(26) العوالى 259/1: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله إيّاكم من النساء خمساً: لا تتزوّجوهنّ فقالوا يا رسول اللّٰه من هنّ؟ قال الشهيرة والنهيرة واللّهيرة والهيدرة واللّفوت، فقالوا يا رسول اللّٰه ما نعرف ممّا قلت شيئاً فقال صلّى اللّه عليه و آله ألستم عرباً؟ الشهيرة: الزرقاء البذيّة، والنهيرة: العجوز المدبرة، واللهيرة: الطويلة المهزولة، والهيدرة: القصيرة الذميمة، واللّفوت: ذات الولد من غيرك.

153-36552-(27) جامع الأخبار 273: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لأحد (من ك) أصحابه وهو زيد بن ثابت:

تزوّج فانّ في التزويج بركة، والتعفيف(3) مع عفّتك ولا تزوّج اثنتى عشرة امرأة قال يا رسول اللّٰه و ما اثنتا عشرة ؟ (يا رسول اللّٰه ك) قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لا تزوّج هنفصة(4) و لا عنفضة(5) و لا شهبرة و لا سلقلقة(6) ولا مذبوبة ولا مذمومة(7) ولا حنّانة(8) ولا منّانة ولا رفثاء(9) و لا هيدرة و لا ذقناء(10) و لا لفوتاً.

و في رواية أخرى: ولا لهبرة و لا نهبرة(11).

154-36553-(28) مستدرك 165/14: جعفر بن أحمد القمّيّ في كتاب الغايات عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال شرّ نسائكم الجفة الفرتع، والجفة من النساء (الناس خ): القليلة الحياء والفرتع:

العابسة.

ص: 146


1- . بن بحينة الخصال خ المعاني.
2- . بأمرهنّ الخصال.
3- . والتعفّف ك.
4- . ولعلّ صحيحه هنبصة: الضحك العالى.
5- . و لعلّ صحيحها عنفص: المرأة القليلة الجسم. و يقال هي الداعرة الخبيثة أبو عمرو العنفص بالكسر البذيه القليلة الحياء من النساء. اللسان.
6- . سلقلقة: التي تحيض من دبرها.
7- . لامذبوتة و لامذموتة خ.
8- . الحنّانة: التي كان لها زوج فهي تذكره بالتحزّن والانين و الحنين.
9- . الرفث: الفحش قولاً و فعلاً اللسان.
10- . الذقناء: الطويل الذقن.
11- . هنيرة ك.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: آيا شما عرب نيستيد؟ شهبره، زن آبى چشم بدزبان است؛ لهبره، زن بلندقامت لاغر است؛ نهبره، كوتاه قد زشت روى است؛ هيدره، پيرزن فرتوت و لفوت، زنى است كه از ديگرى فرزند دارد.»

152-36551-(26) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «از پنج دسته زنان بپرهيزيد و با آنان ازدواج نكنيد. گفتند: اى رسول خدا آنان كيانند؟ حضرت فرمود: شهيره، نهيره، لهيره، هيدره و لفوت. گفتند: اى رسول خدا ما از آنچه فرموديد چيزى نفهميديم. حضرت فرمود: آيا عرب نيستيد؟ شهيره: چشم آبى بدزبان است؛ نهيره:

پيرى كه عمرش گذشته است؛ لهيره: بلند قد لاغر، هيدره: كوتاه قد زشت رو و لفوت: صاحب فرزندى از ديگرى.»

153-36552-(27) رسول خدا صلى الله عليه و آله به يكى از اصحابش زيد بن ثابت فرمود: «ازدواج كن، چرا كه در ازدواج بركت و فزونى بخشيدن به عفّت توست.

و با دوازده زن ازدواج مكن. زيد پرسيد: اى رسول خدا! آن دوازده تا چه كسانى هستند؟

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: با هنفصه(1)، عنفضه(2)، شهبره(3)، سلقلقه(4)، مذبوبه(5)، مذمومه(6)، حنّانه(7)، منّانه(8)، رفثاء(9)، هيدره(10)، ذقناء(11)، و لفوت(12) ازدواج مكن و در روايت ديگرى آمده و نه با لهبره و نهبره.»

154-36553-(28) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بدترين زنان شما جفه فرتع است و جفّه از زنان زنى است كه كم حيا باشد و فرتع زن عبوس و گرفته است.»

ص: 147


1- . زنى كه با صداى بلند مى خندد.
2- . بى آبروى كم حيا.
3- . چشم آبى مبتذل.
4- . زنى كه از پشت حيض مى شود.
5- . زنى كه بكارتش رفته است.
6- . بدقيافه و بدتركيب.
7- . زنى كه پيش از اين شوهر داشته است.
8- . زنى كه بسيار منّت مى گذارد.
9- . زن بدزبان ناسزاگو.
10- . پيرزن كوتاه قد زشت رو.
11- . زن چانه بلند و شايد كنايه از پرچانگى باشد.
12- . زنى كه از شوهر ديگر بچّه دارد.

155-36554-(29) كافى 326/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن بعض أصحابه عن ملحان عن عبد اللّٰه بن سنان قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله شرار نسائكم المعقرة(1)، الدنسة، اللّجوجة، العاصية، الذّليلة في قومها، العزيزة في نفسها الحصان على زوجها الهلوك على غيره.

156-36555-(30) تهذيب 403/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 332/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال فقيه 248/3: قام النبيّ صلّى اللّه عليه و آله خطيباً فقال أيّها الناس، إيّاكم وخضراء الدِّمَن ؟ قيل(2) يا رسول اللّٰه، وما خضراء الدِّمَن ؟ قال المرأة الحسناء في منبت السوء. المقنع 100: وقال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله إيّاكم (وذكر مثله). المقنعة 78: فقد روى عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال إيّاكم (وذكر مثله). معاني الأخبار 316: حدّثنا محمّد بن أحمد الشيباني قال حدّثني محمّد بن أبي عبد اللّٰه الكوفّى قال حدّثنا سهل بن زياد قال حدّثني أحمد بن بشير البرقي(3) عن يحيى بن المثنّى قال حدّثنا محمّد بن أبي طلحة الصيرفى قال سمعت أبا عبد اللّٰه جعفر بن محمّد عليهما السلام يقول سمعت أبى يحدّث عن أبيه عن جدّه عليهم السلام أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال للناس: إيّاكم و خضراء الدِّمَن (وذكر مثله). العوالى 258/1: في حديث أبى عبيدة عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال: (وذكر مثله). وفيه 301/3: روى عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال إيّاكم وخضراء الدِّمَن. (وذكر مثله). المجازات النبويّة 69: ومن ذلك قوله عليه السلام إيّاكم وخضراء الدِّمَن.

157-36556-(31) فقيه 247/3: روى الأصبغ بن نباتة عن أمير المؤمنين عليه السلام قال سمعته يقول يظهر في آخر الزمان، واقتراب الساعة وهو شرّ الأزمنة نسوة كاشفات، عاريات، متبرّجات، خارجات من الدين، داخلات في الفتن، مائلات إلى الشهوات، مسرعات إلى اللذّات، مستحلّات للمحرّمات، في جهنّم (داخلات خ) خالدات.

158-36557-(32) فقيه 247/3: روى عن عبد اللّٰه بن سنان عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال أغلب الاعداء للمؤمن زوجة السوء. مستدرك 165/14: جعفر بن أحمد القمّيّ في كتاب الغايات عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال أغلب (وذكر نحوه).

ص: 148


1- . القفرة خ المقفرة خ المعقرة التي لاتحمل.
2- . قالوا العوالى، ج 3.
3- . أحمد بن بشر الرّقّى خ.

155-36554-(29) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بدترين زنان ما زن نازا و چركين، لجوج، سركش، خوار در ميان قومش و گرامى نزد خودش، خويشتن بان براى شوهرش و هلاك كنندۀ ديگرى.»

156-36555-(30) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در خطابه اى فرمودند: «اى مردم از سبزۀ روييده در محلّ زباله ها بپرهيزيد.

پرسيده شد: اى رسول خدا سبزۀ روييده در محلّ زباله ها چيست ؟ حضرت فرمود: زن زيبايى كه در خانواده ناشايستى رشد يافته باشد.»

157-36556-(31) اصبغ بن نباته گويد: «از امير المؤمنين عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: در آخر الزمان و در نزديكى قيامت كه بدترين زمان است زنانى نمايان مى شوند كه بدون پوشش و برهنه و تفريح كننده بوده و از دين بيرون مى روند و در فتنه ها وارد مى شوند، به شهوت ها تمايل دارند و به سوى لذت ها شتاب مى كنند و حرام ها را حلال مى شمرند اينان در جهنم وارد مى شوند و هميشه در آن مى مانند.»

158-36557-(32) امام صادق عليه السلام فرمود: «چيره ترين دشمنان مؤمن همسر بد است.»

ص: 149

159-36558-(33) مستدرك 306/14: وجدت في غير واحد من المجاميع وبعضها بخطّ بعض الأفاضل خبراً طويلاً في مكالمة الباقر عليه السلام مع الحجّاج في صغر سنّه أوّله: حدّثنا أبو عبد اللّٰه الكرخى رحمة اللّٰه عليه قال حضرت مجلس الحجّاج بن يوسف الثقفى وعنده جماعة من الأعيان والنّاس حوله محدقون و لهيبته مطرقون، وهو كالجمل الهائج(1) إذ دخل علينا صبىّ صغير السنّ لم يبلغ الحلم حسن الشباب نقىّ الثياب لا نبات بعارضه(2) وهو كأنّه البدر في ليلة تمامه فسلّم على الحاضرين فردّوا عليه السلام وقاموا له إجلالاً له فأعجب الحجّاج من حسنه وجماله وبهائه وكماله وأدبه وفصاحته وهيبته فقال له الحجّاج من أين أقبلت يا صبىّ؟ فقال من ورائى وساق الخبر إلى أن قال ثمّ قال الحجّاج أيّ النساء أجود؟ قال الصبىّ ذات الدلال والكمال والجمال الفاضل. قال فما تقول في بنت العشر سنين ؟ قال لعبة اللاعبين. قال فما تقول في بنت العشرين ؟ قال قرّة أعين الناظرين. قال فما تقول في بنت الثلاثين ؟ قال لذّة للمباشرين. قال فما تقول في بنت الأربعين ؟ قال ذات شحم ولحم ولين.

قال فما تقول في بنت الخمسين ؟ قال ذات بنات وبنين. قال فما تقول في بنت الستّين ؟ قال آية للسائلين. قال فما تقول في بنت السبعين ؟ قال عجوز في الغابرين. قال فما تقول في بنت الثمانين ؟ قال لا تصلح لدنيا ولا دين. قال فما تقول في بنت التسعين ؟ قال أعوذ باللّٰه من الشيطان الرجيم. قال فما تقول في بنت المأة ؟ قال لا تسأل عن أصحاب الجحيم.

قال فعند ذلك. قال الحجّاج قد وصفتها لي نثراً فصفها لي نظماً فأنشأ الباقر عليه السلام هذه الأبيات يقول:

«متى تلق بنت العشر قد نطّ نهدها *** كلؤلؤة الغوّاص يهتزّ جيدها(3)

وأمّا ابنة العشرين لا شيء مثلها *** فتلك التي تلهو بها وتريدها

وبنت الثلاثين الشفاء في حديثها *** خيار النساء طوبى لمن يستفيدها

وإن تلق بنت الأربعين فإنّها *** هى العيش لم تهزل(4) ولم يعس(5) عودها

ص: 150


1- أي الغضبان.
2- أي لاشعربلحيته.
3- أي تتحرك عنقها للسرور.
4- أي لم تضعف.
5- أي عيس الزرع لم يكن فيه رطب اي شبابه و لها طراوة.

159-36558-(33) در بسيارى از مجامع كه برخى از آن با خط بعضى از افاضل بود روايتى طولانى در مورد مكالمۀ امام باقر عليه السلام در سنّ كم با حجاج يافتم آغاز آن چنين است كه: «ابوعبدالله كرخى رحمه الله براى مان حديث كرد. او گفت: در مجلس حجاج بن يوسف ثقفى بوديم و جماعتى از شخصيت ها نزد وى بودند و مردم پيرامون وى حلقه زده و از هيبت وى سرها را به زير افكنده بودند و حجاج چونان شتر خشمگين بود كه بچه كم سنّى كه هنوز بالغ نشده بود، جوانى خوش با لباسى پاكيزه كه هنوز مو بر صورتش درنيامده بود و به ماه شب چهارده مى مانست وارد شد به حاضرين سلام داد همه به او پاسخ دادند و به تعظيم وى برخاستند. حجاج از زيبايى، جمال و بها، كمال و ادب و فصاحت و هيبت اين نوجوان شگفت زده شد. حجّاج به وى گفت: از كجا مى آيى ؟ او گفت: از پشت سرم (و روايت را آورده تا آن كه گويد:) سپس حجاج گفت: كدام زنان بهترند؟ بچه نوجوان گفت: زن با كرشمه و جمال و با فضيلت.

حجاج گفت: درباره دختر ده ساله چه مى گويى ؟ او گفت: وسيله بازى براى بازى كنندگان است.

حجّاج گفت: درباره دختر بيست ساله چه مى گويى: او گفت: نور چشم بينندگان است.

حجّاج گفت: درباره دختر سى ساله چه مى گويى ؟ او گفت: لذت براى نزديكى كنندگان با وى است.

حجاج گفت: درباره زن چهل ساله چه مى گويى ؟ او گفت: پيه و گوشت و نرمى دارد.

حجاج گفت: دربارۀ زن پنجاه ساله چه مى گويى ؟ او گفت: صاحب دختران و پسرانى است.

حجاج گفت: دربارۀ شصت ساله ها چه مى گويى ؟ او گفت: نشانه اى براى پرسشگران است.

حجاج گفت: درباره هفتاد ساله چه مى گويى ؟ او گفت: نه به درد دنيا مى خورد و نه به درد دين.

حجاج گفت: دربارۀ نود ساله چه مى گويى ؟ او گفت: از شيطان رانده شده به خدا پناه مى برم.

حجاج گفت: درباره صد ساله چه مى گويى ؟ او گفت: از اصحاب جهنم بپرس.

ابوعبدالله كرخى گويد: در اين هنگام حجاج گفت: اين زنان را به نثر وصف گفتى ولى هم اكنون به شعر وصف شان را بگو و امام باقر عليه السلام اين اشعار را سرود و خواند.

هر زمان كه دختر ده ساله را ببينى كه سينه اش برآمده است گردنش بسان مرواريد غواص تكان مى خورد و اما دختر بيست ساله مانند ندارد و اين همان است كه با آن مشغول مى شوى و همان كه مى طلبى و دختر سى ساله سخن گفتن با وى شفابخش است و بهترين زن است و خوشا آن كس كه چنين زنى را به دست آورد و اگر دختر چهل ساله ديدى زندگى همان است، شعيف نمى گردد و

ص: 151

وأمّا ابنة الخمسين لله درّها(1) *** بعقل وتدبير تربّى وليدها

وأمّا ابنة الستّين قد رقّ جلدها *** وفيها بقايا والحريص يريدها

وأمّا ابنة السبعين يرعش رأسها *** من الكبر المفنى وقلّ وليدها

وبنت الثمانين السقام(2) بعينها *** وعند هجوم الليل قلّ رقودها(3)

وأمّا ابنة التسعين لا درّ درّها *** وقد خلعت عمراً وكشّ (4) وريدها

وإن زيدت العشر التوالى فليتها *** تغرّق(5) في بحر وحوت يقودها»

فقال الحجّاج أحسنت أحسنت يا صبىّ . الخبر.

وتقدّم في

رواية ابن مسكان (2) من باب (28) ما ورد في أنّ من سعادة المرء أن يكون متجره في بلده من أبواب ما يستحبّ للتاجر (ج 23) قوله عليه السلام من شقاء المرء أن تكون عنده امرأة معجب بها و هي تخونه.

و في رواية عبد اللّٰه (3) قوله عليه السلام: ثلاثة من السعادة الزوجة المؤاتية.

و في رواية جعفريات (6) نحوه.

و في رواية جعفر (5) قوله عليه السلام من سعادة المرء حسناء إذا نظر إليها سرّ بها وإذا غاب عنها حفظته في نفسها.

و في رواية أبي بصير (1) من باب (5) ما ورد من الصلوة والدعاء لمن أراد التزويج من أبوابه (ج 25) قوله عليه السلام يقول اللّهمّ فقدّر لي من النساء أعفّهنّ فرجاً وأحفظهنّ لي في نفسها وفى مالى وأوسعهنّ رزقاً وأعظمهنّ بركة.

ويأتي في أحاديث الباب التالى وما يتلوه وباب (11) استحباب اختيار الولود وباب (13) ما ورد في اختيار السمراء العجزاء وباب (14) اختيار المرأة التي طاب عرفها وباب (15) الترغيب في تزويج البيضاء والزرقاء وباب (16) الترغيب في تزويج الجميلة الضحوك وباب (17) أنّ خير الجواري ما كان فيها هوىٰ وكان لها عقل وأدب ما يناسب ذلك.

ص: 152


1- . الدّر: العمل من خير أوشرّ و منه قولهم للّٰه درّك يكون مدحاً و يكون ذمّاً.
2- . أي المرض.
3- . أي نومها.
4- . أي صات وريدها.
5- . فتغرق خ.

شاخه اش خشك نمى شود و اما پنجاه ساله را خدا خير دهد كه هم عقل و هم تدبير دارد و فرزندش را بزرگ مى كند و شصت ساله پوستش نازك شده و مختصر فايده در آن هست كه شخص حريص به شهوت آن را دنبال مى كند و اما هفتاد ساله سرش از پيرى فانى كننده مى لرزد و زاد و ولدش كم مى شود و زن هشتاد ساله مساوى است با همۀ دردها و به هنگام فرا رسيدن شب كم خواب مى شود و اما زن نود ساله خوبى ندارد لباس عمر را از تن بيرون كرده و رگ گردنش صدا مى كند و اگر ده سال بر آن اضافه شود (زن صد ساله) كاش در دريايى غرق شود و ماهى اى او را بكشد. حجاج گفت:

آفرين! آفرين! اى بچه....»

ارجاعات

گذشت:

در روايت دوم از باب بيست و هشتم از باب هاى مستحبات تاجر فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از بدبختى مرد اين است كه زنى نزد وى باشد كه شيفته آن زن است ولى آن زن به او خيانت مى كند.»

و در روايت سوم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «سه چيز از خوشبختى انسان است: زن سازگار» و همراه و در روايت ششم مانند آن.

و در روايت پنجم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از نيك بختى مرد، زن زيبارويى است كه چون مرد به آن بنگرد شاد شود و آن زمان كه از او غايب باشد خودش را حفظ كند آن نگاهبان مرد در ارتباط با خويش باشد.»

و در روايت يكم از باب پنجم از باب هاى نماز و دعا براى ازدواج فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«خدايا براى من از زنان، پاكدامن ترين و كسى كه از همه بيشتر براى من و خودش مالم را پاسدارى كند و از همه پرروزى تر و با بركت تر باشد را برايم مقدّر فرما.»

مى آيد:

در روايات باب بعدى و پس از آن و باب يازدهم، سيزدهم، چهاردهم، پانزدهم، شانزهم و هفدهم مناسب اين باب.

ص: 153

(8) باب ما ورد في أنّ خير نسائكم نساء قريش فإنّهنّ أعطف على الزوج و أحنا على الولد

160-36559-(1) كافى 326/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله خير نساء ركبن الرحال(1) نساء قريش أحناه(2) على ولد، و خيرهنّ لزوج.

161-36560-(2) الجعفريّات 90: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله خير نساء ركبن الإبل نساء قريش، أعطف على زوج وأحنا على ولد.

162-36561-(3) الدعائم 195/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال خير نسائكم نساء قريش أعطفهنّ على زوج وأحناهنّ على ولد.

163-36562-(4) العيون 62/2: حدّثنا محمّد بن عمر بن محمّد بن سلم بن البّراء الجعابى قال حدّثني أبو محمّد الحسن بن عبد اللّٰه بن محمّد بن العبّاس الرازيّ التميمىّ قال حدّثني سيّدى عليّ بن موسى الرضا عليه السلام قال حدّثني أبى موسى بن جعفر قال حدّثني أبى محمّد بن على قال حدّثني أبى عليّ بن الحسين قال حدّثني أبى الحسين بن عليّ قال حدّثني أبى عليّ بن أبي طالب عليهم السلام عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال خير نساء ركبن الإبل نساء قريش أحناه على زوج (هكذا في أكثر النسخ ولكن في بعض النسخ الخطّيّة (أحناهنّ على زوجهنّ ) بدل قوله أحناه على زوج).

164-36563-(5) تهذيب 404/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 326/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبداللّٰه البرقي عن غير واحدٍ عن زياد القندى عن أبي وكيع عن أبي إسحاق السبيعى عن الحارث الأعور قال قال أمير المؤمنين عليه السلام (قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله كا) خير نسائكم (نساء كا) قريش ألطفهنّ بأزواجهنّ و أرحمهنّ بأولادهنّ المجون لزوجها الحصان لغيره قلنا (له ك) و ما المجون قال الّتى لا تمنع(3). مستدرك 167/14: جعفر بن أحمد القمّيّ في كتاب الغايات عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال خير نسائكم (وذكر مثله).

ص: 154


1- . ارحال جمع الرحل: مايجعل على ظهر البعير كالسرج.
2- . الحانية: التي تقيم على ولدها و لاتتزوّج شفقةً و عطفاً للسان، ج 14، ص 203.
3- . لاتمتنع يب ك.

باب 8 زنان قريش بهترين زنان

160-36559-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بهترين زنانى كه بر پشت شتر سوار مى شوند (و به خانه شوهر مى روند) زنان قريش هستند از همه به فرزند مهربان تر و از همه زنان براى شوهرش بهتر است.»

161-36560-(2) امير المؤمنين فرمود: «بهترين زنانى كه بر شتر سوار مى شوند (و به خانۀ شوهر مى روند) زنان قريش هستند عطوفتش بر شوهر بيشتر و توجهش به فرزند بهتر است.»

162-36561-(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بهترين زنان تان، زنان قريش هستند از همه بر شوهر باعاطفه تر و بر فرزند مهربان تر.»

163-36562-(4) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «برترين زنانى كه بر شتر سوار شده اند (و به خانۀ شوهر رفته اند) زنان قريش هستند از همه بيشتر به شوهر مهر مى ورزند.»

164-36563-(5) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا فرمودند: برترين زنان تان زنان قريش هستند لطف شان به شوهران شان از همه بيشتر و رحمت و عطوفت شان به فرزندان شان از همه زيادتر است كم حيا و شوخ براى شوهر و خويشتن دار براى غير شوهر. پرسيديم: مجون چيست ؟ حضرت فرمود:

زنى كه خودش را در اختيار قرار مى دهد و ممانعتى نمى كند.»

ص: 155

165-36564-(6) كافى 327/5: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان عن إسحاق بن عمّار عن أبي بصير عن أحدهما عليهما السلام قال خطبّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله اُم هانى بنت أبى طالب فقالت يا رسول اللّٰه انّى مصابة، في حجرى أيتام ولا يصلح لك إلّا امرأة فارغة فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ما ركب الإبل مثل نساء قريش أحناه على ولد ولا أرعى(1) على زوج في ذات يديه.

(9) باب استحباب تزويج المرأة لدينها وصلاحها و لصلة الرحم و للّٰه و كراهة تزويجها لمالها وجمالها وللفخر والرّياء

166-36565-(1) كافى 332/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن عليّ بن أسباط تهذيب 401/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن عليّ بن أسباط عن عمّه يعقوب بن سالم(2) عن محمّد بن مسلم قال: قال أبو جعفر(3) عليه السلام أتى رجل النبيّ (4) صلّى اللّه عليه و آله يستأمره في النكاح فقال (له كا) رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (نعم يب) انكح وعليك بذات(5) الدين تربت يداك(6) (يب وقال انّما مثل المرأة الصالحة مثل الغراب الأعصم الذي لا يكاد يقدر عليه قال(7) وما الغراب الأعصم (الذي لا يكاد يقدر عليه كا 515) قال الأبيض احدى رجليه). كافى 515/5: أحمد بن محمّد العاصمي عن عليّ بن الحسن بن فضّال عن عليّ بن أسباط عن عمّه يعقوب بن سالم عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إنّما مثل المرأة (وذكر مثله).

167-36566-(2) الدعائم 195/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى أن تنكح المرأة(8) لمالها و جمالها، وقال مالها يطغيها، وجمالها يرديها(9)، فعليك بذات الدين.

168-36567-(3) كافى 333/5: عليّ بن محمّد بن بندار عن أحمد بن أبي عبد اللّٰه عن أبيه عن أحمد بن النضر عن بعض أصحابه عن إسحاق بن عمّار قال سمعت أبا عبد اللّٰه عليه السلام يقول من تزوّج امرأة يريد مالها ألجأه اللّٰه(10) إلى ذلك المال.

ص: 156


1- . أي احفظهنّ على ما في يد زوجها.
2- . يعقوب الأحمر يب.
3- . عن أبي جعفر عليه السلام يب.
4- . رسول اللّٰه يب.
5- . بذوات يب.
6- . قال أبو عبيد قوله تربت يداك يقال للرجل إذا قلّ ماله: قد ترب أي افتقر. اللسان.
7- . قيل كا.
8- . ينكح الرجل المرأة ك.
9- . أي يهلكها.
10- . أي اضطرّه.

165-36564-(6) ابوبصير از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام روايت كرده است كه ايشان فرمود: «پيامبر صلى الله عليه و آله اُمّ هانى دختر ابوطالب را خواستگارى كرد. او گفت: اى رسول خدا! من مصيبت زده هستم در دامنم يتيمانى هستند و شايسته شما تنها زنى است كه فارغ باشد (و اشتغالى چون من نداشته باشد).

رسول خدا فرمود: چون زنان قريش زنى بر شتر سوار نشده (و به خانه شوهر نرفته است)، مهربان تر بر فرزند و نسبت به آنچه در دست شوهر است نگهدارترند.

باب 9 استحباب ازدواج با زن به خاطر دين و شايستگى او، براى صله رحم و براى خداو كراهت ازدواج با زن به خاطر مال و زيبايى اش و براى فخر و ريا

166-36565-(1) محمّد بن مسلم گويد: «امام باقر عليه السلام فرمود: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد تا درباره ازدواج با آن حضرت مشورت كند. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمودند: آرى ازدواج كن و بر تو باد به همسرى كه دين مدار باشد خدا خيرت دهد!

حضرت فرمود: مَثَل زن شايسته مَثَل كلاغ اعصم است كه قابل دسترسى نيست. پرسيد: كلاغ أعصم چيست كه دسترسى به آن مقدور نيست ؟ حضرت فرمود: كلاغى كه يكى از دو پايش سفيد باشد.»

167-36566-(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله نهى كردند از اينكه با زنى به دليل مال و زيبايى ازدواج شود حضرت فرمودند: مالش او را سركش مى سازد و زيبايى اش او را به هلاكت مى كشاند بر تو باد به ازدواج با زن دين مدار.

168-36567-(3) اسحاق بن عمار گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: كسى كه با قصد ثروت و دارايى زنى با او ازدواج كند خداوند متعال او را درماندۀ آن دارايى خواهد كرد.»

ص: 157

169-36568-(1) الدعائم 196/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال إذا تزوّج الرجل المرأة لحسنها أو لمالها وُكل إلى ذلك، وإن تزوّجها لدينها وفضلها رزقه اللّٰه المال والجمال، قال اللّٰه تعالى «وَ أَنْكِحُوا اَلْأَيٰامىٰ مِنْكُمْ وَ اَلصّٰالِحِينَ مِنْ عِبٰادِكُمْ وَ إِمٰائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ ».

170-36569-(5) تهذيب 403/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 333/5: عليّ (بن إبراهيم كا) عن أبيه ومحمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعاً عن ابن أبي عمير عن فقيه 248/3:

هشام بن الحكم عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إذا تزوّج الرجل المرأة لجمالها أو مالها(2) (وكل إلى ذلك(3) كا يب) وإذا(4) تزوّجها لدينها رزقه اللّٰه عزّ و جلّ الجمال والمال(4).

171-36570-(6) تهذيب 399/7: عليّ بن الحسن بن فضال عن محمّد وأحمد عن عليّ بن يعقوب عن مروان بن مسلم عن بريد عن أبي جعفر عليه السلام قال حدّثني جابر بن عبد اللّٰه أنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال من تزوّج امرأةً لمالها وكّله اللّٰه إليه، ومن تزوّجها لجمالها رأى فيها ما يكره، ومن تزوّجها لدينها جمع اللّٰه له ذلك.

172-36571-(7) وسائل 52/20: ورّام ابن أبي فراس في كتابه قال قال عليه السلام من تزوّج امرأةً لجمالها جعل اللّٰه جمالها وبالاً عليه.

173-36572-(8) تهذيب 399/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن محمّد بن عبد اللّٰه بن زرارة عن الحسن بن عليّ عن عليّ بن عقبة عن بريد العجليّ عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله من تزوّج امرأة، لا يتزوّجها إلّا لجمالها لم ير فيها ما يحبّ ، و من تزوّجها لمالها لا يتزوّجها إلّا له وكله اللّٰه إليه، فعليكم بذ (و خ) ات الدّين.

174-36573-(9) فقيه 243/3: قال عليّ بن الحسين سيّد العابدين عليه السلام من تزوّج للّٰه عزّ و جلّ و لصلة الرحم توجّه اللّٰه تعالى بتاج الملك والكرامة.

175-36574-(10) وسائل 52/20: سعيد بن هبة اللّٰه الراونديّ في الخرايج والجرايح عن الحسين عليه السلام أنّ رجلاً استشاره في تزويج امرأةٍ فقال لا اُحبّ ذلك وكانت كثيرة المال،

ص: 158


1- . جمالها و مالها فقيه.
2- . لمالها أوجمالها فقيه.
3- . لم يرزق ذلك فقيه.
4- . فإن فقيه و إن يب.

169-36568-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردى زنى را به دليل زيبايى و يا مالش بگيرد به آن واگذار مى گردد ولى اگر به خاطر دين و فضيلتش با وى ازدواج كند خداوند مال و زيبايى را روزى او مى گرداند.»

خداوند متعال فرموده است: «مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد، خداوند گشايش دهنده و آگاه است.»

170-36569-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردى براى زيبايى يا دارايى زنى با او ازدواج كند به همان زيبايى و دارايى وانهاده مى شود و اگر براى دين مدارى زنى با او ازدواج كند خدا زيبايى و دارايى را به او خواهد داد.»

171-36570-(6) امام باقر عليه السلام فرمود: «جابر بن عبدالله برايم روايت كرد كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: هركس كه با زنى براى مالش ازدواج كند خداوند او را به آن مال واگذار مى كند و هركس كه به خاطر جمال زن با آن زن ازدواج كند در ارتباط با زن چيزى را مى بيند كه خوش ندارد ولى هركس كه به دليل دين مدارى زن با وى ازدواج كند خداوند همه اينها را براى او جمع خواهد كرد.»

172-36571-(7) ورام بن ابى فراس در كتابش آورده است كه: «معصوم عليه السلام فرمود: هركس با زنى به دليل زيبايى اش ازدواج كند خداوند زيبايى اش را مايۀ دردسر او گرداند.»

173-36572-(8) بريد عجلى از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه حضرت فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هركس با زنى ازدواج كند و جز به دليل زيبايى اش با آن زن ازدواج نكند در آن زن چيزى كه دوست دارد نمى بيند و هركس كه با زنى به دليل دارايى اش ازدواج كند و جز براى دارايى اش با او ازدواج نكند خداوند او را به دارايى زن وامى نهد بنابراين بر شما باد به ازدواج با زن ديندار.»

174-36573-(9) امام على بن حسين سيد العابدين عليه السلام فرمود: «هركس كه براى خداوند عز و جل و براى صلۀ رحم ازدواج كند خداوند تاج پادشاهى و بزرگوارى را بر سر او مى نهد.»

175-36574-(10) مردى با امام حسين عليه السلام دربارۀ ازدواج با زنى مشورت كرد. حضرت فرمود: «من اين ازدواج را دوست نمى دارم - گفتنى است كه زن دارايى بسيار داشت و مرد هم نيز ثروت بسيار داشت - آن مرد با گفتۀ امام حسين عليه السلام مخالفت كرد و آن زن را گرفت. طولى نكشيد كه آن مرد فقير و ندار شد.

ص: 159

وكان الرجل أيضاً مكثراً فخالف الحسين عليه السلام، وتزوّج بها، فلم يلبث الرجل حتّى افتقر فقال له الحسين عليه السلام قد أشرت عليك، الآن فخلّ سبيلها فانّ اللّٰه يعوّضك خيراً منها، ثمّ قال:

عليك بفلانة فتزوّجها، فما مضى سنة حتّى كثر ماله، وولدت له ورأى منها ما يحبّ .

176-36575-(11) عقاب الأعمال 333: بالاسناد المتقدّم في باب (6) استحباب عيادة المريض من أبواب ما يتعلّق بالمرض (ج 3) عن أبي هريرة وعبد اللّٰه بن عبّاس قالا خطبنا رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قبل وفاته وهى آخر خطبة خطبها بالمدينة (إلى أن قال): و من نكح امرأة حلالاً بمالٍ حلالٍ غير أنّه أراد بها فخراً أو رياءً لم يزده اللّٰه عزّ و جلّ بذلك إلّاذلّاً وهواناً(1) وأقامه اللّٰه بقدر ما استمتع منها على شفير جهنم ثمّ يهوى فيها سبعين خريفا(2).

177-36576-(12) الدعائم 196/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى عن نكاحٍ يراد به غير وجه اللّٰه و العفة، ونهى عن النكاح بالرياء والسمعة.

178-36577-(13) المجازات النبويّة 54: ومن ذلك قوله عليه الصلوة والسلام: تنكح المرأة لميسمها(3).

179-36578-(14) كافى 327/5: محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان عن صفوان بن يحيى عن أبى الحسن عليّ بن موسى الرضا عليهما السلام قال ما أفاد عبد فائدةً خيراً من زوجةٍ صالحةٍ ، إذا رآها سرّته وإذا غاب عنها حفظته في نفسها وماله.

180-36579-(15) العوالى 183/1: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أ لا أخبركم بخير ما يكنز، المرأة الصالحة، إذا نظر إليها تسرّه، و إذا أمرها أطاعته، و إذا غاب عنها حفظته.

181-36580-(16) تهذيب 240/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 327/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن جعفر بن محمّد الأشعريّ عن عبد اللّٰه بن ميمون القدّاح عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام عن آبائه عليهم السلام قال فقيه 246/3: قال النبيّ (4) صلّى اللّه عليه و آله ما استفاد امرؤ مسلم فائدةً بعد الإسلام أفضل من زوجةٍ مسلمةٍ ، تسرّه إذا نظر إليها، وتطيعه إذا أمرها، وتحفظه إذا غاب عنها في نفسها وماله. المقنعة 76: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ما استفاد المرء المسلم فائدة (وذكر مثله إلّا أنّه أسقط قوله مسلمةً ). وسائل 41/20: ورواه المحقّق في الشرائع.

ص: 160


1- . أي نقيض العزّ.
2- . الخريف: السنة والعام.
3- . الميسم: الجمال.
4- . رسول اللّٰه فقيه.

امام حسين عليه السلام به او گفت: من راهنمائيت كردم الان هم آن زن را رها كن خداوند بهتر از آن را نصيبت مى سازد. سپس حضرت فرمود: بر تو باد به فلان زن! با او ازدواج كن و آن مرد با آن زن ازدواج كرد. پس سالى نگذشت تا اينكه دارايى مرد فراوان شد و از آن زن بچّه دار شد و آنچه دوست داشت از آن زن ديد.»

176-36575-(11) ابوهريره و عبدالله بن عبّاس گويند: «رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از رحلتش براى مان سخنرانى كرد و اين آخرين سخنرانى حضرت در مدينه بود (تا آنجا كه حضرت فرمود:) هركس زن حلالى را با مال حلالى بگيرد ولى تنها منظورش از آن زن فخر و ريا باشد خداوند در برابر اين كار تنها خوارى و پستى او را فزون سازد و او را بر اندازه اى كه از آن زن بهره برده است بر لب پرتگاه جهنم نگاه مى دارد و سپس در جهنم سقوط مى كند و هفتاد سال در آن مى ماند.»

177-36576-(12) رسول خدا صلى الله عليه و آله از ازدواجى كه براى غير خدا و عفت مندى باشد نهى فرمودند و از ازدواج به دليل ريا و خوش آوازه شدن نهى فرمودند.

178-36577-(13) سيّد مرتضى در كتاب المجازات النبويّه گفته است: «از جملۀ مجازها گفتۀ معصوم عليه السلام كه: زن به خاطر فلزهاى گداخته اش با او ازدواج مى شود.» [كنايه از طلا و نقره و مال و ثروت است.]

179-36578-(14) امام ابوالحسن الرضا عليه السلام فرمود: «هيچكس بهره اى بهتر از زن شايسته اى كه هرگاه به او نظر افكند شادمانش سازد و هر وقت كه از او دور گردد خودش و دارايى شوهرش را پاس دارد، به دست نياورده است.»

180-36579-(15) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما را از بهترين گنج باخبر سازم زن شايسته اى كه هر زمان مرد به او مى نگرد او را شاد سازد و چون به او دستور دهد زن از او اطاعت كند و چون از زن غايب شود زن او را حفظ كند.»

181-36580-(16) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «مرد مسلمان پس از اسلام بهره اى برتر از همسر مسلمانى كه اگر به آن نگريست شادش سازد و اگر به او فرمان داد اطاعتش كند و چون از او دور شد خودش و مال او را حفظ كند نبرده است.»

ص: 161

182-36581-(17) مستدرك 169/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال ما أفاد رجل بعد الايمان خيراً من امرأةٍ ذات دينٍ وجمال تسرّه إذا نظر إليها، وتطيعه إذا أمرها، وتحفظه في نفسها و ماله إذا غاب عنها، وأوحى إلى موسى عليه السلام أنى أعطيت فلاناً خير الدّنيا والآخرة وهى امرأة صالحة.

183-36582-(18) كافى 327/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن عليّ بن عقبة عن بريد بن معاوية العجلّى عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال اللّٰه عزّ و جلّ إذا أردت أن أجمع للمسلم خير الدّنيا والآخرة جعلت له قلباً خاشعاً، ولساناً ذاكراً، وجسداً على البلاء صابراً، و زوجةً مؤمنة تسرّه إذا نظر إليها، وتحفظه إذا غاب عنها في نفسها وماله.

الدعائم 194/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال: يقول اللّٰه عزّ و جلّ إذا أردت أن اُعطى العبد خيراً من الدنيا والآخرة (وذكر مثله).

184-36583-(19) كافى 327/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن إسماعيل عن حنّان بن سدير عن أبيه عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إنّ من القسم(1) المصلح (الصالح خ) للمرء المسلم أن يكون له المرأة، إذا نظر إليها سرّته وإذا غاب عنها حفظته، وإذا أمرها أطاعته.

185-36584-(20) تنبيه الخواطر 3: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال ما اُعطى أحد شيئاً خيراً من امرأة صالحة إذا رآها سرته، و إذا أقسم عليها أبرّته، و إذا غاب عنها حفظته في نفسها وماله.

186-36585-(21) تهذيب 401/7: الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال ثلاثة أشياء لا يحاسب (اللّٰه الخصال) عليهنّ المؤمن طعام يأكله، وثوب يلبسه، وزوجة صالحة تعاونه ويحصن (بها يب) فرجه. الخصال 80: حدّثنا محمّد بن الحسن رضي اللّه عنه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّٰه عن يعقوب بن يزيد عن الحسن بن عليّ عن ابن زياد(2) عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام مثله. مكارم الأخلاق 197: عن الصادق عليه السلام (مثله).

ص: 162


1- . القسم: الحظّ النصيب.
2- . عن أبي زياد خ.

182-36581-(17) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مرد پس از ايمان، بهتر از زن ديندار و زيبا كه اگر به او بنگرد شادش سازد و اگر دستورش دهد اطاعت كند و از مرد اگر از او دور شد پاسدارى كند و خويش و مال مرد را حفظ كند، نمى يابد.»

183-36582-(18) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند عز و جل فرمود: «آن گاه كه بخواهم خير دنيا و آخرت را براى مسلمانى فراهم سازم به او دلى خاشع، زبانى ذكرگو، پيكرى شكيبا بر بلا و همسرى مؤمن كه هرگاه به او بنگرد شادمانش سازد و آن گاه كه از او دور شود خودش و دارايى شوهرش را پاس دارد، عطا مى كنم.»

184-36583-(19) امام باقر عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: بى ترديد از بهره اى كه سامان دهندۀ مرد مسلمان است اين است كه زنى داشته باشد كه هروقت به او بنگرد شادش سازد و هر زمان از او دور شود پاسش دارد و آن گاه كه به او فرمان دهد اطاعت كند.»

185-36584-(20) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «به كسى چيزى برتر از همسر شايسته داده نشده است همسرى كه هر زمان به او مى نگرد شادش سازد و چون او را سوگند دهد سوگندش را عملى سازد و اگر از او دور شود خويشتن و مال شوهر را پاس دارد.»

186-36585-(21) امام صادق عليه السلام فرمود: «سه چيز است كه خداوند مؤمن را بر آنها محاسبه نمى كند: 1. غذايى كه مى خورد 2. لباسى كه مى پوشد 3. زن شايسته اى كه او را يارى مى دهد و مؤمن بدان عفت خويش را پاس مى دارد.»

ص: 163

187-36586-(22) الخصال 284: حدّثنا أبى رضي اللّه عنه قال حدّثنا محمّد بن يحيى العطّار عن محمّد بن أحمد قال حدّثني أبو عبد اللّٰه الرّازى عن سجادة عن درست عن أبي خالد السجستانيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال خمس خصالٍ من لم تكن فيه خصلة منها فليس فيه كثير مستمتع: أوّلها الوفاء، والثانية التدبير، والثالثة الحياء، والرابعة حسن الخلق، والخامسة وهى تجمع هذه الخصال: الحرية(1)و قال عليه السلام خمس خصالٍ من فقد واحدةً منهنّ لم يزل ناقص العيش زائل العقل مشغول القلب فأوّلها صحة البدن، والثانية الأمن، والثالثة السعة في الرزق، والرابعة الأنيس الموافق قلت وما الانيس الموافق قال الزوجة الصالحة، والولد الصالح، والخليط(2) الصالح، والخامسة وهى تجمع هذه الخصال الدعة(3).

188-36587-(23) أمالي الشيخ الطوسيّ 576: حدّثنا الشيخ ابوجعفر محمّد بن الحسن بن عليّ بن الحسن الطوسيّ قال أخبرنا جماعة عن أبي المفضّل قال حدّثنا أبو احمد عبيد اللّٰه بن الحسين بن إبراهيم (العلوىّ ك) قال حدّثنا ابوإسماعيل إبراهيم بن أحمد بن إبراهيم العلوىّ الحسنى عن عمّه الحسن بن إبراهيم عن أبيه إبراهيم بن إسماعيل عن أبيه إسماعيل عن أبيه إبراهيم بن الحسن بن الحسن عن أُمّه فاطمة بنت الحسين عن أبيها الحسين بن عليّ عن أبيه عليّ بن أبي طالب عليهم السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله من اُعطى أربع خصالٍ في الدنيا فقد اُعطى خير الدنيا والآخرة و فاز بحظّه منهما: ورع يعصمه عن محارم اللّٰه وحسن خلق يعيش به في الناس، وحلم يدفع به جهل الجاهل، و زوجة صالحة تعينه على أمر الدنيا و الآخرة.

189-36588-(24) مستدرك 170/14: دعائم الإسلام عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال و لمّا نزلت هذه الآية يعنى قوله تعالى: «وَ اَلَّذِينَ يَكْنِزُونَ اَلذَّهَبَ وَ اَلْفِضَّةَ »(4) الآية قالوا فأىّ المال نتّخذ قال لساناً ذاكراً، و قلباً شاكراً، و زوجةً تعينك على دينك.

ص: 164


1- . و الحرّ من الناس من اخيارهم و افاضلهم و حرّية العرب اشرافهم و يقال هومن حرّية قومه أي من خالصهم. اللسان، ج 4، ص 182.
2- . الخليط: الصاحب الجار.
3- . الدعة: السكينة الراحة و خفض العيش أي لين العيش وسعته المنجد.
4- . التوبة (9):34.

187-36586-(22) امام صادق عليه السلام فرمود: «پنج خصلت است كه كسى كه يك خصلت از اين پنج خصلت در او نباشد چيزى كه از آن بسيار بهره برده شود در او نيست:

اوّلين خصلت، وفا است دومى، تدبير است سومى، حيا است چهارمى، حسن خلق است و پنجمى كه جامع همه اين خصلت هاست آزادگى است.

و حضرت فرمود: پنج خصلت است كه هركس يكى از اينها را نداشته باشد هميشه عيشش ناقص و عقلش از بين رفته، قلبش مشغول است اولين خصلت ها سلامتى بدن است، دومى امنيت است، سومى گشايش روزى و چهارمى مونس هماهنگ است. پرسيدم: مونس هماهنگ چيست ؟ حضرت فرمود: زن شايسته و فرزند شايسته و رفيق شايسته و پنجمى كه جامع همۀ اين خصلت هاست آسايش و راحتى است.»

188-36587-(23) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس كه در دنيا به او چهار خصلت عطا شود خير دنيا و آخرت به او داده شده است و بهره مند از دنيا و آخرت گرديده است: پرهيزكارى اى كه او را از محرّمات الهى باز دارد، حسن خلقى كه با آن در ميان مردم زندگى كند، بردبارى اى كه با آن نادانى نادان را دفع كند و زنى شايسته كه او را بر كار دنيا و آخرتش يارى رساند.»

189-36588-(24) چون اين آيه نازل گشت منظور فرموده خداوند متعال است كه: «كسانى كه طلا و نقره را ذخيره مى كنند» پرسيدند: «پس كدام مال را بگيريم ؟ حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: زبان ذكرگو و دل سپاسگزار و همسرى كه تو را بر دينت يارى دهد.»

ص: 165

190-36589-(25) العوالى 67/2: روى عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال لمّا نزل قوله تعالى: «وَ اَلَّذِينَ يَكْنِزُونَ اَلذَّهَبَ وَ اَلْفِضَّةَ » قال تبّاً(1) للذهب والفضّة قالها ثلاثاً، فقالوا أيّ مالٍ نتّخذ؟ فقال لساناً شاكراً، و قلباً خاشعاً، و زوجةً تعين أحدكم على دينه.

191-36590-(26) مستدرك 171/14: القطب الراونديّ في دعواته عن ربيعة بن كعب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال سمعته يقول من اُعطى خمساً لم يكن له عذر في ترك عمل الآخرة زوجة صالحة تعينه على أمر دنياه وآخرته، وبنون أبرار، و معيشة في بلده، وحسن خلق يدارى به الناس، وحبّ أهل بيتى.

192-36591-(27) كافى 327/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله من سعادة المرء الزوجة الصالحة.

193-36592-(28) كافى 515/5: (عدّة من أصحابنا معلّق) عن أحمد بن محمّد بن خالد عن محمّد بن على عن محمّد بن الفضيل عن سعد بن أبي عمر [و] الجلّاب عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام أنّه قال لامرأة سعد هنيئاً لك يا خنساء، فلو لم يعطك اللّٰه شيئاً إلّا ابنتك أمُّ الحسين لقد أعطاك اللّٰه خيراً كثيراً، انّما مثل المرأة الصالحة في النساء كمثل الغراب الأعصم في الغربان، وهو الأبيض احدى الرجلين.

194-36593-(29) الدعائم 195/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال: المرأة الصالحة كالغراب الأعصم، و لن يوجد إلّا قليلاً، والغراب الأعصم هو الأبيض إحدى الرجلين.

195-36594-(30) أمالي الطوسيّ 614: حدّثنا الشيخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ بن الحسن الطوسيّ (قدّس اللّٰه روحه) قال أخبرنا جماعة عن أبي المفضّل قال حدّثني إبراهيم بن حفص بن عمر العسكريّ بالمصّيصة(2) قال حدّثنا عبيد بن الهيثم الأنماطى بحلب قال حدّثنا الحسين بن علوان الكاتب قال سمعت جعفر بن محمّد عليهما السلام يحدّث عن آبائه عليهم السلام عن عليّ صلوات اللّٰه عليه رفعه قال حسن البشر بالناس نصف العقل، والتقدير نصف المعيشة، و المرأة الصالحة أحد الكاسبين (وفى نسخة الكاسيين).

ص: 166


1- . تبّاًله: أي ألزمه اللّٰه خسراناً و هلاكاً المنجد ص 56.
2- . بتشديد الصاد الاوّل ثغر من ثغور الروم و بلدالشام. اللسان، ج 7، ص 93.

190-36589-(25) از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه: «چون گفتۀ خداوند متعال: «كسانى كه طلا و نقره را ذخيره مى كنند» نازل گشت، حضرت فرمود: نابود باد طلا و نقره و سه بار اين جمله را تكرار كردند. مردم گفتند: چه مالى را داشته باشيم ؟ حضرت فرمود: زبان سپاسگزار و دل خاشع و زنى كه شما را بر دين تان كمك كند.»

191-36590-(26) ربيعة بن كعب گويد: «از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: كسى كه پنج چيز به او داده شود براى ترك كار اُخروى عذرى ندارد: 1. زن شايسته اى كه او را بر امر دنيا و آخرتش يارى دهد 2. فرزندان خوب 3. شغلى در شهر خودش 4. حسن خلقى كه با آن با مردم مدارا كند و 5. حبّ اهل بيت من.»

192-36591-(27) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: از نيكبختى مرد، داشتن زن شايسته است.»

193-36592-(28) امام صادق عليه السلام به زن سعد فرمود: «گواراى تو باد اى خنساء! اگر خداوند جز دخترت اُمُ الحسين را به تو نداده بود باز خير زيادى به تو داده بود چرا كه تنها مثل زن شايسته در ميان زنان چونان كلاغ اعصم در ميان كلاغها است و كلاغ اعصم همان است كه يكى از دو پايش سفيد باشد.

[كنايه از اين است كه خود نگهدار و عفيف است]»

194-36593-(29) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زن شايسته چونان كلاغ اعصم است و آن كم يافت مى شود و كلاغ أعصم همان است كه يكى از دو پايش سفيد است.»

195-36594-(30) حسين بن علوان كاتب گويد: «شنيدم كه جعفر بن محمد عليهما السلام از پدرانش از على عليه السلام روايت كرده كه حضرت (از پيامبر صلى الله عليه و آله) روايت كرده اند كه فرمود: خوشرويى با مردم نيمى از عقل است و اندازه گيرى (و به حساب خرج كردن) نيمى از زندگى است و زن شايسته يكى از دو كسب كننده است (و در نسخه اى يكى از دو پوشاننده است).»

ص: 167

196-36595-(31) الغرر 62: قال أمير المؤمنين عليه السلام المرأة(1) الصالحة أحد الكاتمين(2).

197-36596-(32) فيه 63: وقال الزوجة الموافقة إحدى الراحتين.

198-36597-(33) فيه 443: و قال شرّ الزّوجات من لا تواتى.

199-36598-(34) فقيه 246/3: روى جميل بن درّاج عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال خير نسائكم الّتى ان غضبت أو اُغضبت قالت لزوجها يدي في يدك لا أكتحل بغمض حتّى ترضىٰ عنّى.

200-36599-(35) كافى 515/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حفص بن البخترى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال مثل المرأة المؤمنة مثل الشامة في الثور الأسود. (الشامة: علامة تخالف البدن الّتى هي فيه).

وتقدّم في

رواية الجعفريّات (20) من باب (66) ماورد في مدح الصبر من أبواب جهاد النفس ج 18 قوله صلّى اللّه عليه و آله أربع من اعطيهنّ فقد أعطى خير الدنيا و الآخرة زوجة صالحة.

و في رواية المشكاة (21) نحوه. وفى

رواية مطرف (1) من باب (1) استحباب سعة المنزل من أبواب أحكام المساكن (ج 21) قوله عليه السلام ثلاثة للمؤمن فيها راحة امرأة صالحة تعينه على أمر الدنيا و الآخرة.

و في رواية

الجعفريّات (5) قوله عليه السلام من سعادة المرء المسلم الزوجة الصالحة.

و في رواية عبد اللّٰه (3) من باب (28) ما ورد في أنّ من سعادة المرء أن يكون متجره في بلده من أبواب ما يستحبّ للتاجر (ج 23) قوله عليه السلام ثلاثة من السعادة: الزوجة المؤاتية.

و في رواية الجعفريّات (6) نحوه.

و في رواية جعفر (5) قوله عليه السلام من سعادة المرء امرأة حسناء إذا نظر إليها سر بها وإذا غاب عنها حفظته في نفسها.

و في رواية الدعائم (7) قوله عليه السلام خمسة من السعادة: الزوجة الصالحة.

وفى الجعفريّات (32) من باب (2) بدؤ التزويج وفضله (ج 25) قوله صلّى اللّه عليه و آله انّما الدنيا متاع وخير متاع الدنيا الزوجة الصالحة.

و في رواية ابن ميمون (62) قوله عليه السلام ما أفاد عبد فائدة خيراً من زوجة صالحة إذا رآها سرّته وإذا غاب عنها حفظته في نفسها وماله و لاحظ باب (7) جملة ممّا ينبغي اختياره واجتنابه من صفات النساء للتزويج فانّ فيه ما يناسب الباب.

ص: 168


1- . الزوجة ك.
2- . الكسبين خ.

196-36595-(31) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «زن شايسته يكى از دو پوشاننده است. [و پوشانندۀ ديگر لباس است].»

197-36596-(32) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «زن سازگار يكى از دو راحتى است.»

198-36597-(33) امام على عليه السلام فرمود: «بدترين زنان زنى است كه سازگارى ندارد.»

199-36598-(34) امام صادق عليه السلام فرمود: «بهترين زنان شما زنى است كه اگر خشم كند يا او را به خشم آورند به شوهرش بگويد: دستم در دست توست و چشم فرونمى نهم (نمى خوابم) تا تو از من راضى شوى.»

200-36599-(35) امام صادق عليه السلام فرمود: «مثل زن با ايمان مثل شامه [\خالى كه رنگش با رنگ باقى بدن فرق دارد] در گاو سياه است [يعنى كمياب است.]»

ارجاعات

گذشت:

در روايت بيستم از باب شصت و ششم از باب هاى جهاد با نفس فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «چهار چيز است كه به هركس بدهند خير دنيا و آخرت به او داده شده است: زن شايسته....»

و در روايت بيست يكم مانند آن.

و در روايت يكم از باب يكم از باب هاى احكام مساكن فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «سه چيز راحت مؤمن در آن است: زن شايسته اى كه او را در كارهاى دنيا و آخرت يارى دهد.»

و در روايت پنجم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از خوشبختى مرد مسلمان داشتن همسرى شايسته است.»

و در روايت سوم از باب بيست و هشتم از باب هاى مستحبات تاجر فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«سه چيز از نيكبختى است: زن سازگار و موافق.»

و در روايت ششم مانند آن.

و در روايت پنجم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از نيكبختى مرد، زن زيبايى است كه چون به او بنگرد شاد شود و چون از او دور شود آن زن شوهرش را در ارتباط با خودش حفظ نمايد.»

و در روايت هفتم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «پنج چيز از خوشبختى است: زن شايسته.»

و در روايت سى و دوم از باب دوم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «تنها دنيا متاع است و بهترين متاع دنيا همسر شايسته است.»

و در روايت شصت و دوم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «بنده بهره اى بهتر از همسر شايسته به دست نياورده است همسرى كه چون او را ببيند شادش سازد و چون از او دور شود خويشتن و مال شوهر را حفظ كند.»

و بنگريد به باب هفتم چرا كه در آن باب مناسب اين مقام هست.

ص: 169

(10) باب ما ورد من الأمر بالدقّة والنظر في اختيار الزوجة فإنّها قلادة ومحلّ النطفة

201-36600-(1) كافى 332/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن عثمان بن عيسى تهذيب 402/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن الحسن بن عليّ بن يوسف عن عثمان بن عيسى عن عبداللّه بن مسكان عن بعض أصحابه(1) قال سمعت أبا عبداللّه عليه السلام يقول انّما(2) المرأة قلادة فانظر إلى ما تقلّده(3)قال و سمعته يقول ليس للمرأة خطر، لا لصالحتهنّ ، ولا لطالحتهنّ ، أما صالحتهنّ فليس خطرها الذهب والفضّة بل (و يب) هي خير من الذهب والفضّة وأمّا طالحتهنّ فليس التراب خطرها بل(4) التراب خير منها. المعاني 144: حدّثنا أبى رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد بن أبي القاسم ماجيلويه عن محمّد بن على الكوفيّ عن عثمان بن عيسى عن عبد اللّٰه بن سنان عن بعض أصحابنا قال سمعت أبا عبد اللّٰه عليه السلام يقول انّما المرأة قلادة (وذكر نحوه إلّا أنّه أسقط قوله قال وسمعته يقول). الدعائم 195/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (نحوه، وأسقط قوله بل هي خير من الذهب والفضّة).

202-36601-(2) كافى 332/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله اختاروا لنطفكم. فانّ الخال أحد الضجيعين(5). تهذيب 402/7: عليّ بن الحسن بن فضال عن عمرو بن عثمان عن عبد اللّٰه بن المغيرة عن إسماعيل بن أبي زياد الشعيرى (السكونى خ ل) عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام عن أبيه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله اختاروا (وذكر مثله). الجعفريّات 90: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله اختاروا (وذكر مثله). الدعائم 194/2: روينا عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال اختاروا (وذكر مثله).

ص: 170


1- . أصحابنا يب.
2- . إنّ يب.
3- . فانظر ماذا تقلّد يب.
4- . والتراب يب.
5- . والظاهر انّ الضجيع هنا بمعنى الملازم و المربّى فانّه أحد معانيه فيكون المعنى انّ الخال ملازم لبنت أخته و لاخته فتسرى أخلاقه و صفاته فيهما فينبغي لمن أراد التزويج أن يختار من كان أخوها شريفاً صالحاً.

باب 10 دقت بسيار در گزينش همسر

201-36600-(1) امام صادق عليه السلام مى فرمايند: «محقّقاً زن طوق گردن است به دقت بنگر كه چه به گردن مى آويزى و براى زن چه شايسته و چه ناشايست بهايى نيست اما زن اگر شايسته باشد با زر و سيم برابر نيست بلكه زن شايسته از طلا و نقره برتر است و اما زن ناشايست هم بهاى خاك نيست بلكه خاك از او بهتر است.»

202-36601-(2) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: «براى نطفه هاى تان (از ميان زنان) به گزينى كنيد بى ترديد دايى فرزند يكى از دو همخوابه است.»

ص: 171

203-36602-(3) كافى 332/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله انكحوا الأكفاء وانكحوا فيهم(1) واختاروا لنطفكم. الجعفريّات 90: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله انكحوا (وذكر مثله، و زاد وإيّاكم ونكاح الزنج فإنّه خلق مشوّه). الدعائم 194/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال: انكحوا (وذكر مثله).

204-36603-(4) فقيه 303/3: ابن أبي عمير عن يحيى بن عمران عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال الشجاعة في أهل خراسان، والباه في أهل بربر، والسخاء والحسد في العرب، فتخيّروا لنطفكم.

(11) باب استحباب اختيار الوَلُود و كراهة تزويج العاقر فانّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله يباهى بأمّته الاُمم يوم القيامة

205-36604-(1) كافى 333/5: (عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد وسهل بن زياد جميعاً معلّق) عن الحسن بن محبوب عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله تزوّجوا بكراً ولوداً ولا تزوّجوا حسناء جميلةً عاقراً، فانّى اُباهى بكم الاُمم يوم القيامة.

206-36605-(2) كافى 334/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن عليّ بن سعيد الرقّى قال حدّثني سليمان بن جعفر الجعفرى عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لرجلٍ تزوّجها سوءاء ولوداً ولا تزوّجها حسناء عاقراً، فانّى مباهٍ بكم الاُمم يوم القيامة، أوَ ما علمت أنّ الولدان تحت العرش يستغفرون لآبائهم يحضنهم(2) إبراهيم وتربّيهم سارة في جبلٍ من مسكٍ وعنبر وزعفران ؟! الجعفريّات 92: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله تزوّجوا سوداء ودوداً ولوداً (وذكر نحوه إلّا أنّه أسقط قوله وعنبر) مستدرك 177/14:

ورواه السّيد فضل اللّٰه في نوادره بإسناده عنه صلّى اللّه عليه و آله (مثله). الدعائم 197/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال تزوّجها (وذكر نحوه إلى قوله يوم القيامة).

ص: 172


1- . منهم الجعفريّات.
2- . حضن الصبىّ : جعله في حِضنه ربّاه ضمّه الى صدره الحضن مادون الابط الى الكشح او الصدر و العضدان و مابينهما قدرما يحمل في الحضن.

203-36602-(3) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: «آنان كه با هم، هم شأن هستند را به همسرى درآوريد و خودتان از ميان آنان همسر برگزينيد و براى فرزندآورى به گزينى كنيد.

در جعفريات پس از ذكر متن روايت افزوده است: و بپرهيزيد از ازدواج با زنج (\گروهى از سودان) چرا كه آفرينش زشتى دارند.»

204-36603-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «شجاعت در خراسانى هاست و شهوت در اهل بربر و سخاوت و حسادت در عرب است پس براى نطفه تان انتخاب كنيد.»

باب 11 استحباب ازدواج با زن فرزندآور نه عقيم

205-36604-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: با دوشيزۀ زايا ازدواج كنيد و با زيباى خوش چهرۀ نازا ازدواج نكنيد بى ترديد من در روز رستاخيز به شما بر همۀ امت ها افتخار مى كنم.»

206-36605-(2) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مردى فرمودند: «با زن زشت رو و پرزايمان ازدواج كن و زن زيبا و نازا را به همسرى مگير بى ترديد من در روز رستاخيز به شما بر امّت هاى ديگر افتخار مى كنم.

آيا نمى دانى كه فرزندان، زير عرش براى پدران شان استغفار مى كنند ابراهيم آنان را سرپرستى مى كند و ساره آنان را پرورش مى دهد در كوهى از مشك، عنبر و زعفران.»

ص: 173

207-36606-(1) مكارم الأخلاق 202: من كتاب الرياض قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ذروا الحسناء العقيم وعليكم بالسوداء الولود، فانّى مكاثر بكم الاُمم حتّى بالسقط.

208-36607-(2) مستدرك 178/14: الشيخ أبوالفتوح في تفسيره عن عيّاض بن غنم الأشعريّ (3) قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لا تزوّجنّ عجوزاً ولا عاقراً، فانّى مكاثر بكم يوم القيامة. وعنه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال:

تزوّجوا الودود الولود فانّى مكاثر بكم الأنبياء.

209-36608-(5) فقيه 248/3: قال عليه السلام (4) اعلموا أن المرأة السوداء إذا كانت ولوداً أحبّ إلىّ من الحسناء العاقر.

210-36609-(6) مكارم الأخلاق 202: من كتاب الرّياض قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله شوهاء(3) ولود خير من حسناء عقيم.

211-36610-(7) كافى 568/5: (عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد معلّق) عن عثمان بن عيسى عن خالد بن نجيح عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال تذاكروا الشوم عند أبي عبد اللّٰه عليه السلام(4) فقال الشوم في ثلاث في المرأة والدابّة والدار، فأمّا شوم المرأة فكثرة مهرها وعقم رحمها.

212-36611-(8) كافى 333/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد و سهل بن زياد جميعاً عن ابن محبوب عن عبد اللّٰه بن سنان عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال جاء رجل إلى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقال يا نبىّ اللّٰه، انّ لي ابنة عمٍّ قد رضيت جمالها وحسنها ودينها ولكنّها عاقر فقال لا تزوّجها، انّ يوسف بن يعقوب لقى أخاه فقال يا أخى كيف استطعت أن تتزوّج النساء بعدى فقال إنّ أبى أمرنى وقال إنّ استطعت أن تكون لك ذرّيّة تثقل الأرض بالتسبيح فافعل قال فجاء رجل من الغد إلى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فقال له مثل ذلك فقال له تزوّج سوءاء ولوداً، فانّى مكاثر بكم الأمم يوم القيامة قال فقلت لأبى عبد اللّٰه عليه السلام ما السوءاء قال القبيحة. كافى 329/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن عبد اللّٰه بن سنان عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لمّا لقى يوسف عليه السلام أخاه قال يا أخى (وذكر مثله إلى قوله فافعل).

ص: 174


1- . امرأة شوهاء: إذا كانت قبيحة. اللسان، ج 13، ص 509.
2- . عند أبى خ.
3- . القرشيّ خ.
4- . يحتمل أن يكون القائل عليّاً أو أبا عبداللّٰه عليه السلام.

207-36606-(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زيباروى نازا را رها كنيد و بر شما باد به سياه پرزايمان چرا كه من با شما حتى با جنين سقط شده به امّت ها فزونى مى جويم.»

208-36607-(4) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «با پيرزن و زن نازا ازدواج مكنيد چرا كه من در روز قيامت به كثرت شما افتخار مى كنم.

و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: با زن پر مهر و پر زايمان ازدواج كنيد چرا كه من با كثرت شما بر انبياء افتخار مى كنم.»

209-36608-(5) امام معصوم عليه السلام (حضرت على عليه السلام و يا امام صادق عليه السلام) فرمودند: «بدانيد كه زن سياه چهره اگر پرزا باشد نزد من محبوب تر از زن زيبا چهرۀ نازا است.»

210-36609-(6) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «زشت چهرۀ پرزايمان بهتر از زيبا روى نازا است.»

211-36610-(7) خالد بن نجيح گويد: «نزد امام صادق عليه السلام از شوم (\بدى) ياد كردند. امام صادق عليه السلام فرمودند: بدى در سه چيز است: در زن، حيوان و خانه اما بدى زن مهر زياد او و نازايى رحم اوست.»

212-36611-(8) مردى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: «اى پيامبر خدا دختر عمويى دارم كه از زيبايى، نكويى و دين مدارى او خرسندم لكن نازاست پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: با او ازدواج مكن. يوسف پسر يعقوب با برادرش برخورد كرد يوسف به او گفت: چگونه طاقت آوردى پس از دورى من با زنان ازدواج كنى ؟ پاسخ داد: پدرم به من دستور داد و گفت: اگر توانستى تا براى تو دودمانى باشد كه با گفتن سبحان الله زمين را سنگين سازد چنان كن. مردى روز بعد به محضر پيامبر خدا رسيد و مشابه سخن ديروز آن مرد را گفت. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمودند: با زن سوءاء و پرزايمان ازدواج كن بى ترديد كه من در روز قيامت به شما بر امت ها مى بالم. عبدالله بن سنان گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: سوءاء چيست ؟ حضرت فرمودند: زن زشت رو.»

ص: 175

213-36612-(9) تفسير العيّاشيّ 183/2: عن عليّ بن مهزيار عن بعض أصحابنا عن أبيه عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال و قد كان هيّأ لهم طعاماً، فلمّا دخلوا إليه قال ليجلس كلّ بنى اُمّ على مائدةٍ قال فجلسوا وبقى ابن يامين قائماً فقال له يوسف مالك لا تجلس ؟ قال له إنّك قلت ليجلس كلّ بنى اُمّ على مائدةٍ وليس لي منهم ابن اُمّ فقال يوسف أما كان لك ابن اُمّ قال له ابن يامين بلى. قال يوسف فما فعل ؟ قال زعم(1) هؤلاء أنّ الذئب أكله قال فما بلغ من حزنك عليه ؟ قال ولد لي أحد عشر إبناً كلّهم اشتقّ له اسم من اسمه فقال له يوسف أراك قد عانقت النساء وشممت الولد من بعده قال له ابن يامين إنّ لي أباً صالحاً وإنّه قال تزوّج لعلّاللّٰه أن يخرج منك ذرّيّةً يثقل الأرض بالتسبيح فقال له تعال فاجلس معى على مائدتى فقال إخوة يوسف لقد فضّل اللّٰه يوسف وأخاه حتّى أنّ الملك قد أجلسه معه على مائدته.

214-36613-(10) كافى 333/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أحمد بن عبد الرّحمن عن إسماعيل بن عبد الخالق عمّن حدّثه قال شكوت إلى أبي عبد اللّٰه عليه السلام قلّة ولدى و أنّه لا ولد لي فقال لي إذا أتيت العراق فتزوّج امرأةً و لا عليك أن تكون سوءاء قلت جعلت فداك وما السوءاء؟ قال امرأة فيها قبح فإنّهنّ أكثر أولاداً.

215-36614-(11) العوالى 258/1: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله حصير ملفوف في زاوية البيت خير من امرأة عقيم.

216-36615-(12) الاختصاص 132: أحمد قال حدّثنا عمرو بن حفص(2) وأبو نصر عن محمّد بن الهيثم عن إسحاق بن نجيح عن حصيب عن مجاهد عن الخدريّ قال أوصى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله عليّ بن أبي طالب عليه السلام (إلى أن قال صلّى اللّه عليه و آله) والحصير في ناحية البيت خير من امرأة لا تلد.

و تقدّم في غير واحد من أحاديث باب (2) بدؤ التزويج أنّ من حكمة التزويج طلب النسل وكثرة الأمة الاسلاميّة.

و في

رواية الكرخى (1) من باب (7) جملة ممّا ينبغي اختياره واجتنابه من صفات النساء قوله عليه السلام و هنّ ثلاث فامرأة بكر ولود ودود تعين زوجها على دهره لدنياه وآخرته ولا تعين الدهر عليه وامرأة عقيمة لا ذات جمال ولا خلق

ص: 176


1- . الزعم: الظنّ ، و قيل الكذب. اللسان، ج 12، ص 264.
2- . عمر بن حفص خ.

213-36612-(9) امام صادق عليه السلام فرمود: «يوسف غذايى را براى برادرانش فراهم ساخت. چون نزد او رفتند يوسف گفت: فرزندان هر مادر بر سر يك سفره بنشيند. حضرت فرمود: همه نشستند ولى ابن يامين (يكى از فرزندان يعقوب كه برادر تنى يوسف است) همچنان ايستاد. يوسف به او گفت: چرا تو نمى نشينى ؟ او به يوسف گفت: تو گفتى كه فرزندان يك مادر بر سفره اى بنشينند و من برادر مادرى از آنان ندارم. يوسف گفت: آيا اصلاً برادر مادرى ندارى ؟ ابن يامين به يوسف گفت: آرى برادر مادرى داشتم. يوسف گفت: او چه شده است ؟ ابن يامين گفت: اينان مى گويند كه گرگ او را خورده است.

يوسف گفت: تو چه اندازه بر او اندوهناك شده اى ؟ ابن يامين گفت: يازده پسر پيدا كردم كه براى هر كدام نامى برگرفته از يوسف گذاشتم: يوسف به ابن يامين گفت: مى بينم كه زنان را در آغوش گرفته اى و پس از برادرت فرزند را بوييده اى. ابن يامين به يوسف گفت: من پدر شايسته اى دارم او گفت كه ازدواج كن اميد است كه خداوند از تو نسلى بيرون آورد كه با تسبيح خدا زمين را سنگين سازد. پس از آن يوسف به ابن يامين گفت: بيا و با من بر سر سفره بنشين. برادران يوسف گفتند: خداوند يوسف و برادرش را برترى داده است تا آنجا كه پادشاه او را با خويش سر سفره اش نشانده است.»

214-36613-(10) مردى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام از اندك بودن فرزندان و نداشتن پسر گلايه كردم. حضرت فرمود: هنگامى كه به عراق رفتى با زنى ازدواج كن و پروا نداشته باش از اينكه سوءاء باشد. گفتم:

فدايت شوم! سوءاء چيست ؟ حضرت فرمود: زنى كه در او زشتى باشد چرا كه اينان فرزند بيشترى مى آورند.»

215-36614-(11) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «حصير پيچيده شده در گوشۀ خانه بهتر از زن نازا است.»

216-36615-(12) خدرى گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله به امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام سفارش كردند: (تا آنكه فرمودند:) و حصير كنار خانه بهتر از زنى است كه نمى زايد.»

ارجاعات

گذشت:

در بسيارى از روايات باب دوم و در روايت يكم از باب هفتم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «زنان سه دسته اند: 1. زن باكرۀ پرزا و مهرپيشه كه شوهرش را در برابر روزگار براى دنيا و آخرتش يارى مى دهد و روزگار را عليه شوهرش يارى نمى كند 2. زن نازا كه نه زيبايى دارد و نه اخلاق و شوهرش را بر انجام خير يارى نمى كند....»

و در روايت سوم اين گفته كه: «بهترين زنان شما پرزاى مهرپيشه و عفتمند است....»

ص: 177

ولا تعين زوجها على خير إلخ.

و في

رواية جابر (3) قوله انّ خير نسائكم الولود الودود العفيفة إلخ.

و في

رواية جابر (4) قوله صلّى اللّه عليه و آله من شرّ نسائكم الذليلة في أهلها العزيزة مع بعلها العقيم الحقود إلخ.

و يأتي في

رواية عبد الأعلى (1) من الباب التّالى قوله صلّى اللّه عليه و آله أ ما علمتم أنّى اُباهى بكم الاُمم يوم القيامة حتّى بالسّقط يظلّ محبنطئاً على باب الجنّة.

و في

رواية أبى سعيد (1) من باب (2) استحباب إكرام العروس من أبواب مباشرة النساء (ج 25) قوله عليه السلام يا رسول اللّٰه و لأىّ شيء أمنعها هذه الأشياء الأربعة قال صلّى اللّه عليه و آله لأنّ الرّحم تعقم و تبرد من هذه الأربعة الأشياء عن الولد و لَحصير في ناحية البيت خير من امرأة لا تلد.

و في

رواية ابن القدّاح (1) من باب (1) ما ورد من الحثّ على نكاح الإماء من أبواب نكاح العبيد (ج 26) قوله صلّى اللّه عليه و آله عليكم باُمّهات الاولاد فانّ في أرحامهنّ البركة.

و في

رواية أبى حمزة (2) قوله صلّى اللّه عليه و آله اطلبوا الاولاد من اُمهات الاولاد فانّ في أرحامهنّ البركة.

(12) باب الحثّ على تزويج الأبكار وبيان فضلها

217-36616-(1) كافى 334/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد وأحمد بن محمّد عن تهذيب 400/7: (الحسن يب) ابن محبوب عن عليّ بن رئاب عن عبد الأعلى ابن أعين مولى آل سام عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله تزوّجوا الأبكار فإنّهنّ أطيب شيءٍ أفواهاً (وفى حديث آخر وأنشفه(1) أرحاماً كا) وأدرّ شيء أخلاقاً(2) (وأحسن شيء أخلاقاً يب) وأفتح شيء(3) أرحاماً، أما علمتم أنّى اُباهى بكم الاُمم يوم القيامة حتّى بالسقط يظلّ محبنطئاً(4) على باب الجنّة فيقول اللّٰه عزّ و جلّ (له يب التوحيد) اُدخل الجنّة فيقول لا (أدخل كا) حتّى يدخل أبواى قبلى (قيل خ يب) فيقول اللّٰه تبارك وتعالى لملك من

ص: 178


1- . النشفة و النشافة الرغوة التي تعلوا اللبن إذا حلب و هو الزبد. اللسان، ج 9، ص 330.
2- . أي أكثر الاخلاف جمع خلف و هو الضرع لكلّ ذات خفّ و ظلف. اللسان، ج 9، ص 92.
3- . أفتح شيء أرحاماً: يريد كثرة النسل. مجمع.
4- . مختبطاً خ يب.

و در روايت چهارم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «از بدترين زنان شما؛ و زنى است كه در ميان خانواده اش رام و خوار ولى در برابر شوهرش سرسخت، زنى كه نازا و كينه ورز است....»

مى آيد:

در روايت يكم از باب بعدى فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «آيا نمى دانيد كه من در روز قيامت با شما به امّت ها مباهات مى كنم حتى با جنين سقط شده، آن جنين بر در بهشت با ناز مى ماند.»

و در روايت يكم از باب دوم از باب هاى مباشرت با زنان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اى رسول خدا! چرا آن زن را از اين چهار چيز منع كنم. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: چون رحم زن از اين چهار چيز از آوردن فرزندى، نازا و سرد مى گردد و حصير كنار خانه از زنى كه نمى زايد بهتر است.»

و در روايت يكم از باب يكم از باب هاى ازدواج بردگان فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «بر شما باد به كنيزان فرزنددار چرا كه در رحم هاى شان بركت است.»

و در روايت دوم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «از كنيزان فرزنددار، فرزند بياوريد چرا كه بركت در رحم آنان است.»

باب 12 ترغيب به ازدواج با باكره ها و بيان فضيلت آن

217-36616-(1) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «با دوشيزگان ازدواج كنيد زيرا آنان دهان هايى خوشبوتر دارند و در حديث ديگر آمده است: و رحم هايى نطفه پذيرتر و پستان هايى پرشيرتر و اخلاقى نيكوتر و رحمى بازتر (زايمانى بيشتر) دارند آيا نمى دانيد كه من در روز رستاخيز به شما بر امت هاى ديگر مى بالم حتى به كودك سقط شدۀ شما، كودك سقط شده بر در بهشت مى ماند خداوند عز و جل مى فرمايد: به بهشت برو پاسخ مى دهد: داخل نمى شوم مگر اين كه پدر و مادرم پيش از من به بهشت داخل شوند

ص: 179

الملائكة ائتنى بأبويه فيأمر بهما إلى الجنّة فيقول هذا بفضل رحمتى لك. التوحيد 395:

حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن العبّاس بن معروف عن الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن عبد الأعلى مولى آل سام عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام (مثله).

218-36617-(1) الدعائم 196/2: بإسناده عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال تزوّجوا الأبكار فإنّهنّ أعذب أفواهاً، وأنتق أرحاماً، وأسرعهنّ تعلّماً وأثبتهنّ للمودّة وتزوّجوا أيٰامٰاكم فانّ اللّٰه تبارك وتعالى يحسن لهنّ في أخلاقهنّ ويوسّع لهنّ في أرزاقهنّ . الجعفريّات 91: بإسناده عن عليّ عليه السلام (نحوه إلى قوله للمودّة إلّا أنّ فيه أفتق أرحاماً.)

219-36618-(3) العوالى 258/1: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله عليكم بالأبكار من النّساء فإنّهنّ أعذب أفواهاً وأنتق(1) أرحاماً وأرضى باليسير.

220-36619-(4) مكارم الأخلاق 20: عن جابر بن عبد اللّٰه قال غزا رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (إلى أن قال) فقال صلّى اللّه عليه و آله هل تزوّجت ؟ قلت نعم. قال بمن ؟ قلت بفلانة بنت فلان بأيّم(2) كانت بالمدينة. قال فهلّا فتاة تلاعبها وتلاعبك ؟ قلت يا رسول اللّٰه، كنّ عندي نسوة خرق يعنى أخواته فكرهت أن آتيهنّ بامرأة خرقاء فقلت هذه أجمع لأمرى قال أصبت ورشدت. الخبر.

و تقدّم في

رواية الكرخى (1) من باب (7) جملة ممّا ينبغي اختياره من النساء قوله عليه السلام فان كنت لا بدّ فاعلاً فبكراً تنسب إلى الخير والى حسن الخلق إلخ.

و في

رواية ابن مسلم (1) من الباب المتقدّم قوله صلّى اللّه عليه و آله تزوّجوا بكراً ولوداً إلخ.

(13) باب ما ورد في اختيار السّمراء العجزاء العيناء المربوعة للتزويج

221-36620-(2) تهذيب 403/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 335/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن بكر بن صالح عن مالك بن أشيم كافى 335/5: محمّد بن يحيى

ص: 180


1- . الايّم فيما يتعارفه أهل اللسان الذي لازوج له من الرجال و النساء.
2- . نتقت المرأة أو الناقة: كثر ولدها المنجد.

آنگاه خداى متعال به فرشته اى از فرشتگان مى فرمايد: پدر و مادرش را بياوريد. سپس خداوند دستور مى دهد كه آنان را به بهشت ببرند و خدا مى فرمايد: اين كار به فضل رحمت سرشار من براى توست.»

218-36617-(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «با دوشيزگان ازدواج كنيد چرا كه اينان دهانى گواراتر و رحمى بازتر و آموزش پذيرتر و براى دوستى ثابت تر هستند.

و با زنان بى شوهر ازدواج كنيد چرا كه خداوند تبارك و تعالى اخلاق شان را خوب مى سازد و روزى شان را وسعت مى دهد.»

219-36618-(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بر شما باد به دوشيزگان چرا كه آنان دهانى شيرين تر و رحمى بازتر دارند و با كم، خشنودترند.»

220-36619-(4) جابربن عبدالله گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله جنگ كردند (تا آن كه گويد:) حضرت فرمود: آيا ازدواج كرده اى ؟ گفتم: آرى. حضرت فرمود: با چه كسى ؟ گفتم: با فلان زن دختر فلان كس با زنى بى شوهر كه در مدينه است. حضرت فرمود: چرا با جوانى كه با او ملاعبه كنى و او با تو ملاعبه كند ازدواج نكردى ؟ گفتم: اى رسول خدا زنانى تنگ خلق نزد من هستند (منظورش خواهرانش بود) و من خوش نداشتم كه زنى تنگ خلق را نزد آنان بياورم و با خود گفتم كه اين زن بهتر امورم را جمع مى كند. حضرت فرمود: كار درستى كرده اى و هدايت يافته اى....»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب هفتم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اگر ناگزير از ازدواج هستى پس با دوشيزه اى كه به خوبى و حسن خلق منتسب است ازدواج كن....»

و در روايت يكم از باب پيشين فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «با دوشيزۀ پرزايمان... ازدواج كن....»

باب 13 ويژگى هاى زن مطلوب

221-36620-(1) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «ازدواج كنيد با زن چشم درشت، گندم گون و بزرگ كپل و چهارشانه پس اگر آن را نپسنديدى مهرش با من.»

ص: 181

عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن مالك بن أشيم عن بعض رجاله(1) عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال المقنع 101: قال أمير المؤمنين عليه السلام تزوجوا(1) عيناء سمراء عجزاء(2) مربوعة(3)، فان كرهتها فعلىّ صداقها(4). فقيه 245/3: قال أمير المؤمنين عليه السلام تزوّج (وذكر مثله).

222-36621-(2) مكارم الأخلاق 201: من كتاب نوادر الحكمة عن أمير المؤمنين عليه السلام قال من أراد الباءة فليتزوّج بامرأة قريبة من الأرض(5)، بعيدة ما بين المنكبين، سمراء اللون فان لم يحظ بها فعلىّ مهرها.

223-36622-(3) كافى 335/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّٰه قال قال لي الرضا عليه السلام إذا نكحت فانكح عجزاء.

224-36623-(4) كافى 334/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن عبد اللّٰه بن المغيرة عن أبي الحسن عليه السلام قال سمعته يقول عليكم بذوات الأوراك(6) فإنّهنّ أنجب(7)تهذيب 402/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن معاوية بن حكيم عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن عبد اللّٰه بن المغيرة عن أبي الحسن عليه السلام (مثله).

و يأتي في رواية أبى زياد (5) من باب (8) ما ورد في اكل الحاصل السفرجل واللّبّان من أبواب أحكام الاولاد (ج 26)

قوله صلّى اللّه عليه و آله اطعموا حبالاكم اللّبّان (إلى أن قال) وان ولدت اُنثىٰ عظمت عجيزتها فتحظى عند زوجها.

و في رواية ابن سنان (6) نحوه.

(14) باب ما ورد في اختيار المرأة التي طاب عرفها ودرم كعبها

225-36624-(8) تهذيب 403/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 335/5: عدّة من أصحابنا عن

ص: 182


1- . تزوّجها سمراء خ كا. السمراء: من كان لونها بين السواد و البياض المنجد.
2- . امرأة عيناء حسنة العينين واسعتهما امرأة عجزاء أي ذات عجز عظمت عجزها. مجمع.
3- . المربوعة: المتوسّط و هي ما بين الطويلة و القصيرة.
4- . مهرها خ كا.
5- . قوله قريبة من الأرض لايبعد أن تكون كناية عن امرأة قصيرة أو قصيرة الرجلين.
6- . الاوراك جمع الورك: ما فوق الفخذ. اللسان.
7- . انجب الرجل و المرأة إذا ولد ولداً نجيباً.
8- . عن بعض أصحابه خ كا.

222-36621-(2) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «هركس كه مى خواهد ازدواج كند با زنى كه به زمين نزديك باشد (كوتاه قد) مابين دو شانه اش پهن، گندمى رنگ و اگر از او بهره مند نشد مهرش با من.»

223-36622-(3) احمد بن محمّد بن عبدالله گويد: «امام رضا عليه السلام به من فرمود: اگر ازدواج كردى با زن بزرگ كپل ازدواج كن.»

224-36623-(4) عبدالله بن مغيره گويد: «از امام ابوالحسن عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: با زنان بزرگ كپل ازدواج كنيد بى ترديد آنان نجيب ترند.»

ارجاعات

مى آيد:

در روايت پنجم از باب هشتم از باب هاى احكام اولاد فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «به زنان آبستن كندر بخورانيد (تا آن كه گويد) و اگر دختر بزايد كپلش بزرگ مى شود و با آن نزد شوهرش بهره مند مى شود.»

و در روايت ششم مانند آن.

باب 14 انتخاب زنى كه بوى خوش داشته باشد و گوشت روى پايش زياد باشد

225-36624-(1) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هرگاه مى خواستند ازدواج كنند زنى را نزد بانوى مورد نظر مى فرستادند تا او را

ص: 183

أحمد بن أبي عبد اللّٰه عن بعض أصحابنا رفع الحديث قال كان النبيّ صلّى اللّه عليه و آله إذا أراد تزويج(1) امرأةٍ بعث من ينظر إليها ويقول للمبعوثة(2) شمّى ليتها، فان طاب ليتها طاب عرفها وانظرى (إلى يب) كعبها، فان درم(3) كعبها عظم كعثبها(1). فقيه 245/3: كان رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إذا أراد أن يتزوّج امرأة بعث إليها من ينظر إليها وقال شمّى ليتها(2) فان طاب ليتها طاب عرفها وان درم كعبها عظم كعثبها.

(قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه الليت صفحة العنق، والعرف: الريح الطيّبة. قال اللّٰه عزّ وجلّ : «وَ يُدْخِلُهُمُ اَلْجَنَّةَ عَرَّفَهٰا لَهُمْ »(3) أى طيّبها لهم، وقد قيل: إنّ العرف: العود الطيّب الريح، و قوله عليه السلام درم كعبها: أي كثر لحم كعبها ويقال امرأة درماء: إذا كانت كثيرة لحم القدم والكعب، والكعثب: الفرج.)

المقنع 100:: كان رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إذا أراد أن يتزوّج امرأة بعث إليها وقال شمّ (وذكر مثله).

(15) باب الترغيب في تزويج البيضاء والزرقاء

226-36625-(4) كافى 335/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن بكر بن صالح عن بعض أصحابه عن أبي الحسن عليه السلام قال من سعادة الرجل أن يكشف الثوب عن امرأة بيضاء.

227-36626-(5) كافى 335/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد اللّٰه عن أبيه عن عليّ بن النعمان عن أخيه داود بن النعمان عن أبي أيوب الخّزاز عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إنّي جرّبت جوارى بيضاء وأدماء(6) فكان بينهنّ بَون(7).

228-36627-(8) كافى 335/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال فقيه 245/3: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله تزوّجوا الزرق فانّ فيهنّ اليمن(9). الدعائم 196/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال تزوجوا (وذكر مثله).

ص: 184


1- . كعبثها كا المقنع.
2- . ليتها: اي صفحة العنق.
3- . محمّد (47):6.
4- . أن يتزوّج يب.
5- . للمبعوث يب.
6- . أي السمراء.
7- . أي مسافة.
8- . درم كعبها: اي كثرلحم كعبها.
9- . البركة خ.

ببيند و به او مى گفتند گردنش را ببويد اگر خوشايند بود آن زن خوش بو است و به برآمدگى پايش بنگر اگر پوشيده از گوشت بود آلت جنسى اش پرگوشت است.»

مصنّف اين كتاب گويد: «ليت: صفحۀ گردن است و عرف: بوى خوش است. خداوند عز و جل فرمود: «و آنان را به بهشت وارد مى سازد كه آن را براى شان خوشايند كرده است» (عرّفها لهم يعنى خوشايند كرده است) و گفته شده كه عرف: همان عود خوش بو است و فرموده امام عليه السلام: درم كعبها: يعنى گوش روى پايش زياد باشد و گفته مى شود زن دَرْماء: زمانى كه گوشت پا و روى پايش زياد باشد و كعثب همان آلت زن است.»

باب 15 ترغيب به ازدواج با زن سفيد و چشم آبى

226-36625-(1) امام هفتم عليه السلام فرمودند: «از خوشبختى مرد اين است كه جامه از زن سپيد رنگ برگيرد.»

227-36626-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «من كنيزان سفيد و سبزگون را آزمودم ميان آنان تفاوت بود.»

228-36627-(3) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «با زنان چشم آبى ازدواج كنيد بى ترديد در آنان بركت است.»

ص: 185

229-36628-(4) الجعفريّات 92: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله تزوّجوا الزرقاء فانّ فيهم يمناً.

(16) باب الترغيب في تزويج الجميلة الضحوك الحسناء طويلة الشعر قصار الجرم

230-36629-(1) كافى 336/5: محمّد بن يحيى عن محمّد بن أبي القاسم عن أبيه رفعه عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال: المرأة الجميلة تقطع البلغم و المرأة السوءاء تهيّج المِرّة السوداء.

231-36630-(2) المقنع 101: قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام النظر إلى المرأة الجميلة يقطع البلغم (يعنى المرأة الجميلة الحسنة الوجه) والنظر إلى المرأة السوء يهيج المِرّة السوداء (يعنى السوءة السمجة، القبيحة الوجه).

232-36631-(3) كافى 336/5: الحسين بن محمّد عن السيارى عن عليّ بن محمّد عن محمّد بن عبد الحميد عن بعض أصحابه عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام انّه شكا إليه البلغم فقال أ ما لك جارية تضحك(1)؟ قال قلت لا. قال فاتّخذها فانّ ذلك يقطع البلغم.

233-36632-(4) العيون 74/2: حدّثنا محمّد بن أحمد بن الحسين بن يوسف البغداديّ ، قال حدّثنا عليّ بن محمّد بن عيينة، قال حدّثنا دارم بن قبيصة قال حدّثنا عليّ بن موسى الرضا عليه السلام عن أبيه عن آبائه عن عليّ بن أبي طالب عليهم السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله اطلبوا الخير عند حسان الوجوه، فان فعالهم أحرىٰ أن تكون حسناً.

234-36633-(5) الخصال 92: حدّثنا أبى رضي اللّه عنه قال حدّثنا أحمد بن إدريس، عن محمّد بن أحمد عن محمّد بن عيسى عن عبيد اللّٰه بن عبد اللّٰه الدهقان عن درست بن أبي منصور، عن إبراهيم بن عبد الحميد عن أبي الحسن الاوّل عليه السلام قال ثلاثة يجلين البصر: النظر إلى الخضرة، والنظر إلى الماء الجاري، والنظر إلى الوجه الحسن.

ص: 186


1- . تضحكك خ.

229-36628-(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «با زن چشم آبى ازدواج كنيد چرا كه در آن بركت است.»

باب 16 ترغيب به ازدواج با زن زيباى خنده روى نيكو صورت، بلندمو و كم جُثّه

230-36629-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «زن زيبا چهره بلغم را قطع مى كند و زن زشت رو، سوداء را برمى انگيزد.»

231-36630-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «نگاه به زن زيبا بلغم را قطع مى كند (منظور زن زيبا و نيكو چهره است) و نگاه به زن بد روى و بدخوى خلط سودا را برمى انگيزد.»

232-36631-(3) كسى از بلغم نزد امام صادق عليه السلام گلايه كرد. حضرت فرمودند: «آيا كنيزى كه تو را بخنداند دارى ؟ پاسخ داد: نه. حضرت فرمودند: چنين كنيزى را بگير همسرى با چنين زنى بلغم را مى زدايد.»

233-36632-(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خير را نزد زيبارويان بجوئيد چرا كه كارهاى اينان به نيكى شايسته تر است.»

234-36633-(5) امام هفتم عليه السلام فرمود: «سه چيز چشم را جلا مى دهد: 1. نگاه به سبزه 2. نگاه به آب جارى 3.

نگاه به روى زيبا.»

ص: 187

235-36634-(6) فقيه 245/3: قال أمير المؤمنين عليه السلام إذا أراد أحدكم أن يتزوّج (امرأةً الدعائم) فليسأل عن شعرها كما يسأل عن وجهها فانّ الشعر أحد الجمالين. الدعائم 196/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (مثله). الجعفريّات 94: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إذا أراد (وذكر مثله).

236-36635-(7) الجعفريّات 107: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله عليكم بقصار الجرم فإنّه أقوىٰ لكم فيما تريدون.

237-36636-(8) وفيه 107: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله بارك اللّٰه لاُمّتى في وعاها و قصار الجرم.

و تقدّم في حديث وصية النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله (3) من باب (1) استحباب سَعَة المنزل من أبواب المساكن (ج 21)

قوله صلّى اللّه عليه و آله يا عليّ العيش في ثلاثة جارية حسناء.

و في

رواية السكونى (17) من باب (7) جملة ممّا ينبغي اختياره من صفات النساء (ج 25) قوله صلّى اللّه عليه و آله أفضل نساء أمّتى أصبحهنّ وجهاً.

(17) باب ما ورد في أنّ خير الجواري ما كان فيها هوى وكان لها عقل وأدب

238-36637-(1) كافى 322/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن عليّ بن أسباط عن محمّد بن الصباح عن عبد الرّحمن بن الحجّاج عن عبد اللّٰه بن مصعب الزبيرى قال سمعت أبا الحسن موسى بن جعفر عليهما السلام و جلسنا إليه في مسجد رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فتذاكرنا أمر النّساء فأكثرنا الخوض(1) وهو ساكت لا يدخل في حديثنا بحرف، فلمّا سكتنا قال أمّا الحرائر فلا تذكروهنّ ، ولكنّ خير الجواري ما كان لك فيها هوى(2)، وكان لها عقل وأدب فَلَسْتَ تحتاج إلى أن تأمر ولا تنهى، ودون ذلك ما كان لك فيها هوى وليس لها أدب فأنت تحتاج إلى الامر والنهى، ودونها ما كان لك فيها هوى وليس لها عقل ولا أدب فتصبر عليها لمكان هواك فيها،

ص: 188


1- . خاض القوم في الحديث أي تفاوضوا و الخوض: اللبس في الامر و الخوض من الكلام ما فيه الكذب و الباطل.
2- . الهوى: محبّة الإنسان الشيء و غلبته على قلبه.

235-36634-(6) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «هر زمان كه كسى از شما مى خواهد با زنى ازدواج كند دربارۀ مويش بپرسد آن گونه كه دربارۀ چهره اش سؤال مى كند چرا كه مو يكى از دو زيبايى است.»

236-36635-(7) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «بر شما باد به كوچك تنان؛ چرا كه اينان در ارتباط با آنچه منظور داريد قوى ترند.»

237-36636-(8) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند به ظرف هاى امّت من و زنان كم جُثّۀ امت من بركت داده است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت سوم از باب يكم از باب هاى مساكن فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «اى على زندگى در سه چيز است: كنيز زيبا روى.»

و در روايت هفدهم از باب هفتم فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «برترين زنان امت من زيباروترين آنهاست.»

باب 17 ويژگى هاى كنيز خوب

238-36637-(1) عبدالله بن مصعب زبيرى گويد: «در مسجد رسول خدا در محضر موسى بن جعفر عليه السلام نشسته بوديم و بسيار دربارۀ زنان گفتگو كرديم آن حضرت خاموش بود و در اين باره سخنى نگفت آنگاه كه ما ساكت شديم فرمود: دربارۀ زنان آزاد سخن نگوييد ليكن بهترين كنيزان كنيزى است كه هم محبوب شما باشد و هم داراى خرد و ادب باشد تا تو نياز به امر و نهى كردن نداشته باشى و پايين تر از او كنيزى است كه او را دوست مى دارى ليكن ادب ندارد و تو نيازمندى تا به او فرمان دهى و او را باز دارى و پايين تر از او كنيزى است كه تو او را دوست مى دارى و نه خردمند است و نه ادب دارد پس تو بر او صبر مى كنى چون دوستش دارى و اما كنيزى كه نه دوستش مى دارى و نه عقل و ادب دارد از او يك دريا فاصله بگير.

ص: 189

وجارية ليس لك فيها هوى وليس لها عقل ولا أدب فتجعل فيما بينك وبينها البحر الأخضر، قال فأخذت بلحيتى اُريد أن أضرط(1) فيها لكثرة خوضنا لما لم نقم فيه على شيء ولجمعه الكلام فقال لي مه، ان فعلت لم اُجالسك.

(18) باب أنّ المؤمن كفو المؤمنة و أنّ الكفو من يكون عفيفاً وعنده يسار

239-36638-(1) كافى 339/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن مالك بن عطيّة عن أبي حمزة الثّمالى قال كنت عند أبى جعفر عليه السلام إذا استأذن عليه رجل فأذن له، فدخل عليه فسلّم فرحّب به أبو جعفر عليه السلام وأدناه وسائله فقال الرجل جعلت فداك إنّي خطبت إلى مولاك فلان ابن أبي رافع ابنته، فردّنى و رغب عنّى و ازدرأنى(2) لدمامتى(3) وحاجتى وغربتى وقد دخلني من ذلك غضاضة(4) هجمة(5) غضّ لها قلبى تمنّيت عندها الموت فقال أبو جعفر عليه السلام اذهب فأنت رسولي إليه و قل له يقول لك محمّد بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبي طالب عليهم السلام زوّج منجح بن رباح مولاى إبنتك فلانة ولا تردّه، قال أبو حمزة فوثب الرجل فرحاً مسرعاً برسالة أبى جعفر عليه السلام، فلمّا أن توارى الرجل قال أبو جعفر عليه السلام انّ رجلاً كان من أهل اليمامة يقال له «جويبر» أتى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله منتجعاً(6) للإسلام، فأسلم وحسن إسلامه وكان رجلاً قصيراً دميماً(7) محتاجاً عارياً، وكان من قباح السودان، فضمّه رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لحال غربته وعراه وكان صلّى اللّه عليه و آله يجرى عليه طعامه صاعاً من تمر بالصاع الأول، وكساه شملتين(8)، وأمره أن يلزم المسجد ويرقد فيه بالليل، فمكث بذلك ما شاء اللّٰه حتّى كثر الغرباء ممّن يدخل في الإسلام من أهل الحاجة بالمدينة وضاق بهم المسجد

ص: 190


1- . تكلّم فلان فأضرط به فلان، و هوأن يجمع شفتيه و يخرج من بينهما صوتاً يشبه الضرطة على سبيل الاستخفاف و الاستهزاء.
2- . الازدراء: الاحتقار والانتقاص والعيب. اللسان، ج 14، ص 356.
3- . الدمامة بالفتح: القصر و القبح.
4- . الغضاضة: الذلّة والمنقصة.
5- . الهجمة: البغتة الهجمة من الشتاء شدّة برده و من الصيف شدّة حرّه المنجد.
6- . أي طالباً.
7- . أي قبيحاً.
8- . الشملة: مئزر من صوف أوشعر.

عبدالله بن مصعب زبيرى گويد: ريشم را گرفتم و مى خواستم كه بر آن، باد صدا دارى از خود رها كنم چرا كه ما سخن بسيار گفتيم ولى بر چيزى استوار نبود اما امام در اين زمينه سخن جامعى فرمود ولى امام فرمود: اين كار را مكن اگر چنين كنى با تو نمى نشينم.»

باب 18 ايمان، ملاك برابرى زن و مرد براى ازدواج

239-36638-(1) ابوحمزه ثمالى گويد: «در محضر امام باقر عليه السلام بودم مردى اذن گرفت امام اذن دادند و او داخل شد و سلام كرد. امام باقر عليه السلام به او خوشامد گفتند و او را نزديك خويش نشاندند و حال او را پرسيدند.

آن مرد گفت: جانم به فداى شما باد! من دختر پسر ابورافع را كه از دوستان شماست خواستگارى كردم به من پاسخ منفى دادند و بى ميلى كردند و به انگيزۀ زشتى، نيازمندى و غربتم خوارم كردند از اين رو خوارى و ذلت به ناگاه قلبم را شكسته است به گونه اى كه آرزوى مرگ كرده ام. امام باقر عليه السلام فرمودند: تو فرستادۀ منى. پيش او برو و بگو محمّد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام به تو مى گويد منجح بن رباح را كه از دوستان من است به همسرى دخترت درآور و او را باز مگردان. ابو حمزه گفت: آن مرد شاد گشت و شتابان پيام امام باقر عليه السلام را برد آنگاه كه از ديده ها دور شد. امام باقر عليه السلام فرمودند: مردى از اهل يمام به نام جويبر در جستجوى اسلام پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و اسلام آورد و اسلام او نيكو شد جويبر مردى كوتاه اندام، زشت روى، نيازمند، برهنه و از سياهان زشت روى بود. پيامبر صلى الله عليه و آله او را در آغوش حمايت خويش گرفت زيرا او غريب و برهنه بود. پيامبر براى خوراك او [\يك من] با همان منى كه در آغاز اسلام مورد استفاده قرار مى گرفت و دو جبّه بر او پوشاند و به او دستور داد تا در مسجد اقامت گزيند و شب ها در آن جا بخوابد. جويبر تا آن زمان كه خواست خدا بود در مسجد اقامت گزيد تا اين كه اسلام گرايان نيازمند كه از غير مدينه بودند در مدينه زياد شدند و مسجد براى آنان تنگ شد آن گاه خداوند والا و برين به پيامبرش صلى الله عليه و آله وحى كرد مسجد را پاك ساز و آنان را كه شب در مسجد مى خوابند بيرون ببر و فرمان ده تا درهايى كه به مسجد گشوده شده است ببندند مگر در خانه على عليه السلام و اقامتگاه فاطمه عليها السلام و جنب در مسجد نگذرد و غريب در مسجد نخوابد. پس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمان داد تا درها را ببندند مگر درِ خانۀ على عليه السلام و اقامتگاه فاطمه عليه السلام را به حال خود واگذاشت. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمان داد تا براى مسلمانان مكانى سقف دار برگزينند. آن مكان ساخته شد و آن جا همان «صفّه» بود. آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله به غريبان و تهى دستان فرمان داد تا روز و شب شان را در آن جا سپرى كنند آنان در آنجا اقامت گزيدند و گرد آمدند پس

ص: 191

فأوحى اللّٰه عزّ و جلّ إلى نبيّه صلّى اللّه عليه و آله أن طهّر مسجدك وأخرج من المسجد من يرقد فيه باللّيل ومر بسدّ أبواب من كان له في مسجدك باب إلّا باب عليّ عليه السلام ومسكن فاطمة عليها السلام ولا يمرّنّ فيه جنب ولا يرقد فيه غريب قال فأمر رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله بسدّ أبوابهم إلّا باب عليّ عليه السلام وأقرّ مسكن فاطمة عليها السلام على حاله قال ثمّ إنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أمر أن يتّخذ للمسلمين سقيفة(1)، فعملت لهم وهى الصّفّة ثمّ أمر الغرباء والمساكين ان يظلّوا فيها نهارهم وليلهم، فنزلوها واجتمعوا فيها فكان رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يتعاهدهم بالبرّ والتّمر والشّعير والزّبيب إذا كان عنده، وكان المسلمون يتعاهدونهم ويرقّون عليهم لرقّة رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ويصرفون صدقاتهم إليهم.

فانّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله نظر إلى جويبر ذات يوم برحمة منه له ورقّة عليه فقال له يا جويبر، لو تزوّجت امرأة فعففت بها فرجك وأعانتك على دنياك وآخرتك فقال له جويبر: يا رسول اللّٰه بأبى أنت وأمىّ من يرغب فيّ؟ فواللّٰه ما من حسبٍ ولا نسبٍ ولا مالٍ ولا جمالٍ فأيّة امرأةٍ ترغب فيّ فقال له رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يا جويبر انّ اللّٰه قد وضع بالإسلام من كان في الجاهليّة شريفاً وشرّف بالإسلام من كان في الجاهليّة وضيعاً(2) وأعزّ بالإسلام من كان في الجاهليّة ذليلاً، وأذهب بالإسلام ما كان من نخوة الجاهليّة وتفاخرها بعشائرها، وباسق(3) أنسابها، فالنّاس اليوم كلّهم، أبيضهم، وأسودهم، وقرشيهّم، وعربيّهم، وعجميّهم من آدم عليه السلام وانّ آدم عليه السلام خلقه اللّٰه من طين، وانّ أحبّ الناس إلى اللّٰه عزّ و جلّ يوم القيامة أطوعهم له وأتقاهم، وما أعلم يا جويبر لأحدٍ من المسلمين عليك اليوم فضلاً إلّالمن كان أتقى لله منك وأطوع ثمّ قال له: انطلق يا جويبر الى زياد بن لبيد فإنّه من أشرف بنى بياضة حسباً فيهم فقل له: انّى رسول رسول اللّٰه إليك وهو يقول لك زوّج جويبراً إبنتك الذلفاء قال فانطلق جويبر برسالة رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إلى زياد بن لبيد، وهو في منزله وجماعة من قومه عنده، فاستأذن فأعلم فأذن له وسلّم عليه، ثمّ قال يا زياد بن لبيد، انّى رسول رسول اللّٰه إليك في حاجة لي فأبوح(4) بها أم أسرّها إليك ؟ فقال له زياد بل بح بها، فانّ ذلك شرف لي وفخر

ص: 192


1- . السقيفة: الصفّة. اللسان.
2- . أي الدنىّ .
3- . الباسق: المرتفع في علوّه.
4- . أي أظهرها.

پيوسته رسول خدا صلى الله عليه و آله با گندم، خرما، جو و هرگاه كه كشمش نزد او بود با كشمش از آنان مراقبت و سرپرستى مى كرد و مسلمانان به حال آنان رسيدگى مى كردند و براى عطوفتى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نسبت به آنان داشت به آنان مهر مى ورزيدند و صدقه هاى خود را به آنان مى دادند. روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله نگاهى عطوفت آميز و رحمت انگيز به جويبر كرد و فرمود: اى جويبر! كاش با زنى ازدواج مى كردى تا عفافت را به وسيلۀ او پاس مى داشتى و او تو را بر كارهاى دنيوى و اُخروى ياورى مى كرد. جويبر به آن حضرت گفت: اى رسول خدا پدر و مادرم به فدايت باد! چه كسى به من ميل پيدا مى كند به خدا سوگند نه شخصيت دارم، نه نسب، نه دارايى و نه زيبايى. پس كدامين زن به من رغبت مى ورزد. رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: اى جويبر! بى ترديد خدا فرودست كرد به وسيلۀ اسلام كسانى را كه در جاهليّت گرانقدر بودند و عزّت بخشيد به وسيلۀ اسلام كسانى را كه در جاهليت خوار مى زيستند و به وسيلۀ اسلام غرور جاهليت و باليدن به قبايل و افتخار به بلند مرتبه بودن نياكان از بين رفت امروز همۀ مردم؛ سفيد، سياه، قرشى، عرب و عجم از نسل آدمند و بى شك خداوند آدم را از گل آفريد و محققاً محبوب ترين مردم نزد خداى والا و برين در روز رستاخيز كسى است كه فرمان پذيرتر براى او و پرهيزكارتر باشد و اى جويبر! من هيچ مسلمانى را امروز والاتر و برتر نمى دانم مگر كسى كه پرهيزكارتر از تو براى خدا باشد و فرمان پذيرتر. سپس فرمود: اى جويبر! به سوى زياد پسر لبيد برو. او از با شخصيت ترين پسران بياضه است و به او بگو من فرستاده رسول خدا به سوى تو هستم و او مى گويد: دخترت ذلفاء را به همسرى جويبر درآور. جويبر پيام رسول خدا صلى الله عليه و آله را پيش زياد پسر لبيد برد. او در خانه اش بود و گروهى از قبيله اش پيرامون او را گرفته بودند. جويبر اذن خواست.

به زياد خبر دادند او اذن داد و جويبر داخل شد و سلام كرد و سپس گفت: اى زياد بن لبيد! من فرستادۀ رسول خدا به سوى تو هستم دربارۀ نيازى كه دارم آيا آشكارا بگويم يا پنهانى ؟ زياد گفت:

آشكار كن، اين براى من شرف و افتخار است. جويبر گفت: رسول خدا مى فرمايد: ذلفاء را به همسرى جويبر درآور. زياد به او پاسخ داد: آيا رسول خدا تو را با اين پيام فرستاده است ؟ جويبر گفت: آرى. من اين گونه نبودم كه بر رسول خدا دروغ ببندم. آنگاه زياد به او گفت: ما تنها دختران مان را به همگنان شان از انصار مى دهيم. اى جويبر! تو بازگرد تا من با رسول خدا ملاقات كنم و عذرم را بگويم. جويبر بازگشت و مى گفت به خدا سوگند بر چنين سنّتى قرآن فرود نيامده است و نبوت پيامبر ظاهر نگشته است. ذلفاء دختر زياد در پشت پرده گفتار جويبر را شنيد كسى را پيش پدرش فرستاد كه پيش من بيا. زياد آمد. ذلفاء گفت: با جويبر چه گفتگويى داشتيد؟ زياد پاسخ داد: جويبر به من گفت كه فرستاده رسول خدا هستم و پيامبر به من فرمان داده است تا ذلفاء را به همسرى جويبر درآورم. ذلفاء به پدرش گفت: به خدا سوگند جويبر اين گونه نيست كه در حضور پيامبر به او دروغ بندد اكنون كسى

ص: 193

فقال له جويبر، انّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يقول لك زوّج جويبراً ابنتك الذلفاء فقال له زياد أ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أرسلك إلىّ بهذا فقال له نعم. ما كنت لأكذب على رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقال له زياد إنّا لا نزوّج فتياتنا إلّا أكفائنا من الأنصار فانصرف يا جويبر حتّى ألقى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فأخبره بعذرى فانصرف جويبر وهو يقول واللّٰه ما بهذا نزل القرآن ولا بهذا ظهرت نبوّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله فسمعت مقالته الذلفاء بنت زياد وهى في خِدْرها(1) فأرسلت إلى أبيها أدخل إلىّ فدخل إليها فقالت له ما هذا الكلام الذي سمعته منك تحاور به جويبر فقال لها ذكر لي أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أرسله وقال يقول لك رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله زوّج جويبراً ابنتك الذلفاء فقالت له واللّٰه ما كان جويبر ليكذب على رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله بحضرته فابعث الآن رسولاً يردّ عليك جويبراً فبعث زياد رسولاً فلحق جويبراً فقال له زياد يا جويبر مرحباً بك اطمئنّ حتّى أعود إليك، ثمّ انطلق زياد إلى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقال له بأبي أنت وأمّى إنّ جويبراً أتانى برسالتك، وقال إنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يقول لك زوّج جويبراً ابنتك الذلفاء فلم ألن له بالقول ورأيت لقاءك ونحن لا نتزوّج إلّاأكفاءنا من الأنصار فقال له رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يا زياد، جويبر مؤمن والمؤمن كفوٌ للمؤمنةٌ ، والمسلم كفوٌ للمسلمة، فزوّجه يا زياد ولا ترغب عنه قال فرجع زياد إلى منزله ودخل على ابنته فقال لها ما سمعه من رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقالت له انّك ان عصيت رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله كفرت، فزوّج جويبراً، فخرج زياد فأخذ بيد جويبر ثمّ أخرجه إلى قومه، فزوّجه على سنّة اللّٰه وسنّة رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله، وضمن صداقه قال فجهّزها زياد وهيّئوها ثمّ أرسلوا إلى جويبر فقالوا له ألك منزل فنسوقها إليك ؟ فقال واللّٰه ما لي من منزل قال فهيّئوها وهيّئوا لها منزلاً وهيّئوا فيه فراشاً ومتاعاً، وكسوا جويبراً ثوبين واُدخلت الذلفاء في بيتها، واُدخل جويبر عليها معتّما(2)، فلمّا رآها نظر إلى بيتٍ ومتاعٍ وريحٍ طيّبة قام إلى زاوية البيت فلم يزل تالياً للقرآن راكعاً وساجداً حتّى طلع الفجر، فلمّا سمع النداء خرج وخرجت زوجته إلى الصلاة، فتوضّأت وصلّت الصبح فسئلت هل مسّك ؟ فقالت ما زال تالياً للقرآن، وراكعاً وساجداً حتّى سمع النّداء،

ص: 194


1- . الخدر: ستريمدّ للجارية في ناصية البيت مايفردلها من السكن المنجد.
2- . عتّم (بتشديد التاء) عن الشيء: كفّ عنه بعد المضىّ فيه أبطاً و عتمه أي أخّره والعتمة ثلث الليل الاوّل بعد غيبوبة الشفق أعتم الرجل: صار في ذلك الوقت.

را بفرست تا جويبر را بازگرداند. فرستادۀ زياد به جويبر رسيد و او را بازگرداند. زياد گفت: اى جويبر آفرين بر تو! آسوده باش تا به سوى تو بازگردم آن گاه زياد به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت و گفت: پدر و مادرم به فداى تان باد! جويبر پيام شما را آورده است و مى گويد رسول خدا فرمود: دخترت ذلفاء را به همسرى جويبر درآور ولى من با او به نرمى سخن نگفتم و انديشيدم كه با شما ديدار كنم ما تنها دختران مان را به كسانى از انصار كه هم شأن ما باشند مى دهيم. رسول خدا به او فرمود: اى زياد! جويبر مؤمن است و مؤمن هم شأن زن مؤمنه است و مرد مسلمان همتاى زن مسلمان است پس جويبر را زن بده و از او روى مگردان. زياد به خانه بازگشت، پيش دخترش رفت و آنچه را از رسول خدا شنيده بود بدو بازگفت. دخترش گفت: بى شك اگر فرمان رسول خدا را نپذيرى كفر پيشه كرده اى بنابراين جويبر را زن بده. زياد از خانه بيرون آمد، دست جويبر را گرفت و پيش قومش برد و او را براساس سنت خدا و سنّت رسول خدا همسر داد و مهرش را به عهده گرفت. سرانجام زياد وسايل زندگى ذلفاء را فراهم ساخت و او را آماده كردند سپس به جويبر پيام دادند آيا خانه دارى تا ذلفاء را به خانه ات بياوريم ؟ پاسخ داد به خدا سوگند مرا خانه اى نيست آنان ذلفاء را مهيّا كردند و براى او خانه اى آماده ساختند و در آن فرش گستردند و ابزار زندگى نهادند و بر جويبر دو جامه پوشاندند. ذلفاء به خانه اش برده شد و جويبر نيز شبانگاه با بدرقۀ همراهان بر ذلفاء وارد گشت. جويبر چون چشمش به ذلفاء افتاد به خانه و وسايل خانه و بوى خوش نگريست. به گوشه اتاق رفت پيوسته تا سپيده دم به تلاوت قرآن، ركوع و سجود پرداخت تا اين كه اذان صبح را شنيد او و همسرش به سوى نماز رفتند، وضو ساختند و به نماز صبح پرداختند. از ذلفاء سؤال شد: آيا جويبر با تو تماسى داشت ؟ پاسخ داد: او پيوسته قرآن تلاوت مى كرد و در ركوع و سجود بود تا اين كه صداى اذان برخاست از اتاق بيرون آمد.

جويبر تا سه شب چنين مى كرد و داستان او را از زياد پنهان مى داشتند چون روز سوم فرا رسيد باز او چنين كرد. آنگاه خبر را به پدر ذلفاء رساندند او پيش رسول خدا رفت و گفت: اى رسول خدا پدر و مادرم به فداى تان باد! به من فرمان داديد كه جويبر را همسر دهم و به خدا سوگند او از كسانى نبود كه ما او را به دامادى برگزينيم ليكن فرمان پذيرى از شما بر من واجب كرد كه او را زن دهم.

پيامبر صلى الله عليه و آله از او پرسيدند: چه چيزى را از او ناشايست مى دانى ؟ زياد گفت: ما اتاقى براى او آماده ساختيم و وسايلى فراهم كرديم دخترم وارد اتاق شده است و او نيز شبانگاه داخل اتاق شده است و با ذلفاء سخن نگفته به او نظر نيفكنده و به او نزديك نشده است بلكه در گوشه اى از اتاق ايستاده و پيوسته به تلاوت قرآن پرداخته يا در ركوع و سجده بوده تا اذان صبح را شنيده است و در شب دوم و

ص: 195

فخرج فلمّا كانت اللّيلة الثانية فعل مثل ذلك وأخفوا ذلك من زياد، فلمّا كان اليوم الثّالث فعل مثل ذلك، فأخبر بذلك أبوها، فانطلق إلى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقال له بأبي أنت واُمّى يا رسول اللّٰه أمرتنى بتزويج جويبر ولا واللّٰه ما كان من مناكحنا ولكن طاعتك أوجبت عليّ تزويجه فقال له النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله فما الذي أنكرتم منه ؟

قال إنّا هيّئنا له بيتاً ومتاعاً واُدخلت ابنتى البيت واُدخل معها معتّماً فما كلّمها ولا نظر إليها ولا دنا منها بل قام إلى زاوية البيت فلم يزل تالياً للقرآن راكعاً وساجداً حتّى سمع النداء، فخرج ثمّ فعل مثل ذلك في الليلة الثانية ومثل ذلك في (الليلة خ) الثالثة ولم يدن منها ولم يكلّمها إلى أن جئتك، وما نراه يريد النّساء فانظر في أمرنا فانصرف زياد وبعث رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إلى جويبر فقال له أما تقرب النّساء؟ فقال له جويبر أو ما أنا بفحل(1)؟ بلى يا رسول اللّٰه، انّى لشبق(2) نهم(3) إلى النساء فقال له رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قد خبّرت بخلاف ما وصفت به نفسك، قد ذكر لي أ نّهم هيّئوا لك بيتاً وفراشاً ومتاعاً واُدخلت عليك فتاة حسناء عطرة وأتيت معتّماً فلم تنظر إليها ولم تكلّمها ولم تدن منها، فما دهاك(4) إذن ؟ فقال له جويبر يا رسول اللّٰه، دخلت بيتاً واسعاً ورأيت فراشاً ومتاعاً وفتاة حسناء عطرةً وذكرت حالى التي كنت عليها وغربتى وحاجتى ووضيعتى(5) وكسوتى مع الغرباء والمساكين، فأحببت إذ أولانى اللّٰه ذلك أن أشكره على ما أعطانى وأتقرّب إليه بحقيقة الشكر، فنهضت إلى جانب البيت فلم أزل في صلاتي تالياً للقرآن راكعاً وساجداً أشكر اللّٰه حتّى سمعت النداء فخرجت فلمّا أصبحت رأيت أن أصوم ذلك اليوم، ففعلت ذلك ثلاثة أيّام ولياليها ورأيت ذلك في جنب ما أعطانى اللّٰه يسيراً، ولكنّى ساُرضيها واُرضيهم اللّيلة إن شاء اللّٰه، فأرسل رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إلى زياد فأتاه، فأعلمه ما قال جويبر فطابت أنفسهم قال ووفى لها جويبر بما قال، ثمّ إنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله خرج في غزوة له ومعه جويبر فاستشهد رحمه اللّه تعالى فما كان في الأنصار أيّم أنفق(6) منها بعد جويبر.

ص: 196


1- . الفحل: الذكر من كلّ حيوان.
2- . الشبق: شدّة الغلمة (أى الشهوة) و طلب النكاح.
3- . أي حريص.
4- . أي فما اصابك و كلّ ما أصابك من منكم من وجه المأمن فقد دهاك دهياً.
5- . أي نقصان من مرتبتى.
6- . نفق البيع: راج و رغب فيه نفقت السوق: قامت و راجت.

سوم نيز چنين شيوه اى را پيشه كرده است و به ذلفاء نزديك نشده و هم سخن نشده تا هم اكنون كه من پيش شما آمده ام و ما نمى انديشيم او ميلى به زنان داشته باشد. كار ما را مورد توجه قرار ده. زياد بازگشت و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به دنبال جويبر فرستاد و به او گفت: آيا با زنان نزديكى نمى كنى ؟ جويبر پاسخ داد: آيا من مرد نيستم چرا اى رسول خدا بى شك من عاشق و شيفتۀ زنان هستم. رسول خدا به او فرمود: من برخلاف آنچه تو خويش را وصف مى كنى خبر يافته ام. به من گفته شده است آنان براى تو اتاق، بستر و وسايل آماده ساخته اند و دخترى زيبا و خوش بو بر تو وارد شده است و تو شبانگاه آمده اى و به او نظر نيفكنده اى و با او سخن نگفته اى و به او نزديك نشده اى چه بر تو رخ داده است ؟ جويبر پاسخ داد: اى رسول خدا! من داخل اتاقى بزرگ شدم و بسترى ديدم و وسايلى و دخترى زيبا و خوش بو، موقعيتى را كه داشتم به خاطرم آمد غربتم، نيازمنديم، خواريم و همزيستيم با غريبان و تهيدستان بر ذهنم گذشت پس خواستم براى نعمت هايى كه خدا به من داده است او را سپاس گويم و با سپاس حقيقى به سوى او تقرّب جويم در گوشه اى از اتاق برخاستم و پيوسته در نمازم تلاوت قرآن مى كردم به ركوع مى رفتم و سجده مى گزاردم خدا را سپاس مى گفتم تا اينكه صداى اذان را شنيدم پس بيرون آمدم. سپيده دم انديشيدم تا آن روز را روزه بگيرم سه شب و سه روز چنين كردم و پنداشتم در برابر آنچه خدا به من داده است اندك است ولكن امشب به خواست خدا، او و قبيله اش را خرسند خواهم ساخت. آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله كسى را به سوى زياد فرستاد و سخن جويبر را به او رساند. آنان خشنود شدند و جويبر به آنچه گفته بود وفا كرد بعد از آن همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله در غزوه اى شركت جست و به شهادت رسيد. رحمت خداى برين بر او باد. پس از آن رخداد - شهادت جويبر - در انصار بيوه زنى نبود كه بيشتر از او - ذلفاء - خواستگار داشته باشد.»

ص: 197

240-36639-(1) كافى 343/5: بعض أصحابنا(2) عن عليّ بن الحسين بن صالح التيملى(2) عن أيّوب بن نوح عن محمّد بن سنان عن رجل عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال أتى رجل النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله فقال يا رسول اللّٰه عندي مهيرة العرب(3)، وأنا اُحبّ أن تقبلها و هي ابنتى قال فقال قد قبلتها، قال فاُخرى(4) يا رسول اللّٰه، قال وما هي ؟ قال لم يضرب عليها صدغ(5) قطّ قال لا حاجة لي فيها، ولكن زوّجها من حلبيب(6)، قال فسقط رِجْلا الرّجل ممّا دخله(7)، ثمّ أتى اُمّها، فأخبرها الخبر فدخلها مثل ما دخله، فسمعت الجارية مقالته، و رأت ما دخل أباها فقالت لهما أرضيا لي ما رضى اللّٰه و رسوله لي قال فتسلّى ذلك عنهما، وأتى أبوها النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فأخبره الخبر فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قد جعلت مهرها الجّنة. و زاد فيه صفوان قال فمات عنها حلبيب، فبلغ مهرها بعده مائة ألف درهم.

241-36640-(3) كافى 347/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن أبان عن رجل عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال الكفو أن يكون عفيفاً و (يكون يب خ) عنده يسار.

تهذيب 394/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن أبي عبد اللّٰه البرقي عن محمّد بن الفضيل عمّن ذكره عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام (مثله). فقيه 249/3: قال الصادق عليه السلام الكفو (وذكر مثله).

تهذيب 394/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن سندى بن محمّد البزاز عن أبان بن عثمان الأحمر عن محمّد بن الفضيل الهاشمى قال قال أبو عبداللّٰه عليه السلام الكفو (وذكر مثله). المعاني 239: أبى رحمه اللّه قال: حدّثنا سعد بن عبد اللّٰه قال: حدّثني إبراهيم بن هاشم عن إسماعيل بن مرّار عن يونس بن عبد الرّحمن قال حدّثني جماعة من أصحابنا عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام (مثل ما في كا).

242-36641-(4) فقيه 249/3: قال الصادق عليه السلام المؤمنون بعضهم أكفاء بعض.

و تقدّم في رواية محمّد بن يعقوب (1) من باب (3) تأكّد استحباب تزويج البنت عند بلوغها

قوله عليه السلام المؤمنون بعضهم أكفاء بعض. ويأتي في الباب التّالى وباب (21) انّه

ص: 198


1- . عليّ بن الحسن بن صالح الحلبيّ خ.
2- . عدّة من أصحابنا خ.
3- . المهيرة من النساء: الحرّة الغالية المهر المنجد.
4- . أي لها خصلة اخرى.
5- . الصدق بالغين المعجمة: مابين العين و الأذن الشعر المتدلّى على هذا الموضع. الصدع: ما انحدر من الرأس الى مركب اللحيين و قيل الصدغان مابين الحاظى العينين الى أصل الاُذن. و في بعض النسخ (لم يضرب عليها صدع) بالعين المهملة.
6- . جلبيب خ. جُلَيبيب خ.
7- . أي ممّا دخله من الغمّ و الهمّ .

240-36639-(2) امام صادق عليه السلام فرمودند: «مردى به محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمد و گفت: پرمهرترين زن عرب پيش من است و او دختر من است و دوست دارم شما او را بپذيريد. پيامبر فرمودند: پذيرفتيم. او گفت: يا رسول الله! ويژگى ديگرى نيز دارد. پيامبر فرمودند: آن ويژگى چيست ؟ پاسخ داد: تاكنون به او آسيبى نرسيده است. پيامبر فرمودند: من به او نيازى ندارم او را به همسرى حلبيب درآور.

از اندوه اين پاسخ پاهاى مرد لرزيد آنگاه پيش همسرش آمد و پاسخ پيامبر را بر او گفت. همسرش نيز چونان شوهر اندوهناك شد. دختر گفتار پدر و مادر را شنيد و اندوه آنها را نگريست. پس به پدر و مادرش گفت: به آنچه خدا و رسول خدا براى من پسنديده اند خشنود باشيد اين سخن دختر براى آنان دلدارى شد پدر دختر پيش رسول خدا آمد حديث را باز گفت پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: مهر او را بهشت قرار دادم در ادامۀ حديث افزوده شده: و بعد از اين كه همسرش حلبيب مُرد مهر او به صد هزار درهم رسيد.»

241-36640-(3) امام صادق عليه السلام فرمودند: «هم شأن، كسى است كه عفتمند و داراى توانايى مالى باشد.»

242-36641-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «مؤمنان برخى هم شأن برخى هستند.»

ص: 199

يجوز للرجل أن يتزوّج امرأة دونه حسباً ونسباً وشرفاً وباب (24) ما ورد في أنّ من خطب إليكم فرضيتم دينه وخُلقه وأمانته فزوّجوه ما يناسب الباب.

(19) باب جواز تزويج غير الهاشمى الهاشميّة والاعجمى العربيّة والعربىّ القرشيّة وما ورد في أنّ كل حسب ونسب وصهر منقطع يوم القيامة إلّا حسبه صلّى اللّه عليه و آله ونسبه وصهره

قال اللّٰه تعالى في سورة الحجرات (49):13: «يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ».

243-36642-(1) تهذيب 395/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 344/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن ثعلبة بن ميمون عن عمر بن أبي بكّار عن أبي بكر الحضرمى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله زوّج مقداد بن الأسود (الكندي يب) ضباعة بنت(1) الزبير بن عبد المطلّب وانّما زوّجه لتتّضع المناكح(2)، وليتأسّوا برسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله، وليعلموا أنّ أكرمهم عند اللّٰه أتقاهم.

244-36643-(2) كافى 344/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن عليّ بن الحكم عن هشام بن سالم عن رجل عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام، أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله زوّج المقداد بن أسود ضباعة بنت الزبير بن عبدالمطلّب ثمّ قال انّما زوّجها المقداد لتتّضع المناكح وليتأسّوا برسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ولتعلموا أنّ أكرمكم عند اللّٰه أتقاكم وكان الزبير أخا عبداللّٰه وأبى طالب لأبيهما وأمّهما. الدعائم 199/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام: (نحوه).

245-36644-(3) تهذيب 395/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن محمّد بن عبد اللّٰه عن محمّد بن أبي عمير عن معاوية بن عمّار عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله زوّج ضبيعة بنت الزبير بن عبد المطلّب من مقداد بن الأسود فتكلّمت في ذلك بنو هاشم فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله انمّا أردت أن تتّضع المناكح.

ص: 200


1- . ابنة كا.
2- . أي لتنحطّ و تتنزّل.

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب سوم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «مؤمنان برخى كفر برخى هستند.»

مى آيد:

در باب بعدى و باب بيست و يكم و باب بيست و چهارم مناسب اين باب.

باب 19 ازدواج غير سادات با سادات هاشمى و غير عرب با عرب

خداوند تعالى مى فرمايد:

اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (اينها ملاك امتياز نيست) گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.(1)

243-36642-(1) امام صادق عليه السلام فرمودند: «بى ترديد رسول خدا صلى الله عليه و آله دختر زبير بن عبدالمطلّب را به همسرى مقداد بن اسود در آوردند تنها براى اينكه موقعيت ازدواج ها را پايين بياورند و براى آن كه مردم به رسول خدا صلى الله عليه و آله اقتدا كنند و بدانند كه ارجمندترين مردم نزد خدا پروا پيشه ترين آنان است.»

244-36643-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله ضباعه دختر زبير بن عبدالمطلب را به همسرى مقداد بن اسود درآورد تا موقعيت ازدواج ها را پايين بياورد و مردم به رسول خدا صلى الله عليه و آله اقتدا كنند و بدانيد كه ارجمندترين شما نزد خداوند پروا پيشه ترين شماست و زبير برادر پدرى و مادرى (برادر تنى) عبدالله وابوطالب بود.»

245-36644-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله ضبيعه دختر زبير بن عبدالمطلب را به مقداد بن اسود تزويج كرد. بنى هاشم در اين باره سخن گفتند (و اعتراض كردند) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من تنها مى خواستم كه ازدواج ها [از اوهام و خيالات باطل] آسان گرفته شود.»

ص: 201


1- . حجرات 13/49.

246-36645-(1) الدعائم 199/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام انّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله زوّج الموالى القرشيّات ليتّضع المناكح وليتأسّوا فيها برسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله وزوّج النبيّ صلّى اللّه عليه و آله المقداد بن الأسود ضباعة بنت الزبير بن عبد المطلّب وزوّج تميماً الدارى امرأة من بنى هاشم بن عبد مناف.

247-36646-(2) مستدرك 185/14: أبو القاسم الكوفيّ في كتاب الاستغاثة عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه زوّج ابنة عمّه ضباعة بنت الزبير بن عبد المطلّب من المقداد، وكان المقداد من موالى كندة وقال صلّى اللّه عليه و آله أ تعلمون لِمَ زوّجت المقداد من ضباعة ابنة عمّى قالوا لا. قال ليتّسع(3) النكاح فيناله كلّ منكم(4) ولتعلموا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ .

248-36647-(5) وفيه و قيل لأمير المؤمنين عليه السلام أ يجوز تزويج الموالى من العربيّات فقال: أ تتكافأ دماؤكم ولا تتكافأ فروجكم.

249-36648-(6) تهذيب 395/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 345/5: الحسين بن الحسن(7) الهاشمى عن إبراهيم بن إسحاق الأحمر وعليّ بن (محمّد بن كا) بندار عن السيّارى عن بعض البغداديّين عن عليّ بن بلال قال لقى هشام بن الحكم بعض الخوارج فقال يا هشام ما تقول في العجم ؟ يجوز أن يتزوّجوا في العرب ؟ قال نعم قال فالعرب يتزوّجوا(4) من قريش قال نعم قال فقريش يتزوّج(5) في بنى هاشم ؟ قال نعم. قال عمّن أخذت هذا؟ قال عن جعفر بن محمّد عليهما السلام سمعته يقول أ تتكافأ(6) دماءكم ولا تتكافأ فروجكم ؟ قال فخرج الخارجى حتّى أتى أبا عبد اللّٰه عليه السلام فقال إنّي لقيت هشاماً فسألته عن كذا فأخبرنى بكذا وكذا وذكر(7) انّه سمعه منك فقال نعم قد قلت ذلك(8) فقال الخارجى فها أنا ذا قد جئتك خاطباً فقال له أبو عبد اللّٰه عليه السلام انّك لكفو في دمك(9) وحسبك في قومك ولكنّ اللّٰه عزّ و جلّ صاننا عن الصدقة و هي أوساخ أيدي النّاس فنكره(10) أن نشرك فيما فضّلنا اللّٰه به من لم يجعل اللّٰه له مثل ما جعل (اللّٰه كا) لنا فقام الخارجى وهو يقول تا للّٰه ما رأيت رجلاً قطّ مثله و اللّٰه ردّنى أقبح

ص: 202


1- . تتزوّج في يب.
2- . تتزوّج خ.
3- . ليتّضع خ.
4- . مسلم خ.
5- . تتكافى يب.
6- . فذكر يب.
7- . الحسن بن الحسين يب.
8- . ذاك يب.
9- . كرمك يب.
10- . فكره يب.

246-36645-(4) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله موالى را به ازدواج با زنان قرشى درآورد تا ازدواج ها پايين بيايد و مردم درباره ازدواج ها به رسول خدا صلى الله عليه و آله اقتدا كنند و پيامبر صلى الله عليه و آله ضباعه دختر زبير بن عبدالمطلب را به ازدواج مقداد بن اسود درآورد و زنى از بنى هاشم بن عبد مناف را به ازدواج با تميم دارى درآورد.»

247-36646-(5) رسول خدا صلى الله عليه و آله دختر عموى خود يعنى ضباعه دختر زبير بن عبدالمطلب را به همسرى مقداد درآورد در حالى كه مقداد از مواليان كنده بود (غيرعرب هايى منتسب به قبيله كنده) و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا مى دانيد كه چرا مقداد را به ازدواج با ضباعه دختر عمويم درآوردم ؟ گفتند: نه. حضرت فرمود: تا ازدواج گشايشى پيدا كند و هر كدام از شما به آن دست يابيد و تا بدانيد كه ارجمندترين شما نزد خداوند پرهيزكارترين شماست.»

248-36647-(6) به امير المؤمنين عليه السلام گفته شد: «آيا مى توان مردان غير عرب را به ازدواج زنان عرب درآورد؟ حضرت فرمود: آيا خون هاى تان برابر است ولى فروج تان برابر نيست.»

249-36648-(7) يكى از خوارج با هشام بن حكم ملاقات كرد و از او پرسيد: «دربارۀ ازدواج غير عرب با عرب چه مى گويى ؟ آيا جايز است غير عرب با عرب ازدواج كند؟ هشام گفت: آرى. سپس پرسيد: آيا جايز است كه عرب با زنان قريش ازدواج كنند؟ هشام پاسخ داد: آرى. پرسيد: آيا قريش مى توانند با زنان بنى هاشم ازدواج كنند؟ هشام پاسخ داد: آرى. گفت: اين ها را از چه كسى گرفته اى ؟ هشام پاسخ داد:

از جعفر بن محمد صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى گفت: آيا خون هاى شما با هم برابرى مى كند ليكن در ازدواج برابر نيست. آنگاه مردى كه از خوارج بود به محضر امام صادق عليه السلام رسيد و گفت: من با هشام ملاقات كردم اين مسأله را از او پرسيدم چنين پاسخ هايى به من داد و يادآور شد كه از شما شنيده است.

حضرت فرمودند: آرى محقّقاً چنين گفته ام. آن مرد گفت: پس اكنون من براى خواستگارى به محضر شما آمده ام. امام صادق عليه السلام فرمودند: تو در خون و شخصيت هم شأن جامعه و گروه خويش هستى ليكن خداوند والا و برين ما را از زكات كه آلودگى هاى دست آوردهاى مردم است پاك نگاه داشت. از اين رو ناگوار داريم تا در فضيلتى كه خدا ما را به آن برترى داده است ديگرانى را شريك سازيم كه خداوند براى آنان قرار نداده است آنچه را كه ويژۀ ما ساخته است.

ص: 203

ردٍّ وما خرج من(1) قول صاحبه. المناقب 258/4: قال بعض الخوارج لهشام بن الحكم العجم تتزوّج في العرب قال نعم. وذكر نحوه إلّا أنّ فيه انّك لكفو في دينك وحسبك في قومك.

250-36649-(8) رجال الكشّىّ 16: أبو صالح خلف بن حمّاد الكشّىّ قال حدّثني الحسن بن طلحة المروزىّ يرفعه عن حمّاد بن عيسى عن إبراهيم بن عمر اليمانيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال تزوّج سلمان امرأة من كندة، فدخل عليها فإذا لها خادمة وعلى بابها عباءة فقال سلمان انّ في بيتكم هذا لمريضاً أو قد تحوّلت الكعبة فيه فقيل انّ المرأة أرادت ان تستر على نفسها فيه قال فما هذه الجارية قالوا كان لها شيء فأرادت أن تخدم قال إنّي سمعت رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يقول أيّما رجل كانت عنده جارية فلم يأتها أو لم يزوّجها من يأتيها ثمّ فجرت كان عليه وزرها(2) ومن أقرض قرضاً فكأنّما تصدّق بشطره، فان أقرضه الثانية كان برأس المال(3)، وأداء الحق إلى صاحبه أن يأتيه به في بيته أو في رحله فيقول ها و خذه(4).

251-36650-(9) رجال الكشّىّ 15: طاهر بن عيسى قال حدّثني أبو سعيد قال حدّثني الشجاعى عن يعقوب بن يزيد عن ابن أبي عمير عن خزيمة بن ربيعة يرفعه قال خطب سلمان إلى عمر فردّه ثمّ ندم فعاد إليه فقال انّما أردت أن أعلم ذهبت حميّة الجاهليّة عن قلبك أم هى كما هي ؟

252-36651-(10) الدعائم 198/2: عن أبي جعفر محمّد بن على عليهما السلام أنّه قال خطب رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يوم فتح مكّة فحمد اللّٰه وأثنى عليه ثمّ قال أيّها الناس، انّ اللّٰه قد أذهب نخوة الجاهليّة وتفاخرها بآبائها ألا انّكم من ولد آدم، وآدم من طين، ألا إنّ خير عباد اللّٰه عند اللّٰه أتقاكم، انّ العربيّة ليست بأب والد(5) ولكنّها لسان ناطق فمن قصر به عمله لم يبلغ به حسبه(6)، ألٰا إنّ كلّ دم في الجاهليّة أو إحنة(7) فهي تحت قدمى إلى يوم القيامة.

ص: 204


1- . عن يب.
2- . وزرمثلها خ.
3- . فإذا أقرضه الثانية كان رأس المال خ.
4- . هاخذه خ.
5- . ليست بأب و ولد خ.
6- . لم يبلغه حسبه ك.
7- . الاحنة بكسر الالف و سكون الحاء: الحقد و البغضاء.

مردى كه از خوارج بود برخاست وى گفت: به خدا سوگند هيچ را مانند او نديدم به خدا سوگند به نكوهش بارترين شيوه مرا ردّ كرد و از قلمرو سخن دوستش (هشام) بيرون نرفت.»

250-36649-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «سلمان با زنى از كنده ازدواج كرد ديد كه زن خدمتكارى دارد و بردرش عبايى بود. سلمان گفت: در خانه شما مريضى هست يا قبله اش تغيير كرده است...؟

گفته شد: اين زن خواسته كه خودش را در اين خانه مخفى بدارد. سلمان پرسيد: اين كنيز چيست ؟ گفتند: چيزى داشته خواسته است كه خدمت كند.

سلمان گفت: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: هر مردى كه كنيزى نزد وى باشد و او با كنيز آميزش نكند و يا او را به همسرى كسى كه با وى آميزش كند، درنياورد و آن كنيز زنا دهد گناه زنا بر آن كس است.

و هركس كه قرضى بدهد گويا كه نيمى از آن را صدقه داده است و چون براى مرحلۀ دوم آن را قرض دهد همه مال را قرض داده است و پرداخت حق به صاحب آن اين است كه نزد او در خانه اش و يا در اقامتگاهش برود و بگويد: اين را بگير.»

251-36650-(9) سلمان از عمر (دخترش را) خواستگارى كرد. عمر او را رد كرد پس از آن عمر پشيمان شد و نزد او رفت. سلمان گفت: «من مى خواستم بدانم كه آيا غيرت جاهلى از دلت رفته يا آن همانگونه كه بوده است باقى مانده است ؟»

252-36651-(10) رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز فتح مكه خطبه خواند، حمد الهى و ثناى او نمود سپس فرمود: «اى مردم! خداوند غرور جاهليّت و تفاخر به پدران را از بين برده است هشدار كه شما از فرزندان آدم و آدم از گل است. هشدار كه بهترين بندگان خدا نزد خداوند با تقواترين شماست عربيّت، پدرى كه فرزند آورده باشد نيست؛ عربيّت، يك زبان گوياست. هركس كه عملش كوتاهى داشته باشد حسب و شرافتش او را به جايى نمى رساند. آگاه باشيد كه هر خون يا كينه اى كه در جاهليت بوده است آن تا روز رستاخيز زير پاى من است.»

ص: 205

253-36652-(11) فقيه 249/3: و نظر النبيّ صلّى اللّه عليه و آله إلى أولاد عليّ وجعفر عليهم السلام فقال بناتنا لبنينا وبنونا لبناتنا. فقه الرضا عليه السلام 355: نروى أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله نظر إلى ولَدى أمير المؤمنين الحسن والحسين صلوات اللّٰه عليهم وبنات جعفر بن أبي طالب صلوات اللّٰه عليه فقال (وذكر مثله).

254-36653-(12) أمالى ابن الطوسيّ 340: عن أبيه قال أخبرنا أبو الحسن أحمد بن محمّد بن هارون بن الصلت قال أخبرنا ابن عقدة قال أخبرنا عليّ بن محمّد بن عليّ العلوى قال حدّثني جعفر بن محمّد بن عيسى قال حدّثنا عبد اللّٰه بن عليّ قال حدّثنا عليّ بن موسى عن أبيه عن جدّه عن آبائه عن عليّ عليهم السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله كلّ نسب و صهرٍ منقطع يوم القيامة إلّا نسبى و سببى.

255-36654-(13) كنز الفوائد 166: حدّثني القاضي السلمى أسد بن إبراهيم قال أخبرنى العُتكى عمر بن عليّ قال حدّثني محمّد بن إسحاق البغداديّ قال حدّثنا الكديمى(1) قال حدّثنا بشر بن مهران(2) قال حدّثنا شريك بن شبيب عن عرقدة عن المستطيل بن حصين قال خطب عمر بن الخطّاب إلى عليّ بن أبي طالب عليه السلام ابنته فاعتلّ عليه بصغرها وقال إنّي أعددتها لابن أخى جعفر فقال عمر انّى سمعت رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يقول كل حسب(3) ونسب فمنقطع يوم القيامة ما خلا حسبى ونسبى وكلّ بنى اُنثىٰ عصبتهم لأبيهم ما خلا بنى فاطمة فانّى أنا أبوهم وأنا عصبتهم.

و تقدّم في رواية ابن أبي قرّة (8) من باب (23) استحباب اختيار التّجارة من أسباب الرّزق من أبواب طلب الرزق (ج 22)

قوله فذهب إليهم أمير المؤمنين صلوات اللّٰه عليه فكلّمهم فيهم فصاح الأعاريب أبينا ذلك يا أبا الحسن أبينا ذلك فخرج عليه السلام وهو مغضب يجرّ رداءه وهو يقول يا معشر الموالى انّ هؤلاء قد صيّروكم بمنزلة اليهود والنّصارىٰ يتزوّجون إليكم ولا يزوّجونكم ولا يعطونكم مثل ما يأخذون. وفى باب (8) ما ورد في أنّ خير نسائكم نساء قريش من أبواب التزويج وباب (18) انّ المؤمن كفو المؤمنة ما يناسب الباب.

ص: 206


1- . الكذتمى ك ط ق.
2- . صهران ك.
3- . الحسب: شرف الأصل. ماتعدّه من مفاخر آبائك.

253-36652-(11) پيامبر صلى الله عليه و آله به فرزندان على و جعفر عليهم السلام نگاه كردند و فرمودند: «دختران ما براى پسران ما و پسران ما براى دختران ماست.»

254-36653-(12) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر خويشاوندى نسبى و سببى در روز رستاخيز از بين مى رود جز نسب و سبب من.»

255-36654-(13) عمر بن خطاب از نزد امير المؤمنين على عليه السلام دختر ايشان را خواستگارى كرد. حضرت عذر كم سنى دختر را آوردند و فرمودند: «من او را براى پسر برادرم جعفر آماده كرده ام. عمر گفت: من شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه مى فرمود: هر حسب و نسبى در روز رستاخيز از بين مى رود سواى حسب و نسب من و همه پسران دخترى خويشاوندان پدرى شان براى پدرشان هستند به جز پسران فاطمه كه من پدر آنان هستم و من خويشاوند پدرى آنانم.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت هشتم از باب بيست و سوم از باب هاى طلب رزق اين گفته كه: «امير المؤمنين عليه السلام نزد آنان رفت و با آنان دربارۀ ايشان صحبت و گفتگو كرد عرب ها فرياد كشيدند: اى ابالحسن پدر ما آن است پدر ما آن است. حضرت عليه السلام با غضب در حالى كه ردايش را (به زمين) مى كشيد بيرون آمد و فرمود: اى گروه غير عرب ها! ايشان شما را به منزلۀ يهود و نصارى قرار داده اند از شما زن مى گيرند ولى به شماها زن نمى دهند و آنگونه كه از شما مى گيرند به شما نمى دهند.»

و در باب هشتم از باب هاى ازدواج و باب هجده مناسب اين باب.

ص: 207

ويأتي في أحاديث باب (21) انّه يجوز للرجل أن يتزوّج امرأة دونه حسباً ونسباً وشرفاً وباب (24) انّ من خطب إليكم فرضيتم دينه وخُلقه فزوّجوه ما يمكن ان يناسب ذلك.

(20) باب حكم الجمع بين ثنتين من ولد فاطمة عليها السلام

256-36655-(1) تهذيب 463/7: عليّ بن الحسن (عليّ بن الحسين خ ل ط ق) عن سندى بن ربيع عن محمّد بن أبي عمير عن رجل من أصحابنا قال سمعته يقول لا يحلّ لاحد أن يجمع بين ثنتين من ولد فاطمة عليها السلام انّ ذلك يبلغها فيشقّ عليها (قال العلل) قلت يبلغها قال أي واللّٰه. العلل 590: حدّثنا محمّد بن عليّ ماجيلويه عن محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أبان بن عثمان عن حمّاد قال سمعت أبا عبد اللّٰه عليه السلام يقول (وذكر مثله).

(21) باب انه يجوز للرّجل ان يتزوّج امرأة دونه حسباً ونسباً وشرفاً

257-36656-(1) كافى 344/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد وعليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن عبد اللّٰه بن بكير عن زرارة بن أعين عن أبي جعفر عليه السلام قال مرّ رجل من أهل البصرة شيبانىّ يقال له عبد الملك بن حرملة على عليّ بن الحسين عليهما السلام فقال له عليّ بن الحسين عليهما السلام أ لك اُخت ؟ قال نعم. قال فتزوّجنيها قال نعم.

قال فمضى الرجل وتبعه رجل من أصحاب على ابن الحسين عليهما السلام حتّى انته إلى منزله فسأل عنه فقيل له فلان بن فلان وهو سيّد قومه ثمّ رجع إلى عليّ بن الحسين عليهما السلام فقال له يا أبا الحسن سألت عن صهرك هذا شيبانى فزعموا أنّه سيّد قومه فقال له عليّ بن الحسين عليهما السلام إنّي لأبديك يا فلان عمّا أرىٰ وعمّا أسمع، أما علمت أنّ اللّٰه عزّ و جلّ رفع بالإسلام الخسيسة وأتمّ به الناقصة وأكرم به اللؤم، فلا لؤم على المسلم. انّما اللؤم لؤم الجاهليّة.

ص: 208

مى آيد:

در روايات باب بيست و يكم چيزى كه مى تواند مناسب اين باب باشد.

و باب بيست و چهارم مناسب با آن.

باب 20 حكم جمع بين دو دختر از فرزندان حضرت زهرا عليها السلام

256-36655-(1) مردى از اصحاب ما گويد: «شنيدم از او (امام معصوم عليه السلام) كه مى فرمود: براى احدى حلال نيست كه بين دو دختر از فرزندان حضرت زهرا عليها السلام جمع كند اين به حضرت مى رسد و بر آن حضرت سخت مى آيد. گفتم: به حضرت مى رسد. حضرت فرمود: آرى به خدا سوگند.

باب 21 مرد مى تواند با زنى كه از نظر حسب و شرافت و نسب كمتر از اوست ازدواج كند

257-36656-(1) امام باقر عليه السلام فرمودند: «يك مرد شيبانى از اهل بصره به نام عبدالملك بن حرمله نزد امام سجاد عليه السلام رسيد. آن حضرت از او پرسيدند: خواهر دارى ؟ پاسخ داد: آرى. فرمودند: او را به همسرى من درمى آورى ؟ گفت: آرى. آن مرد از خدمت آن حضرت بيرون رفت و يكى از ياران امام سجاد عليه السلام نيز به دنبال او حركت كرد تا به منزلش رسيد آنگاه دربارۀ آن مرد شيبانى به جستجو پرداخت. به او گفته شد او فلان و پسر بهمان است و سرور قوم خويش است سپس به محضر امام سجّاد عليه السلام بازگشت و عرضه داشت اى ابالحسن! من دربارۀ اين شيبانى، خويشاوندت پرسش كردم باورشان اين بود كه او سرور قوم خويش است. امام سجاد عليه السلام به او فرمودند: بى گمان برايت آشكار مى كنم آنچه را كه مى بينم و مى شنوم آيا نمى دانى كه خداى والا و برين به وسيلۀ اسلام فرودستى را برداشت و كاستى ها را جبران كرد و به وسيله اسلام فرومايگى (اجتماعى) را ارجمندى بخشيد پس مسلمان هيچ فرومايگى ندارد، تنها فرومايگى، فرومايگى جاهليّت است.»

ص: 209

258-36657-(1) الدعائم 198/2: عن أبي جعفر محمّد بن على عليهما السلام أنّه قال نظر أبى إلى امرأة في بعض مشاعر مكّة فرأى منها ما أعجب به من حسن خلق فسأل عنها هل لها زوج ؟ فقيل لا فخطبها إلى نفسها(2) فتزوّجته فدخل بها و لم يسأل عن حسبها و كان رجل من الأنصار يتّصل به(2) فلمّا سمع بذلك شقّ عليه كراهة أن تكون غير ذات حسب(3) فيقول الناس في ذلك، فلم يزل يسأل عن حسبها(4) حتّى وقف على خبرها فوجدها في بيت أهل قومها شيبانية(5) (5) من بنى ذى الجدّين فدخل على عليّ بن الحسين عليهما السلام فذكر له ذلك فقال قد كنت أراك أحسن رأياً منك اليوم، أ ما علمت أنّ اللّٰه جاء بالإسلام فرفع به الخسيس، وأتمّ به الناقص، وأكرم به اللؤم، فلا لؤم على امرىء مسلم، فإنّما اللؤم لؤم الجاهليّة، وقد أعتق رسول اللّٰه أمته وتزوّجها وعنده نساء من قريش، و «فِي رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كٰانَ يَرْجُوا اَللّٰهَ وَ اَلْيَوْمَ اَلْآخِرَ»(6)وسائل 75/2(0): الحسين بن سعيد في (كتاب الزهد) عن عليّ بن رئاب عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال إنّ عليّ بن الحسين عليهما السلام رأى امرأةً في بعض مشاهد مكّة فأعجبته فخطبها إلى نفسه وتزوّجها فكانت عنده وكان له صديق من الأنصار فاغتمّ لذلك وسأل عنها فأخبر أنّها من بنى شيبان في بيت عالٍ من قومها، فأقبل على عليّ بن الحسين عليهما السلام (وذكر نحوه).

259-36658-(3) كافى 344/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن أبيه عن أبي عبد اللّٰه(7) عن عبد الرحمن بن محمّد عن يزيد بن حاتم قال كان لعبد الملك بن مروان عين بالمدينة يكتب إليه بأخبار ما يحدث فيها، وأنّ عليّ بن الحسين عليهما السلام أعتق جاريةً ثمّ تزوّجها، فكتب العين إلى عبدالملك، فكتب عبدالملك إلى عليّ بن الحسين عليهما السلام أمّا بعد فقد بلغني تزويجك مولاتك وقد علمت أنّه كان في أكفائك من قريش من تمجّد به في الصهر وتستنجبه في الولد، فلا لنفسك نظرت ولا على ولدك أبقيت والسلام. فكتب إليه عليّ بن الحسين عليهما السلام أمّا بعد، فقد بلغني كتابك تعنّفنى(8) بتزويجى مولاتى، وتزعم أنّه كان في نساء.

ص: 210


1- . متّصل به ك.
2- . فخطبها أبى الى نفسه ك.
3- . نسب خ.
4- . عنها ك.
5- . فوجدها من أهل بيت شيبانيّة خ.
6- . الأحزاب (33):21.
7- . الظاهر هو أبو عبداللّٰه (محمّد بن أحمد) الجامورانى كما في خ كا.
8- . التعنيف: التعيير و اللؤم.

258-36657-(2) امام باقر عليه السلام فرمودند: «پدرم در بعضى از مشاعر مكّه زنى را ديد و از حسن اخلاق وى شگفت زده شد. درباره آن زن تحقيق كرد كه آيا شوهر دارد؟ گفته شد: نه. پس از آن حضرت از وى خواستگارى كرد و با او ازدواج نمود و با او آميزش كرد ولى از حسب و شرافت وى نپرسيد.

مردى از انصار كه به پدرم نزديك بود چون اين قضيه را شنيد بر او سخت آمد چرا كه خوش نداشت آن زن بى حسب و موقعيت اجتماعى باشد و مردم در اين باره حرف ها بزنند لذا پيوسته دربارۀ حسب و موقعيت آن زن تحقيق كرد تا آنكه واقف از خبر آن زن شد و ديد كه آن زن از خانواده اى است كه اقوامش از شيبانيّه از بنى ذى الجدين هست پس از آن خدمت امام سجاد عليه السلام رسيد و اين حقيقت را براى حضرت ذكر كرد. حضرت فرمود: من خوش فكرتر از اين تو را مى دانستم آيا نمى دانى كه خداوند اسلام را آورد و با آن شخص پست را رفعت بخشيد و ناقص را كامل كرد و فرومايگى را كرامت بخشيد لذا مرد مسلم پستى ندارد پستى و فرومايگى، فرومايگى جاهليت است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله كنيزش را آزاد كرد و با وى ازدواج نمود با اينكه زنانى از قريش نزد وى بودند و در رفتار و كردار رسول خدا الگوى نيكويى است براى كسى كه اميد به خدا و روز قيامت دارد.»

259-36658-(3) عبدالملك بن مروان جاسوسى در مدينه داشت كه رخدادها را به او گزارش مى داد. امام سجاد عليه السلام كنيزى را آزاد ساختند سپس با وى ازدواج كردند. آن جاسوس اين خبر را به عبدالملك نگاشت. عبدالملك نيز نامه اى بدين سان به امام سجاد عليه السلام نوشت: «اما بعد خبر ازدواج تو با كنيزت به من رسيد محققاً مى دانى كه در ميان همگنانت از قريش كسانى بودند تا با خويشاوندى با آنان ارجمندى يابى و فرزندانت نجابت يابند. تو نه به خويش انديشيدى و نه چيزى را براى فرزندانت پاس داشتى والسلام. امام سجاد عليه السلام در پاسخ او مرقوم فرمودند: اما بعد نامه ات به من رسيد تو مرا به جهت ازدواج با كنيزم نكوهيده اى و پنداشته اى كه در زنان قريش كسانى هستند كه من با خويشاوندى با آنان ارجمندى مى يابم و از نجابت آنان براى فرزندانم بهره مى گيرم با اين كه فراتر از مجد رسول خدا ارجمندى وجود ندارد و چيزى نمى تواند ما را گرامى تر از اين سازد، تنها چيزى كه بود

ص: 211

قريش من أتمجّد به في الصهر، وأستنجبه في الولد، وأنّه ليس فوق رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله مرتقى في مجد ولا مستزاد في كرم، وانما كانت ملك يمينى خرجت متىٰ أراد اللّٰه عزّ و جلّ منّى بأمر ألتمس به ثوابه ثمّ ارتجعتها على سنّة، ومن كان زكيّاً في دين اللّٰه فليس يخلّ به شيء من أمره، وقد رفع اللّٰه بالإسلام الخسيسة، وتمّم به النقيصة، وأذهب اللؤم، فلا لؤم على امرئ مسلم انّما اللؤم لؤم الجاهليّة والسلام، فلمّا قرأ الكتاب رمى به إلى ابنه سليمان، فقرأه فقال يا أمير المؤمنين لشدّ ما فخر عليك عليّ بن الحسين عليهما السلام فقال يا بنىّ ، لا تقل ذلك فإنّه ألسن بنى هاشم الّتى تفلق(1) الصخر وتغرف من بحر، انّ عليّ بن الحسين عليهما السلام يا بنىّ يرتفع من حيث يتّضع(2) الناس.

260-36659-(4) تهذيب 449/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 361/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال سألته عن الرجل يتزوّج المرأة ويتزوّج اُمّ ولد أبيها(3) فقال لا بأس بذلك (كافى فقلت له بلغنا عن أبيك أنّ عليّ بن الحسين عليهما السلام تزوّج ابنة الحسن بن عليّ عليهما السلام واُمّ ولد الحسن، وذلك أنّ رجلاً من أصحابنا سألنى أن أسألك عنها فقال ليس هكذا، انّما تزوّج عليّ بن الحسين عليهما السلام ابنة الحسن واُمّ ولد لعلىّ بن الحسين المقتول عندكم، فكتب بذلك إلى عبد الملك بن مروان فعاب علىٰ عليّ بن الحسين عليهما السلام، فكتب إليه في ذلك، فكتب إليه الجواب، فلمّا قرأ الكتاب قال إنّ عليّ بن الحسين عليهما السلام يضع نفسه وانّ اللّٰه يرفعه). قرب الإسناد 369: أحمد بن محمّد بن عيسى عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر قال وسألت الرضا عليه السلام عن الرجل (وذكر نحو ما في كا).

261-36660-(5) تهذيب 397/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن محمّد بن عبد اللّٰه بن زرارة عن محمّد بن أبي عمير عن هشام بن سالم عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام قال لمّا زوّج عليّ بن الحسين عليهما السلام اُمّه مولاه، وتزوّج هو مولاته كتب إليه عبد الملك بن مروان كتاباً يلومه فيه ويقول له انّك قد وضعت شرفك وحسبك، فكتب إليه عليّ بن الحسين عليهما السلام انّ اللّٰه تعالى رفع بالإسلام كلّ خسيسة، وأتمّ به الناقصة، وأذهب به اللؤم فلالؤم على مسلم، وانّما اللؤم

ص: 212


1- . أي تشقّ .
2- . أي يتذلل.
3- . ثمّ يتزوّج اُم ولد لابيها يب.

اين بود، آن كنيز مملوك من بود و آن گاه كه خداى والا و برين خواست از ملك من بيرون رفت با آزاد ساختنى كه با آن در طلب پاداش خدا بودم سپس براساس سنت الهى به او بازگشتم. هركس در دين خدا پيراسته و رشد يافته باشد كارهايش به او گزندى نمى رساند.

خداوند به وسيله اسلام پستى را برانداخت و كاستى ها را تمام كرد و فرومايگى را برداشت. در نتيجه فرومايگى براى مسلمان نيست تنها فرومايگى، فرومايگى هاى جاهليّت است. وقتى كه عبدالملك نامۀ امام سجاد عليه السلام را خواند پيش پسرش سليمان افكند. پسرش خواند و گفت: على بن حسين عليه السلام به شدت بر تو افتخار كرده است.

عبدالملك پاسخ داد: پسر عزيزم! چنين مگو بى شك او زبان آورترين بنى هاشم است او سنگ را مى شكافد و از دريا آب برمى گيرد. اى پسر عزيزم! بى گمان على بن حسين عليهما السلام از آن جهت كه با مردم با آسانى رفتار مى كرد برترى مى يابد.»

260-36659-(4) احمد بن محمّد بن ابى نصر گويد: «از امام رضا عليه السلام پرسيدم: آيا مردى مى تواند با زنى و كنيزى كه از پدرش، آن زن، فرزنددار شده است ازدواج كند؟ فرمودند: اشكالى ندارد. گفتم:

به ما رسيده است كه امام سجاد عليه السلام با دختر امام حسن عليه السلام و امّ ولد ايشان ازدواج كرده اند اين را از اين جهت مى پرسم كه يكى از شيعيان گفته است تا از شما سؤال كنم. حضرت فرمودند: داستان امام سجاد عليه السلام اين گونه بود: امام سجاد عليه السلام با دختر امام حسن مجتبى عليه السلام و با كنيزى كه از شهيد على اكبر فرزنددار شده بود ازدواج كردند و اين رخداد را به عبدالملك بن مروان گزارش دادند نامه اى نكوهش آميز به امام سجاد عليه السلام نگاشت. امام سجاد عليه السلام به نامۀ او پاسخ دادند او وقتى كه نامه امام سجاد عليه السلام را قرائت كرد گفت: امام سجاد عليه السلام فروتنى مى كند و خدا او را بالا مى برد.»

261-36660-(5) چون على بن حسين عليه السلام مادرش را به غلامش تزويج كرد و خود با كنيزش ازدواج نمود عبدالملك مروان براى حضرت نامه اى نگاشت و در آن نامه حضرت را سرزنش كرد و به حضرت گفت: «تو شرف و موقعيت خود را پايين آوردى. امام على بن حسين عليه السلام در پاسخ وى مرقوم فرمود:

خداوند با اسلام هر پستى را رفعت داد و هر ناقصى را تمام كرد و پستى و فرومايگى را با اسلام از

ص: 213

لؤم الجاهليّة، وأمّا تزويج اُمّى فانّى انّأما أردت بذلك برّها، فلمّا انته الكتاب إلى عبد الملك قال لقد صنع عليّ بن الحسين عليهما السلام أمرين ما كان يصنعهما أحد إلّاعليّ بن الحسين عليهما السلام فانّ (1) بذلك قد زاد شرفاً.

262-36661-(6) مستدرك 187/14: دعائم الإسلام عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال كان بالمدينة رجل من العرب له اُمّ ولد فمات عنها فتزوّجها عليّ بن الحسين عليهما السلام، فبلغ ذلك عبدالملك بن مروان، فكتب إليه أ ما كان لك في قريش و أفناء العرب(2) كفاية تحجزك عن اُمّ ولد رجل ؟ فكتب إليه عليّ بن الحسين عليهما السلام أمّا بعد: فان اللّٰه تبارك وتعالى رفع بالإسلام الخسيسة وأتمّ به الناقصة ولا لوم على امرىءٍ مسلم، وانّما اللّوم لوم الجاهليّة، وقد أعتق رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أمته و تزوّجها و عنده نساء من قريش «فِي رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كٰانَ يَرْجُوا اَللّٰهَ وَ اَلْيَوْمَ اَلْآخِرَ»(3).

263-36662-(7) كافى 345/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن فضّال عن ثعلبة بن ميمون عمّن يروى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام أن عليّ بن الحسين عليهما السلام تزوّج سريّة كانت للحسن بن عليّ عليهما السلام فبلغ ذلك عبد الملك بن مروان، فكتب إليه في ذلك كتاباً انّك صرت بعل الإماء، فكتب إليه عليّ بن الحسين عليهما السلام انّ اللّٰه رفع بالإسلام الخسيسة، وأتمّ به الناقصة، فأكرم به من اللّؤم، فلا لؤم على مسلم، انّما اللّؤم لؤم الجاهليّة، انّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنكح عبده ونكح أمته، فلمّا انته الكتاب إلى عبد الملك قال لمن عنده خبرّونى عن رجل إذا أتى ما يضع الناس لم يزده إلّا شرفاً؟ قالوا ذاك أمير المؤمنين قال لا واللّٰه ما هو ذاك قالوا ما نعرف، إلّاأمير المؤمنين قال فلا واللّٰه ما هو بأميرالمؤمنين ولكنّه عليّ بن الحسين عليهما السلام.

264-36663-(8) كتاب الزهد 60: النضر بن سويد عن حسين بن موسى عن زرارة عن أحدهما عليهما السلام قال انّ عليّ بن الحسين عليهما السلام تزوّج اُمّ ولد عمّه الحسن عليه السلام وزوّج اُمّه مولاه فلمّا بلغ ذلك عبد الملك بن مروان كتب إليه يا عليّ بن الحسين كأنّك لا تعرف موضعك من قومك وقدرك عند الناس، تزوّجت مولاة وزوجت مولاك باُمّك فكتب إليه عليّ بن الحسين فهمت كتابك ولنا

ص: 214


1- . فانّه ئل.
2- . افناء العرب: جماعة العرب. اللّسان.
3- . الأحزاب (33):21.

بين برد بنابراين پستى و فرومايگى بر مسلمان نيست و تنها پستى، پستى جاهليت است و اما اينكه مادرم را شوهر دادم چون مى خواستم با اين كار به او نيكى كنم چون اين نامه به عبدالملك رسيد گفت: على بن حسين عليهما السلام دو كار كرد كه جز على بن حسين عليهما السلام نمى تواند آن را انجام دهد چرا كه ايشان با اين كار شرافتش افزوده گشت.»

262-36661-(6) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «در شهر مدينه مردى عرب كه كنيزى ام ولد داشت مُرد.

امام على بن حسين عليهما السلام با آن كنيز ازدواج كردند اين خبر به عبدالملك بن مروان رسيد براى حضرت نگاشت: آيا براى شما در قريش و مردم عرب كفايت نيست كه شما را از كنيز امّ ولد يك مرد بازدارد؟ حضرت على بن حسين برايش نوشت: اما بعد خداوند تبارك و تعالى پستى را با اسلام رفعت داد و نقص را با اسلام كامل ساخت و بر مرد مسلمان پستى نيست و تنها پستى، پستى جاهليت است و رسول خدا صلى الله عليه و آله كنيز خويش را آزاد ساخت و با وى ازدواج كرد در حالى كه زنان قريش نزد وى بودند و در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند».

263-36662-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «امام سجاد عليه السلام با كنيزى كه براى امام حسن مجتبى عليه السلام بود ازدواج كردند اين خبر به عبدالملك بن مروان رسيد او در نامه اى به امام سجاد عليه السلام نگاشت: شما شوهر كنيزان شده ايد؟ امام سجاد عليه السلام در پاسخ به او نوشتند: بى ترديد خدا با اسلام فرومايگى را زدود و كاستى را تمامت بخشيد و در نتيجه آنچه را كه فرومايگى انگاشته مى شد با اسلام ارجمند ساخت بنابراين مسلمان هيچ پستى ندارد تنها پستى و فرومايگى پستى هاى جاهليت است بى گمان رسول خدا صلى الله عليه و آله غلامش را همسر داد و با كنيزش ازدواج كرد چون نامه به دست عبدالملك رسيد به كسانى كه پيرامون او بودند گفت: بگوييد چه كسى است كه اگر كارى كند كه مردم را فرومايه مى سازد تنها او را ارجمند مى سازد؟ گفتند: او جناب خليفه است. پاسخ داد: به خدا قسم او نيست. آنان گفتند: ما نمى دانيم آن چه كسى است. عبدالملك گفت: به خدا سوگند او خليفه نيست لكن امام على بن حسين عليه السلام است.»

264-36663-(8) امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام فرمودند: «امام سجاد عليه السلام با كنيز امّ ولد (كنيزى كه فرزنددار شده است) عمويش امام حسن مجتبى عليه السلام ازدواج كرد و مادر خويش را به ازدواج غلام امام حسن مجتبى عليه السلام درآورد.

چون اين خبر به عبدالملك بن مروان رسيد براى حضرت نوشت: اى على بن حسين گويا تو جايگاه و قدر و منزلت خويش را نزد مردم نمى دانى با كنيزى ازدواج كرده و غلامت را با مادرت ازدواج داده اى.

ص: 215

اُسوة برسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقد زوّج زينب بنت عمّه زيداً مولاه وتزوّج مولاته صفيّة بنت حىّ بن أخطب.

و تقدّم في باب (18) انّ المؤمن كفو المؤمنة ويأتي باب (24) أنّ من خطب إليكم فرضيتم دينه وخُلقه فزوّجوه ما يناسب ذلك.

(22) باب ما ورد في أنّ تزويج فاطمة عليها السلام نزل من السماءوأنّه لم يكن لها كفوٌ إلّاعليّاً عليه السلام

265-36664-(1) كافى 568/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن العباس بن معروف عن عليّ بن مهزيار عن مخلّد بن موسى عن إبراهيم بن على عن عليّ بن يحيى اليربوعى عن أبان بن تغلب عن أبي جعفر عليه السلام قال فقيه 249/3: قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله انّما أنا بشر مثلكم أتزوّج فيكم واُزوّجكم إلّا فاطمة عليها السلام فانّ تزويجها نزل من السماء.

266-36665-(2) فقيه 249/3: قال عليه السلام لولا أن اللّٰه تعالى خلق فاطمة لعلىٍّ عليه السلام ما كان لها علىٰ وجه الأرض كفو آدم فمن دونه.

267-36666-(3) البحار 375/103: مصباح الأنوار عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لولا أنّ اللّٰه تبارك وتعالى خلق أمير المؤمنين عليه السلام لفاطمة عليها السلام ما كان لها كفو على ظهر الأرض.

و يأتي في كثير من أحاديث باب (1) عدم انعقاد النكاح لغير رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إلّا بمهر من أبواب المهر (ج 26) ما يدلّ على ذلك فراجع.

(23) باب ما ورد في أنّه لا امرأة كإبنة العمّ و ما من مزرئة أشدّ من ردّ ابن الأخ

268-36667-(1) الجعفريّات 90: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لا خيل أبقى من الدّهم و لا امرأة كابنة العمّ .

ص: 216

امام على بن حسين عليه السلام براى عبدالملك نوشت: نوشته ات را فهميدم ولى ما به رسول خدا تأسى كرده ايم حضرت رسول زينب دختر عمويش را به غلام خود زيد تزويج كرد و با كنيز خود صفيّه دختر حىّ بن اخطب ازدواج كرد.»

ارجاعات

گذشت:

در باب هجدهم مناسب آن.

مى آيد:

در باب بيست و چهارم مناسب اين مفاد.

باب 22 امام على عليه السلام تنها كفو و همتاى فاطمۀ زهرا عليها السلام

265-36664-(1) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من تنها بشرى چون شمايم در ميان شما ازدواج مى كنم و به ازدواج شما درمى آورم به استثناى حضرت فاطمه عليها السلام كه ازدواج دادن وى از آسمان نازل گشت.»

266-36665-(2) حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر نبود كه خداوند متعال فاطمه را براى على عليه السلام آفريده است براى فاطمه عليها السلام كفوى در روى زمين نبود آدم و مادون آدم.»

267-36666-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر خداوند تبارك و تعالى امير المؤمنين عليه السلام را براى فاطمه عليها السلام نيافريده بود براى فاطمه عليها السلام بر پهنه زمين كفوى نبود.»

ارجاعات

مى آيد:

در بسيارى از روايات باب يكم از باب هاى مهر به چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد، مراجعه كنيد.

باب 23 دخترعمو مناسب ترين زن و سختى رد كردن پسر برادر

268-36667-(1) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اسبى پايدارتر از اسب سياه نيست و زنى چون دختر عمويش نيست.»

ص: 217

269-36668-(2) الدعائم 196/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال ما من مرزئة(1) أشدّ على عبد من أن يأتيه ابن أخيه فيقول زوّجنى فيقول لا أفعل أنا أغنىٰ منك.

(24) باب ما ورد في أنّ من خطب إليكم فرضيتم دينه وخلقه و أمانته فزوّجوه وإن لا تفعلوا تكن فتنة في الأرض وفساد كبيرولا بأس بردّ الخاطب المِطلاق

270-36669-(1) تهذيب 396/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 347/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد ومحمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد جميعاً عن عليّ بن مهزيار قال كتب عليّ بن أسباط إلى أبى جعفر عليه السلام في أمر بناته وأنّه(2) لا يجد أحداً مثله، فكتب إليه أبو جعفر عليه السلام فهمت ما ذكرت من أمر بناتك و أنّك لا تجد أحداً مثلك، فلا تنظر في ذلك رحمك اللّٰه(3) فانّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال إذا جاءكم من ترضون خلقه ودينه فزوّجوه (انّكم يب 395) «إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ (4) تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي اَلْأَرْضِ وَ فَسٰادٌ كَبِيرٌ»(5)تهذيب 395/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن عليّ بن مهزيار قال قرأت كتاب أبى جعفر عليه السلام إلى أبى شيبة الأصبهانى فهمت ما ذكرت (وذكر مثل ما في يب). وسائل 77/20: و رواه ابن طاووس في كتاب (الإستخارات) نقلاً من كتاب الرسائل لمحمّد بن يعقوب الكليني في رسائل الأئمّة عليهم السلام فيما يختصّ بالجواد عليه السلام من رسالة له عليه السلام إلى عليّ بن أسباط وذكر مثله. تهذيب 396/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 347/(5): عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّٰه عن إبراهيم بن محمّد الهمدانيّ قال كتبت إلى أبى جعفر عليه السلام في التزويج فأتانى كتابه بخطّه قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إذا جاءكم (وذكر مثل ما في كا).

271-36670-(2) تهذيب 396/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 347/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن الحسين بن بشّار الواسطى قال كتبت إلى أبى جعفر (الثاني يب) عليه السلام

ص: 218


1- . أي المصيبة العظيمة.
2- . انّه يب.
3- . يرحمك اللّٰه يب.
4- . تفعلوا ذلك يب.
5- . الأنفال (8):73.

269-36668-(2) امام جعفرصادق عليه السلام فرمود: «مصيبت بارتر بر بنده از اين نيست كه پسر برادرش نزد وى بيايد و بگويد: به ازدواج من درآور و عمو بگويد: چنين نمى كنم من از تو ثروتمندترم (و يا من از تو بى نيازم).»

باب 24 جواب مثبت به خواستگار ديندار، با اخلاق و امانت دارو ردّ خواستگارى كه زياد طلاق مى دهد

270-36669-(1) علىّ بن اسباط نامه اى به امام باقر عليه السلام نوشت و در آن نگاشت كه: «من كسى را چونان خويش براى همسرى دخترانم نمى يابم. حضرت در پاسخ مرقوم فرمودند: دانستم آنچه را كه دربارۀ دخترانت يادآورى كردى و اين كه كسى را همگون خويش نمى يابى به چنين هم شأنى نينديش خدا بر تو رحمت آورد بى شك رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اگر كسى كه خلق و خو و دينش شما را خرسند مى سازد به خواستگارى آمد او را همسر دهيد و اگر چنين نكرديد در زمين فتنه و تباهى بزرگى شكل مى گيرد.»

271-36670-(2) حسين بن بشار گويد: «با نامه اى از امام باقر عليه السلام دربارۀ ازدواج پرسش كردم. امام نگاشتند:

ص: 219

أسأله عن النكاح فكتب عليه السلام (إلى كا) من خطب إليكم فرضيتم دينه وأمانته (كائناً من كان فقيه) فزوّجوه «إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي اَلْأَرْضِ وَ فَسٰادٌ كَبِيرٌ» فقيه 248/3: روى محمّد بن الوليد عن الحسين بن بشار(1) قال كتبت إلى أبى جعفر عليه السلام: في رجل خطب إلىّ فكتب عليه السلام من خطب (وذكر مثله).

272-36671-(2) تهذيب 394/7: روى عليّ بن الحسن بن فضّال عن محمّد بن عبد اللّٰه بن زرارة عن عيسى بن عبد اللّٰه عن أبيه عن جدّه عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يوماً و نحن عنده إذا جاءكم من ترضون خلقه ودينه فزوّجوه قال قلت يا رسول اللّٰه وان كان دنيّاً في نسبه قال إذا جاءكم من ترضون خلقه ودينه فزوّجوه إنّكم «إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي اَلْأَرْضِ وَ فَسٰادٌ كَبِيرٌ».

273-36672-(3) الجعفريّات 89: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إذا أتاكم من ترضون دينه وأمانته فزوّجوه، فان لم تفعلوا(4) تكن فتنة في الأرض وفساد كبير. مستدرك 189/14: أبو القاسم الكوفيّ في كتاب الاستغاثة عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله نحوه. المقنع 101:

وإذا خطب إليك رجل رضيت دينه وخلقه وأمانته فزوّجه، فانّ اللّٰه يقول «إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ »(3) وأبو جعفر عليه السلام يقول إذا خطب إليكم رجل فرضيتم دينه (وذكر مثله).

274-36673-(5) الدعائم 196/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله انّه نهى أن يردّ المسلم أخاه المسلم إذا خطب اليه إذا رضى دينه، وقال «إِلاّٰ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي اَلْأَرْضِ وَ فَسٰادٌ كَبِيرٌ».

275-36674-(6) فقه الرضا عليه السلام 237: إن خطب إليك رجل رضيت دينه وخلقه فزوّجه ولا يمنعك فقره وفاقته قال اللّٰه تعالى: «وَ إِنْ يَتَفَرَّقٰا يُغْنِ اَللّٰهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ »(4) وقوله: «إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ ».

276-36675-(7) كتاب المؤمن 55: عن إبراهيم التيمىّ قال كنت في الطواف إذ أخذ أبو عبد اللّٰه عليه السلام بعضدى فسلّم عليّ (إلى أن قال) يا إبراهيم، ما أفاد المؤمن من فائدة أضرّ عليه من مال

ص: 220


1- . بن يسار خ فقيه.
2- . النور، الآية: 32.
3- . النساء، الآية: 130.
4- . وإلّا تفعلوا المقنع إلّاتفعلوه ك.

كسى كه براى خواستگارى پيش شما مى آيد و دين مدارى و امانت دارى او براى شما رضايت بخش است او را همسر دهيد وگرنه در زمين فتنه و فساد بزرگى شكل مى گيرد.»

272-36671-(3) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «يك روز كه ما نزد رسول خدا بوديم حضرت فرمودند: آن زمان كه كسى نزد شما مى آيد كه خلق و دين او را مى پسنديد او را همسر دهيد چرا كه شما اگر اين كار را نكنيد فتنه و فساد بزرگى در زمين شكل مى گيرد.»

273-36672-(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آن زمان كه كسى نزد شما مى آيد (براى ازدواج) كه دين و امانت داريش را مى پسنديد به او همسر دهيد اگر چنين نكنيد فتنه و فساد بزرگى در زمين روى مى دهد.»

متن روايت در كتاب مقنع شيخ صدوق چنين است: «و چون مردى از تو خواستگارى كرد كه دين و اخلاق و امانت دارى او را مى پسندى به او زن بده چون خداوند مى فرمايد: «اگر آنان فقيرند خداوند آنان را از فضل خويش بى نياز مى سازد.» و امام باقر عليه السلام مى فرمايد: اگر مردى از شما خواستگارى كند و شما دينش را بپسنديد (و مشابه روايت پيشين را آورده است).»

274-36673-(5) رسول خدا صلى الله عليه و آله نهى كردند از اينكه اگر مسلمانى نزد برادر مسلمانش خواستگارى كرد و آن برادر مسلمانش دين وى را پسنديد، او را رد كند و حضرت فرمود: «اگر اين كار را نكنيد فتنه و فساد بزرگى در زمين رخ مى دهد.»

275-36674-(6) در كتاب فقه الرضا عليه السلام آمده است: «اگر مردى نزد تو خواستگارى كرد كه تو دين و خلق و خوى او را پسنديدى او را همسر بده و فقر و ندارى او مانع تو نگردد خداوند متعال فرموده است:

«(امّا) اگر (راهى براى اصلاح در ميان خود نيابند و) از هم جدا شوند؛ خداوند هركدام از آنهارا با فضل و كرم خود، بى نياز مى كند.» و فرموده خداوند: «اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند ازفضل خود آنان را بى نياز مى سازد؛ خداوند گشايش دهنده و آگاه است.»

276-36675-(7) ابراهيم تيمى گويد: «در طواف بودم كه امام صادق عليه السلام بازويم را گرفت و به من سلام داد (تا آن كه فرمود) اى ابراهيم مؤمن بهره اى را به دست نمى آورد كه ضررش بيش از مالى باشد كه مال آن را آورده باشد.

ص: 221

يفيده المال أضرّ عليه من ذئبين ضاريين(1) في غنم قد هلكت رعاتها واحد في أوّلها و أخر(2) في آخرها ثمّ قال فما ظنّك بهما؟ قلت يفسدان أصلحك اللّٰه قال صدقت، انّ أيسر ما يدخل عليه أن يأتيه أخوه المسلم فيقول زوجنى، فيقول ليس لك مال.

277-36676-(8) مستدرك 189/14: الشيخ أبو الفتوح الرّازى في تفسيره عن أنس بن مالك قال كان رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله جالساً يوماً فدخل أعرابى و سلّم و قال يا رسول اللّٰه أ يمنع سوادى و دمامة(3) وجهي من دخول الجنة قال صلّى اللّه عليه و آله لا، ما كنتَ خائفاً من اللّٰه ومؤمناً برسوله فقال يا رسول اللّٰه، واللّٰه الذي شرّفك بالنّبوة، انّى قبل ذلك بثمانية أشهر آمنت وأقررت بأنّ اللّٰه واحد و أنّك رسوله بالحقّ ، فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنت من القوم، لك ما لهم وعليك ما عليهم، فقال فلم خطبت من هؤلاء الحاضرين فلم يجبنى منهم أحد و لا أرى مانعاً غير دمامة الوجه و سواد اللون و إلّا فأنا في قومي بنى سليم ذو حسب وآبائى معروفون، ولكن غلبنى سواد أخوالى، فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ها هنا عمر بن وهب وكان رجلاً من ثقيف صعب الجانب وفيه أنفة(4) قالوا لا يا رسول اللّٰه فقال للأعرابى تعرف داره ؟ قال نعم. قال اذهب إلى داره ودقّ الباب دقّاً رقيقاً، وإذا دخلت فسلّم وقل انّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أعطانى بنتك، وكانت له بنت ذات جمال وعقل وعفاف، فجاء ودقّ الباب، فلمّا فتح ورأوا سواد وجهه ودمامته اشمأزّوا منه وأظهروا الكراهة فقال إنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أعطانى بنتك فزجروه وردّوه ردّاً قبيحاً، فقام وخرج، فلمّا خرج قالت البنت لأبيها: اذهب واستخبر الحال، فإن كان النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله أعطانيه فانّى راضية بما فعله رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله، فذهب في أثر الرجل وأتى رسول اللّٰه، وقد كان الرجل شكاه إليه فقال له رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يا هذا أنت الّذى رددت رسولي ؟ فقال يا رسول اللّٰه، فعلت وبئس ما فعلت وأنا أستغفر اللّٰه، وانّما رددته لأنّه كان رجلاً من العرب ظننته يكذب، والآن يا رسول اللّٰه فاحكم في نفوسنا وبيوتنا وأموالنا، وانّا نعوذ باللّٰه من غضبه وغضب رسوله صلّى اللّه عليه و آله، فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قم يا أعرابى فانّى أعطيتك بنته، فاذهب إلى بيتها فقال الرجل يا رسول اللّٰه، أنا رجل من العرب فقير و أستحيى أن أدخل بيت المرأة و يدي صفرة فقال له أمرر على ثلاثةٍ من

ص: 222


1- . الضارى من الحيوانات: السَّبُع.
2- . و واحد ك.
3- . أي قباحة وجهي.
4- . الأنفة: حمية الانف و ثوران الغضب لما يتخيل من مكروه يعرض استنكاراً له و استنكافاً من وقوعه.

پرضررتر از دو گرگ درنده در ميان گوسفندانى كه چوپان هاى شان از بين رفته اند و اين دو گرگ يكى در اوّل گله و ديگرى در آخر گلّه باشد. سپس امام پرسيدند: چه گمانى به اين دو گرگ مى برى ؟ گفتم: اين دو گرگ گله را از بين مى برند. خداوند صلاح تان دهد! حضرت فرمود: راست گفتى كمترين چيزى كه بر اين شخص وارد مى شود اين است كه برادر مسلمانش نزد وى آيد و بگويد به من همسر ده و او بگويد تو مال ندارى.»

277-36676-(8) انس بن مالك گويد: «روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود عربى وارد شد و سلام داد و گفت: اى رسول خدا! آيا سياهى و زشت رويى ام مرا از ورود به بهشت باز مى دارد. حضرت فرمود: نه مادامى كه تو از خدا بترسى و به رسول او ايمان داشته باشى.

او گفت: اى رسول خدا به خدايى كه تو را با نبوّت به تو شرافت داده است من هشت ماه پيش ايمان آورده ام و اعتراف كرده ام كه خدا يكى است و تو رسول به حق اويى.

رسول خدا فرمود: تو يكى از همين مردم (مسلمان) هستى هرچه براى آنان است براى تو هم هست و هرچه عليه آنان است عليه تو هم هست.

آن مرد عرب گفت: پس چرا نزد اين جمع حاضر خواستگارى كردم ولى احدى از آنان به من پاسخ مثبت نداد و من مانعى جز زشتى چهره و سياهى رنگم نمى بينم وگرنه من در ميان قومم يعنى بنى سليم شرف و موقعيت دارم و پدرانم همه معروفند ولى چه كنم كه سياهى دايى هايم بر من چيره شده است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا عمر بن وهب اينجا حاضر است ؟

- عمر بن وهب مردى از ثقيف و سرسخت بود و تند و بددماغ بود - گفتند: نه اى رسول خدا.

حضرت به مرد عرب گفت: خانه اش را مى شناسى ؟ او گفت: آرى. حضرت فرمود: به خانه اش برو و نرم در بزن و چون وارد شدى سلام بده و بگو كه رسول خدا دختر تو را به من داده است. عمر بن وهب دخترى زيبا، عاقله و عفيفه داشت. آن مرد عرب آمد در زد و چون در باز شد و سياهى چهره و زشتى او را ديدند از او بدشان آمد و ناخوشايندى خود را اظهار كردند.

مرد عرب گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله دخترت را به من داده است. آنان وى را نهيب زدند و به شكل بدى ردّ كردند او برخاست و بيرون آمد چون بيرون رفت دختر به پدرش گفت: برو و از وضعيت باخبر شو و اگر پيامبر صلى الله عليه و آله مرا به او داده است من به كارى كه رسول خدا كرده است خشنودم. پدر در پى مرد رفت و نزد رسول خدا آمد. آن مرد عرب شكايت پدر دختر را به رسول خدا كرده بود. رسول خدا به او فرمود: اى فلان تو فرستادۀ مرا رد كردى ؟ او گفت: اى رسول خدا من چنين كردم ولى بد كردم و از خدا استغفار مى كنم من او را رد كردم چون او مردى از عرب بود و گمان داشتم كه دروغ مى گويد ولى الان اى رسول خدا شما در رابطه با جان ما، خانه هاى ما و اموال ما حكم فرما و ما به خدا از غضب او و رسولش پناه مى بريم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى اعرابى برخيز من دختر او را به تو دادم برو به خانۀ دختر و مرد عرب گفت: اى رسول خدا من مرد فقيرى از عرب هستم و شرم مى كنم كه به خانۀ زن بروم در حالى كه

ص: 223

الصحابة و خذ منهم ما تحتاج إليه، اذهب إلى عند على(1) عليه السلام و عند عثمان، وعند عبد الرحمن بن عوف، فأتى عليّاً عليه السلام فأعطاه مائة درهم وكذا عثمان، و عبد الرحمن. الخبر.

278-36677-(9) أمالى ابن الطوسيّ 519: عن أبيه قال أخبرنا جماعة عن أبي المفضّل قال حدّثنا الفضل بن محمّد البيهقيّ قال حدّثنا هارون بن عمرو المجاشعى قال حدّثنا محمّد بن جعفر قال حدّثنا أبى أبو عبد اللّٰه، قال المجاشعى: و حدّثناه الرّضا عليّ بن موسى عن أبيه موسى عن أبيه أبي عبد اللّٰه جعفر بن محمّد عن آبائه عن عليّ بن أبي طالب عليهم السلام قال قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله إنّما النكاح رقّ (1)، فإذا أنكح أحدكم وليدة فقد أرقّها فلينظر أحدكم لم يرقّ كريمته.

و يأتي في باب (28) كراهة تزويج سيّئ الخلق (ج 25) ما يناسب ذلك فلاحظ. وفى باب (1) ما ورد في انّ اللّٰه تعالى يبغض الطّلاق من أبوابه (ج 27) ما يدلّ على أنّه لا بأس بردّ المطلاق.

(25) باب كراهة تزويج الصغار

279-36678-(1) كافى 398/5: محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان وعليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن ابن أبي عمير عن هشام بن الحكم عن أبي عبد اللّٰه أو أبى الحسن عليهما السلام قال قيل له انّا نزوّج صبياننا وهم صغار قال فقال إذا زوّجوا و هم صغار لم يكادوا يتألّفون.

(26) باب ما ورد في أن من كان كبير الآلة فعليه بالسوداء العَنَطْنَطَة

280-36679-(2) كافى 336/5: عليّ بن محمّد عن صالح بن أبي حماد عن هارون بن مسلم عن بريد بن معاوية عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال أتى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله رجل فقال يا رسول اللّٰه انّى أحمل أعظم ما يحمل الرجال فهل يصلح لي أن آتى بعض ما لي من البهائم ناقة أو حمارة فانّ

ص: 224


1- . الرقّ : العبودة والرقيق: العبد. اللسان.
2- . هكذا في الأصل ولكن يحتمل قويّاً أن يكون صحيحه (اذهب عند عليّ عليه السلام) و لفظه (الى) زائدة.

دستم خالى است. حضرت به او فرمود: به نزد سه نفر از يارانم برو و آنچه بدان نياز دارى را از آنان بگير.

نزد على عليه السلام و عثمان و عبدالرحمن بن عوف برو. حضرت نزد على عليه السلام آمد و صد درهم به او داد.

عثمان و عبدالرحمن هم چنين كردند.»

278-36677-(9) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «ازدواج بردگى است و آن زمان كه يكى از شما دخترى را شوهر دهد او را برده ساخته است پس هركس از شما دقت كند و بنگرد كه دختر بزرگوار خويش را بردۀ چه كسى مى سازد.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب بيست و هشتم مناسب اين؛ ملاحظه كنيد.

و در باب يكم از باب هاى طلاق روايتى كه دلالت دارد كه ردّ مردى كه زياد طلاق مى دهد اشكالى ندارد.

باب 25 كراهت ازدواج دادن فرزندان كم سن

279-36678-(1) هشام بن حكم گويد: «به امام صادق و يا امام كاظم عليهما السلام گفته شد: «ما فرزندان مان را در كوچكى ازدواج مى دهيم. هشام گويد: حضرت فرمود: اگر در كوچكى ازدواج داده شوند با هم انس و الفت نمى گيرند.»

باب 26 عدم جواز مباشرت جنسى با حيوان

280-36679-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا! من آلتى بزرگتر از ديگران دارم آيا شايسته است كه با شتر يا الاغ ماده اى از حيوانات نزديكى كنم ؟ چون بانوان توان و طاقت آنچه را من دارم ندارند.

ص: 225

النساء لا يقوين على ما عندي فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ان اللّٰه تبارك وتعالى لم يخلقك حتّى خلق لك ما يحتملك من شكلك فانصرف الرجل ولم يلبث ان عاد إلى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقال له مثل مقالته في أوّل مرّة فقال له رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فأين أنت من السوداء العَنَطْنَطَة(1) قال فانصرف الرجل فلم يلبث أن عاد فقال يا رسول اللّٰه أشهد أنّك رسول اللّٰه حقّاً انّى طلب ما أمرتنى به فوقعت على شكلى ممّا يحتملنى و قد أقنعنى ذلك.

(27) باب كراهة تزويج شارب الخمر

281-36680-(1) تهذيب 398/7: كافى 348/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن بعض أصحابه(2) عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله شارب الخمر لا يزوّج إذا خطب.

282-36681-(2) تهذيب 398/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 348/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن محبوب عن خالد بن جرير عن أبي الربيع عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله من شرب الخمر بعد ما حرّمها اللّٰه (على لسانى كا) فليس بأهل أن يزوّج إذا خطب.

283-36682-(3) تهذيب 103/9: محمّد بن يعقوب عن كافى 397/6: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد بن سماعة عن غير واحد عن أبان بن عثمان عن حماد بن بشير عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله من شرب الخمر بعد أن(3) حرّمها اللّٰه تعالى على لسانى فليس بأهل أن يزوّج إذا خطب، و لا يصدّق إذا حدّث و لا يشفّع ولا يؤتمن على أمانة فمن ائتمنه على أمانة فأكلها أو ضيّعها فليس للذى ائتمنه (على اللّٰه عزّ و جلّ كا) أن يأجره ولا يخلف عليه.

وقال أبو عبد اللّٰه عليه السلام انّى أردت أن أستبضع بضاعة إلى اليمن فأتيت أبا جعفر عليه السلام فقلت له انّنى أريد ان استبضع(4) فلاناً (بضاعةً كا) فقال (لى كا) أ ما علمت أنّه يشرب الخمر فقلت [قد كا] بلغني من المؤمنين انّهم يقولون ذلك فقال [لى كا] صدّقهم فانّ اللّٰه عزّ و جلّ

ص: 226


1- . أي طويلة العنق مع حسن قوام النهاية.
2- . عن بعض أصحابنا يب.
3- . إذ يب.
4- . استبضع الرجل الشيء: جعله له بضاعة.

پيامبر اكرم فرمودند: خداوند تو را نيافريد مگر اين كه براى تو كسى همانند تو كه تحمّل تو را داشته باشد پديد آورد آن مرد بازگشت و چيزى درنگ نكرد تا اين كه دوباره به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و گفتار پيشين خود را تكرار كرد. رسول خدا به او فرمودند: چرا با زنان سياه بلند اندام ازدواج نمى كنى. او از محضر پيامبر اكرم بيرون رفت و وقتى بازگشت گفت: يا رسول الله! گواهى مى دهم كه تو به حقّ ، پيامبر خدايى. من جستجو كردم آنچه را شما فرموده بوديد پيدا كردم و يافتم زنى همگون خودم كه تحمّل مرا داشت و اين مرا خرسند ساخته است.»

باب 27 كراهت همسر دادن به شرابخوار

281-36680-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: به شرابخوار هنگامى كه خواستگارى مى كند نبايد همسر داد.»

282-36681-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر كسى پس از اين كه خداوند شراب را بر زبان من حرام ساخته است، شراب بخورد آنگاه كه به خواستگارى مى آيد شايستگى همسرى ندارد.»

283-36682-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هركس پس از آن كه خداوند شراب را بر زبان من حرام ساخته است، شراب بنوشد اگر خواستگارى كند شايستگى آن را ندارد كه به او همسر داده شود و چون سخن گويد نبايد حرفش را باور كند و وساطتش را نبايد پذيرفت و نبايد او را امين شمرد و امانتى به او سپرد و اگر كسى او را امين دانست و امانتى به دست او سپرد و او آن را حيف و ميل كرد يا ضايع كرد، نه خدا به او اجرى مى دهد و نه جاى آن را براى او پُر مى كند.»

و امام جعفر عليه السلام فرمود: «من مى خواستم كالايى به يمن بفرستم پس خدمت پدرم امام باقر عليه السلام رسيدم و عرض كردم: مى خواهم كالايى را به فلانى دهم [تا به يمن ببرد]. حضرت به من فرمود: آيا نمى دانى كه او شرابخوار است ؟

عرض كردم: من شنيده ام كه بعضى از مؤمنان دربارۀ او چنين مى گويند.

پدرم امام باقر عليه السلام فرمود: حرف آنها را باور كن چرا كه خداى بزرگ در حق پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«او به خدا ايمان دارد و مؤمنان را تصديق مى كند.» وانگهى فرمود: اگر كالايى به او سپردى و آن كالا نابود شد يا ضايع گشت اين حق را بر خدا ندارى كه به تو پاداشى دهد و جاى آن را براى تو پُر كند.

حضرت مى فرمايد: من كالا را به او سپردم و او آن را ضايع كرد وانگهى از خداى بزرگ خواستم كه در قبال آن به من پاداش دهد. پس امام باقر عليه السلام فرمود: بس كن اى پسرم! تو اين حق را بر خدا ندارى كه به تو پاداش دهد يا جاى آن را براى تو پر كند. گفتم: چرا؟ فرمود: به خاطر اينكه

ص: 227

يقول «يُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ » ثمّ قال إنّك ان استبضعته فهلكت أو ضاعت فليس لك على اللّٰه عزّ و جلّ أن يأجرك ولا يخلف عليك، فَاستَبْضَعْتُهُ فضيّعها، فدعوت اللّٰه عزّ و جلّ أن يأجرنى فقال يا(1) بنى مَه(2)، ليس لك على اللّٰه أن يأجرك، ولا يخلف عليك، قال قلت (له كا) ولِمَ فقال لي انّ اللّٰه عزّ و جلّ يقول: «وَ لاٰ تُؤْتُوا اَلسُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَكُمُ اَلَّتِي جَعَلَ اَللّٰهُ لَكُمْ قِيٰاماً»(3) فهل تعرف سفيهاً أسفه من شارب الخمر؟

قال ثمّ (4) قال عليه السلام لا يزال العبد في فُسحة(5) من اللّٰه عزّ و جلّ حتّى يشرب الخمر، فإذا شربها خرق اللّٰه عزّ و جلّ عنه سرباله(6)، و كان وليّه وأخوه إبليس لعنه اللّٰه وسمعه، و بصره، و يده، و رجله يسوقه إلى كلّ ضلال(7) و يصرفه عن كلّ خير.

284-36683-(4) مستدرك 191/14 و 53/17: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن الصادق عليه السلام أنّه قال ليس شارب الخمر أهلاً أن يزوّج و (لا خ) أن يؤتمن على أمانة لقوله «وَ لاٰ تُؤْتُوا اَلسُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَكُمُ ».

285-36684-(5) جامع الأخبار 426: روى عن الصادق عليه السلام أنّه قال شارب الخمر إذا مرض فلا تعودوه، و إذا مات فلا تشهدوه، و إذا شهد فلا تزكّوه، و إذا خطب إليكم فلا تزوّجوه، فإنّه من زوّج ابنته شارب الخمر فكأنّما قادها إلى الزنا.

286-36685-(6) تهذيب 398/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 347/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد رفعه قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام من زوّج كريمته من شارب الخمر(8) فقد قطع رحمها.

287-36686-(7) العوالى 272/1: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله من زوّج كريمته من شارب الخمر فكأنّما ساقها إلى الزنا.

288-36687-(8) فقه الرضا عليه السلام 237: و لا تزوّج شارب خمر فانّ من فعل فكأنّما قادها إلى الزنا.

289-36688-(9) فيه 280: و إيّاك أن تزوّج شارب الخمر فان زوّجته فكأنّما قدت(9) إلى الزنا.

ص: 228


1- . أي يب.
2- . مَه: زجر و نهى بمعنى اكفف. اللسان.
3- . النساء، الآية الخامسة.
4- . وقال يب.
5- . أي سعة.
6- . السربال: القميص و الدرع. اللسان.
7- . شرّ يب.
8- . خمر يب.
9- . زوّجته خ.

خداى بزرگ فرموده است: «و اموال خود را كه خداوند آن را وسيلۀ قوام زندگى شما قرار داده به سفيهان ندهيد.» و آيا سفيهى سفيه تر و نابخردتر از شرابخوار مى شناسى ؟

حضرت فرمود: وانگهى پدرم فرمود: پيوسته بنده در وسعت و گشايشى از سوى خداى بزرگ است مگر اينكه شراب بخورد و چون شراب خورد خداى بزرگ شلوار او را - كه مايۀ آبروى او بود - مى درد و پس از آن سرپرست و برادر او، گوش او، چشم او، دست او و پاى او، شيطان خواهد بود و او را به هر گمراهى خواهد كشيد و از هر كار خيرى منصرف خواهد كرد».

284-36683-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «شرابخوار شايستگى ندارد كه به او همسر بدهند و يا او را بر امانتى امين بشمرند به دليل فرموده خداوند عز و جل: «اموال تان را به سفيهان ندهيد».

285-36684-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «شرابخوار اگر مريض شد از او عيادت نكنيد و چون مُرد بر جنازه اش حاضر نشويد و چون در مجلسى حاضر بود او را نستاييد و اگر از شما خواستگارى كرد به او همسر ندهيد چون كسى كه دخترش را به شرابخوار بدهد گويا او را به زنا كشانده است.»

286-36685-(6) امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى كه دختر گرامى اش را به شرابخوار بدهد قطع رحم با دختر خود كرده است.»

287-36686-(7) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس دختر گرامى اش را به شرابخوار تزويج كند گويا او را به زنا كشانده است.»

288-36687-(8) به شرابخوار همسر مده چرا كه هركس چنين كند گويا كه دخترش را به زنا راهنمايى كرده است.

289-36688-(9) و مبادا كه به شرابخوار زن بدهى و اگر به او همسر دادى گويا كه به زنا هدايت كرده اى.

ص: 229

290-36689-(10) العوالى 272/1: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله من زوّج كريمته من فاسق نزل عليه كلّ يوم ألف لعنة.

و تقدّم في رواية ابن أبي عمير (47) من باب (6) عيادة المريض من أبواب ما يتعلّق بالمرض (ج 3)

قوله صلّى اللّه عليه و آله لاتزوّجوا شارب الخمر إذا خطب

و في رواية العلا (48) قوله صلّى اللّه عليه و آله و ان خطب شارب الخمر فلاتزوّجوه.

و في رواية حريز (5) من باب (6) انّ من ائتمن شارب الخمر فليس له على اللّٰه ضمان من أبواب الوديعة (ج 23)

قوله عليه السلام انّ شارب الخمر لا يزوّج إذا خطب ولاحظ سائر أحاديث الباب. و يأتي في باب (33) ما ورد في انّ شارب الخمر لايزوّج من أبواب الاشربة (ج 29) ما يدلّ على ذلك.

(28) باب كراهة تزويج سيّئ الخلق والمخنّث

291-36690-(1) كافى 563/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن فقيه 259/3: يعقوب بن يزيد عن الحسين بن بشّار الواسطى قال كتبت إلى أبى الحسن الرضا عليه السلام انّ لي قرابةً قد خطب إلىّ (ابنتى فقيه) وفى خُلقه شيء(1) فقال لا تزوّجه ان كان سيّئ الخُلق.

292-36691-(2) مكارم الأخلاق 203: من نوادر الحكمة عن الحسين بن بشّار قال كتبت إلى أبى الحسن عليه السلام انّ لي ذا قربة قد خطب إلىّ وفى خُلقه سوء قال لا تزوّجه ان كان سيّئ الخُلق.

293-36692-(3) قرب الإسناد 247: عبد اللّٰه بن الحسن العلوىّ عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال و سألته أنّ زوج(2) بنتى غلام فيه لين وأبوه لا بأس به قال ان لم تكن فاحشة فزوّجه يعنى الخَنَث(3).

294-36693-(4) البحار 286/10: ما وصل إلينا من أخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال و سألته عن رجل زوّج ابنته غلاماً فيه لين وأبوه لا بأس به قال إن لم تكن به فاحشة فيزوّجه يعنى الخَنَث -

ص: 230


1- . سوء فقيه.
2- . وسألته عن رجل زوّج ابنته غلاماً... خ.
3- . خَنِثَ الرجل: كان فيه لين و تكسّر و تثنٍّ فكان على صورة الرجال و أحوال النساء فهو خَنِثٌ المنجد.

290-36689-(10) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس دختر گرامى اش را به مرد فاسقى تزويج كند هر روز هزار لعنت بر او نازل خواهد شد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت چهل و هفتم از باب ششم از باب هاى متعلق به مريض فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «به شرابخوار هنگامى كه خواستگارى مى كند همسر ندهيد.»

و در روايت چهل و هشتم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «و اگر شرابخوار خواستگارى كرد به او همسر ندهيد.»

و در روايت پنجم از باب ششم از باب هاى وديعه فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «شرابخوار اگر خواستگارى كرد به او همسر داده نمى شود و بنگريد به ديگر روايات اين باب.»

مى آيد:

در باب سى و سوم از باب هاى نوشيدنى ها روايتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 28 كراهت دختر دادن به مرد بداخلاق و زن خصلت

291-36690-(1) حسين بن بشّار واسطى گويد: «نامه اى براى امام رضا عليه السلام نوشتم كه: خويشاوندى دارم كه از من خواستگارى كرده است ولى اخلاقش مشكل دارد. حضرت فرمود: به او همسر مده اگر بداخلاق است.»

292-36691-(2) حسين بن بشار گويد: «براى امام رضا عليه السلام نوشتم كه: من خويشاوندى دارم كه از من خواستگارى كرده است ولى اخلاقش بد است. حضرت فرمود: اگر بداخلاق است به او همسر مده.»

293-36692-(3) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام پرسيدم: شوهر دخترم جوانى است كه نرمى در او است (يعنى زن خصلت است) ولى پدرش مشكلى ندارد. حضرت فرمود: اگر اين مرد بدكاره نيست او را همسر بده (يعنى به جوانى كه زن خصلت است همسر بده).»

294-36693-(4) على بن جعفر گويد: «از امام موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ مردى كه دخترش را به پسرى داده كه در آن پسر نرمى (زن خصلتى) است ولى پدرش مشكلى ندارد پرسيدم حضرت فرمود: اگر اين جوان بدكارگى ندارد به او همسر بدهد (يعنى به جوان زن خصلت).»

ص: 231

و تقدّم في باب (24) ما ورد في أنّ من خطب إليكم فرضيتم دينه وخُلقه فزوّجوه ما يناسب الباب.

(29) باب كراهة تزويج الحمقاء دون الأحمق

295-36694-(1) تهذيب 406/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 353/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين صلوات اللّٰه عليه إيّاكم وتزويج الحمقاء فانّ صحبتها بلاء، و ولدها ضياع. الجعفريّات 92: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إيّاكم (وذكر مثله). المقنعة 79: قال الصادق عليه السلام إيّاكم (وذكر نحوه إلّا أنّه ذكر ضلال بدل بلاء).

296-36695-(2) تهذيب 406/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 354/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد اللّٰه عن أبيه عمّن حدثه عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال زوّجوا الأحمق و لا تزوّجوا الحمقاء فانّ الأحمق (قد فقيه) ينجب و الحمقاء لا تنجب. فقيه 366/3: قال الصادق عليه السلام زوّجوا (وذكر مثله).

و تقدّم في رواية ابن مصعب (1) من باب (17) انّ خير الجواري ما كان فيها هوى وكان لها عقل وأدب

قوله عليه السلام و جارية ليس لك فيها هوى و ليس لها عقل ولا أدب فتجعل فيما بينك وبينها البحر الأخضر. ويأتي في الباب التالى ما يناسب ذلك.

و

فى رواية زرارة (21) من باب (1) حكم مناكحة الكّفار من أبوابها قوله لا يصلح للمسلم أن ينكح يهوديّة ولا نصرانيّة وانّما يحلّ له منهنّ نكاح البله.

(30) باب كراهة تزويج المجنونة وجواز وطيها بالملك ولا يطلب ولدها

297-36696-(1) كافى 354/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن تهذيب 406/7: (الحسن يب) بن محبوب عن أبي أيّوب الخزّاز عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال سأله

ص: 232

ارجاعات

گذشت:

در باب بيست و چهارم مناسب اين باب.

باب 29 كراهت همسرگيرى زن كم خرد و عدم كراهت ازدواج با مرد احمق

295-36694-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: با زنان نابخرد ازدواج نكنيد بى شك همزيستى با او مايۀ گرفتارى و فرزندان وى تباه خواهند شد.»

296-36695-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «به مرد احمق همسر بدهيد ولى با زن احمق ازدواج مكنيد بى ترديد مرد احمق نجيب مى افتد ولى زن احمق نجيب نمى شود.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب هفدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و دخترى كه به او عشق و علاقه ندارى و او هم عقل و ادب ندارد تو ميان خود و او بايد دريايى سبز را قرار دهى، [و از او بسيار فاصله بگيرى].»

مى آيد:

در باب بعدى مناسب اين باب.

و در روايت بيست و يكم از باب يكم از باب هاى ازدواج با كافران اين گفته كه: «براى مسلمان درست نيست كه با زن يهودى و مسيحى ازدواج كند و تنها براى مسلمان حلال است كه با زنان ساده از آنان ازدواج كند.»

باب 30 كراهت ازدواج با دختر ديوانه و حكم آميزش با كنيز ديوانه

297-36696-(1) كسى از امام باقر عليه السلام پرسيد: «مرد مسلمانى از زن زيباچهرۀ ديوانه اى خوشش مى آيد آيا شايسته است او را به همسرى بگيرد؟ حضرت فرمودند: نه ليكن اگر كنيز ديوانه اى دارد باكى نيست كه با او هم بستر شود ولى از او صاحب فرزند نشود.»

ص: 233

بعض أصحابنا عن الرجل المسلم تعجبه المرأة الحسناء أ يصلح (له كا) أن يتزوّجها وهى مجنونة قال لا ولكن إن كانت(1) عنده أمة مجنونة فلا بأس بأن(2) يطأها ولا يطلب ولدها. الخصال 615: بإسناده عن عليّ عليه السلام في حديث الأربعمأة و توقّوا على أولادكم لبن البغىّ من النساء والمجنونة فانّ اللبن يعدّى.

(31) باب كراهة نكاح القابلة وبنتها إذا ربّت

298-36697-(1) كافى 447/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن خلّاد السندىّ عن عمرو بن شمر [عن جابر] عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قلت له الرجل يتزوّج قابلته قال لا و لا ابنتها.

299-36698-(2) كافى 447/5: محمّد بن يحيى عن محمّد بن أحمد عن محمّد بن عيسى(3) تهذيب 455/7: استبصار 176/3: محمّد بن الحسن يب) الصفّار عن محمّد بن عيسى (بن عبيد يب صا) عن أبي محمّد الأنصاريّ عن فقيه 259/3: مرو بن شمر عن جابر (بن يزيد كا) قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن القابلة أ يحلّ للمولود أن ينكحها قال لا ولا ابنتها هي (من صا) بعض(4) أمّهاته. (كا

و في رواية معاوية بن عمّار عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال إن قبلت و مرّت فالقوابل أكثر من ذلك، وان قبلت و ربّت حرمت عليه. فقيه و روى عن معاوية بن عمار قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام (وذكر مثله). (حمله الشيخ رحمه اللّه في التّهذيبين على ضرب من الكراهية إذا كانت القابلة قد قبلت وربّت المولود).

المقنع 109: و لا تحلّ القابلة للمولود ولا ابنتها وهى كبعض اُمّهاته و في حديث آخر ان قبلت و مرّت (وذكر مثله بتقديم وتأخير).

300-36699-(3) مستدرك 416/14: كتاب خلّاد السدىّ البزّاز الكوفيّ عن عمرو بن شمر قال قلت لأبى عبد اللّٰه عليه السلام يتزوّج الرجل قابلته قال لا و لا ابنتها.

ص: 234


1- . إذا كان يب.
2- . أن يب.
3- . محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى ئل.
4- . كبعض فقيه.

روايت در كتاب خصال: «امير المؤمنين على عليه السلام در حديث چهارصد كلمه فرمودند:... و از شير دادن زن بدكار و زن ديوانه بر فرزندان تان پرهيز داشته باشيد چرا كه شير اثر مى گذارد.»

باب 31 كراهت ازدواج با قابله و دختر او، اگر كودك را بزرگ كرده است

298-36697-(1) جابر گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى با قابلۀ خود ازدواج مى كند حضرت فرمود: نه و نه با دختر قابله اش.»

299-36698-(2) جابر بن يزيد گويد: «از امام باقر عليه السلام درباره قابله پرسيدم كه آيا جايز است فرزند با قابله ازدواج كند حضرت فرمود: نه و نه با دختر قابله، قابله، نوعى مادر محسوب مى شود.»

و در روايت معاوية بن عمّار از امام صادق عليه السلام است كه حضرت فرمود: «اگر قابلگى كرده و گذشته قابله ها بيش از اين هستند ولى اگر قابلگى كرده و (بچه را) تربيت كرده قابله بر فرزند حرام مى شود.»

توجيه شيخ طوسى قدس سره: «شيخ طوسى قدس سره در كتاب تهذيب و استبصار روايت گذشته را بر نوعى كراهت حمل كرده است كه اگر قابله قابلگى كرده و مولود را تربيت كرده است.»

300-36699-(3) عمرو بن شمر گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مرد با قابلۀ خود ازدواج مى كند. حضرت فرمود:

نه و نه با دختر قابله اش.»

ص: 235

301-36700-(4) تهذيب 455/7: استبصار 176/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن عليّ بن الحكم عن عليّ ابن أبي حمزة عن أبي بصير عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لا يتزوّج المرأة الّتى قبلته و لا ابنتها.

302-36701-(5) الدعائم 237/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى أن يتزوّج الرجل قابلته ولا ابنتها.

303-36702-(6) كافى 448/5: حميد بن زياد عن عبد اللّٰه(1) بن أحمد عن عليّ بن الحسن عن محمّد بن زياد بن عيسى بيّاع السابرى(1) عن أبان بن عثمان عن إبراهيم عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إذا استقبل الصبىّ القابلة بوجهه حرمت عليه وحرم عليه ولدها.

304-36703-(7) تهذيب 455/7: استبصار 176/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن (إبراهيم صا) ابن أبي عمير عن إبراهيم بن عبد الحميد قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن القابلة تقبل الرجل أ له أن يتزوّجها فقال إن كانت قبلته المرّة و المرّتين و الثلاثة فلا بأس، وان كانت قبلته وربّته وكفلته فانّى أنهى نفسى عنها وولدى.

و في خبر آخر وصديقى.

305-36704-(8) قرب الإسناد 385: محمّد بن الحسين ابن أبي الخطّاب(2) قال أخبرنا أحمد بن محمّد ابن أبي نصر قال: سألت (أبا الحسن الرضا عليه السلام) عن المرأة تقبلها القابلة فتلد الغلام يحلّ للغلام أن يتزوّج قابلة أمّه قال سبحان اللّٰه وما يحرم عليه من ذلك.

306-36705-(9) تهذيب 455/7: استبصار 176/3: محمّد بن عليّ بن محبوب عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر قال قلت للرضا عليه السلام يتزوّج الرجل المرأة الّتى قبلته فقال سبحان اللّٰه ما حرّم اللّٰه عليه من ذلك.

(32) باب كراهة مناكحة الزّنج والخزر والخوز والسّند والهند والقند والنبط و الكرد و من تكون ملعونة على لسان النبيّ صلّى اللّه عليه و آله

307-36706-(3) تهذيب 405/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 352/5: عليّ بن إبراهيم عن

ص: 236


1- . السابرى من اجود الثياب. و السابرى: ضرب من التمر.
2- . أحمد بن محمّد بن عيسى ئل.
3- . عن عبيداللّٰه ئل.

301-36700-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «با زنى كه قابلگى او را كرده و نه با دختر آن قابله ازدواج نمى شود.»

302-36701-(5) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از اينكه مردى با قابلۀ خود و يا دختر قابله اش ازدواج كند نهى فرمودند.

303-36702-(6) امام صادق عليه السلام فرمود: «آن زمان كه فرزند با صورتش با قابله مواجه مى شود قابله بر او حرام مى گردد و فرزند قابله نيز بر او حرام مى شود.»

304-36703-(7) ابراهيم بن عبدالحميد گويد: «از امام هفتم عليه السلام درباره قابله پرسيدم كه قابلگى مردى را كرده است آيا آن مرد مى تواند با آن قابله اش ازدواج كند؟ حضرت فرمود: اگر يك بار و دو بار و سه بار گرفته اشكالى ندارد ولى اگر او را گرفته و تربيت كرده و كفالت او را به عهده داشته، من خودم و فرزندم را از آن باز مى دارم و در روايت ديگرى آمده و دوستم را نيز.»

305-36704-(8) احمد بن محمد بن ابى نصر گويد: «از امام رضا عليه السلام دربارۀ زنى كه قابله اى قابلگى او را مى كند و آن زن پسر مى زايد پرسيدم كه آيا پسر مى تواند با قابلۀ مادرش ازدواج كند؟ حضرت فرمود: سبحان الله چه حرمتى دارد اين براى او.»

306-36705-(9) احمد بن محمد بن ابى نصر گويد: «به امام رضا عليه السلام گفتم: آيا مرد مى تواند با زنى كه قابلگى او را كرده است ازدواج كند؟ حضرت فرمود: سبحان الله! خداوند اين را بر او حرام نكرده است.»

باب 32 كراهت ازدواج بااين گروه ها

307-36706-(1) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «با زنگيان ازدواج نكنيد بى ترديد آنان آفريدگانى نازيبايند.»

ص: 237

هارون بن مسلم عن مسعدة بن زياد(1) عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام إيّاكم ونكاح الزنج فإنّه خلق مشوّه. الجعفريّات 90: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنكحوا الأكفاء وانكحوا منهم(2) واختاروا لنطفكم وإيّاكم (وذكر مثله). الدعائم 194/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (مثل ما في الجعفريّات).

308-36707-(2) كافى 352/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن موسى بن جعفر عن عمرو بن سعيد عن محمّد بن عبد اللّٰه الهاشمى عن أحمد بن يوسف عن عليّ بن داود الحداد عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لا تناكحوا الزنج(3) والخزر(4) فانّ لهم أرحاماً تدلّ على غير الوفاء، قال و الهند و السند و القند ليس فيهم نجيب يعنى القندهار.

309-36708-(3) العلل 393: أبى رحمه اللّه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّٰه عن إبراهيم بن هاشم عن عبد اللّٰه بن حمّاد عن شريك عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لا تسبّوا قريشاً، ولا تبغضوا العرب، ولا تذلوا الموالى، ولا تساكنوا الخوز، ولا تزوجوا إليهم، فان لهم عرقا يدعوهم إلى غير الوفاء.

310-36709-(4) العلل 566: حدّثنا أبى رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد بن يحيى العطّار عن الحسين بن ظريف عن هشام عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال يا هشام، النبط ليس من العرب، ولا من العجم، فلا تتّخذ منهم وليّاً و لا نصيراً، فانّ لهم اُصولاً تدعو إلى غير الوفاء.

311-36710-(5) كافى 569/5: (محمّد بن يحيى معلّق) عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن أبيه عن سدير قال قال لي أبو جعفر عليه السلام يا سدير بلغني عن نساء أهل الكوفة جمال وحسن تبعّل(5) فابتغ لي امرأةً ذات جمال في موضع فقلت: قد أصبتها جعلت فداك فلانة بنت فلان ابن محمّد بن الأشعث بن قيس فقال لي يا سدير أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لعن قوماً فَجَرَتِ اللّعنةُ في أعقابهم إلى يوم القيامة وأنا أكره أن يصيب جسدى جسد أحد من أهل النار.

ص: 238


1- . مسعدة بن صدقة يب.
2- . فيهم الدعائم.
3- . أي قوم من السودان.
4- . الخزر: ضيّق العين. طائفة من الناس خزر العيون.
5- . امرأة حسنة التّبعّل إذا كانت مطاوعة لزوجها محبّة له. اللسان.

متن روايت در كتاب جعفريّات: «امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هم كفوان را ازدواج دهيد و از هم كفوان ازدواج كنيد و براى نطفه هاتان (جوانان را) انتخاب كنيد (سپس مانند روايت قبل را آورده است).»

308-36707-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «با زنگيان (دسته اى از سياهان) و اهل خزر (تنگ چشمان) ازدواج نكنيد چرا كه آنان رحم هايى دارند كه نشانگر بى وفايى است.

حضرت فرمود: هند و سند و قند در آنان نجيب وجود ندارد (منظور قندهار است).»

309-36708-(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «به قريش دشنام ندهيد و عرب را دشمن مداريد و غير عرب را خوار مسازيد و با خوزيان هم مسكن نشويد و با آنان ازدواج نكنيد چرا كه آنان رگى دارند كه آنان را به بى وفايى مى خواند.»

310-36709-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «اى هشام! نبط از عرب نيست و نه از عجم بنابراين از آنان دوست و ياور مگير چرا كه آنان ريشه هايى دارند كه آنان را به بى وفايى مى خواند.»

311-36710-(5) سدير گويد: «امام باقر عليه السلام به من فرمودند: اى سدير! زيبايى و خوب شوهردارى زنان كوفه به من رسيده است براى من زنى زيبا در جايى پيدا كن. من گفتم: فدايت شوم! به آن دست يافتى فلان زن دختر فلانى فرزند محمد بن اشعث بن قيس. حضرت به من فرمود: اى سدير! رسول خدا صلى الله عليه و آله گروهى را لعنت كردند و لعنت در نسل آنان تا قيامت جارى است و من دوست ندارم كه بدنم به بدن فردى از اهل آتش بخورد.»

ص: 239

312-36711-(6) الخصال 110: حدّثنا الحسن بن أحمد بن إدريس رحمه اللّه عن أبيه عن محمّد بن أحمد عن محمّد بن على الهمدانيّ يرفعه إلى داود بن فرقد عن أبي جعفر أو أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال ثلاثة لا ينجبون أعور يمين، و أزرق كالفصّ ، ومولد السند. (وفى بعض النسخ مولد السّنة).

و تقدّم في رواية أبى الربيع (1) من باب (23) كراهة شراء السودان من أبواب بيع العبيد (ج 23)

قوله عليه السلام ولا تنكحوا من الأكراد أحداً فإنّهم جنس من الجنّ كشف عنهم الغطاء.

و لاحظ باب (18) أنّ المؤمن كفو المؤمنة من أبواب التزويج (ج 25) وباب (24) أنّ من خطب إليكم فرضيتم دينه وخلقه فزوّجوه.

(33) باب أنّه يكره للرجل أن يتزوّج بامرأة كانت ضرّة لامّه مع غير أبيه

313-36712-(1) تهذيب 472/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن تهذيب 489/7: فقيه 259/3: الحسن بن محبوب عن جميل بن صالح عن زرارة قال سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول ما أحبّ للرجل المسلم أن يتزوّج امرأة إذا كانت ضرّةً لامّه(1) مع غير أبيه.

(34) باب كراهة تزويج الحرّ الأمة دواماً إلّا مع عدم الطول وخوف العنت

قال اللّٰه تعالى في سورة النساء (4):25: «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ اَلْمُحْصَنٰاتِ اَلْمُؤْمِنٰاتِ فَمِنْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ مِنْ فَتَيٰاتِكُمُ اَلْمُؤْمِنٰاتِ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِإِيمٰانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنٰاتٍ غَيْرَ مُسٰافِحٰاتٍ وَ لاٰ مُتَّخِذٰاتِ أَخْدٰانٍ فَإِذٰا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفٰاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مٰا عَلَى اَلْمُحْصَنٰاتِ مِنَ اَلْعَذٰابِ ذٰلِكَ لِمَنْ خَشِيَ اَلْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ »

ص: 240


1- . أن يتزوّج ضرّةً كانت لامّه يب. ضرّة المرأة: امرأة زوجها و الضرّتان: امرأتا رجل.

312-36711-(6) امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام فرمودند: «سه دسته اند كه نجيب نمى شوند: 1. كسى كه چشم راستش چپ است 2. آبى چشم چون نگين فيروزه 3. و زاييده شدۀ سند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب بيست و سوم از باب هاى بيع بردگان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «با احدى از كردها ازدواج نكنيد چون آنان جنسى از جنّيان هستند كه پرده از آنان برداشته شده است [و قابل رؤيت شده اند].»

و بنگريد به باب هجدهم از باب هاى تزويج و باب بيست و چهارم.

باب 33 كراهت ازدواج انسان با هووى مادرش از غير پدرش

313-36712-(1) زراره گويد: «از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: براى مرد مسلمان دوست ندارم كه با زنى كه هووى مادرش البته با غير پدرش بوده، ازدواج كند.»

باب 34 كراهت ازدواج مرد آزاد با كنيز

خداوند تعالى مى فرمايد:

و آنها كه توانايى ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن با ايمان را ندارند مى توانند با زنان پاكدامن از بردگان با ايمانى كه در اختيار دارند ازدواج كنند - خدا به ايمان شما آگاه تر است و همگى اعضاى يك پيكريد - آنها را با اجازۀ صاحبان آنان تزويج نماييد و مهرشان را به خودشان بدهيد به شرط آنكه پاكدامن باشند نه بطور آشكار مرتكب زنا شوند و نه دوست پنهانى بگيرند و در صورتى كه «محصنه» [\شوهردار] باشند و مرتكب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازان زنان آزاد را خواهند داشت. اين (اجازۀ ازدواج با كنيزان) براى كسانى از شماست كه بترسند (از نظر غريزۀ جنسى) به زحمت بيفتند و (با اين حال نيز) خوددارى (از ازدواج با آنان) براى شما بهتر است و خداوند، آمرزنده و مهربان است.(1)

ص: 241


1- . نساء 25/4.

314-36713-(1) كافى 360/5: (محمّد بن يحيى عن عبد اللّٰه بن محمّد عن عليّ بن الحكم معلّق) عن أبان عن زرارة بن أعين عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن الرجل يتزوّج الأمة قال لا إلّا أن يضطر إلى ذلك.

315-36714-(2) الدعائم 244/2: روينا عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام أنّ عليّاً عليه السلام قال لا يحلّ نكاح الإماء إلّا لمن خشى العنت يعنى الزنا و لا ينبغي للحر أن يتزوّج أمة فان فعل فرق بينهما وعزر.

316-36715-(3) تهذيب 334/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن محمّد بن عبد اللّٰه بن زرارة عن الحسن بن عليّ عن علا بن رزين عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن الرّجل يتزوّج المملوكة قال إذا اضطرّ إليها فلا بأس.

317-36716-(4) تهذيب 421/7: الحسين بن سعيد عن صفوان عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام قال سألته عن الرجل يتزوّج المملوكة على الحرّة قال لا، فإذا كانت تحته امرأة مملوكة فتزوّج عليها حرّة قسّم للحرّة مثلى ما يقسّم للملوكة، قال محمّد وسألته عن الرجل يتزوج المملوكة فقال لابأس إذا اضطرّ إليها. نوادر أحمد بن محمّد 116: صفوان بن يحيى عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام (نحوه). إلّا أنّ فيه ثلثى ما يقسّم للأمة.

318-36717 - (5) الدعائم 244/2: عن أبي جعفر وأبي عبد اللّٰه عليهما السلام أنّهما قالا لا بأس بنكاح الحرّ الأمة إذا اضطرّ إلى ذلك قال أبو جعفر عليه السلام ولا يتزوّج الحرّ الأمة حتّى يجتمع فيه الشرطان العنت(1) وعدم الطول ولو لم يكن يكره نكاح الأمة من غير ضرورة إلّا لاسترقاق الولد لكان ذلك ممّا ينبغي أن لا يفعله إلّامن اضطرّ إليه ولم يجد غيره.

319-36718-(6) تهذيب 334/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 359/6: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عثمان بن عيسى عن سماعة عن أبي بصير عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام في الحرّ يتزوّج الأمة قال لا بأس إذا اضطرّ إليها.

320-36719-(7) تهذيب 334/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 360/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن ابن بكير عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال

ص: 242


1- . العنت: المشقّة و الفساد و الهلاك. اللسان، ج 2، ص 61 الطول بمعنى القدرة و الغنى و السعة.

314-36713-(1) زراره از امام باقر عليه السلام پرسيد: «آيا مرد مى تواند با كنيز ازدواج كند؟ فرمودند: نه مگر هنگامى كه ناگزير باشد.»

315-36714-(2) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «ازدواج با كنيزان جز براى كسى كه از رنج (منظور زناست) بترسد جايز نيست و براى مرد آزاد شايسته نيست كه با كنيز ازدواج كند و اگر چنين كرد آن دو را از يكديگر جدا مى كنند و تعزير مى شوند.»

316-36715-(3) محمد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه با كنيزى ازدواج مى كند پرسيدم، حضرت فرمود: اگر به ازدواج با كنيز ناچار است اشكالى ندارد.»

317-36716-(4) محمد بن مسلم گويد: «از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام پرسيدم: آيا مرد مى تواند با داشتن يك زن آزاد با كنيزى ازدواج كند؟ حضرت فرمود: نه و اگر كنيزى را به همسرى دارد و با داشتن او با زن آزادى ازدواج كند شب خوابگى زن آزاد دو برابر شب خوابگى كنيز است.

محمد بن مسلم گويد: و از امام عليه السلام درباره مردى كه با كنيز ازدواج مى كند پرسيدم حضرت فرمود:

اگر ناگزير از كنيز است اشكالى ندارد.»

318-36717-(5) امام باقر و امام صادق عليهما السلام فرمودند: «ازدواج مرد آزاد با كنيز اشكالى ندارد اگر مرد ناگزير از اين ازدواج است. امام باقر عليه السلام فرمود: مرد آزاد با كنيز ازدواج نمى كند تا اينكه دو شرط در ازدواج او جمع گردد: 1. فساد 2. فقر و اگر چنين نبود كه ازدواج با كنيز جز به دليل بردگى فرزند بدون ضرورت كراهت دارد شايسته بود كه اين كار را جز كسى كه ناگزير از آن است و راه ديگرى نمى يابد، انجام ندهد.»

319-36718-(6) امام صادق عليه السلام درباره مرد آزاد كه با كنيز ازدواج مى كند فرمود: «اشكالى ندارد اگر به ازدواج با كنيز اضطرار دارد.»

320-36719-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «اكنون شايسته نيست كه مرد آزاد با كنيز ازدواج كند. ازدواج با كنيزان

ص: 243

لا ينبغي(1) أن يتزوّج الرجل الحرّ المملوكة اليوم انّما كان ذلك حيث قال اللّٰه عزّ و جلّ «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً» والطول المهر، ومهر الحرّة اليوم (مثل يب) مهر الأمة أو أقلّ .

321-36720-(8) تفسير العيّاشى 235/1: عن عبّاد بن صهيب عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لا ينبغي للرّجل المسلم أن يتزوّج من الإماء إلّامن خشى العنت ولا يحلّ له من الإماء إلّاواحدة.

322-36721-(9) العوالى 128/2: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله الحرائر صلاح البيت والاماء هلاكه.

و يأتي في رواية أبي بصير (13) من الباب التالى

قوله لا ينبغي للحرّ ان يتزوّج الأمة وهو يقدر على الحرّة.

و في رواية يونس (15) من باب (1) حكم مناكحة الكّفار من أبوابها (ج 25)

قوله عليه السلام لا ينبغي للمسلم الموسر أن يتزوّج الأمة إلّا أن لا يجد حرّة.

(35) باب عدم جواز تزويج الأمة على الحرّة إلّابإذنهاوجواز العكس بغير إذن

323-36722-(1) تهذيب 344/7: الحسين بن سعيد عن محمّد بن الفضيل عن أبي الحسن عليه السلام قال لا يجوز نكاح الأمة على الحرّة ويجوز نكاح الحرّة على الأمة فإذا تزوّجها فالقسم للحرّة يومان وللأمة يوم.

324-36723-(2) تهذيب 344/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 359/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال تزوّج الحرّة على الأمة ولا تزوّج الأمة على الحرّة، ومن تزوّج أمةً على حرّة فنكاحه باطل.

325-36724-(3) كافى 359/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسين بن سعيد عن القاسم بن محمّد عن على ابن أبي حمزة عن أبي بصير قال: سألت أبا عبد اللّٰه عليه السلام عن نكاح الأمة قال يتزوّج الحرّة على الأمة ولا تتزوّج الأمة على الحرّة، ونكاح الأمة على الحرّة باطل، وان اجتمعت عندك حرّة وأمة فللحرّة يومان وللأمة يوم ولا يصلح نكاح الأمة إلّا باذن مواليها.

ص: 244


1- . لابأس خ ئل.

هنگامى بود كه خداى والا و برين فرمود: «آنها كه توانايى ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن با ايمان را ندارند.» و امروز مهر زنان آزاد با مهر كنيز برابر يا كمتر است.»

321-36720-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «براى مرد مسلمان شايسته نيست كه با كنيزان ازدواج كند مگر كسى كه از رنج (زنا) بترسد و تنها يك كنيز از كنيزان براى او حلال مى گردد.»

322-36721-(9) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «زنان آزاد صلاح خانه و كنيزان نابودى خانه اند.»

ارجاعات

مى آيد:

در روايت سيزدهم از باب بعدى و در روايت پانزدهم از باب يكم از باب هاى ازدواج با كفّار فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «براى مسلمان دارا شايسته نيست كه با كنيز ازدواج كند مگر اينكه زن آزاد نيابد.»

باب 35 حكم ازدواج با كنيز با داشتن زن آزاد

323-36722-(1) امام ابوالحسن عليه السلام فرمود: «ازدواج با كنيز با داشتن زن آزاد جايز نيست ولى ازدواج با زن آزاد با داشتن كنيز جايز است و چون با كنيز ازدواج كند شب خوابگى براى زن آزاد دو روز و براى كنيز يك روز است.»

324-36723-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى كه با كنيز ازدواج كرده است مى تواند با زن آزاد ازدواج كند ولى مردى كه با زن آزاد ازدواج كرده است نمى تواند با كنيز ازدواج كند و اگر چنين كرد، ازدواج او باطل است.»

325-36724-(3) ابوبصير گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره ازدواج با كنيز پرسيدم حضرت فرمود: كسى كه با كنيز ازدواج كرده مى تواند با زن آزاد ازدواج كند ولى كسى كه با زن آزاد ازدواج كرده نمى تواند با كنيز ازدواج كند و ازدواج با كنيز پس از ازدواج با زن آزاد باطل است و اگر همسرى آزاد و همسرى كنيز دارى دو روز تو براى زن آزاد و يك روز براى كنيز است و ازدواج با كنيزان بدون اجازۀ صاحبان شان شايسته نيست.»

ص: 245

326-36725-(4) تهذيب 419/7:344: استبصار 242/3: الحسين بن سعيد عن صفوان (بن يحيى يب) عن عبد اللّٰه بن مسكان عن الحسن بن زياد قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام تزوّج(1) الحرّة على الأمة ولا تزوّج(2) الأمة على الحرّة، ولا النصرانيّة ولا اليهوديّة على المسلمة، فمن فعل ذلك فنكاحه باطل. نوادر أحمد بن محمّد 117: صفوان بن يحيى وذكر مثل يب 419 سنداً و متناً.

327-36726-(5) فقيه 269/3: و قضى أمير المؤمنين عليه السلام ان تنكح الحرّة على الأمة ولا تنكح الأمة على الحرّة ومن تزوّج حرّة على أمة قسم للحرّة ضعفى ما يقسم اللأمة من ماله ونفسه وللأمة الثلث من ماله ونفسه.

328-36727-(6) الدعائم 245/2: عن عليّ عليه السلام انّه قضى في رجل نكح امة فوجد بعد ذلك طولاً لحرّة فكره ان يطلّق الأمة ورغب فيها فقضى له ان ينكح الحرّة على الأمة إذا كانت الأمة أولاهما ويقسم بينهما للحرّة ليلتين وللأمة ليلة (واحدة خ) وكذلك يفضّل الحرّة في النفقة من غير أن يضرّ بالأمة ولا ينقصها من الكفاية.

329-36728-(7) الدعائم 244/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله انّه نهى ان تنكح الأمة على الحرّة والكافرة على المسلمة.

330-36729-(8) نوادر أحمد بن محمّد 117: النضر عن عبد اللّٰه بن سنان عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام (قال ك) لا ينكح الرجل الأمة على الحرّة وان شاء نكح الحرّة على الأمة ثمّ يقسم للحرّة مثلى ما يقسم للأمة.

331-36730-(9) الجعفريّات 105: بإسناده عن عليّ عليه السلام في الرجل يتزوّج الأمة على الحرّة فقال يفرق بينه وبينها ويغرم لها الصّداق بما استحلّ به من فرجها فان لم يدخل بها فلا شيء لها.

332-36731-(10) الدعائم 245/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال في الرجل يتزوّج الأمة على الحرّة قال يفرّق بينه وبينها ويغرم لها الصداق بما استحلّ من فرجها ان كان دخل بها وإن لم يدخل بها فلا شيء لها عليه.

ص: 246


1- . تتزوّج يب 419 يتزوّج صا.
2- . ولاتتزوّج يب 419 و لايتزوّج صا.

326-36725-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «با داشتن كنيز با زن آزاد ازدواج كن ولى با داشتن زن آزاد با كنيز ازدواج مكن و با داشتن زن مسلمان با زن يهودى و مسيحى ازدواج مكن و هركس چنين كند ازدواجش باطل است.»

327-36726-(5) امير المؤمنين عليه السلام حكم دادند كه: «با داشتن كنيز با زن آزاد ازدواج كنى ولى با داشتن زن آزاد با كنيز ازدواج نكنى و هركس كه با داشتن كنيز با زن آزاد ازدواج كند براى زن آزاد دو برابر كنيز از مال و جانش تقسيم مى شود ولى براى كنيز يك سوم مال مرد و جان مرد است.»

328-36727-(6) امير المؤمنين على عليه السلام درباره مردى كه با كنيزى ازدواج كرد پس از آن توانايى پيدا كرد كه زن آزاد بگيرد ولى خوش ندارد كه كنيز را طلاق دهد و متمايل به كنيز است حضرت براى او حكم داد كه با داشتن كنيز، زن آزاد بگيرد البته اگر كنيز نخستين آنهاست و ميان اين دو (شب خوابگى را) تقسيم كند براى زن آزاد دو شب و براى كنيز يك شب و همچنين زن آزاد را در نفقه (هزينه زندگى) برترى دهد بى آنكه به كنيز ضررى برساند يا از حد كفايت او كم گذارد.

329-36728-(7) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از اينكه با داشتن زن آزاد با امه ازدواج شود و نيز از اينكه با داشتن زن مسلمان با زن كافر ازدواج شود، نهى فرمود.

330-36729-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «مرد با داشتن همسر آزاد با كنيز ازدواج نمى كند ولى اگر بخواهد با داشتن كنيز با زن آزاد ازدواج مى كند سپس دو برابر سهمى كه براى كنيز است به زن آزاد داده مى شود.»

331-36730-(9) امير المؤمنين على عليه السلام دربارۀ مردى كه با داشتن زن آزاد با كنيز ازدواج مى كند فرمود: «بين آن مرد و كنيز جدايى انداخته مى شود و مرد عهده دار مهر كنيز مى شود در برابر آن كه آميزش با او كرده است ولى اگر با كنيز آميزش نكرده است چيزى براى كنيز نيست.»

332-36731-(10) امير المؤمنين عليه السلام درباره مردى كه با داشتن همسر آزادى، با كنيز ازدواج مى كند فرمود:

«ميان مرد و كنيز جدايى انداخته مى شود و مرد براى كنيز مهر را در برابر حلال شمردن آميزش با او به عهده مى گيرد اگر با وى آميزش كرده است ولى اگر با كنيز آميزش نكرده است چيزى براى كنيز بر عهدۀ مرد نيست.»

ص: 247

333-36732-(11) فقيه 270/3: قال(1) وقال أبو جعفر عليه السلام تزوّج الأمة على الأمة و لا تزوّج الأمة على الحرّة وتزوّج الحرّة على الأمة فان تزوّجت الحرّة على الأمة فللحرّة الثلثان وللأمة الثلث وليلتان وليلة.

334-36733-(12) نوادر أحمد بن محمّد 118: القاسم عن أبان عن عبد الرحمن عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال سألته هل للرّجل ان يتزوّج النصرانيّة على المسلمة والأمة على الحرّة قال لا يتزوّج واحدة منهما على المسلمة ويتزوّج المسلمة على الأمة والنصرانيّة وللمسلمة الثلثان وللأمة والنّصرانيّة الثلث.

335-36734-(13) كافى 360/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن إسماعيل بن مرّار عن يونس عن ابن مسكان عن أبي بصير عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لا ينبغي للحرّ ان يتزوّج الأمة وهو يقدر على الحرّة ولا ينبغي ان يتزوّج الأمة على الحرّة ولا بأس ان يتزوّج الحرّة على الأمة فان تزوّج الحرّة على الأمة فللحرّة يومان وللأمة يوم. تهذيب 421/7: عليّ بن الحسن عن العبّاس بن عامر عن أبان بن عثمان عن عبد الرحمان ابن أبي عبداللّه عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: سألته عن الرّجل يتزوّج الأمة على الحرّة قال لا يتزوّج الأمة على الحرّة ويتزوّج الحرّة على الأمة وللحرّة ليلتان وللأمة ليلة.

و يأتي في الباب التالى وما يتلوه ما يناسب الباب.

و في أحاديث باب (3) انّ من كان عنده الحرّة والأمة يقسم للحرّة مثلى ما يقسم للأمة من أبواب القسم والنشوز (ج 26) ما يدلّ على ذلك.

(36) باب حكم من تزوّج حرّة على أمة وبالعكس

336-36735-(1) تهذيب 345/7: الحسين بن سعيد عن عليّ بن النعمان عن يحيى بن عبد الرّحمن الأزرق قال: سألت أبا عبد اللّٰه عليه السلام عن رجل كانت له امرأة وليدة فتزوّج حرّة ولم يعلمها

ص: 248


1- . والظاهر أن فاعل قال محمّد بن مسلم لأنّ في الفقيه قبل هذه الرواية هكذا: روى العلاء عن محمّد بن مسلم قال: سألته إلخ.

333-36732-(11) امام باقر عليه السلام فرمود: «با داشتن كنيز با كنيز ازدواج كن ولى با داشتن همسر آزاد با كنيز ازدواج مكن و با داشتن كنيز با زن آزاد ازدواج كن و اگر با داشتن كنيز با زن آزاد ازدواج كردى براى آزاد دو سوم و براى كنيز يك سوم و دو شب و يك شب است.»

334-36733-(12) عبدالرحمن گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا مرد مى تواند با داشتن همسر مسلمان با زن مسيحى و با داشتن زن آزاد با كنيز ازدواج كند؟

حضرت فرمود: با هيچ يك از اين دو با داشتن زن مسلمان ازدواج نمى كند ولى با داشتن كنيز و زن مسيحى، با زن مسلمان ازدواج مى كند و براى مسلمان دو سوم و كنيز و زن مسيحى يك سوم است.»

335-36734-(13) امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى كه توانايى دارد با زن آزاد ازدواج كند، شايسته نيست كه با كنيز ازدواج كند و مردى كه زن آزادى به همسرى گرفته است روا نيست تا كنيزى را همسر خويش سازد ولى ازدواج با زن آزاد براى مردى كه همسرى از كنيزان دارد اشكالى ندارد و اگر پس از ازدواج با كنيز، با زن آزادى ازدواج كرد بهره زن آزاد دو روز و كنيز يك روز است.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب بعدى و باب پس از آن مناسب اين باب.

و در روايات باب سوم از باب هاى قسم و نشوز چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 36 حكم كسى كه با داشتن همسر كنيز با زن آزاد ازدواج مى كند و عكس آن

336-36735-(1) يحيى بن عبدالرحمن ازرق گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره مردى كه زنى كنيز دارد و با زنى آزاد ازدواج مى كند و زن آزاد را از داشتن زن كنيز باخبر نمى كند، پرسيدم حضرت فرمود: زن آزاد اگر

ص: 249

بأنّ له امرأة وليدة فقال إن شاءت الحرّة أقامت وإن شاءت لم تقم قلت قد أخذت المهر فتذهب به قال نعم بما استحلّ من فرجها. نوادر أحمد بن محمّد 119: عليّ بن النعمان عن يحيى الأزرق نحوه.

337-36736-(1) كافى 359/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن تهذيب 345/7: (الحسن يب) بن محبوب عن يحيى اللحّام عن سماعة عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام في رجل(2) تزوّج (امرأة حرّة و له امرأة أمة و لم تعلم الحرّة انّ له امرأة أمة كا) قال إن شاءت الحرّة ان تقيم مع الأمة أقامت و إن شاءت ذهبت إلى أهلها قال قلت له فان لم ترض بذلك و ذهبت إلى أهلها أفله(2) عليها سبيل إذا لم ترض بالمقام قال لا سبيل له عليها إذا لم ترض حين تعلم قلت فذهابها إلى أهلها (هو كا) طلاقها قال نعم إذا خرجت من منزله اعتدّت ثلاثة أشهر أو ثلاثة قروء ثمّ تزوّج(3) إن شاءت. نوادر أحمد بن محمّد 119: الحسن بن محبوب عن يحيى اللّحّام عن سماعة عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام: في رجل يتزوّج (وذكر نحو ما في كا).

338-36737-(3) الدعائم 245/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال إذا نكح الرجل الأمة وهو لا يجد طَوْلاً لحرّة وكان يخشى العَنَت ثمّ وجد بعد ذلك طولاً لحرّة فنكحها ولم تعلم أنّ عنده أمة فهى بالخيار إذا علمت ان شاءت أقامت وإن شاءت فارقته إذا كان قد رغب في الأمة وان فارقته قبل أن يدخل بها فلا شيء لها، وان كان قد دخل بها فلها الصداق بما استحلّ من فرجها فان فارق الأمة لم يكن للحرّة خيار.

339-36738-(4) تهذيب 345/7: استبصار 209/3: البزوفرى قال حدّثنا(4) أحمد بن هوذة(5) عن إبراهيم بن إسحاق النهاوندى عن عبداللّه بن حمّاد عن حذيفة بن منصور قال: سألت أبا عبد اللّٰه عليه السلام عن رجل تزوّج أمة على حرّة لم يستأذنها قال يفرّق بينهما (قال صا) قلت عليه أدب قال نعم اثنا عشر سوطاً و نصفٌ ثُمْنُ حدّ الزانى وهو صاغر(6)(

و في رواية أخرى أنّ عليه الحدّ صا).

ص: 250


1- . أله يب.
2- . عن رجل تزوّج أمة على حرّة يب.
3- . تتزوّج يب.
4- . عن صا.
5- . أحمد بن هودة خ ئل.
6- . الصاغر: الراضى بالذلّ و الضيم. اللسان.

بخواهد مى ماند و اگر بخواهد نمى ماند. پرسيدم: زن آزاد مهر را گرفته است پس مهر را مى برد؟ حضرت فرمود: آرى در برابر اينكه مرد آميزش با او را بر خود حلال كرده است.»

337-36736-(2) امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زن آزادى ازدواج كرده است با اينكه پيش از آن كنيزى همسر او بوده است و زن آزاد از همسر داشتن او بى خبر بوده، فرمود: «زن آزاد اگر بخواهد مى تواند همراه كنيز در خانۀ شوهر بماند و اگر خواست مى تواند به خاندانش برگردد.

گفتم: اگر زن آزاد به ماندن خرسند نباشد و به خاندانش برگردد آيا شوهرش بر او سلطه اى دارد هنگامى كه زن آزاد با ماندن با شوهر راضى نيست ؟

حضرت فرمود: نه هنگامى كه فهميده است شوهرش همسر كنيز دارد و به چنين چيزى راضى نيست همسرش بر او سلطه اى ندارد. پرسيدم: پس بازگشت او به خاندانش طلاق شمرده مى شود؟ فرمود: آرى هنگامى كه از منزل بيرون آمد سه ماه يا سه طهر (پاكى) عدّه نگه مى دارد آنگاه اگر خواست ازدواج مى كند.»

338-36737-(3) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «اگر مرد با كنيز در صورتى كه توانايى زن آزاد را ندارد و از رنج (زنا) مى ترسد ازدواج كند پس از آن توانايى ازدواج با زن آزاد را پيدا كند و با زن آزاد ازدواج كند ولى به او نگويد كه همسر كنيز هم دارد آن زن آزاد زمانى كه بفهمد، مختار است اگر بخواهد مى ماند و اگر بخواهد از مرد جدا مى شود اگر مرد متمايل به كنيز است و اگر زن آزاد پيش از آميزش مرد با او از مرد جدا شود چيزى براى زن نيست ولى اگر مرد با او آميزش كرده است در برابر حلال كردن آميزش با او مهر براى اوست ولى اگر مرد از كنيز جدا شود ديگر براى زن آزاد اختيار جدايى نيست.»

339-36738-(4) حذيفة بن منصور گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با داشتن همسر آزادى، كنيزى را گرفته است و از زن آزاد اجازه نگرفته است، پرسيدم.

حضرت فرمود: آن دو از هم جدا مى شوند. حذيفه گويد: پرسيدم بايد مرد ادب شود؟ حضرت فرمود: آرى دوازده تازيانه و نصف يك هشتم (يك شانزدهم) حدّ زناكار در حالى كه خوار است به او زده مى شود.»

ص: 251

و تقدّم في الباب المتقدّم ويأتي في الباب التّالى ما يناسب ذلك.

(37) باب حكم من تزوّج الحرّة والأمة في عقد واحد

340-36739-(1) فقيه 266/3: تهذيب 345/7: الحسن بن محبوب عن أبي أيّوب عن أبي عبيدة عن أبي جعفر عليه السلام (قال سئل أبو جعفر عليه السلام يب(1) عن رجل تزوّج امرأة حرّة وأمتين مملوكتين في عقدة واحدة(1) فقال أمّا الحرّة فنكاحها جائز فإن كان (قد فقيه) سمّى لها مهراً فهو لها وأمّا المملوكتان فانّ نكاحهما في عقدة(2) (واحدة فقيه) مع الحرّة باطل يفرّق بينه وبينهما.

341-36740-(2) الجعفريّات 105: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال إذا تزوّج الرّجل حرّة وأمة في عقد واحد فنكاحهما فاسد. مستدرك 422/14: و رواه السّيد فضل اللّٰه الراونديّ في نوادره بإسناده المعتبر عن موسى بن جعفر عن آبائه عنه عليهم السلام مثله.

(38) باب أنّ من بركة المرأة خفّة مؤنتها وتيسير ولادتهاوقلّة مهرها ومن شؤمها شدّة مؤنتها وتعسير ولادتها وكثرة مهرها

342-36741-(3) كافى 564/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن ابن بكير تهذيب 399/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن محمّد وأحمد عن أبيهما عن عبد اللّٰه بن بكير عن محمّد بن مسلم عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال من بركة المرئة خفة مؤنتها وتيسير ولادتها ومن شؤمها شدّة مؤنتها وتعسير ولادتها. فقيه 245/3: روى عن عبد اللّٰه بن بكير عن محمّد بن مسلم قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام من بركة (وذكر مثله). المعاني 152: أبى رحمه اللّه قال حدّثنا عليّ بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن عبد اللّٰه بن ميمون عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام (فى حديث) قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله وذكر نحوه.

ص: 252


1- . في عقد واحد يب.
2- . في عقد واحد يب خ.
3- . انّه سُئِلَ فقيه.

ارجاعات

گذشت:

در باب پيشين مناسب آن.

مى آيد:

در باب بعدى مناسب اين باب.

باب 37 حكم كسى كه با زن آزاد و كنيز در يك عقد ازدواج مى كند

340-36739-(1) ابو عبيده گويد: «از امام باقر عليه السلام درباره مردى كه با زنى آزاد و دو كنيز مملوك در يك عقد ازدواج مى كند، سؤال شد حضرت فرمود: اما زن آزاد ازدواج با او جايز است و اگر مهرى برايش معين كرده است آن مهر براى اوست و اما دو كنيز مملوك ازدواج با آن دو در يك عقد با زن آزاد باطل است و مرد از آن دو كنيز جدا مى شود.»

341-36740-(2) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «اگر مرد با زن آزاد و كنيز در يك عقد ازدواج كند ازدواج هر دو باطل است.»

باب 38 علائم بركت و بى بركتى زن

342-36741-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «از بركت زن سبك بودن هزينۀ او و آسان زايمان كردن او است و از بديمنى زن زيادى هزينۀ او و سخت زايمان كردن اوست.»

ص: 253

343-36742-(2) الدعائم 221/2: عن عليّ عليه السلام قال من يُمن المرأة تيسير نكاحها وتيسير رحمها.

344-36743-(3) الدعائم 198/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال إن كان الشّؤم في الشّىء ففى المرأة و الدار و الدابّة.

و تقدّم في رواية ابن مسلم (15) من باب (1) استحباب سعة المنزل من أبواب أحكام المساكن (ج 21)

قوله عليه السلام فأمّا المرأة فشؤمها غلاء مهرها وعسر ولادتها.

و يأتي في باب (1) عدم انعقاد النكاح إلّا بمهر من أبواب المهر (ج 26) ما يدلّ على ذلك فراجع.

(39) باب أنّ توفير الشّعر وكثرة الصّوم يذهب بالشّبق ويقلّل الشّهوة

345-36744-(1) كافى 564/5: محمّد بن يحيى رفعه قال جاء إلى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله رجل فقال يا رسول اللّٰه ليس عندي طول فأنكح النساء فإليك أشكو العزوبيّة فقال وفّر شعر جسدك، وأدم الصّيام ففعل فذهب ما به من الشبق(1).

346-36745-(1) فقيه 303/3: في رواية إسماعيل ابن أبي زياد عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام قال قال عليّ عليه السلام ما كثر شعر رجل قطّ إلّا قلّت شهوته.

و تقدّم في باب (2) استحباب الصيام للشّابّ الذي لم يستطع الباه من أبواب الصيام المندوب (ج 11) ما يناسب ذلك.

و في رواية ابن أبي جمهور (20) من باب (2) بدؤ التزويج وفضله (ج 25)

قوله صلّى اللّه عليه و آله و من لم يستطع فليصم فانّ الصوم له وجاء(2).

(40) باب كراهة التّزويج في ساعة حارّة

347-36746-(2) كافى 366/5: أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحسين بن عليّ عن العباس بن عامر

ص: 254


1- . الوجاء أن ترضّ انثيا الفحل رضّاً شديداً يذهب شهوة الجماع. اللسان.
2- . الشبق: شدّة الشهوة و طلب النكاح.

343-36742-(2) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «از خوش يمنى زن آسان كردن ازدواج با او و آسانى رحم اوست (يعنى آسان زايمان كردن او).»

344-36743-(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر بديمنى و نحوست در چيزى باشد در زن و خانه و چهارپاست.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت پانزدهم از باب يكم از باب هاى احكام مساكن فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اما زن پس بديمنى او سنگينى مهر او وسختى زايمان كردنش است.»

مى آيد:

در باب يكم از باب هاى مهر چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد، مراجعه كنيد.

باب 39 راه تقليل شهوت براى مجرّد

345-36744-(1) مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: «اى رسول خدا! من توانايى (دارايى) ندارم كه با زنان ازدواج كنم از بى زنى به شما شكوه مى كنم حضرت فرمود: موى بدنت را بلند بگذار و مدام روزه بگير او چنين كرد شدت شهوتش از بين رفت.»

346-36745-(2) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «هرگز موى كسى زياد نشده مگر اينكه شهوتش كاسته شده است.»

ارجاعات

گذشت:

در باب دوم از باب هاى روزه مستحب مناسب اين باب.

و در روايت بيستم از باب دوم فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «هركس كه نمى تواند ازدواج كند روزه بگيرد چرا كه روزه برايش چون اخته كردن و از بين بردن شهوت است.»

باب 40 كراهت ازدواج در زمان گرما

347-36746-(1) به امام باقر عليه السلام خبر رسيد كه مردى به هنگام نيم روز در هواى گرم ازدواج كرد. حضرت فرمود: «فكر نمى كنم اين دو با هم سازگار باشند. پس از مدتى آن دو از هم جدا شدند.»

ص: 255

عن محمّد بن يحيى الخثعميّ عن ضريس بن عبدالملك قال لمّا بلغ أبا جعفر صلوات اللّٰه عليه أنّ رجلاً تزوّج في ساعة حارّة عند نصف النهار فقال أبو جعفر عليه السلام ما أراهما يتّفقان فافترقا.

348-36747-(1) كافى 366/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن ابن بكير عن زرارة تهذيب 466/7: استبصار 229/3: عليّ بن الحسن (بن عليّ يب خ) بن فضّال عن محمّد بن عبد اللّٰه بن زرارة ومحمّد وأحمد ابني الحسن (بن عليّ يب) عن الحسن بن عليّ عن عبد اللّٰه بن بكير عن زرارة قال حدّثني أبو جعفر عليه السلام أنّه أراد أن يتزوّج امرأة (قال يب صا) فكره ذلك أبى فمضيت فتزوّجتها حتّى إذا كان بعد ذلك زرتها فنظرت فلم أر ما يعجبنى فقمت لأنصرف(1) فبادرتنى القيمة(2) معها (إلى كا) الباب لتغلقه (عليّ كا) فقلت لا تغلقيه، لك الذي تريدين فلمّا رجعتُ إلى أبى فأخبرته(2) بالأمر كيف كان فقال (أما كا) انّه ليس لها عليك إلّا (النصف يعنى يب صا) نصف المهر وقال إنّك تزوّجتها في ساعة حارّة.

349-36748-(3) تهذيب 467/7: استبصار 229/3: روى عليّ بن مهزيار عن حمّاد بن عيسى عن الحسين بن المختار عن أبي بصير قال تزوّج أبو جعفر عليه السلام امرأة فأغلق الباب فقال افتحوا و لكم ما سألتم فلمّا فتحوا صالحهم.

350-36749-(4) الدعائم 226/2: قال أبو جعفر عليه السلام تزوّجت امرأة في حياة أبى عليّ بن الحسين عليهما السلام فتاقت نفسى إليها نصف النهار فقال أبى يا بنى لا تدخل بها في هذه الساعة ففعلت فلمّا دخلت إليها كرهتها و قمت لأخرج فقامت مولاة لها فأغلقت الباب و أرخت الستر فقلت مه دعيه فقد وجب لك الذي تريدين.

(41) باب كراهة التزويج والقمر في العقرب وفى محاق الشهر

351-36750-(3) تهذيب 407/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن عليّ بن أسباط عن إسماعيل بن

ص: 256


1- . القائمة يب صا. القيّم على الأمه: متولّيه كقيّم الوقف و نحوه.
2- . أخبرته كا.
3- . أنصرف كا.

348-36747-(2) زراره گويد: «امام باقر عليه السلام برايم گفت كه قصد ازدواج با زنى را داشتم و پدرم اين ازدواج را نمى پسنديد. من رفتم و با او ازدواج كردم پس از ازدواج با او ملاقات داشتم او را نگاه كردم در او چيزى كه مرا شيفتۀ خود كند نديدم برخاستم برگردم زنى كه سرپرست او بود پيش از من به سمت در رفت تا در را به روى من ببندد. به او گفتم: در را مبند آن مبلغى را كه مى خواهى به تو مى دهم و آنگاه كه نزد پدرم آمدم داستان را برايش باز گفتم كه چه بوده است پدرم فرمود: آن زن، جز نيمى از مهر را حق ندارد و فرمود: تو با او در زمان گرما ازدواج كرده اى.»

349-36748-(3) ابوبصير گويد: «امام باقر عليه السلام با زنى ازدواج كردند در بسته شد. حضرت فرمود: باز كنيد هر چه مى خواهيد به شما مى دهم چون در را گشودند با آنان مصالحه كرد.»

350-36749-(4) امام باقر عليه السلام فرمود: «در زمان حيات پدرم على بن حسين عليهما السلام با زنى ازدواج كردم. نيمۀ روز به او اشتياق پيدا كردم پدرم فرمود: در اين ساعت با او آميزش مكن ولى من انجام دادم چون نزد زن رفتم از او خوشم نيامد برخاستم كه بيرون روم سردر او برخاست و در را بست و پرده را آويخت.

گفتم: ساكت باش رها كن هر چه مى خواهى براى تو هست.»

باب 41 كراهت ازدواج در زمانى كه قمر در عقرب است نيز در شب هاى آخر ماه (شب هايى كه ماه نيست)

351-36750-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى كه ازدواج كند در حالى كه قمر در عقرب است خوبى نمى بيند.»

ص: 257

منصور تهذيب 461/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن إسماعيل بن منصور عن إبراهيم بن محمّد بن حمران عن أبيه فقيه 250/3: محمّد بن حمران عن أبيه عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال (قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام يب 461) من تزوّج (امرأة يب 461) والقمر في العقرب لم ير الحسنىٰ .

352-36751-(1) المقنعة 79: لا ينبغي لأحدٍ أن يعقد نكاحاً والقمر في العقرب فإنّه روى عن الصادق عليه السلام أنّه قال من فعل ذلك لم ير الحسنىٰ .

353-36752-(3) المقنع 106: و لا تتزوّج و القمر في العقرب فإنّه من فعل ذلك لم يرى الحسنىٰ .

354-36753-(4) فقه الرضا عليه السلام 235: واتّق التّزويج إذا كان القمر في العقرب فانّ أبا عبد اللّٰه عليه السلام قال من تزوّج والقمر في العقرب لم ير خيراً أبداً.

355-36754-(5) فقيه 250/3: روى أنّه يكره التزويج في محاق الشهر(1).

و تقدّم في رواية ابن حمران (1) من باب (5) كراهة السفر والقمر في برج العقرب من أبواب السفر (ج 21)

قوله عليه السلام من سافر أو تزوّج والقمر في العقرب لم ير الحسنىٰ .

و في أحاديث باب (6) ما يستحبّ اختياره من أيّام الشّهر للسّفر ما يدلّ على بعض المقصود فلاحظ.

و يأتي في رواية عبد العظيم الحسنىّ رحمه اللّه (14) من باب (2) استحباب إكرام العروس من أبواب مباشرة النساء (ج 25)

قوله عليه السلام من تزوّج والقمر في العقرب لم ير الحسنىٰ وقال عليه السلام من تزوّج في محاق الشهر فليسلم(2) لسقط الولد.

(42) باب عدم كراهة التّزويج في شوّال

356-36755-(2) كافى 563/5: عليّ بن إبراهيم عن هارون بن مسلم تهذيب 475/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن أبي عبد اللّٰه(3) عليه السلام قال سمعته

ص: 258


1- . فمايسلم خ.
2- . المحاق: آخر الشهر القمرى إذا أمحق الهلال فلم ير.
3- . مسعدة بن زياد عن جعفر عليه السلام يب.

352-36751-(2) در كتاب المقنعه آمده است: «شايسته نيست براى كسى، ازدواج كند در حالى كه قمر در عقرب است چون از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: هركس چنين كند خوبى نمى بيند.»

353-36752-(3) شيخ صدوق در كتاب المقنع گفته است: «در حالى كه قمر در عقرب است ازدواج مكن چون كسى كه چنين كند خوبى نمى بيند.»

354-36753-(4) در كتاب فقه الرضا عليه السلام آمده است: «از ازدواج بپرهيز آن زمان كه قمر در عقرب است چون امام صادق عليه السلام فرمود: هركس ازدواج كند در حالى كه قمر در عقرب است هرگز خيرى نمى بيند.»

355-36754-(5) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است: «روايت شده كه ازدواج كردن در شب هايى كه ماه نيست (شب هاى آخر ماه) كراهت دارد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب پنجم از باب هاى سفر فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «هركس مسافرت كند يا ازدواج كند در حالى كه قمر در عقرب است خوبى نمى بيند.»

و در روايات باب ششم چيزى كه بر برخى از مقصود دلالت دارد ملاحظه كن.

مى آيد:

در روايت چهاردهم از باب دوم از باب هاى مباشرت با زنان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «هركس ازدواج كند و قمر در عقرب باشد خوبى نمى بيند و از امام عليه السلام روايت شده است كه: شب هايى كه ماه نيست آماده سقط فرزند باشد.»

باب 42 عدم كراهت ازدواج در ماه شوّال

356-36755-(1) مسعدة بن صدقه گويد: «شنيدم كه امام صادق عليه السلام در پاسخ به سؤال ازدواج در ماه شوّال

ص: 259

يقول و سئل عن التزويج في شوّال فقال إنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله تزوّج عائشة(1) في شوّال وقال انّما كره ذلك في شوّال أهل الزّمن الاوّل وذلك أنّ الطاعون (كان كا) يقع فيهم في الابكار(2) والمملّكات فكرهوه لذلك لا لغيره.

357-36756-(2) أمالى ابن الطوسيّ 43: روى انّ أمير المؤمنين عليه السلام دخل بفاطمة عليها السلام بعد وفاة أختها رقيّة زوجة عثمان بستّة عشر يوماً وذلك بعد رجوعه من بدر وذلك لأيّام خلت من شوّال وروى أنّه دخل بها يوم الثلاثاء لستّ خلون من ذى الحجّة و اللّٰه تعالى أعلم.

(43) باب استحباب الإطعام عند التزويج يوماً أو يومين وكراهة ما زاد

358-36757-(1) تهذيب 409/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 367/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد (والحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد جميعاً كا) عن (الحسن بن عليّ كا) الوشّاء عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال سمعته يقول إنّ النّجاشى لمّا خطب لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله آمنة بنت أبى سفيان فزوّجه (و كا) دعا بطعام و قال إنّ من سنن المرسلين(2) الإطعام عند التزويج. المحاسن 418: البرقي عن الحسن بن عليّ الوشّاء عن أبي الحسن الرضا عليه السلام يقول إنّ النجاشيّ لما خطب (وذكر مثله) إلّا أنّ فيه اُمّ حبيبة، آمنة.

359-36758-(3) تهذيب 409/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 368/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن محمّد بن أبي عمير المحاسن 418: البرقي عن أبيه عن محمّد بن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله حين تزوّج ميمونة بنت الحارث أَوْلَمَ عليها وأطمع الناس الحيس. (الحَيْس: تمر ينزع نواه ويدقّ مع إقْط ويعجنان بالسمن ثمّ يدلك باليد حتّى يبقى كالثريد وربّما جعل معه سويق مجمع).

الدعائم 204/2: روينا عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لم تزوّج (وذكر مثله إلّا أنّه اسقط قوله الناس).

ص: 260


1- . بعائشة كا.
2- . المؤمنين خ يب.
3- . وقع فيهم ففنى الابكار\يب.

فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله با عايشه در ماه شوّال ازدواج كردند و حضرت فرمود: تنها پيشينيان، ازدواج در ماه شوّال را مكروه مى دانستند و اين بدان جهت بود كه مرض طاعون در دوشيزگان و كنيزان مى افتاد تنها به اين دليل، ازدواج در شوّال را خوش نداشتند.»

357-36756-(2) روايت شده است كه: «امير المؤمنين عليه السلام با حضرت فاطمه عليها السلام شانزده روز پس از وفات خواهر حضرت فاطمه يعنى رقيه همسر عثمان عروسى كردند و اين پس از بازگشت از جنگ بدر بود و پس از چند روز كه از شوّال گذشته بود و نيز روايت شده است كه حضرت على عليه السلام با حضرت فاطمه عليها السلام در سه شنبه ششم ذى الحجّه عروسى كردند و خداوند متعال داناتر است.»

باب 43 استحباب غذا دادن (مهمان كردن) به هنگام ازدواج، يك روز يا دو روز كراهت بيش از دو روز

358-36757-(1) امام رضا عليه السلام فرمود: «هنگامى كه نجاشى، آمنه دختر ابوسفيان را براى پيامبر صلى الله عليه و آله خواستگارى كرد او را به همسرى پيامبر درآورد و غذا آماده كرد و گفت: يكى از سنّت هاى پيامبران مرسل، غذا دادن به هنگام ازدواج است.»

359-36758-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با ميمونه دختر حارث ازدواج كردند مهمانى دادند و به مردم غذايى كه از خرما و روغن و كشك درست شده بود خوراندند.»

ص: 261

360-36759-(1) تفسير القمّيّ 195/2: أمّا قوله تعالى: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَدْخُلُوا بُيُوتَ اَلنَّبِيِّ إِلاّٰ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلىٰ طَعٰامٍ غَيْرَ نٰاظِرِينَ إِنٰاهُ »(2) فإنّه لما تزوّج رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله بزينب بنت جحش و كان يحبّها فأوْلَمَ و دعا أصحابه فكان أصحابه إذا أكلوا يحبّون أن يتحدّثوا عند رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله و كان يحبّ أن يخلو مع زينب فأنزل اللّٰه «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَدْخُلُوا بُيُوتَ اَلنَّبِيِّ إِلاّٰ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ » و ذلك أنهم كانوا يدخلون بلا إذن.

361-36760-(3) مكارم الأخلاق 212: عن أنس أنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله تزوّج حفصة أو بعض أزواجه فأولم(4) عليها بتمر و سويق.

362-36761-(5) و عنه أيضاً قال لقد حضرت لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله وليمة ليس فيها خبز و لا لحم قيل فما ذا كان قال اُتى بالانطاع(3) فبسطت ثمّ اُتى بتمرٍ و سمن فأكلوا، و ليس التمر لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله كثيراً.

363-36762-(6) مدينة المعاجز 135: عن صاحب كتاب مسند فاطمة عليها السلام قال حدّثني أبو الحسين محمّد بن هارون بن موسى قال حدّثنا أبى قال حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعيد قال حدّثني يحيى بن زكريّا بن شيبان قال حدّثنا محمّد بن جعفر عن أبي عبد اللّٰه جعفر بن محمّد عليهما السلام قال لمّا زوّج رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فاطمة بعلىّ عليهما السلام قال حين عقد العقد من حضر نكاح عليّ عليه السلام فليحضر إلى طعامه قال فضحك المنافقون و قالوا إنّ محمّداً قد صنع طعاماً ما يكفى عشرة اُناس و حشر الناس، اليوم يفتضح محمّد و بلغ ذلك إليه، فدعا بعمّيه حمزة و العبّاس، فأقامهما على باب داره و قال أدخلا الناس عشرة عشرةً و أقبل على عليّ و عقيل فوزّرهما(4) ببردين يمانيّين و قال اُنقلا إلى أهل التوحيد الماء و اعلم يا عليّ انّ خدمتك للمسلمين أفضل من كرامتك لهم قال و جعل الناس يَرِدون عشرةً عشرةً فيأكلون و يصدرون حتّى أكل من طعام أملاك(5) عليّ عليه السلام من الناس ثلاثة أيّام و النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله يجمع بين الصلاتين الظهر و العصر و المغرب و العشاء الآخرة و جعل الناس يصدرون و لا يَرِدون قال يا ابن أخى ما في المدينة مؤمن(6).

ص: 262


1- . الانطاع: بساط من الأديم.
2- . الأحزاب (33):53.
3- . أي ألبسهما الوِزْرة الوِزْرة كساء صغير.
4- . أولم: صنع و ليمة الوليمة طعام العرس و الأملاك.
5- . الاملاك: التزويج و عقد النكاح. مجمع.
6- . أحد ك.

360-36759-(3) اما فرموده خداوند متعال: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد در خانه هاى پيامبر داخل نشويد مگر اينكه به شما براى صرف غذا اجازه داده شود در حالى كه (قبل از موعد نياييد) و در انتظار وقت غذا ننشينيد.» پس چون رسول خدا صلى الله عليه و آله با زينب دختر جحش ازدواج كرد و او را دوست مى داشت، وليمه داد و يارانش را دعوت كرد. ياران حضرت چون غذا را مى خوردند دوست داشتند كه نزد رسول خدا گفتگو كنند و حضرت دوست داشت كه با زينب خلوت كند. خداوند اين آيه را نازل كرد كه: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد در خانه هاى پيامبر داخل نشويد مگر به شما اجازه داده شود و اين به آن جهت بود كه آنان بدون اجازه وارد مى شوند.»

361-36760-(4) انس گويد: «پيامبر صلى الله عليه و آله با حفصه يا برخى از همسرانش ازدواج كرد و با خرما و آرد براى عروسى اش وليمه مهمانى داد.»

362-36761-(5) انس گويد: «در يك مهمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله داشت حاضر شدم كه در آن نان و گوشت نبود سؤال شد: پس چه چيزى بود؟ گفت: سفره اى پوستى آوردند و پهن شد پس از آن خرما و روغن آوردند و خوردند و براى رسول خدا صلى الله عليه و آله خرماى زيادى نبود.»

363-36762-(6) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «چون رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرت فاطمه را به ازدواج با حضرت على عليه السلام درآورد به هنگامى كه عقد را بستند فرمود: هركس كه در ازدواج على عليه السلام حاضر شده است در مهمانى و غذا هم حاضر شود. امام فرمود: منافقان خنديدند و گفتند: محمد غذايى آماده ساخته كه براى ده نفر هم كافى نيست ولى الان همه مردم هستند امروز محمد رسوا مى شود و اين خبر به حضرت محمد صلى الله عليه و آله رسيد. حضرت دو عمويش حمزه و عباس را خواست و آنان را بر دَمِ در قرار داد و فرمود: مردم را شما دو نفر، ده نفر ده نفر بفرستيد. بعد حضرت به على عليه السلام و عقيل رو كردند و بر آنان دو بُرد يمانى پوشاندند و فرمودند: براى موحّدان آب ببريد و بدان اى على كه اگر تو، به مسلمانان خدمت كنى بهتر از آن است كه براى تكريم و احترام گذاشتن به آنها بايستى.

امام فرمود: و مردم ده نفر ده نفر وارد مى شدند مى خوردند و بيرون مى آمدند تا اينكه از غذاى ازدواج امير المؤمنين على عليه السلام مردم سه روز خوردند و پيامبر صلى الله عليه و آله بين دو نماز جمع مى كردند ظهر و عصر و مغرب و عشاء آخر و مردم همچنان بيرون مى رفتند و ديگر باز نمى گشتند.

حضرت رسول فرمود: اى پسر برادرم! مؤمنى در مدينه نبود مگر اينكه از غذاى تو خورد حتى عده اى از مشركان در لابلاى مؤمنان آمدند و ما دوست داشتيم كه آنان را مانع نشويم تا جايگاه عظيم تو و رتبۀ بلندى را كه خداوند به تو داده است ببينند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى پسر عمو! تعداد مردمى كه خوردند را مى دانى ؟ گفت: نمى دانم. حضرت فرمود: ولى اگر مى خواهى يا دوست دارى بدانى از عمويت حمزه بپرس و در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله صدا

ص: 263

إلّا و قد أكل من طعامك حتّى أن جماعة من المشركين دخلوا في عداد(1) المؤمنين فأحببنا أن لا نمنعهم ليروا ما أعطاك اللّٰه من المنزلة العظيمة و الدرجة الرفيعة قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله يا (ابن ك) عمّ تعرف عدد القوم قال لا علم لي، قال و لكن ان أردت أو أحببت أن تعرف عدد القوم فعليك بعمّك حمزة فنادى النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله أين عمّى حمزة فأقبل يسعى و هو يجرّ سيفه على الصفا(2) و كان لا يفارقه سيفه شفقةً على دين اللّٰه، فلمّا دخل على النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله فرآه ضاحكاً فقال له النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله ما لي أرى الناس يصدرون و لا يَرِدون، قال لكرامتك على ربّك أطعم الناس من طعامك حتّى ما تخلّف موحّد و لا ملحد، قال كم طعم منهم هل تعرف عددهم قال و اللّٰه أنا على(3) رِجْلٍ واحدٍ أكل من طعامك في أيّامك تلك ثلاثة آلاف و عشرة من المسلمين فضحك النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله حتّى بدت نواجذه ثمّ دعا بصحاف(4) و جعل يغرف فيها و يبعث به مع عبد اللّٰه بن الزبير و عبد اللّٰه بن عقبة إلى بيوت الأرامل و الضعفاء من المساكين و المسلمين و المسلمات والمعاهدين و المعاهدات حتّى لم يبق يومئذٍ بالمدينة دار و لا منزل إلّا و دخل إليه من طعام النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله الخبر.

364-36763-(5) فقيه 254/3: تهذيب 409/7: موسى بن بكر(6) عن أبي الحسن (الأوّل فقيه) عليه السلام أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال لا وليمة إلّا في خمسٍ في عرس أو خرس أو عذار أو و كار(7) أو ركاز فالعرس التزويج(7) و الخرس النفاس بالولد و العذار(8) الختان و الوكار(9) الرجل(10) يشترى الدار(11) و الركاز الرجل(12) يقدم من مكّة. فقيه 257/4: في حديث وصيّة النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام يا عليّ لا وليمة (و ذكر مثله). المعاني 272: حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي اللّه عنه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن محمّد بن يحيى العطّار قال حدّثني محمّد بن أحمد

ص: 264


1- . عدد خ.
2- . أي الصخرة.
3- . أنا على خ ك (قوله و اللّٰه أنا على رجل و أحد يحتمل أن يكون كناية عن و قوفه و احصائه الناس بالدقّة).
4- . الصحاف جمع الصحفة: كالقصعة و قال ابن سيّدة شبه قصعة مسلنطحة عريضة و هي تشبع الخمسة (اسلنطح الشيء: طال و عرض. رجل مسلنطح إذا انبسط). اللسان، ج 9، ص 187.
5- . فأمّا العرس فالتزويج المعاني الخصال.
6- . بن بكير خ يب.
7- . أو و كاز يب.
8- . و العذر يب.
9- . و الوكاز يب.
10- . الذي المعاني.
11- . و الوكار في شراء الدار فقيه، ج 4.
12- . الذي الخصال.

زدند كجاست عمويم حمزه ؟ حمزه دويد در حالى كه شمشيرش را به سنگ مى كشيد و هميشه براى مهرى كه به دين خدا داشت از شمشيرش جدا نمى شد.

چون بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد گشت او را خنده رو ديد پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: چرا مى بينم كه مردم بيرون مى آيند ولى ديگر كسى وارد نمى شود حمزه گفت: به خاطر بزرگوارى تو نزد خدا.

خداوند مردم را از غذاى تو اطعام كرد تا آنجا كه ديگر موحد و يا ملحدى نمانده است مگر اينكه از اين غذا خورده است. حضرت فرمود: چه اندازه از آنان غذا خورده اند آيا تعدادشان را مى دانى ؟

حمزه گفت: به خدا سوگند من همچنان روى يك پا ايستاده بودم. از غذاى شما در اين روزها سه هزار و ده نفر از مسلمانان خوردند.

پيامبر صلى الله عليه و آله خنديدند تا آنكه دندان هاى نواجذشان آشكار شد. سپس پيامبر ظرف هايى را خواستند و مشت مى كردند و در آن ها مى ريختند و آن ظرف را به همراه عبدالله بن زبير و عبدالله بن عقبه براى خانه هاى بيوه زنان و ضعفا از فقراء و مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان و زنان [كافر] ذمّى مى فرستادند تا آن كه در آن روز در مدينه خانه و منزلى نبود مگر اينكه از غذاى پيامبر صلى الله عليه و آله به آنجا رفته بود....»

364-36763-(7) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مهمانى جز در پنج چيز نيست: در عرس، خرس، عذار، وكار و ركاز.

عرس همان ازدواج است. خرس همان زايمان فرزند است. عذار همان ختنه كنان است. و كار همان است كه مردى خانه مى خرد و ركاز مردى كه از مكّه مى آيد.»

ص: 265

قال حدّثني أبو عبد اللّٰه الرّازى عن سجّادة عن موسى بن بكر قال قال أبو الحسن الأوّل عليه السلام قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لا وليمة (وذكر مثله). الخصال 313 حدّثنا محمّد بن عليّ ماجيلويه رضي اللّه عنه قال حدّثني عمّى محمّد بن أبي القاسم عن أحمد بن أبي عبد اللّٰه البرقي عن سجّادة العابد و اسمه الحسن بن عليّ ابن أبي عثمان عن موسى بن بكر قال قال أبو الحسن الأوّل عليه السلام قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لا وليمة (وذكر مثله).

365-36764-(8) الدعائم 205/2: روينا عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله مرّ ببنى زريق فسمع عزفاً(1) فقال ما هذا قالوا يا رسول اللّٰه نكح فلان فقال كمل دينه هذا النكاح لا السفاح و لا يكون نكاح في السرّ حتّى يرى دخان أو يسمع حسّ دفٍّ و قال الفرق ما بين النكاح و السفاح ضرب الدفّ .

366-36765-(9) تهذيب 409/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 368/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال رفعه إلى أبى جعفر عليه السلام قال الوليمة يوم و يومان(2) مكرمة و ثلاثة أيّام رياء و سمعة. المحاسن 417: البرقي عن ابن فضّال رفعه إلى أبى جعفر عليه السلام قال الوليمة (وذكر مثله).

367-36766-(10) كافى 368/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونىّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله الوليمة أوّل يومٍ حقّ و الثّانى معروف و ما زاد رياء و سمعة.

الجعفريّات 164: بإسناده عن عليّ عليه السلام عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله نحوه. الدعائم 205/2: روينا عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال الوليمة (و ذكر نحوه).

368-36767-(11) الجعفريّات 164: قال جعفر بن محمّد و أخبرنى أبى قال دُعى أبى إلى وليمة أوّل يومٍ فأجاب ثمّ دُعى في اليوم الثاني فأجاب ثمّ دُعى في اليوم الثالث فأمر بالرسول فطرد حتّى توارى عنه.

369-36768-(12) مستدرك 200/14: روى الشيخ أبوالفتوح في تفسيره حديثاً طويلاً في تزويج فاطمة عليها السلام و فيه معاجز غريبة، و فيه أنّ الوليمة كانت ثلاثة أيّام.

و يأتي في

رواية عبد الرحمان (4) من باب (45) ما ورد من الخطبة في النكاح قولها

ص: 266


1- . العزف: صوت الدف.
2- . يوماً أويومين المحاسن.

365-36764-(8) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عبورشان به بنى زريق افتاد. صداى دف شنيدند گفتند: «اين چيست ؟ گفتند: اى رسول خدا فلان كس ازدواج كرده است.

حضرت فرمودند: دينش كامل گشته است اين ازدواج است نه زنا و ازدواج در پنهان نيست تا آن كه دود بر اثر پختن غذا ديده شود و يا صداى دف شنيده شود و فرمودند: فرق بين ازدواج و زنا، زدن دف است.»

366-36765-(9) امام باقر عليه السلام فرمود: «وليمه يك روز است و دو روز كرامت و بزرگوارى است و سه روز ريا و سمعه است [براى مشهور شدن و خوش آوازه گشتن است].»

367-36766-(10) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «وليمه دادن روز اول (يك بار) حق است و روز دوم كارى است شايسته ولى بيشتر از دو روز براى نشان دادن به مردم و براى گوش به گوش گفتن است.»

368-36767-(11) امام صادق عليه السلام فرمود: «پدرم برايم فرمود: پدرم به مهمانى اولين روز دعوت شد. ايشان پذيرفت سپس در روز دوم نيز دعوت شد باز پذيرفت پس از آن در روز سوم دعوت شد دستور دادند كه فرستاده را دور كنند تا از چشم حضرت ناپديد گردد.»

369-36768-(12) ابوالفتوح رازى در تفسيرش حديثى طولانى دربارۀ ازدواج حضرت فاطمه عليها السلام روايت كرده است. در آن حديث معجزه هاى عجيبى است. در آن حديث آمده است كه: «وليمه سه روز است.»

ارجاعات

مى آيد:

در روايت چهارم از باب چهل و پنجم فرموده حضرت خديجه كه: «اى محمد! من خويش را به

ص: 267

قد زوّجتك يا محمّد نفسى و المهر على في مالى فأْمُر عمّك فلينحر ناقة فليولم بها و ادخل على أهلك (إلى أن قال) و نحر أبوطالب ناقة و دخل رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله بأهله.

و في رواية الحسن بن عليّ (3) من باب (1) انّ من السّنة التّزويج و الزّفاف باللّيل من أبواب مباشرة النساء (ج 25)

قوله عليه السلام و من السّنة التّزويج باللّيل و إطعام الطعام.

و في رواية السكونى (4) قوله عليه السلام زفّوا عرائسكم ليلاً و أطعموا ضحىً .

(44) باب استحباب التهنئة بالتزويج و كيفيّتها

370-36769-(1) كافى 568/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن أبي عبد اللّٰه البرقيّ رفعه قال لمّا زوّج رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فاطمة عليها السلام قالوا بالرفاء(1) و البنين، فقال لا، بل على الخير و البركة.

(45) باب ما ورد من الخطبة في النكاح و كيفيّة الايجاب و القبول و حكم الأخرس و الأعجم

371-36770-(1) كافى 369/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن ابن محبوب عن عليّ بن رئاب عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إنّ جماعة من بنى أميّة في إمارة عثمان اجتمعوا في مسجد رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله في يوم جمعة و هم يريدون أن يزوّجوا رجلاً منهم و أمير المؤمنين عليه السلام قريب منهم فقال بعضهم لبعض هل لكم أن نخجل عليّاً عليه السلام السّاعة نسأله أن يخطب بنا و نتكلّم فإنّه يخجل و يعيى بالكلام، فأقبلوا إليه فقالوا يا أبا الحسن إنّا نريد أن نزوّج فلاناً فلانة و نحن نريد أن تخطب بنا فقال فهل تنتظرون أحداً فقالوا لا، فو اللّٰه ما لبث حتّى قال الحمد للّٰه المختصّ بالتوحيد المتقدّم بالوعيد الفعّال لما يريد المحتجب بالنور دون خلقه، ذو الافق الطامح(2)، و العز الشامخ(3)، و الملك الباذخ(4)، المعبود بالآلاء ربّ الأرض و السّماء

ص: 268


1- . الرفاء: الالتيام و الاتّفاق و البركة و النماء. مجمع.
2- . أي المرتفع.
3- . أي العالى.
4- . أي العالى.

ازدواج تو درآوردم و مهر بر من و در مال من باشد. به عمويت دستور بده تا شتر ماده اى بكشد و با آن وليمه بدهد و تو بر خانمت وارد شو (تا آنكه گويد) و ابوطالب شتر ماده اى را كشت و رسول خدا صلى الله عليه و آله عروسى كرد.»

و در روايت سوم از باب يكم از باب هاى مباشرت زنان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «ازدواج در شب و غذا دادن از سنت است.»

و در روايت چهارم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «عروس هاى تان را شبانه ببريد و روز اطعام كنيد.»

باب 44 استحباب تبريك گفتن براى ازدواج و چگونگى تبريك گفتن

370-36769-(1) چون رسول خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليها السلام را شوهر دادند مردم گفتند: «با سازگارى و فرزندان. حضرت فرمود: نه [بلكه بگوييد] با خير و بركت.»

باب 45 رواياتى درباره خطبۀ عقد ازدواج، كيفيت ايجاب و قبول و حكم لال و كسى كه عربى بلد نيست

371-36770-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «در زمان حكومت عثمان دسته اى از بنى اميه در روز جمعه در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله اجتماع كرده بودند. اينان مى خواستند مراسم ازدواج مردى از بنى اميّه را برگزار كنند.

امير مؤمنان عليه السلام در نزديكى اينان بود در بين خود گفتگو كردند كه آيا مى خواهيد الان على عليه السلام را خجالت زده كنيم از او مى خواهيم تا خطبه ازدواج را بخواند وسخن بگويد او قطعاً شرم زده خواهد شد و از سخن گفتن عاجز مى ماند. همگى نزد امام على عليه السلام آمدند و پيشنهاد دادند اى ابوالحسن ما مى خواهيم مراسم ازدواج مرد و زنى را داشته باشيم و مى خواهيم تو براى مان خطبۀ ازدواج را بخوانى.

امام فرمود: آيا منتظر كس ديگرى هستيد؟ گفتند: نه. امام صادق عليه السلام سوگند ياد مى كند كه حضرت بدون هيچ درنگى فرمود: ستايش ويژه خدايى است كه يكتايى مخصوص اوست پيشاپيش بيم داده، آنچه بخواهد انجام مى دهد و در حجابى از نور از آفريدگانش مستور شده است جايگاهى بلند و عزّتى ارجمند و پادشاهى والا دارد به دليل نعمت هايش معبود است، پروردگار زمين و آسمان است او را بر آزمون نيكويش و بخشش فزونش و بر نعمت هاى فراوانش و بر پيشگيريش از بلاها ستايش مى كنم ستايشى كه موجب فرياد شادى بندگان شود و شهرها بدان آباد شود و گواهى مى دهم كه جز خداى يكتا خدايى نيست همتا ندارد پيش از او چيزى نبوده و پس از او چيزى نخواهد

ص: 269

أحمده على حسن البلاء و فضل العطاء و سوابغ(1) النعماء و على ما يدفع ربّنا من البلاء حمداً يستهلّ (2) له العباد و ينمو به البلاد، و أشهد أن لا إله إلّااللّٰه وحده لا شريك له لم يكن شيء قبله و لا يكون شيء بعده و أشهد أنّ محمّداً صلّى اللّه عليه و آله عبده و رسوله، اصطفاه بالتفضيل و هدى به من التضليل اختصّه لنفسه و بعثه إلى خلقه برسالاته و بكلامه يدعوهم إلى عبادته و توحيده و الإقرار بربوبيّته و التصديق بنبيّه صلّى اللّه عليه و آله بعثه على حين فترة من الرسل و صدف(3) عن الحقّ و جهالةٍ بالربّ و كفرٍ بالبعث و الوعيد فبلّغ رسالاته و جاهد في سبيله و نصح لامّته و عبده حتّى أتاه اليقين صلّى اللّه عليه و آله كثيراً اُوصيكم و نفسى بتقوى اللّٰه العظيم فانّ اللّٰه عزّ و جلّ قد جعل للمتّقين المخرج ممّا يكرهون و الرزق من حيث لا يحتسبون فتنجّزوا(4) من اللّٰه موعوده و اطلبوا ما عنده بطاعته و العمل بمحابّه فإنّه لا يدرك الخير إلّا به و لا ينال ما عنده إلّا بطاعته ولا تكلان فيما هو كائن إلّا عليه و لا حول و لا قوّة إلّا باللّٰه، أمّا بعد فانّ اللّٰه أبرم الأمور و أمضاها على مقاديرها فهي غير متناهية عن مجاريها دون بلوغ غاياتها فيما قدّر و قضى من ذلك و قد كان فيما قدّر و قضى(5) من أمره المحتوم و قضاياه المبرمة ما قد تشعّبت به الاخلاف(6) و جرت به الأسباب و قضى من تناهى القضايا بنا و بكم إلى حضور هذا المجلس الذي خصّنا اللّٰه و إيّاكم للذى كان من تذكّرنا آلائه و حسن بلائه و تظاهر نعمائه فنسأل اللّٰه لنا و لكم بركة ما جمعنا و إيّاكم عليه و ساقنا و إيّاكم إليه ثمّ إنّ فلان بن فلان ذكر فلانة بنت فلان و هو في الحسب من قد عرفتموه و في النسب من لا تجهلونه و قد بذل لها من الصّداق ما قد عرفتموه فردّوا خيراً تحمدوا عليه و تنسبوا إليه و صلّى اللّٰه على محمّد واله و سلّم.

372-36771-(2) فقيه 251/3: و خطب أبو طالب رحمه اللّه لمّا تزوّج النبيّ صلّى اللّه عليه و آله خديجة بنت خويلد رحمه اللّه بعد أن خطبها إلى أبيها و من الناس من يقول إلى عمّها فأخذ بعضادتى الباب(7) و من شاهده من قريش حضور فقال الحمد للّٰه الذي جعلنا من زرع إبراهيم و ذرّيّة إسماعيل و جعل لنا بيتاً

ص: 270


1- . السوابغ جمع السابغ: الواسع.
2- . كلّ شيء ارتفع صوته فقد استهلّ . اللسان.
3- . أي إعراض.
4- . تنجّز الحاجة: طلب انجازها و قضائها.
5- . فيما مضى و قدّر خ.
6- . الأخلاق خ.. و الاخلاف: الاولاد.
7- . عضادتا الباب: خشبتاه من جانبيه.

بود و گواهى مى دهم كه محمد صلى الله عليه و آله بنده و رسول اوست او را به دليل برتريش برگزيد و وسيله هدايت ساخت. پيامبر را براى خويش ساخت و به همراه پيام ها و سخن خود، او را به سوى خلق فرستاد.

پيامبر مردم را به عبادت، توحيد و پذيرش ربوبيت خدا و تصديق پيامبر خدا دعوت مى كرد خداوند در زمانى كه رسولان نبودند و از حق اعراض مى شد و خدا شناخته نبود و قيامت انكار مى شد پيامبرش را مبعوث گردانيد. او پيام هاى الهى را به مردم رساند و در راه خدا جهاد كرد و براى امت خويش خيرخواهى نمود و تا فرا رسيدن مرگ، خدا را عبادت كرد درود و سلام خدا بر او و آل او بسيار باد.

شما و خودم را به تقواى خداوند بزرگ سفارش مى كنم چرا كه خداوند راه گشايش از ناخوشايندى ها را براى متقيان گشوده است و روزى را از راهى كه حدس نمى زنند براى شان مقرر داشته است.

از خداوند بخواهيد تا وعدۀ خويش را براى تان تحقق دهد و با اطاعت از او و پايبندى به آنچه او دوست داد در پى دست يابى به آنچه نزد اوست باشيد، چرا كه خوبى جز به وسيلۀ خدا دست يافتنى نيست و جز با اطاعت خدا به آنچه نزد اوست نمى توان رسيد اتكاى ما در حوادث تنها بر اوست و لا حول ولا قوة الا بالله.

اما بعد خداوند امور را محكم ساخت و آن گونه كه مقدّر است اجرا كرد امور از مجارى خود تا رسيدن به نهايت تقدير و قضاى الهى باز نمى ماند.

و در تقدير الهى و قضاى حتمى گسترش فرزندان و منتهى شدن ما و شما به حضور در اين مجلس است كه خداوند مخصوص ما كرد تا نعمت ها و نيكويى ها و پى در پى بودن داده هايش را ياد كنيم. از خداوند براى ما و شما بركت اين اجتماع را مى طلبيم. آنگاه امام على عليه السلام فرمود: فلان مرد از فلان زن خواستگارى كرده است و شما او را مى شناسيد هم حسب او را و هم نسب او را و براى اين ازدواج مهرى را كه مى شناسيد قرار داده است پاسخ نيكو دهيد تا شما را بستايند و به نيك منتسب كنند و درود و سلام خدا بر محمّد و آل محمد باد.»

372-36771-(2) چون پيامبر صلى الله عليه و آله با خديجه دختر خويلد رحمهما الله ازدواج كردند حضرت ابوطالب پس از خواستگارى از خديجه نزد پدرش و برخى گويند نزد عمويش رفت. دو چوبۀ در را گرفت و در حضور از قريش آن عده كه شاهد جلسه بودند خطبه خواند و فرمود: «ستايش خدا را كه ما را از نسل ابراهيم و ذريّۀ اسماعيل قرار داد و براى ما خانه اى قرارداد كه مردم به زيارت آن مى روند و حرمى كه امن است نتايج هر چيزى به سوى اين خانه جمع مى گردد و خداوند ما را در اين شهرى كه در آن هستيم حاكمان مردم قرار داد سپس پسر برادرم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب با فردى از قريش كه سنجيده نمى شود مگر اينكه بر او برترى مى يابد و يا هيچ يك از آنان مقايسه نمى شود مگر اين كه از آن

ص: 271

محجوجاً و حرماً آمناً يجبىٰ (1) إليه ثمرات كلّ شيء و جعلنا الحكّام على الناس في بلدنا الذي نحن فيه ثمّ إنّ ابن أخى محمّد بن عبد اللّٰه بن عبد المطلّب لا يوزن برجل من قريش إلّا رجح و لا يقاس بأحد منهم(2) إلّا عظم عنه و ان كان في المال قلّ فانّ المال رزق عائل(3) و ظلّ زائل و له في خديجة رغبة و لها فيه رغبة و الصّداق ما سألتم عاجله و آجله من مالى و له خطر عظيم و شأن رفيع و لسان شافع(4) جسيم فزوّجه و دخل بها من الغد فأوّل ما حملت (و خ) ولدت عبد اللّٰه بن محمّد صلّى اللّه عليه و آله. مستدرك 202/14: و رواه الشيخ المفيد في رسالة المهر (مثله). المناقب 42/1: قال النسوىّ في تاريخه أنكحه إيّاها أبوها خويلد بن أسد فخطب أبوطالب بما رواه الخركوشى في شرف المصطفى و الزمخشريّ في ربيع الأبرار و في تفسيره الكاشف و ابن بطّة في الابانة و الجوينى في السير عن الحسن و الواقدى و أبى صالح و العتبى فقال الحمد للّٰه الذي جعلنا من زرع إبراهيم الخليل و من ذرّيّة الصّفىّ إسماعيل (وذكر ما يقرب من ذلك).

373-36772-(3) مستدرك 203/14: الشيخ أبو الحسن البكرى في الأنوار في خبر طويل في تزويج خديجة إلى أن قال فقال خويلد ما الانتظار عمّا طلبتم اقضوا الأمر فانّ الحكم لكم و أنتم الرؤساء و الخطباء و البلغاء و الفصحاء فليخطب خطيبكم و يكون العقد لنا و لكم فقام أبو طالب عليه السلام فأشار إلى الناس أن انصتوا فأنصتوا فقال الحمد لله الذي جعلنا من نسل إبراهيم الخليل و أخرجنا من سلالة إسماعيل و فضّلنا و شرّفنا على جميع العرب و جعلنا في حرمه و أسبغ علينا من نعمه، و صرف عنّا شرّ نقمته و ساق الينا الرزق من كلّ فجٍّ (5) عميقٍ و مكانٍ سحيق(6) و الحمد للّٰه على ما أولانا و له الشكر على ما أعطانا و ما به حبانا(7) و فضّلنا على الأنام و عصمنا عن الحرام و أمرنا بالمقارنة(8) و الوصل و ذلك ليكثر منّا النسل و بعد فاعلموا يا معاشر من حضر أنّ ابن أخينا محمّد بن عبد اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله خاطب كريمتكم الموصوفة بالسّخاء و العفّة و هي فتاتكم المعروفة المذكور فضلها الشامخ و هو قد خطبها من أبيها خويلد على

ص: 272


1- . أي يجمع.
2- . بأحد رعيته خ.
3- . سائل ك حائل خ ك.
4- . ساقع خ فقيه شفيع ك.
5- . الفجّ : الطريق الواسع.
6- . السحيق: البعيد.
7- . اي اعطانا.
8- . بالمقاربة خ.

بزرگ تر است و اگر وى از نظر مالى كم مال است پس مال، روزى شخص عائله مند و نيازمند است و سايه اى است كه از بين مى رود و محمد صلى الله عليه و آله متمايل به خديجه است و خديجه نيز متمايل به محمد صلى الله عليه و آله و مهر، هرچه شما بخواهيد نقد و نسيه اش در مال من است (و من آن را پرداخت مى كنم) و محمد موفقيت بزرگ و شأن بلند و زبان شفاعت گر و باشخصيتى دارد.

پس از آن ابوطالب، حضرت را ازدواج با خديجه درآورد و حضرت فرداى آن روز با خديجه عروسى كرد. پس نخستين بار كه خديجه حامله گشت پسرى به نام عبدالله فرزند محمد را زاييد.»

373-36772-(3) شيخ ابوالحسن بكرى در كتاب الانوار در روايتى طولانى در ارتباط با ازدواج خديجه آورده است: «تا آنجا كه گويد: خويلد گفت: تأخير و انتظار دربارۀ خواسته شما چه معنى دارد؟ كار را تمام كنيد حكم از آن شماست و شما بزرگان، خطيبان، بليغان و فصيحان هستيد. خطيب شما سخن بگويد و عقد براى ما و شما باشد.

ابوطالب برخاست به مردم اشاره كرد كه ساكت باشيد. مردم ساكت شدند، سپس فرمود: ستايش خدايى را كه ما را از نسل ابراهيم خليل قرار داد و از سلالۀ اسماعيل بيرون آورد و ما را بر همه عرب شرافت و برترى بخشيد و ما را در حرم خويش قرار داد و از نعمت هاى خود بر ما فرو ريخت و بدى نعمت خويش را از ما باز گرداند و از هر راه دور و جاى دوردست روزى را به سوى ما كشاند و ستايش خدا را بر آنچه كه به ما داد و سپاس او را بر آنچه به ما بخشيده و عطا كرده و ما را بر مردمان برترى داد و از حرام نگاه داشت و دستور همراهى و پيوند را به ما داد و اين بدان جهت بود تا نسل ما زياد شود.

پس از آن بدانيد اى گروه حاضران كه پسر برادر ما دختر سخاوتمند و عفيف شما را خواستگارى نموده است و آن همان دخترى است كه شناخته شده است و برترى بلندى از آن ياد شده است.

و محمد صلى الله عليه و آله خديجه را از پدرش با مهرى كه خديجه دوست دارد خواستگارى كرده است.

