سرشناسه : محمدی ری شهری، محمد، 1325 -
عنوان قراردادی : میزان الحکمه . فارسی - عربی
عنوان و نام پدیدآور : میزان الحکمه (با ترجمه فارسی)/ محمدی ری شهری ؛ ترجمه حمیدرضا شیخی ؛ مقابله و تصحیح علی حچیمی ... [و دیگران] ؛ ویراستار فارسی سعیدرضا علی عسکری، محمد باقری زاده اشعری، قاسم شیرجعفری ؛ ویراستار عربی کمال کاتب ... [و دیگران].
وضعیت ویراست : ویراست 2.
مشخصات نشر : قم: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، 1386-
مشخصات ظاهری : ج.
فروست : پژوهشکده علوم و معارف حدیث؛ 5.
شابک : دوره 978-964-493-200-7 : ؛ دوره، چاپ نهم 978-964-493-350-9 : ؛ 550000 ریال: ج. 1 978-964-493-201-4 : ؛ 850000 ریال: ج. 1، چاپ نهم 978-964-493-351-6 : ؛ 550000 ریال: ج.2 ٬ چاپ هفتم 978-964-493-202-1 : ؛ 850000 ریال: ج. 2، چاپ نهم 978-964-493-352-3 : ؛ 85000 ریال: ج. 3، چاپ نهم 978-964-493-353-0 : ؛ 550000 ریال: ج. 4 978-964-493-204-5 : ؛ 85000 ریال: ج. 4، چاپ نهم 978-964-493-354-7 : ؛ 55000 ریال (ج.5، چاپ هفتم) ؛ 850000 ریال: ج. 5، چاپ نهم 978-964-493-355-4 : ؛ 550000 ریال (ج.6 ٬ چاپ هفتم) ؛ 850000 ریال: ج. 6، چاپ نهم 978-964-493-356-1 : ؛ 85000 ریال: ج. 7، چاپ نهم 978-964-493-357-8 : ؛ 550000 ریال: ج. 8، چاپ هفتم 978-964-493-208-3 : ؛ 85000 ریال: ج. 8، چاپ نهم 978-964-493-358-5 : ؛ 85000 ریال: ج. 9، چاپ نهم 978-964-493-359-2 : ؛ 550000 ریال: ج. 10، چاپ هفتم 978-964-493-210-6 : ؛ 850000 ریال: ج. 10، چاپ نهم 978-964-493-360-8 : ؛ ج 10، چاپ دوازدهم 978-964-493-360-8 : ؛ 550000 ریال: ج.11، چاپ هفتم 978-964-493-200-7 : ؛ 700000 ریال: ج.11، چاپ هشتم 978-964-493-211-3 : ؛ 850000 ریال: ج. 11، چاپ نهم 978-964-493-361-5 : ؛ 550000 ریال: ج. 12، چاپ هفتم 978-964-493-212-0 : ؛ 850000 ریال: ج. 12، چاپ نهم 978-964-493-362-2 : ؛ 550000 ریال (ج. 13، چاپ هفتم) ؛ 700000 ریال: ج. 13، چاپ هشتم 978-964-493-200-7 : ؛ 85000 ریال: ج. 13، چاپ نهم 978-964-493-363-9 : ؛ 550000 ریال: ج. 14، چاپ هفتم 978-964-493-214-4 : ؛ 700000 ریال (ج.14 ٬ چاپ هشتم) ؛ 850000 ریال: ج.14، چاپ نهم 978-964-493-364-6 :
یادداشت : فارسی - عربی.
یادداشت : چاپ هفتم.
یادداشت : ج. 1 - 8 ، 9 و 10 - 14(چاپ نهم: 1387).
یادداشت : ج.2 ٬ 4، 5 ، 6، 8 10٬ - 14 (چاپ هفتم: 1386).
یادداشت : ج. 8 و 10(چاپ دوازدهم: 1390).
یادداشت : ج. 11، 13 ٬ 14 (چاپ هشتم: 1386).
یادداشت : کتابنامه.
یادداشت : نمایه.
مندرجات : ج. 1. آ - ب.- ج. 2. ب - ح.- ج. 3. ح - خ.- ج. 4. د - ر.- ج. 5. ز - ش.- ج.6. ش - ظ.- ج. 7. ع.- ج. 8. ع - غ.- ج.11. م - ن.- ج. 12. ن - ه.- ج. 13. ه - ی.- ج. 14. فهرست ها
موضوع : احادیث
موضوع : احادیث شیعه -- قرن 14
موضوع : احادیث اهل سنت -- قرن 14
شناسه افزوده : شیخی، حمیدرضا، 1337 -، مترجم
شناسه افزوده : علی عسکری، سعیدرضا، 1344 -، ویراستار
شناسه افزوده : کاتب، کمال، ویراستار
شناسه افزوده : موسسه علمی - فرهنگی دارالحدیث. سازمان چاپ و نشر
رده بندی کنگره : BP116/5/م3م9041 1386
رده بندی دیویی : 297/21
شماره کتابشناسی ملی : 1201714
ص :1
ص :2
ص :3
ص :4
الکتاب :
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ» . (1)
لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِین رَؤُوفٌ رَحِیمٌ» . (2)
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحا وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدا» . (3)
یَا أَیُّهَا النِّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدا وَ مُبَشِّرا وَ نَذِیرا * و دَاعِیا إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجا مُنِیرا» . (4)
الحدیث :
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :أنا مُحمّدٌ ، و أنا أحمَدُ ، و أنا الماحی الّذی یُمحی بیَ الکُفرُ ، و أنا الحاشِرُ الّذی یُحشَرُ النّاسُ علی عَقِبی ، و أنا العاقِبُ و العاقِبُ الّذی لَیسَ بَعدَهُ نَبیٌّ . (5)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا أشبَهُ النّاسِ بآدَمَ ، و إبراهیم أشبَهُ النّاسِ بِی خَلقُهُ و خُلقُهُ ، و سَمّانیَ اللّهُ مِن فَوقِ عَرشِهِ عَشرَةَ أسماءٍ ، و بَیَّنَ اللّهُ وَصفی ، و بَشَّرَنی علی لِسانِ کلِّ رَسولٍ بَعَثَهُ اللّهُ إلی قَومِهِ ، و سَمّانی و نَشَرَ فی التَّوراةِ اسمی ، وَ بَثَّ ذِکری فی أهلِ التَّوراةِ و الإنجیلِ ، و عَلَّمَنی کِتابَهُ ، و رَفَعَنی فی سَمائهِ ، و شَقَّ لِی اسما مِن أسمائهِ ، فسَمّانی مُحمّدا و هُو مَحمودٌ ، و أخرَجَنی فی خَیرِ قَرنٍ مِن اُمَّتی ، و جَعَلَ اسمی فی التَّوراةِ اُحَیْدٌ (6) ، فبالتَّوحیدِ حَرَّمَ أجسادَ اُمَّتی علَی النّارِ ، و سَمّانی فی الإنجیلِ أحمَدَ ، فأنا محمودٌ فی أهلِ السَّماءِ ، و جَعَلَ اُمَّتی الحامِدِینَ . و جَعَلَ اسمی فی الزَّبورِ ماحی ، مَحا اللّهُ عَزَّ و جلَّ بی مِن الأرضِ عِبادَةَ الأوثانِ . و جَعَلَ اسمی فی القرآنِ مُحمّدا ، فأنا مَحمودٌ فی جَمیعِ القِیامَةِ (7) فی فَصلِ القَضاءِ ، لا یَشفَعُ أحدٌ غَیری . و سَمّانی فی القِیامَةِ حاشِرا ، یُحشَرُ النّاسُ علی قَدَمی ، و سَمّانی المُوقِفَ ، اُوقِفُ النّاسَ بَینَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّ و جلَّ ، و سَمّانی العاقِبَ ، أنا عَقِبُ النَّبیِّینَ لَیس بَعدی رَسولٌ ، و جَعَلَنی رَسولَ الرَّحمَةِ و رَسولَ التَّوبَةِ و رَسولَ المَلاحِمِ و المُقتَفی (8) ، قَفَّیتُ النَّبیِّینَ جَماعَةً ، و أنا المُقِیمُ الکامِلُ الجامِعُ . و مَنَّ علَیَّ ربِّی و قالَ لی : یا مُحمّدُ صلّی اللّهُ علَیکَ فَقد أرسَلتُ کُلَّ رَسولٍ إلی اُمّتِهِ بلِسانِها ، و أرسَلتُکَ إلی کُلِّ أحمَرَ و أسوَدَ مِن خَلقی ، و نَصَرتُکَ بالرُّعبِ الّذی لَم أنصُرْ بهِ أحَدا ، و أحلَلتُ لَکَ الغَنیمَةَ و لَم تَحِلَّ لأحَدٍ قَبلَکَ ، و أعطَیتُکَ لَکَ و لاُمّتِکَ کَنزا مِن کُنوزِ عَرشِی : فاتِحَةَ الکِتابِ ، و خاتِمَةَ سُورَةِ البَقرَةِ ، و جَعَلتُ لَکَ و لاُمّتِکَ الأرضَ کُلَّها مَسجِدا و تُرابَها طَهُورا ، و أعطَیتُ لَکَ و لاُمّتِکَ التَّکبیرَ ، و قَرَنتُ ذِکرَکَ بذِکری حتّی لا یَذکُرَنی أحَدٌ مِن اُمّتِکَ إلاّ ذَکرَکَ مَعَ ذِکری ، فطُوبی لکَ یا مُحمّدُ و لاُمّتِکَ . (9)
3757
محمّد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله
قرآن:
«محمّد رسول خداست».
«هر آینه رسولی از خود شما برایتان مبعوث شد که آنچه شما را رنج می دهد بر او گران می آید. سخت به شما دلبسته است و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است ......... ».
«بگو : در حقیقت من هم بشری مانند شما هستم که به من وحی می شود. جز این نیست که خدای شما خدایی یگانه است. پس هر که امید به دیدار پروردگارش دارد، باید کاری شایسته کند و در عبادت پروردگارش احدی را شریک نگرداند».
«هان ای پیامبر! ما تو را گواه و نوید دهنده و هشدار دهنده فرستادیم. و کسی که به اذن خدا به سوی او دعوت می کند و چراغی روشنی بخش».
حدیث:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من محمّد [ستوده شده در زمین] هستم ، من احمد [ستوده شده در آسمان ]هستم ، من ماحی هستم که به واسطه من کفر محو و نابود می شود، من حاشر هستم که مردم به دنبال من محشور و جمع می شوند، من عاقب هستم و عاقب کسی است که بعد از او پیامبری نباشد .
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من شبیه ترین مردم به آدم هستم، و ابراهیم در قیافه و اخلاق شبیه ترین مردم به من بود. خداوند از فراز عرش خود ده نام روی من گذاشت و اوصاف مرا بیان کرد و به زبان هر پیامبری که به سوی قومش فرستاد، بشارت آمدن مرا داد و نام مرا در تورات آورد و معرفی کرد و نامم را در میان پیروان تورات و انجیل پراکند و کتاب خود را به من آموخت و در آسمان خود بلند مرتبه ام گردانید و از اسمای خود برایم نامی مشتق ساخت . مرا محمّد نامید و او نامش محمود است و مرا در میان بهترین نسل از امّتم مبعوث فرمود. در تورات نام مرا «اُحَید» گذاشت، پس به واسطه توحید بدن های امّت مرا بر آتش حرام گردانید. در انجیل مرا «احمد» نامید. پس من در آسمان محمود و ستوده ام و امّت مرا حمد کنندگان قرار داد. در زبور نام مرا «ماحی» (محو کننده) گذاشت؛ زیرا خداوند عزّ و جلّ به وسیله من بت پرستی را از روی زمین محو کرد. در قرآن نام مرا «محمّد» نامید. پس من در میان همه [اهل] (10) قیامت هنگام داوری ستوده هستم. هیچ کس غیر از من شفاعت نمی کند و در قیامت مرا «حاشر» نامید ؛ زیرا که مردم در پیش پای من محشور می شوند و مرا «مُوقِف» نامید؛ زیرا مردم را در پیشگاه خداوند عزّ و جلّ متوقّف می کنم. مرا «عاقب» نامید؛ زیرا من پس از همه پیامبران قرار دارم و پس از من پیامبری نخواهد آمد. مرا رسولِ رحمت و رسولِ توبه و رسولِ حماسه های جنگی و «مقتفی» قرار داد؛ زیرا در قفای همه پیامبران آمده ام. من مقیم و کامل و جامع هستم. پروردگارم بر من منّت نهاد و به من فرمود : ای محمّد! درود خدای بر تو، من هر پیامبری را به زبان امّتش سوی آنها فرستادم، اما تو را به سوی همه خلق خود، از سفید و سیاه، فرستادم و به واسطه رعب و وحشت یاریت کردم که احدی را با این وسیله یاری نکردم. غنیمت را برای تو حلال شمردم، در صورتی که پیش از تو برای هیچ کس حلال نبوده است. به تو و امّت تو گنجی از گنج های عرش خود را عطا کردم : فاتحة الکتاب و آیات پایانی سوره بقره را. برای تو و امّت تو همه زمین را سجده گاه قرار دادم و خاکش را پاک و پاک کننده. به تو و امّت تو تکبیر (اللّه اکبر) را عطا کردم و نام تو را قرین نام خود ساختم ، به طوری که هیچ فردی از امّت تو مرا یاد نکند، مگر اینکه در کنار نام من از تو نیز نام برد. پس، خوشا به حال تو و امّت تو، ای محمّد!
ص :6
ص :7
عنه صلی الله علیه و آله_ لَمّا سألَهُ یَهودیٌّ عَن وَجهِ تَسمِیَتِهِ بمُحمّدٍ و أحمَدَ و أبی القاسِم و بَشیرٍ و نَذیرٍ و داعٍ ؟ _: أمّا مُحمّدٌ فإنّی مَحمودٌ فی الأرضِ ، و أمّا أحمَدُ فإنّی مَحمودٌ فی السَّماءِ ، و أمّا أبو القاسِمِ فإنَّ اللّهَ عَزَّ و جلَّ یَقسِمُ یَومَ القِیامَةِ قِسمَةَ النّارِ ؛ فمَن کَفَرَ بِی مِن الأوَّلینَ و الآخِرینَ ففی النّارِ ، و یَقسِمُ قِسمَةَ الجَنّةِ ؛ فمَن آمَنَ بی و أقَرَّ بِنُبُوَّتی ففی الجَنّةِ . و أمّا الدّاعی فإنّی أدعُو النّاسَ إلی دِینِ ربّی عَزَّ و جلَّ ، و أمّا النَّذیرُ فإنّی اُنذِرُ بالنّارِ مَن عَصانی ، و أمّا البَشیرُ فإنّی اُبشِّرُ بالجَنّةِ مَن أطاعَنی . (1)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در پاسخ به سؤال مردی یهودی از علّت نامگذاری ایشان به محمّد و احمد و ابو القاسم و بشیر و نذیر و داعی _فرمود : امّا محمّد، از آن روست که من در زمین ستوده ام. اما احمد، از آن روست که من در آسمان ستوده ام. اما ابو القاسم، از آن روست که خداوند عزّ و جلّ روز قیامت قسمت آتش را جدا می کند و هر که، از اولین و آخرین انسان ها، به من کافر شده باشد جایش در آتش است و قسمت بهشت را جدا می سازد و هرکه به من ایمان آورده و به نبوّت من اقرار کرده باشد، جایش در بهشت است. اما داعی، از آن روست که من مردم را به دین پروردگارم عزّ و جلّ دعوت می کنم. اما نذیر، از آن روست که هر کس نا فرمانیم کند او را به آتش بیم می دهم و اما بشیر، از آن روست که هر کس اطاعتم کند، او را به بهشت بشارت می دهم.
ص :8
الطبقات الکبری عن حُذَیفَةِ :سَمِعتُ رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یقولُ فی سِکَّةٍ مِن سِکَکِ المَدینَةِ : أنا مُحمّدٌ ، و أحمَدُ ، و الحاشِرُ ، و المُقَفّی ، و نَبیُّ الرَّحمَةِ . (1)
الکتاب :
مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَ لَکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کَانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیما» . (2)
الطبقات الکبری_ به نقل از حذیفه _: در یکی از کوچه های مدینه از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود : من محمّد و احمد و حاشر و مقفّی و پیامبر رحمت هستم.
3758
خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله
قرآن:
«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست، بلکه فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر همه چیز داناست».
ص :9
الحدیث :
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :أیُّها النّاسُ ، (إنّهُ) لا نَبیَّ بَعدی ، و لا سُنّةَ بَعدَ سُنَّتی ، فمَنِ ادَّعی ذلکَ فدَعواهُ و بِدعَتُهُ فی النّارِ ، و مَنِ ادَّعی ذلکَ فاقتُلوهُ . (1)
عنه صلی الله علیه و آله :مَثَلی فی النَّبیِّینَ کمَثَلِ رجُلٍ بَنی دارا فأحسَنَها و أکمَلَها و أجمَلَها و تَرَکَ فیها مَوضِعَ لَبِنَةٍ لَم یَضَعْها ، فجَعَلَ النّاسُ یَطوفونَ بالبُنیانِ و یَعجَبونَ مِنهُ و یَقولونَ : لَو تَمَّ مَوضِعُ هذهِ اللَّبِنَةِ ! فأنا فی النَّبیِّینَ مَوضِعُ تلکَ اللَّبِنَةِ . (2)
عنه صلی الله علیه و آله :إنّما بُعِثتُ فاتِحا و خاتِما . (3)
عنه صلی الله علیه و آله :أوّلُ الرُّسُلِ آدَمُ ، و آخِرُهُم مُحمّدٌ . (4)
عنه صلی الله علیه و آله :إنّهُ سیَکونُ فی اُمَّتی کَذّابونَ ثَلاثونَ کُلُّهُم یَزعُمُ أنّهُ نَبیٌّ ، و أنا خاتَمُ النَّبیِّینَ لا نَبیَّ بَعدی . (5)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا العاقِبُ الّذی لَیسَ بَعدَهُ نَبیٌّ . (6)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا خاتَمُ النَّبیِّینَ ، و علِیٌّ خاتَم الوَصیِّینَ . (7)
حدیث:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای مردم! بعد از من پیامبری نیست و پس از سنّت (قانونِ) من سنّتی وجود ندارد. پس هرکه ادّعای نبوّت کند، ادّعا و بدعت او در آتش خواهد بود. هرکه چنین ادعایی کرد، بکشیدش .
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :حکایت من در میان پیامبران، حکایت مردی است که خانه ای ساخته و آن را خوب و کامل و زیبا درست کرده باشد و فقط جای یک خشت در آن باقی گذاشته باشد. مردم دور آن خانه می چرخند و از آن خوششان می آید و می گویند : کاش جای همین یک خشت هم تکمیل می شد. آری من در میان پیامبران جای آن خشت هستم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من فاتح (8) و خاتم مبعوث شدم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :نخستینِ فرستادگان [الهی ]آدم است و آخرینشان محمّد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :به زودی در میان امّت من سی دروغگو پیدا خواهند شد که همگی ادّعای پیامبری می کنند، در حالی که من خاتم پیامبران هستم و بعد از من هیچ پیامبری نیست .
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من عاقِب هستم، یعنی کسی که پس از او پیامبری نیست.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من خاتم انبیا هستم و علی خاتم اوصیا.
ص :10
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :إلی أن بَعَثَ اللّهُ سبحانَهُ محمّدا رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لإنجازِ عِدَتِهِ ، و إتمامِ نُبُوَّتِهِ . (1)
عنه علیه السلام_ فی صِفَةِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله _: أمینُ وَحیهِ ، و خاتَمُ رُسُلِهِ ، و بَشیرُ رَحمَتِهِ ، و نَذیرُ نِقمَتِهِ . (2)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :إنّ اللّهَ عَزَّ ذِکرُهُ خَتَمَ بنَبِیِّکُمُ النَّبیِّینَ فلا نَبیَّ بَعدَهُ أبَدا ، و خَتَمَ بکِتابِکُمُ الکُتُبَ فلا کِتابَ بَعدَهُ أبدا . (3)
عنه علیه السلام :حتّی جاءَ محمّدٌ صلی الله علیه و آله فجاءَ بالقرآنِ و بشَریعَتِهِ و مِنهاجِهِ ، فحَلالُهُ حَلالٌ إلی یَومِ القِیامَةِ ، و حَرامُهُ حَرامٌ إلی یَومِ القِیامَةِ . (4)
الکتاب :
لکِنِ اللّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلاَئِکَة یَشْهَدُونَ وَ کَفَی بِاللّهِ شَهِیدا» . (6)
امام علی علیه السلام :تا اینکه خداوند سبحان محمّد را به عنوان رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرستاد تا وعده خویش را به انجام رساند و [سلسله ]نبوّتش را کامل گرداند.
امام علی علیه السلام_ در وصف پیامبر صلی الله علیه و آله _فرمود : امین وحی اوست و خاتم فرستادگانش و نوید دهنده رحمتش و ترساننده از خشم و عذابش.
امام صادق علیه السلام :خداوند _ عزّ ذکره _ با پیامبر شما، به پیامبران خاتمه داد. بنا بر این، بعد از او هرگز پیامبری برانگیخته نخواهد شد و [نیز] با کتاب شما به همه کتاب ها[ی آسمانی ]پایان بخشید . پس، بعد از کتاب شما هرگز کتابی نازل نخواهد شد.
امام صادق علیه السلام :تا اینکه محمّد صلی الله علیه و آله آمد و قرآن و شریعت و طریقت خود را آورد. پس، حلال [دین] او تا روز قیامت حلال است و حرام [دین ]او تا روز قیامت حرام.
3759
گواهی دادن خداوند به نبوّت رسول خدا صلی الله علیه و آله
قرآن:
«لیکن خدا به [حقانیّت] آنچه بر تو نازل کرده است گواهی می دهد [که] آن را به علم خویش نازل کرده است و فرشتگان نیز گواهی می دهند. و گواه بودن خدا کافی است».
ص :11
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفَی بِاللّهِ شَهِیدا» . (1)
قُلْ کَفَی بِاللّهِ شَهِیدا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرا بَصِیرا» . (2)
قُلْ کَفَی بِاللّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیدا یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» . (3)
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلاَ تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللّهِ شَیْئا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَی بِهِ شَهِیدا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» . (4)
قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لاُِنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ ئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَی قُلْ لاَ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ» . (5)
الحدیث :
بحار الأنوار عن الکلبی :أتی أهلُ مَکّةَ النّبیَّ صلی الله علیه و آله فقالوا : ما وَجَدَ اللّهُ رَسولاً غَیرَکَ ؟ ! ما نَری أحَدا یُصَدِّقُکَ فیما تَقولُ ، و لقد سَألنا عنکَ الیَهودَ و النَّصاری فزَعَموا أنّه لَیسَ لَکَ عِندَهُم ذِکرٌ ، فأرِنا مَن یَشهَدُ أنّکَ رسولُ اللّهِ کما تَزعُمُ ، فنَزَلَ : «قُلْ أیُّ شَیْءٍ أکبَرُ شَهادَةً ......... » الآیة ، و قالوا : العَجَبُ أنّ اللّهَ تعالی لَم یَجِدْ رَسُولاً یُرسِلُهُ إلَی النّاسِ إلاّ یَتیمَ أبی طالبٍ ! فنَزَلَ : «الر تِلکَ آیاتُ الکِتابِ الحَکیمِ * أ کانَ لِلنّاسِ عَجَبا اِنْ اَوحَینا اِلی رَجُل مِنهُم اَن اِنذِر النّاس ......... » الآیات (6) . (7)
«اوست کسی که پیامبر خود را به [قصد] هدایت، با آیین درست فرستاد تا آن را بر تمام ادیان پیروز گرداند و گواه بودن خدا کفایت می کند».
«بگو : میان من و شما، گواه بودن خدا کافی است. او همواره به [حال] بندگانش آگاهِ بیناست».
«بگو : کافی است خدا میان من و شما شاهد باشد. او آنچه را که در آسمان ها و زمین است می داند. و آنان که به باطل گرویده و خدا را انکار کرده اند، همان زیان کارانند».
«یا می گویند : این کتاب را بر بافته است. بگو : اگر آن را بر بافته باشم، در برابر خدا اختیار چیزی برای من ندارید. او آگاهتر است به آنچه [با طعنه] در آن فرو می روید. گواه بودن او میان من و شما بس است و اوست آمرزنده مهربان».
«بگو : گواهی چه کسی از همه برتر است؟ بگو : خدا میان من و شما گواه است. و این قرآن به من وحی شده تا به وسیله آن، شما و هر کس را [که این پیام به او] برسد هشدار دهم. آیا شما واقعاً گواهی می دهید که در جنب خدا، خدایان دیگری هست؟ بگو : من گواهی نمی دهم. بگو : او تنها معبودی یگانه است و بی تردید من از آنچه شریک [او] قرار می دهید بیزارم».
حدیث :
بحار الأنوار_ به نقل از کلبی _: مردم مکّه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند : آیا خدا، هیچ پیامبری غیر از تو پیدا نکرد؟! ما احدی را نمی بینیم که گفته های تو را تصدیق کند. از یهود و نصارا درباره تو پرسیدیم، گفتند در کتاب های آنان از تو نامی برده نشده است. پس، کسی را به ما نشان بده که گواهی دهد تو، آن گونه که می گویی، رسول خدا هستی. پس، این آیه نازل شد : «بگو : گواهی چه کسی از همه برتر است بگو خدا گواه میان من و شماست ......... » تا آخر آیه . نیز اهل مکّه گفتند : عجبا! آیا خداوند متعال رسولی جز یتیم ابو طالب پیدا نکرد که به سوی مردم بفرستد؟! پس این آیه نازل شد : «الف. لام. راء. اینها آیات کتاب حکیم است. آیا برای مردم شگفت آور است که بر مردی از آنان وحی نمودیم که مردم را بترسان ......... ؟» تا آخر آیات .
ص :12
الإمامُ الباقرُ علیه السلام_ فی قولهِ تعالی : «قُلْ أیُّ شَیْءٍ أکْبَرُ شَهادَةً ......... » _: و ذلک أنّ مُشرِکی أهلِ مَکّةَ قالوا : یا محمّدُ ، ما وَجَدَ اللّهُ رَسولاً یُرسِلُهُ غیرَکَ ؟! ما نَری أحَدا یُصَدِّقُکَ بالّذی تَقولُ ، و ذلکَ فی أوّلِ ما دَعاهُم و هُو یَومَئذٍ بمَکّةَ ، قالوا : و لَقد سَألْنا عنکَ الیَهودَ و النّصاری فزَعَموا أنّهُ لَیسَ لَکَ ذِکرٌ عِندَهُم ، فَأتِنا بمَن یَشهَدُ أنّکَ رسولُ اللّهِ ! قالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «اللّهُ شَهیدٌ بَینی و بَینَکُم » الآیة . (1)
کلام فی شهادة اللّه علی نبوّة الأنبیاء :
یمکن أن نتصوّر شهادة اللّه تعالی علی نبوّة الأنبیاء عن طریقَین :
أ _ الشهادة القولیّة .
ب _ الشهادة العملیّة .
و الشهادة القولیّة یمکن أن تکون علی لونَین :
1 _ الوحی و الإلهام : یمکن للّه تعالی أن یعلن للناس عن نبوّة شخص ما ، و یقدّم الشهادة علی نبوّته بواسطة الوحی و الإلهام ، غیر أنّ الاستعانة بهذا الطریق تکون فی دائرة الإمکان حینما یتوفّر الناس علی استعداد تلقّی الوحی و الإلهام .
و بعبارة اُخری : إنّ الإشکال لیس من جهة المُرسِل ، بل من جهة المُستقبِل ، فإذا کان المُستقبِل _ الذی هو الناس _ قادرا علی تلقّی کلام اللّه أمکن أن یرسل اللّه تعالی لهم نداءه بصدد نبوّة نبیّه ، و بشکل مباشر .
و یستفاد من القرآن الکریم أنّ اللّه تعالی استخدم هذا الاُسلوب بصدد نبوّة بعض الأنبیاء ، کما هو الحال بالنسبة إلی نبوّة عیسی لدی الحواریّین ، حیث یقول : «و إذ أوْحَیتُ إلَی الحَوارِیِّینَ أنْ آمِنوا بِی و بِرَسُولی قالوا آمَنّا و اشْهَدْ بأنّنا مُسلِمونَ» . (2)
2 _ المعجزة القولیّة : یختصّ الطریق الأوّل باُولئک النفر الذین استبعدوا حجب المعرفة القلبیّة ، و أمکنهم الارتباط بالمصدر عن طریق القلب بغیة أن یتوفّروا علی حقائق المعرفة .
غیر أنّ الطریق الثانی طریق عامّ ؛ یعنی یمکن بواسطة هذا الطریق أن تستعین عامّة الناس الذین لیست لدیهم القدرة علَی المعرفة القلبیّة .
و هذا الطریق عبارة عن أنّ اللّه تعالی یشهد علی نبوّة نبیّه بواسطة مقال معجز بذاته ؛ یعنی أنّ عامّة الناس تفهم بوضوح أنّ هذا الکلام لیس کلاما بشریّا ، و أنّ الإنسان مهما ارتقی فی مدارج العلم و الثقافة و الأدب لا یقدر أن یأتی بمثل هذا الحدیث.
أمّا الشهادة العملیّة فیمکن أن تکون علی لونَین أیضا :
1 _ المعجزة : و هی عبارة عن فعلٍ یدلّ علَی ارتباط مدّعی النبوّة باللّه تعالی ، و من هنا یعبّر القرآن الکریم عن هذا الفعل بالآیة و البیّنة ، نظیر إلقاء العصا و إحیاء الموتی .
علی هذا الأساس إذا توفّر مدّعی النبوّة علی معجزة فهی _ أی المعجزة _ شهادة عملیّة من قبل اللّه تعالی علی صدق المدّعی .
2 _ التقریر : إذا افترضنا أنّ شخصا قدّم نفسه للناس بوصفه ممثّلاً لشخصیّة ما ، و ألقی علَی الناس فی حضور تلک الشخصیّة بیانا یدّعی فیه أنّه مِن قِبَلها ، و التزمت تلک الشخصیّة الصمت دون عذر ، فمثل هذا السکوت و الصمت تقریر و شهادة عملیّة من قبل تلک الشخصیّة علی صدق نیابة المدّعی و صحّة بیانه .
فی ضوء ما تقدّم : فإذا قدّم فرد ما نفسه بوصفه رسول اللّه تعالی ، و طرح نبوّته _ بشکل من الأشکال _ بین یدَی مبدع العالم ، و لم تذعن لنبوّته عامّة الناس فحسب ، بل صدّقه العلماء ، و لم یُبطل اللّه تعالَی ادّعاءه أمام الناس عن طریق واضح ، فمثل هذا السکوت شهادة عملیّة و تقریر و تأیید لصحّة ادّعائه .
ما الطّریق الّذی استخدمه اللّه تعالی للشّهادة علی نبوّة نبیّ الإسلامِ ؟
بعد أن اتّضح مفهوم شهادة اللّه تعالی یتحتّم أن نلاحظ : أیّ طریق من الطرق المذکورة استخدمه اللّه تعالی لتصدیق نبوّة نبیّ الإسلام و تأییدِها ؟
من خلال ملاحظة سیرة النبیّ صلی الله علیه و آله یتّضح أنّ اللّه تعالی دعم صحّة نبوّته بالطرق الأربعة المتقدّمة ، و شهد بواسطة تلک الطرق علی نبوّته .
امام باقر علیه السلام_ درباره آیه «بگو : گواهیِ چه کسی از همه برتر است ......... » _فرمود : زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکّه تازه دعوت خود را آغاز کرده بود، مشرکان مکّه گفتند : ای محمّد! آیا خدا رسولی غیر از تو پیدا نکرد که او را بفرستد؟! ما هیچ کس را نمی یابیم که گفته های تو را تصدیق کند. از یهود و نصارا درباره تو پرسیدیم، اما آنها گفتند که در کتاب های آنها از تو یاد نشده است. بنا بر این، کسی را بیاور که گواهی دهد تو فرستاده خدا هستی! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «خدا گواه میان من و شماست» تا آخر آیه.
سخنی درباره گواهی خدا بر نبوت انبیا :
گواهی دادن خدای متعال به نبوّت انبیا به دو طریق قابل تصور است : گفتاری و رفتاری .
گواهی گفتاری به دو شکل می تواند باشد :
1 _ وحی و الهام : خداوند متعال می تواند پیامبر بودن یک نفر را برای مردم اعلام کند و به واسطه وحی و الهام بر نبوّت او گواهی دهد. منتها کمک گرفتن از این طریقه زمانی میسّر است که استعداد دریافت وحی و الهام در مردم فراهم باشد.
به عبارت دیگر : اشکال از طرف فرستنده نیست، بلکه از جانب گیرنده است؛ زیرا هرگاه گیرنده _ یعنی مردم _ توانایی دریافت کلام خدا را داشته باشند، امکان دارد که خداوند متعال حقانیت نبوّت پیامبرش را مستقیماً به آنان ابلاغ کند .
از قرآن کریم استفاده می شود که خداوند متعال این روش را درباره نبوّت بعضی پیامبران به کار برده است، از جمله نسبت به نبوّت حضرت عیسی با حواریّون، آن جا که می فرماید : «و آنگاه که به حواریّون وحی کردم که به من و فرستاده من ایمان بیاورید [و] آنان گفتند : ایمان آوردیم و تو گواه باش که ما تسلیم شدگانیم».
2 _ معجزه گفتاری : طریقه اوّل (یعنی وحی و الهام) اختصاص به کسانی دارد که حجاب های معرفت قلبی را دریده باشند و امکان ارتباط قلبی با مبدأ، به قصد رسیدن به حقایق معرفت، برایشان فراهم باشد.
اما طریقه دوم یک راه عمومی و همگانی است . یعنی، عامه مردم که توانایی شناخت قلبی را ندارند، می توانند از این طریقه کمک بگیرند.
این طریق عبارت از این است که خدای متعال، به واسطه سخنی که خود معجزه است، به نبوّت پیامبر خود گواهی می دهد، یعنی عامّه مردم به روشنی می فهمند که این سخن، سخن بشر نیست و انسان هر اندازه هم مدارج علم و فرهنگ و ادب را پیموده باشد باز نمی تواند چنان سخنی بگوید.
و اما گواهی رفتاری، این نوع گواهی نیز می تواند به دو شکل باشد :
1 _ معجزه : یعنی کاری که نشان دهد مدّعی نبوّت با خدای متعال ارتباط دارد. به همین دلیل است که قرآن کریم از این کار به «آیه» و «بیّنه» تعبیر می کند، مانند افکندن عصا و تبدیل آن به اژدها و زنده کردن مردگان.
بر این اساس، هرگاه کسی که مدّعی نبوّت است معجزه ای بیاورد، آن معجزه، گواهی عملی از جانب خدای متعال بر حقانیّت ادّعای اوست.
2 _ تقریر : اگر فرض کنیم فردی خودش را برای مردم نماینده فلان شخص معرّفی نماید و در حضور آن شخصیّت برای مردم بیاناتی ایراد کند و مدّعی شود که از جانب آن شخصیّت می باشد و آن شخص آزادانه و بدون آنکه عذری داشته باشد سکوت اختیار کند، این سکوت و خاموشی، تقریر و شهادتی عملی از جانب آن شخصیت بر صدقِ نیابت مدّعی و درستی بیانات او به شمار می آید.
با توجه به آنچه گذشت، چنانچه شخصی خودش را فرستاده خدا معرفی کند و نبوّت خود را، به نحوی از انحا، در محضر پدید آورنده جهان مطرح سازد و نبوّت او را نه تنها توده مردم، بلکه حتی اهل علم و دانش بپذیرند و خدای متعال ادّعای او را در برابر مردم به طریقی روشن باطل نسازد، چنین سکوتی، شهادت عملی و تقریر و تأییدی است بر درستی و حقانیّت ادّعای او.
خداوند متعال چه راهی برای گواهی دادن به پیامبری پیامبر اسلام به کار گرفت؟
اکنون که مفهوم گواهی دادن خدای متعال روشن شد، لازم است ببینیم که خداوند متعال برای تصدیق و تأیید نبوّت پیامبر اسلام، کدام یک از راه های پیش گفته را به کار گرفته است.
با ملاحظه سیره پیامبر اسلام معلوم می شود که خدای متعال درستی و حقانیّت نبوّت آن بزرگوار را به هر چهار طریق یاد شده تأیید کرده و به واسطه این راه ها بر نبوّت و پیامبری او گواهی داده است.
ص :13
ص :14
ص :15
ص :16
الکتاب :
وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلَی صِرَاطِ الْعَزیزِ الْحَمِیدِ» . (1)
3760
گواهی دادن دانش و معرفت
قرآن:
«و کسانی که از دانش بهره یافته اند، می دانند که آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، حقّ است و به سوی آن عزیز ستوده [صفت ]راهبری می کند».
ص :17
«وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» . (1)
الحدیث :
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :العِلمُ حَیاةُ الإسلامِ و عِمادُ الإیمانِ . (2)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإیمانُ و العِلمُ أخَوانِ تَوأمانِ ، و رَفیقانِ لا یَفتَرِقانِ . (3)
تبیین:
تدلّ الآیات و الروایات المحرّرة علی أنّ نبوّة رسول الإسلام ظاهرة علمیّة ، تنسجم و المعاییر العقلیّة ، و العلاقة بین العلم و الإیمان _ من حیث الأساس _ علاقة لا تقبل الانفصال .
بالنسبة إلی تفسیر ماهیّة التلاحم بین العلم و الإیمان یتحتّم الالتفات إلی ما یلی :
1 _ أنّ مفهوم العلم من خلال الکتاب و السنّة یعنی البصیرة العلمیّة .
2 _ البصیرة العلمیّة هی إحساس و نور و رؤیة تهدی کلّ العلوم و المدرکات الإنسانیّة ؛ یعنی تضع العلم فی طریق تکامل الفرد و المجتمع الإنسانیّ . و بعبارة اُخری : البصیرة العلمیّة هی جوهر و روح العلم .
3 _ یحترم الإسلام و یُقیّم کلّ فروع المعرفة ، شریطة أن تکون توأم البصیرة العلمیّة ، و أن تستهدف رشد الإنسانیّة و تکاملها .
4 _ أنّ العلم المجرّد عن البصیرة العلمیّة ، یفضی إلَی انحطاط و سقوط الإنسان ، سواء فی ذلک علم التوحید و غیره من العلوم ، بل العلم بلا بصیرة علمیّة لیس بعلم ؛ حیث یفقد مزیّة العلم التی هی رشد الإنسان و تکامله .
5 _ العلم بعامّته حینما تصحبه البصیرة العلمیّة هو «علم التوحید» ؛ و لذا یرَی القرآن الکریم أنّ العلم عامّة یستتبع الخوف و الخشیة من اللّه : «إنّما یَخْشَی اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ» . (4) یستنتج مفهومان من الآیة أعلاه :
أ _ أنّ المعنیّ بالعلم هو البصیرة العلمیّة بالمعنَی الذی أوضحناه ؛ إذ أنّ کل علم من العلوم _ حتّی علم التوحید _ ما لم یکن متوفّرا علی روح و جوهر العلم لا یبعث علَی الخشیة .
ب _ أنّ العلاقة بین العلم و الإیمان تلاحمیّة لا تقبل الانفصال ؛ بمعنی أنّه لا یمکن أن یبصر الإنسان العالَم کما هو ، و لا یری ید اللّه و صنعته .
من هنا یضع القرآن الکریم العلماء فی صفّ الملائکة بوصفهم شهودا علی وحدانیّة مبدع العالَم : «شَهِدَ اللّهُ أنّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ و المَلائکةُ و اُولو العِلْمِ» . (5) 6 _ العلم _ بالمفهوم المتقدّم _ لیس توأم الإیمان بالتوحید فحسب ، بل یصاحب الإیمان بالنبوّة أیضا ؛ إذ کما یستحیل أن یرَی الإنسان العالَم و لا ینتهی إلَی الإیمان باللّه ، کذلک لا یمکن أن یری إنسان العالَم و صانعه و یعرف موقعه من الکون ثمّ لا یؤمن برسالة اللّه التی تهدی إلی حکمة الإبداع ، «و ما قَدَروا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إذ قالُوا ما أنْزَلَ اللّهُ علی بَشَرٍ مِنْ شَیءٍ» . (6) و قد أثبتنا فی بحث «النبوّة العامّة» أنّ نفی النبوّة یعادل نفی التّوحید .
7 _ العلم _ بالمفهوم المتقدّم _ لیس توأم الإیمان بالتوحید و النبوّة العامّة فحسب ، بل یصاحب الإیمان بالنبوّة الخاصّة أیضا ؛ یعنی أنّ الإنسان حینما یتوفّر علَی البصیرة العلمیّة ، و یرَی اللّه فی ضوء نور المعرفة ، و من خلال ملاحظة آثار الوجود ، یمکنه بیسر أن یعرف رسل اللّه الواقعیّین علی أساس نفس البصیرة العلمیّة و فی ضوء عین المعرفة ، و من خلال ملاحظة آثار النبوّة.
غیر أنّ الرؤیة تبلغ فی بعض الأحیان درجة من القوّة ، بحیث یشاهد الإنسان نور النبوّة فی شخص الرسول بواسطة الرؤیة القلبیّة ، کما حصل ذلک بالنسبة للإمام علیّ علیه السلام فی رسول الإسلام صلی الله علیه و آله حیث یقول علیه السلام : «أری نورَ الوَحی و الرِّسالَةِ ، و أشمُّ رِیحَ النُّبوَّةِ» ، و مثل هذه المعرفة تدعی : المعرفة القلبیّة و الکشف و الشهود الباطنیّ .
و لا ترقَی الرؤیة فی أحیان اُخری إلی تلک المرتبة ، بل یلاحظ الإنسان بواسطة الرؤیة العقلیّة آثار النبوّة و دلائلها فی شخص الرسول ، و تدعی مثل هذه المعرفة : المعرفة العقلیّة .
و کلالونَی المعرفة _ من زاویةٍ قرآنیّة _ معرفة علمیّة ، تنتسب إلَی البصیرة العلمیّة .
«و تا آنان که دانش یافته اند، بدانند که این [قرآن ]حق است [و ]از جانب پروردگار توست و بدان ایمان آورند و دل هایشان برای او خاضع گردد و براستی خداوند کسانی را که ایمان آورده اند، به سوی راهی راست راهبر است».
حدیث:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :دانش، جان اسلام و پشتوانه ایمان است.
امام علی علیه السلام :ایمان و دانش دو برادر همزاد و دو رفیق جدا ناشدنی هستند.
توضیح :
آیات و روایات بیان شده، بر این مطلب دلالت دارند که نبوّت رسول اسلام یک پدیده علمی است که با معیارهای عقلی همخوانی دارد و رابطه میان علم و ایمان، اساساً، پیوندی ناگسستنی است.
در ارتباط با مفهوم ماهیت همبستگی میان علم و ایمان، لازم است به نکات زیر توجّه شود :
1 _ علم از دیدگاه کتاب و سنّت، به معنای بصیرت و بینش علمی است .
2 _ بصیرتِ علمی، عبارت از احساس و نور و بینشی است که کلیه دانش ها و دریافت های انسانی را رهبری می کند، یعنی علم و معرفت را در راه تکامل فرد و جامعه انسانی قرار می دهد. به دیگر سخن : بصیرتِ علمی، همان جوهره و روحِ دانش است.
3 _ اسلام برای تمام شاخه های معرفت، احترام و ارزش قائل است به شرط آنکه با بصیرتِ علمی توأم باشند و هدفِ رشد و تکامل انسانیّت را دنبال کنند.
4 _ دانشِ تهی از بصیرتِ علمی، به انحطاط و سقوط انسان می انجامد، خواه علم توحید و خداشناسی باشد یا سایر علوم، حتی می توان گفت که علم بدون بصیرتِ علمی، علم نیست؛ چرا که مزیّت و شناسه علم را که همان رشد و تکامل انسان باشد، از دست می دهد.
5 _ علم، به طور کلی، وقتی با بصیرتِ علمی همراه باشد، همان علم توحید و خداشناسی است. از همین رو، قرآن کریم معتقد است که علم، عموماً، ترس و خشیت از خدا را در پی دارد : «در حقیقت بندگان دانشمند خدا از او می ترسند».
از این آیه دو مفهوم به دست می آید :
الف] مقصود از علم ، بصیرتِ علمی است به همان معنایی که توضیح دادیم؛ زیرا هر علمی _ حتی علم توحید _ اگر روح و جوهره علم را در خود نداشته باشد، باعث خشیت نمی شود.
ب] رابطه میان علم و ایمان، رابطه ای ناگسستنی است. به این معنا که امکان ندارد انسان جهان را چنان که هست ببیند امّا دستِ قدرت خدا و صُنع او را نبیند.
از همین جاست که قرآن کریم دارندگان علم را در ردیف فرشتگان، به عنوان گواه بر یگانگی آفریننده عالم، قرار می دهد و می فرماید : «خداوند، فرشتگان و دانشمندان گواهی می دهند که معبودی جز او نیست».
6 _ علم _ به مفهوم پیش گفته _ فقط با ایمانِ به توحید و یگانگی خدا توأم نیست، بلکه با ایمانِ به نبوّت نیز همراه است؛ زیرا همان گونه که محال است انسان جهان را ببیند و کارش به ایمان به خدا نینجامد، همچنین امکان ندارد انسان این جهان و سازنده آن را ببیند و جایگاه او را در هستی بشناسد و با این حال به رسالت خداوندی، که [بشر را] به حکمت آفرینش رهبری می کند، ایمان نیاورد : «و آنگاه که [یهودیان ]گفتند : خدا چیزی بر بشر نازل نکرده، بزرگی خدا را چنان که باید نشناختند». در بحث نبوّت عامّه ثابت کردیم که نفی نبوّت، مساوی با نفی توحید است.
7 _ علم _ به مفهوم پیش گفته _ تنها با ایمان به توحید و نبوّت عامّه توأم نیست، بلکه با ایمان به نبوّت خاصّه نیز همراه است. یعنی، وقتی انسان به بصیرتِ علمی دست یابد و در پرتو نور معرفت و از طریق ملاحظه آثارِ وجود، خدا را مشاهده کند، بر اساس همان بصیرتِ علمی و در پرتو همان معرفت و از طریق ملاحظه آثار نبوّت، به راحتی می تواند فرستادگان حقیقی خدا را بشناسد. منتها، این رؤیت و بینش گاهی اوقات به مرتبه ای از قوّت می رسد که انسان، با بینش قلبی خود، نور نبوّت را در شخص رسول و پیامبر مشاهده می کند، چنان که امام علی علیه السلام در رسول خدا صلی الله علیه و آله مشاهده کرد؛ آن جا که می فرماید : «من نور وحی و رسالت را می بینم و شمیم نبوّت را می بویم». چنین معرفتی را معرفت قلبی و کشف و شهود باطنی می گویند.
گاهی اوقات هم، رؤیت و بینش به این مرتبه ترقّی نمی کند، بلکه انسان با بینش عقلی آثار و نشانه های نبوّت را در شخص فرستاده الهی ملاحظه می کند. چنین معرفتی را معرفت و شناخت عقلی می نامند.
این هر دو نوع معرفت _ از دیدگاه قرآنی _ شناخت علمی هستند و به بصیرت علمی نسبت داده می شوند.
ص :18
ص :19
ص :20
ص :21
المعرفة القلبیّة للنبوّة من وجهة نظر الغزالیّ:
یری الغزالیّ فی کتابه «المنقذ من الضلال» : أنّ أفضل طرق معرفة أنبیاء اللّه و أکثرها قطعیّة هو المعرفة القلبیّة و الکشف و الشهود الباطنیّ . و هو کذلک ؛ فالشخص الذی یری من خلال بصیرته القلبیّة ، و یلاحظ نبوّة محمّد صلی الله علیه و آله بطریقة عُلویّة ، فهو مضافا إلَی استغنائه عن أیّ دلیل لإثبات نبوّة محمد صلی الله علیه و آله یبلغ أرقی درجات المعرفة و البصیرة .
معرفت قلبی نبوّت از دیدگاه غزالی
غزالی در کتاب المنقذ من الضلال معتقد است که بهترین و قطعی ترین راه های شناخت پیامبران، شناخت قلبی و کشف و شهود باطنی است. واقعیت هم همین است؛ زیرا کسی که با بصیرت قلبی خویش می بیند و از طریقه ای آسمانی، نبوّت محمّد را ملاحظه می کند، علاوه بر بی نیاز بودن از هر گونه دلیلی برای اثبات نبوّت محمّد صلی الله علیه و آله ، به بالاترین درجات معرفت و بصیرت نیز ارتقا می یابد.
ص :22
الکتاب :
أَ فَمَنْ کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی إِمَاما وَ رَحْمَةً أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ» . (2)
وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاًَ قُلْ کَفَی بِاللّهِ شَهِیدا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» . (3)
الحدیث :
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «أ فَمَنْ کانَ علی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ» أنا ، «و یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنهُ» علیٌّ . (4)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا علی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ ، و علیٌّ الشّاهِدُ مِنهُ . (5)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام_ فی قولهِ تعالی : «أ فَمَنْ کانَ علی بَیِّنَةٍ من رَبِّهِ و یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» _: رسول اللّه صلی الله علیه و آله علی بَیِّنَةٍ من رَبِّهِ ، و أنا شاهِدٌ مِنهُ . (6)
3761
گواهی دادن یک گواه خودی
قرآن:
«آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجّتی روشن است و شاهدی از [خویشان] او پیرو اوست و پیش از وی نیز کتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده است [دروغ می بافد]؟ آنان [که در جستجوی حقیقتند ]به آن می گروند و هر کس از گروه های [مخالف] به آن کفر ورزد، آتش وعده گاه اوست. پس در آن تردید مکن که آن حقّ است [و] از جانب پروردگارت، ولی بیشتر مردم باور نمی کنند».
«و کسانی که کافر شدند، می گویند : تو فرستاده نیستی. بگو : کافی است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد».
حدیث:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :«اَفَمَنْ کان علی بیّنة من ربّه» من هستم «و یتلوه شاهد منه» علی است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من «علی بیّنة من ربّه» هستم و علی «شاهد منه» است.
امام علی علیه السلام_ درباره آیه «آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجّتی روشن است و شاهدی از خویشان او پیرو اوست» _فرمود : رسول خدا صلی الله علیه و آله [مصداقِ] آن «بینه از جانب پروردگارش» می باشد و من [مصداقِ] «شاهدی از او» هستم.
ص :23
عنه علیه السلام_ فی قولهِ تعالی : «أ فمَن کانَ علی بَیّنَةٍ مِن رَبِّهِ و یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» _: رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله علی بَیّنَةٍ من رَبِّهِ ، و أنا الشّاهِدُ . (1)
عنه علیه السلام :لَمّا کانَ یَومُ القَضیَّةِ (2)
حِینَ رَدَّ المُشرِکونَ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و مَن مَعهُ و دافَعوهُ عنِ المَسجِدِ أن یَدخُلوهُ ، فهادَنَهُم رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فکَتَبوا بَینَهُم کِتابا ، قالَ علیٌّ علیه السلام : فکُنتُ أنا الّذی کَتَبتُ ، فکَتَبتُ : بِاسمِکَ اللّهُمّ ، هذا کتابٌ بَینَ محمّدٍ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و بینَ قُرَیشٍ ، فقالَ سُهَیلُ بنُ عمرٍو : لَو أقرَرنا أنّکَ رسولُ اللّهِ لَم یُنازِعْکَ أحَدٌ ، فقلتُ : بَل هُو رسولُ اللّهِ و أنفُکَ راغِمٌ ، فقالَ لی رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اکتُبْ لَهُ ما أرادَ ، سَتُعطی یا علیُّ بَعدی مِثلَها .
قالَ علیه السلام : فلَمّا کَتَبتُ الصُّلحَ بَینی و بَینَ أهلِ الشّامِ فکَتَبتُ : بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ ، هذا کِتابٌ بینَ علیٍّ أمیرِ المؤمنینَ و بینَ مُعاویَةَ بنِ أبی سُفیانَ ، فقالَ مُعاویَة و عمرُو بنُ العاصِ : لو عَلِمنا أنّکَ أمیرُ المؤمنینَ لَم نُنازِعْکَ ، فقُلتُ : اکتُبوا ما رَأیتُم، فعَلِمتُ أنّ قَولَ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله قد جاءَ حَقّا . (3)
امام علی علیه السلام_ درباره آیه «آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجّتی روشن است و شاهدی از [خویشان] او پیرو اوست» _فرمود : رسول خدا از جانب پروردگارش بیّنه داشت و آن شاهد من هستم.
امام علی علیه السلام :در روز صلح حدیبیّه که مشرکان، پیامبر و همراهانش را برگرداندند و اجازه ندادند وارد مسجد الحرام شود، رسول خدا صلی الله علیه و آله با آنان مصالحه کرد و میان خود صلحنامه ای نوشتند. کاتب صلح نامه من بودم. نوشتم : باسمک اللهم، این نوشته ای است میان محمّد رسول خدا و قریش. سهیل بن عمرو گفت : اگر قبول داشتیم که تو رسول خدا هستی دیگر کسی با تو دعوا نداشت. من گفتم : به کوری چشم تو، او رسول خداست. رسول خدا به من فرمود : آنچه او می خواهد بنویس. ای علی! بعد از من تو نیز به چنین درخواستی تن خواهی داد.
زمانی که صلح نامه میان خود و شامیان را می نوشتم، نوشتم : بسم اللّه الرحمن الرحیم. این نوشته ای است میان علی امیر المؤمنین و معاویة بن ابی سفیان. معاویه و عمرو بن عاص گفتند : اگر قبول داشتیم تو امیر المؤمنین هستی که با تو نمی جنگیدیم. گفتم : آنچه می خواهید بنویسید. پس، به درستی و حقانیّت گفته رسول خدا صلی الله علیه و آله پی بردم.
ص :24
بحار الأنوار عن سُلیم بن قیسٍ :قالَ رجلٌ لأمیر المؤمنین علیه السلام : أخبرنی بأفضلِ منقَبةٍ لکَ ، قالَ : ما أنزَلَ اللّهُ فی کِتابهِ . قالَ : و ما أنزَلَ فیکَ ؟ قالَ : «أ فَمَنْ کانَ علی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ و یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» ، قالَ : أنا الشّاهِدُ مِن رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (1)
بحار الأنوار عن الأصبغ بن نباتة :قالَ أمیرُ المؤمنین علیه السلام : لَو کُسِرَت لِی وِسادَةٌ (2) فقَعَدتُ علَیها لَقَضَیتُ بَینَ أهلِ التَّوراةِ بتَوراتِهِم ، و أهلِ الإنجیلِ بإنجیلِهِم ، و أهلِ الزَّبورِ بزَبورِهِم ، و أهلِ الفُرقانِ بفُرقانِهِم ، بقَضاءٍ یَصعَدُ إلَی اللّهِ یَزهَرُ . (3) و اللّهِ ، ما نَزلَت آیَةٌ فی کِتابِ اللّهِ فی لَیلٍ أو نَهارٍ إلاّ و قد عَلِمتُ فیمَن اُنزِلَت ، و لا أحَدٌ مِمَّن مَرَّ علی رأسِهِ المَواسی مِن قُرَیشٍ إلاّ و قد نَزَلَت فیهِ آیَةٌ مِن کتابِ اللّهِ تَسوقُهُ إلَی الجَنّةِ أو إلَی النّارِ . فقامَ إلَیهِ رجُلٌ فقالَ : یا أمیرَ المؤمنینَ ، ما الآیَةُ الّتی نَزَلَت فیکَ ؟ قالَ لَهُ : أ ما سَمِعتَ اللّهَ یقولُ : «أ فَمَنْ کانَ علی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ و یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» ؟ قالَ : رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله علی بَیّنَةٍ مِن رَبِّهِ ، و أنا شاهِدٌ لَهُ (فیهِ) و أتلوهُ مَعهُ . (4)
بحار الأنوار_ به نقل از سلیم بن قیس _: مردی به امام علی علیه السلام عرض کرد بهترین فضیلت خود را برای من بیان کنید حضرت فرمود: آن چیزی که خداوند در کتابش نازل فرموده است. مرد پرسید : چه چیز درباره تو نازل شده است؟ فرمود : آیه «ا فمن کان علی بیّنة من ربّه و یتلوه شاهد منه». فرمود : من هستم آن شاهدی که از [خاندان ]رسول خدا صلی الله علیه و آله است .
بحار الأنوار_ به نقل از اصبغ بن نباته _: امام علی علیه السلام فرمود : اگر کرسی قضاوت برایم نهاده شود و من بر آن بنشینم، هر آینه میان پیروان تورات بر اساس تورات داوری خواهم کرد و میان پیروان انجیل مطابق انجیل آنها و میان پیروان زبور بر پایه زبورشان و میان پیروان فرقان، مطابق فرقانشان؛ داوری ای که به درگاه خداوند بالا رود و بدرخشد. به خدا قسم، هیچ آیه ای از کتاب خدا در شب یا روز نازل نشد، مگر اینکه می دانم درباره چه کسی نازل شده است و هیچ فرد قرشی نبود که به سنّ بلوغ رسیده باشد، مگر اینکه آیه ای از کتاب خدا درباره او نازل شده که او را به سوی بهشت یا دوزخ سوق می دهد. مردی برخاست و گفت : ای امیر مؤمنان! چه آیه ای درباره تو نازل شده است؟ حضرت به او فرمود : مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید : «أ فمن کان علی بیّنة من ربّه و یتلوه شاهد منه»؟ فرمود : آنکه از جانب پروردگارش بیّنه دارد رسول خداست و من شاهد او در این باره هستم و به دنبال او حرکت می کنم.
ص :25
بحار الأنوار عن عبّاد بن عبد اللّه الأسدیّ :سَمعتُ عَلیّا علیه السلام یَقولُ و هو علَی المِنبَرِ : ما مِن رجُلٍ مِن قُرَیشٍ إلاّ قد نَزَلت فیهِ آیَةٌ أو آیَتانِ . فقالَ رجُلٌ مِمَّن تَحتَهُ : فما نَزَلَ فیکَ أنتَ ؟ فغَضِبَ ثُمَّ قالَ : أما لَو لَم تَسألْنی علی رُؤوسِ القَومِ ما حَدَّثتُکَ . وَیحَکَ! هَل تَقرأُ سُورَةَ هُودٍ ؟ ثُمَّ قَرأ علیه السلام «أ فمَنْ کانَ علی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ و یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله علی بَیّنَةٍ ، و أنا شاهِدٌ مِنهُ (1) . (2)
بحار الأنوار_ به نقل از عباد بن عبد اللّه _: شنیدم امام علی علیه السلام بر منبر می فرمود : هیچ مردی از قریش نیست، مگر اینکه یک یا دو آیه درباره او نازل شده است. مردی (ابن کوّاء)که پایین پای منبر نشسته بود گفت : درباره خود تو چه نازل شده است؟ حضرت خشمگین شد و فرمود : بدان که اگر در حضور مردم از من نمی پرسیدی، جوابت را نمی دادم. وای بر تو! آیا سوره هود را خوانده ای؟ سپس آیه «ا فمن کان علی بیّنة من ربّه و یتلوه شاهد منه» را خواند [و فرمود : ]رسول خدا «دارای بیّنه» است و من «شاهد خودی» او هستم. (3)
ص :26
بحار الأنوار :روی السّیوطیُّ فی الدُّرِّ المنثورِ ......... عن علیٍّ علیه السلام قالَ: ما مِن رجُلٍ من قُرَیشٍ إلاّ نَزَلَ فیهِ طائفةٌ مِن القرآنِ ، فقالَ رجُلٌ : ما نَزَلَ فیکَ ؟ قالَ : أ ما تَقرَأُ سُورةَ هُودٍ «أ فَمَنْ کانَ علی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ و یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» ؟ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله علی بَیّنَةٍ مِن رَبِّهِ و أنا شاهِدٌ مِنهُ .