ص: 273

ما تحبّ من المال ثمّ نهض ورقة و كان إلى جانب أخيه خويلد و قال يزيد مهرها المعجّل دون المؤجّل أربعة آلاف دينار ذهباً و مائة ناقةٍ سود الحدق حمر الوبر و عشر حللٍ (1) و ثمانية و عشرين عبداً و أمة و ليس ذلك بكثير عليكم قال له أبو طالب رضينا بذلك فقال خويلد قد رضيت و زوّجت خديجة بمحمدٍ صلّى اللّه عليه و آله فقبل النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عقد النكاح. الخبر.

374-36773-(2) كافى 374/5: بعض أصحابنا عن عليّ بن الحسين عن عليّ بن حسّان عن عبد الرحمن بن كثير عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لمّا أراد رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أن يتزوّج خديجة بنت خويلد أقبل أبو طالب في أهل بيته و معه نفر من قريش حتّى دخل على ورقة بن نوفل عمّ خديجة فابتدأ أبوطالب بالكلام فقال الحمد لربّ هذا البيت الذي جعلنا من زرع إبراهيم وذرّيّة إسماعيل و أنزلنا حرماً آمناً، و جعلنا الحكّام على الناس و بارك لنا في بلدنا الذي نحن فيه ثمّ إنّ ابن أخى هذا يعنى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ممّن لا يوزن برجل من قريش إلّا رجح به، و لا يقاس به رجل إلّا عظم عنه و لا عدل له في الخلق و ان كان مقلّاً في المال فانّ المال رفد(3) جارٍ و ظلّ زائل و له في خديجة رغبة و لها فيه رغبة و قد جئناك لنخطبها إليك برضاها و أمرها و المهر عليّ في مالى الذي سألتموه عاجله و آجله و له و ربّ هذا البيت حظّ عظيم ودين شائع و رأى كامل ثمّ سكت أبو طالب و تكلّم عمّها و تلجلجٍ (4) و قصر عن جواب أبى طالب و أدركه القطع(4) و البهر(5)، و كان رجلاً من القسّيسين فقالت خديجة مبتدأةً يا عمّاه انّك و إن كنت أولى بنفسى منّى في الشّهود فلست أولى بى من نفسى قد زوّجتك يا محمّد نفسى و المهر عليّ في مالى فأمر عمّك فلينحر ناقة فليولم بها و أدخل على أهلك قال أبو طالب أشهدوا عليها بقبولها محمّداً و ضمانها المهر في مالها فقال بعض قريش يا عجباه المهر على النساء للرجال فغضب أبو طالب غضباً شديداً و قام على قدميه و كان ممّن يهابه الرجال و يكره غضبه فقال إذا كانوا مثل ابن أخى هذا طلبت الرجال بأغلى الأثمان و أعظم المهور و إذا كانوا أمثالكم لم يزوّجوا إلّا بالمهر الغالي و نحر أبو طالب ناقةً و دخل رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله

ص: 274


1- . حلل جمع الحلّة: كلّ ثوب جديد أو الثوب الساتر لجميع البدن المنجد، ص 147.
2- . القطع: انقطاع النفس و ضيقه و القطع: البهر. اللسان، ج 8، ص 280.
3- . الرفد: العطاء.
4- . أي تردّد في الكلام.
5- . البهر: انقطاع النفس من الاعياء. اللسان، ج 4، ص 82.

سپس ورقه كه در كنار برادرش خويلد بود برخاست و گفت: مهر نقد خديجه نه مهر نسيۀ آن چهار هزار دينار و صد شتر مادۀ سياه چشم و سرخ مو و ده حلّه (لباس كامل) و بيست و هشت غلام و كنيز، بيشتر شود و اين بر شما زياد نيست.

ابوطالب به او گفت: ما اين مهر را پذيرفتيم خويلد گفت: من رضايت دادم و خديجه را به ازدواج محمد صلى الله عليه و آله درآوردم پيامبر صلى الله عليه و آله هم عقد ازدواج را قبول كرد....»

374-36773-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خواست با حضرت خديجه دختر خويلد ازدواج كند ابوطالب با خويشان خويش آمد تا بر ورقه پسر نوفل، عموى حضرت خديجه وارد شد گروهى از قريش، ابوطالب را در اين مجلس همراهى مى كردند. ابوطالب شروع به سخن كرد و گفت:

ستايش ويژۀ خداوند اين خانه است، خدايى كه ما را از نسل ابراهيم و فرزندان اسماعيل قرار داد، ما را در حرم امن خويش جاى داد و حاكمان بر مردم گماشت و شهرى را كه در آن هستيم براى مان مبارك ساخت.

همانا فرزند برادرم (رسول خدا) از كسانى است كه با هر يك از قريش سنجيده شود برتر خواهد بود و هيچ كس با او قياس نشود جز آن كه فرزند برادرم برتر از او خواهد بود. او همتايى در خلق ندارد گرچه كم مال است ولى مال، بهره و سايه اى است ناپايدار و او به خديجه علاقه مند و خديجه نيز به او متمايل است و ما آمده ايم تا از خديجه با رضايت و خواست او نزد تو خواستگارى كنيم و مهر او به عهده من و در مال من است آنچه كه شما بخواهيد مهر نقد و نسيۀ آن. سوگند به خداى اين خانه فرزند برادرم منزلتى بس عظيم و دينى فراگير و فكرى در اوج دارد آنگاه ابوطالب ساكت شد و عموى خديجه، لب به سخن گشود ولى سخن در دهان گرداند و پاسخ روشن و شايسته اى به ابوطالب نداد و بريدگى در گفتار و نفس نفس زدن به او دست داد. ورقه از كشيشان بود. در اينجا خديجه خود شروع به سخن كرد و گفت: اى عموجان تو در ميان شاهدان بر من بيش از ديگران ولايت دارى ولى ولايتت بيش از خودم نيست آنگاه به پيامبر خطاب كرد: اى محمد، خويش را همسر تو ساختم و مهر نيز بر عهدۀ خودم و در مال خودم باشد به عمويت دستور ده تا شترى بكشد و با آن مهمانى دهد و شما نزد همسرت بيا.

ابوطالب گفت: گواه باشيد كه خديجه، محمّد را پذيرفت و مهر ازدواج را در مال خويش قرار داد. بعضى از قريش گفتند: شگفتا، چگونه است كه زنان براى مردان مهر مى پردازند؟ ابوطالب شديداً غضب كرد و از جا برخاست. وى بسيار پر هيبت بود و خشمى شديد داشت و گفت: اگر مردان مثل پسر برادرم باشند با بالاترين بها و بيشترين مهر از آنان، درخواست ازدواج مى شود ولى اگر مثل شماها باشد جز با پرداخت مهر زياد به آنان زن نمى دهند. ابوطالب شترى كشت و پيامبر با خديجه ازدواج كرد. مردى

ص: 275

بأهله و قال رجل من قريش يقال له «عبد اللّٰه بن غنم»:

هنيئاً مريئاً يا خديجة قد جرت *** لك الطير فيما كان منك بأسعد

تزوّجته خير البريّة كلّها *** و من ذا الذي في الناس مثل محمّد

و بشّر به البرّ ان عيسى بن مريم *** و موسى بن عمران فيا قرب موعد

أقرّت به الكتّاب قدماً بأنّه *** رسول من البطحاء هادٍ و مهتد

375-36774-(5) المناقب 350/3: خطبّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله على المنبر في تزويج فاطمة عليها السلام خطبة رواها يحيى بن معين في أماليه و ابن بطّة في الابانة باسنادهما عن أنس بن مالك مرفوعاً، ورويناها عن الرضا عليه السلام فقال الحمد للّٰه المحمود بنعمته المعبود بقدرته المطاع في سلطانه المرغوب إليه فيما عنده المرهوب من عذابه النافذ أمره في سمائه و أرضه (الذي ك) خلق الخلق بقدرته و ميّزهم بأحكامه و أعزّهم بدينه و أكرمهم بنبيّه محمّد صلّى اللّه عليه و آله (ثم ك) انّ اللّٰه تعالى جعل المصاهرة نسباً لاحقاً و أمراً مفترضاً، و شّج(1) بها الارحام و ألزمها الأنام قال اللّٰه تعالى: «وَ هُوَ اَلَّذِي خَلَقَ مِنَ اَلْمٰاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً» ثمّ إنّ اللّٰه تعالى أمرنى أن اُزوّج فاطمة من عليّ و قد زوّجتها إيّاه على أربعمائة مثقال فضّة ان رضيت يا عليّ ، قال رضيت يا رسول اللّٰه، و روى ابن مردويه قال لعلىّ تكلّم خطيباً لنفسك فقال الحمد لله الذي قرب من حامديه و دنا من سائليه و وعد الجنّة من يتّقيه و أنذر بالنار(2) من يعصيه، نحمده على قديم إحسانه و أياديه حمد من يعلم أنّه خالقه و باريه و مميته و محييه و مسائله عن مساويه، ونستعينه و نستهديه و نؤمن به و نستكفيه و نشهد أن لا إله إلّا اللّٰه وحده لا شريك له شهادة تبلغه و تُرضيه و أنّ محمّداً عبده و رسوله صلّى اللّه عليه و آله صلوة تزلفه و تحظيه(3) و ترفعه و تصطفيه و النكاح ما أمر اللّٰه به و يرضيه و اجتماعنا ممّا قدّره اللّٰه و أذن فيه و هذا رسول اللّٰه زوّجنى ابنته فاطمة على خمسمائة درهم و قد رضيت فاسألوه و اشهدوا.

376-36775-(6) مستدرك 207/14: الشيخ أبوالفتوح الرازيّ في تفسيره مثله و قال ثمّ جلس النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و قال يا عليّ قم و اخطب لنفسك فقام أمير المؤمنين عليّ عليه السلام و خطب بهذه الخطبة

ص: 276


1- . و وشجت العروق و الاغصان: اشتبكت و منه حديث عليّ 7 وشّج بينها و بين أزواجها أي خلّط و الّف.
2- . بالناس خ.
3- . الحُظْوة: المنزلة و الحظّ و المكانة، و أحظاه: جعله ذا حُظْوة.

از قريش به نام عبدالله بن غنم گفت: اى خديجه، گوارا و خوشايندت باشد! پرندۀ اقبال در اين ازدواج با بالاترين اقبال برايت آمد تو با بهترين خلق خدا ازدواج كردى و چه كسى مانند محمد در ميان مردمان پيدا مى شود عيسى بن مريم و موسى بن عمران بشارت پيامبر را داده اند و اقرار كرده اند. نويسندگان از دير زمان كه اين پيامبر فرستاده خداست، از سرزمين بطحاء و هدايت شده و هدايت گر است.»

375-36774-(5) پيامبر صلى الله عليه و آله دربارۀ تزويج حضرت فاطمه عليها السلام بر فراز منبر خطبه اى خواند. آن خطبه را يحيى بن معين در امالى اش و ابن بطّه در كتاب الابانه با سند خويش از انس بن مالك به شكل مرفوعه نقل كرده اند و ما آن را از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده ايم.

حضرت فرمود: «ستايش ويژۀ خداوندى است كه در برابر نعمتش ستايش شده و به دليل قدرتش پرستيده شده است خدايى كه در حكومتش مطاع و براى آنچه نزد اوست به او رغبت مى شود و از عذابش ترسيده مى شود هم او كه دستورش در آسمان و زمينش نافذ و جارى است.

او خلق را با قدرت خويش آفريد و با احكام خويش آنان را از يكديگر جدا و ممتاز قرار داد و با دينش آنان را عزت بخشيد و با پيامبرش محمد صلى الله عليه و آله به آنان كرامت داد.

خداوند متعال خويشاوندى سببى را ملحق به خويشاوندى نسبى و واجب قرار داد و با اين خويشاوندى، خويشاوندان را جمع كرد و آن را بر مردم الزام كرد.

خداوند متعال فرمود: «او كسى است كه از آب، انسانى را آفريد سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد).»

و خداوند متعال مرا مأمور ساخت تا فاطمه عليها السلام را به ازدواج على عليه السلام درآورم و من او را با... چهارصد مثقال نقره همسر على ساختم اگر اى على تو راضى باشى. على عليه السلام گفت: من راضيم اى رسول خدا. ابن مردويه روايت كرده است كه: حضرت رسول صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: تو هم براى خويش خطبه بخوان. حضرت على عليه السلام فرمود: ستايش ويژۀ خداوندى است كه به ستايشگران خويش و درخواست كنندگانش نزديك است و وعده بهشت داده است به كسى كه از او بترسد و معصيت كارانش را با آتش بيم داده است.

او را بر احسان قديم و نعمتهايش ستايش مى كنيم چونان ستايش كسى كه مى داند خداوند آفريدگار، پديد آورنده اوست، او را مى ميراند و زنده مى سازد و از بدى هاى او بازخواست مى كند.

و از خداوند كمك مى طلبيم و از او هدايت مى جوييم و به او ايمان مى آوريم و از او مى خواهيم كه ما را كفايت كند و گواهى مى دهيم كه جز خدا خدايى نيست او يگانه است و شريك ندارد آن گونه گواهى اى كه به او برسد و او را خشنود سازد.

و اينكه محمد بنده و فرستادۀ اوست درود خداوند بر او و خاندان او باد درودى كه او را نزديك و بهره مند سازد رفعت بخشد و برگزيند و ازدواج چيزى است كه خداوند بدان امر كرده و مايۀ خشنودى خداست و اين اجتماع ما از چيزهايى است كه خداوند مقدّر كرده و اجاره داده است و اين رسول خداست كه دخترش فاطمه را بر پايۀ پانصد درهم به ازدواج من درآورده اند و من هم با شادى پذيرفتم از حضرت بپرسيد و شاهد باشيد.»

376-36775-(6) شيخ ابوالفتوح رازى در كتاب تفسير خويش مشابه روايت پيشين را آورده است و افزوده است كه:

«سپس پيامبر صلى الله عليه و آله نشست و فرمود: اى على برخيز و براى خويش خطبه بخوان.

ص: 277

الحمد للّٰه الذي قرب من حامديه و دنا من سائليه و وعد الجنّة من يتّقيه و أنذر بالناس(1) من يعصيه، نحمده على قديم إحسانه و أياديه حمد من يعلم أنّه خالقه و باريه و مميته و محييه وسائله عن مساويه و نستعينه و نستهديه و نؤمن به و نستكفيه، و نشهد أن لا إله إلّا اللّٰه و حده لا شريك له شهادة تبلغه و تُرضيه و أنّ محمّداً عبده و رسوله صلّى اللّه عليه و آله صلاة تزلفه و تجليه(2) و ترفعه و تصطفيه، انّ خير ما أفتتح به و أختتم قول اللّٰه تعالى: «وَ أَنْكِحُوا اَلْأَيٰامىٰ مِنْكُمْ وَ اَلصّٰالِحِينَ مِنْ عِبٰادِكُمْ وَ إِمٰائِكُمْ » الآية، الخبر.

377-36776-(7) أمالي الصدوق 448: حدّثنا الشيخ الفقيه أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّيّ قال حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي اللّه عنه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن سلمة بن الخطّاب البراوستانى عن إبراهيم بن مقاتل قال حدّثني حامد بن محمّد عن عمرو بن هارون عن الصادق عن أبيه عن آبائه عن عليّ بن أبي طالب عليهم السلام قال لقد هممت بتزويج فاطمة عليها السلام ابنة محمّد صلّى اللّه عليه و آله حيناً و لم أتجرّأ أن أذكر ذلك للنبىّ صلّى اللّه عليه و آله و أنّ ذلك اختلج في صدرى ليلى و نهارى حتّى دخلت على رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقال يا عليّ ، قلت لبّيك يا رسول اللّٰه قال هل لك في التزويج قلت رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أعلم و إذا هو يريد أن يزوّجنى بعض نساء قريش و انّى لخائف على فوت فاطمة فما شعرت بشيء إذ أتانى رسول رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقال لي أجب النبيّ و أسرع فما رأينا رسول اللّٰه أشدّ فرحاً منه اليوم قال فأتيته مسرعاً فإذا هو في حجرة أمّ سلمة، فلمّا نظر إلىّ تهلّل(3) وجهه فرحاً و تبسّم حتّى نظرت إلى بيان أسنانه يبرق فقال أبشر يا عليّ ، فانّ اللّٰه عزّ و جلّ قد كفانى ما قد كان همّنى من أمر تزويجك فقلت و كيف ذلك يا رسول اللّٰه ؟ قال أتانى جبرائيل و معه من سنبل الجنّة وقرنفلها فناولنيهما فأخذتهما و شممتهما فقلت ما سبب هذا السنبل و القرنفل، فقال إنّ اللّٰه تبارك و تعالى أمر سكّان الجنان من الملائكة و من فيها أن يزيّنوا الجنان كلّها بمغارسها و أشجارها و ثمارها و قصورها و أمر ريحها فهبّت بأنواع العطر و الطيب و أمر حور عينها بالقراءة فيها بسورة (طه و طواسين و يس و حمعسق) ثمّ نادى منادٍ من تحت العرش ألا إنّ

ص: 278


1- . الظاهر أنّ الصّحيح (وأنذر بالنّار).
2- . تحظيه خ جلا الشّىءُ : علا.
3- . تهلّل الوجه: تلألأ المنجد.

امير المؤمنين على عليه السلام برخاست و اين خطبه را خواند: ستايش ويژۀ خداوند است كه به ستايشگران و درخواست كنندگانش نزديك است و بهشت را به آنان كه از وى پروا كنند وعده داده است و هركس را كه معصيتش كند بيم داده است.

او را بر احسان قديم و نعمتهايش ستايش مى كنيم چونان كسى كه مى داند او پروردگار، پديد آورندۀ اوست، او را مى ميراند و زنده مى كند و از بدى هايش بازخواست مى كند.

از خداوند كمك مى طلبيم و از او هدايت مى خواهيم و به او ايمان مى آوريم و از او مى خواهيم كه ما را كفايت كند.

و گواهى مى دهيم كه جز خدا خدايى نيست و شريك ندارد آن گونه گواهى اى كه به او برسد و او را خشنود سازد و اينكه محمد بنده و فرستادۀ اوست. درود خداوند بر او و خاندان وى باد درودى كه او را مقرّب سازد و پاك گرداند و رفعت بخشد و برگزيند.

بهترين چيزى كه با آن آغاز مى كنم و به پايان مى برم فرموده خداوند متعال است كه: «مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را...»

377-36776-(7) امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: «من به ازدواج با حضرت فاطمه عليها السلام دختر حضرت محمد صلى الله عليه و آله زمانى بود كه فكر مى كردم ولى اين جرأت را به خود نمى دادم كه آن را براى پيامبر صلى الله عليه و آله بازگو كنم و اين فكر همچنان شب و روز در سينه ام مى گشت تا آن كه خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدم. حضرت فرمود: اى على! گفتم: لبيك اى رسول خدا. حضرت فرمود: آيا مى خواهى ازدواج كنى ؟ گفتم: رسول خدا صلى الله عليه و آله بهتر مى داند و حضرت به فكر ازدواج من با يكى از زنان قريش افتاد و من مى ترسيدم كه فاطمه از دستم برود هيچ نفهميدم كه ناگهان فرستادۀ رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و به من گفت:

پيامبر تو را مى خواهد، نزد پيامبر برو و شتاب كن ما رسول خدا را خوشحال تر از امروز نديده ايم. حضرت على عليه السلام فرمود: من با شتاب نزد رسول خدا آمدم. حضرت در اتاق ام سلمه بود چون به من نگاه كردند صورت شان از شادى درخشيد و تبسم فرمود آن گونه كه دندان هاى شان آشكار شد و برق مى زد.

حضرت فرمود: بشارت باد تو را اى على چون خداوند والا و برين فكر مرا دربارۀ ازدواج تو درست كرد. گفتم: چگونه اى رسول خدا؟ حضرت فرمود: جبرئيل همراه با سنبل و قرنفل بهشتى (گل ميخك) نزد من آمد اين دو را به من داد من گرفتم و بوييدم و گفتم: مناسبت اين سنبل و قرنفل چيست ؟ جبرئيل گفت: خداوند تبارك و تعالى به ساكنان بهشت ها از فرشته و هركس كه در آنهاست دستور داد تا همه بهشت ها را با همه باغستان ها و درختان و ميوه ها و كاخ هايش بيارايند و باد بهشت را مأمور ساخت و باد با انواع عطر و بوى خوش وزيدن گرفت و حورالعين بهشت را دستور داد تا سورۀ طه و طواسين و يس و حمعسق را در بهشت بخوانند سپس منادى از زير عرش فرياد داد هشداريد كه امروز روز مهمانى على بن ابى طالب عليه السلام است هشداريد كه من شما را گواه مى گيرم كه فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله را به همسرى على بن ابى طالب درآوردم و من رضايت دادم كه اين دو براى هم باشند.

ص: 279

اليوم يوم وليمة عليّ بن أبي طالب عليه السلام ألا إنّي اُشهدكم أنّى قد زوّجت فاطمة بنت محمّد صلّى اللّه عليه و آله من عليّ بن أبي طالب، رضى منّى بعضهما لبعض ثمّ بعث اللّٰه تبارك و تعالى سحابة بيضاء فقطرت عليهم من لؤلؤها و زبرجدها و يواقيتها و قامت الملائكة فنثرت من سنبل الجنّة و قرنفلها هذا ممّا نثرت الملائكة، ثمّ أمر اللّٰه تبارك و تعالى ملكاً من ملائكة الجنّة يقال له «راحيل» و ليس في الملائكة أبلغ منه فقال اُخطب يا راحيل فخطب بخطبةٍ لم يسمع بمثلها أهل السماء و لا أهل الأرض ثمّ نادى مناد ألا يا ملائكتى و سكّان جنّتى باركوا على عليّ بن أبى طالب عليه السلام حبيب محمّد صلّى اللّه عليه و آله و فاطمة بنت محمّد فقد باركت عليهما ألا إنّي زوّجت أحبّ النساء إلىّ من أحبّ الرجال إلىّ بعد النبيّين و المرسلين فقال راحيل الملك يا ربّ و ما بركتك فيهما بأكثر ممّا رأينا لهما في جنانك و دارك فقال عزّ و جلّ يا راحيل انّ من بركتى عليهما أن أجمعهما على محبّتى و أجعلهما حجّة على خلقى و عزّتى و جلالى لأخلقنّ منهما خلقاً و لأنشأنّ منهما ذرّيّة أجعلهم خزّانى في أرضى و معادن لعلمى و دعاة إلى دينى بهم أحتجّ على خلقى بعد النبيّين و المرسلين فأبشر يا عليّ فانّ اللّٰه عزّ و جلّ أكرمك كرامةً لم يكرم بمثلها أحداً و قد زوّجتك ابنتى فاطمة على ما زوّجك الرحمن و قد رضيت لها بما رضى اللّٰه لها، فدونك أهلك فإنّك أحقّ بها منّى و لقد أخبرنى جبرائيل أنّ الجنّة مشتاقة إليكما، و لو لا أنّ اللّٰه عزّ و جلّ قدّر أن يخرج منكما ما يتّخذه على الخلق حجّةً لأجاب فيكما الجنّة و أهلها، فنعم الأخ أنت، و نعم الخَتَن(1) أنت، و نعم الصاحب أنت، و كفاك برضى اللّٰه رضىً ، قال عليّ عليه السلام فقلت يا رسول اللّٰه بلغ من قدرى حتّى إنّي ذكرت في الجنّة و زوّجنى اللّٰه في ملائكته فقال صلّى اللّه عليه و آله انّ اللّٰه عزّ و جلّ إذا أكرم وليّه و أحبّه أكرمه بما لا عين رأت و لا اُذن سمعت فأحباها اللّٰه لك يا عليّ فقال عليّ عليه السلام ربّ أوزعنى أن أشكر نعمتك الّتى أنعمت عليّ فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله آمين.

378-36777-(8) مستدرك 208/14: في تفسير الشّيخ أبى الفتوح انّ اللّٰه تعالى أمر أن ينصب منبر الكرامة في البيت المعمور و هو المنبر الذي خطب عليه آدم يوم علّمه اللّٰه الأسماء و أن ينزل اليه ملائكة السماء السّابعة و السّادسة و أن يصعد إليه ملائكة السماء الدنيا و الثانية و الثالثة.

ص: 280


1- . الخَتَن: زوج الابنة المنجد.

سپس خداوند ابر سفيدى فرستاد و ابر بر آنان دُرّ و زبرجد و ياقوت بهشتى باريد و فرشتگان برخاستند و از سنبل بهشت و قرنفل (گياه خوشبو) پخش كردند و اين از همان است كه فرشتگان ريختند و پخش كردند سپس خداوند به فرشته اى از فرشتگان بهشت به نام راحيل كه در ميان فرشتگان از وى بليغ تر نيست دستور داد و فرمود: اى راحيل خطبه بخوان و او خطبه اى خواند كه مانندش را آسمانيان و زمينيان نشنيده اند سپس فريادگرى فرياد كرد: هشداريد اى فرشتگان و ساكنان بهشتم! به على بن ابى طالب عليه السلام دوست حضرت محمد صلى الله عليه و آله و نيز به فاطمه دختر حضرت محمد صلى الله عليه و آله تبريك بگوييد كه من به اين دو تبريك گفتم هشداريد كه من محبوب ترين زنان را نزد خودم به ازدواج محبوب ترين مردان پس از پيامبران و مرسلين درآوردم.

راحيل فرشته گفت: اى پروردگار من! چه بركتى درباره اين دو داشتى بيش از آنچه كه ما در بهشت ها و خانه ات براى آنان ديديم.

خداوند والا و برين فرمود: اى راحيل! از جمله بركت من بر اين دو، اين است كه اين دو را بر محبت خودم جمع مى كنم و آن دو را حجّت بر خلق خودم مى سازم و به عزّت و جلالم سوگند كه از اين دو مخلوقى مى آفرينم و از اين دو نسلى ايجاد مى كنم و آنان را خزينه داران در زمينم و معدن هاى علمم و دعوت گران به دينم قرار مى دهم و با اينان پس از پيامبران و مرسلان بر مخلوقاتم احتجاج مى كنم.

بنابراين بشارت باد بر تو اى على كه خداوند عز و جل كرامت به تو نموده است كه احدى را به مانندش نداده و من دخترم فاطمه را به همسرى تو درآوردم آنگونه كه خداوند تو را همسر او ساخته و براى فاطمه پسنديدم آنچه را كه خداوند براى او پسنديده است.

پس خانواده ات را بگير چرا كه تو به او سزاوارترى و جبرئيل به من خبر داده كه بهشت مشتاق ديدار شماست و اگر خداوند عز و جل مقدر سازد كه از شما دو نفر كسى پديد آيد كه او را حجّت بر خلق بگيرد بهشت و اهل بهشت درباره شما مى پذيرند.

تو خوب برادرى هستى و خوب دامادى و خوب دوست همراهى و اينكه خداوند خشنود است تو را بس است. على عليه السلام گويد: گفتم اى رسول خدا قدر و منزلت من به جايى رسيده كه در بهشت از من ياد شده و خداوند ازدواج مرا در ميان فرشتگانش داشته است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند عز و جل آن زمان كه دوستش را اكرام كند و به او محبّت ورزد چنان اكرام كند كه چشمى نديده و گوشى نشنيده است پس خدا، فاطمه را به تو ببخشد اى على.

على عليه السلام فرمود: پروردگارا! شكر نعمت هايى را كه بر من ارزانى داشته اى به من الهام كن و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدايا مستجاب ساز.»

378-36777-(8) در تفسير شيخ ابوالفتوح است كه: «خداوند متعال دستور داد تا منبر كرامت در بيت المعمور نصب شود و آن همان منبرى است كه آدم در روزى كه خداوند اسماء را به او آموخت بر آن خطبه خواند و خداوند دستور داد تا فرشتگان آسمان هفتم و ششم به نزد منبر فرود آيند و فرشتگان آسمان دنيا و آسمان دوم و سوم به نزد منبر كرامت صعود كنند.»

ص: 281

379-36778-(9) المناقب 347/3: و قد جاء في بعض الكتب أنّه خطب راحيل في البيت المعمور في جمع من أهل السّماوات السّبع فقال الحمد للّٰه الاوّل قبل أوّلية الاوّلين الباقي بعد فناء العالمين(1)، نحمده إذ جعلنا ملائكة روحانيّين، و بربوبيّته مذعنين، و له على ما أنعم علينا شاكرين، حجبنا من الذنوب، و سترنا من العيوب و أسكننا في السماوات، و قرّبنا إلى السرادقات و حجب عنّا النهم(2) للشهوات، و جعل نهمتنا و شهوتنا في تقديسه(3) و تسبيحه الباسط رحمته، الواهب نعمته، جلّ عن إلحاد أهل الأرض من المشركين، و تعالى بعظمته عن إفك الملحدين. ثمّ قال بعد كلام اختار الملك الجبّار صفوة كرمه و (عبد خ) عظمته لأمته سيدة النساء بنت خير النبيّين و سيّد المرسلين و امام المتّقين فوصل حبله بحبل رجل من أهله و صاحبه المصدّق دعوته المبادر إلى كلمته على الوصول بفاطمة البتول بنت الرسول و روى أنّ جبرئيل روى عن اللّٰه تعالى عقيبها قوله عزّ و جلّ «الحمد ردائى و العظمة كبريائى و الخلق كلّهم عبيدى و إمائى زوّجت فاطمة أمتى من عليّ صفوتى اشهدوا ملائكتى» (ونقله المستدرك عن تفسير الشيخ أبى الفتوح و المناقب إلّا أنّه قال بعد قوله (عن افك الملحدين) أنذرنا بأسه. و عرّفنا سلطانه توحّد فعلا في الملكوت الأعلى و احتجب عن الابصار و أظلم نور عزّته الأنوار و كان من اسباغ نعمته و اتمام قضيّته أن ركّب الشهوات في بني آدم و خصّهم بالامر اللازم ينشر لهم الاولاد و ينشيء لهم البلاد فجعل الحياة سبيل ألفتهم و الموت غاية فرقتهم و الى اللّٰه المصير اختار الملك الجبّار صفوة كرمه و عظمته لامته (وذكر نحو الحدث إلى قوله بفاطمة البتول بنت الرسول صلّى اللّه عليه و آله) ثمّ قال قال اللّٰه عزّ و جلّ زوّجت عبدى من أمتى فاشهدوا ملائكتى.

380-36779-(10) البحار 269/103: مسند فاطمة صلوات اللّٰه عليها عن [محمّد بن] هارون بن موسى عن أبيه عن أحمد بن محمّد ابن أبي العريب عن محمّد بن زكرّيا بن دينار عن شعيب بن و اقد عن الليث عن جعفر بن محمّد عليهما السلام عن أبيه عن جدّه عن جابر قال لمّا أراد

ص: 282


1- . الباقين ك.
2- . النهمة: بلوغ الهمّة في الشيء: قال ابن سيده النهم بالتحريك و النهامة: افراط الشهوة في الطعام.
3- . تهليله ك.

379-36778-(9) در برخى از كتب آمده است كه: «راحيل در بيت المعمور در جمع عدّه اى از اهل آسمان هاى هفتگانه خطبه خواند و گفت: ستايش ويژه خداوندى است كه اول است پيش از اول بودن اول ها و پس از فانى شدن جهان ها باقى است. او را ستايش مى كنيم چون كه ما را فرشتگان روحانى قرار داد و ما همه به ربوبيّت او گردن نهاده ايم و او را بر نعمت هايى كه به ما داده است سپاسگزاريم او ما را از گناهان بازداشت و از عيب ها پوشاند و در آسمان ها جا داد و ما را به سراپرده ها نزديك ساخت و بازداشت از ما افراط در شهوات را و هم ما و شهوت ما را در تقديس و تسبيح خودش قرار داد خدايى كه رحمتش گسترانيده و نعمتش را بخشيده است از الحاد مشركان زمين برتر و با عظمتش برتر از دروغ ملحدان است.

او پس از كلامى گفت: پادشاه جبّار، بندۀ برگزيدۀ خود را براى كنيزش سرور زنان، دختر بهترين پيامبران و آقاى مرسلين و رهبر متقيان برگزيد و ريسمان خويش را به ريسمان مردى از اهل پيامبر و كسى كه با او همراه بود و دعوت او را تصديق كرده بود هم او كه به پذيرش سخن پيامبر شتاب كرده بود، بر پايۀ پيوند با فاطمۀ بتول دختر رسول، پيوند داد.

و روايت شده است كه جبرئيل در پى سخنرانى راحيل فرموده خداوند عز و جل را از خداوند روايت كرد كه: ستايش رداى من و عظمت و بزرگى كبرياى من و مردم همه غلامان و كنيزان منند كنيزم فاطمه را به برگزيده ام على تزويج كردم اى فرشتگانم شاهد باشيد.»

متن روايت در تفسير ابوالفتوح و مناقب به نقل مستدرك: «مستدرك همين روايت را از تفسير ابوالفتوح و مناقب نقل كرده است تنها پس از جمله دروغ ملحدان آورده است: ما از عذاب او بيم داده و قدرت او را معرفى كرده ايم او تنها در ملكوت اعلى تصرف مى كند و از چشم ها پوشيده است و نور عزت وى همه نورها را تاريك مى سازد و از نعمت فراوان و كامل وى حكم تمام او اين است كه شهوت ها را در بنى آدم با هم تركيب كرد و آن را مخصوص به كار لازمى كرد كه فرزندان را برايشان انتشار دهد و شهرها را برايشان ايجاد سازد پس زندگى را راه الفت آنان و مرگ را نهايت جدايى شان قرار داد و بازگشت به سوى خداست. پادشاه جبر كننده بزرگوارى و عظمت گزيدۀ خويش را براى كنيزش (آنگاه مشابه حديث گذشته را ذكر كرده تا اين گفته كه به فاطمه بتول دختر رسول صلى الله عليه و آله) سپس گويد: خداوند عز و جل فرمود: «بنده ام را به ازدواج كنيزم درآوردم فرشتگانم شاهد باشيد.»

380-36779-(10) امام جعفر صادق عليه السلام از پدرشان از جدّشان از جابر روايت كرده اند كه: «چون رسول خدا صلى الله عليه و آله اراده كرد كه فاطمه عليها السلام را به على عليه السلام تزويج كند به او فرمود: اى ابوالحسن برو به مسجد من نيز در پى تو خواهم آمد و تو را در حضور مردم همسر خواهم داد و از فضيلت تو خواهم گفت آنچه را كه چشمت بدان روشن شود.

ص: 283

رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أن يزوّج فاطمة عليا عليهما السلام قال له اُخرج يا أبا الحسن إلى المسجد فانّى خارج في أثرك و مزوّجك بحضرة الناس و ذاكر من فضلك ما تقرّ به عينك قال عليّ فخرجت من عند رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله و أنا لا أعقل فرحاً و سروراً فاستقبلنى أبو بكر و عمر قالا ما وراك يا أبا الحسن فقلت يزوّجنى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فاطمة و أخبرنى أنّ اللّٰه قد زوّجنيها و هذا رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله خارج في أثرى ليذكر بحضرة الناس ففرحا و سرّا و دخلا معى المسجد قال عليّ فو اللّٰه ما توسّطناه حتّى لحق بنا رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله و إنّ وجهه يتهلّل فرحاً و سروراً فقال أين بلال فأجاب لبّيك و سعديك يا رسول اللّٰه ثمّ قال أين المقداد فأجاب لبّيك يا رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ثمّ قال أين سلمان فأجاب لبّيك يا رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ثمّ قال أين أبو ذرّ فأجاب لبّيك يا رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فلمّا مثّلوا بين يديه قال انطلقوا بأجمعكم فقوموا في جنبات المدينة و أجمعوا المهاجرين و الأنصار و المسلمين فانطلقوا لأمر رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله و أقبل رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فجلس على أعلا درجةٍ من منبره فلمّا حشد(1) المسجد بأهله قام رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فحمد اللّٰه و أثنى عليه فقال الحمد لله الذي رفع السّماء فبناها و بسط الأرض فدحاها(2) و أثبتها بالجبال فأرساها(3)، أخرج منها ماءها و مرعاها الذي تعاظم عن صفات الواصفين و تجلّل عن تحبير(4) لغات الناطقين، و جعل الجنّة ثواب المتّقين و النّار عقاب الظالمين و جعلنى نقمة للكافرين و رحمة و رأفةً على المؤمنين عباد اللّٰه إنّكم في دار أملٍ ، و عدٍّ و أجل، و صحّة و علل، دار زوالٍ و تقلّب أحوالٍ ، جعلت سبباً للارتحال، فرحم اللّٰه امرءاً قصّر من أمله و جدّ في عمله، و أنفق الفضل من ماله، و أمسك الفضل من قوته، قدّم ليوم فاقته، يوم يحشر فيه الأموات، و تخشع له الأصوات، و تذكر الأولاد و الاُمّهات، «وَ تَرَى اَلنّٰاسَ سُكٰارىٰ وَ مٰا هُمْ بِسُكٰارىٰ »(5)، «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اَللّٰهُ دِينَهُمُ اَلْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْحَقُّ اَلْمُبِينُ »(6)، «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مٰا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ مٰا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهٰا وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً» (7)«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ »(8) ليوم تبطل

ص: 284


1- . حشد أي جمع.
2- . أي بسطها.
3- . أي أثبت أصلها في الأرض.
4- . حبّرت الشعر و الكلام: حسّنته.
5- . الحجّ (22):2.
6- . النور (24):25.
7- . آل عمران (3):30.
8- . الزلزلة (99):7 و 8.

على عليه السلام فرمود: من از پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله بيرون رفتم و از شادى و سرور مدهوش شده بودم. ابوبكر و عمر در راه مرا ديدند گفتند: چه خبر اى ابوالحسن گفتم: رسول خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به عقد من مى آورد و به من گفته است كه خداوند فاطمه را به عقد من درآورده است و اين رسول خداست كه در پى من مى آيد تا در حضور مردم بگويد. آن دو شاد و خوشحال شدند و با من به مسجد درآمدند. على عليه السلام گويد: به خدا سوگند ما هنوز ميان مسجد نرفته بوديم كه رسول خدا به ما ملحق شد در حالى كه صورتش از شادى و سرور روشن شده بود.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بلال كجاست ؟ بلال پاسخ داد: لبّيك و سعديك (بله يا رسول الله) سپس حضرت فرمود: مقداد كجاست ؟ او هم جواب داد: بله اى رسول خدا. سپس حضرت فرمود: سلمان كجاست ؟ او هم پاسخ داد: بله اى رسول خدا. سپس حضرت فرمود: ابوذر كجاست ؟ او هم پاسخ داد: بله اى رسول خدا و چون همه در برابر حضرت قرار گرفتند حضرت فرمود: همگى برويد و در اطراف مدينه بايستيد و مهاجر و انصار و مسلمانان را جمع كنيد آنان براى اجراى دستور رسول خدا راه افتادند و رسول خدا آمد و بر بالاترين پلۀ منبرش نشست و چون همه در مسجد جمع شدند رسول خدا صلى الله عليه و آله برخاست حمد و ثناى الهى كرد و فرمود: ستايش ويژۀ خداوندى است كه آسمان را برافراشت و ساخت آن را و زمين را پهن كرد و گستراند و آن را با كوهها تثبيت كرد و ريشۀ كوه ها را در زمين محكم ساخت و آب و چراگاه را از زمين بيرون آورد خدايى كه از وصف واصفان بزرگتر و از واژه هاى زيباى گويندگان برتر است بهشت را پاداش اهل تقوى و آتش را عقوبت ستمگران و مرا مايه انتقام از كافران و رحمت و شرافت بر مؤمنان قرار داد.

بندگان خدا، شما در خانه آرزو و شمارش و اجل و سلامتى و مريضى هستيد خانه فنا و دگرگونى احوال كه مايۀ كوچ كردن است پس خداوند رحمت كند مردى را كه آرزويش را كوتاه سازد و در تلاش و عمل خويش جدّيت ورزد و فزونى مالش را انفاق كند و فزونى قومش را امساك كند و براى روز نداريش پيش فرستد روزى كه در آن مردگان محشور مى شوند و صداها براى آن خاشع مى گردد....

«و مردم را مست مى بينى، در حالى كه مست نيستند...» «آن روز، خداوند جزاى واقعى آنان را بى كم و كاست مى دهد و مى دانند كه خداوند حقّ آشكار است»، «روزى كه هركس، آنچه را از كار نيك انجام داده، حاضر مى بيند و آرزو مى كند كه ميان او و آنچه از اعمال بد انجام داده فاصله زمانى زيادى باشد»، «پس هركس هم وزن ذرّه اى كار خير انجام دهد آن را مى بيند و هركس هم وزن ذرّه اى كار بد كرده آن را مى بيند.»

روزى كه نسب ها در آن باطل مى گردد و سبب ها بريده مى شود و محاسبه بر مجرمان سخت مى گردد و آنان را به سوى عذاب الهى مى كشانند.

ص: 285

فيه الأنساب، و تقطع الأسباب، و يشتدّ فيه على المجرمين الحساب، و يدفعون إلى العذاب «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ اَلنّٰارِ وَ أُدْخِلَ اَلْجَنَّةَ فَقَدْ فٰازَ وَ مَا اَلْحَيٰاةُ اَلدُّنْيٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ»(1). الحظوة و الحظة: المكانة و المنزلة للرّجل من ذى سلطان و نحوه.(2) أيّها الناس انّما الأنبياء حجج اللّٰه في أرضه، الناطقون بكتابه، العاملون بوحيه، إنّ اللّٰه عزّ و جلّ أمرنى أن أزوّج كريمتى فاطمة بأخى و ابن عمّى و أولىٰ الناس بى عليّ بن أبي طالب (وانّ اللّٰه خ) قد زوّجه في السّماء بشهادة الملائكة و أمرنى أن اُزوّجه و اُشهدكم على ذلك ثمّ جلس رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله، ثمّ قال قم يا عليّ فاخطب لنفسك قال يا رسول اللّٰه اُخطب و أنت حاضر قال اُخطب فهكذا أمرنى جبرئيل أن آمرك أن تخطب لنفسك و لو لا أنّ الخطيب في الجنان داود لكنت أنت يا عليّ ، ثمّ قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أيها الناس إسمعوا قول نبيّكم، انّ اللّٰه بعث أربعة آلاف نبىّ لكلّ نبىّ وصىّ و أنا خير الأنبياء و وصيّى خير الأوصياء ثمّ أمسك رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله و ابتدأ عليّ فقال: الحمد لله الذي ألهم بفواتح علمه الناطقين، و أنار بثواقب(3) عظمته قلوب المتّقين، و أوضح بدلائل أحكامه طرق الفاصلين، و أنهج بابن عمّى المصطفى العالمين، و علت دعوته لرواعى الملحدين، و استظهرت كلمته على بواطل المبطلين، و جعله خاتم النبيّين، و سيّد المرسلين، فبلّغ رسالة ربّه و صدع بأمره، و بلّغ عن اللّٰه آياته، و الحمد للّٰه الذي خلق العباد بقدرته، و أعزّهم بدينه و أكرمهم بنبيّه محمّد صلّى اللّه عليه و آله، و رحّم و كرّم و شرّف و عظّم، و الحمد لله على نعمائه و أياديه، و أشهد أن لا إله إلّا اللّٰه شهادة تبلغه و ترضيه، و صلّى اللّٰه على محمّد صلاةً تربحه و تحظيه(3)، و النكاح ممّا أمر اللّٰه به و أذن فيه، و مجلسنا هذا ممّا قضاه و رضيه و هذا محمّد بن عبد اللّٰه زوّجنى ابنته فاطمة على صداق أربعمائة درهم و دينار قد رضيت بذلك فاسألوه و أشهدوا فقال المسلمون زوّجته يا رسول اللّٰه، قال نعم قال المسلمون بارك اللّٰه لهما و عليهما و جمع شملهما). مدينة المعاجز 13(4): عن صاحب كتاب مسند فاطمة عن الشريف أبى محمّد الحسن بن محمّد العلوى المحمدى النقيب قال حدّثني ابوالحسن محمّد بن هارون التلعكبرى قال حدّثني أبى رضي اللّه عنه قال أخبرنى أبو الحسن أحمد بن محمّد ابن أبي الغريب الصبىّ قال حدّثنا محمّد بن زكريّا بن دينار العانى قال

ص: 286


1- . آل عمران
2- :185.
3- . الثاقب: المضيىء الذي يثقب الظلام بضوئه فينفذ فيه مجمع.

«آنان كه از آتش (دوزخ) دور شده، به بهشت وارد شوند نجات يافته و رستگار شده اند و زندگى دنيا، چيزى جز سرمايۀ فريب نيست.»

اى مردم پيامبران تنها حجت هاى الهى در زمين، گويا به كتاب و به وحى او عمل مى كنند. خداوند والا و برين مرا مأمور ساخته تا دختر بزرگوارم فاطمه را به ازدواج برادر و پسر عمويم و سزاوارترين كس به خودم على بن ابى طالب درآورم و خداوند او را در آسمان تزويج كرده است و فرشتگان شاهد بوده اند و خدا مرا امر كرده تا او را تزويج كنم و شما را بر اين ازدواج شاهد گيرم.

سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله نشست، سپس فرمود: برخيز اى على براى خودت خطبه بخوان. حضرت گفت:

اى رسول خدا با اينكه شما هستيد من خطبه بخوانم ؟ حضرت فرمود: آرى خطبه بخوان اين گونه جبرئيل دستورم داده كه تو براى خودت خطبه بخوانى و اگر چنين نبود كه خطيب بهشت داود است تو خطيب بهشت بودى اى على.

سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى مردم! گفته پيامبرتان را بشنويد. خداوند چهار هزار پيامبر را برانگيخت و هر پيامبرى وصى اى دارد و من بهترين پيامبر و وصيّم بهترين وصى است پس از آن پيامبر صلى الله عليه و آله خطبه را تمام كرد و على عليه السلام آغاز كرد. فرمود: ستايش خدايى را سزد كه گويندگان را به آنچه علم خدا را مى گشايد ملهم ساخت و نورهاى نافذ عظمت خويش، دلهاى متّقيان را روشن ساخت و با دلايل احكامش راه هاى گويندگان قول فصل را واضح ساخت و جهان ها را با پسر عمويم مصطفى صلى الله عليه و آله روشن كرد و دعوت او براى آنچه ملحدان را مى ترساند بالا گرفت و سخن او بر باطل هاى باطل گويان چيره گشت و خداوند وى را خاتم پيامبران و سرور رسولان قرار داد. او رسالت پروردگارش را رساند وامر الهى را آشكار ساخت و آيات الهى را از سوى خداوند تبليغ كرد و ستايش ويژه خداوندى است كه با قدرت خويش بندگان را آفريد و با دين خويش آنان را عزت بخشيد و با پيامبرش محمد صلى الله عليه و آله آنان را كرامت داد و رحمت كرد و كرامت داد و شرافت و عظمت بخشيد و ستايش خداوند را بر نعمت ها و داده هاى او و گواهى مى دهم كه جز خداوند خدايى نيست گواهى اى كه به او برسد و او را خشنود كند و خداوند درود فرستد بر محمد صلى الله عليه و آله درودى كه او را سود دهد و بهره مند سازد و ازدواج از چيزهايى است كه خداوند بدان امر كرده و اجازه داده است و اين جلسۀ ما از چيزهايى است كه قضاى الهى است و خداوند آن را پسنديده است و اين محمد بن عبدالله است كه دخترش فاطمه را با مهر چهارصد درهم و يك دينار به همسرى من درآورده است من بدين ازدواج خشنودم از او بپرسيد و شاهد باشيد.

ص: 287

حدّثنا شعيب بن و اقد (وذكر مثله سنداً و نحوه متناً إلّا أنّه أسقط قوله ثمّ قال أين سلمان فأجاب لبيك يا رسول اللّٰه).

381-36780-(11) كافى 564/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن ابن سنان عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال ما من مؤمنين يجتمعان بنكاح حلال حتّى ينادى منادٍ من السّماء انّ اللّٰه عزّ و جلّ قد زوج فلانا فلانة، و لا يفترق زوجان حلالا حتّى ينادى مناد من السماء ان اللّٰه قد أذن في فراق فلان و فلانة.

382-36781-(12) كافى 560/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن أبي أيّوب عن بريد العجليّ قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول اللّٰه عزّ و جلّ : «وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثٰاقاً غَلِيظاً» قال الميثاق هي الكلمة الّتى عقد بها النكاح، و أمّا قوله «غَلِيظاً» فهو ماء الرجل يفضيه إلى امرأته. تفسير العيّاشى 229/(1): عن يوسف العجليّ قال: سألت أبا جعفر عليه السلام (وذكر نحوه).

383-36782-(13) مستدرك 209/14: بعض المناقب القديمة من بعض معاصرى الكليني في خبر سبى الفرس و تزويج شهربانويه من أبي عبد اللّٰه عليه السلام إلى أن قال فقال أمير المؤمنين عليه السلام لحذيفة بن اليمان و كان كبير القوم في المجلس اخطب يا حذيفة فخطب و زوّجت من الحسين عليه السلام. المناقب 48/4: لمّا ورد بسبى الفرس إلى المدينة (إلى أن قال) فأمر أمير المؤمنين عليه السلام حذيفة بن اليمان ان يخطب فخطب و زوّجت من الحسين عليه السلام.

384-36783-(14) الاحتجاج 469/2: عن الريّان بن شبيب قال لمّا أراد المأمون أن يزوّج ابنته اُمّ الفضل أبا جعفر محمّد بن على عليهما السلام بلغ ذلك العباسيّين فغلظ عليهم (إلى أن قال 472) ثمّ أقبل على أبى جعفر فقال له أ تخطب يا أبا جعفر قال نعم يا أمير المؤمنين فقال له المأمون أخطب لنفسك جعلت فداك فقد رضيتك لنفسى و أنا مزوّجك اُمّ الفضل إبنتى و ان رغم اُنوف قوم لذلك فقال أبو جعفر عليه السلام الحمد للّٰه إقراراً بنعمته و لا إله إلّا اللّٰه إخلاصاً لوحدانيّته و صلّى اللّٰه عليه (محمّد خ) سيّد بريّته و الأصفياء من عترته أمّا بعد: فقد كان من فضل اللّٰه على الأنام أن أغناهم بالحلال عن الحرام فقال سبحانه «وَ أَنْكِحُوا اَلْأَيٰامىٰ مِنْكُمْ وَ اَلصّٰالِحِينَ مِنْ عِبٰادِكُمْ وَ إِمٰائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ ».

ص: 288

مسلمانان پرسيدند: اى رسول خدا او را همسر داديد؟ حضرت فرمود: آرى. مسلمانان گفتند:

خداوند براى هر دو مبارك سازد و به هر دو بركت دهد و آنها را مجتمع سازد.»

381-36780-(11) امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ دو مؤمنى نيستند كه با ازدواج حلال با هم جمع شوند مگر اينكه منادى از آسمان ندا مى دهد كه: خداوند عز و جل فلان مرد را با فلان زن تزويج كرد و حضرت فرمود:

و دو زوج از هم به حلال جدا نمى شوند تا اينكه منادى از آسمان ندا مى دهد كه خداوند در جدايى فلان مرد و فلان زن اجازه داده است.»

382-36781-(12) بريد عجلى گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «و آنان (هنگام ازدواج) از شما پيمان محكمى گرفته اند.» پرسيدم، حضرت فرمود: ميثاق همان سخنى است كه ازدواج بدان بسته مى شود و اما فرموده خداوند «غليظ» آن آب مرد است كه آن را به زنش مى رساند.»

383-36782-(13) امير المؤمنين عليه السلام به حذيفة بن يمان كه بزرگترين فرد مجلس بود فرمود: «اى حذيفه خطبه بخوان او خطبه خواند شهربانو به همسرى امام حسين عليه السلام درآمد.»

384-36783-(14) ريّان بن شبيب گويد: «چون مأمون خواست كه دخترش ام فضل را به امام جواد عليه السلام تزويج كند و خبر اين ازدواج به بنى عباس رسيد اين بر آنان گران آمد (تا آنجا كه در صفحه 472 كتاب احتجاج گويد:) سپس رو به امام جواد عليه السلام كرد و به او گفت: اى اباجعفر آيا خطبه مى خوانى ؟ حضرت فرمود: آرى اى امير المؤمنين. مأمون به حضرت گفت: براى خودتان خطبه بخوانيد فدايت شوم من شما را براى خويش پسنديده ام و ام فضل دخترم را به همسرى شما در مى آورم گرچه گروهى اين عمل را خوش نداشته باشند.

امام باقر عليه السلام فرمود: ستايش براى خداست تا به نعمت او اعتراف كنم و خدايى جز خداوند نيست تا يگانگى اش را خالص سازم و خداوند بر محمد سرور خلقش و نيز بر برگزيدگان از عزتش درود فرستد.

اما بعد: از فضل الهى بر مردمان اين است كه آنان را با حلال از حرام بى نياز ساخت و خداوند سبحان فرمود: «مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و رستگارتان را اگر فقير و تنگدست باشند خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد خداوند گشايش دهنده و آگاه است.»

ص: 289

ثمّ إنّ محمّد بن عليّ بن موسى يخطب اُمّ الفضل بنت عبد اللّٰه المأمون و قد بذل لها من الصداق مهر جدّته فاطمة بنت محمّد عليهما السلام و هو (خمسمائة درهم) جياداً فهل زوّجته يا أمير المؤمنين بها على هذا الصّداق المذكور قال المأمون نعم قد زوّجتك يا أبا جعفر اُمّ الفضل ابنتى على الصّداق المذكور فهل قبلت النكاح قال أبو جعفر عليه السلام نعم قد قبلت ذلك و رضيت به فأمر المأمون ان يقعد الناس على مراتبهم من الخاصّة و العامّة. الخبر. إرشاد المفيد 319: روى الحسن بن محمّد بن سليمان عن عليّ بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن الريّان بن شبيب قال لمّا أراد المأمون أن يزوّج ابنته اُمّ الفضل أبا جعفر بن عليّ عليهما السلام بلغ ذلك العباسيّين فغلظ عليهم (إلى أن قال 321) ثمّ أقبل (وذكر مثله بتفاوت يسير).

385-36784-(15) تفسير القمّيّ 182/1: حدّثني محمّد بن الحسين عن محمّد بن عون النصيبى قال لمّا أراد المأمون أن يزوّج أبا جعفر محمّد بن عليّ بن موسى عليهم السلام ابنته اُمّ الفضل (إلى أن قال 183) و نشط المأمون فقال نخطب يا أبا جعفر فقال نعم يا أمير المؤمنين فقال المأمون الحمد للّٰه إقراراً بنعمته و لا إله إلّا اللّٰه اخلاصاً لعظمته و صلّى اللّٰه على محمّد عند ذكره و قد كان من فضل اللّٰه على الأنام أن أغناهم بالحلال عن الحرام فقال «وَ أَنْكِحُوا اَلْأَيٰامىٰ مِنْكُمْ وَ اَلصّٰالِحِينَ مِنْ عِبٰادِكُمْ وَ إِمٰائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ » ثمّ إنّ محمّد بن عليّ ذكر اُمّ الفضل بنت عبداللّٰه و بذل لها من الصّداق خمسمائة درهم و قد زوّجتك فهل قبلت يا أبا جعفر قال أبو جعفر عليه السلام نعم يا أمير المؤمنين قد قبلت هذا التزويج بهذا الصّداق ثمّ أولم عليه المأمون و جاء الناس على مراتبهم الخاص و العامّ . الخبر.

386-36785-(16) إثبات الوصيّة 189: عن عليّ بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن الريّان بن شبيب خال المأمون قال لمّا أراد المأمون أن يزوّج أبا جعفر عليه السلام ابنته (إلى أن قال) و قال المأمون تخطب يا أبا جعفر لنفسك فقام عليه السلام فقال الحمد للّٰه منعم النعم برحمته و الهادى إلى فضله بمنّته و صلّى اللّٰه على محمّد خير خلقه الذي جمع فيه من الفضل ما فرّقه في الرسل قبله و جعل تراثه إلى من خصّه بخلافته و سلّم تسليماً، و هذا أمير المؤمنين زوّجنى ابنته على ما جعل اللّٰه للمسلمات على المسلمين إمساك بمعروفٍ أو تسريح(1) باحسانٍ و قد بذلت لها من

ص: 290


1- . تسريح المرأة تطليقها.

محمد بن على (امام جواد عليه السلام) ام فضل دختر عبداللّه مأمون را خواستگارى مى كند و همانند مهر جدّه اش فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله را به عنوان مهر برايش پرداخته است (يعنى پانصد درهم سالم و خوب) حال آيا اى امير المؤمنين با اين مهر مذكور امّ فضل را به ازدواج من درمى آورى ؟ مأمون گفت:

آرى امّ فضل دخترم را با اين مهر مشخص به ازدواج تو درآوردم اى امام جواد عليه السلام آيا شما هم قبول داريد؟ حضرت فرمود: آرى پذيرفتم و بدان خشنود گرديدم آنگاه مامون دستور داد تا مردم بر پايۀ رتبه هاى شان از خاص و عام بنشينند.»

385-36784-(15) محمد بن عون نصيبى گويد: «چون مأمون تصميم گرفت كه دخترش ام فضل را به ازدواج با امام جواد عليه السلام درآورد (تا آنجا كه در صفحه 183 گويد:) مأمون با نشاط گشت و گفت: اى اباجعفر خطبه مى خوانيم او گفت: آرى اى امير المؤمنين. مأمون گفت: ستايش ويژۀ خداوند است تا به نعمتش اعتراف كنيم و خدايى جز خدا نيست تا عظمت او را خالص كنيم و درود خداوند بر محمد به هنگام ياد او و از فضل خدا بر مردمان اين است كه آنان را با حلال از حرام بى نياز ساخت و فرمود: «مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد خداوند گشايش دهنده و آگاه است» سپس اينكه محمد بن على (امام جواد عليه السلام) امّ فضل دختر عبدالله را خواسته است و براى او پانصد درهم مهر داده است و من تو را به ازدواج او درآوردم آيا مى پذيرى اى ابوجعفر؟ حضرت فرمود: آرى اى امير المؤمنين اين ازدواج را با اين مهر مى پذيرم پس از آن مأمون، براى او مهمانى داد و مردم از خاص و عام در هر رتبه اى كه بودند آمدند....»

386-36785-(16) ريّان بن شبيب دايى مأمون گويد: «چون مأمون خواست تا دخترش را به امام جواد عليه السلام بدهد (تا آن كه گويد:) مأمون گفت: اى ابوجعفر براى خودت خطبه بخوان. حضرت برخاست و فرمود:

ستايش ويژۀ خداوندى است كه با رحمت خويش نعمت ها را مى دهد و با نعمت خويش مردم را فضلش هدايت مى كند و خداوند بر محمد بهترين خلقش درود و سلام فرستد همان كس كه خداوند همه فضيلت هايى را كه در پيامبران تقسيم كرده بود يكجا در اين پيامبر گرد آورده است وارث او را به آن كس واگذار كرده كه خلافت پيامبر ويژۀ اوست و اين امير المؤمنين است كه دخترش را بر پايۀ آنچه كه خداوند براى زنان مسلمان به عهدۀ مردان مسلمان نهاده است كه يا به خوبى نگه دارند و يا با نيكى رها سازد به ازدواج من درآورده و من به او مهرى را داده ام كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به همسرانش داد

ص: 291

الصداق ما بذله رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لأزواجه و هو خمسمائة درهم و نحلتها من مالى مائة ألف درهمٍ زوّجنى يا أمير المؤمنين فروى أنّ المأمون قال الحمد للّٰه إقراراً بنعمته و لا إله إلّا اللّٰه اخلاصاً لعظمته و صلّى اللّٰه على محمّد عبده و خيرته و كان من قضاء اللّٰه على الأنام أن أغناهم بالحلال عن الحرام فقال «وَ أَنْكِحُوا اَلْأَيٰامىٰ مِنْكُمْ وَ اَلصّٰالِحِينَ مِنْ عِبٰادِكُمْ وَ إِمٰائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ » ثمّ إن محمّد بن على عليهما السلام خطب اُمّ الفضل بنت عبد اللّٰه و بذل لها من الصّداق خمسمائة درهم و قد زوّجته فهل قبلت يا أبا جعفر فقال أبو جعفر عليه السلام قد قبلت هذا التزويج بهذا الصّداق. الخبر. البحار 271/10(3): مسند فاطمة عليها السلام عن أبي المفضّل عن بدر بن عمّار الطبرستانى عن الصدوق عن محمّد المحمودى عن أبيه قال حضرت مجلس أبى جعفر حين تزويج المأمون (إلى أن قال) و هذا أمير المؤمنين و ذكر نحوه إلّا أن فيه ما جعل اللّٰه للمسلمين على المسلمين.

387-36786-(17) فقيه 252/3: و لمّا تزوّج أبو جعفر محمّد بن عليّ الرضا عليهما السلام ابنة المأمون خطب لنفسه فقال الحمد للّٰه متمّم النعم برحمته و الهادى إلى شكره بمنّه و صلّى اللّٰه عليه محمّد خير خلقه الذي جمع فيه من الفضل ما فرّقه في الرسل قبله و جعل تراثه إلى من خصّه بخلافته و سلّم تسليماً و هذا أمير المؤمنين زوّجنى ابنته على ما فرض اللّٰه عزّ و جلّ للمسلمات على المؤمنين من إمساك بمعروف أو تسريح بإحسان و بذلت لها من الصّداق ما بذله رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لأزواجه و هو اثنتا عشرة أوقيّة و نشّ (1) و عليّ تمام الخمس مأة و قد نحلتها(2) من مالى مائة ألف زوّجتنى يا أمير المؤمنين قال بلى قال قبلت و رضيت.

388-36787-(18) الجعفريّات 92: أخبرنا عبد اللّٰه أخبرنا محمّد حدّثني موسى قال حدّثنا أبى عن أبيه عن جدّه جعفر بن محمّد عليهما السلام قال كنت أرى أبى إذا زوّج أو تزوّج يقول الحمد للّٰه نحمده و نستعينه و نستغفره و نعوذ به من شرور أنفسنا من يهده اللّٰه فلا مضلّ له و من يضلل اللّٰه فما له من هاد و أشهد أن لا إله إلّا اللّٰه وحده لا شريك له و أشهد أن محمّداً عبده و رسوله «يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ ... اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِي تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ إِنَّ اَللّٰهَ كٰانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً»،

ص: 292


1- . الاوقية: بضم فسكون و ياء مشددة أربعون درهما. مجمع و نش اي و نصف أوقية و النش من كل شيء: نصفه. مجمع.
2- . النحلة: العطية.

و آن پانصد درهم است و نيز از مالم صد هزار درهم به او بخشيده ام. اى امير المؤمنين او را به همسرى من درآور. روايت شده است كه مأمون گفت: ستايش خدا را تا به نعمتش اعتراف كنيم و جز خداوند خدايى نيست تا عظمتش را ناب سازيم و درود خدا بر محمد بنده و برگزيدۀ او و از قضاى الهى بر مردم اين است كه آنان را با حلال از حرام بى نياز ساخت و فرمود: «مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد خداوند گشايش دهنده و آگاه است.»

سپس اينكه محمد بن على (امام جواد عليه السلام) امّ فضل دختر عبدالله را خواستگارى كرده است و پانصد درهم مهر براى او داده است و من امام جواد عليه السلام را همسر داده ام آيا اى ابوجعفر مى پذيرى ؟ حضرت فرمود: من اين ازدواج را با اين مهر پذيرفتم....»

387-36786-(17) چون امام جواد عليه السلام با دختر مأمون ازدواج كرد براى خويش خطبه خواند و فرمود: «ستايش ويژۀ خداوند است كه با رحمت خويش نعمت ها را تمام كرده و مردم را به سپاسگزارى از خويش با سنتى كه بر آنان نهاده هدايت كرده است و خداوند بر محمد بهترين خلقش درود فرستاده است هم او كه خداوند همه فضيلت هايى را كه در رسولان پراكنده است در وى جمع نموده و ارث او را به آن كس داده كه خلافت پيامبر ويژۀ اوست و سلام بر او فرستاده است.»

و اين امير المؤمنين است كه دخترش را بر پايۀ آنچه خداوند براى زنان مسلمان بر مردان مسلمان واجب كرده است، به ازدواج من درآورده است كه يا به خوبى همسرشان را نگاه دارند و يا با نيكى او را رها سازند و من هم براى دختر مأمون مهرى را كه رسول خدا به همسران داد، بخشيده ام و آن دوازده تا چهل درهم به علاوۀ نصف چهل درهم است و بر عهده من است پانصد درهم كامل و من نيز از مال خودم صد هزار به او بخشيده ام اى امير المؤمنين او را به همسرى من درآوردى ؟ مأمون گفت: آرى. حضرت فرمود: پذيرفتم و خشنود شدم.»

388-36787-(18) امام صادق عليه السلام فرمود: «پدرم را مى ديدم آن زمان كه كسى را به همسرى كسى درمى آورد و يا خود همسر مى گرفت مى فرمود: ستايش ويژه خداست او را ستايش مى كنيم و از او كمك مى طلبيم و از او طلب مغفرت مى كنيم و به او از بدى هاى نفس مان پناه مى بريم هركس را كه خداوند هدايتش كند كسى نمى تواند او را گمراه سازد و هركس كه خداوند گمراهش سازد كسى نمى تواند او را هدايت كند و گواهى مى دهم كه جز خداوند خدايى نيست او يگانه است و شريك ندارد و گواهى مى دهم كه محمد بنده و فرستادۀ اوست، «اى كسانى كه ايمان آورده ايد(1) از خدايى بپرهيزيد كه (همگى به عظمت او معترفيد و) هنگامى كه چيزى از يكديگر مى خواهيد نام او را مى بريد (و نيز) از (قطع رابطه با) خويشاوندان خود پرهيز كنيد زيرا خداوند، مراقب شماست.»

ص: 293


1- . در قرآن يا ايها الناس آمده است آن هم در اول آيه. به سوره نساء آيه اول بنگريد.

«يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ حَقَّ تُقٰاتِهِ وَ لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ »، «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً»(1)، «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمٰالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَنْ يُطِعِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فٰازَ فَوْزاً عَظِيماً» إنّ فلان بن فلان قد ذكر فلانة بنت فلان فزوّجوه على ما أمر اللّٰه به من إمساك بمعروفٍ أو تسريح بإحسان أقول قولي هذا و أستغفر اللّٰه لي و لكم قال جعفر بن محمّد عليهما السلام و ربّما اختصر فتكلّم و تشهّد و صلّى على النبيّ و لم يقرأ.

389-36788-(19) تهذيب 408/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 368/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن جعفر بن محمّد (بن عليّ يب) الأشعريّ عن عبد اللّٰه بن ميمون القدّاح عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام أنّ عليّ بن الحسين عليهما السلام كان يتزوّج و هو يتعرّق عرقاً(2)، يأكل ما(3) يزيد على أن يقول الحمد للّٰه و صلّى اللّٰه على محمّد و اله و يستغفر(4) اللّٰه عزّ و جلّ و قد زوّجناك على شرط اللّٰه، ثمّ قال عليّ بن الحسين عليهما السلام إذا حمد اللّٰه فقد خطب.

390-36789-(20) مكارم الأخلاق 206: يستحبّ أن يخطب بخطبة الرضا عليه السلام تبرّكاً بها لأنّها جامعة في معناها و هى: الحمد لله الذي حمد في الكتاب نفسه و افتتح بالحمد كتابه و جعله أوّل محلّ نعمته و آخر جزاء أهل طاعته و صلّى اللّٰه على محمّد خير بريّته و على آله أئمّة الرحمة و معادن الحكمة و الحمد للّٰه الذي كان في نبأه الصادق و كتابه الناطق، أنّ من أحقّ الأسباب بالصلة و أولَى الأمور بالتقدمة سبباً، أوجب نسباً، و أمراً أعقب حسباً، فقال جلّ ثناؤه: «وَ هُوَ اَلَّذِي خَلَقَ مِنَ اَلْمٰاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كٰانَ رَبُّكَ قَدِيراً»(5) وقال: «وَ أَنْكِحُوا اَلْأَيٰامىٰ مِنْكُمْ وَ اَلصّٰالِحِينَ مِنْ عِبٰادِكُمْ وَ إِمٰائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرٰاءَ يُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ » و لو لم يكن في المناكحة و المصاهرة آية محكمة منزّلة و لا سنّة متّبعة لكان فيما جعل اللّٰه فيها من برّ القريب و تألّف البعيد ما رغب فيه العاقل اللبيب و سارع اليه الموفّق المصيب، فأولى الناس باللّٰه من اتّبع أمره و أنفذ حكمه و أمضى قضاءه و رضى جزاءه و نحن نسأل اللّٰه تعالى أن ينجز لنا و لكم على أوفق الاُمور، ثمّ إنّ فلان بن فلان

ص: 294


1- . السديد: الصواب.
2- . تعرّق العظم: أخذ ما عليه من اللحم باسنانه نهشاً العرق: العظم أخذ عنه معظم اللحم المنجد.
3- . فما يب.
4- . و نستغفر ئل.
5- . الفرقان: 54.

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد آن گونه كه شايستۀ خداوند است، از خدا بپرهيزيد و از دنيا نرويد، مگر اينكه مسلمان باشيد (بايد گوهر ايمان را تا پايان عمر، حفظ كنيد).»

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد تقواى الهى پيشه كنيد و سخن حق بگوييد تا خدا كارهاى شما را اصلاح كند و گناهان تان را بيامرزد و هركس اطاعت خدا و رسولش كند، به رستگارى (و پيروزى) عظيمى دست يافته است.»

فلان مرد پسر فلان از فلان زن دختر فلان خواستگارى كرده است به او همسر دهيد بر پايۀ آنچه خداوند بدان امر كرده است كه يا با خوبى نگاه دارد و يا با نيكى رها سازد اين را مى گويم و از خداوند براى شما و خودم طلب آمرزش و مغفرت مى كنم.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: و چه بسا پدرم خطبه را مختصر مى كرد و شروع به صحبت مى نمود و شهادتين مى گفت و بر پيامبر درود مى فرستاد و ديگر آيات قرآن را نمى خواند.»

389-36788-(19) امام صادق عليه السلام فرمود: «امام سجاد عليه السلام در حالى كه غذا مى خورد و گوشت استخوانى را به دندان مى كَنْد عقد ازدواج مى خواند و بيش از اين نمى گفت كه: ستايش ويژۀ خداست و خداوند بر محمد و خاندان وى درود فرستد و از خداوند عز و جل طلب مغفرت مى كرد و ما با تو ازدواج كرديم بر پايۀ شرط خداوند.

سپس امام سجاد عليه السلام مى فرمود: وقتى كه (گوينده) حمد الهى كند خطبه خوانده است.»

390-36789-(20) مستحب است كه خطبه اى را كه امام رضا عليه السلام خواند، بخواند براى تبرّك جستن به آن، چرا كه خطبه حضرت معنى و مفاد جامعى دارد و آن خطبه اين است: «ستايش ويژۀ خداوندى است كه در قرآن خويش را ستوده است و با ستايش خويش كتاب خود را آغاز كرده و ستايش را نخستين چيزى كه نعمت خدا را مى آورد و آخرين پاداش مطيعان خويش قرار داده است و خداوند به حضرت محمد صلى الله عليه و آله بهترين خلق خدا و بر خاندان وى امامان رحمت و جايگاه هاى حكمت درود فرستد و ستايش ويژۀ خداوندى است كه در پيام راست او كتاب گوياى او است كه از سزاوارترين سبب ها به پيوند و شايسته ترين امور به توجه و اهتمام سببى است كه نسب و خويشاوندى را باعث شود و چيزى است كه حسب و شرافت را به دنبال بياورد.

خداوند جلّ ثنائه فرموده است: «او كسى است كه از آب، انسانى را آفريد سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد) و پروردگار تو همواره توانا بوده است.» و او فرموده است كه: «مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد، خداوند گشايش دهنده و آگاه است.»

واگر در ازدواج و خويشاوندى سببى آيه محكمى كه نازل شده و نيز سنّتى كه از آن پيروى گردد، نبود صرفاً در آنچه كه خداوند در خويشاوندى سببى قرار داده كه به خويشاوند نيكى مى رساند و بيگانه را جمع مى كند، چيزى بود كه عاقل خردمند بدان رغبت مى كرد و انسان موفّق درستكار بدان شتاب مى نمود.

ص: 295

من قد عرفتم مروّته و عقله و صلاحه و نيّته و فضله و قد أحبّ شركتكم و خطب كريمتكم فلانة و بذل لها من الصّداق كذا فشفّعوا شافعكم و أنكحوا خاطبكم في يسر غير عسرٍ، أقول قولى هذا و أستغفر اللّٰه لي و لكم.

391-36790-(21) الدعائم 203/2: قد روى عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال كلّ نكاح لا خطبة فيه فهو كاليد الجذماء(1).

392-36791-(22) تهذيب 408/7:249: محمّد بن يعقوب عن كافى 368/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن عليّ بن يعقوب عن هارون(2) بن مسلم عن عبيد بن زرارة قال: سألت أبا عبد اللّٰه عليه السلام عن التزويج بغير خطبةٍ فقال أ و ليس عامّة ما يتزوّج فتياننا(3) و نحن نتعرّق الطعام على الخوان نقول يا فلان زوّج (فلاناً كا يب 249) فلانةً فيقول نعم قد فعلت.

393-36792-(23) كافى 370/5: أحمد بن محمّد عن إسماعيل بن مهران عن أيمن بن محرز عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال زوّج أمير المؤمنين عليه السلام امرأة من بنى عبد المطلّب و كان يلي أمرها فقال ألحمد للّٰه العزيز الجبّار الحليم الغفّار الواحد القهّار الكبير المتعال: «سَوٰاءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ اَلْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سٰارِبٌ (4) بِالنَّهٰارِ» أحمده و استعينه و أؤمن به و أتوكّل عليه و كفى باللّٰه وكيلاً «مَنْ يَهْدِ اَللّٰهُ فَهُوَ اَلْمُهْتَدِ» و لا مُضِلّ له و «مَنْ يُضْلِلِ اَللّٰهُ فَلاٰ هٰادِيَ لَهُ » و «فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً» واشهد أن لا إله إلّا اللّٰه وحده لا شريك له له الملك و له الحمد و هو على كلّ شيء قدير و اشهد انّ محمّداً صلّى اللّه عليه و آله عبده و رسوله بعثه بكتابه حجّة على عباده من أطاعه أطاع اللّٰه و من عصاه عصى اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله كثيراً إمام الهدى و النبيّ المصطفى ثمّ إنّي أوصيكم بتقوى اللّٰه فإنّها وصيّة اللّٰه في الماضين و الغابرين ثمّ تزوّج.

394-36793-(24) تهذيب 354/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 380/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام

ص: 296


1- . أي المقطوع الانامل المنجد.
2- . مروان يب.
3- . تتزوّج فتياتنا يب 249.
4- . السارب: الظاهر الجلىّ المنجد.

بنابراين سزاوارترين مردم به خدا كسى است كه از امر الهى پيروى كند و حكم وى را اجرا نمايد و قضاى او را تنفيذ كند و پاداش او را بپسندد.

و ما از خداوند متعال مى خواهيم كه بر پايۀ سازگارترين شكل براى ما و شما كار را تمام كند. پس از سپاس و ستايش الهى فلانى پسر فلان كسى است كه شما جوانمردى، عقل، درستى، نيت و فضيلت وى را مى شناسيد و او دوست دارد كه شريك زندگى شما بشود و دختر بزرگوار شما، فلانى را خواستگارى كند و اين اندازه مهر براى آن داده است. وساطت واسطه را بپذيريد و به راحتى نه سختى به خواستگارتان زن دهيد.

اين گفته ام را مى گويم و از خداوند براى خودم و شما استغفار مى كنم.»

391-36790-(21) از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «هر ازدواجى كه در آن خطبه خوانده نشود مانند دستى است كه انگشتش قطع شده باشد.»

392-36791-(22) عبيد بن زراره گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ ازدواج بدون خطبه پرسيدم، حضرت فرمود:

آيا مگر همۀ جوانان ما در حالى كه ما در سر سفره مشغول غذا خوردن هستيم ازدواج نمى كنند مى گوييم: اى فلان آن پسر را با آن دختر تزويج كن او هم مى گويد قبول است انجام دادم.»

393-36792-(23) امام باقر عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام زنى از بنى عبدالمطلب را كه سرپرستى او را به عهده داشت به همسرى كسى داد پس فرمود: ستايش ويژۀ خداوند عزّتمند، جبران كننده، بردبار، بسيار بخشنده، يكتا، بسيار قدرتمند، بزرگ و متعالى است، «براى او يكسان است كسانى از شما كه پنهانى سخن بگويند يا آن را آشكار سازند و كسانى كه شبانگاه مخفيانه حركت مى كنند يا در روشنايى روز.»

او را ستايش مى كنم و از او كمك مى گيرم و به او ايمان مى آورم و بر او توكل مى كنم و خداوند عهده دار خوبى است.

«هركس را خداوند هدايت كند، هدايت يافتۀ واقعى اوست و هركس را گمراه نمايد، هرگز ولىّ و راهنمايى براى او نخواهى يافت.» و شهادت مى دهم كه جز خدا خدايى نيست يگانه است و شريك ندارد پادشاهى و ستايش براى اوست و او بر هر چيزى تواناست.

و شهادت مى دهم كه محمد صلى الله عليه و آله بندۀ خدا و پيامبر اوست او را با كتابش به عنوان حجّت براى بندگانش برانگيخت هركس از او اطاعت كند از خداوند اطاعت كرده و هركس از او سرپيچى كند از خداوند سرپيچى كرده است خداوند درود و سلام بسيار فرستد، او امام هدايت و پيامبر برگزيده است.

سپس من شما را به تقواى الهى وصيت مى كنم چرا كه آن وصيت خداوند... نسب به گذشتگان و آيندگان است سپس عقد ازدواج را مى خواند.»

394-36793-(24) امام باقر عليه السلام فرمود: «زنى به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: مرا شوهر دهيد. حضرت فرمود:

چه كسى آماده است با اين زن ازدواج كند؟ مردى به پا خاست و گفت: اى رسول خدا من حاضرم، او

ص: 297

قال جاءت امرأة إلى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فقالت زوّجنى فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله من لهذه فقام رجل فقال أنا يا رسول اللّٰه، زوّجنيها فقال ما تعطيها، فقال ما لي شيء فقال لا. قال فأعادت فأعاد رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (الكلام كا) فلم يقم أحد غير الرجل ثمّ أعادت فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله في المرّة الثالثة، أ تحسن من القرآن شيئاً قال نعم، فقال قد زوّجتكها(1) على ما تحسن من القرآن فعلّمها إيّاه.

395-36794-(25) العوالى 263/2: روى سهل الساعدى أنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله جاءت إليه امرأة فقالت يا رسول اللّٰه انّى قد وهبت نفسى لك فقال عليه السلام لا إربة(2) لي في النساء فقالت زوّجنى بمن شئت من أصحابك فقام رجل فقال يا رسول اللّٰه زوّجنيها فقال عليه السلام هل معك شيء تصدقها فقال و اللّٰه ما معى إلّا ردائى هذا فقال عليه السلام ان أعطيتها إيّاه تبقى و لا رداء لك، هل معك شيء من القرآن فقال نعم سورة كذا و كذا فقال عليه السلام زوّجتها(3) على ما معك من القرآن.

396-36795-(26) الدعائم 204/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه خطب أمّ سلمة و قد كان خطبها عثمان بن عفّان و طلحة بن عبد اللّٰه فأرسلت إلى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله تقول يا رسول اللّٰه انّى امرأة مسنّة و أن لى عيالاً و أنّى شديدة الغيرة فقال صلّى اللّه عليه و آله أمّا قولُكِ أنّكِ مسنّة فأنا أسنّ منكِ ، و أمّا قولكِ أنّ لكِ عيالاً فعيالكِ في عيال رسول اللّٰه، و أمّا الغيرة فسوف أدعو اللّٰه أن يدفعها عنكِ فلمّا تزوّجها و دخلت إليه قالت يا رسول اللّٰه ما كان ممّا قلت لك كثير شيءٍ و لكنّى كرهت أن يكون فيّ أمر من الأمور لم أخبرك به.

و تقدّم في باب (25) انّ تلبية الأخرس و تشهّده و قرائته تحريك لسانه من أبواب القرائه ج 5 ما يدلّ على ذيل الباب.

و يأتي في

رواية الحلبيّ (2) من باب (55) ثبوت الولاية للوكيل في عقد النكاح من أبواب التزويج (ج 25) قوله اشهدوا أنّ ذلك لها عندي و قد زوّجتها (من خ) نفسى. و في باب (11) شروط المتعة من أبوابها (ج 26) ما يناسب الباب.

و في رواية عاصم (18) من باب (44) جملة من القضايا و الأحكام المنقولة عن أمير المؤمنين عليه السلام من أبواب القضاء ج 30

قوله فقال عليه السلام اُشهداللّٰه و اُشهد من حضر من المسلمين أنّى قد زوّجت هذا الغلام من هذه الجارية بأربعمائة درهم و النقد من مالى.

ص: 298


1- . زوّجتك يب.
2- . الإربة: الحاجة.
3- . زوّجتكها ك.

را به همسرى من درآوريد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چه چيزى به او مى دهى ؟ او گفت: هيچ ندارم. حضرت فرمود: نمى شود. امام باقر عليه السلام فرمود: آن زن دوباره درخواست اول خود را با پيامبر باز گفت پيامبر هم مجدّداً سخن نخست خود را تكرار كرد ولى جز همان مرد كسى به پانخاست سپس آن زن براى بار سوم درخواست خود را با پيامبر باز گفت، پيامبر در مرحلۀ سوم فرمود: آيا از قرآن چيزى مى دانى ؟ آن مرد گفت:

آرى. پيامبر فرمود: تو را به ازدواج با او درآوردم با اين مهر كه آنچه از قرآن مى دانى به آن زن بياموزى.»

395-36794-(25) سهل ساعدى روايت كرده است كه: «زنى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا من خودم را به شما بخشيدم. حضرت فرمود: من نيازى به زنان ندارم. آن زن گفت: مرا به همسرى هركس كه از يارانت مى خواهى درآور. مردى برخاست و گفت: اى رسول خدا او را به همسرى من درآور. حضرت فرمود: آيا چيزى دارى كه به او مهر دهى ؟ او گفت: به خدا سوگند جز ردايم با من نيست. حضرت فرمود: اگر بخواهى ردايت را به او بدهى بى رداء مى مانى آيا از قرآن چيزى با تو هست (مى دانى)؟ او گفت: آرى فلان و فلان سوره. حضرت فرمود: آن زن را به همسرى تو درآوردم تا بر پايۀ آن چه كه با تو از قرآن هست به او بياموزى».

396-36795-(26) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ام سلمه را خواستگارى كردند و عثمان و طلحه نيز از ام سلمه خواستگارى كرده بودند. ام سلمه كسى را نزد رسول خدا فرستاد و گفت: اى رسول خدا من زنى مسن هستم و كسانى را تحت تكفل دارم و غيرت شديدى دارم حضرت فرمود: اما گفته ات كه مسن هستى؛ من از تو مسن ترم و اما گفته ات كه عيال تحت تكفل دارى؛ عيال تو هم در كنار عيال رسول خدا خواهد بود و اما غيرت؛ پس من دعا مى كنم كه آن را خداوند از تو دور سازد چون حضرت با ام سلمه ازدواج كردند و ام سلمه نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا در من عيبى بيشتر از آن چه كه براى شما گفتم نبود ولى خوش نداشتم كه در من چيزى باشد كه شما را از آن مطّلع نكرده باشم.»

ارجاعات

گذشت:

در باب بيست و پنج از باب هاى قرائت چيزى كه بر ذيل باب دلالت دارد.

مى آيد:

در روايت دوم از باب پنجاه و پنجم از باب هاى ازدواج اين گفته كه: «گواه باشيد كه اين براى او نزد من است و او را به همسرى خودم درآوردم.»

و در باب يازده از باب هاى متعه (ازدواج موقت) مناسب اين باب.

و در روايت هجدهم از باب چهل و چهارم از باب هاى قضا اين گفته كه: «حضرت فرمود: خدا و هركس كه از مسلمانان حاضر است را به شهادت مى گيرم كه اين غلام را به اين دختر تزويج كردم با چهارصد درهم و مبلغ نقد آن را از مال خودم مى پردازم.»

ص: 299

(46) باب عدم انعقاد النكاح بلفظ الهبة من المرأة و لا وليّها لغير رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و لا بلفظ العارية و لا التّحليل في الحرّة و لو مبعّضة

397-36796-(1) كافى 387/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد جميعاً عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال سألته عن قول اللّٰه عزّ و جلّ «يٰا أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ إِنّٰا أَحْلَلْنٰا لَكَ أَزْوٰاجَكَ » قلت كم أحلّ له من النساء قال ما شاء من شيء قلت قوله: «لاٰ يَحِلُّ لَكَ اَلنِّسٰاءُ مِنْ بَعْدُ وَ لاٰ أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوٰاجٍ » فقال لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أن ينكح ما شاء من بنات عمّه و بنات عمّاته و بنات خاله و بنات خالاته و أزواجه اللّاتى هاجرن معه و أحلّ له أن ينكح من عرض المؤمنين بغير مهر و هي الهبة و لا تحلّ الهبة إلّا لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فأمّا لغير رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فلا يصلح نكاح إلّا بمهر و ذلك معنى قوله تعالى:

«وَ اِمْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهٰا لِلنَّبِيِّ » قلت أ رأيت قوله: «تُرْجِي مَنْ تَشٰاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشٰاءُ » قال من آوى فقد نكح و من أرجا(1) فلم ينكح قلت قوله «لاٰ يَحِلُّ لَكَ اَلنِّسٰاءُ مِنْ بَعْدُ» قال انّما عنى به النساء اللّاتى حرّم عليه في هذه الآية: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ » إلى آخر الآية و لو كان الأمر كما يقولون كان قد أحلّ لكم ما لم يحلّ له انّ أحدكم يستبدل كلّما أراد و لكن ليس الأمر كما يقولون انّ اللّٰه عزّ و جلّ أحلّ لنبيّه صلّى اللّه عليه و آله ما أراد من النساء إلّا ما حرّم عليه في هذه الآية الّتى في النساء.

398-36797-(2) الدعائم 222/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام انّه سئل عن قول اللّٰه عزّ و جلّ «يٰا أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ إِنّٰا أَحْلَلْنٰا لَكَ أَزْوٰاجَكَ » الآية قال أحلّ له من النساء ما شاء و أحلّ له ان ينكح من المؤمنات بغير مهر و ذلك قول اللّٰه عزّ و جلّ : «وَ اِمْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهٰا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرٰادَ اَلنَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهٰا» ثمّ بيّن ذلك عزّ و جلّ انّ ذلك انّما هو خاصّ للنبىّ صلّى اللّه عليه و آله فقال اللّٰه «خٰالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنٰا مٰا فَرَضْنٰا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوٰاجِهِمْ وَ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُهُمْ لِكَيْلاٰ

ص: 300


1- . ارجا أي أخّر.

باب 46 الفاظ انعقاد نكاح

397-36796-(1) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند والا و برين: «اى پيامبر ما براى تو همسرانت را حلال كرديم.» پرسيدم كه چند زن را خداوند براى پيامبر حلال كرده است ؟ حضرت فرمود: هر اندازه كه پيامبر خواسته باشد.

گفتم: فرموده خداوند: «پس از اين براى تو زنان حلال نيست نمى توانى همسرانت را به همسران ديگرى قبول كنى.» حضرت فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله مى تواند هركس را كه از دختران عمويش، دختران عمه هايش، دختران دايى اش، دختران خاله هايش و همسرانش كه با وى هجرت كرده اند، بگيرد و خداوند براى حضرت حلال كرده است كه با دختران مؤمنان، بدون مهر ازدواج كند و آن همان هبه است و هبه تنها براى رسول خدا صلى الله عليه و آله حلال است ولى براى غير رسول خدا صلى الله عليه و آله ازدواج بدون مهر جايز نيست و اين معناى فرموده خداوند متعال است كه: «و (نيز) زن با ايمان كه خود را به پيامبر بخشيد.»

پرسيدم: نظر شما دربارۀ فرموده خداوند چيست كه: «هريك از همسرانت را بخواهى مى توانى به تأخير اندازى و هر كدام را بخواهى نزد خود جاى دهى.» حضرت فرمود: هركس را كه جاى دهد با او ازدواج كرده و هركس را به تأخير اندازد ازدواج نكرده است.

پرسيدم: فرموده خداوند: «بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست» حضرت فرمود: تنها خداوند منظورش از آن زنانى است كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله در اين آيه حرام كرده است «مادران تان و دختران تان و خواهران تان... بر شما حرام شده است.» و اگر قضيه آن گونه بود كه آنان مى گويند خداوند براى شما چيزى را حلال كرده بود كه براى پيامبر حلال نكرده است چرا كه يكى از شما مى تواند هر زمان كه بخواهد همسرش را تبديل كند ولى آن گونه نيست كه آنان مى گويند خداوند عز و جل براى پيامبرش هر زنى را كه پيامبر بخواهد حلال كرده بود مگر آنچه را كه خداوند بر او در اين آيه از سوره نساء حرام كرده است.»

398-36797-(2) از امام جعفر صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «اى پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته اى براى تو حلال كرديم (تا آخر آيه)» سؤال شد حضرت فرمود: «خداوند براى پيامبر حلال كرد كه هر چه قدر مى خواهد زن بگيرد و براى او حلال كرد كه از زنان مؤمن بدون مهر براى خود همسر گيرد و اين همان فرموده خداوند عز و جل است كه: «و (نيز) زن با ايمانى كه خود را به پيامبر بخشيد (و مهرى براى خود نخواست) چنانچه پيامبر بخواهد او را به همسرى برگزيند.» سپس خداوند بيان كرد كه اين ويژۀ پيامبر است خداوند فرمود: «اما چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه ديگر مؤمنان ما مى دانيم براى آنان در مورد همسران شان و كنيزان شان چه حكمى مقرر داشته ايم كه بايد

ص: 301

يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ » ثمّ قال جعفر بن محمّد عليهما السلام فلا تحلّ الهبة إلّا لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله، أمّا غيره فلا يصلح أن ينكح إلّا بمهر يفرضه قبل أن يدخل بها ما كان ثوباً أو درهماً أو شيئاً قلّ أو كثر.

399-36798-(3) كافى 384/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد ابن محمّد بن أبي نصر عن داود بن سرحان عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن قول اللّٰه عزّ و جلّ «وَ اِمْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهٰا لِلنَّبِيِّ » فقال لا تحلّ الهبة إلّا لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله و أمّا غيره فلا يصلح (له يب) نكاح إلّا بمهر. كافى 384/5: محمّد بن يحيى عن أحمد ابن محمّد عن محمّد بن إسماعيل عن محمّد بن الفضيل عن أبي الصّباح الكنانيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لا تحلّ الهبة و ذكر مثله. تهذيب 364/7: الحسين بن سعيد عن أحمد بن محمّد عن داود بن سرحان عن زرارة قال: سألته كم أحلّ لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله من النساء قال ما شاء من شيء قلت أخبرنى عن قول اللّٰه عزّ و جلّ «وَ اِمْرَأَةً مُؤْمِنَةً » إلخ، و ذكر مثله.

400-36799-(4) تهذيب 450/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 389/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن ابن أبي نجران عن عبد الكريم بن عمرو عن أبي بكر الحضرمىّ عن أبي جعفر عليه السلام في قول اللّٰه عزّ و جلّ لنبيّه صلّى اللّه عليه و آله «يٰا أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ إِنّٰا أَحْلَلْنٰا لَكَ أَزْوٰاجَكَ » كم أحلّ له من النساء قال ما شاء من شيء، قلت قول اللّٰه(1) عزّ و جلّ : «وَ اِمْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهٰا لِلنَّبِيِّ » فقال لا تحلّ الهبة إلّا لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله و أمّا لغير رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فلا يصلح نكاح إلّا بمهر قلت أرأيت قول اللّٰه عزّ و جلّ «لاٰ يَحِلُّ لَكَ اَلنِّسٰاءُ مِنْ بَعْدُ» فقال انّما عنى به لا يحلّ لك النساء التي حرّم اللّٰه (عليه يب) في هذه الآية «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ وَ عَمّٰاتُكُمْ وَ خٰالاٰتُكُمْ إلى آخرها» و لو كان الأمر كما تقولون(2) كان قد أحلّ لكم ما لا يحلّ له لأنّ أحدكم يستبدل كلّما أراد و (لكن كا) ليس الأمر كما يقولون انّ اللّٰه عزّ و جلّ أحلّ لنبيّه صلّى اللّه عليه و آله أن ينكح من النساء ما أراد إلّا ما حرّم عليه في هذه الآية في سورة النساء.

401-36800-(5) تهذيب 481/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن صفوان عن موسى عن زرارة عن أبى جعفر عليه السلام قال لا تحلّالهبة لأحدٍ بعد رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله.

ص: 302


1- . قول عزّ و جلّ كا.
2- . يقولون يب.

با مهر باشد) اين به خاطر آن است كه مشكلى (در اداى رسالت) بر تو نباشد و از اين راه حاميان فزون ترى فراهم ساز.»

سپس حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: بنابراين بخشش جز براى رسول خدا صلى الله عليه و آله جايز نيست اما غير پيامبر نمى تواند جز بر پايۀ مهرى كه آن را پيش از عروسى با زن مشخص مى كند، ازدواج نمايد حال، يا جامه است يا درهم يا چيز ديگر كم يا زياد.»

399-36798-(3) زراره گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «و زن با ايمان اگر خويش را به پيامبر صلى الله عليه و آله ببخشد.» پرسيدم، امام فرمود: بخشش زن خويش را جز به پيامبر خدا جايز نيست و اما در حق ديگران ازدواج جز با مهر شايسته صحيح نيست.»

400-36799-(4) ابوبكر حضرمى گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند والا و برين به پيامبرش:

«اى پيامبر ما براى تو همسرانت را حلال كرديم» پرسيدم كه چند زن را خداوند براى پيامبر حلال كرده است ؟

حضرت فرمود: هر اندازه كه پيامبر خواسته باشد و نيز از فرموده خداوند كه (و حلال كرديم بر تو):

«زن مومنه را اگر خودش را به پيامبر هبه كند.» پرسيدم حضرت فرمود: هبه كردن زن، خويشتن را تنها براى پيامبر خدا جايز است و اما ديگران تنها ازدواج با مهر براى شان جايز است.

پرسيدم: نظر شما دربارۀ فرموده خداوند: «پس از اين براى تو زنان حلال نيست» چيست ؟

حضرت فرمود: منظور از اين زنان كه براى پيامبر حلال نيست همان زنانى است كه در اين آيه از سوره نساء آمده است: «بر شما مادران تان، دختران تان، خواهران تان، عمّه هاى تان، خاله هاى تان و...

حرام شده است.»

و اگر آن گونه باشد كه شما مى گوييد پس خداوند براى شما حلال كرده است چيزى را كه براى پيامبرش حلال نيست چرا كه شما مى توانيد همسرتان را تبديل كنيد (يعنى يكى را طلاق بدهيد و به جاى آن همسر ديگرى بگيريد) ولى آن گونه كه مى گويند نيست، خداوند براى پيامبرش حلال كرده هر زنى را كه مى خواهد بگيرد جز آن زنانى را كه در اين آيه از سورۀ نساء بر او حرام كرده است.»

401-36800-(5) امام باقر عليه السلام فرمود: «هبه و بخشش (اينكه زنى خودش را بدون مهر مجاناً در اختيار قرار دهد) پس از پيامبر براى احدى جايز نيست.»

ص: 303

402-36801-(6) كافى 384/5: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان و محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان عن صفوان و محمّد بن سنان جميعاً عن ابن مسكان عن الحلبيّ قال: سألت أبا عبد اللّٰه عليه السلام عن المرأة تهب نفسها للرجل ينكحها بغير مهرٍ، فقال انّما كان هذا للنبىّ صلّى اللّه عليه و آله و أمّا لغيره فلا يصلح هذا حتّى يعوّضها شيئاً يقدّم إليها قبل أن يدخل بها قلّ أو كثر و لو ثوب أو درهم، و قال يجزىء الدرهم.

403-36802-(7) كافى 384/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن بعض أصحابه عن عبد اللّٰه بن سنان عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام في امرأةٍ وهبت نفسها لرجلٍ أو وهبها له وليّها فقال لا، انّما كان ذلك لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله و ليس لغيره إلّا ان يعوّضها شيئاً قلّ أو كثر.

404-36803-(8) كافى 568/5: عليّ بن إبراهيم(1) عن أبيه عن ابن محبوب عن ابن رئاب عن محمّد بن قيس عن أبي جعفر عليه السلام قال جاءت امرأة من الأنصار إلى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فدخلت عليه و هو في منزل حفصة و المرأة متلبّسة متمشّطة، فدخلت على رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقالت يا رسول اللّٰه انّ المرأة لا تخطب الزوج و أنا امرأة أيّم لا زوج لي منذ دهر و لا ولد فهل لك من حاجةٍ فان تك فقد وهبت نفسى لك إن قبلتنى، فقال لها رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله خيراً و دعا لها ثمّ قال يا اُخت الأنصار جزاكم اللّٰه عن رسول اللّٰه خيراً، فقد نصرنى رجالكم و رغبتْ فيّ نساؤكم، فقالت لها حفصة ما أقلّ حياءك و أجرأك و أنهمك للرجال فقال لها رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله كفّى عنها يا حفصة فإنّها خير منك رغبت في رسول اللّٰه فلمِتها و عيّبتها ثمّ قال للمرأة انصرفى رحمك اللّٰه فقد أوجب اللّٰه لك الجنّة لرغبتك فيّ و تعرّضك لمحبّتى و سرورى و سيأتيك أمرى ان شاء اللّٰه فأنزل اللّٰه عزّ و جلّ : «وَ اِمْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهٰا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرٰادَ اَلنَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهٰا خٰالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِينَ » قال فأحلّ اللّٰه عزّ و جلّ هبة المرأة نفسها لرسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله و لا يحلّ ذلك لغيره.

405-36804-(9) كافى 385/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن أبي القاسم الكوفيّ عن عبد اللّٰه بن المغيرة عن رجلٍ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام في امرأةٍ وهبت نفسها لرجلٍ من المسلمين قال إن عوّضها كان ذلك مستقيماً.

ص: 304


1- . محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد ئل و الظاهر انّه سهو.

402-36801-(6) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه خويش را به مردى مى بخشد تا آن مرد بدون مهر با او ازدواج كند پرسيدم، فرمود: اين كار تنها در برابر پيامبر جايز است و اما براى ديگران اين كار جايز نيست مگر اينكه در عوض چيزى به زن پيش از عروسى با وى، تقديم كند كم باشد يا زياد گرچه يك لباس يا يك درهم باشد و امام افزود: يك درهم كافى است.»

403-36802-(7) امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه خويش را به مردى هبه مى كند يا آن كه ولىّ او وى را به آن مرد هبه كند فرمود: «نه، چنين نكند. تنها اين كار براى رسول خدا جايز بود و كسى ديگر چنين حقى را ندارد مگر اينكه مهرى كم باشد يا زياد در عوض به آن زن بدهد.»

404-36803-(8) امام باقر عليه السلام فرمود: «زنى از انصار نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در منزل حفصه بود خدمت ايشان رسيد اين زن لباس زيبا بر تن كرده و آرايش كرده بود.

خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا! زن از مرد خواستگارى نمى كند و من زنى بيوه هستم كه مدت زمانى است شوهر ندارم و نيز فرزند ندارم آيا شما نيازى (به من) داريد؟ اگر نيازى هست من خودم را به شما بخشيدم اگر مى پذيريد، رسول خدا صلى الله عليه و آله با آن زن خوب حرف زد و برايش دعا كرد سپس فرمود: اى خواهر انصارى خداوند از سوى رسول خدا به شما پاداش خير دهد، مردان تان مرا يارى كردند و زنان تان به من تمايل دارند. حفصه به آن زن گفت: چقدر كم حيا و پرجرأت و پرشهوت نسبت به مردانى ؟ رسول خدا به حفصه فرمود: اى حفصه خويش را از اين زن بازگير او از تو بهتر است او به رسول خدا رغبت و تمايل دارد و تو او را ملامت مى كنى و بر او عيب مى گيرى سپس حضرت به زن فرمود: برگرد خدايت رحمت كند خداوند به دليل رغبت تو به من و شاد كردن تو مرا، بهشت را بر تو واجب كرد و به زودى دستور من به تو خواهد رسيد ان شاء الله.» پس خداوند عز و جل نازل كرد: «حكم (هبه و بخشيدن زن و حلال شدن او) مخصوص توست دون مؤمنان كه ما حكم زنان عقدى و كنيزان ملكى مؤمنان را مى دانيم كه چه مقرر كرده ايم، اين زنان را كه بر تو حلال كرديم و تو را مانند مؤمنان امّتت به احكام نكاح مقيد نكرديم.»

405-36804-(9) امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه خويش را به مردى از مسلمانان مى بخشد فرمود: «اگر آن مرد چيزى در عوض به زن بدهد اين ازدواج درست است.»

ص: 305

406-36805-(10) الدعائم 247/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه نهى عن عارية الفروج كالرجل يبيح للرجل وطئ أمتِهِ أو المرأة تبيح لزوجها أو لغيره وطئ أمتها من غير نكاحٍ و لا ملك يمين، و قال جعفر بن محمّد صلوات اللّٰه عليهما السلام عارية الفروج هو الزنا و أنا برىء إلى اللّٰه ممّن يفعله، و القرآن ينطق بهذا قال اللّٰه تعالى: «وَ اَلَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حٰافِظُونَ * إِلاّٰ عَلىٰ أَزْوٰاجِهِمْ أَوْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ اِبْتَغىٰ وَرٰاءَ ذٰلِكَ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلعٰادُونَ » فلم يُبح اللّٰه تعالى و طئ الفروج إلّا بوجهين بنكاحٍ أو بملك يمينٍ .

407-36806-(11) نوادر أحمد بن محمّد 91: عن ابن أبي عمير عن القاسم بن عروة (عن أبي عروة ك) عن أبي العبّاس [البقباق] قال كنت عند أبي عبد اللّٰه عليه السلام فقال له رجل أصلحك اللّٰه ما تقول في عارية الفرج قال زنا [حرام ثمّ مكث قليلاً ثمّ ] قال لا بأس بأن يحلّ الرجل جاريته لأخيه.

و يأتي في رواية ابن قيس (1) من باب (50) حكم نكاح الأمة الّتى بعضها حرّ من أبواب نكاح العبيد (ج 26)

قوله عليه السلام انّ الحرّة لا تهب فرجها و لا تعيره و لا تحلّله و لاحظ سائر أحاديث الباب.

(47) باب جواز التّزويج بغير بيّنة في الدّائم و المنقطع و استحباب الإشهاد و الإعلان

408-36807-(1) كافى 387/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن داود النهدىّ عن ابن أبي نجران عن محمّد بن الفضيل قال قال أبوالحسن موسى عليه السلام لأبى يوسف القاضي انّ اللّٰه تبارك و تعالى أمر في كتابه بالطلاق و أكّد فيه بشاهدين و لم يرض(1) بهما إلّا عدلين و أمر في كتابه بالتزويج فأهمله بلا شهود فأثبتّم شاهدين فيما أهمل و ابطلتم الشّاهدين فيما أكّد.

409-36808-(2) قرب الإسناد 252: عبد اللّٰه بن الحسن العلوىّ عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال و كنت مع أخى في طريق بعض أمواله و ما معنا غير غلام له فقال

ص: 306


1- . و لم يوص خ.

406-36805-(10) امام جعفر صادق عليه السلام از عاريه دادن زنان نهى فرمود آن گونه كه مردى براى مردى آميزش با كنيزش را حلال مى كرد و يا زنى براى شوهرش و يا ديگرى آميزش با كنيزش را بدون ازدواج و بدون اينكه آن را بخرد اجازه مى داد. (يعنى اين كار دربارۀ زنان آزاد جايز نيست).

و امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «عاريه دادن زنان همان زنا است و من از كسى كه اين كار را انجام دهد بيزارم و قرآن هم همين را مى گويد خداوند متعال فرمود: «و آنان كه دامان خود را (از آلوده شدن به بى عفتى) حفظ مى كنند تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزان شان دارند كه در بهره گيرى از آنان ملامت نمى شوند و كسانى كه غير از اين طريق را طلب كنند تجاوزگرند.»

بنابراين خداوند آميزش با زنان را جز به دو شكل اجازه نداده است ازدواج و مالك شدن كنيز.»

407-36806-(11) ابوالعباس بقباق گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم مردى به ايشان گفت: خداوند صلاح تان را فراهم سازد چه مى گوييد دربارۀ عاريه دادن زن ؟ حضرت فرمود: زنا است و حرام است. سپس حضرت مكثى كرد و فرمود: اشكالى ندارد كه مرد كنيزش را بر برادرش حلال و مباح سازد.»

ارجاعات

مى آيد:

در روايت يكم از باب پنجاهم از باب هاى نكاح بردگان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «زن آزاد خويش را هبه نمى كند و عاريه نمى دهد و خود را بر ديگرى حلال نمى سازد و ديگر روايات اين باب را بنگريد.

باب 47 عدم وجوب حضور شاهد بر عقد ازدواج و استحباب آن

408-36807-(1) امام هفتم عليه السلام به قاضى ابويوسف فرمود: «خداوند تبارك و تعالى در كتابش امر به طلاق داده و در مورد طلاق با دو شاهد محكم كارى كرده است و به دو شاهد هم رضايت نداده مگر اينكه هر دو عادل باشند و دستور داد در كتابش به ازدواج و آن را بدون شهود رها كرد ولى شما در موردى كه خداوند رها كرده دو شاهد ثابت مى دانيد و دو شاهد را در موردى كه خداوند تاكيد كرده است باطل مى دانيد.»

409-36808-(2) على بن جعفر گويد: «با برادرم موسى بن جعفر عليه السلام در راه بعضى از املاك ايشان بوديم و كسى جز غلام ايشان همراه مان نبود. حضرت فرمود: مقدارى از ما فاصله بگير اى غلام چون من

ص: 307

تنحّ يا غلام فانّى اُريد ان أتحدّث فقال لي ما تقول في رجل تزوّج امرأةً في هذا المواضع و في غيرها(1) بلا بيّنة و لا شهود فقلت يكره ذلك فقال لي بلى فانكحها في هذا الموضع و في غيره بلا شهود و لا بيّنة.

410-36809-(3) كافى 387/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان عن ابن أبي عمير عن حفص البخترىّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام في الرجل يتزوّج بغير بيّنة قال لا بأس.

411-36810-(4) كافى 387/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن عمر بن اُذينة عن زرارة بن أعين قال سئل أبو عبد اللّٰه عليه السلام عن الرجل يتزوّج المرأة بغير شهود فقال لا بأس بتزويج(2) البتّة (بغير شهود يب) فيما بينه و بين اللّٰه انّما جعل الشهود في تزويج البتّة من أجل الولد (و يب) لولا ذلك لم يكن به بأس. تهذيب 249/7: الحسين بن سعيد عن القاسم بن عروة عن ابن بكير عن زرارة قال: سألت أبا عبد اللّٰه عليه السلام عن رجل تزوّج متعة بغير شهود قال (وذكر مثله).

412-36811-(5) فقيه 251/3: روى حنّان بن سدير عن مسلم بن بشير عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن رجل تزوّج امرأة و لم يشهد فقال أمّا فيما بينه و بين اللّٰه عزّ و جلّ فليس عليه شيء و لكن ان أخذه سلطان جائر عاقبه.

413-36812-(6) الدعائم 219/2: عن أبي جعفر محمّد بن على عليهما السلام أنّه سئل عن عقد النكاح بغير شهود فقال انّما ذكر اللّٰه الشهود في الطّلاق فان لم يشهد في النكاح فليس عليه شيء فيما بينه و بين اللّٰه و من أشهد فقد توثّق للمواريث و أمن من خوف عقوبة السلطان و الشهادة في النكاح أوثق و أعدل و عليه العمل.

414-36813-(7) كافى 387/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن يحيى عن عبد اللّٰه بن محمّد جميعاً عن ابن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال انّما جعلت البيّنات للنسب و المواريث،

و في رواية أخرى و الحدود.

ص: 308


1- . هذه المواضع و في غيرها خ.
2- . بالتزويج يب.

مى خواهم حرف بزنم آنگاه به من فرمود: چه مى گويى دربارۀ مردى كه با زنى در اينجا و يا جاى ديگر بدون بيّنه و شاهد ازدواج كند؟ گفتم: اين كراهت دارد. حضرت به من فرمود: من در اينجا و در غير اينجا بدون شهود و بيّنه با زن ازدواج مى كنم.»

410-36809-(3) حفص بخترى از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه بدون بيّنه ازدواج مى كند روايت كرده است كه حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

411-36810-(4) زرارة بن اعين گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى بدون شاهد ازدواج مى كند، سؤال شد حضرت فرمود: ازدواج دائمى بدون شاهد اشكالى ندارد تنها حضور شاهدان در ازدواج دائمى به دليل فرزندى است كه بعداً به دنيا مى آيد و اگر اين نبود ازدواج دائم بدون شاهد اشكالى نداشت.»

412-36811-(5) مسلم بن بشير گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه زنى را به همسرى گرفته ولى شاهد نگرفته است، پرسيدم حضرت فرمود: بينه و بين الله چيزى بر او نيست ولى اگر پادشاه ستمگرى او را بگيرد عقوبتش مى كند.»

413-36812-(6) از امام باقر عليه السلام درباره عقد ازدواج بدون شهود سؤال شد، حضرت فرمود: «تنها خداوند شاهدان را در مورد طلاق گفته است بنابراين اگر در مورد ازدواج شاهد نگيرد بينه و بين الله چيزى بر او نيست و هركس شاهد گرفت براى ارث محكم كارى كرده است و نيز از ترس عقوبت پادشاه در امان است و شاهد گرفتن در مورد ازدواج محكم تر و به جاتر است و عمل بر آن است.»

414-36813-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «تنها بيّنه ها براى حفظ نسب و تعيين سهم الارث ها قرار داده شده است و در روايت ديگرى آمده است: و براى حدود نيز.»

ص: 309

415-36814-(8) تهذيب 409/7:248: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسين بن سعيد (أو غيره يب 248) عن صفوان عن محمّد بن حكيم عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام (1) قال انّما جعلت البيّنة في النكاح من أجل المواريث. البحار 328/104: المناقب: سأل محمّد بن مسلم الباقر عليه السلام لِمَ جعل البيّنة في النكاح قال عليه السلام للمواريث.

416-36815-(9) العلل 498: حدّثنا محمّد بن الحسن رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار قال حدّثنا إبراهيم بن هاشم عمّن ذكره عن درست ابن أبي منصور عن محمّد بن عطية عن زرارة قال قال أبو جعفر عليه السلام انّما جعل(1) الشهادة في النكاح للميراث. المحاسن 319: البرقيّ عن أبيه عن يونس عن ابن مسكان عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال انّما (وذكر نحوه).

417-36816-(10) قرب الإسناد 251: عبد اللّٰه بن الحسن العلوىّ عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن الرجل هل يصلح له أن يتزوّج المرأة متعةً بغير بيّنةٍ قال إذا كانا مسلمين مأمونين فلا بأس.

و يأتي في رواية مهلب (13) من باب (7) حكم التمتّع بالأبكار من أبواب المتعة (ج 26)

قوله عليه السلام التزويج الدائم لا يكون إلّا بولىّ و شاهدين.

و في أحاديث باب (20) حكم الاشهاد و الاعلان في المتعة ما يدلّ على ذلك.

(48) باب انّ من ملكت نفسها غير السّفيهة و لا المولّى عليها لها ان تزوّج بغير ولىّ

418-36817-(2) تهذيب 377/7: استبصار 232/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 391/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن عمر بن اُذينة عن فقيه 251/3: الفضيل بن يسار و محمّد بن مسلم و زرارة (ابن أعين يب صا كا) و بريد بن معاوية (العجليّ صا) عن أبي جعفر عليه السلام قال المرأة الّتى قد ملكت نفسها غير السفيهة(3) و لا المولّى عليها (انّ كا يب صا) تزويجها بغير ولىّ جائز.

ص: 310


1- . جعلت ئل.
2- . عن أبي عبداللّٰه عليه السلام خ 409.
3- . سفيهة خ يب.

415-36814-(8) امام باقر عليه السلام فرمود: «بيّنه در مورد ازدواج تنها به خاطر حقّ الارث قرار داده شده است.»

416-36815-(9) امام باقر عليه السلام فرمود: «تنها شاهد گرفتن در مورد ازدواج به دليل ارث قرار داده شده است.»

417-36816-(10) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ مرد كه آيا درست است براى او اينكه با زنى ازدواج موقت كند بدون بيّنه، پرسيدم؛ حضرت فرمود: اگر هر دو مسلمان مورد اعتمادند اشكالى ندارد.»

ارجاعات

مى آيد:

در روايت سيزدهم از باب هفتم از باب هاى متعه (ازدواج موقت) فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«ازدواج دائم نمى شود جز با ولى و دو شاهد.»

و در روايات باب بيستم، چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 48 ازدواج زن رشيده بدون اذن ولىّ

418-36817-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «زنى كه مالك و اختيار دار خويش است، سفيه نيست و كسى بر او ولايت ندارد، شوهر دادن وى بدون اجازۀ ولىّ جايز است.»

ص: 311

419-36818-(2) كافى 392/5: (الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ عن معلّق) أبان عن عبد الرحمن ابن أبي عبد اللّٰه عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال تزوّج المرأة من شاءت إذا كانت مالكةً لأمرها فإن شاءت جعلت وليّاً.

420-36819-(3) الجعفريّات 100: بإسناده عن عليّ عليه السلام أنّه قال لرجل تزوّج امرأة بغير ولىّ و لكن تزوّجها بشاهدين فقال عليّ عليه السلام النكاح جائز صحيح انما جعل الولى ليثبت الصداق.

و يأتي في الباب التالى و باب (50) أنّ الولاية في عقد البكر البالغة الرشيدة هل هى بيدها أم مشتركة بينها و بين أبيها و باب (51) انّ الولاية على الصغير لابيه و جدّه من قِبَل الأب ما يناسب الباب فلاحظ.

(49) باب انّ الثيّب البالغة الرّشيدة امرها بيدها و لا ولاية لأبيها عليها

421-36820-(1) تهذيب 377/7: استبصار 233/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 392/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد جميعاً عن ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام أنّه قال في المرأة الثيّب تخطب إلى نفسها قال هى أملك بنفسها تولّى أمرها(1) من شاءت إذا كان كفواً بعد أن تكون قد نكحت رجلاً(2) قبله. تهذيب 385/7: الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن عبداللّٰه بن سنان قال: سألت أبا عبد اللّٰه عليه السلام عن المرأة الثيّب تخطب إلى نفسها قال نعم هي أملك (وذكر مثله).

422-36821-(2) تهذيب 378/7: استبصار 233/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 392/5: أبى عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان بن يحيى عن ابن مسكان عن الحسن بن زياد قال قلت لأبى عبد اللّٰه عليه السلام المرأة الثيّب تخطب إلى نفسها قال هي أملك بنفسها تولّى أمرها من شاءت (إذا كان كا صا فقيه) (كفواً فقيه) لا(3) بأس به بعد أن تكون قد نكحت زوجاً قبل ذلك. فقيه 251/3: روى عن عبد الحميد بن عوّاض عن عبد الخالق قال: سألت أبا عبد اللّٰه عليه السلام عن المرأة الثيّب (وذكر مثله إلّا انّه أسقط قوله (لا بأس به).

ص: 312


1- . نفسها يب 385.
2- . زوجاً قبل ذلك يب 385.
3- . فلا يب.

419-36818-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «زن مى تواند در صورتى كه صاحب اختيار خويش باشد (زن بيوه و يا باكره اى كه ولىّ ندارد) با هركس كه خواست ازدواج كند و نيز مى تواند براى خويش ولى بگيرد.»

420-36819-(3) امير المؤمنين على عليه السلام به مردى كه با زنى بدون ولىّ ازدواج كرده بود ولى دو شاهد گرفته بود فرمود: «ازدواج نافذ و صحيح است وتنها ولى براى اين است كه مهر را مشخص كند.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب بعدى و باب پس از آن و باب پنجاه و يكم مناسب اين باب؛ ملاحظه كنيد.

باب 49 زن بيوۀ بالغ رشيد اختيارش با خودش است و پدرش ولايتى بر او ندارد

421-36820-(1) امام صادق عليه السلام در اين باره كه آيا مى شود براى خواستگارى از زن بيوه نزد خود او رفت، فرمود: «زن ثيّب (\بيوه) (زنى كه قبلاً با مردى ازدواج كرده باشد) صاحب اختيار خويش است مى تواند خويش را به ازدواج هركس كه همتاى اوست درآورد.»

422-36821-(2) حسن بن زياد گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا از خود زن بيوه مى توان خواستگارى كرد؟ حضرت فرمود: زن بيوه اى كه پيش از اين شوهر كرده است خود را به ازدواج هر مردى كه مناسب باشد درمى آورد.»

ص: 313

423-36822-(3) تهذيب 384/7: الحسين بن سعيد عن القاسم عن أبان عن عبد الرحمن ابن أبي عبد اللّٰه قال: سألت أبا عبد اللّٰه عليه السلام عن الثّيّب تخطب إلى نفسها قال هي أملك بنفسها تولّى أمرها من شاءت إذا كانت قد تزوّجت زوجاً قبله.

424-36823-(4) تهذيب 386/7: استبصار 235/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن البرقي عن ابن فضّال عن ابن بكير عن رجل عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لا بأس أن تزوّج المرأة نفسها إذا كانت ثيّباً بغير إذن أبيها، إذا كان لا بأس بما صنعت.

425-36824-(5) الهداية 68: و لا ولاية لأحدٍ على البنت إلّا لأبيها ما دامت بكراً، فإذا صارت ثيّباً فلا ولاية له عليها و هي أملك بنفسها.

426-36825-(6) العوالى 313/3: روى ابن عبّاس عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال ليس للولىّ مع الثيّب أمر.

427-36826-(7) مستدرك 315/14: أبو القاسم الكوفيّ في كتاب الاستغاثة في جملة كلام له مع ما يرويه كلّهم أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال الأيّم أملك بنفسها من وليّها و هي الّتى قد مات عنها زوجها أو طلّقها بعد الدخول بها.

428-36827-(8) كافى 394/5: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد بن سماعة عن جعفر بن سماعة عن أبان عن فضل بن عبد الملك عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لا تستأمر الجارية الّتى بين أبويها إذا أراد أبوها أن يزوّجها، هو أنظر لها، و أمّا الثيّب فإنّها تستأذن و ان كانت بين أبويها إذا أرادا أن يزوّجاها.

و يأتي في الباب التالى و ما يتلوه ما يدلّ على ذلك فراجع.

(50) باب انّ الولاية في عقد البكر البالغة الرّشيدة هل هي بيدها أم مشتركة بينها و بين أبيها و أنّ الأخ لا ولاية له على أختها

429-36828-(1) تهذيب 380/7: روى محمّد بن عليّ بن محبوب عن العبّاس عن صفوان عن منصور بن حازم عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال تستأمر البكر و غيرها و لا تنكح إلّا بأمرها.

ص: 314

423-36822-(3) عبدالرحمن بن ابى عبدالله گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زن بيوه اى كه از او خواستگارى مى شود پرسيدم حضرت فرمود: او اختيار خود را دارد و اختيار خود را به هركس كه بخواهد مى سپارد در صورتى كه قبلاً ازدواج كرده است.»

424-36823-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «اشكالى ندارد كه زن خودش را شوهر دهد بدون اجازه پدر با اينكه پدرش زنده است البته اگر زن بيوه باشد آنچه را انجام دهد اشكالى ندارد.»

425-36824-(5) كسى بر دختر جز پدرش، ولايت ندارد مادامى كه دختر دوشيزه است ولى اگر بيوه شود ديگر پدر بر او ولايت ندارد و خودش مالك و اختيار دار خويش است.

426-36825-(6) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «ولىّ در مورد زن بيوه اختيارى ندارد.»

427-36826-(7) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زن بيوه بيش از وليّاش مالك خويش است و زن بيوه زنى است كه شوهرش مرده و يا پس از آميزش با او، او را طلاق داده است.»

428-36827-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «با دخترى كه پدر و مادر را در كنار خود دارد مشورت نمى شود اگر پدرش بخواهد او را شوهر دهد پدر بهتر مصالح دختر را مورد توجه قرار مى دهد ولى از بيوه اجازه مى گيرند گرچه پدر و مادر در كنار او باشند اگر پدر و مادر بخواهند او را شوهر دهند.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب بعدى و باب پس از آن چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد مراجعه كنيد.

باب 50 حدّ ولايت پدر و دختر باكره رشيده در ازدواج دختر

429-36828-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «از دوشيزه و غيردوشيزه نظرخواهى مى شود و جز با نظر او ازدواج صورت نمى گيرد.»

ص: 315

430-36829-(1) تهذيب 379/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن ابن فضال عن صفوان قال استشار عبد الرّحمٰن موسى بن جعفر عليهما السلام في تزويج ابنته لابن أخيه فقال افعل و يكون ذلك برضاها فانّ لها في نفسها نصيباً قال فاستشار خالد بن داود موسى بن جعفر عليهما السلام في تزويج ابنته عليّ بن جعفر عليه السلام فقال إفعل و يكون ذلك برضاها فانّ لها في نفسها حظّاً.

431-36830-(3) الدعائم 218/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى أن تنكح المرأة حتّى تستأمر.

432-36831-(4) الدعائم 218/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال لا ينكح أحدكم ابنته حتّى يستأمرها في نفسها فهي أعلم بنفسها، فان سكتت أو بكت أو ضحكت فقد أذنت و ان أبت لم يزوّجها.

433-36832-(5) تهذيب 380/7: استبصار 236/3: محمّد بن عليّ بن محبوب عن العبّاس عن سعدان بن مسلم قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام لا بأس بتزويج البكر إذا رضيت من غير اذن أبيها(2)(حمله الشيخ على المتعة أو على من عضلها أبوها). تهذيب 254/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن العبّاس بن معروف عن سعدان بن مسلم عن رجل عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لا بأس (وذكر مثله). ك 319/14: الشّيخ المفيد في رسالة المتعة عن جعفر بن محمّد بن قولويه عن أبيه عن سعد بن عبد اللّٰه عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن رجاله مرفوعاً إلى الأئمّة عليهم السلام منهم محمّد بن مسلم قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام (وذكر مثله).

434-36833-(6) كافى 391/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ عن أبان بن عثمان عن أبي مريم عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال الجارية البكر الّتى لها أب لا تتزوج إلّا باذن أبيها و قال إذا كانت مالكة لأمرها تزوّجت متى شاءت.

435-36834-(7) تهذيب 380/7: استبصار 235/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن ابن فضّال عن صفوان عن أبي المعزا عن إبراهيم بن ميمون عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إذا كانت الجارية بين أبويها فليس لها مع أبويها أمر، و إذا كانت قد تزوّجت لم يزوّجها إلّا برضىً منها(2).

436-36835-(8) البحار 253/10: ما وصل الينا من أخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن الرجل هل يصلح أن يزوّج ابنته بغير إذنها قال نعم ليس يكون للولد مع الوالد أمر إلّا أن تكون امرأة قد دخل بها قبل ذلك فتلك لا يجوز نكاحها إلّا أن تستأمر.

ص: 316


1- . عنها صا.
2- . ابويها يب 254.

430-36829-(2) صفوان گويد: «عبدالرحمن درباره شوهر دادن دخترش به پسر برادرش با امام موسى بن جعفر عليه السلام مشورت نمود.

حضرت فرمود: انجام بده ولى با رضايت دختر باشد چرا كه دختر هم از خويش بهره اى دارد.

صفوان گفت: خالد بن داود هم دربارۀ شوهر دادن دخترش به على بن جعفر با امام موسى بن جعفر عليه السلام مشورت كرد. حضرت فرمود: انجام بده ولى با رضايت دختر باشد چرا كه دختر هم از خويش بهره اى دارد.»

431-36830-(3) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از اين كه زن به ازدواج كسى درآورده شود نهى كردند مگر اينكه از او نظرخواهى شود.

432-36831-(4) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «كسى از شما دخترش را شوهر ندهد مگر آنكه با او دربارۀ خودش مشورت كند چرا كه دختر به خويش آگاه تر است پس اگر سكوت كرد يا گريست و يا خنديد اجازه داده است ولى اگر امتناع ورزيد او را شوهر ندهد.»

433-36832-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «شوهر دادن دوشيزه بدون اجازۀ پدرش اشكالى ندارد اگر خودش راضى است.»

شيخ طوسى قدس سره اين روايت را بر ازدواج موقت حمل كرده و يا بر كسى كه پدرش نمى گذارد او ازدواج كند.

434-36833-(6) امام صادق عليه السلام فرمود: «دختر باكره اى كه پدر دارد نمى تواند بدون اذن پدر ازدواج كند ولى اگر اختيارش در دست خودش مى باشد [و پدر ندارد] هر وقت بخواهد مى تواند ازدواج كند.»

435-36834-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر دختر در كنار پدر و مادرش زندگى مى كند با حضور پدر و مادر اختيارى ندارد ولى اگر قبلاً ازدواج كرده است او را جز با رضايتش شوهر نمى دهند.»

436-36835-(8) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ اينكه آيا مرد مى تواند دخترش را بدون اجازه شوهر دهد پرسيدم، حضرت فرمود: آرى فرزند با حضور پدر اختيارى ندارد مگر اينكه زنى باشد كه قبلاً با او آميزش شده است (زن بيوه) شوهر دادن اين زن جايز نيست مگر اينكه از او نظرخواهى شود.»

ص: 317

437-36836-(9) تهذيب 378/7: استبصار 234/3: عليّ بن إسماعيل الميثمىّ عن فضالة بن أيّوب عن موسى بن بكر عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال إذا كانت المرأة(1) مالكةً أمرها تبيع و تشترى و تعتق و تشهد و تعطى من مالها ما شاءت فانّ أمرها جائز، تزوّج ان شاءت بغير إذن وليّها و إن لم تكن كذلك فلا يجوز تزويجها إلّا بأمر(2) وليّها.

438-36837-(10) تهذيب 381/7: الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير كافى 393/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام في الجارية يزوّجها أبوها بغير رضى منها قال ليس لها مع أبيها أمر إذا أنكحها جاز نكاحه و ان كانت كارهة (كا قال و سئل عن رجل يريد أن يزوّج أخته قال يؤامرها فان سكتت فهو اقرارها و ان أبت لم يزوّجها).

439-36838-(11) تهذيب 385/7: استبصار 234/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن سعد بن إسماعيل عن أبيه قال: سألت الرضا عليه السلام عن رجل تزوّج ببكر أو ثيّب لا يعلم أبوها و لا أحد من قراباتها(3) و لكن تجعل المرأة وكيلاً فيزوّجها من غير علمهم قال لا يكون ذا (حملها الشيخ على البكر خاصّة أو على الاستحباب أو التقيّة).

440-36839-(12) تهذيب 380/7: استبصار 235/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 393/5:

محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام قال لا تستأمر الجارية إذا كانت بين أبويها، ليس لها مع الأب أمر (قال صا) و قال يستأمرها كلّ أحدٍ ما عدا الأب.

441-36840-(13) تهذيب 379/7: استبصار 235/3: عليّ بن الحسن بن فضّال عن محمّد بن عليّ عن الحسن بن محبوب كافى 392/5: (محمّد بن يحيى عن معلّق) أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن عليّ بن رئاب عن زرارة (بن أعين كا) قال سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول لا ينقض النكاح إلّا الأب. تهذيب 379/7: استبصار 235/3: عليّ بن الحسن بن فضّال عن أحمد بن الحسن عن أبيه عن عليّ بن الحسن بن رباط عن شعيب الحدّاد عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام (مثله).

ص: 318


1- . امرأة صا.
2- . بإذن صا.
3- . قرابتها صا.

437-36836-(9) امام باقر عليه السلام فرمود: «اگر زن اختياردار خودش باشد مى فروشد، مى خرد، آزاد مى سازد، شاهد مى شود و از مالش هر چه بخواهد مى بخشد چرا كه كارهايش نافذ است اگر بخواهد بدون اجازۀ وليّاش ازدواج مى كند ولى اگر چنين نباشد (يعنى اختيار خود را نداشته باشد) تزويج او جز با اذن وليّاش جايز نيست.»

438-36837-(10) حلبى گويد: «امام صادق عليه السلام دربارۀ دخترى كه پدرش بدون رضايت دختر او را شوهر داده است فرمود: با وجود پدر، دختر اختيارى ندارد، اگر پدر، دخترش را شوهر دهد ازدواج تمام است گرچه دختر ناراضى باشد.

حلبى گويد: از امام درباره مردى كه مى خواهد خواهرش را شوهر دهد سؤال شد.

امام فرمود: از او نظرخواهى كند اگر سكوت كرد سكوت او در حكم اقرار و پذيرش است و اگر قبول نكرد او را شوهر ندهد.»

439-36838-(11) پدر سعد بن اسماعيل گويد: «از حضرت رضا عليه السلام درباره مردى كه با دوشيزه يا بيوه اى ازدواج كرده است ولى نه پدر و نه كسى از خويشاوندان اطّلاعى ندارند ولى زن وكيلى گرفته و وكيل او را شوهر مى دهد بدون اينكه پدر و خويشاوندانش بدانند سؤال شد.

حضرت فرمود: اين نمى شود.»

شيخ طوسى قدس سره اين روايت را بر دوشيزه فقط و يا بر استحباب و يا تقيه حمل كرده است.

440-36839-(12) امام باقر يا امام صادق عليهما السلام فرمودند: «از دخترى كه در كنار پدر و مادر است نظرخواهى نمى شود اين دختر با حضور پدر اختيارى ندارد.

و امام فرمود: هركس بايد با دختر (در امر ازدواج) مشورت كند و نظر او را بخواهد جز پدر.»

441-36840-(13) امام باقر عليه السلام مى فرمود: «تنها پدر مى تواند ازدواج دختر را بشكند (در صورتى كه ازدواج دختر بدون اجازۀ پدر صورت گرفته باشد).»

ص: 319

442-36841-(14) تهذيب 468/7: الصّفّار عن موسى بن عمير عن الحسن بن يوسف عن نصر عن محمّد بن هاشم عن أبي الحسن الأوّل عليه السلام قال إذا تزوّجت البكر بنت تسع سنين فليست مخدوعةً .

443-36842-(15) تهذيب 379/7: استبصار 235/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 393/5:

محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن فقيه 250/3: علا (بن رزين كا يب صا) عن ابن أبي يعفور عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال لا تزوّج(1) ذوات الآباء من الأبكار إلّا باذن آبائهنّ .

444-36843-(16) تهذيب 386/7: استبصار 239/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 393/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر فقيه 251/3: عن داود بن سرحان عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام (أنّه قال فقيه) في رجل يريد أن يزوّج اُخته قال يؤامرها، فان سكتت فهو إقرارها، و إن أبت لم يزوّجها، و ان قالت زوّجنى فلاناً فليزوّجها ممّن ترضى، و اليتيمة في حِجْر الرجل لا يزوّجها إلّا برضاها(2).

445-36844-(17) كافى 392/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن عبد العزيز العبدىّ عن عبيد بن زرارة عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال سألته عن مملوكة كانت بينى و بين وارثٍ معى فأعتقناها(3)، و لها أخ غائب، و هي بكر أ يجوز لي أن أتزوّجها أو لا يجوز إلّا بأمر أخيها، قال بلى يجوز ذلك أن تزوّجها، قلت أ فأتزوّجها ان أردت ذلك قال نعم.

446-36845-(18) العيون 20/2: بالاسناد المتقدّم في باب (12) كراهة الصلاة فيما فيه التماثيل من أبواب لباس المصلّى (ج 4) عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع عن الرضا عليه السلام قال و سألته عن مملوكة كانت بين اثنين فأعتقاها، و لها أخ غائب و هي بكر أ يجوز لأحدهما أن يزوّجها أو لا يجوز إلّا بأمر أخيها فقال بلى يجوز ان يزوّجها قلت فيتزوّجها هو ان أراد ذلك قال نعم.

ص: 320


1- . لاتنكح فقيه.
2- . برضامنها صا ممّن ترضى فقيه.
3- . فأعتقها خ.

442-36841-(14) امام هفتم عليه السلام فرمودند: «اگر دوشيزۀ نه ساله ازدواج كند فريب خورده نيست.»

443-36842-(15) امام صادق عليه السلام فرمود: «دختران باكره اى كه پدر دارند جز با اجازۀ پدران شان تزويج نمى شوند.»

444-36843-(16) امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه مى خواهد خواهر خود را شوهر دهد فرمود: «با او مشورت كند اگر خواهر سكوت كرد سكوتش اقرار و پذيرفتن است و اگر قبول نكرد او را شوهر نمى دهد و اگر خواهر گفت: مرا به همسرى فلان فرد درآور، بايد برادر او را به ازدواج كسى كه خواهر او را مى پسندد درآورد.

وامام فرمود: دختر يتيمى كه تحت سرپرستى مردى است (پدر ندارد) آن مرد جز با رضايت دختر او را شوهر نمى دهد.»

445-36844-(17) عبيد بن زراره گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ كنيزى كه به من و ديگرى به ارث رسيده بود و ما او را آزاد كرده بوديم و آن كنيز كه باكره است برادرى دارد كه در ميان ما نيست آيا مى توانم با آن كنيز ازدواج كنم يا تنها با اجازه برادرش حق ازدواج با او را دارم پرسيدم؛ حضرت فرمود: آرى مى توانى با او ازدواج كنى. پرسيدم: آيا اگر بخواهم مى توانم با او ازدواج كنم ؟ حضرت فرمود: آرى.»

446-36845-(18) محمد بن اسماعيل بن بزيع گويد: «از حضرت رضا عليه السلام دربارۀ كنيزى كه مشترك بين دو نفر است و هر دو او را آزاد مى سازند و آن كنيز برادرى دارد كه غايب است و كنيز باكره است آيا براى يكى از دو نفر جايز است كه آن كنيز را شوهر دهد يا جز با نظر برادرش جايز نيست ؟ حضرت فرمود:

آرى مى تواند او را شوهر دهد. پرسيدم: آيا مى تواند با او ازدواج كند اگر بخواهد؟ حضرت فرمود: آرى.»

ص: 321

447-36846-(19) نهج البلاغة 1194: وفي حديثه عليه السلام إذا بلغ النساء نصّ الحقائق(1) فالعَصَبَةُ أولىٰ .

و تقدّم في في باب (49) انّ الثيّب البالغة الرشيدة أمرها بيدها ما يناسب ذلك. و لاحظ الباب التالى.

و يأتي في رواية أبان (3) من باب (52) انّ البالغ له أن يتزوّج من هواها

قوله عليه السلام و إذا زوّج ابنته جاز ذلك.

و في رواية عاصم (18) من باب (44) جملة من القضايا المنقولة عن أمير المؤمنين عليه السلام من أبواب القضاء ج 30 قوله عليه السلام أ لكِ ولىّ قالت نعم هَؤلاء اخوتى فقال لإخوتها أمرى فيكم و في أختكم جائز فقالوا نعم يا ابن عمّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله إلخ.

(51) باب انّ الولاية على الصّغير ذكراً كان أو أنثى لأبيه و جدّه من قِبَل الأب لا غير فان زوّجا صحّ عقد السّابق و ان اقترنا صحّ عقد الجدّ

448-36847-(1) كافى 394/5: محمّد بن يحيى عن تهذيب 381/7: استبصار 236/3: أحمد بن محمّد (بن عيسى يب صا) عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع قال: سألت أبا الحسن(2) عليه السلام عن الصبيّة يزوّجها أبوها ثمّ يموت و هي صغيرة ثمّ تكبر(3) قبل أن يدخل بها زوجها أ يجوز عليها التزويج أم(4) الأمر إليها قال يجوز عليها تزويج أبيها. فقيه 250/3: سأل محمّد بن إسماعيل بن بزيع الرضا عليه السلام عن الصبيّة (وذكر مثله). العيون 18/2: بالاسناد المتقدّم في باب (12) كراهة الصّلاة فيما فيه التماثيل من أبواب لباس المصلّى (ج 4) عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع عن الرضا عليه السلام (فى حديث) قال: سألته عن الصبيّة (وذكر مثله).

ص: 322


1- . و في نهج البلاغة بعد ذكر الرواية قال: ويُروىٰ نصّ الحِقاق، و النصّ : منته الأشياء و مبلغ أقصاها كالنصّ في السير لأنّه أقصى ماتقدر عليه الدّابّة (إلى أن قال) و الذي عندي أنّ المراد بنصّ الحقاق هيٰهنا بلوغ المرأة إلى الحدّ الّذى يجوز فيه تزويجها و تصرّفها في حقوقها تشبيهاً بالحِقاق من الإبل و هي جمع حِقّة و حِقّ و هوالّذى استكمل ثلاث سنين و دخل في الرابعة و عند ذلك يبلغ إلى الحدّ الّذى يتمكّن فيه من ركوب ظهره و نصّه في سيره و الحقائق أيضاً جمع حِقّة...
2- . الرضا عليه السلام يب صا.
3- . فتكبر كا.
4- . أو كا.

447-36846-(19) در روايت امير المؤمنين عليه السلام آمده است: «آن زمان كه زنان به بلوغ و رشد برسند خويشاوندان پدرى براى سرپرستى آنان سزاوارترند (از مادر).»

ارجاعات

گذشت:

در باب چهل و نهم مناسب اين مفاد.

و بنگريد به باب بعدى.

در روايت هجدهم از باب چهل و چهارم از ابواب قضا فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «آيا تو ولىّ دارى ؟ زن گفت: آرى اينان برادرانم هستند. حضرت به آنان گفت: آيا اجازه مى دهيد كه دربارۀ شما و خواهرتان كارى كنم ؟ گفتند: آرى...»

مى آيد:

در روايت سوم از باب پنجاه و دوم فرموده امام عليه السلام كه: «و چون دخترش را شوهر دهد جايز است.»

باب 51 ولايت پدر و پدربزرگ پدرى بر دختر باكره در ازدواج

448-36847-(1) محمد بن اسماعيل بن بزيع گويد: «از امام رضا عليه السلام دربارۀ دختر نابالغى كه پدر، او را شوهر داده است و پس از مرگ پدر، دختر بزرگ و بالغ مى شود و هنوز شوهر با او عروسى نكرده است پرسيدم كه آيا اين ازدواج از اختيار او بيرون است يا اختيار اين ازدواج در دست اوست ؟ امام فرمود:

ازدواج او توسط پدر انجام گرفته، جايز است.»

ص: 323

449-36848-(1) تهذيب 382/7: استبصار 236/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن العلاء عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن الصبىّ يتزوّج(2) الصبيّة قال إذا(2) كان أبواهما الّلذان زوّجاهما فنعم جائز، و لكن لهما الخيار إذا أدركا، فان رضيا بعد (ذلك يب) فانّ المهر على الأب، قلت له فهل يجوز طلاق الأب على ابنه في (حال صا) صِغَره قال لا. (حمله الشيخ على أنّ للصبىّ الطلاق بعد البلوغ أو مطالبة المرأة له بالطلاق و نحو ذلك).

450-36849-(3) تهذيب 388/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد ابن أبي عمير عن صفوان عن علاء عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام في الصبىّ يتزوّج الصبيّة يتوارثان قال إذا كان أبواهما الّلذان زوّجاهما فنعم، قلت فهل يجوز طلاق الأب قال لا. نوادر أحمد بن محمّد 136: صفوان عن العلاء عن محمّد عن أحدهما عليهما السلام قال قلت الصبىّ (وذكر نحوه). نوادر أحمد بن محمّد 135: النضر عن القاسم بن سليمان عن عبيد بن زرارة عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام في الصبىّ (وذكر نحوه إلّا أنّه زاد كلمة حيّين بعد كلمة زوّجاهما).

451-36850-(4) الدعائم 218/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال تزويج الآباء جائز على البنين و البنات إذا كانوا صغاراً و ليس لهم خيار إذا كبروا.

452-36851-(5) تهذيب 381/7: استبصار 236/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن(3) بن عليّ بن يقطين عن أخيه الحسين(4) عن عليّ بن يقطين قال: سألت أبا الحسن عليه السلام أ تزوّج الجارية و هي بنت ثلاث سنين أو يزوّج(5) الغلام و هو ابن ثلاث سنين، و ما أدنى حدّ ذلك الذي يزوّجان فيه، فإذا بلغت الجارية فلم ترض (به صا) فما حالها قال لا بأس بذلك إذا رضى أبوها أو وليّها.

453-36852-(6) تهذيب 389/7: روى محمّد بن يعقوب عن كافى 400/5: عن محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن عبد اللّٰه بن بكير. نوادر أحمد بن محمّد 136: صفوان عن عبد اللّٰه بن بكير عن عبيد بن زرارة قال: سألت أبا عبد اللّٰه عليه السلام

ص: 324


1- . إن صا.
2- . يزوّج صا.
3- . الحسين صا.
4- . الحسن صا.
5- . أزوّج صا.

449-36848-(2) محمد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ اينكه بچه پسرى (نابالغ) با بچّه دخترى (نابالغ) ازدواج مى كند، پرسيدم حضرت فرمود: اگر پدران اين دو اينان را تزويج كرده اند آرى جايز است ولى اين دو هنگامى كه بالغ شدند اختيار دارند (مى توانند ازدواج را بپذيرند و مى توانند نپذيرند و رد كنند) پس اگر پذيرفتند مهر بر پدر ثابت مى گردد.

به امام گفتم: آيا طلاق پدر بر فرزندش در حال صغر و قبل از بلوغ نافذ است ؟ حضرت فرمود: نه.»

شيخ طوسى قدس سره اين روايت را بر اين حمل كرده است كه بچه پسر مى تواند پس از بلوغ و يا در صورتى كه زن مطالبۀ طلاق از او مى كند و مواردى مشابه آن، طلاق دهد.

450-36849-(3) امام باقر عليه السلام درباره اينكه آيا پسربچه اى كه با دختر بچه اى ازدواج كرده است از يكديگر ارث مى برند، فرمود: «اگر پدران شان اين دو را به ازدواج يكديگر درآورده اند آرى.

پرسيدم: آيا طلاق پدر نافذ است ؟ حضرت فرمود: نه.»

451-36850-(4) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «همسر دادن پدران بر پسران و دختران اگر بالغ نيستند نافذ است و اگر دختران و پسران بزرگ شدند ديگر اختيارى ندارند.»

452-36851-(5) علىّ بن يقطين گويد: «از امام هفتم عليه السلام پرسيدم: آيا دختر سه ساله و يا پسر سه سال تزويج داده مى شود و كمترين حدّى كه پسر و دختر در آن حد تزويج مى شوند چيست ؟ و اگر دختر بالغ شد و به ازدواج قبل راضى نبود حالش چگونه است ؟ حضرت فرمود: اين تزويج او اشكالى ندارد اگر پدرش و يا ولىّ او راضى بوده است.»

453-36852-(6) عبيد بن زراره گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه پسر نابالغ خويش را همسر مى دهد، پرسيدم حضرت فرمود: اگر پسر دارايى دارد مهر بر عهدۀ پسر است مگر اينكه پدر مهر را به عهده گرفته باشد و اگر پسر مالى ندارد پدر ضامن مهر است چه به عهده گرفته باشد يا به عهده نگرفته باشد.»

ص: 325

عن الرّجل يزوّج ابنه و هو صغير، قال إن كان لإبنه مال فعليه المهر (إلّا أن يكون الأب ضمن المهر نوادر) و إن لم يكن للإبن مال فالأب ضمان للمهر ضمن أو لم يضمن.

454-36853-(7) الدعائم 218/2: روينا عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام أنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قال لا نكاح إلّا بولىٍّ و شاهدى عدلٍ .

455-36854-(8) نوادر أحمد بن محمّد 135: صفوان عن العلاء عن محمّد عن أحدهما عليهما السلام قال قلت الرجل يزوّج ابنه و هو صغير فيجوز طلاق أبيه قال لا، قلت فعلى من الصّداق، قال على أبيه إذا كان قد ضمنه لهم، فان لم يكن ضمنه لهم فعلى الغلام، إلّا أن لا يكون للغلام مال فعلى الأب ضمن أو لم يضمن.

456-36855-(9) تهذيب 386/7: استبصار 239/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 394/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن مهزيار عن محمّد بن الحسن الأشعريّ قال كتب بعض بنى عمّى إلى أبى جعفر (الثّانى كا) عليه السلام، ما تقول في صبيّة زوّجها عمّها فلمّا كبرت أبت التزويج فكتب عليه السلام بخطّه لا تكره علىٰ ذلك و الأمر أمرها.

457-36856-(10) تهذيب 382/7: استبصار 237/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن أبي أيّوب الخزّاز عن يزيد الكناسىّ قال قلت لأبى جعفر عليه السلام متى يجوز للأب أن يزوّج ابنته و لا يستأمرها، قال إذا جازت تسع سنين (يب فان زوّجها قبل بلوغ التسع سنين كان الخيار لها إذا بلغت تسع سنين، و هذه الزيادة و جدتها في كتاب المشيخة عن يزيد الكناسىّ ) قلت فان زوّجها أبوها و لم تبلغ تسع سنين فبلغها ذلك فسكتت و لم تأب ذلك أيجوز عليها، قال (لا صا) ليس يجوز عليها رضىً في نفسها و لا يجوز لها تأبٍّ و لا سخط في نفسها حتّى تستكمل تسع سنين و إذا بلغت تسع سنين جاز لها القول في نفسها بالرضا و التأبّى و جاز عليها بعد ذلك، و إن لم تكن أدركت مدرك النساء قلت أ فيقام عليها الحدود(1) و تؤخذ بها و هي في تلك الحال، و انّما لها تسع سنين و لم تدرك مدرك النساء في الحيض.

ص: 326


1- . الحدّ صا.

454-36853-(7) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ازدواج جز با حصول ولىّ و دو شاهد عادل جايز نيست.»

455-36854-(8) علاء بن رزين گويد: «از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام پرسيدم: مرد، پسرش را در خردسالى (قبل از بلوغ) همسر مى دهد آيا طلاق دادن پدرش هم جايز است ؟ حضرت فرمود: نه. پرسيدم: مهر بر چه كسى است ؟ حضرت فرمود: بر پدرش، البته اگر مهر را براى آنان به عهده گرفته باشد ولى اگر او مهر را براى آنان به عهده نگرفته است مهر بر پسر است مگر اينكه پسر مالى نداشته باشد كه در اين صورت مهر بر پدر است به عهده گرفته باشد يا به عهده نگرفته باشد.»

456-36855-(9) محمّد بن حسن اشعرى گويد: «پسر عمويم براى امام نهم عليه السلام نامه نوشت و پرسيد: چه مى گوييد دربارۀ دختر نابالغى كه عمويش او را شوهر داده است و چون آن دختر بزرگ شد ازدواج را نپذيرفت. امام به خط خويش مرقوم فرمود: آن دختر بر اين ازدواج مجبور نمى شود و اختيار با اوست.»

457-36856-(10) يزيد كناسى گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: چه زمانى پدر مى تواند دخترش را شوهر دهد و از او نظرخواهى نكند؟ حضرت فرمود: اگر دختر از نُه سال گذشته است، بنابراين اگر پيش از رسيدن به نُه سال او را شوهر دهد زمانى كه به نُه سال برسد اختيار دارد (مختار است مى تواند ازدواج گذشته را بپذيرد يا نپذيرد) (و اين فزونى را در كتاب مشيخه از يزيد كناسى يافتم) پرسيدم: اگر هنوز به نُه سال نرسيده پدرش او را شوهر داد و او به نُه سال رسيد و چيزى نگفت و از ازدواج گذشته امتناع و ابائى نكرد آيا آن ازدواج بر او نافذ مى شود؟ حضرت فرمود: نه. رضايت دختر دربارۀ خودش و امتناع ورزى و ناخشنودى اش دربارۀ خويش نافذ نيست تا آنكه نُه سالش كامل شود و چون به نُه سال رسيد مى تواند درباره خويش به رضايت يا عدم رضايت نظر دهد و پس از رسيدن به بلوغ اين نظر دهى نافذ است گرچه هنوز به آنچه زنان مى رسند نرسيده باشد.

پرسيدم: آيا حدود بر او اجرا مى گردد و در آن حال به حدود مواخذه مى شود با اينكه تنها نُه سال دارد و به آنچه زنان در حيض به آن مى رسند نرسيده باشد؟ حضرت فرمود: آرى زمانى كه بر شوهرش وارد شده و نُه سال داشته است يتيمى از او مى رود و مالش به او داده مى شود و حدود كامل بر او و براى او اجرا مى گردد.

پرسيدم: پسر در اين جهت بسان دختر است ؟

حضرت فرمود: اى ابا خالد! پسر اگر پدرش وى را همسر دهد و پسر بالغ نباشد زمانى كه عاقل شود و به پانزده سال برسد يا آن كه مو در صورتش برويد و يا پيش از آن بالاى آلتش مو درآيد، اختيار پيدا مى كند (مى تواند بپذيرد و يا نپذيرد و ردّ كند).

پرسيدم: اگر زنش را پيش از آن كه عاقل و بالغ شود نزد او ببرند (عروسى كند) و با آن زن مقدارى كه خدا بخواهد (مدّتى) باشد پس از آن بالغ و عاقل شود و از زن خوشش نيايد و آن را نپذيرد؟

ص: 327

قال نعم، إذا دخلت على زوجها و لها تسع سنين ذهب عنها اليتم، و دفع إليها مالها، و اُقيمت الحدود التامّة عليها و لها، قلت فالغلام يجرى في ذلك مجرى الجارية، فقال يا أبا خالد، انّ الغلام إذا زوّجه أبوه و لم يدرك كان له الخيار إذا أدرك و بلغ(1) خمس عشرة سنة، أو يشعر في وجهه، أو ينبت في عانته قبل ذلك، قلت فان اُدخلت عليه امرأته قبل أن يدرك فمكث(2) معها ما شاء اللّٰه، ثمّ أدرك بعد، فكرهها و تأبّاها، قال إذا كان أبوه الذي زوّجه و دخل بها و لذّ منها و أقام معها سنةً فلا خيار له إذا أدرك، و لا ينبغي له أن يردّ على أبيه ما صنع، و لا يحلّ له ذلك، قلت له فان زوّجه أبوه و دخل بها و هو غير مدركٍ أتقام عليه الحدود و هو في تلك الحال، قال أمّا الحدود الكاملة التي يؤخذ بها الرجل فلا، و لكن يجلد في الحدود كلّها على قدر مبلغ سنّه، فيؤخذ بذلك ما بينه و بين خمس عشرة سنة فلا تبطل حدود اللّٰه في خلقه، و لا تبطل حقوق المسلمين بينهم، قلت له جعلت فداك فان طلّقها في تلك الحال و لم يكن أدرك أيجوز طلاقه، قال إن كان مسّها في الفرج فانّ طلاقها(3) جائز عليها و عليه، و إن لم يمسّها في الفرج (ولم يلذّ منها صا) و لم تلذّ منه فإنّها تعزل عنه، و تصير إلى أهلها، فلا يراها و لا تقربه حتّى يدرك فيسئل و يقال له انّك كنت طلّقت امرأتك فلانةً ، فان هو أقرّ بذلك و أجاز الطلاق كانت تطليقةً بائنةً ، و كان خاطباً من الخطّاب (قال الشّيخ الوجه فيه أن نحمله على أنّ المراد بذكر الأب الجدّ مع عدم الأب فإنّه إذا كان كذلك كان الخيار لها إذا بلغت فأمّا الأب الأدنى فليس لها معه خيار بحال بلا خلاف).

458-36857-(11) كافى 394/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن تهذيب 381/7:

استبصار 236/3: الحسين بن سعيد عن عبد اللّٰه بن الصّلت قال: سألت أبا الحسن (الرضا كا) عليه السلام عن الجارية الصّغيرة يزوّجها أبوها ألها أمر إذا بلغت قال لا (ليس لها مع أبيها أمر قال كا) و سألته عن البكر إذا بلغت مبلغ النساء أ لها مع أبيها أمر فقال (لا كا) ليس لها مع أبيها أمر ما لم تثيّب(4).

ص: 328


1- . أوبلغ صا.
2- . فيمكث صا.
3- . طلاقه صا.
4- . مالم تكبر خ كا.

حضرت فرمود: اگر پدرش او را همسر داده و پسر با همسرش عروسى كرده و از او لذت برده و يك سال با او بوده است ديگر آن زمان كه بالغ شود اختيار ندارد و براى او شايسته نيست كه كار پدر را نپذيرد و ردّ كند و اين ردّ براى او جايز نيست.

به امام عليه السلام گفتم: اگر پدرش او را همسر داده و اين پسر هنوز بالغ نشده با همسرش عروسى كرده و هنوز بالغ نيست آيا حدود الهى در اين حال بر او اجرا مى شود؟

حضرت فرمود: امّا حدود كامل كه مرد بدان مواخذه مى شود، نه، ولى در همه حدود به اندازۀ عمرش حدّ مى خورد و او به اين شكل تا رسيدن به پانزده سالگى مواخذه مى شود و حدود الهى درباره خلقش باطل نمى گردد و حقوق مسلمانان نيز ميان شان باطل نمى شود.

به امام گفتم: فدايت شوم! اگر پسر آن زن را در اين حال كه هنوز بالغ نشده طلاق دهد آيا طلاقش جايز و نافذ است ؟

حضرت فرمود: اگر با او آميزش كرده است طلاقش بر زن و پسر نافذ است ولى اگر با او آميزش نكرده است و از او كام نگرفته و او هم از اين كام نگرفته است در اين صورت آن زن از اين پسر بركنار مى شود و به سوى خانواده اش مى رود و ديگر اين پسر آن زن را نمى بيند و آن زن به پسر نزديك نمى شود تا اين پسر بالغ شود در اين حال از او مى پرسند و به او مى گويند كه تو همسرت، فلان زن را طلاق دادى اگر به طلاق اعتراف كرد و طلاق را تنفيذ كرد آن زن از اين پسر طلاق داده مى شود به طلاق بائن و اين پسر ديگر مى تواند خواستگارى از ميان خواستگاران آن زن باشد.»

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «توجيه اين روايت آن است كه روايت را بر اين حمل كنيم كه مراد از پدر جد پدرى است با فرض نبود پدر، چرا كه در اين صورت زمانى كه دختر بالغ مى گردد حق انتخاب و اختيار دارد اما در صورت حضور پدر با وجود پدر در هيچ حالى براى دختر حق انتخاب و اختيار نيست و در اين مسأله خلافى هم نيست.»

458-36857-(11) عبدالله بن صلت گويد: «از امام رضا عليه السلام دربارۀ دختر صغيرى كه پدرش او را شوهر مى دهد، پرسيدم كه آيا زمانى كه بالغ مى شود اختيارى دارد؟ حضرت فرمود: نه، او با حضور پدرش حق اختيار ندارد.

عبدالله بن صلت گويد: و از حضرت درباره دوشيزه پرسيدم كه اگر به جايى كه زنان مى رسند برسد آيا با حضور پدرش اختيار دارد؟ حضرت فرمود: نه با حضور پدرش براى او اختيارى نيست مادامى كه بيوه نشده است.»

ص: 329

459-36858-(12) كافى 395/5: محمّد بن يحيى عن تهذيب 390/7: أحمد بن محمّد(1) عن عليّ بن الحكم عن علاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام قال إذا زوّج الرجل ابنة(2) ابنه فهو جائز على ابنه و لابنه أيضاً أن يزوّجها، فقلت فان هوى أبوها رجلاً و جدّها رجلاً فقال الجدّ أولىٰ بنكاحها.

460-36859-(13) تهذيب 390/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 395/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد(3) بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان (جميعاً كا) عن ابن أبي عمير عن فقيه 250/3: هشام بن سالم و محمّد بن حكيم عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إذا زوّج الأب و الجدّ كان التزويج للأوّل، فإن كان جميعاً في حال(4) واحدةٍ فالجدّ أولىٰ .

461-36860-(14) المقنع 105: إذا أراد الرجل أن يزوّج ابنته من رجلٍ و أراد جدّها أبو أبيها أن يزوّجها من غيره فالتزويج للجدّ و ليس له مع أبيه أمر، و ان زوّجها أبوها من رجلٍ و زوّجها جدّها من رجل آخر فالتزويج للّذى زوّجها أوّلاً.

462-36861-(15) تهذيب 385/7: الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن القاسم بن سليمان عن عبيد بن زرارة عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إذا زوّج الرجل ابنة ابنه فهو جائز على ابنه قال و لابنه أيضاً أن يزوّجها فان هوى أبوها رجلاً و جدّها رجلاً فالجدّ أولى بنكاحها و لا تستأمر الجارية في ذلك إذا كانت بين أبويها فإذا كانت ثيّبا فهي أولى بنفسها.

463-36862-(16) تهذيب 390/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 395/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن فقيه 250/3: ابن بكير عن عبيد بن زرارة قال قلت لأبى عبد اللّٰه عليه السلام الجارية يريد أبوها أن يزوّجها من رجلٍ ، و يريد جدّها أن يزوّجها من رجل آخر فقال الجدّ أولى بذلك (ما لم يكن مضارّاً يب كا) إن لم يكن الأب زوّجها (من فقيه) قبله (و يجوز عليها تزويج الأب و الجدّ كا يب).

ص: 330


1- . أوردها في يب بعد هذا السند (محمّد بن يعقوب عن محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد) و لا يبعد أن يكون ابتداء هذا السند مثل ما قبلها فعلّقها الشيخ على ماقبلها.
2- . بنت يب.
3- . عن محمّد يب.
4- . فان كانا في حال يب. فان كانا زوّجا في حال فقيه.

459-36858-(12) محمد بن مسلم از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام روايت كرده است كه حضرت فرمود: «اگر مردى دختر پسرش را شوهر دهد پسر مجبور است كه اين ازدواج را بپذيرد و پسر آن مرد نيز ولايت دارد كه دخترش را شوهر بدهد.

محمد بن مسلم گويد: به امام گفتم: اگر پدر دختر، نظرش به مردى باشد و پدر بزرگ دختر، ازدواج با مرد ديگرى را دوست داشته باشد؟ امام فرمود: پدر بزرگ، ولايت بيشترى نسبت به ازدواج دختر دارد.»

460-36859-(13) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر پدر و پدربزرگ، هر كدام دختر را شوهر بدهند تزويج آن كس كه زودتر شوهر داده است تمام است و اگر اين دو با هم در يك زمان شوهر دهند پدربزرگ سزاوارتر است [تزويج پدر بزرگ مقدم است].»

461-36860-(14) چون مرد بخواهد دخترش را به همسرى مردى درآورد و جدّ دختر يعنى پدر پدرش بخواهد دختر را به ازدواج ديگرى درآورد حقّ تزويج با جدّ است و براى پدر با وجود پدرش اختيارى نيست و اگر پدر دختر او را به همسرى مردى درآورد و جدّ دختر او را به ازدواج مرد ديگرى درآورد حق تزويج براى كسى است كه نخست دختر را شوهر داده است.

462-36861-(15) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مرد دختر پسرش را شوهر دهد اين تزويج بر پسرش نافذ است. حضرت افزود: پسرش نيز مى تواند دختر را شوهر بدهد و اگر پدر دختر دلش با مردى باشد و جدّ دختر با مردى، جدّ به ازدواج دختر مقدم تر است و از دختر در اين رابطه نظرخواهى نمى شود اگر پدر و مادر در كنار او هستند ولى اگر دختر، بيوه (شوهر مرده) است به خويشتن مقدم تر است.»

463-36862-(16) عبيد بن زراره گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ دخترى كه پدرش مى خواهد او را به ازدواج مردى درآورد و پدربزرگ دختر، مى خواهد او را به همسرى مرد ديگرى درآورد، پرسيدم امام فرمود:

پدربزرگ مقدم تر است در صورتى كه پدر بزرگ با اين ازدواج ضررى براى دختر ايجاد نكند و پدر پيش از پدربزرگ دختر را شوهر نداده باشد.

امام افزودند: پدر و جد هر دو مى توانند دختر را شوهر دهند.»

ص: 331

464-36863-(17) تهذيب 391/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 396/5: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد (بن سماعة كا) عن جعفر بن سماعة عن أبان عن الفضل بن عبد الملك عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إنّ الجدّ إذا زوّج ابنة ابنه و كان أبوها حيّاً و كان الجدّ مرضيّاً جاز، قلنا فان هوى أبو الجارية هوىً ، و هوى الجدّ (هوىً كا) و هما سواء في العدل و الرضا قال أحبّ إلىّ أن ترضى بقول الجدّ.

465-36864-(18) كافى 395/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن أبي المغرا عن عبيد بن زرارة عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إنّي لذات يوم عند زياد بن عبيد اللّٰه الحارثىّ إذ جاء رجل يستعدى(1) على أبيه، فقال أصلح اللّٰه الأمير إنّ أبى زوّج ابنتى بغير اذنى فقال زياد لجلسائه الّذين عنده ما تقولون فيما يقول هذا الرجل قالوا نكاحه باطل، قال ثمّ أقبل على فقال ما تقول يا أبا عبد اللّٰه، فلمّا سألنى أقبلت على الذين أجابوه، فقلت لهم أ ليس فيما تروون أنتم عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله انّ رجلاً جاء يستعديه على أبيه في مثل هذا فقال له رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنت و مالك لأبيك قالوا بلى، فقلت لهم فكيف يكون هذا و هو ماله لأبيه و لا يجوز نكاحه [عليه] قال فأخذ بقولهم و ترك قولي.

466-36865-(19) الدعائم 219/2: عن أبي جعفر و أبي عبد اللّٰه عليهما السلام أنّهما قالا الجدّ أبو الأب يقوم مقام ابنه في تزويج ابنته الطفلة، و الجدّ أولى بالعقد إلّا أن يكون الأب قد عقده، و ان عقداه جميعاً فالعقد عقد الاوّل منهما.

467-36866-(20) قرب الإسناد 285: عبد اللّٰه بن الحسن عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن رجل أتاه رجلان يخطبان ابنته فهوى(2) أن يزوّج أحدهما، و هوى أبوه الآخر أيّهما أحقّ أن ينكح قال الذي هوى الجدّ لانّها و أبوها للجدّ.

468-36867-(21) تهذيب 390/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 396/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن داود بن الحصين عن أبي العبّاس عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إذا زوّج الرجل فأبى ذلك والده فانّ تزويج الأب جائز، و ان كره الجدّ

ص: 332


1- . استعداه: استنصره و استعانه و استعدى عليه السلطان أي استعان به و انصفه.
2- . أي أحبّ .

464-36863-(17) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر پدربزرگ، دختر پسرش را شوهر دهد و پدر دختر زنده باشد و پدربزرگ شخصيت مقبولى داشته باشد (كارش پسنديده باشد) اين ازدواج صحيح است. گفتم: اگر پدر دختر نظرى دارد و پدر بزرگ نظر ديگرى دارد و هر دو در درست رفتارى و مقبوليت يكسان باشند چه بايد كرد؟ امام فرمود: محبوب تر نزد من آن است كه دختر به گفتۀ پدربزرگ تن دهد.»

465-36864-(18) امام صادق عليه السلام فرمود: «روزى نزد زياد بن عبيداللّه حارثى بودم. مردى آمد و از پدر خويش شكايت مى كرد و چنين مى گفت: خداوند امير را صالح بدارد! پدرم دختر مرا بدون اجازه ام شوهر داده است. زياد از همنشينان خود پرسيد: نظر شما دربارۀ گفتۀ اين مرد چيست ؟ آنان گفتند: ازدواج او باطل است. امام عليه السلام فرمود: آنگاه زياد به من رو كرد و گفت: شما چه نظر مى دهيد اى اباعبدالله ؟ امام فرمود: پس از اين سؤال به گروه حاضر كه آن پاسخ را داده بودند متوجه شدم و به آنان گفتم: آيا شما از پيامبر روايت نمى كنيد كه مردى در مشابه همين مورد خدمت پيامبر آمد و از پدر خويش شكايت كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: تو و مالت براى پدرت و در اختيار اوست. حاضران گفتند: آرى. امام فرمود: به آنان گفتم: چگونه است اين كه او و مالش براى پدر و در اختيار پدر است ولى ازدواج پدر نافذ نباشد امام فرمود: زياد به رأى آنان عمل كرد و رأى مرا نپذيرفت.»

466-36865-(19) امام باقر و امام صادق عليهما السلام فرمودند: «جدّ يعنى پدر پدر، جانشين پسرش در شوهر دادن دختر خردسال اوست و جدّ به عقد مقدم تر است مگر اينكه پدر تزويج را بسته باشد و اگر هر دو عقد تزويج را كرده باشند عقد نخستين از اين دو صحيح است.»

467-36866-(20) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام درباره مردى كه دو نفر از دخترش خواستگارى كرده اند و او مى خواهد كه دختر را به يكى از اين دو بدهد و پدرش ديگرى را مى خواهد، پرسيدم كه كدامين يك از پدر و جدّ به شوهر دادن دختر مقدم ترند؟ حضرت فرمود: آن كس كه جدّ، او را مى خواهد چرا كه دختر و پدرش براى جدّ هستند.»

468-36867-(21) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر پدرى دختر خويش را شوهر دهد و پدربزرگ نپذيرد تزويج پدر نافذ است گرچه پدربزرگ راضى نباشد اين مورد مثل موردى نيست كه پدربزرگ دختر را شوهر داده است و پدر مى خواهد اين ازدواج را بهم بزند (كه در اين مورد نمى تواند).»

ص: 333

ليس هذا (مثل كا) الذي يفعله الجدّ (بولده يب) ثمّ يريد الأب أن يردّه.

و تقدّم في باب (49) انّ الثيّب البالغة أمرها بيدها و في الباب المتقدّم ما يناسب الباب فراجع.

و يأتي في الباب التالى و ما يتلوه و باب (54) ما ورد فيمن بيده عقدة النكاح ما يناسب ذلك.

و في أحاديث باب (51) حكم ميراث الصغيرين إذا زوّجهما و ليان من أبواب ميراث (ج 29) ما يدلّ على ذلك.

(52) باب أنّ البالغ له ان يتزوّج من هواه و يَدَع الّتى هواها أبواه فان زوّجاه و قف على رضاه

469-36868-(1) تهذيب 392/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 401/5: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد (بن سماعة كا) عن عليّ بن الحسن بن رباط عن حبيب الخثعميّ عن ابن أبي يعفور عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قلت (له كا) انّى اُريد أن أتزوّج امرأة و انّ أبوىّ أرادا غيرها قال تزوّج الّتى هويت و دع الّتى يهوى(1) أبواك.

470-36869-(2) المقنع 108: و إذا أحببت تزويج امرأة و أبواك أرادا غيرها فتزوّج الّتى هويت و دع التي هواها أبواك.

471-36870-(3) تهذيب 393/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن موسى بن جعفر البغداديّ عن ظريف بن ناصح عن أبان عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إذا زوّج الرجل ابنه كان ذلك إلى ابنه، و إذا زوّج ابنته جاز ذلك.

و تقدّم

في رواية زرارة (2) من باب (40) كراهة التزويج في ساعةٍ حارّةٍ قوله حدّثني أبو جعفر عليه السلام أنّه أراد أن يتزوّج امرأةً قال فكره ذلك أبى فمضيت و تزوّجتها... إلخ. و لاحظ الباب المتقدّم فانّ فيه ما يناسب ذلك.

ص: 334


1- . هوىٰ يب.

ارجاعات

گذشت:

در باب چهل و نهم و در باب پيشين مناسب اين باب؛ مراجعه كنيد.

مى آيد:

در باب بعدى و باب پس از آن و باب پنجاه و چهارم مناسب اين باب.

و در روايات باب پنجاه و يكم از باب هاى ميراث چيزى كه بر اين مفاد دلالت مى كند.

باب 52 ازدواج پسر بدون اذن پدرو زن گرفتن پدر براى پسرش بدون اذن او

469-36868-(1) ابن ابى يعفور گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من مى خواهم با زنى ازدواج كنم و پدرم و مادرم مى خواهند كه من با ديگرى ازدواج كنم. حضرت عليه السلام فرمود: با آن زن كه دوست دارى ازدواج كن و واگذار زنى را كه پدر و مادرت دوست دارند.»

470-36869-(2) و زمانى كه تو ازدواج با زنى را دوست مى دارى و پدر و مادرت غير آن زن را دوست مى دارند تو با همان كه دوست دارى ازدواج كن و رها كن آن زنى را كه پدر و مادرت دوست مى دارند.

471-36870-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مرد، پسرش را ازدواج دهد اين ازدواج اختيارش با پسرش مى باشد ولى اگر دخترش را شوهر دهد اين ازدواج جايز است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت دوم از باب چهلم اين گفته كه امام باقر عليه السلام برايم گفتند كه: مى خواستند با زنى ازدواج كنند حضرت فرمود: پدرم اين ازدواج را خوش نداشت ولى من رفتم و با او ازدواج كردم.»

و بنگريد به باب پيشين چرا كه در آن مناسب اين باب هست.

ص: 335

(53) باب أنّه لا ولاية في العقد للعمّ و الخال و الاُمّ و الأخ إلّا مع الوكالة فان زوّجها أحدهم كان موقوفاً على رضاهم و حكم ما لو زوّجها الوكيلان أو الوليّان

472-36871-(1) كافى 396/5: تهذيب 386/7: استبصار 240/3: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي نجران عن عاصم بن حميد عن محمّد بن قيس عن أبي جعفر عليه السلام قال قضى أمير المؤمنين عليه السلام في امرأة انكحها أخوها رجلاً ثمّ أنكحتها اُمّها بعد ذلك (رجلاً كا) و خالها أو أخ(1) لها صغير فدخل بها فحبلت فاحتكما(2) فيها فأقام الأوّل الشهود فألحقها بالأوّل و جعل لها الصّداقين جميعاً و منع زوجها الذي حقّت له أن يدخل بها حتّى تضع حملها ثمّ ألحق الولد بأبيه (قال الشيخ رحمه اللّه في صا فالوجه فيه أن تكون الجارية جعلت أمرها إلى أخويها و يكون سبق الأخ الأكبر بالعقد فإنّه يكون عقده ماضياً و يبطل العقد الذي عقده الأخ الصغير).

473-36872-(2) تهذيب 392/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 401/5: أبى عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن إسماعيل بن سهل عن الحسن بن محمّد الحضرمىّ عن الكاهليّ عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام أنّه سئل عن رجلٍ زوّجته اُمّه و هو غائب قال النكاح جائز ان شاء المتزوّج قبل و ان شاء ترك فان ترك المتزوّج تزويجه فالمهر لازم لاُمّه.

474-36873-(3) الدعائم 219/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال إذا غاب الأب فأنكح الأخ يعنى بوكالة المرأة فهو جائز.

475-36874-(4) استبصار 239/3: محمّد بن يعقوب عن تهذيب 387/7: أبى عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان. كافى 396/5: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبدالجبار و محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعاً عن صفوان عن ابن مسكان عن وليد بيّاع الاسفاط(3) قال سئل أبو عبد اللّٰه عليه السلام و أنا عنده عن جاريةٍ كان لها أخوان، زوّجها

ص: 336


1- . و أخ صا.
2- . فاحتقاً يب خ صا فاختلفا صا فاختصما خ صا.
3- . السفط: الذي يعبى فيه الطيب و ما أشبهه من أدوات النساء السفاطة: متاع البيت.

باب 53 عمو، دايى، مادر و برادر در عقد نكاح ولايتى ندارندمگر اينكه وكيل باشند و...

472-36871-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «حضرت امير المؤمنين عليه السلام درباره زنى كه برادرش او را به همسرى مردى درآورد و پس از آن مادرش يا دايى دختر و يا برادر خردسال دختر او را به عقد ديگرى درآورد شوهر دوم با آن زن همبستر شد و زن حامله شد. شوهر اول و دوم دربارۀ زن نزد امير المؤمنين عليه السلام آمدند.

شوهر اول شاهدانى اقامه كرد. امير المؤمنين عليه السلام آن زن را از آن شوهر اول دانست و براى او هم مهر اول و هم مهر دوم را ثابت دانست و شوهر اول را از همبسترى با آن زن تا زمانى كه وضع حمل كند منع كرد و فرزند را هم به پدرش (يعنى به شوهر دوم) ملحق نمود.»

شيخ طوسى قدس سره در كتاب استبصار فرمود: «توجيه اين روايت آن است كه دختر اختيار خود را به دو برادرش واگذار كرده و برادر بزرگتر به اجراى عقد پيشى گرفته در اين صورت عقد او نافذ است و عقدى كه برادر كوچك بسته باطل مى شود.»

473-36872-(2) از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه در غياب او مادرش براى او همسرى گرفت سؤال شد.

حضرت فرمود: «اين ازدواج جايز است و مرد صاحب اختيار است اگر خواست مى پذيرد و اگر خواست نمى پذيرد و در صورتى كه نپذيرفت مهر بر عهدۀ مادر است.»

474-36873-(3) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «آن زمان كه پدر غايب است و برادر (خواهر را) شوهر مى دهد (منظور، وكالت داشتن از سوى خواهر) اين ازدواج جايز است.»

475-36874-(4) وليد گويد: «در محضر امام صادق عليه السلام بودم. از آن حضرت دربارۀ دخترى كه دو برادر دارد، برادر بزرگتر او را در كوفه شوهر داده است و برادر كوچكتر در جايى ديگر، سؤال شد امام

ص: 337

الأكبر بالكوفة و زوّجها الأصغر بأرض اُخرى، قال الأوّل بها أولى إلّا أن يكون الآخر(1) قد دخل بها (فان دخل بها كا يب) فهي امرأته و نكاحه جائز (قال الشيخ في صا فالوجه في هذا الخبر ان نحمله على أنّه إذا ردّت الجارية أمرها إلى أخويها و عقدا جميعاً في حالة واحدة كان العقد ما عقد عليه الأخ الأكبر و يبطل ما عقد الصّغير اللّهمّ إلّا أن يكون دخل بها الذي عقد عليه الأخ الصغير فيكون مع الدخول هو أولى من الأول).

476-36875-(2) الدعائم 219/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال إذا وكّلت المرأة وكيلين و فوّضت إليهما نكاحها و أنكحها كلّ واحدٍ منهما رجلاً فالنكاح للأوّل.

477-36876-(3) الجعفريّات 100: بإسناده عن عليّ عليه السلام أنّه قال في وليّين إذا أنكح وليّان فالنكاح نكاح الأوّل إذا كان فيه الكفاءة.

478-36877-(4) تهذيب 387/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 397/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع قال: سأله رجل عن رجلٍ مات و ترك أخوين و ابنة(5) و الابنة صغيرة فعمد أحد الأخوين الوصىّ فزوّج الابنة من ابنه، ثمّ مات أبو(6) الابن المزوّج، فلمّا أن مات قال الآخر أخى لم يزوّج ابنه فزوّج الجارية من ابنه، فقيل للجارية أيّ الزوجين أحبّ إليك الاوّل أو الاخر(7) قالت الاخر(5)، ثمّ إنّ الأخ الثاني مات و للأخ الأوّل ابن أكبر من الإبن المزوّج، فقال للجارية اختارى أيّهما أحبّ إليك الزوج الأوّل أو الزوج الآخر(6) فقال، الرواية فيها(7) أنّها للزوج الأخير و ذلك أنّها [تكون كا] قد كانت أدركت حين زوّجها و ليس لها أن تنقض ما عقدته بعد ادراكها.

479-36878-(8) تهذيب 393/7: استبصار 240/3: عليّ بن إسماعيل الميثمى عن الحسين(8) بن عليّ عن بعض أصحابنا(9) عن الرضا عليه السلام قال الأخ الأكبر بمنزلة الأب.

و تقدّم

في رواية الحلبيّ (10) من باب (50) انّ الولاية في عقد البكر البالغة هل هى بيدها أم مشتركة قوله رجل يريد أن يزوّج أخته قال يؤامرها فان سكتت فهو إقرارها

ص: 338


1- . الأخير يب.
2- . الأخير يب.
3- . الأخير يب.
4- . فيهما يب.
5- . و البنت كا.
6- . أب يب.
7- . الأخير يب.
8- . الحسن صا.
9- . أصحابه صا.

فرمود: شوهر اول به اين دختر سزاوارتر است مگر اينكه شوهر دوم با او همبستر شده باشد در اين صورت اين دختر زن شوهر دوم است و ازدواجش تمام است.»

476-36875-(5) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «اگر زن دو نفر را وكيل كند و ازدواج خود را به آن دو واگذار نمايد و هركدام از آن دو نفر اين زن را به مردى شوهر دهد اين زن همسر مرد اول است (مردى كه اين زن، اول به عقد او درآورده شده است).»

477-36876-(6) امير المؤمنين على عليه السلام درباره دو نفر ولىّ فرمود: «اگر دو ولىّ (دخترى) را شوهر دهند ازدواج، ولى اوّل صحيح است البته اگر در او همتايى باشد.»

478-36877-(7) محمد بن اسماعيل بن بزيع گويد: «مردى از او (حضرت رضا عليه السلام) دربارۀ فردى كه بميرد و دو برادر و يك دختر از او بماند و دختر نابالغ است يكى از دو برادر كه وصى است دختر را به عقد پسر خويش درآورد و آنگاه مى ميرد پس از مرگ او برادر دومى (عموى ديگر دختر) ادعا مى كند كه برادرم اين دختر را براى پسر خويش نگرفته بود و لذا او را به عقد پسر خود درآورد، از دختر مى پرسند كدام يك از اين دو شوهر را بيشتر دوست دارى اولى يا دومى ؟ دختر مى گويد: دومى، آنگاه پس از زمانى برادر دوم نيز مى ميرد برادر اول پسرى بزرگتر از آن پسر كه ابتدا عقد اين دختر براى او خوانده شده بود دارد آن پسر بزرگتر به اين دختر مى گويد تو براى خويش يكى از اين دو شوهر را كه نزد تو محبوب تر است انتخاب كن، پرسيد فرمود: در اين باره روايت چنين است كه اين دختر همسر شوهر دوم است به آن دليل كه دختر به هنگام ازدواج با اين شوهر دوم بالغ بوده است و حق ندارد عقدى را كه پس از بلوغش بسته شده نقض كند.»

479-36878-(8) حضرت رضا عليه السلام فرمود: «برادر بزرگتر بسان پدر است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت دهم از باب پنجاهم اين گفته كه: «مردى مى خواهد دخترش را شوهر دهد، حضرت فرمود: با او مشورت كند (از او نظرخواهى كند) اگر سكوت كرد سكوتش اقرار است و اگر امتناع ورزيد او را شوهر ندهد.»

ص: 339

وان أبت لم يزوّجها إلخ.

و في رواية ابن سرحان (16) نحوه.

و في رواية عبيد (17) قوله أ يجوز لي أن أتزوّجها أو لا يجوز إلّا بأمر أخيها قال بلى يجوز ذلك أن تزوّجها.

و في رواية ابن بزيع (18) نحوه.

و في رواية محمّد بن الحسن (9) من باب (51) انّ الولاية على الصّغير لأبيه و جدّه

قوله ما تقول في صبيّة زوّجها عمّها فلمّا كبرت أبت التزويج فكتب عليه السلام بخطّه لا تكره على ذلك و الأمر أمرها.

و يأتي في الباب التّالى ما يدلّ على انّ الأخ بيده عقدة النكاح.

(54) باب ما ورد في من بيده عقدة النّكاح

480-36879-(1) تهذيب 393/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن البرقيّ أو غيره عن صفوان عن عبد اللّٰه بن المغيرة عن أبي بصير عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال سألته عن الذي بيده عقدة النّكاح قال هو الأب و الأخ، و الرجل يوصىٰ إليه و الّذى يجوز أمره في مال المرأة فيبتاع لها و يشترى فأىّ هؤلاء عفا فقد جاز.

(و يأتي مثله عن أبي بصير و سماعة في باب (21) أنّ الرجل إذا طلّق امرئته قبل الدخول و فرض لها مهراً فلها نصفه من أبواب المهور (ج 26).

481-36880-(2) تهذيب 484/7: الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن أبي بصير و علاء بن رزين عن محمّد بن مسلم كلاهما عن أبي جعفر عليه السلام قال سألت أبا جعفر عليه السلام عن الّذى بيده عقدة النكاح فقال هو الأب و الأخ و الموصى إليه و الّذى يجوز أمره في مال المرأة من قرابتها فيبيع لها و يشترى، قال فأىّ هؤلاء عفا فعفوه جائز في المهر إذا عفا عنه.

482-36881-(3) تهذيب 392/7: الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن عبد اللّٰه ابن سنان عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال اَلَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ اَلنِّكٰاحِ هو ولىّ أمرها(1). تفسير العيّاشى 125/(1): عن عبد اللّٰه بن سنان عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام مثله.

ص: 340


1- . أمره العيّاشىّ .

و در روايت شانزدهم مشابه آن.

و در روايت هفدهم اين گفته كه: «آيا مى توانم با او ازدواج كنم يا ازدواجم با وى جايز نيست جز با اجازه برادرش ؟ حضرت فرمود: بله اين جايز است اگر با او ازدواج كند.»

و در روايت هجدهم مشابه آن.

و در روايت نهم از باب پنجاه و يكم اين گفته كه: «چه مى گويى دربارۀ دخترى كه عمويش او را شوهر داده است و چون دختر بزرگ شده از اين ازدواج امتناع دارد؟ حضرت عليه السلام با خط خويش مرقوم فرمودند: كه او را بر اين ازدواج وادار نسازند و نظر، نظر دختر است.»

مى آيد:

در باب بعدى چيزى كه دلالت دارد كه عقد نكاح به دست برادر است.

باب 54 كسانى كه انعقاد عقد نكاح را اختيار دارند

480-36879-(1) ابوبصير گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره كسى كه بستن ازدواج به دست اوست پرسيدم، حضرت فرمود: آن كس پدر و برادر و فردى است كه وصىّ قرار داده شده و نيز كسى كه نظرش دربارۀ مال زن نافذ است. براى زن خريد مى كند و مى فروشد (يعنى وكيل) بنابراين هركدام از اينها كه عفو كنند [و از مَهر بگذرند] نافذ است.»

و مشابه اين روايت از ابوبصير و سماعه در باب بيست و يكم از باب هاى مهور خواهد آمد.

481-36880-(2) ابوبصير و محمد بن مسلم هر كدام گويند: «از امام باقر عليه السلام درباره آن كس كه گره ازدواج به دست اوست پرسيدم حضرت فرمود: او پدر، برادر، وصىّ و كسى است كه از خويشاوندان زن، نظرش دربارۀ اموال زن نافذ است براى زن خريد مى كند و مى فروشد حضرت افزود: هر كدام از اينان كه عفو كنند عفوشان درباره مهر نافذ است اگر از مهر عفو كند.»

482-36881-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى كه گره ازدواج در دست او و به اختيار اوست همان سرپرست زن است.»

ص: 341

483-36882-(4) تهذيب 392/7: الحسين بن سعيد عن فضالة عن رفاعة قال: سألت أبا عبد اللّٰه عليه السلام عن الذي بيده عقدة النكاح فقال الولىّ الذي يأخذ بعضاً و يترك بعضاً و ليس له أن يدع كلّه.

و يأتي في رواية إسحاق (15) من باب (21) انّ الرجل إذا طلّق امرأته قبل الدخول فلها نصف المهر من أبوابه (ج 26)

قوله أبوها إذا عفا جاز له و أخوها إذا كان يقيم بها و هو القائم عليها فهو بمنزلة الأب يجوز له و إذا كان الأخ لا يهتمّ بها و لا يقوم عليها لم يجز عليها أمره.

و لاحظ سائر أحاديث الباب.

(55) باب ثبوت الولاية للوكيل في عقد النكاح ما لم يعزل و يبلغه العزل و حكم تولّى طرفى العقد للوكيل

484-36883-(1) الدعائم 219/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال إذا زوّج الوكيل على النكاح فهو جائز.

485-36884-(2) تهذيب 391/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 397/5: عليّ (بن إبراهيم كا) عن أبيه و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد جميعاً عن ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام في امرأةٍ ولّت أمرها رجلاً فقالت زوّجنى فلاناً فقال (إنّى كا يب ج 7) لا اُزوّجك(1) حتّى تشهدى (لى كا يب ج 7) أنّ (2) أمرك بيدى فأشهدت له فقال عند التزويج للذى يخطبها(3) يا فلان عليك كذا و كذا قال نعم فقال هو للقوم اشهدوا أنّ ذلك لها عندي و قد زوّجتها(4) (نفسى فقيه) (من فقيه يب ج 6) نفسى فقالت المرأة (ما كنت أتزوّجك يب ج 6: فقيه) (لا كا يب ج 7) و لا كرامة و ما(5) أمرى إلّا بيدى و ما ولّيتك أمرى إلّا حياء من الكلام، قال تنزع منه و يوجع رأسه (كا محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن النعمان عن أبي الصّباح الكنانيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام مثله). تهذيب 216/6: فقيه 50/3: روى حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام أنّه قال في امرأة ولّت أمرها رجلاً (وذكر مثله) المقنع 106: إذا ولّت امرأة أمرها رجلاً و ذكر نحوه.

ص: 342


1- . لازوّجتك فقيه.
2- . بانّ فقيه.
3- . خطبها يب، ج 7.
4- . تزوّجتها فقالت يب، ج 7.
5- . و لاأمرى فقيه يب، ج 6.

483-36882-(4) رفاعه گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره آن كسى كه گره نكاح در دست اوست پرسيدم حضرت فرمود: ولىّ ، كسى است كه بعضى را مى گيرد و بعضى را رها مى كند (نمى گيرد) و حق ندارد كه همه را رها كند (همه مهر را نگيرد).

ارجاعات

مى آيد:

در روايت پانزدهم از باب بيست و يكم از باب هاى مهر اين گفته كه: «پدر دختر اگر عفو كند برايش رد است و برادر دختر اگر او سرپرستى دختر را مى كند و بالاى سر دختر است او هم به سان پدر است و مى تواند عفو كند و اگر برادر اهتمامى به خواهر ندارد و سرپرستى او را ندارد ديگر نظر او بر دختر نافذ نيست.»

و بنگريد ساير روايات باب را.

باب 55 حكم وكيل در عقد نكاح

484-36883-(1) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «اگر كسى كه وكيل بر ازدواج است تزويج كند، تزويج او نافذ است.»

485-36884-(2) حلبى گويد: «امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه اختيار خودش را به مردى داده است و به او گفته است مرا به عقد فلان مرد درآور، وكيل به زن گويد: من تو را به ازدواج آن مرد درنمى آورم تا آن كه براى من گواه گيرى كه اختيار تو در دست من است آن زن هم بر اين امر گواه گرفت. وكيل به هنگام تزويج اين زن به خواستگار او گفت: اى فلانى اين اندازه مهر بايد بپردازى آن مرد هم پذيرفت در اين هنگام وكيل به حاضران گفت: شاهد باشيد آن مبلغى كه گفتم از سوى خويش مهر آن زن كردم و او را به عقد خويش درآوردم. زن گفت: نمى پذيرم و هيچ حرمتى ندارى و اختيارم به دست خودم است و من تنها به دليل شرم از سخن گفتن به تو اختيار دادم، فرمود: زن از اين مرد گرفته مى شود و مرد را تأديب مى كنند.»

ص: 343

486-36885-(3) تهذيب 378/7: استبصار 233/3: محمّد بن عليّ بن محبوب عن أحمد بن الحسن عن عمرو بن سعيد عن مصدّق بن صدقة عن عمّار الساباطىّ قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن امرأةٍ تكون في أهل بيتٍ فتكره أن يعلم بها أهل بيتها، أ يحلّ لها أن توكّل رجلاً يريد أن يتزوّجها، تقول له قد وكّلتك فاشهد على تزويجى، قال لا، قلت له جعلت فداك و إن كانت أيّماً قال و ان كانت أيّماً، قلت إن و كّلت غيره بتزويجها (أيزوّجها صا) منه قال نعم.

و تقدّم في رواية الحلبيّ (1) من باب (49) انّ الثيّب البالغة الرشيدة أمرها بيدها

قوله عليه السلام هي أملك بنفسها تولّى أمرها من شائت.

و في رواية الحسن (2) و عبد الرحمان (3) مثله.

و في رواية سعد (11) من باب (50) أنّ الولاية في عقد البكر البالغة الرشيدة هل هى بيدها أم مشتركة قوله و لكن تجعل المرأة وكيلاً فيزوّجها من غير علمهم قال عليه السلام لا يكون ذا.

و في رواية داود (16) قوله عليه السلام و ان قالت (لأخيها) زوّجنى فلاناً فليزوّجها ممّن ترضى.

و لاحظ باب (53) انّه لا ولاية في العقد للعمّ و الخال و الامّ و الأخ إلّا مع الوكالة.

و يأتي في باب (67) حكم ما لو خالف الوكيل ما أمر به و باب (68) حكم ما لو رجل أمر رجلاً ان يزوّجه امرأة فزوّجها إيّاه و مات الآمر ما يناسب ذلك.

و في رواية هشام (23) و ابن سنان (25) من باب (6) حكم تزويج الناصب و الناصبة من أبواب مناكحة الكفّار (ج 25) ما يستفاد منه انّ عليّاً عليه السلام جعل أمر أمّ كلثوم الى العبّاس.

(56) باب أنّ الصّبىّ المميّز هل يجوز له أن يكون وكيلاً في عقد النكاح قبل البلوغ أم لا

487-36886-(1) كافى 391/5: محمّد بن يحيى عن سلمة بن الخطّاب عن الحسن بن عليّ بن يقطين عن عاصم بن حميد عن إبراهيم ابن أبي يحيى عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال تزوّج رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله اُمّ سلمة زوّجها إيّاه عمر ابن أبي سلمة و هو صغير لم يبلغ الحلم.

ص: 344

486-36885-(3) عمّار ساباطى گويد: «از امام هفتم عليه السلام دربارۀ زنى كه درخانواده اى است و دوست ندارد كه خانواده اش از او مطلع باشند آيا بر وى حلال است كه مردى را كه مى خواهد اين زن را بگيرد وكيل سازد و به او بگويد تو را وكيل كردم تو شاهد بر تزويج من باش ؟ حضرت فرمود: نه. به امام گفتم:

فدايت شوم! گرچه زن بيوه (شوهر مرده) باشد؟ حضرت فرمود: گرچه بيوه باشد. گفتم: اگر مرد ديگرى را وكيل كند كه اين زن را به ازدواج آن مرد درآورد؟ حضرت فرمود: آرى (درست است).»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب چهل و نهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «آن زن بيش از ديگران اختيار خود را دارد امورش را به هركس بخواهد واگذار مى كند.»

و در روايت دوم و سوم مانند آن.

و در روايت يازدهم از باب پنجاهم اين گفته كه: «ولى زن وكيلى قرار مى دهد و آن وكيل اين زن را بدون اين كه آنان بدانند شوهر مى دهد حضرت فرمود: اين نمى شود.»

و در روايت شانزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و اگر آن زن به برادرش بگويد مرا به ازدواج فلانى درآور بايد برادر او را به ازدواج كسى كه آن زن مى پسندد درآورد.»

و بنگر به باب پنجاه و سوم.

مى آيد:

در باب شصت و هفتم و شصت و هشتم مناسب اين باب.

و در روايت بيست و سوم و بيست و پنجم از باب ششم از باب هاى ازدواج كافران، چيزى كه از آن به دست مى آيد كه امير المؤمنين على عليه السلام امر ام كلثوم را به عباس واگذار كرد.

باب 56 حكم وكيل شدن بچه مميّز در عقد نكاح

487-36886-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با ام سلمه ازدواج كرد. عمر بن ابى سلمه ام سلمه را به همسرى پيامبر درآورد در حالى كه بالغ نشده بود.»

ص: 345

(57) باب أنّ البكر إذنها صماتها و سكوتها

488-36887-(1) كافى 394/5: محمّد بن يحيى عن قرب الإسناد 361: أحمد بن محمّد عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر قال قال أبو الحسن عليه السلام (1) في (المرأة كا) البكر اذنها صماتها (2) و الثيب أمرها إليها.

489-36888-(2) أمالى ابن الطوسيّ 39: حدّثنا الشّيخ السّعيد أبو عليّ الحسن بن محمّد بن الحسن الطوسيّ رحمه اللّه عن شيخه رحمه اللّه قال أخبرنا أبو عبد اللّٰه محمّد بن محمّد بن النعمان رحمه اللّه قال حدّثنا أبو نصر محمّد بن الحسين البصير السهروردى(2) قال حدّثنا الحسين بن محمّد الأسدى قال حدّثنا أبوعبداللّٰه جعفر بن عبد اللّٰه بن جعفر العلوىّ المحمدىّ قال حدّثنا يحيى بن هاشم الغسّانى(3) قال حدّثنا محمّد بن مروان قال حدّثني جوير بن سعد(4) عن الضحّاك بن مزاحم قال سمعت عليّ بن أبي طالب عليه السلام يقول أتانى أبوبكر و عمر فقالا لو أتيت رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فذكرت له فاطمة قال فأتيته فلمّا رآنى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ضحك، ثمّ قال ما جاء بك يا أبا الحسن و ما حاجتك، قال فذكرت له قرابتى و قِدمى في الإسلام و نصرتى له و جهادى فقال يا عليّ صدقت فأنت أفضل ممّا تذكر فقلت يا رسول اللّٰه فاطمة تزوّجنيها فقال يا عليّ أنّه قد ذكرها قبلك رجال فذكرت ذلك لها فرأيت الكراهة في و جهها و لكن على رِسلك(5) حتّى أخرج إليك فدخل عليها فقامت إليه فأخذت رداءه و نزعت نعليه و أتته بالوَضوء فوضّأته بيدها و غسلت رجليه ثمّ قعدت فقال لها يا فاطمة فقالت لبّيك حاجتك يا رسول اللّٰه قال إنّ عليّ بن أبي طالب مَن قد عرفت قرابته و فضله و إسلامه و انّى قد سألت ربّى أن يزوّجك خير خلقه و أحبّهم إليه، و قد ذكر من أمرك شيئاً فما ترين فسكتت و لم تولِّ و جهها و لم يَرَ فيه رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله كراهةً ، فقام و هو يقول اللّٰه أكبر، سكوتها إقرارها، فأتاه جبرئيل عليه السلام فقال يا محمّد زوّجها عليّ بن أبي طالب فانّ اللّٰه قد رضيها له و رضيه لها، قال عليّ فزوّجنى

ص: 346


1- . قال الرضا عليه السلام قرب الإسناد.
2- . الشهرزورى خ.
3- . الغنانى خ.
4- . سعد خ.
5- . الرِسلة: التمهّل و التُؤدة و الرفق يقال على رِسلك يا رجُل اي على مهلك و تأنَّ المنجد.

باب 57 سكوت دوشيزه نشانۀ رضايت او

488-36887-(1) امام رضا عليه السلام دربارۀ دختر باكره فرمود: «سكوت او در حكم اجازه است و دربارۀ زن بيوه فرمود: او خود صاحب اختيار است.»

489-36888-(2) ضحّاك بن مزاحم گويد: «از على بن ابى طالب شنيدم كه مى فرمود: ابوبكر و عمر نزد من آمدند و گفتند: كاش نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رفتى و فاطمه را از ايشان خواستگارى مى كردى. حضرت على عليه السلام فرمود: نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم چون رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا ديد خنديد سپس فرمود: براى چه آمده اى و كارت چيست ؟ امير المؤمنين عليه السلام گويد: از خويشاوندى و سابقه ام در اسلام و يارى رسانى ام و جهادم براى پيامبر سخن گفتم.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: اى على! پيش از تو مردانى از فاطمه خواستگارى كرده اند و من آن را به فاطمه گفته ام و ناخشنودى را در چهره اش ديده ام ولى تو صبر كن تا من نزد تو برگردم. حضرت رسول نزد فاطمه عليها السلام رفت. حضرت فاطمه براى استقبال پدر برخاست رداى پدر برگرفت و كفش پدر را از پاى حضرت درآورد و آبى براى شستشو آورد، حضرت را به دست خويش شستشو داد و پاهاى حضرت را شست سپس نشست. حضرت به فاطمه گفتند: اى فاطمه! فاطمه گفت: بله بله چه كارى داريد اى رسول خدا. حضرت فرمود: على ابن ابى طالب كسى است كه خويشاوندى و فضيلت و اسلام او را مى شناسى ومن از پروردگارم خواسته ام كه تو را به همسرى بهترين خلق و محبوب ترين آنها درآورد و او دربارۀ تو حرفى زده نظر تو چيست ؟

حضرت زهرا عليها السلام سكوت كردند و روبرگرداندند و رسول خدا صلى الله عليه و آله در او ناخشنودى نديد.

حضرت برخاست در حالى كه مى فرمود: الله اكبر! سكوت فاطمه اقرار و پذيرش اوست.

جبرئيل نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى محمد! فاطمه را به ازدواج على درآور چرا كه خداوند فاطمه را براى على و على را براى فاطمه پسنديده است.

على عليه السلام گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به ازدواج من درآورد، سپس نزد من آمد و دستم را گرفت

ص: 347

رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ثمّ أتانى فأخذ بيدى فقال قم باسم اللّٰه و قل على بركة اللّٰه و ما شاء اللّٰه لا قوّة إلّا باللّٰه توكّلت على اللّٰه ثمّ جاءنى حين أقعدنى عندها عليها السلام، ثمّ قال (اللّهمّ انهما أحبّ خلقك إلى فأحبهما و بارك في ذريتهما، و اجعل عليهما منك حافظا، و انى أعيذهما و ذريتهما بك من الشّيطان الرجيم.

490-36889-(3) البحار 331/103: محمّد بن جرير الطبريّ الشيعىّ غير التاريخى قال لمّا ورد سبى الفرس إلى المدينة أراد عمر بن الخطّاب بيع النساء و أن يجعل الرجال عبيداً فمنعه أمير المؤمنين عليه السلام و أعتق نصيبه منهم، ثمّ الصّحابة وهبوا أنصباءهم(1) فقبل و أعتقهم جميعاً، ثمّ قال عليه السلام هؤلاء لا يكرهن على التزويج و لكن يخيّرن، فلمّا خيّرت شهر بانويه فقيل لها من تختارين من خطّابك، و هل أنت ممّن يريد بعلاً فسكتت فقال أمير المؤمنين عليه السلام قد أرادت و بقى الاختيار، فقال عمر و ما علمك بإرادتها البعل قال عليه السلام انّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله كان إذا أتته كريمة قوم لٰا ولىَّ لها و قد خطبت يأمر أن يقال لها أنت راضية بالبعل فان استحيت و سكتت جعلت اذنها صماتها و أمر بتزويجها و ان قالت لا لم تكره على ما تختاره و انّ شهربانويه اُريت الخطّاب فأومأت بيدها و اختارت الحسين عليه السلام فاُعيد القول عليها في التخيير فأشارت بيدها و قالت بلغتها، هذا ان كنت مخيّرة و جعلت أمير المؤمنين عليه السلام و ليّها و خطب حذيفة إلى آخر الخبر.

و تقدّم في رواية الدعائم (4) من باب (50) أنّ الولاية في عقد البكر البالغة هل بيدها أم مشتركة بينها و بين أبيها

قوله عليه السلام فان سكتت أو بكت أو ضحكت فقد اذنت.

و في رواية الحلبيّ (10) قوله عليه السلام يؤامرها فان سكتت فهو إقرارها و ان أبت لم يزوّجها.

و في رواية ابن سرحان (16) قوله يريد أن يزوّج أختها قال يؤامرها فان سكتت فهو إقرارها.

و في رواية الكناسى (10) من باب (51) أنّ الولاية على الصغير لأبيه و جدّه

قوله فان زوّجها أبوها و لم تبلغ تسع سنين فبلغها ذلك فسكتت و لم تأب ذلك أ يجوز عليها قال: لا، ليس يجوز عليها رضى في نفسها إلخ فلاحظ.

ص: 348


1- . انصباء جمع نصيب.

و فرمود: به نام خدا برخيز و بگو، همراه با بركت خدا و هرچه خدا بخواهد، قوّتى جز با كمك خدا نيست، بر خدا توكل كردم سپس آن زمان كه مرا نزد فاطمه عليها السلام نشاند، پيش ما آمد و گفت: خداوندا اين دو، محبوب ترين خلق تو نزد من هستند تو آن دو را دوست بدار و نسل شان را مبارك گردان و بر آن دو از خويش محافظى بگمار و من اين دو و نسل شان را از شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مى دهم.»

490-36889-(3) محمد بن جرير طبرى شيعى (هم او كه تاريخ نويس نيست) گفت: چون اسيران فارس به مدينه آمدند عمر بن خطّاب خواست تا زنان را بفروشد و مردان را برده سازد و امير المؤمنين عليه السلام او را از اين كار بازداشت و نصيب خود را از آنان آزاد ساخت. پس از آن صحابه هم بهره ها ونصيب هايشان را بخشيدند. حضرت آنها را پذيرفت و همه را آزاد ساخت. سپس حضرت فرمود: اين گروه بر ازدواج مجبور نمى شوند و مختارند چون شهربانويه اختيار پيدا كرد به او گفته شد: كدامين يك از خواستگارانت را مى پذيرى و آيا مى خواهى شوهر كنى ؟ او سكوت كرد. امير المؤمنين عليه السلام فرمود: او قصد ازدواج دارد و تنها مى ماند كه چه كسى را انتخاب كند. عمر گفت: از كجا فهميدى كه شوهر مى خواهد؟ حضرت فرمود: پيوسته رسول خدا صلى الله عليه و آله زمانى كه دختر گرامى يك قومى نزد او مى آمد كه ولى نداشت و از او خواستگارى شده بود دستور مى دادند كه به دختر گفته شود آيا خشنود به شوهر هستى پس اگر حيا مى كرد و سكوت مى نمود سكوت او رضايت او قرار داده مى شد و دستور ازدواج او را مى دادند ولى اگر مى گفت نه او را بر اينكه چه كسى را انتخاب مى كند مجبور نمى كردند.

و خواستگاران را به شهربانويه نشان دادند با دست اشاره كرد و امام حسين عليه السلام را انتخاب نمود مجدّداً به او گفته شد كه چه كسى را انتخاب مى كنى ؟ با دست اشاره كرد و با زبان خود گفت: اگر مختارم اين را مى خواهم و امير المؤمنين را ولىّ خودش قرار داد و حذيفه براى ديگرى خطبه خواند.

ارجاعات

گذشت:

در روايت چهارم از باب پنجاهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اگر زن سكوت كرد يا گريست و يا خنديد او اجازه داده است.»

و در روايت دهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از زن نظرخواهى مى كنند اگر سكوت كرد سكوتش اقرار و پذيرش است و اگر امتناع كرد او را تزويج نمى كنند.»

و در روايت شانزدهم اين گفته كه: «مى خواهد خواهرش را شوهر بدهد حضرت فرمود: با خواهرش مشورت مى كند اگر سكوت كرد همان پذيرش اوست.»

و در روايت دهم از باب پنجاه و يكم اين گفته كه: «اگر پدرش او را شوهر داد در حالى كه نُه سالش نشده است و بعداً نُه سالش شد و سكوت كرد و ابايى نسبت به آن ازدواج نداشت آيا ازدواج بر او نافذ مى شود؟ حضرت فرمود: نه خشنودى اش درباره خويش بر او نافذ نيست....»

ص: 349

(58) باب أنّ السّكرىٰ إذا زوّجت نفسها ثمّ أفاقت فرضيت و أقرّت به جاز

491-36890-(1) تهذيب 392/7: الحسين بن سعيد عن فقيه 259/3: محمّد بن إسماعيل بن بزيع قال: سألت أبا الحسن(1) عليه السلام عن امرأةٍ ابتليت بشرب النبيذ فسكرت فزوّجت نفسها رجلاً في سكرها ثمّ أفاقت، فأنكرت ذلك ثمّ ظنّت أنّه يلزمها ففزعت(1) منه، فأقامت مع الرجل على ذلك التزويج أ حلال هو لها أم(2) التزويج فاسد لمكان السكر و لا سبيل للزوج(3) عليها، فقال إذا أقامت(4) معه بعد ما أفاقت فهو رضا منها(5) قلت (و هل فقيه) يجوز ذلك التزويج عليها فقال نعم. العيون 19/2: بالاسناد المتقدّم في باب (12) كراهة الصّلاة فيما فيه التماثيل عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع عن الرضا عليه السلام (فى حديث) قال و سألته عن امرأةٍ (وذكر نحوه).

492-36891-(2) المقنع 102: إذا ابتليت المرأة بشرب النبيذ فسكرت، فزوّجت نفسها رجلاً في سكرها، ثمّ أفاقت فأنكرت ذلك، ثمّ ظنّت أنّ ذلك يلزمها فورعت(6) منه فأقامت مع الرجل على ذلك التزويج فانّ التزويج واقع إذا أقامت معه بعد ما أفاقت و هو رضاها و التزويج جائز عليها.

(59) باب أنّ المريض الّذى يحضره الموت له أن يتزوّج

493-36892-(7) تهذيب 481/7: استبصار 192/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن عيسى عن أبي المعزا(8) عن سماعة عن محمّد بن مسلم عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال سألته عن الرجل يحضره الموت فيبعث إلى جاره فيزوّجه ابنته على ألف درهم أ يجوز نكاحه فقال نعم. (قال الشيخ رحمه اللّه الوجه في هذا الخبر أن نحمله على أنّه دخل بها).

ص: 350


1- . فورعت فقيه ففزعت أي خافت.
2- . أو فقيه.
3- . للرجل فقيه.
4- . قامت خ.
5- . رضاها فقيه.
6- . أي ابتعد عن الاثم و كفّ عن الشبهات.
7- . سألت الرضا عليه السلام فقيه.
8- . عن ابى المغرا ئل.

باب 58 جواز ازدواج زن مست بعد از به هوش آمدن و رضايت او

491-36890-(1) اسماعيل بن بزيع گويد: «از امام رضا عليه السلام پرسيدم: زنى است كه مبتلا به نوشيدن نبيذ است او مست شده و در حال مستى اش خود را به همسرى مردى درآورده است سپس به هوش آمده و ازدواج در حال مستى را پذيرفته است پس از آن پنداشته كه اين ازدواج بر او قطعى است و از اين جهت بيم دارد و در نتيجه با آن مرد بر پايۀ اين ازدواج مانده است آيا آن مرد بر اين زن حلال است يا اينكه اين تزويج فاسد است چون در حال سُكر است و شوهر سلطه اى بر اين زن ندارد؟

حضرت فرمود: اگر پس از به هوش آمدن با آن مرد مانده است اين ماندن نشانه رضايت زن است پرسيدم: آيا اين تزويج بر زن نافذ است ؟ حضرت فرمود: آرى.»

492-36891-(2) در كتاب مُقنِع آمده است: «زمانى كه زن مبتلاى به شرب نبيذ باشد و مست شود و خويشتن را در حال مستى اش به همسرى مردى درآورد سپس به هوش آيد و آن ازدواج را انكار كند سپس پندارد كه اين ازدواج بر او قطعى و ثابت مى گردد لذا از مرد مى ترسد و بر پايۀ اين بر ازدواج با مرد مى ماند در اين صورت اين ازدواج شكل گرفته است اگر پس از به هوش آمدن با مرد بماند و اين ماندن با مرد، رضايت زن محسوب مى گردد و ازدواج بر زن جايز است.»

باب 59 جواز ازدواج مريض محتضر

493-36892-(1) محمد بن مسلم گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه مرگش فرا رسيده او كس به سوى همسايه اش مى فرستد و همسايه اش دخترش را با هزار درهم به او تزويج مى كند، پرسيدم كه آيا ازدواج اين مرد نافذ است ؟ حضرت فرمود: آرى.»

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «توجيه اين روايت آن است كه بر موردى حمل شود كه مرد با آن زن عروسى كرده باشد.»

ص: 351

494-36893-(2) الدعائم 236/2: عن أبي جعفر محمّد بن على عليهما السلام أنّه سئل عن المريض يشفى(1) على الموت فيتزوّج المرأة يريد أن ترثه قال لا بأس بذلك و النكاح جائز إذا عقد على ما يجب.

و يأتي في رواية زرارة (2) من باب (25) كراهة طلاق المريض من أبواب الطلاق (ج 27)

قوله عليه السلام ليس للمريض ان يطلّق و له ان يتزوّج فان تزوّج و دخل بها فجائز و إن لم يدخل بها حتّى مات في مرضه فنكاحه باطل و لا مهر لها و لا ميراث. و لاحظ سائر أحاديث الباب فإنّه يدلّ على ذلك.

(60) باب حكم ما لو زوّج الرّجل احدى بناته رجلاً و لم يسمّها وقت العقد و اختلفا

495-36894-(1) كافى 412/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد و عليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن ابن محبوب عن جميل بن صالح تهذيب 393/7: أحمد بن محمّد عن محمّد بن عمرو عن فقيه 267/3: جميل بن صالح عن أبي عبيدة قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن رجل كانت(2) له ثلاث بناتٍ (أبكار كا فقيه) فزوّج واحدة منهنّ (3) رجلاً و لم يسمّ الّتى زوّج للزوج و لا للشهود، و قد كان الزوج فرض لها صداقها(4) فلمّا بلغ إدخالها(5) على الزوج بلغ الزوج(6) أنّها الكبرى (من الثلاثة كا) فقال الزوج لأبيها إنّما تزوّجت منك الصّغرى(7) من بناتك (قال كا يب) فقال أبو جعفر عليه السلام ان كان الزوج رآهنّ كلّهنّ و لم يسمِّ له واحدة منهنّ فالقول في ذلك قول الأب و على الأب فيما بينه و بين اللّٰه عزّ و جلّ أن يدفع إلى الزوج الجارية الّتى (كان كا فقيه) نوى أن يزوّجها إيّاه عند عقدة النكاح (قال يب) و ان كان الزوج لم يرهنّ كلّهنّ و لم يسمّ (له يب فقيه) واحدة (منهنّ يب فقيه) عند عقدة النكاح فالنكاح باطل.

ص: 352


1- . أي يشرف.
2- . كنّ فقيه يب.
3- . احداهنّ يب.
4- . صداقاً يب فقيه.
5- . أن يدخل بها يب فقيه.
6- . و بلغ الزوج يب فقيه.
7- . الصغيرة يب.

494-36893-(2) از امام باقر عليه السلام درباره مريضى كه مشرف بر مرگ است و با زنى ازدواج مى كند و مى خواهد كه آن زن از وى ارث ببرد پرسيدم حضرت فرمود: «اين اشكالى ندارد و ازدواج نافذ است البته اگر با شرايط، عقد را ببندد.»

ارجاعات

مى آيد:

در روايت دوم از باب بيست و پنجم از باب هاى طلاق فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «مريض حق ندارد طلاق دهد ولى مى تواند ازدواج كند پس اگر ازدواج كرد و با زن عروسى نمود ازدواج او نافذ است ولى اگر با او عروسى (آميزش) نكرده است تا آنكه در حال مرضش مرده است در اين صورت ازدواجش باطل است و مهر و ارثى براى زن نيست.»

بنگريد به ديگر روايات اين باب چرا كه آنها هم بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 60 حكم شوهر دادن دختر به طور نامعين

495-36894-(1) ابوعبيده گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه سه دختر باكره دارد و يكى را به مردى تزويج كرد و نام آن دختر را براى شوهر و شاهدان ازدواج ذكر نكرد و شوهر براى همسرش مهر را معيّن كرده بود. زمان عروسى كه رسيد شوهر آگاه شد كه دختر بزرگتر را به او داده اند شوهر به پدر دختر گفت: من با دختر كوچكتر ازدواج كرده ام، پرسيدم.

امام باقر عليه السلام فرمود: اگر شوهر، سه دختر را ديده و پدر يكى را براى او معين نكرده است گفته، گفتۀ پدر است و البته پدر بايد هر كدام را كه واقعاً قصد ازدواج او را كرده است به شوهرش بدهد و اگر شوهر دختران را نديده باشد و پدر يكى از آنان را به هنگام ازدواج مشخص نكرده باشد ازدواج باطل است.»

ص: 353

(61) باب أنّ العاقد إذا أخطأ و سمّى الجارية المعيّنة بغير اسمها لا بأس به

496-36895-(1) كافى 562/5: أبو عليّ الأشعريّ عن عمران بن موسى عن فقيه 268/3: محمّد بن عبد الحميد عن محمّد بن شعيب قال كتبت إليه أنّ رجلاً خطب إلى عمٍّ له ابنته فأمر بعض إخوانه(1) أن يزوّجه ابنته الّتى خطبها و أنّ الرجل أخطأ باسم الجارية (فسمّاها بغير اسمها كا) و كان اسمها فاطمة، فسمّاها بغير اسمها و ليس للرجل ابنة باسم الّتى ذكرها الزوج(1) فوقّع عليه السلام لا بأس به.

(62) باب حكم ما لو أخذ رجل مع امرأة في بيت فأقرّ أنّها امرأته و أقرّت أنّه زوجها

497-36896-(1) كافى 561/5: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن محمّد ابن إسماعيل عن عليّ بن النعمان عن سويد القلا عن سماعة عن أبي بصير قال قلت لأبى عبد اللّٰه عليه السلام رجل أخذ مع امرأة في بيتٍ فأقرّ أنّها امرأته و أقرّت أنّه زوجها فقال ربّ رجل لو أتيت به لأجزت له ذلك، و ربّ رجل لو أتيت به لضربته. فقيه 302/3: روى عن أبي بصير قال قلت لأبى عبداللّٰه عليه السلام رجل وجد مع امرأة في بيت فأقرّت أنّها امرئته و أقرّ انّه زوجها (و ذكر مثله).

(63) باب حكم من ادّعى زوجيّة امرأة و أقام بيّنة فأنكرت و ادّعت أختها زوجيّته و أقامت البيّنة

498-36897-(2) تهذيب 454/7:433: محمّد بن عليّ بن محبوب عن عليّ بن محمّد كافى 562/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و عليّ بن محمّد (القاسانيّ كا) عن القاسم بن محمّد

ص: 354


1- . ذكر المزوّج فقيه ذكره الزوج خ فقيه.
2- . اخوته فقيه.

باب 61 حكم اشتباه عاقد به هنگام عقد در نام بردن دختر

496-36895-(1) محمد بن شعيب گويد: «براى او (امام معصوم عليه السلام) نوشتم كه مردى از عمويش دخترش را خواستگارى كرده و عمو به بعضى از برادرانش دستور داده تا دخترش را به ازدواج آن كس كه خواستگارى دخترش را كرده، در آورد و آن مرد نام دختر را اشتباه برده و او را با نام غير خودش نام برده و اسم او فاطمه بوده و او را با نام ديگرى خوانده است و آن مرد دخترى با نامى كه زوج آن را ذكر كرده ندارد حضرت مرقوم فرمود كه: اشكالى ندارد.»

باب 62 حكم اقرار به زوجيت زن و مرد تنها در يك خانه

497-36896-(1) ابوبصير گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى را با زنى در خانه اى گرفته اند آن مرد اقرار كرده كه آن زن همسر اوست و زن نيز اعتراف كرده كه مرد شوهرش مى باشد. حضرت فرمود: چه بسا مردى كه اگر او را نزد من بياورند اين گفته اش را تنفيذ مى كنم و چه بسا مردى كه اگر او را نزد من بياورند او را مى زنم.»

باب 63 حكم كسى كه دعوى همسرى زنى را دارد و بينه اقامه كند ولى زن انكار كندو خواهر آن زن ادعا كند كه همسر آن مرد است و بيّنه هم بياورد

498-36897-(1) از امام سجاد عليه السلام دربارۀ مردى كه عليه زنى ادعا دارد كه او را با (اجازۀ) ولىّ و شهود به

ص: 355

عن سليمان بن داود (المنقريّ يب) عن عيسى بن يونس عن الأوزاعىّ عن الزهرىّ عن عليّ بن الحسين عليهما السلام في رجل ادّعى على امرأةٍ أنّه تزوّجها(1) بولىٍّ و شهودٍ و أنكرت المرأة ذلك فأقامت اُخت هذه المرأة(2) على (هذا كا يب 236 و 433) الرجل(1) البيّنة أنّه (قد كا) تزوّجها(2) بولىّ و شهود و لم يوقّتا(3) وقتاً (فكتب كا) أنّ البيّنة بيّنة الرجل(4) و لا(5) تقبل بيّنة المرأة لأنّ الزوج قد استحقّ بضع هذه المرأة و تريد اُختها فساد النكاح و لا(6) تصدّق و لا تقبل بيّنتها إلّا بوقتٍ قبل و قتها أو بدخول(7) بها. تهذيب 236/6: استبصار 41/3: محمّد بن الحسن الصّفار عن عليّ بن محمّد عن القاسم بن محمّد عن سليمان بن داود عن عبد الوهّاب بن عبد الحميد الثقفىّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال سمعته يقول: في رجلٍ (و ذكر مثله).

(64) باب حكم ما لو تزوّج رجل امرأة فادّعى آخر انّه تزوّجها و أنكرت

499-36898-(8) كافى 563/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن عبد العزيز بن المهتدى قال: سألت الرضا عليه السلام قلت (له فقيه) جعلت فداك انّ أخى مات و تزوّجت امرأته فجاء عمّى فادّعىٰ أنّه (قد كا) كان تزوّجها سرّاً فسألتها عن ذلك فأنكرت أشدّ الإنكار و قالت ما كان بينى و بينه شيء قطّ، فقال يلزمك إقرارها و يلزمه انكارها. فقيه 303/3: روى إبراهيم بن هاشم (وذكر مثله سنداً و متناً).

500-36899-(9) تهذيب 468/7: الصفّار عن أحمد عن عليّ بن أحمد عن يونس قال: سألته عن رجلٍ تزوّج امرأةً في بلدٍ من البلدان فسألها أ لك زوج فقالت لا فتزوّجها ثمّ إنّ رجلاً أتاه فقال هي امرأتى فأنكرت المرأة ذلك ما يلزم الزوج، فقال هي امرأته إلّا أن يقيم البيّنة. تهذيب 477/7: أحمد بن محمّد عن الحسين أنّه كتب إليه يسأله عن رجل تزوّج و ذكر مثله.

ص: 356


1- . على الآخر صا.
2- . زوّجها صا.
3- . و لم توقّت يب، ج 7.
4- . الزوج يب صا.
5- . و لم صا.
6- . فلا خ.
7- . دخول يب 433 و 236 صا.
8- . زوّجها صا.
9- . و أقامت اُختها يب 433.

همسرى خود درآورده ولى زن آن را انكار كرده و خواهر اين زن عليه اين مرد ادعا دارد كه اين مرد او را با (اجازۀ) ولىّ و با شهود به همسرى خويش درآورده بوده و هيچكدام وقتى را معين نمى كنند، روايت شده است كه: «بيّنه، بيّنۀ مرد است و بيّنۀ زن پذيرفته نمى شود چون شوهر مستحق بضع اين زن است. خواهر اين زن مى خواهد اين ازدواج را فاسد كند و سخنش پذيرفته و بيّنه اش مقبول نمى شود مگر اينكه در وقتى پيش از وقت بيّنۀ مرد باشد يا همراه با دخول با او باشد.»

باب 64 حكم موردى كه مرد با زنى ازدواج كند و ديگرى ادعا كند كه او با زن ازدواج كرده است و زن نپذيرد

499-36898-(1) عبدالعزيز بن مهتدى گويد: «از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم و گفتم: فدايت شوم! برادرم مرده و من با همسرش ازدواج كرده ام عمويم آمده و ادعا مى كند كه در نهان با همسر برادرم ازدواج كرده من از همسر برادرم پرسيدم او به شدت انكار مى كند و مى گويد ميان من و او هيچ چيزى نبوده است.

حضرت فرمود: اقرار زن بر تو ثابت مى شود و انكار زن بر عمويت ثابت است.»

500-36899-(2) يونس گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) درباره مردى كه با زنى در يكى از شهرها ازدواج كرده و از او پرسيده كه آيا شوهر دارى و او گفته است كه نه پس از آن با وى ازدواج كرده سپس مردى نزد آن مرد آمده و گفته است كه آن زن همسر من است ولى زن آن را انكار مى كند و نمى پذيرد، پرسيدم چه چيزى بر اين مرد (شوهر) واجب است ؟ حضرت فرمود: اين زن همسر اين مرد است تا آن كه آن مرد بيّنه بياورد.»

ص: 357

501-36900-(3) تهذيب 461/7: الحسين بن سعيد عن أخيه الحسن عن زرعة عن سماعة قال:

سألته عن رجلٍ تزوّج جارية أو تمتّع بها، فحدّثه رجل ثقة أو غير ثقةٍ فقال إنّ هذه امرأتى و ليست لي بيّنة، فقال إن كان ثقة فلا يقربها و ان كان غير ثقة فلا يقبل منه.

(65) باب أنّ المرأة إذا قالت لا زوج لي تصدّق و لا يجب التفتيش و السؤال وأنّ المرأة إذا تزوّجت قبل انقضاء عدّتها فإثم ذلك عليها

502-36901-(1) كافى 462/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن محمّد بن عليّ عن محمّد بن أسلم عن إبراهيم بن الفضل عن أبان بن تغلب قال قلت لأبى عبد اللّٰه عليه السلام إنّي أكون في بعض الطّرقات فأرى المرأة الحسناء و لا آمن أن تكون ذات بعل أو من العواهر(1) قال ليس هذا عليك إنّما عليك أن تصدّقها في نفسها. مستدرك 458/14: الشيخ المفيد في رسالة المتعة عن أبان بن تغلب عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام نحوه.

503-36902-(2) كافى 569/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن عمر بن حنظلة قال قلت لأبى عبد اللّٰه عليه السلام انّى تزوّجت امرأةً فسألت عنها، فقيل فيها فقال و أنت لِمَ سألت أيضاً ليس عليكم التفتيش.

504-36903-(3) تهذيب 377/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 392/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد كافى 462/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد (بن عيسى كا 462) عن الحسين بن سعيد عن فضالة (بن أيّوب عن عمر بن أبان الكلبىّ كا 392: يب) عن ميسرة(2) قال قلت لأبى عبد اللّٰه عليه السلام ألقى المرأة بالفلاة الّتى ليس (لها يب) فيها(3) أحد فأقول (لها كا) لك(4) زوج فتقول لا، فأتزوّجها قال نعم، هي المصدّقة على نفسها.

505-36904-(4) تهذيب 253/7: روى محمّد بن أحمد بن يحيى عن عليّ بن السندى عن عثمان بن عيسى عن إسحاق بن عمّار عن فضل مولى محمّد بن راشد عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قلت

ص: 358


1- . العاهر: الفاجر الزانى. مجمع.
2- . ميّسر كا 462.
3- . بها يب.
4- . أ لك يب هل لك كا 462.

501-36900-(3) سماعه گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ مردى كه با دخترى ازدواج كرده و يا آنكه او را متعه (ازدواج موقت) كرده است پس از آن مردى ثقه يا غير ثقه به او گفته است كه اين زن من است ولى بيّنه ندارم پرسيدم حضرت فرمود: اگر آن مرد، ثقه (مورد اعتماد) است به آن زن نزديك نشود ولى اگر آن مرد ثقه (مورد اعتماد) نيست از او نپذيرد.»

باب 65 حكم ازدواج با زنى كه ادعاى تجرّد مى كندو حكم نكاح با زن عدّه دار

502-36901-(1) ابان بن تغلب گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: در راه با زنى زيبا برخورد مى كنم و احتمال مى دهم كه شوهردار و يا زناكار باشد.

حضرت فرمود: تحقيق و بررسى بر تو لازم نيست وظيفه ات اين است كه گفتۀ آن زن را دربارۀ خودش بپذيرى.»

503-36902-(2) عمر بن حنظله گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: من با زنى ازدواج كرده دربارۀ او پرسيدم (و تحقيق كردم) درباره اش حرف مشكوكى زده شد حضرت فرمود: تو چرا دوباره پرسيدى بر شما تفتيش (و تحقيق) نيست.»

504-36903-(3) ميسره گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: با زنى در صحرايى كه كسى نيست برخورد مى كنم از او مى پرسم آيا شوهر دارى ؟ در پاسخ مى گويد: نه. آيا مى توانم با او ازدواج كنم ؟

حضرت فرمود: آرى، گفتۀ زن دربارۀ خويش پذيرفته است.»

505-36904-(4) محمّد بن راشد گويد: «(براى امام صادق عليه السلام) گفتم: من با زنى ازدواج موقت كردم

ص: 359

انّى تزوّجت امرأةً متعةً فوقع في نفسى أنّ لها زوجاً ففتّشت عن ذلك فوجدت لها زوجاً قال و لِمَ فتّشت.

506-36905-(5) تهذيب 253/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن الهيثم ابن أبي مسروق النهدىّ عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر و محمّد بن الحسن الأشعريّ عن محمّد بن عبد اللّٰه الأشعريّ قال قلت للرضا عليه السلام الرجل يتزوّج بالمرأة فيقع في قلبه أنّ لها زوجاً قال ما عليه أرأيت لو سألها البيّنة كان يجد من يشهد أن ليس لها زوج.

507-36906-(6) مستدرك 459/14: الشيخ المفيد في رسالة المتعة عن جعفر بن محمّد بن عبيد اللّٰه الأشعريّ قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن تزويج المتعة و قلت أتّهمها بأنّ لها زوجاً يحلّ لي الدخول بها قال عليه السلام أرأيتك ان سألتها البيّنة على أن ليس لها زوج هل تقدر على ذلك.

508-36907-(7) تهذيب 253/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أيّوب بن نوح عن مهران بن محمّد عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قيل له انّ فلاناً تزوّج امرأة متعةً فقيل له إنّ لها زوجاً فسألها فقال أبو عبد اللّٰه عليه السلام و لِمَ سألها.

509-36908-(8) فقيه 295/3: قال يونس بن عبد الرّحمان قلت للرضا عليه السلام المرأة تتزوّج متعة فينقضى شرطها فتتزوّج رجلاً أخر قبل أن تنقضى عدّتها قال و ما عليك انّما اثم ذلك عليها.

510-36909-(9) الجعفريّات 100: بإسناده عن عليّ عليه السلام أنّه قال في امرأة قدمت على قوم و قالت ليس لي زوج و لا يعرفها أحد فقال لا يتزوّج حتّى تقيم شهوداً عدولاً أنّه لا زوج لها.

و تقدّم في الباب المتقدّم ما يناسب ذلك.

و يأتي في الباب التّالى و باب (13) انّ المرأة إذا ادّعت انقضاء العدّة مع الإمكان قبل قولها من أبواب العِدَد (ج 27) ما يمكن ان يستدلّ به على ذلك.

(66) باب حكم ما لو تزوّج رجل امرأة فقالت أنا حبلىٰ أو أختك من الرضاعة أو على غير عدّة

511-36910-(1) كافى 561/5: (محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد معلّق) عن ابن محبوب تهذيب 433/7: محمّد بن عليّ بن محبوب عن أحمد بن محمّد عن فقيه 301/3: الحسن

ص: 360

در دلم افتاد كه او شوهر دارد در اين باره بررسى كردم ديدم كه شوهرى دارد حضرت فرمود: چرا بررسى كردى ؟»

506-36905-(5) محمّد بن عبدالله اشعرى گويد: «به حضرت رضا عليه السلام گفتم: مردى با زنى ازدواج مى كند در دل مرد مى افتد كه زن شوهر دارد حضرت فرمود: چيزى بر او نيست. آيا اگر از زن بيّنه بخواهد آيا مى يابد كسى را كه شهادت دهد كه زن شوهر ندارد؟ (بنابراين تفتيش لازم نيست).

507-36906-(6) جعفر بن محمّد بن عبيدالله اشعرى گويد: «از امام رضا عليه السلام دربارۀ ازدواج متعه پرسيدم و گفتم:

من زن را متّهم مى بينم كه شوهرى دارد آيا آميزش با او برايم حلال است ؟ حضرت فرمود: نظرت چيست اگر از زن، بيّنه بخواهى بر اينكه آن زن شوهر ندارد آيا به اين بيّنه دست مى يابى ؟»

508-36907-(7) راوى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفته شد: فلان كس با زنى ازدواج متعه كرده است به آن مرد گفته شده كه اين زن شوهرى دارد مرد از زن در اين باره سؤال كرده است حضرت فرمود: چرا از زن پرسيده است.»

509-36908-(8) يونس بن عبدالرحمن گويد: «به حضرت رضا عليه السلام گفتم: زن ازدواج موقت مى كند شرطش تمام مى شود (مدّت ازدواج) پس از آن با مرد ديگرى ازدواج مى كند پيش از آن كه عدّه اش تمام شود.

حضرت فرمود: چه اشكالى براى تو دارد تنها گناه آن بر زن است.»

510-36909-(9) امير المؤمنين على عليه السلام درباره زنى كه نزد قومى آمده است و گفته است كه شوهر ندارم و كسى هم او را نمى شناسد فرمود: ازدواج با او نمى شود تا شاهدانى عادل اقامه كند كه شوهر ندارد.»

ارجاعات

گذشت:

در باب پيشين مناسب اين.

مى آيد:

در باب بعدى و باب سيزدهم از باب هاى عدّه ها چيزى كه مى توان بدان بر اين مفاد استدلال كرد.

باب 66 حكم زنى كه بعد از عقد نكاح ادعاى حمل يا عده نداشتن يا خواهر رضاعى بودن با شوهر را مى كند

511-36910-(1) ابوبصير گويد: «از امام باقر عليه السلام درباره مردى كه زنى را به همسرى گرفته و آن زن به او گفته كه من حامله هستم و من خواهر رضاعى توام و در عدّه نيستم، پرسيدم.

ص: 361

ابن محبوب عن هشام بن سالم عن أبي بصير قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن رجل تزوّج امرأةً فقالت (له فقيه) أنا حبلى و(1) أنا اُختك من الرضاعة و(2) أنا على غير عدّةٍ (قال كا يب) فقال إن كان دخل بها و واقعها فلا(1) يصدّقها، و ان كان لم يدخل بها و لم يواقعها فليختبر(2) و ليسأل إذا لم يكن عرفها قبل ذلك.

(67) باب حكم ما لو خالف الوكيل ما أمر به أو أنكر الموكّل و كالته

512-36911-(1) تهذيب 490/7: فقيه 264/3: الحسن بن محبوب عن مالك بن عطيّة عن أبي عبيدة عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام في رجل أمر رجلاً أن يزوّجه امرأةً من أهل البصرة من بنى تميم، فزوّجه امرأةً من أهل الكوفة من بنى تميم قال خالف أمره و على المأمور نصف الصداق لأهل المرأة و لا عدّة عليها و لا ميراث بينهما، فقال بعض من حضره فان أمره أن يزوّجه امرأةً و لم يسمّ أرضاً و لا قبيلةً ثمّ جحد الآمر أن يكون (قد فقيه) أمره بذلك بعد ما زوّجه، فقال إن كان للمأمور بيّنة أنّه كان أمره أن يزوّجه (بزوجةٍ فقيه) كان الصّداق على الآمر، و إن لم يكن له بيّنة كان الصّداق على المأمور لأهل المرأة و لا ميراث بينهما و لا عدّة عليها، و لها نصف الصّداق ان كان فرض لها صداقاً (فقيه و إن لم يكن سمّى لها صداقاً فلا شيء لها).

و تقدّم في رواية ابن حنظلة (1) من باب (3) حكم من وكّل رجلاً ليزوّجه امرأة ثمّ أنكر ذلك من أبواب الوكالة (ج 24) ما يدلّ على ذيل الباب.

(68) باب حكم ما لو أمر رجل رجلاً أن يزوّجه امرأة فزوّجها إيّاه و مات الآمر

513-36912-(4) فقيه 271/3: الحسن بن محبوب عن أبي و لّاد الحنّاط قال سئل أبو عبد اللّٰه عليه السلام عن رجل امر رجلاً ان يزوّجه امرأة بالمدينة و سمّاها له و الذي أمره بالعراق فخرج المأمور

ص: 362


1- . لم يب.
2- . فليتحرّ يب فليحتط فقيه.
3- . أو فقيه.
4- . أو فقيه.

حضرت فرمود: اگر با او آميزش كرده پس او را تصديق نمى كند (سخنش را نمى پذيرد) و اگر با او آميزش نكرده پس تحقيق كند و بپرسد اگر پيش از اين او را نمى شناخته است.»

باب 67 حكم مخالفت وكيل از موكل در مورد ازدواج و انكار موكل ادعاى وكالت را

512-36911-(2) امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه به مردى دستور داده تا زنى از اهل بصره از بنى تميم را به همسرى او درآورد، آن مرد زنى از اهالى كوفه از بنى تميم را به همسرى وى درآورده است فرمود:

«مخالفت با امر او كرده و مأمور بايد نيمى از مهر را به خانوادۀ زن بپردازد و زن عدّه دارد و ارث بردن از يكديگر ميان اين مرد و زن نيست.

بعضى از حاضران گفتند: اگر به او دستور داده كه زنى را به ازدواج او درآورد ولى سرزمين و يا قبيله اى را مشخص نكرده است پس از ازدواج دستور دهنده انكار مى كند كه او را به اين كار دستور داده بوده است.

حضرت فرمود: اگر مأمور بيّنه دارد كه آن مرد به او دستور داده كه او را با زنى ازدواج دهد مهر بر امر كننده ثابت است ولى اگر بيّنه ندارد بر مأمور است كه مهر را به خانوادۀ زن بپردازد و ارث برى ميان آنان نيست و عدّه اى هم بر زن نيست و براى زن نيمى از مهر است اگر مهرى براى او مشخص شده است ولى اگر مهرش مشخص نشده است چيزى براى او نيست.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب دوم از باب هاى وكالت چيزى كه بر ذيل باب دلالت دارد.

باب 68 حكم موردى كه مردى به مردى دستور دهد كه زنى را به ازدواج او درآوردآن مرد هم زن را به ازدواج او درآورد و بعد امركننده بميرد

513-36912-(1) از امام صادق عليه السلام درباره مردى كه به مردى دستور داده تا زنى را در مدينه كه نامش را مشخصاً برده است به ازدواج او درآورد و كسى كه دستور داده در عراق است مأمور از عراق بيرون آمده و آن زن را به ازدواج آن شخص درآورده است سپس به عراق رفته و ديده است آن كس كه دستور داده مرده است، سؤال شد.

ص: 363

فزوّجها إيّاه ثمّ قدم إلى العراق فوجد (الرجل خ) الذي أمره قد مات قال ينظر في ذلك فإن كان المأمور زوّجها إيّاه قبل أن يموت الآمر ثمّ مات الآمر بعده فانّ المهر في جميع ذلك الميراث بمنزلة الدّين و ان كان زوّجها إيّاه بعد ما مات الآمر فلا شيء على الآمر و لا على المأمور و النكاح باطل.

514-36913-(1) تهذيب 367/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 415/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن عليّ عن عبد اللّٰه بن بكير عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام في رجلٍ أرسل يخطب إليه(1) امرأة و هو غائب فانكحوا الغائب و فرض الصّداق، ثمّ جاء خبره بعد، أنّه توفّي بعد ما سيق(2) الصّداق، فقال إن كان أملك بعد ما توفّى فليس لها صداق و لا ميراث، و ان كان أملك قبل أن يتوفّى فلها نصف الصّداق، و هي وارثه(2) و عليها العدّة.

(69) باب أنّ العقد مع قصد المزاح باطل وكذا تحليل الأمة و حكم ما لم يعلم المزاح

515-36914-(3) كافى 563/5: عليّ عن أبيه عن ابن أبي نصر عن المشرقىّ عن الرضا عليه السلام قال قلت له ما تقول في رجلٍ ادّعى أنّه خطب امرأةً إلى نفسها (و مازح فزوّجته من نفسها فقيه) و هي مازحة فسئلت المرأة عن ذلك فقالت نعم فقال ليس بشيءٍ ، قلت فيحلّ للرجل أن يتزوّجها قال نعم. فقيه 271/3: روى البزنطىّ عن المشرقىّ عن أبي الحسن عليه السلام (مثله).

و يأتي

في رواية عبد اللّٰه (1) من الباب التالى قوله عليه السلام لا يجب عليه إلّا ما عقد عليه قلبه و ثبتت عليه عزيمته.

و في أحاديث باب (63) جواز تحليل المرأة جاريتها للرجل من أبواب نكاح العبيد (ج 26) ما يدلّ على ذلك فراجع.

ص: 364


1- . سبق كا.
2- . وارثة يب.
3- . عليه يب خ كا.

حضرت فرمود: «اين موضوع بررسى مى شود اگر مأمور آن زن را به آن مرد تزويج كرده پيش از آن كه امر كننده بميرد سپس امر كننده مرده است مهر زن در همه آن ارث بسان دين است ولى اگر مأمور آن زن را به ازدواج اين مرد پس از آن كه امر كننده مرده است در آورده، چيزى بر امر كننده و بر مأمور نيست و ازدواج باطل است.»

514-36913-(2) امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه براى خواستگارى از زنى كس فرستاد و خود در شهر ديگرى بود، خويشان، زن را به ازدواج مرد غايب درآوردند و مهر معين گرديد پس از آن كه مهر فرستاده شده بود (و يا قبلاً مشخص گرديده بود) خبر رسيد كه شوهر مرده است.

حضرت فرمود: «اگر ازدواج پس از مرگ مرد صورت گرفته است زن مهر و ارث نمى برد ولى اگر پيش از مرگ صورت گرفته نيمى از مهر حق زن است و از مرد ارث مى برد و بايد عدّه نگه دارد.»

باب 69 اجراى صيغۀ عقد ازدواج به قصد شوخى

515-36914-(1) مشرقى گويد: «به حضرت رضا عليه السلام گفتم: نظر شما دربارۀ مردى كه ادعا كرده كه از زنى نزد وى خواستگارى كرده ولى قصد شوخى داشته و آن زن هم خودش را به آن مرد تزويج كرده در حالى كه زن هم قصد شوخى داشته است و از زن هم سؤال شد و زن گفته كه آرى، قصد شوخى داشته ام، چيست ؟ حضرت فرمود: چيزى نيست (اين ازدواج درست نيست) پرسيدم: آيا مرد مى تواند با اين زن ازدواج كند؟ حضرت فرمود: آرى.»

ارجاعات

مى آيد:

در روايت يكم از باب بعدى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «واجب نيست بر او مگر آنچه كه دلش بر آن بسته شده و قصدش بر آن ثابت گشته است.»

و در روايات باب شصت و سوم از باب هاى ازدواج بردگان، چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد مراجعه كنيد.

ص: 365

(70) باب أنّ من خطب إلى رجل و شكّ في أ نّه هل أوقع العقد أم و عده يحكم بما هو المتيقّن

516-36915-(1) كافى 562/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن عبد اللّٰه بن الخزرج أنّه كتب إليه، رجل خطب إلى رجل فطالت به الأيّام و الشّهور و السّنون فذهب عليه أن يكون قال له، افعل أَو قد فعل، فأجاب فيه لا يجب عليه إلّا ما عقد عليه قلبه و ثبتت عليه عزيمته.

(71) باب ما ورد من الأمر بالاحتياط في النكاح عند الشبهة

517-36916-(1) تهذيب 474/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن زياد عن جعفر عن آبائه عليهم السلام أنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال لا تجامعوا في النكاح على الشّبهة يقول إذا بلغك أنّك قد رضعت من لبنها و أنّها لك محرم و ما أشبه ذلك فانّ الوقوف عند الشبهة خير من الاقتحام في الهلكة.

518-36917-(2) تهذيب 214/6: محمّد بن عليّ بن محبوب عن الحسن بن موسى الخشّاب عن عليّ بن حسان عن عليّ بن عقبة عن موسى بن أكيل النميرىّ عن فقيه 48/3: العلاء بن سيّابة قال: سألت أبا عبداللّٰه عليه السلام عن امرأةٍ وكّلت رجلاً بأن يزوّجها من رجلٍ ، فقبل الوكالة و أشهدت(1) له بذلك، فذهب الوكيل فزوّجها ثمّ إنّها أنكرت ذلك (عن يب) الوكيل و زعمت أنّها عزلته عن الوكالة، فأقامت شاهدين أنّها عزلته، قال(2) فما يقول مَنْ قِبَلَكم في ذلك (قال فقيه) قلت يقولون ينظر في ذلك فان (كانت فقيه) عزلته قبل أن يزوّج فالوكالة باطلة و التزويج باطل، و ان عزلته و قد زوّجها فالتزويج ثابت على ما زوّج الوكيل على(3) ما اتّفق معها من الوكالة إذا لم يتعدّ شيئاً ممّا أمرته به(4) و اشترطت عليه في الوكالة قال فقال(5) يعزلون الوكيل عن وكالتها و لا(6) تعلمه بالعزل، فقلت نعم يزعمون أنّها لو وكّلت رجلاً و أشهدت

ص: 366


1- . فأشهدت فقيه.
2- . فقال ما فقيه.
3- . و على فقيه.
4- . ممّا أمرت به فقيه.
5- . قال ثمّ قال فقيه.
6- . و لم فقيه.

باب 70 كسى كه نزد مردى خواستگارى مى كند و شك مى كند كه آيا او عقد را واقع كرده يا به او وعده عقد را داده است حكم به يقين مى كند

516-36915-(1) عبدالله بن خزرج براى او (امام عليه السلام) نوشت: «مردى نزد مردى خواستگارى كرده است و روزها و ماه ها و سال ها طول كشيده است و از ذهن اين مرد رفته است كه آيا به او گفته انجام مى دهم يا اينكه انجام داد. حضرت پاسخ دادند: بر او ثابت نيست مگر آنچه كه قلبش بر آن گره خورده و قصدش بر آن ثابت گشته است.»

باب 71 امر به احتياط در مورد ازدواج شبهه ناك

517-36916-(1) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آميزش نكنيد در ازدواج شبهه دار.

پيامبر مى گويد: (منظور اين است) اگر به تو رسيد (به تو خبر دادند) كه تو از شير آن زن خورده اى و آن زن محرم توست و مانند آن چرا كه توقف به هنگام شبهه بهتر از فرورفتن در هلاكت است.»

518-36917-(2) علاء بن سيّابه گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى پرسيدم كه مردى را وكيل كرده كه او را به ازدواج مردى درآورد و آن مرد وكالت را پذيرفته و زن بر مرد در اين رابطه شاهد گرفته است پس از آن وكيل رفته و آن زن را تزويج كرده سپس آن زن آن وكيل را انكار كرده و گفته است كه او را از وكالت عزل نموده است و دو شاهد آورده كه او را عزل كرده است.

حضرت فرمود: كسانى كه در سمت شما هستند در اين باره چه مى گويند؟ گفتم: مى گويند: در اين باره بررسى مى شود اگر زن، مرد را پيش از آن كه مرد اين زن را تزويج دهد، عزل نموده است وكالت باطل است و تزويج هم باطل ولى اگر زن، مرد را در حالى كه مرد، زن را تزويج كرده است، عزل كرده تزويج ثابت است، آن گونه كه وكيل تزويج كرده است طبق همان وكالتى كه بر آن اتفاق دارند البته اگر وكيل هيچ از آنچه كه زن به او امر كرده و بر او در وكالت شرط نموده، تخطى نكرده باشد.

حضرت فرمود: آنان وكيل را از وكالت عزل مى كنند با اينكه زن او را از عزل خويش باخبر نساخته است. گفتم: آرى آنان مى گويند كه اگر زن مردى را وكيل ساخت و در حضور مردم شاهد گرفت و بعداً در حضور مردم گفت: شاهد باشيد كه من او را عزل كردم وكالت او باطل مى شود گرچه وكيل از عزل بى خبر باشد و آنان هر آنچه را كه وكيل انجام داده درخصوص ازدواج نقض مى كنند ولى در غير مورد ازدواج وكالت را تا آن كه وكيل عالم به عزل خود شود و مى گويند براى مال عوض دارد ولى براى ناموس عوض ندارد اگر از او فرزندى پديد آيد.

ص: 367

في الملأ و قالت في الملأ أشهدوا أنّى قد عزلته، بطلت(1) وكالته و إن لم يعلم العزل(2)، و ينقضون جميع ما فعل الوكيل في النكاح خاصّةً ، و في غيره لا يبطلون الوكالة إلّا أن يعلم الوكيل بالعزل و يقولون المال منه عوض لصاحبه، و الفرج ليس منه عوض إذا وقع منه ولد، فقال عليه السلام سبحان اللّٰه ما أجور هذا الحكم و أفسده، إنّ النكاح أحرىٰ و أحرىٰ أن يحتاط فيه، و هو فرج و منه يكون الولد، انّ عليّاً عليه السلام أتته امرأة مستعدية(3) على أخيها، فقالت يا أمير المؤمنين وكّلت أخى هذا بأن يزوّجنى رجلاً فأشهدت له ثمّ عزلته من ساعته تلك، فذهب و زوّجنى و لي بيّنة أنّى (قد يب) عزلته قبل أن يزوّجنى، فأقامت البيّنة، و قال الأخ يا أمير المؤمنين انّها وكّلتنى و لم تعلمنى بأنّها(4) (قد يب) عزلتنى عن الوكالة حتّى زوّجتها كما أمرتنى (به يب) فقال لها، فما تقولين، فقالت قد أعلمته يا أمير المؤمنين فقال لها لك(5) بيّنة بذلك فقالت هؤلاء شهودى يشهدون (بأنّى قد عزلته فقال أمير المؤمنين عليه السلام كيف تشهدون(6) يب) قالوا نشهد أنّها قالت اشهدوا أنّى قد عزلت أخى فلاناً عن الوكالة بتزويجى فلاناً، و أنّى مالكة لأمرى (من يب) قبل أن يزوّجنى فلاناً، فقال أشهدتكم على ذلك بعلم منه و محضرٍ، قالوا لا، قال أ فتشهدون(7) أنّها أعلمته العزل كما أعلمته الوكالة قالوا لا، قال أرى (أنّ يب) الوكالة ثابتة و النكاح واقع(8)، أين الزوج فجاء فقال خذ بيدها بارك اللّٰه لك فيها، فقالت يا أمير المؤمنين أحلفه أنّى لم أعلمه العزل و أنّه لم يعلم بعزلى إيّاه قبل النكاح، قال و تحلف، قال نعم يا أمير المؤمنين، فحلف و أثبت وكالته و أجاز النكاح.

519-36918-(3) الجعفريّات 99: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لا تجمعوا النكاح عند الشّبهة و فرّقوا عند الشّبهة و لا تجمعوا.

و تقدّم في أحاديث باب (8) حكم ما إذا لم توجد حجّة على الحكم من أبواب المقدّمات (ج 1) مايدلّ على ذلك بالعموم و الإطلاق.

و في رواية ابن سنان (5) من باب (10) ما ورد في استبراء الأمة عند البيع من أبواب

ص: 368


1- . و أبطلت فقيه.
2- . بلا أن يعلم بالعزل فقيه.
3- . استعدته فقيه.
4- . أ نّها فقيه.
5- . ألك فقيه.
6- . قال لهم ماتقولون فقيه.
7- . فتشهدون فقيه.
8- . و اقعاً فقيه.

حضرت فرمود: سبحان الله! چقدر اين حكم جائرانه و فاسد است ازدواج بيشتر شايسته است كه در آن احتياط شود در حالى كه آن ناموس است و از او فرزند پديد مى آيد.»

زنى نزد امير المؤمنين على عليه السلام آمد و از برادرش شكايت داشت آن زن گفت: اى امير المؤمنين! اين برادرم را وكيل كردم كه مرا به مردى تزويج نمايد برايش شاهد گرفتم سپس همان ساعت او را عزل كردم ولى او رفت و مرا تزويج كرد و من بيّنه دارم كه او را پيش از آن كه مرا تزويج كند عزل كرده ام و بينه اش را هم آورد. برادر گفت: اى امير المؤمنين! اين خواهر مرا وكيل كرد و مرا آگاه نساخت كه از وكالت عزل كرده است تا آن كه من او را همانگونه كه به من دستور داده بود تزويج كردم.

حضرت به زن فرمود: چه مى گويى ؟ زن گفت: اى امير المؤمنين من او را باخبر ساختم. حضرت به زن گفت: آيا بيّنه دارى ؟ زن گفت: اينان شاهدان منند شهادت مى دهند كه من او را عزل نموده ام.

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: چگونه شهادت مى دهيد؟ گفتند: ما شهادت مى دهيم كه اين زن گفت: شاهد باشيد كه من برادرم را از وكالت تزويج من به فلانى عزل كردم و من اختيار دار خودم هستم پيش از آن كه مرا به فلانى تزويج كند.

حضرت فرمود: اين زن شما را بر اين عزل با علم وكيل و در حضور وكيل شاهد گرفت ؟ گفتند: نه.

حضرت فرمود: آيا گواهى مى دهيد كه زن مرد را از عزل باخبر ساخت همانگونه كه او را از وكالت باخبر ساخته بود؟ گفتند: نه.

حضرت فرمود: نظرم اين است كه وكالت ثابت است و ازدواج واقع شده است كجاست شوهر؟ شوهر آمد حضرت فرمود: دست اين زن را بگير خداوند به تو در اين زن بركت دهد.

آن زن گفت: اى امير المؤمنين برادرم را سوگند بده كه من او را از عزل باخبر نكرده ام و او از عزل من نسبت به او پيش از ازدواج باخبر نبوده است.

حضرت فرمود: سوگند مى خورى ؟ برادر گفت: آرى امير المؤمنين.

پس سوگند خورد و وكالت خود را ثابت ساخت و ازدواج را تنفيذ كرد.»

519-36918-(3) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: ازدواج را در هنگام شبهه جمع نكنيد و به هنگام شبهه جدا سازيد و جمع نكنيد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايات باب هشتم از باب هاى مقدمات چيزى كه به عموم و يا اطلاق بر اين مفاد دلالت مى كند.

و در روايت پنجم از باب دهم از باب هاى فروش بردگان اين گفته كه: «نظر شما چيست اگر كنيز را

ص: 369

بيع العبيد (ج 23)

قوله أفرأيت ان ابتاعها و هي طاهرة و زعم صاحبها أنّه لم يطأها منذ طهرت فقال ان كان عندك أميناً فسمّها و قال انّ ذا الأمر شديد فإن كنت لا بدّ فاعلاً فتحفّظ لا تنزل عليها. و لاحظ سائر أحاديث الباب خصوصاً رواية الحلبيّ (1).

و في رواية أبى بصير (1) من باب (66) حكم ما لو تزوّج رجل امرأة فقالت أنا حبلى من أبواب التزويج (ج 25)

قوله عليه السلام ان كان دخل بها و واقعها فلا يصدّقها و ان كان لم يدخل بها و لم يواقعها فليختبرّ (فليتحرّ خ) و ليسئل إذا لم يكن عرفها قبل ذلك.

و يأتي في رواية سعد (1) من باب (10) انّ استبراء الأمة حيضة من أبواب نكاح العبيد (ج 26)

قوله رجل يبيع جارية كان يعزل عنها هل عليه فيها استبراء قال نعم.

و في شعيب (55) من باب (17) انّ من طلّق ثلاثاً في مجلس واحد مع الشرائط تقع واحدة من أبواب الطلاق (ج 27)

قوله عليه السلام هو الفرج و أمر الفرج شديد و منه يكون الولد و نحن نحتاط فلا يتزوّجها و لاحظ سائر أحاديث الباب.

(72) باب أنّ النكاح لا يورث

قال اللّٰه تعالى في سورة النساء (4):19 و 22: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا اَلنِّسٰاءَ كَرْهاً وَ لاٰ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مٰا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاّٰ أَنْ يَأْتِينَ بِفٰاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عٰاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اَللّٰهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً».

«وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كٰانَ فٰاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سٰاءَ سَبِيلاً».

520-36919-(1) تفسير القمّيّ 134/1: في رواية أبى الجارود عن أبي جعفر عليه السلام في قوله: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا اَلنِّسٰاءَ كَرْهاً» فإنّه كان في الجاهليّة في أوّل ما أسلموا من قبائل العرب إذا مات حميم الرجل و له امرأة ألقى الرجل ثوبه عليها فورث نكاحها بصداق حميمه الّذى كان أصدقها فكان يرث نكاحها كما يرث ماله فلمّا مات أبو قيس بن الأسلب(1)

ص: 370


1- . الأسلت ئل.

در حالى كه پاك است بخرد و صاحب كنيز بگويد كه با كنيز از زمانى كه پاك شده آميزش نكرده است ؟ حضرت فرمود: اگر صاحب كنيز نزد تو امين است با كنيز نزديكى كن و حضرت افزود: اين امر سخت است اگر بايد كه انجام دهى تحفظ كن و منى ات را بر او نريز.»

و بنگريد به ديگر روايات باب به ويژه روايت يكم.

و در روايت يكم از باب شصت و ششم از باب هاى تزويج فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اگر نزد آن زن رفته و با او آميزش كرده پس سخن زن را نپذيرد ولى اگر نزد زن نرفته و با او آميزش نداشته است تحقيق كند و بررسى نمايد البته اگر پيش از آن او را نمى شناخته است.»

مى آيد:

در روايت يكم از باب دهم از باب هاى ازدواج بردگان اين گفته كه: «مردى كنيزى را مى فروشد كه هميشه منى اش را از او عزل مى كرده آيا بر اين مرد درباره اين كنيز استبرا هست ؟ حضرت فرمود: آرى.»

و در روايت پنجاه و پنجم از باب هفدهم از باب هاى طلاق فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «آن فرج (ناموس) است و قضيۀ فرج سخت است و از آن فرزند متولد مى شود و ما احتياط مى كنيم پس آن مرد با زن ازدواج نكند.»

و بنگريد ساير روايات باب را.

باب 72 ازدواج ارث بردنى نيست

خداوند تعالى مى فرمايد:

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! براى شما حلال نيست كه از زنان، از روى اكراه (و ايجاد ناراحتى براى آنها) ارث ببريد. و آنان را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتى از آنچه را به آنها داده ايد (از مهر) تملّك كنيد، مگر اينكه آنها عمل زشت آشكارى انجام دهند و با آنان به طور شايسته رفتار كنيد و اگر از آنها، (به جهتى) كراهت داشتيد، (فوراً تصميم به جدايى نگيريد) چه بسا چيزى خوشايند شما نباشد و خداوند خير فراوانى در آن قرار دهد.(1)

با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند هرگز ازدواج نكنيد مگر آنچه در گذشته (پيش از نزول اين حكم) انجام شده است؛ زيرا اين كار، عملى زشت و تنفر آور و راه نادرستى است.(2)

520-36919-(1) در روايت ابوجارود از امام باقر عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! براى شما حلال نيست كه از زنان از روى اكراه (و ايجاد ناراحتى براى آنها) ارث ببريد» آمده است كه: «در جاهليت در ابتدايى كه از قبيله هاى عرب اسلام آوردند وقتى كه دوست مرد مى مرد و زنى داشت آن مرد لباسش را بر آن زن مى انداخت و ازدواج آن زن را با همان مهر دوستش كه داده بود به ارث مى برد و همانگونه كه مالش را ارث مى برد ازدواج وى را نيز ارث مى برد.

ص: 371


1- . نساء 19/4.
2- . نساء 22/4.

القى محصن(1) ابن أبي قيس ثوبه على امرأة أبيه و هي كبيثة بنت معمّر بن معبد فورث نكاحها ثمّ تركها لا يدخل بها و لا ينفق عليها فأتت رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فقالت يا رسول اللّٰه مات أبو قيس بن الأسلب فورث ابنه محصن نكاحى فلا يدخل عليّ و لا ينفق عليّ و لا يخلّى سبيلى فألحق بأهلى فقال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ارجعى إلى بيتك فان يحدث اللّٰه في شأنك شيئاً أعلمتك به، فنزل «وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كٰانَ فٰاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سٰاءَ سَبِيلاً» فلحقت بأهلها و كانت نساء في المدينة قد و رث نكاحهنّ كما و رث نكاح كبيثة غير أنّه و رثهنّ غير الأبناء(2) فأنزل اللّٰه «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا اَلنِّسٰاءَ كَرْهاً».

521-36920-(2) تفسير العيّاشى 229/1: عن هاشم بن عبد اللّٰه بن السرىّ الجبلىّ قال: سألته عن قوله «وَ لاٰ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مٰا آتَيْتُمُوهُنَّ » قال فحكى كلاماً ثمّ قال كما يقول النبطيّة(1) إذا طرح عليها الثّوب عضلها فلا تستطيع تزويج غيره و كان هذا في الجاهليّة.

(73) باب حكم ما لو تزوّج رجلان بامرأتين فأدخلت زوجة كلّ و أحد منهما على الآخروحكم ما لو تزوّج الرّجل المرأة و قال لها انا من بنى فلان فلا يكون كذلك

522-36921-(2) فقيه 267/3: العلاء عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن رجلين نكحا امرأتين فأتى هذا بامرأة هذا و هذا بامرأة هذا قال تعتدّ هذه من هذا و هذه من هذا ثمّ ترجع كلّ و احدة إلى زوجها.

523-36922-(3) تهذيب 434/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 407/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد و عليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن الحسن بن محبوب عن جميل بن صالح عن

ص: 372


1- . نَبَطى و نباطى بتثليث النون و نَباطٍ، جمع: انباط و نبيط: قوم من العجم كانوا ينزلون بين العراقين سمّوا نبطاً لاستنباطهم مايخرج من الأرضين ثمّ استعمل في اخلاط الناس و عوامّهم و منه يقال كلمة نَبَطيّه أي عاميّة.
2- . محسن ئل.
3- . عن الابناء خ.

ولى چون ابوقيس بن اسلب مُرد، محصن بن ابى قيس جامه اش را بر روى زن برادرش انداخت - زن برادرش كبيثه دختر معمّر بن معبد بود - ازدواج او را ارث برد سپس آن زن را رها گذاشت و نه نزد او مى رفت و نه خرجى او را مى داد.

آن زن نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا! ابوقيس بن اسلب مُرد. پسرش محصن ازدواج مرا به ارث برد او نزد من نمى آيد و هزينۀ مرا نمى دهد و مرا آزاد و رها هم نمى سازد تا نزد خانواده ام بروم. حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: برو به خانه ات اگر خداوند درباره ات چيزى پديد آرد تو را از آن باخبر خواهم ساخت. پس از آن آيه آمد كه: «با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند هرگز ازدواج نكنيد مگر آنچه در گذشته (پيش از نزول اين حكم) انجام شده است زيرا اين كار، عملى زشت و تنفر آور و راه نادرستى است.»

پس آن زن به خانواده اش پيوست و زنانى در مدينه بودند كه ازدواج آنان نيز به ارث رفته بود همانگونه كه ازدواج كبيثه به ارث رفته بود تنها آنان را غير پسران ارث برده بودند پس از آن خداوند نازل كرد كه: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! براى شما حلال نيست كه زنان را از روى اكراه ارث ببريد.»

521-36920-(2) هاشم بن عبدالله بن سرى جبلى گويد: «از او دربارۀ فرموده خداوند كه: «و آنان را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتى از آنچه را كه به آنها داده ايد (از مهر) تملّك كنيد» پرسيدم. هاشم بن عبدالله گويد: او سخنى را برايم حكايت كرد، سپس فرمود: همانگونه كه قومى از عجم گويند: اگر لباس بر زن انداخته شود او را در فشار قرار داده است در نتيجه زن نمى تواند به ديگرى شوهر كند و اين در جاهليت بوده است.»

باب 73 حكم موردى كه دو مرد با دو زن ازدواج كنند و همسر هر كدام نزد ديگرى برده شودو نيز حكم موردى كه مرد با زن ازدواج كند و به زن بگويدمن از بنى فلان هستم و آن گونه نباشد

522-36921-(1) محمد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ دو مرد كه با دو زن ازدواج كنند زن اين را پيش آن و زن آن را پيش اين بياورند پرسيدم.

حضرت فرمود: اين زن از اين مرد و اين زن از اين مرد عدّه نگه مى دارد پس از آن هر كدام به شوهرش برمى گردد.»

523-36922-(2) امام صادق عليه السلام دربارۀ دو خواهر كه براى دو برادر در يك شب برده شدند و زن اين براى آن و زن آن براى اين برده شد، فرمود: «براى هركدام از اين دو با آميزش مهر ثابت است و اگر ولىّ اين دو

ص: 373

بعض أصحاب أبي عبد اللّٰه عليه السلام(1): في أختين أهديتا إلى أخوين(2) (فى ليلة يب كا) فأدخلت امرأة هذا على هذا و (أدخلت يب كا) امرأة هذا على هذا قال لكلّ واحدة منهما الصّداق بالغشيان و ان كان وليّهما تعمّد ذلك أغرم(3) الصّداق و لا يقرب واحد منهما امرأته حتّى تنقضى العدّة، فإذا انقضت العدّة صارت كلّ واحدة منهما إلى زوجها (الاوّل فقيه) بالنكاح الأوّل، قيل له فان ماتتا قبل انقضاء العدّة (قال كا يب) فقال يرجع الزوجان بنصف الصّداق على ورثتهما و يرثانهما الرجلان، قيل فان مات الرجلان(4) و هما في العدّة قال ترثانهما و لهما نصف المهر (المسمّى يب كا) و عليهما العدّة بعد ما تفرغان من العدّة الأولى تعتدّان عدّة المتوفّىٰ عنها زوجها. فقيه 267/3: روى الحسن بن محبوب عن جميل بن صالح أنّ أبا عبد اللّٰه عليه السلام قال في أختين (و ذكر مثله). المقنع 105: و سئل الصادق عليه السلام عن أختين أهديتا (و ذكر نحوه).

524-36923-(3) تهذيب 432/7: الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ قال:

سألته عن رجلين نكحا امرأتين فأتى هذا بامرأة ذا و أتى هذا بامرأة ذا قال عليه السلام تعتدّ هذه من هذا و هذه من هذا ثمّ يرجع كل واحدة منهنّ (5) إلى زوجها و قال في رجل يتزوّج المرأة فيقول لها أنا من بنى فلان فلا يكون كذلك قال تفسخ النكاح أو قال تردّ النكاح.

ص: 374


1- . عن بعض أصحابنا عن أبي عبداللّٰه يب.
2- . لأخوين فقيه.
3- . غرم يب.
4- . الزوجان فقيه.
5- . منها خ.

دختر عمداً اين كار را كرده مهر به عهدۀ اوست و هيچكدام از اين دو تا گذشت زمان عدّه با همسرش نزديكى نكند چون عدّه گذشت هركدام از اين دو به شوهرش باز مى گردد با همان ازدواج نخست (و نياز به عقد مجدّد نيست). از امام سؤال شد: اگر بيش از گذشت عدّه اين دو خواهر مردند؟ حضرت فرمود: دو شوهر نيمى از مهر را از ورثۀ آن دو مى گيرند و اين دو مرد از آن دو زن ارث مى برند.

سؤال شد: اگر دو مرد مردند در حالى كه دو زن در عدّه هستند؟

حضرت فرمود: آن دو زن از دو مرد ارث مى برند و براى آن دو زن نيمى از مهر مشخص شده است و بايد عدّه نگاه دارند پس از فارغ شدن از عدّۀ نخست و اين دو عدّۀ زنى كه شوهرش مرده است را نگاه مى دارند.»

524-36923-(3) حلبى گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) درباره دو مرد كه با دو زن ازدواج كرده اند و زن اين را براى آن و زن آن را براى اين آورده اند پرسيدم.

حضرت فرمود: اين زن از اين مرد و اين زن از اين مرد عدّه نگه مى دارد پس از آن هركدام اين زنان به شوهرش باز مى گردد.

حضرت دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج مى كند و به زن مى گويد كه من از بنى فلان (يعنى فلان قبيله) هستم و اينگونه نيست فرمود: ازدواج فسخ مى شود يا آن كه فرمود: ازدواج برگردانده مى شود.»

ص: 375

أبواب مباشرة النّساء و معاشرتهنّ و جملة من أحكام الزّوجين و وظائفهما

(1) باب انّ من السنّة التّزويج و الزّفاف باللّيل و جواز ضرب الدّفّ و انشاد الشّعر و استحباب التّكبير و التّحميد عند الزّفاف

525-36924-(1) كافى 366/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن عليّ بن فضال عن عليّ بن عقبة عن أبيه عن ميّسر بن عبد العزيز عن أبي جعفر عليه السلام قال قال يا ميّسر تزوّج بالليل فانّ اللّٰه جعله سكناً و لا تطلب حاجةً بالليل فانّ الليل مظلم قال ثمّ قال إنّ للطّارق(1) لحقّاً عظيماً و انّ للصاحب لحقّاً عظيماً. تفسير العيّاشى 371/1: عن عليّ بن عقبة عن أبيه عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال تزوّجوا بالليل (و ذكر نحوه إلى قوله مظلم).

526-36925-(2) تهذيب 418/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 366/5: الحسين بن محمّد عن معلى بن محمّد عن الحسن بن عليّ الوشّاء عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال سمعته يقول في التزويج قال (انّ يب) من السّنّة التّزويج باللّيل لأنّ اللّٰه عزّ و جلّ جعل اللّيل سكناً و النساء انّما هنّ سكن.

527-36926-(3) تفسير العيّاشى 371/1: عن الحسن بن عليّ ابن بنت إلياس قال سمعت أبا الحسن الرضا عليه السلام يقول إنّ اللّٰه جعل الليل سكناً و جعل النساء سكناً و من السّنّة التزويج بالليل و إطعام الطّعام.

ص: 376


1- . طرق الرجلُ القومَ : أتاهم ليلاً المنجد.

فصل دوم باب هاى مباشرت جنسى و حقوق و تكاليف زوجين

باب 1 آداب عروسى و مستحبات آن

525-36924-(1) ميسّر بن عبدالعزيز گويد: «امام باقر عليه السلام فرمودند: اى ميسّر ازدواجت را در شب قرار بده چرا كه خداوند شب را آرامش قرار داده است و در شب به دنبال كارى مرو چرا كه شب تاريك است. ميسر گفت: امام افزود: كسى كه در شب بر تو وارد مى شود حق بزرگى دارد و همراه و همنشين نيز حقّ بزرگى دارد.»

526-36925-(2) حسن بن علىّ وشاء گويد: «از امام رضا عليه السلام شنيدم كه دربارۀ ازدواج مى فرمود: ازدواج در شب سنّت است چرا كه خداوند شب را آرامش قرار داده است و زنان تنها آرامش هستند.»

527-36926-(3) حسن بن على ابن بنت الياس گويد: «از حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: خداوند شب را آرامش قرار داده و نيز خداوند زنان را آرامش قرار داده است و ازدواج در شب و دادن غذا سنّت است.»

ص: 377

528-36927-(4) تهذيب 418/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 366/5: عليّ (بن إبراهيم كا) عن أبيه عن النوفليّ عن فيه 254/3: السكونىّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال زفّوا عرائسكم ليلاً و أطعموا ضحىً (1). جامع الأحاديث 84 حدّثنا محمّد بن عبد اللّٰه قال حدّثنا محمّد بن جعفر (بن محمّد خ) الرزّاز عن خاله عليّ بن محمّد عن عمرو بن عثمان الخزّاز عن النوفليّ عن السّكونىّ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله زفّوا (و ذكر مثله). الجعفريّات 110: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله زفّوا (و ذكر مثله). مستدرك 195/14: و رواه الراونديّ عنه صلّى اللّه عليه و آله (مثله). الدعائم 210/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله مثله.

529-36928-(5) الخصال 112: حدّثنا جعفر بن عليّ بن الحسن الكوفيّ رضي اللّه عنه عن جدّه الحسن بن عليّ عن جدّه عبد اللّٰه بن المغيرة عن السّكونىّ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لا سهر إلّا في ثلاث متهجّد بالقرآن، أو في طلب العلم، أو عروس تهدى إلى زوجها. الجعفريّات 94: بإسناده عن عليّ عليه السلام عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله مثله إلّا أنّ فيه (أو طالب العلم). مستدرك 195/14: و رواه الراونديّ في نوادره عنه صلّى اللّه عليه و آله (مثله). الدعائم 210/2:

عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله نحوه.

530-36929-(6) فقيه 253/3: روى عن جابر بن عبد اللّٰه الأنصارىّ قال لمّا زوّج رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فاطمة من على عليهما السلام أتاه ناس من قريش فقالوا إنّك زوّجت عليّاً بمهرٍ خسيسٍ فقال لهم ما أنا زوّجت عليّاً و لكنّ اللّٰه عزّ و جلّ زوّجه ليلة أسرى بى عند سدرة المنتهى أوحى اللّٰه عزّ و جلّ إلى السدرة أن أنثرى فنثرت الدرّ و الجوهر على الحور العين فهنّ يتهادينه(2) و يتفاخرن به و يقلن هذا من نثار فاطمة بنت محمّد صلّى اللّه عليه و آله، فلمّا كانت ليلة الزفاف أتى النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله ببغلته الشهباء(3) و ثنى عليها قطيفةً و قال لفاطمة عليها السلام اركبى و أمر سلمان رضي اللّه عنه أن يقودها و النبيّ صلّى اللّه عليه و آله يسوقها فبينا هو في بعض الطريق إذ سمع النبيّ صلّى اللّه عليه و آله

ص: 378


1- . الضحىٰ من طلوع الشمس الى ان يرتفع النهار و تبيّض الشمس جدّاً. اللسان، ج 14، ص 475.
2- . أي يهدى بعضهنّ الى بعض و في الحديث تهادوا تحابّوا.
3- . و هي اسم بغلة رسول اللّه 9 أخذ من الشهبة في الألوان و هو البياض الذي غلب على السواد.

528-36927-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «شب، عروس ها را به خانۀ شوهر ببريد و روز وليمۀ عروسى بدهيد.»

529-36928-(5) امام صادق عليه السلام از پدر بزرگوارشان روايت كرده اند كه فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: بيدارى شب نيست مگر در سه مورد: كسى كه با تلاوت قرآن بيدار است و يا در پى تحصيل دانش است و يا عروسى كه او را به خانۀ شوهرش مى برند.»

530-36929-(6) جابر بن عبدالله انصارى گويد: «چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به همسرى حضرت على عليه السلام درآورد مردمى از قريش نزد حضرت آمدند و گفتند: شما دخترتان را به همسرى على عليه السلام با مهر كم درآورديد.

حضرت به آنان فرمود: من دخترم را به همسرى على درنياوردم و آن خداوند عز و جل بود كه در شبى كه مرا به آسمان ها برد در نزد سدرة المنتهى، فاطمه را به على تزويج كرد.

خداوند عز و جل به درخت سدر وحى كرد كه بپاش، آن گاه درخت درّ و گوهر بر روى حورالعين پاشيد.

حورالعين آن درّ و گوهر را به يكديگر مى دهند و بدان بر يكديگر فخر مى كنند و مى گويند اين از چيزى است كه در جشن عقد فاطمه دختر حضرت محمد صلى الله عليه و آله پاشيده شده است.

و چون شب زفاف شد پيامبر صلى الله عليه و آله استر شهباى خود را آورد و پارچه اى را بر روى آن تا كرده انداخت و به فاطمه عليها السلام فرمود: سوار شو و به سلمان دستور داد كه استر را از جلو ببرد و پيامبر صلى الله عليه و آله

ص: 379

وجبة(1) فإذا هو بجبرئيل عليه السلام في سبعين ألفاً و ميكائيل في سبعين ألفاً فقال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ما أهبطكم إلى الأرض قالوا جئنا نزف(2) فاطمة عليها السلام إلى زوجها و كبّر جبرئيل عليه السلام و كبّر ميكائيل عليه السلام و كبّرت الملائكة و كبّر محمّد صلّى اللّه عليه و آله فوضع التكبير على العرائس من تلك الليلة.

أمالى ابن الطوسيّ 257: أخبرنا الشيخ الأجلّ المفيد أبو عليّ الحسن بن محمّد بن الحسن الطوسيّ رحمه اللّه قال أخبرنا الشّيخ السّعيد الوالد أبو جعفر محمّد ابن الحسن بن عليّ الطّوسىّ رضي اللّه عنه قال أخبرنا أبو عمر عبدالواحد بن محمّد بن عبد اللّٰه بن محمّد بن مهديّ قال أخبرنا أحمد قال حدّثنا محمّد بن أحمد بن الحسن قال حدّثنا موسى بن إبراهيم المروزىّ قال حدّثنا موسى بن جعفر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عن جابر بن عبد اللّٰه (نحوه بتفاوت يسير).

531-36930-(7) مدينة المعاجز 136: صاحب كتاب مسند فاطمة عليها السلام قال حدّثنا أبو المفضّل محمّد بن عبد اللّٰه قال حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن سعيد الهمدانيّ قال حدّثنا موسى بن إبراهيم المروزىّ قال حدّثنا موسى بن جعفر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عن جابر بن عبد اللّٰه الأنصارىّ قال لمّا زوّج رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فاطمة من عليّ عليهما السلام أتاه ناس من قريش فقالوا انّك زوّجت عليّاً بمهر قليل فقال ما أنا زوّجت عليّاً عليه السلام و لكنّ اللّٰه زوّجه ليلة أسرى بى إلى السّماء فصرت عند سدرة المنتهى أوحى اللّٰه إلى السّدرة أن أنثرى ما عليك فنثرت الدرّ و الجوهر و المرجان فابتدر الحور العين فالتقطن فهنّ يتهادينه و يتفاخرن به و يقلن هذا من نثار فاطمة بنت محمّد صلّى اللّه عليه و آله فلمّا كانت ليلة الزفاف أتى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ببغلته الشهباء و ثنّىٰ عليها قطيفةً و قال لفاطمة عليها السلام اركبى و أمر سلمان أن يقودها و النبيّ صلّى اللّه عليه و آله يسوقها فبينا هم في بعض الطريق إذ سمع النبيّ صلّى اللّه عليه و آله وجبةً فإذا هو جبرئيل في سبعين ألفاً و ميكائيل في سبعين ألفاً قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ما أهبطكم إلى الأرض قالوا جئنا نزفّ فاطمة عليها السلام إلى زوجها عليّ بن أبي طالب عليه السلام فكبّر جبرئيل و ميكائيل و كبّرت الملائكة و كبّر محمّد صلّى اللّه عليه و آله فوقع التكبير على العرائس من تلك الليلة الخبر.

ص: 380


1- . الوجبة: صوت الشيء يسقط فيسمع له كالهدّة. اللسان، ج 1، ص 794.
2- . الزفاف: الاهداء.

در پى استر حركت كردند در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در بين راه بودند ناگاه صدايى شنيدند كه جبرئيل عليه السلام همراه با هفتاد هزار و ميكائيل همراه با هفتاد هزار فرشته بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: براى چه به زمين آمده ايد؟ گفتند: آمده ايم تا فاطمه عليها السلام را به خانه شوهرش ببريم و جبرئيل تكبير گفت و ميكائيل نيز تكبير گفت و فرشتگان تكبير گفتند و حضرت محمد صلى الله عليه و آله نيز تكبير گفتند و از همان شب تكبير گويى بر عروس ها تشريع شد.»

531-36930-(7) جابر بن عبدالله انصارى گويد: «چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به همسرى على عليه السلام درآورد مردمى از قريش نزد حضرت آمدند و گفتند: شما على را با مهر كم همسر داديد. حضرت فرمود: من به على همسر نداده ام خداوند به او در شبى كه مرا به آسمان برده است، همسر داده است من به سدرة المنتهى رسيدم خداوند به سدره وحى كرد كه بپاش هرچه بر روى توست درخت سدره، درّ و گوهر و مرجان پاشيد، حورالعين شتاب كردند و درّ و گوهر را جمع كردند. حورالعين درّ و گوهر و مرجان را به يكديگر هديه مى دهند و بدان بر يكديگر فخر مى كنند و مى گويند كه اين از آن چيزى است كه بر فاطمه دختر حضرت محمد صلى الله عليه و آله پاشيده شده است.

و چون شب زفاف شد پيامبر صلى الله عليه و آله استر شهباى خود را آورد و پارچه اى را بر روى آن تا كرد و به فاطمه عليها السلام فرمود: سوار شو و دستور داد كه حضرت سلمان مهار ناقه را بگيرد و پيامبر صلى الله عليه و آله خود در پى ناقه حركت مى كرد در حالى كه در ميان راه بودند پيامبر صلى الله عليه و آله صدايى شنيد كه جبرئيل همراه با هفتاد هزار و ميكائيل همراه با هفتاد هزار فرشته بودند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: براى چه به زمين آمده ايد؟ گفتند: آمده ايم تا فاطمه عليها السلام را نزد شوهرش على بن ابى طالب عليه السلام ببريم. جبرئيل تكبير گفت و ميكائيل نيز و فرشتگان تكبير گفتند و حضرت محمّد صلى الله عليه و آله تكبير گفتند و از آن شب تكبير گفتن براى عروس ها باب شد....»

ص: 381

532-36931-(8) و فيه و عنه قال حدّثني أبو الحسين محمّد بن هارون بن موسى التلعكبرىّ قال حدّثنا أبى قال حدّثنا أحمد بن عليّ بن مهديّ قال حدّثنا أبى قال حدّثنا عليّ بن موسى الرّضا (عن أبيه ك) عن جعفر عن أبيه الباقر عليهم السلام قال حدّثني جابر بن عبد اللّٰه الأنصارىّ قال لمّا كانت الليلة الّتى أهدى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فاطمة إلى عليّ عليهما السلام دعا بعلىّ عليه السلام فأجلسه عن يمينه و دعا بها فأجلسها عن شماله ثمّ جمع رأسهما(1) ثمّ قام و قاما و هو بينهما يريد منزل عليّ عليه السلام فكبّر جبرئيل في الملائكة فسمع النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فكبّر و كبّر المسلمون و هو أوّل تكبير كان في زفافٍ فصارت سنّة.

533-36932-(9) و فيه و عنه قال و حدّثنا أبو الحسن أحمد بن الفرج بن منصور قال حدّثنا أبو الحسن عليّ بن الحسين بن موسى قال حدّثنا سعد بن عبد اللّٰه عن أبي إسحاق إبراهيم بن محمّد بن سعيد الثقفىّ قال حدّثنا أبو الحسن الأسدىّ قال حدّثنا الحسن بن عليّ ابن أبي حمزة قال حدّثني أبى عن عليّ بن عبد اللّٰه عن أبي عبد اللّٰه جعفر بن محمّد عليهما السلام قال لمّا زفّت فاطمة إلى عليّ عليهما السلام نزل جبرئيل و ميكائيل و إسرافيل و نزل معهم سبعون ألف ملك قال فقدمت بغلة رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ذلول و عليها شملة قال: فأمسك جبرئيل باللجام و أمسك إسرافيل بالركاب و أمسك ميكائيل بالثفر(2) و رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله يسوّى عليها ثيابها، فكبّر جبرئيل و كبّر إسرافيل و كبّر ميكائيل فكبّرت الملائكة و جرت السّنّة بالتكبير في الزفاف إلىٰ يوم القيامة.

534-36933-(10) المناقب 354/3: كتاب مولد فاطمة عليها السلام عن ابن بابوية في خبر: أمر النبيّ صلّى اللّه عليه و آله بنات عبد المطلّب و نساء المهاجرين و الأنصار أن يمضين في صحبة فاطمة عليها السلام و أن يفرحن و يرجزن و يكبّرن و يحمدن و لا يقلن ما لا يرضى اللّٰه. قال جابر فأركبها على ناقته.

و في رواية: على بغلته الشهباء و أخذ سلمان زمامها و حولها سبعون حوراء و النبيّ و حمزة و عقيل و جعفر و أهل البيت يمشون خلفها مشهرين سيوفهم و نساء النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قدّامها يرجزن فأنشأت اُمّ سلمة:

سرن بعون اللّٰه جاراتى *** و اشكرنه في كلّ حالاتِ

532

ص: 382


1- . رأسيهما ك.
2- . الثفر: السير الذي في مؤخّر السرج.

532-36931-(8) امام باقر عليه السلام فرمود: «جابر بن عبدالله انصارى برايم حديث كرد كه چون آن شب شد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليها السلام را براى حضرت على عليه السلام بردند حضرت على عليه السلام را خواستند او را سمت راست نشاندند و حضرت فاطمه عليها السلام را نيز خواستند و او را سمت چپ خويش نشاندند سپس سر هر دو را جمع كردند سپس حضرت برخاست و آن دو برخاستند. حضرت در ميان آن دو به سوى منزل على عليه السلام حركت كردند. جبرئيل همراه با فرشتگان تكبير گفتند پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدند و تكبير گفتند و مسلمانان نيز تكبير گفتند و اين نخستين تكبيرى بود كه در شب زفاف گفته شد و از آن به بعد سنّت گرديد.»

533-36932-(9) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «چون در شب زفاف، حضرت فاطمه عليها السلام نزد حضرت على عليه السلام رفت جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل فرود آمدند و هفتاد هزار فرشته نيز با آنان بودند. حضرت فرمود:

استر ذلول [\رام] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در حالى كه چيزى بر روى آن انداخته شده بود آوردند. جبرئيل لجام استر را گرفت و اسرافيل ركاب را و ميكائيل بند پوستى زين را و رسول خدا صلى الله عليه و آله بر روى استر لباس هاى حضرت فاطمه عليها السلام را مرتّب مى كرد جبرئيل تكبير گفت و اسرافيل نيز و ميكائيل، پس از آن، همه فرشتگان تكبير گفتند و سنّت به گفتن تكبير در هنگام زفاف (بردن عروس) تا روز قيامت جارى شد.»

534-36933-(10) پيامبر صلى الله عليه و آله به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار دستور دادند تا در همراهى فاطمه عليها السلام حركت كنند و شادى كنند و سرود بخوانند، تكبير بگويند و حمد الهى كنند و چيزى كه خداوند نمى پسندد نگويند.

جابر گفت: پس از آن پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليها السلام را بر شتر خويش سوار كردند.

و در روايتى آمده كه: بر استر شهباى خود سوار نمودند و سلمان زمام استر را گرفت و در اطراف حضرت فاطمه هفتاد حوريه و پيامبر و حمزه و عقيل و جعفر و اهل خانه بودند. اينان پشت سر حضرت با شمشيرهاى برهنه حركت مى كردند و زنان پيامبر صلى الله عليه و آله در پيش روى حضرت فاطمه عليها السلام سرود مى خواندند.

ام سلمه اين شعر را سرود:

زنان همسايه به يارى خدا حركت كردند

و خدا را در همه حالات شكر كنيد

ص: 383

واذكرن ما أنعم ربّ العلى *** من كشف مكروهٍ و آفاتِ

فقد هدانا بعد كفرٍ و قد *** أنعشنا ربّ السّماواتِ

و سرن مع خير نساء الورى *** تفدى بعمّاتٍ و خالاتِ

يا بنت من فضّله ذو العُلى *** بالوحى منه و الرسالاتِ

إلى آخر الخبر.

535-36934-(11) الدعائم 205/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه مرّ ببنى زُريق فسمع عزفاً(1) فقال ما هذا قالوا يا رسول اللّٰه نكح فلان، فقال كمل دينه، هذا النكاح لا السّفاح، و لا يكون نكاح في السرّ حتّى يرى دخان أو يسمع حسّ دفٍّ ، و قال الفرق ما بين النكاح و السّفاح ضرب الدّفّ .

الجعفريّات 110: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فَرَّقَ بين (و ذكر مثله).

536-36935-(12) الدعائم 206/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال لمّا كانت اللّيلة الّتى بنى(2) فيها عليّ عليه السلام بفاطمة سمع رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ضرب الدّفّ فقال ما هذا قالت اُمّ سلمة يا رسول اللّٰه هذه أسماء بنت عميس تضرب بالدفّ أرادت فيه فرح فاطمة صلوات اللّٰه عليها لئلّا ترى أنّه لمّا ماتت اُمّها لم تجد من يقوم لها، فرفع رسول اللّٰه يده إلى السّماء ثمّ قال اللّهمّ أدخل على أسماء ابنة عميس السّرور كما أفرحت ابنتى ثمّ دعا بها فقال يا أسماء ما تقولون إذا نقرتم(3) بالدفّ فقالت ما ندرى ما نقول يا رسول اللّٰه في ذلك انّما أردت فرحها قال فلا تقولوا هُجْراً(4). و هذا و ما هو في معناه انّما جاءت الرخصة فيه كما ذكرناه في النكاح لاستحباب إشهاده و ابانته عن السّفاح.

537-36936-(13) الدعائم 205/2: عن أبي جعفر محمّد بن على عليهما السلام أنّ رجلاً من شيعته أتاه فقال يا ابن رسول اللّٰه، وردت المدينة فنزلت على رجلٍ أعرفه و لا أعرفه بشيءٍ من اللّهو فإذا جميع الملاهى عنده و قد وقعت في أمرٍ مٰا وقعت في مثله، فقال له أحسن جوار القوم حتّى تخرج من عندهم فقال يا ابن رسول اللّٰه فما ترى في هذا الشّأن قال أمّا القَيْنة(5) الّتى تتّخذ لهذا فحرام و أمّا ما كان في العُرس و أشباهه فلا بأس به.

ص: 384


1- . العَزْف: صوت الدّفّ المنجد.
2- . بنى على أهله و بأهله اي عروسه: زفّت إليه دخل عليها المنجد.
3- . نقره: ضربه المنجد.
4- . الهُجْر: القبيح من الكلام المنجد.
5- . القينة: الأمة المغنيّة خاصّة. مجمع القينة: الأمة المغنيّة تكون من التزيّن لانّها كانت تزيّن. اللسان، ج 13، ص 351.

و به ياد بياوريد نعمت هايى را كه پروردگار بلندمرتبه داده است

و بدى ها و آفاتى را كه برطرف ساخته است

او ما را پس از كفر هدايت نموده

و خداوند آسمان ها ما را زنده كرده است

حركت كنيد با بهترين زنان دنيا

بانويى كه عمه ها و خاله هايش به هدايتش باد

اى دختر كسى كه خداوند بلند مرتبه او را

با وحى به او و پيام هايش او را برترى بخشيد

... تا پايان روايت»

535-36934-(11) رسول خدا صلى الله عليه و آله به قبيله بنى زريق عبورشان افتاد. صداى دفّ شنيدند، فرمودند: «اين چيست ؟ گفتند: اى رسول خدا! فلان كس ازدواج كرده است. حضرت فرمود: دينش كامل شده است اين ازدواج است نه زنا و ازدواج در نهان نمى باشد تا آنكه دودى يا صداى دفّى شنيده شود.

حضرت فرمود: فرق بين ازدواج و زنا زدن دفّ است.»

536-36935-(12) امام صادق عليه السلام فرمود: «چون شب عروسى حضرت على عليه السلام با فاطمه عليها السلام شد رسول خدا صلى الله عليه و آله صداى دف زدن را شنيدند، حضرت فرمود: اين چيست ؟ امّ سلمه گفت: اى رسول خدا! اين اسماء بنت عميس است كه با دف مى زند او منظورش با اين كار شادى حضرت زهرا عليها السلام است تا حضرت فاطمه احساس نكند هم اكنون كه مادرش مرده است كسى نيست كه به جاى مادرش باشد.

رسول خدا دستش را به آسمان برداشت و سپس فرمود: خداوندا! بر اسماء بنت عميس شادى وارد ساز آن گونه كه دخترم را شاد ساخت. پس از آن، حضرت، اسماء را خواست و گفت: اى اسماء! چه مى گوييد زمانى كه دف مى زنيد؟ اسماء گفت: ما نمى دانيم كه چه مى گوييم در اين مورد اى رسول خدا من تنها مى خواستم فاطمه را شاد كنم. حضرت فرمود: پس گفتۀ زشتى نگوييد.

و اين و آنچه در اين معنى است رخصت در آن آمده همانگونه كه در نكاح ذكر كرديم چون علنى كردن و جداسازى آن از زنا مستحبّ است.»

537-36936-(13) مردى از شيعيان امام باقر عليه السلام نزد حضرت آمد و گفت: «اى پسر رسول خدا! مدينه آمدم، بر فردى كه او را مى شناختم مهمان شدم ولى او را در ارتباط با هيچ گونه لهوى نمى شناختم اما ديدم كه همه انواع وسايل لهو نزد اوست و در حالتى گير كردم كه تاكنون چنين برايم اتّفاق نيفتاده بود.

حضرت به او فرمود: با آن گروه نيك هم صحبتى كن تا زمانى كه از نزدشان بروى.

او گفت: اى فرزند رسول خدا! در اين باره نظر شما چيست ؟ حضرت فرمود: اما كنيز خواننده اى كه براى اين كار مى گيرند حرام است و اما آنچه كه در عروسى و مانند آن است اشكالى ندارد.»

ص: 385

538-36937-(14) الجعفريّات 110: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قالت الأنصار يا رسول اللّٰه ما ذا نقول إذا زفّينا عرائسنا فقال صلّى اللّه عليه و آله أتيناكم أتيناكم فحيّونا نحيّيكم لولا الهديّة(1) الحمراء، ما حلّت فتاتنا بواديكم.

و تقدّم في

رواية النوفليّ (1) من باب (30) استحباب طلب الحوائج بالنهار من أبواب طلب الرزق (ج 22) قوله عليه السلام و إذا تزوّجتم فتزوّجوا باللّيل فانّ اللّٰه تعالى جعل اللّيل سكناً.

(2) باب استحباب إكرام العروس و غَسل رجليها و منعها في أسبوعها عمّا يضرّ بها و صبّ الماء من باب الدّار إلى أقصاها و بيان آداب الملامسة و أوقاتها الممدوحة و المكروهة و أماكنها و ما يكره عندها

539-36938-(1) فقيه 358/3: روى عن أبي سعيد الخدريّ قال أوصىٰ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله عليّ بن أبي طالب عليه السلام فقال يا عليّ إذا دخلت العروس بيتك فاخلع خفّيها حين تجلس و اغسل رجليها و صبّ الماء من باب دارك إلى أقصى دارك فإنّك إذا فعلت ذلك أخرج اللّٰه من دارك سبعين ألف لون(2) من الفقر، و أدخل فيه(3) سبعين ألف لون(4) من البركة و أنزل عليك سبعين رحمةً ترفرف(5) على رأس العروس حتّى تنال بركتها كلّ زاويةٍ في بيتك و تأمن العروس من الجنون و الجذام و البرص أن يصيبها ما دامت في تلك الدار، و امنع العروس في أسبوعها من الألبان و الخَلّ و الكزبرة(6) و التّفاح الحامض من هذه الأربعة الأشياء فقال عليّ عليه السلام يا رسول اللّٰه و لأىّ شيء أمنعها هذه الأشياء الأربعة، قال لأنّ الرحم تعقم و تبرد من هذه الأربعة الأشياء عن الولد، و لَحصير في ناحية البيت خير من امرأة لا تلد، فقال عليّ عليه السلام يا رسول اللّٰه ما بال الخلّ تمنع منه قال إذا حاضت على الخَلّ لم تطهر أبداً بتمام، و الكزبرة تثير الحيض في

ص: 386


1- . الذهبة الحمراء خ.
2- . سبعين نوعاً الاختصاص سبعين لوناً العلل.
3- . فيها علل أمالى.
4- . سبعين نوعاً الاختصاص سبعين لوناً العلل.
5- . رفرف الطائر: حرّك جناحيه في الهواء إذا حرّك جناحيه حول الشيء يريدان يقع عليه.
6- . الكزبرة: من الأبازير بضمّ الباء و قد تفتح، قال و أظنّه معرّباً. اللسان. الابازير جمع ابزار و ابزار جمع البزر أي التابل و هو مايطيّب به الغذاء المنجد.

538-36937-(14) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «انصار گفتند: اى رسول خدا! هنگامى كه عروس مى بريم چه بگوييم ؟ حضرت فرمود: آمديم نزد شما آمديم نزد شما به ما درود و سلام بفرستيد ما هم به شما درود و سلام مى دهيم اگر هديۀ سرخ [\طلا] نبود دختر جوان ما در سرزمين شما فرود نمى آمد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب سى ام از باب هاى طلب رزق فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و چون همسر مى گيريد در شب همسر بگيرد چرا كه خداوند متعال شب را آرامش قرار داده است.»

باب 2 آداب شب زفاف

539-36938-(1) ابو سعيد خدرى گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله به امير المؤمنين على بن ابى طالب سفارش كرد و فرمود: اى على! چون عروس به خانه ات درآمد هنگامى كه مى نشيند كفش از پايش درآور، دو پايش را بشوى و از لب در خانه تا دورترين نقطۀ خانه آب بريز چرا كه چون چنين كنى خداوند هفتاد هزار نوع فقر را از خانه ات بيرون كند و هفتاد هزار نوع بركت را به خانه ات وارد سازد و هفتاد رحمت بر تو نازل كند كه پايش را بر سر عروس بگشايد تا آنكه بركت عروس به همۀ گوشه هاى خانه ات برسد و عروس از ديوانگى، خوره، پيسى تا مادامى كه در آن خانه است در امان بماند و عروس را در هفته عروسى اش از شيرها، سركه، ادويه جات، سيب ترش بازدار از اين چهار چيز. على عليه السلام گفت: اى رسول خدا! براى چه عروس را از اين چهار چيز منع كنم ؟ حضرت فرمود: چون رحم زن به واسطه اين چهار چيز از فرزند آورى عقيم و سرد مى شود در حالى كه حصير گوشۀ خانه بهتر از زنى است كه نمى زايد.

على عليه السلام فرمود: اى رسول خدا! چرا او را از سركه منع مى كنند؟ حضرت فرمود: چون اگر در حال خوردن سركه حيض شود هرگز به طور كامل پاك نمى شود و ادويه جات حيض را در شكم زن برمى انگيزد و زايمان را بر او سخت مى كند و سيب ترش حيض او را قطع مى كند و اين دردى براى او مى شود.

ص: 387

بطنها و تشدّد عليها الولادة و التّفاح الحامض يقطع حيضها فيصير داءً عليها، ثمّ قال يا عليّ لا تجامع امرأتك في أوّل الشّهر و وسطه و آخره، فانّ الجنون و الجذام و الخَبَل(1) يسرع إليها و الى ولدها، يا عليّ لا تجامع امرأتك بعد الظّهر فإنّه إن قضى بينكما ولد في ذلك الوقت يكون أحول و الشّيطان يفرح بالحَوَل في الإنسان، يا عليّ لا تتكلّم عند الجماع فإنّه إن قضى بينكما ولد لا يؤمن أن يكون أخرس، و لا ينظرنّ أحد إلى فرج امرأته، و ليغضّ بصره عند الجماع فانّ النظر إلى الفرج يورث العمى في الولد، يا عليّ لا تجامع امرأتك بشهوة امرأة غيرك فانّى أخشى إن قضى بينكما ولد أن يكون مخنّثاً أو مؤنّثاً مخبّلاً(2)، يا عليّ من كان جنباً في الفراش مع امرأته فلا يقرأ القرآن فانّى أخشى أن تنزل عليهما نار من السماء فتحرقهما (قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه يعنى به قراءة العزائم دون غيرها) يا عليّ لا تجامع امرأتك إلّا و معك خرقة و مع أهلك خرقة، و لا تمسحا بخرقةٍ واحدةٍ فتقع الشّهوة على الشّهوة، فانّ ذلك يعقّب العداوة بينكما، ثمّ يؤدّيكما إلى الفرقة و الطّلاق، يا عليّ لا تجامع امرأتك من قيامٍ فانّ ذلك من فعل الحمير فان قضى بينكما ولد كان بوّالاً في الفراش كالحمير البوّالة في كلّ مكان، يا عليّ لا تجامع امرأتك في ليلة الأضحى فإنّه إن قضى بينكما ولد يكون له ستّ أصابع أو أربع أصابع، يا عليّ لا تجامع امرأتك تحت شجرة مثمرة فإنّه إن قضى بينكما ولد يكون جلّاداً أو قتّالاً أو عريفاً(3)، يا عليّ لا تجامع امرأتك في و جه الشّمس و تلالؤئها إلّا أن ترخى ستراً فيستر كما فإنّه إن قضى بينكما ولد لا يزال في بؤس و فقر حتّى يموت، يا عليّ لا تجامع امرأتك بين الأذان و الإقامة فإنّه إن قضى بينكما ولد يكون حريصاً على إهراق الدّماء، يا عليّ إذا حملت امرأتك فلا تجامعها إلّا و أنت على و ضوءٍ فإنّه إن قضى بينكما ولد يكون أعمى القلب بخيل اليد، يا عليّ لا تجامع أهلك في النصف من شعبان فإنّه إن قضى بينكما ولد يكون مشؤماً(4) ذا شامةٍ في وجهه، يا عليّ لا تجامع أهلك في آخر

ص: 388


1- . الخَبَل فساد الأعضاء و الفالج و قطع الأيدي و الارجل المنجد.
2- . مبدّلاً خ العلل متذللاً الاختصاص.
3- . العرفاء جمع عريف و هو القيّم بأمور القبيلة أو الجماعة من الناس يلي أمورهم و يتعرّف الأمير منه أحوالهم فعيل بمعنى فاعل و العرافة عمله و قوله العرفاء في النار تحذير من التعرّض للرياسة.
4- . مشوّهاً ذا شامة في شعره و وجهه العلل.

سپس پيامبر فرمود: اى على! با همسرت در ابتدا، وسط و پايان ماه آميزش مكن چرا كه ديوانگى، جذام و فلج به سوى وى و فرزندش شتاب مى گيرد.

اى على! با همسرت پس از ظهر آميزش مكن چرا كه فرزندى كه در آن وقت براى تان رقم بخورد دوبين مى شود و شيطان به وجود دوبينى در انسان شاد مى شود.

اى على! به هنگام آميزش سخن مگوى چون اگر فرزندى بين شما پديد آيد ايمن از اين نيست كه گنگ و لال شود و كسى به آلت همسرش نگاه نكند و چشمش را به هنگام آميزش بپوشد چون نگاه به آلت زن موجب كورى در فرزند مى شود. اى على! با همسرت با شهوت زن ديگرى آميزش مكن چون مى ترسم كه اگر فرزندى نصيب تان شود زن صفت و يا زن ديوانه باشد.

اى على! هركس در بستر با همسرش جنب باشد قرآن نخواند چرا كه من مى ترسم آتشى از آسمان بيايد و اين دو را بسوزاند.

(تذكر: مصنف اين كتاب يعنى مرحوم صدوق نويسنده كتاب من لا يحضره الفقيه گويد: «منظور از قرآن همان خواندن سوره هاى سجده دار است نه قرآن.»)

اى على! با همسرت آميزش مكن مگر اينكه با تو يك پارچه و با همسرت يك پارچه باشد و با يك پارچه هردو خود را پاك نكنيد كه شهوت بر روى شهوت قرار مى گيرد و اين موجب دشمنى ميان تان مى شود و پس از آن منجر به جدايى و طلاق مى گردد.

اى على! با همسرت ايستاده آميزش مكن چرا كه اين كار الاغان است و اگر فرزندى در اين ميان منعقد بشود در بسترش بول (ادرار) مى كند چونان خرانى كه در هر جاى بول مى كنند.

اى على! با همسرت در شب عيد قربان آميزش مكن چون اگر ميان تان فرزندى پديد آيد شش انگشتى و يا چهار انگشتى مى باشد.

اى على! با همسرت زير درخت ميوه دار آميزش مكن چون اگر فرزندى ميان تان پديد آيد جلّاد و يا قتّال (بسيار كشندۀ مردم) و يا جاسوس مى شود.

اى على! با همسرت در برابر خورشيد و نوردهى اش آميزش مكن مگر اينكه پرده اى بياويزى كه شما دو نفر را بپوشاند چرا كه اگر فرزندى براى تان آفريده شود پيوسته در سختى و ندارى باشد تا بميرد.

اى على! با همسرت بين اذان و اقامه آميزش مكن چون اگر فرزندى براى تان درست بشود آن فرزند بر ريختن خون ها حريص خواهد بود.

اى على! اگر همسرت حامله شد با او آميزش مكن مگر اينكه با وضو باشى چون اگر فرزندى براى تان بشود كوردل و بخيل خواهد بود.

ص: 389

درجةٍ (1) منه إذا بقى يومان فإنّه إن قضى بينكما ولد يكون عشّاراً أو عوناً للظّالمين و يكون هلاك فيام(2) من الناس على يديه، يا عليّ لا تجامع أهلك على سقوف البنيان فإنّه إن قضى بينكما ولد يكون منافقاً مرائياً(3) مبتدعاً يا عليّ إذا خرجت في سفر فلا تجامع أهلك من تلك الليلة فإنّه إن قضى بينكما ولد ينفق ماله في غير حقٍّ ، و قرأ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله «إِنَّ اَلْمُبَذِّرِينَ كٰانُوا إِخْوٰانَ اَلشَّيٰاطِينِ » يا عليّ لا تجامع أهلك إذا خرجت إلى سفرٍ مسيرة ثلاثة أيّام و لياليهنّ فإنّه إن قضى بينكما ولد يكون عوناً لكلّ ظالم عليك، يا عليّ عليك بالجماع ليلة الاثنين فإنّه إن قضى بينكما ولد يكون حافظاً لكتاب اللّٰه، راضياً بما قسم اللّٰه عزّ و جلّ له، يا عليّ إن جامعت أهلك في ليلة الثّلاثاء فقضى بينكما ولد فإنّه يرزق الشّهادة بعد شهادة أنّ لا إله إلّا اللّٰه و أنّ محمّداً رسول اللّٰه، و لا يعذّبه اللّٰه مع المشركين و يكون طيّب النّكهة(4) و الفم، رحيم القلب، سخىّ اليد، طاهر اللّسان من الغيبة و الكذب و البهتان، يا عليّ ان جامعت أهلك ليلة الخميس فقضى بينكما ولد فإنّه يكون حاكماً(5) من الحكّام أو عالماً من العلماء، و ان جامعتها يوم الخميس عند زوال الشّمس عن كبد السّماء(6) فقضى بينكما ولد فانّ الشيطان لا يقربه حتّى يشيب و يكون قيّماً(7) و يرزقه اللّٰه عزّ و جلّ السّلامة في الدّين و الدّنيا، يا عليّ و ان جامعتها ليلة الجمعة و كان بينكما ولد فإنّه يكون خطيباً قوّالاً مفوّهاً(8) و ان جامعتها يوم الجمعة بعد العصر فقضى بينكما ولد فإنّه يكون معروفاً مشهوراً عالماً، و إن جامعتها في ليلة الجمعة بعد العشاء الآخرة فإنّه يرجى أن يكون الولد من الأبدال(9) إن شاء اللّٰه تعالى، يا عليّ لا تجامع أهلك في أوّل ساعة من اللّيل فإنّه إن قضى بينكما ولد لا يؤمن أن يكون ساحراً مؤثراً للدّنيا على الآخرة، يا عليّ احفظ وصيّتى هذه كما حفظتها عن جبرئيل عليه السلام. العلل 51(4): حدّثنا محمّد بن إبراهيم أبوالعباس الطّالقانىّ رحمه اللّه قال حدّثنا

ص: 390


1- . في آخر الشّهر الاختصاص.
2- . الفئام بالكسر و الهمز: الجماعة الكثيرة من الناس. مجمع.
3- . ممارياً العلل.
4- . النكهة: ريح الفم.
5- . حكيما من الحكماء الاختصاص.
6- . كبد كلّ شيء: وسطه. مجمع.
7- . فهماً العلل الأمالى فقيهاً الاختصاص.
8- . رجل مفوّه إذا أجاد القول.
9- . الأبدال: قوم من الصّالحين بهم يقيم اللّه الأرض أربعون في الشّام و ثلاثون في ساير البلاد لايموت منهم أحد إلّا قام مكانه آخر فلذلك سمّوا أبدالاً. اللسان، ج 11، ص 49.

اى على! با همسرت در نيمه شعبان آميزش مكن چون اگر فرزندى ميان تان پديد آيد بد خلقت و داراى بدى در چهره خواهد بود.

اى على! با همسرت در آخر ماه زمانى كه دو روز مانده به آخر ماه آميزش مكن چون اگر فرزندى نصيب تان شود ماليات بگير و يا ياور ستمگران خواهد شد و نابودى عدّۀ زيادى از مردم به دست وى خواهد بود.

اى على! با همسرت بر بالاى سقف خانه (روى پشت بام) آميزش مكن چون اگر فرزندى ميان تان بشود منافق اهل ريا و بدعت گزار شود.

اى على! زمانى كه براى مسافرت مى روى در آن شب آميزش مكن چون اگر فرزندى ميان تان پديد آيد مالش را در غير راه حقّ انفاق مى كند و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خواند كه: «اهل تبذير و اسراف برادران شياطين هستند» اى على اگر براى سفر به فاصلۀ سه روز و سه شب بيرون مى روى، با همسرت آميزش مكن چون اگر فرزندى براى تان بشود يار هر ستمگرى عليه تو مى شود.

اى على! بر تو باد به آميزش در شب دوشنبه چون اگر فرزندى نصيب تان شود حافظ قرآن و خشنود به آنچه خداوند عز و جل قسمت او كند خواهد بود.

اى على! اگر با همسرت در شب سه شنبه آميزش كردى و خداوند فرزندى نصيب تان كرد خداوند شهادت را پس از شهادت به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر روزيش مى كند و خداوند او را با مشركان عذاب نمى كند و دهانش خوشبو، دلش رحيم، دستش با سخاوت، زبانش از غيبت، دروغ و تهمت پاك خواهد بود.

اى على! اگر با همسرت در شب پنجشنبه آميزش كنى و فرزندى براى تان پديد آيد آن فرزند حاكمى از حاكمان و يا عالمى از عالمان خواهد بود.

و اگر در روز پنجشنبه به هنگام گذشت خورشيد از وسط آسمان با همسرت آميزش كنى و فرزندى نصيب تان شود شيطان به آن فرزند تا پير شود نزديك نمى شود و عهده دار خواهد بود و خداوند سلامت در دين و دنيا را روزيش مى كند.

اى على! اگر با همسرت شب جمعه آميزش كنى و فرزندى براى تان درست شود او خطيب سخنور خوش سخن خواهد شد و اگر با همسرت در روز جمعه پس از عصر آميزش كنى و فرزندى نصيب تان شود آن فرزند معروف و مشهور و دانشمند خواهد بود و اگر در شب جمعه پس از نماز عشاء با همسرت آميزش كنى اميد مى رود كه فرزند از ابدال باشد ان شاء الله تعالى.

اى على! با همسرت در اولين ساعت شب آميزش مكن چون اگر ميان تان فرزندى بشود ايمن از اينكه ساحر شود و دنيا را بر آخرت مقدّم دارد نيست.

اى على! وصيت مرا حفظ كن آن گونه كه من آن را از جبرئيل عليه السلام حفظ كردم.»

ص: 391

أبو سعيد الحسن بن عليّ العدوىّ قال حدّثنا يوسف بن يحيى الأصبهانيّ أبو يعقوب قال حدّثنا أبو عليّ إسماعيل بن حاتم قال حدّثنا أبو جعفر أحمد بن صالح بن سعيد المكّىّ قال حدّثنا عمر(1) بن حفص عن إسحاق بن نجيع عن حصين عن(2) مجاهد عن أبي سعيد الخدريّ (نحوه إلّا أن فيه بعد قوله كالحمير البوّالة في كلّ مكان، يا عليّ لا تجامع امرأتك في ليلة الفطر فإنّه إن قضى بينكما ولد فيكبر ذلك الولد و لا يصيب ولداً إلّا على كبر السّنّ (وفيه) لا تجامع أهلك في آخر درجة منه يعنى إذا بقى يومان فإنّه إن قضى بينكما ولد كان مقدماً(3) يا عليّ لا تجامع أهلك على شهوة أختها فان قضى بينكما ولد يكون عشّاراً إلخ. أمالى الصدوق 454: بالاسناد المتقدّم عن العلل (نحوه إلّا أنّ فيه بعد قوله البوّالة في كلّ مكان يا عليّ لا تجامع امرأتك في ليلة الفطر فإنّه إن قضى بينكما ولد لم يكن ذلك الولد إلّا كثير الشّرّ). الاختصاص 132: أحمد قال حدّثنا عمرو بن حفص و أبو نصر عن محمّد بن الهيثم عن إسحاق بن نجيح عن حصيب عن مجاهد عن الخدريّ (نحوه إلّا أنّ فيه بعد قوله البوّالة في كلّ مكان يا عليّ لا تجامع امرأتك في ليلة الفطر فإنّه إذا قضى بينكما ولد ينكث(4) ذلك الولد و لا يصيب ولداً إلّا على كبر السّنّ .

540-36939-(2) و فيه 134: أيضاً يا عليّ لا تجامع أهلك في آخر الشّهر يعنى إذا بقى يومان فإنّه إن قضى بينكما ولد يكون معدماً يا عليّ لا تجامع أهلك في شهوة أختها فإنّه إن قضى بينكما ولد يكون عشّاراً أو عوناً للظالم أو يكون هلاك فئام النّاس على يده يا عليّ إذ جامعت أهلك فقل اللّهمّ جنّبنى الشّيطان و جنّب الشّيطان ممّا رزقتنى فإنّه إن قضى بينكما ولد لم يضرّه الشّيطان أبداً.

541-36940-(3) طبّ الأئمّة 132: محمّد بن إسماعيل بن القاسم قال حدّثني أحمد بن محرز عن عمرو ابن أبي المقدام عن جابر الجعفىّ عن أبي جعفر محمّد الباقر عليه السلام قال قال امير المؤمنين عليه السلام كرّه رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (الجماع ئل) في الليلة الّتى يريد فيها الرجل سفراً،

ص: 392


1- . عمروبن حفص الأمالى.
2- . عن حصيب عن مجاهد الأمالى عن حصين بن مجاهد خ العلل.
3- . يقال اقدم يقدم و استقدم يستقدم بمعنى واحد أي قبل الوقت.
4- . أي ينقض العهد ينكد خ ينكب خ.

540-36939-(2) در من لايحضره الفقيه نيز آمده كه: «اى على! با همسرت در پايان ماه آميزش مكن. منظور زمانى است كه دو روز از ماه مانده است چون اگر ميان تان فرزندى پديد آيد تهيدست خواهد بود.

اى على! با همسرت در حالى كه به خواهرش شهوت دارى و او را در نظر گرفته اى آميزش مكن چون اگر فرزندى نصيب تان شود ماليات گير يا ياور ستمگر مى شود ويا نابودى عدّه اى از مردم به دست وى خواهد بود.

اى على! وقتى كه با همسرت آميزش مى كنى بگو: خداوندا! مرا از شيطان دور ساز و شيطان را از آنچه به من روزى مى دهى دور ساز چون اگر فرزندى براى تان شود شيطان هرگز به او آسيبى نزند.»

541-36940-(3) امام باقر عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه و آله آميزش را در شبى كه مرد مى خواهد در آن شب به سفر برود را مكروه مى دانست و حضرت فرمود: اگر فرزندى روزى شود دوبين خواهد بود و از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود: حسين بن على عليه السلام به اصحابش فرمود: بپرهيزيد از آميزش در شبى كه مى خواهيد در آن شب سفر برويد چرا كه هركس چنين كند و بچّه اى نصيب وى شود آن فرزند چشمش چپ خواهد بود.»

ص: 393

وقال إن رزق و لداً كان أحولاً(1). و عن الباقر محمّد بن عليّ عليه السلام أنّه قال قال الحسين بن عليّ عليه السلام لأصحابه اجتنبوا الغشيان في الليلة الّتى تريدون فيها السفر فانّ من فعل ذلك ثمّ رزق ولداً كان أحولاً(2).

542-36941-(3) كافى 498/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن عبد الرّحمن بن سالم عن أبيه عن أبي جعفر عليه السلام قال قلت له هل يكره الجماع في وقت من الأوقات و ان كان حلالاً قال نعم ما بين طلوع الفجر إلى طلوع الشّمس و من مغيب الشّمس إلى مغيب الشّفق و في اليوم الذي تنكسف فيه الشّمس و في الليلة الّتى ينخسف فيها القمر و في اللّيلة و في اليوم اللّذين يكون فيهما الريح السّوداء و الريح الحمراء (أ خ) و الرّيح الصّفراء، و اليوم و اللّيلة اللّذين يكون فيهما الزلزلة، و لقد بات رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله عند بعض أزواجه في ليلةٍ انكسف فيها القمر فلم يكن منه في تلك الليلة ما كان يكون منه في غيرها حتّى أصبح، فقالت له يا رسول اللّٰه أ لبغض كان منك في هذه اللّيلة، قال لا و لكن هذه الآية ظهرت في هذه اللّيلة فكرهت أن أتلذّذ و ألهو فيها و قد عيّر اللّٰه أقواماً فقال عزّ و جلّ في كتابه «وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ سٰاقِطاً يَقُولُوا سَحٰابٌ مَرْكُومٌ *(4)فَذَرْهُمْ حَتّٰى يُلاٰقُوا يَوْمَهُمُ اَلَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ »(4) ثمّ قال أبو جعفر عليه السلام و أيم اللّٰه لا يجامع أحد في هذه الأوقات الّتى نهى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله عنها و قد انته اليه الخبر فيرزق و لداً فيرى في ولده ذلك ما يحبّ . المحاسن 31(1): البرقيّ عن محمّد بن عليّ أبى سمينة عن محمّد بن أسلم عن عبد الرّحمن بن سالم عن أبيه عن أبي جعفر عليه السلام (نحوه و أسقط قوله في هذه الأوقات الّتى نهى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله عنها و قد انته إليه الخبر).

543-36942-(5) طبّ الأئمّة عليهم السلام 131: عن أحمد بن الخضيب(5) النيسابوريّ قال حدّثنا النضر بن سويد عن فضالة بن أيّوب عن عبد الرحمن بن سالم قال قلت لأبى جعفر عليه السلام جعلت فداك هل يكره في و قتٍ من الأوقات الجماع قال نعم و ان كان حلالاً يكره ما بين طلوع الفجر إلى طلوع الشّمس و ما بين مغيب الشّمس إلى سقوط الشّفق و في اليوم الذي تنكسف فيه

ص: 394


1- . جوّالة ئل جال و اجتال إذا ذهب و جاء جال يجول إذا دار. و جوّل في البلاد أي طوّف.
2- . جوّالة ئل.
3- . أي يموتون.
4- . الركم جمع الشيء فوق الشيء.
5- . الحصيب خ الخصيب ك.

542-36941-(4) سالم گويد: «از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا زمانى يافت مى شود كه آميزش در آن اگر چه حلال است مكروه باشد؟ حضرت پاسخ داد: آرى از طلوع فجر تا طلوع خورشيد و از غروب خورشيد تا غروب شفق - سرخى مغرب - و در روزى كه خورشيد در آن روز كسوف دارد و در شبى كه در آن خسوف ماه شود و در شب و روزى كه باد سياه و باد سرخ و باد زرد بوزد و در روز و شبى كه زلزله شود.

(آنگاه امام افزودند:) رسول خدا صلى الله عليه و آله در شبى كه ماه گرفته بود پيش يكى از همسران خويش بود و در آن شب برخورد پيامبر با همسرش بسان ديگر شب ها نبود تا آن كه صبح شد.

همسر پيامبر پرسيد: اى رسول خدا! آيا به دليل خشمى كه داشته ايد در شب آن گونه بوديد؟

پيامبر فرمود: نه، ولى در اين شب نشانه الهى آشكار شد (خسوف ماه) و من خوش نداشتم كه در چنين شبى به لذّت دنيايى بپردازم و غافل شوم در حالى كه خداوند اقوامى را - بر چنين غفلتى - سرزنش كرده است و در قرآن مجيد فرموده است: «آنان اگر ببينند پاره اى از آسمان بر سرشان بريزد گويند ابرى است كه روى هم انباشته شده است پس آنان را بگذار تا ببينند روزشان را كه در آن به صاعقه مى سوزند.»

پس از آن امام باقر عليه السلام فرمود: به خدا سوگند كسى در اين زمان ها كه پيامبر از آميزش در آن نهى كرده است در صورتى كه سخن پيامبر به او رسيده باشد با همسرش آميزش نمى كند مگر اين كه اگر فرزندى پيدا كند در او مى بيند چيزى را كه دوست ندارد.»

543-36942-(5) عبدالرحمن بن سالم گويد: «از امام باقر عليه السلام پرسيدم: فدايت شوم! آيا زمانى هست كه آميزش در آن كراهت داشته باشد؟ حضرت فرمود: آرى، گرچه حلال است ولى ما بين طلوع فجر تا طلوع خورشيد و مابين غروب شمس تا غروب شفق - سرخى مغرب - و در روزى كه خورشيد در آن روز مى گيرد و در شب و روزى كه زلزله، باد سياه و باد سرخ و زرد در آن مى باشد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله در شبى كه ماه گرفته بود پيش يكى از همسران خويش بود و در آن شب برخورد پيامبر با همسرش به سان ديگر شبها نبود. به پيامبر گفته شد: اى رسول خدا! آيا به دليل خشم و ناراحتى اين خشونت بود؟

ص: 395

الشّمس و في الليلة و اليوم الذي تكون فيه الزلزلة و الريح السّوداء و الريح الحمراء و الصّفراء.

و لقد بات رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله مع بعض نسائه في ليلة انكسف فيها القمر فلم يكن منه في تلك الليلة شيء ممّا كان في غيرها من الليالى، فقيل(1) له: يا رسول اللّٰه لبغضٍ كان هذا الجفاء؟ فقال (رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله ك) أ ما علمتِ أنّ (هذه ك) الآية ظهرت في هذه الليلة ؟ فكرهت أن أتلّذذ (لعباً ك) و ألهو(2) فيها و أتشبّه بقوم عيّرهم اللّٰه في كتاب عزّ و جلّ : «وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ سٰاقِطاً يَقُولُوا سَحٰابٌ مَرْكُومٌ » «فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتّٰى يُلاٰقُوا يَوْمَهُمُ اَلَّذِي يُوعَدُونَ » و قوله تعالى: «حَتّٰى يُلاٰقُوا يَوْمَهُمُ اَلَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ ».

ثمّ قال أبو جعفر عليه السلام و أيم اللّٰه لا يجامع أحد في هذه الأوقات الّتى كرّه رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله الجماع فيها ثمّ رزق فيه(3) ولد فيرى في ولده ما لا يحبّ (4) بعد أن يكون علم ما نهى عنه رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله من الأوقات الّتى(5) كرّه فيها الجماع و اللّهو و اللذّة و اعلم يا ابن سالم، أنّ من لا يجتنب اللّهو و اللّذّة عند ظهور الآيات كان ممّن يتّخذ آيات اللّٰه هزواً. الاختصاص 218:

محمّد بن عليّ عن أبيه عن سعد بن عبد اللّٰه عن محمّد بن الحسين ابن أبي الخطّاب عن محمّد بن أسلم الجبلىّ عن عبد الرحمٰن بن سالم الأشلّ عن أبيه عن أبي جعفر عليه السلام قال قلت له (و ذكر نحوه إلى قوله فيرى في ولده ذلك ما يحبّ ). الدعائم 213/2: عن أبي جعفر محمّد بن عليّ عليهما السلام أنّه سئل هل يكره الجماع في وقت من الأوقات (و ذكر نحوه بتفاوت يسير إلى قوله سحاب مركوم و قال) ثمّ قال محمّد بن عليّ عليهما السلام و الّذى بعث محمّداً بالرسالة و اختصّه بالنّبوة و اصطفاه بالكرامة لا يجامع احدٌ منكم في وقت من هذه الأوقات فيرزق ذرّيّة فيرى فيها قرّة عين.

544-36943-(6) المقنع 107: و لا تجامع عند طلوع الشّمس و عند غروبها و لا تجامع في اليوم الذي تنكسف فيه الشّمس و لا في الليلة التي ينكسف فيها القمر و لا في الزلزلة و الريح الصّفراء و السّوداء و الحمراء فإنّه من فعل ذلك و قد بلغه الحديث رأى في ولده ما يكره. فقه الرضا عليه السلام 235: و اتّق الجماع في اليوم الّذى تنكسف فيه الشّمس (و ذكر نحوه).

ص: 396


1- . فقالت ك.
2- . و لهواً ك.
3- . له خ.
4- . مايحبّ ك.
5- . من الأوقات و كرّه خ.

رسول خدا فرمود: آيا نمى دانى كه اين نشانۀ الهى در اين شب آشكار شد؟ لذا من خوش نداشتم كه در اين شب لذّت دنيايى ببرم و غافل باشم و شبيه گروهى شوم كه خداوند آنان را در كتابش سرزنش نموده است: «آنان (چنان لجوجند كه) اگر ببينند قطعه سنگى از آسمان (براى عذاب شان) سقوط مى كند مى گويند: اين ابر متراكمى است!».

«آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطه ور باشند و سرگرم بازى شوند تا روزى را كه به آنها وعده داده شده است ملاقات كنند (و نتيجۀ كار خود را ببينند).»

و فرموده خداوند متعال كه: «حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند!»

سپس امام باقر عليه السلام فرمودند: به خدا سوگند كسى در اين زمان ها كه پيامبر آميزش در آنها را مكروه دانسته است آميزش نمى كند و فرزندى روزى اش نمى شود كه در آن فرزندش چيزى را كه دوست مى دارد ببيند پس از آن كه اوقاتى را كه رسول خدا در آنها جماع و لهو و لذت را مكروه دانسته، بداند.

و بدان اى پسر كه هركس به هنگام ظهور آيات، از لهو و لذّت اجتناب نورزد از كسانى است كه نشانه هاى خدا را به مسخره مى گيرد.»

544-36943-(6) در كتاب مقنع شيخ صدوق قدس سره آمده است: «و به هنگام طلوع خورشيد و در زمان غروب آن آميزش مكن و در روزى كه خورشيد در آن روز كسوف مى كند و در شبى كه ماه در آن خسوف دارد، آميزش مكن و نيز در زلزله، باد زرد و سياه و سرخ چرا كه هركس چنين كند با اينكه حديث به او رسيده است در فرزندش چيزى مى بيند كه خوش ندارد.»

ص: 397

545-36944-(1) تهذيب 411/7: فقيه 255/3: الحسن بن محبوب عن أبي أيّوب (الخزّاز فقيه) عن عمرو بن عثمان عن أبي جعفر قال قلت لأبى عبد اللّٰه عليه السلام(2) أ يكره الجماع في ساعة من السّاعات فقال نعم يكره في الليلة الّتى ينكسف(3) فيها القمر و اليوم الذي تنكسف فيه الشّمس و فيما بين غروب الشّمس إلى أن يغيب الشّفق و من طلوع الفجر إلى طلوع الشّمس و في الريح السّوداء و الحمراء و الصّفراء و الزلزلة، و لقد بات رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله (ليلة فقيه) عند بعض النساء فانكسف(4) القمر في تلك اللّيلة فلم يكن منه (فيها يب) شيء فقالت له زوجته يا رسول اللّٰه بأبي أنت و اُمّى كلّ هذا للبغض(5) فقال ويحك، (حدث فقيه) هذا الحادث في السّماء فكرهت أن أتلذّذ فأدخل(6) في شيءٍ و لقد عيّر اللّٰه قوماً فقال عزّ و جلّ : «وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ سٰاقِطاً يَقُولُوا سَحٰابٌ مَرْكُومٌ » وأيم اللّٰه لا يجامع (أحد فقيه) في هذه السّاعات الّتى و صفت فيرزق من جماعه ولداً و قد سمع بهذا(7) الحديث فيرى ما يحبّ .

546-36945-(8) فقيه 47/1: قال عبيد اللّٰه بن عليّ الحلبيّ قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام انّى أكره الجنابة حين تصفرّ الشّمس و حين تطلع و هي صفراء. فقيه 255/3: و قال عليه السلام تكره الجنابة (و ذكر مثله).

547-36946-(9) كافى 366/5: حميد بن زياد عن الحسن بن سماعة عن أحمد بن الحسن الميثمىّ عن أبان بن عثمان عن عبيد بن زرارة و أبى العبّاس قالا قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام ليس للرجل أن يدخل بامرأة ليلة الأربعاء.

548-36947-(10) تهذيب 411/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 499/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن بكر بن صالح عن فقيه 255/3: سليمان ابن جعفر الجعفرىّ عن أبي الحسن (موسى بن جعفر فقيه) عليه السلام قال (سمعته يقول فقيه) من أتى أهله في محاق الشّهر فليسلّم لسقط(7) الولد.

549-36948-(11) تهذيب 411/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 499/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن أبيه عمّن ذكره عن أبي الحسن موسى عليه السلام عن أبيه عن جدّه عليهما السلام

ص: 398


1- . بسقط يب.
2- . عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته فقيه.
3- . ليلة ينخسف فقيه.
4- . عند بعض نسائه فانخسف فقيه.
5- . أكلّ هذا لبغض ؟ فقيه.
6- . و أدخل فقيه.
7- . هذا فقيه.

545-36944-(7) گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا در ساعتى از ساعات، آميزش كراهت دارد؟ حضرت فرمود:

آرى آميزش در شبى كه در آن شب ماه مى گيرد و در روزى كه در آن روز خورشيد كسوف دارد و در مابين غروب خورشيد تا غروب شفق و نيز در طلوع فجر تا طلوع خورشيد و نيز در باد سياه، سرخ و زرد و زلزله، كراهت دارد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله شبى را تا صبح نزد يكى از همسرانش بود. در آن شب ماه خسوف داشت. كارى از آن حضرت سر نزد، همسر حضرت به ايشان گفت: اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت! آيا اين همه به دليل ناراحتى شماست ؟ حضرت فرمود: واى تو! اين پديده در آسمان پيدا شد و من دوست نداشتم كه لذت ببرم و در كارى وارد شوم.

خداوند گروهى را سرزنش كرده و فرموده است: «آنان (چنان لجوجند كه) اگر ببينند قطعه سنگى از آسمان (براى عذاب شان) سقوط مى كند مى گويند: اين ابر متراكمى است!».

و به خدا سوگند كسى در اين زمان هايى كه گفتم آميزش نمى كند و از آميزش فرزنددار نمى شود كه چيزى را كه دوست دارد ببيند در حالى كه اين حديث را شنيده باشد.»

546-36945-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «من خوش ندارم جنابت را آن زمان كه خورشيد زرد مى شود و آن زمان كه طلوع مى كند در حالى كه زرد است.»

547-36946-(9) امام صادق عليه السلام فرمود: «مرد نبايد با زنى در شب چهارشنبه آميزش كند.»

548-36947-(10) سليمان بن جعفر جعفرى گويد: «از امام هفتم عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: هركس در زمانى كه ماه نيست (شب هاى آخر ماه) با زنش آميزش كند آماده سقط جنين باشد.»

549-36948-(11) در ميان وصيت هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به امير مؤمنان على عليه السلام آمده است كه حضرت فرمود:

«اى على! با همسرت در شب اوّل ماه و در شب آخر ماه آميزش مكن چرا كه بر فرزند كسى كه در چنين زمانى آميزش مى كند بيم ديوانگى است.

ص: 399

قال إنّ فيما أوصىٰ به رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله عليّاً عليه السلام قال يا عليّ لا تجامع أهلك في أوّل ليلة من الهلال و لا في ليلة النّصف و لا في أخر(1) ليلة فإنّه يتخوّف على والد من يفعل(2) ذلك الخَبَل فقال عليّ عليه السلام و لِمَ ذاك يا رسول اللّٰه فقال إنّ الجنّ يكثرون غشيان نسائهم في أوّل ليلة من الهلال و ليلة النّصف و في آخر ليلة أما رأيت المجنون يصرع في أوّل الشّهر و في آخره و في وسطه.

550-36949-(12) فقيه 255/3: قال الصّادق عليه السلام لا تجامع في أوّل الشّهر و لا في وسطه و لا في آخره فإنّه من فعل ذلك فليسلّم لسقط الولد، فان تمّ أوْشَكَ أن يكون مجنوناً أ لا ترى أنّ المجنون أكثر ما يصرع في أوّل الشّهر و وسطه و آخره. المقنع 106: و لا تجامع (و ذكر نحوه).

551-36950-(13) فقه الرضا عليه السلام 235: اتّق الجماع أوّل ليلة من الشّهر و في و سطه و في آخره فإنّه من فعل ذلك ليس يسلم الولد من السّقط و ان تمّ يوشك أن يكون مجنوناً.

552-36951-(14) العيون 288/1: العلل 514: حدّثنا محمّد بن أحمد السنانى(3) رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد ابن أبي عبد اللّٰه الكوفيّ قال حدّثنا سهل بن زياد الآدمى عن عبد العظيم بن عبد اللّٰه الحسنى قال حدّثني عليّ بن محمّد العسكريّ عن أبيه محمّد بن على عن أبيه الرضا (عليّ بن موسى عليه السلام خ) عن أبيه موسى بن جعفر عن أبيه عليهم السلام قال يكره للرجل أن يجامع في أوّل ليلة من الشّهر، و في وسطه و في آخره فإنّه من فعل ذلك خرج الولد مجنوناً أ لا ترى أنّ المجنون أكثر ما يصرع(4) في أوّل الشهر و وسطه و آخره. و قال عليه السلام من تزوّج و القمر في العقرب لم ير الحسنىٰ و قال عليه السلام مَن تزوّج في محاق الشهر فليسلم(5) لسقط الولد.

553-36952-(15) تحف العقول 12: في وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام يا عليّ لا تجامع أهلك ليلة النّصف و لا ليلة الهلال، أ ما رأيت المجنون يصرع في ليلة الهلال و ليلة النصف كثيراً.

554-36953-(16) الخصال 637: بالاسناد المتقدّم في حديث الاربعمائة عن عليّ عليه السلام قال إذا أراد أحدكم أن يأتي أهله فليتوقّ أوّل الاهلّة و أنصاف الشّهور فانّ الشّيطان يطلب الولد في هذين الوقتين و الشّياطين يطلبون الشّرك فيهما فيجيئون و يحبلون.

ص: 400


1- . آخره خ ل يب.
2- . و لده من فعل يب.
3- . محمّد بن أحمد بن السنانى العيون.
4- . ما صرع العلل الصرع: علّة معروفة و الصريع المجنون الصرع: الطرح بالارض.
5- . فما يسلم خ.

امير مؤمنان على عليه السلام پرسيد: چرا چنين بيمى است اى رسول خدا؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چون جنّيان بيشتر در اين شب ها با همسران شان آميزش مى كنند آيا نديده اى كه ديوانه در اوّل، آخر و نيمه ماه به صرع (بيهوشى و جن زدگى) مبتلا مى شود.»

550-36949-(12) امام صادق عليه السلام فرمود: «در اوّل ماه و نيمه و آخر ماه آميزش مكن چون كسى كه چنين كند بايد آماده سقط فرزندش باشد و اگر فرزندش سقط نشود نزديك است كه ديوانه باشد آيا نمى بينى كه ديوانه بيشترين زمانى كه بى هوش و جن زده مى شود در اوّل، وسط و آخر ماه است.»

551-36950-(13) در كتاب فقه الرضا عليه السلام آمده است: «بپرهيز از آميزش در شب اول، نيمه و آخر ماه چون كسى كه چنين كند فرزندش از سقط در امان نيست و اگر هم سقط نشود نزديك است كه ديوانه شود.»

552-36951-(14) عبدالعظيم حسنى گويد: «امام هادى عليه السلام از پدرشان امام جواد عليه السلام از پدرشان حضرت رضا عليه السلام از پدرشان امام هفتم عليه السلام از پدران شان عليهم السلام برايم حديث كردند. فرمودند: براى مرد كراهت دارد كه در شب اول ماه و در نيمه و آخر ماه آميزش كند چون كسى كه چنين كند فرزندش ديوانه متولّد مى شود آيا نمى بينى كه ديوانه بيشترين زمانى كه بيهوش مى افتد در اول، وسط و آخر ماه است.

و حضرت فرمود: هركس كه ازدواج كند و قمر در عقرب باشد خوبى نمى بيند.

و حضرت فرمود: هركس كه در شب هاى آخر ماه - كه ماه ديده نمى شود - ازدواج كنده آمادۀ سقط فرزند باشد.»

553-36952-(15) در وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله به حضرت امير المؤمنين على عليه السلام آمده است: «اى على با همسرت در شب نيمه و شب اول ماه آميزش مكن آيا نديده اى كه ديوانه در شب اول ماه و شب نيمه، بسيار بيهوش مى افتد.»

554-36953-(16) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «هر زمان كه كسى از شما مى خواهد با همسرش آميزش كند پس، از اوّل ماه و نيمه هاى ماه بپرهيزد چرا كه شيطان در اين دو زمان در پى فرزنددار شدن است.

و شيطان ها در اين دو زمان در پى شريك شدن در فرزند هستند بنابراين مى آيند و آبستن مى كنند.»

ص: 401

555-36954-(17) طبّ الأئمة عليهم السلام 131: حدّثنا محمّد بن خلف قال حدّثنا عليّ بن الحسين(1) قال حدّثنا محمّد بن الجهم عن سعد المولى قال قال لي أبو عبد اللّٰه الصادق عليه السلام إيّاك و الجماع في الليلة التي يهلّ فيها الهلال فإنّك إن فعلت ثمّ رزقت ولداً كان مخبوطاً(2) قلت جعلت فداك و لِمَ تكرهون ذلك يابن رسول اللّٰه قال أ ما ترى المصروع أكثرهم لا يصرعون(3) إلّا في رأس الهلال.

556-36955-(18) كافى 499/5: (عدّة من أصحابنا معلّق) عن سهل بن زياد عن محمّد بن الحسن بن شمّون عن عبد اللّٰه بن عبد الرحمن عن مسمع أبى سيّار عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أكره لاُمّتى أن يغشى الرجل أهله في النصف من الشهر أو في غرّة الهلال فانّ مَرَدة(4) الشياطين و الجنّ تغشى بني آدم فيجنّنون(5) و يخبّلون، أ ما رأيتم المصاب يصرع في النصف من الشهر و عند غرّة الهلال.

557-36956-(19) طبّ الأئمّة عليهم السلام 132: أحمد بن الحسن النيسابوريّ قال حدّثنا النضر بن سويد عن فضالة بن أيّوب عن عبد الرّحمن ابن سالم قال قلت لأبى جعفر الباقر عليه السلام جعلت فداك لم أتكرهون(6) من الغشيان عند مستهلّ الهلال و في النصف من الشهر فقال لأنّ المصروع أكثر ما يصرع في هذين الوقتين قلت يا ابن رسول اللّٰه قد عرفت مستهلّ الهلال فما بال النصف من الشهر قال إنّ الهلال يتحوّل من حالة إلى حالة يأخذ في النقصان فان فعل ذلك ثمّ رزق ولداً كان مقلّاً(7) فقيرا ضئيلاً(8) ممتحناً(9).

558-36957-(20) فقيه 112/2:303/3: قال أمير المؤمنين(10) عليه السلام يستحبّ للرجل أن يأتي أهله أوّل ليلة من شهر رمضان لقول اللّٰه عزّ و جلّ «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ اَلصِّيٰامِ اَلرَّفَثُ إِلىٰ نِسٰائِكُمْ » (و الرفث المجامعة ج (3).

و تقدّم في رواية عبد اللّٰه (27) من باب (26) استحباب الفصل بين الاذان و الإقامة من

ص: 402


1- . عن الوشّاء ئل.
2- . الخُباط بالضمّ داء كالجنون. اللسان، ج 7، ص 282.
3- . لايصرع خ.
4- . مردة جمع المارد أي العاتى الشديد.
5- . فيجنّون خ.
6- . لِمَ تكرهون الجماع عند مستهلّ الهلال خ.
7- . مقلّاً أي فقيراً.
8- . الضّئيل: الصغير الدقيق الحقير النحيف.
9- . الممتحن: الموطّأ المذلّل.
10- . قال عليّ عليه السلام فقيه، ج 3.

555-36954-(17) سعد گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمودند: بپرهيز از آميزش در شب اول ماه چرا كه اگر آميزش كنى و فرزندى روزيت شود ديوانه باشد. گفتم: فدايت شوم! چرا اى فرزند رسول خدا اين را خوش نداريد؟ حضرت فرمود: آيا نمى بينى كه مبتلايان به صرع بيشترشان بيهوش نمى افتند مگر در اوّل ماه.»

556-36955-(18) امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: خوش ندارم براى امّتم كه مردى با همسرش در نيمۀ ماه و يا اوّل ماه آميزش كند چرا كه شيطان ها و جنّيان سركش با بشر مى آميزند و موجب ديوانگى و نقص آنان مى شوند آيا نمى نگريد كه جنّ زده در نيمۀ ماه و روز اوّل ماه بيهوش مى افتد.»

557-36956-(19) عبدالرحمن بن سالم گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: فدايت شوم! آيا شما آميزش در ابتداى ماه و در نيمه ماه را مكروه مى دانيد؟ حضرت فرمود: چون كسى كه مرض صرع دارد بيشتر در اين دو زمان بيهوش مى افتد.

گفتم: اى پسر رسول خدا! در اول ماه را فهميدم ولى نيمه ماه براى چه ؟ حضرت فرمود: هلال ماه از حالتى به حالتى تحوّل پيدا مى كند و روز به كوتاهى مى رود اگر شخص آميزش كند و فرزنددار شود آن فرزند ندار، فقير، كوچك، حقير و خوار مى شود.»

558-36957-(20) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «مستحب است براى مرد كه در اولين شب ماه رمضان با همسرش آميزش كند به دليل فرموده خداوند عز و جل: «آميزش جنسى با همسران تان، در شب روزهايى كه روزه مى گيريد، حلال است و رفث به معناى آميزش است.»

ص: 403

أبواب الاذان ج 5

قوله عليه السلام و كره المجامعة تحت السّماء و في باب (45) استحباب الجماع يوم الجمعة و ليلتها من أبواب صلوة الجمعة ج 7 ما يدلّ على بعض المقصود.

و في رواية أبى بصير (1) من باب (6) استحباب الرفث إلى النساء في أوّل ليلة من شهر رمضان من أبواب فضل رمضان (ج 10)

قوله عليه السلام يستحبّ للرجل أن يأتي أهله أوّل ليلة من شهر رمضان لقول اللّٰه تعالى: «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ اَلصِّيٰامِ اَلرَّفَثُ إِلىٰ نِسٰائِكُمْ » و الرّفث المجامعة.

و في رواية عمرو (10) من باب (1) حرمة صوم يوم الفطر من أبواب الصوم المحرّم (ج 11)

قوله عليه السلام فانّ أيّام منىٰ أيّام أكل و شرب و بعال و البعال النكاح و ملاعبة الرجل أهله.

و في رواية عبد اللّٰه بن أحمد (15) من باب (2) ما ورد في اختيار أيّام الأسبوع للسفر من أبوابه (ج 21)

قوله عليه السلام و يوم الجمعة يوم خطبة و نكاح.

(3) باب انّ الزّوج لا يدخل بالجارية حتّى يأتي لها تسع سنين أو أكثر و ان دخل بها قبل ذلك فأصابها عيب فهو ضامن

559-36958-(1) تهذيب 451/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 398/5: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد بن سماعة عن صفوان بن يحيى عن فقيه 261/3: موسى ابن بكر عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال لا يدخل بالجارية حتّى يأتي(1) لها تسع سنين أو عشر سنين. تهذيب 410/7: الحسين بن سعيد عن صفوان عن موسى عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام (مثله). (و زاد في نسخة من ال تهذيب بعد قوله عشر سنين) قال إنّي سمعته يقول تسع سنين أو عشر سنين.

الخصال 420: حدّثنا أبى رضي اللّه عنه قال حدّثنا محمّد بن يحيى العطّار عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن أبيه عن صفوان بن يحيى (و ذكر مثله سنداً و متناً و زاد قوله و قال أنا سمعته يقول تسع أو عشر. أورد في المستدرك هذه الرواية عن أمالي الشيخ دون الخصال و الظاهر أنّه سهو).

560-36959-(2) كافى 398/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد

ص: 404


1- . حتّى يتمّ الخصال.

ارجاعات

گذشت:

در روايت بيست و هفتم از باب بيست و ششم از باب هاى اذان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و خوش نداشت آميزش زير آسمان را.»

و در باب چهل و پنجم از باب هاى نماز جمعه چيزى كه بر مقصود دلالت دارد.

و در روايت يكم از باب ششم از باب هاى فضيت ماه مبارك رمضان فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«براى مرد مستحبّ است كه در شب اوّل ماه مبارك رمضان با همسرش آميزش كند به دليل فرموده خداوند عز و جل: «آميزش جنسى با همسران تان، در شب روزهايى كه روزه مى گيريد، حلال است» و رفث آميزش است.»

و در روايت دهم از باب يكم از باب هاى روزه حرام فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «روزهاى منىٰ ، روزهاى خوردن، نوشيدن و بعال است و بعال همان آميزش و شوخى مرد با همسرش مى باشد.»

و در روايت پانزدهم از باب دوّم از باب هاى سفر فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «روز جمعه روز خطبه و ازدواج است.»

باب 3 حكم مباشرت جنسى با دختر پيش از نه سالگى

559-36958-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «نبايد با دختر مباشرت جنسى شود تا آن كه نُه ساله يا ده ساله شود.»

560-36959-(2) حلبى گويد: «امام صادق عليه السلام فرمود: اگر مردى با دخترى نابالغ ازدواج كند نبايد با او مباشرت جنسى كند تا زمانى كه آن دختر نُه ساله شود.»

ص: 405

جميعاً عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال إذا تزوّج الرجل الجارية و هي صغيرة فلا يدخل بها حتّى يأتي(1) لها تسع سنين. نوادر أحمد بن محمّد 137: ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال (و ذكر مثله).

561-36960-(2) الدعائم 214/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال من تزوّج جاريةً صغيرةً فلا يطأها حتّى تبلغ تسع سنين من يوم ولادتها.

562-36961-(3) تهذيب 451/7:391: محمّد بن يعقوب عن كافى 398/5: حميد (بن زياد يب 391: كا) عن زكريّا المؤمن أو بينه و بينه رجل و لا أعلمه إلّا حدّثني عن عمّار السجستانيّ قال سمعت أبا عبد اللّٰه عليه السلام يقول لمولى له انطلق فقل للقاضي قال رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله حدّ المرأة(4) أن يدخل بها على زوجها ابنة(3) تسع سنين.

563-36962-(5) تهذيب 451/7:391: محمّد بن يعقوب عن كافى 398/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن عبدالكريم بن عمرو عن أبي بصير عن أبى جعفر عليه السلام قال لا يدخل بالجارية حتّى يأتي لها(4) تسع سنين أو عشر سنين. نوادر أحمد بن محمّد 135: النضر عن موسى بن بكر عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام (مثله و أسقط قوله سنين) فيه 137: أحمد بن محمّد عن عبدالكريم عن أبي بصير قال سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول (و ذكر نحوه).

564-36963-(6) تهذيب 410/7: محمّد ابن أبي خالد عن محمّد بن يحيى عن غياث ابن إبراهيم عن جعفر عن أبيه عن على عليهم السلام قال لا توطأ جارية لأقلّ من عشر سنين فان فعل فعيبت فقد ضمن.

565-36964-(7) تهذيب 410/7: محمّد ابن أبي خالد عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال من وطئ امرأته قبل تسع سنين فأصابها عيب فهو ضامن. الخصال 420: حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي اللّه عنه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن يعقوب بن يزيد عن محمّد ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان عن عبيد اللّٰه بن على الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام (مثله).

ص: 406


1- . يكون نوادر.
2- . بنت يب.
3- . حتّى تبلغ يب 451.
4- . الزوجة خ يب.

561-36960-(3) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «هركس با دختر نابالغى ازدواج كند با او آميزش نمى كند تا آنكه از روز ولادتش نُه سال بگذرد. (يعنى نُه ساله شود).»

562-36961-(4) عمّار سجستانى گويد: «شنيدم از امام صادق عليه السلام كه به غلام خويش مى فرمود: برو به قاضى (از اهل سنّت) بگو پيامبر خدا فرمود: زنى كه مى توان او را به خانۀ شوهر برد (يعنى شوهر با او عروسى كند)، بايد در حدّ نُه سالگى باشد.»

563-36962-(5) امام باقر عليه السلام فرمود: «با دختر مباشرت جنسى نمى شود تا آنكه نُه ساله و يا ده ساله شود.»

564-36963-(6) امير المؤمنين على عليه السلام فرمودند: «با دخترى كه كمتر از ده سال دارد آميزش نمى شود اگر كسى چنين كند و دختر عيبى پيدا كند آن مرد ضامن است.»

565-36964-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى كه با همسرش پيش از نُه سالگى آميزش كند و عيبى به همسرش برسد او ضامن است.»

ص: 407

566-36965-(8) تهذيب 410/7: محمّد ابن أبي خالد عن محمّد بن يحيى عن طلحة ابن زيد عن جعفر عن أبيه عن عليّ عليه السلام قال من تزوّج بكراً فدخل بها في أقلّ من تسع سنين فعيبت ضمن.

567-36966-(9) فقيه 261/3: روى أنّ من دخل بامرأة قبل أن تبلغ تسع سنين فأصابها عيب فهو ضامن. رواه حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام.

568-36967-(10) فقيه 272/3: روى الحسن بن محبوب عن أبي أيّوب عن حمران عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال سئل عن رجل تزوّج جاريةً بكراً لم تدرك فلمّا دخل بها اقتضّها فأفضاها فقال إن كان دخل بها حين دخل بها و لها تسع سنين فلا شيء عليه، و ان كانت لم تبلغ تسع سنين أو كان لها أقلّ من ذلك بقليل حين دخل بها فاقتضّها فإنّه قد أفسدها و عطّلها على الأزواج فعلى الامام أن يغرّمه ديتها و ان أمسكها و لم يطلّقها حتّى تموت فلا شيء عليه.

و تقدّم في رواية حمزة (2) من باب (12) اشتراط التكليف بالبلوغ من أبواب المقدّمات (ج 1)

قوله عليه السلام انّ الجارية إذا تزوّجت و دخل بها و لها تسع سنين ذهب عنها اليتم.

و في رواية الكناسى (3) قوله عليه السلام الجارية إذا بلغت تسع سنين ذهب عنها اليتم و زوّجت. و لاحظ ساير أحاديث الباب فإنّه يمكن ان يستفاد منه ما يناسب ذلك.

و يأتي في باب (28) حكم من دخل بامرأته قبل ان تبلغ تسعاً فأفضاها من أبواب ما يحرم بالتّزويج (ج 25) ما يدلّ على ذلك.

و في باب (4) سقوط الاستبراء عمّن اشترى جارية صغيرة من أبواب نكاح العبيد (ج 26) ما يدلّ على حكم دخول الأمة قبل بلوغ تسع سنين.

(4) باب ما يستحبّ للزّوجين قبل الدخول من التّوضّى و الصّلوة و الدّعاء و غيرها

569-36968-(1) كافى 481/3: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب كافى 500/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى و عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّٰه عن تهذيب 410/7: (الحسن يب) بن محبوب عن جميل بن صالح عن أبي بصير قال سمعت رجلاً و هو يقول لأبى جعفر عليه السلام جعلت فداك انّى رجل قد أسننت

ص: 408

566-36965-(8) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «كسى كه با دوشيزه اى ازدواج كند و در كمتر از نُه سالگى با او آميزش كند و دوشيزه عيبى بردارد آن شخص ضامن است.»

567-36966-(9) روايت شده است كه: «اگر كسى كه با زنى پيش از آنكه زن نُه ساله شود آميزش كند و به زن عيبى برسد آن كس ضامن است.»

568-36967-(10) حمران گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با دخترى باكره و غير بالغ ازدواج كرده و چون با او آميزش كرد، او را پاره كرده است و مخرج بول و مهبل او را يكى كرده است، پرسيدم.

حضرت فرمود: اگر آن زمانى كه با او آميزش كرده است نُه سال داشته، چيزى بر مرد نيست ولى اگر آن زمان كه با او آميزش كرده است نُه ساله نشده است و يا كمى به نُه سال مانده و دختر را پاره كرده است در اين صورت دختر را از بين برده و نگذاشته كه ديگران با او ازدواج كنند پس بر امام است كه ديه دختر را بر عهده مرد بگذارد و اگر مرد دختر را نگاه دارد و او را طلاق ندهد تا آن كه دختر بميرد چيزى بر مرد نيست.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت دوم از باب دوازدهم از باب هاى مقدّمات فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «دختر زمانى كه ازدواج كند در حالى كه نُه ساله است و با او آميزش شود ديگر يتيم نيست.»

و در روايت سوّم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «دختر زمانى كه به نُه سالگى برسد ديگر يتيم نيست و شوهر داده مى شود.

و بنگريد به ديگر روايات آن باب چرا كه مى توان از آن، آنچه مناسب اين مفاد است را استفاده كرد.

مى آيد:

در باب بيست و هشتم از باب هاى محرّمات به سبب تزويج چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و در باب چهارم از باب هاى نكاح بردگان چيزى كه بر حكم آميزش با كنيز پيش از نُه سالگى دلالت دارد.

باب 4 مستحبات قبل از مباشرت جنسى

569-36968-(1) ابوبصير گويد: «شنيدم مردى به امام باقر عليه السلام مى گفت: جانم به فدايت! من مردى سالمند

ص: 409

وقد تزوّجت امرأةً بكراً صغيرةً و لم أدخل بها و أنا(1) أخاف (أنّها كا (ج 5) إذا دخلت عليّ (2) ترانى(3) أن تكرهنى لخضابى و كبرى فقال أبو جعفر عليه السلام إذا دخلت(4) (عليك إنشاء اللّٰه يب) فمرها(5) قبل أن تصل إليك أن تكون متوضّئةً ثمّ أنت لا تصل إليها حتّى توضّأ تصلّى(6) ركعتين (ثمّ مرهم يأمروها أن تصلّى أيضاً ركعتين يب) ثمّ (7) مجّد اللّٰه و صلّ على محمّد و آل محمّد ثمّ ادع اللّٰه يب كا ج 3) و مر من معها أن يؤمّنوا على دعائك (ثمّ ادع اللّٰه يب) و قل اللّهمّ ارزقني الفها و ودّها و رضاها (بى يب) و أرضنى(8) بها و أجمع بيننا بأحسن اجتماع و آنس(9) ائتلاف فإنّك تحبّ الحلال و تكره الحرام (ثمّ قال كا) و اعلم أنّ الإلف من اللّٰه و الفرك(10) من الشيطان ليكرّه ما أحلّ اللّٰه(11) عزّ و جلّ . الدعائم 211/2: عن أبي جعفر محمّد بن على عليهما السلام أنّ رجلاً قال يا ابن رسول اللّٰه انّى رجل كبير السنّ كما ترى و قد تزوّجت امرأة بكراً صغيرة (و ذكر نحوه إلى قوله تكره الحرام إلّا أنّ فيه و ارزقها ذلك منّى بدلاً من:

و أرضنى بها).

570-36969-(2) الدعائم 210/2: عن رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال إذا زفّت إلى الرجل زوجته و أدخلت اليه فليصلّ ركعتين و ليمسح (يده جعفريّات) على ناصيتها ثمّ ليقل اللّهمّ بارك لي في أهلى و بارك لها فيّ و ما جمعت بيننا فاجمع بيننا في خير و يمن و بركةٍ و إذا جعلتها فرقة فاجعلها فرقة إلى (كلّ دعائم) خير (فإذا جلس إلى جانبها فليمسح بناصيتها جعفريّات) ثمّ ليقل الحمد لله الذي هدىٰ ضلالتي و أغنىٰ فقرى و نعشّ (12) خمولى و أعزّ ذلّتى(13) و آوىٰ عيلتي و زوّج عزبتى(14) (و حمل رحلتي جعفريّات) و أخدم مهنتى و آنس وحشتى و رفع خسيستى حمداً كثيراً طيّباً مباركاً (فيه الجعفريّات) على ما أعطيت (يا ربّ دعائم) و على ما قسمت (وعلى ما وهبت جعفريّات) و على ما أكرمت. الجعفريّات 109: بإسناده عن

ص: 410


1- . و انّى خ.
2- . أخاف إذا أدخل بها على فراشى كا، ج 3.
3- . فرأتنى يب.
4- . أدخلت يب.
5- . فمرهم يب كا، ج 3.
6- . وصلّ كا، ج 5.
7- . ثمّ تحمد اللّه و تصلّى على محمّد و آله يب.
8- . و رضّنى بها ثمّ اجمع كا ج 3.
9- . و أسرّ كا، ج 3 و أنفس يب.
10- . أي البغضة.
11- . مايحبّ اللّه خ يب.
12- . نفّس جعفريّات خ ل.
13- . دينى الجعفريّات.
14- . أيمتى الجعفريّات.

هستم و با زنى باكره و جوان ازدواج كرده ام و هنوز با او آميزش نداشته ام و بيم آن دارم كه اگر او نزد من آيد و مرا ببيند از من خوشش نيايد، چرا كه پيرم و موهايم را خضاب كرده ام.

امام باقر عليه السلام فرمود: آن زمان كه نزد تو آيد پيش از آن كه به تو نزديك شود به او دستور بده تا وضو بگيرد و خود نيز تا وضو نگرفته اى به او نزديك نشو و دو ركعت نماز بگذار و تمجيد خدا كن و بر محمّد و آل محمد صلى الله عليه و آله درود بفرست آنگاه دعا كن و به آنان كه همراه همسرت هستند دستور بده تا بر دعايت آمين بگويند و اين دعا را بخوان: خدايا اُلفت و دوستى و خشنودى همسرم را نصيبم كن و مرا نيز به او خشنود كن و بين ما نيكوترين اجتماع و بالاترين اُنس را برقرار ساز، بى ترديد تو حلال را دوست مى دارى و حرام را ناخوش دارى.

آنگاه حضرت فرمود: بدان كه الفت و انس از سوى خداست و دشمنى و عداوت از سوى شيطان است و شيطان، چيزى را كه خداوند حلال كرده است را دوست ندارد.»

570-36969-(2) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زمانى كه همسر مرد را نزد وى مى برند و بر او وارد مى شود مرد دو ركعت نماز بگذارد و دستش را بر موى جلوى پيشانى زن بكشد سپس بگويد: خداوندا! اين اهلم را برايم مبارك بگردان و مرا براى او همچنان مبارك بدار و تا زمانى كه بين ما جمع مى كنى با خوبى، ميمنت و بركت ما را جمع كن و آن زمان كه جدايى قرار مى دهى جدايى را به سوى همه خوبى ها قرار بده و چون مرد در كنار همسرش نشست دست به موى جلوى سر زن بكشد و سپس بگويد: ستايش ويژۀ خدايى است كه گمراهيم را هدايت كرد و ندارى ام را غنى كرد و يادم را رفعت بخشيد و ذلّتم را عزّت داد و خانواده ام را پناه داد و بى زنى ام را به ازدواجم بدل كرد و بارم را برداشت و شغلم را مايۀ خدمت به مسلمانان قرار داد و وحشت و تنهايى ام را به اُنس مبدّل ساخت و پستى ام را به رفعت بدل

ص: 411

عليّ عليه السلام: فإذا زفّت زوجها(1) و دخلت عليه فليصلّ ركعتين (و ذكر مثله). مستدرك 220/14: السيّد فضل اللّٰه الراونديّ في نوادره بإسناده عنه عليه السلام مثله إلى قوله إلى خير.

571-36970-(2) كافى 500/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أبي أيّوب الخزّاز عن أبي بصير عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال إذا دخلت بأهلك فخذ بناصيتها و استقبل (بها فقيه) القبلة و قل اللّهمّ بأمانتك أخذتها و بكلماتك استحللتها(3) فان قضيت لي منها ولداً فاجعله مباركاً تقيّاً(3) (من شيعة آل محمّد كا) و لا تجعل للشيطان فيه شركاً و لا نصيباً. فقيه 254/3: قال الصادق عليه السلام لبعض أصحابه إذا دخلت عليك أهلك (و ذكر مثله).

572-36971-(4) فقه الرضا عليه السلام 235: فإذا أدخلت عليك فخذ بناصيتها و استقبل القبلة بها و قل اللّهمّ بأمانتك أخذتها و بميثاقك استحللت فرجها اللّهمّ فارزقني منها ولداً مباركاً سويّاً و لا تجعل للشيطان فيه شركاً و لا نصيباً. المقنع 99: فإذا دَخَلَتْ عليك فخذ بناصيتها و استقبل بها القبلة و قل اللّهمّ بأمانتك أخذتها و بكلماتك استحللت فرجها فان قضيت لي منها ولداً فاجعله مباركاً تقيّاً من شيعة آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله و لا تجعل للشيطان فيه شركاً و لا نصيباً.

573-36972-(5) كافى 501/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن أبي يوسف عن الميثمى رفعه قال أتى رجل أمير المؤمنين عليه السلام فقال له انّى تزوّجت فادع اللّٰه لي فقال قل اللّهمّ بكلماتك استحللتها و بأمانتك أخذتها اللّهمّ اجعلها ولوداً ودوداً لا تفرك(4) تأكل ممّا راح(5) و لا تسأل عمّا سرح(6).

574-36973-(6) كافى 501/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أبان عن عبد الرحمن بن أعين قال سمعت أبا عبد اللّٰه عليه السلام يقول إذا أراد الرجل أن يتزوّج المرأة فليقل أقررت بالميثاق الّذى أخذ اللّٰه «فَإِمْسٰاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسٰانٍ ».

575-36974-(7) تهذيب 411/7: محمّد ابن أبي خالد عن محمّد بن عيسى عن أبان عن حريز عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال إذا أردت الجماع فقل اللّهمّ ارزقني ولداً و اجعله تقيّاً زكيّاً ليس في خلقه زيادة و لا نقصان و اجعل عاقبته إلى خير.

ص: 412


1- . زوجته ك.
2- . سويّا فقيه.
3- . استحللت فرجها فقيه.
4- . فركه: أبغضه و قيل هو خاصّ ببغضة الزوجين المنجد.
5- . أي رجع.
6- . أي ذهب كناية عن رضائها بمايأتي به زوجها و قناعتها به.

ساخت، ستايشى بسيار، پاك و مبارك بر آنچه اى پروردگار من به من داده اى و بر آنچه قسمتم كردى و به من بخشيدى و بر من كرامت كردى.»

571-36970-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «آن زمان كه نزد همسرت مى روى موى پيشانى او را بگير و رو به قبله كن و بگو: خدايا به امانت از سوى تو اين زن را گرفتم و با كلمات تو او را بر خويش حلال ساختم پس اگر از او فرزندى برايم مقرّر كرده اى او را پربركت، پرهيزگار و از پيروان آل محمد قرار بده و براى شيطان در او مشاركت و سهمى قرار نده.»

572-36971-(4) در كتاب فقه الرضا عليه السلام آمده است: «چون زن را نزد تو آوردند موى پيشانى اش را بگير و با او رو به قبله شو و بگو: خدايا به امانت از سوى تو اين زن را گرفتم و با پيمان تو او را بر خويش حلال ساختم خدايا از او فرزندى پر بركت و كامل نصيبم فرما و براى شيطان در او مشاركت و سهمى قرار مده.»

573-36972-(5) مردى نزد امير مؤمنان على عليه السلام آمد و گفت: «ازدواج كرده ام، برايم دعا كنيد.

حضرت فرمود: اين دعا را بگو: خداوندا بر پايۀ سخنان تو اين زن را بر خويش حلال كردم و به امانت از سوى تو او را گرفتم خدايا همسرم را پرفرزند و بسيار مهربان كه ناراحتى ايجاد نكند، قرار بده، بخورد از آنچه فراهم مى شود و آنچه در دسترس نيست نخواهد.»

574-36973-(6) عبدالرحمن بن أعين گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: آن زمان كه مرد مى خواهد با زنى ازدواج كند بايد بگويد: پذيرفته ام پيمانى را كه خداوند از بندگان گرفته است كه: «يا همسر را به نيكى نگاه دارند و يا با نيكى او را رها سازند».

575-36974-(7) امام باقر عليه السلام فرمود: «چون قصد آميزش مى كنى بگو: خداوندا! فرزندى نصيبم فرما و او را با تقوا و پاك قرار بده كه در آفرينش او زياده و كاستى نباشد و عاقبت او را به خير گردان.»

ص: 413

و تقدّم في رواية مكارم الأخلاق (1) من باب (14) ما ورد من الصلوة عند إرادة التزويج من أبواب صلوٰة الحوائج ج 8

قوله عليه السلام إذا قرب الزّفاف يستحبّ ان تأمرها ان تصلّى ركعتين و تكون على وضوء إذا ادخلت عليك و تصلّى أنت أيضاً مثل ذلك و تحمداللّه و تصلّى على النبيّ و آله و تقول اللّهمّ ارزقني إلفها و ودّها و رضاها بى و أرضنى بها إلخ فلاحظ.

(5) باب استحباب الوضوء لمن أراد أن يعاود أهله للجماع

576-36975-(1) كشف الغمّة 302/2: قال صاحب كتاب الدلائل عن الحسن بن عليّ الوشّاء قال قال فلان بن محرز بلغنا انّ أبا عبد اللّٰه عليه السلام كان إذا أراد أن يعاود أهله للجماع توضّأ وضوء الصلوة و أحبّ أن تسأل أباالحسن الثاني عن ذلك قال الوشّاء فدخلت إليه فابتدأنى من غير أن أسأله فقال كان أبو عبد اللّٰه عليه السلام إذا جامع و أراد أن يعاود توضّأ وضوء الصلاة و إذا أراد أيضاً توضّأ للصلوة(1) فخرجت إلى الرجل فقلت قد أجابنى عن مسئلتك من غير أن أسأله.

(6) باب عدم كراهة وطئ الزوّجة الحامل مع الوضوء و ان استبان حملها لكن يكره بغير وضوء

577-36976-(1) و تقدّم في رواية أبى سعيد (1) من باب (2) استحباب إكرام العروس قوله صلّى اللّه عليه و آله يا عليّ إذا حملت امرأتك فلا تجامعها إلّا و أنت على وضوء.

و يأتي في رواية رفاعة (1) من باب (5) أنّ من اشترىٰ جارية جاز له وطؤها بعد الاستبراء من أبواب نكاح العبيد (ج 26)

قوله عليه السلام إنّ الطمث قد تحبسه الريح من غير حبل فلا بأس أن تمسّها في الفرج قلت فإن كانت حبلىٰ فما لي منها إن أردت فقال لك ما دون الفرج إلى أن تبلغ في حملها أربعة أشهر و عشرة أيّام فإذا جاز حملها أربعة أشهر و عشرة أيّام فلا بأس بنكاحها في الفرج قلت إنّ المغيرة و أصحابه يقولون لا ينبغي للرجل أن ينكح امرأته و هي حامل و قد استبان حملها حتّى تضع فتغذو ولده قال هذا من أفعال اليهود.

ص: 414


1- . و الظاهر انّ المراد توضّأ وضوء الصلاة.

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب چهاردهم از باب هاى نماز حوائج فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «چون زفاف نزديك شود مستحب است كه به زن دستور دهى دو ركعت نماز بخواند و چون او را نزد تو مى آورند با وضو باشى و تو هم همين نماز بخوانى و حمد الهى كنى و بر پيامبر و خاندان وى درود فرستى و بگويى: خداوندا! الفت و محبت و خشنودى او از من را نصيبم فرما و مرا از او خشنودساز...» پس ملاحظه كنيد.

باب 5 استحباب وضو گرفتن براى كسى كه مى خواهد مجدداً با همسرش آميزش كند

576-36975-(1) وشاء گويد: «فلان بن محرز گفت: به ما رسيده كه امام صادق عليه السلام چون مى خواست مجدّداً با همسرش آميزش كند به مانند وضوى نماز وضو مى گرفت و من دوست دارم كه تو از امام رضا عليه السلام در اين باره بپرسى.

وشّاء گويد: نزد امام عليه السلام رفتم. حضرت در ابتدا بدون آن كه من از حضرت بپرسم فرمود: پيوسته امام صادق عليه السلام زمانى كه آميزش مى كرد و مى خواست مجدداً آميزش كند وضوى نماز مى گرفت و چون دوباره نيز مى خواست آميزش كند وضوى نماز مى گرفت.

(وشاء افزود:) من نزد آن مرد رفتم و گفتم: حضرت، پاسخ سوالت را به من داد بى آن كه من از ايشان بپرسم.»

باب 6 حكم مباشرت جنسى با همسر حامله

577-36976-(1) گذشت: در روايت يكم از باب دوم فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «اى على چون همسرت باردار شد با او آميزش مكن مگر اينكه باوضو باشى.»

مى آيد: در روايت يكم از باب پنجم از باب هاى نكاح بردگان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «گاهى باد بدون اينكه زن حامله باشد، مانع حيض مى شود بنابراين اشكالى ندارد كه با زن آميزش كنى.

پرسيدم: اگر زن آبستن باشد چه اندازه از او مى توانم بهره گيرم اگر خواستم ؟ حضرت فرمود: غير از آميزش براى توست تا آن كه حملش چهار ماه و ده روز شود چون حاملگى اش از چهار ماه و ده روز گذشت در اين صورت آميزش با او اشكالى ندارد.

گفتم: مغيره و يارانش مى گويند: براى مرد شايسته نيست در زمان حاملگى همسرش با وى آميزش كند در حالى كه حاملگى اش آشكار شده است تا آن كه وضع حمل كند و فرزندش را غذا دهد.

حضرت فرمود: اين از كارهاى يهوديان است.»

ص: 415

(7) باب تأكّد استحباب التّسمية و الإستعاذة و الدعاء بالمأثور و الصلوة على النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و طلب الولد الصالح السوىّ عند الجماع

قال اللّٰه تعالى في سورة الإسراء (17):64: «وَ اِسْتَفْزِزْ مَنِ اِسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شٰارِكْهُمْ فِي اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَوْلاٰدِ وَ عِدْهُمْ وَ مٰا يَعِدُهُمُ اَلشَّيْطٰانُ إِلاّٰ غُرُوراً».

578-36977-(1) كافى 502/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد و عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد جميعاً عن الوشّاء عن موسى بن بكر عن أبي بصير قال قال أبو عبد اللّٰه عليه السلام يا أبا محمّد أيّ شيء يقول الرجل منكم إذا دخلت عليه امرأته قلت جعلت فداك أ يستطيع الرجل أن يقول شيئاً فقال أ لا اُعلّمك ما تقول قلت بلى قال تقول (بكلمات اللّٰه استحللت فرجها و في أمانة اللّٰه أخذتها اللّهمّ ان قضيت لي في رحمها شيئاً فاجعله بارّاً تقيّاً و أجعله مسلماً سويّاً و لا تجعل فيه شركاً للشيطان) قلت و بأىّ شيءٍ يعرف ذلك قال أ ما تقرأ كتاب اللّٰه عزّ و جلّ ثمّ ابتدأ هو «وَ شٰارِكْهُمْ فِي اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَوْلاٰدِ» ثمّ قال إنّ الشيطان ليجىء حتّى يقعد من المرأة كما يقعد الرجل منها و يحدث كما يحدث و ينكح كما ينكح قلت بأىّ شيءٍ يعرف ذلك قال بحبّنا و بغضنا فمن أحبّنا كان نطفة العبد و من أبغضنا كان نطفة الشيطان.

579-36978-(2) كافى 503/5: (عدّة من أصحابنا معلّق) عن أحمد بن محمّد بن خالد عن أبيه عن حمزة بن عبد اللّٰه عن جميل بن دّراج عن أبي الوليد عن أبي بصير قال قال لي أبو عبد اللّٰه عليه السلام يا أبا محمّد إذا أتيت أهلك فأىّ شيءٍ تقول قال قلت جعلت فداك و اُطيق أن أقول شيئاً قال بلى قل (اللّهمّ بكلماتك استحللت فرجها و بأمانتك أخذتها فان قضيت في رحمها شيئاً فاجعله تقيّاً زكيّاً و لا تجعل للشيطان فيه شركاً) قال قلت جعلت فداك و يكون فيه شرك للشيطان قال نعم أ ما تسمع قول اللّٰه عزّ و جلّ في كتابه «وَ شٰارِكْهُمْ فِي اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَوْلاٰدِ» انّ الشيطان يجىء فيقعد كما يقعد الرجل و ينزل كما ينزل الرجل قال قلت بأىّ شيءٍ يعرف ذلك قال بحبّنا و بغضنا.

ص: 416

باب 7 مستحبات هنگام آميزش

خداوند متعالى مى فرمايد:

هر كدام از آنان را مى توانى با صدايت تحريك كن و لشكر سواره و پياده ات را بر آنان گسيل دار و در ثروت و فرزندان شان شركت جوى و آنان را با وعده ها سرگرم كن! - ولى شيطان، جز فريب و دروغ، وعده اى به آنها نمى دهد -.

578-36977-(1) ابوبصير گويد: «امام صادق عليه السلام از من پرسيد: اى ابو محمد! هنگامى كه يكى از شما شيعه - در شب زفاف - همسرش نزد او مى آيد چه مى گويد؟ گفتم: جانم فداى شما باد! مگر مى تواند چيزى بگويد.

حضرت فرمود: آيا به تو ياد ندهم چيزى را كه - در آن زمان - بگويى ؟ گفتم: آرى.

حضرت فرمود: مى گويى با سخنان خدا آميزش با او را براى خويش حلال كردم و در امان الهى او را گرفتم خدايا اگر در رحم اين زن برايم فرزندى مقرّر كرده اى او را نيكوكار و پارسا قرار بده و او را مسلمان و سالم بدار و در او براى شيطان سهم قرار نده.

پرسيدم: چگونه اين مشخّص مى شود كه شيطان در فرزند شركت مى جويد؟

حضرت فرمود: مگر قرآن نخوانده اى ؟ آنگاه حضرت خود تلاوت فرمود: «و (اى شيطان) در ثروت و فرزندان شان شركت جو».

سپس امام افزود: بى ترديد شيطان به هنگام آميزش مى آيد و همانند مرد در برابر زن مى نشيند و همانطور كه مرد حرف مى زند او نيز حرف مى زند و چون او آميزش مى كند.

پرسيدم: با چه نشانه اى مشاركت شيطان در فرزند دانسته مى شود؟

حضرت فرمود: با دوستى و دشمنى ما، هركس كه ما را دوست بدارد نطفۀ پدرش خواهد بود و هركس كه ما را دشمن بدارد از نطفۀ شيطان است.»

579-36978-(2) ابوبصير گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود: اى ابو محمد! به هنگام آميزش با همسرت، چه مى گويى ؟

گفتم: فدايت شوم! مگر مى توانم چيزى بگويم ؟

حضرت فرمود: آرى بگو خدايا با سخنان و گفتۀ تو آميزش با او را براى خود حلال كردم و در امان تو او را گرفتم پس اگر در رحم او فرزندى مقرر كرده اى او را پارسا و پاكيزه قرار بده و براى شيطان در او سهم و بهره اى قرار مده.

ابوبصير گويد: پرسيدم: فدايت شوم! مگر شيطان در فرزند بهره اى دارد؟

حضرت فرمود: بلى، مگر نشنيده اى فرموده خداوند را در قرآن كه: «و (اى شيطان) در ثروت و فرزندان شان شركت جوى».

بى ترديد شيطان - به هنگام آميزش - مى آيد و همانند مرد مى نشيند و همانند مرد منى خويش را مى ريزد. ابوبصير گويد: پرسيدم: چگونه شركت شيطان دانسته مى شود؟

حضرت فرمود: با دوستى و دشمنى ما.»

ص: 417

580-36979-(1) كافى 503/5: عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن جعفر بن محمّد الأشعريّ عن ابن القدّاح عن أبي عبد اللّٰه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام إذا جامع أحدكم فليقل (بسم اللّٰه و باللّٰه اللّهمّ جنّبنى الشيطان و جنّب الشيطان ممّا(2) رزقتنى) قال فان قضى اللّٰه بينهما ولداً لا يضرّه الشيطان بشيء أبداً.

581-36980-(4) الاختصاص 134: بالاسناد الآتى في باب (12) جواز النظر إلى الزوجة و هي عريانة عن أبي سعيد الخدريّ في حديث وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام يا على إذا جامعت أهلك فقل (اللّهمّ جنّبنى الشيطان و جنّب الشيطان ممّا رزقتنى) فإنّه إن قضى بينكما ولد لم يضرّه الشيطان أبداً.

582-36981-(5) كافى 503/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن عليّ بن حسّان الواسطى عن عبد الرحمن بن كثير قال كنت عند أبي عبد اللّه عليه السلام جالساً فذكر شرك الشيطان فعظّمه حتّى أفزعنى قلت جعلت فداك فما المخرج من ذلك قال إذا أردت الجماع فقل (بسم اللّه الرّحمن الرّحيم الّذى لا اله إلّا هو بديع السماوات و الأرض، اللّهمّ ان قضيت منّى(3) في هذه اللّيلة خليفة فلا تجعل للشيطان فيه شركاً و لا نصيباً و لا حظّاً و اجعله مؤمناً مخلصاً مصفى من الشيطان و رجزه جل ثناؤك) تفسير العيّاشى 300/2: عن يونس عن أبي الربيع الشاميّ قال كنت عنده ليلة فذكر شرك الشيطان فعظمه (و ذكر نحوه).

583-36982-(6) كافى 502/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن الحلبيّ قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام في الرّجل إذا أتى أهله فخشى أن يشاركه الشيطان قال يقول بسم اللّه و يتعوّذ باللّه من الشيطان.

584-36983-(7) تفسير العيّاشى 300/2: عن سليمان بن خالد قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام ما قول اللّه: «وَ شٰارِكْهُمْ فِي اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَوْلاٰدِ» قال فقال قل في ذلك قولاً أعوذ باللّه السميع العليم من الشيطان الرجيم.

585-36984-(8) فقيه 256/3: قال الصادق عليه السلام إذا أتى أحدكم (أهله فليذكر اللّه فانّ من لم يذكر اللّه)(3) عند الجماع و كان منه ولد كان ذلك شرك شيطان و يعرف ذلك بحبّنا و بغضنا.

ص: 418


1- . أهله فلم يذكر اللّٰه خ.
2- . مارزقتنى.
3- . اللّهمّ ان قصدت تصبّ منّى عيّاشى اللّهمّ ان قضيت شيئاً خلقته في هذه خ.

580-36979-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: هركس از شما كه مى خواهد آميزش كند بگويد: با نام خدا و با خدا، خدايا شيطان را از من دور ساز و شيطان را از فرزندى كه به من مى دهى نيز دور ساز.

حضرت افزود: پس از اين دعا اگر خداوند به آن زن و شوهر فرزندى دهد شيطان نمى تواند هرگز به او آسيبى برساند.»

581-36980-(4) در روايت وصيّت پيامبر صلى الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام آمده است: «اى على چون با همسرت آميزش مى كنى بگو: خدايا شيطان را از من دور بدار و شيطان را از آنچه روزيم كرده اى دور ساز پس از اين دعا اگر فرزندى براى تان بشود شيطان به او آسيبى نمى رساند.»

582-36981-(5) عبدالرحمن بن كثير گويد: «در محضر امام صادق عليه السلام نشسته بودم، حضرت دربارۀ مشاركت شيطان - به هنگام بسته شدن نطفه - سخن گفت و از سختى و دشوارى آن ياد كرد به گونه اى كه مرا به هراس انداخت گفتم: جانم به فدايت، راه فرار از آن چيست ؟

حضرت فرمود: هرگاه كه خواستى آميزش كنى بگو: به نام خداوند بخشندۀ مهربان، همان كه جز او خدايى نيست او پديد آورندۀ آسمان ها و زمين است.

خدايا! اگر در اين شب از نسل من جانشينى مقرّر كرده اى براى شيطان در آن سهم، نصيب و بهره اى قرار مده و او را با ايمان و اخلاص و پاك شده از شيطان و پليدى او قرار بده بلند است ستايش تو.»

583-36982-(6) امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه مى خواهد با همسرش آميزش كند و مى ترسد كه شيطان با او مشاركت كند فرمود: «آن مرد بسم الله بگويد و از شيطان به خدا پناه برد.»

584-36983-(7) سليمان بن خالد گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: چيست فرموده خدا: «و با ثروت و فرزندان شان شركت جوى» حضرت فرمود: در اين باره گفته اى را بگو: اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم. پناه مى برم به خداى شنوا و آگاه از شر شيطان رانده شده.»

585-36984-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «هر زمان كه كسى از شما با همسرش آميزش مى كند خدا را ياد كند چون كسى كه به هنگام آميزش خدا را ياد نكند و فرزندى از وى شود آن فرزند با شراكت شيطان خواهد بود و اين با دوستى و دشمنى ما مشخص مى شود.»

ص: 419

586-36985-(9) الخصال 637: بالاسناد المتقدّم في حديث الأربعمائة عن عليّ عليه السلام قال إذا أراد أحدكم مجامعة زوجته فليقل اللّهمّ إنّي استحللت فرجها بأمرك و قبلتها بأمانتك فان قضيت لى منها ولداً فاجعله ذكراً سويّاً و لا تجعل للشيطان فيه نصيباً و لا شريكاً.

587-36986-(10) الدعائم 211/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال إذا أراد الرّجل أن يجامع أهله فليسمّ اللّه و يدعوه بما قدر عليه و ليقل اللّهمّ ان قضيت منّى اليوم خلفاً فاجعله لك خالصاً و لا تجعل للشيطان فيه شركاً و لا حظّاً و لا نصيباً و اجعله زكيّاً و لا تجعله في خلقه نقصاً و لا زيادة و اجعله إلى خير عاقبةٍ .

588-36987-(11) المقنع 99: و إذا أردت الجماع فقل اللّهمّ ارزقني ولداً و اجعله زكيّاً تقيّاً ليس في خلقه زيادة و لا نقصان و اجعل عاقبته إلى خير.

و تقدّم في رواية العلاء (26) من باب (11) استحباب غَسل اليد عند ادخالها في الاناء من أبواب الوضوء (ج 2)

قوله عليه السلام و ان أكل أو شرب أو لبس و كلّ شيء صنعه ينبغي له أن يسمّى عليه فان لم يفعل كان للشيطان فيه شرك و في رواية جابر نحوه.

و في رواية سليمان الجعفرى (21) من باب (3) انّ البسملة آية من الحمد من أبواب القرائة ج 5

قوله عليه السلام إذا أتى أحدكم أهله فليكن قبل ذلك ملاطفة فانّه أبرّ لقلبها و أسلّ لسخيمتها(1) فإذا أفضىٰ الى حاجته قال بسم اللّٰه ثلاثاً فإن قدر أن يقرأ أيّ آية حضرته من القرآن فعل و إلّا فقد كفته التّسمية.

و في رواية ابن شاذان (58) من باب (32) فضل الصلوات على محمّد و اله من أبواب الذكر (ج 19)

قوله عليه السلام و الصلوات على النّبىّ واجبة في كلّ موطن.

و في رواية ابن يسار (23) من باب (68) ما ورد في تحميد العاطس من أبواب العشرة (ج 20)

قوله انّ النّاس يكرهون الصلاة على محمّد و آله في ثلاثة مواطن و عند الجماع فقال أبو جعفر عليه السلام ما لهم ويلهم نافقوا لعنهم اللّه.

و في رواية أبي بصير (1) من باب (5) ما ورد من الصلاة و الدعاء لمن أراد التّزويج من أبواب التّزويج (ج 25)

قوله عليه السلام فإذا أدخلت عليه فليضع يده على ناصيتها و يقول اللّهمّ على كتابك تزوّجتها. و في أمانتك أخذتها و بكلماتك استحللت فرجها فان قضيت لي في رحمها شيئاً فاجعله مسلماً سويّاً و لا تجعله شرك شيطان إلخ.

ص: 420


1- . السخيمة: الحقد سلّ السّخيمة: انتزعها.

586-36985-(9) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «چون كسى از شما مى خواهد با همسرش آميزش كند بايد بگويد:

خدايا! با دستور تو اين زن را بر خويش حلال كردم و با امان تو آن را پذيرفتم پس اگر از اين زن فرزندى نصيبم مى كنى او را پسر و سالم قرار ده و براى شيطان در آن فرزند بهره و شراكتى قرار مده.»

587-36986-(10) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «زمانى كه مرد مى خواهد با همسرش آميزش كند نام خدا را ببرد و به هر اندازه كه مى تواند او را بخواند و بگويد: خدايا اگر امروز جانشينى از من مقرر كرده اى او را براى خودت خالص ساز و براى شيطان در آن شراكت، بهره و سهمى قرار مده و او را پاك قرار ده و در آفرينش او كاستى و فزونى قرار مده و او را به سوى بهترين عاقبت قرار ده.»

588-36987-(11) چون تصميم اجماع مى گيرى بگو: «خداوندا! فرزندى روزيم ساز و او را پاك و با تقوا كه در خلقتش فزونى و كاستى نباشد قرار بده و عاقبت او را رو به خوبى قرار ده.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت بيست و ششم از باب يازدهم از باب هاى وضو فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اگر خورد يا نوشيد يا پوشيد و هر كارى كه كرد، براى او شايسته است كه بر آن كار نام خدا را ببرد پس اگر نكرد شيطان در آن كار شراكت خواهد داشت.»

و در روايت جابر مشابه آن.

و در روايت بيست و يكم از باب سوم از باب هاى قرائت فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «آن زمان كه يكى از شما مى خواهد با همسرش آميزش كند پيش از آن بايد ملاطفتى باشد چرا كه آن براى قلبش بهتر و كينۀ او را بهتر مى كند و چون به خواسته اش رسيد سه بار بسم الله بگويد و اگر توانست هر آيه اى كه از قرآن مى داند بخواند انجام دهد وگرنه بسم الله گفتن او را كافى است.»

و در روايت پنجاه و هشتم از باب سى و دوم از باب هاى ذكر فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله در هر جا واجب است.»

و در روايت بيست و سوم از باب شصت و هشتم از باب هاى عشرت اين گفته كه: «مردم خوش ندارند كه بر محمّد و آل محمد در سه جا و به هنگام آميزش درود بفرستند. امام باقر عليه السلام فرمود:

چيست آنان را؟! واى بر آنان! نفاق مى كنند خداوند آنان را لعنت كند.»

و در روايت يكم از باب پنجم از باب هاى تزويج فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «چون زن را نزد مرد بردند مرد دستش را بر موى پيشانى زن بگذارد و بگويد: خدايا بر پايۀ كتابت او را به همسرى گرفتم

ص: 421

و في أحاديث باب (4) ما يستحبّ للزوجين قبل الدخول من التّوضّى و الصلاة من أبواب مباشرة النّساء (ج 25) ما يناسب ذلك. و لاحظ الباب التّالى.

(8) باب كراهة الكلام عند الجماع بغير ذكر اللّه تعالى والدعاء

589-36988-(1) تهذيب 413/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 498/5: عليّ بن محمّد بن بندار(1) عن أحمد بن أبي عبد اللّه عن أبيه عن عبد اللّه بن القاسم عن عبد اللّه بن سنان قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام اتّقوا الكلام عند ملتقى(2) الختانين فإنّه يورث الخرس.

590-36989-(2) فقيه 3/4: بالاسناد المتقدّم في حديث مناهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عن عليّ عليه السلام قال و نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ان يكثر الكلام عند المجامعة و قال يكون منه خرس الولد.

591-36990-(3) فقيه 359/3: روى عن أبي سعيد الخدريّ قال أوصى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عليّ بن أبي طالب عليه السلام (إلى أن قال صلّى اللّه عليه و آله) يا عليّ لا تتكلم عند الجماع (كثيراً العلل) فإنّه إن قضى بينكما ولد لا يؤمن أن يكون أخرس. العلل 514: أمالي الصدوق 455: الاختصاص 133:

بالاسناد الآتى في باب (12) جواز النظر إلى الزوجة و هي عريانة عن أبي سعيد الخدريّ (مثله).

592-36991-(4) الدعائم 213/2: عن أبي جعفر عليه السلام أنّه كان ينهى عن الكلام عند الجماع و يقول إنّ ذلك يورث الخرس.

593-36992-(5) الخصال 637: بالاسناد المتقدّم في حديث الأربعمائة عن عليّ عليه السلام قال إذا أتى أحدكم زوجته فليقلّ الكلام، فانّ الكلام عند ذلك يورث الخرس.

594-36993-(6) فقيه 258/4: بالاسناد المتقدّم في حديث وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام و كرّه الكلام عند الجماع لأنّه يورث الخرس.

و تقدّم في أحاديث باب (8) كراهة الكلام على الخلاء من أبواب التخلّى (ج 2) ما يدلّ

ص: 422


1- . عليّ بن محمّد عن ابن بندار يب.
2- . التقاء يب.

و در امان تو او را گرفتم و با كلمات تو او را حلال كردم پس اگر در رحم او براى من چيزى را مقرر كرده اى او را مسلمان و سالم قرار بده و شيطان را در او شريك قرار مده....»

و در روايات باب چهارم از باب هاى آميزش با زنان مناسب اين باب.

و بنگريد به باب بعدى.

باب 8 كراهت سخن گفتن به جز ياد خدا و دعا به هنگام مباشرت جنسى

589-36988-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «از سخن گفتن به هنگام آميزش، در هنگام مباشرت جنسى بپرهيزيد چرا كه گنگى مى آورد.»

590-36989-(2) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از اينكه به هنگام آميزش زياد سخن گفته شود نهى كردند و فرمودند: گنگى فرزند از اين جهت است.»

591-36990-(3) ابوسعيد خدرى گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله به على بن ابى طالب عليه السلام سفارش كرد (تا آن كه رسول خدا فرمود:) اى على به هنگام آميزش زياد سخن مگوى چون اگر فرزندى براى تان بشود ايمنى از گنگ بودن آن نيست.»

592-36991-(4) امام باقر عليه السلام پيوسته از سخن گفتن به هنگام آميزش نهى مى كرد و مى فرمود: «اين موجب گنگى است.»

593-36992-(5) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «هر زمان كه يكى از شما مى خواهد با همسرش آميزش كند سخن كم كند چرا كه سخن گفتن به هنگام آميزش گنگى را سبب مى شود.»

594-36993-(6) در روايت وصيّت پيامبر صلى الله عليه و آله به امير المؤمنين على عليه السلام است كه: «حضرت سخن گفتن به هنگام آميزش را مكروه دانست چرا كه آن موجب گنگى مى شود.»

ارجاعات

گذشت:

در روايات باب هشتم از باب هاى تخلّى چيزى كه دلالت مى كند بر اينكه ياد خدا در هر حال نيكو است.

ص: 423

على أن ذكر اللّه على كلّ حال حسن.

و في أحاديث باب (9) جواز قرائة القرآن للجنب من أبواب الجنابة (ج 2) ما يناسب الباب.

و في رواية الحسين بن زيد (27) من باب (26) استحباب الفصل بين الأذان و الإقامة من أبواب الأذان (ج 5)

قوله عليه السلام و كره الكلام عند الجماع و قال يورث الخرس.

و في أحاديث الباب المتقدّم ما يناسب ذلك.

(9) باب جواز تقبيل الرّجل قُبُل زوجته و مباشرة أمته بكلّ شيء من جسده لا بغير جسده

595-36994-(1) تهذيب 413/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 497/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن إسماعيل بن همام(1) عن عليّ بن جعفر قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن الرّجل يقبّل قُبُل المرأة(2) قال لا بأس.

596-36995-(2) كافى 497/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن محمّد بن عليّ عن الحكم بن مسكين عن عبيد بن زرارة قال كان لنا جار شيخ له جارية فارهة(3) قد أعطى بها ثلاثين ألف درهم فكان لا يبلغ منها ما يريد و كانت تقول اجعل يدك كذا بين شُفرىّ (4) فانّى أجد لذلك لذّةً و كان يكره أن يفعل ذلك فقال لزرارة إسأل أبا عبد اللّه عليه السلام عن هذا فسأله فقال لا بأس أن يستعين بكلّ شيءٍ من جسده عليها و لكن لا يستعين بغير جسده عليها.

597-36996-(3) تهذيب 457/7: محمّد بن الحسن الصفّار عن معاوية بن حكيم عن الحكم بن مسكين عن عبيد بن زرارة قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام الرّجل يكون عنده جوارٍ فلا يقدر على أن يطأهنّ يعمل لهنّ شيئاً يلذّذهنّ به قال أمّا ما كان من جسده فلا بأس به.

و يأتي في الباب التّالى ما يناسب ذلك.

ص: 424


1- . أحمد بن محمّد بن إسماعيل بن همام خ يب.
2- . امرأته خ كا ئل.
3- . أي الحسناء الفتية المنجد، ص 580.
4- . الشفرة بالضمّ حرف الفرج و طرفه.

و در روايات باب نهم از باب هاى جنابت مناسب اين باب.

و در روايت بيست و هفتم از باب بيست و ششم از باب هاى اذان فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«سخن گفتن به هنگام آميزش را مكروه مى دانست و فرمود: موجب گنگى مى شود.»

و در روايات باب پيشين مناسب اين باب.

باب 9 جايز است مرد آلت همسرش را ببوسدو با كنيزش با هر عضوى كه مى خواهد آميزش كند نه با غير عضو بدنش

595-36994-(1) على بن جعفر گويد: «از امام هفتم عليه السلام دربارۀ مردى كه فرج همسرش را مى بوسد، پرسيدم.

حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

596-36995-(2) عبيد بن زراره گويد: «در همسايگى ما پيرمردى بود كه كنيزى جوان و زيبا داشت و براى خريد آن سى هزار درهم داده بود. اين پيرمرد نمى توانست آنگونه كه مى خواهد با كنيز آميزش داشته باشد. كنيز به او مى گفت: دستت را اينگونه در ميان دو لبۀ فرجم قرار بده كه از اين عمل لذّت مى برم ولى پيرمرد اين كار را خوش نداشت و براى همين به زراره گفت: از امام صادق عليه السلام در اين باره بپرس.

عبيد گويد: پدرم از امام صادق عليه السلام پرسيد.

حضرت فرمود: اشكال ندارد كه آن مرد از هر عضوى از بدنش براى لذّت برى كنيز كمك بگيرد ولى نبايد از چيزى ديگر غير از بدنش كمك بگيرد.»

597-36996-(3) عبيد بن زراره گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى نزد وى كنيزانى است او نمى تواند با همۀ آنان آميزش كند، كارى براى آنان مى كند كه آنان به آن وسيله لذّت برند. حضرت فرمود: امّا آنچه از بدنش باشد اشكالى ندارد.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب بعدى مناسب آن.

ص: 425

(10) باب استحباب ملاعبة الزوجة و مداعبتها قبل الجماع و المكث و اللبث عنده

598-36997-(1) فقيه 364/3: قال الصادق عليه السلام انّ أحدكم ليأتي أهله فتخرج من تحته فلو أصابت زنجيّاً لتشبّثت به فإذا أتى أحدكم أهله فليكن بينهما مداعبة فإنّه أطيب للأمر.

599-36998-(2) تهذيب 413/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 497/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن جعفر بن محمّد الأشعريّ عن ابن القدّاح عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إذا جامع أحدكم فلا يأتيهنّ كما يأتي الطير، ليمكث و ليلبث قال بعضهم و ليتلبّث(1).

600-36999-(3) كافى 567/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن محمّد بن الحسن بن شموّن عن عبد اللّه بن عبد الرحمن عن مسمع أبى سيّار عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إذا أراد أحدكم أن يأتي أهله فلا يعجّلها.

601-37000-(4) الجعفريّات 94: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إذا أتى أحدكم امرأته فلا يعجّلها.

602-37001-(5) الدعائم 212/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال إذا أتى (و ذكر نحوه و زاد) و إذا واقعها فليصدقها. مستدرك 221/14: و رواه الراونديّ في نوادره عنه صلّى اللّه عليه و آله مثله.

603-37002-(6) الخصال 637: بالاسناد المتقدّم في حديث الأربعمائة عن عليّ عليه السلام قال عليه السلام إذا أراد أحدكم أن يأتي زوجته فلا يعجّلها فانّ للنساء حوائج.

604-37003-(7) مستدرك 221/14: الرسالة الذهبية للرضا عليه السلام و لا تجامع امرأةً حتّى تلاعبها و تكثر ملاعبتها و تغمز(2) ثديها، فإنّك إذا فعلت ذلك غلبت شهوتها و اجتمع ماؤها لأنّ ماءها يخرج من ثديها و الشهوة تظهر من وجهها و عينيها و اشتهت منك مثل الّذى تشتهيه منها.

و تقدّم في مرسلة فقيه (35) من باب (2) استحباب النوافل اليوميّة من أبوابها (ج 8)

ص: 426


1- . قوله قال بعضهم من كلام الرواة اي يقول مكان و ليلبث و ليتلبّث مرآة.
2- . أي تعصرهما باليد.

باب 10 استحباب بازى كردن با همسر و شوخى كردن با او پيش از آميزش و تأنّى و درنگ به هنگام آميزش

598-36997-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «بعضى از شما با همسرش آميزش مى كند و همسرش از زير او بيرون مى آيد آن گونه كه اگر دستش به مرد سياهى برسد به او مى چسبد بنابراين هر زمان كه يكى از شما با همسرش آميزش مى كند بايد كه بين شما زن و شوهر شوخى و مزاح باشد اين كار آميزش را گواراتر مى سازد.»

599-36998-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هر زمان كه فردى از شما با همسرش آميزش مى كند به مانند پرندگان - سريع و با شتاب - به آميزش با همسرش نپردازد بايد كه - به هنگام آميزش - درنگ كند و براى آميزش مدّتى بماند.»

600-36999-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هر زمان كه يكى از شما مى خواهد با همسرش آميزش كند او را به شتاب نيندازد.»

601-37000-(4) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: زمانى كه فردى از شما با همسرش آميزش مى كند او را به شتاب نيندازد.»

602-37001-(5) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زمانى كه (و مشابه روايت پيشين را آورده و افزوده:) و چون با همسرش آميزش كند مهر او را بپردازد.»

603-37002-(6) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «چون فردى از شما مى خواهد با همسرش آميزش كند او را به شتاب نيندازد چرا كه براى زنان هم نيازهايى است.»

604-37003-(7) رسالۀ ذهبيّۀ امام رضا عليه السلام: «و با زنى آميزش مكن تا با او بازى كنى و بسيار شوخى كنى و پستانش را بفشرى چون تو اگر اين كار را بكنى شهوت او چيره شود و آبش جمع گردد چون آب زن از پستانش بيرون مى آيد و شهوت از چهره و دو چشمش آشكار مى شود و او (در اين هنگام) از تو چيزى را مى طلبد كه تو از او مى خواهى.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت سى و پنج از باب دوم از باب هاى نوافل يوميّه فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «خداوند تبارك و تعالى دوست مى دارد مردى را كه براى آميزش شوخى مى كند البته بدون گفتۀ زشت.»

ص: 427

قوله عليه السلام انّ اللّه تبارك و تعالى يحبّ المداعب في الجماع بلا رفث.

و في رواية عبد الملك (3) من باب (46) انّ الرّجل إذا صاحب أخاه المسلم من حقّه أن يسأل عن اسمه من أبواب العشرة (ج 20)

قوله عليه السلام العجز ثلاثة (إلى أن قال) و الثالثة أمر النّساء يدنو أحدكم من أهله فيقضى حاجته و هي لم تقض حاجتها فقال عبد اللّه بن عمرو بن العاص فكيف ذلك يا رسول اللّه قال صلّى اللّه عليه و آله يتحوّش (يتحرّش خ) و يمكث حتّى يأتي ذلك منهما جميعاً.

و في رواية أبى البخترى (4) قوله صلّى اللّه عليه و آله ثلاثة من الجفاء مواقعة الرّجل أهله قبل المداعبة (الملاعبة خ).

و في رواية أبي بصير (6) من باب (1) استحباب اجراء الخيل من أبواب السبق و الرماية (ج 24)

قوله عليه السلام ليس شيء تحضره الملائكة إلّا الرهان و ملاعبة الرّجل أهله.

و في رواية عليّ بن إسماعيل (7) قوله كلّ لهو (أمر خ) المؤمن باطل إلّا في ثلث في تأديبه الفرس و رميه عن قوسه و ملاعبته امرأته فإنّهنّ حقّ .

و في رواية الجعفريّات (8) و الدعائم نحوه.

و يأتي في رواية السكونىّ (14) من باب (40) ما ورد في الإحسان إلى الزوجة من أبواب مباشرة النّساء (ج 25)

قوله صلّى اللّه عليه و آله انّما المرأة لعبة من اتّخذها فلا يضيّعها.

(11) باب جواز الجماع عارياً على كراهية و في الحمّام و في الماء

605-37004-(1) تهذيب 413/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 497/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الوشّاء(1) عن إبراهيم ابن أبي بكر النحّاس(2) عن موسى ابن بكر عن أبي الحسن عليه السلام في الرّجل يجامع فيقع عنه ثوبه قال لا بأس.

606-37005-(2) تهذيب 412/7: فقيه 255/3: و سأل محمّد بن العيص أبا عبد اللّه عليه السلام فقال اُجامع و أنا عريان قال لا و لا تستقبل(3) القبلة و لا تستدبرها و قال (عليّ يب) عليه السلام لا تجامع في السفينة و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يكره أن يغشى الرّجل المرأة و قد احتلم حتّى يغتسل من احتلامه الّذى رأى (فيه خ فقيه) فان فعل فخرج(4) الولد مجنوناً فلا يلومنّ إلّا نفسه.

ص: 428


1- . عن أيّوب خ يب.
2- . النخّاس يب إبراهيم عن أبي بكر النجاشيّ خ يب.
3- . و لا مستقبل القبلة و لا مستدبرها يب.
4- . و خرج يب.

و در روايت سوم از باب چهل و ششم از باب هاى عشرت فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «ناتوانى سه چيز است (تا آن كه گويد) و سومى كار زنان است يكى از شما به همسرش نزديك مى شود و نيازش را برآورده مى سازد در حالى كه زن نيازش برآورده نشده است. عبدالله بن عمرو بن عاص گفت: اى رسول خدا اين چگونه است ؟

حضرت فرمود: فاصله مى گيرد و درنگ مى كند (يا متعرّض مى شود و درنگ مى كند) تا اينكه اين حالت (آب) از هر دو بيايد و در روايت چهارم فرموده پيامبراكرم صلى الله عليه و آله كه: «سه چيز جفاست: آميزش مرد با همسرش پيش از شوخى (و يا بازى) و در روايت ششم از باب يكم از باب هاى سبق و رمايه فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «چيزى نيست كه فرشتگان بر آن حاضر شوند جز مسابقه و آميزش مرد با همسرش.»

و در روايت هفتم اين گفته كه: «هر لهو (سرگرمى) مؤمن باطل است مگر در سه مورد: در تعليم اسبش و در تير انداختنش و در آميزش او با همسرش چرا كه اينها حقّ است.»

و در روايت هشتم مانند آن.

مى آيد:

در روايت چهاردهم از باب چهلم از باب هاى آميزش با زنان فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «تنها زن وسيلۀ بازى است هر كس كه آن را مى گيرد از بين نبرد.»

باب 11 جواز آميزش در حال برهنگى و در حمام و در آب البته با كراهتى كه دارد

605-37004-(1) امام هفتم عليه السلام دربارۀ مرد كه آميزش مى كند و لباسش از او مى افتد، فرمود: «اشكالى ندارد.»

606-37005-(2) محمد بن عيص از امام صادق عليه السلام پرسيد و گفت: «برهنه آميزش بكنم ؟ حضرت فرمود: نه و نيز نه رو به قبله و نه پشت به قبله كن. حضرت افزود: در كشتى آميزش مكن و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

مكروه است كه مرد در حال احتلام با زن آميزش كند تا آن كه از احتلامى كه ديده غسل بكند و اگر در حال احتلام آميزش كرد و فرزند ديوانه درآمد تنها خويش را ملامت نمايد.»

ص: 429

607-37006-(3) العلل 518: أبى رحمه اللّه قال حدّثنا أحمد بن إدريس قال حدّثنا محمّد بن أحمد عن إبراهيم بن هاشم عن الحسين بن الحسن القزوينى عن سليمان بن جعفر البصرى عن عبد اللّه بن الحسين بن زيد بن عليّ بن أبي طالب عن أبيه عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إذا تجامع الرّجل و المرأة فلا يتعرّيان فعل الحمارين فانّ الملائكة تخرج من بينهما إذا فعلا ذلك.

و تقدّم في رواية المقنع (5) من باب (13) جواز قرائة القرآن في الحمّام من أبوابه (ج 21)

قوله و لا بأس بأن تنكح في الحمّام.

و في رواية ابن يقطين (7) قوله أقرأ القرآن في الحمّام و أنكح قال عليه السلام لا بأس.

و في رواية ابن بزيع مثله.

و في رواية بريد (8) قوله الرّجل يأتي جاريته في الماء قال ليس به بأس.

(12) باب جواز النّظر إلى الزّوجة و هي عريانة و كراهة النظر إلى فرجها

608-37007-(1) تهذيب 413/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 497/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن رجل عن إسحاق بن عمّار عن أبي عبد اللّه عليه السلام في الرّجل ينظر إلى امرأته و هي عريانة قال لا بأس بذلك و هل اللّذّة إلّا ذلك(1).

609-37008-(2) فقيه 299/3: قال الصادق عليه السلام الخيرات الحسان من نساء أهل الدنيا و هنّ أجمل من الحور العين، و لا بأس أن ينظر الرّجل إلى امرأته و هي عريانة.

610-37009-(3) تهذيب 414/7: الحسين بن سعيد عن الحسن عن زرعة عن سماعة قال: سألته عن الرّجل ينظر في فرج المرأة و هو يجامعها قال لا بأس به إلّا أنّه يورث العمى في الولد.

611-37010-(4) تهذيب 413/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 497/5: عليّ بن (محمّد بن كا) بندار عن أحمد ابن أبي عبد اللّه (عن أبيه كا) عن أحمد بن النضر عن محمّد بن مسكين الحنّاط عن أبي حمزة قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام أ ينظر الرّجل إلى(2) فرج امرأته و هو يجامعها فقال(3) لا بأس.

ص: 430


1- . إلّا ذاك يب.
2- . في يب.
3- . قال يب.

607-37006-(3) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «چون مرد و زن با هم آميزش مى كنند به سان دو الاغ برهنه نشوند چرا كه اگر چنين كنند فرشتگان از ميان آن دو مى روند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت پنجم از باب سيزدهم از باب هاى حمّام اين گفته كه: «اشكالى ندارد كه در حمام آميزش كنى.»

و در روايت هفتم اين گفته كه: «در حمام قرآن بخوانم و آميزش بكنم ؟ حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

و در روايت ابن بزيع مانند آن.

و در روايت هشتم اين گفته كه: «مرد با كنيزش در آب آميزش مى كند. حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

باب 12 جواز نگاه به همسر در حالى كه برهنه است و كراهت نگاه به فرج (آلت) همسر

608-37007-(1) اسحاق بن عمّار گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره مردى كه به همسرش در حال برهنگى همسر نگاه كند پرسيدم حضرت فرمود: اين اشكالى ندارد و مگر لذّت جز اين است ؟»

609-37008-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «زنان نيكوكار زيباروى از زنان اهل دنيا از حورالعين زيباترند و اشكالى ندارد كه مرد به همسر برهنه اش نگاه كند.»

610-37009-(3) سماعه گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ مرد كه به فرج همسرش در حالى كه با او آميزش مى كند نگاه مى كند پرسيدم حضرت فرمود: اشكالى ندارد جز اينكه موجب كورى در فرزند مى شود.»

611-37010-(4) ابوحمزه گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا مرد مى تواند در حال آميزش به فرج همسرش بنگرد؟

حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

ص: 431

612-37011-(5) فقيه 359/3: روى عن أبي سعيد الخدريّ قال أوصى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عليّ بن أبي طالب عليه السلام فقال يا عليّ (إلى أن قال) و لا ينظرن أحد(1) إلى فرج امرأته و ليغضّ بصره عند الجماع فانّ النظر إلى الفرج يورث العمى في الولد. أمالي الصدوق 454: حدّثنا الشيخ الجليل أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّيّ قال حدّثنا محمّد بن إبراهيم بن إسحاق قال حدّثنا أبو سعيد الحسن بن عليّ العدوىّ قال حدّثنا يوسف بن يحيى الإصبهانى أبو يعقوب قال حدّثنا أبو عليّ إسماعيل بن حاتم قال حدّثنا أبو جعفر أحمد بن صالح بن سعيد المكّىّ قال حدّثنا عمرو بن حفص عن إسحاق بن نجيح عن حصيب(2) عن مجاهد عن أبي سعيد الخدريّ قال أوصى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عليّ بن أبي طالب عليه السلام فقال يا عليّ (و ذكر مثله). العلل 514: حدّثنا محمّد بن إبراهيم أبو العبّاس الطالقانى رحمه اللّه قال حدّثنا أبو سعيد الحسن بن عليّ العدوىّ قال حدّثنا يوسف بن يحيى الإصبهانى أبو يعقوب قال حدّثنا أبو عليّ إسماعيل بن حاتم قال حدّثنا أبو جعفر أحمد بن صالح بن سعيد المكّىّ قال حدّثنا عمر بن حفص عن إسحاق بن نجيح. الاختصاص 132: أحمد قال حدّثنا عمرو(3) بن حفص و أبو نصر عن محمّد بن الهيثم عن إسحاق بن نجيح (مثله سنداً و نحوه متناً).

613-37012-(6) فقيه 258/4: بالاسناد المتقدّم في باب أمكنة التخلّى في وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام قال يا عليّ كره اللّه عزّ و جلّ لاُمّتى العبث في الصلاة (إلى أن قال) و النظر إلى فروج النّساء لأنّه يورث العمى.

614-37013-(7) قرب الإسناد 140: السندى بن محمّد قال حدّثني أبو البخترى عن جعفر عن أبيه عن (عليّ عليه السلام و ئل) ابن عبّاس أنّهما قالا النظر إلى الفرج عند الجماع يورث العمى (أى عمى الولد).

615-37014-(8) الدعائم 213/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال النظر إلى المجامعة يورث العمى. الخصال 637: في حديث الأربعمائة عن عليّ عليه السلام لا ينظرنّ أحدكم إلى باطن فرج امرأته فلعلّه يرى ما يكره و يورث العمى.

ص: 432


1- . أحدكم الأمالي.
2- . حصين خ علل.
3- . عمر خ الاختصاص.

612-37011-(5) ابو سعيد خدرى گويد: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به علىّ بن ابى طالب عليه السلام سفارش كرد و فرمود: اى على (تا آن كه گويد:) كسى به فرج همسرش نگاه نكند و چشمش را به هنگام آميزش فرواندازد چرا كه نگاه به فرج موجب نابينايى در فرزند مى شود.»

613-37012-(6) در وصيّت پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام آمده است: «اى على! خداوند عز و جل براى امّت من بازى در نماز را خوش ندارد (تا آنكه گويد:) و نگاه به فرج هاى زنان چرا كه كورى را باعث مى شود.»

614-37013-(7) امير المؤمنين على عليه السلام و ابن عباس گويند: «نگاه به فرج به هنگام آميزش موجب نابينايى است (منظور نابينايى فرزند است).»

615-37014-(8) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «نگاه به آميزش كردن موجب كورى است.»

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «فردى از شما به باطن فرج همسرش ننگرد چون شايد چيزى را ببيند كه خوش ندارد و اين نگاه موجب كورى است.»

ص: 433

و تقدّم في رواية عبد اللّه (27) من باب (26) استحباب الفصل بين الأذان و الإقامة من أبواب الأذان (ج 5)

قوله صلّى اللّه عليه و آله و كرّه التطلّع في الدور و كرّه النظر إلى فروج النّساء.

(13) باب أنّه يكره للرّجل أن يجامع و هو مختضب و ان تجامع المرأة المختضبة

616-37015-(1) كافى 498/5: تهذيب 413/7: عليّ بن إبراهيم، عن أبيه، عن محسن بن أحمد، عن أبان، عن مسمع بن عبد الملك قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول لا يجامع المختضب قلت جعلت فداك لِمَ لا يجامع المختضب قال لأنّه محتصر(1). (وفى يب الطبع القديم هكذا جعلت فداك لا يجامع المختضب قال لا).

617-37016-(2) طب الائمّة 132: محمّد بن جعفر النرسى(2) قال حدّثنا محمّد بن يحيى الأرمنى قال حدّثني محمّد بن سنان الزاهري قال حدّثنا يونس بن ظبيان عن إسماعيل ابن أبي زينب عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه قال لرجل من أوليائه لا تجامع أهلك و أنت مختضب فإنّك ان رزقت ولداً كان مخنّثاً.

618-37017-(3) مستدرك 223/14: أبو جعفر محمّد بن عليّ الطوسيّ في ثاقب المناقب عن عليّ بن يقطين، أردت أن أكتب إلى أبى الحسن موسى عليه السلام يتنوّر الرّجل و هو جنب، فكتب لى أشياء ابتداءً منه أوّلها النورة تزيد الرّجل نظافةً و لكن لا يجامع الرّجل و هو مختضب و لا تجامع المرأة و هي مختضبة.

و تقدّم في باب (11) كراهة الاختضاب في حال الجنابة من أبوابها (ج 2) ما يناسب ذلك.

و في رواية مسمع (8) من باب (22) جواز صلاة المختضب من أبواب لباس المصلّى (ج 4)

قوله عليه السلام و لا يجامع المختضب.

ص: 434


1- . الحصر: الضيق و الانقباض و المنع.
2- . البرسىّ خ.

ارجاعات

گذشت:

در روايت بيست و هفتم از باب بيست و ششم از باب هاى اذان و اقامه فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «مكروه مى دانست نگاه كردن به درون خانه ها را و نيز مكروه مى شمرد نگاه كردن به فرج هاى زنان را.»

باب 13 كراهت آميزش به هنگام خضاب

616-37015-(1) مسمع بن عبدالملك گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: خضاب بسته آميزش نكند پرسيدم: فدايت شوم! چرا خضاب بسته آميزش نكند؟ حضرت فرمود: چون در تنگناست.»

617-37016-(2) امام صادق عليه السلام به مردى از دوستانش فرمود: «با همسرت در حالى كه حنا بسته اى آميزش مكن چون اگر فرزندى روزيت شود حالت زنانه خواهد داشت.»

618-37017-(3) على بن يقطين گويد: «مى خواستم براى امام هفتم بنويسم كه آيا مرد در حالى كه جنب است نوره (داروى نظافت) مى زند كه حضرت برايم بدون اينكه من نوشته باشم نامه اى نوشت و در ابتداى آن اين بود: نوره بر نظافت مرد مى افزايد ولى مرد در حالى كه خضاب بسته آميزش نمى كند و نيز زن در حالى كه خضاب بسته، آميزش نمى كند.»

ارجاعات

گذشت:

در باب يازدهم از باب هاى جنابت مناسب اين باب.

و در روايت هشتم از باب بيست و دوم از باب هاى لباس نمازگزار فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«شخصى كه خضاب بسته آميزش نمى كند.»

ص: 435

(14) باب حكم مجامعة الحرّة بين يدي الحرّة و الأمة بين يدي الأمة وحكم النوم بين الحرّتين و الأمتين

619-37018-(1) طب الائمّة 133: المنذر بن محمّد قال حدّثنا (سالم بن محمّد عن عليّ بن أسباط عن خلف بن سلمة عن ئل) علّان بن محمّد عن ذريح عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال الباقر عليه السلام لا تجامع الحرّة بين يدي الحرّة فأمّا الإماء بين يدي الإماء فلا بأس.

620-37019-(2) الدعائم 213/2: عن أبي جعفر محمّد بن عليّ عليهما السلام أنّه قال لا بأس ان ينام الرّجل بين امرأتين أو جاريتين و لكن لا يطأ واحدة منهما و أخرىٰ تنظر إليه الجعفريّات 96:

بإسناده عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام نحوه.

621-37020-(3) تهذيب 486/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 560/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن يحيى عن غياث بن إبراهيم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا بأس بأن ينام الرّجل بين الامتين و الحرّتين انّما نساؤكم بمنزلة اللُّعَب.

622-37021-(4) تهذيب 459/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن يعقوب بن يزيد عن ابن أبي نجران عمّن ذكره عن أبي الحسن عليه السلام انّه كان ينام بين جاريتين.

و يأتي في الباب التالى ما يدلّ على ذلك.

(15) باب كراهة مجامعة المرأة أو الجارية و في البيت صبىّ أو صبيّة أو خادم أو غيرها

623-37022-(1) تهذيب 414/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 499/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن القاسم بن محمّد الجوهريّ عن إسحاق بن إبراهيم (عن أبي أيّوب يب) عن ابن راشد(1) عن أبيه قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول لا يجامع الرّجل امرأته و لا جاريته و في البيت صبىّ

ص: 436


1- . أبى راشد يب.

باب 14 حكم آميزش با زن آزاد در برابر زن آزاد و آميزش با كنيز در برابر كنيزو حكم خوابيدن ميان دو زن آزاد و دو زن كنيز

619-37018-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «با زن آزاد در برابر زن آزاد (ديگر) آميزش مكن ولى با كنيزان در برابر كنيزان اشكالى ندارد.»

620-37019-(2) امام باقر عليه السلام فرمود: «اشكالى ندارد كه مرد ميان دو زن و يا دو كنيز بخوابد ولى با يكى آميزش نكند در حالى كه ديگرى به او نگاه مى كند.»

621-37020-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «اشكالى ندارد كه مرد ميان دو كنيز و دو زن آزاد بخوابد زنان شما به سان چيزى هستند كه با آنها بازى مى كنيد.»

622-37021-(4) امام ابوالحسن عليه السلام (امام هفتم) ميان دو كنيز مى خوابيد.

ارجاعات

مى آيد:

در باب بعدى چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 15 كراهت آميزش با زن يا كنيز در حالى كه در اتاق بچه پسرو يا بچه دختر و يا خدمتگزار و يا ديگرى باشد

623-37022-(1) پدر ابن راشد گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: مرد نبايد با همسر و كنيزش در اتاقى كه در آن بچّه اى است آميزش كند چرا كه اين كار زناكارى را در كودك موجب مى شود.»

ص: 437

فانّ ذلك (ممّا يب كا المحاسن) يورث(1) الزّناء. المحاسن 317: البرقي عن أبيه عن القاسم بن محمّد الجوهريّ عن إسحاق بن إبراهيم عن ابن رشيد عن أبيه قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول: (و ذكر مثله). العلل 502: حدّثنا محمّد بن الحسن رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن أحمد بن محمّد عن أبيه عن القاسم بن محمّد الجوهريّ عن إسحاق بن إبراهيم عن حنان بن سدير عن أبيه قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول (و ذكر مثله).

624-37023-(2) الجعفريّات 96: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ان يجامع الرّجل امرأته و الصبىّ في المهد ينظر إليهما.

625-37024-(3) الدعائم 213/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه نهى أن توطأ الحرّة و في البيت أخرىٰ ، و أن توطأ المرأة و الصبىّ في المهد ينظر إليهما.

626-37025-(4) كافى 500/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن عبد اللّه بن الحسين بن زيد عن أبيه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و الّذى نفسى بيده لو أنّ رجلاً غشى امرأته و في البيت صبىّ مستيقظ يراهما و يسمع كلامهما و نَفسهما ما أفلح أبداً إذا كان غلاماً كان زانياً أو جارية كانت زانية و كان عليّ بن الحسين عليهما السلام إذا أراد أن يغشى أهله أغلق الباب و أرخى الستور و أخرج الخدم.

627-37026-(5) طبّ الأئمّة 133: خلف بن أحمد قال حدّثنا محمّد بن مروان الزعفرانى عن ابن أبي عمير عن سلمة بيّاع السابرى عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه الصادق عليه السلام أنّه قال لي إيّاك أن تجامع أهلك و صبىّ ينظر إليك فانّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كان يكره ذلك أشدّ كراهة.

628-37027-(6) طبّ الأئمّة 133: أحمد بن الحسن بن الخليل قال حدّثنا محمّد بن إسماعيل بن الوليد بن مروان عن النعمان بن يعلى عن جابر قال قال أبو جعفر محمّد الباقر عليه السلام إيّاك و الجماع حيث يراك صبىّ يحسن أن يصف حالك قلت يا ابن رسول اللّه كراهة النبيغة(2) قال لا، فإنّك ان رزقت ولداً كان شهرة و علماً في الفسق و الفجور.

ص: 438


1- . يورثه العلل.
2- . الشنعة: خ.

624-37023-(2) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين كه مرد با همسرش آميزش كند در حالى كه كودكى در گهواره آن دو را مى نگرد، نهى فرمودند.»

625-37024-(3) امام جعفر صادق عليه السلام از اينكه با زن آزاده اى آميزش شود و در اتاق شخص ديگرى باشد نهى فرمودند و نيز از اين كه با زن آميزش شود و بچه در گهواره آن دو را نگاه كند، نهى كردند.

626-37025-(4) امام صادق عليه السلام گفتند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «سوگند به آن كه جانم در دست اوست اگر مردى با همسرش آميزش كند و در محل آميزش كودكى بيدار باشد و آنان را ببيند و سخن آنان را بشنود و نفس زدن آنان را احساس كند آن كودك هرگز رستگار نخواهد شد اگر پسر باشد زنا كار مى شود و اگر دختر باشد زنا مى دهد.

(امام افزود:) حضرت سجاد عليه السلام هر زمان كه مى خواست با همسرشان آميزش كند در را مى بست و پرده ها را مى افكند و خادمان را بيرون مى كرد.»

627-37026-(5) ابوبصير گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود: از اينكه با همسرت آميزش كنى، در حالى كه بچه اى تو را مى نگرد بپرهيز چرا كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين را به بدترين شكل، كراهت داشت.»

628-37027-(6) جابر گويد: «امام باقر عليه السلام به من فرمود: بپرهيز از آميزش در جايى كه بچه اى باشد كه بتواند حال تو را وصف كند. گفتم: اى فرزند رسول خدا! به دليل اينكه خوب نيست مشهور شوم (يعنى آن را اين سو و آن سو نقل كنند) حضرت فرمود: نه چون اگر فرزندى روزيت شود در فسق و فجور مشهور و شناخته شده گردد.»

ص: 439

629-37028-(7) العيون 257: الخصال 99: حدّثنا محمّد بن عليّ ماجيلويه رضي اللّه عنه قال حدّثنا عمّى(1) محمّد ابن أبي القاسم عن أحمد ابن أبي عبد اللّه (البرقي العيون) عن عليّ بن محمّد عن أبى أيّوب المدنيّ (2) عن سليمان بن جعفر الجعفرى عن الرضا عن آبائه عن عليّ عليهم السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله تعلّموا من الغراب خصالاً ثلاثاً: استتاره بالسفاد، و بكوره في طلب الرزق، و حذره. فقيه 306/1: قال الصادق عليه السلام تعلّموا (و ذكر مثله).

630-37029-(8) فقيه 304/3: في رواية السكونىّ أن عليّاً عليه السلام مرّ على بهيمةٍ و فحل يسفدها على ظهر الطريق فأعرض عنه بوجهه فقيل له لِمَ فعلت ذلك يا أمير المؤمنين فقال إنّه لا ينبغي أن تصنعوا ما(1) يصنعون و هو من المنكر(2) إلّا أن تواروه حيث لا يراه رجل و لا امرأة. الجعفريّات 88: بإسناده عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن جدّه عليّ بن الحسين عن أبيه أنّ عليّاً عليه السلام (و ذكر نحوه).

631-37030-(9) الدعائم 213/2: و كان يكره أبو جعفر محمّد بن عليّ عليهما السلام ان يجامع الرّجل و في البيت معه أحد و رخّص ذلك في الإماء.

و تقدّم في الباب المتقدّم ما يناسب الباب.

و يأتي في باب (45) جواز وطئ الأمة و في البيت من يرى ذلك من أبواب نكاح العبيد و الإماء (ج 26) ما يدلّ على ذلك.

(16) باب استحباب ذكر القبائح بالكنايات و ارخاء الستر في المنزل

632-37031-(3) كافى 555/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان عن الحلبيّ عن أبي عبداللّه عليه السلام قال سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ : «أَوْ لاٰمَسْتُمُ اَلنِّسٰاءَ » فقال هو الجماع و لكنّ اللّه ستير يحبّ الستر فلم يسمّ كما تسمّون.

633-37032-(4) قرب الإسناد 46: هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة قال قال جعفر عليه السلام قال عيسى بن مريم صلوات اللّه عليه إذا قعد أحدكم في منزله فليرخ عليه ستره فانّ اللّه تبارك و تعالى قسّم الحياء كما قسّم الرّزق.

ص: 440


1- . كما خ.
2- . النكر خ.
3- . عن عمّه محمّد ابن أبي القاسم الخصال خ العيون.
4- . المديني الخصال خ العيون المدائنى خ العيون.

629-37028-(7) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سه خصلت را از كلاغ بياموزيد: 1. آميزش پنهانى وى 2. صبح زود در پى روزى رفتن 3. هوشيارى و مواظبت او.»

630-37029-(8) امير المؤمنين على عليه السلام عبورشان به حيوانى افتاد كه حيوان نرى در راه با او آميزش مى كرد.

حضرت رو از آن برگرداند به حضرت گفته شد: چرا اى امير المؤمنين چنين كرديد؟ حضرت فرمود:

شايسته نيست كه شما چون اينان كنيد اين كار ناپسند است مگر اينكه آن را بپوشانيد در جايى كه مردى و زنى او را نبيند.»

631-37030-(9) امام باقر عليه السلام خوش نداشت كه مرد در خانه اى كه فردى با او هست آميزش كند و البته اين كار را در مورد كنيزان اجازه دادند.

ارجاعات

گذشت:

در باب پيشين مناسب اين باب.

مى آيد:

در باب چهل و پنجم از باب هاى ازدواج بردگان چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 16 استحباب كنايه گويى از چيزهاى زشت و در پرده سخن گفتن در ميان خانه

632-37031-(1) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «هرگاه زنان را لمس كرديد...» پرسيدم حضرت فرمود: منظور آميزش است ولى خداوند پوشاننده است و پوشاندن را دوست مى دارد لذا آنگونه كه شما نام مى بريد نام نبرده است. [و لمس كردن كنايه از آميزش است.]»

633-37032-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «عيسى بن مريم صلوات الله عليه فرمود: آن زمان كه فردى از شما در منزل مى نشيند پرده اش را بر خويش بياويزد چون خداوند تبارك و تعالى مانند روزى، حيا را نيز تقسيم كرده است.»

ص: 441

و تقدّم في باب (69) انّ الحياء جماع كلّ جميل من أبواب جهاد النفس (ج 18) ما يناسب ذلك.

(17) باب كراهة الجماع بعد الاحتلام قبل الغسل

634-37033-(1) فقيه 258/4: بالاسناد المتقدّم في حديث وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام و كرّه أن يأتي الرجل أهله و قد احتلم حتّى يغتسل من الاحتلام فان فعل ذلك و خرج الولد مجنوناً فلا يلو منّ إلّا نفسه. العلل 514: (بالاسناد المتقدم) في باب 21 حرمة وطئ الحائض من أبواب الحيض (ج 2) مثله. المحاسن 321: البرقي(1) عن إبراهيم عن الحسين ابن أبي الحسن الفارسيّ عن سليمان بن جعفر البصرى عن أبي عبد اللّه عن آبائه عليهم السلام (نحوه).

و تقدّم في رواية حسين بن زيد (27) من باب (26) استحباب الفصل بين الأذان و الإقامة بنافلة من أبواب الأذان (ج 5)

قوله صلّى اللّه عليه و آله و كرّه أن يغشى الرّجل المرأة و قد احتلم حتّى يغتسل من احتلامه الّذى رأى فان فعل و خرج الولد مجنوناً فلا يلومنّ إلّا نفسه.

و في رواية محمّد بن العيص (2) من باب (11) جواز الجماع عارياً (ج 25) قوله صلّى اللّه عليه و آله يكره أن يغشى الرّجل (و ذكر مثله).

(18) باب كراهة الجماع من غير اهراق الماء و حبس المنى عند نزول الشهوة و إطالة المكث على النّساء و كراهة الجماع بعد الجماع من غير فصل بينهما بغسل و استحباب الميل على اليمين بعد الجماع و القيام للبول و شرب الموميائى بشراب العسل

635-37034-(1) مستدرك 308/14: الرسالة الذهبية للرضا عليه السلام و اتيان المرأة الحائض يورث الجذام في الولد و الجماع من غير(2) إهراق الماء على أثره يوجب الحصاة و الجماع بعد الجماع من

ص: 442


1- . البرقي عن أبيه عن إبراهيم عن الحسين بن الحسن الفارسيّ خ.
2- . و غير خ.

ارجاعات

گذشت:

در باب شصت و نهم از باب هاى جهاد با نفس مناسب اين باب.

باب 17 كراهت آميزش پس از احتلام، پيش از غسل

634-37033-(1) در حديث وصيّت و سفارش پيامبر صلى الله عليه و آله به امير المؤمنين على عليه السلام است كه: «مكروه است مردى كه محتلم شده با همسرش آميزش كند تا آن كه از احتلام غسل كند و اگر چنين كند و فرزند ديوانه به دنيا آيد جز خويش را ملامت نكند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت بيست و هفتم از باب بيست و ششم از باب هاى اذان فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «و مكروه است اينكه مرد با زن در حالى كه محتلم است آميزش كند تا آن كه از احتلامش غسل كند اگر آميزش كند و فرزند ديوانه به دنيا آيد تنها خويش را ملامت كند.»

و در روايت دوم از باب يازدهم فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «كراهت دارد كه مرد آميزش كند (و مشابه روايت گذشته را ذكر كرده است).»

باب 18 مكروهات آميزش و مستحبات بعد آن

635-37034-(1) رسالۀ ذهبيّۀ حضرت رضا عليه السلام كه: «و آميزش با زن حايض موجب مرض جذام در فرزند است و آميزش بدون ريختن آب (منى) در پى آن موجب سنگ مثانه مى شود و آميزش پس از آميزش

ص: 443

غير فصل بينهما بغسل يورث للولد الجنون و من أراد أن لا يجد الحصاة و حصر البول فلا يحبس المنى عند نزول الشهوة و لا يطل المكث على النّساء، قال و لا تجامع النّساء إلّا و هي طاهرة فإذا فعلت ذلك فلا تقم قائماً و لا تجلس جالساً و لكن تميل على يمينك ثمّ انهض للبول إذا فرغت من ساعتك شيئاً فإنّك تأمن الحصاة بإذن اللّه تعالى ثمّ اغتسل و اشرب من ساعتك شيئاً من الموميائى بشراب العسل أو بعسلٍ منزوع الرغوة(1) فإنّه يردّ من الماء مثل الّذى خرج منك.

(19) باب كراهة الجماع مستقبل القبلة ومستدبرها و في السفينة و على ظهر الطريق

636-37035-(1) فقيه 3/4: بالاسناد المتقدّم في حديث مناهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عن عليّ عليه السلام قال نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أن يجامع الرّجل أهله مستقبل(2) القبلة و على ظهر طريق عامرٍ فمن فعل ذلك فعليه لعنة اللّه و الملائكة و النّاس أجمعين.

637-37036-(2) كافى 560/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن يحيى عن غياث بن إبراهيم عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه كرّه أن يجامع الرّجل مقابل(3) القبلة. قرب الإسناد 140: السندى بن محمّد البزاز قال حدّثني أبو البخترى عن جعفر عن أبيه عن عليّ عليه السلام (مثله).

638-37037-(3) فقيه 180/1: و نهى صلّى اللّه عليه و آله عن الجماع مستقبل القبلة و مستدبرها.

639-37038-(4) المقنع 106: لا تجامع مستقبل القبلة و لا مستدبرها و لا تجامع في السفينة. فقه الرضا عليه السلام 235: نحوه.

640-37039-(5) الهداية 68: يكره الجماع في السفينة و مستقبل القبلة و مستدبرها.

و تقدّم في رواية محمّد بن العيص (2) من باب (11) جواز الجماع عارياً

قوله اُجامع و أنا عريان قال عليه السلام لا و لا تستقبل القبلة و لا تستدبرها و قال عليّ عليه السلام لا تجامع في السفينة.

ص: 444


1- . الرغوة من اللبن: ما عليه من الزبد.
2- . مستدبر خ.
3- . ممّا يلي قرب الإسناد.

بدون اينكه در ميان آن دو غسل كند موجب ديوانگى فرزند مى شود و هركس كه مى خواهد سنگ مثانه و بند آمدن بول را نبيند منى را به هنگام آمدن شهوت حبس نكند و زياد با زنان طول ندهد.

حضرت فرمود: و با زنان جز در حالى كه زن پاك است آميزش مكن و چون آميزش مى كنى نايست و ننشين ولى به جانب راستت بگرد سپس برخيز براى مقدارى بول كردن، همان ساعت كه فارغ مى شوى چرا كه به اذن خداوند متعال از سنگ مثانه مصون مى مانى.

سپس غسل كن و همان ساعت مقدارى موميايى با شربت عسل و يا با عسلى كه مومش گرفته شده باشد، بنوش چون برمى گرداند به تو مانند همان را كه از تو خارج شده است.»

باب 19 كراهت داشتن آميزش رو به قبله و پشت به قبله و در كشتى و در ميان راه

636-37035-(1) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از اينكه مرد با همسرش رو به قبله و روى راه كه از آن رفت و آمد مى شود (نه متروك) آميزش كند، نهى كردند پس هركس چنين كند لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد.»

637-37036-(2) امام صادق عليه السلام مكروه مى دانست كه مرد رو به قبله آميزش كند.

638-37037-(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله از آميزش رو به قبله و پشت به قبله نهى كردند.

639-37038-(4) در كتاب مُقنع آمده است: «رو به قبله و پشت به قبله آميزش مكن و نيز در كشتى آميزش مكن.»

640-37039-(5) در كتاب الهداية آمده است: «آميزش در كشتى و رو به قبله و پشت به قبله كراهت دارد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت دوم از باب يازدهم اين گفته كه: «آيا برهنه آميزش كنم ؟ حضرت فرمود: نه و رو به قبله و پشت به قبله هم مكن و حضرت على عليه السلام فرمود: در كشتى آميزش مكن.»

ص: 445

(20) باب كراهة الجماع و معه خاتم فيه ذكر اللّه تعالى أو شيء من القرآن

و تقدّم في رواية أبى أيّوب (11) من باب (14) كراهة الاستنجاء باليمين و بيد فيها خاتم عليه اسم من أسماء اللّه من أبواب التخلّى (ج 2)

قوله أدخل الخلاء و في يدي خاتم فيه اسم من أسماء اللّه تعالى قال عليه السلام لا و لا تجامع فيه.

و في رواية عليّ بن جعفر (13) قوله الرّجل يجامع و يدخل الكنيف و عليه الخاتم فيه ذكر اللّه أو الشيء من القرآن أ يصلح ذلك قال لا.

و في رواية عمّار (15) قوله عليه السلام و لا يستنجى و عليه خاتم فيه اسم اللّه و لا يجامع و هو عليه.

(21) باب كراهة الغشيان على الامتلاء و نكاح العجائز

641-37040-(1) المحاسن 463: روى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ثلاثة يهدمن البدن و ربّما قتلن، أكل القديد الغابّ (1)، و دخول الحمّام على البطنة و نكاح العجائز. و زاد فيه أبو إسحاق النهاوندى (وغشيان النّساء على الامتلاء).

(و تقدّم مثله في رواية الفقيه (5) من باب (3) كراهة دخول الحمّام على الريق و مع الجوع من أبواب الحمّام (ج 21).)

642-37041-(2) فقيه 361/3: قال الصادق عليه السلام ثلاثة يهدمن البدن و ربّما قتلن، دخول الحمّام على البطنة، و الغشيان على الامتلاء، و نكاح العجائز.

(22) باب تحريم الجماع في المسجد لغير المعصوم

643-37042-(1) فقيه 364/3: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لا يحلّ لاحدٍ أن يجنب في هذا المسجد إلّا أنا و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين و من كان من أهلى فإنّه منّى.

ص: 446


1- . أي اللحم المنتن اليابس. مجمع.

باب 20 كراهت آميزش در حالى كه انگشترى با او باشدكه در آن ذكر خدا و يا چيزى از قرآن باشد

ارجاعات

گذشت:

در روايت يازدهم از باب چهاردهم از باب هاى تخلّى اين گفته كه: «آيا داخل دستشويى شوم در حالى كه در دستم انگشترى است كه در آن نامى از نامهاى الهى است حضرت فرمود: نه و نيز با در دست داشتن اين انگشتر آميزش هم مكن.»

و در روايت سيزدهم اين گفته كه: «مرد آميزش مى كند، داخل دستشويى مى رود در حالى كه انگشترى بر اوست كه در آن ذكر خدا و يا چيزى از قرآن است آيا اين شايسته است ؟ حضرت فرمود: نه.»

و در روايت پانزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «خود را در دستشويى پاك نكند (استنجاء نكند) در حالى كه انگشترى بر اوست كه در آن نام خدا است و باز در حالى كه اين انگشتر بر اوست آميزش هم نكند.»

باب 21 كراهت آميزش با شكم پر و آميزش با پيرزن ها

641-37040-(1) امام صادق عليه السلام فرمودند: «سه چيز بدن را از بين مى برد و چه بسا مى كشد: 1. خوردن گوشت خشك بدبو 2. حمام رفتن با شكم پر 3. آميزش با پيرزن ها.

و ابو اسحاق نهاوندى به اين حديث افزوده است: و آميزش با زنان با شكم پر.»

و مشابه اين در روايت پنجم از باب سوم از باب هاى حمام هست.

642-37041-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «سه چيز نابود مى كند بدن را و چه بسا مى كشد: 1. حمام رفتن با شكم پر 2. آميزش در حال سيرى 3. آميزش با پيرزن ها.»

باب 22 حرمت آميزش در مسجد براى غير معصوم

643-37042-(1) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «براى احدى جايز نيست كه در اين مسجد جنب شود مگر من، على، فاطمه، حسن و حسين و هركس از اهل بيت من است او از من است.»

ص: 447

644-37043-(2) مستدرك 301/14: السيّد المرتضى في شرح القصيدة الذهبية للسيّد الحميريّ عن أبى سعيد الخدريّ قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يا عليّ ، انّه لا يحلّ لأحدٍ من هذه الأُمّة أن يجنب في هذا المسجد غيرى و غيرك.

645-37044-(3) مستدرك 301/14: سليم بن قيس الهلالى في كتابه عن الحسين بن عليّ عليهما السلام في حديث طويل في مناشدته للصحابة و التابعين بمنى إلى أن قال أنشدكم باللّه هل تعلمون أن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اشترى موضع مسجده و منازله فابتناه، ثمّ ابتنى فيه عشرة منازل، تسعة له و جعل لعلىّ عليه السلام عاشرها في وسطها، ثمّ سدّ كلّ باب شارع إلى المسجد غير بابه إلى أن قال ثمّ نهى النّاس جميعاً أن يناموا في المسجد غيره، و كان يجنب في المسجد و منزله في منزل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يولد لرسول اللّه و له فيه الأولاد، قالوا اللّهمّ نعم الخبر.

و تقدّم في باب (7) عدم جواز جلوس الجنب و الحائض و نومهما في المساجد من أبواب الجنابة (ج 2) ما يدلّ على ذلك.

(23) باب استحباب اتيان الزوجة خصوصاً عند ميلها إلى ذلك فإنّه بمنزلة الصدقة عليها و المجاهدة في سبيل اللّه و موجب لانسلاخ الذّنوب

646-37045-(1) كافى 495/5: (عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد معلّق) عن جعفر بن محمّد عن عبد اللّه بن القدّاح عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لرجل أصبحت صائماً قال لا، قال فأطعمت مسكيناً قال لا، قال فارجع إلى أهلك فإنّه منك عليهم صدقة.

647-37046-(2) فقيه 109/3: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لرجل أصبحت صائماً قال لا، قال فعدت مريضاً قال لا، قال فاتّبعت جنازةً قال لا، قال فأطعمت مسكيناً قال لا، قال فارجع إلى أهلك فأصبهم فإنّه منك عليهم صدقة. ثواب الأعمال 168: حدّثني محمّد بن موسى بن المتوكّل رضي اللّه عنه عن عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن جعفر بن محمّد الصادق عن أبيه عليهما السلام قال قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لرجلٍ (و ذكر مثله).

ص: 448

644-37043-(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اى على! براى كسى از اين امت حلال نيست كه در اين مسجد جنب شود جز من و تو.»

645-37044-(3) امام حسين عليه السلام در روايتى طولانى سوگندهاى متعدّدى كه با صحابه و تابعين در منى داشت... تا آنجا كه گويد: «شما را به خدا سوگند مى دهم آيا مى دانيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله جاى (زمين) مسجد و منزل هايش را خريد و آن را ساخت سپس در آن ده منزل بنا كرد نُه منزل براى خويش و براى على عليه السلام منزل دهم را در وسط منزل هايش قرار داد، سپس همۀ درهايى را كه به مسجد باز مى شد بست جز در خانۀ على عليه السلام را (تا آن كه گويد:) سپس نهى كرد همه مردم را جز على عليه السلام از اينكه در مسجد بخوابد و او در مسجد و منزلش كه در ميان منزل رسول خدا بود جنب مى شد براى رسول خدا و او در آن فرزند به دنيا مى آمد. گفتند: آرى....»

ارجاعات

گذشت:

در باب هفتم از باب هاى جنابت چيزى كه بر اين مفاد دلالت مى كند.

باب 23 استحباب آميزش با همسر در هنگام تمايلش

646-37045-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مردى فرمودند: آيا امروز را روزه گرفته اى ؟ آن مرد گفت: نه.

پيامبر فرمود: آيا نيازمندى را غذا داده اى ؟

گفت: نه.

حضرت فرمود: پس نزد خانوادۀ خويش برو چرا كه بازگشت تو به نزد آنان صدقه اى است از سوى تو بر آنان.»

647-37046-(2) پيامبر صلى الله عليه و آله به مردى فرمود: «آيا امروز را روزه اى ؟ او گفت: نه. حضرت فرمود: آيا به عيادت مريضى رفته اى ؟ او گفت: نه. حضرت فرمود: آيا جنازه اى را تشييع كرده اى ؟ او گفت: نه. حضرت فرمود: آيا به نيازمندى غذا داده اى ؟ او گفت: نه. حضرت فرمود: پس برگرد نزد خانواده ات و به آنان بده چرا كه آن از تو بر آنان صدقه است.»

ص: 449

648-37047-(3) كافى 496/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن أبيه عن القاسم بن محمّد الجوهريّ عن إسحاق بن إبراهيم الجعفى قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله دخل بيت أمّ سلمة فشمّ ريحاً طيّبة فقال أتتكم الحولاء فقالت هو ذا هى تشكو زوجها فخرجت عليه الحولاء فقالت بأبي أنت و أمّى انّ زوجى عنّى معرض فقال زيديه يا حولاء قالت ما أترك شيئاً طيّبا ممّا أتطيّب له به و هو عنّى معرض فقال أما لو يدرى ما له باقباله عليك قالت و ما له باقباله عليّ فقال أما انّه إذا أقبل اكتنفه ملكان فكان كالشّاهر سيفه في سبيل اللّه فإذا هو جامع تحاتّ عنه الذنوب كما يتحاتّ ورق الشجر فإذا هو اغتسل انسلخ من الذنوب.

و تقدّم في رواية مسعدة (1) من باب (45) استحباب الجماع يوم الجمعة من أبواب صلاة الجمعة (ج 7)

قوله صلّى اللّه عليه و آله لرجل من أصحابه يوم الجمعة هل صمت اليوم، قال لا قال له هل تصدّقت اليوم بشيء قال لا، قال قم فأصب من أهلك فانّ ذلك صدقة منك عليها.

و في باب (2) بدء التّزويج و فضله من أبواب التّزويج (ج 25) و باب (3) تأكّد استحباب تزويج البنت عند بلوغها ما يناسب ذلك فراجع.

و يأتي في الباب التالى و باب (26) أنّ من يكون عنده المرأة الشابّة فيمسك عنها أربعة أشهر كان آثماً ما يدلّ على ذلك.

(24) باب استحباب كثرة الطروقة بغير افراطٍ و كثرة الزوجات

649-37048-(1) تهذيب 403/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 320/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن معمّر بن خلّاد قال سمعت عليّ بن موسى الرضا عليه السلام يقول ثلاث من سنن المرسلين، العطر و احفاء(1) الشعر و كثرة الطروقة. فقيه 241/3: روى عن معمّر بن خلّاد عن الرضا عليه السلام قال سمعته يقول: ثلاث (و ذكر مثله).

ص: 450


1- . اخذ الشعر كا خ.

648-37047-(3) اسحاق بن ابراهيم جعفى گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله داخل خانۀ ام سلمه شد بوى خوشى استشمام كرد حضرت فرمود: حولاء آمد (نام زنى است) ام سلمه گفت: آن كس كه آمده اين است، حولاء است كه از شوهرش شكايت دارد آنگاه حولاء نزد پيامبر آمد و گفت: پدر و مادرم به فدايت باد! شوهرم از من روى گردان است پيامبر فرمود: بيش از اين خويش را براى او بيارا اى حولاء.

حولاء گفت: من با هر عطرى كه بتوانم خويش را براى او خوشبو مى سازم و با اين حال او از من روى گردان است. حضرت فرمود: اگر مى دانست كه چه پاداشى در برابر توجه كردن و روى كردن به تو براى اوست بى ترديد از تو روى نمى گرداند.

حولاء پرسيد: براى او در برابر توجهش به من چه پاداشى است ؟

حضرت فرمود: آگاه باش هنگامى كه شوهر به همسرش - به قصد آميزش - توجه كند دو فرشته او را در بر مى گيرند و شوهر در اين هنگام چونان جنگجويى است كه در راه خدا شمشير كشيده و به هنگام آميزش گناهانش همانند برگ درختان مى ريزد و آن زمان كه غسل مى كند از همۀ گناهان پاك شده است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب چهل و پنجم از باب هاى نماز جمعه فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مردى از يارانش در روز جمعه كه: «آيا امروز را روزه گرفته اى ؟ او گفت: نه. حضرت به او فرمود: آيا امروز صدقه اى داده اى ؟ او گفت: نه. حضرت فرمود: برخيز و با همسرت آميزش كن چرا كه اين صدقه اى است از تو بر او.»

و در باب دوم از باب هاى تزويج و باب سوم مناسب اين باب؛ مراجعه كنيد.

مى آيد:

در باب بعدى و باب بيست ششم چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 24 استحباب آميزش زياد بدون افراطكارى و استحباب داشتن همسرهاى متعدّد

649-37048-(1) معمر بن خلاد گويد: «از حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: سه چيز از سنت هاى پيامبران مرسل است:

1. عطر زدن

2. موهاى زائد بدن را زدودن

3. زياد آميزش كردن

ص: 451

650-37049-(1) كافى 567/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن أبيه أو غيره عن سعد بن سعد عن الحسن بن جهم قال رأيت أبا الحسن عليه السلام اختضب، فقلت جعلت فداك اختضبت، فقال نعم انّ التهيئة ممّا تزيد في عفّة النّساء، و لقد ترك النّساء العفّة بترك أزواجهنّ التهيئة، ثمّ قال أ يسرّك أن تراها على ما تراك عليه إذا كنت على غير تهيئةٍ ، قلت لا، قال فهو ذاك، ثمّ قال من أخلاق الأنبياء التنظّف و التطيّب و حلق الشعر و كثرة الطروقة، ثمّ قال كان لسليمان بن داود عليه السلام ألف امرأةٍ ، في قصرٍ واحدٍ ثلاثمائة مهيرة(2) و سبعمائة سُرّيّة(2) و كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله له بضع (و ظ) (3) أربعين رجلاً و كان عنده تسع نسوة و كان يطوف عليهنّ في كلّ يوم و ليلة.

651-37050-(4) الدعائم 192/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال أربعة من أخلاق الأنبياء التنظيف(3) و التطيّب و حلق الجسد يعنى بالنورة و كثرة الطروقة يعنى النّساء ثمّ ذكر سليمان بن داود عليه السلام فقال كان له ألف امرأة في قصر واحد سبعمائة سرّية و ثلاثمائة مهيرة قيل له جعلت فداك كيف يقوى على هؤلاء قال جعل اللّه فيه قوّة بضعةٍ (4) و أربعين رجلاً و يجعل ذلك للنبى صلّى اللّه عليه و آله قيل له لعلىّ عليه السلام ؟ فإنّه استحيا ذكر علىٍّ لابوّته و كان فاطمة عليها السلام فأمسك و لم يقل شيئاً.

652-37051-(4) كافى 390/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن ابن أبي نجران عن عاصم بن حميد عن أبي بصير و غيره في تسمية نساء النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و نسبهنّ و صفتهنّ : عائشة، و حفصة، و أم حبيب بنت أبى سفيان ابن حرب، و زينب بنت جحش، و سودة بنت زمعة، و ميمونة بنت الحارث، و صفيّة بنت حىّ بن أخطب، و أمّ سلمة بنت أبى(5) أميّة و جويريّة بنت الحارث، و كانت عايشة من تيم، و حفصة من عدى، و أمّ سلمة من بنى مخزوم، و سودة من بنى أسد بن عبد العزّى، و زينب بنت جحش من بنى أسد، و عدادها من بنى أميّة، و أمّ حبيب بنت أبى سفيان من بنى أميّة، و ميمونة بنت الحارث من بنى هلال، و صفية بنت حى بن اخطب من بني إسرائيل، و مات صلّى اللّه عليه و آله عن تسع نساء، و كان له سواهنّ الّتى وهبت نفسها للنبى صلّى اللّه عليه و آله، و خديجة بنت خويلد أمّ ولده، و زينب بنت أبى الجون الّتى خدعت، و الكنديّة.

ص: 452


1- . أي الأمة.
2- . أي غالية المهر.
3- . البضع: بين الثلاثة إلى التسعة أو إلى العشرة.
4- . التنظّم خ.
5- . بنت أميّة خ.

650-37049-(2) حسن بن جهم گويد: «ديدم امام رضا عليه السلام خضاب كرده است، گفتم: فدايت شوم! خضاب كرده اى ؟ حضرت فرمود: آرى آماده شدن، بر عفّت زنان مى افزايد و زنان عفّت را ترك كرده اند چون مردان شان آماده سازى را رها كرده اند.

سپس حضرت فرمود: آيا شادت مى سازد كه او را آن گونه كه تو هستى ببينى اگر آماده نباشى ؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: آن هم همين است سپس حضرت فرمود: از اخلاق پيامبران پاكيزگى، خوشبو شدن، تراشيدن موهاى زائد و زياد آميزش كردن است.

سپس حضرت فرمود: هزار زن در يك قصر براى سليمان بن داود بود. سيصد زن مهرى و هفتصد زن كنيز و براى رسول خدا صلى الله عليه و آله قدرت چهل مرد بود و نُه زن نزد ايشان بود و در هر روز و شب به سراغ آنان مى رفت.»

651-37050-(3) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «چهار چيز از اخلاق پيامبران است: پاكيزه سازى، بوى خوش داشتن، تراشيدن بدن (منظور با داروى نظافت يعنى نوره) و زياد آميزش كردن (منظور زياد زن داشتن است).

سپس حضرت از سليمان بن داود عليه السلام ياد كردند و فرمودند: سليمان بن داود هزار زن در يك كاخ داشت، هفتصد كنيز و سيصد زن مهرى.

از حضرت سؤال شد: فدايت شوم! چگونه قدرت آميزش با اين همه زن را داشت ؟

حضرت فرمود: خداوند در او قدرت چهل و اندى مرد را قرار داده بود و اين قدرت براى پيامبر اكرم هم قرار داده شده است. از امام سؤال شد كه: آيا اين قدرت براى حضرت على عليه السلام هم هست ؟

حضرت گويا از بردن نام امير المؤمنين عليه السلام به دليل اينكه ايشان پدرشان بود و نيز به دليل موقعيت حضرت زهرا عليها السلام شرم كردند و چيزى نگفتند.»

652-37051-(4) از ابوبصير و ديگران درباره نام زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و نسب و صفت آنان نقل شده كه گويند:

«عايشه، حفصه، ام حبيب دختر ابوسفيان بن حرب و زينب دختر جحش، سوده دختر زمعه، ميمونه دختر حارث، صفيّه دختر حىّ بن اخطب، امّ سلمه دختر ابى اميّه، جويريّه دختر حارث و عايشه از قبيله تيم، حفصه از قبيلۀ عدى، امّ سلمه از قبيلۀ بنى مخزوم، سوده از قبيلۀ بنى أسد بن عبدالعزّى، زينب دختر جحش از قبيلۀ بنى اسد و همتاى او از بنى اميّه، ام حبيب دختر ابوسفيان از بنى اميّه، ميمونه دختر حارث از قبيلۀ بنى هلال و صفيّه دختر حىّ بن أخطب از بنى اسرائيل و رسول خدا صلى الله عليه و آله رحلت كردند در حالى كه نُه زن داشتند و غير از اين ها باز براى پيامبر همان زنى بود كه خودش را به پيامبر صلى الله عليه و آله بخشيده بود و نيز خديجه دختر خويلد مادر فرزندان حضرت و زينب دختر ابى جون همان زنى كه فريب خورد و زن كنديّه.»

ص: 453

653-37052-(5) الخصال 419: حدّثنا محمّد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقانى رضي اللّه عنه قال حدّثنا الحسين بن عليّ بن الحسين السّكرىّ قال حدّثنا محمّد بن زكريّا الجوهريّ عن جعفر بن محمّد بن عمارة عن أبيه عن أبي عبد اللّه جعفر بن محمّد الصادق عليهما السلام قال تزوّج رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بخمس عشرة امرأةً ، و دخل بثلاث عشرة منهنّ ، و قبض عن تسع فأمّا اللّتان لم يدخل بهما، فعمرة و السّنى،(1) و أمّا الثلاث عشرة اللاتى دخل بهنّ فأوّلهنّ خديجة بنت خويلد، ثمّ سورة(2) بنت زمعة، ثمّ أمّ سلمة و اسمها هند بنت أبى أميّة، ثمّ أم عبد اللّه عايشة بنت أبى بكر، ثمّ حفصة بنت عمر، ثمّ زينب بنت خزيمة بن الحارث أم المساكين، ثمّ زينب بنت جحش، ثمّ أم حبيبة رملة بنت أبى سفيان، ثمّ ميمونة بنت الحارث، ثمّ زينب بنت عميس، ثمّ جويريّة بنت الحارث، ثمّ صفية بنت حيىّ بن أخطب، و التي وهبت نفسها للنبى صلّى اللّه عليه و آله خولة بنت حكيم السلمىّ ، و كان له سُرّيّتان يقسم لهما مع أزواجه، مارية و ريحانة الخندفيّة، و التسع اللّاتى قبض عنهنّ عائشة، و حفصة، و أمّ سلمة، و زينب بنت جحش، و ميمونة بنت الحارث، و أم حبيبة بنت أبى سفيان، و صفية بنت حيىّ بن أخطب، و جويريّة بنت الحارث، و سورة بنت زمعة، و أفضلهنّ خديجة بنت خويلد ثمّ أمّ سلمة بنت الحارث.

654-37053-(6) كافى 565/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إنّ أبا بكر و عمر أتيا أمّ سلمة فقالا لها يا أمّ سلمة، انّك قد كنت عند رجلٍ قبل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فكيف رسول اللّه من ذلك (ذاك خ) في الخلوة، فقالت ما هو إلّا كسائر الرّجال، ثمّ خرجا عنها و أقبل النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فقامت إليه مبادرة فَرَقاً(3) أن ينزل أمر من السماء فأخبرته الخبر فغضب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله حتّى تربّد(4) وجهه، و التوى عرق الغضب بين عينيه، و خرج و هو يجر رداءه حتّى صعد المنبر، و بادرت الأنصار بالسّلاح و أمر بخيلهم أن تحضر، فصعد المنبر، فحمد اللّه و أثنى عليه، ثمّ قال أيّها النّاس ما بال أقوامٍ يتّبعون عيبى

ص: 454


1- . السّنىٰ : بنت أسماء بن الصلت ماتت قبل أن يدخل بها النبيّ 9 القاموس و قيل اسمها سبأ بنت أبى الصلت السلمية كما في بعض التواريخ.
2- . هكذا في المصدر و لكنّ الظاهر أنّ الصحيح سودة بالدال المهملة.
3- . فرقاً أي خوفاً.
4- . أي احمرّ حمرة فيها سواد عند الغضب.

653-37052-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با پانزده زن ازدواج كردند و با سيزده تاى آنها آميزش كردند و در حالى رحلت كردند كه نه زن داشتند.

اما دو زنى كه حضرت با آن دو آميزش نكرد عمره و سنى بود و اما سيزده زنى كه حضرت با آنان آميزش كرد نخستين آنها خديجه دختر خويلد سپس دختر رفعه سپس ام سلمه و نامش هند دختر ابى اميّه سپس امّ عبدالله يعنى عايشه دختر ابوبكر سپس حفصه دختر عمر سپس زينب دختر خزيمة بن حارث ام المساكين پس از آن زينت دختر جحش پس از آن ام حبيبه رمله دختر ابى سفيان سپس ميمونه دختر حارث سپس زينت دختر عميس سپس جويريه دختر حارث سپس صفيّه دختر حىّ بن اخطب و آن كه خودش را به پيامبر صلى الله عليه و آله بخشيد خوله دختر حكيم سلمى بود و حضرت دو كنيز داشت كه شب هاى خود را براى آن دو به همراه همسرانش تقسيم مى كرد 1. ماريه 2. ريحانۀ خندفيّه و نُه زنى كه پيامبر در زمان رحلتش داشت عايشه، حفصه، ام سلمه، زينب دختر جحش، ميمونه دختر حارث، ام حبيبه دختر ابى سفيان، صفيّه دختر حى بن أخطب، جويريه دختر حارث، سوره دختر زمعه و برترين آنان خديجه دختر خويلد و سپس ام سلمه دختر حارث بود.»

654-37053-(6) امام صادق عليه السلام فرمود: «ابوبكر و عمر نزد امّ سلمه آمدند. به ام سلمه گفتند: اى امّ سلمه! تو قبلاً با مردى پيش از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوده اى رسول خدا در اين باره در خلوت چگونه است ؟ ام سلمه گفت: حضرت چون ديگر مردان است. سپس آن دو از نزد ام سلمه بيرون آمدند و پيامبر صلى الله عليه و آله آمد.

امّ سلمه با شتاب به سوى پيامبر برخاست ترس از اين داشت كه از آسمان چيزى فرود آيد و جريان را به پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله خشمگين شد تا آنجا كه چهره اش سرخ شد و عرق خشم در ميان دو چشمش فرو ريخت و از خانه بيرون آمد و در حالى كه ردايش را به زمين مى كشيد تا آن كه بر فراز منبر رفت و انصار با سلاح شتابان آمدند و دستور دادند كه اسب ها را بياورند.

حضرت بر بالاى منبر رفت و حمد الهى و ثناى او گفت سپس فرمود: اى مردم! چه مى شود كه گروه هايى در پى عيب جويى از من هستند و از امور پنهان من سؤال و تحقيق مى كنند به خدا سوگند كه من از همه شما از جهت حسب شرافتمندتر و بزرگوارتر و از همه پاك زادتر و از همه بيشتر براى خدا در نهان خيرخواهى مى كنم و فردى از شما دربارۀ پدرش از من نمى پرسد مگر اينكه به او خبر مى دهم.

مردى برخاست و گفت: پدرم كيست ؟ حضرت فرمود: فلان چوپان. مرد ديگرى برخاست و گفت:

پدرم كيست ؟ حضرت فرمود: غلام سياه خودتان. سومى برخاست، گفت: پدرم كيست ؟ حضرت فرمود: همان كه تو منسوب به او هستى. انصار گفتند: اى رسول خدا از ما درگذر خداوند تو را مشمول عفوش بنمايد چرا كه خداوند تو را به رحمت برانگيخت از ما در گذر، خداوند شما را عفو كند.

ص: 455

و يسألون عن غيبى(1) و اللّه انّى لأكرمكم حسباً، و أطهركم مولداً، و أنصحكم للّه في الغيب، و لا يسألنى أحد منكم عن أبيه إلّا أخبرته، فقام إليه رجل فقال: من أبى فقال فلان الراعي، فقام إليه آخر فقال من أبى فقال غلامكم الأسود، و قام إليه الثالث، فقال من أبى فقال الّذى تنسب إليه، فقالت الأنصار يا رسول اللّه اعف عنّا عفا اللّه عنك، فانّ اللّه بعثك رحمةً فاعف عنّا عفا اللّه عنك، و كان النبيّ صلّى اللّه عليه و آله إذا كلّم استحيا و عرق و غضّ طرفه عن النّاس حياءً حين كلّموه فنزل، فلمّا كان في السحر هبط عليه جبرئيل عليه السلام بصحفة من الجنّة فيها هريسة، فقال يا محمّد، هذه عملها لك الحور العين فكلها أنت و عليّ و ذرّيّتكما فإنّه لا يصلح أن يأكلها غيركم، فجلس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام، فأكلوا فأعطى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في المباضعة من تلك الأكلة قوّة أربعين رجلاً، فكان إذا شاء غشى نساءه كلّهنّ في ليلةٍ واحدةٍ .

655-37054-(7) مستدرك 295/14: القطب الراونديّ في قصص الأنبياء بإسناده إلى الصدوق عن أبيه عن سعد بن عبد اللّه عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن أبي ولّاد عن أبي بصير عن أبي جعفر عليه السلام قال كان لسليمان بن داود عليهما السلام حصن بناه الشياطين له فيه ألف بيتٍ في كلّ بيتٍ طروق(2) فمنهنّ سبعمائة أمة قبطيّة و ثلاثمائة حرّة مهيرة فأعطاه اللّه تعالى قوّة أربعين رجلاً في مباضعة النّساء و كان يطوف(3) بهنّ جميعاً و يسعفهنّ (4) الخبر.

656-37055-(8) الدعائم 192/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال ترك عليّ عليه السلام أربع نسوةٍ و تسع عشرة سُرّيّة.

657-37056-(9) الدعائم 192/2: عن أبي جعفر محمّد بن عليّ عليهما السلام أنّه اجتمع يوماً مع أخيه زيد فعدّا ما تزوّج الحسن بن عليّ عليهما السلام فاثبتا ستّاً و خمسين و ما استكملا آخرهنّ .

658-37057-(10) مستدرك 296/14: الشريف الزاهد أبو عبد اللّه محمّد بن عليّ بن الحسن بن عبد الرحمن العلوىّ الحسيني في كتاب التعازى بإسناده عن الحسن بن مجاشع عن العامرىّ عن أبى سلمةٍ عن زيد بن عليّ قال تزوّج الحسن بن عليّ عليهما السلام أربعمائة و ثمان و أربعين زوجةً ما من امرأةٍ إلّا قد بذلت له(5) من دنياها ما أمكن فما مدّ إلى ذلك يداً و لا عيناً.

ص: 456


1- . عيبى خ.
2- . كلّ امرأة طروقة زوجها و كذا كلّ ناقة طروقة فحلها. مجمع.
3- . يطرق خ.
4- . الاسعاف: قضاء الحاجة و الاعانة.
5- . لها خ.

و پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بود كه چون سخن مى گفت حيا مى نمود و عرق مى كرد و چشم خود از مردم چون با او سخن مى گفتند از روى حيا مى پوشاند. پس از آن پيامبر از منبر پايين آمد.

و چون سحر شد جبرئيل عليه السلام كاسه اى از بهشت آورد كه در آن هريسه (گوشت پخته شده با شير) بود و گفت: اى محمد! اين را حورالعين براى تان آماده كرده است آن را تو و على و فرزندان تان بخوريد چرا كه نمى شود غير شما از آن بخورد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام نشستند و خوردند پس از آن به دليل آن غذا، قدرت چهل مرد در آميزش به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله داده شد و چنين شد كه هر زمان كه حضرت مى خواست در يك شب با همه زنانش همبستر مى شد مى توانست.»

655-37054-(7) امام باقر عليه السلام فرمود: «براى سليمان بن داود عليهما السلام قلعه اى بود كه شيطان ها برايش ساخته بودند در آن هزار اتاق و در هر اتاق زنى بود هفتصد تاى آن كنيز قبطى و سيصد تاى آن زن آزاد مهرى بود خداوند به او قدرت چهل مرد را در آميزش با زنان داده بود و او به همه آنها سر مى زد و نياز (جنسى) همۀ آنها را برآورده مى ساخت....»

656-37055-(8) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام چهار زن و نوزده كنيز پس از خويش به جا گذاشت.»

657-37056-(9) امام باقر عليه السلام يك روز با برادرشان زيد اجتماع كردند و زنانى را كه امام حسن عليه السلام گرفته بودند شمردند هر دو پنجاه و شش زن را برشمردند و هنوز به آخر نرسيده و شمارش را تمام نكرده بودند.

658-37057-(10) زيد بن على عليه السلام گويد: «امام حسن عليه السلام چهارصد و چهل و هشت زن گرفتند زنى نبود مگر اينكه از دنياى خويش هرچه مى توانست در اختيار حضرت امام حسن عليه السلام قرار مى داد ولى حضرت به آن دست دراز نكرد و چشم نداشت.»

ص: 457

659-37058-(11) الدعائم 192/2: عن أبي جعفر محمّد بن عليّ عليهما السلام أنّه قال إن اللّه عزّ و جلّ نزع الشبق و هي الغلمة من نسائنا و جعلها في رجالنا، و كذلك فعل بشيعتنا و نزع ذلك من رجال من بنى أميّة و جعله في نسائهم و كذلك فعل بشيعتهم و انّما الفضل في الاستكثار من النّساء لمن استطاع القيام بهنّ في معائشهنّ ، و أعطى من القوّة على الباءة ما يحصنهنّ و قدر على ترك الميل بينهنّ و أن لا يَدَع بعضهنّ معلّقات(1) كما نهى اللّه عزّ و جلّ عن ذلك، فانّ لم يستطع ذلك فالفضل في الاقتصار على ما يقدر عليه.

660-37059-(12) فقيه 365/3: روى عن مسعدة بن صدقة الربعىّ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام قال قيل له ما بال المؤمن أحدّ(2) شيءٍ فقال لأنّ عزّ القرآن في قلبه، و محض الايمان في صدره، و هو عبد مطيع للّه و لرسوله مصدّق قيل (له خ) فما بال المؤمن قد يكون أشحّ شيءٍ قال لأنّه يكسب الرزق من حلّه، و مطلب الحلال عزيز، فلا يحبّ أن يفارقه كسبه(3) لما يعلم من عزّة(4) مطلبه، و ان هو سخت نفسه لم يضعه إلّا في موضعه قيل (له خ) فما بال المؤمن قد يكون أنكح شيءٍ قال لحفظه فرجه عن فروجٍ لا تحلّ له و لكيلا تميل به شهوته هكذا و لا هكذا، فإذا ظفر بالحلال اكتفى به و استغنى به عن غيره.

661-37060-(13) تفسير العيّاشى 218/1: عن يونس بن عبد الرحمن عمّن أخبره عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال في كلّ شيءٍ إسراف إلّا في النّساء قال اللّه «فَانْكِحُوا مٰا طٰابَ لَكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ مَثْنىٰ وَ ثُلاٰثَ وَ رُبٰاعَ » وقال: «وَ أُحِلَّ لَكُمْ »، «مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ ».

662-37061-(14) كافى 550/6: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن بعض أصحابه عن أبي شعيب المحاملى عن أبي الحسن عليه السلام قال في الديك خمس خصال من خصال الأنبياء: السخاء و الشجاعة، و القناعة و المعرفة بأوقات الصلوات و كثرة الطروقة و الغيرة.

663-37062-(15) الغرر 386: سئل عليه السلام عن الجماع فقال حياء يرتفع، و عورات تجتمع، أشبه شيءٍ بالجنون، الاصرار عليه هرم، و الافاقة منه ندم، في حلاله الولد، ان عاش فتن و ان مات حزن.

ص: 458


1- . المعلّقة: هي التي ليست بأيّم و لا ذات بعل: لا ممسكة و لا مطلّقة.
2- . من أحدّ خ أعزّ خ.
3- . شيّه خ.
4- . عزّ خ.

659-37058-(11) امام باقر عليه السلام فرمود: «خداوند عز و جل شبق كه همان شهوت است را از زنان ما كنده و در مردان مان قرار داده است و اينچنين نيز با شيعيان مان كرده است ولى شهوت را از مردان بنى اميه كنده و در زنان شان قرار داده است و همينگونه با شيعيان شان كرده است.

و تنها فضيلت در زياد زن گرفتن براى كسى است كه بتواند به زندگى آنان برسد و قدرت شهوتى داشته باشد كه آنان را حفظ كند و بتواند ميان آنان عدالت برقرار كند و برخى را رها نكند آنگونه كه خداوند عز و جل از آن نهى كرده است بنابراين اگر بر اين قدرت ندارد فضيلت در اكتفا به تعدادى است كه بر آن توان دارد.»

660-37059-(12) امام صادق عليه السلام فرمود: «به پدرم امام باقر عليه السلام گفته شد: چرا مؤمن از همه تيزتر است ؟ حضرت فرمود: چون عزّت قرآن در قلب اوست و ايمان ناب در سينه اش و او بنده اى است مطيع و پذيراى خدا و از رسولش سؤال شد: چرا مؤمن از همه بخيل تر است ؟ حضرت فرمود: چون روزى را از راه حلالش به دست مى آورد و به دست آوردن حلال سخت است در نتيجه دوست نمى دارد كه آنچه به دست آورده از او جدا شود چرا كه مى داند درآوردن آن سخت است و اگر او سخاوت كند آن را جز به جا مصرف نمى كند.

از حضرت سؤال شد: چرا مؤمن گاهى از همه بيشتر آميزش مى كند؟ حضرت فرمود: چون مى خواهد خود را از زمانى كه برايش حلال نيست حفظ كند و نيز به اين دليل كه شهوتش او را منحرف نسازد لذا هنگامى كه به حلال دست يابد بدان بسنده مى كند و از غير حلال خود را با حلال بى نياز مى سازد.»

661-37060-(13) امام صادق عليه السلام فرمود: «در هر چيزى زياده روى و اسراف هست جز در زنان، خداوند فرموده است: «با زنان پاك ازدواج نماييد دو يا سه يا چهار همسر» و خداوند فرمود: «و حلال(1) گشته بر اينان آنچه كه دست هاى تان مالك آن است يعنى كنيزها».

662-37061-(14) امام ابوالحسن عليه السلام (امام هفتم) فرمود: «در خروس پنج خصلت از خصلت هاى پيامبر است:

سخاوت، شجاعت، قناعت، شناخت اوقات نمازها و آميزش زياد (و يا همسران زياد) و غيرت.»

663-37062-(15) درباره آميزش از حضرت امير المؤمنين عليه السلام سؤال شد، حضرت فرمود: «حيايى است كه برداشته مى شود و عورت هايى است كه جمع مى گردد، به ديوانگى از هرچيز شبيه تر است اصرار بر انجام آن پيرى است و به هوش آمدن از آن پشيمانى است، در حلال آميزش فرزند است كه اگر زنده بماند فتنه گرى مى كند و اگر بميرد محزون مى سازد.»

ص: 459


1- . «ما ملكت ايمانكم» در قرآن آمده است ولى «احل لكم» در كنارش نيست گرچه معناى آن در جمله فهميده مى شود.

664-37063-(16) فيه 708: وقال عليه السلام من أكثر المناكح غشيته الفضائح.

و تقدّم في مرسلة فقيه (62) من باب (4) و جوب اتمام الصلاة من أبواب فضل الصلاة (ج 4)

قوله عليه السلام تعلّموا من الديك خمس خصال محافظته على أوقات الصلوات و كثرة الطروقة.

و في رواية اليقطينى (62) قوله عليه السلام في الديك الابيض خمس خصال من خصال الأنبياء عليهم السلام (و ذكرنحوه)

و في مرسلة فقيه (10) من باب (1) حكم جزّ الشعر و اطالته من أبواب شعر الرأس (ج 21)

قوله عليه السلام أربع من أخلاق الأنبياء عليهم السلام كثرة الطروقة.

و في مرسلة فقيه (4) من باب (35) استحباب اتّخاذ النعلين من أبواب الملابس (ج 21)

قوله صلّى اللّه عليه و آله من أراد البقاء و لا بقاء و ليلقلّ مجامعة النّساء.

و في رواية الجعفريّات (5) و أبى غندر (6) من باب (1) كراهة الدين من أبوابه (ج 23) نحوه.

و في أحاديث باب (2) بدء التّزويج من أبوابه (ج 25) ما يدلّ على ذلك.

و يأتي في رواية محمّد بن جعفر (2) من باب (26) أنّ من يكون عنده المرأة الشابّة فيمسك عنها أربعة أشهر كان آثماً

قوله عليه السلام: من جمع من النّساء ما لا ينكح فزنى منهنّ شيء فالإثم عليه.

(25) باب ما ورد في أنّ من نظر إلى امرأة فأعجبته فليصرف بصره عنها و ليأت أهله و إن لم يكن له أهل فليسأل اللّه من فضله

665-37064-(1) كافى 494/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ عن حمّاد بن عثمان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال رأى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله امرأةً فأعجبته فدخل على أمّ سلمة و كان يومها فأصاب منها و خرج إلى النّاس و رأسه يقطر فقال أيها النّاس انّما النظر من الشيطان فمن وجد من ذلك شيئاً فليأت أهله. فقيه 12/4: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يا أيّها النّاس انّما النظرة (و ذكر مثله).

666-37065-(2) كافى 494/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن محمّد بن الحسن بن شمّون عن عبد اللّه بن عبد الرحمن عن مسمع عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إذا نظر

ص: 460

664-37063-(16) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «كسى كه زن بسيار ستاند در ميان رسوايى ها بماند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت شصت و دوم از باب چهارم از باب هاى فضيلت نماز فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «بياموزيد از خروس پنج خصلت را: 1. محافظت او بر اوقات نمازها 2. و آميزش بسيار (و يا همسران بسيار).

و در روايت شصت و دوم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «در خروس سفيد پنج خصت از خصلت هاى پيامبران عليهم السلام است (و مانند روايت پيشين را ذكر كرده است).»

و در روايت دهم از باب يكم از باب هاى موى سر فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «چهار چيز از اخلاق پيامبران عليهم السلام است: 1. آميزش بسيار (و يا همسران بسيار).»

و در روايت چهارم از باب سى و پنجم از باب هاى لباس ها فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «هركس كه بقا و هميشه ماندن را مى خواهد - و البته بقايى نيست - بايد آميزش با زنان را كم كند.»

و در روايت پنجم و ششم از باب يكم از باب هاى دِين مانند آن.

و در روايات باب دوم از باب هاى تزويج چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

مى آيد:

در روايت دوم از باب بيست و ششم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «هركس كه از زنان جمع كند كسانى را كه با آنان آميزش نمى كند و يكى از آنان زنا دهد گناه آن بر اوست.»

باب 25 درباره كسى كه به زنى نگاه كرد و زن او را شگفت زده كرد و

665-37064-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله زنى را ديد كه او را به اعجاب واداشت آن روز كه نوبت ام سلمه بود، پيامبر به منزل ام سلمه رفت و با او آميزش كرد از منزل ام سلمه در حالى كه قطره هاى آب غسل از سر مباركش مى چكيد به ميان مردم آمدند و فرمودند: اى مردم! بى ترديد نگاه (به زن نامحرم) از سوى شيطان است هركس كه اين چنين حالتى برايش پديد آمد با همسر خويش آميزش كند.»

666-37065-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هنگامى كه نگاه كسى به زنى زيبا افتاد با همسر خويش آميزش كند چون همسرش همان را دارد كه آن زن داشت.

ص: 461

أحدكم إلى المرأة الحسناء فليأت أهله فانّ الّذى معها مثل الّذى مع تلك فقام رجل فقال يا رسول اللّه فان لم يكن له أهل فما يصنع قال فليرفع نظره إلى السّماء و ليراقبه و ليسأله من فضله.

667-37066-(1) الخصال 637: بالاسناد المتقدّم في حديث الأربعمائة عن عليّ عليه السلام قال إذا رأى أحدكم امرأةً تعجبه فليأت أهله فانّ عند أهله مثل ما رأى و لا يجعلنّ للشيطان إلى قلبه سبيلاً و ليصرف بصره عنها فان لم تكن له زوجة فليصلّ ركعتين و يحمد اللّه كثيراً و يصلّى على النبيّ و اله صلّى اللّه عليه و آله ثمّ ليسأل اللّه من فضله فإنّه يبيح له برأفته ما يغنيه.

668-37067-(4) نهج البلاغة 1273: روى أنّه عليه السلام كان جالساً في أصحابه فمرّت بهم امرأة جميلة، فرمقها(1) القوم بأبصارهم فقال عليه السلام انّ أبصار هذه الفحول طوامح(2) و انّ ذلك سبب هبابها(3)، فإذا نظر أحدكم إلى امرأةٍ تعجبه فليلامس أهله فإنّما هي امرأة كامرأةٍ فقال رجل من الخوارج:

قاتله اللّه كافراً ما أفقهه، فوثب القوم ليقتلوه فقال عليه السلام رويداً إنّما هو سبّ بسبّ أو عفو عن ذنبٍ .

و تقدّم في رواية زرعة (16) من باب (6) انّه يجوز للرجل ان ينظر إلى امرأة يريد تزويجها من أبواب التّزويج (ج 25)

قوله فقال عليه السلام له (اي لمن أعجب بجارية) فقل أسأل اللّه من فضله.

(26) باب أنّ من يكون عنده المرأة الشابّة فيمسك عنها أربعة أشهر كان آثماً إلاّ أن يكون بإذنها و أنّ من جمع من النّساء ما لا ينكح فزنت منهنّ فالإثم عليه

669-37068-(3) تهذيب 419/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن عليّ بن أحمد بن أشيم عن صفوان بن يحيى قال: سألت الرضا عليه السلام عن الرّجل تكون عنده المرأة الشابّة فيمسك عنها

ص: 462


1- . أي نشاطها و سرعتها الهبّة بالكسر هياج الفحل.
2- . طمح بصره إليه: ارتفع و نظره شديداً طمح ببصره إليه: استشرف له المنجد.
3- . رمقه: لحظه لحظاً خفيفاً أطال النظر إليه رمّق: أطال النظر و أدام.

مردى به پا خاست و گفت: اى رسول خدا! اگر همسرى ندارد چه كند؟

حضرت فرمود: نگاه به آسمان كند و به خداوند توجه كند واو را در نظر داشته باشد و از فضل و لطف او طلب كند.»

667-37066-(3) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «چون فردى از شما زنى را ببيند كه او را به اعجاب وادارد بايد كه با همسرش آميزش كند چرا كه نزد همسرش مثل همان است كه ديده است و براى شيطان به سوى قلبش راهى قرار ندهد و چشمش را از آن زن برگرداند و اگر همسرى ندارد دو ركعت نماز بخواند و خدا را بسيار بستايد و بر پيامبر و خاندان او درود فرستد سپس از فضل الهى بطلبد بى ترديد خداوند براى اين فرد از رافت خويش چيزى را فراهم مى سازد كه او را بى نياز سازد.»

668-37067-(4) روايت شده كه امير المؤمنين عليه السلام در ميان يارانش نشسته بودند زنى زيبا عبور كرد آن گروه با چشم هاى شان او را نگريستند حضرت فرمود: چشمان اين مردان، جستجوگر و چشم چران است و مى نگرد و اين سبب برآمدن چشمان مى شود. پس چون فردى از شما به زنى كه او را به اعجاب وادارد نگاه كرد با همسرش آميزش كند چرا كه زنى كه ديده از نظر اندام همچون زن خود اوست.

مردى از خوارج گفت: خدا او را بكشد. چه كافر فقيهى است. مردم پريدند كه او را بكشند حضرت فرمود: مهلت دهيد تنها دشنام در برابر دشنام و يا عفو از گناه است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت شانزدهم از باب ششم از باب هاى تزويج اين گفته كه: «حضرت به آن كس (كه از كنيزى شگفت زده شده بود) فرمود: از فضل الهى طلب كن.»

باب 26 حكم آميزش با زوجه

669-37068-(1) صفوان بن يحيى گويد: «از حضرت رضا عليه السلام درباره مردى كه زن جوانى نزد اوست و يك سال و چند ماه از آن زن خوددارى مى كند و به او نزديك نمى شود ولى قصد آسيب رسانى به او را ندارد، مصيبتى داشته اند آيا در اين جهت گنهكار است، پرسيدم.

ص: 463

الأشهر و السّنة لا يقربها ليس يريد الإضرار بها يكون لهم مصيبة (أ خ) يكون في ذلك آثماً؟ قال إذا تركها أربعة أشهر كان آثما بعد ذلك إلّا أن يكون بإذنها. فقيه 256/3: تهذيب 412/7: سأل صفوان بن يحيى أبا الحسن الرضا عليه السلام عن الرّجل (و ذكر مثله إلى قوله:

بعد ذلك).

670-37069-(2) كافى 566/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن أبي العبّاس الكوفيّ عن محمّد بن جعفر عن بعض رجاله عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال من جمع من النّساء ما لا ينكح فزنى منهنّ شيء فالإثم عليه. الدعائم 193/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام انّه قال: من جمع من النّساء (و ذكر نحوه، ثمّ قال) و قد قال اللّه تعالى: «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ تَعْدِلُوا فَوٰاحِدَةً أَوْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ ».

و يأتي في أحاديث باب (76) حكم من يتّخذ من الإماء ما لا ينكح من أبواب نكاح العبيد (ج 26) و كثير من أحاديث أبواب الايلاء (ج 27) ما يدلّ على ذلك.

(27) باب حكم العزل عن الأمة و الحرّة

قال اللّه تعالى في سورة الأعراف (7):172: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قٰالُوا بَلىٰ شَهِدْنٰا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ إِنّٰا كُنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِينَ ».

671-37070-(1) تهذيب 417/7: كافى 504/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن العلاء (بن رزين خ كا) عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن العزل فقال ذاك(1) إلى الرّجل يصرفه حيث يشاء. فقيه 273/3: سأل محمّد بن مسلم أبا جعفر عليه السلام عن العزل قال الماء للرجل يصرفه حيث يشاء(2).

672-37071-(2) تهذيب 416/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 504/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن ابن بكير عن عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه قال سالت أبا عبد اللّه عليه السلام عن العزل فقال ذاك إلى الرّجل.

ص: 464


1- . ذلك يب.
2- . شاء خ.

حضرت فرمود: آن زمان كه چهار ماه زن جوان را رها كند پس از آن گنهكار است مگر اينكه با رضايت زن باشد.»

670-37069-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه از زنان گردآورد و با يكى از آنان آميزش نكند تا زنا دهد گناه بر آن مرد است.»

ارجاعات

مى آيد:

در روايات باب هفتاد و ششم از باب هاى نكاح بردگان و بسيارى از روايات باب هاى ايلاء چيزى كه بر آن مفاد دلالت دارد.

باب 27 حكم عزل از كنيز و زن آزاد (بيرون ريختن منى)

خداوند تعالى مى فرمايد:

و (به خاطر بياور) زمانى كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريّۀ آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن ساخت (و فرمود:) آيا من پروردگار شما نيستم ؟ گفتند: چرا، گواهى مى دهيم. (چنين كرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد: ما از اين، غافل بوديم از پيمان فطرى توحيد بى خبر مانديم.

671-37070-(1) محمد بن مسلم گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره عزل منى از رحم، پرسيدم. حضرت فرمود:

اختيار آن به دست مرد است هرجا بخواهد مى ريزد.»

672-37071-(2) عبدالرحمن بن ابى عبدالله گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ عزل - ريختن منى بيرون از رحم - پرسيدم. حضرت فرمود: اختيار آن به دست مرد است.»

ص: 465

673-37072-(3) تهذيب 417/7: محمّد بن يحيى عن كافى 504/5: أبى عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان عن ابن أبي عمير(1) عن عبد الرحمن الحذّاء عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال كان عليّ بن الحسين عليهما السلام لا يرى بالعزل بأساً فقرأ(2) هذه الآية «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قٰالُوا بَلىٰ » فكلّ شيءٍ أخذ (اللّه كا) منه الميثاق فهو خارج و ان كان على صخرةٍ صمّاء.

674-37073-(4) العوالى 112/1: روى أبو سعيد الخدريّ عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بينا نحن عند رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إذ قام رجل من الأنصار فقال يا نبىّ اللّه انّا نصيب سبايا و نحبّ الاثمان كيف ترى من العزل فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و انّكم لتفعلون ذلك لا عليكم أن لا تفعلوا فإنّها ليست نسمة كتب اللّه أن تخرج إلّا و هي خارجة.

675-37074-(5) تهذيب 461/7: البرقي عن القاسم بن محمّد عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم قال قلت لأبى جعفر عليه السلام الرّجل يكون تحته الحرّة يعزل عنها قال ذلك إليه إن شاء عزل و إن لم يشأ لم يعزل.

676-37075-(6) و سائل 150/20: سعد بن عبد اللّه في (بصائر الدّرجات) عن محمّد ابن الحسين ابن أبي الخطّاب و الحسن بن موسى الخشّاب و محمّد بن عيسى بن عبيد عن عليّ بن أسباط عن يونس ابن عبد الرحمن عن إسحاق بن عمّار عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قلت له ما تقول في العزل فقال كان عليّ عليه السلام لا يعزل و أمّا أنا فأعزل فقلت هذا خلاف فقال ما ضرّ داود عليه السلام إن خالفه سليمان و اللّه يقول «فَفَهَّمْنٰاهٰا سُلَيْمٰانَ ».

677-37076-(7) تهذيب 417/7: الحسين بن سعيد عن صفوان عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام أنّه سئل عن العزل فقال أما الأمة فلا بأس و أمّا الحرّة فإنّى أكره ذلك إلّا أن يشترط عليها حين يتزوّجها. تهذيب 417/7: الحسين بن سعيد عن حمّاد بن عيسى عن حريز عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام مثل ذلك و قال في حديثه إلّا أن ترضىٰ أو أن يشترط ذلك عليها حين يتزوّجها. الدعائم 212/2: عن أبي جعفر محمّد بن عليّ عليهما السلام (نحوه).

ص: 466


1- . عن أبي عميرة يب.
2- . يقرأ يب.

673-37072-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «حضرت سجاد عليه السلام عزل منى در خارج از رحم را جايز مى دانست، آنگاه امام اين آيه را تلاوت فرمود: «و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريّۀ آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن ساخت (و فرمود:) آيا من پروردگار شما نيستم ؟ چرا، گواهى مى دهيم»

امام افزود: هركسى كه خداوند - در عالم ذرّ - از او پيمان گرفته است او به دنيا خواهد آمد گرچه روى سنگى سخت باشد.»

674-37073-(4) ابوسعيد خدرى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه: «در حالى كه ما نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم مردى از انصار به پا خاست و گفت: اى پيامبر خدا! ما اسيرانى مى گيريم و بهاى آنها را دوست مى داريم [يعنى نمى خواهيم كه بچه دار شوند و از رنگ و رو بيفتند و از قيمت شان كاسته شود] شما دربارۀ عزل منى چه نظرى داريد؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: شما چنين مى كنيد چيزى بر شما نيست كه انجام ندهيد چرا كه فرد انسانى نيست كه خداوند مقرر داشته باشد كه بيرون آيد مگر اينكه بيرون مى آيد.»

675-37074-(5) محمد بن مسلم گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: مردى داراى زن آزاد است و مرد منى خود را از آن زن عزل مى كند حضرت فرمود: اين در اختيار مرد است اگر بخواهد عزل مى كند و اگر نخواهد عزل نمى كند.»

676-37075-(6) ابوبصير گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: نظر شما دربارۀ عزل منى چيست ؟ حضرت فرمود:

امير مؤمنان على عليه السلام عزل نمى كردند ولى من عزل مى كنم گفتم: اين مخالفت (با امير المؤمنين عليه السلام) است ؟ حضرت فرمود: داود را ضررى نمى رساند اگر سليمان با او مخالفت كند و خداوند مى فرمايد: «ما آن را به سليمان فهمانديم.»

677-37076-(7) از امام باقر و امام صادق عليهما السلام دربارۀ عزل سؤال شد، ايشان فرمودند: «اما كنيز اشكالى ندارد و اما زن آزاد من اين را خوش ندارم مگر اينكه به هنگام ازدواج با زن شرط كند.»

ص: 467

678-37077-(8) الدعائم 212/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال لا بأس بالعزل عن الحرّة بإذنها و عن الأمة بإذن مولاها و لا بأس أن يشترط ذلك عند النكاح و لا بأس بالعزل من المرضع مخافة أن تعلق فيضرّ ذلك بالولد روى ذلك عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله.

679-37078-(9) الدعائم 212/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال الوأد(1) الخفىّ أن يجامع الرّجل المرأة فإذا أحسّ الماء نزعه منها فأنزله فيما سواها فلا تفعلوا ذلك فقد نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أن يعزل عن الحرّة إلّا بأذنها و عن الأمة إلّا بإذن سيّدها (يعنى عليه السلام إذا كان لها زوج لأنّ ولدها يكون مملوكاً للسيّد فلا يجوز العزل عنها إلّا بإذنه و كذلك للحرّة حقّ في الولد فلا يجوز العزل عنها إلّا بإذنها فأمّا المملوكة فلا بأس بالعزل عنها و لا يلتفت إلى إذنها في ذلك).

680-37079-(10) الدعائم 212/2: روينا عن عليّ عليه السلام أنّه كان يعزل عن جارية كانت له يقال لها جمانة. و فيه و عن الحسين بن عليّ عليهما السلام أنّه كان يعزل عن سُرّيّةٍ له.

681-37080-(11) فقيه 258/3: تهذيب 212/8: الحسن بن محبوب عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن الرّجل المسلم يتزوّج المجوسيّة فقال لا و لكن ان كانت له أمة مجوسيّة فلا بأس أن يطأها و يعزل عنها و لا يطلب ولدها. المقنع 102: و تزويج المجوسيّة محرّم و لكن إذا كان للرجل أمة (و ذكر مثله).

682-37081-(12) كافى 357/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن الحسن بن محبوب عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام أ يتزوّج المجوسيّة قال لا و لكن ان كانت له أمة (هكذا في المصدر و الظاهر أنّ للحديث ذيلاً كما في نقل الفقيه و قد سقط فلاحظ).

683-37082-(13) تهذيب 491/7: فقيه 281/3: القاسم بن يحيى عن جدّه الحسن بن راشد عن يعقوب الجعفى قال سمعت أبا الحسن عليه السلام يقول لا بأس بالعزل في ستّة وجوه: المرأة الّتى أيقنت أنّها لا تلد و المسنّة و المرأة السليطة(2) و البذيّة(3) و المرأة الّتى لا ترضع ولدها و الأمة. العيون 278/1: الخصال 328: حدّثنا أبى رضي اللّه عنه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّه عن

ص: 468


1- . الوأد: القتل.
2- . السليطة: طويلة اللسان صخّابة أي شديد الصياح.
3- . أي الفحّاشة.

678-37077-(8) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «عزل منى از زن آزاد با اجازه او اشكالى ندارد و نيز عزل منى از كنيز با اجازۀ اربابش اشكالى ندارد و اشكالى ندارد كه به هنگام ازدواج شرط عزل كنند و اشكالى ندارد كه از زن شيرده از ترس اينكه باردار شود و اين باردارى به بچه آسيب بزند عزل منى كند. اين از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است.»

679-37078-(9) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «قتل پنهان اين است كه مرد با زن آميزش مى كند پس چون احساس منى كرد آن را (آلت خود را) از زن دور مى كند و منى را در غير رحم مى ريزد چنين نكنيد چرا كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از اينكه از زن آزاد عزل كند نهى كرده اند مگر با اجازه زن و نيز از كنيز نهى كرده اند مگر با اجازه اربابش (منظور زمانى است كه كنيز شوهر دارد چون فرزند كنيز بردۀ ارباب مى شود بنابراين عزل منى از كنيز جز با اجازۀ ارباب كنيز جايز نيست و همينطور زن آزاد در فرزند حق دارد بنابراين عزل منى از زن آزاد جايز نيست جز با اجازه زن، ولى كنيزى كه ملك شخص است عزل منى از آن اشكالى ندارد و به اجازه كنيز هم توجهى نمى شود).»

680-37079-(10) از امير المؤمنين على عليه السلام روايت شده كه حضرت از كنيزى به نام جمانه عزل منى مى كردند.

681-37080-(11) محمد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام درباره مرد مسلمان پرسيدم كه آيا با زن مجوسى ازدواج مى كند؟

حضرت فرمود: نه ولى اگر كنيز مجوسى دارد اشكالى ندارد كه با آن زن آميزش كند و منى را از او عزل نمايد و از او نخواهد فرزنددار شود.»

682-37081-(12) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا مسلمان مى تواند با زن مجوسى ازدواج كند؟ فرمودند: نه مگر اين كه آن زن كنيزش باشد.»

683-37082-(13) يعقوب جعفى گويد: «از امام ابوالحسن عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: عزل منى در شش مورد اشكالى ندارد: 1. زنى كه يقين دارد نمى زايد 2. زن مسن 3. زن زبان دراز و فرياد كن 4. زن فحّاش 5. زنى كه فرزندش را شير نمى دهد 6. كنيز.»

ص: 469

محمّد بن عيسى (بن عبيد العيون) عن القاسم بن يحيى عن جدّه عن يعقوب الجعفرىّ قال سمعت أبا الحسن عليه السلام يقول لا بأس (و ذكر مثله).

684-37083-(14) تهذيب 417/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 504/5: أحمد بن محمّد العاصمي عن عليّ بن الحسن بن فضّال عن عليّ بن أسباط عن عمّه يعقوب بن سالم عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال لا بأس بالعزل عن المرأة الحرّة ان أحبّ صاحبها و ان كرهت ليس(1) لها من الأمر شيء. تهذيب 375/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن سعيد بن إسماعيل عن أبيه قال: سألت الرضا عليه السلام عن رجل تزوّج امرأة بشرط أن لا يتوارثا و أن لا يطلب منها ولداً قال عليه السلام لا أحبّ .

و يأتي في باب (22) جواز العزل عن المتمتّع بها من أبواب المتعة (ج 26) ما يمكن ان يناسب الباب.

(28) باب حكم اتيان الزوجة و الأمة في الدبر

قال اللّه تعالى في سورة البقرة (2):222 و 223: «فَإِذٰا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اَللّٰهُ إِنَّ اَللّٰهَ يُحِبُّ اَلتَّوّٰابِينَ وَ يُحِبُّ اَلْمُتَطَهِّرِينَ * نِسٰاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنّٰى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاٰقُوهُ وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ».

الأعراف (7):80 و 81: «وَ لُوطاً إِذْ قٰالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ اَلْفٰاحِشَةَ مٰا سَبَقَكُمْ بِهٰا مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْعٰالَمِينَ * إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجٰالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ اَلنِّسٰاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ».

هود (11):78: «وَ جٰاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كٰانُوا يَعْمَلُونَ اَلسَّيِّئٰاتِ قٰالَ يٰا قَوْمِ هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ لاٰ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ».

الشعراء (26):165 و 166: «أَ تَأْتُونَ اَلذُّكْرٰانَ مِنَ اَلْعٰالَمِينَ * وَ تَذَرُونَ مٰا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوٰاجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عٰادُونَ »

ص: 470


1- . فليس يب.

684-37083-(14) امام باقر عليه السلام فرمود: «عزل منى به هنگام آميزش با زن آزاد در صورتى كه مرد بخواهد اشكال ندارد و اگر زن عزل را نخواهد هيچ به اختيار زن نيست.»

روايت در تهذيب: «پدر سعيد بن اسماعيل گويد: از حضرت رضا عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج مى كند به اين شرط كه از يكديگر ارث نبرند و اينكه مرد از زن فرزنددار نشود پرسيدم، حضرت فرمود: من دوست نمى دارم.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب بيست و دوم از باب هاى متعه چيزى كه مناسب اين باب است.

باب 28 حكم آميزش با همسر و كنيز از پشت

خداوند تعالى مى فرمايد:

... و هنگامى كه پاك شدند از طريقى كه خدا به شما فرمان داده با آنها آميزش كنيد. خداوند، توبه كنندگان را دوست دارد و پاكان را (نيز) دوست دارد.(1)

زنان شما، محلّ بذرافشانى شما هستند؛ پس هر زمان كه بخواهيد مى توانيد با آنان آميزش كنيد و (سعى نماييد از اين فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نيكى براى خود، از پيش بفرستيد و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد و به مؤمنان، بشارت ده!(2)

و (به خاطر بياوريد) لوط را هنگامى كه به قوم خود گفت: آيا عمل بسيار زشتى را انجام مى دهيد كه هيچ يك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است.

آيا شما از روى شهوت به جاى زنان به سراغ مردان مى رويد؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى) هستيد.(3)

قوم او (به قصد مزاحمت مهمانان) به سرعت به سراغ او آمدند - و قبلاً كارهايى بد انجام مى دادند - گفت: اى قوم من! اينها دختران منند براى شما پاكيزه ترند (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد) از خدا بترسيد و مرا در مورد مهمانانم رسوا نسازيد آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟(4)

آيا در ميان جهانيان، شما به سراغ جنس ذكور مى رويد (و همجنس بازى مى كنيد، آيا اين زشت و ننگين نيست ؟!) و همسرانى را كه پروردگارتان براى شما آفريده است رها مى كنيد؟! حقّاً شما قوم تجاوزگرى هستيد!(5).

ص: 471


1- . بقره 222/2.
2- . بقره 224/2.
3- . اعراف 81/7-80.
4- . هود 78/11.
5- . شعراء 166/26-165.

685-37084-(1) كافى 540/5: محمّد بن يحيى عن تهذيب 415/7: استبصار 243/3: أحمد بن محمّد (بن عيسى صا يب) عن عليّ بن الحكم قال سمعت صفوان (بن يحيى كا) يقول قلت للرضا عليه السلام انّ رجلاً من مواليك أمرنى أن أسألك عن مسألةٍ فهابك(1) و استحيى منك أن يسألك قال (و كا) ما هي (قال يب صا) قلت الرّجل يأتي(2) امرأته في دبرها قال (نعم يب صا) ذلك له (قال كا صا) قلت (له كا) فأنت(3) تفعل (ذلك يب صا) قال (لا يب صا) انّا لا نفعل ذلك.

686-37085-(2) تهذيب 415/7: استبصار 243/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن موسى بن عبد الملك و الحسين(4) بن عليّ بن يقطين و موسى(5) بن عبد الملك عن رجل قال: سألت أبا الحسن الرضا عليه السلام عن اتيان الرّجل المرأة من خلفها (فى دبرها صا) فقال أحلّتها آية من كتاب اللّه عزّ و جلّ قول لوط عليه السلام «هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ » و قد علم أنّهم لا يريدون الفرج. تفسير العيّاشى 157/(2): عن الحسين بن عليّ بن يقطين قال: سألت أبا الحسن عليه السلام (و ذكر نحوه).

687-37086-(3) مستدرك 232/14: أحمد بن محمّد السيّارى في كتاب التنزيل و التحريف عن الحسين بن عليّ (6) بن يقطين عن أبي الحسن الرضا عليه السلام انّه سئل عن اتيان النّساء في أدبارهنّ فقال ما ذكر اللّه عزّ و جلّ ذلك في الكتاب إلّا في موضعٍ واحدٍ و هو قوله عزّ و جلّ : «أَ تَأْتُونَ اَلذُّكْرٰانَ مِنَ اَلْعٰالَمِينَ * وَ تَذَرُونَ مٰا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوٰاجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عٰادُونَ » و فيه و روى عن أمير المؤمنين عليه السلام أنّه قال لو حرم منها شيء حرم كلّها.

688-37087-(4) تفسير العيّاشى 110/1: عن عبد اللّه بن أبي يعفور قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن إتيان النّساء في أعجازهنّ قال لا بأس، ثمّ تلا هذه الآية «نِسٰاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنّٰى شِئْتُمْ ».

689-37088-(5) تفسير العيّاشى 111/1: عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام في قول اللّه «نِسٰاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنّٰى شِئْتُمْ » قال حيث شاء.

685

ص: 472


1- . هابك كا.
2- . للرجل أن يأتي صا.
3- . و أنت صا.
4- . و الحسن صا.
5- . عن موسى صا.
6- . عن الحسن بن عليّ خ.

685-37084-(1) صفوان بن يحيى به حضرت رضا عليه السلام گفت: «مردى از دوستان شما از من خواسته است تا از شما دربارۀ مساله اى كه خود از پرسيدن حيا دارد، سؤال كنم.

حضرت فرمود: سوالش چيست ؟ گفتم: آيا مرد مى تواند با زنش از پشت آميزش كند؟

حضرت فرمود: آرى اين حق اوست. پرسيدم: آيا شما چنين مى كنيد؟ حضرت فرمود: نه ما چنين نمى كنيم.»

686-37085-(2) مردى گويد: «از حضرت رضا عليه السلام دربارۀ آميزش با زن از پشت او پرسيدم حضرت فرمود:

آيه اى از كتاب خدا آن را حلال كرده است. فرموده حضرت لوط عليه السلام: «اينان دختران منند براى شما پاكيزه ترند» با اينكه حضرت لوط مى دانست كه آنان فرج زنان را نمى خواهند.»

687-37086-(3) از حضرت رضا عليه السلام درباره آميزش با زنان از پشت شان سؤال شد حضرت فرمود: «خداوند عز و جل اين را در قرآن جز در يك جا ذكر نكرده است و آن فرموده خداوند عز و جل است كه: «آيا در ميان جهانيان، شما به سراغ جنس ذكور مى رويد (و همجنس بازى مى كنيد، آيا اين زشت و ننگين نيست ؟!) و همسرانى را كه پروردگارتان براى شما آفريده است رها مى كنيد حقّاً شما قوم تجاوزگرى هستيد!»

و از امير المؤمنين على عليه السلام روايت شده اگر از زن چيزى حرام باشد همه اش حرام خواهد بود.»

688-37087-(4) عبدالله بن ابى يعفور گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ آميزش با زنان در پشت شان پرسيدم، حضرت فرمود: اشكالى ندارد، سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: «زنان شما محل بذرافشانى شما هستند پس هرزمان كه بخواهيد مى توانيد با آنان آميزش كنيد.»

689-37088-(5) امام باقر عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند: «زنان شما محل بذرافشانى شما هستند پس هر زمان كه بخواهيد مى توانيد با آنان آميزش كنيد» فرمود: هرجا كه بخواهد.»

ص: 473

690-37089-(6) تهذيب 414/7: استبصار 242/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن عليّ ابن أسباط عن محمّد بن حمران عن عبد اللّه ابن أبي يعفور قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الرّجل يأتي المرأة في دبرها قال لا بأس إذا رضيت قلت فأين قول اللّه عزّ و جلّ : «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اَللّٰهُ » قال هذا في طلب الولد فاطلبوا الولد من حيث أمركم اللّه انّ اللّه تعالى يقول «نِسٰاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنّٰى شِئْتُمْ ».

691-37090-(7) تفسير العيّاشى 22/2: عن عبد الرحمن بن الحجّاج قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام ذكر عنده إتيان النّساء في أدبارهنّ فقال ما أعلم آيةً في القرآن أحلّت ذلك إلّا واحدة «إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجٰالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ اَلنِّسٰاءِ » الآية.

692-37091-(8) تهذيب 415/7: استبصار 243/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن معاوية بن حكيم عن أحمد بن محمّد عن حمّاد بن عثمان عن عبد اللّه ابن أبي يعفور قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الرّجل يأتي المرأة في دبرها قال لا بأس به.

693-37092-(9) تهذيب 415/7: استبصار 243/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن ابن فضّال عن الحسن بن الجهم عن حمّاد بن عثمان قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام أو أخبرنى(1) من سأله عن رجل(2) يأتي المرأة في ذلك الموضع و في البيت جماعة فقال لي و رفع صوته قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من كلّف مملوكة ما لا يطيق فليبعه(3) ثمّ نظر في وجوه(4) أهل البيت ثمّ أصغى إلىّ فقال لا بأس به.

694-37093-(10) تهذيب 461/7:414/7: استبصار 243/3: الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن حفص بن سوقة عمّن أخبره قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجلٍ يأتي أهله من خلفها قال هو أحد المأتيّين فيه الغسل.

695-37094-(11) تهذيب 460/7: استبصار 244/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أبي إسحاق عن عثمان بن عيسى عن يونس بن عمّار قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام أو لأبى الحسن عليه السلام انّى ربما أتيت الجارية من خلفها يعنى دبرها و نذرت(5) فجعلت على نفسى ان عدت إلى امرأةٍ هكذا فعلىّ صدقة درهمٍ و قد ثقل ذلك عليّ قال ليس عليك شيء و ذلك لك.

ص: 474


1- . و أخبرنى خ يب.
2- . الرجل صا.
3- . فليعنه خ يب.
4- . و جه خ يب.
5- . و تفزّزت صا و تقزّزت خ صا.

690-37089-(6) عبدالله بن ابى يعفور گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زن در پشت آميزش مى كند پرسيدم حضرت فرمود: اگر زن راضى باشد اشكالى ندارد. گفتم: پس كجا مى شود فرموده خداوند عز و جل كه: «از طريقى كه خدا به شما فرمان داده، با آنان آميزش كنيد.»

حضرت فرمود: اين درباره فرزند خواستن است بنابراين از آنجا كه خداوند دستورتان داده فرزند بخواهيد خداوند متعال مى فرمايد: «زنان شما محلّ بذرافشانى شما هستند پس هر زمان كه بخواهيد مى توانيد با آنان آميزش كنيد».

691-37090-(7) عبدالرحمن بن حجّاج گويد: «شنيدم كه آميزش با زنان در پشت شان نزد امام صادق عليه السلام مطرح شد حضرت فرمود: من نمى شناسم آيه اى از قرآن اين عمل را حلال سازد جز يك آيه كه: «آيا شما از روى شهوت به جاى زنان به سراغ مردان مى رويد؟...».

692-37091-(8) عبدالله بن ابى يعفور گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره مرد كه با زن در پشت او آميزش مى كند پرسيدم حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

693-37092-(9) حمّاد بن عثمان گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم و يا به من خبر داد كسى كه از او پرسيده بود درباره مردى كه با زن از آن جا يعنى از پشت آميزش مى كند، در آن وقت كه اين سؤال از حضرت پرسيده شد گروهى نزد حضرت حاضر بودند حضرت در حالى كه صداى شان را بلند كردند به من فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هركس كه به بردۀ خويش چيزى را واگذار كند كه او توان آن را ندارد بايد او را بفروشد سپس حضرت نگاهى در چهره افراد خانه كرد و سپس به من گوش دادند و فرمودند: باكى ندارد.»

694-37093-(10) راوى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با همسرش از پشت او آميزش مى كند پرسيدم حضرت فرمود: اين يكى از دو چيزى است كه با آن آميزش شود و در آن غسل است.»

695-37094-(11) يونس بن عمار گويد: «به امام صادق عليه السلام يا امام هفتم عليه السلام گفتم: من چه بسا با كنيز از پشتش (منظور در پشتش) آميزش مى كنم و نذر كرده ام و بر خودم قرار داده ام كه اگر اينگونه مجدّداً با زنى انجام دهم بر من واجب باشد كه يك درهم صدقه بدهم و اين بر من گران آمده است حضرت فرمود: بر تو چيزى نيست و اين حق توست.»

ص: 475

696-37095-(12) تهذيب 460/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن رجلٍ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إذا أتى الرّجل المرأة في الدّبر و هي صائمة لم ينقض صومها و ليس عليها غسل.

697-37096-(13) تهذيب 416/7: استبصار 244/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن البرقي يرفعه عن ابن أبي يعفور قال: سألته عن إتيان النّساء في أعجازهنّ فقال ليس به بأس و ما أحبّ أن تفعله.

698-37097-(14) تهذيب 415/7: استبصار 244/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن معمّر بن خلّاد قال قال أبو الحسن عليه السلام أيّ شيء يقولون في اتيان النّساء في أعجازهنّ قلت إنّه(1) بلغني أنّ أهل المدينة(2) لا يرون به(3) بأساً فقال إنّ اليهود كانت تقول إذا أتى الرّجل المرأة في(4) خلفها خرج الولد(5) أحول فأنزل اللّه عزّ و جلّ : «نِسٰاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنّٰى شِئْتُمْ » من خلف أو قدّام(6) خلافاً(7) لقول اليهود و لم يعن في أدبارهنّ . تهذيب 460/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن معاوية بن حكيم عن معمّر ابن خلّاد عن الرضا عليه السلام أنّه قال (و ذكر مثله). تفسير العيّاشى 111/(1): عن معمّر بن خلّاد عن أبي الحسن الرضا عليه السلام (مثله إلّا أنّه أسقط قوله المرأة). و فيه عن الحسن بن عليّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام (مثله).

699-37098-(15) الدعائم 214/2: عن عليّ عليه السلام أنّه كان يكره اتيان النّساء في أدبارهنّ .

700-37099-(16) كافى 540/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ بن أبان عن بعض أصحابه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن اتيان النّساء في أعجازهنّ فقال هى لعبتك لا تؤذها.

701-37100-(17) تفسير العيّاشى 111/1: عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن الرّجل يأتي أهله في دبرها فكره ذلك و قال، و إيّاكم و محاشّ النّساء و قال انّما معنى «نِسٰاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنّٰى شِئْتُمْ » أىّ ساعة شئتم.

ص: 476


1- . فقلت له صا يب 460.
2- . أهل الكتاب يب 460.
3- . لا يرون بذلك يب 460.
4- . من صا يب 460.
5- . ولده صا.
6- . قال من قبل و من دبر يب 460 من خلف و قدّام صا.
7- . مخالفاً صا.

696-37095-(12) امام صادق عليه السلام فرمود: «زمانى كه مرد با زن در پشت آميزش كند در حالى كه زن روزه است روزه زن شكسته نمى شود و بر او غسل واجب نيست.»

697-37096-(13) ابن ابى يعفور گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) درباره آميزش با زنان در پشت شان پرسيدم حضرت فرمود: اشكالى ندارد ولى من دوست نمى دارم كه تو آن را انجام دهى.»

698-37097-(14) معمر بن خلاد گويد: «حضرت رضا عليه السلام فرمود: آنان چه چيزى درباره آميزش با زنان در پشت شان مى گويند؟ گفتم: به من رسيده كه اهل مدينه اشكالى به آن نمى بينند حضرت فرمود:

يهوديان مى گفتند اگر مرد با زنش آميزش در پشت او كند فرزند دوبين مى شود پس خداوند عز و جل نازل كرد كه: «زنان شما محل بذرافشانى شما هستند پس هر زمان كه بخواهيد مى توانيد با آنان آميزش كنيد» از پشت يا جلو در حالى كه اين سخن برخلاف گفتۀ يهود است.

و منظور خداوند اين نيست كه آميزش در پشت آنان باشد.»

699-37098-(15) امير مؤمنان على عليه السلام كراهت داشت از آميزش با زنان در پشت هاى شان.

700-37099-(16) فردى گفت: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ همبسترى با زنان در پشت هايشان سؤال كردم حضرت فرمود: زن وسيله بازى توست مبادا او را آزار دهى.»

701-37100-(17) ابوبصير گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مرد كه با همسرش در پشت او آميزش مى كند پرسيدم حضرت آن را مكروه دانستند و گفتند: بپرهيزيد از پشت زنان (منظور آميزش در پشت آنان است) و حضرت فرمود: معناى «زنان شما محلّ بذرافشانى شما هستند پس هر زمان كه بخواهيد مى توانيد با آنان آميزش كنيد» يعنى هر ساعتى كه بخواهيد.»

ص: 477

702-37101-(18) تفسير العيّاشى 111/1: عن الفتح بن يزيد الجرجانى قال كتبت إلى الرضا عليه السلام في مثله فورد منه الجواب سألت عمّن أتى جاريته في دبرها، و المرأة لعبة [الرّجل] لا تؤذى و هي حرث كما قال اللّه تعالى.

703-37102-(19) تهذيب 416/7: استبصار 244/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن هاشم و ابن بكير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال هاشم لا تفرى(1) و لا تفرث(2) و ابن بكير قال لا تفرث أي لا تأت من غير هذا الموضع (حمله الشيخ على ضرب من الكراهة أو التقيّة).

704-37103-(20) تفسير العيّاشى 111/1: عن صفوان بن يحيى عن بعض أصحابنا قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن قول اللّه «نِسٰاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنّٰى شِئْتُمْ » فقال من قدّامها و من خلفها في القبل.

705-37104-(21) و فيه عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن قول اللّه «نِسٰاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنّٰى شِئْتُمْ » قال من قبل.

706-37105-(22) تفسير القمّيّ 73/1: قال الصادق عليه السلام «أَنّٰى شِئْتُمْ » أى متى شئتم في الفرج قوله «نِسٰاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ » فالحرث الزرع في الفرج في موضع الولد.

707-37106-(23) تهذيب 416/7: استبصار 244/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن العبّاس بن موسى عن يونس أو غيره عن هاشم بن المثنّىٰ (3) عن سدير قال سمعت أبا جعفر(4) عليه السلام يقول قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله محاشّ النّساء على اُمتى حرام (حمله الشيخ رحمه اللّه على ضربٍ من الكراهية أو التقيّة).

708-37107-(24) فقيه 299/3: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله محاشّ نساء أُمّتى على رجال أُمّتى حرام.

709-37108-(25) تفسير العيّاشى 22/2: عن يزيد بن ثابت قال: سأل رجل أمير المؤمنين عليه السلام أن يؤتى النّساء في أدبارهنّ فقال سفلت سفل اللّه بك أ ما سمعت اللّه يقول «أَ تَأْتُونَ اَلْفٰاحِشَةَ مٰا سَبَقَكُمْ بِهٰا مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْعٰالَمِينَ »

ص: 478


1- . لا تعرى خ يب لا تفرش خ يب. لا تفرى: الفري القطع و الشقّ .
2- . لا تفرث أي لا تأت موضع الفرث يعنى الدبر. مجمع.
3- . الميثمىّ خ.
4- . أبا عبداللّه صا.

702-37101-(18) فتح بن يزيد جرجانى گويد: «نامه اى به حضرت رضا عليه السلام درباره چنين سؤالى نوشتم و جواب از سوى حضرت آمد. دربارۀ كسى كه با كنيزش در پشت آميزش مى كند پرسيدم (حضرت نوشت:) زن وسيلۀ بازى مرد است، آزار داده نمى شود و زن محل بذرافشانى است آنگونه كه خداوند متعال فرموده است.»

703-37102-(19) هاشم و ابن بكير از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند. هاشم گويد: «امام صادق عليه السلام فرمود: زن از پشت مورد آميزش قرار نمى گيرد و ابن بكير گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: از پشت آميزش مكن يعنى از غير موضع مخصوص آميزش مكن.»

شيخ طوسى قدس سره اين روايت را بر نوعى از كراهت و يا تقيّه حمل كرده است.

704-37103-(20) فردى از ياران مان گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند: «زنان شما محل بذرافشانى شما هستند پس هر زمان كه بخواهيد مى توانيد با آنان آميزش كنيد» پرسيدم حضرت فرمود: از جلوى زن و از پشتش در جلو (فرج).»

705-37104-(21) زراره گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند: «زنان شما محلّ بذرافشانى شما هستند پس هر زمان كه بخواهيد مى توانيد با آنان آميزش كنيد» پرسيدم حضرت فرمود: يعنى از جلو با آنها آميزش كنيد.»

706-37105-(22) امام صادق عليه السلام فرمود: «أ نّى شئتم» يعنى هر زمان كه خواستيد در فرج، فرموده خداوند:

«نساؤكم حرث لكم» حرث همان زراعت كردن در فرج و در جايگاه فرزند است.»

707-37106-(25) سدير گويد: «از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: پشت هاى زنان بر امّت من حرام است.»

شيخ طوسى قدس سره اين روايت را بر نوعى كراهت و يا تقيّه حمل نموده است.

708-37107-(26) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «پشت هاى زنان امتم بر مردان امتم حرام است.»

709-37108-(27) يزيد بن ثابت گويد: «مردى از امير المؤمنين عليه السلام در اين باره كه با زنان در پشت شان آميزش شود، پرسيد حضرت فرمود: پست شدى، خداوند تو را پست كند! آيا نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد:

«آيا عمل بسيار زشتى را انجام مى دهيد كه هيچ يك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است.»

ص: 479

و يأتي في رواية ابن عبّاس (15) من باب (11) تحريم اللّواط من أبواب النكاح المحرّم (ج 25)

قوله صلّى اللّه عليه و آله و من نكح امرأة حراماً في دبرها أو رجلاً أو غلاماً حشره اللّه تعالى يوم القيامة انتن من الجيفة إلخ.

(29) باب و جوب تمكين المرأة زوجها من نفسها و إطاعتها له و بيان جملة من حقوقه عليها

710-37109-(1) كافى 508/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن الجامورانى عن أبن أبي حمزة عن عمرو بن جبير العزرمى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال جاءت امرأة إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقالت يا رسول اللّه ما حقّ الزوج على المرأة قال أكثر من ذلك فقالت فخبّرنى عن شيءٍ منه فقال ليس لها ان تصوم إلّا بإذنه تطوّعاً و لا تخرج من بيتها إلّا بإذنه و عليها ان تطيّب بأطيب طيبها و تلبس أحسن ثيابها و تزيّن بأحسن زينتها و تعرض نفسها عليه غدوةً و عشيّة و أكثر من ذلك حقوقه عليها.

711-37110-(2) كافى 507/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب فقيه 276/3:

الحسن بن محبوب عن مالك بن عطيّة عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال جاءت امرأة إلى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله(1) فقالت يا رسول اللّه ما حقّ الزوج على المرأة فقال لها (أن كا) تطيعه و لا تعصيه و لا تصدّق من بيته(2) إلّا بإذنه و لا تصوم تطوّعاً إلّا بإذنه و لا تمنعه نفسها و ان كانت على ظهر قتب(3) و لا تخرج من بيتها إلّا بإذنه و ان خرجت (من بيتها كا) بغير اذنه لعنتها ملائكة السماء و ملائكة الأرض و ملائكة الغضب و ملائكة الرحمة حتّى ترجع إلى بيتها فقالت يا رسول اللّه من أعظم النّاس حقّاً على الرّجل قال والده(4) فقالت (يا رسول اللّه كا) من أعظم النّاس حقّاً على المرأة قال زوجها قالت فما لي عليه من الحقّ مثل ما له عليّ ، قال لا و لا من كلّ مائةٍ واحدةٍ (قال كا) فقالت و الّذى بعثك بالحقّ نبيّاً لا يملك(5) رقبتى رجل أبداً.

ص: 480


1- . رسول اللّه فقيه.
2- . من بيتها فقيه.
3- . القتب: الرحل.
4- . والداه فقيه.
5- . ملك خ.

ارجاعات

مى آيد:

در روايت پانزدهم از باب يازدهم از باب هاى نكاح حرام فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «و هركس با زنى به حرام در پشتش آميزش كند و يا با مردى و يا پسرى، خداوند او را در روز قيامت بدبوتر از مردار محشور مى كند....»

باب 29 حقوق زوجين

710-37109-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «زنى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و پرسيد: حقّ شوهر بر زن چيست ؟

حضرت فرمود: بيش از آن است كه گفته شود.

زن گفت: بخشى از آن را برايم بازگو كنيد.

حضرت فرمود: زن نمى تواند جز با اجازۀ شوهر روزه مستحبى بگيرد و نبايد جز به اذن او از خانه خارج شود و بايد با بهترين بوها خود را خوشبو سازد و بهترين لباسش را بپوشد و به زيباترين زينت ها خود را بيارايد و هر صبح و شام خويشتن را بر شوهر عرضه كند. آنگاه افزودند: حقوق شوهر بيش از اين هاست.»

711-37110-(2) امام باقر عليه السلام فرمود: «زنى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا! حق شوهر بر زن چيست ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمودند: اين كه از شوهر فرمان برد و از وى نافرمانى نكند و از خانۀ شوهر چيزى جز با اجازۀ او صدقه ندهد و روزه مستحبى جز با اجازۀ شوهر نگيرد و از تمكين براى شوهر سرنپيچد گرچه بر پشت مركب سوار باشد و از خانه شوهر جز با اجازۀ او بيرون نرود - آنگاه افزود -: و اگر زن بدون اجازۀ شوهر از خانه خارج شود فرشتگان آسمان و فرشتگان زمين و فرشتگان غضب و فرشتگان رحمت تا آن هنگام كه به خانه بازگردد، بر وى لعنت فرستند.

آن زن پرسيد: اى رسول خدا! چه كسى بيشترين حق را بر مرد دارد؟

حضرت فرمود: پدرش.

وى پرسيد: چه كسى بيشترين حق را بر زن دارد؟

حضرت فرمود: شوهرش.

آنگاه زن گفت: پس همانند حقى كه او بر من دارد، من بر وى ندارم ؟

پيامبر فرمود: نه، حتّى در قبال صد حقّ او يك حقّ هم ندارى.

زن گفت: سوگند به خدايى كه تو را به حق برانگيخت هرگز تن به ازدواج با مردى نخواهم داد.»

ص: 481

712-37111-(1) الدعائم 216/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّ امرأة سألته فقالت يا رسول اللّه ما حقّ الزوج على زوجته فقال أن لا تتصدّق من بيته إلّا بإذنه و لا تمنعه نفسها و ان كانت على ظهر قتبٍ ، و لا تصوم يوماً تطوّعاً إلّا بإذنه و لا تخرج من بيتها إلّا بإذنه فان فعلت لعنتها ملائكة السماء و ملائكة الأرض و ملائكة الغضب(2) و ملائكة الرضى (حتّى ترجع خ) قالت فمن أعظم النّاس حقّاً على الرّجل قال والداه قالت فمن أعظم النّاس حقّاً على المرأة قال زوجها قالت يا رسول اللّه فما لي من الحقّ مثل الّذى له، قال لا، و لا من كلّ مائةٍ واحد و لو كنت أمرت أحداً أن يسجد لاحدٍ لأمرت المرأة أن تسجد لزوجها.

713-37112-(3) كافى 508/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن الجامورانى عن ابن أبي حمزة عن أبي المغرا عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال أتت امرأة إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقالت ما حقّ الزوج على المرأة فقال أن تجيبه إلى حاجته و ان كانت على قتب(4) و لا تعطى شيئاً إلّا بإذنه فان فعلت فعليها الوزر و له الأجر و لا تبيت ليلةً و هو عليها ساخط قالت يا رسول اللّه و ان كان ظالماً قال نعم. قالت و الّذى بعثك بالحقّ لا تزوّجت زوجاً أبداً.

714-37113-(5) كافى 555/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن سيف بن عميرة عن فقيه 279/3: أبى الصّباح الكنانيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إذا صلّت المرأة خمساً(3) و صامت شهراً(4) (و حجّت بيت ربّها فقيه) و أطاعت زوجها و عرفت حقّ عليّ عليه السلام فلتدخل من أيّ أبواب الجنّة(5) شاءت.

715-37114-(6) الدعائم 216/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال إذا عرفت المرأة ربّها و آمنت به و برسوله و عرفت فضل أهل بيت نبيّها و صلّت خمساً و صامت شهر رمضان و أحصنت فرجها و أطاعت زوجها دخلت من أيّ أبواب الجنّة شاءت.

716-37115-(7) مستدرك 238/14: المولى سعيد المزيدى في كتاب تحفة الاخوان عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال كلّ امرأةٍ صالحةٍ عبدت ربّها و أدّت فرضها و أطاعت زوجها دخلت الجنّة.

ص: 482


1- . خمسها خ كا فقيه.
2- . السخط خ.
3- . شهرها خ كا فقيه.
4- . القتب: إكاف البعير و الاكاف من المراكب شبه الرحال.
5- . الجنان فقيه.

712-37111-(3) زنى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: «اى رسول خدا! حق شوهر بر همسرش چيست ؟ حضرت فرمود:

اين است كه از خانه شوهر جز با اجازه او صدقه ندهد و او را از خويش ممانعت نكند گرچه بر پشت مركب سوار باشد و روزى را به استحباب روزه نگيرد مگر با اذن شوهر و از خانۀ شوهر بيرون نرود مگر با اذن او كه اگر بدون اذن بيرون رود فرشتگان آسمان، فرشتگان زمين، فرشتگان غضب و فرشتگان رضا او را لعنت كنند.

آن زن پرسيد: چه كسى از همه مردم حقّش بر مرد بيشتر است ؟ حضرت فرمود: پدر و مادرش.

آن زن پرسيد: چه كسى حقّش بر زن از همه بيشتر است ؟ حضرت فرمود: شوهرش.

آن زن گفت: پس همانند حق او براى من نيست ؟ پيامبر فرمود: نه، حتى يك درصد حق او را ندارى و اگر من به كسى دستور مى دادم كه براى كسى سجده كند زن را مأمور مى كردم كه بر شوهرش سجده نمايد.»

713-37112-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «زنى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و از آن حضرت پرسيد: حق مرد بر زن چيست ؟ حضرت در پاسخ فرمود: اينكه درخواست جنسى اش را برآورده كند گرچه بر پشت مركب باشد و چيزى به كسى ندهد مگر به اجازه شوهر و اگر بدهد گناهش بر گردن اوست و پاداش آن براى شوهر است.

و با خشم شوهر، شبى را صبح نكند.

زن پرسيد: اى رسول خدا! اگر چه شوهر بر او ستم كرده باشد؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آرى. در اين هنگام زن گفت: سوگند به آن كه تو را به حقّ برگزيد هرگز شوهرى اختيار نخواهم كرد.»

714-37113-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر زن پنج نماز را بگزارد و يك ماه روزه بگيرد و به حج خانۀ خدايش برود و از شوهرش اطاعت كند و حق امير مؤمنان على عليه السلام را بشناسد از هر در بهشت كه بخواهد وارد مى شود.»

715-37114-(6) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر زن پروردگارش را بشناسد و به او و رسولش ايمان بياورد و فضيلت اهل بيت پيامبر خود را بشناسد و پنج نماز بگزارد و ماه رمضان را روزه بدارد و فرج خويش را حفظ كند (عفت خويش را پاس دارد) و از شوهرش اطاعت كند از هريك از درهاى بهشت كه بخواهد وارد شود.»

716-37115-(7) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هر زن شايسته اى كه بندگى پروردگارشان را كند و واجب خودش را ادا كند و از شوهرش اطاعت نمايد به بهشت درآيد.»

ص: 483

717-37116-(8) العوالى 183/1: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أ لا اُخبركم بخير نسائكم من أهل الجنّة الولود الودود على زوجها إذا آذت أو أوذيت جاءت حتّى تأخذ بيد زوجها ثمّ تقول و اللّه لا أذوق غمضاً(1) حتّى ترضى.

718-37117-(9) البحار 282/10: ما وصل إلينا من أخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن المرأة أ لها أن تخرج بغير إذن زوجها قال لا.

719-37118-(10) فقيه 3/4: في حديث مناهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عن عليّ عليه السلام قال و نهى أن تخرج المرأة من بيتها بغير إذن زوجها فان خرجت لعنها كلّ ملك في السماء و كلّ شيء تمرّ عليه من الجنّ و الأنس حتّى ترجع إلى بيتها.

720-37119-(11) كافى 514/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن عليّ بن أبى حمزة عن أبي بصير قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول خطب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله النّساء فقال يا معٰاشر النّساء تصدّقن و لو من حليّكنّ و لو بتمرةٍ و لو بشقّ (2) تمرةٍ فانّ أكثركنّ حطب جهنّم انّكنّ تكثّرن اللعن و تكفّرن العشيرة فقالت امرأة من بنى سليم لها عقل يا رسول اللّه أ ليس نحن الأُمّهات الحاملات المرضعات، أ ليس منّا البنات المقيمات و الأخوات المشفقات فرقّ لها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال حاملات والدات مرضعات رحيمات، لو لا ما يأتين إلى بعولتهنّ ما دخلت مصلّية منهنّ النّار.

721-37120-(12) كافى 514/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن عبد اللّه بن غالب عن جابر الجعفى عن أبي جعفر عليه السلام قال خرج رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يوم النحر إلى ظهر المدينة على جملٍ عارى الجسم فمرّ بالنساء فوقف عليهنّ ثمّ قال يا معاشر النّساء تصدّقن و أطعن أزواجكنّ فانّ أكثركنّ في النّار فلمّا سمعن ذلك بكين، ثمّ قامت إليه امرأة منهنّ ، فقالت يا رسول اللّه في النّار مع الكفّار، و اللّه ما نحن بكفّار فنكون من أهل النّار فقال لها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله انّكنّ كافرات بحقّ أزواجكنّ .

722-37121-(13) كافى 554/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أبان بن عثمان عن حريز عن و ليد قال جاءت امرأة سائلة إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله والدات

ص: 484


1- . الغمض: النوم. اللسان ج 7، ص 199.
2- . أي بنصف تمرة.

717-37116-(8) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما را از بهترين زنان بهشتيان خبر دهم ؟

زنى كه مى زايد و محبّت به شوهرش دارد آن زمان كه آزار دهد و يا آزار ببيند مى آيد تا آن كه دست شوهرش را مى گيرد سپس مى گويد: به خدا سوگند خواب را نمى چشم (نمى خوابم) تا تو خشنود شوى.»

718-37117-(9) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليهما السلام دربارۀ زن پرسيدم كه آيا حق دارد بدون اجازه شوهرش بيرون رود؟ حضرت فرمود: نه.»

719-37118-(10) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى الله عليه و آله از اينكه زن از خانه اش بدون اذن شوهرش بيرون رود نهى كردند بنابراين اگر بيرون رود هر فرشته اى كه در آسمان است و هر چيزى كه بر آن از جنّ و انس عبور كند او را تا آن كه به خانه اش باز گردد لعن مى كنند.»

720-37119-(11) ابوبصير گويد: «شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله براى زنان خطبه خواند و فرمود: اى جماعت زنان! صدقه بدهيد گرچه از زيور خويش و اگرچه به خرمايى و يا نيمى از يك خرما، چه اينكه بيشتر شما هيزم دوزخيد، به دليل اين كه زياد نفرين مى كنيد و نسبت به شوهران خويش ناسپاسى مى كنيد. در آن ميان زنى خردمند از قبيلۀ بنى سليم گفت: اى رسول! آيا ما زنان، مادرانى نيستيم كه رنج باردارى و شيردادن شيرخواره را به دوش مى كشيم ؟ آيا دختران نمازگزار و خواهران مهربان از قبيلۀ زنان نيستند؟

رسول خدا صلى الله عليه و آله با دلسوزى نسبت به وى فرمود: زنان، باردار، مادر، شيردهنده و مهربانند، اگر با شوهران خويش رفتار بدى نداشتند نمازگزاران آنان به آتش نمى رفتند.»

721-37120-(12) امام باقر عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله روز عيد قربان سوار بر شتر برهنه اى به بيرون مدينه رفتند در اين بين به گروهى از زنان رسيدند، نزد آنان ايستادند آنگاه فرمودند: اى جماعت زنان! صدقه بدهيد و از شوهران تان پيروى كنيد، چرا كه بيشتر شما در آتش هستيد چون زنان اين جمله را شنيدند گريستند آنگاه زنى از آنان نزد حضرت آمد و گفت: اى رسول خدا! يعنى مى فرماييد در آتش و در كنار كفّار خواهيم بود؟ سوگند به خدا ما كافر نيستيم تا اهل آتش باشيم پيامبر به او فرمود: شما نسبت به حق شوهران تان كافر هستيد.»

722-37121-(13) وليد گويد: «زنى درخواست كننده نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مادرانى شيدا و مهربان به فرزندان شان هستند اگر نبود كارى كه با شوهران شان مى كنند به آنان گفته مى شد بدون حساب به بهشت درآييد.»

ص: 485

والهات(1) رحيمات بأولادهنّ لو لا ما يأتين إلى أزواجهنّ لقيل لهنّ ادخلن الجنّة بغير حساب.

723-37122-(14) مكارم الأخلاق 215: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لو أنّ امرأة وضعت احدى ثدييها(2) طبيخةً و الآخر مشوية ما أدّت حقّ زوجها و لو أنّها عصت مع ذلك زوجها طرفة عين(3) ألقيت في الدرك الأسفل من النّار إلّا أن تتوب و ترجع.

724-37123-(15) كافى 513/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن أبيه عن عبد اللّه بن القاسم الحضرمىّ عن عبد اللّه بن سنان فقيه 280/3: محمّد ابن أبي عمير عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إنّ رجلاً من الأنصار على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله خرج في بعض حوائجه فعهد إلى امرأته عهداً أن لا تخرج من بيتها(4) حتّى يقدم قال و انّ أباها مرض فبعثت المرأة إلى النبيّ (5) صلّى اللّه عليه و آله فقالت إنّ زوجى خرج و عهد إلىّ أنّ لا أخرج من بيتى حتّى يقدم و انّ أبى قد مرض(6) فتأمرنى أن أعوده فقال (رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كا) لا اجلسى في بيتك و أطيعى زوجك (كا قال فثقل فأرسلت إليه ثانياً بذلك فقالت فتأمرنى أن أعوده فقال اجلسى في بيتك و أطيعى زوجك) قال فمات (أبوها كا) فبعثت إليه (فقالت يا رسول اللّه فقيه) انّ أبى قد مات فتأمرنى أن اُصلّى عليه فقال لا إجلسى في بيتك و أطيعى زوجك قال فدفن الرّجل فبعث إليها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله انّ اللّه قد غفر لك و لأبيك بطاعتك لزوجك. مكارم الأخلاق 216:

عن الصادق عليه السلام قال إنّ رجلاً من الأنصار (و ذكر نحو ما في فقيه).

725-37124-(16) الجعفريّات 111: بإسناده عن عليّ عليه السلام أنّ امرأة سألت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقالت إنّ زوجى أمرنى أنّ لا أخرج إلى قريبٍ و لا إلى بعيدٍ حتّى يرجع من سفره و انّ أبى في السَوق(7) أ فأخرج إلى أبى، فقال لها إجلسى في بيتك و أطيعى زوجك فجلست و أطاعت زوجها فمات الأب فأرسل إليها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال قد غفر اللّه لأبيك بطاعتك لزوجك.

ص: 486


1- . ناقة و اله إذا اشتدّ و جدها على ولدها. اللسان، ج 13، ص 561.
2- . يديها ك.
3- . طرف عينه: إذا أطبق أحد جفنيه على الآخر الطرفة: المرة من طرف.
4- . بيته خ فقيه.
5- . رسول اللّه فقيه.
6- . مريض فقيه.
7- . السوق: الموت و نزع الروح.

723-37122-(14) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر زنى يكى از پستانش را بپزد و ديگرى را سرخ نمايد حق شوهرش را ادا نكرده است و اگر زن با اين حال يك چشم به هم زدن از شوهرش نافرمانى كند در پست ترين مرتبۀ آتش انداخته مى شود مگر اينكه توبه كند و بازگردد.»

724-37123-(15) امام صادق عليه السلام فرمود: «در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله مردى از انصار براى كارى به مسافرت رفت و به همسرش اكيداً سفارش كرد كه تا بازگشت وى از خانه خارج نشود حضرت افزود: در اين بين، پدرش مريض شد. زن كسى را نزد پيامبر فرستاد تا به حضرت بگويد: همسر من به سفر رفته است و از من خواسته تا بازگشت او از خانه بيرون نيايم و اكنون پدرم بيمار شده است آيا اجازه مى دهيد تا از او عيادت كنم ؟

رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمودند: خير، در خانه ات بمان و از شوهرت اطاعت كن بعد از آن، حال پدرش سخت تر شد زن براى بار دوم كسى را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاد و از او اجازۀ عيادت از پدر را خواست. پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ داد: در خانه ات بمان و از شوهرت پيروى كن سپس چون پدرش از دنيا رفت، براى بار سوم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله كس فرستاد و گفت: اكنون كه پدرم مرده است به من اجازه مى دهيد تا بر او نماز گزارم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ داد: نه، در خانه ات بمان و از شوهرت پيروى كن. پس از به خاكسپارى آن مرد، پيامبر كسى را نزد آن زن فرستاد و به او بشارت داد: به راستى خداوند، به دليل اطاعت از شوهر، گناهان تو و پدرت را بخشيد.»

725-37124-(16) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «زنى از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: شوهرم به من دستور داده كه من از خانه نه به جايى نزديك و نه دور بيرون نروم تا از سفرش بازگردد و پدرم در بازار است آيا نزد پدرم بروم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: در خانه ات بنشين و از شوهرت اطاعت كن. او در خانه نشست و از شوهرش اطاعت كرد پس از آن پدرش مُرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله كس نزد زن فرستاد و پيام داد كه: خداوند به دليل اطاعت تو از شوهرت، پدرت را آمرزيد.»

ص: 487

726-37125-(17) الدعائم 215/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله انّ امرأةً أرسلت إليه فسألته فقالت يا رسول اللّه انّ زوجى خرج إلى سفرٍ و أمرنى أن لا أخرج من بيتى(1) و انّ أبى في السياق قد أشفى(2) على الموت فهل لي أن أخرج إليه فقال صلّى اللّه عليه و آله للرّسول قل لها اجلسى في بيتك و أطيعى زوجك، ففعلت و مات أبوها، فأرسل إليها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال أما انّ اللّه قد غفر لأبيك بطاعتك لزوجك.

727-37126-(18) مكارم الأخلاق 215: قال صلّى اللّه عليه و آله لا تؤدّى المرأة حقّ اللّه عزّ و جلّ حتّى تؤدّى حقّ زوجها.

728-37127-(19) مكارم الأخلاق 215: في رواية عن أنس قال خرج رجل غازياً في سبيل اللّه و أوصى امرأته أن لا تنزل من فوق بيته إلى حين يقدم، و كان والدها في السفل فاشتكى فأرسلت إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله تخبره و تستأمره فأرسل إليها أن اتقى اللّه و أطيعى زوجك (تمام الخبر).

729-37128-(20) مستدرك 256/14: الامام أبو محمّد العسكريّ عليه السلام في تفسيره أنّه قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في جواب امرأةٍ سألته ما بال المرأتين برجلٍ في الشهادة و الميراث، قال صلّى اللّه عليه و آله لأنّكنّ ناقصات الدين و العقل، قالت يا رسول اللّه، و ما نقصان ديننا قال إنّ إحداكنّ تقعد نصف دهرها لا تصلّى بحيض عن الصلاة للّه و إنّكنّ تكثرن اللعن و تكفرن النعمة تمكث إحداكنّ عند الرّجل عشر سنين فصاعداً يحسن إليها و ينعم عليها، فإذا ضاقت يده يوماً أو خاصمها(3) قالت له ما رأيت منك خيراً قطّ، و من لم يكن من النّساء هذا خلقها فالذى يصيبها من هذا النقصان محنة عليها و تصبر فيعظّم اللّه ثوابها، فأبشرى، ثمّ قال لها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: انّه ما من رجلٍ ردىء إلّا و المرأة الرديئة أردئ منه، و لا من امرأةٍ صالحةٍ إلّا و الرّجل الصالح أفضل منها.

730-37129-(21) العوالى 255/1: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أيّما امرأةٍ خرجت من بيت زوجها بغير اذنه لعنها كلّ شيء طلعت عليه الشمس و القمر الى أن يرضى عنها زوجها.

ص: 488


1- . بيته خ.
2- . أي أشرف.
3- . أو خاصمته خ.

726-37125-(17) از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه: «زنى كس نزد رسول خدا فرستاد و از حضرت پرسيد پس گفت: اى رسول خدا! شوهرم به سفر رفته است و به من دستور داده كه از خانه ام بيرون نروم ولى هم اكنون پدرم در حالت جان دادن و مشرف بر مرگ است آيا حق دارم كه نزد پدرم بروم ؟ حضرت به فرستادۀ زن فرمود: به او بگو در خانه ات بنشين و از شوهرت اطاعت كن. زن هم، چنين كرد و پدرش مُرد. پس از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله كس نزد زن فرستاد و پيام داد كه: آگاه باش خداوند به دليل اطاعت تو از شوهرت، پدرت را آمرزيد.»

727-37126-(18) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زن حق خداوند عز و جل را اداء نمى كند تا آن كه حق شوهرش را ادا كند.»

728-37127-(19) انس گويد: «مردى براى جنگ در راه خدا بيرون رفت و به همسرش سفارش كرد كه از بالاى خانه پايين نيايد تا او بيايد و پدر اين زن در طبقۀ پايين بود و مريض شد آن زن نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله كس فرستاد كه ماجرا را براى حضرت بگويد و نظر حضرت را جويا شود پيامبر كس نزد زن فرستادند كه: تقواى الهى پيشه ساز و از شوهرت اطاعت كن...» تا پايان روايت.

729-37128-(20) امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ به زنى كه از حضرت پرسيد چرا دو زن گواهى دادن و ارث بردن معادل يك مرد هستند؟ حضرت فرمود: چون شما از نظر دين و عقل ناقص هستيد آن زن پرسيد: اى رسول خدا نقص دين ما چيست ؟ حضرت فرمود: يكى از شما نيمى از عمرش را كه به خاطر حيض نماز نمى خواند، از نماز خواندن براى خدا مى نشيند و شما زياد نفرين مى كنيد و نعمت را سپاس نمى گذاريد يكى از شما ده سال يا بيشتر نزد مردى مى ماند آن مرد به وى احسان مى كند و بر او نعمت فرو مى ريزد ولى اگر يك روز دست مرد تنگ شود و يا با او مخاصمه اى كند زن به او مى گويد: من از تو هرگز خيرى نديده ام.

و هركس از زنان چنين خلق و خويى نداشته باشد آنچه از ناحيۀ اين نقص به او مى رسد امتحانى است براى او و صبر پيشه مى سازد و خداوند پاداش وى را بزرگ مى دارد بنابراين بشارت باد تو را.

سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله به آن زن فرمود: مرد پستى نيست مگر اينكه زن پست از او پست تر است و نيز زن شايسته اى نيست مگر اينكه مرد شايسته از او برتر است.»

730-37129-(21) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر زنى كه از خانۀ شوهرش بى اجازه وى بيرون رود هرچه كه خورشيد و ماه بر آن مى تابد او را لعنت مى كند تا آن كه شوهرش از وى راضى شود.»

ص: 489

731-37130-(22) مستدرك 258/14: عماد الدّين الطبريّ في بشارة المصطفى: بإسناده عن الصدوق عن أحمد بن زياد بن جعفر الهمدانيّ عن عليّ بن إبراهيم بن هاشم عن جعفر بن سلمة عن إبراهيم بن محمّد الثقفى عن إبراهيم بن موسى بن أخيه(1) الواقدى عن أبي قتادة الحرّانى عن عبد الرحمن ابن أبي العلاء الحضرمىّ عن سعيد بن المسيّب عن ابن عبّاس عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال (فى حديث) فأيّما امرأةٍ صلّت في اليوم و الليلة خمس صلواتٍ و صامت شهر رمضان و حجّت بيت اللّه الحرام و زكّت مالها و أطاعت زوجها و والت عليّاً عليه السلام بعدى دخلت الجنّة.

732-37131-(23) مكارم الأخلاق 238: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا يحلّ لامرأةٍ أن تنام حتّى تعرض نفسها على زوجها تخلع ثيابها و تدخل معه في لحافه فتلزق جلدها بجلده فإذا فعلت ذلك فقد عرضت نفسها.

و تقدّم في أحاديث باب (23) انّه لا صيام للزوجة تطوّعاً إلّا باذن الزوج من أبواب الصيام المندوب (ج 11) ما يناسب ذلك.

و في رواية يونس (32) من باب (11) ما ورد في جملة من الخصال المحرّمة من أبواب جهاد النفس ج 16

قوله عليه السلام سعيدة سعيدة امرأة تكرم زوجها و لا تؤذيه و تطيعه في جميع أحواله. و في كثير من أحاديث باب (7) جملة ممّا ينبغي اختياره من صفات النّساء للتزويج من أبواب التزويج (ج 25) ما يناسب ذلك.

و في رواية جابر (3) من هذا الباب قوله صلّى اللّه عليه و آله أ لا اُخبركم بشرار نسائكم (الى أن قال) و إذا خلا بها بعلها تمنّعت (منه كما خ) تمنّع الصعبة عند ركوبها.

و في رواية الحارث (5) من باب (8) أنّ خير نسائكم نساء قريش قوله صلّى اللّه عليه و آله خير نسائكم نساء قريش (الى أن قال صلّى اللّه عليه و آله) المجون لزوجها الحصان على غيره قلنا و ما المجون قال صلّى اللّه عليه و آله التي لا تمنع.

و يأتي في الباب التالى و باب (37) انّه يحرم على المرأة ان تسخط زوجها من أبواب مباشرة النساء (ج 25) ما يدلّ على ذلك فراجع.

ص: 490


1- . عن ابن أخيه خ.

731-37130-(22) رسول خدا صلى الله عليه و آله در روايتى فرمود: «هر زنى كه در شبانه روز پنج نماز گزارد و ماه رمضان را روزه بدارد و به حج بيت الله الحرام برود و زكات مالش را بپردازد و از شوهرش اطاعت كند و ولايت على عليه السلام را پس از من بپذيرد به بهشت درآيد.»

732-37131-(23) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «براى زن جايز نيست كه بخوابد تا آن كه خودش را بر شوهرش عرضه كند لباسش را درآورد و باشوهرش در زير لحاف برود و پوست بدنش را به پوست بدن مرد بچسباند و چون چنين كند خودش را عرضه كرده است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايات باب بيست و سوم از باب هاى روزه مستحب مناسب اين.

و در روايت سى و دوم از باب يازدهم از باب هاى جهاد با نفس فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«خوشبخت است! خوشبخت است! زنى كه از شوهرش تكريم كند و او را آزار ندهد و در همه حالات از او اطاعت كند.»

و در بسيارى از روايات باب هفتم از باب هاى تزويج مناسب آن.

و در روايت سوم از اين باب فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «آيا به شما از بدترين زنان تان خبر ندهم (تا آن كه گويد:) و چون شوهرش با وى خلوت كند از شوهرش امتناع مى كند آن گونه كه حيوان چموش به هنگام سوارى امتناع مى كند.»

و در روايت پنجم از باب هشتم فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «بهترين زنان شما زنان قريشند (تا آنكه گويد:) در برابر شوهرش شوخ و بى پرده ولى در برابر ديگران خويشتن بان، پرسيديم: مجون چيست ؟ حضرت فرمود: زنى كه امتناع نمى كند.»

مى آيد:

در باب بعدى و باب سى و هفتم از باب هاى مباشرت زنان چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد مراجعه كنيد.

ص: 491

(30) باب تحريم منع المرأة زوجها و تسويفها إذا دعاها و لو باطالة الصلوة

733-37132-(1) كافى 508/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد اللّه عن أبيه عن فضالة بن أيّوب عن أبي المغرا عن أبي بصير عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله للنساء لا تطوّلن صلاتكنّ لتمنعن أزواجكنّ .

734-37133-(2) كافى 508/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن موسى ابن القاسم عن أبي جميلة عن فقيه 280/3: ضريس الكناسىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال انّ امرأة أتت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لبعض الحاجة فقال لها لعلك من المسوّفات قالت(1) و ما المسوّفات يا رسول اللّه قال(2) المرأة (التي كا) يدعوها زوجها لبعض الحاجة فلا تزال تسوّفه حتّى ينعس زوجها و ينام(2) فتلك لا تزال الملائكة تلعنها حتّى يستيقظ زوجها.

و تقدّم في رواية جابر (5) من باب (7) جملة ممّا ينبغي اختياره من صفات النساء من أبواب التزويج (ج 25)

قوله صلّى اللّه عليه و آله أ لا أخبركم بخير نسائكم المتبرّجة مع زوجها الحصان عن غيره التي تسمع قوله و تطيع أمره و إذا خلا بها بذلت له ما أراد منها و لم تبذّل له تبذّل الرجل ثمّ قال أ لا أخبركم بشرّ نسائكم (الى أن قال صلّى اللّه عليه و آله) و إذا خلا بها بعلها تمنّعت تمنّع الصعبة عند ركوبها و لا تقبل له (منه خ ل) عذراً و لا تغفر له ذنباً.

و في رواية جعفر بن أحمد (6) و (24) نحوه.

و في رواية ابن سنان (29) قوله صلّى اللّه عليه و آله شرار نسائكم المعقرة الدّنسة (الى أن قال) الحصان على زوجها الهلوك(3) على غيره.

و في أحاديث الباب المتقدّم ما يدلّ على ذلك.

(31) باب حكم منع المرضعة زوجها من الوطى خوفاً من الحمل و ترك الرجل وطيها لذلك

قال اللّه تعالى في سورة البقرة (4):233: «وَ اَلْوٰالِدٰاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاٰدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كٰامِلَيْنِ

ص: 492


1- . فقالت فقيه.
2- . فينام فقيه.
3- . أي الفاجرة الشبقة.
4- . فقال فقيه.

باب 30 حرمت امتناع ورزيدن زوجه به هنگام درخواست شوهر

733-37132-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به زنان مى گفت: نمازتان را طولانى نسازيد تا شوهران تان را از خويش باز داريد.»

734-37133-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «زنى در ارتباط با كارى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد. پيامبر به او گفت:

شايد تو از مسوّفات باشى. آن زن پرسيد: مسوّفات چيست ؟ حضرت فرمود: زنى كه شوهرش او را براى بعضى نيازها (امور جنسى) مى طلبد ولى او همچنان معطّل مى كند و تأخير مى اندازد تا شوهر به خواب مى رود اين زن تا بيدار شدن شوهر مورد لعنت فرشتگان است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت پنجم از باب هفتم از باب هاى تزويج فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «آيا شما را از بهترين زنان تان باخبر كنم ؟ آن زن كه با شوهرش خودش را زينت مى كند ولى در برابر ديگران خويشتن بان است، همان زن كه سخن شوهر را گوش مى كند و از امر او اطاعت مى نمايد و چون شوهر با وى خلوت كند هرچه از او بخواهد به شوهر مى دهد ولى چون در اختيار قرار دادن مرد نيست سپس حضرت فرمود:

آيا شما را از بدترين زنان تان باخبر كنم (تا آن كه گويد:) و چون شوهرش با وى خلوت كند چون تن ندادن حيوان چموش به هنگام سوارى، تن ندهد و عذر شوهر را نپذيرد و گناه وى را نبخشد.

و در روايت ششم و بيست و چهارم مانند آن.

و در روايت بيست و نهم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «بدترين زنان تان گزندۀ كثيف است (تا آن كه گويد:) دربرابر شوهر خويشتن بان ولى براى ديگرى خودش را هلاك مى كند.»

و در روايات باب پيشين و آنچه بر اين دلالت مى كند.

باب 31 حكم منع زن شيرده شوهرش را از آميزش به دليل ترس از حامله شدن مجدّدو حكم ترك مرد آميزش با زن را به همين دليل

خداوند تعالى مى فرمايد:

مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شير مى دهند (اين) براى كسى است كه بخواهد دوران

ص: 493

لِمَنْ أَرٰادَ أَنْ يُتِمَّ اَلرَّضٰاعَةَ وَ عَلَى اَلْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاٰ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاّٰ وُسْعَهٰا لاٰ تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا وَ لاٰ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ » الآية.

735-37134-(1) كافى 41/6: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن إسماعيل و تهذيب 107/8: الحسين بن سعيد (جميعاً كا) عن محمّد بن الفضيل عن أبي الصّباح الكنانيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ : «لاٰ تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا وَ لاٰ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ » فقال كانت المراضع (ممّا كا يب ج 8) تدفع إحداهنّ الرجل إذا أراد (الرجل يب ج 7) الجماع تقول لا أدَعَك انّى أخاف أن أحبل فأقتل ولدى هذا الذي أرضعه، و كان الرجل تدعوه المرأة(1) فيقول (انّى يب) أخاف أن اجامعك فأقتل ولدى فيدَعها و لا يجامعها فنهى اللّه عزّ و جلّ عن ذلك أن يضارّ الرجل المرأة و المرأة الرجل. تهذيب 418/(7): الحسين بن سعيد عن محمّد بن الفضيل عن أبي الصّباح الكنانيّ قال: سألت أباعبداللّه عليه السلام عن قول اللّه عزّ و جلّ : (و ذكر مثله).

736-37135-(2) كافى 41/6: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام نحوه [وزاد] و أمّا قوله «وَ عَلَى اَلْوٰارِثِ مِثْلُ ذٰلِكَ » فانّه نهى أن يضارّ بالصبى أو يضارّ أمّه في رضاعه و ليس لها أن تأخذ في رضاعه فوق حَوْلَيْنِ كٰامِلَيْنِ ، فَإِنْ أَرٰادٰا فِصٰالاً عَنْ تَرٰاضٍ مِنْهُمٰا وَ تَشٰاوُرٍ قبل ذلك كان حسناً، و الفصال هو الفطام.

737-37136-(3) المقنع 121: سئل الصادق عليه السلام عن قوله تعالى «لاٰ تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا وَ لاٰ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ » فقال كانت الامرأة ترفع يدها على زوجها إذا أراد مجامعتها فتقول لا أدعك انّى أخاف أن أحبل فأقتل و لدى و يقول الرجل لا اُجامعك انّى أخاف أن تعلقى فأقتل ولدى، فنهى اللّه أن يضارّ الرجل المرأة و المرأة الرجل. تفسير العيّاشى 120: عن الحلبيّ قال أبو عبد اللّه عليه السلام لاٰ تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا (و ذكر نحوه).

738-37137-(4) معاني الأخبار 283: أخبرنى أبو الحسين محمّد بن هارون الزنجانى قال حدّثنا عليّ بن عبد العزيز عن أبي عبيد القاسم بن سلام بأسانيد متّصلة إلى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله في أخبار متفرّقة (الى أن قال) و قد قال صلّى اللّه عليه و آله لقد هممت أن أنهى عن الغيلة. و الغيلة هو الغيل، و هو أن يجامع الرجل المرأة و هي مرضع. يقال منه قد أغال الرّجل و اُغيل، و الولد مغال و مغيل. الخبر.

ص: 494


1- . امرأته يب، ج 7.

شيرخوارگى را تكميل كند و بر آن كس كه فرزند براى او متولّد شد [\پدر]، لازم است خوراك و پوشاك مادر را به طور شايسته (در مدت شير دادن بپردازد، حتى اگر طلاق گرفته باشد) هيچ كس موظّف به بيش از مقدار توانايى خود نيست نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حقّ ضرر زدن به كودك را دارد و نه پدر....(1)

735-37134-(1) ابوالصباح كنانى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند والا و برين كه: «نه مادر حق ضرر زدن به كودك را دارد و نه پدر» پرسيدم، حضرت پاسخ داد: چنين بود كه بعضى از زنان شيرده به خواسته شوهر براى همبسترى تن نمى داد و مى گفت: نمى گذارم چنين كار صورت گيرد مى ترسم باردار شوم و در نتيجه اين فرزندم را كه شيرخوار است از بين ببرم و همچنين هنگامى كه زن، شوهر خويش را به همبسترى دعوت مى كرد با امتناع مرد روبرو مى شد، مرد مى گفت: مى ترسم با تو همبستر شوم و در نتيجه فرزندم را از بين ببرم براى همين بود كه زن را ترك مى گفت و با او هم آغوش نمى شد. خداوند از اين كار نهى كرد از اين كه مرد، همسر خويش را آزار و زيان برساند و يا زن نسبت به شوهرش چنين كند.»

736-37135-(2) حلبى از امام صادق عليه السلام مانند همين روايت گذشته را نقل كرده و افزوده است: «اما تفسير فرموده خداوند كه: «و بر عهده وارث نيز همين است» اين است كه خداوند نهى كرده است از اين كه به نوزاد آسيبى برسد يا مادرش براى شيردهى او آسيب ببيند و مادر حق ندارد كه بيش از دو سال كامل فرزند را شير دهد در صورتى كه مادر و پدر هر دو بخواهند با رضايت و مشورت و همدلى، پيش از تمام شدن دو سال فرزند را از شير بگيرند نيكوست و فصال به معناى از شير گرفتن فرزند است.»

737-37136-(3) از حضرت صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند متعال كه: «نه مادر حق ضرر زدن به كودك را دارد نه پدر» سؤال شد. حضرت فرمود: «چنين بود كه زن دستش را (به نشانۀ منع) بر شوهرش بلند مى كرد آن زمان كه شوهر مى خواست با او آميزش كند و مى گفت: نمى گذارم، من مى ترسم كه مجدّداً باردار شوم و فرزندم را (به دليل از شير گرفتن) بكشم و مرد مى گفت: من با تو آميزش نمى كنم من مى ترسم كه باردار شوى و در نتيجه فرزندم را بكشم لذا خداوند نهى كرد كه مرد به زن و زن به مرد آزار و ضرر بزنند.»

738-37137-(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مى خواستم از غيله نهى كنم. غيله همان غيل است و غيل آن است كه مرد با همسرش در حالى كه بچه شير مى دهد آميزش كند از همين معنى گفته مى شود كه اغال الرجل و يا اغيل و فرزند مغال و مغيل....»

ص: 495


1- . بقره 233/2.

739-37138-(5) تفسير القمّيّ 76/1: حدّثني أبى عن محمّد بن الفضيل عن أبي الصباح الكنانيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا ينبغي للرجل أن يمتنع من جماع المرأة فيضارّ بها إذا كان لها ولد مرضعٌ و يقول لها لا أقربك فانّى أخاف عليك الحبل فتقتلين(1) ولدى و كذا(1) المرأة لا يحلّ لها ان تمتنع عن الرجل فتقول إنّي أخاف أن أحبل فاقتل(3) ولدى فهذه المضارّة في الجماع على الرجل و المرأة و قوله «وَ عَلَى اَلْوٰارِثِ مِثْلُ ذٰلِكَ » لا تضارّ المرأة التي لها ولد و قد توفّى زوجها و لا يحلّ للوارث أن يضارّ أمّ ولد في النفقة فيضيّق عليها.

740-37139-(6) تفسير العيّاشى 120/1: عن جميل بن درّاج قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن قول اللّه «لاٰ تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا وَ لاٰ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ » قال الجماع.

و يأتي في باب (53) أقلّ مدّة الرضاع و أكثرها من أبواب أحكام الاولاد (ج 26) ما يناسب ذلك فراجع.

(32) باب كراهة ترك المرأة الحلىّ و تشبّهها بالرّجال و ان كانت مسنّة او كان زوجها أعمى

741-37140-(2) أمالي المفيد 94: حدّثنا الشيخ المفيد أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان قال أخبرنى أبو عبيد اللّه محمّد بن عمران المرزبانى قال حدّثنا أبو بكر أحمد ابن محمّد بن عيسى المكّىّ قال حدّثنا الشيخ الصالح أبو عبد الرحمن عبد اللّه بن محمّد بن حنبل قال اُخبرت عن عبد الرحمن بن شريك عن أبيه قال حدّثنا عروة بن عبد اللّه بن قُشير الجعفىّ قال دخلت على فاطمة بنت عليّ بن أبي طالب عليه السلام و هي عجوز كبيرة و في عنقها خرز [ة] و في يدها مسكتان فقالت يكره للنساء أن يتشبّهن بالرجال. الخبر.

و تقدّم في باب (3) كراهة ترك المرأة الحلىّ و خضاب اليد من أبواب الخضاب (ج 21) ما يدلّ على ذلك.

و في رواية عمرو (1) من باب (29) و جوب تمكين المرأة زوجها من نفسها من أبواب مباشرة النّساء (ج 25)

قوله عليه السلام و عليها ان تتطيّب بأطيب طيبها و تلبس

ص: 496


1- . و كذلك خ.
2- . فتغيلى ئل فتغيلين خ.
3- . فاغيل ئل.

739-37138-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «شايسته نيست براى مرد كه از آميزش زن امتناع ورزد و به او ضرر برساند اگر زن فرزند شيرخوار دارد و به زن بگويد كه به تو نزديك نمى شوم من مى ترسم كه تو حامله شوى و فرزندم را بكشى و همينطور زن برايش جايز نيست كه از مرد امتناع كند و بگويد من مى ترسم كه باردار شوم و فرزندم را بكشم و اين همان ضرر رسانى در آميزش بر مرد و زن است.

فرموده خداوند: «و بر عهدۀ وارث نيز همين است» (تفسيرش اين است كه) زنى كه فرزند دارد و شوهرش مرده است ضررى نمى بيند و براى وارث جايز نيست كه به مادر فرزند در نفقه ضررى برساند و بر او تنگ و سخت بگيرد.»

740-37139-(6) جميل بن درّاج گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند كه: «نه مادر حقّ ضرر زدن به كودك را دارد و نه پدر» پرسيدم حضرت فرمود: منظور آميزش است.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب پنجاه و سوم از باب هاى احكام فرزندان چيزى كه مناسب اين مفاد است مراجعه كنيد.

باب 32 - كراهت زينت نكردن زن و شبيه مردان شدنش گرچه پير و يا آن كه شوهرش نابينا باشد

741-37140-(1) عروة بن عبدالله بن قشير جعفى گويد: «به خدمت فاطمه دختر على بن ابى طالب عليه السلام رسيدم ايشان پيرزنى مُسن بود و در گردن وى رشته اى مهره بود و در دستش دو دست بند بود و فرمود:

كراهت دارد براى زنان كه شبيه مردان شوند....»

ارجاعات

گذشت:

در باب سوم از باب هاى خضاب چيزى كه بر اين مفاد دلالت كند.

ص: 497

أحسن ثيابها و تزيّن بأحسن زينتها و تعرض نفسها عليه غدوة و عشيّه.

و يأتي في رواية السكونى (1) من باب (20) انّ المرأة إذا قامت عن مجلسها فلا يجلس مجلسها رجل حتّى يبرد من أبواب جملة من أحكام الرجال و النساء الأجانب (ج 25)

قوله ما زينة المرأة للأعمى قال الطّيب و الخضاب فانّه من طيب النسمة (أى الإنسان).

و في رواية جابر (12) من باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء قوله عليه السلام و لا يجوز أن ترى أظافيرها بيضاء و لو ان تمسحها بالحنّاء مسّا و لا تخضب يديها في حيضها لانّه يخاف عليها الشيطان.

(33) باب ما ورد من النهى عن القنازع و القصص و نقش الخضاب

742-37141-(1) كافى 519/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إنّ أمير المؤمنين عليه السلام نهى عن القنازع(1) و القصص(2) و نقش الخضاب على الراحة، و قال انّما هلكت نساء بني إسرائيل من قبل القصص و نقش الخضاب. السرائر 485:

الحسن بن عليّ عن الحسين بن يزيد عن السكونى عن جعفر عن أبيه عن عليّ عليه السلام أنّه نهى (و ذكر مثله، إلّا أنّه أسقط قوله، على الراحة).

743-37142-(2) الجعفريّات 31: بإسناده عن عليّ عليه السلام أنّه نهى عن القصص و نقش الخضاب و قال انّما هلكت بنو إسرائيل من قبل القصص و الخضاب و القنازع.

و تقدّم في رواية مسمع (1) من باب (20) حكم اتّخاذ الحايض القصّة و الجمّة من أبواب الحيض (ج 2)

قوله صلّى اللّه عليه و آله لا تحلّ لامرأة حاضت ان تتّخذ قصّة و لا جمّة.

و يأتي في رواية السكونىّ (1) من باب (42) كراهة حلق موضع من رأس الصبى من أبواب أحكام الاولاد (ج 26)

قوله عليه السلام لا تحلقوا للصبيان القزع و القزع ان يحلق موضعاً

ص: 498


1- . القنزعة واحدة القنازع و هي الخصلة من الشعر تترك على رأس الصبىّ و هو كالذوائب في نواحي الرأس يقال خذ من قنازع رأسك أي ممّا ارتفع من شعرك.
2- . القصّة شعر الناصية و كلّ خصلة من الشعر قصّة و القصّة تتّخذها المرأة في مقدّم رأسها تقصّ ناحيتيها عدا جبينها.

و در روايت يكم از باب بيست و نهم از باب هاى مباشرت با زنان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «بر زن است كه بهترين بوى خوش را بزند و بهترين لباسش را بر تن كند و با بهترين زينت خود را زينت نمايد و خويش را بر شوهر صبح و شام عرضه كند.»

مى آيد:

در روايت يكم از باب بيستم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى اين گفته كه:

«زينت زن براى شوهر نابينا چيست ؟ حضرت فرمود: بوى خوش و خضاب چون خضاب بوى خوش انسان است.»

و در روايت دوازدهم از باب بيست و ششم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «جايز نيست ناخن هاى زن سفيد ديده شود ولو اينكه باحنا كمى به آن بمالد ولى دستش را در زمان حيض حنا نبندد چون بر او از شيطان بيم مى رود.»

باب 33 رواياتى در نهى از موهاى بلند اطراف سر و كاكل و نقش حنا

742-37141-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «امير مؤمنان عليه السلام زنان را از جمع كردن مو در جايى از سر و فكل گذاشتن و حنا بستن بر كف دست نهى كردند.

آن حضرت فرمود: زنان بنى اسرائيل براى فكل گذاشتن و حنا بستن به كف دست نابود شدند.»

743-37142-(2) امير المؤمنين عليه السلام از كاكل (فكل) و خضاب كردن (كف دست) و جمع كردن مو در جايى از سر نهى كردند.

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب بيستم از باب هاى حيض فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «براى زنى حيض شده جايز نيست كه نه فكل بگيرد و نه موى جايى از سرش را جمع كند (و زياد كند).»

مى آيد:

در روايت يكم از باب چهل و دوم از باب هاى احكام فرزندان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «قزع گونه، سر بچّه را نتراشيد و قزع اين است كه يك جا تراشيده شود و يك جا رها شود.»

ص: 499

ويترك موضعاً.

و في رواية ابن القدّاح (2) قوله انّه عليه السلام كان يكره القزع في رؤوس الصبيان و ذكر أنّ القزع ان يحلق الرأس إلّا قليلاً و يترك وسط الرأس تسمّىٰ القزعة.

و في رواية السكونى قوله عليه السلام أُتى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله بصبىّ يدعو له و له قنازع فأبى ان يدعو له و أمر أن بحلق رأسه.

(34) باب حكم وصل المرأة شعرها بصوف أو بشعر نفسها أو بشعر غيرها و حكم حفّ الشعر عن وجهها و حكم الواشمة و الموتشمة

744-37143-(1) كافى 520/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن النعمان عن ثابت ابن أبي سعيد قال سئل أبو عبد اللّه عليه السلام عن النساء يجعلن في رؤوسهنّ القرامل(1) قال يصلح الصوف و ما كان من شعر امرأةٍ لنفسها(2)، و كرّه للمرأة أن تجعل القرامل من شعر غيرها، فان وصلت شعرها بصوف أو بشعر نفسها فلا يضرّها. (و رواه في الوسائل 187/20: عن يب بهذا الاسناد).

745-37144-(2) تهذيب 360/6: محمّد بن يعقوب عن كافى 520/5: محمّد بن يحيى عن محمّد بن الحسين(3) عن عبد الرحمن ابن أبي هاشم عن سالم بن مكرم عن سعد (الاسكاف عن أبي جعفر عليه السلام كا) قال سئل (أبو جعفر عليه السلام يب) عن القرامل الّتى تصنعها النساء في رؤوسهنّ يصلنه بشعورهنّ فقال لا بأس (به يب) على المرأة بما تزيّنت(4) به لزوجها قال فقلت بلغنا أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لعن الواصلة(5) و الموصولة فقال ليس هناك إنّما لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الواصلة (والموصولة كا) الّتى تزنى في شبابها فلمّا كبرت قادت النّساء الى الرجال فتلك الواصلة و الموصولة. المحاسن 114: البرقي عن عليّ بن عبد اللّه و أظنّ محمّد بن عبداللّه عن عبد الرحمن ابن أبي هاشم عن أبي خديجة عن سعد

ص: 500


1- . القرامل: ما تشدّه المرأة في شعرها.
2- . نفسها خ.
3- . أحمد بن الحسن يب.
4- . ما تزيّنت يب.
5- . الواصلة من النساء التي تصل شعرها بشعر غيرها و المتوصلة الطالبة لذلك و هي التي يفعل بها ذلك الواصلة التي تكون بغيّاً في شبيبتها فإذا أسنّت و صلتها بالقيادة. اللسان ج 11، ص 727.

و در روايت دوم اين گفته كه: «حضرت قزع را در سر بچّه ها خوش نداشت و گفته است قزع اين است كه سر را بتراشند جز اندكى و ميان سر رها شود كه نام آن را قزعه گويند.»

و در روايت پنجم اين گفته كه: «بچّه اى را آوردند تا پيامبر صلى الله عليه و آله بر او دعا كند و موى چند جاى سرش جمع شده بود حضرت از اينكه براى فرزند دعا كند امتناع ورزيد و دستور تراشيدن سرش را داد.»

باب 34 آداب آرايش كردن زنان و اصلاح صورت

744-37143-(1) ثابت گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال شد: آيا زنان مى توانند چيزى به موهاى سر خويش وصل كنند؟

امام فرمود: پشم و آنچه از موى خود زن است مانعى ندارد. ليكن آن حضرت افزود: پيوند موى زنان ديگر را به موى زن ناپسند مى دانست بنابراين اگر زن موى خويش را به پشم يا موى جدا شده خويش متّصل سازد اشكالى ندارد.»

745-37144-(2) سعد اسكاف گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ افزودن از خارج بر موى زن سؤال شد حضرت فرمود: هر گونه زينت كردن زن براى شوهر خويش جايز است.

گفتم: از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت است كه حضرت واصله و موصوله را لعنت كردند حضرت فرمود:

اين به آن معنى نيست (كه واصله آن زنى باشد كه موى زنى را به موى ديگر پيوند كند و موصوله زنى باشد كه مويش پيوند خورده است) همانا پيامبر خدا زنى را كه در جوانى زنا مى دهد و به هنگام پيرى واسطه گرى غير مشروع براى رساندن زنان به مردان (قيادت) مى كند لعنت كرده است و چنين زنى واصله و موصوله است.»

ص: 501

عن أبي جعفر عليه السلام قيل له بلغنا أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله (و ذكر نحو ما في يب إلّا أنّه أسقط قوله ليس هناك).

746-37145-(3) مكارم الأخلاق 84: عن سليمان بن خالد قال قلت له المرأة تجعل في رأسها القرامل قال يصلح لها الصّوف و ما كان من شعر المرأة نفسها و كرّه أن توصل المرأة من شعر غيرها، فان وصلت بشعرها الصوف أو شعر نفسها فلا بأس به.

747-37146-(4) مكارم الأخلاق 84: عن عمّار الساباطى قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام إنّ النّاس يروون أن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لعن الواصلة و الموصولة قال فقال نعم قلت التي تشمط و تجعل في الشعر القرامل قال فقال لي ليس بهذا بأس، قلت فما الواصلة و الموصولة فقال الفاجرة و القوّادة.

748-37147-(5) فقه الرضا عليه السلام 252: و لا تصل شعر المرأة بغير شعرها، و أمّا شعر المعز فلا بأس بأن يوصل و قد لعن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله سبعة، الواصل شعره بغير شعره.

749-37148-(6) مستدرك 267/14: ابن أبي جمهور في درر اللئالى عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه لعن الواصلة و المستوصلة، و الواشمة(1) و المستوشمة، و الواشرة(2) و المستوشرة،

و في رواية عوض الواشرة، الواصمة و المستوصمة.

750-37149-(7) مكارم الأخلاق 85: عن أبي بصير قال: سألته عن قصّ النواصى تريد به المرأة الزينة لزوجها و عن الحفّ و القرامل و الصوف و ما أشبه ذلك قال لا بأس بذلك كلّه، قال محمّد قال يونس يعنى لا بأس بالقرامل إذا كانت من صوف و أمّا الشعر، فلا يوصل الشعر بالشعر لأنّ الشعر ميّت.

751-37150-(8) البحار 260/10: ما وصل الينا من أخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى عليه السلام قال سألته عن المرأة أ تحفّ الشعر عن و جهها قال لا بأس. قرب الإسناد 226: عبد اللّه بن الحسن عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام (مثله).

ص: 502


1- . وشم اليد وشماً غرزها بابرة ثمّ ذرّ عليها النؤور و هو النيلج استوشمت المرأة ارادت الوشم أو طلبته. اللسان ج 12، ص 638.
2- . الواشرة: المرأة الّتى تحدّد أسنانها و ترقّق أطرافها المستوشرة التي تأمر من يفعل بها ذلك.

746-37145-(3) سليمان بن خالد گويد: «به او (امام معصوم عليه السلام) گفتم: زن در سرش قرامل مى گذارد (قرامل:

مو يا چيز ديگرى كه وصل مى كند) حضرت فرمود: پشم و آنچه از موى خود زن است مانعى ندارد ولى پيوند موى ديگران را به زن ناپسند مى دانست ولى اگر پشم و موى خودش را به مويش پيوند زنند اشكالى ندارد.»

747-37146-(4) عمار ساباطى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مردم روايت مى كنند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله واصله و موصوله را لعنت كردند. عمار ساباطى گويد: امام فرمود: آرى (صحيح است) گفتم: آن زنى است كه آرايشگرى مى كند و در مو چيز ديگرى قرار مى دهد. عمار ساباطى گويد: حضرت به من فرمود: اين اشكالى ندارد. پرسيدم: پس واصله و موصوله چيست ؟ حضرت فرمود: زناكار و زنى كه زن و مرد را به طريق غير مشروع به هم مى رساند.»

748-37147-(5) و موى زن را به غير موى خودش وصل نكند و اما موى بز اشكالى ندارد كه وصل شود و پيامبر صلى الله عليه و آله هفت نفر را لعنت كردند: 1. كسى كه مويش را به موى ديگرى وصل كند.

749-37148-(6) رسول خدا صلى الله عليه و آله واصله (زنى كه پيوند مى دهد) و مستوصله (زنى كه درخواست پيوند مو مى كند)، واشمه (زنى كه خال مى كوبد) و مستوشمه (زنى كه درخواست خال كوبى مى كند)، واشره (زنى كه دندان هايش را تيز مى كند و اطرافش را نازك مى سازد) و مستوشره (زنى كه درخواست تيز كردن و نازك كردن اطراف دندان ها را مى كند) را لعنت كردند.

و در روايت به جاى واشره، واصمه (زنى كه عيب جويى مى كند) و مستوصمه (زنى كه درخواست عيب جويى مى كند) آمده است.

750-37149-(7) ابوبصير گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ قطعه اى از موى بالاى پيشانى كه زن مى خواهد خود را با آن براى شوهرش زينت كند و نيز دربارۀ گرفتن مو و چيزهايى كه زن به مويش پيوند مى زند و پشم و مانند آن، پرسيدم حضرت فرمود: و اينها همه اشكالى ندارد.»

محمد گفت: «يونس گويد: منظور اين است كه آنچه زن پيوند به مويش مى زند اشكالى ندارد اگر از پشم حيوان باشد و اما از مو جايز نيست كه مو به مو پيوند زده شود چون مو مردار است.»

751-37150-(8) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ زن پرسيدم كه آيا مى تواند موى صورتش را بگيرد حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

ص: 503

752-37151-(9) العوالى 135/1: وقال صلّى اللّه عليه و آله، لعن اللّه الواصلة و المستوصلة و الواشمة و المستوشمة.

و تقدّم في باب (49) جواز كسب الماشطة من أبواب ما يكتسب به (ج 22) ما يناسب الباب.

و في رواية ابن سنان (8) من باب (35) حكم الزيادة وقت النداء من أبواب ما يستحبّ للتاجر (ج 23)

قوله عليه السلام الواشمة و الموتشمة ملعونون على لسان محمّد صلّى اللّه عليه و آله. و يأتي في الرضوى (20) من باب (48) و جوب الغيرة على الرجال من أبواب مباشرة النساء (ج 25)

قوله عليه السلام لعن صلّى اللّه عليه و آله سبعة الواصل شعره بشعر غيره، و المفلح بأسنانه و الموشم ببدنه.

(35) باب استحباب التنظيف و الزينة و تهيّأ أحد الزوجين للآخر

753-37152-(1) الجعفريّات 28: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ليتهيّأ أحدكم لزوجته كما تتهيّأ زوجته له قال جعفر بن محمّد عليهما السلام يعنى يتهيّأ بالنظافة.

754-37153-(2) الدعائم 210/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله انّه قال: ليتهيّأ أحدكم لزوجته كما يجب أن تتهيّأ له قال أبو جعفر عليه السلام يعنى التنظيف(1).

و تقدّم في أحاديث باب (1) استحباب اتّخاذ الحمّام و دخوله من أبوابه (ج 21) ما يدلّ على استحباب التنظيف.

و في أحاديث باب (1) استحباب الخضاب للرجل و المرأة من أبوابه (ج 21) و باب (3) كراهة ترك المرأة الحلىّ و خضاب اليد و باب (5) استحباب الانفاق في الخضاب و كثير من أحاديث ساير أبواب الخضاب ما يدلّ على استحباب الزّينة.

و في باب (1) استحباب التجمّل من أبواب الملابس (ج 21) و باب (4) استحباب تزيّن المسلم للمسلم كما يتزيّن للغريب و للأهل و باب (15) كراهة لبس الأحمر المشبع إلّا للعرس و الجلوس مع الاهل و باب (21) استحباب تنظيف الثوب و باب (48) استحباب لبس الخاتم و باب (63) جواز تحلية النّساء و الصّبيان قبل البلوغ بالّذهب و الفضّة ما يدلّ على ذلك.

و في رواية ابن جهم (2) من باب (24) استحباب كثرة الطروقة من أبواب معاشرة النساء (ج 25)

قوله رأيت أبا الحسن عليه السلام اختضب فقلت جعلت فداك اختضبت فقال نعم انّ

ص: 504


1- . التنظّف خ.

752-37151-(9) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زنى كه مو را پيوند مى دهد و زنى كه درخواست پيوند مويش را مى نمايد و زنى كه خال مى كوبد و زنى كه درخواست خال كوبى مى كند را لعن كردند.

ارجاعات

گذشت:

در باب چهل و نهم از باب هاى كسب هاى روا و ناروا مناسب اين باب.

و در روايت هشتم از باب سى و پنجم از باب هاى مستحبات تاجر فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«زنى كه خال مى كوبد و زنى كه درخواست خال كوبى مى كند بر زبان حضرت محمد صلى الله عليه و آله ملعون هستند.»

مى آيد:

و در روايت بيستم از باب چهل و هشتم از باب هاى مباشرت با زنان فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«رسول خدا صلى الله عليه و آله هفت نفر را لعن كردند: 1. كسى كه مويش را به موى ديگرى پيوند مى زند 2. و كسى كه (با تيز كردن و گرفتن اطراف دندان) بين دندان هايش فاصله مى اندازد 3. كسى كه به بدنش خال مى كوبد.»

باب 35 استحباب نظافت كردن و زينت نمودن و آماده شدن زن و شوهر براى يكديگر

753-37152-(1) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هركدام از شما براى زنش آماده گردد آن گونه كه زنش براى وى آماده مى شود.»

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «منظور اين است كه با نظافت كردن خويش را آماده سازد.»

754-37153-(2) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هركدام از شما براى زنش آماده شود آن گونه كه دوست مى دارد زنش براى وى آماده شود. امام باقر عليه السلام فرمود: منظور نظافت كردن است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايات باب يكم از باب هاى حمام چيزى كه بر استحباب كردن دلالت دارد.

و در روايات باب يكم از باب هاى خضاب و باب سوم و پنجم و نيز در بسيارى از روايات ديگر باب هاى خضاب چيزى كه بر استحباب زينت كردن دلالت دارد.

و در باب يكم از باب هاى لباس ها و باب چهارم، پانزدهم، بيست و يكم، چهل و هشتم و باب شصت و سوم چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و در روايت دوم از باب بيست و چهارم از باب هاى مباشرت با زنان اين گفته كه: «ديدم حضرت

ص: 505

التهيئة ممّا تزيد في عفّة النساء و لقد تركت النساء العّفة بترك أزواجهنّ التهيئة (إلى أن قال عليه السلام) من أخلاق الأنبياء التنظيف و التطيّب و حلق الشعر و كثرة الطروقة.

و في رواية الدعائم (3) قوله أربعة من أخلاق الأنبياء التنظيف و التطيّب و حلق الجسد يعنى بالنورة.

و في رواية العزرمى (1) من باب (29) وجوب تمكين المرأة زوجها

قوله عليه السلام و عليها أن تتطيّب بأطيب طيبها و تلبس أحسن ثيابها و تزيّن بأحسن زينتها إلخ.

و في باب (32) كراهة ترك المرأة الحلىّ و تشبّهها بالرّجال ما يدلّ على ذلك فراجع.

(36) باب ما ورد في قضاء النبيّ صلّى اللّه عليه و آله على فاطمة عليها السلام بخدمة ما دون الباب و على عليّ عليه السلام بخدمة ما خلفه و ما ورد في خدمة المرأة زوجها و ثوابها

755-37154-(1) قرب الإسناد 52: السندىّ بن محمّد عن أبي البخترى عن أبي عبد اللّه عن أبيه عليهما السلام قال تقاضى عليّ و فاطمة الى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في الخدمة فقضى على فاطمة بخدمة ما دون الباب(1) و قضى على عليّ ما خلفه قال فقالت فاطمة فلا يعلم ما داخلنى من السّرور إلّا اللّه بإكفائى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله تحمّل رقاب(2) الرّجال.

756-37155-(2) تفسير العيّاشى 171/1: عن سيف عن نجم عن أبي جعفر عليه السلام قال إنّ فاطمة عليها السلام ضمنت لعلىّ عليه السلام عمل البيت و العجين و الخبز و قمّ البيت(3) و ضمن لها عليّ عليه السلام ما كان خلف الباب من نقل الحطب و أن يجيئ بالطعام. الخبر.

757-37156-(3) مكارم الأخلاق 214: عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال حقّ الرجل على المرأة انارة السراج، و إصلاح الطعام، و أن تستقبله عند باب بيتها فترحّب به، و أن تقدم إليه الطشت و المنديل، و أن توضئه، و أن لا تمنعه نفسها إلّا من علّةٍ .

758-37157-(4) و سائل 172/20: ورّام ابن أبي فراس في كتابه قال و قال عليه السلام ما من امرأةٍ تسقى زوجها شربةً من ماءٍ إلّا كان خيراً لها من عبادة سنةٍ صيام نهارها و قيام ليلها و يبنى اللّه لها بكلّ شربة تسقى زوجها مدينةً في الجنّة و غفر لها ستّين خطيئةً .

ص: 506


1- . خدمتها دون الباب.
2- . ارقاب خ.
3- . أي كنس البيت.

ابوالحسن عليه السلام را كه خضاب كرده اند. گفتم: فدايت شوم! خضاب كرده اى ؟ حضرت فرمود: آرى آماده سازى مرد خود را (زينت كردن) عفّت زنان را مى افزايد و زنان عفت را به دليل ترك تهيه و آماده سازى از سوى مردان شان، ترك كردند (تا آن كه گويد:) از اخلاق پيامبر نظافت كردن، بوى خوش زدن، تراشيدن مو و آميزش زياد (و يا همسران زياد) است.»

و در روايت سوم اين گفته كه: «چهار چيز از اخلاق پيامبر است: نظافت كردن، بوى خوش زدن، تراشيدن بدن (منظور با نوره است).»

و در روايت يكم از باب بيست و نهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و بر زن است كه با بهترين بو خود را خوشبو سازد و بهترين لباسش را بر تن كند و به بهترين زينت خويش را بيارايد.»

و در باب سى و دوم به چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد، مراجعه كنيد.

باب 36 حكم پيامبر صلى الله عليه و آله درباره تقسيم كار بين حضرت زهرا عليه السلام و حضرت على عليه السلام

755-37154-(1) امام صادق عليه السلام از پدرشان امام باقر عليه السلام روايت كرده اند كه حضرت باقر عليه السلام فرمود:

«امير المؤمنين على عليه السلام و فاطمه عليها السلام از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دربارۀ كارها داورى خواستند حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله حكم نمودند كه فاطمه عليها السلام كار داخل منزل را انجام دهد و على عليه السلام كار بيرون منزل را.

امام باقر عليه السلام فرمود: فاطمه عليها السلام فرمود: جز خدا كسى نمى داند كه چه اندازه من شادمان شدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بار برخورد با مردان نامحرم را از دوش من برداشت (و موظّف به كارهاى بيرون نكرد كه بايد در برابر مردان بايستم و با آنان برخورد داشته باشم).»

756-37155-(2) امام باقر عليه السلام فرمود: «فاطمه عليها السلام براى امير المؤمنين عليه السلام كارهاى خانه، آرد كردن، نان درست كردن و جارو كردن خانه را به عهده گرفت و على عليه السلام كارهاى بيرون خانه را براى حضرت زهرا عليها السلام عهده دار شد از آوردن هيزم و آوردن غذا....»

757-37156-(3) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «حق مرد بر زن روشن كردن چراغ و درست كردن غذا است و اينكه به استقبال مرد دَم در برود و به او خوشامد بگويد و اينكه طشت و حوله بياورد و او را بشويد و اينكه او را مانع از خويش نشود مگر به دليل كسالتى كه دارد.»

758-37157-(4) ورام بن ابى فراس در كتابش گويد: «حضرت عليه السلام فرمود: زنى نيست كه به شوهرش يك آب نوشيدنى بدهد مگر اينكه اين كار براى او بهتر از عبادت يك سال است كه روزهايش را روزه و شب هايش را به پا دارد و خداوند در برابر هر شربتى كه به شوهرش مى دهد شهرى در بهشت برايش بنا مى سازد و شصت گناه از او مى آمرزد.»

ص: 507

759-37158-(5) و سائل 172/20: ورّام ابن أبي فراس في كتابه قال قال عليه السلام الإمرأة الصالحة خير من ألف رجلٍ غير صالح، و أيّما امرأةٍ خدمت زوجها سبعة أيّام أغلق اللّه عنها سبعة أبواب النّار و فتح لها ثمانية أبواب الجنّة تدخل من أيّها شاءت. العوالى 270/1: عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أيّما امرأة (و ذكر نحوه).

و تقدّم في رواية هشام (6) من باب (25) استحباب إتّخاذ الحرفة و العمل باليد من أبواب طلب الرزق (ج 22)

قوله عليه السلام كان أمير المؤمنين عليه السلام يحتطب و يستقى و يكنس و كانت فاطمة عليها السلام تطحن و تعجن و تخبز. و يأتي في رواية أبى خالد (1) من باب (51) ما ورد من الثواب للحامل و لوضعها من أبواب أحكام الأولاد (ج 26)

قوله صلّى اللّه عليه و آله أيّما امرأة رفعت من بيت زوجها شيئاً من موضع الى موضع تريد به صلاحاً نظر اللّه إليها و من نظر اللّه إليه لم يعذّبه.

(37) باب أنّه يحرم على المرأة ان تسخط زوجها و تطيّب و تزيّن لغيره و تخرج بغير إذنه و تضع ثيابها في بيت غيره و تعصيه و تسحره

760-37159-(1) كافى 507/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن فقيه 278/3: محمّد بن الفضيل عن سعد ابن أبي عمرو الجلّاب(1) قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام أيّما امرأةٍ باتت و زوجها عليها ساخط في حقٍّ لم تقبل منها صلاة حتّى يرضى عنها (كا و أيّما امرأةٍ تطيّبت لغير زوجها لم تقبل منها صلاة حتّى تغتسل من طيبها كغسلها من جنابتها).

فقيه 278/3: روى السكونىّ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أيّما امرأة تطيّبت و ذكر مثله.

761-37160-(2) كافى 507/5: (محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد معلّق) عن عليّ بن الحكم عن موسى بن بكر عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ثلاثة لا يرفع لهم عمل: عبد آبق و امرأة زوجها عليها ساخط و المسبل(2) إزاره خيلاء.

ص: 508


1- . سعد بن عمر الجلّاب فقيه.
2- . المسبل الذي يطول ثوبه و يرسله إلى الأرض إذا مشى كبراً و اختيالاً الخيلاء: الكبر و العجب. اللسان.

759-37158-(5) ورام بن ابى فارس در كتابش گويد: «حضرت عليه السلام فرمود: زن صالح بهتر از هزار مرد ناصالح است و هر زنى كه هفت روز به همسرش خدمت كند خداوند هفت در جهنم را بر وى ببندد و هشت در بهشت را بر او بگشايد تا از هر درى كه مى خواهد وارد شود.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت ششم از باب بيست و پنجم از باب هاى طلب روزى فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«امير المؤمنين عليه السلام پيوسته هيزم و آب مى آورد و نظافت مى كرد و فاطمه عليها السلام پيوسته آرد، خمير مى كرد و نان مى پخت.»

مى آيد:

در روايت يكم از باب پنجاه و يكم از باب هاى احكام فرزندان فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «هر زنى كه بردارد از خانه شوهر چيزى را و از جايى به جاى ديگر بگذارد و منظورش درست كردن باشد خداوند به وى نظر مى كند و هركس كه خدا به او نظر كند او را عذاب نمى كند.»

باب 37 وظايف زن در قبال شوهر

760-37159-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «هر زنى كه شب را سپرى كند و شوهرش به حق بر او خشمگين باشد نماز وى پذيرفته نمى شود تا آن كه مرد از او راضى شود و هر زنى كه براى غير شوهرش خويش را خوشبو سازد نمازش پذيرفته نيست تا آن كه از آن بوى خوش غسل كند آن گونه كه از جنب شدن آن غسل مى كند.»

761-37160-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «سه نفر هستند كه عمل آنان بالا نمى رود: 1. بنده فرارى 2. زنى كه شوهرش از او خشمگين است 3. كسى كه لباسش را از روى تكبّر بلند مى كند (تا به زمين كشد).»

ص: 509

762-37161-(1) كافى 507/5: محمّد بن يحيى عن عبد اللّه بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن أبان بن عثمان عن الحسن بن منذر عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ثلاثة لا تقبل لهم صلاة، عبد آبق من مواليه حتّى يضعٍ يده في أيديهم، و امرأة باتت و زوجها عليها ساخط، و رجل أمّ قوماً و هم له كارهون. أمالى ابن الطوسيّ 193: أخبرنا الشيخ المفيد أبو عليّ الحسن بن محمّد بن الحسن الطوسيّ رضي اللّه عنه قال أخبرنا الشيخ السعيد الوالد أبو جعفر محمّد بن الحسن بن على الطوسيّ رضي اللّه عنه قال أخبرنا محمّد بن محمّد قال حدّثنا أبو بكر محمّد بن عمر الجعابى قال حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن سعيد قال حدّثنا محمّد بن عبد اللّه بن غالب قال حدّثنا الحسين بن عليّ بن رباح عن سيف بن عميرة قال حدّثني محمّد بن مروان قال حدّثني عبد اللّه ابن أبي يعفور عن أبي عبد اللّه جعفر بن محمّد عليهما السلام قال ثلاثة (و ذكر نحوه). مستدرك 238/14: كتاب جعفر بن محمّد بن شريح الحضرمى عن عبد اللّه بن طلحة عن أبي عبد اللّه عليه السلام (نحوه إلّا أنّ فيه (عاتب في حق) بدل قوله ساخط).

763-37162-(2) مستدرك 238/14: وجدت في مجموعةٍ عتيقةٍ بخطّ بعض العلماء و فيها بعض الخطب، و يظهر من بعض القرائن أنّه أخذه من كتاب الخطب لأحمد بن عبد العزيز الجلودى ما صورته «بسم اللّه الرحمن الرحيم» حدّثنا يحيى بن عمر قال حدّثنا عبس بن مسلم قال حدّثنا عمر(3) بن إسحاق عن عبد اللّه ابن أبي بكر عن محمّد بن مسلم عن مهران الثقفى عن عبد اللّه بن محبوب عن رجلٍ (4) قال انّ الحولاء كانت امرأةً عطّارة لآل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فلمّا كانت يوماً من الأيّام أمرها زوجها بمعروفٍ فانتهرته(3) فأمسى و هو ساخط عليها، فلمّا دخل المسجد للصلاة تبعته فأعرض عنها، فمشت إليه و قبّلت يده اليمنى و قبّلت رأسه فأعرض عنها، فعلمت أنّه ساخط عليها، فلطمت وجهها و عفّرت(4) خدّها و بكت بكاءً شديداً و انتحبت(5)، و رجفت(6) بنفسها مخافة ربّ العالمين و خوفاً من نار جهنّم يوم وضع الموازين و نشر الدواوين و إشفاقاً من عذاب مالك يوم الدين، فأتت بسفطٍ فيه عطر و طيب، فتعطّرت

ص: 510


1- . انتهره: زجره.
2- . أي مرّغته في التراب.
3- . عمرو خ.
4- . عن أبي هريرة خ.
5- . النحيب: البكاء.
6- . أي اضطربت.

762-37161-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «سه نفر نمازشان قبول نمى شود: 1. برده اى كه از اربابانش فرار كرده تا زمانى كه برگردد و دستش را در دست اربابانش بگذارد 2. زنى كه شب را سپرى كرده و شوهرش بر او خشمگين است 3. و مردى كه امامت گروهى را مى كند كه آنان وى را نمى خواهند.»

763-37162-(4) عبدالله بن محبوب با يك واسطه نقل كرده كه: «حولاء زنى بود كه به خاندان رسول خدا صلى الله عليه و آله عطر مى فروخت. در يكى از روزها شوهرش او را به انجام كار نيكى دستور داد ولى او شوهرش را طرد كرد، پس از آن شوهر تا شب بر حولاء خشمگين بود. چون شوهرش براى نماز به مسجد آمد حولاء در پى او شد ولى شوهر از او روى گرداند. حولاء به سوى شوهر رفت و دست راست او را بوسه زد و سرش را بوسيد ولى شوهرش از او روى گرداند، حولاء فهميد كه شوهرش بر او خشم كرده است پس سيلى به صورت خويش زد و گونه اش را به خاك ماليد و به شدت گريست و ناله مى كرد و مى لرزيد از ترس پروردگار عالميان و از ترس آتش جهنم آن روز كه ترازوها گذاشته مى شود و ديوان ها باز مى گردد و نيز از ترس عذاب مالك روز جزا. پس از آن ظرفى كه زنان در آن عطر و طيب مى گذارند را آورد خودش را چون عروس كه به خانه شوهر مى رود معطر و خوشبو ساخت سپس بستر را آماده ساخت و لحاف را كشيد و خودش به بستر درآمد و خويش را بر شوهرش عرضه كرد ولى شوهر از او اعراض كرد حولاء افتاد روى شوهرش و او را مى بوسيد ولى شوهرش از او رو مى گرداند.

حولاء به صورت خود مى زد از ترس خدا و عذاب او ترس از آتشى كه آتش افروزش مردم و سنگهاست، به شدت مى گريست و آن شب نخوابيد و آن شب از روز قيامت برايش طولانى تر گشت چرا كه شوهرش بر او خشم كرده بود و خداوند حقّ شوهر را بر او واجب كرده است.

چون صبح شد نمازش را خواند و نقاب انداخت، چادر بر سر كشيد و حركت كرد به سوى خانۀ رسول خدا صلى الله عليه و آله. چون رسيد اين جملات را با صداى بلند خواند: سلام بر شما اى خاندان نبوت و جايگاه علم و پيامبرى و محل رفت و آمد فرشتگان آيا به من اجازه مى دهيد كه نزد شما بيايم خداوند شما را رحمت كند! ام سلمه رضى الله عنه سخن حولاء را شنيد و او را شناخت به كنيزش گفت: بيرون برو و در را براى حولاء باز كن او هم در را براى حولاء گشود. او وارد شد. ام سلمه گفت: كارت چيست اى حولاء؟ و حولاء نيكوكارترين زن زمان خود بود. او گفت: اى سرورم! از عذاب پروردگار جهانيان مى ترسم شوهرم بر من خشم گرفته و من مى ترسم از اينكه من موجب خشم او شدم. ام سلمه به او گفت:

بنشين و مرو تا رسول خدا صلى الله عليه و آله بيايد. حولاء نشست و با ام سلمه گفتگو مى كرد. پس از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند حضرت فرمود: من حولاء را نزد شما مى بينم آيا بوى خوشى براى تان آورد؟ آنان گفتند:

نه به خدا سوگند اى پيامبر خدا! خداوند بر تو و بر خاندان پاكت درود فرستد - بلكه او آمده تا دربارۀ حقّ شوهرش بپرسد سپس داستان وى را براى پيامبر صلى الله عليه و آله بازگو كرد.

ص: 511

و تطيّبت كما تفعل العروس حين تزفّ إلى زوجها، ثمّ وطأت الفراش و تنجّزت(1) له اللحاف، فدخلت و عرضت نفسها عليه فأعرض عنها، فانكبّت عليه تقبّله فحوّل وجهه عنها، فلطمت وجهها و بكت بكاءً شديداً خوفاً من اللّه عزّ و جلّ و إشفاقاً من عذابه و فزعاً و جزعاً من نارٍ وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ وَ اَلْحِجٰارَةُ ، و لم تذق تلك الليلة نوماً، و كانت تلك اللّيلة أطول عليها من يوم الحساب لسخط زوجها عليها و ما أوجب اللّه عزّ و جلّ عليها من الحق، فلمّا أصبح الصباح قضت صلاتها و تبرقعت و أخذت على رأسها رداء، و خرجت سائرةً إلى دار رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، فلمّا وصلت أنشأت تنادى: السلام عليكم آل بيت النبوّة و معدن العلم و الرسالة و مختلف الملائكة أ تأذنون لي بالدخول عليكم رحمكم اللّه، فسمعت أمّ سلمة (رضى اللّه عنها) كلامها فعرفتها فقالت لجاريتها اُخرجى فافتحى لها الباب، ففتحته لها فدخلت، فقالت أمّ سلمة ما شأنك يا حولاء و كانت الحولاء أحسن أهل زمانها فقالت يا ستّى(2)، خائفة من عذاب ربّ العالمين، غضب زوجى عليّ فخشيت أن أكون له مبغضةً ، فقالت لها أُمّ سلمة أُقعدى، لا تبرحى حتّى يجئ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، فجلست الحولاء تتحدّث مع أمّ سلمة، فدخل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال انّى لأجد الحولاء عندكم فهل طيّبتكم منها بطيب فقالوا لا و اللّه يا نبى اللّه صلّى اللّه عليك و على أهل بيتك الطاهرين بل جاءت سائلةً عن حقّ زوجها، ثمّ قصّت له القصّة.

فقال يا حولاء، ما من امرأةٍ ترفع عينها إلى زوجها بالغضب إلّا كحلت برمادٍ من نار جهنّم.

يا حولاء، و الذي بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً ما من امرأةٍ تردّ على زوجها إلّا و علّقت يوم القيامة بلسانها و سمّرت(3) بمسامير من نار.

يا حولاء، و الذي بعثني بالحقّ نبيّاً ما من امرأةٍ تمدّ يديها تريد أخذ شعرةٍ من زوجها أو شقّ ثوبه إلّا سمّر اللّه كفّيها بمسامير من نار.

يا حولاء، و الّذى بعثني بالحقّ نبيّاً ما من امرأةٍ تخرج من بيتها بغير اذن زوجها تحضر عرساً أو جنازةً إلّا أنزل اللّه عليها أربعين لعنةً عن يمينها، و أربعين لعنةً عن شمالها و ترد

ص: 512


1- . و بخرت خ.
2- . أي يا سيدتى.
3- . أي شدّت.

حضرت فرمود: اى حولاء! زنى نيست كه با غضب به سوى شوهرش نگاه كند مگر اينكه با خاكستر آتش جهنم سرمه زند.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حق به پيامبرى و رسالت برانگيخت زنى نيست كه جواب شوهرش را بدهد مگر اينكه روز قيامت با زبانش آويزان مى شود و با ميخ هايى از آتش ميخكوب مى گردد.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به نبوّت برانگيخت زنى نيست كه از خانه اش بدون اذن شوهرش بيرون رود و در عروسى و يا تشييع جنازه اى حاضر شود مگر اينكه خداوند بر او چهل لعنت از سمت راستش و چهل لعنت از سمت چپش نازل كند و بر او از پيش رويش لعنت بيايد و او را بفشرد تا آن كه از بالاى سر تا قدمش در لعنت الهى غرق شود و خداوند بر او در برابر هر گام چهل گناه تا چهل سال بنويسد و چون چهل سال شود به تعداد هر كس كه صدا و سخن او را شنيده بر اوست و سپس دعايى براى او مستجاب نشود تا آن كه شوهرش براى او استغفار كند به تعداد دعايى كه زن براى شوهر مى كند وگرنه آن لعنت بر زن تا روزى كه بميرد و برانگيخته شود استمرار مى يابد.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به نبوّت و رسالت برانگيخت زنى نيست كه بيرون از اتاق و يا خانه اش نماز بگزارد مگر اينكه خداوند روز قيامت آن نماز را براى او مى آورد و نماز را به چهره اش مى زنند و آنگاه دستور مى رسد كه او را به آتش برند آنگاه شكافته مى شود آن گونه كه ماهى شكافته مى شود و آنگونه كه لحم را تكه تكه مى كنند و خشك مى كنند او را در آتش جهنم تكه تكه و خشك مى كنند.

اى حولاء! سوگند به آن كه مرا به حق به پيامبرى و رسالت برانگيخت زنى نيست كه در وادى يا نهر جارى غسل كند در حالى كه شوهردار باشد(1) مگر اينكه خداوند عز و جل در روز قيامت او را در وادى اى از وادى هاى جهنم مى اندازد كه آتش و شعله بزرگ از آن زبانه مى كشد سپس اين زن چون موجى كه برمى خيزد در آن وادى برمى خيزد چنان كه ماهى آن زمان كه در آتش مى افتد، مى ايستد.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حق به پيامبرى و رسالت برانگيخت زنى نيست كه مهرش به خاطر زياد بودن بر شوهرش سنگينى كند مگر اينكه خداوند زنجيرهاى آتشين جهنم را بر او سنگين سازد.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حق به پيامبرى و رسالت برانگيخت زنى نيست كه مهرش را بر شوهرش تا روز قيامت به تأخير اندازد [و ببخشد با اينكه شوهر قادر به پرداخت آن نيست] مگر اينكه خداوند رسوايى در دنيا را به او مى چشاند «و عذاب آخرت بزرگتر است اگر بدانند».

ص: 513


1- . عبارت روايت گويا در اينجا اين گونه است كه واژۀ محصنه نسخه بدلى دارد به اين شكل محضنه و محضنه گويا زنى است كه شوهرش را از خواسته اش بازمى دارد در هر حال ظاهراً زن با مردش نسبت به خواسته او كه شايد آميزش است بى مهرى كرده است.

اللعنة عليها من قدّامها فتغمرها حتّى تغرق في لعنة اللّه من فوق رأسها الى قدمها و يكتب اللّه عليها بكلّ خطوةٍ أربعين خطيئةً إلى أربعين سنةً فإن أتت أربعين سنةً كان عليها بعدد من سمع صوتها و كلامها ثمّ لا يستجاب لها دعاء حتّى يستغفر لها زوجها بعدد دعائها له، و إلّا كانت تلك اللعنة عليها الى يوم تموت و تبعث.

يا حولاء، و الّذى بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً ما من امرأةٍ تصلّى خارجةً عن بيتها أو دارها إلّا أتاها اللّه يوم القيامة بتلك الصلاة فتضرب بها وجهها ثمّ يأمر بها إلى النّار فتشرح كما تشرح الحوت فتقدّد كما يقدّد اللحم في نار جهنّم.

يا حولاء، و الّذى بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً ما من امرأةٍ (1) في وادٍ أو نهرٍ جارٍ و هي محصنة(2) إلّا رماها اللّه عزّ و جلّ يوم القيامة في وادٍ من أودية جهنّم تلهب ناراً و جمراً عظيماً ثمّ تقوم فيه موجاً ساطعاً(3) كما يقوم الحوت إذا طرح في النّار.

يا حولاء، و الّذى بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً ما من امرأةٍ تثقل على زوجها المهر إلّا ثقّل اللّه عليها سلاسل من نار جهنّم.

يا حولاء، و الّذى بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً ما من امرأةٍ تؤخّر المهر على زوجها إلى يوم القيامة إلّا أذاقها الخزى في الحياة الدنيا «وَ لَعَذٰابُ اَلْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كٰانُوا يَعْلَمُونَ ».

يا حولاء، و الّذى بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً ما من امرأة تصوم بغير اذن زوجها تطوّعاً لا لفرض شهر رمضان و غيره من النذر إلّا كانت من الآثمين.

يا حولاء، و الذي بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً، لا ينبغي للمرأة أن تتصدّق بشيء من بيت زوجها إلّا بإذنه، فان فعلت ذلك كان له الأجر و عليها الوزر.

(يا حولاء، و الذي بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً ما من امرأةٍ خرجت بغير إذن زوجها من بيتها إلّا كانت من الآثمين و كان عليها من الوزر الى يوم القيامة ثمّ يلعنها اللّه من فوق عرشه و تلعنها الملائكة الى أن تموت أو تتوب و ترجع الى زوجها خ) يا حولاء، و الّذى بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً خليفة الربّ جلّ ذكره، الرجل على المرأة، فان رضى عنها رضى اللّه

ص: 514


1- . و الظاهر سقوط كلمة سبحت أو اغتسلت أو أمثال ذلك.
2- . محضنة خ. حضنته عن حاجته أي حبسته عنها.
3- . أي موجاً مرتفعاً لامعاً.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حق به پيامبرى و رسالت برانگيخت زنى نيست كه بدون اجازۀ شوهرش استحباباً روزه بگيرد البته نه اينكه براى ماه رمضان و ديگر روزه هاى نذرى كه واجب است مگر اينكه از گنهكاران است.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حقّ به پيامبرى و رسالت برانگيخت شايسته نيست براى زن كه چيزى از خانۀ شوهرش جز با اجازه او صدقه دهد واگر چنين كند پاداش براى شوهر و گناه بر زن است.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حق به پيامبرى و رسالت برانگيخت زنى نيست كه بدون اجازۀ شوهرش از خانه بيرون رود مگر اينكه از گنهكاران خواهد بود و تا روز قيامت گناه بر او خواهد بود سپس خداوند او را از بالاى عرشش لعن مى كند و فرشتگان او را لعن مى كنند تا آن كه بميرد يا توبه كند و به شوهرش باز گردد.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حق به پيامبرى و رسالت برانگيخت جانشين پروردگار كه يادش رفيع است مرد بر زن است اگر مرد از زن راضى باشد خداوند از زن راضى است ولى اگر مرد بر زن خشم كند و او را دشمن دارد خداوند بر او خشم گيرد و به شدت او را دشمن دارد و بر او غضب كند و نيز فرشتگانش.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حقّ برانگيخت در حالى كه پيامبر، رسول، هدايت گر و هدايت شده ام بى ترديد زن اگر شوهرش بر او غضب كند پروردگارش بر او غضب كرده و روز قيامت وارونه و افتاده به رو در اصل جهنم - منظور ته جهنم است - با منافقان در پست ترين جاى جهنم محشور مى شود و خداوند مارها، عقرب ها، افعى ها و مارهاى نر و ماده را بر او مسلّط مى سازد كه گوشتش را هر مارى چون درخت و كوه هاى استوار بخورند.