و أخرج ابن مردویه و ابن عساکر عن علیٍّ علیه السلام فی الآیة قال : قال علیه السلام : رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی بَیّنَةٍ مِن رَبِّهِ و أنا شاهِدٌ مِنهُ .
قال: و أخرج ابن مردویه من وجهٍ آخر عن علیٍّ علیه السلام قال: قالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «أ فَمَنْ کانَ علی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ» : أنا «و یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» علیٌّ (1) . (2)
الإمامُ الباقرُ علیه السلام :الّذی علی بَیّنَةٍ من رَبِّهِ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، و الّذی تَلاهُ مِن بَعدِهِ الشّاهِدُ مِنهُ أمیرُ المؤمنینَ علیه السلام ، ثُمّ أوصیاؤهُ واحِدا بعدَ واحِدٍ . (3)
بحار الأنوار :سیوطی در درّ المنثور از امام علی علیه السلام نقل می کند : هیچ مردی از قریش نیست، مگر اینکه آیاتی چند از قرآن درباره او نازل شد. مردی گفت : درباره خود تو چه نازل شده است؟ حضرت فرمود : مگر سوره هود را نمی خوانی «ا فمن کان علی بیّنة من ربّه و یتلوه شاهد منه»؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله بیّنه ای از جانب پروردگارش دارد و من گواهی از [خاندان] او هستم.
سیوطی گفت: ابن مردویه و ابن عساکر از علی علیه السلام درباره این آیه آورده اند که فرمود : رسول خدا صلی الله علیه و آله «بیّنه ای از پروردگارش» دارد و من «شاهدی از خود او» هستم. [ سیوطی ] می گوید : ابن مردویه از طریق دیگری از علی علیه السلام آورده است که فرمود : رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «اَ فَمن کان علی بیّنة من ربّه» من هستم و «و یتلوه شاهد منه» علی است. (4)
امام باقر علیه السلام :آن کسی که از جانب پروردگارش بیّنه دارد، رسول خدا صلی الله علیه و آله است و آن کسی که پیرو اوست و شاهدی از[خاندان ]آن حضرت می باشد، امیر المؤمنین علیه السلام است و سپس یکایک اوصیای او.
ص :27
بحار الأنوار عن عبد اللّهِ بن عَطاءٍ :کُنتُ جالِسا مَع أبی جعفرٍ علیه السلام فی مَسجدِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله فرَأیتُ ابنَ عبدِ اللّهِ ابنِ سلامٍ جالِسا فی ناحِیَةٍ ، فقُلتُ لأبی جعفرٍ علیه السلام : زَعَموا أنّ أبا هذا الّذی عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ . فقال : لا ، إنّما ذاکَ أمیرُ المؤمنینَ علیُّ بنُ أبی طالبٍ علیه السلام نَزَلَ فیهِ «أ فَمَنْ کانَ علی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ و یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» ؛ فالنّبیُّ صلی الله علیه و آله علی بَیّنَةٍ من رَبِّهِ، و أمیرُ المؤمنینَ علیُّ بنُ أبی طالبٍ شاهِدٌ مِنهُ . (1)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام_ فی حَدیثِهِ عن صُلحِ الحُدَیبیةِ _: رَجَعَ حَفصُ بنُ الأحنَفِ و سُهَیلُ بنُ عَمرٍو إلی رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و قالا : یا محمّدُ ، قد أجابَت قُرَیشٌ إلی ما اشتَرَطتَ علَیهِم مِن إظهارِ الإسلامِ و أن لا یُکرَهَ أحَدٌ علی دِینهِ ، فدَعا رسولُ اللّهِ بالمَکتَبِ و دَعا أمیرَ المؤمنینَ علیه السلام و قالَ لَهُ : اکتُبْ ، فکَتبَ أمیرُ المؤمنینَ علیه السلام بسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، فقالَ سُهَیلُ بنُ عَمرٍو : لا نَعرِفُ الرّحمنَ ، اکتُبْ کما کانَ یَکتُبُ آباؤکَ «بِاسمِکَ اللّهُمَّ» ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اکتُبْ «بِاسمِکَ اللّهُمَّ» فإنّهُ اسمٌ مِن أسماءِ اللّهِ ، ثُمّ کَتَبَ : هذا ما تَقاضی علَیهِ محمّدٌ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله و المَلأُ مِن قُریشٍ ، فقالَ سُهَیلُ بنُ عَمرٍو : لَو عَلِمنا أنّکَ رسولُ اللّهِ ما حارَبناکَ ،اکتُب: هذا ما تَقاضی علَیهِ محمّدُ بنُ عبدِ اللّهِ ، أ تأنَفُ مِن نَسَبِکَ یا محمّدُ ؟! فقالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أنا رسولُ اللّهِ و إن لَم تُقِرُّوا. ثُمّ قالَ : امْحُ یا علیُّ و اکتُبْ محمّدُ بنُ عبدِ اللّهِ ، فقالَ أمیرُ المؤمنینَ علیه السلام : ما أمحُو اسمَکَ مِن النُّبُوّةِ أبدا ، فمَحاهُ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بیَدِهِ ثُمّ کَتَبَ : هذا ما اصطَلَحَ علَیهِ محمّدُ بنُ عبدِ اللّهِ و المَلأُ مِن قُرَیشٍ و سُهَیلُ بنُ عمرٍو ، و اصطَلَحُوا علی وَضعِ الحَربِ بَینَهُم عَشرَ سِنینَ ، علی أن یَکُفَّ بَعضٌ عن بَعضٍ ، و علی أنّهُ لا إسلالَ و لا إغلالَ ، و أنّ بَینَنا و بَینَهُم غَیبَةً مَکفوفَةً ، و أنّهُ مَن أحَبَّ أن یَدخُلَ فی عَهدِ محمّدٍ و عَقدِهِ فَعَلَ ، و أنّ مَن أحَبَّ أن یَدخُلَ فی عَهدِ قُرَیشٍ و عَقدِها فَعَلَ ، و أنّهُ مَن أتی مِن قُرَیشٍ إلی أصحابِ محمّدٍ بغَیرِ إذنِ ولیِّهِ یَرُدّهُ إلَیهِ ، و أنّهُ مَن أتی قُریشا مِن أصحابِ محمّدٍ لَم یَرُدَّهُ إلَیهِ ، و أن یکونَ الإسلامُ ظاهِرا بمَکّةَ لا یُکرَهُ أحَدٌ علی دِینِهِ و لا یُؤذی و لا یُعَیَّرَ ، و أنّ محمّدا یَرجِعُ عَنهُم عامَهُ هذا و أصحابُهُ ثُمّ یَدخُلُ علَینا فی العامِ القابِلِ مَکّةَ ، فیُقیمُ فیها ثلاثَةَ أیّامٍ ، و لا یَدخُلُ علَیها بسِلاحِ إلاّ سِلاحَ المُسافِرِ: السُّیوفُ فی القِرابِ ، و کتَبَ علیُّ بنُ أبی طالبٍ و شَهِدَ علَی الکِتابِ المُهاجِرونَ و الأنصارُ .
ثُمّ قالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یا علیُّ ، إنّکَ أبَیتَ أن تَمحُوَ اسمی مِن النُّبُوّةِ ، فوَالّذی بَعَثَنی بالحَقِّ نَبیّا لَتُجیبَنَّ أبناءَهُم إلی مِثلِها و أنتَ مَضیضٌ مُضطَهَدٌ .
فلَمّا کانَ یَومُ صِفِّینَ و رَضُوا بالحَکَمَینِ کَتَبَ : «هذا ما اصطَلحَ علَیهِ أمیرُ المؤمنینَ علیُّ بنُ أبی طالبٍ و مُعاویَةُ بنُ أبی سُفیانَ» ، فقالَ عَمرُو بنُ العاصِ : لو عَلِمنا أنّکَ أمیرُ المؤمنینَ ما حارَبناکَ ، و لکنِ اکُتبْ : هذا ما اصطَلحَ علَیهِ علیُّ بنُ أبی طالبٍ و مُعاویَةُ ابنُ أبی سُفیانَ ، فقالَ أمیر المؤمنینَ علیه السلام : صَدَقَ اللّهُ و صَدَقَ رَسولُهُ صلی الله علیه و آله ، أخبَرَنی رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بذلکَ ، ثُمّ کَتَبَ الکِتابَ . (2)
بحار الأنوار_ به نقل از عبد اللّه بن عطاء _: من با امام باقر علیه السلام در مسجد النبی صلی الله علیه و آله نشسته بودم که دیدم پسر عبد اللّه بن سلام در گوشه ای نشسته است. به حضرت باقر علیه السلام عرض کردم : می گویند پدر این مرد همان کسی است که علم کتاب نزد اوست. حضرت فرمود : نه، بلکه آن کس، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام است که این آیه درباره او نازل شده است : «ا فمن کان علی بیّنة من ربّه و یتلوه شاهد منه»، پیامبر از جانب پروردگارش بینه ای داشت و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب شاهد خودی او بود.
امام صادق علیه السلام_ در حدیثی پیرامون صلح حدیبیه _فرمود : حفص بن احنف و سهیل بن عمرو نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله برگشتند و گفتند : ای محمّد! قریش شرط تو را درباره آزاد بودن دین اسلام و مجبور نکردن کسی نسبت به دینش، پذیرفتند. پس، رسول خدا صلی الله علیه و آله قلم و دوات خواست و امیر المؤمنین علیه السلام را صدا زد و فرمود : بنویس. امیر المؤمنین علیه السلام نوشت : بسم اللّه الرحمن الرحیم. سهیل بن عمرو گفت : ما خدایی به نام رحمان نمی شناسیم. مانند پدرانت بنویس «باسمک اللهم». رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : بنویس «باسمک اللهم»؛ زیرا این نیز یکی از نام های خداست. امیر المؤمنین سپس نوشت : این عهدنامه ای است میان محمّد رسول خدا و سران قریش. سهیل بن عمرو باز گفت : اگر ما قبول داشتیم تو رسول خدا هستی که با تو نمی جنگیدیم. بنویس : این عهدنامه ای است میان محمّد بن عبد اللّه . ای محمّد! آیا از نَسَب خود ننگ داری؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : من رسول خدا هستم، هر چند شما اقرار نکنید. سپس فرمود : ای علی! [آن را ]پاک کن و بنویس : محمّد بن عبد اللّه . امیر المؤمنین صلی الله علیه و آله عرض کرد : من هرگز نام شما را از نبوّت پاک نمی کنم. رسول خدا صلی الله علیه و آله خود با دست مبارکش کلمه «رسول اللّه » را پاک کرد. سپس [امام علی علیه السلام ] نوشت : این صلح نامه ای است میان محمّد بن عبد اللّه و سران قریش و سهیل بن عمرو. اینان توافق کردند که تا ده سال میانشان جنگی صورت نگیرد، متعرّض یکدیگر نشوند، دست به سرقت و غارت نزنند ، قصد خیانت به موادّ قرارداد و زیر پا نهادن صلح نامه را در دل نپرورانند، هر که دوست داشته باشد با محمّد هم پیمان و هم دین شود آزاد باشد و هر که دوست داشته باشد با قریش هم پیمان و هم آیین شود نیز آزاد باشد. چنانچه از قریش کسی بدون اجازه ولیّ و سرپرستش به یاران محمّد ملحق شد مسترد شود و اگر از یاران محمّد کسی به قریش بپیوندد به او مسترد نشود. اسلام در مکّه آشکار و آزاد باشد و افراد درباره دینشان آزاد باشند و مورد آزار و تحقیر قرار نگیرند. محمّد و یارانش امسال از ورود به مکّه خودداری کرده برگردند و سال آینده به مکّه بیایند و سه روز در آن جا بمانند و جز شمشیر غلاف شده ای که مسافر با خود دارد، جنگ افزار دیگری با خود به مکّه نیاورند. علی بن ابی طالب این قرارداد صلح را نوشت و مهاجران و انصار بر آن گواهی دادند.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : ای علی! تو از اینکه نام مرا از قید نبوّت پاک کنی خودداری نمودی. سوگند به آنکه مرا به حقّ پیامبر کرد، تو نیز، با دردمندی و ناگزیر، در برابر فرزندان این جماعت به چنین چیزی تن خواهی داد.
[سالها بعد] چون روز صفّین فرا رسید و طرفینِ جنگ به حکمیت رضایت دادند، امیر المؤمنین علیه السلام نوشت : «این توافقنامه ای است میان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و معاویة بن ابی سفیان». عمرو بن عاص گفت : اگر ما قبول داشتیم تو امیر المؤمنین هستی که با تو نمی جنگیدیم. پس، بنویس : این توافقنامه ای است میان علی بن ابی طالب و معاویة بن ابی سفیان. در این هنگام امیر المؤمنین علیه السلام فرمود : راست فرمود خدا و راست فرمود رسول او صلی الله علیه و آله . رسول خدا صلی الله علیه و آله این موضوع را به من خبر داد آنگاه که صلح نامه را نوشت.
ص :28
ص :29
ص :30
أقول : عن محمّد بن کعبٍ أنّ کاتب رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی هذا الصُّلح کان علیّ بن أبی طالبٍ علیه السلام ، فقالَ لَهُ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اکتُبْ : هذا ما صالَحَ علَیهِ محمّدُ بنُ عبدِ اللّهِ سُهَیلَ بنَ عَمرٍو . فجَعَلَ علیٌّ علیه السلام یَتَلَکّأُ و یأبی أن یَکتُبَ إلاّ «محمّدٌ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله » ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : فإنَّ لکَ مِثلَها تُعطیها و أنتَ مُضطَهَدٌ ، فکَتَبَ ما قالوا . (1)
و فی نقل : فقالَ لَهُ النّبیُّ صلی الله علیه و آله : اُمحُها یا علِیُّ ، فقالَ : یا رسولَ اللّهِ ، إنّ یَدِی لا تَنطَلِقُ بِمَحوِ اسمِکَ مِن النُّبُوّةِ . قالَ لَهُ : فضَعْ یَدی علَیها ، فمَحاها رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِهِ ، و قالَ لأمیرِ المؤمنینَ علیه السلام : ستُدعی إلی مِثلِها فتُجیبُ و أنتَ علی مَضَضٍ ، ثُمّ تَمَّمَ أمیرُ المؤمنینَ علیه السلام الکِتابَ . (2)
الإمامُ الرِّضا عن آبائهِ عن الإمامِ علیٌّ علیهم السلام: أنّهُ کانَ یَومَ الجُمُعةِ یَخطُبُ علَی المِنبَرِ، فَقالَ : و الّذی فَلَقَ الحَبَّةَ و بَرأ النَّسمَةَ ما مِن رجُلٍ مِن قُرَیشٍ جَرَت علَیهِ المَواسی إلاّ و قد نَزَلَت فیهِ آیَةٌ مِن کِتابِ اللّهِ عَزَّ و جلَّ ، أعرِفُها کما أعرِفُهُ . فقامَ إلیهِ رجُلٌ فقالَ : یا أمیرَ المؤمنینَ ، ما آیَتُکَ الّتی نَزَلَت فیکَ ؟ فقالَ : إذا سَألتَ فافهَمْ و لا علَیکَ أن لا تَسألَ عنها غَیری، أقَرأتَ سُورَةَ هُودٍ ؟ قالَ : نَعَم یا أمیرَ المؤمنینَ . قالَ : فسَمِعتَ اللّهَ عَزَّ و جلَّ یَقولُ : «أ فَمَنْ کانَ علی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ و یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فالّذی علی بَیّنَةٍ مِن رَبِّهِ محمدٌ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، و الّذی یَتلوهُ شاهِدٌ منهُ و هُو الشّاهِدُ و هُو مِنهُ علیُّ بنُ أبی طالبٍ ، و أنا الشّاهِدُ و أنا مِنهُ صلی الله علیه و آله . (3)
محمّد بن کعب می گوید : کاتب رسول خدا صلی الله علیه و آله در این صلح علی بن ابی طالب علیه السلام بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود : بنویس : این توافقنامه ای است میان محمّد بن عبد اللّه و سهیل بن عمرو. امّا علی کُندی می ورزید و از اینکه چیزی جز محمّد رسول اللّه بنویسد، اِبا می کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تو نیز به اجبار به چنین درخواستی تن خواهی داد. در این هنگام علی علیه السلام آنچه را آنان گفتند، نوشت.
در نقلی دیگر آمده است : پیامبر علیه السلام به او فرمود : علی، آن را پاک کن. علی علیه السلام عرض کرد : یا رسول اللّه ! دستم به پاک کردنِ نام شما از نبوّت یاری نمی کند. رسول خدا فرمود : انگشت مرا را روی آن کلمه بگذار، [امام علی علیه السلام چنین کرد] و رسول خدا صلی الله علیه و آله خود آن را پاک کرد و به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود : به زودی از تو نیز چنین چیزی خواهند خواست و تو دردمندانه آن را خواهی پذیرفت. امیر المؤمنین سپس نامه را تمام کرد.
امام رضا علیه السلام_ به نقل از پدرانش علیهم السلامفرمود : امام علی علیه السلام در روز جمعه ای که بر منبر خطبه می خواند فرمود : سوگند به آنکه دانه را شکافت و انسان را آفرید، هیچ مرد قرشی نبود که به سنّ بلوغ رسیده باشد، مگر اینکه آیه ای از کتاب خداوند عزّ و جلّ درباره او نازل شد و من آن مرد و آن آیه را می شناسم. مردی برخاست و عرض کرد : ای امیر مؤمنان! آیه ای که درباره تو نازل شده کدام است؟ فرمود : حال که پرسیدی، گوش کن و لازم نیست که در این باره از شخص دیگری هم بپرسی. آیا سوره هود را خوانده ای؟ عرض کرد : آری، ای امیر مؤمنان! فرمود : پس، شنیده ای که خداوند عز و جل می فرماید : «ا فمن کان علی بیّنة من ربّه و یتلوه شاهد منه»؟ عرض کرد : آری. فرمود : آن کسی که از جانب پروردگارش بیّنه ای دارد، محمّد صلی الله علیه و آله رسول خداست و آن شاهد خودی که به دنبال او می رود، علی بن ابی طالب است. من آن شاهد هستم و من از او صلی الله علیه و آله می باشم.
ص :31
الکتاب :
وَ إِذْ قَالَ عِیسَی بْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللّه إِلَیْکُمْ مُصَدِّقا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشِّرا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِینٌ * وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعَی إِلَی الاْءِسْلاَمِ وَ اللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» . (2)
3762
گواهی دادن پیامبران علیهم السلام
قرآن:
«و هنگامی که عیسی پسر مریم گفت : ای فرزندان اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم. تورات را که پیش از من بوده تصدیق می کنم و به فرستاده ای که پس از من می آید و نامش احمد است، بشارتگرم. پس، وقتی برای آنان دلایل روشن آورد، گفتند : این سحری آشکار است. و چه کسی ستمکارتر از آن کس است که با وجود آنکه به سوی اسلام فرا خوانده می شود، بر خدا دروغ می بندد؟ و خدا مردم ستمکار را راه نمی نماید».
ص :32
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبا عِنْدَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَ الاْءِنْجِیلِ» . (1)
الحدیث :
الطبقات الکبری :أوحَی اللّهُ إلی یَعقوبَ أنّی أبعَثُ مِن ذُرِّیَّتِکَ مُلوکا و أنبیاءَ حتّی أبعَثَ النَّبیَّ الحَرَمیَّ الّذی تَبنی اُمّتُهُ هَیکَلَ بَیتِ المَقدِسِ ، و هُو خاتَمُ الأنبیاءِ ، و اسمُهُ أحمَدُ . (3)
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله_ لَمّا سُئلَ عن بَدءِ أمرِهِ _: دَعوَةُ إبراهیمَ ، و بُشری عیسی ، و رَأت اُمّی أنّهُ یَخرُجُ مِنها نورٌ أضاءَت لَهُ قُصورُ الشّامِ . (4)
الدّر المنثور :سألَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله الیَهودَ فقالَ : أسألُکُم بکِتابِکُمُ الّذی تَقرؤونَ ، هَل تَجِدونَهُ قَد بَشَّرَ بِی عیسی أن یَأتیَکُم رَسولٌ اسمُهُ أحمَدُ ؟ فقالوا : اللّهُمّ وَجَدناکَ فی کِتابِنا و لکِنّا کَرِهناکَ لأنّکَ تَستَحِلُّ الأموالَ و تُهرِقُ الدِّماءَ ، فأنزَلَ اللّهُ : «مَنْ کانَ عَدُوّا للّهِ و مَلائکَتهِ و رُسُلِهِ فَان اللّه عَدوّ لِلکافِرین ......... » (5) . (6)
«همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نا خوانده، که نام او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می یابند، پیروی می کنند».
حدیث:
الطبقات الکبری :خداوند به یعقوب وحی کرد که من از نسل تو شاهان و پیامبرانی برخواهم انگیخت تا آنگاه که پیامبر مکّی را مبعوث کنم که امّت او معبد بیت المقدس را می سازند و او خاتم پیامبران و نامش احمد است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در پاسخ به سؤال از آغاز کار ایشان [و اینکه از چه زمان پیامبر بوده است؟] _فرمود : [من همان ]دعای ابراهیم و بشارت عیسی [هستم] و مادرم [هنگام تولّد من ]دید نوری از او بیرون می آید و بر اثر آن کاخ های شام نمایان شد.
الدرّ المنثور :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از یهود سؤال کرد و فرمود : شما را به آن کتابی که می خوانید سوگند، آیا در آن آمده است که عیسی به آمدن من بشارت داده و گفته که پیامبری به نام احمد سوی شما می آید؟ یهودیان گفتند : آری، ما در کتابمان نام تو را می یابیم، اما از تو خوشمان نمی آید؛ زیرا که تو اموال را حلال می کنی و خون ها را می ریزی. پس، خداوند این آیه را فرو فرستاد : «کسی که دشمن خدا و فرشتگان او و فرستادگانش باشد پس به تحقیق خدا نیز دشمن کافران است».
ص :33
الطبقات الکبری عن عبد الحَمیدِ بن جعفرٍ عن أبیهِ :کانَ الزّبیرُ ابنُ باطا _ و کانَ أعلَمَ الیَهودِ _ یقولُ : إنّی وَجَدتُ سِفرا کانَ أبی یَختِمُهُ علَیَّ ، فیه ذِکرُ أحمَدَ نَبیٍّ یَخرُجُ بأرضِ القُرظِ صِفَتُهُ کذا و کذا ، فتَحدَّثَ بهِ الزّبیرُ بعدَ أبیهِ و النُّبیُّ صلی الله علیه و آله لَم یُبعَث ، فما هُو إلاّ أن سَمِعَ بالنَّبیِّ صلی الله علیه و آله قد خَرَجَ بمَکّةَ حتّی عَمَدَ إلی ذلکَ السِّفرِ فمَحاهُ و کَتَمَ شأنَ النّبیِّ صلی الله علیه و آله و قالَ : لَیسَ بهِ! (1)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :_ فی حدیث _إلی أن بَعَثَ اللّهُ سُبحانَهُ محمّدا رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ......... مَأخُوذا علَی النَّبیِّینَ مِیثاقُهُ ، مَشهورَة سِماتُهُ . (2)
الطبقات الکبری_ به نقل از عبد الحمید بن جعفر _: زبیر بن باطا، که عالمترین فرد یهود بود، می گفت : من به کتابی دسترسی پیدا کردم که پدرم آن را از من پنهان نگه می داشت. در آن کتاب از پیامبری به نام «احمد» یاد شده بود که در سرزمین قرظ [بنی قریظه ]ظهور می کند و خصوصیّاتش چنین و چنان است. زبیر بعد از مرگ پدرش و زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز مبعوث نشده بود، این مطلب را بارها بازگو می کرد. امّا همین که شنید پیامبر صلی الله علیه و آله در مکّه ظهور کرده است، مطالب آن کتاب را پاک کرد و موضوعِ پیامبر را کتمان نمود و گفت : این شخص آن پیامبر نیست.
امام علی علیه السلام_ در حدیثی _: ......... تا آنکه خداوند سبحان محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله را برانگیخت ......... در حالی که از پیامبران [گذشته ]برای [بشارت دادن به آمدن] او پیمان گرفته شده بود و نشانه هایش شهرت داشت.
ص :34
الاحتجاج :فی مُناظَرَةِ الرِّضا علیه السلام أصحابَ المِلَلِ و المَقالاتِ : قالَ رأسُ الجالُوتِ : مِن أینَ تُثبِتُ نُبُوَّةَ محمّدٍ صلی الله علیه و آله ؟
قالَ الرِّضا علیه السلام : شَهِدَ بِنُبوَّتِهِ موسَی بنُ عِمرانَ ، و عیسَی بنُ مَریمَ، و داوودُ خَلیفَةُ اللّهِ فی الأرضِ علیهم السلام .
فقالَ لَهُ : أثبِتْ قَولَ موسَی بنِ عِمرانَ!
قالَ الرِّضا علیه السلام : تَعلَمُ یا یَهودیُّ أنّ موسی أوصی بَنی إسرائیلَ فقالَ لَهُم : إنّهُ سَیأتِیکُم نَبیٌّ مِن إخوانِکُم ، فیهِ فصَدِّقوا ، و مِنهُ فاسمَعوا ، فهَل تَعلَمُ أنّ لبَنی إسرائیلَ إخوَةً غیرَ وُلدِ إسماعیلَ ، إن کُنتَ تَعرِفُ قَرابَةَ إسرائیلَ مِن إسماعیلَ و النَّسَبَ الّذی بَینَهُما مِن قِبَلِ إبراهیمَ علیه السلام ؟
فقالَ رأسُ الجالُوتِ : هذا قَولُ موسی لا نَدفَعُهُ .
فقالَ لَهُ الرِّضا علیه السلام : هَل جاءکُم مِن إخوَةِ بَنی إسرائیلَ نَبیٌّ غَیرُ محمّدٍ صلی الله علیه و آله ؟
قالَ : لا . فقالَ الرِّضا علیه السلام : أ فلَیسَ قَد صَحَّ هذا عِندَکُم ؟
قالَ : نَعَم . و لکنّی اُحِبُّ أن تُصَحِّحَهُ لی مِن التَّوراةِ .
فقالَ لَهُ الرِّضا علیه السلام : هَل تُنکِرُ أنّ التَّوراةَ تَقولُ لَکُم : جاءَ النُّورُ مِن قِبَلِ طُورِ سَیناءَ ، و أضاءَ لِلنّاسِ مِن جَبَلِ ساعِیرَ ، و استَعلَنَ علَینا مِن جَبَلِ فارانَ ؟
قالَ رأسُ الجالُوتِ : أعرِفُ هذهِ الکَلِماتِ و ما أعرِفُ تَفسیرَها .
قالَ الرِّضا علیه السلام : أنا اُخبِرُکَ بهِ ، أمّا قَولُهُ : جاءَ النُّور مِن قِبَلِ طُورِ سَیناءَ : فذلکَ وَحیُ اللّهِ تبارکَ و تعالی الّذی أنزَلَهُ علی موسی علی جَبَلِ طُورِ سَیناءَ ، و أمّا قولُهُ : و أضاءَ للنّاسِ فی جَبَلِ ساعِیرَ : فهُو الجَبَلُ الّذی أوحَی اللّهُ عَزَّ و جلَّ إلی عیسَی بنِ مَریمَ علیه السلام و هُو علَیهِ ، و أمّا قولُهُ : و استَعلَنَ علَینا مِن جَبَلِ فارانَ : فذاکَ جَبَلٌ مِن جِبالِ مَکّةَ ، و بَینَهُ و بَینَها یَومانِ أو یَومٌ .
قالَ شَعیا النَّبیُّ _ فیما تَقولُ أنتَ و أصحابُکَ فی التَّوراةِ _ : رَأیتُ راکِبَین أضاءَ لَهُما الأرضُ ، أحَدُهُما علی حِمارٍ ، و الآخَرُ علی جَمَلٍ ، فمَن راکِبُ الحِمارِ و مَن راکِبُ الجَمَلِ ؟
قالَ رأسُ الجالُوتِ : لا أعرِفُهُما ، فخَبِّرْنی بِهما !
قالَ علیه السلام : أمّا راکِبُ الحِمارِ فعیسی ، و أمّا راکِبُ الجَمَلِ فمحمّدٌ صلی الله علیه و آله ، أ تُنکِرُ هذا مِن التَّوراةِ ؟
قالَ : لا ما اُنکِرُهُ .
ثُمّ قالَ الرِّضا علیه السلام : هَل تَعرِفُ حَیقوقَ النَّبیَّ علیه السلام ؟
قالَ : نَعَم ، إنّی بهِ لَعارِفٌ!
قالَ : فإنّهُ قالَ _ و کِتابُکُم یَنطِقُ بهِ _ : جاءَ اللّهُ تعالی بالبَیانِ مِن جَبَلِ فارانَ ، و امتَلأتِ السَّماواتُ مِن تَسبیحِ أحمَدَ و اُمّتِهِ ، یَحمِلُ خَیلَهُ فی البَحرِ کما یَحمِلُ فی البَرِّ ، یأتِینا بکِتابٍ جَدیدٍ بَعدَ خَرابِ بَیتِ المَقدِسِ _ یَعنی بالکتابِ : القرآنَ _ أ تَعرِفُ هذا و تُؤمِنُ بهِ ؟
قالَ رأسُ الجالُوتِ : قَد قالَ ذلکَ حَیقوقُ النَّبیُّ علیه السلام و لا نُنکِرُ قولَهُ . قالَ الرِّضا علیه السلام : فقد قالَ داوودُ علیه السلام فی زَبورِهِ _ و أنتَ تَقرَؤهُ _ : اللّهُمّ ابعَثْ مُقیمَ السُّنَّةِ بَعدَ الفَترَةِ ، فهَل تَعرِفُ نَبیّا أقامَ السُّنَّةَ بَعدَ الفَترَةِ غیرَ محمّدٍ صلی الله علیه و آله ؟
قالَ رأسُ الجالُوتِ : هذا قَولُ داوودَ نَعرِفُهُ و لا نُنکِرُهُ ، و لکنْ عَنی بذلکَ عیسی علیه السلام ، و أیّامُهُ هی الفَترَةُ .
قالَ الرِّضا علیه السلام : جَهِلتَ ، إنَّ عیسی لَم یُخالِفِ السُّنَّةَ ، و کانَ مُوافِقا لسُنَّةِ التَّوراةِ حتّی رَفَعَهُ اللّهُ إلَیهِ ، و فی الإنجیلِ مَکتوبٌ : إنّ ابنَ البَرَّةِ ذاهِبٌ و(الفارقلیطا) جائی مِن بَعدِهِ ، و هُو یُخَفِّفُ الآصارَ ، و یُفَسِّرُ لَکُم کُلَّ شیءٍ ، و یَشهَدُ لی کما شَهِدتُ لَهُ ، أنا جِئتُکُم بالأمثالِ و هُو یأتِیکُم بالتّأویلِ ، أ تُؤمِنُ بهذا فی الإنجیلِ ؟
قالَ : نَعَم ، لا اُنکِرُهُ . (1)
الاحتجاج :در مناظره امام رضا علیه السلام با پیروان ادیان و عقاید مختلف آمده است :
رأس الجالوت گفت: چگونه نبوّت محمّد صلی الله علیه و آله را ثابت می کنی؟
امام رضا علیه السلام فرمود : موسی بن عمران و عیسی بن مریم و داوود، این جانشین خدا در روی زمین، به نبوّت او شهادت داده اند.
رأس الجالوت گفت : ثابت کن که موسی بن عمران چنین چیزی گفته است!
حضرت رضا علیه السلام فرمود:ای یهودی!می دانی که موسی به بنی اسرائیل سفارش کرد و فرمود: در آینده پیامبری از برادران شما خواهد آمد. او را تصدیق کنید و به سخنانش گوش دهید. اگر از خویشاوندی اسرائیل با اسماعیل و نسبی که از جانب ابراهیم علیه السلام با یکدیگر دارند اطلاع داری، آیا فرزندان اسرائیل برادرانی غیر از فرزندان اسماعیل داشته اند؟
رأس الجالوت گفت : این سخن موسی است و ما آن را ردّ نمی کنیم. حضرت رضا علیه السلام فرمود : آیا از برادران بنی اسرائیل پیامبری غیر از محمّد صلی الله علیه و آله برای شما آمده است؟
گفت : نه. حضرت رضا علیه السلام فرمود : آیا نه اینکه چنین مطلبی در میان شما حقیقت دارد؟
گفت : چرا، اما دوست دارم آن را از تورات برای من بیان کنی.
حضرت رضا علیه السلام فرمود : آیا انکار می کنی که تورات به شما می گوید : نور از جانب طور سینا آمد و از کوه ساعیر برای مردم پرتو افکند و از کوه فاران برای ما آشکار شد؟
رأس الجالوت گفت : این جملات را می دانم، اما تفسیر آنها را نمی دانم.
حضرت رضا علیه السلام فرمود : من به تو می گویم. اما اینکه می گوید : نور از جانب طور سینا آمد، مقصود از آن نور، وحی خدای تبارک و تعالی است که خداوند در کوه طور سینا بر موسی نازل فرمود و اینکه می گوید : و در کوه ساعیر برای مردم پرتو افکند، مقصود همان کوهی است که وقتی عیسی بن مریم علیه السلام روی آن بود خداوند عزّ و جلّ به او وحی فرستاد و اینکه می گوید : و از کوه فاران برای ما آشکار شد، مقصود کوهی است از کوه های مکّه که میان آن کوه و مکّه یکی دو روز راه است.
به گفته خود تو و یارانت، شعیای نبی در تورات گفته است : دو سواره دیدم که زمین برای آنها درخشید : یکی سوار بر الاغی بود و دیگری سوار بر اشتری. آن الاغ سوار کیست و آن اشتر سوار چه کسی؟
رأس الجالوت گفت : نمی دانم. شما مرا از آن دو آگاه کن!
حضرت فرمود : آن الاغ سوار، عیسی است و آن اشتر سوار محمّد صلی الله علیه و آله است. آیا منکر چنین چیزی در توارت هستی؟
گفت : نه، انکارش نمی کنم. حضرت رضا علیه السلام سپس فرمود : آیا حیقوق نبی را می شناسی؟
گفت : آری، کاملاً می شناسمش!
فرمود : او گفته _ و کتاب شما نیز گویای آن است _ که خدای متعال از کوه فاران بیان را آورد و آسمان ها از ذِکر تسبیح احمد و امّت او پُر شد. او سواران خود را در دریا به حرکت در می آورد همچنان که در خشکی نیز. بعد از ویرانی بیت المقدس کتاب جدیدی _ مقصودش قرآن است _ می آورد. آیا این را می پذیری و به آن ایمان داری؟
رأس الجالوت گفت : البته این را حیقوق نبی گفته است و ما گفته او را انکار نمی کنیم.
حضرت رضا علیه السلام فرمود : داوود علیه السلام نیز در زبور خود، که تو آن را می خوانی، گفته است : خدایا! بعد از دوره فترت، آن برپا دارنده سنّت را بفرست. آیا غیر از محمّد صلی الله علیه و آله پیامبری می شناسی که بعد از دوره فترت، سنّت را برپا داشته باشد؟
رأس الجالوت گفت : این گفته داوود است و ما آن را قبول داریم و انکارش نمی کنیم، لیکن مقصود از او، عیسی علیه السلام است و روزگار او همان دوره فترت است.
حضرت رضا علیه السلام فرمود : پس خبر نداری که عیسی با سنّت مخالفت نکرد، بلکه تا زمانی که خداوند او را به سوی خود بالا برد، با سنّت تورات موافق بود. در انجیل نوشته شده است : پسر آن زن پاکدامن می رود و پس از او «فارقلیطا» می آید و او بارهای گران را سبک می کند و هر چیزی را برای شما روشن می سازد و به حقانیت من گواهی می دهد، همچنان که من به آمدن او گواهی دادم. من برای شما اَمثال [نمودها] آوردم و او برای شما تأویل [حقیقت] می آورد. آیا به اینکه در انجیل آمده ایمان داری؟
رأس الجالوت گفت: آری، انکارش نمی کنم.
ص :35
ص :36
ص :37
الطبقات الکبری عن الشّعبیّ :فی مَجَلَّةِ إبراهیمَ علیه السلام : إنّهُ کائنٌ مِن وُلدِکَ شُعوبٌ و شُعوبٌ ؛ حتّی یأتیَ النَّبیُّ الاُمّیُّ الّذی یَکونُ خاتَمَ الأنبیاءِ . (1)
الطبقات الکبری_ به نقل از شعبی _: در کتاب ابراهیم علیه السلام آمده است : از فرزندان تو قوم ها و قوم ها پدید خواهند آمد، تا آنگاه که پیامبر امّی، که خاتم پیامبران است، برانگیخته شود.
ص :38
الطبقات الکبری عن کَعبٍ :إنّ نَعتَ محمّدٍ صلی الله علیه و آله فی التّوراةِ : محمّدٌ عَبدیَ المُختارُ ، لا فَظٌّ و لا غَلیظٌ ، و لا صَخّابٌ فی الأسواقِ ، و لا یَجزی بالسَّیّئةِ السَّیّئةَ ، و لکنْ یَعفو و یَغفِرُ ، مَولِدُهُ بمَکّةَ ، و مُهاجَرُهُ بالمَدینَةِ ، و مُلکُهُ بالشّامِ . (1)
الطبقات الکبری عن أبی نَملَةَ :کانَت یَهودُ بَنی قُرَیظَةَ یَدرُسونَ ذِکرَ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی کُتُبِهِم ، و یُعَلِّمونَهُ الوِلدانَ بصِفَتِهِ و اسمِهِ و مُهاجَرِهِ إلَینا ، فلَمّا ظَهَرَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَسَدوا و بَغَوا و قالوا : لَیسَ بهِ ! (2)
الطبقات الکبری :قَدِمَ وَفدُ نَجرانَ و فیهِم أبو الحارثِ بنُ عَلقمَةَ بنِ رَبیعَةَ ، لَهُ عِلمٌ بدِینِهِم و رِئاسَةٌ ، و کانَ أسقَفَهُم و إمامَهُم و صاحِبَ مَدارِسِهِم و لَهُ فیهِم قَدرٌ _ فعَثَرَت بهِ بَغلَتُهُ ، فقالَ أخوهُ : تَعِسَ الأبعَدُ ! یُریدُ رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فقالَ أبو الحارثِ : بَل تَعِستَ أنتَ ، أ تَشتِمُ رجُلاً مِن المُرسَلینَ ؟ ! إنّهُ الّذی بَشَّرَ بهِ عیسی و إنّهُ لَفی التَّوراةِ ! قالَ : فما یَمنَعُکَ مِن دِینِهِ ؟ قالَ : شَرَّفَنا هؤلاءِ القَومُ و أکرَمُونا و مَوَّلُونا ، و قَد أبَوا إلاّ خِلافَهُ . (3)
الطبقات الکبری_ به نقل از کعب _: صفات پیامبر صلی الله علیه و آله در تورات چنین است : محمّد بنده برگزیده من است، نه تند خوست و نه خشن و نه در کوچه و بازار هیاهو به راه می اندازد. بدی را با بدی پاسخ نمی دهد، بلکه می بخشد و گذشت می کند، زادگاهش مکّه ، هجرتگاهش مدینه و فرمانروایی اش در شام است.
الطبقات الکبری_ به نقل از ابو نمله _: یهود بنی قریظه نام رسول خدا صلی الله علیه و آله را در کتاب های خود می خواندند و به کودکان خود آموزش می دادند که نام و نشان او چیست و به نزد ما هجرت می کند. اما چون رسول خدا صلی الله علیه و آله ظهور کرد، حسادت ورزیدند و حق کشی کردند و گفتند : این شخص آن پیامبر نیست.
الطبقات الکبری :هنگامی که نمایندگان نجران به حضور پیامبر آمدند، ابو الحارث بن علقمة بن ربیعه نیز در میان آنان بود. او عالم دینی و رئیس و اسقف و پیشوا و صاحب مدارس آنان بود و در میان ایشان قدر و منزلتی داشت. اتفاقا استر ابو حارث او را به زمین زد. برادرش گفت : سرنگون باد آن مرد و مقصودش رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. ابو حارث گفت : خودت سرنگون شی! مردی را که از پیامبران است دشنام می دهی؟! او کسی است که عیسی بشارت آمدنش را داده و نامش در تورات آمده است! برادرش گفت : پس، چه چیز مانع تو از پذیرفتن دین او می شود؟ گفت : این قوم ، ما را مهتری داده اند و گرامی داشته اند و ما را بر خود سالار ساخته اند و از هر چیزی جز مخالفت با او سرباز می زنند .
ص :39
الکتاب :
أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ» . (2)
وَ إِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ * وَ مَا لَنَا لاَ نُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ مَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ» . (3)
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کَانَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» . (4)
الحدیث :
تفسیر القمّی :و أمّا قولُهُ : «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الکِتابَ یَعْرِفونَهُ کَما یَعْرِفونَ أبْناءَهُم» (5) الآیة ، فإنّ عمرَ بنَ الخطّابِ قالَ لعَبدِ اللّه بنِ سَلامٍ : هَل تَعرِفونَ محمّدا فی کِتابِکُم؟ قالَ : نَعَم و اللّهِ نَعرِفُهُ بالنَّعتِ الّذی نَعَتَ اللّهُ لَنا إذا رَأیناهُ فِیکُم ، کما یَعرِفُ أحَدُنا ابنَهُ إذا رَآهُ مَع الغِلمانِ ، و الّذی یَحلِفُ بهِ ابنُ سَلامٍ لَأنا بمحمّدٍ هذا أشَدُّ مَعرِفَةً مِنِّی بابنِی . (6)
3763
گواهی دادن علمای اهل کتاب
قرآن:
«آیا برای آنان، این خود دلیل روشنی نیست که علمای بنی اسرائیل از آن اطلاع دارند؟»
«و چون آنچه را به این پیامبر نازل شده است، بشنوند، می بینی بر اثر آن حقیقتی که شناخته اند اشک از چشمانشان سرازیر شده می گویند : پروردگارا! ما ایمان آوردیم. پس ما را در زمره گواهان بنویس. چرا به خدا و آنچه از حقّ به ما رسیده است ایمان نیاوریم، حال آنکه چشم داریم که پروردگارمان ما را با گروه شایستگان [به بهشت] در آورد؟»
«بگو : به من خبر دهید، اگر این قرآن از نزد خدا باشد و شما بدان کافر شده باشید و شاهدی از فرزندان اسرائیل به مشابهت آن [با تورات ]گواهی داده و ایمان آورده باشد و شما تکبّر نموده باشید [آیا باز هم شما گمراه نیستید؟ ]البته خدا قوم ستمکار را هدایت نمی کند».
حدیث :
تفسیر القمّی_ درباره آیه کسانی که به ایشان کتاب [آسمانی] دادیم او [محمّد] را می شناسند، همان گونه که پسران خود را می شناسند ......... _: عمر بن خطّاب خطاب به عبد اللّه بن سلام گفت : آیا شما در کتاب خود محمّد را می شناسید؟ گفت: آری، به خدا قسم هرگاه در میان شما باشد، او را از طریق صفاتی که خداوند از او برایمان بیان داشته است، می شناسیم همان گونه که هر یک از ما هرگاه فرزند خود را در میان دیگر کودکان ببیند، می شناسد. سوگند به آنکه ابن سلام به او سوگند می خورد، من این محمّد را بهتر از فرزندم می شناسم.
ص :40
الطبقات الکبری عن ابن عبّاسٍ :بَعَثَت قُرَیشٌ النَّضرَ بنَ الحارِثِ ابنِ عَلقَمةَ و عُقبةَ بن أبی مُعَیطٍ و غیرَهُما إلی یَهودِ یَثرِبَ و قالوا لَهُم : سَلُوهُم عن محمّدٍ ، فقَدِموا المدینَةَ فقالوا : أتَیناکُم لأمرٍ حَدَثَ فینا؛ مِنّا غُلامٌ یَتیمٌ حَقیرٌ یَقولُ قَولاً عَظیما یَزعُمُ أنّهُ رَسولُ الرَّحمنِ ، و لا نَعرِفُ الرَّحمنَ إلاّ رَحمنَ الیَمامَةِ !
قالوا : صِفُوا لَنا صِفَتَهُ ، فوَصَفوا لَهُم ، قالوا : فمَن تَبِعَهُ مِنکُم ؟ قالوا : سِفلَتُنا ، فضَحِکَ حَبرٌ مِنهُم ، و قالَ : هذا النَّبیُّ الّذی نَجِدُ نَعتَهُ و نَجِدُ قَومَهُ أشَدَّ النّاسِ لَهُ عَداوةً . (1)
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :أنا أدیبُ اللّهِ و علیٌّ أدِیبی (2) . (3)
الطبقات الکبری_ به نقل از ابن عبّاس _: قریش، نضر بن حارث بن علقمه و عقبة بن ابی معیط و چند نفر دیگر را نزد یهودیان یثرب فرستادند و به آنها گفتند : از آنها درباره محمّد سؤال کنید. آن عدّه به مدینه وارد شدند و گفتند: ما به خاطر موضوعی که در میان ما رخ داده است نزد شما آمده ایم. جوانی یتیم و حقیر، سخن بزرگی می گوید و به خیال خودش فرستاده رحمان است، در حالی که ما رحمانی جز رحمانِ یمامه نمی شناسیم.
یهودیان گفتند : اوصاف او را برای ما بگویید. فرستادگان قریش، اوصاف پیامبر را برای آنان بیان کردند. یهودیان گفتند : از میان شما چه کسانی پیرو او شده اند؟ جواب دادند : فرومایگان ما. یکی از عالمان یهود خندید و گفت : این همان پیامبری است که صفاتش را می دانیم و می دانیم که قومش دشمن ترین مردم با او هستند.
3764
محمّد از زبان محمّد
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من تربیت شده خدا هستم و علی تربیت شده من.
ص :41
عنه صلی الله علیه و آله :أنا رَحمَةٌ مُهداةٌ . (1)
عنه صلی الله علیه و آله :أیُّها النّاسُ ، إنّما أنا رَحمَةٌ مُهداةٌ . (2)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا دَعوَةُ إبراهیمَ ، قالَ و هُو یَرفَعُ القَواعِدَ مِن البَیتِ : «ربَّنا و ابْعَثْ فِیهِم رَسُولاً مِنْهُم ......... » (3) . (4)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا دَعوَةُ إبراهیمَ ، و کانَ آخِرَ مَن بَشَّرَ بی عیسَی بنُ مَریمَ . (5)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا فِئةُ المُسلِمینَ . (6)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ و لا فَخرَ . (7)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ یَومَ القِیامَةِ و لا فَخرَ . (8)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا أوّلُ مَن تَنشَقُّ عنهُ الأرضُ . (9)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا أوّلُ النّاسِ خُروجا إذا بُعِثوا ، و أنا خَطیبُهُم إذ وَفَدوا ، و أنا مُبَشِّرُهُم إذا أیِسوا . (10)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من یک رحمت اهدا شده [از جانب خدا ]هستم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای مردم! من در حقیقت رحمتی اهدایی [از جانب خدا ]هستم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من همان دعای ابراهیم هستم که هنگام ساختن پایه های کعبه گفت : «ای پروردگار ما! در میان آنان رسولی از خودشان برانگیز ......... ».
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من همان دعای ابراهیم هستم، و آخرین کسی که به ظهورِ من بشارت داد عیسی بن مریم بود.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من پشت و پناه مسلمانان هستم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خود ستایی نیست، من سرور فرزندان آدم هستم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :قصدم فخر فروشی نیست، من در روز قیامت سرور فرزندان آدم هستم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من نخستین کسی هستم که زمین بر او شکافته می شود (از گور برمی خیزد) .
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :زمانی که مردم برانگیخته شوند، من نخستین کسی هستم که [از گور] بیرون می آید و آنگاه که به پیشگاه خدا در آیند، من خطیب آنان هستم و هرگاه نومید شوند، من نوید دهنده ایشانم.
ص :42
عنه صلی الله علیه و آله :أنا أکثَرُ الأنبیاءِ تَبَعا یَومَ القِیامَةِ . (1)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا قائدُ المُرسَلینَ و لا فَخرَ ، و أنا خاتَمُ النَّبیِّینَ و لا فَخرَ ، و أنا أوّلُ شافِعٍ و أوّلُ مُشَفَّعٍ و لا فَخرَ . (2)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا أوّلُ مَن یَدُقُّ بابَ الجَنّةِ . (3)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا أوّلُ وافِدٍ علَی العَزیزِ الجَبّارِ یَومَ القِیامَةِ و کِتابُهُ و أهلُ بَیتی ثُمّ اُمَّتی ، ثُمّ أسألُهُم: ما فَعَلتُم بکِتابِ اللّهِ و بأهلِ بَیتی ؟ (4)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا أولَی النّاسِ بابنِ مَریمَ ، الأنبیاءُ أولادِ عَلاّتٍ (5) ، و لَیس بَینی و بَینَهُ نَبیٌّ . (6)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا أولَی النّاسِ بعیسَی بنِ مَریمَ فی الدُّنیا و الآخِرَةِ لَیسَ بَینی و بَینَهُ نَبیٌّ ، و الأنبیاءُ أولادُ عَلاّتٍ ؛ اُمّهاتُهُم شتَّی و دِینُهُم واحِدٌ . (7)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :در روز قیامت، من از همه پیامبران بیشتر پیرو دارم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خود ستایی نیست، من جلودار پیامبرانم ؛ خود ستایی نباشد، من خاتم پیامبرانم؛ خود ستایی نیست، من نخستین شفاعت کننده و نخستین کسی هستم که شفاعتش پذیرفته می شود.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من نخستین کسی هستم که دَرِ بهشت را می کوبد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :نخستین کسی که روز قیامت بر خدای عزیز جبّار وارد می شود، من هستم و کتاب او و اهل بیت من و سپس امّتم. آنگاه از آنان می پرسم که با کتاب خدا و اهل بیت من چه کردند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من نزدیکترین مردم به پسر مریم هستم؛ پیامبران فرزندان یک پدر و چند مادرند (8) ، میان من و پسر مریم پیامبری وجود ندارد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من در دنیا و آخرت نزدیکترین مردم به عیسی بن مریم هستم، میان من و او پیامبری وجود ندارد. پیامبران همگی فرزندان یک پدر و چند مادر هستند؛ مادرانشان گوناگون است و دینشان یکی است.
ص :43
عنه صلی الله علیه و آله :أنا محمّدٌ ، و أحمَدُ ، أنا رَسولُ الرَّحمَةِ ، أنا رسولُ المَلحَمَةِ ، أنا المُقَفِّی و الحاشِرُ ، بُعِثتُ بالجِهادِ و لَم اُبعَثْ بالزَّرّاعِ . (1)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا أعرَبُکُم ، أنا مِن قُرَیشٍ و لِسانی لِسانُ بَنی سَعدِ بنِ بَکرٍ . (2)
عنه صلی الله علیه و آله :أنا أتقاکُم للّهِ ، و أعلَمُکُم لِحُدودِ اللّهِ . (3)
عنه صلی الله علیه و آله :إنّ أتقاکُم و أعلَمَکُم باللّهِ أنا . (4)
عنه صلی الله علیه و آله :فُضِّلتُ بأربَعٍ ......... و نُصِرتُ بالرُّعبِ مَسیرَةَ شَهرٍ ، یَسیرُ بَینَ یَدَیَّ . (5)
عنه صلی الله علیه و آله :فُضِّلتُ علَی الأنبیاءِ بأربَعٍ : اُرسِلتُ إلَی النّاسِ کافّةً ، و جُعِلَت لیَ الأرضُ کلُّها و لاُمّتی مَسجِدا و طَهورا ......... و نُصِرتُ بالرُّعبِ مَسیرَةَ شَهرٍ یَقذِفُهُ فی قُلوبِ أعدائی ، و اُحِلَّ لنا الغَنائمُ . (6)
عنه صلی الله علیه و آله :مَنَّ علَیَّ رَبّی و قالَ لی : یا محمّد ......... نَصَرتُکَ بالرُّعبِ الّذی لَم أنصُرْ بهِ أحَدا . (7)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من محمّد و احمد هستم، من پیامبر رحمت هستم، من پیامبر حماسه هستم، من مقفّی و حاشِر هستم و با [شعار ]جهاد برانگیخته شده ام نه برای کشت و کار .
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من فصیح ترین شما هستم . من از قریشم و زبانم زبان [قبیله ]بنی سعد بن بکر است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من خدا پرواترین شما و آگاهترینتان به حدود خداوندم هستم .
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :با تقواترین و خدا شناسترین شما، من هستم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من به چهار چیز برتری داده شده ام : ......... به وسیله رعب و وحشت یاری داده شده ام که به مسافت یک ماه راه، پیشاپیش من حرکت می کند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :به من چهار برتری بر دیگر پیامبران داده شده است : من به سوی همه مردم فرستاده شده ام، همه زمین برای من و امت من سجده گاه و پاک کننده قرار داده شده است ......... به وسیله رعب و وحشت یاری شده ام که از مسافت یک ماه راه، خداوند در دل دشمنان من رعب می افکند و غنائم برای ما حلال شده است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند بر من منت گذارد و فرمود: تو را با رعب و وحشت یاری دادم، در حالی که هیچ کس را با آن یاری ندادم.
ص :44
عنه صلی الله علیه و آله :اُعطیتُ خَمسا لَم یُعطَها أحَدٌ قَبلی : جُعِلَت لیَ الأرضُ مَسجِدا و طَهورا ، و اُحِلَّ لیَ المَغنَمُ ، و نُصِرتُ بالرُّعبِ ، و اُعطیتُ جَوامِعَ الکَلامِ ، و اُعطیتُ الشَّفاعَةَ . (1)
عنه صلی الله علیه و آله_ فی بَیان فَضلِهِ علی إبراهیمَ علیه السلام _: إن کانَ إبراهیمُ علیه السلام خَلیلَهُ فأنا محمّدٌ حَبیبُهُ . (2)
عنه صلی الله علیه و آله :أما و اللّهِ ، إنّی لَأمینٌ فی السَّماءِ و أمینٌ فی الأرضِ . (3)
عنه صلی الله علیه و آله :ما خَلَقَ اللّهُ خَلقا أفضَلَ مِنّی ، و لا أکرَمَ علَیهِ مِنّی . (4)
عنه صلی الله علیه و آله :إنّی کُنتُ أوّلَ مَن آمَنَ برَبّی ، و أوّلَ مَن أجابَ حیثُ أخَذَ اللّهُ مِیثاقَ النَّبیِّینَ و أشهَدَهُم علی أنفُسِهِم: أ لَستُ بِرَبِّکُم ؟ فکُنتُ أنا أوّلَ نَبیٍّ قالَ : بلی . (5)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :پنج چیز به من داده شده که پیش از من به احدی داده نشده است : زمین برای من سجده گاه و طهور قرار داده شد، غنیمت برای من حلال گردید، با رعب و وحشت یاری داده شدم، جوامع الکلام (قرآن) به من داده شد و شفاعت به من عطا گردید.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ درباره برتری خود بر ابراهیم علیه السلام _فرمود : اگر ابراهیم علیه السلام ، خلیل خدا بود، من محمّد، حبیب او هستم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هان! به خدا قسم که من در آسمان امین هستم و در زمین نیز امینم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند هیچ مخلوقی نیافرید که نزد او از من برتر و گرامیتر باشد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من نخستین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و نخستین کسی بودم که جواب داد، آنگاه که خداوند از پیامبران پیمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت [و گفت ]که آیا من پروردگار شما نیستم؟ من نخستین پیامبری بودم که گفت : چرا.
ص :45
عنه صلی الله علیه و آله :کنتُ أوّلَ النّاسِ فی الخَلقِ ، و آخِرُهُم فی البَعثِ . (1)
عنه صلی الله علیه و آله :اُعطیتُ خَمسا لَم یُعطَهُنَّ نَبیٌّ کانَ قَبلی : اُرسِلتُ إلَی الأبیَضِ و الأسوَدِ و الأحمَرِ، و جُعِلَت لِیَ الأرضُ طَهورا و مَسجِدا ، و نُصِرتُ بالرُّعبِ ، و اُحِلَّت لیَ الغَنائمُ و لَم تُحَلَّ لأحَدٍ _ أو قالَ : لنَبیٍّ _ قَبلی ، و اُعطِیتُ جَوامِعَ الکَلِمِ . (2)
عنه صلی الله علیه و آله :اُعطِیتُ جَوامِعَ الکَلِمِ ، و اختُصِرَ لیَ الکَلامُ اختِصارا . (3)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :قیلَ للنَّبیِّ صلی الله علیه و آله : هَل عَبَدتَ وَثَنا قطُّ ؟ قالَ : لا ، قالوا : فَهل شَرِبتَ خَمرا قطُّ ؟ قالَ : لا ، و ما زِلتُ أعرِفُ أنّ الّذی هُم علَیهِ کُفرٌ و ما کُنتُ أدری ما الکِتابُ و لا الإیمانُ . (4)
الإمامُ الرِّضا علیه السلام_ لَمّا سُئلَ عن مَعنی قَولِ النّبیِّ صلی الله علیه و آله : أنا ابنُ الذَّبیحَینِ _: یَعنی إسماعیلَ بنَ إبراهیمَ الخلیلِ علیه السلام و عبدَ اللّهِ بنَ عبدِ المطّلبِ . (5)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من نخستین کسی هستم که آفریده شد و آخرین پیامبری هستم که مبعوث گشت .
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :پنج چیز به من داده شده که به هیچ یک از پیامبران پیش از من داده نشده است : به سوی سفید و سیاه و سرخ فرستاده شده ام. زمین برای من طهور و سجده گاه قرار داده شده، به واسطه رعب و وحشت یاری داده شده ام. غنائم برای من حلال شده، در حالی که پیش از من برای هیچ کس _ یا فرمود : هیچ پیامبری _ حلال نبوده و سخنان جامع به من عطا شده است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :به من سخنان جامع داده شده و کلام برایم کاملاً مختصر شده است.
امام علی علیه السلام :به پیامبر صلی الله علیه و آله گفته شد : آیا هرگز بُتی پرستیده ای؟ فرمود : نه. گفتند : آیا هرگز شراب نوشیده ای؟ فرمود : نه. همواره می دانستم که آنچه مردم انجام می دهند کفر است، در حالی که هنوز نمی دانستم کتاب و ایمان چیست .
امام رضا علیه السلام_ در پاسخ به سؤال از این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که : من فرزند دو ذبیح هستم _فرمود : مقصود اسماعیل بن ابراهیم خلیل علیه السلام و عبد اللّه بن عبد المطلّب است.