اى حولاء! زنى نيست كه نمازش را بخواند و ملازم خانه اش باشد و از شوهرش اطاعت كند و پروردگارش را ستايش كند و بر محمد و آل محمد درود فرستد و براى شوهرش دعا كند مگر اينكه خداوند گناهان گذشته و آيندۀ وى را مى آمرزد.

اى حولاء! براى زن حلال نيست كه بيش از توان شوهرش او را مكلف سازد و نيز از او نزد احدى از خلق خداوند عز و جل شكايت نكند نه خويشاوند و نه بيگانه.

اى حولاء! بر زن واجب است كه بر شوهرش شكيبا باشد در ضرر و نفع و بر سختى و راحتى شكيبا باشد آن گونه كه همسر حضرت ايوب گرفتار، صبر كرد هجده سال بر خدمت به ايوب صبر كرد او را بر دوشش آن گونه كه ديگران به دوش مى گيرند با حاملان حمل مى كرد و به سان آرد كنندگان آرد مى كرد و چون شويندگان مى شست و تكه نانى براى او مى آورد كه او بخورد و حمد الهى كند زن ايوب پيوسته ايوب را در عبايى مى انداخت و او را به جهت محبت و احسان به خدا و تقرباً الى الله عز و جل به دوش مى گرفت.

ص: 515

عنها، و إن سخط عليها و مقتها سخط اللّه عليها و مقتها و غضب عليها و ملائكته.

يا حولاء، و الذي بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً و هادياً و مهدياً إنّ المرأة إذا غضب عليها زوجها فقد غضب عليها ربّها و حشرت يوم القيامة منكوسةً (1) متعوسةً (2) في أصل جهنّم يعنى قعرها مع المنافقين في الدرك الأسفل من النار و سلّط اللّه عليها الحيّات و العقارب و الأفاعى و الثعابين تنهش لحمها كلّ ثعبانٍ مثل الشجر و الجبال الراسيات.

يا حولاء، ما من امرأة صلّت صلاتها و لزمت بيتها و أطاعت زوجها (و حمدت ربّها و صلّت على محمّدٍ و آل محمّدٍ و دعت لزوجها خ) إلّا غفر اللّه لها ذنوبها ما قدّمت و ما أخّرت.

يا حولاء، لا يحلّ للمرأة أن تكلّف زوجها فوق طاقته و لا تشكوه إلى أحدٍ من خلق اللّه عزّ و جلّ لا قريب و لا بعيد.

يا حولاء، يجب على المرأة أن تصبر على زوجها على الضرّ و النفع و تصبر على الشدّة و الرخاء كما صبرت زوجة أيّوب المبتلى، صبرت على خدمته ثماني عشرة سنةً ، تحمله على عاتقها مع الحاملين و تطحن مع الطاحنين و تغسل مع الغاسلين و تأتيه بكسرة يأكلها و يحمد اللّه عزّ و جلّ و كانت تلقيه في الكساء و تحمله على عاتقها شفقةً و إحساناً إلى اللّه و تقرّباً إليه عزّ و جلّ .

يا حولاء، و الذي بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً كلّ امرأةٍ صبرت على زوجها في الشدّة و الرخاء و كانت مطيعةً له و لأمره حشرها اللّه تعالى مع امرأة أيّوب عليه السلام.

يا حولاء، لا تُبدى زينتك لغير زوجك يا حولاء، لا يحلّ لامرأةٍ أن تظهر معصمها و قدمها لرجلٍ غير بعلها، و إذا فعلت ذلك لم تزل في لعنة اللّه و سخطه، و غضب اللّه عليها و لعنتها ملائكة اللّه و أعدّ لها عذاباً أليماً.

و اعلمى يا حولاء، أيّما امرأةٍ دخلت الحمّام إلّا وضع إبليس اللعين يده على قُبُلها فإن شاء أقبل بها و ان شاء أدبر بها و يلعنها حتّى تخرج منه لأنّ الحمّام بيت من بيوت جهنّم و من بيوت الكفّار و الشياطين.

ص: 516


1- . و النكس أن يخرّ على رأسه.
2- . أي انكبّ فسقط على يديه و فمه.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حق به پيامبرى و رسالت برانگيخت هر زنى كه با شوهرش بماند و صبر كند در سختى و خوشى، مطيع او و امر او باشد خداوند او را با همسر ايوب عليه السلام محشور مى سازد.

اى حولاء! زينت خود را براى غير شوهرت آشكار مساز.

اى حولاء! براى زنى جايز نيست كه مچ و قدم خود را براى مردى جز شوهرش آشكار كند.

و چون چنين كند پيوسته در لعنت خدا و خشم الهى است و خدا بر او غضب كند و فرشتگان الهى او را لعنت كنند و خداوند عذاب دردناكى برايش آماده سازد.

و بدان اى حولاء! هر زنى كه به حمام [كه خارج از خانه است] برود شيطان ملعون دستش را بر فرج او بگذارد و اگر بخواهد با او روبرو شود و اگر بخواهد به او پشت كند و او را لعنت كند تا آن كه از حمام بيرون آيد چرا كه حمام خانه اى از خانه هاى جهنم و از خانه هاى كفار و شياطين است.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حقّ به پيامبرى و رسالت برانگيخت مرد حقى به همسرش دارد چونان حق خدا بر خلقش.

اى حولاء! بر مرد حقى بر همسرش هست كه آن زمان كه او را بخواهد او را شاد سازد و پاسخ مثبت به او دهد از هشت خصلت: 1. اگر مرد بر او غضب كند مرد را راضى سازد 2. اگر مرد بر زن سوگند خورد سوگند مرد را عملى سازد 3. و اگر او را امر كند از او سرپيچى نكند 4. با او دهان به دهان نمى كند 5. با او مخالفت نمى كند 6. و شب را سپرى نمى كند در حالى كه شوهرش بر او خشمناك است گرچه شوهر ستمگر باشد 7. شوهر را از خويش منع نمى كند اگر شوهر بخواهد گرچه بر پشت مركب باشد.

اى حولاء! بر زن لازم است كه هر زمان شوهر بر او خشم مى كند او را راضى سازد و براى زن حلال نيست كه نگاه خشم آلود به مرد كند بلكه بر دو پاى مرد مى افتد، او را مى بوسد و دست به پاى او مى كشد تا خداوند از او راضى شود و اگر مرد بر او خشم كند خداوند بر او خشم خواهد كرد.

اى حولاء! براى زن بر شوهرش است كه شكمش را سير كند، لباس بر تن وى كند و نماز و روزه و زكات را به او بياموزد اگر در مالش حقى است و زن با او در اين باره مخالفت نكند.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حق به نبوّت و رسالت برانگيخت خدايم مرا به جايگاه پسنديده برانگيخت و بهشت و آتش خود را بر من عرضه كرد من ديدم كه بيشترين اهل آتش زنان هستند پس گفتم: اى حبيب من جبرئيل! چرا چنين است ؟ او گفت: به دليل كفر زنان. گفتم: آيا به خداوند عز و جل كفر مى ورزند؟ جبرئيل گفت: نه، ولى به نعمت ما كفر مى ورزند. گفتم: چگونه است اين اى حبيب من جبرئيل ؟

گفت: اگر شوهرش يك عمر همه اش به او نيكى كند و بدى اى از مرد به زن نرسد زن گويد: من هرگز هيچ چيز از او نديدم.

ص: 517

يا حولاء، و الذي بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً انّ للرجل حقّاً على امرأته (كحقّ اللّه على خلقه، يا حولاء، انّ للرجل حقّاً على امرأته خ) إذا دعاها ترضيه (وتجيبه من ثمان خصال:

ان غضب عليها ترضيه، و ان حلف عليها برّ يمينه خ) و إذا أمرها لا تعصيه، و لا تجاوبه بالخلاف، و لا تخالفه، و لا تبيت و زوجها عليها ساخط و لو كان ظالماً، و لا تمنعه نفسها إذا أراد و لو كانت على ظهر قتب، يا حولاء، انّ المرأة يجب عليها أن ترضى زوجها إذا غضب عليها و لا يحلّ لها أن تنظر الى وجهه نظرةً مغضبةً و لكن تقتحم على رجليه تقبّلهما و تمسح على رجليه حتّى يرضى عنها رّبها، و ان سخط عليها فقد سخط اللّه عزّ و جلّ عليها.

يا حولاء، للمرأة على زوجها أن يُشبع بطنها، و يكسو ظهرها، و يعلّمها الصلاة و الصوم و الزكاة إن كان في مالها حقّ و لا تخالفه في ذلك.

يا حولاء، و الذي بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً، لقد بعثني ربّى المقام المحمود فأعرضنى على جنّته و ناره فرأيت أكثر أهل النّار النّساء، فقلت يا حبيبي جبرئيل و لم ذلك فقال بكفرهنّ ، فقلت يكفرن باللّه عزّ و جلّ فقال لا و لكنّهنّ يكفرن النعمة، فقلت كيف ذلك يا حبيبي جبرئيل فقال لو أحسن إليها زوجها الدهر كلّه لم يبدُ إليها(1) سيّئة قالت ما رأيت منه خيراً قطّ.

يا حولاء، أكثر النّار من حطب سعير النّساء، فقالت الحولاء يا رسول اللّه، و كيف ذلك قال لأنّها إذا غضبت على زوجها ساعة تقول ما رأيت منك خيراً قطّ عسى أن تكون قد ولدت منه أولاداً.

يا حولاء، للرجل على المرأة أن تلزم بيته و تودّده و تحبّه و تشفقه و تجتنب سخطه و تتّبع مرضاته و توفى بعهده و وعده و تتّقى صولاته و لا تشرك معه أحداً في أولاده و لا تهينه و لا تشقيه(2) و لا تخونه في مشهده و لا في ماله و إذا حفظت غيبته حفظت مشهده و استوت في بيتها و تزيّنت لزوجها و أقامت صلاتها و اغتسلت من جنابتها و حيضها و استحاضتها، فإذا فعلت ذلك كانت يوم القيامة عذراء بوجهٍ منير فإن كان زوجها مؤمناً صالحاً فهي زوجته و إن لم يكن مؤمناً تزوّجها رجل من الشهداء و لا تطيّبى (وتروحى خ) و زوجك غائب.

ص: 518


1- . ثمّ يبدأ منه إليها خ.
2- . تستعينه خ.

اى حولاء! بيشتر آتش از هيزم آتش زنان است. حولاء گفت: اى رسول خدا چگونه است اين ؟

حضرت فرمود: چون زن آن زمان كه ساعتى بر شوهرش خشم كند مى گويد من از تو هرگز خيرى نديده ام و شايد فرزندانى از اين شوهر به دست آورده باشد.

اى حولاء! براى مرد بر زن است كه ملازم خانه گرد باشد و او را دوست بدارد و به او محبت و شفقت كند و از خشم او اجتناب ورزد و در پى رضايت او باشد به عهد و وعدۀ او وفا كند و از شدت و قهر او بپرهيزد و كسى را با او در فرزندانش شريك نسازد، او را اهانت نكند، او را به سختى نيندازد و در حضور، او و در مال او خيانت به او نكند و اگر نبود مرد را حفظ كند، حضور او را حفظ كرده است و در خانه اش آرام گيرد و براى شوهرش خودش را زينت كند و نمازش را به پا دارد و از جنابت حيض و استحاضه اش غسل كند و چون چنين كند روز قيامت پاك با چهره اى نورانى خواهد بود و شوهرش اگر مؤمن شايسته اى باشد اين همسر او خواهد بود ولى اگر مؤمن نباشد مردى ديگر از شهيدان او را به همسرى مى گيرد و اى حولاء! تو خويش را خوشبو مساز و مرو در حالى كه شوهرت نيست.

اى حولاء! هركس كه از شماها ايمان به خدا و روز آخر دارد زينت خود را براى غير شوهرش قرار ندهد و پوشش سر و مچش را آشكار نمى كند و هر زنى كه چيزى از اين را براى غير شوهرش قرار دهد دينش را از بين برده و پروردگارش را بر خويش خشمگين ساخته است.

اى حولاء! براى زنى جايز نيست كه كسى را كه بالغ شده است را به خانه اش وارد سازد و نيز چشمش را از او پر كند و نيز چشم او را از خود پر سازد (يعنى به طور كامل، او به فرد بالغى نگاه كند و يا مرد بالغى به او نگاه كند) و با او هم غذا نشود و نياشامد مگر اينكه بر او محرم باشد و اين هم در حضور شوهرش باشد.

در اين هنگام عايشه گفت: اى رسول خدا! گرچه شوهرش برده باشد؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: و اگر برده باشد باز زن هيچ يك از اين كارها را انجام ندهد و اگر انجام دهد خداوند بر او خشم و به شدت غضب كند و او را خداوند لعنت كند و فرشتگان لعنت كنند.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حق به نبوّت و رسالت برانگيخت زنى نيست كه چيزى را كه پاكيزه ساخته براى شوهرش بيرون بياورد (يعنى به شوهرش بدهد) مگر اينكه خداوند در بهشت برايش از هر رنگ بيافريند و به او مى گويد بخور و بياشام در برابر آنچه كه در ايام گذشته انجام داده اى.

اى حولاء! زنى نيست كه سخنى را از شوهرش تحمّل كند مگر اينكه خداوند براى او در برابر هر كلمه اى، پاداشى كه براى روزه دار و مجاهد در راه خداوند عز و جل نوشته شده است مى نويسد.

ص: 519

يا حولاء، من كانت منكنّ تؤمن باللّه و اليوم الآخر لا تجعل زينتها لغير زوجها و لا تُبدى خمارها و معصمها، و أيّما امرأةٍ جعلت شيئاً من ذلك لغير زوجها فقد أفسدت دينها و أسخطت ربّها عليها.

يا حولاء لا يحلّ لامرأةٍ أن تدخل بيتها من قد بلغ الحلم و لا تملأ عينها منه و لا عينه منها، و لا تأكل معه و لا تشرب إلّا أن يكون محرماً عليها و ذلك بحضرة زوجها فقالت عائشة عند ذلك يا رسول اللّه، و ان كان مملوكاً فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ان كان مملوكاً فلا تفعل شيئاً من ذلك فان فعلت فقد سخط اللّه عليها و مقتها و لعنتها الملائكة.

يا حولاء (و الذي بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً خ) ما من امرأةٍ تستخرج ما طيّبت(1) لزوجها إلّا خلق اللّه لها في الجنّة من كلّ لونٍ فيقول لها كلى و اشربى بما أسلفت في الأيّام الخالية.

يا حولاء، ما من امرأةٍ تحمل من زوجها كلمةً إلّا كتب اللّه لها بكلّ كلمة ما كتب من الأجر للصائم و المجاهد في سبيل اللّه عزّ و جلّ . يا حولاء، ما من امرأةٍ تشتكى زوجها إلّا غضب اللّه عليها، و ما من امرأة تكسو زوجها إلّا كساها اللّه يوم القيامة سبعين خلعة من الجنّة كلّ خلعةٍ منها مثل شقائق النعمان و الريحان و تعطى يوم القيامة أربعين جاريةً تخدمها من الحور العين.

يا حولاء، و الذي بعثني بالحقّ نبيّاً و رسولاً و مبشّراً و نذيراً ما من امرأةٍ تحمل من زوجها ولداً إلّا كانت في ظلّ اللّه عزّ و جلّ حتّى يصيبها طلق يكون لها بكلّ طلقةٍ عتق رقبةٍ مؤمنةٍ فاذا وضعت حملها و أخذت في رضاعه فما يمصّ الولد مصّةً من لبن أُمّه إلّا كان بين يديها نوراً ساطعاً يوم القيامة يعجب من رآها من الأوّلين و الآخرين و كتبت صائمةً قائمةً و ان كانت مفطرةً كتب لها صيام الدهر كلّه و قيامه فإذا فطمت ولدها قال الحقّ جلّ ذكره: يا أيّتها المرأة قد غفرت لك ما تقدّم من الذنوب فاستأنفى العمل رحمك اللّه فقالت الحولاء يا رسول اللّه، صلّى اللّه عليك هذا كلّه للرجل قال صلّى اللّه عليه و آله نعم. الخبر.

764-37163-(5) كافى 518/5: (عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن إسماعيل عن الفضل ابن شاذان جميعاً معلّق) عن ابن أبي عمير عن إبراهيم بن عبد الحميد عن الوليد بن صبيح عن

ص: 520


1- . ماءَ طيبٍ خ.

اى حولاء! زنى نيست كه از شوهرش شكايت كند مگر اين كه خداوند بر او خشم كند و زنى نيست كه بر شوهرش لباس بپوشاند مگر اينكه خداوند در روز قيامت هفتاد لباس از بهشت بر او مى پوشاند كه هر لباسى از آنها چون گلهاى سرخ و خوشبو است و روز قيامت چهل كنيز حورالعين مى دهد كه آن زن را خدمت كنند.

اى حولاء! سوگند به آن كس كه مرا به حق برانگيخت در حالى كه پيامبر، رسول، بشارت دهنده و بيم دهنده ام زنى نيست كه از شوهرش به فرزندى آبستن شود مگر اينكه در سايۀ خداوند عز و جل است تا آنكه درد زايمان او را بگيرد و در برابر هر درد زايمانى براى او، يك آزاد سازى بندۀ مؤمن است و چون وضع حمل كند و شروع به شيردادن فرزند بنمايد فرزند نمى مكد از شير مادرش مگر اينكه در پيش روى مادر در روز قيامت نورى روشنايى مى زند كه هركس او را ببيند از اولين و آخرين، شگفت زده مى شود و اين زن با اينكه روزه نيست روزه دار و شب زنده دار محسوب مى شود. روزه همه عمر و شب زنده دارى همه عمر براى او نوشته مى شود و چون فرزندش را از شير بگيرد خداوند - كه يادش بلند و بزرگ است - گويد: اى زن من هرچه از گناهان گذشته بر تو بود آمرزيدم و كار را از نو آغاز كن خداوند تو را رحمت كرد.

حولاء گفت: اى رسول خدا! خداوند بر تو درود فرستد اينها همه براى مرد است. حضرت فرمود:

آرى....»

764-37163-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هر زنى كه خويش را خوشبو سازد و سپس از خانه اش بيرون رود او لعنت مى شود تا به خانه اش باز گردد هر زمان كه برگردد.»

ص: 521

أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أيّ امرأةٍ تطيّبت ثمّ خرجت من بيتها فهي تلعن حتّى ترجع الى بيتها متى (ما كا) رجعت. عقاب الأعمال 308: أبى رحمه اللّه قال حدّثني سعد بن عبد اللّه عن يعقوب بن يزيد عن محمّد ابن أبي عمير (مثله سنداً و متناً).

765-37164-(6) كافى 519/5: عليّ بن إبراهيم عن صالح بن السندى عن جعفر بن بشير عن ابن بكير عن رجل عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا ينبغي للمرأة أن تجمّر ثوبها إذا خرجت (من بيتها كا). فقيه 278/3: قال الصادق عليه السلام لا ينبغي (و ذكر مثله).

766-37165-(7) فقيه 278/3: وقال عليه السلام أيّما امرأةٍ وضعت ثوبها في غير منزل زوجها و بغير اذنه لم تزل في لعنة اللّه الى ان ترجع الى بيتها.

767-37166-(8) فقيه 3/4: في حديث مناهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عن عليّ عليه السلام قال و نهى أن تتزيّن لغير زوجها فان فعلت كان حقّاً على اللّه عزّ و جلّ أن يحرقها بالنار.

768-37167-(9) البحار 285/10: ما وصل الينا من أخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن المرأة المغاضبة زوجها هل لها صلٰوة أو ما حالها قال لا تزال عاصية حتّى يرضى عنها.

769-37168-(10) فقيه 278/3: جميل بن درّاج عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه قال ايّما امرأة قالت لزوجها ما رأيت قطّ من وجهك (منك خ ل) خيراً فقد حبط عملها.

770-37169-(11) مستدرك 193/15: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أربعة: امرأة تخون زوجها في ماله أو في نفسها و النائحة و العاصية لزوجها و العاقّ .

و تقدّم في حديث وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام (1) من باب (5) من لا تقبل صلاته من أبواب كيفيّة الصلوة (ج 5)

قوله صلّى اللّه عليه و آله ثمانية لا يقبل اللّه تعالى منهم الصّلوة: والناشز و زوجها عليها ساخط. و في مرسلة فقيه (2) نحوه.

و في رواية عبد الملك (3) قوله عليه السلام أربعة لا تقبل لهم صلوة المرأة تخرج من بيت زوجها بغير اذنه.

و في رواية ابن منذر (4) قوله عليه السلام ثلاثة لا تقبل لهم صلوة امرأة باتت و زوجها عليها ساخط.

و في رواية يونس (32) من باب (12) ما و رد في جملة من الخصال المحرّمة من أبواب جهاد النفس (ج 16)

قوله عليه السلام ملعونة ملعونة امرأة تؤذى زوجها أو تغمّه و سعيدة سعيدة امرأة تكرم زوجها و لا تؤذيه و تطيعه في جميع أحواله.

ص: 522

765-37164-(6) امام صادق عليه السلام فرمود: «شايسته نيست براى زن كه جامه اش را خوشبو سازد آن زمان كه از خانه اش بيرون رود.»

766-37165-(7) حضرت عليه السلام فرمود: «هر زنى كه لباسش را در غير منزل شوهرش يا بدون اجازۀ او درآورد پيوسته در لعنت خداست تا به خانه اش بازگردد.»

767-37166-(8) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از اينكه زن براى غير شوهرش زينت كند، نهى كردند و اگر زن زينت كند بر خداوند عز و جل ثابت است كه او را در آتش بسوزاند.»

768-37167-(9) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليهما السلام درباره زنى كه شوهرش را به خشم آورده، پرسيدم كه آيا نماز دارد يا اينكه حالش چگونه است ؟ حضرت فرمود: پيوسته معصيت كار است تا شوهر از او راضى شود.»

769-37168-(10) امام صادق عليه السلام فرمود: «هر زنى كه به شوهرش بگويد من هرگز از سوى تو خيرى نديدم عملش نابود مى شود.»

770-37169-(11) رسول خدا صلى الله عليه و آله چهار نفر را لعن كردند: «1. زنى كه به شوهرش در مال او و يا در ارتباط با خودش خيانت كند 2. زن نوحه گر 3. زنى كه نافرمانى شوهرش را مى كند 4. عاق (آزار دهندۀ پدر و مادر).»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب پنجم از باب هاى كيفيت نماز فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «از هشت نفر نماز پذيرفته نيست و زنى كه تمكين نكند و شوهرش بر او خشمگين باشد.»

و در روايت دوم مانند آن.

و در روايت سوم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «چهار نفر نمازى از آنان قبول نمى شود: زن كه از خانۀ شوهرش بدون اجازۀ او بيرون مى رود.»

و در روايت چهارم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «سه نفرند كه هيچ نمازى از آنان قبول نمى شود:

زنى كه شب را سپرى سازد در حالى كه شوهرش بر او خشمگين است.»

و در روايت سى و دوم از باب دوازدهم از باب هاى جهاد با نفس فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«ملعون است! ملعون است! زنى كه شوهرش را آزار دهد و غمگين سازد و خوشبخت است! خوشبخت است! زنى كه شوهرش را تكريم كند و او را آزار ندهد و در همه حالات از او اطاعت كند.

ص: 523

و في رواية الدعائم (5) من باب (28) تحريم السحر من أبواب ما يكتسب به (ج 22)

قوله عليه السلام و نهى صلّى اللّه عليه و آله عن التمائم و التِّوَل و التول ما يتحبّب به النّساء الى أزواجهنّ كالكهانة و اشباهها.

و في رواية إسماعيل (14) قوله صلّى اللّه عليه و آله لامرأةٍ سألته أن لي زوجاً و به عليّ غلظة و انّى صنعت شيئاً لأعطفه عليّ فقال لها أُفٍّ لكِ كدّرتِ البحار و كدّرت الطين و لعنتك الملائكة الأخيار و ملائكة السّموات و الأرض إلخ.

و في رواية الجعفريّات نحوه.

و في أحاديث باب (29) و جوب تمكين المرأة زوجها من نفسها من أبواب مباشرة النّساء (ج 25) ما يدلّ على ذلك.

و يأتي في أحاديث باب (43) حرمة ايذاء كلّ من الزوجين الآخر ما يدلّ على بعض المقصود.

و في رواية سعدان (7) من باب (14) عدم جواز مصافحة الأجنبيّة من أبواب جملة من أحكام الرجال و النساء الأجانب (ج 25)

قوله صلّى اللّه عليه و آله و لا تعصين بعولتكنّ في معروف أقررتنّ قلن نعم فأخرج صلّى اللّه عليه و آله يده من التور ثمّ قال لهنّ أغمسن أيديكنّ . و في باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء ما يدلّ على ذلك فراجع.

و في رواية الدعائم (9) من هذا الباب قوله صلّى اللّه عليه و آله أيّما امرأة وضعت خمارها في غير بيت زوجها فقد هتكت حجابها.

و في رواية محمّد بن أحمد (28) من باب (2) تحريم الميتة من أبواب الأطعمة (ج 28)

قوله عليه السلام و أمّا العنكبوت فكانت امرأة سحرت زوجها.

(38) باب ما ورد في أنّه صلّى اللّه عليه و آله قال لو أمرت أحداً أن تسجد لأحد لأمرت المرأة أن يسجد لزوجها و أنّ جهادها حسن التبعّل و الصبر على ما ترى من أذىٰ زوجها و غيرته

771-37170-(1) الخرائج 39/1: روى أنس انّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله دخل حائطاً للأنصار و فيه غنم فسجدت له فقال أبوبكر نحن أحقّ بالسجود لك من هذا الغنم فقال صلّى اللّه عليه و آله: انّه لا ينبغي لأحدٍ أن يسجد لأحدٍ(1) و لو جاز ذلك(2) لأمرت المرأة أن تسجد لزوجها.

ص: 524


1- . انّه لا ينبغي أن يسجد أحد لأحد خ.
2- . و لو كان ينبغي أن يسجد أحد لأحد خ.

و در روايت پنجم از باب بيست و هشتم از باب هاى كسب هاى روا و ناروا فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «رسول خدا از مهره ها و يا مانند آن كه بر فرزندان قرار مى دهند براى جلوگيرى از چشم زدن و نيز از تَوَل نهى كردند.

و تول چيزى است كه زنان براى محبوب شدن نزد شوهران انجام مى دهد چون كهانت و مانند آن.»

و در روايت چهاردهم فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به زنى كه از ايشان پرسيد: «من شوهرى دارم و او با من تند و سخت است و من كارى كرده ام تا او را متمايل به خودم كنم. حضرت فرمود: اُفّ بر تو باد درياها را مكدّر كردى و گل را مكدّر نمودى و فرشتگان نيك و فرشتگان آسمان ها و زمين تو را لعنت مى كنند....»

و در روايت جعفريات مانند آن.

و در روايات باب بيست و نهم از باب هاى مباشرت با زنان چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

مى آيد:

در روايات باب چهل و سوم چيزى كه بر برخى از مقصود دلالت مى كند.

و در روايت هفتم از باب چهاردهم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله كه: «معصيت شوهران تان را در كارهاى خوب نكنيد، آيا پذيرفتيد؟ گفتند: آرى. پس از آن حضرت دست شان را از ظرف كوچك آب بيرون آوردند سپس به آنان گفتند: دست هاى تان را در آب فرو بريد.»

و در باب بيست و ششم چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد مراجعه كنيد.

و در روايت نهم از همين باب فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «هر زنى كه روسرى اش را در غير خانۀ شوهرش بيندازد حجاب خود را دزديده است.»

باب 38 جهاد زن، خوب شوهردارى

771-37170-(1) انس روايت كرده است كه: «پيامبر صلى الله عليه و آله داخل باغى كه براى انصار بود شد در آن باغ گوسفندى بود كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله سجده كرد ابوبكر گفت: من از اين گوسفند به سجده كردن بر شما سزاوارترم.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: شايسته نيست كه احدى براى احدى سجده كند و اگر اين سجده كردن براى كسى جايز بود من دستور مى دادم كه زن بر شوهر خويش سجده كند.»

ص: 525

772-37171-(2) الخصال 620: في حديث الأربعمائة عن عليّ عليه السلام قال جهاد المرأة حسن التبعّل.

الهداية 12: مرسلاً مثله.

773-37172-(3) مستدرك 246/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن عليّ عليه السلام انّه قال إنّ من جهاد المرأة حسن التبعّل زوجها.

774-37173-(4) الجعفريّات 67: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الحجّ جهاد كلّ ضعيف و جهاد المرأة حسن التبعّل.

و تقدّم في رواية سليمان (2) من باب (23) عدم جواز السجود لغير اللّه تعالى من أبواب السجود ج 5

قوله صلّى اللّه عليه و آله لو أمرت أحداً أن يسجد لأحد لأمرت المرأة أن تسجد لزوجها.

و في رواية عبد الرحمٰن و أبي بصير (3) مثله.

و في رواية موسى (9) من باب (13) انّ جهاد الكفّار فرض كفائىّ على الرّجال من أبواب جهاد العدوّ ج 16

قوله عليه السلام جهاد المرأة حسن التبعّل.

و في رواية الدعائم (3) من باب (29) و جوب تمكين المرأة زوجها من نفسها من أبواب مباشرة النساء (ج 25)

قوله صلّى اللّه عليه و آله لو كنت أمرت أحداً ان يسجد لأحد لأمرت المرأة ان تسجد لزوجها.

و يأتي في باب (48) و جوب الغيرة على الرّجال ما يدلّ على ذيل الباب. و في باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء من أبواب جملة من أحكام الرجال و النساء (ج 25) ما يناسب ذلك فلاحظ.

(39) باب ما ورد في قول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله للنساء هلكتنّ إلّا من شاء اللّه لأنكنّ تكثرن اللعن و تكفّرن العشير و انّ الناجى من الرجال قليل و من النساء أقلّ و أقلّ

775-37174-(1) كافى 515/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن أبيه عن محمّد بن سنان عن عمرو بن مسلم عن الثمالى عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الناجى من الرجال قليل و من النساء أقلّ و أقل قيل و لِمَ يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال لانّهنّ كافرات الغضب مؤمنات الرضا.

ص: 526

772-37171-(2) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «جهاد زن نيكو شوهردارى كردن است.»

773-37172-(3) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «خوب شوهردارى كردن زن از جهاد زن محسوب مى شود.»

774-37173-(4) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: حج، جهاد هر ناتوانى است و جهاد زن نيك شوهردارى كردن است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت دوم از باب بيست و سوم از باب هاى سجود فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «اگر احدى را به سجده بر احدى دستور مى دادم زن را مامور مى كردم كه بر شوهرش سجده كند.»

و در روايت سوم مانند آن و در روايت نهم از باب سيزدهم از باب هاى جهاد با دشمن فرموده معصوم عليه السلام كه: «جهاد زن خوب شوهردارى كردن است.»

و در روايت سوم از باب بيست و نهم از باب هاى مباشرت با زنان فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «اگر احدى را مأمور به سجده بر احدى مى كردم به زن دستور مى دادم كه براى شوهرش سجده كند.»

مى آيد:

در باب چهل و هشتم چيزى كه بر ذيل باب دلالت دارد و در باب بيست و ششم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان مناسب آن، ملاحظه كنيد.

باب 39 كم بودن زنان اهل نجات

775-37174-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: نجات يافتگان از مردان كمند و از زنان كمتر و كمترند. سؤال شد كه چرا اى رسول خدا؟ حضرت فرمود: چون زنان در هنگام خشم كافر و در وقت خشنودى مومنند.»

ص: 527

776-37175-(2) مستدرك 247/14: كتاب محمّد بن المثنّى بن القاسم الحضرمى عن جعفر بن محمّد بن شريح عن ذريح المحاربى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال مرّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله على نسوة قد قعدن له في الطريق فقال لهنّ هلكتنّ إلّا من شاء اللّه فقلن لِمَ يا رسول اللّه فقال انّكنّ تكثرن اللّعن و تكفّرن العشير(1).

(40) باب ما ورد في الإحسان إلى الزّوجة و اكرامها و رعاية حقوقها و عدم تضييعها و العفو عن ذنبها و حكم ضربها

777-37176-(1) فقيه 281/3: قال الصادق عليه السلام رحم اللّه عبداً أحسن فيما بينه و بين زوجته فانّ اللّه عزّ و جلّ قد ملّكه ناصيتها و جعله القيّم عليها.

778-37177-(2) و فيه قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله خيركم خيركم لنسائه و أنا خيركم لنسائى.

779-37178-(3) و فيه 362/3: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله خيركم خيركم لأهله و أنا خيركم لأهلى.

780-37179-(4) و فيه قال الصادق عليه السلام عيال الرجل أُسراؤه و أحبّ العباد إلى اللّه عزّ و جلّ أحسنهم صنعاً(2) إلى أُسرائه.

781-37180-(5) و فيه قال أبو الحسن موسى بن جعفر عليهما السلام عيال الرجل أُسراؤه فمن أنعم اللّه عليه نعمة فليوسّع على أُسرائه فان لم يفعل أوشك أن تزول تلك النعمة.

782-37181-(6) مستدرك 255/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال استوصوا بالنساء خيراً فانّهنّ عندكم عوان(3) لا يملكن لأنفسهنّ شيئاً و انّما اتّخذتموهنّ بأمانة اللّه و استحللتم فروجهنّ بكلمة اللّه و عنه صلّى اللّه عليه و آله قال خيركم خيركم لنسائكم و بناتكم.

783-37182-(7) مستدرك 253/14: الشيخ أبوالفتوح الرّازى في تفسيره عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال استوصوا بالنساء خيراً فانّهنّ عوان عندكم (أى اُسراء). العوالى 255/1: قال صلّى اللّه عليه و آله استوصوا (و ذكر نحوه).

ص: 528


1- . العشر خ العيش خ.
2- . صنيعاً خ.
3- . عوار خ.

776-37175-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله بر زنانى كه براى حضرت در راه نشسته بودند و گذشتند به آنان فرمودند: شما هلاك شده ايد جز آن كس كه خدا بخواهد. پرسيدند: چرا اى رسول خدا؟ حضرت فرمودند: چون شما زياد نفرين مى كنيد و نسبت به معاشر خود (شوهر) ناسپاسى مى كنيد.»

باب 40 وظايف مرد نسبت به همسرش

777-37176-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند رحمت كند بنده اى را كه رابطه اش را با همسرش نيكو كرده باشد چرا كه خداوند موى جلوى پيشانى آن زن را در اختيار اين مرد قرار داده [كنايه از اينكه اختيار زن را در دست مرد قرار داده] و او را قيّم بر زن قرار داده است.»

778-37177-(2) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بهترين شما كسى است كه براى زنانش بهترين باشد و من بهترين شما براى زنانم هستم.»

779-37178-(3) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بهترين شما كسى است كه براى خانواده اش بهترين باشد و من بهترين شما براى خانواده ام هستم.»

780-37179-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «اهل و عيال مرد اسيران اويند و محبوب ترين بندگان نزد خداوند عز و جل آن كسى است كه از همه بهتر با اسيرانش رفتار كند.»

781-37180-(5) امام موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود: «اهل و عيال مرد اسيران وى هستند بنابراين هركس كه خداوند به او نعمتى را داد بر اسيرانش گشايش دهد و اگر چنين نكند نزديك است كه آن نعمت از بين برود.»

782-37181-(6) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «سفارش نيك به زنان را پذيرا باشيد چرا كه آنان نزد شما ميان سال هستند (نه صغيرند و نه كبير) چيزى را براى خويش مالك نيستند (يعنى اختياردار نيستند) و شما هم آنان را بر پايۀ امانت الهى گرفته ايد و آميزش با آنان را با سخن خدا حلال كرده ايد و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: بهترين شما كسى است كه براى زنان تان و دختران تان بهترين باشد.»

783-37182-(7) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سفارش خوبى كردن با زنان را بپذيريد چرا كه آنان نزد شما عوان هستند يعنى اسيرند.»

ص: 529

784-37183-(8) الدعائم 254/2:193: عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى أن يشبع الرجل (نفسه 193) و يجيع أهله و قال كفى بالرجل(1) هلاكاً أن يضيّع من يعول (وكفى بالمرء إثماً أن يضيّع من يعول 254).

785-37184-(9) فقيه 362/3: قال الصادق عليه السلام ملعون ملعون من ضيّع من يعول.

786-37185-(10) فقيه 362/3: قال الصادق عليه السلام هُلْكٌ (2) بذوى المروءة أن يبيت الرجل عن منزله بالمصر الذي فيه أهله.

787-37186-(11) الغرر 84: قال عليه السلام النساء لحمٌ على وضمٍ (3) إلّا ما ذُبّ (4) عنه.

788-37187-(12) فقيه 32/1: و ما زال جبرئيل يوصينى بالمرأة حتّى ظننت أنّه لا ينبغي طلاقها.

789-37188-(13) العوالى 254/1: و قال صلّى اللّه عليه و آله ما زال جبرئيل يوصينى في أمر النساء حتّى ظننت انّه سيحرّم طلاقهنّ .

790-37189-(14) كافى 510/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله انّما المرئة لعبة فمن(5) اتّخذها فلا يضيّعها(6). مكارم الأخلاق 218: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله إنّما (و ذكر مثله). الجعفريات 91: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إنّما (و ذكر مثله).

791-37190-(15) الغرر 298: قال عليه السلام انّما المرأة لعبة فمن اتّخذها فليعظها(7).

792-37191-(16) كافى 509/5: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد بن سماعة عن غير و أحد عن أبان عن أبي مريم عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أ يضرب أحدكم المرأة ثمّ يظلّ معانقها.

793-37192-(17) كافى 511/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن عثمان بن عيسى عن فقيه 248/3: سماعة (بن مهران كا) عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال اتّقوا اللّه في الضعيفين

ص: 530


1- . بالمرء خ.
2- . الهُلك: أي الهلاكة.
3- . أي كلّ شيء يوضع عليه اللحم. اللسان الوضم خشبة الجزّار التي يقطع عليها اللحم يقال تركهم لحماً على وضم أي أوقع بهم فذلّلهم و أوجعهم المنجد.
4- . دُفع عنه و مُنع. اللسان.
5- . من خ.
6- . فليصنها مكارم الأخلاق فليصنعها الجعفريّات.
7- . فليغطّها ك.

784-37183-(8) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نهى كردند از اينكه مرد خودش سير باشد و اهلش را گرسنه بگذارد و حضرت فرمودند: همين براى هلاكت مرد بس است كه كسى را كه عهده دار اوست ضايع سازد و اين گناه مرد را بس است كه عائلۀ خود را ضايع كند.

785-37184-(9) امام صادق عليه السلام فرمود: «مورد لعن است! مورد لعن است! كسى كه عائلۀ تحت تكفّل خود را ضايع سازد.»

786-37185-(10) امام صادق عليه السلام فرمود: «براى صاحبان مروّت و مردانگى هلاكت است كه مرد در شهرى كه اهلش در آن شهر است دور از منزلش شب را سپرى سازد.»

787-37186-(11) امام عليه السلام فرمود: «زنان گوشتى هستند كه بر روى چوبى نهاده شده اند كه گوشت بر آن تكه تكه مى گردد مگر آن كه از آن دفاع شود.»

788-37187-(12) پيوسته جبرئيل مرا به زن سفارش مى كرد تا آنجا كه گمان بردم كه طلاق دادن زن شايسته نيست.

789-37188-(13) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «پيوسته جبرئيل درباره زنان به من سفارش مى كرد تا آنجا كه گمان كردم طلاق آنان حرام مى گردد.»

790-37189-(14) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: زن وسيلۀ تفريح و بازى و لذت است هركس او را گرفت ضايعش نسازد.»

791-37190-(15) زن وسيله بازى و خوشى است پس هركس او را گرفت او را نصيحت كند و در ادارۀ او كوتاهى نكند.

792-37191-(16) امام باقر عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: آيا فردى از شما زنش را مى زند و سپس با او هم آغوش مى گردد؟!»

793-37192-(17) امام صادق عليه السلام فرمود: «از خداوند دربارۀ دو ضعيف و ناتوان پروا كنيد منظور حضرت يتيم و زنان بود و زنان به مثابه عورت هستند كه بايد پوشيده داشته شوند.»

ص: 531

يعنى بذلك اليتيم و النساء (و انما هنّ عورة كا). الخصال 37: حدّثنا أحمد بن محمّد بن يحيى العطّار رضي اللّه عنه قال حدّثني أبى عن محمّد بن أحمد عن عليّ بن السندى عن عثمان بن عيسى عن سماعة عن أبي عبد اللّه عليه السلام (مثل ما في فقيه).

794-37193-(18) مستدرك 251/14: المولى سعيد المزيدى في تحفة الاخوان عن أمير المؤمنين عليّ عليه السلام قال انّ النّساء عند الرجال لا يملكن لأنفسهنّ ضرّاً و لا نفعاً و انّهنّ أمانة اللّه عندكم فلا تضارّوهنّ و لا تعضلوهنّ .

795-37194-(19) جامع الأخبار 447: قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله إنّي أتعجّب ممّن يضرب امرأئته و هو بالضّرب أولىٰ منها، لا تضربوا نساءكم بالخشب فإنّ فيه القصاص و لكن اضربوهنّ بالجوع و العرىٰ حتّى تربحوا في الدنيا و الآخرة.

796-37195-(20) العوالى 254/1: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أيّما رجلٍ ضرب امرأته فوق ثلاث اقامه اللّه يوم القيامة على رؤوس الخلائق فيفضحه فضيحةً ينظر إليه الأوّلون و الآخرون.

797-37196-(21) الدعائم 217/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى عن ضرب النساء في غير واجب.

798-37197-(22) فقيه 299/3: روى عمّار (بن موسى خ) الساباطىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال أكثر أهل الجنّة من المستضعفين النساء علم اللّه عزّ و جلّ ضعفهنّ فرحمهنّ .

799-37198-(23) كافى 52/7: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان عن صفوان بن يحيى عن عبدالرّحمن بن الحجّاج قال بعث الىّ أبوالحسن موسى عليه السلام بوصيّة أمير المؤمنين عليه السلام (و ساق الوصيّة) الى أن قال) اللّه اللّه في النساء و فيما ملكت أيمانكم فانّ آخر ما تكلّم به نبيّكم صلّى اللّه عليه و آله أن قال أوصيكم بالضعيفين النّساء و ما ملكت أيمانكم.

800-37199-(24) مستدرك 252/14: و في حديث الحولاء بالسند المتقدّم (فى باب (37) انّه يحرم على المرأة أن تسخط زوجها) قال فقالت الحولاء يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله هذا كلّه للرجل قال نعم قالت فما للنساء على الرجال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أخبرنى أخى جبرئيل و لم يزل يوصينى بالنساء حتّى ظننت أن لا يحلّ لزوجها أن يقول لها أفّ يا محمّد اتّقوا اللّه عزّ و جلّ في النساء

ص: 532

794-37193-(18) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «زنان نزد مردان مالك ضرر و نفعى براى خويش نيستند (يعنى اختيارى ندارند) و آنان امانت الهى نزد شما هستند به آنان آسيبى نرسانيد و آنان را در فشار قرار ندهيد.»

795-37194-(19) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «من در شگفتم از كسى كه همسرش را مى زند با اينكه خود به كتك خوردن سزاوارتر است زنان تان را با چوب نزنيد چرا كه در آن قصاص است ولى با گرسنگى و برهنگى آنان را بزنيد تا آنكه در دنيا و آخرت سود بريد.»

796-37195-(20) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر مردى كه همسرش را بيش از سه بار بزند خداوند او را در روز قيامت در برابر مردمان به پا مى دارد و او را چنان رسوا مى سازد كه پيشينيان و پسينيان به او مى نگرند.»

797-37196-(21) رسول خدا صلى الله عليه و آله از زدن زنان در موارد غير واجب نهى كردند.

798-37197-(22) امام صادق عليه السلام فرمود: «بيشتر مستضعفان بهشتى زنان هستند خداوند ضعف آنان را دانست لذا به آنان رحم كرد.»

799-37198-(23) عبدالرحمن بن حجّاج گويد: «امام هفتم عليه السلام وصيّت امير مؤمنان على عليه السلام را برايم فرستاد (و وصيت را آورده تا آنجا كه گويد: خدا را خدا را (در نظر گيريد) دربارۀ زنان و دربارۀ بردگان تان چرا كه آخرين سخنى كه پيامبرتان بدان تكلم كرد اين بود كه فرمود: شما را به دو ضعيف سفارش مى كنم زنان و بردگان تان.»

800-37199-(24) در حديث حولاء با سندى كه در باب سى و هفتم گذشت آمده است: «حولاء گفت: اى رسول خدا! اينها همه اش براى مرد است ؟ حضرت فرمود: آرى. حولاء گفت: پس براى زنان بر مردان چيست ؟ رسول خدا فرمود: برادرم جبرئيل به من خبر داد و پيوسته به من سفارش زنان را مى كرد تا آنجا كه گمان كردم كه براى شوهر زن حلال نيست كه به زن اُف (كمترين كلمه اى كه ابراز نفرت مى كند) بگويد. اى محمد! از خداوند عز و جل دربارۀ زنان پروا كنيد چرا كه زنان در برابر شما ميانه (نه كودك و نه بزرگ) هستند آنان را بر پايۀ امانات الهى گرفته ايد مادامى كه آميزش با آنان را با كلام خدا و مقرّر الهى از واجب و سنّت و شريعت پيامبر صلى الله عليه و آله حلال كرده باشيد همانا براى آنان بر شما حقّ واجبى است

ص: 533

فانّهنّ عوان(1) بين ايديكم أخذتموهنّ (2) على أمانات اللّه عزّ و جلّ ما(3) استحللتم من فروجهنّ بكلمة اللّه و كتابه من فريضة و سنّة و شريعة محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله فانّ لهنّ عليكم حقّاً واجباً لما استحللتم من أجسامهنّ و بما واصلتم من أبدانهنّ و يحملن أولادكم في أحشائهنّ حتّى أخذهنّ الطلق من ذلك فأشفقوا عليهنّ (وطمّنوهنّ خ) و طيّبوا قلوبهنّ حتّى يقفن معكم و لا تكرهوا النساء و لا تسخطوا بهنّ و لا تأخذوا ممّا أتيتموهنّ شيئاً إلّا برضاهنّ و اذنهنّ الخبر.

801-37200-(25) مستدرك 250/14: وفى حديث الحولاء بالسند المتقدّم (فى باب (37) انّه لا يجوز للمرأة أن تسخط زوجها) عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال فأىّ رجلٍ لطم امرأته لطمة أمر اللّه عزّ و جلّ مالك خازن النيران فيلطمه على حرّ وجهه سبعين لطمةً في نار جهنّم و أيّ رجلٍ منكم وضع يده على شعر امرأةٍ مسلمةٍ سمّر كفّه بمسامير من نار الخبر.

و تقدّم في مرسلة فقيه (1) من باب (19) ما ورد من الخطبة في العيدين من أبواب صلوة العيدين ج 7

قوله عليه السلام و أطيعوا اللّه فيما فرض اللّه عليكم من إقام الصلاة (الى أن قال عليه السلام) و الإحسان إلى نسائكم و ما ملكت ايمانكم.

و في رواية المجاشعى (8) من باب (1) حرمة تعطيل البيت عن الحجّ من أبواب و جوب الحجّ (ج 12)

قوله عليه السلام و أوصيكم بنسائكم و ما ملكت ايمانكم و لا يأخذنّكم في اللّه لومة لائم يكفكم اللّه من أرادكم و بغى عليكم و قولوا للناس حسناً كما أمركم اللّه عزّ و جلّ .

و في رواية أبى هريرة (21) من باب (23) ما ورد في ذمّ سوء الخلق من أبواب جهاد النفس (ج 17)

قوله صلّى اللّه عليه و آله خياركم خياركم لنسائهم.

و في رواية داود ابن سليمان (24) قوله صلّى اللّه عليه و آله أحسن الناس ايماناً أحسنهم خلقاً و ألطفهم بأهله و أنا ألطفكم بأهلى.

و في رواية العيون (26) قوله صلّى اللّه عليه و آله أقربكم منّى مجلساً يوم القيامة أحسنكم خلقاً و خيركم لاهله.

و في رواية أبى القاسم (29) قوله صلّى اللّه عليه و آله خياركم أخفضكم لأهله.

و في رواية موسى (41) قوله صلّى اللّه عليه و آله يا أمّ سلمة تخيّر أحسنهما خلقاً و خيرهما لأهله. و لاحظ ساير أحاديث الباب فانّ فيها ما يدلّ على فضل حسن الخلق.

ص: 534


1- . أعوان خ.
2- . اخدموهنّ خ.
3- . لما خ.

به دليل اينكه تن شان را بر خويش حلال مى سازيد و در برابر اينكه پيوسته همراه ابدان آنان هستيد و فرزندان شما را در درون خويش دارند تا آن كه درد زايمان آنان را بگيرد بنابراين به آنان محبت ورزيد و آنان را آرامش دهيد و دل هاى شان را شاد سازد تا با شما بمانند و آنان را مجبور نسازيد و به خشم شان نياوريد و از آنچه به آنان داده ايد چيزى را نگيريد مگر با رضايت و اذن آنان....»

801-37200-(25) در روايت حولاء با سندى كه در باب سى و هفتم گذشت از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «هر مردى كه سيلى به صورت همسرش بزند خداوند عز و جل به مالك، فرشتۀ آتش دستور مى دهد كه با دست آتشينش هفتاد سيلى در جهنم به او بزند و هر مردى از شما كه دستش را بر موى زن مسلمانى بگذارد خداوند دستش را با ميخ هايى از آتش ميخكوب مى سازد....»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب نوزدهم از باب هاى نماز عيدين فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از خداوند دربارۀ آنچه بر شما واجب كرده است اطاعت كنيد به پا داشتن نما... تا آنكه گويد: و نيكى به زنان و بردگان تان.»

و در روايت هشتم از باب يكم از باب هاى وجوب حج فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «شما را به زنان و بردگان تان توصيه مى كنم و نيز دربارۀ خدا، سرزنشِ سرزنش كننده در شما تأثير نگذارد، خداوند شما را در برابر هركس كه قصدتان كند و بخواهد به شما ستم نمايد كفايت مى كند و نيك با مردم سخن بگوييد آن گونه كه خداوند عز و جل به شما دستور داده است.»

و در روايت بيست و يكم از باب سى و سوم از باب هاى جهاد با نفس فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله كه:

«بهترين شما كسانى اند كه براى زنان شان بهترين باشند.»

و در روايت بيست و چهارم فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله كه: «بهترين مردم در ايمان بهترين آنان در اخلاق و مهربان ترين آنان با همسرش مى باشد و من مهربان ترين شما با همسرم هستم.»

و در روايت بيست و ششم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «بهترين شما از نظر اخلاق و بهترين شما براى خانواده اش، در روز قيامت از همۀ شما جايگاهش به من نزديك تر است.»

و در روايت بيست و نهم فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «بهترين شما افتاده ترين و نرم ترين شما در برابر خانواده اش مى باشد.»

و در روايت چهل و يكم فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله كه: «اى ام سلمه! آن زن آن كس را كه از دو شوهرش خوش خلق تر و براى خانواده اش بهتر بوده است را اختيار مى كند.»

ص: 535

و في رواية الصيقل (9) من باب (38) و جوب الصدق

قوله عليه السلام و من حسن برّه بأهله مدّ له في عمره.

و في رواية ثابت (1) من باب (56) الحقوق التي تجب مراعاتها (ج 17)

قوله عليه السلام و أمّا حقّ الزوجة فأن تعلم أنّ اللّه عزّ و جلّ جعلها لك سكناً و أنساً فتعلم أنّ ذلك نعمة من اللّه عزّ و جلّ عليك فتكرمها و ترفق بها و ان كان حقّك عليها أوجب فانّ لها عليك ان ترحمها لأنّها اسيرك و تطعمها و تكسوها و إذا جهلتْ عفوت عنها.

و في رواية تحف العقول (2) ما يقرب ذلك فلاحظ.

و في رواية الجعفريّات والدعائم (2) من باب (3) استحباب استسمان الدوابّ من أبواب أحكام الدوابّ (ج 21)

قوله عليه السلام من اتّخذ زوجة فليكرمها.

و في رواية جابر (5) من باب (7) جملة ممّا ينبغي اختياره من صفات النساء من أبواب التّزويج (ج 25)

قوله صلّى اللّه عليه و آله انّ من شرّ رجالكم الضّارب أهله و عبده.

و يأتي في باب (42) ما ورد في مداراة المرأة ما يناسب الباب فلاحظ.

و في رواية عقاب الاعمال (1) من باب (43) حرمة ايذاء كلّ من الزوجين الآخر

قوله صلّى اللّه عليه و آله و على الرجل مثل ذلك الوزر و العذاب إذا كان لها مؤذياً ظالماً. و لاحظ ساير أحاديث الباب.

و في رواية إسحاق (1) من باب (1) و جوب نفقة الزوجة من أبواب النفقات (ج 26)

قوله ما حقّ المرأة على زوجها الذي إذا فعله كان محسناً قال عليه السلام يشبعها و يكسوها و ان جهلت غفر لها.

و في نقل الفقيه نحوه.

و في رواية عمرو بن جبير (3) نحوه إلّا أنّ فيها و إذا أذنبت غفر لها.

و في رواية يونس (8) قوله أحسن إليها قلت و ما الاحسان إليها قال عليه السلام أشبع بطنها و اكس جثّتها و اغفر ذنبها. و لاحظ باب (4) و جوب نفقة الابوين و استحباب التوسعة على العيال من أبواب النفقات، (ج 26) و باب (1) انّ اللّه تعالى يبغض الطلاق من أبوابه (ج 27).

(41) باب ما ورد في أنّ المرأة لا تملّك من الأمر ما يجاوز نفسها و صيانتها أنعم لحالها و أدْرَم لجمالها

802-37201-(1) كافى 510/5: أبو عليّ الأشعريّ عن بعض أصحابنا عن جعفر بن عنبسة عن عباد بن زياد الأسدى عن عمرو ابن أبي المقدام عن أبي جعفر عليه السلام و أحمد بن محمّد

ص: 536

و ديگر روايات باب را بنگريد چرا كه در آنها رواياتى است كه بر فضيلت حسن خلق دلالت دارد.

و در روايت نهم از باب سى و هشتم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «هركس به خانواده اش خوب نيكى كند در عمرش فزونى مى شود.»

و در روايت يكم از باب پنجاه و ششم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «امّا حق همسرت اين است كه بدانى خداوند عز و جل او را براى تو آرامش و انس قرار داده و بدانى كه اين نعمتى است از خداوند عز و جل بر تو، او را اكرام كنى و با او رفيق باشى و گرچه حق تو بر او واجب تر است ولى او هم بر تو حقى دارد كه به او رحم كنى چرا كه وى اسير توست و او را اطعام كنى و بپوشانى و چون نادانى كند از او درگذرى.»

و در روايت دوم به چيزى نزديك به اين بنگريد.

و در روايت دوم از باب سوم از باب هاى احكام حيوانات فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «هركس زنى گرفت بايد او را اكرام نمايد.»

و در روايت پنجم از باب هفتم از باب هاى ازدواج فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله كه: «از بدترين مردان تان كسى است كه خانواده اش و برده اش را مى زند.»

مى آيد:

در باب چهل و دوم مناسب اين باب بنگريد.

و در روايت يكم از باب چهل و سوم فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «و بر مرد مشابه همان گناه و عذاب است اگر زنش را آزار دهد وبه او ستم كند.»

و بنگريد به ديگر روايات اين باب.

و در روايت يكم از باب يكم از باب هاى نفقات اين گفته كه: «حق زن بر شوهرش چيست، همان حقّى كه اگر شوهر به جا آورد نيكوكار محسوب مى گردد؟ حضرت فرمود: او را سير سازد و بپوشاند و اگر زن نادانى كرد او را ببخشد.»

و در روايت فقيه مانند آن.

و در روايت سوم مانند آن تنها در آن آمده كه: «چون گناه كند او را ببخشد.»

و در روايت هشتم اين گفته كه: «به زن نيكى كن ؟ پرسيدم: نيكى كردن به زن چيست ؟

حضرت فرمود: شكمش را سير كن و بر تنش لباس بپوشان و گناهش را ببخش.»

و بنگريد به باب چهارم از باب هاى نفقات و باب يكم از باب هاى طلاق و اقسام آن.

باب 41 قلمروى اختيارات زن

802-37201-(1) امير المؤمنين عليه السلام در نامه اى به امام حسن عليه السلام نوشت: «بيش از توان زن كار بر دوش او قرار نده كه اين، حال او را خوش تر و دل او را آسوده تر و زيبايى او را بادوام تر مى كند چه اينكه زن گل

ص: 537

العاصميّ عمّن حدّثه عن معلّى بن محمّد البصرى عن عليّ بن حسّان عن عبد الرحمن بن كثير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال في رسالة أمير المؤمنين عليه السلام إلى الحسن عليه السلام لا تملّك المرأة من الأمر ما يجاوز نفسها فانّ ذلك أنعم لحالها، و أرخى لبالها، و أدوم لجمالها، فانّ المرأة ريحانة(1) و ليست بقهرمانة(2) و لا تَعْدُ بكرامتها نفسها، و اغضض بصرها بسترك و اكففها بحجابك، و لا تطمعها أن تشفع لغيرها فيميل عليك(3) من شفعت له عليك معها، و استبق من نفسك بقيّة فانّ إمساكك نفسك عنهنّ و هنّ يرين أنّك ذو اقتدارٍ خير من أن يرين منك حالاً على انكسار. كافى 510/5: أحمد بن محمّد بن سعيد عن جعفر بن محمّد الحسنى عن عليّ بن عبدك عن الحسن بن ظريف بن ناصح عن الحسين بن علوان عن سعد بن طريف عن الأصبغ بن نباته عن أمير المؤمنين عليه السلام مثله إلّا أنّه قال كتب أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه بهذه الرسالة الى ابنه محمّد (رضوان اللّه عليه).

تتتتتتتتتتتتتتت

803-372202-(2) نهج البلاغة 930/2: من وصيّة له عليه السلام للحسن بن عليّ عليهما السلام من الوالد الفان (إلى أن قال) و لا تملّك المرأة من أمرها ما جاوز نفسها فانّ المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة، و لا تعد بكرامتها نفسها و لا تطمعها في أن تشفع بغيرها.

804-37203-(3) مستدرك 251/14: السيّد عليّ بن طاووس في كتاب كشف المحجّة نقلاً عن رسائل الكليني بإسناده الى جعفر بن عنبسة عن عباد بن زياد الأسدى عن عمرو ابن أبى المقدام عن أبي جعفر عليه السلام انّه قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام في و صيتّه الى الحسن عليه السلام و لا تملّك المرأة من الأمر ما جاوز نفسها فانّ ذلك أنعم لحالها و أرخى لبالها و أدوم لجمالها، فانّ المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة، و لا تعد بكرامتها نفسها و لا تعاطيها أن تشفع لغيرها فيميل من شفعت له عليك معها و لا تطل الخلوة مع النساء فيمللنك و تملّهنّ و استبقِ من نفسك بقيّةً ، فانّ إمساكك عنهنّ و هنّ يرين انّك ذو اقتدارٍ خير من ان يعثرن منك على انكسار الخبر.

ص: 538


1- . الريحانة طاقة الريحان الريحان: كلّ نبات طيّب الرائحة.
2- . أي المسيطر الحفيظ على من تحت يده.
3- . و الظاهر انّ كلمة (عليك) زائدة و لذا ليست في نسخة الوسائل و في رواية ابى المقدام الآتى في الذيل.

است و پهلوان نيست و بيش از ظرفيتش نيز او را مورد تكريم قرار نده - كه اين خود نيز پيامدهاى ناگوارى دارد - و با پوشاندن او ديده اش را از ديدن نامحرم ببند و با مستور كردنش او را از تماس با نامحرم بازدار و او را به طمع مينداز كه براى ديگرى پيش تو شفاعت كند كه موجب مى شود كسى كه شفاعت او را كرد همراه با او به تو روى مى آورد و در امور جنسى هميشه مقدارى از قوه جنسى ات را نگاه دار چه اينكه اگر تو از آميزش با آنان خود را نگاه دارى ولى آنها بدانند تو توان آميزش دارى بهتر از اين است كه تو را از نظر جنسى ناتوان ببينند.»

803-37202-(2) حضرت على عليه السلام در ضمن وصاياى خويش به فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: «از پدرى كه در آستانه فناست... تا آنكه فرمود: كارى را كه بيرون از توان زن است به دستش نسپار كه زن گل بهارى است لطيف و آسيب پذير نه پهلوان. مبادا در گراميداشت وى از حد بگذرانى تا او را به طمع افكنى و به ميانجى ديگرى وادار گردانى.»

804-37203-(3) عمرو ابن أبى مقدام از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه حضرت على عليه السلام در ضمن سفارش هاى خود به امام حسن عليه السلام فرمود: «بيش از توان زن كار بر دوش او قرار نده كه اين، حال او را خوش تر، دل او را آسوده تر و زيبايى او را بادوام تر مى كند چه اينكه زن گل است و پهلوان نيست و بيش از ظرفيتش نيز او را مورد تكريم قرار نده و با پوشاندن او ديده اش را از ديدن نامحرم ببند و با مستور كردنش او را از تماس با نامحرم بازدار و او را به طمع مينداز كه براى ديگرى پيش تو شفاعت كند كه موجب مى شود كسى كه شفاعت او را كرد همراه با او به تو روى مى آورد. خلوت كردن با زنان را طولانى نكن كه آنها از تو ملول مى شوند و تو هم از آنان دلسرد مى شوى و در امور جنسى هميشه مقدارى از قوه جنسى ات را نگاه دار چه اينكه اگر تو از آميزش با آنان خود را نگه دارى ولى آنها بدانند تو توان آميزش دارى بهتر از اين است كه بر ناتوانى تو از نظر جنسى مطلع شوند.»

ص: 539

805-37204-(4) فقيه 362/3: قال أمير المؤمنين عليه السلام في وصيّةٍ لابنه محمّد ابن الحنفيّة يا بنىّ إذا قويت فاقو على طاعة اللّه، و إذا ضعفت فأضعف عن معصية اللّه عزّ و جلّ ، و إن استطعت أن لا تملّك المرأة من أمرها ما جاوز نفسها فافعل، فانّه أدوم(1) لجمالها و أرخى لبالها، و أحسن لحالها، فانّ المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة، فدارِها على كلّ حال، و أحسن الصحبة لها ليصفو عيشك.

806-37205-(5) الغرر 454: قال عليه السلام صيانة المرأة أنعم لحالها و أدوم لجمالها.

(42) باب ما ورد في مداراة المرأة و الجواري فانّ مثل المرأة مثل الضلع المعوج أن ترك انتفع به و ان أقيم كسر

807-37206-(1) كافى 513/5: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان عن إسحاق بن عمّار عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: انّما مثل المرأة مثل الضلع المعوج ان تركته انتفعت به و إن أقمته كسرته، و في حديثٍ أخر استمتعت به.

808-37207-(2) كافى 513/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن أبان الأحمر عن محمّد الواسطى قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام انّ إبراهيم عليه السلام شكا إلى اللّه عزّ و جلّ ما يلقى من سوء خلق سارة فأوحى اللّه تعالى إليه انّما مثل المرأة مثل الضلع المعوج ان أقمته كسرته و إن تركته استمتعت به إصبر عليها.

809-37208-(3) تفسير القمّيّ 60/1: حدّثني أبى عن النضر بن سويد عن هشام عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال انّ إبراهيم عليه السلام كان نازلاً في بادية الشام، فلمّا ولد له من هاجر إسماعيل اغتمّت سارة من ذلك غمّاً شديداً لأنّه لم يكن له منها ولد كانت تؤذى إبراهيم في هاجر و تغمّه فشكا إبراهيم ذلك إلى اللّه عزّ و جلّ فأوحى اللّه إليه انّما مثل المرأة مثل الضلع العوجاء إن تركتها استمتعتها و إن أقمتها كسرتها. الخبر.

ص: 540


1- . أكرم خ.

805-37204-(4) امير المؤمنين عليه السلام در وصيّتى كه به فرزندش محمد بن حنفيّه داشت فرمود: «اى فرزندم! اگر مى خواهى قدرتمند شوى بر طاعت خدا قوى شو و اگر مى خواهى ناتوان باشى از انجام معصيت خداوند عز و جل ناتوان باش و اگر بتوانى كه بيش از خودش به زن اختيار ندهى چنين كن چرا كه آن زيبايى زن را پايدارتر و فكر او را آسوده تر و حالش را بهتر مى سازد، چرا كه زن گلى است و كارگر نيست و در هر حال با او مدارا كن و با او خوب همراهى كن تا زندگى ات صفا گيرد.»

806-37205-(5) امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «حفظ زن با حال او سازگارتر است و زيبايى اش را پايدارتر مى سازد.»

باب 42 مدارا كردن با زن

807-37206-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: مَثَل زن مَثَل دندۀ كج است اگر رهايش كنى بدان بهره مند گردى ولى اگر راستش كنى آن را مى شكنى و در روايت ديگرى به جاى «انتفعت به» آمده است «استمتعت به» (كه هر دو از نظر معنا تقريباً يكى است).»

808-37207-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «حضرت ابراهيم عليه السلام به خداوند عز و جل از بداخلاقى ساره شكوه كرد خداوند متعال به وى وحى كرد كه مَثَل زن مَثَل دندۀ كج است اگر راستش كنى او را مى شكنى و اگر رهايش سازى از آن بهره مى برى، بر او صبر و شكيبايى كن.»

809-37208-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «حضرت ابراهيم عليه السلام در بيابان شام زندگى مى كرد. چون از هاجر، اسماعيل به دنيا آمد ساره از اين جهت به شدّت غمگين شد چرا كه ابراهيم از ساره فرزندى نداشت.

ساره ابراهيم را در مورد هاجر آزار مى داد و او را غمگين مى ساخت. ابراهيم از اين جريان به خداوند عز و جل شكايت كرد. خداوند به وى وحى كرد كه مَثَل زن مَثَل دندۀ كج است اگر رهايش كنى از آن بهره مى برى ولى اگر بخواهى كه راستش كنى آن را مى شكنى....»

ص: 541

810-37209-(1) مستدرك 252/14: المولى سعيد المزيدى في كتاب تحفة الاخوان عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال المرأة ضلع مكسور فاجبروه، و قال صلّى اللّه عليه و آله المرأة نهرمانة(2) و ليست بقهرمانة.

811-37210-(5) فقيه 279/3: سأل إسحاق بن عمّار أبا عبد اللّه عليه السلام عن حقّ المرأة على زوجها قال يشبع بطنها و يكسو جثّتها(3)، و ان جهلت غفر لها.

812-37211-(6) انّ إبراهيم خليل الرحمن عليه السلام شكا إلى اللّه عزّ و جلّ : (من خ) خُلق سارة، فأوحى اللّه عزّ و جلّ اليه انّ مثل المرأة مثل الضلع ان أقمته انكسر و إن تركته استمتعت به قلت من قال هذا، فغضب ثمّ قال هذا و اللّه قول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله.

813-37212-(7) و قال أبو عبد اللّه عليه السلام كانت لأبى عليه السلام امرأة و كانت تؤذيه فكان يغفر لها.

814-37213-(8) مستدرك 251/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن عليّ عليه السلام أنّه قال إن النّساء لا عهد لهنّ و لا رويّة و لا يبعدن من الأخلاق الدنيّة، صالحتهنّ طالحة، و طالحتهنّ فاجرة إلّا المعصومات فانهنّ مفقودات، ان و كلت اليهنّ من أمرٍ ضاع، و ان استودعتهنّ من أمرٍ ذاع، فكن منهنّ كالمجتاز، و احفظ نفسك بالاحتراز، فانّهنّ اليوم لك و غداً عليك.

815-37214-(9) فقيه 9/4: (بالاسناد المتقدّم في باب كراهة سؤر الفار (ج 2) في حديث مناهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عن عليّ عليه السلام) قال ألا و من صبر على خلق امرأةٍ سيّئة الخلق و احتسب في ذلك الأجر أعطاه اللّه ثواب الشاكرين.

816-37215-(10) كافى 555/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن يونس بن يعقوب عن سعيدة قالت بعثني أبوالحسن عليه السلام الى امرأة من آل زبير لأنظر إليها أراد أن يتزوّجها، فلمّا دخلت عليها حدّثتنى هنيئةً ثمّ قالت أدنى المصباح، فأدنيته لها، قالت سعيدة فنظرت إليها و كان مع سعيدة غيرها فقالت أرضيتنّ قال فتزوّجها أبوالحسن عليه السلام فكانت عنده حتّى مات عنها، فلمّا بلغ ذلك جواريه جعلن يأخذن بأردانه(4) و ثيابه و هو ساكت يضحك و لا يقول لهنّ شيئاً فذكر أنّه(4) أنّه قال ما شيء مثل الحرائر.

ص: 542


1- . بلغه أنّه خ.
2- . كذا في الأصل و لا يبعد أن يكون صحيحه ريحانة كما في بعض الروايات.
3- . يشبعها و يكسوها خ.
4- . بلحيته خ.

810-37209-(4) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «زن دندۀ شكسته است آن را شكسته بندى كنيد (يعنى با آن مدارا كنيد) و حضرت فرمودند: زن گُلِ [بوستان] است نه قهرمان ميدان.»

811-37210-(5) اسحاق بن عمّار از امام صادق عليه السلام دربارۀ حقّ زن بر همسرش پرسيد حضرت فرمود:

«شكمش را سير مى سازد و بر تنش لباس مى پوشاند و اگر نادانى كرد او را مى بخشد.»

812-37211-(6) ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام از خلق و خوى ساره به خداوند عز و جل شكايت كرد. خداوند به او وحى كرد كه: «مَثَل زن مَثَل دندۀ سينه است اگر بخواهى راستش كنى مى شكند ولى اگر رهايش كنى از آن بهره مى برى.

گفتم: چه كسى اين را گفت ؟ حضرت خشم كرد و سپس فرمود: اين به خدا سوگند فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله است.»

813-37212-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «پدرم زنى داشت و آن زن پدرم را آزار مى داد ولى پدرم او را مى بخشيد.»

814-37213-(8) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «زنان به عهد خويش وفا نمى كنند و در كارها فكر نمى كنند و از اخلاق پست دور نيستند خوب شان بد است و بدشان فاجر است مگر زنانى كه پاك و محفوظ مانده باشند كه آنان نيز نايابند، اگر كارى را به آنان واگذارى از بين مى رود و اگر چيزى را به آنان به امانت بسپارى شايع مى گردد بنابراين تو در ارتباط با زنان چون كسى باش كه از كنار آنها مى گذرد و خويش را با دورى كردن از آنها نگاه دار چرا كه آنان امروز با تو هستند و فردا عليه تواند.»

815-37214-(9) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آگاه باشيد هركس كه بر اخلاق زنى بداخلاق صبر نمايد و اين كار را به حساب پاداش الهى انجام دهد خداوند پاداش سپاسگزاران را به وى عطا كند.»

816-37215-(10) يونس بن يعقوب از سعيدة نقل مى كند كه گفت: «امام كاظم عليه السلام مرا فرستاد تا زنى از آل زبير را كه حضرت تصميم داشت با او ازدواج كند. نگاه كنم. وقتى پيش او رفتم او مختصرى با من سخن گفت، سپس به من گفت: چراغ را نزديك آور و من چراغ را به او نزديك كردم. سعيدة گفت: پس من به او نگاه كردم - البته شخص ديگرى غير از سعيده نيز در آنجا حضور داشت - پس آن زن گفت: آيا پسنديديد و پس از آن امام كاظم عليه السلام با او ازدواج كرد و همچنان با او زندگى مى كرد تا اينكه حضرت از دنيا رفت. وقتى خبر ازدواج امام عليه السلام با آن زن به گوش كنيزان حضرت رسيد، پيرامون حضرت را گرفتند و هر يك گوشه اى از لباس او را گرفته بود و حضرت هم سكوت كرده و مى خنديد و چيزى به آنها نمى گفت. نقل شده است كه حضرت فرمود: هيچ چيزى مانند زنان آزاد نيست.»

ص: 543

817-37216-(11) مستدرك 255/14: القطب الراونديّ في لبّ اللباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال خلقت المرأة من ضلع أعوج إن أقمتها كسرتها، و إن استمتعت بها استمتعت بها و فيها عوج.

818-37217-(12) مستدرك 306/14: القطب الراونديّ في لبّ اللباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال ما تركت بعدى فتنة أضرّ على الرجال من النساء.

و تقدم في رواية أبي بصير (22) من باب (66) مدح الصبر من أبواب جهاد النفس (ج 18) قوله عليه السلام انّى لأصبر من غلامى هذا و من أهلى على ما هو أمرّ من الحنظل انّه من صبر نال بصبره درجة الصائم القائم إلخ.

و في مرسلة الصدوق (4) من الباب المتقدّم قوله عليه السلام فدارها على كلّ حال و أحسن الصحبة لها ليصفوا عيشك.

و يأتي في مرسلة فقيه (8) من باب (45) ما ورد في اتّقاء النّساء قوله عليه السلام فداروهنّ على كلّ حال و أحسنوا لهنّ المقال لعلهنّ يحسنّ الفعال.

(43) باب حرمة ايذاء كلّ من الزوجين الآخر

819-37218-(1) عقاب الأعمال 335: بالاسناد المتقدّم في باب عيادة المريض (ج 3) عن أبي هريرة و ابن عبّاس قالا خطبنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله (إلى أن قال) قال صلّى اللّه عليه و آله و من كانت له امرأة تؤذيه لم يقبل اللّه صلاتها و لا حسنةً من عملها حتّى تعينه و ترضيه، و ان صامت الدهر و قامت الليل و أعتقت الرقاب و أنفقت الأموال في سبيل اللّه و كانت أوّل من يرد النار ثمّ قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و على الرجل مثل ذلك الوزر و العذاب إذا كان لها مؤذياً ظالماً (الى أن قال) 339: ومن صبر على سوء خُلق امرأته و احتسبه أعطاه اللّه تعالى بكلّ يومٍ و ليلةٍ يصبر عليها من الثواب ما أعطى أيّوب عليه السلام على بلائه و كان عليها من الوزر في كلّ يومٍ و ليلةٍ مثل رمل عالج(1)، فان ماتت قبل أن تعينه و قبل أن يرضى عنها حشرت يوم القيامة منكوسةً مع المنافقين في الدرك الأسفل من النار، و من كانت له امرأة لم توافقه و لم تصبر على ما رزقه اللّه تعالى و شقّت عليه و حمّلته ما لم يقدر عليه لم يقبل اللّه منها حسنةً تتّقى بها حرّ النار و غضب اللّه عليها ما دامت كذلك.

ص: 544


1- . أي ما تراكم من الرمل و دخل بعضه في بعض. اللسان ج 2، ص 337.

817-37216-(11) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «زن از دنده اى كج آفريده شده است اگر راستش كنى آن را مى شكنى و اگر از او بهره مند گردى با كجى اى كه دارد از او بهره مند مى شوى.»

818-37217-(12) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «من پس از خودم فتنه اى كه ضررش از ضرر زنان بر مردان بيشتر باشد به جا نمى گذارم.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت بيست و دوم از باب شصت و ششم از باب هاى جهاد با نفس فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «من در رابطه با اين غلامم و خانواده ام بر چيزى تلخ تر از هندوانۀ ابوجهل صبر مى كنم هركس كه صبر كند با صبرش به درجۀ روزه دار شب زنده دار... نائل مى شود.»

و در روايت چهارم از باب پيشين فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «در هر حال با زنت مدارا كن و با او خوش رفتار باش تا زندگى ات صفا گيرد.»

مى آيد:

در روايت هشتم از باب چهل و پنجم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «با آنان در هر حال مدارا كن و گفتارت را با آنان نيكو ساز شايد كه آنان نيك رفتار شوند.»

باب 43 حرمت آزاررسانى هريك از زن و شوهر به يكديگر

819-37218-(1) ابوهريره و ابن عبّاس گويند: «رسول خدا صلى الله عليه و آله... فرمود: هركس زنى داشته باشد كه زن او را آزار دهد خداوند نماز آن زن و كار نيكى كه انجام دهد را نمى پذيرد مگر اينكه او را كمك كند و او را از خويش راضى سازد گرچه زن تمام روزگار را روزه بدارد و شب را به عبادت به پا دارد و انسان هايى را در راه خدا آزاد سازد و اموالى را در راه خدا انفاق كند و اين زن نخستين كسى است كه به آتش درمى آيد.

سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: و مشابه همين گناه و عذاب براى مرد است اگر مرد زن را آزار دهد و به او ستم كند... تا آنجا كه گويد: و هركس بر بدخلقى زنش صبر نمايد و به حساب خدا بگذارد خداوند در برابر هر روز و شب كه بر اين زن صبر مى كند ثوابى كه به ايّوب عليه السلام براى بلايش داد به او مى دهد و بر زن در هر روز و شب به مانند ريگ هاى متراكم گناه خواهد بود و اگر زن پيش از آن كه به مرد كمك كند و پيش از آنكه مرد از او راضى شود بميرد در روز قيامت وارونه همراه منافقان در پايين ترين درجۀ آتش خواهد بود.

و هر كس كه زنى داشته باشد كه با او سازگارى نكند و بر آنچه خداوند به مرد روزى داده است صبر نورزد و بر مرد سخت بگيرد و مرد را وادار به كارى كه بر آن توان ندارد بنمايد خداوند از آن زن كار نيكى را كه زن به وسيله آن از آتش جهنم خويش را حفظ كند نمى پذيرد و خداوند بر زن مادامى كه چنين است خشم مى گيرد.»

ص: 545

820-37219-(1) مستدرك 248/14: كتاب محمّد بن المثنّى الحضرمى عن جعفر بن محمّد بن شريح عن ذريح المحاربى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال أتى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في ليلة ثلاثون امرأة كلّهنّ تشكو زوجها فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أما انّ أولئك ليسوا من خياركم.

821-37220-(2) العوالى 255/1: قال صلّى اللّه عليه و آله الرجل راعٍ (3) على أهل بيته و كل راع مسؤول عن رعيّته و المرأة راعية على مال زوجها و مسؤولة عنه.

822-37221-(4) المناقب 106/2: الباقر عليه السلام في خبر أنّه رجع عليّ عليه السلام الى داره في وقت القيظ(2) فإذا امرأة قائمة تقول انّ زوجى ظلمنى و أخافنى و تعدّى عليّ و حلف ليضربنى فقال عليه السلام يا أمة اللّه، اصبرى حتّى يبرد النهار ثمّ أذهب معك إن شاء اللّه فقالت يشتدّ غضبه و حرده(3) عليّ ، فطأطأ(4) رأسه ثمّ رفعه و هو يقول لا و اللّه أو يؤخذ للمظلوم حقّه غير متعتعٍ (5)، أين منزلكِ فمضى الى بابه (فوقف ك) فقال السلام عليكم فخرج شابّ فقال عليّ عليه السلام يا عبد اللّه، إتق اللّه فانّك قد أخفتها و أخرجتها فقال الفتىٰ و ما أنت و ذاك و اللّه لأحرّقنّها(6) لكلامك فقال أمير المؤمنين عليه السلام آمرك بالمعروف و أنّهاك عن المنكر تستقبلنى بالمنكر و تنكر المعروف قال فأقبل الناس من الطرق يقولون سلام عليكم يا أمير المؤمنين فسقط الرجل في يديه فقال يا أمير المؤمنين أقلنى عثرتى فواللّه لاكوننّ (7) لها أرضاً تطأنى فأغمد عليّ عليه السلام سيفه و قال يا أمة اللّه اُدخلى منزلكِ و لا تُلجئى زوجكِ إلى مثل هذا و شبهه.

و تقدّم في رواية يونس (32) من باب (12) ما ورد في جملة من الخصال المحرّمة من أبواب جهاد النفس (ج 16) قوله عليه السلام ملعونة ملعونة امرأة تؤذى زوجها أو تغمه و سعيدة سعيدة امرأة تكرم زوجها و لا تؤذيه و تطيعه في جميع أحواله. و في باب (117) تحريم ايذاء المؤمن و تحزينه و اهانته من أبواب العشرة (ج 20) و باب (29) و جوب تمكين المرأة زوجها من أبواب مباشرة النساء (ج 25) و باب (37) انّه يحرم على المرأة أن تسخط زوجها و باب (40) الاحسان الى الزوجة ما يناسب الباب.

ص: 546


1- . القيظ: شدة الحرّ صميم الصيف.
2- . الحرد: الغيظ.
3- . أي الوالى و الحافظ. مجمع.
4- . أي خفضه.
5- . أي من غير أن يصيبه أذى يقلقه و يزعجه. اللسان ج 8، ص 35.
6- . لأحرقها ك.
7- . لأكون ك.

820-37219-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «در يك شب سى زن نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و همگى از شوهران شان شكايت داشتند رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آگاه باشيد كه اينان (مردان اين زنان) از خوبان شما نيستند.»

821-37220-(3) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «مرد نگهبان خانوادۀ خويش است و هر نگهبانى مسئول رعيت خويش است و نيز زن، نگهبان مال شوهرش مى باشد و نيز او مسئول مال شوهر است.»

822-37221-(4) در روايتى امام باقر عليه السلام فرمود: «امير مؤمنان على عليه السلام در شدّت گرما به خانه اش بازگشت. با زنى برخورد كرد كه مى گفت: شوهرم به من ستم كرده و مرا ترسانيده و به من تعدّى نموده و سوگند ياد كرده كه مرا مى زند. حضرت فرمود: اى كنيز خدا! شكيبا باش تا روز خنك شود من با تو انشاءالله مى آيم. زن گفت: خشم و غيظ شوهرم بر من سخت تر مى گردد در اين هنگام امير مؤمنان عليه السلام سرش را پايين انداخت و آنگاه سر را بلند كرد در حالى كه مى گفت: به خدا سوگند مگر اينكه حق مظلوم بدون اينكه آزارى ببيند گرفته شود (بعد فرمود:) منزلت كجاست و به در منزل رفت و ايستاد و گفت:

سلام بر شما، جوانى بيرون آمد. امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: اى بندۀ خدا از خداوند پروا كن تو اين زن را ترسانده و از خانه بيرون كرده اى. جوان گفت: به شما چه ربطى دارد. به خدا سوگند به خاطر سخن تو او را مى سوزانم. امير مؤمنان عليه السلام فرمود: من تو را به كار نيك دستور مى دهم و از كار زشت باز مى دارم چرا كه با زشتى با من برخورد مى كنى و كار نيك مرا زشت مى شمارى ؟!

امام باقر عليه السلام فرمود: مردم از راه رسيدند و مى گفتند: اى امير المؤمنين عليه السلام بر شما آن مرد منفعل شد و گفت: اى امير مؤمنان لغزش مرا ببخشيد به خدا سوگند من براى زنم چون زمين افتاده اى مى شوم كه او مرا پايمال كند. در اينجا امير المؤمنين عليه السلام شمشيرش را غلاف كرد و فرمود: اى كنيز خدا به منزلت برو و شوهرت را به چنين كارهايى وادار مساز.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت سى و دوم از باب دوازدهم از باب هاى جهاد با نفس فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«ملعون است! ملعون است! زنى كه همسرش را آزار دهد يا او را مغموم سازد و نيكبخت است! نيكبخت است! زنى كه شوهرش را اكرام كند و او را آزار ندهد و در همه حالات از او اطاعت كند.»

و در باب صد و هفدهم از باب هاى معاشرت و باب بيست و نهم از باب هاى مباشرت با زنان و باب سى و هفتم و چهلم چيزى كه مناسب اين باب است.

ص: 547

و يأتي في باب (26) جملة ممّا يحرم على النساء من أبواب جملة من أحكام الرجال و النساء الاجانب (ج 25) ما يناسب ذلك.

(44) باب حكم من أطاع امرأته في الذهاب الى الحمّامات و العُرُسات و العيدات و النائحات و لبس الثّياب الرّقاق

823-37222-(1) الدعائم 216/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال من أطاع امرأته في أربع خصال كبّه اللّه على وجهه في النار فقيل و ما تلك الطاعة يا أمير المؤمنين فقال تطلب إليه أن تذهب الى العُرُسات و الى النياحات و الى العيادات و الى الحمّامات.

و تقدّم في باب (8) كراهة الإذن للحليلة في غير الضرورة في الذهاب الى الحمّام من أبوابه (ج 21) ما يدلّ على ذلك فراجع. و لاحظ الباب التالى. و يأتي في رواية الدعائم (9) من باب (26) جملة ممّا يحرم على النساء من أبواب جملة من أحكام الرجال و النساء الأجانب (ج 25)

قوله و نهى صلّى اللّه عليه و آله أن يدخلن الحمّامات إلّا من عذر.

و في رواية جابر (12) قوله صلّى اللّه عليه و آله و لا يجوز للمرأة ان تدخل الحمّام فانّ ذلك محرّم عليها.

(45) باب ما ورد في اتّقاء النساء و ترك طاعتهنّ و مشاورتهنّ إلّا بقصد المخالفة و الوثوق بهنّ و تدبيرهنّ أمر العيال

824-37223-(1) كافى 516/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ذكر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله النساء فقال اعصوهنّ في المعروف قبل أن يأمرنكم بالمنكر، و تعوّذوا باللّه من شرارهنّ و كونوا من خيارهنّ على حذر.

825-37224-(2) كافى 517/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن أبيه عمّن ذكره عن الحسين بن المختار عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام في كلام له، اتّقوا شرار النساء و كونوا من خيارهنّ على حذر و ان أمرنكم بالمعروف فخالفوهنّ كيلا يطمعن منكم

ص: 548

مى آيد:

در باب بيست و ششم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى مناسب اين باب.

باب 44 حكم اطاعت شوهر از زوجه در بعضى از خصلت ها

823-37222-(1) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «هركس كه از همسرش در مورد چهار خصلت اطاعت كند خداوند او را به رو در آتش مى اندازد سؤال شد: اى امير المؤمنين آن اطاعت چيست ؟ حضرت فرمود: از مرد مى خواهد تا به عروسى ها، عزاها، عيادت ها و حمام ها برود.»

ارجاعات

گذشت:

در باب هشتم از باب هاى حمّام چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد مراجعه كنيد و به باب بعد بنگريد.

مى آيد:

در روايت نهم از باب بيست و ششم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى اين گفته كه: «پيامبر صلى الله عليه و آله از اينكه زنان بدون عذر به حمام ها درآيند نهى فرمودند.»

و در روايت دوازدهم فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «براى زن جايز نيست كه به حمام برود اين بر زن حرام است.»

باب 45 مشورت كردن با زنان و سپردن ادارۀ منزل به آنها

824-37223-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از زنان ياد كرد و فرمود: درخواسته هاى خوب از گفتۀ زنان سرپيچى كنيد پيش از آن كه شما را به بدى فرمان دهند و به خدا پناه بريد از زنان بد و در برابر زنان خوب نيز هوشيار باشيد.»

825-37224-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: خويشتن را از زنان بد حفظ كنيد و از نيكان آنان برحذر باشيد و اگر شما را به نيكى فرمان دادند با آنان مخالفت كنيد تا در شما نسبت به كارهاى بد طمع نورزند.»

ص: 549

في المنكر. الاختصاص 226: عن محمّد بن الحسن(1) عن محمّد بن سنان عن بعض رجاله عن أبي الجارود يرفعه قال قال أمير المؤمنين عليه السلام (فى حديث) و اتّقوا شرار النساء (و ذكر نحوه).

826-37225-(3) كافى 517/5: محمّد بن يحيى عن محمّد بن الحسين عن عمرو بن عثمان عن المطّلب بن زياد رفعه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال تعوّذوا باللّه من طالحات نسائكم و كونوا من خيارهنّ على حذرٍ و لا تطيعوهنّ في المعروف فيأمرنكم بالمنكر.

827-37226-(4) نهج البلاغة 170: معاشر الناس انّ النساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، فأمّا نقصان إيمانهنّ فقعودهنّ عن الصلاة و الصيام في أيّام حيضهنّ ، و أما نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتين كشهادة الرجل الواحد، و أمّا نقصان حظوظهنّ فمواريثهنّ على الإنصاف من مواريث الرجال، فاتّقوا شرار النساء و كونوا من خيارهنّ على حذر و لا تطيعوهنّ في المعروف حتّى لا يطمعن في المنكر.

828-37227-(5) كنز الفوائد 177: من كلام أمير المؤمنين عليه السلام في ذكر النساء (الى أن قال) قال لا تطلعوا(2) النساء على حال و لا تأمنوهنّ على مال و لا تثقوا بهنّ في الفعال فانّهنّ لا عهد لهنّ عند عاهدهنّ و لا ورع لهنّ عند حاجتهنّ و لا دين لهنّ عند شهوتهنّ يحفظن الشرّ و ينسين الخير فالطفوا لهنّ على كلّ حال لعلّهنّ يحسنّ الفعال.

829-37228-(6) كافى 518/5: على عن أبيه عن عمرو بن عثمان عن بعض أصحابه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال استعيذوا باللّه من شرار نسائكم، و كونوا من خيارهنّ على حذر و لا تطيعوهنّ في المعروف فيدعونكم الى المنكر و قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله النساء لا يشاورن في النجوى و لا يطعن في ذوى القربى انّ المرأة إذا أسنّت ذهب خير شطريها و بقى شرّهما، و ذلك أنّه يعقم رحمها و يسوء خلقها و يحتدّ لسانها، و انّ الرجل إذا أسنّ ذهب شرّ شطريه و بقى خيرهما، و ذلك أنّه يؤوب عقله و يستحكم رأيه و يحسن خلقه.

830-37229-(7) كافى 518/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسين بن سيف عن إسحاق بن عمّار رفعه قال فقيه 299/3: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إذا أراد الحرب دعا نساءه فاستشارهنّ ثمّ خالفهنّ .

ص: 550


1- . الحسين ك.
2- . لا تطيعوا خ ك.

826-37225-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «به خدا پناه بريد از زنان بدكردار و از زنان خوب نيز بر حذر باشيد و در خوبى ها از آنان پيروى نكنيد كه شما را به بدى فرمان خواهند داد.»

827-37226-(4) اى گروه مردمان! زنان، ايمانى ناقص، بهره اى ناقص و عقلى ناقص دارند اما نقص ايمان آنان اين است كه در ايام حيض شان نماز نمى خوانند و روزه نمى گيرند و اما نقص عقل شان اين است كه شهادت دو زن معادل شهادت يك مرد است و اما نقص بهره هاى شان اين است كه ارث آنان نيمى از ارث مردان است.

بنابراين از زنان بد پروا كنيد و از نيكان شان نيز برحذر باشيد و از آنان در كار خوب اطاعت نكنيد تا به انجام كار بد طمع نورزند.»

828-37227-(5) حضرت امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «زنان را بر احوال خود آگاه نسازيد و آنان را بر مالى امين نشماريد (مالى را به آنان نسپاريد) و در كارها به آنان اعتماد نكنيد چرا كه آنان به كسى كه به آنان پيمانى ببندد وفادار نيستند و به هنگام نيازشان پرهيزكارى ندارند و در زمان شهوت شان دين ندارند بدى را به خاطر مى سپارند و خوبى را از ياد مى برند ولى در هر حال با آنان ملاطفت كنيد شايد كه كارهاى شان را نيكو سازند.»

829-37228-(6) امام صادق عليه السلام فرمود: «از زنان بد به خدا پناه بريد و نسبت به خوبان شان نيز هوشيار باشيد و از آنان در كارهاى پسنديده اطاعت نكنيد چرا كه شما را به كارهاى زشت دعوت مى كنند.»

حضرت فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: با زنان در امور سرّى مشورت مى شود و از آنان در مورد خويشاوندان اطاعت نمى شود.

زن زمانى كه پير شود از دو جزءش بهترين آن از بين مى رود و بدترين آن مى ماند. به اين شكل كه رحمش عقيم و اخلاقش بد و زبانش تند مى شود ولى مرد زمانى كه پير شود از دو جزءش بدترين آن از بين مى رود و بهترين آن مى ماند به اين شكل كه عقلش باز مى گردد و نظرش محكم و خلقش نيكو مى شود.»

830-37229-(7) پيوسته رسول خدا صلى الله عليه و آله به هنگامى كه قصد جنگ داشت زنانش را مى خواست و با آنان مشورت مى كرد و پس از آن با آنان مخالفت مى نمود.

ص: 551

831-37230-(8) فقيه 361/3: شكا رجل من أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام نساءه فقام عليه السلام خطيباً فقال معاشر النّاس لا تطيعوا النساء على حالٍ ، و لا تأمنوهنّ على مالٍ ، و لا تذروهنّ يدبّرن أمر العيال، فانّهنّ ان تركن و ما أردن أوردن المهالك، و عدون أمر المالك، فانّا وجدناهنّ لا ورع لهنّ عند حاجتهنّ ، و لا صبر لهنّ عند شهوتهنّ ، البذخ(1) لهنّ لازم و إن كبرن، و العُجب لهنّ لاحق و إن عجزن، لا يشكرن الكثير إذا منعن القليل، ينسين الخير و يحفظن الشرّ، يتهافتن(2) بالبهتان، و يتمادين(3) في الطغيان، و يتصدّين للشيطان، فداروهنّ على كلّ حالٍ ، و أحسنوا لهنّ المقال لعلّهنّ يحسنّ الفعال. أمالي الصدوق 172: حدّثنا عليّ بن أحمد بن عبد اللّه بن أحمد ابن أبي عبد اللّه البرقي رحمه اللّه قال حدّثنا أبى عن جدّه أحمد ابن أبي عبد اللّه عن أبيه عن محمّد ابن أبي عمير عن غير و أحد عن الصادق جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام قال شكا رجل (و ذكر مثله). العلل 513: مثله سنداً و نحوه متناً إلّا أنّه زاد فيه بعد قوله (وإن عجزن) يكون رضاهنّ في فروجهنّ .

832-37231-(9) الجعفريّات 231: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله حسن الملكة يمن، و سوء الخلق شُوّم، و طاعة المرأة ندامة، و الصدقة تدفع عن ميتة السوء.

833-37232-(10) الغرر 362: قال عليه السلام ثلاث لا يستودعنّ سرّاً المرأة و النّمّام و الأحمق.

834-37233-(11) 363: وقال عليه السلام ثلاثة مهلكات طاعة النساء، و طاعة الغضب، و طاعة الشهوة.

835-37234-(12) 469: وقال عليه السلام طاعة النساء غاية الجهل.

836-37235-(13) الدعائم 352/2: عن عليّ بن الحسين و محمّد بن عليّ عليهما السلام أنّهما ذكرا وصيّة عليّ صلوات اللّه عليه فقالا أوصى الى ابنه الحسن عليه السلام (الى أن قال) و إيّاكم و تصديق النساء فانّهنّ أخرجن أباكم من الجنّة، و صيّرنه إلى نَصَب الدنيا(4).

837-37236-(14) المناقب 17/4: و دخل الغاضرى عليه (يعنى الحسن عليه السلام) فقال انّى عصيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال بئس ما عملت، كيف قال قال صلّى اللّه عليه و آله لا يفلح قومٍ ملّكت عليهم امرأة

ص: 552


1- . التبرّج خ. البذخ: الكبر و الافتخار.
2- . تهافت على الشيء: تساقط و تتابع و أكثر استعماله في الشرّ.
3- . تمادى فلان في غيّه: إذا لجّ فيه و أطال مدى غيّه أي غايته.
4- . النصب: التعب.

831-37230-(8) مردى از ياران امير المؤمنين عليه السلام از زنان خويش گلايه كرد. حضرت براى سخنرانى ايستاد و فرمود: «اى مردم! در هيچ حالى از زنان اطاعت نكنيد و آنان را براى نگهدارى اموال امين نگيريد و نگذاريد آنان به تدبير امور افراد تحت تكفّل شان بپردازند چنانكه اگر آنان را به اختيار خودشان بگذاريد در مهلكه ها مى روند و از دستور صاحب اختيار خودشان تجاوز مى كنند.

ما زنان را اين چنين يافتيم كه به هنگام نيازشان پرهيزكارى ندارند و در زمان شهوت صبر و شكيب ندارند كبر و فخرفروشى گرچه بزرگ هم شوند از زنان جدا نمى شود و خودبينى - گرچه پير شوند - به آنان مى رسد.

سپاس از كار بسيارى كه حق شان شده است نمى كنند و اگر از چيز كمى منع شوند، خوبى را از ياد مى برند و بدى را به خاطر دارند، پيوسته بهتان مى زنند و بر طغيان و سركشى اصرار و استمرار دارند و به شيطان توجه مى كنند.

بنابراين در هر حال با آنان مدارا كنيد و گفتارتان را براى شان نيكو سازيد شايد كارهاى شان را نيكو كند.»

832-37231-(9) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: خوبى صفت نفسانى بركت است و بدى خلق شوم است و اطاعت از زن پشيمانى است و صدقه جلوى مردن بد را مى گيرد.»

833-37232-(10) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «سه نفرند كه سرّى به امانت نزد آنان گذاشته نمى شود: زن، سخن چين و احمق.»

834-37233-(11) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «سه چيز نابود كننده است: 1. اطاعت از زنان 2. اطاعت از خشم 3.

اطاعت از شهوت.»

835-37234-(12) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «اطاعت از زنان نهايت نادانى است.»

836-37235-(13) امام سجّاد على بن حسين عليه السلام و محمد بن على وصيّت امير المؤمنين على عليه السلام را ذكر كردند.

فرمودند: «امير المؤمنين على عليه السلام به فرزندشان امام حسن مجتبى عليه السلام وصيت كردند:... و مبادا كه از زنان بپذيريد چرا كه آنان پدر شما (آدم) را از بهشت بيرون كردند و به دست رنج و محنت دنيا سپردند.»

837-37236-(14) غاضرى بر امام حسن مجتبى عليه السلام وارد شد و گفت: «من از دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله سرپيچى كردم. حضرت فرمود: بدكارى كرده اى، چگونه از دستور رسول خدا سرپيچى كرده اى ؟ آن شخص گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: رستگار نمى شود قومى كه زنى مالك اختيارشان شده باشد و من همسرم را مالك اختيار خودم ساختم و او به من دستور داد تا برده اى خريدارى كنم من آن برده را خريدم و آن برده از دست من فرار كرد.

ص: 553

و قد ملّكت عليّ امرأتى و أمرتنى أن أشترى عبداً، فاشتريته فأبق منّى فقال عليه السلام اختر أحد ثلاثة، إن شئت فثمن عبدٍ فقال ها هنا و لا تتجاوز، قد اخترت فأعطاه ذلك.

838-37237-(15) كافى 517/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله طاعة المرأة ندامة.

839-37238-(16) فقيه 247/3: عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال أغلب الأعداء للمؤمن زوجة السوء.

840-37239-(17) و قال عليه السلام لو لا النّساء لعبد اللّه حقّاً حقّاً.

841-37240-(18) كافى 517/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن أبيه رفعه الى أبى جعفر عليه السلام قال ذكر عند أبى جعفر عليه السلام النساء فقال لا تشاوروهنّ في النجوىٰ و لا تطيعوهنّ في ذى قرابةٍ .

842-37241-(19) كافى 517/5: (عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه معلّق)(1) عن أبي عبد اللّه الجامورانى عن الحسن بن عليّ ابن أبي حمزة عن صندل (مندل خ ل) عن ابن مسكان عن سليمان بن خالد قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول إيّاكم و مشاورة النساء فانّ فيهنّ الضعف و الوهن و العجز.

843-37242-(20) جامع الأحاديث 89: حدّثنا هارون بن موسى قال حدّثنا محمّد بن عليّ بن معمّر الكوفيّ عن محمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب عن عليّ بن اسباط عن ابن فضّال عن الصادق عن أبيه عن آبائه عليهم السلام عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال شاوروا النساء و خالفوهنّ فانّ (فى خ) خلافهنّ بركة.

844-37243-(21) كافى 515/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد البرقي عن أبي عليّ الواسطى رفعه الى أبى جعفر عليه السلام قال انّ المرأة إذا كبرت ذهب خير شطريها و بقى شرّهما ذهب جمالها و عقم رحمها و احتدّ لسانها.

ص: 554


1- . أورد تلك الرواية في الكافي بعد رواية محمّد بن يحيى و لكن نقلها الوسائل عن العِدّة التي تكون قبل رواية محمّد بن يحيى.

حضرت فرمود: يكى از اين سه چيز را برگزين اگر مى خواهى پول برده را بدهم. آن شخص گفت:

همين و از اين پيشنهاد در نگذر من همين را برگزيدم. حضرت پول برده را به وى دادند.»

838-37237-(15) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: اطاعت از زنان پشيمانى است.»

839-37238-(16) امام صادق عليه السلام فرمود: «چيره ترين دشمن براى مؤمن همسر بد است.»

840-37239-(17) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر زنان نبودند خداوند به طور شايسته پرستش مى شد.»

841-37240-(18) نزد امام باقر عليه السلام از زنان گفتگو شد. حضرت فرمود: «در امور سرّى با آنان مشورت نكنيد و در مورد خويشاوندان از آنان اطاعت نكنيد.»

842-37241-(19) سليمان بن خالد گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: از مشورت با زنان پرهيز كنيد چرا كه در آنان ضعف، سستى و ناتوانى است.»

843-37242-(20) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «با زنان مشورت كنيد و برخلاف نظرشان عمل كنيد چرا كه بركت در مخالفت با زنان است.»

844-37243-(21) امام باقر عليه السلام فرمود: «زن زمانى كه پير مى شود از دو جزءش، بهترين آن از مى رود و بدترين آن مى ماند، زيبايى اش از بين مى رود و رحمش عقيم مى گردد و زبانش تيز و تندتر مى شود.»

ص: 555

845-37244-(22) فقيه 298/3: روى جابر عن أبي جعفر عليه السلام أنّه قال في النساء، لا تشاوروهنّ في النجوىٰ و لا تطيعوهنّ في ذى قرابة، انّ المرأة إذا كبرت ذهب خير شطريها و بقى شرّهما، ذهب جمالها، و احتدّ لسانها، و عقم رحمها، و إنّ الرجل إذا كبر ذهب شرّ شطريه، و بقى خيرهما، ثبت عقله و استحكم رأيه و قلّ جهله.

846-37245-(23) كافى 518/5: (عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه معلّق) عن يعقوب بن يزيد عن رجل من أصحابنا يكنّى أبا عبد اللّه رفعه الى أبي عبد اللّه عليه السلام قال فقيه 299/3: قال أمير المؤمنين عليه السلام(1) في خلاف النّساء(2) البركة.

847-37246-(21) كافى 518/5: وبهذا الاسناد قال فقيه 299/3: قال أمير المؤمنين(3) صلوات اللّه عليه كلّ امرىٍ تدبّره امرأة فهو ملعون.

و تقدّم في رواية محمّد بن عليّ (12) من باب (32) حكم تمكين الصبيان من المساجد من أبوابها (ج 4)

قوله صلّى اللّه عليه و آله إذا عملت امّتى خمس عشرة خصلة حلّ بها البلاء (الى أن قال) و اطاع الرّجل زوجته إلخ فلاحظ.

و في رواية معاوية بن عضلة (37) من باب (12) ما و رد في جملة من الخصال المحرّمة من أبواب جهاد النفس (ج 16)

قوله انا ذريب بن ثملا وصىّ العبد الصالح عيسى بن مريم عليهما السلام (إلى أن قال) و إيّاكم و خصالاً تظهر في أُمّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله فان ظهرت فالهَرَب الهَرَب لَيقوم أحدكم على نار جهنّم حتّى تطفأ عنه خير له من البقاء في ذلك الزمان (إلى أن قال) و ركب نساؤكم السروج و صار مستشار أُموركم نساؤكم و خصيانكم و أطاع الرجل امرأته إلخ.

و في رواية ابن سبرة (35) من هذا الباب قوله عليه السلام و لكن لذلك (أى لخروج الدجّال) علامات و امارات (إلى أن قال) و باعوا الدّين بالدّنيا و استعملوا السفهاء و شاوروا النّساء.

و في رواية ابن عبّاس (12) من هذا الباب قوله عليه السلام من اشراط القيامة اضاعة الصلوات (الى ان قال) و تتأمّر النساء و تشاور الإماء

و قوله عليه السلام يا سلمان فعندها تكون أمارة النساء و مشاورة الإماء.

ص: 556


1- . قال على 7 فقيه.
2- . في خلافهنّ فقيه.
3- . قال عليّ 7 فقيه.

845-37244-(22) جابر از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه حضرت دربارۀ زنان فرمودند: «با آنان در امور سرّى مشورت نكنيد و در مورد خويشاوندان از آنان اطاعت نكنيد زن زمانى كه پير مى شود از دو جزءش، بهترين آن از بين مى رود و بدترين آن مى ماند، زيبايى اش از بين مى رود و زبانش تيز و رحمش عقيم مى گردد ولى مرد چون پير شد از دو جزءش، بدترين آن از بين مى رود و بهترين آن مى ماند عقلش ثبات پيدا مى كند و نظرش استحكام مى يابد و نادانى اش كم مى شود.»

846-37245-(23) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «در مخالفت با زنان بركت است.»

847-37246-(24) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «هر مردى كه تدبير او با زنى باشد او ملعون (از رحمت خدا به دور) است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت دوازدهم از باب سى و دوم از باب هاى مساجد فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «زمانى كه امت من پانزده كار را انجام دهد بلا بر او نازل شود... تا آن كه گويد: و مرد از همسرش اطاعت كند...» ملاحظه كنيد.

و در روايت سى و هفتم از باب دوازدهم از باب هاى جهاد نفس اين گفته كه: «من ذريب بن ثملا وصى بندۀ صالح يعنى عيسى بن مريم هستم... تا آن كه گويد: بپرهيزد از خصلت هايى كه در ميان امّت حضرت محمد صلى الله عليه و آله نمودار مى گردد اگر آن خصلت ها آشكار شد پس بايد كه فرار كرد، فرار كرد اينكه فردى از شما بر روى آتش جهنم قرار گيرد تا آن كه آتش خاموش شود براى او بهتر از اين است كه در آن زمان بماند... تا آن كه گويد: و زنان شما بر زين ها سوار مى شوند و طرف مشورت شما در كارهاى تان زنان تان و خواجگان مى شوند و مرد از زنش اطاعت مى كند....»

و در روايت سى و پنجم از همين باب فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «ولى براى آن (منظور(1) خروج دجّال است) نشانه ها و اماراتى است... تا آن كه گويد: و دين را به دنيا مى فروشند و كم خردان را به كار مى گيرند و با زنان مشورت مى كنند.»

و در روايت دوازدهم از همين باب فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از نشانه هاى قيامت ضايع سازى نمازها است... تا آن كه گويد: و زنان حكومت را مى گيرند (به حكومت مى رسند) و با كنيزكان مشورت مى شود و فرموده امام معصوم عليه السلام كه: اى سلمان در آن هنگام حكومت زنان و مشورت كردن با كنيزكان مى شود.»

ص: 557


1- . در متن كتاب آمده: «الى الخروج الدجال» ولى ظاهراً صحيح اين است: «اى لخروج الدجال» همانگونه كه در ترجمه آورده ايم.

و في رواية أبى المجبّر (30) من باب (8) اظهار الكراهة لأهل المعاصى من أبواب الأمر بالمعروف (ج 18)

قوله صلّى اللّه عليه و آله أربع مفسدة للقلوب الخلوة بالنساء و الأخذ برأيهنّ .

و في رواية أبى الجارود (3) من باب (62) أنّ من و ضع نفسه مواضع التهمة فلا يلومنّ من أساء به الظنّ من أبواب العِشرة (ج 20)

قوله عليه السلام اتّقوا شرار النساء و كونوا من خيارهنّ على حذرٍ، إن أمرنَكم بالمعروف فخالفوهنّ حتّى لا يطعمن في المنكر.

و في رواية فقيه (1) من باب (76) ما ورد من النهى عن مشاورة النساء

قوله صلّى اللّه عليه و آله ليس على النساء جمعة (إلى أن قال) و لا تستشار و طاعة المرأة ندامة.

و في رواية جابر (2)

قوله صلّى اللّه عليه و آله ليس على النساء أذان (إلى أن قال) و لا تستشار.

و في رواية نهج البلاغة (3) قوله صلّى اللّه عليه و آله و ايّاك و مشاورة النساء فانّ رأيهنّ إلى أفن(1) و عزمهنّ إلى وهن. و لاحظ باب (41) ما ورد في أنّ المرأة لا تملّك من الأمر ما يجاوز نفسها من أبواب مباشرة النِّساء (ج 25) و باب (42) ما ورد في مداراة المرأة و الجواري و الباب المتقدّم فانّ فيها ما يناسب المقام.

و يأتي في رواية عبد الرحمان (9) من الباب التّالى

قوله عليه السلام ايّاك و مشاورة النساء فانّ رأيهنّ إلى الأفن و عزمهنّ إلى الوهن.

(46) باب استحباب تحصين المرأة في البيت و عدم دخول أحد من الرجال عليها و انّ اللّه تعالى جعل شهوة النساء أكثر من شهوة الرجال

848-37247-(1) كافى 337/5: محمّد بن يحيى عن عبد اللّه بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن أبان بن عثمان عن عبدالرحمان بن سيّابة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: انّ اللّه خلق حوّاء من آدم فهمة النساء الرجال فحصّنوهنّ في البيوت.

849-37248-(2) كافى 337/5: (محمّد بن يحيى عن عبد اللّه بن محمّد عن عليّ بن الحكم معلّق) عن أبان عن الواسطى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: انّ اللّه خلق آدم عليه السلام من الماء و الطين فهمّة ابن آدم في الماء و الطين و خلق حوّاء من آدم فهمّة النساء في الرجال فحصّنوهنّ في البيوت.

ص: 558


1- . الأفْن: النقص و الأَفَن بالتحريك: ضعف الرّأى. اللسان.

و در روايت سى ام از باب هشتم از باب هاى امر به معروف فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «چهار چيز دل ها را فاسد مى سازد: خلوت با زنان و گرفتن نظر آنان.»

و در روايت سوم از باب شصت و دوم از باب هاى معاشرت فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از زنان بد پرهيز كنيد و نسبت به خوبان شان نيز هوشيار باشيد اگر دستور كار خوبى را به شما دادند با آنان مخالفت كنيد تا آن كه در مورد كار بد به شما طمع و اميدى پيدا نكنند.»

و در روايت يكم از باب هفتاد و ششم از باب هاى معاشرت فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «بر زنان نماز جمعه نيست... تا آن كه گويد: و با زنان مشورت نمى شود و اطاعت از زن پشيمانى است.»

و در روايت دوم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «بر زنان اذان نيست... تا آن كه گويد: و با آنان مشورت نمى شود.»

و در روايت سوم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «بپرهيز از مشورت با زنان چرا كه نظر آنان رو به ضعف است و تصميم آنان به سستى مى گرايد.»

و بنگر به باب چهل و يكم و چهل و دوم و نيز باب پيشين چرا كه در اين باب ها رواياتى مناسب با اين مقام وجود دارد.

مى آيد:

در روايت نهم از باب بعدى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «بپرهيز از مشاوره با زنان چرا كه نظر آنان رو به ضعف و تصميم آنان رو به سستى است.»

باب 46 استحباب استقرار زن در خانه و شهوت زنان

848-37247-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند حوّاء را از حضرت آدم آفريد بنابراين همت زنان در مردان است در نتيجه آنان را در خانه ها حفظ كنيد.»

849-37248-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «بى ترديد خداوند متعال آدم را از آب و گل آفريد در نتيجه خواست و مطلوب پسران آدم در قلمرو آب و گل است و حوّاء را از آدم پديد آورد پس مطلوب و خواست زنان در مردان است آنان را در خانه ها حفظ كنيد.»

ص: 559

850-37249-(1) العلل 498: أبى رحمه اللّه قال: حدّثنا سعد بن عبد اللّه عن محمّد بن الحسين ابن أبي الخطاب عن محمّد بن يحيى الخزّاز عن غياث ابن(2) أبى إبراهيم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال انّ المرأة خلقت من الرجل و انّما همّتها من(3) الرّجال فاحبسوا نساءكم و انّ الرجل خلق من الأرض و انّما همّته في الأرض.

851-37250-(4) كافى 337/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن أبيه عن وهب عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام خلق الرجال من الأرض، و انّما همّهم في الأرض، و خلقت المرأة من الرجال و انّما همّها في الرجال احبسوا نساءكم يا معاشر الرجال.

852-37251-(5) كافى 337/5: عليّ بن محمّد عن ابن جمهور عن أبيه رفعه قال قال أمير المؤمنين عليه السلام في بعض كلامه: انّ السباع همّها بطونها، و انّ النساء همّهنّ الرجال.

853-37252-(6) كافى 535/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله النساء عىّ و عورة فاستروا العورات(3) بالبيوت و استروا العىّ بالسكوت. فقيه 247/3: قال عليه السلام انّما النساء (و ذكر مثله). أمالي الطوسيّ 662:

بالاسناد المتقدّم في باب (3) كيفيّة التعزية من أبواب التعزية (ج 3) عن هشام بن سالم عن أبى عبداللّه عليه السلام (مثل ما في كا). أمالي الطوسيّ 584: حدّثنا الشيخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ بن الحسن الطوسيّ قال أخبرنا جماعة عن أبي المفضّل قال حدّثنا أبو عبداللّه جعفر بن محمّد بن جعفر الحسنى قال حدّثنا موسى بن عبد اللّه بن موسى الحسنى عن جدّه موسى ابن عبد اللّه عن أبيه عبد اللّه بن الحسن و عمّيه إبراهيم و الحسن ابني الحسن عن اُمّهم فاطمة بنت الحسين عن ابيها عن جدّها عليّ بن أبي طالب عليه السلام عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله: (نحوه).

854-37253-(7) الدعائم 214/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال اتّقوا اللّه في النّساء فإنّهنّ عىّ (4) و عورة، و انّكم(5) استحللتموهنّ بأمانة اللّه، و هنّ عندكم عوان(6)، فداووا عيّهنّ بالسكوت و واروا عوراتهنّ بالبيوت.

ص: 560


1- . العورة فقيه.
2- . غياث بن إبراهيم خ.
3- . في خ.
4- . العىّ : الكالّ العاجز.
5- . و أنتم خ.
6- . و في الحديث اتّقوا اللّه في النساء فإنّهنّ عندكم عوان أي أسرىٰ أو كالأَسرىٰ ، واحدة العوانى عانية و هي الأسيرة. قال ابن سيّدة و العوانى النساء لأنّهن يظلمن فلا ينتصرن. اللسان.

850-37249-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «زن از مرد آفريده شده است و خواست او در مردان است پس زنان تان را حبس كنيد و مرد از زمين آفريده شده و تنها خواست و مطلوب او در زمين است.»

851-37250-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: مردها از زمين آفريده شده اند و تنها آرمان و خواست شان در زمين است و زنان از مردان آفريده شده اند و تنها گرايش و خواست شان به مردان است. اى مردان زنان تان را در خانه نگاه داريد.»

852-37251-(5) امير المؤمنين عليه السلام در بخشى از سخن خويش فرمودند: «بى ترديد مطلوب و خواست درندگان در شكم هاى شان است و بى شك آرمان زنان مردانند.»

853-37252-(6) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: زنان از بيان منظور خويش ناتوان و جلوه گاه جنسى و شايسته پوشش و عفافند پس جلوه هاى جنسى آنان را با خانه ها و ناتوانى آنان را با سكوت بپوشانيد.»

854-37253-(7) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «در مورد زنان از خداوند پروا كنيد چرا كه زنان در بيان منظور خويش ناتوان و جلوه گاه جنسى و شايستۀ پوشش هستند و شما به امانت الهى آنان را بر خويش حلال ساخته ايد و آنان نزد شما اسيرند پس ناتوانى آنان را با سكوت مداوا كنيد و جلوه هاى جنسى آنان را با خانه ها بپوشانيد.»

ص: 561

855-37254-(8) الجعفريّات 94: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله النّساء عورة فاحبسوهنّ في البيوت و استعينوا عليهنّ بالعرى. مستدرك 182/14: و رواه السيّد فضل اللّه الراونديّ في نوادره بإسناده عنه صلّى اللّه عليه و آله مثله.

856-37255-(9) كافى 337/5: أبو عبد اللّه الأشعريّ عن بعض أصحابنا عن جعفر بن عنبسة عن عبادة(1) بن زياد عن عمرو ابن أبي المقدام عن أبي جعفر عليه السلام و أحمد بن محمّد العاصميّ عمّن حدّثه عن معلّى بن محمّد عن عليّ بن حسان عن عبد الرحمان بن كثير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام في رسالته إلى الحسن عليه السلام إيّاك و مشاورة النّساء، فانّ رأيهنّ إلى الأفْن(2)، و عزمهنّ إلى الوهن، و اكفف عليهنّ من أبصارهنّ بحجابك إيّاهنّ ، فانّ شدّة الحجاب خير لك و لهنّ من الارتياب، و ليس خروجهنّ بأشدّ من دخول من لا تثق به(3) عليهنّ ، فانّ استطعت أن لا يعرفن غيرك من الرّجال فافعل. مستدرك 183/14: السيّد عليّ بن طاووس في كشف المحجّة نقلاً من رسائل الكليني بإسناده إلى جعفر بن عنبسة عن عباد بن زياد الأسدى(4) عن عمرو ابن أبي المقدام عن أبي جعفر عليه السلام أنّه قال قال أمير المؤمنين عليه السلام في رسالته إلى ابنه الحسن عليه السلام إيّاك و مشاورة النّساء (و ذكر مثله).

857-37256-(10) كافى 338/5: أحمد بن محمّد بن سعيد عن جعفر بن محمّد الحسيني عن عليّ ابن عبدك عن الحسن بن ظريف بن ناصح عن الحسين بن علوان عن سعد بن طريف عن الأصبغ بن نباتة عن أمير المؤمنين عليه السلام مثله إلّا أنّه قال كتب بهذه الرسالة أمير المؤمنين عليه السلام إلى ابنه محمّد [ابن الحنفيّة]. وسائل 65/20: و رواه الصدوق بإسناده إلى وصيّة أمير المؤمنين عليه السلام لولده محمّد بن الحنفيّة مثله.

858-37257-(11) كشف الغمّة 466/1: روى عن عليّ عليه السلام قال كنّا عند رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال أخبرونى أىّ شيءٍ خير للنساء؟ فعيينا بذلك كلّنا حتّى تفرّقنا، فرجعت إلى فاطمة عليها السلام، فأخبرتها الّذى قال لنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ليس أحد منّا علمه و لا عرفه، فقالت و لكنىّ أعرفه، خير للنساء أن لا يرين الرّجال و لا يراهنّ الرّجال، فرجعت إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقلت يا رسول اللّه سألتنا

ص: 562


1- . عن عباد خ.
2- . أي النقص.
3- . لا يوثق به ك.
4- . البصري خ.

855-37254-(8) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: زنان جلوه گاه جنسى و شايستۀ پوشش هستند پس آنان را در خانه ها حفظ كنيد و با نداشتن لباس بر آنان مدد گيريد. (بى لباس باشند تا بيرون نروند).»

856-37255-(9) امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام در نامۀ خويش به فرزندشان امام حسن مجتبى عليه السلام فرمودند: از مشورت با بانوان بپرهيز. بى ترديد انديشۀ آنان به تباهى و تصميم شان به سستى مى گرايد و با حجابى كه براى آنان فراهم مى كنى نگاه هاى ناروايشان را نگاه دار بى گمان حجاب بسيار براى تو و براى آنان بهتر از آلودگى دل هاست و بيرون رفتن آنان نارواتر از آمدن كسانى كه نسبت به زنان نامطمئنند نيست در نتيجه اگر بتوانى كه آنان كسى به جز تو از مردان را نشناسند پس چنين كن.»

857-37256-(10) اصبغ بن نباته از امير المؤمنين عليه السلام مانند روايت پيشين را نقل كرده تنها او گفته است كه:

«امير المؤمنين عليه السلام اين نامه را براى فرزندشان محمد بن حنفيّه نگاشته اند.»

858-37257-(11) از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: «ما نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم حضرت فرمود: چه چيزى براى زنان بهتر است ؟ همه ما از پاسخ به اين سؤال عاجز بوديم تا اينكه از هم جدا شديم. من نزد فاطمه عليها السلام بازگشتم و او را از گفته اى كه رسول خدا براى ما فرموده بود و اينكه هيچ كدام از ما نمى دانست باخبر ساختم.

حضرت زهرا عليها السلام فرمود: ولى من آن را مى دانم. بهترين چيز براى زنان اين است كه مردان را نبينند و مردان نيز آنان را نبينند. من نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بازگشتم و گفتم: اى رسول خدا! تو از ما

ص: 563

أىّ شيءٍ خير للنساء؟ و خير لهنّ أن لا يرين الرّجال و لا يراهنّ الرّجال، قال من أخبرك فلم تعلمه و أنت عندي ؟! قلت فاطمة، فأعجب ذلك رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و قال إنّ فاطمة بضعة منّى.

859-37258-(12) الدعائم 215/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال قال لنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أيّ شيء خير للمرأة ؟ فلم يجبه أحد منّا، فذكرت ذلك لفاطمة عليها السلام فقالت ما من شيء خير للمرأة من أن لا ترى رجلاً و لا يراها، فذكرت ذلك لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال صدقت، انّها بضعة منّى.

860-37259-(13) الجعفريّات 95: أخبرنا عبد اللّه أخبرنا محمّد حدّثني موسى قال حدّثنا أبى عن أبيه عن جدّه جعفر بن محمّد عن أبيه أنّ فاطمة بنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله دخل عليها عليّ عليه السلام و به كآبة شديدة، فقالت ما هذه الكآبة(1)؟ فقال: سألنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عن مسألةٍ و لم يكن عندنا جواب لها، فقالت و ما المسألة ؟ قال: سألنا عن المرأة ما هي ؟ قلنا عورة قال فمتى تكون أدنى من ربّها فلم ندر، فقالت ارجع عليه فأعلمه أنّ أدنى ما تكون من ربّها ان تلزم قعر بيتها، فانطلق فأخبر النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ذلك فقال ما ذا من تلقاء نفسك يا عليّ ، فأخبره انّ فاطمة أخبرته فقال صدقت انّ فاطمة بضعة منى عليها السلام. مستدرك 182/14: و رواه السيّد فضل اللّه الراونديّ في نوادره بإسناده عنه صلّى اللّه عليه و آله مثله.

861-37260-(14) كافى 338/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسين بن سعيد عن الحسين بن علوان عن سعد بن طريف عن الأصبغ بن نباتة قال قال أمير المؤمنين عليه السلام خلق اللّه الشهوة عشرة أجزاء، فجعل تسعة أجزاءٍ في النّساء و جزءاً واحداً في الرّجال، و لو لا ما جعل اللّه فيهنّ من الحياء على قدر أجزاء الشهوة لكان لكلّ رجلٍ تسع نسوةٍ متعلّقاتٍ به.

862-37261-(15) كافى 338/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عمّن حدثه عن إسحاق بن عمّار قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام، انّ اللّه جعل للمرأة صبر عشرة رجالٍ فإذا هاجت كانت لها قوة شهوة عشرة رجال.

ص: 564


1- . الكآبة: سوء الحال و الانكسار من الحزن. اللسان، ج 1، ص 694.

پرسيدى كه چه چيزى براى زنان بهترين چيز است ؟ بهترين چيز براى آنان اين است كه مردان را نبينند و مردان نيز آنان را نبينند. پيامبر پرسيد: چه كسى به تو گفت هنگامى كه نزد من بودى اين را نمى دانستى. گفتم: فاطمه. پيامبر خدا از اين جريان شگفت زده شد و فرمود: فاطمه پارۀ تن من است.»

859-37258-(12) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از ما پرسيدند: چه چيزى براى زن بهتر است ؟ كسى از ما پاسخ نداد. من اين سؤال را براى فاطمه عليها السلام ذكر كردم او گفت: چيزى براى زن بهتر از اين نيست كه مرد نامحرمى را نبيند و مرد نامحرمى او را نبيند. پس از آن، اين جريان را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله ذكر كردم حضرت فرمود: فاطمه درست گفته است، فاطمه پارۀ تن من است.»

860-37259-(13) امير المؤمنين على عليه السلام نزد فاطمه عليها السلام آمد در حالى كه ناراحت و گرفته بود. حضرت زهرا عليها السلام پرسيدند: «اين گرفتگى و ناراحتى از چيست ؟ امير المؤمنين عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله از ما سؤالى كردند كه ما جوابش را نداشتيم.

حضرت زهرا عليها السلام پرسيدند: چه سؤالى ؟ امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: حضرت از ما پرسيدند كه زن چيست ؟ ما گفتيم: جلوه گاه جنسى و شايستۀ پوشش است. حضرت پرسيد: چه زمانى زن به خدايش نزديك تر است ؟ ما چيزى ندانستيم. حضرت زهرا عليها السلام گفتند: نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله برو و به ايشان بگو كه نزديك ترين زمان زن به خدا آن است كه در درون خانه اش بماند. امير المؤمنين عليه السلام رفت و اين پاسخ را به پيامبر گفت. حضرت فرمود: اى على جان! اين پاسخ از سوى تو نيست. حضرت به پيامبر گفت:

فاطمه عليها السلام اين پاسخ را به او گفته است. پيامبر فرمود: فاطمه عليها السلام درست گفته است، فاطمه پارۀ تن من است.»

861-37260-(14) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «خداوند شهوت را ده بخش آفريد و نُه بخش را در زنان و يك بخش را در مردان قرار داد و اگر نبود شرمى كه خداوند به اندازه شهوت شان در زنان قرار داده است قطعاً به هر مردى نُه زن مى آويخت.»

862-37261-(15) امام صادق عليه السلام فرمود: «بى ترديد خداى متعال شكيبايى زنان را ده برابر مردان قرار داد و آنگاه كه زن تهييج شود نيروى جنسى او به اندازۀ ده مرد است.»

ص: 565

863-37262-(16) كافى 339/5: عليّ بن إبراهيم عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إنّ اللّه جعل للمرأة أن تصبر صبر عشرة رجال فإذا حصلت زادها قوّة عشرة رجال.

864-37263-(17) كافى 339/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن سنان عن أبي خالد القماط عن ضريس عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سمعته يقول إنّ النّساء اُعطين بُضع(1) أثنى عشر و صبر أثنى عشر. كافى 339/5: (عدّة من أصحابنا معلّق) عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم(1) عن ضريس عن أبي عبد اللّه عليه السلام انّ النّساء (و ذكر مثله).

865-37264-(18) كافى 339/5: محمّد بن يحيى عن بعض أصحابه عن مروك بن عبيد عن زرعة بن محمّد عن فقيه 364/3: سماعة (بن مهران كا) عن أبي بصير قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول فضّلت المرأة على الرّجل بتسعة و تسعين من اللّذّة و لكنّ اللّه عزّ و جلّ ألقى عليهنّ (2) الحياء.

و تقدّم في أحاديث باب (6) أن النّساء لا يخرجن إلى العيدين إلّا العجائز من أبواب صلاة العيد (ج 7) ما يناسب الباب فلاحظ.

و يأتي في الباب التالى و ما يتلوه و باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء و ما يكره لهنّ من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء (ج 25) ما يناسب ذلك.

(47) باب حكم إنزال النّساء بالغرف و تعليمهنّ الكتابة و سورة يوسف و استحباب تعليمهنّ الغزل و سورة النّور و وجوب أمر الاهل بالمعروف و نهيهم عن المنكر

866-37265-(3) كافى 516/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا تنزلوا النّساء بالغرف و لا تعلّموهنّ الكتابة و علّموهنّ المغزل و سورة النّور. الجعفريّات 98: بإسناده عن عليّ عليه السلام نحوه.

ص: 566


1- . لا يخفى انّ هذه الرواية لم تكتب في الكافي القديم.
2- . عليها فقيه.
3- . البضع بالضمّ يطلق على عقد النكاح و على الجماع و على الفرج المجمع و الظاهر أنّ المراد هنا الجماع.

863-37262-(16) امام صادق عليه السلام فرمود: «بى ترديد خداوند متعال براى زن، صبر (تحمل در برابر شهوت جنسى) ده برابر مرد قرار داده است پس هنگامى كه فرصت كاميابى جنسى فرا رسد خداوند نيروى ده مرد به او عطا مى كند.»

864-37263-(17) ضريس از امام صادق عليه السلام روايت كرده است. او گويد: «از امام شنيدم كه مى فرمود: بى ترديد به زنان نيروى جنسى دوازده مرد و صبر دوازده مرد داده شده است.»

865-37264-(18) ابوبصير گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: زن به لذّت برى و كاميابى جنسى نود و نه برابر از مرد برترى داده شده است ليكن خداوند متعال بر آنان جامۀ حيا افكنده است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايات باب ششم از باب هاى نماز عيد آنچه مناسب اين باب است؛ پس ملاحظه كنيد.

مى آيد:

در باب بعدى و باب پس از آن و نيز باب بيست و ششم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان چيزى كه مناسب آن است.

باب 47 اسكان زنان و آموزش آنها

866-37265-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: زنان را در طبقات فوقانى ساكن نكنيد و به آنان نوشتن نياموزيد و ريسندگى و سورۀ نور را به آنان ياد دهيد.»

ص: 567

867-37266-(1) فقيه 280/3: روى إسماعيل ابن أبي زياد عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا تنزلوا نساءكم الغرف و لا تعلّموهنّ الكتابة و لا تعلّموهنّ سورة يوسف و علّموهنّ المغزل و سورة النور.

868-37267-(3) مستدرك 260/14: القطب الراونديّ في لبّ اللباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال لا تسكنوا نساءكم الغرف و لا تعلّموهنّ الكتابة و استعينوا عليهنّ بالعرى و أكثروا عليهنّ من قول لا فانّ نعم يغريهنّ على المسألة.

869-37268-(4) كافى 516/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن عليّ بن أسباط عن عمّه يعقوب بن سالم رفعه قال قال أمير المؤمنين عليه السلام لا تعلّموا نساءكم سورة يوسف و لا تقرئوهنّ إيّاها فانّ فيها الفتن، و علّموهنّ سورة النور فانّ فيها المواعظ.

870-37269-(5) الجعفريّات 98: بإسناده عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نعم شغل المرأة المؤمنة الغزل الدعائم 214/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: (نحوه).

871-37270-(6) الدعائم 217/2: عن عليّ عليه السلام انّ رجلاً من الأنصار أتى إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بابنته فقال يا رسول اللّه انّ زوجها ضربها فأثّر في وجهها فأقدها(2) منه فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ذلك لك فانزل اللّه عزّ و جلّ : «اَلرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَى اَلنِّسٰاءِ بِمٰا فَضَّلَ اَللّٰهُ بَعْضَهُمْ عَلىٰ بَعْضٍ وَ بِمٰا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوٰالِهِمْ فَالصّٰالِحٰاتُ قٰانِتٰاتٌ حٰافِظٰاتٌ لِلْغَيْبِ بِمٰا حَفِظَ اَللّٰهُ وَ اَللاّٰتِي تَخٰافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اُهْجُرُوهُنَّ فِي اَلْمَضٰاجِعِ وَ اِضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاٰ تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً» أى قوّامون بالأدب فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أردت أمراً و أراد اللّه غيره.

872-37271-(7) الجعفريّات 107: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال أتى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله رجل من الأنصار بأبنة له فقال يا رسول اللّه انّ زوجها فلان بن فلان الأنصارى و انّه ضربها فأثر في وجهها فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ليس ذلك لك، فأنزل اللّه عزّ و جلّ : «اَلرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَى اَلنِّسٰاءِ بِمٰا فَضَّلَ اَللّٰهُ بَعْضَهُمْ عَلىٰ بَعْضٍ وَ بِمٰا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوٰالِهِمْ » أى قوّامون على النّساء في الأدب(2) فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أردت أمراً و أراد اللّه غيره (أقول لا يخفى ما في الرواية من الاسقاط و التشويش فانّ قوله ليس ذلك لك ينافى قوله أردت أمراً و أراد اللّه غيره و ينافى أيضاً الآية الكريمة و لا يبعد أن يكون صحيحه ليس ذلك له).

ص: 568


1- . بالأدب الدعائم.
2- . أي انتقم منه و اقتصّ .

867-37266-(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زنان تان را در طبقات فوقانى ساكن نسازيد و نوشتن را به آنان نياموزيد و سوره يوسف را نيز به آنان ياد ندهيد و ريسندگى و سوره نور را به آنان آموزش دهيد.»

868-37267-(3) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «زنان تان را در طبقات فوقانى جاى ندهيد و نوشتن را به آنان نياموزيد و با برهنه نگه داشتن آنان (بى لباسى) بر آنان مدد گيريد و زياد به آنان جواب منفى دهيد چرا كه جواب مثبت آنان را به درخواست كردن وا مى دارد.»

869-37268-(4) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «به زنان تان سوره يوسف را نياموزيد و آن سوره را براى آنان نخوانيد زيرا در اين سوره لغزش گاه هايى براى زنان وجود دارد و به آنان سورۀ نور را بياموزيد كه در آن پندهاست.»

870-37269-(5) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ريسندگى براى زن مؤمن كار خوبى است.»

871-37270-(6) از امير المؤمنين على عليه السلام روايت شده است كه: «مردى از انصار دخترش را نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آورد و گفت: اى رسول خدا! شوهر اين دختر او را زده است و اثر زدن در چهرۀ دختر است دستور دهيد كه دختر از شوهرش قصاص كند. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اين حق توست پس از آن خداوند عز و جل نازل فرمود كه: «مردان سرپرست زنانند به خاطر برترى هايى كه خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است و به خاطر انفاق هايى كه از اموال شان (در مورد زنان) مى كنند و زنان صالح، زنانى هستند كه متواضعند و در غياب (همسر خود) اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى كنند و (اما) آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفت شان بيم داريد، پند و اندرز دهيد (و اگر موثر واقع نشد) در بستر از آنها دورى نماييد (و اگر هيچ راهى جز شدّت عمل براى وادار كردن آنها به انجام وظايف شان نبود) آنها را تنبيه كنيد و اگر از شما پيروى كردند، راهى براى تعدّى بر آنها نجوييد» منظور اين است كه مردان عهده دار ادب زنان هستند پس از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من چيزى را اراده كردم ولى خداوند غير آن را خواسته است.»

872-37271-(7) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «مردى از انصار دخترش را نزد پيامبر آورد و گفت: اى رسول خدا! شوهرش فلانى فرزند فلان انصار است. او دخترم را زده است و اثر زدن در صورتش مانده.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اين حق تو نيست پس از آن خداوند عز و جل فرو فرستاد كه: «مردان سرپرست زنانند به خاطر برترى هايى كه خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است و به خاطر انفاق هايى كه از اموال شان (در مورد زنان) مى كنند.»

منظور اين است كه مردان سرپرست و عهده دار ادب زنان هستند. پس از آن رسول خدا فرمود:

من چيزى را خواستم ولى خداوند غير آن را خواست.»

(مى گويم: افتادگى و به هم ريختگى روايت روشن است چرا كه اين گفته كه اين حق تو نيست با آن گفته كه من چيزى را خواستم و خداوند غير آن را خواست منافات دارد و نيز با آيه شريفه منافات دارد و بعيد نيست كه صحيح آن جمله اين باشد كه اين حق توست)(1).

ص: 569


1- . مؤلف روايت پيشين را نپذيرفته و در نتيجه در اين روايت منافات احساس مى كند و سپس براى رفع تنافى پيشنهاد تصحيح عبارت مى دهد.

873-37272-(8) فقيه 280/3: روى عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ألهموهنّ حبّ عليّ عليه السلام و ذروهنّ بُلهاً(1).

874-37273-(9) تنبيه الخواطر 41: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عمل الأبرار من الرّجال الخياطة، و عمل الأبرار من النّساء الغزل.

875-37274-(10) الغرر 278: قال عليه السلام إن رأيت من نسائك ريبةً فاجعل لهنّ النكير على الكبير و الصغير و إيّاك ان تكرّر العتب فانّ ذلك يغرى بالذنب و يهون بالعتب.

876-37275-(11) الجعفريّات 94: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اضربوا النّساء على تعليم الخير. مستدرك 260/14: وفى نسخة الشهيد الخبز.

و تقدّم في أحاديث باب (3) تأكّد وجوب أمر الأهل بالمعروف و نهيهم عن المنكر من أبواب الأمر بالمعروف (ج 18) ما يدلّ على ذيل الباب.

و في أحاديث باب (9) كراهة تعليم النّساء و تعلمهنّ الكتابة و سورة يوسف من أبواب فضائل القرآن (ج 19) ما يدلّ على ذلك.

و يأتي في رواية جابر (12) من باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25)

قوله عليه السلام و لا يجوز لهنّ نزول الغرف و لا تعلّم الكتابة و يستحبّ لهنّ تعلّم المغزل و سورة النور و يكره لهنّ تعلّم سورة يوسف.

و في رواية السكونىّ (30) من باب (6) ما ورد في فضل البنات من أبواب أحكام الأولاد (ج 26)

قوله عليه السلام و إذا كانت (الولد) أنثىٰ ان يستفره أُمّها و يستحسن اسمها و يعلّمها سورة النّور و لا يعلّمها سورة يوسف و لا ينزلها الغرف.

(48) باب وجوب الغيرة على الرّجال دون النّساء و بيان مواضعها و مواردها و حرمة الدّياثة

877-37276-(1) كافى 535/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن عثمان بن عيسى عمّن ذكره عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إن اللّه تبارك و تعالى غيور يحبّ كل غيورٍ، و لغيرته حرّم الفواحش ظاهرها و باطنها.

ص: 570


1- . بلهاء خ.

873-37272-(8) عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه حضرت فرمودند: «به زنان محبت امير المؤمنين عليه السلام را ياد دهيد و آنان را ساده رها كنيد(1)

874-37273-(9) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «كار مردان نيك، خياطى است و كار زنان نيك، ريسندگى است.»

875-37274-(10) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «اگر چيز مشكوك و ناراحت كننده اى از زنانت ديدى بر كوچك و بزرگ تغيّر كن ولى مبادا كه عتاب و سرزنش را تكرار كنى چرا كه سرزنش فراوان او را به گناه وامى دارد و عتاب و سرزنش را سبك مى سازد.»

876-37275-(11) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زنان را بر ياد دادن خوبى ها بزنيد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايات باب سوم از باب هاى امر به معروف روايتى كه بر ذيل باب دلالت مى كند و در روايات باب نهم از باب هاى فضيلت هاى قرآن روايتى كه بر همين مطلب دلالت مى كند.

مى آيد:

در روايت دوازدهم از باب بيست و ششم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان نامحرم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و براى آنان نشستن در غرفه هاى بلند و نيز آموزش نوشتن جايز نيست و براى آنان آموختن ريسندگى و سوره نور استحباب دارد و آموزش سوره يوسف براى آنان مكروه است.»

و در روايت سى ام از باب ششم از باب هاى احكام فرزندان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و اگر فرزند دختر بود مادرش را در رفاه قرار دهد و نامش را نيكو گذارد و سورۀ نور را به او بياموزد و سورۀ يوسف را به او ياد ندهد و او را در غرفه هاى بلند ننشاند.»

باب 48 وجوب غيرت بر مردان نه زنان وحرمت ديّوثى

877-37276-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند بزرگ غيور است و هر غيرتمندى را دوست مى دارد و به دليل غيرتمندى خويش، گناهان و بدى هاى آشكار و نهان را حرام كرده است.»

ص: 571


1- . شايد منظور اين است كه آنان را به مسائل اختلافى شيعه و سنى در موضوع امامت نكشانيد و به همين كه با محبت امام على عليه السلام باشند اكتفاء كنيد.

878-37277-(1) كافى 536/5: (عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى جميعاً معلّق) عن ابن محبوب عن غير و أحد عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال فقيه 281/3: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كان (أبى فقيه) إبراهيم عليه السلام غيوراً و أنا أغير منه و جدع(2) اللّه أنف من لا يغار من المؤمنين (و المسلمين كا) المحاسن 115: البرقي عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن رجل عن أبي عبد اللّه عليه السلام مثله إلى قوله لا يغار إلّا أنّ فيه و أنا غيور.

879-37278-(3) فقيه 281/3: و قال صلّى اللّه عليه و آله انّ الغيرة من الايمان.

880-37279-(4) الجعفريّات 95: بإسناده عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله (مثله و زاد) و البذاء من الجفاء.

881-37280-(5) الدعائم 217/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال الغيرة من الايمان و أيّما رجلٍ أحسّ بشيء من الفجور في أهله و لم يغر بعث اللّه بطائرٍ يظلّ أربعين صباحاً يقول له كلّما دخل و خرج غر(2) فان لم يفعل مسح بجناحه على عينيه فان رأى حسناً لم يره و إن رأى قبيحاً لم ينكره.

882-37281-(6) الجعفريّات 89: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أيّما رجل رأى في منزله شيئاً من فجور فلم يغيّر بعث اللّه تعالى بطير أبيض فيظلّ ببابه أربعين صباحاً فيقول له كلّما دخل و خرج غيّر غيّر فان غيّر و إلّا مسح بجناحه على عينيه و ان رأى حسناً لم يره حسناً و ان رأى قبيحاً لم ينكره.

883-37282-(7) كافى 536/5: (عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد معلّق) عن أبيه عن القاسم بن محمّد الجوهريّ عن حبيب الخثعميّ عن عبد اللّه بن أبي يعفور قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول إذا لم يغر الرّجل فهو منكوس القلب.

884-37283-(8) كافى 536/5: (عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد معلّق) و محمّد(3) بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى جميعاً عن ابن محبوب عن إسحاق بن جرير عن

ص: 572


1- . غيّر ك.
2- . أرغم فقيه.
3- . و عن خ.

878-37277-(2) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «پدرم ابراهيم غيور بود و من از او غيرتى ترم. خداوند بين مؤمن و مسلمان بى غيرت را قطع و او را خوار و سرافكنده سازد.»

879-37278-(3) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «غيرت از ايمان است.»

880-37279-(4) امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آنگاه مشابه روايت قبل را نقل كرده و افزوده است: و رسوايى از ستم است.»

881-37280-(5) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «غيرت از ايمان است و هر مردى كه چيزى از فجور را در اهلش احساس كرد و ابراز غيرت نكرد خداوند پرنده اى را مى فرستد كه پيوسته چهل روز به هنگامى كه مرد وارد و بيرون مى شود به او مى گويد غيرت كن، پس اگر چنين نكرد پرنده با بالش بر دو چشم مرد مى كشد پس اگر كار نيكى ببيند آن را نيك نمى بيند و اگر كار زشتى را ببيند آن را زشت نمى بيند.»

882-37281-(6) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هر مردى كه در خانه اش فجورى ببيند و تغيير ندهد خداوند پرنده اى سفيد مى فرستد و چهل روز بر لب در آن مرد مى ماند و هر زمان كه مرد داخل مى شود و بيرون مى رود به او مى گويد: تغيير بده، تغيير بده، پس اگر تغيير داد آن پرنده مى رود وگرنه با بالش بر دو چشم مرد مى كشد و اگر مرد كار خوبى را ببيند آن را خوب نمى بيند و اگر كار زشتى را ببيند آن را انكار نمى كند.»

883-37282-(7) ابن ابى يعفور گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: اگر مرد ابراز غيرت نكند قلبى وارونه دارد.»

884-37283-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردى دربارۀ خانواده يا همبستران حلال (كنيز) خويش در جايى كه غيرتمندى لازم است غيرت به خرج نداد و اوضاع را بر پايۀ عفاف تغيير نداد، خداوند پرنده اى به

ص: 573

أبي عبد اللّه عليه السلام قال إذا أغير الرّجل في أهله أو بعض مناكحه من مملوكته(1) فلم يغر و لم يغيّر بعث اللّه عزّ و جلّ إليه طائراً يقال له القفندر(2) حتّى يسقط على عارضة بابه ثمّ يمهله أربعين يوماً ثمّ يهتف به أنّ اللّه غيور يحبّ كلّ غيور فان هو غار و غيّر و أنكر ذلك فأنكره(3)، و إلّا طار حتّى يسقط على رأسه فيخفق بجناحيه على عينيه ثمّ يطير عنه فينزع اللّه عزّ و جلّ منه بعد ذلك روح الايمان و تسمّيه الملائكة الديّوث.

885-37284-(9) فقيه 281/3: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله انّ الجنّة ليوجد ريحها من مسيرة خمسمائة عام و لا يجدها عاقّ و لا ديّوث قيل يا رسول اللّه و ما الديّوث قال الّذى تزنى امرأته و هو يعلم بها.

886-37285-(10) مستدرك 235/14: جعفر بن أحمد القمّيّ في كتاب المانعات عن عطيّة عن أبي سعيد قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا يدخل الجنّة عاقّ و لا منّان و لا ديّوث و لا كاهن (إلى أن قال) قال والديّوث الّذى يجلب على حليلته الرّجال.

887-37286-(11) الجعفريّات 97: أخبرنا عبد اللّه أخبرنا محمّد حدّثني جعفر بن مسافر بن إبراهيم قال حدّثنا ابن أبي قديك عن موسى بن يعقوب الديعمى عن أبي زربن(4) الباهلى عن مالك بن أحبس(5) اليمامى أنّه سمع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول إن اللّه تعالى لا يقبل من الصغور يوم القيامة صرفاً و لا عدلاً قلنا يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ما الصغور قال الّذى يدخل على أهله بالرجال.

888-37287-(12) الخصال 282: حدّثنا أبى رضي اللّه عنه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّه قال حدّثنا أحمد ابن أبي عبد اللّه البرقي عن الحسن بن محبوب عن هشام بن سالم عن أبي عبيدة الحذّاء عن أبى جعفر عليه السلام قال أُتى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله بأُسارى فأمر بقتلهم و خلّى رجلاً من بينهم فقال الرّجل يا نبىّ اللّه كيف أطلقت عنّى من بينهم فقال أخبرنى جبرئيل عن اللّه جلّ جلاله أنّ فيك خمس خصال يحبّها اللّه و رسوله: الغيرة الشديدة على حرمك، و السخاء، و حسن الخلق، و صدق اللسان، و الشجاعة، فلمّا سمعها الرّجل أسلم و حسن إسلامه و قاتل مع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قتالاً شديداً حتّى استشهد.

ص: 574


1- . مملوكه خ.
2- . القفذر خ.
3- . فأكبره خ.
4- . أبى زرين ك.
5- . مالك بن حيس خ.

نام قفندر مى فرستد كه در پاشنۀ در خانه اش لانه مى كند، آنگاه چهل روز او را مهلت مى دهد سپس بر او بانگ مى زند كه خداوند غيور است و هر غيورى را دوست مى دارد پس اگر مرد غيرت به خرج داد و بر وضع موجود برآشفت و آن را دگرگون ساخت (كه هيچ) وگرنه به پرواز مى آيد تا بر سر مرد بنشيند و با دو بالش بر دو چشمش مى زند سپس پرواز مى كند. از آن پس خداوند روح ايمان را از آن مرد مى گيرد و فرشتگان او را ديّوث مى نامند.»

885-37284-(9) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بوى بهشت از فاصله پانصد سال استشمام مى شود ولى عاق والدين (كسى كه پدر و مادر از او ناراحت هستند) و ديّوث (بى غيرت) آن را استشمام نمى كند.

سؤال شد كه اى رسول خدا ديوث كيست ؟ حضرت فرمود: كسى كه زنش زنا مى دهد و او مى داند.»

886-37285-(10) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «عاقّ والدين و منّت گذارنده و ديّوث و كاهن به بهشت درنمى آيد... تا آنجا كه گويد: و ديّوث همان است كه براى همسر خويش مردان را مى آورد.»

887-37286-(11) مالك بن احبس يمامى گويد: «از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: خداوند متعال در روز قيامت از شخص صغور هيچ عمل نيكى، كم يا زياد نمى پذيرد. پرسيديم: اى رسول خدا! صغور كيست ؟ حضرت فرمود: همان كه مردان را به نزد همسر خويش مى آورد.»

888-37287-(12) امام باقر عليه السلام فرمود: «اسيرانى را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند. دستور قتل همه را صادر فرمود و يك نفر از ميان آنان را آزاد ساخت. آن مرد پرسيد: اى پيامبر خدا! چگونه از ميان همه مرا آزاد ساختى ؟ حضرت فرمود: جبرئيل از سوى خداوند عز و جل براى من خبر آورد كه در تو پنج خصلت است كه خدا و رسولش آن خصلتها را دوست مى دارند: 1. غيرت شديد بر حرم خودت 2. سخاوت 3. حسن خلق 4.

راستگويى 5. شجاعت. آن مرد چون اينها را شنيد اسلام آورد و اسلامش نيكو گشت و همراه پيامبر صلى الله عليه و آله سخت جنگيد تا آن كه كشته شد.»

ص: 575

889-37288-(13) فقيه 282/3: روى محمّد بن الفضيل(1) عن شريس الوابشى عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال قال لي انّ اللّه تبارك و تعالى لم يجعل الغيرة للنّساء و انّما جعل الغيرة للرجال لأنّ اللّه عزّ و جلّ قد أحلّ للرجل أربع حرائر و ما ملكت يمينه، و لم يجعل للمرأة إلّا زوجها وحده فان بغت مع زوجها غيره كانت عند اللّه تعالى زانيةً و انّما تغار المنكرات منهنّ فأمّا المؤمنات فلا.

890-37289-(14) كافى 504/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن عثمان بن عيسى عن بعض أصحابه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ليس الغيرة إلّا للرجال و أمّا النّساء فإنّما ذلك منهنّ حسد و الغيرة للرجال و لذلك حرّم اللّه على النّساء إلّا زوجها و أحلّ للرجال أربعاً و انّ اللّه أكرم أن يبتليهنّ بالغيرة و يحّل للرجال معها ثلاثاً.

891-37290-(15) الغرر 506: عن عليّ عليه السلام أنّه قال غيرة الرّجل إيمان، غيرة المرأة عدوان، غيرة الرّجل على قدر أنفته.

892-37291-(16) المحاسن 115: البرقي عن محمّد بن عليّ و غيره عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن محمّد بن يحيى عن غياث عن أبي عبد اللّه عليه السلام عن أبيه قال قال عليّ صلوات اللّه عليه انّ اللّه يغار من المؤمن فليغر من لا يغار فإنّه منكوس القلب.

و في رواية غياث بن إبراهيم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال عليّ صلوات اللّه عليه يا أهل العراق نبّئت أنّ نساءكم يوافقن(2) الرّجال في الطريق أ ما تستحيون، و قال عليه السلام لعن اللّه من لا يغار.

893-37292-(17) كافى 536/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن يحيى عن غياث بن إبراهيم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام يا أهل العراق نبّئت أنّ نساءكم يدافعن الرّجال في الطريق أ ما تستحيون.

894-37293-(18) و في حديث آخر انّ أمير المؤمنين عليه السلام قال أ ما تستحيون و لا تغارون، نساؤكم يخرجن إلى الأسواق و يزاحمن العلوج(3).

895-37294-(19) كافى 537/5: (عدّة من أصحابنا معلّق) عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال حرّمت الجنّة على الديّوث.

ص: 576


1- . الفضل خ ئل.
2- . يوافين خ.
3- . العلوج جمع العلج و هو الرجل الضخم من الكفّار.

889-37288-(13) جابر گويد: «امام باقر عليه السلام به من فرمود: خداوند تبارك و تعالى غيرت را براى زنان قرار نداده است و تنها غيرت را براى مردان قرار داده چون خداوند عز و جل براى مردان چهار زن آزاد و هر كنيزى را كه مالك شود حلال ساخته است ولى براى زن تنها شوهرش را قرار داده است در نتيجه اگر علاوه بر شوهرش ديگرى را طلب كند نزد خدا زناكار محسوب مى شود و تنها زنان زشت كردار غيرت نشان مى دهند ولى زنان مؤمن غيرت شان تحريك نمى شود.»

890-37289-(14) امام صادق عليه السلام فرمود: «غيرت تنها براى مردان خوب است و اما زنان، غيرت آنان حسد محسوب مى شود و غيرت براى مردان است و روى همين جهت خداوند بر زنان، جز شوهرشان را حرام نموده است ولى براى مردان چهار زن را حلال كرده است و خداوند بزرگوارتر از آن است كه آنان را به غيرت مبتلا كند و براى مردان حلال سازد كه سه تاى ديگر علاوه بر همسر خويش داشته باشد.»

891-37290-(15) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «ايمان و غيرت زن ستم و تجاوز محسوب مى شود، غيرت مرد به اندازۀ عزّت نفس اوست.»

892-37291-(16) امام باقر عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين على عليه السلام فرمودند: خداوند غيرتش نسبت به مؤمن تحريك مى شود پس هركس كه غيرت او تحريك نمى شود، بايد غيرت نشان دهد چرا كه كسى كه غيرتش تحريك نشود قلب وارونه دارد.»

و در روايت غياث بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام آمده كه حضرت فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: اى اهل عراق باخبر شده ام كه زنان تان با مردان در راه در كنار يكديگر راه مى روند آيا حيا نمى كنيد و حضرت فرمود: خداوند لعنت كند هركس كه غيرت ندارد.»

893-37292-(17) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «اى اهل عراق باخبر شده ام كه زنان تان در راه به مردان پهلو مى زنند آيا شرم نمى كنيد؟»

894-37293-(18) در روايت ديگرى آمده كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «آيا حيا نمى كنيد و به غيرت نمى آييد زنان تان به بازار مى روند و با مردان تنومند كافر برخورد مى كنند.»

895-37294-(19) امام صادق عليه السلام فرمود: «بهشت بر ديّوث حرام شده است.»

ص: 577

896-37295-(20) فقه الرضا عليه السلام 252: و قد لعن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله سبعةً ، الواصل بشعر غيره، و المشتبه(1) من النّساء بالرجال و الرّجال بالنساء، و المفلج(2) بأسنانه، و الموشم ببدنه، و الدّعىّ (3) إلى غير مولاه، و المتغافل عن زوجته و هوالديّوث.

897-37296-(21) و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أقتلوا الديّوث.

898-37297-(22) كافى 537/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن عثمان بن عيسى عن فقيه 13/4: ابن مسكان عن محمّد بن مسلم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ثلاثة لا يكلّمهم اللّه يوم القيامة (و لا ينظر إليهم فقيه) و لا يزكّيهم و لهم عذاب أليم، الشيخ الزانى والديّوث و المرأة توطئ فراش زوجها.

899-37298-(23) عقاب الأعمال 312: حدّثني محمّد بن موسى بن المتوكّل رضي اللّه عنه قال حدّثني محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عثمان بن عيسى المحاسن 108: البرقي عن عثمان بن عيسى عن ابن مسكان عن محمّد بن مسلم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ثلاثة لا يكلّمهم اللّه تعالى و لا يزكّيهم و لهم عذاب أليم منهم المرأة توطأ على فراش زوجها.

900-37299-(24) الدعائم 448/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال ثلاثة لا يكلّمهم اللّه و لا يزكّيهم و لهم عذاب أليم الشيخ الزانى، و الديّوث، و هو الّذى لا يغار، و يجتمع النّاس في بيته على الفجور، و المرأة توطئ فراش زوجها.

901-37300-(25) فقيه 256/4: بالاسناد المتقدّم في حديث وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام يا عليّ خلق اللّه عزّ و جلّ الجنّة من لبنتين لبنة من ذهب و لبنة من فضّة و جعل حيطانها الياقوت و سقفها الزبرجد و حصاها اللؤلؤ و ترابها الزعفران و المسك الأذفر(4) ثمّ قال لها تكلّمى فقالت لا إله إلّا اللّه الحىّ القيّوم قد سعد من يدخلني قال اللّه جلّ جلاله و عزّتى و جلالى لا يدخلها مدمن خمر و لا نمّام و لا ديّوث (إلى أن قال) يا عليّ كفر باللّه العظيم من هذه الأمة عشرة القتّات(5) و الساحر والديّوث إلخ.

ص: 578


1- . كذا في فقه الرضا عليه السلام، و الظاهر أنّ صحيحه (المتشبّه) كما في المستدرك.
2- . فلج الأسنان: تباعد بينها. اللسان ج 2، ص 346.
3- . و الظاهر أنّ الصحيح (و الداعي).
4- . و مسك أذفر أي ذكىّ الريح و هو أجوده الذفر شدّة ذكاء الريح من طيب أو نتن. اللسان.
5- . القتّات و القَتوت: النّمّام، و قيل هو الّذى يستمع أحاديث الناس من حيث لا يعلمون؛ نمّها أو لم ينمّها المنجد.

896-37295-(20) پيامبر صلى الله عليه و آله هفت نفر را لعنت كرده است: «1. كسى كه مويش را به موى ديگرى پيوند دهد 2.

زنانى كه خود را شبيه مردان مى سازند 3. مردانى كه خود را شبيه زنان درست مى كنند 4. كسى كه ميان دندان هايش را با تراشيدن باز مى سازد 5. كسى كه به بدنش خال مى كوبد 6. كسى كه خود را به غير از مولايش نسبت مى دهد 7. كسى كه نسبت به همسرش خود را به غفلت مى زند و اين همان مرد ديّوث است.»

897-37296-(21) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ديّوث را بكشيد.»

898-37297-(22) امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند در روز قيامت با سه كس سخن نمى گويد و به آنان توجّه نمى كند و آنان را از گناه پاك نمى سازد و عذاب دردناك براى آنان فراهم است: 1. پيرمرد زناكار 2.

ديوث بى غيرت 3. زنى كه ديگران را به بستر شوهرش مى آورد (و با آنها زنا مى كند).»

899-37298-(23) امام صادق عليه السلام فرمود: «سه نفرند كه خداوند با آنان سخن نمى گويد و آنان را پاك نمى سازد و عذاب دردناك براى آنان است: يكى از آنان زنى است كه ديگران را به بستر شوهرش مى آورد (و با آنان زنا مى كند).»

900-37299-(24) امام صادق عليه السلام فرمود: «سه نفرند كه خداوند با آنان سخن نمى گويد و آنان را پاك نمى سازد و عذاب دردناك براى آنان است: 1. پيرمرد زناكار 2. ديّوث و او همان است كه غيرتى نشان نمى دهد و مردم در خانه اش براى زنا گرد مى آيند 3. و زنى كه ديگران را به بستر شوهرش مى آورد (و با آنان زنا مى كند).»

901-37300-(25) در حديث وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله به حضرت عليه السلام آمده است كه: «اى على! خداوند بهشت را از دو خشت آفريد، خشتى از طلا و خشتى از نقره و ديوارهايش را ياقوت و سقفش را فيروزه و سنگريزه هايش دُر و خاكش زعفران و مشك خوشبو قرار داد. سپس به آن گفت: سخن بگو. بهشت گفت: جز خداى زنده و پاينده خدايى نيست هركس كه داخل من شود نيك بخت است. خداوند عز و جل فرمود: به عزّت و جلالم سوگند كه آن كس كه هميشه شراب خورد داخل بهشت نمى شود و نه سخن چين و نه ديّوث (بى غيرت)... تا آن كه فرمود: اى على از اين امت ده نفر به خداى بزرگ كافر شده اند:

سخن چين (و يا كسى كه سخن مردم را بى آنكه بدانند گوش مى كند)، ساحر، ديّوث (بى غيرت) و....»

ص: 579

902-37301-(26) المحاسن 115: البرقي عن القاسم بن عروة عن عبد الحميد عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال ثلاثة لا يقبل اللّه لهم صلاة منهم الديّوث الّذى يفجر بامرأته.

و في رواية محمّد بن قيس عن أبي جعفر عليه السلام قال سمعته يقول: عرض إبليس لنوح عليه السلام و هو قائم يصلّى فحسده على حسن صلاته فقال يا نوح إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق جنّة عدنٍ بيده و غرس أشجارها و اتّخذ قصورها و شقّ أنّهارها ثمّ اطّلع إليها فقال «قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ » لا و عزّتى و جلالى لا يسكنها ديّوث.

903-37302-(27) كافى 537/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن جميل ابن درّاج عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا غيرة في الحلال بعد قول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، لا تحدّثا شيئاً حتّى ارجع إليكما، فلمّا أتاهما أدخل رجليه بينهما في الفراش.

904-37303-(28) الدعائم 217/2: عن عليّ عليه السلام أنّه لا غيرة في الحلال.

905-37304-(29) كافى 537/5: أبو عليّ الأشعريّ عن بعض أصحابه عن جعفر بن عنبسة عن عبادة بن زياد الأسدى عن عمرو ابن أبي المقدام عن أبي جعفر عليه السلام و أحمد بن محمّد العاصمي عمّن حدثّه عن معلّى بن محمّد عن عليّ بن حسّان عن عبد الرحمن بن كثير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إنّ أمير المؤمنين عليه السلام قال في رسالته إلى الحسن عليه السلام إيّاك و التغاير في غير موضع الغيرة، فانّ ذلك يدعو الصحيحة منهنّ إلى السقم و لكن أحكم أمرهنّ ، فان رأيت عيباً فعجّل النكير على الصغير و الكبير، فان تعيّنت(1) منهنّ الريب فيعظم الذنب و يهون العتب.

906-37305-(30) مستدرك 292/14: السيّد عليّ بن طاووس في كشف المحجّة نقلاً من رسائل الكلينيّ بإسناده عن جعفر بن عنبسة عن عباد بن زيد(2) البصرى عن عمرو ابن أبي المقدام عن أبي جعفر عليه السلام أنّه قال(3) في رسالته إلى ولده الحسن عليه السلام إيّاك و التغاير في غير موضع الغيرة فانّ ذلك يدعو الصحيحة منهنّ إلى السقم و لكن أحكم أمرهنّ ، فان رأيت عيباً فعجل النكير على الكبير و الصغير و إيّاك أن تعاتب فيعظم الذنب و يهون العتب الخبر.

ص: 580


1- . تعانيت خ. بان تعاتب منهنّ البريئة خ.
2- . زياد خ.
3- . أي عليّ عليه السلام.

902-37301-(26) امام باقر عليه السلام فرمود: «سه دسته اند كه خداوند نمازشان را قبول نمى كند: يكى از آنها ديّوث (بى غيرت) است كه با زنش زنا مى كنند.»

و در روايت محمد قيس از امام باقر عليه السلام است كه گويد: «شنيدم امام باقر عليه السلام مى فرمود: ابليس با حضرت نوح عليه السلام مواجه شد در حالى كه نوح ايستاده و نماز مى خواند ابليس به زيبايى نماز نوح رشك برد پس گفت: اى نوح! خداوند عز و جل بهشت عدن را با دستش آفريد و درختانش را كاشت و قصرهايش را ساخت و نهرهايش را روان ساخت آنگاه به آن سر كشيد و فرمود: «مؤمنان رستگار شدند» نه به عزّت و جلالم سوگند ديوث (بى غيرت) ساكن بهشت نمى شود.»

903-37302-(27) امام صادق عليه السلام فرمود: «در حلال غيرت نيست. پس از گفته رسول خدا صلى الله عليه و آله به امير المؤمنين عليه السلام و فاطمه عليها السلام كه همينطور باشيد تا من نزد شما بازگردم و چون نزد آنان آمد پايش را ميان آنان در رختخواب كرد.»

904-37303-(28) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «در حلال غيرت نيست.»

905-37304-(29) امام باقر و امام صادق عليهما السلام فرمودند: «امير مؤمنان على عليه السلام در نامه اش به امام حسن عليه السلام نوشت: از غيرت بى جا بپرهيز كه اين كار، زنان سالم و پاك را به بيمارى و ناپاكى مى كشد ليكن با عنايت و توجّه كامل در ارتباط با آنان محكم كارى كن پس اگر عيبى ديدى سريعاً بر كوچك و بزرگ تغير كن و از سرزنش كردن و عتاب بپرهيز كه گناه را بزرگ و سرزنش را از تأثير مى اندازد.»

906-37305-(30) امام باقر عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين على عليه السلام در نامه اش به فرزندشان امام حسن مجتبى عليه السلام فرمودند: بپرهيز از غيرت نشان دادن بى جا چرا كه اين كار، زن پاك و سالم را به انحراف و ناپاكى مى كشاند ولى در ارتباط با آنان محكم كارى كن پس اگر عيبى ديدى سريعاً بر بزرگ و كوچك تغيّر نما....»

ص: 581

907-37306-(31) نهج البلاغة 930: من وصيّةٍ له عليه السلام للحسن بن عليّ عليهما السلام كتبها إليه بحاضرين منصرفاً من صفّين «من الوالد الفان (إلى أن قال) و إيّاك و التغاير في غير موضع غيرة فانّ ذلك يدعو الصحيحة إلى السقم و البريئة إلى الريب».

908-37307-(32) كافى 505/5: (عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد معلّق) عن محمّد بن عليّ عن محمّد بن الفضيل عن سعد الجلّاب عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إنّ اللّه عزّ و جلّ لم يجعل الغيرة للنساء، و انّما تغار المنكرات منهنّ فأمّا المؤمنات فلا، انّما جعل اللّه الغيرة للرجال لأنّه أحلّ للرجل أربعاً و ما ملكت يمينه، و لم يجعل للمرأة إلّا زوجها فإذا أرادت معه غيره كانت عند اللّه زانية. قال و رواه القاسم بن يحيى عن جدّه الحسن بن راشد عن أبي بكر الحضرمى عن أبي عبد اللّه عليه السلام إلّا أنّه قال فان بغت معه غيره. العلل 505: حدّثنا محمّد بن الحسن رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن عليّ بن الحكم عن محمّد بن الفضل عن سعد الجلّاب عن أبي عبد اللّه عليه السلام: (نحوه).

909-37308-(33) كافى 505/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعاً عن ابن أبي عمير عن عبد الرحمن بن الحجّاج رفعه قال بينا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قاعد إذ جاءت امرأة عريانة حتّى قامت بين يديه فقالت يا رسول اللّه انّى فجرت فطهرّنى قال و جاء رجل يعدو في أثرها و ألقى عليها ثوباً فقال ما هي منك فقال صاحبتى يا رسول اللّه خلوت بجاريتى فصنعت ما ترى فقال ضمّها إليك ثمّ قال إن الغيراء لا تبصر أعلى الوادى من أسفله.

910-37309-(34) الجعفريّات 96: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال بينا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله جالس و نحن حوله إذ أقبلت امرأة كاشفة عن شعرها و عن نحرها و عن ساقيها و عن قدميها في درع ليس عليها غطاء و زوجها جالس مع النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فقام الرّجل فألقى عليها ثوبه و هي تقول يا رسول اللّه زنيت فأقم على الحدّ فقال زوجها بأبي و أمّى إنّها غيراء فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ما تدرى الغيراء ما بأعلىٰ الجبل من أسفله.

911-37310-(35) كافى 505/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن محمّد ابن الحسن عن يوسف بن حمّاد عمّن ذكره عن جابر قال قال أبو جعفر عليه السلام غيرة النّساء الحسد و الحسد هو أصل الكفر انّ النّساء إذا غرن غضبن و إذا غضبن كفرن إلّا المسلمات منهنّ .

ص: 582

907-37306-(31) وصيّت امير المؤمنين عليه السلام به امام حسن مجتبى عليه السلام؛ حضرت اين وصيت را پس از بازگشت از صفين در منطقه حاضرين براى امام حسن عليه السلام نوشتند.

«از سوى پدرى كه فانى گشته... تا آنجا كه گويد: و بپرهيز از غيرت به خرج دادن در جايى كه جاى غيرت نيست چرا كه اين كار، زن سالم و پاك را بيمار و ناپاك مى سازد و زن پاك را متّهم مى كند.»

908-37307-(32) امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند عز و جل غيرت را براى زنان قرار نداده و تنها زنان بد، غيرت به خرج مى دهند ولى زنان با ايمان، نه؛ تنها خداوند غيرت را براى مردان قرار داده چون براى مرد چهار زن و هر كنيزى را كه مالك شود حلال ساخته است ولى براى زن تنها شوهرش را قرار داده به گونه اى كه اگر با وجود اين شوهر ديگرى را طلب كند نزد خدا زناكار محسوب مى شود.»

909-37308-(33) راوى گويد: «در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته بودند زنى عريان آمد تا در برابر رسول خدا ايستاد و گفت: اى رسول خدا! زنا داده ام مرا پاك سازيد. راوى گويد: مردى در پى او مى دويد او آمد و پارچه اى بر زن افكند حضرت فرمود: اين زن چه نسبتى با تو دارد؟ آن مرد گفت: اين همسر من است. من با كنيزم خلوت كردم او چنين كرد حضرت فرمود: او را همراه خويش كن. سپس فرمود: زنى كه به غيرت آمده بالاى دره را از پايين آن تشخيص نمى دهد.»

910-37309-(34) در كتاب جعفريات به نقل از حضرت على عليه السلام آمده است كه: «در حالى كه رسول خدا نشسته بود و ما اطراف او بوديم زنى آمد كه موها و گردن و ساق پا و روى پايش پيدا بود و پوشش مناسبى نداشت. همسر آن مرد نيز كنار پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود. در حالى كه آن زن مى گفت: اى رسول خدا! زنا كرده ام حدّ بر من جارى كن، همسرش لباس خود را بر روى او انداخت و خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت:

پدرم و مادرم فداى تو باد! او زنى با غيرت است. پيامبراكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «زنى كه به غيرت آمده باشد بالاى دره را از پايين آن تشخيص نمى دهد.»

911-37310-(35) امام باقر عليه السلام فرمود: «غيرت زنان حسادت است و حسادت ريشۀ كفر است زنان اگر به غيرت بيايند خشم مى كنند و چون خشم كنند كافر مى شوند مگر زنان مسلمان.»

ص: 583

912-37311-(36) كافى 506/5: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان عن إسحاق بن عمّار قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام المرأة تغار على الرّجل تؤذيه قال ذلك من الحبّ .

913-37312-(37) الدعائم 217/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال لا غيرة في الحلال.

914-37313-(38) نهج البلاغة 1134/2: قال عليّ عليه السلام غيرة المرأة كفر و غيرة الرّجل إيمان.

915-37314-(39) كافى 505/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن أبيه عن محمّد بن سنان عن خالد القلانسى قال ذكر رجل لأبى عبداللّه عليه السلام امرأته فأحسن عليها الثناء فقال له أبو عبد اللّه عليه السلام أغرتها، قال لا قال فأغرها، فأغارها فثبتت فقال لأبى عبداللّه عليه السلام انّى قد أغرتها فثبتت فقال هي كما تقول.

916-37315-(40) الجعفريّات 96: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله المضلّ باهت و البرىء منه فرقة(1) و ما تدرى الغيراء ما بأعلى الوادى من أسفله قالوا يا رسول اللّه كيف ذاك قال أمّا المضلّ إذا ضلّ منه الشيء رمى به البرىء و أمّا الغيراء فلا تدرى، الماء يصعد من أسفل الوادى أو من أعلاه.

917-37316-(41) الجعفريّات 96: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كتب اللّه الجهاد على رجال أُمّتى، و الغيرة على نساء أُمّتى(2)، فمن صبرت منهنّ و احتسبت أعطاها اللّه أجر شهيد. الدعائم 217/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال كتب الجهاد (و ذكر مثله).

و تقدّم في مرسلة فقيه (62) من باب (4) وجوب اتمام الصلاة من أبواب فضل الصلاة (ج 4)

قوله عليه السلام تعلّموا من الديك خمس خصال محافظته على أوقات الصلوات و الغيرة.

و في رواية محمّد بن عيسى (63) قوله عليه السلام و في الديك الأبيض خمس خصال من خصال الأنبياء معرفته بأوقات الصلوات و الغيرة.

و في رواية الأصبغ (7) من باب (13) أنّ جهاد الكفّار و المنافقين فرض كفائىّ من أبواب جهاد العدوّ (ج 16)

قوله عليه السلام و جهاد المرأة ان تصبر على ما ترىٰ من أذىٰ زوجها و غيرته.

و في رواية الحلبيّ (16) من باب (22) تحريم السّبّ و الفحش من أبواب جهاد النفس (ج 16)

قوله عليه السلام ثلاثة لا ينظر اللّه اليهم يوم القيامة

ص: 584


1- . الفرق: الخوف و الفزع.
2- . نسائها الدعائم.

912-37311-(36) اسحاق بن عمّار گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: زن نسبت به مرد به غيرت مى آيد و او را آزار مى دهد حضرت فرمود: اين از محبّت وى به مرد است.»

913-37312-(37) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «در حلال غيرت نيست.»

914-37313-(38) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «غيرت زن كفر و غيرت مرد ايمان است.»

915-37314-(39) مردى از همسرش نزد امام صادق عليه السلام ياد كرد و بسيار او را ستود. امام صادق عليه السلام به او فرمود: «آيا كارى كرده اى كه او را به غيرت وادارى ؟ مرد گفت: نه. حضرت فرمود: پس او را به غيرت وادار آن مرد چنين كرد ولى زن همچنان ثابت ماند. پس از آن مرد به امام صادق عليه السلام گفت: او را به غيرت كشاندم ولى او همچنان استوار ماند حضرت فرمود: اين زن همان گونه كه مى گويى (قابل ستايش) هست.»

916-37315-(40) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه چيزى را گم كرده بهتان مى زند (به دروغ مى گويد فلان كس برداشته است) و آن كه پاك است از چنين كسى بيمناك است و زن به غيرت آمده آنچه را كه در بالاى دره است از پايين درّه تشخيص نمى دهد.

پرسيدند: اى رسول خدا! اين چگونه است ؟ حضرت فرمود: اما كسى كه چيزى را گم كرده زمانى كه چيزى از او گم شده است فرد پاك را متّهم مى سازد و اما زنى كه به غيرت آمده نمى داند كه آب از پايين دره بالا مى رود يا از بالاى دره به پايين مى آيد.»

917-37316-(41) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: خداوند جهاد را بر مردان امّتم واجب نموده است و غيرت را بر زنان امّتم. پس هركس كه از زنان امّتم صبر كند و به پاى خدا حساب كند خداوند به او پاداش شهيد را مى دهد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت شصت و دوم از باب چهارم از باب هاى فضيلت نماز فرموده معصوم عليه السلام كه: «از خروس پنج خصلت را بياموزيد: محافظت بر اوقات نماز و غيرت را.»

و در روايت شصت و سوم فرموده معصوم عليه السلام كه: «در خروس سفيد پنج خصلت از خصال پيامبر است: آشنايى او با اوقات نمازها و غيرت.»

و در روايت هفتم از باب سيزدهم از باب هاى جهاد با دشمن فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و جهاد زن اين است كه بر آنچه از آزار شوهرش مى بيند و نيز بر غيرت شوهرش صبر كند.»

و در روايت شانزدهم از باب بيست و دوم از باب هاى جهاد با نفس فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

ص: 585

و لهم عذاب أليم: الدّيّوث من الرّجال.

و في رواية ابن بكير (1) من باب (64) مكارم الأخلاق (ج 17)

قوله انّ اللّه عزّ و جلّ خصّ الأنبياء عليهم السلام بمكارم الأخلاق (إلى أن قال) هنّ الورع و الغيرة.

و في رواية ابن مسكان (3) قوله انّ اللّه خصّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بمكارم الأخلاق فذكرها عشرة و عدّ منها الغيرة.

و في الرضوى نحوه.

و في رواية أبى شعيب (82) قوله عليه السلام في الديك خمس خصال من خصال الأنبياء (إلى أن قال) و الغيرة.

و في رواية عليّ بن جعفر (6) من باب (133) تحريم النّميمة من أبواب العِشرة (ج 20) قوله عليه السلام حرّمت الجنّة على الثلاثة الديّوث و هو الفاجر.

و في رواية إسحاق (11) من باب (21) تحريم استعمال الملاهى من أبواب ما يكتسب به (ج 22)

قوله عليه السلام انّ شيطاناً يقال له القفندر إذا ضرب في منزل رجل أربعين يوماً بالبربط و دخل عليه الرّجال وضع ذلك الشيطان كلّ عضوٍ منه على مثله من صاحب البيت ثمّ نفخ فيه نفخة فلا يغار بعدها حتّى تؤتىٰ نساؤه فلا يغار.

و في رواية أبى شعيب (14) من باب (24) استحباب كثرة الطروقة من أبواب مباشرة النساء (ج 25)

قوله عليه السلام في الدّيك خمس خصالٍ من خصال الأنبياء: كثرة الطروقة و الغيرة.

و في رواية غياث (3) من باب (46) استحباب تحصين المرأة في البيت قوله عليه السلام انّ المرأة خلقت من الرّجل و انّما همّتها في الرّجال فاحبسوا نسائكم.

و يأتي في باب (25) انّه ليس للنساء من سروات الطريق من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25) ما يدلّ على لزوم الغيرة.

و في رواية الحسين بن زيد (30) من باب (30) انّ شارب الخمر كعابد و ثن من أبواب الأشربة (ج 29)

قوله تعالى بعزّتى و عظمتى و جلالى و ارتفاعى لا يدخلها مدمن خمر و لا سكّير و لا قتّات و هو النمّام و لا ديّوث.

ص: 586

«سه نفرند كه خداوند در روز قيامت به آنان نگاه نمى كند و براى آنان عذاب دردناكى فراهم است:

ديوث (بى غيرت) از مردان.»

و در روايت يكم از باب شصت و چهارم اين گفته كه: «خداوند عز و جل، پيامبران را به مكارم اخلاق مخصوص گردانيد... تا آن كه گويد: آنها پرهيزكارى و غيرت است.»

و در روايت سوم اين گفته كه: «خداوند مكارم اخلاق را ويژۀ پيامبرش ساخت و مكارم اخلاق را ده تا نام برد و يكى از آنها را غيرت شمرد.»

و در روايت رضوى مانند آن.

و در روايت هشتاد و دوم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «در خروس پنج خصلت از خصال پيامبر است... تا آن كه گويد: ديّوث.»

و در روايت ششم از باب صد و سى و سوم از باب هاى معاشرت فرموده معصوم عليه السلام كه: «بهشت بر سه نفر حرام شده است: ديّوث و او همان زناكار است.»

و در روايت يازدهم از باب بيست و يكم از باب هاى كسب هاى روا و ناروا فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «شيطانى است به نام قفندر، زمانى كه چهل روز در منزل مردى بربط زده شود و مردان بر او وارد شوند آن شيطان هر عضو خود را بر مشابه آن از اعضاى آن مرد مى گذارد و پس از آن در آن مى دمد در نتيجه آن مرد پس از اين ديگر غيرت نشان نمى دهد تا آنجا كه با زنان او آميزش مى شود ولى او به غيرت نمى آيد.»

و در روايت چهاردهم از باب بيست و چهارم از باب هاى مباشرت با زنان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «در خروس پنج خصلت از خصلت هاى پيامبران است: آميزش زياد و غيرت.»

و در روايت سوم از باب چهل و ششم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «زن از مرد آفريده شده و تنها آرمان او در مردان است، پس زنان تان را محدود سازيد.»

مى آيد:

در باب بيست و پنجم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى چيزى كه بر لزوم غيرت دلالت دارد.

و در روايت سى ام از باب سى ام از باب هاى نوشيدنى ها فرموده خداوند متعال كه: «به عزّت و عظمت و جلال و بلندى ام سوگند، كه كسى كه هميشه شراب و مايعات مست كننده مى نوشد داخل بهشت نمى شود و نه كسى كه زياد مست كننده مى نوشد و نه سخن چين و نه ديّوث (بى غيرت).»

ص: 587

أبواب جملة من أحكام الرّجال والنّساء الأجانب و ما يناسبها

(1) باب تحريم النظر إلى النّساء الأجانب و شعورهنّ

قال اللّه تعالى في سورة النور (24):30 و 60: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذٰلِكَ أَزْكىٰ لَهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ خَبِيرٌ بِمٰا يَصْنَعُونَ ».

«وَ اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ اَللاّٰتِي لاٰ يَرْجُونَ نِكٰاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنٰاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيٰابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجٰاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اَللّٰهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ».

سورة المؤمن (40):19: «يَعْلَمُ خٰائِنَةَ اَلْأَعْيُنِ وَ مٰا تُخْفِي اَلصُّدُورُ».

918-37317-(1) كافى 521/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن سيف بن عميرة عن سعد الاسكاف عن أبي جعفر عليه السلام قال استقبل شابّ من الأنصار امرأة بالمدينة و كان النّساء يتقنّعن خلف آذانهنّ فنظر إليها و هي مقبلة فلمّا جازت نظر إليها و دخل في زقاقٍ (1) قد سمّاه ببنى فلان فجعل ينظر خلفها و اعترض وجهه عظم في الحائط أو زجاجة فشقّ وجهه فلمّا مضت المرأة نظر فإذا الدماء تسيل على صدره و ثوبه فقال و اللّه لآتين رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و لأخبرنّه، قال فأتاه فلمّا رآه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال له ما هذا فأخبره فهبط جبرئيل عليه السلام بهذه الآية «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذٰلِكَ أَزْكىٰ لَهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ خَبِيرٌ بِمٰا يَصْنَعُونَ »

ص: 588


1- . أي الطريق الضيق دون السكّة.

فصل سوم باب هاى احكام مردان و زنان اجنبى

باب 1 حرمت نگاه به زنان اجنبى و موهاى آنان

خداوند تعالى مى فرمايد:

به مؤمنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگيرند و عفاف خود را حفظ كنند؛ اين براى آنان پاكيزه تر است خداوند به آنچه انجام مى دهند آگاه است.(1)

و زنان بازنشسته اى كه اميد به ازدواج ندارند، گناهى بر آنان نيست كه لباس هاى (رويين) خود را بر زمين بگذارند، به شرط اينكه در برابر مردم خودآرايى نكنند و اگر خود را بپوشانند براى آنان بهتر است خداوند شنوا و داناست.(2)

او چشم هايى را كه به خيانت مى گردد و آنچه را سينه ها پنهان مى دارند، مى داند.(3)

918-37317-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «جوانى از انصار در مدينه با زنى روبرو شد، در آن زمان رسم زنان بر اين بود كه روسرى هاى خويش را به پشت گوش مى بستند (بنابراين گردن و سينۀ آنان آشكار بود) چشم جوان بر او دوخته بود تا هنگامى كه زن از جلوى ديدگان او گذشت. آنگاه جوان همچنان كه بر او نگاه داشت داخل كوچه اى شد. در حالى كه از پشت به زن نگاه مى كرد در اين هنگام با استخوان يا شيشه اى كه در ديوار بود برخورد كرد و صورتش را شكافت. چون زن دور شد جوان بر خود نگريست كه خون بر سينه و لباسش جريان داشت.

جوان با خود گفت: به خدا حتماً نزد پيامبر مى روم و او را از اين امر باخبر مى كنم.

امام افزودند: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله او را با آن وضع ديد فرمود: اين چه وضعى است ؟ جوان حال خود را باز گفت: آنگاه جبرئيل با اين آيه نازل شد كه: «به مردان با ايمان بگو چشم هاى خود را فرو گيرند و عفاف خود را حفظ كنند اين براى آنان پاكيزه تر است خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است».

ص: 589


1- . نور 30/24.
2- . نور 60/24.
3- . غافر 19/40.

919-37318-(2) كافى 559/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن عليّ بن عقبة عن أبيه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سمعته يقول، النظر سهم من سهام إبليس مسموم و كم من نظرةٍ أورثت حسرةً طويلةً . المحاسن 109: البرقي عن محمّد ابن عليّ عن ابن فضّال مثله سنداً و متناً. عقاب الأعمال 314: حدّثني محمّد بن الحسن رضي اللّه عنه قال حدّثني محمّد بن الحسن الصفّار عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن عليّ بن عقبة عن أبيه عن أبي عبد اللّه عليه السلام (مثله).

920-37319-(3) فقيه 11/4: روى عن هشام بن سالم عن عقبة قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام النظرة سهم من سهام إبليس مسموم من تركها للّه عزّ و جلّ لا لغيره أعقبه اللّه إيماناً يجد طعمه. جامع الأخبار 407: عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال النظرة (و ذكر نحوه).

921-37320-(4) تهذيب 435/7: الحسن بن محبوب عن داود ابن أبي يزيد العطّار عن بعض أصحابنا قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام، إيّاكم و النظر فإنّه سهم من سهام إبليس، و قال لا بأس بالنظر إلى ما و ضعت الثياب.

922-37321-(5) مستدرك 270/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال النظر إلى محاسن النّساء سهم من سهام إبليس فمن تركه أذاقه اللّه طعم عبادة تسرّه.

923-37322-(6) و عن عليّ عليه السلام أنّه قال لعن اللّه الناظر و المنظور إليه.

924-37323-(7) و فيه: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال من أصاب من امرأةٍ نظرةً حراماً، ملأ اللّه عينه ناراً.

925-37324-(8) فقيه 8/4: (بالاسناد المتقدّم في باب كراهة سؤر الفار في حديث مناهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام قال) من ملأ عينيه من حرامٍ ملأ اللّه عينيه يوم القيامة من النّار إلّا أن يتوب و يرجع.

926-37325-(9) جامع الأخبار 245: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من ملأ عينيه حراماً يحشوهما اللّه تعالى يوم القيامة مسامير من النار، ثمّ حشاهما ناراً إلى أن تقوم النّاس، ثمّ يؤمر به إلى النّار.

927-37326-(10) عقاب الأعمال 338: بالاسناد المتقدّم في باب (6) عيادة المريض (ج 3) عن أبي هريرة و ابن عبّاس قال خطبنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و هي آخر خطبة خطبها بالمدينة (إلى أن قال)

ص: 590

919-37318-(2) عقبه گويد: «از امام صادق شنيدم كه مى فرمود: نگاه (به نامحرم) تيرى مسموم از تيرهاى شيطان است و چه نگاه هايى كه اندوه طولانى را در پى داشته است.»

920-37319-(3) عقبه گويد: «امام صادق عليه السلام فرمود: نگاه، تيرى زهرآلود از تيرهاى شيطان است هركس نگاه را براى خداوند عز و جل نه از ترس يا شرم ديگران ترك كند خداوند در پى اين ترك، ايمانى به او مى دهد كه مزه اش را مى يابد.»

921-37320-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «بپرهيزيد از نگاه (به نامحرم) چرا كه نگاه، تيرى از تيرهاى شيطان است و حضرت افزود: نگاه كردن به اندامى كه با جامه پوشيده شده [بدون شهوت] اشكال ندارد.»

922-37321-(5) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «نگاه كردن به زيبايى هاى زن تيرى از تيرهاى شيطان است هركس آن را ترك كند خداوند به او مزۀ عبادتى را مى چشاند كه او را شاد سازد.»

923-37322-(6) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «خداوند لعنت كند چشم چران و كسى را كه خود را در معرض چشم چرانى قرار مى دهد.»

924-37323-(7) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه به زنى نگاه حرامى بيندازد خداوند چشمش را از آتش پر مى سازد.»

925-37324-(8) امير المؤمنين عليه السلام در روايتى كه مناهى پيامبر صلى الله عليه و آله را آورده است فرمود: «هركس دو چشمش را از حرام پر سازد خداوند دو چشمش را در روز قيامت از آتش پر كند مگر اينكه توبه كند و برگردد.»

926-37325-(9) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس دو چشمش را به حرام پر سازد خداوند در روز قيامت ميخ هايى از آتش داخل آن مى كند پس از آن دو چشمش را از آتش پر مى سازد تا زمانى كه مردم به پا خيزند آنگاه دستور مى دهد كه او را به آتش ببرند.»

927-37326-(10) ابن عباس گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله براى مان خطبه خواند و اين آخرين خطبۀ حضرت در مدينه بود... تا آنجا كه گويد: هركس دو چشمش را از زنى به حرام پر سازد (و مانند روايت پيشين را آورده تنها در اين روايت اين است كه: «تا زمانى كه ميان مردم داورى كند» به جاى «تا زمانى كه مردم به پا خيزند»....)

ص: 591

ومن ملأ عينيه من امرأة حراماً (و ذكر نحوه إلّا أنّ فيه حتّى يقضى بين النّاس بدل حتّى تقوم النّاس) و بهذا الاسناد في صفحة 332 قال صلّى اللّه عليه و آله من اطّلع في بيت جاره فنظر إلى عورة رجلٍ أو شعر امرأةٍ أو شيءٍ من جسدها كان حقّاً على اللّه أن يدخله النّار مع المنافقين الّذين كانوا يتّبعون عورات النّاس(1) في الدنيا، و لا يخرج من الدنيا حتّى يفضحه اللّه و يبدى للناس عورته في الآخرة. جامع الأخبار 245: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من اطّلع (و ذكر نحوه و زاد فيه (للناظرين) قبل قوله (فى الآخرة).

928-37327-(11) العلل 565: حدّثنا عليّ بن أحمد رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد ابن أبي عبد اللّه عن محمّد بن إسماعيل عن عليّ بن العبّاس قال حدّثنا القاسم بن الربيع الصحّاف عن محمّد بن سنان أنّ الرضا عليه السلام كتب فيما كتب من جواب مسائله، حرّم النظر إلى شعور النّساء المحجوبات بالازواج و (إلى العيون) غيرهنّ من النّساء لما فيه من تهييج الرّجال و ما يدعو التهييج إلى الفساد(2) و الدخول فيما لا يحلّ و لا يجمل(3) و كذلك ما أشبه الشعور إلّا الّذى قال اللّه تعالى «وَ اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ اَللاّٰتِي لاٰ يَرْجُونَ نِكٰاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنٰاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيٰابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجٰاتٍ بِزِينَةٍ » (أى العيون) غير الجلباب و لا بأس بالنظر إلى شعور مثلهنّ . العيون 97/(2):

بالاسناد المتقدّم في باب (16) كيفيّة الوضوء و علّته من أبواب الطهارة (ج 2) عن محمّد بن سنان أن عليّ بن موسى الرضا عليهما السلام كتب إليه في جواب مسائله (إلى أن قال) حرم (و ذكر مثله).

929-37328-(12) كافى 559/5: (عدّة من أصحابنا معلّق) عن أحمد بن محمّد عن ابن أبي نجران عمّن ذكره عن أبي عبد اللّه عليه السلام و يزيد بن حمّاد و غيره عن أبي جميلة عن أبي جعفر و أبى عبد اللّه عليهما السلام قالا ما من أحد إلّا و هو يصيب حظّاً من الزنا، فزنا العينين النظر، و زنا الفم القبلة، و زنا اليدين اللّمس، صدّق الفرج ذلك أم كذّب.

930-37329-(13) جامع الأخبار 408: قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله لكلّ عضوٍ من ابن آدم حظّ من الزنا، العين زناها النظر، و اللسان زناه الكلام، و الاذنان زناهما السمع، و اليدان زناهما البطش(4)، و الرجلان زناهما المشى، و الفرج يصدّق ذلك كلّه و يكذّبه.

ص: 592


1- . المسلمين جامع الأخبار.
2- . إليه من الفساد العيون.
3- . و لا يحمل العلل.
4- . البطش: التناول بشدّة عند الصولة.

و باز پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس كه نگاه به داخل خانۀ همسايه اش كند و به عورت مردى يا موى زنى يا چيزى از بدنش نگاه كند بر خداوند است كه او را همراه با منافقانى كه در پى عورات مردم در دنيا بودند، به آتش درآورد و اين شخص از دنيا بيرون نمى رود تا آنكه خدا او را رسوا سازد و عورت (نقص) او را در آخرت براى مردم آشكار سازد.»

928-37327-(11) محمّد بن سنان گويد: «حضرت رضا عليه السلام در جواب به سؤالاتى كه از ايشان شده بود نوشتند:

«نگاه به موى زنانى كه با شوهران شان پوشيده شده اند و به ديگر زنان حرام گرديد چرا كه با نگاه، مردان تحريك مى شوند و نيز به دليل كشاندن تحريك به فساد و ارتكاب چيزى كه حلال و زيبا نيست و همينطور است آنچه كه مانند موهاست.»

تنها همان مستثنى است كه خداوند فرموده است: «و زنان از كار افتاده اى كه اميد به ازدواج ندارند، گناهى بر آنان نيست كه لباس هاى (رويين) خود را بر زمين بگذارند به شرط اينكه در برابر مردم خودآرايى نكنند.» منظور آراستن به غير چادر است و نگاه به موهاى اينان اشكالى ندارد.»

929-37328-(12) امام باقر و امام صادق عليهما السلام فرمودند: «كسى نيست مگر اينكه به بهره اى از زنا دست يافته است. پس زناى دو چشم نگاه است و زناى دهان، بوسيدن است و زناى دو دست لمس كردن است چه زناى فرج آن را تكميل كند يا نكند.»

930-37329-(13) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «براى هر عضوى از انسان بهره اى از زناست. زناى چشم نگاه است، زناى زبان سخن گفتن است و زناى دو گوش شنيدن است و زناى دو دست، گرفتن است و زناى دو پا، راه رفتن است و عورت گاهى اينها را تصديق مى كند و گاه تكذيب مى كند. (گاه زناى اصلى را به دنبال دارد و گاه ندارد).»

ص: 593

931-37330-(14) فقيه 11/4: روى ابن أبي عمير عن الكاهليّ قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام، النظرة بعد النظرة تزرع في القلب الشهوة و كفى بها لصاحبها فتنة.

932-37331-(15) أمالي المفيد 208: حدّثنا الشيخ الجليل المفيد أبو عبد اللّه محمّد ابن محمّد بن النعمان الحارثى قال حدّثني أحمد بن محمّد عن أبيه محمّد بن الحسن بن الوليد القمّيّ عن محمّد بن الحسن الصفّار عن العبّاس بن معروف عن عليّ بن مهزيار عن واصل بن سليمان عن ابن سنان قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول كان المسيح عليه السلام يقول لأصحابه (فى حديث) و إيّاكم و النظرة فإنّها تزرع في قلب صاحبها (و ذكر مثله). المحاسن 109: البرقي في رواية يحيى بن المغيرة عن ذافر رفعه قال قال عيسى ابن مريم عليهما السلام إيّاكم و النظرة (و ذكر نحوه).

933-37332-(16) العيون 65/2: حدّثنا محمّد بن عمر الحافظ قال حدّثني الحسن ابن عبد اللّه التميمى قال حدّثنا أبى قال حدّثني سيّدى عليّ بن موسى الرضا عليهما السلام عن أبيه موسى بن جعفر عن أبيه جعفر بن محمّد عن أبيه محمّد بن عليّ عن أبيه عليّ بن الحسين عن أبيه الحسين عن عليّ عليهم السلام قال قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله يا عليّ ، لا تتبع النظرة النظرة، فليس لك إلّا أوّل نظرةٍ .

934-37333-(17) المعاني 205: حدّثنا أبو عبد اللّه الحسين بن أحمد بن محمّد بن أحمد(1) الاشنانى الدارميّ الفقيه العدل ببلخ، قال أخبرنى جدّى، قال حدّثنا محمّد بن عمّار، قال حدّثنا موسى بن إسماعيل، قال حدّثنا حمّاد بن سلمة عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن إبراهيم التميمى عن سلمة عن أبي الطفيل عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام أن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال (له خ) يا عليّ ، إنّ لك كنزاً في الجنّة، و أنت ذو قرنيها(2) و لا تتبع النظرة بالنظرة(3) في الصلاة فإنّ لك الأولى و ليست لك الآخرة(4).

935-37334-(18) جامع الأخبار 245: قال أمير المؤمنين عليه السلام من أطلق ناظره أتعب خاطره، من تتابعت لحظاته دامت حسراته.

936-37335-(19) فقيه 304/3: قال الصادق عليه السلام، أوّل النظرة لك، و الثانية عليك و لا لك، و الثالثة فيها الهلاك.

ص: 594


1- . محمّد بن يحيى خ.
2- . أي طرفيها.
3- . النظرة النظرة خ.
4- . الاُخرى خ أخيرة خ.

931-37330-(14) امام صادق عليه السلام فرمود: «نگاه در پى نگاه در دل شهوت را مى كارد و همين فتنه براى نگاه كننده كافى است.»

932-37331-(15) ابن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: پيوسته حضرت مسيح عليه السلام به يارانش مى فرمود: در روايتى... و بپرهيزيد از نگاه كردن چرا كه نگاه در دل نگاه كننده [بذر شهوت] مى كارد (و مشابه روايت پيشين را آورده است).»

933-37332-(16) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اى على! در پى نگاه، نگاه ديگرى نينداز چرا كه تنها نگاه اول براى تو جايز است.»

934-37333-(17) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمودند: اى على! براى تو گنجى در بهشت است و تو صاحب هر دو سوى آن هستى و در هنگام نماز نگاه دوم را در پى نگاه اول در نياور چرا كه نگاه اول براى توست و نگاه دوم براى تو نيست.»

935-37334-(18) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «هركس چشمش را آزاد و رها كند خاطر خويش را ناراحت ساخته است و هركس نگاه هاى پى در پى كند حسرت و افسوسش مداوم شود.»

936-37335-(19) امام صادق عليه السلام فرمود: «نگاه اول براى توست و نگاه دوم بر ضرر توست نه براى تو و نگاه سوم در آن نابودى است.»

ص: 595

937-37336-(20) فقيه 11/4: روى الأصبغ بن نباته عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يا عليّ ، لك أوّل نظرة، و الثانية عليك و لا لك.

938-37337-(21) الخصال 632: بالاسناد المتقدّم في حديث الأربعمائة عن عليّ عليه السلام قال لكم أوّل نظرةٍ إلى المرأة فلا تتبعوها بنظرةٍ أخرىٰ و احذروا الفتنة.

939-37338-(22) الدعائم 202/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال سئل عن الرّجل تمرّ به المرأة فينظر إليها قال، أوّل نظرة لك، و الثانية عليك لا لك، و النظرة الثالثة سهم مسموم من سهام إبليس، من تركها للّه لا لغيره أعقبه اللّه إيماناً يجد طعمه.

940-37339-(23) المعاني 126: حدّثنا عليّ بن أحمد بن محمّد بن عمران الدّقاق رضي اللّه عنه قال حدّثنا حمزة بن القاسم العلوى العباسيّ قال حدّثنا جعفر بن محمّد بن مالك الكوفيّ الفزارى قال حدّثنا محمّد بن الحسين بن زيد الزيات قال حدّثنا محمّد بن زياد الأزديّ عن المفضّل بن عمر عن الصادق جعفر بن محمّد عليهما السلام قال سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ : «وَ إِذِ اِبْتَلىٰ إِبْرٰاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمٰاتٍ » ما هذه الكلمات قال هي الكلمات الّتى تلقّاها آدم من ربّه (إلى أن قال) ثمّ علّمه عليه السلام بأنّ الحكم بالنجوم خطأ في قوله عزّ و جلّ : «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي اَلنُّجُومِ فَقٰالَ إِنِّي سَقِيمٌ » و إنّما قيّده اللّه سبحانه بالنظرة الواحدة لأنّ النظرة الواحدة لا توجب الخطأ إلّا بعد النظرة الثانية بدلالة قوله النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لمّا قال لأميرالمؤمنين عليه السلام يا عليّ ، أوّل النظرة لك، و الثانية عليك و لا لك. الخبر.

941-37340-(24) مستدرك 269/14: بعض نسخ فقه الرضا عليه السلام أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أردف اُسامة بن زيد في مصعده إلى عرفات، فلمّا أفاض أردف(1) الفضل بن العبّاس و كان فتىً حسن اللُمّة(2)، فاستقبل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أعرابىّ و عنده اُخت له أجمل ما يكون من النّساء فجعل الأعرابىّ يسأل النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و جعل الفضل ينظر إلى اُخت الأعرابىّ ، و جعل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يده على وجه الفضل يستره من النظر، فإذا هو ستره من الجانب نظر من الجانب الآخر حتّى إذا فرغ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من حاجة الأعرابىّ ، التفت إليه و أخذ بمنكبه ثمّ قال أما علمت أنّها الأيّام

ص: 596


1- . أي اركبه خلفه.
2- . اللمّة: شعر الرأس إذا كان فوق الوفرة و الوفرة ما سال من الشعر على الأذنين. اللسان.

937-37336-(20) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: اى على! اولين نگاه براى توست و دومى بر ضرر توست نه براى تو.»

938-37337-(21) امير المؤمنين على عليه السلام در حديث اربعمأة فرمود: «نخستين نگاه به زن براى توست پس در پى آن نگاه ديگرى نكنيد و از فتنه بترسيد.»

939-37338-(22) از امير المؤمنين على عليه السلام دربارۀ مردى كه زنى با او برخورد مى كند و آن مرد به زن نگاه مى كند سؤال شد حضرت فرمود: «اولين نگاه براى توست و دومين نگاه به ضرر توست نه به نفع تو و نگاه سوم تيرى مسموم از تيرهاى شيطان است هركس آن را به خاطر خدا نه ديگران ترك كند خداوند در پى آن ايمانى به او مى دهد كه مزۀ آن را مى يابد.»

940-37339-(23) مفضّل بن عمر گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل كه: «هنگامى كه خداوند ابراهيم را با كلمات گوناگونى آزمود» پرسيدم كه اين كلمات چيست ؟ حضرت فرمود: اين همان كلماتى است كه حضرت آدم از پروردگارش گرفت... تا آنجا كه گويد: سپس خداوند به او آموخت كه براساس ستارگان حكم كردن و پيش بينى نمودن، اشتباه است چنانكه در فرموده خداوند عز و جل آمده كه فرمود: «سپس [حضرت ابراهيم عليه السلام] نگاهى به ستارگان افكند و گفت: من بيمارم (و با شما به مراسم جشن نمى آيم» و خدا آن را مقيّد به يك نگاه كرد [كه نَظْرَةً با تاى وحدت يعنى: يك بار نگاه كردن] چون نگاه اول باعث خطا نمى شود مگر پس از نگاه دوم و اين به دليل فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله است آن زمان كه به امير المؤمنين عليه السلام فرمود: اى على اولين نگاه براى توست ولى دومين نگاه به ضرر توست نه براى تو....(1)»

941-37340-(24) رسول خدا صلى الله عليه و آله زمانى كه براى عرفات مى رفتند پشت سر خويش سوار مى كردند و چون باز مى گشتند فضل بن عباس كه جوانى پرمو بود پشت سر مركب خود سوار نمودند. يك عرب بيابان نشين كه خواهرش از زيباترين زنان بود همراهش بود با پيامبر مواجه شد. اعرابى شروع كرد به پرسش از رسول خدا و فضل هم مشغول نگاه به خواهر اعرابى شد و رسول خدا دستش را بر چهرۀ فضل مى گذاشت و مانع او مى شد كه نگاه كند و چون پيامبر از يك طرف مانع او مى شد او از سوى ديگر نگاه مى كرد تا آنكه رسول خدا از كار مرد عرب بيابان نشين فارغ شد، پس از آن نگاهى به فضل كرد و شانۀ او را گرفت و سپس فرمود: «آيا نمى دانى كه اين ايام، ايام معدودات و معلومات (معدودات:

ص: 597


1- . هر چند نگاه كردن به آسمان و ستارگان كه حضرت ابراهيم عليه السلام انجام داد با نگاه كردنى كه حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله به امام على عليه السلام فرمود فرق دارد و مقصود پيامبر صلى الله عليه و آله نگاه كردن به نامحرم است ولى گويا حضرت مى خواهد تعميم دهد كه هرنگاه اوّلى سودمند و نگاه دومى زيانبار است چه به نامحرم باشد و چه به ستارگان و چه غير اينها. (مصحّح).

المعدودات و المعلومات، لا يكفّ رجل فيهنّ بصره، و لا يكفّ لسانه و يده إلّا كتب اللّه له مثل حجٍّ قابلٍ .

942-37341-(25) فقيه 304/3: قال الصادق عليه السلام من نظر إلى امرأة فرفع(1) بصره إلى السماء أو غمض بصره لم يرتدّ إليه بصره حتّى يزوّجه اللّه تعالى من الحور العين.

943-37342-(26) و فيه و في خبرٍ آخر لم يرتدّ(2) إليه طرفه حتّى يعقّبه اللّه إيماناً يجد طعمه.

944-37343-(27) كافى 559/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن بعض العراقيين عن محمّد بن المثنّى عن أبيه عن عثمان بن يزيد عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله رجلاً ينظر(3) إلى فرج امرأة لا تحلّ له و رجلاً خان أخاه في امرأته، و رجلاً يحتاج النّاس إلى نفعه(4) (لفقهه يب) فسألهم(5) الرشوة. تهذيب 224/6: محمّد بن عليّ بن محبوب عن محمّد بن عيسى بن عبيد عن أحمد بن إبراهيم الكرمانى عن عبد الرحمن عن يوسف بن جابر قال قال أبو جعفر عليه السلام لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله (و ذكر مثله).

945-37344-(28) عُدّة الداعي 32: فيما أوحى اللّه تعالىٰ إلىٰ داود عليه السلام: و لربّما صلّى العبد فأضرب بها وجهه و أحجب عنّي صوته أ تدرى من ذلك يا داود ذلك الّذى يكثر الالتفات إلى حرم المؤمنين بعين الفسق و ذلك الّذى حدّثته نفسه لو ولّى أمراً لضرب فيه الأعناق ظلماً.

946-37345-(29) الغرر 251: قال عليّ عليه السلام إنّ أبصار هذه الفحول طوامح(6) و هى(7) سبب هبائها(8)، فإذا نظر أحدكم إلى امرأةٍ فأعجبته فلمس(9) أهله فإنّها هي امرأة كامرأةٍ .

(و تقدّم أيضاً في باب (25) ما ورد في أنّ من نظر إلى امرأة فأعجبته فليصرف بصره عنها من أبواب مباشرة النساء (ج 25) مثله عن نهج البلاغة).

947-37346-(30) الغرر 32: العيون مصائد الشيطان.

ص: 598


1- . فوقع خ.
2- . أنّه لا يرتدّ خ.
3- . من نظر يب.
4- . احتاج الناس إليه يب.
5- . فيسألهم خ كا.
6- . طمح بصره إليه: ارتفع و نظره شديداً.
7- . و انّ ذلك نهج البلاغة.
8- . هبابها نهج البلاغة و الظاهر أنّ هبائها تصحيف هبّ الفحل من الإبل و غيرها يهبّ هباباً و هبيباً و اهتبّ أراد السفاد و في الحديث هبّ التيس أي هاج للسّفاد.
9- . تعجبه فليلامس نهج البلاغة. فليمسّ ك.

شمرده شده، معلومات: دانسته شده) است مردى در اين ايام چشم خويش را باز نمى دارد و نيز زبان و دست خويش را مگر اينكه خداوند براى او حجّ سال آينده را مى نويسد.»

942-37341-(25) امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس به زنى نگاه كند آن گاه چشمش را به آسمان اندازد و يا ببندد پلك به هم نمى زند مگر آن كه خداوند متعال از حور العين به او تزويج مى كند.»

943-37342-(26) و در روايت ديگرى آمده است: «نگاهش به او باز نمى گردد تا اينكه خداوند در پى آن ايمانى به او خواهد داد كه مزه اش را مى يابد.»

944-37343-(27) امام باقر عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله لعنت كرد مردى را كه به عورت زنى كه برايش حلال نيست نگاه كند و نيز مردى را كه به برادرش در ارتباط با همسر او خيانت كند و مردى را كه مردم به خيردهى او و يا فقه او نياز دارند و او از آنان رشوه مى خواهد.»

945-37344-(28) در كتاب عدّة الداعى آمده است: «در وحى اى كه خداوند متعال به داود كرد آمده است:

چه بسا بنده نماز گزارد ولى من با آن نماز به صورتش مى زنم و مانع رسيدن صدايش مى شوم.

اى داود! آيا مى دانى كه آن بنده كيست ؟ آن بنده همان است كه زياد به نواميس مؤمنان چشم چرانى فاسقانه مى كند و آن همان است كه با خويش مى گويد كه اگر به قدرتى برسد گردن هاى مردم را به ستم مى زند.»

946-37345-(29) روايت شده كه امير المؤمنين عليه السلام در ميان يارانش نشسته بود. زن زيبايى گذر كرد. همه با چشمهايشان او را دنبال كردند.

حضرت فرمود: «چشم هاى اين نران چشم چران است و اين نگاه سبب تحريك براى آميزش مى شود هر زمان كه فردى از شما به زنى نگاه كرد و از آن زن خوشش آمد با همسرش آميزش كند چرا كه همسرش زنى مانند زنان ديگر است.»

اين روايت در باب بيست و پنجم از باب هاى مباشرت با زنان هست.

947-37346-(30) در كتاب غُرَر الحِكَم نقل شده است: «چشم ها دام هاى شيطان است.»

ص: 599

948-37347-(31) و فيه 35: اللّحظ رائد الفتن.

949-37348-(32) و فيه 405: ذهاب النظر خير من النظر إلى ما يوجب الفتنة.

950-37349-(33) و فيه 550: كم من نظرةٍ جلبت حسرة.

951-37350-(34) و فيه 715: من غضّ طرفه أراح قلبه.

952-37351-(35) و فيه 715: من أطلق طرفه جلب حتفه.

953-37352-(36) و فيه 715: من غضّ طرفه قلّ أسفه و أمن تلفه.

954-37353-(37) فقيه 304/3: في رواية السكونىّ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام قال لا بأس أن ينظر الرّجل إلى شعر أُمّه أو ابنته أو أخته.

955-37354-(38) كافى 521/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن مروك بن عبيد عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قلت له ما يحلّ للرجل أن يرى من المرأة إذا لم يكن محرماً قال الوجه و الكفّان و القدمان. الخصال 302: حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي اللّه عنه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن أحمد بن محمّد عن مروك بن عبيد عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّه عليه السلام نحوه.

و تقدّم في رواية ابى سعيد (12) من باب (18) حكم تغسيل الرّجل المرأة من أبواب غسل الميّت (ج 3)

قوله عليه السلام بل يحلّ لهنّ أن يمسسن منه (أى من رجل مات) ما كان يحلّ لهنّ أن ينظرن منه إليه و هو حىّ فإذا بلغن الموضع الّذى لا يحلّ لهنّ النّظر إليه و لا مسّه و هو حىّ صببن الماء عليه صبّاً.

و في رواية ابن أبي نصر (5) من باب (3) الحدّ الّذى يستحبّ أن يؤمر الصبيان بالصّلوٰة من أبواب فضل الصلوٰة و فرضها (ج 4)

قوله عليه السلام و لا تغطّى المرأة شعرها منه حتّى يحتلم.

و في أحاديث باب (28) أنّ الصيام ليس من الطعام و الشراب وحده من أبواب ما يجب الإمساك عنه للصائم (ج 11) ما يدلّ على حرمة النّظر.

و في رواية عبد اللّه بن يحيى (21) من باب (7) أنّ الحجّ أفضل من العتق من أبواب فضائل الحجّ (ج 12)

قوله عليه السلام ا ما ترى أنّه يشعث في الحجّ رأسك و تمنع فيه من النظر إلى النّساء.

و في رواية أحمد بن محمّد (9) من باب (10) وجوب اجتناب المحارم من أبواب جهاد النفس (ج 16)

قوله تعالى لابن آدم إن نازعك بصرك إلى بعض ما حرّمتُ عليك فقد

ص: 600

948-37347-(31) چشم چرانى قاصد فتنه هاست.

949-37348-(32) از دست دادن بينايى بهتر از نگاه كردن به چيزى است كه موجب فتنه است.

950-37349-(33) چه بسا نگاهى كه حسرت و ندامتى را در پى مى آورد.

951-37350-(34) هر كس كه چشمش را ببندد دلش را راحت ساخته است.

952-37351-(35) هر كس كه نگاهش را آزاد و رها سازد خود را به كام مرگ كشانده است.

953-37352-(36) هركس كه چشمش را فرو بندد اندوهش كم شود و از نابودى اش در امان باشد.

954-37353-(37) امام باقر عليه السلام فرمود: «اشكالى ندارد كه مرد به موى مادرش، دخترش و خواهرش نگاه كند.»

955-37354-(38) شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: «مرد به چه جاهايى از زن نامحرم مى تواند نگاه كند؟

آن حضرت در پاسخ فرمودند: چهره، دو دست و دو كف پا.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت دوازدهم از باب هجدهم از باب هاى غسل ميّت فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «بلكه براى زنان حلال است كه از اعضاى مردى كه مرده است همان را كه براى شان در حال حيات نگاه به آن جايز بود لمس كنند و چون به جايى برسند كه نگاه به آن و لمس آن در حال حيات براى شان جايز نيست آب را به روى آن بريزند.»

و در روايت پنجم از باب سوم از باب هاى فضيلت نماز و واجب آن فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و زن مويش را از اين بچه نمى پوشاند تا آنكه بچه محتلم شود.»

و در روايات باب بيست و هشتم از باب هاى آنچه امساك از آن براى روزه دار لازم است روايتى كه بر حرمت نگاه كردن دلالت دارد.

و در روايت بيست و يكم از باب هفتم از باب هاى فضيلت هاى حجّ فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«آيا نمى بينى كه در حج، سرت گردآلود مى شود و از نگاه به زنان ممنوع مى شوى.»

و در روايت نهم از باب دهم از باب هاى جهاد با نفس فرموده خداى متعال به فرزند آدم كه: «اگر چشمت با تو در ارتباط با نگاه به برخى از چيزهايى كه بر تو حرام كرده ام درگير شد من با دو پرده تو را بر آن كمك نموده ام پس چشمت را ببند و نگاه نكن.»

ص: 601

أعنتُك عليه بطبقين فأطبق و لا تنظر.

و في كثير من أحاديث باب (57) ما فرض على الجوارح (ج 17) ما يدلّ على حرمة النظر إلى العورات و النّساء فلاحظ.

و في رواية ابن مروان (125) من باب (60) وجوب الخوف و الرجاء من اللّه تعالى

قوله عليه السلام كلّ عين باكية يوم القيامة إلّا ثلاثة، عين غضّت عن محارم اللّه.

و في رواية إبراهيم (126) مثله.

و في رواية حفص (26) من باب (61) استحباب اعتزال أهل الدنيا قوله عليه السلام نِعْم صومعة المسلم بيته يكفّ فيه بصره و لسانه.

و في رواية أحمد بن محمّد (38) من باب (64) مكارم الأخلاق

قوله عليه السلام المؤمن له قوّة في دين (إلى أن قال) و لا يسبقه بصره.

و في أحاديث باب (4) وجوب ستر العورة في الحمّام و غيره من الناظر المحترم من أبواب الحمّام (ج 21) و باب (6) جواز دخول الرّجل مع جواريه الحمّام بإزار و باب (7) كراهة دخول الولد الحمّام مع أبيه ما يناسب ذلك.

و في أحاديث باب (8) أن الرّجل يجوز له أن ينظر إلى محاسن أمَةٍ يريد شرائها من أبواب بيع العبيد (ج 23) و باب (6) أنّه يجوز للرجل أن ينظر إلى امرأة يريد تزويجها من أبواب التّزويج (ج 25) و باب (25) ما ورد في أنّ من نظر إلى امرأة فأعجبته فليصرف بصره عنها من أبواب مباشرة النساء (ج 25) ما يدلّ على ذلك.

و يأتي في الباب التالى و باب (3) ما ورد في جواز النظر إلى رؤوس أهل تهامة و الأعراب من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء (ج 25) و باب (4) أنّه لا حرمة لنساء أهل الذمّة و باب (5) حكم معالجة الاجنبىّ و باب (6) تحريم ابداء النّساء زينتهنّ للأجانب و باب (7) حكم النظر في أدبار النّساء و باب (8) حكم نظر الخصىّ إلى المرأة و باب (9) حكم نظر المرأة إلى مملوكها و باب (10) انّ الجارية إذا بلغت يجب عليها ان تستر شعرها عن الأجنبىّ و باب (11) حكم قناع الأمة و المدبّرة و باب (12) تحريم رؤية المرأة الرجلَ الأجنبىّ ما يدلّ على ذلك.

و في رواية عليّ بن سويد (2) من باب (1) تحريم الزّنا من أبواب النكاح المحرّم (ج 25)

قوله انّى مبتلىٰ بالنظر إلى المرأة الجميلة فيعجبنى النظر إليها فقال لي لا بأس إذا عرف اللّه من نيّتك الصدق.

و في رواية ابن يقطين (1) من باب (33) انّ المرأة إذا تعرف أو يحضر من يعرفها أو تسفر عن وجهها فلا بأس بشهادتها من أبواب الشهادات (ج 30) ما يناسب ذلك فراجع.

ص: 602

و در بسيارى از روايات باب پنجاه و هفتم دلالت بر حرمت نگاه به عورت ها و زنان هست؛ بنگريد.

و در روايت صد و بيست و پنجم از باب شصتم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «هر چشمى در روز قيامت گريان است مگر سه چشم: چشمى كه از محارم الهى چشم پوشى كرده باشد.»

و در روايت صد و بيست و ششم مانند آن.

و در روايت بيست و ششم از باب شصت و يكم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «آرى صومعۀ مسلمان خانه اش است، در خانه اش چشم و زبانش را باز مى گيرد.»

و در روايت سى و هشتم از باب شصت و چهارم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «مؤمن برايش قدرت دينى هست... تا آن كه گويد: و چشمش از اختيارش بيرون نمى رود.»

و در روايات باب چهارم از باب هاى حمام و باب ششم و هفتم مناسب آن.

و در روايات باب هشتم از باب هاى فروش بردگان و باب ششم از باب هاى تزويج و باب بيست و پنجم از باب هاى مباشرت با زنان آنچه بر اين مطلب دلالت مى كند.

مى آيد:

در باب بعدى و باب سوم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى و باب چهارم، پنجم، ششم، هفتم، هشتم، نهم، دهم، يازدهم و دوازدهم رواياتى كه بر اين مطلب دلالت دارد.

و در روايت دوم از باب يكم از باب هاى نكاح حرام اين گفته كه: «من مبتلا به نگاه به زن زيبا هستم و بسيار از نگاه به آنان خوشم مى آيد. حضرت به من فرمود: اشكالى ندارد اگر خداوند از نيت تو راستى را بيابد.»

و در روايت يكم از باب سى و سوم از باب هاى شهادات مناسب آن هست بدان مراجعه كنيد.

ص: 603

(2) باب أنّه لا يحلّ للرجل أن ينظر إلى شعر أخت زوجته فإنّها و الغريبة سواء

956-37355-(1) قرب الإسناد 363: أحمد بن محمّد بن عيسى عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر قال:

سألت الرضا عليه السلام عن الرّجل أ يحلّ له أن ينظر إلى شعر أُخت امرأته، فقال لا إلّا أن تكون من القواعد قلت له اُخت امرأته و الغريبة سواء قال نعم قلت فما لي من النظر إليه منها فقال شعرها و ذراعها(1)، و قال إنّ أبا جعفر عليه السلام مرّ بامرأةٍ محرمةٍ و قد استترت بمروحةٍ على وجهها فأماط المروحة بقضيبه عن وجهها.

(3) باب ما ورد في جواز النظر إلى رؤوس نساء أهل تهامة و الأعراب و أهل السواد و العلوج لأنّهم إذا نهوا لا ينتهون و حكم النظر إلى المجنونة و المغلوبة

957-37356-(1) كافى 524/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن ابن محبوب عن عبّاد بن صهيب، قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول لا بأس بالنظر إلى رؤوس أهل التهامة و الاعراب و أهل السواد و العلوج، لأنّهم إذا نُهوا لا ينتهون قال و المجنونة و المغلوبة على عقلها و لا بأس بالنظر إلى شعرها و جسدها ما لم يتعمّد ذلك.

958-37357-(2) فقيه 300/3: روى الحسن بن محبوب عن عبّاد بن صهيب قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام لا بأس بالنظر إلى شعور نساء أهل تهامة و الأعراب و أهل البوادي من أهل الذمّة و العلوج لانّهنّ إذا نُهين لا ينتهين، قال و المجنونة و المغلوبة لا بأس بالنظر إلى شعرها و جسدها ما لم يتعمّد ذلك. العلل 565: حدّثنا محمّد بن موسى بن المتوكّل رحمه اللّه قال حدّثنا عبد اللّه بن جعفر الحميريّ عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن عبّاد بن صهيب قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول: لا بأس (و ذكر نحو ما في فقيه) إلّا أنّه اسقط لفظ المجنونة.

ص: 604


1- . أي شعر القواعد و ذراعها.

باب 2 حكم نگاه مرد به موى خواهر زن

956-37355-(1) احمد بن محمّد بن ابى نصر گويد: «از امام رضا عليه السلام دربارۀ اينكه آيا براى مرد حلال است كه به موى خواهرزنش نگاه كند يا نه سؤال كردم، حضرت فرمود: نه مگر اينكه از زنان مُسِنّ يك جا نشسته باشد.

پرسيدم: خواهرزنش با زن غريبه يكسان است ؟ حضرت فرمود: آرى. پرسيدم: من به كدام اعضاى زن مسنّ يك جا نشسته مى توانم نگاه كنم ؟ حضرت فرمود: مو و ساق دستش.»

و حضرت فرمود: «عبور امام باقر عليه السلام به زنى كه در حال احرام بود و چهره اش را با بادبزنى كه روى چهره گذاشته پوشانده بود، افتاد، حضرت بادبزن را با چوبش از چهره زن كنار زد.»

باب 3 حكم نگاه كردن به سر زنان تهامه و زنان باديه نشين و روستاييان و كافران و زن ديوانه

957-37356-(1) عبّاد بن صهيب گويد: «شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود: نگاه به سر زنان تهامه و بيابان نشين و روستاييان و كافران اشكالى ندارد چون اگر نهى شوند نمى پذيرند.

حضرت افزود: و نيز زن ديوانه و زنى كه عقل خود را از دست داده و نگاه كردن به مو و بدن آنان اشكالى ندارد مادامى كه عمداً درصدد نگاه كردن بر نيايد.»

958-37357-(2) عبّاد بن صهيب گويد: «شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود: نگاه كردن به موهاى زنان تهامه و بيابان نشين و باديه نشين هايى كه ذمى و كافرند، اشكالى ندارد چون اگر نهى شان كنند نمى پذيرند.

امام افزود: و زن ديوانه و زنى كه عقلش را از دست داده نگاه به مو و بدنش اشكالى ندارد مادامى كه در اين نگاه تعمّدى نداشته باشد.»

ص: 605

(4) باب أنّه لا حرمة لنساء أهل الذمّة فلا بأس بالنظر إليهنّ عن غير شهوة

959-37358-(1) كافى 524/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا حرمة لنساء أهل الذمّة أن ينظر إلى شعورهنّ و أيديهنّ .

960-37359-(2) الجعفريّات 82: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ليس لنساء أهل الذمّة حرمة، لا بأس بالنظر إليهنّ ما لم يتعمّد.

961-37360-(3) الجعفريّات 107: بإسناده عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ليس لنساء أهل الذمّة حرمة لا بأس بالنظر إلى وجوههنّ و شعورهنّ و نحورهنّ و بدنهنّ ما لم يتعمّد ذلك.

962-37361-(4) قرب الإسناد 131: السندى بن محمّد البزّاز قال حدّثني أبو البخترى عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن عليّ بن أبي طالب عليهم السلام أنّه قال لا بأس بالنظر إلى رؤوس نساء أهل الذّمّة.

(5) باب حكم معالجة الأجنبىّ الأجنبيّة و بالعكس

963-37362-(1) كافى 534/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن عليّ بن الحكم عن أبي حمزة الثمالى عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن المرأة المسلمة يصيبها البلاء في جسدها إمّا كسر أو جرّاح في مكانٍ لا يصلح النظر إليه و يكون الرّجال أرفق بعلاجه من النّساء أيصلح له أن ينظر إليها، قال إذا اضطرّت إليه فيعالجها إن شاءت.

964-37363-(2) الدعائم 144/2: عن جعفر بن محمّد(1) عليهما السلام أنّه سئل عن المرأة تصيبها العلّة في جسدها أيصلح أن يعالجها الرّجل قال إذا اضطرّت إلى ذلك فلا بأس.

965-37364-(3) البحار 276/10: ما وصل الينا من أخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن المرأة تكون بها الجروح في فخذها أو بطنها أو عضدها، هل يصلح للرجل أن ينظر إليه يعالجه(2) قال لا.

ص: 606


1- . عن أبي جعفر محمّد بن على خ.
2- . و يعالجه خ.

باب 4 حكم نگاه كردن به زنان كافر ذمى

959-37358-(1) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «نگاه به دست ها (ساعد) و موهاى زنان ذمّى، حرام نيست.»

960-37359-(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زنان ذمّى حرمتى ندارند نگاه به آنان اشكالى ندارد اگر قصدى نباشد.»

961-37360-(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زنان ذمّى حرمتى ندارند نگاه به چهره ها، موها، گردن ها و بدن هايشان اشكالى ندارد اگر در اين كار قصد شهوانى نباشد.»

962-37361-(4) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «نگاه به سرهاى زنان ذمّى اشكال ندارد.»

باب 5 حكم درمان زن نامحرم توسط مرد نامحرم و عكس آن

963-37362-(1) ابوحمزه ثمالى گويد: «از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا مرد (طبيب) مى تواند به بدن زن مسلمانى كه بر اثر شكستگى و جراحت بدنش نيازمند معالجه است نگاه كند در صورتى كه طبيب مرد براى مداواى او شايسته تر است ؟

حضرت فرمود: اگر زن ناچار باشد كه به طبيب مرد مراجعه كند، طبيب مرد مى تواند او را معالجه كند اگر خود زن بخواهد.»

964-37363-(2) از امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه تنش بيمار شده است آيا مرد مى تواند او را درمان كند سؤال شد.

حضرت فرمود: «اگر زن ناچار به درمان مرد است اشكالى ندارد.»

965-37364-(3) على بن جعفر گويد: «از امام موسى بن جعفر عليه السلام درباره زنى كه جراحاتى در رانش يا شكمش يا بازويش مى باشد پرسيدم كه آيا مرد مى تواند به او نگاه كند و او را درمان نمايد؟ حضرت فرمود: نه.»

ص: 607

966-37365-(4) كافى 534/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سئل أمير المؤمنين عليه السلام عن الصبىّ يحجم المرأة قال إن كان يحسن يصف فلا.

967-37366-(5) البحار 276/10: ما وصل الينا من أخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن الرّجل يكون ببطن فخذه أو إليته جرح، هل يصلح للمرأة أن تنظر إليه و تداويه قال إذا لم تكن عورةً فلا بأس.

و لاحظ باب (18) حكم تغسيل الرّجل المرأة و بالعكس و باب (20) حكم تغسيل المرأة الصبىّ و تغسيل الرّجل الصبيّة من أبواب غسل الميّت (ج 3) و باب (4) أنّ المرأة إذا ماتت و في بطنها ولد يتحرّك يشقّ بطنها و يخرج الولد من أبواب الدفن (ج 3).

(6) باب تحريم إبداء النّساء زينتهنّ للأجانب إلّا ما ظهر منها و حكم القواعد من النّساء و غير أولى الاربة من الرّجال

قال اللّه تعالى في سورة النور (24):31 و 60: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاٰ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلىٰ جُيُوبِهِنَّ وَ لاٰ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّٰ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبٰائِهِنَّ أَوْ آبٰاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنٰائِهِنَّ أَوْ أَبْنٰاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوٰانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوٰانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوٰاتِهِنَّ أَوْ نِسٰائِهِنَّ أَوْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُهُنَّ أَوِ اَلتّٰابِعِينَ غَيْرِ أُولِي اَلْإِرْبَةِ مِنَ اَلرِّجٰالِ أَوِ اَلطِّفْلِ اَلَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلىٰ عَوْرٰاتِ اَلنِّسٰاءِ وَ لاٰ يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مٰا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اَللّٰهِ جَمِيعاً أَيُّهَا اَلْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ».

«وَ اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ اَللاّٰتِي لاٰ يَرْجُونَ نِكٰاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنٰاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيٰابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجٰاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اَللّٰهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ »

ص: 608

966-37365-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «از امير مؤمنان عليه السلام دربارۀ حجامت زن توسط پسر نابالغ سؤال شد.

حضرت فرمود: اگر پسر بتواند زن را وصف كند جايز نيست.»

967-37366-(5) على بن جعفر گويد: «از امام موسى بن جعفر عليه السلام درباره مردى كه در دل ران و يا باسن او جراحت و زخمى است آيا زن مى تواند به آن نگاه كند و او را مداوا كند پرسيدم حضرت فرمود: اگر عورت نباشد اشكالى ندارد.»

ارجاعات

بنگريد به باب هجدهم و باب بيستم از باب هاى غسل ميّت و باب چهارم از باب هاى دفن.

باب 6 حكم آشكارسازى زنان، زينت خود را براى نامحرمان و حكم نظر به پيرزن ها

خداوند تعالى مى فرمايد:

به زنان با ايمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را - جز آن تعداد كه نمايان است - آشكار ننمايند و (اطراف) روسرى هاى خود را بر سينۀ خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهران شان يا پدران شان يا پدر شوهران شان يا پسران شان يا پسران همسران شان يا برادران شان يا پسران برادران شان يا پسران خواهران شان يا زنان هم كيش شان يا بردگان شان (\كنيزان شان) يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانى شان دانسته شود (و صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد) و همگى به سوى خدا بازگرديد اى مؤمنان، تا رستگار شويد.(1)

و زنان از كار افتاده اى كه اميد به ازدواج ندارند، گناهى بر آنان نيست كه لباس هاى (رويين) خود را بر زمين بگذارند به شرط آن كه در برابر مردم خودآرايى نكنند و اگر خود را بپوشانند براى آنان بهتر است و خداوند شنوا و داناست.(2)

ص: 609


1- . نور 31/24.
2- . نور 60/24.

968-37367-(1) كافى 520/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن ابن محبوب عن جميل بن درّاج عن الفضيل بن يسار قال سئلت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الذراعين من المرأة أ هما من الزينة الّتى قال اللّه تبارك و تعالى «وَ لاٰ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّٰ لِبُعُولَتِهِنَّ » قال نعم و ما دون الخمار من الزينة و ما دون السوارين(1).

969-37368-(2) كافى 521/5: (محمّد بن يحيى معلّق) عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن خالد و الحسين بن سعيد عن القاسم بن عروة عن عبد اللّه بن بكير عن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قول اللّه تبارك و تعالى «إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا» قال الزينة الظاهرة، الكحل و الخاتم.

مكارم الأخلاق 232: من كتاب المحاسن عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قوله عزّ و جلّ : «إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا» وذكر مثله.

970-37369-(3) مكارم الأخلاق 232: و في رواية أُخرىٰ قال الخاتم و المسكة و هو الّذي يظهر من الزّينة.

971-37370-(4) تفسير القمّيّ 101/2: في رواية أبى الجارود عن أبي جعفر عليه السلام في قوله «وَ لاٰ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا» فهي الثياب و الكحل و الخاتم و خضاب الكفّ و السواد و الزينة ثلاث: زينة للناس، و زينة للمحرم، و زينة للزوج، فأمّا زينة النّاس فقد ذكرناه، و أمّا زينة المحرم فموضع القلادة فما فوقها، والدملج(2) و ما دونه، و الخلخال و ما أسفل منه، و أمّا زينة للزوج فالجسد كلّه.

972-37371-(5) الكافي 521/5: الحسين بن محمّد عن أحمد بن إسحاق عن سعدان بن مسلم عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن قوله اللّه تعالى «وَ لاٰ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا» قال الخاتم و المسكة، و هي القلب.

973-37372-(6) قرب الإسناد 82: هارون بن مسلم عن مسعدة بن زياد قال و سمعت جعفراً و سئل عمّا تظهر المرأة من زينتها قال الوجه و الكفّين.

974-37373-(7) مكارم الأخلاق 232: من كتاب المحاسن عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قوله جلّ ثناؤه «إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا» قال الوجه و الذراعان.

ص: 610


1- . السوار: هو الذي يلبس في الذراع من ذهب فإن كان من فضّة فهو قلبة جمعه قلب و ان كان من قرون أو عاج فهو مسكة و جمعه مسك. مجمع.
2- . الدملج: المعضد من الحلىّ .

968-37367-(1) فضيل بن يسار گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا از آرنج تا مچ هاى زن نيز در شمار زينتى است كه خداوند فرمود: «و زنان زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهران شان» حضرت در پاسخ فرمود: آرى و نيز آنچه را كه روسرى زن مى پوشاند (سر و گردن به جز صورت وى) و دستان او به جز كف آنها زينت است.»

969-37368-(2) امام صادق عليه السلام درباره سخن خداوند تبارك و تعالى: «إلّا ما ظهر منها» (جز زينتى كه خود به خود نمودار است) فرمود: زينت ظاهر، سرمه و انگشترى است.»

970-37369-(3) در روايت ديگرى امام صادق عليه السلام فرمود: «منظور از زينت ظاهر، انگشتر و دستبند و خلخال است و آن همان زينتى است كه آشكار مى شود.»

971-37370-(4) امام باقر عليه السلام درباره فرموده خداوند كه: «زينت خود را آشكار ننمايند جز آن مقدار كه نمايان است» فرمود: «آن زينت همان لباس ها، سرمه، انگشتر و خضاب دست و دستبند(1) است و زينت سه نوع است: 1. زينت براى مردم 2. زينت براى محرمان 3. زينت براى شوهر، اما زينت مردم همان است كه ذكر كرديم و زينت براى محرمان جاى گردنبند و بالاى آن و بازوبند و پايين تر از آن و خلخال و پايين تر از آن و اما زينت براى شوهر همه بدن مى باشد.»

972-37371-(5) ابوبصير گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره آيه: «زنان زينت خود را آشكار ننمايند جز آن مقدار كه نمايان است» پرسيدم.

حضرت فرمود: انگشتر و مسكه و آن همان النگو است.»

973-37372-(6) مسعدة بن زياد گويد: «شنيدم كه از امام باقر عليه السلام درباره آن زينت زن كه آشكار مى شود سؤال شد و ايشان فرمود: چهره و دو كف دست.»

974-37373-(7) امام صادق عليه السلام درباره فرموده خداوند جل ثناوه: «مگر زينت آشكار زن» فرمود: «چهره و دو ساق دست.»

ص: 611


1- . در متن كتاب سواد با «دال» آمده كه ظاهراً غلط است درست همان است كه در مصدر يعنى تفسير على بن ابراهيم سوار با «ر» آمده است كه معناى دستبند دارد.

975-37374-(8) كافى 522/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر(1) عليه السلام في قوله عزّ و جلّ : «وَ اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ اَللاّٰتِي لاٰ يَرْجُونَ نِكٰاحاً» ما الّذى يصلح لهنّ أن يضعن من ثيابهنّ قال الجلباب(2).

976-37375-(9) كافى 522/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن محمّد ابن أبي حمزة عن أبي عبداللّه عليه السلام قال القواعد من النساء ليس عليهنّ جناح أن يضعن ثيابهنّ قال تضع الجلباب وحده.

977-37376-(10) كافى 522/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام انّه قرأ (أَنْ يَضَعْنَ ثِيٰابَهُنَّ ) قال الخمار و الجلباب قلت بين يدي من كان(3) فقال بين يدي من كان غير متبرّجةٍ بزينةٍ فان لم تفعل فهو خير لها، و الزينة الّتى يبدين لهنّ شيء(4) في الآية الاُخرىٰ .

978-37377-(11) تفسير القمّيّ 108/2: قوله «وَ اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ اَللاّٰتِي لاٰ يَرْجُونَ نِكٰاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنٰاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيٰابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجٰاتٍ بِزِينَةٍ » قال نزلت في العجائز اللاتى قد يئسن من المحيض و التّزويج أن يضعن الثياب(5)، ثمّ قال «وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ » أى لا يظهرن للرجال.

979-37378-(12) مستدرك 276/14: أحمد بن محمّد السيّارى في التنزيل و التحريف عن محمّد بن خالد عن سيف عن أخيه عن أبيه عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ليس عليهنّ أن يضعن ثيابهنّ ، الجلباب و القناع. و حدّثني محمّد بن جمهور يرفعه نحوه. (إذا صارت مسنّة) إلّا أنّه زاد الازار فلا.

980-37379-(13) تهذيب 480/7: الحسين بن سعيد عن محمّد بن الفضيل عن أبي الصباح الكنانيّ قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ ما الّذى يصلح لهنّ أن يضعن من ثيابهنّ ، فقال الجلباب إلّا أن تكون أمة فليس عليها جناح أن تضع خمارها.

ص: 612


1- . عن أبي عبد اللّه 7 خ.
2- . الجلباب: القميص ثوب أوسع من الخمار دون الرداء تغطّى به المرأة رأسها و صدرها و قيل هو ثوب واسع دون الملحفة تلبسه المرأة و قيل هو الملحفة.
3- . اي أيّ شخص كان من الرجال و النساء مرآت.
4- . أي شيءٌ ثبت لهنّ جوازه في الآية الأُخرى و هو قوله عزّ و جلّ «إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا» فإنّ ما سوى ذلك داخل في النّهى عن التبرّج بها و لا يبعد أن يكون لهنّ تصحيف هي مرآت.
5- . النقاب خ.

975-37374-(8) امام باقر عليه السلام درباره اين فرموده خداوند عز و جل: «زنان از كار افتاده اى كه اميد به ازدواج ندارند» كه چه لباسى را مى توانند فرو نهند فرمودند: «چادر (عبا).»

976-37375-(9) امام صادق عليه السلام فرمود: «زنان از كار افتاده باكى بر آنان نيست كه جامه هاى شان را بيندازند.

حضرت افزود: تنها چادر (عبا) را مى اندازند.»

977-37376-(10) امام صادق عليه السلام اين آيه را خواند كه: «زنان از كار افتاده جامه هاى شان را بيندازند» و فرمود:

«روسرى و چادر منظور است. پرسيدم: در جلوى چه كسى ؟ حضرت فرمود: البته جلوى هركس زينت خود را آشكار نكند و اگر چادر و روسرى نيز نيفكند بهتر است و زينتى كه آشكار مى كنند براى آنان چيزى(1) است كه در آيه ديگرى آمده است.»

978-37377-(11) فرموده خداوند: «و زنان از كارافتاده اى كه اميد به ازدواج ندارند گناهى بر آنان نيست كه لباس هاى (رويين) خود را بر زمين بگذارند به شرط اينكه در برابر مردم خودآرايى نكنند.»

حضرت فرمود: «اين آيه دربارۀ پيرزن هايى كه از حيض و ازدواج مأيوسند، نازل شده است كه جامه هاى شان را از تن درآورند. سپس خداوند فرمود: «و اگر خود را بپوشانند براى آنان بهتر است» يعنى اينكه در برابر مردان ظاهر نشوند.»

979-37378-(12) ابوبصير گويد: «امام صادق عليه السلام فرمود: بر آنان گناهى نيست كه لباس هاى شان را از تن درآورند. منظور از اين لباسها چادر و مقنعه است.»

980-37379-(13) ابوالصباح كنانى گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره زنان از كار افتاده پرسيدم كه چه لباس هايى را مى توانند زمين بگذارند؟ حضرت فرمود: چادر (عبا) مگر اينكه كنيز باشد كه بر او نيز باكى نيست كه روسرى اش را بردارد.»

ص: 613


1- . تعبير جمله پايانى اين روايت كمى ابهام دارد و لذا در مرآت العقول احتمال تصحيف مى دهد.

981-37380-(14) كافى 522/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن حمّاد بن عيسى عن حريز بن عبد اللّه عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه قرأ «أَنْ يَضَعْنَ (من) ثِيٰابَهُنَّ » قال الجلباب و الخمار(1) إذا كانت المرأة مسنّة.

982-37381-(15) تهذيب 467/7: الصفّار عن يعقوب بن يزيد عن عليّ بن أحمد عن يونس قال ذكر الحسين أنّه كتب إليه يسأله عن حدّ اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ اللاتى إذا بلغت جاز لها أن تكشف رأسها و ذراعها، فكتب عليه السلام من قعدن عن النكاح.

983-37382-(16) كافى 523/5: محمّد بن إسماعيل عن الفضل ابن شاذان و أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان بن يحيى عن (عبد اللّه المعاني) ابن مسكان عن زرارة قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول اللّه عزّ و جلّ : «أَوِ اَلتّٰابِعِينَ غَيْرِ أُولِي اَلْإِرْبَةِ مِنَ اَلرِّجٰالِ » إلى آخر الآية قال (هو يب) الأحمق الّذى لا يأتي النّساء. المعاني 161: أبى رحمه اللّه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّه عن يعقوب بن يزيد عن صفوان بن يحيى (مثله). تهذيب 468/7: الصفّار عن السندى بن محمّد عن صفوان بن يحيى عن ابن مسكان عن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: سألته عن أُولِي اَلْإِرْبَةِ مِنَ اَلرِّجٰالِ (و ذكر مثله).

984-37383-(17) كافى 523/5: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد عن غير واحدٍ عن أبان بن عثمان عن عبد الرحمن ابن أبي عبد اللّه قال: سألته عن أُولِي اَلْإِرْبَةِ مِنَ اَلرِّجٰالِ قال الأحمق المولّى عليه الّذى لا يأتي النّساء. المعاني 162: حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن عليّ الوشّاء عن عليّ بن أبي حمزة عن أبي بصير قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن اَلتّٰابِعِينَ غَيْرِ أُولِي اَلْإِرْبَةِ مِنَ اَلرِّجٰالِ قال هو الأبله (و ذكر مثله).

985-37384-(18) كافى 523/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد و عليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن جعفر بن محمّد الأشعريّ عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن أبي عبد اللّه عن أبيه عن آبائه عليهم السلام قال كان بالمدينة رجلان يسمّى أحدهما هيت و الآخر مانع، فقالا لرجلٍ

ص: 614


1- . الخمار: ما تغطى به المرأة رأسها و جمعه أخمرة خُمُر.

981-37380-(14) امام صادق عليه السلام آيه را اينگونه خواند كه: «از لباس هاى شان درآورند» و فرمود: «منظور چادر (عبا) و روسرى است اگر زن سنّ بالايى داشته باشد.»

982-37381-(15) يونس گويد: «حسين براى امام عليه السلام نوشت و از امام دربارۀ مرزى كه زنان از كار افتاده اگر به آن مرز برسند مى توانند سر و دست خود را نپوشانند پرسيد، حضرت نوشت: هركس كه از آميزش بيفتد.»

983-37382-(16) زراره گويد: «دربارۀ اين سخن خداوند: «يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند» فرمود: منظور همان فرد بى عقلى است كه آميزش با زن ها نمى كند (يعنى اين درك را ندارد).»

984-37383-(17) عبدالرحمن بن ابى عبدالله گويد: «از امام عليه السلام دربارۀ جملۀ «اولى الاربة من الرجال» پرسيدم، حضرت فرمود: منظور، غلام كم خردى است كه ميل جنسى به زنان ندارد.»

و ابوبصير گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند پرسيدم، حضرت فرمود: منظور همان ابله و كم خرد است و مانند روايت گذشته را آورده است.»

985-37384-(18) امام صادق عليه السلام از پدران خويش نقل كردند كه: «در مدينه دو مرد به نام هاى «هيت» و «مانع» بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله شنيد كه آن دو به مردى گفتند: هنگامى كه انشاءالله طائف را فتح كرديد از دختر غيلان غفلت مكن زيرا وى بذله گو، سبزگون، گشاده چشم، خوش اندام، كمر باريك و سفيد دندان است.

ص: 615

و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يسمع إذا افتتحتم الطائف إن شاء اللّه فعليك بابنة غيلان الثقفيّة فإنّها شموع(1) نجلاء(2) مبتلة(3) هيفاء(4) شنباء(5) إذا جلست تثّنت و إذا تكلّمت غنّت، تقبل بأربع و تدبر بثمان بين رجليها مثل القدح فقال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لا أراكما من أُولِي اَلْإِرْبَةِ مِنَ اَلرِّجٰالِ فأمر بهما رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فغرّب (فغربا خ ل) بهما إلى مكان يقال له «العرايا» و كانا يتسوّقان في كلّ جمعةٍ .

986-37385-(19) قرب الإسناد 226: عبداللّه بن الحسن عن جدّه عليّ بن جعفر عن اخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن الخلاخل هل يصلح لبسها للنّساء و الصبيان قال ان كُنّ (6) صمّاً(7) فلا بأس و إن كان لها صوت فلا و رواه البحار 249/83: عن كتاب المسائل. (و تقدّم في رواية عليّ بن جعفر (1) من باب (26) انّه لا بأس ان يصلّى الرّجل و في كمّه طير من أبواب لباس المصلّى (ج 4) مثله).

و تقدّم في رواية المفضّل (26) من باب (18) حكم تغسيل الرّجل المرأة من أبواب غسل الميّت (ج 3)

قوله عليه السلام و لا يكشف شيء من محاسنها الذي امر اللّه عزّ و جلّ بستره.

و في أحاديث باب (4) وجوب ستر العورة من أبواب الحمّام (ج 21) ما يناسب الباب و في بعضها ما يدلّ على انّ المرأة كلّها عورة فلا يجوز النظر إلى شيء من بدنها.

و في باب (8) انّ الرّجل يجوز له ان ينظر إلى محاسن أمة يريد شرائها من أبواب بيع العبيد (ج 23) ما يناسب ذلك.

و في رواية ابن سنان (9) من باب (1) تحريم النظر إلى النّساء الأجانب من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25)

قوله عليه السلام و لا بأس بالنظر إلى شعور مثلهنّ (أى اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ ).

و لاحظ ساير أحاديث الباب فإنّ لها مناسبة بالمقام.

و في رواية ابن أبي نصر (1) من

ص: 616


1- . شموع: الجارية اللعوب و الضحوك الآنسة.
2- . نجلاء أي واسعة.
3- . المبتلة من النساء الحسنة الخلق لا يقصر شيء عن شيء المبتلة: التامة الخلق و قيل تبتل خلقها انفراد كل شيء منها بحسنه. اللسان.
4- . هاف الغلام: ضمر بطنه و رقت خاصرتاه فهو أهيف أي ضامر البطن رقيق الخصر و هي هيفاء.
5- . الشنب: رقة و برد و العذوبة في الأسنان قال الأصمعى: الشنب البرد و العذوبة في الفم.
6- . كان خ. كانت خ.
7- . سمّاء خ.

به هنگام نشستن از روى غرور پاى بر پاى مى نهد و از روى كبر آواز گونه، سخن گويد. از روبرو كه مى آيد با چهار تا و پشت كه مى كند با هشت تا (يعنى از روبرو دلفريب و از پشت سر دلفريب تر است) ميان پاهايش چيزى چون ظرف بلورين است.

در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من شما دو نفر را از افراد سفيه نمى دانم. لذا حضرت دستور دادند اين دو را از شهر دور سازند و آن دو را به منطقۀ عرايا تبعيد كردند و هر جمعه جهت خريد و فروش به بازار مدينه مى آمدند.»

986-37385-(19) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام درباره خلخال ها پرسيدم كه آيا درست است كه زنان و بچه ها آن را بپوشند؟ حضرت فرمود: اگر بى صدا باشد اشكالى ندارد ولى اگر صدا دارند نه.»

(در روايت يكم از باب بيست و ششم از باب هاى لباس مصلّى مشابه اين روايت هست.)

ارجاعات

گذشت:

در روايت بيست و ششم از باب هجدهم از باب هاى غسل ميت فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و هيچ يك از زيبايى هاى زن كه خداوند دستور پوشاندنش را داده است نبايد آشكار شود.»

و در روايات باب چهارم از باب هاى حمّام مناسب اين باب و در برخى از روايات آن آمده است كه:

«زن همه اش عورت است (بايد پوشانده شود) بنابراين نگاه به هيچ عضوى از بدنش جايز نيست.»

و در باب هشتم از باب هاى فروش بردگان مناسب اين باب.

و در روايت نهم از باب يكم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اشكالى ندارد كه به موهاى اين زنان - منظور زنان از كار افتاده است - نگاه شود.»

و نيز بنگريد به روايات ديگر اين باب چرا كه مناسبت با مقام دارد.

و در روايت يكم از باب دوم اين گفته كه: «آيا براى مرد جايز است كه به موى خواهرزنش نگاه كند؟ حضرت فرمود: نه مگر اينكه از زنان از كار افتاده باشد.»

ص: 617

باب (2) أنّه لا يحلّ للرجل ان ينظر إلى شعر أخت زوجته

قوله الرّجل أ يحلّ له أن ينظر إلى شعر أُخت امرأته فقال لا إلّا أن تكون من القواعد.

و يأتي في الباب التالى و ما يتلوه ما يناسب ذلك فراجع. و كذا في أحاديث باب (9) حكم نظر المرأة إلى مملوكها و باب (10) انّ الجارية إذا بلغت يجب عليها ان تستر شعرها عن البالغ الأجنبىّ و كثير من الأبواب الآتية خصوصاً باب (26) جملة ممّا يحرم على النساء فلاحظ.

(7) باب حكم النظر في ادبار النّساء و المشى خلفها و بين المرأتين

987-37386-(1) فقيه 12/4: روى هشام و حفص و حمّاد بن عثمان عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه قال ما يأمن الّذين ينظرون في أدبار النّساء أن يبتلوا بذلك(1) في نسائهم. الدعائم 202/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام مثله.

988-37387-(2) كافى 553/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال أ ما يخشى الّذين ينظرون في أدبار النّساء أن يبتلوا بذلك في نسائهم.

989-37388-(3) فقيه 11/4: قال أبو بصير للصادق عليه السلام الرّجل تمرّ به المرأة فينظر إلى خلفها، قال أ يسرّ أحدكم أن ينظر إلى أهله و ذات قرابته، قلت لا قال فارض للناس ما ترضاه لنفسك.

990-37389-(4) الدعائم 201/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه سئل عن رجلٍ تمرّ به المرأة فينظر خلفها، قال أ يسرّ أحدكم ان ينظر أحد إلى أهله ارضوا للناس ما ترضون لأنفسكم.

991-37390-(5) فقيه 12/4: روى صفوان بن يحيى عن أبي الحسن عليه السلام في قول اللّه عزّ و جلّ : «يٰا أَبَتِ اِسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اِسْتَأْجَرْتَ اَلْقَوِيُّ اَلْأَمِينُ » قال قال لها شعيب عليه السلام يا بنيّة هذا قوىّ قد عرفتيه برفع الصخرة، الأمين من أين عرفتيه قالت يا أبت إنّي مشيت قدّامه فقال إمشى من خلفى فإن ضللت فأرشدينى إلى الطريق فإنّا قوم لا ننظر في(2) أدبار النّساء.

ص: 618


1- . ينظر بذلك خ.
2- . إلى خ.

و بنگريد به ديگر روايات اين باب.

مى آيد:

در باب بعدى و باب پس از آن به آنچه مناسب آن است مراجعه كنيد.

و در روايات باب نهم و باب دهم و بسيارى از باب هاى بعدى به ويژه باب بيست و ششم مناسب آن، ملاحظه كنيد.

باب 7 حكم نگاه به پشت زنان و راه رفتن پشت سر زنان و نيز ميان دو زن

987-37386-(1) هشام و حفص و حمّاد بن عثمان از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه حضرت فرمود: «كسانى كه به پشت زنان نگاه مى كنند در امان نيستند از اين كه ديگران به پشت زنان شان نگاه كنند.»

988-37387-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «آيا كسانى كه به پشت زنان نگاه مى كنند نمى ترسند كه در مورد زنان شان به اين گونه مبتلا شوند.»

989-37388-(3) ابو بصير به امام صادق عليه السلام گفت: «زنى عبورش به مردى مى افتد. مرد به پشت او نگاه مى كند. حضرت فرمود: آيا كسى از شما دوست دارد كه به همسرش و زنان خويشاوندش نگاه كنند؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: پس همان را كه براى خودت مى پسندى براى ديگران بپسند.»

990-37389-(4) از امام صادق عليه السلام درباره مردى كه زن به او گذر كرده و آن مرد به پشت او نگريسته، سؤال شد.

حضرت فرمود: «آيا كسى از شما شاد مى شود كه فردى به همسر او نگاه كند؟ براى مردم همان را بپسنديد كه براى خود مى پسنديد.»

991-37390-(5) صفوان بن يحيى از امام ابوالحسن عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «پدرم او را استخدام كن زيرا بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى آن كس است كه قوى و امين باشد (و او همين مرد (موسى) است)» روايت كرده كه حضرت فرمود: «شعيب به دخترش گفت: دخترم اينكه اين مرد قوى و قدرتمند است آن را از برداشتن آن سنگ بزرگ فهميدى ولى اينكه امين است از كجا دانستى ؟ دختر گفت: اى پدر! من جلوى او حركت كردم او گفت: تو از پشت سر من بيا اگر راه را اشتباه كردم تو مرا به راه هدايت كن چرا كه ما مردمى هستيم كه به پشت زنان نگاه نمى كنيم.»

ص: 619

992-37391-(6) تفسير القمّيّ 138/2: قال أمير المؤمنين عليه السلام إنّ موسى كليم اللّه حيث سقى لهما ثمّ تولّى إلى الظلّ فقال «رَبِّ إِنِّي لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» و اللّه ما سأل اللّه إلّا خبزاً يأكله لأنّه كان يأكل بقلة الأرض، و لقد رأوا خضرة البقل في صفاق بطنه(1) من هزاله، فلمّا رجعتا ابنتا شعيب إلى شعيب، قال لهما أسرعتما الرجوع فأخبرتاه بقصّة موسى عليه السلام و لم يعرفاه، فقال شعيب لواحدةٍ منهنّ إذهبى إليه فأدعيه لنجزيه أجر ما سقى لنا فجاءت إليه كما حكى اللّه تعالى «تَمْشِي عَلَى اِسْتِحْيٰاءٍ » فقالت «إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مٰا سَقَيْتَ لَنٰا» فقام موسى معها و مشت أمامه فسفقتها(2) الرياح فبان عجزها، فقال لها موسى تأخّرى و دلّينى على الطريق بحصاةٍ تلقيها أمامى أتّبعها، فأنا من قومٍ لا ينظرون في أدبار النّساء، فلمّا دخل على شعيب قصّ عليه قصّته فقال له شعيب «لاٰ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ » قالت إحدى بنات شعيب «يٰا أَبَتِ اِسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اِسْتَأْجَرْتَ اَلْقَوِيُّ اَلْأَمِينُ » فقال لها شعيب أمّا قوّته فقد عرفتيه إنّه يستقى الدلو وحده فِبمَ عرفت أمانته فقالت إنّه لمّا قال لي تأخّرى عنّى و دلّينى على الطريق فأنا من قومٍ لا ينظرون في أدبار النّساء عرفت أنّه ليس من القوم الّذين ينظرون أعجاز النّساء، فهذه أمانته فقال له شعيب «إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى اِبْنَتَيَّ هٰاتَيْنِ عَلىٰ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمٰانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ مٰا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ مِنَ اَلصّٰالِحِينَ » فقال له موسى «ذٰلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا اَلْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلاٰ عُدْوٰانَ عَلَيَّ » أى لا سبيل عليّ إن عملت عشر سنين أو ثمان سنين، فقال موسى «وَ اَللّٰهُ عَلىٰ مٰا نَقُولُ وَكِيلٌ ».

993-37392-(7) الدعائم 201/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه سئل عن قول اللّه عزّ و جلّ في قصّة موسى عليه السلام من قول المرأة «يٰا أَبَتِ اِسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اِسْتَأْجَرْتَ اَلْقَوِيُّ اَلْأَمِينُ » فقال أمّا القوّة فما رأت منه عند سقى الغنم، و أمّا قولها الأمين، فإنّها لمّا أتته عن أبيه أن يأتيه، فمشت بين يديه فتقدّم و قال كونى خلفى و عرّفينى الطريق فإنّا قوم لا ننظر إلى أدبار النّساء.

ص: 620


1- . صفاق البطن: الجلدة الباطنة التي تلى السواد سواد البطن بعض يقول جلد البطن كله صفاق. اللسان ج 10، ص 203.
2- . سفقت الباب أي رددته فانسفق و سفق وجهه لطمه. اللسان.

992-37391-(6) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «موسى، كليم خدا چون براى آن دو دختر آب كشيد پس از آن به سايه پناه برد و گفت: «پروردگارا هر خير و نيكى بر من فرستى، به آن نيازمندم.» به خدا سوگند از خدا جز يك نان كه بخورد نمى خواست چون او از سبزى زمين مى خورد و سبزۀ سبزى را در پوست زيرين شكم او از بس لاغر شده بود مى ديدند.

چون دو دختر شعيب نزد شعيب آمدند شعيب به آن دو گفت: زود آمديد آن دو جريان موسى را نقل كردند ولى موسى را نمى شناختند.

شعيب به يكى از آنان گفت: برو نزد وى و او را بخوان تا پاداش آب كشى او را به او بدهيم. آن دختر نزد موسى آمد همان گونه كه خداوند نقل كرده است: «با نهايت حيا گام برمى داشت» او گفت:

«پدرم از تو دعوت مى كند تا مزد آب دادن به گوسفندان را كه براى ما انجام دادى به تو بپردازد.» موسى همراه آن دختر برخاست و آن دختر جلوى موسى حركت كرد. باد به او خورد و باسن او آشكار شد موسى به او گفت: تو از پس بيا و مرا به راه با سنگريزه راهنمايى كن اينگونه كه سنگريزه را جلوى من پرت مى كنى و من در پى سنگ مى روم چون ما از مردمى هستيم كه به پشت زنان نگاه نمى كنند. موسى چون نزد شعيب آمد جريان خود را نقل كرد. شعيب به او گفت: «نترس از قوم ظالم نجات يافتى». يكى از دختران شعيب گفت: «پدرم او را استخدام كن زيرا بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى آن كس است كه قوى و امين باشد.» شعيب به دخترش گفت: اما قدرتش را تو از اينجا فهميدى كه دلو بزرگ آب را يك تنه مى كشيد ولى از كجا امين بودن او را فهميدى ؟ دختر گفت:

چون او به من گفت: پشت سر من حركت كن و راه را به من نشان ده چون ما از مردمى هستيم كه به پشت زنان نگاه نمى كنند، فهميديم كه او از كسانى نيست كه به پشت زنان نگاه كند، اين امين بودن اوست.

آنگاه شعيب به موسى گفت: «من مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى و اگر آن را تا ده سال افزايش دهى محبّتى از ناحيۀ توست، من نمى خواهم كار سنگينى بر دوش تو بگذارم و ان شاء الله مرا از صالحان خواهى يافت.»

موسى به او گفت: (مانعى ندارد) اين قراردادى ميان من و تو باشد البته هركدام از اين دو مدّت را انجام دهم سنمى بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آزادم)» يعنى سلطه اى و جبرى بر من نيست اگر ده سال يا هشت سال كار كنم. موسى گفت: «و خدا بر آنچه ما گوييم گواه است.»

993-37392-(7) از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل در داستان موسى عليه السلام از قول زن كه: «پدرم او را استخدام كن زيرا بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى آن كس است كه قوى و امين باشد» سؤال شد، حضرت فرمود: اما قدرت موسى؛ پس همان است كه دختر از دور به هنگام آب كشيدن ديد و اما گفته دختر كه او امين است؛ براى آن بود زمانى كه از سوى پدر نزد موسى آمد تا موسى نزد پدرش بيايد دختر جلوى موسى حركت مى كرد ولى موسى جلو افتاد و گفت: تو از پشت سر من بيا و راه را به من نشان ده چون ما مردمى هستيم كه به پشت زنان نگاه نمى كنيم.»

ص: 621

994-37393-(8) كمال الدين 151: (مرسلاً في سياق قصّة موسى عليه السلام) فروى أن موسى عليه السلام قال لها وجّهينى إلى الطريق و امشى خلفى فإنّا بنو يعقوب لا ننظر في أعجاز النّساء فلمّا جاءه فقصّ عليه القصص قال «لاٰ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ » الخبر.

995-37394-(9) مستدرك 275/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب قال قال داود عليه السلام لابنه إمش خلف الأسد و الأسود و لا تمش خلف المرأة.

996-37395-(10) العوالى 165/1: في الحديث أنّه صلّى اللّه عليه و آله نهى أن يمشى الرّجل بين المرأتين.

(8) باب حكم نظر الخصىّ إلى المرأة

997-37396-(1) كافى 532/5: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد عن عبد اللّه بن جبلّة عن عبد الملك بن عتبة النخعيّ قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن أُمّ الولد هل يصلح أن ينظر إليها خصىّ مولاها و هي تغتسل، قال لا يحلّ ذلك.

998-37397-(2) كافى 532/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن محمّد ابن إسحاق قال:

سألت أبا الحسن موسى عليه السلام قلت يكون للرجل الخصىّ يدخل على نسائه فينا و لهنّ الوضوء فيرى شعورهنّ قال لا. تهذيب 480/7: استبصار 252/3: الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن أحمد بن إسحاق عن أبي إبراهيم عليه السلام قال قلت له يكون (و ذكر مثله). فقيه 300/3: روى عن محمّد بن إسحاق بن عمّار قال قلت لأبى الحسن عليه السلام يكون (و ذكر مثله).

999-37398-(3) إثبات الوصيّة 187: في (حديث طويل ذكر فيه اجتماع وجوه الشيعة بعد الرضا عليه السلام في بغداد في دار عبد الرحمن بن الحجّاج و مشورتهم و قصد ثمانين من فقهائهم الحجّ لمشاهدة أبى جعفر عليه السلام و دخولهم عليه عليه السلام (إلى أن قال) قال أبو خداش المهرى(1) و كنت قد حضرت مجلس موسى عليه السلام فأتاه رجل فقال له جعلنى اللّه فداك (و سأله عن مسائل (إلى أن قال) الخصىّ يدخل على النّساء فأعرض وجهه قال فحججت بعد ذلك فدخلت على الرضا عليه السلام فسألته عن هذه المسائل فأجابنى بالجواب الّذى أجاب به موسى عليه السلام،

ص: 622


1- . المهديّ خ.

994-37393-(8) روايت شده كه موسى عليه السلام به دختر شعيب گفت: «راه را به من نشان ده و پشت سرم حركت كن چون ما فرزندان يعقوب به پشت زنان نگاه نمى كنيم و چون موسى نزد شعيب آمد و جريان را براى شعيب گفت شعيب گفت: «نترس تو از قوم ظالم نجات يافتى.»

995-37394-(9) داود عليه السلام به پسرش گفت: «پشت سر شير و شيران حركت كن ولى پشت سر زن حركت مكن.»

996-37395-(10) رسول خدا صلى الله عليه و آله نهى كردند كه مرد ميان دو زن راه برود.

باب 8 حكم نگاه مرد خواجه به زن

997-37396-(1) عبدالملك بن عتبه نخعى گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا كنيز امّ ولد (كنيزى كه از مولاى خودش فرزنددار شده است) مى تواند غلام خواجۀ مولايش به او در حالى كه (بدن برهنه كرده و) غسل مى كند بنگرد حضرت فرمود: اين حلال نيست.»

998-37397-(2) محمد بن اسحاق گويد: «از امام موسى بن جعفر عليه السلام پرسيدم و گفتم: براى مرد، خواجه است (خدمتكار خانه است) آيا خواجه مى تواند به اتاق زنان آن مرد برود و آب وضو در اختيارشان قرار دهد و موى شان را ببيند؟ حضرت فرمود: نه.»

999-37398-(3) در حديثى طولانى آمده است كه: «شخصيت هاى بزرگ شيعه پس از حضرت رضا عليه السلام در بغداد در خانۀ عبدالرحمن بن حجّاج گرد آمدند و با يكديگر مشورت كردند و هشتاد نفر از فقيهان آنان به قصد حج براى ديدار امام جواد عليه السلام رفتند و خدمت ايشان رسيدند... تا آنجا كه گويد: ابوخداش مهرى گويد: من در مجلس امام موسى بن جعفر عليه السلام حاضر بودم كه مردى خدمت ايشان رسيد و به حضرت گفت: خداوند مرا فداى شما كند و سوالاتى را پرسيد... تا آنجا كه گويد: آيا خواجه (كسى كه آلت مردى او را از بين برده اند) مى تواند نزد زنان برود؟ حضرت روى خود را برگرداندند. ابوخداش گويد: پس از آن به حج رفتم و خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيدم و از ايشان درباره همين سؤال ها پرسيدم. حضرت همان پاسخى را داد كه امام موسى بن جعفر عليه السلام داده بودند. ابوخداش در اين زمان

ص: 623

و كان جالساً مجلس أبى جعفر عليه السلام في هذا الوقت (إلى أن قال)، قلت الخصىّ يدخل على النّساء، فحوّل وجهه، ثمّ استدنانى و قال و ما نقص منه إلّا الجبابة(1) الواقعة عليه.

1000-37399-(4) أمالى ابن الطوسيّ 376: بالاسناد المتقدّم في باب (8) جواز التقيّة في إظهار كلمة الكفر من أبواب التقيّة ج 18 عن عليّ بن عليّ أخى دعبل بن عليّ الخزاعيّ عن الحسين بن عليّ عليه السلام قال أُدخل على اُختى سكينة بنت عليّ عليه السلام خادم فغطت رأسها منه، فقيل لها إنّه خادم قالت هو رجل مُنع شهوته.

1001-37400-(5) مكارم الأخلاق 232: قال الصادق عليه السلام لا تجلس المرأة بين يدي الخصىّ مكشوفة الرأس.

1002-37401-(6) قرب الإسناد 304: عبد اللّه بن عامر عن ابن أبي نجران عن صالح ابن عبد اللّه الخثعميّ قال كتبت إلى أبى الحسن موسى عليه السلام أسأله عن خصىّ لي في سنّ رجلٍ مدركٍ يحلّ للمرأة أن تراها و تكشف بين يديه قال فلم يجبنى فيها.

1003-37402-(7) و سائل 227/20: قال ابن الجنيد في كتابه (الأحمدى) على ما نقل عنه علماؤنا روى عن أبي عبد اللّه و أبى الحسن موسى عليهما السلام كراهة رؤية الخصيان الحرّة من النّساء حرّاً كان أو مملوكاً.

1004-37403-(8) كافى 532/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع تهذيب 480/7: استبصار 252/3: الحسين بن سعيد عن محمّد بن إسماعيل قال:

سألت أبا الحسن (الرضا كا) عليه السلام عن قناع (النّساء صا يب) الحرائر من الخصيان فقال كانوا يدخلون على بنات أبى الحسن عليه السلام و لا يتقنّعن (كا قلت فكانوا أحراراً قال لا، قلت فالأحرار يتقنّع منهم قال لا). العيون 19/2: بالاسناد المتقدّم في باب (12) كراهة الصلاة فيما فيه التماثيل من أبواب لباس المصلّى (ج 4) عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع عن أبي الحسن الرضا عليه السلام (مثل ما في التهذيبين، و أسقط قوله، الحرائر). في التهذيب بعد ذكر رواية ابن بزيع هكذا: قال محمّد بن الحسن هذا الخبر خرج مخرج التقيّة و قد روى في حديثٍ

ص: 624


1- . الخناثة خ.

در مجلس امام جواد عليه السلام نشسته بود... تا آنجا كه گويد: پرسيدم خواجه مى تواند نزد زنان برود؟ حضرت رويش را برگرداند سپس مرا نزديك خويش خواند و فرمود: خواجه چيزى كم ندارد جز اينكه آلت او را كوبيده اند و از بين برده اند.»

1000-37399-(4) على بن على، برادر دعبل بن على خزاعى از امام حسين عليه السلام روايت كرده است كه حضرت فرمود: «مرد خدمتكارى را بر خواهرم سكينه دختر امير المؤمنين عليه السلام وارد كردند. او سرش را از خادم پوشاند به سكينه گفتند: او خادم است. او گفت: وى مردى است كه مانع شهوت وى شده اند.»

1001-37400-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «زن در برابر خواجه (مردى كه او را از مردى انداخته اند) سربرهنه ننشيند.»

1002-37401-(6) صالح بن عبدالله خثعمى گويد: «براى امام موسى بن جعفر عليه السلام نامه نوشتم و از ايشان دربارۀ خواجه اى كه دارم و در سنّ يك مرد بالغ است پرسيدم كه آيا زن مى تواند او را ببيند(1) و در برابر او سربرهنه باشد؟ صالح بن عبدالله گويد: حضرت در اين باره به من پاسخى نداد.»

1003-37402-(7) ابن جنيد در كتابش (تحفه) احمدى آنگونه كه عالمان ما از وى نقل كرده اند از امام صادق عليه السلام و امام موسى بن جعفر عليه السلام درباره كراهت ديدن مرد خواجه، زن آزاد را روايت كرده است كه: «چه خواجه آزاد باشد و چه برده باشد.»

1004-37403-(8) محمّد بن اسماعيل گويد: «از امام رضا عليه السلام درباره پوشش زنان آزاد از خواجه ها پرسيدم، حضرت فرمود: آنان نزد دختران امام موسى بن جعفر عليه السلام مى رفتند و دختران مقنعه سر نمى كردند.

پرسيدم: خواجه ها آزاد بودند؟ حضرت فرمود: نه. گفتم: پس اگر خواجه ها آزاد باشند زنان از آنان بايد خود را بپوشانند؟ حضرت فرمود: نه.»

... شيخ طوسى قدس سره فرمود: «اين روايت صدورش تقيّه اى است و در روايت ديگر آمده كه چون از امام عليه السلام در اين باره سؤال شد حضرت خوددارى كرد و پاسخى نگفت و اين بيان نشان تقيّه اى است كه ما گفتيم.»

ص: 625


1- . جملۀ «أن تراها» ظاهراً اشكالى دارد و صحيح آن اين است «أن يراها» و يا «أن تراه» (دقت شود).

آخر أنّه لمّا سئل عليه السلام عن ذلك فقال أمسك عن هذا و لم يجبه. و هذا يدلّ على ما ذكرناه من التّقيّة.

و تقدّم في باب (1) تحريم النظر إلى النّساء الأجانب (ج 25) ما يمكن ان يستدلّ بعمومه و اطلاقه على ذلك.

(9) باب حكم نظر المرأة إلى مملوكها و حكم نظر المملوك إلى مولاته

قال اللّه تعالى في سورة الأحزاب (33):55: «لاٰ جُنٰاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبٰائِهِنَّ وَ لاٰ أَبْنٰائِهِنَّ وَ لاٰ إِخْوٰانِهِنَّ وَ لاٰ أَبْنٰاءِ إِخْوٰانِهِنَّ وَ لاٰ أَبْنٰاءِ أَخَوٰاتِهِنَّ وَ لاٰ نِسٰائِهِنَّ وَ لاٰ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُهُنَّ وَ اِتَّقِينَ اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ كٰانَ عَلىٰ كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيداً».

1005-37404-(1) كافى 531/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن يونس بن عمّار و يونس بن يعقوب جميعاً عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا يحلّ للمرأة أن ينظر عبدها إلى شيءٍ من جسدها إلّا إلى شعرها غير متعمّدٍ لذلك.

و في رواية اُخرىٰ لا بأس أن ينظر إلى شعرها إذا كان مأموناً.

1006-37405-(2) كافى 531/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن إسماعيل عن الفضل ابن شاذان عن ابن أبي عمير عن معاوية بن عمّار قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام المملوك يرى شعر مولاته و ساقها قال لا بأس.

1007-37406-(3) كافى 531/5: محمّد بن يحيى عن عبد اللّه و أحمد ابني محمّد عن عليّ بن الحكم عن أبان بن عثمان عن عبد الرحمن ابن أبي عبد اللّه قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن المملوك يرى شعر مولاته قال لا بأس.

1008-37407-(4) تهذيب 457/7: محمّد بن الحسن الصفّار عن محمّد بن عيسى عن القاسم الصيقل قال كتبت إليه، اُمّ عليّ تسأل عن كشف الرأس بين يدي الخادم، و قالت له إنّ شيعتك اختلفوا عليّ في ذلك فقال بعضهم لا بأس و قال بعضهم لا يحلّ فكتب عليه السلام سألت عن كشف الرأس بين يدي الخادم لا تكشفى رأسك بين يديه فانّ ذلك مكروه.

ص: 626

ارجاعات

گذشت:

در باب يكم روايتى كه بتوان به عموم و يا اطلاق آن بر اين مطلب استدلال كرد.

باب 9 حكم نگاه زن به برده اش و حكم نگاه برده به زنى كه مولاى اوست

خداوند تعالى مى فرمايد:

بر آنان [\همسران پيامبر] گناهى نيست در مورد پدران و فرزندان و برادران و فرزندان برادران و فرزندان خواهران خود و زنان مسلمان و بردگان خويش (كه بدون حجاب و پرده با آنها تماس بگيرند) و تقواى الهى را پيشه كنيد كه خداوند نسبت به هر چيزى شاهد و آگاه است.(1)

1005-37404-(1) يونس بن عمّار و يونس بن يعقوب هر دو از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه حضرت فرمود:

«غلام زن نمى تواند به بدن مالك خويش بنگرد مگر به موى او به شرط اينكه قصدى نداشته باشد.»

و در روايت ديگرى آمده است: «نگاه به موى سر مالك براى غلام بى اشكال است اگر از افتادن به گناه در امان باشد.»

1006-37405-(2) معاوية بن عمّار گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا مملوك مى تواند به مو وساق پاى زنى كه مالك اوست بنگرد؟ حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

1007-37406-(3) عبدالرحمن بن ابى عبدالله گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا جايز است مملوك (برده) موى هر زنى را كه صاحب و مولاى اوست، ببيند؟ حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

1008-37407-(4) قاسم صيقل گويد: «به او (امام عليه السلام) نامه نوشتم كه امّ على (زنى است) مى پرسد كه آيا مى توانم سربرهنه در برابر خادمم باشم ؟ امّ على گفته است شيعيان تو در اين باره نزد من به اختلاف سخن گفته اند برخى گفته اند اشكالى ندارد و برخى گفته اند جايز نيست.

حضرت مرقوم فرمود: تو درباره سر برهنه بودن نزد خادم پرسيده اى، سرت را در برابر او برهنه نكن چرا كه اين عمل مكروه و ناپسند است.»

ص: 627


1- . احزاب 55/33.

1009-37408-(5) مستدرك 286/14: كتاب مثنّى بن الوليد الحنّاط عن أبي بصير قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام أيّ شيءٍ يحلّ للمملوك أن ينظر إليه من مولاته قال ينظر إلى رأسها و لا ينظر إلى ساقها.

1010-37409-(6) و سائل 225/20: محمّد بن الحسن في (الخلاف) قال روى أصحابنا في قوله تعالى «أَوْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُهُنَّ » أنّ المراد به الإماء دون العبيد الذكران.

1011-37410-(7) كافى 531/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن إسماعيل عن إبراهيم ابن أبي البلاد و يحيى بن إبراهيم عن أبيه إبراهيم عن معاوية بن عمّار قال كنّا عند أبي عبد اللّه عليه السلام نحواً من ثلاثين رجلاً إذ دخل أبى فرحّب به أبو عبد اللّه عليه السلام و أجلسه إلى جنبه، فأقبل عليه طويلاً ثمّ قال أبو عبد اللّه عليه السلام إنّ لأبى معاوية حاجةً فلو خفّفتم، فقمنا جميعاً، فقال لي أبى ارجع يا معاوية، فرجعت فقال أبو عبد اللّه عليه السلام، هذا ابنك قال نعم، و هو يزعم أنّ أهل المدينة يصنعون شيئاً لا يحلّ لهم، قال و ما هو قلت إنّ المرأة القرشيّة و الهاشميّة تركب و تضع يدها على رأس الأسود، و ذراعيها على عنقه، فقال أبو عبد اللّه عليه السلام يا بنىّ ، أ ما تقرأ القرآن، قلت بلى، قال اقرأ هذه الآية «لاٰ جُنٰاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبٰائِهِنَّ وَ لاٰ أَبْنٰائِهِنَّ وَ لاٰ إِخْوٰانِهِنَّ وَ لاٰ أَبْنٰاءِ إِخْوٰانِهِنَّ وَ لاٰ أَبْنٰاءِ أَخَوٰاتِهِنَّ وَ لاٰ نِسٰائِهِنَّ وَ لاٰ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُهُنَّ » ثمّ قال يا بنىّ ، لا بأس أن يرى المملوك الشعر و الساق(1).

1012-37411-(8) فقيه 300/3: روى إسحاق بن عمّار قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام أ ينظر المملوك إلى شعر مولاته، قال نعم، و إلى ساقها.

1013-37412-(9) قرب الإسناد 103: الحسن بن ظريف عن الحسين بن علوان عن جعفر عن أبيه عليهما السلام أنّه كان يقول لا ينظر العبد إلى شعر سيّدته.

و تقدّم في رواية عبد اللّه بن محبوب (4) من باب (37) انّه يحرم على المرأة ان تسخط زوجها من أبواب مباشرة النّساء (ج 25)

قوله صلّى اللّه عليه و آله يا حولاء لا يحلّ لامرأة ان تُدْخِلَ بيتها من قد بلغ الحُلُمَ و لا تملأ عينها منه و لا عينه منها و لا تأكل معه و لا تشرب إلّا أن يكون محرماً

ص: 628


1- . حمل أكثر الاصحاب هذا الخبر و أمثاله على التقية.

1009-37408-(5) ابوبصير گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: نگاه به چه عضوى از زنى كه مالك برده است براى برده جايز است ؟ حضرت فرمود: به سرش نگاه كند ولى به ساق پاى او ننگرد.»

1010-37409-(6) شيخ طوسى قدس سره در كتاب خلاف فرموده است: «اصحاب ما دربارۀ فرموده خداوند متعال: «يا بردگان شان» روايت كرده اند كه منظور از آن كنيزان هستند نه غلامان.»

1011-37410-(7) معاوية بن عمّار گويد: «نزديك به سى مرد نزد امام بوديم كه پدرم به مجلس وارد شد.

امام عليه السلام به وى خوشامد گفت و او را در كنار خويش نشاند و زمانى طولانى متوجّه به او بود.

آنگاه امام عليه السلام فرمود: پدر معاوية بن عمّار با من كارى دارد اگر بشود مجلس را كوتاه كنيد. همه برخاستيم. پدرم به من گفت: معاويه تو برگرد، من بازگشتم. امام صادق عليه السلام فرمود: اين پسر توست ؟ پدرم گفت: آرى او مى پندارد كه مردم مدينه كارى را مى كنند كه جايز نيست. حضرت پرسيد: چه كارى ؟ گفتم: زنى قرشى و هاشمى سوار اسب مى شود و دستش را بر سر غلام سياهش مى نهد و دو ساق دستش را بر گردن غلامش مى گذارد. امام صادق عليه السلام فرمود: فرزندم مگر قرآن را نمى خوانى ؟ گفتم: چرا.

فرمود: اين آيه را بخوان: «بر آنان [\زنان پيامبر] گناهى نيست در مورد پدران و فرزندان...» تا رسيد به «و بردگان خويش» سپس فرمود: فرزندم ديدن موى سر و ساق پا براى مملوك جايز است.»

1012-37411-(8) اسحاق بن عمّار گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا برده مى تواند به موى زنى كه مالك اوست بنگرد؟ حضرت فرمود: آرى و نيز به ساق پاى او مى تواند نگاه كند.»

1013-37412-(9) امام باقر عليه السلام پيوسته مى فرمود: «نبايد برده به موى زنى كه ارباب اوست نگاه كند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت چهارم از باب سى و هفتم از باب هاى مباشرت با زنان فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «اى حولاء بر زن حلال نيست كه فردى را كه بالغ شده است به خانه اش بياورد و نيز نبايد چشمش را از مرد بالغ پر كند و نه او چشمش را از اين زن پر سازد. با آن مرد هم غذا نشود مگر اينكه آن مرد محرم او باشد و اين ورود و ديدار با حضور شوهر زن باشد.

ص: 629

عليها و ذلك بحضرة زوجها فقالت عايشة عند ذلك يا رسول اللّه و ان كان مملوكاً فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ان كان مملوكاً فلا تفعل شيئاً من ذلك فإن فعلت فقد سخط اللّه عليها و مقتها و لعنها و لعنتها الملائكة.

و لاحظ الباب المتقدّم فإنّه يناسب ذلك.

(10) باب أنّ الجارية إذا بلغت يجب عليها أن تستر شعرهاعن البالغ الأجنبىّ و ان تختمر للصّلوة

1014-37413-(1) كافى 532/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد و عليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن ابن أبي نجران عن عاصم بن حميد عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال لا يصلح للجارية إذا حاضت إلّا أن تختمر، إلّا أن لا تجده.

1015-37414-(2) كافى 533/5: محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان و أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان بن يحيى عن عبد الرحمن بن الحجّاج قال: سألت أبا إبراهيم عليه السلام عن الجارية الّتى لم تُدرك متى ينبغي لها أن تغطّى رأسها ممّن ليس بينها و بينه محرم، و متى يجب عليها أن تقنّع رأسها للصلوة، قال لا تغطّى رأسها حتّى تحرم عليها الصلوة(1). العلل 565: أبى رحمه اللّه قال حدّثنا أحمد بن إدريس قال حدّثنا محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان بن يحيى عن عبد الرحمن بن الحجّاج قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام (و ذكر مثله).

1016-37415-(3) قرب الإسناد 384: محمّد بن الحسين ابن أبي الخطّاب قال أخبرنا أحمد بن محمّد ابن أبي نصر قال سمعت أبا الحسن الرضا عليه السلام يقول إنّ أهل طائف أسلموا، فأعتقهم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، و جعل عليهم العشر و نصف العشر و أهل مكّة كانوا أسرى فأعتقهم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال أنتم الطلقاء، و لا تغطّى المرأة رأسها من الغلام حتّى يبلغ الغلام.

و تقدّم في رواية ابن أبي نصر (5) من باب (3) الحدّ الّذى يستحبّ أن يؤمر الصبيان فيه بالصلوة من أبواب فضل الصلوة (ج 4)

قوله عليه السلام و لا تغطّى المرأة شعرها منه حتّى يحتلم.

ص: 630


1- . أي حتّى تحيض و يحتمل أن يكون المراد حتّى تحرم عليها الصلوة من دون القناع.

در اين هنگام عائشه پرسيد: گرچه آن مرد برده باشد اى رسول خدا؟

رسول خدا فرمود: گرچه برده باشد بايد آن زن اين كار را نكند و اگر انجام دهد خدا بر او خشم كند و او را مبغوض خود سازد و فرشتگان او را لعنت كنند.»

و به باب پيشين نيز بنگريد چرا كه آن، مناسب با اين باب است.

باب 10 حكم پوشش سر دختر بالغ

1014-37413-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «دختر زمانى كه حيض مى شود شايسته نيست كه روسرى به سر نكند مگر اينكه روسرى پيدا نكند.»

1015-37414-(2) عبدالرحمن بن حجاج گويد: «از امام هفتم عليه السلام درباره دخترى كه هنوز بالغ نشده است پرسيدم كه چه زمانى براى او شايسته است كه سرش را از مرد نامحرم بپوشاند و چه زمانى بايد سرش را براى نماز بپوشاند.

حضرت فرمود: سرش را نپوشاند تا نماز بر او حرام شود (تا زمانى كه حيض گردد).»

1016-37415-(3) احمد بن محمّد بن ابى نصر گويد: «از حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: مردم شهر طائف مسلمان شدند پس از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله آنان را آزاد ساخت و يك دهم و يك بيستم [ماليات] بر آنان بست و مردم شهر مكه اسير بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله آزادشان كرد و فرمود: شما آزاد شده ايد و زن، سرش را از پسر تا آن زمان كه پسر بالغ شود، نمى پوشاند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت پنجم از باب سوم از باب هاى فضيلت نماز فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «زن مويش را از مرد تا آن زمان كه مرد بالغ شود نمى پوشاند.»

و در باب دوم از باب هاى پوشش در نماز و در باب سوم رواياتى مناسب اين باب.

و در باب ششم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى مناسب آن.

و در باب هشتم، نهم، يازدهم و باب بيست و ششم مناسب اين باب.

مى آيد:

در روايت ششم از باب بيست و دوم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله به حضرت فاطمه عليها السلام كه: «آيا من و آن كس كه با من است وارد شويم ؟ حضرت فاطمه عليها السلام گفت: من روسرى (پوشش) ندارم.

ص: 631

و في باب (2) انّه يجب على المرأة في الصلوة ان تستر جميع بدنها من أبواب الستر في الصلوة (ج 4) و باب (3) انّه ليس على الأمة قناع في الصلوة ما يناسب الباب. و كذا في باب (6) تحريم ابداء النّساء زينتهنّ للأجانب من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25) و باب (8) حكم نظر الخصىّ إلى المرأة و باب (9) حكم نظر المرأة إلى مملوكها.

و لاحظ باب (11) حكم قناع الأمة في الصلوة و باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء.

و يأتي في رواية جابر (6) من باب (22) حكم استيذان من أراد أن يدخل على أبيه

قوله صلّى اللّه عليه و آله لفاطمة عليها السلام أدخل و من معى قالت ليس على قناع فقال يا فاطمة خذى فضل ملحفتك فقنّعى به رأسك ففعلت.

و في رواية حمزة (40) من باب (1) حدّ القاذف من أبواب القذف (ج 30)

قوله قلت فتغطّى رأسها منه حين اعتق نصفها قال نعم و تصلّى و هي مخمّرة الرّأس.

(11) باب حكم قناع الأمة و المدبّرة و المكاتبة و أُمّ الولد في الصّلاة و غيرها

1017-37416-(1) كافى 525/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع قال: سألت أبا الحسن الرضا عليه السلام عن أُمّهات الأولاد أ لها أن تكشف رأسها بين أيدي الرّجال قال تقنّع.

و تقدّم في باب (3) انّه ليس على الأمة قناع في الصلوة من أبواب الستر في الصلوة (ج 4) و ذيله ما يدلّ على ذلك.

و في رواية أبى الصباح (13) من باب (6) تحريم ابداء النّساء زينتهنّ للأجانب من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25)

قوله عليه السلام إلّا أن تكون أمة فليس عليها جناح أن تضع خمارها.

(12) باب تحريم رؤية المرأة الرّجل الأجنبىّ و ان كان أعمى

قال اللّه تعالى في سورة النور (24):31: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاٰ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا»

ص: 632

حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اى فاطمه! با گوشۀ لحافت سرت را بپوشان و او چنين كرد.»

و در روايت چهلم از باب يكم از باب هاى قذف اين گفته كه: «گفتم: زمانى كه نيمى از زن آزاد شده است سرش را از مرد بپوشاند؟ حضرت فرمود: آرى و در حالى كه سرش پوشيده است نماز بخواند.»

باب 11 حكم پوشاندن كنيزها

1017-37416-(1) اسماعيل بن بزيع گويد: «از حضرت رضا عليه السلام درباره كنيز ام ولد پرسيدم كه آيا مى تواند سرش را در برابر مردان باز كند حضرت فرمود: بپوشاند.»

ارجاعات

گذشت:

در باب سوم از باب هاى پوشش در نماز و ذيل آن چيزى كه بر اين باب دلالت دارد.

و در روايت سيزدهم از باب ششم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «مگر اينكه آن زن كنيز باشد كه در اين صورت بر او باكى نيست كه روسرى اش را بيندازد.»

باب 12 حرمت ديدن زن، مرد نامحرم را گرچه مرد نابينا باشد

خداوند تعالى مى فرمايد:

و به زنان با ايمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كند و زينت خود را - جز آن مقدار كه نمايان است - آشكار ننمايند.

ص: 633

1018-37417-(1) كافى 534/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه قال استأذن ابن اُمّ مكتوم على النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و عنده عائشة و حفصة، فقال لهما قوماً فادخلا البيت فقالتا إنّه أعمى، فقال إن لم يركما فإنّكما تريانه.

1019-37418-(2) مكارم الأخلاق 233: عن أمّ سلمة قالت كنت عند النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و عنده ميمونة فأقبل ابن اُمّ مكتوم و ذلك بعد أن أمر بالحجاب فقال احتجبا فقلنا يا رسول اللّه، أ ليس أعمى لا يبصرنا فقال أ فعمياوان أنتما، أ لستما تبصرانه.

1020-37419-(3) الجعفريّات 95: بإسناده عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن جدّه عليّ بن الحسين عن أبيه أنّ فاطمة بنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله استأذن عليه أعمى فحجبته، فقال لها النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لِمَ حجبته و هو لا يراك، فقالت يا رسول اللّه، إن لم (يكن ك) يرانى فأنا أراه، و هو يشم الريح، فقال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أشهد أنّك بضعة منى. الدعائم 214/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال استأذن أعمى على فاطمة عليها السلام فحجبته (و ذكر نحوه).

1021-37420-(4) مكارم الأخلاق 233: عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في الحديث الّذى قالته فاطمة عليها السلام، خير النّساء أن لا يرين الرّجال، و لا يراهنّ الرّجال، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إنّها منّى.

1022-37421-(5) عقاب الأعمال 338: بالاسناد المتقدّم في باب (6) عيادة المريض (ج 3) عن أبي هريرة و ابن عبّاس، قالا خطبنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قبل وفاته (إلى أن قال) و اشتدّ غضب اللّه عزّ و جلّ على امرأةٍ ذات بعلٍ ملأت عينها من غير زوجها أو غير ذى محرم منها، فإنّها إن فعلت ذلك أحبط اللّه كلّ عملٍ عملته) فإن أوطأت فراش غيره كان حقّاً على اللّه تعالى أن يحرقها بالنار بعد أن يعذّبها في قبرها.

و تقدّم في رواية أبى سعيد (12) من باب (18) حكم تغسيل الرّجل المرأة و بالعكس من أبواب غسل الميّت (ج 3)

قوله رحمه اللّه بل يحلّ لهنّ أن يمسسن منه ما كان يحلّ لهنّ ان ينظرن منه إليه و هو حىّ فإذا بلغن الموضع الّذى لا يحلّ لهنّ النظر إليه و لا مسّه و هو حىّ صببن الماء عليه صبّاً.

ص: 634

1018-37417-(1) احمد بن ابى(1) عبدالله گويد: «ابن ام مكتوم از پيامبر صلى الله عليه و آله اجازه ورود خواست. عايشه و حفصه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بودند حضرت به آنان فرمودند: برخيزيد و به اتاق برويد آن دو گفتند: وى نابيناست.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر او شما را نمى بيند شما او را مى بينيد.»

1019-37418-(2) ام سلمه گويد: «ابن امّ مكتوم آمد. اين جريان پس از آمدن دستور حجاب بود. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

هر دو حجاب گيريد. گفتم: اى رسول خدا! آيا او نابينا نيست و ما را نمى بيند؟ حضرت فرمود: آيا شما دو نفر هم نابينا هستيد؟ آيا شما وى را نمى بينيد؟»

1020-37419-(3) امام حسين عليه السلام فرمود: «نابينايى اجازه خواست تا به خدمت حضرت زهرا عليها السلام وارد شود.

حضرت زهرا عليها السلام در برابر او حجاب گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله به حضرت زهرا عليها السلام فرمود: چرا از او حجاب گرفتى با اينكه او تو را نمى بيند؟ حضرت فاطمه عليها السلام فرمود: اى رسول خدا! اگر او مرا نمى بيند ولى من او را مى بينم و نيز او بو را استشمام مى كند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: گواهى مى دهم كه تو پارۀ تن منى.»

1021-37420-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله در حديثى كه فاطمه عليها السلام فرمود: بهترين زنان آنان هستند كه مردان را نبينند و مردان نيز آنان را نبينند فرمودند: فاطمه از من است.»

1022-37421-(5) ابوهريره و ابن عباس گويند: «رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از وفات شان براى ما خطبه خواندند... تا آنجا كه گويد: و خشم خداوند عز و جل بر زن شوهردارى كه چشمش را از غير شوهرش يا نامحرم پر كند، سخت است چون اين زن اگر چنين كند خداوند تمام كارهايى كه اين زن كرده است را از بين مى برد و اگر پا در رختخواب جز شوهرش بگذارد بر خداوند است كه او را به آتش بسوزاند پس از آن كه او را در قبرش عذاب كند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت دوازدهم از باب هجدهم از باب هاى غسل ميّت اين گفته كه: «بلكه حلال است براى زنان اينكه مس كند از آن مرد عضوى را كه نگاه به آن در زمان حيات مرد براى شان حلال بود و چون به عضوى برسند كه در حال حيات مرد نگاه و مسّ آن براى اين زنان حلال نبود آب را بر روى آن بريزند (و ديگر دست نكشند).»

و در باب سى و هفتم از باب هاى مباشرت با زنان و معاشرت با زنان به آنچه مناسب آن است مراجعه كنيد.

ص: 635


1- . در متن كتاب احمد بن ابى عباد للّه آمده است ولى در كافى احمد بن ابى عبدالله است (دقت شود).

و في باب (37) أنّه يحرم على المرأة ان تسخط زوجها و تطيّب و تزيّن لغيره من أبواب مباشرة النّساء و معاشرتهنّ (ج 25) و باب (46) استحباب تحصين المرأة في البيت ما يناسب ذلك فراجع.

و يأتي في باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء و ما يكره لهنّ من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25) ما يدلّ على بعض المقصود فراجع.

(13) باب حكم إنكشاف المرأة بين يدي اليهوديّة و النصرانيّة و وصف الأجنبيّة للرجال

1023-37422-(1) كافى 519/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن إسماعيل عن الفضل ابن شاذان جميعاً عن ابن أبي عمير عن فقيه 366/3: حفص بن البخترى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا ينبغي للمرأة أن تنكشف بين يدي اليهوديّة و النصرانيّة فإنّهنّ يصفن ذلك لأزواجهنّ .

(و يأتي في رواية جابر (12) من باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25) مثله إلّا أنّ فيها و لا يجوز للمرأة.)

1024-37423-(2) عقاب الأعمال 337: بالاسناد المتقدّم في باب (6) عيادة المريض (ج 3) عن أبي هريرة و ابن عبّاس قالا خطبنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قبل وفاته (إلى أن قال) من وصف امرأةٍ لرجل و ذكر جمالها له فافتتن بها الرّجل فأصاب منها فاحشةً لم يخرج من الدنيا حتّى يغضب اللّه عليه، و من غضب اللّه عليه غضبت عليه السماوات السبع و الأرضون السبع، و كان عليه من الوزر مثل الّذى أصابها، قيل يا رسول اللّه فإن(1) تابا و أصلحا قال يتوب اللّه تعالى عليهما و لم يقبل توبة الّذى يخطبها(2) بعد الّذى وصفها.

ص: 636


1- . فان تاب و اصلح قال 9 يتوب اللّه تعالى عليه ئل (و لا يخفى انّ ما في نسخة الوسائل انسب بسياق الحديث لأنّ الحديث في مقام بيان عقوبة من وصف امرأة لرجل و هذا يقتضى أن سئل السائل عن توبته لا عن توبتهما و أمّا بناء على صحة ما في المتن فالمراد من قوله (فان تابا) الرجل الزانى و المرأة الزانية.
2- . يخطيها خ.

و باب چهل و ششم چيزى كه مناسب اين باب است مراجعه كنيد.

مى آيد:

در باب بيست و ششم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى چيزى كه بر برخى از مقصود دلالت دارد مراجعه كنيد.

باب 13 حكم بى حجاب بودن زن در برابر زن يهودى و مسيحى و حكم توصيف كردن زن نامحرم براى مردان

1023-37422-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «شايسته نيست براى زن با ايمان كه بدون پوشش در برابر زنان يهودى و نصرانى ظاهر شود زيرا آنان زيبايى هاى زن مسلمان را براى شوهران شان بازگو مى كنند.»

1024-37423-(2) ابوهريره و ابن عباس گويند: «رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از وفات براى مان سخنرانى كرد... تا آنجا كه گويد: هركس زنى را براى مردى وصف كند و زيبايى اش را براى او بگويد و آن مرد شيفتۀ آن زن شود و گناهى با او انجام دهد از دنيا بيرون نمى رود تا آن كه خداوند بر او خشم كند و هركس كه خداوند بر او خشم گيرد آسمان هاى هفتگانه و زمين هاى هفتگانه بر او خشم كنند و گناهى بر او خواهد بود به مانند گناه آن كس كه با آن زن كرده.

سؤال شد: اى رسول خدا! اگر اين دو توبه كنند و صالح شوند؟ حضرت فرمود: خداوند توبه اين مرد و زن را مى پذيرد ولى توبۀ آن كس را كه اين زن را با توصيف كردن زن به خطا انداخته، نمى پذيرد.»

ص: 637

(14) باب عدم جواز مصافحة الأجنبيّة إلّا من و راء الثوب من دون غمز كفّها و جواز مصافحة المحارم

1025-37424-(1) عقاب الأعمال 334: بالاسناد المتقدّم في باب عيادة المريض (ج 3) عن أبى هريرة و ابن عبّاس قالا خطبنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قبل وفاته (إلى أن قال صلّى اللّه عليه و آله) و من صافح امرأة حراماً جاء يوم القيامة مغلولاً ثمّ يؤمر به إلى النّار.

1026-37425-(2) كافى 525/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أبي أيّوب الخزّاز عن أبي بصير قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام هل يصافح الرّجل المرأة ليست (له فقيه) بذى محرم، فقال لا إلّا من وراء الثوب. فقيه 300/3: سأل أبو بصير أبا عبد اللّه عليه السلام هل (و ذكر مثله).

1027-37426-(3) المشكاة 201: من كتاب المحاسن عن الصادق عليه السلام أنّه كرّه أن يصافح الرّجل المرأة و إن كانت مسنّةً .

1028-37427-(4) كافى 525/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن عثمان بن عيسى عن سماعة بن مهران قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن مصافحة الرّجل المرأة قال لا يحلّ للرّجل أن يصافح المرأة إلّا امرأةً يحرم عليه أن يتزوّجها اُخت أو بنت أو عمّة أو خالة أو ابنة اُختٍ أو نحوها، فأمّا المرأة الّتى يحلّ له ان يتزوّجها فلا يصافحها إلّا من وراء الثوب و لا يغمز كفّها.

1029-37428-(5) فقيه 300/3:

و في رواية ربعى بن عبد اللّه انّه لمّا بايع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله النّساء و أخذ عليهنّ دعا بإناءٍ فملأه ثمّ غمس يده في الإناء ثمّ أخرجها فأمرهنّ أن يدخلن أيديهنّ فيغمسن فيه.

1030-37429-(6) المشكاة 203: من كتاب المحاسن في روايةٍ أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله دعاهنّ ثمّ غمس يده في الإناء، ثمّ أخرجها، ثمّ أمرهنّ فغمسن أيديهنّ في الإناء.

1031-37430-(7) كافى 526/5: أبو عليّ الأشعريّ عن أحمد بن إسحاق عن سعدان ابن مسلم قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام أ تدرى كيف بايع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله النّساء قلت اللّه أعلم و ابن رسوله أعلم، قال جمعهنّ حوله ثمّ دعا بتور برام(1) فصبّ فيه نضوحاً ثمّ غمس يده فيه ثمّ قال اسمعن

ص: 638


1- . التور: اناء معروف تذكره العرب تشرب فيه و برام جبل في بلاد بنى سليم عند الحرّة من ناحية البقيع (فى حاشية كا).

باب 14 عدم جواز دست دادن به زن نامحرم مگر از پشت لباس بى آنكه دست او را بفشارد

1025-37424-(1) ابوهريره و ابن عباس گويند: «رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از وفات خويش براى ما سخنرانى كرد... تا آن جا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: و هركس كه با زنى به حرام دست دهد روز قيامت دست بسته مى آيد و سپس دستور مى رسد كه او را به آتش ببرند.»

1026-37425-(2) ابوبصير گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا مرد با زنى كه محرم نيست مى تواند دست بدهد؟ حضرت فرمود: نه، مگر از روى لباس.»

1027-37426-(3) امام صادق عليه السلام بد مى دانست كه مرد با زن دست دهد گرچه زن پير باشد.

1028-37427-(4) سماعة بن مهران گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره حكم دست دادن مرد با زن بيگانه پرسيدم حضرت فرمود: براى مرد جايز نيست كه با زن دست دهد مگر زنى كه ازدواج با او بر مرد حرام است يعنى خواهر، دختر، عمّه، خاله، دختر خواهر و مانند آن، ليكن با زنى كه مرد مى تواند او را به همسرى خويش درآورد نبايد دست دهد مگر از روى لباس و دستش را نيز نفشارد.»

1029-37428-(5) در روايت ربعى بن عبدالله آمده است كه: «چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از زنان بيعت گرفت ظرفى را خواست. آن را پر از آب كرد، سپس دست خويش در ظرف گذاشت و آنگاه بيرون آورد و به زنان دستور داد كه دست هاى شان را داخل كنند و در آب فرو برند.»

1030-37429-(6) در كتاب المحاسن روايت شده است كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله زنان را دعوت كرد سپس دست خود را در ظرف آب فرو برد آنگاه آن را خارج كرد سپس به زنان دستور داد تا دست هاى شان را در ظرف آب فرو ببرند.»

1031-37430-(7) سعدان بن مسلم گويد: «امام صادق عليه السلام فرمود: آيا مى دانى رسول خدا چگونه با زنان بيعت كرد؟ گفتم: خداوند و فرزند پيامبرش آگاه ترند.

حضرت فرمود: پيامبر زنان را دور خويش جمع كرد آنگاه ظرف آبى طلبيد (برام نام منطقه اى است كه ظرف از آنجاست) و آن را پر از آب ساخت سپس دستش را در آن آب فرو برد سپس خطاب به زنان فرمود: سخنم را بشنويد، اى گروه زنان! با شما بيعت مى كنم براى اينكه چيزى را شريك خدا

ص: 639

يا هؤلاء، أُبايعكنّ على أن لا تشركن باللّه شيئاً و لا تسرقن و لا تزنين و لا تقتلن أولادكنّ و لا تأتين ببهتان تفترينه بين أيديكنّ و أرجلكنّ و لا تعصين بعولتكنّ في معروف أقررتنّ ، قلن نعم فأخرج يده من التور ثمّ قال لهنّ أغمسن أيديكنّ ففعلن فكانت يد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الطاهرة أطيب من أن يمسّ بها كفّ أُنثىٰ ليس له بمحرم.

1032-37431-(8) الجعفريّات 80: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا يصافح النّساء، فكان إذا أراد أن يبايع النّساء أتى بإناءٍ فيه ماء فيغمس يده ثمّ يخرجها ثمّ يقول أغمسن أيديكنّ فيه فقد بايعتكنّ .

1033-37432-(9) المشكاة 203: من كتاب المحاسن عن أبي جعفر الثاني عليه السلام قال كانت مبايعة رسول اللّه النّساء أن غمس يده في قدحٍ من ماءٍ ثمّ أمرهنّ أن يغمسن أيديهنّ في ذلك القدح بالإقرار و الايمان باللّه و التصديق لرسول اللّه ما أخذ عليهنّ . تحف العقول 457: قال (محمّد بن عليّ الجواد) عليه السلام كانت مبايعة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله النّساء ان يغمس يده في إناء فيه ماء ثمّ يخرجها و تغمس النّساء بأيديهنّ في ذلك الإناء بالإقرار و الايمان باللّه و التصديق برسوله على ما أخذ عليهنّ .

1034-37433-(10) كافى 526/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن محمّد بن عليّ عن محمّد بن أسلم الجبلىّ عن عبد الرحمن بن سالم الأشلّ عن المفضّل بن عمر قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام كيف ماسح(1) رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله النّساء حين بايعهنّ قال دعا بمركنه(2) الّذى كان يتوضّأ فيه فصبّ فيه ماءً ثمّ غمس يده اليمنى، فكلّما بايع واحدةً منهنّ قال اغمسى يدك، فتغمس كما غمس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فكان هذا ممّا سحته إيّاهنّ . و فيه عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن بعض أصحابه عن أبي عبد اللّه عليه السلام (مثله).

1035-37434-(11) المشكاة 203: من كتاب المحاسن عن سعيدة و أيمنة أختى محمّد ابن أبي عمير قالتا دخلنا على أبي عبد اللّه عليه السلام فقلنا تعود المرأة أخاها في اللّه قال نعم قلنا فتصافحه قال نعم من و راء الثوب كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لبس الصوف يوم بايع النّساء فكانت يده في كُمّه و هنّ يمسحن أيديهنّ عليه.

ص: 640


1- . أي بايع.
2- . أي الاجانة التي يغسل فيها الثياب مجمع.

قرار ندهيد، دزدى نكنيد، زنا ندهيد، فرزندان خويش را نكشيد و تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياوريد و از شوهرتان در خوبى ها نافرمانى نكنيد آيا پذيرفتيد؟ همه گفتند: آرى. آنگاه حضرت دستش را از ظرف آب بيرون آورد سپس به آنان گفت: دست هاى تان را در آب فرو بريد آنان چنين كردند و دست پاك رسول خدا صلى الله عليه و آله پاك تر از آن است كه دست زنى كه با او محرم نيست به دست او بخورد.»

1032-37431-(8) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله با زنان دست نمى داد و چون مى خواست با زنان بيعت كند ظرفى كه در آن آب بود آورد و دستش را در آن فرو برد سپس بيرون آورد، آنگاه فرمود:

شما زنان دست هاى تان را در آن فرو بريد من با شما بيعت كردم.»

1033-37432-(9) امام جواد عليه السلام فرمود: «پيوسته بيعت پيامبر با زنان اينگونه بود كه دست شان را در ظرفى از آب فرو برند و سپس دستور دهند كه زنان دست شان را در آن ظرف فرو كنند و اين كار را بر پايۀ اعتراف و ايمان به خدا و تصديق پيامبر خدا در پيمانى است كه با آنان گرفته است.»

1034-37433-(10) مفضل بن عمر گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به هنگام بيعت با زنان چگونه دست بر دست آنان ماليد؟

حضرت فرمود: ظرف آبى كه در آن وضو مى گرفت طلبيد و در آن آب ريخت، آنگاه دست راستش را در آن آب فرو برد سپس به هنگام بيعت هر كدام زنان به او مى فرمود: دستت را در اين آب فرو بر آن زن نيز همانند رسول خدا صلى الله عليه و آله دستش را در آب فرو مى برد و بدين سال رسول خدا صلى الله عليه و آله از آنان بيعت مى گرفت....»

1035-37434-(11) سعيده و ايمنه دو خواهر محمد بن ابى عمير گويند: «خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم پرسيديم: آيا زن از برادر ايمانى اش عيادت مى كند؟ حضرت فرمود: آرى. پرسيديم: آيا زن با برادر ايمانى اش دست مى دهد؟ حضرت فرمود: آرى از پشت لباس. رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى كه با زنان بيعت داشت پشم پوشيده بود ودست شان در آستين شان بود و زنان بر آستين حضرت دست مى كشيدند.»

ص: 641

1036-37435-(12) كافى 526/5: عليّ بن إبراهيم عن محمّد بن سالم عن بعض أصحابه عن الحكم بن مسكين قال حدثتنى سعيدة و مّنة اُختا محمّد ابن أبي عمير بيّاع السابرى، قالتا دخلنا على أبي عبد اللّه عليه السلام فقلنا تعود المرأة أخاها قال نعم قلنا تصافحه قال من و راء الثوب قالت إحداهما إن اُختى هذه تعود إخوتها قال إذا عدت إخوتك فلا تلبسى المصبغة.

و يأتي في الباب التالى ما يدلّ على ذلك.

و في رواية أبان (2) من باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء

قوله صلّى اللّه عليه و آله انّنى لا أصافح النّساء فدعا بقدح من ماء فأدخل يده ثمّ أخرجها الخ.

و في رواية جابر (12) قوله عليه السلام و لا يجوز للمرأة ان تصافح غير ذى محرم إلّا من وراء ثوبها و لا تبايع إلّا من وراء ثوبها.

(15) باب تحريم التزام الرّجل الأجنبيّة و لمسها

1037-37436-(1) فقيه 8/4: (بالاسناد المتقدّم في حديث مناهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله) قال من صافح امرأةً تحرم عليه فقد باء بسخطٍ من اللّه عزّ و جلّ ، و من التزم امرأةً حراماً قرن في سلسلةٍ من نارٍ مع شيطان فيقذفان في النّار.

1038-37437-(2) الخرائج و الجرائح 728/2: و منها ما قال أبو كهمس كنت بالمدينة نازلاً في دارٍ كان فيها وصيفة كانت تعجبنى، فانصرفت ليلةً ممسيّاً، فاستفتحت الباب ففتحت لي فمددت يدى فقبضت على يدها(1) فلمّا كان من الغد دخلت على أبي عبد اللّه عليه السلام فقال تُب إلى اللّه ممّا صنعت البارحة. بصائر الدرجات 242: حدّثنا إبراهيم بن هاشم عن أبي عبد اللّه البرقيّ عن إبراهيم بن محمّد الأشعريّ عن أبي كهمس نحوه.

1039-37438-(3) الخرائج و الجرائح 728/2: و منها ما روى عن مهزم الأسدىّ قال كنّا نزولاً بالمدينة و كانت جارية لصاحب الدار تعجبنى و أنّى أتيت الباب، فاستفتحت ففتحت الجارية، فغمزت ثديها، فلمّا كان من الغد دخلت على أبي عبد اللّه عليه السلام، قال أين أقصى أثرك، قلت ما برحت المسجد(2)، فقال أ ما تعلم أنّ أمرنا هذا لا ينال إلّا بالورع.

ص: 642


1- . ثديها ئل بصائر.
2- . بالمسجد ئل.

1036-37435-(12) سعيده و منّه خواهران محمد بن ابى عمير گويند: «خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم پرسيديم:

آيا زن به ديدار برادرش مى رود؟ حضرت فرمود: آرى. پرسيديم: با او دست مى دهد؟ حضرت فرمود:

زمانى كه به ديدار برادرانت مى روى لباس رنگين نپوش.»

ارجاعات

گذشت:

در باب بعدى روايتى كه بر اين مطلب دلالت دارد.

و در روايت دوم از باب بيست و ششم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «من با زنان دست نمى دهم پس از آن حضرت ظرفى از آب خواست و دستش را در آن برد و بيرون آورد....»

و در روايت دوازدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «براى زن جايز نيست كه با مرد نامحرم دست بدهد مگر از پشت لباسش و نيز بيعت نمى كند مگر از پشت لباسش.»

باب 15 حرمت به خود چسباندن مرد زن نامحرم را و نيز حرمت لمس كردن زن

1037-37436-(1) در حديث مناهى النبىّ صلى الله عليه و آله آمده است كه حضرت فرمود: «هركس كه با زنى كه بر او حرام است دست بدهد گرفتار خشم الهى مى شود و هركس به حرام زنى را در آغوش گيرد همراه با شيطانى در زنجيرى آتشين بسته مى شود و هر دو را در آتش مى اندازند.»

1038-37437-(2) ابو كهمس گويد: «در مدينه در خانه اى رحل اقامت افكندم. در آن خانه كنيزى بود كه از او خوشم مى آمد. يك شب به خانه بازگشتم، خواستم كسى در را باز كند آن كنيز در را برايم باز كرد. من دستم را بردم و دست او را گرفتم، چون فرداى آن روز شد خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم حضرت فرمود: از كارى كه ديشب كردى نزد خداوند توبه كن.»

1039-37438-(3) مهزم اسدى گويد: «در مدينه بوديم. از دختر صاحب خانه خوشم مى آمد زمانى لب در آمدم خواستم كسى در را باز كند آن دختر در را گشود. من پستانش را فشار دادم. فردا كه شد خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم، حضرت فرمود: چرا اثر نور تشيّع را از تو دور مى بينم ؟ عرض كردم: پيوسته من در مسجد بودم.

حضرت فرمود: آيا نمى دانى كه اين امر ولايت ما جز با ورع به آن نمى توان رسيد.»

ص: 643

بصائر الدرجات 243: حدّثنا محمّد بن عبد الجبّار عن أبي القاسم عن محمّد بن سهل عن إبراهيم ابن أبي البلاد عن مهزم قال كنّا نزولاً بالمدينة (و ذكر نحوه). مستدرك 272/14: و رواه الطبرسيّ في إعلام الورى عن كتاب نوادر الحكمة بإسناده عن إبراهيم (مثله).

و تقدّم في الباب المتقدّم ما يناسب الباب.

و يأتي في الباب التالى أيضاً ما يناسب ذلك.

و في رواية عقاب الأعمال (9) من باب (17) ما ورد من النهى عن تكلّم المرأة عند غير ذى محرم

قوله صلّى اللّه عليه و آله و المرأة إذا طاوعت الرّجل فالتزمها أو قبّلها أو باشرها حراماً (إلى أن قال) فعليها من الوزر ما على الرّجل.

(16) باب ما ورد في أنّ الجارية إذا أتى عليها ستّ سنين لا يضعها الرّجل على حجره و لا يقبّلها و لا يدنيها و انّ الغلام إذا جاز سبع سنين لا يقبّل المرأة و لا تقبّله

1040-37439-(1) كافى 533/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن عبد اللّه بن يحيى الكاهليّ عن أبي أحمد الكاهليّ و أظنّنى قد حضرته قال: سألته عن جويريةٍ ليس بينى و بينها محرم تغشانى فأحملها فأقبّلها فقال إذا أتى عليها ستّ سنين فلا تضعها على حجرك.

1041-37440-(2) فقيه 275/3: روى عبد اللّه بن يحيى الكاهليّ قال: سأل محمّد(1) بن النعمان أبا عبد اللّه عليه السلام فقال له عندي جويرية ليس بينى و بينها رحم و لها ستّ سنين قال لا تضعها في حجرك.

1042-37441-(3) مكارم الأخلاق 223: عن الصادق عليه السلام سأله أحمد بن النعمان فقال عندي جويريّة ليس بينى و بينها رحم و لها ستّ سنين قال فلا تضعها في حجرك و لا تقبّلها.

ص: 644


1- . أحمد خ.

ارجاعات

گذشت:

در باب پيشين مناسب اين باب.

مى آيد:

در باب بعدى نيز مناسب اين باب.

و در روايت نهم از باب هفدهم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «اگر زن با مردى همراهى كند (تسليم مرد شود) و مرد او را در آغوش بگيرد يا ببوسد يا با او به حرام آميزش كند... تا آنجا كه گويد: بر آن زن همان گناهى كه بر مردان است ثابت است.»

باب 16 حكم بوسيدن دختر شش ساله

1040-37439-(1) ابو احمد كاهلى گويد: «از او [امام معصوم عليه السلام] درباره دخترك نابالغ نامحرم كه در بغل من مى آيد و من او را بر مى دارم و مى بوسم، پرسيدم.

حضرت فرمود: چون شش سال بر او بگذرد او را بر دامن خويش مگذار.»

1041-37440-(2) محمد بن نعمان از امام صادق عليه السلام سؤال كرد. به امام گفت: «دختركى كه با او خويشاوندى ندارم و شش سال دارد نزد من است حضرت فرمود: او را در دامن خويش مگذار.»

1042-37441-(3) احمد بن نعمان از امام صادق عليه السلام پرسيد. او گفت: «دختركى كه با من خويشاوند نيست و شش سال دارد نزد من است حضرت فرمود: او را در دامن خويش مگذار و او را نبوس.»

ص: 645

1043-37442-(4) كافى 533/5: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد بن سماعة عن غير واحدٍ عن أبان بن عثمان عن عبد الرحمان بن يحيى عن زرارة تهذيب 481/7: الحسين بن سعيد عن القاسم بن محمّد عن محمّد بن أبان عن عبد الرحمن بن بحر عن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال (قال كا) إذا بلغت الجارية (الحرّة كا) ستّ سنين فلا ينبغي لك أن تقبّلها.

1044-37443-(5) فقيه 276/3: في رواية محمّد بن أحمد عن العبيدىّ عن زكريّا المؤمن، رفعه أنّه قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام إذا بلغت الجارية ستّ سنين فلا يقبّلها الغلام، و الغلام لا يقبّل المرأة إذا جاز سبع سنين.

1045-37444-(6) مكارم الأخلاق 223: عن الصادق عليه السلام قال إذا بلغت الجارية ستّ سنين فلا تقبّلها و الغلام لا تقبّله المرأة إذا جاوز سبع سنين.

1046-37445-(7) فقيه 275/3: روى محمّد بن يحيى الخزّاز عن غياث بن إبراهيم عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام قال قال عليّ صلوات اللّه عليه مباشرة المرأة ابنتها إذا بلغت ستّ سنين شعبة من الزّنا. (ولا يخفى ما في هذه الرواية فانّ مباشرة المرأة ابنتها ليست بحرام إلّا ان يكون المراد المساحقة و لا يبعد أن يكون صحيحه مباشرة المرء ابنته أو مباشرة المرأة ابنها). مكارم الأخلاق 223: عن الصادق عليه السلام عن عليّ عليه السلام مثله.

1047-37446-(8) تهذيب 461/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن عليّ عن عليّ بن عقبة عن بعض أصحابنا قال كان أبو الحسن الماضى عليه السلام عند محمّد بن إبراهيم والى مكّة و هو زوج فاطمة بنت أبي عبد اللّه و كانت لمحمّد بن إبراهيم بنت تلبسها الثياب و تجيئ إلى الرّجال (الرّجل خ) فيأخذها الرّجل و يضّمها إليه، فلمّا تناهت إلى أبى الحسن عليه السلام أمسكها بيديه ممدودتين، قال إذا أتت على الجارية ستّ سنين لم يجز أن يقبّلها رجل ليس هى بمحرم له، و لا يضمّها إليه.

1048-37447-(9) كافى 533/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن هارون بن مسلم عن بعض رجاله عن أبي الحسن الرضا عليه السلام أنّ بعض بنى هاشم دعاه مع جماعةٍ من أهله فأتى بصبيّةٍ له فأدناها أهل المجلس جميعاً إليهم، فلمّا دنت منه سأل عن سنّها فقيل خمس فنحّاها عنه.

ص: 646

1043-37442-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «دختر آزاد چون شش ساله شود شايسته نيست كه تو او را ببوسى.»

1044-37443-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «دختر چون به شش سال رسد پسر او را نبوسد و پسر چون از هفت سال بگذرد دختر را نبوسد.»

1045-37444-(6) از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه: «دختر چون به شش سال رسد او را نبوس و پسر چون از هفت سال بگذرد زن او را نبوسد.»

1046-37445-(7) امام باقر عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين على عليه السلام فرمودند: نزديكى پوستى زن با دخترش زمانى كه دختر شش سالش باشد شعبه اى از زناست.»

(اشكال اين روايت روشن است چون نزديكى و تماس پوستى زن با دخترش حرام نيست مگر اينكه منظور روايت، مساحقه (ماليدن دو آلت به هم) باشد و بعيد نيست كه عبارت صحيح روايت، نزديكى پوستى مرد با دختر شوهرش و يا نزديكى پوستى زن با پسرش باشد).

1047-37446-(8) علىّ بن عقبه از بعضى از اصحاب روايت كرد كه: «امام هفتم عليه السلام نزد والى مكّه محمد بن ابراهيم بود. محمد بن ابراهيم شوهر فاطمه دختر امام صادق عليه السلام است و محمد بن ابراهيم دخترى داشت كه فاطمه بر او لباس مى پوشاند و او نزد مردان مى آمد و مردى او را مى گرفت و به خود مى چسباند. چون اين دخترك نزد امام موسى كاظم عليه السلام آمد دخترك را گرفت در حالى كه دو دستش دراز بود (و از خودش دور) و فرمود: چون دختر شش ساله شود جايز نيست مردى كه با او محرم نيست او را ببوسد و نيز در بغل گيرد.(1)»

1048-37447-(9) بعضى از بنى هاشم امام رضا عليه السلام را به همراه گروهى از خويشاوندان دعوت كرد. دختركى را آورد. مجلسيان همه دختر را به خويش نزديك كردند ولى چون دختر به حضرت نزديك شد حضرت سال او را پرسيد. گفته شد: پنج سال دارد حضرت او را از خود دور كرد.

ص: 647


1- . لازم به ذكر است كه امام كاظم عليه السلام دايى اين دختر مى شده و بر او محرم بوده است ولى به خاطر اينكه مردان نامحرم ديگر حاضر در مجلس او را نبوسند حضرت او را از مجلس مردان دور كرد (مصحّح).

(17) باب ما ورد من النّهى عن تكلّم المرأة عند غير ذى محرم و محادثتها و مفاكهتها و ممازحتها الأجانب و عن محادثة الرّجل و مفاكهته و ممازحته غير ذات محرم

1049-37448-(1) فقيه 3/4: (بالاسناد المتقدّم في باب كراهة سؤر الفأر في حديث مناهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عن عليّ عليه السلام قال) و نهى أن تتكلّم المرأة عند غير زوجها أو غير ذى محرمٍ منها أكثر من خمس كلماتٍ ممّا لا بدّ لها منه.

1050-37449-(2) الدعائم 214/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه كان ممّا يأخذ(1) على النّساء في البيعة أن لا يحدّثن من الرّجال إلّا ذا محرمٍ .

1051-37450-(3) و فيه عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى عن محادثة النّساء.

1052-37451-(4) و فيه عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال حديث النّساء من مصائد الشيطان.

1053-37452-(5) مستدرك 273/14: الآمدى في الغرر عن أمير المؤمنين عليه السلام أنّه قال، و أقلل محادثة النّساء يكمل لك الثناء.

1054-37453-(6) الخصال 228: حدّثنا محمّد بن الحسن رضي اللّه عنه قال حدّثنا عبد اللّه بن جعفر الحميريّ عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أربع يمتن القلب، الذنب على الذنب، و كثرة مناقشة النّساء يعنى محادثتهنّ و مماراة الأحمق، تقول و يقول و لا يرجع إلى خير [أبداً] و مجالسة الموتى، فقيل له يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ما الموتى قال كلّ غنىّ مترفٍ (2).

1055-37454-(7) كافى 237/8: الحسين بن محمّد الأشعريّ عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ الوشّاء عن أبان بن عثمان عن أبي بصير قال كنت جالساً عند أبي عبد اللّه عليه السلام إذ دخلت عليه اُمّ خالد الّتى كان قطعها يوسف بن عمر تستأذن عليه، فقال أبو عبد اللّه عليه السلام أ يسرّك أن تسمع كلامها فقلت نعم، فقال أمّا الآن فأْذنْ لها، قال و أجلسنى معه على الطنفسة، ثمّ دخلت فتكلّمت فإذا امرأة بليغة فَسَأَلَتْهُ عنهما الخبر.

ص: 648


1- . أنّه كان يأخذ خ.
2- . المترف: الذي قد أبطرته النعمة و سعة العيش.

باب 17 حكم حرف زدن و شوخى كردن زن و مرد نامحرم با يكديگر

1049-37448-(1) در حديث مناهى النبى صلى الله عليه و آله امير المؤمنين عليه السلام روايت مى شود كه پيامبر صلى الله عليه و آله نهى فرمود از اينكه زن نزد غير شوهرش يا غير محرم بيش از پنج كلمه كه ناچار از آن است سخن بگويد.

1050-37449-(2) از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه: «از تعهداتى كه حضرت در بيعت از زنان مى گرفت اين بود كه از ميان مردان تنها با محرمان خود گفتگو كنند.»

1051-37450-(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله از گفتگو كردن با زنان نهى فرمود.

1052-37451-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «سخن گفتن با زنان از دام هاى شيطان است.»

1053-37452-(5) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «از گفتگو با زنان بكاه تا ستايش تو كامل شود.»

1054-37453-(6) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «چهار چيز دل را مى ميراند: گناه روى گناه، زياد مجادله كردن با زنان (منظور زياد گفتگو كردن با آنهاست)، مراء و بحث با احمق كردن تو بگويى و او بگويد و او هرگز به خير باز نمى گردد و همنشينى با مردگان. از رسول خدا سؤال شد كه مردگان كيانند؟ حضرت فرمود:

هر ثروتمند مرفّهى(1).»

1055-37454-(7) ابوبصير گويد: «نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه امّ خالد همان زنى كه يوسف بن عمر او را طلاق داده بود آمد و از امام اجازه ورود مى خواست. حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: آيا شاد مى شوى كه سخن او را بشنوى ؟ گفتم: آرى. حضرت فرمود: پس الان به او اجازۀ ورود بده و حضرت مرا همراه خويش بر بساط حصيرى خويش نشاند، آنگاه آن زن وارد و سخن گفت. زن بليغى بود و او از حضرت دربارۀ آن دو پرسيد....»

ص: 649


1- . كسى كه زيادى نعمت او را سركش كرده است.

1056-37455-(8) مستدرك 273/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن عليّ عليه السلام أنّه قال إنّ خمسة أشياءٍ تقع بخمسة أشياء، و لا بدّ لتلك الخمسة من النّار إلى أن قال و من مازح الجواري و الغلمان فلا بدّ له من الزنا، و لا بدّ للزانى من النّار.

1057-37456-(9) عقاب الأعمال 334: بالاسناد المتقدّم في باب (6) عيادة المريض (ج 3) عن أبي هريرة و ابن عبّاس قالا خطبنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قبل وفاته و هي أخر خطبةٍ خطبها بالمدينة (إلى أن قال) و من فاكه امرأةً لا يملكها حبس بكلّ كلمةٍ كلّمها في الدنيا ألف عام [فى النّار] و المرأة إذا طاوعت الرّجل فالتزمها أو قبّلها أو باشرها حراماً أو فاكهها و أصاب منها فاحشةً فعليها من الوزر ما على الرّجل، فإن غلبها على نفسها كان على الرّجل و زره و وزرها.

1058-37457-(10) رجال الكشّى 173: حمدويه و إبراهيم قالا حدّثنا العبيدىّ عن حمّاد بن عيسى عن الحسين بن المختار عن أبي بصير قال: كنت اُقرئ امرأةً كنت أُعلّمها القرآن، قال فمازحتها بشيءٍ ، قال فقدمت على أبى جعفر عليه السلام قال فقال لي يا أبا بصير، أيّ شيءٍ قلت للمرأة، قال قلت بيدى هكذا و غطّىٰ وجهه قال فقال لي لا تعودنّ إليها.

(18) باب كراهة ابتداء الرّجال النّساء بالسلام و دعائهنّ إلى الطعام خصوصاً الشّابّة منهنّ

1059-37458-(1) كافى 535/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن يحيى عن غياث بن إبراهيم عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه قال لا تسلّم على المرأة.

1060-37459-(2) كافى 534/5: عليّ بن إبراهيم [عن أبيه] عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام لا تبدأوا النّساء بالسّلام و لا تدعوهنّ إلى الطّعام فإنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال النّساء عىّ و عورة فاستروا عيّهنّ بالسكوت و استروا عوراتهنّ بالبيوت.

1061-37460-(3) فقيه 301/3: سأل عمّار الساباطى أبا عبد اللّه عليه السلام عن النّساء كيف يسلمن إذا دخلن على القوم، قال المرأة تقول عليكم السلام، و الرّجل يقول السّلام عليكم. المشكاة 199: من كتاب (اللباس) سأل السائل الصادق عليه السلام عن النّساء (و ذكر مثله).

ص: 650

1056-37455-(8) حضرت امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «پنج چيز همراه با پنج چيز مى شود و آتش براى آن پنج چيز لازم است... تا آنجا كه گويد: و هركس با دختران و پسران شوخى كند پس حتماً به زنا مى افتد و آتش، زناكار را قطعى است.»

1057-37456-(9) ابوهريره و ابن عباس گويند: «رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از وفات در آخرين خطبه اى كه در مدينه داشت فرمود:... تا آن كه گويد: و هركس با زنى كه مالك او نيست شوخى كند در برابر هر كلمه اى كه در دنيا با او سخن گفته است هزار سال در آتش زندانى مى شود.

و زن اگر تسليم مرد شود و با او همراهى كند و مرد او را در آغوش كشد يا ببوسد و يا به حرام او را در بغل بگيرد و يا با او مزاح كند و كار زشتى با زن كند بر زن همان گناهى است كه بر مرد است و اگر مرد با زور و عُنف به زن تجاوز كند گناه مرد و زن بر مرد است.»

1058-37457-(10) ابو بصير گويد: «زنى را مى گفتم كه قرآن بخواند و بدين شكل قرآن به او مى آموختم.

ابوبصير گويد: مزاحى با او كردم. ابوبصير گويد: پس از آن خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم حضرت به من فرمود: اى ابوبصير! چه چيزى به آن زن گفتى ؟ من با دستم اشاره كردم و گفتم: چنين گفتم و حضرت رويش را پوشاند. ابوبصير گويد: حضرت به من فرمود: پس از اين نزد آن زن نرو.»

باب 18 حكم سلام كردن به زنان

1059-37458-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «به زن سلام نكن.»

1060-37459-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: در ابتدا به زنان سلام نكنيد و آنان را به غذا دعوت نكنيد (تعارف نكنيد) چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: زنان بر بيان منظور خويش ناتوانند و جلوه گاه جنسى و شايسته پوشش و عفافند پس ناتوانى آن را با سكوت بپوشانيد و از عفاف شان با سكونت دادن آنان در خانه ها پاسدارى كنيد.»

1061-37460-(3) عمّار ساباطى از امام صادق عليه السلام درباره زنان پرسيد كه چون بر گروهى وارد شوند چگونه سلام دهند؟ حضرت فرمود: «زن مى گويد عليكم السلام و مرد مى گويد: السلام عليكم.»

ص: 651

و تقدّم في أحاديث باب (28) ما ورد في تسليم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و عليّ عليه السلام على النّساء من أبواب العشرة (ج 20) ما يدلّ على ذلك فراجع.

و يأتي في رواية الدعائم (10) من باب (26) جملة ممّا يحرم على النساء

قوله صلّى اللّه عليه و آله و نهى صلّى اللّه عليه و آله أن يسلّم الرجال عليهنّ .

(19) باب ما ورد من النّهى عن دخول الرّجال على النّساء إلّا مع الإذن

1062-37461-(1) كافى 528/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن أبيه عن هارون بن الجهم عن جعفر بن عمر عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أن يدخل الرّجال على النّساء إلّا بإذنهنّ . و بهذا الاسناد، أن يدخل داخل على النّساء إلّا بإذن أوليائهنّ .

1063-37462-(2) الجعفريّات 95: بإسناده عن عليّ عليه السلام أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نهى أن يدخل على النّساء إلّا بإذن الأولياء.

و يأتي في باب (22) حكم استيذان من أراد أن يدخل على أبيه ما يناسب ذلك.

(20) باب أنّ المرأة إذا قامت عن مجلسها فلا يجلس مجلسها رجل حتّى يبرد

1064-37463-(1) كافى 564/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إذا جلست المرأة مجلساً فقامت عنه فلا يجلس في مجلسها رجل حتّى يبرد، قال و سئل النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ما زينة المرأة للاعمى قال الطيب و الخضاب فإنّه من طيب النسمة(1).

1065-37464-(2) فقيه 361/3: قال عليه السلام إذا قامت المرأة عن مجلسها فلا يجلس أحد في ذلك المجلس حتّى يبرد.

ص: 652


1- . قوله (فإنّه): أي الخضاب من طيب النسمة. أي الإنسان.

ارجاعات

گذشت:

در روايات باب بيست و هشتم از باب هاى معاشرت چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد مراجعه كنيد.

مى آيد:

در روايت دهم از باب بيست و ششم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «حضرت از اينكه مردان به زنان سلام دهند نهى كردند.»

باب 19 نهى از ورود مردان بر زنان مگر با اجازه گرفتن

1062-37461-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله نهى كردند كه مردان بر زنان وارد شوند مگر با اجازۀ زنان و با همين سند آمده است كه نهى كردند از اينكه مردى بر زنان وارد شود مگر با اجازۀ اولياى زنان.»

1063-37462-(2) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از اينكه بر زنان وارد شوند جز با اجازۀ اولياى آنان نهى فرمودند.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب بيست و دوم مناسب آن.

باب 20 حكم نشستن در جاى زن

1064-37463-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: چون زن در جايى بنشيند و سپس از آن جا برخيزد مردى در جاى او ننشيند تا آنكه آنجا سرد شود.

امام صادق عليه السلام فرمود: از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال شد: زينت زن براى مرد نابينا چيست ؟ حضرت فرمود:

عطر (بوى خوش) و حنا كردن چون حنا عطر انسان است.»

1065-37464-(2) امام معصوم عليه السلام فرمود: «زمانى كه زن از جاى خويش برمى خيزد كسى تا آن جا سرد نشده در آن جا ننشيند.»

ص: 653

و يأتي في رواية جابر (12) من باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء

قوله عليه السلام و إذا قامت المرأة من مجلسها فلا يجوز للرجل أن يجلس فيه حتّى يبرد.

(21) باب أنّه لا يجوز للرجل أن يخلو بالمرأة الأجنبيّة و لا للمرأة أن تخلو به و لا يجوز لها أن تحتبى عنده

1066-37465-(1) أمالي الطوسيّ 688: حدّثنا الشيخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ الطوسيّ رحمه اللّه قال أخبرنا أبو الحسن قال حدّثني ابن الخال أبو أحمد عبد العزيز بن جعفر بن قولويه قال حدّثني محمّد بن عيسى قال حدّثنا محمّد بن خلف قال حدّثني موسى بن إبراهيم المروزىّ قال حدّثني موسى بن جعفر عن أبيه عن آبائه عليهم السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر فلا يلبث في موضعٍ تسمع نفس(1) امرأةٍ ليست له بمحرم.

1067-37466-(2) الجعفريّات 96: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال ثلاثة من حفظهنّ كان معصوماً من الشّيطان الرجيم و من كلّ بليّة من لم يخل بامرأةٍ لا يملك منها شيئاً، و لم يدخل على سلطانٍ ، و لم يُعن صاحب بدعةٍ ببدعته.

1068-37467-(3) الدعائم 214/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى عن محادثة النّساء يعنى غير ذوات المحارم و قال(2) لا يخلّون رجل بامرأةٍ فما من رجلٍ خلا بامرأةٍ إلّا كان الشيطان ثالثهما.

1069-37468-(4) مستدرك 266/14: الشيخ أبو الفتوح في تفسيره عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال لا يخلّون رجل بامرأةٍ فإنّ ثالثهما شيطان.

1070-37469-(5) أمالي المفيد 156: حدّثنا الشيخ الجليل المفيد أبو عبد اللّه محمّد ابن محمّد بن النعمان قال أخبرنى أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولويه رحمه اللّه قال حدّثني محمّد بن يعقوب الكلينيّ عن عليّ بن إبراهيم عن محمّد بن عيسى اليقطينىّ عن يونس بن عبد الرحمن عن سعدان بن مسلم عن أبي عبد اللّه جعفر بن محمّد عليهما السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بينما موسى بن عمران عليه السلام جالس إذ أقبل [عليه] إبليس و عليه برنس ذو ألوان، فلمّا دنا من موسى خلع

ص: 654


1- . نفسَه امرأةٌ خ.
2- . عن عليّ عليه السلام ك.

ارجاعات

مى آيد:

در روايت دوازدهم از باب بيست و ششم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «چون زن از جاى خويش برمى خيزد مرد در آن جا ننشيند تا آن كه آن جا سرد شود.»

باب 21 حكم خلوت كردن مرد با زن نامحرم

1066-37465-(1) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد در جايى كه نفس زنى را كه محرم او نيست مى شنوند، نماند.»

1067-37466-(2) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «سه چيز است كه هركس آنها را حفظ كند از شيطان رانده شده در امان بماند و نيز از هر بلايى: كسى كه با زنى كه مالك او نيست خلوت نكند و نزد سلطان نرود و بدعت گذار را بر بدعتش يارى ندهد.»

1068-37467-(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله از گفتگو با زنان نهى كردند. منظور زنان نامحرم هستند و حضرت فرمودند:

مردى با زنى خلوت نكند چون نيست مردى كه با زنى خلوت كند جز آن كه شيطان نفر سوم آنان خواهد بود.»

1069-37468-(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مردى با زنى خلوت نكند كه نفر سوم آنان شيطان خواهد بود.»

1070-37469-(5) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «در حالى كه موسى بن عمران عليه السلام نشسته بود كه ابليس با كلاهى رنگارنگ نزد وى آمد. چون به موسى رسيد كلاه خاص خود را برداشت و آمد وسلام داد موسى گفت:

تو كيستى ؟ او گفت: ابليس هستم. موسى گفت: خداوند خانه ات را نزديك نسازد! براى چه آمده اى ؟ او گفت: آمده ام تا به دليل جايگاه تو نزد خدا به تو سلام دهم. موسى گفت: اين كلاه خاص چيست ؟ او گفت: با اين كلاه دل هاى فرزندان آدم را مى ربايم.

موسى به او گفت: به من بگو كه چه گناهى است كه فرزند آدم اگر آن را انجام دهد تو بر او چيره و مسلّط مى شوى ؟

او گفت: زمانى كه از خودش خوشش بيايد (عجب بگيرد) و كار خود را زياد پندارد و گناهش در چشمش كوچك شود. سپس شيطان به موسى گفت: اى موسى تو را به سه خصلت سفارش مى كنم.

ص: 655

البرنس و أقبل عليه فسلّم عليه، فقال موسى من أنت قال أنا إبليس، قال موسى فلا قرّب اللّه دارك، فيم جئت، قال إنّما جئت لاُسلّم عليك لمكانك من اللّه عزّ و جلّ فقال له موسى فما هذا البرنس قال أختطف به قلوب بني آدم قال له موسى، أخبرنى بالذنب الّذى إذا أذنبه ابن آدم استحوذت عليه، فقال إذا أعجبته نفسه، و استكثر عمله، و صغر في عينه ذنبه، ثمّ قال له اُوصيك بثلاث خصالٍ يا موسى، لا تخل بامرأةٍ ، و لا تخلُ بك، فإنّه لا يخلو رجل بامرأةٍ و لا تخلو به إلّا كنت صاحبه دون أصحابى، و إيّاك أن تعاهد اللّه عهداً فإنّه ما عاهد اللّه أحد إلّا كنت صاحبه دون أصحابى حتّى أحول بينه و بين الوفاء به، و إذا هممت بصدقةٍ فامضها فإنّه إذا همّ العبد بصدقةٍ كنت صاحبه دون أصحابى أحول بينه و بينها ثمّ ولّى إبليس و يقول يا ويله و يا عوله علّمت موسى ما يعلّمه بني آدم.

1071-37470-(6) مستدرك 266/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب مرسلاً أن موسى عليه السلام رأى إبليس باكياً (إلى أن قال) قال يعنى إبليس اُعلّمك كلماتٍ لا تجلس على مائدةٍ يشرب عليها الخمر فإنّه مفتاح كلّ شرّ، و لا تخلونّ بامرأةٍ غير محرمٍ فإنّى لست أجعل بينكما رسولاً غيرى. الخبر.

1072-37471-(7) فيه 265/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب روى أنّ إبليس قال لا أغيب عن العبد في ثلاث مواضع: إذا همّ بصدقة، و إذا خلا بامرأةٍ ، و عند الموت.

1073-37472-(8) الخصال 132: حدّثنا أبى رضي اللّه عنه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّه عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن أبي عبد اللّه محمّد بن خالد البرقيّ عن أحمد بن النضر عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال لمّا دعا نوح عليه السلام ربّهّ عزّ و جلّ على قومه أتاه إبليس لعنه اللّه فقال يا نوح، إن لك عندي يداً اُريد أن اُكافيك عليها، فقال نوح و اللّه إنّي لبغيض إلىّ أن يكون لك عندي يد، فما هي قال بلى، دعوت اللّه على قومك فأغرقتهم فلم يبق أحد أغويه، فأنا مستريح حتّى ينشأ قرن آخر فأغويهم فقال له نوح، ما الّذى تريد أن تكافئنى به قال له اُذكرنى في ثلاثة مواطن فإنّى أقرب ما أكون إلى العبد إذا كان في إحداهن، اُذكرنى إذا غضبت، و اذكرنى إذا حكمت بين اثنين، و اذكرنى إذا كنت مع امرأة خالياً ليس معكما أحد.

ص: 656

با زنى خلوت مكن و او نيز با تو خلوت نكند چون مردى با زنى و زنى با مردى خلوت نمى كند مگر اينكه من خودم همراه او خواهم بود نه يارانم.

و بترس از اينكه با خداوند عهدى ببندى چرا كه احدى با خداوند عهدى نمى بندد مگر اينكه من همراه او خواهم بود نه يارانم تا آنكه ميان او و وفاى به عهدش فاصله شوم.

و چون تصميم به صدقه مى گيرى آن را انجام بده چون اگر بنده قصد صدقه اى بكند من خودم همراه او مى شوم نه يارانم و بين او و صدقه حائل مى شوم.

سپس ابليس رفت در حالى كه مى گفت: اى واى اى داد به موسى آموختم چيزى را كه به فرزندان آدم مى آموزد.»

1071-37470-(6) موسى عليه السلام ابليس را در حالى كه مى گريست ديد... تا آن كه گويد: «ابليس گفت: چند كلمه به تو مى آموزم، به سفره اى كه شراب بر آن نوشيده مى شود ننشين چون كليد هر بدى است و با زن نامحرم خلوت مكن چون من كسى را در ميان شما جز خودم نمى فرستم....»

1072-37471-(7) روايت شده كه ابليس گفت: «در سه موضع از بنده غايب نمى شوم: زمانى كه تصميم به دادن صدقه اى مى كند و زمانى كه با زنى خلوت مى كند و زمان مرگ.»

1073-37472-(8) امام باقر عليه السلام فرمود: «چون حضرت نوح عليه السلام نزد خداوند عز و جل قومش را نفرين كرد ابليس - خداوند او را لعنت كند - نزد نوح آمد و گفت: اى نوح تو كارى براى من كرده اى كه من بايد جزاى آن را به تو بدهم. نوح گفت: من مبغوض دارم كه تو نزد من چيزى داشته باشى آن چيست ؟ ابليس گفت: آرى تو قومت را نفرين كردى و همه را غرق نمودى و ديگر كسى نماند تا من او را گمراه سازم بنابراين من در استراحت به سر مى برم تا مردمى ديگر به وجود آيند و آنان را گمراه سازم. نوح به او گفت: چه چيزى را در جزا به من مى دهى ؟ پس به نوح گفت: مرا در سه موطن ياد كن چون نزديك ترين زمانى كه من به بنده هستم در يكى از اين حالات است.

ياد كن از من زمانى كه غضب مى كنى و ياد كن از من زمانى كه ميان دو نفر داورى مى كنى و ياد كن از من زمانى كه با زنى خلوت مى كنى كه ديگرى نزد شما نيست.»

ص: 657

1074-37473-(9) كافى 519/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن محمّد بن الحسن بن شمّون عن عبد اللّه بن عبد الرحمن عن مسمع أبى سيّار عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال، فيما أخذ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من البيعة على النّساء أن لا يحتبين، و لا يقعدن مع الرّجال في الخلاء.

1075-37474-(10) مكارم الأخلاق 233: عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال أخذ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله على النّساء أن لا ينحن، و لا يخمشن، و لا يقعدن مع الرّجال في الخلاء. الدعائم 226/1: عن عليّ عليه السلام أنّه قال أخذ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله البيعة على النّساء (و ذكر مثله).

و تقدّم في رواية أبى المجبّر (أبى الخير خ) (30) من باب (8) إظهار الكراهة لاهل المعاصى من أبواب الأمر بالمعروف (ج 18)

قوله عليه السلام أربع مفسدة للقلوب الخلوة بالنساء و الاستمتاع منهنّ .

و في رواية محمّد الطيّار (1) (الطيّان خ) من باب (32) ما ورد في أنّ من استأجر من امرأة بيتاً له باب إلى بيت تسكنه المرأة إلخ من أبواب الاجارة (ج 24)

قوله عليه السلام تحوّل منه فإنّ الرّجل و المرأة إذا خليا في بيت كان ثالثهما الشيطان.

و يأتي في باب (9) تحريم خلوة الرّجل و المرأة تحت لحاف واحد من أبواب النكاح المحرّم و ما يناسبه (ج 25) و باب (28) حكم ما لو وجد رجل مع امرأة في بيت من أبواب حدّ الزّنا (ج 30) مايناسب الباب فراجع.

(22) باب حكم استيذان من أراد أن يدخل على أبيه أو أولاده أو محارمه أو مالكه و كيفيّته

قال اللّه تعالى سورة النور (24):58، 59 و 61: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ اَلَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ وَ اَلَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا اَلْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاٰثَ مَرّٰاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاٰةِ اَلْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيٰابَكُمْ مِنَ اَلظَّهِيرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاٰةِ اَلْعِشٰاءِ ثَلاٰثُ عَوْرٰاتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لاٰ عَلَيْهِمْ جُنٰاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوّٰافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلىٰ بَعْضٍ كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ اَللّٰهُ لَكُمُ اَلْآيٰاتِ وَ اَللّٰهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * وَ إِذٰا بَلَغَ اَلْأَطْفٰالُ مِنْكُمُ اَلْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اِسْتَأْذَنَ اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ اَللّٰهُ لَكُمْ آيٰاتِهِ وَ اَللّٰهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ »

ص: 658

1074-37473-(9) امام صادق عليه السلام فرمود: «از جمله چيزهايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از زنان بيعت گرفت اين بود كه به هنگام نشستن زانوان را در آغوش نگيرند (از اينگونه نشستن پرهيز كنند) و ديگر اينكه با مردان بيگانه در خلوت همنشين نشوند.»

1075-37474-(10) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از زنان تعهد گرفت كه (بر مرده) نوحه سرايى نكنند و بر گونه هاى خويش خراش ندهند و در خلوت با مردان ننشينند.»

ارجاعات

گذشت:

درروايت سى ام از باب هشتم از باب هاى امر به معروف فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «چهار چيز دلها را فاسد مى سازد: خلوت با زنان و شنيدن حرف از آنان.»

و در روايت يكم از باب سى و دوم از باب هاى اجاره فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از آن خانه برو چون مرد و زن اگر در خانه اى خلوت كنند نفر سوم آنان شيطان است.»

مى آيد:

در باب نهم از باب هاى نكاح حرام و باب بيست و هشتم از باب هاى حدّ زنا مناسب اين باب مراجعه كنيد.

باب 22 حكم اجازه خواستن هنگام ورود بر پدر يا فرزندان يا محارم و...

خداوند تعالى مى فرمايد:

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بردگان شما و همچنين كودكان تان كه به حدّ بلوغ نرسيده اند در سه وقت بايد از شما اجازه بگيرند: پيش از نماز صبح و نيمروز هنگامى كه لباس هاى (معمولى) خود را بيرون مى آوريد و بعد از نماز عشاء اين سه وقت خصوصى براى شماست اما بعد از اين سه وقت، گناهى بر شما و بر آنان نيست (كه بدون اذن وارد شوند) و بر گرد يكديگر بگرديد (و با صفا و صميميت به يكديگر خدمت نماييد) اين گونه خداوند آيات را براى شما بيان مى كند و خداوند دانا و حكيم است.

و هنگامى كه اطفال شما به سنّ بلوغ رسند بايد اجازه بگيرند، همان گونه كه اشخاصى كه پيش از آنان بودند اجازه مى گرفتند؛ اين چنين خداوند آياتش را براى شما بيان مى كند و خدا دانا و حكيم است.(1)

ص: 659


1- . نور 59/24-\58.

«فَإِذٰا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلىٰ أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ مُبٰارَكَةً طَيِّبَةً كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ اَللّٰهُ لَكُمُ اَلْآيٰاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ».

1076-37475-(1) كافى 528/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن أبي أيّوب الخزّاز عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال يستأذن الرّجل إذا دخل على أبيه، و لا يستأذن الأب على الإبن، قال و يستأذن الرّجل على ابنته و اُخته إذا كانتا متزوّجتين. المشكاة 196: من كتاب المحاسن عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ليستأذن الرّجل على بنته و أخته و ذكر مثله.

1077-37476-(2) كافى 528/5: (عدّة من أصحابنا معلّق) عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن أبى جميلة عن محمّد بن عليّ الحلبيّ قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام الرّجل يستأذن على أبيه قال نعم، قد كنت أستأذن على أبى و ليست اُمّى عنده إنّما هي امرأة أبى توفّيت اُمّى و أنا غلام، و قد يكون من خلوتهما ما لا اُحبّ أن أفجأهما عليه و لا يحبّان ذلك منّى و السّلام أصوب و أحسن.

1078-37477-(3) كافى 529/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن أبيه و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسين بن سعيد جميعاً عن النضر بن سويد عن القاسم بن سليمان عن جرّاح المدائنى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ليستأذن الّذين ملكت أيمانكم و الّذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرّات كما أمركم اللّه عزّ و جلّ و من بلغ الحلم فلا يلج على اُمّه و لا على أخته و لا على خالته و لا على سوى ذلك إلّا بإذن، فلا تأذنوا حتّى يسلّم(1) و السّلام طاعة للّه عزّ و جلّ ، قال و قال أبو عبد اللّه عليه السلام ليستأذن عليك خادمك إذا بلغ الحلم في ثَلاٰثُ عَوْرٰاتٍ إذا دخل في شيءٍ منهنّ و لو كان بيته في بيتك قال و ليستأذن عليك بعد العشاء الّتى تسمى العتمة(2)، و حين تصبح و حين تضعون ثيابكم من الظهيرة إنّما أمر اللّه عزّ و جلّ بذلك للخلوة فإنّها ساعة غرّة(3) و خلوة.

1079-37478-(4) كافى 530/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد و عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه جميعاً عن محمّد بن عيسى عن يوسف بن عقيل عن محمّد بن قيس

ص: 660


1- . يسلّموا ئل.
2- . العتمة: ثلث الليل الأوّل بعد غيبوبة الشفق.
3- . الغرّة: الغفلة.

و هنگامى كه داخل خانه اى شديد بر خويشتن سلام كنيد، سلام و تحيّتى از سوى خداوند، سلامى پر بركت و پاكيزه، اين گونه خداوند آيات را براى شما روشن مى كند، باشد كه بينديشيد.(1)

1076-37475-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «مرد به هنگام ورود بر پدرش از او اجازه بگيرد ليكن اجازه گرفتن پدر از فرزند لازم نيست.

حضرت افزودند: مرد به هنگام ورود بر دختر يا خواهرش كه ازدواج كرده اند بايد اجازه بگيرد.»

1077-37476-(2) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا مرد به هنگام ورود بر پدر بايد از او اجازه بگيرد؟ حضرت فرمود: بلى، من همواره به هنگام ورود بر پدرم از او اجازه مى گرفتم و در آن زمان مادرم نزد پدرم نبود. آرى زن پدرم پيش او بود؛ من پسر بچّه اى بودم كه مادرم از دنيا رفته بود. چه بسا آنان در تنهايى خويش به كارى مشغول بودند كه نه من مى پسنديدم در آن حالت آنها را ببينم و نه آنان اين را بر من مى پسنديدند و سلام دادن براى اجازه خواستن صحيح تر و نيكوتر است.»

1078-37477-(3) جرّاح مدائنى از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: «همان گونه كه خداوند فرمان داده است: «بايد بردگان شما همچنين كودكان تان كه به حدّ بلوغ نرسيده اند در سه زمان از شما اجازه بگيرند» و هر كس به سن بلوغ رسيد جز با اجازه بر مادر، خواهر، خاله و زنان ديگر وارد نشود پس اجازه ورود ندهيد تا سلام كنند و سلام پيروى از خداوند بزرگ است.

جراح مدائنى گويد: امام افزود: خادم شما هنگامى كه به سن بلوغ رسيد در سه زمان كه بايد پوشيده باشد از شما اذن بگيرد هر زمان كه در اين ساعات وارد شود گرچه پس از صرف شام (كه ثلث اول شب باشد) و صبحگاهان و ظهر به هنگام استراحت. همانا خداوند به اين حكم (اجازه گرفتن) فرمان داده است به دليل خلوت زن و شوهر با يكديگر زيرا اين سه وقت زمان خلوت زن و مرد و به خود مشغول شدن آنان است كه در نتيجه از ديگر امور غافلند.»

1079-37478-(4) محمد بن قيس از امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه حضرت اين آيه را تلاوت كرد: «بردگان شما و همچنين كودكان تان كه به حدّ بلوغ نرسيده اند در سه وقت بايد از شما اجازه بگيرند پيش از

ص: 661


1- . نور 61/24.

عن أبي جعفر عليه السلام قال: «لِيَسْتَأْذِنْكُمُ اَلَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ وَ اَلَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا اَلْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاٰثَ مَرّٰاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاٰةِ اَلْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيٰابَكُمْ مِنَ اَلظَّهِيرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاٰةِ اَلْعِشٰاءِ ثَلاٰثُ عَوْرٰاتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لاٰ عَلَيْهِمْ جُنٰاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوّٰافُونَ عَلَيْكُمْ » و من بلغ الحلم منكم فلا يلج على اُمّه و لا على اُخته و لا على ابنته و لا على من سوى ذلك إلّا بإذنٍ و لا يأذن لأحدٍ حتّى يسلّم فإنّ السلام طاعة الرحمن.

1080-37479-(5) المشكاة 195: من كتاب المحاسن عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال فليستأذن الّذين مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ وَ اَلَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا اَلْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاٰثَ مَرّٰاتٍ كما أمركم اللّه، و من بلغ الحلم فلا يلج على اُمّه و لا على اُخته و لا على خالته و لا على سوى ذلك إلّا بإذن و لا يأذنوا حتّى يسلّم و السّلام طاعة من اللّه.

1081-37480-(6) كافى 528/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن إسماعيل بن مهران عن عبيد بن معاوية بن شريح عن سيف بن عميرة عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبى جعفر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصارىّ قال خرج رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يريد فاطمة عليها السلام و أنا معه، فلمّا انتهيت(1) إلى الباب وضع يده عليه فدفعه(2) ثمّ قال السّلام عليكم فقالت فاطمة عليك السّلام يا رسول اللّه قال اُدخل قالت أدخل يا رسول اللّه قال أدخل أنا و من معى فقالت يا رسول اللّه ليس عليّ قناع فقال يا فاطمة خذى فضل ملحفتك فقنّعى به رأسك ففعلت ثمّ قال السّلام عليكم فقالت فاطمة و عليك السّلام يا رسول اللّه قال أدخل قالت نعم يا رسول اللّه، قال أنا و من معى قالت و من معك قال جابر فدخل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و دخلت و إذا وجه فاطمة عليها السلام أصفر كأنّه بطن جرادة، فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ما لي أرى وجهك أصفر قالت يا رسول اللّه الجوع فقال صلّى اللّه عليه و آله اللّهمّ مشبع الجوعة و دافع الضيعة(3) أشبع فاطمة بنت محمّد قال جابر فو اللّه لنظرت إلى الدّم ينحدر من قصاصها حتّى عاد وجهها أحمر فما جاعت بعد ذلك اليوم. المشكاة 195: من كتاب المحاسن عن جابر نحوه.

ص: 662


1- . انتهينا خ و الظاهر انّه أصحّ .
2- . فرفعه خ.
3- . أي الهلكة.

نماز صبح و نيمروز هنگامى كه لباس هاى (معمولى) خود را بيرون مى آوريد و بعد از نماز عشاء، اين سه وقت خصوصى براى شماست اما بعد از اين سه وقت، گناهى بر شما و بر آنان نيست (كه بدون اذن وارد شوند) و بر گرد يكديگر بگرديد» و فرمود: هركس كه از شما بالغ شود نبايد بر مادر، خواهر، دختر خويش و زنان ديگر بدون اجازه وارد شود و به كسى اجازۀ ورود داده نمى شود مگر اينكه سلام كند چون سلام طاعت خداوند رحمن است.»

1080-37479-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «غلامان و فرزندان غير بالغ شما در سه وقت اجازه گيرند آن گونه كه خداوند دستورتان داده است و هركس كه بالغ شده است بر مادر، خواهر، خاله و ديگر زنان بدون اجازه گرفتن وارد نشود و به آنان اجازۀ ورود داده نشود تا سلام كنند و سلام طاعت خدا است.»

1081-37480-(6) امام باقر عليه السلام از گفتۀ جابر بن عبدالله انصارى حكايت فرمود: «روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله به قصد ديدن فاطمه عليها السلام حركت كرد. من با او بودم چون به در خانه رسيديم حضرت دستش را بر در نهاد و در را گشود آنگاه فرمود: سلام بر شما. حضرت فاطمه عليها السلام پاسخ داد: بر تو سلام باد اى رسول خدا.

پيامبر فرمود: آيا داخل شوم ؟ حضرت فاطمه عليها السلام گفت: داخل شويد اى رسول خدا.

ديگر بار رسول خدا پرسيد: آيا من و همراهم داخل شويم ؟

فاطمه عليها السلام گفت: اى رسول خدا! سرم برهنه است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: با گوشۀ رو اندازت سر خويش را بپوشان. زهرا نيز چنين كرد.

سپس پيامبر فرمود: سلام بر شما. فاطمه عليها السلام پاسخ داد: و بر تو باد سلام اى رسول خدا.

پيامبر فرمود: آيا داخل شوم ؟ فاطمه گفت: آرى. رسول خدا باز پرسيد: من و همراهم ؟

گفت: با همراهت. جابر افزود: رسول خدا داخل شد و من نيز به همراه او رفتم و ديدم كه چهرۀ فاطمه عليها السلام همانند شكم ملخ، زردگون است. رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: چرا چهرۀ تو را زرد مى بينم ؟

در پاسخ گفت: از گرسنگى است اى رسول خدا.

رسول خدا گفت: بار الها كه برطرف كنندۀ گرسنگى و بازدارنده از نابودى هستى، فاطمه دختر محمد را سير كن.

جابر گويد: سوگند به خدا - بعد از اين دعا - با چشمان خود ديدم كه خون از درون رگ هاى پيشانى فاطمه جريان يافت به گونه اى كه صورت زردش سرخ گون شد و ديگر پس از آن روز گرسنه نشد.»

ص: 663

1082-37481-(7) فقيه 211/1: روى أنّ أمير المؤمنين عليه السلام قال لرجل من بنى سعد ألا أُحدّثك عنّى و عن فاطمة اُنّها كانت عندي (إلى أن قال) فغدا صلّى اللّه عليه و آله علينا و نحن في لحافنا فقال السّلام عليكم فسكتنا و استحيينا لمكاننا ثمّ قال السّلام عليكم فسكتنا ثمّ قال السّلام عليكم فخشينا إن لم نردّ عليه أن ينصرف و قد كان يفعل ذلك فيسلّم ثلاثاً فإن اُذن له و إلّا انصرف فقلنا و عليك السّلام يا رسول اللّه ادخل فدخل الخبر. العلل 366: حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان قال حدّثنا أبوسعيد الحسن بن عليّ بن الحسين السّكرىّ قال حدّثنا الحكم بن أسلم قال حدّثنا ابن عليّة عن الحريرىّ عن أبي الورد بن ثمامة عن عليّ عليه السلام انّه قال: لرجل من بنى سعد أ لا أُحدّثك عنّى (و ذكر نحوه).

1083-37482-(8) الجعفريّات 97: بإسناده عن عليّ عليه السلام أن رجلاً أتى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فقال يا رسول اللّه، اُمّى أستأذن عليها فقال نعم قال و لم يا رسول اللّه قال يسرك أن تراها عريانة قال لا، قال فاستأذن عليها، قال يا رسول اللّه اُختى ينكشف شعرها بين يدي قال لا، و لِمَ قال أخاف إن أبدت شيئاً من محاسنها و من شعرها أو معصمها أن يواقعها.

1084-37483-(9) الدعائم 202/2: روينا عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عن عليّ عليهم السلام أنّه قال، أتى رجل إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال يا رسول اللّه هل أستأذن على اُمّى إذا أردت الدّخول عليها قال نعم، أ يسرّك أن تراها عريانةً قال لا قال فاستأذن عليها إذا، قال فاُختى يا رسول اللّه تكشف شعرها بين يدي قال لا قال لِمَ قال أخاف عليك إذا أبدت شيئاً من محاسنها إليك أن يستفزك الشّيطان.

1085-37484-(10) كافى 530/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبي عبد اللّه عن أبيه عن خلف بن حمّاد عن ربعىّ بن عبد اللّه عن الفضيل بن يسار عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قول اللّه عزّ و جلّ :

«يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ اَلَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ وَ اَلَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا اَلْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاٰثَ مَرّٰاتٍ » (قيل من هم كا) فقال: هؤلاء(1) المملوكون من الرّجال و النّساء و الصّبيان الّذين لم يبلغوا (الحلم مشكاة) يستأذنون عليكم عند هذه الثّلاث العورات مِنْ بَعْدِ صَلاٰةِ اَلْعِشٰاءِ و هي العتمة و حِينَ تَضَعُونَ ثِيٰابَكُمْ مِنَ اَلظَّهِيرَةِ و مِنْ قَبْلِ صَلاٰةِ اَلْفَجْرِ، و يدخل مملوككم

ص: 664


1- . هم كا.

1082-37481-(7) روايت شده كه امير المؤمنين عليه السلام به مردى از قبيلۀ بنى سعد فرمود: «آيا از خودم و فاطمه برايت بگويم، فاطمه نزد من بود... تا آنجا كه گويد: سحرگاهى رسول خدا نزد ما آمد و ما زير لحاف بوديم. حضرت سلام داد، فرمود: السلام عليكم. ما ساكت شديم و به دليل جايگاه مان حيا كرديم (كه جواب سلام استيذانى پيامبر را بدهيم) دوباره حضرت فرمود: السلام عليكم. باز ما ساكت بوديم.

سپس فرمود: السلام عليكم. ما ترسيديم اگر پاسخ سلام حضرت را ندهيم حضرت بازگردند چون پيوسته رسول خدا چنين مى كرد سه بار سلام مى داد اگر به او اجازه داده مى شد وارد مى شد وگرنه باز مى گشت لذا جواب سلام سوم پيامبر را داديم و گفتم: بر شما سلام اى رسول خدا وارد شويد حضرت وارد شد....»

1083-37482-(8) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد گفت: اى رسول خدا! براى ورود به خدمت مادرم اجازه بگيرم ؟ حضرت فرمود: آرى. پرسيد: براى چه اى رسول خدا؟ حضرت فرمود:

آيا شاد مى شوى كه او را برهنه بينى ؟ گفت: نه. حضرت فرمود: پس اجازه بگير از او. گفت: اى رسول خدا! خواهرم مويش را در برابر من باز كند؟ حضرت فرمود: نه. پرسيد براى چه ؟ حضرت فرمود:

مى ترسم كه اگر چيزى از زيبايى هاى خود و موى خود و ساق دست خود را آشكار كند مرد با او آميزش كند.»

1084-37483-(9) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «مردى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد پرسيد: اى رسول خدا! آيا براى ورود به خدمت مادرم زمانى كه مى خواهم نزد او بروم اجازه بگيرم ؟ حضرت فرمود: آرى. آيا شاد مى كند تو را كه او را عريان ببينى ؟ آن مرد گفت: نه. حضرت فرمود: پس از اين از او اجازه بگير.

حضرت فرمود: اى رسول خدا! خواهرم مويش را در برابر من باز كند؟ حضرت فرمود: نه. گفت: چرا؟ حضرت فرمود: مى ترسم كه اگر چيزى از زيبايى هايش را براى تو آشكار سازد شيطان تو را متزلزل سازد.»

1085-37484-(10) از امام صادق صلى الله عليه و آله دربارۀ فرموده الهى: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بردگان شما و همچنين كودكان تان كه به حدّ بلوغ نرسيده اند در سه وقت بايد از شما اجازه بگيرند» سؤال شد كه اينان كيانند؟ حضرت فرمود: «بردگان كنيز و غلام و بچه هايى كه بالغ نشده اند در اين سه زمان پوشش براى ورود به شما اجازه بگيرند: پس از نماز عشاء كه همان عتمه است (ثلث اول شب) و بعد از ظهر كه هنگام استراحت شماست كه لباس هاى (معمولى) را در مى آوريد و پيش از نماز صبح و بردگان و پسران شما پس از اين سه زمان بدون اجازه بر شما وارد مى شوند اگر بخواهند.»

ص: 665

[وغلمانكم] من بعد هذه الثلاث العورات بغير إذن إن شاؤوا. المشكاة 195: من كتاب المحاسن عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قول اللّه عزّ و جلّ : «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا» الآية و ذكر مثله إلّا أنّه أسقط قوله (وغلمانكم).

1086-37485-(11) مجمع البيان 154/4: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ اَلَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ » معناه مُروا عبيدكم و إماءكم أن يستأذنوا عليكم إذا أرادوا الدخول إلى مواضع خلواتكم، عن ابن عبّاس و قيل أراد العبيد خاصّةً ، عن ابن عمر، و هو المروىّ عن أبي جعفر و أبي عبد اللّه عليهما السلام.

1087-37486-(12) تفسير القمّيّ 108/2: و أمّا قوله «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ اَلَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ إلى قوله ثَلاٰثُ عَوْرٰاتٍ لَكُمْ » قال إنّ اللّه تبارك و تعالى نهى أن يدخل أحد في هذه الثلاثة الأوقات على أحدٍ، لا أب و لا أخت و لا اُمّ و لا خادم إلّا بإذن، و الأوقات بعد طلوع الفجر و نصف النهار و بعد العشاء الآخرة، ثمّ أطلق بعد هذه الثلاثة الأوقات فقال «لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لاٰ عَلَيْهِمْ جُنٰاحٌ بَعْدَهُنَّ » يعنى بعد هذه الثّلاثة الأوقات.

1088-37487-(13) كافى 529/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن أبي جميلة عن الحلبيّ عن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قول اللّه عزّ و جلّ : «اَلَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ » قال هى خاصّة في الرّجال دون النّساء قلت فالنّساء يستأذنّ في هذه الثلاث ساعات قال لا، و لكنّ يدخلن و يخرجن «وَ اَلَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا اَلْحُلُمَ مِنْكُمْ » قال من أنفسكم قال عليكم استيذان كاستيذان من قد بلغ في هذه الثّلاث ساعات.

و يأتي في الباب التالى ما يناسب ذلك.

(23) باب حكم دخول بيوت الغير و بيوت غير مسكونة

قال اللّه تعالى في سورة النور (24):29:27: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتّٰى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلىٰ أَهْلِهٰا ذٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيهٰا أَحَداً فَلاٰ تَدْخُلُوهٰا حَتّٰى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ اِرْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكىٰ لَكُمْ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ * لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهٰا مَتٰاعٌ لَكُمْ وَ اَللّٰهُ يَعْلَمُ مٰا تُبْدُونَ وَ مٰا تَكْتُمُونَ »

ص: 666

1086-37485-(11) در مجمع البيان آمده است: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بردگان شما بايد از شما اجازه بگيرند» معنايش اين است كه دستور دهيد به كنيزان و غلامان تان كه چون مى خواهند به خلوتگاه شما وارد شوند از شما اجازه بگيرند اين تفسير از ابن عباس است و گفته شده است كه تنها غلامان منظورند. اين از ابن عمر منقول است و همين معنى از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت شده است.

1087-37486-(12) در تفسير قمى آمده است: «و اما فرموده خداوند: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بردگان شما از شما اجازه بگيرند...» تا فرموده خداوند كه: «در سه وقت» حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالى نهى كرده كه كسى در اين سه وقت بر كسى وارد شود نه پدر، نه خواهر، نه مادر و نه خدمتكار مگر با اجازه و اين سه وقت بعد از طلوع فجر و نيمروز و پس از عشاء آخر است. سپس خداوند پس از اين وقت آزاد گذاشته است و فرموده: «گناهى بر شما و بر آنان نيست (كه بدون اذن وارد شوند)» منظور پس از اين سه وقت است.»

1088-37487-(13) امام صادق عليه السلام دربارۀ فرمودۀ خداوند: «بردگان شما» فرمود: «اين مخصوص غلامان است نه كنيزان. پرسيدم: پس زنان در اين سه ساعت اجازه مى گيرند؟ حضرت فرمود: نه. ليكن رفت و آمد مى كنند.

و حضرت درباره: «و همچنين كودكان تان كه به حدّ بلوغ نرسيده اند» فرمود: منظور فرزندان خودتان است.

حضرت فرمود: برشماست اجازه گرفتن مانند كسانى كه بالغ هستند كه بايد در اين سه ساعت اجازه بگيرند.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب بعدى مناسب اين باب.

باب 23 حكم ورود به خانه ديگران و خانه هاى غير مسكونى

خداوند تعالى مى فرمايد:

اى كسانى كه ايمان آورده ايد در خانه هايى غير از خانۀ خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد؛ اين براى شما بهتر است، شايد متذكر شويد و اگر كسى را در آن نيافتيد، وارد نشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: باز گرديد! اين براى شما پاكيزه تر است؛ خداوند به آنچه انجام مى دهيد آنگاه است. (ولى، گناهى بر شما نيست كه وارد خانه هاى غير مسكونى بشويد كه در آن متاعى متعلّق به شما وجود دارد و خدا آنچه را آشكار مى كنيد و آنچه را پنهان مى داريد، مى داند.(1)

ص: 667


1- . نور 29/24-\27.

1089-37488-(1) الخصال 91: حدّثنا محمّد بن الحسن رضي اللّه عنه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن أحمد ابن أبي عبد اللّه البرقي عن أبيه عن عليّ بن أسباط عن عمّه يعقوب بن سالم عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال الاستيذان ثلاثة، أوّلهنّ يسمعون، و الثّانية يحذرون، و الثالثة إن شاؤا أذنوا و إن شاؤا لم يفعلوا فيرجع المستأذن.

1090-37489-(2) تفسير القمّيّ 101/2: و أمّا قوله «حَتّٰى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلىٰ أَهْلِهٰا» قال الاستيناس هو الاستيذان حدّثني عليّ بن الحسين قال حدّثني أحمد ابن أبي عبد اللّه عن أبيه عن أبان عن عبد الرحمن ابن أبي عبد اللّه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال الاستيناس وقع النعل و التسليم. المشكاة 194: من كتاب المحاسن عن أبي عبد اللّه عليه السلام، و قال في قوله «لاٰ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتّٰى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلىٰ أَهْلِهٰا ذٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ » قال (و ذكر مثله).

1091-37490-(3) المشكاة 194: من كتاب المحاسن عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال، إذا استأذن أحدكم فليبدأ بالسلام فإنّه اسم من أسماء اللّه عزّ و جلّ فليستأذن من وراء الباب قبل أن ينظر إلى قعر البيت فإنّما اُمرتم بالاستيذان من أجل العين و الاستيذان ثلاث مرّاتٍ ، فإن قيل أدخل فليدخل، و إن قيل ارجع فليرجع اُولاهنّ يسمع أهل البيت، و الثّانية يأخذ أهل البيت حذرهم، و الثالثة يختار أهل البيت إن شاؤا أذنوا و إن شاؤا لم يأذنوا ثمّ ليرجع.

1092-37491-(4) و فيه 196: عن حمزة بن حمران قال كنت أنا و حسن العطّار فسلمنا على أبى عبد اللّه فرد علينا السلام، ثمّ نظرنا أن يقول لنا ادخلوا فقال ما لكم لا تدخلون أ ليس قد أذنت أ ليس قد رددت عليكم فقد أذنتكم، يا أهل العراق ما أعجبكم يكتفى بالأوّل،

و في رواية كان عليّ عليه السلام يستأذن على أهل الذمّة.

1093-37492-(5) تفسير القمّيّ 101/2: فقال «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهٰا مَتٰاعٌ لَكُمْ » قال الصادق عليه السلام هي الحمّامات و الخانات و الأرحية(1) تدخلها بغير إذنٍ .

ص: 668


1- . الأرحية جمع الرحى: الطّاحون.

1089-37488-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «اذن گرفتن سه بار است: اولين بار اهل خانه مى شنوند، دومين بار پناه مى گيرند و سومين بار اگر خواستند اجازه مى دهند و اگر نه اجازه نمى دهند و در نتيجه اجازه گيرنده برمى گردد.»

1090-37489-(2) و اما فرموده خداوند: «تا انس بگيريد و بر اهل آن خانه سلام دهيد» حضرت فرمود: «انس گرفتن همان اجازه گرفتن است.»

... امام صادق عليه السلام فرمود: «انس گرفتن، كفش به زمين زدن و سلام دادن است.»

1091-37490-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «چون فردى از شما اجازه مى گيرد بايد آغاز به سلام كند چون سلام اسمى از اسم هاى خداوند عز و جل است، بايد كه از پشت در پيش از آن كه به درون خانه بنگرد اجازه بگيرد چرا كه دستور اجازه به خاطر ديدن است و اجازه گرفتن سه بار است پس اگر گفته شد داخل شويد فرد داخل مى شود و اگر گفته شد باز گرديد باز مى گردد، اولين بار اهل خانه مى شنوند، دومين بار اهل خانه پناه مى گيرند، سومين بار اهل خانه انتخاب مى كنند اگر خواستند اجازه مى دهند و اگر خواستند اجازه نمى دهند و سپس فرد برمى گردد.»

1092-37491-(4) حمزة بن حمران گويد: «من و حسن عطّار با هم بوديم. به امام صادق عليه السلام سلام داديم. او پاسخ سلام مان را داد، سپس منتظر مانديم تا به ما بگويد داخل شويد حضرت فرمود: چرا داخل نمى شويد؟ آيا مگر اجازه ندادم ؟ آيا جواب سلام ندادم ؟ اين همان اجازه است. اى عراقى ها چقدر كارتان شگفت آور است به همان اول (پاسخ سلام) اكتفا مى شود. در روايتى آمده است كه امير المؤمنين على عليه السلام براى ورود به اهل ذمه اجازه مى گرفت.»

1093-37492-(5) درباره: «گناهى بر شما نيست كه وارد خانه هاى غير مسكونى بشويد كه در آن متاعى متعلق به شما وجود دارد» حضرت صادق عليه السلام فرمود: «آن خانه هاى غير مسكونى همان حمام ها و خان ها و آسياب هاست كه بدون اذن وارد آنها مى شويد.»

ص: 669

(24) باب ما ورد من النهى عن ركوب ذات الفروج على السّروج

1094-37493-(1) كافى 516/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن جعفر بن محمّد الأشعريّ عن ابن القدّاح عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال فقيه 299/3: نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أن يركب سرج(1) بفرجٍ (يعنى المرأة تركب بسرج فقيه).

1095-37494-(1) كافى 516/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه بن محمّد ابن عليّ عن إسماعيل بن يسار عن منصور بن يونس عن إسرائيل عن يونس عن أبي إسحاق عن الحارث(2) الأعور قال فقيه 299/3: قال أمير المؤمنين عليه السلام لا تحملوا الفروج على السّروج فتهيّجوهنّ للفجور(2).

و تقدّم في أحاديث باب (15) كراهة ركوب النّساء السّروج من أبواب أحكام الدوابّ (ج 21) ما يدلّ على ذلك.

و يأتي رواية جابر (12) من باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25)

قوله عليه السلام و لا يجوز للمرأة ركوب السّروج إلّا من ضرورة أو في سفر.

(25) باب أنّه ليس للنّساء من سروات الطّريق و لها أن تمشى في جانب الحائط و الطّريق

1096-37495-(3) كافى 518/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعاً عن ابن أبي عمير عن إبراهيم بن عبد الحميد عن الوليد بن صبيح عن أبي عبداللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ليس للنساء من سروات الطّريق(4) شيء و لكنّها تمشى في جانب الحائط و الطّريق.

ص: 670


1- . الحرث خ كا.
2- . على الفجور خ كا.
3- . السرج فقيه بسرجٍ الفروج خ فقيه السّرج: رحل الدّابّة معروف و الجمع سروج.
4- . سروات جمع سراة: ظهور الطّريق و معظمه و وسطه. اللسان، ج 14.

باب 24 منع سوار شدن زنان بر زين ها

1094-37493-(1) رسول خدا صلى الله عليه و آله از سوار شدن زنان بر زين اسب نهى فرمود.

1095-37494-(2) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «زنان را بر زين اسب ها سوار نكنيد كه آنان را بر گناه تحريك مى كنيد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايات باب پانزدهم از باب هاى احكام حيوانات چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و در روايت دوازدهم از باب بيست و ششم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «جايز نيست براى زن، سوار بر زين شدن مگر از روى ناچارى و يا در مسافرت.»

باب 25 حكم راه رفتن زنان از كناره راه

1096-37495-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: براى زنان نيست كه از وسط راه حركت كنند ليكن از كنار ديوار و راه حركت مى كنند.»

ص: 671

1097-37496-(2) كافى 519/5: محمّد بن يحيى عن عبد اللّه بن محمّد عن ابن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ليس للنّساء من سراة الطّريق، و لكن جنبيه يعنى وسطه المعاني 156: حدّثنا محمّد بن عليّ ماجيلويه رضي اللّه عنه قال حدّثنا عليّ بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن محمّد ابن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام: (نحوه).

1098-37497-(3) فقيه 366/3: ذكر النّساء عند أبى الحسن عليه السلام فقال: لا ينبغي للمرأة أن تمشى في وسط الطريق و لكنّها تمشى إلى جانب الحائط.

1099-37498-(4) الدعائم 215/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى النّساء أن يسلكن وسط الطّريق، و قال ليس للنساء في وسط الطريق نصيب.

1100-37499-(5) أمالي الطوسيّ 659: بالاسناد المتقدّم في باب (3) كيفيّة التعزية من أبوابها 3 عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ليس للنساء من سروات الطريق شيء يعنى وسط الطّريق و لكن يمشين في جنبيه.

و يأتي في رواية جابر (12) من باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء من أبواب جملة من احكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25)

قوله صلّى اللّه عليه و آله و ليس للنساء من سروات الطريق شيء و لهنّ جنبتاه.

(26) باب جملة ممّا يحرم على النّساء و ما يكره لهنّ و ما يسقط عنهنّ و ما عليهنّ

قال اللّه تعالى في سورة الممتحنة (60):12: «يٰا أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ إِذٰا جٰاءَكَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ يُبٰايِعْنَكَ عَلىٰ أَنْ لاٰ يُشْرِكْنَ بِاللّٰهِ شَيْئاً وَ لاٰ يَسْرِقْنَ وَ لاٰ يَزْنِينَ وَ لاٰ يَقْتُلْنَ أَوْلاٰدَهُنَّ وَ لاٰ يَأْتِينَ بِبُهْتٰانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لاٰ يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبٰايِعْهُنَّ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ »

ص: 672

1097-37496-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: ميانۀ راه براى زنان نيست ليكن دو سوى راه جهت رفت و آمد آنان مناسب است.»

1098-37497-(3) از زنان نزد امام ابوالحسن عليه السلام ياد شد حضرت فرمود: «شايسته نيست براى زن كه در ميان راه حركت كند ولى در كنار ديوار راه برود.»

1099-37498-(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله زنان را از اينكه از وسط راه بروند نهى كردند و فرمودند: «براى زنان در ميانه راه نصيبى نيست.»

1100-37499-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «زنان از ميانه هاى راه چيزى براى آنان نيست ولى در دو سوى (كنار) راه حركت مى كنند.»

ارجاعات

مى آيد:

در روايت دوازدهم از باب بيست و ششم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله كه: «براى زنان از ميانه هاى راه چيزى نيست و دو طرف راه براى آنان است.»

باب 26 احكام حرمت و كراهت رفتار زنان

خداوند تعالى مى فرمايد:

اى پيامبر! هنگامى كه زنان مؤمن نزدت آيند تا با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايى و پيش دست و پاى خود نياورند و در هيچ كار شايسته اى مخالفت فرمان تو نكنند با آنها بيعت كن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است.(1)

ص: 673


1- . ممتحنه 12/60.

1101-37500-(1) كافى 526/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن عثمان بن عيسى عن أبي أيّوب الخزّاز عن رجل عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قول اللّه عزّ و جلّ : «وَ لاٰ يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ » قال المعروف ألّا يشققن جيباً و لا يلطمن خدّاً(1) و لا يدعون(2) ويلاً و لا يتخلّفن عند قبر و لا يسوّدن ثوباً و لا ينشرن شعراً. المشكاة 20(3): من كتاب المحاسن عن أبي عبد اللّه عليه السلام (مثله).

1102-37501-(2) كافى 527/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن أبان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لمّا فتح رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مكّة بايع الرّجال ثمّ جاء النّساء يبايعنه فأنزل اللّه عزّ و جلّ : «يٰا أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ إِذٰا جٰاءَكَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ يُبٰايِعْنَكَ عَلىٰ أَنْ لاٰ يُشْرِكْنَ بِاللّٰهِ شَيْئاً وَ لاٰ يَسْرِقْنَ وَ لاٰ يَزْنِينَ وَ لاٰ يَقْتُلْنَ أَوْلاٰدَهُنَّ وَ لاٰ يَأْتِينَ بِبُهْتٰانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لاٰ يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبٰايِعْهُنَّ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ » فقالت هند أمّا الولد فقد ربّينا صغاراً و قتلتهم كباراً، و قالت اُمّ حكيم بنت الحارث بن هشام و كانت عند عكرمة ابن أبي جهل، يا رسول اللّه ما ذلك المعروف الّذى أمرنا اللّه أن لا نعصيك فيه فقال لا تلطمن خّداً و لا تخمشن(3) وجهاً و لا تنتفن شعراً و لا تشققن جيباً و لا تسوّدن ثوباً و لا تدعين بويلٍ فبايعهنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله على هذا فقالت يا رسول اللّه كيف نبايعك قال إنّنى لا اُصافح النّساء فدعا بقدحٍ من ماء فأدخل يده ثمّ أخرجها فقال أدخلن أيديكنّ في هذا الماء فهي البيعة.

1103-37502-(3) كافى 527/5: محمّد بن يحيى عن سلمة بن الخطّاب عن سليمان بن سماعة الخزاعيّ عن عليّ بن إسماعيل عن عمرو ابن أبي المقدام قال سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول، تدرون ما قوله تعالى «وَ لاٰ يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ » قلت لا قال إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال لفاطمة عليها السلام، إذا أنا متّ فلا تخمشى عليّ وجهاً و لا تنشرى(4) عليّ شعراً و لا تنادى بالويل(5) و لا تقيمى عليّ نائحةً قال ثمّ قال هذا المعروف الّذى قال اللّه عزّ و جلّ . المعاني 390: حدّثنا أبى رحمه اللّه قال حدّثنا أحمد بن إدريس عن سلمة بن الخطّاب عن الحسين بن راشد بن يحيى عن عليّ بن إسماعيل عن عمرو ابن أبي المقدام قال سمعت أبا الحسن أو أبا جعفر عليهما السلام (نحوه و زاد في آخره «وَ لاٰ يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ »).

ص: 674


1- . وجهاً المشكاة.
2- . و لا يدعين مشكاة.
3- . الخمش: الخدش في الوجه.
4- . و لا ترخى خ.
5- . الويل: الحزن و الهلاك و المشقّة من العذاب. اللسان ج 11، ص 738.

1101-37500-(1) امام صادق عليه السلام در معناى آيۀ شريفه: «و در هيچ كار شايسته اى مخالفت فرمان تو نكنند» فرمود: «معروف اين است كه گريبان خويش چاك نزنند، بر صورت لطمه و چنگ نزنند و فرياد واويلا سر ندهند، در نزد قبر تنها نمانند، لباس سياه نپوشند و موى خويش را آشكار نسازند.»

1102-37501-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «چون رسول خدا صلى الله عليه و آله مكّه را فتح كرد با مردان بيعت فرمود، آنگاه زنان آمدند تا با آن حضرت بيعت كنند در اين هنگام، اين آيه نازل شد كه: «اى پيامبر، وقتى زنان با ايمان نزد تو آمدند و خواستند با تو بيعت كنند شرك به خدا، دزدى و زنا نكنند و فرزندان خويش را نكشند، تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند و در هيچ كار شايسته اى مخالفت فرمان تو نكنند با آنها بيعت كن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است.»

پس از آن، هند گفت: اما فرزندان كه ما در كودكى آنان را پرورديم و شما در بزرگى آنان را - در جنگ - \كشتيد. ام حكيم، دختر حارث بن هشام كه زن عكرمة بن ابى جهل بود گفت: اى رسول خدا! آن معروفى كه خداوند به ما فرمان داد تا از تو در آن نافرمانى نكنيم چيست ؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بر صورت خويش سيلى نزديد و آن را نخراشيد و موى خود را نكنيد و گريبان پاره نكنيد و جامۀ سياه نپوشيد و فرياد واويلا سر ندهيد آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله بر اين مواد با زنان بيعت كرد.

ام حكيم پرسيد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! به چه شكلى با شما بيعت كنيم ؟ حضرت فرمود: من با زنان دست نمى دهم. سپس حضرت ظرفى از آب طلبيد و دست در آن آب فرو برد آنگاه خارج كرد و به زنان فرمود: دست تان را در اين آب فرو بريد كه اين بيعت است.»

1103-37502-(3) عمرو بن ابى مقدام گويد: «امام باقر عليه السلام فرمود: آيا مى دانيد منظور از اين فرموده خداوند متعال كه: «در هيچ كار معروف و شايسته اى مخالفت فرمان تو نكنند» چيست ؟ گفتم: خير.

حضرت فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليها السلام فرمود: وقتى مُردم در عزاى من به صورت خويش چنگ نزن، مويت را آشكار نساز، ناله و واويلا سر نده و برايم نوحه خوانى نكن و به عزا ننشين.

راوى گويد: آنگاه امام عليه السلام افزود: اين همان معروفى است كه خداوند در اين آيه فرموده است.»

ص: 675

1104-37503-(4) مجمع البيان 276/5: روى أنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله بايعهنّ و كان على الصّفا و كان عمر أسفل منه و هند بنت عتبة متنقبة متنكّرة مع النّساء خوفاً (من خ) أن يعرفها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال اُبايعكنّ على أن لا تشركن باللّه شيئاً فقالت هند إنّك لتأخذ علينا أمراً ما رأيناك أخذته على الرّجال و ذلك أنّه بايع الرّجال يومئذٍ على الإسلام و الجهاد فقط، فقال صلّى اللّه عليه و آله و لا تسرقن فقالت هند إنّ أبا سفيان رجل ممسك و إنّي أصبت من ماله هنات(1) فلا أدرى أ يحلّ لي أم لا فقال أبو سفيان ما أصبت من مالى فيما مضى و فيما غبر فهو لك حلال فضحك رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و عرفها فقال لها و إنّك لهند بنت عتبة قالت نعم فاعف عمّا سلف يا نبىّ اللّه عفا اللّه عنك فقال صلّى اللّه عليه و آله و لا تزنين فقالت هند أ و تزنى الحرّة، فتبسّم عمر بن الخطّاب لما جرى بينه و بينها في الجاهليّة فقال صلّى اللّه عليه و آله و لا تقتلن أولادكنّ فقالت هند ربّيناهم صغاراً و قتلتموهم كباراً و أنتم و هم أعلم و كان ابنها حنظلة ابن أبي سفيان قتله عليّ بن أبي طالب عليه السلام يوم بدرٍ فضحك عمر حتّى استلقى و تبسّم النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و لمّا قال و لا تأتين ببهتان فقالت هند و اللّه إنّ البهتان قبيح و ما تأمرنا إلّا بالرشد و مكارم الأخلاق و لمّا قال و لا يعصينّك في معروف قالت هند ما جلسنا مجلسنا هذا و في أنفسنا أن نعصيك في شيءٍ .

1105-37504-(5) فقيه 3/4: (بالاسناد المتقدّم في باب كراهة سؤر الفار (ج 2) في حديث مناهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عن عليّ عليه السلام) و نهى صلّى اللّه عليه و آله أن تخرج المرأة من بيتها بغير(2) إذن زوجها فإن خرجت لعنها كلّ ملكٍ في السّماء و كلّ شيءٍ تمرّ عليه من الجنّ و الإنس حتّى ترجع إلى بيتها و نهى أن تتزيّن لغير زوجها فإن فعلت كان حقّاً على اللّه عزّ و جلّ أن يحرقها بالنار و نهى أن تتكلّم المرأة عند غير زوجها أو غير ذى محرم منها أكثر من خمس كلماتٍ ممّا لا بدّ لها منه و نهى أن تباشر المرأةُ المرأةَ و ليس بينهما ثوب و نهى أن تحدّث المرأةُ المرأةَ بما تخلو به مع زوجها (إلى أن قال ص 8) و قال عليه السلام أيّما امرأةٍ آذت زوجها بلسانها لم يقبل اللّه عزّ و جلّ منها صرفاً و لا عدلاً و لا حسنةً من عملها حتّى ترضيه و إن صامت نهارها و قامت ليلها و أعتقت الرقاب و حملت على جياد الخيل(3) في سبيل اللّه، و كانت في أوّل من يرد النّار و كذلك الرّجل إذا

ص: 676


1- . الهنات جمع الهن و معناه الشيء.
2- . من غير خ.
3- . الجياد جمع الجواد: سريع الجري.

1104-37503-(4) روايت شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله با زنان بيعت كرد در حالى كه بر روى كوه صفا و عمر پايين تر از پيامبر صلى الله عليه و آله بود و هند دختر عتبه از بيم آنكه رسول خدا او را نشناسد نقاب زده و ناشناس در ميان زنان بود.

پيامبر فرمود: «با شما زنان بيعت مى كنم بر اينكه چيزى را شريك خدا نگيريد. هند گفت: تو تعهّدى را از ما مى گيرى كه خيال نمى كنم از مردان گرفته باشى چون حضرت در آن روز با مردان بر اسلام و جهاد تنها بيعت گرفتند.

حضرت رسول افزودند: و اين كه دزدى نكنيد. هند گفت: ابوسفيان مرد دست بسته است (كم خرج مى كند) و من از مال وى چيزهايى برداشته ام و نمى دانم كه اين برايم حلال است يا نه. ابوسفيان گفت: هرچه از مالم گرفته اى در گذشته برايت حلال. رسول خدا صلى الله عليه و آله خنديد و هند را شناخت به او فرمود:

تو هند دختر عتبه هستى ؟ او گفت: آرى اى رسول خدا! از گذشته عفو كن، خداوند شما را عفو كند.

پيامبر صلى الله عليه و آله افزود: و اينكه زنا ندهيد. هند گفت: آيا زن آزاد زنا مى دهد؟ عمر بن خطاب تبسّمى كرد چرا كه قضيه اى ميان او و هند در جاهليت گذشته بود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: و فرزندان تان را نكشيد. هند گفت: ما فرزندان را در كودكى تربيت كرديم و بزرگ كرديم و شما در بزرگى آنان را كشتيد و شما خود مى دانيد و آنان پسر هند حنظلة بن ابى سفيان را امير مؤمنان على عليه السلام در روز بدر كشته بود عمر اينجا آنقدر خنديد كه به پشت روى زمين افتاد و پيامبر صلى الله عليه و آله تبسمى نمود.

و چون پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: و تهمت و افترايى نزنيد. هند گفت: به خدا سوگند! تهمت زشت است و تو ما را به بزرگى مكارم و اخلاق دعوت مى كنى.

و چون پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: و در هيچ كار شايسته اى مخالفت فرمان تو نكنند هند گفت: ما در اينجا ننشسته ايم كه در درون مان اين باشد كه مخالفتى با تو بكنيم.»

1105-37504-(5) رسول خدا صلى الله عليه و آله نهى كردند كه زن از خانه اش بدون اجازه شوهرش بيرون رود و اگر برود همه فرشتگان آسمان و هر جن و انسى كه بر او گذر كند تا آن كه به خانه بازگردد او را لعنت مى كند.

و رسول خدا صلى الله عليه و آله نهى كرد از اينكه زن براى غير شوهرش زينت كند و اگر چنين كند بر خداوند عز و جل ثابت است كه او را با آتش بسوزاند و حضرت نهى كرد از اينكه زن نزد غير شوهرش و يا با كسى كه با او محرم نيست بيش از پنج كلمه آن هم در مورد ضرورت حرف بزند.

و رسول خدا صلى الله عليه و آله نهى كرد از اينكه زن به زن نزديك شود و لباسى ميان شان نباشد.

و نهى كردند از اينكه زن با زن آنچه را كه در خلوت با شوهرش دارد بازگو كند... تا آن كه گويد: «و رسول خدا فرمود: هر زنى كه شوهرش را با زبانش آزار دهد خداوند عز و جل از او انفاق، عدالت و حسنه اى قبول نمى كند تا مرد را خشنود سازد گرچه روزش را روزه بدارد و شبش را به پا دارد و انسان هايى را

ص: 677

كان لها ظالماً (ثم قال ص 9) ألا و أيّما امرأةٍ لم ترفق بزوجها و حمّلته على ما لا يقدر عليه و ما لا يطيق لم يقبل اللّه منها حسنة و تلقى اللّه عزّ و جلّ و هو عليها غضبان.

1106-37505-(6) فقيه 263/4: (بالاسناد المتقدّم في حديث وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام) يا عليّ ليس على النّساء جمعة و لا جماعة و لا أذان و لا إقامة و لا عيادة مريضٍ و لا اتّباع جنازةٍ و لا هرولة بين الصّفا و المروة و لا استلام الحجر و لا حلق و لا تولّى القضاء و لا تستشار و لا تذبح إلّا عند الضرورة و لا تجهر بالتّلبية و لا تقيم عند قبرٍ و لا تسمع الخطبة و لا تتولّى التّزويج (بنفسها فقيه) و لا تخرج من بيت زوجها إلّا بإذنه، فإن خرجت بغير إذنه لعنها اللّه و جبرئيل و ميكائيل، و لا تعطى من بيت زوجها شيئاً إلّا بإذنه و لا تبيت و زوجها عليها ساخط و إن كان ظالماً لها. الخصال 511/2: بالاسناد المتقدّم في حديث وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام عن أنس بن محمّد (مثله).

1107-37506-(7) العيون 10/2: حدّثنا عليّ بن عبد اللّه الورّاق رضي اللّه عنه قال حدّثنا محمّد ابن أبي عبد اللّه الكوفيّ عن سهل بن زياد الآدمىّ عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسنىّ عن محمّد بن عليّ الرّضا عن أبيه الرضا عن أبيه موسى بن جعفر عن أبيه جعفر بن محمّد عن أبيه محمّد بن عليّ عن أبيه عليّ بن الحسين عن أبيه الحسين بن عليّ عن أبيه أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليهم السلام قال دخلت أنا و فاطمة على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فوجدته يبكى بكاءاً شديداً فقلت فداك أبى و اُمّى يا رسول اللّه ما الّذى أبكاك فقال يا عليّ ليلة اُسرىَ بى إلى السّماء رأيت نساءً من اُمّتى في عذابٍ شديدٍ فأنكرت شأنهنّ فبكيت لما رأيت من شدة عذابهنّ ، و رأيت امرأةً معلّقةً بشعرها يغلى دماغ رأسها و رأيت امرأةً معلّقة بلسانها و الحميم يصبّ في حلقها.

و رأيت امرأةً معلّقةً بثدييها و رأيت امرأةً تأكل لحم جسدها و النّار توقد من تحتها، و رأيت امرأةً قد شدّ رجلاها إلى يديها و قد سُلّط عليها الحيّات و العقارب، و رأيت امرأةً صمّاء عمياء خرساء في تابوت من نارٍ يخرج دماغ رأسها من منخرها و بدنها متقطّع من الجذام و البرص و رأيت امرأةً معلّقةً برجليها في تنّورٍ من نارٍ، و رأيت امرأة تقطّع لحم جسدها من مقدّمها و مؤخّرها بمقاريض من نار، و رأيت امرأة تحرق وجهها و يداها و هي تأكل أمعاءها، و رأيت امرأةً رأسها رأس الخنزير و بدنها بدن الحمار و عليها ألف ألف لونٍ من العذاب.

ص: 678

آزاد سازد و مردمى را در راه خدا (جنگ) بر اسب هاى تيز رو سوار كند و او در ميان اولين كسانى باشد كه به آتش درآيد و همين گونه است مرد اگر نسبت به زن ظالم باشد... سپس حضرت فرمود: آگاه باشيد كه هر زنى كه با شوهرش رفق و مدارا نكند و او را بر كارى كه قدرت و توانش را ندارد وادار سازد خداوند حسنه اى از او نمى پذيرد و خدا را در حالى ملاقات مى كند كه از او خشمگين است.»

1106-37505-(6) در حديث وصيّت پيامبر صلى الله عليه و آله به امير المؤمنين على عليه السلام آمده: «اى على! بر زنان جمعه، جماعت، اذان، اقامه، عيادت مريض، تشييع جنازه، دويدن بين صفا و مروه، لمس كردن حجر الاسود، تراشيدن سر، به عهده گرفتن قضاوت و داورى نيست، با او مشورت نمى شود و جز به هنگام ضرورت ذبح نمى كند و صدا به لبيك بلند نمى كند و نزد قبرى نمى ماند و خطبه را نمى شنود و خودش تزويج را به عهده نمى گيرد و جز با اجازه شوهرش از خانه شوهر بيرون نمى رود پس اگر بدون اجازه بيرون رود خدا، جبرئيل و ميكائيل او را لعنت مى كنند و از خانۀ شوهرش جز به اجازۀ او نمى دهد و شب را به صبح نمى كند در حالى كه شوهرش بر او خشمگين باشد گرچه شوهر نسبت به او ظالم باشد.»

1107-37506-(7) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «من و فاطمه بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله داخل شديم. او را در حالى كه سخت مى گريست ديديم. گفتم: پدر و مادرم فداى شما باد اى رسول خدا! علت گريۀ شما چيست ؟ فرمود: اى على! شبى كه مرا به آسمان بردند عدّه اى از زنان امت خودم را در عذاب شديدى ديدم، از حال شان بسيار ناراحت شدم و از سختى شكنجۀ آنان گريستم. حضرت فرمود: زنى را ديدم كه از موهاى خود آويزان بود و مغز سرش مى جوشيد، ديگرى را ديدم كه از زبان آويزان شده و آب داغ در گلويش مى ريختند، زنى را ديدم كه از دو پستان معلّق است و زنى را ديدم كه از گوشت بدنش مى خورد و آتش در زير او برافروخته است. زنى را ديدم كه پاهايش به دست هايش بسته شده و مارها و عقرب ها بر او مسلّط شده اند، ديگرى را مشاهده كردم كه كر، كور و لال بود در ميان تابوتى از آتش و مغز سرش از سوراخ بينى اش بيرون مى آمد و بدنش از جذام و پيسى تكه تكه شده بود، زنى را ديدم كه از دو پايش در تنورى از آتش آويخته شده بود، زنى را ديدم كه گوشت تنش از جلو و عقب با قيچى هايى قطعه قطعه مى شد، زنى را ديدم كه صورت و دو دستش مى سوزد و محتويات شكمش را مى خورد، زنى را ديدم كه سرش سر خوك و تنش تن خر و او را هزار هزار نوع عذاب فرا گرفته بود و ديدم زنى را كه به شكل سگ است و آتش از پشتش وارد مى شود و از دهانش بيرون مى آيد و فرشتگان با عمودهاى آتشين بر سر و بدنش مى زنند.

حضرت زهرا عليها السلام عرض كرد: اى پدر بزرگوار! بفرماييد كارهاى آنان در چه بوده كه خداوند اين عذاب ها را براى شان قرار داده است ؟

حضرت فرمود: اى دخترم آن زنى كه از مويش آويزان بود وى مويش را از مردان نمى پوشاند و

ص: 679

و رأيت امرأة على صورة الكلب، و النّار تدخل في دبرها و تخرج من فيها، و الملائكة يضربون رأسها و بدنها بمقامع(1) من نارٍ، فقالت فاطمة عليها السلام حبيبي و قرّة عينى أخبرنى ما كان عملهنّ و سيرتهنّ حتّى وضع اللّه عليهنّ هذا العذاب، فقال يا بنيّتى، أمّا المعلّقة بشعرها فإنّها كانت لا تغطّى شعرها من الرّجال، و أمّا المعلّقة بلسانها فإنّها كانت تؤذى زوجها، و أمّا المعلّقة بثدييها فإنّها كانت تمتنع من فراش زوجها، و أمّا المعلّقة برجليها فإنّها كانت تخرج من بيتها بغير إذن زوجها، و أمّا الّتى كانت تأكل لحم جسدها فإنّها كانت تزيّن بدنها للنّاس، و أمّا الّتى شدّ(2) يداها إلى رجليها و سلّط عليها الحيّات و العقارب فإنّها كانت قذرة الوضوء قذرة الثياب، و كانت لا تغتسل من الجنابة و الحيض و لا تنتظف و كانت تستهين بالصلاة.

و أمّا الصّمّاء العمياء الخرساء فإنّها كانت تلد من الزّنا فتعلّقه في عنق زوجها، و أمّا الّتى كانت تقرض لحمها بالمقاريض فإنّها كانت تعرض نفسها على الرّجال و أمّا الّتى كانت تحرق وجهها و بدنها و هي تأكل أمعاءها فإنّها كانت قوّادة، و أمّا الّتى كان رأسها رأس الخنزير و بدنها بدن الحمار فإنّها كانت نمّامة كذّابة، و أمّا الّتى كانت على صورة الكلب و النّار تدخل في دبرها و تخرج من فيها فإنّها كانت قينة(3) نوّاحة حاسدة، ثمّ قال عليه السلام ويل لامرأةٍ أغضبت زوجها، و طوبى لامرأةٍ رضى عنها زوجها.

1108-37507-(8) تفسير القمّيّ 3/2: حكى أبى عن محمّد ابن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال جاء جبرئيل و ميكائيل و إسرافيل بالبراق إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله (إلى أن قال ص 7) قال ثمّ مضيت فإذا أنا بنسوان معلّقات بثديهنّ فقلت من هؤلاء يا جبرئيل فقال هؤلاء اللّواتى يورّثن أموال أزواجهنّ أولاد غيرهم ثمّ قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اشتدّ غضب اللّه على امرأةٍ أدخلت على قومٍ في نسبهم من ليس منهم فاطّلع على عوراتهم و أكل خزائنهم.

1109-37508-(9) الدعائم 215/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى النّساء أن ينظرن إلى الرّجال و أن يخرجن من بيوتهنّ إلّا بإذن أزواجهنّ ، و نهى أن يدخلن الحمّامات إلّا من عذرٍ، قال أيّما امرأةٍ وضعت خمارها في غير بيت زوجها فقد هتكت حجابها.

ص: 680


1- . المقامع جمع مقمعة و هي شيء من حديد كالمحجن يضرب به.
2- . شدّت خ.
3- . القينة: الأمة المغنّية تكون من التزيّن لأنّها كانت تزيّن. اللسان ج 13، ص 351.

زنى كه از زبان آويخته بود او شوهرش را آزار مى داد و زنى كه با دو پستان معلق بود او از تن دادن به بستر شوهرش امتناع مى كرد و زنى كه از دو پا آويزان بود او از خانه اش بدون اجازۀ شوهرش بيرون مى رفت و اما زنى كه گوشت تنش را مى خورد او بدنش را براى مردم زينت مى كرد و زنى كه دست هايش به پاهايش بسته شده بود و مارها و عقرب ها بر او مسلط شده بودند او وضو و لباس هايش آلوده بود و از جنابت و حيض غسل نمى كرد و خودش را پاك نمى ساخت و نمازش را سبك مى گرفت و زنى كه كر، كور و لال بود او از راه زنا فرزند مى آورد و آن را به گردن شوهرش مى افكند و زنى كه گوشتش را با قيچى ها مى چيدند او خودش را به مردان عرضه مى كرد و اما زنى كه صورت و بدنش مى سوخت و محتويات شكمش را مى خورد او زن و مردهاى نامحرم را به هم مى رساند تا زنا كنند (قوّادى مى كرد) و زنى كه سرش سر خوك و تنش تن خر بود او سخن چين و دروغگو بود و زنى كه به شكل سگ بود و آتش از پشتش وارد مى شد و از دهانش برمى آمد او آوازه خوان، نوحه گر و حسود بود..

پس از آن حضرت فرمود: واى بر زنى كه شوهرش را به خشم آورد و خوشا به حال زنى كه شوهرش از وى خشنود باشد.»

1108-37507-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل، براق را نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آوردند:... تا آن كه گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پس از آن رفتم كه ناگاه زنانى را ديدم كه به پستان هاى شان آويزان شده بودند. پرسيدم: اى جبرئيل! اينان كيانند؟ او گفت: اينان زنانى اند كه اموال شوهرهاى شان را به فرزندان غير شوهران شان به ارث مى دهند (يعنى زنا مى دهند و فرزندى مى آورند كه فرزند شوهر نيست).

سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خشم خدا بر زنى شدت خواهد داشت كه در نسب قومى، كسى را وارد سازد كه از آنان نيست و آن بر آنچه از اين قوم بايد پوشيده باشد مطلع شود و از خزائن آنان بخورد.»

1109-37508-(9) رسول خدا صلى الله عليه و آله زنان را از اينكه به مردان نگاه كنند نهى فرمود و نيز از اينكه جز به اجازۀ شوهرهاى شان از خانه هاى شان بيرون روند و نهى كرد كه بدون عذر به حمام ها بروند.

حضرت فرمود: «هر زنى كه روسرى خود را جز در خانۀ شوهرش زمين نهد پردۀ خويش را دريده است.»

ص: 681

1110-37509-(10) و فيه و عنه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى النّساء أن يسلكن وسط الطّريق، و قال ليس للنساء في وسط الطريق نصيب، و نهى أن تلبس المرأة إذا خرجت ثوباً مشهوراً، أو تتحلّى بما له صوت يسمع، و لعن المذكّرات من النّساء و المؤنّثين من الرّجال، و نهى النّساء عن إظهار الصّوت إلّا من ضرورةٍ ، و نهاهنّ عن المبيت في غير بيوتهنّ ، و نهى أن يسلّم الرّجل عليهنّ .

1111-37510-(11) و فيه و عنه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى أن تمشى المرأة عريانةً بين يدي زوجها، و أن يتعرّى الرّجل مع أهله.

1112-37511-(12) الخصال 585: حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان قال حدّثنا الحسن بن عليّ العسكريّ قال حدّثنا أبو عبد اللّه محمّد بن زكريّا البصرىّ قال حدّثنا جعفر بن محمّد بن عمارة عن أبيه عن جابر بن يزيد الجعفىّ قال سمعت أبا جعفر محمّد بن عليّ الباقر عليهما السلام يقول ليس على النّساء أذان و لا إقامة و لا جمعة و لا جماعة و لا عيادة المريض و لا اتّباع الجنائز و لا إجهار بالتّلبية و لا الهرولة بين الصّفا و المروة و لا استلام الحجر الأسود و لا دخول الكعبة و لا الحلق انّما يقصّرن من شعورهنّ و لا تولّى المرأة القضاء و لا تولّى الامارة و لا تستشار و لا تذبح إلّا من اضطرارٍ و تبدأ في الوضوء بباطن الذراع و الرّجل بظاهره، و لا تمسح كما يمسح الرّجال بل عليها أن تلقى الخمار من موضع مسح رأسها في صلاة الغداة و المغرب و تمسح عليه، و في سائر الصّلوات تدخل إصبعها فتمسح على رأسها من غير أن تلقى عنها خمارها، فإذا قامت في صلاتها ضمّت رجليها و وضعت يديها على صدرها و تضع يديها في ركوعها على فخذيها و تجلس إذا أرادت السّجود سجدت لاطئة(1) بالأرض و إذا رفعت رأسها من السّجود جلست ثمّ نهضت إلى القيام و إذا قعدت للتشهّد رفعت رجليها و ضمّت فخذيها و إذا سبحت عقدت بالأنامل لأنّهنّ مسؤولات و إذا كانت لها إلى اللّه عزّ و جلّ حاجة صعدت فوق بيتها و صلّت ركعتين و كشفت رأسها إلى السّماء فإنّها إذا فعلت ذلك استجاب اللّه لها و لم يخبها(2).

و ليس عليها غسل الجمعة في السّفر، و لا يجوز لها تركه في الحضر، و لا يجوز شهادة

ص: 682


1- . أي لازقة.
2- . أي لم يحرمها.

1110-37509-(10) رسول خدا صلى الله عليه و آله زنان را از اينكه از وسط راه بروند نهى كرد و فرمود: «براى زنان در ميانۀ راه نصيبى نيست و نهى كرد از اينكه زن به هنگامى كه از خانه بيرون مى رود لباس شهرت بپوشد يا خودش را با چيزى زينت كند كه صدايش شنيده شود و حضرت زنان مردنما و مردان زن نما (صفت) را لعنت كرد و نهى كرد زنان را از اينكه جز به ضرورت صداى شان را آشكار سازند و آنان را از اينكه شب در غير خانه هاى شان بمانند نهى فرمود و نهى كرد از اينكه مرد بر زنان سلام دهد.»

1111-37510-(11) رسول خدا صلى الله عليه و آله نهى كرد از اين كه زن، برهنه در برابر شوهرش راه رود و از اينكه مرد با همسرش برهنه شود.

1112-37511-(12) جابر بن يزيد جعفى گويد: «از امام محمد باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: بر زنان اذان، اقامه، جمعه، جماعت، عيادت مريض، تشييع جنازه، بلند لبيك گفتن در حج، دويدن ميان صفا و مروه، دست به حجر الاسود كشيدن، دخول در خانۀ كعبه و تراشيدن سر نيست تنها از موهاى شان كوتاه مى كنند و نيز به عهده گرفتن قضاوت و داورى و سرپرستى و حكومت نيست، با زنان مشورت نمى شود و جز به هنگام اضطرار ذبح حيوان نمى كند و در وضو به باطن ساق دست شروع مى كند ولى مرد به روى ساق دست.

و آن گونه كه مردان مسح سر مى كنند مسح نمى كند بلكه بر زن است كه در نماز صبح و مغرب روسرى از جاى مسح سرش بيندازد و بر آن مسح كند و در باقى نمازها انگشتش را داخل كند (به زير روسرى) و بر سرش مسح كند بى آن كه روسرى اش را از سر بيندازد و چون به نماز مى ايستد دو پايش را جمع كند و دستش را روى سينه اش بگذارد و دو دستش را در ركوع روى رانش بزند و چون مى خواهد سجده رود بنشيند و در حالى كه به زمين چسبيده به سجده رود و چون سر از سجده برمى دارد بنشيند و سپس براى ايستادن برخيزد و چون براى تشهد مى نشيند دو پايش را بردارد و ران هايش را به هم بچسباند و چون تسبيح مى گويد با بند انگشتان تسبيح گويد چون از بند انگشتان سؤال مى شود و چون از خداوند حاجتى دارد پشت بام خانه اش برود و دو ركعت نماز گذارد و سرش را به سوى آسمان باز كند چرا كه چون چنين كند خداوند دعايش را مستجاب مى كند و او را محروم نمى سازد و در مسافرت، غسل جمعه بر او نيست و در حضر ترك غسل جمعه بر او جايز نيست و شهادت زنان در هيچ يك از حدود نافذ نيست و شهادت آنان در طلاق و در ديدن هلال جايز نيست ولى شهادت شان در مواردى كه براى مرد نگاه كردن به آن حلال نيست جايز و نافذ است.

و از بالا و ميانه هاى راه براى آنان چيزى نيست و دو طرف راه براى آنان است و جايز نيست براى آنان كه در غرفه ها (جاهاى بلند و در چشم) ساكن شوند و نه يادگيرى نوشتن و براى آنان مستحب است كه ريسندگى و سوره نور را فرا گيرند و مكروه است بر آنان كه سوره يوسف را بياموزند.

ص: 683

النّساء في شيءٍ في الحدود، و لا يجوز شهادتهنّ في الطلاق و لا في رؤية الهلال، و تجوز شهادتهنّ فيما لا يحلّ للرجل النظر إليه و ليس للنساء من سروات الطريق(1) شيء و لهنّ جنبتاه و لا يجوز لهنّ نزول الغرف، و لا تعلّم الكتابة، و يستحبّ لهنّ تعلّم المغزل و سورة النور، و يكره لهنّ تعلّم سورة يوسف، و إذا ارتدّت المرأة عن الإسلام استتيبت فان تابت و إلّا خلّدت في السجن، و لا تُقتل كما يُقتل الرّجل إذا ارتدّ و لكنّها تستخدم خدمة شديدة، و تمنع من الطعام و الشراب إلّا ما تمسك به نفسها و لا تطعم إلّا جشب الطعام(2) و لا تكسى إلّا غليظ الثياب و خشنها، و تضرب على الصلاة و الصيام، و لا جزية على النّساء.

و إذا حضر ولادة المرأة وجب إخراج من في البيت من النّساء كيلا يكن أوّل ناظر إلى عورتها، و لا يجوز للمرأة الحائض و لا الجنب الحضور عند تلقين الميّت لأنّ الملائكة تتأذّى بهما، و لا يجوز لهما إدخال الميّت قبره، و إذا قامت المرأة من مجلسها فلا يجوز للرجل أن يجلس فيه حتّى يبرد، و جهاد المرأة التبعّل، و أعظم النّاس حقّاً عليها زوجها، و أحقّ النّاس بالصلاة عليها إذا ماتت زوجها، و لا يجوز للمرأة أن تنكشف بين يدي اليهوديّة و النصرانيّة لانهنّ يصفن ذلك لأزواجهنّ ، و لا يجوز لها أن تتطيب إذا خرجت من بيتها.

و لا يجوز لها أن تتشبّه بالرجال لأنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لعن المتشبّهين من الرّجال بالنساء، و لعن المتشبّهات من النّساء بالرجال و لا يجوز للمرأة أن تعطّل نفسها و لو أنّ تعلّق في عنقها خيطاً، و لا يجوز أن تُرى أظافيرها بيضاء و لو أنّ تمسحها بالحنّاء مسحاً، و لا تخضب يديها في حيضها لأنّه يخاف عليها الشيطان، و إذا أرادت المرأة الحاجة و هي في صلاتها صفقت بيديها و الرّجل يؤمى برأسه و هو في صلاته و يشير بيده و يسبّح، و لا يجوز للمرأة أن تصلى بغير خمار إلّا أن تكون أمة فإنّها تصلى بغير خمارٍ مكشوفة الرأس، و يجوز للمرأة لبس الديباج و الحرير في غير صلاةٍ و احرامٍ و حرّم ذلك على الرّجال إلّا في الجهاد.

و يجوز أن تتختّم بالذهب و تصلّى فيه و حرّم ذلك على الرّجال [إلّا في الجهاد خ] قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله، يا عليّ لا تتختّم بالذهب فإنّه زينتك في الجنّة، و لا تلبس الحرير فإنّه لباسك في

ص: 684


1- . السروات جمع السراة: أعلا الطريق و متنه المنجد.
2- . الجشب: هو الغليظ الخشن من الطعام.

و چون زن از اسلام برگردد او را توبه مى دهند وگرنه در زندان براى هميشه مى ماند ولى كشته نمى شود آن گونه كه مردان كشته مى شوند اگر مرتد شوند ولى او را سخت به خدمت مى گيرند و او را از خوراك و آب مگر به مقدارى كه جانش حفظ شود منع مى كنند و تنها غذاى خشن به او مى خورانند و تنها لباس خشن و سخت بر او مى پوشانند و به هنگام نماز و روزه (و يا براى نماز و روزه) او را مى زنند و بر زنان جزيه نيست.

و چون زايمان زن رسد بايد كه هر زنى كه در اتاق است بيرون رود تا زنان اولين بينندۀ عورت زن نباشند و براى زن حائض و جنب حضور مرد به هنگام تلقين دادن ميت جايز نيست چون فرشتگان از اين دو اذيت مى شوند و براى زن حائض و جنب داخل كردن ميت در قبرش جايز نيست و چون زن از جايش برمى خيزد تا جايش سرد نشده مرد در آن ننشيند و جهاد زن نيكو شوهردارى كردن است و از همه مردم بيشتر شوهرش بر او حق دارد و چون بميرد شوهرش از همه مردم براى نماز گزاردن بر او سزاوارتر است و براى زن جايز نيست كه خودش را در برابر زن يهودى و مسيحى باز كند چون آنان او را براى شوهران شان وصف مى كنند و براى او جايز نيست كه چون از خانه اش بيرون مى رود عطر بزند.

و براى زنان جايز نيست كه شبيه مردان شوند چون رسول خدا صلى الله عليه و آله مردانى را كه به زنان شبيه شوند و نيز زنانى كه به مردان شبيه شوند لعن كردند.

و براى زن جايز نيست كه خود را رها كند و اگر شده يك نخ به گردنش آويزان كند و جايز نيست كه ناخن هايش سفيد ديده شود و اگر شده حنايى به آن كشيده شود و در زمانى كه حيض است دستش را حنا نبندد چرا كه از شيطان بر او بيم مى رود.

و چون زن در نماز است و كارى داشته باشد دو دستش را به هم مى زند ولى مرد در نماز با سر اشاره مى كند و با دست اشاره مى كند و تسبيح مى گويد.

و زن جايز نيست كه بدون روسرى (پوشاندن سر) نماز گزارد مگر اينكه كنيز باشد كه كنيز بدون روسرى با سر باز نماز مى خواند.

و براى زن پوشيدن ديباج و ابريشم در غير نماز و در حال احرام جايز است ولى اين بر مردان حرام است مگر در جهاد و جنگ.

و جايز است كه زن انگشتر طلا به دست كند و با آن نماز بخواند ولى اين كار بر مردان حرام است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى على انگشتر طلا به دست نكن چرا كه آن زينت تو در بهشت است و ابريشم نپوش چون آن لباس تو در بهشت است.

ص: 685

الجنّة، و لا يجوز للمرأة في مالها عتق و لا برّ إلّا بإذن زوجها، و لا يجوز لها أن تصوم تطوّعاً إلّا بإذن زوجها، و لا يجوز للمرأة أن تصافح غير ذى محرم إلّا من وراء ثوبها، و لا تبايع إلّا من وراء ثوبها، و لا يجوز أن تحجّ تطوّعاً إلّا بإذن زوجها، و لا يجوز للمرأة أن تدخل الحمّام فإنّ ذلك محرّم عليها، و لا يجوز للمرأة ركوب السرج إلّا من ضرورةٍ أو في سفرٍ.

و ميراث المرأة نصف ميراث الرّجل، و ديتها نصف دية الرّجل، و تقابل المرأة الرّجل في الجراحات حتّى تبلغ ثلث الدية، فإذا زادت على الثلث ارتفع الرّجل و سفَلت المرأة، و إذا صلّت المرأة و حدها مع الرّجل قامت خلفه و لم تقم بجنبه، و إذا ماتت المرأة وقف المصلّى عليها عند صدرها و من الرّجل إذا صلّى عليه عند رأسه، و إذا اُدخلت المرأة القبر وقف زوجها في موضع يتناول وركها و لا شفيع للمرأة أنجح عند ربّها من رضا زوجها، و لمّا ماتت فاطمة عليها السلام قام عليها أمير المؤمنين عليه السلام و قال «اللّهمّ إنّي راضٍ عنه ابنة نبيّك اللّهمّ إنّها قد أوحشت فآنسها، اللّهمّ إنّها قد هجرت فصلها، اللّهمّ إنّها قد ظُلِمَت فاحكم لها و أنت خير الحاكمين».

1113-37512-(13) الاختصاص 50: في ضمن مسائل عبد اللّه بن سلام عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال (عبد اللّه بن سلام) فأخبرنى عن آدم خلق من حوّاء أو حوّاء خلقت من آدم قال بل خلقت حوّاء من آدم و لو أنّ آدم خُلق من حوّاء لكان الطلاق بيد النّساء و لم يكن بيد الرّجال، قال من كلّه أو من بعضه، قال بل من بعضه و لو خلقت حوّاء من كلّه لجاز القضاء في النّساء كما يجوز في الرّجال، قال فمن ظاهره أو من باطنه، قال بل من باطنه و لو خلقت من ظاهره لكشفت النّساء عمّا ينكشف الرّجال فلذلك النّساء مستترات، قال من يمينه أو من شماله قال بل من شماله و لو خلقت من يمينه لكان حظّ الذكر و الاُنثى واحداً، فلذلك للذكر سهمان و للاُنثى سهم و شهادة امرأتين برجلٍ واحدٍ قال فمن أيّ موضعٍ خلقت من آدم، قال من ضلعه الأيسر.

1114-37513-(14) مستدرك 324/14: تحفة الاخوان للمولى الفاضل المولى سعيد المزيدى عن أبي بصير عن جعفر بن محمّد الصادق عليهما السلام (فى حديث طويل) قال فلمّا نام آدم عليه السلام خلق اللّه من

ص: 686

و براى زن در مال خودش آزاد سازى برده و كار نيك جز با اجازۀ شوهرش جايز نيست و نمى تواند جز با اجازۀ شوهرش روزۀ مستحبى بگيرد و براى زن جايز نيست كه با غير محرم خود دست دهد مگر از پشت لباس و بيعت نكند مگر از پشت لباس و جايز نيست كه به حج مستحبى برود مگر با اجازۀ شوهرش و براى زن جايز نيست كه به حمام برود چون اين بر زن حرام است و براى زن جايز نيست كه بر زين سوار شود مگر از روى ضرورت و يا در سفر.

و ارث زن نيمى از ارث مرد است وديۀ زن نيمى از ديۀ مرد است.

و زن با مرد در جراحات (ديۀ جراحات) برابر است تا ديه به ثلث ديه انسان برسد ولى چون از ثلث گذشت ديۀ مرد بالا مى رود ولى ديۀ زن پايين مى آيد و چون زن به تنهايى با مرد نماز بگزارد پشت سر مرد مى ايستد و در كنار او نمى ايستد و چون زن بميرد نماز گزار كنار سينۀ زن مى ايستد ولى چون بر مرد نماز گزارد كنار سر او مى ايستد.

و چون زن را داخل قبر كنند شوهرش در جايى مى ايستد كه باسن همسرش را بگيرد.

و هيچ شفيع و واسطه اى براى زن در نزد پروردگارش موفق تر از رضايت شوهرش نيست.

و چون فاطمه عليها السلام مُرد، امير المؤمنين عليه السلام كنار او ايستاد و گفت: خدايا! من از دختر پيامبرت راضى هستم. خدايا او وحشت دارد تا انس او باش. خداوندا! او هجرت كرد و جدا شده است تو با او وصل باش. خداوندا! او مورد ظلم و ستم واقع شده است تو برايش داورى كن، تو بهترين داور هستى.»

1113-37512-(13) عبدالله بن سلام از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه از آن حضرت سوال كردم كه: «آيا آدم از حواء خلق شد يا حواء از آدم ؟ حضرت فرمودند: حواء از آدم آفريده شد و اگر آدم از حواء آفريده شده بود اختيار طلاق در دست زنان قرار مى گرفت و در دست مردان نبود. سوال كردم: از تمامى آدم خلق شد يا از قسمتى از آن ؟ فرمود: از قسمتى از آدم آفريده شد. اگر حواء از كلّ آدم آفريده مى شد، قضاوت كردن زنان نيز بايد جايز مى گشت همان گونه كه قضاوت مردان جايز است. سوال كردم: آيا از ظاهر آدم خلق شد يا از باطن او؟ فرمودند: از باطن آدم خلق شد زيرا اگر از ظاهر آدم خلق مى شد هر چيزى كه براى مردان آشكار كردن آن جايز است براى زنان نيز جايز مى شد، به همين دليل زنان بايد پوشيده باشند. سوال كردم: از سمت راست آدم خلق شد يا از سمت چپ او؟ فرمودند: از سمت چپ آدم آفريده شد زيرا اگر از سمت راست آدم آفريده شده بود سهم مذكر و مونث در ارث برابر مى گشت در حالى كه مذكر دو سهم مى برد و مونث يك سهم و شهادت دو زن جاى شهادت يك مرد است.

سپس سوال كردم: از كدام قسمت آدم آفريده شد؟ فرمود: از استخوان سمت چپ حضرت آدم عليه السلام.»

1114-37513-(14) امام جعفر صادق عليه السلام در حديثى طولانى فرمود: «... چون آدم خوابيد خداوند از ضلع پهلوى چپ وى آفريد از آن قسمت كه كنار ضلع هايى است كه مشرف بر شكم است و آن ضلع كجى است از

ص: 687

ضلع جنبه الأيسر ممّا يلي الشّراسيف(1) و هو ضلع أعوج فخلق منه حوّاء و إنّما سمّيت بذلك لأنّها خلقت من حىٍّ و ذلك قوله تعالى: «يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ اِتَّقُوا رَبَّكُمُ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا» و كانت حوّاء على خلق آدم و على حسنه و جماله (إلى أن قال) فلمّا خلقها اللّه تعالى أجلسها عند رأس آدم عليه السلام و قد رآها في نومه و قد تمكّن حبّها في قلبه قال فانتبه آدم من نومه و قال يا ربّ من هذه فقال اللّه تعالى هي أمتى حوّاء قال يا ربّ لمن خلقتها، قال لمن أخذها بالأمانة و أصدقها الشكر، قال يا ربّ أقبلها على هذا فزوّجنيها، قال فزوّجه إيّاها قبل دخول الجنّة.

قال أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السلام رآها في المنام و هي تكلّمه و هي تقول له، أنا أمة اللّه و أنت عبد اللّه فاخطبنى من ربّك، و قال أمير المؤمنين (عليّ خ) عليه السلام طيّبوا النكاح فإنّ النّساء عُقَد الرّجال لا يملكن لأنفسهنّ ضرّاً و لا نفعاً، و إنّهنّ أمانة اللّه عندكم، فلا تضارّوهنّ و لا تعضلوهنّ ، و قال جعفر بن محمّد الصادق عليهما السلام إنّ آدم عليه السلام رأى حوّاء في المنام فلمّا انتبه قال يا ربّ من هذه الّتى آنستنى بقربها، قال اللّه تعالى هذه أمتى فأنت عبدى يا آدم ما خلقت خلقاً هو أكرم عليّ منكما إذا أنتما عبدتمانى و أطعتمانى و خلقت لكما داراً و سمّيتها جنّتى، فمن دخلها كان وليّى حقّاً، و من لم يدخلها كان عدوّى حقّاً، فقال آدم، و لك يا ربّ عدوّ و أنت ربّ السماوات، قال اللّه تعالى يا آدم لو شئت أجعل الخلق كلّهم أوليائى لفعلت، و لكنّى أفعل ما أشاء و أحكم ما اُريد.

قال آدم يا ربّ فهذه أمتك حوّاء قد رقّ لها قلبى فلمن خلقتها، قال اللّه تعالى خلقتها لك لتسكن الدنيا، فلا تكون وحيداً في جنّتى، قال فأنكحنيها يا ربّ ، قال أنكحتكها بشرط أن تعلّمها مصالح دينى و تشكرنى عليها، فرضى آدم عليه السلام بذلك، فاجتمعت الملائكة فأوحى اللّه تعالى إلى جبرائيل أن أخطب، فكان الولىّ ربّ العالمين، و الخطيب جبرئيل الأمين، و الشهود الملائكة المقرّبون، و الزّوج آدم أب النبيّن، و الزوجة حوّاء، فتزوّج آدم بحوّاء على الطاعة و التّقى و العمل الصالح، فنثرت الملائكة عليهما من نثار الجنّة. الخبر.

ص: 688


1- . الشراسيف: أطراف أضلاع الصدر التي تشرف على البطن. اللسان ج 9، ص 175.

آن حواء را آفريد و تنها حواء، حواء ناميده شد چون از موجود زنده اى آفريده شده است اين همان فرموده خداوند متعال است كه: «اى مردم! از (مخالفت پروردگارتان بپرهيزيد همان كسى كه همۀ شما را از يك انسان آفريد و همسر او را نيز) از جنس او خلق كرد و حوّاء مثل خلقت آدم و حسن و جمال آدم را داشت تا آنجا كه گويد:... چون خداوند حواء را آفريد او را در كنار سر آدم عليه السلام نشاند و آدم او را در خواب ديده بود و محبّت حوّاء در دلش جاى گرفته بود. حضرت فرمود: آدم از خوابش بيدار شد و گفت: اى خداى من! اين كيست ؟ خداوند متعال فرمود: اين كنيزم حوّاست. آدم گفت: اى خداى من! براى چه كسى او را آفريده اى ؟ خداوند فرمود: براى كسى كه به امانت او را بگيرد و سپاس را مهر او قرار دهد. آدم گفت: اى خداى من! او را بر اين كه گفتى مى پذيرم پس او را به من تزويج كن.

حضرت فرمود: پس از آن خداوند حواء را به آدم تزويج كرد پيش از آنكه به بهشت بروند.

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: آدم حواء را در خواب ديد كه با او سخن مى گويد و به آدم مى گويد من كنيز خدايم و تو بندۀ خدا پس مرا از خدايت خواستگارى كن.

امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: خوش داريد ازدواج را چرا كه زنان بستۀ مردان هستند. آنان ضرر و سودى را براى خويش مالك نيستند و آنان امانت خدا نزد شمايند پس به آنان ضررى نرسانيد و آنان را در فشار قرار ندهيد و امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: آدم عليه السلام حواء را در خواب ديد چون بيدار شد گفت: اى خداى من! اين كيست كه با نزديكى اش موجب انس من شده است ؟ خداوند متعال فرمود:

اين كنيز من است و تو بندۀ منى. اى آدم! چيزى را نيافريده ام كه از شما دو نفر نزد من كرامت بيشتر داشته باشد البته اگر شما مرا بپرستيد و از من اطاعت كنيد و براى شما دو نفر خانه اى آفريده ام كه نام آن را بهشتم گذاشته ام.

هركس كه به بهشت درآيد حقّاً دوست من است و هركس داخل بهشت نشود حقّاً دشمن من است. آدم گفت: خدايا! با اينكه تو پروردگار آسمانها هستى دشمن دارى ؟ خداوند متعال فرمود: اى آدم اگر بخواهم همه خلق را دوستان خودم سازم مى سازم ولى من هرچه بخواهم انجام مى دهم و آنچه بخواهم حكم مى كنم.

آدم گفت: اى پروردگار من! اين كنيز تو حواء، دلم برايش نرم شده او را براى چه كسى آفريده اى ؟ خداوند متعال فرمود: او را براى تو آفريده ام تا در دنيا سكونت گزيند و تو در بهشتم تنها نباشى. آدم گفت: پس اى پروردگارم او را به ازدواج من درآور. خداوند فرمود: او را به ازدواج تو درآوردم به شرط آنكه مصالح دينم را به او بياموزى و براى دادن حواء به تو سپاس گذارم باشى. آدم عليه السلام پذيرفت پس فرشتگان جمع شدند و خداوند متعال به جبرئيل وحى كرد كه خطبه بخوان پس ولىّ پروردگار جهانيان و خطبه خوان، جبرئيل امين و شاهدان، فرشتگان مقرّب الهى و شوهر، آدم پيامبران و همسر، حواء بود و آدم با حواء ازدواج كرد بر پايۀ اطاعت و تقوى و عمل صالح و فرشتگان بر آدم و حواء از چيزهاى بهشتى ريختند....»

ص: 689

1115-37514-(15) مستدرك 285/14: المولى سعيد المزيدى في تحفة الاخوان عن أبي بصير عن الصادق عليه السلام (فى خبرٍطويل) في خلقة آدم و حوّاء و دخولهما الجنّة و خروجهما منها (إلى أن قال) قال ابن عبّاس فنوديت يا حوّاء و من الّذى صرف عنك الخيرات الّتى كنت فيها و الزينة الّتى كنت عليها قالت حوّاء إلهى و سيّدى ذلك خطيئتى و قد خدعنى إبليس بغروره و أغوانى، و أقسم لي بحقّك و عزّتك إنّه لمن الناصحين لي و ما ظننت أنّ عبداً يحلف بك كاذباً قال الآن اُخرجى أبداً فقد جعلتك ناقصة العقل و الدين و الميراث و الشهادة و الذكر و معوجة الخلقة شاخصة البصر(1)، و جعلتك أسيرة أيّام حياتك و أحرمنك أفضل الأشياء الجمعة و الجماعة و السلام و التحيّة، و قضيت عليك بالطّمث و هو الدّم و جهة الحبل و الطلق و الولادة فلا تلدين حتّى تذوقين طعم الموت، فأنت أكثر حزناً و أكسر قلباً و أكثر دمعةً ، و جعلتك دائمة الأحزان و لم أجعل منكنّ حاكماً و لا أبعث منكنّ نبيّاً. الخبر.

ص: 690


1- . شخص بصره إذا فتح عينيه و جعل لا يطرف.

1115-37514-(15) ابوبصير از حضرت صادق عليه السلام در خبرى طولانى درباره آفرينش آدم و حواء و ورودشان به بهشت و خروج شان از بهشت روايت كرده است تا آنكه گويد: «... ابن عباس گفت: ندايم دادند كه اى حواء چه كسى از تو خوبى هايى را كه در آن بودى و زينتى كه بر آن بودى دور ساخت. حواء گفت:

خداى من! آقاى من! اين اشتباهم بود و ابليس با فريب مرا فريفت و گمراه ساخت وبه حق تو و عزّت تو برايم سوگند خورد كه از خيرخواهان من است و من فكر نمى كردم كه بنده اى به تو دروغ سوگند بخورد.

خداوند فرمود: الان براى هميشه برو، تو را با نقص در عقل، دين، ارث، شهادت و ذكر قرار دادم و تو را با آفرينشى كج و نگاهى تيز كه پلك نمى زند قرار دادم و تو را در ايام عمرت اسير قرار دادم و از بهترين چيزها محروم ساختم از جمعه، جماعت، سلام و تحيت و بر تو حكم دادم كه حيض شوى و آن خون است و جهات آبستنى و درد زايمان و زايمان بر تو قرار دادم تو نمى زايى تا مزۀ مرگ را بچشى پس تو با حزن بيشتر و قلب شكسته تر و اشك بيشتر هستى و تو را هميشه محزون قرار دادم و از ميان شما حاكمى قرار ندادم و نيز از شما پيامبرى برنينگيختم...»

ص: 691

أبواب نكاح المحرّم و ما يناسبه و لزوم الورع و العفّة

(1) باب تحريم الزّنا على الرّجل و المرأة خصوصاً بذات محرم و لزوم اجتنابه و ما يترتّب عليه من الخصال و العقوبات

قال اللّه تعالى في سورة النساء (4):137: «إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ اِزْدٰادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اَللّٰهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لاٰ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً».

قال اللّه تعالى في سورة الاسرى (17):32: «وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنىٰ إِنَّهُ كٰانَ فٰاحِشَةً وَ سٰاءَ سَبِيلاً».

سورة النور (24):2: «اَلزّٰانِيَةُ وَ اَلزّٰانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وٰاحِدٍ مِنْهُمٰا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لاٰ تَأْخُذْكُمْ بِهِمٰا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اَللّٰهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَةٌ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ ».

سورة الفرقان (25):68: «وَ اَلَّذِينَ لاٰ يَدْعُونَ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ وَ لاٰ يَقْتُلُونَ اَلنَّفْسَ اَلَّتِي حَرَّمَ اَللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ لاٰ يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ يَلْقَ أَثٰاماً».

سورة الممتحنة (60):12: «يٰا أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ إِذٰا جٰاءَكَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ يُبٰايِعْنَكَ عَلىٰ أَنْ لاٰ يُشْرِكْنَ بِاللّٰهِ شَيْئاً وَ لاٰ يَسْرِقْنَ وَ لاٰ يَزْنِينَ وَ لاٰ يَقْتُلْنَ أَوْلاٰدَهُنَّ وَ لاٰ يَأْتِينَ بِبُهْتٰانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لاٰ يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبٰايِعْهُنَّ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ».

ص: 692

فصل چهارم باب هاى روابط نامشروع و لزوم پرهيز از آن

باب 1 حرمت زنا و پيامدهاى آن

خداوند تعالى مى فرمايد:

كسانى كه ايمان آوردند سپس كافر شوند، باز هم ايمان آوردند و ديگر بار كافر شدند سپس بر كفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد و آنها را به راه (راست) هدايت نخواهد كرد.(1)»

و نزديك زنا نشويد كه كار بسيار زشت و بدراهى است!(2)

هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد و نبايد رأفت (و محبّت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراى حكم الهى مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد و بايد گروهى از مؤمنان مجازات شان را مشاهده كنند.(3)

و كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند و انسانى را كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نمى كشند و زنا نمى كنند و هركس چنين كند، مجازات سختى خواهد ديد.(4)

اى پيامبر! هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند تا با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند و در هيچ كار شايسته اى مخالفت فرمان تو نكنند، با آنها بيعت كن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است.(5)

ص: 693


1- . نساء 137/4.
2- . اسراء 32/17.
3- . نور 2/24.
4- . فرقان 68/25.
5- . ممتحنه 12/60.

(و تأتي الآيات الدّالّة على لزوم الحدّ على الزّانى و الزّانية في كتاب الحدود إنشاء اللّه تعالى).

1116-37515-(1) كافى 541/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير و عثمان بن عيسى عن عليّ بن سالم قال قال أبو إبراهيم عليه السلام اتّق الزّنا فإنّه يمحق الرّزق و يبطل الدّين.

1117-37516-(2) كافى 542/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن عليّ بن سويد قال قلت لأبى الحسن عليه السلام إنّي مبتلى بالنظر إلى المرأة الجميلة فيعجبنى النظر إليها فقال لي يا عليّ لا بأس إذا عرف اللّه من نيّتك الصّدق و إيّاك و الزّنا فإنّه يمحق البركة و يهلك الدّين.

1118-37517-(3) كافى 542/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: قال يعقوب لابنه يا بنىّ لا تزنِ فإنّ الطّائر لو زنى لتناثر ريشه. فقيه 13/4: عبد اللّه بن ميمون عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام قال قال يعقوب لابنه يوسف عليه السلام يا بنىّ (و ذكر مثله). فقه الرضا عليه السلام 275: روى أنّ يعقوب النبيّ عليه السلام قال لابنه يوسف عليه السلام (و ذكر مثله). المحاسن 106: البرقيّ عن محمّد بن عليّ عن ابن فضّال عن ابن القدّاح عن أبي عبد اللّه عليه السلام نحوه.

1119-37518-(4) العوالى 260/1: قال صلّى اللّه عليه و آله أهل الزّنا ليس على وجوههم نور و لا بهاء و لم يجعل اللّه في رزقهم بركة.

1120-37519-(5) كافى 542/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن حمّاد بن عيسى عن حريز بن عبد اللّه عن الفضيل عن أبي جعفر عليه السلام قال قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله في الزّنا خمس خصال يذهب بماء الوجه، و يورث الفقر، و ينقص العمر، و يسخط الرحمن، و يخلد في النّار، نعوذ باللّه من النّار.

1121-37520-(6) كافى 541/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن جعفر بن محمّد الأشعريّ عن فقيه 375/3: عبد اللّه بن ميمون (القدّاح كا) عن أبي عبد اللّه (عن أبيه كا) عليهما السلام قال للزانى ستّ خصال ثلاث في الدنيا و ثلاث في الآخرة أمّا(1) الّتى في الدنيا فيذهب(2) بنور

ص: 694


1- . فامّا فقيه.
2- . فإنّه يذهب فقيه المحاسن.

(آيات لزوم اجراى حد بر مرد و زن زناكار در كتاب حدود خواهد آمد ان شاء الله تعالى.)

1116-37515-(1) امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: «از زنا بپرهيز كه روزى را نابود و دين را از بين مى برد.»

1117-37516-(2) على بن سويد گويد: «به امام كاظم عليه السلام گفتم: من مبتلا به نگاه كردن به زن زيبا هستم (لابد به دليل موقعيت شغلى) و از نگاه به آن لذت مى برم. حضرت به من فرمود: اى على! اشكالى ندارد اگر خداوند بداند كه نيت راستى دارى ولى بپرهيز از زنا چرا كه بركت را محو و دين را نابود مى كند.»

1118-37517-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «يعقوب عليه السلام به فرزند خويش گفت: پسرم! زنا نكن چرا كه پرنده اگر زنا كند پرش مى ريزد.»

1119-37518-(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زنا كاران نور و بهايى بر چهره هايشان نيست و خداوند در روزى آنان بركت ننهاده است.»

1120-37519-(5) امام باقر عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: زنا پنج پيامد دارد: آبرو را مى برد، موجب فقر مى شود، از عمر مى كاهد، خشم خداوند مهربان را در پى دارد و صاحب خود را در آتش ماندگار خواهد كرد. پناه مى بريم به خدا از آتش.»

1121-37520-(6) امام صادق عليه السلام از پدرشان امام باقر عليه السلام روايت كرده اند كه آن حضرت فرمود: «زنا، شش خصلت؛ سه خصلت در دنيا و سه خصلت در آخرت براى زناكار در پى دارد: اما در دنيا نور صورت را

ص: 695

الوجه و يورث الفقر و يعجّل الفناء و امّا الّتى في الآخرة فسخط الربّ و سوء الحساب و الخلود في النّار. عقاب الأعمال 311: حدّثني محمّد بن عليّ ماجيلويه رضي اللّه عنه عن عمّه عن محمّد بن عليّ الكوفيّ . المحاسن 106: البرقي عن محمّد بن عليّ عن ابن فضّال عن عبد اللّه بن ميمون (القدّاح المحاسن) عن أبي عبد اللّه عن أبيه عليهما السلام (مثله). الخصال 320:

حدّثنا محمّد بن عليّ بن الشّاه قال حدّثنا أبو حامد قال حدّثنا أبو يزيد قال حدّثنا محمّد ابن أحمد بن صالح التميمىّ عن أبيه قال حدّثنا أنس بن محمّد أبو مالك عن أبيه عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن جدّه عن عليّ بن أبي طالب عليهم السلام عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال في وصيّته له يا عليّ ، في الزّنا ست خصال (و ذكر نحوه).

1122-37521-(7) كنز الفوائد 265: حدّثني القاضي أبو الحسن أسد بن إبراهيم السلمىّ الحرّانيّ و أبو عبد اللّه الحسين بن محمّد الصيرفىّ البغداديّ قالا جميعاً أخبرنا أبو بكر محمّد بن محمّد المعروف المفيد (الجرجانى ك) لقرائتى عليه بجرجرايا(1) و قال الصيرفى سمعت منه إملاءاً سنة خمس و ستّين و ثلاثمائة قال حدّثنا عليّ بن عثمان بن الخطّاب بن عبد اللّه بن عوّام البلوىّ من مدينة بالمغرب يقال لها مزيدة يعرف بأبي(2) الدنيا الأشجّ (3) المعمّر قال سمعت عليّ بن أبي طالب عليه السلام يقول قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله في الزّنا ستّ خصالٍ ثلاث في الدنيا و ثلاث في الآخرة فأمّا اللواتى في الدنيا فيذهب بثور الوجه و يقطع الرزق و يسرع الفناء و أمّا اللواتى في الآخرة فغضب الربّ جلّ و عزّ و سوء الحساب و الدخول في النّار.

1123-37522-(8) فقيه 266/4: بالاسناد المتقدّم في حديث وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام قال له يا عليّ ، في الزّنا ستّ خصالٍ ثلاث منها في الدنيا و ثلاث منها في الآخرة فأمّا الّتى في الدنيا فيذهب بالبهاء، و يعجّل الفناء، و يقطع الرزق، و أمّا الّتى في الآخرة، فسوء الحساب، و سخط الرّحمان، و خلود في النّار.

ص: 696


1- . هكذا. و لا يبعد أن يكون صحيحه بجرجان.
2- . بابن أبي الدنيا خ.
3- . الأشجّ من كان في جبينه أثر الشجّة الشجّة: و هي التي تقشر الجلد و لا تدميه و الشجّة: الجرح في الوجه و الرأس.

مى برد و فقر را به ارمغان مى آورد و نابودى و مرگ زنا كار را نزديك مى كند و در آخرت نيز ناخشنودى خدا و بدى حساب و ماندگارى هميشگى در آتش را به همراه دارد.»

1122-37521-(7) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «در زنا شش خصلت است، سه تا در دنيا و سه تا در آخرت، اما آنهايى كه در دنياست: نور چهره را مى برد و روزى را قطع مى كند و نابودى را شتاب مى بخشد و امّا آنهايى كه در آخرت است: پس خشم خداوند و بدى حساب و ورود در آتش.»

1123-37522-(8) در وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله به امير المؤمنين على عليه السلام آمده كه حضرت به على عليه السلام فرمود: «اى على! در زنا شش خصلت است سه تاى آن در دنيا و سه تاى آن در آخرت است.

اما آنها كه در دنياست پس زيبايى را مى برد و نابودى را شتاب مى بخشد و روزى را مى برد و اما آنها كه در آخرت است پس بدى حساب و خشم خداى مهربان و براى هميشه در آتش بودن است.»

ص: 697

1124-37523-(9) فقيه 369/3: كتب عليّ بن موسى الرضا عليه السلام إلى محمّد بن سنان فيما كتب من جواب مسائله (إلى أن قال) و حرّم اللّه تعالى الزّنا لما فيه من الفساد من قتل الأنفس و ذهاب الأنساب و ترك التربية للأطفال و فساد المواريث و ما أشبه ذلك من و جوه الفساد. العلل 479: العيون 92/2: بالاسناد المتقدّم في باب (16) كيفيّة الوضوء و علّته (ج 2) عن محمّد بن سنان عن عليّ بن موسى الرضا عليهم السلام فيما كتب من جواب مسائله (مثله).

1125-37524-(10) فقه الرضا عليه السلام 275: و اعلم أن اللّه جلّ و عزّ حرم الزّنا لما فيه من بطلان الأنساب الّتى هي من اُصول هذا العالم و تعطيل الماء (إثم ك).

1126-37525-(11) الجعفريّات 99: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا يجتمع الزّنا و الخير في بيت. الدعائم 448/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا يجتمع الزّنا و الخير في بيت و احد.

1127-37526-(12) فقيه 13/4: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الزّنا يورث الفقر و يدع الديار بلاقع(1).

1128-37527-(13) كنز الفوائد 271: بلغنا أنّ من كلام اللّه تعالى الّذى أنزله على بني إسرائيل إنّي أنا اللّه لا إله إلّا أنا ذو بكّةٍ ، مفقر الزُناة، و تارك تاركى الصّلاة عراة.

1129-37528-(14) كافى 541/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن مالك بن عطيّة عن أبي عبيدة عن أبي جعفر عليه السلام قال وجدنا في كتاب عليّ عليه السلام، قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إذا كثر الزّنا (من بعدى كا) كثر موت الفجأة. المحاسن 107: البرقي عن أبي عبيدة عن أبي جعفر عليه السلام (مثله).

1130-37529-(15) فقه الرضا عليه السلام 275: روى أنّ الزّنا يسوّد الوجه، و يورث الفقر، و يبتر العمر و يقطع الرزق و يذهب بالبهاء و يقرب السخط و صاحبه مخذول(2) مشئوم(3).

1131-37530-(16) عقاب الأعمال 312: أبى رحمه اللّه قال حدّثني محمّد بن يحيى العطّار عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن عبيد بن زرارة عن عبد الملك بن أعين قال سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول إذا زنى الرّجل أدخل الشيطان ذكره فعملاً جميعاً، و كانت النطفة واحدةً و خلق منهما الولد و يكون شرك شيطان. المحاسن 107: البرقي عن البرقي(4) عن ابن فضّال عن ابن بكير عن زرارة عن عبد الملك بن أعين قال سمعت أباجعفر عليه السلام يقول (و ذكر نحوه، و أسقط قوله «الولد»).

ص: 698


1- . أي خالية من الأهل.
2- . أي مغلوب.
3- . الشؤم: خلاف اليمن.
4- . الظاهر أنّ المراد به أبوه.

1124-37523-(9) امام حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام براى محمد بن سنان در پاسخى كه به سوالات وى داده اند نوشته اند: «... تا آنجا كه گويد: و خداوند متعال زنا را حرام ساخت چرا كه در آن فساد است قتل نفس و از بين رفتن نسب و ترك تربيت اطفال و فساد ارث ها و چيزهاى ديگرى از فساد مشابه اينها.»

1125-37524-(10) در فقه الرضا عليه السلام آمده است: «بدان خداوند عز و جل زنا را حرام كرده است چرا كه نسب هايى كه از ريشه هاى اين عالم است در زنا باطل مى شود و آب (شايد منظور اجراى نطفه جهت نسل) تعطيل مى گردد.»

1126-37525-(11) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زنا و خير و خوبى در خانه اى جمع نمى شود.»

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زنا و خير و خوبى در يك خانه جمع نمى شود.»

1127-37526-(12) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زنا فقر مى آورد و شهرها را خالى از مردم مى سازد (مى ميراند).»

1128-37527-(13) در كتاب كنز الفوائد آمده است: «به ما رسيده است كه يكى از سخن هاى الهى كه بر بنى اسرائيل نازل شده است اين است كه من خدا هستم و جز من خدايى نيست. من صاحب مكه هستم زناكاران را فقير و تاركان نماز را برهنه مى سازم.»

1129-37528-(14) امام باقر عليه السلام فرمود: «در كتاب حضرت على عليه السلام يافتم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هرگاه پس از من زنا زياد شود مرگ ناگهانى فراوان گردد.»

1130-37529-(15) روايت شده است كه: «زنا چهره را سياه مى سازد و فقر مى آورد و عمر را ناقص مى كند و روزى را قطع مى سازد و زيبايى و حسن را مى برد و خشم خدا را نزديك مى كند و صاحب آن رسوا و شوم مى شود.»

1131-37530-(16) عبدالملك بن اعين گويد: «از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: چون مرد زنا كند شيطان آلت خود را داخل مى سازد و در نتيجه زناكار و شيطان با هم كار مى كنند ولى نطفه يكى است و فرزند از زناكار و شيطان آفريده مى شود و فرزند شرك شيطان است (يعنى شيطان در آن شريك است و از آن بهره دارد).»

ص: 699

1132-37531-(17) تفسير العيّاشى 299/2: عن عبد الملك بن أعين قال سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول إذا زنى الرّجل أدخل الشيطان ذكره ثمّ عملاً جميعاً ثمّ تختلط النطفتان فيخلق اللّه منهما فيكون شركة الشيطان.

1133-37532-(18) المحاسن 107:

و في رواية أبى حمزة عن أبي جعفر عليه السلام قال أوحى اللّه إلى موسى بن عمران (لا تزنِ ، فأحجب عنك نور وجهي و تغلق أبواب السماوات دون دعائك).

1134-37533-(19) الغرر 737: قال أمير المؤمنين عليه السلام ما زنا غيور قطّ.

1135-37534-(20) فقيه 13/4: قال (رسول اللّه) صلّى اللّه عليه و آله ما عجّت(1) الأرض إلى ربّها عزّ و جلّ كعجيجها من ثلاث، من دم حرامٍ يسفك عليها، أو اغتسال من زناً، أو النوم عليها قبل طلوع الشمس. (و تقدّم مثله عن الخصال في باب (12) كراهة النوم بين طلوع الفجر و طلوع الشمس من أبواب طلب الرزق (ج 22).

1136-37535-(21) الجعفريّات 99: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يؤتى بالزانى يوم القيامة حتّى يكون فوق أهل النّار فيقطر قطرة من فرجه فيتأذّى بها أهل جهنّم من نتنها(2)، فيقول أهل جهنّم للخُزّان ما هذه الرائحة المنتنة الّتى قد آذتنا فيقال لهم هذه رائحة زانٍ ، و تؤتى بامرأةٍ زانيةٍ فيقطر قطرة من فرجها فيتأذّى بها أهل النّار من نتنها. الدعائم 448/2:

عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال يؤتى بالزانى (و ذكر نحوه).

1137-37536-(22) كافى 541/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن أبي حمزة قال كنت عند عليّ بن الحسين عليهما السلام فجاءه رجل فقال له يا أبا محمّد إنّي مبتلى بالنساء فأزنى يوماً و أصوم يوماً فيكون ذا كفّارة لذا فقال له عليّ بن الحسين عليهما السلام إنّه ليس شيء أحبّ إلى اللّه عزّ و جلّ من أن يطاع و لا يعصى فلا تزن و لا تصم فاجتذبه أبو جعفر عليه السلام إليه فأخذ بيده فقال يا أبا زنّة(3) تعمل عمل أهل النّار و ترجو أن تدخل الجنّة.

1138-37537-(23) مستدرك 331/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن عليّ عليه السلام أنّه قال (فى حديث) من مازح الجواري و الغلمان فلا بدّ له من الزّنا و لا بدّ للزانى من النّار.

ص: 700


1- . أي رفع صوته و صاح. اللسان.
2- . النتن: الرائحة الكريهة.
3- . أبا زنّة: كنية القرد و استعير هنا للتّصغير.

1132-37531-(17) عبدالملك بن اعين گويد: «از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: چون مرد زنا كند شيطان آلت خود را فرو كند سپس زناكار و شيطان با هم انجام دهند آنگاه دو نطفه مخلوط گردد و خداوند از هر دو بيافريند و در نتيجه فرزند شرك شيطان شود (شيطان در آن نصيب و بهره دارد).»

1133-37532-(18) امام باقر عليه السلام فرمود: «خداوند به موسى بن عمران وحى كرد زنا مكن كه نور چهره ام را از تو باز مى دارم و درهاى آسمان را در برابر دعايت مى بندم.»

1134-37533-(19) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «هيچ غيرتمندى هرگز زنا نمى كند.»

1135-37534-(20) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زمين ناله اش را به سوى خدا بلند نداشته آن گونه كه از سه چيز: از خون حرامى كه بر آن ريخته مى شود يا غسل كردن از زنا و يا خوابيدن پيش از طلوع خورشيد.»

1136-37535-(21) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زناكار را روز قيامت مى آورند تا آنكه بر فراز جهنميان قرار مى گيرد آنگاه قطره اى از آلت او مى چكد كه اهل جهنم از بوى بد آن آزار مى بينند پس اهل جهنم به خازنان جهنم مى گويند: اين بوى بدى كه ما را آزار داد چه بود؟ به آنان گفته مى شود اين بوى زناكار است.

و زن زناكار را مى آورند و قطره اى از آلت وى مى چكد و جهنّميان از بوى گند آن اذيت مى شوند.»

1137-37536-(22) ابوحمزه گويد: «خدمت امام سجاد عليه السلام بودم. مردى نزد ايشان آمد و به امام گفت: اى ابومحمد! من مبتلا به زن ها هستم يك روز زنا مى كنم و يك روز روزه مى گيرم آيا اين روزه كفارۀ آن زنا مى شود؟ امام سجاد عليه السلام به او فرمود: چيزى نزد خدا محبوب تر از آن نيست كه اطاعت شود و معصيت نشود بنابراين زنا نكن و روزه هم نگير. در اين هنگام امام باقر عليه السلام او را به سمت خويش كشيد و دست او را گرفت و فرمود: اى ابازنّه (اى بوزينه) كار آتشيان را مى كنى و اميد دارى كه به بهشت درآيى ؟!»

1138-37537-(23) امير المؤمنين على عليه السلام در حديثى فرمود: «هركس كه با دختران و پسران جوان شوخى كند پس زنا مى كند و زنا كار لاجرم به آتش مى رود.»

ص: 701

1139-37538-(24) مستدرك 331/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال إنّ الزناة يُعرفون بنتن فروجهم يوم القيامة.

1140-375393-(25) تفسير القمّيّ 116/2: أبى الجارود عن أبي جعفر عليه السلام في قوله «إِنَّ عَذٰابَهٰا كٰانَ غَرٰاماً» يقول ملازماً لا يفارق قوله «وَ اَلَّذِينَ لاٰ يَدْعُونَ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ وَ لاٰ يَقْتُلُونَ اَلنَّفْسَ اَلَّتِي حَرَّمَ اَللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ لاٰ يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ يَلْقَ أَثٰاماً» و أثام وادٍ من أودية جهنّم من صفرٍ مذاب قدامها خدة(1) في جهنّم يكون فيه من عبد غير اللّه و من قتل النفس الّتى حرّم اللّه و يكون فيه الزناة.

1141-37540-(26) تفسير القمّيّ 19/2: في رواية أبى الجارود عن أبي جعفر عليه السلام في قوله «وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنىٰ إِنَّهُ كٰانَ فٰاحِشَةً » يقول معصيةً و مقتاً، فإنّ اللّه يمقته و يبغضه قوله «وَ سٰاءَ سَبِيلاً» و هو أشدّ النّار عذاباً و الزّنا من أكبر الكبائر.

1142-37541-(27) مستدرك 331/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال تُعرض على اللّه أعمال بني آدم كلّ جمعةٍ مرّتين فيكون شدّة غضب اللّه على الزانى.

1143-37542-(28) الغرر 191: عن عليّ عليه السلام أنّه قال أبغض الخلائق إلى اللّه تعالى الشيخ الزانى.

1144-37543-(29) تفسير العيّاشى 179/1: عن سلمان قال ثلاثة لا ينظر اللّه إليهم يوم القيامة الأشمط(2) الزان، و رجل مفلس(3) مرخ(4) مختال(5)، و رجل اتّخذ يمينه بضاعةً فلا يشترى إلّا بيمين و لا يباع إلّا بيمين.

1145-37544-(30) مستدرك 331/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال خمسة لا ينظر اللّه إليهم يوم القيامة (إلى أن قال) و الفاعل بحليلة جاره الخبر.

1146-37545-(31) العوالى 546/3: روى عن ابن مسعود أنّه سأل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أيّ الذنب أعظم، قال أن تجعل للّه ندّاً و هو خلقك، قلت ثمّ أيّ ، قال أن تقتل ولدك مخافة أن يطعم معك قال قلت ثمّ أيّ قال أن تزنى بحليلة جارك.

ص: 702


1- . حرّة ك الحرّة: ارض ذات أحجار سود. مجمع. الخدّة: الحفرة. اللسان.
2- . أي الذي يخالط بياض شعر رأسه سواده.
3- . أفلس الرجل: صار ذا فلوس بعد أن كان ذا دراهم كأنّما صارت دراهمه فلوساً أفلس الرجل إذا لم يبق له مال.
4- . أي مرسل ثيابه تكبّراً.
5- . المختال: المتكبّر.

1139-37538-(24) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «زناكاران در روز قيامت با بوى گند آلت هايشان شناخته مى شوند.»

1140-37539-(25) امام باقر عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند: «همانا عذاب سخت و مهلكى است» مى فرمايد: «يعنى ملازم است و جدا نمى شود.» فرموده خداوند: «كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند و انسانى را كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نمى كشند و زنا نمى كنند و هركس چنين كند، أثام (مجازات سختى) خواهد ديد.»

و اثام، وادى از وادى هاى جهنم است از سرب مذاب كه در جلوى آن حفره اى است در جهنم و در آن كسانى اند كه غير از خدا را پرستش كرده اند و نيز كسانى كه كسى را كه خدا حرام كرده كشته اند و در آن زانيان هستند.

1141-37540-(26) امام باقر عليه السلام درباره فرموده خداوند: «و نزديك زنا نشويد كه كار بسيار زشت است» مى فرمايد: «منظور معصيت و خشم است چون خدا آن را مبغوض و مورد خشم مى داند. فرموده خداوند: «و بد راهى است» اين شخص از همه آتشيان عذابش سخت تر است و زنا از بزرگ ترين كبائر است.»

1142-37541-(27) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اعمال بشر هر جمعه دو بار بر خدا عرضه مى شود و شدت خشم خدا بر زنا كار است.»

1143-37542-(28) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «مبغوض ترين خلايق نزد خدا پيرمرد زناكار است.»

1144-37543-(29) سلمان گويد: «سه نفرند كه خداوند به آنان در روز قيامت نگاه نمى كند: كسى كه موى سرش سفيد و سياه است و زنا مى كند و مرد پولدار متكبّر كه لباسش را از روى كبر بلند كرده و مردى كه سوگندش را كالاى خود قرار داده و جز با سوگند خريد و فروش نمى كند.»

1145-37544-(30) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «پنج نفرند كه خداوند در روز قيامت به آنان نگاه نمى كند... تا آن كه گويد: و كسى كه با زن حلال همسايه اش رابطه داشته باشد....»

1146-37545-(31) ابن مسعود از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: «كدام گناه بزرگتر است ؟ حضرت فرمود: براى خدا شريك و مانندى قائل شوى با اينكه خدا تو را آفريده. گفتم: سپس كدام گناه ؟ حضرت فرمود: اينكه فرزندت را از ترس اينكه با تو غذا بخورد بكشى. ابن مسعود گويد: پرسيدم: سپس كدام گناه ؟ حضرت فرمود: اينكه با همسر همسايه ات زنا كنى.»

ص: 703

1147-37546-(32) مستدرك 331/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال من خان امرءاً في زوجته فليس منّا و عليه لعنة اللّه، و من فجر بامرأةٍ ذات بعلٍ انفجر من فروجهما واد من صديد مسير خمسمائة عام.

1148-37547-(33) فقيه 14/4: روى العلاء عن محمّد بن مسلم قال قال أبو جعفر عليه السلام إذا زنى الزانى خرج منه روح الايمان، فإن استغفر عاد إليه، قال و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا يزنى الزانى حين يزنى و هو مؤمن، و لا يشرب الشارب حين يشرب و هو مؤمن، و لا يسرق السارق حين يسرق و هو مؤمن، قال أبو جعفر عليه السلام، و قال كان أبى عليه السلام يقول إذا زنى الزانى فارقه روح الايمان، قلت و هل يبقى فيه من الايمان شيء ما، أو قد انخلع منه أجمع، قال لا، بل فيه، فإذا قام عاد إليه روح الايمان.

1149-37548-(34) كافى 280/2: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال العقاب 313:

حدّثني عليّ بن أحمد بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه أحمد ابن أبي عبد اللّه عن ابن فضّال المحاسن 106: البرقي عن ابن فضّال عن عبد اللّه بن بكير قال قلت لأبى جعفر عليه السلام في قول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إذا زنى الرّجل فارقه روح الايمان قال (هو كا) قوله تعالى «وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ » ذلك الّذى يفارقه(1).

1150-37549-(35) مستدرك 328/14: كتاب درست ابن أبي منصور حدّثني عبيد اللّه عن درست عن ابن اُذينة عن زرارة قال قال أبو جعفر عليه السلام أتانى المقبض الوجه عمر بن قيس الماصر هو و أصحاب له فقال أصلحك اللّه، إنّا نقول إنّ النّاس كلّهم مؤمنون، قال فقلت أما و اللّه لو ابتُليتم في أنفسكم و أموالكم و أولادكم لعلمتم أنّ الحاكم بغير ما أنزل اللّه بمنزلة سوء، و لكنّكم عوفيتم، و لقد قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا يزنى الزانى حين يزنى و هو مؤمن و لا يسرق السارق حين يسرق و هو مؤمن إذا فعل شيئاً من ذلك خرج منه روح الايمان، أمّا أنا فأشهد أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قد قال هذا فاذهبوا الآن حيث شئتم.

1151-37550-(36) فقه الرضا عليه السلام 275: روى لا يزنى الزانى حين يزنى و هو مؤمن، فسئل عن معنى ذلك فقال يفارقه روح الايمان في تلك الحال فلا يرجع إليه حتّى يتوب.

ص: 704


1- . يفارقهم المحاسن.

1147-37546-(32) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس به مردى دربارۀ همسرش خيانت كند از ما نيست و بر او لعنت خدا باد و هركس با زنى كه شوهر دارد زنا كند از آلت اين دو درّه اى از چرك خونى به طول مسير پانصد سال باز مى شود.»

1148-37547-(33) محمد بن مسلم گويد: «امام باقر عليه السلام فرمود: چون زناكار زنا كند روح ايمان از او بيرون رود و چون استغفار كند روح ايمان به او بازگردد. امام باقر عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: زناكار هنگامى كه زنا مى كند مؤمن نيست و شرابخوار هنگامى كه شراب مى خورد ايمان ندارد و دزد به هنگامى كه دزدى مى كند مؤمن نيست.

امام باقر عليه السلام فرمود: پدرم پيوسته مى فرمود: چون زناكار زنا كند روح ايمان از او جدا شود. گفتم: آيا در او چيزى از ايمان مى ماند يا همه ايمان از او كنده مى شود؟ حضرت فرمود: نه بلكه در او مى ماند و چون بر مى خيزد (از زنا بلند مى شود) روح ايمان به او باز مى گردد.»

1149-37548-(34) عبدالله بن بكير گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه چون مرد زنا كند روح ايمان از او جدا شود، پرسيدم حضرت فرمود: اين همان فرموده خداوند متعال است كه: «و آنان را با روحى از خود تأييد كرد» اين روح است كه از او جدا مى شود.»

1150-37549-(35) امام باقر عليه السلام فرمود: «كسى كه چهره در هم كرده بود يعنى عمر بن قيس ماصر خودش با يارانش نزد من آمدند. او گفت: خداوند كارهايت را سامان بخشد! ما مى گوييم همه مردم مؤمن هستند. حضرت فرمود: من گفتم: آگاه باشيد به خدا سوگند اگر دربارۀ خودتان، اموال تان و فرزندان تان مبتلا شويد مى فهميد كه كسى كه به غير آنچه خدا نازل كرده حكم كند جايگاه بدى دارد ولى شما در عافيت هستيد و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: زناكار در حالى كه زنا مى كند مؤمن نيست و دزد در حالى كه دزدى مى كند مؤمن نيست و چون چنين كند روح ايمان از او بيرون مى رود.

ولى من گواهى مى دهم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين فرموده است پس هم اكنون هر كجا كه مى خواهيد برويد.»

1151-37550-(36) روايت شده است كه: «زناكار وقتى زنا مى كند در حال ايمان نيست. از معناى اين سخن سؤال شد حضرت فرمود: روح ايمان در آن حال از او جدا مى شود و به او تا توبه نكند برنمى گردد.»

ص: 705

1152-37551-(37) الدعائم 448/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال لا يزنى الزانى حين يزنى و هو مؤمن قال جعفر بن محمّد عليه السلام إذا دنا الزانى من الزانية و صار على بطنها خرج منه روح الايمان فإذا قام عنها عاد إليه إن استغفر اللّه عزّ و جلّ .

1153-37552-(38) العقاب 312: أبى رحمه اللّه قال حدّثني عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن محمّد ابن أبي عمير المحاسن 107: البرقي عن ابن أبي عمير عن معاوية بن عمّار عن صباح بن سيّابة قال كنت عند أبي عبد اللّه عليه السلام فقيل له يزنى الزانى(1) و هو مؤمن قال (لا العقاب) إذا كان على بطنها سلب الايمان منه، فإذا قام رُدّ عليه قال فإنّه إن(2) أراد أن يعود قال ما أكثر من يهمّ (3) أن يعود ثمّ لا يعود. (و تقدّم نحوه عن كا، في باب (16) انّ العبد إذا أذنب فارقه روح الايمان من أبواب جهاد النفس (ج 16).

1154-37553-(39) قرب الإسناد 33: حدّثنا أحمد بن إسحاق (بن سعد خ) عن بكر بن محمّد الأزديّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إنّ للقلب اُذنين، روح الايمان يسارّه بالخير، و الشيطان يسارّه بالشرّ، فأيهما ظهر على صاحبه غلبه.

1155-37554-(40) الغرر 740: عن أمير المؤمنين عليه السلام قال ما كذب عاقل و لا زنى مؤمن.

1156-37555-(41) تفسير العيّاشى 383/1: عن عمرو ابن أبي المقدام عن أبيه عن عليّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما قال «اَلْفَوٰاحِشَ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ » * قال ما ظهر منها نكاح امرأة الأب و ما بطن الزّناء.

1157-37556-(42) فقيه 13/4: عمرو بن أبي المقدام عن أبيه عن أبي جعفر عليه السلام قال كان فيما أوحى اللّه تعالى إلى موسى بن عمران عليه السلام يا موسى بن عمران من زنى زُنى به و لو في العقب من بعده، يا موسى بن عمران، عفّ تعفّ أهلك، يا موسى بن عمران، إن أردت أن يكثر خير أهل بيتك فإيّاك و الزنا، يا موسى بن عمران، كما تدين تُدان. الدعائم 449/2: عن أبي جعفر محمّد بن عليّ عليهما السلام أنّه قال كان فيما أوحى اللّه تعالى إلى موسى بن عمران يا موسى، إِنْهَ بنى إسرائيل عن الزّنا فإنّه من زنى (و ذكر نحوه).

ص: 706


1- . ترى الزانى حين يزنى خ العقاب.
2- . إذا المحاسن.
3- . ما يهمّ المحاسن.

1152-37551-(37) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «زناكار زمانى كه زنا مى كند ايمان ندارد. امام صادق عليه السلام فرمود: چون مرد زناكار به زن زناده نزديك مى شود و بر روى شكم او مى رود روح ايمان از او بيرون مى رود و چون از روى زن برمى خيزد اگر استغفار كند روح ايمان به او بازمى گردد.»

1153-37552-(38) صباح بن سيّابه گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم. به حضرت گفته شد: زناكار در حالى كه ايمان دارد زنا مى كند حضرت فرمود: نه چون بر روى شكم زن مى رود ايمان از او جدا مى شود و چون برمى خيزد ايمان به او بازگردانده مى شود.

صباح گفت: اگر بخواهد مجدّداً به اين گناه برگردد؟ حضرت فرمود: چقدر زيادند كسانى كه تصميم دارند برگردند ولى برنمى گردند.»

1154-37553-(39) امام صادق عليه السلام فرمود: «قلب دو گوش دارد روح ايمان با او در نهان نيكى را مى گويد و شيطان در نهان به او بدى را مى گويد و هركدام كه بر ديگرى چيره شود بر دل غالب مى گردد.»

1155-37554-(40) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «عاقل دروغ نمى گويد و مؤمن زنا نمى كند.»

1156-37555-(41) امام سجاد عليه السلام اين آيه را خواند: «كارهاى زشت آنچه آشكار است از آن و آنچه ناآشكار» و فرمود: آنچه از كارهاى زشت آشكار است ازدواج با زن پدر است و آنچه نهان است زنا است.»

1157-37556-(42) امام باقر عليه السلام فرمود: «در ميان وحى اى كه خداوند متعال به موسى بن عمران داشت آمده است: اى موسى بن عمران! هركس كه زنا كند با او زنا مى شود گرچه در نسل پس از او باشد. اى موسى بن عمران! عفّت و خويشتن دارى كن تا از اهل تو نيز خويشتن دارى شود.

اى موسى بن عمران! اگر مى خواهى كه خير خانواده ات زياد شود پرهيز كن از زنا. اى موسى بن عمران! همان گونه كه عمل مى كنى با تو عمل مى شود.»

ص: 707

1158-37557-(43) كافى 554/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن أبي العبّاس الكوفيّ و عليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن عمرو بن عثمان عن عبد اللّه الدّهقان عن درست عن عبد الحميد عن أبي إبراهيم عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله تزوّجوا إلى آل فلان فإنّهم عفوا فعفّت نساؤهم، و لا تزوّجوا الى آل فلانٍ فإنّهم بغوا فبغت نساؤهم، و قال مكتوب في التوراة (أنا اللّه قاتل القاتلين و مفقر الزانين، أيّها النّاس لا تزنوا فتزنى نساؤكم كما تدين تُدان).

1159-37558-(44) كافى 553/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن شريف بن سابق أو رجلٍ عن شريف عن الفضل ابن أبي قرّة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لمّا أقام العالم الجدار أوحى اللّه تبارك و تعالى إلى موسى عليه السلام إنّي مجازى الأبناء بسعى الآباء إن خيراً فخير و إن شرّاً فشرّ، لا تزنوا فتزنى نساؤكم و من وطئ فراش امرىءٍ مسلمٍ وطىء فراشه، كما تدين تُدان. المحاسن 107: البرقي عن عليّ بن عبداللّه عن شريف بن سابق عن الفضل بن أبي قرّة عن أبي عبد اللّه عليه السلام نحوه.

1160-37559-(45) كافى 554/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن سنان عن عليّ بن رباط عن عبيد بن

زرارة قال فقيه 13/4: قال أبو عبد اللّه(1) عليه السلام برّوا آباءكم يبرّكم أبناؤكم و عفّوا عن نساء النّاس تعفّ نساؤكم. الخصال 55: حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي اللّه عنه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن محمّد بن عبد الجبّار عن عبد الرحمن ابن أبي نجران عن الحسن بن عليّ بن رباط عن أبي بكر الحضرمى عن بعض أصحابه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال برّوا (و ذكر مثله).

1161-37560-(46) كافى 553/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن أبيه عمن ذكره عن مفضّل الجعفىّ قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام ما أقبح بالرّجل من أن يرى بالمكان المعور(2) فيدخل ذلك علينا و على صالحى أصحابنا، يا مفضّل أ تدرى لِمَ قيل من يزنِ يوماً يُزنَ به قلت لا جعلت فداك قال إنّها كانت بغىّ في بني إسرائيل و كان في بني إسرائيل رجل يكثر

ص: 708


1- . قال الصادق عليه السلام فقيه.
2- . المعور: طريق معورة أي ذات عورة يخاف منها الضلال و الانقطاع. مجمع المعور من الأمكنة: المخوف المنجد.

1158-37557-(43) امام هفتم عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: با فلان خاندان ازدواج كنيد چون آنان عفت داشتند پس زنان آنان نيز عفيف شدند و با فلان خاندان ازدواج نكنيد چون آنان زنا كردند پس زنان شان نيز زناكار شدند.

و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: در تورات نوشته شده است: من خدايم، قاتلان را مى كشم و زانيان را فقير مى سازم. اى مردم! زنا نكنيد كه زنان تان زناكار مى شوند و آنگونه كه عمل كنى با تو عمل مى شود.»

1159-37558-(44) امام صادق عليه السلام فرمود: «چون آن عالِم (حضرت خضر عليه السلام) ديوار را برپا ساخت، خداوند تبارك و تعالى به موسى عليه السلام وحى كرد كه من در برابر تلاش پدران به فرزندان جزا مى دهم اگر خوب باشد خوب و اگر بد باشد بد.

زنا نكنيد كه زنان تان زنا مى كنند و هركس قدم به بستر مرد مسلمانى نهد در بستر خودش قدم گذاشته مى شود آن گونه كه عمل كنى با تو عمل مى شود.»

1160-37559-(45) امام صادق عليه السلام فرمود: «به پدران تان نيكى كنيد، فرزندان تان به شما نيكى مى كنند و از زنان مردم عفت و خويشتن دارى كنيد از زنان شما هم عفت و خويشتن دارى مى شود.»

1161-37560-(46) امام صادق عليه السلام فرمود: «چقدر زشت است براى مرد كه در جايى كه خطر گمراهى در آنجا باشد، ديده شود و اين مايۀ عيبى بر ما و صالحان از ياران مان مى گردد.

اى مفضّل! آيا مى دانى كه چرا گفته شده است هركس روزى زنا كند با او زنا مى شود؟ گفتم: نه فدايت شوم. حضرت فرمود: زن زناكارى در ميان بنى اسرائيل بود. مردى از بنى اسرائيل زياد نزد وى آمد و شد داشت. در آخرين مرحله اى كه نزد آن زن زناكار رفته بود خداوند بر زبان زن زناكار جارى ساخت كه تو نزد همسرت باز مى گردى و همراه او مردى را مى بينى. حضرت فرمود: آن مرد زناكار (از نزد زن زناكار) بيرون آمد در حالى كه حالت خوشى نداشت و به منزلش وارد شد. به غير شكلى كه

ص: 709

الاختلاف إليها فلمّا كان في آخر ما أتاها أجرى اللّه على لسانها، أما إنّك سترجع إلى أهلك فتجد معها رجلاً، قال فخرج و هو خبيث النفس، فدخل منزله غير الحال الّتى كان يدخل بها قبل ذلك اليوم و كان يدخل بإذنٍ فدخل يومئذٍ بغير إذن فوجد على فراشه رجلاً، فارتفعا إلى موسى عليه السلام فنزل جبرئيل عليه السلام على موسى عليه السلام فقال يا موسى من يزنِ يوماً يُزنَ به فنظر إليهما فقال عفّوا تعفّ نساؤكم.

1162-37561-(47) فقيه 14/4: إبراهيم بن أبي البلاد قال كانت امرأة على عهد داود عليه السلام يأتيها رجل يستكرهها على نفسها، فألقى اللّه عزّ و جلّ في قلبها، فقالت له إنّك لا تأتينى مرّة إلّا و عند أهلك من يأتيهم، قال فذهب إلى أهله، فوجد عند أهله رجلاً، فأتى به داود عليه السلام فقال يا نبىّ اللّه أتىّ إلى ما لم يؤتَ إلى أحدٍ، قال و ما ذاك قال وجدت هذا الرّجل عند أهلى، فأوحى اللّه تعالى إلى داود عليه السلام، قل له كما تدين تُدان.

1163-37562-(48) و سائل 356/20: الحسين بن سعيد في (كتاب الزهد) عن صفوان بن يحيى عن أبى خالد عن حمزة بن حمران عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال أتى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أعرابىّ فقال يا رسول اللّه أوصنى فقال احفظ ما بين رجليك.

1164-37563-(49) كافى 554/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن بعض أصحابه يرفعه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عليكم بالعفاف و ترك الفجور.

1165-37564-(50) كافى 69/2: عليّ بن إبراهيم عن أحمد بن محمّد بن خالد عن الحسن بن الحسين عن محمّد بن سنان عن أبي سعيد المكارى عن أبي حمزة الثمالى عن عليّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما [قال] قال إنّ رجلاً ركب البحر بأهله فكسر بهم، فلم ينج ممّن كان في السفينة إلّا امرأة الرّجل، فإنّها نجت على لوحٍ من ألواح السفينة حتّى ألجأت على جزيرةٍ من جزائر البحر، و كان في تلك الجزيرة رجل يقطع الطريق و لم يَدَع للّه حرمةً إلّا انتهكها فلم يعلم إلّا و المرأة قائمة على رأسه، فرفع رأسه إليها فقال إنسيّة أم جنّيّة فقالت إنسيّة، فلم يكلّمها كلمةً حتّى جلس منها مجلس الرّجل من أهله فلمّا أن همّ بها اضطربت فقال لها ما لك تضطربين، فقالت أفرق(1) من هذا و أومأت بيدها إلى السماء قال فصنعت من هذا

ص: 710


1- . الفرق بالتحريك: الخوف و فرق منه فرقاً جزع.

هميشه قبل از آن روز وارد مى شد. هميشه با اجازه وارد مى گشت ولى آن روز بى اجازه وارد شد كه مردى را در بستر خويش يافت. هر دو نزاع نزد حضرت موسى عليه السلام بردند. جبرئيل عليه السلام بر حضرت موسى عليه السلام نازل شد و گفت: اى موسى! هركس روزى زنا كند با او زنا مى شود. موسى به هر دو نگريست و فرمود: عفت پيشه سازيد تا زنان تان عفيف شوند.»

1162-37561-(47) ابراهيم بن ابى بلاد گويد: «در زمان حضرت داود عليه السلام زنى بود كه مرد نزد وى مى آمد و به زور با او زنا مى كرد. خداوند در دل زن انداخت. آن زن به آن مرد گفت: هيچ بار نزد من نيامده اى مگر اينكه نزد همسرت كسى مى رود. ابراهيم بن ابى بلاد افزود: آن مرد نزد همسرش رفت و ديد مردى نزد اوست. آن را نزد حضرت داود عليه السلام آورد و گفت: اى پيامبر خدا! بر سرم آمد كارى كه بر سر هيچ كس نيامده است (با من كارى شده كه با هيچ كس نشده است) داود عليه السلام فرمود: چه كارى ؟ گفت: اين مرد را نزد همسرم پيدا كردم. خداوند متعال به داود عليه السلام وحى كرد كه به او بگو: آن گونه كه عمل كنى با تو همان مى شود.»

1163-37562-(48) امام صادق عليه السلام فرمود: «يك عرب بيابانى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا! به من سفارشى بكنيد. حضرت فرمود: ما بين دو پايت را حفظ كن.»

1164-37563-(49) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: بر شما باد به عفتمندى و ترك زنا.»

1165-37564-(50) ابوحمزه ثمالى گويد: «امام سجاد عليه السلام فرمود: مردى با اهل خويش به سفر دريا مى رفت.

كشتى آنان شكسته شد و هيچ كس از اهل كشتى نجات پيدا نكرد جز زن آن مرد. آن زن بر روى چوبى از چوب هاى كشتى نجات يافت تا آنكه به جزيره اى از جزيره هاى آن دريا پناه برد و در آن جزيره مردى بود راهزن و همه حرمت هاى الهى را دريده بود. ناگهان ديد كه زنى بر سر او ايستاده سرش را به سوى زن برداشت و گفت: از انس هستى يا جن ؟ گفت: انسى هستم. آن مرد سخنى با زن نگفت تا آن كه همچون شوهر، مرد در برابر او ظاهر شد و چون خواست با زن زنا كند زن مضطرب گشت. مرد به زن گفت: چرا مضطرب هستى ؟ زن گفت: از اين مى ترسم و اشاره به آسمان كرد. مرد پرسيد: آيا اين كار را كرده اى ؟ زن گفت: نه سوگند به عزت خدا! مرد گفت: تو از خدا اين اندازه مى ترسى با اينكه هيچ اين كار را نكرده اى و الان هم من تو را مجبور ساخته ام پس به خدا سوگند من به اين ترس و بيم سزاوارترم از تو. حضرت فرمود: پس آن مرد برخاست و كارى نكرد و نزد اهل خود رفت و هدفى نداشت جز توبه و بازگشت. در حالى كه حركت مى كرد ناگهان راهبى كه در راه مى رفت مصادف با او شد. خورشيد بر اين دو گرم شد. راهب به جوان گفت: از خدا بخواه كه ابرى را بر ما سايه بان كند چون خورشيد بر ما داغ شده است. جوان گفت: من كار نيكى براى خودم نزد خدايم نمى شناسم تا به خود جرأت دهم كه از او چيزى طلب كنم. راهب گفت: پس من دعا مى كنم و

ص: 711

شيئاً، قالت لا و عزّته، قال فأنت تفرقين منه هذا الفَرَق و لم تصنعى من هذا شيئاً و انّما استكرهك استكراهاً فأنا و اللّه أولى بهذا الفَرَق و الخوف و أحقّ منك، قال فقام و لم يحدث شيئاً، و رجع إلى أهله و ليست له همّة إلّا التوبة و المراجعة، فبينا هو يمشى إذ صادفه راهب يمشى في الطريق فحميت عليهما الشمس، فقال الراهب للشابّ اُدعُ اللّه يظلّنا بغمامة فقد حميت علينا الشمس، فقال الشابّ ما أعلم أنّ لي عند ربّى حسنةً فأتجاسر على أن أسأله شيئاً، قال فأدعو أنا و تؤمن أنت، قال نعم، فأقبل الراهب يدعو و الشابّ يؤمّن، فما كان بأسرع من أن أظلّتهما غمامة، فمشيا تحتها مليّاً من النهار، ثمّ تفرّقت الجادّة جادّتين، فأخذ الشابّ في واحدةٍ و أخذ الراهب في واحدةٍ ، فإذا السحابة مع الشابّ ، فقال الراهب أنت خير منّى لك اُستجيب و لم يُستجب لي، فأخبرنى ما قصّتك، فأخبره بخبر المرأة، فقال غفر لك ما مضى حيث دخلك الخوف، فانظر كيف تكون فيما تستقبل.

1166-37565-(51) فقيه 7/4: بالاسناد المتقدّم في باب كراهة سؤر الفأر في حديث مناهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عن عليّ عليه السلام قال و قال صلّى اللّه عليه و آله من عرضت له فاحشة أو شهوة فاجتنبها من مخافة اللّه عزّ و جلّ حرّم اللّه عليه النّار، و آمنه من الفزع الأكبر، و أنجز له ما وعده في كتابه في قوله تبارك و تعالى «وَ لِمَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ جَنَّتٰانِ ».

1167-37566-(52) الخصال 25: حدّثنا أبى رضي اللّه عنه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّه عن أيّوب بن نوح عن محمّد ابن أبي عمير عن سعد بن أبي خلف عن نجم عن أبي جعفر عليه السلام قال قال لي يا نجم، كلّكم في الجنّة معنا إلّا أنّه ما أقبح بالرجل منكم أن يدخل الجنّة قد هتك ستره و بدت عورته، قال قلت له جعلت فداك و إنّ ذلك لكائن، قال نعم إن لم يحفظ فرجه و بطنه.

1168-37567-(53) الدعائم 62/1: عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه أوصى بعض شيعته فقال، أما و اللّه إنّكم لَعَلىٰ دين اللّه و دين ملائكته، فأعينونا على ذلك بورعٍ و اجتهاد، أما و اللّه ما يقبل اللّه إلّا منكم، فاتّقوا اللّه، و كفّوا ألسنتكم، و صلّوا في مساجدكم، و عودوا مرضاكم، فإذا تميّز النّاس فتميّزوا، رحم اللّه امرءاً أحيا أمرنا، فقيل و ما إحياء أمركم يا ابن رسول اللّه، فقال تذكرونه عند أهل العلم والدين و اللّبّ ، ثمّ قال و اللّه إنّكم كلّكم لفى الجنّة و لكن ما أقبح بالرجل منكم أن يكون من أهل الجنّة مع قوم اجتهدوا و عملوا الأعمال الصالحة و يكون هو بينهم قد هتك

ص: 712

تو آمين بگو. جوان گفت: باشد. پس راهب شروع كرد به دعا و جوان آمين مى گفت. به زودى ابرى بر سر آن دو سايه افكند و مدتى از روز را هر دو زير آن ابر راه رفتند پس از آن جاده به دو راه جدا شد و جوان در يك راه و راهب در راه ديگرى رفت. ناگهان ديده شد كه ابر همراه جوان است. راهب گفت:

تو از من بهترى. دعا براى تو مستجاب شد و استجابت براى من نبود. پس به من بگو كه داستان تو چيست ؟ آن جوان جريان زن را براى او گفت. راهب گفت: گذشته برايت آمرزيده شده چون ترس به تو راه يافته پس دقت كن كه در آينده چگونه خواهى بود.»

1166-37565-(51) در حديث مناهى پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه: «امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:

هركس كه گناه يا شهوتى برايش پيش آيد و از ترس خود از آن اجتناب كند خداوند آتش را بر او حرام مى كند و از ترس بزرگتر او را ايمن مى سازد و آنچه را كه به او در كتابش وعده داده در اين فرموده خداوند تبارك و تعالى كه: «و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو بهشت است» عملى خواهد ساخت.»

1167-37566-(52) نجم گويد: «امام باقر عليه السلام به من فرمود: اى نجم! همۀ شما در بهشت با ما هستيد فقط زشت است كه فردى از شما داخل بهشت شود در حالى كه پرده اش دريده شده و نقصش آشكار گشته است.

نجم گويد: گفتم: فدايت شوم! اين چنين خواهد بود؟ فرمود: آرى اگر آلت و شكم خويش را حفظ نكند.»

1168-37567-(53) امام صادق عليه السلام به برخى از شيعيان خويش توصيه كرد و فرمود: «به خدا سوگند كه شما بر دين خدا و فرشتگان او هستيد ما را با ترس و تلاش بر اين يارى دهيد. آگاه باشيد كه به خدا سوگند خدا جز از شما نمى پذيرد پس تقواى الهى پيشه سازيد و زبان هاى تان را نگه داريد و در مساجد خودتان نماز بگذاريد و از بيماران تان عيادت كنيد و چون مردم جدا مى شوند شما هم جدا شويد خدا رحمت كند مردى را كه امر ما را احيا كند. سؤال شد كه: احياى امر شما چيست اى فرزند رسول خدا؟ حضرت فرمود: امر ما را نزد اهل علم، دين و عقل بازگو كنيد سپس فرمود: به خدا سوگند شما همگى در بهشت خواهيد بود ولى زشت است براى فردى از شما كه از بهشتيان باشد همراه با گروهى كه تلاش كرده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند و او در ميان آنان در حالى باشد كه پرده اش را پاره كرده و نقص خويش را آشكار ساخته است. سؤال شد: اين چنين خواهد شد؟ حضرت فرمود: آرى كسى كه شكم، آلت و زبان خويش را حفظ نكند.»

ص: 713

ستره، و أبدى عورته، قيل و إنّ ذلك لكائن يا ابن رسول اللّه، قال نعم، من لا يحفظ بطنه و لا فرجه و لا لسانه.

1169-37568-(54) مستدرك 358/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال في قوله تعالى «وَ اَلرّٰاسِخُونَ فِي اَلْعِلْمِ » إنّ الراسخ من استقام قلبه، و صدق لسانه، و برّت يمينه، و عفّ بطنه و فرجه.

1170-37569-(55) مستدرك 359/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال إنّ العين لتزنى، و إنّ اللسان ليزنى، و إنّ القلب ليزنى، و إنّ اليد لتزنى، و إنّ الرِّجْلَ لتزنى و تصدّق ذلك كلّه و تكذّبه الفرج.

1171-37570-(56) كافى 543/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن إسحاق ابن أبي الهلال(1) عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام أ لا أخبركم بِكُبرِ الزّنا قالوا بلى قال هي امرأة توطئ فراش زوجها فتأتى بولدٍ من غيره فتلزمه زوجها، فتلك الّتى لا يكلّمها اللّه و لا ينظر إليها يوم القيامة و لا يزكّيها و لها عذاب أليم. فقيه 376/3: روى محمّد بن أبي عمير عن إسحاق بن هلال عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّ أمير المؤمنين عليه السلام قال ألا اُخبركم بأكبر الزّنا (و ذكر مثله). العقاب 312: حدّثني محمّد بن عليّ ماجيلويه رضي اللّه عنه عن عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن محمّد بن أبي عمير عن إسحاق بن هلال عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام أ لا اُخبركم (و ذكر نحوه إلّا أنّه أسقط قوله (قالوا بلى). المحاسن 108:

البرقي عن ابن أبي عمير عن إسحاق ابن أبي هلال عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال عليّ عليه السلام أ لا اُخبركم بكبير(2) الزّنا (و ذكر نحوه إلّا أنّه أسقط قوله (فتلزمه زوجها). تفسير العيّاشى 178/1: عن إسحاق ابن أبي هلال قال قال عليّ عليه السلام أ لا اُخبركم بأكبر الزّنا قالوا بلى يا أمير المؤمنين قال هي المرأة تفجر و لها زوج فتأتى (و ذكر نحوه).

1172-37571-(57) كافى 543/5: عليّ عن أبيه عن النوفليّ عن السكونىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال اشتدّ غضب اللّه على امرأةٍ أدخلت على أهل بيتها من غيرهم فأكل خيراتهم(3) و نظر إلى

ص: 714


1- . إسحاق بن بلال ئل.
2- . بكبر خ.
3- . حرائبهم خ كا الدعائم حريبة الرجل ماله الذي يعيش به. حرائثهم خ. الحرائث و احدتها الحريثة: المكاسب المنجد خزائنهم الجعفريّات.

1169-37568-(54) پيامبر صلى الله عليه و آله دربارۀ فرموده خداوند متعال: «و كسانى كه رسوخ در علم دارند» راسخ كسى است كه قلبش استعمار و زبانش راستگو و سوگندش درست و شكم و آلت او عفّتمند است.»

1170-37569-(55) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «چشم زنا مى كند و زبان زنا مى كند و دل زنا مى كند و دست زنا مى كند و مرد، زنا كار شمرده مى شود و همۀ اين اعضا زناكار بودن او را تصديق مى كنند و تنها آلت تناسلى او را تكذيب مى كند [زيرا دخول صورت نگرفته است].»

1171-37570-(56) امام صادق عليه السلام فرمود: «امير مؤمنان عليه السلام فرمودند: مى خواهيد شما را از بزرگترين زنا باخبر سازم ؟ گفتند: آرى. حضرت فرمود: زن شوهردارى كه ديگران را به بستر شوهرش ببرد و از غير شوهرش فرزندى بياورد و او را به شوهرش بچسباند با چنين فردى خداوند سخن نخواهد گفت و در روز قيامت بر وى نظر رحمت نمى افكند و او را از گناهان پاك نخواهد كرد و بر اوست عذابى دردناك.»

1172-37571-(57) امام صادق عليه السلام فرمود: «خشم خداوند شدت مى يابد بر زنى كه با زنا بچّۀ بيگانه اى را به اهل خانه مى افزايد و بدين سان، بيگانه از خيرات اين خانه مى خورد و به دختران خانه نظر مى كند.»

ص: 715

عوراتهم. الجعفريّات 104: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله غضب اللّٰه(1) و غضبى (و ذكر نحوه). الدعائم 448/2: عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال اشتدّ (و ذكر نحو ما في كا و زاد فيه (رجلاً) بعد قوله (أهل بيتها).

1173-37572-(58) الدعائم 447/2: روينا عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عن عليّ أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال اشتدّ غضب اللّه على امرأةٍ أدخلت على قومٍ رجلاً من غيرهم فنظر إلى حرمهم و وطئ فرشهم، و أشدّ النّاس عذاباً يوم القيامة من أقرّ نطفته في رحمٍ محرّمٍ عليه.

1174-37573-(59) العقاب 338: بالاسناد المتقدّم في باب عيادة المريض (ج 3) عن أبي هريرة و ابن عبّاس قالا خطبنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قبل وفاته (إلى أن قال) و من فجر بامرأةٍ و لها بعل تفجر من فرجهما من صديد وادٍ مسيرة خمسمائة عامٍ يتأذّى به أهل النّار من نتن ريحهما و كانا من أشدّ النّاس عذاباً.

1175-37574-(60) مستدرك 334/14: القطب الراونديّ في دعواته عن سمرة بن جندب قال كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ممّا يكثر أن يقول لاصحابه هل رأى أحد منكم رؤيا و أنّه قال لنا ذات غداةٍ أنّه أتانى اللّيلة آتيان فقالا لي انطلق فانطلقت إلى أن قال فانطلقنا فأتينا على مثل التنّور فإذا فيه لغط(2) و أصوات، فاطّلعنا فيه فإذا فيه رجال و نساء عراة، فإذا هم يأتيهم لهب من أسفل منهم فإذا أتاهم ذلك اللّهب ضأضأوا(3) قلت لهما ما هؤلاء قالا انطلق إلى أن قال قلت لهما إنّي رأيت منذ اللّيلة عجباً فما هذا الّذى رأيت ؟ إلى أن قالا و أمّا الرّجال و النّساء العراة الّذين في مثل التّنور فإنّهم الزناة و الزوانى.

1176-37575-(61) فقيه 6/4: بالاسناد المتقدّم في حديث المناهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ألا و من زنى بامرأةٍ مسلمةٍ أو يهوديّةٍ أو نصرانيّةٍ أو مجوسيّةٍ حرّةٍ أو أمةٍ ثمّ لم يتب منه و مات مصرّاً عليه فتح اللّه له في قبره ثلاثمائة باب تخرج منها حيّات و عقارب و ثعبان النّار فهو يحترق إلى يوم القيامة، فإذا بعث من قبره تأذّى النّاس من نتن ريحه فيعرف بذلك و بما كان يعمل في دار

ص: 716


1- . هكذا في المصدر و لا يبعد أن يكون صحيحة اشتدّ غضب اللّه كما في كا والدعائم.
2- . اللغط: الأصوات المبهمة المختلطة الجلبة صوت و ضجّة لا يفهم معناه. اللسان ج 7 ص 391.
3- . الضأضاء: صوت الناس.

1173-37572-(58) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خشم خدا بر زنى كه بر قوم خود، مردى از غيرشان وارد مى كند و او به نامحرمان اين خانه نگاه مى كند و پا بر بستر آنان مى گذارد (با همسران شان زنا مى كند) و سخت ترين عذاب را در روز قيامت كسى دارد كه نطفۀ خود را در رحمى كه بر او حرام است قرار مى دهد.»

1174-37573-(59) ابوهريره و ابن عباس گويند: «رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از وفات خويش براى ما سخنرانى كرد...

تا آن كه گويد: هركس با زن شوهردارى زنا كند از آلت آن دو درّه اى به طول مسير پانصد سال از چرك خونى راه مى افتد كه همۀ اهل آتش از بوى گند آن دو اذيّت مى شوند و اين دو از مردمى هستند كه از همه عذاب شان سخت تر است.»

1175-37574-(60) سمرة بن جندب گويد: «از چيزهايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به يارانش بسيار مى فرمود اين بود كه آيا كسى از شما خوابى ديده است و يك روز صبح به ما فرمود: ديشب دو نفر نزد من آمدند و به من گفتند برو. پس من رفتم.

... تا آن كه گويد: پس رفتيم و به چيزى مثل يك تنور رسيديم پس ديديم كه شعلۀ آتشى از زيرشان به آنان مى رسد و چون آن شعله مى رسد همه صدا مى كنند. من به آن دو نفر گفتم: اينان كيانند؟

آن دو گفتند: برو... تا آن كه گويد: به آن دو گفتم: من امشب چيز عجيبى ديده ام اين چه بود كه من ديدم ؟... تا آن كه گويد: و اما مردان و زنان برهنه اى كه در چيزى مثل نور بودند اينها همان مردان و زنان زناكار هستند.»

1176-37575-(61) در حديث مناهى پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است: «آگاه باشيد! هركس با زن مسلمان يا يهودى و يا مسيحى و يا مجوسى چه آزاد و چه برده زنا كند و سپس از زناى خود توبه نكند و با اصرار بر اين گناه بميرد خداوند در قبرش سيصد در مى گشايد كه از آنها مارها و عقرب ها و افعى هاى آتشى بيرون مى آيد و او تا روز قيامت مى سوزد و چون از قبرش برانگيخته شود مردم از بوى گند او آزار مى بينند و او با اين ويژگى و با آنچه در دنيا مى كرده است شناخته مى شود تا آنكه دستور مى رسد او را به آتش ببرند.

ص: 717

الدنيا حتّى يؤمر به إلى النّار، ألا و إنّ اللّه حرّم الحرام و حدّد الحدود فما أحد أغْيَر من اللّه عزّ و جلّ و من غيرته، حرّم الفواحش.

1177-37576-(62) مستدرك 337/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال و من زنى بامرأةٍ مسلمةٍ أو غيرمسلمة حرّة أو أمةٍ فتحت عليه في قبره ثمانية آلاف باب من نار جهنّم تخرج إليه حيّات و عقارب و شهب من النّار إلى يوم القيامة.

1178-37577-(63) فقيه 257/4: مكارم الأخلاق 435: في حديث وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام يا عليّ كفر باللّه العظيم من هذه الاُمّة عشرة القتّات و الساحر والديّوث و ناكح المرأة حراماً في دبرها و ناكح البهيمة و من نكح ذات محرم.

1179-37578-(64) فقيه 264: و فيه يا عليّ أربعة من قواصم الظهر زوجة يحفظها زوجها و هى تخونه.

1180-37579-(65) تفسير العيّاشىّ 281/1: عن أبي بصير قال سمعته عليه السلام يقول «إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ اِزْدٰادُوا كُفْراً» من زعم انّ الخمر حرام ثمّ شربها و من زعم انّ الزّنا حرام ثمّ زنى و من زعم أنّ الزكاة حقّ و لم يؤدّها.

1181-37580-(66) جامع الأحاديث 283: (كتاب الأعمال المانعة من الجنّة) عن أبي سعيد الخدريّ قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا يدخل الجنّة صاحب خمس: مدمن(1) خمر و لا مؤمن بسحر و لا من أتى ذات محرم، و لا قاطع رحم و لو بسلامٍ و لا ولد الزّنا.

1182-37581-(67) دعائم الإسلام 531/2: عن عليّ عليه السلام انّه قال إذا فشى الزّنا ظهر موت الفجأة و إذا جار الحاكم قحط المطر.

و تقدّم في رواية أبى خديجة (29) من باب (7) استحباب التقنّع و تغطية الرأس عند قضاء الحاجة من أبواب التخلّى (ج 2)

قوله عليه السلام أ لا تنظر إلى ما خرج من جوفك فلا تدخل(2) إلّا طيّباً و فرجك فلا تدخله في حرام.

و في رواية مسعدة (23) من باب (6) حرمة تضييع الصّلاة من أبواب فضل الصّلاة و فرضها (ج 4)

قوله ما بال الزاني لا تسمّيه كافراً

ص: 718


1- . صاحب خمر ك.
2- . فلا تدخله خ.

آگاه باشيد! خدا حرام را حرام كرده و حدودى را معين كرده و هيچ كس از خداوند عز و جل غيرتش بيشتر نيست و از غيرت خداست كه كارهاى زشت را حرام كرده است.»

1177-37576-(62) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس با زنى مسلمان يا غير مسلمان، آزاد يا برده زنا كند بر او در قبرش هشت هزار در از آتش جهنم گشوده مى شود كه از آن ها مارها و عقرب ها و شعله هاى آتش تا قيامت براى او مى آيد.»

1178-37577-(63) در حديث وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله به امير المؤمنين على عليه السلام آمده است: «اى على! ده دسته از اين امت به خداوند بزرگ كفر ورزيده اند: سخن چين، ساحر، ديّوث (شخص بى غيرت)، كسى كه به حرام از پشت با زن آميزش مى كند، كسى كه با حيوان آميزش مى كند وكسى كه با محرم خود آميزش مى كند.»

1179-37578-(64) اى على! چهار چيز پشت انسان را مى شكند: «زنى كه شوهرش او را حفظ مى كند ولى او به شوهرش خيانت مى كند.»

1180-37579-(65) ابوبصير گويد: «از امام معصوم عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «كسانى كه ايمان آوردند سپس كفر ورزيدند سپس بر كفر افزودند» هركس كه بگويد شراب حرام است و آن را بخورد و هركس كه بگويد زنا حرام است و زنا كند و هركس كه بگويد زكات حق است و آن را ندهد، منظور مى باشد.»

1181-37580-(66) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه هميشه شراب مى خورد وارد بهشت نمى شود و نيز كسى كه به سحر ايمان دارد و نيز كسى كه با محرم خود زنا كند.»

1182-37581-(67) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «چون زنا آشكار گردد مرگ ناگهانى آشكار شود و چون حاكمان ستم كنند قحطى باران (خشكسالى) شود.»

ارجاعات

گذشت:

و در روايت بيست و نهم از باب هفتم از باب هاى تخلّى فرموده معصوم عليه السلام كه: «به آنچه از درونت بيرون مى آيد نگاه كن و جز پاك را در آن وارد نساز و به آلتت بنگر و آن را در حرام وارد نكن.»

و در روايت بيست و سوم از باب ششم از باب هاى فضيلت نماز و واجب آن اين گفته كه: «چرا زناكار را كافر نمى نامى با اينكه تارك الصلاة را كافر مى نامى، دليل آن چيست ؟ حضرت فرمود: چون زناكار و مشابه او اين كار را به دليل وجود شهوت مى كند چون شهوت بر او چيره مى گردد....»

در روايت دوازدهم از باب سى و دوم از باب هاى مساجد فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «چون امت من پانزده كار كند بلا بر آنان نازل گردد... تا آن كه گويد: و زياد زنا كنند پس در اين زمان منتظر باد سرخ و فرو رفتن زمين و يا مسخ شدن افراد و يا غلبه دشمن بر شما باشيد و ديگر يارى نمى شويد.»

ص: 719

و تارك الصلوة تسمّيه كافراً و ما الحجّة في ذلك فقال عليه السلام لأنّ الزاني و ما أشبهه انّما يفعل ذلك لمكان الشّهوة لأنّها تغلبه إلخ.

و في مرسلة الديلميّ (12) من باب (32) كراهة تمكين الصّبيان من المساجد من أبوابها (ج 4)

قوله صلّى اللّه عليه و آله إذا عملت أمّتى خمس عشرة خصلة حلّ بهم البلاء (إلى أن قال) و أكثروا الزنا، فارتقبوا عند ذلك ريحاً حمراء أو خسفاً أو مسخاً أو ظهر العدوّ عليكم ثمّ لا تنصرون.

و في رواية جابر (6) من باب (10) انّ الصدقة تردّ القضاء المبرم من أبواب ما يتأكّد استحبابه من الحقوق في المال ج 9

قوله عليه السلام فأحبط اللّه عزّ و جلّ عمل ثمانين سنة بتلك الزنية و غفر اللّه له بذلك الرّغيف.

و في كثير من أحاديث باب (28) أنّ الصيام ليس من الطعام و الشراب وحده من أبواب ما يجب الإمساك عنه للصائم (ج 11) ما يدلّ على حرمة الزنا.

و في رواية سليمان بن داود (3) من باب (8) عِظَم حرمة الكعبة من أبواب بدؤ المشاعر (ج 12)

قوله صلّى اللّه عليه و آله لن يعمل ابن آدم عملاً أعظم عند اللّٰه عزّ و جلّ من رجل قتل نبيّاً أو هدم الكعبة الّتى جعلها اللّه قبلة لعباده أو افرغ مائه في امرأة حراماً.

و في رواية أحمد بن محمّد (9) من باب (10) وجوب اجتناب المحارم من أبواب جهاد النفس (ج 16) قوله تعالى و ان نازعك فرجك إلى بعض ما حرّمت عليك فقد أعنتك عليه بطبقين فأطبق و لا تأت حراماً.

و في كثير من أحاديث باب (11) ما ورد في بيان الكبائر ما يدلّ على أنّ الزّنا من الكبائر.

و في رواية ابن عبّاس (12) من باب (12) ما ورد في جملة من الخصال المحرّمة

قوله صلّى اللّه عليه و آله و عندها (أى الساعة) تكثر أولاد الزّنا إلخ.

و في رواية أبى حمزة (22) و أبى القاسم (23) قوله صلّى اللّه عليه و آله إذا ظهر الزّنا من بعدى كثرت موت الفجأة.

و في رواية صفوان (24) قوله صلّى اللّه عليه و آله إذا فشا الزّنا ظهرت الزلزلة.

و في رواية مجاهد (26) قوله عليه السلام و الذنوب الّتى تحبس الرزق الزّناء.

و في رواية أبى خالد (27) قوله عليه السلام و الذنوب الّتى تعجّل الفناء قطيعة الرحم و الزّناء.

و في رواية أبى يعلى (28) قوله عليه السلام الزّناء يعجّل الفناء.

و في رواية حمران (33) قوله عليه السلام و رأيت معيشة المرأة من فرجها و رأيت البِدَع و الزّنا قد ظهر و رأيت ذوات الارحام ينكحن و يكتفى بهنّ و رأيت الرّجل يأكل من كسب امرأته من الفجور يعلم ذلك و يقيم عليه

ص: 720

و در روايت ششم از باب دهم از باب هاى حقوق مستحب مؤكّد فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«خداوند عز و جل به خاطر آن زنا عمل هشتاد سال را از بين مى برد و خداوند به خاطر آن گردۀ نان آن شخص را آمرزيد.»

و در بسيارى از روايات باب بيست و هشتم از باب هاى چيزهايى كه صائم بايد از آن امساك كند رواياتى كه بر حرمت زنا دلالت دارد و در روايت سوم از باب هشتم از باب هاى مشاعر فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «فرزند آدم كارى بزرگتر نزد خدا از اين كه پيامبرى را بكشد يا كعبه را كه خداوند قبلۀ بندگانش ساخته خراب كند و يا منى اش را در زنى به حرام بريزد، نمى كند.»

و در روايت نهم از باب دهم از باب هاى جهاد با نفس فرموده خداوند متعال كه: «اگر آلت تو با تو در ستيز شد تا بعضى از محرّمات مرا انجام دهد من تو را با دو پرده بر او كمك كرده ام تو ببين و به سمت حرام مرو.»

و در بسيارى از روايات باب يازدهم رواياتى است كه دلالت دارد كه زنا از گناهان كبيره است.

و در روايت دوازدهم از باب دوازدهم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «و به هنگام قيامت فرزندان زنا داده زياد مى شوند....»

و در روايت بيست و دوم و بيست و سوم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «چون پس از من زنا آشكار شود مرگ ناگهانى زياد خواهد شد.»

و در روايت بيست و چهارم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «چون زنا شايع شود زلزله آشكار مى گردد.»

و در روايت بيست و ششم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و گناهانى كه روزى را حبس مى كند زنا است.»

و در روايت بيست و هفتم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و گناهانى كه نابودى را سرعت مى بخشد قطع رحم و زنا است.»

و در روايت بيست و هشتم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «زنا نابودى را شتاب مى بخشد.»

و در روايت سى و سوم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و مى بينى كه زندگى و معيشت زن از راه آلت اوست و مى بينى كه بدعت ها وزنا ظاهر شده و مى بينى كه با محارم آميزش مى شود و به آنان اكتفا مى كنند و مى بينى كه مرد از درآمد همسرش كه از راه زنا بدست آورده مى خورد و مرد او اين را مى فهمد و بر آن مى ماند و مى بينى كه مرد همسر و دخترش را اجاره مى دهد و مى بينى كه زنان خودشان را در اختيار كافران قرار مى دهند و مى بينى مردم را كه چون حيوانات جفت گيرى مى كنند واحدى به خاطر ترس از مردم اعتراض نمى كند و مى بينى مردم را كه همت شان شكم ها و آلت هاى شان است و در آنچه مى خورند و آميزشى كه مى كنند دقت نمى كنند... تا آن كه گويد: پس تو

ص: 721

و رأيت الرجل يكرى امرأته و جاريته و رأيت النساء يبذلن انفسهنّ لاهل الكفر و رأيت النّاس يتسافدون كما يتسافد البهائم لا ينكر أحد منكراً تخوّفا من النّاس و رأيت النّاس همّهم بطونهم و فروجهم لا يبالون بما أكلوا و ما نكحوا (إلى أن قال) فكن على حذر و اطلب إلى اللّه عزّ و جلّ النجاة و اعلم أنّ النّاس في سخط اللّه عزّ و جلّ و انّما يمهلهم لأمر يراد بهم.

و في أحاديث باب (16) انّ العبد إذا أذنب فارقه روح الايمان ما يدلّ على أنّ الزانى لا يزني و هو مؤمن و أنّه إذا كان على بطن الزانية سلب الايمان منه.

و في رواية أبى حمزة (46) من باب (25) حرمة التكبّر قوله عليه السلام ثلاثة لا يكلّمهم اللّه عزّ و جلّ و لا ينظر إليهم يوم القيامة و لا يزكّيهم و لهم عذاب أليم شيخ زانٍ .

و في رواية ابن عمر (22) من باب (60) وجوب الخوف من اللّٰه تعالى (ج 17) قوله اللّهمّ ان كنت تعلم انّه كانت لي ابنة عمّ أحبّ النّاس إلىّ و أنّي راودتها عن نفسها فأبتْ عليّ إلّا ان آتيها بمائة دينار فطلبتها حتّى قدرت عليها فجئت بها فدفعتها إليها فأمكنتني من نفسها فلمّا قعدت بين رجليها قالت اتّق اللّٰه و لا تفضّ الخاتم إلّا بحقّه فقمت عنها و تركت لها المائة فان كنت تعلم انّي فعلت ذلك من خشيتك ففرّج عنّا ففرّج اللّٰه عزّ و جلّ عنهم فخرجوا.

و في باب (67) وجوب تقوى اللّه و الورع (ج 18) و باب (68) وجوب عفّة البطن و الفرج ما يناسب ذلك فراجع.

و في رواية أبى ذرّ (20) من باب (119) حرمة اغتياب المؤمن من أبواب العشرة (ج 20)

قوله صلّى اللّه عليه و آله فانّ الغيبة أشدّ من الزّناء لأنّ الرّجل يزنى فيتوب إلى اللّه فيتوب اللّه عليه.

و في رواية جابر و أبى سعيد (20) و أسباط بن محمّد (21) و الراونديّ نحوه.

و في رواية أنس (23) قوله صلّى اللّه عليه و آله انّ الدرهم يصيبه الرّجل من الرّبا أعظم عند اللّه في الخطيئة من ستّ و ثلاثين زنية.

و في رواية سليمان بن حفص (8) من باب (12) كراهة النوم بين طلوع الفجر و طلوع الشمس من أبواب طلب الرزق (ج 22)

قوله صلّى اللّه عليه و آله ما عجّت الأرض إلى ربّها عزّ و جلّ كعجيجها من ثلاثة من دم حرام يسفك عليها و اغتسال من زناء.

و في رواية عبد الرحمن (13) من باب (28) تحريم السحر من أبواب مايكتسب به (ج 22)

قوله عليه السلام فنحن أهل بيت عصمنا اللّه عزّ و جلّ من أن نكون فتّانين أو كذّابين أو ساحرين أو زيّافين (زنّائين خ) فمن كان فيه شيء من هذه الخصال فليس منّا و لا نحن منه.

ص: 722

بر حذر باش و نجاتت را از خدا بخواه و بدان كه مردم در خشم خدا بسر مى برند و خداوند تنها به خاطر كارى كه مى خواهد با آنان بكند به آنان مهلت مى دهد.»

و در روايات باب شانزدهم رواياتى كه دلالت دارد كه زناكار در حال ايمان زنا نمى كند و چون زناكار روى شكم زن زناكار افتاده ايمان از او سلب مى شود.

و در روايت چهل و ششم از باب بيست و پنجم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «سه نفر است كه خداوند با او سخن نمى گويد و در روز قيامت به او نظر عنايتى ندارد و او را پاك نمى سازد و براى آنان عذاب دردناك است 1. پيرمرد زناكار...»

و در روايت بيست و دوم از باب شصتم اين گفته كه: «خدايا تو مى دانى كه دختر عمويى داشتم كه از هركس نزد من محبوبتر بود و من خواستم كه او خويش را در اختيارم بگذارد او امتناع كرد مگر اينكه من صدر دنيار به او بدهم من به دنبال صد دينار رفتم و آن را بدست آوردم صد دينار را نزد او بردم و به او دادم او خودش را در اختيارم گذاشت چون ميان دو پايش نشستم او گفت: از خدا بترس و مهر را جز به حق مشكن من از پيش او برخاستم و صد دينار را از او مطالبه نكردم خدايا اگر مى دانى كه اين كار را از ترس تو انجام داده ام پس گشايشى از كار ما بكن پس از آن خداوند گشايشى برايشان كرد و همه خارج شدند.»

و در باب شصت و هفتم و باب شصت و هشتم مناسب اين مفاد مراجعه كنيد.

و در روايت بيستم از باب صد و نوزدهم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «غيبت از زنا سخت تر است چون مرد زنا مى كند پس از آن توبه مى كند و خداوند توبه اش را مى پذيرد.

و در روايت بيست و يكم مانند آن.

و در روايت بيست و سوم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «درهمى كه مرد از راه ربا به دست مى آورد نزد خدا گناهش بزرگتر از سى و شش زنا است.»

و در روايت هشتم از باب دوازدهم از باب هاى طلب روزى فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «زمين ناله اش به سوى خدا بلند نمى شود آنگونه كه از سه چيز: از خون حرامى كه بر آن ريخته مى شود و از غسل زنا.»

و در روايت سيزدهم از باب بيست و هشتم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «ما اهل بيت را خداوند عز و جل حفظ كرده از فتنه گر دروغ گو، ساحر، متكبر (و يا زناكار) پس هركس كه در او چيزى از اين خصلت ها باشد او از ما نيست و ما از او نيستيم.»

و در روايت چهارم از باب سى و ششم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «زنا كار در حالى كه ايمان دارد زنا نمى كند.»

ص: 723

و في رواية أبى الجارود (4) من باب (36) حكم أكل ما ينهب و أخذ ما ينثر

قوله عليه السلام لا يزني الزاني حين يزني و هو مؤمن.

و في أحاديث باب (1) تحريم أخذ الربا من أبوابه (ج 23) ما يدلّ على تأكّد حرمة الزّناء.

و في رواية الحسن بن زياد (50) منه قوله عليه السلام ثلاثة في حرز اللّه تعالى إلى أن يفرغ اللّه من الحساب رجل لم يهمّ بزنا قطّ و رجل لم يشب ماله بربا قطّ و رجل لم يسعَ فيهما قطّ.

و في رواية موسى بن القاسم (70) من باب (7) وجوب أداء الأمانة إلى البرّ و الفاجر من أبواب الوديعة (ج 23)

قوله عليه السلام أربعة لا تدخل واحدة منهنّ بيتاً إلّا خرب و لم يعمر (بالبركة خ) الخيانة و السرقة و شرب الخمر و الزّناء.

و في رواية بشير (29) من باب (1) كراهة اليمين الصادقة من أبواب الأيمان (ج 24) قوله تعالى و لا اُدنى منّى يوم القيامة من كان زانياً.

و في أحاديث باب (1) تحريم النظر إلى النّساء الأجانب من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25) و باب (12) تحريم رؤية المرأة الرّجل الأجنبىَّ و باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء ما يدلّ على ذلك.

و يأتي في أحاديث الباب التالي و ما يتلوه و كثير من أبواب الآتية المربوطة بالنكاح المحرّم ما يدلّ على حرمة الزّناء.

و في رواية يونس (4) من باب (11) تحريم اللّواط من أبواب النّكاح المحرّم (ج 25)

قوله عليه السلام حرمة الدبر أعظم من حرمة الفرج.

و في رواية الكرخي (2) من باب (18) تحريم القيادة قوله عليه السلام لعن صلّى اللّه عليه و آله الواصلة و المستوصلة يعني الزاني و القوّادة.

و في رواية محمّد بن فرات (11) من باب (74) تحريم العقوق من أبواب أحكام الأولاد (ج 26)

قوله عليه السلام ريح الجنّة يوجد من مسيرة ألف عام و لا يجدها شيخ زانٍ .

و في رواية أبي بصير (19) من باب (30) انّ شارب الخمر كعابد و ثن من أبواب الأشربة (ج 29)

قوله عليه السلام مدمن الزّنا و السرق و الشرب كعابد وثن.

و في رواية غياث الدين (1) من باب (58) حرمة البنج قوله و هو (أي آكل البنج) أبعد من رحمة اللّه من الزاني.

و في أحاديث أبواب حدّ الزّنا (ج 30) و باب (1) تحريم السرقة من أبواب حدّ السرقة (ج 30) ما يدلّ على ذلك.

و في رواية العوالي (42) من باب (1) حرمة قتل المؤمن من أبواب القصاص (ج 31)

قوله صلّى اللّه عليه و آله لا يزني الزّاني حين يزني و هو مؤمن.

و ما يدلّ على حرمة الزّناء أكثر ممّا ذكر.

ص: 724

و در روايات باب يكم از باب هاى ربا رواياتى كه دلالت دارد بر موكد بودن حرمت زنا.

و در روايت پنجاهم از همين باب فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «سه كس در پناه الهى است تا خداوند از حساب فارغ شود: مردى كه هرگز قصد زنا نكرده است و مردى كه هرگز مالش با ربا آميخته نشده است و مردى كه هرگز در اين دو مورد تلاش نداشته است.»

و در روايت هفتادم از باب هفتم از باب هاى وديعه فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «چهار چيز است كه يكى از آنها داخل خانه اى نمى شود مگر آن كه آن خانه خراب مى شود و ديگر آباد نمى گردد:

خيانت، دزدى، شرب خمر و زنا.»

و در روايت بيست و نهم از باب يكم از باب هاى ايمان (سوگندها) فرموده خداوند متعال كه: «و در روز قيامت كسى را كه زناكار است به خود نزديك نمى كنم.»

و در روايات باب يكم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى و باب دوازدهم و بيست و ششم چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

مى آيد:

در روايات باب بعدى و باب پس از آن و بسيارى از باب هاى آينده كه مربوط به ازدواج حرام است چيزى كه بر حرمت زنا دلالت دارد.

و در روايت چهارم از باب يازدهم از باب هاى نكاح محرم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «حرمت پشت، بزرگتر از حرمت جلوى زن است.»

و در روايت دوم از باب هجدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «خداوند لعنت كند واصله و مستوصله را يعنى مرد زناكار و زن قواد را (زنى كه مرد و زن ها را به حرام به هم مى رساند).»

و در روايت يازدهم از باب هفتاد و چهارم از باب هاى احكام فرزندان فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«بوى بهشت از مسير فاصله هزار سال احساس مى شود ولى پيرمرد زناكار آن را نمى يابد.»

و در روايت نوزدهم از باب سى ام از باب هاى نوشيدنى ها فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «كسى كه هميشه زنا، دزدى و شرب خمر مى كند مانند بت پرست است.»

و در روايت يكم از باب پنجاه و هشتم اين گفته كه: «او يعنى خورنده بنگ از رحمت خدا بيش از زناكار دور است. و در روايات باب هاى حدّ زنا و باب يكم از باب هاى حدّ سرقت چيزى است كه بر اين مفاد دلالت دارد و در روايت چهل و دوم از باب يكم از باب هاى قصاص فرموده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه:

«زناكار در حالى كه ايمان دارد زنا نمى كند.» و آنچه بر حرمت زنا دلالت دارد بيش از اينهاست.

ص: 725

(2) باب تحريم وطئ الأمة الّتى يكون بعضها ملكاً للفاعل

1183-37582-(1) كافى 194/7: عليّ بن إبراهيم عن صالح بن سعيد عن تهذيب 29/10: يونس عن عبد اللّه بن سنان قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام قوم اشتركوا في شراء جاريةٍ فائتمنوا بعضهم و جعلوا الجارية عنده فوطئها، قال يجلد الحدّ و يدرأ عنه (من الحدّ كا) بقدر ما له فيها و تقوّم الجارية و يغرم ثمنها للشركاء، فإن كانت القيمة في اليوم الّذى وطئها(1) أقلّ ممّا اشتريت به فإنّه يلزم أكثر الثمن لأنّه قد أفسد على شركائه، و إن كانت القيمة في اليوم الّذى وطئ أكثر ممّا اشتريت به يلزم الاكثر لاستفسادها. العلل 580: أبي رحمه اللّه قال حدّثنا عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن صالح بن سعيد عن يونس عن عبداللّه بن سنان نحوه.

1184-37583-(2) كافى 217/5: تهذيب 72/7: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن إسماعيل بن مرّار عن يونس (بن عبد اللّه يب) عن (عبداللّٰه كا) بن سنان قال: سألت أباعبداللّه عليه السلام عن رجالٍ اشتركوا في أمةٍ فائتمنوا بعضهم على أن تكون الأمة عنده فوطئها قال يدرأ عنه من الحدّ بقدر ما له فيها من النقد و يضرب بقدر ما ليس له فيها و تقوّم الأمة عليه بقيمةٍ و يلزمها، و إن كانت القيمة أقلّ من الثمن الّذى اشتريت به الجارية ألزم ثمنها الأوّل، و إن كانت قيمتها في ذلك اليوم الّذى قوّمت فيه أكثر من ثمنها اُلزم ذلك الثمن و هو صاغر(2) لأنّه استفرشها، قلت فان أراد بعض الشركاء شراءها دون الرّجل قال ذلك له و ليس له أن يشتريها حتّى يستبرئها(3) و ليس على غيره أن يشتريها إلّا بالقيمة.

1185-37584-(3) الدعائم 247/2: عن عليّ عليه السلام أنّه كرّه أن يطأ الرّجل الأمة و فيها شركة(4) لغيره.

1186-37585-(4) الدعائم 454/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال في أمةٍ بين رجلين وطئها أحد الرّجلين، قال يضرب خمسين جلدةً .

و يأتي في باب (12) تحريم وطئ الأمة المشتركة على الشريك من أبواب نكاح العبيد (ج 26) ما يناسب ذلك.

ص: 726


1- . وطئ يب.
2- . أي الراضى بالذلّ و الضيم.
3- . تستبرأ يب.
4- . شرط خ.

باب 2 حرمت آميزش با كنيزى كه مقدارى از آن ملك آميزش كننده است

1183-37582-(1) عبدالله بن سنان گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: گروهى در خريد كنيزى شريك شدند اينان به يكى از خودشان اعتماد كردند و كنيز را نزد وى قرار دادند آن مرد با كنيز آميزش كرد. حضرت فرمود: او تازيانه مى خورد و به اندازه اى كه از كنيز سهم داشته حدّ از او برداشته مى شود و كنيز به قيمت مى رسد و قيمت كنيز را به شريكان خود مى پردازد و اگر قيمت كنيز در روزى كه با او آميزش كرده كمتر از قيمتى باشد كه كنيز با آن خريدارى شده است در اين صورت آن قيمت بيشتر به عهدۀ او خواهد بود چون اين شخص كنيز را به شريكان خود فاسد كرده است و اگر قيمت كنيز در روزى كه با او آميزش كرده بيشتر از قيمتى است كه بابت كنيز داده شده است همين قيمت بيشتر بر اين فرد لازم مى شود چون كنيز را فاسد كرده است.»

1184-37583-(2) عبدالله بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره مردانى كه در يك كنيز شريك بوده اند و به يكى از خودشان اعتماد كرده اند كه كنيز نزد وى باشد سپس آن مرد با كنيز آميزش كرده است، پرسيدم.

حضرت فرمود: از اين مرد به اندازه پولى كه از اين كنيز براى اوست حدّ برداشته مى شود و به اندازه اى كه براى او نيست حد مى خورد و كنيز به قيمت مى رسد و آن قيمت به عهدۀ اين شخص خواهد بود و اگر قيمت كمتر از مبلغى است كه كنيز با آن خريدارى شده است همان مبلغ اول براى اين شخص لازم مى شود و اگر قيمت كنيز در آن روزى كه به قيمت رسيده است بيش از قيمت خريدارى شده باشد همين قيمت با ذلّت به عهدۀ او خواهد بود چون اين فرد با كنيز همبستر شده است.

گفتم: اگر بعضى از شريكان بخواهند كه اين كنيز را بخرند و به اين فرد ندهند؟ حضرت فرمود:

اين حق اوست (مى تواند) و البته نمى تواند او را بخرد تا آنكه او را پاك كند (پاك كردن منظور استبراء در مدت مشخص است) و ديگرى حق ندارد اين كنيز را جز به همان قيمت بخرد.»

1185-37584-(3) امير المؤمنين على عليه السلام بد مى دانست كه مرد با كنيز آميزش كند در حالى كه ديگرى با وى در آن كنيز شريك است.

1186-37585-(4) امير المؤمنين على عليه السلام درباره كنيزى كه مشترك بين مرد است و يكى از اين دو مرد با او آميزش مى كند فرمود: «اين مرد پنجاه تازيانه مى خورد.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب دوازدهم از باب هاى نكاح بردگان چيزى كه مناسب اين مفاد است.

ص: 727

(3) باب تأكّد حرمة الانزال في فرج المرأة المحرّمة

1187-37586-(1) كافى 541/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن عثمان بن عيسى عن عليّ بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إنّ أشدّ النّاس عذاباً يوم القيامة رجل أقرّ نطفته في رحم تحرم عليه.

العقاب 313: حدّثني عليّ بن أحمد بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه أحمد ابن أبي عبد اللّه عن عثمان بن عيسى. المحاسن 106: أبوعبداللّه البرقي عن عثمان بن عيسى عن (عليّ بن عقاب) سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام (مثله).

1188-37587-(2) الجعفريّات 99: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ما من ذنبٍ أعظم عند اللّه تبارك و تعالى بعد الشرك من نطفه حرام وضعها امرؤ في رحمٍ لا تحلّ له. الدعائم 448/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال ما من ذنب (و ذكر مثله).

1189-37588-(3) فقه الرضا 275: روى أنّ الدفق في الرحم إثم، و العزل أهون.

1190-37589-(4) العوالى 259/1: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ما من ذنبٍ أعظم عند اللّه من نطفةٍ يضعها الرّجل في رحمٍ لا يحلّ له.

و تقدّم في مرسلة فقيه (3) و جعفر بن أحمد و سليمان بن داود من باب (8) عِظَم حرمة الكعبة من أبواب بدؤ المشاعر (ج 12)

قوله صلّى اللّه عليه و آله لن يعمل ابن آدم عملاً أعظم عند اللّه عزّ و جلّ من رجل قتل نبيّاً أو هدم الكعبة الّتى جعلها اللّه قبلة لعباده أو أفرغ مائه في امرأة حراماً

و في رواية الدعائم (56) من باب (1) تحريم الزّناء من أبواب النّكاح المحرّم (ج 25)

قوله صلّى اللّه عليه و آله اشتدّ غضب اللّه على امرأة أدخلت على قوم رجلاً من غيرهم فنظر إلى حرمهم و وطئ فرشهم و أشدّ النّاس عذاباً يوم القيامة من أقرّ نطفته في رحم محرّم عليه.

(4) باب تحريم اغتصاب المرأة الأجنبيّة فرجها و بيان أحكامه

و تقدّم في رواية ابن عبّاس (9) من باب (17) ما ورد من النهى عن تكلّم المرأة عند غير ذى محرم من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25) قوله صلّى اللّه عليه و آله فإن غلبها

ص: 728

باب 3 حرمت اكيد فروريختن منى در زنى كه بر انسان حرام است

1187-37586-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «سخت ترين عذاب مردم عذاب كسى است كه نطفه اش را در رحمى قرار دهد كه بر او حرام است.»

1188-37587-(2) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بعد از شرك گناهى نزد خدا بزرگتر از نطفۀ حرامى نيست كه مردى در رحمى قرار دهد كه بر او حلال نيست.»

1189-37588-(3) روايت شده است كه: «ريختن منى در رحم [زن نامحرم] گناه است و بيرون ريختن سبكتر است.»

1190-37589-(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «گناهى نزد خدا بزرگتر از نطفه اى نيست كه مرد آن را در رحمى قرار دهد كه بر او حلال نباشد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت سوم از باب هشتم از باب هاى مشاعر فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «فرزند آدم كارى نزد خدا بزرگتر از اينكه مرد پيامبرى را بكشد يا كعبه را كه خداوند قبله بندگانش قرار داده خراب سازد يا منى خود را در زنى به حرام بريزد، نكرده است.»

و در روايت پنجاه و ششم از باب يكم از باب هاى نكاح محرم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «خشم خدا شدت گرفته بر زنى كه مردى از غير قوم خودش را بر قوم خودش وارد سازد و او به زنان آنان نگاه كند و بر بستر آنان قدم نهد و از همه مردم عذابش شديدتر است آن كس كه نطفه اش را در رحمى قرار دهد كه بر او حرام است.»

باب 4 حرمت آميزش به عُنف با زن بيگانه و بيان احكام آن

گذشت:

در روايت نهم از باب هفدهم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «اگر مرد بر زن به زور مسلّط شود گناه مرد و گناه زن بر مرد است.»

ص: 729

(أى غلب الرّجل المرأة) على نفسها كان على الرّجل وزره و وزرها.

و يأتي في باب (37) انّ من أقرّ على نفسه أنّه غصب جارية تردّ مع ولدها من أبواب نكاح العبيد (ج 26)، و باب (13) انّ من اغتصب امرأة فرجها يقتل من أبواب حدّ الزّنا (ج 30). و باب (14) انّ المستكرهة على الزّنا يدرء عنها الحدّ ما يدلّ على ذلك.

و لاحظ باب (18) انّ من افتضّ بكراً باصبعه أو اغتصبها فاقتضّها لزمه مهرها من أبواب المهر (ج 26).

(5) باب حكم حديث النفس بالزناء

1191-37590-(1) كافى 542/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن محمّد عن أبى العبّاس الكوفيّ جميعاً عن عمرو بن عثمان عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال اجتمع الحواريّون إلى عيسى عليه السلام فقالوا له يا معلّم الخير أرشدنا فقال لهم إنّ موسى كليم(1) اللّه عليه السلام أمركم أن لا تحلفوا باللّه تبارك و تعالى كاذبين و أنا آمركم أن لا تحلفوا باللّه كاذبين و لا صادقين قالوا يا روح اللّه زدنا فقال إنّ موسى نبىّ اللّه عليه السلام أمركم أن لا تزنوا و أنا آمركم أن لا تحدّثوا أنفسكم بالزنا فضلاً عن أن تزنوا، فإنّ من حدّث نفسه بالزنا كان كمن أوقد في بيتٍ مزوّقٍ (2) فأفسد التزاويقَ الدخان و إن لم يحترق البيت. (يأتي مثل صدر هذه الرواية عن الكافي (ج 7) في باب (1) كراهة اليمين الصّادقة من أبواب الأيمان (ج 24).

1192-37591-(2) قرب الإسناد 9: حدّثني هارون بن مسلم قال حدّثني مسعدة بن صدقة قال سئل جعفر بن محمّد عمّا قد يجوز و عمّا لا يجوز من النيّة على الإضمار في اليمين فقال إنّ النيّات قد تجوز في موضع و لا تجوز في آخر فأمّا ما تجوز فيه فإذا كان مظلوماً فما حلف به و نوى اليمين فعلى نيّته و أمّا إذا كان ظالماً فاليمين على نيّة المظلوم ثمّ قال و لو كانت النيّات من أهل الفسق يؤخذ بها أهلها إذاً لأخذ كلّ من نوى الزّناء بالزناء و كلّ من نوى السرقة

ص: 730


1- . انّ موسى نبىّ اللّٰه أمركم كا، ج 7.
2- . المزوّق: المزيّن به ثمّ كثر حتّى سمّى كلّ مزيّن بشيء مزوّقاً. اللسان ج 10، ص 150.

مى آيد:

در باب سى و هفتم از باب هاى نكاح بردگان و باب سيزدهم از باب هاى حدّ زنا و باب چهاردهم و هجدهم رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 5 حكم فكر زنا

1191-37590-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «حواريّون نزد عيسى عليه السلام گرد آمدند و به او گفتند: اى آموزگار خوبى ها ما را ارشاد كن. حضرت به آنان فرمود: موسى كليم الله عليه السلام به شما فرمان داد كه به دروغ به خدا سوگند نخوريد و من به شما فرمان مى دهم كه چه دروغ و چه راست به خدا سوگند نخوريد.

آنان گفتند: اى روح خدا بيشتر بفرما.

عيسى فرمود: موسى، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به شما دستور داد كه زنا نكنيد و من به شما امر مى كنم كه حتى در درون خويش انديشۀ زنا هم نكنيد تا چه رسد به اين كه زنا كنيد.

زيرا آن كس كه به زنا بينديشد همانند كسى است كه در اتاقى منقّش آتش روشن كند كه بر اثر دود آن نقاشى ها از بين برود گرچه اتاق آتش نگيرد.»

1192-37591-(2) مسعدة بن صدقه گويد: «از امام جعفر صادق عليه السلام درباره نيّتى كه جايز است و نيّتى كه جايز نيست در مورد نيت گفتن سوگند سؤال شد حضرت فرمود: نيت ها در موردى جايز است و در موردى جايز نيست اما موردى كه نيت در آن جايز است پس آن زمان است كه شخص مظلوم باشد پس هر سوگندى بخورد و نيت سوگند بدان بكند بر همان نيّتش خواهد بود ولى اگر ظالم باشد پس سوگند بر پايۀ نيت مظلوم است سپس امام عليه السلام فرمود: اگر نيّات گنهكاران موجب مى شود كه صاحبان آن بدان مواخذه شوند هركس كه نيّت زنا مى كرد بايد به زنا مواخذه شود و هركس كه نيت دزدى مى كرد به دليل دزدى گرفته شود و هركس كه نيت قتل مى كرد به دليل قتل گرفته شود ولى خداوند عادل و

ص: 731

بالسرقة و كلّ من نوى القتل بالقتل و لكنّ اللّه عدل كريم (حكيم خ ل) ليس الجور من شأنه و لكنّه يثيب على نيّات الخير أهلها و اضمارهم عليها و لا يؤاخذ أهل الفسوق حتّى يفعلوا.

(6) باب تحريم مباشرة الأجنبيّة و لو من وراء الثوب و الحركة حتّى ينزل

1193-37592-(1) كافى 541/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن عليّ بن الريّان عن أبي الحسن عليه السلام أنّه كتب إليه: رجل يكون مع المرأة لا يباشرها إلّا من وراء ثيابها [و ثيابه] فيحرّك حتّى ينزل ما(1) الّذى عليه و هل يبلغ به حدّ الخضخضة، فوقّع في الكتاب بذلك بالغ أمره.

و تقدّم في باب (15) تحريم التزام الرّجل الأجنبيّةَ و لمسها من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25) ما يناسب ذلك.

و يأتي في رواية عمّار (2) من باب (16) تحريم نكاح البهيمة من أبواب نكاح المحرّم (ج 25)

قوله الرّجل ينكح بهيمة أو يدلّك فقال عليه السلام كلّ ما أنزل به الرّجل ماءه في هذا و شبهه فهو زناء.

(7) باب وجوب التّوبة على الزّناة و ما ورد في لعن الزّناة الّذين لم يتوبوا يوم القيامة

1194-37593-(1) العقاب 311: حدّثني محمّد بن الحسن رضي اللّه عنه قال حدّثني الحسن بن متّيل عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن يحيى بن المغيرة المحاسن 107: البرقي عن يحيى بن المغيرة عن حفص قال قال زيد بن عليّ قال أمير المؤمنين عليه السلام إذا كان يوم القيامة أهبّ اللّه(2) ريحاً منتنةً يتأذّىٰ بها أهل الجمع، حتّى إذا همّت(3) أن تُمسك بأنفاس النّاس ناداهم منادٍ هل تدرون ما هذه الريح الّتى قد آذتكم، فيقولون لا فقد آذتنا و بلغت منّا كلّ مَبلَغ(4)، قال فيقال هذه

ص: 732


1- . ماء الّذي خ و الظاهر انّه غلط.
2- . هبّ الريح: ثارت و هاجت.
3- . همّ بالشيء: اراده. عزم عليه و قصده.
4- . المبلغ محاسن.

كريم است و ستم در شأن او نيست و او براساس نيت هاى خير و در دل گرفتن خير به اهل آن پاداش مى دهد و فاسقان را تا انجام ندهند مواخذه نمى كند.»

باب 6 حرمت مباشرت با زن نامحرم از روى لباس

1193-37592-(1) علىّ بن ريّان در نامه اى براى حضرت رضا عليه السلام نوشت: «مردى با زنى تنها از روى لباس مباشرت مى كند و تكان مى دهد تا منى اش بريزد آيا اين كار او را به حدّ استمنا مى رساند؟

حضرت در نامه نوشتند: با اين كار بدان مى رسد.»

ارجاعات

گذشت:

در باب پانزدهم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى مناسب اين مفاد.

مى آيد:

در روايت دوم از باب شانزدهم از باب هاى نكاح محرم اين گفته كه: «مردى با حيوانى آميزش مى كند يا مى مالد حضرت فرمود: هرچه كه مردى بدان وسيله منى اش را بريزد در اين مورد و مشابه

آن همان زنا است.»

باب 7 وجوب توبه بر زناكاران

1194-37593-(1) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «چون روز قيامت شود خداوند بادى بدبو مى فرستد كه اهل محشر از آن اذيت مى شوند تا آنجا كه مى خواهد نفس مردم را بگيرد ندا دهنده اى به اهل محشر ندا مى دهد كه آيا مى دانيد اين چه بويى بود كه شما را آزار داد؟ مى گويند نه ولى ما را اذيت كرد و همه ما را فرا گرفت.

حضرت فرمود: گفته مى شود اين بوى آلت هاى زناكارانى است كه خدا را با زنا ملاقات كرده اند و توبه نكرده اند پس آنان را لعن كنيد، خدا آنان را لعن كند. حضرت فرمود: پس احدى در موقف قيامت نيست مگر اينكه گويد: خدايا زناكاران را لعن بفرما.»

ص: 733

(الريح العقاب) ريح فروج الزّناة الّذين لقوا اللّه بالزنا ثمّ لم يتوبوا، فالعنوهم لعنهم اللّه، قال فلا يبقى في الموقف أحد إلّا قال اللّهمّ العن الزّناة.

و تقدّم في رواية بكر (8) من باب (16) انّ العبد إذا أذنب فارقه روح الايمان من أبواب جهاد النفس (ج 16)

قوله عليه السلام لا يزنى الزانى و هو مؤمن (إلى أن قال) و انّما أعنى ما دام على بطنها فإذا توضّأ و تاب كان في حال غير ذلك.

و في باب (77) وجوب التوبة من الذنوب من الآيات و الأخبار ج 18 ما يدلّ على ذلك باطلاقه و عمومه.

(8) باب تحريم مقدّمات الزّناء كالجلوس بين الرّجلين و الإلتزام و الملامسة و التّقبيل و النظر

1195-37594-(1) كافى 182/7: محمّد بن يحيى عن تهذيب 42/10: استبصار 215/4: أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن أبان عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال إذا شهد الشهود على الزانى أنّه قد جلس منها مجلس الرّجل من امرأته اُقيم عليه(1) الحدّ، قال و كان عليّ عليه السلام يقول اللّهمّ إن أمكنتنى من المغيرة لأرمينّه بالحجارة. (قال الشيخ رحمه اللّه في الإستبصار فلا تنافى بين هذه الأخبار و الاخبار الاوّلة لأنّ ذكر الحدّ في هذه الأخبار الوجه فيه أن نحمله على التعزير و قد يطلق على ذلك لفظ الحدّ على ضرب من التجوّز).

و تقدّم في رواية أبى جميلة (12) من باب (1) تحريم النظر إلى النّساء الأجانب من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25)

قوله عليه السلام ما من أحد إلّا و هو يصيب حظّاً من الزّنا فزنى العينين النظر و زنى الفم القبلة و زنى اليدين اللمس صدّق الفرج ذلك أم كذّب.

و في رواية جامع الأخبار (13) ما يقرب ذلك.

و لاحظ ساير أحاديث الباب و باب (14) عدم جواز مصافحة الأجنبيّة و باب (15) تحريم التزام الرّجل الأجنبيّة و باب (4) تحريم اغتصاب المرأة الأجنبيّة من أبواب نكاح المحرّم (ج 25) و باب (6) تحريم مباشرة الأجنبيّة و لو من وراء الثوب.

ص: 734


1- . عليهما يب صا.

ارجاعات

گذشت:

در روايت هفتم از باب شانزدهم از باب هاى جهاد با نفس فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «زناكار در حالى كه مؤمن است زنا نمى كند... تا آنكه گويد: و تنها منظورم اين است كه زمانى كه بر روى شكم زن است ولى چون وضو گرفت و توبه كرد در حال ديگرى خواهد بود.»

و در باب هفتاد و هفتم آيات و رواياتى است كه با عموم و يا اطلاقش بر اين مفاد دلالت مى كند.

باب 8 حرمت مقدّمات زنا

1195-37594-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «زمانى كه شاهدان عليه زناكار شهادت دهند كه او آن گونه كه مرد در وقت آميزش با همسرش مى نشيند، نشسته است حد بر او جارى مى گردد.

امام عليه السلام فرمود: پيوسته على عليه السلام مى فرمود: خدايا! اگر مرا بر مغيره مسلّط سازى او را با سنگ مى زنم (سنگسار مى كنم).»

شيخ طوسى قدس سره در كتاب استبصار فرمود: «ميان اين روايات و روايات نخستين ناسازگارى نيست چون توجيه ذكر حدّ در اين روايات اين است كه حدّ بر تعزير حمل شود چرا كه گاهى لفظ حدّ به نوعى از مجاز بر تعزير اطلاق مى شود.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت دوازدهم از باب يكم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «احدى نيست مگر اينكه بهره اى از زنا برده است زناى دو چشم نگاه و زناى دهان بوسيدن و زناى دو دست لمس كردن است، آلت اين را تاييد كند يا نه تكذيب كند.»

و در روايت سيزدهم چيزى نزديك به اين و ديگر روايات اين باب را ملاحظه كن.

و نيز باب چهاردهم، پانزدهم و چهارم از باب هاى نكاح محرّم و باب ششم.

ص: 735

و يأتي في باب (13) تحريم تقبيل الغلام من شهوة ما يناسب ذلك.

(9) باب تحريم خلوة الرّجل و المرأة أو الرّجلين أو المرأتين تحت لحاف واحد و حكم التفريق بين الصبيان و النّساء في المضاجع و نوم امرأتين في لحافٍ واحدٍ

1196-37595-(1) كافى 181/7: حدّثني عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى جميعاً عن ابن أبي عمير تهذيب 42/10: استبصار 214/4: أحمد بن محمّد عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال حدّ الجلد أن يوجدا(1) في لحافٍ واحدٍ، فالرجلان(2) يجلدان إذا أُخذا في لحافٍ واحدٍ (الحدّ كا) و المرأتان تجلدان إذا أُخذتا في لحافٍ واحدٍ (الحدّ كا يب).

1197-37596-(2) كافى 181/7: عليّ عن أبيه عن ابن محبوب عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام تهذيب 42/10: استبصار 214/4: ابن محبوب عن عبد اللّه بن مسكان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سمعته يقول: (حدّ يب كا) الجلد في الزّنا أن يوجدا في لحافٍ واحدٍ، و الرجلان يوجدان في لحافٍ واحدٍ، و المرأتان توجدان في لحافٍ واحدٍ.

1198-37597-(3) تهذيب 41/10: استبصار 213/4: الحسين بن سعيد عن فقيه 15/4: حمّاد عن حريز عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّ عليّاً عليه السلام وجد رجلاً و امرأةً (3) في لحافٍ (واحد يب) فضرب كلّ واحدٍ منهما مائة سوطٍ إلّا سوطاً(4).

1199-37598-(4) الجعفريّات 135: بإسناده عن عليّ عليه السلام أنّه كان إذا وجد المرأة مع الرّجل في ثوبٍ واحدٍ جلد كلّ واحدٍ منهما مائة جلدة.

1200-37599-(5) الجعفريّات 135: و عنه عليه السلام أنّه وجدهما (فى ثوب واحد ك) فجلدهما مائةً و درأ عنهما الحدّ و كانا ثيّبين.

ص: 736


1- . يؤخذا يب.
2- . و الرجلان يب صا.
3- . مع امرأةٍ فقيه.
4- . غير سوط فقيه.

مى آيد:

در باب سيزدهم مناسب آن.

باب 9 حرمت خلوت كردن زن و مرد يا دو مرد يا دو زن در زير يك لحاف

1196-37595-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «حدّ تازيانه اين است كه آن دو نفر در زير يك لحاف يافت شوند پس دو مرد تازيانه مى خورند زمانى كه در زير يك لحاف گرفته شوند و دو زن تازيانه مى خورند آن زمان كه در زير يك لحاف گرفته شوند.»

1197-37596-(2) عبدالله بن مسكان گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: حدّ تازيانه در زنا اين است كه آن دو در زير يك لحاف پيدا شوند. دو مرد در زير يك لحاف يافت شوند و دو زن در زير يك لحاف يافت شوند.»

1198-37597-(3) از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه: «امير المؤمنين على عليه السلام مرد و زنى را در زير يك لحاف پيدا كرد پس هركدام از آن دو را نود و نه تازيانه زد.»

1199-37598-(4) از امير المؤمنين على عليه السلام روايت شده است كه: «حضرت هر زمان كه زن را با مرد در زير يك پارچه پيدا مى كرد هر كدام از آن دو را صد تازيانه مى زد.»

1200-37599-(5) از امام عليه السلام روايت شده كه: «آن دو را در زير يك پارچه يافت پس هر دو را صد تازيانه زد و حدّ را از آنان بازداشت و هر دو بيوه بودند.»

ص: 737

1201-37600-(1) فقه الرضا عليه السلام 277: إذا وجد رجلان عراة في ثوبٍ واحدٍ و هما متّهمان فعلى كلّ واحدٍ منهما مائة جلدةٍ و كذلك امرأتان في ثوبٍ واحدٍ و رجل و امرأة في ثوبٍ واحدٍ.

1202-37601-(2) الدعائم 449/2: قال جعفر بن محمّد عليهما السلام لا يرجم الرّجل و لا المرأة حتّى يشهد عليهما أربعة رجالٍ عدولٍ مسلمين أنّهم رأوه يجامعها و نظروا إلى الايلاج و الإخراج كالميل في المكحلة، و كذلك لا يحدّان إذا لم يكونا محصنين إلّا بمثل هذه الشهادة، فإن وجدا في لحافٍ واحدٍ جلد كلّ واحدٍ منهما مائة جلدةٍ إلّا جلداً واحداً، و كذلك الرجلان و المرأتان إذا وجدتا في لحافٍ واحدٍ لغير علّةٍ إذا كانا يتّهمان في الريبة(3) دون الحدّ.

1203-37602-(8) كافى 182/7: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن محبوب عن أبي أيّوب عن أبي عبيدة عن أبي جعفر عليه السلام قال 3 كان عليّ عليه السلام إذا وجد رجلين في لحافٍ واحدٍ مجرّدين جلدهما حدّ الزانى مائة جلدةٍ كلّ واحدٍ منهما و كذا المرأتان إذا وجدتا في لحافٍ واحدٍ مجرّدتين جلد كلّ واحدةٍ منهما مائة جلدةٍ .

1204-37603-(9) استبصار 213/4: الحسين بن سعيد عن تهذيب 41/10: فقيه 14/4: القاسم بن محمّد عن عبد الصمد بن بشير عن سليمان بن هلال قال: سأل بعض أصحابنا أبا عبد اللّه عليه السلام فقال جعلت فداك الرّجل ينام مع الرّجل في لحافٍ واحدٍ فقال ذو محرم قال لا قال من ضرورةٍ قال لا قال يضربان ثلاثين سوطاً ثلاثين سوطاً، قال فإنّه فعل، قال إن كان دون الثقب(4) فالحدّ، و إن هو ثقب(5) اُقيم قائماً ثمّ ضرب ضربةً بالسيف أخذ السيف منه ما أخذ(6) قال فقلت له فهو القتل قال هو كذلك(7)، قلت فامرأة نامت مع امرأةٍ في لحافٍ (واحد صا) فقال ذواتا(6) محرمٍ قلت لا قال من ضرورةٍ قلت لا قال يضربان(7) ثلاثين سوطاً ثلاثين سوطاً، قلت فإنّها فعلت قال فشقّ ذلك عليه، فقال أُفٍّ أُفّ (أفّ يب فقيه) ثلاثاً و قال الحدّ.

1205-37604-(10) الخصال 632: بالاسناد المتقدّم في حديث الأربعمائة عن عليّ عليه السلام قال لا ينام الرّجل مع الرّجل في ثوبٍ واحدٍ [و لا المرأة مع المرأة في ثوب واحد] فمن فعل ذلك وجب عليه الأدب و هو التعزير.

ص: 738


1- . ذات فقيه.
2- . تضربان يب فقيه.
3- . بالزّنية ك.
4- . النقب فقيه.
5- . نقب فقيه.
6- . ما أخذه يب.
7- . هو ذاك يب فقيه.

1201-37600-(6) چون دو نفر را برهنه در زير يك پارچه مى يافت و هر دو متهم باشند پس بر هركدام از آنها صد تازيانه است و همچنين است دو زن در زير يك پارچه و يك مرد و يك زن در زير يك پارچه.

1202-37601-(7) امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «مرد و زن سنگسار نمى شوند تا چهار مرد عادل مسلمان عليه آنان شهادت دهند كه ديده اند آن مرد با آن زن آميزش مى كند و فرو كردن و بيرون آوردن را به سان ميل سرمه در سرمه دان ديده اند و همچنين اين دو حدّ نمى خورند اگر همسر دار نباشند مگر به مثل اين شهادت. پس اگر اين دو در زير يك لحاف يافت شوند هر كدام از اين دو صد تازيانه جز يك تازيانه (نود و نه تازيانه) مى خورند و همچنين اگر دو مرد و دو زن در زير يك لحاف بدون جهت پيدا شوند البته اگر متّهم به زنا باشند كمتر از حدّ.»

1203-37602-(8) امام باقر عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين على عليه السلام چون دو مرد را زير يك لحاف برهنه مى يافت حدّ زناكار را كه همان صد تازيانه است، به هر دو مى زد و همچنين دو زن اگر در زير يك لحاف برهنه پيدا شوند هر كدام از آنان را صد تازيانه مى زد.»

1204-37603-(9) سليمان بن هلال گويد: «بعضى از ياران مان از امام صادق عليه السلام پرسيدند او گفت: فدايت شوم! مرد با مرد در زير يك لحاف مى خوابد حضرت فرمود: با يكديگر خويشاوند؟ سليمان گفت: نه.

حضرت فرمود: از روى ضرورت است ؟

سليمان گفت: نه. حضرت فرمود: هر دو سى تازيانه، سى تازيانه مى خورند. سليمان گفت: او كرده است. حضرت فرمود: اگر دخول نكرده پس حد ثابت است و اگر دخول كرده او را ايستاده نگه مى دارند سپس يك ضربه شمشير به او مى زنند هرچه با او بكند. سليمان گويد: به امام گفتم: اين همان قتل است ؟ حضرت فرمود: همينطور است.

گفتم: زنى با زنى زير يك لحاف خوابيده اند، حضرت فرمود: با هم محرم هستند؟ گفتم: نه.

حضرت فرمود: از روى ضرورت است ؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: اين دو سى تازيانه، سى تازيانه مى خورند. گفتم: آن زن كرده است. سليمان گفت: اين سخن بر حضرت سخت آمد و فرمود: اف اف اف (سه بار انزجار خود را با اين كلمه ابراز كرد) و فرمود: حدّ زده مى شوند.»

1205-37604-(10) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «مرد با مرد در زير يك پارچه نمى خوابند و زن با زن هم در زير يك پارچه نمى خوابند و هركس چنين كند بايد تاديب شود منظور تعزير است.»

ص: 739

1206-37605-(11) مكارم الأخلاق 232: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال لا ينام الرجلان في لحافٍ واحدٍ إلّا أن يضطرّا فينام كلّ واحدٍ منهما في إزاره و يكون اللّحاف بعد واحداً، و المرأتان جميعاً كذلك، و لا تنام ابنة الرّجل معه في لحافٍ و لا اُمّه.

1207-37606-(12) مكارم الأخلاق 232: عن الصادق عن آبائه عليهم السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا يباشر الرّجل الرّجل إلّا و بينهما ثوب، و لا تباشر المرأة المرأة إلّا و بينهما ثوب، و لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله المخنّثين و قال أخرجوهم من بيوتكم. الجعفريّات 97: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا يباشر (و ذكر مثله إلى قوله ثوب الثانية).

1208-37607-(13) كافى 47/6: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن جعفر بن محمّد الأشعريّ عن ابن القدّاح عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال يفرق بين الغلمان (الصبيان خ) و النّساء في المضاجع إذا بلغوا عشر سنين. الخصال 439: حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي اللّه عنه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن جعفر بن محمّد بن عبيد اللّه الأشعريّ عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام مثله. المكارم 223: عن الباقر عليه السلام قال يفرّق بين الغلمان و النساء و ذكر مثله.

1209-37608-(14) فقيه 276/3: روى عبد اللّه بن ميمون عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الصبىّ و الصبىّ ، و الصبىّ ، و الصبيّة، و الصبيّة و الصبيّة يفرق بينهم في المضاجع لعشر سنين. المكارم 223: عن الصادق عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مثله.

1210-37609-(15) فقيه 276/3: و روى انّه يفرّق بين الصبيان في المضاجع لستّ سنين.

1211-37610-(16) مكارم الأخلاق 223: عن ابن عمر قال قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله فرّقوا بين أولادكم في المضاجع إذا بلغوا سبع سنين و روى انّه يفرّق بين الصبيان في المضاجع لستّ سنين.

1212-37611-(17) كافى 202/7: تهذيب 59/10: محمّد بن يحيى عن محمّد بن الحسين عن عبد الرحمن ابن أبي هاشم عن أبي خديجة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال ليس لامرأتين أن تبيتا في لحافٍ واحدٍ إلّا أن يكون بينهما حاجز فان فعلتا نُهيتا عن ذلك فان وجدتا مع النهى جلدت كلّ واحدةٍ منهما حدّاً حدّاً فان و جدتا أيضاً في لحافٍ جلدتا فان وجدتا الثالثة قتلتا.

المحاسن 114: البرقي عن عليّ بن عبد اللّه عن ابن أبي هاشم عن أبي خديجة عن بعض الصادقين قال ليس لامرأتين (و ذكر مثله).

ص: 740

1206-37605-(11) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «دو مرد در زير يك لحاف نخوابند مگر اينكه اضطرار داشته باشند پس در اين صورت هر كدام در پوشش خود مى خوابد و لحاف شان يكى باشد و دو زن با هم نيز چنين است و دختر مرد با مرد در زير يك لحاف نخوابد و نه با مادرش.»

1207-37606-(12) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مرد با مرد نزديك نمى شود مگر اينكه ميان شان لباس فاصله باشد و زن نيز با زن نزديك نمى شود مگر اينكه ميان شان لباس باشد و رسول خدا صلى الله عليه و آله زن هاى مرد صفت و مردهاى زن صفت را لعنت كرده است و فرموده: آنان را از خانه هايتان بيرون كنيد.»

1208-37607-(13) امام صادق عليه السلام فرمود: «بين پسران و زنان در بستر جدايى انداخته مى شود زمانى كه پسران به ده سال برسند.»

1209-37608-(14) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «پسر و پسر، پسر و دختر، دختر و دختر در بستر در ده سالگى از هم جدا مى شوند.»

1210-37609-(15) روايت شده است كه: «ميان بچه در بستر در سن شش سالگى جدايى انداخته مى شود.»

1211-37610-(16) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «فرزندان تان را در بسترها از هم جدا سازيد چون به هفت سال مى رسند و روايت شده است كه ميان فرزندان در بسترها در شش سالگى جدايى انداخته مى شود.»

1212-37611-(17) امام صادق عليه السلام فرمود: «دو زن نبايد در زير يك لحاف شب بخوابند مگر اينكه حائلى ميان شان باشد اگر چنين كنند آنان را باز مى دارند و اگر پس از نهى دوباره ديده شوند هركدام از اين دو حدّ مى خورند و اگر مجدّداً در زير يك لحاف يافت شوند تازيانه مى خورند (حدّ) و اگر براى بار سوم پيدا شوند كشته مى شوند.»

ص: 741

1213-37612-(18) تهذيب 44/10: استبصار 217/4: محمّد بن أحمد بن يحيى عن محمّد بن الحسين عن فقيه 31/4: عبد الرحمن ابن أبي هاشم البجليّ عن أبي خديجة (عن أبي عبد اللّه عليه السلام صا) قال لا ينبغي لامرأتين(1) تنامان(2) في لحافٍ واحدٍ إلّا و بينهما حاجز، فان فعلتا نُهيتا عن ذلك فان وجدتا(3) بعد النهى في لحافٍ واحدٍ جلدتا كلّ واحدةٍ منهما حدّاً حدّاً، فان وجدتا(4) الثالثة في لحافٍ (واحد صا) حدّتا، فان وجدتا الرابعة (فى لحاف فقيه) قتلتا. الثواب 318: حدّثني محمّد بن الحسن رضي اللّه عنه قال حدّثني محمّد بن الحسن الصفّار عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن عليّ الوشّاء عن أحمد بن عائذ عن أبي خديجة عن أبى عبداللّٰه عليه السلام نحوه.

1214-37613-(19) مكارم الأخلاق 232: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال لا تبيت المرأتان في ثوب واحد إلّا أن تضطرّا إليه.

و تقدّم في رواية العوالى (4) من باب (3) الحدّ الّذى يستحبّ ان يؤمر الصبيان فيه بالصلاة من أبواب فضل الصلاة (ج 4)

قوله صلّى اللّه عليه و آله و فرّقوا بينهم في المضاجع إذا بلغوا عشراً.

و في رواية الراونديّ (7) نحوه.

و في رواية محمّد الطيار (1) من باب (32) حكم من استأجر من امرأة بيتاً له باب إلى بيت تسكنه المرأة من أبواب الاجارة (ج 24)

قوله عليه السلام تحوّل منه فانّ الرّجل و المرأة إذا خليا في بيت كان ثالثهما الشيطان.

و في باب (16) انّ الجارية إذا أتى عليها ستّ سنين لا يضعها الرّجل على حجره من أبواب جملة من أحكام النّساء و الرّجال الأجانب (ج 25) و باب (21) أنّه لا يجوز للرجل أن يخلو بالمرأة الأجنبيّة ما يناسب الباب.

و في رواية فقيه (5) من باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء قوله عليه السلام و نهى صلّى اللّه عليه و آله أن تباشر المرأة المرأة و ليس بينهما ثوب.

و يأتي

في رواية الفضل (7) من باب (13) تحريم تقبيل الغلام من شهوة قوله نهى صلّى اللّه عليه و آله عن المكاعمة و المكامعة و المكامعة ان يضاجعه و لا يكون بينهما ثوب من غير ضرورة.

ص: 742


1- . للمرأتين صا.
2- . أن تناما فقيه.
3- . و جدهما صا و جدوهما فقيه.
4- . أخذتا صا.

1213-37612-(18) امام صادق عليه السلام فرمود: «شايسته نيست براى دو زن كه در زير يك لحاف بخوابند مگر اينكه حائلى ميان شان باشد پس اگر بخوابند آنان را از اين كار نهى مى كنند پس اگر پس از نهى دوباره در زير لحاف پيدا شوند هر كدام از آن دو حدّ مى خورند و اگر براى بار سوم زير لحاف ديده شوند حد مى خورند و اگر بار چهارم ديده شوند كشته مى شوند.»

1214-37613-(19) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «دو زن در زير يك پارچه نمى خوابند مگر اينكه ناچار باشند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت چهارم از باب سوم از باب هاى فضيلت نماز فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «ميان شان در بسترها جدايى بيندازند زمانى كه به ده سالگى مى رسند.»

و در روايت هفتم مشابه آن.

و در روايت يكم از باب سى و دوم از باب هاى اجاره فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از آن خانه برو چرا كه مرد و زن اگر در خانه اى خلوت كنند نفر سوم آنان شيطان خواهد بود.»

و در باب شانزدهم از باب هاى پاره اى از احكام زنان و مردان اجنبى و باب بيست و يكم مناسب آن.

و در روايت پنجم از باب بيست و ششم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از اينكه زن به زن نزديك شود و لباس ميان شان فاصله نباشد نهى كردند.»

مى آيد:

در روايت هفتم از باب سيزدهم اين گفته كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از فشار دادن و مطامعه نهى كردند و مطامعه اين است كه با او همبستر شود و بدون ضرورت لباس ميان شان نباشد.»

ص: 743

و في أحاديث باب (26) حدّ الرجلين و المرأتين إذا و جدا في لحافٍ واحدٍ من أبواب حدّ الزّنا (ج 30) ما يدلّ على ذلك.

و في رواية الحسين بن سعيد (33) من باب (1) حدّ اللّواط من أبواب حدّ اللّواط (ج 30)

قوله و ما حدّ رجلين وجدا نائمين في ثوب واحد فكتب عليه السلام مأة سوط.

و في رواية حفص (1) من باب (3) عقوبة الرّجل إذا وجد تحت فراش رجل قوله أتى أمير المؤمنين عليه السلام برجل وجد تحت فراش رجل فأمر به فلوّث في مَخروة.

و في رواية عيسى (1) من باب (60) ما ورد في أنّ الغلام يثغر لسبع سنين من أبواب أحكام الأولاد (ج 26)

قوله عليه السلام و يفرّق بينهم في المضاجع لعشر.

(10) باب تحريم وطئ الزوجة في الحيض و النفاس و جواز الاستمتاع بما دونه و تحريم وطيها إذا كانت صائمة أو مُحْرِمَة

1215-37614-(1) المقنع 107: و لا تجامع امرأة حائضاً فانّ اللّه تبارك و تعالى نهى عن ذلك فقال «وَ لاٰ تَقْرَبُوهُنَّ حَتّٰى يَطْهُرْنَ » عنى بذلك الغسل من الحيض.

و تقدّم في باب (21) حرمة وطئ الحائض من أبواب الحيض (ج 2) و باب (22) حكم الكفّارة على من أتى امرأتة حال الحيض و باب (23) حكم وطئ الحائض بعد انقطاع الدّم و باب (30) عدم جواز وطئ النفساء حتّى تطهر و باب (8) وجوب إمساك الصائم عن الجماع من أبواب ما يجب الإمساك عنه (ج 10) و باب (9) حكم من اكره زوجته على الجماع في شهر رمضان و باب (63) حرمة الجماع على المحرم من أبواب ما يجب اجتنابه على المحرم (ج 13) ما يدلّ على ذلك.

(11) باب تحريم اللّواط على الفاعل و المفعول به و ما ورد في اخراج المخنّثين من البيوت و المساجد

قال اللّه تعالى في سورة الأعراف (7):80 و 81: «وَ لُوطاً إِذْ قٰالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ اَلْفٰاحِشَةَ

ص: 744

و در روايات باب بيست و ششم از باب هاى حدّ زنا چيزى است كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و در روايت سى و سوم از باب يكم از باب هاى حد لواط اين گفته كه: «حد دو مردى كه در زير يك پارچه خوابيده پيدا شوند چيست ؟ حضرت عليه السلام نوشتند: صد تازيانه.»

و در روايت يكم از باب سوم اين گفته كه: «مردى را كه زير بستر يك مردى پيدا شده بود نزد امير المؤمنين عليه السلام آوردند حضرت دستور داد تا او در كثافتى آلوده شود.»

و در روايت يكم از باب شصتم از باب هاى احكام فرزندان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «ميان آنان در بسترها براى ده سالگى جدايى انداخته مى شود.»

باب 10 حرمت آميزش با همسر در زمان حيض و نفاس و...

1215-37614-(1) شيخ صدوق رحمه الله در كتاب المقنع گفته است: «و با زنى كه حايض است آميزش مكن چون خداوند تبارك و تعالى از اين عمل نهى كرده است و فرموده است: «و به زنان حائض نزديك نشويد تا پاك شوند.» منظور خداوند همان غسل كردن از حيض است.»

ارجاعات

گذشت:

در باب بيست و يكم از باب هاى حيض و باب بيست و دوم، بيست و سوم، سى ام، هشتم از باب هاى چيزهايى كه امساك از آن واجب است، باب نهم و شصت و سوم از باب هاى چيزهايى كه اجتناب از آن بر محرم واجب است، رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 11 حرمت لواط

خداوند تعالى مى فرمايد:

و (به خاطر آوريد) لوط را، هنگامى كه به قوم خود گفت: آيا عمل بسيار زشتى را انجام مى دهيد كه

ص: 745

مٰا سَبَقَكُمْ بِهٰا مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْعٰالَمِينَ * إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجٰالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ اَلنِّسٰاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ».

هود (11):74، 76، 80:78 و 82 و 83: «فَلَمّٰا ذَهَبَ عَنْ إِبْرٰاهِيمَ اَلرَّوْعُ وَ جٰاءَتْهُ اَلْبُشْرىٰ يُجٰادِلُنٰا فِي قَوْمِ لُوطٍ»، «يٰا إِبْرٰاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا إِنَّهُ قَدْ جٰاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذٰابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ»، «وَ جٰاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كٰانُوا يَعْمَلُونَ اَلسَّيِّئٰاتِ قٰالَ يٰا قَوْمِ هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ لاٰ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ * قٰالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مٰا لَنٰا فِي بَنٰاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مٰا نُرِيدُ * قٰالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلىٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ» «فَلَمّٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا جَعَلْنٰا عٰالِيَهٰا سٰافِلَهٰا وَ أَمْطَرْنٰا عَلَيْهٰا حِجٰارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ * مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ مٰا هِيَ مِنَ اَلظّٰالِمِينَ بِبَعِيدٍ».

الشعراء (26):161، 173:165: «إِذْ قٰالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لاٰ تَتَّقُونَ »، «أَ تَأْتُونَ اَلذُّكْرٰانَ مِنَ اَلْعٰالَمِينَ وَ تَذَرُونَ مٰا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوٰاجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عٰادُونَ قٰالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يٰا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ اَلْمُخْرَجِينَ * قٰالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ اَلْقٰالِينَ * رَبِّ نَجِّنِي وَ أَهْلِي مِمّٰا يَعْمَلُونَ * فَنَجَّيْنٰاهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ * إِلاّٰ عَجُوزاً فِي اَلْغٰابِرِينَ * ثُمَّ دَمَّرْنَا اَلْآخَرِينَ * وَ أَمْطَرْنٰا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَسٰاءَ مَطَرُ اَلْمُنْذَرِينَ ».

النمل (27):54، 55 و 58: «وَ لُوطاً إِذْ قٰالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ اَلْفٰاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ * أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجٰالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ اَلنِّسٰاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ »، «وَ أَمْطَرْنٰا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَسٰاءَ مَطَرُ اَلْمُنْذَرِينَ ».

العنكبوت (29):31:28، 34 و 35: «وَ لُوطاً إِذْ قٰالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ اَلْفٰاحِشَةَ مٰا سَبَقَكُمْ بِهٰا مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْعٰالَمِينَ * أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجٰالَ وَ تَقْطَعُونَ اَلسَّبِيلَ وَ تَأْتُونَ فِي نٰادِيكُمُ اَلْمُنْكَرَ فَمٰا كٰانَ جَوٰابَ قَوْمِهِ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا اِئْتِنٰا بِعَذٰابِ اَللّٰهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِينَ * قٰالَ رَبِّ اُنْصُرْنِي عَلَى اَلْقَوْمِ اَلْمُفْسِدِينَ * وَ لَمّٰا جٰاءَتْ رُسُلُنٰا إِبْرٰاهِيمَ بِالْبُشْرىٰ قٰالُوا إِنّٰا مُهْلِكُوا أَهْلِ هٰذِهِ اَلْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهٰا كٰانُوا ظٰالِمِينَ »، «إِنّٰا مُنْزِلُونَ عَلىٰ أَهْلِ هٰذِهِ اَلْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ اَلسَّمٰاءِ بِمٰا كٰانُوا يَفْسُقُونَ * وَ لَقَدْ تَرَكْنٰا مِنْهٰا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ».

ص: 746

هيچ يك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است ؟! آيا شما از روى شهوت به جاى زنان به سراغ مردان مى رويد؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى) هستيد.(1)

هنگامى كه ترس ابراهيم فروش نشست و بشارت به او رسيد، درباره قوم لوط با ما مجادله مى كرد؛ اى ابراهيم از اين (درخواست) صرف نظر كن كه فرمان پروردگارت فرا رسيده و بطور قطع عذاب (الهى) به سراغ آنان مى آيد و برگشت ندارد.

قوم او (به قصد مزاحمت مهمانان) به سرعت به سراغ او آمدند و قبلاً كارهاى بد انجام مى دادند - گفت:

اى قوم من! اينها دختران منند؛ براى شما پاكيزه ترند (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد) از خدا بترسيد و مرا در مقابل مهمانانم رسوا نسازيد؛ آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!

گفتند: تو كه مى دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم و خوب مى دانى ما چه خواهيم. گفت: (افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم يا تكيه گاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود! (آنگاه مى دانستم با شما زشت سيرتان ددمنش چه كنم.)

و هنگامى كه فرمان ما رسيد، آن (شهر و ديار) را زيرو رو كرديم و بارانى از سنگ متراكم بر روى هم بر آنها نازل نموديم. (سنگ هايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن، از (ساير) ستمگران دور نيست.(2)

هنگامى كه برادرشان لوط به آنان گفت: آيا تقوا پيشه نمى كنيد؟! آيا در ميان جهانيان، شما به سراغ جنس مرد مى رويد و همجنس بازى مى كند، آيا اين زشت و ننگين نيست ؟!

و همسرانى را كه پروردگارتان براى شما آفريده است رها مى كنيد؟! (حقّاً) شما قوم تجاوزگرى هستيد!

گفتند: اى لوط! اگر (از اين سخنان) دست برندارى، به يقين از اخراج شدگان خواهى بود.

گفت: من دشمن سرسخت اعمال شما هستم. پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اينها انجام مى دهند رهايى بخش.

ما او و تمامى خاندانش را نجات داديم، جز پيرزنى كه در ميان بازماندگان بود سپس ديگران را هلاك كرديم و بارانى از (سنگ) بر آنها فرستاديم؛ چه باران بدى بود باران آنها كه هشدار داده شده بودند.(3)

و لوط را (به ياد آور) هنگامى كه به قومش گفت: آيا شما به سراغ كار بسيار زشتى مى رويد در حالى كه (نتايج شوم آن را) مى بينيد؟! آيا شما به جاى زنان، از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد؟ شما قومى نادانيد.

سپس بارانى (از سنگ) بر سر آنها بارانديم (و همگى زير آن مدفون شدند) و چه بد است باران انذارشدگان!(4)

و لوط را فرستاديم هنگامى كه به قوم خود گفت: شما عمل بسيار زشتى انجام مى دهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است. آيا شما به سرغ مردان مى رويد و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مى كنيد و در مجلس تان اعمال ناپسند انجام مى دهيد؟! اما پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى گويى عذاب الهى را براى ما بياور! لوط عرض كرد: پروردگارا! مرا در برابر اين قوم تبهكار يارى فرما و هنگامى كه فرستادگان ما (از فرشتگان) بشارت (تولد فرزند) براى ابراهيم آوردند، گفتند: ما اهل اين شهر و آبادى را [به شهرهاى قوم لوط اشاره كردند] هلاك خواهيم كرد، چرا كه اهل آن ستمگرند.

ما براى اهل اين شهر و آبادى به خاطر گناه شان، عذابى از آسمان فرو خواهيم ريخت و از اين آبادى نشانه روشنى (درس عبرتى) براى كسانى كه مى انديشند باقى گذارديم.(5)

ص: 747


1- . اعراف 80/7 و 81.
2- . هود 74/11، 76، 78، 79، 80، 82 و 83.
3- . شعراء 161/26، 165 و 173.
4- . نمل 54/27، 55 و 58.
5- . عنكبوت 28/29 تا 31 و نيز 34.

الشورى (42):49 و 50: «لِلّٰهِ مُلْكُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ يَخْلُقُ مٰا يَشٰاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشٰاءُ إِنٰاثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشٰاءُ اَلذُّكُورَ * أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرٰاناً وَ إِنٰاثاً وَ يَجْعَلُ مَنْ يَشٰاءُ عَقِيماً إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ».

1216-37615-(1) كافى 544/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن أبان بن عثمان عن أبي بصير عن أحدهما عليهما السلام في قوم لوط عليه السلام «إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ اَلْفٰاحِشَةَ مٰا سَبَقَكُمْ بِهٰا مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْعٰالَمِينَ » فقال إنّ إبليس أتاهم في صورة حسنة فيه تأنيث عليه ثياب حسنة فجاء إلى شباب(1) منهم فأمرهم أن يقعوا به فلو طلب إليهم أن يقع بهم لأبوا عليه و لكن طلب إليهم أن يقعوا به فلمّا وقعوا به التذّوه ثمّ ذهب عنهم و تركهم فأحال بعضهم على بعض. العلل 54(7): حدّثنا محمّد بن موسى ابن المتوكّل قال حدّثنا عبد اللّه بن جعفر عن محمّد بن الحسين عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر البزنطى عن أبان بن عثمان عن أبي بصير (مثله).

1217-37616-(2) كافى 544/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن محمّد بن سعيد قال أخبرنى زكريّا بن محمّد عن أبيه عن عمرو عن أبي جعفر عليه السلام قال كان قوم لوط من أفضل قومٍ خلقهم اللّه فطلبهم إبليس الطلب الشّديد و كان من فضلهم و خيرتهم أنّهم إذا خرجوا إلى العمل خرجوا بأجمعهم و تبقى النّساء خلفهم فلم يزل إبليس يعتادهم فكانوا إذا رجعوا خرب إبليس ما يعملون فقال بعضهم لبعض تعالوا نرصد هذا الّذى يخرّب متاعنا فرصدوه فإذا هو غلام أحسن ما يكون من الغلمان فقالوا له أنت الّذى تخرّب متاعنا مرّة بعد مرّةٍ فاجتمع رأيهم على أن يقتلوه فبيّتوه عند رجل فلمّا كان اللّيل صاح فقال له مالك فقال كان أبى ينوّمنى على بطنه فقال له تعال فنم على بطنى قال فلم يزل يدلّك الرّجل حتّى علّمه أنّه يفعل بنفسه فأوّلاً علّمه إبليس و الثانية علّمه هو ثمّ انسلّ (2) ففرّ منهم و أصبحوا فجعل الرّجل يخبر بما فعل بالغلام و يعجبهم منه و هم لا يعرفونه فوضعوا أيديهم فيه حتّى اكتفى الرّجال بالرجال بعضهم ببعض ثمّ جعلوا يرصدون مارّة الطريق فيفعلون بهم حتّى تنكّب(3) مدينتهم النّاس ثمّ تركوا نساءهم و أقبلوا على الغلمان فلمّا رأى أنّه قد أحكم أمره في

ص: 748


1- . شبّان العلل.
2- . انسلّ : انطلق في استخفاء انسلّ من بينهم أي خرج. اللسان.
3- . تنكّب عن الطريق: عدل عنه.

مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خداست؛ هرچه را بخواهد مى آفريند؛ به هركس اراده كند دختر مى بخشد و به هر كه بخواهد پسر يا (اگر بخواهد) پسر و دختر - هر دو - را براى آنان جمع مى كند و هركس را بخواهد عقيم مى گذارد زيرا كه دانا وقادر است.(1)

1216-37615-(1) امام باقر يا امام صادق عليهما السلام درباره قوم لوط و اين آيه كه: «شما عمل بسيار زشتى انجام مى دهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است.» فرمود: «شيطان در صورت زيباى زنانه با لباسى زيبا به نزد جوانان قوم لوط آمد و به آنان گفت تا در وى درآميزند. اگر شيطان مى خواست با آنان درآويزد نمى پذيرفتند ليكن از آنان خواست تا با او درآميزند و چون با او آميزش كردند از آن لذت بردند پس از آن رفت و آنان را به حال خود واگذارد و برخى را به برخى حواله كرد.»

1217-37616-(2) امام باقر عليه السلام فرمود: «قوم لوط از برترين قومى بودند كه خداوند آنان را آفريد ولى شيطان سخت به دنبال آنان بود و يكى از كارهاى خوب قوم لوط اين بود كه هرگاه براى كار بيرون مى رفتند همه مردان خارج مى شدند و زنان را در شهر مى گذاشتند به هنگام رجوع به منازل خويش شيطان هر روز به سراغ آنان مى رفت و كار روزانه آنان را تباه مى ساخت از اين رو تصميم گرفتند كه كمين بكشند تا ببينند چه كسى است كه موجب خرابى كار آنان مى شود. در اين بين پسركى در كمال زيبايى را يافتند و به او گفتند: هان تو هستى كه هر روز كار روزانۀ ما را از بين مى برى، پس نظرشان بر اين قرار گرفت كه او را بكشند و براى اين منظور او را شب هنگام نزد مردى گذاشتند. شبانگاه صداى ناله و بى تابى جوان بلند شد. مرد به او گفت: تو را چه مى شود؟ پاسخ داد: هر شب پدرم مرا بر روى شكم خويش مى خواباند. مرد به او گفت: بيا روى شكم من بخواب. حضرت افزود: ابليس نيز همچنان خود را به بدن مرد مى ماليد تا اينكه به او آموخت تا با وى درآميزد.

پس ابليس نخست اين عمل را به او آموخت و آن گاه آن مرد آن را به ديگران آموخت سپس ابليس شبانگاه گريخت. چون روز فرا رسيد مرد آنچه را با جوان كرده بود براى ديگران باز گفت و آنان را دربارۀ وى به شگفتى واداشت در حالى كه مردم نمى دانستند كه اين جوان، شيطان بوده است؛ بدين سان مردم به اين عمل دست بردند تا بدانجا كه مردها به هم جنسان خويش در ارضاى جنسى اكتفا كردند سپس در كمين رهگذران مى نشستند و با آنان در مى آميختند به گونه اى كه رهگذران از شهر آنان عبور نمى كردند پس مردان براى ارضاى جنسى، زنان را وانهادند و بر پسران روى آوردند.

از ديگر سو شيطان چون ديد كارش در بين مردان رواج يافت نزد زنان آمد و خود را به شكل زنى درآورد و به آنان گفت: مردان شما همجنس بازى مى كنند. گفتند: آرى ما خود ديده ايم.

ص: 749


1- . شورى 50/42-\49.

الرّجال جاء إلى النّساء فصيّر نفسه امرأةً فقال إنّ رجالكنّ يفعل بعضهم ببعضٍ قالوا نعم قد رأينا ذلك و كلّ ذلك يعظهم لوط و يوصيهم و إبليس يغويهم حتّى استغنى النّساء بالنساء فلمّا كملت عليهم الحجّة بعث اللّه جبرئيل و ميكائيل و إسرافيل عليهم السلام في زىّ غلمانٍ عليهم أقبية(1) فمرّوا بلوطٍ و هو يحرث فقال أين تريدون ما رأيت أجمل منكم قطّ قالوا إنّا أرسلنا سيّدنا إلى ربّ هذه المدينة قال أو لم يبلغ سيّدكم ما يفعل أهل هذه المدينة يا بَنىّ إنّهم و اللّه يأخذون الرّجال فيفعلون بهم حتّى يخرج الدّم فقالوا أمرنا سيّدنا أن نمرّ وسطها قال فلى إليكم حاجة قالوا و ما هي قال تصبرون ها هنا إلى اختلاط الظلام قال فجلسوا قال فبعث ابنته فقال جيئى لهم بخبزٍ و جيئى لهم بماءٍ في القرعة(2) و جيئى لهم عباءً يتغطّون بها من البرد، فلمّا أن ذهبت الابنة أقبل المطر و الوادى فقال لوط الساعة يذهب بالصبيان الوادى، قوموا حتّى نمضى و جعل لوط يمشى في أصل الحائط و جعل جبرئيل و ميكائيل و إسرافيل يمشون وسط الطريق فقال يا بَنىّ امشوا هاهنا فقالوا أمرنا سيّدنا أن نمرّ في وسطها، و كان لوط يستغنم الظلام و مرّ إبليس فأخذ من حجر امرأةٍ صبيّاً فطرحه في البئر فتصايح أهل المدينة كلّهم على باب لوط، فلمّا أن نظروا إلى الغلمان في منزل لوط قالوا يا لوط قد دخلت في عملنا فقال هؤلاء ضيفى فلا تفضحون في ضيفى، قالوا هم ثلاثة خُذْ واحداً و أعطنا اثنين قال فأدخلهم الحجرة و قال لو أنّ لي أهل بيت يمنعونى منكم قال و تدافعوا على الباب و كسروا باب لوط و طرحوا لوطاً فقال له جبرئيل «إِنّٰا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ » فأخذ كفّاً من بطحاء(3) فضرب بها وجوههم و قال شاهت(4) الوجوه فعمى أهل المدينة كلّهم و قال لهم لوط يا رسل ربّى فما أمركم ربّى فيهم قالوا أمرنا أن نأخذهم بالسَّحَر قال فلى إليكم حاجة قالوا و ما حاجتك قال تأخذونهم الساعة فإنّى أخاف أن يبدو لربّى فيهم فقالوا يا لوط: «إِنَّ مَوْعِدَهُمُ اَلصُّبْحُ أَ لَيْسَ اَلصُّبْحُ بِقَرِيبٍ » لمن يريد أن يأخذ فخذ أنت بناتك و امض و دَعْ امرأتك فقال أبو جعفر عليه السلام رحم اللّه لوطاً لو (كان خ) يدرى من معه في الحجرة لعلم أنّه

ص: 750


1- . أقبية جمع قباء ثوب يلبس فوق الثياب.
2- . القرعة: الجراب الواسع يلقى فيه الطعام.
3- . البطحاء: مسيل فيه دقاق الحصى الحصى الصغار. اللسان.
4- . شاهت الوجوه: قبحت.

در اين ميان لوط پيامبر آنان را موعظه مى كرد و ابليس آنان را اغواء مى كرد تا آن كه زنان نيز به زنان اكتفا كردند پس چون حجت بر ايشان تمام شد خداوند جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل عليهم السلام را در چهرۀ نوجوانى كه قبا به تن كرده بودند فرستاد؛ آنان به لوط پيامبر كه زراعت مى كرد برخوردند. حضرت پرسيد: كجا مى رويد و من هرگز كسى را زيباتر از شما نديده ام. گفتند: آقاى ما، ما را به سوى صاحب اين شهر فرستاده است. لوط گفت: آيا آقاى شما نمى داند كه مردم اين شهر چه عمل زشتى مرتكب مى شوند؟ اى فرزندان من! مردم اين شهر با مردان درمى آميزند آنچنان كه خون خارج مى شود. آنان گفتند: آقاى ما به ما فرمان داده تا از وسط شهر عبور كنيم. لوط گفت: من درخواستى از شما دارم.

گفتند: درخواست تو چيست ؟ فرمود: تا شروع تاريكى شب همين جا بمانيد. امام عليه السلام افزود: آنان نشستند لوط نيز دخترش را فرستاد تا براى آنان نان و آب و نيز عبايى كه آنان را از سرما بپوشاند بياورد پس چون دختر به دنبال اين كار رفت باران و سيل آمد. لوط گفت: سيل الآن است كه بچه ها را با خود ببرد برخيزيد تا برويم و لوط از كنار ديوار حركت مى كرد ولى جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل از ميانه راه مى رفتند. لوط به آنان گفت: فرزندانم از اين كنار برويد. آنان گفتند: آقاى ما گفته است از وسط راه حركت كنيد. لوط تاريكى را غنيمت مى دانست ولى شيطان عبورش افتاد پس از دامن زنى، بچه اى را گرفت و در چاه افكند. مردم شهر در خانۀ لوط همديگر را صدا زدند و چون نگاه شان به پسران در خانه لوط افتاد گفتند: لوط گويا تو هم در عمل ما داخل شده اى ؟ حضرت فرمود: اين جوانان مهمان منند و مرا شرمندۀ آنان نكنيد. گفتند: آنان سه نفرند يكى از آنان را خود برگير و آن دوى ديگر را در اختيار ما قرارده.

امام افزود: لوط آنان را به درون اتاق برد و فرمود: اى كاش در خانه كسى را داشتم تا جلوى هجوم شما را بر من بگيرد. امام فرمود: آنان بر در خانۀ لوط همديگر را فشار دادند و در را شكستند و لوط را به زمين افكندند.

پس جبرئيل به او گفت: ما فرستادگان پروردگار توايم و بدان كه آنان را به تو دسترسى نيست پس جبرئيل مشتى سنگ ريزه برداشت و بر صورت آنان پاشيد و فرمود: روى تان زشت باد! آنان نيز همه كور شدند. لوط به فرشتگان گفت: اى فرستادگان خدا! پروردگار من دربارۀ اين مردم چه فرمانى به شما داده است ؟ گفتند: به ما فرمان داده است كه آنان را سحرگاه عذاب كنيم. لوط گفت: من از شما درخواستى دارم. گفتند: درخواست تو چيست ؟ گفت: هم اينك آنان را عذاب كنيد چون مى ترسم خدا از عذاب آنان برگردد آنان گفتند: اى لوط! وعده گاه عذاب آنان صبح است آيا صبح نزديك نيست براى خدايى كه مى خواهد آنان را عذاب كند؟ پس تو به همراه دخترانت از شهر خارج شو و زنت را بگذار.

ص: 751

منصور حيث يقول «لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلىٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ» أىّ ركن أشدّ من جبرئيل معه في الحجرة فقال اللّه عزّ و جلّ لمحمّد صلّى اللّه عليه و آله «وَ مٰا هِيَ مِنَ اَلظّٰالِمِينَ بِبَعِيدٍ» من ظالمى أمتك ان عملوا ما عمل قوم لوط قال و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من ألحّ في وطئ الرّجال لم يمت حتّى يدعو الرّجال إلى نفسه. عقاب الأعمال 314: حدّثني محمّد بن الحسن رضي اللّه عنه قال حدّثني الحسن بن متّيل عن أحمد بن محمّد بن خالد عن محمّد بن سعيد. المحاسن 11(0): البرقي عن محمّد بن سعيد قال أخبرنى زكريّا بن محمّد عن أبيه عن عمرو عن أبي جعفر عليه السلام (نحوه باختلافٍ يسير).

1218-37617-(3) تفسير القمّيّ 333/1: في خبرٍ طويل قال و كان إبراهيم عليه السلام كلّ من يمرّ به يضيفه و كان على سبعة فراسخ منه بلاد عامرة كثيرة الشجر و النبات و الخير و كان الطريق عليها فكان كلّ من يمرّ بتلك البلاد يتناول من ثمارهم و زروعهم فجزعوا من ذلك فجاءهم إبليس في صورة شيخٍ فقال أدلّكم على ما إن فعلتموه لم يمرّ بكم أحد فقالوا ما هو قال من مرّ بكم فانكحوه في دبره فأسلبوه ثيابه ثمّ تصوّر لهم إبليس في صورة أمردٍ حسن الوجه جميل الثياب فجاءهم فوثبوا عليه ففجروا به كما أمرهم فاستطابوه فكانوا يفعلونه بالرجال فاستغنى الرّجال بالرجال و النّساء بالنساء فشكا النّاس ذلك إلى إبراهيم عليه السلام فبعث إليهم لوطاً يحذّرهم و ينذرهم فلمّا نظروا إلى لوط عليه السلام قالوا من أنت قال أنا ابن خال إبراهيم الّذى ألقاه الملك في النّار فلم يحترق و جعلها اللّه عليه بَرْداً وَ سَلاٰماً و هو بالقرب منكم فاتّقوا اللّه و لا تفعلوا هذا فانّ اللّه يهلككم. الخبر.

1219-37618-(4) كافى 543/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن إسماعيل بن مرّار عن يونس عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سمعته يقول حرمة الدبر أعظم من حرمة الفرج، إنّ اللّه أهلك أُمّةً بحرمة الدبر و لم يهلك أحداً بحرمة الفرج.

1220-37619-(5) كافى 544/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أبي بكر الحضرمى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من جامع غلاماً جاء جنباً يوم القيامة لا ينقّيه ماء الدنيا و غضب اللّه عليه و لعنه و أعدّ له جَهَنَّمَ وَ سٰاءَتْ مَصِيراً، ثمّ قال إنّ الذكر ليركب الذكر فيهتزّ العرش لذلك، و إن الرّجل ليؤتى في حقبه فيحبسه اللّه على جسر جهنّم حتّى يفرغ من

ص: 752

امام باقر عليه السلام افزود: رحمت خدا بر لوط باد! اگر مى دانست چه كسى در حجره همراه اوست يقين به پيروزى خويش داشت آنگاه كه از روى تأسف گفت: اگر مرا قدرتى بود بر شما يا تكيه گاه محكمى داشتم چه تكيه گاهى محكم تر از جبرئيل كه با او در اتاق بود پس از آن خداوند عز و جل به حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمود: كيفر قوم لوط از ستمگران دور نيست. يعنى ستمگران امت تو اگر عمل قوم لوط را مرتكب شوند.

امام باقر عليه السلام فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه در آميزش با مردان بكوشد نمى ميرد مگر اينكه مردان را به خويش خواهد خواند.»

1218-37617-(3) در روايتى طولانى آمده است: «ابراهيم هركس كه بر او مى گذشت را مهمان مى كرد و در هفت فرسخى او شهرهاى آبادى پردرخت و گياه با بركت بود و راه از اين شهرها مى گذشت و هركس كه از آن شهرها مى گذشت از ميوه ها و زراعت آنان مى گرفت. مردم آن شهرها از اين كار به ستوه آمدند. ابليس در سيماى پيرمردى نزد آنان آمد به آنان گفت: شما را راهنمايى كنم به كارى كه اگر آن كار را بكنيد هيچكس به شما گذر نخواهد كرد پرسيدند: آن چه كارى است ؟

ابليس گفت: هركس بر شما عبور كرد با او لواط كنيد و لباسش را از تنش بكنيد پس ابليس در شكل جوان نيكو صورت و بى مويى با لباس هاى زيبا براى آنان ظاهر گشت. آنان طبق دستور ابليس با او لواط كردند و از اين كار خوش شان آمد پس پيوسته اين كار را با مردان كردند و در نتيجه مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كردند مردم از اين كار به ابراهيم شكايت كردند. او لوط را به سوى آنان فرستاد تا آنان را بترساند و بيم دهد چون لوط را ديدند گفتند: تو كيستى ؟ گفت: من پسر دايى ابراهيم هستم هم او كه پادشاه او را در آتش افكند ولى نسوخت و خدا آتش را بر او سرد و سلامت قرارداد و او نزديك شماست از خدا بترسيد و اين كار را نكنيد چرا كه خداوند شما را هلاك مى سازد....»

1219-37618-(4) از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «حرمت پشت (منظور لواط) بزرگتر از حرمت آلت زن (زنا) است خداوند براى حرمت پشت، امّتى را هلاك كرده (منظور قوم لوط) ولى احدى را براى حرمت زنا هلاك نكرده است.»

1220-37619-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هركس با پسرى درآويزد روز قيامت جنب وارد محشر مى شود و آب دنيا هرگز او را پاك نخواهد كرد و خداوند بر او خشم و نفرين مى كند و دوزخ را براى او فراهم مى آورد كه بد بازگشتگاهى است.

آنگاه حضرت افزود: مردى كه بر مردى سوار مى شود عرش خدا به لرزه مى آيد و خداوند مرد لواط دهنده را بر پل دوزخ زندانى خواهد كرد تا از حساب مردمان فراغت يابد.

ص: 753

حساب الخلائق، ثمّ يؤمر به إلى جهنّم فيعذّب بطبقاتها طبقةً طبقةً حتّى يردّ إلى أسفلها و لا يخرج منها.

1221-37620-(6) كافى 546/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن فضّال عن داود بن فرقد عن أبي يزيد الحمّار عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إنّ اللّه عزّ و جلّ بعث أربعة أملاك في إهلاك قوم لوطٍ جبرئيل و ميكائيل و إسرافيل و كروبيل فمرّوا بإبراهيم عليه السلام و هم معتمّون فسلّموا عليه فلم يعرفهم و رأى هيئةً حسنةً فقال لا يخدم هؤلاء إلّا أنا بنفسى و كان صاحب ضيافةٍ فشوى لهم عجلاً سميناً حتّى أنضجه ثمّ قرّبه إليهم، فلمّا وضعه بين أيديهم «فَلَمّٰا رَأىٰ أَيْدِيَهُمْ لاٰ تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً »(1) فلمّا رأى ذلك جبرئيل حسر العمامة(2) عن وجهه فعرفه إبراهيم فقال أنت هو قال نعم و مرّت سارة امرأته فبشّرها بإسحاق و من وراء إسحاق يعقوب فقالت ما قال اللّه عزّ و جلّ فأجابوها بما في الكتاب، فقال لهم إبراهيم لما ذا جئتم قالوا في إهلاك قوم لوط فقال لهم إن كان فيهم مائة من المؤمنين أ تهلكونهم فقال جبرئيل لا، قال فإن كان فيها خمسون قال لا، قال فإن كان فيها ثلاثون قال لا، قال فإن كان فيها عشرون قال لا، قال فإن كان فيها عشرة قال لا، قال فإن كان فيها خمسة قال لا، قال فإن كان فيها و أحد قال لا، قال فانّ «فِيهٰا لُوطاً قٰالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهٰا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ اِمْرَأَتَهُ كٰانَتْ مِنَ اَلْغٰابِرِينَ »(3) قال الحسن بن عليّ قال لا أعلم هذا القول إلّا و هو يستبقيهم و هو قول اللّه عزّ و جلّ : «يُجٰادِلُنٰا فِي قَوْمِ لُوطٍ» فأتوا لوطاً و هو في زراعةٍ قرب القرية فسلّموا عليه و هم معتمّون فلمّا رأى هيئةً حسنةً عليهم ثياب بيض و عمائم بيض فقال لهم المنزل فقالوا نعم فتقدّمهم و مشوا خلفه فندم على عرضه المنزل عليهم فقال أيّ شيءٍ صنعت آتى بهم قومي و أنا أعرفهم فالتفت إليهم فقال إنّكم لتأتون شراراً من خلق اللّه قال فقال جبرئيل لا نعجل عليهم حتّى يشهد عليهم ثلاث مرّاتٍ فقال جبرئيل هذه واحدة ثمّ مشى ساعةً ثمّ التفت إليهم فقال إنّكم لتأتون شراراً من خلق اللّه فقال جبرئيل هذه ثنتان ثمّ مشى فلمّا بلغ باب المدينة التفت إليهم فقال إنّكم لتأتون شراراً من خلق اللّه فقال جبرئيل عليه السلام هذه الثالثة

ص: 754


1- . فأوجس منهم خيفة قال أبو إسحاق معناه فأضمر منهم خوفاً. اللسان ج 6، ص 253.
2- . أي كشفها.
3- . الغابر: الباقي.

آنگاه او را به رفتن به جهنم فرمان خواهد داد پس در همه طبقات آتش معذّب خواهد شد تا به پايين ترين طبقه جهنم برسد كه در آنجا خواهد ماند.»

1221-37620-(6) امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند بزرگ چهار فرشته يعنى جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و كروبيل را براى نابود كردن قوم لوط فرستاد. فرشتگان كه عمامه بر سر داشتند در سر راه خويش به ابراهيم عليه السلام رسيدند. به ابراهيم سلام دادند ولى آن حضرت آنان را نشناخت ليكن جلوه اى نيكو از آنان ديد از اين رو پيش خود گفت: شايسته نيست كسى جز خودم از آنان پذيرايى كند. ابراهيم مهماندار بود گوسالۀ چاقى براى آنان بريان كرد و نزد آنان آورد ليكن چون ديد دست به غذا نمى زنند كار آنان را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود. جبرئيل چون اين امر را دريافت عمامه از صورت كنار زد پس ابراهيم او را شناخت و فرمود: تو همانى (جبرئيلى ؟) او گفت: آرى. در اين بين ساره همسر ابراهيم نزد آنان آمد. جبرئيل او را به اسحاق و از پى او يعقوب، بشارت داد. ساره و جبرئيل عليه السلام در اين جا گفتگويى دارند كه در قرآن كريم آمده است.

بعد از آن، ابراهيم عليه السلام پرسيد: شما براى چه منظورى آمده ايد؟ گفتند: براى نابود كردن قوم لوط.

ابراهيم گفت: اگر در بين آنان صد تن مؤمن باشد باز هم آنان را نابود مى سازيد؟ جبرئيل پاسخ داد:

خير. ابراهيم گفت: اگر پنجاه نفر با ايمان در بين آن قوم بود چه ؟ پاسخ داد: خير. گفت: اگر سى مؤمن باشد؟ پاسخ داد: خير. گفت: اگر بيست مؤمن باشد؟ پاسخ داد: خير. گفت: اگر ده مؤمن در آن قوم باشد؟ پاسخ داد:

خير. گفت: اگر پنج مؤمن باشد؟ پاسخ داد: خير. پرسيد: و اگر يك مؤمن در بين آنان باشد؟ پاسخ داد: خير.

ابراهيم گفت: لوط پيامبر در بين آنان است. گفتند: «ما خود مى دانيم چه كسى در آن قوم هست.

او وخانوادۀ او را نجات مى دهيم به جز زنش را كه در شمار هلاك شوندگان است.»

حسن بن على گويد(1): منظور ابراهيم از اين گفتارش درخواست بقاى قوم لوط و شفاعت براى آنان است و اين همان كلام الهى است كه: «ابراهيم با ما دربارۀ قوم لوط مجادله مى كرد.»

امام صادق عليه السلام افزودند: بعد از آن نزد لوط در مزرعه اى نزديك شهر رفتند. آنان كه عمامه بر سر داشتند بر لوط سلام كردند لوط كه آن قيافه هاى زيبا و لباس ها و عمامه هاى سفيد را ديد به آنان تعارف كرد كه به منزل بيايند و آنان پذيرفتند. لوط جلو افتاد و آنان به دنبال وى راه افتادند ليكن لوط از عرضه منزل بر آنان پشيمان شد و پيش خود گفت كه اين چه كارى بود كردم آنان را نزد قوم خود مى برم در حالى كه مردم را خوب مى شناسم. پس از آن نگاهى به آنان كرد و گفت: شما نزد بدهايى از خلق خدا مى رويد.

امام افزود: جبرئيل گفت: ما در عقوبت قوم لوط عجله نمى كنيم تا حضرت لوط سه بار عليه آنان شهادت دهد.

جبرئيل گفت: اين يك بار. سپس لوط زمانى راه پيمود دوباره رو به آنان كرد و گفت: شما نزد بدانى از خلق خدا مى رويد. جبرئيل گفت: اين دو بار. سپس لوط حركت كرد و چون به در شهر رسيد به آنان توجهى كرد و گفت: شما نزد بدانى از خلق خدا مى رويد. جبرئيل گفت: اين هم بار سوم.

ص: 755


1- . شايد منظور يكى از راويان اين روايت باشد مانند ابن فضّال.

ثمّ دخل و دخلوا معه حتّى دخل منزله فلمّا رأتهم امرأته رأت هيئة حسنة فصعدت فوق السطح و صفقت فلم يسمعوا فدخّنت فلمّا رأوا الدخان أقبلوا إلى الباب يهرعون(1) حتّى جاءوا إلى الباب فنزلت إليهم فقالت عنده قوم ما رأيت قوماً قطّ أحسن هيئةً منهم فجاءوا إلى الباب ليدخلوا فلمّا رآهم لوط قام إليهم فقال لهم يا قوم «فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ لاٰ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ» و قال «هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ » فدعاهم إلى الحلال فقالوا «مٰا لَنٰا فِي بَنٰاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مٰا نُرِيدُ» فقال لهم «لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلىٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ» فقال جبرئيل لو يعلم أيّ قوة له قال فكاثروه حتّى دخلوا البيت فصاح به جبرئيل فقال يا لوط دَعْهم يدخلوا فلمّا دخلوا أهوى جبرئيل عليه السلام بإصبعه نحوهم فذهبت أعينهم و هو قول اللّه عزّ و جلّ : «فَطَمَسْنٰا(2)(على) أَعْيُنَهُمْ » ثمّ ناداه جبرئيل فقال له «إِنّٰا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اَللَّيْلِ » و قال له جبرئيل إنّا بعثنا في إهلاكهم فقال يا جبرئيل عجّل فقال «إِنَّ مَوْعِدَهُمُ اَلصُّبْحُ أَ لَيْسَ اَلصُّبْحُ بِقَرِيبٍ » فأمره فيحمل هو و من معه إلّا امرأته، ثمّ اقتلعها يعنى المدينة جبرئيل بجناحيه من سبعة أرضين ثمّ رفعها حتّى سمع أهل سماء الدنيا نباح الكلاب و صراخ الدُّيوك ثمّ قلّبها و أمطر عليها و على من حول المدينة حجارةً من سجّيل(3).