ص :46
الإمامُ علیٌّ علیه السلام_ لمّا سُئلَ عن صِفَةِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و هُو مُحْتَبٍ بحَمائلِ سَیفِهِ فی مَسجِدِ الکُوفَةِ _: کانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أبیَضَ اللَّونِ مُشرَبا حُمرَةً ، أدعَجَ العَینِ ، سَبطَ الشَّعرِ ، کَثَّ اللِّحیَةِ ، سَهلَ الخَدِّ ، ذا وَفرَةٍ ، دَقیقَ المَسرُبَةِ ، کأنّ عُنقَهُ إبریقُ فِضَّةٍ ، لَهُ شَعرٌ مِن لَبَّتِهِ إلی سُرَّتِهِ یَجری کالقَضیبِ ، لَیسَ فی بَطنِهِ و لا صَدرِهِ شَعرٌ غَیرُهُ ، شَثْنُ الکَفِّ و القَدَمِ ، إذا مَشی کأنّما یَنحَدِرُ مِن صَبَبٍ ، و إذا قامَ کأنّما یَنقَلِعُ مِن صَخرٍ ، إذا التَفَتَ التَفَتَ جَمیعا ، کأنَّ عَرَقَهُ فی وَجهِهِ اللُّؤلؤُ ، و لَریحُ عَرَقِهِ أطیَبُ مِن المِسکِ الأذفَرِ ، لَیسَ بالقَصیرِ و لا بالطَّویلِ ، و لا بالعاجِزِ و لا اللَّئیمِ ، لَم أرَ قَبلَهُ و لا بَعدَهُ مِثلَهُ صلی الله علیه و آله . (1)
عنه علیه السلام :و لَقَد قَرَنَ اللّهُ بهِ صلی الله علیه و آله مِن لَدُن أن کانَ فَطیما أعظَمَ مَلَکٍ مِن مَلائکتِهِ ، یَسلُکُ بهِ طَریقَ المَکارِمِ ، و مَحاسِنِ أخلاقِ العالَمِ ، لَیلَهُ و نَهارَهُ .........
و لَقد کانَ یُجاوِرُ فی کلِّ سَنَةٍ بحِراء (حَرّاءَ) ، فأراهُ ، و لا یَراهُ غَیری .
و لَم یَجمَعْ بَیتٌ واحِدٌ یَومئذٍ فی الإسلامِ غَیرَ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و خَدیجَةَ و أنا ثالِثُهُما ، أری نُورَ الوَحیِ و الرِّسالَةِ ، و أشَمُّ رِیحَ النُّبُوّةِ .
و لَقد سَمِعتُ رَنَّةَ (رَنةَ) الشَّیطانِ حِینَ نَزَلَ الوَحیُ علَیهِ صلی الله علیه و آله ، فقُلتُ : یا رسولَ اللّهِ ، ما هذهِ الرَّنَّةُ ؟ فقالَ : هذا الشَّیطانُ قَد أیِسَ مِن عِبادَتِهِ ، إنّکَ تَسمَعُ ما أسمَعُ و تَری ما أری ، إلاّ أنّکَ لَستَ بِنَبیِّ ، و لکِنّکَ لَوزیرٌ ، و إنّکَ لَعلی خَیرٍ .
و لَقد کُنتُ مَعهُ صلی الله علیه و آله لَمّا أتاهُ المَلأُ مِن قُرَیشٍ فقالوا لَهُ : یا محمّدُ ، إنّکَ قدِ ادَّعَیتَ عَظیما لَم یَدَّعِهِ آباؤکَ و لا أحَدٌ مِن بَیتِکَ ، و نحنُ نَسألُکَ أمرا إن أنتَ أجَبتَنا إلَیهِ و أرَیتَناهُ عَلِمنا أنّکَ نَبیٌّ و رسولٌ ، و إن لَم تَفعَلْ عَلِمنا أنّکَ ساحِرٌ کذّابٌ . فقالَ صلی الله علیه و آله : و ما تَسألونَ ؟ قالوا : تَدعو لَنا هذهِ الشَّجَرَةَ حتّی تَنقَلِعَ بِعُروقِها و تَقِفَ بینَ یدَیکَ ، فقالَ صلی الله علیه و آله : إنّ اللّهَ علی کُلِّ شیءٍ قَدیرٌ ، فإن فَعلَ اللّهُ لَکُم ذلکَ أ تُؤمنونَ و تَشهَدونَ بالحَقِّ ؟ قالوا : نَعَم . قالَ : فإنّی ساُریکُم ما تَطلُبونَ ، و إنّی لَأعلَمُ أنّکُم لا تَفیئونَ إلی خَیرٍ ، و إنّ فیکُم مَن یُطرَحُ فی القَلیبِ ، و مَن یُحَزِّبُ الأحزابَ . ثُمّ قالَ صلی الله علیه و آله : یا أیّتُها الشَّجَرَةُ إن کُنتِ تُؤمنینَ باللّهِ و الیَومِ الآخِرِ ، و تَعلَمینَ أنّی رسولُ اللّهِ ، فانقَلِعی بِعُروقِکِ حتّی تَقِفی بینَ یَدَیَّ بإذنِ اللّهِ . فَوَالّذی بَعَثَهُ بالحَقِّ لاَنقَلَعَت بِعُروقِها ، و جاءَت و لَها دَوِیٌّ شَدیدٌ ، و قَصفٌ کقَصفِ أجنِحَةِ الطَّیرِ ، حتّی وَقَفَت بینَ یَدَی رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مُرَفرِفَةً ، و ألقَت بِغُصنِها الأعلی علی رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، و ببَعضِ أغصانِها علی مَنکِبی ، و کنتُ عن یَمینِهِ صلی الله علیه و آله . فلَمّا نَظَرَ القَومُ إلی ذلکَ قالوا _ عُلُوّا و استِکبارا _ : فمُرْها فلْیَأتِکَ نِصفُها و یَبقی نِصفُها ، فأمَرَها بذلکَ ، فأقبَلَ إلَیهِ نِصفُها کأعجَبِ إقبالٍ و أشَدِّهِ دَوِیّا ، فکادَت تَلتَفُّ برسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فقالوا _ کُفرا و عُتُوّا _ : فمُرْ هذا النِّصفَ فلْیَرجِعْ إلی نِصفِهِ کما کانَ ، فأمرَهُ صلی الله علیه و آله فرَجَعَ ، فقلتُ أنا : لا إلهَ إلاّ اللّهُ ، إنّی أوّلُ مُؤمنٍ بکَ یا رسولَ اللّهِ ، و أوّلُ مَن أقرَّ بأنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَت ما فَعَلَت بأمرِ اللّهِ تعالی تَصدیقا بِنُبُوَّتِکَ ، و إجلالاً لکَلِمَتِکَ ، فقالَ القَومُ کلُّهُم : بَل ساحِرٌ کَذّابٌ ، عَجیبُ السِّحرِ خَفیفٌ فیهِ ، و هَل یُصَدِّقُکَ فی أمرِکَ إلاّ مِثلُ هذا؟ ! (یَعنُونَنی) و إنّی لَمِن قَومٍ لا تأخُذُهُم فی اللّهِ لَومَةُ لائمٍ ، سِیماهُم سِیما الصِّدِّیقینَ ، و کلامُهُم کلامُ الأبرارِ ، عُمّارُ اللَّیلِ و مَنارُ النَّهارِ . مُتَمَسِّکونَ بحَبلِ القرآنِ ، یُحیُونَ سُنَنَ اللّهِ و سُنَنَ رَسولِهِ ؛ لا یَستَکبِرونَ و لا یَعلُونَ ، و لا یَغلونَ و لا یُفسِدونَ . قُلوبُهُم فی الجِنانِ ، و أجسادُهُم فی العَمَلِ . (2)
3765
محمّد صلی الله علیه و آله از زبان علی علیه السلام
امام علی علیه السلام_ وقتی مردی از ایشان که در مسجد کوفه حمایل شمشیرش را به خود پیچیده بود، درباره خصوصیات [جسمی ]پیامبر سؤال کرد _فرمود : رسول خدا9 رخساری سفید و گلگون داشت و چشمانی سیاه و درشت و موهایی صاف و نرم و ریشی انبوه و گونه هایی کم گوشت و استخوانی و گیسوانی که تا نرمه گوشش می رسید و گردنی چون جام سیمین و از زیر گلو تا نافش خط باریکی از مو چون نی رسته بود و جز آن مویی بر سینه و شکمش وجود نداشت. دست و پایش درشت و استخوانی بود. هرگاه راه می رفت، مثل این بود که از سرازیری فرود می آید و به هنگام برخاستن چابک و سریع بود. وقتی به طرفی برمی گشت، با تمام بدنش برمی گشت. دانه های عرق بر چهره اش چون مروارید بود، عرق بدنش خوش بوتر از مشک تند بود، نه کوتاه قامت بود و نه بلند، نه ناتوان بود و نه پست. کسی را چون او ندیده ام، نه پیش از او و نه پس از او.
امام علی علیه السلام :از زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله از شیر گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را همدم آن حضرت گردانید و آن فرشته او را شب و روز در راه بزرگواری ها و خوی های والای انسانی حرکت می داد ......... هر سال در کوه حراء اقامت می کرد و من او را می دیدم و کسی جز من او را نمی دید.
آن روزها ، [اهل] هیچ خانه ای به اسلام درنیامده بود، مگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و خدیجه و من سومینِ آنان بودم. نور وحی و رسالت را می دیدم و رایحه نبوّت را می بوییدم .
هنگامی که وحی بر آن حضرت صلی الله علیه و آله نازل شد، من فریاد شیطان را شنیدم، عرض کردم : ای رسول خدا! این چه فریادی است؟ فرمود : این شیطان است که از پرستیده شدنش مأیوس شده است. آنچه را من می شنوم، تو هم می شنوی و هرچه را من می بینم تو هم می بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی بلکه تو وزیر و دستیاری و تو در راه خیر و صلاح هستی.
من با آن حضرت صلی الله علیه و آله بودم که سران قریش آمدند و گفتند : ای محمّد! تو ادّعای بزرگی می کنی که پدران تو و هیچ یک از خاندانت چنین ادعایی نکرده است. اینک ما از تو کاری می خواهیم که اگر آن را انجام دهی و به ما نشانش دهی، می فهمیم که تو پیامبر و فرستاده [خدا ]هستی و اگر نتوانستی انجام دهی، می فهمیم که تو جادوگری دروغگو هستی. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : چه می خواهید؟ گفتند : از این درخت بخواه تا از ریشه کنده شود و در برابر تو بایستد. حضرت فرمود : البته خداوند بر هر کاری تواناست. اگر خداوند این کار را برای شما انجام دهد آیا ایمان می آورید و به حقیقت گواهی می دهید؟ گفتند : آری. پیامبر فرمود : من آنچه شما تقاضا می کنید به شما نشان می دهم، اما می دانم به راه خیر باز نمی آیید. در میان شما کسانی هستند که به چاه [بَدر ]افکنده خواهند شد و کسانی هستند که [بر ضدّ من ]دسته ها به راه خواهند انداخت [و نبرد احزاب را به پا خواهند کرد] . پیامبر صلی الله علیه و آله سپس فرمود : ای درخت! اگر به خدا و روز واپسین ایمان داری و می دانی که من فرستاده خدا هستم، به اذن خداوند، از ریشه کنده شو و در برابر من بایست. سوگند به خدایی که او را به حق برانگیخت، آن درخت از ریشه کنده شد و در حالی که همهمه ای سخت داشت و صدایی چون صدای برهم خوردن بال های پرندگان از آن به گوش می رسید، جلو آمد و بال بال زنان در برابر رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاد و شاخه بلند خود را بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله و یکی از شاخه هایش را روی شانه من که در طرف راست آن حضرت بودم انداخت. اما چون آن جماعت این صحنه را دیدند، سرکشانه و گردن فرازانه، گفتند : دستور بده تا نیمی از آن پیش تو آید و نیم دیگرش در جای خویش بماند. رسول خدا به درخت چنین فرمانی داد. پس نیمه ای از درخت به نحوی بسیار شگفت آور و با سر و صدایی شدیدتر به طرف پیامبر رفت، به طوری که نزدیک بود به آن حضرت بپیچد. باز از روی کفر و سرکشی، گفتند : دستور بده این نیمه درخت به طرف نیمه دیگرش برگردد و مثل اول شود. پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد آن نیمه درخت برگشت. من گفتم : لا اله الا اللّه !! ای رسول خدا! من نخستین ایمان آورنده به تو هستم و نخستین کسی هستم که اعتراف می کند این درخت آنچه کرد به فرمان خداوند متعال برای اعتراف به نبوّت تو و بزرگداشت و ارج نهادن سخن تو انجام داد. اما آن جماعت یکپارچه گفتند : [نه ]بلکه او جادوگری دروغگوست ؛ جادوگری شگفت و تردست است. آیا کسی جز او [و مقصودشان من بودم ]تو را در کارَت تصدیق می کند؟ من از گروهی هستم که در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنشگری باک ندارند، سیمایشان سیمای راستان است، و گفتارشان گفتار نیکوکاران، آباد کنندگان شب اند و نشانه های [هدایت در ]روز. به ریسمان قرآن چنگ آویخته اند، سنّت های خدا و سنّت های رسول او را زنده نگه می دارند، نه استکباری می ورزند و نه بزرگی، نه نادرستی و خیانت می کنند و نه تباهی می آفرینند، دل هایشان در بهشت است و بدنهایشان در کار و کوشش!
ص :47
ص :48
ص :49
عنه علیه السلام :کُنتُ معَ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله صَبیحَةَ اللّیلَةِ الّتی اُسرِیَ بهِ فیها و هُو بالحِجْرِ یُصَلّی ، فلَمّا قَضی صَلاتَهُ و قَضَیتُ صَلاتی سَمِعتُ رَنّةً شَدیدَةً ، فقلتُ : یا رسولَ اللّهِ ، ما هذهِ الرَّنّةُ ؟ قالَ : أ لا تَعلَمُ؟! هذا رَنّةُ الشّیطانِ ، عَلِمَ أنّی اُسرِیَ بیَ اللّیلةَ إلَی السّماءِ ، فأیِسَ مِن أن یُعبَدَ فی هذهِ الأرضِ (1) . (2)
امام علی علیه السلام :فردای آن شبی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به آسمان برده شد، من با آن حضرت بودم و او در حِجْر [اسماعیل ]نماز می خواند. چون نماز آن حضرت تمام شد و من نیز نمازم را به پایان بردم، آواز شدیدی را شنیدم. عرض کردم : ای رسول خدا! این چه صدایی است؟ فرمود : مگر نمی دانی؟ این بانگ شیطان است که چون فهمید دیشب به آسمان برده شده ام، از اینکه زین پس در روی این زمین پرستش شود نومید گشت. (3)
ص :50
عنه علیه السلام :کُنتُ معَ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله بمَکّةَ فخَرَجنا فی بَعضِ نَواحِیها ، فما استَقبَلَهُ جَبَلٌ و لا مَدَرٌ و لا شَجَرٌ إلاّ و هُو یَقولُ : السَّلامُ علَیکَ یا رَسولَ اللّهِ . (1)
عنه علیه السلام :لَقد رأیتُنی أدخُلُ معَ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله الوادِیَ فلا یَمُرُّ بحَجَرٍ و لا شَجَرٍ إلاّ قالَ : السَّلامُ علیکَ یا رَسولَ اللّهِ ، و أنا أسمَعُهُ . (2)
عنه علیه السلام :حتّی بَعَثَ اللّهُ محمّدا صلی الله علیه و آله شَهیدا و بَشیرا و نَذیرا ، خَیرَ البَریَّةِ طِفلاً ، و أنجَبَها کَهلاً، و أطهَرَ المُطَهَّرینَ شِیمَةً، و أجوَدَ المُستَمطَرینَ دِیمَةً . (3)
عنه علیه السلام :اِختارَهُ مِن شَجَرَةِ الأنبیاءِ ، و مِشکاةِ الضِّیاءِ ، و ذُؤابَةِ العَلیاءِ ، و سُرَّةِ البَطحاءِ ، و مَصابیحِ الظُّلمَةِ ، و یَنابیع الحِکمَةِ . (4)
امام علی علیه السلام :من در مکّه با پیامبر صلی الله علیه و آله بودم و با هم به یکی از نواحی شهر رفتیم. آن حضرت با هیچ کوه و کلوخ و درختی رو به رو نمی شد، مگر اینکه می گفتند : سلام بر تو ای رسول خدا!
امام علی علیه السلام :با رسول خدا صلی الله علیه و آله به وادی [مکّه ]رفتم، بر هیچ سنگ و درختی نمی گذشت، مگر اینکه می گفت : سلام بر تو ای رسول خدا! و من آن را می شنیدم.
امام علی علیه السلام :تا آنکه خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را به عنوان گواه و نوید دهنده و هشدار دهنده فرستاد. در کودکی بهترین مردم بود و در میان سالی نجیب ترین خلایق. اخلاق و خصالش، پاکتر از همه پاکان بود و جود و کرمش، سرشارتر و مداومتر از بخشندگان.
امام علی علیه السلام :خداوند او (پیامبر) را از شجره پیامبران و از چراغدان روشنایی و از کاکُل بالایی [هستی] (5) بالا و از ناف بطحا و از چراغ های روشنی بخش تاریکی و از چشمه های حکمت برگزید.
ص :51
عنه علیه السلام_ فی ذِکرِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله _: حتّی أوری قَبَسا لقابِسٍ ، و أنارَ عَلَما لحابِسٍ ، فهُو أمینُکَ المأمونُ ، و شَهیدُکَ یَومَ الدِّینِ ، و بَعیثُکَ نِعمَةً ، و رَسولُکَ بالحَقِّ رَحمَةً . (1)
عنه علیه السلام_ أیضا _: حتّی أوری قَبَسَ القابِسِ ، و أضاءَ الطَّریقَ للخابِطِ ، و هُدِیَت بهِ القُلوبُ بَعدَ خَوضاتِ الفِتَنِ و الآثامِ ، و أقامَ بِمُوضِحاتِ الأعلامِ ، و نَیِّراتِ الأحکامِ . (2)
عنه علیه السلام_ أیضا _: فلَقَد صَدَعَ بما اُمِرَ بهِ ، و بلَّغَ رسالاتِ رَبِّهِ ، فأصلَحَ اللّهُ بهِ ذاتَ البَینِ ، و آمَنَ بهِ السُّبُلَ ، و حَقَنَ بهِ الدِّماءَ ، و ألَّفَ بهِ بَینَ ذَوی الضَّغائنِ الواغِرَةِ فی الصُّدورِ ، حتّی أتاهُ الیَقینُ . (3)
عنه علیه السلام :لا عَرَضَ لَهُ أمرانِ إلاّ أخَذَ بأشَدِّهِما . (4)
عنه علیه السلام :ما بَرَأ اللّهُ نَسمَةً خَیرا مِن محمّدٍ صلی الله علیه و آله . (5)
امام علی علیه السلام_ در یاد کرد از پیامبر صلی الله علیه و آله _فرمود : تا آنکه برای جوینده شعله [هدایت ]شعله ای برافروخت و برای ره گم کرده آتشی به علامت روشن ساخت. پس او امین و مورد اعتماد توست و گواه تو در روز پاداش و برانگیخته نعمت تو و فرستاده به حقِّ تو، که از روی رحمت و مهر فرستاده ای.
امام علی علیه السلام_ در یاد کرد از پیامبر صلی الله علیه و آله _فرمود : تا آنکه برای جوینده شعله [هدایت ]شعله را برافروخت و برای گم گشته، راه را روشن ساخت و دل های فرو رفته در فتنه ها و گناهان به وسیله او هدایت شدند و او نشانه های روشنگر و احکام نورانی را برپا داشت.
امام علی علیه السلام_ در وصف پیامبر صلی الله علیه و آله _فرمود : مأموریت خود را آشکار ساخت و پیام های پروردگارش را ابلاغ کرد. پس، خداوند به وسیله او میان مردم صلح و آشتی برقرار نمود و راه ها را امن ساخت و از خون ریزی ها جلوگیری کرد و دل های کینه توز را به یکدیگر الفت داد، تا آنگاه که یقین (مرگ) به سراغش آمد.
امام علی علیه السلام :هیچ گاه دو کار برای آن حضرت پیش نیامد، مگر اینکه سخت ترش را انتخاب کرد.
امام علی علیه السلام :خداوند انسانی بهتر از محمّد صلی الله علیه و آله نیافریده است.
ص :52
عنه علیه السلام :ابتَعَثَهُ بالنُّورِ المُضیءِ، و البُرهانِ الجَلیِّ ، و المِنهاجِ البادی ، و الکِتابِ الهادی . اُسرَتُهُ خَیرُ اُسرَةٍ ، و شَجَرَتُهُ خَیرُ شَجَرَةٍ ، أغصانُها مُعتَدِلَةٌ ، و ثِمارُها مُتَهَدِّلَةٌ ، مَولِدُهُ بمَکّةَ ، و هِجرَتُهُ بطَیبَةَ . (1)
عنه علیه السلام :حتّی أفضَت کرامَةُ اللّهِ سبحانَهُ و تعالی إلی محمّدٍ صلی الله علیه و آله ، فأخرَجَهُ مِن أفضَلِ المَعادِنِ مَنبِتا ، و أعَزِّ الأرُوماتِ مَغرِسا ؛ مِن الشَّجَرَةِ الّتی صَدَعَ مِنها أنبیاءَهُ ، و انتَجَبَ (انتَخَبَ) مِنها اُمناءَهُ ......... سِیرَتُهُ القَصدُ ، و سُنَّتُهُ الرُّشدُ ، و کلامُهُ الفَصلُ ، و حُکمُهُ العَدلُ . (2)
عنه علیه السلام :طَبیبٌ دَوّارٌ بطِبِّهِ ، قد أحکَمَ مَراهِمَهُ ، و أحمی (أمضی) مَواسِمَهُ ، یَضَعُ ذلکَ حَیثُ الحاجَةُ إلَیهِ ، مِن قُلوبٍ عُمیٍ ، و آذانٍ صُمٍّ ، و ألسِنَةٍ بُکمٍ ، مُتَتبِّعٌ بدَوائهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ و مَواطِنَ الحَیرَةِ ، لَم یَستَضیئوا بأضواءِ الحِکمَةِ ، و لَم یَقدَحوا بزِنادِ العُلومِ الثّاقِبَةِ ، فهُم فی ذلکَ کالأنعامِ السّائمَةِ ، و الصُّخورِ القاسِیَةِ . (3)
عنه علیه السلام :و أشهَدُ أنَّ محمّدا عَبدُهُ و رَسولُهُ ، دَعا إلی طاعَتِهِ ، و قاهَرَ أعداءَهُ جِهادا عَن دِینِهِ ، لا یَثنیهِ عَن ذلکَ اجتِماعٌ علی تَکذیبِهِ ، و التِماسٌ لإطفاءِ نُورِهِ . (4)
امام علی علیه السلام :خداوند او را با نور روشنایی بخش و برهان آشکار و راه پیدا و کتاب راهنما برانگیخت. خاندانش بهترین خاندان است و شجره اش بهترین شجره و شاخه هایش راست و میوه هایش آویزان. زادگاهش مکّه است و هجرتش به طیبه (مدینه طیّبه) .
امام علی علیه السلام :تا آنکه کرامت خداوند سبحان به محمّد صلی الله علیه و آله رسید. پس او را از برترین رویشگاه ها و ارجمندترین ریشه و تبارها بیرون آورد، از درختی که پیامبرانش را از آن به وجود آورد و اُمنای خویش را از آن برگزید ......... راهش راست و معتدل است و شیوه اش راهنمایی و سخنش جدا کننده حق از باطل و حُکمش بر اساس عدل و داد.
امام علی علیه السلام :طبیبی بود که با داروی خود میان مردم می گردید. مرهمهایش را درست و آماده کرده و ابزار داغ کردنش را تافته بود و آنها را بر هر جا که لازم بود، از دل های کور و گوش های کر و زبان های گنگ، می گذاشت. با داروی خود بیماری های غفلت و سرگردانی را در کسانی که از پرتوهای حکمت روشنایی برنگرفته بودند و با آتش زنه های دانش های درخشان شعله ای برنیفروخته بودند، و همچون حیوانات چرنده و تخته سنگهای سخت بودند، درمان می کرد.
امام علی علیه السلام :گواهی می دهم که محمّد بنده و فرستاده خداست، به فرمانبری از خدا فرا خواند و در راه دفاع از دین او، دشمنانش را مقهور ساخت، همداستانی [دشمنان خدا] بر تکذیب و مخالفت او و کوشش آنان برای خاموش ساختن نورش، او را از این کار [که دعوت به طاعت خدا و دفاع از دینش بود] باز نمی داشت.
ص :53
عنه علیه السلام :إنّ اللّهَ سبحانَهُ بَعَثَ محمّدا صلی الله علیه و آله نَذیرا للعالَمینَ ، و مُهَیمِنا علَی المُرسَلینَ . (1)
عنه علیه السلام :أرسَلَهُ داعِیا إلَی الحَقِّ و شاهِدا علَی الخَلقِ ، فبَلّغَ رسالاتِ ربِّهِ غَیرَ وانٍ و لا مُقَصِّرٍ، و جاهَدَ فی اللّهِ أعداءَهُ غَیرَ واهِنٍ و لا مُعَذِّرٍ، إمامُ مَنِ اتَّقی ، وَ بصَرُ (بَصیرَةُ) مَنِ اهتَدی . (2)
عنه علیه السلام :أرسَلَهُ بوُجوبِ الحُجَجِ ، و ظُهورِ الفَلَجِ ، و إیضاحِ المَنهَجِ ، فبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعا بِها ، و حَمَلَ علَی المَحَجَّةِ دالاًّ علَیها . (3)
عنه علیه السلام :أرسَلَهُ بحُجَّةٍ کافِیَةٍ ، و مَوعِظَةٍ شافِیَةٍ ، و دَعوَةٍ مُتَلافِیَةٍ . (4)
عنه علیه السلام :أرسَلَهُ بالضِّیاءِ ، و قَدَّمَهُ فی الاصطِفاءِ ، فَرَتَقَ بهِ المَفاتِقَ ، و ساوَرَ بهِ المُغالِبَ ، و ذَلَّلَ بهِ الصُّعوبَةَ ، و سَهَّلَ به الحُزونَةَ ، حتّی سَرَّحَ الضَّلالَ عن یَمینٍ و شِمالٍ . (5)
امام علی علیه السلام :خداوند سبحان، محمّد صلی الله علیه و آله را فرستاد تا به جهانیان هشدار دهد و گواه بر پیامبران باشد.
امام علی علیه السلام :خداوند او را برای دعوت به حق و گواه بودن بر مردمان فرستاد و آن حضرت پیام های پروردگارش را، بدون کمترین سستی و کوتاهی، ابلاغ کرد و با دشمنان او، بدون نشان دادن کمترین ضعف و اظهار کوچکترین بهانه ای، جهاد کرد. او پیشوای پرهیزگاران و دیده ره جویان بود.
امام علی علیه السلام :[خداوند] او را با دلایل لازم (قانع کننده)، و با پیروزی آشکار و برای روشن ساختن راه فرستاد و او پیام خداوند را آشکار و ابلاغ کرد و با راهنمایی کردن مردم، آنان را به راه راست کشاند.
امام علی علیه السلام :او را با دلیلی بسنده و اندرزی شفابخش و دعوتی جبران کننده فرستاد.
امام علی علیه السلام :او را با نور و روشنایی فرستاد و در انتخاب و گزینش ، او را مقدّم داشت. به واسطه او گسستگی ها را به هم برآورد و چیره جو را شکست داد و مشکلات را آسان ساخت و نا همواری ها را هموار کرد، تا جایی که گمراهی را از راست و چپ دور گردانید.
ص :54
عنه علیه السلام :أرسَلَهُ بأمرِهِ صادِعا (ناطِقا) ، و بذِکرِهِ ناطِقا (قاطِعا) ، فأدّی أمینا ، و مَضی رَشیدا ، و خَلَّفَ فِینا رایَةَ الحَقِّ . (1)
عنه علیه السلام :أشهَدُ أنّ محمّدا عَبدُهُ و رَسولُهُ ، أرسَلَهُ بالدِّینِ المَشهورِ ، و العَلَمِ المأثورِ ، و الکِتابِ المَسطورِ ، و النُّورِ السّاطِعِ ، و الضِّیاءِ اللاّمِعِ ، و الأمرِ الصّادِعِ ، إزاحَةً للشُّبُهاتِ ، و احتِجاجا بالبَیِّناتِ ، و تَحذیرا بالآیاتِ ، و تَخویفا بالمَثُلاتِ ، و النّاسُ فی فِتَنٍ انجَذمَ (انحَذمَ) فیها حَبلُ الدِّینِ . (2)
عنه علیه السلام_ و هُو یَلی غُسلَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و تَجهیزَهُ _: بأبی أنتَ و اُمّی یا رسولَ اللّهِ ! لَقَدِ انقَطَعَ بمَوتِکَ ما لَم یَنقَطِعْ بمَوتِ غَیرِکَ مِن النُّبُوّةِ و الإنباءِ و أخبارِ السَّماءِ .
خَصَّصتَ حتّی صِرتَ مُسَلِّیا عمَّن سِواکَ ، و عَمَّمتَ حتّی صارَ النّاسُ فِیکَ سَواءً .........
بأبی أنتَ و اُمّی ! اذکُرْنا عِندَ رَبِّکَ ، و اجعَلْنا مِن بالِکَ . (3)
امام علی علیه السلام :[خداوند] او را برای آشکار کردن فرمان خود و زنده ساختن یادش فرستاد و آن حضرت امانت [الهی ]را گزارد و ره نموده رفت و پرچم حق را در میان ما باقی گذاشت.
امام علی علیه السلام :گواهی می دهم که محمّد بنده و فرستاده خداست. او را با دین شناخته شده و نشانه برگزیده (دست به دست شده) و کتاب نبشته و نور درخشان و روشنی تابان و فرمان آشکار فرستاد تا شبهات را بزداید و با دلایل روشن، حجّت آوری کند و با آیات و نشانه ها هشدار دهد و از کیفرها و عبرت های گذشتگان بترساند و این در حالی بود که مردم گرفتار فتنه هایی بودند که در آنها ریسمان دین از هم گسیخته بود.
امام علی علیه السلام_ در حالی که مشغول غسل دادن و آماده کردن پیکر آن حضرت برای کفن و دفن بود _فرمود : پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو چیزی به پایان رسید که با مرگ کسی جز تو به پایان نرسید : نبوّت و خبر دادن و خبرهای آسمان.
تو چنان در دل ها نشستی که داغ تو تسلّی بخش هر داغ دیگری است و چندان در میان مردم جا باز کردی که همگان در مصیبت تو ماتم گرفتند .........
پدر و مادرم فدایت باد! ما را در نزد پروردگارت یاد کن و به خاطرمان داشته باش.
ص :55
عنه علیه السلام :اللّهُمّ ......... اجعَلْ شَرائفَ صَلواتِکَ، و نَوامِیَ بَرکاتِکَ ، علی محمّدٍ عَبدِکَ و رَسولِکَ ، الخاتِمِ لِما سَبَقَ ، و الفاتِحِ لِما انغَلقَ ، و المُعلِنِ الحَقَّ بالحَقِّ .........
اللّهُمّ افسَحْ لَهُ مَفسَحا فی ظِلِّکَ ، و اجزِهِ مُضاعَفاتِ الخَیرِ مِن فَضلِکَ ، اللّهُمّ و أعلِ علی بِناءِ البانِینَ بِناءَهُ ، و أکرِمْ لَدَیکَ مَنزِلَتَهُ ، و أتمِمْ لَهُ نُورَهُ ، و اجزِهِ مِنِ ابتِعاثِکَ لَهُ مَقبولَ الشَّهادَةِ ، مَرْضِیَّ المَقالَةِ ، ذا مَنطِقٍ عَدلٍ ، و خُطبَةٍ فَصلٍ . (1)
عنه علیه السلام :إنّما أنا عَبدٌ مِن عَبیدِ محمّدٍ صلی الله علیه و آله . (2)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :بَعَثَهُ و النّاسُ ضُلاّلٌ فی حَیرَةٍ ، و حاطِبونَ (خابِطونَ) فی فِتنَةٍ ، قدِ استَهوَتهُمُ الأهواءُ ، و استَزَلَّتهُمُ الکِبرِیاءُ . (4)
امام علی علیه السلام :بار خدایا! ......... برترین درودها و پربارترین برکت هایت را بر محمّد، بنده و فرستاده خویش قرار ده، همو که ختم کننده نبوّت است و گشاینده درهای بسته [سعادت و رحمت ]و آشکار کننده حقّ با حقّ ......... بار خدایا! در سایه [رحمت] خویش جایی فراخ برای او بگشای و از فضل خویش او را خیرهای مضاعف پاداش ده. بار خدایا! بنیان [شریعت] او را از بنیان پیشینیان بالاتر بر و منزلت او را نزد خویش گرامی دار و نور او را کامل گردان و پاداش پیامبریش را شهادتِ پذیرفته و گفتارِ پسندیده قرار ده که گفتارش راست و درست و سخنش جدا کننده حق از باطل بود.
امام علی علیه السلام :جز این نیست که من غلامی از غلامان محمّد صلی الله علیه و آله هستم.
3766
جهان، هنگام بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله
امام علی علیه السلام :[خداوند] او را در زمانی برانگیخت که مردم در وادی حیرت سرگشته بودند و در فتنه و فساد دست و پا می زدند و هوا و هوس ها (عقاید گونه گون) آنان را فریفته و نخوت و کبر آنها را به لغزش کشانده بود.
ص :56
عنه علیه السلام :أضاءَت بهِ البِلادُ بَعدَ الضَّلالَةِ المُظلِمَةِ ، و الجَهالَةِ الغالِبَةِ ، و الجَفوَةِ الجافِیَةِ ، و النّاسُ یَستَحِلُّونَ الحَریمَ ، و یَستَذِلُّونَ الحَکیمَ (الحَلیمَ) ، یَحیَونَ علی فَترَةٍ ، و یَموتونَ علی کَفرَةٍ . (1)
عنه علیه السلام :بَعَثَهُ حِینَ لا عَلَمٌ قائمٌ، و لا مَنارٌ ساطِعٌ ، و لا مَنهَجٌ واضِحٌ . (2)
عنه علیه السلام :ابتَعَثَهُ و النّاسُ یَضرِبونَ فی غَمرَةٍ ، و یَموجونَ فی حَیرَةٍ ، قَد قادَتهُم أزِمَّةُ الحَینِ ، و استَغلَقَت علی أفئدتِهِم أقفالُ الرَّینِ . (3)
عنه علیه السلام :أرسَلَهُ و أعلامُ الهُدی دارِسَةٌ ، و مَناهِجُ الدِّینِ طامِسَةٌ ، فصَدَعَ بالحَقِّ ، و نَصَحَ للخَلقِ . (4)
عنه علیه السلام :إنّ اللّه بَعَثَ محمّدا صلی الله علیه و آله و لَیسَ أحَدٌ مِن العَرَبِ یَقرأُ کِتابا ، و لا یَدَّعی نُبُوّةً ، فَساقَ النّاسَ حتّی بَوّأهُم مَحَلَّتَهُم ، وَ بلَّغَهُم مَنجاتَهُم . (5)
امام علی علیه السلام :شهرها در گمراهیِ تیره و تار فرو رفته بودند و جهل و نادانی بر آنها چیره بود و خشونت و بربریّت حاکمیت داشت. و مردم حرام را حلال می کردند و دانشمند را خوار و خفیف می شمردند و بدون آیین الهی می زیستند و با کفر و بی دینی می مردند، پس به نور وجود او (پیامبر) روشن شدند.
امام علی علیه السلام :[خداوند] او را در زمانی برانگیخت که نه نشانه ای بر پا بود و نه چراغی می درخشید و نه راهی آشکار بود.
امام علی علیه السلام :او را هنگامی برانگیخت که مردم در غرقاب [فساد و گناه] فرو رفته بودند و در میان امواج سرگردانی دست و پا می زدند. مهارهای مرگ و هلاکت، آنان را می کشید و قفل های گمراهی بر دل هایشان زده شده بود.
امام علی علیه السلام :او را در زمانی فرستاد که نشانه های هدایت و راهیابی از میان رفته و راه های آشکار دین ناپدید گشته بود. پس [آن حضرت] حق را آشکار و مردم را ارشاد نمود.
امام علی علیه السلام :خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را در حالی برانگیخت که هیچ عربی کتاب خوان نبود و دعوی نبوّت نمی کرد. پس آن حضرت مردم را تا سرمنزل مقصود سوق داد و آنان را به جایگاه نجات و رستگاری رسانید.
ص :57
عنه علیه السلام :أمّا بَعدُ ، فإنَّ اللّهَ سبحانَهُ بَعَثَ محمّدا صلی الله علیه و آله و لَیسَ أحَدٌ مِن العَرَبِ یَقرأُ کِتابا ، و لا یَدَّعی نُبُوّةً و لا وَحیا ، فقاتَلَ بِمَن أطاعَهُ مَن عَصاهُ ، یَسوقُهُم إلی مَنجاتِهِم . (1)
عنه علیه السلام :و أهلُ الأرضِ (الأرَضینَ) یَومئذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ ، و أهواءٌ مُنتَشِرَةٌ ، و طَرائقُ (طَوائفُ) مُتَشَتِّتَةً ، بینَ مُشَبِّهٍ للّهِ بخَلِقِه ، أو مُلحِدٍ فی اسمِهِ ، أو مُشیرٍ إلی غَیرِهِ ، فهَداهُم بهِ مِن الضَّلالَةِ . (2)
عنه علیه السلام :أرسَلَهُ علی حِینِ فَترَةٍ مِن الرُّسُلِ ، و طُولِ هَجعَةٍ مِن الاُمَمِ ، و انتِقاضٍ مِن المُبرَمِ . (3)
عنه علیه السلام :أرسَلَهُ علی حِینِ فَترَةٍ من الرُّسُلِ ، و هَفوَةٍ عَنِ العَمَلِ ، و غَباوَةٍ (عَباوَةٍ) مِن الاُمَمِ . (4)
عنه علیه السلام :أرسلَهُ علی حِینِ فَترَةٍ مِن الرُّسُلِ ، و تَنازُعٍ مِن الألسُنِ، فقَفّی بهِ الرُّسُلَ، و خَتَمَ بِهِ الوَحیَ . (5)
امام علی علیه السلام :اما بعد، خداوند سبحان محمّد صلی الله علیه و آله را زمانی برانگیخت که هیچ عربی نه کتابی می خواند و نه دعوی نبوّتی و نه ادّعای وحیی می کرد. پس، آن حضرت با کمک پیروان خویش با مخالفانش، پیکار کرد تا آنان را به سوی سرمنزل نجات سوق دهد.
امام علی علیه السلام :در آن روزگار، مردم روی زمین آیین های پراکنده و خواست ها و اهداف (عقاید) گوناگون داشتند و راه های متشتّت را می پیمودند. گروهی خدا را به آفریدگانش تشبیه می کردند و جماعتی در نام او کجروی می کردند و طایفه ای خدایی جز او را نشان می دادند. پس خداوند آنان را به واسطه پیامبر از گمراهی به درآورد و هدایت نمود.
امام علی علیه السلام :[خداوند] او را هنگامی فرستاد که مدت ها بود پیامبری نیامده بود و ملّت ها در خوابی طولانی فرو رفته بودند و پایه های محکم دین درهم ریخته بود.
امام علی علیه السلام :او را زمانی فرستاد که مدت ها بود پیامبری نیامده بود و مردمان در عمل [به فرمان های الهی انبیای پیشین ]دچار لغزش و انحراف شده بودند و ملّت ها در غفلت و نادانی به سر می بردند.
امام علی علیه السلام :او را در زمانی فرستاد که مدت ها بود پیامبری مبعوث نشده بود و مردم گرفتار [اختلافات عقیدتی و ]مجادلات لفظی بودند. در این اوضاع، خداوند پیامبر را پس از همه پیامبران فرستاد و وحی را به او پایان بخشید.
ص :58
عنه علیه السلام :أرسَلَهُ علی حِینِ فَترَةٍ مِن الرُّسُلِ ، و طُولِ هَجعَةٍ مِن الاُمَمِ ، و اعتِزامٍ مِن الفِتَنِ ، و انتِشارٍ مِن الاُمورِ ، و تَلَظٍّ (تَلَظّی) مِن الحُروبِ ، و الدُّنیا کاسِفَةُ النُّورِ ، ظاهِرَةُ الغُرورِ ، علی حِینِ اصفِرارٍ مِن وَرَقِها، و إیاسٍ مِن ثَمَرِها . (1)
عنه علیه السلام :إنّ اللّهَ بَعَثَ محمّدا صلی الله علیه و آله نَذیرا للعالَمینَ ، و أمِینا علَی التَّنزیلِ ، و أنتُم مَعشَرَ العَرَبِ علی شَرِّ دِینٍ ، و فی شَرِّ دارٍ ، مُنیخُونَ بَینَ حِجارَةٍ خُشنٍ ، و حَیّاتٍ صُمٍّ ، تَشرَبونَ الکَدِرَ ، و تأکُلونَ الجَشِبَ ، و تَسفِکونَ دِماءکُم، و تَقطَعونَ أرحامَکُم، الأصنامُ فِیکُم مَنصوبَةٌ ، و الآثامُ بِکُم مَعصوبَةٌ . (2)
عنه علیه السلام :إنّ اللّهَ سبحانَهُ بَعَثَ محمّدا صلی الله علیه و آله بالحَقِّ حینَ دَنا مِن الدُّنیا الانقِطاعُ ، و أقبَلَ مِن الآخِرَةِ الاطِّلاعُ ، و أظلَمَت بَهجَتُها بَعدَ إشراقٍ ، و قامَت بأهلِها علی ساقٍ ، و خَشُنَ مِنها مِهادٌ ، و أزِفَ مِنها قِیادٌ ، فی انقِطاعٍ مِن مُدَّتِها ، و اقتِرابٍ مِن أشراطِها ، و تَصَرُّمٍ مِن أهلِها . (3)
امام علی علیه السلام :او را زمانی فرستاد که روزگاری بود پیامبری برانگیخته نشده بود و مردم در خوابی طولانی به سر می بردند و فتنه ها بالا گرفته و کارها پریشان شده بود و آتش جنگ ها شعله می کشید و دنیا بی فروغ و پُر از مکر و فریب گشته، برگ های درخت زندگی به زردی گراییده و از به بار نشستن آن قطع امید شده بود.
امام علی علیه السلام :خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را بیم دهنده ای برای جهانیان و امینی برای وحی برگزید و شما جماعت عرب! بدترین دین و آیین را داشتید و در بدترین سرزمین ها می زیستید؛ میان سنگ های درشت و مارهای گَرزه. آب تیره و ناگوار می نوشیدید و غذای خشک و گلو آزار می خوردید، خون همدیگر را می ریختید و پیوندهای خویشاوندی را می بریدید. بت ها در میان شما برپا بود و سرا پا آلوده به گناهان بودید.
امام علی علیه السلام :خداوند سبحان محمّد صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث کرد، آنگاه که پایان دنیا نزدیک شده و آخرت روی آورده بود و روشنایی و درخشش آن به تاریکی گراییده بود و مردم آن در سخت ترین اوضاع به سر می بردند، بسترش زبر و ناهموار و مهارش در آستانه از هم گسیختگی و مدتش به سر رسیده، و نشانه های [نابودیش] نزدیک بود و مردمش در شُرُف نابودی بودند.
ص :59
الکتاب :
قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ ئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَی قُلْ لاَ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ» . (1)
وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرا وَ نَذِیرا وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ» . (2)
قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعا الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ کَلِمَاتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» . (3)
وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» . (4)
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» . (5)
الحدیث :
الدرّ المنثور :قالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَن بَلَغَه القرآنُ فکَأنّما شافَهتُهُ بهِ ، ثُمَّ قَرَأ «و اُوحِیَ إلَیَّ هذا القُرْآنُ لاُِنذِرَکُمْ بهِ وَ مَنْ بَلَغَ» . (6)
3767
جهانی بودن رسالت محمّد صلی الله علیه و آله
قرآن:
«بگو : گواهی چه کسی از همه برتر است؟ بگو : خدا میان من و شما گواه است. و این قرآن به من وحی شده تا به وسیله آن شما و هر کس را [که این پیام به او] برسد، هشدار دهم. آیا واقعا شما گواهی می دهید که در جنب خدا، خدایان دیگری است؟ بگو : من گواهی نمی دهم. بگو : تنها او معبودی یگانه است و بی تردید من از آنچه شریک او قرار می دهید بیزارم».
«و ما تو را جز [به سِمَت] بشارتگر و هشدار دهنده برای تمام مردم نفرستادیم. لیکن بیشتر مردم نمی دانند».
«بگو : ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم، همان خدایی که فرمانروایی آسمان ها و زمین از آنِ اوست. هیچ معبودی جز او نیست که زنده می کند و می میراند. پس، به خدا و فرستاده او، پیامبر درس نا خوانده ای که به خدا و کلمات او ایمان دارد، ایمان آورید و از او پیروی کنید، باشد که هدایت شوید».
«و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم».
«او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند».
حدیث:
الدرّ المنثور :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : هر که قرآن به او رسد چنان است که من، به وسیله آن، با وی رو در رو سخن گفته باشم. حضرت سپس این آیه را برخواند : «و این قرآن به من وحی شده تا به وسیله آن شما و هر کس را [که این قرآن ]به او رسد هشدار دهم».
ص :60
رسول اللّه صلی الله علیه و آله :أنا رَسولُ مَن أدرَکتُ حَیّا و مَن یُولَدُ بَعدی . (1)
عنه صلی الله علیه و آله :اُرسِلتُ إلَی النّاسِ کافَّةً ، و بِی خُتِمَ النَّبیُّونَ . (2)
عنه صلی الله علیه و آله :بُعِثَ کلُّ نَبیٍّ کانَ قَبلی إلی اُمَّتِهِ بلِسانِ قَومِهِ ، و بَعَثَنی إلی کُلِّ أسوَدَ و أحمَرَ بالعَربیَّةِ . (3)
عنه صلی الله علیه و آله :اُعطِیتُ خَمسا لَم یُعطَهُنَّ نَبیٌّ کانَ قَبلی : اُرسِلتُ إلَی الأبیَضِ و الأسوَدِ و الأحمَرِ ......... . (4)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :إنّ اللّهَ تبارکَ و تعالی أعطی محمّدا صلی الله علیه و آله شَرائعَ نُوحٍ و إبراهیمَ و موسی و عیسی ......... و أرسَلَهُ کافّةً إلَی الأبیَضِ و الأسوَدِ ، و الجِنِّ و الإنسِ . (5)
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله_ فیما کَتبَ إلی مَلِک الرُّومِ _: بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ مِن محمّدٍ رسولِ اللّهِ عَبدِهِ و رَسولِهِ إلی هِرَقلَ عَظیمِ الرُّومِ و سَلامٌ علی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی ، أمّا بَعدُ فإنّی أدعوکَ بدِعایَةِ الإسلامِ ، أسلِمْ تَسلَمْ ، أسلِمْ یُؤْتِکَ اللّهُ أجرَکَ مَرّتَینِ ، فإن تَوَلَّیتَ فإنّ علَیکَ إثمَ الیَرِیسِینَ (الأریسیِّینَ) . (6) و یا أهلَ الکِتابِ تَعالَوا إلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بینَنا و بینَکُم ألاّ نَعبُدَ إلاّ اللّهَ و لا نُشرِکَ بهِ شیئا ، و لا یَتّخِذَ بَعضُنا بَعضا أربابا مِن دُونِ اللّهِ ، فإنْ تَولَّوا فقُولوا : اشْهَدوا بأنّا مُسلِمونَ . (7)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من پیامبر کسانی که با من به سر می برند و کسانی که بعد از من به دنیا می آیند هستم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من به سوی همه مردم فرستاده شده ام و سلسله پیامبران به من ختم شده است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :پیش از من هر پیامبری به زبان قوم خود به سوی امّتش فرستاده شد، ولی خداوند مرا به زبان عربی به سوی هر سیاه و سفیدی فرستاده است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :پنج چیز به من داده شده که به هیچ یک از پیامبران پیش از من داده نشده است : من به سوی سیاه و سفید و سرخ فرستاده شده ام .........
امام صادق علیه السلام :خداوند تبارک و تعالی شرایع نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام را به محمّد صلی الله علیه و آله داد ......... و او را به سوی همه سفید و سیاه و جنّ و انس فرستاد.
3768
نامه های پیامبر صلی الله علیه و آله
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در نامه ای به امپراتور روم _نوشت : بسم اللّه الرحمن الرحیم. از محمّد، رسول اللّه بنده و فرستاده او به هرقل، بزرگ روم. درود بر کسی که راه هدایت پوید. اما بعد، من تو را به اسلام فرا می خوانم. اسلام بیاور تا به سلامت مانی. مسلمان شو تا خداوند اجر تو را دو برابر دهد. اگر نپذیری گناه رعیت به عهده توست. ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی بایستیم که میان ما و شما یکسان است : جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و هر یک از ما دیگری را به جای خداوند، خدایگان نگیرد. پس اگر روی گرداندند، بگو : گواه باشید که ما مسلمانیم.
ص :61
عنه صلی الله علیه و آله_ فیما کَتَبهُ لِجمّاعٍ کانُوا فی جَبلِ تِهامَةَ قد غَصَبوا المارَّةَ مِن کِنانَةَ و مُزَینَةَ و الحکَمِ و القارَةِ و مَنِ اتَّبَعَهُم مِن العَبیدِ ، فَلما ظَهَرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَفَدَ مِنهُم وَفدٌ علَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله ، فکَتَبَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله _: بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ ، هذا کِتابٌ مِن محمّدٍ النَّبیِّ رَسولِ اللّهِ لعِبادِ اللّهِ العُتَقاءِ ، إنّهُم إن آمَنوا و أقامُوا الصَّلاةَ و آتَوا الزَّکاةَ فعَبدُهُم حُرٌّ و مَولاهُم محمّدٌ ، و مَن کانَ مِنهُم مِن قَبیلَةٍ لَم یُرَدَّ إلَیها ، و ما کانَ فیهِم مِن دَمٍ أصابُوهُ أو مالٍ أخَذوهُ فهُو لَهُم ، و ما کانَ لَهُم مِن دَینٍ فی النّاسِ رُدَّ إلَیهِم و لا ظُلمَ علَیهِم و لا عُدوانَ ، و إنّ لَهُم علی ذلکَ ذِمَّةَ اللّهِ و ذِمَّةَ محمّدٍ ، و السّلامُ علَیکُم . (1)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در نامه ای به گروهی [راهزن ]که در کوه تهامه جمع شده و کاروانیان کنانه و مزینه و حَکَم و قاره و شماری از بردگان آنان را تاراج کرده بودند و پس از پیروزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نمایندگانی به حضور آن حضرت فرستاده بودند _نوشت : بسم اللّه الرحمن الرحیم. این نامه ای است از محمّد نبیّ فرستاده خدا به بندگان آزاده شده خداوند که اگر ایمان بیاورند و نماز بگزارند و زکات بپردازند بردگان ایشان همگی آزادند و مولای ایشان محمّد است. و هر کس از ایشان که از قبیله ای است به آن قبیله برگردانده نمی شود و اگر خونی به گردن دارند یا مالی گرفته اند، از خود ایشان است (بخشیده می شوند) و اگر طلبی از مردم دارند، باید به ایشان برگردانده شود و هیچ ستم و ظلمی به ایشان نخواهد شد و در پناه خدا و در پناه محمّد هستند. و السلام علیکم.
ص :62
الطبقات الکبری :إنّ رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لمّا رَجَعَ مِن الحُدَیبیَةِ فی ذی الحِجّةِ سَنَةَ سِتٍّ أرسَلَ الرُّسُلَ إلَی المُلوکِ یَدعُوهُم إلَی الإسلامِ و کَتَبَ إلَیهِم کُتُبا ، فقیلَ : یا رسولَ اللّهِ ، إنّ المُلوکَ لا یَقرؤونَ کِتابا إلاّ مَختوما ، فاتَّخَذَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَومئذٍ خاتَما مِن فِضَّةٍ فِصُّهُ مِنهُ ، نَقشُهُ ثلاثَةُ أسطُرٍ : محمّدٌ رسولُ اللّهِ ، و خَتَمَ بهِ الکُتُبَ ، فخَرَجَ سِتّةُ نَفَرٍ مِنهُم فی یَومٍ واحِدٍ ، و ذلکَ فی المُحرَّمِ سَنَةَ سَبعٍ ، و أصبَحَ کلُّ رجُلٍ مِنهُم یَتَکلَّمُ بلِسانِ القَومِ الّذینَ بَعَثَهُ إلَیهِم ، فکانَ أوّلَ رَسولٍ بَعَثَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَمرُو بنُ اُمیَّةَ الضَّمْریُّ إلَی النَّجاشِیِّ ، و کَتَبَ إلَیهِ کِتابَینِ یَدعوهُ فی أحَدِهِما إلَی الإسلامِ و یَتلو علَیهِ القرآنَ ، فأخَذَ کِتابَ رَسول اللّهِ صلی الله علیه و آله فوَضَعَهُ علی عَینَیهِ ، و نَزَلَ مِن سَریرِهِ فجَلَسَ علَی الأرضِ تَواضُعا ، ثُمّ أسلَمَ و شَهِدَ شَهادَةَ الحَقِّ و قالَ : لو کنتُ أستَطیعُ أن آتِیَهُ لَأتَیتُهُ ، و کَتَبَ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بإجابَتِهِ و تَصدیقِهِ و إسلامِهِ _ علی یدَی جعفرِ بنِ أبی طالبٍ _ للّهِ ربِّ العالَمینَ . و فی الکِتابِ الآخَرِ یأمرُهُ أن یُزوِّجَهُ اُمَّ حَبیبَةَ بِنتَ أبی سُفیانَ بنِ حَربٍ ، و کانَت قَد هاجَرَت إلی أرضِ الحَبشَةِ مَع زوجِها عُبَیدِ اللّهِ بنِ جَحشِ الأسَدیِّ فتَنَصَّرَ هناکَ و ماتَ . و أمَرَهُ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی الکِتابِ أن یَبعَثَ إلیهِ بمَن قِبَلَهُ مِن أصحابِهِ و یَحمِلَهُم، ففَعَلَ، فزَوَّجَهُ اُمَ حَبیبَةَ بِنتَ أبی سُفیانَ و أصدَقَ عنهُ أربعَمِائةِ دِینارٍ ، و أمَرَ بجِهازِ المُسلمینَ و ما یُصلِحُهُم ، و حَمَلَهُم فی سَفینَتَینِ مَع عَمرِو بنِ اُمیّةَ الضَّمریِّ ، و دَعا بِحُقٍّ مِن عاجٍ فجَعَلَ فیهِ کِتابَی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، و قالَ : لَن تَزالَ الحَبشَةُ بخَیرٍ ما کانَ هذانِ الکِتابانِ بَینَ أظهُرِها . (1)
الطبقات الکبری :هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در ذی حجّه سال ششم، از صلح حدیبیه برگشت، سفیرانی نزد پادشاهان فرستاد و برای ایشان نامه نوشت و به اسلام دعوتشان کرد. به آن حضرت عرض شد : ای رسول خدا! پادشاهان نامه بدون مُهر را نمی خوانند. پس، رسول خدا صلی الله علیه و آله همان روز یک انگشتر نقره ای نگین سرْ خود تهیه کرد که نقش آن سه کلمه «محمّد رسول اللّه » بود و نامه ها را با آن مُهر زد. و شش سفیر در یک روز [از مدینه] بیرون رفتند و این در ماه محرم سال هفتم بود. هر یک از آن فرستادگان به زبان همان مردمی سخن می گفتند که رسول خدا او را به سوی ایشان فرستاد.
نخستین سفیری که رسول خدا9 اعزام کرد عمرو بن امیه ضمری بود که او را با دو نامه نزد نجاشی روانه کرد. در یکی از آن دو نامه نجاشی را به اسلام دعوت کرده و برایش آیاتی از قرآن نوشته بود. نجاشی نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله را گرفت و بر دیدگان خود نهاد و برای ابراز تواضع از تخت فرود آمد و روی زمین نشست و اسلام آورد و شهادتین بر زبان راند و گفت : اگر می توانستم به حضورش بیایم حتما می آمدم و آنگاه نامه ای حاکی از اجابت حق و تصدیق و اسلام آوردن خود به دست جعفر بن ابی طالب و سر فرود آوردن در برابر خداوند پروردگار جهانیان، به رسول خدا صلی الله علیه و آله نوشت.
در نامه دوم، رسول خدا صلی الله علیه و آله به نجاشی فرموده بود تا اُمّ حبیبه، دختر ابو سفیان بن حرب، را به عقد آن حضرت در آورد. اُمّ حبیبه همراه شوهر خود، عبید اللّه بن جَحش اسدی به حبشه مهاجرت کرده بود و عبید اللّه در حبشه مسیحی شد و همان جا در گذشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله همچنین در نامه به نجاشی فرموده بود تا وسیله بازگشت اصحابش را که در حبشه بودند فراهم سازد و آنان را روانه کند. نجاشی طبق دستور، اُمّ حبیبه دختر ابو سفیان را به عقد ازدواج رسول خدا در آورد و چهار صد دینار مهریه برایش تعیین کرد و وسایل بازگشت یاران پیامبر را نیز مهیّا نمود و آنان را به وسیله دو کشتی همراه عمرو بن امیّه ضمری روانه کرد.
آنگاه جعبه ای از عاج خواست و هر دو نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله را در آن نهاد و گفت : تا زمانی که این دو نامه در حبشه باشد، این کشور همواره در خیر و برکت خواهد بود.