1222-37621-(7) مستدرك 344/14: القطب الراونديّ في قصص الأنبياء بإسناده إلى الصدوق عن أبيه [عن سعد بن عبد اللّه] عن أحمد بن محمّد عن الحسن عن عليّ بن فضّال عن داود بن يزيد عن رجل عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لمّا جاءت الملائكة في هلاك قوم لوطٍ مضوا حتّى أتوا لوطاً و هو في زراعةٍ له قرب المدينة، فسلّموا عليه، فلمّا رآهم رأى هيئةً حسنةً و عليهم ثياب بيض و عمائم بيض، فقال لهم المنزل قالوا نعم، فتقدّمهم و مشوا خلفه فندم على عَرضه عليهم المنزل، فالتفت إليهم فقال إنّكم تأتون شرار خلق اللّه و كان جبرئيل قال اللّه له لا تعذّبهم حتّى يشهد عليهم ثلاث شهاداتٍ ، فقال جبرئيل هذه واحدة ثمّ مشى ساعةً فقال

ص: 756


1- . الهرع: شدّة السوق و سرعة العَدو. اللسان ج 8، ص 369.
2- . الآية هكذا فطمسنا أعينهم سورة القمر الآية 37 و لعلّ كلمة (على) من سهو النسّاخ.
3- . أي الحجارة الصلب الشديدة.

آنگاه آنان به همراه لوط به خانه اش وارد شدند. زن لوط كه آنان را با اين شكل زيبا ديد بر فراز بام برآمد و با كف زدن مى خواست مردم شهر را باخبر كند ليكن صدايش به گوش كسى نرسيد پس با افروختن آتش دود به راه انداخت و چون مردم دود را ديدند با شتاب رو به خانۀ لوط نهادند.

چون به در خانۀ او رسيدند زن نزد آنان آمد و گفت: مردانى نزد لوط هستند كه تاكنون به زيبايى آنان نديده ام. مردم با شنيدن اين سخن، براى ورود به خانه هجوم آوردند.

لوط كه جمعيت را ديد به سوى آنان شتافت و گفت: اى مردم! از خدا بترسيد و مرا در مقابل مهمانانم رسوا نسازيد آيا در ميان شما يك فرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟

و نيز فرمود: اينان دختران منند براى شما پاكيزه ترند. بدين سان آنان را به آميزشى حلال (ازدواج با دختران) فرا خواند. آنان گفتند: تو كه مى دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم و خوب مى دانى ما چه مى خواهيم.

لوط به آنان گفت: اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم يا تكيه گاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود.

جبرئيل گفت: كاش لوط مى دانست كه چه قدرتى دارد.

امام افزود: پس انبوه مردم هجوم آوردند و داخل خانه شدند. جبرئيل با صداى بلند به لوط گفت:

اى لوط! بگذار داخل شوند. چون وارد خانه شدند جبرئيل با انگشت خويش به آنان اشاره كرد پس بينايى چشمان شان رفت كه خداوند در اين باره فرمود: پس چشمان شان را كور كرديم.

در اين هنگام جبرئيل به لوط خطاب كرد و گفت: اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توايم. آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد در دل شب خانواده ات را (از اين شهر) حركت ده.

جبرئيل به لوط گفت: ما براى هلاك كردن اين مردم آمده ايم.

لوط گفت: اى جبرئيل! شتاب كن. جبرئيل گفت: موعد آنان صبح است آيا صبح نزديك نيست ؟

جبرئيل به لوط دستور داد تا او به همراه خانواده اش به جز زنش برود. سپس جبرئيل با دو بال خود چنان شهر را از هفت طبقۀ زمين كند و بالا برد كه اهالى آسمان دنيا صداى زوزۀ سگان و نالۀ خروسان را شنيدند آنگاه شهر را وارونه كرد و بر آن و هر كه پيرامون شهر بود سنگ هايى از سجيل (سنگ سخت) باريد.»

1222-37621-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «چون ملائكه براى نابودى قوم لوط آمدند رفتند تا به لوط رسيدند.

لوط در زمين زراعى اش نزديك شهر بود. به لوط سلام دادند. چون آنان را ديد حالتى نيكو مشاهده كرد لباس هاى سفيد بر تن و عمامه هاى سفيد بر سر داشتند. لوط به آنان تعارف منزل كرد آنان پذيرفتند.

لوط جلو افتاد و آنان در پى او حركت كردند لوط از اينكه آنان را به منزل دعوت كرده بود پشيمان شد به آنان رو كرد و گفت: شما نزد بدترين خلق خدا مى رويد و خداوند به جبرئيل فرموده بود كه قوم لوط را عذاب مكن تا لوط عليه آنان سه بار شهادت دهد. جبرئيل گفت: اين يك شهادت. پس از آن لوط زمانى حركت كرد و گفت: شما نزد مردانى بد از خلق خدا مى رويد. جبرئيل گفت: اين دو بار شهادت.

ص: 757

إنّكم تأتون شراراً من خلق اللّه فقال جبرئيل هذه ثنتان فلمّا بلغ باب المدينة التفت إليهم فقال إنّكم تأتون شراراً من خلق اللّه فقال جبرئيل هذه ثلاث الخبر.

1223-37622-(8) العقاب 314: أبى رحمه اللّه قال حدّثني سعد بن عبد اللّه عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال المحاسن 110: البرقي عن محمّد بن عليّ عن ابن فضّال عن سعيد بن غزوان عن إسماعيل بن مسلم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: لمّا عمل قوم لوطٍ ما عملوا بكت الأرض إلى ربّها حتّى بلغت دموعها (إلى عقاب) السماء و بكت السماء حتّى بلغت دموعها العرش، فأوحى اللّه تعالى إلى السماء أن أحصبيهم(1) و أوحى (اللّه المحاسن) إلى الأرض أن اخسفى بهم.

1224-37623-(9) الدعائم 455/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال لمّا عمل قوم لوط ما عملوا شكت السماء و الأرض إلى اللّه عزّ و جلّ فأوحى اللّه إلى السماء أن أحصبيهم و إلى الأرض أن اخسفى بهم. الجعفريّات 135: بإسناده عن عليّ عليه السلام عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نحوه.

1225-37624-(10) الدعائم 455/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال القرون أربعة و أنا في أفضلها قرناً ثمّ الثاني ثمّ الثالث، فإذا كان الرابع اكتفى الرّجال بالرجال و النّساء بالنساء، فإذا كان ذلك قبض اللّه تبارك و تعالى كتابه من صدور بني آدم، ثمّ يبعث ريحاً سوداء لا تُبقى أحداً هو ولىّ اللّه(2) تبارك و تعالى إلّا قبضته ثمّ كان الخسف و المَسخ.

1226-37625-(11) فقه الرضا 277: و اتّق الزّنا و اللّواط و هو أشدّ من الزّنا، و الزّنا أشدّ منه و هما يورثان صاحبهما اثنين و سبعين داءً في الدنيا و في الآخرة.

1227-37626-(12) و فيه 278: و من لاط بغلام فعقوبته أن يحرق بالنار أو يهدم عليه حائط أو يضرب ضربةً بالسيف و لا تحلّ له أخته في التّزويج أبداً و لا ابنته و يصلب يوم القيامة على شفير(3) جهنّم حتّى يفرغ اللّه من حساب الخلائق ثمّ يلقيه في النّار فيعذّبه بطبقةٍ طبقة(4) حتّى يؤدّيه إلى أسفلها فلا يخرج منها أبداً، و اعلم أنّ حرمة الدّبر أعظم من الفرج لأنّ اللّه أهلك أمّة بحرمة الدّبر و لم يهلك أحداً بحرمة الفرج.

ص: 758


1- . أي أرميهم بالحصاء.
2- . ولىّ اللّه خ.
3- . شفير كلّ شيءٍ ناحيته.
4- . بطبق من طبقة منها ك.

چون لوط به در شهر رسيد باز به آنان توجه كرد و گفت: شما نزد افراد بدى از خلق خدا مى رويد.

جبرئيل گفت: اين بار سوم از شهادت لوط....»

1223-37622-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: چون قوم لوط آن عمل را انجام دادند زمين به نزد خدايش گريست تا آنجا كه اشك هايش به آسمان رسيد و آسمان هم گريست تا آنكه اشك هايش به عرش رسيد خداوند به آسمان وحى كرد كه اينان را سنگ باران كن و به زمين وحى كرد كه آنان را فرو بر.»

1224-37623-(9) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «چون قوم لوط آن كار ويژۀ خود را كردند آسمان و زمين به خداى عز و جل شكوه كرد. خداوند به آسمان وحى كرد كه بر آنان سنگ ببار و به زمين وحى نمود كه آنان را فرو بَر.»

1225-37624-(10) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ملت ها چهار دسته اند و من در ميان برترين مردم هستم. پس از من، ملت درجۀ دوم و سپس ملت درجه سوم و چون به مرحله چهارم برسد مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند و چون چنين شود خداوند تبارك و تعالى كتابش را از دل هاى بنى آدم مى گيرد پس از آن بادى سياه مى رسد كه همه اولياى الهى را مى گيرد سپس فرو رفتن در زمين و مسخ و تبديل به حيوانات تحقق خواهد يافت.»

1226-37625-(11) در فقه الرضا عليه السلام آمده است: «از زنا و لواط بپرهيز و لواط سخت تر از زنا و زنا سخت تر از لواط است و اين دو (منظور زنا و لواط است) هفتاد و دو درد در دنيا و آخرت براى صاحبان خود به ارث مى گذارند.»

1227-37626-(12) در فقه الرضا عليه السلام آمده است: «هركس با پسرى لواط كند كيفر او آن است كه به آتش سوزانده شود و يا ديوارى بر وى خراب گردد و يا يك ضربه شمشير بر او زده شود و تزويج خواهر و دختر آن براى او براى هميشه حرام است.

و نيز دختر آن مرد و در روز قيامت لواط كننده بر لبۀ آتش جهنم به دار آويخته مى شود تا خداوند از حساب مردم فارغ گردد سپس خدا او را در آتش مى افكند و او را در هر طبقه اى از آتش عذاب مى كند تا او را به پايين ترين طبقه مى رساند و ديگر از آن خارج نمى گردد.

و بدان كه حرمت پشت بزرگ تر از حرمت فرج است چون خداوند امتى را براى حرمت پشت (لواط) نابود كرد ولى احدى را براى حرمت فرج (زنا) نابود نكرده است.»

ص: 759

1228-37627-(13) و فيه 276: وأمّا أصل اللّواط من قوم لوطٍ و فرارهم من قرى الأضياف من مدركة الطريق و انفرادهم عن النّساء و استغناء الرّجال بالرجال و النّساء بالنساء و لذلك قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أيّ داء أدوى من البخل و ذكر هذا الحديث و حُرّم (أى اللّواط) لما فيه من الفساد و بطلان ما حضّ اللّه عليه و أمر به من النّساء.

1229-37628-(14) و فيه و أروى عن العالم عليه السلام أنّه قال لو كان ينبغي لأحدٍ أن يرجم مرّتين لرجم اللوطىّ و عليه مثل حدّ الزانى من الرجم و الحدّ محصناً أو غير محصن.

1230-376293-(15) العقاب 332: بالاسناد المتقدّم في باب (6) عيادة المريض (ج 3) عن أبي هريرة و ابن عبّاس قالا خطبنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قبل وفاته (إلى أن قال) و من نكح امرأة حراماً في دبرها أو رجلاً أو غلاماً حشره اللّه تعالى يوم القيامة أنتن من الجيفة يتأذّىٰ به النّاس حتّى يدخل جهنّم و لا يقبل اللّه منه صرفاً و لا عدلاً و أحبط اللّه عمله و يَدَعه في تابوت مشدوداً بمسامير من حديد و يضرب عليه في التابوت بصفايح حتّى يتشبّك في تلك المسامير فلو و ضع عرق من عروقه على أربعمأة أُمّة لماتوا جميعاً و هو من أشدّ النّاس عذاباً. جامع الأخبار 409: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من نكح امرأةً (و ذكر نحوه إلى قوله يدخل جهنّم).

1231-37630-(16) مستدرك 347/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن عليّ عليه السلام أنّه قال إذا قضى الذّكر من الذّكر شهوته صُلب يوم القيامة في مصلبٍ رفيعٍ يعرفه أهل النّار بذلك العمل.

1232-37631-(17) مستدرك 347/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال إن أخوف ما أخاف على اُمّتى عمل قوم لوطٍ، فلترتقب(1) اُمّتى العذاب إذا تكافى الرّجال بالرّجال و النّساء بالنساء.

1233-37632-(18) المناقب 364/2: أبو القاسم الكوفيّ و القاضي النّعمان في كتابيهما قالا رفع إلى عمر أنّ عبداً قتل مولاه فأمر بقتله فدعاه عليّ عليه السلام فقال له أقتلت مولاك قال نعم قال فلم قتلته قال غلبنى على نفسى و أتانى في ذاتى فقال عليه السلام لأولياء المقتول أدفنتم وليّكم قالوا نعم، قال و متى دفنتموه قالوا الساعة، قال لعمر إحبس هذا الغلام فلا تحدث فيه حدثاً

ص: 760


1- . أي فلتنتظر.

1228-37627-(13) در فقه الرضا عليه السلام آمده است: «و اما ريشۀ لواط از قوم لوط و از فرار آنان از پذيرايى مهمانانى است كه در آن مسير قرار مى گرفتند و نيز از جدا شدن از زنان و اكتفاى مردان به مردان و زنان به زنان است و روى همين جهت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: چه دردى بدتر از بخل است و همين حديث را ذكر فرمود و لواط حرام گشته است چون در آن فساد و باطل شدن چيزى است كه خداوند بدان ترغيب كرده و بدان دستور داده است و آن ازدواج با زنان است.»

1229-37628-(14) در فقه الرضا عليه السلام است كه از عالم عليه السلام روايت مى كنم كه فرمود: «اگر شايسته بود كسى دو مرتبه سنگسار شود لواط كننده سنگسار مى شد و بر لواط كننده مشابه حدّ زناكار است كه همان سنگسار و حد است چه محصن باشد و چه محصن نباشد.»

1230-37629-(15) ابوهريره و ابن عباس گويند: «رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از وفات خويش براى ما سخنرانى كرد...

تا آن كه گويد: و هركس با زنى به حرام در پشت او آميزش كند و يا با مردى يا پسرى، خداوند او را در روز قيامت در حالى محشور مى كند كه بدبوتر از مردار است و مردم از بوى بد او در اذيتند تا وى به جهنم برود و خداوند از وى هيچ كارى نه انفاقى و نه عملى را نمى پذيرد و خداوند عمل وى را نابود مى سازد و او را در تابوت رها مى سازد در حالى كه با ميخ هاى آهنين بسته شده و با شمشيرهاى پهن بر او در تابوت نواخته مى شود تا اينكه اين شمشيرها در آن ميخ ها قرار مى گيرد و اگر رگى از رگ هاى وى بر چهارصد امّت قرار داده شود همه مى ميرند و اين فرد از جمله مردمى است كه از همه عذابش سخت تر است.»

1231-37630-(16) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «چون مرد شهوتش را با مرد انجام دهد در روز قيامت در دار بلندى به دار آويخته مى شود كه جهنّميان او را به آن عمل مى شناسند.»

1232-37631-(17) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «چيزى كه بيشتر از آن بر امتم مى ترسم كار قوم لوط است امت من منتظر عذاب باشند آن زمان كه مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند.»

1233-37632-(18) ابوالقاسم كوفى و قاضى نعمان در دو كتاب شان گويند: «نزد عمر بردند كه برده اى اربابش را كشته است عمر دستور قتل برده را صادر كرد. امير المؤمنين عليه السلام او را خواست به او گفت: آيا تو مولايت را كشته اى ؟ او گفت: آرى. حضرت فرمود: چرا او را كشتى ؟ گفت: او به زور بر من مسلط شد و بر من آمد. حضرت به اولياى مقتول فرمود: آيا ولى خود را دفن كرديد؟ گفتند: آرى. حضرت فرمود:

چه زمانى او را دفن كرديد؟ گفتند: همين الان. حضرت به عمر فرمود: اين پسر را نگه دار و كارى با او مكن تا سه روز بگذرد سپس به اولياى مقتول فرمودند: چون سه روز گذشت نزد ما حاضر شويد. سه روز كه گذشت آنان حاضر شدند. امير المؤمنين عليه السلام دست عمر را گرفت و همه بيرون رفتند سپس بر بالاى قبر مقتول ايستاد. امير المؤمنين عليه السلام به اولياى مقتول فرمود: اين قبر صاحب شماست ؟ گفتند: آرى.

ص: 761

حتّى تمرّ ثلاثة أيّامٍ ، ثمّ قال(1) لأولياء المقتول إذا مضت ثلاثة أيّامٍ فاحضرونا، فلمّا مضت ثلاثة أيّامٍ حضروا فأخذ عليّ عليه السلام بيد عمر و خرجوا ثمّ و قف على قبر الرّجل المقتول فقال عليّ عليه السلام لأوليائه هذا قبر صاحبكم قالوا نعم قال احفروا فحفروا حتّى انتهوا إلى اللّحْد فقال أخرجوا ميّتكم فنظروا إلى أكفانه في اللّحْد و لم يجدوه فأخبروه بذلك فقال عليّ عليه السلام اللّه أكبر اللّه أكبر و اللّه ما كذبت و لا كذّبت سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول من يعمل من اُمتّى عمل قوم لوطٍ ثمّ يموت على ذلك فهو مؤجّل إلى أن يوضع في لحده فإذا و ضع فيه لم يمكث أكثر من ثلاثٍ حتّى تقذفه الأرض إلى جملة قوم لوطٍ المهلكين فيحشر معهم.

1234-37633-(19) مستدرك 344/14: الشيخ أبو الفتوح الرازيّ في تفسيره عن أمير المؤمنين عليه السلام أنّهم أتوه بغلامٍ و قالوا إنّه قتل مولاه، و شهد الشهود فقال أمير المؤمنين ما تقول يا غلام قال يا أمير المؤمنين أنا قتلته، قال و لِمَ ، قال لأنّه كان يكرهنى على الفساد يعنى اللّواط فدافعته فأدى إلى القتل، و لم أقصد قتله و قصدت دفعه فلم ينفع و غلب عليّ و عمل بى الفساد فقتلته حسداً، فقال أمير المؤمنين عليه السلام لا بدّ لك من الشهود فقال من أين لي الشهود رجل في داره في اللّيلة المظلمة و أنا في ملكه و يده فقال أمير المؤمنين عليه السلام لمّا جرحته هل سمعت منه توبةً قال لا، قال عليه السلام اللّه أكبر الساعة يتبين أنّك صدقت أو كذبت، إذهبوا فانبشوا قبره، فإن كان في القبر فهذا الغلام كاذب فاقتصّوا منه، فان لم يكن فيه فالغلام صادق فأطلقوا عنه، فقال قوم العجب من أمر عليّ عليه السلام كان يحكم إلى هذا اليوم في الأحياء و اليوم يحكم في الأموات، فذهبوا إلى قبره و نبشوه فلم يجدوه فيه فرجعوا إليه عليه السلام و أخبروه، فقال أطلقوا عن الغلام فإنّه صادق، فقالوا يا أمير المؤمنين من أين قلت هذا فقال سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول من عمل عمل قوم لوطٍ و خرج من الدنيا بغير توبةٍ ذهب اللّه به إلى قوم لوطٍ حتّى يكون فيهم و يحشر معهم.

1235-37634-(20) الجعفريّات 146: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال تقوم الساعة على قوم يشهدون من غير أن يستشهدوا، و على الّذين يعملون عمل قوم لوطٍ، و على قومٍ يضربون بالدفوف و المعازف.

ص: 762


1- . ثمّ قل ك.

فرمود: بكَنيد. آنان قبر را كندند تا به لحد رسيدند. حضرت فرمود: مرده خود را بيرون آوريد. آنان ديدند كه كفن هاى مرده هست ولى از مرده خبرى نيست. اين خبر را به امير المؤمنين عليه السلام گفتند:

حضرت على عليه السلام فرمود: الله اكبر! الله اكبر! به خدا سوگند كه دروغ نگفته ام و به من هم دروغ گفته نشده است. از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: هركس از امت من كار قوم لوط را بكند و بر آن كار بميرد به او مهلت داده مى شود تا در لحدش گذارده شود و چون او را در لحد بگذارند بيش از سه روز نمى ماند تا آن كه زمين او را به جمع قوم لوط كه هلاك شده اند، پرت مى كند و با آنان محشور مى شود.»

1234-37633-(19) شيخ ابوالفتوح رازى در تفسيرش از امير المؤمنين عليه السلام روايت كرده كه پسرى را نزد امير المؤمنين عليه السلام آوردند و گفتند كه وى ارباب خود را كشته است و شاهدان هم شهادت دادند.

امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «اى پسر! نظر خودت چيست ؟ گفت: اى امير المؤمنين! من او را كشته ام.

حضرت فرمود: چرا؟ او گفت: چون او مرا بر كار فاسد كه منظور لواط بود مجبور مى كرد من او را كنار زدم و اين باعث شد كه او كشته شود و من قصد كشتن او را نداشتم و تنها مى خواستم او را از خود دور كنم ولى اين فايده اى نكرد و او بر من مسلط شد و با من كار فاسد را انجام داد و من از روى حسد او را كشتم.

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: بايد كه شاهد بياورى. او گفت: از كجا شاهد داشته باشم ؟ مردى در خانه اش در شب تاريك و من هم بردۀ او و در اختيار او بودم.

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: آن زمان كه او را زخمى كردى آيا شنيدى كه توبه كند؟ او گفت: نه.

حضرت فرمود: الله اكبر! الان روشن مى شود كه تو راست گفته اى يا دروغ. برويد و نبش قبرش كنيد اگر آن مقتول در قبرش بود اين پسر دروغ مى گويد و از او قصاص كنيد و اگر در قبر نبود اين پسر راست مى گويد و او را آزاد سازيد. مردم گفتند: كار امير المؤمنين عليه السلام شگفت آور است تا امروز دربارۀ زندگان حكم مى داد و امروز درباره مرده ها حكم مى دهد آنان به سراغ قبر مقتول رفتند و قبرش را شكافتند و او را در قبر نيافتند پس از آن بازگشتند و به حضرت خبر دادند. حضرت فرمود: پسر را آزاد كنيد چرا كه راست گفته است.

مردم گفتند: اى امير المؤمنين! اين سخن را از كجا گفتى ؟ حضرت فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: هركس كه كار قوم لوط را بكند و بدون توبه از دنيا برود خداوند او را به نزد قوم لوط مى برد تا در ميان آنان باشد و با آنان محشور شود.»

1235-37634-(20) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «قيامت در زمان مردمى به پا مى شود كه بدون اينكه آنان را شاهد قرار داده باشند (و صحنه را ديده باشند) شهادت مى دهند و نيز در زمان مردمى به پا مى شود كه كار قوم لوط (لواط) را مى كنند و نيز مردمى كه دايره و آلات موسيقى مى زنند.»

ص: 763

1236-37635-(21) كافى 548/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن عثمان بن سعيد عن محمّد بن سليمان عن ميمون البان قال كنت عند أبي عبد اللّه عليه السلام فقرء عنده آيات من هود فلمّا بلغ «وَ أَمْطَرْنٰا عَلَيْهٰا حِجٰارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ * مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ مٰا هِيَ مِنَ اَلظّٰالِمِينَ بِبَعِيدٍ» (قال كا) فقال من مات مصرّاً على اللّواط لم يمت حتّى يرميه اللّه بحجر من تلك الحجارة تكون فيه منيّته و لا يراه أحد. تفسير العيّاشى 158/(1): عن ميمون اللبّان قال كنت عند أبى عبد اللّه عليه السلام (و ذكر مثله).

1237-37636-(22) تفسير القمّيّ 336/1: حدّثني أبى عن سليمان الديلميّ عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قوله «وَ أَمْطَرْنٰا عَلَيْهٰا حِجٰارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً » قال ما من عبدٍ يخرج من الدنيا يستحلّ عمل قوم لوط إلّا رماه اللّه كبده(2) من تلك الحجارة تكون منيّته فيها و لكنّ الخلق لا يرونه.

1238-37637-(23) جامع الأخبار 409: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من ألحّ (2) في وطئ الرّجال لم يمت حتّى يدعو الرّجال إلى نفسه.

1239-37638-(24) كافى 546/4: عليّ بن إبراهيم عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن أبي عبداللّٰه عليه السلام قال سئل أمير المؤمنين صلوات اللّٰه عليه عن إساف و نائلة و عبادة قريش لهما فقال نعم كانا شابّين صبيحين و كان بأحدهما تأنيث و كانا يطوفان بالبيت فصادفا من البيت خلوة فأراد أحدهما صاحبه ففعل فمسخهما اللّه (حجرين قرب الإسناد) فقالت قريش لولا أنّ اللّه رضى أن يعبد هذان معه ما حوّلهما عن حالهما. قرب الإسناد 50: هارون بن مسلم بن مسعدة بن صدقة عن جعفر عن أبيه عليهما السلام أنّ عليّاً صلوات اللّه عليه سئل عن إساف و نائلة و عبادة قريش لهما (و ذكر نحوه).

1240-37639-(25) العيون 97/2: بالاسناد المتقدّم في باب (16) كيفيّة الوضوء من أبواب الوضوء (ج 2) عن محمّد بن سنان أنّ عليّ بن موسى الرضا عليهما السلام كتب إليه في جواب مسائله (إلى أن قال) و علّة تحريم الذكران للذكران و الاناث للاناث لما ركّب في الاناث و ما طبع عليه

ص: 764


1- . لجّ ك و لج خ ك.
2- . بحجر ك.

1236-37635-(21) ميمون بان گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم. آياتى از سوره هود در محضر ايشان خوانده شد چون به اين آيه رسيد كه: «و بارانى از سنگ [\گل هاى متحجّر] متراكم بر روى هم بر آنها نازل كرديم (سنگ هايى كه) نزد پروردگارت نشان دار بود و آن، از (ساير) ستمگران دور نيست.» حضرت فرمود: «هركس با اصرار بر گناه لواط بميرد نمى ميرد مگر اينكه خداوند با سنگى از آن سنگ ها به او مى زند كه مرگش در آن است و احدى هم اين را نمى بيند.»

1237-37636-(22) امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند: «و بارانى از سنگ [\گل هاى متحجّر] متراكم بر روى هم بر آنها نازل نموديم (سنگ هايى كه) نزد پروردگارت نشان دار بود.» فرمود: «بنده اى نيست كه كار قوم لوط را حلال بداند و از دنيا برود مگر اينكه خداوند كبد او را با آن سنگ ها بزند كه مرگش در آن است ولى مردم آن را نمى بينند.»

1238-37637-(23) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس كه به لواط با مردان اصرار ورزد نمى ميرد تا آنكه مردان را به خويش دعوت مى كند (يعنى مفعول واقع مى شود).»

1239-37638-(24) امام صادق عليه السلام فرمود: «از امير المؤمنين عليه السلام درباره بت اساف و نائله و پرستش اين دو توسط قريش سؤال شد؟ حضرت فرمود: آرى اين دو، دو جوان زيبا صورت بودند و يكى از اين دو زن صفت بود و هر دو در حال طواف خانه بودند جاى خلوتى در خانه خدا پيدا كردند و يكى از اين دو قصد ديگر را كرد و با او انجام داد (همان عمل قوم لوط را) و خداوند هر دو را به دو سنگ مسخ كرد.

قريش گفتند: اگر خداوند نمى خواست كه اين دو با خدا پرستش شوند اين دو را دگرگون نمى كرد.»

1240-37639-(25) محمد بن سنان گويد: «امام رضا عليه السلام در پاسخ به سوالات وى براى او نوشته است... تا آنجا كه گويد: و علت حرمت مردان براى مردان و زنان براى زنان همان تركيبى است كه در زنان قرار داده شده و طبيعتى است كه مردان بر آن آفريده شده اند و نيز به اين دليل است كه آميزش مردان با مردان و زنان با زنان موجب انقطاع نسل و از بين رفتن فساد انديشه و خراب شدن دنياست.»

ص: 765

الذكران و لما في إتيان الذكرانّ الذكران و الاناث الاناث من انقطاع النسل و فساد التدبير و خراب الدنيا. العلل 547: حدّثنا عليّ بن أحمد رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد ابن أبي عبد اللّه عن محمّد بن إسماعيل عن عليّ بن العبّاس قال حدّثنا القاسم بن الربيع الصحّاف عن محمّد بن سنان أنّ أبا الحسن عليّ بن موسى الرضا عليهما السلام كتب إليه فما كتب من جواب مسائله علّة تحريم الذكران للذكران و الاناث للاناث (و ذكر مثله).

1241-37640-(26) الاحتجاج 93/2: و من سؤال الزنديق الّذى سَئل أبا عبد اللّه عن مسائل كثيرة (إلى أن قال) قال فَلِمَ حرّم اللّواط قال من أجل أنّه لو كان إتيان الغلام حلالاً لاستغنى الرّجال عن النّساء و كان فيه قطع النسل و تعطيل الفروج، و كان في إجازة ذلك فساد كثير.

1242-37641-(27) تحف العقول 477: قال موسى بن محمّد بن الرضا لقيت يحيى ابن أكثم في دار العامّة فسألنى عن مسائل فجئت إلى أخى عليّ بن محمّد عليهما السلام (إلى أن قال) و عن قوله «أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرٰاناً وَ إِنٰاثاً» يزوّج اللّه عباده الذكران و قد عاقب قوماً فعلوا ذلك قال عليه السلام اكتب إليه قلت و ما أكتب قال عليه السلام اكتب بسم اللّه الرحمن الرحيم (إلى أن قال) و أمّا قوله «أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرٰاناً وَ إِنٰاثاً» أى يولد له ذكور و يولد له إناث يقال لكلّ اثنين مقرنين(1) زوجان كلّ واحدٍ منهما زوج و معاذ اللّه أن يكون عنى الجليل ما لبّست به على نفسك تطلب الرخص لارتكاب المآثم «وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ يَلْقَ أَثٰاماً * يُضٰاعَفْ لَهُ اَلْعَذٰابُ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهٰاناً» إن لم يتب.

1243-37642-(28) تفسير القمّيّ 278/2: حدّثني أبى عن المحمودىّ و محمّد بن عيسى بن عبيد عن محمّد بن إسماعيل الرازيّ عن محمّد بن سعيد أن يحيى بن أكثم سأل موسى بن محمّد عن مسائل و فيها أخبرنا عن قول اللّه «أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرٰاناً وَ إِنٰاثاً» فهل يزوّج اللّه عباده الذكران و قد عاقب قوماً فعلوا ذلك فسأل موسى أخاه أبا الحسن العسكريّ عليه السلام و كان من جواب أبى الحسن، أمّا قوله «أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرٰاناً وَ إِنٰاثاً» فانّ اللّه تبارك و تعالى يزوّج ذكران المطيعين إناثاً من الحور العين و إناث المطيعات من الإنس من ذكران المطيعين، و معاذ اللّه أن يكون

ص: 766


1- . أي مصاحبين.

1241-37640-(26) هشام بن حكم گويد: «از جمله سؤال هاى زنديقى كه خدمت امام صادق عليه السلام آمده بود... تا آنجا كه گويد: آن زنديق پرسيد: چرا لواط حرام گرديده است ؟ حضرت فرمود: چون اگر آميزش با پسران حلال باشد مردان از زنان بى نياز مى شوند و در اين كار نسل قطع مى گردد و آميزش با زنان تعطيل مى شود و در تجويز اين كار فساد بزرگى است.»

1242-37641-(27) موسى فرزند امام جواد عليه السلام گويد: «با يحيى بن اكثم در خانۀ ملاقات عمومى اش ديدار داشتم او سوالاتى از من كرد پس از آن نزد برادرم امام هادى عليه السلام آمدم... تا آنجا كه گويد: و از اين فرموده خداوند پرسيد كه: «يا (اگر بخواهد) پسر و دختر - هر دو - را براى آنان جمع مى كند.» او گفت: منظور اين است كه خداوند مردان را به ازدواج بندگانش درمى آورد در حالى كه خداوند مردمى را كه چنين كار كردند كيفر كرده بود.

حضرت فرمود: برايش بنويس. گفتم: چه بنويسم ؟ حضرت فرمود: بنويس بسم الله الرحمن الرحيم تا آن كه گويد: و اما فرموده خداوند: «يا (اگر بخواهد) پسر و دختر - هر دو - را براى آنان جمع مى كند» معنايش اين است كه خداوند فرزندان پسر و فرزندان دختر به او مى دهد به هر دوتايى كه همراه هم هستند تعبير زوجان اطلاق مى شود و هركدام از آن دو زوج محسوب مى شود و به خدا پناه مى برم از اينكه خداوند بزرگ منظورش از آيه آن باشد كه تو بر خودت مشتبه ساخته اى و مى خواهى ارتكاب گناهان را براى خودت جايز بدانى «و هركس چنين كند مجازات سختى خواهد و ديد عذاب او در قيامت مضاعف مى گردد و هميشه با خوارى در آن خواهد ماند» اگر توبه نكند.»

1243-37642-(28) محمّد بن سعيد روايت كند كه يحيى بن اكثم از موسى فرزند امام جواد عليه السلام دربارۀ مسائلى پرسيد و در آن سؤال ها آمده كه: «به ما دربارۀ فرموده خداوند: «يا (اگر بخواهد) پسر و دختر - هر دو - را براى آنان جمع مى كند» بگو آيا خداوند مردان را به ازدواج بندگانش درمى آورد با اينكه خداوند مردمى را كه اين كار را كرده اند كيفر داده است.

موسى از برادرش امام هادى عليه السلام پرسيد و در ضمن پاسخ امام هادى عليه السلام اين بود كه: اما فرموده خداوند: «يا (اگر بخواهد) پسر و دختر - هر دو - را براى آنان جمع مى كند.» خداوند تبارك و تعالى به مردان اهل طاعت، زنانى از حورالعين و به زنان اهل طاعت مردانى از اهل طاعت تزويج مى كند.

ص: 767

الجليل عنى ما لبّست على نفسك تطلّباً للرخصة لارتكاب المآثم، قال «وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ يَلْقَ أَثٰاماً * يُضٰاعَفْ لَهُ اَلْعَذٰابُ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهٰاناً» إن لم يتب. الاختصاص 94: في حديث طويل رويه محمّد بن عيسى بن عبيد البغداديّ عن موسى بن محمّد بن عليّ بن موسى سأله ببغداد في دار الفطن قال قال موسى كتب إلىّ يحيى بن أكثم يسألنى عن عشر مسائل أو تسعة (إلى أن قال) و أمّا قوله «أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرٰاناً وَ إِنٰاثاً» فانّ اللّه تبارك و تعالى يزوّج ذكرانّ المطيعين إناثاً من الحور و معاذ اللّه أن يكون عنى الجليل ما لبّست على نفسك تطلب الرخص لارتكاب المآثم و من يفعل و ذكر مثله.

1244-37643-(29) كافى 548/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن محمّد ابن أبي حمزة عن يعقوب بن شعيب عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قول لوط عليه السلام «هٰؤُلاٰءِ بَنٰاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ » قال عرض عليهم التّزويج.

1245-37644-(30) العلل 547: حدّثنا أبى رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد بن يحيى العطّار عن محمّد بن أحمد عن أبي جعفر عن أبي الجوزاء عن الحسين بن علوان عن عمرو بن خالد عن زيد بن عليّ عن آبائه صلوات اللّه عليهم قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إنّ اللّه تعالى حين أمر آدم أن يهبط هبط آدم و زوجته و هبط إبليس و لا زوجة له و هبطت الحيّة و لا زوج لها فكان أوّل من يلوط بنفسه إبليس فكانت ذرّيّته من نفسه و كذلك الحيّة و كانت ذرّيّة آدم من زوجته فأخبرهما أنّهما عدوّان لهما.

1246-37645-(31) العلل 602: أبى رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد بن يحيى عن محمّد بن أحمد قال حدّثني أبو جعفر أحمد ابن أبي عبد اللّه عن أبي الجوزاء عن الحسين ابن علوان عن عمرو بن خالد عن زيد بن عليّ عن آبائه عن عليّ عليه السلام أنّه رأى رجلاً به تأنيث في مسجد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال له اُخرج من مسجد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يا من لعنه رسول اللّه ثمّ قال عليّ عليه السلام سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول لعن اللّه المتشبّهين من الرّجال بالنساء و المتشبّهات من النّساء بالرجال و في حديث آخر أخرجوهم من بيوتكم فإنّهم أقذر شيءٍ .

1247-37646-(32) الجعفريّات 127: بإسناده عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام قال لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله المخنّثين، قال أخرجوهم من بيوتكم.

ص: 768

و به خدا پناه مى بريم كه خداوند بزرگ منظورش چيزى باشد كه تو بر خودت مشتبه ساخته اى تا در پى اجازه جهت ارتكاب گناهان باشى خداوند فرموده است: «و هر كس چنين كند مجازات سختى خواهد ديد و عذاب او در قيامت مضاعف مى گردد و هميشه با خوارى در آن خواهد ماند.» البته اگر توبه نكند.»

1244-37643-(29) امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده حضرت لوط عليه السلام كه: «اينان دختران من هستند اينان براى شما پاكيزه تر هستند، فرمود: لوط عليه السلام ازدواج رابه آنان پيشنهاد كرد.»

1245-37644-(30) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند متعال زمانى كه دستور داد حضرت آدم از بهشت فرو آيد آدم و همسرش فرو مى آمدند و ابليس نيز فرو آمد ولى همسرى نداشت و مار نيز فرو آمد و همسر نداشت بنابراين اولين كسى كه با خويش لواط كرد ابليس بود و ذريّه اش از خودش بودند و مار نيز چنين بود ولى ذريّه آدم از همسرش بود و خداوند به آدم و حواء خبر داد كه ابليس و مار هر دو دشمن اويند.»

1246-37645-(31) امير المؤمنين على عليه السلام در مسجد رسول خدا مردى را ديد كه زن صفت بود حضرت به او گفت: «از مسجد رسول خدا بيرون شو اى كسى كه رسول خدا او را لعن كرده است.

سپس حضرت على عليه السلام فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: خداوند لعنت كند مردانى را كه خود را شبيه زنان مى سازند و زنانى را كه خود را شبيه مردان مى كنند.

و در روايت ديگرى است كه: آنان را از خانه هايتان بيرون كنيد چون آنان كثيف ترين چيز هستند.»

1247-37646-(32) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله مردان زن صفت و زنان مرد صفت را لعنت كرده است. پيامبر خدا فرمود: آنان را از خانه هايتان بيرون كنيد.»

ص: 769

1248-37647-(33) مستدرك 349/14: كتاب أبى سعيد العصفرى عباد عن العرزمى(1) عن ثوير بن يزيد عن خالد بن معدان عن جوير بن نعير الحضرمى قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لعن اللّه و أمّنت(2) الملائكة على رجل تأنّث و امرأةٍ تذكّرت.

1249-37648-(34) الدعائم 455/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه لعن المخنّثين من الرّجال و قال أخرجوهم من بيوتكم و لعن المذكّرات من النّساء و المؤنّثين من الرّجال.

1250-37649-(35) الدعائم 455/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال من أمكن من نفسه طائعاً ألقيت عليه شهوة النّساء. الجعفريّات 126: بإسناده عن عليّ عليه السلام نحوه.

1251-37650-(36) كافى 549/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن يحيى عن طلحة بن زيد عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من أمكن من نفسه طائعاً يُلعب به ألقى اللّه عليه شهوة النّساء.

1252-37651-(37) العقاب 317: أبى رحمه اللّه قال حدّثني سعد بن عبد اللّه عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن يحيى الخزّاز عن غياث بن إبراهيم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام: ما أمكن أحد من نفسه طائعاً يلعب به إلّا ألقى اللّه عليه شهوة النّساء.

1253-37652-(38) مستدرك 350/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن عليّ عليه السلام أنّه قال من أمكن من نفسه طائعاً في دبره ثلاثاً ألقى اللّه عليه شهوة النّساء.

1254-37653-(39) الجعفريّات 126: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال إذا كان الرّجل كلامه كلام النّساء و يمكّن من نفسه فينكح كما تُنكح المرأة فارجموه و لا تستحيوه(3). الدعائم 455/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال إذا كان الرّجل كلامه كلام النّساء و مشيته مشية النّساء و يمكّن (و ذكر مثله).

1255-37654-(40) العلل 602: أبى رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد بن يحيى عن محمّد بن أحمد قال حدّثني أبو جعفر أحمد ابن أبي عبد اللّه عن أبي الجوزاء عن الحسين بن علوان عن عمرو بن خالد عن زيد بن عليّ عن آبائه عن عليّ عليه السلام قال كنت مع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله جالساً في المسجد حتّى أتاه رجل به تأنيث فسلّم عليه فردّ عليه ثمّ أكبّ (4) رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في الأرض يسترجع ثمّ قال مثل هؤلاء في اُمّتى أنّه لم يكن مثل هؤلاء في اُمّة إلّا عذّبت قبل الساعة.

ص: 770


1- . العزرمى خ.
2- . و لعنت خ.
3- . أي و لا تبقوه حيّاً.
4- . أي نظر في الأرض.

1248-37647-(33) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لعنت خدا بر مردى كه حالت زنانه دارد و زنى كه حالت مردانه دارد، باد و فرشتگان آمين گفتند.»

1249-37648-(34) رسول خدا صلى الله عليه و آله مردانى كه به زن شباهت دارند لعنت كرد و فرمود: آنان را از خانه هايتان بيرون كنيد و زنانى كه مرد صفت هستند و مردانى كه زن صفت هستند را لعنت كرد.

1250-37649-(35) حضرت على عليه السلام فرمود: «هركس كه با اختيار، خود را در اختيار ديگران قرار داد شهوت زنان بر او انداخته مى شود.»

1251-37650-(36) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هركس كه با اختيار، خود را در اختيار ديگران قرار دهد تا با او بازى شود خداوند شهوت زنان را بر او مى اندازد.»

1252-37651-(37) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «هيچ كس به اختيار، خود را در اختيار ديگران قرار نمى دهد كه با او بازى كنند مگر اينكه خداوند شهوت زنان را بر او مى اندازد.»

1253-37652-(38) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «هركس كه خودش را به اختيار در اختيار ديگران قرار دهد تا با او از پشت آميزش كنند خداوند شهوت زنان را در او قرار مى دهد.»

1254-37653-(39) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «زمانى كه مرد سخن گفتنش چون سخن گفتن زنان باشد و خودش را در اختيار ديگران قرار دهد تا با او آميزش كنند آنگونه كه با زن آميزش مى شود پس او را سنگسار كنيد و او را زنده نگذاريد.»

1255-37654-(40) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «همراه رسول خدا در مسجد نشسته بودم كه مردى زن صفت نزد رسول خدا آمد. به حضرت سلام داد. حضرت نيز به او سلام داد. سپس حضرت رو به زمين كرد و نگاه به زمين انداخت و كلمه استرجاع گفت سپس فرمود: مَثَل اينان در امت من اين است كه مشابه ايشان در امّتى نبوده مگر اينكه پيش از قيامت عذاب شده اند.»

ص: 771

1256-37655-(41) كافى 550/5: أحمد عن جعفر بن محمّد الأشعريّ عن ابن القدّاح عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال جاء رجل إلى أبى فقال (له العقاب) يا ابن رسول اللّه إنّي ابتليت ببلاءٍ فادعُ اللّه لى، فقيل له إنّه يؤتى في دبره، فقال ما أبلى اللّه عزّ و جلّ بهذا البلاء أحداً له(1) فيه حاجةً ثمّ قال أبى قال اللّه عزّ و جلّ «وعزتى و جلالى لا يقعد على استبرقها (وحريرها كا) من يؤتى في دبره».

العقاب 316: أبى رحمه اللّه قال حدّثني سعد بن عبد اللّه عن جعفر بن محمّد بن عبيد اللّه عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن أبي عبد اللّه عن أبيه عليهما السلام (مثله). المحاسن 112: البرقي عن جعفر بن محمّد عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن أبي عبد اللّه عن أبيه عليهما السلام (نحو ما في كا).

1257-37656-(42) مستدرك 349/14: جعفر بن أحمد القمّيّ في كتاب المانعات عن عامر بن جذاعة قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول حرّم (اللّه خ) على كلّ دبرٍ مُستنكح الجلوس على استبرق الجنّة.

1258-37657-(43) كافى 550/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن محمّد بن سعيد عن زكريّا بن محمّد عن أبيه عن عمرو عن أبي جعفر عليه السلام قال أقسم اللّه على نفسه أن لا يقعد على نمارق الجنّة من يؤتى في دبره فقلت لأبى عبداللّه عليه السلام فلان عاقل لبيب يدعو النّاس إلى نفسه قد ابتلاه اللّه قال فقال فيفعل ذلك في مسجد الجامع قلت لا، قال فيفعله على باب داره قلت لا، قال فأين يفعله قلت إذا خلا قال فانّ اللّه لم يبتله هذا متلذّذ لا يقعد على نمارق الجنّة.

1259-37658-(44) كافى 549/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن عليّ بن معبد عن عبد اللّه الدهقان عن درست ابن أبي منصور عن عطيّة أخى أبى العرام قال ذكرت لأبى عبداللّه عليه السلام المنكوح من الرّجال فقال ليس يبلى اللّه بهذا البلاء أحداً و له فيه حاجة، إنّ في أدبارهم أرحاماً منكوسةً ، و حياء(2) أدبارهم كحياء المرأة، قد شرك فيهم ابن لإبليس يقال له زوال، فمن شرك فيه من الرّجال كان منكوحاً، و من شرك فيه من النّساء كانت من الموارد(3)، و العامل على هذا من الرّجال إذا بلغ أربعين سنةً لم يتركه و هم بقيّة سدوم، أما إنّي لست أعنى بهم بقيّتهم،

ص: 772


1- . و له خ.
2- . أي الفرج.
3- . كان عقيماً من المولود العلل.

1256-37655-(41) امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى نزد پدرم آمد به پدرم گفت: اى فرزند رسول خدا! من مبتلا به بلايى شده ام برايم دعا كنيد. به پدرم گفتند: اين مرد از پشت با او آميزش مى شود. پدرم فرمود:

خداوند عز و جل كسى را به اين بلا مبتلا نمى سازد كه به او كارى داشته باشد (يعنى كسى كه مبتلا به اين بلا مى شود به درد هيچ كارى نمى خورد).

سپس پدرم فرمود: خداوند عز و جل فرموده است: به عزت و جلالم سوگند كه كسى كه با او از پشت آميزش مى شود بر حرير بهشت نمى نشيند.»

1257-37656-(42) عامر بن جذاعه گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: خداوند بر هر پشتى كه با او آميزش شده است حرام كرده كه بر حرير بهشت بنشيند.»

1258-37657-(43) عمرو از امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه حضرت فرمود: خداوند بر خويش قسم ياد كرده كه بر پشتى هاى بهشت، كسانى كه با آنان از پشت آميزش شده است ننشاند.

عمرو گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فلان كس عاقل و خردمند است ولى مردم را به خويش دعوت مى كند (كه با او لواط كنند) و خداوند او را به اين بلا مبتلا ساخته است. عمرو گويد: امام فرمود: اين كار با او در مسجد جامع مى شود؟ گفتم: نه. فرمود: اين كار لب در خانه اش مى شود؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: پس كجا آن كار را انجام مى دهد؟ گفتم: در خلوت. حضرت فرمود:

خداوند او را مبتلا نساخته، اين فرد مى خواهد از اين كار لذت ببرد و بر پشتى هاى بهشت نمى نشيند.»

1259-37658-(44) عطيّه برادر ابى عرام گويد: «از فردى كه با او آميزش مى شد نزد امام سخن گفتم حضرت فرمود: خداوند كسى را كه به او كارى داشته باشد به اين بلا مبتلا نمى سازد، در پشت هاى اينان رحم هاى وارونه اى است و آلت پشت اينان مانند آلت زنان است. در اينان فرزندى از ابليس به نام زوال شركت داشته است و هر مردى را كه زوال در او شريك باشد مفعول واقع مى شود و هر زنى كه در آن شريك باشد عقيم خواهد شد و مردى كه اين كار را انجام دهد اگر به چهل سال برسد و دست نكشد از باقيماندۀ قوم سدوم است آگاه كه منظورم از اينكه بازماندۀ آنان است اين نيست كه فرزند آنان است ولى از طينت و سرشت آنان است. عطيه گويد: و گفتم: سدوم همان شهرى كه وارونه شد؟

ص: 773

أنّه ولدهم و لكنّهم من طينتهم قال قلت سدوم الّتى قبلت قال هي أربع مدائن، سدوم و صريم ولد ماء(1) و عميراء(2)، قال فأتاهنّ جبرئيل عليه السلام و هنّ مقلوعات إلى تخوم الأرض السابعة فوضع جناحه تحت السفلى منهنّ و رفعهنّ جميعاً حتّى سمع أهل سماء الدنيا نباح كلابهم ثمّ قلّبها. العلل 552: أبى رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد بن يحيى العطّار عن محمّد بن أحمد عن موسى بن جعفر السعد آبادي عن عليّ بن معبد عن عبيد اللّه الدهقان عن درست عن عطيّة أخى أبى المغراء قال ذكرت لأبى عبداللّه عليه السلام المنكوح (و ذكر نحوه).

1260-37659-(45) كافى 549/5: محمّد عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن عبد الرحمن العزرمىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام إنّ للّه عباداً لهم في أصلابهم أرحام كأرحام النّساء قال فسئل فما لهم لا يحملون فقال إنّها منكوسة و لهم في أدبارهم غدّة كغدّة الجمل أو البعير فإذا هاجت هاجوا و إذا سكنت سكنوا.

1261-37660-(46) العقاب 317: (أبى رحمه اللّه قال حدّثني سعد بن عبد اللّه عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن يحيى الخزّاز عن غياث بن إبراهيم عن أبي عبد اللّه عن أبيه عليهما السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام إنّ للّه عزّ و جلّ عباداً لا يعبأ بهم(3) شيئاً لهم أرحام كأرحام النّساء فقيل يا أمير المؤمنين أ فلا يحبلون قال إنّها منكوسة. المحاسن 113: في رواية غياث بن إبراهيم عن أبي عبد اللّه عن أبيه عن عليّ صلوات اللّه عليهم أن للّه عزّ و جلّ : (و ذكر مثله).

1262-37661-(47) كافى 551/5: الحسين بن محمّد عن محمّد بن عمران عن عبد اللّه بن جبلة عن إسحاق بن عمّار قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام هؤلاء المخنّثون مبتلون بهذا البلاء فيكون المؤمن مبتلى و النّاس يزعمون أنّه لا يبتلى به أحد للّه فيه حاجة قال نعم قد يكون مبتلى به فلا تكلّموهم فإنّهم يجدون لكلامكم راحةً قلت جعلت فداك فإنّهم ليسوا يصبرون قال هم يصبرون و لكن يطلبون بذلك اللّذّة.

ص: 774


1- . الدما ئل الدنا خ علل.
2- . سدوم و صديم ولدنا و عميراً العلل. سدوم: قرية قوم لوط. قال الطبرسيّ ؛ قيل كانت أربع مدائن و هي المؤتفكات سدوم و عامورا و داذوما و صبوايم و اعظمها سدوم و كان لوط يسكنها. و قال المسعودي أرسل اللّه لوطاً إلى المدائن الخمسة و هي سدوم و عموراء و ادوما و صاعوراء و صابوراء و قال ابن أثير في الكامل كانت خمسة سدوم و صبعة و عمرة و دوما و صعوة (آت).
3- . أي لا يعتنى بهم.

حضرت فرمود: آنها چهار شهر بود: سدوم، صريم، لدماء و عميراء. حضرت فرمود: جبرئيل به سراغ اين شهرها آمد در حالى كه اينها تا ريشۀ زمين هفتم كنده شده بودند. جبرئيل بالش را زير طبقۀ زيرين قرار داد و آنان را بالا برد تا آسمانيان صداى سگ هاى شان را شنيدند سپس آنان را واژگون ساخت.»

1260-37659-(45) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «خدا را بندگانى است كه گرچه مردند ولى در پشت آنان رحم هايى چون رحم زنان است. پرسيدند: پس چرا آن مردان باردار نمى شوند؟ حضرت فرمود: رحم پشت آنان وارونه است و آنان را در پشت خويش غدّه اى است همانند غدۀ شتر نر و يا شتر كه چون به هيجان آيد شهوت و ميل آنان طغيان كند و چون ساكن شود آنان نيز آرام گيرند.»

1261-37660-(46) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «براى خداوند بندگانى است كه به آنان هيچ اهميتى نمى دهد براى آنان رحم هايى است چون رحم زنان سؤال شد: اى امير المؤمنين! آيا آنان باردار نمى شوند؟ حضرت فرمود: آن رحم ها وارونه است.»

1262-37661-(47) اسحاق بن عمار گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: اين مردان زن صفت گرفتار اين بلايند و گاه مؤمن مبتلا به اين بلا است با اين كه مردم مى گويند كسى كه خدا اميد خير به او داشته باشد به اين بلا مبتلا نمى شود حضرت فرمود: آرى گاهى مبتلا مى شود ولى شما با آنان سخن نگوييد چرا كه آنان براى سخن شما احساس راحتى مى كنند. گفتم: فدايت شوم! اينان نمى توانند صبر كنند. حضرت فرمود: مى توانند صبر كنند ولى با اين كار در پى لذّت برى هستند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب سى و ششم از باب هاى حقوقى كه استحباب موكد دارد فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «در ميان شيعيان ما كسى نيست كه با او در پشت او آميزش شود.»

و در روايت دوم و سوم و چهارم مانند آن.

و در روايت يازدهم از باب يازدهم از باب هاى جهاد با نفس فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و گناهان كبيره حرام است و آن شرك ورزى به خدا و لواط است.»

ص: 775

و تقدّم في رواية ابن أسباط (1) من باب (36) تحريم السؤال من أبواب ما يتأكّد استحبابه من الحقوق في كتاب الزكاة ج 9

قوله عليه السلام و لم يكون في شيعتنا من يؤتىٰ في دبره.

و في رواية ابن أسباط (2) و (3) و (4) نحوه.

و في رواية الأعمش (11) من باب (11) ما ورد في بيان الكبائر من الذنوب من أبواب جهاد النفس (ج 16) و الكبائر محرّمة و هى الشرك باللّه و اللّواط.

و في رواية ابن شاذان (13) قوله عليه السلام و هي (أى الكبائر) قتل النفس (إلى أن قال) و اللّواط.

و في رواية ابن عبّاس (12) من باب (12) جملة من الخصال المحرّمة قوله صلّى اللّه عليه و آله يا سلمان و عندها يكتفى الرّجال بالرجال و النّساء بالنساء و يغار على الغلمان كما يغار على الجارية.

و في رواية جامع الأخبار (17) قوله صلّى اللّه عليه و آله يأتي زمان على أمتى أمرائهم يكونون على الجور و غلمانهم في التّزويج.

و في رواية جابر (19) قوله عليه السلام و كثر اللّواط و جارت السلاطين.

و في رواية حمران (33) قوله عليه السلام و رأيت الفسق قد ظهر و اكتفى الرّجال بالرجال

و قوله عليه السلام و رأيت الرّجل يعيّر على إتيان النّساء و رأيت الرّجال يتسمّنون للرجال و رأيت الرّجل معيشته من دبره إلخ.

و في رواية محمّد بن حمران (34) قوله يا ابن رسول اللّه متى يخرج قائمكم قال عليه السلام إذا تشبّه الرّجال بالنساء و النّساء بالرجال و اكتفى الرّجال بالرجال و النساء بالنساء.

و في رواية معاوية بن عضلة (37) قوله عليه السلام إيّاكم و خصالاً تظهر في اُمّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله فإن ظهرت فالهَرَب الهَرَب لَيقوم أحدكم على نار جهنّم حتّى تطفأ عنه خير له من البقاء في ذلك الزمان قال معاوية بن عضلة قلت له يرحمك اللّٰه أخبرنا بهذه الخصال لنعرف ذهاب دنيانا و إقبال آخرتنا قال نعم إذا استغنى رجالكم برجالكم إلخ.

و في رواية أبى هريرة (7) من باب (29) كراهة الوحدة في السفر من أبوابه (ج 21) قوله لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مخنّثى الرّجال المتشبّهين بالنساء.

و في رواية أبي بصير (7) من باب (22) جواز جزّ الشيب من أبواب شعر الرأس (ج 21) قوله عليه السلام ثلاثة لا يكلّمهم اللّه يوم القيامة و لا ينظر إليهم و لا يزكّيهم و لهم عذاب أليم المنكوح في دبره.

و في أحاديث باب (25) عدم جواز تشبّه النّساء بالرجال و الرّجال بالنساء من أبواب أحكام الملابس (ج 21) ما يمكن ان يستدلّ به على ذلك.

و يأتي في الباب التالى و ما يتلوه و باب (15) تحريم المساحقة ما يدلّ على ذلك.

ص: 776

و در روايت سيزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و آن كبائر عبارت است از قتل نفس تا آن گويد: و لواط.»

و در روايت دوازدهم از باب دوازدهم فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله كه: «اى سلمان! نزد آنها مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا مى كنند و بر پسران جوان مباشرت مى شود همان طورى كه بر دختران جوان مباشرت مى شود.»

و در روايت هفدهم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «بر امت من زمانى مى رسد كه حاكمان آنان بر ستم و جورند و پسران شان در ازدواج.»

و در روايت نوزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و لواط زياد شود و پادشاهان ستم كنند.»

و در روايت سى و سوم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و مى بينى كه فسق آشكار گشته و مردان به مردان بسنده كرده اند و فرموده امام معصوم عليه السلام كه: و مرد را مى بينى كه براى آميزش با زنان سرزنش مى شود و مى بينى كه مردان براى مردان چاق مى شوند و مى بينى كه راه درآمد مرد از پشت اوست....»

و در روايت سى و چهارم اين گفته كه: «اى پسر رسول خدا! چه زمانى قائم عليه السلام شما خروج مى كند؟ حضرت فرمود: آن زمان كه مردان به زنان و زنان به مردان خود را شبيه سازند و مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند.»

و در روايت سى و هفتم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «بپرهيزيد از خصلت هايى كه در امت حضرت محمد صلى الله عليه و آله آشكار مى شود پس اگر آشكار شد فرار كنيد فرار كنيد اينكه فردى از شما بر روى آتش جهنم بايستد تا آتش خاموش شود براى او بهتر است از ماندن در آن زمان.

معاوية بن عضله گويد: به امام گفتم: خداوند شما را مورد رحمت خويش قرار دهد ما را از آن خصلت ها باخبر سازيد تا از بين رفتن دنيا و روى آوردن آخرت را بشناسيم.

حضرت فرمود: آن زمان كه مردان تان به مردان تان اكتفا كنند....»

و در روايت هفتم از باب بيست و نهم از باب هاى سفر اين گفته كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله مردان زن صفت كه خود را شبيه به زنان مى سازند را لعنت كرده است.»

و در روايت هفتم از باب بيست و دوم از باب هاى موى سر فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «سه نفرند كه خداوند با آنان در قيامت سخن نمى گويد و به آنان نگاه نمى كند و آنان را پاك نمى سازد و براى آنان عذاب دردناكى است: 1. كسى كه با او در پشت آميزش مى شود.»

و در روايات باب بيست و پنجم از باب هاى احكام لباس ها چيزى است كه مى توان بدان بر اين مطلب استدلال كرد.

مى آيد:

در باب بعدى و باب پس از آن و باب پانزدهم رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

ص: 777

و في أحاديث أبواب حدّ اللّواط (ج 30) ما يدلّ على ذلك فراجع.

و في رواية جابر (15) من باب (55) أنّ أعتى النّاس على اللّٰه من قتل غير قاتله من أبواب القصاص (ج 31)

قوله صلّى اللّه عليه و آله لعن اللّٰه المتشبّهين من الرّجال بالنّساء و المتشبّهات من النساء بالرّجال.

(12) باب ما ورد في أنّ اللّواط ما دون الدبر و الدبر هو الكفر

1263-37662-(1) كافى 544/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام اللّواط ما دون الدبر والدبر هو الكفر.

1264-37663-(1) المحاسن 112: العقاب 316: قال أبو عبد اللّه عليه السلام قال أمير المؤمنين عليه السلام اللّواط ما دون الدبر فهو لوطىّ (1) والدبر فهو(2) الكفر (باللّه المحاسن).

1265-37664-(2) تهذيب 53/10: استبصار 221/4: سهل بن زياد عن بكر بن صالح عن محمّد بن سنان عن حذيفة بن منصور قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن اللّواط فقال بين الفخذين، قال (و يب) سألته عن الّذى يوقب(3) فقال ذلك الكفر بما أنزل اللّه على نبيّه صلّى اللّه عليه و آله.

1266-37665-(4) فقه الرضا عليه السلام 277: و روى أنّ اللّواطة هي التفخّذ و أنّ على فاعله القتل، و الايقاب الكفر باللّه و ليس العمل على هذا و إنّما العمل على الاُولى في اللّواط.

1267-37666-(5) المقنع 144: الهداية 76: و (اعلم أنّ المقنع) اللّواط هو ما بين الفخذين فأمّا الدبر فهو الكفر باللّه العظيم. الجعفريّات 135: بإسناده عن عليّ عليه السلام (نحوه).

و يأتي في أحاديث أبواب حدّ اللّواط (ج 30) ما يدلّ على ذلك.

(13) باب تحريم تقبيل الغلام من شهوة و بيان عقوبته و الحذر من أولاد الأغنياء

1268-37667-(3) كافى 548/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن يحيى عن طلحة بن زيد عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من قبّل غلاماً من شهوةٍ ألجمه اللّه يوم القيامة بلجامٍ من نار.

ص: 778


1- . هو الكفر عقاب.
2- . أي يدخل.
3- . لواط عقاب.

و در روايات باب هاى حد لواط چيزى است كه بر اين مفاد دلالت دارد مراجعه كنيد.

و در روايت پانزدهم از باب پنجاه و پنجم از باب هاى قصاص فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «خداوند مردانى كه خود را شبيه زنان مى سازند و زنانى كه خود را شبيه مردان مى سازند را لعنت كرده است.»

باب 12 رواياتى در اين باره كه لواط كمتر از دخول در پشت است و آميزش در پشت همان كفر به خداست

1263-37662-(1) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «لواط كمتر از دخول در پشت است و پشت همان كفر است.»

1264-37663-(2) امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «لواط كمتر از دخول در پشت است، اين لواط است و پشت آن كفر به خداست.»

1265-37664-(3) حذيفه بن منصور گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره لواط پرسيدم حضرت فرمود: ميان دو ران.

حضرت فرمود: از او دربارۀ كسى كه داخل مى كند پرسيدم حضرت فرمود: آن كفر به چيزى است كه خداوند بر پيامبرش نازل كرده است.»

1266-37665-(4) روايت شده كه لواط همان ميان ران گذاشتن است و كنندۀ آن بايد كه كشته شود و ايقاب (داخل كردن) كفر به خداست و البته به اين عمل نمى شود و تنها در مورد لواط بر همان اولى عمل مى شود.

1267-37666-(5) و بدان كه لواط همان بين دو ران است و اما پشت، پس آن كفر به خداوند بزرگ است.

ارجاعات

مى آيد:

در روايات باب هاى حد لواط چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 13 حرمت بوسيدن پسر از روى شهوت و كيفر آن

1268-37667-(1) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آن كس كه پسرى را از روى شهوت ببوسد خداوند در قيامت بر او لگامى از آتش خواهد زد.»

ص: 779

1269-37668-(2) مستدرك 351/14: القطب الراونديّ في لبّ اللّباب عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال من قبّل غلاماً بشهوة فكأنّما ناكح اُمّه سبعين مرّة و من ناكح اُمّه فكأنّما افتضّ عذراء بغير مهرٍ، و من افتضّ عذراء بغير مهرٍ فكأنّما قتل سبعين نبيّاً.

1270-37669-(3) فقه الرضا عليه السلام 278: و إذا قبّل الرّجل غلاماً بشهوةٍ لعنته ملائكة السماء و ملائكة الأرض و ملائكة الرحمة و ملائكة الغضب و أعدّ له جهنّم و ساءت مصيراً. و في خبرٍ آخر من قبّل غلاماً بشهوةٍ ألجمه اللّه بلجامٍ من نار.

1271-37670-(4) كافى 548/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إيّاكم و أولاد الأغنياء و الملوك المرد (منهم الجعفريّات) فإنّ فتنتهم أشدّ من فتنة العذارى في خدورهنّ . الجعفريّات 91: بإسناده عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن جدّه عليّ بن الحسين عن أبيه(1) عليهم السلام قال و إيّاكم (و ذكر مثله).

1272-37671-(5) العوالى 260/1: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من قبّل غلاماً بشهوةٍ عذّبه اللّه ألف عامٍ في النّار.

1273-37672-(6) المعاني 300: حدّثنا عبد الواحد بن محمّد بن عبدوس النيسابوريّ العطّار رضي اللّه عنه قال حدّثنا عليّ بن محمّد بن قتيبة عن حمدان بن سليمان النيسابوريّ عن هشام بن أحمد اليربوعىّ عن عبد اللّه بن الفضل عن أبيه عن أبي جعفر محمّد بن عليّ الباقر عليهما السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصارى قال نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عن المكاعمة و المكامعة، فالمكاعمة أن يلثم الرّجلُ الرّجلَ و المكامعة أن يضاجعه و لا يكون بينهما ثوب من غير ضرورة.

و يأتي في رواية إسحاق (1) من باب (2) حدّ المحرّم إذا قبّل غلاماً بشهوة من أبواب حدّ اللّواط (ج 30)

قوله مُحرمٌ قبّل غلاماً بشهوة قال عليه السلام يضرب مائة سوط.

(14) باب ما يعالج به الأُبنة

1274-37673-(1) كافى 550/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن الحسين بن سعيد و محمّد بن يحيى عن موسى بن الحسن عن عمر بن عليّ بن عمر بن يزيد عن محمّد بن عمر

ص: 780


1- . عن عليّ 7 ك.

1269-37668-(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس پسرى را از روى شهوت ببوسد پس گويا كه هفتاد بار با مادر خود آميزش كرده است و هركس كه با مادرش آميزش كند پس گويا كه پردۀ بكارت دختر باكره اى را بدون پرداخت مهر برداشته است و هركس كه دختر باكره اى را بدون مهر از بكارت انداخته باشد پس گويا كه هفتاد پيامبر را كشته است.»

1270-37669-(3) در فقه الرضا عليه السلام آمده است: «زمانى كه مرد پسرى را با شهوت ببوسد فرشتگان آسمان و فرشتگان زمين و فرشتگان رحمت و فرشتگان غضب او را لعن خواهند كرد و جهنم براى او آماده گردد و جهنم بد بازگشتگاهى است و در روايت نيز آمده: هركس پسرى را با شهوت ببوسد خداوند بر او لگامى از آتش خواهد زد.»

1271-37670-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: از پسران نوجوان ثروتمندان و پادشاهان كه مويى بر صورت شان نروييده است برحذر باشيد كه فتنه و گمراه سازى آنان بيشتر از فتنه انگيزى دختران باكره و پرده نشين است.»

1272-37671-(5) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هركس پسرى را با شهوت ببوسد خداوند او را هزار سال در آتش عذاب خواهد كرد.»

1273-37672-(6) جابر بن عبدالله انصارى گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از مكاعمه و مكامعه نهى فرمود.

مكاعمه اين است كه مرد، مرد را ببوسد و مكامعه اين است كه با او همبستر شود و لباسى بين آن دو نباشد (منظور لخت باشند) بدون اين كه ضرورتى در كار باشد.»

ارجاعات

مى آيد:

در روايت يكم از باب دوم از باب هاى حد لواط اين گفته كه: «فردى محرمى، پسرى را با شهوت بوسيد حضرت فرمود: صد تازيانه مى خورد.»

باب 14 راه علاج اُبنه گرى

1274-37673-(1) عمر بن يزيد گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم. مردى هم در خدمت امام بود. او به امام گفت:

فدايت شوم! من بچه ها را دوست مى دارم. امام صادق عليه السلام به او فرمود: چه مى كنى ؟ او گفت: آنان را بر پشت خويش سوار مى كنم (منظور اين است كه مفعول آنان واقع مى شود) امام صادق عليه السلام دستش را بر چهره اش نهاد و رو از او گرداند آن مرد گريست امام صادق عليه السلام به او نگاه كرد گويا كه او را مورد ترحم خويش قرار داد و فرمود: چون به شهرت رفتى يك شترى براى كشتن كه چاق باشد خريدارى كن

ص: 781

عن أخيه الحسين عن أبيه عمر بن يزيد قال كنت عند أبي عبد اللّه عليه السلام و عنده رجل فقال له جعلت فداك إنّي اُحبّ الصبيان فقال له أبو عبد اللّه عليه السلام فتصنع ما ذا قال أحملهم على ظهرى فوضع أبو عبد اللّه عليه السلام يده على جبهته و ولى وجهه عنه فبكى الرّجل فنظر إليه أبو عبد اللّه عليه السلام كأنّه رحمه فقال إذا أتيت بلدك فاشتر جزوراً سميناً و أعقله عقالاً شديداً و خذ السيف فاضرب السّنام ضربةً تقشر عنه الجلدة و اجلس عليه بحرارته فقال عمر فقال الرّجل فأتيت بلدى فاشتريت جزوراً فعقلته عقالاً شديداً و أخذت السيف فضربت به السنام ضربةً و قشرت عنه الجلد و جلست عليه بحرارته فسقط منّى على ظهر البعير شبه الوزغ أصغر من الوزغ و سكن ما بى.

(15) باب تحريم المساحقة على الراكبة و المركوبة

قال اللّه تعالى في سورة الفرقان (25):38 و 39: «وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحٰابَ اَلرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذٰلِكَ كَثِيراً * وَ كُلاًّ ضَرَبْنٰا لَهُ اَلْأَمْثٰالَ وَ كُلاًّ تَبَّرْنٰا تَتْبِيراً».

ق (50):14:12: «كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحٰابُ اَلرَّسِّ وَ ثَمُودُ * وَ عٰادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوٰانُ لُوطٍ * وَ أَصْحٰابُ اَلْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ اَلرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ».

1275-37674-(1) كافى 551/5: أبو عليّ الأشعريّ عن الحسن بن عليّ الكوفيّ عن عبيس بن هشام عن حسين بن أحمد المنقريّ عن هشام الصيدنانى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سأله رجل عن هذه الآية «كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحٰابُ اَلرَّسِّ »(1) فقال بيده هكذا فمسح إحداهما بالاُخرى فقال هنّ اللواتى باللواتى يعنى النّساء بالنساء.

1276-37675-(2) فقه الرضا عليه السلام 282: و اعلم أنّ السّحق مثل اللّواط إذا قامت على المرأتين البيّنة بالسحق فعلى كلّ واحدةٍ منهما ضربة بالسيف أو هدمة أو طرح جدار و هنّ الرسّيّات(2) اللواتى ذكرن في القرآن.

ص: 782


1- . قوله عزّ و جلّ : وَ أَصْحٰابُ اَلرَّسِّ قال الزجاج: يروى انّ الرسّ قرية باليمامة يقال لها فلج، و يروى انّهم كذّبوا نبيّهم و رسّوه في بئر أي دسّوه فيها حتّى مات و يروى انّ الرسّ بئر و كلّ بئر عند العرب رسّ اللسان ج 6 ص 98.
2- . الراسيات خ ل ك أصحاب الرسّ هنّ اللواتى باللّواتى و هنّ الرسّيّات. مجمع.

و او را سخت ببند و شمشير را بگير و كوهان او را ضربتى بزن كه پوست از آن جدا شود و با همان حالت گرمايى كه دارد بر آن بنشين.

عمر بن يزيد گويد: آن مرد گفت: به شهرم رفتم و شترى براى كشتن خريدم و او را محكم بستم و شمشير را گرفتم و بر كوهان او ضربتى زدم و پوست كوهان را كندم و با همان گرمى اى كه داشت بر آن نشستم از من بر روى شتر چيزى به مانند سوسمار البته كوچكتر از سوسمار افتاد و آنچه احساس مى كردم آرامش يافت.»

باب 15 حرمت مساحقه بر زنان

خداوند تعالى مى فرمايد:

(همچنين) قوم عاد و ثمود و اصحاب رس [\گروهى كه درختان صنوبر را مى پرستيدند] و اقوام بسيار ديگرى را كه در اين ميان بودند، هلاك كرديم.

و براى هريك از آنها مثل ها زديم و (چون سودى نداد) همگى را نابود كرديم.(1)

پيش از آنان قوم نوح و اصحاب رس [\قومى كه در يمامه زندگى مى كردند و پيامبرى به نام حنظله داشتند] و قوم ثمود (پيامبران شان را) تكذيب كردند و همچنين قوم عاد و فرعون و قوم لوط و اصحاب ايكه [\قوم شعيب] و قوم تبّع (كه در سرزمين يمن زندگى مى كردند) هريك از آنان فرستادگان الهى را تكذيب كردند و وعدۀ عذاب دربارۀ آنان تحقّق يافت.(2)

1275-37674-(1) مردى از امام صادق عليه السلام دربارۀ اين آيه كه: «پيش از آنان قوم نوح و اصحاب رسّ تكذيب كردند.» سؤال كرد. حضرت با دست اشاره داد كه اينگونه و يكى از دو دست را بر ديگرى ماليد آنگاه فرمود: آنان زنانى همجنس باز بودند.»

1276-37675-(2) بدان كه سحق (ماليدن دو زن آلت خويش را به هم) مانند لواط است زمانى كه بيّنه بيايد كه اين دو زن مساحقه كرده اند پس بر هر كدام از آن دو يك ضربه شمشير يا خراب كردن و يا فروريختن ديوار ثابت است و اينان همان اهل رس هستند زن هايى كه در قرآن از آنان ياد شده است.

ص: 783


1- . فرقان 38/25-\39.
2- . ق 12/50-\14.

1277-37676-(1) كافى 552/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن عمرو بن عثمان عن يزيد النخعيّ عن بشير النبّال قال رأيت عند أبي عبد اللّه عليه السلام رجلاً فقال له جعلت فداك ما تقول في اللواتى مع اللواتى، فقال له لا اُخبرك حتّى تحلف لتخبرنّ بما أحدّثك به النّساء قال فحلف له قال فقال هما في النّار و عليهما سبعون حلّة(2) من نارٍ فوق تلك الحلل جلد جافٍ غليظ من نار عليهما نطاقان من نارٍ و تاجان من نارٍ فوق تلك الحلل و خفّان من نار و هما في النّار.

1278-37677-(3) المحاسن 113: البرقي عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن إسحاق بن جرير قال: سألتني امرأة أن أستأذن لها على أبي عبد اللّه عليه السلام فأذن لها فقالت أخبرنى عن اللّواتى مع اللّواتى ما حدّهنّ فيه قال حدّ الزنا، إنّه إذا كان يوم القيامة اُتى بهنّ قد اُلبسن مقطّعات من النّار و قمّعن بمقامع(4) من نارٍ و سُرولن(3) من نار و اُدخل في أجوافهنّ إلى رؤوسهنّ أعمدة من نار، و قذف بهنّ في النّار، أيّتها المرأة إنّ أوّل من عمل هذا قوم لوطٍ فاستغنى الرّجال بالرجال فبقى النّساء بغير رجالٍ ففعلن كما فعل رجالهنّ . العقاب 317:

أبى رحمه اللّه قال حدّثني سعد بن عبد اللّه عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن إسحاق بن جرير (نحوه). (و تقدّم في رواية إسحاق (13) من باب (7) حكم الاستظهار لذات العادة مع استمرار الدّم من أبواب الحيض (ج 2) (عن كا و يب و سرائر) نحوه).

1279-37678-(5) تفسير القمّيّ 113/2: قال عليّ بن إبراهيم في قوله «وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحٰابَ اَلرَّسِّ » فإنّه حدّثني أبى عن ابن أبي عمير عن جميل عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال دخلت امرأة مع مولاةٍ لها على أبي عبد اللّه عليه السلام فقالت ما تقول في اللّواتى مع اللّواتى قال هنّ في النّار، إذا كان يوم القيامة يؤتى بهنّ فاُلبسن جلباباً(4) من نارٍ و خفّين من نار و قناعاً من نارٍ و اُدخل في أجوافهنّ و فروجهنّ أعمدةٌ من نارٍ و قذف بهنّ في النّار فقالت أ ليس هذا في كتاب اللّه قال بلى قالت أين هو قال قوله «وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحٰابَ اَلرَّسِّ » فهنّ الرسّيّات.

ص: 784


1- . سربلن العقاب أي ألبسن.
2- . الحلّة: رداء و قميص و تمامها العمامة كلّ ثوب جيّد جديد. اللسان.
3- . الجلباب: ثوب أوسع من الخمار دون الرداء تغطّى به المرأة رأسها و صدرها.
4- . قنّعن بمقانع العقاب المقمعة واحدة المقامع من حديد كالمحجن يضرب على رأس الفيل و هي سياط تعمل من حديد رؤوسها معوجّة. اللسان ج 8، ص 296.

1277-37676-(3) بشير نبّال گويد: «مردى را نزد امام صادق عليه السلام ديدم كه به حضرت گفت: فدايت شوم! درباره زنانى كه با همجنس خود بازى مى كنند چه مى گوييد؟

حضرت فرمود: به تو پاسخ نمى دهم مگر اين كه سوگند ياد كنى كه آنچه برايت مى گويم به زنان مى رسانى. آن مرد سوگند خورد سپس حضرت فرمود: هر دو زنى كه با يكديگر همجنس بازى كرده اند در آتشند و هفتاد حلّۀ آتشين بر آنان است كه بر روى آن پوست خشك و كلفت آتشين قرار دارد و بر آن دو زن كمربندى از آتش و تاجى از آتش بر روى آن حلّه هاست و نيز كفشى از آتش است و آن دو همچنان در آتش هستند.»

1278-37677-(4) اسحاق بن جرير گويد: «زنى از من خواست تا برايش از امام صادق عليه السلام اجازه حضور بگيرم حضرت به او اجازه داد آن زن پرسيد: درباره زنانى كه با زنان همجنس خود بازى مى كنند بفرماييد كه حدّ آنان در اين مورد چيست ؟

حضرت فرمود: حدّ زنا.

چون روز قيامت شود آنان را مى آورند در حالى كه لباس هايى از آتش به تن آنان كرده اند و با تازيانه هاى آتشين بر آنان زده مى شود و از آتش نيز لباسى بر نيمۀ پايين تنۀ آنان پوشانده شود و در درون آنان تا به سر عمودهايى از آتش قرار داده مى شود و آنان را در آتش پرت مى كنند.

اى زن! نخستين كسانى كه اين كار را كردند قوم لوط هستند مردان به مردان اكتفا كردند و زن ها بدون مرد ماندند و آنان هم همان كارى را كردند كه مردهايشان مى كردند.»

1279-37678-(5) على بن ابراهيم درباره فرموده خداوند: «قوم عاد و ثمود و اصحاب رس» گفت: «پدرم از ابن ابى عمير از جميل از امام صادق عليه السلام برايم روايت كرد كه حضرت فرمود: زنى با زنى ديگر كه اربابش بود نزد امام صادق عليه السلام آمد آن زن پرسيد: شما نظرتان درباره زنان همجنس باز چيست ؟ حضرت فرمود: آنان در آتش هستند. چون روز قيامت شود آنان را مى آورند و مقنعه اى از آتش بر آنان مى كنند و دو كفش از آتش بر آنان مى كنند و با آتش دو طرف پشت آنان را داغ مى كنند و در درون و ميان آلت هايشان عمودهايى از آتش مى كنند و آنان را در آتش پرت مى كنند. زن پرسيد: آيا اين در كتاب خدا هست ؟ حضرت فرمود: آرى. زن پرسيد كجا؟ حضرت فرمود: «قوم عاد و ثمود و اصحاب رس» اينان اهل رس هستند.»

ص: 785

1280-37679-(6) كافى 552/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن عليّ بن القاسم عن جعفر بن محمّد عن الحسين بن زياد عن يعقوب بن جعفر قال: سأل رجل أبا عبد اللّه أو أبا إبراهيم عليهما السلام عن المرأة تساحق المرأة و كان متّكئاً فجلس، فقال ملعونة (ملعونة خ) الراكبة و المركوبة، و ملعونة حتّى تخرج من أثوابها الراكبة و المركوبة، فإنّ اللّه تبارك و تعالى و الملائكة و أولياءه يلعنونهما و أنا و من بقى في أصلاب الرّجال و أرحام النّساء، فهو و اللّه الزّنا الأكبر و لا و اللّه ما لهنّ توبة قاتل اللّه «لاقيس» بنت إبليس ما ذا جاءت به فقال الرّجل هذا ما جاء به أهل العراق، فقال و اللّه لقد كان على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قبل أن يكون العراق، و فيهنّ قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لعن اللّه المتشبّهات بالرجال من النّساء و لعن اللّه المتشبّهين من الرّجال بالنساء.

1281-37680-(7) كافى 550/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن محمّد بن عليّ عن عليّ بن عبد اللّه و عبد الرحمن بن محمّد عن أبي خديجة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله المتشبّهين من الرّجال بالنساء و المتشبّهات من النّساء بالرجال قال و هم المخنّثون و اللاتى ينكحن بعضهنّ بعضاً.

1282-37681-(8) العقاب 317: أبى رحمه اللّه قال حدّثني سعد بن عبد اللّه عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن عليّ بن عبد اللّه. المحاسن 113: البرقي عن عليّ بن عبد اللّه عن عبد الرحمن بن محمّد عن أبي خديجة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله المتشبّهين من الرّجال بالنساء و المتشبّهات من النّساء بالرجال (قال خ) و هم المخنّثون و اللاتى ينكح بعضهنّ بعضاً و إنّما أهلك اللّه قوم لوطٍ حين عمل النّساء بمثل(1) عمل الرّجال يأتي بعضهم(2) بعضاً.

1283-37682-(9) الجعفريّات 135: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال السحق في النّساء بمنزلة اللّواط في الرّجال.

1284-37683-(10) الدعائم 456/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال السحق في النّساء كاللّواط في الرّجال و لكن فيه جلد 3 مائةٍ لأنّه ليس فيه إيلاج.

ص: 786


1- . مثل محاسن.
2- . بعضهنّ العقاب.

1280-37679-(6) يعقوب بن جعفر گويد: «مردى از امام صادق يا امام كاظم عليهما السلام درباره زنى كه با زنى مساحقه مى كند پرسيد. حضرت تكيه داده بودند پس از اين سؤال نشستند و فرمودند: هر دو زن ملعونند، منفور خدايند تا از لباس هايشان كه در آن گناه كرده اند در آيند چرا كه خداوند تبارك و تعالى و فرشتگان و اولياى خدا آن دو را نفرين مى كنند و نيز من و هركس كه در صلب مردان و رحم زنان هستند آنان را لعن مى كنيم. به خدا سوگند همجنس بازى زناى بزرگ تر است و به خدا سوگند كه توبه اى براى چنين زنان نيست خداوند بكشد لاقيس دختر ابليس را كه چه چيزى آورده (و بدعت نهاده) است.

مرد گفت: اين عمل در بين اهل عراق شايع شده. حضرت فرمود: سوگند به خدا در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از آن كه عراقى باشد چنين امرى شايع بود و دربارۀ آنان پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند لعنت كند زنانى كه خود را به مردان همانند مى كنند و خداوند لعنت كند مردانى را كه به زنان همانند مى شوند.»

1281-37680-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله مردانى كه خود را به زنان شبيه سازند و زنانى كه خود را همانند مردان كنند را لعنت كرده است. حضرت فرمود: اينان همان مردانى هستند كه زن صفتند و زنانى كه با يكديگر آميزش (مساحقه) مى كنند.»

1282-37681-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله مردانى را كه خود را شبيه زنان كنند و زنانى كه خود را همانند مردان سازند را لعنت كرده است و اينان همان مردانى هستند كه زن صفتند و زنانى هستند كه با يكديگر آميزش (مساحقه) مى كنند و تنها خداوند قوم لوط را آن زمان هلاك كرد كه زنان هم به مانند مردان عمل كردند و با يكديگر آميزش كردند.»

1283-37682-(9) حضرت على عليه السلام فرمود: «مساحقه (ماليدن زن آلت خود را به آلت زن ديگر) در زنان به منزلۀ لواط در مردان است.»

1284-37683-(10) امام صادق عليه السلام فرمود: «مساحقه (ماليدن زن آلتش را به آلت زن ديگر) در زنان چون لواط در مردان است با اين تفاوت كه در مساحقه حد تازيانه است چون ادخال (فرو كردن) در آن نيست.»

ص: 787

1285-37684-(11) الجعفريّات 136: أخبرنا عبد اللّه أخبرنا محمّد قال كتب إلى أبى محمّد بن محمّد بن الأشعث حدّثنا محمّد بن سوار حدّثنا سعيد بن زكريّا المدائنى أخبرنى عنبسة عن عبد الرحمن عن العلاء عن مكحول عن واثلة بن الاسقع عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال سحاق النّساء بينهنّ زنا.

1286-37685-(12) مستدرك 354/14: السيّد فضل اللّه الراونديّ في نوادره بإسناده عن موسى بن جعفر عن آبائه عليهم السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في حديث فإذا كان اكتفاء الرّجال بالرجال و النّساء بالنساء قبض اللّه كتابه من صدور بني آدم، فبعث اللّه ريحاً سوداء ثمّ لا يبقى أحد هو للّه تعالى ولىّ إلّا قبضه اللّه إليه.

1287-37686-(13) مستدرك 354/14: فضل بن شاذان في كتاب الغيبة عن صفوان بن يحيى عن محمّد بن حمران عن الصادق عليه السلام أنّه قال القائم منّا منصور بالرعب إلى أن قال قيل يا ابن رسول اللّه متى يخرج قائمكم قال إذا تشبّه الرّجال بالنساء و النّساء بالرجال و اكتفى الرّجال بالرجال و النّساء بالنساء. الخبر، و عدّ فيه جملةً من المحرّمات.

1288-37687-(14) كافى 202/7: تهذيب 58/10: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن محمّد ابن أبي حمزة و هشام و حفص عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه دخل عليه نسوة فسألته امرأة منهنّ عن السحق فقال حدّها حدّ الزانى فقالت المرأة(1) ما ذكر اللّه عزّ و جلّ ذلك في القرآن فقال بلى قالت (و كا يب) أين (هو كا فقيه) قال هنّ أصحاب الرسّ . فقيه 31/4: في رواية هشام و حفص بن البخترى أنّه دخل نسوة على أبي عبد اللّه عليه السلام (و ذكر مثله). العقاب 318:

أبى رحمه اللّه قال حدّثني عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن محمّد ابن أبي عمير. المحاسن 114:

البرقي عن أبيه عن ابن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال دخلت عليه نسوة فسألته امرأة (و ذكر نحوه).

و تقدّم في رواية ابن عبّاس (12) من باب (12) ما ورد في جملة من الخصال المحرّمة من أبواب جهاد النفس (ج 16)

قوله عليه السلام فعندها يكتفى الرّجال بالرجال و النّساء بالنساء.

ص: 788


1- . امرأة فقيه.

1285-37684-(11) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «مساحقه كردن زنان با هم زناست.»

1286-37685-(12) رسول خدا صلى الله عليه و آله در حديثى فرمود: «... پس چون مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند خداوند كتابش را از سينه هاى مردم مى گيرد و بادى سياه مى فرستد سپس احدى نمى ماند كه ولىّ خدا باشد مگر اينكه خداوند او را به نزد خويش مى برد.»

1287-37686-(13) امام صادق عليه السلام فرمود: «قائم ما (اهل بيت) با ترس و رعب پيروز مى گردد... تا آن كه گويد:

سؤال شد: اى فرزند رسول خدا! قائم شما كى خروج مى كند؟ حضرت فرمود: چون مردان به زنان و زنان به مردان خود را شبيه سازند و مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند... و در اين حديث امام تعدادى از محرّمات الهى را برشمرده است.»

1288-37687-(14) از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه زنانى نزد حضرت آمدند يكى از آنان درباره مساحقه پرسيد حضرت فرمود: «حدّ آن حدّ زناست. آن زن گفت: خداوند عز و جل اين (مساحقه) را در قرآن ذكر نكرده است. حضرت فرمود: چرا ذكر كرده است. آن زن پرسيد: كجاى قرآن است ؟ حضرت فرمود: اين زنان همان اصحاب رس هستند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت دوازدهم از باب دوازدهم از باب هاى جهاد با نفس فرموده معصوم عليه السلام كه: «در آن زمان مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا مى كنند.»

و در روايت سى و سوم اين گفته كه: «ببينى كه فسق آشكار گشته و مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كرده اند و فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و ببينى كه زنان با زنان ازدواج كنند و فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «ببينى كه مردان خود را براى مردان و زنان براى زنان آرايش مى كنند.»

و در روايت سى و چهارم اين گفته كه: «اى فرزند رسول خدا! چه زمانى قائم شما خروج مى كند؟ حضرت فرمود: چون مردان به زنان و زنان به مردان خود را شبيه كنند و مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند.»

و روايت هفتم از باب بيست و نهم از باب هاى سفر اين گفته كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله زنان مرد نما كه خود را شبيه به مردان مى سازند را لعنت كرد....»

و در روايت يازدهم از باب نهم از باب هاى نكاح محرم فرموده معصوم عليه السلام كه: «دو مرد در زير يك لحاف نمى خوابند تا آن كه گويد: و دو زن با هم نيز همينطور است و دو زن با هم در زير يك پارچه نمى خوابند مگر اينكه ناچار به اين شوند.» و ملاحظه كنيد ديگر روايات باب را چرا كه مناسب با مقام است.

ص: 789

و في رواية حمران (33) قوله: و رأيت الفسق قد ظهر و اكتفى الرّجال بالرجال و النّساء بالنساء.

و قوله عليه السلام و رأيت النّساء يتزوّجن النساء.

و قوله عليه السلام و رأيت الرّجال يتسمّنون للرجال و النّساء للنساء.

و في رواية ابن حمران (34) قوله يابن رسول اللّٰه متى يخرج قائمكم قال عليه السلام إذا تشبّه الرّجال بالنساء و النّساء بالرجال و اكتفى الرّجال بالرجال و النّساء بالنساء.

و في رواية أبى هريرة (7) من باب (29) كراهة الوحدة في السفر من أبوابه (ج 21) قوله لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله المترجّلات من النّساء المتشبّهات بالرجال إلخ.

و في رواية مكارم الأخلاق (11) من باب (9) تحريم خلوة الرّجل و المرأة من أبواب نكاح المحرّم (ج 25)

قوله عليه السلام لا ينام الرجلان في لحافٍ واحدٍ (إلى أن قال) و المرأتان جميعاً كذلك و لا تبيت المرأتان في ثوب و أحد إلّا أن تضطرّا إليه.

و لاحظ سائر أحاديث الباب فانّ لها مناسبة بالمقام.

و في رواية عمرو (2) من باب (11) تحريم اللّواط قوله فلمّا رأى أنّه قد أحكم أمره في الرّجال جاء إلى النّساء فصيّر نفسه امرأة فقال إنّ رجالكنّ يفعل بعضهم ببعض قالوا نعم قد رأينا ذلك و كلّ ذلك يعظهم لوط و يوصيهم و إبليس يغويهم حتّى استغنى النّساء بالنساء إلخ.

و في الرضوى (13) قوله عليه السلام و أمّا أصل اللّواط من قوم لوط (إلى أن قال عليه السلام) و استغناء الرّجال بالرجال بالنساء إلخ.

و في رواية ابن سنان (25) قوله و علّة تحريم الذكران للذكران و الاناث للإناث لما ركّب في الإناث و ما طبع عليه الذكران و لما في اتيان الذكران الذكران و الإناث الإناث من انقطاع النسل و فساد التدبير و خراب الدنيا.

و في رواية زيد (31) قوله صلّى اللّه عليه و آله لعن اللّه المتشبّهين من الرّجال بالنساء و المتشبّهات من النّساء بالرجال

و في حديث آخر أخرجوهم من بيوتكم فإنّهم أقذر شيء.

و في رواية جوير بن نعير (33) قوله صلّى اللّه عليه و آله لعن اللّه و أمّنت (و لعنت خ) الملائكة على رجل تأنّث و امرأة تذكّرت.

و في رواية الدعائم (34) قوله و لعن صلّى اللّه عليه و آله المذكّرات من النّساء.

و يأتي في رواية سعد (18) من باب (17) حكم تزويج الزانية و الزانى من أبواب ما يحرم بالتزويج (ج 25)

قوله عليه السلام تلك الفاحشة (اي الفاحشة المبيّنة) السحق و ليست بالزنا (إلى أن قال) و أمّا إذا ساحقت فيجب عليها الرجم و الرجم هو الخزى إلخ.

ص: 790

و در روايت دوم از باب يازدهم اين گفته كه: «چون شيطان ديد كه كار خود را در ميان مردان استوار ساخته به سراغ زنان رفت و خودش را به شكل زنى درآورد و گفت: مردان شما با يكديگر آميزش مى كنند. زنان گفتند: آرى ما اين را ديده ايم و در همه اين موارد لوط پيامبر مردم را پند و موعظه مى داد و به آنان سفارش مى كرد ولى ابليس آنان را گمراه مى ساخت تا آن كه زنان هم به زنان اكتفا كردند....»

و در روايت سيزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «امّا ريشۀ لواط از قوم لوط است... تا آن كه گويد: و بى نياز شدن مردان به وسيله مردان و زنان به وسيله زنان...»

و در روايت بيست و پنجم اين گفته كه: «علت حرمت مردان براى مردان و زنان براى زنان به دليل تركيب وجودى زنان و طبيعت مردان است و نيز به اين دليل كه آميزش مردان با مردان و زنان با زنان انقطاع نسل و فساد تدبير و خواب دنيار را در خود دارد.»

و در روايت سى و يكم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «خداوند مردانى كه خود را همانند زنان مى كنند و زنانى كه خود را شبيه مردان مى سازد را لعنت كرده است.» و در روايت ديگر آمده كه: «آنان را از خانه هاى تان بيرون كنيد چون كثيف ترين موجودند.»

و در روايت سى و سوم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «خداوند مردى را كه زن مى شود و زنى كه مرد شود را لعنت كرده و فرشتگان آمين گفته اند.»

و در روايت سى و چهارم اين گفته كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله زنانى كه مرد شوند را لعنت كرده است.»

مى آيد:

در روايت هجدهم از باب هاى محرمات ازدواج فرموده امام معصوم عليه السلام كه: آن فاحشۀ روشن (كار زشت روشن) همان مساحقه است و زنا منظور نيست تا آن كه گويد: و چون زن مساحقه كند بر او سنگسار واجب شود و سنگسار همان رسوايى است.»

و در روايات باب هاى حد مساحقه چيزى است كه بر اين مفاد دلالت دارد مراجعه كنيد.

و در روايت پانزدهم از باب پنجاه و پنجم از باب هاى قصاص فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «خداوند لعنت كرده است مردانى كه خود را شبيه زنان و زنانى كه خود را شبيه مردان مى سازند.»

ص: 791

و في أحاديث أبواب حدّ السحق (ج 30) ما يدلّ على ذلك فراجع.

و في رواية جابر (15) من باب (55) أنّ أعتى الناس من قتل غير قاتله من أبواب القصاص (ج 31)

قوله صلّى اللّه عليه و آله لعن اللّٰه المتشبّهين من الرّجال بالنساء و المتشبّهات من النساء بالرجال.

(16) باب تحريم نكاح البهيمة و إن كانت ملك الفاعل

1289-37688-(1) فقيه 257/4: في حديث وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام يا عليّ كفر باللّه العظيم من هذه الاُمّة عشرة (إلى أن قال) و ناكح البهيمة.

1290-37689-(2) كافى 540/5: محمّد بن يحيى عن محمّد بن أحمد عن أحمد بن الحسن عن عمرو بن سعيد عن مصدّق بن صدقة عن عمّار بن موسى عن أبي عبد اللّه عليه السلام في الرّجل ينكح بهيمة أو يدلّك فقال كلّ ما أنزل به الرّجل ماءه في هذا و شبهه فهو زنا.

1291-37690-(3) كافى 541/5: عليّ بن محمّد الكليني عن صالح ابن أبي حمّاد عن محمّد بن إبراهيم النوفليّ عن الحسين بن المختار عن بعض أصحابه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ملعون من نكح بهيمةً .

1292-37691-(4) العوالى 185/1: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لعن اللّه من وقع على بهيمة.

1293-37692-(5) كافى 204/7: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن محمّد بن عيسى عن يونس تهذيب 61/10: استبصار 224/4: محمّد بن يعقوب بإسناده عن يونس عن ابن مسكان عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام في الّذى يأتي البهيمة فيولج قال عليه الحدّ(1).

1294-37693-(6) تهذيب 61/10: استبصار 224/4: الحسين بن سعيد عن يونس عن ابن مسكان عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجل أتى بهيمة فأولج قال عليه الحدّ.

1295-37694-(7) الدعائم 457/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال من أتى بهيمةً جلد الحدّ، و حرّم لحم تلك البهيمة و لبنها إن كانت ممّا يؤكل فتذبح فتحرق بالنار لتتلف فلا يأكلها أحد، و إن لم تكن له كان ثمنها في ماله.

ص: 792


1- . حدّ الزانى يب صا.

باب 16 حرمت آميزش با حيوان گرچه ملك آميزش كننده باشد

1289-37688-(1) در روايت وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله به امير مؤمنان على عليه السلام آمده: «اى على! ده نفر از اين امت به خداى بزرگ كافر شده اند تا آن كه گويد: و كسى كه با حيوان آميزش كند.»

1290-37689-(2) عمّار بن موسى از امام صادق عليه السلام درباره مرد كه با حيوانى آميزش مى كند و يا مى مالد (استمناء مى كند) روايت كرده است كه حضرت فرمود: «هرگونه كه مرد آبش را بريزد اينگونه يا مشابه آن زنا است.»

1291-37690-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آن كس كه با حيوانى آميزش كند ملعون است.»

1292-37691-(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خدا لعنت كند آن كس را كه با حيوان آميزش كند.»

1293-37692-(5) ابوبصير از امام صادق عليه السلام در مورد كسى كه با حيوان آميزش مى كند و ادخال مى كند روايت كرده است كه حضرت فرمود: «بر او حد ثابت است.»

1294-37693-(6) ابوبصير از امام صادق عليه السلام درباره مردى كه با حيوانى آميزش كرده و ادخال كرده روايت كرده است كه حضرت فرمود: «حد بر او ثابت است.»

1295-37694-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «هركس كه با حيوانى آميزش كند صد تازيانه مى خورد و گوشت آن حيوان و شيرش حرام مى گردد اگر حلال گوشت بوده است و حيوان ذبح و به آتش سوزانده مى شود تا از بين برود و احدى آن را نخورد و اگر حيوان مال آميزش كننده نباشد قيمت حيوان در مال او و به عهده اوست.»

ص: 793

1296-37695-(8) الاحتجاج 93/2: و من سؤال الزنديق الّذى سأل أبا عبد اللّه عليه السلام (إلى أن قال) فلِمَ حرّم اتيان البهيمة قال كرّه أن يضيّع الرّجل ماءه و يأتي غير شكله و لو أباح ذلك لربط كلّ رجل أتاناً(1) يركب ظهرها و يغشى فرجها و كان يكون في ذلك فساد كثير فأباح ظهورها و حرّم عليهم فروجها و خلق للرجال النّساء ليأنسوا بهنّ و يسكنوا إليهنّ و يكنّ مواضع شهواتهم و اُمّهات أولادهم.

و تقدّم في رواية حمران (33) من باب (12) ما ورد في جملة من الخصال المحرّمة من أبواب جهاد النفس (ج 16)

قوله عليه السلام و رأيت البهائم ينكح.

و في رواية الحسين بن المختار (43) من باب (44) ما ورد في ذمّ حبّ الدنيا (ج 17)

قوله صلّى اللّه عليه و آله ملعون ملعون من نكح بهيمةً .

و في رواية بريد (1) من باب (26) ما ورد في أنّ من كان كبير الآلة فعليه بالسوداء العَنَطْنَطَة من أبواب التّزويج (ج 25)

قوله فهل يصلح لي أن آتى بعض البهائم ناقة أو حمارة فانّ النّساء لا يقوين على ما عندي فقال صلّى اللّه عليه و آله انّ اللّه تبارك و تعالى لم يخلقك حتّى خلق لك ما يحتملك من شكلك إلخ.

و يأتي في باب (44) تعزير ناكح البهيمة من أبواب حدّ الزنا (ج 30) ما يدلّ على ذلك.

(17) باب تحريم الاستمناء

1297-37696-(1) كافى 540/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن العلاء بن رزين عن رجل عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن الخضخضة(2) فقال هي من الفواحش و نكاح الأمة خير منه.

1298-37697-(2) مستدرك 355/14: فقه الرضا عليه السلام أبى قال سئل الصادق عليه السلام عن الخضخضة فقال إثم عظيم قد نهى اللّه عنه في كتابه و فاعله كناكح نفسه و لو علمت من يفعل ما أكلت معه فقال السائل فبيّن لي يا ابن رسول اللّه من كتاب اللّه نهيه فقال قول اللّه «فَمَنِ اِبْتَغىٰ وَرٰاءَ ذٰلِكَ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلعٰادُونَ » و هو ما وراء ذلك فقال الرّجل أيّما أكبر الزّنا أو هى، قال

ص: 794


1- . الأتان: الحمارة.
2- . الخضخضة: استنزال المنىّ في غير الفرج و أصل الخضخضة التحريك و اللّه أعلم. اللسان ج 7 ص 145.

1296-37695-(8) هشام بن حكم گويد: «از سؤال هاى زنديقى كه نزد امام صادق صلى الله عليه و آله آمد اين بود... تا آن كه گويد: چرا آميزش با حيوان حرام شده است ؟ حضرت فرمود: خداوند خوش ندارد كه مرد آبش را ضايع سازد و با حيوانى كه از شكل او نيست آميزش كند و اگر خدا اين را تجويز مى كرد هركس يك الاغى را نگهدارى مى كرد و بر پشت او سوار مى شد و با او آميزش مى كرد و در اين كار فساد بزرگى بود لذا خداوند سوارى بر پشت حيوان را حلال كرد ولى آميزش با آنان را حرام نمود و براى مردان زنان را آفريد تا با آنان انس بگيرند و نزد آنان به آرامش برسند و آنان جايگاه شهوت هاى مردان و مادران فرزندان آنان باشند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت سى و سوم از باب دوازدهم از باب هاى جهاد با نفس فرموده معصوم عليه السلام كه: «و مى بينى كه با حيوانات آميزش مى شود.»

و در روايت چهل و سوم از باب چهل و چهارم فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «هركس كه با حيوان آميزش كند ملعون است ملعون است.»

و در روايت يكم از باب بيست و ششم از باب هاى تزويج اين گفته كه: «آيا درست است كه من با بعضى از حيوانات آميزش كنم شتر ماده و يا خر ماده چون زنان توان آنچه كه من دارم را ندارند؟ حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالى تو را نيافريده مگر اينكه براى تو از شكل و جنس تو چيزى آفريده كه بتواند تو را تحمل كند....»

مى آيد:

در باب چهل و چهارم از باب هاى حدّ زنا چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 17 حرمت استمناء

1297-37696-(1) علاء بن رزين از مردى از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه آن مرد گفت: «از امام صادق عليه السلام درباره حكم استمناء پرسيدم ؟

حضرت فرمود: استمناء در شمار فواحش (كارهاى زشت) است و آميزش با كنيز بهتر از استمناء است.»

1298-37697-(2) در فقه الرضا عليه السلام آمده است كه: «پدرم گفت: از امام صادق عليه السلام درباره استمناء سؤال شد، حضرت فرمود: گناه بزرگى است خداوند از آن در كتابش نهى كرده و استمناء كننده مثل كسى است كه با خويش آميزش كند و اگر كسى كه اين كار را مى كند بشناسم با او هم غذا نمى شوم.

سؤال كننده گفت: اى فرزند رسول خدا! نهى خداوند را در كتابش برايم توضيح بده.

حضرت فرمود: فرموده خداوند كه: «هركس كه غير از اين راه [ازدواج] را طلب كند تجاوزگر است.» و اين استمناء غير از اين راه است. آن مرد پرسيد: كدام بزرگتر است زنا يا استمناء؟ حضرت

ص: 795

ذنب عظيم ثمّ قال للقائل بعض الذنوب أهون من بعض و الذنوب كلّها عظيمة عند اللّه لأنّها معاصى و إنّ اللّه لا يحبّ من العباد العصيان و قد نهانا اللّه عن ذلك لأنّها من عمل الشيطان «إِنَّ اَلشَّيْطٰانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمٰا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحٰابِ اَلسَّعِيرِ».

1299-37698-(3) كافى 540/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن أبي يحيى الواسطى عن إسماعيل البصرى عن زرارة بن أعين عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن الدلك قال ناكح نفسه لا شيء عليه.

1300-37699-(4) العوالى 260/1: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ناكح الكفّ ملعون.

1301-37700-(5) كافى 265/7: تهذيب 63/10: استبصار 226/4: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن سنان عن طلحة بن زيد عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إنّ أمير المؤمنين عليه السلام اُتى برجل عبث بذكره فضرب يده حتّى احمرّت ثمّ زوّجه من بيت المال.

و تقدّم في رواية أبي بصير (7) من باب (22) جواز جزّ الشيب من أبواب شعر الرأس (ج 21)

قوله عليه السلام ثلاثة لا يكلّمهم اللّه يوم القيامة و لا ينظر إليهم و لا يزكّيهم و لهم عذاب أليم الناكح نفسه.

و في رواية زرارة (1) من باب (2) بدؤ التّزويج من أبوابه (ج 25)

قوله عليه السلام و يجعل للمتكلّم من أهل التشنيع سبيلاً إلى الكلام أن يقول إنّ آدم كان ينكح بعضه بعضاً إذا كانت من ضلعه ما لهؤلاء حكم اللّٰه بيننا و بينهم.

و في رواية ابن الريّان (1) من باب (6) تحريم مباشرة الأجنبيّة من أبواب نكاح المحرّم (ج 25)

قوله لا يباشرها إلّا من وراء ثيابها و ثيابه فيحرّك حتّى ينزل، ما الّذى عليه و هل يبلغ به حدّ الخضخضة فوقّع في الكتاب بذلك بالغ أمره.

و في رواية عمّار (2) من الباب المتقدّم قوله الرّجل ينكح بهيمة أو يدلّك فقال عليه السلام كلّ ما أنزل به الرّجل ماءه في هذا و شبهه فهو زنا.

و في رواية هشام (8) قوله و خلق للرجال النّساء ليأنسوا بهنّ و يسكنوا إليهنّ و يكنّ مواضع شهواتهم.

و يأتي في رواية إسحاق (8) من باب (1) أقسام حدود الزّنا من أبواب حدّ الزنا (ج 30)

قوله عليه السلام و لكن زيد هذا (أى زيد حدّ الزّناء على حدّ شرب الخمر) لتضييعه النطفة و لوضعه إيّاها في غير موضعها الّذى امر اللّٰه عزّ و جلّ به.

و في أحاديث باب (43) انّ من استمنى فعليه التعزير ما يدلّ على ذلك.

ص: 796

فرمود: گناه بزرگى است سپس امام به آن شخص فرمود: بعضى از گناهان سبك تر از بعضى گناهان است و گناهان همه اش نزد خدا بزرگ چون همه معصيت الهى است و خداوند معصيت را از بندگانش دوست نمى دارد و خداوند ما را از معصيت ها نهى كرده چرا كه كار شيطان است «شيطان دشمن شماست، او را دشمن خود بگيريد شيطان تنها حزب خود را دعوت مى كند تا از اصحاب آتش باشند.»

1299-37698-(3) زرارة بن اعين گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ استمناء پرسيدم حضرت فرمود: با خودش آميزش كرده است، چيزى بر او نيست (حدّ ندارد).»

1300-37699-(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه با دست خويش آميزش مى كند ملعون است.»

1301-37700-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى را كه با آلت خود بازى كرده بود نزد حضرت آوردند حضرت به دست او زد تا سرخ شد پس از آن او را با هزينۀ بيت المال زن داد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت هفتم از باب بيست و دوم از باب هاى موى سر فرموده معصوم عليه السلام كه: «سه نفرند كه خداوند با آنان در روز قيامت سخن نمى گويد و به آنان نگاه نمى كند و آنان را پاك نمى سازد و براى آنان عذاب دردناكى است كسى كه با خويش آميزش كند (استمناء كند).»

و در روايت يكم از باب دوم از باب هاى تزويج فرموده معصوم عليه السلام كه: «و اين شخص با گفته اش براى كسانى كه عيب جويى مى كنند راه باز مى كند تا بگويد كه آدم بعضى از او يا بعض ديگرش آميزش مى كند اگر حواء از ضلع آدم باشد چه مى شود اين گروه را، خداوند ميان ما و آنان حكم كند.»

و در روايت يكم از باب ششم از باب هاى نكاح محرم اين گفته كه: «با آن زن آميزش نمى كند مگر از روى لباس او و لباس خودش، خودش را تحريك مى دهد تا آبى كه دارد بريزد و آيا با اين كار به حدّ استمناء مى رسد؟ حضرت در نامه نوشتند: با اين كار به خواسته اش مى رسد (به استمناء).»

و در روايت دوم از باب پيشين اين گفته كه: «مرد با حيوانى آميزش مى كند و يا استمناء مى كند حضرت فرمود: از هر راهى كه مانند آميزش با حيوان و استمناء مرد، آب خويش را بريزد در شمار زناست.»

و در روايت هشتم اين گفته كه: «زنان را براى مردان آفريد تا مردان به آنان انس گيرند و در نزد آنان آرامش پيدا كنند و آنان جاى شهوت مردان باشند.»

مى آيد:

در روايت هشتم از باب يكم از باب هاى حدّ زنا فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «ولى حدّ زنا بر حدّ شرب خمر فزونى يافت چون زنا نطفه را ضايع مى سازد و آن را در غير جايگاهش كه خدا بدان امر كرده قرار مى دهد.»

و در روايات باب چهل و سوم چيزى است كه بر اين مفاد دلالت دارد.

ص: 797

(18) باب تحريم القيادة و بيان عقوبتها

1302-37701-(1) فقيه 34/4: لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الواصلة و المؤتصلة (قال في الفقيه) يعنى الزانية و القوّادة في هذا الخبر.

1303-37702-(2) المعاني 250: حدّثنا الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتّب قال حدّثنا عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن محمّد ابن أبي عمير عن إبراهيم بن زياد الكرخى قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول: لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الواصلة و المستوصلة يعنى الزانية و القوّادة.

1304-37703-(3) العقاب 337: بالاسناد المتقدّم في باب (6) عيادة المريض (ج 3) عن أبي هريرة و ابن عبّاس قالا: خطبنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قبل وفاته (إلى أن قال) و من قاد بين رجلٍ و امرأةٍ حراماً حرّم اللّه عليه الجنّة و مأواه جهنّم و ساءت مصيراً، و لم يزل في سخط اللّه حتّى يموت.

و تقدّم في رواية ورّام (4) من باب (45) تحريم الاحتكار من أبواب ما يستحبّ للتاجر (ج 23)

قوله عليه السلام: فرأيت وادياً في جهنّم يغلى فقلت يا مالك لمن هذا فقال لثلاثة المحتكرين و المدمنين الخمر و القوّادين.

و في رواية سعد (2) من باب (34) حكم وصل المرأة شعرها بصوف من أبواب مباشرة النّساء (ج 25)

قوله عليه السلام: إنّما لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الواصلة (الموصولة كا) الّتى تزنى في شبابها فلمّا كبرت قادت النّساء إلى الرّجال.

و في رواية عمّار (4) قوله : انّ الناس يروون انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لعن الواصلة و الموصولة قال فقال نعم (إلى أن قال) قلت فما الواصلة و الموصولة فقال الفاجرة و القوّادة. و لاحظ سائر أحاديث الباب.

و في رواية عبد العظيم (7) من باب (26) جملة ممّا يحرم على النّساء من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25)

قوله صلّى اللّه عليه و آله: و أمّا الّتى كانت تحرق وجهها و بدنها و هي تأكل أمعاؤها فإنّها كانت قوّادة.

و في رواية ابن سنان (1) من باب (45) حدّ القوّاد من أبواب حدّ الزنا (ج 30)

قوله عليه السلام: يضرب (القوّاد) ثلاثة أرباع حدّ الزانى خمسة و سبعين سوطاً و ينفى من المصر الّذى هو فيه.

ص: 798

باب 18 دلّالى زنا

1302-37701-(1) رسول خدا صلى الله عليه و آله وصل كننده و كسى كه وصل مى شود را لعن كرده است.

صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه فرمود: «در اين خبر منظور زن زناكار و زن قوّاد است.»

1303-37702-(2) ابراهيم بن زياد كرخى گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله وصل كننده و وصل شونده را لعنت كرد. منظور زن زناكار و زنى كه واسطۀ در رسيدن زن و مرد نامحرم به يكديگر است مى باشد.»

1304-37703-(3) ابوهريره و ابن عباس گويند: «رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از وفات خويش براى مان سخنرانى كرد تا آن كه گويد: و هركس كه به حرام ميان مرد و زنى قوّادى كند خداوند بهشت را بر وى حرام سازد و جايگاه او جهنم است و بد بازگشتگاهى است و پيوسته مشمول خشم الهى است تا بميرد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت چهارم از باب چهل و پنجم از باب هاى مستحبّات تاجر فرموده معصوم عليه السلام كه: «درّه اى در جهنم ديدم كه مى جوشد گفتم: اى مالك اين براى كيست ؟ گفت: براى سه گروه: احتكار گران، هميشه مستان و قوّادها.»

و در روايت دوم از باب سى و چهارم از باب هاى آميزش با زنان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «تنها رسول خدا صلى الله عليه و آله زن واصله و موصوله اى را لعن كرده كه در جوانى اش زنا مى داده و چون بزرگ شده زن ها را به مردان مى رساند.»

و در روايت چهارم اين گفته كه: «مردم روايت مى كنند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله زن واصله و موصوله را لعن كرده است. حضرت فرمود: آرى تا آن كه گويد: گفتم: واصله و موصوصله چيست ؟ حضرت فرمود:

زن زنا كار و قوّاد.»

و به ديگر روايات باب نيز توجه كنيد.

و در روايت هفتم از باب بيست و ششم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «و اما آن زنى كه چهره و بدنش مى سوزد و تو دلى هاى خود را مى خورد او همان زن قوّاد است.»

و در روايت يكم از باب چهل و پنجم از باب هاى حدّ زنا فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «قوّاد سه چهارم حد زانى بر او زده مى شود، هفتاد و پنج تازيانه و از شهرى كه در آن است به جاى ديگر تبعيد مى گردد.»

ص: 799

(19) باب ما ورد في أنّ اللّه تبارك و تعالى هدى خلقه للنكاح و السفاح و عرّفه من شكله الذكر من الأنثى

قال اللّه تعالى في سورة طه (20):50: «قٰالَ رَبُّنَا اَلَّذِي أَعْطىٰ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدىٰ ».

1305-37704-(1) كافى 567/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن سيف بن عميرة عن إبراهيم بن ميمون عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن قول اللّه عزّ و جلّ :

«أَعْطىٰ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدىٰ » قال ليس شيء من خلق اللّه إلّا و هو يعرف من شكله، الذكر من الاُنثى، قلت ما يعنى «ثُمَّ هَدىٰ » قال هداه للنكاح و السفاح من شكله.

ص: 800

باب 19 فطرى بودن ازدواج در ميان همۀ جانداران

خداوند تعالى مى فرمايد:

گفت: پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمۀ آفرينش او بوده داده، سپس او را هدايت كرده است.(1)

1305-37704-(1) محمد بن مسلم گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل كه: «خداوند به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده، سپس هدايت كرده است.» پرسيدم حضرت فرمود:

هيچ مخلوقى نيست مگر اينكه شكل و جنس خود را مى شناسد نر را از مادّه. پرسيدم: منظور از اين كه «سپس هدايت كرده است» چيست ؟ حضرت فرمود: او را به آميزش با هم شكل خود هدايت كرده است.»

ص: 801


1- . طه 50/20.

أبواب ما يحرم بالنّسب و الرضاع

(1) باب ما ورد في الكتاب و السنّة من تحريم نكاح الأُمّهات و البنات و الأخوات و بنات الأخ و الأخت و العمّات و الخالات و أزواج الآباء و الأبناء و غيرها

و ما ورد في تفسير قوله تعالى: «لاٰ يَحِلُّ لَكَ اَلنِّسٰاءُ مِنْ بَعْدُ» الآية

قال اللّه تعالى في سورة البقرة (2):221 و 222: «وَ لاٰ تَنْكِحُوا اَلْمُشْرِكٰاتِ حَتّٰى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لاٰ تُنْكِحُوا اَلْمُشْرِكِينَ حَتّٰى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى اَلنّٰارِ وَ اَللّٰهُ يَدْعُوا إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آيٰاتِهِ لِلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ * وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ اَلْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا اَلنِّسٰاءَ فِي اَلْمَحِيضِ وَ لاٰ تَقْرَبُوهُنَّ حَتّٰى يَطْهُرْنَ فَإِذٰا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اَللّٰهُ إِنَّ اَللّٰهَ يُحِبُّ اَلتَّوّٰابِينَ وَ يُحِبُّ اَلْمُتَطَهِّرِينَ ».

النّساء (4):24:22: «وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كٰانَ فٰاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سٰاءَ سَبِيلاً * حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ وَ عَمّٰاتُكُمْ وَ خٰالاٰتُكُمْ وَ بَنٰاتُ اَلْأَخِ وَ بَنٰاتُ اَلْأُخْتِ وَ أُمَّهٰاتُكُمُ اَللاّٰتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ مِنَ اَلرَّضٰاعَةِ وَ أُمَّهٰاتُ نِسٰائِكُمْ وَ رَبٰائِبُكُمُ اَللاّٰتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسٰائِكُمُ اَللاّٰتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلاٰئِلُ أَبْنٰائِكُمُ اَلَّذِينَ مِنْ أَصْلاٰبِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ اَلْأُخْتَيْنِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اَللّٰهَ كٰانَ غَفُوراً رَحِيماً * وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا مَلَكَتْ

ص: 802

فصل پنجم باب هاى محارم نسبى و رضاعى

باب 1 حرمت ازدواج با مادرها، دختران، خواهران، دختران برادرو دختران خواهر، عمه ها، خاله ها و همسران پدران و فرزندان

خداوند تعالى مى فرمايد:

با زنان مشرك و بت پرست تا ايمان نياورده اند، ازدواج نكنيد (اگرچه جز به ازدواج با كنيزان دسترسى نداشته باشيد زيرا) كنيز با ايمان از زن آزادپرست بهتر است هر چند (زيبايى يا ثروت يا موقعيت او) شما را به شگفتى آورد و زنان خود را به ازدواج مردان بت پرست تا ايمان نياورده اند در نياوريد (اگر چه ناچار شويد آنها را به همسرى غلامان با ايمان درآوريد زيرا) يك غلام با ايمان از يك مرد آزاد بت پرست بهتر است هر چند (مال و موقعيت و زيبايى او) شما را به شگفتى آورد. آنها دعوت به سوى آتش مى كنند و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مى نمايد و آيات خويش را براى مردم روشن مى سازد شايد... متذكر شوند.

و از تو دربارۀ حيض سؤال مى كنند، بگو آن، رنجى است از اين رو در حالت قاعدگى، از زنان كناره گيرى كنيد و با آنها نزديكى ننماييد تا پاك شوند و هنگامى كه پاك شدند از طريقى كه خدا به شما فرمان داده با آنها آميزش كنيد. خداوند توبه كنندگان را دوست دارد و پاكان را (نيز) دوست دارد.(1)

با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند هرگز ازدواج نكنيد مگر آنچه در گذشته (پيش از نزول اين حكم) انجام شده است زيرا اين كار، عملى زشت و تنفر آور و راه نادرستى است.

حرام شده است بر شما، مادران تان، دختران، خواهران، خاله ها، عمه ها، دختران برادر، دختران خواهر شما، مادرانى كه شما را شير داده اند، خواهران رضاعى شما، مادران همسران تان و دختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافته اند از همسرانى كه با آنها آميزش جنسى داشته ايد و چنانچه با آنها آميزش جنسى نداشته ايد (دختران آنها) براى شما مانعى ندارد و (همچنين) همسرهاى پسران تان كه از نسل

ص: 803


1- . بقره 221/2-\222.

أَيْمٰانُكُمْ كِتٰابَ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ مٰا وَرٰاءَ ذٰلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوٰالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسٰافِحِينَ ...».

النور (24):3: «اَلزّٰانِي لاٰ يَنْكِحُ إِلاّٰ زٰانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ اَلزّٰانِيَةُ لاٰ يَنْكِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذٰلِكَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ ».

الأحزاب (33):6، 53:51: «اَلنَّبِيُّ أَوْلىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْوٰاجُهُ أُمَّهٰاتُهُمْ وَ أُولُوا اَلْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلىٰ بِبَعْضٍ فِي كِتٰابِ اَللّٰهِ » الآية.

«تُرْجِي مَنْ تَشٰاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشٰاءُ وَ مَنِ اِبْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَيْكَ ذٰلِكَ أَدْنىٰ أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لاٰ يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِمٰا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اَللّٰهُ يَعْلَمُ مٰا فِي قُلُوبِكُمْ وَ كٰانَ اَللّٰهُ عَلِيماً حَلِيماً * لاٰ يَحِلُّ لَكَ اَلنِّسٰاءُ مِنْ بَعْدُ وَ لاٰ أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوٰاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلاّٰ مٰا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كٰانَ اَللّٰهُ عَلىٰ كُلِّ شَيْ ءٍ رَقِيباً... وَ مٰا كٰانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اَللّٰهِ وَ لاٰ أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوٰاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذٰلِكُمْ كٰانَ عِنْدَ اَللّٰهِ عَظِيماً».

1306-37705-(1) الخصال 532: حدّثنا أبو محمّد الحسن بن حمزة بن عليّ بن عبد اللّه بن محمّد بن الحسن بن الحسين بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبي طالب عليهم السلام قال حدّثنا محمّد بن يزداد قال حدّثنا عبد اللّه بن أحمد بن محمّد الكوفيّ قال حدّثنا أبو سعيد سهل بن صالح العّباسى قال حدّثنا إبراهيم بن عبد الرحمن الآملى قال حدّثني موسى بن جعفر عن أبيه جعفر بن محمّد عليهم السلام قال: سئل أبى عليه السلام عمّا حرّم اللّه عزّ و جلّ من الفروج في القرآن و عمّا حرّمه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في سنّته فقال الّذى حرّم اللّه عزّ و جلّ أربعة و ثلاثون وجهاً، سبعة عشر في القرآن و سبعة عشر في السنّة، فأمّا الّتى في القرآن فالزنا قال اللّه عزّ و جلّ : «وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنىٰ »، و نكاح امرأة الأب قال اللّه عزّ و جلّ : «وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ »، و «أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ وَ عَمّٰاتُكُمْ وَ خٰالاٰتُكُمْ وَ بَنٰاتُ اَلْأَخِ وَ بَنٰاتُ اَلْأُخْتِ وَ أُمَّهٰاتُكُمُ اَللاّٰتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ مِنَ اَلرَّضٰاعَةِ وَ أُمَّهٰاتُ نِسٰائِكُمْ وَ رَبٰائِبُكُمُ اَللاّٰتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسٰائِكُمُ اَللاّٰتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلاٰئِلُ أَبْنٰائِكُمُ اَلَّذِينَ مِنْ أَصْلاٰبِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ اَلْأُخْتَيْنِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ »، و الحائض حتّى تطهر قال اللّه عزّ و جلّ : «وَ لاٰ تَقْرَبُوهُنَّ حَتّٰى يَطْهُرْنَ »، و النكاح في الاعتكاف قال اللّه عزّ و جلّ : «وَ لاٰ تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عٰاكِفُونَ فِي اَلْمَسٰاجِدِ»،

ص: 804

شما هستند و جمع ميان دو خواهر مگر آنچه پيش از نزول اين و در گذشته واقع شده، چرا كه خداوند، آمرزنده و مهربان است.

و زنان شوهردار (بر شما حرام است) مگر آنها را كه (از راه اسارت) مالك شده ايد (زيرا اسارت آنها در حكم طلاق است) اينها احكامى است كه خداوند بر شما مقرر داشته است اما زنان ديگر غير از اينها (كه گفته شد) براى شما حلال است كه با اموال خود، آنان را اختيار كنيد در حالى كه پاكدامن باشيد و از زنا خوددارى كنيد...(1).

مرد زنا كار جز با زن زنا كار يا مشرك ازدواج نمى كند و زن زنا كار را، جز مرد زناكار و يا مشرك به ازدواج خود در نمى آورد واين كار بر مؤمنان حرام شده است.(2)

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها (مؤمنان) محسوب مى شوند و خويشاوندان نسبت به يكديگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرّر داشته اولى هستند.

(موعد) هر يك از همسرانت را بخواهى مى توانى به تأخير اندازى و هر كدام را بخواهى نزد خود جاى دهى و هر گاه بعضى از آنان را كه بر كنار ساخته اى بخواهى نزد خود جاى دهى گناهى بر تو نيست با اين (حكم الهى) براى روشنى چشم آنان و اينكه غمگين نباشند و به آنچه به آنان مى دهى همگى راضى شوند نزديكتر است و خدا آنچه را در قلوب شماست مى داند.

و خداوند دانا و بردبار است.

بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست و نمى توانى همسرانت را به همسران ديگرى مبدّل كنى (بعضى را طلاق دهى و همسر ديگرى به جاى او بر گزينى) هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود مگر آنچه كه به صورت كنيز در ملك تو درآيد و خداوند ناظر و مراقب هر چيز است.

... و شما حق نداريد رسول خدا را آزار دهيد و نه هرگز همسر او را بعد از او به همسرى خود در آوريد كه اين كار نزد خدا (گناه) بزرگى است.(3)

1306-37705-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «از پدرم دربارۀ آنچه خداوند عز و جل در قرآن از زنان حرام كرده و آنچه كه پيامبر خدا در سنتش حرام نموده است سؤال شد.

پدرم فرمود: آنچه را كه خداوند عز و جل حرام كرده سى و چهار گونه است، هفده تا در قرآن و هفده تا در سنّت امّا آنچه در قرآن است زناست كه خداوند عز و جل فرموده است: «به زنا نزديك نشويد» و ازدواج با زن پدر است كه خداوند عز و جل فرموده: «با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند، هرگز ازدواج نكنيد».

و نيز: «حرام شده است بر شما، مادران تان، دختران، خواهران، عمّه ها، خاله ها، دختران برادر، دختران خواهر شما، مادرانى كه شما را شير داده اند، خواهران رضاعى شما، مادران همسران تان و دختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافته اند از همسرانى كه با آنها آميزش جنسى داشته ايد - و چنانچه با آنها آميزش جنسى نداشته ايد، (دختران آنها) براى شما مانعى ندارد (همچنين) همسرهاى پسران تان كه از نسل شما هستند (نه پسر خوانده ها) و (نيز حرام است بر شما) كه جمع ميان دو خواهر كنيد مگر آنچه در گذشته واقع شده».

ص: 805


1- . نساء 22/4-\24.
2- . نور 3/24.
3- . احزاب 6/33 و 51-\53.

وأمّا الّتى في السنّة فالمواقعة في شهر رمضان نهاراً، و تزويج الملاعنة بعد اللعان، و التّزويج في العدّة، و المواقعة في الاحرام، و المحرم يتزوّج أو يزوّج، و المظاهر قبل أن يكفّر، و تزويج المشركة، و تزويج الرّجل امرأةً قد طلّقها للعدّة تسع تطليقات، و تزويج الأمة على الحرّة، و تزويج الذمّيّة على المسلمة، و تزويج المرأة على عمّتها و خالتها، و تزويج الأمة من غير إذن مولاها، و تزويج الأمة على من يقدر على تزويج الحرّة، و الجارية من السبى قبل القسمة، و الجارية المشتركة، و الجارية المشتراة قبل أن يستبرئها، و المكاتبة الّتى قد أدّت بعض المكاتبة.

1307-37706-(2) و سائل 411/20: عليّ بن الحسين المرتضى في (رسالة المحكم و المتشابه) نقلاً من تفسير النعمانيّ بإسناده الآتى عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام في بيان المحكم من القرآن، قال: و منه: قوله عزّ و جلّ : «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ اَلْمَيْتَةُ وَ اَلدَّمُ وَ لَحْمُ اَلْخِنْزِيرِ وَ مٰا أُهِلَّ لِغَيْرِ اَللّٰهِ بِهِ » فتأويله في تنزيله و منه قوله «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ وَ عَمّٰاتُكُمْ وَ خٰالاٰتُكُمْ » إلى، آخر الآية فهذا كلّه محكم لم ينسخه شيء قد استغنى بتنزيله عن تأويله و كلّ ما يجرى هذا المجرى.

1308-37707-(3) تفسير القمّيّ 135/1: قال عليّ بن إبراهيم: في قوله «وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ » فإنّ العرب كانوا ينكحون نساء آبائهم، فكان إذا كان للرجل أولاد كثيرة و له أهل و لم تكن اُمّهم ادّعى كلّ واحدٍ فيها فحرّم اللّه مناكحتهم (و له أهل)(1) ثمّ قال «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ وَ عَمّٰاتُكُمْ وَ خٰالاٰتُكُمْ وَ بَنٰاتُ اَلْأَخِ وَ بَنٰاتُ اَلْأُخْتِ وَ أُمَّهٰاتُكُمُ اَللاّٰتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ مِنَ اَلرَّضٰاعَةِ وَ أُمَّهٰاتُ نِسٰائِكُمْ » الآية فإنّ هذه المحرّمات هي محرّمة و ما فوقها إلى أقصاها، و كذلك البنت و الاُخت، و أمّا الّتى هي محرّمة بنفسها و بنتها حلال فالعمّة و الخالة هي محرّمة بنفسها، و بنتها حلال و اُمّهات النّساء اُمّها محرّمة، و بنتها حلال إذا ماتت ابنتها الاُولى الّتى هي امرأته أو طلّقها. الحديث.

ص: 806


1- . مابين القوسين ليس في نسخة المستدرك و الظاهر زيادته.

و زن حائض تا آن كه پاك شود خداوند عز و جل فرموده است: «و با آنها نزديكى ننماييد تا پاك شوند» و آميزش در حال اعتكاف؛ خداوند عز و جل فرموده است: «و در حالى كه در مساجد به اعتكاف پرداخته ايد با زنان آميزش نكنيد».

و امّا آنچه كه در سنّت است پس آميزش در ماه رمضان در روز است و ازدواج با زنى كه لعان شده پس از لعان و ازدواج در عدّه و آميزش در حال احرام و اينكه شخص در حال احرام با كسى ازدواج كند يا كسى را به ازدواج كسى درآورد.

و ظهار كننده پيش از آن كه كفاره دهد و ازدواج با زن مشرك و ازدواج مرد با زنى كه مرد او را سه بار طلاق عدّه داده است و ازدواج با كنيز با داشتن زن آزاد و ازدواج با زنى با داشتن زن مسلمان و ازدواج با زنى با داشتن عمّه و خاله او و ازدواج با كنيز بدون اجازۀ اربابش و ازدواج با كنيز براى كسى كه مى تواند با زن آزاد ازدواج كند و ازدواج با كنيزى از اسيران پيش از آن كه غنائم جنگى تقسيم گردد و ازدواج با كنيز مشترك و با كنيزى كه خريدارى شده ولى هنوز استبراء نشده و ازدواج با كنيزى كه بعضى از وجوه مكاتبه را پرداخت كرده است.»

1307-37706-(2) از امير المؤمنين على عليه السلام در بيان محكم در قرآن روايت است كه فرمود: «و از محكم هاى قرآنى فرموده خداوند عز و جل است كه: «گوشت مردار و گوشت خوك و حيواناتى كه به غير از نام خدا ذبح شوند... بر شما حرام است.»

پس تأويل اين فرموده خدا در همان تنزيل آن است.

و از محكم هاى قرآنى فرموده خداوند عز و جل است كه: «حرام شده است بر شما، مادران تان، دختران، خواهران، عمّه ها و خاله ها...» اينها همه محكم است كه هيچ چيزى آن را نسخ نكرده و تنزيل خود از تأويل بى نياز است و هر آيۀ ديگرى كه بر همين منوال جارى باشد.»

1308-37707-(3) على بن ابراهيم دربارۀ فرموده خداوند: «با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند هرگز ازدواج نكنيد، مگر آنچه در گذشته (پيش از نزول اين حكم) انجام شده است» مى فرمود: «عرب با زنان پدران شان ازدواج مى كردند و چون مردى فرزندان بسيار داشت همسرى داشت كه مادر آنان نبود هر كدام از فرزندان مى خواست با او ازدواج كند ولى خداوند ازدواج آنان را حرام كرد سپس فرمود:

«حرام شده است بر شما، مادران تان، دختران، خواهران، عمّه ها، خاله ها، دختران برادر، دختران خواهر شما، مادرانى كه شما را شير داده اند، خواهران رضاعى شما، مادران همسران تان...» اين زنانى كه تحريم شده اند خودشان و بالاتر آنها تا نهايت حرام شده است و همچنين است دختر و خواهر و امّا آنها كه خودشان حرامند ولى دختر آنان حلال است پس عمه و خاله است كه خودش حرام است ولى دخترش حلال است و مادران همسران نيز، مادر حرام است ولى دخترش حلال است البته اگر دختر اولش كه زن اين فرد است بميرد يا آنكه اين مرد او را طلاق دهد...»

ص: 807

1309-37708-(4) و سائل 410/20: سعد بن عبد اللّه في (بصائر الدرجات) عن القاسم بن الربيع الورّاق و محمّد بن الحسين ابن أبي الخطّاب جميعاً عن محمّد بن سنان عن ميّاح(1) المداينى، عن المفضّل بن عمر عن أبي عبد اللّه عليه السلام في حديث: أنّه كتب إليه يقول جاءنى كتابك إلى أن قال و أمّا ما ذكرت أنّهم يستحلّون نكاح ذوى الأرحام الّتى حرّم اللّه في كتابه فإنّهم زعموا أنّه إنّما حرّم و عنى بذلك النكاح نكاح نساء النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فانّ أحقّ ما يبدأ به تعظيم حقّ اللّه و كرامة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ما حرّم على تابعيه من نكاح نسائه بقوله «وَ مٰا كٰانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اَللّٰهِ وَ لاٰ أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوٰاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً» و قوله: «اَلنَّبِيُّ أَوْلىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْوٰاجُهُ أُمَّهٰاتُهُمْ » و هو أبٌ لهم و قال «وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كٰانَ فٰاحِشَةً وَ مَقْتاً(2) وَ سٰاءَ سَبِيلاً» فحرّم نساء النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و قد حرّم اللّه ما حرّم في كتابه من العمّات و الخالات و بنات الأخ و بنات الاُخت و ما حرّم اللّه من الرضاع لأنّ تحريم ما في هذه كتحريم نساء النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فمن استحلّ ما حرّم اللّه من نكاح ما حرّم اللّه فقد أشرك باللّه إذا اتّخذ ذلك ديناً.

1310-37709-(5) بصائر الدرجات 532: حدّثنا عليّ بن إبراهيم بن هاشم قال حدّثنا القاسم بن الربيع الورّاق عن محمّد بن سنان عن صباح المدائنى عن المفضّل بن عمر: (نحوه إلى قوله وَ سٰاءَ سَبِيلاً ثمّ قال) فمن حرّم نساء النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لتحريم اللّه ذلك فقد حرّم اللّه في كتابه العمّات و الخالات و بنات الأخ و بنات الاُخت(3) و ما حرّم اللّه من إرضاعه لأنّ تحريم ذلك تحريم نساء النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فمن حرّم ما حرّم اللّه من الاُمّهات و البنات و الأخوات و العمّات من نكاح نساء النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و من استحلّ ما حرّم اللّه فقد أشرك إذا اتّخذ ذلك ديناً الخبر.

1311-37710-(6) كافى 210/4: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد جميعاً عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن أبان عن أبي بصير عن أبي جعفر عليه السلام قال لم يزل بنو إسماعيل ولاة البيت [و] يقيمون للناس حجّهم و أمر دينهم يتوارثونه كابر عن كابر حتّى كان زمن «عدنان بن أُدَد» فطال عليهم الأمد فقست قلوبهم و أفسدوا و أحدثوا في دينهم

ص: 808


1- . صباح خ.
2- . المقت: أشدّ الابغاض، مقته أبغضه.
3- . هكذا في الأصل و لكن لا يخفى ما فيه من الاضطراب و السقط إلى آخره.

1309-37708-(4) مفضّل بن عمر از امام صادق عليه السلام در روايتى آورده است كه براى امام نوشت و گويد: «نامه ات رسيد... تا آن گويد: و امّا آنچه كه ياد آورشدى كه اينان (گروهى) ازدواج با محارم را كه خداوند در كتابش حرام كرده حلال مى دانند، اينان گفته اند كه خداوند حرام كرده ولى منظورش از ازدواج با محارم ازدواج با زنان پيامبر صلى الله عليه و آله است چون سزاوارترين چيزى كه بدان آغاز مى شود همان تنظيم حق خدا و كرامت رسول خداست و آنچه كه خداوند بر پيروان رسول حرام كرده كه ازدواج با زنان رسول باشد.

در اين آيه: «و شما حق نداريد رسول خدا را آزار دهيد و نه هرگز همسر او را بعد از او به همسرى خود درآوريد» و نيز اين آيه كه: «پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها (مؤمنان) محسوب مى شوند.»

و شخص پيامبر پدر آنان است.

و باز خداوند فرموده است: «با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند هرگز ازدواج نكنيد؛ مگر آنچه در گذشته (پيش از نزول اين حكم) انجام شده است زيرا اين كار عملى زشت و تنفرآور و راه نادرستى است.»

پس خداوند زنان پيامبر صلى الله عليه و آله را حرام كرد و نيز آنچه را كه در كتابش از عمه ها و خاله ها و دختران برادر و دختران خواهر و نيز حرام كرده از رضاع حرام كرده است چون حرمت اين موارد مانند حرمت زنان پيامبر صلى الله عليه و آله است پس هر كس كه آنچه را خدا حرام كرده حلال بداند مانند ازدواجى كه خداوند حرام كرده، او به خدا شرك آورده چون اين را دين خويش دانسته است.»

1310-37709-(5) صباح مدائنى مشابه اين روايت قبل را از مفضّل بن عمر تا پايان آيه «وساء سبيلاً» روايت كرده پس از آن امام فرموده است: «پس هر كس زنان پيامبر صلى الله عليه و آله را به دليل آن كه خداوند آنها را تحريم كرده، تحريم كند پس بايد بداند كه خداوند در كتابش عمّه ها، خاله ها، دختران برادر، دختران خواهر و محرمات رضاعى را حرام كرده است چون تحريم اينها مانند تحريم زنان پيامبر است پس هر كس حرام بداند آنچه را كه خداوند حرام كرده از مادران، دختران، خواهران وعمه ها (و از ازدواج با) زنان پيامبر (اين شخص دين خدا را پذيرفته) و هر كس حلال شمرد آنچه را كه خدا حرام دانسته قطعاً شرك ورزيده آن زمان كه اين را دين خود گرفته است...»

1311-37710-(6) امام باقر عليه السلام فرمود: «فرزندان اسماعيل پيوسته واليان خانه خدا بودند و برنامه حج مردم و امور دينى آنان را بر پا مى داشتند و آنان اين مسئوليت را در طول زمان از يكديگر بزرگى از بزرگى به ارث مى برند تا آن كه زمان «عَدْنان بن اُدَد» فرا رسيد پس زمانى طولانى بر آنان گذشت و قلب هاى آنان قساوت پيدا كرد و به فساد پرداختند و در دين شان به نوآورى و بدعت دست زدند و برخى از آنان ديگرى را (از شهر و ديارشان) بيرون راندند. پس برخى از آنان براى معيشت زندگانى خارج شدند و

ص: 809

و أخرج بعضهم بعضاً فمنهم من خرج في طلب المعيشة و منهم من خرج كراهية القتال و في أيديهم أشياء كثيرة من الحنيفية من تحريم الأُمّهات و البنات و ما حرّم اللّه في النكاح إلّا أنّهم كانوا يستحلّون امرأة الأب و ابنة الاُخت و الجمع بين الاُختين و كان في أيديهم الحجّ و التّلبية و الغسل من الجنابة إلّا ما أحدثوا في تلبيتهم و في حجّهم من الشرك و كان فيما بين إسماعيل و عدنان بن أُدَد موسى عليه السلام.

1312-37711-(7) كافى 391/5: أحمد بن محمّد العاصمي عن عليّ بن الحسن بن فضّال عن عليّ بن أسباط عن عمّه يعقوب بن سالم عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قلت له أ رأيت قول اللّه عزّ و جلّ : «لاٰ يَحِلُّ لَكَ اَلنِّسٰاءُ مِنْ بَعْدُ» فقال انّما لم يحلّ له صلّى اللّه عليه و آله النّساء الّتى حرّم اللّه عليه في هذه الآية «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ » في هذه الآية كلّها و لو كان الأمر كما يقولون لكان قد أحلّ لكم ما لم يحلّ له هو(1) لأنّ أحدكم يستبدل كلّما أراد، و لكن ليس الأمر كما يقولون، أحاديث آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله خلاف أحاديث النّاس انّ اللّه عزّ و جلّ أحلّ لنبيّه صلّى اللّه عليه و آله أن ينكح من النّساء ما أراد إلّا ما حرّم عليه في سورة النّساء في هذه الآية.

1313-37712-(8) تفسير العيّاشى 230/1: عن محمّد بن مسلم عن أحدهما قال: قلت له أ رأيت قول اللّه «لاٰ يَحِلُّ لَكَ اَلنِّسٰاءُ مِنْ بَعْدُ وَ لاٰ أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوٰاجٍ » قال انّما عنىٰ به الّتى حرّم اللّه عليه في هذه الآية «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ ».

1314-37713-(9) تهذيب 320/7: استبصار 199/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 441/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن مهزيار قال: سأل عيسى بن جعفر بن عيسى أبا جعفر الثاني عليه السلام إنّ (2) امرأةً أرضعت لي صبيّاً فهل يحلّ (لى كا صا) أن أتزوّج ابنة(3) زوجها فقال لي ما أجود ما سألت من ها هنا يؤتى أن يقول النّاس حرّمت عليه امرأته من قِبَل لبن الفحل هذا هو لبن الفحل لا غيره(4) فقلت له إنّ الجارية ليست ابنة(5) المرأة الّتى أرضعت لي هي ابنة(6) غيرها فقال لو كنّ عشراً متفرّقاتٍ ما حلّ لك منهنّ شيء و كنّ في موضع بناتك.

ص: 810


1- . و الظاهر أنّ كلمة (هو) زائدة.
2- . عن يب صا.
3- . بنت يب صا.
4- . لا غير صا.
5- . بنت يب صا.
6- . بنت يب صا.

برخى نيز به دليل خوش نداشتن جنگ بيرون رفتند ولى با اين حال بسيارى از احكام دين حنيف در ميان شان رايج بود مانند حرمت ازدواج با مادران، دختران و همه آنچه را كه خداوند در مورد ازدواج حرام كرده ولى آنان همسر پدر و دختر خواهر و جمع ميان دو خواهر را حلال مى شمردند و همچنين انجام حج و تلبيه و غسل براى جنابت ميان آنان وجود داشت جز آن كه در تلبيه و حج، امور شرك آميزى را افزودند. امام عليه السلام در ادامه افزودند: ميان اسماعيل و عدنان بن اُدَد، حضرت موسى عليه السلام قرار داشت.»

1312-37711-(7) ابو بصير گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: نظر شما دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «پس از اين زنان براى تو حلال نيست» چيست ؟

حضرت فرمود: تنها همان زنانى كه خداوند در اين آيه بر پيامبر حرام كرده براى او حلال نيست، «حرام شده است بر شما مادران تان و دختران...» البته در اين آيه، همۀ آيه (تا پايان) و اگر آن گونه باشد كه آنان مى گويند بايد چيزى كه بر شما حلال است بر پيامبر حلال نباشد چرا كه هر كس از شما مى تواند هر زمان كه بخواهد همسرش را تبديل كند يعنى طلاق دهد و با ديگرى ازدواج كند ولى آن گونه كه آنان (سنّى ها) مى گويند نيست. احاديث خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله بر خلاف احاديث سنّى هاست خداوند براى پيامبرش صلى الله عليه و آله حلال كرده كه هر زن را كه بخواهد به نكاح خويش درآورد مگر آن زنانى كه در همين آيه از سورۀ نساء بر پيامبر حرام شده است.»

1313-37712-(8) محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت كرده است. او گويد: به امام گفتم: نظر شما دربارۀ فرموده خداوند: «بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست ونمى توانى همسرانت را به همسران ديگرى مبدّل كنى» چيست ؟

حضرت فرمود: تنها منظور خدا همان زنانى است كه در اين آيه حرام كرده است، «حرام شده است بر شما مادران تان...»

1314-37713-(9) عيسى بن جعفر بن عيسى از امام جواد عليه السلام پرسيد: زنى بچّه ام را شير داده است آيا مى توانم با دختر شوهر آن زن ازدواج كنم ؟

حضرت در پاسخ به من فرمود: چه سؤال خوبى كردى از همين جاست كه مردم مى گويند زنش بر او حرام شد از جهت شير مرد، اين همان شير مرد است نه غير آن.

پرسيدم: اين دختر، دختر زنى كه فرزندم را شير داده است نيست او دختر ديگر است. حضرت فرمود: اگر آن دخترها ده نفرند و هر كدام از زنى باشند هيچكدام برتو حلال نيست و همه دختر تو محسوب مى شوند.»

ص: 811

1315-37714-(10) العيون 83/1: حدّثنا أبو أحمد هانى بن محمّد بن محمود العبدىّ قال حدّثنا محمّد بن محمود بإسناده رفعه إلى موسى بن جعفر عليه السلام أنّه قال لمّا دخلت على الرشيد سلّمت عليه (إلى أن قال) فقلت يا أمير المؤمنين لو أنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله نشر فخطب إليك كريمتك هل كنت تجيبه فقال سبحان اللّه و لِمَ لا أجيبه بل أفتخر على العرب و العجم و قريش بذلك فقلت له لكنّه صلّى اللّه عليه و آله لا يخطب إلىّ و لا أزوّجه فقال و لِمَ فقلت لأنّه صلّى اللّه عليه و آله ولدنى و لم يلدك فقال أحسنت يا موسى. الخبر.

1316-37715-(11) احتجاج الطبرسيّ 92/2:: و من سؤال الزنديق الّذى سأل أبا عبد اللّه عليه السلام عن مسائل كثيرة (إلى أن قال عليه السلام) و كانت المجوس تأتي الأمّهات و تنكح البنات و الأخوات و حرّمت ذلك العرب.

1317-37716-(12) فقيه 240/3: روى زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّ آدم عليه السلام ولد له شيث و أنّ اسمه هبة اللّه و هو أوّل وصىّ أوصى إليه من الآدميّين في الأرض ثمّ ولد له بعد شيث يافث، فلمّا أدركا أراد اللّه عزّ و جلّ أن يبلغ(1) بالنسل ما ترون و أن يكون ما قد جرى به القلم من تحريم ما حرّم اللّه عزّ و جلّ من الأخوات على الإخوة أنزل بعد العصر في يوم خميسٍ حوراء من الجنّة اسمها (نزلة)، فأمر اللّه عزّ و جلّ آدم أن يزوّجها من شيث فزوّجها منه، ثمّ أنزل بعد العصر من الغد حوراء من الجنّة و اسمها «منزلة» فأمر اللّه عزّ و جلّ آدم أن يزوّجها من يافث فزوّجها منه فولد لشيث غلام و ولد ليافث جارية فأمر اللّه عزّ و جلّ آدم حين أدركا أن يزوّج ابنة يافث من ابن شيث ففعل، فولد الصفوة من النبيّين و المرسلين من نسلهما و معاذ اللّه أن يكون ذلك على ما قالوا من أمر الإخوة و الأخوات. العلل 18: أبى رحمه اللّه قال حدّثنا محمّد بن يحيى العطّار عن الحسين بن الحسن بن أبان عن محمّد بن أورمة عن النوفليّ عن عليّ بن داود اليعقوبي عن الحسن بن مقاتل عمّن سمع زرارة يقول: سئل أبو عبد اللّه عليه السلام عن بدء النسل من آدم (إلى أن قال) فوهب اللّه له شيثاً وحده ليس معه ثانٍ ، و اسمه شيث هبة اللّه، و هو اُوّل من اُوصى إليه من الآدميّين في الأرض ثمّ ولد له من بعد شيث يافث ليس معه ثانٍ فلمّا أدركا (و ذكر نحوه).

ص: 812


1- . يبدأ خ فقيه.

1315-37714-(10) امام هفتم عليه السلام فرمود: «چون بر هارون الرشيد وارد شدم به او سلام كردم... تا آن كه گويد:

پس گفتم: اى امير المؤمنين! اگر پيامبر زنده شود و دختر تو را خواستگارى كند آيا تو او را مى پذيرى ؟ هارون گفت: سبحان الله چرا او را نپذيرم بلكه بر عرب و عجم و قريش به دليل اينكه پيامبر دخترم را خواستگارى كرده است افتخار مى كنم. پس از آن به هارون الرشيد گفتم: ولى پيامبر صلى الله عليه و آله دختر مرا خواستگارى نمى كند و من دخترم را به عقد ازدواج او در نمى آورم گفت: چرا؟ گفتم: چون پيامبر صلى الله عليه و آله مرا به دنيا آورده ولى تو را به دنيا نياورده (پدر من محسوب مى شود نه پدر تو) هارون گفت: خوب گفتى اى موسى...»

1316-37715-(11) يكى از سؤال هاى زنديقى كه از امام صادق عليه السلام دربارۀ مسائل بسيارى شد اين بود... تا آن كه گويد: «مجوسيان با مادران شان آميزش مى كردند و با دختران و خواهران ازدواج مى نمودند ولى اين عمل را عرب حرام مى دانست.»

1317-37716-(12) زراره از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه: «براى آدم شيث متولد شد ونامش هبة الله (بخشش خدا) بود و او نخستين وصىّ پيامبر است كه در زمين از انسانها مورد وصايت قرار گرفت، پس از شيث، يافث فرزند آدم متولد شد چون شيث و يافث هر دو بالغ شدند و خداوند خواست تا نسل آدميان را به آنچه مى بينيد برساند و خواست تا قلم تكليف را بر حرمت آنچه خدا حرام كرده قرار دهد و خواهران را بر برادران حرام سازد لذا پس از عصر در روز پنجشنبه اى حوريه اى بهشتى را به نام نزله فرو فرستاد و خداوند عز و جل به آدم دستور داد تا آن حوريه را به شيث تزويج كند و آدم نزله را به ازدواج شيث درآورد.

سپس فرداى آن روز پس از عصر حوريه اى بهشتى كه نامش منزله بود فرو فرستاد و خداوند عز و جل به آدم دستور داد تا منزله را به يافث تزويج كند و حضرت آدم او را به ازدواج يافث درآورد. پس براى شيث، پسر متولد شد و براى يافث دخترى، پس خداوند آن زمان كه اين پسر و دختر بالغ شدند به آدم دستور داد تا حضرت آدم دختر يافث را به ازدواج پسر شيث درآورد و آدم چنين كرد پس، از نسل اين دو پيامبران و رسولان برگزيده به دنيا آمد و پناه به خدا كه اين جريان به گونه اى باشد كه مردم مى گويند كه خواهران وبرادران با هم ازدواج كرده اند.»

ص: 813

1318-37717-(13) مستدرك 364/14: أصل من اُصول قد مائنا عن عمرو ابن أبي المقدام قال: سألت مولاى أبا جعفر عليه السلام كيف زوّج آدم ولده قال أيّ شيءٍ يقول هذا الخلق المنكوس قلت يقولون إنّه إذا كان ولد آدم ولداً جعل بينهما بطناً بطناً ثمّ يزوّج بطنه من البطن الآخر فقال كذبوا، هذه المجوسيّة محضاً، أخبرنى أبى عن جدّه صلّى اللّه عليه و آله قال لمّا و هب آدم هابيل و هبة اللّه بعث إليهما حورائين «ناعمة» و «مدية» و أمره أن يزوّج ناعمة من هابيل و مدية من هبة اللّه فزوّجهما إيّاهما فتزاوجا فكانت تزويج بنات العمّ .

1319-37718-(14) الفقيه 240/3: روى القاسم بن عروة عن بريد العجليّ عن أبي جعفر عليه السلام قال إن اللّه تبارك و تعالى أنزل على آدم حوراء من الجنّة فزوّجها أحد ابنيه و تزوّج الآخر ابنة الجانّ فما كان في النّاس من جمالٍ كثيرٍ أو حسن خلقٍ فهو من الحوراء و ما كان فيهم من سوء خلقٍ فهو من ابنة الجانّ .

1320-37719-(15) العلل 103: أخبرنى عليّ بن حاتم قال حدّثنا أبو عبد اللّه بن ثابت قال حدّثنا عبد اللّه بن أحمد عن القاسم بن عروة عن بريد بن معاوية العجليّ عن أبي جعفر عليه السلام قال إنّ اللّه عزّ و جلّ أنزل حوراء من الجنّة إلى آدم فزوّجها أحد ابنيه و تزوّج الآخر الجنّ فولدتا جميعاً فما كان من النّاس من جمال و حسن خلق فهو من الحوراء و ما كان فيهم من سوء الخلق فمن بنت الجانّ و أنكر أن يكون زوّج بنيه من بناته.

1321-37720-(16) مستدرك 361/14: الشيخ حسن بن سليمان الحلّىّ تلميذ الشهيد الأوّل في كتاب المحتضر(1) نقلاً من كتاب الشفاء و الجلاء بإسناده عن معاوية بن عمّار قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن آدم أبى البشر أ كان زوّج ابنته من ابنه فقال معاذ اللّه لو فعل ذلك آدم لما رغب عنه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ما كان آدم إلّا على دين رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، فقلت و هذا الخلق من ولد من هم و لم يكن إلّا آدم و حوّاء عليهما السلام لأنّ اللّه يقول «يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ اِتَّقُوا رَبَّكُمُ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ بَثَّ (2) مِنْهُمٰا رِجٰالاً كَثِيراً وَ نِسٰاءً » فأخبرنا أنّ هذا الخلق من آدم و حوّاء فقال عليه السلام صدق اللّه و بلّغت رسله و أنا على ذلك من الشاهدين فقلت ففسّر لي

ص: 814


1- . المختصر خ.
2- . أي نشر و كثّر.

1318-37717-(13) عمرو بن ابى المقدام گويد: «از مولايم امام باقر عليه السلام پرسيدم: چگونه حضرت آدم فرزندانش را تزويج كرد؟

حضرت فرمود: اين خلق وارونه چه مى گويند؟ گفتم: مى گويند: چون حضرت آدم فرزنددار شد ازدواج را ميان آن دو كه از يك شكم بودند قرار داد (خواهر و برادرهاى تنى) سپس فرزندان يك بطن را با بطن ديگر تزويج مى كرد.

حضرت فرمود: دروغ مى گويند اين مجوسيّت خالص است. پدرم از جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه چون خداوند هابيل و هبة الله را به آدم داد دو حوريه به نام هاى ناعمه و مديه براى آنان فرستاد و به آدم دستور داد تا ناعمه را به عقد هابيل و مديه را به عقد هبة الله درآورد و او اين دو را به عقد آن دو درآورد پس، ازدواج كردند و پس از آن دختران عمو را به ازدواج هم درآوردند.»

1319-37718-(14) امام باقر عليه السلام فرمود: «خداوند تبارك و تعالى حوريه اى را از بهشت بر آدم نازل كرد و حضرت آدم او را به عقد يكى از دو پسرش درآورد و پسر ديگر با دختر جنى ازدواج كرد پس هر چه كه در مردم از زيبايى بسيار يا حسن خلق است آن از سوى حوريّه است و آنچه در مردم از بد خلقى است آن از سوى دختر جنى است.»

1320-37719-(15) امام باقر عليه السلام فرمود: «خداوند عز و جل حوريّه اى از بهشت بر آدم فرو فرستاد و حضرت آدم او را به ازدواج يكى از دو پسرش درآورد و پسر ديگر با جن ازدواج كرد. حوريه و آن جن هر دو زاييدند پس هر چه از زيبايى و حسن خلق از مردم است آن از سوى حوريّه است و آنچه در مردم از بد خلقى است آن از دختر جنى است و حضرت انكار كردند كه آدم پسرانش را به عقد دخترانش درآورده باشد.»

1321-37720-(16) معاوية بن عمّار گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ آدم ابوالبشر پرسيدم كه آيا ايشان دخترش را به ازدواج پسرش درآورد؟ حضرت فرمود: به خدا پناه مى برم اگر آدم چنين كرده بود رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين عمل روى بر نمى گرداند و آدم تنها بر دين رسول خدا صلى الله عليه و آله بود.

گفتم: اين خلق فرزندان كيانند با اينكه جز آدم و حوا كسى نبود چون خداوند مى فرمايد: «اى مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد همان كسى كه همه شما را از يك انسان آفريد و همسر او را (نيز) از جنس او خلق كرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمين) منتشر ساخت.» خداوند به ما خبر داده كه اين خلق از آدم و حوا است. حضرت فرمود: خداوند درست گفته و رسولانش رسانده اند و من بر اين، از شاهدان هستم. گفتم: پس برايم تفسير كنيد اى فرزند رسول خدا! حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالى هنگامى كه آدم و حوا را به زمين هبوط داد و ميان شان جمع كرد حواء دخترى زاييد نامش را عناق ناميد. آن دختر نخستين كسى بود كه بر روى زمين طغيان كرد خداوند بر او مسلط ساخت گرگى را چون فيل و كركسى را چون الاغ و اين دو عناق را كشتند سپس در پى

ص: 815

يا ابن رسول اللّه فقال إنّ اللّه تبارك و تعالى لمّا أهبط آدم و حوّاء إلى الأرض و جمع بينهما و لدت حوّاء بنتاً فسمّاها عناقاً فكانت أوّل من بغى على و جه الأرض فسلّط اللّه عليها ذئباً كالفيل و نسراً كالحمار فقتلاها ثمّ ولد له أثر عناق قابيل بن آدم فلمّا أدرك قابيل ما يدرك الرّجل أظهر اللّه عزّ و جلّ جنّيّةً من ولد الجانّ يقال لها جهانة في صورة الانسيّة فلمّا رآها قابيل و مقها(1) فأوحى اللّه إلى آدم أن زوّج جهانة من قابيل فزوّجها من قابيل ثمّ ولد لآدم هابيل فلمّا أدرك هابيل ما يدرك الرّجل أهبط اللّه إلى آدم حوراء و اسمها ترك الحوراء فلمّا رآها هابيل و مقها فأوحى اللّه إلى آدم أن زوّج تركاً من هابيل ففعل ذلك فكانت ترك الحوراء زوجة هابيل بن آدم. الخبر.

1322-37721-(17) صحيفة الرضا عليه السلام 277: بإسناده إلى الحسين بن عليّ عليهما السلام قال: جاء رجل إلى الحسن بن عليّ عليهما السلام فقال حقّ ما يقول النّاس إنّ آدم زوّج هذه البنت من هذا الابن فقال حاشا للّه كان لآدم عليه السلام إبنان و هما شيث و عبداللّه، فأخرج اللّه لشيث حوراء من الجنّة و أخرج لعبد اللّه امرأةً من الجنّ فولد لهذا و ولد لذلك فما كان من حسنٍ و جمالٍ فمن ولد الحوراء و ما كان من قبحٍ و بذاءٍ (2) فمن ولد الجنّيّة.

1323-37722-(18) العلل 17: حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي اللّه عنه قال حدّثنا أحمد بن إدريس و محمّد بن يحيى العطّار جميعاً قالا حدّثنا محمّد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعريّ (3) قال حدّثنا أحمد بن الحسن بن عليّ بن فضّال عن أحمد بن إبراهيم بن عمّار قال حدّثنا ابن نويه رواه عن زرارة قال: سئل أبو عبداللّه عليه السلام كيف بدء النسل من ذرّيّة آدم عليه السلام فإنّ عندنا اُناساً يقولون إنّ اللّه تبارك و تعالى أوحى إلى آدم عليه السلام أن يزوّج بناته من بنيه و إنّ هذا الخلق كلّه أصله من الإخوة و الأخوات قال أبو عبد اللّه سبحان اللّه و تعالى عن ذلك علوّاً كبيراً يقول من يقول هذا إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل أصل صفوة خلقه و أحبّائه و أنبيائه و رسله و حججه و المؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات من حرام و لم يكن له من القدرة ما يخلقهم من الحلال و قد أخذ ميثاقهم على الحلال و الطهر الطاهر الطيّب و اللّه لقد نبّأت انّ بعض

ص: 816


1- . أي أحبّها.
2- . أي الفحش.
3- . أحمد بن محمّد بن يحيى بن عثمان الأشعري خ.

عناق، قابيل پسر آدم براى آدم به دنيا آمد چون قابيل بالغ شد و به حدّ مردان رسيد خداوند عز و جل دختر جنّى از ولد جن به نام جهانه در شكل دخترى انسى ظاهر ساخت چون قابيل او را ديد به او عشق ورزيد خداوند به آدم وحى كرد كه جهانه را به ازدواج قابيل درآورد آدم هم جهانه را به عقد قابيل درآورد پس از آن هابيل براى آدم متولد شد و چون هابيل بالغ گشت و به حد مردان رسيد خداوند حوريه اى را براى آدم آورد و اسم آن ترك الحوراء بود چون هابيل او را ديد به آن علاقه مند شد و خداوند به آدم وحى كرد تا ترك الحوراء را به ازدواج هابيل درآورد او چنين كرد و در نتيجه ترك الحوراء همسر هابيل فرزند آدم شد...»

1322-37721-(17) حسين بن على عليه السلام فرمود: «مردى خدمت امام حسن مجتبى عليه السلام رسيد و پرسيد: آيا اين حق است كه مردم مى گويند حضرت آدم اين دختر را به اين پسر تزويج كرد؟ حضرت فرمود:

دور است از خدا! حضرت آدم عليه السلام دو پسر داشت و آن دو شيث و عبدالله بودند. خداوند براى شيث حوريه اى از بهشت بيرون آورد و براى عبدالله زنى از جن آنگاه اين فرزنددار شد و آن نيز فرزنددار شد پس هر حسن و جمالى هست از حوريه است و هر زشتى و بد زبانى است آن از نسل جنّيه است.»

1323-37722-(18) زراره گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال شد: آغاز نسل از ذريّۀ آدم عليه السلام چگونه است ؟ چون مردمى نزد ما مى گويند خداوند تبارك و تعالى به آدم عليه السلام وحى كرد كه دخترانش را به پسرانش تزويج كند و اين خلق همه ريشه اش از برادران و خواهران است. امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند از اين گفته منزه است و بسيار برتر از اين است، كسى كه چنين مى گويد در حقيقت مى گويد: خداوند عز و جل ريشه برگزيدگان خلقش و دوستان و پيامبران و رسولان و حجت هايش.... و مردان با ايمان و زنان با ايمان و مردان مسلمان و زنان مسلمان را از حرام قرار داده و قدرتى نداشته كه آنان را از حلال بيافريند با اينكه از آنان پيمان بر حلال و پاك و طاهره پاكيزه گرفته است.

به خدا سوگند باخبر شده ام كه برخى از حيوانات؛ خواهرش خود را به گونه اى ساخت كه شناخته نشود و چون برادر با خواهر آميزش كرد و از روى او پايين آمد و خواهرش برايش معلوم شد و فهميد كه خواهر او بوده است او آلت خود را بيرون آورد و با دندان آن را گرفت و كَند و سپس افتاد و مُرد...»

ص: 817

البهائم تنكّرت له أخته فلمّا نزا(1) عليها و نزل كشف له عنها و علم أنّها اُخته اخرج عزموله(2) ثمّ قبض عليه بأسنانه ثمّ قلعه ثمّ خرّ ميّتاً. الحديث.

1324-37723-(19) العلل 18: بالاسناد المتقدّم في الباب عن الحسن بن مقاتل عمّن سمع زرارة يقول:

سئل أبو عبد اللّه عليه السلام عن بدء النسل و ذكر نحوه و زاد و آخر تنكّرت له اُمّه ففعل هذا بعينه فكيف الإنسان في إنسيّته و فضله و علمه غير أنّ جيلاً من هذا الخلق الّذى ترون رغبوا عن علم أهل بيوتات أنبيائهم و أخذوا من حيث لم يؤمروا بأخذه فصاروا إلى ما قد ترون من الضلال و الجهل بالعلم كيف كانت الأشياء الماضية من بدء أن خلق اللّه ما خلق و ما هو كائن أبداً ثمّ قال ويح هؤلاء أين هم عمّا لم يختلف فيه فقهاء أهل الحجاز و لا فقهاء أهل العراق إنّ اللّه عزّ و جلّ أمر القلم فجرى على اللوح المحفوظ بما هو كائن إلى يوم القيامة قبل خلق آدم بألفى عام و إنّ كتب اللّه كلّها فيما جرى فيه القلم في كلّها تحريم الأخوات على الإخوة مع ما حرّم و هذا نحن قد نرى منها هذه الكتب الأربعة المشهورة في هذا العالم، التوراة و الإنجيل و الزبور و الفرقان أنزلها اللّه عن اللوح المحفوظ على رسله صلوات اللّه عليهم أجمعين، منها التوراة على موسى عليه السلام و الزبور على داود عليه السلام و الإنجيل على عيسى عليه السلام و القرآن على محمّد صلّى اللّه عليه و آله و على النبيّين عليهم السلام و ليس فيها تحليل شيءٍ من ذلك، حقّاً أقول ما أراد من يقول هذا و شبهه إلّا تقوية حجج المجوس فما لهم قاتلهم اللّه ثمّ أنشأ يحدّثنا كيف كان بدؤ النسل من آدم و كيف كان بدؤ النسل من ذرّيّته فقال إنّ آدم عليه السلام ولد له سبعون بطناً في كلّ بطنٍ غلام و جارية إلى أن قتل هابيل فلمّا قتل هابيل جزع آدم على هابيل جزعاً قطعه عن إتيان النّساء فبقى لا يستطيع أن يغشى حوّاء خمسمائة عام ثمّ تخلّى ما به من الجزع عليه فغشى حوّاء فوهب اللّه له شيثاً وحده ليس معه ثانٍ (وتقدّم تتمّة الحديث عن العلل في ذيل رواية فقيه 13 من هذا الباب فراجع).

1325-37724-(20) أمالي الصدوق 281: حدّثنا الشيخ الفقيه أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّيّ قال حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان و عليّ بن أحمد بن موسى الدقّاق و محمّد بن أحمد السنانى قالوا حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن يحيى ابن زكريّا القطّان.

ص: 818


1- . أي ركبها.
2- . أي ذكره.

1324-37723-(19) زراره گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ آغاز نسل انسان پرسش شد زراره روايت قبل را ذكر كرده و افزوده است: و حيوانى ديگر؛ مادرش خود را به گونه اى ساخت كه شناخته نشود پس آن حيوان همين كار را كرد چه رسد به انسان كه هم انسان است هم فضيلت و علم دارد الّا اينكه دسته اى از اين خلق كه مى بينيد از علم خاندان پيامبرشان اعراض نموده و از جايى گرفته است كه مأمور به گرفتن از آن نبوده اند پس به گمراهى و جهالتى افتاده اند كه مى بينيد نمى دانند كه امور گذشته از ابتداى آفرينش خدا و نيز آنچه در آينده تا ابد تحقق پيدا مى كند چگونه است.

سپس امام فرمود: واى بر اين گروه چرا اينان توجه نمى كنند به آنچه كه فقيهان حجاز و فقيهان عراق بر آن اتفاق دارند.

خداوند عز و جل دستور داد به قلم و قلم بر لوح محفوظ پيش از آفرينش آدم به دو هزار سال به آنچه كه تا روز قيامت تحقق مى يابد جارى گشت.

و كتاب هاى الهى همه در مورد چيزهايى است كه قلم در لوح محفوظ جارى گشته است و در همه كتاب هاى الهى حرمت خواهران بر برادران با محرمات ديگر آمده و اين ما هستيم كه چهار كتاب مشهور از اين كتاب ها را در اين عالم مى بينيم تورات، انجيل، زبور و قرآن خداوند اينها را از لوح محفوظ بر پيامبرانش نازل كرده است. تورات را بر موسى، زبور را بر داود، انجيل را بر عيسى و قرآن را بر محمد كه درود خدا بر او و بر آل او بر پيامبران عليهم السلام باد و در ميان اين كتاب ها چيزى از اينها حلال دانسته نشده است.

من مى گويم: كسى كه اين گفته و يا مشابه آن را مى گويد قصدى ندارد جز تأييد دلايل مجوسى ها، چه مى شود آنها را، خداوند آنان را بكشد سپس امام شروع كرد به سخن گفتن با ما كه چگونه آغاز نسل حضرت آدم بوده است و چگونه آغاز نسل از ذريّۀ او و فرمود: آدم عليه السلام هفتاد شكم برايش زاييده شد در هر شكم يك پسر و يك دختر تا آن كه هابيل كشته شد چون قابيل، هابيل را كشت آدم بر هابيل بى تابى اى كرد كه او را از آميزش با زنان باز داشت پس در ادامه همچنان نمى توانست كه با حواء آميزش كند سپس از بى تابى اى كه بر هابيل داشت خالى گشت و سبك شد پس با حواء آميزش كرد و خداوند به او تنها شيث را داد و دوّمى همراهش نبود.» (پايان اين حديث از كتاب علل در ذيل روايت سيزده از همين باب گذشت مراجعه كنيد).

1325-37724-(20) اصبغ بن نباته گويد: «چون امير المؤمنين على عليه السلام بر مسند خلافت نشست و مردم با وى بيعت كردند.... تا آن كه گويد: از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد. اشعث بن قيس برخاست و گفت:

اى امير المؤمنين! چگونه است كه از مجوسيان (آتش پرستان) جزيه گرفته مى شود با اينكه كتابى بر آنان نيامده و پيامبرى به سوى آنان مبعوث نگرديده است ؟

ص: 819

التوحيد 306: حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان و عليّ بن أحمد بن محمّد بن عمران الدقّاق رحمه اللّه قالا حدّثنا أحمد بن يحيى بن زكريّا القطّان قال حدّثنا محمّد بن العبّاس قال حدّثني (أبى الأمالى) محمّد ابن أبي السرى قال حدّثنا أحمد بن عبد اللّه بن يونس عن سعد (بن طريف الأمالى) الكنانيّ عن الأصبغ بن نباته قال: لمّا جلس عليّ عليه السلام في الخلافة و بايعه النّاس (إلى أن قال) سلوني قبل أن تفقدونى فقام إليه الأشعث بن قيس فقال يا أمير المؤمنين كيف تؤخذ(1) من المجوس الجزية و لم ينزل عليهم كتاب و لم يبعث إليهم نبىّ قال بلى يا أشعث قد أنزل اللّه عليهم كتاباً و بعث إليهم نبيّاً(2) و كان(3) لهم ملك سكر ذات ليلةٍ فدعا بابنته إلى فراشه فارتكبها فلمّا أصبح تسامع به قومه فاجتمعوا إلى بابه فقالوا أيّها الملك دنّست(4) علينا ديننا و أهلكته(5) فاخرج نطهّرك و نقم عليك الحدّ. فقال لهم اجتمعوا و اسمعوا كلامى فان يكن لي مخرج ممّا ارتكبت و إلّا فشأنكم(6). فاجتمعوا فقال لهم هل علمتم أنّ اللّه عزّ و جلّ لم يخلق خلقاً أكرم عليه من أبينا آدم و أمّنا حوّاء قالوا صدقت أيّها الملك قال أ فليس قد زوّج بنيه من بناته و بناته من بنيه قالوا صدقت هذا هوالدّين فتعاقدوا على ذلك فمحا اللّه ما في صدورهم من العلم و رفع عنهم الكتاب فهم الكَفَرة يدخلون النّار بلا حساب و المنافقون أشدّ حالاً منهم فقال الأشعث و اللّه ما سمعت بمثل هذا الجواب، و اللّه لا عدت إلى مثلها أبداً. الاختصاص 235: عليّ بن محمّد الشعرانى عن الحسن بن عليّ بن شعيب عن عيسى بن محمّد العلوى عن محمّد بن العبّاس بن بسّام عن محمّد ابن أبي السرىّ عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن يونس عن سعد الكنانيّ عن الأصبغ بن نباته قال: لمّا جلس أمير المؤمنين عليه السلام (و ذكر نحوه).

1326-37725-(21) كافى 569/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسين بن سعيد عن صفوان بن يحيى عن خالد بن إسماعيل عن رجلٍ من أصحابنا من أهل الجبل عن أبى جعفر عليه السلام قال ذكرت له المجوس و أنّهم يقولون نكاح كنكاح ولد آدم و أنّهم يحاجّونّا بذلك فقال أمّا أنتم فلا يحاجّونكم به، لمّا أدرك هبة اللّه قال آدم يا ربّ زوّج هبة اللّه

ص: 820


1- . يؤخذ التوحيد.
2- . رسولاً التوحيد.
3- . حتّى كان التوحيد.
4- . الدنس: الوسخ.
5- . فأهلكته خ.
6- . الشأن: الخطب و الأمر و الحال.

حضرت فرمود: چرا اى اشعث خداوند كتابى براى شان فرستاده و پيامبرى را به سوى شان مبعوث داشته است آنان پادشاهى داشتند كه يك شب مست شد و دخترش را به بسترش خواند و با او آميزش شد چون صبح شد مردم از اين قضيه باخبر شدند و بر درخانه اش اجتماع كردند و گفتند:

اى پادشاه! دين ما را بر ما آلوده كردى و آن را از بين بردى بيرون بيا تا تو را پاك سازيم و حد بر تو اقامه كنيم.

پادشاه به مردم گفت: اجتماع كنيد و سخنم بشنويد اگر من راه فرارى از آنچه مرتكب شده ام داشتم (كه هيچ) و گرنه هر كارى كه مى خواهيد بكنيد. مردم گرد آمدند. پادشاه به مردم گفت: آيا مى دانيد كه خداوند عز و جل خلقى با كرامت تر از پدر ما آدم و مادرمان حواء نيافريده است ؟ گفتند: راست مى گويى اى پادشاه.

گفت: آيا چنين نيست كه حضرت آدم پسرانش را به عقد دخترانش و دخترانش را به عقد پسرانش در آورد؟ گفتند: راست گفتى اين دين است و همه بر اين پيمان بستند. پس از آن خداوند هر چه در دل هايش از علم بود محو ساخت و كتاب را از ميان آنان بالا برد پس اينان كافرانى هستند كه به آتش بى حساب درآيند و منافقان حال شان سخت تر از آنان است. اشعث گفت: به خدا سوگند چنين جوابى نشنيده بودم و به خدا سوگند ديگر چنين سؤالى نمى كنم.»

1326-37725-(21) خالد بن اسماعيل از مردى از ياران مان از اهالى جبل از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه خدمت امام باقر عليه السلام از مجوس ياد كردم و اينكه اينان مى گويند ازدواجى چون ازدواج فرزندان آدم و آنان به اين شكل با ما محاجه مى كنند.

حضرت فرمود: آنان نمى توانند با شما به اين وسيله احتجاج كنند و غلبه يابند چون هبة الله (فرزند آدم) بالغ شد. آدم گفت: خداى من هبة الله را ازدواج ده. خداوند عز و جل براى او حوريّه اى فرو فرستاد و آن حوريه چهار پسر براى هبة الله زاييد سپس خداوند حوريّه را بالا برد و چون فرزندان هبة الله بالغ شدند حضرت آدم عرض كرد: خداى من! فرزندان هبة الله را نيز ازدواج ده. خداوند عز و جل به آدم وحى كرد كه از مردى از جن چهار دخترش را براى فرزندان هبة الله خواستگارى كند و آن مرد جنى مسلمان بود پس آدم دختران جنى را به ازدواج فرزندان هبة الله درآورد پس هر چه از زيبايى و حلم است از سوى حوريّه و نبوّت است و هر چه از كم خردى و شتاب زدگى است از سوى جنّ است.»

ص: 821

فأهبط اللّه عزّ و جلّ له حوراء فولدت له أربعة غلمة ثمّ رفعها اللّه فلمّا أدرك ولد هبة اللّه قال يا ربّ زوّج ولد هبة اللّه فأوحى اللّه عزّ و جلّ إليه أن يخطب إلى رجل من الجنّ و كان مسلماً أربع بنات له على ولد هبة اللّه فزوّجهنّ فما كان من جمالٍ و حلمٍ فمن قبل الحوراء و النبوّة، و ما كان من سفهٍ أو حدّة(1) فمن الجنّ .

و تقدّم في رواية زرارة (1) من باب (77) شرائط الذمّة من أبواب جهاد العدوّ (ج 16)

قوله عليه السلام: انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قبل الجزية من أهل الذمّة على أن لا يأكلوا الرّبا و لا يأكلوا لحم الخنزير و لا ينكحوا الأخوات و لا بنات الأخ و لا بنات الأخت.

و في رواية زرارة (2) من باب (2) بدو التّزويج و فضله من أبواب التزويج (ج 25)

قوله عليه السلام: سبحان اللّٰه و تعالى عن ذلك علوّاً كبيراً يقول من يقول هذا انّ اللّٰه عزّ و جلّ جعل أصل صفوة خلقه و أحبّاءه و أنبيائه و رسله و حججه و المؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات من حرام و لم يكن له من القدرة ما يخلقهم من الحلال و قد أخذ ميثاقهم على الحلال و الطهر الطاهر الطيّب إلخ.

و في رواية الحلبيّ (1) من باب (46) عدم انعقاد النكاح بلفظ الهبة من المرأة من أبواب التّزويج قوله قلت قوله تعالى «لاٰ يَحِلُّ لَكَ اَلنِّسٰاءُ مِنْ بَعْدُ» قال عليه السلام انّما عنى به النّساء اللّاتى حرّم عليه في هذه الآية «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ » الآية و لو كان الأمر كما يقولون كان قد أحلّ لكم ما لم يحلّ له انّ أحدكم يستبدل كلّما أراد، و لكن ليس الأمر كما يقولون إلخ.

و في رواية سماعة (4) من باب (14) عدم جواز مصافحة الأجنبيّة إلّا من وراء الثوب من أبواب جملة من أحكام الرّجال و النّساء الأجانب (ج 25)

قوله عليه السلام: لا يحلّ للرجل أن يصافح المرأة إلّا امرأة تحرم عليه ان يتزوّجها أخت أو بنت أو عمّة أو خالة أو بنت أخت أو نحوها.

و يأتي في الباب التالى و باب (4) أنّه يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب من أبواب ما يحرم بالنسب (ج 25) و باب (1) أنّ من تزوّج امرأة و دخل بها حرّمت عليه ابنتها من أبواب ما يحرم بالتزويج و الطلاق (ج 25) ما يدلّ على ذلك.

و في رواية ابن بشر (10) من باب (3)

ص: 822


1- . الحدّة ما يعترى الإنسان من النزق و الغضب النزق: خفّة في كلّ أمر و عجلة في جهل و حمق. اللسان.

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب هفتاد و هفتم از باب هاى جهاد با دشمن فرموده معصوم عليه السلام كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله جزيه را از اهل ذمه مى پذيرد با اين تعهد كه ربا نخورند، گوشت خوك نخورند و با خواهران، دختران برادر و دختران خواهر ازدواج نكنند.»

و در روايت دوّم از باب دوّم از باب هاى تزويج فرموده معصوم عليه السلام كه: «منزه است خدا بسيار و برتر از اين است كسى كه اين را مى گويد در حقيقت مى گويد كه خداوند عز و جل برگزيدگان خلقش و دوستان و پيامبران و رسولان و حجت هايش و نيز مردان مؤمن و زنان با ايمان و مردان و زنان مسلمان را از حرام قرار داده است و قدرتى نداشته كه آنان را از حلال بيافريند با اين كه با آنان بر حلال و پاك و پاكيزه و طيّب عهد بسته است...»

و در روايت يكم از باب چهل وششم اين گفته كه: «گفتم: فرموده خداوند متعال است كه: «بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست» حضرت فرمود: تنها منظور خداوند همان زنانى است كه در اين آيه بر تو حرام شده است: «و حرام شده است بر شما مادران تان و دختران...» و اگر قضيه آن گونه بود كه اينان مى گويند بر شما حلال شده بود چيزى كه براى پيامبر حلال نيست به درستى كه يكى از شما مى تواند زن خود را طلاق دهد و زن ديگرى به جاى او بگيرد در حالى كه مطلب اين گونه نيست.»

و در روايت چهارم از باب چهاردهم از باب هاى پاره اى از احكام مردان و زنان اجنبى فرموده معصوم عليه السلام كه: «براى مرد جايز نيست كه با زن دست بدهد مگر زنى كه ازدواج با او بر مرد حرام باشد چون خواهر يا دختر يا عمّه و يا خاله يا دختر خواهر و يا مانند آن.

مى آيد:

در باب بعدى و باب چهارم از باب هاى محرّمات نسبى و باب يكم از باب هاى محرّمات با ازدواج و طلاق روايتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و در روايت دهم از باب سوّم فرموده معصوم عليه السلام كه: «آيا مرد شايسته با دخترش ازدواج مى كند؟»

و در روايات باب نهم چيزى كه بر اين دلالت مى كند مراجعه كنيد به ويژه روايت سيزدهم.

ص: 823

أنّ من كانت له جارية فوطأها ثمّ اشترى أمّها أو بنتها لا يحلّ له و طيها قوله عليه السلام أينكح الرّجل الصالح ابنته.

و في أحاديث باب (9) انّ من تزوّج امرأة حرمت على أبيه ما يدلّ على ذلك فراجع خصوصاً رواية الحسن البصري (13).

و في رواية محمّد بن عيسى (9) من باب (20) انّه يجوز للرجل أن يتزوّج ابنة زوجة أبيه قوله عليه السلام: إذا صار عمّاً لا تحلّ له و العمّ والد و عمّ .

(2) باب عدم تحريم أخت الأخ إذا لم تكن أختاً من الأب و لا الأمّ و كذا بنت أخ الأخ إذا لم يكن أخاً

1327-37727-(1) فقيه 269/3: السرائر 481: صفوان بن يحيى عن أبي جرير القمّيّ قال: سألت أبا الحسن (موسى السرائر) عليه السلام (قلت السرائر) اُزوّج أخى من اُمّى اُختى من أبى (قال السرائر) فقال (له السرائر) أبو الحسن عليه السلام زوج إيّاها إيّاه (أ فقيه) و زوّج إيّاه إيّاها.

1328-37728-(2) كافى 444/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن غير واحد عن إسحاق بن عمّار عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجل تزوّج اُخت أخيه من الرضاعة فقال ما أحبّ أن أتزوّج اُخت أخى من الرضاعة.

1329-37729-(3) تهذيب 472/7: محمّد بن الحسن الصفّار عن محمّد بن الحسين عن موسى بن سعدان عن الحسين بن حمّاد عن إسحاق بن عمّار قال: سألته عن الرّجل يتزوّج اُخت أخيه قال ما اُحبّ له ذلك.

1330-37730-(4) تهذيب 323/7: عليّ بن الحسن عن محمّد بن الوليد عن عبّاس بن عامر عن يونس بن يعقوب قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن امرأةٍ أرضعتنى و أرضعت صبيّاً معى و لذلك الصبىّ أخ من أبيه و اُمّه فيحلّ لي أن أتزوّج ابنته قال لا بأس.

و يأتي في باب (1) انّ من تزوّج امرأة و دخل بها حرمت عليه ابنتها من أبواب ما يحرم بالتزويج (ج 25) ما يدلّ على ذلك.

ص: 824

و در روايت نهم از باب بيستم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «وقتى كه عمو شود آن زن بر او حلال نيست و عمو هم پدر است و هم عمو است.»

باب 2 عدم حرمت خواهر برادر اگر خواهر پدرى و يا مادرى نباشد و همچنين برادر برادر اگر برادر نباشد

1327-37726-37727-(1) ابو حرير قمى گويد: «از امام هفتم عليه السلام پرسيدم: برادر مادرى ام را به ازدواج خواهر پدرى ام درمى آورم. امام هفتم عليه السلام فرمود: تزويج كن آن خواهر را به آن برادر يا تزويج كن آن برادر را به آن خواهر.»

1328-37728-(2) اسحاق بن عمّار گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با خواهر رضاعى خود ازدواج كرده، پرسيدم؛ حضرت فرمود: دوست ندارم با خواهر و برادر رضاعى ازدواج كنم.»

1329-37729-(3) اسحاق بن عمّار گويد: «از او (امام عليه السلام) درباره مردى كه با خواهر خواهرش ازدواج مى كند پرسيدم حضرت فرمود: من اين را براى او دوست ندارم.»

1330-37730-(4) يونس بن يعقوب گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه مرا شير داده و بچه اى را با من شير داده است و براى آن بچّه برادرى پدرى و مادرى است آيا براى من جايز است كه با دختر او ازدواج كنم پرسيدم، حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب يكم از باب هاى محرّمات با ازدواج روايتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

ص: 825

(3) باب أنّ المولود هل يحلّ له ان ينكح القابلة أم لا

1331-37731-(1) كافى 447/5: محمّد بن يحيى عن محمّد بن أحمد عن محمّد بن عيسى(1) تهذيب 455/7: استبصار 176/3: محمّد بن الحسن يب) الصفّار عن محمّد بن عيسى (بن عبيد يب صا) عن أبي محمّد الأنصارى عن فقه 259/3: مرو بن شمر عن جابر (بن يزيد كا) قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن القابلة أ يحلّ للمولود أن ينكحها قال لا و لا ابنتها هي (من صا) بعض(2) امّهاته. (كا و في رواية معاوية بن عمّار عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: قال ان قبلت و مرّت فالقوابل أكثر من ذلك، و ان قبلت و ربّت حرمت عليه. فقيه و روى عن معاوية بن عمّار قال قال أبو عبداللّه عليه السلام: (و ذكر مثله). (حمله الشيخ رحمه اللّه في التّذيبين على ضرب من الكراهية إذا كانت القابلة قد قبلت و ربّت المولود). المقنع 109: و لا تحلّ للمولود و لا ابنتها و هي كبعض اُمّهاته و في حديث آخر: ان قبلت و مرّت (و ذكر مثله بتقديم و تأخير).

و تقدّم في أحاديث باب (31) كراهة نكاح القابلة من أبواب التزويج (ج 25) ما يدلّ على ذلك.

(4) باب أنّه يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب

قال اللّه تعالى في سورة النّساء (4):23: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ وَ عَمّٰاتُكُمْ وَ خٰالاٰتُكُمْ وَ بَنٰاتُ اَلْأَخِ وَ بَنٰاتُ اَلْأُخْتِ وَ أُمَّهٰاتُكُمُ اَللاّٰتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ مِنَ اَلرَّضٰاعَةِ » الآية.

الفرقان (25):54: «وَ هُوَ اَلَّذِي خَلَقَ مِنَ اَلْمٰاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كٰانَ رَبُّكَ قَدِيراً».

ص: 826


1- . محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى ئل.
2- . كبعض فقيه.

باب 3 حكم ازدواج بچه با قابله اش

1331-37731-(1) جابر بن يزيد گويد: «از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا فرد مى تواند با ماماى خود ازدواج كند؟ حضرت فرمود: نه، با دختر او هم نمى تواند ازدواج كند. ماما به منزله يكى از مادران شخص محسوب مى شود.»

ارجاعات

گذشت:

در روايات باب سى و يكم از باب هاى تزويج چيزى كه بر اين دلالت مى كند.

باب 4 حكم فرزند رضاعى (شيرى) و نسبى

خداوند تعالى مى فرمايد:

حرام شده است بر شما، مادران تان، دختران، خواهران، عمّه ها، خاله ها، دختران برادر، دختران خواهر شما، مادرانى كه شما را شير داده اند و خواهران رضاعى شما.(1)

او كسى است كه از آب، انسانى آفريد سپس او را نسب و داماد قرار داد (و نسل او را از اين طريق گسترش داد) و پروردگار تو همواره توانا بوده است.(2)

ص: 827


1- . نساء 23/4.
2- . فرقان 54/25.

1332-37732-(1) كافى 442/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد و عليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعا عن ابن محبوب عن هشام بن سالم عن بريد العجليّ قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول اللّه عزّ و جلّ : «وَ هُوَ اَلَّذِي خَلَقَ مِنَ اَلْمٰاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً» فقال إنّ اللّه تعالى خلق آدم من الماء العذب و خلق زوجته من سنخه فبرأها(1) من أسفل أضلاعه فجرى بذلك الضلع سبب و نسب، ثمّ زوّجها إيّاه فجرى بسبب ذلك بينهما صهر و ذلك قوله عزّ و جلّ : «نَسَباً وَ صِهْراً»(2) فالنسب يا أخا بنى عجل ما كان بسبب الرّجال و الصهر ما كان بسبب النّساء، قال فقلت له أ رأيت قول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله «يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب» فسّر(3) لي ذلك فقال كلّ امرأةٍ أرضعت من لبن فحلها ولد امرأةٍ أُخرىٰ من جاريةٍ أو غلامٍ فذلك الرضاع الّذى قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، و كلّ امرأةٍ أرضعت من لبن فحلين كانا لها و احداً بعد واحدٍ(4) من جاريةٍ أو غلامٍ فإنّ ذلك رضاع ليس بالرضاع الّذى قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله «يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب» و إنّما هو من نسب ناحية الصهر رضاع و لا يحرّم شيئاً، و ليس هو سبب رضاع من ناحية لبن الفحولة فيحرم. فقيه 305/(3): روى الحسن بن محبوب عن هشام بن سالم عن بريد العجليّ قال: قلت لأبى جعفر عليه السلام أ رأيت قول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله (و ذكر مثله إلى قوله ما يحرم من النسب).

1333-37733-(2) كافى 446/5: (محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب معلّق) عن ابن سنان عن رجل عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سئل و أنا حاضر عن امرأةٍ أرضعت غلاماً مملوكاً لها من لبنها حتّى فطمته هل لها أن تبيعه(5) قال فقال لا هو ابنها من الرضاعة(6) حرم عليها بيعه و أكل ثمنه، قال ثمّ قال أ ليس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله (قد يب) قال يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب. تهذيب 326/7: أحمد بن محمّد عن الحسن بن محبوب عن ابن سنان قال: سئل أبو عبد اللّه عليه السلام و أنا حاضر (و ذكر مثله).

ص: 828


1- . أي خلقها.
2- . النسب: القرابة. اللسان ج 1، ص 755 الصهر زوج بنت الرجل و زوج أخته الاصهار أهل بيت المرأة. اللسان ج 4، ص 471.
3- . فسّره فقيه.
4- . أخر فقيه.
5- . هل يحلّ لها بيعه يب.
6- . الرضاع يب.

1332-37732-(1) بريد عجلى گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «خداوند كسى است كه از آب، انسانى آفريد سپس او را نسب و داماد قرار داد» پرسيدم.

حضرت فرمود: خداوند متعال آدم را از آب گوارا و همسرش را از جنس او آفريد او را از پايين ترين دنده هاى او آفريد و با آن استخوان خويشاوندى دامادى و نسبى پا گرفت آنگاه خداوند حواء را به همسرى آدم درآورد و پيوند سببى بين آنان جريان پيدا كرد و اين همان فرموده خداوند است كه:

«نسب و داماد قرار داد.»

امام افزود: اى برادر عجلى! پيوند نسبى همان است كه از راه مردان پديد مى آيد و پيوند دامادى همان است كه به سبب زنان حاصل مى شود.

بريد گويد: به امام گفتم: نظر شما دربارۀ فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله: از راه رضاع حرام مى شود همان كه از راه نسب حرام است چيست ؟

حضرت فرمود: هر زنى كه با شير شوهرش فرزند زن ديگرى را شير دهد پسر يا دختر اين همان رضاعى است كه پيامبر فرمود.

حضرت افزود: و هر زنى كه از شير دو مرد كه به ترتيب در دو زمان شوهر او بوده اند به فرزند زن ديگرى شير دهد پسر يا دختر اين شير دادن، رضاعى نيست كه پيامبر صلى الله عليه و آله در گفته خويش فرمود كه: از راه رضاع حرام مى شود همان كه از راه نسب حرام است»

و اين تنها از نسب ناحيۀ سببى شير دادن است و چيزى را حرام نمى سازد.

و اين شير دادن از ناحيۀ شير مرد نيست تا حرمت بياورد.(1)»

1333-37733-(2) شخصى گويد: «در محضر امام صادق عليه السلام بودم از آن حضرت دربارۀ زنى كه برده اش را كه پسرى بود شير داده بود تا آن كه او را از شير گرفت آيا مى تواند آن برده را بفروشد، پرسيدم.

آن شخص گويد: امام فرمود: نه، آن پسر رضاعى اوست فروش آن و خوردن پول آن بروى حرام است.

آن شخص گويد: سپس امام فرمود: آيا چنين نيست كه رسول خدا فرمود: از راه رضاع همان حرام مى شود كه از راه نسب حرام مى شود.»

ص: 829


1- . مرحوم مجلسى در مرآت العقول، ج 20، ص 213 درباره متن روايت مى نويسد: «فهم اين خبر خالى از دشوارى نيست و خدا و حجت هايش مى دانند.»

1334-37734-(1) تهذيب 244/8: استبصار 18/4: الحسن (بن محمّد صا) ابن سماعة عن الحسن بن محبوب عن عبد اللّه بن سنان قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن امرأةٍ ترضع غلاماً لها من مملوكةٍ حتّى تفطمه (هل صا) يحلّ لها بيعه قال لا حرام(2) عليها ثمنه أ ليس قد قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب، أ ليس قد صار ابنها، فذهبت أكتبه فقال أبو عبد اللّه عليه السلام و ليس(3) مثل هذا يكتب.

1335-37735-(4) الدعائم 239/2: روينا عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب.

1336-37736-(5) العوالى 323/3: روى سعيد بن المسيّب عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام قال قلت يا رسول اللّه هل لك في بنت عمّك حمزة فإنّها أجمل فتاة في قريش فقال أ ما علمت أنّ حمزة أخى من الرضاعة و أنّ اللّه تعالى حرّم من الرضاعة ما حرّم من النسب.

1337-37737-(6) الدعائم 240/2: عن عليّ صلوات اللّه عليه أنّه قال: قلت لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يا رسول اللّه ما بالك(3) تتزوّج من قريش و تَدَعنا فقال أَ وَ عندكم شيءٌ قلت نعم ابنة حمزة قال إنّها لا تحلّ لي هي ابنة أخى من الرضاعة و يحرم من الرضاع ما يحرّم من النسب.

1338-37738-(7) تهذيب 291/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 437/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن إسماعيل عن محمّد بن الفضيل عن أبي الصباح الكنانيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام: أنّه سئل عن الرضاع فقال يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب.

1339-37739-(8) تهذيب 292/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 437/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن داود بن سرحان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب. المقنع 112: و لا يجوز للرجل أن يتزوّج اُخت أخيه من الرضاعة. و قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله: يحرم (و ذكر مثله). المقنعة 76: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: يحرم (و ذكر مثله). الهداية 70: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله: يحرم (و ذكر مثله).

1340-37740-(9) تهذيب 292/7: الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ قال:

سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الرضاع فقال يحرم منه ما يحرم من النسب. و عنه عن القاسم عن عليّ بن إبراهيم عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام: (مثله).

ص: 830


1- . ما بالكم خ.
2- . حرم صا.
3- . ليس صا.

1334-37734-(3) عبداللّه بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه از يك كنيز بردۀ پسرى براى خويش دارد و او را شير مى دهد تا از شير بگيرد آيا فروش اين پسر براى اين زن حلال است پرسيدم، حضرت فرمود: نه، قيمت اين پسر بر آن زن حرام است آيا نه چنين است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از راه رضاع حرام مى شود همان كه از راه نسب حرام است آيا اين پسر او نشده است من رفتم كه اين حديث را بنويسم امام صادق عليه السلام فرمود: مثل چنين حديثى نوشته نمى شود.»

1335-37735-(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «از راه رضاع حرام مى شود همان كه از راه نسب حرام مى گردد.»

1336-37736-(5) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «گفتم: اى رسول خدا! آيا ميل دارى كه دختر عمويت حمزه را بگيرى چرا كه زيباترين دختر قريش است ؟

حضرت فرمود: آيا نمى دانى حمزه برادر رضاعى من است و خداوند از راه شير و رضاع حرام كرده همان را كه از راه نسب حرام كرده است.»

1337-37737-(6) امير المؤمنين على عليه السلام گويد: «به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفتم: اى رسول خدا! چرا در قريش زن مى گيريد ولى ما (بنى هاشم) را رها مى كنيد؟ حضرت فرمود: آيا شما هم چيزى داريد؟ گفتم: آرى دختر حمزه.

حضرت فرمود: دختر حمزه برايم حلال نيست او دختر برادر رضاعى من است و از راه رضاع حرام مى شود هر چه كه از راه نسب حرام مى گردد.»

1338-37738-(7) از امام صادق عليه السلام دربارۀ رضاع سؤال شد حضرت فرمود: «از راه رضاع حرام مى شود همان كه از راه نسب حرام مى گردد.»

1339-37739-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «از راه رضاع حرام مى شود همان كه از راه نسب حرام مى گردد.»

1340-37740-(9) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ رضاع پرسيدم حضرت فرمود: از راه رضاع حرام مى شود همان كه از راه نسب حرام است.»

ص: 831

1341-37741-(10) تهذيب 323/7: عليّ بن الحسن عن السّندىّ بن الربيع عن عثمان بن عيسى عن أبى الحسن عليه السلام قال سألته قلت له أنّ أخى تزوّج امرأةً فأولدها فانطلقت امرأة أخى فأرضعت جارية من عرض النّاس فيحلّ لي أن أتزوّج تلك الجارية الّتى أرضعتها امرأة أخى قال لا إنّه يحرم من الرّضاع ما يحرم من النسب.

1342-37742-(11) تهذيب 313/7: استبصار 194/3: محمّد بن يعقوب عن عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد كافى 439/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن معاوية بن و هب عن عبيد بن زرارة قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام إنّا أهل بيتٍ كبير(1) فربّما كان الفرح و الحزن (الّذى كا) يجتمع فيه الرّجال و النّساء فربّما استحيت المرأة أن تكشف رأسها عند الرّجل الّذى بينها و بينه الرضاع و ربّما استخفّ (2) الرّجل أن ينظر إلى ذلك فما الّذى يحرم من الرضاع فقال ما أنبت اللّحم و الدّم فقلت و ما الّذى ينبت اللّحم و الدّم فقال كان يقال عشر رضعات قلت فهل يحرم بعشر(3) رضعات فقال دع ذا، و قال ما يحرم من النسب فهو (ما كا) يحرم من الرضاع.

1343-37743-(12) فقه الرضا عليه السلام 233: و اعلم أنّه يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب في وجه النكاح فقط و قد يحلّ ملكه و بيعه و ثمنه إلّا في المرضع نفسها و الفحل الّذى اللّبن منه فإنّهما يقومان مقام الأبوين لا يحل بيعهما و لا ملكهما مؤمنين كانا أم مخالفين.

1344-37744-(13) تهذيب 291/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 437/5: عليّ (بن إبراهيم) عن أبيه عن ابن أبي نجران عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سمعته يقول: يحرم من الرضاع ما يحرم من القرابة. تهذيب 292/7: الحسين بن سعيد عن حمّاد عن عبد اللّه بن المغيرة عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: يحرم (و ذكر مثله).

1345-37745-(14) تهذيب 292/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 445/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا يصلح للمرأة أن ينكحها عمّها و لا خالها من الرضاعة.

ص: 832


1- . كثير يب صا.
2- . استحيا يب.
3- . عشر كا.

1341-37741-(10) عثمان بن عيسى گويد: «از امام هفتم عليه السلام پرسيدم. به ايشان گفتم: برادرم با زنى ازدواج كرده و از آن فرزند آورده است زن برادرم رفته و به دخترى از مردم شرافتمند شير داده است آيا براى من جايز است كه با آن دخترى كه زن برادرم او را شير داده ازدواج كنم ؟

حضرت فرمود: نه از راه رضاع حرام مى شود همان كه از راه نسب حرام مى گردد.»

1342-37742-(11) عبيد بن زراره گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: ما خاندان بزرگى هستيم چه بسا شادى و اندوهى است كه مردان و زنان بسيارى در آن جمع مى شوند پس چه بسا زن شرم دارد كه سرش را نزد مردى كه ميان او و آن مرد رضاع است باز كند و چه بسا مرد هم از اين كه به آن نگاه كند حيا مى كند آن رضاعى كه حرمت مى آورد چيست ؟

حضرت فرمود: آن همان است كه گوشت و خون بروياند. پرسيدم: كدام رضاع است كه گوشت و خون مى روياند؟ فرمود: گفته مى شود ده بار شير خوردن. حضرت فرمود: اين را رها كن.

حضرت فرمود: همان كه از راه نسب حرام مى شود از راه رضاع هم حرام مى گردد.»

1343-37743-(12) بدان كه از راه رضاع حرام مى شود همان كه از راه نسب حرام مى گردد البته در باب ازدواج فقط ولى گاهى مالك شدن آن و فروش و قيمت آن حلال است مگر در مورد خود مرضعه (شير دهنده) و مردى كه شير از اوست چرا كه اين دو به جاى پدر و مادر هستند، بيع آن دو و مالك شدن آن دو حلال نيست چه مؤمن باشند و چه مخالف (سنّى).»

1344-37744-(13) عبداللّه بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: از راه شير و رضاع حرام مى گردد همان كه از راه خويشاوندى حرام مى شود.»

1345-37745-(14) امام صادق عليه السلام فرمود: «براى زن روا نيست كه عمو و دايى رضاعى اش با او ازدواج كند.»

ص: 833

1346-37746-(15) كافى 556/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحجّال عن ثعلبة تهذيب 463/7: استبصار 173/3: عليّ بن الحسن (بن فضّال صا) عن محمّد و أحمد ابني الحسن عن أبيهما عن ثعلبة بن ميمون عن معمّر بن يحيى (بن بسّام يب)(1) قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عمّا يروى النّاس عن أمير المؤمنين عليه السلام(2) عن أشياء(3) من الفروج لم يكن يأمر بها و لا ينهىٰ عنها إلّا (انّه ينهى عنها كا) نفسه و ولده فقلنا(4) (و كا) كيف يكون ذلك قال (قد كا) أحلّتها آية و حرّمتها آية اُخرىٰ ، فقلنا(5) هل الآيتان تكون(6) إحداهما (قد كا) نسخت الأُخرىٰ أم(7) هما محكمتان(8) ينبغي أن يعمل بهما، فقال قد بيّن لهم(9) إذ نهى نفسه و ولده، قلنا(10) ما منعه أن يبيّن ذلك للناس، قال خشى أن لا يطاع و لو أنّ أمير المؤمنين عليه السلام(11) ثبتت (له كا) قدماه أقام كتاب اللّه (كلّه يب صا) و الحقّ كلّه. البحار 266/10: ما وصل إلينا من أخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال: سألته عن الاختلاف في القضاء عن أمير المؤمنين عليه السلام في أشياء من المعروف(12) (و ذكر نحوه).

1347-37747-(16) المقنع 111:: قال أمير المؤمنين عليّ عليه السلام في ابنة الأخ من الرضاعة لا آمر به أحداً و لا أنهى عنه أحداً و أنا ناهٍ عنه نفسى و ولدى.

1348-37748-(17) كافى 437/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام في ابنة الأخ من الرضاع لا آمر به أحداً و لا أنهى عنه و انّما أنهى عنه نفسى و ولدى و قال عرض على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أن يتزوّج ابنة حمزة فأبى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و قال هي ابنة أخى من الرضاع.

1349-37749-(18) كافى 437/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ عن أبان بن عثمان عمّن حدّثه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام: عرضت على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ابنة حمزة فقال أ ما علمت انّها ابنة أخى من الرضاع. الجعفريّات 116:

بإسناده عن عليّ عليه السلام: (نحوه إلّا أنّه أسقط قوله أ ما علمت).

ص: 834


1- . بن سام صا.
2- . عليّ كا.
3- . في أشياء كا.
4- . فقلت صا كا.
5- . قلت فهل يصير إلّا أن تكون كا.
6- . هل إلّا أن يكون صا خ يب.
7- . أو كا.
8- . محكمتان جميعاً أو ينبغي كا.
9- . لكم كا.
10- . قلت كا.
11- . عليّاً 7 كا.
12- . من الفروج خ.

1346-37746-(15) معمر بن يحيى بن بسّام گويد: «از امام باقر عليه السلام درباره روايتى كه مردم از امير المؤمنين على عليه السلام درباره زن هايى كه امير المؤمنين على عليه السلام نه بدان ها امر مى كرد ونه از آنان نهى مى كرد (منظور ازدواج با آنان است) ولى خود و فرزندانش را از آن نهى مى كرد، پرسيدم و گفتم: اين چگونه مى شود؟ حضرت فرمود: آيه اى از قرآن آن زنان را حلال دانسته و آيه اى ديگر آنها را حرام كرده است.

گفتيم: آيا اين دو آيه يكى ديگرى را نسخ كرده يا هر دو محكمند و شايسته است كه به هر دو عمل شود؟ حضرت فرمود: امير المؤمنين عليه السلام براى آنان توضيح داده چون خود و فرزندانش را از آنها باز داشته است.

گفتيم: چرا اين را براى عموم مردم بيان نكرده است ؟ حضرت فرمود: امير المؤمنين (ع) ترسيده كه از او اطاعت نشود و اگر امير المؤمنين على عليه السلام قدم هايش محكم مى شد همه كتاب خدا و همه حق را اقامه مى داشت.»

1347-37747-(16) امير المؤمنين على عليه السلام درباره دختر برادر رضاعى فرمود: «نه احدى را به آن امر مى كنم و نه از آن احدى را باز مى دارم و من خود و فرزندانم را از آن باز مى دارم.»

1348-37748-(17) امير المؤمنين على عليه السلام دربارۀ دختر برادر رضاعى فرمودند: «من احدى را بدان امر نمى كنم و از آن نهى نمى كنم (منظور ازدواج با آن است) و تنها خودم و فرزندانم را از آن باز مى دارم.

حضرت فرمودند: پيشنهاد ازدواج با دختر حمزه به پيامبر داده شد ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله نپذيرفت و فرمود: او دختر برادر رضاعى من است.»

1349-37749-(18) امام صادق عليه السلام فرمود: «امير المؤمنين على عليه السلام فرمودند: براى ازدواج، دختر حمزه را به رسول خدا صلى الله عليه و آله پيشنهاد دادم حضرت فرمود: آيا نمى دانى كه او دختر برادر رضاعى من است ؟»

ص: 835

1350-37750-(19) تهذيب 292/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 445/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن فقيه 260/3: الحسن فقيه) ابن محبوب عن عليّ بن رئاب عن أبي عبيدة (الحذّاء فقيه) قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول لا تنكح المرأة على عمّتها و لا على خالتها و لا على اُختها من الرضاعة (و يب كا) قال (وقال عليه السلام فقيه) إنّ عليّاً عليه السلام ذكر لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ابنة(1) حمزة فقال (رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كا يب) أ ما علمت انّها ابنة(2) أخى من الرضاعة، و كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و (عمّه كا يب) حمزة عليه السلام قد رضعا من (لبن فقيه) امرأة. المقنع 110:: لا تنكح امرأة على عمّتها و لا على خالتها و لا على ابنة أختها و لا على ابنة أخيها و لا على أختها من الرضاعة و لا تزوّج الخالة على ابنة أختها.

و تقدّم في رواية مسعدة (14) من باب (1) انّه لا بيع إلّا عن ملك من أبواب البيع (ج 22)

قوله عليه السلام: كلّ شيء هو لك حلال حتّى تعلم أنّه حرام بعينه فَتدَعه من قِبَل نفسك و ذلك مثل الثوب يكون قد اشتريته و هو سرقة أو امرأة تحتك و هي أختك أو رضيعتك و الأشياء كلّها على هذا حتّى يستبين.

و في رواية أبي بصير و أبى العبّاس و عبيد (1) من باب (7) انّ الرّجل لا يملك من النّساء ذات محرم من أبواب بيع العبيد (ج 23)

قوله عليه السلام: و ما يحرم من النسب (من النّساء خ) فإنّه يحرم من الرضاع.

و يأتي في الباب التالى و ما يتلوه و بقيّة الأبواب المربوطة بالرضاع ما يدلّ على ذلك.

و في رواية ابن مسلم (3) من الباب التالى قوله عليه السلام: إذا رضع الغلام من نساء شتّى فكان ذلك عدّة أو نبت لحمه و دمه عليه حرّم عليه بناتهنّ كلّهنّ .

و في باب (3) أنّ من كانت له جارية فوطأها ثمّ اشترى أمّها أو بنتها لا يحلّ له و طيها من أبواب ما يحرم بالتزويج (ج 25) ما يناسب ذلك.

و في رواية مسمع (1) من باب (16) ما لا تحلّ مناكحتها من الإماء من أبواب نكاح العبيد (ج 26)

قوله عليه السلام: ثمانية لا تحلّ مناكحتهم أمتك اُمّها أمتك أو أختها أمتك و أمتك و هي عمّتك من الرضاعة و أمتك و هي خالتك من الرضاعة و أمتك و هي أرضعتك

و في رواية مسعدة (2) قوله عليه السلام: تحرم من الإماء عشرة

ص: 836


1- . بنت يب.
2- . بنت يب.

1350-37750-(19) ابو عبيده گويد: «شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود: مرد نمى تواند با زنى كه عمّه يا خاله و يا خواهر رضاعى او را دارد ازدواج كند.

امام افزود: امير المؤمنين على عليه السلام ازدواج با دختر حمزه رابه پيامبر پيشنهاد كرد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا نمى دانى كه وى دختر برادر رضاعى ام است ؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و عموى شان حمزه از يك زن شير خورده بودند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت چهاردهم از باب يكم از باب هاى بيع فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «هر چيزى برايت حلال است تابدانى كه يقيناً حرام است و از پيش خودت آن را رها سازى و اين به مانند لباسى كه خريدارى كرده در حالى كه دزدى است يا زنى كه تحت سرپرستى توست و او خواهر تو و يا همشير توست و همه چيزها براين پايه است تا آشكار و واضح گردد.

و در روايت يكم از باب هفتم از باب هاى فروش بردگان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «هر چه از راه نسب حرام مى شود همان از راه رضاع هم حرام مى گردد.»

مى آيد:

در باب بعدى و باب پس از آن و بقيۀ باب هاى مربوط به رضاع رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و در روايت سوّم از باب بعدى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «زمانى كه پسر از زنان متعدد شير خورد و شير خوردنش به همان تعداد باشد (تعداد لازم) يا گوشت و خون بر او برويد دختران آن زنان بر او حرام مى گردند.

و در باب سوّم از باب هاى محرّمات با تزويج رواياتى مناسب اين.

و در روايت يكم از باب شانزدهم از باب هاى ازدواج بردگان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «هشت نفرند كه ازدواج با آنان حلال نيست: كنيزت كه مادرش نيز كنيز توست يا خواهرش و كنيزت كه عمۀ رضاعى توست و كنيز تو كه خالۀ رضاعى توست و كنيز تو كه تو را شير داده.»

و در روايت دوّم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از كنيزان ده نفر حرام مى شوند بين مادر و دختر جمع نمى كنى... تا آن كه گويد: و نه كنيز تو كه عمۀ رضاعى توست و نه كنيز تو كه خالۀ رضاعى توست و نه كنيز تو كه خواهر رضاعى توست.» و در روايت سوم مانند آن.

ص: 837

لا تجمع بين الاُمّ و البنت (إلى أن قال) و لا أمتك و هي عمّتك من الرضاعة و لا أمتك و هى خالتك من الرضاعة و لا أمتك و هي أختك من الرضاعة و في مرسلة الهداية (3) نحوه.

(5) باب أنّه لا يحرّم من الرضاع إلّا ما أنبت اللّحم و شدّ العظم أو لا يكون أقلّ من رضاع يوم و ليلة أو خمس عشرة رضعة متواليات و حكم المجبورة و كراهة ارضاع النّساء يميناً و شمالاً

1351-37751-(1) تهذيب 312/7: استبصار 193/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 438/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا يحرّم من الرّضاع إلّا ما أنبت اللّحم و الدّم.

1352-37752-(2) تهذيب 312/7: استبصار 193/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 438/5: الحسين بن محمّد عن معلّى(1) بن محمّد عن الحسن بن عليّ الوشّاء عن عبد اللّه بن سنان قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول لا يحرّم من الرضاع إلّا ما أنبت اللّحم و شدّ العظم.

1353-37753-(3) كافى 446/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن عليّ بن الحسن بن رباط عن ابن مسكان عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر أو أبي عبد اللّه عليهما السلام قال إذا رضع الغلام من نساء شتّى فكان ذلك عدّة أو نبت لحمه و دمه عليه حرّم عليه بناتهنّ كلّهنّ .

1354-37754-(4) المقنع 110:: و لا يحرّم من الرضاع إلّا ما أنبت اللّحم و شدّ العظم.

1355-37755-(5) تهذيب 313/7: استبصار 195/3: الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قلت (له صا) ما يحرّم من الرضاع قال ما أنبت اللّحم و شدّ العظم قلت فتحرّم عشر رضعات قال لا لأنّها لا تنبت اللّحم و لا تشدّ العظم عشر رضعات. قرب الاسناد 165: أحمد و عبد اللّه ابنا محمّد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن أبي عبد اللّه عليه السلام.: نحوه.

ص: 838


1- . عن العلاء بن محمّد صا.

باب 5 شرايط حرمت رضاعى

1351-37751-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «از راه شير خوردن (رضاع) تنها در صورتى حرمت مى آيد كه گوشت و خون بروياند.»

1352-37752-(2) عبدالله بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: از راه شير خوردن تنها در صورتى حرمت مى آيد كه گوشت بروياند و استخوان را محكم كند.»

1353-37753-(3) امام باقر عليه السلام فرمود: «اگر پسرى از چند زن شير بخورد و شير خوردنش از هر كدام به تعداد لازم باشد يا آن كه گوشت و خون براو بيفزايد تمام دختران آن زنان بر آن پسر حرام مى شوند.»

1354-37754-(4) و از راه شير دادن حرام نمى شود مگر شير دادنى كه گوشت را بروياند و استخوان را محكم كند.

1355-37755-(5) على بن رئاب گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: چه اندازه رضاع (شير خوردن) حرمت مى آورد؟ حضرت فرمود: به مقدارى كه گوشت بروياند و استخوان را محكم سازد. گفتم: پس ده بار شير خوردن حرمت مى آورد؟ حضرت فرمود: نه چون ده بار شير خوردن گوشت نمى روياند و استخوان را سخت و محكم نمى سازد.»

ص: 839

1356-37756-(6) كافى 438/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن عليّ بن يعقوب عن محمّد بن مسلم عن عبيد بن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن الرضاع ما أدنى ما يحرّم منه قال ما أنبت اللّحم أو(1) الدّم ثمّ قال ترى واحدة تنبته فقلت أسألك أصلحك اللّه [اثنتان] قال لا فلم أزل أعدّ عليه حتّى بلغت عشر رضعات. كافى و عنه عن ابن فضّال عن عليّ بن عقبة عن عبيد بن زرارة قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الرضاع أدنى ما يحرّم (و ذكر مثله، إلّا أنّ فيه حتّى بلغ).

1357-37757-(7) تهذيب 315/7: استبصار 192/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن محبوب عن هشام بن سالم عن عمّار بن موسى الساباطى عن جميل بن صالح عن زياد بن سوقة قال: قلت لأبى جعفر عليه السلام هل للرضاع حدّ يؤخذ به فقال لا يحرّم الرضاع أقلّ من رضاع يومٍ و ليلةٍ أو خمس عشرة رضعة متواليات من امرأةٍ واحدةٍ من لبن فحلٍ واحدٍ لم يفصل بينها(2) رضعة امرأة غيرها، و لو أنّ امرأةً أرضعت غلاماً أو جارية عشر رضعاتٍ من لبن فحل واحدٍ و أرضعتها امرأة اُخرىٰ من لبن فحل آخر عشر رضعات لم يحرم نكاحهما(3).

1358-37758-(8) تهذيب 313/7: استبصار 195/3: عليّ بن الحسن بن فضّال عن يعقوب بن يزيد عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن عبيد بن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سمعته يقول عشر رضعات لا يحرّمن شيئاً. استبصار 195/3: عليّ بن الحسن بن فضّال عن أخويه عن أبيهما عن عبد اللّه بن بكير عن أبي عبد اللّه عليه السلام: (مثله).

1359-37759-(9) تهذيب 313/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن أخويه عن أبيهم عن عبد اللّه بن بكير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سمعته يقول: عشر رضعات لا تحرّم. قرب الإسناد 170:

محمّد بن الوليد عن عبد اللّه بن بكير قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول: (و ذكر مثله).

1360-37760-(10) تهذيب 314/7: روى محمّد بن أحمد بن يحيى عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن زياد العبدى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا يحرّم الرضاع إلاّ ما شدّ العظم و أنبت اللّحم فأمّا الرضعة و الثنتان و الثلاث حتّى بلغ العشر إذا كنّ متفرّقات فلا بأس.

ص: 840


1- . و خ.
2- . بينهنّ برضعة صا.
3- . نكاحها صا.

1356-37756-(6) عبيد بن زراره گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره كمترين مقدار رضاعى كه حرمت مى آورد پرسيدم حضرت فرمود: مقدارى كه گوشت يا خون بسازد.

آنگاه فرمود: مى پندارى كه يك بار شير خوردن، گوشت و خون توليد مى كند؟

گفتم: آيا دوبار شير خوردن گوشت و خون توليد مى كند؟

عبيد بن زراره گويد: من همچنان تعداد دفعات شير خوردن را براى حضرت شمردم تا به ده مرتبه رسيد.»

1357-37757-(7) زياد بن سوقه گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: آيا رضاع (شيردادن) حدّ و اندازه اى دارد كه بدان اخذ شود؟ حضرت فرمود: كمتر از شير خوردن يك شبانه روز و يا پانزده بار پى در پى از يك زن از شير يك مرد كه شير خوردن از زن ديگر ميان آن فاصله نشود و اگر زنى پسر يا دخترى را ده بار از شير يك مرد دهد و زن ديگرى از شير مرد ديگرى ده بار شير دهد ازدواج اين دو حرام نمى شود.»

1358-37758-(8) عبيد بن زراره گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: ده بار شير خوردن چيزى را حرام نمى سازد.»

1359-37759-(9) عبدالله بن بكير گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه ده بار شير خوردن حرمت نمى آورد.»

1360-37760-(10) امام صادق عليه السلام فرمود: «شير خوردن جز در صورتى كه استخوان را محكم سازد و گوشت را بروياند، حرمت نمى آورد و اما يك بار و سه بار شير خوردن تا به ده بار هم برسد اگر پراكنده باشد اشكال ندارد (حرمت نمى آورد).»

ص: 841

1361-37761-(11) تهذيب 312/7: استبصار 193/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 438/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن زياد القندى عن عبد اللّه بن سنان عن أبي الحسن عليه السلام قال قلت له (أ صا) يحرّم من الرضاع الرضعة و الرضعتان و الثلاث فقال لا إلّا ما اشتدّ عليه العظم و نبت (عليه صا) اللّحم.

1362-37762-(12) كافى 438/5: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد ابن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعاً عن صفوان بن يحيى عن معاوية بن عمّار عن صباح بن سيّابة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا بأس بالرضعة و الرضعتين و الثلاث.

1363-37763-(13) كافى 444/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن محمّد ابن أبي عمير عن عبد اللّه بن المغيرة عن أبي الحسن الماضى عليه السلام قال قلت له إنّي تزوّجت امرأةً فوجدت امرأةً قد أرضعتنى و أرضعت اُختها قال فقال كم قال قلت شيئاً يسيراً قال بارك اللّه لك.

1364-37764-(14) كافى 439/5: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد ابن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعاً عن صفوان بن يحيى قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن الرضاع ما يحرّم منه فقال: سأل رجل أبى عليه السلام عنه فقال واحدة ليس بها بأس و ثنتان حتّى بلغ خمس رضعات قلت متواليات أو مصّة بعد مصّةٍ فقال هكذا قال له، و سأله آخر عنه فانته به إلى تسعٍ ، و قال ما أكثر ما اُسأل عن الرضاع، فقلت جعلت فداك أخبرنى عن قولك أنت في هذا عندك فيه حدّ أكثر من هذا فقال قد أخبرتك بالذى أجاب فيه أبى قلت قد علمت الّذى أجاب أبوك فيه و لكنّى قلت لعلّه يكون فيه حدّ لم يخبر به فتخبرنى به أنت، فقال هكذا قال أبى، قلت فأرضعت اُمىّ جاريةً بلبنى فقال هي اُختك من الرضاعة قلت فتحلّ لأخ لي من اُمّى لم ترضعها اُمّى بلبنه قال فالفحل واحد، قلت نعم هو أخى لأبى و اُمّى قال اللبن للفحل صار أبوك أباها و اُمّك اُمّها.

1365-37765-(15) تهذيب 322/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 444/5: محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان عن صفوان بن يحيى عن العبد الصالح عليه السلام قال قلت له أرضعت اُمّى جاريةً بلبنى، قال هي اُختك من الرضاع قال قلت فتحلّ لأخى(1) من اُمّى لم ترضعها بلبنه، يعنى

ص: 842


1- . لأخٍ لي يب.

1361-37761-(11) عبداللّه بن سنان گويد: «به امام ابوالحسن عليه السلام گفتم: آيا يك بار، دو بار و سه بار شير خوردن حرمت مى آورد؟

حضرت فرمود: نه، تنها شير خوردنى كه با آن استخوان محكم شود و گوشت برويد، حرمت مى آورد.»

1362-37762-(12) امام صادق عليه السلام فرمود: «يك مرتبه، دو مرتبه و سه مرتبه شير خوردن تأثيرى ندارد (حرمت نمى آورد).»

1363-37763-(13) عبداللّه بن مغيره گويد: «به امام كاظم عليه السلام گفتم: من با زنى ازدواج كردم پس از ازدواج فهميدم كه زنى، من و خواهر او را شير داده است.

حضرت فرمود: چه اندازه شير داده است ؟

گفتم: اندكى.

حضرت فرمود: خداوند اين ازدواج را برايت مبارك گرداند.»

1364-37764-(14) صفوان بن يحيى گويد: «از امام كاظم عليه السلام دربارۀ شير خوردن پرسيدم كه چه شير خوردنى حرمت مى آورد؟

حضرت فرمود: مردى از پدرم همين سؤال را كرد پدرم در جواب فرمود: يك بار، دو بار تا پنج بار اثرى ندارد.

پرسيدم: آيا پنج بار پياپى يا مكيدنى پس از مكيدنى ؟

حضرت فرمود: پدرم آنگونه كه برايت گفتم پاسخ داد.

امام افزود: مردى ديگر نيز همان سؤال را از پدرم كرد، پدرم فرمود: يك بار، دو بار تا نه بار اثرى ندارد.

و پدرم فرمود: چقدر دربارۀ رضاع (شير خوردن) از من سؤال مى شود.

صفوان گويد: به امام كاظم عليه السلام گفتم: جانم فداى تان! مرا از نظر خود در اين موضوع آگاه ساز آيا اندازۀ رضاع در نظر شما بيش از آنچه هست كه پدرتان فرمود؟

حضرت فرمود: من تو را پاسخى كه پدرم براى اين سؤال داده بود باخبر ساختم. گفتم: با پاسخ پدرتان آشنا شدم ولى مى گويم شايد اندازۀ ديگرى در رضاع هست كه پدرتان اطلاع نداده است و مى خواهم شما مرا از آن آگاه سازيد.

حضرت در جواب فرمود: اين گونه پدرم فرمود.

گفتم: مادرم دخترى را با شير من شير داده است.

حضرت فرمود: او خواهر رضاعى توست.

پرسيدم: آيا ازدواج اين دختر با برادرم كه مادرم از شير آن برادر به اين دختر نداده است حرام است ؟

حضرت پرسيد: پدر تو و آن برادر يكى است ؟

گفتم: آرى او برادر پدرى و مادرى من است.

حضرت فرمود: شير براى پدر است پدر تو پدر آن دختر و مادر تو، مادر آن دختر مى شود.»

1365-37765-(15) صفوان بن يحيى گويد: «به امام كاظم عليه السلام گفتم: مادرم دخترى را با شير من شير داده حضرت فرمود: آن دختر خواهر رضاعى توست.

ص: 843

ليس بهذا البطن و لكن ببطنٍ آخر قال و الفحل و أحد قلت نعم، هو أخى لأبى و اُمّى قال اللّبن للفحل صار أبوك أباها و اُمّك اُمّها. المقنع 111: سأل رجل الصادق عليه السلام فقال أرضعت اُمّى جاريةً (و ذكر نحوه إلّا أنّه أسقط قوله يعنى ليس بهذا البطن و لكن ببطن آخر).

1366-37766-(16) تهذيب 313/7: محمّد بن يعقوب عن استبصار 194/3: كافى 439/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن هارون بن مسلم (عن مسعدة بن صدقة يب كا) عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا يحرّم من الرضاع إلّا ما شدّ العظم و أنبت اللّحم و أمّا(1) الرضعة و الرضعتان و الثلاث حتّى يبلغ عشراً إذا كنّ متفرّقات فلا بأس.

1367-37767-(17) كافى 439/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن عبد اللّه بن سنان تهذيب 314/7: استبصار 194/3: عليّ بن الحسن بن فضّال عن الحسن (ابن عليّ صا) ابن بنت إلياس عن عبد اللّه بن سنان عن عمر بن يزيد قال:

سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الغلام يرضع الرضعة و الثنتين(2) قال لا تحرم فعددت عليه حتّى أكملت(3) عشر رضعات فقال إذا كانت متفرّقةً فلا.

قال الشيخ رحمه اللّه في استبصار فلا يدلّ هذان الخبران على أنّ عشر رضعات إذا لم يكن متفرّقات يحرّمن إلّا من حيث دليل الخطاب لا بصريحه و قد يترك دليل الخطاب عند من يذهب إلى صحّته لقيام دليل على وجوب تركه و قد مرّ الخبر الّذى يقتضى العدول عن ظاهر دليل الخطاب.

1368-37768-(18) تهذيب 324/7: استبصار 196/3: عليّ بن الحسن عن أيّوب بن نوح عن صفوان بن يحيى عن موسى بن بكر عن أبي الحسن عليه السلام قال قلت له إنّ بعض مواليك تزوّج إلى قومٍ فزعم النّساء أن بينهما رضاعاً قال أمّا الرضعة و الرضعتان (والثلاث يب) فليس بشيءٍ إلّا أن تكون ظئراً(4) مستأجرةً مقيمةً عليه.

1369-37769-(19) العوالى 234/1: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لا تحرّم المصّة و المصّتان و لا الرضعة و الرضعتان.

ص: 844


1- . فأمّا خ.
2- . و الرضعتين كا.
3- . كملت يب.
4- . الظئر: المرضعة غير ولدها.

گفتم: آيا برادرى كه از همين مادر دارم و او هم شير با آن دختر نبوده است مى تواند با او ازدواج كند؟ يعنى برادرى كه پيش از من و يا پس از من از مادرم زاييده شده است. (كه در نتيجه آن دختر از شير اين برادر نخورده است).

حضرت پرسيد: آيا پدر و صاحب شير يك نفر است ؟

گفتم: آرى او برادر پدرى و مادرى من است.

حضرت فرمود: شير براى مرد است (و ملاك در رضاع انتساب شير به اوست).

پدر تو پدر آن دختر و مادر تو مادر اوست (و در نتيجه برادر تو برادر آن دختر محسوب مى شود).»

1366-37766-(16) امام صادق عليه السلام فرمود: «تنها رضاعى كه استخوان را محكم سازد و گوشت بروياند حرمت مى آورد و امّا يك شير خوردن و دو بار و سه بار تا به ده برسد اگر پراكنده باشد اشكالى ندارد (تأثيرى ندارد)»

1367-37767-(17) عمر بن يزيد گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ پسرى كه يك بار و دو بار از زنى شير مى خورد، پرسيدم، حضرت فرمود: حرام نمى شود.

عمر بن يزيد گويد: من بر امام تا ده مرتبه شير خوردن را بر شمردم.

حضرت فرمود: اگر اين ده بار پراكنده باشد باز حرمت نمى آورد.»

شيخ طوسى قدس سره در كتاب استبصار گويد: «اين دو روايت بر اينكه ده بار شير خوردن اگر پراكنده نباشد حرمت بياورد، دلالت ندارد مگر از ناحيۀ مفهوم نه با صراحت و مفهوم نزد كسانى كه آن را درست مى دانند به خاطر اقامه، دليلى بر وجوب ترك مفهوم، ترك مى شود و روايتى كه اقتضاى صرف نظر كردن از ظاهر دليل و مفهوم باشد گذشت.»

1368-37768-(18) موسى بن بكر گويد: «به امام ابوالحسن عليه السلام گفتم: برخى از مواليان شما از قومى خواستگارى كرده اند زنان مى گويند كه ميان اين مرد و زن رضاع است حضرت فرمود: امّا يك بار و دو بار و سه بار شير خوردن چيزى نيست مگر اينكه دايه اى باشد كه اجير شده باشد و بر (شير دادن) اين مرد مانده باشد.»

1369-37769-(19) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «يك مكيدن و دو مكيدن و يك شير خوردن و دو بار شير خوردن حرمت رضاعى نمى آورد.»

ص: 845

1370-37770-(20) تهذيب 324/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن أيّوب ابن نوح عن حريز عن الفضيل بن يسار عن عبد الرحمن ابن أبي عبد اللّه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا يحرّم من الرضاع إلّا ما كان مجبوراً قال قلت و ما المجبور قال (اُمّ مربّية أو يب) اُمّ تربّى أو ظئر تستأجر أو خادم(1) تشترىٰ (أو ما كان مثل ذلك موقوفاً عليه يب) فقيه 307/3: حريز عن الفضيل بن يسار عن أبي عبد اللّه عليه السلام: (مثله).

(قال الشيخ رحمه اللّه القصد بهذه الرواية نفى التحريم عمّن يرضع رضعةً أو رضعتين و ما أشبه ذلك فأمّا إذا أرضعت القدر الّذى قدّمنا ذكره في التحريم و إن لم يكن بهذه الأوصاف فإنّه يحرّم أيضاً على كلّ حال).

المعاني 214: أبى رحمه اللّه قال حدّثنا أحمد بن إدريس عن محمّد بن أحمد عن أحمد بن هلال عن ابن سنان عن حريز عن فضيل بن يسار عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: لا يحرّم (و ذكر نحو ما في يب إلّا أنّه أسقط قوله اُمّ تربّى).

1371-37771-(21) تهذيب 315/7: استبصار 196/3: محمّد بن عليّ بن محبوب عن محمّد بن الحسين عن محمّد بن سنان عن حريز عن الفضيل بن يسار عن أبي جعفر عليه السلام قال لا يحرّم من الرضاع إلّا المجبورة أو خادم أو ظئر قد رضع(2) عشر رضعاتٍ يروى الصبىّ و ينام. قال الشيخ رحمه اللّه في استبصار فهذا الخبر أيضاً لا ينافى ما قدّمناه لأنّه متروك الظاهر بالإجماع لأنّه قد يحرّم من الرضاع ما لا يكون مجبوراً و لا خادماً و لا ظئراً بأن يكون امرأة متبرّعة برضاع صبىّ إلخ.

1372-37772-(22) فقيه 308/3: قال أبو عبد اللّه عليه السلام و ُجُورُ(3) الصبىّ اللّبن بمنزلة الرضاع.

1373-37773-(23) الدعائم 242/2: عن عليّ عليه السلام انّه قال إذا أوجر الصبى أو أسعط باللبن يعنى في الحولين فهو رضاع. الجعفريّات 116: بإسناده عن عليّ عليه السلام: مثله إلّا انّه اسقط قوله (باللبن يعنى في الحولين).

1374-37774-(24) فقه الرضا عليه السلام 234: و الحدّ الّذى يحرم به الرضاع ممّا عليه عمل العصابة دون كلّ ما روى فإنّه مختلف ما أنبت اللّحم و قوّى العظم و هو رضاع ثلاثة أيّام متواليات أو عشرة رضعات متواليات (محرزات(4) مرويّات بلبن الفحل) و قد روى: مصّة و مصّتين و ثلاث.

ص: 846


1- . أو أمة فقيه.
2- . ثمّ يرضع صا.
3- . الوجور: الصبّ في الحلق.
4- . ما بين القوسين ليس في بعض النسخ.

1370-37770-(20) امام صادق عليه السلام فرمود: «تنها رضاعى كه مجبور باشد حرمت مى آورد پرسيدم: مجبور چيست ؟ حضرت فرمود: مادرى كه پرورش مى دهد يا دايه اى كه اجير مى شود و يا خدمتكارى كه خريدارى مى شود يا مشابه اينها كه او را بر سر اين فرزند قرار داده باشند.»

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «منظور از اين روايت نفى حرمت رضاعى است از كسى كه يك بار يا دو بار يا مانند آن شير خورده باشد ولى اگر به اندازه اى كه قبلاً در حرمت رضاعى ذكر كرديم شير بدهد گرچه با اين اوصاف نباشد در هر حال حرمت مى آورد.»

1371-37771-(21) امام باقر عليه السلام فرمود: «تنها رضاع زنى كه ملزم به شير دادن بچه است يا خدمتكار و يا دايه اى حرمت مى آورد كه (بچّه) ده بار شير خورده باشد، سيراب شود و بخوابد.»

شيخ طوسى قدس سره در كتاب استبصار گويد: «اين روايت نيز با آنچه ما قبلاً آورديم منافاتى ندارد چون ظاهر اين روايت به خاطر اجماع متروك است (و پذيرفته نيست) چون رضاع كسى كه ملزم به شير دادن و يا خدمتكار و يا دايه نباشد گاه حرمت رضاعى مى آورد به اين شكل كه زنى تبرّعاً (به دلخواه و داوطلبانه) بچّه اى را شير دهد...»

1372-37772-(22) امام صادق عليه السلام فرمود: «ريختن شير در حلق كودك به سان شير خوردن است.»

1373-37773-(23) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «زمانى كه كودك را بدهند تا شيرش دهند و يا شير را بگيرند و در حلق او بريزند (منظور در دو سال است) اين رضاع است.»

1374-37774-(24) فقه الرضا عليه السلام: «حدّى كه رضاع بدان حرام مى گردد همان كه عمل گروه شيعه بر آن است - نه هر چه كه روايت شده چون روايات گوناگون است - همان است كه گوشت را بروياند و استخوان را محكم نمايد و آن رضاع سه روز پى در پى ويا ده شير خوردن پى در پى در حالى كه اين عدد به يقين احراز مى گردد و در اين تعداد يا شير مرد سيراب شود و يك بار و دو بار و سه بار مكيدن روايت شده است.»

ص: 847

1375-37775-(25) تهذيب 314/7: استبصار 193/3: عليّ بن الحسن بن فضّال عن أيّوب بن نوح عن صفوان بن يحيى عن حمّاد بن عثمان أو غيره عن عمر بن يزيد قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول: خمسة عشرة رضعة لا تحرّم. (قال الشيخ رحمه اللّه الوجه فيه أن نحمله على أنّهنّ كنّ متفرّقات بان دخل بينهنّ رضاع امرأة أخرىٰ ).

1376-37776-(26) الهداية 70:: و لا يحرّم من الرضاع إلّا رضاع خمسة عشر يوماً و لياليهنّ و ليس بينهنّ رضاع. المقنع 110: سئل الصادق عليه السلام هل لذلك (أى للرضاع) حدّ فقال لا يحرّم من الرضاع إلّا رضاع يوم و ليلة أو خمس عشرة رضعةً متواليات لا يفصل بينهنّ .

1377-37777-(27) وسائل 379/20: محمّد بن عليّ بن الحسين في المقنع قال و روى: لا يحرّم من الرضاع إلّا ما ارتضع من ثدىٍ واحدٍ سنةً . (فى ئل لعلّ الوجه في هذا الاختلاف التقيّة لاضطراب مذاهب العامّة هنا و كثرة اختلافهم و اللّه اعلم)(1).

1378-37778-(28) تهذيب 318/7: استبصار 198/3: العلاء بن رزين (القلّاء صا) عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن الرضاع فقال لا يحرّم من الرضاع إلّا ما ارتضع من ثدىٍ واحدٍ سنةً . (فى يب: فهذا الخبر نادر مخالف للاحاديث كلّها و ما كان هذا سبيله لا يعترض به الأخبار الكثيرة).: فقيه 307/3: روى العلاء بن رزين عن أبي عبد اللّه عليه السلام: قال لا يحرّم (و ذكر مثله).

1379-37779-(29) تهذيب 316/7: استبصار 196/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن محمّد بن عبد الجبّار عن عليّ بن مهزيار عن أبي الحسن عليه السلام أنّه كتب إليه يسأله عن الّذى(2) يحرّم من الرضاع فكتب عليه السلام قليل و كثيره حرام. (قال الشيخ في يب فهذا الخبر محمول على أنّ قليله و كثيره حرام بعد ما يبلغ الحدّ الّذى يحرّم أو يزيد عليه فانّ الزيادة قلّت أو كثرت فإنّها تحرّم و يجوز أن يكون خرج مخرج التقيّة لأنّه موافق لمذهب بعض العامّة).

1380-37780-(30) الجعفريّات 116: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال يحرّم قليل الرضاع و كثيره. و المصّة الواحدة تحرّم. الدعائم 2: ع/ 240: عليّ عليه السلام: (نحوه).

ص: 848


1- . قد أورد هذه الرواية في المقنع ط، ج ص 330.
2- . عما صا.

1375-37775-(25) عمر بن يزيد گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: پانزده بار شير خوردن حرمت نمى آورد.»

شيخ طوسى قدس سره گويد: «توجيه اين روايت آن است كه بر موردى آن را حمل كنيم كه اين پانزده بار پراكنده باشد به اين شكل كه در بين اين پانزده بار از زن ديگر نيز شير بخورد.»

1376-37776-(26) و تنها رضاع پانزده روز همراه شب هايش كه بين آنها رضاع (ديگرى) نباشد حرمت مى آورد.

و در كتاب مقنع شيخ صدوق قدس سره آمده كه: «از امام صادق عليه السلام سؤال شد كه آيا براى اين (منظور رضاع است) اندازه و حدّى است ؟ حضرت فرمود: تنها رضاع يك شبانه روز و يا پانزده بار شير خوردن پى در پى كه ميان آنها فاصله اى نشود حرمت مى آورد.»

1377-37777-(27) شيخ صدوق قدس سره در كتاب المقنع گفته است: «روايت شده كه تنها شير خوردن از يك پستان در يك سال حرمت رضاعى مى آورد.»

در وسائل الشيعه آمده: «وجه اين اختلاف (در روايات) تقيّه است چون مذاهب اهل سنّت در اينجا مضطرب است و اختلاف آنان زياد است و خداوند داناتر است.»

1378-37778-(28) علاء بن رزين گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ رضاع پرسيدم حضرت فرمود: تنها رضاعى كه از يك پستان و در طول يك سال باشد حرمت مى آورد.

اين روايت نادر و بر خلاف همه روايات است و هر روايتى كه چنين است در برابر روايات بسيار قرار نمى گيرد.»

1379-37779-(29) على بن مهزيار به امام ابوالحسن (هادى) عليه السلام نوشت و از حضرت دربارۀ رضاعى كه حرمت مى آورد پرسيد حضرت فرمود: كم و زيادش حرمت آور است.»

شيخ طوسى قدس سره در كتاب تهذيب گويد: «اين روايت بر اين حمل مى شود كه كم و زيادش پس از آن كه برسد به حدّى كه حرام مى كند حرام است و يا بر اين معنى كه پس از فزونى بر حدش زيادۀ آن چه كم باشد چه زياد حرمت مى آورد و مى شود كه اين روايت بر مبناى تقيه صادر گشته باشد چون با مذهب برخى از اهل سنت موافقت دارد.»

1380-37780-(30) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «كم و زياد رضاع حرمت مى آورد و يك مكيدن حرمت مى آورد.»

ص: 849

1381-37781-(31) تهذيب 317/7: استبصار 197/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أبي جعفر عن أبى الجوزاء عن الحسين بن علوان عن عمرو بن خالد(1) عن زيد بن عليّ عن آبائه عن عليّ عليه السلام أنّه قال الرضعة الواحدة كالمائة رضعةٍ لا تحلّ له أبداً. (فهذا الخبر أيضاً محمول على ما قدّمناه من الوجهين في الخبر الأوّل (أى رواية عليّ بن مهزيار) و يشهد بذلك طريقه لأنّ طريق هذا الخبر رجال العامّة و الزيديّة و لم يروه غيرهم و ما هذا سبيله لا يجب العمل به يب).

1382-37782-(32) كافى 446/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام: إنهوا نساءكم أن يرضعن يميناً و شمالاً(1) فإنّهنّ ينسين. فقيه 307/3: وفى رواية السكونىّ قال: كان عليّ عليه السلام يقول انهوا نسائكم (و ذكر مثله).

1383-37783-(33) الدعائم 244/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: انّه نهى النساء ان يرضعن يميناً و شمالاً يعنى كثيراً و قال انّهنّ ينسين.

و تقدّم في

رواية عبيد (11) من الباب المتقدّم قوله: فما الّذى يحرّم من الرضاع فقال عليه السلام ما أنبت اللّحم والدّم فقلت و ما الّذى ينبت اللّحم والدّم فقال كان يقال عشر رضعات إلخ.

و يأتي في باب (7) انّ الرضاع الّذى ينبت اللّحم و الدّم هو الّذى يرضع حتّى يتملّىٰ ما يناسب الباب.

و في رواية ابن مسلم (2) من باب (13) أنّه لا يحلّ للمرتضع أولاد المرضعة

قوله عليه السلام: إذا رضع الغلام من نساء شتّىٰ فكان ذلك عدّة أو نبت لحمه و دمه عليه حرّم عليه بناتهنّ كلّهنّ .

(6) باب أنّ المرأة إذا حلبت لبنها فأسقت جارية زوجها أو زوجها لم ينشر الحرمة و تستحقّ العقوبة

1384-37784-(2) كافى 445/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ

ص: 850


1- . قوله يميناً و شمالاً كناية من ارضاع أطفال كثيرة أي انهوهنّ عن ارضاع اطفالٍ كثيرة فانّهنّ ينسين الرُضَعاء فلا يعرفون فيخاف ازدواج المحارم.
2- . عمر بن خالد صا.

1381-37781-(31) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «يك بار شير خوردن به مانند صد بار شير خوردن است هرگز براى او حلال نمى كند. (و يا هرگز آن زن بر او حلال نمى شود.)

اين روايت نيز بر همان دو وجهى كه در روايت اول كه قبلاً گفتيم حمل مى شود (منظور از روايت اوّل روايت على بن مهزيار است) و شاهد اين حمل طريق روايت است (طريقى كه روايت از آن طريق به دست ما رسيده است) چون طريق روايت مردان اهل سنت و زيدى مذهب ها هستند و ديگران اين روايت را نقل نكرده اند و روايتى كه چنين باشد عمل به آن واجب نيست.»

1382-37782-(32) امير المؤمنين على عليه السلام فرمود: «زنان تان را باز داريد از اينكه چپ و راست شير دهند چون اينان فراموش مى كنند.»

1383-37783-(33) رسول خدا صلى الله عليه و آله زنان را كه چپ و راست شير دهند نهى كردند منظور حضرت (از چپ و راست) زياد است و حضرت فرمود: زن ها فراموش مى كنند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يازدهم از باب پيشين اين گفته كه: «چه رضاعى حرمت مى آورد؟

حضرت على عليه السلام فرمود: آن رضاعى كه گوشت و خون توليد كند. گفتم: چه رضاعى گوشت و خون توليد مى كند؟

حضرت فرمود: گفته مى شود ده بار شير خوردن...»

مى آيد:

در باب هفتم مناسب اين باب.

و در روايت دوّم از باب سيزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «زمانى كه پسر از چند زن شير بخورد و اين شير خوردن به همان مقدار و اندازه باشد يا گوشت و خونش بر آن برويد دختران آن زن بروى حرام مى شوند.»

باب 6 زن اگر شير خودش را بدوشد و به كنيز شوهرش بنوشاند و يا به شوهرش، حرمت پخش نمى شود و سزاوار عقوبت است

1384-37784-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى خدمت امير المومنان عليه السلام آمد، گفت: اى امير مومنان! همسرم از

ص: 851

عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال جاء رجل إلى أمير المؤمنين عليه السلام فقال يا أمير المؤمنين إنّ امرأتى حلبت من لبنها في مكّوك(1) فأسقته جاريتى فقال أوجع امرأتك و عليك بجاريتك، و هو هكذا في قضاء عليّ عليه السلام.

1385-37785-(2) كافى 443/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد جميعاً عن ابن أبي نجران عن عاصم بن حميد عن محمّد بن قيس قال: سألته عن امرأةٍ حلبت من لبنها فأسقت زوجها لتحرم عليه قال أمسكها و أوجع ظهرها.

1386-37786-(3) المقنع 110:: و إذا حلبت (و ذكر نحوه و زاد و لا تحرم عليه).

و يأتي في رواية الدعائم (7) من باب (8) انّه لا رضاع بعد فطام ما يمكن أن يدلّ على ذلك.

(7) باب أنّ الرضاع الّذى ينبت اللّحم و الدّم هو الّذى يُرضع حتّى يتملّى و يتضلّع و ينته نَفَسُهُ

1387-37787-(1) تهذيب 316/7: استبصار 195/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن إسماعيل(2) قال حدّثني أبو الحسن بن ظريف عن ثعلبة عن أبان عن ابن أبي يعفور قال: سألته عمّا يحرّم من الرضاع قال إذا رضع حتّى يتملّىٰ بطنه فانّ ذلك ينبت اللّحم و الدّم و ذاك(3) الّذى يحرّم.

1388-37788-(2) كافى 445/5: عليّ عن أبيه عن ابن أبي عمير تهذيب 316/7: استبصار 195/3:

عليّ بن الحسن عن محمّد بن الحسن(4) عن محمّد ابن أبي عمير عن بعض أصحابنا (رواه يب صا) عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال الرضاع الّذى ينبت اللّحم و الدّم هو الّذى يرضع حتّى يتملّىٰ و يتضلّع و ينته نفسه.

ص: 852


1- . أي طاس يشرب به.
2- . محمّد بن إسماعيل صا.
3- . و ذلك صا.
4- . محمّد بن الحسين صا.

شيرش در ظرفى دوشيده و آن را به كنيزم نوشانده است و حضرت فرمود: زنت را به درد بياور (منظور او را ادب كن) و بر تو باد به كنيزت و در حكم امير المومنان (ع) چنين است.»

1385-37785-(2) محمّد بن قيس گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ زنى كه از شيرش دوشيده است و به همسرش نوشانده است تا بر همسرش حرام شود حضرت فرمود: همسرت را نگاه دار و پشتش را به درد بياور (به او بزن).»

1386-37786-(3) در كتاب المقنع آمده است: «زمانى كه زن شير دوشيد... و مانند روايت پيشين را ذكر كرده و افزوده: و بر او حرام نمى شود.»

ارجاعات

مى آيد:

در روايت هفتم از باب هشتم چيزى كه بر اين مفاد دلالت مى كند.

باب 7 رضاعى كه گوشت و خون توليد مى كند همان شير دادن است تا شكم كودك پر شود و سير گردد و اشتهايش به آخر رسد

1387-37787-(1) ابن ابى يعفور گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ رضاعى كه حرمت مى آورد پرسيدم حضرت فرمود: زمانى كه شير بخورد تا شكمش پر شود اين گوشت و خون مى سازد و اين همان رضاعى است كه حرمت مى آورد.»

1388-37788-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «رضاعى كه گوشت و خون مى روياند و مى سازد همان است كه شير بخورد تا پر شود و سير گردد و اشتهايش به پايان رسد.»

ص: 853

(8) باب أنّه لا رضاع بعد فطام

1389-37789-(1) كافى 443/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن منصور بن يونس عن منصور بن حازم عن أبي عبد اللّه فقيه 227/3: منصور بن حازم عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: لا رضاع بعد فطام و لا وصال في صيام و لا يُتْمَ بعد احتلام و لا صمت يوم(1) إلى اللّيل و لا تعرّب بعد الهجرة و لا هجرة بعد الفتح و لا طلاق قبل النكاح(2) و لا عتق قبل ملك و لا يمين للولد(3) مع والده و لا للمملوك(4) مع مولاه و لا للمرأة(5) مع زوجها و لا نذر في معصيةٍ و لا يمين في قطيعةٍ . كافى فمعنى قوله لا رضاع بعد فطام انّ الولد إذا شرب من لبن المرأة بعد ما تفطمه لا يحرّم ذلك الرّضاع التّناكح.

تهذيب 285/8: محمّد بن يعقوب عن عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن منصور بن حازم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا يمين لولد: و ذكر مثله. أمالى ابن الطوسيّ 423: حدّثنا الشيخ السعيد الامام المفيد أبو عليّ الحسن بن محمّد بن الحسن بن عليّ الطوسيّ رضي اللّه عنه قال أخبرنا الشيخ السعيد الوالد أبو جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ الطوسيّ قال حدّثنا أبو عبد اللّه الحسين بن عبيد اللّه الغضائري قال أخبرنا أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ قال أخبرنى أبى عليّ بن الحسين بن بابويه قال حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد أمالي الصدوق 309: حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد قال حدّثنا الحسين بن الحسن بن أبان عن الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير و محمّد بن إسماعيل عن منصور بن يونس عن منصور بن حازم و عليّ بن إسماعيل الميثمى عن منصور بن حازم عن أبي عبد اللّه الصادق عن آبائه عليهم السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: لا رضاع (و ذكر مثل ما في فقيه). مستدرك 368/14: و رواه السيّد فضل اللّه الراونديّ في نوادره بإسناده عن موسى بن جعفر عن آبائه عليهم السلام عنه صلّى اللّه عليه و آله: (مثله).

ص: 854


1- . يوماً فقيه.
2- . نكاح فقيه.
3- . لولد فقيه يب.
4- . لمملوك فقيه.
5- . لمرأة أمالي الطوسيّ .

باب 8 عدم تأثير شير خوردن در مَحْرَم شدن بعد از پايان شيرخوارگى

1389-37789-(1) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «پس از پايان دورۀ شير خوارگى، شير خوردن اثرى ندارد و روزه وصال - كه در ادامۀ روز، شب را هم روزه داشتن و يا روز بعد را هم به آن پيوست دادن - صحيح نيست و پس از احتلام (بالغ شدن) يتيمى نيست و روزه سكوت تا شب، شرعيّت ندارد و پس از هجرت از دارالكفر بازگشت به آن جايز نيست و پس از فتح مكه و فراگير شدن اسلام هجرت نيست و پيش از ازدواج طلاق معنى ندارد و پيش از مالك شدن برده، آزاد ساختن او درست نيست و فرزند، با حضور پدر سوگندش اثرى ندارد (بدون اجازۀ پدر) و برده نيز با حضور مالك خويش سوگندش بى اثر است و زن نيز با وجود شوهر سوگندش اعتبارى ندارد و نذر گناه درست نيست و سوگند بر قطع رحم بى اثر است.»

شيخ كلينى قدس سره در كافى در تفسير جمله «لا رضاع بعد فطام» گويد: «معناى اين جمله آن است كه فرزند، پس از آن كه از شير گرفته شده است اگر از شير زنى بخورد اين شير خوردن حرمت ازدواج نمى آورد.»

ص: 855

1390-37790-(1) كافى 443/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا رضاع بعد فطام.

1391-37791-(3) تهذيب 318/7: استبصار 198/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 443/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن حمّاد بن عثمان قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول لا رضاع بعد فطام، قال قلت جعلت فداك و ما الفطام قال الحولان اللّذان(2) قال اللّه عزّ و جلّ .

1392-37792-(4) فقيه 260/4: (بالاسناد المتقدّم في حديث وصيّة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لعلىّ عليه السلام قال): يا عليّ لا رضاع بعد فطام و لا يتم بعد احتلام.

1393-37793-(5) المقنعة 77: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا رضاع بعد فطامٍ و لا يتم بعد احتلام.

1394-37794-(6) الدعائم 241/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى عن الرضاع بعد الفطام.

1395-37795-(7) الدعائم 241/2: عن عليّ عليه السلام أنّ رجلاً سأله فقال إنّ امرأتى أرضعت جاريةً لي كبيرةً لتحرّمها عليّ فقال أوجع امرأتكَ و عليك بجاريتك و لا رضاع بعد فطام.

1396-37796-(8) إثبات الوصيّة 187: قال أبو خدّاش المهدى(2) و كنت قد حضرت مجلس موسى عليه السلام فأتاه رجل فقال له جعلنى اللّه فداك أُمّ ولد لي أرضعت جارية لي بالغة بلبن ابني أ يحلّ نكاحها أم تحرم عليّ فقال أبو الحسن عليه السلام لا رضاع بعد فطامٍ (إلى أن قال) فحججت بعد ذلك فدخلت على الرضا عليه السلام فسألته عن هذه المسائل فأجابنى بالجواب الّذى أجاب به موسى عليه السلام و كان جالساً مجلس أبى جعفر في هذا الوقت قال فقلت لأبى جعفر عليه السلام جعلت فداك أُمّ ولدٍ لي أرضعت جاريةً بالغةً بلبن ابني أ يحرم عليّ نكاحها فقال لا رضاع بعد فطامٍ . الخبر.

1397-37797-(9) تهذيب 317/7: استبصار 197/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن عليّ بن أسباط قال: سأل ابن فضّال ابن بكير في المسجد فقال ما تقولون في امرأةٍ أرضعت غلاماً سنتين ثمّ أرضعت صبيّةً لها أقلّ من سنتين حتّى تمّت السنتان أ يفسد ذلك بينهما قال لا يفسد ذلك بينهما لأنّه رضاع بعد فطامٍ ، و إنّما قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا رضاع بعد

ص: 856


1- . المهري ك.
2- . الحولين الذين يب صا.

1390-37790-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «پس از پايان دورۀ شير خوارگى (دوسال)، شيرخوردن اثرى ندارد.

(نشو حرمت نمى كند)»

1391-37791-(3) حمّاد بن عثمان گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: پس از پايان دورۀ شيرخوارگى، رضاع نيست. او گويد: پرسيدم: فدايت شوم! پايان دورۀ شيرخوارگى چيست ؟ حضرت فرمود: همان دو سالى كه خداوند عز و جل فرموده است.»

1392-37792-(4) در روايت وصيّت پيامبر صلى الله عليه و آله به امير مؤمنان على عليه السلام آمده است: «اى على! پس از پايان دورۀ شيرخوارگى رضاع (شير دادن) نيست (اثر حرمت ندارد).»

1393-37793-(5) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «پس از پايان دورۀ شير خوارگى رضاع نيست.»

1394-37794-(6) رسول خدا صلى الله عليه و آله از شير خوردن پس از پايان دورۀ شير خوارگى نهى كرد.

1395-37795-(7) مردى از امير مؤمنان على عليه السلام پرسيد، او گفت: «همسرم كنيز بزرگسال مرا شير داده تا او را بر من حرام سازد حضرت فرمود: همسرت را تاديب كن و بر تو باد به كنيزت و پس از پايان دورۀ شيرخوارگى رضاع نيست.»

1396-37796-(8) ابو خدّاش مهدى گويد: «در حالى كه در مجلس حضرت موسى بن جعفر عليه السلام بودم مردى به خدمت ايشان رسيد به حضرت گفت: خداوند مرا فداى تان قرار دهد! كنيز ام ولدى دارم كه كنيز بالغ مرا با شير فرزندم شير داده آيا آميزش با اين كنيز بالغ بر من حلال است يا اينكه بر من حرام مى شود؟ حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: پس از پايان دورۀ شيرخوارگى شير خوردن اثرى ندارد...

تا اينكه گويد: پس از آن به حج رفتم و خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيدم و دربارۀ اين مسائل پرسيدم حضرت همان جوابى كه موسى بن جعفر عليه السلام داده بود، دادند و او در اين زمان در جايگاه ابوجعفر نشسته بود. او گويد: به امام ابوجعفر عليه السلام (امام جواد عليه السلام) گفتم: فدايت شوم! كنيز ام ولدى دارم كه كنيز بالغى را با شير فرزندم شير داده است آيا آميزش با او بر من حلال مى شود؟ حضرت فرمود: پس از پايان دورۀ شير خوارگى رضاع نيست...»

1397-37797-(9) على بن اسباط گويد: «ابن فضّال از ابن بكير در مسجد پرسيد، او گفت: دربارۀ زنى كه پسرى را كه دو سال داشت شير داده سپس دخترش را در سن كمتر از دوسال شير داده است تا آن كه دو سال كامل شد آيا اين شير دهى بين اين دو را فاسد مى كند؟ او گفت: اين بين اين دو را فاسد نمى سازد چون اين رضاع پس از پايان دورۀ شير خوارگى است و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: رضاعى پس از پايان دورۀ شير خوارگى نيست يعنى زمانى كه براى پسر يا دختر دو سال كامل شود از حد

ص: 857

فطام أي أنّه إذا تمّ للغلام سنتان أو الجارية فقد خرج من(1) حدّ اللّبن فلا يفسد بينه و بين من يشرب منه(2) قال و أصحابنا يقولون إنّه لا يفسد إلّا أن يكون الصبىّ و الصبيّة يشربان شربةً شربةً .

1398-37798-(10) الدعائم 241/2: عن عليّ صلوات اللّه عليه أنّه قال: ما كان في الحولين فهو رضاع، و لا رضاع بعد الفطام، قال اللّه عزّ و جلّ : «وَ اَلْوٰالِدٰاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاٰدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كٰامِلَيْنِ لِمَنْ أَرٰادَ أَنْ يُتِمَّ اَلرَّضٰاعَةَ ».

1399-37799-(11) تهذيب 318/7: استبصار 198/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن محمّد بن الحسين عن العبّاس بن عامر عن فقيه 306/3: داود بن الحصين عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال (قال يب صا): الرضاع بعد الحولين(3) قبل أن يفطم يحرّم (قال الشيخ هذا الخبر موافق للعامّة و قد خرج مخرج التّقيّة).

1400-37800-(12) تهذيب 318/7: استبصار 198/3: محمّد بن يعقوب عن محمّد بن يحيى عن عبد اللّه بن محمّد عن عليّ بن الحكم كافى 443/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن أبان بن عثمان عن الفضلّ بن عبد الملك عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال (انّ يب) الرضاع(4) قبل الحولين قبل أن يفطم.

1401-37801-(13) فقيه 306/3: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لا رضاع بعد فطام (قال الصدوق و معناه أنّه إذا أرضع الصبىّ حولين كاملين ثمّ شرب بعد ذلك من لبن امرأة أُخرىٰ ما شرب لم يحرّم ذلك الرضاع لأنّه رضاع بعد فطام).

1402-37802-(14) تهذيب 317/7: استبصار 197/3: الحسن بن (محمّد بن صا) سماعة عن الحسن بن حذيفة بن منصور عن فقيه 307/3: عبيد بن زرارة (عن زرارة يب فقيه) عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال (قال يب): سألته عن الرضاع فقال لا يحرّم (من صا فقيه) الرضاع إلّا ما ارتضعا(5) من ثدى واحدٍ حَوْلَيْنِ كٰامِلَيْنِ (قال الشيخ في يب فهذا الخبر نحمله على أنّ قوله حَوْلَيْنِ كٰامِلَيْنِ يكون ظرفاً للرضاع فكأنّه قال لا يحرّم من الرضاع إلّا ما ارتضعا من ثدى واحد في حولين كاملين و انّما قلنا ذلك لأنّ الرضاع إذا كان بعد الحولين فإنّه لا يحرّم.)

ص: 858


1- . عن صا.
2- . يشرب من لبنه صا.
3- . حولين صا فقيه.
4- . لا رضاع بعد الحولين صا.
5- . ما ارتضع فقيه.

شيرخوارگى بيرون مى رود و اين شير خوردن ميان او و كسى كه از او (شير او) شير مى خورد را فاسد نمى سازد. ابن بكير گفت: و اصحاب ما مى گويند كه اين فاسد نمى كند مگر اينكه پسر و دختر با هم بنوشند.»

1398-37798-(10) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «آنچه شير خوردن در دو سال است آن رضاع است و پس از پايان دورۀ شير خوارگى رضاع نيست خداوند عز و جل فرمود: «مادران، فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهند (اين) براى كسى است كه بخواهد دوران شير دادن را تكميل كند(1)».

1399-37799-(11) امام صادق عليه السلام فرمود: «رضاع پس از دو سال پيش از آن كه از شير گرفته شود حرمت مى آورد.»

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «اين روايت موافق با اهل سنّت است و بر مبناى تقيه صادر شده است.»

1400-37800-(12) امام صادق عليه السلام فرمود: «رضاع پيش از دو سال قبل از اينكه از شير گرفته شود، مى باشد.»

1401-37801-(13) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «پس از دوران شير خوارگى رضاع نيست.»

شيخ صدوق قدس سره افزود: «معناى اين سخن آن است كه اگر بچه اى دو سال كامل شير داده شده پس از آن از شيرزن ديگرى هر چقدر بخورد اين شير خوردن حرمت نمى آورد چون اين شير خوردن پس از پايان دورۀ شيرخوارگى است.»

1402-37802-(14) زراره گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ رضاع (شير خوردن) پرسيدم حضرت فرمود: رضاع حرمت نمى آورد در صورتى كه هر دو از يك پستان دو سال كامل شير بخورند.»

شيخ طوسى قدس سره گويد: «اين روايت را ما بر اين حمل مى كنيم كه فرموده حضرت دو سال كامل ظرف زمانى رضاع و شير خوردن است پس گويا حضرت فرموده: رضاع حرمت نمى آورد مگر در صورتى كه هر دو از يك پستان در دو سال كامل شير بخورند و تنها اين را گفتيم چون رضاع اگر پس از دو سال باشد حرمت نمى آورد.»

ص: 859


1- . بقره 233/2.

1403-37803-(15) فقيه 307/3: روى عبد اللّه بن زرارة عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا يحرّم من الرضاع إلّا ما كان حولين كاملين. وسائل 379/20: محمّد بن عليّ بن الحسين في المقنع قال و روى: أنّه لا يحرّم (و ذكر مثله).

و تقدّم في رواية الجعفريّات و الراونديّ (3) من باب (2) حرمة صوم الوصال من أبواب الصوم المحرّم (ج 11)

قوله عليه السلام: لا رضاع بعد فطام.

(9) باب أنّ المرأة إذا درّ لبنها من غير و لادة فأرضعت جارية أو غلاماً بذلك اللّبن لم يحرّم

1404-37804-(1) كافى 446/5: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد عن أحمد بن الحسن الميثمىّ عن يونس بن يعقوب فقيه 308/3: محمّد ابن أبي عمير عن يونس ابن يعقوب عن أبي عبد اللّه عليه السلام (قال: سألته فقيه) عن امرأةٍ درّ لبنها من غير ولادةٍ فأرضعت جاريةً و غلاماً بذلك اللّبن، هل يحرم بذلك اللّبن ما يحرم من الرضاع قال لا.

1405-37805-(2) تهذيب 325/7: محمّد بن عليّ بن محبوب عن عبد اللّه بن جعفر عن موسى بن عمر البصرى عن صفوان بن يحيى عن يعقوب بن شعيب قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام امرأة درّ لبنها من غير ولادةٍ فأرضعت ذكراناً و إناثاً أ يحرم من ذلك ما يحرم من الرضاع فقال لي لا.

(10) باب انّ الرضاع يحرّم إذا كان اللّبن من فحل و احد و لا يحرّم من قِبَل الاُمّهات

1406-37806-(1) كافى 442/5: (محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد و عليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً معلّق) عن ابن محبوب تهذيب 320/7: استبصار 200/3: الحسن بن محبوب عن هشام بن سالم عن عمّار الساباطى قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن غلام (أ يب) رضع من امرأة أ يحلّ له أن يتزوّج أختها لأبيها من الرضاعة قال فقال لا فقد رضعاً جميعاً من

ص: 860

1403-37803-(15) امام صادق عليه السلام فرمود: «رضاع حرمت نمى آورد مگر آنچه كه در دو سال كامل واقع شود.»

ارجاعات

گذشت

در روايت سوّم از باب دوّم از باب هاى روزۀ حرام فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «پس از پايان دوران شيرخوارگى رضاع نيست.»

باب 9 حكم شير دادن زن بدون زايمان

1404-37804-(1) يونس بن يعقوب گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه بدون زايمان پستانش پر شير شده است و با همان شير دختر و پسرى را شير داده است پرسيدم كه آيا با اين شير همان حرمتى كه از راه رضاع است پديد مى آيد؟

حضرت فرمود: نه.»

1405-37805-(2) يعقوب بن شعيب گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: زنى بدون زايمان شيرش جارى گشته وپسران و دخترانى را شير داده است آيا با اين شير همان حرمتى كه از راه رضاع است پديد مى آيد؟

حضرت فرمود: نه.»

باب 10 حرمت رضاعى در صورتى كه شير دايه از يك شوهر باشد

1406-37806-(1) عمّار ساباطى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ پسرى كه از زنى شير خورده است پرسيدم كه آيا مى تواند آن پسر با خواهر رضاعى آن زن كه از شير يك پدر خورده اند ازدواج كند؟

حضرت فرمود: نه، چون زن و خواهرش هر دو از شير يك مرد و از يك دايه خورده اند.

عمّار پرسيد: آيا آن پسر مى تواند با خواهران آن زن كه از يك دايه شير خورده اند (نه شير يك پدر را) ازدواج كند؟

ص: 861

لبن فحل و أحد من امرأة واحدة قال (قلت يب صا) فيتزوّج أختها لأمّها من الرضاعة قال (فقال كا) لا بأس بذلك انّ أختها الّتى لم ترضعه كان فحلها غير فحل الّتى أرضعت(1) الغلام فاختلف الفحلان فلا بأس.

1407-37807-(2) كافى 443/5: (محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد و عليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً معلّق) عن تهذيب 321/7: استبصار 201/3: (الحسن صا) ابن محبوب عن أبى أيّوب (الخزّاز كا يب) عن ابن مسكان عن الحلبيّ قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الرّجل يرضع من امرأة و هو غلام أ يحلّ (2) له أن يتزوّج اُختها لأُمّها من الرضاعة فقال إن كانت المرأتان رضعتا من امرأة واحدة من لبن فحل واحد فلا يحلّ و إن كانت المرأتان رضعتا(3) من امرأة واحدة من لبن فحلين فلا بأس بذلك.

1408-37808-(3) تهذيب 319/7: استبصار 199/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 440/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن عبد اللّه بن سنان قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن لبن الفحل فقال هو ما أرضعت امرأتك من لبنك و لبن ولدك ولد امرأة اُخرىٰ فهو حرام.

كافى 440/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي نجران عن عبداللّٰه بن سنان قال: سألت أبا عبداللّٰه عليه السلام عن لبن الفحل قال ما أرضعت امرأتك من لبن ولدك (و ذكر مثله).

1409-37809-(4) تهذيب 319/7: استبصار 199/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 440/5: محمّد بن يحيى عن محمّد بن الحسين عن عثمان بن عيسى عن سماعة قال: سألته عن رجلٍ كان له امرأتان فولدت كلّ واحدةٍ منهما غلاماً فانطلقت إحدى امرأتيه فأرضعت جاريةً من عرض النّاس أ ينبغي لابنه أن يتزوّج بهذه(4) الجارية قال لا لأنّها أرضعت بلبن الشيخ. المقنع 110: و إذا كان للرجل امرأتان (و ذكر نحوه إلى قوله (قال لا).

1410-37810-(5) كافى 440/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد و عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن امرأة أرضعت جاريةً و لزوجها ابن من غيرها أ يحلّ للغلام ابن زوجها أن يتزوّج الجارية الّتى أرضعت فقال اللّبن للفحل.

ص: 862


1- . الذي يب صا.
2- . فهل يحلّ يب صا.
3- . أرضعتا صا.
4- . هذه صا.

حضرت فرمود: اين ازدواج اشكالى ندارد چون خواهر آن زن شير مردى را خورده و آن زنى كه به اين پسر شير داده است شير مرد ديگرى را خورده است (گر چه هر دو از يك زن به حسب ظاهر شير خورده اند) و چون صاحبان شير مختلف هستند اين ازدواج اشكالى ندارد (چون در حقيقت اين دو زن خواهر رضاعى اى نيستند كه از يك مرد شير خورده باشند و يا شير يك مرد را خورده باشند.»

1407-37807-(2) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه در كودكى از زنى شير خورده است پرسيدند كه آيا مى تواند با خواهر رضاعى آن زن كه با هم از يك دايه شير خورده اند ازدواج كند؟

حضرت فرمود: اگر آن دو زن از يك دايه و شير يك مرد را خورده باشند نمى تواند ازدواج كند ولى اگر آن دو زن از يك دايه شير دو مرد را خورده باشند آن ازدواج اشكالى ندارد.»

1408-37808-(3) عبدالله بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ شير مرد پرسيدم حضرت فرمود: شير مرد همان است كه همسرت از شير فرزندت به فرزند ديگرى مى دهد آن فرزند حرمت رضاعى پيدا مى كند.»

1409-37809-(4) سماعه گويد: «از امام عليه السلام دربارۀ مردى كه دو همسر دارد و از هر كدام پسرى زاييده است و يكى از اين دو همسر دخترى از مرد را شير داد پرسيدم آيا پسر اين مرد مى تواند با آن دختر ازدواج كند؟

حضرت فرمود: نه چون آن زن به آن دختر شير اين مرد را داده است.»

1410-37810-(5) احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى گويد: «از امام رضا عليه السلام دربارۀ زنى كه دخترى را شير مى دهد و شوهر آن زن از زنى ديگر پسرى دارد پرسيدم كه آيا پسر شوهر اين زن مى تواند با دخترى كه اين زن او را شير داده است ازدواج كند؟

حضرت فرمود: شير براى مرد است (بنابراين نمى تواند).»

ص: 863

قرب الإسناد 369: أحمد بن محمّد بن عيسى عن أحمد ابن محمّد ابن أبي نصر قال: سألت الرضا عليه السلام عن امرأةٍ (و ذكر نحوه).

1411-37811-(6) فقيه 306/3: روى الحسن بن محبوب عن مالك بن عطيّة عن أبي عبد اللّه عليه السلام في الرّجل يتزوّج المرأة فتلد منه ثمّ ترضع من لبنها جارية أ يصلح لولده من غيرها أن يتزوّج تلك الجارية الّتى أرضعتها قال لا هي بمنزلة الأُخت من الرضاعة لأنّ اللّبن لفحلٍ واحدٍ.

1412-37812-(7) الدعائم 241/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال لبن الفحل يحرّم و معنى(1) لبن الفحل أن يشترك في لبن الفحل الواحد صبيان غرباء و كل من رضع من ذلك اللّبن فقد حرّم بعضهم على بعض إذا كان للرجل نساء و أُمّهات أولادٍ فرضع صبىّ من لبن هذه و صبيّة من لبن هذه فقد رضعا من لبن الفحل و حرّم بعضهما على بعض و إن لم يشتركا في لبن امرأة واحدة إذا كان الفحل قد جمعهما فهما جميعاً ولداه من الرضاعة.

1413-37813-(8) الدعائم 242/2: عن عليّ صلوات اللّه عليه أنّه قال: الرضاعة من قبل الأب تحرّم ما يحرم من النسب.

1414-37814-(9) قرب الإسناد 369: أحمد بن محمّد بن عيسى عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر قال:

سألت الرضا عليه السلام عن امرأةٍ أرضعت جاريةً ثمّ ولدت أولاداً ثمّ أرضعت غلاماً، يحلّ للغلام أن يتزوّج تلك الجارية الّتى أرضعت قال لا هي اُخته.

1415-37815-(10) الدعائم 241/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه سئل عن امرأة رجلٍ أرضعت جاريةً أتصلح لولده من غيرها قال لا قد نزلت بمنزلة الأُخت من الرضاعة من قِبَل الأب لأنّها رضعت بلبنه.

1416-37816-(11) تهذيب 319/7: استبصار 199/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 440/5:

محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن محبوب عن جميل بن صالح عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجلٍ تزوّج امرأةً فولدت منه جاريةً ثمّ ماتت المرأة فتزوّج أُخرىٰ فولدت منه ولداً، ثمّ إنّها أرضعت من لبنها غلاماً أ يحلّ لذلك الغلام الّذى أرضعته أن يتزوّج إبنة المرأة الّتى كانت تحت الرّجل قبل المرأة الأخيرة. فقال ما اُحبّ أن يتزوّج ابنة فحل قد رضع من لبنه. المقنع 111: و إذا تزوّج الرّجل امرأة فولدت منه جارية (و ذكر نحوه).

ص: 864


1- . يحتمل قويّاً انّ قوله و معنى لبن الفحل إلخ من كلام المصنّف.

1411-37811-(6) مالك بن عطيّه از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج مى كند زن از او فرزنددار مى شود پس از آن، زن از شيرش دخترى را شير مى دهد آيا براى فرزند آن مرد از غير اين زن درست است كه با اين دخترى كه اين زن او را شير داده ازدواج كند؟ حضرت فرمود: «نه آن دختر بسان خواهر رضاعى (خواهر شيرى) است چون شير براى يك مرد است.»

1412-37812-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «شير مرد حرمت مى آورد و معناى شير مرد اين است كه چند فرزند نا آشنا در شيريك مرد شريك باشند و كسانى كه از آن شير بخورند بر يكديگر حرام مى شوند زمانى كه براى مرد، زنانى و كنيزان امّ ولدى باشد و پسرى از شير اين زن و دخترى از شير اين زن بخورد اين دو از شير مرد خورده اند وبر يكديگر حرام مى شوند گرچه در شير يك زن شريك نيستند چون مرد اين دو را به هم پيوند داده پس اين دو با هم فرزندان رضاعى اويند.»

1413-37813-(8) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «شير خوردن (رضاع) از طرف پدر همان حرمت نسب را مى آورد.»

1414-37814-(9) احمدبن محمد بن ابى نصر بزنطى گويد: «از حضرت رضا عليه السلام دربارۀ زنى كه دخترى را شير داده سپس چند فرزند آورده و پس از آن پسرى را شير داده است پرسيدم كه آيا براى آن پسر حلال است كه با آن دخترى كه اين زن شير داده ازدواج كند؟

حضرت فرمود: نه آن دختر، خواهر اين پسر محسوب مى شود.»

1415-37815-(10) از امام صادق عليه السلام دربارۀ همسر مردى كه دخترى را شير داده سؤال شد كه آيا اين دختر براى فرزندان اين مرد از غير اين زن صلاحيت دارد؟ حضرت فرمود: «نه اين دختر بسان خواهر رضاعى (شيرى) از طرف پدر است چون شير اين پدر را خورده است.»

1416-37816-(11) ابو بصير گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كرده و زن از مرد دخترى آورد آنگاه زن مُرد و مرد با زنى ديگر ازدواج كرد و آن زن نيز از اين مرد فرزندى آورد سپس اين زن دوّم با شيرش پسرى را شير داد، پرسيدم كه آيا اين پسر مى تواند با دختر زن اوّل اين مرد ازدواج كند؟

حضرت فرمود: دوست ندارم اين پسربا دختر مردى ازدواج كند كه پسر از شير آن مرد خورده است.»

ص: 865

1417-37817-(12) تهذيب 319/7: استبصار 199/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 441/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام أُمّ ولد رجل أرضعت صبيّاً و له ابنة من غيرها أ يحلّ لذلك الصبى هذه الابنة(1) فقال ما اُحبّ أن أتزوّج(2) بنت رجل قد رضعت من لبن ولده.

1418-37818-(13) تهذيب 320/7: استبصار 199/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 441/5:

محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن مهزيار قال: سأل عيسى بن جعفر بن عيسى أبا جعفر الثاني عليه السلام أنّ (3) امرأةً أرضعت لي صبيّاً فهل يحلّ لي أن أتزوّج ابنة(4) زوجها فقال لي ما أجود ما سألت من هاهنا يؤتى أن يقول النّاس حرّمت عليه امرأته من قِبَل لبن الفحل، هذا هو لبن الفحل لا غيره(5) فقلت له إنّ الجارية ليست ابنة(6) المرأة الّتى أرضعت لي هي ابنة غيرها، فقال لو كنّ عشراً متفرّقات ما حلّ لك منهنّ شيء و كنّ في موضع بناتك.

1419-37819-(14) كافى 441/5: تهذيب 320/7: استبصار 200/3: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن أبي نجران عن محمّد بن عبيدة(7) الهمدانيّ قال: قال الرضا عليه السلام ما يقول أصحابك في الرضاع قال قلت كانوا يقولون اللّبن للفحل حتّى جاءتهم الرواية عنك أنّه(8) يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب فرجعوا إلى قولك قال فقال و ذلك(9) لأنّ أمير المؤمنين (يعنى المأمون صا) سألنى عنها (البارحة كا) فقال لي اشرح لي اللّبن للفحل و أنا أكره الكلام فقال لي كما أنت حتّى أسألك عنها ما قلت في رجل كانت له اُمّهات أولاد شتّى فأرضعت واحدةً منهنّ بلبنها غلاماً غريباً أ ليس كلّ شيءٍ من ولد ذلك الرّجل من أُمّهات(10) الأولاد الشتّى محرّماً(11) على ذلك الغلام قال قلت بلىٰ قال فقال (لى يب صا) أبو الحسن عليه السلام فما بال الرضاع يحرّم من قِبَل الفحل و لا يحرّم من قِبَل الأُمّهات و إنّما (حرّم اللّه يب صا) الرضاع من قِبَل الأُمّهات و إن كان لبن الفحل أيضاً يحرّم (قال الشيخ فهذا الخبر محمول على أنّ الرضاع من قِبَل الأُمّ يحرّم من ينسب إليها من جهة

ص: 866


1- . البنت يب صا.
2- . يتزوّج يب، تتزوّج ابنة كا.
3- . عن يب صا.
4- . بنت يب صا.
5- . لا غير صا.
6- . بنت يب صا.
7- . بن عبيد يب صا.
8- . أنّك تحرّم يب.
9- . قال فقال لي و ذلك يب صا.
10- . من الاُمّهات يب.
11- . يحرم يب.

1417-37817-(12) حلبى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: كنيز فرزنددار مردى، پسرى را شير داد و آن مرد از غير كنيز دخترى دارد آيا آن پسر مى تواند با اين دختر ازدواج كند؟

حضرت فرمود: دوست ندارم آن پسر با دختر مردى ازدواج كند كه آن دختر از شير فرزند آن مرد خورده است.»

1418-37818-(13) عيسى بن جعفر بن عيسى از امام جواد عليه السلام پرسيد: «زنى بچّه ام را شير داده است آيا مى توانم با دختر شوهر آن زن ازدواج كنم ؟

حضرت در پاسخ به او فرمود: چه سؤال خوبى كردى از همين جاست كه مردم مى گويند زنش بر او حرام شد از جهت شير مرد، اين همان شير مرد است نه غير او.

پرسيدم: اين دختر، دختر زنى كه فرزندم راشير داده است نيست او دختر زن ديگرى است حضرت فرمود: اگر آن دخترها ده نفر و هر كدام از زنى باشند هيچكدام بر تو حلال نيست و همه دختر تو محسوب مى شوند.»

1419-37819-(14) محمّد بن عبيده همدانى گويد: «حضرت رضا عليه السلام خطاب به من فرمود: اصحاب تو دربارۀ موضوع رضاع چه مى گويند؟

گفتم: آنان مى گويند: شير براى مرد است - و انتساب آن به مرد در رضاع ملاك حرمت است - تا آن كه روايتى از شما براى شان آمد كه: از راه رضاع حرمت پيدا مى كنند همان هايى كه از راه خويشاوندى حرامند. پس از آن روايت از نظر خويش برگشتند و سخن شما را گفتند - گويا از اين روايت فهميده بودند كه انتساب شير به پدر تنها ملاك حرمت نيست بلكه انتساب به مادر هم حرمت رضاعى مى آورد -.

محمّد بن عبيد گويد: امام افزود: اين كه نظر اصحاب تو را دربارۀ رضاع از تو پرسيدم براى اين بود كه مأمون دربارۀ رضاع ديشب از من سؤال كرد وگفت: براى من توضيح بده كه شير براى مرد است يعنى چه ؟ در حالى كه من نمى خواستم در اين باره سخن بگويم.

محمّد بن عبيد گويد: امام به من فرمود: باش تا سؤال ديگرى از تو بكنم چه مى گويى دربارۀ مردى كه داراى چند ام ولد (كنيز فرزنددار) است و يكى از ام ولدها پسر غريبه اى را شير داد اين همه فرزندان آن مرد از همه ام ولدها بر آن پسر غريبه حرام نيستند؟

گفتم: آرى.

امام فرمود: چگونه است كه رضاع از سوى مرد حرام مى كند ولى از سوى مادران حرمت نمى آورد؟ با اينكه تنها رضاع به وسيله مادران است گرچه شير مرد نيز حرام مى كند.»

ص: 867

الولادة و انّما لم يحرم من ينسب إليها بالرضاع للاخبار الّتى قدّمناها و لو خلّينا و ظاهر قوله عليه السلام يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب لكنّا نحرّم ذلك أيضاً إلّا أنّا قد خصّصنا ذلك بما قدّمنا ذكره من الأخبار و ما عداه باقٍ على عمومه و يزيد ما قدّمناه تأكيداً ما رواه ابن محبوب إلخ).

1420-37820-(15) تهذيب 325/7: استبصار 202/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن محمّد بن الحسين عن صفوان عن عليّ بن إسماعيل الدعشى(1) عن رجل من أهل الشام عن عبد اللّه بن أبان الزيات عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال سألته عن رجل تزوّج ابنة(2) عمّه و قد أرضعته أُمّ ولد جدّه هل تحرم على الغلام أم لا، قال لا. (قال الشيخ فهذا خبر مقطوع الاسناد مرسل و ما هذا حكمه لا يعترض به الأخبار الصحيحة الطرق و لو سلم من ذلك لكان محمولاً على أنّه إذا كانت أُمّ ولدٍ قد أرضعته بغير لبن جدّه أو تكون أرضعته رضاعاً لا يحرّم، و لو كان رضاعاً تامّاً لكان قد صار عمّها إن كان الجدّ من قِبَل الأب، و إن كان الجدّ من قِبَل الأُمّ فليس هناك و جه يقتضى التحريم).

1421-37821-(16) تهذيب 322/7: استبصار 201/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أبي عبد اللّه (البرقي يب) عن عليّ بن عبد الملك بن بكّار(3) بن الجرّاح عن بسطام عن أبي الحسن عليه السلام قال لا يحرّم من الرضاع إلّا البطن الّذى ارتضع منه (قال الشيخ فالمعنى فيه أنّه لا يتعدّى إلى ما ينسب إلى الأُمّ من جهة الرضاع لأنّ من يكون كذلك إنّما ينسب إلى بطنٍ آخر و ما يختصّ ببطنها ولادة فإنّه يحرم.)

و تقدّم في رواية بريد (1) من باب (4) أنّه يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب

قوله عليه السلام: كلّ امرأة أرضعت من لبن فحلها ولد امرأة أخرىٰ من جارية أو غلام فذلك الرضاع الّذى قال صلّى اللّه عليه و آله و كلّ امرأة أرضعت من لبن فحلين كانا لها واحداً بعد واحد من جارية أو غلام فإنّ ذلك رضاع ليس بالرضاع الّذى قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب.

ص: 868


1- . الدغشى صا.
2- . بنت عمّه صا.
3- . عبدالملك عن بكّار صا.

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «اين روايت بر اين حمل مى شود كه شير خوردن (رضاع) از طرف مادر حرام مى سازد هر كسى را كه از جهت ولادت به آن مادر انتساب دارد و به دليل رواياتى كه قبلاً آورديم كسانى را كه به مادر با شير (رضاع) انتساب دارند حرام نمى كند و اگر ما بوديم و ظاهر فرموده امام معصوم عليه السلام كه از رضاع همان حرام مى شود كه از نسب حرام مى شد اين را نيز حرام مى دانستيم ولى ما آن را با رواياتى كه پيشتر آورديم تخصيص زديم و غير آن بر عمومش باقى است و روايت ابن محبوب مطلبى را كه در پيش گفتيم بيشتر تأكيد مى كند...»

1420-37820-(15) عبدالله بن ابان زيّات گويد: «از حضرت رضا عليه السلام دربارۀ مردى كه با دختر عمويش ازدواج كرده و كنيز امّ ولد جدّ او به او شير داده پرسيدم آيا اين دختر بر پسر حرام مى شود يا نه ؟

حضرت فرمود: نه.»

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «اين روايت سندش بريده شده ومرسل است و روايتى كه چنين است در برابر روايات صحيح السند قرار نمى گيرد و اگر فرضاً از اين اشكال سالم بماند بر اين حمل مى شود كه كنيز ام ولد با شير جدّش به او نداده و يا به گونه اى شير داده كه حرمت نمى آورد و اگر رضاع كامل باشد آن پسر عموى اين دختر مى شود در فرضى كه جدّ پدرى باشد و اگر جدّ مادرى باشد در اين صورت وجهى براى حرمت نيست.»

1421-37821-(16) امام ابوالحسن عليه السلام فرمود: «با شير حرام نمى شود مگر همان بطنى كه از آن شير خورده است.»

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «معناى روايت اين است كه حرمت به كسانى كه از جهت رضاع به مادر منسوب مى شوند سرايت نمى كند چون كسى كه چنين است منسوب به بطن (شكم) ديگر است و هر كس كه مخصوص به بطن زن از جهت ولادت باشد او حرام مى شود.»

ارجاعات

گذشت:

در روايات يكم از باب چهارم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «هر زنى كه با شير مردش فرزند زن ديگر را چه دختر و يا پسر شير دهد اين همان رضاعى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است و هر زنى كه با شير دو مرد كه يكى پس از ديگرى شوهر او شده اند دختر يا پسرى را شير دهد اين، آن رضاعى نيست كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است (كه رضاع همان حرمت نسب را مى آورد).»

و در روايت هفتم از باب پنجم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «رضاع كمتراز يك شبانه روز و يا پانزده بار پى در پى از يك زن از شير يك مرد، حرمت نمى آورد.»

ص: 869

و في رواية زياد (7) من باب (5) انّه لا يحرّم من الرضاع إلّا ما انبت اللّحم

قوله عليه السلام:

لا يحرّم الرضاع أقلّ من رضاع يوم و ليلة أو خمس عشرة رضعة متواليات من امرأة واحدة من لبن فحل واحد.

و في رواية صفوان (14) قوله: فأرضعت أُمّى جارية بلبنى فقال هى أُختك من الرضاعة قلت فتحلّ لأخ لي من اُمّى لم ترضعها اُمّى بلبنه قال فالفحل واحد قلت نعم هو أخى لأبى و اُمّى قال اللّبن للفحل صار أبوك أباها و أُمّك أُمّها. و لاحظ مايأتي في باب (13) انّه لا يحلّ للمرتضع أولاد المرضعة.

(11) باب أنّ من تزوّج رضيعةً فأرضعتها امرأته أو أُمّ ولده حرّمت عليه الصغيرة و بطل نكاحهما

1422-37822-(1) تهذيب 293/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن ابن أبى عمير عن عبد الحميد بن عوّاض عن ابن سنان قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول: لو أنّ رجلاً تزوّج جاريةً صغيرةً (1) فأرضعتها امرأته فسد نكاحه(2). فقيه 3 306/3: روى العلاء عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال: لو أنّ رجلاً (و ذكر مثله).

1423-37823-(2) كافى 444/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه، عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لو أنّ رجلاً تزوّج جاريةً رضيعاً فأرضعتها امرأته فسد نكاحه. قال و سألته: عن امرأة رجلٍ أرضعت جاريةً أتصلح لولده من غيرها قال لا قلت فنزلت بمنزلة الأُخت من الرضاعة قال نعم من قِبَل الأب.

1424-37824-(3) كافى 445/5: عليّ (بن إبراهيم) عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ و عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجلٍ تزوّج جاريةً صغيرةً فأرضعتها امرأته أو أُمّ ولده قال تحرم عليه.

و تقدّم في باب (4) انّه يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب ما يدلّ على ذلك.

و لاحظ الباب التالى فإنّ فيه ما يدلّ على بطلان نكاحهما.

ص: 870


1- . رضيعةً فقيه.
2- . النكاح فقيه.

و در روايت چهاردهم اين گفته كه: «مادرم دخترى را با شير من شير داد حضرت فرمود: آن دختر، خواهر رضاعى (شيرى) توست. گفتم: آيا آن دختر براى برادرم از همين مادرم كه او را مادرم با شير من شير نداده است حلال مى شود؟ حضرت فرمود: مرد يكى است ؟ گفتم: آرى. حضرت فرمود: او برادر پدرى و مادرى است. حضرت افزود: شير براى مرد است پدر تو پدر او و مادرت مادر اوست و بنگريد به رواياتى كه در باب سيزدهم مى آيد.

باب 11 حكم شير دادن زوجه يا كنيز به زوجه شيرخوار مرد

1422-37822-(1) ابن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: اگر مردى با دختر كوچكى ازدواج كند و همسر اين مرد آن دختر را شير دهد ازدواج مرد باطل شود.»

1423-37823-(2) حلبى از امام صادق روايت كرده كه حضرت فرمود: «اگر مردى با دختر شيرخوارى ازدواج كند و همسرش آن دختر را شير دهد ازدواج آن مرد باطل مى شود. (ظاهراً ازدواج مرد با هر دو زن، چرا كه خردسال، دختر او و همسرش مادر زن او مى شود).

حلبى گويد: از امام صادق عليه السلام دربارۀ همسر مردى كه دخترى را شير داده است پرسيدم كه آيا ازدواج آن دختر با فرزند آن مرد از زن ديگر جايز است ؟

حضرت فرمود: نه.

گفتم: آيا آن دختر به منزلۀ خواهر رضاعى است ؟

حضرت فرمود: آرى، از طرف پدر، خواهر رضاعى است.»

1424-37824-(3) حلبى و عبداللّه بن سنان از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با دختر خردسالى ازدواج كند و همسرش يا كنيز امّ ولدش آن دختر خردسال را شير دهد، روايت كرده اند كه حضرت فرمود: «آن دختر بر مرد حرام مى شود.»

ارجاعات

گذشت:

در باب چهارم چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و بنگريد به باب بعدى چرا كه در آن باب رواياتى است كه بر بطلان ازدواج آن دو دلالت دارد.

ص: 871

(12) باب أنّ من تزوّج رضيعةً فأرضعتها إحدىٰ زوجاته ثمّ أرضعتها أخرىٰ حرّمت عليه الرضيعة و المرضعة الأولىٰ مع الدخول دون الثّانية

1425-37825-(1) تهذيب 293/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 446/5: عليّ بن محمّد عن صالح ابن أبى حمّاد عن عليّ بن مهزيار رواه عن أبي جعفر عليه السلام قال قيل له إنّ رجلاً تزوّج بجاريةٍ صغيرةٍ فأرضعتها امرأته، ثمّ أرضعتها امرأة (له كا) أُخرىٰ فقال ابن شبرمة حرّمت عليه الجارية و امرأتاه فقال أبو جعفر عليه السلام أخطأ ابن شبرمة حرّمت عليه الجارية و امرأته الّتى أرضعتها أوّلاً، فأمّا الأخيرة فلم تحرم عليه كأنّها أرضعت ابنتها(1).

و تقدّم في باب (4) انّه يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب و الباب المتقدّم ما يناسب ذلك.

(13) باب أنّه لا يحلّ للمرتضع أولاد المرضعة و لا أولاد الفحل

1426-37826-(1) تهذيب 321/7: استبصار 201/3: محمّد بن الحسن الصفّار عن أحمد بن الحسن بن عليّ بن فضّال عن ابن أبي عمير عن جميل بن درّاج عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إذا رضع الرّجل من لبن امرأةٍ حرّم عليه كلّ شيءٍ من ولدها و إن كان الولد من غير الرّجل الّذى كان أرضعته بلبنه، و إذا رضع من لبن الرّجل حرّم عليه كلّ شيءٍ من ولده و إن كان من غير المرأة الّتى أرضعته.

1427-37827-(2) كافى 446/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن عليّ بن الحسن بن رباط عن ابن مسكان عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر أو أبي عبد اللّه عليهما السلام قال إذا رضع الغلام من نساءٍ شتّى فكان ذلك عدّة أو نبت لحمه و دمه عليه حرّم عليه بناتهنّ كلّهنّ .

ص: 872


1- . لأنّها أرضعت ابنته يب.

باب 12 حكم شير دادن زوجه اى كه با شوهر مباشرت جنسى كرده به زوجه شيرخوار مرد و سپس زوجه دوم مرد نيز به زوجه شيرخوار شير دهد

1425-37825-(1) على بن مهزيار گويد: «از امام جواد عليه السلام سؤال شد: مردى با دختر خردسالى ازدواج كرد آنگاه همسر مرد، آن دختر خردسال را شير داد و پس از آن همسر ديگر آن مرد نيز آن دختر را شير داد و ابن شبرمه (از قاضيان اهل سنّت) گفته است كه آن دختر خردسال و آن دو همسر بر مرد حرام مى شوند.

امام جواد عليه السلام فرمود: ابن شبرمه به خطا رفته است تنها آن دختر و همسرى كه در ابتدا شير داده است حرام مى شوند ولى همسر دوّم بر آن مرد حرام نمى شود چرا كه همسر دوّم گويا دختر آن مرد را شير داده است.

(چرا كه پس از شير همسر اوّل آن دختر ديگر همسرمرد نيست بلكه دختر او محسوب مى شود).»

ارجاعات

گذشت:

در باب چهارم و باب پيشين مناسب آن.

باب 13 حكم رابطه شيرخوار با فرزندان زن شيرده و فرزندان مرد

1426-37826-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «زمانى كه مرد از شير زن بخورد همه فرزندان آن زن بر اين مرد حرام مى شود گرچه فرزند از غير مردى باشد كه زن با شير آن مرد شير داده است و زمانى كه از شير مرد بخورد بر او همۀ فرزندان مرد حرام مى گردد گرچه از غير زنى باشد كه او را شير داده است.»

1427-37827-(2) امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام فرمودند: «اگر پسرى از چند زن شير بخورد و شير خوردنش از هر كدام به تعداد لازم باشد يا بر اثر شير خوردن گوشت و خون بر او برويد همۀ فرزندان آن زنان بر آن پسر حرام مى شوند.»

ص: 873

و تقدّم في باب (4) يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب ما يدلّ على ذلك. و لاحظ باب (10) أنّ الرضاع يحرّم إذا كان اللّبن من فحل واحد فانّ فيه ما يمكن أن يكون مخالفاً لذلك.

(14) باب أنّه لا يجوز لأب المرتضع أن ينكح أولاد صاحب اللّبن و أولاد المرضعة

1428-37828-(1) تهذيب 321/7: استبصار 201/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن عبد اللّه بن جعفر فقيه 306/3: عن أيّوب بن نوح قال كتب عليّ بن شعيب إلى أبى الحسن عليه السلام امرأة أرضعت بعض ولدى هل يجوز لي أن أتزوّج بعض ولدها فكتب عليه السلام لا يجوز (لك يب صا) ذلك لأنّ ولدها صارت(1) بمنزلة ولدك.

1429-37829-(2) كافى 447/5: محمّد بن يحيى عن عبد اللّه بن جعفر قال: كتبت إلى أبى محمّد عليه السلام امرأة أرضعت ولد الرّجل هل يحلّ لذلك الرّجل أن يتزوّج ابنة هذه المرضعة أم لا، فوقّع عليه السلام (لا كا) لا يحلّ (ذلك فقيه) له. فقيه 306/3: كتب عبد اللّه بن جعفر الحميريّ إلى أبى محمّد الحسن بن عليّ العسكريّ عليهما السلام: في امرأةٍ (و ذكر مثله).

1430-37830-(3) المقنع 110: إذا أرضعت امرأتك من لبن ولدك ولد امرأةٍ أخرىٰ فهو حرام.

(15) باب أنّ المرأة إذا أرضعت مملوكها صار ولدها و انعتق عليها و من ينعتق على المالك من النسب ينعتق عليه من الرضاع

1431-37831-(2) المقنع 111: و إذا أرضعت المرأة عبداً(2) مملوكاً من لبنها حتّى فطمته فلا يحلّ لها بيعه لأنّه ابنها من الرضاعة.

1432-37832-(2) المقنع 160: وروى: في مملوكةٍ أرضعتها مولاتها بلبنها أنّه (لا ئل) يحلّ بيعها.

1433-37833-(3) البحار 252/10: ما وصل الينا من أخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن امرأةٍ أرضعت مملوكها ما حاله قال إذا أرضعته عتق.

ص: 874


1- . قد صار فقيه.
2- . غلاماً ك.

ارجاعات

گذشت:

در باب چهارم چيزى كه بر اين مفاد دلالت مى كند.

بنگريد به باب دهم چرا كه ممكن است در اين باب روايتى مخالف با آن باشد.

باب 14 حكم رابطه پدر شيرخوار با فرزندان زن شيرده و فرزندان مرد صاحب شير

1428-37828-(1) على بن شعيب به امام ابوالحسن عليه السلام نوشت: «زنى بعضى از فرزندان مرا شير داده است براى من جايز نيست كه با بعضى از فرزندانش ازدواج كنم ؟

حضرت عليه السلام مرقوم فرمود: جايز نيست اين بدان جهت است كه فرزند آن زن به منزلۀ فرزند توست.»

1429-37829-(2) عبداللّه بن جعفر گويد: «به محضر امام حسن عسگرى عليه السلام نوشتم: زنى فرزند مردى را شير داده است آيا آن مرد مى تواند با دختر اين زن شيرده ازدواج كند يا نه ؟

حضرت فرمود: نه آن دختر براى آن مرد حلال نيست.»

1430-37830-(3) زمانى كه همسرت از شير فرزندت به فرزند ديگرى شير داد آن فرزند حرام است.

باب 15 حكم شير دادن زن آزاد به برده

1431-37831-(1) زمانى كه زن، برده مملوك خود را با شيرش شير دهد تا آنكه او را از شير بگيرد ديگر فروش آن برده براى او حلال نيست چون آن برده فرزند رضاعى (شيرى) زن است.

1432-37832-(2) دربارۀ دختر برده اى كه زنى كه صاحب اوست آن را با شيرش شير داده روايت شده كه فروش آن دختر برده جايز نيست.

1433-37833-(3) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ زنى كه برده اش را شير داده پرسيدم كه حال برده چگونه است ؟

حضرت فرمود: زمانى كه زن به او شير دهد برده آزاد مى شود.»

ص: 875

1434-37834-(4) الدعائم 243/2: عن أبي جعفر عليه السلام أنّه سئل عن امرأةٍ أرضعت مملوكها قال إذا أرضعته عتق.

1435-37835-(5) المقنع 160: قال أبو عبد اللّه عليه السلام في امرأةٍ أرضعت ابن جاريتها أنّها تعتقه.

1436-37836-(6) فقه الرضا عليه السلام 233:: واعلم أنّه يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب في و جه النكاح فقط، و قد يحلّ ملكه و بيعه و ثمنه إلّا في المرضع نفسها و الفحل الّذى اللّبن منه فإنّهما يقومان مقام الأبوين لا يحلّ بيعهما و لا ملكهما مؤمنين كانا أم مخالفين.

و تقدّم في باب (7) انّ الرّجل لا يملك من النّساء ذات محرم من أبواب بيع العبيد (ج 23) و باب (6) انّ من أرضعت ابن جاريتها تعتقه من أبواب العتق (ج 24) و باب (7) انّ المرأة إذا ملكت أحداً من الآباء أو الأُمّهات أو الأولاد انعتق ما يناسب ذلك.

و في رواية ابن سنان (2) من باب (4) انّه يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب (ج 25)

قوله: امرأة أرضعت غلاماً مملوكاً لها من لبنها حتّى فطمته هل لها أن تبيعه قال فقال لا هو ابنها من الرضاعة إلخ.

(16) باب أنّ الأمة إذا أرضعت ولد سيّدها صارت أُمّ ولد يكره بيعها و لا يحرّم

1437-37837-(1) تهذيب 325/7: فقيه 309/3: السكونىّ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام أنّ عليّاً عليه السلام أتاه رجل فقال إنّ أمتى أرضعت ولدى و قد أردت بيعها فقال خذ بيدها و قل من يشترى منّى أُمّ ولدى.

1438-37838-(2) تهذيب 244/8: استبصار 18/4: الحسن (بن محمّد صا) بن سماعة عن عبد اللّه بن جبلة عن إسحاق بن عمّار عن عبد صالح عليه السلام قال سألته عن رجل كانت له خادم، فولدت جاريةً فأرضعت خادمه ابناً له، و أرضعت أُمّ ولده ابنة خادمه فصار الرّجل أبا بنت الخادم من الرضاع يبيعها قال نعم إن شاء باعها فانتفع بثمنها، قلت فإن كان قد و هبها(1) لبعض أهله حين ولدت و ابنه اليوم غلام شابّ فيبيعها و يأخذ ثمنها و لا يستأمر ابنه أو يبيعها ابنه قال يبيعها هو و يأخذ ثمنها ابنه و مال ابنه له، قلت فيبيع الخادم و قد أرضعت إبناً له قال نعم

ص: 876


1- . فإنّه قد كان و هبها صا.

1434-37834-(4) از امام باقر عليه السلام دربارۀ زنى كه برده اش را شير داده است سؤال شد حضرت فرمود: «زمانى كه برده اش را شير دهد برده آزاد مى شود.»

1435-37835-(5) امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه پسر كنيزش را شير داده فرمود: «آن زن، اين پسر را آزاد مى سازد.»

1436-37836-(6) در فقه الرضا عليه السلام آمده است: «بدان كه همان كه با نسب حرام مى شود از طريق شير هم حرام مى گردد البته اين فقط در جهت ازدواج مى باشد.»

ولى گاهى تملّك، فروش و قيمتش حلال است مگر در مورد زنى كه شيرمى دهد و مردى كه شير از اوست اين دو به جاى پدر و مادر قرار مى گيرند و فروش و ملكيّت اين دو جايز نيست مؤمن باشند يا مخالف (شيعه باشند يا سنّى).»

ارجاعات

گذشت:

در باب هفتم از باب هاى فروش بردگان و باب ششم از باب هاى آزاد سازى و باب هفتم مناسب آن.

در روايت دوّم از باب چهارم اين گفته كه: «زنى پسرى را كه برده اوست از شيرش شير مى دهد تا آن كه او را از شير مى گيرد آيا مى تواند آن را بفروشد؟ حضرت فرمود: نه او پسر شيرى اين زن است (پسر رضاعى)...»

باب 16 حكم كنيزى كه فرزند اربابش را شير دهد

1437-37837-(1) مردى خدمت امير مؤمنان على عليه السلام آمد و گفت: «كنيزم فرزندم را شير داده است و من مى خواهم كنيزم را بفروشم حضرت فرمود: دستش را بگير و بگو چه كسى از من كنيز امّ ولدى را خريدارى مى كند.»

1438-37838-(2) اسحاق بن عمار گويد: «از امام موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ مردى كه خدمتكارى دارد كه آن كنيز خدمتكار، دخترى زاييده است و پسر اين مرد را شير داده است كنيز و امّ ولدش دختر خدمتكارش را شير داده است و در نتيجه مرد با پدر دختر كنيز خدمتكارش از جهت شير (رضاع) شده است، پرسيدم آيا مى تواند آن كنيز را بفروشد؟ حضرت فرمود: آرى اگر بخواهد كنيز را مى فروشد و از پولش بهره مند مى گردد.

گفتم: اگر اين كنيز خدمتكار به بعضى از خانواده خود به هنگام تولد بخشيده و فرزند اين مرد امروز پسرى جوان است آيا مرد، اين كنيز را مى فروشد و پول كنيز را مى گيرد و با پسرش مشورت نمى كند يا پسرش كنيز را مى فروشد؟ حضرت فرمود: خودش كنيز را مى فروشد و پولش را مى گيرد پسرش و مال پسرش براى اوست.

ص: 877

وما أُحبّ له أن يبيعها قلت فإن احتاج إلى ثمنها قال فيبيعها. (قال الشيخ رحمه اللّه الضمير في قوله في أوّل الخبر إن شاء باعها راجع إلى الخادم المرضعة دون ابنتها).

(17) باب أنّ المرأة إذا ادّعت أنّها أرضعت غلاماً أو جارية لا تصدّق و تصدّق إذا أنكرت

1439-37839-(1) تهذيب 323/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 446/5: محمّد بن يحيى عن سلمة بن الخطّاب عن عبد اللّه بن خداش عن صالح بن عبد اللّه الخثعميّ قال: سألت أبا الحسن موسى عليه السلام عن أُمّ ولد (لى كا) صدوق زعمت أنّها أرضعت جاريةً لي أُصدّقها قال لا.

1440-37840-(2) قرب الإسناد 304: عبد اللّه بن عامر عن ابن أبي نجران عن صالح بن عبد اللّه الخثعميّ قال: كتبت إلى أبى الحسن موسى عليه السلام أسأله عن أُمّ ولد لي ذكرت أنّها أرضعت جاريةً لي فقال لا تقبل قولها و لا تصدّقها.

1441-37841-(3) الدعائم 242/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّ رجلاً سأله عن جاريةٍ له ولدت عنده فأراد أن يطأها فقالت أُمّ ولد له إنّي قد أرضعتها، قال عليه السلام تجرّ إلى نفسها و تُتّهم و لا تُصدّق.

1442-37842-(4) تهذيب 323/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن محمّد بن عبد اللّه بن زرارة و محمّد و أحمد ابني الحسن بن عليّ عن الحسن بن عليّ عن عبد اللّه بن بيكر عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّه عليه السلام في امرأةٍ أرضعت غلاماً و جاريةً قال يعلم ذلك غيرها قال قلت لا قال لا تصدّق إن لم يكن غيرها.

1443-37843-(5) الدعائم 242/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه سئل عن امرأةٍ زعمت أنّها أرضعت غلاماً و جاريةً ثمّ أنكرت قال تصدّق إذا أنكرت قيل فان عادت فقالت قد أرضعتهما، قال لا تصدّق فشهادة المرأة الواحدة الجائزة الشهادة المأمونة غير المتّهمة في الرضاع جائزة، فإن لم تكن مأمونةً أو كانت تُتّهم لم تجز شهادتها.

1444-37844-(6) كافى 445/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن امرأةٍ تزعم أنّها أرضعت المرأة و الغلام ثمّ تنكر قال تُصدّق

ص: 878

گفتم: كنيز خدمتكار را مى فروشد در حالى كه پسرش را شير داده است حضرت فرمود: آرى ولى براى او دوست ندارم كه آن را بفروشد.

گفتم: اگر به پولش نياز دارد؟ حضرت فرمود: كنيز را مى فروشد.»

شيخ طوسى قدس سره گويد: «ضمير در گفته حضرت در ابتداى روايت اگر بخواهد آن را مى فروشد به كنيز خدمتگزار كه شير داده است بر مى گردد نه دخترش.»

باب 17 حكم ادعا يا انكار زنى به شير دادن كودكى

1439-37839-(1) صالح بن عبدالله خثعمى گويد: «از امام موسى بن جعفر عليه السلام پرسيدم: كنيز امّ ولدى دارم كه راستگوست، او مى گويد دختر مرا شير داده است، آيا من سخن او را بپذيرم ؟ حضرت فرمود: نه.»

1440-37840-(2) صالح بن عبدالله خثعمى گويد: «براى امام ابوالحسن عليه السلام نوشتم تا از حضرت دربارۀ كنيز امّ ولدى كه دارم و مى گويد كه دخترم راشير داده است بپرسم حضرت فرمود: گفته اش را نپذير و او را تصديق مكن.»

1441-37841-(3) مردى از حضرت صادق عليه السلام دربارۀ كنيزى كه دارد و نزد خودش متولّد شده و مى خواهد كه با او آميزش كند كنيز ام ولد اين مرد مى گويد من او را شير داده ام حضرت فرمود: «او به سوى خويش مى كشد و متّهم است و تصديق نمى شود.»

1442-37842-(4) بعضى از اصحاب ما از امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه پسر و دخترى را شير داده است روايت كرده اند كه حضرت فرمود: «جز آن زن ديگران هم از اين شير دهى باخبرند؟ او گويد: گفتم: نه.

حضرت فرمود: اگر كس ديگرى نمى داند سخن اين زن پذيرفته نيست.»

1443-37843-(5) از امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه مى گويد پسر و دخترى را شير داده پس از آن انكار كرده، سؤال شد حضرت فرمود: «زمانى كه انكار مى كند سخنش پذيرفته مى شود. سؤال شد: اگر مجدداً بگويد كه اين دو را شير داده است ؟ حضرت فرمود: پذيرفته نمى شود پس شهادت يك زن كه شهادتش نافذ باشد و مورد اعتماد و متّهم نباشد در مورد رضاع نافذ است ولى اگر مورد اعتماد نباشد و يا متّهم باشد شهادتش روا و نافذ نيست.»

1444-37844-(6) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه مى گويد دختر و پسرى را شير داده ولى بعداً انكار مى كند، پرسيدم حضرت فرمود: انكار زن پذيرفته است.

ص: 879

إذا أنكرت، قلت فإنّها قالت و ادّعت بعد بأنّى قد أرضعتهما قال لا تصدّق و لا تُنعّم(1).

1445-37845-(7) تهذيب 324/7: ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن امرأةٍ زعمت أنّها أرضعت امرأةً و غلاماً ثمّ تنكر بعد ذلك قال تُصدّق إذا أنكرت ذلك فقلت فإنّها قد قالت قد أرضعتهما قال لا تُصدّق و لا تُنعّم.

1446-37846-(8) المقنع 112: و إن زعمت امرأة أنّها أرضعت امرأةً أو غلاماً ثمّ أنكرت ذلك صُدّقت، فإن قالت قد أرضعتهما فلا تُصدّق و لا تُنعّم.

(18) باب حكم ما لو علم حصول الرضاع و لم يعلم بلوغ الحدّ الّذى يحرم

1447-37847-(1) كافى 445/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن ابن بكير عن أبى يحيى الحنّاط قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام إنّ ابني و ابنة أخى في حِجرى و أردت أن أُزوّجها إيّاه فقال بعض أهلى إنّا قد أرضعناهما قال فقال كم، قلت ما أدرى، قال فأدرانى على أن أُوقّت قال فقلت ما أدرى قال فقال زوّجه.

و تقدّم في باب (71) ما ورد من الأمر بالاحتياط في النكاح عند الشبهة من أبواب التّزويج و حكمه (ج 25) ما ينافى ذلك فراجع.

(19) باب انّ من أرضعت عناقاً بلبنها حتّى فطمت و كبرت و ضربها الفحل ثمّ و ضعت فعل مكروهاً و لا بأس بأكل لحمها و لبنها

1448-37848-(1) تهذيب 325/7: محمّد بن عليّ بن محبوب عن محمّد بن أحمد عن تهذيب 45/9: أحمد بن محمّد بن عيسى كافى 250/6: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن محمّد قال: كتبت (إليه عليه السلام كا يب 9) جعلت فداك(2) (من كلّ سوء كا يب ج 9) امرأة أرضعت

ص: 880


1- . أي لا يقال له نعم. قال المطرزي: تنعّم الرجل أي قال له نعم حاشية كا.
2- . جعلنى اللّه فداك يب.

گفتم: آن زن پس از انكار مجدّداً گفته و ادعا كرده است كه من اين دختر و پسر را شير داده ام ؟ حضرت فرمود: ادعاى او پذيرفته نمى شود و سخنش تصديق نمى گردد.»

1445-37845-(7) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه گفته به دختر و پسرى شير داده و سپس بعد از آن انكار كرده است پرسيدم، حضرت فرمود: زمانى كه شير دهى را انكار مى كند تصديق مى شود.

گفتم: او گفته است من به اين دختر و پسر شير داده ام ؟ حضرت فرمود: تصديق نمى شود و سخنش پذيرفته نيست.»

1446-37846-(8) اگر زنى بگويد كه دختر يا پسرى را شير داده و سپس انكار كند تصديق مى شود ولى اگر بگويد من اين دو را شير داده ام تصديق نمى شود و سخنش پذيرفته نمى گردد.

باب 18 حكم ترديد در مقدار شير خوردن

1447-37847-(1) ابو يحيى حنّاط گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: پسرم و دختر برادرم در دامان من هستند و من مى خواهم آن دختر را به عقد پسر درآورم. برخى از خانواده ام گفته اند كه ما به اين دو شير داده ايم.

ابو يحيى گويد: حضرت فرمود: چه اندازه ؟

گفتم: نمى دانم.

او گويد: حضرت مرا به تأخير انداخت تا وقت (اندازه) را مشخص كنم.

او گويد: گفتم نمى دانم.

حضرت فرمود: پس آن دختر را به ازدواج پسر در بياور.»

ارجاعات

گذشت:

در باب هفتاد و يكم از باب هاى تزويج و حكم آن به روايتى كه با اين مفاد منافات دارد مراجعه كنيد.

باب 19 - حكم شير دادن زن به بزغالۀ ماده

1448-37848-(1) احمد بن محمّد گويد: «براى حضرت نوشتم: قربانت شوم! زنى است كه بز ماده اى را با شير خودش شير داده تا آنكه از شير گرفته شده و بزرگ شده و او را به بز نرى آميزش داد سپس

ص: 881

عناقاً(1) (بلبن نفسها يب ج 7) حتّى فطمت و كبرت و ضربها الفحل ثمّ و ضعت أ يجوز أن يؤكل لحمها و لبنها(1) فكتب عليه السلام فعل مكروه و لا بأس به.

1449-37849-(2) فقيه 212/3: كتب أحمد بن محمّد بن عيسى إلى عليّ بن محمّد عليه السلام امرأة أرضعت عناقاً من الغنم بلبنها حتّى فطمتها فكتب عليه السلام فعل مكروه و لا بأس به.

1450-37850-(3) تهذيب 324/7: محمّد بن عليّ بن محبوب عن محمّد بن عيسى عن عليّ بن الحكم عمّن رواه عن أبي عبد اللّه عليه السلام في جدى رضع من لبن امرأة حتّى اشتدّ عظمه و نبت لحمه قال لا بأس بلحمه.

(20) باب ما ورد في أنّ لبن الحرام لا يحرّم الحلال

1451-37851-(2) الدعائم 243/2: عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه قال لبن الحرام لا يحرّم الحلال، و مَثَلُ ذلك امرأة أرضعت بلبن زوجها رجلاً ثمّ أرضعت بلبن فجور قال من أرضع من لبن فجورٍ صبيّةً لم يحرم نكاحها لأنّ لبن الحرام لا يحرّم الحلال.

ص: 882


1- . و وضعت يجوز أن يؤكل لبنها و تباع و تذبح و يؤكل لحمها يب ج 7 أ فيجوز يب ج 9.
2- . العناق الأنثى من ولد الماعز.

آن بز زاييد آيا جايز است كه گوشت و شير آن خورده شود؟ حضرت على عليه السلام نوشت: كار مكروهى است ولى اشكال ندارد.»

1449-37849-(2) احمد بن محمّد بن عيسى براى امام هادى عليه السلام نامه نوشت كه: «زنى گوسفند ماده اى را با شير خودش شير داده تا آنكه آن را از شير گرفته است.

حضرت مكتوب داشت: كار مكروهى است ولى اشكال ندارد.»

1450-37850-(3) از امام صادق عليه السلام دربارۀ بزى كه از شير زنى خورده تا آنكه استخوانش محكم شده و گوشتش روييده است، روايت شده است كه فرمود: «گوشتش اشكالى ندارد.»

باب 20 شير حرام، حلال را حرام نمى كند

1451-37851-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «شير حرام، حلال را حرام نمى كند.

مثل آن اين است كه زنى با شير شوهرش مردى را شير داده سپس با شير يك مرد فاجرى شير داده است.

حضرت فرمود: هر كس با شير مرد زنا كارى دخترى را شير دهد ازدواج با آن دختر حرام نمى شود چون شير حرام، حلال را حرام نمى كند.»

ص: 883

أبواب ما يحرم بالتّزويج و الملك و الطّلاق و الزّناء و اللّواط و اللّعان و الإفضاء و ما يناسبها

(1) باب أنّ من تزوّج امرأة و دخل بها حرّمت عليه ابنتها و حرّمت عليه أُمّها دخل بها أو لم يدخل بها

1452-37852-(1) فقيه 262/3: قال عليّ عليه السلام الربائب عليكم حرام كُنّ في الحجر أو لم يكنّ .

1453-37853-(2) تهذيب 273/7: استبصار 157/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن يحيى عن غياث بن إبراهيم عن جعفر عن أبيه عليهما السلام أنّ عليّاً عليه السلام: قال إذا تزوّج الرّجل المرأة حرّمت عليه ابنتها إذا دخل بالأُمّ فإذا لم يدخل بالأُمّ فلا بأس أن يتزوّج بالإبنة(1) و إذا تزوّج بالابنة(2) فدخل بها أو لم يدخل بها فقد حرّمت عليه الأُمّ ، و قال الربائب عليكم حرام كنّ في الحجر أو لم يكنّ .

1454-37854-(3) تهذيب 273/7: استبصار 156/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن الحسن(3) بن موسى الخشّاب عن غياث بن كلّوب عن إسحاق بن عمّار عن جعفر عن أبيه عليهما السلام أنّ عليّاً عليه السلام كان يقول: الربائب عليكم حرام مع الأُمّهات اللاتى قد دخلتم بهنّ ، هنّ في الحجور و غير الحجور سواء و الأُمّهات مبهمات. دخل بالبنات أم لم يدخل بهنّ فحرّموا و أبهموا ما أبهم اللّه. تفسير العيّاشى 231/1: عن إسحاق بن عمّار عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام: انّ

ص: 884


1- . بالبنت صا.
2- . بالبنت صا.
3- . عن الحسين صا.

فصل ششم باب هاى محارم سببى و ابدى

باب 1 حرمت ازدواج با مادر زن و دختر زن

1452-37852-(1) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «دختران همسر بر شما حرامند در دامن باشند يا نباشند.»

1453-37853-(2) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «زمانى كه مرد با زن ازدواج مى كند دختر زن بر مرد حرام مى گردد اگر با مادر آميزش كند ولى اگر با مادرآميزش نكند اشكال ندارد كه با دختر ازدواج كند و زمانى كه با دختر ازدواج كند چه با وى آميزش كند يا نكند مادر بر او حرام مى گردد.

و حضرت فرمود: دختران همسران بر شما حرام هستند چه در دامان شما باشند يا نباشند.»

1454-37854-(3) امير مؤمنان على عليه السلام پيوسته مى فرمود: «دختران همسران بر شما حرامند البته با دختران مادرانى كه با آنان آميزش كرده باشيد چه دختران در دامان تان باشند يا نباشند يكسان است ولى مادر زن ها مبهم گذاشته شده است (يعنى مقيّد نشده به آميزش با همسر)

چه با دخترها آميزش كرده باشد يا با آنان آميزش نكرده باشد پس حرام بدانيد (آنچه را كه خدا صريحاً حرام كرده است) و آنچه را كه خداوند مبهم گذاشته مبهم بگذاريد(1).»

ص: 885


1- . توضيح اين روايت در روايت ششم همين باب مى آيد.

عليّاً عليه السلام كان يقول و ذكر نحوه إلّا أنّ فيه فحرّموا ما حرّم اللّه. مجمع البيان 29/3: العيّاشى في تفسيره عن إسحاق بن عمّار عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام: نحوه إلّا أنّ فيه و حرّموا ما حرّم اللّه.

1455-37855-(4) الدعائم 232/2: عن جعفر بن محمّد صلوات اللّه عليه أنّه قال: في قول اللّه عزّ و جلّ :

«وَ رَبٰائِبُكُمُ اَللاّٰتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسٰائِكُمُ اَللاّٰتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ » قال عليه السلام هي ابنة امرأته عليه حرام إذا كان دخل بأمّها فان لم يكن دخل بأمّها فتزويجها له حلال و قال في قول اللّه عزّ و جلّ :

«فِي حُجُورِكُمْ » الحجر: الحرمة الّتى في حرمتكم و ذلك مثل قوله تعالى «أَنْعٰامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ» يقول محرّمة.

1456-37856-(5) تهذيب 273/7: استبصار 157/3: الصفّار عن محمّد بن الحسين ابن أبي الخطّاب عن وهيب(1) بن حفص عن أبي بصير قال: سألته عن رجل تزوّج امرأةً ثمّ طلّقها قبل أن يدخل بها فقال تحلّ له ابنتها و لا تحلّ له أمّها.

1457-37857-(6) تفسير العيّاشى 230/1: عن أبي حمزة قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن رجل تزوّج امرأةً و طلّقها قبل أن يدخل بها أ تحلّ له ابنتها قال فقال قد قضى في هذا أمير المؤمنين عليه السلام لا بأس به انّ اللّه يقول «وَ رَبٰائِبُكُمُ اَللاّٰتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسٰائِكُمُ اَللاّٰتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَيْكُمْ » لكنّه لو تزوّجت الابنة ثمّ طلّقها قبل أن يدخل بها لم تحلّ له أمّها، قال قلت: أ ليس هما سواء قال فقال لا ليس هذه مثل هذه انّ اللّه يقول «وَ أُمَّهٰاتُ نِسٰائِكُمْ » لم يستثنِ في هذه كما اشترط في تلك، هذه ها هنا مبهمة ليس فيها شرط و تلك فيها شرط.

1458-37858-(7) تهذيب 277/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 422/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن الرّجل يتزوّج المرأة متعةً أ يحلّ له أن يتزوّج ابنتها (بتاتاً(2) فقيه) قال لا. فقيه 295/3: سأل أحمد بن محمّد ابن أبي نصر الرضا عليه السلام عن الرّجل (و ذكر مثله). قرب الإسناد 366:

أحمد بن محمّد ابن أبي نصر قال: سألت الرضا عليه السلام عن الرّجل (و ذكر مثله) كما في الفقيه.

ص: 886


1- . و هب صا.
2- . أي دائماً.

1455-37855-(4) امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «و دختران همسران تان كه در دامان شما هستند از همسرانى كه با آنان آميزش جنسى داشته ايد». فرمود: «آن دختر زن اوست كه بر او حرام است اگر با مادرش آميزش كرده ولى اگر با مادر دختر آميزش نكرده ازدواج با دختر براى او حلال است.

و حضرت دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «فى حُجورِكُم» فرمود: حجر به معنى حرمت است كه دختر همسر بر شما حرام مى شود و اين بسان فرموده خداوند متعال است كه: «اين چهار پايان و زراعت (كه مخصوص بت هاست براى همه) ممنوع است» مى فرمايد حرام است. (حجر به معناى حرام است.)»

1456-37856-(5) ابو بصير گويد: «از او امام معصوم عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كرده سپس او را پيش از آنكه با او آميزش كند طلاق داد، پرسيدم. حضرت فرمود: دختر آن زن براى اين مرد حلال است ولى مادرش براى او حلال نمى شود (در صورتى كه دختر او را به عقد خود درآورده باشد و با او آميزش نكرده باشد).»

1457-37857-(6) ابو حمزه گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كرده و او را پيش از آنكه با او آميزش كند طلاق داده، پرسيدم كه آيا دختر آن زن بر اين مرد حلال مى شود؟ ابو حمزه گويد:

حضرت فرمود: در اين مورد امير مؤمنان عليه السلام حكم داده كه اشكال ندارد.

خداوند مى فرمايد: «و دختران همسرتان كه در دامان شما هستند از همسرانى كه با آنها آميزش جنسى داشته ايد - \و چنانچه با آنها آميزش نداشته ايد (دختران آنها) براى شما مانعى ندارد - \» ولى اگر با دختر ازدواج كرده و سپس او را پيش از آميزش با او طلاق داده مادرش براى او حلال نمى شود.

ابو حمزه گويد: گفتم: آيا اين دو يكسان نيست ؟

او گويد: حضرت فرمود: نه اين مثل اين نيست (اين دو مثل هم نيستند) خداوند مى فرمايد: «و مادران همسران تان» در اين مورد استثناء نشده آن گونه كه در آن مورد شرط كرده بود اين در اينجا مطلق است و شرطى در آن نيست ولى در آن شرط بود.»

1458-37858-(7) احمد بن محمّد بن ابى نصر گويد: «از امام ابوالحسن عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج موقت مى كند آيا برايش حلال است كه دخترش را به ازدواج بگيرد پرسيدم حضرت فرمود: نه.»

ص: 887

1459-37859-(8) الاحتجاج 311/2: في كتاب آخر لمحمّد بن عبد اللّه الحميريّ إلى صاحب الزمان عليه السلام من جواب مسائله الّتى سأله عنها (إلى أن قال) و سأل هل يجوز للرّجل أن يتزوّج ابنة امرأته فأجاب ان كانت ربيّت في حجره فلا يجوز و إن لم تكن ربيت في حجره و كانت أمّها في غير عياله(1) فقد روى أنّه جائز، و سأل هل يجوز أن يتزوّج بنت ابنة امرأة ثمّ يتزوّج جدّتها بعد ذلك فأجاب قد نهى عن ذلك.

1460-37860-(9) العوالى 333/3: عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال: لا ينظر اللّه إلى رجل نظر إلى فرج امرأة و ابنتها.

1461-37861-(10) تهذيب 274/7: استبصار 157/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 422/5: أبى عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان عن صفوان بن يحيى عن منصور بن حازم قال كنت عند أبي عبد اللّه عليه السلام فأتاه رجل فسأله عن رجل تزوّج امرأةً فماتت قبل أن يدخل بها أيتزوّج بأمّها، فقال أبو عبد اللّه عليه السلام قد فعله رجل منّا فلم نر به بأساً فقلت جعلت فداك ما تفخر الشيعة إلّا بقضاء عليّ عليه السلام في هذه الشمخيّة(2) الّتى أفتاها(3) ابن مسعود أنّه لا بأس بذلك ثمّ أتى عليّاً(4) عليه السلام فسأله فقال له عليّ عليه السلام من أين أخذتها فقال من قول اللّه عزّ و جلّ : «وَ رَبٰائِبُكُمُ اَللاّٰتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسٰائِكُمُ اَللاّٰتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَيْكُمْ » فقال عليّ عليه السلام انّ هذه مستثناة و هذه مرسلة و أُمّهات نسائكم فقال أبو عبد اللّه عليه السلام للرجل أ ما تسمع ما يروى هذا عن عليّ عليه السلام فلمّا قمت ندمت و قلت أيّ شيء صنعت، يقول هو قد فعله رجل منّا فلم نر به بأساً و أقول أنا قضىٰ عليّ عليه السلام فيها، فلقيته بعد ذلك فقلت جعلت فداك (انّ صا) مسألة الرّجل انّما كان الّذى كنت(5) تقول كان زلّة منّى فما تقول فيها فقال يا شيخ تخبرنى أنّ عليّاً عليه السلام قضى بها(6) و تسألنى ما تقول فيها. (هذا الخبر مخالف لكتاب اللّٰه).

ص: 888


1- . السمجيّة يب. اي القبيحة الشمخية اي الرفيعة العلية.
2- . أفتى بها يب.
3- . ثمّ أنّ عليّاً سأله صا.
4- . حباله خ.
5- . قلت يقول كا.
6- . فيها يب صا.

1459-37859-(8) محمّد بن عبداللّه حميرى پرسيد: «آيا براى مرد جايز است كه دختر همسرش را بگيرد؟

حضرت جواب داد: اگر در دامن مرد دختر تربيت شده جايز نيست ولى اگر در دامن مرد تربيت نشده (پرورش نيافته) و مادر او در جمله عيالات مرد نيست روايت شده كه جايز است و پرسيد آيا جايز است كه مرد دختر دختر زنى را بگيرد سپس جدّۀ او را نيز پس از آن به ازدواج بگيرد؟

حضرت پاسخ داد: از اين نهى شده است.»

1460-37860-(9) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند به مردى كه به عورت زنى و دخترش (مادر و دختر) بنگرد نگاه نمى كند.»

1461-37861-(10) منصور بن حازم گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم مردى خدمت امام رسيد و از حضرت دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كند و آن زن پيش از آميزش با او بميرد پرسيد كه آيا آن فرد مى تواند با مادر آن زن ازدواج كند؟

حضرت فرمود: از ما كسى اين كار را كرده است بنابراين ما عيبى در آن نمى بينيم. پرسيدم: فدايت شوم! شيعه به قضاوت امير مؤمنان على عليه السلام در قضيه شمخيه افتخار مى كند. در آن قضيه ابن مسعود فتوى داد كه اگر دختر پيش از دخول مرده است مرد نمى تواند با مادر او ازدواج كند ولى پس از آن خدمت امام على عليه السلام آمد و از امام پرسيد، امام على عليه السلام فرمود: اين حكم را از كجا گرفته اى ؟

ابن مسعود گفت: از فرموده خداوند: «(بر شما حرام شده است) دختران همسرتان كه در دامان تان هستند از همسرانى كه با آنها آميزش جنسى داشته ايد - و چنانچه با آنها آميزش نداشته ايد (دختران آنها) براى شما مانعى ندارد -». امام على عليه السلام فرمود: حكم دختر با استثناء است ولى حكم مادر مطلق و رهاست.

آيه مى گويد: «و مادران همسران تان». امام صادق عليه السلام به مرد سائل فرمود: نمى شنوى كه منصور بن حازم از امير مؤمنان عليه السلام چه روايتى مى كند؟ منصور گويد: پس از مجلس پشيمان شدم و با خود گفتم: چه كارى كردم ؟ امام در پاسخ آن مرد مى گويد: از ما كسى اين كار را كرده است و ما عيبى در آن نمى بينيم و من مى گويم كه امير مؤمنان عليه السلام اين گونه قضاوت كرده است.

منصور گويد: بعداً در ديدارى كه با امام داشتم گفتم: جانم فداى تان! آنچه را من دربارۀ سؤال آن مرد نقل كردم كه امير مؤمنان عليه السلام مى گويد لغزشى بود از سوى من، شما نظرتان در اين قضيه چيست ؟

حضرت فرمود: اى شيخ! تو به من خبر مى دهى كه قضاوت امير مؤمنان اينگونه بوده است و باز مى پرسى كه نظرتان چيست ؟»

ص: 889

1462-37862-(11) نوادر أحمد بن محمّد 99: صفوان بن يحيى عن عبد الرحمن ابن الحجّاج عن ابن حازم قال: كنت عند أبي عبد اللّه فأتاه رجل فسأله عن رجل تزوّج بامرأة فماتت قبل أن يدخل بها أ يتزوّج أمّها قال أبو عبد اللّه قد فعله رجل منّا فلم نر به بأساً فقلت جعلت فداك و اللّه ما تفخر الشيعة إلّا بقضاء عليّ في هذه في السمحيّة الّتى أفتى فيها ابن مسعود ثمّ أتى عليّاً فقال له من أين أخذتها قال من قول اللّه تعالى «وَ رَبٰائِبُكُمُ اَللاّٰتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسٰائِكُمُ اَللاّٰتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَيْكُمْ » فقال عليّ انّ تلك مبهمة و هذه مسمّاة قال اللّه تعالى «وَ أُمَّهٰاتُ نِسٰائِكُمْ » فقال أبوعبد اللّه عليه السلام أ ما تسمع ما يروى هذا عن عليّ فلمّا قمت ندمت قلت أيّ شيء صنعت يقول هو فعله رجل منّا فلم نر به بأساً و أقول أنا قضى على فيها فلقيته(1) بعد ذلك فقلت جعلت فداك مسألة الرّجل انّما كان الّذى قلت زلّة منّى فما تقول فيها فقال يا شيخ تخبرنى أنّ عليّاً قضى فيها و تسألنى ما أقول فيها. و فيه النضر بن سويد عن محمّد بن حمزة عن منصور بن حازم عن أبي عبد اللّه عليه السلام : مثل ذلك.

1463-37863-(12) تفسير العيّاشى 231/1: عن منصور بن حازم قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام رجل تزوّج امرأة و لم يدخل بها تحلّ له أمّها قال فقال قد فعل ذلك رجل منّا فلم ير به بأساً قال فقلت له و اللّه ما يفخر(2) الشيعة على النّاس إلّا بهذا انّ ابن مسعود أفتى في هذه الشخينة(3) أنّه لا بأس بذلك فقال له عليّ عليه السلام و من أين أخذتها قال من قول اللّه «وَ رَبٰائِبُكُمُ اَللاّٰتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسٰائِكُمُ اَللاّٰتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَيْكُمْ » قال فقال إن هذه مستثناة و تلك مرسلة قال فسكت فندمت على قولي فقلت له أصلحك اللّه فما تقول فيها قال فقال يا شيخ تخبرنى أنّ عليّاً قد قضى فيها و تقول لي ما تقول فيها.

1464-37864-(13) المقنع 103: و إذا تزوّج (الرّجل) البنت فدخل بها أو لم يدخل فقد حرّمت عليه الأُمّ ، و روى: أنّ الأُمّ و البنت في هذا سواء إذا لم يدخل بإحداهما حلّت له الأُخرىٰ . و اعلم أنّ الربائب حرام كنّ في الحجور أو لم يكنّ .

ص: 890


1- . فأتيته ك.
2- . تفتى خ.
3- . السمحة خ.

1462-37862-(11) ابن حازم گويد: «خدمت امام صادق عليه السلام بودم مردى نزد ايشان آمد و از حضرت دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كرده و آن زن پيش از آميزش با او مرده پرسيد كه آيا آن مرد مى تواند با مادر آن زن ازدواج كند؟

حضرت صادق عليه السلام فرمود: از ما كسى اين كار را كرده است بنابراين ما عيبى در آن نمى بينيم. گفتم: فدايت شوم! به خدا سوگند شيعه به قضاوت امير مؤمنان عليه السلام در اين مورد در قضيه سمحيّه افتخار مى كند. در آن قضيه ابن مسعود فتوى داد و سپس خدمت امير مؤمنان عليه السلام آمد حضرت به او فرمود: اين حكم را از كجا گرفته اى ؟

ابن مسعود گفت: از فرموده خداوند متعال: «بر شما حرام شده است دختران همسرتان كه در دامان تان هستند از همسرانى كه با آنها آميزش جنسى داشته ايد - چنانچه با آنها آميزش نداشته ايد (دختران آنها) براى شما مانعى ندارد -» امير مؤمنان عليه السلام فرمود: آن مطلق است و اين، معين و مشخص شده خداوند متعال فرمود: «و مادران همسران تان»

امام صادق عليه السلام فرمود: آيا نمى شنوى كه منصور بن حازم از امير مؤمنان عليه السلام چه روايتى مى كند؟

منصور گويد: چون از مجلس برخاستم پشيمان شدم و با خود گفتم چه كارى كردم. امام در پاسخ آن مرد مى گويد: مردى از ما اين كار را كرده و ما عيبى در آن نمى بينيم و من مى گويم كه امير مؤمنان عليه السلام در آن اينگونه قضاوت كرده است.

منصور بن حازم گويد: بعداً در ديدارى كه با امام داشتم گفتم: جانم فداى تان! آنچه من درباره آن سؤال مرد گفتم لغزشى بود از سوى من، شما در آن باره چه نظرى داريد؟

حضرت فرمود: اى شيخ! تو به من مى گويى كه امير مؤمنان عليه السلام در آن مورد قضاوت كرده و از من نظرم را مى پرسى ؟»

1463-37863-(12) منصور بن حازم گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى با زنى ازدواج كرده ولى با او آميزش نكرده آيا مادر آن زن براى او حلال است ؟ منصور بن حازم گويد: حضرت فرمود: مردى از ما اين كار را كرده و عيبى در آن نديده است. او گويد: به حضرت گفتم: به خدا سوگند! شيعه بر مردم جز به همين افتخار نمى كند ابن مسعود در مورد اين شخينه فتوى داد كه اشكال ندارد.

على عليه السلام فرمود: از كجا اين فتوى را گرفته اى ؟ او گفت: از فرموده خدا: «(بر شما حرام شده است دختران همسرتان كه در دامان تان هستند از همسرانى كه با آنها آميزش جنسى داشته ايد - و چنانچه با آنها آميزش نداشته ايد (دختران آنها) براى شما مانعى ندارد -»

او گويد: امام فرمود: اين استثناء خورده ولى آن مطلق و بى استثناء است. او گويد: پس ساكت شد و من بر گفته ام پشيمان شدم. به حضرت گفتم: خداوند صلاح تان را فراهم آورد نظر شما در اين باره چيست ؟

او گويد: حضرت فرمود: اى پيرمرد! تو به من خبر مى دهى كه امير مؤمنان عليه السلام در اين باره حكم داده و باز به من مى گويى كه تو چه نظرى در اين باره دارى ؟»

1464-37864-(13) شيخ صدوق در كتاب المقنع گفته است: «زمانى كه مرد با دختر ازدواج كند چه با او آميزش كند يا نكند مادر بر او حرام گردد و روايت شده كه مادر و دختر در اين مورد يكسان است زمانى كه با يكى از اين دو آميزش نكرده باشد ديگرى براى او حلال باشد و بدان كه دختران همسر، حرامند در دامن باشند يا نباشند.»

ص: 891

1465-37865-(14) كافى 421/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير تهذيب 273/7:

استبصار 157/3: الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن جميل بن درّاج و حمّاد بن عثمان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال الأُمّ و الابنة(1) سواء إذا لم يدخل بها يعنى إذا تزوّج المرأة ثمّ طلّقها قبل أن يدخل بها فإنّه إن شاء تزوّج أُمّها و ان شاء تزوّج ابنتها. نوادر أحمد بن محمّد بن عيسى 99: ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان و جميل بن درّاج عن أبي عبد اللّه عليه السلام: (مثل ما في يب إلّا أنّه أسقط قوله يعنى إذا تزوّج المرأة ثمّ طلّقها قبل أن يدخل بها). نوادر أحمد بن محمّد 125: ابن أبي عمير عن جميل و حمّاد عن أبي عبد اللّه عليه السلام:

(مثله إلى قوله لم يدخل بها).

تهذيب 275/7: قال الشيخ هذان الخبران (اي هذه و رواية ابن حازم (10) قد وردا شاذّين مخالفين لظاهر كتاب اللّه لا يجوز العمل به لأنّه

روى عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و عن الأئمّة عليهم السلام أنّهم قالوا: إذا جاءكم منّا حديث فأعرضوه على كتاب اللّه فما وافق كتاب اللّه فخذوه و ما خالفه فاطرحوه أو ردّوه علينا.

1466-37866-(15) الفقيه 262/3: جميل بن درّاج أنّه سئل أبو عبد اللّه عليه السلام عن رجل تزوّج امرأة ثمّ طلّقها قبل أن يدخل بها هل تحلّ له ابنتها قال الأُمّ و الابنة في هذا سواء إذا لم يدخل بإحداهما حلت له الأُخرىٰ . نوادر أحمد بن محمّد 100: ابن أبي عمير عن جميل عن بعض أصحابنا عن أحدهما عليهما السلام في رجل: (و ذكر نحوه).

1467-37867-(16) تهذيب 275/7: استبصار 158/3: (محمّد بن الحسن صا) الصفّار عن محمّد بن عبد الجبّار عن العبّاس بن معروف عن صفوان بن يحيى عن محمّد بن إسحاق بن عمّار قال : قلت له رجل تزوّج امرأة و دخل بها ثمّ ماتت أ يحلّ له أن يتزوّج أُمّها قال سبحان اللّه كيف تحلّ له أُمّها و قد دخل بها قال قلت له فرجل تزوّج امرأة فهلكت قبل أن يدخل بها أ تحلّ (2) له أُمّها قال و ما الّذى يحرّم عليه منها و لم يدخل بها. قال الشيخ رحمه اللّه هذا الخبر مخالف للقرآن.

ص: 892


1- . و البنت يب صا.
2- . تحلّ يب.

1465-37865-(14) امام صادق عليه السلام فرمود: «مادر و دختر، هنگامى كه با آنان آميزش صورت نگيرد يكسان هستند يعنى اگر مردى با زنى ازدواج كند و پيش از آميزش با او طلاقش دهد مى تواند اگر خواست با مادر آن زن و اگر خواست با دختر آن زن ازدواج كند.»

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «اين دو روايت (منظور، اين روايت و روايت منصور بن حازم است) هر دو شاذّ و مخالف با ظاهر كتاب خدا هستند و نمى توان به آن عمل كرد چون از پيامبر صلى الله عليه و آله و از امامان عليهم السلام روايت شده كه فرمودند: زمانى كه روايتى از ما براى شما آمد آن را بر كتاب خداوند عرضه كنيد هر روايتى كه موافق كتاب خدا بود بگيريد و هر روايتى راكه مخالف بود طرح كنيد يا آن را به مابرگردانيد.»

1466-37866-(15) از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كرده و سپس وى را طلاق داده پيش از آن كه با او آميزش كند سؤال شد كه آيا دختر آن زن بر وى حلال است ؟

حضرت فرمود: «مادر و دختر در اين مورد يكسانند زمانى كه با يكى از اين دو آميزش نكرده باشد ديگرى بر وى حلال است.»

1467-37867-(16) محمّد بن اسحاق بن عمار گويد: «به او (امام معصوم عليه السلام) گفتم: مردى با زنى ازدواج كرده و آميزش نموده سپس آن زن مرده است آيا براى وى حلال است كه با مادر آن زن ازدواج كند؟

حضرت فرمود: سبحان اللّه! چگونه مادر آن زن بر وى حلال باشد با اينكه با آن زن آميزش كرده است ؟

او گويد: گفتم: مردى با زنى ازدواج كرده آن زن پيش از آنكه مرد با او آميزش كند مرده است آيا مادر آن زن بر اين مرد حلال است ؟ حضرت فرمود: چه چيزى از مادر بر اين مرد حرام باشد با اينكه با آن زن آميزش نكرده است ؟

شيخ طوسى قدس سره فرمود: اين روايت مخالف قرآن است.»

ص: 893

1468-37868-(17) العوالى 333/3: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله من كشف قناع امرأة حرّم عليه ابنتها و أمّها.

و تقدّم في أحاديث باب (1) ما ورد في الكتاب و السنّة من تحريم الأُمّهات من أبواب ما يحرم بالنسب (ج 25) ما يدلّ على ذلك فراجع.

و يأتي في الباب التالى و ما يتلوه ما يدلّ على ذلك فلاحظ.

و في رواية زرارة (1) من باب (23) حكم من تزوّج امرأة ثمّ تزوّج أختها

قوله: فإن تزوّج امرأة ثمّ تزوّج أمّها و هو لا يعلم أنّها أمّها قال قد وضع اللّه تعالى عنه جهالته بذلك ثمّ قال إذا علم أنّها أمّها فلا يقربها و لا يقرب الابنة حتّى تنقضى عدّة الأُمّ منه إلخ.

(2) باب انّ من تزوّج امرأة و لم يدخل بها إلّا انّه رأى منها ما يحرم على غيره كره له تزويج ابنتها

1469-37870-(1) تهذيب 280/7: استبصار 162/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 422/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام قال سألته عن رجل تزوّج امرأةً فنظر إلى رأسها و الى بعض جسدها أ يتزوّج ابنتها فقال لا، إذا رأى منها ما يحرم على غيره فليس له أن يتزوّج ابنتها. نوادر أحمد بن محمّد 100: صفوان بن يحيى عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام عن رجل:

(و ذكر نحوه). الدعائم 233/2: عن أبي جعفر محمّد بن عليّ عليهما السلام: أنّه سئل عن رجل (و ذكر نحوه).

1470-37871-(2) تهذيب 280/7: استبصار 162/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 423/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن فقيه 357/3: (الحسن فقيه) ابن محبوب عن خالد بن جرير عن أبي الربيع (الشاميّ فقيه) قال: سل أبو عبد اللّه عليه السلام عن رجل تزوّج امرأة فمكث أيّاماً معها(1) لا يستطيعها(2) غير أنّه قد رأى منها ما يحرم على غيره ثمّ طلّقها(3) أ يصلح له

ص: 894


1- . معها أيّاماً يب صا.
2- . و لا يستطيع أن يجامعها فقيه.
3- . يطلّقها كا.

1468-37868-(17) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس روپوش زنى را كنار زند (با او ازدواج كند) دختر و مادر آن زن بر وى حرام مى گردد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايات باب يكم از باب هاى محرّمات نسبى روايتى كه بر اين مفاد دلالت مى كند مراجعه كنيد.

مى آيد:

در باب بعدى و باب پس از آن روايتى كه بر اين مفاد دلالت مى نمايد ملاحظه كنيد.

و در روايت يكم از باب بيست و سوم اين گفته كه: «اگر با زنى ازدواج كرد سپس با مادر وى ازدواج كند در حالى كه نداند مادر اوست ؟ حضرت فرمود: خداوند اين ندانستن را از او برداشته است، سپس فرمود: زمانى كه فهميد اين مادر اوست ديگر به او نزديك نشود و به دختر هم نزديك نشود تا عدۀ مادر تمام شود...»

باب 2 حكم ازدواج مرد با دختر زوجه كه با او آميزش نكند و طلاق دهد اما او را آنگونه ببيند كه بر ديگران حرام است

1469-37869-37870-(1) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام پرسيدم: مردى با زنى ازدواج كرده و به سر و بخشى از بدنش نگاه كرده است آيا مى تواند با دختر وى ازدواج كند؟ حضرت فرمودند: نه. اگر به جايى از زن كه بر ديگران حرام است نگاه كند حق ندارد كه با دخترش ازدواج كند. (گرچه آميزش نكرده باشد).»

1470-37871-(2) از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كرد و با او مدتى زندگى كرد ولى نتوانست با او آميزش كند و تنها جايى از بدن زن را كه بر ديگران حرام است ديده است پس از آن او را طلاق

ص: 895

أن يتزوّج ابنتها فقال أ يصلح(1) له و قد رأى من أمّها ما (قد كا) رأى. استبصار 163: الحسين بن سعيد عن فضالة عن أبان عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام: مثله. (قال الشيخ رحمه اللّه فالوجه في هذه الروايات ضرب من الكراهية دون الحظر).

1471-37872-(3) تهذيب 458/7: عليّ بن إسماعيل عن فضالة بن أيّوب عن أبان عن محمّد عن أبى جعفر عليه السلام في رجل تزوّج امرأة فمكثت عنده أيّاماً لا يستطيعها غير أنّه قد رأى منها ما يحرم على الرّجال ثمّ طلّقها و لها ابنة قال لا يصلح له أن يتزوّج ابنتها و قد رأى منها ما رأى.

و تقدّم في الباب المتقدّم ما يناسب ذلك فراجع.

(3) باب انّ من كانت له جارية فوطأها ثمّ اشترىٰ أمّها أو بنتها لا يحلّ له وطيها و إن لم يطأها فلا بأس بوطى أمّها أو بنتها و انّ من طلّق امرأته الحرّة و كانت لها ابنة مملوكة أو أمّ فاشتراها لا يحلّ له وطيها و حكم من تزوّج أُمّ ولد لرجل ثمّ أراد أن يتزوّج ابنة سيّدها

1472-37873-(1) كافى 431/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن جميل بن درّاج تهذيب 276/7: استبصار 159/3: الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن عليّ بن حديد عن جميل بن درّاج عن بعض أصحابه(2) عن أحدهما عليهما السلام في رجل كانت له جارية فوطئها ثمّ اشترى أمّها أو ابنتها قال لا تحلّ له (أبداً كا).

1473-37874-(2) تهذيب 279/7: استبصار 161/3: أبو عبد اللّه البزوفرى عن أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن القاسم بن محمّد عن أبان بن عثمان عن رزين بيّاع الأنماط عن أبي جعفر عليه السلام في رجل كانت له جارية فوطئها ثمّ اشترى أمّها و ابنتها قال لا تحلّ له الاُم و البنت سواء.

ص: 896


1- . لا يصلح فقيه.
2- . أصحابنا صا.

مى دهد سؤال شد كه آيا مى تواند با دختر آن زن ازدواج كند؟ حضرت فرمود: «آيا با اينكه بدن او را ديده مى تواند؟!

شيخ طوسى قدس سره فرمود: توجيه اين روايات همان نوعى كراهت است نه منع.»

1471-37872-(3) از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كرد و آن زن چند روزى نزد مرد ماند ولى مرد نتوانست كه با آن زن آميزش كند و تنها بخشى از بدن زن را كه بر مردان حرام است ديد سپس آن زن را طلاق داد و آن زن دخترى دارد، روايت است كه حضرت فرمود: «براى او درست نيست كه با دختر آن زن ازدواج كند در حالى كه از مادر وى ديده است آنچه را كه ديده.»

ارجاعات

گذشت:

در باب پيشين به مناسب آن مراجعه كنيد.

باب 3 حكم ازدواج صاحب كنيز با مادر يا دختر آن كنيز

1472-37873-(1) از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام دربارۀ مردى كه كنيزى داشت و با او آميزش كرده بود و آنگاه مادر و يا دختر او را خريدارى كرده بود، روايت كرده كه فرمود: «آميزش با آن مادر و دختر براى اين مرد حرام ابدى است.»

1473-37874-(2) از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيزى داشت كه با او آميزش كرده بود و سپس مادر و دختر آن كنيز را خريدارى نموده بود روايت است كه فرمود: «مادر و دختر بر او حلال نمى شود و تفاوتى ندارند.»

ص: 897

1474-37875-(1) تهذيب 276/7: استبصار 159/3: الحسين بن سعيد قال كتبت إلى أبى الحسن عليه السلام رجل كانت له أمة يطؤها فماتت أو باعها ثمّ أصاب بعد ذلك أمّها هل (يحلّ يب) له أن ينكحها فكتب عليه السلام لا يحلّ له. نوادر أحمد بن محمّد 121: الحسين بن سعيد: قال كتبت إلى أبى الحسن أسأله عن رجل (و ذكر نحوه).

1475-37876-(4) تهذيب 278/7: استبصار 160/3: (أبو عبد اللّه صا) البزوفرى عن أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمّد عن صفوان كافى 433/5: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان (بن يحيى كا) عن (عبد اللّه يب صا) ابن مسكان عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قلت رجل(2) طلّق امرأته فبانت منه و لها ابنة مملوكة فاشتراها(3) أ يحلّ له أن يطأها قال لا (كا و عن الرّجل تكون عنده المملوكة و ابنتها فيطؤ إحداهما فتموت و تبقى الأُخرىٰ أ يصلح له أن يطأها قال لا). نوادر أحمد ابن محمّد 124: صفوان عن ابن مسكان عن أبي بصير و ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام: قال قلت رجل و ذكر نحو ما في كا. تهذيب 276/7: استبصار 159/3: البزوفرى عن حميد بن زياد عن الحسن (بن محمّد صا) عن محمّد بن زياد عن عمّار بن مروان عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: قلت له الرّجل يكون عنده المملوكة و ذكر مثله.

1476-37877-(5) كافى 433/5: (محمّد بن يحيى معلّق) عن أحمد بن محمّد عن الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن القاسم بن سليمان عن عبيد بن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام في الرّجل تكون له الجارية يصيب(3) منها أ له أن ينكح ابنتها قال لا هي مثل قول اللّه عزّ و جلّ : «وَ رَبٰائِبُكُمُ اَللاّٰتِي فِي حُجُورِكُمْ » تهذيب 277/7: استبصار 160/3: (أبو عبد اللّه صا) البزوفرى عن حميد (بن زياد صا) عن ابن سماعة عن عبد اللّه بن جبلّة عن ابن بكير عن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: سألته عن الرّجل (و ذكر مثله). نوادر أحمد بن محمّد 125: النضر عن القاسم بن سليمان: (و ذكر مثله سنداً و متناً). تفسير العيّاشى 230/1: عن أبي العبّاس: في الرّجل يكون و ذكر نحوه. و فيه 23(1): عن عبيد عن أبي عبد اللّه عليه السلام: في الرّجل تكون له

ص: 898


1- . فيصيب يب صا.
2- . قال: سألته عن رجل يب صا.
3- . و اشتراها يب.

1474-37875-(3) حسين بن سعيد گويد: «براى امام كاظم عليه السلام نوشتم: مردى كنيزى دارد كه با آن آميزش مى كند آن كنيز مى ميرد و يا آن را مى فروشد پس از آن به مادر آن كنيز دست مى يابد آيا براى او جايز است با او آميزش كند؟

حضرت نوشت: براى او حلال نمى باشد.»

1475-37876-(4) ابو بصير گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى همسرش را طلاق داده و همسرش از او جدا شده است و آن زن، دختر برده اى دارد و اين مرد آن دختر را خريدارى كرده است آيا مى تواند با آن دختر آميزش كند؟ حضرت فرمود: نه.

و باز دربارۀ مردى كه مالك كنيز و دختر اوست و با يكى آميزش مى كند و آن مى ميرد ولى ديگرى باقى است پرسيدم كه آيا مى تواند با او هم آميزش كند؟ حضرت فرمود: نه.»

1476-37877-(5) عبيد بن زراره گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره مردى كه كنيزى دارد و با او آميزش مى كند پرسيدم كه آيا مى تواند با دختر او آميزش كند؟

ص: 899

الجارية يصيب منها ثمّ يبيعها هل له أن ينكح و ذكر نحوه. النوادر 122: صفوان عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أحدهما: في الرّجل تكون و ذكر نحوه و زاد فيه بعد قوله يصيب منها (ثمّ يبيعها).

1477-37878-(6) كافى 433/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن العلاء بن رزين تهذيب 279/7: استبصار 162/3: الحسين بن سعيد عن صفوان عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل كانت له جارية فأعتقت(1) و تزوّجت فولدت (أيصلح يب كا) لمولاها الأوّل أن يتزوّج ابنتها قال (لا خ) هي عليه حرام و هي ابنته (و كا) الحرّة و المملوكة في هذا سواء ثمّ قرء (هذه الآية خ) «وَ رَبٰائِبُكُمُ اَللاّٰتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسٰائِكُمُ » كافى 433/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام: مثله. تهذيب 277/7: استبصار 160/3: الحسين بن سعيد عن الحسن بن محبوب و فضالة بن أيّوب عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم قال: سألت أحدهما عليه السلام عن رجل (و ذكر مثله إلى قوله في هذا سواء). نوادر أحمد بن محمّد 121: صفوان بن يحيى عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم: نحوه إلى قوله مِنْ نِسٰائِكُمُ . تفسير العيّاشى 230/1: عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليه السلام: عن رجل كانت له جاريه يطأها قد باعها من رجل فأعتقها فتزوّجت و ذكر نحوه إلى قوله مِنْ نِسٰائِكُمُ .

1478-37879-(7) تهذيب 277/7: استبصار 160/3: (أبو عبد اللّه صا) البزوفرى عن حميد (بن زياد صا) عن الحسن (بن محمّد صا) بن سماعة عن جعفر عن عليّ بن عثمان و إسحاق بن عمّار عن سعيد بن يسار عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: سألته عن الرّجل تكون له الأمة و لها بنت مملوكة فيشتريها أ يصلح له أن يطأها قال لا.

1479-37880-(8) الدعائم 233/2: جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال إذا كانت الأمة لرجل فوطئها لم تحلّ له ابنتها بعدها الحرّة و المملوكة في هذا سواء و كذلك الأُمّ إذا و طأ ابنتها لم يطأها بعدها حرّة كانت أو مملوكة.

ص: 900


1- . فعتقت خ.

حضرت فرمود: نه اين مثل فرموده خداوند عز و جل است كه: «و دختران همسرتان كه در دامان تان هستند.»

1477-37878-(6) محمّد بن مسلم گويد: «ازامام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيزى دارد و آن كنيز آزاد مى شود و پس از آزادى ازدواج مى كند و فرزند پيدا مى كند پرسيدم كه آيا براى مالك اوّل آن كنيز درست است كه با دختر او ازدواج كند؟

حضرت فرمود: آن دختر براى اين مرد حرام است و دختر او محسوب مى شود آزاده و كنيز در اين جهت يكسان است سپس حضرت اين آيه را تلاوت كرد: «و دختران همسرتان كه در دامان تان هستند.»

1478-37879-(7) سعيد بن يسار گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيزى دارد كه آن كنيز هم دختر برده اى دارد اين مرد آن دختر برده را خريدارى مى كند، پرسيدم كه آيا براى اين مرد درست است كه با آن دختر آميزش كند؟ حضرت فرمود: نه.»

1479-37880-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر كنيز براى مردى باشد و آن مرد با وى آميزش نموده باشد دختران آن كنيز بر اين مرد حلال نيست زن آزاده و كنيز در اين جهت يكسان است.

و نيز همين گونه است مادر زمانى كه مرد با دختر او آميزش كرده باشد پس از دختر با مادر آميزش نمى كند چه آزاد باشد چه برده.»

ص: 901

1480-37881-(9) نوادر أحمد بن محمّد 123: زرعة عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل تزوّج أُمّ ولد لرجل ثمّ أراد أن يتزوّج ابنة سيّدها الّذى اعتقها فيجمع بينهما قال لا بأس بذلك.

1481-37882-(10) كافى 433/5: (محمّد بن يحيى معلّق) عن أحمد بن محمّد عمّن ذكره عن الحسين بن بشر(1) قال: سألت الرضا عليه السلام عن الرّجل تكون له الجارية و لها ابنة فيقع عليها أيصلح له أن يقع على ابنتها فقال أينكح الرّجل الصالح ابنته.

1482-37883-(11) تهذيب 278/7: استبصار 161/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن أحمد ابن محمّد ابن أبي نصر و عليّ بن الحكم و الحسن بن عليّ الوشّاء عن أبان بن عثمان عن رزين بيّاع الأنماط عن أبي جعفر(2) عليه السلام قال قلت له تكون عندي الأمة فأطأها ثمّ تموت أو تخرج من ملكى فأصبت(3) ابنتها أ يحلّ لي أن أطأها قال نعم لا بأس به انّما حرّم اللّه ذلك من الحرائر فأمّا الإماء فلا بأس به. (قال الشيخ رحمه اللّه فأوّل ما في هذا الخبر انّه شاذ نادر و لم يروه غير بيّاع الأنماط و ان تكرّر في الكتب و ما يجرى هذا المجرى في الشذوذ يجب اطراحه و لا يعترض به على الأحاديث (الكثيرة) ثمّ انّه قد روى ما ينقض هذه الرواية و يوافق ما قدّمناه فإذا كان الأمر على ما ذكرناه و جب الأخذ بروايته الّتى توافق الروايات الاُخرو يعدل عن الرواية التي تفرّد بها لانّه يجوز أن يكون ذلك وهماً).

نوادر أحمد بن محمّد 124:

القاسم بن محمّد عن أبان بن عثمان عن رزين بيّاع الأنماط عن أبي جعفر عليه السلام: نحوه.

1483-37884-(12) تهذيب 276/7: استبصار 159/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن سنان عن حمّاد بن عثمان و خلف بن حمّاد عن الفضيل بن يسار عن(4) ربعى بن عبد اللّه قال: سألت(5) أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل كانت له مملوكة يطأها (فماتت يب صا 161) ثمّ أصاب بعدُ أمّها(6) قال لا بأس ليست بمنزلة الحرّة. تهذيب 279/7: استبصار 161/3: (محمّد بن الحسن يب) الصفّار عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن سنان عن حمّاد بن عيسى و خلف بن ربعى عن الفضيل قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام و ذكر مثله.

ص: 902


1- . بن بشير خ بن بشّار خ.
2- . عن أبي عبد اللّه عليه السلام صا.
3- . فأصيب صا.
4- . و ربعى صا.
5- . قالا سألنا صا.
6- . ثمّ يصيب بعد ابنتها يب 279 صا 161.

1480-37881-(9) محمّد بن مسلم گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با كنيز امّ ولد مردى ازدواج كرده سپس قصد دارد كه دختر مالك آن كنيز را بگيرد هم او كه آن مالك او را آزاد كرده است و بين اين دو جمع كند (بين كنيز و دختر) حضرت فرمود: اين اشكالى ندارد.»

1481-37882-(10) حسين بن بشير گويد: «از حضرت رضا عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيزى دارد و آن كنيز نيز دخترى و با آن كنيز آميزش مى كند آيا مى تواند كه با دختر آن كنيز نيز آميزش كند؟ حضرت فرمود: آيا مرد صالح با دختر خود آميزش مى كند؟»

1482-37883-(11) رزين گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: كنيزى نزد من است با او آميزش مى كنم آن كنيز مى ميرد و يا از مالكيت من بيرون مى رود من به دختر او دست پيدا مى كنم آيا براى من حلال است كه با او آميزش كنم ؟ حضرت فرمود: آرى اشكالى ندارد.

تنها خداوند اين را در مورد آزاده ها حرام كرده است (اينكه با دختر ومادر آميزش جايز نيست) و اما كنيزها اشكال ندارد.»

شيخ طوسى قدس سره گويد: «نخستين اشكالى كه در اين روايت است اين است كه شاذ و نادر است (خلاف است) و تنها رزين بياع الأنماط آن را روايت كرده گرچه در كتابها مكرراً آمده است و روايتى در شذوذ (خلاف قاعده) بر اين مبنى باشد طرح آن واجب است و نمى تواند در برابر روايات بسيار قرار گيرد.

به علاوه كه همين رزين نقيض اين روايت را نقل كرده كه موافق با روايت پيشين است و چون چنين است ما بايد به روايتى از رزين اخذ كنيم كه با روايت پيشين موافق است.

و از روايتى كه تنها رزين نقل كرده است عدول كنيم چون ممكن است كه غلط باشد.»

1483-37884-(12) ربعى بن عبداللّه گويد: «از امام صادق عليه السلام درباره مردى كه كنيزى دارد كه با او آميزش مى كند آن كنيز مى ميرد و سپس اين مرد پس از آن كنيز به مادر او دست مى يابد پرسيدم حضرت فرمود: اشكال ندارد اين بسان زن آزاده نيست.»

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «در اين روايت از جواز و اباحۀ آميزش يادى نشده است.

و تنها روايت اين جهت را در بر دارد كه مرد به مادر آن كنيز دست يافته است و ما تجويز مى كنيم كه به مادر آن كنيز دست پيدا كند البته به اين شكل كه مالك آن گردد و تنها حرام، آميزش با آن مادر است كه از آن در روايت يادى نيست.»

ص: 903

قال الشيخ رحمه اللّه فهذا الخبر ليس فيه ذكر لإباحة الوطىء و إنّما تضمّن أنّ له ان يصيبها و نحن نجوّز ان يصيبها فيما بعد، بأن يملكها و إنّما المحرّم منها و طئها و ليس له ذكر في الخبر.

و تقدّم في أحاديث باب (1) ما ورد في الكتاب و السنّة من تحريم الأُمّهات من أبواب ما يحرم النسب و الرضاع و باب (4) انّه يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب (ج 25) ما يدلّ على ذلك فراجع.

و في أحاديث باب (1) انّ من تزوّج امرأة و دخل بها حرّمت عليه ابنتها و حرّمت عليه أمّها دخل بها أم لا من أبواب ما يحرم بالتزويج (ج 25) ما يناسب الباب فراجع.

و يأتي في رواية ابن يقطين (12) من باب (24) تحريم الجمع بين الأختين من الإماء في الوطئ

قوله: سألت أبا إبراهيم عليه السلام عن أختين مملوكتين و جمعهما قال مستقيم و لا أحبّه لك و سألته عن الأُمّ و البنت المملوكتين قال هو أشدّهما و لا أحبّه لك.

و في رواية مسمع (1) من باب (16) ما لا تحلّ مناكحتها من الإماء من أبواب نكاح العبيد (ج 26)

قوله عليه السلام: ثمانية لا تحلّ مناكحتهم أمتك أمّها أمتك و أمتك أختها أمتك إلخ فلاحظ.

و في رواية مسعدة (2) قوله عليه السلام: تحرم من الإماء عشرة لا تجمع بين الأُمّ و البنت و لا بين الاُختين إلخ.

و في مرسلة الهداية (3) نحوه.

(4) باب انّ من زنى بخالته أو عمّته حرّمت عليه ابنتها

1484-37885-(1) كافى 417/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أبي أيّوب الخزّاز عن محمّد بن مسلم قال: سأل رجل أبا عبد اللّه عليه السلام و أنا جالس عن رجل نال من خالته في شبابه ثمّ ارتدع(1) أ يتزوّج ابنتها فقال لا قلت إنّه لم يكن أفضى إليها انّما كان شيء دون شيء فقال لا يصدّق و لا كرامة. نوادر أحمد بن محمّد 97: ابن أبي عمير عن أبي أيّوب الخزّاز عن محمّد بن مسلم قال: سأل رجل أبا عبد اللّه عليه السلام و أنا جالس (و ذكر مثله إلّا أنّ فيه فقال بدل قلت).

ص: 904


1- . الردع: الكفّ ردعه فارتدع: كفّه فكفّ .

ارجاعات

گذشت:

در روايات باب يكم از باب هاى محرّمات نسبى و رضاعى.

و باب چهارم روايتى كه بر اين مفاد دلالت مى كند مراجعه كنيد.

و در روايات باب يكم از باب هاى زنانى كه با تزويج حرام مى شوند، مناسب آن باب مراجعه كنيد.

مى آيد:

در روايت دوازدهم از باب بيست و چهارم اين گفته كه: «از امام موسى كاظم عليه السلام دربارۀ دو خواهر مملوك و جمع بين اين دو پرسيدم حضرت فرمود: درست است ولى من براى تو دوست ندارم.

و از امام عليه السلام دربارۀ مادر و دخترى كه هر دو مملوك هستند پرسيدم حضرت فرمود: اين صورت سخت ترين دو صورت است و براى تو نمى پسندم.»

و در روايت يكم از باب شانزدهم از باب هاى ازدواج بردگان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «هشت نفرآميزش با آنان جايز نيست: كنيزت كه مادرش نيز كنيز توست و كنيزت كه خواهرش نيز كنيز توست...» ملاحظه كنيد.

در روايت دوّم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از كنيزان ده نفر حرام هستند ميان مادر و دختر و نيز ميان دو خواهر جمع نمى كنى...»

و در روايت سوّم مانند آن.

باب 4 حرمت ازدواج با دختر خاله يا عمه كه با آن دو زنا كرده باشد

1484-37885-(1) محمّد بن مسلم گويد: «خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه مردى دربارۀ مردى كه در جوانى با خاله خويش زنا كرده است و سپس توبه نموده پرسيد كه آيا مى تواند با دختر خاله خود ازدواج كند؟ حضرت فرمود: نه.

گفتم: آن مرد با خاله اش آميزش نداشته و تنها ارتباط نامشروعى كمتر ازآميزش داشته است حضرت فرمود: گفتۀ او پذيرفته نيست و ارزشى ندارد.»

ص: 905

1485-37886-(2) تهذيب 311/7: عليّ بن الحسن الطاطرى قال حدّثني محمّد بن أبي حمزة و محمّد بن زياد عن أبي أيّوب عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سأله محمّد بن مسلم و أنا جالس عن رجل نال من خالته و هو شابّ ثمّ ارتدع أ يتزوّج ابنتها قال لا قال إنّه لم يكن أفضى إليها انّما كان شيء دون ذلك قال كذب.

1486-37887-(3) السرائر 288: و قد روى: أنّ من فجر بعمّته أو خالته لم تحلّ له ابنتاهما أبداً أورد ذلك شيخنا أبو جعفر في نهايته و شيخنا المفيد في مقنعته و السيّد المرتضى في انتصاره.

1487-37888-(4) المقنعة 77:: و من فجر بعمّته أو خالته حرّمت عليه ابنتاهما و لم يحلّا له بنكاح أبداً.

1488-37889-(5) وسائل 432/20: قال السيّد المرتضى (فى الانتصار) ممّا ظنّ انفراد الإماميّة به القول بأن: من زنى بعمّته أو خالته حرّمت عليه بنتاهما على التأبيد ثمّ ذكر ان بعض العامّة وافق على ذلك و انّ أكثرهم خالفوا ثمّ استدلّ على التحريم بالإجماع و الأخبار.

1489-37890-(6) فقه الرضا عليه السلام 278: فان زنى رجل بعمّته أو بخالته حرّمت عليه أبداً بناتهما (أن يتزوّجهما ك).

و يأتي في باب (14) أنّ من زنى بامرأة حرّمت عليه أمّها و بنتها من أبواب ما يحرم بالتزويج (ج 25) ما يدلّ على ذلك.

(5) باب أنّ من أتى غلاماً حرّمت عليه ابنته و أُمّه و أخته و حكم تزويج ابن أحدهما ابنة الآخر و حكم من تزوّج امرأة ثمّ أوقب أخاها

1490-37891-(1) كافى 417/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجل يعبث بالغلام قال إذا أوقب حرّمت عليه ابنته و أخته. تهذيب 310/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن يعقوب بن يزيد عن ابن أبي عمير عن رجل عن أبي عبد اللّه عليه السلام: في الرّجل (و ذكر مثله).

1491-37892-(2) كافى 417/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ عن حمّاد بن عثمان قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام رجل أتى غلاماً أ تحلّ له أخته قال فقال إن كان ثقب فلا.

ص: 906

1485-37886-(2) ابو ايّوب گويد: «من خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه محمّد بن مسلم از حضرت دربارۀ مردى كه در جوانى از خاله اش كامى گرفت و سپس توبه كرد پرسيد كه آيا مى تواند با دختر خاله اش ازدواج كند؟ حضرت فرمود: نه.

محمّد بن مسلم گفت: آن مرد با آن خاله دخول نكرده تنها چيزى كمتر از اين است ؟ حضرت فرمود: دروغ مى گويد.»

1486-37887-(3) روايت شده كه هر كس با عمّه و يا خاله اش زنا كند دختر آن دو بر او هرگز حلال نيستند.

شيخ ما ابوجعفر طوسى اين را دركتاب نهايه اش و شيخ ما مفيد در كتاب مقنعه اش و سيد مرتضى در كتاب انتصارش آورده است.

1487-37888-(4) و هر كس با عمه و يا خاله اش زنا كند دختران اين دو بر او حرام مى شوند و هرگز با ازدواج بر او حلال نمى گردند.

1488-37889-(5) سيد مرتضى در كتاب انتصار فرمود: «از فتواهايى كه گمان مى رود اماميه به آن متفرد است اين نظر است كه هر كس با عمه و خاله اش زنا كند دختر اين دو براى هميشه بر او حرام مى گردد.

سپس سيد مرتضى فرموده كه برخى از اهل سنّت با اين فتوى موافقت دارند ولى اكثر آنها مخالفند سپس سيد مرتضى به اجماع و روايات بر حرمت استدلال كرده است.»

1489-37890-(6) فقه الرضا عليه السلام: «اگر مردى با عمّه و يا خاله اش زنا كند دختران اين دو بر آن مرد براى هميشه حرام مى شوند.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب چهاردهم از باب هاى زنانى كه با تزويج حرام مى شوند رواياتى كه بر اين مفاد دلالت مى كند.

باب 5 حكم ازدواج با دختر يا مادر يا خواهر مردى كه با او لواط كرده است

1490-37891-(1) از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با پسرى بازى مى كند روايت است كه فرمود: «اگر دخول كند دختر و خواهر پسر بر او حرام مى گردند.»

1491-37892-(2) حمّاد بن عثمان گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى با پسرى لواط كرده آيا خواهر آن پسر بر او حلال مى شود؟

حمّاد گويد: حضرت فرمود: اگر دخول كرده نه.»

ص: 907

1492-37893-(1) المحاسن 112: العقاب 316: روى عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجل لعب بغلام قال إذا أوقب لم(2) تحلّ له أخته أبداً.

1493-37894-(3) فقه الرضا عليه السلام 278:: من لاط بغلام لا تحلّ له أخته في التّزويج أبداً و لا ابنته. و فيه 243:: و من ولع(4) بالصبىّ لا تحلّ له أخته أبداً.

1494-37895-(5) تهذيب 310/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن محمّد بن إسماعيل عن حمّاد بن عيسى عن إبراهيم بن عمر عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجل لعب بغلام هل تحلّ له أمّه قال إن كان ثقب فيه فلا.

1495-37896-(6) كافى 417/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه أو عن محمّد بن عليّ عن موسى بن سعدان تهذيب 310/7: محمّد بن الحسن الصفّار عن إبراهيم بن هاشم عن عليّ بن أسباط عن موسى بن سعدان عن بعض رجاله قال: كنت عند أبي عبد اللّه عليه السلام فأتاه رجل فقال له جعلت فداك ما ترى في شابّين كانا مضطجعين(3) فولد لهذا غلام و للآخر جارية أ يتزوّج(4) ابن هذا ابنة هذا قال فقال نعم سبحان اللّه لِمَ لا يحلّ (له يب) فقال (له يب) انّه كان صديقاً له قال فقال (و سبحان اللّه يب) و إن كان فلا بأس قال (انّه كان يكون بينهما ما يكون بين الشّباب قال لا بأس يب) فقال فإنّه(5) كان يفعل به قال فأعرض بوجهه [عنه كا] ثمّ أجابه و هو مستتر بذراعيه(6) فقال إن كان الّذى كان منه دون الايقاب فلا بأس أن يتزوّج و إن كان قد أوقب فلا يحلّ له أن يتزوّج.

1496-37896-(7) كافى 418/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن بعض أصحابه عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجل يأتي أخا امرأته فقال إذا أوقبه فقد حرّمت عليه المرأة (حمل علىٰ ما قبل التزويج.

لما يأتي في غير واحد من أحاديث باب (14) أنّ من زنى بامرأة حرمت عليه أُمّها و يدلّ على أنّ الحرام لا يحرّم الحلال).

ص: 908


1- . مصطحبين يب.
2- . و قب لن العقاب.
3- . أ يحلّ أن يتزوّج يب.
4- . و لج ك.
5- . انّه يب.
6- . بذراعه يب.

1492-37893-(3) از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با پسرى بازى كرده روايت شده كه فرمود: «اگر دخول كرده خواهر آن پسر براى هميشه بر او حرام مى گردد.»

1493-37894-(4) فقه الرضا عليه السلام: «كسى كه با پسرى لواط كند براى هميشه خواهر و دختر آن پسر با ازدواج، بر او حلال نمى شوند.»

و نيز در همين كتاب آمده: «كسى كه دلبستۀ شديد بچه اى شود (يا با او نزديكى كند) خواهرش براى ابد بر او حرام مى گردد.»

1494-37895-(5) از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با پسرى بازى مى كند آيا مادر آن پسر براى اين مرد حلال است، روايت است كه حضرت فرمود: «اگر در او فرو كرده نه.»

1495-37896-(6) شخصى گويد: «در محضر امام صادق عليه السلام بودم مردى آمد و از آن حضرت پرسيد: فدايت شوم! چه مى فرمايى دربارۀ دو جوانى كه باهم همخوابى داشته اند پس از آن يكى پسردار شد و ديگرى دختردار آيا پسر اين مى تواند با دختر آن ديگرى ازدواج كند؟ حضرت فرمود: آرى مى تواند سبحان الله! چرا حلال نباشد؟ آن شخص گفت: يكى دوست ديگرى بوده است ؟ حضرت فرمود: اگر چنين باشد نيز اشكال ندارد. آن شخص گفت: يكى با ديگرى لواط مى كرده است ؟ حضرت روى برگرداند و در حالى كه با آرنج دو دستش صورت را پوشانده بود فرمود: اگر كارى كه از او سرزده كمتر از دخول باشد ازدواج اشكالى ندارد ولى اگر دخول كرده است براى او ازدواج حلال نيست.»

1496-37897-(7) امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با برادر خانم خويش لواط مى كند فرمود: هنگامى كه دخول كرده باشد زنش بر او حرام مى گردد.

(اين روايت بر پيش از ازدواج حمل شده است چرا كه در بيش از يك روايت از روايات باب چهاردهم مى آيد و بر اين دلالت دارد كه حرام، حلال را حرام نمى كند.)

ص: 909

(6) باب حكم من تزوّج بامرأة ذات بعل

1497-37897-(1) تهذيب 305/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن عليّ عن عبد اللّه بن بكير عن أديم بن الحرّ قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام الّتى تتزوّج و لها زوج يفرّق بينهما ثمّ لا يتعاودان أبداً. (و تقدّم مثل ذلك في رواية أديم (12) من باب (52) أنّ المحرم لا ينكح من أبواب ما يجب اجتنابه على المحرم (ج 13).

1498-37898-(2) تهذيب 308/7: ابن أبي عمير عن ابن بكير عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام في امرأة فقدت زوجها أو نعى إليها فتزوّجت ثمّ قدم زوجها بعد ذلك فطلّقها قال تعتدّ منهما جميعاً ثلاثة أشهر عدّةً واحدةً و ليس للأخير أن يتزوّجها أبداً.

1499-37899-(3) كافى 149/6: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم تهذيب 488/7: استبصار 190/3: لىّ بن الحسن بن فضّال عن عليّ بن الحكم عن موسى بن بكر عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال إذا نعى الرّجل إلى أهله أو خبّروها(1) أنّه (قد يب صا) طلّقها فاعتدّت ثمّ تزوّجت فجاء زوجها (الأوّل يب) (بعد كا) فانّ الأوّل أحقّ بها من هذا الآخر(2) دخل بها. (الأوّل(3) يب) أو لم يدخل (بها كا يب) و لها من الأخير المهر بما استحلّ من فرجها (قال كا) و ليس للآخر أن يتزوّجها(4) أبداً. كافى أبو العبّاس الرزّاز محمّد بن جعفر عن أيّوب بن نوح و أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعاً عن صفوان عن موسى بن بكر عن زرارة عن أبى جعفر عليه السلام: مثله.

1500-37901-(4) كافى 150/6: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد و عليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن فقيه 355/3: (أحمد بن محمّد فقيه) ابن أبي نصر (البزنطى فقيه) عن عبد الكريم (بن عمرو الخثعميّ فقيه) عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام (وموسى بن بكر عن زرارة عن أبى جعفر فقيه) قال: إذا نعى الرّجل إلى أهله أو خبّروها أنّه (قد كا) طلّقها فاعتدّت

ص: 910


1- . أخبروها يب صا.
2- . الأخير يب.
3- . و الظاهر أنّه سهو.
4- . و ليس للأخير أن يتزوّج بها أبداً و لها المهر بما استحلّ من فرجها يب صا.

باب 6 حكم كسى كه با زن شوهردار ازدواج كرده

1497-37898-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «زنى كه شوهر دارد و ازدواج مى كند او را از شوهر (جديدش) جدا مى كنند و ديگر براى هميشه نمى توانند به يكديگر برگردند. (حرام موّبد بر يكديگر مى شوند).»

و مشابه اين روايت در روايت دوازدهم از باب پنجاه و دوّم از باب هاى محرّمات محرم هست.

1498-37899-(2) امام باقر عليه السلام دربارۀ زنى كه شوهرش را از دست داده و يا خبر مرگ او را برايش آورده اند و آن زن ازدواج كرده و پس از آن شوهرش آمده است و او را طلاق داده است، فرمود: «از هر دو با هم يك عده سه ماه مى گيرد و شوهر دوّم حق ندارد براى هميشه با او ازدواج كند.»

1499-37900-(3) امام باقر عليه السلام فرمود: «اگر خبر مرگ مردى را براى همسرش آوردند و يا به زن گفتند كه شوهرش او را طلاق داده است پس از آن زن عدّه نگاه داشت و آن گاه ازدواج كرد و شوهر اوّل آمد، شوهر اوّل نسبت به زن از شوهر دوّم سزاوارتر است خواه شوهر دوّم با او آميزش كرده باشد يا نه و زن از شوهر دوّم در برابر آميزشى كه با او شده است مهر طلب دارد.

حضرت فرمود: و شوهر دوّم براى هميشه نمى تواند با او ازدواج كند.»

1500-37901-(4) امام باقر عليه السلام فرمود: «اگر خبر مرگ مردى را به همسرش بدهند و يا به زن خبر دهند كه شوهرش او را طلاق داده و آن زن عدّه نگاه دارد آن گاه ازدواج كند و پس از آن شوهر اوّل بيايد، امام در اين باره فرمود: شوهر اوّل به اين زن سزاوارتر از شوهر دوّم است خواه شوهر دوّم با زن آميزش كرده باشد يا نه و زن از شوهر دوّم در برابر آميزشى كه با او شده است حقّ مهر دارد.»

ص: 911

ثمّ تزوّجت فجاء زوجها الأوّل(1) قال الأوّل أحقّ بها من (هذا فقيه) الآخر دخل بها (الآخر فقيه) أو لم يدخل (بها كا) و لها من الآخر المهر بما استحلّ من فرجها. فقيه و زاد عبد الكريم في حديثه: و ليس للآخر أن يتزوّجها أبداً.

1501-37902-(2) فقه الرضا عليه السلام 243: و من تزوّج امرأةً لها زوج دخل بها أو لم يدخل بها أو زنى بها لم تحلّ أبداً.

1502-37903-(3) تهذيب 305/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 429/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد رفعه: أن الرّجل إذا تزوّج المرأة و علم أنّ لها زوجاً فرّق بينهما و لم تحلّ له أبداً.

1503-37904-(7) قرب الإسناد 247: عبد اللّه بن الحسن العلوىّ عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال و سألته عن امرأةٍ بلغها أنّ زوجها توفّى فاعتدّت (سنةً خ) و تزوّجت فبلغها بعد أنّ زوجها حىّ هل تحلّ للآخر قال لا.

1504-37905-(8) كافى 149/6: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد جميعاً عن ابن أبي نجران تهذيب 183/8: استبصار 204/3: عليّ بن الحسن (بن فضّال صا) عن السندى بن محمّد البزّاز و عبد الرحمن ابن أبي نجران عن فقيه 355/3: عاصم بن حميد (الحنّاط يب صا) عن محمّد بن قيس قال: سألت أبا جعفر عليه السلام(4) عن رجل حسب أهله أنّه قد مات أو قتل فنكحت امرأته و(5) تزوّجت سُرِّيّته فولدت كلّ واحدةٍ منهما من زوجها (فجاء(6) زوجها) الأوّل و(5) (جاء يب صا) مولى السُّرّيّة قال (فقال فقيه كا) (فقضى في ذلك أن يب صا) يأخذ (الأوّل يب صا) امرأته فهو أحقّ بها و يأخذ (السيّد يب صا) سُرِّيّته و ولدها أو يأخذ عوضاً من ثمنه(6).

1505-37906-(9) تهذيب 350/7: استبصار 218/3: البزوفري عن أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمّد عن عبدالرحمان ابن أبي نجران عن عاصم بن حميد عن أبي عبداللّٰه عليه السلام في رجل ظنّ أهله أنّه قد مات أو قتل فنكحت امرأته و تزوّجت سُرِّيّته فولدت كلّ واحدة منهما من

ص: 912


1- . بعد فانّ الأوّل فقيه.
2- . أو يب صا.
3- . يأخذ رضىً من ثمنه فقيه كا خ يأخذ رضاه من الثمن ثمن الولد يب رضىً من ثمن الولد صا.
4- . عن أبي جعفر عليه السلام قال: قضى عليّ عليه السلام: في رجل ظنّ أهله يب صا.
5- . أو يب صا.
6- . ثمّ جاء الزّوج يب صا.

در كتاب من لا يحضره الفقيه، عبدالكريم در روايتش اين فزونى را دارد كه براى شوهر دوّم ازدواج با اين زن براى هميشه حرام مى گردد.

1501-37902-(5) فقه الرضا عليه السلام: «و هر كس با زنى كه شوهر دارد ازدواج كند با او دخول كند يا نكند و يا اين كه با زن شوهردار زنا كند آن زن براى هميشه بر او حرام مى گردد.»

1502-37903-(6) امام فرمود: «اگر مردى با زنى ازدواج كند و بداند كه او شوهر دارد بايد كه از هم جدا شوند و آن زن بر اين مرد حرام ابدى مى گردد.»

1503-37904-(7) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ زنى كه به او خبر رسيد شوهرش مرده و يك سال عدّه نگاه داشت و ازدواج كرد پس از آن به او خبر رسيد كه شوهرش زنده است آيا اين زن براى شوهر دوّم حلال است پرسيدم، حضرت فرمود: نه.»

1504-37905-(8) محمّد بن قيس گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه خاندانش پنداشتند او مرده و يا كشته شده است و همسر و كنيزش ازدواج كردند و هر كدام از شوهر جديد فرزنددار شدند آن گاه شوهر اوّل و مالك كنيز آمد، پرسيدم. حضرت فرمود: آن مرد همسر خويش را مى گيرد و او به همسرش سزاوارتر است و نيز كنيز و فرزندش را مى گيرد و مى تواند قيمتش را بگيرد.»

1505-37906-(9) امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه خانواده اش گمان كردند مرده و يا كشته شده و همسرش ازدواج كرد و كنيزش نيز ازدواج نمود و هر كدام از شوهرشان بچّه دار شدند پس از آن شوهر اوّل و

ص: 913

زوجها ثمّ جاء الزوج الأوّل (أ صا) و جاء مولى السُّرِّيّة فقضى في ذلك أن يأخذ الأوّل امرأته فهو أحقّ بها و يأخذ السيّد سُرّيّته و ولدها إلّا أن يأخذ من ضامن(1) الثمن له ثمن الولد.

1506-37907-(10) كافى 150/6: محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان و عليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن ابن أبي عمير عن إبراهيم بن عبد الحميد عن أبي بصير و غيره عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه قال: في شاهدين شهدا على(2) امرأة بأن زوجها طلّقها (أو مات كا) فتزوّجت ثمّ جاء زوجها قال يضربان الحدّ و يضمنان الصداق للزوج (بما غرّاه كا) ثمّ تعتدّ و ترجع إلى زوجها الأوّل. فقيه 355/3: إبراهيم بن عبد الحميد: أنّ أبا عبد اللّه عليه السلام قال في شاهدين (و ذكر مثله).

1507-37908-(11) تهذيب 477/7: استبصار 188/3: أحمد بن محمّد عن محمّد بن عيسى عن ابن أبى عمير عن عبد الرحمن بن الحجّاج قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل تزوّج امرأةً و لها زوج و هو لا يعلم فطلّقها الأوّل أو مات عنها ثمّ علم الأخير أيراجعها قال لا حتّى تنقضى عدّتها.

1508-37909-(12) تهذيب 483/7: استبصار 188/3: الحسن بن محبوب عن عبد الرحمن قال:

سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل تزوّج امرأةً ثمّ استبان له بعد ما دخل بها أنّ لها زوجاً غائباً فتركها ثمّ إنّ الزوج قدم فطلّقها أو مات عنها أ يتزوّجها بعد هذا الّذى كان تزوّجها و لم يعلم أنّ لها زوجاً قال فقال ما أحبّ له أن يتزوّجها حتّى تنكح زوجاً غيره.

(قال الشيخ رحمه اللّه في صا فالوجه في هذا الخبر ضرب من الكراهية و لاجل ذلك قال و لا أحبّ له ان يتزوّجها و لم يقل و لا يجوز و الوجه في الخبرين عندي انّه انّما كان يجوز له ان يتزوّجها إذا لم تتعمّد المرأة التّزويج مع علمها بأنّ زوجها باق على ما كان عليه بل يكون قد غاب عنها فنعى إليها أو بلغها عنه الطلاق إلخ).

1509-37910-(13) كافى 150/6: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم تهذيب 489/7: عليّ بن الحسن بن فضّال عن عليّ بن الحكم عن موسى بن بكر عن زرارة قال:

سألت(3) أبا جعفر عليه السلام عن امرأة نعى(4) إليها زوجها فاعتدّت و تزوّجت فجاء زوجها الأوّل

ص: 914


1- . أن يأخذ رضاً من الثمن ثمن الولد صا.
2- . عند فقيه.
3- . عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته يب.
4- . النعى: خبر الموت.

مولاى كنيز آمد، حكم داد كه شوهر اوّل همسرش را مى گيرد، او به آن سزاوارتر است و مولا، كنيز و فرزند كنيزش را مگر اين كه از كسى كه به عهده بگيرد بهاى فرزندش را، بهاى فرزند را بگيرد.»

1506-37907-(10) امام صادق عليه السلام دربارۀ دو شاهد كه شهادت دادند شوهر زنى او را طلاق داده و يا مرده است و آن زن پس از شهادت آنان ازدواج كرد آن گاه شوهر اوّل آمد، فرمود: «بر دو شاهد حدّ زده مى شود و مهر را براى شوهر دوّم در برابر فريب دادن او ضامن هستند سپس آن زن عدّه نگاه مى دارد و به شوهر اوّل خويش برمى گردد.»

1507-37908-(11) عبدالرحمن بن حجّاج گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زن شوهردار ندانسته ازدواج كرده پس شوهر اوّل آن زن را طلاق داده و يا شوهر اوّل او مرده سپس شوهر دوّم فهميده است آيا شوهر دوّم به اين زن رجوع مى كند، پرسيدم حضرت فرمود: نه تا آن كه عدّۀ او تمام شود.»

1508-37909-(12) عبدالرحمن گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كرده سپس بعد از آن كه با او آميزش نموده برايش روشن شده كه اين زن، شوهرى دارد كه غايب است و لذا او را ترك كرده پس از آن شوهر آمده و اين زن را طلاق داده و يا پس از آن شوهر مرده است آيا اين مرد دوّم مى تواند با اين كه قبلاً ندانسته با اين زن شوهردار ازدواج كرده بوده هم اكنون او را به عقد خويش درآورد، پرسيدم. عبدالرحمن گويد: حضرت فرمود: دوست ندارم كه با او ازدواج كند تا آن كه اين زن با شوهرى غير او ازدواج كند.»

شيخ طوسى قدس سره در كتاب استبصار فرمود: «توجيه اين خبر نوعى كراهت است و روى همين است كه حضرت فرمود: من براى او دوست ندارم كه با اين ازدواج كند و نفرمود جايز نيست.

و توجيه در روايت نزد من اين است كه تنها در صورتى براى او جايز است كه با آن زن مجدّداً ازدواج كند كه به قصد يا علم به اين كه شوهرش زنده است با اين مرد ازدواج نكرده باشد بلكه مردش از او غايب شده باشد و خبر مرگش را براى اين زن آورده باشند و يا خبر طلاق وى را به او داده باشند...»

1509-37910-(13) زراره گويد: «از امام عليه السلام دربارۀ زنى كه خبر مرگ شوهر به او رسيد و او عدّه گرفت و بعد از عدّه ازدواج كرد آن گاه شوهر اوّل آمد و از او جدا شد و شوهر دوّم نيز او را طلاق داد، پرسيدم كه اين زن چه اندازه براى ازدواج با مردم عدّه بگيرد؟ حضرت فرمود: سه طهر عدّه نگه مى دارد و بى ترديد رحم زن با سه طهر از وجود نطفۀ مرد پاك مى شود و اين عدّه، زن را بر هر كسى كه از مردم بخواهد با او ازدواج كند حلال مى سازد.

ص: 915

ففارقها و فارقها(1) الآخر كم تعتدّ للنّاس(1) فقال ثلاثة قروء و انّما تستبرىء رحمها بثلاثة قروء تحلّها للناس(2) كلّهم قال زرارة: و ذلك أنّ أناساً قالوا تعتدّ عدّتين من كلّ واحد (ة يب) عدّة فأبىٰ ذلك أبو جعفر عليه السلام (و يب فقيه) قال تعتدّ ثلاثة قروء فتحلّ للرجال. فقيه 356/3: روى موسى بن بكر عن زرارة قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن امرأة (و ذكر مثل ما في كا).

و يأتي في الباب التالى ما يدلّ علىٰ ذلك.

و في باب (21) انّ من تزوّج امرأة لها زوج و دخل بها لزمه المهر و حرّمت عليه أبداً من أبواب العدد (ج 27) ما يدلّ على ذلك. و لاحظ باب (22) حكم المرأة إذا بلغها موت زوجها أو طلاقه فتزوّجت ثمّ جاء و باب (29) حكم من زنى و ادّعى الجهالة غير المحتملة في حقّه لم تقبل من أبواب حدّ الزنا (ج 30).

(7) باب حكم من تزوّج المرأة في عدّتها

1510-37911-(3) تهذيب 305/7: استبصار 185/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 426/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد جميعاً عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن المثنّى(4) عن زرارة بن أعين و داود بن سرحان عن أبي عبد اللّه عليه السلام و عبد اللّه بن بكير عن أديم بيّاع الهروى عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه قال: الملاعنة إذا لاعنها زوجها لم تحلّ له أبداً، و الّذى يتزوّج المرأة في عدّتها و هو يعلم لا تحلّ له أبداً، و الّذى يطلّق الطلاق الّذى لا تحلّ له حتّى تنكح زوجاً غيره ثلاث مرّات و تزوّج(5) ثلاث مرّات لا تحلّ له أبداً، و المحرم إذا تزوّج و هو يعلم أنّه حرام عليه لا تحلّ (6) له أبداً. نوادر أحمد بن محمّد 108: أحمد بن محمّد عن المثنّى عن زرارة و داود بن سرحان [عن أبي عبد اللّه عليه السلام و] عن عبد اللّه بن بكير عن أديم بيّاع الهروى عن أبي عبد اللّه عليه السلام: (مثله إلّا أنّه أسقط قوله و تزوّج ثلاث مرّات).

ص: 916


1- . للثاني يب.
2- . و تحلّ للنّاس يب.
3- . فطلّقها ففارقها يب.
4- . الميثمى يب.
5- . و يتزوّج يب.
6- . لم تحلّ كا.

زراره گويد: انگيزۀ سؤال من اين بود كه گروهى (از اهل سنّت) معتقد بودند كه در اين صورت زن بايد دو عدّه نگه دارد براى هر مردى يك عدّه و امام باقر عليه السلام اين را نپذيرفت و فرمود: سه طهر عدّه نگه دارد و بر همه مردان حلال مى شود (كه هر كس بخواهد مى تواند با او ازدواج كند).»

ارجاعات

مى آيد:

درباب بعدى رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و در باب بيست و يكم از باب هاى عدّه ها رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و باب بيست و دوّم و بيست و نهم از باب هاى حدّ زنا را ملاحظه كنيد.

باب 7 حكم كسى كه با زنى در عدّه اش ازدواج كند

1510-37911-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «زنى كه شوهرش با او لعان كرده است آن زن بر اين شوهر حرام ابدى مى شود و مردى كه دانسته با زنى در عدّه اش ازدواج كند آن زن بر اين مرد حرام ابدى مى شود و مردى كه همسرش را سه بار طلاق مى دهد (سه طلاق) كه تا آن زن با شوهر ديگرى ازدواج نكند بر شوهر اوّل حرام باشد و سه بار با آن زن ازدواج كند اين زن بر اين مرد حرام ابدى مى شود و مرد محرمى كه مى داند ازدواج در حال احرام بر او حرام است اگر ازدواج كند آن زن بر او حرام ابدى مى شود.»

ص: 917

1511-37912-(1) تهذيب 307/7: استبصار 187/3: محمّد بن يعقوب عن عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير و (عن يب) صفوان كافى 428/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن صفوان عن إسحاق بن عمّار قال قلت لأبى إبراهيم عليه السلام بلغنا عن أبيك عليه السلام أنّ الرّجل إذا تزوّج المرأة في عدّتها لم تحلّ له أبداً فقال هذا إذا كان عالماً فإذا(2) كان جاهلاً فارقها و تعتدّ ثمّ يتزوّجها نكاحاً جديداً.

1512-37913-(3) نوادر أحمد بن محمّد 111: الحسن بن محبوب عن ابن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام في الرّجل يتزوّج المرأة قبل أن تنقضى عدّتها قال يفرّق بينهما ثمّ لا تحلّ له أبداً إن كان فعل ذلك بعلم ثمّ واقعها و ليس العالم و الجاهل في هذا سواء في الإثم، قال و يكون لها صداقها ان كان واقعها و إن لم يكن واقعها فلا شيء عليه لها.

1513-37914-(4) تهذيب 306/7: استبصار 186/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 427/5: أبى عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعاً عن صفوان عن عبد الرحمن بن الحجّاج عن أبي إبراهيم(2) عليه السلام قال سألته عن الرّجل يتزوّج المرأة في عدّتها بجهالة أ هي ممّن لا تحلّ له أبداً فقال لا، أمّا إذا كان بجهالة فليتزوّجها بعد ما تنقضى عدّتها و قد يعذر النّاس في الجهالة بما هو أعظم من ذلك فقلت بأىّ الجهالتين يعذر(3) بجهالته أن يعلم أنّ ذلك محرّم عليه أم بجهالته أنّها في عدّة فقال إحدىٰ الجهالتين أهون من الأُخرىٰ ، الجهالة بأنّ اللّه تعالى حرّم ذلك عليه و ذلك بأنّه(4) لا يقدر على الاحتياط معها فقلت فهو في الأُخرىٰ معذور قال نعم إذا انقضت عدّتها فهو معذور في أن يتزوّجها، فقلت فإن(5) كان أحدهما متعمّداً و الآخر يجهل(6) فقال الّذى تعمّد لا يحلّ له أن يرجع إلى صاحبه أبداً. نوادر أحمد بن محمّد 110: صفوان بن يحيى عن عبد الرحمن بن الحجّاج عن أبي إبراهيم عليه السلام: (نحوه).

1514-37915-(5) الدعائم 236/2: عن عليّ عليه السلام انّه قضى في امرأة توفّى زوجها و هي حبلىٰ و تزوّجت قبل أن تمضى الأربعة الأشهر و العشرة قال يفرّق بينهما و لا يخطبها حتّى ينقضى

ص: 918


1- . أبي عبد اللّه عليه السلام يب.
2- . أمّا إذا صا.
3- . أعذر يب صار.
4- . أنّه يب صا.
5- . و ان يب صا.
6- . بجهالة يب صا.

1511-37912-(2) اسحاق بن عمّار گويد: «به امام كاظم عليه السلام گفتم: از پدر بزرگوار شما روايت شده است كه اگر مردى با زنى در عدّه ازدواج كند آن زن بر آن مرد حرام ابدى مى شود.

حضرت فرمود: اين حكم در صورتى است كه مرد آگاه باشد ولى اگر جاهل بود بايد كه از آن زن جدا شود و آن زن عدّه نگه دارد پس از آن مى تواند با آن زن ازدواج كند.»

1512-37913-(3) امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى پيش از تمام شدن عدّۀ زن ازدواج مى كند فرمود: «اين دو از هم جدا مى شوند و آن زن بر اين مرد حرام ابدى مى گردد اگر با علم به عدم انقضاء عدّه زن با او ازدواج كرده و سپس با او آميزش نموده است و عالم و جاهل در اين مورد از نظر گناه يك سان نيستند.

حضرت فرمود: و زن حق مهر دارد اگر مرد با او آميزش كرده است ولى اگر مرد با او آميزش نكرده چيزى به نفع زن برعهده مرد ثابت نيست.»

1513-37914-(4) عبدالرحمن بن حجّاج گويد: «از امام هفتم عليه السلام دربارۀ مردى كه ندانسته بازنى كه در عدّه است ازدواج مى كند پرسيدم كه آيا اين زن بر اين مرد حرام ابدى مى شود؟

حضرت فرمود: نه، اگر ازدواج در عدّه ندانسته واقع شده باشد اين مرد مى تواند پس از پايان عدّۀ زن با او ازدواج كند. بى ترديد مردم به دليل جهالت و ندانستن در مواردى بزرگ تر از اين نيز معذور هستند. عبدالرحمن گويد: پرسيدم: براى كدامين ندانستن و جهالت اين شخص معذور است ؟

آيا به جهت بى اطلاعى از حرمت ازدواج در عدّه يا به دليل بى اطلاعى از اين كه زن در عدّه است ؟

حضرت پاسخ داد: يكى از دو جهالت آسان تر از ديگرى است اين جهالت كه نمى داند كه خداوند ازدواج در عدّه را بر او حرام كرده است آسان تر است چراكه در اين فرض نمى تواند احتياط كند.

پرسيدم: در فرض جهالت دوّم هم (بى اطلاعى از عدّۀ زن) باز معذور است ؟

حضرت فرمود: آرى پس از پايان عدّۀ زن مى تواند با او ازدواج كند.

عبدالرحمن گويد: پرسيدم: اگر يكى از مرد و زن با علم و آگاهى و ديگرى ندانسته در عدّه ازدواج كند چگونه است ؟

حضرت فرمود: آن كه دانسته ازدواج كرده است نمى تواند براى هميشه با آن يكى ازدواج كند.»

1514-37915-(5) امير مؤمنان على عليه السلام در مورد زنى كه آبستن بوده شوهرش مرده و او پيش از آن كه چهار ماه و ده روز بگذرد ازدواج كرده حكم داد و فرمود: «اين دو از هم جدا مى شوند و از او خواستگارى نمى كند تا نهايت دو مدّت بگذرد (مدّت وضع حمل يا عدّه طلاق).

ص: 919

آخر الأجلين، قال جعفر بن محمّد عليهما السلام هذا إذا لم يكن دخل بها، فأمّا إذا تزوّج الرّجل المرأة في عدّتها و كان قد دخل بها فرّق بينهما و لم تحلّ له أبداً و لها صداقها بما استحلّ من فرجها، فإن لم يكن دخل بها فرّق بينهما، فإذا انقضت عدّتها تزوّجها ان شاء و شاءت، هذا إذا كانا عالمين بأنّ ذلك لا يحلّ ، فإن جهلا ذلك و كان قد دخل بها فرّق بينهما حتّى تنقضى عدّتها ثمّ يتزوّجها ان شاءت و شاء، قيل له فإن كان أحدهما تعمّد ذلك و الآخر جهله قال الّذى تعمّده لا يحلّ له أن يرجع إلى صاحبه و قد يعذر النّاس في الجهالة بما هو أعظم من هذا.

1515-37916-(6) فقه الرضا عليه السلام 243: و من خطب امرأة في عدّة للزوج عليها [رجعة] أو تزوّجها و كان عالماً لم تحلّ له أبداً فإن كان جاهلاً و علم من قبل أن يدخل بها تركها حتّى تستوفى عدّتها من زوجها ثمّ يتزوّجها فإن كان دخل بها لم تحلّ له أبداً عالماً كان أو جاهلاً فإن ادّعت المرأة أنّها لم تعلم أنّ عليها عدّةً لم تصدّق على ذلك.

1516-37917-(7) تهذيب 307/7: استبصار 187/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 426/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إذا تزوّج الرّجل المرأة في عدّتها و دخل بها لم تحلّ له أبداً عالماً كان أو جاهلاً و إن لم يدخل بها حلّت للجاهل و لم تحلّ للآخر. نوادر أحمد بن محمّد 109: ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: إذا تزوّج الرّجل المرأة (و ذكر مثله).

1517-37918-(8) تهذيب 306/7: استبصار 186/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 427/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن أبن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن المرأة (الحبلى كا) يموت زوجها فتضع و تزوّج قبل أن تمضى لها أربعة أشهر و عشر فقال إن كان دخل بها فرّق بينهما ثمّ لم تحلّ له أبداً و اعتدّت بما بقى عليها من الأوّل و استقبلت عدّةً أخرىٰ من الآخر ثلاثة قروء و إن لم يكن دخل بها فرّق بينهما و اعتدّت بما بقى عليها من الأوّل و هو خاطب من الخطّاب. نوادر أحمد بن محمّد 110: ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام: (نحوه إلّا أنّه أسقط قوله أبداً بعد قوله (لم تحلّ له).

ص: 920

امام صادق عليه السلام فرمود: اين در فرضى است كه مرد با زن آميزش نكرده باشد و امّا اگر مرد با زن در عدّه ازدواج و با او آميزش كند اين دو از هم جدا شوند و زن براى مرد حرام ابدى شود و زن حقّ مهر دارد در برابر اين كه با او آميزش شده است ولى اگر با زن آميزش نكرده است ميان اين دو جدايى مى افتد و چون عدّۀ زن گذشت اگر توافق داشته باشند با هم ازدواج مى كنند.

اين در صورتى است كه هر دو بدانند كه اين ازدواج در عدّه حلال نيست ولى اگر جاهل باشند و آميزش كرده باشند از هم جدا مى شوند تا عدّۀ زن تمام شود سپس در صورت توافق، مرد با زن ازدواج مى كند.

به امام صادق عليه السلام گفته شد كه: اگر يكى از اين دو از روى عمد و ديگرى از روى جهل اين كار را كرده باشد؟

حضرت فرمود: آن كس كه به عمد اين كار را كرده براى او جايز نيست كه به صاحبش برگردد و مردم در صورت جهالت به چيزى كه از اين بزرگ تر است نيز معذورند.»

1515-37916-(6) فقه الرضا عليه السلام: «و هر كس از زنى در عدّه شوهرش (عدّه رجعى) خواستگارى كند يا با او ازدواج نمايد و بداند آن زن براى او حرام ابدى مى شود و روى حكم عالم باشد آن زن ديگر براى او حلال نمى شود ولى اگر مرد جاهل باشد و پيش از آميزش با زن متوجه شود او را رها مى كند تا به طور كامل عدّۀ شوهرش را نگه دارد پس از آن با او ازدواج مى كند ولى اگر با او آميزش كرده بود، آن زن بر اين مرد حرام ابدى مى شود چه مرد بداند يا نداند و اگر زن ادعا كند كه نمى دانسته بايد عدّه نگه دارد از او پذيرفته نيست.»

1516-37917-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردى با زنى در عدّه اش ازدواج كند و پس از آن آميزش نمايد آن زن بر اين مرد حرام ابدى است خواه مرد بداند يا نداند و اگر آميزش نكرده باشد آن زن بر مردى كه نمى دانسته حلال است و براى مردى كه مى دانسته حرام ابدى است.»

1517-37918-(8) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زن باردارى كه شوهرش مى ميرد و زن پس از زايمان و پيش از آن كه چهار ماه و ده روز (عدّۀ وفات) بگذرد ازدواج مى كند، پرسيدم. حضرت فرمود: اگر شوهر دوّم با او آميزش كرده است اين دو از هم جدا مى شوند و آن زن بر اين مرد حرام ابدى مى گردد و بايد آن چه از عدّۀ شوهر اوّل باقى مانده است عدّه نگه دارد و براى شوهر دوّم نيز سه طهر (عدّۀ طلاق) عدّه بگيرد و اگر شوهر دوّم با او آميزش نكرده است اين دو از هم جدا مى شوند و آن زن باقى ماندۀ عدّۀ شوهر متوفّى را نگاه مى دارد و اين مرد مى تواند (پس از پايان عدّه) از زن خواستگارى كند.»

ص: 921

1518-37919-(9) تهذيب 307/7: استبصار 187/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 427/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد جميعاً عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن عبد الكريم عن محمّد بن مسلم (عن أبي جعفر عليه السلام كا) قال: قلت له المرأة الحبلى يتوفّىٰ عنها زوجها فتضع و تتزوّج قبل أن تعتدّ أربعة أشهر و عشراً فقال إن كان الّذى تزوّجها دخل بها فرّق بينهما و لم تحلّ له أبداً و اعتدّت بما بقى عليها (من عدّتها صا) من عدّة الأوّل و استقبلت عدّةً أخرىٰ من الآخر ثلاثة قروء و إن لم يكن دخل(1) بها فرّق بينهما و أتمّت ما بقى(2) من عدّتها و هو خاطب من الخطّاب. (ويأتي نحو ذلك عن كافى 114/6: في باب (16) انّ عدّة الحامل من الوفاة أبعد الأجلين من أبواب العِدَد (ج 27).

1519-37920-(10) نوادر أحمد بن محمّد 109: صفوان عن ابن مسكان عن محمّد بن مسلم قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام المرأة يتوفّىٰ عنها زوجها فتضع و تتزوّج قبل أن تبلغ أربعة أشهر و عشراً قال إن كان الّذى تزوّجها دخل بها لم تحلّ له و اعتدّت ما بقى عليها من الأولىٰ و عدّة أخرىٰ من الأخير و إن لم يكن دخل بها فرّق بينهما و أتمّت ما بقى من عدّتها و هو خاطب من الخطّاب.

1520-37921-(11) كافى 428/5: أحمد بن محمّد العاصمي عن عليّ بن الحسن بن فضّال عن عليّ بن أسباط عن عمّه يعقوب بن سالم عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن الرّجل يتزوّج المرأة في عدّتها قال إن كان دخل بها فرّق بينهما و لم تحلّ له أبداً و أتمّت عدّتها من الأوّل و عدّة أخرىٰ من الآخر و إن لم يكن دخل بها فرّق بينهما و أتمّت عدّتها من الأوّل و كان خاطباً من الخطّاب.

1521-37922-(12) نوادر أحمد بن محمّد 108: عبد اللّه بن بحر عن حريز عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا عبد اللّه عن الرّجل يتزوّج امرأةً في عدّتها قال يفرّق بينهما و لا تحلّ له أبداً.

ص: 922


1- . و ان لم يدخل بها صا.
2- . باقى عدّتها يب.

1518-37919-(9) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ زن باردارى كه شوهرش مى ميرد و زن پس از زايمان و پيش از آن كه چهار ماه و ده روز (عدّۀ وفات) بگذرد ازدواج مى كند، پرسيدم. حضرت فرمود:

اگر شوهر دوّم با او آميزش كرده است اين دو از هم جدا مى شوند و آن زن بر اين مرد حرام ابدى مى گردد و بايد باقى ماندۀ عدّۀ شوهر اوّل را نگه دارد و براى شوهر دوّم نيز سه طهر (عدّۀ طلاق) عدّه بگيرد و اگر شوهر دوّم با او آميزش نكرده است اين دو از هم جدا مى شوند و بايد كه باقى ماندۀ عدّۀ شوهر اوّل را نگاه دارد و اين مرد مى تواند (پس از پايان عدّه) از زن خواستگارى كند.»

1519-37920-(10) محمّد بن مسلم گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: زنى شوهرش مى ميرد او زايمان مى كند و پيش از آن كه به چهار ماه و ده روز برسد ازدواج مى كند؟ حضرت فرمود: اگر مردى كه با او ازدواج كرده، با او آميزش هم كرده اين زن براى آن مرد حرام ابدى مى شود و زن باقى ماندۀ عدّۀ شوهر اوّل را نگاه مى دارد و نيز عدّۀ ديگرى براى شوهر دوّم و اگر آن مرد با او آميزش نكرده اين دو از هم جدا مى شوند و زن باقى ماندۀ عدّه اش راتمام مى كند و مرد يكى از خواستگاران زن مى شود.»

1520-37921-(11) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى در عدّه ازدواج مى كند، پرسيدم. حضرت فرمود: اگر با او آميزش كرد از هم جدا مى شوند و اين زن بر آن مرد حرام ابدى مى گردد و بايد كه عدّۀ شوهر اوّل را تمام كند و نيز عدّه اى ديگر براى شوهر دوّم بگيرد ولى اگر آميزش نكرده است از هم جدا مى شوند و آن زن عدّۀ شوهر اوّل را به پايان مى برد و پس از پايان عدّه، اين مرد خواستگارى از رديف خواستگاران زن است.»

1521-37922-(12) محمّد بن مسلم گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى در عدّه ازدواج كرده، پرسيدم. حضرت فرمود: اين دو از هم جدا مى شوند و آن زن بر اين مرد حرام ابدى مى گردد.»

ص: 923

1522-37923-(13) تهذيب 308/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 427/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد و محمّد بن الحسين عن عثمان بن عيسى عن سماعة و ابن مسكان عن سليمان بن خالد قال: سألته عن رجل تزوّج امرأةً في عدّتها قال يفرّق بينهما و ان كان (قد يب) دخل بها فلها المهر بما استحلّ من فرجها و يفرّق بينهما فلا تحلّ له أبداً، و إن لم يكن دخل بها فلا شيء لها من مهرها.

1523-37924-(14) قرب الإسناد 249: عبد اللّه بن الحسن العلوى عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن امرأة توفّى زوجها و هي حامل فوضعت و تزوّجت قبل أن تمضى أربعة أشهر و عشراً ما حالها قال لو كان دخل بها زوجها فرّق بينهما فاعتدّت ما بقى عليها من زوجها [الاوّل] ثمّ اعتدّت عدّةً أخرىٰ من الزوج الآخر ثمّ لا تحلّ له أبداً، و ان تزوّجت غيره و لم يكن دخل بها فرّق بينهما فاعتدّت ما بقى عليها من المتوفّى عنها و هو خاطب من الخطّاب. البحار 251/10: ما وصل إلينا من أخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام: (نحوه).

1524-37925-(15) تهذيب 471/7: الصفّار عن محمّد بن السندىّ عن عليّ بن الحكم عن معاوية بن ميسرة عن الحكم بن عتيبة قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن محرم تزوّج امرأة في عدّتها قال يفرّق بينهما و لا تحلّ له أبداً.

1525-37926-(16) نوادر أحمد بن محمّد 108: النّضر عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام في الرّجل يتزوّج المرأة المطلّقة قبل أن تنقضى عدّتها قال يفرّق بينهما و لا تحلّ له أبداً و يكون لها صداقها بما استحلّ من فرجها أو نصفه إن لم يكن دخل بها.

1526-37927-(17) تهذيب 487/7: استبصار 187/3: الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن حمران قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن امرأة تزوّجت في عدّتها بجهالة منها بذلك قال فقال لا أرى عليها شيئاً و يفرّق بينها و بين الّذى تزوّج بها(1) و لا تحلّ له أبداً (يب قلت فان كانت قد عرفت أنّ ذلك محرّم عليها ثمّ تقدّمت على ذلك فقال إن كانت تزوّجته في عدّة لزوجها الّذى طلّقها عليها فيها الرجعة فإنّى أرى أنّ عليها الرجم و إن كانت تزوّجت في عدّة ليس

ص: 924


1- . تزوّجها صا.

1522-37923-(13) سليمان بن خالد گويد: «از امام دربارۀ مردى كه با زنى در عدّه ازدواج كرده است، پرسيدم.

حضرت فرمود: اين دو از هم جدا مى شوند و اگر اين مرد با زن آميزش داشته باشد آن زن در برابر آميزشى كه با او شده مالك مهر مى شود و بايد از هم جدا شوند و آن زن بر اين مرد حرام ابدى مى شود و اگر مرد با او آميزش نداشته است زن هيچ مهر نمى برد.»

1523-37924-(14) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ زنى كه شوهرش مرده و زن حامله است و وضع حمل كرده و پيش از آن كه چهار ماه و ده روز بگذرد ازدواج كرده است پرسيدم كه وضعيت اين زن چگونه است ؟

حضرت فرمود: اگر شوهرش با او آميزش كرده اين دو از هم جدا مى شوند و زن باقى ماندۀ عدّۀ شوهر اوّل را نگه مى دارد و سپس عدّۀ ديگرى براى شوهر دوّم و پس از آن بر شوهر دوّم حرام ابدى مى گردد.

ولى اگر با ديگرى ازدواج كند ولى ديگرى با او آميزش نكرده است اين دو از هم جدا مى شوند و زن باقى ماندۀ عدّۀ شوهر متوفّاى خود رانگه مى دارد و اين مرديكى از خواستگاران است. (مى تواند خواستگارى كند).»

1524-37925-(15) حكم بن عتيبه گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ محرمى كه با زنى در عدّه اش ازدواج كرده پرسيدم. حضرت فرمود: اين دو از هم جدا مى شوند و آن زن بر اين مرد حرام ابدى مى شود.»

1525-37926-(16) امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه زن مطلّقه اى را پيش از آن كه عدّه اش بگذرد مى گيرد، فرمود: «اين دو از هم جدا مى شوند و اين زن براى آن مرد حرام ابدى مى گردد.

و زن در برابر آميزشى كه با او شده حق همۀ مهر را دارد و يا نيمى از مهر اگر با او آميزش نكرده است.»

1526-37927-(17) حمران گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ زنى كه در عدّه اش به دليل جهلش به عدّه ازدواج كرده، پرسيدم، حضرت فرمود: چيزى بر او نمى بينم و او را از كسى كه با او ازدواج كرده جدا مى كنند و اين زن بر آن مرد براى هميشه حرام مى گردد.

گفتم: اگر زن بداند كه ازدواج در عدّه بر او حرام است و با اين حال اقدام به ازدواج كند؟

حضرت فرمود: اگر زن در عدّۀ شوهرش همان شوهرى كه او را طلاق داده و در آن عدّه حق رجوع داشته است با اين مرد ازدواج كرده نظر من اين است كه زن بايد سنگسار شود ولى اگر در عدّه اى كه شوهرش او را طلاق داده حق رجوع ندارد نظر من اين است كه زن حدّ زناكار را بخورد و او را از مردى كه همسر او شده جدا كنند و اين زن بر آن مرد حرام ابدى مى گردد.»

ص: 925

لزوجها الّذى طلّقها عليها فيها الرجعة فإنّى أرى عليها حدّ الزانى و يفرّق بينها و بين الّذى تزوّجها و لا تحلّ له أبداً). قال الشيخ في صا فالوجه في هذا الخبر أن نحمله على أنّه دخل بها فإنّه إذا كان كذلك لا تحلّ له أبداً جاهلاً كان أو عالماً و انّما يحلّ مع الجهل إذا لم يدخل بها).

1527-37928-(18) تهذيب 309/7: روى محمّد بن أحمد بن يحيى عن العبّاس و الهيثم عن الحسن بن محبوب عن ابن رئاب عن عليّ بن بشير النبّال قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل تزوّج امرأة في عدّتها و لم يعلم، و كانت هي قد علمت أنّه بقى من عدّتها و أنّه قذفها بعد علمه بذلك فقال إن كانت علمت أن الّذى صنعت محرّم عليها فقدمت على ذلك فانّ عليها الحدّ حدّ الزانى، و لا أرى على زوجها حين قذفها شيئاً، و ان فعلت ذلك بجهالة منها ثمّ قذفها بالزنا ضرب قاذفها الحدّ، و فرّق بينهما و تعتدّ ما بقى من عدّتها الاُولىٰ و تعتدّ بعد ذلك عدّةً كاملةً .

1528-37929-(19) تهذيب 308/7: و 168/8: استبصار 188/3: سعد (بن عبد اللّه يب 168: صا) عن محمّد بن عيسى عن صفوان عن جميل عن ابن بكير (أو يب 168: صا) عن أبي العبّاس عن أبي عبد اللّه عليه السلام في المرأة تتزوّج في عدّتها قال يفرّق بينهما و تعتدّ عدّةً واحدةً منهما جميعاً. فقيه 301/3: في رواية جميل بن درّاج: في المرأة تتزوّج (و ذكر مثله).

1529-37930-(20) تهذيب 308/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن استبصار 188/3: الحسين بن سعيد عن صفوان عن جميل عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام في امرأة تزوّجت قبل أن تنقضى عدّتها قال يفرّق بينهما و تعتدّ عدّةً واحدةً منهما جميعاً.

1530-37931-(21) تهذيب 309/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن تهذيب 168/8: أحمد بن محمّد عن عليّ بن حديد عن جميل (بن صالح يب ج 8) عن بعض أصحابه(1) عن أحدهما عليهما السلام في المرأة تزوّج(2) في عدّتها قال يفرّق بينهما و تعتدّ عدّةً واحدةً منهما (جميعاً يب ج 7) فإن(3) جاءت بولد لستّة أشهر أو أكثر فهو للأخير و إن جاءت بولد لأقلّ (4) من ستّة أشهر فهو للأوّل. فقيه 301/3: جميل بن درّاج في المرأة تتزوّج: (و ذكر مثله).

ص: 926


1- . أصحابنا يب، ج 8.
2- . تتزوّج يب، ج 8.
3- . و ان خ يب.
4- . في أقل فقيه.

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «توجيه اين خبر اين است كه آن را بر موردى حمل كنيم كه مرد با او آميزش كرده چون در اين صورت است كه زن بر مرد حرام ابد مى شود چه مرد بداند يا نداند ولى در صورت جهل تنها زمانى كه آميزش نكرده حلال است.»

1527-37928-(18) علىّ بن بشير نبّال گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى در عدّه اش ازدواج كرده و نمى دانسته ولى زن مى دانسته كه هنوز از عدّه اش باقى مانده است و شوهر دوّم پس از آگاه شدن از اين ماجرا زن را قذف كرده است (زناكار خوانده است) پرسيدم حضرت فرمود: اگر زن مى دانسته كه كارى كه كرده بر او حرام بوده با اين حال پيش از انقضاى عدّه اش ازدواج كرده بر زن حد زناكار ثابت است و بر شوهرش زمانى كه زن را قذف به زنا كرده (زناكار خوانده) حدّى نيست.

ولى اگر زن به دليل جهالت و ندانستن (در حال عدّه ازدواج كرده) و مرد او را قذف به زنا كرده قاذف، حدّ مى خورد (حدّ قذف) و اين دو از هم جدا مى شوند و زن باقى ماندۀ عدّه اش را نگاه مى دارد و پس از آن يك عدّۀ كامل نيز نگاه مى دارد.»

1528-37929-(19) امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه در عدّه اش ازدواج مى كند فرمود: «اين دو از هم جدا مى شوند و اين زن از هر دو با هم (هر دو شوهر) عدّه نگه مى دارد.»

و در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده: «در روايت جميل بن درّاج دربارۀ زنى كه در عدّه ازدواج مى كند.... و مشابه اين روايت را آورده و افزوده است كه پس اگر پس از شش ماه يا بيش تر فرزند آورد پس آن براى شوهر دوّم است ولى اگر فرزند را در كم تر از شش ماه آورد پس فرزند براى شوهر اوّل است.»

1529-37930-(20) امام باقر عليه السلام دربارۀ زنى كه پيش از انقضاى عدّه اش ازدواج كرده فرمود: «زن و مرد از هم جدا مى شوند و زن يك عدّه از هر دو با هم نگاه مى دارد.»

1530-37931-(21) امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام دربارۀ زنى كه در عدّه اش شوهر گرفته فرمود: «اين دو از هم جدا مى شوند و زن يك عدّه از هر دو شوهر نگاه مى دارد پس اگر سر شش ماه يا بيش تر فرزندى آورد آن فرزند براى شوهر دوّم است ولى اگر در كم تر از شش ماه فرزند آورد آن فرزند براى شوهر اوّل است.»

ص: 927

1531-37932-(22) تهذيب 309/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد ابن أبي عمير عن أبان بن عثمان و أبى المعزا(1) عن أبي بصير قال: سألته عن رجل يتزوّج امرأة في عدّتها و يعطيها المهر ثمّ يفرّق بينهما قبل أن يدخل بها قال يرجع عليها بما أعطاها.

1532-37933-(23) قرب الإسناد 248: عبد اللّه بن الحسن العلوى عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى ابن جعفر عليهما السلام قال سألته عن امرأة تزوّجت قبل عن تنقضى عدّتها قال يفرّق بينها و بينه و يكون خاطباً من الخطّاب. البحار 260/10: ما وصل إلينا من أخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال: سألته عن امرأة (و ذكر مثله).

1533-37934-(24) المناقب 361/2: عمرو بن شعيب و الأعمش و أبو الضّحى و القاضي و أبو يوسف عن مسروق: أتى عمر بامرأة أنكحت في عدّتها ففرّق بينهما و جعل صداقها في بيت المال و قال لا أجيز مهراً ردّ نكاحه، و قال لا تجتمعان أبداً فبلغ ذلك عليّاً عليه السلام فقال و إن كانوا جهلوا السنّة لها المهر بما استحلّ من فرجها و يفرّق بينهما فإذا انقضت عدّتها فهو خاطب من الخطّاب فخطب عمر النّاس فقال ردّوا الجهالات إلى السنّة و رجع عمر إلى قول عليّ .

و تقدّم في رواية إبراهيم (1) من باب (1) ما ورد في الكتاب و السنّة من تحريم نكاح الأُمّهات من أبواب ما يحرم بالنسب (ج 25)

قوله عليه السلام: و أمّا الّتى (تحرم) في السنّة فالمواقعة في شهر رمضان نهاراً و التّزويج في العدّة.

و قوله عليه السلام: و تزويج الرّجل امرأة قد طلّقها للعدّة تسع تطليقات.

و لاحظ الباب المتقدّم فانّ فيه ما يناسب ذلك.

و يأتي في رواية (21) من باب (37) انّ الحرّة إذا طلّقت ثلاثاً حرمت على زوجها من أبواب الطلاق (ج 27)

قوله: رجل نكح امرأة و هي في عدّتها قال يفرّق بينهما ثمّ تقضى عدّتها فإن كان دخل بها فلها المهر بما استحلّ من فرجها و يفرّق بينهما و إن لم يكن دخل بها فلا شيء لها.

و في رواية إسحاق (5) من باب (15) حكم عدّة الأمة المتوفّىٰ عنها زوجها أو سيّدها من أبواب العِدَد (ج 27)

قوله: الأمة يموت عنها سيّدها قال عليه السلام تعتدّ عدّة المتوفّى عنها زوجها قلت فإنّ رجلاً تزوّجها قبل ان تنقضي عدّتها قال يفارقها ثمّ يتزوّجها نكاحاً

ص: 928


1- . و أبى المغرا ئل.

1531-37932-(22) ابو بصير گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ مردى كه با زنى در عدّه اش ازدواج مى كند و مهرش را مى پردازد و سپس اين دو را از هم جدا مى كنند پيش از آن كه مرد با زن آميزش كند، پرسيدم. حضرت فرمود: مرد آن چه را كه به زن داده است از او مى گيرد. (منظور مهر است).»

1532-37933-(23) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ زنى كه پيش از انقضاى عدّه اش ازدواج كرده، پرسيدم حضرت فرمود: اين زن از آن مرد جدا مى شود و مرد يكى از خواستگاران زن مى شود.»

1533-37934-(24) زنى را كه در عدّه اش با او ازدواج شده بود نزد عمر آوردند. عمر اين دو را از هم جدا كرد و مهر زن را در بيت المال قرار داد و گفت: «من مهرى را تنفيذ نمى كنم كه ازدواجش مردود شناخته شده است و گفت: اين دو هرگز با هم جمع نمى شود.

اين سخن به امير مؤمنان على عليه السلام رسيد. حضرت فرمود: اگر اينان با سنّت آشنا نبوده اند زن در برابر آميزشى كه با او شده حق مهر دارد و اين دو از هم جدا مى شوند و چون عدّۀ زن گذشت مرد يكى از خواستگاران زن مى شود.

عمر براى مردم خطبه خواند و گفت: نادانى ها را به سنّت باز گردانيد و عمر به گفتۀ امير مؤمنان على عليه السلام برگشت.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب يكم از باب هاى محرّمات نسبى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «امّا آن چه كه در سنّت حرام است همان آميزش در روز ماه مبارك رمضان است و ازدواج در زمان عدّه» و نيز فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و ازدواج مرد با زنى كه نُه بار او را طلاق عدّى داده است.»

و باب پيشين را ملاحظه كنيد چرا كه در آن باب مناسب اين مفاد است.

مى آيد:

در روايت بيست و يكم از باب سى و هفتم از باب هاى طلاق اين گفته كه: «مردى با زنى در عدّه اش ازدواج كرد، حضرت فرمود: اين دو از هم جدا مى شوند سپس عدّۀ زن تمام مى گردد پس اگر مرد با او آميزش كرده زن در برابر آميزشى كه با او شده حق مهر دارد و اين دو از هم جدا مى شوند و اگر مرد با زن آميزش نكرده است چيزى بر او نيست.»

و در روايت پنجم از باب پانزدهم از باب هاى عدّه ها اين گفته كه: «كنيز اربابش مى ميرد، حضرت فرمود: كنيز عدّه زنى كه شوهرش مرده را نگه مى دارد.

گفتم: مردى پيش از اين كه عدّۀ كنيز تمام شود با او ازدواج كرده است ؟ حضرت فرمود: از او جدا مى شود و پس از انقضاى عدّه اش با او ازدواج جديد مى كند.

ص: 929

جديداً بعد انقضاء عدّتها قلت فأين ما بلغنا عن أبيك في الرجل إذا تزوّج المرأة في عدّتها لم تحلّ له أبداً قال هذا جاهل.

و في رواية ابن قيس (5) من باب (16) انّ عدّة الحامل من الوفاة أبعد الأجلين

قوله عليه السلام: قضىٰ أمير المؤمنين عليه السلام في امرأة توفّى عنها زوجها و هي حبلىٰ فولدت قبل أن تنقضى أربعة أشهر و عشر فتزوّجت فقضىٰ ان يخلّى عنها ثمّ لا يخطبها حتّى ينقضى آخر الأجلين فإن شاء أولياء المرأة أنكحوها و ان شاؤوا أمسكوها. و لاحظ رواية ابن الفضل (6) و محمّد بن مسلم (7) من هذا الباب فإنّ فيهما ما يناسب المقام.

(8) باب حكم مواعدة النّساء سرّاً و عزم عقدة النكاح قبل انقضاء العدّة

قال اللّه تعالى في سورة البقرة (2):235: «وَ لاٰ جُنٰاحَ عَلَيْكُمْ فِيمٰا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ اَلنِّسٰاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اَللّٰهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لٰكِنْ لاٰ تُوٰاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لاٰ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ اَلنِّكٰاحِ حَتّٰى يَبْلُغَ اَلْكِتٰابُ أَجَلَهُ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ يَعْلَمُ مٰا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ ».

1534-37935-(1) كافى 434/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد و محمّد بن يحيى(1) عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن عبد اللّه بن سنان قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن قول اللّه عزّ و جلّ : «وَ لٰكِنْ لاٰ تُوٰاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لاٰ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ اَلنِّكٰاحِ حَتّٰى يَبْلُغَ اَلْكِتٰابُ أَجَلَهُ » فقال السر أن يقول الرّجل موعدك بيت آل فلان ثمّ يطلب إليها أن لا تسبقه بنفسها إذا انقضت عدّتها قلت فقوله إلّا أن تقولوا قولاً معروفاً قال هو طلب الحلال في غير أن يعزم عقدة النكاح حتّى يبلغ الكتاب أجله.

1535-37936-(2) تفسير العيّاشى 122/1: عن عبد اللّه بن سنان عن أبيه قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن قول اللّه «وَ لٰكِنْ لاٰ تُوٰاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» قال هو طلب الحلال «وَ لاٰ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ اَلنِّكٰاحِ حَتّٰى يَبْلُغَ اَلْكِتٰابُ أَجَلَهُ » أ ليس يقول الرّجل للمرأة قبل أن تنقضى عدّتها موعدكِ بيت آل فلان ثمّ طلب إليها أن لا تسبقه بنفسها إذا انقضت عدّتها قلت

ص: 930


1- . و عن محمّد بن يحيى ئل.

گفتم: پس آن چه كه از پدرتان دربارۀ مردى كه در عدّۀ زن با او ازدواج مى كند و آن زن بر اين مرد حرام ابدى مى گردد به ما رسيده است چه مى شود؟

حضرت فرمود: اين (يعنى آن چه را كه من گفتم) دربارۀ جاهل است (كسى كه نمى دانسته).»

و در روايت پنجم از باب شانزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «امير مؤمنان على عليه السلام دربارۀ زنى كه حامله است و شوهرش مرده و پيش از گذشت چهار ماه و ده روز زايمان كرده است و بعد ازدواج كرده حكم داد كه مرد او را رها مى سازد و تا آن كه دوّمين مدّت بگذرد از او خواستگارى نكند.

و اولياى زن اگر خواستند او را ازدواج دهند و اگر خواستند او را نگاه دارند.»

و روايت ششم و هفتم از اين باب را بنگريد چرا كه در اين دو روايت مناسب مقام است.

باب 8 حكم وعده گذارى با زنان در نهان و توافق ازدواج پيش از تمام شدن عدّه

خداوند تعالى مى فرمايد:

و گناهى بر شما نيست كه به طور كنايه (از زنانى كه همسران شان مرده اند) خواستگارى كنيد و يا (بى آن كه اظهار كنيد) در دل تصميم بگيريد، خداوند مى دانست شما به ياد آن ها خواهيد افتاد البته پنهانى با آن ها قرار (زناشويى) نگذاريد مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد (ولى در هر حال) اقدام به ازدواج ننماييد تا عدّۀ مقرّر سرآيد و بدانيد خداوند آن چه را در دل داريد مى داند. از مخالفت او بپرهيزيد و بدانيد خداوند آمرزنده و داراى حلم است (و در مجازات بندگان عجله نمى كند).(1)

1534-37935-(1) عبداللّٰه بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «البته پنهانى با آن ها قرار (زناشويى) نگذاريد مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد (ولى در هر حال) اقدام به ازدواج ننماييد تا عدّۀ مقرّر سرآيد» پرسيدم، حضرت فرمود: وعده گذارى نهانى كه مورد نهى است اين است كه مرد به زن بگويد وعده من و تو در خانه فلانى و آن گاه در آن جا از او بخواهد كه پس از پايان عدّه اش با او ازدواج كند و از او نگذرد.

عبداللّٰه بن سنان گويد: پرسيدم: پس فرموده خداوند كه: «مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد» چيست ؟

حضرت فرمود: گفتۀ پسنديده، درخواست ازدواج است بدون اين كه تا پايان عدّۀ وفات عقد ازدواج ببندد.»

1535-37936-(2) سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند: «البته پنهانى با آنان قرار (زناشويى) نگذاريد مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد» پرسيدم، حضرت فرمود: آن همان درخواست حلال است (ازدواج و زناشويى). «(ولى در هر حال) اقدام به ازدواج ننماييد تا عدّۀ مقرّر سرآيد» آيا چنين نيست كه مرد به زن پيش از سرآمدن عدّه مى گويد وعده با تو در خانۀ خاندان فلان و سپس از او مى خواهد كه از او نگذرد زمانى كه عدّه اش تمام گشت.

ص: 931


1- . بقره 235/2.

فقوله «إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» قال هو طلب الحلال في غير أن يعزم عقدة النكاح حتّى يبلغ الكتاب أجله. و في خبر رفاعة عنه عليه السلام: «قَوْلاً مَعْرُوفاً» قال يقول خيراً.

1536-37937-(1) تفسير العيّاشى 123/1:

و في رواية أُخرىٰ عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام «لاٰ تُوٰاعِدُوهُنَّ سِرًّا» قال هو الرّجل يقول للمرأة قبل أن تنقضى عدّتها أواعدك(2) بيت آل فلان لترفث و يرفث معها.

1537-37938-(3)

و في رواية عبد اللّه بن سنان قال أبو عبد اللّه عليه السلام و هو قول الرّجل للمرأة قبل أن تنقضى عدّتها موعدك بيت آل فلان ثمّ يطلب إليها أن لا تسبقه بنفسها إذا انقضت عدّتها.

1538-37939-(5) تهذيب 471/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 435/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن على ابن أبي حمزة قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن قول اللّه عزّ و جلّ :

«وَ لٰكِنْ لاٰ تُوٰاعِدُوهُنَّ سِرًّا» قال يقول الرّجل أو أعدك بيت آل فلان(4) يعرّض لها بالرفث و يرفث(3) يقول اللّه عزّ و جلّ : «إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» و القول المعروف التعريض بالخطبة على وجهها و حلّها(4)«وَ لاٰ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ اَلنِّكٰاحِ حَتّٰى يَبْلُغَ اَلْكِتٰابُ أَجَلَهُ ».

1539-37940-(6) كافى 434/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ : «وَ لٰكِنْ لاٰ تُوٰاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» قال هو الرّجل يقول للمرأة قبل أن تنقضى عدّتها أواعدك بيت آل فلان ليعرّض لها بالخطبة و يعنى بقوله «إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» التعريض بالخطبة «وَ لاٰ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ اَلنِّكٰاحِ حَتّٰى يَبْلُغَ اَلْكِتٰابُ أَجَلَهُ ».

1540-37941-(7) مجمع البيان 339/1: روى عن الصادق عليه السلام أنّه قال لا تصرّحوا لهنّ بالنكاح و التّزويج قال و من السرّ أن يقول لها موعدك بيت فلان، «إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» يعنى التعريض الّذى أباحه اللّه و إلّا بمعنى لكن لأنّ ما قبله هو المنهيّعنه و ما بعده هو المأذون

ص: 932


1- . بالرفث و يوقت يب بالوقت و يوقت خ يب الرفث الجماع و غيره ممّا يكون بين الرجل و المرأة يعنى التقبيل و المغازلة و نحوهما ممّا يكون في حالة الجماع و اصله قول الفحش. اللسان ج 2، ص 154.
2- . أوعدك ك.
3- . و حكمها يب.
4- . بيت أبى فلان يب.

گفتم: فرموده خداوند كه: «مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد».

حضرت فرمود: آن همان درخواست حلال است (ازدواج و زناشويى) ولى بدون اين كه پيش از سرآمدن مدّت عدّه اقدام به بستن ازدواج و پيمان زناشويى كند.»

و در روايت رفاعه از حضرت عليه السلام آمده: «قولاً معروفاً» حضرت فرمود: «گفتۀ خيرى بگويد.»

1536-37937-(3) از امام صادق عليه السلام روايت است كه: «البته پنهانى با آنان قرار (زناشويى) نگذاريد» منظور اين است كه مرد به زن پيش از تمام شدن عدّه اش بگويد با تو در خانۀ خاندان فلان قرار مى گذارم كه تو آميزش و بوسه و مانند آن داشته باشى و او هم با زن چنين كارهايى داشته باشد. (يعنى با هم معاشقه و آميزش داشته باشيم).»

1537-37938-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «و آن گفتۀ مرد به زن است پيش از آن كه عدّۀ زن تمام گردد، وعده با تو در خانۀ خاندان فلان و از او بخواهد كه پس از پايان عدّه اش از او درنگذرد (و با كس ديگرى ازدواج نكند).»

1538-37939-(5) على بن ابى حمزه گويد: «از امام هفتم عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «البته پنهانى با آنان قرار (زناشويى) نگذاريد» پرسيدم، حضرت فرمود: مرد مى گويد در خانۀ آل فلان با تو قرار مى گذارم و به طور كنايه وعده آميزش و بوسه و مانند آن به او مى دهد و چنين كارى مى كند.

خداوند عز و جل مى فرمايد: «مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد».

و گفتۀ پسنديده كنايه زدن به خواستگارى به شكل حلال و درست آن است، «(ولى در هر حال) اقدام به ازدواج ننماييد تا عدّۀ مقرّر سرآيد».

1539-37940-(6) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند: «البته پنهانى با آنان قرار (زناشويى) نگذاريد مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد» پرسيدم، حضرت فرمود: اين همان است كه مرد به زن پيش از تمام شدن عدّه بگويد وعدۀ ما خانۀ فلانى تا در آن جا از او خواستگارى كند (اين تفسير «تواعدوهنّ سرّاً» است).

حضرت در ادامه فرمود: منظور از گفته: «مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد» اين است كه به خواستگارى خويش از او كنايه زند «(ولى در هر حال) اقدام به ازدواج ننماييد تا عدّۀ مقرّر سرآيد».

1540-37941-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «به آميزش و ازدواج با زنان شوهر مرده تصريح نكنيد حضرت فرمود:

و از پنهان اين است كه به او بگويد وعدۀ ما خانۀ فلانى (با زن شوهر مرده در نهان قرار و مدار بگذارد) «مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد» منظور كنايه اى است كه خداوند آن را مباح دانسته است و «الّا» در آيه معناى «لكن» را دارد چون ما قبل آن همان است كه مورد نهى است و ما بعد آن همان است كه مجاز و مباح است و تقدير آيه اين مى شود كه «و لكن قولوا قولاً معروفاً» (الّا به معناى لكن).

ص: 933

فيه و تقديره و لكن قولوا قولاً معروفاً «وَ لاٰ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ اَلنِّكٰاحِ » أي على عقدة النكاح يعنى لا تبتّوا النكاح، و لا تعقدوا عقدة النكاح في العدّة و لم يردّ به النّهى عن العزم على النكاح بعد العدّة لأنّه أباح ذلك بقوله أو أكننتم «حَتّٰى يَبْلُغَ اَلْكِتٰابُ أَجَلَهُ ».

1541-37942-(8) كافى 435/5: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد عن غير واحد عن أبان عن عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه عن أبي عبد اللّه عليه السلام: في قول اللّه عزّ و جلّ : «إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» قال يلقاها فيقول انّى فيك لراغب و انّى للنساء لمكرم فلا تسبقينى بنفسك و السرّ لا يخلو معها حيث و عدها.

1542-37943-(9) تفسير العيّاشى 123/1: عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قول اللّه «وَ لٰكِنْ لاٰ تُوٰاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» قال المرأة في عدّتها تقول لها قولاً جميلاً ترغّبها في نفسك و لا تقول انّى أصنع كذا و أُصنع كذا القبيح من الأمر في البضع و كلّ أمر قبيح.

1543-37944-(10) تفسير العيّاشى 123/1: عن مسعدة بن صدقة عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قول اللّه «إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» قال يقول الرّجل للمرأة و هي في عدّتها يا هذه ما أحبّ إلّا(1) ما أسرّك و لو قد مضى عدّتك لا تفوتنى ان شاء اللّه فلا تسبقينى بنفسك و هذا كلّه من غير أن يعزموا عقدة النكاح.

1544-37945-(11) الدعائم 203/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال في قول اللّه عزّ و جلّ : «وَ لاٰ جُنٰاحَ عَلَيْكُمْ فِيمٰا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ اَلنِّسٰاءِ إلى قوله إِلاّٰ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً» فقال عليه السلام لا ينبغي للرجل أن يخطب المرأة في عدّتها و التعريض الّذى أباح اللّه تعالى أن يعرّض بكلام خير حتّى تعلم المرأة مراده و لا يخطبها حتّى يبلغ الكتاب أجله فقد دخل أبو جعفر محمّد بن عليّ عليهما السلام على سكينة بنت حنظلة و قد مات عنها زوجها الّتى هي ابنة عمّ له(2) فسلّم عليها فقال و كيف أنت يا ابنة حنظلة فقالت بخير جعلت فداك يا ابن رسول اللّه قال إنّك قد علمت قرابتى من رسول اللّه و من عليّ و حقّى(3) و بيتى في العرب فقالت غفر اللّه لك

ص: 934


1- . ما أحبّ إلىّ ئل.
2- . و قد مات عنها ابن عمّ لها كان تزوّجها ك.
3- . و من حقّى في الإسلام ك.

«(ولى در هر حال) اقدام به ازدواج ننماييد» يعنى ازدواج را قطعى نكنيد و پيمان ازدواج را در زمان عدّه نبنديد ولى منظور نهى از تصميم به ازدواج پس از عدّه نيست چون اين را خداوند مجاز و مباح دانست با گفته اش «و يا (بى آن كه اظهار كنيد) در دل تصميم بگيريد». «تا عدّۀ مقرّر سرآيد».

1541-37942-(8) عبدالرحمن بن ابى عبداللّٰه از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد» روايت كرده كه حضرت فرمود: «منظور اين است كه در ملاقات با زن به او مى گويد من به تو علاقه مندم و من به زنان احترام مى نهم مبادا از من بگذرى و با من ازدواج نكنى و نهى از وعده گذارى نهانى (كه در آيه آمده است) اين است كه با زن در جايى كه وعده گذاشته، خلوت نكند.»

1542-37943-(9) از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند كه: «البته پنهانى با آنان قرار (زناشويى) نگذاريد مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد» روايت است كه فرمود: «زن در عدّه اش هست و تو به او گفتۀ زيبايى مى گويى و او را متمايل به خويش مى سازى و نمى گويى من چنين مى كنم و چنان مى كنم (منظور كار زشت آميزش و هر كار زشت ديگر.)»

1543-37944-(10) از امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند: «مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد» روايت است كه فرمود: مرد به زنى كه در عدّه است مى گويد اى فلانى! من دوست ندارم مگر چيزى كه تو را خشنود سازد و اگر عدّه ات تمام گردد براى من خواهى بود ان شاء اللّٰه بنابراين از من درنگذر و اين سخنان همه با توجه به اين است كه پيمان زناشويى را نبندند. (ازدواج نكنند).»

1544-37945-(11) امام صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «گناهى بر شما نيست كه به طور كنايه (از زنانى كه همسران شان مرده اند) خواستگارى كنيد...» تا اين گفته كه: «مگر اين كه به طور پسنديده اى (به طور كنايه) اظهار كنيد» فرمود: «براى مرد شايسته نيست كه از زن در عدّه اش خواستگارى نمايد و كنايه زدنى كه خداوند آن را مباح دانسته اين است كه با سخن خوبى كنايه بزند تا زن منظور مرد را بفهمد ولى از او تا سرآمدن عدّه خواستگارى نكند.

امام باقر عليه السلام بر سكينه دختر حنظله درحالى كه شوهر سكينه مرده بود و سكينه دختر عموى شوهرش بود وارد شد. حضرت به سكينه سلام داد و حضرت فرمود: اى دختر حنظله! تو چگونه هستى ؟

او گفت: فدايت شوم اى فرزند رسول خدا! خوبم.

حضرت فرمود: تو قرابت و نزديكى مرا با رسول خدا و امير مؤمنان و نيز حقّم را و جايگاهم را در ميان عرب مى شناسى ؟

سكينه گفت: خداوند شما را بيامرزد اى اباجعفر! در عدّه ام از من خواستگارى مى كنى ؟

ص: 935

يا أبا جعفر تخطبنى في عدّتى قال ما فعلت انّما أخبرتك بمنزلتي و مكانى و قد دخل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله على أمّ سلمة بنت أبى أميّة بن المغيرة المخزوميّة و قد تأيّمت من أبى سلمة و هو ابن عمّها فلم يزل صلّى اللّه عليه و آله يذكر لها منزلته و مكانه عند اللّه حتّى أثّر الحصير في كفّه من شدّة ما كان يعتمد على يده فما كانت تلك خطبة.

(9) باب انّ من تزوّج امرأة حرّمت على أبيه و ان علا و ابنه و ان نزل

1545-37946-(1) تهذيب 284/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 419/5: أبى عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان بن يحيى عن ابن مسكان عن الحسن بن زياد عن محمّد بن مسلم قال: قلت له رجل تزوّج امرأة فلمسها قال هي حرام على أبيه و ابنه و مهرها واجب.

1546-37947-(2) تهذيب 284/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 418/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ قال: سألت أبا عبد اللّه(1) عليه السلام عن رجل تزوّج امرأة فلامسها قال مهرها واجب و هي حرام على أبيه و ابنه. نوادر أحمد بن محمّد 102:

النضر بن سويد عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام: نحوه.

1547-37948-(3) كافى 406/6: أبو عليّ الأشعريّ عن بعض أصحابنا و عليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن الحسن بن عليّ ابن أبي حمزة عن أبيه عن عليّ بن يقطين قال: سأل المهدى أبا الحسن عليه السلام عن الخمر هل هي محرّمة في كتاب اللّه عزّ و جلّ فانّ النّاس انّما يعرفون النهى عنها و لا يعرفون التحريم لها فقال له أبو الحسن عليه السلام بل هي محرّمة في كتاب اللّه عزّ و جلّ يا أمير المؤمنين، فقال له في أيّ موضع هي محرّمة في كتاب اللّه جلّ اسمه يا أبا الحسن فقال قول اللّه عزّ و جلّ : «قُلْ إِنَّمٰا حَرَّمَ رَبِّيَ اَلْفَوٰاحِشَ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ وَ اَلْإِثْمَ وَ اَلْبَغْيَ بِغَيْرِ اَلْحَقِّ » فأمّا قوله «مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا» يعنى الزّنا المعلن و نصب الرايات الّتى كانت ترفعها الفواجر للفواحش في الجاهليّة و أمّا قوله عزّ و جلّ : «وَ مٰا بَطَنَ » يعنى ما نكح من الآباء لأنّ النّاس كانوا قبل أن يبعث النبيّ صلّى اللّه عليه و آله إذا كان للرجل زوجة و مات عنها تزوّجها ابنه من بعده إذا لم تكن

ص: 936


1- . عن أبي عبداللّٰه عليه السلام يب.

حضرت فرمود: من خواستگارى نكرده ام تنها جايگاه و مكانتم را به تو مى گويم. رسول خدا صلى الله عليه و آله بر امّ سلمه درحالى كه ام سلمه شوهرش را كه پسر عمويش بود از دست داده بود وارد شد. رسول خدا صلى الله عليه و آله پيوسته منزلت و مكانت خود را نزد خدا براى ام سلمه ذكر مى كرد تا آن جا كه حصير در كف دست پيامبر از شدّت تكيه زدن پيامبر بر دستش اثر گذاشت ولى اين خواستگارى نيست.»

باب 9 حكم حرمت زوجه بر پدر شوهر و اجداد او و همچنين بر پسر شوهر و نوه او

1545-37946-(1) محمّد بن مسلم گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كرده و با او همبستر شده است پرسيدم حضرت فرمود: آن زن بر پدر و پسر آن مرد حرام است و مهر آن زن واجب است.»

1546-37947-(2) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كرده و با او آميزش داشته است پرسيدم حضرت فرمود: مهر آن زن واجب مى شود و آن زن بر پدر و پسر آن مرد حرام است.»

1547-37948-(3) علىّ بن يقطين گويد: «مهدى - \عباسى - \از امام هفتم عليه السلام پرسيد: آيا شراب در كتاب خداى بزرگ حرام شده است ؟ چه اين كه مردم از آن نهى مى فهمند نه حرمت ؟

امام عليه السلام در پاسخ فرمود: اى امير المؤمنين! شراب در كتاب خدا حرام شده است.

پرسيد: اى ابوالحسن! در كجاى قرآن حرام شده است ؟

حضرت فرمود: در فرمودۀ الهى: «بگو: خداوند تنها اعمال زشت را حرام كرده است چه آشكار باشد و چه پنهان و (هم چنين) گناه و ستم به ناحق را»

امّا فرموده خداوند: «چه آشكار باشد» به معناى زناى علنى و برافراشتن پرچم هايى است كه در جاهليّت، بدكاران براى فاحشه ها نصب مى كردند و امّا فرمودۀ الهى: «و چه پنهان» به معناى ازدواج با زنى است كه پدر با او آميزش و ازدواج كرده است چه اين كه پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى شوهرى مى مرد فرزندش با زن پدر خود به جز مادرش ازدواج مى كرد كه خداوند بزرگ آن را حرام فرمود.

و امّا فرمودۀ خداوند: «گناه» پس همان شراب است و خداوند عز و جل در جاى ديگر فرموده است:

«دربارۀ شراب و قمار از تو سؤال مى كنند بگو: در آن دو گناه و زيان بزرگى است و منافعى (از نظر مادى) براى مردم» پس اثم (گناه) در كتاب الهى همان شراب و قمار است كه گناه شان بزرگ تر از منافع آن ها است همان گونه كه خداى بزرگ فرموده است.

علىّ بن يقطين گويد: مهدى عباسى گفت: اى علىّ بن يقطين! سوگند به خدا اين حكم، فتواى هاشمى است من به او گفتم: راست گفتى به خدا اى امير مؤمنان! سپاس خدايى را كه اين علم - دين - را از شما اهل بيت بيرون نبرد.

ص: 937

أمه فحرم اللّه عزّ و جلّ ذلك و أمّا الاثم فإنّها الخمرة بعينها و قد قال اللّه عزّ و جلّ في موضع آخر «يَسْئَلُونَكَ عَنِ اَلْخَمْرِ وَ اَلْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمٰا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ » فأمّا الاثم في كتاب اللّه فهى الخمرة و الميسر و إثمهما أكبر كما قال اللّه تعالى، قال فقال المهدى يا عليّ بن يقطين هذه و اللّه فتوى هاشميّة، قال قلت له صدقت و اللّه يا أمير المؤمنين الحمد للّه الّذى لم يخرج هذا العلم منكم أهل البيت قال فواللّه ما صبر المهدى أن قال لي صدقت يا رافضىّ .

1548-37949-(4) كافى 567/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد تهذيب 472/7: لبرقي عن النضر بن سويد عن يحيى الحلبيّ عن عمرو ابن أبي المقدام عن أبيه عن عليّ بن الحسين عليهما السلام قال (سئل عن كا) الفواحش ما ظهر منها و ما بطن (قال كا) ما ظهر (منها العيّاشى) نكاح امرأة الأب، و ما بطن الزنا. تفسير العيّاشى 1: ع/ 383: عمرو ابن أبي المقدام عن أبيه عن عليّ ابن الحسين صلوات اللّه عليه قال الفواحش: (و ذكر مثله).

1549-37950-(5) المقنع 109: و إذا تزوّج الرّجل امرأةً حلالاً فلا تحلّ لابنه و لا لأبيه.

1550-37951-(6) الدعائم 233/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال في قول اللّه عزّ و جلّ : «وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ » قال إذا نكح رجل امرأةً ثمّ توفّى عنها أو طلّقها لم تحلّ لأحد من ولده إن دخل بها أو لم يدخل بها، و لا يتزوّج الرّجل امرأة جدّه و هي محرّمة على ولده ما تناسلوا.

1551-37952-(7) تهذيب 281/7: استبصار 155/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن محبوب عن يونس بن يعقوب قال قلت لأبى إبراهيم موسى عليه السلام رجل تزوّج امرأةً (1) فمات قبل أن يدخل بها أتحلّ لابنه فقال إنّهم يكرهونه لأنّه ملك العقدة. نوادر أحمد بن محمّد 101: الحسن بن محبوب عن يونس بن يعقوب قلت لأبى إبراهيم عليه السلام : (و ذكر مثله).

1552-37953-(8) تفسير العيّاشى 230/1: عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام يقول اللّه «وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ » فلا يصلح للرجل أن ينكح امرأة جدّه.

ص: 938


1- . بامرأة صا.

آن گاه افزود: سوگند به خدا مهدى عباسى خوددارى نكرد كه به من بگويد: راست گفتى اى رافضى.»

1548-37949-(4) از امام سجاد عليه السلام دربارۀ «كارهاى زشت چه آشكار باشد و چه پنهان» سؤال شد حضرت فرمود: «آشكار آن همان آميزش و ازدواج با همسر پدر است و پنهان آن همان زنا است.»

1549-37950-(5) و زمانى كه مردى با زنى به حلال ازدواج مى كند آن زن براى پدر و پسر آن مرد ديگر حلال نمى شود.

1550-37951-(6) امير مؤمنان على عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «با زنانى كه پدران شما با آن ها ازدواج كرده اند، ازدواج نكنيد» فرمود: زمانى كه مردى با زنى ازدواج كند سپس آن مرد بميرد و يا آن زن را طلاق دهد آن زن براى هيچ يك از فرزندان آن مرد حلال نيست چه مرد با آن زن آميزش كرده باشد يا آميزش نكرده باشد و مرد با زن پدربزرگ خود ازدواج نمى كند و آن زن بر نسل او هر چه قدر كه ادامه يابد حرام است.»

1551-37952-(7) يونس بن يعقوب گويد: «به امام هفتم عليه السلام گفتم: مردى با زنى ازدواج كرد آن مرد پيش از آميزش با زن مُرد آيا آن زن براى فرزند آن مرد حلال است ؟ حضرت فرمود: اينان آن را خوش ندارند چراكه مرد مالك پيمان زناشويى زن شده است.»

1552-37953-(8) از امام باقر عليه السلام روايت است كه خداوند مى فرمايد: «با زنانى كه پدران شما با آن ها ازدواج كرده اند، ازدواج نكنيد» پس براى مرد درست نيست كه با زن پدربزرگش ازدواج كند.

ص: 939

1553-37954-(9) تهذيب 281/7: استبصار 155/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 420/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن العلاء (بن رزين كا يب) عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام أنّه قال لو لم يحرم(1) على النّاس أزواج النبيّ صلّى اللّه عليه و آله لقول اللّه عزّ و جلّ : «وَ مٰا كٰانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اَللّٰهِ وَ لاٰ أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوٰاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً» حرمن(2) على الحسن و الحسين عليهما السلام لقول اللّه(3) عزّ و جلّ : «وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ » ولا(4) يصلح للرجل أن ينكح امرأة جدّه. نوادر أحمد بن محمّد بن عيسى 10(1): صفوان عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام أنّه قال: لو لم يحرم (و ذكر مثله).

1554-37955-(10) الاحتجاج 58/2: عن أبي الجارود قال قال أبو جعفر عليه السلام يا أبا الجارود ما يقولون في الحسن و الحسين عليهما السلام قلت ينكرون علينا(5) أنّهما ابنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال فبأىّ شيء احتججتم عليهم قال قلت بقول اللّه في عيسى (بن مريم خ) «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ دٰاوُدَ إلى قوله كُلٌّ مِنَ اَلصّٰالِحِينَ » فجعل عيسى من ذرّيّة إبراهيم و احتججنا عليهم بقوله تعالى «فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَكُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَكُمْ » ثمّ قال فأىّ شيء قالوا قال قلت قالوا قد يكون ولد البنت من الولد و لا يكون من الصلب قال فقال أبو جعفر عليه السلام و اللّه يا أبا الجارود لأعطينّكم من كتاب اللّه آيةً تسمّيهما أنّهما لصلب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لا يردّها إلّا كافر قال قلت جعلت فداك و أين قال قال حيث قال (اللّه خ) «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ إلى قوله وَ حَلاٰئِلُ أَبْنٰائِكُمُ اَلَّذِينَ مِنْ أَصْلاٰبِكُمْ » فسلهم يا أبا الجارود و هل يحلّ لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نكاح حليلتيهما فان قالوا نعم فكذبوا و اللّه و ان قالوا لا فهما و اللّه ابنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لصلبه و ما حرمن عليه إلّا للصّلب.

1555-37956-(11) نوادر أحمد بن محمّد 105: ابن أبي نجران عن عاصم بن حميد عن محمّد بن قيس عن أبي جعفر عليه السلام قال أيّما رجل نكح امرأةً فلامسها بيده قد وجب صداقها و لا تحلّ لأبيه و لا لابنه.

ص: 940


1- . لم تحرم صا.
2- . حرم يب صا. لحرّمن النوادر.
3- . لقوله يب.
4- . فلا يب.
5- . عليهما خ.

1553-37954-(9) امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام فرمودند: «اگر همسران پيامبر به دليل آيۀ: «شما حق نداريد پيامبر خدا را آزار دهيد و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود درآوريد» بر مردم حرام نمى شدند بى ترديد بر امام حسن و امام حسين عليهما السلام به دليل اين آيه كه مى گويد: «با زنانى كه پدران شما با آن ها ازدواج كرده اند، ازدواج نكنيد» حرام مى شدند مرد نمى تواند با همسر پدربزرگش ازدواج كند.»

1554-37955-(10) ابوالجارود گويد: «امام باقر عليه السلام فرمود: اى ابوالجارود! مردم دربارۀ امام حسن و امام حسين عليهما السلام چه مى گويند؟ گفتم: نمى پذيرند كه اين دو پسران رسول خدايند.

حضرت فرمود: با چه بر آنان استدلال مى كنيد؟

او گويد: گفتم: فرموده خداوند دربارۀ حضرت عيسى كه: «و از فرزندان او (نوح) داود و...» تا فرموده خداوند كه: «همگى از صالحان بودند» خداوند عيسى را از ذريۀ ابراهيم قرار داده است و باز بر آنان به آيۀ مباهله و فرموده خداوند كه: «بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم شما نيز فرزندان خود را، ما زنان خود را دعوت كنيم شما نيز زنان خود را، ما از نفوس خود (و كسى كه هم چون جان ماست) دعوت كنيم شما نيز از نفوس خود» استدلال مى كنيم سپس حضرت فرمود: آنان چه مى گويند؟ او گويد: گفتم: گفته اند فرزند دختر، فرزند است ولى از صليب (پشت مرد) نيست.

ابوالجارود گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: به خدا سوگند اى ابوالجارود! از كتاب خدا آيه اى به شما مى دهم كه آن آيه فرزند دختر را فرزند صليبى رسول خدا نام مى برد و جز كافرى آن را ردّ نمى كند.

ابوالجارود گويد: گفتم: فدايت شوم! كجا خداوند فرموده است ؟

حضرت فرمود: آن جا كه مى گويد: «حرام شده است بر شما مادران تان و دختران و خواهران....» تا فرموده خداوند كه: «و هم چنين همسرهاى پسران تان كه از نسل شما هستند» اى ابوالجارود! پس از آنان بپرس آيا براى رسول خدا حلال است كه با همسران امام حسن و امام حسين عليهما السلام ازدواج كنند؟ اگر گفتند آرى پس به خدا سوگند دروغ گفته اند و اگر بگويند نه پس امام حسن و امام حسين عليهما السلام به خدا سوگند دو فرزند صلبى رسول خدا هستند و همسران شان بر پيامبر حرام نشده است مگر به دليل صلبى بودن.»

1555-37956-(11) امام باقر عليه السلام فرمود: «هر مردى كه با زنى ازدواج كند و او را لمس كند مهرش واجب مى گردد و آن زن بر پدر او و فرزندش، ديگر حلال نيست.»

ص: 941

1556-37957-(12) تفسير العيّاشى 230/1: عن الحسين بن زيد قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول إن اللّه حرّم علينا نساء النبيّ صلّى اللّه عليه و آله يقول اللّه «وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ ».

1557-37958-(13) كافى 421/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن عمر بن أذينة قال حدّثني سعد ابن أبي عروة عن قتادة عن الحسن البصرى: أن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله تزوّج امرأةً من بنى عامر بن صعصعة يقال لها «سنىٰ »(1) و كانت من أجمل أهل زمانها فلمّا نظرت إليها عائشة و حفصة قالتا لتغلبنا هذه على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بجمالها فقالتا لها لا يرى منك رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله حرصاً فلمّا دخلت على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله تناولها بيده فقالت أعوذ باللّه فانقبضت يد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عنها فطلّقها و ألحقها بأهلها، و تزوّج رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله امرأةً من كندة بنت أبى الجون فلمّا مات إبراهيم بن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ابن مارية القبطيّة قالت لو كان نبيّاً ما مات ابنه فألحقها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بأهلها قبل أن يدخل بها فلمّا قبض رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ولّى النّاس أبو بكر أتته العامريّة و الكنديّ و قد خطبتا فاجتمع أبو بكر و عمر فقالا لهما اختارا ان شئتما الحجاب و ان شئتما الباه فاختارتا الباه فتزوّجتا فجذم أحد الرّجلين و جنّ الآخر قال عمر بن أذينة فحدّثت بهذا الحديث زرارة و الفضيل فرويا عن أبي جعفر عليه السلام أنّه قال ما نهى اللّه(2) عزّ و جلّ عن شيء إلّا و قد عصى فيه حتّى لقد نكحوا أزواج النبيّ صلّى اللّه عليه و آله من بعده و ذكر هاتين العامريّة و الكنديّة، ثمّ قال أبو جعفر عليه السلام لو سألتهم عن رجل تزوّج امرأةً فطلّقها قبل أن يدخل بها أ تحلّ لابنه لقالوا لا فرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أعظم حرمةً من آبائهم. كافى 421/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن موسى بن بكر عن زرارة بن أعين عن أبى جعفر عليه السلام: نحوه(3) و قال في حديثه و لا هم يستحلّون ان يتزوّجوا أمّهاتهم ان كانوا مؤمنين و إنّ أزواج رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله في الحرمة مثل أمّهاتهم. نوادر أحمد بن محمّد 103: محمّد بن أبى عمير عن عمر بن أذينة: (و ذكر مثله سنداً و نحوه متناً إلّا أنّه أسقط قوله ثمّ قال أبو جعفر عليه السلام لو سألتهم عن رجل تزوّج امرأةً فطلّقها قبل أن يدخل بها أ تحلّ لابنه لقالوا لا).

ص: 942


1- . سناه نوادر.
2- . ما نهى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله عن شيء نوادر.
3- . هكذا في كا.

1556-37957-(12) حسين بن زيد گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: خداوند بر ما زنان پيامبر صلى الله عليه و آله را حرام كرده است خداوند مى فرمايد: «با زنانى كه پدران شما با آن ها ازدواج كرده اند، ازدواج نكنيد».

1557-37958-(13) پيامبر خدا با زنى از قبيلۀ بنى عامر بن صعصعه به نام سنى كه از زيباترين زنان زمان خويش بود ازدواج كرد. عايشه و حفصه او را كه ديدند گفتند: «اين زن با زيبايى اش رسول خدا را از آن خود خواهد كرد بنابراين به او توصيه كردند كه مواظب باشد رسول خدا اشتياق شديد تو را به خويش احساس نكند و چون هنگام زفاف نزد پيامبر آمد پيامبر او را با دست خود گرفت. زن گفت:

به خدا پناه مى برم در اين هنگام رسول خدا از او دست كشيد و او را طلاق داد و به ميان خويشان خود برگرداند.

و نيز پيامبر صلى الله عليه و آله با زنى از قبيلۀ كنده ازدواج كرد و چون ابراهيم پسر پيامبر صلى الله عليه و آله كه از ماريۀ قبطيّه بود، مُرد آن زن گفت: اگر اين شخص پيامبر بود پسرش نمى مرد او را هم پيامبر به خويشانش برگرداند پيش از آن كه با او نزديكى كرده باشد.

پس از مرگ پيامبر صلى الله عليه و آله و به حكومت رسيدن ابوبكر آن زن عامرى و كندى كه خواستگارى شده بودند نزد ابوبكر آمدند. ابوبكر و عمر به آن دو گفتند: اختيار با شماست اگر خواستيد درخانه بمانيد و اگر خواستيد ازدواج كنيد. آن دو ازدواج را انتخاب كردند و ازدواج نمودند شوهر يكى از اين دو جذام گرفت و ديگرى ديوانه شد.

عمر بن اذينه گويد: من اين حديث را براى زراره و فضيل نقل كردم آن دو نيز از امام باقر عليه السلام روايت كردند كه آن حضرت فرمود: خداوند از هيچ موضوعى نهى نفرموده مگر اين كه در آن موضوع با او مخالفت شد تا آن جا كه مردم با زنان پيامبر صلى الله عليه و آله پس از پيامبر ازدواج كردند و حضرت جريان زن عامرى و زن كندى را يادآور شدند.

آن گاه امام باقر عليه السلام افزودند: اگر از آنان (اهل بيت) دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كرده است و آن را پيش از آميزش طلاق داده است بپرسى كه آيا زن براى پسر آن فرد حلال است خواهند گفت نه.

امام افزود: رسول خدا صلى الله عليه و آله حرمتش بيش از پدران آنان است.»

ص: 943

1558-37959-(14) السرائر 472: من ذلك ما أورده موسى بن بكر في كتابه عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال ما حرّم اللّه شيئاً إلّا و قد عصى فيه لأنّهم تزوّجوا أزواج رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من بعده فخيّرهنّ أبو بكر بين الحجاب و لا يتزوّجن أو يتزوّجن فاخترن التّزويج فتزوّجن، قال زرارة و لو سألت بعضهم أ رأيت لو أنّ أباك تزوّج امرأةً و لم يدخل بها حتّى مات أ يحلّ لك إذاً لقال لا و هم قد استحلّوا أن يتزوّجوا أمّهاتهم إن كانوا مؤمنين فانّ أزواج رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مثل أُمّهاتهم.

1559-37960-(15) كافى 420/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ عن أبان بن عثمان عن أبي الجارود قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول و ذكر هذه الآية «وَ وَصَّيْنَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَيْهِ حُسْناً» فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أحد الوالدين فقال عبد اللّه بن عجلان من الآخر، قال عليّ عليه السلام و نساؤه علينا حرام و هي لنا خاصّة.

و تقدّم في رواية أنس بن محمّد (1) من باب (7) وجوب الخمس في الكنز من أبواب فرض الخمس (ج 10)

قوله صلّى اللّه عليه و آله: يا عليّ انّ عبد المطلب سنّ في الجاهليّة خمس سنن أجراها اللّه عزّ و جلّ له في الإسلام حرّم نساء الآباء على الأبناء فأنزل اللّه عزّ و جلّ : «وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ »

و في رواية عليّ بن فضّال (2) نحوه.

و في رواية أبى الجارود (1) من باب (72) انّ النكاح لا يورث من أبواب التّزويج (ج 25)

قوله: ألقى محسن بن أبي قيس ثوبه على امرأة أيبه فورث نكاحها (إلى أن قال) فنزل «وَ لاٰ تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ »

و في باب (1) ما ورد في الكتاب و السنّة من تحريم نكاح الأُمّهات من أبواب ما يحرم بالنسب و بالرضاع (ج 25) و باب (4) أنّه ما يحرم من الرضاع ما يحرم بالنسب ما يدلّ على ذلك.

و يأتي في رواية عمّار (3) من باب (13) حكم من زنى بجارية أبيه من أبواب ما يحرم بالتزويج (ج 25)

قوله: الرّجل تكون عنده الجارية فيقع عليها ابن ابنه قبل أن يطأها الجدّ أو الرّجل يزنى بالمرأة هل يجوز لأبيه ان يتزوّجها قال لا.

و في رواية زرارة (1) من باب (15) انّ من زنى بامرأة أبيه أو ابنه لم تحرم على زوجها

قوله عليه السلام: و إذا تزوّج رجلٌ امرأة تزويجاً حلالاً فلا تحلّ تلك المرأة لأبيه و لا لابنه.

و في رواية يونس (5) قوله: سألته عن أدنىٰ ما إذا فعله الرّجل بالمرأة لا تحلّ لابنه و لا لأبيه قال عليه السلام الحدّ في ذلك المباشرة ظاهرة أو باطنة ممّا يشبه مسّ الفرجين.

ص: 944

1558-37959-(14) امام باقر عليه السلام فرمود: «خداوند چيزى را حرام نكرده مگر اين كه در آن مورد معصيت شده است، چون مردم با همسران رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از ايشان ازدواج كردند و ابوبكر آنان را بين پرده دارى و اين كه ازدواج نكنند و بين اين كه ازدواج كنند مخيّر ساخت و آنان ازدواج كردن را اختيار كردند و ازدواج كردند.

زراره گويد: و اگر از برخى از مردم بپرسى كه نظرت چيست اگر پدرت با زنى ازدواج كرده و با او آميزش نكرده است تا مرده آيا در اين هنگام آن زن براى تو حلال است ؟ خواهد گفت: نه، ولى مردم حلال دانستند كه با مادران شان ازدواج كنند (زنان پيامبر) اگر اين مردم مؤمن باشند چون همسران رسول خدا صلى الله عليه و آله چونان مادران مردم محسوب مى شوند.»

1559-37960-(15) ابوالجارود گويد: «شنيدم امام صادق عليه السلام اين آيه را مى گويد: «ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند» حضرت فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله يكى از دو والدين است.

عبداللّٰه بن عجلان گويد: والد دوّم كيست ؟ حضرت فرمود: على عليه السلام است و زنان ايشان بر ما حرام است و اين تنها ويژۀ ماست.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب هفتم از باب هاى فرض خمس فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله كه: «اى على! عبدالمطّلب در جاهليت پنج سنت گذاشت كه خداوند عز و جل آن را در اسلام نيز جارى ساخت: زنان پدران را بر فرزندان حرام ساخت. خداوند عز و جل نازل فرمود: «با زنانى كه پدران شما با آن ها ازدواج كرده اند، ازدواج نكنيد».

و در روايت دوّم مانند آن.

و در روايت يكم از باب هفتاد و دوّم از باب هاى تزويج اين گفته كه: «محسن بن ابى قيس جامه اش را بر زن پدرش انداخت و ازدواج با او را به ارث برد... تا آن كه مى گويد: پس نازل شد: «با زنانى كه پدران شما با آن ها ازدواج كرده اند، ازدواج نكنيد».

و در باب يكم از باب هاى محرّمات نسبى و رضاعى و باب چهارم رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

مى آيد:

در روايت سوّم از باب سيزدهم از باب هاى زنانى كه با تزويج حرام مى شوند اين گفته كه: «مرد كنيزى دارد، نوه اش با كنيز آميزش مى كند پيش از آن كه پدربزرگ با آن كنيز آميزش كند يا مرد با زن زنا مى كند آيا براى پدرش جايز است كه با آن زن ازدواج كند؟ حضرت فرمود: نه.»

و در روايت يكم از باب پانزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «زمانى كه مردى با زنى ازدواج حلالى كند آن زن براى پدر و پسر او حلال نيست.»

و در روايت پنجم اين گفته كه: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ اين كه كمترين كارى كه مرد با زن بكند چيست كه ديگر براى پسر و پدرش آن زن حلال نمى شود پرسيدم حضرت فرمود: حدّ آن مباشرت ظاهرى و يا باطنى است كه شبيه تماس دو آلت باشد.»

ص: 945

(10) باب أنّ من ملك جارية فوطأها أو قبّلها أو نظر إلى عورتها بشهوة حرّمت على أبيه و ابنه

1560-37961-(1) تهذيب 281/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 418/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن إسماعيل قال: سألت أبا الحسن (الرضا كا) عليه السلام عن الرّجل تكون له الجارية فيقبّلها هل تحلّ لولده قال بشهوة قلت(1) نعم قال (فقال كا) ما ترك شيئاً إذا قبّلها بشهوة ثمّ قال ابتداءاً منه إن جرّدها و نظر(2) إليها بشهوة حرّمت على أبيه و ابنه قلت إذا نظر إلى جسدها فقال إذا نظر إلى فرجها و جسدها بشهوة حرّمت عليه.

1561-37962-(2) نوادر أحمد بن محمّد 100: محمّد بن إسماعيل قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن الرّجل يكون له الجارية فقبّلها هل تحلّ لولده فقال بشهوة قلت نعم قال لا ما ترك شيئاً إذا قبّلها بشهوة ثمّ قال ابتداءً منه ان جرّدها ثمّ نظر إليها بشهوة حرمت على ابنه قلت إذا نظر الى جسدها فقال إذا نظر الى فرجها.

1562-37963-(3) العيون 19/2: (بالاسناد المتقدّم في باب 12 كراهة الصلاة فيما فيه التماثيل من أبواب لباس المصلّى (ج 4) عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع عن الرضا عليه السلام) قال: سألته عن الرّجل له الجارية فيقبّلها هل تحلّ لولده فقال بشهوة قلت نعم قال لا ما ترك شيئاً إذا قبّلها بشهوة ثمّ قال عليه السلام ابتداءً منه لو جرّدها فنظر إليها بشهوة حرّمت على أبيه و ابنه قلت إذا نظر إلى جسدها قال إذا نظر إلى فرجها.

1563-37964-(4) نوادر أحمد بن محمّد 102: الحسن بن خالد الصيرفى قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن رجل نكح مملوكةً ثمّ خرجت من ملكه فيصيب ولداً أ لولده أن ينكح ولدها فقال أعدها عليّ ، أُرددها على فأومأت عليّ نفسى فقلت أنا جعلت فداك أصبت جاريةً فخرجت عن ملكى فأصابت ولداً أ لولدى أن ينكح ولدها قال ما كان قبل النكاح لا أرى أو لا أُحبّ له أن ينكح و ما كان بعد النكاح فلا بأس.

ص: 946


1- . قال يب.
2- . فنظر يب.

باب 10 حكم محرميت پدر و پسر صاحب كنيز با كنيز او

1560-37961-(1) محمّد بن اسماعيل گويد: «از حضرت رضا عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيزى دارد و آن را مى بوسد، پرسيدم كه آيا اين كنيز براى فرزند اين مرد حلال است ؟ حضرت پرسيد: آيا بوسه اش از روى شهوت بوده است ؟ گفتم: آرى. حضرت فرمود: اگر با شهوت بوسيده است چيزى را وانگذاشته است سپس بى آنكه بپرسم حضرت افزود: اگر آن كنيز را برهنه نموده و با شهوت به او نگاه كرده است آن كنيز بر پدر و پسر آن مرد حرام مى شود.

پرسيدم: اگر به بدن كنيز نگاه نكند چگونه است ؟ حضرت فرمود: اگر به فرج و بدن كنيز با شهوت نگاه كند آن كنيز بر پدر و پسر آن مرد حرام مى شود.»

1561-37962-(2) محمّد بن اسماعيل گويد: «از حضرت رضا عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيزى دارد و آن را بوسيده است پرسيدم كه آيا آن كنيز براى فرزند آن مرد حلال است ؟ حضرت پرسيد: آيا با شهوت بوسيده است ؟ گفتم: آرى. حضرت فرمود: حلال نيست، زمانى كه با شهوت او را ببوسد چيزى فروگذار نكرده است.

سپس امام بى آن كه سؤال كنم خود فرمود: اگر كنيز را برهنه كند و با شهوت به او نگاه كند كنيز بر فرزند مرد حرام مى شود.

پرسيدم: اگر به بدن او نگاه كند؟ حضرت فرمود: اگر به فرج او نگاه كند. (بر فرزند حرام مى شود).»

1562-37963-(3) محمّد بن اسماعيل بن بزيع گويد: «از حضرت رضا عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيز دارد و او را مى بوسد پرسيدم كه آيا براى فرزند وى حلال است ؟ حضرت فرمود: آيا با شهوت بوسيده ؟ گفتم:

آرى. حضرت فرمود: حلال نيست، زمانى كه با شهوت او را ببوسد چيزى فروگذار نكرده است.

سپس حضرت در ابتدا فرمود: اگر كنيز را برهنه كند و با شهوت به او نگاه كند آن كنيز بر پدر و پسر آن مرد حرام مى شود.

گفتم: اگر به بدن كنيز نگاه كرده ؟ حضرت فرمود: اگر به فرج كنيز نگاه كند.»

1563-37964-(4) حسن بن خالد صيرفى گويد: «از امام رضا عليه السلام دربارۀ مردى كه با برده اى آميزش كرده سپس كنيز از ملك او بيرون رفته و مرد فرزندى پيدا مى كند پرسيدم كه آيا فرزند اين مرد مى تواند با فرزند كنيز ازدواج كند؟ حضرت فرمود: اين مساله را تكرار كن و مجدّداً برايم بگو. من به خودم اشاره كردم و گفتم: فدايت شوم! من با كنيزى آميزش كردم، او از ملك من بيرون رفت و فرزنددار شد آيا فرزند من مى تواند با فرزند كنيز ازدواج كند؟ حضرت فرمود: آن چه كه پيش از آميزش بوده درست نمى بينم يا براى او دوست ندارم كه آميزش كند ولى آن چه پس از آميزش بوده اشكال ندارد.»

ص: 947

1564-37965-(5) نوادر أحمد بن محمّد 105: عليّ بن النعمان عن أبي الصباح عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجل اشترى جاريةً فقبّلها قال لا يحلّ لولده أن يطأها.

1565-37966-(6) تهذيب 212/8: استبصار 212/3: فقيه 260/3: الحسن بن محبوب عن عبداللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام في الرّجل تكون عنده الجارية يجرّدها و ينظر إلى جسدها(1) نظر شهوة (و ينظر(2) منها إلى ما يحرم على غيره يب صا) هل تحلّ لأبيه و ان فعل (ذلك يب صا) أبوه هل تحلّ لابنه قال لا إذا نظر إليها نظر شهوة و نظر منها إلى ما يحرم على غيره لم تحلّ لابنه و ان فعل ذلك الابن لم تحلّ لأبيه(3).

1566-37967-(7) المقنع 109: إذا نظر الرّجل إلى امرأة نظر شهوة و نظر منها إلى ما يحرم على غيره لم تحلّ لأبيه و لا لابنه.

1567-37968-(8) تهذيب 282/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 419/5: محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان عن ابن أبي عمير عن ربعى بن عبد اللّه عن محمّد بن مسلم عن أبى عبداللّه عليه السلام قال إذا جرّد الرّجل الجارية و وضع يده عليها فلا تحلّ لابنه(4). نوادر أحمد بن محمّد 102: حمّاد بن عيسى عن ربعى بن عبد اللّه عن محمّد بن مسلم عن أبى عبداللّه عليه السلام: (مثله).

1568-37969-(9) كافى 418/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن جميل بن درّاج قال : قلت لأبى عبداللّه عليه السلام الرّجل ينظر إلى الجارية يريد شراءها أ تحلّ لابنه فقال نعم إلّا أن يكون نظر إلى عورتها. نوادر أحمد بن محمّد 104: محمّد ابن أبي عمير عن جميل بن درّاج قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام (و ذكر مثله).

1569-37970-(10) الدعائم 233/2: قال أبو جعفر عليه السلام لا بأس للرجل ينظر إلى الجارية يريد شراءَها أن يطأها ابنه إذا ملّكها إلّا أن يكون نظر إلى عورتها.

و تقدّم في الباب المتقدّم.

و يأتي في الباب التالى ما يدلّ على ذلك فلاحظ.

و في أحاديث باب (13) حكم من

ص: 948


1- . إلى جسمها فقيه.
2- . و نظر صا.
3- . للأب فقيه.
4- . لابيه النوادر خ.

1564-37965-(5) از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيزى خريدارى كرده و آن را بوسيده است روايت است كه حضرت فرمود: «براى فرزند اين مرد جايز نيست كه با آن كنيز آميزش كند.»

1565-37966-(6) از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيزى نزد اوست، او را برهنه مى كند و به بدن او نگاه شهوت آميز مى كند و نيز به آن جاى كنيز كه بر ديگران حرام است نگاه مى كند، روايت است كه آيا اين كنيز براى پدر اين مرد حلال است و اگر پدرش چنين كرده براى پسرش حلال است ؟

حضرت فرمود: «اگر با شهوت به كنيز و به جايى از كنيز كه بر ديگران حرام است نگاه كرده آن كنيز براى فرزند اين مرد حلال نيست و اگر پسر چنين كرده براى پدرش حلال نيست.»

1566-37967-(7) زمانى كه مرد با نگاه شهوت آميز به زنى بنگرد و به جايى از بدن زن كه براى ديگران حلال نيست نگاه كند اين زن براى پدر و پسر اين مرد حرام مى گردد.

1567-37968-(8) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردى كنيز خود را برهنه سازد و دست بر او بگذارد (با او جماع كند) ديگر آن كنيز براى پسر آن مرد حلال نيست.»

1568-37969-(9) جميل بن درّاج گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه به كنيزى كه قصد خريد آن را دارد نگاه مى كند، پرسيدم كه آيا پسر مرد مى تواند با آن كنيز ازدواج كند؟ حضرت فرمود: آرى مگر اين كه پدر به عورت كنيز نگاه كرده باشد.»

1569-37970-(10) امام باقر عليه السلام فرمود: «براى مرد كه به كنيزى كه قصد خريدش را داشته نگاه كرده اشكال ندارد كه پسرش زمانى كه مالك آن كنيز گردد با آن كنيز آميزش كند مگر اين كه مرد به عورت كنيز نگاه كرده باشد.»

ارجاعات

گذشت:

در باب پيشين.

مى آيد:

در باب بعدى رواياتى كه بر اين مفاد دلالت مى كند ملاحظه كنيد.

ص: 949

زنىٰ بجارية أبيه ما يناسب الباب خصوصاً رواية الكاهليّ (5).

و في رواية يونس (5) من باب (15) أنّ من زنى بامرأة أبيه أو ابنه لم تحرم على زوجها قوله سألته عن أدنى ما إذا فعله الرّجل بالمرأة لم تحلّ لأبيه و لا لابنه قال عليه السلام الحدّ في ذلك المباشرة ظاهرة و باطنة ممّا يشبه مسّ الفرجين. و في باب (31) أنّ من و طأ أمة أو باشرها بشهوة أو نظر إلى عورتها حرّمت على أبيه و ابنه من أبواب نكاح العبيد (ج) 26 ما يدلّ على ذلك.

(11) باب جواز نكاح جارية الابن و الأب إذا لم يطئاها

1570-37971-(1) تهذيب 272/7 و 204/8: استبصار 154/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 471/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن موسى بن جعفر (الكمندانى يب ج 8) عن عمرو بن سعيد عن الحسن بن صدقة قال: سألت أبا الحسن عليه السلام فقلت (له يب ج 8) إنّ بعض أصحابنا روى(1) أنّ للرّجل أن ينكح جارية ابنه و(2) جارية ابنته و لي ابنة (وابن كا يب) و لابنتى جارية اشتريتها لها من صداقها أفيحلّ (3) لي أن أطأها فقال لا إلّا بإذنها قال الحسن بن الجهم أ ليس قد جاء أنّ هذا جائز قال نعم ذاك(4) إذا كان هو سببه ثمّ التفت إلىّ و أومأ نحوى بالسبّابة فقال إذا اشتريت أنت لابنتك جارية أو لابنك (جارية صا) و كان الابن صغيراً و لم يطأها حلّ لك أن(5) تفتضّها فتنكحها و إلّا فلا إلّا بإذنهما.

1571-37972-(2) تهذيب 284/7: روى أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن عيسى عن إبن أبي عمير عن عبد الرحمن بن الحجّاج و حفص بن البخترى و عليّ بن يقطين قالوا سمعنا أبا عبد اللّه عليه السلام يقول عن الرّجل تكون له الجارية أ فتحلّ لابنه قال ما لم يكن (منه النوادر) جماع أو مباشرة كالجماع فلا بأس. فقيه 287/3:: سأل عبد الرحمن بن الحجّاج و حفص بن البخترى أبا عبد اللّه عليه السلام عن الرّجل (و ذكر مثله و زاد قال عليه السلام كان لابى عليه السلام جاريتان تقومان عليه فوهب لي إحداهما). نوادر أحمد بن محمّد 104: ابن أبي عمير

ص: 950


1- . رووا يب، ج 8.
2- . أو صا.
3- . فيحلّ يب صا.
4- . ذلك صا.
5- . في أن تقبضها يب، ج 8 تقتضّها يب، ج 7.

و در روايات باب سيزدهم مناسب اين باب به ويژه روايت پنجم.

و در روايت پنجم از باب پانزدهم اين گفته كه: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ كمترين كارى كه اگر مرد با زن بكند آن زن براى پدر و پسر آن مرد حرام مى گردد پرسيدم، حضرت فرمود: حدّ و اندازۀ اين كار همان مباشرت ظاهرى و باطنى است كه مانند تماس دو آلت است.»

و در باب سى و يكم از باب هاى نكاح بردگان رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 11 حكم آميزش پدر و پسر با كنيز يكديگر

1570-37971-(1) حسن بن صدقه گويد: «از امام ابوالحسن عليه السلام پرسيدم: بعضى از اصحاب روايت كرده اند كه مرد مى تواند با كنيز پسر يا دخترش آميزش كند و من دختر و پسرى دارم و دخترم كنيزى دارد كه من آن كنيز را با مهر دخترم براى او خريدارى كرده ام آيا مى توانم با آن كنيز آميزش كنم ؟

حضرت فرمود: نه مگر با اجازۀ دختر (تحليل دختر).

حسن بن جهم گفت: مگر روايت نشده است كه آميزش براى پدر جايز است ؟

حضرت فرمود: آرى، اين در صورتى است كه پدر سبب ملكيّت اين كنيز براى فرزند شده باشد.

آن گاه امام عليه السلام به من توجّه كرد و با انگشت سبّابه (اشاره) به من اشاره كرد و فرمود: اگر تو براى دختر و پسرت كنيزى خريدارى كنى و پسرت كوچك باشد و با آن كنيز آميزش نكرده باشد در اين صورت مى توانى با آن كنيز آميزش كنى و اگر نه نمى توانى مگر آن كه پسر يا دخترت اجازه دهند (تحليل كنند).»

1571-37972-(2) عبدالرحمن بن حجّاج و حفص بن بخترى و علىّ بن يقطين گويند: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيزى دارد و آيا آن كنيز براى پسر مرد حلال است شنيديم كه فرمود: مادامى كه از سوى مرد آميزش و يا مباشرتى مانند آميزش صورت نگيرد اشكال ندارد.»

ص: 951

عن عبد الرحمن بن الحجّاج(1) و حفص بن البخترى و عليّ بن يقطين عن أبي عبد اللّه عليه السلام(2): في الرّجل (و ذكر مثله إلّا أنّه أسقط قوله تقومان عليه).

1572-37973-(3) قرب الإسناد 286: عبد اللّه بن الحسن عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن الرّجل يحتاج إلى جارية ابنه فيطأها إذا كان الابن لم يطأها هل يصلح ذلك قال نعم هي له حلال إلّا أن يكون الأب موسراً فيقوّم الجارية على نفسه قيمةً ثمّ يردّ القيمة على ابنه.

و تقدّم في رواية ابن مسلم (6) من باب (70) حكم الاخذ من مال الولد من أبواب ما يكتسب به (ج 22)

قوله عليه السلام: و له أن يقع على جارية ابنه إذا لم يكن الابن وقع عليها.

و في رواية عليّ بن جعفر (12) قوله: الرّجل يكون لولده الجارية أ يطأها قال عليه السلام إن أحبّ .

و في رواية الدعائم (14) قوله: و للولد جارية مملوكة هل للأب أن يطأها قال عليه السلام ليس له ذلك إلّا أن يقوّمها على نفسه قيمة عدل ثمّ يأخذها و يكون لولده عليه ثمنها.

و في رواية ابن سنان (16) قوله عليه السلام: فإن كان لوالده جارية للولد فيها نصيب فليس له أن يطأها إلّا أن يقوّمها قيمة يصير لولده قيمتها عليه

و قوله عليه السلام: فإن كان للرجل وُلد صغار لهم جارية فأحبّ ان يفتضّها فليقوّمها على نفسه قيمة ثمّ ليصنع بها ما شاء ان شاء وطأ و ان شاء باع.

و في رواية ابن محبوب (18) قوله: قَوِّمْها (أى الجارية الّتى و هبها لابنته) بقيمة عادلة و أشهِدْ على ذلك ثمّ إن شئتَ فطأها.

و في رواية إسحاق (19) قوله عليه السلام: و ان كانت لولده جارية فأراد أن ينكحها قوّمها على نفسه و يعلن ذلك قال و إذا كان للرجل جارية فأبوه أملك بها ان يقع عليها ما لم يمسّها الإبن.

و في رواية ابن مسلم (20) قوله عليه السلام: و له أن يقع على جارية ابنه إذا لم يكن ابنه وقع عليها.

و في رواية عروة (21) قوله: لِمَ تحرم على الرّجل جارية ابنه و ان كان صغيراً و أحلّ له جارية ابنته قال لأنّ الابنة لا تنكح و الابن ينكح إلخ.

و لاحظ الباب المتقدّم فانّ فيه ما يناسب الباب.

و يأتي في باب (25) حكم وطىء حارية الابن و الأبنه من أبواب نكاح العبيد (ج 26) و باب (31) أنّ من و طأ أمة أو باشرها بشهوة أو نظر إلى عورتها حرّمت على أبيه و ابنه ما يدلّ على ذلك.

ص: 952


1- . محمّد بن الحجّاج خ.
2- . عن أبي الحسن عليه السلام خ.

1572-37973-(3) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ مردى كه به كنيز پسرش احتياج دارد پس با آن آميزش مى كند در صورتى كه پسر با آن كنيز آميزش نكرده باشد پرسيدم كه آيا اين براى مرد جايز است ؟ حضرت فرمود: آرى، آن كنيز براى مرد جايز است مگر اين كه پدر دارا باشد كه در اين صورت كنيز بر او قيمت گذارى مى شود و سپس قيمت كنيز را به پسر مى دهد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت ششم از باب هفتادم از باب هاى كسب هاى حلال و حرام فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«او مى تواند با كنيز پسرش آميزش كند در صورتى كه پسر با كنيز آميزش نكرده باشد.»

و در روايت دوازدهم اين گفته كه: «مرد، فرزندش كنيز دارد آيا با كنيز آميزش كند؟ حضرت فرمود: اگر دوست داشته باشد.»

و در روايت چهاردهم اين گفته كه: «براى فرزند كنيزى است آيا پدر مى تواند با او آميزش كند؟ حضرت فرمود: اين حق را ندارد مگر اين كنيز را بر خويش قيمت گذارى كند سپس كنيز را بگيرد و فرزندش از او قيمت آن را طلبكار است.»

و در روايت شانزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام: «اگر پدرش كنيزى است كه براى فرزند در آن بهره اى است پدر نمى تواند با كنيز آميزش كند مگر اين كه كنيز را قيمت گذارى كند كه قيمت آن كنيز براى فرزند بر پدر باشد.»

و فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اگر براى مرد بچه هاى كوچكى است و براى آنان كنيزى و پدر مى خواهد با اين كنيز آميزش كند بايد كه كنيز را قيمت گذارى كند سپس با كنيز هر كارى كه مى خواهد بكند اگر خواست آميزش كند و اگر خواست بفروشد.»

و در روايت هجدهم اين گفته كه: «منظور كنيزى است كه به پسرش بخشيده) با قيمت عادله قيمت گذارى كن و بر آن گواه بگير سپس اگر خواستى با كنيز آميزش كن.»

و در روايت نوزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اگر براى فرزندش كنيزى است و مى خواهد كه با آن كنيز آميزش كند آن كنيز را بر خويش قيمت گذارد و اين كار را علنى كند. حضرت فرمود: و اگر براى مرد كنيزى است پس پدرش مسلطتر بر كنيز است مى تواند كه با آن كنيز آميزش كند مادامى كه پسر با كنيز آميزش نكرده است.»

و در روايت بيستم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «پدر مى تواند با كنيز پسرش آميزش كند اگر پسرش با كنيز آميزش نكرده است.»

و در روايت بيست و يكم اين گفته كه: «چرا بر مرد، كنيز پسرش حرام مى شود گرچه پسرش كوچك باشد ولى كنيز دخترش حلال است ؟ حضرت فرمود: چون دختر آميزش نمى كند ولى پسر آميزش مى كند...»

و باب پيشين را ملاحظه كنيد چون در آن مناسب اين باب هست.

مى آيد:

در روايت بيست و پنجم از باب هاى نكاح بردگان و باب سى و يكم رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

ص: 953

(12) باب أنّ من وهب لولده جاريةً فوطئها الولد ثمّ ادّعت أنّ الأب كان وطئها لم يقبل قولها

1573-37974-(1) كافى 566/5: أبو عليّ الأشعريّ عن الحسن بن عليّ الكوفيّ عن عثمان بن عيسى عن أبي الحسن الأوّل عليه السلام قال كتبت إليه هذه المسألة و عرفت خطّه عن أُمّ ولد لرجل كان أبو الرّجل وهبها له فولدت منه أولاداً ثمّ قالت بعد ذلك إنّ أباك كان و طئنى قبل أن يهبنى لك قال لا تصدّق انّما تهرب من سوء خلقه. قرب الإسناد 306: محمّد بن الحسين عن عثمان بن عيسى عن أبي الحسن الأوّل: (نحوه).

1574-37975-(2) كافى 566/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن عثمان بن عيسى رفعه عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سئل عن رجل وهب له أبوه جاريةً فأولدها و لبثت عنده زماناً ثمّ ذكرت أنّ أباه كان قد وطئها قبل أن يهبها له فاجتنبها قال لا تصدّق.

1575-37976-(3) قرب الإسناد 339: الحسن بن عليّ بن النعمان عن عثمان بن عيسى قال: وهب رجل جاريةً لابنه فولدت منه أولاداً فقالت الجارية بعد ذلك قد كان أبوك وطأنى قبل أن يهبنى لك فسئل أبو الحسن عليه السلام عنها فقال لا تصدّق انّما نفرت(1) من سوء خلقه فقيل (ذلك ئل) للجارية فقالت صدق و اللّه ما هربت إلّا من سوء خلقه.

(13) باب حكم من زنى بجارية أبيه قبل أن يطأها أو بعد و حكم ما إذا فعل ما دون الوطئ

1576-37977-(1) كافى 419/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن تهذيب 283/7: استبصار 164/3: أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن حمّاد بن عثمان عن مرازم قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام و سئل عن امرأة أمرت ابنها أن يقع على جارية لأبيه (فوقع كا يب) فقال أثمت

ص: 954


1- . انّما تفرّ ئل.

باب 12 حكم ادعاى كنيز پدر بعد از بخشش او به پسر و مباشرت پسر با او

1573-37974-(1) عثمان بن عيسى گويد: «اين مسأله را براى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام نوشتم و خطّ حضرت را شناختم دربارۀ كنيز ام ولد مردى كه پدر آن مرد آن كنيز را به اين مرد بخشيده است و كنيز از اين مرد فرزنددار شده سپس كنيز بعداً گفته است كه پدرت پيش از آن كه مرا به تو ببخشد با من آميزش كرده بود حضرت فرمود: سخن آن كنيز پذيرفته نمى شود تنها كنيز از بداخلاقى اين مرد فرار مى كند.»

1574-37975-(2) از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه پدرش كنيزى را به او بخشيده و آن پسر از كنيز فرزند آورده است و كنيز زمانى نزد پسر بوده است سپس كنيز گفته كه پدر اين شخص قبلاً با او آميزش كرده بوده پيش از آن كه كنيز را به پسر ببخشد و اين پسر از كنيز دورى كرده است پرسيدم، حضرت فرمود: سخن كنيز پذيرفته نيست.»

1575-37976-(3) عثمان بن عيسى گويد: «مرد، كنيزى به پسرش بخشيده و كنيز از پسر چند فرزند آورده است كنيز بعداً گفته كه پدر تو با من پيش از آن كه مرا به تو ببخشد آميزش كرده است از امام ابوالحسن عليه السلام در اين باره سؤال شد، حضرت فرمود: سخن كنيز پذيرفته نمى شود تنها كنيز از بدخلقى اين مرد نفرت دارد. به كنيز اين سخن امام گفته شد كنيز گفت: امام راست گفته است به خدا سوگند من تنها از بدخلقى اش فرار مى كردم.»

باب 13 حكم زناى پسر با كنيز پدر

1576-37977-(1) مرازم گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه به پسرش دستور مى دهد تا با كنيز پدر همبستر شود و پسر هم همبستر مى شود، سؤال شد، حضرت فرمود: آن زن و پسر گناه كرده اند.

امام افزود: همين سؤال را بعضى از اين ها (سنّى ها) پرسيدند در پاسخ گفتم: آن كنيز را نگاه دار چراكه حرام، حلال را فاسد نمى كند.»

ص: 955

و أثم ابنها، و قد سألنى بعض هؤلاء عن هذه المسألة فقلت له أمسكها فإنّ (1) الحلال لا يفسده الحرام. حملها الشيخ رحمه اللّه على أنّ مواقعة الابن بعد مواقعة الأب. نوادر أحمد بن محمّد 96:

أحمد بن محمّد عن حمّاد بن عيسى عن مرازم قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام: (و ذكر نحوه و أسقط فيه: فوقع).

1577-37978-(2) الدعائم 246/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه سئل عن امرأة أمرت ابنها فوقع على جاريةٍ لأبيه لتحرّمها عليه قال قد أثمت و أثم ابنها و أكره للأب أن يطأها و ليس يفسد الحرامُ الحلالَ .

1578-37979-(3) تهذيب 282/7: استبصار 164/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 420/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن موسى بن جعفر عن عمرو بن سعيد عن مصدّق بن صدقة عن عمّار عن أبي عبد اللّه عليه السلام في الرّجل تكون(2) له الجارية فيقع عليها ابن ابنه قبل أن يطأها الجدّ، أو الرّجل يزنى بالمرأة فهل يحلّ (3) لأبيه أن يتزوّجها قال لا إنّما ذلك إذا تزوّجها (الرّجل كا) فوطئها ثمّ زنى بها ابنه لم يضرّه(4) لأنّ الحرام لا يفسد الحلالَ و كذلك الجارية.

1579-37980-(4) تهذيب 283/7: استبصار 165/3: محمّد بن الحسن الصفّار عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن سهل عن محمّد بن منصور الكوفيّ قال: سألت الرضا عليه السلام عن الغلام يعبث بجارية لا يملكها و لم يدرك أ يحلّ لأبيه أن يشتريها و يمسّها قال لا يحرّم الحرامُ الحلالَ .

(حمله الشيخ و غيره على ما دون الجماع).

1580-37981-(5) كافى 419/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن عبد اللّه بن يحيى الكاهليّ قال: سئل أبوعبداللّه عليه السلام و أنا عنده عن رجل اشترى جارية و لم يمسّها فأمرت امرأته ابنه و هو ابن عشر سنين ان يقع عليها فوقع عليها فما ترى فيه فقال أثم الغلام و أثمت أمه و لا أرى للأب إذا قرّبها الابن ان يقع عليها. قال و سألته عن رجل يكون له جارية فيضع أبوه يده عليها من شهوة أو ينظر منها إلى محرّم من شهوة فكرّه ان يمسّها ابنه.

نوادر أحمد بن محمّد 105: فضالة و القاسم عن الكاهليّ قال: سئل أبو عبد اللّه عليه السلام و أنا

ص: 956


1- . انّ كا.
2- . يكون عنده يب.
3- . هل تحلّ لابنه صا هل يجوز لابنه يب.
4- . لم يضرّ يب.

شيخ طوسى قدس سره اين روايت را بر موردى حمل كرده كه آميزش فرزند پس از آميزش پدر باشد.

1577-37978-(2) از امام صادق عليه السلام دربارۀ زنى كه به فرزندش دستور داد و فرزند با كنيز پدرش آميزش كرد تا كنيز را بر پدرش حرام سازد، سؤال شد حضرت فرمود: «مادر و فرزند گناه كرده اند و پدر برايش مكروه است كه با كنيز آميزش كند ولى حرام، حلال را فاسد نمى سازد.»

1578-37979-(3) عمار گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيزى دارد و نوه اش پيش از دخول او با آن كنيز همبستر مى شود و يا مردى با زنى زنا مى كند پرسيدم كه آيا پدر او مى تواند با اين زن ازدواج كند؟

حضرت فرمود: نه، تنها در صورتى اين جايز است كه مرد با آن زن ازدواج كند و با او آميزش كند سپس فرزندش با آن زن زنا كند اين آسيبى نمى رساند چون حرام، حلال را فاسد نمى كند و هم چنين كنيز.»

1579-37980-(4) محمّد بن منصور كوفى گويد: «از حضرت رضا عليه السلام دربارۀ پسرى كه با كنيزى كه مالك آن نيست بازى مى كند ولى هنوز پسر بالغ نشده است پرسيدم كه آيا پدر آن پسر مى تواند آن كنيز را خريدارى كند و با او آميزش كند؟ حضرت فرمود: حرام، حلال را حرام نمى كند.»

شيخ طوسى قدس سره و ديگران اين روايت را بر كمتر از آميزش حمل كرده اند (بازى پسر با كنيز به آميزش نرسيده بوده است).

1580-37981-(5) عبداللّٰه بن يحيى كاهلى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه دربارۀ مردى كه كنيزى خريده و با او آميزش نكرده است همسر آن مرد به پسر او كه ده ساله بود دستور داد با آن كنيز همبستر شود پسر هم همبستر شد از حضرت سؤال شد.

حضرت فرمود: پسر و مادرش گناه كرده اند و پدر، ديگر پس از همبسترى پسر با آن كنيز همبستر نشود.

كاهلى گويد: از آن حضرت دربارۀ مردى كه كنيزى دارد و پدر آن مرد با شهوت بر آن كنيز دست گذاشته است و يا با شهوت به جايى كه نگاه كردن به آن حرام است نگاه كند پرسيدم، حضرت اين را كه پسر آن مرد (كه صاحب كنيز است) با كنيز همبستر شود خوش نداشت.»

ص: 957

حاضر (و ذكر نحو المسألة الأولى ثمّ قال) و سمعته يقول سألنى بعض هؤلاء عن رجل وقع على امرأة أبيه أو جارية أبيه قلت ما أصاب الابن فجور، و لا يفسد الحرامُ الحلالَ .

و يأتي في أحاديث باب (15) أنّ من زنى بامرأة أبيه أو ابنه لم تحرم على زوجها ما يدلّ على ذلك.

و في رواية يونس (5) من هذا الباب قوله: سألته عن أدنى ما إذا فعله الرّجل بالمرأة لم تحلّ لابنه و لا لأبيه قال الحدّ في ذلك المباشرة ظاهرة أو باطنة ممّا يشبه مسّ الفرجين.

(14) باب انّ من زنى بامرأة حرّمت عليه أمّها و بنتها من النسب و من الرضاعة و أنّ من تزوّج امرأة ثمّ زنى بأمّها أو بنتها أو أختها لم تحرم عليه زوجته و حكم من كانت تحته المرأة فتزوّج أمّها أو ابنتها أو أختها

1581-37982-(1) تهذيب 329/7: استبصار 165/3: الحسين بن سعيد عن صفوان عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام أنّه سئل عن رجل(1) يفجر بامرأة(2) أ يتزوّج ابنتها قال لا و لكن ان(3) كانت عنده امرأة ثمّ فجر بابنتها(4) أو أختها لم تحرم (عليه يب صا) الّتى عنده. نوادر أحمد بن محمّد 94: صفوان بن يحيى عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام أنّه سئل عن رجل: (و ذكر مثله).

1582-37983-(2) كافى 416/5: (محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد معلّق) عن ابن محبوب عن هشام بن سالم عن يزيد(5) الكناسى قال: إنّ رجلاً من أصحابنا تزوّج امرأةً فقال لي أحبّ أن تسأل أبا عبد اللّه عليه السلام و تقول له إنّ رجلاً من أصحابنا تزوّج امرأة قد زعم أنّه كان يلاعب أمّها و يقبّلها من غير أن يكون أفضى إليها قال فسألت أبا عبد اللّه عليه السلام فقال لي كذب مره فليفارقها قال فرجعت من سفرى فأخبرت الرّجل بما قال أبو عبداللّه عليه السلام فواللّه ما دفع ذلك عن نفسه و خلّى سبيلها.

ص: 958


1- . عن الرجل صا.
2- . بالمرأة صا.
3- . إذا النوادر.
4- . بأُمّها صا النوادر.
5- . بريد ئل.

ارجاعات

مى آيد:

در روايات باب پانزدهم روايتى كه بر اين مفاد دلالت مى كند.

و در روايت پنجم از همين باب اين گفته كه: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ كمترين كارى كه اگر مرد با زن بكند آن زن بر فرزند و پدر او حرام مى شود، پرسيدم حضرت فرمود: حدّ آن همان مباشرت ظاهرى و باطنى است از قبيل تماس دو آلت.»

باب 14 حكم مادر و دختر زنى كه مرد با او زنا كند و حكم كسى كه با مادر و دختر و خواهر زوجه خود ازدواج كند

1581-37982-(1) محمد بن مسلم گويد: «از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام دربارۀ مردى كه با زنى زنا كند سؤال شد كه آيا مى تواند با دختر آن زن ازدواج كند؟

حضرت فرمود: «نه، ولى اگر زنى نزد او باشد و با دختر و يا خواهر آن زن زنا كند آن زنى كه دارد بر او حرام نمى شود.»

همين روايت در نوادر احمد بن محمد نيز آمده است.

1582-37983-(2) يزيد كناسى گويد: «مردى از اصحاب ما با زنى ازدواج كرد و به من گفت: دوست دارم كه از امام صادق عليه السلام بپرسى و براى ايشان بگويى كه مردى با زنى ازدواج كرده است و مى گويد كه با مادر آن زن ارتباط نامشروع داشته و او را مى بوسيده است ولى آميزش جنسى نداشته است.

يزيد كناسى گويد: اين سؤال را از امام صادق عليه السلام كردم. حضرت عليه السلام فرمود: دروغ گفته است به او بگو از آن زن جدا شود.

يزيد كناسى گويد: از سفر بازگشتم، گفته امام را براى آن شخص بازگفتم به خدا سوگند آن شخص آن چه را امام فرموده بود پذيرفت و ردّ نكرد و زن را رها كرد.»

ص: 959

1583-37985-(4) تهذيب 330/7: استبصار 166/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 415/5: أبى عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعاً عن صفوان بن يحيى عن عيص بن القاسم قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل باشر امرأةً و قبّل، غير أنّه لم يفض إليها ثمّ تزوّج ابنتها قال إذا(1) (كان صا) لم يكن أفضى إلى الأُمّ فلا بأس، و ان كان أفضى إليها فلا يتزوّج (ابنتها كا نوادر يب 330: صا) تهذيب 280/7:

أحمد بن محمّد بن عيسى عن ابن أبي نجران عن صفوان بن يحيى عن عيص بن القاسم قال : (و ذكر مثله). نوادر أحمد بن محمّد 95: صفوان بن يحيى عن العيص بن القاسم قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل (و ذكر مثله).

1584-37986-(5) تهذيب 472/7: الصفّار عن معاوية بن حكيم عن عليّ بن الحسن بن رباط عن منصور بن حازم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن رجل فجر بامرأة أيتزوّج ابنتها قال إن كان قبلة أو شبهها فلا بأس و ان كان زنى فلا.

1585-37987-(6) تهذيب 330/7: استبصار 167/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 416/5: أبى عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان عن منصور بن حازم عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجل كان بينه و بين امرأة فجور (ف كا) هل يتزوّج ابنتها فقال إن كان (من كا) قبلة أو شبهها فليتزوّج ابنتها، و ان كان جماعاً فلا يتزوّج ابنتها و ليتزوّجها هي (ان شاء كا صا).

نوادر أحمد بن محمّد 97: صفوان بن يحيى عن منصور بن حازم عن أبي عبد اللّه عليه السلام: في رجل كان بينه و بين امرأة فجور أ يحلّ له أن يتزوّج ابنتها قال إن كانت قبلة أو شبهها فليتزوّج بها هي ان شاء أو بابنتها. و فيه 98: وروى القاسم بن محمّد عن أبان عن منصور : (مثل ذلك) إلّا أنّه قال فإن كان جامعها فلا يتزوّج ابنتها و يتزوّجها ان شاء، قال و عن الرّجل يصيب أخت امرأته حراماً أ تحرم عليه امرأته فقال لا.

1586-37988-(7) كافى 416/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن بعض أصحابه عن أبان بن عثمان عن منصور بن حازم عن أبي عبداللّه عليه السلام قال سألته عن رجل كان بينه و بين امرأة فجور فقال إن كان قبلةً أو شبهها فليتزوّج ابنتها ان شاء و ان كان جماعاً فلا يتزوّج ابنتها و ليتزوّجها.

ص: 960


1- . إن يب 280.

1583-37984-37985-(4) عيص بن قاسم گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى تماس داشته و او را بوسيده است ولى با او آميزش نكرده است آن گاه با دختر آن زن ازدواج كرده پرسيدم، حضرت فرمود: اگر با مادر دختر آميزش نكرده است ازدواج او با دختر اشكالى ندارد وگرنه با دختر نبايد ازدواج كند.»

1584-37986-(5) منصور بن حازم گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى زنا كرده است پرسيدم كه آيا با دختر وى ازدواج كند؟ حضرت فرمود: اگر بوسه و مانند آن است اشكال ندارد ولى اگر زنا كرده است، نه.»

1585-37987-(6) منصور بن حازم گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ارتباط نامشروع داشته است پرسيدم كه آيا مى تواند با دختر آن زن ازدواج كند؟

حضرت فرمود: اگر ارتباط او از قبيل بوسيدن و مانند آن بوده است مى تواند با دختر او ازدواج كند ولى اگر ارتباطش از قبيل آميزش باشد نبايد با دختر او ازدواج كند و اگر خواست مى تواند با خود زن ازدواج كند.»

1586-37988-(7) منصور بن حازم گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ارتباط نامشروع داشت پرسيدم حضرت فرمود: اگر اين ارتباط او از قبيل بوسيدن يا مانند آن باشد اگر بخواهد مى تواند با دختر آن زن ازدواج كند و اگر اين ارتباط آميزش است نمى تواند با دختر آن زن ازدواج كند ولى مى تواند با خود زن ازدواج كند.»

ص: 961

1587-37989-(8) تهذيب 329/7: استبصار 166/3: الحسين بن سعيد عن عثمان بن عيسى و عليّ بن النعمان عن سعيد بن يسار قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل فجر بامرأة يتزوّج ابنتها قال نعم يا سعيد انّ الحرام لا يفسد الحلالَ . نوادر أحمد بن محمّد 93:

النضر و أحمد بن محمّد و عبد الكريم جميعاً عن محمّد ابن أبي حمزة عن سعيد بن يسار قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام رجل فجر (و ذكر نحوه إلّا أنّه أسقط قوله يا سعيد).

حمل الشيخ رحمه اللّه في استبصار هذا الخبر و ما جرى مجراه ممّا يتضمّن لفظ التّزويج في المستقبل أو الحال على انّه إذا كان الفجور بالمرأة دون الوطأ و الافضاء إليها فأمّا مع الافضاء فلا يجوز.

1588-37990-(9) تهذيب 471/7: الصفّار عن محمّد بن عبد الجبّار عن العبّاس عن صفوان قال: سأله المرزبان عن الرّجل يفجر بالمرأة و هي جارية قوم آخرين ثمّ اشترى ابنتها أ يحلّ له ذلك قال لا يحرّم الحرام الحلالَ . و رجل فجر بامرأة حراماً أ يتزوّج ابنتها قال لا يحرّم الحرامُ الحلالَ .

1589-37991-(10) تهذيب 328/7: استبصار 165/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسين (بن سعيد يب) عن صفوان عن حنّان بن سدير قال: كنت عند أبي عبد اللّه عليه السلام إذ سأله سعيد عن رجل تزوّج امرأة سفاحاً هل تحلّ له ابنتها قال نعم انّ الحرام لا يحرّم الحلال.

قال الشيخ رحمه اللّه في صا: الوجه في هذه الأخبار عندي و ما ورد في معناها هو انّه إذا كان عند الرّجل امرأة و دخل بها ثمّ فجر بأمّها أو ابنتها لم تحرم عليه و امّا إذا فجر بها و هي ليست زوجة له ثمّ أراد العقد عليها فانّ ذلك يحرم عليه.

1590-37992-(11) قرب الإسناد 97: عن محمّد بن عبد الحميد و عبد الصمد بن محمّد جميعاً عن حنان بن سدير قال: سأل أبا عبد اللّه عليه السلام رجل و أنا عنده فقال جعلت فداك ما تقول في رجل أتى امرأة سفاحاً أ تحلّ له ابنتها نكاحاً قال نعم لا يحرّم الحلالَ الحرامُ .

1591-37993-(12) تهذيب 329/7: استبصار 166/3: أحمد بن محمّد (بن عيسى يب) عن معاوية بن حكيم عن عليّ بن الحسن بن رباط عمّن رواه عن زرارة قال: قلت لأبى جعفر عليه السلام رجل فجر بامرأة هل يجوز له أن يتزوّج بابنتها قال ما حرم حرام حلالاً قطّ.

ص: 962

1587-37989-(8) سعيد بن يسار گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى زنا كرده است پرسيدم كه آيا مى تواند با دختر وى ازدواج كند حضرت فرمود: آرى اى سعيد! حرام، حلال را فاسد نمى كند.»

شيخ طوسى اين روايت و مشابه هايش را كه متضمن ازدواج در آينده و يا حال است را بر موردى حمل كرده كه كار زشت با زن كمتر از آميزش و دخول است ولى با دخول جايز نيست.

1588-37990-(9) صفوان گويد: «مرزبان از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ مردى كه با زنى زنا مى كند و آن زن كنيز مردمى ديگر است سپس اين مرد دختر آن كنيز را خريدارى مى كند آيا اين كار بر او جايز است ؟

حضرت فرمود: حرام، حلال را حرام نمى كند.

و نيز مردى كه با زنى به حرام زنا كند آيا مى تواند دختر او را بگيرد؟ حضرت فرمود: حرام، حلال را حرام نمى سازد.»

1589-37991-(10) حنان بن سدير گويد: «خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه سعيد از حضرت دربارۀ مردى كه با زنى آميزش كرده است آيا دختر وى بر او حلال است پرسيد، حضرت فرمود: آرى، حرام، حلال را حرام نمى سازد.»

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «توجيه اين روايت و روايات مشابه آن نزد من اين است كه اگر نزد مرد زنى باشد و با او آميزش كند سپس با مادر و يا دختر او زنا كند آن زن بر او حرام نمى شود و امّا اگر با آن مادر و يا دختر زنا كند درحالى كه اين زن او نيست و بعد بخواهد با اين زن ازدواج كند اين كار بر او حرام است.»

1590-37992-(11) حنان بن سدير گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم كه مردى از حضرت پرسيد و گفت: فدايت شوم! نظر شما دربارۀ مردى كه با زنى به حرام آميزش كند چيست ؟ آيا ازدواج با دختر وى براى آن مرد جايز است ؟

حضرت فرمود: آرى حرام، حلال را حرام نمى كند.»

1591-37993-(12) زراره گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: مردى با زنى زنا كرده است آيا براى مرد جايز است كه با دختر آن زن ازدواج كند؟ حضرت فرمود: هرگز حرام، حلال را حرام نمى كند.»

ص: 963

1592-37994-(13) تهذيب 328/7: استبصار 165/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد ابن أبي عمير عن هاشم(1) بن المثنّى قال: كنت عند أبي عبد اللّه عليه السلام فقال له رجل: رجل فجر بامرأة أ تحلّ له ابنتها قال نعم انّ الحرام لا يفسد الحلالَ .

1593-37995-(14) تهذيب 326/7: استبصار 165/3: الحسين بن سعيد عن القاسم بن محمّد عن هاشم(2) بن المثنّى قال كنت عند أبي عبد اللّه عليه السلام جالساً فدخل عليه رجل فسأله عن الرّجل يأتي المرأة حراماً أ يتزوّجها قال نعم و أمّها و ابنتها. نوادر أحمد بن محمّد 94: القاسم بن محمّد عن هشام بن المثنّى قال كنت: (و ذكر مثله).

1594-37996-(15) فقيه 263/3: موسى بن بكر عن زرارة بن أعين عن أبي جعفر عليه السلام (فى حديث):

و ان كانت تحته المرأة فتزوّج أمّها أو ابنتها أو أختها فدخل بها ثمّ علم فارق الأخيرة و الأولى امرأته و لم يقرب امرأته حتّى يستبرء رحم الّتى فارق.

1595-37997-(16) تهذيب 331/7: استبصار 167/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 416/5:

محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام قال سألته عن رجل فجر بامرأة أ يتزوّج أمّها من الرضاعة أو ابنتها قال لا. تهذيب 458/7: عليّ بن إسماعيل عن فضالة بن أيّوب عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم قال: سألت أحدهما عليهما السلام (و ذكر مثله). تهذيب 331/7: استبصار 167/3:

محمّد بن يعقوب عن كافى 416/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام: في رجل (و ذكر مثله).

1596-37998-(17) الدعائم 236/2: قال أبو جعفر عليه السلام فان فجر بامرأة لم يتزوّج ابنتها و لا أمّها من النسب و لا من الرضاعة.

1597-37999-(18) تهذيب 330/7: استبصار 167/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 415/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجل تزوّج جارية فدخل(3) بها ثمّ ابتلى بأمها ففجر بها(4) أ تحرم عليه امرأته فقال لا انّه لا يحرّم الحلالَ

ص: 964


1- . هشام خ صا.
2- . و في نسخة هشام.
3- . ثمّ دخل صا.
4- . ثمّ ابتلى بها ففجر بأمّها كا.

1592-37994-(13) هاشم بن مثنى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام بودم. مردى به او گفت: مردى كه با زنى زنا كرده است آيا دختر آن زن بر وى حلال است ؟ حضرت فرمود: آرى حرام، حلال را فاسد نمى سازد.»

1593-37995-(14) هاشم بن مثنى گويد: «نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودم مردى خدمت امام رسيد و از حضرت دربارۀ مردى كه با زنى به حرام آميزش مى كند پرسيد كه آيا با او ازدواج بكند؟

حضرت فرمود: آرى و نيز مى تواند با مادر و دختر آن زن ازدواج كند.»

1594-37996-(15) از امام باقر عليه السلام در روايتى است كه: «اگر زنى دارد و با مادر و دختر و يا خواهر او ازدواج كرده وبا او آميزش نموده است سپس فهميده است، از دوّمى جدا مى شود و اوّلى همسر اوست و با زنش نزديك نمى شود تا رحم آن زن را كه از او جدا شده استبراء كند.»

1595-37997-(16) محمد بن مسلم گويد: «از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام دربارۀ مردى كه با زنى زنا كرده است پرسيدم كه آيا مى تواند با مادر رضاعى و يا دختر آن زن ازدواج كند؟ حضرت فرمود: نه.»

1596-37998-(17) امام باقر عليه السلام فرمود: «اگر با زنى زنا كرده است با دختر و مادر نسبى و رضاعى او ازدواج نمى كند.»

1597-37999-(18) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با دخترى ازدواج كرد و با او آميزش داشت سپس مبتلا به مادر او شد و با او نيز زنا كرد آيا همسرش بر او حرام مى شود پرسيدم، حضرت فرمود:

نه، حرام، حلال را حرام نمى سازد.»

ص: 965

الحرامُ . نوادر أحمد بن محمّد 96: ابن أبي عمير عن حمّاد بن عيسى عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام: (مثله).

1598-38000-(19) تهذيب 330/7: استبصار 167/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 416/5: عليّ عن أبيه عن ابن أبي عمير عن (عمر يب كا) بن أذينة عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام أنّه قال:

في رجل زنى بأم امرأته أو بابنتها أو بأختها(1) فقال لا يحرّم ذلك عليه امرأته، ثمّ قال ما حرّم حرام قطّ حلالاً. نوادر أحمد بن محمّد 96: محمّد بن أبي عمير عن عمر بن أذينة عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام: (مثله). فقيه 263/3: موسى بن بكر عن زرارة بن أعين عن أبى جعفر قال: سئل عن رجل كانت عنده امرأة فزنى بأمّها أو بابنتها أو بأختها فقال عليه السلام ما حرّم حرام قطّ حلالاً امرأته له حلال. نوادر أحمد بن محمّد 95: أحمد بن محمّد عن عبد الكريم عن زرارة قال: سئل أبو جعفر عن رجل كانت عنده امرأة و ذكر نحوه.

1599-38001-(20) كافى 416/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن ابن محبوب عن عليّ بن رئاب عن زرارة قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن رجل زنى بأمّ امرأته أو بأختها فقال لا يحرّم ذلك عليه امرأته إنّ الحرام لا يفسد الحلالَ و لا يحرّمه. نوادر أحمد بن محمّد 98:

الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن زرارة قال: سألت أبا جعفر عليه السلام من زنى بابنة امرأته أو بأختها؟ قال لا يحرّم (و ذكر مثله).

1600-38002-(21) الدعائم 236/2: عن عليّ عليه السلام و أبى جعفر و أبي عبد اللّه صلوات اللّه عليهم أنّهم قالوا: في الرّجل يفجر بأم امرأته أو بأختها أو بابنتها قالوا لا يحرّم عليه ذلك امرأته، و يلزمه ما يلزم الزانى، و الحرام لا يحرّم الحلال،.

1601-38003-(22) تهذيب 329/7: استبصار 166/3: الحسين بن سعيد عن محمّد بن الفضيل عن أبى الصباح الكنانيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إذا فجر الرّجل بالمرأة لم تحلّ له ابنتها أبداً، و ان كان قد تزوّج ابنتها قبل ذلك و لم يدخل بها فقد بطل تزويجه، و ان هو تزوّج ابنتها و دخل بها ثمّ فجر بأمّها بعد ما دخل بابنتها فليس يفسد فجوره بأمها نكاح ابنتها إذا هو دخل بها و هو قوله لا يفسد الحرامُ الحلالَ إذا كان هكذا. نوادر احمد ابن محمّد 95: محمّد بن الفضيل عن أبي الصباح الكنانيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام: (نحوه).

ص: 966


1- . أو ابنتها أو أختها يب.

1598-38000-(19) امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه با مادر يا دختر و يا خواهر زن خود زنا كرد فرمود: «اين زنا، همسر مرد را بر او حرام نمى سازد.

امام افزود: هيچ گاه حرام، حلال را حرام نمى كند.»

1599-38001-(20) زراره گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه با مادرزن يا خواهرزنش زنا كرده است پرسيدم، حضرت فرمود: اين كار همسرش را بر او حرام نمى سازد چراكه حرام، حلال را فاسد و حرام نمى كند.»

1600-38002-(21) امير مؤمنان و امام باقر و امام صادق عليهم السلام دربارۀ مردى كه با مادرزن يا خواهر و يا دخترزنش زنا مى كند فرمودند: «همسرش بر او حرام نمى شود و هرچه بر زناكار ثابت مى شود بر او نيز ثابت است و حرام، حلال را حرام نمى كند.»

1601-38003-(22) امام صادق عليه السلام فرمود: «زمانى كه مرد با زنى زنا كند دختر وى بر او حرام ابدى مى شود ولى اگر با دختر او پيش از زناى با مادر ازدواج كند و با او آميزش نكرده باشد ازدواج باطل مى گردد و اگر با دختر او ازدواج كرده و آميزش نموده سپس با مادر او پس از آميزش با دختر زنا كرده است زناى با مادر دختر، ازدواج با دختر وى را اگر با دختر آميزش داشته فاسد نمى سازد و اين همان گفته است كه حرام، حلال را فاسد نمى كند در صورتى كه اين گونه باشد.»

ص: 967

1602-38004-(23) فقيه 263/3: الحسن بن محبوب عن عبد اللّه بن سنان قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام الرّجل يصيب من أخت امرأته حراماً أ يحرّم ذلك عليه امرأته فقال إن الحرام لا يفسد الحلالَ و الحلال يصلح به الحرام.

1603-38005-(24) نوادر أحمد بن محمّد 94: النضر عن عبد اللّه بن سنان قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الرّجل يصيب أخت امرأته حراماً أيحرم ذلك عليه امرأته قال إنّ الحرام لا يحرّم الحلال.

1604-38006-(25) الجعفريّات 103: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال إذا زنى الرّجل بأخت امرأته لم تحرم عليه امرأته فان زنى بأمّ امرأته حرّمت عليه امرأته و أمّها.

و تقدّم في باب (4) أنّ من زنى بخالته أو عمّته حرّمت عليه ابنتها من أبواب ما يحرم بالتزويج (ج 25) و باب (5) أنّ من أتى غلاماً حرّمت عليه ابنته و أخته و أمّه ما يناسب ذلك.

و في رواية مرازم (1) من باب (13) حكم من زنى بجارية أبيه قبل أن يطأها أو بعد

قوله عليه السلام:

فإنّ الحلال لا يفسده الحرام.

و في رواية محمّد بن منصور (4) قوله: الغلام يعبث بجارية لا يملكها و لم يدرك أ يحلّ لأبيه أن يشتريها و يمسّها قال لا يحرّم الحرام الحلال.

و يأتي في الباب التالى و ما يتلوه ما يناسب ذلك.

(15) باب انّ من زنى بامرأة أبيه أو ابنه لم تحرم على زوجها فإن زنى بها أوّلاً حرم على الأب و الابن تزويجها و بيان ما إذا فعله الرّجل بالمرأة لا تحلّ لأبيه و ابنه

1605-38007-(1) تهذيب 281/7: استبصار 155/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 419/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن موسى بن بكر عن زرارة قال قال أبو جعفر عليه السلام ان(1) زنى رجل بامرأة أبيه أو به جارية أبيه(2) فانّ ذلك لا يحرّمها على زوجها و لا يحرّم الجارية على سيّدها إنّما يحرّم ذلك منه إذا (كان يب) أتى الجارية و هي حلال

ص: 968


1- . إذا كا.
2- . جارية أبيه كا.

1602-38004-(23) عبداللّٰه بن سنان گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى از خواهرزن خود به حرام كام گرفته است آيا اين كار، همسرش را بر او حرام مى سازد؟

حضرت فرمود: حرام، حلال را فاسد نمى كند و با حلال، حرام اصلاح مى شود.»

1603-38005-(24) عبداللّٰه بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با خواهرزنش به حرام آميزش مى كند پرسيدم كه آيا اين كار، همسرش را بر او حرام مى سازد؟ حضرت فرمود: حرام، حلال را حرام نمى كند.»

1604-38006-(25) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «زمانى كه مرد با خواهرزنش زنا كند همسرش بر او حرام نمى گردد و اگر با مادرزن خود زنا كند زن و مادرش بر او حرام مى گردند.»

ارجاعات

گذشت:

در باب چهارم و باب پنجم مناسب اين مفاد.

و در روايت يكم از باب سيزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «حلال را حرام فاسد نمى كند.»

و در روايت چهارم اين گفته كه: «پسر با كنيزى كه مالك آن نيست بازى مى كند و پسر بالغ نشده است آيا براى پدرش جايز است كه اين كنيز را بخرد و با او آميزش كند؟ حضرت فرمود: حرام، حلال را حرام نمى كند.»

مى آيد:

در باب بعدى و باب پس از آن مناسب اين مفاد.

باب 15 حكم زنا با زن پدر و زن پسر

1605-38007-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «اگر مردى با زن پدر يا كنيز پدر زنا كند اين عمل، آن زن را بر شوهر و كنيز را بر مولايش حرام نمى سازد تنها در صورتى كه با كنيز به گونۀ حلال همبستر شود آن كنيز براى هميشه بر پسر و پدر آن مرد حرام مى شود و همين طور اگر مردى با زنى ازدواج حلال كند آن زن بر پدر و پسر آن مرد براى هميشه حرام مى شود.»

ص: 969

(له صا) فلا تحلّ تلك الجارية أبداً لابنه و لا لأبيه و إذا تزوّج رجل امرأة تزويجاً حلالاً فلا تحلّ (تلك كا فقيه) المرأة لأبيه و لا لابنه. فقيه 263/3: موسى بن بكر عن زرارة بن أعين عن أبي جعفر عليه السلام (فى حديث): و ان زنى رجل بامرأة ابنه أو امرأة أبيه أو بجارية ابنه أو بجارية أبيه (و ذكر مثله إلّا أنّ فيه إنّما يحرم ذلك إذا كان ذلك منه بالجارية).

1606-38008-(2) المقنع 108: ان زنى رجل بامرأة أبيه أو امرأة ابنه أو بجارية أبيه أو ابنه فانّ ذلك لا يحرّمها على زوجها، و لا تحرّم الجارية على سيّدها، و انّما يحرّم ذلك إذا كان منه ذلك حلالاً، فإذا كان حلالاً فلا تحلّ تلك الجارية أبداً لابنه، و إذا تزوّج الرّجل امرأةً حلالاً فلا تحلّ لابنه و لا لأبيه.

1607-38009-(3) تهذيب 282/7: استبصار 163/3: محمّد بن الحسن الصفّار عن أحمد بن محمّد عن أبيه محمّد بن عيسى بن عبد اللّه الأشعريّ عن محمّد ابن أبي عمير عن أبي بصير قال:

سألته عن الرّجل يفجر بالمرأة أ تحلّ لابنه، أو يفجر بها الابن أ تحلّ لأبيه قال إن كان الأب أو الابن مسّها و أخذ منها فلا تحلّ .

1608-38010-(4) تهذيب 282/7: استبصار 163/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن بنان بن محمّد عن موسى بن القاسم عن عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن رجل زنى بامرأة هل تحلّ لابنه أن يتزوّجها قال لا. قرب الإسناد 247: عبد اللّه بن الحسن العلوى عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام: (مثله).

1609-38011-(5) تهذيب 468/7: استبصار 212/3:155: الصفّار عن محمّد بن عيسى عن يونس (عن رجل يب صا 155) عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن أدنى ما إذا فعله الرّجل بالمرأة لم تحلّ (1) لابنه و لا لأبيه قال الحدّ في ذلك المباشرة ظاهرة أو باطنة ممّا يشبه مسّ الفرجين.

و تقدّم في رواية مرازم (1) من باب (13) حكم من زنى بجارية أبيه قبل أن يطأها أو بعد

قوله عليه السلام: فانّ الحلال لا يفسده الحرام.

و في رواية محمّد بن المنصور (4) قوله عليه السلام: لا يحرّم الحرام الحلالَ . و يأتي في رواية عليّ بن جعفر (11) من الباب التالى

قوله: لا يحرّم حلالاً حرام.

ص: 970


1- . لا تحلّ صا خ.

1606-38008-(2) اگر مردى با زن پدر و يا زن پسر و يا با كنيز پدر و يا كنيز پسر زنا كند اين عمل، آن زن را بر شوهرش حرام نمى سازد و كنيز را بر مولايش حرام نمى كند تنها در صورتى كه اين عمل (آميزش) به حلال از او سر زند حرام مى كند لذا اگر اين عمل حلال باشد آن كنيز بر پسرش براى هميشه حرام مى شود و نيز اگر مرد به حلال با زنى ازدواج كند آن زن براى پسر و پدر مرد حرام مى گردد.

1607-38009-(3) ابو بصير گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ مردى كه با زنى زنا مى كند پرسيدم كه آيا آن زن براى پسر اين مرد حلال است و يا پسر با آن زن زنا مى كند آيا آن زن براى پدر اين مرد حلال است ؟ حضرت فرمود: اگر پدر يا پسر با او تماس گرفته و از او كام گرفته حلال نيست.»

1608-38010-(4) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى زنا كرده پرسيدم كه آيا آن زن بر پسر اين مرد حلال است كه با او ازدواج كند؟ حضرت فرمود: نه.»

1609-38011-(5) يونس گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ كمترين كارى كه اگر مرد با زن بكند آن زن بر پسر و پدر آن مرد حرام مى شود پرسيدم، حضرت فرمود: حدّ اين كار مباشرت ظاهرى و يا باطنى است شبيه تماس دو آلت.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب سيزدهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «حرام، حلال را فاسد نمى سازد.»

و در روايت چهارم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «حرام، حلال را حرام نمى كند.»

مى آيد:

در روايت يازدهم از باب بعدى اين گفته كه: «حرام، حلال را حرام نمى كند.»

ص: 971

(16) باب انّ من زنى بامرأة لم تحرم عليه و أنّ من زنى بذات بعل أو ذات عدّة هل تحرم عليه أم لا

1610-38012-(1) كافى 356/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن عليّ بن أبى حمزة عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن رجل فجر بامرأة ثمّ بدا له أن يتزوّجها فقال حلال أوّله سفاح و آخره نكاح، أوّله حرام و آخره حلال.

1611-38013-(2) كافى 356/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن محمّد ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان عن عبيد اللّه بن عليّ الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال أيّما رجل فجر بامرأة (حراماً يب) ثمّ بدا له أن يتزوّجها حلالاً قال أوله سفاح و آخره نكاح و مَثَلُه مَثَلُ (1) النخلة أصاب الرّجل من ثمرها حراماً ثمّ اشتراها بعد فكانت له حلالاً. تهذيب 327/7: الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام: أيّما رجل فجر (و ذكر مثله).

نوادر أحمد بن محمّد 98: ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ (نحوه و زاد) القاسم عن عليّ عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه: مثله إلّا أنّه لم يذكر النخلة.

1612-38014-(3) المقنع 108: لا بأس أن يتزوّج الرّجل بامرأة قد زنىٰ بها فانّ مثل ذلك رجل سرق من تمر(2) نخلة ثمّ اشتراها بعدُ.

1613-38015-(4) فقيه 263/3: موسى بن بكر عن زرارة بن أعين عن أبي جعفر عليه السلام (فى حديث) قال:

لا بأس إذا زنى رجل بامرأة ان يتزوّج بها بعد و ضرب مثل ذلك مَثَل رجل سرق من تمر نخلة ثمّ اشتراها بعد.

1614-38016-(5) تهذيب 328/7: استبصار 168/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 355/5: محمّد بن يحيى عن محمّد بن أحمد (بن يحيى يب صا) عن أحمد بن الحسن عن عمرو بن سعيد عن مصدّق بن صدقة عن عمّار بن موسى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن الرّجل يحلّ له أن يتزوّج امرأة كان يفجر بها فقال إن آنس منها رشداً فنعم و إلّا فليراودنّها(3) على الحرام فان تابعته فهي عليه حرام و ان أبت فليتزوّجها.

ص: 972


1- . كمثل يب.
2- . ثمر ك.
3- . فليراودها يب صا.

باب 16 حكم زنا با زن شوهردار و عدّه دار

1610-38012-(1) ابو بصير گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا مى تواند مردى كه با زنى زنا كرده سپس تمايل به ازدواج براى او رخ داده با آن زن ازدواج كند؟

حضرت فرمود: حلال است آغاز كارش زنا و فرجام آن ازدواج است، اوّل آن حرام و آخرش حلال است.»

1611-38013-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «هر مردى كه با زنى زنا كند و سپس اين انديشه براى او پديد آيد كه با او به طور مشروع ازدواج كند امام فرمود: آغازش نامشروع و فرجامش مشروع است و مَثَل او چونان درخت خرما است كه مردى از ميوۀ آن به حرام بهره مند گردد و سپس درخت را خريدارى كند و درخت پس از آن براى او حلال باشد.»

1612-38014-(3) اشكال ندارد كه مرد با زنى كه قبلاً با او زنا كرده ازدواج نمايد چون مَثَل آن چونان مردى است كه از خرماى درخت، خرمايى بدزدد سپس آن درخت خرما را بعداً خريدارى كند.

1613-38015-(4) امام باقر عليه السلام در روايتى فرمود: «اشكال ندارد كه اگر مردى با زنى زنا كرده بعداً با او ازدواج كند و حضرت مَثَل اين را چونان مردى زد كه از خرماى درخت، خرمايى مى دزدد سپس آن درخت را خريدارى مى كند و اشكال ندارد كه با آن زن پس از مادر، دختر و خواهرش ازدواج كند.»

1614-38016-(5) عمار بن موسى گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا مردى كه با زنى زنا كرده مى تواند با او ازدواج كند؟ حضرت پاسخ داد: اگر از او رشد(1) احساس كند آرى وگرنه از او درخواست نامشروع كند اگر پذيرفت آن زن براى او حرام است و اگر نپذيرفت او را به همسرى بگيرد.»

ص: 973


1- . رشد در برابر زنا است يعنى احساس كند كه با زنا فاصله گرفته است.

1615-38017-(6) تهذيب 327/7: استبصار 168/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن فقيه 264/3:

أبى المعزّا عن أبي بصير قال: سألته عن رجل فجر بامرأة ثمّ أراد بعد ذلك فقيه) أن يتزوّجها فقال إذا تابت حلّ له(1) (نكاحها يب صا) قلت (له صا) (و فقيه) كيف تعرف توبتها قال يدعوها إلى ما كانا عليه من الحرام فانّ امتنعت و استغفرت ربّها عرف توبتها.

1616-38018-(7) كافى 356/5: محمّد بن يحيى عن بعض أصحابنا عن عثمان بن عيسى عن إسحاق بن جرير تهذيب 327/7: حمد بن محمّد بن عيسى عن إسحاق بن جرير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قلت له الرّجل يفجر بالمرأة ثمّ يبدو له في تزويجها هل يحلّ له ذلك قال نعم إذا هو اجتنبها حتّى تنقضى عدّتها باستبراء رحمها من ماء الفجور فله أن يتزوّجها (وانّما يجوز له أن يتزوّجها بعد أن يقف على توبتها كا).

1617-38019-(8) تهذيب 327/7: الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن أبي أيّوب عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام أو عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: لو أنّ رجلاً فجر بامرأة ثمّ تابا فتزوّجها لم يكن عليه شيء من ذلك. نوادر أحمد بن محمّد 97: حكى لي ابن أبي عمير عن أبي أيّوب عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر أو عن أبي عبد اللّه عليهما السلام قال: [لو] أنّ رجلاً (و ذكر مثله).

1618-38020-(9) الجعفريّات 103: بإسناده عن عليّ عليه السلام في الرّجل يزنى بالمرأة ثمّ يتوب الرّجل فيريد أن يتزوّجها، قال إذا تابا جميعاً فلا بأس أن يتزوّجها فقيل له هذا الرّجل قد تاب و علم من نفسه أنّه قد تاب فكيف له أن يعلم أن المرأة قد تابت قال يدعوها إلى الفجور كما كان يدعوها إليه قبل ذلك فان أعيت عليه فقد تابت لا بأس أن يتزوّجها فان أجابته إلى الفجور حرم نكاحها. مستدرك 386/14: و رواه السيّد فضل اللّه الراونديّ في نوادره بإسناده عن موسى بن جعفر عن آبائه عليهم السلام عنه عليه السلام: (مثله).

1619-38021-(10) الدعائم 236/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال في الرّجل يزنى بالمرأة ثمّ يريد أن ينكحها نكاحاً صحيحاً قال فان تابا فلا بأس بذلك.

ص: 974


1- . حلّت له فقيه.

1615-38017-(6) ابوبصير گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ مردى كه با زنى زنا كرده و سپس تصميم دارد كه با او ازدواج كند پرسيدم، حضرت فرمود: اگر زن توبه كرده ازدواج با او بر اين مرد حلال است.

پرسيدم: چگونه توبه اش معلوم مى شود؟ حضرت فرمود: او را به حرامى كه قبلاً انجام مى دادند دعوت كند اگر زن امتناع كرد و از پروردگارش استغفار نمود توبه اش معلوم مى گردد.»

1616-38018-(7) اسحاق بن جرير گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى با زنى زنا مى كند آن گاه اين انديشه برايش پديد مى آيد كه با او ازدواج كند آيا چنين كارى جايز است ؟

حضرت فرمود: آرى، اگر از او دورى كند تا عدّه اش با استبراء رحمش از آب زنا به سر آيد در اين هنگام با او ازدواج كند و تنها در هنگامى مى تواند با او ازدواج كند كه از توبۀ او آگاه گردد.»

1617-38019-(8) امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام فرمودند: «اگر مردى با زنى زنا كند سپس هر دو توبه كنند و آن مرد با آن زن ازدواج كند چيزى در اين رابطه بر مرد نيست.»

1618-38020-(9) از امير مؤمنان على عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى زنا مى كند سپس مرد توبه مى كند و مى خواهد با آن زن ازدواج نمايد روايت است كه حضرت فرمود: «اگر هر دو با هم توبه كنند اشكالى ندارد كه مرد با او ازدواج كند.

به حضرت گفته شد: اين مرد توبه كرده و خودش مى داند كه توبه كرده است ولى چگونه بداند كه زن نيز توبه كرده است ؟

حضرت فرمود: مرد آن زن را به زنا دعوت مى كند آن گونه كه قبلاً دعوت كرده بود اگر سرپيچى كرد، توبه نموده است و اشكال ندارد كه مرد با او ازدواج كند ولى اگر به زنا جواب مثبت داد ازدواج با او حرام است.»

1619-38021-(10) امير مؤمنان على عليه السلام در مورد مردى كه با زنى زنا كرده و سپس مى خواهد كه با او ازدواج درستى كند فرمود: «اگر هر دو توبه كرده اند اشكال ندارد.»

ص: 975

1620-38022-(11) قرب الإسناد 247: عبد اللّه بن الحسن العلوى عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن رجل زنى بامرأتين أ له أن يتزوّج بواحدة منهما قال نعم لا يحرّم حلالاً حرام.

1621-38023-(12) فقه الرضا عليه السلام 278: و من زنى بذات بعل محصناً كان أو غير محصن ثمّ طلّقها زوجها أو مات عنها، و أراد الّذى زنى بها أن يتزوّج بها لم تحلّ له أبداً، و يقال لزوجها يوم القيامة خذ من حسناته ما شئت.

1622-38024-(13) وسائل 436/20: قال السيّد المرتضى في (الانتصار) ممّا انفردت به الإماميّة القول بأنّ : من زنى بامرأة و لها بعل حرّم عليه نكاحها أبداً و ان فارقها زوجها و باقى الفقهاء يخالفون في ذلك و الحجّة في ذلك اجماع الطائفة إلى أن قال و قد ورد من طرق الشيعة في حظر من ذكرناه أخبار معروفة ثمّ قال و ممّا ظنّ انفراد الإماميّة به القول: بأنّ من زنى بامرأة و هي في عدّة من بعل له فيها عليها رجعة حرّمت عليه بذلك و لم تحلّ له أبداً و الحجّة لأصحابنا في هذه المسألة الحجّة الّتى قبلها و الكلام في المسألتين واحد انته.

و تقدّم في غير واحد من أحاديث باب (13) حكم من زنى بجارية أبيه و باب (14) انّ من زنى بامرأة حرّمت عليه أمّها ما يدلّ على أنّ الحرام لا يفسد الحلالَ .

و في رواية ابن حازم (6 و 7) من باب (14) انّ من زنى بامرأة حرّمت عليه أمّها

قوله: رجل كان بينه و بين امرأة فجور (إلى أن قال عليه السلام) فلا يتزوّج ابنتها و ليتزوّجها ان شاء.

و في رواية هاشم (14) قوله: الرّجل يأتي المرأة حراماً أ يتزوّجها قال نعم.

و يأتي في الباب التالى و غير واحد من أحاديث باب (5) استحباب اختيار المؤمنة العارفة و المأمونة العفيفة من أبواب المتعة (ج 26) و باب (17) انّ من زنى بامرأة فحملت ثمّ تزوّجها لم يلحق به الولد من أبواب أحكام الأولاد (ج 26) ما يدلّ على ذلك. و كذا في باب (26) وجوب العدّة على الزانية إذا أرادت ان تتزوّج الزانى أو غيره من أبواب العِدَد (ج 27) و باب (72) أنّ ولد الزنا لا يرثه الزانى من أبواب الميراث (ج 29) ما يدلّ على ذلك فراجع.

ص: 976

1620-38022-(11) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ مردى كه با دو زن زنا كرده است پرسيدم كه آيا مى تواند با يكى از اين دو ازدواج كند؟ حضرت فرمود: آرى، حرام، حلال را حرام نمى كند.»

1621-38023-(12) فقه الرضا عليه السلام: «كسى كه با زن شوهردار زنا كند خودش هم همسردار باشد يا نباشد و سپس شوهرش آن زن را طلاق دهد و يا شوهرش بميرد و آن فرد كه با اين زن زنا كرده بخواهد كه با او ازدواج كند اين زن براى او حرام ابدى است و به شوهر اين زن در روز قيامت گفته مى شود كه هرچه از حسنات اين مرد مى خواهى برگير.»

1622-38024-(13) سيّد مرتضى در كتاب انتصار فرمود: «از متفرّدات اماميّه اين نظر است كه كسى كه با زنى شوهردار زنا كند ازدواج با آن زن بر او براى هميشه حرام مى گردد گرچه شوهرش از او جدا شود ولى ديگر فقيهان با اين نظر مخالفند.»

و حجت ما در اين جهت اجماع طائفۀ شيعه است... تا آن كه گويد: و از طرق شيعه در منع آن چه ذكر كرديم روايات معروفى آمده است.

سپس گويد: «و از نظريّه هايى كه متفرّد بودن اماميّه به آن مظنون است اين نظر است كه هر كس با زنى در عدّه شوهرى كه مى تواند شوهر در آن عدّه به زن رجوع كند، زنا كند آن زن با اين كار بر اين مرد حرام مى شود و ديگر حلال نمى گردد.»

و حجت ياران ما در اين مسأله همان حجت مسأله قبل است و سخن در هر دو مسأله يكى است.

ارجاعات

گذشت:

در بيش از يك روايت از روايات باب سيزدهم و باب چهاردهم مفادى كه دلالت مى كند بر اين كه حرام، حلال را فاسد نمى سازد.

و در روايت ششم و هفتم از باب چهاردهم اين گفته كه: «مردى بين او و زنى زنا بود و... تا آن كه مى گويد: با دختر آن زن ازدواج نكند ولى با آن زن اگر خواست ازدواج كند.»

و در روايت چهاردهم اين گفته كه: «مرد با زن به حرام آميزش مى كند آيا مى تواند با او ازدواج كند؟ حضرت فرمود: آرى.»

مى آيد:

در باب بعدى و بيش از يك روايت از روايات باب پنجم از باب هاى ازدواج موقّت و باب هفدهم از باب هاى احكام فرزندان چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و نيز در باب بيست و ششم از باب هاى عدّه ها و باب هفتاد و دوم از باب هاى ميراث رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد، مراجعه كنيد.

ص: 977

(17) باب حكم تزويج الزانية و الزانى و حكم من رأى زوجه تزنى

قال اللّه تعالى في سورة النور (24):3: «اَلزّٰانِي لاٰ يَنْكِحُ إِلاّٰ زٰانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ اَلزّٰانِيَةُ لاٰ يَنْكِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذٰلِكَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ ».

1623-38025-(1) تهذيب 406/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 354/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن داود بن سرحان عن زرارة قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن قول اللّه عزّ و جلّ : «اَلزّٰانِي لاٰ يَنْكِحُ إِلاّٰ زٰانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً » قال هنّ نساء مشهورات بالزنا (أ يب) و رجال مشهورون (بالزنا كا فقيه) شهروا (به(1) يب) و عرفوا به و النّاس اليوم بذلك المنزل فمن(2) أقيم عليه حدّ الزّنا أو متّهم(3) بالزنا لم ينبغ لأحدٍ أن يناكحه حتّى يعرف منه توبة(4). فقيه 256/3: داود ابن سرحان عن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ : «اَلزّٰانِي لاٰ يَنْكِحُ إِلاّٰ زٰانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ اَلزّٰانِيَةُ لاٰ يَنْكِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِكٌ » قال هنّ نساء (و ذكر مثله). نوادر أحمد بن محمّد 132: أحمد بن محمّد عن داود بن سرحان عن زرارة قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن قول اللّه «اَلزّٰانِي لاٰ يَنْكِحُ إِلاّٰ زٰانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ اَلزّٰانِيَةُ لاٰ يَنْكِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِكٌ » قال هنّ نساء (و ذكر نحوه).

1624-38026-(2) كافى 355/5: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ بن أبان بن عثمان عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام في قوله عزّ و جلّ : «اَلزّٰانِي لاٰ يَنْكِحُ إِلاّٰ زٰانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً » قال هم رجال و نساء كانوا على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مشهورين بالزنا فنهى اللّه عزّ و جلّ عن أولئك الرّجال و النّساء، و النّاس اليوم على تلك المنزلة من شهر شيئاً من ذلك أو أقيم عليه الحدّ فلا تزوّجوه حتّى تعرف توبته.

1625-38027-(3) مستدرك 392/14: الشيخ المفيد في رسالة المتعة عن محمّد بن مسلم عن أبى جعفر محمّد بن عليّ عليهما السلام قال من شهر بالزنا أو أقيم عليه حدّ فلا تزوّجه(5).

ص: 978


1- . بالزنا فقيه.
2- . بتلك المنزلة من فقيه.
3- . أو شهر يب فقيه.
4- . التوبة كا.
5- . فلا تزوّجها خ ك.

باب 17 حكم ازدواج با زن زناكار و مرد زناكار و حكم كسى كه ببيند همسرش زنا مى كند

خداوند تعالى مى فرمايد:

مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند و زن زناكار، جز با مرد زناكار يا مشرك، ازدواج نمى كند و اين كار بر مؤمنان حرام شده است.(1)

1623-38025-(1) زراره گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: تفسير سخن خداوند عز و جل كه: «مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند» چيست ؟

حضرت فرمود: آنان زنان و مردانى بودند كه به زنا شهرت يافته بودند و مردم، آنان را به چنين كارى مى شناختند اكنون نيز مردم همان موقعيّت را دارند اگر كسى حدّ زنا بر او زده شده باشد يا متهم به زنا باشد شايسته نيست با او ازدواج كند تا اين كه توبۀ او مشخص گردد.»

1624-38026-(2) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام پرسيدم: تفسير سخن خداوند عز و جل كه مى فرمايد: «مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند» چيست ؟

حضرت فرمود: در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله مردان و زنانى به زنا شهرت يافته بودند. خداوند متعال از همسرى با آنان نهى فرمود و مردم امروز نيز همان موقعيّت را دارند هر كس كه به زنا شهرت يافت يا حدّ بر او جارى گشت با او ازدواج نكنيد تا اين كه توبه اش معلوم گردد.»

1625-38027-(3) امام باقر عليه السلام فرمود: «هر كس كه به زنا مشهور يا حدّ بر او جارى شود او را همسر مده.»

ص: 979


1- . نور 3/24.

1626-38028-(1) تهذيب 327/7: استبصار 168/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن فقيه 256/3:

أبى المعزا عن الحلبيّ قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام لا تتزوّج المرأة المعلنة(2) بالزنا و لا يزوّج(3) (الرّجل صا فقيه) المعلن(4) بالزنا إلّا (بعد يب) ان يعرف(4) منهما التوبة.

1627-38029-(5) نوادر أحمد بن محمّد 134: ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه سئل عن الرّجل يشترى الجارية قد فجرت أ يطأها قال نعم انّما كان يكره النبيّ صلّى اللّه عليه و آله نسوةً من أهل مكّة كنّ في الجاهليّة يعلنّ بالزنا فأنزل اللّه «اَلزّٰانِي لاٰ يَنْكِحُ إِلاّٰ زٰانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً » و هنّ المؤاجرات المعلنات بالزنا منهنّ حنتمة(5) و الرباب و سارة الّتى كانت بمكّة الّتى كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أحلّ دمها يوم فتح مكّة من أجل أنّها كانت تحضّ المشركين على قتال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و كانت تقول لأحدهم كان أبوك يفعل كذا و كذا و يفعل كذا و كذا و أنت تجبن عن قتال محمّد صلّى اللّه عليه و آله و تدين له فنهى اللّه أن ينكح امرأةً مستعلنةً بالزنا أو ينكح رجل مستعلن بالزّنا قد عرف ذلك منه حتّى يعرف منه التّوبة.

1628-38030-(6) كافى 355/5: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد بن سماعة عن أحمد بن الحسن الميثمى عن أبان عن حكم بن حكيم عن أبي عبد اللّه عليه السلام في قوله عزّ و جلّ : «وَ اَلزّٰانِيَةُ لاٰ يَنْكِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِكٌ » قال انّما ذلك في الجهر ثمّ قال لو أنّ إنساناً زنى ثمّ تاب تزوّج حيث شاء.

1629-38031-(7) وسائل 440/20: عليّ بن الحسين المرتضى في (رسالة المحكم و المتشابه) نقلاً من تفسير النّعمانى بإسناده الآتى عن عليّ عليه السلام قال و أمّا ما لفظه خصوص و معناه عموم فقوله تعالى (إلى أن قال) و قوله سبحانه: «اَلزّٰانِي لاٰ يَنْكِحُ إِلاّٰ زٰانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ اَلزّٰانِيَةُ لاٰ يَنْكِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذٰلِكَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ » نزلت هذه الآية في نساءٍ كنّ بمكّة معروفات بالزنا منهنّ سارة و خثيمة و رباب حرّم اللّه نكاحهنّ فالآية جارية في كلّ من كان من النّساء مثلهنّ .

1630-38032-(8) تفسير القمّيّ 95/2: قال عليّ بن إبراهيم: ثمّ حرّم اللّه عزّ و جلّ نكاح الزوانى فقال «اَلزّٰانِي لاٰ يَنْكِحُ إِلاّٰ زٰانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ اَلزّٰانِيَةُ لاٰ يَنْكِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذٰلِكَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ »

ص: 980


1- . تعرف فقيه.
2- . المستعلنة فقيه.
3- . و لا تزوج صا فقيه.
4- . المستعلن فقيه.
5- . حبيبة خ.

1626-38028-(4) امام صادق عليه السلام فرمود: «با زنى كه علنى زنا مى كند ازدواج مكن و به مردى كه علنى زنا مى كند همسر داده نمى شود مگر پس از آن كه توبۀ اين دو شناخته شود.»

1627-38029-(5) از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيزى را مى خرد كه زنا داده است سؤال شد كه آيا با اين كنيز آميزش كند؟ حضرت فرمود: «آرى تنها پيامبر صلى الله عليه و آله ازدواج با زنانى از اهل مكه را كه در زمان جاهليّت علنى زنا مى دادند بد مى دانست و خداوند نازل كرد كه: «مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند».

و اين زنان همان زنانى بودند كه خود را علنى اجاره و زنا مى دادند از اين دسته حنتمه، رباب و ساره است همان كه در مكه بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله خونش را در روز فتح مكّه مباح كرد چون او مشركان را بر جنگ با پيامبر صلى الله عليه و آله تحريك مى نمود و به مشركان مى گفت پدرت چنين و چنان مى كرد و اين كار و آن كار را انجام مى داد ولى تو از جنگ با محّمد صلى الله عليه و آله ترس دارى و تسليم او شده اى. خداوند نهى كرد كه با زنى كه علناً زنا مى كند ازدواج شود و يا به مردى كه علناً زنا مى كند و زنا از او شناخته شده است زن داده شود مگر اين كه توبه اش معلوم شود.»

1628-38030-(6) امام صادق عليه السلام دربارۀ سخن خداوند عز و جل كه: «زن زناكار را، جز مرد زناكار يا مشرك به ازدواج خود در نمى آورد» فرمود: «مقصود تنها زناپيشگى آشكار است.

سپس حضرت فرمود: اگر انسانى زنا كند سپس توبه پيشه سازد هرگاه كه بخواهد ازدواج مى كند.»

1629-38031-(7) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «و امّا آيه اى كه لفظش خاص ولى معنايش عام است فرموده خداى متعال است.... تا آن كه گويد و فرموده خداى سبحان است كه: «مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند و زن زناكار، جز با مرد زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند و اين كار بر مؤمنان حرام شده است.» اين آيه دربارۀ زنانى كه در مكه معروف به زنا بودند نازل شده است، از اين دسته ساره، خثيمه و رباب است، خداوند ازدواج با آنان را حرام كرده است و آيه در حق هر زنى كه مانند آنان باشد جارى و سارى است.»

1630-38032-(8) على بن ابراهيم گويد: «سپس خداوند عز و جل ازدواج با زناكاران را حرام كرده است و فرمود: «مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند و زن زناكار، جز با مرد زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند و اين كار بر مؤمنان حرام شده است.»

ص: 981

و هو ردّ على من يستحلّ التمتّع بالزوانى و التّزويج بهنّ و هنّ المشهورات المعروفات في الدنيا لا يقدر الرّجل على تحصينهنّ ، و نزلت هذه الآية في نساء مكّة كنّ مستعلنات بالزنا سارة و حنتمة و الرباب كنّ يغنّين بهجاء رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فحرّم اللّه نكاحهنّ ، و جرت بعدهنّ في النّساء من أمثالهنّ .

1631-38033-(9) مستدرك 391/14: الشيخ المفيد في رسالة المتعة عن الحسن بن جرير عن الصادق عليه السلام في المرأة الفاجرة هل يحلّ تزويجها قال نعم إذا هو اجتنبها حتّى تنقضى عدّتها باستبراء رحمها من ماء الفجور فله أن يتزوّجها بعد أن يقف على توبتها.

1632-38034-(10) فقه الرضا عليه السلام 278: و لا يجوز مناكحة الزانى و الزانية حتّى تظهر توبتهما.

و لاحظ باب (10) حكم ظهور زنا الزوجة أو الزوج من أبواب العيوب و التدليس (ج 26).

1633-38035-(11) تهذيب 154/10: محمّد بن عليّ بن محبوب عن محمّد بن الحسين عن عبداللّٰه بن هلال عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال قضى أمير المؤمنين عليه السلام في امرأة زنت و شردت ان يربطها امام المسلمين بالزّوج كما يربط البعير الشارد بالعقال.

1634-38036-(12) تهذيب 253/7: استبصار 143/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن (أحمد بن محمّد عن ئل) سعدان عن عليّ بن يقطين قال: قلت لأبى الحسن عليه السلام نساء أهل المدينة قال فواسق قلت فأتزوّج منهنّ قال نعم.

1635-38037-(13) تهذيب 331/7: استبصار 168/3: عليّ بن الحسن عن عليّ بن الحكم عن موسى بن بكر عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال سئل عن رجل أعجبته امرأة فسأل عنها فإذا النثا(1) عليها شيء في الفجور فقال لا بأس أن يتزوّجها و يحصنها.

(قال الشيخ رحمه اللّه في صا فالوجه في هذا الخبر أحد شيئين أحدهما أن يكون ذلك إخباراً عن صحّة العقد و ان كان قد فعل محظوراً. و الثاني أن يكون المراد بقوله لا بأس بأن يتزوّجها و يحصنها إذا تابت).

ص: 982


1- . الثنا صا. النثا مقصوراً كالثناء إلّا انّه يطلق على الخير و الشرّ و الثناء ممدوداً على الخير دون الشرّ.

و اين ردّى است بر كسى كه بهره مندى از زناكاران و ازدواج با آنان را حلال مى داند و اين زنان همان زنانى هستند كه در دنيا معروف و مشهور بوده اند و مرد نمى تواند آنان را حفظ كند.

و اين آيه دربارۀ زنان مكه كه علناً زنا مى كردند نازل شده است ساره، حنتمه و رباب. اينان هجو رسول خدا را به غنا مى خواندند و خداوند ازدواج با اينان را حرام كرد و پس از اينان اين حرمت در زنان مشابه آنان جارى گشت.»

1631-38033-(9) از امام صادق عليه السلام دربارۀ زن زناكار كه آيا ازدواج با او جايز است روايت است كه حضرت فرمود:

«آرى اگر مرد از او دورى كند تا عدّۀ زن با پاك شدن رحمش از آب زنا بگذرد در اين صورت مرد مى تواند با او ازدواج كند البته پس از آن كه واقف به توبۀ زن شود.»

1632-38034-(10) فقه الرضا عليه السلام: «و ازدواج با مرد زناكار و زن زناكار جايز نيست تا توبۀ اين دو آشكار شود.»

بنگريد به باب دهم از باب هاى عيوب و تدليس.

1633-38035-(11) امام باقر عليه السلام فرمود: «امير مؤمنان عليه السلام دربارۀ زنى كه زنا داده و بى بند و بار شده بود حكم داد كه امام مسلمانان او را به شوهرش ببندد آن گونه كه شتر رميده با بستن زانوبند به پايش مهار مى شود.»

1634-38036-(12) علىّ بن يقطين گويد: «به امام كاظم عليه السلام گفتم: زنان اهل مدينه ؟ حضرت فرمود: فاسقند.

گفتم: از آنان زن بگيرم ؟ حضرت فرمود: آرى.»

1635-38037-(13) زراره گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه از زنى خوشش آمده دربارۀ او تحقيق كرده و ديده است كه درباره اش چيزى از زنا مى گويند، سؤال شد حضرت فرمود: اشكالى ندارد كه با او ازدواج كند و او را حفظ كند. (مانع زناكارى او شود).»

شيخ طوسى قدس سره در كتاب استبصار گويد: «توجيه اين روايت يكى از دو چيز است.

1 - اين اخبار از صحّت عقد است گرچه كار ممنوعى انجام داده است.

2 - منظور از اين گفته كه اشكال ندارد با او ازدواج كند و او را حفظ كند زمانى است كه زن توبه كرده باشد.»

ص: 983

1636-38038-(14) قرب الإسناد 166: أحمد و عبد اللّه ابنا محمّد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن المرأة الفاجرة يتزوّجها الرّجل المسلم قال نعم و ما يمنعه (ولكن خ) إذا فعل فليحصن بابه مخافة الولد.

1637-38039-(15) نوادر أحمد بن محمّد 135: ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ قال: أخبرنى من سمع أبا جعفر عليه السلام قال في المرأة الفاجرة الّتى قد عرف فجورها أ يتزوّجها الرّجل قال و ما يمنعه و لكن إذا فعل فليحصّن بابه.

1638-38040-(16) نوادر أحمد بن محمّد 133: صفوان بن يحيى عن ابن مسكان قال حدّثني عمّار الساباطى قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن المرأة الفاجرة يتزوّجها الرّجل فقال لي و ما يمنعه و لكن إذا فعل فليحصن بابه.

1639-38041-(17) الدعائم 200/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال في قول اللّه عزّ و جلّ : «اَلزّٰانِي لاٰ يَنْكِحُ إِلاّٰ زٰانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ اَلزّٰانِيَةُ لاٰ يَنْكِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذٰلِكَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ » قال نزلت في نساءٍ مشركات مشهورات بالزنا كنّ في الجاهليّة بمكّة مؤاجرات مستعلنات بالزنا منهنّ حبيبة و الرباب و سارة الّتى أحلّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله دمها يوم فتح مكّة من أجل أنّها كانت تحرّض المشركين على قتال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فأمّا أن يتزوّج الرّجل امرأة قد علم منها الفجور فليحصن بابه فقد سأله رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله رجلٌ فقال يا رسول اللّه ما ترى في امرأة عندي لا تردّ يد لامسٍ فقال طلّقها قال فانّى أحبّها قال فأمسكها إن شئت.

1640-38042-(18) الاحتجاج 271/2: سعد بن عبد اللّه القمّيّ الأشعريّ عن صاحب الزمان عليه السلام (فى حديثٍ ): ثمّ قلت أخبرنى عن الفاحشة المبيّنة الّتى إذا فعلت المرأة ذلك يجوز لبعلها أن يخرجها من بيته في أيّام عدّتها فقال عليه السلام تلك الفاحشة السحق و ليست بالزنا لأنّها إذا زنت يقام عليها الحدّ و ليس لمن أراد تزويجها أن يمتنع من العقد عليها لأجل الحدّ الّذى أقيم عليها و امّا إذا ساحقت فيجب عليها الرجم، و الرجم هو الخزى و من أمر اللّه تعالى برجمها فقد أخزاها ليس لأحدٍ أن يقربها. الحديث. كمال الدين 459: حدّثنا محمّد بن عليّ بن محمّد بن حاتم النوفليّ المعروف بالكرمانىّ قال حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن عيسى الوشّاء البغداديّ قال حدّثنا أحمد بن طاهر القمّيّ قال حدّثنا محمّد بن بحر بن سهل الشيباني قال

ص: 984

1636-38038-(14) علىّ بن رئاب گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زن زناكار كه مرد مسلمانى با او ازدواج كرده پرسيدم حضرت فرمود: آرى چه مانعى دارد ولى اگر ازدواج كرد بايد در خانه اش را حفظ كند از ترس فرزند (زنا).»

1637-38039-(15) حلبى گويد: «كسى كه از امام باقر شنيده بود كه حضرت دربارۀ زن زناكارى كه زناكاريش شناخته شده است آيا مرد با او ازدواج مى كند سخن گفته است، برايم گفت كه حضرت فرمود: چه مانعى براى اوست ولى زمانى كه ازدواج كرد در خانه اش را محكم نگاه دارد.»

1638-38040-(16) عمار ساباطى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ زن زناكارى پرسيدم كه آيا مرد با او ازدواج مى كند؟ حضرت به من فرمود: چه مانعى دارد ولى زمانى كه ازدواج كرد در خانه اش را حفظ كند.»

1639-38041-(17) امام جعفر صادق عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند و زن زناكار، جز با مرد زناكار يا مشرك، ازدواج نمى كند و اين كار بر مؤمنان حرام شده است.» فرمود: «اين آيه در مورد زنان مشرك كه به زنا مشهورند و در زمان جاهليّت در مكه خود را اجاره مى داده اند و آشكارا زنا مى كرده اند نازل شده است از اينان حبيبه، رباب و ساره است همان زنى كه رسول خدا در روز فتح مكّه خونش را مباح كرد چون وى مشركان را به جنگ با رسول خدا صلى الله عليه و آله تحريك مى نمود و امّا اين كه مردى با زنى كه زنا از او شناخته شده ازدواج كند، بايد كه در خانه اش را محكم بگيرد.

مردى از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: اى رسول خدا! نظر شما درباره زنى كه نزد من است و دست لمس كننده را پس نمى زند چيست ؟ حضرت فرمود: او را طلاق بده. او گفت: من اين زن را دوست دارم.

حضرت فرمود: اگر مى خواهى او را نگاه دار.»

1640-38042-(18) سعد بن عبداللّٰه قمى اشعرى از امام زمان عليه السلام در حديثى روايت كرده است.... سپس گفتم:

«دربارۀ فاحشۀ مبيّنه (كار زشت روشن) كه اگر زن انجام دهد شوهرش مى تواند او را از خانه اش در ايّام عدّه اش بيرون كند، برايم بگوييد.

ص: 985

حدّثنا أحمد بن مسرور عن سعد بن عبد اللّه القمّيّ (عن صاحب الزمان عليه السلام في حديث) قال:

قلت فأخبرنى عن الفاحشة المبيّنة (و ذكر نحوه إلّا أنّ فيه و من أخزاه فقد أبعده و من أبعده فليس).

1641-38043-(19) الدعائم 200/2: عن أبي جعفر محمّد عليه السلام أنّه سئل عن المرأة الخبيثة الفاجرة يتزوّجها الرّجل قال لا ينبغي له ذلك و أهل الستر و العفاف خير له، و ان كانت له أمة وطئها ان شاء و لم يتّخذها أُمّ ولد لقول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله تخيّروا لنطفكم.

1642-38044-(20) تهذيب 253/7: استبصار 143/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن حديد عن جميل عن زرارة قال: سأل عمّار و أنا عنده عن الرّجل يتزوّج الفاجرة متعةً قال لا بأس و ان كان التّزويج الآخر فليحصن بابه.

1643-38045-(21) تهذيب 331/7: روى محمّد بن عليّ بن محبوب عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن عبّاد بن صهيب عن جعفر بن محمّد عليهما السلام قال لا بأس أن يمسك الرّجل امرأته ان رآها تزنى إذا كانت تزنى و إن لم يقم عليها الحدّ فليس عليه من إثمها شيء.

1644-38046-(22) تهذيب 60/10: أحمد بن محمّد عن الحسين عن النضر بن سويد نوادر أحمد بن محمّد 132: النضر عن عبد اللّه بن سنان قال: سألت أبا عبد اللّه عن رجل رأى امرأته تزنى أ يصلح له أن يمسكها(1) قال نعم ان شاء.

1645-38047-(23) تهذيب 60/10: أحمد بن محمّد عن الحسين عن ابن أبي عمير نوادر أحمد بن محمّد 133: عن ابن أبي عمير عن عليّ بن عطيّة(2) عن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال جاء رجل إلى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فقال يا رسول اللّه انّ امرأتى لا تدفع يد لامسٍ قال فطلّقها قال يا رسول اللّه انّى أحبّها قال فأمسكها.

1646-38048-(24) العوالى 169: و في الحديث: أنّه جاء رجل الى رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله و قال انّ امرأتى لا تردّ يد لامس فقال صلّى اللّه عليه و آله طلّقها قال انّى أخاف أن تتبعها نفسى قال فاستمتع بها.

ص: 986


1- . امساكها يب.
2- . يقطين نوادر.

حضرت فرمود: آن عمل زشت (فاحشه) سحق است و زنا نيست زيرا اگر زنا كند حدّ بر او جارى مى شود و كسى كه مى خواهد با او ازدواج كند نبايد از عقد ازدواج با او امتناع ورزد به دليل اين كه حدّ بر او جارى شده است ولى اگر زن مساحقه كرد سنگسار شدن بر او واجب مى گردد و سنگسار خزى و رسوايى است و هر كس خداوند دستور سنگسار او را دهد او را خوار و رسوا ساخته و احدى حقّ ندارد به او نزديك شود.»

1641-38043-(19) از امام باقر عليه السلام دربارۀ زن پليد زناكارى كه مردى با او ازدواج مى كند سؤال شد.

حضرت فرمود: «اين ازدواج براى مرد شايسته نيست و اهل پرستش و عفاف براى او بهترند و اگر كنيزى دارد با او آميزش كند اگر خواست ولى او را مادر فرزند خود نگيرد (ام ولد) چون رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: براى نطفه هاى تان زن خوب انتخاب كنيد.»

1642-38044-(20) زراره گويد: «من حضور داشتم كه عمّار دربارۀ مردى كه با زن زناكارى ازدواج موقّت مى كند پرسيد حضرت فرمود: اشكال ندارد ولى اگر ازدواج ديگر (دائم) است بايد كه دَرِ خانه اش را محكم و حفظ نمايد.»

1643-38045-(21) امام صادق عليه السلام فرمود: «اشكال ندارد كه مرد همسرش را اگر مى بيند زنا مى كند باز نگاه دارد اگر زن زنا مى دهد، گرچه حدّ بر آن جارى نسازد امّا از گناه زن چيزى بر او نيست.»

1644-38046-(22) عبداللّٰه بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه ديده است كه همسرش زنا مى دهد پرسيدم كه آيا مى تواند او را نگاه دارد؟ حضرت فرمود: آرى اگر بخواهد.»

1645-38047-(23) امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى رسول خدا! همسرم دست كسى كه او را لمس كند ردّ نمى كند (قانع نمى شود) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: او را طلاق بده. او گفت: اى رسول خدا! من او را دوست دارم ؟ حضرت فرمود: پس او را نگاه دار.»

1646-38048-(24) مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: «همسرم دست لمس كننده اش را پس نمى زند.

حضرت فرمود: او را طلاق بده. او گفت: مى ترسم كه نفسم او را دنبال كند (و دلم دنبال او باشد) حضرت فرمود: از او بهره مند شو.»

ص: 987

1647-38049-(25) كافى 355/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن معاوية بن وهب قال: سألت أباعبداللّٰه عليه السلام عن رجل تزوّج امرأة فعلم بعد ما تزوّجها أنّها كانت زنت قال ان شاء زوجها ان يأخذ الصداق من الذي زوّجها و لها الصداق بما استحلّ من فرجها و إن شاء تركها. النوادر 133: عليّ بن النعمان عن معاوية بن وهب قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل تزوّج امرأة (و ذكر نحوه). و فيه 78: القاسم عن أبان عن عبدالرحمن بن أبي عبداللّٰه قال: سألت أباعبداللّٰه عليه السلام عن رجل تزوّج امرأة قد كانت زنت قال إن شاء زوجها (و ذكر نحوه).

و تقدّم في الباب المتقدّم ما يناسب ذلك.

و يأتي في غير واحد من أحاديث باب (5) استحباب اختيار المؤمنة العارفة المأمونة من أبواب المتعة (ج 26) و باب (30) كراهة وطئ الجارية الزانية بالملك و تملّكها من أبواب نكاح العبيد (ج 26) ما يناسب الباب فراجع.

(18) باب حكم نكاح المرأة الّتى ولدت من زنا و شرائها و وطيها و استيلادها و جملة ممّا ورد في ذمّ ولد الزّنا

1648-38050-(1) كافى 353/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد و عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن الحسن بن محبوب عن عبد اللّه بن سنان قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام ولد الزّنا ينكح قال نعم و لا يطلب ولدها.

1649-38051-(2) تهذيب 477/7: محمّد بن عليّ بن محبوب عن محمّد بن الحسين عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن فقيه 271/3: ثعلبة (بن ميمون فقيه) و عبد اللّه(1) بن هلال عن أبي عبد اللّه عليه السلام (قال: سألته فقيه) في الرّجل(2) يتزوّج ولد الزّنا قال لا بأس انّما يكره (ذلك يب) مخافة العار و انّما الولد للصلب و انّما المرأة وعاء (قال فقيه) قلت الرّجل(3) يشترى خادماً(4) ولد زنا فيطأها قال لا بأس.

ص: 988


1- . عن عبد اللّه فقيه.
2- . عن رجل فقيه.
3- . فالرجل فقيه.
4- . الجارية فقيه.

1647-38049-(25) معاوية بن وهب گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج كرده آن گاه پس از ازدواج فهميده كه همسرش زنا مى داده است پرسيدم، حضرت فرمود: اگر شوهرش بخواهد زن را از مردى كه او را همسرش ساخته [\با او زنا كرده] مى گيرد و همسرش حقّ مهر دارد در برابر آميزشى كه با او شده است واگر بخواهد او را رها كند.»

ارجاعات

گذشت:

در باب پيشين مناسب آن.

مى آيد:

در بيش از يك روايت از روايات باب پنجم از باب هاى ازدواج موقت و باب سى ام از باب هاى نكاح بردگان به آنچه مناسب اين باب است مراجعه كنيد.

باب 18 حكم ازدواج با زنى كه از زنا متولد شده

و نيز حكم خريد و آميزش با كنيز زناكار و پاره اى از مذمّت ولدالزنا

1648-38050-(1) عبداللّٰه بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا زنازاده به همسرى گرفته مى شود؟ حضرت فرمود: آرى ولى از او فرزنددار نشود.»

1649-38051-(2) گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با ولدالزنا ازدواج مى كند پرسيدم، حضرت فرمود:

اشكال ندارد تنها اين ازدواج كراهت دارد به دليل بيم داشتن از ننگ و عار و فرزند از صلب (كمر مرد) است و زن تنها ظرف است.

او گويد: گفتم: مردى، خادمى (كنيزى) زنازاده خريدارى مى كند و با او آميزش مى كند؟ حضرت فرمود: اشكال ندارد.»

ص: 989

1650-38052-(3) كافى 353/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن الخبيثة يتزوّجها الرّجل قال لا و (قال كا) ان كان(1) له أمة (وان شاء يب) وطئها و لا يتّخذها أُمّ ولد (ه كا) تهذيب 207/8: الحسن بن محمّد بن سماعة عن عبد اللّه بن جبلّة و محمّد بن العبّاس عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام: (مثله). نوادر أحمد بن محمّد 131: صفوان عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام قال: سألته عن الخبيثة (و ذكر نحوه). نوادر أحمد بن محمّد 132: حمّاد بن عيسى عن حريز عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته (و ذكر مثله إلى قوله: قال لا).

1651-38053-(4) كافى 353/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن حمّاد بن عيسى عن حريز بن عبد اللّه عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن الخبيثة أتزوّجها قال لا.

1652-38054-(5) تهذيب 448/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 353/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن محمّد ابن أبي عمير عن جميل بن درّاج عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام في الرّجل يشترى الجارية أو يتزوّجها لغير رشدة و يتّخذها لنفسه فقال إن لم يخف العيب على ولده(2) فلا بأس.

1653-38055-(6) نوادر أحمد بن محمّد 133: ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان عن يحيى (عن خ) الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام في الرّجل يتزوّج الجارية قد ولدت من الزّناء قال لا بأس و إن تنزّه عن ذلك كان أحبّ إلىّ .

1654-38056-(7) كافى 238/8: (الحسين بن محمّد الأشعريّ عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ الوشّاء معلّق) عن أبان بن عثمان عن ابن أبي يعفور قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام إنّ ولد الزّنا يستعمل إن عمل خيراً جزئ به و إن عمل شرّاً جزئ به.

1655-38057-(8) كافى 355/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن ابن بكير عن زرارة بن أعين عن أبي جعفر عليه السلام قال سمعته يقول: لا خير في ولد الزّنا و لا في بشره و لا في شعره و لا في لحمه و لا في دمه و لا في شيء منه عجزت عنه السفينة و قد حمل فيها الكلب

ص: 990


1- . كانت يب.
2- . على نفسه يب.

1650-38052-(3) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ زن پليدى پرسيدم كه آيا مرد با او ازدواج مى كند؟

حضرت فرمود: نه، حضرت افزود: اگر كنيزى دارد با او آميزش كند ولى او را فرزنددار نسازد.»

1651-38053-(4) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام پرسيدم: كسى را كه زناداده است به همسرى بگيرم ؟ حضرت فرمود: نه.»

1652-38054-(5) محمّد بن مسلم از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام دربارۀ مردى كه كنيزى مى خرد و يا با او ازدواج مى كند ولى كنيز زناكار است و اين مرد كنيز را براى خودش مى گيرد، سؤال كرد حضرت فرمود:

«اگر از عيب بر فرزندش نترسد اشكال ندارد.»

1653-38055-(6) امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با كنيزى زناكار ازدواج مى كند، روايت است كه فرمود: «اشكال ندارد ولى اگر از اين ازدواج دورى جويد اين نزد من محبوب تر است.»

1654-38056-(7) امام صادق عليه السلام فرمود: «زناداده به كار گرفته مى شود اگر كار خوبى انجام داد بدان پاداش داده مى شود و اگر بد كرد بدان كيفر داده مى شود.»

1655-38057-(8) زراره گويد: «امام باقر عليه السلام مى فرمود: نه در زنازاده و نه در پوستش، نه در مويش، نه در گوشتش، نه در خونش و نه در هيچ يك از اعضاى بدنش خيرى نيست. كشتى نوح عليه السلام از حمل آن باز ماند با اين كه سگ و خوك در آن حمل مى شد.»

ص: 991

والخنزير. العقاب 313: حدّثني عليّ بن أحمد بن عبد اللّه عن أبيه عن أحمد بن أبي عبد اللّه عن ابن فضّال المحاسن 108: البرقي عن أبيه أبي عبد اللّه البرقي عن ابن فضّال عن عبد اللّه بن بكير عن زرارة قال سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: لا خير في ولد الزّنا (و ذكر مثله) إلى قوله و لا في شيء منه و زاد في آخره (يعنى ولد الزنا).

1656-38058-(9) مستدرك 34/15: كتاب درست ابن أبي منصور عن مسمع عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: لا خير في ولد زنيةٍ لا خير في شعره و لا في بشره و لا في شيء منه.

1657-38059-(10) العقاب 313: حدّثني محمّد بن الحسن رضي اللّه عنه قال حدّثني محمّد ابن الحسن الصفّار عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن عليّ الوشّاء عن أحمد بن عائذ عن أبي خديجة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لو كان أحد من ولد الزنا نجا لنجا سائح بني إسرائيل فقيل له و ما سائح بنى إسرائيل قال كان عابداً فقيل له إنّ ولد الزّنا لا يطيب أبداً و لا يقبل اللّه منه عملاً قال فخرج يسيح بين الجبال و يقول ما ذنبى. المحاسن 108:

و في رواية أبى خديجة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: إن كان أحد من أولاد الزّنا (و ذكر مثله).

و تقدّم في باب (60) جواز بيع المملوك المولود من الزّناء من أبواب ما يكتسب به (ج 22) ما يناسب ذلك.

و يأتي في باب (29) جواز وطئ الأمة المتولّدة من الزّنا من أبواب نكاح العبيد (ج 26) ما يدلّ على بعض المقصود فراجع.

(19) باب انّ من تزوّج ابنة رجل له ان يتزوّج زوجته و أُمّ ولده إذا لم تكن أمّ ابنته الّتى تزوّج بها و له ان يطأ بالملك أمته الّتى وطأها

1658-38060-(1) كافى 362/5: (أبو عليّ الأشعريّ معلّق) عن الحسن بن عليّ الكوفيّ عن عمران بن موسى عن محمّد بن عبد الحميد عن محمّد بن الفضيل قال: كنت عند الرضا عليه السلام فسأله صفوان عن رجل تزوّج ابنة رجل و للرجل امرأة و أُمّ ولد فمات أبو الجارية أ يحلّ للرجل المتزوّج امرأته و أُمّ ولده قال لا بأس به. وسائل 472/20: و رواه الشيخ بإسناده

ص: 992

1656-38058-(9) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در فرزند زنا خيرى نيست نه در مويش، نه در پوستش و نه در هيچ يك از اعضاى او خيرى نيست.»

1657-38059-(10) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر احدى از زنا زادگان نجات مى يافت سائح بنى اسرائيل نجات مى يافت و به حضرت گفته شد: سائح بنى اسرائيل كيست ؟

حضرت فرمود: او عابد بود. به او گفته شد: زنازاده هرگز خوب نمى شود و خداوند عملى را از او نمى پذيرد. حضرت فرمود: آن عابد بيرون رفت و ميان كوه ها مى گشت و مى گفت: گناه من چيست ؟»

ارجاعات

گذشت:

در باب شصتم از باب هاى كسب هاى روا و ناروا به مناسب اين باب.

مى آيد:

در باب بيست و نهم از باب هاى نكاح بردگان رواياتى كه بر برخى از مقصود دلالت مى كند مراجعه كنيد.

باب 19 حكم ازدواج با هَووى مادرزن

1658-38060-(1) محمد بن فضيل گويد: «خدمت حضرت رضا عليه السلام بودم. صفوان از امام دربارۀ مردى كه با دختر مرد ديگرى ازدواج كرده و اين مرد ديگر همسر و كنيز امّولدى دارد پدر اين كنيز از دنيا رفته است، پرسيد كه آيا براى اين مردى كه ازدواج كرده (داماد) همسر آن مرد و كنيز امّولدش حلال است ؟ حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

ص: 993

عن محمّد بن يعقوب: مثله. قرب الإسناد 394: الفضل الواسطى قال حدّثني محمّد بن الفضيل قال: كنت عنده فسأله صفوان بن يحيى عن رجل (و ذكر مثله إلّا أنّ فيه يحلّ للرجل أن يتزوّج امرأته أو أُمّ ولده).

1659-38061-(1) تهذيب 450/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن محمّد بن عبد اللّه قال: سأل سائل الرضا عليه السلام عن الرّجل يتزوّج بنت الرّجل و لأبى الجارية نساء و أُمّهات أولاد أ يحلّ له تزويج شيء من نساء أبى الجارية و أُمّهات أولاده، و هل يحلّ له شيء من رقيقه ممّا كنّ له قبل مولد الجارية أو بعدها، أو هل يستقيم ذلك أو لا سوى أم الجارية الّتى ولدتها قال لا بأس به.

1660-38062-(2) الدعائم 235/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال لا بأس أن يتزوّج الرّجل بنت رجل و امرأته، يعنى أن تكون البنت من غير المرأة أو أُمّ ولده غير أمّ المرأة يجمع بينهما ان شاء.

1661-38063-(4) تهذيب 449/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 362/5: محمّد بن يحيى عن محمّد بن الحسين عن محمّد بن سنان عن أبي الحسن عليه السلام قال سألته عن الرّجل يتزوّج المرأة و يتزوّج أُمّ ولد لأبيها(3) قال لا بأس بذلك.

1662-38064-(5) تهذيب 450/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 362/5: أبى عليّ الأشعريّ عن الحسن بن عليّ الكوفيّ عن عبيس بن هشام عن محمّد ابن أبي حمزة قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام ما تقول في رجل تزوّج امرأةً فأهدى لها(2) أبوها جاريةً كان يطؤها أ يحلّ لزوجها أن يطأها قال نعم.

1663-38065-(6) تهذيب 450/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 362/5: أبى عليّ الأشعريّ عن الحسن بن عليّ الكوفيّ عن عبد اللّه بن جبلّة عن إسحاق بن عمّار عن أبي الحسن عليه السلام قال سألته عن الرّجل يهب لزوج ابنته الجارية و قد وطئها أيطأها زوج ابنته قال لا بأس به(3).

ص: 994


1- . و أهدى له يب.
2- . بذلك يب.
3- . أمّ ولد أبيها فقال يب.

1659-38061-(2) محمّد بن عبداللّٰه گويد: «پرسش گرى از حضرت رضا عليه السلام دربارۀ مردى كه با دختر مردى ازدواج كرده و پدر اين دختر زنان و كنيزهاى امّولدى دارد، پرسيد كه آيا آن مرد مى تواند با زنى از زنان پدر دختر و يا كنيزان امّولد او ازدواج كند و آيا براى او بردگان وى حلال است چه بردگانى كه پيش از تولد اين دختر داشته و چه بردگانى كه پس از تولد داشته است و آيا اين درست مى آيد يا نه البته به استثناى مادر دختر كه دختر را زاييده است ؟ حضرت فرمود: اشكال ندارد.»

1660-38062-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «اشكال ندارد كه مرد با دختر مرد و همسر آن مرد ازدواج كند منظور اين است كه دختر از آن زن نباشد و يا كنيز امّولدى كه مادر آن زن نباشد مى تواند بين اين دو اگر خواست جمع كند.»

1661-38063-(4) محمّد بن سنان گويد: «از امام هفتم عليه السلام پرسيدم: مردى كه با زنى ازدواج كرده مى تواند با كنيزى كه از پدرش صاحب فرزند شده ازدواج كند؟ حضرت فرمود: اشكال ندارد.»

1662-38064-(5) محمّد بن ابى حمزه گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: مردى با زنى ازدواج كرده است آن گاه پدر آن زن كنيزى را كه با او همبستر مى شده است به دامادش بخشيده است آيا داماد مى تواند با آن كنيز همبستر شود؟ حضرت فرمود: آرى.»

1663-38065-(6) اسحاق بن عمّار گويد: «از امام كاظم عليه السلام پرسيدم: مردى كنيزى را كه با او همبستر شده است به دامادش مى بخشد آيا دامادش مى تواند با او همبستر شود؟

حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

ص: 995

1664-38066-(7) كافى 362/5: محمّد بن يحيى عن تهذيب 449/7: أحمد بن محمّد (بن عيسى يب) عن (الحسن يب) ابن محبوب عن أبي أيّوب عن سماعة (بن مهران يب) قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل تزوّج أُمّ ولد كانت لرجل فمات عنها سيّدها و للميّت ولد من غير أُمّ ولده أ رأيت ان أراد الّذى تزوّج أُمّ الولد أن يتزوّج ابنة(1) سيّدها الّذى أعتقها (فيجمع بينها و بين بنت سيّدها الّذى أعتقها كا) قال لا بأس بذلك.

و تقدّم في رواية ابن أبي نصر (4) من باب (21) أنّه يجوز للرجل أن يتزوّج امرأة دونه حسباً و نسباً و شرفاً من أبواب التزويج (ج 25)

قوله: الرّجل يتزوّج المرأة و يتزوّج أُمّ ولد أبيها قال لا بأس بذلك.

(20) باب أنّه يجوز للرجل ان يتزوّج ابنة زوجة أبيه إن كانت الإبنة لها قبل أن يتزوّجها أبوه و أمّا ان كانت الإبنة لها من زوج بعد ما تزوّجها أبوه فيكره و هكذا الحكم في ابنة جارية أبيه

1665-38067-(1) تهذيب 451/7: استبصار 173/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 399/5: أبى عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان بن يحيى عن عيص(2) بن القاسم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن الرّجل يطلّق امرأته، ثمّ خلّف عليها رجل بعد فولدت(3) للآخر هل يحلّ ولدها من الآخر لولد الأوّل من غيرها قال نعم، قال و سألته عن رجل أعتق سُرّيّةً له ثمّ خلّف عليها رجل بعده، ثمّ ولدت للآخر هل يحلّ ولدها لولد الّذى أعتقها قال نعم. نوادر أحمد بن محمّد 102: صفوان عن العيص(4) قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل (و ذكر نحوه و فيه: قال العيص و سألته).

1666-38068-(2) تهذيب 452/7: استبصار 174/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 399/5: محمّد بن يحيى عن محمّد بن الحسين عن صفوان و أحمد بن محمّد العاصمي عن عليّ بن الحسن بن فضّال

ص: 996


1- . بنت يب.
2- . و عيص يب.
3- . بعده ثمّ ولدت يب صا.
4- . عن الفيض خ ل ئل.

1664-38066-(7) سماعه گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: مردى با كنيزى كه از مرد ديگرى صاحب فرزند شده ازدواج كرده است اكنون صاحب كنيز مرده است ولى اين مرده از غير اين امّولد نيز فرزند دارد آيا مى تواند آن كس را كه با امّولد ازدواج كرده با فرزند مولاى اين امّ ولد همان فرزندى كه او را آزاد كرده ازدواج كند و بين آن امّولد و بين دختر مولاى آن امّولد كه مولا آن را آزاد ساخته جمع كند؟ حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت چهارم از باب بيست و يكم از باب هاى تزويج اين گفته كه: «مرد با زن ازدواج مى كند و كنيز امّ ولد پدرش را نيز مى گيرد؟ حضرت فرمود: اشكال ندارد.»

باب 20 حكم ازدواج با دختر زن بابا

1665-38067-(1) عيص بن قاسم گويد: «امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه همسرش را طلاق مى دهد پس از او مردى با اين همسرش ازدواج مى كند و همسرش براى شوهر جديد فرزند مى آورد آيا فرزند اين زن از شوهر جديد براى فرزند شوهر اوّل از غير اين زن حلال است ؟ حضرت فرمود: آرى.

عيص بن قاسم گويد: و نيز از امام عليه السلام دربارۀ مردى كه كنيزى را كه داشته آزاد ساخته و پس از آن مرد به جاى او با كنيز ازدواج كرده و كنيز براى مرد جديد فرزند آورده است، پرسيدم كه آيا فرزندان اين كنيز براى فرزندان مولايى كه او را آزاد كرده است حلال است ؟ حضرت فرمود: آرى.»

1666-38068-(2) شعيب عقرقوفى گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: مردى كنيزى دارد كه با او آميزش مى كند و مى خواهد از او فرزنددار شود ولى از كنيز، فرزندى براى او نمى شود كنيز را به برادرش مى بخشد و

ص: 997

عن العبّاس بن عامر عن صفوان بن يحيى عن شعيب العقرقوفىّ قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الرّجل تكون له الجارية يقع عليها بطلب ولدها فلم يرزق منها ولداً فوهبها لأخيه أو باعها فولدت له أولاداً أ يزوّج(1) ولده من غيرها ولد أخيه منها فقال أعد عليّ فأعدت عليه فقال لا بأس (به كا يب).

1667-38069-(2) كافى 399/5: (محمّد بن يحيى عن محمّد بن الحسين معلّق) عن صفوان عن تهذيب 452/7: استبصار 174/3: الحسين بن خالد الصيرفى قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن هذه المسألة فقال كرّرها عليّ قلت له انّه كانت لي جارية فلم ترزق منّى ولداً فبعتها فولدت من غيرى (ولداً كا) و لي ولد من غيرها فأزوّج(3) ولدى من غيرها ولدها قال تزوّج ما كان لها من ولد قبلك، يقول: قبل أن يكون لك(3). (حملها الشيخ على ضرب من الكراهة).

1668-38070-(4) فقيه 272/3: صفوان بن يحيى عن زيد بن الجهم الهلالى قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الرّجل يتزوّج المرأة و لها ابنة من غيره أ يزوّج ابنه ابنتها فقال إن كانت من زوج قبل أن يتزوّجها فلا بأس و ان كانت من زوج بعد ما تزوّجها فلا. كافى 400/5: محمّد بن يحيى عن محمّد بن الحسين عن صفوان عن تهذيب 452/7: استبصار 174/3: زيد بن الجهم(4) الهلالى قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الرّجل يتزوّج المرأة (و لها ابنة من غيره فقيه) و يزوّج ابنه ابنتها فقال إن كانت الإبنة(5) لها قبل أن يتزوّج بها فلا بأس (حمله الشيخ على ضرب من الكراهة).

1669-38071-(5) الدعائم 235/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام انّه سئل عن الرّجل يتزوّج المرأة أو يتسرّى السُرّيّة، هل لابنه أن يتزوّج بابنتها من غيره أو يطأها إن كانت مملوكةً له بملك اليمين، قال أمّا ما كان قبل النكاح يعنى نكاح الأب فللولد أن يطأها و يتزوّج و أمّا ما ولدت المرأة بعد ذلك فانّى أكرهه.

ص: 998


1- . أ يتزوّج يب.
2- . ذلك يب.
3- . أفأزوّج يب صا.
4- . الجهيم كا.
5- . البنت صا.

يا مى فروشد كنيز براى برادر فرزندانى مى آورد آيا اين مرد فرزندى كه از غير اين كنيز دارد را مى تواند به ازدواج با فرزندان برادرش از اين كنيز درآورد؟ حضرت فرمود: تكرار كن، تكرار كردم. حضرت فرمود: اشكال ندارد.»

1667-38069-(3) حسين بن خالد صيرفى گويد: «از امام ابوالحسن عليه السلام دربارۀ اين مسأله پرسيدم، حضرت فرمود: مسأله را برايم تكرار كن. به حضرت گفتم: كنيزى داشته ام از من فرزند نياورد او را فروختم از ديگرى فرزند آورد و من از غير اين كنيز فرزند دارم، آيا مى توانم فرزندانم از غير اين كنيز را به ازدواج فرزندان او درآورم ؟ حضرت فرمود: به ازدواج درآور با فرزندانى كه آن كنيز پيش از تو داشته است.

مى گويد: پيش از آن كه براى تو باشد.»

شيخ طوسى اين روايت را بر نوعى كراهت حمل كرده است.

1668-38070-(4) زيد بن جهم هلالى گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: مردى با زنى ازدواج مى كند آن زن دخترى از غير اين مرد دارد آيا اين مرد مى تواند دختر آن زن را به ازدواج پسر خود در بياورد؟ حضرت فرمود: اگر آن دختر از شوهرى باشد پيش از آن كه اين مرد با او ازدواج كند اشكال ندارد ولى اگر آن دختر از شوهرى بعد از ازدواج اين مرد با آن زن باشد، نه.»

1669-38071-(5) از امام صادق عليه السلام سؤال شد: «مردى با زنى ازدواج مى كند و يا كنيزى مى گيرد آيا پسر اين مرد مى تواند با دختر آن زن از غير اين مرد ازدواج كند يا با او آميزش كند، اگر آن دختر برده ملكى اين پسر است ؟

حضرت فرمود: امّا آن چه كه پيش از ازدواج با پدر باشد فرزند مى تواند با او آميزش كند و ازدواج نمايد و امّا فرزندانى كه زن پس از آن پيدا كرده است من آن را كراهت دارم.»

ص: 999

1670-38072-(6) و فيه 235/2: وقد روينا (عن جعفر بن محمّد) عن و جه آخر أنّه قال عليه السلام أيّما رجل طلّق امرأته فتزوّجها رجل فولدت له أولاداً فلا بأس أن يتزوّج ولدها بنات زوجها الأوّل من غيرها.

1671-38073-(7) تهذيب 453/7: استبصار 175/3: (محمّد بن الحسن صا) الصفّار عن يعقوب بن يزيد عن أبي همام إسماعيل بن همام قال قال أبو الحسن عليه السلام قال محمّد بن عليّ عليهما السلام: في الرّجل يتزوّج المرأة و يزوّج بنتها ابنه فيفارقها(1) و يتزوّجها آخر(2) بعد فتلد منه بنتاً فكره أن يتزوّجها أحد من ولده لأنّها كانت امرأته فطلّقها، فصار بمنزلة الأب و كان قبل ذلك أباً لها (قال الشيخ هذا الخبر صريح في الكراهية).

1672-38074-(8) تهذيب 453/7: استبصار 174/3: الصفّار عن أحمد بن محمّد عن البرقي عن عليّ بن إدريس قال: سألت الرضا عليه السلام عن جارية كانت في ملكى فوطئتها ثمّ خرجت من ملكى فولدت جاريةً ، يحلّ (3) لابنى أن يتزوّجها قال نعم لا بأس (به يب) قبل الوطئ و بعد الوطئ واحد.

1673-38075-(9) تهذيب 456/7: استبصار 175/3: محمّد بن الحسن الصفّار عن محمّد بن عيسى قال: كتبت إليه خشف أُمّ ولد عيسى بن عليّ بن يقطين في سنة ثلاث(4) و مائتين تسأل عن تزويج ابنتها(5) من الحسين بن عبيد أخبرك يا سيّدى و مولاى أن ابنة مولاك عيسى بن عليّ بن يقطين أملكتها من ابن عبيد بن يقطين فبعد ما أملكتها ذكروا أنّ جدّتها أمّ عيسى بن عليّ بن يقطين كانت لعبيد بن يقطين، ثمّ صارت إلى عليّ بن يقطين، فأولدها عيسى بن عليّ ، فذكروا أنّ ابن عبيد قد صار عمّها من قبل جدّتها أمّ أبيها، أنّها كانت لعبيد بن يقطين فرأيك يا سيّدى و مولاى أن تمنّ على مولاتك بتفسير منك و تخبرنى هل تحلّ له، فانّ مولاتك يا سيّدى في غمّ ، اللّه به عليم فوقع عليه السلام في هذا الموضع بين السّطرين إذا صار عمّا لا تحلّ له (و يب) العمّ والد و عمّ .

ص: 1000


1- . ابنتها ابنه ففارقها صا.
2- . غيره صا.
3- . أ يحلّ صا.
4- . ثلاثين صا.
5- . بنتها صا.

1670-38072-(6) امام صادق عليه السلام فرمود: «هر مردى كه همسرش را طلاق دهد و مردى با آن همسر ازدواج كند و آن زن براى آن مرد فرزند بياورد اشكالى ندارد كه فرزندان آن زن با دختران شوهر اوّل از غير آن زن ازدواج كنند.»

1671-38073-(7) امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ازدواج مى كند و دختر او را به ازدواج فرزندش در مى آورد و اين مرد از اين زن جدا مى شود و مرد ديگرى بعداً با اين زن ازدواج مى كند آن زن از آن مرد دخترى مى آورد فرمود: «حضرت كراهت داشت كه كسى از فرزندان اين مرد با اين دختر ازدواج كند چون آن زن همسر اين مرد بود كه او را طلاق داده است پس اين مرد به سان پدر است و پيش از آن هم پدر آن دختر بوده است.»

شيخ طوسى فرمود: «اين روايت صريح در كراهت است.»

1672-38074-(8) على بن ادريس گويد: «از امام رضا عليه السلام پرسيدم: كنيز ملك من بوده با او آميزش كرده ام سپس از ملكم بيرون رفته و دخترى زاييده است آيا براى پسرم حلال است تا با آن دختر ازدواج كند؟ حضرت فرمود: آرى اشكال ندارد پيش از آميزش و پس از آميزش يكسان است.»

1673-38075-(9) محمّد بن عيسى گويد: «خشف كنيز امّولد عيسى بن على بن يقطين در سال دويست و سه براى امام نوشت و از امام دربارۀ تزويج دخترش به حسين بن عبيد مى پرسيد: اى سرور و مولايم! به شما بگويم كه دختر يكى از مواليان شما عيسى بن على بن يقطين را به عقد فرزند عبيد بن يقطين درآوردم پس از اين ازدواج گفتند كه جدّۀ آن دختر يعنى مادر عيسى بن على بن يقطين براى عبيد بن يقطين بوده است و سپس به على بن يقطين برگشته و عيسى بن على از او فرزنددار شده و گفته اند كه ابن عبيد عموى اين دختر از طرف جدّۀ او يعنى مادر پدرش مى شود چون جدّه او براى عبيد بن يقطين بوده است.