ص :63
الطبقات الکبری :بَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله دِحیَة ابنَ خَلیفَةَ الکَلبیَّ _ و هُو أحَدُ السِّتَّةِ _ إلی قَیصرَ یَدعوهُ إلَی الإسلامِ ، و کَتَبَ مَعهُ کِتابا و أمَرَهُ أن یَدفَعَهُ إلی عَظیمِ بُصری لِیَدفَعَهُ إلی قَیصرَ ، فدَفَعَهُ عظیمُ بُصری إلَیهِ و هُو یَومئذٍ بحِمصَ ، و قَیصرُ یَومئذٍ ماشٍ فی نَذرٍ کانَ علَیهِ : إن ظَهَرتِ الرُّومُ علی فارسَ أن یَمشیَ حافِیا مِن قُسطَنطینیّةَ إلی إیلیاءَ ، فقَرَأ الکِتابَ و أذَّنَ لِعُظَماءِ الرُّومِ فی دَسکَرَةٍ لَهُ بحِمصَ فقالَ : یا مَعشَرَ الرُّومِ ، هَل لَکُم فی الفَلاحِ و الرُّشدِ ، و أن یَثبُتَ لَکُم مُلکُکُم و تَتَّبِعونَ ما قالَ عیسَی بنُ مَریمَ ؟ قالَتِ الرُّومُ: و ما ذاکَ أیُّها المَلِکُ ؟ قالَ : تَتَّبِعونَ هذا النَّبیَّ العَرَبیَّ . قالَ : فحاصُوا حَیصَةَ حُمُرِ الوَحشِ و تَناحَزوا و رَفَعوا الصَّلیبَ ، فلَمّا رأی هِرَقْلُ ذلکَ مِنهُم یَئسَ مِن إسلامِهِم و خافَهُم علی نَفسِهِ و مُلکِهِ ، فسَکّنَهُم ثُمّ قالَ : إنّما قُلتُ لَکُم ما قُلتُ أختَبِرُکُم لأنظُرَ کیفَ صَلابَتُکُم فی دِینِکُم ، فقد رأیتُ مِنکُمُ الّذی اُحِبُّ ، فسَجَدوا لَهُ . (1)
الطبقات الکبری :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، دحیة بن خلیفه کلبی را _ که یکی از آن شش سفیر بود _ به سوی قیصر روانه کرد تا او را به اسلام دعوت کند. حضرت نامه ای همراه دحیه کرد و به او فرمود آن نامه را به فرماندار بُصری دهد تا او آن را تسلیم قیصر کند. فرماندار بصری نامه را به قیصر داد. در آن روز قیصر در حمص به سر می برد و نذر کرده بود که اگر روم بر ایران پیروز شود پیاده و با پای برهنه از قسطنطنیه به ایلیا (بیت المقدس) برود. قیصر نامه را خواند و به بزرگان روم که همراه او در صومعه اش در حمص بودند، گفت: ای بزرگان روم! آیا می خواهید به رستگاری و هدایت برسید و پادشاهی شما استوار بماند و از فرمان عیسی بن مریم پیروی کرده باشید؟ رومیان گفتند : پادشاها، چه باید کرد؟ قیصر گفت : از این پیامبر عرب پیروی کنید. [راوی ]گوید : آنان همچون گورخرها رمیدند و هیاهو به راه انداختند و صلیب ها را برافراشتند. هرقل چون این عکس العمل را از آنان دید از اسلام آوردنشان نومید گشت و نسبت به جان و حکومت خود احساس خطر کرد. لذا آنان را آرام ساخت و گفت : آنچه به شما گفتم در حقیقت برای این گفتم تا اندازه پایداری شما را در دینتان بیازمایم و دیدم چنانید که من می خواهم. در این هنگام آنان در برابر قیصر به خاک افتادند.
ص :64
الطبقات الکبری :بَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عبدَ اللّهِ ابنَ حُذافَةَ السَّهمیّ _ و هو أحَدُ السِّتَّةِ _ إلی کِسری یَدعوهُ إلَی الإسلامِ و کَتَبَ مَعهُ کِتابا ، قالَ عبدُ اللّهِ : فدَفَعتُ إلَیهِ کتابَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فقُرئَ علَیهِ ، ثُمّ أخَذَهُ فمَزَّقَهُ ، فلَمّا بَلَغَ ذلکَ رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ : اللّهُمّ مَزِّقْ مُلکَهُ ! و کَتَبَ کِسری إلی باذانَ عامِلهِ علَی الیَمنِ أنِ ابعَثْ مِن عِندِکَ رجُلَینِ جَلْدَینِ إلی هذا الرّجُلِ الّذی بالحِجازِ فلْیَأتِیانی بخَبَرِهِ ، فبَعَثَ باذانُ قَهرمانَهُ و رجُلاً آخَرَ و کَتَبَ مَعَهُما کِتابا ، فَقدِما المدینَةَ فدَفَعا کتابَ باذانَ إلَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله ، فتَبسَّمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله و دَعاهُما إلَی الإسلامِ و فَرائصُهُما تَرعُدُ ، و قالَ : ارجِعا عَنّی یَومَکُما هذا حتّی تأتِیانی الغَدَ فاُخبِرَکُما بما اُریدُ ، فجاءاهُ مِن الغَدِ ، فقالَ لَهُما : أبلِغا صاحِبَکُما أنَّ رَبِّی قد قَتَلَ رَبَّهُ کِسری فی هذهِ اللَّیلَةِ لِسَبعِ ساعاتٍ مَضَت مِنها ؛ و هِیَ لیلةُ الثّلاثاءِ لعَشرِ لیالٍ مَضَینَ مِن جُمادَی الاُولی سَنةَ سَبعٍ ؛ و أنّ اللّهَ تبارکَ و تعالی سَلَّطَ علَیهِ ابنَهُ شِیرَویهَ فقَتلَهُ ؛ فَرَجعا إلی باذانَ بذلکَ فأسلَمَ هُو و الأبناءُ الّذینَ بالیَمَنِ . (1)
الطبقات الکبری :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عبد اللّه بن حذافة سهمی را _ که یکی از آن شش سفیر بود _ برای دعوت خسرو به اسلام، همراه نامه ای نزد او روانه کرد. عبد اللّه می گوید : نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله را تسلیم خسرو کردم. چون نامه را برای او خواندند، آن را گرفت و پاره کرد. وقتی این خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، فرمود : پروردگارا! پادشاهی او را پاره کن! خسرو طی نامه ای به باذان، کارگزار خود در یمن، دستور داد که دو مرد چابک سوار را نزد این مرد در حجاز بفرست تا خبری از او برای من بیاورند. باذان پیشکار خود و یک نفر دیگر را با نامه ای فرستاد. آن دو وارد مدینه شدند و نامه باذان را به پیامبر صلی الله علیه و آله دادند. رسول خدا صلی الله علیه و آله لبخندی زد و آن دو را که به خود می لرزیدند، به اسلام دعوت کرد، و فرمود : امروز بروید و فردا پیش من بیایید تا آنچه را که لازم است به شما بگویم. روز بعد آن دو نزد پیامبر آمدند، پیامبر به آنان فرمود : به ارباب خود بگویید که خداوندِ من دیشب هفت ساعت از شب گذشته، خدایگان او، خسرو، را کشت. آن شب، شب سه شنبه دهم جمادی الاولی سال هفتم هجرت بود. [پیامبر اضافه فرمود که ]خدای متعال پسر خسرو، شیرویه را بر وی چیره گردانید و او خسرو را به قتل رساند. آن دو فرستاده با این خبر نزد باذان برگشتند و باذان و تمام ایرانیانی که در یمن بودند مسلمان شدند.
ص :65
ص :66
الطبقات الکبری :بَعَثَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حاطِبَ ابنَ أبی بَلتعَةَ اللَّخْمیّ _ و هو أحَدُ السِّتّةِ _ إلَی المُقَوقسِ صاحِبِ الإسکَندَریَّةِ عَظیمِ القِبطِ یدَعوهُ إلَی الإسلامِ ، و کَتَبَ مَعهُ کِتابا ، فأوصَلَ إلَیهِ کِتابَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فقَرَأهُ و قالَ لَهُ خَیرا ، و أخَذَ الکِتابَ فجَعَلَهُ فی حُقٍّ مِن عاجٍ و خَتَمَ علَیهِ و دَفَعَهُ إلی جارِیَتِهِ ، و کَتبَ إلَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله : قد عَلِمتُ أنَّ نَبیّا قد بَقِیَ و کُنتُ أظُنُّ أنّهُ یَخرُجُ بالشّأمِ ، و قد أکرَمتُ رَسولَکَ ، و بَعَثتُ إلَیکَ بجارِیَتَینِ لَهُما مَکانٌ فی القِبطِ عَظیمٌ ، و قد أهدَیتُ لکَ کِسوَةً و بَغلَةً تَرکَبُها ، و لَم یَزِدْ علی هذا و لَم یُسلِمْ ، فقَبِلَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله هَدیَّتَهُ ، و أخَذَ الجاریَتَینِ مارِیَةَ اُمَّ إبراهیمَ ابنِ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و اُختَها سِیرینَ ، وَ بغلَةً بَیضاءَ لَم یَکُن فی العَرَبِ یَومئذٍ غَیرُها و هِی دُلدُلُ ، و قالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ضَنَّ الخَبیثُ بمُلکِهِ و لا بَقاءَ لمُلکِهِ. قالَ حاطِبٌ : کانَ لی مُکرِما فی الضِّیافَةِ و قِلَّةِ اللَّبثِ بِبابِهِ ، ما أقَمتُ عِندَهُ إلاّ خَمسَةَ أیّامٍ . (1)
الطبقات الکبری :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حاطب بن ابی بلتعه لخمی را _ که یکی دیگر از آن شش سفیر بود _ همراه نامه ای برای دعوت به اسلام پیش مقوقس، فرمانروای اسکندریه و سالار قبطیان، فرستاد. حاطب نامه را به مقوقس داد. مقوقس آن را خواند و با حاطب به خوشی سخن گفت و نامه را در جعبه ای از عاج قرار داد و سرش را مُهر کرد و آن را به کنیز خود داد. و به پیامبر صلی الله علیه و آله نوشت : من می دانستم که هنوز یک پیامبر باقی مانده است، اما خیال می کردم او در شام ظهور خواهد کرد. فرستاده تو را گرامی داشتم و اکنون دو کنیز که در میان قبطیان منزلت والایی دارند برایت می فرستم و جامه ای و استری که بر آن سوار شوی به عنوان پیشکش تقدیم می کنم. او چیز دیگری ننوشت و مسلمان هم نشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله هدیه مقوقس را پذیرفت و دو کنیز را که یکی ماریه، مادر ابراهیم پسر رسول اللّه ، بود و دیگری خواهرش سیرین، قبول کرد و استری هم که فرستاده بود استری سپید بود که در آن روز در میان عرب ها چنان استری وجود نداشت و آن همان دُلْدُل بود. رسول خدا فرمود : این ناپاک به پادشاهی خود بخل ورزید، حال آنکه پادشاهی او دوامی نخواهد یافت. حاطب می گوید : مقوقس از من با احترام پذیرایی می کرد و بر درگاه خود مرا کمتر معطل می نمود و من پنج روز بیشتر نزد وی اقامت نکردم.
ص :67
الطبقات الکبری :بَعَثَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله شُجاعَ ابنَ وَهبٍ الأسَدیّ _ و هو أحَدُ السِّتّةِ _ إلَی الحارِثِ بنِ أبی شِمرٍ الغَسّانیِّ یَدعوهُ إلَی الإسلامِ و کَتَبَ مَعهُ کِتابا ، قالَ شُجاعٌ : فأتَیتُ إلَیهِ و هُو بِغَوطَةِ دِمَشقَ ، و هُو مَشغولٌ بتَهیئَةِ الإنزالِ و الألطافِ لقَیصرَ ، و هُو جاءٍ مِن حِمصَ إلی إیلیاءَ ، فأقَمتُ علی بابِهِ یَومَینِ أو ثَلاثَةً ، فقُلتُ لحاجِبِهِ : إنّی رَسولُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلَیهِ ، فقالَ : لا تَصِلُ إلَیهِ حتّی یَخرُجَ یومَ کذا و کذا، و جَعلَ حاجِبُهُ _ و کانَ رُومیّا اسمُهُ مری _ یَسألُنی عن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فکُنتُ اُحَدِّثُهُ عن صفَةِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و ما یَدعو إلَیهِ ، فیَرِقُّ حتّی یَغلِبَهُ البُکاءُ و یقولَ : إنّی قد قَرأتُ الإنجیلَ فأجِدُ صفَةَ هذا النَّبیِّ صلی الله علیه و آله بعَینِهِ ، فأنا اُؤمِنُ بهِ و اُصَدِّقُهُ و أخافُ مِن الحارِثِ أن یَقتُلَنی . و کانَ یُکرِمُنی و یُحِسنُ ضِیافَتی . و خَرجَ الحارِثُ یَوما فجَلَسَ و وضَعَ التّاجَ علی رأسِهِ ، فأذِنَ لی علَیهِ ، فدَفَعتُ إلَیهِ کِتابَ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فقَرأهُ ثُمّ رَمی بهِ و قالَ : مَن یَنتَزِعُ مِنّی مُلکی ؟! أنا سائرٌ إلَیهِ و لَو کانَ بالیَمَن جِئتُهُ ، علَیَّ بالنّاسِ ! فلَم یَزَلْ یَفرِضُ حَتّی قامَ ، و أمَرَ بالخُیولِ تُنعَلُ ، ثُمّ قالَ : أخبِرْ صاحِبَکَ ما تَری ، و کَتَبَ إلی قَیصرَ یُخبِرُهُ خَبَری و ما عَزَمَ علَیهِ ، فکَتَبَ إلَیهِ قَیصرُ ألاّ تَسیرَ إلَیهِ و الْهُ عنهُ و وافِنی بإیلیاءَ ، فلمّا جاءَهُ جَوابُ کِتابهِ دَعانی فقالَ : متی تُریدُ أن تَخرُجَ إلی صاحِبِکَ ؟ فقُلتُ : غَدا ، فأمَرَ لی بمائةِ مِثقالِ ذَهَبٍ ، و وَصَلَنی مری ، و أمَرَ لی بنَفَقَةٍ و کِسوَةٍ ، و قالَ : أقرِئْ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنّی السَّلامَ ، فقَدِمتُ علَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله فأخبَرتُهُ ، فقالَ : بادَ مُلکُهُ ! و أقرَأتُهُ مِن مری السَّلامَ و أخبَرتُهُ بما قالَ ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : صَدَقَ ؛ و ماتَ الحارِثُ بنُ أبی شِمرٍ عامَ الفَتحِ . (1)
الطبقات الکبری :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شجاع بن وهب اسدی را _ که یکی دیگر از آن شش سفیر بود _ همراه نامه ای برای دعوت به اسلام، نزد حارث بن شمر غسّانی روانه کرد. شجاع می گوید : پیش حارث که در غوطه دمشق بود رفتم. او سرگرم فراهم آوردن وسایل پذیرایی و استقبال از قیصر بود که می خواست از حمص به ایلیا بیاید. من دو یا سه روز بر درگاهش منتظر ماندم. سپس به حاجب او گفتم : من فرستاده رسول خدا صلی الله علیه و آله به سوی حارث هستم. او گفت : تا فلان روز که بیرون بیاید به او دسترسی نخواهی داشت. حاجب او که اهل روم و نامش مری بود، از من درباره رسول خدا سؤالاتی می کرد و من از ویژگی های رسول خدا و آیینی که به آن دعوت می کند برایش می گفتم. او چندان تحت تأثیر قرار می گرفت که می گریست و می گفت : من انجیل را خوانده ام و اکنون خصوصیّت این پیامبر را عیناً می یابم. من به او ایمان آوردم و تصدیقش می کنم، اما می ترسم حارث مرا بکشد. مری مرا گرامی می داشت و با گرمی از من پذیرایی می کرد. روزی حارث از اندرون بیرون آمد و جلوس کرد و تاج بر سر نهاد و آنگاه به من اجازه ورود داد. من نامه رسول خدا را تسلیم او کردم. او نامه را خواند، سپس آن را پرت کرد و گفت : چه کسی می تواند پادشاهی مرا از من بگیرد؟! من به سراغ او خواهم رفت، اگر در یمن هم باشد نزدش می روم. مردم را جمع کنید! او مرتّبا امر و نهی می کرد تا آنکه برخاست و دستور داد اسب ها را نعل بندند. آنگاه گفت : آنچه را که می بینی به سالار خود خبر بده. او برای قیصر نامه ای نوشت و موضوع آمدن من و تصمیمی را که گرفته بود به اطلاع او رساند. قیصر در جواب او نوشت : به سوی او [پیامبر ]حرکت مکن و از این کار درگذر و به ایلیا نزد من بیا. چون پاسخ نامه حارث از قیصر رسید، مرا خواست و گفت : چه وقت می خواهی پیش سالار خود برگردی؟ گفتم : فردا. حارث دستور داد صد مثقال طلا به من دادند. مری خودش را به من رسانید و دستور داد مقداری خرجی و یک جامه به من دادند و گفت : سلام مرا به رسول خدا صلی الله علیه و آله برسان. من خدمت رسول خدا آمدم و موضوع را به اطلاع ایشان رساندم؛ حضرت فرمود : پادشاهیش نابود باد! همچنین سلام مری و حرف هایی را که زده بود به حضرت ابلاغ کردم. پیامبر فرمود : راست گفته است. حارث بن ابی شمر در سال فتح مکّه در گذشت.
ص :68
الطبقات الکبری :کانَ فَروَةُ بنُ عَمرِو الجُذامیّ عامِلاً لقَیصرَ علی عَمّانَ مِن أرضِ البَلقاءِ ، فلَم یَکتُبْ إلَیهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فأسلَمَ فَروَةُ و کَتَبَ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بإسلامِهِ و أهدی لَهُ ، و بَعَثَ مِن عِندِه رَسولاً مِن قَومِهِ یُقالُ لَهُ : مَسعودُ بنُ سَعدٍ ، فقَرأ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله کتابَهُ و قَبِلَ هَدیَّتَهُ ، و کَتَبَ إلَیهِ جوابَ کِتابِهِ ، و أجازَ مَسعودا باثنتَی عَشرَةَ اُوقِیَّةً و نَشٍّ ، و ذلکَ خَمسُمِائةِ دِرهَمٍ . (1)
الطبقات الکبری :فروة بن عمرو جذامی کارگزار قیصر در عمّان، از سرزمین بلقاء بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله برای او نامه ای ننوشت، ولی او خودش مسلمان شد و نامه ای درباره اسلام آوردن خود به رسول خدا صلی الله علیه و آله نوشت و آن را همراه هدیه ای به وسیله یکی از افراد قوم خود به نام مسعود بن سعد فرستاد. رسول خدا صلی الله علیه و آله نامه او را خواند و هدیه اش را پذیرفت و پاسخ نامه اش را نوشت و به مسعود بن سعد دوازده و نیم اوقیه، یعنی پانصد درهم، جایزه داد.
ص :69
الطبقات الکبری :بَعَثَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله سَلیطَ ابنَ عَمرِو العامِریّ _ و هو أحَدُ السِّتّةِ _ إلی هَوذَةَ بنِ علیِّ الحَنَفیِّ یَدعوهُ إلَی الإسلامِ و کَتَبَ مَعَهُ کِتابا ، فقَدِمَ علَیهِ و أنزَلَهُ و حَباهُ ، و قَرأ کِتابَ النّبیِّ صلی الله علیه و آله : و رَدَّ رَدّا دُونَ رَدٍّ ، و کَتَبَ إلَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله : ما أحسَنَ ما تَدعو إلَیهِ و أجمَلَهُ ! و أنا شاعِرُ قَومی و خَطیبُهُم ، و العَرَبُ تَهابُ مَکانی ، فاجعَلْ لی بعضَ الأمرِ أتَّبِعْکَ . و أجازَ سَلیطَ بنَ عَمرٍو بجائزةٍ و کَساهُ أثوابا مِن نَسجِ هَجَرَ ، فقَدِمَ بذلکَ کلِّهِ علَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و أخبَرَهُ عنهُ بما قالَ ، و قَرأ کِتابَهُ و قالَ : لَو سألَنی سَیابَةً من الأرضِ ما فَعَلتُ ، بادَ و بادَ ما فی یَدَیهِ ! فلمّا انصَرَفَ مِن عامِ الفَتحِ جاءهُ جَبرئیلُ فأخبَرَهُ أنّهُ قَد ماتَ . (1)
صحیح مسلم عن أبی سُفیانَ : ......... بَینا أنا بالشّامِ إذ جِیءَ بکِتابٍ مِن رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی هِرَقلَ ......... فقالَ هِرَقلُ : هَل هاهُنا أحَدٌ مِن قَومِ هذا الرّجُلِ الّذی یَزعُمُ أنّهُ نَبیٌّ ؟
قالوا : نَعَم .
قالَ : فدُعِیتُ فی نَفَرٍ مِن قُریشٍ ، فدَخَلنا علی هِرَقلَ فأجلَسَنا بینَ یَدَیهِ ......... و أجلَسوا أصحابی خَلفی .........
ثُمّ قالَ لِتَرجُمانهِ : سَلْهُ ، کیفَ حَسَبُهُ فیکُم ؟ قالَ : قلتُ : هُو فینا ذو حَسَبٍ . قالَ : فهَل کانَ مِن آبائهِ مَلِکٌ ؟ قلتُ : لا . قالَ : فهَل کُنتُم تَتَّهِمونَهُ بالکِذبِ قَبلَ أن یَقولَ ما قالَ ؟ قلتُ : لا . قالَ : و مَن یَتَّبِعُهُ ؛ أشرافُ النّاسِ أم ضُعَفاؤهُم ؟ قالَ : قلتُ : بَل ضُعَفاؤهُم . قالَ : أ یَزیدونَ أم یَنقُصونَ ؟ قالَ : قلتُ : لا ، بَل یَزیدونَ ، قالَ : هَل یَرتَدُّ أحَدٌ مِنهُم عَن دِینهِ بَعدَ أن یَدخُلَ فیهِ سَخطَةً لَهُ ؟ قالَ : قلتُ : لا . قالَ : فهَل قاتَلتُموهُ ؟ قلتُ : نَعَم . قالَ : فکَیفَ کانَ قِتالُکُم إیّاهُ ؟ قالَ : قلتُ : تَکونُ الحَربُ بَینَنا و بَینَهُ سِجالاً ، یُصیبُ مِنّا و نُصیبُ مِنهُ . قالَ : فهَل یَغدِرُ ؟ قلتُ : لا ، و نحنُ مِنهُ فی مُدَّةٍ لا نَدری ما هُو صانِعٌ فیها ......... قالَ : فَهل قالَ هذا القَولَ أحَدٌ قَبلَهُ ؟ قالَ : قلتُ : لا .........
قالَ : إن یَکُن ما تَقولُ فیهِ حَقا فإنّهُ نَبیٌّ ، و قد کنتُ أعلَمُ أنّهُ خارِجٌ ، و لَم أکُنْ أظُنُّهُ مِنکُم ، و لَو أنّی أعلَمُ أتّی أخلُصُ إلَیهِ لأحبَبتُ لِقاءهُ ، و لو کُنتُ عِندَهُ لَغَسَلتُ عن قَدَمَیهِ ، و لیَبلُغَنَّ مُلکُهُ ما تَحتَ قَدَمیَّ .
قالَ : ثُمّ دَعا بکِتابِ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فقَرأهُ ، فإذا فیهِ : بسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، من محمّدٍ رسولِ اللّهِ إلی هِرَقلَ عَظیمِ الرُّومِ ، سَلامٌ علی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی ، أمّا بعدُ فإنّی أدعوکَ بدِعایَةِ الإسلامِ ، أسلِمْ تَسلَمْ ، و أسلِمْ یُؤتِکَ اللّهُ أجرَکَ مَرَّتَینِ ، و إن تَوَلَّیتَ فإنَّ علَیکَ إثمَ الأریسیِّینَ «یا أهلَ الکِتابِ تعالَوا إلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا و بَیْنَکُم أنْ لا نَعْبُدَ إلاّ اللّهَ و لا نُشْرِکَ بهِ ......... » . (2)
فلَمّا فَرَغَ مِن قِراءةِ الکِتابِ ارتَفَعَتِ الأصواتُ عِندَهُ و کَثُرَ اللَّغطُ ، و أمَرَ بنا فاُخرِجنا . قالَ: فقُلتُ لأصحابی حِینَ خَرَجنا : لَقد أمِرَ أمرُ ابنِ أبی کَبشَةَ ! (3)
الطبقات الکبری :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سلیط بن عمرو عامری را که او نیز یکی از آن شش نفر بود، همراه نامه ای برای دعوت به اسلام، نزد هوذة بن علی حنفی فرستاد. سلیط بر او وارد شد. هوذه او را میهمان کرد و به وی بخشش کرد و نامه پیامبر را خواند و به سلیط جواب صریحی نداد و به پیامبر صلی الله علیه و آله نوشت : آنچه بدان دعوت می کنی، بسیار نیکو و زیباست. من شاعر و خطیب قوم خود هستم و عرب ها به موقعیت من احترام می گذارند. پس، برای من فرماندهی منطقه ای را تعیین کن تا از تو پیروی کنم. وی به سلیط پاداشی داد و جامه هایی از پارچه های هَجَر بر وی پوشانید. سلیط همه آنها را خدمت پیامبر آورد و گفته های او را به اطلاع ایشان رساند. پیامبر نامه هوذه را خواند و فرمود : اگر به اندازه غوره خرمایی زمین از من بخواهد به او نخواهم داد. خودش و هر آنچه دارد نابود باد! چون پیامبر از فتح مکّه برگشت جبرئیل خبر مرگ هوذه را به آن حضرت داد.
صحیح مسلم_ به نقل از ابو سفیان _: ......... زمانی که در شام بودم نامه ای از رسول خدا صلی الله علیه و آله ، برای هرقل آورده شد ......... هرقل گفت : آیا از قوم این مردی که می گوید پیامبر است، کسی در این جا هست؟
گفتند : آری.
ابو سفیان می گوید : من با چند نفر از قریش احضار شدیم. وقتی بر هرقل وارد شدیم او ما را در برابر خود نشاند و همراهانم را پشت سرم نشاندند .........
آنگاه به مترجم خود گفت : از او بپرس که حسب و نسب وی [پیامبر] در میان شما چگونه است؟ من گفتم : او در میان ما از حسب و نسب برخوردار است. پرسید : آیا از پدران او کسی پادشاه بوده است؟ من گفتم : نه. پرسید : آیا پیش از آن که دعوی نبوّت کند، او را به دروغگویی متهم می کردید؟ من گفتم : نه. پرسید : چه کسانی از او پیروی می کنند، اشراف یا مردمان فرو دست؟ ابو سفیان می گوید : گفتم : مردمان فرو دست. پرسید : آیا روز به روز بر تعداد آنها افزوده می شود یا کاسته می گردد؟ گفتم : نه، بلکه افزوده می شود. پرسید : آیا پیش آمده است که فردی از آنها پس از پذیرفتن دین او، به علّت خشم و نارضایی از وی دینش را ترک کند؟ گفتم : نه. پرسید : وضعیت جنگ شما با او چگونه بوده است؟ گفتم : بین ما و او جنگ های سختی در می گرفت و او از ما می کشت و ما هم از او می کشتیم. پرسید : آیا خیانت و پیمان شکنی می کند؟ گفتم : نه، در این مدّتی که ما با او بوده ایم چنین عملی از وی مشاهده نکرده ایم ......... پرسید: آیا پیش از او کسی چنین ادعایی کرده است؟ ابو سفیان می گوید : گفتم : نه .........
هرقل گفت : اگر آنچه درباره او می گویی حقیقت داشته باشد، بی گمان او پیامبر است. من می دانستم که او ظهور خواهد کرد، اما گمان نمی کردم که از شما باشد. اگر برایم امکان داشت، دوست داشتم ملاقاتش کنم و اگر نزد وی می بودم، پاهایش را می شستم. پادشاهی او به آنچه زیر پای من است خواهد رسید.
ابو سفیان می گوید : هرقل سپس نامه رسول خدا را خواست و آن را بدین شرح خواند : بسم اللّه الرحمن الرحیم. از محمّد رسول خدا، به هرقل، بزرگِ روم. درود بر کسی که از راه راست پیروی کند. اما بعد، من تو را به اسلام فرا می خوانم. مسلمان شو تا به سلامت (در امان) مانی؛ اسلام بیاور تا خداوند به تو دو برابر مزد دهد و اگر نپذیری، گناه رعیت به گردن توست. ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است، بایستیم و آن اینکه : جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم .........
وقتی نامه را به پایان برد، سر و صدا بلند شد و همهمه در همه جا پیچید. او دستور داد ما را از حضور او بیرون بردند. وقتی بیرون رفتیم، به همراهانم گفتم : کار پسر ابو کَبْشه (پیامبر) بالا گرفت.
ص :70
ص :71
ص :72
بحار الأنوار عن ابن مهدیِ المطامیریِ فی مجالِسِهِ :إنّ النَّبیَّ کَتَبَ إلی کِسری : مِن محمّدٍ رسولِ اللّهِ إلی کِسرَی بنِ هرمزدَ ، أمّا بعدُ فأسلِمْ تَسلَمْ ، و إلاّ فأذَنْ بحَربٍ مِن اللّهِ و رَسولهِ ، و السّلامُ علی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی .
فلَمّا وصَلَ إلَیهِ الکِتابُ مَزَّقَهُ و استَخَفَّ بهِ ، و قالَ : مَن هذا الّذی یَدعونی إلی دِینِهِ ، و یَبدأُ باسمهِ قبلَ اسمی ؟! و بَعَثَ إلَیهِ بِتُرابٍ ، فقالَ صلی الله علیه و آله : مَزَّقَ اللّهُ مُلکَهُ کما مَزَّقَ کِتابی ، أما إنّهُ (إنّکُم) ستُمَزِّقونَ مُلکَهُ ، و بَعَثَ إلَیّ بتُرابٍ أما إنّکُم ستَملِکونَ أرضَهُ . (1)
بحار الأنوار عن مُحمَّد بن اسحاقٍ :بَعَثَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عبدَ اللّهِ بنَ حُذافَةَ بنِ قَیسٍ إلی کِسری بنِ هُرمزَ مَلکِ فارِسَ ، و کتَبَ : بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ ، مِن محمّدٍ رسولِ اللّهِ إلی کِسری عَظیمِ فارِسَ ، سلامٌ علی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی و آمَنَ باللّهِ و رَسولِهِ ......... و أدعوکَ بداعِیَةِ اللّهِ عَزَّ و جلَّ ، فإنّی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلَی النّاسِ کافّةً ، لاُِنذِرَ مَن کانَ حَیّا و یَحِقَّ القَولُ علَی الکافِرینَ ، فأسلِمْ تَسلَمْ ، فإن أبَیتَ فإنّ إثمَ المَجوسِ علَیکَ . (2)
بحار الأنوار_ به نقل از ابن مهدی مطامیری در مجالس خود _: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به خسرو نوشت : از محمّد رسول خدا به خسرو پور هرمزد، اما بعد، اسلام بیاور تا به سلامت مانی، در غیر این صورت به خدا و رسول او اعلام جنگ کن. درود بر کسی که راه هدایت پوید.
وقتی نامه به خسرو رسید، با بی اعتنایی آن را پاره کرد و گفت : این کیست که مرا به دین خود فرا می خواند و نام خودش را پیش از نام من می آورد؟! او مشتی خاک برای پیامبر فرستاد. حضرت فرمود : خداوند پادشاهی او را از هم دَرَد، چنان که نامه مرا پاره کرد. بدانید که به زودی سلطنت او را متلاشی خواهید کرد. او برای من مشتی خاک فرستاده است. بدانید که به زودی خاک او را تصرّف خواهید کرد.
بحار الأنوار_ به نقل از محمّد بن اسحاق _: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عبد اللّه بن حذافة بن قیس را به نزد خسرو پور هرمز، پادشاه ایران، فرستاد و به او نوشت : بسم اللّه الرحمن الرحیم. از محمّد، رسول خدا به خسرو، پادشاهِ فارس. درود بر کسی که از راه راست پیروی کند و به خدا و فرستاده او ایمان آورد ......... من تو را به دعوت خداوند عزّ و جلّ فرا می خوانم؛ زیرا که من فرستاده خدا به سوی همه مردم هستم تا آن را که زنده است هشدار دهم و سخن حق برای کافران معلوم شود. پس، اسلام بیاور تا به سلامت مانی و اگر امتناع ورزی، گناه مجوسیان به گردن توست.
ص :73
الخرائجِ و الجرائحِ :إنّ کِسری کَتبَ إلی فَیروزَ الدَّیلَمیِّ _ و هُو مِن بَقیَّةِ أصحابِ سَیفِ ابنِ ذی یَزَنَ _ : أنِ احمِلْ إلَیّ هذا العَبدَ الّذی یَبدأ باسمِهِ قَبلَ اسمی ، فاجتَرأَ علَیَّ و دَعانی إلی غَیرِ دِینی ، فأتاهُ فَیروزُ و قالَ لَهُ : إنّ ربِّی أمَرَنی أن آتِیَهُ بکَ ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنّ ربِّی أخبَرَنی أنّ ربَّکَ قُتِلَ البارِحَةَ ، فجاءَ الخَبرُ أنّ ابنَهُ شِیرَویهَ [وَثَبَ علَیهِ] فقَتلَهُ فی تلکَ اللّیلَةِ ، فأسلَمَ فَیروزُ و مَن مَعهُ ، فلَمّا خَرجَ الکَذّابُ العَبسیُّ أنفَذَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِیَقتُلَهُ ، فتَسَلّقَ سَطحا فلَوی عُنُقَهُ فقَتَلَهُ . (1)
صحیح مسلم عن أنس :إنّ نَبیَّ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَتَبَ إلی کِسری ، و إلی قَیصرَ ، و إلَی النَّجاشِیِّ ، و إلی کُلِّ جَبّارٍ ، یَدعوهُم إلَی اللّهِ تعالی ، و لَیس بالنَّجاشِیِّ الّذی صلّی علَیهِ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله . (2)
الخرائج و الجرائح :خسرو به فیروز دیلمی که از بقایای یاران سیف بن ذی یزن بود، نوشت : این بنده ای را که نام خودش را پیش از نام من می آورد و گستاخانه مرا به دینی غیر از دین خودم دعوت می کند، نزد من روانه کن. فیروز نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت : خداوندِ من مرا دستور داده تو را نزد او برم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : خداوندِ من مرا خبر داد که خداوندِ تو دیشب کشته شد. در این هنگام خبر رسید که فرزند او شیرویه در آن شب بر وی حمله برده و او را کشته است. پس، فیروز و همراهانش اسلام آوردند. زمانی که کذّاب عبسی سر برداشت رسول خدا صلی الله علیه و آله فیروز را برای کشتن او فرستاد. او از بام بالا رفت و گردنش را پیچاند و او را کشت.
صحیح مسلم_ به نقل از انس _: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به کسرا و قیصر و نجاشی و دیگر زمام داران نامه نوشت و آنان را به [تسلیم در برابر ]خدای متعال دعوت کرد. این نجاشی، آن نجاشی ای نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله بر او درود فرستاد .
ص :74
الدرّ المنثور عن ابنِ عبّاسٍ :إنّ کِتابَ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلَی الکُفّارِ : «تَعالَوا إلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا و بَیْنَکُم ......... » الآیة . (1)
الدرّ المنثور_ به نقل از ابن عبّاس _: رسول خدا صلی الله علیه و آله به کفّار این آیه را می نوشت : «تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم أن لا نعبد إلاّ اللّه ......... » [ای اهل کتاب!] بیایید بر سرِ سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خدا را نپرستیم، بایستیم .
ص :75
ص :76
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :أنا محمّدُ بنُ عبدِ اللّهِ بنِ عبدِ المُطّلبِ ، إنّ اللّهَ تعالی خَلَقَ الخَلقَ فجَعَلَنی فی خَیرِهِم ، ثُمّ جَعَلَهُم فِرقتَینِ فجَعَلَنی فی خَیرِهِم فِرقَةً ، ثُمّ جَعَلَهُم قَبائلَ فجَعَلَنی فی خَیرِهِم قَبیلَةً ، ثُمّ جَعَلَهُم بُیوتا فجَعَلَنی فی خَیرِهِم بَیتا ، فأنا خَیرُکُم بَیتا و خَیرُکُم نَفسا . (1)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام_ فی صِفَةِ الأنبیاءِ _: فاستَودَعَهُم فی أفضَلِ مُستَودَعٍ ، و أقَرَّهُم فی خَیرِ مُستَقَرٍّ ......... حتّی أفضَت کَرامَةُ اللّهِ سبحانَهُ و تعالی إلی محمّدٍ صلی الله علیه و آله ، فأخرَجَهُ مِن أفضَلِ المَعادِنِ مَنبِتا ، و أعَزِّ الأَرُوماتِ مَغرِسا ، مِن الشَّجَرَةِ الّتی صَدَعَ مِنها أنبیاءَهُ ، و انتَجَبَ (انتَخَبَ) مِنها اُمَناءَهُ .عِترَتُهُ خَیرُ العِتَرِ ، و اُسرَتُهُ خَیرُ الاُسَرِ ، و شَجَرَتُهُ خَیرُ الشَّجَرِ ، نَبَتَت فی حَرَمٍ ، و بَسَقَت فی کَرَمٍ ، لَها فُروعٌ طِوالٌ ، و ثَمَرٌ لا یُنالُ . (2)
3769
بهترینِ مردم از جهت دودمان
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطلب هستم. خدای متعال آفریدگان را بیافرید و مرا در [میان ]بهترین آنان قرار داد. آنگاه آنان را به دو گروه تقسیم کرد و [باز] مرا در بهترین گروه آنان جای داد. سپس آنان را قبیله قبیله کرد و مرا در بهترین قبیله آنان قرار داد. آنگاه آنان را به خاندان ها تقسیم کرد و مرا در بهترین خاندان جای داد. پس من از بهترینِ خاندان ها و پاکترین شما هستم.
امام علی علیه السلام_ در وصف پیامبران _فرمود : آنان را در برترین امانتگاه به ودیعه نهاد و در بهترین قرارگاه جایشان داد ......... تا آنکه کرامت خداوند سبحانه و تعالی به محمّد صلی الله علیه و آله رسید. پس او را از برترین رویشگاه و از ارجمندترین کِشتگاه بیرون آورد، از شجره ای که پیامبران خود را از آن آشکار نمود و اُمنای خویش را از آن برگزید. خانواده اش بهترین خانواده و دودمانش بهترین دودمان و شجره اش بهترین شجره است، این شجره در حرم [الهی ]رویید و در [کشتزار ]کَرَم و بزرگواری بالید، شاخه هایش بلند است و میوه هایش دست نیافتنی.
ص :78
عنه علیه السلام :اُسرَتُهُ خَیرُ اُسرَةٍ ، و شَجَرَتُهُ خَیرُ شَجَرَةٍ ، أغصانُها مُعتَدِلَةٌ ، و ثِمارُها مُتَهَدِّلَةٌ ، مَولِدُهُ بمَکّةَ ، و هِجرَتُهُ بطَیبَةَ، عَلا بِها ذِکرُهُ ، و امتَدَّ مِنها صَوتُهُ . (1)
عنه علیه السلام :أشهَدُ أنّ محمّدا عَبدُهُ و رَسولُهُ ، و سَیّدُ عِبادِهِ ، کُلَّما نَسَخَ اللّهُ الخَلقَ فِرقَتینِ جَعَلَهُ فی خَیرِهِما . (2)
الکتاب :
أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیما فَآوَی» . (4)
الحدیث :
الإمامُ الباقرُ أو الإمامُ الصّادقُ علیهما السلام_ فی قَولهِ تعالی : «أ لَمْ یَجِدْکَ یَتیما فآوَی» _: الیَتیمُ الّذی لا مِثلَ لَهُ ؛ و لذلکَ سُمِّیَتِ الدُّرَّةُ : الیَتیمَةَ ؛ لأنّهُ لا مِثلَ لَها . (5)
الإمامُ الباقرُ و الإمامُ الصّادقُ علیهما السلام_ فی قولِ اللّهِ تعالی : «أ لَمْ یَجِدْکَ یَتیما فآوَی» _: أی فآوی إلَیکَ النّاسَ . (6)
امام علی علیه السلام :دودمان او بهترین دودمان است و شجره اش بهترین شجره، شاخه هایش راست است و میوه هایش آویخته، زادگاهش مکّه است و هجرتش به طَیْبَه ، در آن جا آوازه اش بلند شد و صدای [دعوت ]او به همه جا کشیده شد.
امام علی علیه السلام :گواهی می دهم که محمّد بنده و فرستاده خدا و مهتر بندگان اوست. هرگاه خداوند خلق را به دو گروه تقسیم کرد، او را در بهترین گروه آن قرار داد.
3770
یتیم
قرآن:
«آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد».
حدیث:
امام باقر یا امام صادق علیهما السلام_ درباره آیه «آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد» _فرمود : یتیم به معنای کسی است که مانند ندارد. به همین دلیل دُردانه را «یتیمه» می گویند؛ چون نظیر ندارد.
امام باقر و امام صادق علیهما السلام_ درباره آیه «آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد» _فرمودند : یعنی مردم را به سوی تو کشاند (آنان را متوجه ارزش تو کرد).
ص :79
الإمامُ الرِّضا علیه السلام :قالَ اللّهُ عَزَّ و جلَّ لنَبیِّهِ محمّدٍ صلی الله علیه و آله : «أ لَمْ یَجِدْکَ یَتیما فآوَی» یقولُ : أ لَم یَجِدکَ وَحیدا فآوی إلَیکَ النّاسَ ؟! (1)
مجمعِ البیانِ :ماتَ أبوهُ [ صلی الله علیه و آله ] و هُو فی بَطنِ اُمِّهِ ، و قیل : إنَّه ماتَ بَعدَ وِلادَتِهِ بمُدَّةٍ قَلیلَةٍ . و ماتَت اُمُّهُ صلی الله علیه و آله و هُو ابنُ سَنتَینِ ، و ماتَ جَدُّهُ و هُو ابنُ ثَمانی سِنینَ . (2)
علل الشرائع عن ابنِ عبّاسٍ_ لَمّا سُئلَ عن قَولِ اللّهِ : «أ لَمْ یَجِدْکَ یَتیما فآوَی» _: إنّما سُمِّی یَتیما لأنّهُ لم یَکُن لَهُ نَظیرٌ علی وَجهِ الأرضِ مِن الأوَّلِینَ و الآخِرینَ ، فقالَ عَزَّ و جلَّ مُمتَنّا علَیهِ نِعَمَهُ : «أ لَمْ یَجِدْکَ یَتیما» أی وَحیدا لا نَظیرَ لَکَ ، «فآوَی» إلَیکَ النّاسَ ، و عَرَّفَهُم فَضلَکَ حتّی عَرَفوکَ . (3)
الکتاب :
وَ وَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی» . (4)
امام رضا علیه السلام :خداوند عزّ و جلّ به پیامبرش محمّد صلی الله علیه و آله فرمود : «آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد». می فرماید : مگر نه اینکه تو را یگانه (دُردانه) یافت و مردم را به سوی تو کشاند.
مجمع البیان :زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در شکم مادرش بود و یا اندک زمانی پس از ولادت او، پدر بزرگوارش درگذشت و دو ساله بود که مادرش از دنیا رفت و در هشت سالگی جدّ خود را از دست داد.
علل الشرائع_ به نقل از ابن عبّاس در پاسخ به سؤال از آیه «آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد» _: در حقیقت رسول خدا از آن رو یتیم نامیده شده که در پهنه زمین هیچ کس، از اوّلین و آخرین، نظیر او نبود. لذا خداوند عزّ و جلّ با بر شمردن نعمت های خود بر آن حضرت منّت نهاده می فرماید : «مگر نه این که تو را یتیم یافت» یعنی یگانه و بی مانند «پس، پناه داد» یعنی مردم را به سوی تو کشاند و فضیلت و ارزش تو را به ایشان شناساند و آنها تو را شناختند.
3771
فقیر
قرآن:
«و تو را فقیر یافت و بی نیاز گردانید».
ص :80
الحدیث :
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :الفَقرُ فَخری . (1)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام_ فی صِفَةِ الأنبیاءِ _: کانُوا قَوما مُستَضعَفینَ ، قَدِ اختَبرَهُمُ اللّهُ بالمَخمَصَةِ ، و ابتَلاهُم بالمَجهَدَةِ ......... و لکنَّ اللّهَ سبحانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ اُولی قُوَّةٍ فی عَزائمِهِم ، و ضَعَفَةً فیما تَرَی الأعیُنُ مِن حالاتِهِم ، مَع قَناعَةٍ تَملأُ القُلوبَ و العُیونَ غِنیً ، و خَصاصَةٍ تَملأُ الأبصارَ و الأسماعَ أذیً (2) . (3)
حدیث:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :فقر، افتخار من است.
امام علی علیه السلام_ در وصف پیامبران _فرمود : آنان جماعتی مستضعف بودند و خداوند ایشان را با گرسنگی آزمود و با رنج و مشقّت امتحانشان فرمود ......... اما خداوند سبحان فرستادگان خود را صاحبان اراده های نیرومند قرار داد و از نظر حالات ظاهری ضعیف و فقیر اما توأم با قناعتی که دل ها و چشم ها را پر از بی نیازی می کرد و همراه با نیازمندی و فقری که چشم ها و گوش ها را از ناراحتی لبریز می ساخت. (5)
ص :81
الکتاب :
وَ مَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَ لاَ تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذا لاَرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ» . (1)
وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الإِیمَانُ وَ لکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» . (2)
الحدیث :
الإمامُ الرِّضا علیه السلام_ مِن مُحاوَراتِهِ مَع أهلِ الأدیانِ ، فی إثباتِ نُبُوَّةِ محمّدٍ صلی الله علیه و آله _: و مِن آیاتِهِ أنّهُ کانَ یَتیما فَقیرا راعِیا أجِیرا ، لَم یَتَعَلَّمْ کِتابا و لَم یَختَلِفْ إلی مُعلِّمٍ ، ثُمّ جاءَ بالقرآنِ الّذی فیهِ قِصَصُ الأنبیاءِ علیهم السلام و أخبارُهُم حَرفا حَرفا ، و أخبارُ مَن مَضی و مَن بَقِیَ إلی یَومِ القِیامَةِ . (3)
3772
درس نا خوانده
قرآن:
«و تو هیچ کتابی را پیش از این نمی خواندی و با دست [راست ]خود خطّ نمی نوشتی و گرنه باطل اندیشان قطعاً به شک می افتادند».
«و همین گونه، روحی از امر خودمان به سوی تو وحی کردیم در حالی که تو نمی دانستی کتاب چیست و نه ایمان [کدام است] ولی آن را نوری گردانیدیم که هر کس از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه می نماییم. و به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت می کنی».
حدیث:
امام رضا علیه السلام_ در مباحثات خود با پیروان ادیان، در اثبات نبوّت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله _فرمود : از جمله نشانه های [نبوّتش ]این است که آن حضرت یتیم و فقیر و چوپان و مزد بگیر بود. نه کتابی آموخت و نه به محضر آموزگاری آمد و شد کرد. سپس قرآنی آورد که در آن کلمه به کلمه داستان های پیامبران و سرگذشت آنان و اخبار گذشتگان و آیندگان تا روز قیامت، آمده است.
ص :82
الکتاب :
وَ إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ» . (1)
الحدیث :
الإمامُ علیٌّ علیه السلام : ......... و لا عَرَضَ لَهُ أمرانِ إلاّ أخَذَ بأشَدِّهِما . (2)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :ما أکَلَ نَبیُّ اللّهِ صلی الله علیه و آله و هُو مُتّکئٌ مُنذُ بَعَثَهُ اللّهُ عَزَّ و جلَّ ، و کانَ یَکرَهُ أن یَتَشَبَّهَ بالمُلوکِ ، و نحنُ لا نَستَطیعُ أن نَفعَلَ . (3)
عنه علیه السلام :جاءَ رجُلٌ إلی رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و قد بَلِیَ ثَوبُهُ ، فحَمَلَ إلَیهِ اثنَی عَشَرَ دِرهَما ، فقالَ : یا علیُّ، خُذْ هذهِ الدَّراهِمَ فاشتَرِ لِی بها ثَوبا ألبَسُهُ . قالَ علیٌّ علیه السلام : فجِئتُ إلَی السُّوقِ فاشتَرَیتُ لَهُ قَمیصا باثنَی عَشَرَ دِرهَما ، و جِئتُ بهِ إلی رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فنَظَرَ إلَیهِ فقالَ : یا علیُّ، غیرُ هذا أحَبُّ إلَیَّ، أ تَری صاحِبَهُ یُقیلُنا ؟ فقلتُ : لا أدری ، فقالَ : انظُرْ ، فجِئتُ إلی صاحِبهِ فقُلتُ : إن رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَد کَرِهَ هذا یُریدُ غیرَهُ (4) فأقِلْنا فیهِ ، فَرَدَّ علَیَّ الدَّراهِمَ ، و جِئتُ بِها إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فمَشی مَعَهُ إلَی السُّوقِ لِیَبتاعَ قَمیصا ، فنَظَرَ إلی جارِیَةٍ قاعِدَةٍ علَی الطّریقِ تَبکی ، فقالَ لَها رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ما شأنُکِ ؟ قالَت : یا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ أهلی أعطَونی أربَعَةَ دَراهِمَ لأشتَرِیَ لَهُم حاجَةً فضاعَت فلا أجسُرُ أن أرجِعَ إلَیهِم ، فأعطاها رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أربَعَةَ دَراهِمَ ، و قالَ : ارجِعی إلی أهلِکِ . و مضی رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلَی السُّوقِ فاشتَری قَمیصا بأربعَةِ دَراهِمَ ، و لَبِسَهُ و حَمِدَ اللّهَ عَزَّ و جلَّ و خَرَجَ ، فرأی رجُلاً عُریانا یقولُ : مَن کسانی کَساهُ اللّهُ مِن ثِیابِ الجَنّةِ ، فخَلَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَمیصَهُ الّذی اشتَراهُ و کَساهُ السّائلَ ، ثُمّ رَجَعَ إلَی السُّوق فاشتَری بالأربعَةِ الّتی بَقِیَت قَمیصا آخَرَ ، فلَبِسَهُ و حَمِدَ اللّهَ عَزَّ و جلَّ و رَجَعَ إلی مَنزِلِهِ ، فإذا الجارِیَةُ قاعِدَةٌ علَی الطَّریقِ تبکی ، فقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ما لَکِ لا تَأتِینَ أهلَکِ ؟ قالَت : یا رَسولَ اللّهِ ، إنّی قد أبطأتُ علَیهِم أخافُ أن یَضرِبونی ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مُرِّی بَینَ یَدَیَّ و دُلِّینی علی أهلِکِ ، فجاءَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حتّی وَقَفَ علی بابِ دارِهِم ، ثُمّ قالَ : السَّلامُ علَیکُم یا أهلَ الدّارِ ، فلَم یُجیبوهُ ، فأعادَ السَّلامَ فلَم یُجیبوهُ ، فأعادَ السَّلامَ فقالوا : و علیکَ السَّلامُ یا رسولَ اللّهِ و رحمَةُ اللّهِ و بَرَکاتُهُ ، فقالَ صلی الله علیه و آله : ما لَکُم تَرَکتُم إجابَتی فی أوّلِ السّلامِ و الثّانی ؟ قالوا : یا رسولَ اللّهِ ، سَمِعنا سَلامَکَ فأحبَبنا أن تَستَکثِرَ مِنهُ ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنّ هذهِ الجارِیَةَ أبطأت علَیکُم فلا تُؤْذوها ، فقالوا :یا رسولَ اللّهِ، هی حُرَّةٌ لِمَمشاکَ ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الحَمدُ للّهِ ، ما رأیتُ اثنَی عَشَرَ دِرهَما أعظَمَ برَکَةً مِن هذهِ : کَسا اللّهُ بها عارِیَینِ ، و أعتَقَ بها نَسمَةً . (5)
3773
برخوردار از خویی والا
قرآن:
«و راستی که تو را خویی والاست».
حدیث:
امام علی علیه السلام : ......... هیچ گاه دو کار برایش پیش نیامد، مگر اینکه [رسول خدا صلی الله علیه و آله ]دشوارترین آن دو را برگزید.
امام صادق علیه السلام :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از زمانی که خداوند عزّ و جلّ او را برانگیخت، در حال تکیه دادن غذا نخورد و خوش نداشت که مانند پادشاهان باشد. امّا ما نمی توانیم این کار را بکنیم.
امام صادق علیه السلام :مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد. دید جامه آن حضرت کهنه و فرسوده است. پس دوازده درهم به ایشان تقدیم کرد. حضرت فرمود : ای علی! این درهم ها را بگیر و با آنها برایم لباسی بخر تا بپوشم. علی علیه السلام می فرماید : من به بازار رفتم و پیراهنی به دوازده درهم خریدم و خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردم. حضرت به آن نگاهی کرد و فرمود : ای علی! اگر پیراهن دیگری باشد بیشتر دوست دارم. فکر می کنی صاحبش آن را پس بگیرد؟ عرض کردم : نمی دانم. فرمود : برو ببین. من نزد فروشنده پیراهن رفتم و گفتم : رسول خدا صلی الله علیه و آله این را نمی پسندد و پیراهن دیگری می خواهد. بنا بر این، این را از ما پس بگیر. فروشنده درهم ها را به من برگرداند و من آنها را خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردم. حضرت همراه علی علیه السلام به بازار آمد تا پیراهنی بخرد. در بین راه کنیزکی را دید که کناری نشسته است و می گرید. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود : چه شده است؟ دخترک گفت : ای رسول خدا ! خانواده ام به من چهار درهم دادند تا برایشان چیزی بخرم اما این درهم ها گم شده اند و من جرأت نمی کنم پیش آنها برگردم. رسول خدا صلی الله علیه و آله چهار درهم به او داد و فرمود : پیش خانواده ات برگرد. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به بازار رفت و پیراهنی به چهار درهم خریداری کرد و آن را پوشید و خداوند عزّ و جلّ را سپاس گفت و از بازار بیرون آمد. مردی را دید که برهنه است و می گوید : هر که مرا بپوشاند، خداوند از جامه های بهشت بر او بپوشاند. رسول خدا صلی الله علیه و آله پیراهنی را که خریده بود در آورد و به آن سائل پوشاند. سپس به بازار برگشت و با چهار درهم باقیمانده پیراهن دیگری خرید و آن را پوشید و خدا را سپاس گفت و به سوی خانه اش برگشت. ناگاه دید که همان کنیزک سر راه نشسته است و می گرید. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود : چرا پیش خانواده ات نمی روی؟ عرض کرد : ای رسول خدا صلی الله علیه و آله من دیر کرده ام و می ترسم مرا بزنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : جلو بیفت و راه خانه تان را به من نشان بده، رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت تا به در خانه آنها رسید و ایستاد و فرمود : سلام بر شما ای اهل خانه! اما جوابی نیامد، حضرت دوباره سلام داد باز هم جواب ندادند. پیامبر بار دیگر سلام داد؛ این بار اهل خانه جواب دادند : سلام و رحمت و برکات خدا بر شما ای رسول خدا! حضرت به آنان فرمود : چرا بار اول و دوم جواب سلام مرا ندادید؟ عرض کردند : ای رسول خدا! سلام شما را شنیدیم ولی دوست داشتیم آن را زیاد بگویید. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : این کنیزک در آمدن به خانه دیر کرده است، او را اذیّت نکنید. عرض کردند : ای رسول خدا! او را به میمنت قدوم شما آزاد کردیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت : خدا را سپاس، با برکت تر از این دوازده درهم ندیده بودم. خداوند با آنها دو برهنه پوشانید و یک انسان را آزاد کرد.
ص :83
ص :84
المناقب لابن شهرآشوب :کان النّبیّ صلی الله علیه و آله قبل المبعث موصوفا بعشرین خصلة من خصال الأنبیاء ، لو انفرد واحد بأحدها لدلّ علی جلاله ، فکیف من اجتمعت فیه ؟! کان نبیّا أمینا ، صادقا ، حاذقا ، أصیلاً ، نبیلاً ، مکینا ، فصیحا ، نصیحا ، عاقلاً ، فاضلاً ، عابدا ، زاهدا ، سخیّا ، کمیّا ، قانعا ، متواضعا ، حلیما ، رحیما ، غیورا ، صبورا ، موافقا ، مرافقا ، لم یخالط منجِّما و لا کاهنا و لا عیّافا . (1)
المناقب لابن شهر آشوب :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیش از آنکه مبعوث شود، بیست خصلت از خصلت های پیامبران را دارا بود که اگر فردی یکی از آنها را داشته باشد، دلیل بر عظمت اوست، چه رسد به کسی که همه آنها را دارا باشد! آن حضرت پیامبری امین، راستگو، ماهر، با اصالت، شریف، والا مقام، سخنور، خردمند، با فضیلت، عبادت پیشه، بی اعتنا به دنیا، سخاوتمند، دلیر و جنگاور، قانع، فروتن، بردبار، مهربان، غیرتمند، صبور، سازگار و نرمخو بود و با هیچ منجّم و کاهن و پیشگویی درنیامیخت.
ص :85
الطبقات الکبری عن أنسٍ :کانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أحسَنَ النّاسِ خُلقا . (1)
الطبقات الکبری عن عائشة_ لَمّا سُئلَت عن خُلقِ النّبیِّ صلی الله علیه و آله فی بَیتِهِ _: کانَ أحسَنَ النّاسِ خُلقا ، لَم یَکُن فاحِشا و لا مُتَفَحِّشا ، و لا صَخّابا فی الأسواقِ ، و لا یَجزی بالسَّیّئَةِ مِثلَها ، و لکنْ یَعفو و یَصفَحُ . (2)
الطبقات الکبری عن کعبِ الأحبارِ_ لَمّا سُئلَ عن نَعتِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله فی التَّوراةِ _: نَجِدُهُ محمّدَ بنَ عبدِ اللّهِ ......... لَیس بفَحّاشٍ و لا بصَخّابٍ فی الأسواق، و لا یُکافِئُ بالسَّیّئَةِ ، و لکن یَعفو و یَغفِرُ . (3)
الطبقات الکبری_ به نقل از انس _: رسول خدا صلی الله علیه و آله نیک خوترین مردمان بود.
الطبقات الکبری_ به نقل از عایشه ، در پاسخ به این سؤال که اخلاق پیامبر صلی الله علیه و آله در محیط خانه چگونه بود؟ _خوش خوترین مردمان بود، نه دشنام می داد و نه بد زبانی می کرد و نه در کوچه و بازار هیاهو به راه می انداخت و نه بدی را به بدی جبران می کرد، بلکه می بخشید و گذشت می کرد.
الطبقات الکبری_ به نقل از کعب الأحبار در پاسخ به سؤال از اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله در تورات _: او را چنین می یابیم : محمّد پسر عبد اللّه ......... نه بد زبان است و نه در کوچه و بازار هیاهو به راه می اندازد و بدی را با بدی پاسخ نمی دهد، بلکه می بخشد و گذشت می کند.
ص :86
الطبقات الکبری عن کعبِ الأحبارِ :إنّا نَجِدُ فی التَّوراةِ : محمّدٌ النَّبیُّ المُختارُ لافَظٌّ و لا غَلیظٌ، و لا صَخّابٌ فی الأسواقِ، و لا یَجزی السَّیّئةَ السَّیّئةَ ، و لکنْ یَعفو و یغفِرُ . (1)
الطبقات الکبری عن الحسن :إنّ رَهطا مِن أصحابِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله اجتَمَعوا فقالوا : لَو أرسَلنا إلی اُمَّهاتِ المُؤمنینَ فسَألناهُنَّ عَمّا نَحَلوا علَیهِ _ یَعنی النَّبیَّ صلی الله علیه و آله _ مِن العَمَلِ لَعَلَّنا أن نَقتَدیَ بهِ ، فأرسَلوا إلی هذهِ ثُمّ هذهِ ، فجاءَ الرّسولُ بأمرٍ واحِدٍ : إنّکُم تَسألونَ عن خُلقِ نَبیِّکُم صلی الله علیه و آله و خُلقُهُ القرآنُ ، و رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَبِیتُ یُصَلّی و یَنامُ ، و یَصومُ و یُفطِرُ ، و یأتی أهلَهُ . (2)
الغارات عن إبراهیم بن محمّدٍ_ مِن وُلدِ علیٍّ علیه السلام _: کانَ علیٌّ علیه السلام إذا نَعَتَ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله قالَ : هو خاتَمُ النَّبیّینَ ، أجوَدُ النّاسِ کَفّا، و أجرَأُ النّاسِ صَدرا ، و أصدَقُ النّاسِ لَهجَةً و أوفَی النّاسِ ذِمَّةً ، و ألیَنُهُم عَریکَةً ، و أکرَمُهُم عِشرَةً . (مَن رَآهُ بَدیهَةً هابَهُ ، و مَن خالَطَهُ مَعرِفَةً أحَبَّهُ ، یَقولُ ناعِتُهُ : لَم أرَ قَبلَهُ و لا بَعدَهُ مِثلَهُ) . (3)
الطبقات الکبری_ به نقل از کعب الأحبار_: ما در تورات چنین می خوانیم : محمّد پیامبرِ برگزیده، نه تند خوست و نه خشن و نه اهل جار و جنجال. در کوچه و بازار، بدی را با بدی جواب نمی دهد، بلکه می بخشد و گذشت می کند.