نظر شما چيست اى سرور و مولايم با تفسيرى از سوى خويش بر اين كنيزتان منت بگذاريد و به من بگوييد كه آيا آن دختر براى پسر عبيد بن يقطين حلال است ؟ كنيز شما اى سرورم در اندوهى به سر مى برد كه خدا بدان داناست.

حضرت در اين جا در ميان دو سطر نوشت: زمانى كه او عمو شود آن دختر براى او حلال نيست و عمو پدر هست و عمو.»

ص: 1001

قال محمّد بن الحسن: هذا الخبر يحتمل شيئين أحدهما ما تضمّنه

حديث زيد بن الجهم و الحسين بن خالد الصيرفى: أنّه إذا كان للرجل سُرِّيّة فوطأها ثمّ صارت إلى غيره فرزقت من الآخر أولاداً لم يجز أن يزوّج أولاده من غيرها بأولادها من غيره لمكان وطئه لها. و قد بيّنّا أنّ ذلك محمول على ضرب من الكراهية و أنّه لا فرق بين أن يكون الولد قبل الوطأ أو بعده في أنّ ذلك ليس بمحظور، و الوجه الآخر أن يكون انّما صار عمّها لأنّ جدّتها لمّا كانت لعبيد بن يقطين ولدت منه الحسين بن عبيد و ليس في الخبر انّ الحسين كان من غيرهما ثمّ انّها لمّا دخلت على عليّ بن يقطين ولدت منه أيضاً عيسى فصارا أخوين من جهة الأُمّ و ابني عمّين من جهة الأب فإذا رزق عيسى بنتاً كان أخوه هذا الحسين بن عبيد من قِبَل أمّها عمّاً لها فلم يجز له أن يتزوّجها و لو كان الحسين بن عبيد مولوداً من غيرها لم تحرم بنت عيسى عليه على وجه لأنّه كان يكون ابن عمّ له لا غير و ذلك غير محرم على حال.

(21) باب حرمة الجمع بين الأختين دواماً و متعة و حرمة تزويج إحداهما في عدّة الأُخرىٰ إذا كانت الرجعيّة و جواز ذلك في عدّة البائن و الوفاة

قال اللّه الكبير المتعال في سورة النّساء (4):23 «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ (إلى أن قال) وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ اَلْأُخْتَيْنِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اَللّٰهَ كٰانَ غَفُوراً رَحِيماً».

1674-38076-(1) تهذيب 284/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 430/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه و عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد جميعاً عن ابن أبي نجران و أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن عاصم بن حميد عن محمّد بن قيس عن أبي جعفر عليه السلام قال فقيه 269/3:: قضى أمير المؤمنين عليه السلام في أختين(1) نكح أحدهما رجل ثمّ طلّقها و هي حبلى ثمّ خطب أختها فجمعهما(2) قبل أن تضع أختها المطلّقة ولدها فأمره أن يفارق الأخيرة(3) حتّى تضع أختها

ص: 1002


1- . امرأتين فقيه.
2- . فنكحها فقيه فجمعها خ يب فجامعها و افى نوادر.
3- . يطلّق الأخرىٰ فقيه.

شيخ طوسى محمّد بن حسن قدس سره گويد: «اين روايت دو احتمال دارد:

1 - همان كه روايت زيد بن جهم و حسين بن خالد صيرفى در بر داشت كه اگر مردى كنيزى دارد كه با او آميزش كرده است و سپس آن كنيز به ديگرى منتقل شده و از ديگرى فرزندانى آورده جايز نيست كه فرزندان خويش را از غير آن كنيز به ازدواج فرزندان آن كنيز از غير اين مرد دربياورد چون با آن كنيز آميزش كرده است.

و ما توضيح داديم كه اين مفاد بر نوعى كراهت حمل مى گردد و فرقى نيست كه فرزند پيش از آميزش يا پس از آميزش باشد، اين ازدواج ممنوع نيست.

2 - احتمال ديگر اين است كه اين فرزند عبيد بن يقطين تنها به اين دليل عموى آن دختر شده كه جدّۀ آن دختر چون براى عبيد بن يقطين بوده از او حسين بن عبيد را به دنيا آورده است.

و در روايت نيست كه حسين از غير اين دو بوده است سپس چون جدّه نزد على بن يقطين آمده از او نيز عيسى را آورده و اين دو از طرف مادر برادر و از طرف پدر، پسر عمو شده اند و چون عيسى دختر دار شده برادرش حسين بن عبيد از طرف مادر، دختر عموى دختر است بنابراين براى او جايز نيست كه با اين دختر ازدواج كند و اگر حسين بن عبيد از غير اين دختر متولد شده بود دختر عيسى بر او حرام نمى شد به گونه اى كه او پسر عموى او باشد نه چيز ديگرى و اين در هر حال حرام است.»

باب 21 حكم ازدواج با دو خواهر

خداوند تعالى مى فرمايد:

حرام شده است بر شما مادران تان و دختران... تا آن كه گويد: و (نيز حرام است بر شما) ميان دو خواهر جمع كنيد مگر آن چه در گذشته واقع شده چراكه خداوند آمرزنده و مهربان است.(1)

1674-38076-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «امير مؤمنان عليه السلام دربارۀ مردى كه با يكى از دو خواهر ازدواج مى كند سپس او را در حالى كه باردار است طلاق مى دهد و پيش از وضع حمل او (كه پايان عدّۀ طلاق است) با خواهر ديگر ازدواج مى كند، چنين قضاوت كرد كه: بايد مرد از خواهر دوّم تا زمانى كه خواهر اوّل زايمان كند كناره گيرى نمايد و پس از آن از او خواستگارى كند و بايد كه دو مهر به او بپردازد.»

ص: 1003


1- . نساء 23/4.

المطلّقة ولدها ثمّ يخطبها و يصدقها صداقاً(1) مرّتين. نوادر أحمد بن محمّد 122: النضر و أحمد بن محمّد عن عاصم بن حميد عن محمّد بن قيس عن أبي جعفر عن أمير المؤمنين عليهما السلام: في أختين (و ذكر مثله).

1675-38076-(2) المقنع 110: و لا تنكح امرأة على أختها من الرضاعة.

1676-38077-(3) العلل 498: أخبرنى عليّ بن حاتم، قال أخبرنى القاسم بن محمّد قال حدّثنا حمدان بن الحسين عن الحسن بن الوليد عن مروان بن دينار قال: قلت لأبى إبراهيم عليه السلام لاىّ علّةٍ لا يجوز للرجل أن يجمع بين الأختين فقال لتحصين الإسلام، و في سائر الأديان ترى ذلك.

1677-38078-(4) الدعائم 234/2: عن عليّ (2) عليه السلام أنّه قال في قول اللّه عزّ و جلّ : «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ اَلْأُخْتَيْنِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ » يعنى بالنّكاح.

1678-38079-(5) تهذيب 286/7: استبصار 170/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 432/5:

الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ (الوشّاء عن أبان يب صا) عن زرارة. عن أبي جعفر عليه السلام (3) في رجل طلّق امرأته و هي حبلىٰ أ يتزوّج أختها قبل أن تضع قال لا يتزوّجها حتّى يخلو أجلها (قال الشيخ في صا: فالوجه في هذا الخبر أن نحمله على أنّه إذا كان طلاقاً يملك فيه رجعتها بدلالة ما قدّمناه من الأخبار و انّها تضمّنت إذا طلّقها طلاقاً بايناً جاز له العقد على أُختها و إن لم تخرج من العدّة و تلك الأخبار مفصّلة و العمل بها أولىٰ من العمل بهذا الخبر المجمل).

1679-38080-(6) الدعائم 235/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال إذا طلّق الرّجل المرأة لم يتزوّج أختها حتّى تنقضى عدّتها.

1680-38082-(7) تهذيب 286/7: استبصار 170/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 432/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع عن محمّد بن الفضيل عن أبي الصباح الكنانيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن رجل اختلعت منه امرأته

ص: 1004


1- . صداقها يب فقيه نوادر.
2- . عن أبي جعفر محمّد بن عليّ عليهما السلام ك.
3- . عن أبي عبد اللّه عليه السلام صا.

1675-38077-(2) در كتاب مُقنع آمده است: «با زنى با داشتن خواهر رضاعى او ازدواج نمى شود.»

1676-38078-(3) مروان بن دينار گويد: «به امام هفتم عليه السلام گفتم: چرا براى مرد جايز نيست كه جمع بين دو خواهر كند؟ حضرت فرمود: براى محكم كارى اسلام و تو در ساير اديان اين را مى بينى.»

1677-38079-(4) امير مؤمنان على عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «و (نيز حرام است بر شما) ميان دو خواهر جمع كنيد مگر آن چه در گذشته واقع شده» فرمود: «منظور جمع بين دو خواهر با ازدواج است.»

1678-38080-(5) زراره گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه زن باردار خود را طلاق مى دهد پرسيدم كه آيا مى تواند پيش از زايمان او با خواهرش ازدواج كند؟

حضرت فرمود: نمى تواند تا پايان مدّت عدّۀ زنش (زايمان) با خواهر او ازدواج كند.»

گويم: «شيخ طوسى قدس سره در كتاب استبصار گويد: توجيه اين روايت آن است كه آن را بر موردى حمل كنيم كه طلاقى باشد كه بتواند زن را در آن طلاق برگرداند (عدّۀ طلاق رجعى) و اين به دلالت روايات پيشين است و اين روايات در برداشت كه اگر طلاق، طلاق باين باشد مى تواند عقد با خواهر زن ببندد گرچه زن از عده بيرون نرفته باشد.»

1679-38081-(6) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «زمانى كه مرد زن را طلاق مى دهد با خواهرش ازدواج نمى كند تا عدّۀ آن زن پايان پذيرد.»

1680-38082-(7) ابوالصباح كنانى گويد: «امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه زنش از او طلاق خلع گرفته است (كه رجوع براى مرد در آن نيست) پرسيدم كه آيا مى تواند پيش از پايان عدّه از خواهرزنش خواستگارى كند؟

حضرت فرمود: زمانى كه پيوند ازدواج زن جدا شود و مرد حقّ رجوع نداشته باشد مرد مى تواند از خواهرزن خواستگارى كند.

ص: 1005

أ يحلّ له أن يخطب أختها قبل أن تنقضى عدّتها فقال إذا برئت عصمتها و لم يكن له رجعة فقد حلّ له أن يخطب أختها. كا قال و: سئل عن رجل عنده اختان مملوكتان فوطئ إحداهما ثمّ وطئ الأُخرىٰ ، قال إذا وطأ الأُخرىٰ فقد حرّمت عليه الأولى حتّى تموت الأُخرىٰ ، قلت أ رأيت ان باعها (أ تحلّ له الأولى فقيه) فقال إن كان (انّما كا) يبيعها(1) لحاجة و لا يخطر على باله من الأُخرىٰ شيء فلا أرى بذلك بأساً و إن كان (انّما كا) يبيعها ليرجع إلى الأولى فلا (ولا كرامة فقيه). فقيه 284/3: العلاء عن محمّد بن مسلم عن أبى جعفر عليه السلام قال: سألته عن رجل كان عنده اختان (و ذكر مثله). نوادر أحمد بن محمّد 123: محمّد بن الفضيل(2) عن أبي الصباح قال: سئل أبو عبد اللّه عليه السلام عن رجل عنده اختان مملوكتان (و ذكر نحوه).

1681-38083-(8) تهذيب 287/7: استبصار 170/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 431/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن إسماعيل بن مرّار عن يونس: (قال قرأت في كتاب رجل إلى أبى الحسن (الرضا صا) عليه السلام و روى الحسين بن سعيد أيضاً يب صا) قال قرأت (فى صا كا) كتاب رجل إلى أبى الحسن الرضا عليه السلام جعلت فداك الرّجل يتزوّج المرأة متعةً إلى أجل مسمّى فينقضى(3) الأجل بينهما هل له أن ينكح أختها (من كا) قبل أن تنقضى عدّتها فكتب (عليه السلام يب) لا يحلّ (له كا) أن يتزوّجها حتّى تنقضى عدّتها. نوادر أحمد بن محمّد 125: و قرأت في كتاب رجل إلى أبى الحسن العالم عليه السلام (الرّجل ك) يتزوّج (و ذكر نحوه).

1682-38084-(9) فقيه 295/3: روى القاسم بن محمّد الجوهريّ عن عليّ ابن أبي حمزة قال: قرأت في كتاب رجل إلى أبى الحسن عليه السلام رجل تزوّج بامرأة متعةً إلى أجل مسمّى فإذا انقضى الأجل بينهما هل يحلّ له أن يتزوّج بأختها فقال لا يحلّ له حتّى تنقضى عدّتها.

1683-38085-(10) المقنع 114:: و إذا تزوّجت بامرأة متعة إلى أجل مسمّى فلمّا انقضى أجلها أحببت أن تتزوّج أختها فلا تحلّ لك حتّى تنقضى عدّتها.

ص: 1006


1- . باعها فقيه.
2- . ابن الفضل خ.
3- . فيقضى صا.

ابوالصباح افزود: از امام دربارۀ مردى كه دو خواهر كنيز نزد او هستند و با يكى آميزش مى كند و آن گاه با ديگرى نيز آميزش دارد، سؤال شد.

حضرت پاسخ داد: زمانى كه با دوّمى آميزش كند اوّلى بر او تا مرگ دوّمى حرام مى شود. پرسيدم:

اگر دوّمى را بفروشد نظر شما چيست ؟ (آيا مى تواند با اوّلى آميزش كند) حضرت پاسخ داد: اگر دوّمى را به جهت نياز مى فروشد و هيچ هواى آميزش با اوّلى را ندارد مى تواند دوّمى را بفروشد و با اوّلى آميزش كند ولى اگر دوّمى را تنها به اين دليل كه با اوّلى آميزش كند، مى فروشد حق ندارد با اوّلى آميزش كند.»

1681-38083-(8) يونس گويد: «در نامه اى كه به امام رضا عليه السلام نوشته شده بود خواندم: فدايت شوم! مردى با زنى ازدواج موقّت مى كند پس از پايان زمان ازدواج و پيش از تمام شدن عدّۀ آن زن آيا مى تواند با خواهر او ازدواج كند؟

حضرت در پاسخ نوشته بود: نمى تواند با خواهرزنش ازدواج كند مگر اين كه عدّه تمام شود.»

1682-38084-(9) على بن ابى حمزه گويد: «در نامۀ مردى به امام هفتم عليه السلام خواندم مردى با زنى تا مدّتى معيّن ازدواج موقّت كرده است چون مدّت ميان شان تمام مى شود آيا مى تواند با خواهر آن زن ازدواج كند؟ حضرت فرمود: براى او حلال نيست تا عدّۀ آن زن تمام گردد.»

1683-38085-(10) در كتاب مُقنع آمده است: «و زمانى كه با زنى تا مدّتى معيّن ازدواج موقّت كنى و چون مدّت آن به پايان رسد بخواهى كه با خواهرش ازدواج كنى اين برايت حلال نيست تا عدّۀ آن زن تمام شود.»

ص: 1007

1684-38086-(11) تهذيب 288/7: استبصار 171/3: محمّد بن عليّ بن محبوب عن أبي عبد اللّه البرقي عن محمّد بن سنان عن منصور الصيقل عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا بأس بالرجل (أن يب) يتمتّع أختين(1). (حملها الشيخ رحمه اللّه على أنّه يجوز له العقد على كلّ واحدةٍ منهما بعد الأُخرىٰ ).

و تقدّم في باب (1) ما ورد في الكتاب و السنّة من تحريم نكاح الأُمّهات من أبواب ما يحرم بالنسب (ج 25) ما يدلّ على ذلك.

و يأتي في الباب التالى و ما يتلوه و باب (24) تحريم الجمع بين الأختين من الإماء في الوطأ ما يدلّ على بعض المقصود.

و في رواية الجعفريّات (5) من باب (2) انّ من كان له أربع نسوة فطلّق إحداهنّ رجعيّاً فلا يجوز له تزويج أُخرىٰ حتّى تنقضى عدّتها من أبواب عَدَد ما يحلّ تزويجه و ما لا يحلّ (ج 25)

قوله عليه السلام: على الرّجل خمس عدّات (إلى أن قال) و الرّجل يطلّق المرأة فيريد أن يتزوّج أختها (إلى أن قال) فليس له أن يتزوّج حتّى تنقضى عدّة الّتى طلّق.

و في رواية ابن أبى نصر (13) من باب (3) ما ورد في أنّ المتعة ليست من الأربع من أبواب المتعة (ج 26)

قوله: الرّجل تكون عنده المرأة أ يحلّ له أن يتزوّج بأختها متعة قال لا.

و في باب (30) أنّ من طلّق زوجته رجعيّاً لم يجز له تزويج أختها حتّى تنقضى عدّتها من أبواب العِدَد (ج 27) ما يدلّ على ذلك.

(22) باب أنّ من تزوّج أختين في عقد واحد أمسك أيّتهما شاء و فارق الأُخرىٰ

1685-38087-(1) تهذيب 285/7: محمّد بن عليّ بن محبوب عن عليّ بن السندى عن ابن أبي عمير عن جميل بن درّاج عن بعض أصحابنا عن أحدهما عليهما السلام في رجل تزوّج أختين في عقد واحد قال هو بالخيار أن يمسك أيّهما شاء و يخلّى سبيل الأُخرىٰ . فقيه 265/3: ابن أبى عمير عن جميل بن درّاج عن أبي عبد اللّه عليه السلام: في رجل تزوّج أختين في عقدة واحدة

ص: 1008


1- . بأختين صا.

1684-38086-(11) امام صادق عليه السلام فرمود: «اشكال ندارد كه مرد از دو خواهر بهره مند گردد.»

شيخ طوسى قدس سره اين روايت را بر اين حمل كرده كه جايز است بر هر كدام بعد از ديگرى عقد ببندد.

ارجاعات

گذشت:

در باب يكم از باب هاى محرّمات نسبى رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

مى آيد:

در باب بعدى و باب پس از آن و باب بيست و چهارم رواياتى كه بر برخى از مقصود دلالت دارد.

و در روايت پنجم از باب دوّم از باب هاى تعدادى كه ازدواج با آن ها حلال و تعدادى كه حلال نيست فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «بر مرد پنج عدّه است... تا آن كه گويد: و مرد زن را طلاق مى دهد و مى خواهد كه خواهر او را بگيرد... تا آن كه بگويد: حقّ ندارد كه ازدواج كند تا آن كه عدّۀ زنى كه او را طلاق داده بگذرد.»

و در روايت سيزدهم از باب سوّم از باب هاى ازدواج موقّت اين گفته كه: «مردى زنى دارد آيا براى او حلال است كه خواهرزنش را به ازدواج موقّت بگيرد؟ حضرت فرمود: نه.»

و در باب سى ام از باب هاى عدّه ها رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

باب 22 حكم عقد كردن دو خواهر با يك صيغه

1685-38087-(1) امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام دربارۀ مردى كه در يك عقد دو خواهر را گرفته است فرمود: «او مختار است هر كدام را كه بخواهد نگاه دارد و ديگرى را رها كند و هر كس كه زنى را به عقد درآورد و پس از آن خواهرش را نيز عقد كند عقد بر دوّمى باطل است و بايد اوّلى را نگاه دارد.»

در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده: «امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه در يك عقد دو خواهر را به ازدواج خويش درآورده فرمود: هر كدام را كه بخواهد نگاه مى دارد و ديگرى را رها مى كند.»

ص: 1009

قال يمسك أيّتهما شاء و يخلّى سبيل الأُخرىٰ . كافى 431/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن جميل بن درّاج عن بعض أصحابه عن أحدهما عليهما السلام أنّه قال: في رجل تزوّج أختين في عقدة واحدة قال هو بالخيار يمسك أيّتهما شاء و يخلّى سبيل الأُخرىٰ .

1686-38088-(2) الدعائم 236/2: عن جعفر بن محمّد صلوات اللّه عليهما: أنّه سئل عن رجل تزوّج أختين أو خمس نسوة في عقدة واحدة قال يثبت نكاح الأُخت الّتى بدأ باسمها عند العقد و الأربع من النسوة اللّاتى بدأ بأسمائهنّ و يبطل نكاح من سواهنّ ، فإن لم يعلم من بدئ بأسمائهنّ منهنّ بطل النكاح كلّه.

(23) باب حكم من تزوّج امرأة ثمّ تزوّج أختها أو أمّها بالعقد الثاني

1687-38089-(1) تهذيب 285/7: استبصار 169/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 431/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن محبوب عن ابن بكير و عليّ (1) بن رئاب عن زرارة بن أعين قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن رجل تزوّج امرأةً (هى يب) بالعراق(2) ثمّ خرج إلى الشام فتزوّج امرأةً أخرىٰ فإذا هي أخت امرأته(3) الّتى بالعراق قال يفرّق بينه و بين الّتى تزوّجها بالشام و لا يقرب المرأة(4) حتّى تنقضى عدّة الشاميّة(5) قلت فان تزوّج امرأة ثمّ تزوّج أمّها و هو لا يعلم أنّها أمّها قال قد و ضع اللّه عنه جهالته بذلك، ثمّ قال إذا علم أنّها أمّها فلا يقربها و لا يقرب الابنة(6) حتّى تنقضى عدّة الأُمّ منه، فإذا انقضت عدّة الأُمّ حلّ له نكاح الابنة(7)، قلت فان جاءت الأُمّ بولد قال هو ولده (يرثه فقيه) و يكن ابنه (و كا صا فقيه) أخا امرأته(8). فقيه 264/3: عليّ بن رئاب عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عن رجل (و ذكر مثله).

ص: 1010


1- . عن عليّ يب صا.
2- . بالعراق امرأة كا.
3- . امرأة كا.
4- . العراقيّة فقيه.
5- . الثانية يب.
6- . البنت يب صا.
7- . البنت يب صا.
8- . أخاً لامرأته يب فقيه.

در كتاب كافى آمده: «از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام دربارۀ مردى كه با يك عقد دو خواهر را گرفته است فرمودند: او مختار است هر كدام را بخواهد نگاه دارد و ديگرى را رها سازد.»

1686-38088-(2) از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با دو خواهر و يا پنج زن در يك عقد ازدواج كرده است سؤال شد.

حضرت فرمود: «ازدواج با خواهرى راكه به هنگام عقد اسمش را اوّل آورده و نيز چهار زنى كه اوّل نام شان را برده تثبيت مى كند و ازدواج ديگران را باطل مى سازد و اگر نداند كه نام كدامين يك از آنان را در آغاز برده ازدواج تماماً باطل است.»

باب 23 حكم عقد با خواهر يا مادر زنى كه با او ازدواج كرده است

1687-38089-(1) زراره گويد: «از امام باقر عليه السلام پرسيدم: مردى در سرزمين عراق با زنى ازدواج كرد و آن گاه به سوى شام رفت و در آن جا با زنى ديگر ازدواج كرد پس از آن روشن شد كه اين زن خواهر همان زن عراقى اوست.

حضرت فرمود: اين مرد از زن شامى اش جدا مى شود و با زن عراقى خويش آميزش نمى كند تا عدّۀ زن شامى تمام شود.

پرسيدم: اگر مردى با زنى ازدواج كرد و آنگاه ندانسته مادر او را گرفت چگونه است ؟

حضرت پاسخ داد: خداوند مسئوليّت و گناه ازدواج با مادرزن را چون نمى دانسته از او برداشته است. امام افزود: آن گاه كه فهميد اين زن، مادر همسر اوست بايد كه با او همبستر نشود و با دختر هم تا پايان عدّه مادر نزديكى نكند هنگامى كه عدّۀ مادر تمام شد مى تواند با دختر همبستر شود.

پرسيدم: اگر مادر فرزندى به دنيا آورد چه مى شود؟

حضرت فرمود: آن فرزند اين مرد است پسر او و برادرزن او محسوب مى شود.»

ص: 1011

1688-38090-(2) تهذيب 285/7: استبصار 169/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 431/5: أبى عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان بن يحيى عن ابن مسكان عن أبي بكر الحضرمى قال: قلت لأبى جعفر عليه السلام رجل نكح امرأة ثمّ أتى أرضاً (أخرىٰ النوادر) فنكح أختها و هو لا يعلم قال يمسك أيّتهما شاء و يخلّى سبيل الأُخرىٰ . (حمله الشيخ رحمه اللّه في صا على أنّه إذا أراد امساك الاوّلة فليمسكها بالعقد الأوّل الثابت المستقرّ و إن أراد امساك الثانية فليطلّق الأولىٰ و ليمسك الثانية بعقد مستأنف).

نوادر أحمد بن محمّد 124: صفوان بن يحيى عن ابن مسكان عن أبي بكر الحضرمىّ قال: قلت لأبى جعفر عليه السلام رجل (و ذكر مثله).

1689-38091-(3) الدعائم 234/2: عن عليّ عليه السلام قال و لو أنّ رجلاً نكح امرأة ثمّ أتى أرضاً أخرىٰ فنكح أختها و هو لا يعلم فعليه إذا علم أن ينزع عنها.

و تقدّم في رواية زرارة (15) من باب (14) انّ من زنى بامرأة حرمت عليه أمّها

قوله عليه السلام:

و إن كان تحته امرأة فتزوّج أمّها أو ابنتها أو أختها فدخل بها ثمّ علم فارق الأخيرة و الأولىٰ امرأته.

و في باب (21) حرمة الجمع بين الأختين و باب (22) أنّ من تزوّج أختين في عقد واحد أمسك أيّتهما شاء و الباب التالى ما يناسب الباب.

(24) باب تحريم الجمع بين الأُختين من الإماء في الوطئ لا في الملك و حكم ما لو وطئ إحداهما ثمّ وطئ الأُخرىٰ

1690-38092-(1) تهذيب 288/7: استبصار 171/3: الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد بن عبداللّه بن سنان قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول: إذا كانت عند الرّجل الاختان المملوكتان فنكح إحداهما ثمّ بدا له في الثانية فنكحها(1) فليس ينبغي له أن ينكح الأُخرىٰ حتّى تخرج الأولىٰ من ملكه يهبها أو يبيعها فان وهبها لولده يجزيه. نوادر أحمد بن محمّد 122:

النضر بن سويد عن عبد اللّه بن سنان قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول: إذا كان عند الرّجل (و ذكر نحوه) إلّا أنّ فيه (ثم بدا له في الثانية ان ينكحها).

ص: 1012


1- . و الظاهر انّ قوله فنكحها مصحّف و صحيحه (أن ينكحها) كما في النوادر.

1688-38090-(2) ابوبكر حضرمى گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: مردى با زنى ازدواج مى كند و آن گاه به سرزمينى ديگر مى رود و با خواهر آن زن نادانسته ازدواج مى كند.

حضرت فرمود: به اختيار اوست هركدام را كه خواست نگاه مى دارد و ديگرى را رها مى كند.»

شيخ طوسى قدس سره در كتاب استبصار اين روايت را بر اين معنى حمل كرده كه اگر بخواهد اوّلى را نگاه دارد او را با همان عقد اوّل كه ثابت و پابرجا بود نگاه مى دارد ولى اگر بخواهد دوّمى را نگاه دارد بايد اوّلى را طلاق دهد و دوّمى را با عقد جديد بگيرد.

1689-38091-(3) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «اگر مردى با زنى ازدواج كرد سپس به سرزمين ديگرى رفت و ندانسته با خواهر آن زن نيز ازدواج كرد بر اوست زمانى كه مى فهمد از آن زن دست بكشد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت پانزدهم از باب چهاردهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اگر همسرى دارد و با مادر يا دختر و يا خواهر همسرش ازدواج كند و با او آميزش نمايد و سپس بفهمد، از دوّمى جدا مى شود و اوّلى همسر اوست.»

و در باب بيست و يكم و باب بيست و دوّم و باب بعدى مناسب اين باب.

باب 24 حكم مالكيت بر دو خواهر كنيز و آميزش با آن دو

1690-38092-(1) عبداللّٰه بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: زمانى كه دو خواهر كنيز نزد مردى باشند و با يكى از اين دو آميزش كند سپس تصميم بگيرد كه با ديگرى(1) آميزش كند براى او شايسته نيست كه با ديگرى آميزش نمايد مگر اين كه اولى را از ملك خويش بيرون سازد، او را ببخشد يا بفروشد و اگر آن را به فرزندش ببخشد كافى است.»

ص: 1013


1- . جمله «تنكحها» ظاهراً تصحيف «أن ينكحها» است همان گونه كه در كتاب «نوادر» آمده است.

1691-38093-(1) الدعائم 234/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال إذا كان عند الرّجل اختان مملوكتان فنكح إحداهما ثمّ بدا له في الثانية فليس ينبغي له أن ينكح الأُخرىٰ حتّى تخرج الأولىٰ من ملكه يهبها أو يبيعها و لا يجزيه أن يهبها لولده فان وطئ الثانية حرّمت عليه الأولىٰ حتّى تموت الأُخرىٰ و قد أثم في فعله و تعدّى حدود اللّه جلّ ذكره.

1692-38094-(3) تهذيب 288/7: استبصار 172/3: (أبو عبد اللّه صا) البزوفرى عن حميد بن زياد عن الحسن عن محمّد بن زياد عن معاوية بن عمّار قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل كانت عنده جاريتان اختان فوطأ إحداهما ثمّ بدا له في الأُخرىٰ قال يعتزل هذه و يطأ الأُخرىٰ قال قلت فإنّه تنبعث نفسه للاولىٰ (2) قال لا يقربها حتّى يخرج تلك عن(2) ملكه.

1693-38095-(4) تهذيب 291/7: البزوفرى عن حميد بن زياد عن الحسن عن عليّ بن الحسن بن رباط عن المعلّى أبى عثمان عن أبي بصير قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل كانت له اختان مملوكتان فوطئ إحداهما ثمّ وطئ الأُخرىٰ أيرجع إلى الأولىٰ فيطأها قال إذا وطئ الثانية فقد حرّمت عليه الأوّلة حتّى تموت أو يبيع الثانية من غير أن يبيعها من شهوة لأجل أن يرجع إلى الأولىٰ .

1694-38096-(5) الدعائم 130/1: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال في الأختين المملوكتين ليس لمولاهما أن يجمعهما بالوطئ فان وطئ واحدةً منهما فلا يطأ الأُخرىٰ حتّى تخرج الأولىٰ من ملكه فان و طأ الثانية و هما معاً في ملكه حرّمت عليه الأولىٰ حتّى تخرج الّتى وطئ ببيع حاجة لا على أنّه يخطر في قلبه من الأولىٰ شيء.

1695-38097-(6) تهذيب 289/7: استبصار 172/3: البزوفرى عن حميد (بن زياد صا) عن الحسن (بن محمّد صا) بن سماعة قال حدّثني الحسين بن هاشم عن ابن مسكان عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال محمّد بن عليّ عليهما السلام: في أختين مملوكتين تكونان عند الرّجل جميعاً قال قال عليّ عليه السلام أحلّتهما آية و حرّمتهما آية أخرىٰ و أنا أنهى عنهما نفسى و ولدى.

ص: 1014


1- . من صا.
2- . إلى الأولى صا.

1691-38093-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر دو خواهر برده نزد يك مرد باشند و او با يكى از اين دو آميزش كند پس از آن تصميم گيرد كه با ديگرى نيز بياميزد براى او شايسته نيست آميزش با ديگرى تا آن كه اوّلى را از ملك خود بيرون سازد، آن را ببخشد و يا بفروشد وكافى نيست كه آن را به فرزندش ببخشد در نتيجه اگر با دوّمى آميزش كند اولى بر او حرام مى گردد تا دوّمى بميرد و كار حرامى انجام داده و از حدود الهى تجاوز كرده است.»

1692-38094-(3) معاوية بن عمار گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه دو كنيز دارد كه با هم خواهرند با يكى آميزش كرد و سپس تصميم دارد كه با ديگرى آميزش كند، پرسيدم حضرت فرمود: از اوّلى كناره گيرى مى كند و با دوّمى آميزش مى نمايد.

او گويد: گفتم: اين شخص وجودش براى اوّلى برانگيخته مى شود؟ حضرت فرمود: به آن نزديك نمى شود تا آن يكى را از ملكش بيرون سازد.»

1693-38095-(4) ابو بصير گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه دو خواهر برده دارد و با يكى آميزش كرده و سپس با ديگرى، آيا مى تواند به اوّلى بازگردد و با او آميزش كند پرسيدم، حضرت فرمود: زمانى كه با دوّمى آميزش مى كند اولى بر او حرام گردد تا آن كه بميرد و يا دوّمى را بفروشد بدون اين كه فروش آن به دليل تمايل به بازگشت به اوّلى باشد.»

1694-38096-(5) امام صادق عليه السلام دربارۀ دو خواهر برده و كنيز فرمود: «مولاى اين دو حقّ ندارد كه بين اين دو در آميزش جمع كند پس اگر با يكى از اين دو آميزش كرد با ديگرى آميزش ننمايد تا اوّلى را از ملك خود بيرون سازد و اگر با دوّمى آميزش كرد درحالى كه هر دو ملك اويند اوّلى بر او حرام گردد تا آن كه دوّمى را كه با او آميزش كرده صرفاً به دليل نياز بفروشد نه اين كه در دلش نسبت به آميزش با اوّلى تمايلى پديد آيد.»

1695-38097-(6) امام صادق عليه السلام فرمود: «امام باقر عليه السلام دربارۀ دو خواهر كنيز كه هر دو با هم نزد يك نفر هستند فرمود: امير مؤمنان عليه السلام فرمود: يك آيه اين دو را حلال مى داند و يك آيۀ ديگر اين دو را حرام مى داند و من خود و فرزندانم را از آن باز مى گيرم.»

شيخ طوسى قدس سره در كتاب استبصار فرمود: «اين روايت با آن چه ما ذكر كرديم منافاتى ندارد چون فرموده حضرت كه آيه اى اين دو را حلال كرد، منظور از آن حليّت ملكيّت است نه حليّت آميزش.

و فرموده حضرت كه آيۀ ديگرى اين دو را حرام نمود، منظور آميزش است نه ملكيّت و ميان دو آيه و دو قول منافاتى نيست.»

ص: 1015

(قال الشيخ رحمه اللّه في (صا) فلا ينافى ما ذكرناه لأنّ

قوله عليه السلام: احلّتهما آية. يعنى به الملك دون الوطئ

و قول: ه و حرّمتهما آية أخرىٰ يعنى في الوطء دون الملك و لا تنافى بين الآيتين و لا بين القولين و

قوله عليه السلام: و انا أنهى عنهما نفسى و ولدى يجوز أن يكون أراد به الوطء على جهة الحظر و يجوز أن يكون أراد به الملك لضرب من الكراهية الّتى قدّمناها و يمكن أن يكون قوله عليه السلام أحلّتهما آية أي عموم الآية فظاهرهما يقتضى ذلك و كذلك قوله و حرّمتهما آية أخرىٰ أي عموم الآية يقتضى ذلك إلّا أنّه إذا تقابل العمومان على هذا الوجه ينبغي أين يخصّ أحدهما بالآخر ثمّ بيّن بقوله أنا أنهى عنهما نفسى و ولدى ما يقتضى تخصيص احدى الآيتين و تبقية الأُخرىٰ على عمومها.

1696-38098-(7) تفسير العيّاشى 232/1: عن أبي عون قال سمعت أبا صالح الحنفيّ قال قال عليّ عليه السلام ذات يوم سلوني فقال ابن الكوّا أخبرنى عن بنت الأخ(1) من الرّضاعة، و عن المملوكتين الأختين فقال إنّك لذاهب في التيه(2) سل ما يعنيك أو ما ينفعك فقال ابن الكوّا انّما نسألك عمّا لا نعلم فأمّا ما نعلم فلا نسألك عنه، ثمّ قال أمّا الاختان المملوكتان أحلّتهما آية و حرّمتهما آية و لا أحلّه و لا أحرّمه و لا أفعله أنا و لا واحد من أهل بيتى.

1697-38099-(8) الدعائم 234/2: عن عليّ عليه السلام أنّه نهى أن يجمع الرّجل بين الأختين المملوكتين بالوطئ، و في حديث آخر: أنّه سئل عن ذلك فقال أحلّتهما أية و حرّمتهما أخرىٰ و أنا أنهى عنهما نفسى و ولدى، قال جعفر بن محمّد عليهما السلام قد بين إذ نهى عن ذلك نفسه و ولده يجب على المؤمنين أن ينتهوا عمّا نهى نفسه و ولده.

1698-38100-(9) تهذيب 290/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 432/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن عليّ بن أبي حمزة عن أبي إبراهيم عليه السلام (قال: سألته عن رجل طلّق امرأة أ يتزوّج أختها قال لا حتّى تنقضى عدّتها كا) قال (و كا) سألته عن رجل ملك أختين أ يطؤهما جميعاً قال يطأ إحداهما و إذا وطئ الثانية (فقد يب) حرّمت عليه الأولى الّتى وطئ(3) حتّى تموت الثانية أو يفارقها، و ليس له أن يبيع الثانية من أجل الأولىٰ ليرجع

ص: 1016


1- . بنت الأخت خ.
2- . التّيه: الضلال القفر يضلّ فيه.
3- . و طأها يب.

و فرموده حضرت كه من خويش و فرزندانم را از آن دو باز مى دارم مى تواند منظور آميزش باشد كه در اين صورت به شكل حرمت است و مى تواند منظور ملكيّت باشد البته به نوعى از كراهت كه ما در پيش گفتيم.

و ممكن است فرموده حضرت كه آيه اى اين دو را حلال دانسته منظور عموم آيه باشد كه ظاهر(1) آن اين اقتضا را دارد و نيز اين گفته كه آيۀ ديگرى اين دو را حرام كرده يعنى عموم آيه اين اقتضا را دارد الّا اين كه به هنگام رويارويى دو عموم به اين شكل شايسته است كه يكى با ديگرى تخصيص بخورد و حضرت با گفته اش كه من خود و فرزندانم را از اين دو باز مى دارم چيزى را بيان داشته كه تخصيص يك آيه را به آيه ديگر مى طلبد و ديگرى را بر عمومش باقى نهاده است.»

1696-38098-(7) روزى امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «از من بپرسيد. ابن كوّاء گفت: دربارۀ دختر برادر رضاعى و نيز دربارۀ دو خواهر برده برايم بگوييد. حضرت فرمود: تو در گمراهى و حيرت حركت مى كنى از آن چه به درد تو مى خورد و يا آن چه كه برايت سودمند است بپرس.

ابن كوّاء گفت: ما از تو آن چه را كه نمى دانيم مى پرسيم و امّا آن چه را كه مى دانيم از آن سؤال نمى كنيم سپس حضرت فرمود: امّا دو خواهر برده آيه اى اين دو را حلال كرده و آيه اى اين دو را حرام نموده است و من نه آن را حلال مى كنم و نه حرام و من آن را انجام نمى دهم و نيز هيچ يك از اهل بيتم آن را انجام نمى دهند.»

1697-38099-(8) امير مؤمنان على عليه السلام نهى كرد كه مرد بين دو خواهر برده با آميزش جمع كند و در روايت ديگر است كه از حضرت در اين باب سؤال شد حضرت فرمود: «آيه اى اين دو را حلال كرده و آيه اى ديگر حرام نموده و من خود و فرزندانم را از آن باز مى دارم.

امام صادق عليه السلام فرمود: حضرت زمانى كه خود و فرزندانش را از آن باز مى دارد حكم را بيان كرده و بر مؤمنان واجب است كه خويش را از آن چه حضرت خود و فرزندانش را از آن بازداشته، بازدارند.»

1698-38100-(9) على بن ابى حمزه گويد: «از امام هفتم عليه السلام دربارۀ مردى كه زنش را طلاق داده پرسيدم كه آيا مى تواند با خواهر او ازدواج كند؟

حضرت فرمود: نه تا آن كه عدّۀ او بگذرد.

و نيز از آن حضرت دربارۀ مردى كه مالك دو خواهر كنيز است پرسيدم كه آيا مى تواند با هر دو آميزش كند؟

ص: 1017


1- . ظاهراً تعبير «فظاهرهما» صحيح نيست و «فظاهره» درست است.

إليها إلّا أن يبيع لحاجة أو يتصدّق بها أو تموت (قال و سألته عن رجل كانت له امرأة فهلكت أيتزوّج أختها فقال من ساعته أن أحبّ كا). نوادر أحمد بن محمّد 126: القاسم عن(1) عليّ عن أبي إبراهيم عليه السلام قال: سألته عن رجل يملك أختين أيطأهما جميعاً قال يطأ إحداهما فإذا وطئ الثانية حرّمت الأولىٰ عليه حتّى تموت الثانية أو يفارقها و ليس له أن يبيع الثانية من أجل الأولىٰ ليرجع إليها إلّا أن يحدّد(2) فيه جاريته أو يتصدّق بها أو تموت.

1699-38101-(10) تفسير العيّاشى 232/1: عن عيسى ابن أبي عبد اللّه قال سئل أبو عبد اللّه عليه السلام عن أختين مملوكتين تنكح إحداهما أ يحلّ له الأُخرىٰ فقال ليس ينكح الأُخرىٰ إلّا دون الفرج و إن لم يفعل فهو خير له نظير تلك المرأة تحيض فتحرم على زوجها أن يأتيها في فرجها لقول اللّه «وَ لاٰ تَقْرَبُوهُنَّ حَتّٰى يَطْهُرْنَ » قال «وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ اَلْأُخْتَيْنِ إِلاّٰ مٰا قَدْ سَلَفَ » يعنى في النكاح فيستقيم للرّجل أن يأتي امرأته و هي حائض فيما دون الفرج.

1700-38102-(11) تهذيب 290/7: البزوفرى عن حميد عن الحسن بن سماعة عن الحسن بن محبوب كافى 433/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب عن فقيه 284/3: (عليّ يب فقيه) ابن رئاب عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قلت له الرّجل يشترى الأختين فيطأ إحداهما ثمّ يطأ الأُخرىٰ (بجهالة كا يب) قال إذا وطئ الأُخرىٰ (3) بجهالة لم تحرم عليه الأولىٰ و ان وطئ الأُخرىٰ (4) و هو يعلم أنّها تحرم عليه(5) حرمتا عليه جميعاً.

1701-38103-(12) تهذيب 288/7: استبصار 172/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن عليّ بن يقطين عن أخيه الحسين (بن عليّ صا) عن عليّ بن يقطين قال: سألت أبا إبراهيم عليه السلام عن أختين مملوكتين و جمعهما قال مستقيم و لا أحبّه لك، قال و سألته عن الأُمّ و البنت المملوكتين قال هو أشدّهما و لا أحبّه لك. (حمله الشيخ رحمه اللّه على جمعهما في الملك و يحتمل التقيّة).

ص: 1018


1- . بن على خ.
2- . ان يجدّد فيه بجاريته خ.
3- . الأخيرة يب.
4- . الأخيرة فقيه يب.
5- . أنّها عليه حرام يب.

حضرت فرمود: با يكى از آن دو مى تواند آميزش كند و اگر با دوّمى هم آميزش كند اوّلى تا مرگ دوّمى يا جدا شدن مالك از دوّمى (خروج دوّمى از ملك مالك) بر مالك حرام خواهد بود.

امام افزود: و مالك نمى تواند دوّمى را براى بازگشت و آميزش با اوّلى بفروشد بلى اگر دوّمى را به دليل نياز بفروشد يا آن كه او را صدقه دهد يا بميرد مى تواند با اوّلى آميزش كند.

و نيز از آن حضرت دربارۀ مردى كه همسرش بميرد پرسيدم كه آيا مى تواند با خواهر او ازدواج كند؟ حضرت فرمود: از همان ساعت مرگ مى تواند اگر دوست داشته باشد.»

1699-38101-(10) از امام صادق عليه السلام دربارۀ دو خواهر برده كه با يكى آميزش مى شود سؤال شد كه آيا ديگرى براى او حلال است ؟ حضرت فرمود: «با ديگرى كم تر از آميزش انجام دهد و اگر هيچ انجام ندهد براى او بهتر است.

نظير اين مورد زنى است كه حيض مى شود، او بر شوهرش حرام مى گردد كه شوهر با او در فرجش آميزش كند چون خداوند فرموده: «با آن ها نزديكى ننماييد تا پاك شوند».

خداوند فرموده: «و (نيز حرام است بر شما) ميان دو خواهر جمع كنيد مگر آن چه در گذشته واقع شده است» منظور در آميزش است بنابراين براى مرد درست است كه با همسرش كه حائض است در كم تر از فرج آميزش كند.»

1700-38102-(11) حلبى گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى دو خواهر را خريدارى كرده و با يكى آميزش مى كند سپس از روى جهالت با ديگرى هم آميزش نموده است.

حضرت فرمود: زمانى كه با دوّمى از روى نادانى آميزش كند اوّلى بر او حرام نمى گردد ولى اگر با دوّمى با علم به اين كه بر او حرام است آميزش كند هر دو بر او با هم حرام مى گردند.»

1701-38103-(12) علىّ بن يقطين گويد: «از امام هفتم عليه السلام دربارۀ دو خواهر كنيز و جمع اين دو پرسيدم، حضرت فرمود: درست است ولى من آن را براى تو دوست ندارم.

او گويد: و از امام دربارۀ مادر و دختر كه هر دو برده اند پرسيدم، حضرت فرمود: اين سخت ترين از دو صورت است (يعنى اين از فرض قبلى سخت تر است) و براى تو دوست ندارم.»

شيخ طوسى قدس سره اين روايت را بر جمع بين اين دو در ملكيّت حمل نموده است و البته احتمال تقيّه نيز مى رود.

ص: 1019

1702-38104-(13) تهذيب 291/7: البزوفرى عن حميد بن الحسن بن سماعة عن محمّد بن زياد عن عبد الغفّار الطائى عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجل كانت عنده اختان فوطئ إحداهما ثمّ أراد أن يطأ الأُخرىٰ قال يخرجها من ملكه قلت إلى من قال إلى بعض أهله قلت فان جهل ذلك حتّى وطئها قال حرمتا عليه كلتاهما. (قال الشيخ رحمه اللّه قوله عليه السلام: حرمتا عليه جميعاً يعنى به ما دامتا في ملكه و أمّا إذا زال ملك إحداهما فقد حلت له الأُخرىٰ ).

و تقدّم في باب (1) ما ورد في الكتاب و السنّة من تحريم نكاح الأُمّهات من أبواب ما يحرم بالنّسب (ج 25) ما يدلّ على ذلك.

و في رواية أبى الصباح (7) من باب (21) حرمة الجمع بين الأختين من أبواب ما يحرم بالتزويج (ج 25)

قوله: رجل عنده أختان مملوكتان فوطأ إحداهما ثمّ وطئ الأُخرىٰ قال إذا وطأ الأُخرىٰ فقد حرمت عليه الاُولىٰ حتّى تموت الأُخرىٰ قلت أ رأيت ان باعها (أ تحلّ له الأولىٰ خ) فقال إن كان انّما يبيعها لحاجة و لا يخطر على باله من الأُخرىٰ شيء فلا أرى بذلك بأساً و إن كان (إنّما خ) يبيعها ليرجع إلى الأولىٰ فلا (و لا كرامة فقيه).

(25) باب أنّ المرأة لا تُزَوَّجُ على عمّتها و خالتها نسباً و رضاعاً إلّا بإذنهما و يجوز العكس

1703-38105-(1) كافى 424/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن ابن بكير عن فقيه 260/3: محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال لا تزوّج(1) ابنة الأخ و لا ابنة الأُخت على العمّة و لا على الخالة(2) إلّا بإذنهما و تزوّج(3) العمّة و الخالة على ابنة الأخ و ابنة الأُخت بغير اذنهما. العلل 499: أبى رحمه اللّه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّه قال حدّثنا أحمد بن محمّد عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن ابن بكير عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال: لا تنكح (و ذكر نحوه، و أسقط قوله إلّا بإذنهما).

ص: 1020


1- . لا تنكح فقيه.
2- . على عمّتها و لا على خالتها فقيه.
3- . و تنكح فقيه.

1702-38104-(13) امام صادق عليه السلام در مورد مردى كه دو خواهر نزد وى هستند و با يكى آميزش كرده و سپس مى خواهد با ديگرى آميزش نمايد فرمود: او را از ملكش بيرون كند. گفتم: به چه كس بدهد؟ فرمود:

به برخى از خاندانش.

گفتم: اگر اين حكم را نداند و با او آميزش كند؟ حضرت فرمود: هر دو بر او حرام مى گردند.»

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «گفتۀ حضرت كه هر دو با هم بر او حرام مى شوند منظور اين است كه تا آن دو در ملك اويند بر او حرامند ولى زمانى كه ملكيّت يكى از اين دو از بين برود ديگرى براى او حلال است.»

ارجاعات

گذشت:

در باب يكم از باب هاى محرمات نسبى روايتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و در روايت هفتم از باب بيست و يكم از باب هاى محرمات تزويج اين گفته كه: «مردى دو خواهر كنيز نزد وى هستند، با يكى از اين دو آميزش كرد سپس با ديگرى نيز. حضرت فرمود: زمانى كه با ديگرى آميزش مى كند اوّلى بر او حرام مى گردد تا آن كه ديگرى (دوّمى) بميرد.

گفتم: نظر شما چيست اگر آن را بفروشد دوّمى بر او حلال مى شود؟ حضرت فرمود: اگر آن را صرفاً به دليل نيازى فروخته و نسبت به ديگرى تمايل آميزش در او پديد نيامده اين اشكالى ندارد ولى اگر مى خواهد دوّمى را بفروشد تا به سراغ اوّلى برود، نه و ارزشى ندارد.»

باب 25 حكم ازدواج با برادرزاده يا خواهرزاده زوجه

1703-38105-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «با دختر برادرزنت (كه همسرت عمّۀ او مى شود) و با دختر خواهرزنت (كه همسرت خالۀ او مى شود) ازدواج مكن مگر با اجازه عمّه و خاله ولى عمّۀ همسرت و خاله همسرت را با داشتن دختر برادر و دختر خواهرزنت بدون اجازه مى توانى بگيرى.»

ص: 1021

نوادر أحمد بن محمّد 106: الحسن عن فضالة عن عبد اللّه بن بكير عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال: لا تُنكح (و ذكر نحو ما في الفقيه).

1704-38106-(2) نوادر أحمد بن محمّد 105: صفوان بن يحيى عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أبى جعفر عليه السلام قال لا تنكح ابنة الأُخت على خالتها و تنكح الخالة على ابنة أختها و لا تنكح ابنة الأخ على عمّتها و تنكح العمّة على ابنة أخيها.

1705-38107-(3) نوادر أحمد بن محمّد 105: النضر بن سويد عن محمّد ابن أبي حمزة عمّن أخبره عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال لا تنكح الجارية على عمّتها و لا على خالتها إلّا بإذن العمّة و الخالة و لا بأس بأن تنكح العمّة و الخالة على بنت اختيهما (أخيها و بنت أختها خ).

1706-38108-(4) العلل 499: حدّثنا عليّ بن أحمد قال حدّثنا محمّد ابن أبي عبد اللّه عن محمّد بن إسماعيل عن عليّ بن العبّاس عن عبد الرحمن بن محمّد الأسدى عن أبي أيّوب الخزّاز عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال انّما نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عن تزويج المرأة على عمّتها و خالتها اجلالاً للعمّة و الخالة فإذا أذنت في ذلك فلا بأس.

1707-38109-(5) تهذيب 333/7: استبصار 177/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن بنان ابن محمّد عن موسى بن القاسم عن عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن امرأة تزوّجت على عمّتها و خالتها قال لا بأس، و قال تزوّج العمّة و الخالة على ابنة الأخ و ابنة الأُخت و لا تزوّج بنت الأخ و الأُخت على العمّة و الخالة إلّا برضىً منهما فمن فعل فنكاحه باطل.

1708-38110-(6) قرب الإسناد 248: عبد اللّه بن الحسن العلوى عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال و سألته عن المرأة تزوّج على عمّتها و خالتها قال لا بأس.

1709-38111-(7) كافى 424/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن أبي عبيدة الحذّاء قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام قال لا تنكح المرأة على عمّتها و لا خالتها إلّا باذن العمّة و الخالة.

ص: 1022

1704-38106-(2) امام باقر عليه السلام فرمود: «با داشتن خاله دختر خواهر زن گرفته نمى شود ولى با داشتن دختر خواهر مى توان با خاله ازدواج كرد و نيز با داشتن عمّه نمى توان با دختر برادرزن ازدواج كرد ولى با داشتن دختر برادر مى توان با عمّه اش ازدواج كرد.»

1705-38107-(3) امام باقر عليه السلام فرمود: «با دخترى كه عمّه و خاله اش همسر توست نمى شود ازدواج كرد مگر با اجازه عمّه و خاله ولى اشكال ندارد كه با همسر دختر برادر و خواهر عمه و خاله با عمّه و خاله ازدواج شود.»

1706-38108-(4) امام باقر عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله از ازدواج با زنى كه عمه و خاله اش همسر تو هستند نهى كرد به خاطر حفظ احترام عمّه و خاله در نتيجه اگر خودشان اجازه دهند اشكالى ندارد.»

1707-38109-(5) على بن جعفر گويد: «از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ زنى كه با همسرى عمّه و خاله اش به ازدواج مرد درآمده پرسيدم، حضرت فرمود: اشكال ندارد.

و حضرت افزود: با داشتن دختر برادر و دختر خواهر، عمّه و خاله اش را مى گيرى ولى با دختر برادر و خواهر با داشتن عمه و خاله ازدواج نمى كنى مگر با رضايت اين دو و هر كس انجام دهد (بدون رضايت) ازدواجش باطل است.»

1708-38110-(6) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام پرسيدم: با همسرى عمّه و خاله مى توان زنى را به همسرى گرفت ؟ حضرت فرمود: اشكالى ندارد.»

1709-38111-(7) ابوعبيده حذّاء گويد: «از امام باقر شنيدم كه فرمود: با زنى كه عمّۀ او يا خالۀ او همسر شماست جز با اجازۀ عمّه و خاله ازدواج نكنيد.»

ص: 1023

1710-38112-(8) تهذيب 333/7: استبصار 178/3: الحسين بن سعيد عن فقيه 260/3:

الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن أبي عبيدة (الحذّاء يب صا فقيه) قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول: لا تنكح المرأة على عمّتها و لا على خالتها و لا على أختها من الرضاعة. (و تقدّم مثل ذلك في رواية أبى عبيدة (19) عن يب و كا و فقيه في باب (4) انّه يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب من أبواب ما يحرم بالنّسب (ج 25).

1711-38113-(9) تهذيب 332/7: استبصار 177/3: الحسين بن سعيد عن محمّد بن الفضيل عن أبى الصباح الكنانيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا يحلّ للرجل أن يجمع بين المرأة و عمّتها و لا بين المرأة و خالتها.

1712-38114-(10) المقنع 110:: و لا تنكح امرأة على عمّتها و لا على خالتها و لا على ابنة أختها و لا على ابنة أخيها و لا على أختها من الرضاعة و لا تزوّج الخالة على ابنة أختها.

1713-38115-(11) العوالى 43/1: روى عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال:: لا تنكح المرأة علىٰ عمّتها و لا علىٰ خالتها.

1714-38116-(12) الدعائم 235/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه نهى أن يجمع (الرّجل ك) بين المرأة و عمّتها و بين المرأة و خالتها.

1715-38117-(13) نوادر أحمد بن محمّد 106: محمّد بن الفضيل عن أبي الصباح الكنانيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا يحلّ للرجل أن يجمع بين المرأة و خالتها.

1716-38118-(14) تهذيب 332/7: استبصار 177/3: الحسين بن سعيد(1) عن فضالة عن ابن بكير عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال لا تزوّج ابنة الأُخت على خالتها إلّا باذنها و تزوّج الخالة على ابنة الأُخت بغير إذنها.

1717-38119-(15) فقيه 260/3: الحسن بن محبوب عن مالك بن عطيّة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا تتزوّج المرأة على خالتها و تزوّج الخالة علىٰ ابنة أختها. نوادر أحمد بن محمّد 106:

الحسن بن محبوب عن مالك ابن عطيّة عن أبي عبد اللّه عليه السلام: مثله.

ص: 1024


1- . نقل هذه الرواية في يب هكذا عنهما عن فضالة و الظاهر أنّه سهو و صحيحه عنه كما في صا و قبله في يب هكذا الحسين بن سعيد عن عليّ بن إسماعيل عن (و خ) الحسن بن عليّ عن ابن بكير إلخ.

1710-38112-(8) ابوعبيده حذّاء گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: با زنى كه عمّه يا خالۀ او همسر شماست ازدواج نمى شود و نيز با زنى كه خواهر رضاعى اش همسر شماست.»

مشابه اين روايت در روايت نوزدهم از باب چهارم از باب هاى محرّمات نسبى و رضاعى گذشت.

1711-38113-(9) امام صادق عليه السلام فرمود: «براى مرد حلال نيست كه بين زن و عمه اش و نيز بين زن و خاله اش جمع كند. (با داشتن عمّه و خالۀ زن او را بگيرد).»

1712-38114-(10) شيخ صدوق رحمه الله در كتاب المقنع گفته است: «با زنى با داشتن عمه اش و نيز با زنى با داشتن خاله اش ازدواج نمى شود و نيز با داشتن دختر خواهر آن زن و دختر برادر آن زن و خواهر رضاعى آن زن با آن زن ازدواج نمى شود و با خاله با داشتن دختر خواهرش ازدواج نمى كنى.»

1713-38115-(11) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «با همسرى عمّه و خالۀ زن با آن زن ازدواج نمى شود.»

1714-38116-(12) رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين كه مرد بين زن و عمّه اش و زن و خاله اش جمع كند نهى فرمود.

1715-38117-(13) امام صادق عليه السلام فرمود: «براى مرد حلال نيست كه بين زن و خاله اش جمع كند.»

1716-38118-(14) امام باقر عليه السلام فرمود: «با دختر خواهرزن با داشتن عمّه اش ازدواج مكن مگر با اجازۀ عمّه ولى با خاله با داشتن دختر خواهر بدون اجازۀ دختر خواهر ازدواج كن.»

1717-38119-(15) امام صادق عليه السلام فرمود: «با زنى كه خاله اش همسر توست ازدواج نمى كنى ولى با خاله اى كه دختر خواهرش همسر توست ازدواج مى كنى.»

ص: 1025

1718-38120-(16) تهذيب 332/7: استبصار 177/3: محمّد بن أحمد بن يحيى عن بنان بن محمّد عن أبيه عن عبد اللّه بن المغيرة عن السكونىّ عن جعفر عن أبيه عليهما السلام أن عليّاً عليه السلام أتى برجل تزوّج امرأة على خالتها فجلده و فرّق بينهما.

1719-38121-(17) تهذيب 332/7: الحسين بن سعيد عن عليّ بن إسماعيل عن الحسن ابن عليّ (1) عن ابن بكير عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال تزوّج الخالة و العمّة على ابنة الأخ و ابنة الاُخت بغير إذنهما.

1720-38122-(18) وسائل 490/20: ونقل العلّامة في (المختلف) و غيره عن ابن أبي عقيل أنّه روى عن عليّ بن جعفر قال: سألت أخى موسى عليه السلام عن رجل يتزوّج المرأة على عمّتها أو خالتها قال لا بأس لأنّ اللّه عزّ و جلّ قال «وَ أُحِلَّ لَكُمْ مٰا وَرٰاءَ ذٰلِكُمْ »

و تقدّم في رواية إبراهيم (1) من باب (1) ما ورد في الكتاب و السنّة من تحريم نكاح الأُمّهات من أبواب ما يحرم بالنسب (ج 25)

قوله عليه السلام: (وأمّا الّتى حرّم صلّى اللّه عليه و آله في السنّة) و تزويج المرأة على عمّتها و خالتها.

(26) باب حرمة التّزويج في حال الاحرام و بطلانه و بيان ساير أحكامه

1721-38122-(1) الدعائم 237/2: قال جعفر بن محمّد عليهما السلام إذا تزوّج الرّجل و هو محرم فرّق بينهما فإن كان دخل بها فعليه المهر بما استحلّ من فرجها و عليه الكفّارة لاحرامه و لا يخطب المحرم خطبة النكاح فإن كان عالماً بأنّ ذلك حرام لم تحلّ له أبداً و إن جهل و أراد تزوّجها بعد أن يخرج من إحرامه فله ذلك و أيّهما كان عالماً بالتحريم لم يحلّ له أن يرجع إلى صاحبه.

1722-38123-(2) الدعائم 237/2: عن جعفر بن محمّد(2) عليهما السلام أنّه قال تزوّج رجل من الأنصار و هو محرم فأبطل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نكاحه.

ص: 1026


1- . عليّ بن إسماعيل و الحسن بن عليّ جميعاً عن ابن بكير ئل.
2- . عن أبي جعفر محمّد بن على عليهما السلام ك.

1718-38120-(16) مردى را كه با زنى كه خاله اش همسر او بود ازدواج كرد نزد امير مؤمنان عليه السلام آوردند حضرت او را تازيانه زد و ميان آنان جدايى انداخت.

1719-38121-(17) امام باقر عليه السلام فرمود: «با خاله و عمّه با همسرى دختر برادر و دختر خواهر بدون اجازه اينان ازدواج مى كنى.»

1720-38122-(18) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام پرسيدم: مردى با زنى با داشتن عمّه و خاله اش ازدواج مى كند؟ حضرت فرمود: اشكال ندارد چون خداوند عز و جل فرمود: «امّا زنان ديگر غير از اين ها (كه گفته شد) براى شما حلال است».

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب يكم از باب هاى محرّمات نسبى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «امّا آن زنانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در سنّت خويش حرام كرده.... و ازدواج با زنى كه عمه و خاله اش همسر توست.»

باب 26 حكم ازدواج در حالت احرام

1721-38123-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «زمانى كه مرد درحال احرام ازدواج كند از هم جدا مى شوند و اگر با زن آميزش كرده باشد بايد در برابر آميزشى كه كرده مهر بپردازد و نيز به خاطر مُحرم بودنش كفّاره بدهد و فرد مُحرم خطبۀ عقد نكاح را نمى خواند و اگر بداند كه در حال احرام حرام است ديگر آن زن بر او حلال نمى شود ولى اگر به حرمت، جاهل بوده و پس از آن كه از احرام بيرون آيد مى خواهد با او ازدواج كند مى تواند و هر كدام از زن و مرد كه عالم به حرمت باشند نمى توانند به ديگرى براى ازدواج رجوع كند.»

1722-38124-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى از انصار در حال احرام ازدواج كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله ازدواج او را باطل اعلام كرد.»

ص: 1027

1723-38124-(3) الدعائم 298/2: عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه قال (فى حديث): و المحرم إذا تزوّج في احرامه و هو يعلم أن التّزويج عليه حرام يفرّق بينه و بين الّتى تزوّج ثمّ لا تحلّ له أبداً. فقه الرضا عليه السلام 243: و المحرم إذا تزوّج في احرامه فرّق بينهما و لا تحلّ له أبداً.

و تقدّم في أحاديث باب (52) أنّ المحرم لا ينكح و لا ينكح و لا يخطب من أبواب ما يجب اجتنابه على المحرم في كتاب الحجّ (ج 13) و باب (53) انّه لا يجوز للرجل الحلال ان يزوّج محرماً ما يدلّ على ذلك.

و في رواية إبراهيم (1) من باب (1) ما ورد في الكتاب و السنّة من تحريم نكاح الأُمّ من أبواب ما يحرم بالنسب (ج 25)

قوله عليه السلام: و أمّا الّتى (حرّم صلّى اللّه عليه و آله) في السنّة المواقعة في الاحرام و المحرم يتزوّج أو يزوّج.

و في رواية أديم (1) من باب (7) حكم من تزوّج المرأة في عدّتها من أبواب ما يحرم بالتزويج (ج 25)

قوله عليه السلام:

و المحرم إذا تزوّج و هو يعلم أنّه حرام عليه لا تحلّ له أبداً.

(27) باب انّ المتلاعنين فرّق بينهما و لم يجتمعا بنكاح أبداً و انّ من قذف زوجته بالزنى و هي خرساء حرّمت عليه أبداً

1724-38126-(1) الدعائم 282/2: عن عليّ و عن جعفر(1) عليهما السلام أنّهما قالا إذا تلاعن المتلاعنان عند الامام فرّق بينهما و لم يجتمعا بنكاح أبداً و لا يحلّ لهما الاجتماع و ينسب الولد الّذى تلاعنا عليه إلى أمّه و أخواله و يكون أمره و شأنه إليهم و من قذفه وجب عليه الحدّ و ينقطع نسبه من الرّجل الّذى لاعن أمّه فلا يكون بينهما ميراث بحال من الأحوال و ترثه أمّه و من تسبّب إليه بها.

1725-38127-(2) العوالى 146/2: قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله المتلاعنان لا يجتمعان أبداً.

1726-38128-(3) العلل 508: أخبرنى عليّ بن حاتم قال أخبرنا القاسم بن محمّد عن حمدان بن الحسين عن الحسين بن الوليد(2) عن مروان بن دينار عن أبي الحسن موسى بن جعفر عليهما السلام قال قلت لأىّ علّة لا تحلّ الملاعنة لزوجها الّذى لاعنها أبداً قال لتصديق الأيمان لقولهما باللّه.

ص: 1028


1- . و عن أبي جعفر خ.
2- . عن حمدان عن الحسن بن الوليد خ.

1723-38125-(3) امام صادق عليه السلام در روايتى فرمود: «شخص مُحرم اگر در حال احرامش ازدواج كند با اين كه مى داند ازدواج بر او حرام است او را از كسى كه با او ازدواج كرده جدا مى كنند و آن زن براى او حرام ابدى مى شود.»

ارجاعات

گذشت:

در روايات باب پنجاه و دوّم از باب هاى محرّمات بر مُحرم و باب پنجاه و سوّم رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و در روايت يكم از باب يكم از باب هاى محرمات نسبى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «امّا آن چه را كه پيامبر صلى الله عليه و آله در سنّت حرام كرده آميزش در حال احرام و اين كه شخص مُحرم ازدواج كند و يا كسى را تزويج كند.»

و در روايت يكم از باب هفتم از باب هاى زنانى كه با تزويج و... حرام مى شوند فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «مُحرم زمانى كه ازدواج كند و بداند كه حرام است آن زن ديگر بر او حرام ابدى گردد.»

باب 27 حكم زوجين بعد از لعان(1)

1724-38126-(1) امير مؤمنان على عليه السلام و امام صادق عليه السلام فرمودند: «زمانى كه مرد و زن نزد امام لعان مى كنند از يكديگر جدا مى شوند و هرگز به ازدواج، با هم جمع نمى شوند و اجتماع اين دو براى شان جايز نيست و فرزندى كه براى او لعان كرده اند به مادر و دايى هايش منسوب مى گردد و امور او با آن هاست و هر كس كه اين فرزند را قذف كند حدّ بر او واجب است و نسب اين فرزند از مردى كه با مادر اين فرزند لعان كرده بريده مى شود و در هيچ حالى ارث برى ميان اين دو نخواهد بود و مادرش و هر كس كه به واسطۀ مادر به او مى رسد از او ارث مى برد.»

1725-38127-(2) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «مرد و زنى كه لعان مى كنند با هم جمع نمى شوند (بر هم حرام مى گردند).»

1726-38128-(3) مروان بن دينار گويد: «به حضرت موسى بن جعفر عليه السلام گفتم: به چه دليل زنى كه لعان كرده براى شوهرش ابداً حلال نمى شود؟ حضرت فرمود: براى پذيرفتن سوگندهايى كه به خدا خورده اند.»

ص: 1029


1- . لعان مباهله اى است بين زن و مرد و اثر آن دفع حدّ و يا نفى فرزند است و لعان در دو مورد صورت مى گيرد: «الف - \در موردى كه شوهر همسرش را به زنا متّهم مى سازد. ب - \در موردى كه شوهر فرزندى فرزندش را كه ظاهراً ملحق به اوست انكار كند.»

1727-38129-(4) المقنع 120: و إذا قذف الرّجل امرأته و هي خرساء فرّق بينهما. الدعائم 283/2:

قال جعفر بن محمّد عليهما السلام إذا قذف الرّجل و ذكر مثله.

و تقدّم في رواية إبراهيم (1) من باب (1) ما ورد في الكتاب و السنّة من تحريم النكاح الأمّهات من أبواب ما يحرم بالنسب (ج 25)

قوله عليه السلام: و أمّا الّتى (حرّم صلّى اللّه عليه و آله) في السنّة تزويج الملاعنة بعد اللعان.

و في رواية أديم (1) من باب (7) حكم من تزوّج المرأة في عدّتها من أبواب ما يحرم بالتزويج (ج 25)

قوله عليه السلام: الملاعنة إذا لاعنها زوجها لم تحلّ له أبداً.

و يأتي في رواية أبي بصير (21) من باب (37) انّ الحرّة إذا طلّقت ثلاثاً حرمت على زوجها حتّى تنكح زوجاً غيره من أبواب الطلاق (ج 27)

قوله عليه السلام: و الملاعنة لا تحلّ له أبداً.

و في باب (1) اللعان و كيفيّته و جملة من أحكامه من أبوابه (ج 27) و باب (4) حكم من قذف امرأته و هي الخرساء و الصماء ما يدلّ على ذلك فراجع.

(28) باب حكم من دخل بامرأة قبل أن تبلغ تسعاً فأفضاها

1728-38130-(1) تهذيب 249/10: استبصار 294/4: ابن أبي عمير عن فقيه 101/4: حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن رجل تزوّج جاريته فوقع بها(1) فأفضاها قال عليه الاجراء عليها ما دامت حيّةً .

1729-38131-(2) تهذيب 311/7: استبصار 295/4: محمّد بن يعقوب عن كافى 429/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن يعقوب بن يزيد عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إذا خطب الرّجل المرأة فدخل بها قبل أن تبلغ تسع سنين فرّق بينهما و لم تحلّ له أبداً.

و تقدّم في باب (3) أنّ الزوج لا يدخل بالجارية حتّى يأتي لها تسع سنين أو أكثر من أبواب مباشرة النّساء (ج 25) ما يناسب ذلك فراجع.

و يأتي في باب (35) حكم من دخل بزوجته فأفضاها من أبواب موجبات الضَّمان (ج 31) ما يدلّ على ذلك.

ص: 1030


1- . عليها فقيه.

1727-38129-(4) زمانى كه مرد همسر لال خودش را قذف كند (متهم به زنا سازد) از هم جدا مى شوند.

ارجاعات

گذشت:

در روايت يكم از باب يكم از باب هاى محرّمات نسبى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و امّا آن چه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در سنّت حرام كرده ازدواج كردن با زنى كه لعان شده پس از لعان.»

و در روايت يكم از باب هفتم از باب هاى زنانى كه با تزويج و... حرام مى شوند فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «زنى كه لعان شده زمانى كه شوهرش با او لعان كند براى شوهرش حرام ابدى مى شود.»

مى آيد:

در روايت بيست و يكم از باب سى و هفتم از باب هاى طلاق فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «زنى كه لعان شده براى شوهرش حرام ابدى مى شود.»

و در باب يكم از باب هاى لعان و باب چهارم رواياتى كه بر اين مفاد دلالت مى كند مراجعه كنيد.

باب 28 حكم آميزش با زوجه قبل از نه سالگى

1728-38130-(1) حلبى گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: مردى با دخترى ازدواج كرده و با او آميزش نموده است و او را پاره كرده است (مجراى بول و فرج او يكى شده است) حضرت فرمود: بايد كه به او نفقه دهد تا آن دختر زنده است.»

1729-38131-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردى از زنى خواستگارى كند و پس از ازدواج پيش از آن كه زن نه ساله شود با او آميزش نمايد اين دو از هم جدا مى شوند و آن زن بر اين مرد حرام ابدى مى شود.»

ارجاعات

گذشت:

در باب سوّم از باب هاى مباشرت با زنان مناسب آن مراجعه كنيد.

مى آيد:

در باب سى و پنجم از باب هاى موجبات ضمان رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

ص: 1031

(29) باب انّ من طلّق امرأته الحرّة ثلاثاً لا تحلّ له حتّى تنكح زوجاً غيره فإذا طلّقها على هذا ثلاثاً لم تحلّ له أبداً و من طلّق الأمة تطليقتين تحرم عليه حتّى تنكح زوجاً غيره

1730-38132-(1) الدعائم 296/2: روينا عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عن عليّ عليهم السلام أنّه قال: من طلّق امرأته ثلاثاً يعنى على ما ينبغي من الطلاق لم تحلّ له حَتّٰى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فقيل له هل يحلّها النكاح دون المسيس فأخرج ذراعاً أشعر ثمّ قال لا حتّى يهزّها به.

1731-38133-(2) الدعائم 298/2: عن جعفر بن محمّد عليهما السلام أنّه قال الملاعنة إذا لاعنها زوجها لم تحلّ له أبداً و ان تزوّجت غيره و كذلك الّذى يتزوّج امرأة في عدّتها و هو يعلم انّها حرام يفرّق بينهما و لا تحلّ له أبداً و الّذى يطلّق الطلاق الّذى لا تحلّ له المرأة فيه إلّا بعد زوج ثمّ يراجعها ثلاث مرّات و تتزوّج غيره ثلاث مرّات لا تحلّ له بعد ذلك و المحرم إذا تزوّج في احرامه و هو يعلم انّ التّزويج عليه حرام يفرّق بينه و بين الّتى تزوّج ثمّ لا تحلّ له أبداً.

1732-38134-(3) قرب الإسناد 16: محمّد بن عيسى و الحسن بن ظريف و عليّ بن إسماعيل كلّهم عن حمّاد بن عيسى البصرى الجهنيّ قال قال أبو عبد اللّه عليه السلام تطلّق الحرّة ثلاثاً و تعتدّ ثلاثاً.

1733-38135-(4) قرب الإسناد 15: محمّد بن عيسى و الحسن بن ظريف و عليّ بن إسماعيل كلّهم عن حمّاد بن عيسى البصرى الجهنيّ قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام كم يطلّق العبد الأمة قال قال أبى قال عليّ عليه السلام تطليقتين قال و قلت له كم عدّة الأمة من العبد قال قال أبى قال عليّ عليه السلام شهرين أو حيضتين قال و قلت له جعلت فداك إذا كانت الحرّة تحت العبد قال قال أبى قال عليّ عليه السلام الطلاق و العدّة بالنساء.

ص: 1032

باب 29 حكم زوجه سه طلاقه

1730-38132-(1) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «هر كس همسرش را سه بار طلاق دهد (منظور به شكل صحيح طلاق است) آن زن بر او حلال نمى شود تا آن كه با شوهر ديگرى ازدواج كند.

از امام سؤال شد: آيا حرف ازدواج با شوهر ديگر او را حلال مى سازد بدون اين كه با او آميزش شود؟ حضرت ساق مويين دست را بيرون آورد و فرمود: حلال نمى شود تا آن كه آن زن را با اين تكان دهد [يعنى با او آميزش كند].»

1731-38133-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «زنى كه لعان شده زمانى كه شوهرش با وى لعان كند براى شوهر حرام ابدى مى شود گرچه با غير شوهر ازدواج كند.

و نيز مردى كه با زنى در عدّه اش ازدواج كند در حالى كه مى داند زن بر او در عدّه حرام است از هم جدا مى شوند و آن زن بر اين مرد حرام ابدى مى شود.

و مردى كه طلاق دهد طلاقى كه زن در آن طلاق بر مرد حلال نمى شود مگر پس از شوهرى و سپس مرد به زن سه بار مراجعه كند و زن سه بار با ديگرى ازدواج كند در اين صورت آن زن پس از آن بر آن مرد حرام ابدى مى شود.

و نيز شخص مُحرم اگر در حال احرامش با اين كه مى داند ازدواج بر او حرام است ازدواج كند بين او و زنى كه با او ازدواج شده جدايى انداخته مى شود و سپس آن زن بر او حرام ابدى مى شود.»

1732-38134-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «زن آزاد سه بار طلاق داده مى شود و سه بار عدّه نگه مى دارد.»

1733-38135-(4) حماد بن عيسى گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: چه اندازه كنيز را طلاق مى دهد؟ حضرت فرمود: پدرم فرمود: كه امير مؤمنان عليه السلام فرمودند: دو طلاق.

او گويد: پرسيدم: عدّۀ كنيز براى برده چه اندازه است ؟ حضرت فرمود: پدرم فرمود: امير مؤمنان على عليه السلام فرمودند: دو ماه يا دو حيض شدن.

حماد گويد: پرسيدم: فدايت شوم! اگر زن آزاده براى برده اى باشد؟

حضرت فرمود: پدرم فرمود: كه امير مؤمنان عليه السلام فرمودند: طلاق و عدّه با توجه به زن هاست.»

ص: 1033

1734-38136-(5) الدعائم 300/2: عن عليّ و أبى جعفر و أبي عبد اللّه عليهم السلام إنّهم قالوا: الطلاق و العدّة بالنساء فإذا كانت الحرّة تحت حرّ أو عبد(1) فطلاقها ثلاث تطليقات و إن كانت أمة تحت حرّ أو عبد(2) فطلاقها تطليقتان تبين بالثانية كما تبين الحرّة بالثالثة.

و يأتي في باب (37) أنّ الحرّة إذا طلّقت ثلاثاً حرّمت على زوجها حتّى تنكح زوجاً غيره و تحرم عليه في التاسعة مؤبّداً من أبواب الطلاق (ج 27) و باب (47) انّ الأمة إذا طلّقت مرّتين حرمت على المطلّق حتّى تنكح زوجاً غيره ما يدلّ على ذلك.

ص: 1034


1- . حرّ أو مملوك ك.
2- . حرّ أو مملوك ك.

1734-38136-(5) امير مؤمنان على عليه السلام و امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام فرمودند: «طلاق و عدّه با توجّه به زن هاست اگر زن آزاده اى براى مرد آزاد يا برده اى باشد طلاق او سه طلاق است و اگر كنيزى براى مرد آزاد يا برده اى باشد طلاق او دو طلاق است با دوّمى جدا مى شود آن گونه كه زن آزاد با طلاق سوّم جدا مى گردد.»

ارجاعات

مى آيد:

در باب سى و هفتم از باب هاى طلاق.

و باب چهل و هفتم رواياتى كه بر اين مفاد دلالت مى كند.

ص: 1035

أبواب عدد ما يحلّ تزويجه و ما لا يحلّ

(1) باب انّ الحرّ يجوز له أن يجمع بين أربع حرائر أو حرّتين و أمتين أو ثلاث حرائر و أمة لا أزيد و للعبد ان يجمع بين أربع إماء أو حرّتين أو حرّة و أمتين ولايجوز للمرأة أن تجمع بين الزوجين

قال اللّه تبارك و تعالى في سورة النّساء (1):4: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ تُقْسِطُوا فِي اَلْيَتٰامىٰ فَانْكِحُوا مٰا طٰابَ لَكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ مَثْنىٰ وَ ثُلاٰثَ وَ رُبٰاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ تَعْدِلُوا فَوٰاحِدَةً أَوْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ ذٰلِكَ أَدْنىٰ أَلاّٰ تَعُولُوا».

1735-38137-(2) العلل 504: العيون 95/2: بالاسناد المتقدّم في باب (16) كيفيّة الوضوء من أبواب الوضوء (ج 2) عن محمّد بن سنان: أنّ الرضا عليه السلام كتب إليه فيما كتب من جواب مسائله علّة التّزويج(1) للرجل أربعة نسوة و تحريم(3) أن تتزوّج المرأة أكثر من واحد لأنّ الرّجل إذا تزوّج أربع نسوة كان الولد منسوباً إليه، و المرأئة لو كان لها زوجان و أكثر(3) من ذلك لم يعرف الولد لمن هو إذ هم المشتركون في نكاحها و في ذلك فساد الأنساب و المواريث و المعارف، و علّة تزويج العبد اثنتين لا أكثر (منه العيون) لأنّه(4) نصف رجل حرّ في الطلاق و النكاح لا يملك نفسه و لا له مال أنّما ينفق مولاه عليه و ليكون ذلك فرقاً بينه و بين الحرّ و ليكون(5) أقلّ لاشتغاله عن خدمة مواليه.

ص: 1036


1- . أو أكثر العلل.
2- . تزويج الرجل العلل.
3- . و تحرم العلل.
4- . أنّه العلل.
5- . و ليكن العلل.

فصل هفتم باب هاى تعدّد زوجات

باب 1 حكم ازدواج دائم با چهار زن

خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:

و اگر مى ترسيد كه (به هنگام ازدواج با دختران يتيم) عدالت را رعايت نكنيد (از ازدواج با آنان چشم پوشى كنيد و) با زنان (پاك) مورد علاقه خود ازدواج نماييد يا سه يا چهار همسر و اگر مى ترسيد عدالت را دربارۀ همسران متعدّد رعايت نكنيد تنها يك همسر بگيريد و يا از زنانى كه مالك آنهاييد استفاده كنيد اين كار به ترك ظلم و ستم نزديك تر است.(1)

1735-38137-(1) امام رضا عليه السلام در جواب سؤالات محمّد بن سنان نوشت: «علّت اين كه مرد، چهار زن مى تواند بگيرد ولى حرام است كه زن بيش از يك مرد بگيرد اين است كه مرد زمانى كه با چهار زن ازدواج كند فرزند به او منسوب مى شود ولى زن اگر دو شوهر يا بيش تر داشته باشد معلوم نمى شود كه فرزند به كدام مرد منسوب است زيرا كه همه در ازدواج و آميزش با اين زن مشتركند. در اين كار فساد نسب ها و ارث برى ها و شناخت افراد است و علّت اين كه برده با دو زن مى تواند ازدواج كند نه بيش تر چون برده در طلاق و ازدواج نصف مرد آزاد است و او مالك خويش نيست و مال ندارد و تنها مولايش مخارج او را مى دهد و نيز تا اين كه بين برده و آزاد فرق باشد و نيز براى اين كه كم تر از خدمت به مولايش بازماند.»

ص: 1037


1- . نساء 3/4.

1736-38138-(1) تفسير العيّاشى 218/1: عن يونس بن عبد الرحمن عمّن أخبره عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال في كلّ شيء إسراف إلّا في النّساء قال اللّه «فَانْكِحُوا مٰا طٰابَ لَكُمْ مِنَ اَلنِّسٰاءِ مَثْنىٰ وَ ثُلاٰثَ وَ رُبٰاعَ » وقال «وَ أُحِلَّ لَكُمْ مٰا ملكت أيمانكم» فقه الرضا عليه السلام 235: المقنع 102: و لك أن تتزوّج من الحرائر المسلّمات أربعاً و يتزوّج العبد حرّتين(2) أو أربع إماء.

1737-38139-(3) مجمع البيان 6/2: قال الصادق عليه السلام لا يحلّ لماء الرّجل أن يجرى في أكثر من أربعة أرحام من الحرائر. تفسير العيّاشى 218/1: عن منصور بن حازم عن أبي عبد اللّه عليه السلام: مثله.

1738-38140-(4) العوالى 446/1: و في الأحاديث الصحيحة: أنّ التّزويج كان في شرع موسى عليه السلام جائزاً بغير حصر مراعاةً لمصالح الرّجال و في شرع عيسى عليه السلام لا يحلّ سوى الوحدة مراعاة لمصلحة النّساء فجاءت هذه الشريعة برعاية المصلحتين.

1739-38141-(5) العيون 124/2: بالاسناد المتقدّم في باب (31) أنّ جلد الميتة لا يطهّر بالدباغ من أبواب النجاسات (ج 2) (فى حديث محض الإسلام) عن الفضل بن شاذان قال: سأل المأمون عليّ بن موسى الرضا عليه السلام (إلى أن قال) و لا يجوز أن يجمع(2) بين أكثر من أربع حرائر الخبر. الخصال 607: بالاسناد المتقدّم في باب (31) أن جلد الميتة لا يطهر بالدباغ في حديث شرائع الدين عن الأعمش عن جعفر بن محمّد عليهما السلام: و لا يجمع (و ذكر مثله). تحف العقول 420: روى: أنّ المأمون بعث الفضل بن سهل ذا الرّياستين إلى الرضا عليه السلام فقال له انّى أحبّ أن تجمع لي من الحلال و الحرام و الفرائض و السنن (إلى أن قال) و لا تجمع (و ذكر مثله).

1740-38142-(6) تهذيب 449/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 358/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه (عن ابن محبوب كا) عن ابن رئاب عن أبي بصير عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن رجل له امرأة نصرانيّة (أ يب) له أن يتزوّج عليها يهوديّةً فقال إنّ أهل الكتاب مماليك للإمام و ذلك موسّع منّا عليكم (خاصّةً كا) فلا بأس بأن يتزوّج فقلت انّه يتزوّج (عليهما يب)(3) أمةً فقال (لا كا) لا يصلح أن يتزوّج ثلاث إماء فان تزوّج عليها(4) حرّةً مسلمةً و لم تعلم أنّ له امرأةً نصرانيّةً

ص: 1038


1- . الجمع ئل.
2- . بحرّتين المقنع.
3- . عليها خ يب.
4- . عليهما كا.

1736-38138-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «در هر چيز اسراف و زياده روى است مگر در زنان، خداوند فرمود: «با زنان (پاك) مورد علاقه خود ازدواج نماييد دو يا سه يا چهار همسر»

و خداوند فرمود: «و آن چه را كه از بردگان مالك شده ايد براى شما حلال است»(1)

1737-38139-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «براى آب (منى) مرد جايز نيست كه در بيش از چهار رحم از زنان آزاد جارى شود.»

1738-38140-(4) در روايات صحيحه آمده كه ازدواج در شريعت حضرت موسى عليه السلام بى محدوديّت جايز بوده است به دليل رعايت مصالح مردان و در شريعت حضرت عيسى عليه السلام جز يكى جايز نبوده است به دليل رعايت مصلحت زنان ولى اين شريعت اسلام رعايت هر دو مصلحت را نموده است.

1739-38141-(5) حضرت رضا عليه السلام در روايت اسلام ناب فرمود:... «تا آن كه گويد: و جمع بين بيش از چهار زن آزاد جايز نيست...»

1740-38142-(6) ابو بصير گويد: «از امام باقر عليه السلام پرسيدم: مردى كه همسرى مسيحى دارد مى تواند با زن يهودى نيز ازدواج كند؟ حضرت فرمود: امام مالك اهل كتاب است و ما تنها براى شما رخصت و وسعت قرار داديم بنابراين اشكالى ندارد كه ازدواج كند.

پرسيدم: مى تواند با كنيز ازدواج كند؟ حضرت فرمود: شايسته نيست كه با سه كنيز ازدواج كند و اگر پس از ازدواج با زن يهودى و مسيحى با زن آزاد مسلمان ازدواج كند و زن مسلمان نداند كه او(1)همسر يهودى و مسيحى دارد آن گاه با زن مسلمان همبستر شود زن مسلمان مالك مهرى است كه گرفته است اگر خواست پس از آن با اين مرد بماند مى ماند و اگر خواست به نزد دودمانش برگردد، برمى گردد و پس از گذشت سه بار حيض شدن يا سه ماه، ازدواج با ديگر مردان براى او رواست.

ص: 1039


1- . آيه اى به اين شكل در قرآن نداريم ولى اين مضمون در چند آيه آمده است.

أو يهوديّةً (1) ثمّ دخل بها فانّ لها ما أخذت من المهر و إن شاءت أن تقيم بعد معه أقامت و إن شاءت أن تذهب إلى أهلها ذهبت و إذا حاضت ثلاثة حيض أو مرّت لها ثلاثة أشهر حلّت للأزواج قلت فان طلّق عنها اليهوديّة و النصرانيّة قبل أن تنقضى عدّة المسلمة له عليها سبيل أن يردّها إلى منزله قال نعم.

1741-38143-(7) فقيه 271/3: سأل حمّاد بن عيسى أبا عبد اللّه عليه السلام فقال له كم يتزوّج العبد قال قال أبى عليه السلام قال عليّ عليه السلام لا يزيد على امرأتين. قرب الإسناد 15: محمّد بن عيسى و الحسن بن ظريف و عليّ بن إسماعيل كلّهم عن حمّاد بن عيسى البصرى الجهنيّ قال: سألت أبا عبد اللّه جعفر بن محمّد عليهما السلام و ليس معه إلّا غلامه (قال خ) قلت جعلت فداك خبّرنى عن العبد كم يتزوّج (و ذكر مثله).

1742-38144-(8) تهذيب 296/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسين عن صفوان عن موسى تهذيب 211/8: استبصار 213/3: الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن موسى بن بكر عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال لا يجمع (العبد يب (ج 7) المملوك من النّساء أكثر من الحرّتين(2).

1743-38145-(9) قرب الإسناد 105: الحسن بن ظريف عن الحسين بن علوان عن جعفر عن أبيه أنّ عليّاً عليه السلام كان يقول لا يتزوّج العبد إلّا(3) امرأتين.

1744-38146-(10) الجعفريّات 105: بإسناده عن عليّ عليه السلام قال لا يحلّ للعبد فوق اثنتين.

1745-38147-(11) الدعائم 248/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال لا يتزوّج العبد فوق اثنتين و لا يحلّ له غير ذلك قال جعفر بن محمّد(4) عليهم السلام يعنى من الحرائر ليس للعبد أن يتزوّج فوق حرّتين و له أن يتزوّج أربع إماء إذا كان ذلك بإذن مولاه و له ان يشترى من الجواري ما يشاء و يطأهنّ بملك اليمين إذا ملّكه ذلك مولاه و أذن له فيه.

1746-38148-(12) كافى 477/5: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعاً عن صفوان بن يحيى تهذيب 296/7: أحمد بن محمّد بن عيسى

ص: 1040


1- . و يهوديّة كا.
2- . امرأتين يب، ج 8 صا.
3- . أكثر من امرأتين ئل.
4- . أبو محمّد خ أبو جعفر خ.

پرسيدم: اگر آن مرد، همسر يهودى و مسيحى اش را بيش از سپرى شدن عدّۀ اين زن مسلمان طلاق دهد آيا مى تواند همسرش را به خانه خود بازگرداند؟

حضرت فرمود: آرى.»

1741-38143-(7) حماد بن عيسى از امام صادق عليه السلام پرسيد و به حضرت گفت: «برده چند عدد زن مى گيرد؟ حضرت فرمود: پدرم فرمود: كه امير مؤمنان عليه السلام فرمودند: بيش از دو زن نمى گيرد.»

1742-38144-(8) امام باقر عليه السلام فرمود: «بردۀ مملوك بيش از دو زن آزاد نمى تواند جمع كند.»

1743-38145-(9) امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود: «برده نمى تواند مگر دو زن بگيرد.»

1744-38146-(10) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «براى برده بيش از دو تا حلال نيست.»

1745-38147-(11) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «برده بيش از دو تا زن نمى گيرد و غير آن بر او حلال نيست.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: منظور، زنان آزاد است براى برده نيست كه بيش از دو زن آزاد بگيرد ولى مى تواند كه چهار كنيز را بگيرد البته با اجازۀ مولاهاى شان و باز مى تواند هر اندازه كه بخواهد كنيز خريدارى كند و با آنان به خاطر ملكيّتى كه دارد آميزش كند البته اگر مولايش آن ها را ملك او سازد و به او در مورد آنان اجازه دهد.»

1746-38148-(12) حسن بن زياد گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: چند زن براى برده حلال است ؟ حضرت فرمود: دو زن آزاد يا چهار كنيز.

ص: 1041

عن تهذيب 210/8: الحسين بن سعيد عن صفوان (بن يحيى يب ج 8) عن (عبد اللّه يب) ابن مسكان (عن الحلبيّ يب ج 7) عن الحسن بن زياد عن أبي عبد اللّه(1) عليه السلام قال سألته عن المملوك ما يحلّ له من النّساء فقال حرّتان(2) أو أربع إماء (كا يب ج 8: قال و لا بأس بأن يأذن له مولاه فيشترى من ماله ان كان له (مال يب ج 8) جارية أو جوارٍ(3) يطؤهنّ و رقيقه له حلال). فقيه 287/3:: سئل أبوعبداللّٰه عليه السلام عن المملوك (و ذكر مثله إلى قوله أو أربع إماء).

1747-38149-(13) كافى 476/5: محمّد بن يحيى عن محمّد بن الحسين و أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم و صفوان تهذيب 210/8: استبصار 213/3: الحسين بن سعيد عن صفوان عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام قال سألته عن العبد يتزوّج أربع حرائر قال لا و لكن يتزوّج حرّتين و إن شاء تزوّج أربع إماء.

1748-38150-(14) تهذيب 296/7: الحسين بن سعيد عن صفوان عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أبى جعفر عليه السلام قال سألته عن المملوك يتزوّج أربع حرائر قال لا يتزوّج إلّا حرّتين ان شاء أو أربع اماء.

1749-38151-(15) كافى 477/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن تهذيب 210/8:

استبصار 214/3: الحسين بن سعيد (و محمّد بن خالد جميعاً كا) عن القاسم بن عروة عن ابن بكير عن زرارة عن أحدهما عليهما السلام قال سألته عن المملوك كم يحلّ له أن يتزوّج قال حرّتان(4) أو أربع إماء، و قال لا بأس ان كان في يده مال و كان مأذوناً (له كا صا) في التجارة أن يتسرّىٰ (5) ما شاء(6) من الجواري و يطأهنّ .

1750-38152-(16) تهذيب 211/8: وذكر أبو جعفر بن بابويه رحمه اللّه قال

و في رواية: يتزوّج العبد بحرّتين(7) أو أربع إماء أو أمتين و حرّة(8).

1751-38153-(17) فقيه 271/3: في حديث آخر يتزوّج (و ذكر مثله) و زاد: و للحرّ أن يتزوّج من الحرائر المسلمات أربعاً و يتسرّىٰ و يتمتّع ما شاء و لا بأس أن يتزوّج الرّجل أخت المختلعة من ساعته.

ص: 1042


1- . قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن المملوك يب، ج 7.
2- . حرّتين يب 210.
3- . جوارى يب، ج 8 صا.
4- . حرّتين يب صا.
5- . يشتري يب صا.
6- . ما يشاء صا.
7- . حرّتين فقيه.
8- . و نقله أيضاً في الإستبصار 214/3.

حضرت افزود: اشكالى ندارد كه مالك برده به او اجازه دهد كه از مال خودش اگر مالى دارد براى خود كنيز يا كنيزانى بخرد و با آنان آميزش كند و كنيزش بر او حلال است.»

1747-38149-(13) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام پرسيدم: آيا برده مى تواند چهار زن آزاد بگيرد؟ حضرت فرمود: نه، ولى مى تواند با دو زن آزاد ازدواج كند و نيز اگر بخواهد با چهار كنيز ازدواج كند.»

1748-38150-(14) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام پرسيدم: برده مى تواند با چهار زن آزاد ازدواج كند؟ حضرت فرمود: برده تنها اگر خواست دو زن آزاد مى تواند بگيرد و يا چهار كنيز.»

1749-38151-(15) زراره گويد: «از امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام پرسيدم كه برده با چند زن مى تواند ازدواج كند؟

حضرت فرمود: با دو زن آزاد و يا چهار كنيز.

حضرت افزود: اگر در دست برده مالى باشد و از سوى مالكش اجازه خريد داشته باشد مى تواند هر اندازه كه بخواهد كنيز خريدارى كند و با آنان آميزش نمايد.»

1750-38152-(16) و در روايتى است كه: «برده با دو زن آزاد و يا چهار كنيز و يا دو كنيز و يك زن آزاد مى تواند ازدواج كند.»

1751-38153-(17) در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده: «در روايت ديگرى است كه برده مى تواند... و مانند روايت پيشين را ذكر كرده و افزوده است كه: براى مرد آزاد است كه از زنان آزاد و مسلمان چهار زن بگيرد و كنيز و به ازدواج موقّت هر اندازه كه مى خواهد بگيرد و اشكالى ندارد كه مرد خواهرزنى را كه طلاق خلع گرفته در دم بگيرد (و در انتظار گذشت عدّه نباشد.)»

ص: 1043

1752-38154-(18) تهذيب 211/8: استبصار 213/3: الحسين بن سعيد عن محمّد بن الفضيل عن أبى الصباح الكنانيّ قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن المملوك كم يحلّ له من النّساء قال امرأتان. تهذيب 211/8: استبصار 213/3: الحسين بن سعيد عن عثمان بن عيسى عن سماعة قال: سألته عن المملوك (و ذكر مثله). (قال محمّد بن الحسن رحمه اللّه في صا هذه الأخبار عامة في أنّه لا يجوز له أن يعقد على أكثر من امرأتين و ينبغي أن نخصّها بأن نقول لا يجوز له أن يعقد على أكثر من حرّتين فأمّا الإماء فإنّه يجوز له أن يعقد على أربع منهنّ ).

1753-38155-(19) تهذيب 211/8: استبصار 213/3: الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن موسى بن بكر عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال لا يجمع المملوك من النّساء أكثر من امرأتين.

1754-38156-(20) تهذيب 211/8: استبصار 213/3: الحسين بن سعيد عن محمّد بن الفضيل قال:

سألت أبا الحسن عليه السلام عن المملوك كم يحلّ له من النّساء فقال لا يحلّ له إلّا اثنتين(1) و يتسرّىٰ ما شاء إذا (كان يب) أذن له مولاه.

1755-38157-(21) تهذيب 211/8: الحسين بن سعيد عن فضالة عن القاسم بن بريد عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال ينكح العبد امرأتين حرّتين لا يزيد.

1756-38158-(22) تهذيب 211/8: استبصار 214/3: الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبداللّه عليه السلام قال لا بأس ان يأذن الرّجل لمملوكه ان يشترى من ماله ان كان له جارية أو جوارى يطأهنّ و رقيقه له حلال و قال يحلّ للعبد أن ينكح حرّتين.

1757-38159-(23) كافى 477/5: حميد بن زياد عن ابن سماعة عن غير واحد عن أبان عن إسحاق بن عمّار قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن المملوك يأذن له مولاه أن يشترى من ماله الجارية و الثنتين و الثلاث و رقيقه (رقيقة خ) له حلال قال عليه السلام يحدّ له حدّاً (و خ) لا يجاوزه.

1758-38160-(24) كافى 477/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن موسى بن بكر عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال إذا أذن الرّجل لعبده أن يتسرّىٰ من ماله فإنّه يشترى كم شاء بعد أن يكون قد أذن له.

ص: 1044


1- . ثنتان ئل ثنتين صا.

1752-38154-(18) ابوالصباح كنانى گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ برده پرسيدم كه چه تعداد زن براى او حلال است ؟ حضرت فرمود: دو زن.»

شيخ طوسى محمد بن حسن قدس سره در كتاب استبصار گويد: «اين روايت به طور حتم مى گويد كه برده نمى تواند بيش از دو زن را عقد كند ولى شايسته است كه آن را به اين شكل تخصيص بزنيم كه براى او جايز نيست كه بيش از دو زن آزاد را عقد كند و امّا كنيزان، پس براى او جايز است كه چهار كنيز را عقد كند.»

1753-38155-(19) امام باقر عليه السلام فرمود: «برده بيش از دو زن از زنان را نمى تواند جمع كند.»

1754-38156-(20) محمد بن فضيل گويد: «از امام هفتم عليه السلام دربارۀ برده پرسيدم كه چه تعداد زن براى او حلال است ؟ حضرت فرمود: براى او جز دو زن حلال نيست و البته اگر مولايش به او اجازه دهد هر چند عدد كنيز كه بخواهد مى گيرد.»

1755-38157-(21) امام باقر عليه السلام فرمود: «برده دو زن آزاد مى گيرد و بيش تر نمى تواند.»

1756-38158-(22) امام صادق عليه السلام فرمود: «اشكال ندارد كه مرد به برده اش اجازه دهد كه از مالش اگر دارد يك كنيز يا چند كنيز خريدارى كند و با آنان آميزش نمايد كنيزش براى او حلال است.

حضرت افزود: براى برده حلال است كه با دو زن آزاد ازدواج كند.»

1757-38159-(23) اسحاق بن عمّار گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ برده اى كه مالكش به او اجازه مى دهد تا از مال خود يك كنيز يا دو كنيز و يا سه كنيز خريدارى كند در حالى كه كنيز مالك نيز براى او حلال است پرسيدم، حضرت فرمود: حدّى براى او مشخص مى كند تا از آن حد تجاوز نكند.»

1758-38160-(24) امام باقر عليه السلام فرمود: «اگر مردى به برده اش اجازه دهد كه با مالش كنيز خريدارى كند آن برده مى تواند پس از اجازۀ مالك هر تعداد كه بخواهد كنيز بخرد.»

ص: 1045

و تقدّم في رواية جابر (13) من باب (48) وجوب الغيرة على الرّجال من أبواب مباشرة النّساء (ج 25)

قوله عليه السلام: لأنّ اللّه عزّ و جلّ قد أحلّ للرجل أربع حرائر و ما ملكت يمينه و لم يجعل للمرأة إلّا زوجها وحده فان بغت مع زوجها غيره كانت عند اللّه تعالى زانية.

و في رواية عثمان (14) قوله عليه السلام: و الغيرة للرجال و لذلك حرّم اللّه على النّساء إلّا زوجها و أحلّ للرجال أربعاً و انّ اللّه أكرم أن يبتليهنّ بالغيرة و يحلّ للرجال معها ثلاثاً.

و في رواية سعد (27) قوله عليه السلام: انّما جعل اللّه الغيرة للرجال لأنّه أحلّ للرّجل أربعاً و ما ملكت يمينه و لم يجعل للمرأة إلّا زوجها فإذا أرادت معه غيره كانت عند اللّه زانية.

و في باب (6) حكم من تزوّج بامرأة ذات بعل من أبواب ما يحرم بالتّزويج (ج 25) و باب (7) حكم من تزوّج المرأة في عدّتها ما يدلّ على أن المرأة لا يجوز لها أن تجمع بين الزوجين.

و يأتي في الأبواب الآتية المربوطة بأبواب عدد ما يحلّ تزويجه و ما لا يحلّ ما يدلّ على ذلك و كذا في باب (3) انّ الرّجل له أن يتمتّع بما شاء من النّساء من أبواب المتعة (ج 26). و في باب (28) حكم مهر المتمتّع بها إذا ظهر لها زوج ما يدلّ على انّ المرأة لا يجوز لها أن تجمع بين الزّوجين.

(2) باب انّ من كان له أربع نسوة فطلّق إحداهنّ رجعيّاً فلا يجوز له تزويج أخرىٰ حتّى تنقضى عدّتها فان ماتت أو كانت بائنة فله تزويج أخرىٰ

1759-38161-(1) تهذيب 294/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 429/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن (على كا) ابن أبي حمزة قال: سألت أبا إبراهيم عليه السلام عن الرّجل يكون له أربع نسوة فيطلّق إحداهنّ أ يتزوّج مكانها أخرىٰ قال لا حتّى تنقضى عدّتها.

1760-38162-(2) تهذيب 294/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 429/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن جميل بن درّاج عن زرارة بن أعين و محمّد بن مسلم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إذا جمع الرّجل أربعاً فطلّق إحداهنّ فلا يتزوّج الخامسة حتّى تنقضى عدّة المرأة الّتى طلّق، و قال لا يجمع (الرّجل كا) ماءه في خمس. نوادر أحمد بن محمّد 127: ابن أبي عمير

ص: 1046

ارجاعات

گذشت:

در روايت سيزدهم از باب چهل و هشتم از باب هاى مباشرت با زنان فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«چون خداوند عز و جل براى مرد چهار زن آزاد و هر اندازه كنيز كه مالك باشد حلال كرده است ولى براى زن تنها شوهرش را قرار داده است پس اگر زن علاوه بر شوهرش ديگرى را طلب كند او نزد خدا زناكار محسوب مى شود.»

و در روايت چهاردهم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «غيرت براى مردان است و روى همين اصل خداوند بر زنان جز شوهرشان را حرام كرده است ولى براى مردان چهار زن را حلال دانسته است و خداوند بزرگوارتر از آن است كه زنان را به غيرت مبتلا سازد ولى در عين حال براى مردان سه زن ديگر علاوه بر آن زن حلال سازد.»

و در روايت بيست و هفتم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «تنها خداوند غيرت را براى مردان قرار داده است چون براى مردان چهار زن و هر اندازه كنيز مالك باشد حلال كرده ولى براى زن تنها شوهرش را حلال كرده است و چون زن علاوه بر شوهر را بخواهد نزد خدا زناكار است.»

و در باب ششم از باب هاى زنانى كه با تزويج و... حرام مى شوند و باب هفتم رواياتى كه دلالت مى كند بر اين كه زن نمى تواند بين دو شوهر جمع كند.

مى آيد:

در باب هاى بعدى از باب هاى زنانى كه ازدواج با آنان حلال و زنانى كه ازدواج با آنان حرام است رواياتى كه بر اين مفاد دلالت دارد.

و نيز در باب سوّم از باب هاى ازدواج موقّت.

و در باب بيست و هشتم رواياتى كه دلالت كند بر اين كه زن نمى تواند بين دو شوهر جمع كند.

باب 2 حكم مردى كه يكى از چهار زن دائم خود را طلاق رجعى يا بائن دهد و بخواهد زن ديگرى بگيرد

1759-38161-(1) على بن ابى حمزه گويد: «از امام هفتم عليه السلام دربارۀ مردى كه چهار زن دارد و يكى را طلاق مى دهد پرسيدم كه آيا به جاى آن مى تواند با زن ديگرى ازدواج كند؟

حضرت فرمود: نه، تا زمانى كه عدّۀ آن زن پايان پذيرد.»

1760-38162-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردى چهار زن داشته باشد و يكى از آنان را طلاق دهد نبايد تا پايان عدّۀ زنى كه طلاق داده است با زن پنجم ازدواج كند.

ص: 1047

عن هشام و جميل عن زرارة و محمّد بن مسلم عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه قال: إذا اجتمع عند الرّجل أربع نسوة (و ذكر نحوه) و فيه القاسم عن عليّ بن أبي إبراهيم مثل ذلك (و زاد:): قلت و ان كانت متعة قال و إن كانت متعة.

1761-38163-(1) تهذيب 294/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 430/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن عاصم بن حميد عن محمّد بن قيس قال سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول في رجل كانت تحته أربع نسوة فطلّق واحدةً (منهنّ فقيه) ثمّ نكح أخرىٰ قبل أن تستكمل المطلّقة العدّة(2) قال فليلحقها بأهلها(3) حتّى تستكمل المطلّقة أجلها و تستقبل الأُخرىٰ عدّةً أخرىٰ و لها صداقها ان كان دخل بها، و إن لم يكن دخل بها فله ماله(3) و لا عدّة عليها (منه فقيه) ثمّ إن شاء أهلها بعد انقضاء عدّتها زوّجوه و ان شاءوا لم يزوّجوه(4). فقيه 265/3: محمّد بن قيس عن أبي جعفر عليه السلام أنّه قال في رجل كان تحته: (و ذكر مثله). نوادر أحمد بن محمّد 127: النضر بن سويد و أحمد بن محمّد عن عاصم بن حميد عن محمّد بن قيس قال سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: (و ذكر نحوه).

1762-38164-(4) تهذيب 471/7: الصفّار عن محمّد بن الحسين ابن أبي الخطّاب عن وهب(5) بن حفص عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن رجل له أربع نسوة و طلّق واحدة يضيف إليها أخرىٰ قال لا حتّى تنقضى العدّة فقلت من يعتدّ فقال هو قلت و ان كانت متعةً فقال و ان كانت متعةً .

1763-38164-(5) الجعفريّات 114: بإسناده عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن جدّه انّ عليّاً عليهم السلام قال على الرّجل خمس عدّات إذا كان له أربع نسوة فطلق إحداهنّ فليس له أن يتزوّج حتّى تنقضى عدّة المطلّق(6) و الرّجل تكون تحته الزوجة لها ولد من غيره و له مال فيموت الولد فليس له أن يقربها حتّى ينظر أحامل هي أم ليس بحامل مخافة أن يقربها فيقذف في الرحم ما لا حقّ له في الميراث، و الرّجل يطلّق المرأة فيريد أن يتزوّج أختها، و الرّجل يطلّق

ص: 1048


1- . فليس لها صداق فقيه.
2- . عدّتها فقيه.
3- . فقضى أن تلحق الأخيرة بأهلها فقيه.
4- . زوّجوها إيّاه و ان شاءوا فلا فقيه.
5- . وهيب بن حفص ئل.
6- . المطلّقة ظ.

حضرت افزود: مرد نبايد در يك زمان پنج زن داشته باشد.»

1761-38163-(3) محمّد بن قيس گويد: «شنيدم كه امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه چهار زن داشت يكى را طلاق داد و پيش از پايان عدّۀ آن زن مطلّقه با زن ديگرى ازدواج كرد، مى فرمود: بايد آن زن پنجم را به خانواده اش برگرداند تا زن مطلّقه، عدّه اش را به پايان برد و زن پنجم نيز بايد عدّۀ ديگرى بگيرد و در صورت آميزش با زن پنجم بايد كه مهر او را به او بدهد ولى اگر آميزش نكرده است آن زن حقّ مهر ندارد و عدّه هم ندارد و پس از پايان عدّه اش، خانوادۀ زن پنجم در صورت تمايل مى تواند او را به عقد آن مرد درآورد.»

1762-(4) ابو بصير گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه چهار زن دارد و يكى را طلاق داده و ديگرى را به آن ها افزوده است پرسيدم، حضرت فرمود: نه تا آن كه عدّه تمام شود.

گفتم: چه كسى عده نگه مى دارد؟ حضرت فرمود: مرد. گفتم: گرچه ازدواج موقّت باشد؟ حضرت فرمود: گرچه ازدواج موقّت باشد.»

1763-38164-(5) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «بر مرد پنج عدّه است اگر چهار زن دارد و يكى را طلاق داده نمى تواند ازدواج كند تا آن كه عدّۀ طلاق دهنده تمام شود.

و نيز مردى كه زنى دارد و آن زن از غير اين مرد فرزندى دارد و براى اين فرزند مالى است، فرزند مى ميرد، مرد حق ندارد كه با آن زن نزديكى كند تا آن كه ببيند آن زن حامله هست يا نه و اين به دليل بيم از آن است كه مرد به زن نزديك شود و در رحم نطفه اى بيفكند كه حق ارث براى او

ص: 1049

المرأة فيريد ان يتزوّج عمّتها و خالتها فليس له أن يتزوّج حتّى تنقضى عدّة الّذى (الّتى ظ) طلّق و الرّجل يشرى أمته فليس له أن يقربها حتّى يستبرئها.

1764-38165-(6) نوادر أحمد بن محمّد 126: النضر بن سويد عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه قال في رجل تحته أربع نسوة فطلّق إحداهنّ قال لا ينكح حتّى تنقضى عدّة الّتى طلّق.

1765-38166-(7) الدعائم 235/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال في الرّجل تكون له أربع نسوة فيطلّق إحداهنّ قال ليس له أن يتزوّج خامسةً حتّى تنقضى عدّة الّتى طلّق.

1766-38167-(8) فقه الرضا عليه السلام 232:: و لا يجوز لمن له أربع نسوة إذا عزم على التّزويج إلّا بطلاق احدى الأربع و لا يزوّج(1) حتّى تنقضى عدّة المطلّقة منهنّ ، و تحلّ لغيره من الرّجال لأنّها ما لم تحلّ للرجال في حبالته.

1767-38168-(9) تهذيب 486/7: محمّد بن يعقوب عن محمّد بن عبد اللّه بن جعفر كافى 563/5:

محمّد بن يحيى عن محمّد بن عبد اللّه عن عبد اللّه بن جعفر كافى 563/5: محمّد بن يحيى عن عبداللّه بن جعفر عن محمّد بن أحمد بن مطهّر قال كتبت إلى أبى الحسن صاحب(2) العسكر عليه السلام أنّى تزوّجت بأربع نسوة (و يب) لم أسأل عن أسمائهنّ ثمّ (إنىّ كا) أردت طلاق إحداهنّ و تزويج امرأة أخرىٰ فكتب عليه السلام انظر إلى علامةٍ ان كانت بواحدة منهنّ فتقول اشهدوا أنّ فلانة الّتى بها علامة كذا و كذا (هى كا) طالق ثمّ تزوّج الأُخرىٰ إذا انقضت العدّة.

1768-38169-(10) تهذيب 485/7: فقيه 265/3: الحسن بن محبوب عن سعد ابن أبي خلف الراجز(3) عن سنان بن طريف عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سئل عن رجل كنّ له ثلاث نسوة ثمّ تزوّج امرأةً اُخرىٰ فلم يدخل بها ثمّ أراد أن يعتق أمةً و يتزوّجها (قال يب) فقال إن هو طلّق الّتى لم يدخل بها فلا بأس أن يتزوّج أخرىٰ من يومه ذلك (قال يب) و ان (هو يب) طلّق من الثلاث نسوة الّتى(4) دخل بهنّ واحدةً لم يكن له أن يتزوّج امرأةً أخرىٰ حتّى تنقضى عدّة الّتى(5) طلّقها.

ص: 1050


1- . إلّا بطلاق احدى الأربع أن يتزوّج حتّى خ.
2- . أبى الحسن العسكريّ يب.
3- . الزّام فقيه خ. البرام خ فقيه الزاجر الزامر خ.
4- . الثلاث النسوة اللّاتى فقيه.
5- . عدّة المطلّقة خ فقيه.

نيست و نيز مردى كه زنى را طلاق مى دهد و مى خواهد خواهر او را بگيرد و باز مردى كه زنى را طلاق مى دهد و مى خواهد عمه يا خالۀ آن زن را بگيرد او حق ندارد كه تا پايان عده زنى كه او را طلاق داده ازدواج كند و باز مردى كه كنيزى مى خرد او نيز حق نزديكى و آميزش با كنيز را ندارد تا كنيز را استبراء كند (يعنى رحم او را از وجود نطفه ديگرى پاك ببيند و استبراء مدّت مشخصى دارد).»

1764-38165-(6) امام صادق عليه السلام دربارۀ مرد كه چهار زن دارد و يكى را طلاق داده فرمود: «ازدواج نمى كند تا عدّه زنى كه طلاق داده تمام شود.»

1765-38166-(7) امير مؤمنان على عليه السلام دربارۀ مردى كه چهار زن دارد و يكى از آن ها را طلاق داده فرمود: «او حق ندارد زن پنجم را بگيرد تا آن كه عدّه زنى كه طلاق داده تمام شود.»

1766-38167-(8) فقه الرضا عليه السلام: «و براى كسى كه چهار زن دارد اگر قصد ازدواج دارد ازدواج جايز نيست مگر با طلاق دادن يكى از چهار زن و ازدواج نمى كند تا عدّۀ زنى كه طلاق داده شده منقضى گردد و زن براى مردان ديگر حلال شود چون اين زن تا براى مردان ديگر حلال نگردد در بند اين مرد است.»

1767-38168-(9) محمد بن احمد بن مطهر گويد: «به امام هادى ابوالحسن العسكرى عليه السلام نوشتم: من با چهار زن ازدواج كردم و از نام هايشان نپرسيدم هم اكنون مى خواهم يكى از ايشان را طلاق دهم و زنى ديگر بگيرم ؟ حضرت نوشت: به علامتى كه يكى از آنان دارد توجه كن و بگو شاهد باشيد كه آن زنى كه اين علامت را دارد مطلّقه است و سپس پس از انقضاى عدّه، با زن ديگر ازدواج كن.»

1768-38169-(10) سنان بن طريف گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه سه زن دارد و سپس زن ديگرى را گرفته و با او آميزش نكرده است پس از آن مى خواهد كنيزى را آزاد سازد و با او ازدواج كند پرسيدم، حضرت فرمود: اگر اين مرد زنى را كه با او آميزش نكرده طلاق داده است مى تواند همان روز زن ديگرى را بگيرد ولى اگر يكى از آن سه زن را كه با آن ها آميزش كرده طلاق دهد نمى تواند با زن ديگرى ازدواج كند تا آن كه عدّۀ زنى كه او را طلاق داده سرآيد.»

ص: 1051

1769-38170-(11) قرب الإسناد 255: عبد اللّه بن الحسن العلوى عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن رجل له أربع نسوة فطلّق واحدة هل يصلح (له خ) أن يتزوّج أخرىٰ قبل أن تنقضى عدّة الّتى طلّق قال لا يصلح له أن يتزوّج حتّى تنقضى عدّة المطلّقة.

1770-38171-(12) تهذيب 475/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أحمد بن الحسن بن عليّ عن عمرو بن سعيد عن مصدّق (بن صدقه ئل) عن عمّار قال سئل أبو عبد اللّه عليه السلام عن الرّجل يكون له أربع نسوة فتموت إحداهنّ فهل يحلّ له أن يتزوّج أخرىٰ مكانها قال لا حتّى يأتي عليها أربعة أشهر و عشراً(1)، سئل فان طلّق واحدةً هل يحلّ له أن يتزوّج قال لا حتّى يأتي عليها عدّة المطلّقة.

(قال محمّد بن الحسن هذا الخبر محمول على ضرب من الاستحباب لأنّه إذا ماتت المرأة جاز للرجل أن ينكح امرأة أخرىٰ مكانها في الحال).

1771-38173-(13) قرب الإسناد 249: عبد اللّه بن الحسن العلوى عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن رجل كانت له أربع نسوة فماتت إحداهنّ هل يصلح أن يتزوّج في عدّتها أخرىٰ قبل أن تنقضى عدّة المتوفاة قال إن ماتت فليتزوّج متىٰ أحبّ .

و تقدّم في رواية زرارة (47) من باب (18) حكم تغسيل الرّجل المرأة من أبواب غسل الميّت (ج 3)

قوله: الرّجل يموت و ليس معه إلّا النّساء قال تغسله امرأته لأنّها منه في عدّة و إذا ماتت لم يغسلها لأنّه ليس منها في عدّة.

و لاحظ باب (3) ما ورد في انّ المتعة ليست من الأربع من أبواب المتعة (ج 26).

و يأتي في رواية أبي بصير (1) من باب (50) حكم من طلّق واحدة من أربع و تزوّج أخرىٰ فاشتبهت المطلّقة من أبواب الميراث (ج 29)

قوله: فطلّق واحدة من الأربع و أشهد على طلاقها قوماً من أهل تلك البلاد و هم لا يعرفون المرأة ثمّ تزوّج امرأة من أهل تلك البلاد بعد انقضاء عدّة تلك المطلّقة ثمّ مات بعد ما دخل بها كيف يقسم ميراثه فقال عليه السلام ان كان له ولد إلخ.

ص: 1052


1- . و عشر ئل.

1769-38170-(11) على بن جعفر گويد: «از برادرم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ مردى كه چهار زن دارد و يكى را طلاق داده پرسيدم كه آيا مى تواند پيش از انقضاى عدۀ زنى كه طلاق داده با ديگرى ازدواج كند؟ حضرت فرمود: براى او ازدواج درست نيست تا آن كه عدۀ زن مطلّقه بگذرد.»

1770-38171-(12) عمّار گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه چهار زن دارد و يكى از آن ها مى ميرد سؤال شد كه آيا براى مرد جايز است كه در جا با زنى ديگر ازدواج كند؟ حضرت فرمود: نه، تا آن كه بر آن زن كه مُرده چهار ماه و ده روز بگذرد. از امام سؤال شد: اگر يكى را طلاق دهد آيا مى تواند ازدواج كند؟ حضرت فرمود: نه، تا آن كه عدّۀ زن مطلقه بر او بگذرد.»

محمد بن حسن شيخ طوسى قدس سره گويد: «اين روايت بر نوعى استحباب حمل مى گردد زيرا اگر زنى بميرد مرد مى تواند با زن ديگرى در جا و در همان حال ازدواج كند.»

1771-38172-38173-(13) على بن جعفر گويد: «از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ مردى كه چهار زن دارد و يكى از آن ها مرده است پرسيدم كه آيا مى تواند در عدّه آن زن با زنى ديگر پيش از گذشتن عده ازدواج كند؟

حضرت فرمود: زمانى كه زن بميرد مرد هر زمان كه بخواهد ازدواج مى كند.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت چهل و هفتم از باب هجدهم از باب هاى غسل ميّت اين گفته كه: «مرد مى ميرد و تنها زن ها با او هستند؟ حضرت فرمود: همسرش او را غسل مى دهد چون او در عدّه وفات مرد است ولى اگر زن بميرد شوهرش او را غسل نمى دهد چون مرد در عدّه وفات زن نيست.»

و به باب سوّم از باب هاى ازدواج موقّت بنگريد.

مى آيد:

در روايت يكم از باب پنجاهم از باب هاى ميراث اين گفته كه: «يكى از چهار زن را طلاق داد و مردمى از اهالى آن شهرها را شاهد بر طلاق آن زن گرفت ولى آنان زن را نمى شناختند سپس زنى از اهالى آن شهرها را پس از انقضاى عدّۀ اين زن مطلّقه گرفت و بعد از آميزش با اين زن مَرد، مُرد چگونه ارث اين مرد تقسيم مى گردد؟ حضرت فرمود: اگر فرزندى دارد...»

ص: 1053

(3) باب حكم من كان عنده ثلاث نسوة فتزوّج عليهنّ امرأتين في عقد واحد و حكم من تزوّج خمساً في عقد واحد

1772-38174-(1) كافى 430/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد جميعاً الحسن بن محبوب تهذيب 297/9: عليّ بن الحسن عن عمرو بن عثمان عن تهذيب 385/9:295/7: الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب عن عنبسة بن مصعب فقيه 266/3: محمّد ابن أبي عمير عن عنبسة بن مصعب قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل كانت له ثلاث نسوة فتزوّج عليهنّ امرأتين في عقدة (واحدة فقيه تهذيب 385/9) فدخل بواحدة منهما ثمّ مات قال (فقال يب ج 9) إن كان (قد تهذيب 385/9) دخل بالمرأة الّتى(1) بدأ باسمها و ذكرها عند عقدة النكاح فانّ نكاحها جائز و لها الميراث و عليها العدّة (قال يب ج 9) و ان كان دخل (بالمرأة الّتى سمّيت و ذكرت بعد ذكر المرأة الأولىٰ )(2) فانّ نكاحها باطل و لا ميراث لها (ولها ما أخذت من الصداق بما استحلّ من فرجها يب ج 9) و عليها العدّة.

1773-38175-(2) تهذيب 295/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 430/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن فقيه 265/3: ابن أبي عمير عن جميل بن درّاج عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجل تزوّج خمساً في عقدة (واحدة فقيه يب) قال يخلّى سبيل أيّتهنّ شاء (ويمسك الأربع يب كا).

1774-38176-(3) الدعائم 236/2: عن جعفر بن محمّد صلوات اللّه عليهما: أنّه سئل عن رجل تزوّج أختين أو خمس نسوة في عقدة واحدة قال يثبت نكاح الأُخت الّتى بدء باسمها عند العقد و الأربع من النسوة اللاتى بدء بأسمائهنّ و يبطل نكاح من سواهنّ فان لم يعلم من بدء بأسمائهنّ منهنّ بطل النكاح كلّه.

و تقدّم في باب (1) أن الحرّ يجوز له أن يجمع بين أربع حرائر من أبواب عدد ما يحلّ تزويجه (ج 25) ما يناسب ذلك. و لاحظ الباب التالى.

ص: 1054


1- . بالّتى فقيه.
2- . بالّتى ذكرت بعد ذكر الأولىٰ يب، ج.

باب 3 حكم كسى كه سه زن دارد و با يك عقد دو زن ديگر گرفته است و حكم كسى كه پنج زن را با يك عقد بگيرد

1772-38174-(1) عنبسه گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه سه زن داشت و با يك عقد با دو زن ديگر ازدواج كرد و با يكى از اين دو زن آميزش كرد و سپس مُرد پرسيدم، حضرت فرمود: اگر آميزش او با زنى باشد كه نامش را در عقد، اوّل ذكر كرده است ازدواج با او تمام است و آن زن حقّ ارث دارد و بايد او عدّۀ وفات نگاه دارد و اگر با زنى آميزش كرده كه نام او را در عقد، در رديف دوّم ذكر كرده است ازدواج با او باطل است و آن زن ارث نمى برد و زن در برابر آميزشى كه با او شده مالك مهر است ولى عدّه وفات نگه دارد.»

1773-38175-(2) امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با يك عقد با پنج زن ازدواج مى كند فرمود: «به اختيار اوست كه يكى از زنان را رها كند و چهارتاى باقى را نگاه دارد.»

1774-38176-(3) از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با دو خواهر يا پنج زن با يك عقد ازدواج كرده سؤال شد، حضرت فرمود: «ازدواج با خواهرى كه نامش را به هنگام عقد، اوّل برده است پا برجا مى كند و نيز چهار زنى كه نام شان در ابتدا برده شده است و ازدواج ديگران را باطل مى سازد و اگر نداند كه با نام كدامين آغاز كرده ازدواج كلاًّ باطل است.»

ارجاعات

گذشت:

در باب يكم مناسب آن و به باب بعدى نيز بنگريد.

ص: 1055

(4) باب حكم الكافر إذا أسلم و عنده أكثر من أربع نسوة أو اختان

1775-38177-(1) كافى 436/5: تهذيب 295/7: محمّد بن (أحمد بن يب) يحيى عن محمّد بن الحسين عن محمّد بن عبد اللّه بن هلال عن عقبة (بن هلال يب) بن خالد عن أبي عبد اللّه عليه السلام في (رجل يب) مجوسىّ أسلم و له سبع نسوة و أسلمن معه كيف يصنع قال يمسك أربعاً و يطلّق ثلاثاً.

1776-38178-(2) الجعفريّات 106: بإسناده عن عليّ عليه السلام في الرّجل يكون له أكثر من أربع نسوة (فى الشرك ك) و يسلم و يسلمن أو يكون عنده أختين و يسلم فتسلمان قال يختار منهنّ أربعاً الأولىٰ فالأولىٰ و أمّا الأختين فالأولىٰ منها امرأته.

1777-38179-(3) الدعائم 250/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال في المشرك يسلم و عنده اختان حرّتان أو أكثر من أربع نسوة حرائر قال تترك له الّتى نكح أوّلاً من الأختين و الأربع الحرائر أوّلاً فأوّلاً و تنزع عنه الأُخت الثانية و ما زاد على الأربع من الحرائر.

1778-38180-(4) العوالى 396/1: روى انّ غيلان بن سلمة أسلم على أكثر من أربع زوجات فقال له النبيّ صلّى اللّه عليه و آله اختر منهنّ أربعاً و فارق سائرهنّ و كذا وقع لحارث بن قيس و عروة بن مسعود الثقفى و أمرهم النبيّ صلّى اللّه عليه و آله بذلك.

و تقدّم في باب (1) انّ الحرّ يجوز له أن يجمع بين أربع حرائر (ج 25) ما يدلّ على ذلك.

(5) باب انّ الحرّ له أن يملك ما أراد من الإماء و ان يتمتّع بما شاء من النّساء و أنّ المملوك إذا أذن له المولى أن يتسرّى ما شاء

قال اللّه تعالى في سورة النّساء (4):3، 24 و 25: «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ تَعْدِلُوا فَوٰاحِدَةً أَوْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ ذٰلِكَ أَدْنىٰ أَلاّٰ تَعُولُوا»، «وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ اَلْمُحْصَنٰاتِ اَلْمُؤْمِنٰاتِ فَمِنْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ مِنْ فَتَيٰاتِكُمُ اَلْمُؤْمِنٰاتِ ...»

ص: 1056

باب 4 حكم كافرى كه مسلمان شود و بيش از چهار زن دائمى داشته باشد يا دو خواهر را به همسرى داشته باشد

1775-38177-(1) عقبة بن خالد گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى مجوسى كه هفت زن دارد و او به همراه زنانش همه مسلمان شده اند پرسيدم كه چه كند؟

حضرت فرمود: چهارتا زن را نگاه مى دارد و سه تاى آنان را رها مى سازد.»

1776-38178-(2) امير مؤمنان على عليه السلام دربارۀ مردى كه بيش از چهار زن دارد و مسلمان مى شود و زنان نيز مسلمان مى شوند و يا دو خواهر همسر اويند و او اسلام مى آورد و دو خواهر نيز مسلمان مى شوند فرمود: «در ميان زنان، چهار تا را يكى پس از ديگرى به ترتيبى كه همسر او شده اند انتخاب مى كند و امّا دو خواهر پس آن كه اول با او ازدواج كرده زن اوست.»

1777-38179-(3) امير مؤمنان عليه السلام دربارۀ مرد مشركى كه اسلام بياورد و دو خواهر آزاد همسر او باشند و يا بيش از چهار زن آزاد داشته باشد فرمود: «اوّلين خواهرى كه با او آميزش شده براى او مى ماند و نيز چهار زن آزاد به ترتيب و خواهر دوّم از او گرفته مى شود و اضافه بر چهار زن آزاد نيز.»

1778-38180-(4) روايت شده كه غيلان بن سلمه با داشتن بيش از چهار زن اسلام آورد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود:

«چهارتاى آنان را انتخاب كن و بقيّه را رها ساز.

و اين قضيه نسبت به حارث بن قيس و عروة بن مسعود ثقفى اتفاق افتاد و پيامبر صلى الله عليه و آله همين دستور را به آنان داد.»

ارجاعات

گذشت:

در باب يكم رواياتى كه بر اين مفاد دلالت داشت.

باب 5 حكم تعدد كنيزان

خداوند تعالى مى فرمايد:

و اگر مى ترسيد عدالت را (دربارۀ همسران متعدّد) رعايت نكنيد تنها يك همسر بگيريد و يا از زنانى كه مالك آن ها هستيد استفاده كنيد اين كار به ترك ظلم و ستم نزديك تر است.(1)

و زنان شوهردار (بر شما حرام است) مگر آن ها را كه (در جنگ با كفار اسير كرده و) مالك شده ايد (زيرا اسارت آنان در حكم طلاق است).(2)

و هر كس كه توانايى ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن با ايمان را ندارد مى تواند با زنان پاكدامن از بردگان با ايمانى كه در اختيار دارد ازدواج كند.(3)

ص: 1057


1- . نساء 3/4.
2- . نساء 24/4.
3- . نساء 25/4.

المؤمنون (23):6؛ المعارج (70):30: «إِلاّٰ عَلىٰ أَزْوٰاجِهِمْ أَوْ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ».

1779-38181-(1) كافى 477/5: حميد بن زياد عن ابن سماعة عن غير واحد عن أبان عن إسحاق بن عمّار قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن المملوك يأذن له مولاه ان يشترى من ماله الجارية و الثنتين و الثلاث و رقيقة له حلال قال يحدّ له حدّاً لا يجاوزه.

1780-38182-(2) كافى 477/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن موسى بن بكر تهذيب 296/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسين عن صفوان عن موسى عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال إذا أذن الرّجل لعبده ان يتسرّىٰ من(1) ماله فإنّه يشترى(2) كم شاء بعد أن يكون قد أذن له (فى ذلك يب).

1781-38183-(3) تهذيب 211/8: استبصار 213/3: الحسين بن سعيد عن محمّد بن الفضيل قال:

سألت أبا الحسن عليه السلام عن المملوك كم يحلّ له من النّساء فقال لا يحلّ له إلّا إثنتين و يتسرّى ما شاء إذا (كان يب) أذن له مولاه.

و تقدّم في رواية جابر (13) من باب (48) وجوب الغيرة على الرّجال من أبواب مباشرة النّساء (ج 25)

قوله عليه السلام: و قد أحلّ للرجل أربعة حرائر و ما ملكت يمينه.

و في رواية سعد (32) نحوه.

و في رواية يونس (2) من باب (1) أنّ الحرّ يجوز له أن يجمع بين أربع حرائر من أبواب عدد ما يحلّ تزويجه (ج 25)

قوله عليه السلام: و أحلّ لكم ما ملكت أيمانكم. و يأتي في باب (3) ما ورد في أنّ المتعة ليست من الأربع من أبواب المتعة (ج 26) ما يدلّ على ذلك.

ص: 1058


1- . في يب.
2- . يتسرّى كم شاء يب.

جز در مورد همسران و كنيزان شان كه در بهره گيرى از آنان ملامت نمى شوند.(1)

1779-38181-(1) اسحاق بن عمّار گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ برده اى كه مالكش به او اجازه مى دهد تا از مال خود يك كنيز يا دو كنيز و يا سه كنيز بخرد و يك كنيز براى او حلال است پرسيدم، حضرت فرمود: اندازه و حدّى را براى برده مشخص كند تا از آن حد تجاوز نكند.»

1780-38182-(2) امام باقر عليه السلام فرمود: «اگر مردى به برده اش اجازه دهد كه با مالش كنيز خريدارى كند آن برده مى تواند پس از اجازۀ مالك هر تعداد كه بخواهد كنيز خريدارى كند.»

1781-38183-(3) محمد بن فضيل گويد: «از امام موسى كاظم عليه السلام دربارۀ برده پرسيدم كه چه تعداد زن براى او حلال است ؟ حضرت فرمود: براى او جز دو زن حلال نيست و اگر مولايش اجازه دهد هر اندازه كنيز بخواهد مى خرد.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت سيزدهم از باب چهل و هشتم از باب هاى مباشرت زنان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و براى مرد، چهار زن آزاد و هر چه قدر كنيز كه مالك باشد حلال است.»

و در روايت سى و دوم مانند آن.

و در روايت دوّم از باب يكم از باب هاى تعداد زنانى كه ازدواج با آنان حلال است فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «براى شما كنيزانى كه مالك هستيد حلال شده است.»

مى آيد:

در باب سوّم از باب هاى ازدواج موقّت روايتى كه بر اين مفاد دلالت مى كند.

ص: 1059


1- . مؤمنون 6/23 و معارج 30/70.

أبواب مناكحة الكفّار و أهل الكتاب و الناصب و المنافق و المستضعف و الأعرابى

(1) باب حكم مناكحة الكفّار و أهل الكتاب

قال اللّه تعالى في سورة البقرة (2):221: «وَ لاٰ تَنْكِحُوا اَلْمُشْرِكٰاتِ حَتّٰى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لاٰ تُنْكِحُوا اَلْمُشْرِكِينَ حَتّٰى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى اَلنّٰارِ وَ اَللّٰهُ يَدْعُوا إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آيٰاتِهِ لِلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ».

المائدة (5):5: «اَلْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ اَلطَّيِّبٰاتُ وَ طَعٰامُ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعٰامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذٰا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسٰافِحِينَ وَ لاٰ مُتَّخِذِي أَخْدٰانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمٰانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخٰاسِرِينَ ».

الممتحنة (60):10: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا إِذٰا جٰاءَكُمُ اَلْمُؤْمِنٰاتُ مُهٰاجِرٰاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِإِيمٰانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنٰاتٍ فَلاٰ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى اَلْكُفّٰارِ لاٰ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاٰ هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ مٰا أَنْفَقُوا وَ لاٰ جُنٰاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذٰا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لاٰ تُمْسِكُوا بِعِصَمِ اَلْكَوٰافِرِ وَ سْئَلُوا مٰا أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا مٰا أَنْفَقُوا ذٰلِكُمْ حُكْمُ اَللّٰهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اَللّٰهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ».

ص: 1060

فصل هشتم باب هاى ازدواج با مشركان، اهل كتاب، ناصبى، منافق، مستضعف و اعرابى

باب 1 حكم ازدواج با كافران و اهل كتاب

خداوند تعالى مى فرمايد:

و با زنان مشرك و بت پرست تا ايمان نياورده اند ازدواج نكنيد (اگرچه مجبور شويد كه با كنيزان ازدواج كنيد زيرا) كنيز با ايمان از زن آزاد بت پرست بهتر است هرچند (زيبايى يا ثروت او) توجه شما را به خود جلب كند و زنان خود را به ازدواج مردان بت پرست تا ايمان نياورده اند در نياوريد (زيرا) غلام با ايمان از مرد (آزاد) بت پرست بهتر است هرچند (ثروت و يا موقعيت او) توجه شما را به خود جلب كند آن ها دعوت به سوى آتش مى كنند و خدا به فرمان خود دعوت به بهشت و آمرزش مى نمايد و آيات خويش را براى مردم روشن مى سازد شايد متذكّر شوند.(1)

امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده و (هم چنين) طعام اهل كتاب براى شما حلال است و طعام شما براى آن ها حلال و (نيز) زنان پاكدامن از مسلمانان و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما به آن ها كتاب آسمانى داده شده حلالند هنگامى كه مهر آن ها را بپردازيد و پاكدامن باشيد نه زناكار و نه دوست پنهانى (نامشروع) گيريد و كسى كه آن چه را بايد به آن ايمان بياورد انكار كند اعمال او تباه مى شود و در سراى ديگر از زيان كاران خواهد بود.(2)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند آن ها را بيازماييد خداوند به ايمان شان آگاه تر است اگر آنان را مؤمن يافتيد آن ها را به سوى كفّار بازنگردانيد نه آن ها براى كفّار حلالند و نه كفّار براى آن ها حلال و آن چه را همسران آن ها (براى ازدواج) پرداخته اند به آنان بپردازيد و هرگز زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد (و اگر كسى از زنان شما كافر شد) حق داريد مهرى را كه پرداخته ايد مطالبه كنيد آن گونه كه آن ها نيز حق دارند مهر (زنان شان راكه از آنان جدا شده اند) از شما مطالبه كنند اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مى كند و خداوند دانا و حكيم است.(3)

ص: 1061


1- . بقره 221/2.
2- . مائده 5/5.
3- . ممتحنه 10/60.

1782-38184-(1) تهذيب 298/7: استبصار 179/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 358/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن محبوب عن عليّ بن رئاب عن زرارة بن أعين قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول اللّه عزّ و جلّ : «وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ مِنْ قَبْلِكُمْ » فقال هذه(1) منسوخة بقوله «وَ لاٰ تُمْسِكُوا بِعِصَمِ اَلْكَوٰافِرِ»(2).

1783-38185-(2) مستدرك 434/14: أحمد بن محمّد السيارى في كتاب (التنزيل و التحريف) عن ابن محبوب عن ابن رئاب عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام و صفوان عن ابن مسكان عن أبي بصير قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن تزويج اليهوديّة و النصرانيّة قال لا قلت قوله تعالى «وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ مِنْ قَبْلِكُمْ » قال هي منسوخة نسخها قوله تعالى «وَ لاٰ تُمْسِكُوا بِعِصَمِ اَلْكَوٰافِرِ».

1784-38186-(3) تهذيب 297/7: استبصار 178/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 358/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن أحمد بن عمر عن درست الواسطى عن عليّ بن رئاب عن زرارة بن أعين عن أبي جعفر عليه السلام قال لا ينبغي نكاح أهل الكتاب قلت جعلت فداك و أين تحريمه قال قوله تعالى «وَ لاٰ تُمْسِكُوا بِعِصَمِ اَلْكَوٰافِرِ»

1785-38187-(4) مجمع البيان 162/3: قد روى أبو الجارود عن أبي جعفر عليه السلام أنّه منسوخ (أى آية «وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذٰا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ ») بقوله «وَ لاٰ تَنْكِحُوا اَلْمُشْرِكٰاتِ حَتّٰى يُؤْمِنَّ » و بقوله «وَ لاٰ تُمْسِكُوا بِعِصَمِ اَلْكَوٰافِرِ».

1786-38188-(5) تفسير العيّاشى 296/1: عن ابن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام (3) قال «وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ مِنْ قَبْلِكُمْ » قال نسختها «وَ لاٰ تُمْسِكُوا بِعِصَمِ اَلْكَوٰافِرِ».

1787-38189-(6) تهذيب 297/7: استبصار 178/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 357/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن الحسن بن جهم قال: قال لي أبوالحسن الرضا عليه السلام

ص: 1062


1- . هي يب صا.
2- . عصم الكوافر هي جمع عصمة، ما يعتصم به من عقد و سبب: أي لا تتمسّكوا بنكاح الكافرات و يسمّى النكاح عصمة لأّنها لغة المنع و المرأة بالنكاح ممنوعة عن غير زوجها. مجمع.
3- . عن مسعدة بن صدقة قال سئل أبو جعفر عن قول اللّه «وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ » ك.

1782-38184-(1) زراره گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند عز و جل: «و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما به آن ها كتاب آسمانى داده شده حلالند» پرسيدم، حضرت فرمود: اين آيه با فرموده خداوند: «و هرگز زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد» نسخ شده است.»

1783-38185-(2) ابو بصير گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ ازدواج با زن يهودى و زن مسيحى پرسيدم، حضرت فرمود: نه.

گفتم: فرموده خداى متعال: «و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما به آن ها كتاب آسمانى داده شده حلالند» حضرت فرمود: فرموده خداى متعال: «و هرگز زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد» اين آيه را نسخ كرده است.»

1784-38186-(3) امام باقر عليه السلام فرمود: «ازدواج با اهل كتاب شايسته نيست. گفتم: جانم فداى تان باد! دليل حرمت آن كجاست ؟ حضرت فرمود: كلام خداوند متعال: «و هرگز زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد».

1785-38187-(4) ابوالجارود از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه اين آيه نسخ شده است، منظور آيۀ: «و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما به آن ها كتاب آسمانى داده شده حلالند هنگامى كه مهر آنان را بپردازيد» است كه با فرموده خداوند: «و با زنان مشرك و بت پرست تا ايمان نياورده اند ازدواج نكنيد» و با فرموده خداوند: «و هرگز زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد» نسخ شده است.»

1786-38188-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «آيۀ: «و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما به آن ها كتاب آسمانى داده شده حلالند» را آيۀ: «و هرگز زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد» نسخ كرده است.»

1787-38189-(6) حسن بن جهم گويد: «امام رضا عليه السلام از من پرسيدند: اى ابا محمّد! چه مى گويى دربارۀ مردى كه همسر مسلمان دارد و مى خواهد با زن مسيحى ازدواج كند؟ گفتم: جانم به فداى تان باد! سخن من در پيشگاه شما چه ارزشى دارد؟ حضرت فرمود: تو نظرت را بگو چون با گفتۀ تو سخن من دانسته مى شود. گفتم: جايز نيست مرد مسلمان با همسر مسيحى ازدواج كند چه همسر مسلمان داشته باشد يا همسر غيرمسلمان.

ص: 1063

يا أبا محمّد ما تقول في رجل يتزوّج(1) نصرانيّة(2) على مسلمة قلت جعلت فداك و ما قولي بين يديك قال لتقولنّ فانّ ذلك يعلم(3) به قولي قلت لا يجوز تزويج النصرانيّة على مسلمة و لا (على يب) غير مسلمة قال (و كا) لِمَ قلت لقول اللّه تعالى «وَ لاٰ تَنْكِحُوا اَلْمُشْرِكٰاتِ حَتّٰى يُؤْمِنَّ » قال فما تقول في هذه الآية «وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ صا وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ مِنْ قَبْلِكُمْ » قلت فقوله تعالى «وَ لاٰ تَنْكِحُوا اَلْمُشْرِكٰاتِ حَتّٰى يُؤْمِنَّ » نسخت هذه الآية فتبسّم ثمّ سكت.

1788-38190-(7) الدعائم 249/2: روينا عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عن عليّ عليهم السلام أنّه قال إنّما أحلّ اللّه نساء أهل الكتاب للمسلمين إذا كان في نساء الإسلام قلة فلمّا كثر المسلمات قال اللّه عزّ و جلّ : «وَ لاٰ تَنْكِحُوا اَلْمُشْرِكٰاتِ حَتّٰى يُؤْمِنَّ » و قال «وَ لاٰ تُمْسِكُوا بِعِصَمِ اَلْكَوٰافِرِ» و نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أن يتزوّج المسلم غير المسلمة و هو يجد مسلمة و لا ينكح المشرك مسلمة.

1789-38191-(8) كافى 239/6: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن العلاء بن رزين تهذيب 65/9: استبصار 83/4: الحسين بن سعيد عن فضالة بن أيّوب عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن نصارى العرب أ تؤكل ذبيحتهم(4) فقال كان عليّ [بن الحسين كا] عليهما السلام ينهى عن ذبائحهم و (عن يب) صيدهم و (عن يب) مناكحتهم.

1790-38192-(9) كافى 351/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن محمّد ابن أبي عمير عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سأله أبى و أنا اسمع عن نكاح اليهوديّة و النصرانيّة فقال نكاحهما أحبّ إلى من نكاح الناصبيّة و ما أحبّ للرجل المسلم أن يتزوّج اليهوديّة و لا النصرانيّة مخافة ان يتهوّد ولده أو يتنصّر.

1791-38193-(10) قرب الإسناد 138: السندى بن محمّد البزاز قال حدّثني أبو البخترى عن جعفر (بن محمّد خ) عن أبيه عليهما السلام أنّ عليّاً عليه السلام كرّه مناكحة أهل الحرب.

ص: 1064


1- . تزوّج يب صا.
2- . بنصرانية يب.
3- . تعلم صا.
4- . ذبائحهم يب.

حضرت فرمود: چرا؟ گفتم: براى اين كه خداوند والا و برين فرمود: «و با زنان مشرك و بت پرست تا ايمان نياورده اند ازدواج نكنيد» حضرت فرمود: پس چه مى گويى دربارۀ اين آيه: «و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما به آن ها كتاب آسمانى داده شده حلالند» گفتم: آيۀ: «و با زنان مشرك و بت پرست تا ايمان نياورده اند ازدواج نكنيد» اين آيه را نسخ كرده است. حضرت تبسمى كرد و سپس ساكت شد.»

1788-38190-(7) امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «تنها زمانى كه زنان مسلمان كم بودند خداوند زنان اهل كتاب را براى مسلمانان حلال نمود ولى چون زنان مسلمان زياد شدند خداوند عز و جل فرمود: «و با زنان مشرك و بت پرست تا ايمان نياورده اند ازدواج نكنيد» و فرمود: «و هرگز زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد».

و رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين كه مرد مسلمان با اين كه دسترسى به زن مسلمان دارد با زن غيرمسلمان ازدواج كند نهى فرمود و نبايد مرد مشرك با زن مسلمان ازدواج كند.»

1789-38191-(8) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ مسيحيان عرب پرسيدم كه آيا ذبيحۀ آنان خورده مى شود؟ (حيوانى را كه مى كشند پاك و حلال است) حضرت فرمود: امام سجاد عليه السلام از ذبيحه هاى آنان و صيدشان و ازدواج با آنان نهى مى كرد.»

1790-38192-(9) عبداللّٰه بن سنان گويد: «من مى شنيدم كه پدرم از امام صادق عليه السلام دربارۀ ازدواج با زن يهودى و مسيحى پرسيد، حضرت فرمود: ازدواج با اين دو نزد من محبوب تر از ازدواج با زن ناصبى است و من دوست ندارم كه مرد مسلمان با زن يهودى و زن مسيحى ازدواج كند چرا كه بيم آن مى رود كه فرزندان او يهودى يا مسيحى شوند.»

1791-38193-(10) امير مؤمنان على عليه السلام از ازدواج با اهل حرب (كسانى كه در جنگ با مسلمانان هستند) كراهت داشت.

ص: 1065

1792-38194-(11) الدعائم 252/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال لا يحلّ لمسلم أن يتزوّج حربيّة في دار الحرب.

1793-38195-(12) فقه الرضا عليه السلام 235: لا يجوز تزويج المجوسيّة و لا يجوز أن يتزوّج من أهل الكتاب.

1794-38196-(13) تهذيب 298/7: استبصار 179/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 356/5:

محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن فقيه 257/3: الحسن بن محبوب عن معاوية بن و هب و غيره (من أصحابنا فقيه) عن أبي عبد اللّه عليه السلام في الرّجل(1) المؤمن يتزوّج اليهوديّة و النصرانيّة(2) قال إذا أصاب المسلمة فما يصنع باليهوديّة و النصرانيّة فقلت (له يب صا كا) يكون له فيها الهوى فقال إن فعل فليمنعها من شرب الخمر و أكل لحم الخنزير و أعلم أنّ عليه في دينه (فى تزويجه إيّاها يب فقيه) غضاضة.(3)نوادر أحمد بن محمّد 119: الحسن بن محبوب عن معاوية بن وهب و غيره عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: سألته عن الرّجل المؤمن (و ذكر نحوه). فقه الرضا عليه السلام 235: و ان تزوّجت يهوديّة أو نصرانيّة فامنعها من شرب الخمر و ذكر نحوه.

1795-38197-(14) تهذيب 299/7: استبصار 180/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 358/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن إسماعيل بن مرّار عن يونس (بن عبد الرحمن كا) عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال لا ينبغي للمسلم أن يتزوّج يهوديّة و لا نصرانيّة و هو يجد مسلمة حرّة أو أمة.

و يأتي في رواية ابن مسلم (8) من باب (3) حكم ما لو أسلم أحد الزوجين مثله.

1796-38198-(15) كافى 360/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن إسماعيل بن مرّار و غيره عن يونس عنهم عليهم السلام قال لا ينبغي للمسلم المؤسر أن يتزوّج الأمة إلّا أن لا يجد حرّة فكذلك لا ينبغي له أن يتزوّج امرأة من أهل الكتاب إلّا في حال الضرورة حيث لا يجد مسلمة حرّة و لا أمة.

ص: 1066


1- . قال: سألته عن الرجل فقيه.
2- . باليهوديّة و النصرانيّة يب.
3- . الغضاضة: الذلّة و المنقصة. مجمع.

1792-38194-(11) امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «براى مسلمان حلال نيست كه با زن حربىّ در سرزمين حربيان ازدواج كند.»

1793-38195-(12) فقه الرضا عليه السلام: «ازدواج با زن مجوسى جايز نيست و نيز از اهل كتاب زن گرفتن جايز نيست.»

1794-38196-(13) امام صادق عليه السلام در اين باره كه آيا مرد مؤمن مى تواند با زن يهودى و يا مسيحى ازدواج كند فرمود: «هنگامى كه به زن مسلمان دسترسى دارد براى چه با زن يهودى و مسيحى ازدواج كند؟ گفتم: به آن زن دل بسته است. حضرت فرمود: اگر چنين كند بايد همسرش را از شراب نوشى و خوردن گوشت خوك بازدارد و بدان كه چنين مردى در دينش كاستى است.»

1795-38197-(14) امام باقر عليه السلام فرمود: «براى مرد مسلمان روا نيست كه با زن يهودى يا مسيحى ازدواج كند با اين كه به زن مسلمان آزاد يا كنيز دسترسى دارد.»

در روايت هشتم از باب سوم مانند روايت پيشين خواهد آمد.

1796-38198-(15) يونس از امامان عليهم السلام روايت كرد: «براى مسلمانى كه دارايى دارد شايسته نيست كه با كنيز ازدواج كند مگر اين كه زن آزاد نيابد همين گونه شايسته نيست زنى را از اهل كتاب به همسرى بگيرد مگر هنگامى كه ناگزير باشد در جايى كه مسلمان آزاد يا كنيز نيابد.»

ص: 1067

1797-38199-(16) وسائل 538/20: عليّ بن الحسين المرتضى في رسالة (المحكم و المتشابه) نقلاً من تفسير النعمانيّ (بإسناده المتقدّم في باب (1) وجوب استقبال القبلة في الصلاة من أبواب القبلة) عن عليّ عليه السلام قال و أمّا الآيات الّتى نصفها منسوخ و نصفها متروك بحاله لم ينسخ و ما جاء من الرخصة في العزيمة فقوله تعالى «وَ لاٰ تَنْكِحُوا اَلْمُشْرِكٰاتِ حَتّٰى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لاٰ تُنْكِحُوا اَلْمُشْرِكِينَ حَتّٰى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ » و ذلك أنّ المسلمين كانوا ينكحون في أهل الكتاب من اليهود و النصارى و يُنكحونهم حتّى نزلت هذه الآية نهياً أن ينكح المسلم من المشرك أو يُنكحونه ثمّ قال تعالى في سورة المائدة ما نسخ هذه الآية فقال «وَ طَعٰامُ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعٰامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ مِنْ قَبْلِكُمْ » فأطلق اللّه مناكحتهنّ بعد أن كان نهى و ترك قوله «وَ لاٰ تُنْكِحُوا اَلْمُشْرِكِينَ حَتّٰى يُؤْمِنُوا» على حاله لم ينسخه.

1798-38200-(17) تفسير العيّاشى 296/1: عن أبي جميلة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال في «وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ مِنْ قَبْلِكُمْ » قال هنّ العفايف.

1799-38201-(18) و فيه عن عبد صالح قال: سألناه عن قوله «وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ مِنْ قَبْلِكُمْ » ما هنّ و ما معنى إحصانهنّ قال هنّ العفايف من نسائهم.

1800-38202-(19) تهذيب 298/7: استبصار 179/3: عليّ بن الحسن الطاطرى عن محمّد ابن أبي حمزة عن أبي مريم الأنصارى عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن طعام أهل الكتاب و نكاحهم حلال (هو يب) قال(1) نعم قد كانت تحت طلحة يهوديّة.

1801-38203-(20) تهذيب 298/7: استبصار 179/3: عليّ بن الحسن الطاطرى عن الحسن بن محبوب عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن نكاح اليهوديّة و النصرانيّة فقال لا بأس به أ ما علمت أنّه كان تحت طلحة بن عبيد اللّه يهوديّة على عهد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله.

ص: 1068


1- . فقال صا.

1797-38199-(16) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «و امّا آيه هايى كه نيمى منسوخ و نيمى به حال خود واگذار شده و نسخ نگرديده و باز رخصتى كه در مورد غريمت آمده پس سخن خداى متعال است كه: «و با زنان مشرك و بت پرست تا ايمان نياورده اند ازدواج نكنيد (اگرچه مجبور شويد كه با كنيزان ازدواج كنيد زيرا) كنيز با ايمان از زن آزاد بت پرست بهتر است هرچند (زيبايى يا ثروت او) توجه شما را به خود جلب كند و زنان خود را به ازدواج مردان بت پرست تا ايمان نياورده اند در نياوريد (زيرا) غلام با ايمان از مرد (آزاد) بت پرست بهتر است هرچند (ثروت و يا موقعيت او) توجه شما را به خود جلب كند».

و اين بدان جهت بود كه مسلمانان در ميان اهل كتاب از يهود و نصارى زن مى گرفتند و به آنان زن مى دادند تا اين كه اين آيه نازل شد كه از ازدواج مسلمان با مشرك و يا زن دادن به مشركان نهى كرد.

سپس خداى متعال در سورۀ مائده چيزى فرمود كه اين آيه را نسخ كرد. فرمود: «طعام اهل كتاب براى شما حلال است و طعام شما براى آن ها حلال و (نيز) زنان پاكدامن از مسلمانان و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما به آن ها كتاب آسمانى داده شده حلالند.»

پس خداوند آميزش با آنان را پس از آن كه نهى كرده آزاد گذاشت و فرموده خودش را كه: «و زنان خود را به ازدواج مردان بت پرست تا ايمان نياورده اند در نياوريد» به حال خود واگذار نمود و آن را نسخ نكرد.»

1798-38200-(17) امام صادق عليه السلام دربارۀ: «و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما به آن ها كتاب آسمانى داده شده حلالند» فرمود: «اينان همان زنان عفيفند.»

1799-38201-(18) از عبد صالح عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند: «و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما به آن ها كتاب آسمانى داده شده حلالند» پرسيديم كه آنان كيانند و معناى احصان (پاكدامنى) آنان چيست ؟ حضرت فرمود: «آنان همان زنان عفيف از اهل كتابند.»

1800-38202-(19) ابومريم انصارى گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ طعام اهل كتاب و ازدواج با آنان پرسيدم كه حلال است ؟ حضرت فرمود: آرى طلحه زن يهودى داشت.»

1801-38203-(20) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ ازدواج با زن يهودى و مسيحى پرسيدم، حضرت فرمود: اشكالى ندارد آيا نمى دانى كه طلحه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله زن يهودى داشت ؟»

ص: 1069

1802-38204-(21) تهذيب 299/7: استبصار 180/3: محمّد بن يعقوب عن كافى 356/5:

الحسين بن محمّد عن المعلّى بن محمّد عن الحسن بن عليّ (الوشّاء كا) عن أبان (بن عثمان كا) عن زرارة بن أعين قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن نكاح اليهوديّة و النصرانيّة فقال لا يصلح للمسلم أن ينكح يهوديّة و لا نصرانيّة(1) و انّما(2) يحلّ (له كا) منهنّ (نكاح يب صا) البله.

1803-38205-(22) تهذيب 256/7: استبصار 144/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا بأس أن يتمتّع الرّجل باليهوديّة و النصرانيّة و عنده حرّة.

1804-38206-(23) تهذيب 299256/7: استبصار 181144/3: أحمد بن محمّد ابن عيسى عن محمّد بن سنان عن أبان بن عثمان عن زرارة قال سمعته يقول لا بأس بأن(3) يتزوّج اليهوديّة و النصرانيّة متعة و عنده امرأة.

1805-38207-(24) تهذيب 256/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن معاوية بن حكيم عن إبراهيم بن عقبة عن الحسن التفليسى قال: سألت الرضا عليه السلام أ يتمتّع من اليهوديّة و النصرانيّة فقال تمتّع من الحرّة المؤمنة أحبّ إلى و هي أعظم حرمة منهما.

1806-38208-(25) فقيه 293/3: و سأل الحسن التفليسى الرضا عليه السلام يتمتّع الرّجل من اليهوديّة و النصرانيّة قال أبو الحسن الرضا عليه السلام يتمتّع من الحرّة المؤمنة و هي أعظم حرمة منهما.

و تقدّم في رواية الدعائم (15) من باب (22) حكم قتال البغاة من أبواب جهاد العدوّ (ج 16)

قوله عليه السلام: كفروا (أى أهل القبلة) بالأحكام و كفروا بالنعم كفراً ليس ككفر المشركين الّذين دفعوا النبوّة و لم يقرّوا بالإسلام و لو كانوا كذلك ما حلّت لنا مناكحتهم و لا ذبائحهم و لا مواريثهم.

و في أحاديث باب (76) أنّ الأسير من المسلمين هل يحلّ له أن يتزوّج في دار الحرب أم لا ما يناسب الباب فلاحظ.

و في رواية الفضل (8) من باب (23) استحباب اختيار التجارة من أسباب الرزق من أبواب طلب الرزق (ج 22)

قوله عليه السلام: انّ هؤلاء قد صيّروكم بمنزلة اليهود و النصارى يتزوّجون إليكم و لا يزوّجونكم.

و في رواية عبد اللّه بن الحسن

ص: 1070


1- . نكاح اليهوديّة و النصرانيّة يب.
2- . إنّما يب صا.
3- . أن صا.

1802-38204-(21) زراره گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ ازدواج با زن يهودى و مسيحى پرسيدم، حضرت فرمود:

براى مسلمان شايسته نيست كه با زن يهودى و مسيحى ازدواج كند و نيز ازدواج با ساده باوران از زنان يهودى و مسيحى رواست.»

1803-38205-(22) امام صادق عليه السلام فرمود: «اشكالى ندارد كه فرد از زن يهودى و مسيحى با داشتن زن آزاد بهره مند شود.»

1804-38206-(23) زراره گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: اشكال ندارد كه با زن يهودى و مسيحى ازدواج موقّت داشته باشد با اين كه همسر دارد.»

1805-38207-(24) حسن تفليسى گويد: «از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم: آيا مى توان از زن يهودى و مسيحى بهره مند شد؟ حضرت فرمود: از زن آزاد مؤمن بهره مند شوى نزد من محبوب تر است و زن آزاد مؤمن حرمتش بزرگ تر از زن يهودى و مسيحى است.»

1806-(25) حسن تفليسى از حضرت رضا عليه السلام پرسيد: «مرد از زن يهودى و مسيحى بهره مند مى شود؟

حضرت رضا عليه السلام فرمود: از زن آزاد مؤمن بهره ببرد و زن مؤمن از زن يهودى و مسيحى حرمتش بيش تر است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت پانزدهم از باب بيست و دوّم از باب هاى جهاد با دشمن فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«اهل قبله (مسلمانان) به احكام و به نعمت ها كفر ورزيدند البته كفرى كه به سان كفر مشركانى كه پيامبر را نپذيرفتند و به اسلام اعتراف نكردند نيست و اگر چنين بود ازدواج با آنان و ذبيحه هايشان و ارث برى هايشان حلال نبود.»

و در روايات باب هفتاد و ششم مناسب اين باب ملاحظه كنيد.

و در روايت هشتم از باب بيست و سوم از باب هاى طلب روزى فرموده امام معصوم عليه السلام كه:

«اينان شما را به سان يهود و نصارى قرار داده اند از شما زن مى گيرند ولى به شما زن نمى دهند.»

ص: 1071

(16) من باب (20) تحريم كسب المغنّية من أبواب ما يكتسب به (ج 22) به

قوله: جعلت فداك ما تقول في النصرانيّة اشتريها و أبيعها من النصارىٰ فقال اشتر و بع قلت و أنكح فسكت عن ذلك قليلاً ثمّ نظر إلىّ و قال شبه الإخفاء هي لك حلال.

و في رواية إبراهيم (1) من باب (1) ما و ردّ في الكتاب و السنّة من تحريم نكاح الأُمّهات من أبواب ما يحرم بالنسب (ج 25)

قوله عليه السلام:

و أمّا الّتى (حرّم صلّى اللّه عليه و آله) في السنّة فالمواقعة في شهر رمضان (إلى أن قال) و تزويج المشركين.

و يأتي في أحاديث الباب التالى و ما يتلوه و غيرهما من أبواب مناكحة الكفّار (ج 25) ما يناسب ذلك.

و في رواية أبي بصير (11) من باب (6) حكم تزويج الناصب قوله عليه السلام: تزوّج اليهوديّة و النصرانيّة أفضل أو قال خير من تزوّج الناصب و الناصبيّة.

و في رواية ابن شعبة (2) من باب (18) ما ورد في سؤال الامام أبى جعفر الجواد عليه السلام عن ابن أكثم: في رجل حرمت عليه امرأة و حلّت له في يوم و ليلة عشر مرّات من أبواب نكاح العبيد (ج 26) قوله عليه السلام فارتدّ عن الإسلام فحرمت عليه و رجع إلى الإسلام فحلّت له.

و في رواية أبى القاسم (13) من باب (1) إنّ الكافر لا يرث المسلم و لو ذمّيّاً من أبواب الميراث (ج 29) قوله عليه السلام: أهل الملّتين لا يتوارثون (إلى أن قال) لا يتوارثان يعني انّا نرثهم و لا يرثونا كما انّا ننكح فيهم و لا ينكحون فينا.

و في رواية جميل (27) قوله: في الزوج المسلم و اليهوديّة و النّصرانيّة انّه قال لا يتوارثان. و لاحظ سائر أحاديث الباب.

و في أحاديث باب (2) انّ المرتدّ عن فطرة دمه مباح من أبواب حدّ المرتدّ (ج 31) ما يدلّ على أنّ المرتدّ بانت منه امرأته فلاحظ.

(2) باب عدم جواز تزويج المجوسيّة و جواز وطئ الأمة المجوسيّة و أنّها إذا أسلمت سرّاً جاز تزويجها و إن تتشبّه بالمجوس بعد ذلك فللزّوج أن يمسكها أو يطلّقها

1807-38208-(1) كافى 357/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن الحسن بن محبوب عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام أ يتزوّج المجوسيّة قال لا و لكن إن كانت له أمة.

ص: 1072

و در روايت شانزدهم از باب بيستم از باب هاى كسب هاى روا و ناروا اين گفته كه: «فدايت شوم! دربارۀ زن مسيحى كه او را مى خرم و به مسيحيان مى فروشم چه مى گوييد؟ حضرت فرمود: بخر و بفروش. گفتم: و آميزش كنم ؟ حضرت مدّت كوتاهى سكوت كرد سپس به من نگاه كرد و شبه مخفيانه فرمود: آن زن براى تو حلال است.»

و در روايت يكم از باب يكم از باب هاى محرّمات نسبى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «و امّا آن چه را كه پيامبر صلى الله عليه و آله در سنّت حرام نمود آميزش در ماه مبارك رمضان... تا آن كه گويد: و ازدواج با مشركان است.»

مى آيد:

در روايات باب بعدى و باب پس از آن و باب هاى ديگر از باب هاى ازدواج با كفّار مناسب اين مفاد.

و در روايت يازدهم از باب ششم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «ازدواج با زن يهودى و زن مسيحى برتر است يا حضرت فرمود: بهتر از ازدواج با مرد ناصبى و زن ناصبى است.»

و در روايت دوّم از باب هجدهم از باب هاى نكاح بردگان فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «از اسلام برگشت و آن زن بر او حرام شد و به اسلام بازگشت و آن زن براى او حلال گشت.»

و در روايت سيزدهم از باب يكم از باب هاى ميراث فرموده پيامبراكرم صلى الله عليه و آله كه: «؟؟؟؟

و در روايت بيست و هفتم اين گفته كه: «در مورد شوهر مسلمان و زن يهودى و مسيحى فرمود:

اين دو ارث نمى برند.»

و ديگر روايات باب را نيز بنگر.

و در روايات باب دوّم از باب هاى حدّ مرتد رواياتى كه دلالت مى كند كه همسر مرتد از او جدا مى شود؛ ملاحظه كنيد.

باب 2 حكم ارتباط مرد مسلمان با زن مجوسى

1807-38208-(1) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا مى توان زن مجوسى گرفت ؟ حضرت فرمود: نه ولى اگر كنيز او باشد (اشكال ندارد.)»

ص: 1073

1808-38209-(2) تهذيب 212/8: فقيه 258/3: الحسن بن محبوب عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن الرّجل المسلم يتزوّج المجوسيّة فقال لا و لكن إن كانت له أمة مجوسيّة فلا بأس أن يطأها و يعزل عنها و لا يطلب ولدها. نوادر أحمد بن محمّد 120: الحسن بن محبوب عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال:

سألته عن الرّجل المسلم (و ذكر مثله).

1809-38210-(3) المقنع 102: و تزويج المجوسيّة محرّم و لكن إذا كان للرجل أمة مجوسيّة فلا بأس أن يطأها و يعزل عنها و لا يطلب ولدها.

1810-38212-(4) تهذيب 459/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أبي إسحاق عن صفوان قال: سألته عن رجل يريد المجوسيّة فيقول لها أسلمى فتقول إنّي لأشته الإسلام و أخاف أبى و لكنّى أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له و أشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله قال يجوز أن يتزوّجها قلت فإن رأيتها بعد ذلك لا تصلّى و رأيت عليها الزنّار و رأيتها تتشبّه بالمجوس قال إن شئت فأمسكها و إن شئت فطلّقها.

(3) باب حكم ما لو أسلم أحد الزوجيْنِ المشركيْنِ أو كلاهما

1811-38213-(1) كافى 435/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن محبوب عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال إذا أسلمت امرأة و زوجها على غير الإسلام فرّق بينهما قال و سألته عن رجل هاجر و ترك امرأته في(1) المشركين ثمّ لحقت به(2) بعد (ذلك يب صا كا خ) أيمسكها بالنكاح (الأوّل كا) أو تنقطع عصمتها(3) قال (لا يب صا) بل يمسكها و هي امرأته. تهذيب 300/7: استبصار 181/3: أحمد بن محمّد بن عيسى عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر عن ابن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام: في رجل هاجر و ترك (و ذكر مثله). كافى 435/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: سألته عن رجل هاجر و ترك (و ذكر مثله).

ص: 1074


1- . مع خ كا.
2- . بعد ذلك به كا.
3- . عصمتهما صا.

1808-38209-(2) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ مرد مسلمان پرسيدم كه آيا با زن مجوسى ازدواج كند؟

حضرت فرمود: نه ولى اگر كنيز مجوسى داشته باشد اشكال ندارد كه با او آميزش كند ولى نطفه اش را عزل كند (و در رحم او نريزد) و از او فرزنددار نشود.»

1809-38210-(3) و ازدواج با زن مجوسى حرام است ولى اگر مرد كنيز مجوسى داشته باشد اشكال ندارد كه با او آميزش كند ولى نطفه را در رحم او نريزد و فرزند از او نخواهد.

1810-38211-(4) صفوان گويد: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ مردى كه زن مجوسى را مى خواهد و به او مى گويد كه اسلام را بپذير و او مى گويد كه من اسلام را مى خواهم ولى از پدرم مى ترسم ولى شهادت مى دهم كه جز خداى يگانه كه شريك ندارد خدايى نيست و گواهى مى دهم كه محمّد بنده و رسول اوست، پرسيدم حضرت فرمود: مى تواند با او ازدواج كند.

گفتم: اگر بعد از آن ديدم كه نماز نمى خواند و زنّار بر گردن اوست و ديدم كه تشبّه به مجوسيان دارد؟ حضرت فرمود: اگر بخواهى او را نگاه دار و اگر بخواهى طلاقش ده.»

باب 3 حكم موردى كه يكى از زن و مرد مشرك و يا هر دو اسلام بياورند

1811-38212-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر زنى اسلام آورد و شوهرش بر دين غيراسلام باقى بماند از هم جدا شوند (از آميزش آنان تا روشن شدن وضعيت اسلام مرد در طول زمان عدّه جلوگيرى مى شود.)»

عبداللّٰه بن سنان گويد: «از حضرت دربارۀ مردى كه هجرت كرده و همسرش را در ميان مشركان رها كرده و پس از مدّتى همسرش به او پيوست پرسيدم كه آيا با همان ازدواج اوّل همسرش را نگه مى دارد يا پيوند ازدواج سابق گسسته مى شود (و نيازمند عقد جديدى است)؟

حضرت فرمود: او را نگه مى دارد و آن زن همسر او محسوب مى شود.»

ص: 1075

1812-38214-(1) تهذيب 478/7: ابن محبوب عن ابن سنان قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل هاجر إلى دار الإسلام و ترك امرأته في دار الكفر ثمّ إنّها بعد لحقت به أ له أن يمسّها بالنكاح الأوّل أو قد انقطعت عصمتها منه قال يمسّها و هي امرأته.

1813-38215-(2) كافى 437/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن أبيه عن القاسم بن محمّد الجوهريّ تهذيب 356/7: أحمد بن محمّد بن عيسى عن البرقي و عن الحسين بن سعيد عن القاسم بن محمّد الجوهريّ عن فقيه 291/3: رومى بن زرارة (عن عبيد بن زرارة يب فقيه) قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام النصرانىّ يتزوّج النصرانيّة على ثلاثين دَنّاً(3) خمراً(2) و ثلاثين خنزيراً ثمّ أسلما بعد ذلك و لم يكن دخل بها قال ينظر كم قيمة الخنازير(3) و كم قيمة الخمر فيرسل بها إليها ثمّ يدخل عليها و هما على نكاحهما الأوّل.

1814-38216-(4) الدعائم 250/2: عن عليّ عليه السلام أنّه سئل عن امرأة مشركة أسلمت و لها زوج مشرك قال إن أسلم قبل أن تنقضى عدّتها فهما على النكاح و إن أنقضت عدّتها فلها أن تتزوّج من أحبّت من المسلمين فإن أسلم بعد ما أنقضت عدّتها فهو خاطب من الخطّاب فإن أجابته نكحها نكاحاً مستأنفاً و إذا أسلم الرّجل و امرأته مشركة فإن أسلمت فهما على النكاح و إن لم تسلم و اختار بقاءها عنده أبقاها على النكاح أيضاً.

1815-38217-(5) الدعائم 251/2: عن جعفر بن محمّد عليه السلام أنّه قال إذا خرج الحربىّ إلى دار الإسلام فأسلم ثمّ لحقته امرأته فهما على النكاح.

1816-38218-(6) الدعائم 250/2: نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أن يتزوّج المسلم غير المسلمة و هو يجد مسلمة و لا ينكح المشرك مسلمةً و إذا أسلم المشرك و عنده امرأة مشركة فلا بأس أن يَدَعها عنده إن رغب فيها لعلّ اللّه أن يهديها و له أن يتزوّج عليها ثلاثاً من المسلمات إن علمن بها.

1817-38219-(7) الدعائم 252/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال إذا سبى الرّجل و امرأته من المشركين فهما على النكاح ما لم يكن أحدهما سبى و أحرز في دار الإسلام دون الآخر فإذا كان ذلك فلا عصمة بينهما.

ص: 1076


1- . من خمرٍ كا.
2- . الخنزير فقيه.
3- . الدَّنُّ واحد الدِّنان و هي الحِباب جمع الحُبّ : الجرَّة الضّخمة.

1812-38213-(2) ابن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه به دارالاسلام هجرت كرده و همسرش را در دارالكفر رها كرده است سپس بعداً همسرش به او ملحق شده پرسيدم كه آيا اين مرد مى تواند با اين همسرش براساس همان ازدواج اوّل آميزش كند يا اين كه پيوند زن از او بريده شده ؟ حضرت فرمود: مرد با او آميزش كند و او همسرش محسوب مى شود.»

1813-38214-(3) رومى بن زراره گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: مرد مسيحى با زنى مسيحى با مهر سى خمره شراب و سى خوك ازدواج مى كند هر دو پيش از آميزش مسلمان مى شوند.

حضرت فرمود: بايد ديد ارزش خوك ها چه اندازه است و نيز ارزش شراب چه قدر است همان مبلغ را براى زن بفرستد و پس از آن با او درآميزد و پيوند ازدواج اوّل آنان هم چنان باقى است.»

1814-38215-(4) از امير مؤمنان على عليه السلام دربارۀ زنى مشرك كه مسلمان شده و همسرى مشرك دارد سؤال شد، حضرت فرمود: «اگر مرد پيش از انقضاى عدّۀ زن اسلام بياورد هر دو بر همان ازدواج باقى هستند ولى اگر عدّۀ زن بگذرد و مرد مسلمان شود اين مرد مى تواند خواستگارى كند پس اگر آن زن پذيرفت اين مرد با او ازدواج جديدى مى كند و اگر مردى مسلمان شود و همسرش مشرك باشد اگر زن هم مسلمان شد هر دو بر همان ازدواج هستند ولى اگر زن مسلمان نشد ولى مرد خواست كه زن نزد او بماند او را بر همان ازدواج نيز نگه مى دارد.»

1815-38216-(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر كافر حربى به دارالاسلام بيايد و مسلمان شود و پس از آن همسرش به او ملحق شود اين دو بر همان ازدواج (اوّل) باقى هستند.»

1816-38217-(6) رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين كه مرد مسلمان زن غيرمسلمان بگيرد با اين كه دسترسى به زن مسلمان دارد، نهى فرمود و مرد مشرك با زن مسلمان ازدواج نمى كند و اگر مرد مشرك مسلمان شد و زنى مشرك دارد اشكال ندارد اگر او را دوست دارد نزد خويش نگه دارد شايد كه خداوند آن زن را هدايت كند و مرد مى تواند كه با وجود آن زن مشرك سه زن مسلمان بگيرد البته اگر آنان از حضور زن مشرك باخبر باشند.

1817-38218-(7) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «زمانى كه مرد و همسر مشركش اسير شوند هر دو بر همان ازدواج باقى هستند مادامى كه يكى اسير نشود و در دارالاسلام نگهدارى شود ولى ديگرى هنوز اسير نشده باشد كه در اين صورت پيوند ازدواج آن دو از بين مى رود.»

ص: 1077

1818-38220-(8) تهذيب 302/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 358/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن بعض أصحابه عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال إنّ أهل الكتاب و جميع من له ذمّة إذا أسلم أحد الزوجين فهما على نكاحهما و ليس له أن يخرجها من دار الإسلام إلى غيرها و لا يبيت معها و لكنّه يأتيها بالنّهار و أمّا المشركون مثل مشركى العرب و غيرهم فهم على نكاحهم إلى انقضاء العدّة فإن أسلمت المرأة ثمّ أسلم الرّجل قبل انقضاء عدّتها فهي امرأته و إن لم يسلم إلّا بعد انقضاء العدّة فقد بانت منه و لا سبيل له عليها و كذلك جميع من لا ذمّة له و لا ينبغي للمسلم أن يتزوّج يهوديّة و لا نصرانيّة و هو يجد (مسلمة كا) حرّة أو أمة.

1819-38221-(9) تفسير القمّيّ 363/2: في رواية أبى الجارود عن أبي جعفر عليه السلام في قوله «وَ لاٰ تُمْسِكُوا بِعِصَمِ اَلْكَوٰافِرِ» يقول من كانت عنده امرأة كافرة يعنى على غير ملّة الإسلام و هو على ملّة الإسلام فليعرض عليها الإسلام فإن قبلت فهي امرأته و إلّا فهي بريئة منه فنهى اللّه ان يمسك بعصمتها.

1820-38222-(10) كافى 436/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن محبوب عن عبد الرحمن بن الحجّاج عن أبي الحسن عليه السلام في نصرانىّ تزوّج نصرانيّة فأسلمت قبل أن يدخل بها قال قد انقطعت عصمتها منه و لا مهر لها و لا عدّة عليها منه.

1821-38223-(11) كافى 436/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن النوفليّ عن السكونىّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قال أمير المؤمنين عليه السلام تهذيب 92/8: الصفّار عن إبراهيم عن الحسين بن يزيد النوفليّ عن إسماعيل بن أبي زياد السكونىّ عن جعفر عن أبيه عن عليّ عليه السلام: في مجوسيّة أسلمت قبل أن يدخل بها زوجها (فقال أمير المؤمنين عليه السلام لزوجها أسلم كا) فأبى(1) زوجها أن يسلم فقضى(2) لها عليه نصف الصداق و قال لم يزدها الإسلام إلّا عزّاً. الجعفريّات 106: بإسناده عن عليّ عليه السلام: (نحوه). الدعائم 251/2: عن عليّ عليه السلام: نحوه.

ص: 1078


1- . و أبى يب.
2- . فقضى عليّ عليه السلام لها بنصف الصداق يب.

1818-38219-(8) امام باقر عليه السلام فرمود: «اهل كتاب و همۀ كسانى كه در ذمّۀ اسلامند اگر يكى از دو همسر مسلمان شود پيوند ازدواج اين دو پايدار مى ماند و نبايد مرد همسرش را از دارالاسلام بيرون برد و نبايد شب را با او سپرى كند و بايد روزانه پيش او بيايد.

امّا مشركانى چون مشركان عرب و ديگران، پيوندشان تا پايان يافتن عدّه باقى مى ماند آن گاه اگر زن مسلمان شد و مرد نيز پيش از پايان يافتن عدّه مسلمان شد اين همسرى باقى مى ماند ليكن اگر مرد پس از پايان يافتن عدّه مسلمان شد، زن از او جدا مى شود و ديگر آن مرد سلطه اى بر او ندارد و همه كسانى كه در ذمّۀ اسلامند اين گونه اند.

و براى مسلمان شايسته نيست كه با زن يهودى و مسيحى در حالى كه دسترسى به زن مسلمان دارد چه آزاد و چه برده، ازدواج كند.»

1819-38220-(9) امام باقر عليه السلام دربارۀ فرموده خداوند: «و هرگز زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد» مى فرمود: «هركس زن كافرى دارد يعنى زنى كه مسلمان نيست ولى مرد مسلمان است بايد اسلام را بر زن عرضه كند پس اگر زن پذيرفت او همسر وى خواهد بود وگرنه زن از مرد جدا مى شود و خداوند نهى كرده است كه مرد پيوند با اين زن را حفظ نمايد.»

1820-38221-(10) عبدالرحمن بن حجّاج گويد: «از امام هفتم عليه السلام دربارۀ مرد مسيحى كه با زن مسيحى ازدواج كرده است و آن زن پيش از آميزش اسلام آورده است پرسيدم، حضرت فرمود: پيوند ازدواج او با آن مرد گسسته مى شود و حقّ مهر ندارد و عدّه هم ندارد.»

1821-38222-(11) امير مؤمنان على عليه السلام دربارۀ زن مجوسى كه پيش از آميزش با شوهر اسلام آورد به شوهر زن فرمود: «اسلام بياور. شوهر از اين كه مسلمان شود امتناع ورزيد. حضرت حكم كرد كه مرد نصف مهر زن را بايد بپردازد و فرمود: اسلام جز به عزّت اين زن نيفزوده است.»

ص: 1079

1822-38224-(12) الجعفريّات 106: بإسناده عن عليه السلام قال في امرأة مجوسيّة أسلمت قبل زوجها فقال عليّ عليه السلام لزوجها أسلم قال لا ففرّق عليّ عليه السلام بينهما و قال له عليّ عليه السلام إن أسلمت قبل انقضاء عدّتها و بعد انقضاء عدّتها فأنت خاطب من الخطّاب بمهر جديد و نكاح جديد.

1823-38225-(13) قرب الإسناد 250: عبد اللّه بن الحسن العلوىّ عن جدّه عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام قال سألته عن امرأة أسلمت ثمّ أسلم زوجها أتحلّ له قال هو أحقّ بها ما لم تتزوّج و لكنّها تخيّر و لها ما اختارت. البحار 261/10: ما وصل إلينا من اخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام: (مثله).

1824-38226-(14) قرب الإسناد 250: بالاسناد المتقدّم قال: سألته عن امرأة أسلمت قبل زوجها و تزوّجت غيره ما حالها قال هي للّذى تزوّجت و لا تردّ على الأوّل. البحار 261/10: ما وصل الينا من أخبار عليّ بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر عليهما السلام (مثله).

1825-38227-(15) كافى 435/5: محمّد بن يحيى عن عبد اللّه بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن أبان تهذيب 301/7: استبصار 182/3: محمّد بن عليّ بن محبوب عن معاوية بن حكيم عن محمّد بن خالد الطيالسى عن (عليّ صا) بن رئاب و أبان جميعاً عن منصور بن حازم قال:

سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن رجل مجوسىّ (أو مشرك من غير أهل الكتاب كا) كانت تحته امرأة (على دينه يب صا) فأسلم أو أسلمت قال ينتظر بذلك انقضاء عدّتها (وإن هو أسلم أو أسلمت)(1) (قبل أن تنقضى(2) عدّتها كا) فهما على نكاحهما الأوّل و إن هو لم يسلم(3) حتّى تنقضى العدّة فقد بانت منه.

1826-38228-(16) كافى 437/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن محمّد بن عيسى عن يونس(4) قال: الذمّىّ تكون له المرأة الذمّيّة فتسلم امرأته قال هي امرأته يكون عندها بالنهار و لا يكون عندها بالليل قال فإن أسلم الرّجل و لم تسلم المرأة يكون الرّجل عندها بالليل و النهار.

ص: 1080


1- . فان أسلمت أو أسلم يب فان هو أسلم صا.
2- . قبل انقضاء عدّتها يب.
3- . في بعض نسخ يب و ان هي لم تسلم و الظاهر أنّه خطأ.
4- . هكذا في الأصل.

1822-38223-(12) امير مؤمنان على عليه السلام دربارۀ زنى مجوسى كه پيش از شوهرش اسلام آورد به شوهرش فرمود: «اسلام بياور. او نپذيرفت. امير مؤمنان على عليه السلام اين دو را از هم جدا كرد. حضرت به آن مرد فرمود: اگر پيش از انقضاى عدّۀ زن اسلام آوردى (كه مى توانى با او بمانى) ولى پس از انقضاى عدّۀ زن تو مى توانى با مهر جديد و ازدواج جديد خواستگارى كنى.»

1823-38224-(13) على بن جعفر گويد: «از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ زنى كه مسلمان شد و سپس شوهرش مسلمان گشت پرسيدم كه آيا آن براى مرد حلال است ؟ حضرت فرمود: مرد به آن زن مادامى كه زن ازدواج نكرده سزاوارتر است ولى زن اختيار دارد هرچه را اختيار كند براى اوست.»

1824-38225-(14) على بن جعفر گويد: «از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام دربارۀ زنى كه پيش از شوهرش اسلام آورده و با ديگرى ازدواج كرده پرسيدم كه وضعيت اين زن چگونه است ؟

حضرت فرمود: اين زن براى مردى است كه زن با او ازدواج كرده و به مرد اوّل بازگردانده نمى شود.»

1825-38226-(15) منصور بن حازم گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مرد مجوسى و يا مشرك غيركتابى كه همسر دارد و مرد با همسرش اسلام آورده پرسيدم، حضرت فرمود: در انتظار اسلام ديگرى تا پايان عدّه مى ماند اگر ديگرى مرد يا زن پيش از پايان عدّه مسلمان شد زن و مرد مسلمان هر دو بر ازدواج اوّل خويش باقى هستند ولى اگر مرد تا پايان عده اسلام را نپذيرد زن مسلمان از مرد مجوسى يا مشرك غيركتابى جدا مى شود.»

1826-38227-(16) يونس گويد: «مرد ذمّى همسرى ذمّى دارد، همسرش مسلمان مى شود اين زن همسر اوست و مرد بايد در روز نزد او باشد و شب پيش او نماند.

يونس افزود: اگر مرد مسلمان شود و زن اسلام نياورد، مرد شب و روز مى تواند نزد او بماند.»

ص: 1081

1827-38229-(17) تهذيب 300/7: استبصار 181/3: محمّد بن عليّ بن محبوب عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن حديد عن جميل بن درّاج عن بعض أصحابنا عن أحدهما عليهما السلام أنّه قال:

في اليهودىّ و النصرانىّ و المجوسىّ إذا أسلمت امرأته و لم يسلم قال هما على نكاحهما و لا يفرّق بينهما و لا يترك (أن يب) يخرج بها من دار الإسلام إلى (دار يب) الكفر.

1828-38230-(18) تهذيب 301/7: استبصار 182/3: محمّد بن عليّ بن محبوب عن أحمد بن محمّد عن البرقي عن النوفليّ عن السكونىّ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن عليّ عليه السلام أنّ امرأة مجوسيّة أسلمت قبل زوجها قال عليّ عليه السلام أ تسلم قال لا ففرّق بينهما ثمّ قال إن أسلمت قبل انقضاء عدّتها فهي امرأتك و إن أنقضت عدّتها قبل أن تسلم ثمّ أسلمت فأنت خاطب من الخطّاب.

1829-38231-(19) الدعائم 251/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال إذا ارتدّ الرّجل بانت منه امرأته فإن اُستتيب فتاب قبل أن تنقضى عدّتها فهما على النكاح و إن أنقضت العدّة ثمّ تاب فهو خاطب من الخطّاب و إن لحق بدار الحرب انقطعت عصمته عنها و إن ارتدّا جميعاً أو لحقا بدار الحرب ثمّ أسلما و استتيبا فتابا فهما على النكاح.

1830-38232-(20) الدعائم 251/2: عن عليّ عليه السلام أنّه قال إن خرجت امرأة من أهل الحرب إلى دار الإسلام مستأمنة و لها زوج تخلّف في دار الحرب فليس له عليها سبيل و تتزوّج إن شاءت و لا عدّة عليها فإن أسلم زوجها فهو خاطب من الخطّاب.

و يأتي في رواية عبد الملك (28) من باب (1) أنّ الكافر لا يرث المسلم من أبواب الارث (ج 29)

قوله عليه السلام: للنصرانىّ الّذى أسلمت زوجته بضعها في يدك و لا ميراث بينكما.

و في رواية عبد الرحمان (29) قوله عليه السلام: و أنّ يضعها في يد زوجها النصرانىّ و أنّها لا ترثه و لا يرثها.

قال الشيخ رحمه اللّه هذا و رواية عبد الملك موافقان للعامّة على ما يروونه عن أمير المؤمنين عليه السلام، و رجالهما رجال العامّة و ما هذا حكمه يحمل على التقيّة و لا يؤخذ إذا كان مخالفاً للأخبار كلّها.

ص: 1082

1827-38228-(17) امام باقر و يا امام صادق عليهما السلام دربارۀ مرد يهودى و مسيحى و مجوسى زمانى كه همسرش مسلمان شود و آن مرد اسلام نياورد فرمود: «اين دو بر همان ازدواج اوّل هستند و از هم جدا نمى شوند و مرد آزاد نيست كه زن را از دارالاسلام به دارالكفر ببرد.»

1828-38229-(18) از امير مؤمنان عليه السلام روايت است كه: «زنى مجوسى پيش از شوهرش مسلمان شد. حضرت (به مرد) فرمود: تو هم مسلمان مى شوى ؟ او گفت: نه. حضرت اين دو را از هم جدا كرد، سپس فرمود: اگر تو پيش از گذشت عدّۀ زن مسلمان شوى آن همسر توست ولى اگر عدّه اش بگذرد پيش از آن كه مسلمان شوى و سپس تو اسلام بياورى مى توانى از او خواستگارى كنى.»

1829-38230-(19) امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «زمانى كه مرد مرتد شود همسرش از او جدا مى شود پس اگر او را توبه دادند و توبه كرد پيش از آن كه عدّۀ زنش تمام شود اين دو بر ازدواج گذشته باقى هستند ولى اگر عدّه گذشت و مرد توبه كرد مرد مى تواند خواستگارى از خواستگاران او باشد و اگر مرد به دارالحرب (كشور كفر) برود پيوند ازدواج او از زن قطع گردد و اگر مرد و زن با هم مرتد شوند يا به دار الحرب پناهنده گردند و سپس مجدداً مسلمان شوند و آنان را توبه دهند و توبه كنند هر دو بر همان ازدواج باقى هستند.»

1830-38231-(20) امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «اگر زنى از اهل حرب (كافران) به دارالاسلام بيايد و امان و پناه بخواهد و همسرى داشته باشد كه در دارالحرب مانده است آن شوهر بر اين زن سلطه اى ندارد و اين زن اگر بخواهد ازدواج مى كند و عدّه اى هم بر او نيست پس اگر شوهرش هم مسلمان شد شوهرش مى تواند خواستگارى از خواستگاران وى باشد.»

ارجاعات

مى آيد:

در روايت بيست و هشتم از باب يكم از باب هاى ارث فرموده امام معصوم عليه السلام به مسيحى اى كه زنش اسلام آورد: «فرج او در اختيار توست ولى ارثى بين شما دو نفر نيست.»

و در روايت بيست و نهم فرموده معصوم عليه السلام كه: «فرج زن در اختيار شوهر مسيحى اوست ولى زن از او و او از زن ارث نمى برد.»

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «اين روايت و روايت عبدالملك هر دو موافق با اهل سنّت است طبق آن چه كه آنان از امير مؤمنان عليه السلام روايت مى كنند و راويان اين دو روايت از روات اهل سنت هستند و هر روايتى كه چنين باشد بر تقيه حمل مى گردد و بدان اخذ نمى شود اگر مخالفت با همۀ روايات باشد.»

ص: 1083

(4) باب أنّ اليهوديّة و النصرانيّة لا تتزوّج على المسلمة و تتزوّج المسلمة عليهما و جواز تزويج اليهوديّة على النصرانيّة و بالعكس

1831-38233-(1) كافى 357/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال لا يتزوّج اليهوديّة و لا النصرانيّة على المسلمة. نوادر أحمد بن محمّد 116: عن صفوان بن يحيى عن العلاء عن محمّد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال: لا تزوّج (و ذكر مثله).

1832-38234-(2) كافى 357/5: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد البرقي عن عثمان بن عيسى عن سماعة بن مهران قال: سألته عن اليهوديّة و النصرانيّة أ يتزوّجها الرّجل على المسلمة قال لا و يتزوّج المسلمة على اليهوديّة و النصرانيّة. نوادر أحمد بن محمّد 118:

عثمان بن عيسى عن سماعة بن مهران قال: سألت عن اليهوديّة (و ذكر مثله).

1833-38235-(3) فقيه 293/3: روى سعدان عن أبي بصير عن أبي عبداللّه عليه السلام قال لا يتزوّج(1) اليهوديّة و لا النصرانيّة على حرّة متعة و غير متعة. المقنع 113: و لا تتزوّج اليهوديّة (و ذكر مثله).

1834-38236-(4) كافى 241/7: تهذيب 144/10: عليّ بن إبراهيم (عن أبيه كا) عن صالح بن سعيد عن بعض أصحابه عن منصور بن حازم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال سألته عن رجل تزوّج ذمّيّة(2) على مسلمة و لم يستأمرها قال (و كا) يفرّق بينهما (قال كا) فقلت(3) فعليه أدب قال نعم اثنا عشر سوطاً و نصف، ثُمْن حدّ الزانى (و هو صاغر كا) (قال يب) قلت فإن رضيت المرأة (الحرّة كا) المسلمة بفعله بعد ما كان فعل قال لا يضرب و لا يفرّق بينهما يبقيان على النكاح الأوّل.

1835-38237-(5) فقيه 269/3: روى الحسن بن محبوب عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام في رجل تزوّج ذمّيّة على مسلمة قال يفرّق بينهما و يضرب ثُمْن الحدّ أثنى عشر سوطاً و نصفاً فإن رضيت المسلمة ضرب ثُمْن الحدّ و لم يفرّق بينهما قلت و كيف يضرب النصف قال يأخذ السوط بالنصف فيضرب به.

ص: 1084


1- . لا تتزوّجوا ئل.
2- . أمة يب.
3- . قلت يب.

باب 4 حكم ازدواج مرد مسلمان با زن مسيحى و يهودى

1831-38232-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «مردى كه زن مسلمان دارد نمى تواند با زن يهودى و يا مسيحى ازدواج كند.»

1832-38233-(2) سماعة بن مهران گويد: «از امام عليه السلام پرسيدم: آيا مردى كه زن مسلمان دارد مى تواند با زن يهودى يا مسيحى ازدواج كند؟

حضرت فرمود: نه، ولى اگر همسر يهودى و يا مسيحى دارد مى تواند زن مسلمان بگيرد.»

1833-38234-(3) امام صادق عليه السلام فرمود: «با داشتن همسر آزاد (مسلمان) ازدواج موقت و غير موقت با زن يهودى و مسيحى جايز نيست.»

1834-38235-(4) منصور بن حازم گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه با زنى ذمّى با داشتن همسرى مسلمان ازدواج كرده و با همسرش مشورت ننموده است و نظر او را رعايت نكرده است، پرسيدم حضرت فرمود: اين دو از هم جدا مى شوند.

منصور گويد: پرسيدم: آيا مرد بايد ادب شود؟ حضرت فرمود: آرى دوازده تازيانه و نصف (يك هشتم حدّ زناكار) همراه با خوارى.

او گويد: پرسيدم: اگر زن مسلمان آزاد به كار شوهرش پس از انجام آن رضايت دهد؟ حضرت فرمود: مرد تازيانه نمى خورد و اين دو از هم جدا نمى شوند و بر همان ازدواج نخست مى مانند.»

1835-38236-(5) از امام صادق عليه السلام دربارۀ مردى كه همسرى مسلمان دارد و با زنى ذمّى ازدواج مى كند روايت است كه حضرت فرمود: «اين دو از هم جدا مى شوند و مرد يك هشتم حدّ يعنى دوازده تازيانه و نصف مى خورد پس اگر زن مسلمان رضايت داد مرد يك هشتم حدّ را مى خورد ولى اين دو از هم جدا نمى شوند.

پرسيدم: چگونه نصف تازيانه به او زده مى شود؟ حضرت فرمود: تازيانه را از نيمه (وسط) مى گيرد و با آن به او مى زنند.»

ص: 1085

1836-38238-(6) كافى 359/5: محمّد بن يحيى عن عبد اللّه بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن أبان بن عثمان عن عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام هل للرجل أن يتزوّج النصرانيّة على المسلمة و الأمة على الحرّة فقال لا تتزوّج واحدة منهما على المسلمة و تتزوّج المسلمة على الأمة و النصرانيّة و للمسلمة الثلثان و للأمة و النصرانيّة الثلث. نوادر أحمد بن محمّد 118: عن القاسم عن أبان عن عبد الرحمن عن أبي عبد اللّه عليه السلام: (نحوه).

و تقدّم في رواية الحسن (4) من باب (35) عدم جواز تزويج الأمة على الحرّة من أبواب التّزويج (ج 25)

قوله: و لا تزوّج النصرانيّة و لا اليهوديّة على المسلمة فمن فعل ذلك فنكاحه باطل.

و في رواية إبراهيم (1) من باب (1) ما ورد في الكتاب و السنّة من تحريم نكاح الأُمّهات من أبواب ما يحرم بالنسب (ج 25)

قوله عليه السلام: و امّا الّتى (حرّم صلّى اللّه عليه و آله) في السنّة فالمواقعة في شهر رمضان نهاراً (إلى أن قال) و تزويج الذمّيّة على المسلمة.

و في رواية ابن جهم (6) من باب (1) حكم مناكحة الكفّار (ج 25) قوله: لا يجوز تزويج النصرانيّة على مسلمة و لا غير مسلمة إلخ.

و في رواية ابن فضّال (22) قوله عليه السلام: لا بأس ان يتمتّع الرّجل باليهوديّة و النصرانيّة و عنده حرّة.

و في رواية زرارة (23) نحوه.

و يأتي في

رواية أبي بصير (1) من الباب التالى قوله: رجل له امرأة نصرانيّة أ له ان يتزوّج عليها يهوديّة فقال إنّ أهل الكتاب مماليك للإمام و ذلك موسّع منّا عليكم خاصّة فلا بأس بأن يتزوّج.

(5) باب حكم من تزوّج مسلمة على اليهوديّة أو النصرانيّة و لم تعلم

1837-38239-(1) تهذيب 449/7: محمّد بن يعقوب عن كافى 358/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه (عن ابن محبوب كا) عن ابن رئاب عن أبي بصير عن أبي جعفر عليه السلام قال سألته عن رجل له امرأة نصرانيّة (أ يب) له أن يتزوّج عليها يهوديّة فقال إن أهل الكتاب مماليك للإمام و ذلك موسّع منّا عليكم (خاصّة كا) فلا بأس بأن يتزوّج قلت فإنّه(1) يتزوّج (عليها يب) أمة قال (لا كا)

ص: 1086


1- . فقلت انّه يب.

1836-38237-(6) عبدالرحمن بن ابى عبداللّٰه گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا مردى كه زن مسلمان دارد مى تواند با زن مسيحى ازدواج كند و يا زن آزاد دارد مى تواند با كنيز ازدواج نمايد؟ حضرت فرمود: با داشتن زن مسلمان نمى تواند با زن مسيحى و يا كنيز ازدواج كند ولى با داشتن كنيز و زن مسيحى مى تواند با زن مسلمان ازدواج نمايد و براى زن مسلمان دو سوّم و براى كنيز و زن مسيحى يك سوّم است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت چهارم از باب سى و پنجم از باب هاى ازدواج اين گفته كه: «با داشتن زن مسلمان با زن يهودى و مسيحى ازدواج نمى شود و هر كس اين كار را كند ازدواج او باطل است.»

و در روايت يكم از باب يكم از باب هاى محرّمات نسبى فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «امّا آن چه را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در سنّت حرام نموده پس آميزش در روز ماه مبارك رمضان است... تا آن كه گويد: و ازدواج با زن ذمّى با داشتن زن مسلمان.»

و در روايت ششم از باب يكم اين گفته كه: «ازدواج با زن مسيحى با داشتن زن مسلمان و غيرمسلمان جايز نيست...»

و در ورايت بيست و دوّم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «مرد مسلمان كه همسرى آزاد و مسلمان دارد مى تواند زن يهودى و مسيحى بگيرد (به ازدواج موقّت).»

و در روايت بيست و سوّم مانند آن.

مى آيد:

در روايت يكم از باب بعدى اين گفته كه: «مردى زنى مسيحى دارد آيا مى تواند كه با داشتن آن، زنى يهودى بگيرد؟ حضرت فرمود: اهل كتاب مملوك امام هستند و اين از سوى ما به شما توسعه و رخصت داده شده است پس اشكال ندارد كه ازدواج كند.»

باب 5 حكم ازدواج مرد مسلمان با زن مسلمان در حالى كه همسر يهودى و مسيحى دارد

1837-38238-(1) ابو بصير گويد: «از امام باقر عليه السلام پرسيدم: مردى زنى مسيحى دارد آيا مى تواند با زن يهودى نيز ازدواج كند؟ حضرت فرمود: امام مالك اهل كتاب است و ما تنها براى شما رخصت و وسعت داده ايم بنابراين ازدواج او اشكالى ندارد.

ص: 1087

لا يصلح ان يتزوّج ثلاث إماء فإن تزوّج عليهما(1) حرّة مسلمة و لم تعلم انّ له امرأة نصرانيّة و(2) يهوديّة ثمّ دخل بها فإنّ لها ما أخذت من المهر فإن(1) شاءت أن تقيم بعد معه أقامت و إن شاءت أن تذهب إلى أهلها ذهبت و إذا(2) حاضت ثلاث حيض أو مرّت لها ثلاثة أشهر حلّت للأزواج قلت فإن طلّق عليها(3) اليهوديّة و النصرانيّة قبل أن تنقضى عدّة المسلمة له عليها سبيل أن يردّها إلى منزله قال نعم.

1838-38240-(2) الدعائم 250/2: عن أبي جعفر محمّد بن عليّ عليهما السلام أنّه قال في الرّجل يتزوّج الحرّة المسلمة و عنده امرأة نصرانيّة أو يهوديّة و لم تعلم المرأة المسلمة بذلك ثمّ دخل بها فعلمت قال لها ما أخذت من المهر فإن شاءت أن تقيم معها أقامت و إن شاءت أن تذهب إلى أهلها ذهبت فإذا حاضت ثلاث حيض أو مضت لها ثلاثة أشهر يعنى أن لم تكن تحيض فقد حلّت للأزواج من غير طلاق قيل له فإن طلّق عنها النصرانيّة أو اليهوديّة قبل أن تنقضى عدّة المسلمة هل له أن يردّها إلى منزله قال نعم.

(6) باب حكم تزويج الناصب و الناصبة و المنافق و المنافقة و جمهور النّاس بالمؤمنة و المؤمن

1839-38241-(4) كافى 348/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن ابن محبوب تهذيب 302/7: استبصار 183/3: عليّ بن الحسن بن فضّال عن الحسن بن محبوب عن جميل بن صالح عن الفضيل بن يسار عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا يتزوّج المؤمن الناصبة(5) المعروفة بذلك.

1840-38242-(6) كافى 348/5: محمّد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان عن ابن أبي عمير عن ربعىّ عن الفضيل بن يسار عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: قال له الفضيل أتزوّج الناصبة قال لا و لا كرامة قلت جعلت فداك و اللّه انّى لأقول لك هذا و لو جاءنى ببيت ملأن دراهم ما فعلت.

ص: 1088


1- . و إن شاءت يب.
2- . فإذا يب.
3- . عنها يب.
4- . عليها يب.
5- . بالناصبيّة يب.
6- . أو يب.

پرسيدم: مى تواند با كنيز ازدواج كند؟ حضرت فرمود: شايسته نيست كه با سه كنيز ازدواج كند پس اگر با داشتن زن يهودى و مسيحى با زن مسلمان آزاد ازدواج كند و زن مسلمان نداند كه او همسر يهودى و مسيحى دارد آن گاه با زن مسلمان همبستر شود زن مسلمان مالك مهرى است كه گرفته و اگر خواست پس از آن به زندگى خانوادگى ادامه مى دهد و اگر خواست به نزد دودمانش بر مى گردد آن گاه پس از گذشت سه بار حيض شدن يا گذشت سه ماه، ازدواج با ديگر مردان براى او رواست.

پرسيدم: اگر آن مرد همسر يهودى و مسيحى اش را پيش از سپرى شدن عدّۀ اين زن مسلمان طلاق دهد آيا مى تواند همسرش را به خانه خود بازگرداند؟

حضرت فرمود: آرى.»

1838-38239-(2) امام باقر عليه السلام دربارۀ مردى كه زنى مسيحى يا يهودى دارد و با زنى مسلمان و آزاد ازدواج مى كند و زن مسلمان از داشتن زن يهودى و مسيحى بى خبر است و مرد با زن مسلمان آميزش مى كند پس از آن زن مى فهمد، فرمود: «زن مسلمان مالك مهرى است كه گرفته و اگر خواست با زن يهودى و مسيحى مى ماند و اگر خواست به سوى خاندانش بر مى گردد و چون سه بار حيض شود يا سه ماه بر او بگذرد اگر حيض نمى شود پس بدون طلاق بر شوهران ديگر حلال است.

به امام گفته شد: اگر مرد، زن مسيحى يا يهودى را طلاق دهد پيش از آن كه عدّۀ زن مسلمان پايان پذيرد آيا مرد مى تواند زن مسلمان را به منزل خود بازگرداند؟ حضرت فرمود: آرى.»

باب 6 حكم ازدواج با ناصبى، منافق و اهل سنت

1839-38240-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «مرد مؤمن نبايد زنى را كه ناصبى است [\دشمن اهل بيت عليه السلام است] و بدان معروف است به همسرى بگيرد.»

1840-38241-(2) فضيل بن يسار از حضرت صادق عليه السلام نقل مى كند كه فضيل به ايشان عرض كرد: «آيا با زنى كه دشمن اهل بيت عليهم السلام است ازدواج كنم ؟ حضرت فرمود: نه و چنين همسر گزيدنى ارجمندى ندارد.

گفتم: فدايت شوم! به خدا سوگند من درحالى چنين سؤالى را از شما مى كنم كه اگر خانه اى پر از درهم برايم بياورند چنين كارى را نمى كنم.»

ص: 1089

1841-38243-(1) كافى 350/5: حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد عن غير واحد عن أبان بن عثمان عن الفضيل بن يسار قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن نكاح النّاصب فقال لا و اللّه ما يحلّ قال فضيل ثمّ سألته مرّة أخرىٰ فقلت جعلت فداك ما تقول في نكاحهم قال و المرأة عارفه قلت عارفة قال إنّ العارفة(2) لا توضع إلّا عند عارف.

1842-38244-(4) تهذيب 303/7: استبصار 184/3: عليّ بن الحسن بن فضّال عن محمّد بن عليّ عن أبي جميلة (و صا) عن سندى عن الفضيل بن يسار قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن المرأة العارفة هل أزوّجها الناصب فقال لا لأنّ النّاصب كافر قال فأزوّجها الرّجل غير الناصب و لا العارف فقال غيره أحبّ إلىّ منه.

1843-38245-(5) تهذيب 303/7: استبصار 184/3: عليّ بن الحسن بن فضّال عن أحمد ابن الحسن (بن عليّ صا) عن أبيه عن (عليّ بن يب) الحسن بن رباط عن ابن أذينة عن فضيل بن يسار عن أبي جعفر(3) عليه السلام قال ذكر النصّاب(3) فقال لا تناكحهم و لا تأكل ذبيحتهم و لا تسكن معهم.

1844-38246-(6) نوادر أحمد بن محمّد 131: صفوان عن عبد اللّه بن بكير عن الفضيل بن يسار قال : قلت لأبى جعفر عليه السلام انّ لامرأتى أختاً مسلمة لا بأس برأيها و ليس بالبصرة أحد فما ترى في تزويجها من النّاس فقال لا تزوّجها إلّا ممّن هو على رأيها و تزويج المرأة الّتى ليست بناصبيّة لا بأس به.

1845-38247-(7) كافى 349/5: (محمّد بن يحيى معلّق) عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن عليّ بن يعقوب عن مروان بن مسلم عن الحسين بن موسى الحنّاط عن الفضيل بن يسار قال : قلت لأبى عبداللّه عليه السلام انّ لامرأتى أختاً عارفة على رأينا و ليس على رأينا بالبصرة إلّا قليل فأزوّجها ممّن لا يرى رأيها قال لا و لا نعمة [ولا كرامة] انّ اللّه عزّ و جلّ يقول «فَلاٰ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى اَلْكُفّٰارِ لاٰ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاٰ هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ ».

ص: 1090


1- . الناصب يب.
2- . أي العارفة بطريقة أهل البيت عليهم السلام. مجمع.
3- . أبي عبد اللّه عليه السلام ئل.

1841-38242-(3) فضيل بن يسار گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ ازدواج با مرد ناصبى پرسيدم، حضرت فرمود:

نه به خدا سوگند حلال نيست.

فضيل گويد: سپس بار ديگر از حضرت پرسيدم و گفتم: فدايت شوم! دربارۀ ازدواج با آنان چه مى فرمايى ؟ حضرت فرمود: زن، شيعه است. گفتم: آرى. حضرت فرمود: زن شيعه تنها به همسرى مرد شيعه در مى آيد.»

1842-38243-(4) فضيل بن يسار گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ زن شيعه پرسيدم كه آيا او را به ازدواج مرد ناصبى در آورم ؟ حضرت فرمود: نه چون ناصبى كافر است. او گويد: آيا او را به ازدواج مرد غيرناصبى و غيرشيعه درآورم ؟ حضرت فرمود: غير اين فرد نزد من محبوب تر است.»

1843-38244-(5) فضيل بن يسار گويد: «از ناصبى ها ياد شده، امام باقر عليه السلام فرمود: با آنان ازدواج نكنيد و ذبيحۀ آنان را نخوريد و با آنان نباشيد.»

1844-38245-(6) فضيل بن يسار گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: همسرم خواهرى مسلمان دارد كه نظر و عقيده اش اشكالى ندارد و در شهر بصره كسى نيست نظر شما چيست كه او را به همسرى همين مردم (سنّى ها) در بياورم ؟

حضرت فرمود: او را جز به ازدواج كسى كه با او هم راى و عقيده است درنياور و ازدواج با زنى كه ناصبى نيست اشكال ندارد.»

1845-38246-(7) فضيل بن يسار گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: خواهرزنى شيعه هم عقيدۀ خود ما دارم و هم عقيدۀ ما در شهر بصره كمند آيا او را به ازدواج مردى درآورم كه همسو با راى و عقيدۀ او نيست ؟ حضرت فرمود: نه و چنين كارى ارجمندى ندارد بى ترديد خداى عز و جل مى فرمايد: «آنان را به سوى كفّار باز نگردانيد نه آن ها براى كفّار حلالند و نه كفّار براى آنها حلال.»

ص: 1091

1846-38248-(8) الدعائم 199/2: عن أبي جعفر محمّد عليه السلام أنّه سئل عن امرأة مؤمنة عارفة و ليس بالموضع أحد على دينها هل تتزوّج منهم(1) إلّا من هو على دينها و أمّا إنّكم فلا بأس أن يتزوّج الرّجل منكم المستضعفة البلهاء و اما النّاصبة ابنة الناصبة فلا و لا كرامة لأنّ المرأة تأخذ من أدب زوجها و يردّها إلى ما هو عليه فتزوّجوا ان شئتم في الشكّاك و لا تزوّجوهم فأمّا أهل النصب لأهل بيت محمّد و العداوة لهم المبائنين بذلك المعروفين به الّذين ينتحلونه(2) ديناً فلا تخالطوهم و لا توادّوهم و لا تناكحوهم.

1847-38249-(9) كافى 349/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عبد الرحمن ابن أبي نجران عن عبد اللّه بن سنان تهذيب 302/7: استبصار 183/3: الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن عبد اللّه بن سنان(3) قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الناصب الّذى (قد كا) عرف نصبه و عداوته هل يزوّجه المؤمن(4) و هو قادر على ردّه و هو لا يعلم بردّه قال لا يتزوّج المؤمن الناصبة(5) و لا يتزوّج الناصب المؤمنة و لا يتزوّج المستضعف مؤمنة. نوادر أحمد بن محمّد 130: النضر عن ابن سنان قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن الناصب (و ذكر مثله) إلّا أنّه أسقط قوله (وهو لا يعلم بردّه).

1848-38250-(10) المقنع 102:: و لا تتزوّج الناصبيّة و لا تزوّج ابنتك ناصبيّاً و لا بأس أن تتزوّج في الشُّكّاك و لا تزوّجهم فإنّ المرأة تأخذ من أدب زوجها و يقهرها على دينه.

1849-38251-(11) كافى 351/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن عليّ ابن أبي حمزة عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه قال تزوّج اليهوديّة و النصرانيّة أفضل أو قال خير من تزوّج الناصب و الناصبيّة.

1850-38252-(12) فقيه 258/3: روى الحسن بن محبوب عن سليمان الحمّار عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا ينبغي للرجل المسلم منكم أن يتزوّج الناصبيّة و لا يزوّج ابنته ناصبيّاً و لا يطرحها عنده (قال الصدوق رحمه اللّه من نصب حرباً لآل محمّد صلوات اللّه عليهم فلا نصيب له في الإسلام فلهذا حرّم نكاحهم).

ص: 1092


1- . و الظاهر انّ هنا بعد كلمة (منهم) سِقطاً و هو (قال لا تتزوّج) كما في نقل المستدرك فإنّ فيه هكذا قال لا تزوّج إلّا من كان على دينها.
2- . أي يدّعونه ديناً.
3- . عبد اللّه بن مسكان صا.
4- . نزوّجه المؤمنة خ كا.
5- . الناصبيّة يب.

1846-38247-(8) از امام باقر عليه السلام دربارۀ زن مؤمن و شيعه اى كه در جايى است كه كسى هم عقيدۀ او نيست سؤال شد كه آيا جز با كسى كه بر عقيدۀ اوست ازدواج كند(1) و امّا شما مردان اشكال ندارد كه فردى از شما با زن مستضعف ساده دل ازدواج كند و امّا با زن ناصبى كه دختر زن ناصبى است هرگز و ارزشى هم ندارد چون زن از ادب شوهرش تأثيرپذير است و شوهر او را به همان كه بر آن است بر مى گرداند پس شما مردان شيعه اگر خواستيد در ميان كسانى كه در ترديد هستند ازدواج كنيد ولى به آنان زن ندهيد و امّا ناصبى ها، كسانى كه نصب عداوت براى اهل بيت كرده اند و به اين شكل جدا هستند و معروف به نصب هستند و دشمنى و نصب عداوت با اهل بيت را دين خود گرفته اند پس با آنان همنشينى و آميزش نداشته باشيد و آنان را دوست نگيريد و با آنان ازدواج نكنيد.»

1847-38248-(9) عبداللّٰه بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا مى توانيم زن شيعه اى را به همسرى مردى در آوريم كه به دشمنى با اهل بيت شناخته شده است با اين كه ولىّ آن زن مى تواند به خواستگار جواب منفى دهد و خواستگار به انگيزۀ اين پاسخ منفى پى نمى برد؟

حضرت فرمود: مرد مؤمن زن ناصبى نمى گيرد و نبايد به مرد ناصبى زن مؤمن داد و باز مرد مستضعف نيز زن مؤمنه را به همسرى در نمى آورد.»

1848-38249-(10) با زن ناصبى ازدواج مكن و دخترت را به مرد ناصبى نده و اشكالى ندارد كه در ميان كسانى كه اهل شك هستند ازدواج كنى ولى به آنان زن نده چون زن از ادب شوهرش تأثير مى گيرد و شوهر او را بر دين خود مجبور مى سازد.

1849-38250-(11) امام صادق عليه السلام فرمود: «ازدواج با زن يهودى و مسيحى برتر و يا حضرت فرمود: بهتر از همسرى با مرد و زن ناصبى است.»

1850-38251-(12) امام صادق عليه السلام فرمود: «براى مردى مسلمان از شما شايسته نيست كه همسر ناصبى بگيرد و نيز دخترش را به مرد ناصبى ندهد و او را نزد او نيندازد.

شيخ صدوق قدس سره فرمود: هر كس كه جنگ و دشمنى با آل محمد عليهم السلام را برپا كند بهره اى در اسلام ندارد و روى همين جهت ازدواج با آنان حرام است.»

ص: 1093


1- . در اين جا افتادگى اى ظاهر هست. بخش نخست پاسخ امام حذف شده، امام فرموده: تنها با كسى ازدواج كن كه هم عقيده ات باشد يعنى شيعه باشد.

1851-38253-(13) فقيه 258/3: وقال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله صنفان من أُمّتى لا نصيب لهم في الإسلام الناصب لأهل بيتى حرباً و غالٍ (1) في الدّين مارق منه.

1852-38254-(14) كافى 351/5: (محمّد بن يحيى معلّق) عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن ابن بكير عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال كانت تحته امرأة من ثقيف و له منها ابن يقال له إبراهيم فدخلت عليها مولاة لثقيف فقالت لها من زوّجك هذا قالت محمّد بن عليّ قالت فإنّ لذلك أصحاباً بالكوفة قوم يشتمون السلف و يقولون...(2) قال فخلّى سبيلها قال فرأيته بعد ذلك قد استبان عليه و تضعضع(3) من جسمه شيء قال فقلت له قد استبان عليك فراقها قال و قد رأيت ذاك قال قلت نعم.

1853-38255-(15) تهذيب 303/7: استبصار 183/3: محمّد بن يعقوب عن عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد كافى 351/5: (محمّد بن يحيى معلّق) عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن ابن بكير عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال دخل رجل على عليّ بن الحسين عليهما السلام فقال أنّ امرأتك الشيبانيّة خارجيّة تشتم عليّاً عليه السلام فإن سرّك أن أسمعك ذلك منها(4) أسمعتك قال نعم قال فإذا كان غداً حين تريد أن تخرج كما كنت تخرج فعد فاكمن(5) في جانب الدار قال فلمّا كان من الغد كمن في جانب الدار فجاء الرّجل فكلّمها فتبيّن منها ذلك فخلّى سبيلها و كانت تعجبه.

1854-38256-(16) كافى 352/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حمّاد عن الحلبيّ عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنّه أتاه قوم من أهل خراسان من وراء النهر فقال لهم تصافحون أهل بلادكم و تناكحونهم أما إنّكم إذا صافحتموهم انقطعت عروة من عرى الإسلام و إذا ناكحتموهم انهتك(6) الحجاب بينكم و بين اللّه عزّ و جلّ .

1855-38257-(17) تهذيب 303/7: استبصار 184/3: الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن عبد اللّه بن سنان قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام بِمَ (7) يكون الرّجل مسلماً يحلّ مناكحته

ص: 1094


1- . غلا في الدين: جاوز حدّه و أفرط فيه.
2- . و في الوافي و يقولون و يعولون.
3- . تضعضع الرجل: ضعف و خفّ جسمه من مرض أو حزن (اللسان ج 8، ص 224).
4- . منها ذاك كا.
5- . أي اختفٍ .
6- . أي انخرق.
7- . بكم خ نوادر.

1851-38252-(13) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «دو دسته از امت من بهره اى در اسلام ندارند: كسى كه دشمنى و جنگ با اهل بيت مرا به پا كند و كسى كه در دين غلوّ و افراط كند و از دين بيرون زند.»

1852-38253-(14) زراره گويد: «امام باقر عليه السلام همسرى از دودمان ثقيف داشت و از آن همسر پسرى به نام ابراهيم داشت. زنى از وابستگان ثقيف نزد همسر حضرت آمد و به او گفت: اين همسرت كيست ؟ همسر حضرت گفت: محمّد بن على (امام باقر عليه السلام). آن زن گفت: اين شوهرت در كوفه يارانى دارد كه به پيشينيان دشنام مى دهند و مى گويند... زراره گويد: حضرت همسرش را آزاد گذاشت.

زراره گويد: امام را بعداً ديدم كه اين جريان به او معلوم شده بود كمى از جسمش كاسته بود. زراره گويد: به امام گفتم: دورى آن همسرتان بر شما نمودار گشته است. حضرت فرمود: تو هم اين طور مى انديشى ؟ زراره گويد: گفتم: آرى.»

1853-38254-(15) امام باقر عليه السلام فرمود: «مردى خدمت امام سجاد عليه السلام رسيد. به حضرت گفت: محققاً همسر شما كه از دودمان شيبانى است از خوارج است و به حضرت على عليه السلام دشنام مى دهد اگر دوست دارى تا چنين دشنامى را از او بشنويد من به سمع تان برسانم. حضرت فرمود: آرى. آن مرد گفت: فردا هنگامى كه مثل هميشه بيرون مى روى برگرد و در كنار خانه پنهان شو. آن حضرت چنين كرد آن گاه آن مرد آمد و با همسر حضرت سخن گفت و باور او آشكار شد. سرانجام حضرت با اين كه آن زن محبوب شان بود او را طلاق داد.»

1854-38255-(16) مردمى از اهالى خراسان از ماوراءالنهر نزد امام صادق عليه السلام آمدند. حضرت به آنان گفت: «با اهالى شهرهايتان مصافحه مى كنيد و ازدواج مى كنيد. هشداريد! اگر با آنان مصافحه كنيد (دست دهيد) دستگيره اى از دستگيره هاى اسلام بريده مى شود و اگر با آنان آميزش كنيد پرده بين شما و خداوند عز و جل پاره مى شود.»

1855-38256-(17) عبداللّٰه بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: با چه چيزى مرد مسلمان مى شود و ازدواج با او و ارث برى او حلال مى گردد و با چه چيزى خونش حرام مى شود؟ حضرت فرمود: خونش با اظهار اسلام حرام مى گردد و نيز ازدواج با او و ارث برى از او.»

ص: 1095

و موارثته و بِمَ يحرم دمه فقال يحرم دمه بالإسلام إذا أظهر (ه خ) و تحل مناكحته و موارثته.

نوادر أحمد بن محمّد 129: عن النضر عن ابن سنان: (مثله). قال الشيخ رحمه اللّه من ظهر منه العداوة و النصب لأهل البيت عليهم السلام لا يكون قد أظهر الإسلام.

1856-38258-(18) كافى 55/6: عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد عن عثمان بن عيسى عن رجل عن أبي جعفر عليه السلام انّه كانت عنده امرأة تعجبه و كان لها محبّاً فأصبح يوماً و قد طلّقها و اغتمّ لذلك فقال له بعض مواليه جعلت فداك لِمَ طلّقتها فقال إنّي ذكرت عليّاً عليه السلام فتنقّصته فكرهت أن ألصق جمرة من جمر جهنّم بجلدى.

1857-38259-(19) تهذيب 458/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن محمّد بن الحسين عن عبيس بن هشام عن الحسين بن أحمد المنقريّ عن يونس عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا تتزوّج المنافقة على المؤمنة و تتزوّج المؤمنة على المنافقة.

1858-38260-(20) السرائر 475: كتاب أبان بن تغلب(1) قال أخبرنى ثعلبة بن ميمون عن محمّد بن قيس الأسدى قال قال أبو جعفر عليه السلام انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله زوّج منافقيْنِ أبا العاص بن الربيع و سكت عن الآخر.

1859-38261-(21) نوادر أحمد بن محمّد 129: ابن أبي عمير عن حمّاد بن عثمان عن معمّر عن أبي عبد اللّه عليه السلام فقال زوّج رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله منافقيْن معروفى النفاق ثمّ قال أبو العاص بن الربيع و سكت عن الآخر.

1860-38262-(22) فقيه 302/3: و سأل العلاء بن رزين أبا عبد اللّه عليه السلام(2) عن جمهور النّاس فقال هم اليوم أهل هُدْنة(3) تردّ ضالّتهم و تؤدّى أمانتهم و تحقن دمائهم و تجوز مناكحتهم و موارثتهم في هذه الحال.

1861-38263-(23) كافى 346/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن محمّد بن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لمّا خطب إليه قال له أمير المؤمنين عليه السلام انّها صبيّة قال فلقى العبّاس فقال له ما لي أ بى بأس قال و ما ذاك قال خطبت إلى ابن أخيك فردّنى اما و اللّه

ص: 1096


1- . أبان بن عثمان ئل.
2- . أبا جعفر خ.
3- . الهدنة: المصالحة بعد الحرب و هدنه أي سكنه و أصل الهدنة السكون بعد الهيج. اللسان، ج 13، ص 434.

شيخ طوسى قدس سره فرمود: «هر كس دشمنى و ناسزاگويى با اهل بيت عليهم السلام از او آشكار شود اظهار اسلام نكرده است.»

1856-38257-(18) امام باقر عليه السلام همسرى داشت كه او را بسيار دوست مى داشت. روزى او را طلاق داد و از اين جهت مغموم شد. برخى از مواليان حضرت به ايشان گفتند: چرا همسرتان را طلاق داديد؟ حضرت فرمود: من از امير مؤمنان على عليه السلام ياد كردم و او از حضرت عيب جويى كرد و من خوش نداشتم كه سنگى از سنگ هاى جهنم را به پوستم بچسبانم.»

1857-38258-(19) امام صادق عليه السلام فرمود: «با داشتن همسرى مؤمن با زن منافق ازدواج مكن ولى با داشتن همسرى منافق، زن مؤمن را بگير.»

1858-38259-(20) امام باقر عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله به دو منافق زن داد: ابواالعاص بن ربيع و حضرت از بردن نام دوّمى سكوت كرد.»

1859-38260-(21) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله به دو منافق معروف النفاق زن داد، سپس حضرت فرمود: ابوالعاص بن ربيع و نام ديگرى را نبرد.»

1860-38261-(22) علاء بن رزين از امام صادق عليه السلام دربارۀ عموم مردم (اهل سنّت) پرسيد، حضرت فرمود: «آنان امروز اهل هُدنه(1) هستند گمشدۀ آنان به آن ها بازگردانده مى شود و امانت شان پس داده مى شود و خون شان محفوظ است و ازدواج با آنان و ارث برى آنان در اين حال جايز است.»

1861-38262-(23) امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامى كه از او خواستگارى شد (عمر از ام كلثوم نزد امير مؤمنان خواستگارى كرد) حضرت امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود: او خردسال است. حضرت فرمود: او با عباس ملاقات كرد و به او گفت: چه عيبى دارم آيا در من مشكلى هست ؟

عباس گفت: چه شده ؟ او گفت: من نزد پسر برادرت خواستگارى كرده ام او مرا ردّ كرده است هشدار كه به خدا سوگند چاه زمزم را پر مى كنم و هر كرامتى كه براى شما باشد منهدم مى سازم و دو شاهد عليه او به پا مى كنم كه شهادت دهند كه او دزدى كرده و دستش را قطع مى كنم.

ص: 1097


1- . هدنه همان صلح و آرامش است. ما با اينان امروز در آرامش و صلح به سر مى بريم و جنگى با آنان نداريم.

لأعورنّ (1) زمزم و لا أدَع لكم مكرمة إلّا هدمتها و لأقيمنّ عليه شاهدين بأنّه سرق و لأقطّعنّ يمينه فأتاه العبّاس فأخبره و سأله أن يجعل الأمر إليه فجعله إليه. نوادر أحمد بن محمّد 129: ابن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: لمّا خطب عمر إلى أمير المؤمنين عليه السلام (و ذكر نحوه).

1862-38264-(24) كافى 346/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن هشام بن سالم و حمّاد عن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام في تزويج أُمّ كلثوم فقال إنّ ذلك فرج غصبناه.

1863-38265-(25) كتاب الاستغاثة 90: حدّثنا جماعة من مشايخنا الثقاة منهم جعفر بن محمّد بن مالك الكوفيّ عن أحمد بن الفضل عن محمّد ابن أبي عمير عن عبد اللّه بن سنان قال: سألت جعفر بن محمّد الصادق عليه السلام عن تزويج عمر من اُمّ كلثوم فقال عليه السلام ذلك فرج غصبنا عليه و هذا الخبر مشاكل لما رواه مشايخنا عامّة في تزويجه منها و ذلك

في الخبر: أنّ عمر بعث العبّاس بن عبد المطلّب إلى أمير المؤمنين عليه السلام يسأله أن يزوّجه أمّ كلثوم فامتنع عليه السلام فلمّا رجع العبّاس إلى عمر يخبر امتناعه قال يا عبّاس أ يأنف(2) من تزويجى و اللّه لئن لم يزوّجنى لأقتلنّه فرجع العبّاس إلى عليّ عليه السلام فأعلمه بذلك فأقام عليّ عليه السلام على الإمتناع فأخبر العبّاس عمر فقال له عمر احضر في يوم الجمعة في المسجد و كن قريباً من المنبر لتسمع ما يجرى فتعلم أنّى قادر على قتله إن أردت فحضر العبّاس المسجد فلمّا فرغ عمر من الخطبة قال أيّها النّاس إن هاهنا رجلاً من (عليّة خ) أصحاب محمّد و قد زنى و هو محصن و قد اطلّع عليه أمير المؤمنين وحده فما أنتم قائلون فقال النّاس من كلّ جانب إذا كان أمير المؤمنين اطّلع عليه فما الحاجة إلى أن يطّلع عليه غيره و ليمض في حكم اللّه فلمّا انصرف عمر قال للعبّاس امض إلى عليّ فأعلمه بما قد سمعته فو اللّه لئن لم يفعل لأفعلنّ فصار العبّاس إلى عليّ عليه السلام فعرّفه ذلك فقال عليّ عليه السلام أنا أعلم أنّ ذلك ممّا يهون عليه و ما كنت بالذى أفعل ما يلتمسه أبداً فقال العبّاس لئن لم تفعله فأنا أفعل و أقسمت عليك أن لا تخالف قولي و فعلى فمضى العبّاس إلى عمر فاعلمه أن يفعل ما يريد من ذلك فجمع عمر النّاس فقال إن هذا

ص: 1098


1- . عوّر عين البئر كبسها بالتراب حتّى نضب ماؤها.
2- . أي يستنكف.

عباس خدمت امير مؤمنان على عليه السلام آمد و به او خبر داد و از حضرت خواست كه اين كار را به دست او بسپارد حضرت هم به او واگذار كرد.»

1862-38263-(24) امام صادق عليه السلام دربارۀ ازدواج ام كلثوم فرمود: «بى ترديد آن ناموسى بود كه از ما غصب شد.»

1863-38264-(25) عبداللّٰه بن سنان گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ ازدواج عمر با ام كلثوم پرسيدم، حضرت فرمود: اين ناموسى بود كه از ما غصب شد.

اين روايت مشابه روايتى است كه همه مشايخ ما آن را دربارۀ ازدواج عمر با ام كلثوم روايت كرده اند.

چون در روايت است كه عمر، عباس بن عبدالمطلب را به سوى امير مؤمنان على عليه السلام فرستاد و از حضرت مى خواست كه حضرت ام كلثوم را به ازدواج او درآورد.

حضرت عليه السلام امتناع ورزيد چون عباس نزد عمر آمد و از امتناع حضرت براى عمر گفت، عمر گفت:

اى عباس! آيا از زن دادن به من استنكاف دارد به خدا سوگند اگر دخترش را به من ندهد او را مى كشم.

عباس نزد امير مؤمنان عليه السلام آمد و او را از اين قضيه با خبر ساخت.

امير مؤمنان عليه السلام هم چنان بر امتناع خويش پايدار بود. عباس به عمر گزارش كرد. عمر به عباس گفت: روز جمعه در مسجد حاضر شو و نزديك منبر باش تا بشنوى كه چه مى گذرد و بدانى كه من بر كشتن على اگر بخواهم توانايم.

عباس در مسجد حاضر شد عمر از خطبه نماز جمعه فارغ شد. گفت: اى مردم! اين جا مردى از ياران حضرت محمّد صلى الله عليه و آله است كه با اين كه زن دارد زنا كرده است و تنها امير المؤمنين (منظورش خود عمر است) بر كار او مطلع شده است شما چه مى گوييد؟ مردم از هر سو گفتند: اگر امير مؤمنان (عمر) با خبر شده است نيازى به اين كه ديگرى هم باخبر باشد نيست حكم خدا را اجرا كند. چون عمر از اين سخن فارغ شد به عباس گفت: پيش على برو و شنيده هايت را براى او بازگو كن به خدا سوگند اگر انجام ندهد انجام مى دهم.

عبّاس نزد امير مؤمنان عليه السلام رفت و جريان را براى حضرت گفت. حضرت على عليه السلام فرمود: من مى دانم كه انجام اين كار براى او آسان است ولى من كارى را كه او مى خواهد انجام نمى دهم.

عباس گفت: اگر شما انجام ندهى من انجام مى دهم و شما را سوگند مى دهم كه با گفته و كار من مخالفت نكنى.

عباس نزد عمر آمد و به او گفت: كارى را كه مى خواهد، انجام دهد. عمر مردم را جمع كرد او گفت: اين عباس عموى علىّ بن ابى طالب است كه على بن ابى طالب امر دخترش امّ كلثوم را به او واگذار كرده و به او دستور داده كه او را به من تزويج كند پس عباس او را پس از مدت كوتاهى به ازدواج عمر درآورد و ام كلثوم را نزد عمر بردند.»

ص: 1099

العبّاس عمّ عليّ بن أبي طالب و قد جعل إليه أمر ابنته أُمّ كلثوم و قد أمره أن يزوّجنى منها فزوجه العبّاس بعد مدّة يسيرة فحملوها إليه.

و تقدّم في رواية الفضيل (4) من باب (6) عدم جواز الصلاة خلف المخالف في الاعتقادات من أبواب الجماعة (ج 7)

قوله عليه السلام: لا تناكح الناصب و لا تصلّ خلفه.

و في رواية سماعة (22) قوله: سألته عن مناكحتهم و الصلاة خلفهم فقال عليه السلام هذا أمر شديد لن تستطيعوا ذلك قد أنكح رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله.

و لاحظ باب (1) وجوب التقيّة مع الخوف في كلّ ضرورة بقدرها من أبوابها (ج 18).

و في رواية الدعائم (15) من باب (22) حكم قتال البُغاة من أبواب جهاد العدوّ (ج 16)

قوله : سئله عليّ عليه السلام عن الّذين قاتلهم من أهل القبلة أكافرون هم قال عليه السلام كفروا بالأحكام و كفروا بالنعم كفراً ليس ككفر المشركين الّذين دفعوا النبوّة و لم يقرّوا بالإسلام و لو كانوا كذلك ما حلّت لنا مناكحتهم و لا ذبائحهم و لا مواريثهم.

و في رواية أبى الجارود (2) من باب (16) كراهة اتّخاذ أكثر من ثلاثة فرش من أبواب أحكام المساكن (ج 21)

قوله عليه السلام: انّ ذلك المتاع كانت لامّ عليّ و كانت ترى رأى الخوارج فأدرتها ليلة إلى الصبح أن ترجع عن رأيها و تتولّى أمير المؤمنين عليه السلام فامتنعت عَلَىّ فلمّا أصبحت طلّقتها. و لاحظ باب (1) حكم مناكحة الكفّار من أبوابها (ج 25).

و يأتي في الباب التالى و ما يتلوه ما يناسب الباب. و في مرسلة مبسوط (54) و رواية عيسى بن عبد اللّه (55) من باب (1) عدم انعقاد النكاح لغير رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله إلّا بمهر من أبواب المهور (ج 26) ما يستفاد منه تزويج عمر أمّ كلثوم.

(7) باب حكم مناكحة المستضعفين و الشكّاك المظهرين للإسلام

قال اللّه تعالى في سورة النّساء (4):75، 98 و 99: «وَ مٰا لَكُمْ لاٰ تُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ وَ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ اَلرِّجٰالِ وَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْوِلْدٰانِ اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْ هٰذِهِ اَلْقَرْيَةِ اَلظّٰالِمِ أَهْلُهٰا وَ اِجْعَلْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اِجْعَلْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً»، «إِلاَّ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ

ص: 1100

ارجاعات

گذشت:

در روايت چهارم از باب ششم از باب هاى جماعت فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «با ناصبى ازدواج مكن و پشت سر ناصبى نماز مخوان.»

و در روايت بيست و دوّم اين گفته كه: «از او (امام معصوم عليه السلام) دربارۀ ازدواج با آنان و نماز پشت سرشان پرسيدم حضرت فرمود: اين كار سختى است شما توان آن را نداريد رسول خدا صلى الله عليه و آله ازدواج كرد.»

و به باب يكم از باب هاى تقيّه بنگريد.

و در روايت پانزدهم از باب بيست و دوّم از باب هاى جهاد با دشمن اين گفته كه: «از امير مؤمنان على عليه السلام دربارۀ كسانى از اهل قبله كه حضرت با آنان جنگيد سؤال شد كه آيا آنان كافرند.

حضرت فرمود: آنان به احكام و به نعمت ها كفر ورزيدند كفرى كه به سان كفر مشركانى نيست كه پيامبرى را نپذيرند و به اسلام اعتراف نكردند و اگر چنين بود ازدواج با آنان و ذبيحه هايشان و ارث برى شان براى ما حلال نمى شد.»

و در روايت دوّم از باب شانزدهم از باب هاى احكام مسكن ها فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اين اثاثيه مال امّ على همسر حضرت بود و نظر او نظر خوارج بود شب تا صبح او را چرخاندم تا از عقيده اش برگردد و امير مؤمنان على عليه السلام را دوست بدارد ولى او امتناع ورزيد و من چون صبح كردم او را طلاق دادم.»

و به باب يكم از باب هاى ازدواج كافران بنگريد.

مى آيد:

در باب بعدى و باب پس از آن مناسب اين باب.

و در روايت پنجاه و چهارم و روايت پنجاه و پنجم از باب يكم از باب هاى مهور چيزى كه از آن تزويج ام كلثوم به عمر استفاده مى شود.

باب 7 حكم ازدواج با مستضعفان و اهل شك كه اظهار اسلام مى كنند

خداوند تعالى مى فرمايد:

چرا در راه خدا و (براى رهايى) مردان و زنان و كودكانى كه (به دست ستمگران) تضعيف شده اند پيكار نمى كنيد همان افراد (ستمديده اى) كه مى گويند پرورگارا ما را از اين شهر (مكّه) كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر (و رهايى بخش) و از سوى خود، براى ما سرپرستى قرار ده و از جانب خود يار و ياورى براى من مقرّر فرما.(1)

جز آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه به راستى تحت فشار قرار گرفته اند نه توان چاره جويى دارند و نه راهى (براى نجات از آن محيط آلوده) مى يابند.

ص: 1101


1- . نساء 75/4.

اَلرِّجٰالِ وَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْوِلْدٰانِ لاٰ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لاٰ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً * فَأُولٰئِكَ عَسَى اَللّٰهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كٰانَ اَللّٰهُ عَفُوًّا غَفُوراً».

التوبة (9):106: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللّٰهِ إِمّٰا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمّٰا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اَللّٰهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ».

1864-38266-(1) كافى 348/5: أبو عليّ الأشعريّ عن محمّد بن عبد الجبّار عن صفوان بن يحيى عن عبد اللّه بن مسكان عن يحيى الحلبيّ تهذيب 304/7: استبصار 185/3: الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن يحيى الحلبيّ عن عبد الحميد الطائى عن زرارة (بن أعين كا) قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام أ تزوّج مرجئة(1) و(2) أو حروريّة(3) قال لا عليك بالبله من النّساء قال زرارة فقلت و اللّه ما هي إلّا مؤمنة أو كافرة فقال أبو عبد اللّه عليه السلام و أين أهل ثنوى اللّه عزّ و جلّ (4) قول اللّه عزّ و جلّ أصدق من قولك «إِلاَّ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ اَلرِّجٰالِ وَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْوِلْدٰانِ لاٰ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لاٰ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً» نوادر أحمد بن عيسى 12(7): النضر بن سويد عن الحلبيّ عن عبد الحميد الكلبى عن زرارة: (و ذكر نحوه).

1865-38267-(2) تفسير العيّاشى 269/1: عن زرارة قال قلت لأبى عبداللّه عليه السلام أ نتزوّج المرجئة أو الحروريّة أو القدريّة(5) قال لا عليك بالبله من النّساء قال زرارة فقلت ما [هؤلاء و من] هو

ص: 1102


1- . بمرجئة كا.
2- . المرجئة بالهمزة و المرجية بالياء مخفّفة قد اختلف في المرجئة فقيل هم فرقة من فرق الإسلام يعتقدون أنّه لا يضرّ مع الايمان معصية كما لا ينفع مع الكفر طاعة سُمّوا مرجئة لاعتقادهم انّ اللّه تعالى أرجأ تعذيبهم عن المعاصى أي أخّره عنهم، و عن ابن قتيبة أنّه قال هم الذين يقولون انّ الايمان قول بلا عمل لأنّهم يقدّمون القول و يؤخّرون العمل، قال بعض أهل المعرفة بالملل انّ المرجئة هم الفرقة الجبريّة الذين يقولون انّ العبد لا فعل له و إضافة الفعل إليه بمنزلة المجازات كجري النهر و دارت الرّحىٰ و انّما سمّيت المجبّرة مرجئة لأنّهم يؤخّرون أمر اللّه و يرتكبون الكبائر إلى يوم القيامة. مجمع.
3- . الحروريّة: قرية بقرب الكوفة نسب إليها الحروريّة و هم الخوارج كان أوّل مجتمعهم فيها تعمّقوا في الدين حتّى مرقوا منه فهم المارقون و منه الخبر حروريّة أنت بفتح حاء و ضم راء أولىٰ أي خارجيّة توجبون قضاء صلاة الحيض. مجمع.
4- . الثنوى بفتح الثاء و الثنيا بالضمّ اسم من الاستثناء و المراد أين من استثناء اللّه عزّ و جلّ بقوله (إلّا المستضعفين من الرجال و النساء) أهل التقوى صا ثنيا اللّه البحار نقباء اللّه نوادر.
5- . القدريّة: قوم يجحدون القَدَر مولّدة. التهذيب: و القدريّة قوم ينسبون إلى التكذيب بما قدّر اللّه من الأشياء و قال بعض متكلّميهم لا يلزمنا هذا اللقب لأنّا ننفى القدَر عن اللّه عزّ و جلّ و من أثبته فهو أولىٰ به قال و هذا تمويه منهم لأنّهم يثبتون القدَر لأنفسهم و لذلك سمّوا. اللسان، ج 5، ص 75.

اميد است خداوند، آن ها را مورد عفو قرار دهد و خداوند بخشنده و آمرزنده است.(1)

و گروهى ديگر، به فرمان خدا واگذار شده اند (و كارشان با خداست) يا آن ها را مجازات مى كند و يا توبۀ آنان را مى پذيرد (هر طور كه شايسته باشند) و خداوند دانا و حكيم است.(2)

1864-38265-(1) زراره گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا زنى را از مرجئه(3) و يا حروريّه بگيرم ؟ حضرت فرمود: نه با زنان ساده دل و پاك باور ازدواج كن.

زراره گويد: به خدا سوگند! زنان يا مؤمن و يا كافرند. امام صادق عليه السلام فرمود: پس آنانى را كه خداوند استثناء كرده كجايند؟ سخن خداوند عز و جل از گفتۀ تو راست تر است: «جز آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه به راستى تحت فشار قرار گرفته اند نه توان چاره جويى دارند و نه راهى (براى نجات از آن محيط آلوده) مى يابند».

1865-38266-(2) زراره گويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا از فرقۀ مرجئه، حروريّه و قدريّه زن بگيرم ؟ حضرت فرمود: نه بر تو باد به زنان ساده و پاك باور. زراره گويد: اينان كيانند و مگر جز زن مؤمن و زن كافر داريم ؟

امام صادق عليه السلام فرمود: پس كسانى كه خداوند استثناء زده كجايند؟ سخن خداوند از گفتۀ تو راست تر است: «جز آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه به راستى تحت فشار قرار گرفته اند» تا سبيلاً در پايان آيه.»

ص: 1103


1- . نساء 98/4 و 98.
2- . توبه 106/9.
3- . هر كدام فرقه اى گمراه هستند، مرجئه از ارجاء به معناى تأخير انداختن مى آيد اينان گروهى هستند كه نقش عمل را در كنار ايمان ناديده گرفته اند و حروريه همان فرقۀ خوارج اند.

إلّا مؤمنة أو كافرة فقال أبو عبد اللّه فأين أهل استثناء(1) اللّه قول اللّه أصدق من قولك «إِلاَّ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ اَلرِّجٰالِ وَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْوِلْدٰانِ الى قوله سَبِيلاً».

1866-38268-(2) كافى 349/5: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير تهذيب 305/7:

استبصار 185/3: الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن جميل بن درّاج عن زرارة قال : قلت لأبى جعفر عليه السلام (أصلحك اللّه يب صا) إنّي أخشى(3) أن لا يحلّ لي أن أتزوّج من لم يكن على أمرى(3) فقال ما يمنعك عن البله من النّساء (قلت و ما البله قال هنّ يب كا) المستضعفات (من كا) اللاتى لا ينصبن و لا يعرفن ما أنتم عليه.

1867-38269-(4) كافى 349: الحسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن حسن بن عليّ الوشّاء عن جميل عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال قلت له أصلحك اللّه انّى أخاف أن لا يحلّ لي أن أتزوّج يعنى ممّن لم يكن على أمره قال و ما يمنعك من البله من النّساء و قال هنّ المستضعفات اللّاتى لا ينصبن و لا يعرفن ما أنتم عليه.

1868-38270-(5) نوادر أحمد بن محمّد 130: ابن أبي عمير عن حمّاد عن جميل بن درّاج عن زرارة قال: قلت لأبى جعفر عليه السلام أتخوّف أن لا تحلّ لي أن أتزوّج صبيّة من لم يكن على مذهبى فقال ما يمنعك من البله من النّساء اللّاتى لا يعرفن ما أنتم عليه و لا ينصبن.

1869-38271-(6) تهذيب 304/7: استبصار 185/3: الحسين بن سعيد عن أحمد بن محمّد عن جميل عن زرارة قال قال أبو جعفر عليه السلام عليك بالبله من النّساء الّتى لا تنصب و المستضعفات.

1870-38272-(7) كافى 349/5: (محمّد بن يحيى معلّق) عن أحمد بن محمّد عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن يونس بن يعقوب فقيه 258/3: الحسن بن محبوب عن يونس بن يعقوب عن حمران بن أعين (قال كا) (و فقيه) كان بعض أهله يريد التّزويج فلم يجد امرأة مسلمة موافقة(4) فذكر ذلك لأبى عبداللّه عليه السلام فقال أين أنت من البله الّذين لا يعرفون(5) شيئاً (فقيه -

ص: 1104


1- . ثبوت اللّٰه خ ل.
2- . يعنى ممّن لم يكن على مثل ما هو عليه يب صا.
3- . أتخوّف يب صا.
4- . فلم يجد امرأة يرضاها. فقيه.
5- . من البلهاء و اللواتى لا يعرفن شيئاً فقيه.

1866-38267-(3) زراره گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: من مى ترسم كه ازدواج با كسى كه بينش شيعى مرا نداشته باشد روا نباشد؟ حضرت فرمود: چه چيز تو را از ازدواج با زنان ساده باور باز مى دارد؟ گفتم: زنان ساده باور كيانند؟ حضرت فرمود: اينان زنان مستضعفى هستند كه دشمنى با اهل بيت عليهم السلام نمى ورزند و با مكتب فكرى شما آشنا نيستند.»

1867-38268-(4) زراره گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: خداوند كارتان را سامان بخشد من مى ترسم كه ازدواج با كسى كه بينش شيعى نداشته باشد روا نباشد.

حضرت فرمود: چه چيز تو را از ازدواج با زنان ساده باور باز مى دارد؟

حضرت افزود: آنان زنانى هستند كه دشمنى نمى ورزند و با مكتب شما آشنا نيستند.»

1868-38269-(5) زراره گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: مى ترسم براى من حلال نباشد كه با دختر كسى كه بر مذهب من نيست ازدواج كنم ؟ حضرت فرمود: چه مانعى دارى از زنان ساده دل كه نه با مذهب شما آشنايند و نه دشمنى دارند.»

1869-38270-(6) زراره گويد: «امام باقر عليه السلام فرمود: بر تو باد به زنان ساده دل و پاك باور همان كه دشمنى نمى ورزد و نيز زنان مستضعف.»

1870-38271-(7) حمران بن اعين گويد: «بعضى از خويشانش مى خواست همسر بگيرد و زنى مسلمان و شيعه نمى يافت.

حمران اين جريان را براى امام صادق عليه السلام ذكر مى كند حضرت فرمود: چرا از زنان ساده دل و پاك كه چيزى نمى دانند غافلى.

گفتم: ما مى گوييم: مردم دو گونه اند: كافر و مؤمن. حضرت فرمود: پس كجايند آنان كه كار شايسته و ديگر كار بد را به هم آميخته اند و نيز كجايند آنان كه به فرمان خدا واگذار شده اند و كجاست عفو خدا؟»

ص: 1105

قلت إنّا نقول إنّ النّاس على وجهين كافر و مؤمن فقال فأين الّذين خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيّئاً و أين المرجون لأمر اللّه و أين عفو اللّه).

1871-38273-(8) رجال الكشّى 141: حدّثني محمّد بن قولويه قال حدّثني سعد بن عبد اللّه عن أحمد بن هلال عن الحسن بن محبوب عن عليّ بن رئاب قال دخل زرارة على أبى عبد اللّه عليه السلام فقال يا زرارة متأهّل أنت قال لا قال و ما يمنعك من ذلك قال لأنّى لا أعلم تطيب مناكحة هؤلاء أم لا قال فكيف تصبر و أنت شابّ قال اشترى الإماء قال و من أين طاب لك نكاح الإماء قال لأنّ الأمة ان رابنى من أمرها شيء بعتها قال لم أسألك عن هذا و لكن سألتك من أين طاب لك فرجها قال له فتأمرنى أن أتزوّج قال له ذاك إليك قال فقال له زرارة هذا الكلام ينصرف على ضربين امّا أن لا تبالى ان أعصى اللّه إذ لم تأمرنى بذلك و الوجه الآخر أن تكون مُطْلِقاً لي قال فقال عليك بالبلهاء قال فقلت مثل الّتى تكون على رأى الحكم بن عتيبة و سالم بن أبي حفصة قال لا الّتى لا تعرف ما أنتم عليه و لا تنصب قد زوّج رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أبا العاص بن الربيع و عثمان بن عفّان و تزوّج عائشة و حفصة و غيرهما فقال لست أنا بمنزلة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله الّذى كان يجرى عليهم حكمه و ما هو إلّا مؤمن أو كافر قال اللّه عزّ و جلّ :

«فَمِنْكُمْ كٰافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ » فقال له أبو عبد اللّه فأين أَصْحٰابُ اَلْأَعْرٰافِ (1) و أين اَلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ و أين الّذين خَلَطُوا عَمَلاً صٰالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً و أين الّذين لَمْ يَدْخُلُوهٰا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ

ص: 1106


1- . أصحاب الأعراف: الأعراف في اللغة جمع عرف و هو كلّ عالٍ مرتفع قال الزجاج الأعراف أعالي السور قال بعض المفسّرين الأعراف أعالي السور بين أهل الجنّة و أهل النّار و اختلف في أصحاب الأعراف فقيل هم قوم استوت حسناتهم و سيّئاتهم فلم يستحقّوا الجنّة بالحسنات و لا النّار بالسيّئات فكانوا على الحجاب الذي بين الجنّة و النّار قال و يجوز أن يكون معناه و اللّٰه أعلم على الأعراف على معرفة أهل الجنّة و أهل النّار هؤلاء الرجال فقال قوم ما ذكرنا أنّ اللّه تعالى يدخلهم الجنّة. و قيل أصحاب الأعراف أنبياء و قيل ملائكة و معرفتهم كلّاً بسيماهم انّهم يعرفون أصحاب الجنّة بأنّ سيماهم أسفار الوجوه و الضحك و الاستبشار كما قال تعالى «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضٰاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ »، و يعرفون أصحاب النّار بسيماهم و سيماهم سواد الوجوه و غُبرتها كما قال تعالى «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ » و «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهٰا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهٰا قَتَرَةٌ » و يجوز أن يكون جمعه على الأعراف على أهل الجنّة و أهل النّار. اللسان، ج 9، ص 241. (وَ عَلَى اَلْأَعْرٰافِ رِجٰالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمٰاهُمْ ) أي و على أعراف الحجاب و هو السّتور المضروب بين الجنّة و النّار و هي أعاليه جمع عرف مستعار من عرف الفرس والدّيك. «رِجٰالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمٰاهُمْ » قيل هم قوم علت درجتهم كالأنبياء و الشهداء و خيار المؤمنين و عن عليّ عليه السلام: نحن على الأعراف نعرف أنصارنا بسيماهم. مجمع.

1871-38272-(8) زراره خدمت امام صادق عليه السلام آمد، حضرت فرمود: «اى زراره تو همسر دارى ؟ زراره گفت: نه حضرت فرمود: چه مانعى در ازدواج دارى ؟ گفت: من نمى دانم پاك است ازدواج با اينان (اهل سنّت) يا نه ؟

حضرت فرمود: چگونه تحمّل مى كنى با اين كه جوانى ؟ او گفت: كنيزان را مى خرم. حضرت فرمود:

از كجا ازدواج (و يا آميزش) با كنيزان برايت پاك است ؟

گفت: چون كنيز اگر از بعضى از كارهايش دل چركين شدم او را مى فروشم. حضرت فرمود: ازتو در اين باره نپرسيدم من از تو پرسيدم كه از كجا آميزش با او برايت پاك است ؟

به امام گفت: پس به من دستور مى دهيد كه ازدواج كنم ؟ حضرت به او فرمود: اختيار آن با توست.

زراره به امام گفت: اين سخن دو گونه حمل دارد يا شما باكى نداريد از اين كه من معصيت خدا كنم زيرا تنها مرا به آن امر نكرديد و گونه دوّم اين كه شما مرا آزاد گذاشته ايد.

زراره گويد: حضرت فرمود: بر تو باد به زنان ساده دل و پاك باور. گفتم: مثل زنانى كه بر عقيدۀ حكم بن عتيبه و سالم بن ابى حفصه هستند؟ حضرت فرمود: نه، آن زنى كه نه فكر و مذهب شما را مى شناسد و نه دشمنى مى ورزد. رسول خدا به ابواالعاص بن ربيع و عثمان بن عفّان زن داد و عايشه و حفصه و غير اين دو را به همسرى گرفت.

زراره گويد: من به سان پيامبر صلى الله عليه و آله نيستم كه حكمش بر آنان نافذ بود و انسان يا مؤمن است و يا كافر، خداوند عز و جل فرمود: «گروهى از شما كافريد و گروهى مؤمن.»

امام صادق عليه السلام به زراره فرمود: پس ياران اعراف و مولّفة القلوب و گروهى ديگر كه كار خوب و بد را به هم آميخته اند كجايند و كجايند گروهى كه اميد به ورود به بهشت دارند ولى هنوز وارد بهشت نشده اند؟

زراره گفت: آيا مؤمن وارد آتش مى شود؟ حضرت صادق عليه السلام فرمود: مؤمن وارد آتش نمى شود مگر اين كه خدا بخواهد. زراره گفت: كافر وارد بهشت مى شود؟ حضرت فرمود: نه. زراره گفت: آيا نه اين است كه يا كافر است و يا مؤمن ؟ امام صادق عليه السلام فرمود: سخن خدا راست تر از گفتۀ توست. اى زراره! من سخن خدا را مى گويم. خداوند متعال مى فرمايد: «داخل بهشت نمى شوند در حالى كه اميد آن را دارند» اگر مؤمن بودند وارد بهشت مى شدند و اگر كافر بودند به آتش مى رفتند.

زراره گفت: پس چى ؟ حضرت صادق عليه السلام فرمود: آنان را به جايگاهى كه خداوند در آن جايگاه قرار داده قرار بده. آگاه باش كه اگر بزرگ شوى از اين سخن بر مى گردى و گره هايت گشوده مى شود.

كشى گويد: ياران (طرفداران) زراره گويند: (امام اين گونه فرمود كه:) از اين سخن بر مى گردى و گره هاى ايمان از وجودت گشوده مى شود.

ص: 1107

قال زرارة أ يدخل النّار مؤمن فقال أبو عبد اللّه عليه السلام لا يدخلها إلّا أن يشاء اللّه قال زرارة فيدخل الكافر الجنّة فقال أبو عبد اللّه عليه السلام لا فقال زرارة هل يخلو أن يكون مؤمناً أو كافراً فقال أبو عبد اللّه عليه السلام قول اللّه أصدق من قولك يا زرارة بقول اللّه أقول يقول اللّه تعالى «لَمْ يَدْخُلُوهٰا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ » لو كانوا مؤمنين لدخلوا الجنّة و لو كانوا كافرين لدخلوا النّار قال فماذا فقال أبو عبد اللّه عليه السلام أرجهم حيث أرجاهم اللّه أما انّك لو بقيت لرجعت عن هذا الكلام و لحلّلت عقدك(1) قال و أصحاب زرارة يقولون لرجعت عن هذا الكلام و تحلّلت عنك عقد الايمان قال أصحاب زرارة فكلّ من أدرك زرارة بن أعين فقد أدرك أبا عبد اللّه فإنّه مات بعد أبي عبد اللّه عليه السلام بشهرين أو أقلّ و توفّى أبو عبد اللّه و زرارة مريض مات في مرضه ذلك.

1872-38274-(9) كافى 402/2: عليّ بن إبراهيم عن محمّد بن عيسى عن يونس عن رجل عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال قلت له فما تقول في مناكحة النّاس فانّى قد بلغت ما ترى و ما تزوّجت قطّ فقال و ما يمنعك من ذلك فقلت ما يمنعنى إلّا انّى أخشى أن لا تحلّ لي مناكحتهم فما تأمرنى فقال فكيف تصنع و أنت شابّ أتصبر قلت أتّخذ الجواري قال فهات الآن فبما تستحلّ الجواري قلت إنّ الأمة ليست بمنزلة الحرّة إن رابتنى(2) بشيء بعتها و اعتزلتها قال فحدّثني بما استحللتها قال فلم يكن عندي جواب فقلت له فما ترى أتزوّج فقال ما اُبالى أن تفعل قلت أ رأيت قولك ما أبالى أن تفعل فانّ ذلك على جهتين تقول لست أُبالى أن تأثم من غير أن آمرك فما تأمرنى افعل ذلك بأمرك فقال لي قد كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله تزوّج و قد كان من أمر امرأة نوح و امرأة لوط ما قد كان انّهما قد كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين.

فقلت انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ليس في ذلك بمنزلتي انّما هي تحت يده و هي مقرّة بدينه قال فقال لي ما ترى من الخيانة في قول اللّه عزّ و جلّ : «فَخٰانَتٰاهُمٰا» ما يعنى بذلك إلّا الفاحشة و قد زوّج رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فلاناً قال قلت أصلحك اللّه ما تأمرنى أنطلق فأتزوّج بأمرك فقال لي ان كنت فاعلاً فعليك بِالْبَلْهاء من النّساء قلت و ما البَلْهاء قال ذوات الخدور العفائف فقلت من

ص: 1108


1- . عندك خ.
2- . أي رأيت منها المكروه.

ياران زراره گويند: هر كس كه زرارة بن اعين را درك كرده باشد حضرت صادق عليه السلام را درك نموده است چون زراره دو ماه يا كم تر پس از امام صادق عليه السلام فوت كرد و امام صادق عليه السلام زمانى فوت كردند كه زراره مريض بود و زراره در همان مرض فوت كرد.»

1872-38273-(9) زراره گويد: «به امام باقر عليه السلام گفتم: نظر شما در زمينۀ ازدواج با مردم چيست ؟ (منظور، عامّۀ مردم اند كه از اعتقاد به امامت ائمه عليهم السلام منحرف شده اند) من به اين سنّ كه ملاحظه مى كنيد رسيده ام و هنوز ازدواج نكرده ام.

حضرت فرمود: چه چيزى مانع ازدواج تو شده است ؟

گفتم: مانعى ندارم جز اين كه بيم دارم ازدواج با آنان برايم حلال نباشد شما چه دستورى برايم داريد؟ حضرت فرمود: تو با اين كه جوانى چه مى كنى آيا (در برابر غريزۀ جنسى) مقاومت مى كنى ؟

گفتم: كنيزان را بر مى گزينم. فرمود: اينك دليل خويش را بياور كه به چه مستندى كنيزان را حلال مى دانى ؟ گفتم: كنيز به سان زن آزاد نيست اگر از او چيزى كه مرا به ترديد وادارد ديدم او را مى فروشم و از او كناره گيرى مى كنم.

حضرت فرمود: به من بگو به چه مستندى آن را حلال شمرده اى ؟

زراره گويد: جوابى نداشتم، گفتم: شما چه نظر مى دهيد؟ آيا ازدواج كنم ؟ فرمود: من پروايى ندارم كه تو ازدواج كنى. عرض كردم: اين فرمايش شما كه «پروايى ندارم» سخنى دو پهلو است شايد مى فرمايى پروايى ندارم كه گناه كنى بى آن كه من دستور داده باشم پس صريحاً بفرما مرا به چه چيزى امر مى كنى آيا به دستور شما ازدواج كنم ؟

حضرت به من فرمود: رسول گرامى صلى الله عليه و آله ازدواج فرمود و جريان همسر نوح و همسر لوط آن چنان بود كه بود آن دو زن - \به تعبير قرآن كريم - \همسر دو بنده از بندگان صالح ما (نوح و لوط) بودند.

گفتم: رسول خدا در اين زمينه همانند من نيستند همسر ايشان تحت سلطۀ او و نسبت به فرمان او و دين او اقرار داشت (تسليم بود).

زراره گويد: امام به من فرمود: نظر تو دربارۀ آن خيانت در كلام خداوند عز و جل كه: «ولى به آن دو خيانت كردند» چيست ؟ آيا چيز ديگرى جز عمل زشت (زنا) است ؟

به علاوه رسول خدا صلى الله عليه و آله به فلانى زن داد.

گفتم: خداوند كارت را سامان بخشد! بالاخره به من چه دستورى مى دهى آيا بروم به دستور شما ازدواج كنم ؟ حضرت فرمود: اگر چنين مى كنى بر تو باد به زنان ساده دل. گفتم: زنان ساده دل چه زنانى هستند؟ حضرت فرمود: پرده نشينان پاك دامن. گفتم: كسى كه به دين سالم بن ابى حفصه است ؟ فرمود: نه. گفتم: كسى كه به دين ربيعة الرأى است ؟ فرمود: نه ولى دوشيزگان نوجوانى كه از سر كفر عداوت نمى ورزند و در عين حال آن چه را كه شما با آن آشناييد نمى شناسند.

گفتم: آيا جز اين است كه زن يا مؤمن است و يا كافر؟ فرمود: روزه مى گيرد و نماز مى خواند و از خدا پروا دارد حال آن كه عقيده شما را نمى داند.

ص: 1109

هى على دين سالم ابن أبي حفصة قال لا قلت من هي على دين ربيعة الرأى فقال لا و لكنّ العواتق اللّواتى لا ينصبنّ كفراً و لا يعرفن ما تعرفون قلت و هل تعدو أن تكون مؤمنة أو كافرة فقال تصوم و تصلّى و تتّقى اللّه و لا تدرى ما أمركم فقلت قد قال اللّه عزّ و جلّ : «هُوَ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كٰافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ » لا و اللّه لا يكون أحد من النّاس ليس بمؤمن و لا كافر قال فقال أبو جعفر عليه السلام قول اللّه أصدق من قولك يا زرارة أ رأيت قول اللّه عزّ و جلّ : «خَلَطُوا عَمَلاً صٰالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اَللّٰهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ » فَلِما قال عسى فقلت ما هم إلّا مؤمنين أو كافرين قال فقال ما تقول في قول اللّه عزّ و جلّ : «إِلاَّ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ اَلرِّجٰالِ وَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْوِلْدٰانِ لاٰ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لاٰ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً» إلى الايمان فقلت ما هم إلّا مؤمنين أو كافرين فقال و اللّه ما هم بمؤمنين و لا كافرين ثمّ أقبل عليّ فقال ما تقول في أصحاب الأعراف فقلت ما هم إلّا مؤمنين أو كافرين إن دخلوا الجنّة فهم مؤمنون و ان دخلوا النّار فهم كافرون فقال و اللّه ما هم بمؤمنين و لا كافرين و لو كانوا مؤمنين لدخلوا الجنّة كما دخلها المؤمنون و لو كانوا كافرين لدخلوا النّار كما دخلها الكافرون و لكنّهم قوم قد استوت حسناتهم و سيّئاتهم فقصرت بهم الأعمال و انّهم لَكَمٰا قال اللّه عزّ و جلّ فقلت أمِن أهل الجنّة هم أم من أهل النّار فقال أتركهم حيث تركهم اللّه قلت أفترجئهم(1) قال نعم أرجئهم كما أرجأهم اللّه ان شاء أدخلهم الجنّة برحمته و ان شاء ساقهم إلى النّار بذنوبهم و لم يظلمهم فقلت هل يدخل الجنّة كافر قال لا قلت فهل يدخل النّار إلّا كافر قال فقال لا إلّا أن يشاء اللّه يا زرارة انّنى أقول ما شاء اللّه و أنت لا تقول ما شاء اللّه أما انّك ان كبرت رجعت و تحلّلت عنك عقدك).

كافى 350/5: محمّد بن يحيىٰ عن أحمد بن محمّد عن ابن فضّال عن ابن بكير عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت ما تقول في مناكحة الناس فإنّى قد بلغت ما ترىٰ و ما تزوّجت قطّ قال و مايمنعك من ذلك قلت ما يمنعنى إلّا أنّى اخشى أن لا يكون يحلّ لي مناكحتهم فما تأمرنى قال كيف تصنع و أنت شابّ أتصبر قلت أتّخذ الجواري قال فهات الآن فبِمَ تستحلّ الجواري أخبرنى فقلت انّ الأمة ليست بمنزلة الحرّة إن رابتنى الأمة بشيء

ص: 1110


1- . أرجأ الأمر أخّره. اللسان.

گفتم: خداى عز و جل فرموده است: «او كسى است كه شما را آفريد (و به شما آزادى داد) گروهى از شما كافريد و گروهى مؤمن» نه به خدا سوگند هيچ يك از مردم نيستند كه نه مؤمن باشند و نه كافر.

زراره گويد: امام باقر عليه السلام در پاسخ فرمودند: زراره! كلام خدا از كلام تو راست تر است آيا كلام خداوند عز و جل را ديده اى كه نسبت به گروهى مى فرمايد: «كار خوب و بد را به هم آميخته اند اميد مى رود كه خداوند توبۀ آن ها را بپذيرد» هنگامى كه آن حضرت در حال تلاوت آيه بود فرمود: عسى (اميد مى رود) پيش از آن كه آيه را به پايان ببرند گفتم: آن ها هم بالاخره يا مؤمنند يا كافر؟ حضرت فرمود:

دربارۀ اين سخن خداوند عز و جل كه: «جز آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه به راستى تحت فشار قرار گرفته اند نه توان چاره جويى دارند و نه راهى (براى نجات از آن محيط آلوده) مى يابند» چه مى گويى ؟ گفتم: آن ها هم بالاخره يا مؤمنند و يا كافر؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند آن ها نه مؤمنند و نه كافر سپس به من رو كرد و فرمود: دربارۀ اصحاب اعراف چه مى گويى ؟ گفتم: آن ها هم يا مؤمنند و يا كافر اگر به بهشت راه يافتند پس مؤمنند و اگر به دوزخ درآمدند پس كافر.

حضرت فرمود: به خدا سوگند آن ها مؤمن نيستند و كافر هم نيستند اگر مؤمن بودند كه داخل بهشت مى شدند هم چنان كه مؤمنين داخل بهشت شدند و اگر كافر بودند به آتش در مى آمدند هم چنان كه كافران به آتش درآمدند و لكن آنان گروهى هستند كه نيكى ها و بدى هايشان برابر آمده است و در نتيجه دست اعمال براى دستگيرى آنان كوتاه است و آنان چنانند كه خداوند عز و جل فرموده است.

گفتم: آيا آنان از اهل بهشتند يا اهل آتش ؟ حضرت فرمود: آن ها را آن جا كه خداوند رها كرده رها مى كنم. گفتم: آيا اظهار نظر دربارۀ سرنوشت آنان را به تأخير مى اندازى ؟ فرمود: آرى به تأخير مى اندازم چنان چه خداوند هم به تأخير انداخته است اگر بخواهد آنان را به رحمت خويش به بهشت درآورد و اگر بخواهد به واسطه گناهان شان به سوى دوزخ مى راند و اگر چنين كند به آنان ظلم نكرده است.

گفتم: آيا كافرى داخل بهشت مى شود؟ فرمود: نه. گفتم: جز كافر كسى داخل دوزخ مى گردد؟ فرمود: نه مگر آن كه خدا بخواهد.

اى زراره! من مى گويم: هر چه خدا بخواهد و تو نمى گويى هر چه خدا بخواهد هشدار اگر بزرگ شوى - از اين عقيده - بر خواهى گشت و عقده هايت گشوده خواهد شد.»

در كافى آمده است:

«زراره گفت: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: نظر شما دربارۀ ازدواج با زنان اهل تسنّن چيست ؟ من همان گونه كه مى بينيد به سنّ ازدواج رسيده ام و هنوز ازدواج نكرده ام.

حضرت فرمود: چه چيزى تو را از ازدواج بازداشته است ؟

گفتم: تنها هراس از اين دارم كه ازدواج با آنان براى من روا نباشد اكنون چه دستور مى دهيد؟ آن حضرت فرمود: با اين كه جوان هستى چه مى كنى آيا بردبارى پيشه مى سازى ؟

گفتم: از كنيزان بهره مى گيرم. امام فرمود: اينك به من بگو چگونه كنيزان را حلال مى شمرى ؟ گفتم:

بى ترديد كنيز چونان زن آزاد نيست اگر كنيزى براى من ناگوار بود او را مى فروشم و يا از او كناره گيرى مى كنم.

ص: 1111

بعتها أو اعتزلتها قال حدّثني فبِمَ تستحلّها قال فلم يكن عندي جواب قلت جعلت فداك أخبرنى ما ترىٰ أتزوّج قال ما اُبالى أن تفعل قال قلت أ رأيت قولك ما أُبالى أن تفعل فإنّ ذلك على وجهين تقول لست أُبالى أن تأثم أنت من غير أن آمرك فما تأمرنى أفعل ذلك عن أمرك قال فإنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله قد تزوّج و كان من امرأة نوح و امرأة لوط ما قصّ اللّٰه عزّ و جلّ و قد قال اللّٰه تعالى «ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَتَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَتَ لُوطٍ كٰانَتٰا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبٰادِنٰا صٰالِحَيْنِ فَخٰانَتٰاهُمٰا» فقلت إنّ رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله لست في ذلك مثل منزلتة إنّما هي تحت يديه و هي مقرّة بحكمه مظهرة دينه أما و اللّٰه ما عنى بذلك إلّا في قول اللّٰه عزّ و جلّ : «فَخٰانَتٰاهُمٰا» ما عنى بذلك إلّا وقد زوّج رسول اللّٰه صلّى اللّه عليه و آله فلاناً قلت أصلحك اللّٰه فما تأمرنى أ نطلق فأتزوّج بأمرك فقال إن كنت فاعلاً فعليك بالبَلْهاء من النساء قلت و ما البَلْهاء قال ذوات الخدور العفايف فقلت من هو علىٰ دين سالم أبى حفص فقال لا فقلت من هو على دين ربيعة الرّأى قال لا و لكنّ العواتق(1) اللّاتى لا ينصبن ولايعرفن ماتعرفون.

1873-38274-(10) كافى 405/2: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الحسين بن سعيد عن فضالة بن أيّوب عن عمر بن أبان قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن المستضعفين فقال هم أهل الولاية فقلت أيّ ولاية فقال أما إنّها ليست بالولاية في الدّين و لكنّها الولاية في المناكحة و الموارثة و المخالطة و هم ليسوا بالمؤمنين و لا بالكفّار و منهم المرجون لأمر اللّه عزّ و جلّ .

1874-38275-(11) تفسير العيّاشى 257/1: عن سماعة قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن اَلْمُسْتَضْعَفِينَ قال هم أهل الولاية قلت أي ولاية تعنى قال ليست ولاية (الدّين خ)(2) و لكنّها في المناكحة و المواريث و المخالطة و هم ليسوا بالمؤمنين و لا الكفّار و منهم المرجون لأمر اللّه فأمّا قوله «وَ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ اَلرِّجٰالِ وَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْوِلْدٰانِ اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْ هٰذِهِ اَلْقَرْيَةِ اَلظّٰالِمِ أَهْلُهٰا وَ اِجْعَلْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اِجْعَلْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً» فأولئك نحن. معاني الأخبار 20(2): حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد قال حدّثنا الحسين بن الحسن بن أبان عن الحسين بن سعيد عن صفوان بن يحيى عن حجر بن زائدة عن حمران قال: سألت

ص: 1112


1- . العواتق جمع عاتقة اي شابّة.
2- . بولاية في الدين ك معاني.

حضرت فرمود: به من بگو چگونه آن را حلال مى دانى ؟

من جواب نداشتم، گفتم: جانم فداى تان باد! به من بگوييد آيا ازدواج كنم ؟ حضرت فرمود: كار تو براى من اهميّتى ندارد. گفتم: آيا نمى انديشيد كه اين سخن شما دو گونه مى تواند باشد و يكى بدان معنى است كه كار تو مباح است لكن من فرمان به آن نمى دهم اكنون چه مى فرماييد؟ آيا به فرمان شما من چنين كارى انجام دهم ؟

حضرت فرمود: بى ترديد رسول خدا صلى الله عليه و آله ازدواج كردند (و برخى از زنان آن حضرت ناشايست بودند) و داستان همسر نوح و لوط به گونه اى است كه خداوند عز و جل حكايت فرموده است: «خداوند براى كسانى كه كافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است آن دو تحت سرپرستى دو بنده صالح از بندگان ما بودند ولى به آن دو خيانت كردند» من گفتم: محققاً رسول خدا صلى الله عليه و آله موقعيّت ايشان چونان من نبود همسرشان در قلمروى فرماندهى آن حضرت بود، به نبوّت شان اعتراف مى كرد و به دين آن حضرت اظهار عقيده داشت.

آن گاه حضرت فرمود: باور تو دربارۀ «ولى به آن دو خيانت كردند» چيست ؟ مقصود از خيانت تنها گناه آشكار زنا است.

به علاوه آن حضرت به فلانى همسر داد. (مقصود عثمان است).

گفتم: خداوند كارتان را سامان دهد! بروم و به فرمان شما ازدواج كنم ؟ آن حضرت فرمود: اگر مى خواهى ازدواج كنى با زنان ساده دل و پاك باور ازدواج كن. پرسيدم: آنان چه زنانى هستند؟ حضرت فرمود: حجاب داران عفّتمند. پرسيدم: زنى كه باورمند به دين سالم بن ابى حفصه باشد؟ حضرت فرمود: نه. پرسيدم: به دين ربيعة الرأى باور داشته باشد؟ حضرت فرمود: خير، لكن از نوجوانانى باشد كه با اهل بيت دشمنى نمى كند و با مكتب و مرام شما آشنايى ندارند.»

1873-38274-(10) عمر بن ابان گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مستضعفان پرسيدم، حضرت فرمود: اينان اهل ولايت هستند. گفتم: كدام ولايت ؟ حضرت فرمود: اين ولايت، ولايت در دين نيست ولى ولايت در ازدواج، ارث برى و همزيستى است و اينان مؤمن نيستند و كافر هم نيستند و از اينان هستند كسانى كه به فرمان خداوند عز و جل واگذار شده اند.»

1874-38275-(11) سماعه گويد: «از امام صادق عليه السلام دربارۀ مستضعفان پرسيدم، حضرت فرمود: اينان اهل ولايت هستند گفتم: چه ولايتى منظور شماست ؟ حضرت فرمود: ولايت در دين نيست ولى ولايت در ازدواج، ارث برى و همزيستى است و اينان نه مؤمنند و نه كافر و از اين ها هستند كسانى كه به فرمان خداوند واگذار شده اند.

ص: 1113

أبا عبد اللّه عليه السلام عن قول اللّه عزّ و جلّ : «إِلاَّ اَلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ اَلرِّجٰالِ » قال هم أهل الولاية (و ذكر نحوه) إلى قوله «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللّٰهِ ».

1875-38276-(12) كافى 348/5: عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن عبد الكريم بن عمرو تهذيب 304/7: استبصار 184/3: الحسين بن سعيد عن أحمد بن محمّد عن عبد الكريم عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال تزوّجوا في الشكّاك و لا تزوّجوهم لأنّ المرأة تأخذ من أدب(1) زوجها(2) و يقهرها على دينه. كافى 349/5: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن موسى بن بكر عن زرارة بن أعين فقيه 258/3: روى صفوان عن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: تزوّجوا (و ذكر مثله).

علل الشرائع 502: أبى رحمه اللّه قال حدّثنا سعد بن عبد اللّه عن أيّوب بن نوح عن صفوان عن موسى بن بكير عن زرارة عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: تزوّجوا في الشكّاك (و ذكر مثله). نوادر أحمد بن محمّد 128: أحمد بن محمّد عن عبد الكريم عن أبي بصير و النضر بن سويد عن موسى بن بكر عن زرارة جميعاً عن أبي عبد اللّه عليه السلام: مثله. المقنع 102: لا بأس ان تتزوّج في الشكّاك و لا تزوّجهم فإنّ المرأة (و ذكر مثله).

1876-38277-(13) المحاسن 285: البرقي عن أبيه عن صفوان بن يحيى عن العلاء بن رزين عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن الإيمان فقال الإيمان ما كان في القلب و الإسلام ما كان عليه المناكح و المواريث و تحقن(3) به الدماء و الإيمان يشرك الإسلام و الإسلام لا يشرك الإيمان.

1877-38278-(14) كافى 24/2: عليّ بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن الحكم ابن أيمن كافى 25/2: أحمد بن محمّد عن الحسين بن سعيد عن حكم بن أيمن عن القاسم (الصيرفى كا 24) شريك المفضّل قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول الإسلام يحقن به الدّم و تؤدّى به الأمانة و تستحلّ به الفروج و الثواب على الايمان. المحاسن 285: البرقي عن أبيه عن إبن أبى عمير عن الحكم بن أيمن عن القاسم الصيرفى عن شريك المفضّل قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقول: الإسلام (و ذكر مثله).

ص: 1114


1- . دين يب صا.
2- . الرجل النوادر.
3- . أي تحبس.

امّا فرموده خداوند: «چرا در راه خدا و (براى رهايى) مردان و زنان و كودكانى كه (به دست ستمگران) تضعيف شده اند، پيكار نمى كنيد همان افراد (ستمديده اى) كه مى گويند پرورگارا ما را از اين شهر (مكّه) كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر».

1875-38276-(12) امام صادق عليه السلام فرمود: «از زنانى كه دين نا استوار دارند همسر بگيريد و به مردان اين چنين همسر ندهيد براى اين كه زن از منش شوهرش پيروى مى كند و شوهرش او را بر دينش مجبور مى سازد.»

1876-38277-(13) محمّد بن مسلم گويد: «از امام باقر عليه السلام دربارۀ ايمان پرسيدم، حضرت فرمود: ايمان همان است كه در دل است و اسلام همان است كه ازدواج ها و ارث برى ها بر پايۀ آن است و با آن خون ها محفوظ مى شود و ايمان همپاى اسلام است ولى اسلام همپاى ايمان نيست.»

1877-38278-(14) شريك مفضّل گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: با اسلام خون حفظ مى شود و بدان امانت برگردانده مى شود و ناموس ها بدان حلال مى شود ولى پاداش بر پايۀ ايمان است.»

ص: 1115

و تقدّم في رواية سماعة (22) من باب (6) عدم جواز الصلاة خلف المخالف من أبواب الجماعة (ج 7)

قوله: سألته عن مناكحتهم و الصلوة خلفهم فقال عليه السلام هذا أمر شديد لن تستطيعوا ذلك قد أنكح رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إلخ.

و في رواية زرارة (21) من باب (1) حكم مناكحة الكفّار (ج 25)

قوله عليه السلام: لا يصلح للمسلم أن ينكح يهوديّة و لا نصرانيّة انّما يحلّ منهنّ نكاح البله.

و في رواية الدعائم (8) من الباب المتقدّم قوله عليه السلام: و أمّا انّكم فلا بأس أن يتزوّج الرّجل منكم المستضعفة البلهاء

و قوله عليه السلام: فتزوّجوا ان شئتم في الشكّاك و لا تُزَوّجوهم.

و في رواية ابن سنان (17) قوله: بِمَ يكون الرّجل مسلماً يحلّ مناكحته و موارثته و بِمَ يحرم دمه قال عليه السلام يحرم دمه بالإسلام إذا أظهر و تحلّ مناكحته و موارثته.

(8) باب حكم تزويج الأعرابىّ بالمهاجرة

1878-38279-(1) فقيه 269/3: روى الحسن بن محبوب عن علا و أبى أيّوب عن محمّد بن مسلم عن أبى جعفر عليه السلام قال لا يتزوّج الأعرابىّ المهاجرة فيخرجها من دار الهجرة إلى الأعراب.

1879-38280-(2) نوادر أحمد بن محمّد 128: صفوان بن يحيى عن ابن مسكان عن الحلبيّ و ابن أبي عمير عن جميل عن حمّاد جميعاً عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال لا يصلح للأعرابىّ ان ينكح المهاجرة يخرج بها من أرض الهجرة فيتعرّب بها إلّا أن يكون قد عرف السنّة و الحجّة(1) و إن أقام بهذا في أرض الهجرة فهو مهاجر.

و تقدّم في رواية ابن مسلم (8) من باب (3) حكم ما لو أسلم أحد الزوجين

قوله عليه السلام: إنّ أهل الكتاب و جميع من له ذمّة إذا أسلم أحد الزوجين فهما على نكاحهما و ليس له أن يخرجها من دار الإسلام إلى غيرها.

و في رواية جميل (17) قوله عليه السلام: في اليهودى و النصرانى و المجوسىّ إذا أسلمت امرأته و لم يسلم قال هما على نكاحهما و لا يفرّق بينهما و لا يترك أن يخرج بها من دار الإسلام إلى دار الكفر.

ص: 1116


1- . و الهفة و الهعة خ.

ارجاعات

گذشت:

در روايت بيست و دوّم از باب ششم از باب هاى جماعت اين گفته كه: «از او دربارۀ ازدواج با آنان و نماز پشت سرشان پرسيدم، حضرت فرمود: اين كار سختى است شما توان آن را نداريد، رسول خدا صلى الله عليه و آله زن داد...»

و در روايت بيست و يكم از باب يكم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «براى مرد مسلم درست نيست كه با زن يهودى و مسيحى ازدواج كند تنها ازدواج با زنان ساده دل و پاك حلال است.»

و در روايت هشتم از باب پيشين فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «ولى اشكال ندارد كه مردى از شما با زنان مستضعف ساده دل ازدواج كند.»

و فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اگر خواستيد از ميان شكّاك (كسانى كه باورهاى درست دينى ندارند) زن بگيريد ولى به آنان زن ندهيد.»

و در روايت هفدهم اين گفته به امام عليه السلام كه: «مرد مسلمان مى شود و ازدواج و ارث برى اش حلال مى گردد و با چه چيزى خونش حرام مى شود؟ حضرت فرمود: با اسلام زمانى كه اظهار كند خونش حرام مى شود و ازدواج و ارث برى اش حلال مى گردد.»

باب 8 حكم ازدواج اعرابى با زن مهاجر

1878-38279-(1) امام باقر عليه السلام فرمود: «مرد اعرابى (بيابان نشين) با زنى كه هجرت كرده ازدواج نمى كند كه آن زن را از دارالهجره به ميان بيابان نشين ها مى برد.»

1879-38280-(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «براى بيابان نشين درست نيست كه با زنى كه هجرت كرده ازدواج كند او را از سرزمين هجرت بيرون برد و بيابان نشين سازد مگر اين كه آن مرد سنّت و حجّت را بشناسد و اگر به اين شكل در سرزمين هجرت بماند او در حقيقت مهاجر است.»

ارجاعات

گذشت:

در روايت هشتم از باب سوّم فرموده امام معصوم عليه السلام كه: «اهل كتاب و همه كسانى كه در ذمّۀ اسلامند اگر يكى از دو زوج اسلام بياورد هر دو بر ازدواج شان باقى اند و مرد حق ندارد كه زن را از دارالاسلام به جاى ديگرى ببرد.»

و در روايت هفدهم فرموده امام معصوم عليه السلام دربارۀ مردى يهودى و مسيحى و مجوسى كه: «اگر همسرش اسلام بياورد و مرد مسلمان نشود؟ حضرت فرمود: هر دو بر ازدواج شان باقى اند و اين دو از هم جدا نمى شوند و مرد را رها نمى گذارند كه زن را از دارالاسلام به دارالكفر ببرد.»

ص: 1117

(9) باب ما ورد في أنّ كلّ قوم يعرفون النكاح من السفاح فنكاحهم جايز

1880-38281-(1) تهذيب 475/7: محمّد بن أحمد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن الوشّاء عن عليّ بن أبي حمزة عن أبي بصير عن أبي عبداللّٰه عليه السلام قال كلّ قوم يعرفون النّكاح من السّفاح فنكاحهم جائز.

و تقدّم في أحاديث باب (23) تحريم القذف من أبواب جهاد النفس (ج 16) ما يدلّ على ذلك فراجع.

(10) باب ما ورد في إقرار أهل الجاهليّة على ما أسلموا عليه من نكاح أو طلاق أو ميراث

1881-38282-(1) الدعائم 251/2: عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال أقِرّوا أهل الجاهليّة على ما أسلموا عليه من نكاح أو طلاق أو ميراث يعنى عليه السلام إذا وافق ذلك حكم الإسلام فأمّا إن أسلم المشرك و عنده ذات محرم منه فرّق بينهما.

قد تمّ بحمد اللّه و منّه المجلّد الخامس و العشرون و يتلوه إنشاء اللّه تعالى المجلّد السادس و العشرون بحوله و قوّته و نستعينه فاقة إلى كفايته و نصلّى و نسلّم على أشرف أنبيائه و خاتم سفرائه و على آله و أهل بيته لا سيّما حجّة اللّه الكبرىٰ و آيته العظمى الإمام العبقرىّ حجّة بن الحسن العسكريّ صلوات اللّه عليهم أجمعين الأحقر الأفقر إلى رحمة ربّه الغنىّ أبومحمّد عبدالمهدىّ إسماعيل بن قاسم المعزّى الملايرى عفا اللّه تعالى عنه و عن والديه و عن المؤمنين 1420 هجرى قمرى.

ص: 1118

باب 9 حكم ازدواج ملت هاى غير مسلمان

1880-38281-(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «هر گروهى كه ازدواج را از زنا تشخيص مى دهند ازدواج شان جايز است.»

ارجاعات

گذشت:

و در روايات باب بيست و سوّم از باب هاى جهاد با نفس چيزى كه بر اين مفاد دلالت دارد؛ مراجعه كنيد.

باب 10 حكم احوال شخصيه اهل جاهليت قبل از اسلام

1881-38282-(1) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اهل جاهليّت را بر ازدواج، طلاق و ارثى كه بر آن مسلمان شده اند، تثبيت كنيد.

منظور حضرت اين است كه اگر حكم اسلام با آن موافق باشد، ولى اگر فرد مشرك مسلمان شود و از محارمش كسى همسر او باشد اين دو از هم جدا مى شوند.»

ص: 1119

ص: 1120

مآخذ و منابع جامع احاديث شيعه

قرن اول

1. قرآن كريم

2. الصحيفة السجادية. امام زين العابدين عليه السلام (38-94 ق)

قرن دوم

3. كتاب الصّفين. ابان بن تغلب (؟ - 141 ق)

4. الفضايل. ابان بن تغلب (؟ - 141 ق)

5. توحيد المفضّل. مفضل بن عمر جعفى (؟ - 160 ق)

6. الرسالة الذهبية. للرضا عليه السلام معروف به طب امام رضا عليه السلام (؟ -؟)

7. صحيفة الامام رضا عليه السلام. منسوب به امام رضا عليه السلام (؟ -؟)

8. الفقه، معروف به فقه الرضا عليه السلام. منسوب به امام رضا عليه السلام (؟ -؟)

9. اصل. زيد زراد (؟ -؟)

10. اصل. علاء بن رزين (؟ -؟)

11. اصل. عاصم بن حميد حناط (؟ -؟)

12. اصل. درست بن ابى منصور (؟ -؟)

13. اصل. جعفر بن محمد بن شريح حضرمى (؟ -؟)

قرن سوم

14. المناقب. نصر بن مزاحم (120-212 ق)

ص: 1121

15. وقعة صفين. نصر بن مزاحم (120-212 ق)

16. المشيخة. حسن بن محبوب سراد (149-224 ق)

17. النوادر. حسن بن محبوب سراد (149-224 ق)

18. المحاسن. برقى (؟ - 274 يا 280 ق)

19. الغارات. ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى (؟ - 283 ق)

20. بصائر الدرجات. محمدبن حسن بن فروخ صفار (؟ - 290 ق)

21. المزار. محمدبن حسن بن فروخ صفار (؟ - 290 ق)

22. النوادر. احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى (؟ - متوفى در عصر غيبت صغرى)

23. جامع الاحاديث النبوية. ابو محمد جعفر بن احمد بن على بن قمى (؟ -؟)

24. تفسير العسكرى. منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام (؟ -؟)

25. طريق النجاة. شيخ عزالدين حسن بن ناصر بن ابراهيم حداد عاملى (؟ -؟)

26. كتاب الزهد. حسين بن سعيد اهوازى (؟ -؟)

27. المؤمن. حسين بن سعيد اهوازى (؟ -؟)

28. كتاب الزيارات. حسين بن سعيد اهوازى (؟ -؟)

29. المناقب. حسين بن سعيد اهوازى (؟ -؟)

قرن چهارم

30. كتاب التاريخ. ابن اعثم كوفى (؟ - 314 ق)

31. الفتوح. ابن اعثم كوفى (؟ - 314 ق)

32. كتاب التفسير. محمد بن مسعود عياشى (؟ - حدود 320 ق)

33. تفسير القمى. ابوالحسن على بن ابراهيم قمى (؟ - 329 ق)

34. الكافى. شيخ كلينى (؟ - 329 ق)

35. كتاب التمحيص. محمد بن همام اسكافى (258-336 ق)

36. رجال الكشى. محمد بن عمر بن عبدالعزيز كشى (؟ - حدود 340 ق)

ص: 1122

37. اثبات الوصية. على بن حسين مسعودى (؟ - 346 ق)

38. الاستغاثة. على بن احمد كوفى (؟ - 352 ق)

39. الابتداء. على بن احمد كوفى (؟ - 352 ق)

40. الانبياء. على بن احمد كوفى (؟ - 352 ق)

41. كتاب الاخلاق. ابن قاسم كوفى (؟ - \ 352 ق)

42. الايضاح. نعمان بن محمد تميمى (259-363 ق)

43. دعائم الاسلام. نعمان بن محمد تميمى (259-363 ق)

44. كامل الزيارات. جعفر بن محمد بن قولويه (؟ - 367 ق)

45. الغيبة. محمد بن ابراهيم نعمانى (؟ - 380 ق)

46. تفسير النعمانى. ابوعبداللّٰه محمد بن ابراهيم بن جعفر كاتب نعمانى (؟ - 380 ق)

47. علل الشرايع. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

48. عيون اخبار الرضا عليه السلام. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

49. كمال الدين وتمام النعمة. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

50. الهداية. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

51. الامالى. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

52. معانى الاخبار. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

53. التوحيد. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

54. الخصال. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

55. ثواب الاعمال. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

56. المقنع. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

57. من لا يحضره الفقيه. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

58. فضائل الاشهر الثلاثة. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

59. مصادقة الاخوان. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

60. فضائل الشيعه، صفات الشيعه. شيخ صدوق (306 يا 307-381 ق)

ص: 1123

61. المانعات (الاعمال المانعة من دخول الجنة). جعفر بن احمد بن على قمى (؟ -؟)

62. العروس. جعفر بن احمد بن على قمى (؟ -؟)

63. تحف العقول. ابن شعبه (؟ -؟)

64. التمحيص. ابن شعبه (؟ -؟)

65. دلائل الامامة. ابوجعفر محمد بن جرير بن رستم طبرى (؟ -؟)

66. الجعفريات. محمد بن محمد اشعث (؟ -؟)

67. طب الائمه (طب النبى). عبدالله و حسين پسران بسطام (؟ -؟)

68. كتاب الدلائل. عبدالله بن جعفر حميرى (؟ -؟)

69. قرب الاسناد. عبدالله بن جعفر حميرى (؟ -؟)

70. تفسير فرات. فرات بن ابراهيم كوفى (؟ -؟)

71. المسلسلات. جعفر بن احمد بن على قمى (؟ -؟)

72. الغايات. جعفر بن احمد بن على قمى (؟ -؟)

قرن پنجم

73. نهج البلاغه. سيد رضى (359-406 ق)

74. المجازات النبوية. سيد رضى (359-406 ق)

75. كفاية الاثر. خزاز رازى (؟ - حدود 410 ق)

76. الارشاد. شيخ مفيد (336-413 ق)

77. الامالى. شيخ مفيد (336-413 ق)

78. الاختصاص. شيخ مفيد (336-413 ق)

79. الفرائض الشرعية. شيخ مفيد (336-413 ق)

80. المقنعة. شيخ مفيد (336-413 ق)

81. تنزيه الانبياء. سيد مرتضى (355-436 ق)

82. درر الفوائد. سيد مرتضى (355-436 ق)

ص: 1124

83. المختصر. سيد مرتضى (355-436 ق)

84. رسالة المحكم والمتشابه. سيد مرتضى (355-436 ق)

85. انساب. احمد بن على نجاشى (372-450 ق)

86. رجال. احمد بن على نجاشى (372-450 ق)

87. الاستبصار. شيخ طوسى (385-460 ق)

88. التبيان. شيخ طوسى (385-460 ق)

89. اختيار معرفة الرجال معروف به رجال الكشى. شيخ طوسى (385-460 ق)

90. تهذيب الاحكام. شيخ طوسى (385-460 ق)

91. الامالى. شيخ طوسى (385-460 ق)

92. الخلاف. شيخ طوسى (385-460 ق)

93. الغيبة. شيخ طوسى (385-460 ق)

94. المبسوط. شيخ طوسى (385-460 ق)

95. النهاية. شيخ طوسى (385-460 ق)

96. مصباح المتهجد. شيخ طوسى (385-460 ق)

97. كنز الفوائد. ابوالفتح كراجكى (؟ - 499 ق)

قرن ششم

98. روضة الواعظين. ابن فتال نيشابورى (؟ - 508 ق)

99. تفسير الكشاف. جارالله زمخشرى (467-538 ق)

100. مجمع البيان. فضل بن حسن طبرسى (حدود 469-548 ق)

101. اعلام الورى باعلام الهدى. فضل بن حسن طبرسى (حدود 469-548 ق)

102. نثر اللآلى. فضل بن حسن طبرسى (حدود 469-548 ق)

103. الوسيط. فضل بن حسن طبرسى (حدود 469-548 ق)

104. مكارم الاخلاق. حسن بن فضل طبرسى (؟ - 548 ق)

ص: 1125

105. غرر الحكم و درر الكلم. عبدالواحد بن محمد تميمى (510-550 ق)

106. تفسير روح الجنان. ابوالفتوح رازى (حدود 470 - نزديك به 554 ق)

107. الدعوات. سيد فضل الله راوندى (؟ - 570 ق)

108. النوادر. سيد فضل الله راوندى (؟ - 570 ق)

109. قصص الانبياء. سيد فضل الله راوندى (؟ - 570 ق)

110. لبّ اللّباب. سيد فضل الله راوندى (؟ - 570 ق)

111. فضل الحولقة. ابن عساكر (499-571 ق)

112. الخرائج و الجرائح. قطب الدين راوندى (؟ - 573 ق)

113. اسباب النزول. قطب الدين راوندى (؟ - 573 ق)

114. تهافت الفلاسفه. قطب الدين راوندى (؟ - 573 ق)

115. المناقب. ابن شاذان قمى (پس از 509-584 ق)

116. قضاء حقوق المؤمنين. ابوعلى بن طاهر صورى (؟ - 585 ق)

117. مناقب آل ابيطالب عليهم السلام. ابن شهر آشوب (489-588 ق)

118. السرائر. محمد بن ادريس (543-598 ق)

119. جامع الاخبار. تاج الدين شعيرى (؟ -؟)

120. الاحتجاج. احمد بن على طبرسى (؟ -؟)

قرن هفتم

121. اربعون حديثاً. محمد بن عبدالله بن زهره حسينى (اوايل قرن هفتم)

122. مشكاة الانوار فى غرر الاخبار. ابوالفضل على طبرسى (اوايل قرن هفتم)

123. تنبيه الخواطر. ورام بن ابى فراس (؟ - 605 ق)

124. اسدالغابه. ابن اثير (555-630 ق)

125. الكامل. ابن اثير (555-630 ق)

126. اللباب. ابن اثير (555-630 ق)

ص: 1126

127. المختصر. ابن حاجب (570-646 ق)

128. مصباح الزائر. سيد على بن طاووس (589-664 ق)

129. الطرف من الانباء. سيد على بن طاووس (589-664 ق)

130. كشف المحجة. سيد على بن طاووس (589-664 ق)

131. اللهوف (الملهوف). سيد على بن طاووس (589-664 ق)

132. فلاح السائل. سيد على بن طاووس (589-664 ق)

133. مهج الدعوات. سيد على بن طاووس (589-664 ق)

143. فرج المهموم. سيد على بن طاووس (589-664 ق)

135. امان من اخطار الاسفار والازمان. سيد على بن طاووس (589-664 ق)

136. شرائع الاسلام. محقق حلى (602-672 ق)

137. المعتبر. محقق حلى (602-672 ق)

138. شرح نهج البلاغة. كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحرانى (؟ - 679 ق)

139. فرحة الغرى بصرحة الغرى. عبدالكريم بن طاووس (648-692 ق)

140. كشف الغمه. على بن عيسى اربلى (؟ - 693 ق)

141. بشارة المصطفى. عماد الدين طبرى (؟ - زنده در 698 ق)

قرن هشتم

142. المدارك. علامه حلّى (؟ - 726 ق)

143. منتهى المطلب. علامه حلّى (؟ - 726 ق)

144. مختلف الشيعه. علامه حلّى (؟ - 726 ق)

145. تذكرة الفقهاء. علامه حلّى (؟ - 726 ق)

146. الدرة الباهرة. شهيد اول (734-786 ق)

147. المزار. شهيد اول (734-786 ق)

148. الذكرى (ذكرى الشيعه فى احكام الشريعه). شهيد اول (734-786 ق)

ص: 1127

149. اربعون الشهيد. شهيد اول (734-786 ق)

150. المجموع الرائق. سيد هبة الله موسوى (؟ -؟)

قرن نهم

151. التحصين. ابن فهد حلّى (757-841 ق)

152. عدة الداعى ونجاح الساعى. ابن فهد حلّى (757-841 ق)

153. اسرار الصلوة. ابن فهد حلّى (757-841 ق)

154. ارشاد القلوب. حسن بن ابى الحسن ديلمى (؟ - 841 ق)

155. اعلام الدين. حسن بن ابى الحسن ديلمى (؟ - 841 ق)

156. مختصر البصائر. حسن بن سليمان حلّى (802 -؟)

قرن دهم

157. غوالى اللئالى/عوالى اللئالى. ابن ابى جمهور احسائى (حدود 840 - زنده در 902 ق)

158. جنة الامان الواقية. ابراهيم بن على كفعمى (864-905 ق)

159. مختصر. ابراهيم بن على كفعمى (864-905 ق)

160. المصباح. ابراهيم بن على كفعمى (864-905 ق)

161. جامع المقاصد. محقق كركى (؟ - 937 تا 941 ق)

162. شرح اللمعة. شهيد ثانى (911-966 ق)

163. اسرار الصلوة. شهيد ثانى (911-966 ق)

164. شرح النفلية. شهيد ثانى (911-966 ق)

165. روض الجنان. شهيد ثانى (911-966 ق)

166. منية المريد. شهيد ثانى (911-966 ق)

167. مسكّن الفؤاد. شهيد ثانى (911-966 ق)

168. حديقة الشيعة. احمد بن محمد مقدس اردبيلى (؟ - 993 ق)

قرن يازدهم

169. مجمع البحرين. طريحى (979-1085 ق)

ص: 1128

170. الوافى. محمد محسن فيض كاشانى (1007-1091 ق)

171. مجمع البحرين فى فضائل السبطين. سيد ولى الله رضوى (؟ -؟)

قرن دوازدهم

172. امل الامل. محمد بن حسن حرّ عاملى (1033-1104 ق)

173. وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة. محمد بن حسن حرّ عاملى (1033-1104 ق)

174. مدينة معاجز. سيد هاشم بحرانى (؟ - 1107 ق)

175. تفسير البرهان. سيد هاشم بحرانى (؟ - 1107 ق)

176. بحارالانوار. مجلسى ثانى (1037-1111 ق)

177. حق اليقين. مجلسى ثانى (1037-1111 ق)

178. مرآت العقول. مجلسى ثانى (1037-1111 ق)

قرن چهاردهم

179. مستدرك الوسائل. محدث نورى (1254-1320 ق)

180. جامع احاديث الشيعه. حاج سيدحسين بروجردى (1292-1380 ق)

ص: 1129

ص: 1130

فهرست موضوعات

تصویر

ص: 1131

تصویر

ص: 1132

تصویر

ص: 1133

تصویر

ص: 1134

تصویر

ص: 1135

تصویر

ص: 1136

تصویر

ص: 1137

تصویر

ص: 1138

تصویر

ص: 1139

تصویر

ص: 1140

تصویر

ص: 1141

تصویر

ص: 1142

تصویر

ص: 1143

تصویر

ص: 1144

تصویر

ص: 1145

تصویر

ص: 1146

تصویر

ص: 1147

تصویر

ص: 1148

تصویر

ص: 1149

تصویر

ص: 1150

تصویر

ص: 1151

تصویر

ص: 1152

تصویر

ص: 1153

تصویر

ص: 1154

تصویر

ص: 1155

تصویر

ص: 1156

تصویر

ص: 1157

تصویر

ص: 1158

تصویر

ص: 1159

تصویر

ص: 1160

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109