الطبقات الکبری_ به نقل از حسن _: گروهی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله جمع شدند و گفتند : چه خوب است کسی را پیشِ همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله بفرستیم و از نحوه رفتار آن حضرت در خانه اش سؤال کنیم تا بلکه ایشان را سرمشق خود قرار دهیم. آنان کسی را پیش یکایک همسران پیامبر فرستادند و آن فرستاده [از همه آنان] یک پاسخ آورد: شما از اخلاق پیامبرتان می پرسید. اخلاق او [همان دستورات ]قرآن است. رسول خدا شب ها را نماز می خواند و می خوابد و روزه می گیرد و روزه می گشاید و با همسر خود همبستر می شود.
الغارات_ به نقل از ابراهیم بن محمّد یکی از نوادگان علی علیه السلام _: علی علیه السلام هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله را وصف می کرد، می فرمود : او خاتم پیامبران است. بخشنده ترین مردم بود و دلیرترین و راست گوترین و پایبندترین آنان به عهد و پیمان. از همه نرم خوتر بود و رفتارش بزرگوارانه تر. هر کس بدون سابقه قبلی او را می دید، هیبتش او را می گرفت و هر که با وی معاشرت می کرد و او را می شناخت دوستدارش می شد. هر که می خواست آن حضرت را وصف کند، می گفت : نظیر او را در گذشته و حال ندیده ام.
ص :87
الطبقات الکبری عن عائشة :ما خُیِّرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی أمرَینِ إلاّ أخَذَ أیسَرَهُما ما لَم یَکُن إثما ، فإن کانَ إثما کانَ أبعَدَ النّاسِ مِنهُ (1) . (2)
الطبقات الکبری عن محمّد بنِ الحَنَفیّةِ :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لا یَکادُ یَقولُ لشیءٍ : لا ، فإذا هُو سُئلَ فأرادَ أن یَفعَلَ ، قالَ : نَعَم ، و إذا لَم یُرِدْ أن یَفعَلَ سَکَتَ ، فکانَ قد عُرِفَ ذلکَ مِنهُ . (3)
الطبقات الکبری عن عائشة :کانَ صلی الله علیه و آله ألیَنَ النّاسِ ، و أکرَمَ النّاسِ ، و کانَ رجُلاً مِن رِجالِکُم إلاّ أنّهُ کانَ ضَحّاکا بَسّاما . (4)
المناقب لابن شهر آشوب :کانَ [ صلی الله علیه و آله ]لا یَقومُ و لا یَجلِسُ إلاّ علی ذِکرِ اللّهِ . (5)
الطبقات الکبری_ به نقل از عایشه _: رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگاه میان دو کار مخیّر می شد آن را که آسانتر بود انتخاب می کرد و این در صورتی بود که آن کار گناه نبود، امّا اگر گناه بود از همه مردم بیشتر از آن دوری می ورزید. (6)
الطبقات الکبری_ به نقل از محمّد بن حنفیّه _: رسول خدا صلی الله علیه و آله تقریباً هیچ گاه به چیزی «نه» نمی گفت. هرگاه از او چیزی خواسته می شد اگر می خواست آن را انجام دهد، می فرمود : آری و اگر نمی خواست انجامش دهد سکوت می کرد و در نتیجه، طرف می فهمید که حضرت به آن کار تمایلی ندارد.
الطبقات الکبری_ به نقل از عایشه _: رسول خدا صلی الله علیه و آله نرم خوترین و بزرگوارترین مردم بود. او هم مردی چون مردان شما بود، با این تفاوت که همواره خنده و تبسّم بر لب داشت.
المناقب لابن شهر آشوب :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برنمی خاست و نمی نشست مگر با ذکر و یاد خدا.
ص :88
الطبقات الکبری عن عبد اللّهِ بن الحارِثِ :ما رَأیتُ أحَدا أکثَرَ تَبَسُّما مِن رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (1)
الطبقات الکبری عن سَعیدٍ المَقبُریّ :کانَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله إذا عَمِلَ عَمَلاً أثبَتَهُ و لَم یُکوِّنْهُ ، یَعمَلُ بهِ مَرّةً و یَدَعُهُ مَرّةً . (2)
الطبقات الکبری عن عطاء بن یَسارٍ :إنّ جِبریلَ أتَی النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و هُو بأعلی مَکّةَ یأکُلُ مُتَّکئا فقالَ لَهُ : یا محمّدُ، أکْلَ المُلوکِ ؟ ! فجَلَسَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (3)
الکتاب :
مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ» . (5)
الحدیث :
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :أما و اللّهِ إنّی لَأمینٌ فی السَّماءِ و أمینٌ فی الأرضِ . (6)
الطبقات الکبری_ به نقل از عبد اللّه بن حارث _: هیچ کس را ندیدم که به اندازه رسول خدا صلی الله علیه و آله لبخند بر لب داشته باشد.
الطبقات الکبری_ به نقل از سعید مَقْبُری _: رسول خدا صلی الله علیه و آله هر گاه کاری انجام می داد بر آن مداومت می ورزید و این طور نبود که آن را یک بار انجام دهد و یک بار انجام ندهد.
الطبقات الکبری_ به نقل از عطاء بن یسار _: جبرئیل نزد پیامبر صلی الله علیه و آله که در منطقه بالای شهر مکّه در حال تکیه دادن غذا می خورد، آمد و گفت : ای محمّد! غذا خوردن شاهانه؟! پس پیامبر صلی الله علیه و آله راست نشست.
3774
امین
قرآن:
«در آن جا [هم] مُطاع [و هم] امین است».
حدیث:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هان! به خدا قسم که من در آسمان امین هستم و در زمین نیز امینم.
ص :89
کشف الغمّة :مِن أسمائهِ [ صلی الله علیه و آله ] : الأمینُ ، و هُو مأخوذٌ مِن الأمانَةِ و أدائها و صِدقِ الوَعدِ ، و کانَتِ العَربُ تُسمّیهِ بذلکَ قبلَ مَبعَثِهِ ، لِما شاهَدوهُ مِن أمانَتِهِ ، و کلُّ مَن أمِنتَ مِنهُ الخُلفَ و الکَذِبَ فهُو أمینٌ ، و لهذا وُصِفَ بهِ جَبرئیلُ علیه السلام فقالَ : «مُطاعٍ ثَمَّ أمینٍ» . (1)
السیرة النبویّة لابن هشام عن ابن اسحاق :کانَت قُرَیشٌ تُسَمِّی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَبلَ أن یَنزِلَ علَیهِ الوَحیُ : الأمینَ . (2)
السیرة النبویّة لابن هشام عن ابن اسحاق_ فی بِناءِ الکَعبَةِ قَبلَ البِعثةِ _: ثُمّ إنّ القَبائلَ مِن قُرَیشٍ جَمَعَتِ الحِجارَةَ لبِنائها، کُلُّ قَبیلَةٍ تَجمَعُ علی حِدَةٍ ، ثُمّ بَنَوها ، حتّی بَلَغَ البُنیانُ مَوضِعَ الرُّکنِ _ یَعنی الحَجَرَ الأسوَدَ _ فاختَصَموا فیهِ ، کلُّ قَبیلَةٍ تُریدُ أن تَرفَعَهُ إلی مَوضِعِهِ دُونَ الاُخری .........
ثُمّ إنّهُمُ اجتَمَعوا فی المَسجِدِ و تَشاوَروا و تَناصَفوا ، فزَعَمَ بَعضُ أهلِ الرِّوایَةِ : أنّ أبا اُمَیّةَ بنَ المُغیرَةِ بنِ عبدِ اللّهِ بنِ عُمرَ بنِ مَخزومٍ _ و کانَ عامَئذٍ أسَن قُرَیشٍ کُلِّها _ قالَ : یا مَعشَرَ قُرَیشٍ ، اجعَلوا بَینَکُم فیما تَختَلِفونَ فیه أوّلَ مَن یَدخُلُ من بابِ هذا المَسجِدِ یَقضی بَینَکُم فیهِ ، ففَعَلوا . فکانَ أوّلَ داخِلٍ علَیهِم رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فلَمّا رأوهُ قالوا : هذا الأمینُ ، رَضِینا ، هذا محمّدٌ .
فلَمّا انتَهی إلَیهِم و أخبَروهُ الخَبَرَ ، قالَ صلی الله علیه و آله : هَلُمَّ إلَیَّ ثَوبا ، فاُتِیَ بهِ ، فأخَذَ الرُّکنَ فوَضَعَهُ فیهِ بِیَدِهِ ، ثُمّ قالَ : لِتَأخُذْ کُلُّ قَبیلَةٍ بناحِیَةٍ مِن الثَّوبِ ، ثُمّ ارفَعوهُ جَمیعا ، ففَعَلوا ، حتّی إذا بَلَغوا بهِ مَوضِعَهُ وَضَعَهُ هُو بِیَدِهِ ، ثُمّ بَنی علَیهِ . (3)
کشف الغمّه :یکی از نام های پیامبر صلی الله علیه و آله «امین» است که بر گرفته از امانت و امانتداری و خوش قولی است. پیش از آنکه پیامبر مبعوث شود عرب ها آن حضرت را امین می نامیدند؛ چون امانتداری او را دیده بودند. اصولاً هر کسی که از خُلف وعده و دروغگویی او ایمن باشی، چنین شخصی امین است. از همین رو، خداوند از جبرئیل علیه السلام با این صفت یاد کرده و فرموده است : «در آن جا [هم ]مطاع [و هم ]امین است».
السیرة النبویّة ، ابن هشام_ به نقل از ابن اسحاق _: پیش از آنکه به رسول خدا صلی الله علیه و آله وحی نازل شود، قریش به آن حضرت امین می گفتند.
السیرة النبویّة ، ابن هشام_ به نقل از ابن اسحاق ، آن جا که از موضوع ساختن کعبه پیش از بعثت سخن می گوید _: قبایل قریش برای ساختن کعبه سنگ جمع کردند و هر قبیله ای جداگانه جمع آوری می کرد. آنها پایه های کعبه را بالا بردند تا به جایگاه رکن _ یعنی حجر الاسود _ رسید. در این هنگام با یکدیگر بحثشان شد و هر قبیله ای می خواست او حجر الاسود را در محل خودش قرار دهد نه دیگری .........
آنها در مسجد جمع شدند و به مشورت پرداختند و هر یک دیگری را به انصاف دعوت کرد. بعضی از راویان گفته اند : ابو اُمیّة بن مغیرة بن عبد اللّه بن عمر بن مخزوم که در آن سال مسن ترین فرد قریش بود، گفت : ای گروه قریش! بیایید اولین کسی را که از در این مسجد وارد شد داور میان خود قرار دهید. قریش موافقت کردند. نخستین کسی که بر آنان وارد شد، رسول خدا علیه السلام بود. وقتی قریش او را دیدند گفتند : این مرد امین است، ما قبول داریم، او محمّد است.
چون پیامبر به آنها رسید، موضوع را به اطلاع ایشان رساندند. حضرت فرمود: پارچه ای برایم بیاورید. پارچه را آوردند. پیامبر حجر الاسود را برداشت و با دست خود روی پارچه گذاشت و سپس فرمود : هر قبیله ای گوشه ای از پارچه را بگیرد و همگی آن را بلند کنید. قریش این کار را کردند و وقتی به محل نصب رسید، پیامبر آن را با دست خود برداشت و در جایگاهش قرار داد و آنگاه روی آن را ساخت.
ص :90
السیرة النبویّة لابن هشام:کانَت خَدیجَةُ بِنتُ خُوَیلدٍ امرأةً تاجِرَةً ذاتَ شَرَفٍ و مالٍ، تَستأجِرُ الرِّجالَ فی مالِها و تُضارِبُهُم إیّاهُ بشیءٍ تَجعَلُهُ لَهُم ، و کانَت قُرَیشٌ قَوما تُجّارا ، فلَمّا بَلَغَها عن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ما بَلَغَها مِن صِدقِ حَدیثِهِ ، و عِظَمِ أمانَتِهِ ، و کَرَمِ أخلاقِهِ ، بَعَثَت إلَیهِ فعَرَضَت علَیهِ أن یَخرُجَ فی مالٍ لَها إلَی الشّامِ تاجِرا . (1)
السیرة النبویّه ، ابن هشام :خدیجه دختر خویلد، بانویی تاجر و بزرگ زاده و ثروتمند بود. مردم را برای تجارت با اموال خود استخدام می کرد و در قبال کارشان مقدار معینی از سود حاصل از تجارت را به ایشان می داد. قریش مردمی تاجر پیشه بودند. وقتی خبر راستگویی و امانتداری و خلق و خوهای پسندیده پیامبر به گوش خدیجه رسید، کسی را نزد آن حضرت فرستاد و پیشنهاد کرد با اموالی از او برای تجارت به شام رود.
ص :91
الطبقات الکبری عن داوود بن الحُصَینِ_ فی صفَةِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله _: کانَ رجُلاً أفضَلَ قَومِهِ مُروءةً ، و أحسَنَهُم خُلقا ، و أکرَمَهُم مُخالَطَةً ، و أحسَنَهُم جِوارا ، و أعظَمَهُم حِلما و أمانَةً ، و أصدَقَهُم حَدیثا ، و أبعَدَهُم مِن الفُحشِ و الأذی ، و ما رُئیَ مُلاحِیا و لا مُمارِیا أحَدا، حتّی سَمّاهُ قَومُهُ الأمینَ ، لِما جَمعَ اللّهُ لَهُ مِن الاُمورِ الصّالِحَةِ فیهِ ، فلَقد کانَ الغالِبَ علَیهِ بمَکّةَ الأمینُ . (1)
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :أیُّها النّاسُ ، إنّ الرائدَ لا یَکذِبُ أهلَهُ ، و لَو کُنتُ کاذِبا لَما کَذَبتُکُم ، و اللّهِ الّذی لا إله إلاّ هُو إنّی رَسولُ اللّهِ إلَیکُم حَقّا خاصَّةً ، و إلَی النّاسِ عامَّةً . و اللّهِ لَتَموتونَ کما تَنامونَ ، و لَتُبعَثونَ کما تَستَیقِظونَ ، و لَتُحاسَبونَ کما تَعمَلونَ، و لتُجزَونَ بالإحسانِ إحسانا و بالسُّوءِ سُوءا ، و إنّها الجَنَّةُ أبَدا و النّارُ أبَدا . (2)
عنه صلی الله علیه و آله :إنّ أحسَنَ الحَدیثِ أصدَقُهُ . (3)
الطبقات الکبری_ به نقل از داوود بن حصین _: _ در اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله _ : او مردی بود که از همه قوم خود جوان مردتر، نیک خوتر، خوش برخوردتر، همسایه دارتر، بردبارتر، امانتدارتر، راستگوتر و از بد زبانی و آزار رسانی به دورتر بود. هرگز دیده نشد که با کسی کشمکش و مجادله کند. خداوند اخلاق و خصال پسندیده را در وجود آن حضرت جمع کرده بود تا جایی که قومش او را امین نامیدند و در مکّه غالبا با لقب امین از ایشان یاد می شد.
3775
راستگو
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای مردم! بلدِ راه به کسان خود دروغ نمی گوید. و من اگر هم دروغگو بودم [دست کم] به شما دروغ نمی گفتم. به خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، من فرستاده به حق خدا به سوی شما خصوصا و به سوی همه مردم عموما هستم. به خدا قسم همان گونه که می خوابید، می میرید و همان گونه که بیدار می شوید، برانگیخته خواهید شد و مطابق کردارتان حسابرسی خواهید شد و در برابر نیکی، پاداش نیک خواهید یافت و در برابر بدی، کیفر بد خواهید چشید. بهشتِ جاویدان در کار است و دوزخِ همیشگی.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :همانا بهترین سخن، راست ترین آن است.
ص :92
الطبقات الکبری عن ابن عباس :لَمّا اُنزِلَت : «و أنْذِرْ عَشیرَتَکَ الأقْرَبینَ» (1) صَعِدَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله علَی الصَّفا فقالَ : یا مَعشَرَ قُریشٍ ، فقالَت قُرَیشٌ : محمّدٌ علَی الصَّفا یَهتِفُ ! فأقبَلوا و اجتَمَعوا فقالوا : ما لَکَ یا محمّدُ ؟ قالَ : أ رَأیتُکُم لَو أخبَرتُکُم أنّ خَیلاً بِسَفْحِ هذا الجَبَلِ أ کُنتُم تُصَدِّقونَنی ؟ قالوا : نَعَم، أنتَ عِندَنا غَیرُ مُتَّهَمٍ و ما جَرَّبْنا علَیکَ کِذبا قَطُّ ، قالَ : فإنّی نَذیرٌ لَکُم بینَ یَدَی عَذابٍ شَدیدٍ . یا بَنی عبدِ المُطَّلبِ یا بَنی عبدِ مَنافٍ یا بَنی زُهرَةَ _ حتّی عَدَّدَ الأفخاذَ مِن قُرَیشٍ _ إنّ اللّهَ أمَرَنی أن اُنذِرَ عَشیرَتیَ الأقرَبِینَ ، و إنّی لا أملِکُ لَکُم مِن الدُّنیا مَنفَعَةً و لا مِن الآخِرَةِ نَصیبا إلاّ أن تَقولوا : لا إلهَ إلاّ اللّهُ . قالَ : یقولُ أبو لَهَبٍ : تَبّا لَکَ سائرَ الیَومِ ! أ لِهذا جَمَعتَنا ؟! فأنزَلَ اللّهُ تبارکَ و تعالی : «تَبَّتْ یَدا أبی لَهَبٍ و تَبَّ ......... » (2) السُّورة کلّها . (3)
المناقب لابن شهر آشوب عن ابن جریر :لَمّا کانَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله یَعرِضُ نَفسَهُ علَی القَبائلِ جاءَ إلی بَنی کِلابٍ فقالوا : نُبایِعُکَ علی أن یَکونَ لَنا الأمرُ بَعدَکَ ، فقالَ : الأمرُ للّهِ فإن شاءَ کانَ فیکُم أو فی غَیرِکُم ، فمَضَوا و لَم یُبایِعوهُ و قالُوا : لا نَضرِبُ لِحَربِکَ بأسیافِنا ثُمّ تُحَکِّمُ علَینا غَیرَنا ! (4)
الطبقات الکبری_ به نقل از ابن عباس _: چون آیه «و خویشان نزدیکت را هشدار ده» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله بالای کوه صفا رفت و بانگ زد : ای قریشیان! قریش گفتند : این محمّد است که از فراز صفا فریاد می زند. پس، همگی جمع شدند و آن جا رفتند و گفتند : چه شده است ای محمّد؟ فرمود : اگر من به شما بگویم که در پشت این کوه گروهی سواره هستند حرف مرا باور می کنید؟ گفتند : آری، تو در میان ما متّهم و بد نام نیستی و هرگز دروغی از تو نشنیده ایم. فرمود : اینک، من شما را از عذابی سخت بیم می دهم. ای فرزندان عبد المطّلب! ای فرزندان عبد مناف! ای فرزندان زهره! _ به همین ترتیب همه خاندان ها و تیره های قریش را نام برد _ خداوند به من فرمان داده است که به خویشان نزدیکم اعلام خطر کنم و من نمی توانم هیچ گونه سودی در دنیا و بهره ای در آخرت برای شما تضمین کنم، مگر اینکه بگویید : لا اله الاّ اللّه [و ایمان بیاورید ]در این هنگام ابو لهب گفت : هلاکت باد تو را! برای همین ما را جمع کردی؟! در این هنگام خداوند تبارک و تعالی سوره «تبّت یدا ابی لهب و تبّ ......... » را نازل فرمود.
المناقب لابن شهر آشوب_ به نقل از ابن جریر _: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله دعوت خود را به قبایل عرضه می کرد، نزد بنی کلاب آمد. آنها گفتند : ما به این شرط با تو بیعت می کنیم که بعد از تو، کار [خلافت ]به ما منتقل شود. پیامبر فرمود : کار دست خدا است. اگر او خواست به شما خواهد رسید و اگر نخواست به دیگری وا گذار خواهد شد. بنی کلاب رفتند و بیعت نکردند و گفتند : ما در راه تو شمشیر نمی زنیم که بعدا دیگران را بر ما حکومت دهی!
ص :93
المناقب لابن شهر آشوب عن عامر بن الطُّفَیلِ_ للنَّبیِّ و قد أرادَ بهِ غِیلَةً _: یا محمّدُ ، ما لیَ إن أسلَمتُ ؟ فقالَ صلی الله علیه و آله : لکَ ما للإسلامِ ، و علَیکَ ما علَی الإسلامِ، فقالَ : أ لا تَجعَلُنی الوالیَ مِن بَعدِکَ ؟ قالَ : لَیسَ لَک ذلکَ و لا لِقَومِکَ، و لکنْ لکَ أعِنَّةُ الخَیلِ تَغزو فی سَبیلِ اللّهِ . (1)
کنز العمّال عن عائشة :کانَ أبغَضَ الخُلقِ إلَیهِ الکِذبُ . (3)
کنز العمّال عن عائشة :کانَ إذا اطَّلَعَ علی أحَدٍ مِن أهلِ بَیتِهِ کَذَبَ کِذبَةً لَم یَزَلْ مُعرِضا عَنهُ حتّی یُحدِثَ تَوبَةً . (4)
المناقب لابن شهر آشوب_ به نقل از عامر بن طفیل _: همان کسی که خواست پیامبر را غافلگیر کرده و بکشد، به آن حضرت گفت : ای محمّد! اگر مسلمان شوم چه به من می رسد؟ حضرت فرمود : در سود و زیان اسلام شریک خواهی بود. گفت : مرا والی بعد از خودت قرار می دهی؟ فرمود : این سِمَت نه از آنِ تو خواهد بود نه از آن قوم و قبیله تو، امّا دهنه های اسب ها [فرماندهی سواران] را به تو می سپارم تا در راه خدا بجنگی.
3776
منفورترین خصلت نزد پیامبر صلی الله علیه و آله دروغگویی بود
کنز العمّال_ به نقل از عایشه _: منفورترین اخلاق نزد پیامبر صلی الله علیه و آله دروغگویی بود.
کنز العمّال_ به نقل از عایشه _: پیامبر صلی الله علیه و آله هرگاه می فهمید یکی از اعضای خانواده اش دروغی گفته است، چندان از او اعراض می فرمود تا توبه کند .
ص :94
الترغیب و الترهیب عن عائشة :ما کانَ مِن خُلقٍ أبغَضَ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِن الکِذبِ ، ما اطَّلَعَ علی أحَدٍ مِن ذاکَ بشیءٍ فیَخرُجُ مِن قَلبِهِ حتّی یَعلَمَ أنّهُ قد أحدَثَ تَوبَةً .
رواهُ أحمَدُ و البَزّارُ و اللّفظُ لَهُ ، و ابنُ حبّانَ فی صحیحهِ ، و لَفظُهُ قالَت :
ما کانَ مِن خُلقٍ أبغَضَ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِن الکِذبِ ، و لَقد کانَ الرّجُلُ یَکذِبُ عِندَهُ الکِذبَةَ ، فما یَزالُ فی نَفسِهِ حتّی یَعلَمَ أنّهُ قد أحدَثَ فیها تَوبَةً . و رواهُ الحاکمُ و قالَ : صحیحُ الإسنادِ ، و لَفظُهُ قالَت :
ما کانَ شیءٌ أبغَضَ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِن الکِذبِ ، و ما جَرَّبَهُ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِن أحَدٍ و إن قَلَّ ، فیَخرُجُ لَهُ مِن نفسِهِ حتّی یُجَدِّدَ لَهُ تَوبَةً . (1)
الطبقات الکبری عن عائشة :ما کانَ خُلقٌ أبغضَ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِن الکِذبِ ، و ما اطَّلَعَ مِنهُ علی شیءٍ عِندَ أحَدٍ مِن أصحابِهِ فیَبخَلُ لَهُ مِن نَفسِهِ حتّی یَعلَمَ أن أحدَثَ تَوبَةً . (2)
الترغیب و الترهیب_ به نقل از عایشه _: هیچ اخلاقی نزد رسول خدا منفورتر از دروغگویی نبود. هرگاه مطّلع می شد کسی دروغی گفته است، مهر او از دلش بیرون می رفت تا وقتی که می فهمید توبه کرده است.
این مطلب را احمد و بزّار با لفظ و تعبیر خود و ابن حبان نیز در صحیحش نقل کرده اند. عبارت او چنین است : عایشه گفت : هیچ خصلتی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله منفورتر از دروغگویی نبود. گاه فردی نزد آن حضرت دروغی می گفت و ایشان همچنان از او دلگیر بود تا آنکه متوجّه می شد از آن دروغ توبه کرده است. حاکم نیز این مطلب را روایت کرده و گفته است : سندش صحیح است. عبارت حاکم چنین است :
عایشه گفت : نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله چیزی منفورتر از دروغ نبود و از هر کس دروغی، هر چند کوچک، می شنید، مِهرِ او را از دل خود بیرون می کرد، تا زمانی که آن فرد از آن توبه می کرد.
الطبقات الکبری_ به نقل از عایشه _: هیچ خصلتی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله منفورتر از دروغ نبود و هرگاه مطلع می شد یکی از اصحابش دروغی گفته است، به او بی اعتنایی می کرد تا آنکه می فهمید توبه کرده است.
ص :95
الطبقات الکبری عن عبد اللّهِ بنِ سَلامٍ :لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله المَدینَةَ انجَفَلَ النّاسُ إلَیهِ ، و قِیلَ : قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . قالَ : فجِئتُ فی النّاسِ لأنظُرَ إلَیهِ ، قالَ : فلَمّا رأیتُ وَجهَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله إذا وَجهُهُ لَیسَ بِوَجهِ کَذّابٍ . قالَ : فکانَ أوّلُ شیءٍ سَمِعتُهُ یَتَکَلّمُ بهِ أن قالَ : یا أیُّها الناسُ أفشُوا السَّلامَ ، و أطعِموا الطَّعامَ ، و صِلوا الأرحامَ ، و صَلُّوا و النّاسُ نِیامٌ ، و ادخُلوا الجَنَّةَ بسَلامٍ . (1)
الکتاب :
فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنْ کِتَابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّکُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَکُمْ أَعْمَالُکُمْ لاَ حُجَّةَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ اللّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ» . (3)
الحدیث :
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :إنّ یَهودیّا کانَ لَهُ علی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله دَنانیرُ فتَقاضاهُ ، فقالَ لَهُ : یا یَهودیُّ، ما عِندی ما اُعطیکَ ، فقالَ : فإنّی لا اُفارِقُکَ یا محمّدُ حتّی تَقضیَنی ، فقالَ : إذَنْ أجلِسَ مَعکَ ، فجَلَسَ مَعهُ حتّی صَلّی فی ذلکَ المَوضِعِ الظُّهرَ و العَصرَ و المَغرِبَ و العِشاءَ الآخِرَةَ و الغَداةَ ، و کانَ أصحابُ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَتهَدَّدونَهُ و یَتَواعَدونَهُ ، فنَظَرَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلَیهِم فقالَ : ما الّذی تَصنَعونَ بهِ ؟! فقالوا : یا رسولَ اللّهِ، یَهودیٌّ یَحبِسُکَ ؟! فقال صلی الله علیه و آله : لَم یَبعَثْنی رَبّی عَزَّ و جلَّ بأن أظلِمَ مُعاهِدا و لا غَیرَهُ ، فلَمّا علا النّهارُ قالَ الیَهودیُّ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ اللّهُ و أشهَدُ أنَّ محمّدا عَبدُهُ و رَسولُهُ ، و شَطْرُ مالی فی سَبیلِ اللّهِ . أما و اللّهِ ما فَعَلتُ بِکَ الّذی فَعَلتُ إلاّ لأنظُرَ إلی نَعتِکَ فی التَّوراةِ ، فإنّی قَرأتُ نَعتَکَ فی التَّوراةِ : محمّدُ بنُ عبدِ اللّهِ مَولِدُهُ بمَکّةَ و مُهاجَرُهُ بطَیبَةَ ، و لَیسَ بِفَظٍّ و لا غَلیظٍ و لا سَخّابٍ ، و لا مُتَزیِّنٍ (و لا صَخّابٍ ، و لا مُتَرَیِّنٍ) بالفُحشِ و لا قَولِ الخَناءِ ، و أنا أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ اللّهُ ، و أنّکَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، و هذا مالی ، فاحکُمْ فیهِ بِما أنزَلَ اللّهُ . و کان الیَهودیُّ کَثیرَ المالِ ، ثُمّ قالَ (4) علیه السلام : کانَ فِراشُ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَباءةً ، و کانَت مِرفَقَتُهُ أدَمَ حَشْوُها لِیفٌ ، فثُنِیَت لَهُ ذاتَ لَیلَةٍ ، فلَمّا أصبَحَ قالَ : لَقد مَنَعَنی الفِراشُ اللّیلَةَ الصَّلاةَ ، فأمَرَ علیه السلام أن یُجعَلَ بِطاقٍ واحِدٍ . (5)
الطبقات الکبری_ به نقل از عبد اللّه بن سلام _: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه آمد، مردم برای دیدن آن حضرت می شتافتند و کسی می گفت : رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد. من هم با مردم رفتم تا ایشان را ببینم. وقتی چهره رسول خدا را دیدم متوجّه شدم که چهره او چهره یک فرد دروغگو نیست. عبد اللّه بن سلام می گوید : نخستین سخنی که از پیامبر شنیدم این بود که می فرمود : ای مردم! به یکدیگر سلام گویید و مردم را اطعام کنید و صله رحم به جا آورید و شب هنگام که مردم خفته اند، نماز بگزارید تا به سلامت وارد بهشت شوید.
3777
دادگر
قرآن:
«بنا بر این، به دعوت پرداز و همان گونه که مأموری ایستادگی کن و هوس های آنان را پیروی مکن و بگو : به هر کتابی که خدا نازل کرده است ایمان آوردم و مأمور شدم که میان شما به عدالت رفتار کنم. خدا پروردگار ما و پروردگار شماست. اعمال ما از آنِ ما و اعمال شما از آنِ شماست. میان ما و شما خصومتی نیست. خدا میان ما را جمع می کند و فرجام به سوی اوست».
حدیث:
امام علی علیه السلام :یک نفر یهودی از رسول خدا صلی الله علیه و آله چند دینار طلبکار بود و آنها را مطالبه کرد. حضرت فرمود : ای مرد یهودی! فعلاً چیزی ندارم که به تو بدهم. او گفت : ای محمّد! رهایت نمی کنم تا طلبم را بپردازی. رسول خدا فرمود : پس، من هم با تو می نشینم. حضرت در کنار او آن قدر نشست که در همان جا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را خواند. اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله آن مرد را تهدید می کردند. پیامبر به آنان نگاه کرد و فرمود : با او چه می کنید؟! عرض کردند : ای رسول خدا! یک نفر یهودی شما را نگه دارد؟! فرمود : پروردگارم عزّ و جلّ مرا مبعوث نکرده است که به معاهد و غیر معاهد ستم کنم. چون روز بالا آمد مرد یهودی گفت : گواهی می دهم که هیچ خدایی جز اللّه نیست و گواهی می دهم که محمّد بنده و فرستاده اوست. و نصف مالم را در راه خدا دادم. به خدا قسم این کار را با تو نکردم، مگر برای اینکه اوصافی را که از تو در تورات آمده است امتحان کنم. من اوصاف تو را در تورات چنین خوانده ام : محمّد بن عبد اللّه زادگاهش مکّه است و هجرتگاهش طَیْبَه. نه تند خوست و نه خشن و نه داد و بیداد راه می اندازد و نه زبانش را به فحش و ناسزا می آلاید. اکنون من گواهی می دهم که هیچ خدایی جز اللّه نیست و تو رسول خدا هستی و اینک اموال من در اختیار شماست و هر گونه که خداوند دستور داده درباره آن حکم فرما. آن مرد یهودی مال و ثروت زیادی داشت. امام علی علیه السلام سپس فرمود : بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله یک عبا بود و بالش او پوستی پر شده از الیاف درخت خرما. یک شب آن را برای پیامبر دولا کردم. صبح که شد پیامبر فرمود : این بستر، دیشب مرا از نماز باز داشت. آنگاه حضرت علیه السلام دستور داد آن را یک لا کردند.
ص :96
ص :97
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :کانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُقَسِّمُ لَحَظاتِهِ بَینَ أصحابِهِ، یَنظُرُ إلی ذا و یَنظُرُ إلی ذا بالسَّوِیَّةِ . (1)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :لَقد رأیتُنی یَومَ بَدرٍ و نحنُ نَلوذُ بالنَّبیِّ صلی الله علیه و آله و هُو أقرَبُنا إلَی العَدُوِّ ، و کانَ مِن أشَدِّ النّاسِ یَومَئذٍ بأسا . (3)
عنه علیه السلام :کُنّا إذا احمَرَّ البأسُ و لَقِیَ القَومُ القَومَ اتّقَینا برسولِ اللّهِ، فما یَکونُ أحَدٌ أقرَبَ إلَی العَدُوِّ مِنهُ . (4)
عنه علیه السلام :کُنّا إذا حَمِیَ البأسُ و لَقِیَ القَومُ اتَّقَینا برسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فما یکونُ مِنّا أحَد أقرَبَ إلَی العَدُوِّ مِنهُ . (5)
امام صادق علیه السلام :رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاه های خود را میان اصحابش تقسیم می کرد و به این و آن یکسان می نگریست.
3778
شجاع
امام علی علیه السلام :در جنگ بدر ما به پیامبر صلی الله علیه و آله پناه می بردیم و آن حضرت از همه ما به دشمن نزدیکتر بود و در آن روز از همه ما شجاعت بیشتری نشان داد.
امام علی علیه السلام :وقتی جنگ شدّت می گرفت و دو سپاه به جان هم می افتادند، ما خود را در پناه رسول خدا قرار می دادیم و هیچ کس به دشمن نزدیکتر از آن حضرت نبود.
امام علی علیه السلام :وقتی آتش جنگ شعله ور می شد و دو سپاه درگیر می شدند، ما خود را در نزدیکی رسول خدا قرار می دادیم؛ زیرا هیچ یک از ما به دشمن نزدیکتر از پیامبر نبود.
ص :98
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :لَمّا نَزَلَت : «لا تُکَلَّفُ إلاّ نَفْسَکَ» (1) کانَ أشجَعَ النّاسِ مَن لاذَ برسولِ اللّهِ علَیهِ و آلهِ السَّلامُ . (2)
کنز العمّال عن البَراء بن عازِبٍ :کنّا إذا احمَرَّ البأسُ نَتَّقی برسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، و إنّ الشُّجاعَ لَلّذی یُحاذی بهِ . (3)
صحیح مسلم عن أنسٍ :کانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أحسَنَ النّاسِ ، و کانَ أجوَدَ النّاسِ ، و کانَ أشجَعَ النّاسِ ، و لَقد فَزِعَ أهلُ المَدینَةِ ذاتَ لَیلَةٍ ، فانطَلقَ ناسٌ قِبَلَ الصَّوتِ ، فتَلَقّاهُم رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله راجِعا _ و قَد سَبَقَهُم إلَی الصَّوتِ _ و هُو علی فَرَسٍ لأبی طَلحَةَ عُرْیٍ ، فی عُنُقِهِ السَّیفُ و هو یقولُ : لم تُراعُوا ، لَم تُراعُوا . (4)
الکتاب :
لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ» . (5)
امام صادق علیه السلام :چون آیه «تنها مسئول وظیفه خود هستی» نازل شد، شجاعترین مردم کسی به حساب می آمد که در پناه رسول خدا _ علیه و آله السلام _ با [دشمن ]می جنگید.
کنز العمّال_ به نقل از بَراء بن عازب _: هرگاه جنگ بالا می گرفت، ما خود را در پناه رسول خدا قرار می دادیم و شجاع کسی بود که جرأت می کرد با او همردیف شود .
صحیح مسلم_ به نقل از انس _: رسول خدا صلی الله علیه و آله زیباترین و بخشنده ترین و شجاعترین مردم بود. شبی مردم مدینه صدایی شنیدند و دچار وحشت شدند. عده ای از مردم به طرف صدا حرکت کردند. پیامبر که جلوتر از آنها به طرف صدا رفته بود وقتی سوار بر اسب برهنه ابو طلحه و شمشیر به دوش برمی گشت، آن عده را دید و فرمود : نترسید، نترسید.
3779
مهربان
قرآن:
«قطعا برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید. به [هدایت ]شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است».
ص :99
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» . (1)
مکارم الأخلاق عن أنسٍ :کانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إذا فَقَدَ الرّجُلَ مِن إخوانِهِ ثَلاثَةَ أیّامٍ سألَ عَنهُ ؛ فإن کانَ غائبا دَعا لَهُ ، و إن کانَ شاهِدا زارَهُ، و إن کانَ مَریضا عادَهُ . (2)
حَلیمٌ
الترغیب و الترهیب عن أنسٍ :کُنتُ أمشی مَع رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و علَیهِ بُردٌ نَجرانیٌّ غَلیظُ الحاشِیَةِ ، فأدرَکَهُ أعرابیٌّ فجَذَبَهُ بِردائهِ جَذبَةً شَدیدَةً، فنَظَرتُ إلی صَفحَةِ عُنُقِ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، و قَد أثّرَ بها حاشِیَةُ الرِّداءِ مِن شِدَّةِ جَذبَتِهِ . ثُمّ قالَ : یا محمّدُ، مُرْ لی من مالِ اللّهِ الّذی عِندَکَ، فالتَفَتَ إلَیهِ فضَحِکَ ثُمّ أمَرَ لَهُ بعَطاءٍ . (4)
«پس، به [برکت] رحمت الهی، با آنان نرمخو (پر مهر) شدی و اگر تندخو و سخت دل بودی، قطعا از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها ]با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکّل کن؛ زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد».
حدیث:
مکارم الأخلاق_ به نقل از انس _: اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین بود که هرگاه یکی از اصحاب خود را سه روز نمی دید، جویای حالش می شد. اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا می کرد و اگر در شهر بود به دیدنش می رفت و اگر بیمار بود، از او عیادت می کرد.
3780
بردبار
الترغیب و الترهیب_ به نقل از انس _: من با رسول خدا صلی الله علیه و آله راه می رفتم و حضرت بُردی نجرانی با حاشیه ای زبر و درشت بر تن داشت. عربی بادیه نشین از راه رسید و ردای ایشان را محکم کشید. من به گردن پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه کردم دیدم حاشیه رداء، از شدّت کشیدن، روی گردن حضرت ردّ انداخته است. آن بادیه نشین سپس گفت : ای محمّد! دستور بده از مال خدا که نزد توست به من بدهند. پیامبر صلی الله علیه و آله به طرف او برگشت و خنده ای کرد و سپس دستور داد به او چیزی عطا کنند.
ص :100
کنز العمّال عن أبی سعیدٍ الخُدریِّ :کانَ صلی الله علیه و آله أشَدَّ حَیاءً مِن العَذراءِ فی خِدرِها . (1)
الطبقات الکبری عن أبی سعیدٍ الخُدریِّ :کانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أشَدَّ حَیاءً مِن العَذراءِ فی خِدرِها ، و کانَ إذا کَرِهَ شیئا عَرَفناه فی وَجهِهِ . (2)
مکارم الأخلاق عن أبی سعیدٍ الخُدریِّ :کانَ رسولُ اللّهِ حَیِیّا لا یُسألُ شیئا إلاّ أعطاهُ . (3)
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :إنّ اللّهَ تعالی أوحی إلَیَّ أن تَواضَعوا ؛ حتّی لا یَفخَرَ أحَدٌ علی أحَدٍ ، و لا یَبغیَ أحَدٌ علی أحَدٍ . (5)
3781
با حیا
کنز العمّال_ به نقل از ابو سعید خدری _: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با حیاتر از دختران پرده نشین بود.
الطبقات الکبری_ به نقل از ابو سعید خدری _: رسول خدا صلی الله علیه و آله از یک دختر پرده نشین با حیاتر بود و هرگاه از چیزی خوشش نمی آمد از چهره او می فهمیدیم.
مکارم الأخلاق_ به نقل از ابو سعید خدری _: رسول خدا صلی الله علیه و آله چندان با شرم و حیا بود که هیچ چیز از او خواسته نمی شد مگر اینکه آن را عطا می کرد.
3782
فروتن
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند متعال به من وحی فرمود که فروتن باشید، تا هیچ کس به دیگری فخر نفروشد و کسی به کسی تعدّی نکند.
ص :101
عنه صلی الله علیه و آله :لَقد هَبَطَ عَلیَّ مَلَکٌ مِن السّماءِ ما هَبَطَ علی نَبیٍّ قَبلی و لا یَهبِطُ علی أحَدٍ بَعدی و هُو إسرافیلُ و عِندی جِبریلُ ، فقالَ : السّلامُ علَیکَ یا محمّدُ . ثُمّ قالَ : أنا رسولُ ربِّکَ إلَیکَ أمَرَنی أن اُخَیِّرَکَ إن شِئتَ نَبیّا عَبدا ، و إن شِئتَ نَبیّا مَلِکا . فنَظَرتُ إلی جِبریلَ فأومی جِبریلُ إلَیَّ أن تَواضَعْ ، فقُلتُ : نَبیّا عَبدا . (1)
الطبقات الکبری_ عن یحیی بن أبی کثیر _: قال رَسول اللّه صلی الله علیه و آله : آکُلُ کما یأکُلُ العَبدُ ، و أجلِسُ کما یَجلِسُ العَبدُ ؛ فإنّما أنا عَبدٌ . و کانَ النّبیُّ صلی الله علیه و آله یَجلِسُ مُحتَفِزا . (2)
عنه صلی الله علیه و آله :خَمسٌ لا أدَعَهُنَّ حتَّی المَماتِ : الأکلُ علَی الحَضیضِ مَع العَبیدِ ، و رُکوبیَ الحِمارَ مُؤْکَفا ، و حَلبیَ العَنزَ بِیَدی ، و لُبسُ الصُّوفِ ، و التَّسلیمُ علَی الصِّبیانِ ؛ لِتَکونَ سُنّةً مِن بَعدی . (3)
الإمامُ الباقرُ علیه السلام :و لَقَد أتاهُ جَبرئیلُ علیه السلام بمَفاتیحِ خَزائنِ الأرضِ ثَلاثَ مَرّاتٍ یُخَیِّرُهُ مِن غَیرِ أن یَنقُصَهُ اللّهُ تبارکَ و تعالی مِمّا أعَدَّ اللّهُ لَهُ یَومَ القِیامَةِ شیئا ، فیَختارُ التَّواضُعَ لِربِّهِ جلَ و عَزَّ . (4)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :جبرئیل نزد من بود که فرشته ای از آسمان بر من فرود آمد. این فرشته که بر هیچ پیامبری پیش از من فرود نیامده و بعد از من نیز بر احدی فرود نخواهد آمد، اسرافیل بود. او گفت : سلام بر تو ای محمّد! سپس گفت: من فرستاده پروردگارت به سوی تو هستم. به من فرمان داده است تو را مخیّر سازم که اگر خواهی پیامبری و بندگی را برگزین و اگر خواهی پیامبری و پادشاهی را. من به جبرئیل نگاه کردم، او به من اشاره کرد که فروتنی کن. پس من گفتم: پیامبری و بندگی را انتخاب کردم.
الطبقات الکبری_ به نقل از یحیی بن أبی کثیر _: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : من همان گونه غذا می خورم که عبد می خورد و همان طور می نشینم که عبد می نشیند؛ زیرا من در حقیقت عبد و بنده هستم.
پیامبر صلی الله علیه و آله همواره دو زانو می نشست.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :پنج کار است که تا زنده هستم رهایشان نمی کنم : غذا خوردن روی زمین با بندگان، سوار شدن بر الاغ برهنه، دوشیدن بز با دست خودم، پوشیدن لباس پشمینه و سلام کردن به کودکان، تا این کارها بعد از من سنّت شود.
امام باقر علیه السلام :جبرئیل علیه السلام کلیدهای گنجینه های زمین را سه بار نزد پیامبر آورد و او را در انتخاب آنها آزاد گذاشت، بدون آنکه خدای تبارک و تعالی از آنچه در روز قیامت برایش آماده کرده است، چیزی بکاهد. اما هر بار پیامبر فروتنی در برابر خداوند عزّ و جلّ را برگزید.
ص :102
عنه علیه السلام :کانَ رسولُ اللّه صلی الله علیه و آله یأکُلُ أکلَ العَبدِ ، و یَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ ، و کانَ یأکُلُ علَی الحَضیضِ ، و یَنامُ علَی الحَضیضِ . (1)
عنه علیه السلام :إنَّ المَساکینَ کانوا یَبِیتونَ فی المَسجِدِ علی عَهدِ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فأفطَرَ النّبیُّ صلی الله علیه و آله مَع المَساکینِ الّذینَ فی المَسجِدِ ذاتَ لَیلَةٍ عِندَ المِنبَرِ فی بُرمَةٍ فأکَلَ مِنها ثَلاثونَ رجُلاً ، ثُمّ رُدَّتْ إلی أزواجِهِ شِبعَهُنَّ . (2)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :إنَّ جَبرئیلَ علیه السلام أتی رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فخَیَّرَهُ، و أشارَ علَیهِ بالتَّواضُعِ ، و کانَ لَهُ ناصِحا ، فکانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یأکُلُ إکلَةَ العَبدِ ؛ و یَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ تَواضُعا للّهِ تبارکَ و تعالی . (3)
عنه علیه السلام :مَرَّتِ امرَأةٌ بَذِیَّةٌ برسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و هُو یأکُلُ و هو جالِسٌ علَی الحَضیضِ ، فقالَت : یا محمّدُ ، و اللّهِ إنّکَ لَتأکُلُ أکل العَبدِ ، و تَجلِسُ جُلوسَهُ ! فقالَ لَها رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : وَیحَکِ! و أیُّ عَبدٍ أعبَدُ مِنّی ؟! قالَت : فناوِلْنی لُقمَةً مِن طَعامِکَ ، فناوَلَها ، فقالَت : لا و اللّهِ إلاّ الّتی فی فِیکَ ! فأخرَجَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله اللُّقمَةَ مِن فَمِهِ فناوَلَها فَأکَلَتها . (4)
امام باقر علیه السلام :رسول خدا صلی الله علیه و آله مانند عبد غذا می خورد و مانند عبد می نشست و روی زمین چیز می خورد و روی زمین می خوابید.
امام باقر علیه السلام :در روزگار رسول خدا صلی الله علیه و آله مستمندان شب ها را در مسجد می خوابیدند. یک شب پیامبر با مستمندانی که در مسجد بودند، نزدیک منبر در قابلمه ای افطار کرد. سی مرد از غذای آن قابلمه خوردند و سپس آن قابلمه به همسران رسول خدا برگردانده شد و آنها را هم سیر کرد.
امام صادق علیه السلام :جبرئیل علیه السلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و او را [میان قبول پادشاهی و خزاین دنیا و ترک آن ]مخیّر کرد و از روی خیرخواهی به آن حضرت اشاره کرد که برای خدای متعال فروتنی کند [و دنیا را رد کند]. پس، رسول خدا برای فروتنی در برابر خدای تبارک و تعالی، چون بردگان غذا می خورد و مانند بردگان [روی زمین ]می نشست.
امام صادق علیه السلام :رسول خدا صلی الله علیه و آله روی زمین نشسته بود و غذا می خورد. زن تند زبانی از کنار آن حضرت رد شد و گفت : ای محمّد! به خدا قسم که تو مانند بندگان غذا می خوری و مانند بندگان می نشینی. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود : وای بر تو! کدام بنده، بنده تر از من است؟ زن گفت : لقمه ای از غذایت به من بده. رسول خدا لقمه ای به او داد. زن گفت : نه به خدا، باید لقمه ای را که در دهانت هست به من بدهی. پیامبر صلی الله علیه و آله لقمه را از دهانش درآورد و به او داد و زن آن را خورد.
ص :103
الطبقات الکبری عن أنسِ بنِ مالکٍ :کانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقعُدُ علَی الأرضِ ، و یأکُلُ علَی الأرضِ ، و یُجِیبُ دَعوَةَ المَملوکِ ، و یقولُ : لو دُعِیتُ إلی ذِراعٍ لَأجَبتُ ، و لو اُهدِیَ إلَیّ کُراعٌ لَقَبِلتُ ، و کانَ یَعقِلُ شاتَهُ . (1)
مکارم الأخلاق عن أنسِ بنِ مالکٍ :کانَت لِرسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله شَربَةٌ یُفطِرُ علَیها و شَربَةٌ للسَّحَرِ ، و ربّما کانَت واحِدَةً ......... فهَیّأتُها لَهُ صلی الله علیه و آله ذاتَ لَیلَةٍ فاحتَبسَ النّبیُّ صلی الله علیه و آله فَظَنَنتُ أنّ بَعضَ أصحابِهِ دَعاهُ ، فشَرِبتُها حِینَ احتبَسَ ، فجاءَ صلی الله علیه و آله بعدَ العِشاءِ بساعَةٍ فسَألتُ بعضَ مَن کانَ مَعهُ: هَل کانَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله أفطَرَ فی مَکانٍ أو دَعاهُ أحَدٌ ؟ فقالَ : لا ، فبِتُّ بلَیلَةٍ لا یَعلَمُها إلاّ اللّهُ غَمَّ أن یَطلُبَها مِنّی النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و لا یَجِدَها فیَبِیتَ جائعا ، فأصبَحَ صائما و ما سألَنی عَنها و لا ذَکرَها حتّی السّاعةِ . (2)
الطبقات الکبری_ به نقل از انس بن مالک _: رسول خدا صلی الله علیه و آله روی زمین می نشست و روی زمین غذا می خورد و دعوت بنده زرخرید را می پذیرفت و می فرمود : اگر به [خوردن گوشتِ ]یک سردست دعوت شوم می پذیرم و اگر پاچه ای برای من هدیه آورند، قبول می کنم. و گوسفند خود را شخصا می بست.
مکارم الأخلاق_ به نقل از انس بن مالک _: رسول خدا صلی الله علیه و آله با یک نوشیدنی افطار می کرد و با نوشیدنی دیگری سحری می خورد و گاهی اوقات هم [در هر دو وعده ]یک نوشیدنی بود ......... شبی برای آن حضرت نوشیدنی تهیه کردم، اما پیامبر صلی الله علیه و آله نیامد. من خیال کردم یکی از اصحاب ایشان را دعوت کرده است. لذا خودم نوشیدنی را خوردم. ساعتی بعد از عشا پیامبر آمد. من از فردی که همراه حضرت بود پرسیدم آیا پیامبر صلی الله علیه و آله در جایی افطار کرده یا کسی ایشان را دعوت نموده است؟ گفت : نه. من آن شب را از فکر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله نوشیدنی را از من بخواهد و نوشیدنی نباشد و گرسنه بخوابد، با چنان غم و اندوهی به سر بردم که فقط خدا از آن خبر دارد. اما صبح پیامبر در حالی که روزه داشت بیدار شد و درباره آن نوشیدنی از من سؤالی نکرد و تاکنون نیز از آن سخنی به میان نیاورده است.
ص :104
صحیح مسلم عن أنسِ بنِ مالکٍ :خَدَمتُ رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَشرَ سِنینَ ، و اللّهِ ، ما قالَ لی اُفّا قطُّ ، و لا قالَ لی لشَیءٍ : لِمَ فَعَلتَ کذا ؟! و هلاّ فَعَلتَ کذا ؟! (1)
صحیح مسلم عن أنسِ بنِ مالکٍ :لَمّا قَدِمَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله المَدینَةَ أخذَ أبو طَلحَةَ بِیَدی ، فانطَلَقَ بی إلی رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فقالَ : یا رسولَ اللّهِ ، إنّ أنَسا غُلامٌ کیّسٌ فلْیَخدِمْکَ . قالَ : فخَدَمتُهُ فی السَّفَرِ و الحَضَرِ ، و اللّهِ ما قالَ لی لشیءٍ صَنَعتُهُ : لِمَ صَنَعتَ هذا هکذا ؟! و لا لشیءٍ لم أصنَعْهُ : لِمَ لَم تَصنَعْ هذا هکذا ؟! (2)
الطبقات الکبری عن حمزةِ بنِ عبد اللّهِ بنِ عُتبَةَ :کانَت فی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله خِصالٌ لَیسَت فی الجَبّارینَ ، کانَ لا یَدعوهُ أحمَرُ و لا أسوَدُ مِن النّاسِ إلاّ أجابَهُ ، و کانَ رُبَّما وَجَدَ تَمرَة مُلقاةً فیأخُذُها فیُهوی بها إلی فِیهِ و إنّهُ لَیَخشی أن تَکونَ مِن الصَّدَقَةِ ، و کانَ یَرکَبُ الحِمارَ عُریا لَیس علَیهِ شیءٌ . (3)
صحیح مسلم_ به نقل از انس بن مالک _: من ده سال رسول خدا صلی الله علیه و آله را خدمت کردم. به خدا قسم که هرگز به من «افّ» نگفت و هیچ گاه درباره چیزی به من نفرمود: چرا چنین کردی؟ و چرا چنین نکردی؟
صحیح مسلم_ به نقل از انس بن مالک _: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه آمد، ابو طلحه دست مرا گرفت و به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله برد و عرض کرد : ای رسول خدا! انس بچّه زرنگی است، اجازه بدهید خدمتکار شما باشد. انس می گوید : من در سفر و حَضَر رسول خدا صلی الله علیه و آله را خدمت می کردم. به خدا قسم که هیچ گاه درباره کاری که انجام می دادم نفرمود، چرا این کار را کردی؟ و اگر کاری را انجام نداده بودم هیچ گاه نفرمود : چرا این کار را نکردی؟
الطبقات الکبری_ به نقل از حمزة بن عبد اللّه بن عتبه _: در پیامبر صلی الله علیه و آله خصلت هایی وجود داشت که در پادشاهان نبود : هر انسانی از سفید و سیاه ایشان را دعوت می کرد، دعوتش را می پذیرفت. گاه خرمایی را روی زمین می دید و آن را برمی داشت و با اینکه می ترسید از خرماهای صدقه باشد، به دهان می گذاشت، و بر الاغ برهنه بدون پالان سوار می شد.
ص :105
المناقب لابن شهر آشوب :کانَ النّبیُّ صلی الله علیه و آله ......... یُجالِسُ الفُقَراءَ ، و یُؤاکِلُ المَساکینَ . (1)
الطبقات الکبری عن یزیدِ بنِ عبد اللّهِ بنِ قسیطٍ :کانَ أهلُ الصُّفَّةِ ناسا مِن أصحابِ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله لا مَنازِلَ لَهُم ، فکانوا یَنامونَ علی عَهدِ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی المَسجِدِ و یَظَلُّونَ فیهِ ما لَهُم مَأویً غَیرُهُ ، فکانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَدعوهُم إلَیهِ باللَّیلِ إذا تَعَشّی فیُفَرِّقُهُم علی أصحابهِ ، و تَتَعشّی طائفةٌ مِنهُم مَع رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، حتّی جاءَ اللّهُ تعالی بالغِنی . (2)
مکارم الأخلاق عن أبی ذرٍّ :کانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَجلِسُ بَینَ ظَهْرانَی أصحابِهِ ، فیَجیءُ الغَریبُ فلا یَدری أیُّهُم هُو حتّی یَسألَ ، فطَلَبْنا إلَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله أن یَجعَلَ مَجلِسا یَعرِفُهُ الغَریبُ إذا أتاهُ ، فَبنَینا لَهُ دُکّانا مِن طِینٍ ، و کانَ یَجلِسُ علَیهِ و نَجلِس بجانِبَیهِ . (3)
المناقب لابن شهر آشوب :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با تهیدستان می نشست و با مستمندان غذا می خورد.
الطبقات الکبری_ به نقل از یزید بن عبد اللّه بن قسیط _: اصحاب صُفّه، گروهی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند که خانه نداشتند و به روزگار رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد می خوابیدند و روزها هم در سایه آن پناه می گرفتند و جایی جز مسجد نداشتند. پیامبر شب ها به هنگام غذا خوردن آنان را فرا می خواند و گروهی را میان اصحاب خود تقسیم می کرد که با آنها غذا بخورند و گروهی هم با خود پیامبر غذا می خوردند، تا اینکه خدای متعال به آنان ثروتی عنایت فرمود.
مکارم الأخلاق_ به نقل از ابوذر _: رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان اصحاب خود می نشست به طوری که وقتی غریبه ای وارد می شد تا نمی پرسید، متوجّه نمی شد کدام یک از آنها رسول خدا صلی الله علیه و آله است. لذا ما از آن حضرت خواهش کردیم در جایی بنشیند که اگر غریبه ای وارد شد، ایشان را بشناسد. بدین منظور سکّویی از گِل درست کردیم و حضرت روی آن می نشست و ما هم در دو طرف ایشان می نشستیم.
ص :106
مکارم الأخلاق عن ابنِ مسعودٍ :أتَی النَّبیَّ صلی الله علیه و آله رجُلٌ یُکَلِّمُهُ فأرعَدَ ، فقالَ : هَوِّنْ علَیکَ فلَستُ بمَلِکٍ ! (1)
سنن ابن ماجة عن ابنِ مسعودٍ :أتی النَّبیَّ صلی الله علیه و آله رجُلٌ فکَلَّمَهُ، فجَعَلَ تَرعُدُ فَرائصُهُ ، فقالَ لَهُ : هَوِّن علَیکَ فإنّی لَستُ بمَلِکٍ ، إنّما أنا ابنُ امرأةٍ تأکُلُ القَدیدَ . (2)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :نَزَلَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی غَزوَةِ ذاتِ الرِّقاعِ تَحتَ شَجَرَةٍ علی شَفیرِ وادٍ ، فأقبَلَ سَیلٌ فحالَ بَینَهُ و بَینَ أصحابِهِ فرآهُ رجُلٌ مِن المُشرِکینَ و المُسلِمونَ قِیامٌ علی شَفیرِ الوادی یَنتَظِرونَ مَتی یَنقَطِعُ السَّیلُ ، فقالَ رجُلٌ مِن المُشرِکینَ لقَومِهِ : أنا أقتُلُ محمّدا ، فجاءَ و شَدَّ علی رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بالسَّیفِ ، ثُمّ قالَ : مَن یُنْجِیکَ مِنّی یا محمّدُ ؟! فقالَ : رَبِّی و رَبُّکَ ، فنَسَفَه جَبرئیلُ علیه السلام عن فَرَسِهِ فسَقَطَ علی ظَهرِهِ ، فقامَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله و أخذَ السَّیفَ و جَلَسَ علی صَدرِهِ و قالَ : مَن یُنْجِیکَ مِنّی یا غورثُ ؟! فقالَ : جُودُکَ و کَرمُکَ یا محمّدُ ، فتَرَکَهُ فقامَ و هُو یقولُ : و اللّهِ، لَأنتَ خَیرٌ مِنّی و أکرَمُ . (3)
مکارم الأخلاق_ به نقل از ابن مسعود _: مردی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و با ترس و لرز شروع به صحبت با آن حضرت کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : آرام باش، من که پادشاه نیستم!
سنن ابن ماجة_ به نقل از ابن مسعود _: مردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و در حالی که بدنش می لرزید، با آن حضرت به صحبت پرداخت. پیامبر فرمود : آرام باش، من که پادشاه نیستم. من فرزند زنی هستم که گوشت خشکیده نمک سود می خورد.
3783
توکّل کننده
امام صادق علیه السلام :در جنگ ذات الرقاع، رسول خدا صلی الله علیه و آله در کنار درّه ای زیر درختی توقف کرد. در همین هنگام سیلی آمد و میان آن حضرت و یارانش فاصله انداخت.
مردی از مشرکان متوجه شد که یاران پیامبر از او دور افتاده و منتظر بند آمدن سیل هستند، به همرزمان خود گفت : من محمّد را می کشم. و آمد و به روی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شمشیر کشید و گفت : ای محمّد! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟ پیامبر فرمود : آنکه پروردگار من و توست. در این هنگام جبرئیل آن مرد را از اسبش پرت کرد و او به پشت روی زمین افتاد. رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست و شمشیر را برداشته روی سینه او نشست و فرمود : ای غورث! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟ عرض کرد : بخشندگی و آقایی تو ای محمّد! پیامبر او را رها کرد. مرد از جا برخاست، در حالی که می گفت : به خدا قسم که تو از من بهتر و بزرگوارتری .
ص :107
صحیح مسلم عن جابر بنِ عبد اللّه :غَزَونا معَ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله غَزوَةً قِبَلَ نَجدٍ ، فأدرَکْنا رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی وادٍ کَثیرِ العَضاهِ (1) ، فنَزَلَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله تَحتَ شَجَرَةٍ فعَلَّقَ سَیفَهُ بغُصنٍ مِن أغصانِها . قالَ : و تَفَرَّقَ النّاسُ فی الوادی یَستَظِلُّونَ بالشَّجَرِ . قالَ : فقالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنّ رجُلاً أتانی و أنا نائمٌ ، فأخَذَ السَّیفَ فاستَیقَظتُ و هو قائمٌ علی رأسی ، فلَم أشعُرْ إلاّ و السَّیفُ صَلْتا فی یَدِهِ ، فقالَ لی : مَن یَمنَعُکَ مِنّی ؟! قالَ : قُلتُ : اللّهُ . ثُمّ قالَ فی الثّانِیَةِ : مَن یَمنَعُکَ مِنّی ؟! قالَ : قُلتُ : اللّهُ، فشامَ السَّیفَ فها هُو ذا جالِسٌ . ثُمّ لَم یَعرِضْ لَهُ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (2)
صحیح مسلم_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _: با رسول خدا صلی الله علیه و آله برای شرکت در جنگی به طرف نجد حرکت کردیم. پیامبر در یک وادی پر از درختان خاردار به ما رسید و زیر درختی پیاده شد و شمشیرش را به یکی از شاخه های آن آویخت. مسلمانان برای پناه گرفتن در سایه درختان در وادی پراکنده شدند. جابر می گوید : رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : من خوابیده بودم که مردی آمد و شمشیر را برداشت. از خواب بیدار شدم دیدم او بالای سرم ایستاده است. همین قدر فهمیدم که شمشیر در دست های او می درخشد. آن مرد به من گفت : کیست که تو را از دست برهاند؟ گفتم : خدا. دوباره گفت : کیست که تو را از دست من برهاند؟ من گفتم : خدا. آن مرد شمشیر را غلاف کرد و نشست و رسول خدا صلی الله علیه و آله هم متعرّض او نشد.
ص :108
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :ما اُوذِیَ أحَدٌ مِثلَ ما اُوذِیتُ فی اللّهِ . (1)
عنه صلی الله علیه و آله :ما اُوذِیَ أحَدٌ ما اُوذِیتُ . (2)
عنه صلی الله علیه و آله :لَقد اُوذِیتُ فی اللّهِ و ما یُؤذی أحَدٌ ، و اُخِفْتُ [فی ]اللّهِ و ما یُخافُ أحَدٌ ، و لَقد أتَت علَیَّ ثَلاثونَ مِن یَومٍ و لَیلَةٍ و ما لی و لبِلالٍ طَعامٌ یأکُلُهُ ذو کَبِدٍ إلاّ شیءٌ یُوارِیهِ إبطُ بلالٍ . (3)
الطبقات الکبری عن إسماعیل بنِ عیّاشٍ :کانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أصبَرَ النّاسِ علی أوزارِ النّاسِ . (4)
کنز العمّال عن طارِقِ المُحارِبیِّ :رَأیتُ رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِسُوقِ ذی المَجازِ ، فمَرَّ و علَیهِ جُبَّةٌ لَهُ حَمراءُ و هُو یُنادی بأعلی صَوتِهِ : یا أیُّها النّاسُ ، قُولوا : لا إلهَ إلاّ اللّهُ تُفلِحوا ، و رَجُلٌ یَتبَعُهُ بالحِجارَةِ و قد أدمی کَعبَیهِ و عُرقُوبَیهِ (5) و هُو یقولُ : یا أیُّها النّاسُ ، لا تُطیعوهُ فإنّهُ کَذّابٌ !
قلتُ : مَن هذا ؟ قالوا : غُلامٌ مِن بَنی عَبدِ المُطَّلبِ ، قلتُ : فمَن هذا یَتبَعُهُ یَرمیهِ ؟ قالوا : هذا عَمُّهُ عَبدُ العُزّی _ و هُو أبو لَهَبٍ _ . (6)
3784
شکیبا
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هیچ کس به اندازه ای که من در راه خدا آزار دیده ام، آزار ندیده است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هیچ کس به اندازه من آزار و اذیّت ندیده است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هیچ کس به اندازه من در راه خدا آزار ندیده و هیچ کس به اندازه من در راه خدا ترسانده و تهدید نشده است. سی شبانه روز بر من گذشت و من و بلال [حبشی ]غذایی که موجود زنده ای می خورد، برای خوردن نداشتیم، مگر آن مقداری که اگر زیر بغل بلال می گذاشتی ناپدید می شد.
الطبقات الکبری_ به نقل از اسماعیل بن عیاش _: رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر گناهان (خطاهای) مردم از همه شکیباتر بود.
کنز العمّال_ به نقل از طارق محاربی _: رسول خدا صلی الله علیه و آله را در بازار ذو المجاز دیدم که جبّه ای قرمز رنگ پوشیده بود و می رفت و با صدای بلند می گفت : ای مردم! بگویید : هیچ خدایی جز اللّه نیست تا رستگار شوید. مردی از پی او سنگ می انداخت و قوزک ها و پشت پاشنه های پای حضرت را خونی کرده بود و می گفت : ای مردم! به حرفش گوش ندهید، او دروغگوست.
پرسیدم : این کیست؟ گفتند : جوانی است از طایفه عبد المطّلب. پرسیدم : این مرد که در پی او می رود و سنگ می زند کیست؟ گفتند : او عمویش عبد العزّی _ همان ابو لهب _ است.
ص :109
کنز العمّال عن مُنیب :رَأیتُ رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی الجاهِلیَّةِ و هُو یقولُ : یا أیُّها النّاسُ ، قولوا : لا إلهَ إلاّ اللّهُ تُفلِحوا ، فمِنهُم مَن تَفَلَ فی وَجهِهِ ، و مِنهُم مَن حَثا علَیهِ التُّرابَ ، و مِنهُم مَن سَبَّهُ ، فأقبَلَت جارِیَةٌ بِعُسٍّ مِن ماءٍ فغَسَلَ وَجهَهُ و یَدَیهِ و قالَ : یا بُنَیَّةُ ، اصبِری و لا تَحزَنی علی أبیکِ غَلَبَةً و لا ذُلاًّ.
فقلتُ : مَن هذهِ ؟ فقالوا : زَینَبُ بِنتُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و هِیَ جارِیَةٌ وَصِیفَةٌ . (1)
الترغیب و الترهیب عن ابن مسعودٍ :کأنّی أنظُرُ إلی رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَحکی نَبیّا مِن الأنبیاءِ ضَربَهُ قَومُهُ فأدمَوهُ ، و هُو یَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ و یَقولُ : اللّهُمَّ اغفِرْ لِقَومی فإنّهُم لا یَعلَمونَ . (2)
کنز العمّال_ به نقل از منیب _: در جاهلیّت، رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم که می فرمود : ای مردم! بگویید هیچ خدایی جز اللّه نیست تا رستگار شوید. اما بعضی به صورت او آب دهان می انداختند و بعضی رویش خاک می پاشیدند و بعضی دشنامش می دادند. در این هنگام، دخترکی قدح آبی آورد و پیامبر صورت و دست های خود را شست و فرمود : دخترکم، صبور باش و برای مغلوبیّت و خواری پدرت اندوهگین مباش.
من پرسیدم : این دخترک کیست؟ گفتند : زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله است و او دخترکی نوجوان بود.
الترغیب و الترهیب_ به نقل از ابن مسعود _: انگار رسول خدا صلی الله علیه و آله را می بینم که داستان پیامبری از پیامبران را به نمایش می گذارد که قومش او را زدند و خونین کردند و او خون از چهره اش پاک می کرد و می گفت : بار خدایا! قوم مرا بیامرز ؛ زیرا که آنان نادانند.
ص :110
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله_ و قد قیلَ لَهُ : لوِ اتَّخَذتَ فِراشا ، و هُو علی حَصیرٍ قد أثَّرَ فی جَنبَیهِ _: ما لِی و لِلدُّنیا ؟! ما مَثَلی و مَثَلُ الدُّنیا إلاّ کَراکِبٍ سارَ فی یَومٍ صائفٍ فاستَظَلَّ تَحتَ شَجَرَةٍ ساعَةً مِن نَهارٍ ثُمّ راحَ و تَرَکَها . (1)
الإمامُ الباقرُ علیه السلام :إنّ رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَم یُورِّثْ دِینارا و لا دِرهَما و لا عَبدا و لا وَلیدَةً و لا شاةً و لا بَعیرا ، و لقد قُبِضَ صلی الله علیه و آله و إنّ دِرعَهُ مَرهونَةٌ عِند یَهودیٍّ مِن یَهودِ المَدینَةِ بعِشرینَ صاعا مِن شَعیرٍ استَسلَفَها نَفَقَةً لأهلِهِ . (2)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :ما کانَ شَیءٌ أحَبَّ إلی رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِن أن یَظَلَّ (یَصِلَ) جائعا خائفا فی اللّهِ . (3)
عنه علیه السلام :ماتَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله و علَیهِ دَینٌ . (4)
الترغیب و الترهیب عن عُمر :دَخَلتُ علی رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و هُو علی حَصیرٍ، قالَ : فجَلَستُ ، فإذا علَیهِ إزارُهُ ، و لَیس علَیهِ غَیرُهُ ، و إذا الحَصیرُ قد أثَّرَ فی جَنبِهِ ، و إذا أنا بِقَبضَةٍ مِن شَعیرٍ نَحوِ الصّاعِ ، و قَرَظٌ فی ناحِیَةٍ فی الغُرفَةِ ، و إذا إهابٌ مُعَلَّقٌ ، فابتَدَرَت عَینای ، فقالَ : ما یُبکیکَ یا بنَ الخَطّابِ ؟ فقالَ : یا نَبیَّ اللّهِ ، و ما لیَ لا أبکی و هذا الحَصیرُ قد أثَّرَ فی جَنبِکَ و هذهِ خِزانَتُکَ لا أری فیها إلاّ ما أری ، و ذاکَ کِسری و قَیصرُ فی الثِّمارِ و الأنهارِ ، و أنتَ نَبیُّ اللّهِ و صَفوَتُهُ ، و هذهِ خِزانَتُکَ ؟! قالَ : یا بنَ الخطّابِ ، أ ما تَرضی أن تَکونَ لَنا الآخِرَةُ و لَهُمُ الدُّنیا ؟ ! (5)
3785
بی اعتنا به دنیا
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روی بوریایی دراز کشیده و آن بوریا بر پهلوی حضرت ردّ انداخته بود. به ایشان عرض کردند :کاش بستری تهیه کنید! حضرت فرمود : مرا چه به دنیا؟! حکایت من و دنیا حکایت سواره ای است که در یک روز گرم تابستانی به راهی رود و ساعتی از روز را زیر سایه درختی بیارمد و سپس حرکت کند و برود.
امام باقر علیه السلام :رسول خدا صلی الله علیه و آله نه دیناری به ارث گذاشت و نه درهمی و نه بنده ای و نه کنیزی و نه گوسفندی و نه شتری. زمانی که درگذشت زره او در گرو یکی از یهودیان مدینه بود که در قبال قرض کردن بیست صاع جو برای خرجی خانواده اش، آن را نزد وی به گرو گذاشته بود.
امام صادق علیه السلام :هیچ چیز نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله محبوبتر از این نبود که در راه خدا گرسنه و ترسان باشد.
امام صادق علیه السلام : ......... رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی از دنیا رفت که بدهکار بود.
الترغیب و الترهیب_ به نقل از عمر _: خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدم. آن حضرت روی حصیری نشسته بود. من هم نشستم، دیدم جز یک ازار چیز دیگری بر تن ندارد و حصیر بر پهلویش ردّ انداخته است. در گوشه ای از اتاق مشتی جو به اندازه یک صاع و مقداری برگ درخت سلم [برای دباغی کردن پوست] به چشم می خورد و یک پوست دباغی نشده ای هم آویزان بود. اشک از چشمانم سرازیر شد. رسول خدا فرمود : چرا گریه می کنی، پسر خطاب؟ عرض کردم : ای پیامبر خدا! چرا گریه نکنم وقتی می بینم که این حصیر بر پهلوی شما ردّ انداخته و این هم خزانه شماست که می بینم، در حالی که کسرا و قیصر در باغ های پر از میوه و جویبار زندگی می کنند. اما شما که پیامبر و برگزیده خدا هستی، این وضع خزانه تان می باشد؟! پیامبر فرمود : ای پسر خطاب! آیا نمی پسندی که آخرت از آنِ ما باشد و دنیا از آنِ ایشان؟!
ص :111
الترغیب و الترهیب عن عمر :استَأذَنتُ علی رسولِ اللّه صلی الله علیه و آله فدَخَلتُ علَیهِ فی مَشرُبَةٍ (1) و إنّهُ لَمُضطَجِعٌ علی خَصَفَةٍ إنّ بَعضَهُ لَعلَی التُّرابِ ، و تَحتَ رأسِهِ وِسادَةٌ مَحشُوَّةٌ لِیفا ، و إنّ فَوقَ رأسِهِ لاَءهابا عَطِنا ، و فی ناحِیَةِ المَشرُبَةِ قَرَظٌ ، فسَلَّمتُ علَیهِ فجَلَستُ ، فقلتُ : أنتَ نَبیُّ اللّهِ و صَفوَتُه و کِسری و قَیصرُ علی سُرُرِ الذَّهَبِ و فُرُشِ الدِّیباجِ و الحَریرِ ؟ ! فقالَ : اُولئکَ عُجِّلَت لَهُم طَیِّباتُهُم و هِیَ وَشیکَةُ الانقِطاعِ ، و إنّا قَومٌ اُخِّرَت لنا طَیِّباتُنا فی آخِرَتِنا . (2)
الترغیب و الترهیب_ به نقل از عمر _: از رسول خدا صلی الله علیه و آله اجازه ورود خواستم و در غرفه ای بر ایشان وارد شدم. حضرت روی بوریایی از برگ درخت خرما دراز کشیده و قسمتی از بدنش روی خاک بود. زیر سرش بالشی پر شده از الیاف خرما قرار داشت و بالای سر ایشان پوستی خیسانده شده در مایع دباغی که بوی بدی از آن به مشام می رسید، آویزان بود و در گوشه غرفه مقداری برگ درخت سلم قرار داشت. من به پیامبر سلام کردم و نشستم و گفتم : شما پیامبر و برگزیده خدا باشی و کسرا و قیصر بر تخت های طلا و فرش های دیبا و حریر بنشینند؟! فرمود : آنان کسانی هستند که نعمت های زودگذر در همین دنیا به ایشان داده شده و ما مردمی هستیم که نعمت هایمان در آخرت به ما داده می شود.
ص :112
بحار الأنوار :و فی خَبَرٍ آخَرَ : فلَمّا جَلَسَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله قد أثَّرَ الحَصیرُ فی جَنبِهِ فقالَ عُمرُ : أمّا أنا فأشهَدُ أنّکَ رَسولُ اللّهِ و لَأنتَ أکرَمُ علَی اللّهِ مِن قَیصرَ و کِسری ، و هُما فیما هُما فیهِ مِن الدُّنیا و أنتَ علَی الحَصیرِ قد أثَّرَ فی جَنبِکَ ، فقالَ النّبیُّ صلی الله علیه و آله : أ ما تَرضی أن یَکونَ لَهُمُ الدُّنیا و لَنا الآخِرَةُ ؟! (1)
الترغیب و الترهیب عن عائشة :دخَلَ أبو بَکرٍ و عُمرُ علَیهِ ......... فقالَ صلی الله علیه و آله : لا تَقولا هذا ، فإنّ فِراشَ کِسری و قَیصرَ فی النّارِ ، و إنّ فِراشِی و سَریری هذا عاقِبَتُهُ إلَی الجَنَّةِ . (2)
الطبقات الکبری عن جُندَبِ بنِ سُفیان :أصابَتِ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله أشاءةُ نَخلَةٍ فأدمَت إصبَعَهُ فقالَ : ما هِی إلاّ إصبَعٌ دَمِیَتْ و فی سبیلِ اللّهِ ما لَقِیَتْ . قالَ : فحُمِلَ فوُضِع علی سَریرٍ لَهُ مَرْمولٍ بِشُرُطٍ ، و وُضِعَ تَحتَ رأسِهِ مِرفَقَةٌ مِن أدَمٍ مَحشُوَّةٌ بلِیفٍ ، فدَخَلَ علَیهِ عُمرُ و قَد أثَّرَ الشَّریطُ بجَنبِهِ فبکی عُمرُ ، فقالَ : ما یُبکیکَ ؟ قالَ : یا رسولَ اللّهِ، ذَکَرتُ کِسری و قَیصرَ یَجلِسونَ علی سُرُرِ الذَّهَبِ و یَلبَسونَ السُّندُسَ و الإستَبرَقَ ، أو قالَ : الحَریرَ و الإستَبرَقَ ، فقالَ : أ ما تَرضَونَ أن تَکونَ لَکُمُ الآخِرَةُ و لَهُمُ الدُّنیا ؟! (3)
بحار الأنوار :در خبری دیگر آمده است : چون پیامبر صلی الله علیه و آله نشست، حصیر بر پهلوی حضرت ردّ انداخته بود. عمر گفت : البته من گواهی می دهم که تو رسول خدا هستی و نزد خدا بیش از قیصر و خسرو گرامی و محترم می باشی، اما آن دو از چنان دنیایی برخوردارند و شما روی حصیری می خوابی که بر پهلویت ردّ انداخته است؟! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : آیا راضی نیستی که دنیا برای آنان باشد و آخرت از آنِ ما؟!
الترغیب و الترهیب_ به نقل از عایشه _: ابو بکر و عمر بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدند ......... رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : این حرف را نزنید؛ زیرا بستر کسرا و قیصر در آتش است، اما این بستر و تخت من فرجامش به سوی بهشت است.
الطبقات الکبری_ به نقل از جندب بن سفیان _: شاخه خرما بُنی به پیامبر اصابت نمود و انگشت ایشان را خونین کرد. حضرت فرمود : چیزی نیست، انگشتی خونی شده و این در راه خدا اهمیتی ندارد. جندب می گوید : پیامبر را به خانه بردند و روی تختش که رویه اش از برگ و لیف درخت خرما بافته شده بود بستری کردند و زیر سر ایشان بالشی پوستی که از لیف خرما پر شده بود، قرار دادند. عمر به حضور پیامبر آمد و دید حصیر بر پهلوی رسول خدا ردّ انداخته است. گریه اش گرفت. پیامبر فرمود : چرا گریه می کنی؟ عرض کرد : ای رسول خدا! کسرا و قیصر را به یاد آوردم که بر تخت های زرّین می نشینند و جامه های سندس و استبرق _ یا گفت : حریر و استبرق _ می پوشند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : آیا راضی نیستید که برای شما آخرت باشد و برای آنان دنیا؟!
ص :113
مکارمِ الأخلاقِ :جاءَهُ صلی الله علیه و آله ابنُ خولی بإناءٍ فیهِ عَسَلٌ و لَبَنٌ ، فأبی أن یَشرَبَهُ ، فقالَ : شَربَتانِ فی شَربَةٍ ، و إناءانِ فی إناءٍ واحِدٍ ؟! فأبی أن یَشرَبَهُ ، ثُمّ قالَ : ما اُحَرِّمُهُ ، و لکنّی أکرَهُ الفَخرَ و الحِسابَ بِفُضولِ الدُّنیا غَدا ، و اُحِبُّ التَّواضُعَ ، فإنّ مَن تواضَعَ للّهِ رَفَعَهُ اللّهُ . (1)
الطبقات الکبری عن یَزید بنِ قُسیطٍ :إنّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله اُتِیَ بسَویقٍ مِن سَویقِ اللَّوزِ ، فلَمّا خِیفَ لَهُ قالَ : ما ذا ؟ قالوا : سَویقُ اللَّوزِ ، قالَ : أخِّروهُ عَنّی ، هذا شَرابُ المُترَفِینَ . (2)
مکارم الأخلاق :ابن خولی، ظرفی از شیر و عسل برای پیامبر صلی الله علیه و آله آورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله از خوردن آن امتناع ورزید و فرمود : دو نوشیدنی در یک وعده و دو ظرف در یک ظرف؟! حضرت آن را نخورد و فرمود: من [خوردن] این را حرام نمی دانم، اما خوش ندارم که فخر بفروشم و فردا[ی قیامت] به خاطر چیزهای زیادی دنیا حسابرسی شوم. من فروتنی را دوست دارم؛ زیرا هر که برای خدا فروتنی کند، خداوند او را رفعت می بخشد.
الطبقات الکبری_ به نقل از یزید بن قُسیط _: مقداری شربت بادام برای پیامبر صلی الله علیه و آله آوردند و آن را در برابر ایشان نهادند. حضرت فرمود : این چیست؟ عرض کردند : شربت بادام. حضرت فرمود : آن را از جلو من بردارید. این نوشیدنی ناز پروردگان (اشراف) است.
ص :114
الطبقات الکبری عن أبی صخرٍ :اُتیَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله بسَویقِ لَوزٍ ، فقالَ لَهُم رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أخِّروهُ، هذا شَرابُ المُترَفِینَ . (1)
الترغیب و الترهیب عن عَمرو بنِ الحارثِ :ما تَرَکَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عِندَ مَوتِهِ دِرهَما و لا دِینارا و لا عَبدا و لا أمَةً و لا شیئا ، إلاّ بَغلَتَهُ البَیضاءَ الّتی کانَ یَرکَبُها و سِلاحَهُ ، و أرضا جَعَلَها لابنِ السَّبیلِ صَدَقَةً . (2)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام_ مِن کِتابِهِ إلی مُعاویَةَ _: کانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إذا احمَرَّ البأسُ و أحجَمَ النّاسُ قَدَّمَ أهلَ بَیتِهِ ، فَوَقی بِهِم أصحابَهُ حَرَّ السُّیوفِ و الأسِنَّةِ ، فقُتِلَ عُبَیدَةُ بنُ الحارِثِ یَومَ بَدرٍ ، و قُتِلَ حَمزَةُ یَومَ اُحُدٍ ، و قُتِلَ جَعفرٌ یَومَ مُؤتَةَ . (4)
الطبقات الکبری_ به نقل از ابو صخر _: برای پیامبر صلی الله علیه و آله شربت بادام آوردند. حضرت فرمود : آن را ببرید، این نوشیدنی ناز پروردگان است.
الترغیب و الترهیب_ به نقل از عمرو بن حارث _: رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی از دنیا رفت نه درهمی از خود باقی گذاشت و نه دیناری و نه بنده ای و نه کنیزی و نه هیچ چیز دیگری، به جز استر سفیدش که بر آن سوار می شد و جنگ افزارش و زمینی که آن را برای در راه ماندگان صدقه قرار داد.
3786
سپر بلا کردن خود و خانواده اش
امام علی علیه السلام_ در نامه خود به معاویه _نوشت : هرگاه جنگ بالا می گرفت و مردم از ترس وا پس می رفتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله اعضای خاندانش را پیش می انداخت و به وسیله آنها، یاران خود را از سوزش شمشیرها و نیزه ها حفظ می کرد. از همین رو بود که عبیدة بن حارث در جنگ بدر کشته شد و حمزه در جنگ احد و جعفر در جنگ موته .
ص :115
الإمامُ الباقرُ علیه السلام_ لمحمّدِ بنِ مُسلمٍ _: یا محمّدُ، لَعلَّکَ تَری أنّهُ [یَعنی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ]شَبِعَ مِن خُبزِ البُرِّ ثَلاثةَ أیّامٍ مُتَوالِیَةٍ مِن أن بَعَثَهُ اللّهُ إلی أن قَبَضَهُ ؟! لا و اللّهِ ، ما شَبِعَ مِن خُبزِ البُرِّ ثَلاثةَ أیّامٍ مُتَوالِیَةٍ مُنذُ بَعَثَهُ اللّهُ إلی أن قَبَضَهُ .
أما إنّی لا أقولُ : إنّهُ کانَ لا یَجِدُ ، لَقد کانَ یُجیزُ الرّجُلَ الواحِدَ بالمِائةِ مِن الإبلِ ، فلو أرادَ أن یأکُلَ لَأکَلَ . (1)
الترغیب و الترهیب عن ابنِ عبّاسٍ :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَبِیتُ اللَّیالیَ المُتَتابِعَةَ و أهلَهُ طاوِیا لا یَجِدونَ عَشاءً ، و إنّما کانَ أکثَرُ خُبزِهِمُ الشَّعیرَ . (2)
الطبقات الکبری عن ابنِ عبّاسٍ :و اللّهِ لَقد کانَ یَأتی علی آلِ محمّدٍ صلی الله علیه و آله اللَّیالی ما یَجِدونَ فیها عَشاءً . (3)
الترغیب و الترهیب عن عائشة :ما شَبِع رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ثَلاثَةً مُتَوالِیَةً ، و لو شِئنا لَشَبِعنا ، و لکنَّهُ کانَ یُؤثِرُ علی نَفسِهِ . (4)
3787
مقدم داشتن مردم بر خود و خانواده اش
امام باقر علیه السلام_ به محمّد بن مسلم _فرمود : ای محمّد! آیا فکر می کنی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، از زمانی که خداوند او را برانگیخت تا وقتی جانش را گرفت، سه روز پیاپی از نان گندم سیر خورد؟! نه به خدا قسم! آن حضرت از زمانی که خداوند او را برانگیخت تا وقتی جانش را گرفت، هیچ گاه سه روز پیاپی از نان گندم سیر نخورد.
هان! من نمی گویم که چیزی پیدا نمی کرد [تا بخورد]. آن حضرت گاهی اوقات به یک نفر صد شتر جایزه می داد. بنا بر این، اگر می خواست بخورد، می توانست.
الترغیب و الترهیب_ به نقل از ابن عبّاس _: رسول خدا صلی الله علیه و آله شب های پیاپی با خانواده اش گرسنه می خوابیدند و شامی برای خوردن نمی یافتند. بیشترین غذای آنها نان جو بود.
الطبقات الکبری_ به نقل از ابن عبّاس _: به خدا قسم که شب ها بر خاندان محمّد صلی الله علیه و آله می گذشت و شامی برای خوردن نمی یافتند.
الترغیب و الترهیب_ به نقل از عائشة _: رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ گاه سه روز پیاپی سیر غذا نخورد. اگر می خواستیم می توانستیم سیر شویم، اما آن حضرت ایثار می کرد.
ص :116
المحجّة البیضاء عن عائشة :ما شَبِعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ثَلاثَةَ أیّامٍ مُتَوالِیَةٍ حتّی فارَقَ الدُّنیا ، و لو شِئنا لشَبِعنا ، و لکِنّا کُنّا نُؤثِرُ علی أنفُسِنا . (1)
الترغیب و الترهیب عن عائشة :ما شَبِعَ آلُ محمّدٍ مِن خُبزِ الشَّعیرِ یَومَینِ مُتَتابِعَینِ حتّی قُبِضَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (2)
الطبقات الکبری عن عائشة :ما شَبِعَ آلُ محمّدٍ غَداءً و عَشاءً مِن خُبزِ الشَّعیرِ ثلاثَةَ أیّامٍ مُتَتابِعاتٍ حتّی لَحِقَ باللّهِ . (3)
الترغیب و الترهیب عن أنسِ بنِ مالکٍ :إنّ فاطمَةَ علیها السلام ناوَلَتِ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله کِسرَةً مِن خُبزِ شَعیرٍ ، فقالَ لها : هذا أوّلُ طَعامٍ أکَلَهُ أبوکِ مُنذُ ثَلاثَةِ أیّامٍ . (4)
الترغیب و الترهیب عن الحسن :کانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُواسی النّاسَ بنَفسِهِ حتّی جَعَلَ یُرَقِّعُ إزارَهُ بالأدَمِ ، و ما جَمَعَ بین غَداءٍ و عَشاءٍ ثَلاثَةَ أیّامٍ وَلاءً حتّی لَحِقَ باللّهِ عَزَّ و جلَّ . (5)
المحجّة البیضاء_ به نقل از عائشة _: رسول خدا صلی الله علیه و آله تا لحظه ای که از دنیا رفت هیچ گاه سه روز پیاپی سیر غذا نخورد. البته اگر می خواستیم می توانستیم سیر شویم، اما دیگران را بر خود مقدّم می داشتیم.
الترغیب و الترهیب_ به نقل از عائشة _: تا زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده بود، خاندان محمّد هیچ گاه دو روز پیاپی از نان جو سیر نخوردند.
الطبقات الکبری_ به نقل از عائشة _: تا زمانی که رسول خدا زنده بود، خانواده محمّد هیچ گاه سه روز پیاپی صبحانه و شام را از نان جو سیر نخوردند.
الترغیب و الترهیب_ به نقل از انس بن مالک _: فاطمه علیه السلام تکّه ای نان جو به پیامبر صلی الله علیه و آله داد. حضرت به او فرمود : این اولین غذایی است که پدرت بعد از سه روز می خورد.
الترغیب و الترهیب_ به نقل از حسن _: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از اموال خود به مردم کمک می کرد تا جایی که [بر اثر تنگ دست شدن ]ازار خود را با پوست وصله می کرد. تا زمانی که زنده بود هیچ گاه نشد که سه روز متوالی هم صبحانه بخورد و هم شام.
ص :117
الإمامُ علیٌّ علیه السلام_ فی وَصفِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله _: ما انتَصَرَ لنَفسِهِ مِن مَظلِمَةٍ حتّی تُنتَهَکَ مَحارِمُ اللّهِ ، فیَکونَ حینئذٍ غَضَبُهُ للّهِ تبارکَ و تعالی . (2)
الإمامُ الحسنُ علیه السلام :سَألتُ خالی هِندَ بنَ أبی هالَةَ (3) التَّمیمیَّ _ و کانَ وَصّافا _ عن حِلیَةِ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ......... فقال : ......... لا تُغضِبُهُ الدُّنیا و ما کانَ لَها ، فإذا تُعُوطِیَ الحَقُّ لَم یَعرِفْهُ أحَدٌ ، و لَم یَقُمْ لغَضَبِهِ شیءٌ حتّی یَنتَصِرَ لَهُ ، لا یَغضَبُ لنَفسِهِ و لا یَنتَصِرُ لَها . (4)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :اِنهَزَمَ النّاسُ یَومَ اُحُدٍ عن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فغَضِبَ غَضَبا شَدیدا ، و کانَ إذا غَضِبَ انحَدَرَ عَن جَبینَیهِ مِثلُ اللُّؤلؤِ مِن العَرَقِ . (5)
3788
خشمگین نشدن برای خویش
امام علی علیه السلام_ در وصف پیامبر صلی الله علیه و آله _فرمود : برای ستمی که بر خودش می رفت انتقام نمی گرفت مگر آنگاه که حرمت های خداوند هتک می شد. در این هنگام برای خدای تبارک و تعالی خشم می گرفت.
امام حسن علیه السلام :از دایی خود، هند بن ابی هاله (6) تمیمی _ که وصف کننده بود _ درباره اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم، گفت : ......... دنیا و امور مربوط به آن او را به خشم نمی آورد و هرگاه حق مورد بی حرمتی قرار می گرفت ملاحظه احدی را نمی کرد و هیچ چیز جلو خشم او را نمی گرفت تا اینکه انتقام حق را می گرفت. هرگز به خاطر خودش خشمگین نمی شد و از کسی انتقام نمی گرفت.
امام صادق علیه السلام :در جنگ اُحُد مسلمانان از اطراف رسول خدا صلی الله علیه و آله پراکنده شدند. پیامبر به شدّت خشمگین شد.
آن حضرت وقتی به خشم می آمد، قطرات عرق مانند دانه های مروارید از پیشانیش می چکید.
ص :118
صحیح مسلم عن عائشة :ما ضَرَبَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله شیئا قَطُّ بِیَدِهِ ، و لا امرأةً و لا خادِما إلاّ أن یُجاهِدَ فی سَبیلِ اللّهِ ، و ما نِیلَ مِنهُ شیءٌ قَطُّ فیَنتَقِمُ مِن صاحِبِهِ ، إلاّ أن یُنتَهَکَ شیءٌ مِن مَحارِمِ اللّهِ فیَنتَقِمَ للّهِ عَزَّ و جلَّ . (1)
الطبقات الکبری عن عائشة :ما انتَقَمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لنَفسِهِ إلاّ أن تُنتَهَکَ حُرمَةُ اللّهِ فیَنتَقِمَ للّهِ . (2)
بحار الأنوار عن عائشة :کانَ رَسولُ اللّهِ إذا ذَکرَ خَدیجَةَ لَم یَسأمْ مِن ثَناءٍ علَیها و استِغفارٍ لَها ، فذَکرَها ذاتَ یَومٍ فحَمَلَتنی الغَیرَةُ فقلتُ : لَقد عَوَّضَکَ اللّهُ مِن کبیرَةِ السِّنِّ ! فرأیتُ رَسولَ اللّهِ غَضِبَ غَضَبا شَدیدا ، فَسَقَطتُ فی یَدِی (3) ، فقلتُ : اللّهُمّ إنّکَ إن أذهَبتَ بغَضَبِ رَسولِکَ صلی الله علیه و آله لَم أعُدْ بذِکرِها بِسُوءٍ ما بَقِیتُ .
فلَمّا رأی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ما لَقِیتُ قالَ : کیفَ قُلتِ ؟! و اللّهِ لَقَد آمَنَت بی إذ کَفر النّاسُ ، و آوَتنی إذ رَفَضَنی النّاسُ ، و صَدَّقَتنی إذ کَذَّبَنیَ النّاسُ ، و رُزِقَت مِنّی (4) حیثُ حُرِمتُموهُ .
فغَدا و راحَ علَیَّ بها شَهرا . (5)
صحیح مسلم_ به نقل از عائشة _: رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ گاه نه چیزی را با دست خود زد و نه زنی را و نه خدمتکاری را مگر هنگامی که در راه خدا می جنگید. هرگز به خاطر امور شخصی از کسی انتقامجویی نکرد، مگر در مواردی که محارم الهی هتک می شد که در این صورت به خاطر خداوند عزّ و جلّ انتقام می گرفت.
الطبقات الکبری_ به نقل از عائشة _: رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگز به خاطر خودش انتقام نگرفت، مگر آنگاه که به خدا بی حرمتی می شد، در این صورت برای خدا انتقام می گرفت.
بحار الأنوار_ به نقل از عایشه _: رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگاه از خدیجه یاد می کرد از تعریف و تمجید او و طلب مغفرت برای وی خسته نمی شد. یک روز از او یاد کرد و من حسودی کردم و گفتم : خداوند عوض آن پیر زن را به تو داده است! عایشه می گوید : دیدم رسول خدا بشدّت خشمگین شد. من از گفته خود پشیمان شدم و گفتم : خدایا! اگر خشم رسولت را برطرف سازی، دیگر تا زنده هستم از خدیجه به بدی یاد نخواهم کرد.
می گوید: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله حالت مرا دید، فرمود : چگونه این حرف را زدی؟! به خدا قسم خدیجه زمانی به من ایمان آورد که همه مردم به من کافر بودند. زمانی که همه مردم مرا از خود می راندند او مرا پناه داد، زمانی که همه مردم مرا تکذیب می کردند او مرا تصدیق کرد و زمانی که شما از فرزند محروم بودید، خداوند از من به او فرزند روزی کرد. عایشه می گوید : پیامبر تا یک ماه شب و روز از خدیجه برایم تعریف می کرد [یا این جملات را برایم تکرار می کرد].
ص :119
الکتاب :
طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ القُرْآنَ لِتَشْقَی» . (1)
الحدیث :
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :لَمّا نَزَلَ علَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله «یا أیُّها المُزَّمِّلُ* قُمِ اللَّیلَ إلاّ قَلیلاً» (2) قامَ اللَّیلَ کلَّهُ حتّی تَوَرَّمَت قَدَماهُ ، فجَعَلَ یَرفَعُ رِجلاً و یَضَعُ رِجلاً ، فهَبَطَ علَیهِ جِبریلُ فقالَ : «طه» یَعنی الأرضَ بِقدَمَیکَ یا محمّدُ «ما أنزَلْنا عَلَیْکَ القُرْآنَ لِتَشْقی» ،و أنزَلَ «فاقْرأوا ما تَیَسَّرَ مِنَ القُرْآنِ» (3) . (4)
الإمامُ الباقرُ علیه السلام :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عِند عائشةَ لَیلَتَها ، فقالَت : یا رَسولَ اللّهِ، لِمَ تُتعِبُ نَفسَکَ و قد غَفَرَ اللّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ و ما تأخَّرَ ؟ فقالَ : یا عائشةُ ، ألا أکونُ عَبدا شَکورا ؟! (5)
3789
به رنج افکندن خود در عبادت
قرآن:
«طا. ها. ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی».
حدیث:
امام علی علیه السلام :وقتی آیه «ای جامه به خویشتن فرو پیچیده، به پا خیز شب را مگر اندکی» بر پیامبر نازل شد، آن حضرت تمام شب را به عبادت می پرداخت تا جایی که پاهایش ورم کرد به طوری که [موقع نماز خواندن ]یک پایش را بلند می کرد و یکی را روی زمین می گذاشت. پس جبرئیل بر آن حضرت فرود آمد و گفت : «طه» یعنی هر دو پایت را به زمین بگذار ای محمّد «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به رنج افتی» و نیز این آیه را نازل کرد : «پس، آنچه از قرآن میسّر است تلاوت کنید».
امام باقر علیه السلام :رسول خدا صلی الله علیه و آله ، در شب نوبتی عایشه، نزد او بود. به پیامبر عرض کرد : ای رسول خدا! چرا خودت را به رنج می اندازی، حال آنکه خداوند گناهان گذشته و آینده تو را آمرزیده است؟ حضرت فرمود : ای عایشه! آیا بنده ای سپاسگزار نباشم؟!
ص :120
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی بَیتِ اُمِّ سَلَمَةَ فی لَیلَتِها ، ففَقَدَتهُ مِن الفِراشِ ، فدَخَلَها فی ذلکَ ما یَدخُلُ النِّساءَ ، فقامَت تَطلُبُهُ فی جَوانِبِ البَیتِ حتَّی انتَهَت إلَیهِ و هُو فی جانِبٍ مِن البَیتِ قائمٌ رافِعٌ یَدَیهِ یَبکی و هُو یقولُ : «اللّهُمَّ لا تَنزِعْ مِنِّی صالِحَ ما أعطَیتَنی أبَدا ......... اللّهُمَّ و لا تَکِلْنی إلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبَدا» .
قالَ : فانصَرَفَت اُمُّ سَلَمَةَ تَبکی حتّی انصَرَفَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِبُکائها ، فقالَ لَها : ما یُبکیکِ یا اُمَّ سَلَمَةَ ؟ فقالَت : بأبی أنتَ و اُمّی یا رَسولَ اللّهِ ، و لِمَ لا أبکی و أنتَ بالمَکانِ الّذی أنتَ بهِ مِن اللّهِ ، قد غَفَرَ اللّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ و ما تأخَّرَ ......... ؟ ! فقالَ : یا اُمَّ سَلَمَةَ، و ما یُؤمِنُنی ؟ و إنّما وَکَلَ اللّهُ یُونُسَ بنَ مَتّی إلی نَفسِهِ طَرفَةَ عَینٍ و کانَ مِنهُ ما کانَ . (1)
امام صادق علیه السلام :رسول خدا صلی الله علیه و آله در شب نوبتی امّ سلمه در خانه او بود. امّ سلمه متوجه شد که پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر نیست و از این بابت، بنا به خصلت زنان، دچار شکّ و بد دلی شد. لذا برخاست و در اطراف خانه به جستجوی حضرت پرداخت، ناگاه دید که پیامبر در گوشه ای از اتاق ایستاده و دست هایش را به طرف آسمان برداشته است و گریه می کند و می گوید : «بار خدایا! خوبی هایی را که ارزانیم داشته ای هرگز از من باز مگیر ......... بار خدایا! هرگز مرا چشم بر هم زدنی به خودم وا مگذار.
امام صادق علیه السلام فرمود : امّ سلمه برگشت و شروع به گریستن کرد تا جایی که از شنیدن صدای گریه او رسول خدا برگشت و به او فرمود : ای امّ سلمه! چرا گریه می کنی؟ عرض کرد : پدر و مادرم فدایت باد، ای رسول خدا! چرا گریه نکنم، شما با آن مقامی که نزد خدا داری و خداوند همه گناهان قبل و بعد تو را آمرزیده است [این گونه ای] ......... ؟ پیامبر فرمود : ای امّ سلمه! چه چیز مرا در امان می دارد؟ خداوند یونس بن متّی را یک چشم برهم زدن به خودش وا گذاشت و در نتیجه، آن شد که شد.
ص :121
الأمالی للطوسی عن بکرِ بنِ عبد اللّهِ :إنّ عُمرَ بنَ الخطّابِ دَخَلَ علَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و هُو مَوقوذٌ _ أو قالَ : مَحمومٌ _ فقالَ لَهُ عُمرُ : یا رَسولَ اللّهِ ، ما أشَدَّ وَعکَکَ ؟ فقالَ : ما مَنَعَنی ذلکَ أن قَرَأتُ اللَّیلَةَ ثَلاثینَ سُورَةً فیهِنَّ السَّبعُ الطِّوالُ ، فقالَ عُمرُ : یا رَسولَ اللّهِ ، غَفَرَ اللّهُ لکَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ و ما تَأخَّرَ و أنتَ تَجهَدُ هذا الاجتِهادَ ؟ فقالَ : یا عُمرُ ، أ فَلا أکونُ عَبدا شَکورا ؟ ! (1)
بحار الأنوار عن طاووس الفَقیه :رَأیتُ فی الحِجرِ زینَ العابِدینَ علیه السلام یُصَلّی و یَدعو : عُبَیدُکَ بِبابِکَ ، أسیرُکَ بفِنائکَ ، مِسکینُکَ بفِنائکَ ، سائلُکَ بفِنائکَ ، یَشکو إلَیکَ ما لا یَخفی علَیکَ . و فی خَبرٍ : لا تَرُدَّنی عن بابِکَ .
و أتَت فاطمةُ بِنتُ علیِّ بنِ أبی طالبٍ إلی جابِرِ بنِ عبدِ اللّهِ فقالَت لَهُ : یا صاحِبَ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، إنّ لَنا علَیکُم حُقوقا ، و مِن حَقِّنا علَیکُم أن إذا رأیتُم أحَدَنا یُهلِکُ نَفسَهُ اجتِهادا أن تُذَکِّروهُ اللّهَ ، و تَدعوهُ إلَی البُقیا علی نَفسِهِ ، و هذا علیُّ بنُ الحسینِ بَقیَّة أبیهِ الحسینِ قدِ انخَرَمَ أنفُهُ ، و نَقِبَت جَبهَتُهُ و رُکبَتاهُ و راحَتاهُ ، أذابَ نفسَهُ فی العِبادَةِ !
فأتی جابرٌ إلی بابِهِ و استأذَنَ ، فلَمّا دَخَلَ علَیهِ وَجَدَهُ فی مِحرابِهِ قد أنضَتهُ (2) العِبادَةُ ، فنَهَضَ علیٌّ فسألَهُ عن حالِهِ سُؤالاً حَفِیّا ، ثمّ أجلَسَهُ بجَنبِهِ ، ثُمّ أقبَلَ جابرٌ یقولُ : یا بنَ رسولِ اللّهِ، أ ما عَلِمتَ أنّ اللّهَ إنّما خَلَقَ الجَنّةَ لَکُم و لِمَن أحَبَّکُم ، و خَلَقَ النّارَ لِمَن أبغَضَکُم و عاداکُم ، فما هذا الجَهدُ الّذی کَلَّفتَهُ نفسَکَ ؟ ! فقالَ لَهُ علیُّ بنُ الحسینِ : یا صاحِبَ رسولِ اللّهِ ، أ ما عَلِمتَ أنّ جَدّی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قد غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ و ما تأخَّرَ ، فلَم یَدَعِ الاجتِهادَ لَهُ ، و تَعَبَّدَ _ بأبی هُو و اُمّی _ حتَّی انتَفَخَ السّاقُ وَ ورِمَ القَدَمُ ، و قیلَ لَهُ : أ تَفعَلُ هذا و قد غَفَرَ اللّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ و ما تأخَّرَ ؟! قالَ : أ فلا أکونُ عَبدا شَکورا ؟!
فلَمّا نَظَرَ إلَیهِ جابِرٌ و لَیسَ یُغنی فیهِ قَولٌ ، قالَ : یا بنَ رسولِ اللّهِ ، البُقیا علی نَفسِکَ ؛ فإنّکَ مِن اُسرَةٍ بِهِم یُستَدفَعُ البَلاءُ ، و بِهِم تُستَکشَفُ اللَأواءُ ، و بِهِم تُستَمسَکُ السَّماءُ ، فقالَ : یا جابِرُ ، لا أزالُ علی مِنهاجِ أبوَیَّ مُؤتَسِیا بِهِما حتّی ألقاهُما . فأقبَلَ جابِرٌ علی مَن حَضَرَ فقالَ لَهُم : ما رُئیَ مِن أولادِ الأنبیاءِ مِثلُ علیِّ بنِ الحسینِ ، إلاّ یُوسُفَ بنَ یَعقوبَ ، و اللّهِ لَذُرِّیَّةُ علیِّ بنِ الحسینِ أفضَلُ مِن ذرِّیَّةِ یُوسُفَ . (3)
الأمالی للطوسی_ به نقل از بکر بن عبد اللّه _: عمر بن خطاب بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد. دید آن حضرت سخت بیمار _ یا گفت : تبدار _ است . عمر گفت : ای رسول خدا! چقدر ناخوش احوال هستید؟ پیامبر فرمود : با این حال، دیشب سی سوره از جمله سبع طوال (4) را قرائت کردم. عمر عرض کرد : ای رسول خدا! با آنکه خداوند گناهان گذشته و آینده شما را آمرزیده است، این چنین خود را به زحمت می اندازی؟! حضرت فرمود : ای عمر! آیا بنده ای سپاسگزار نباشم؟!
بحار الأنوار_ به نقل از طاووس فقیه _: در حِجر، امام زین العابدین علیه السلام را دیدم که نماز می خواند و دعا می کند و می گوید : بنده ات در درگاه توست، اسیرت در آستان توست، بینوایت در آستان توست، گدایت در آستان توست، از چیزی به تو شکوه می کند که بر تو پوشیده نیست. و در خبری آمده است : مرا از درگاه خود مران.
فاطمه، دختر علی بن ابی طالب، نزد جابر بن عبد اللّه رفت و گفت : ای صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله ! ما به گردن شما حقّ و حقوقی داریم و یکی از حقوق ما به گردن شما این است که اگر دیدید یکی از ما از شدّت عبادت خودش را از بین می برد، خدا را به یاد او آورید و از وی بخواهید که به جانش رحم کند. اینک علی بن الحسین، این یادگار پدرش حسین، بینی اش [از کثرت سجده ]مجروح شده و پیشانی و زانوها و کف دست هایش سوراخ گشته است. او خودش را در عبادت ذوب کرده است.
جابر به در خانه امام زین العابدین علیه السلام آمد و اجازه ورود خواست و چون وارد شد، دید آن حضرت در محرابش می باشد و عبادت او را فرسوده است. علی بن الحسین برخاست و با بزرگواری حال او را پرسید و سپس جابر را در کنار خود نشانید. جابر رو به حضرت کرد و گفت : یا بن رسول اللّه ! مگر نمی دانی که خداوند بهشت را در حقیقت برای شما و دوستداران شما خلق کرده و دوزخ را برای دشمنان و مخالفان شما آفریده است؟ پس، این چه رنج و مشقّتی است که به خودتان می دهید؟ علی بن الحسین به او فرمود: ای صحابی رسول خدا! مگر نمی دانی که جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله با آنکه خداوند گناهان گذشته و آینده او را بخشیده بود، از سخت کوشی در عبادت خدا باز نایستاد و _ پدر و مادرم فدایش باد _ چندان عبادت کرد که ساق و کف پاهایش ورم کرد و وقتی به ایشان گفته شد : با آنکه خداوند گناهان گذشته و آینده تو را آمرزیده است، باز اینچنین عبادت می کنی؟! فرمود : آیا بنده ای سپاسگزار نباشم؟!
جابر که دید هیچ حرفی در آن حضرت اثر نمی گذارد، عرض کرد : یا بن رسول اللّه ! به جان خودت رحم کن؛ زیرا شما از خاندانی هستی که مردم با واسطه قرار دادن آنان به درگاه الهی از خداوند می خواهند بلا را دفع کند و رنج و محنت ها را برطرف سازد و آسمان را [از خراب شدن بر سر آنها ]نگه دارد. حضرت فرمود : ای جابر! من همچنان به روش پدرانم ادامه خواهم داد و به آنان اقتدا خواهم کرد تا آنکه به دیدارشان بشتابم. در این هنگام جابر رو به حضّار کرد و گفت : در میان فرزندان پیامبران کسی مانند علی بن الحسین دیده نشده است، مگر یوسف بن یعقوب. به خدا قسم که فرزندان و ذرّیّه علی بن الحسین برتر از فرزندان و ذرّیّه یوسف هستند.
ص :122
ص :123
الکتاب :
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ * إِنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللّهِ لاَ یَهْدِیهِمُ اللّهُ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» . (1)
ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ» . (2)
فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَ لاَ مَجْنُونٍ * أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ * قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ * أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلاَمُهُمْ بِهذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ * أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لاَ یُؤْمِنُونَ * فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ» . (3)
3790
متهم شدن صلی الله علیه و آله از سوی دشمنان
قرآن:
«و نیک می دانیم که آنان می گویند : جز این نیست که بشری به او می آموزد. [نه، چنین نیست؛ زیرا ]زبان کسی که [این ]نسبت را به او می دهند غیر عربی است و این [قرآن] به زبان عربی روشن است. در حقیقت کسانی که به آیات خدا ایمان ندارند، خدا آنان را هدایت نمی کند و برایشان عذابی دردناک است».
«پس، از او روی برتافتند و گفتند : تعلیم یافته ای دیوانه است».
«پس، اندرز ده که تو به لطف پروردگارت نه کاهنی و نه دیوانه. یا می گویند : شاعری است که انتظار مرگش را می بریم [و چشم به راهِ بَدِ زمانه بر اوییم]. بگو : منتظر باشید که من نیز با شما از منتظرانم. آیا پندارهایشان، آنان را به این [موضع گیری] وا می دارد یا [نه] آنها مردمی سرکشند؟ یا می گویند : آن را بر بافته است؟ [نه ]بلکه باور ندارند. پس اگر راست می گویند، سخنی مثل آن بیاورند».
ص :124
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلاً مَا تُؤْمِنُونَ * وَ لاَ بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ * تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ العَالَمِینَ * وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَمَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ» . (1)
وَ قَالُوا یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ * لَوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلاَئِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ * مَا نُنَزِّلُ الْمَلاَئِکَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَا کَانُوا إِذا مُنْظَرِینَ» . (2)
وَ یَقُولُونَ أَ ئِنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ * بَلْ جَاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ» . (3)
وَ إِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشِّرا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِینٌ» . (4)
اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ القَمَرُ * وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ» . (5)
ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ* فَقَالَ إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ» . (6)
«[قرآن] قطعا گفتار فرستاده ای بزرگوار است. و آن گفتار شاعری نیست [که ]کمتر [به آن] ایمان دارید. و نه گفتار کاهنی کمتر پند می گیرید. [پیام ]فرود آمده ای است از جانب پروردگار جهانیان. و اگر [او ]پاره ای گفته ها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت می گرفتیم. سپس رگ قلبش را پاره می کردیم. و هیچ یک از شما مانع از [عذاب] او نمی شد».
«و گفتند : ای کسی که قرآن بر او نازل شده است! به یقین تو دیوانه ای. اگر راست می گویی چرا فرشته ها را پیش ما نمی آوری؟ فرشتگان را جز به حقّ فرو نمی فرستیم و در آن هنگام دیگر مهلت نیابند».
«و گویند : آیا ما برای شاعری دیوانه، دست از خدایانمان برداریم؟ ولی نه! او حقیقت را آورده و فرستادگان را تصدیق کرده است».
«و هنگامی که عیسی پسر مریم گفت : ای فرزندان اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم. تورات را که پیش از من بوده تصدیق می کنم و به فرستاده ای که پس از من می آید و نام او احمد است بشارتگرم. پس وقتی برای آنان دلایل روشن آورد، گفتند : این سحری آشکار است».
«قیامت نزدیک شد و ماه شکافته شد و هرگاه نشانه ای ببینند روی بگردانند و گویند : سِحری مستمر است».
«آنگاه پشت گردانید و تکبّر ورزید. و گفت : این [قرآن ]جز سِحری که [به برخی ]آموخته اند، نیست».
ص :125
«کَذلِکَ مَا أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» . (1)
التّفسیر :
قال العلاّمة الطباطبائیّ فی تفسیر قوله تعالی : «و لَقَدْ نَعْلَمُ أ نَّهُم یَقولونَ إنّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» : «افتراء آخر منهم علَی النّبیّ صلی الله علیه و آله و هو قولهم : «إنّما یُعلِّمُهُ بَشَرٌ» و هو _ کما یلوّح إلیه سیاق اعتراضهم و ما ورد فی الجواب عنه _ أنّه کان هناک رجل أعجمیّ غیر فصیح فی منطقه عنده شیء من معارف الأدیان و أحادیث النبوّة ربّما لاقاه النبیّ صلی الله علیه و آله ، فاتّهموه بأنّه یأخذ ما یدّعیه وحیا منه و الرجل هو الذی یعلّمه ، و هو الذی حکاه اللّه تعالی من قولهم : «إنّما یُعَلّمُهُ بَشَرٌ» و فی القول إیجاز ، و تقدیره : إنّما یعلّمه بشر و ینسب ما تعلّمه منه إلَی اللّه افتراءً علیه ، و هو ظاهر . و من المعلوم أنّ الجواب عنه بمجرّد أنّ لسان الرجل أعجمیّ و القرآن عربیّ مبین لا یحسم مادّة الشبهة من أصلها ، لجواز أن یلقی إلیه المطالب بلسانه الأعجمیّ ثمّ یسبکها هو صلی الله علیه و آله ببلاغة منطقه فی قالب العربیّة الفصیحة ، بل هذا هو الأسبق إلَی الذهن من قولهم : «إنّما یُعلِّمُهُ بَشَرٌ» حیث عبّروا عن ذلک بالتعلیم دون التلقین و الإملاء ، و التعلیم أقرب إلَی المعانی منه إلَی الألفاظ .
و بذلک یظهر أنّ قوله : «لِسانُ الّذی یُلْحِدونَ إلَیهِ _ إلی قوله _ مُبینٌ» لیس وحده جوابا عن شبهتهم ، بل ما یتلوه من الکلام إلی تمام آیتین من تمام الجواب .
و ملخّص الجواب مأخوذ من جمیع الآیات الثلاث أنّ ما اتّهمتموه به أنّ بشرا یعلّمه ثمّ هو ینسبه إلَی اللّه افتراءً إن أردتم أنّه یعلّمه القرآن بلفظه بالتلقین علیه و أنّ القرآن کلامه لا کلام اللّه ، فجوابه أنّ هذا الرجل لسانه أعجمیّ و هذا القرآن عربیّ مبین .
و إن أردتم أنّ الرجل یعلّمه معانی القرآن _ و اللفظ لا محالة للنبیّ صلی الله علیه و آله _ و هو ینسبه إلَی اللّه افتراءً علیه ، فالجواب عنه أنّ الذی یتضمّنه القرآن معارف حقّة لا یرتاب ذو لبّ فیها و تضطرّ العقول إلی قبولها قد هدَی اللّه النبیّ إلیها ، فهو مؤمن بآیات اللّه ؛ إذ لو لم یکن مؤمنا لم یهده اللّه و اللّه لا یهدی من لا یؤمن بآیاته ، و إذ کان مؤمنا بآیات اللّه فهو لا یفتری علَی اللّه الکذب ؛ فإنّه لا یفتری علیه إلاّ من لا یؤمن بآیاته ، فلیس هذا القرآن بمفتری ، و لا مأخوذا من بشر و منسوبا إلَی اللّه سبحانه کذبا .
فقوله : «لِسانُ الّذی یُلْحِدونَ إلَیهِ أعْجَمیٌّ و هذا لِسانٌ عَرَبیٌّ مُبینٌ» جواب عن أوّل شقَّی الشبهة ؛ و هو أن یکون القرآن بلفظه مأخوذا من بشر علی نحو التلقین . و المعنی : أنّ لسان الرجل الذی یُلحدون _ أی یمیلون _ إلیه و ینوونه بقولهم : «إنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» أعجمیّ أی غیر فصیح بیّن ، و هذا القرآن المتلوّ علیکم لسان عربیّ مبین ، و کیف یُتصوّر صدور بیان عربیّ بلیغ من رجل أعجمیّ اللسان ؟ و قوله : «إنّ الّذِینَ لا یُؤمنونَ ......... » إلی آخر الآیتَین جواب عن ثانی شقّی الشبهة؛ و هو أن یتعلّم منه المعانی ثمّ ینسبها إلَی اللّه افتراءً .
و المعنی : أنّ الذین لا یؤمنون بآیات اللّه و یکفرون بها لا یهدیهم اللّه إلیه و إلی معارفه الحقّة الظاهرة و لهم عذاب ألیم ، و النبیّ صلی الله علیه و آله مؤمن بآیات اللّه لأنّه مهدیّ بهدایة اللّه ، و إنّما یفتری الکذب و ینسبه إلَی اللّه الذین لا یؤمنون بآیات اللّه و اُولئک هم الکاذبون المستمرّون علَی الکذب ، و أمّا مِثل النبیّ صلی الله علیه و آله المؤمن بآیات اللّه فإنّه لا یفتری الکذب و لا یکذب ، فالآیتان کنایتان عن أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله مهدیّ بهدایة اللّه مؤمن بآیاته ، و مثله لا یفتری و لا یکذب .
و المفسّرون قطعوا الآیتین عن الآیة الاُولی ، و جعلوا الآیة الاُولی هی الجواب الکامل عن الشبهة ، و قد عرفت أنّها لا تفی بتمام الجواب .
ثمّ حملوا قوله : «و هذا لِسانٌ عَرَبیٌّ مُبینٌ» علَی التحدّی بإعجاز القرآن فی بلاغته . و أنت تعلم أن لا خبر فی لفظ الآیة عن أنّ القرآن معجز فی بلاغته و لا أثر عن التحدّی ، و نهایة ما فیه أنّه عربیّ مبین لا وجه لأن یفصح عنه و یلفظه أعجمیّ .
ثمّ حملوا الآیتین التالیتین علی تهدید اُولئک الکفرة بآیات اللّه الرامین لرسوله صلی الله علیه و آله بالافتراء ، و وعیدهم بالعذاب الألیم، و قلب الافتراء و الکذب إلیهم بأنّهم أولی بالافتراء و الکذب بما أ نّهم لا یؤمنون بآیات اللّه فإنّ اللّه لم یهدهم .
ثمّ تکلّموا بالبناء علیه فی مفردات الآیتین بما یزید فی الابتعاد عن حقّ المعنی .
و قد عرفت أنّ ذلک یؤدّی إلی عدم کفایة الجواب فی حسم الإشکال من أصله» . (2)
و قال فی مبحث إعجاز القرآن فی تحدّیه بمن اُنزل علیه ما نصّه : «و قد تحدّی بالنبیّ الاُمّی الذی جاء بالقرآن المعجز فی لفظه و معناه ، و لم یتعلّم عند معلّم و لم یتربّ عند مربٍّ ، بقوله تعالی :
«قُلْ لَو شاءَ اللّهُ ما تَلَوْتُهُ علَیْکُم و لا أدْراکُم بهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُم عُمُرا مِنْ قَبْلِهِ أ فلا تَعْقِلونَ» (3) ، فقد کان صلی الله علیه و آله بینهم و هو أحدهم لا یتسامی فی فضل و لا ینطق بعلم حتّی لم یأت بشیء من شعر أو نثر نحوا من أربعین سنة و هو ثلثا عمره لا یحوز تقدّما و لا یرد عظیمة من عظائم المعالی ثمّ أتی بما أتی به دفعة ، فأتی بما عجزت عنه فُحولهم و کلّت دونه ألسنة بلغائهم ، ثمّ بثّه فی أقطار الأرض فلم یجترئ علی معارضته مُعارِض من عالم أو فاضل أو ذی لبّ و فطانة .
و غایة ما أخذوه علیه : أنّه سافر إلَی الشام للتجارة فتعلّم هذه القصص ممّن هناک من الرهبان . و لم یکن أسفاره إلَی الشام إلاّ مع عمّه أبی طالب قبل بلوغه ، و إلاّ مع میسرة مولی خدیجة و سنّه یومئذٍ خمسة و عشرون ، و هو مع من یلازمه فی لیله و نهاره . و لو فرض محالاً ذلک فما هذه المعارف و العلوم ؟ و من أین هذه الحکم و الحقائق ؟ و ممّن هذه البلاغة فی البیان الذی خضعت له الرقاب و کلّت دونه الألسن الفصاح ؟
و ما أخذوه علیه أنّه کان یقف علی قین بمکّة من أهل الروم کان یعمل السیوف و یبیعها ، فأنزل اللّه سبحانه : «و لَقَدْ نَعْلَمُ أ نَّهُمْ یَقولونَ إنّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الّذِی یُلْحِدونَ إلَیهِ أعْجَمیٌّ و هذا لِسانٌ عَرَبیٌّ مُبینٌ» . (4)
و ما قالوا علیه أنّه یتعلّم بعض ما یتعلّم من سلمان الفارسیّ و هو من علماء الفرس عالم بالمذاهب و الأدیان ، مع أنّ سلمان إنّما آمن به فی المدینة ، و قد نزل أکثر القرآن بمکّة و فیها من جمیع المعارف الکلّیّة و القصص ما نزلت منها بمدینة بل أزید ، فما الذی زاده إیمان سلمان و صحابته ؟
علی أنّ من قرأ العهدَین و تأمّل ما فیهما ثمّ رجع إلی ما قصّه القرآن من تواریخ الأنبیاء السالفین و اُممهم رأی أنّ التاریخ غیر التاریخ و القصّة غیر القصّة ، ففیهما عثرات و خطایا لأنبیاء اللّه الصالحین تنبو الفطرة و تتنفّر من أن تنسبها إلَی المتعارف من صلحاء الناس و عقلائهم ، و القرآن یبرّئهم منها ، و فیها اُمور اُخری لا یتعلّق بها معرفة حقیقیّة و لا فضیلة خلقیّة ، و لم یذکر القرآن منها إلاّ ما ینفع الناس فی معارفهم و أخلاقهم و ترکَ الباقی و هو الأکثر» . (5)
«بدین سان بر کسانی که پیش از آنها بودند، هیچ پیامبری نیامد جز اینکه گفتند : ساحری یا دیوانه ای است».
تفسیر :
مرحوم علاّمه طباطبایی در تفسیر این آیه می گوید :
آیه «و لقد نعلم انّهم یقولون انّما یعلّمه بشر» افترای دیگری است از طرف مشرکان به پیامبر صلی الله علیه و آله . آنها می گفتند : «جز این نیست که او را بشری تعلیم می دهد». چنان که از سیاق اعتراض آنان و جوابی که به آنها داده شده است برمی آید، مردی غیر عرب و بی بهره از فصاحت در گفتار وجود داشته است که درباره ادیان و موضوع پیامبری و سرگذشت انبیا اطلاعاتی داشته و گاهی اوقات پیامبر صلی الله علیه و آله با او دیدار می کرده است. بنا بر این، پیامبر را متّهم کردند که آنچه را ادّعا می کند وحی است از آن مرد می گیرد و همین مرد است که او را تعلیم می دهد. و او همان کسی است که خدای متعال به نقل از مشرکان می فرماید : «جز این نیست که او را بشری تعلیم می دهد». تقدیر این جمله موجز و خلاصه شده چنین است : جز این نیست که او را بشری تعلیم می دهد و او مطالبی را که از وی تعلیم می گیرد به دروغ به خدا نسبت می دهد.
پیداست که صرف این جواب که زبان آن مرد غیر عربی است در حالی که زبان قرآن عربی روشن (فصیح) می باشد، نمی تواند شبهه مشرکان را از بیخ و بن برکند؛ زیرا می توان گفت که آن مرد مطالب را با همان زبان غیر عربی خود به پیامبر تعلیم می داده و سپس پیامبر با بلاغتی که داشته آن مطالب را در قالب عربی فصیح می ریخته است. این نکته ای است که از جمله «جز این نیست که او را بشری تعلیم می دهد» پیش از هر مطلب دیگری به ذهن می رسد؛ چرا که آنان تعبیر «تعلیم» را آورده اند نه «تلقین» و املا و القا کردن را ؛ و واژه «تعلیم» با معانی مناسب تر است تا با الفاظ و واژگان.
بدین ترتیب معلوم می شود که جمله «لسان الذی یلحدون الیه ......... مبین» به تنهایی جواب شبهه آنان نیست، بلکه دنباله آن تا پایان آیه دوم، جواب کامل شبهه می باشد. خلاصه جواب، که از مجموع سه آیه گرفته می شود، این است که تهمتی که شما به او می زنید و می گویید یک نفر انسان مطالب قرآن را به پیامبر تعلیم می دهد و سپس او به دروغ آنها را به خدا نسبت می دهد، اگر منظورتان این است که آن مرد الفاظ و عبارات قرآن را به او تلقین و آموزش می دهد و قرآن کلام آن مرد است نه کلام خدا؛ جوابش این است که آن مرد زبانش غیر عربی است در حالی که این قرآن عربی روشن (فصیح) است. و اگر مقصودتان این است که آن مرد معانی قرآن را به پیامبر تعلیم می دهد _ و الفاظ و عبارات از خود پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد _ و او به دروغ آنها را به خدا نسبت می دهد، جوابش این است که آنچه در قرآن آمده، معارف حقّه ای است که هیچ خردمندی در حقانیّت آنها شک نمی کند و خردها ناچار آنها را می پذیرند و خداوند پیامبر را به آنها هدایت کرده است. بنا بر این، او به آیات خدا ایمان دارد؛ زیرا اگر ایمان نداشت خداوند او را هدایت نمی کرد و خدا کسی را که به آیاتش ایمان نداشته باشد، هدایت نمی فرماید. و چون پیامبر به آیات خدا ایمان دارد، بنا بر این به خداوند دروغ نمی بندد؛ چه آنکه فقط کسی به خدا دروغ می بندد که به آیات او ایمان ندارد. پس، این قرآن نه دروغ و افتراست و نه از بشری گرفته شده و به دروغ به خدا نسبت داده شده است.
بنا بر این، جمله «لسان الذی یلحدون الیه اعجمی و هذا لسان عربی مبین» پاسخ قسمت اول شبهه است که قرآن با الفاظ و عباراتش از طریق تلقین از یک بشر گرفته شده است.
و معنای آیه این است که زبان آن مردی که مورد نظر مشرکان است و می گویند : «انّما یعلّمه بشر» اعجمی، یعنی نا شیوا و مبهم است، در حالی که این قرآنی که بر شما تلاوت می شود به زبانی عربی روشن می باشد. و چگونه ممکن است یک زبان و بیان عربی بلیغ و شیوا از یک مرد غیر عربی زبان صادر شود؟
جمله «انّ الذین لا یؤمنون ......... » تا آخر دو آیه، پاسخ بخش دوم شبهه می باشد، یعنی اینکه پیامبر معانی را از آن مرد فرا می گیرد و سپس به دروغ آنها را به خدا نسبت می دهد.
معنای آیات این است : کسانی که به آیات خدا ایمان ندارند و به آنها کافرند، خداوند آنها را به قرآن و معارف آشکار آن، هدایت نمی کند و عذابی دردناک در انتظارشان می باشد. و پیامبر به آیات خدا ایمان دارد؛ چون رهیافته به هدایت و راهنمایی خدا می باشد. تنها کسانی دروغ می بافند و آن را به خدا نسبت می دهند که به آیات خدا ایمان ندارند و اینان همان دروغ گویانی هستند که دائما دروغ می گویند. اما شخصی چون پیامبر صلی الله علیه و آله که به آیات خدا مؤمن است دروغ نمی بافد و دروغ نمی گوید. بنا بر این، دو آیه مذکور کنایه از این هستند که پیامبر صلی الله علیه و آله هدایت شده به هدایت خداست و به آیات او ایمان دارد و چنین کسی افترا نمی بندد و دروغ نمی گوید.
مفسّران دو آیه یاد شده را از آیه اول جدا کرده اند و همان آیه نخست را جواب کامل شبهه دانسته اند، در حالی که گفتیم این آیه پاسخگوی کامل شبهه مشرکان نمی باشد.
مفسّران سپس جمله «و هذا لسان عربی مبین» را حمل بر تحدّی به اعجاز بلاغی قرآن کرده اند، در حالی که شما می دانید در لفظ آیه نه خبری از این است که قرآن به لحاظ بلاغت معجزه است و نه اثری از تحدّی به چشم می خورد. تنها چیزی که در آن هست این است که قرآن به زبان عربی آشکار (فصیح) می باشد و امکان ندارد یک نفر غیر عرب آن را با این فصاحت بیان کند.
مفسّران دو آیه بعد را حمل بر تهدید آن کسانی کرده اند که به آیات خدا کافرند و به پیامبر تهمتِ دروغ بستن به خدا می زنند و آنان را به عذابی دردناک وعده می دهد و افترا بستن و دروغگویی را به خود آنان بر می گرداند و می فرماید که اینان به افترا زدن و دروغگویی سزاوارترند؛ چرا که به آیات خدا ایمان ندارند. بنا بر این خدا هدایتشان نکرده است.
مفسّران بر اساس این برداشت خود، مفردات و واژه های دو آیه را طوری معنا کرده اند که باعث دورتر شدن هر چه بیشتر از حقیقت معنا می شود.
و ما گفتیم که این گونه تفسیر از آیات مورد بحث، منجر به نا کافی بودن جواب برای ریشه کن کردن اشکال می شود.
مرحوم علاّمه طباطبایی در مبحث اثبات معجزه بودن قرآن، از طریق تحدّی، به کسی که قرآن بر او نازل شده است، می نویسد : قرآن به پیامبرِ مکتب نرفته تحدّی کرده است، آن درس نا خوانده ای که قرآن را، که در لفظ و معنا معجزه است، آورد بدون آنکه نزد معلّم و مربّی ای تعلیم و تربیت یافته باشد و می فرمود : «بگو : اگر خدا می خواست من این قرآن را بر شما نمی خواندم و شما را از آن آگاه نمی ساخت. من پیش از [آوردن ]آن روزگاری را در میان شما به سر برده ام. آیا فکر نمی کنید؟» پیامبر صلی الله علیه و آله مدّت چهل سال، یعنی دو سوّم عمر خود را، در میان مردم به سر برد، بدون آنکه برتری محسوسی از نظر اطلاعات بر دیگران داشته باشد یا از علم و دانشی سخن به میان آورده باشد و حتی کمترین شعر یا نثری از ایشان شنیده نشد. اما ناگهان کلمات و حقایقی آورد که افراد برجسته آنان از آوردن چنان مطالبی عاجز ماندند و زبان سخنورانشان در برابر آن لال شد. و چیزی نگذشت که پیامبر آن مطالب را در همه جا منتشر ساخت و هیچ دانشمند و فرزانه و خردمند و هوشمندی جرأت عرض اندام در برابر آنها را به خود نداد.
بالاترین ایرادی که به پیامبر گرفتند این بود که : او برای تجارت به شام رفت و این داستان ها و سرگذشت ها را از راهبان آن سرزمین فرا گرفت. در حالی که پیامبر یک مرتبه پیش از سن بلوغ با عموی خود ابو طالب به شام سفر کرد و یک بار هم با میسره، غلام خدیجه، که در آن وقت حضرت بیست و پنج سال داشت و در این سفر نیز شب و روز با همسفران خود بود و از آنها جدا نشد. به فرض محال هم که چنین باشد [و پیامبر در این سفرهای خود داستان های قرآن را از راهبان شامی فرا گرفته باشد ]این معارف و علوم و این حکمت ها و حقایق را از کجا آورده؟ و این بلاغت در بیان و سخن را، که گردن ها در برابر آن فرود آمده و زبان های فصیح و سخنور در مقابلش لال شده است، از چه کسی گرفته شده است؟
ایراد دیگری که به پیامبر گرفتند این است که گفتند آن حضرت پیش آهنگری در مکّه که اهل روم بود و شمشیر می ساخت و می فروخت، رفت و آمد می کرده است و خداوند سبحان در همین باره این آیه را فرو فرستاد : « و ما می دانیم که می گویند : جز این نیست که آن را بشری تعلیم می دهد. [حال آنکه] زبان کسی که [این کار را] به او نسبت می دهند غیر عربی است و این قرآن به زبان عربی روشن است».
تهمت دیگری که به پیامبر زدند این بود که وی پاره ای مطالب خود را از سلمان فارسی فرا می گیرد؛ زیرا سلمان از دانشمندان ایران بود و نسبت به مذاهب و ادیان آگاهی داشت. در حالی که سلمان در مدینه به پیامبر ایمان آورد و بیشتر قرآن در مکّه نازل شد و کلیه معارف و اخباری که در سوره های مدنی وجود دارد و بلکه بیشتر از آن، در سوره های مکّی نیز هست. بنا بر این، سلمان و دیگر اصحاب چه مطلب تازه ای را آوردند؟!
وانگهی، کسی که عهدین (تورات و انجیل) را مطالعه و در آنها دقّت کند و سپس به آنچه از سرگذشت پیامبران گذشته و امّت های آنان که قرآن بازگو کرده است مراجعه نماید، خواهد دید که میان سرگذشت های پیامبران و داستان های تورات و انجیل با آنچه در این زمینه در قرآن آمده است تفاوت بسیاری وجود دارد؛ زیرا در کتب عهدین گناهان و لغزش هایی به پیامبران پاک و درستکار خدا نسبت داده شده است که فطرت هیچ انسانی اجازه نمی دهد آنها را حتی به افراد پاک و خردمند معمولی نسبت دهد [چه رسد به پیامبران و فرستادگان الهی]، اما قرآن آن مردان الهی را از این نسبت ها مبرّا دانسته است. به علاوه تورات و انجیل، درباره آنان مطالب دیگری را آورده اند که هیچ گونه معرفت حقیقی و فضیلت اخلاقی در پی ندارند، در صورتی که قرآن از سر گذشت پیامبران تنها نکاتی را بازگو کرده که در راه معرفت و اخلاق مردم سودمندند و بقیه آنها را که حجم بیشتری هم دارد، رها کرده است.
ص :126
ص :127
ص :128
ص :129
ص :130
ص :131
ص :132
الإمامُ الباقرُ علیه السلام :أقَبلَ أبو جَهلٍ بنُ هِشامٍ وَ معَهُ قَومٌ مِن قُریشٍ فدَخَلوا علی أبی طالِبٍ فقالوا : إنّ ابنَ أخیکَ قد آذانا و آذی آلِهَتَنا ، فادْعُهُ و مُرْهُ فلْیَکُفَّ عن آلِهَتِنا و نَکُفَّ عن إلهِهِ . قالَ : فبَعَثَ أبو طالبٍ إلی رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فدَعاهُ ، فلَمّا دَخَلَ النّبیُّ صلی الله علیه و آله لَم یَرَ فی البَیتِ إلاّ مُشرِکا ، فقالَ : السّلامُ علی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی ، ثُمّ جَلَسَ ، فخَبَّرَهُ أبو طالبٍ بما جاؤوا لَهُ ، فقالَ : أ وَ هَل لَهُم فی کَلِمَةٍ خَیرٌ لَهُم مِن هذا یَسُودونَ بها العَرَبَ و یَطَؤونَ أعناقَهُم ؟ فقالَ أبو جَهلٍ : نَعَم، و ما هذهِ الکَلِمَةُ ؟ فقال : تَقولونَ : لا إلهَ إلاّ اللّهُ . قالَ : فوَضَعوا أصابِعَهُم فی آذانِهِم ، و خَرَجوا هِرابا و هُم یَقولونَ : ما سَمِعنا بهذا فی المِلَّةِ الآخِرَةِ إنْ هذا إلاّ اختِلاقٌ ، فأنزَلَ اللّهُ فی قَولِهِم : «ص و القُرآنِ ذِی الذِّکْرِ* _ إلی قولهِ _ إلاّ اخْتِلاقٌ» (1) . (2)
امام باقر علیه السلام :ابو جهل بن هشام به همراه عده ای از قریش پیش ابو طالب رفتند و گفتند : برادرزاده تو ما و خدایانمان را می آزارد. او را بخواه و به او بگو از خدایان ما دست بردارد تا ما هم کاری به خدای او نداشته باشیم. ابو طالب در پی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستاد و او را فرا خواند. وقتی داخل شد دید در اتاق به غیر از مشرکان کسی نیست. لذا فرمود : سلام بر کسی که از راه راست پیروی کند. آنگاه نشست. ابو طالب به آن حضرت اطلاع داد که این افراد به چه منظوری پیش او آمده اند. پیامبر فرمود : آیا اینان حاضرند کلمه ای بگویند که برایشان بهتر از این پیشنهاد آنهاست و به وسیله آن سالار عرب ها شوند و گردن هایشان را خاضع کنند؟ ابو جهل گفت : آری، آن کلمه چیست؟ پیامبر فرمود: بگویید : هیچ خدایی جز اللّه نیست. امام باقر فرمود : آنان دست هایشان را در گوش های خود کردند و سراسیمه بیرون رفتند و می گفتند : ما در آیین اخیر (عیسوی) هم چنین چیزی نشنیده ایم. این دروغ بافی است. این جا بود که خداوند درباره سخن ایشان این آیه را نازل فرمود : «ص. و القرآن ذی الذکر _ تا جمله _ الا اختلاق».
ص :133
تفسیرِ القُمّی : «و عَجِبوا أنْ جاءَهُم مُنْذِرٌ مِنْهُم» (1) قال : نَزَلَت بمَکّةَ ، لَمّا أظهَرَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الدَّعوَةَ بمَکّةَ اجتَمَعَت قُرَیشٌ إلی أبی طالِبٍ فقالوا : یا أبا طالِبٍ ، إنّ ابنَ أخیکَ قد سَفّهَ أحلامَنا ، و سَبَّ آلِهَتَنا و أفسَدَ شَبابَنا ، و فَرَّقَ جَماعَتَنا ، فإن کانَ الّذی یَحمِلُهُ علی ذلکَ العُدمُ جَمَعْنا لَهُ مالاً حتّی یکونَ أغنی رجُلٍ فی قُرَیشٍ و نُمَلِّکَهُ علَینا . فأخبَرَ أبو طالِبٍ رسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بذلکَ ، فقالَ : لَو وَضَعوا الشَّمسَ فی یَمینی و القَمَرَ فی یَساری ما أرَدتُهُ ، و لکنْ یُعطونی کَلِمَةً یَملِکونَ بها العَرَبَ ، و تَدینُ لَهُم بها العَجَمُ ، و یکونونَ مُلوکا فی الجَنَّةِ ، فقالَ لَهُم أبو طالبٍ ذلکَ ، فقالوا : نَعَم و عَشرَ کَلِماتٍ ، فقالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله تَشهَدون أن لا إلهَ إلاّ اللّهُ ، و أنّی رَسولُ اللّهِ ، فقالوا : نَدَعُ ثلاثَ مِائةٍ و سِتِّینَ إلها و نَعبُدُ إلها واحِدا ؟ ! فأنزَلَ اللّهُ سبحانَهُ : «و عَجِبوا أنْ جاءَهُم مُنْذِرٌ مِنْهُم و قالَ الکافِرونَ هذا ساحِرٌ کَذّابٌ _ إلی قولهِ _ إلاّ اختِلاقٌ» أی تَخلیطٌ . (2)
تفسیر القمّی :آیه «و عجبوا أن جاءهم منذر منهم» در مکّه نازل شد. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله دعوت خود را در مکّه آشکار ساخت، قریش نزد ابو طالب رفتند و گفتند. ای ابو طالب! برادرزاده تو، ما را نابخرد می خواند و به خدایانمان بد می گوید و جوانانمان را فاسد و گمراه می سازد و اتّحاد ما را از هم می پاشد. اگر ناداری او را وا می دارد که چنین سخنانی را مطرح کند، ما حاضریم برایش پولی جمع کنیم به طوری که ثروتمندترین مرد قریش شود و او را فرمانروای خود قرار می دهیم. ابو طالب این سخن قریش را به اطلاع پیامبر صلی الله علیه و آله رسانید، ایشان فرمود : اگر خورشید را در دست راست من بگذارند و ماه را در دست چپم، چنین چیزی را نمی خواهم، بلکه یک کلمه به من بدهند تا به وسیله آن بر عرب ها پادشاهی کنند و غیر عرب ها در برابرشان سر فرود آورند و شهریاران بهشت باشند. ابو طالب این سخن را به اطلاع قریش رسانید. آنها گفتند : حاضریم ده کلمه به او بگوییم. رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود : گواهی دهید که هیچ خدایی جز اللّه نیست و من فرستاده خدا هستم. آنان گفتند : ما سیصد و شصت خدا را بگذاریم و یک خدا را بپرستیم؟! در این هنگام خداوند سبحان این آیه را فرو فرستاد : «و عجبوا أن جاءهم منذر و قال الکفّار هذا ساحر کذّاب _ تا آیه _ الا اختلاق»، اختلاق به معنای دروغ بافی است.
ص :134
قصصِ الأنبیاءِ :کانَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لا یَکُفُّ عن عَیبِ آلهَةِ المُشرِکینَ ، و یَقرأ علَیهِمُ القرآنَ ، و کانَ الولیدُ بنُ المُغیرَةِ مِن حُکّامِ العَرَبِ یَتَحاکَمونَ إلَیهِ فی الاُمورِ ، و کانَ لَهُ عَبیدٌ عَشرَةٌ عِندَ کلِّ عَبدٍ ألفُ دِینارٍ یَتَّجِرُ بِها ، و مَلَکَ القِنطارَ ، و کانَ عَمَّ أبی جَهلٍ ، فقالوا لَهُ : یا عَبدَ شَمسٍ ، ما هذا الّذی یَقولُ محمّد ؟ أ سِحرٌ ، أم کِهانَةٌ ، أم خُطَبٌ ؟ فقالَ : دَعُونی أسمَعْ کلامَهُ ، فدَنا مِن رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و هُو جالِسٌ فی الحِجرِ فقالَ : یا محمّدُ ، أنشِدْنی شِعرَکَ ، فقالَ : ما هو بشِعرٍ و لکنَّهُ کلامُ اللّهِ الّذی بَعَثَ أنبیاءهُ و رُسُلَهُ ، فقالَ : اُتْلُ ، فقَرأَ : بسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، فلَمّا سَمِعَ الرَّحمنَ استَهزأَ مِنهُ و قالَ : تَدعُو إلی رجُلٍ بالیَمامَةِ باسم الرَّحمنِ ؟! قالَ : لا و لکنّی أدعُو إلَی اللّهِ و هُو الرّحمنُ الرَّحیمُ ، ثُمّ افتَتَحَ «حم السَّجدَة» ، فلَمّا بَلَغَ إلی قَولِهِ : «فإنْ أعْرَضُوا فَقُلْ أنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ و ثَمُودَ» (1) و سَمِعَهُ ، اقشَعرَّ جِلدُهُ و قامَت کُلُّ شَعرَةٍ فی بدَنِهِ ، و قامَ و مَشی إلی بَیتِهِ و لَم یَرجِعْ إلی قُرَیشٍ ، فقالوا : صَبأَ أبو عَبدِ شَمسٍ إلی دِینِ محمّدٍ ! فاغتَمَّت قُرَیشٌ و غَدا علَیهِ أبو جَهلٍ فقالَ : فضَحتَنا یا عَمُّ ! قالَ : یا بنَ أخی ، ما ذاکَ و إنّی علی دِینِ قَومی ، و لکنّی سَمِعتُ کلاما صَعبا تَقشَعِرُّ مِنهُ الجُلودُ ، قالَ أ فشِعرٌ هُو ؟ قالَ : ما هُو بشِعرٍ . قالَ : فخُطَبٌ ؟ قالَ : لا ، إنّ الخُطَبَ کلامٌ مُتَّصِلٌ ، و هذا کلامٌ مَنثورٌ لا یُشبِهُ بَعضُهُ بَعضا ، لَه طَلاوَةٌ . قالَ : فکِهانَةٌ هُو ؟ قالَ : لا ، قالَ : فما هُو ؟ قالَ : دَعْنی اُفکِّرْ فیهِ . فلَمّا کانَ مِن الغَدِ قالوا : یا عَبدَ شَمسٍ ، ما تَقولُ ؟ قالَ : قُولوا : هُو سِحرٌ ؛ فإنّهُ آخِذٌ بقُلوبِ النّاسِ ! فأنزَلَ اللّهُ تعالی فیهِ : «ذَرْنی و مَنْ خَلَقْتُ وَحِیدا * و جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُودا * و بَنینَ شُهُودا_ إلی قولهِ _ علَیها تِسْعَةَ عَشَرَ» . (2)
و فی حدیثِ حمّادِ بنِ زیدٍ عن أیُّوبَ عن عِکرِمَةَ قالَ : جاءَ الولیدُ بنُ المُغیرَةِ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فقالَ : اِقرَأْ علَیَّ ، فقالَ : «إنَّ اللّهَ یَأمُرُ بالعَدْلِ و الإحْسانِ و إیْتاءِ ذِی القُرْبَی و یَنْهَی عَنِ الفَحْشاءِ و المُنْکَرِ و البَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (3) ، فقالَ : أعِدْ ، فأعادَ ، فقالَ : و اللّهِ، إنّ لَهُ لَحَلاوَةً و طَلاوَةً (4) ، و إنَّ أعلاهُ لَمُثمِرٌ ، و إنّ أسفَلَهُ لَمُغدِقٌ ، و ما هذا بقَولِ بَشَرٍ . (5)
قصص الانبیاء :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از خرده گیری بر خدایان مشرکان باز نمی ایستاد و قرآن را بر آنان می خواند. ولید بن مغیره از داوران عرب بود و عرب ها برای داوری در کارهای خود به او مراجعه می کردند. او ده غلام داشت که به هر غلامی هزار دینار داده بود تا برایش تجارت کنند. او ثروت زیادی داشت و عموی ابو جهل بود. مشرکان به او گفتند : ای عبد شمس! این چه حرف هایی است که محمّد می گوید؟ شعر است یا پیشگویی یا خطابه؟ او گفت : مهلتی دهید تا سخنان او را بشنوم. پس نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله که در حِجْر نشسته بود رفت و گفت : ای محمّد! شعرت را برایم بخوان. پیامبر فرمود : اینها شعر نیست، بلکه سخن خداوندی است که پیامبران و رسولان خود را می فرستد. ولید گفت : تلاوت کن. پیامبر چنین خواند : بسم اللّه الرحمن الرحیم. ولید چون کلمه «رحمان» را شنید با تمسخر گفت : تو به سوی مردی در یمامه به نام «رحمان» دعوت می کنی! پیامبر فرمود : نه، بلکه به سوی خدا دعوت می کنم و اوست رحمان و رحیم. سپس سوره حم سجده را از آغاز شروع به تلاوت کرد تا رسید به آیه «فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقةً مثل صاعقة عاد و ثمود». ولید با شنیدن آن پوست بدنش به لرزه افتاد و مو بر بدنش راست شد و برخاست و به خانه اش رفت و نزد قریش برنگشت. قریش غمگین شدند. صبح روز بعد، ابو جهل پیش او رفت و گفت : رسوایمان کردی، عمو جان! ولید گفت : ای پسر برادرم! طوری نشده است. من همچنان بر دین و آیین قوم خود هستم. اما سخن دشواری شنیدم که پوست انسان از شنیدن آن به لرزه می افتد. ابو جهل گفت: سخنانش شعر است؟ ولید گفت : شعر نیست. پرسید : خطابه است؟ گفت : نه، خطابه سخنی پیوسته است اما سخنان او نثری است که اجزای آن به یکدیگر شباهت ندارند و از زیبایی خاصی برخوردار است. پرسید : پس پیشگویی و کهانت است؟ گفت : نه. پرسید : پس چیست؟ ولید گفت : اجازه بده درباره آن بیندیشم. فردا که شد، گفتند : ای عبد شمس! چه می گویی؟ گفت: بگویید : این سحر و جادوست؛ زیرا دل های مردم را تصرّف می کند. پس خدای متعال این آیه را درباره او فرو فرستاد : «ذرنی و من خلقت وحیداً. و جعلت له مالاً ممدوداً. و بنین شهوداً _ تا آیه _ علیها تسعة عشر». (6) در حدیث حمّاد بن زید از ایّوب از عکرمه آمده است که ولید بن مغیره نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت : برایم بخوان. پیامبر گفت : «انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلّکم تذکّرون ؛ خداوند به عدالت و احسان و بخشش به خویشان فرمان می دهد و از بدی و زشتی و ظلم باز می دارد، شما را پند می دهد، شاید پند گیرید». ولید گفت : تکرارش کن. حضرت دوباره خواند. ولید گفت : به خدا قسم که از حلاوت و زیبایی خاصّی برخوردار است، بالایش پر ثمر است و پایینش پر نعمت و این سخن بشر نیست.
ص :135
ص :136
بحار الأنوار عن ابنِ عبّاسٍ :إنّ الولیدَ بنَ المُغیرَةِ أتی قُرَیشا فقالَ : إنّ النّاسِ یَجتَمِعونَ غَدا بالمَوسِمِ و قد فَشا أمرُ هذا الرّجُلِ فی النّاسِ و هُم یَسألونَکُم عَنهُ ، فما تَقولونَ ؟ فقالَ أبو جَهلٍ : أقولُ : إنّهُ مَجنونٌ ، و قالَ أبو لَهَبٍ : أقولُ : إنّهُ شاعِرٌ ، و قالَ عُقبَةُ بنُ أبی مُعیَطٍ : أقولُ : إنّهُ کاهِنٌ ، فقالَ الولیدُ : بَل أقولُ : هُو ساحِرٌ ، یُفَرِّقُ بَینَ الرّجُلِ و المَرأةِ و بَینَ الرّجُلِ و أخیه و أبیهِ ! فأنزَلَ اللّهُ تعالی : «ن و القَلَمِ ......... » (1) الآیة ، و قولَهُ : «وَ ما هُو بقَولِ شاعِرٍ ......... » (2) الآیة . (3)
بحار الأنوار_ به نقل از ابن عبّاس _: ولید بن مغیره نزد قریش رفت و گفت : مردم، فردا در موسم جمع می شوند و موضوع این مرد هم در همه جا پیچیده است و آنها درباره او از شما سؤال خواهند کرد. چه خواهید گفت؟ ابو جهل گفت : من می گویم : او جن زده است. ابو لهب گفت : من می گویم : او کاهن است. ولید گفت : اما من خواهم گفت : او جادوگر است، میان زن و شوهر و برادر و برادر و پسر و پدر جدایی می افکند. پس خداوند فرو فرستاد : «ن. و القلم ......... » و «ما هو بقول شاعر ......... ».
ص :137
بحار الأنوار عن المناقب لابن شهر آشوب :لَمّا قالَت قریشٌ : إنّهُ ساحِرٌ عَلِمنا أنّهُ قد أراهُم ما لَم یَقدِروا علی مِثلِهِ ، و قالوا : هذا مَجنونٌ ؛ لِما هَجمَ مِنهُ علی شیءٍ لَم یُفکِّرْ فی عاقِبَتِهِ مِنهُم ، و قالوا : هُو کاهِنٌ ؛ لأنّهُ أنبَأ بالغائباتِ ، و قالوا : مُعَلَّمٌ ؛ لأنّهُ قَد أنبأهُم بِما یَکتُمونَهُ مِن أسرارِهِم ، فثَبَتَ صِدقُهُ مِن حَیثُ قَصَدوا تَکذیبَهُ . (1)
بحث فی تعداد أزواج النَّبیّ صلی الله علیه و آله :
قال العلاّمة الطباطبائیّ فی المیزان :
و ممّا اعترضوا علیه تعدّد زوجات النبیّ صلی الله علیه و آله ، قالوا : إنّ تعدّد الزوجات لا یخلو فی نفسه عن الشره و الانقیاد لداعی الشهوة ، و هو صلی الله علیه و آله لم یقنع بما شرعه لاُمّته من الأربع حتّی تعدّی إلَی التِّسع من النسوة . و المسألة ترتبط بآیات متفرّقة کثیرة فی القرآن ، و البحث من کلّ جهة من جهاتها یجب أن یستوفی عند الکلام علَی الآیة المربوطة بها ؛ و لذلک أخّرنا تفصیل القول إلی محالّه المناسبة له ، و إنّما نشیر ههنا إلی ذلک إشارة إجمالیّة ، فنقول :
من الواجب أن یلفت نظر هذا المعترض المستشکل إلی أنّ قصّة تعدّد زوجات النبیّ صلی الله علیه و آله لیست علی هذه السذاجة (أنّه صلی الله علیه و آله بالغ فی حبّ النساء حتّی أنهی عدّة أزواجه إلی تسع نسوة ) بل کان اختیاره لمن اختارها منهنّ علی نهج خاصّ فی مدی حیاته ؛ فهو صلی الله علیه و آله کان تزوّج _ أوّل ما تزوّج _ بخدیجة رضی اللّه عنها ، و عاش معها مقتصرا علیها نیّفا و عشرین سنة و هی ثلثا عمره الشریف بعد الازدواج ، منها ثلاث عشرة سنة بعد نبوّته قبل الهجرة من مکّة . ثمّ هاجر إلَی المدینة و شرع فی نشر الدعوة و إعلاء کلمة الدین ، و تزوّج بعدها من النساء منهنّ البکر و منهنّ الثیّب ، و منهنّ الشابّة و منهنّ العجوز و المکتهلة ، و کان علی ذلک ما یقرب من عشرة سنین ، ثمّ حرّم علیه النساء بعد ذلک إلاّ من هی فی حبالة نکاحه . و من المعلوم أنّ هذا الفعال علی هذه الخصوصیّات لا یقبل التوجیه بمجرّد حبّ النساء و الولوع بهنّ و الوله بالقرب منهنّ ؛ فأوّل هذه السیرة و آخرها یناقضان ذلک .
علی أنّا لا نشکّ _ بحسب ما نشاهده من العادة الجاریة _ أنّ المتولّع بالنساء المغرم بحبّهنّ و الخلاء بهنّ و الصبوة إلیهنّ مجذوب إلَی الزینة ، عشیق للجمال ، مفتون بالغنج و الدلال ، حنین إلَی الشباب و نضارة السنّ و طراوة الخلقة ، و هذه الخواصّ أیضا لا تنطبق علی سیرته صلی الله علیه و آله ؛ فإنّه بنی بالثیّب بعد البکر و بالعجوز بعد الفتاة الشابّة ، فقد بنی باُمّ سَلَمة و هی مُسنّة ، و بنی بزینب بنت جحش و سنّها یومئذٍ یربو علی خمسین بعد ما تزوّج بمثل عائشة و اُمّ حبیبة ......... و هکذا .
و قد خَیّر صلی الله علیه و آله نساءه بین التمتیع و السَّراح الجمیل _ و هو الطلاق _ إن کنّ یُرِدن الدنیا و زینتها ، و بین الزهد فی الدنیا و ترک التزیین و التجمّل إن کنّ یُرِدن اللّه و رسوله و الدار الآخرة ، علی ما یشهد به قوله تعالی فی القصّة : «یا أیُّها النَّبیُّ قُلْ لأزْواجِکَ إنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الحَیاةَ الدُّنیا و زِینَتَها فتَعالَیْنَ اُمَتِّعْکُنَّ و اُسَرِّحْکُنَّ سَراحا جَمیلاً * و إنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللّهَ و رَسُولَهُ و الدّارَ الآخِرَةَ فإنّ اللّهَ أعَدَّ للمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أجْرا عَظیما» . (2) و هذا المعنی أیضا _ کما تری _ لا ینطبق علی حال رجل مغرم بجمال النّساء صابٍ إلی وصالهنّ .
فلا یبقی حینئذٍ للباحث المتعمّق _ إذا أنصف _ إلاّ أن یوجّه کثرة ازدواجه صلی الله علیه و آله فیما بین أوّل أمره و آخر أمره بعوامل اُخر غیر عامل الشره و الشبق و التلهّی .
فقد تزوّج صلی الله علیه و آله ببعض هؤلاء الأزواج اکتسابا للقوّة و ازدیادا للعضد و العشیرة ، و ببعض هؤلاء استمالةً للقلوب و توقّیا من بعض الشرور ، و ببعض هؤلاء لیقوم علی أمرها بالإنفاق و إدارة المعاش ، و لیکون سنّة جاریة بین المؤمنین فی حفظ الأرامل و العجائز من المسکنة و الضیعة . و ببعضها لتثبیت حکم مشروع و إجرائه عملاً لکسر السنن المنحطّة و البدع الباطلة الجاریة بین الناس ، کما فی تزوّجه بزینب بنت جحش و قد کانت زوجة لزید بن حارثة ثمّ طلّقها زید ، و قد کان زید هذا یدعَی ابن رسول اللّه علی نحو التبنّی ، و کانت زوجة المدعوّ ابنا عندهم کزوجة الابن الصُّلبیّ لا یتزوّج بها الأب ، فتزوّج بها النبیّ صلی الله علیه و آله و نزل فیها الآیات.
و کان صلی الله علیه و آله تزوّج لأوّل مرّة بعد وفاة خدیجة بسَودة بنت زمعة و قد توفّی عنها زوجها بعد الرجوع من هجرة الحبشة الثانیة ، و کانت سودة هذه مؤمنة مهاجرة ، و لو رجعت إلی أهلها وهم یومئذٍ کفّار لفتنوها کما فتنوا غیرها من المؤمنین و المؤمنات بالزجر و القتل و الإکراه علَی الکفر .
و تزوّج بزینب بنت خُزَیمة بعد قتل زوجها عبد اللّه بن جحش فی اُحد ، و کانت من السیّدات الفُضلَیات فی الجاهلیّة تدعی اُمّ المساکین ؛ لکثرة برّها للفقراء و المساکین و عطوفتها بهم ، فصان بازدواجها ماء وجهها .
و تزوّج باُمّ سَلَمة و اسمها هند ، و کانت من قبلُ زوجة عبد اللّه أبی سلمة ابن عمّة النبیّ و أخیه من الرّضاعة أوّل من هاجر إلَی الحبشة ، و کانت زاهدة فاضلة ذات دِین و رأی ، فلمّا توفّی عنها زوجها کانت مُسنّة ذات أیتام فتزوّج بها النبیّ صلی الله علیه و آله .
و تزوّج بصفیّة بنت حُییّ بن أخطَب سیّد بنی النَّظیر ، قتل زوجها یوم خیبر و قتل أبوها مع بنی القُرَیظة ، و کانت فی سَبی خیبر فاصطفاها و أعتقها و تزوّج بها ، فوقاها بذلک من الذلّ و وصل سببه ببنی إسرائیل .
و تزوّج بجویریة و اسمها بَرّة بنت الحارث سیّد بنی المُصطَلق ، بعد وقعة بنی المُصطَلق و قد کان المسلمون أسَروا منهم مائتی بیت بالنساء و الذراری ، فتزوّج صلی الله علیه و آله بها ، فقال المسلمون : هؤلاء أصهار رسول اللّه لا ینبغی أسرهم ، و أعتقوهم جمیعا ، فأسلم بنو المصطلق بذلک ، و لحقوا عن آخرهم بالمسلمین و کانوا جمّا غفیرا ، و أثّر ذلک أثرا حسنا فی سائر العرب .
و تزوّج بمیمونة و اسمها بَرّة بنت الحارث الهلالیّة ، و هی التی وهبت نفسها للنبیّ صلی الله علیه و آله بعد وفاة زوجها الثانی أبی رهم بن عبد العُزّی ، فاستنکحها النبیّ صلی الله علیه و آله و تزوّج بها و قد نزل فیها القرآن .
و تزوّج باُمّ حبیبة و اسمها رَملَة بنت أبی سفیان ، و کانت زوجة عبید اللّه بن جحش و هاجر معها إلَی الحبشة الهجرة الثانیة فتنصّر عبید اللّه هناک و ثبتت هی علَی الإسلام ، و أبوها أبو سفیان یجمع الجموع علَی الإسلام یومئذٍ ، فتزوّج بها النبیّ صلی الله علیه و آله و أحصنها .
و تزوّج بحفصة بنت عمر و قد قُتل زوجها خنیس بن حذاقة ببدر و بقیت أرملة .
و تزوّج بعائشة بنت أبی بکر و هی بکر .
فالتأمّل فی هذه الخصوصیّات _ مع ما تقدّم فی صدر الکلام من جُمل سیرته فی أوّل أمره و آخره و ما سار به من الزهد و ترک الزینة و ندبه نساءه إلی ذلک _ لا یبقی للمتأمّل موضع شکّ فی أنّ ازدواجه صلی الله علیه و آله بمن تزوّج بها من النساء لم یکن علی حدّ غیره من عامّة الناس .
أضف إلی ذلک جُمل صنائعه صلی الله علیه و آله فی النساء ، و إحیاء ما کانت قرون الجاهلیّة و أعصار الهمجیّة أماتت من حقوقهنّ فی الحیاة ، و أخسرته من وزنهنّ فی المجتمع الإنسانیّ ؛ حتّی روی أنّ آخر ما تکلّم به صلی الله علیه و آله هو توصیتهنّ لجامعة الرجال ، قال صلی الله علیه و آله : الصَّلاة الصَّلاةَ ، و ما مَلَکَت أیمانُکُم لا تُکَلِّفوهُم ما لا یُطیقونَ ، اللّهَ اللّهَ فی النِّساءِ فإنّهُنَّ عوانٌ فی أیدیکُم ......... الحدیث .
و کانت سیرته صلی الله علیه و آله فی العدل بین نسائه و حسن معاشرتهنّ و رعایة جانبهنّ ممّا یختصّ به صلی الله علیه و آله _ علی ما سیأتی شذرة منه فی الکلام علی سیرته فی مستقبل المباحث إن شاء اللّه _ و کان حکم الزیادة علَی الأربع کصوم الوصال من مختصّاته التی مُنعت عنها الاُمّة ، و هذه الخصال و ظهورها علَی الناس هی التی منعت أعداءه من الاعتراض علیه بذلک مع تربّصهم الدوائر به . (3)
بحار الأنوار_ به نقل از مناقب ابن شهر آشوب _: از اینکه قریش گفتند : او جادوگر است می فهمیم که پیامبر چیزهایی به آنان نشان داده که آنان نظیر آن را نتوانستند انجام دهند. و اینکه گفتند : دیوانه است، به خاطر آن بود که آن حضرت کارهایی می کرد و به عاقبت کار خود از دست آنان نمی اندیشید. و اینکه گفتند : کاهن است، بدان سبب بود که آنان را از امور غیبی خبر می داد و اینکه گفتند : او تعلیم یافته است، بدان سبب بود که ایشان را از اسرار نهفته شان آگاه می ساخت. بنا بر این، با همان چیزهایی که قریش قصد داشتند دروغگویی پیامبر را اثبات کنند،راستگویی و صدق دعوی او ثابت می شود.
بحثی درباره تعداد همسران پیامبر صلی الله علیه و آله :
مرحوم علاّمه طباطبایی در المیزان می نویسد :
از جمله ایراداتی که به پیامبر صلی الله علیه و آله گرفته اند موضوع تعدد همسران آن حضرت است. گفته اند : چند همسر داشتن به خودی خود به معنای سیری ناپذیری شهوی و تسلیم در برابر غریزه شهوت است و پیامبر صلی الله علیه و آله به قانون چهار همسری هم که برای امّتش قرار داده بسنده نکرد و نُه زن اختیار کرد. این موضوع به آیات پراکنده و فراوانی در قرآن مربوط می شود و بحث همه جانبه از این موضوع باید در هنگام سخن از آیه مربوط به آن صورت گیرد و از این رو گفتار مفصل در این باره را به جاهای مناسب آن حواله می دهیم و در این جا فقط اشاره ای اجمالی به آن می کنیم.
لازم است توجّه این اعتراض کننده خرده گیر را به این نکته جلب کنیم که داستان تعدّد زوجات پیامبر صلی الله علیه و آله به این سادگی ها هم نیست که بگوییم آن حضرت چنان دلباخته و شیفته زن بود که تعداد زنان خود را به نُه عدد رساند. بلکه انتخاب آنان از سوی پیامبر در طول حیاتش به شیوه خاصّی بوده است؛ زیرا آن حضرت برای اوّلین بار با خدیجه _ رضی اللّه عنها _ ازدواج کرد و بیست و اندی سال یعنی دو سوم عمر شریف بعد از ازدواج خود را به آن بانو بسنده کرد، که سیزده سال آن به بعد از نبوّتش و پیش از آنکه از مکّه هجرت کند مربوط می شود. آن حضرت سپس به مدینه مهاجرت کرد و به تبلیغ رسالت و اِعلای کلمه دین پرداخت و بعد از آن با زنان چندی ازدواج نمود که برخی از آنها باکره بودند و برخی بیوه، برخی جوان بودند و برخی پیر و برخی میان سال. نزدیک به ده سال به این روش ادامه داد و پس از آن، به استثنای زنانی که در عقد ازدواج ایشان بودند، ازدواج با هر زن دیگری بر او حرام شد. پیداست که این اقدام با این ویژگی ها، به صرف موضوع زن دوستی و عشق به زنان و علاقه به ارتباط با زنان توجیه پذیر نیست؛ زیرا شروع و پایان این شیوه این ادعا را نقض می کند.
وانگهی، معمولاً کسی که آزمند زنان است و شیفته عشق ورزی و خلوت و هوسرانی با آنها می باشد، مجذوب زیور و عاشق زیبایی و مفتون ناز و کرشمه و شیدای جوانی و کم سن و سالی و طراوت و شادابی جسمانی [زنان ]هم هست. و این خصوصیات نیز با شیوه پیامبر انطباق ندارد؛ زیرا بعد از باکره با بیوه ازدواج می کند و بعد از دختر جوان با پیر زن. مثلاً بعد از ازدواج با کسی چون عایشه و امّ حبیبه، با زن مسنّی مانند اُمّ سلمه و زینب دختر حجش که در آن هنگام بیش از پنجاه سال داشت، ازدواج می کند ......... و به همین ترتیب.
آن حضرت همسران خود را مخیّر کرد که اگر طالب دنیا و زر و زیور آن هستند حاضر است مَهر آنان را بپردازد و طلاق بگیرند و چنانچه خواهان خدا و رسول او و سرای آخرت هستند، باید به دنیا و زر و زیور آن و تجمّلات دنیوی پشت کنند. گواه این مطلب سخن خدای متعال است که می فرماید : «ای پیامبر! به همسرانت بگو : اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آنید، بیایید تا مَهرتان را بدهم و [خوش و] خرّم رهایتان کنم. و اگر خواستار خدا و فرستاده وی و سرای آخرتید، پس به راستی که خدا برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی آماده گردانیده است». این امر نیز _ همچنان که ملاحظه می کنید _ با شرایط روحی و وضعیّت یک مرد دلباخته زیبایی زنان و شیدای وصال آنان تطابق ندارد.
بنا بر این، برای پژوهشگر ژرف کاو _ اگر انصاف ورزد _ راهی جز این باقی نمی ماند که کثرت ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله از ابتدای کارش تا انتهای آن را با عوامل دیگری غیر از عامل آزمندی شهوی و شهوت پرستی و هوسرانی توجیه کند.
واقعیت آن است که هدف پیامبر صلی الله علیه و آله از ازدواج با برخی همسرانش کسب قدرت و زیاد کردن پشتیبان و عشیره بود و با بعضی دیگر جلب قلوب و جلوگیری از پاره ای شرارت ها و گزندها و با برخی دیگر به عهده گرفتن سرپرستی و تأمین هزینه زندگیشان و نیز به این منظور تا روش آن بزرگوار سنّت و شیوه ای شود در میان مردان مؤمن برای حفظ و نجات زنان بیوه و سالخورده از تنگدستی و فساد.
بالاخره هدف از بعضی دیگر از ازدواج های پیامبر تثبیت یک حکم شرعی و اجرای عملی آن به منظور شکستن سنت های منحطّ و بدعت های نادرست رایج در میان مردم بوده است؛ مانند ازدواج با زینب بنت جحش. او قبلاً همسر زید بن حارثه بود و زید طلاقش داد. زید فرزند خوانده رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و طبق رسم های جاهلی، همسرِ فرزند خوانده نیز به منزله همسر فرزند اصلی به شمار می رفت که پدر نمی توانست با او ازدواج کند. اما پیامبر با زینب ازدواج کرد و در این باره آیاتی نازل شد.
اولین ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از وفات خدیجه، با سوده، دختر زمعه صورت گرفت. شوهر او بعد از مراجعت از هجرت دوم به حبشه، درگذشت. سوده بانویی مؤمن و در زمره مهاجران به حبشه بود و اگر در آن روز به نزد خانواده اش که کافر بودند بر می گشت، او را نیز همچون سایر مردان و زنان مؤمن مورد آزار و شکنجه و قتل و واداشتن به کفر قرار می دادند.
ازدواج دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله با زینب دختر خزیمه بود که بعد از کشته شدن شوهرش عبد اللّه بن جحش در جنگ اُحُد صورت پذیرفت. زینب از بانوان با فضیلت عصر جاهلیت بود و او را به دلیل رسیدگی فراوان به تهیدستان و مستمندان و مهربانی و دلسوزی نسبت به آنان، امّ المساکین (مادر مستمندان) می گفتند. رسول خدا از طریق ازدواج با او آبرویش را حفظ کرد.
دیگر ازدواج پیامبر با اُمّ سلمه بود که هند نام داشت. او قبلاً همسر عبد اللّه پدر سلمه، پسر عمّه و برادر رضاعی پیامبر و از گروه نخستین مهاجران به حبشه، بود. اُمّ سلمه بانویی زاهد و فاضل و متدیّن و فهمیده بود. زمانی که شوهرش از دنیا رفت، امّ سلمه زنی مسنّ و دارای چند فرزند یتیم بود. پیامبر با زنی با این شرایط ازدواج کرد.
ازدواج دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله با صفیّه دختر حُییّ بن اَخطب، مهتر بنی نضیر بود. شوهر او در جنگ خیبر به قتل رسید و پدرش در جنگ بنی قریظه . صفیّه در جنگ خیبر به اسارت در آمد و پیامبر او را برای خودش برداشت و آزادش کرد و به ازدواج خویش در آورد و با این کار هم او را از خواری اسارت رهانید و هم با بنی اسرائیل پیوند سببی برقرار ساخت.
دیگر ازدواج پیامبر با جویریه بود که بعد از جنگ بنی مصطلق صورت گرفت. نام او برّه دختر حارث، سالار بنی مصطلق، بود. مسلمانان در جنگ بنی مصطلق دویست خانواده را با زنان و کنیزان به اسارت گرفتند. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله با جویریه ازدواج کرد مسلمانان گفتند: اینها (بنی مصطلق) خویشان سببی رسول خدا هستند و نباید اسیرشان کرد، لذا همه را آزاد کردند و بدین ترتیب بنی مصطلق مسلمان شدند و همگی که شمار فراوانی را تشکیل می دادند، به مسلمانان پیوستند و این کار در دیگر عرب ها تأثیر مثبتی گذاشت.
ازدواج دیگر پیامبر با میمونه بود که برّه نام داشت و دختر حارث هلالی بود. میمونه بعد از درگذشت شوهر دومش، ابو رهم بن عبد العزّی، خودش را به پیامبر هبه کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به عقد ازدواج خود در آورد که در این باره آیاتی از قرآن نازل شد.
دیگر ازدواج آن بزرگوار با اُمّ حبیبه صورت گرفت که اسمش رمله و دختر ابو سفیان بود. او به همراه شوهر خود عبید اللّه بن جحش در مهاجرت دوم به حبشه رفت و عبید اللّه در آن جا نصرانی شد، اما ام حبیبه بر اسلام پایدار ماند. در آن زمان پدر او ابو سفیان بر ضد اسلام نیرو بسیج می کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله با ام حبیبه ازدواج کرد و او را از بی سرپرستی و بی پناهی نجات داد.
دیگر ازدواج پیامبر با حفصه دختر عمر صورت گرفت. شوهرش خنیس بن حذاقة در جنگ بدر به قتل رسیده و حفصه بیوه شده بود.
بالاخره، ازدواج آن حضرت با عایشه دختر ابو بکر است که دوشیزه بود.
تأمل و دقّت در این ویژگی ها و در نظر گرفتن آنچه در آغاز بحث پیرامون سیره و روش پیامبر در ابتدا و پایان کارش و زهد و بی اعتنایی ایشان به زر و زیور دنیا و دعوت همسران خود به این امر گفتیم، برای انسان جای شک باقی نمی گذارد که ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با همسرانش نظیر ازدواج های معمولی عامّه مردم نبوده، بلکه انگیزه های خاصّی داشته است.
افزون بر این، باید به این نکته نیز توجه داشت که پیامبر صلی الله علیه و آله چه خدمات ارزنده ای به جامعه زنان کرد و حقوق آنان را که دوران جاهلیت و اعصار توحش و بربریت از بین برده بود، احیا نمود و بار دیگر به زن، در جامعه انسانی قدر و قیمت بخشید، تا جایی که روایت شده است آخرین سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله سفارش زنان به جامعه مردان بوده است؛ چرا که فرمود : مراقب نماز باشید، مراقب نماز باشید و با بردگان خود مهربان باشید و بیش از توانشان از آنها کار نکشید، از خدا بترسید و رعایت حال زنان را بنمایید؛ زیرا که آنان اسیر و زیر دست شما هستند ......... همچنان که به خواست خدا در مباحث آینده در بحث از سیره پیامبر اشاره خواهیم کرد، رفتار عادلانه آن حضرت و خوشرفتاری ایشان با همسرانش و رعایت جانب آنان، اختصاص به شخص پیامبر دارد و حکم داشتن بیش از چهار همسر، همچون روزه وصال، از احکام مختص آن حضرت می باشد و برای امّت ممنوع شده است. همین خصلت ها و شهرت داشتن آنها در میان مردم مانع از آن شده بود که دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره بر ایشان خرده گیری کنند، در صورتی که برای ضربه زدن به آن حضرت همواره مترصد بهانه و فرصت بودند.
ص :138
ص :139
ص :140
ص :141
ص :142
ص :143
ص :144
ص :145
ص :146
الکتاب :
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ» . (1)
فَلاَ أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ» . (2)
التّفسیر:
قولُه تعالی : «فنَظَرَ نَظْرَةً فی النُّجومِ * فَقالَ إنّی سَقیمٌ» لا شکّ أنّ ظاهر الآیتَین أنّ إخباره علیه السلام بأنّه سقیم مرتبط بنظرته فی النجوم و مبنیّ علیه ، و نظرته فی النجوم إمّا لتشخیص الساعة و خصوص الوقت کمن به حُمّی ذات نوبة یُعیّن وقتها بطلوع کوکب أو غروبها أو وضع خاصّ من النجوم ، و إمّا للوقوف علَی الحوادث المستقبلة التی کان المنجّمون یرَون أنّ الأوضاع الفلکیّة تدلّ علیها ، و قد کان الصابئون مبالِغین فیها و کان فی عهده علیه السلام منهم جمّ غفیر . فعلَی الوجه الأوّل لمّا أراد أهل المدینة أن یخرجوا کافّة إلی عید لهم ، نظر إلَی النجوم و أخبرهم أنّه سقیم ستعتریه العلّة فلا یقدر علَی الخروج معهم .
و علَی الوجه الثانی نظر علیه السلام حینذاک إلَی النجوم نظرة المنجّمین ، فأخبرهم أنّها تدلّ علی أنّه سیسقم فلیس فی وسعه الخروج معهم .
و أوّل الوجهَین أنسب لحاله علیه السلام و هو فی إخلاص التوحید بحیث لا یری لغیره تعالی تأثیرا ، و لا دلیل لنا قویّا یدلّ علی أنّه علیه السلام لم یکن به فی تلک الأیّام سقم أصلاً ، و قد أخبر القرآن بإخباره بأنّه سقیم ، و ذکر سبحانه قبیل ذلک أنّه جاء ربّه بقلب سلیم ، فلا یجوز علیه کذب و لا لغو من القول .
و لهم فی الآیتَین وجوه اُخر أوجهها أنّ نظرته فی النجوم و إخباره بالسقم من المعاریض فی الکلام ، و المعاریض أن یقول الرجل شیئا یقصد به غیره و یفهم منه غیر ما یقصده ، فلعلّه نظر علیه السلام فی النجوم نظر الموحِّد فی صنعه تعالی یستدلّ به علیه تعالی و علی وحدانیّته وهم یحسبون أنّه ینظر إلیها نظر المنجّم فیها لیستدلّ بها علَی الحوادث ، ثمّ قال : إنّی سقیم ، یرید أنّه سیعتریه سقم ، فإنّ الإنسان لا یخلو فی حیاته من سقم ما و مرض ما، کما قال: «و إذا مَرِضْتُ فهُو یَشْفینِ» (3) ، وهم یحسبون أنّه یخبر عن سقمه یوم یخرجون فیه لعید لهم ، و المرجّح عنده لجمیع ذلک ما کان یهتمّ به من الرواغ إلی أصنامهم و کسرها.
لکنّ هذا الوجه مبنیّ علی أنّه کان صحیحا غیر سقیم یومئذٍ ، و قد سمعت أن لا دلیل یدلّ علیه . علی أنّ المعاریض غیر جائزة علَی الأنبیاء ؛ لارتفاع الوثوق بذلک عن قولهم . (4)
3791
اختر شناسی و منجّمی
قرآن:
«پس، نظری به ستارگان افکند. و گفت : من ناخوش هستم».
«سوگند به جایگاه های ستارگان».
تفسیر :
آیات «پس، نظری به ستارگان افکند. و گفت : من ناخوش هستم» : شکی نیست که ظاهر این دو آیه گویای آن است که خبر دادن ابراهیم از ناخوش بودن خود با نگاهش به ستارگان ارتباط دارد و بر اساس آن چنین حرفی زده است و نگاه کردن او به ستارگان یا برای تشخیص ساعت و خصوص وقت بوده، مانند کسی که دچار تب نوبه است و زمان شروع تب را با طلوع یا غروب ستاره ای یا وضع خاصی از ستارگان تعیین می کند و یا برای اطلاع یافتن از رخدادهای آینده بوده است که به اعتقاد منجّمان اوضاع فلکی نشانگر آنها می باشد. صابئی مذهبان به این مسأله بسیار معتقد بودند و در عهد ابراهیم علیه السلام شمار فراوانی از آنان به سر می بردند.
بنا به وجه اول، معنای آیه این است که وقتی مردم شهر خواستند همگی برای برگزاری مراسم عید و جشن خود بیرون روند، ابراهیم علیه السلام به ستارگان نگاه کرد و به اطلاعشان رساند که وی ناخوش است و به زودی بیماری به سراغش خواهد آمد و از این رو نمی تواند با آنان به بیرون شهر بیاید.
بنابه وجه دوم، معنایش این است که آن حضرت نگاهی منجّمانه به ستارگان انداخت و به مردم گفت که اوضاع ستارگان حاکی از آن است که وی به زودی مریض خواهد شد و بنا بر این نمی تواند با آنها شهر را ترک کند.
وجه اول با وضع ابراهیم علیه السلام مناسب تر به نظر می رسد؛ چرا که آن بزرگوار از چنان توحید خالصانه ای برخوردار بود که جز خدای متعال موجود دیگری را مؤثّر نمی دید. از طرف دیگر، دلیل محکمی هم وجود ندارد که نشان دهد ابراهیم علیه السلام در آن روزها اصلاً ناخوش نبوده است. بلکه بر عکس، قرآن می گوید که ابراهیم از بیمار بودن خود خبر داده است، از طرفی هم اندکی قبل از این آیه، خدای سبحان او را دارای قلبی سلیم و پاک معرفی می کند و کسی که دارای قلب سلیم باشد نه رواست که دروغ بگوید و نه سخن لغو و بیهوده به زبان آورد.
مفسّران درباره این دو آیه وجوه دیگری ذکر کرده اند که موجّه ترین آنها این است که نگاه کردن ابراهیم علیه السلام به ستارگان و خبر دادنش از بیماری خود، از باب به اصطلاح معاریض کلام (سخنان دو پهلو و سر بسته) است. به این معنا که انسان جمله ای را بگوید و قصدش از آن چیز دیگری باشد و مردم از آن جمله معنایی جز آنچه مورد نظر گوینده است، بفهمند. پس، شاید نظر کردن آن حضرت به ستارگان از باب نظر کردن شخص موحّد و یکتا پرست در آفرینش خدای متعال بوده است تا از این طریق به وجود خداوند متعال و وحدانیت او استدلال کند. ولی مردم خیال کردند که نگاه کردن او به ستارگان نگریستنی منجّمانه برای راه بردن به حوادث آینده است. آنگاه فرمود : من ناخوش هستم. مرادش این است که به زودی ناخوشی به سراغش خواهد آمد؛ چرا که انسان در طول حیات خود از ابتلا به فلان ناخوشی و بیماری در امان نمی باشد. چنان که خود آن بزرگوار فرموده است : «و هرگاه بیمار شوم او مرا شفا می بخشد» چیزی که هست مردم خیال کردند منظور او این است که در همان روز برگزاری جشن و عید آنها بیمار خواهد شد. اما آنچه برای ابراهیم در درجه اول اهمیت داشت، هدفی بود که در سر می پروراند و آن رفتن به بتخانه و شکستن بت ها بود.
اما این وجه که گفتیم بهترین وجه ارائه شده از سوی مفسّران می باشد، مبنی بر این است که بگوییم آن حضرت در آن روز سالم بوده است، حال آنکه ما گفتیم دلیلی بر این مطلب وجود ندارد. وانگهی به کنایه و دو پهلو سخن گفتن نیز برای پیامبران روا نیست چون در این صورت اعتماد مردم به گفته های آنان از بین می رود.
ص :148
ص :149
وسائل الشیعة عن زیدِ بنِ خالدِ الجُهنیّ :صَلّی بِنا رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله صَلاةَ الصُّبحِ فی الحُدَیبیَةِ فی أثَرِ سَماءةٍ کانَت مِن اللَّیلِ فَلَمّا انصرَفَ النّاسُ قالَ : هل تَدرونَ ما ذا قالَ رَبُّکُم؟ قالوا : اللّهُ و رَسولُهُ أعلَمُ . قالَ : إنّ رَبَّکُم یقولُ : مِن عِبادی مُؤمِنٌ بی و کافِرٌ بالکواکِبِ ، و کافِرٌ بی و مُؤمِنٌ بالکواکِبِ ، فمَن قالَ : مُطِرنا بفَضلِ اللّهِ و رَحمَتِهِ فذلکَ مُؤمِنٌ بی و کافِرٌ بالکواکِبِ ، و مَن قالَ :مُطِرنا بِنَوءِ کذا و کذا فذلِکَ کافِرٌ بی و مُؤمِنٌ بالکواکِبِ (1) . (2)
وسائل الشیعه_ به نقل از زید بن خالد جهنی _: وقتی مسلمانان بعد از گزاردن نماز صبح با رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیبیّه و در پی بارانی که آن شب بارید، برگشتند حضرت فرمود : آیا می دانید پروردگارتان چه فرمود؟ عرض کردند : خدا و رسول او بهتر می دانند. فرمود : پروردگارتان می فرماید : بعضی از بندگانم به من ایمان دارند و به ستارگان کافرند (اعتقادی ندارند) و برخی به من کافرند و به کواکب ایمان دارند. پس، هر که گوید : بارانِ ما به سبب فضل و رحمت خدا بود، او به من مؤمن است و به کواکب کافر و هر که گوید : بارانِ ما به سبب طلوع و غروب فلان و بهمان ستاره بود او به من کافر است و به ستارگان مؤمن. (3)
ص :150
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :مَنِ اقتَبَسَ عِلما من عِلمِ النُّجومِ مِن حَمَلَةِ القرآنِ ازدادَ بهِ إیمانا و یَقینا ، ثُمّ تَلا : «إنّ فی اخْتِلافِ اللَّیلِ و النَّهارِ وَ ما خَلق اللّه فِی السّمواتِ وَ الاَرض لِلآیات لِقوم یَتّقون» (1) . (2)
عنه علیه السلام_ لَمّا قالَ لَهُ رجُلٌ یَستَخدِمُ عِلمَ النُّجومِ : إن سِرتَ فی هذا الوَقتِ خَشِیتُ أن لا تَظفِرَ بمُرادِکَ _: أ تَزعُمُ أنّکَ تَهدی إلَی السّاعَةِ الّتی مَن سارَ فیها صُرِفَ عنهُ السُّوءُ ، و تُخَوِّفُ مِن السّاعَةِ الّتی مَن سارَ فیها حاقَ بهِ الضُّرُّ ؟ ! فمَن صَدَّقَکَ بهذا فَقد کَذَّبَ القرآنَ ، و استَغنی عَنِ الاستِعانَةِ باللّهِ فی نَیلِ المَحبوبِ ، و دَفعِ المَکروهِ .........
ثُمّ أقبَلَ علیه السلام علَی النّاسِ فقالَ : أیُّها النّاسُ ، إیّاکُم و تَعَلُّمَ النُّجومِ إلاّ ما یُهتَدی بهِ فی بَرٍّ أو بَحرٍ ، فإنّها تَدعو إلَی الکِهانَةِ ، و المُنَجِّمُ کالکاهِنِ ، و الکاهِنُ کالسّاحِرِ ، و السّاحِرُ کالکافِرِ ، و الکافِرُ فی النّارِ ، سِیروا علَی اسمِ اللّهِ . (3)
امام علی علیه السلام :هر قرآن دانی، اگر شمّه ای از دانش نجوم بداند، بر ایمان و یقین او افزوده می شود. حضرت سپس این آیه را تلاوت کرد : «همانا در گردش شب و روز و آنچه خدا در آسمان ها و زمین آفریده است ، نشانه هایی برای پرهیزکاران است . ».
امام علی علیه السلام_ آنگاه که مردی اختربین به ایشان عرض کرد : اگر در این زمان [برای جنگ با خوارج ]بروی می ترسم به مراد خود نرسی _فرمود : آیا خیال می کنی تو می توانی ساعتی را نشان دهی که هر کس در آن ساعت سفر کند بلا و بدی از او دور شود و از ساعتی برحذر داری که هر کس در آن ساعت سفر کند ضرر و زیان او را در برمی گیرد؟! آن کس که سخنان تو را تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده است و برای رسیدن به مطلوب و دفع امور ناخوشایند، از کمک گرفتن از خدا بی نیازی نشان داده است .........
حضرت سپس رو به مردم کرد و فرمود : ای مردم! از آموختن اختر شناسی بپرهیزید مگر آن مقداری که در بیابان یا دریا وسیله راهیابی می شود؛ زیرا اختر شناسی به کهانت و پیشگویی می انجامد و اخترگو مانند کاهن است، و کاهن چون ساحِر و ساحر همانند کافر و کافر در آتش است؛ [اینک] به نام خدا حرکت کنید.
ص :151
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام_ لَمّا سُئلَ عمّا اشتَهَرَ بینَ النّاسِ مِن حُرمَةِ النَّظَرِ فی النُّجومِ و عن ضَررِهِ بالدِّینِ _: لَیس کما یَقولونَ ، لا تَضُرُّ بدِینِکَ. إنّکُم تَنظُرونَ فی شَیءٍ مِنها کثیرُهُ لا یُدرَکُ ، و قَلیلُهُ لا یُنتَفَعُ بهِ . (1)
امام صادق علیه السلام_ وقتی به ایشان عرض شد : در بین مردم چنین شهرت دارد که پرداختن به علم نجوم حرام است و به دین انسان آسیب می رساند _فرمود : چنان نیست که می گویند، به دینت آسیبی نمی رساند. شما به موضوعی می پردازید که زیادِ آن دست نیافتنی است و اندکِ آن هم کارآیی ندارد. (2)
ص :152
عنه علیه السلام_ لَمّا سألَهُ زِندیقٌ عن عِلمِ النُّجومِ _: هُو عِلمٌ قَلَّت مَنافِعُهُ و کَثُرَت مَضَرّاتُهُ ؛ لأنّهُ لا یُدفَعُ بهِ المَقدورُ و لا یُتَّقی بهِ المَحذورُ ، إن أخبَرَ المُنَجِّمُ بالبَلاءِ لَم یُنجِهِ التَّحَرُّزُ مِن القَضاءِ ، و إن أخبَرَ هُو بخَیرٍ لَم یَستَطِعْ تَعجیلَهُ ، و إن حَدَثَ بهِ سُوءٌ لَم یُمکِنْهُ صَرفُهُ ، و المُنَجِّمُ یَضادُّ اللّهَ فی عِلمِهِ بزَعمِهِ أنّهُ یَرُدُّ قَضاءَ اللّهِ عَن خَلقِهِ . (1)
عنه علیه السلام_ فی دعاءِ الاستِخارَةِ بعدَ الفَراغِ من صَلاتِها _: اللّهُمّ إنّکَ خَلَقتَ أقواما یَلجَؤونَ إلی مَطالِعِ النُّجوم لأوقاتِ حَرَکاتِهِم و سُکونِهِم و تَصَرُّفِهِم و عَقدِهِم ، و خَلَقتَنی أبرَأُ إلَیکَ مِن اللَّجَأ إلَیها و مِن طَلَبِ الاختِیاراتِ بِها ، و أتَیَقَّنُ أنّکَ لَم تُطلِعْ أحَدا علی غَیبِکَ فی مَواقِعِها ، و لَم تُسَهِّلْ لَهُ السَّبیلَ إلی تَحصیلِ أفاعیلِها .
و إنّکَ قادِرٌ علی نَقلِها فی مَداراتِها فی مَسیرِها علَی السُّعودِ العامّةِ و الخاصّةِ إلَی النُّحوسِ ، و مِن النُّحوسِ الشّامِلَةِ و المُفرَدَةِ إلَی السُّعودِ، لأنّکَ تَمحو ما تَشاءُ و تُثبِت و عِندَکَ اُمُّ الکِتابِ . (2)
امام صادق علیه السلام_ در پاسخ به سؤال زندیقی از اختر شناسی _فرمود : آن علمی است که منافعش اندک و مضرّاتش بسیار است؛ زیرا آنچه مقدّر باشد به وسیله این علم دفع نمی شود و جلو بلا را به کمک آن نمی توان گرفت. اگر منجّم از بلا خبر دهد محافظت و مراقبت از خود ، او را از قضای الهی نجات نمی دهد و اگر از خیر و خوبیی خبر دهد، نمی تواند به آن شتاب بخشد و اگر بدیی برایش پیش آید، نمی تواند آن را برگرداند. منجّم با علم خدا می ستیزد و به خیال خودش قضای خدا را از خلق او برمی گرداند.
امام صادق علیه السلام_ در دعای بعد از نماز استخاره _گفت : بار خدایا! تو مردمانی را آفریده ای که برای تعیین زمان حرکات و سکنات خود و فعالیت ها و عقود خویش به طلوع و غروب ستارگان پناه می برند و مرا آفریدی و من به جای پناه بردن به اوضاع کواکب و تعیین زمان انتخاب کارها از طریق آنها، به تو پناه می آورم و یقین دارم که تو هیچ کس را بر مواقع و جایگاه های ستارگان که در غیب توست آگاه نکرده ای و راه رسیدن به تأثیرات آنها را برایش هموار نساخته ای.
تو می توانی ستارگان را در مدارهایشان از مسیر سعدِ عام و خاص، به نحوست منتقل سازی و از نحوست فراگیر و موردی به سعد بودن برگردانی؛ زیرا که تو آنچه را بخواهی محو می گردانی و آنچه را بخواهی ثبت می کنی و امّ الکتاب در نزد تو می باشد.
ص :153
عنه علیه السلام :المُنَجِّمُ کالکاهِنِ ، و الکاهِنُ کالسّاحِرِ ، و السّاحِرُ کالکافِرِ ، و الکافِرُ فی النّارِ . (1)
بیان :
ما یدلّ علی تحریم التنجیم یختصّ بما إذا اعتقد المنجّم تأثیر الحرکات فی الکائنات، و لا مؤثّر فی الوجود إلاّ اللّه سبحانه ، و أمّا إذا اعتقد ربط الحرکات بالحوادث من قبیل ربط الکاشف و المکشوف فلا دلیل علی حرمته ، بل قال الشیخ الأنصاریّ رضوان اللّه تعالی علیه : الظاهر أنّ هذا الاعتقاد لم یقل أحد بکونه کفرا ......... فراجع تمام کلامه فی التنجیم فی المکاسب المحرّمة .
بحار الأنوار عن محمّد بنِ یحیی الخثعمیّ :سألتُ أبا عبدِ اللّهِ علیه السلام عنِ النُّجومِ ، حَقٌّ هِی ؟ قالَ لی : نَعَم ، فقلتُ لَهُ : و فی الأرضِ مَن یَعلَمُها ؟ قالَ : نَعَم، و فی الأرضِ مَن یَعلَمُها . (2)
امام صادق علیه السلام :اختربین همچون کاهن است و کاهن مانند ساحر و ساحر به منزله کافر و کافر در آتش است.
توضیح :
در این جا لازم است توضیح دهیم که روایات دالّ بر تحریم علم نجوم، اختصاص به موردی دارد که منجّم، به تأثیر حرکات کواکب در موجودات و عالم هستی اعتقاد داشته باشد، در حالی که تنها مؤثّر در عالم هستی خدای سبحان است. امّا اگر معتقد باشد که ارتباط حرکات کواکب با حوادث و رخدادها از نوع ارتباط کاشف و مکشوف است، در این صورت دلیلی بر حرمت علم نجوم وجود ندارد. حتی شیخ انصاری _ رضوان اللّه تعالی علیه _ می گوید : علی الظاهر، هیچ کس قائل به کفر بودن این اعتقاد نیست .........
برای ملاحظه سخنان کامل شیخ درباره علم نجوم، به کتاب مکاسب محرّمه او مراجعه کنید.
بحار الأنوار_ به نقل از محمّد بن یحیی خثعمی _: از امام صادق علیه السلام پرسیدم : آیا علم نجوم حقیقت دارد؟ حضرت فرمود : آری. او می گوید : عرض کردم : آیا در روی زمین کسی هست که علم نجوم بداند؟ فرمود : آری، در روی زمین کسانی هستند که علم نجوم بدانند.
ص :154
بحار الأنوار عن یونسِ بنِ عبد الرّحمن بإسناده :قلتُ لأبی عبدِ اللّه علیه السلام : جُعلتُ فِداکَ، أخبِرنی عن عِلمِ النُّجومِ ما هوَ؟ فَقالَ : هُو عِلمٌ مِن عِلمِ الأنبیاءِ . فقلتُ : کانَ علیُّ بنُ أبی طالبٍ علیه السلام یَعلَمُهُ ؟ فقالَ : کانَ أعلَمَ النّاسِ بهِ . (1)
الکافی عن علیّ بن أسباط عمّن رواه عن الإمام الصّادق علیه السلام :کانَ بَینی و بَینَ رجُلٍ قِسمَةُ أرضٍ ، و کانَ الرّجُلُ صاحِبَ نُجومٍ ، و کانَ یَتَوخّی ساعَةَ السُّعودِ ؛ فیَخرُجُ فیها و أخرُجُ أنا فی ساعَةِ النُّحوسِ ، فاقتَسَمنا فخَرَجَ لی خَیرُ القِسمَینِ ، فضَرَبَ الرّجُلُ یدَهُ الیُمنی علَی الیُسری ثُمّ قالَ : ما رأیتُ کالیَومِ قَطُّ ! قلتُ : وَیلَ الآخَرِ! و ما ذاکَ ؟ قالَ : إنّی صاحِبُ نُجومٍ أخرَجتُکَ فی ساعَةِ النُّحوسِ و خَرَجتُ أنا فی ساعَةِ السُّعودِ ، ثُمّ قَسَمنا فخَرَجَ لکَ خَیرُ القِسمَینِ .
فقلتُ : أ لا اُحَدِّثُکَ بحَدیثٍ حَدَّثَنی به أبی ؟ قالَ : قالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَن سَرَّهُ أن یَدفَعَ اللّهُ عنهُ نَحسَ یَومِهِ فَلْیَفتَتِحْ یَومَهُ بصَدَقَةٍ یُذهِبِ اللّهُ بها عنهُ نَحسَ یَومِهِ ، و مَن أحَبَّ أن یُذهِبَ اللّهُ عنهُ نَحسَ لَیلَتِه فَلْیَفتَتِحْ لَیلَتَهُ بصَدَقَةٍ یَدفَعِ اللّهُ عنهُ نَحسَ لَیلَتِهِ .
فقُلتُ : و إنّی افتَتَحتُ خُروجی بصَدَقَةٍ ، فهذا خَیرٌ لکَ مِن عِلمِ النُّجومِ . (2)
بحار الأنوار_ به نقل از یونس بن عبد الرحمن _: به امام صادق علیه السلام عرض کردم فدایت شوم علم نجوم را برای من بیان کنید حضرت فرمود : آن علمی از علوم پیامبران است. عرض کردم : آیا علی بن ابی طالب علیه السلام آن را می دانست؟ حضرت فرمود : او عالمترین مردم به این علم بود.
الکافی_ به نقل از علی بن اسباط _: امام صادق علیه السلام فرمود : زمینی میان من و مردی مشترک بود و می خواستیم آن را تقسیم کنیم. آن مرد اختربین بود و منتظر بود در یک ساعت سعد بیرون برود و من در یک ساعت نحس بیرون روم. ما رفتیم و برای زمین قرعه زدیم و بهترین قسمت آن به نام من افتاد. آن مرد دست راست خود را به دست چپش زد و گفت : هرگز چنین روزی ندیده بودم. من گفتم : وای کس دیگر، مگر چه شده است؟ گفت : من اختربین هستم و شما را در یک ساعت نحس بیرون آوردم و خودم در ساعتی سعد بیرون آمدم و زمین را تقسیم کردیم، اما بهترین قطعه زمین به نام شما درآمد.
من گفتم : آیا می خواهی برایت حدیثی که پدرم آن را برایم گفت، بگویم؟ پدرم فرمود : رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر که دوست دارد خداوند نحوست روزش را از او برطرف سازد، روز خود را با صدقه آغاز کند، خداوند بدان وسیله نحوست آن روز را از او می برد. و هر که دوست دارد خداوند نحوست شبش را از او برطرف سازد، شب خود را با صدقه آغاز کند، خداوند بدان وسیله نحوست آن شب را از او دفع می کند.
سپس گفتم : من هم وقتی بیرون آمدم اوّل صدقه دادم. پس، این کار برای تو بهتر از اختر بینی است.
ص :155
الإمامُ الکاظمُ علیه السلام_ فیما جَری بینَهُ و بینَ هارونَ _: و لو لا أنّ النُّجومَ صَحیحَةٌ ما مَدَحَها اللّهُ عَزَّ و جلَّ ، و الأنبیاءُ علیهم السلام کانُوا عالِمینَ بِها، و قد قالَ اللّهُ تعالی فی حَقِّ إبراهیمَ خَلیلِ الرّحمنِ علیه السلام : «و کذلکَ نُرِی إبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ و الأرضِ و لِیَکونَ مِنَ المُوقِنینَ» (1) ، و قالَ فی مَوضِعٍ آخَرَ : «فنَظَرَ نَظْرَةً فی النُّجومِ فَقالَ إنّی سَقیمٌ» ، فلَو لَم یَکُن عالِما بعِلمِ النُّجومِ ما نَظَرَ فیها و ما قالَ : إنّی سَقیمٌ . و إدریسُ علیه السلام کانَ أعلَمَ أهلِ زَمانِهِ بالنُّجومِ ، و اللّهُ تعالی قد أقسَمَ بمَواقِعِ النُّجومِ و إنّهُ لَقسَمٌ لَو تَعلَمونَ عَظیمٌ . (2)
امام کاظم علیه السلام_ در گفتگویی که میان ایشان و هارون گذشت _فرمود : اگر [علم ]نجوم صحّت نداشت خداوند عزّ و جلّ ستاره ها را ستایش نمی کرد. پیامبران علیه السلام علم نجوم می دانستند. خدای متعال درباره ابراهیم خلیل الرحمان علیه السلام می فرماید : «و این چنین ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم، تا از یقین کنندگان باشد» . و در جایی دیگر می فرماید : «پس نگاهی به ستارگان افکند و آنگاه گفت : من ناخوش هستم» . اگر آن بزرگوار از دانش نجوم اطلاعی نداشت، به ستارگان نمی نگریست و نمی فرمود : من ناخوش هستم. ادریس علیه السلام نیز داناترین مردم روزگار خود به علم نجوم بود. خداوند متعال هم به جایگاه های ستارگان سوگند یاد کرده و این سوگند _ اگر می دانستید _ براستی سوگندی بزرگ است.
ص :156
تعلیق
یتبیّن بالتأمّل فی نصوص هذه الأحادیث أنّ المقصود من علم النجوم المحرّم تعلّمه لیس العلم بمفهومه المعاصر ، بل المقصود هو تعلّم النجوم الأحکامی الّذی یبحث عن تأثیر النجوم فی مصیر الإنسان و التنبؤ بحوادث المستقبل عن طریق المطالعة فی سیر الکواکب علی أنّها هی المؤثّرات ، کما أن النّظر فی الطالع أیضاً بهذا الهدف مذموم أیضاً حسب ما فی الروایة التالیة:
کتاب من لا یحضره الفقیه عن عبد الملکِ بنِ أعیَنٍ :قلتُ لأبی عبدِ اللّهِ علیه السلام : إنّی قدِ ابتُلِیتُ بهذا العِلمِ ، فاُریدُ الحاجَةَ ؛ فإذا نَظَرتُ إلَی الطّالِعِ و رأیتُ الطّالِعَ الشَّرَّ جَلَستُ و لَم أذهَبْ فیها ، و إذا رأیتُ الطّالِعَ الخَیرَ ذَهَبتُ فی الحاجَةِ ، فقالَ لی : تَقضی ؟ قلتُ : نَعَم ، قالَ : أحرِقْ کُتُبَکَ . (1)
بیان
همان طور که با تأمّل در احادیث گذشته معلوم می شود ، مقصود از علم نجومی که آموختن آن تحریم شده است ، دانش ستاره شناسی به مفهوم امروزی آن نیست؛ بلکه مقصود ، آشنایی با نقش ستارگان در سرنوشت انسان و پیش بینی حوادث آینده از طریق مطالعه در سیر کواکب یا عقیده به مؤثّر بودن ستارگان در سرنوشت انسان است ، همان طور که طالع بینی بدین منظور نیز نکوهیده است ، چنان که در این روایت آمده است :
کتاب من لا یحضره الفقیه_ به نقل از عبد الملک بن اعین _: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم : من گرفتار این علم شده ام. لذا هرگاه می خواهم کاری انجام دهم به طالع می نگرم. اگر طالع بد باشد می نشینم و دنبال انجام آن کار نمی روم و اگر طالع نیک باشد دنبال آن کار می روم. حضرت به من فرمود : به خواسته ات هم می رسی؟ عرض کردم : آری. فرمود : کتاب هایت را بسوزان.
ص :157
ص :158
الکتاب :
أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَاهُمْ وَ أَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ» . (1)
الحدیث :
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :إذا کانُوا ثَلاثَةً فلا یَتَناجی اثنانِ دُونَ الثّالِثِ . (3)
عنه صلی الله علیه و آله :إذا کُنتُم ثَلاثَةً فلا یَتَناجی رجُلانِ دُونَ الآخَرِ حتّی یَختَلِطوا بالنّاسِ ؛ فإنّ ذلکَ یَحزُنُهُ . (4)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الکِتمانُ مِلاکُ النَّجوی . (5)
عنه علیه السلام :أفضَلُ النَّجوی ما کانَ علَی الدِّینِ و التُّقی ، و أسفَرَ عنِ اتِّباعِ الهُدی و مُخالَفَةِ الهَوی . (6)
3792
در گوشی سخن گفتن
قرآن:
«آیا ندانسته اند که خدا راز آنان و نجوای ایشان را می داند و خدا دانای رازهای نهانی است؟»
حدیث :
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هرگاه سه نفر با هم باشند، دو نفر آنها نباید با یکدیگر در گوشی صحبت کنند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر گاه سه نفر با هم بودید، دو نفرتان با یکدیگر در گوشی سخن نگویند تا زمانی که به میان جمع مردم در آیید؛ زیرا این کار باعث ناراحتی آن دیگری می شود.
امام علی علیه السلام :پنهان کاری، دلیل [اصلی ]در گوشی سخن گفتن است.
امام علی علیه السلام :برترین راز گویی (سخن در گوشی) آن است که بر پایه دین و پرهیزگاری و ثمره اش پیروی از راه راست و مخالفت با هوای نفس باشد.
ص :160
عنه علیه السلام :لا خَیرَ فی المُناجاةِ إلاّ لرجُلَینِ : عالِمٍ ناطِقٍ ، أو مُستَمِعٍ واعٍ . (1)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :إذا کانَ القَومُ ثَلاثَةً فلا یَتَناجی مِنهُمُ اثنانِ دُونَ صاحِبِهِما ؛ فإنّ ذلکَ (مِ_)مّا یَحزُنُهُ و یُؤذیهِ . (2)
امام علی علیه السلام :نجوا کردن خوب نیست، مگر با دو کس : عالم گویا، یا شنونده پذیرا (حرف شنو).
امام صادق علیه السلام :هرگاه جمع سه نفره ای بود، نباید دو نفرشان جدا از دوستشان با هم در گوشی صحبت کنند؛ زیرا این کار مایه ناراحتی و آزار او می شود.
ص :161
ص :162
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :فی المُناجاةِ سَبَبُ النَّجاةِ . (1)
عنه علیه السلام :مَن لَزِمَ الخَلوَةَ برَبِّهِ فَقد حَصَلَ فی الحِمَی الأمنَعِ و العَیشِ الأمتَعِ . و اعلَمْ أنّهُ لا یُنالُ ما عِندَ اللّهِ إلاّ بنَفسٍ جاهِدَةٍ و عَینٍ شاهِدَةٍ . (2)
عنه علیه السلام :و ما بَرِحَ للّهِ _ عَزَّتْ آلاؤهُ _ فی البُرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ ، و فی أزمانِ الفَتَراتِ ، عِبادٌ ناجاهُم فی فِکرِهِم ، و کَلَّمَهُم فی ذاتِ عُقولِهِم ، فاستَصبَحوا بِنُورِ یَقَظَةٍ فی الأبصارِ و الأسماعِ و الأفئدَةِ . (3)
الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام_ فی المُناجاةِ _: اللّهُمّ احمِلْنا فی سُفُنِ نَجاتِکَ ، و مَتِّعْنا بلَذیذِ مُناجاتِکَ ، و أورِدْنا حِیاضَ حُبِّکَ، و أذِقْنا حَلاوَةَ وُدِّکَ و قُربِکَ . (4)
3793
مناجات
امام علی علیه السلام :در مناجات [با خدا] سبب نجات [نهفته ]است.
امام علی علیه السلام :هرکه با خدای خود خلوت گزیند به دژی استوارتر و عیشی خوش تر دست یافته است و بدان که آنچه نزد خداوند است به دست نیاید، مگر با نَفْسی کوشا [در عبادت] و دیده ای بینا.
امام علی علیه السلام :خدای را _ که نعمت هایش عزیز و ارجمند باد _ همواره در هر برهه ای و در هر دوره فترتی (فاصله میان برانگیخته شدن دو پیامبر) بندگانی است که در اندیشه هایشان با آنان در راز و نیاز و در کنه خردهایشان با ایشان دمساز است . از این رو آنان به نور بیداری در چشم ها و گوش ها و دل ها، چراغ هدایت را برافروختند .
امام زین العابدین علیه السلام_ در مناجات _گفت : بار خدایا! ما را در کشتی های نجات خود بنشان و از لذّت مناجاتت بهره مند گردان و بر آبگیرهای محبّتت وارد گردان و شیرینی دوستی و قرب خود را به ما بچشان.
ص :164
عنه علیه السلام_ أیضا _: فَبِکَ إلی لَذیذِ مُناجاتِکَ وَصَلوا ، و مِنکَ أقصی مَقاصِدِهِم حَصَّلوا . (1)
عنه علیه السلام_ مِن دُعائهِ فی یَومِ عَرفَةَ _: و زَیِّنْ لیَ التَّفرُّدَ بمُناجاتِکَ باللَّیلِ و النَّهارِ . (2)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :أوحَی اللّهُ تعالی إلی داوودَ علیه السلام : بِی فافرَحْ ، و بذِکری فتَلَذَّذْ ، و بمُناجاتی فتَنَعَّمْ . (3)
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :إنّ اللّهَ جلّ جلالُهُ أوحی إلَی الدُّنیا : أتعِبی مَن خَدَمَکِ و اخدُمی مَن رَفَضَکِ ، و إنّ العَبدَ إذا تَخَلّی بسَیِّدِهِ فی جَوفِ هذا اللَّیلِ المُظلِمِ و ناجاهُ أثبَتَ اللّهُ النُّورَ فی قَلبِهِ ، فإذا قالَ : یا رَبِّ ! ناداهُ الجَلیلُ جلّ جلالُهُ : لَبَّیکَ عَبدی سَلْنی اُعطِکَ ، و تَوَکَّلْ علَیَّ أکفِکَ .
ثُمّ یَقولُ جلّ جلالُهُ للمَلائکَةِ : مَلائکَتی ، انظُروا إلی عَبدی قَد تَخَلّی بِی فی جَوفِ هذا اللَّیلِ المُظلِمِ ، و البَطّالونَ لاهُونَ ، و الغافِلونَ یَنامونَ ، اشهَدوا أنّی قَد غَفَرتُ لَهُ . (5)
امام زین العابدین علیه السلام_ در مناجات _گفت : به واسطه تو، به لذّت مناجات با تو رسیدند و از لطف تو، به عالیترین مقاصدشان دست یافتند.
امام زین العابدین علیه السلام_ در دعایش در روز عرفه _گفت : و خلوت راز و نیاز با خودت در شب و روز را در نظر من آراسته گردان.
امام صادق علیه السلام :خداوند متعال به داوود علیه السلام وحی فرمود : به من شاد باش و از یادِ من لذّت ببر و از نعمت مناجات با من برخوردار شو.
3794
فضیلت مناجات در تاریکی های شب
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند _ جلّ جلاله _ به دنیا وحی فرمود : آن را که خدمت تو کند به رنج افکن و آن کس را که تو را دور افکند خدمت کن. و بنده هرگاه در دل شبِ تار با خواجه خویش خلوت گزیند و با او به راز و نیاز پردازد، خداوند روشنایی را در دل او استوار گرداند، به طوری که هرگاه بگوید : ای آقای من! آن ربّ جلیل _ جلّ جلاله _ ندایش دهد : لبّیک، بنده من! از من بخواه تا عطایت کنم و به من توکّل کن تا کار سازیت کنم.
آنگاه خداوند _ جلّ جلاله _ به فرشتگان گوید: ای فرشتگان من! بنگرید به این بنده من که در دل شبِ تار با من خلوت کرده است، در حالی که هرزگان به کارهای بیهوده سرگرمند و غافلان خفته اند. گواه باشید که من او را آمرزیدم.
ص :165
الإمامُ الباقرُ علیه السلام :تَعَرَّضْ للرَّحمَةِ و عَفوِ اللّهِ بحُسنِ المُراجَعَةِ ، و استَعِنْ علی حُسنِ المُراجَعَةِ بخالِصِ الدُّعاءِ و المُناجاةِ فی الظُّلَمِ . (1)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام_ فی مُناجاتِهِ _: إلهی، کأنّی بنَفسی قَد اُضجِعَت فی حُفرَتِها ، و انصَرَفَ عنها المُشَیِّعونَ مِن جِیرَتِها ، و بَکَی الغَریبُ علَیها لِغُربَتِها . (2)
عنه علیه السلام_ أیضا _: إلهی ، صَلِّ علی محمّدٍ و آلِ محمّدٍ ، و ارحَمْنی إذا انقَطَعَ مِن الدُّنیا أثَری ، و امتَحی مِن المَخلوقینَ ذِکری ، و صِرتُ فی المَنسِیِّینَ کَمَن قَد نُسِیَ .
إلهی، کَبِرَت سِنِّی ، و رَقَّ جِلدی ، و دَق عَظمی، و نالَ الدَّهرُ مِنِّی ، و اقتَرَبَ أجَلی ، و نَفِدَت أیّامی ، و ذَهَبَت شَهَواتی ، و بَقِیَت تَبِعاتی .........
إلهی ، أقَمتُ علی قَنطَرَةٍ مِن قَناطِرِ الأخطارِ ، مَبلُوّا بالأعمالِ و الاعتِبارِ ، فأنا الهالِکُ إن لَم تُعِنْ علَینا بتَخفیفِ الأثقالِ .........
إلهی ، سَمِعَ العابِدونَ بجَزیلِ ثَوابِکَ فخَشَعوا ، و سَمِعَ الزّاهِدونَ بسَعَةِ رَحمَتِکَ فقَنَعوا ، و سَمِعَ المُوَلُّونَ عَنِ القَصدِ بجُودِکَ فرَجَعوا ، و سَمِعَ المُجرِمونَ بسَعَةِ غُفرانِکَ فطَمِعوا ، و سَمِعَ المُؤمِنونَ بکَرَمِ عَفوِکَ و فَضلِ عَوارِفِکَ فرَغِبوا .........
إلهی ، إن أخطَأتُ طَریقَ النَّظَرِ لِنَفسی بِما فیهِ کَرامَتُها ، فَقد أصَبتُ طَریقَ الفَزَعِ إلَیکَ بِما فیهِ سَلامَتُها .........
إلهی ، کیفَ تَفرَحُ بصُحبَةِ الدُّنیا صُدورُنا ؟! و کیفَ تَلتَئمُ فی غَمَراتِها اُمورُنا ؟! و کیفَ یَخلُصُ لَنا فیها سُرورُنا ؟! و کیفَ یَملِکُنا باللَّهوِ و اللَّعِبِ غُرورُنا ، و قَد دَعَتنا باقتِرابِ الآجالِ قُبورُنا ؟! .........
إلهی ، لَیس تُشبِهُ مَسألَتی مَسألَة السّائلینَ ؛ لأنّ السّائلَ إذا مُنِعَ امتَنَعَ عَنِ السُّؤالِ ، و أنا لا غَناءَ بِی عَمّا سَألتُکَ علی کُلِّ حالٍ .........
إلهی ، أدعوکَ دُعاءَ مُلِحٍّ لا یَمَلُّ دُعاءَ مَولاهُ ، و أتَضَرَّعُ إلَیکَ تَضَرُّعَ مَن قَد أقَرَّ علی نَفسِهِ بالحُجَّةِ فی دَعواهُ .........
ثُمّ أقبَلَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام علی نَفسِهِ یُعاتِبُها ، و یَقولُ : أیُّها المُناجی رَبَّهُ بأنواعِ الکلامِ ، و الطّالِبُ مِنهُ مَسکَنا فی دارِ السَّلامِ ، و المُسَوِّفُ بالتَّوبَةِ عاما بَعدَ عامٍ ، ما أراکَ مُنصِفا لِنَفسِکَ مِن بَینِ الأنامِ ، فلَو رافَعتَ نَومَکَ یا غافِلاً بالقِیامِ ، و قَطَعتَ یَومَکَ بالصِّیامِ ، و اقتَصَرتَ علَی القَلیلِ مِن لَعقِ الطَّعامِ ، و أحیَیتَ مُجتَهِدا لَیلَکَ بالقِیامِ ، کُنتَ أحری أن تَنالَ أشرَفَ المَقامِ . (3)
امام باقر علیه السلام :با بازگشت (توبه) نیکو، خویشتن را در معرض رحمت و بخشایش خداوند قرار ده و برای بازگشت نیکو (راستین) از دعای خالصانه و مناجات شبانه مدد خواه .
3795
مناجات امام علی علیه السلام
امام علی علیه السلام_ در مناجات خود _گفت : خدایا! گویا می بینم که پیکر مرا در گورش نهاده اند و تشییع کنندگان از کنار آن برگشته اند و غریب بر غربت آن پیکر می گرید.
امام علی علیه السلام_ در مناجات _گفت : الهی! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و آنگاه که اثری از من در دنیا نمانَد و یادم از ذهن مردمان پاک شود و همچون از یاد شدگان دیگر به فراموشی سپرده شوم، به من رحم کن.
الهی! سنّم زیاد شده و پوستم نازک گشته و استخوانم سست شده است و روزگار از من به آنچه خواسته رسیده است و مرگم نزدیک شده و ایّامم به سر آمده و شهواتم از بین رفته و پیامدهای آنها برایم باقی مانده است .........
الهی! من خسته و مانده از بارهای گران اعمال و عبرت ها ، بر روی پلی از پل های خطر ایستاده ام و اگر با سبک کردن بارهایمان ما را کمک نکنی، من نابود خواهم شد.
الهی! عابدان آوازه پاداش های فراوان تو را شنیدند و راه خشوع در پیش گرفتند، زهد پیشگان [صیت ]رحمت گسترده تو را شنودند و قناعت پیشه کردند، کج روان و روی گردانانِ از راهِ راست آوازه جود و بخشش تو را شنیدند و [به راه ]برگشتند، گنهکاران صیت آمرزش بی کران تو را شنودند و امیدوار شدند، مؤمنان آوازه عفو کریمانه، و بخشش های فزاینده تو را شنیدند و راغب شدند .........
الهی! اگر راهِ رسیدگی به نفْس خویش را، که کرامت او در آن است، خطا رفتم، [در عوض ]راه پناه آوردن به تو را که مایه به سلامت رستن نفْس است، پیدا کردم .........
الهی! چگونه سینه های ما به همصحبتی با دنیا شاد شود و چگونه کارهای ما در گرداب های دنیا سامان یابد و چگونه شادی ما در دنیا خالص و نامیخته با غم باشد و چگونه فریفتگی و غفلتِ ما، ما را به لهو و لعب مشغول دارد، در حالی که با نزدیک شدن اجل ها ، گورهایمان ما را فرا می خوانند؟! .........
الهی! خواهش من چون خواهش گدایان نیست؛ زیرا که گدا هر گاه به او چیزی داده نشود دیگر دست از خواهش و سؤال بر می دارد، امّا من در هیچ حال بی نیاز از دراز کردن دست خواهش و نیاز به سوی تو نیستم .........
الهی! تو را می خوانم همچون کسی که با اصرار خواجه اش را می خواند و خسته نمی شود و به درگاه تو زاری می کنم، همچون زاری کسی که در دعوای خویش با حجت و دلیل بر ضدّ خویش اعتراف می کند .........
امیر المؤمنین علیه السلام سپس به نفْس خود خطاب می کند و آن را مورد عتاب قرار می دهد و می فرماید : ای مناجات کننده ای که با سخنان گونه گون با پروردگارش مناجات می کند و از او در سرای سلامت [بهشت ]منزلی می طلبد و کار توبه را از سالی به سال دیگر حوالت می دهد! تو را در میان مردم نسبت به خود با انصاف نمی بینم؛ ای بی خبر! اگر خوابت را با شب زنده داری برطرف می ساختی و روزت را با روزه داری سپری می کردی و از خوراک به قوت لا یموت بسنده می کردی و شب هایت را به جدّ و جهد در عبادت می گذراندی، در آن صورت شایستگی آن را داشتی که به بالاترین مقامات دست یابی.
ص :166
ص :167
عنه علیه السلام_ أیضا _: اللّهُمّ ، إنّی أسألُکَ الأمانَ الأمانَ یَومَ لا یَنفَعُ مالٌ و لا بَنونَ إلاّ مَن أتَی اللّهَ بقَلبٍ سَلیمٍ . (1)
تنبیه الخواطر عن عُروَة بن الزُّبَیرِ :کُنّا جُلوسا فی مَسجِدِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله فتَذاکَرْنا أحوالَ أهلِ بَدرٍ و بَیعَةِ الرِّضوانِ ، فقالَ أبو الدَّرداءِ : یا قَومُ ، أ لا اُخبِرُکُم بأقَلِّ القَومِ مالاً ، و أکثَرِهِم وَرَعا ، و أشَدِّهِمُ اجتِهادا فی العِبادَةِ ؟ قالوا : مَن هُو ؟ قالَ : علیُّ بنُ أبی طالبٍ علیه السلام .
قالَ : فَوَ اللّهِ إن کانَ فی جَماعَةِ ذلکَ المَجلِسِ إلاّ مُعرِضٌ عَنهُ بوَجهِهِ ، ثُمَّ انتَدَبَ لَهُ رجُلٌ مِن الأنصارِ یُقالُ لَهُ : عُوَیمِرُ، فقالَ : لَقَد تَکَلَّمتَ بکَلِمَةٍ ما وافَقَکَ علَیها أحَدٌ مُنذُ أتَیتَ بِها .
فقالَ أبو الدَّرداءِ : یا قَومُ ، إنّی قائلٌ ما رَأیتُ و لْیَقُلْ کُلُّ واحِدٍ مِنکُم ما رأی ، رَأیتُ و شاهَدتُ علیَّ بنَ أبی طالبٍ بِسُوَیحاتِ بَنی النَّجّارِ و قَدِ اعتَزلَ عَن مُوالیهِ و اختَفی مِمَّن یَلیهِ و قَدِ استَتَرَ ببُعَیلاتِ النَّخلِ فافتَقَدتُهُ و بَعُدَ علَیَّ مَکانُهُ فقلتُ : لَحِقَ بمَنزِلِهِ ، فإذا بِصَوتِ حَزینٍ و نَغمَةِ شَجِیٍّ و هُو یَقولُ : إلهی، کَم مِن مُوبِقَةٍ حَلُمتَ عَن مُقابَلَتِها بنِعمَتِکَ ، و کَم مِن جَریرَةٍ تَکَرَّمتَ عَن کَشفِها بکَرَمِکَ ! إلهی ، إن طالَ فی عِصیانِکَ عُمری و عَظُم فی الصُّحُفِ ذَنبی فما أنا مُؤمِّلٌ غَیرَ غُفرانِکَ ، و لا أنا راجٍ غَیرَ رِضوانِکَ . فشَغَلَنی الصَّوتُ و اقتَفَیتُ الأثَرَ فإذا هُو علیُّ بنُ أبی طالبٍ بِعَینِهِ ، فاستَتَرتُ لِأسمَعَ کلامَهُ و أخمَلتُ الحَرَکَةَ فرَکَعَ رَکعاتٍ فی جَوفِ اللَّیلِ الغابِرِ ، ثُمّ فَرَغَ إلَی الدُّعاءِ و التَّضَرُّعِ و البُکاءِ و البَثِّ و الشَّکوی ، فکانَ مِمّا ناجی بهِ اللّهَ عَزَّ و جلَّ أن قالَ : اللّهُمّ إنّی اُفَکِّرُ فی عَفوکَ فتَهونُ علَیَّ خَطیئتی ، ثُمّ أذکُرُ العَظیمَ مِن أخذِکَ فتَعظُمُ علَیَّ بلِیَّتی . ثُمّ قالَ : آهِ إن قَرأتُ فی الصُّحُفِ سَیِّئةً أنا ناسِیها و أنتَ مُحصیها فتَقولُ : خُذُوهُ ! فیا لَهُ مِن مَأخوذٍ لا تُنْجیهِ عَشیرَتُهُ ، و لا تَنفَعُهُ قَبیلَتُهُ ، تَرحَمُهُ المَلَأُ إذا أذِنَ فیهِ بالنِّداءِ !
ثُمّ قالَ : آهِ مِن نارٍ تُنضِجُ الأکبادَ و الکُلی ، آهِ مِن نارٍ نَزّاعَةٍ للشَّوی ، آهِ مِن غَمرَةٍ فی مُلهَباتِ لَظی . ثُمّ أمعَنَ فی البُکاءِ فلَم أسمَعْ لَهُ حِسّا و لا حَرَکةً ، فقُلتُ : غَلَبَ علَیهِ النَّومُ لِطُولِ السَّهَرِ ، اُوقِظُهُ لِصَلاةِ الفَجرِ .
قالَ أبو الدَّرداءِ : فأتَیتُهُ فإذا هُو کالخَشَبَةِ المُلقاةِ ، فحَرَّکتُهُ فلَم یَتَحَرَّکْ و زَوَیتُهُ فلَم یَنزَوِ ، فقُلتُ : إنّا للّهِ و إنّا إلَیهِ راجِعونَ، ماتَ و اللّهِ علیُّ بنُ أبی طالبٍ ! فأتَیتُ مَنزِلَهُ مُبادِرا أنعاهُ إلَیهِم ، فقالَت فاطِمَةُ : یا أبا الدَّرداءِ ، ما کانَ مِن شأنِهِ و قِصَّتِهِ ؟ فأخبَرتُها الخَبَرَ ، فقالَت : هِی و اللّهِ یا أبا الدَّرداءِ الغَشیَةُ الّتی تأخُذُهُ مِن خَشیَةِ اللّهِ تعالی ، ثُمّ أتَوهُ بِماءٍ فنَضَحوهُ علی وَجهِهِ فأفاقَ و نَظَرَ إلَیَّ و أنا أبکی ، فقالَ : ما بُکاؤکَ یا أبا الدَّرداءِ ؟ فقُلتُ : مِمّا أراهُ تُنزِلُهُ بنَفسِکَ ، فقالَ : یا أبا الدَّرداءِ ، فکَیفَ لَو رأیتَنی و قَد دُعِیَ بِی إلَی الحِسابِ ، و أیقَنَ أهلُ الجَرائمِ بالعَذابِ ، و احتَوشَتنی مَلائکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ و زَبانِیَةٌ فِظاظٌ ، و اُوقِفتُ بَینَ یَدَیِ الجَبّارِ ، و قد أسلَمَنی الأحِبّاءُ و رَحِمَنی أهلُ الدُّنیا لَکُنتَ أشدَّ رَحمَةً لی بَینَ یَدَی مَن لا یَخفی علَیهِ خافِیَةٌ . قالَ أبو الدَّرداءِ : فوَ اللّهِ ما رَأیتُ ذلکَ لِأحَدٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (2)
امام علی علیه السلام_ در مناجات _گفت : بار خدایا! از تو امان می طلبم، امان، در آن روزی که نه مال و ثروتی به کار می آید و نه فرزندان، مگر کسی که دلی سالم و پاک به سوی خدا بیاورد.
تنبیه الخواطر_ به نقل از عروة بن زبیر _: در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بودیم و از احوال اهل بدر و بیعت رضوان یاد می کردیم. ابو درداء گفت : ای جماعت! دوست دارید از کم مال و ثروت ترین مردم و پارساترین و سخت کوش ترین آنان در عبادت به شما خبر دهم؟ گفتند : او کیست؟ گفت : علی بن ابی طالب علیه السلام .
عروه می گوید : به خدا قسم همه کسانی که در آن جمع بودند روی خود را از ابو درداء برگرداندند. سپس مردی از انصار، به نام عویمر، در مخالفت با سخن او گفت : تو حرفی زدی که هیچ کس درباره آن با تو موافق نیست!
ابو درداء گفت : ای جماعت! من آنچه دیده ام نقل می کنم و هر یک از شما نیز آنچه دیده است بازگو کند. من دیدم و شاهد بودم که علی بن ابی طالب در میدانگاه های محلّه بنی نجّار بود و از موالی خود کناره گرفت و از نظر کسانی که پشت سرش بودند ناپدید شد و در میان نخلچه ها خود را پنهان کرد و من او را گم کردم و با خود گفتم : به خانه اش رفته است. اما ناگاه آوازی حزین و نغمه ای اندوهناک شنیدم که می گوید : الهی! چه بسیار گناهان مهلکی که با نعمت خود از کیفر دادن آنها بردباری ورزیدی و چه بسیار جرایمی که با بزرگواری خود از برملا کردن آنها چشم پوشیدی. الهی! گر چه عمری را در نافرمانی تو گذراندم و گر چه گناهانم در نامه اعمال من بسیار گشته است، اما جز به آمرزش تو امید نبسته ام و رجایم جز به خشنودی تو نیست. آن صدا توجه مرا به خود جلب کرد و در پی آن رفتم. ناگاه دیدم که خود علی بن ابی طالب است. خودم را پنهان کردم و کوچکترین تکانی نخوردم تا صدایش را بشنوم. دیدم در آن دل شب که ساعات آخر خود را می گذراند، چند رکعت نماز خواند و سپس به دعا و زاری و گریه و راز و نیاز پرداخت و از جمله سخنانی که در راز و نیازش با خداوند عز و جل گفت، این بود : بار خدایا! وقتی به گذشت تو می اندیشم گناهم در نظرم ناچیز می آید و آنگاه که به شدّت بازخواست تو فکر می کنم مصیبت خود را بزرگ می بینم. سپس گفت : آه که اگر در کار نامه ها گناهی را بخوانی که من از یادش برده ام و تو آن را ثبت کرده ای، پس بگویی : او را بگیرید. ای وای بر این دستگیر شده که نه عشیره اش توانند نجاتش دهند و نه قبیله اش به حال او سودی رسانند و آنگاه که درباره او ندا آید، خلایق به حالش ترحّم کنند.
سپس گفت : آه از آتشی که جگرها و گُرده ها را می پزد؛ آه از آتشی که شوق بریان کردن دارد؛ آه از شعله های انبوه دوزخ. او سپس بسیار گریست و من دیگر هیچ حسّ و حرکتی از وی نشنیدم. با خودم گفتم : از بسیاری شب زنده داری، خواب بر او غلبه کرد؛ بروم او را برای نماز صبح بیدار کنم. وقتی نزدیکش رفتم دیدم مانند چوب خشکی افتاده است. تکانش دادم اما حرکتی نکرد، خواستم دست و پای او را جمع کنم اما جمع نشدند. گفتم : انا للّه و انا الیه راجعون؛ به خدا قسم که علی بن ابی طالب مُرده است. زود خودم را به منزلش رساندم تا خبر مرگ او را به خانواده اش بدهم. فاطمه گفت : ای ابو درداء! حال و روز و ماجرایش چگونه بود؟ من داستان را به او گفتم. فاطمه گفت : به خدا قسم ای ابو درداء! اینکه تو می گویی حالت غشوه ای است که از ترس خدای متعال او را می گیرد. سپس مقداری آب آوردند و به صورت علی علیه السلام پاشیدند و او به هوش آمد و به من که می گریستم نگاه کرد و گفت : گریه ات برای چیست، ای ابو درداء؟ گفتم : برای این وضعی که می بینم به سر خودت آورده ای. گفت : ای ابو درداء! پس، چه حالی خواهی داشت اگر آنگاه مرا ببینی که برای حسابرسی فرایم خوانده اند و گنهکاران به عذاب یقین کرده اند و فرشتگان خشن و سختگیر و دوزخبانان بی رحم مرا در میان گرفته اند و مرا در برابر خدای جبّار نگه داشته اند و دوستان مرا تنها گذاشته اند و همه مردم به حال من دلسوزی می کنند. آنگاه دل تو برای من که در برابر کسی ایستاده ام که هیچ نهفته ای بر او پوشیده نیست، بیشتر خواهد سوخت. ابو درداء می گوید : به خدا قسم که من چنین حالتی برای هیچ یک از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله ندیدم.
ص :168
ص :169
ص :170
ص :171
بحار الأنوار عن عُیونِ المحاسنِ :إنّهُ علیه السلام سایَرَ أنسَ بنَ مالِکٍ فأتی قَبرَ خَدیجَةَ فبَکی ، ثُمّ قالَ : اِذهَبْ عَنّی . قالَ أنسٌ : فاستَخفَیتُ عَنهُ، فلَمّا طالَ وُقوفُهُ فی الصَّلاةِ سَمِعتُهُ قائلاً :
یا رَبِّ یا رَبِّ أنتَ مَولاهُ
فارحَمْ عُبَیدا إلَیکَ مَلْجاهُ
یا ذا المَعالی علَیکَ مُعتَمَدی
طُوبی لِمَن کُنتَ أنتَ مَولاهُ
طُوبی لمَن کانَ خادِما أرِقا
یَشکو إلی ذی الجَلالِ بَلْواهُ
و ما بهِ عِلَّةٌ و لا سَقَمٌ
أکثَرَ مِن حُبِّهِ لِمَولاهُ
إذا اشتَکی بَثَّهُ و غُصَّتَهُ
أجابَهُ اللّهُ ثُمَّ لَبّاهُ
إذا ابتَلی بالظَّلامِ مُبتَهِلاً
أکرَمَهُ اللّهُ ثُمَّ أدْناهُ
فنُودِیَ :
لَبَّیکَ عَبدی و أنتَ فی کَنَفی
و کلُّ ما قُلتَ قَد عَلِمناهُ
صَوتُکَ تَشتاقُهُ مَلائکَتی
فحَسبُکَ الصَّوتُ قَد سَمِعناهُ
دُعاکَ عِندی یَجولُ فی حُجُب
فحَسبُکَ السِّترُ قَد سَفَرناهُ
لَو هَبَّتِ الرِّیحُ مِن جَوانِبِهِ
خَرَّ صَریعا لِما تَغَشّاهُ
سَلْنی بِلا رَغبَةٍ و لا رَهَبٍ
و لا حِسابٍ، إنّی أنا اللّهُ (1)
3796
مناجات امام حسین علیه السلام
بحار الأنوار_ به نقل از عیون المحاسن _: امام حسین علیه السلام با انس بن مالک بر سر آرامگاه خدیجه آمد و شروع به گریستن کرد و آنگاه فرمود : تو از این جا برو. اَنَس می گوید : من خودم را از چشم ایشان پنهان کردم و آن بزرگوار به نمازی طولانی ایستاد و شنیدم که می گوید :
پروردگارا! پروردگارا! مولی تویی
پس رحم کن بر بنده کوچکی که پناهش تویی
ای و الاخصال، تکیه گاهم تویی
خوشا آن کسی که مولایش تویی
خوشا کسی که خدمتکاری بیدار باشد
و گرفتاری خویش به آن پر شکوه باز گوید
و هیچ درد و بیماری او
بالاتر از درد عشقش به مولایش نباشد
هرگاه از رنج و اندوه خویش شکوه کند
خداوند پاسخش دهد و به دعوت او لبّیک گوید
هرگاه در دل تاریکی ها دعا و زاری کند
خداوند گرامیش دارد و او را نزدیک خود گرداند
پس، ندا آمد :
لبّیک بنده من! تو در پناه منی
و آنچه گفتی ما دانستیم
فرشتگانم مشتاق شنیدن آوای تویند
تو را آواز بس که، آن را شنیدیم
دعای تو در میان حجابها می چرخد
تو را پرده دیگر بس ما آن را برانداختیم
اگر باد از گوشه های آن بوزد
از آنچه او را فرا می پوشاند غش کنان به زمین می افتد
از من بخواه بی بیم و امید
و بی حساب که این منم، خدا
ص :172
الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام_ مِن مُناجاةٍ لَهُ تُعرَفُ بالصُّغری _: اللّهُمّ صَلِّ علی محمّدٍ و آلِ محمّدٍ ، و اجعَلْنا مِن الّذینَ شَرِبوا بکأسِ الصَّفاءِ ، فأورَثَهُمُ الصَّبرَ علی طُولِ البَلاءِ ، فَقَرَّت أعیُنُهُم بما وَجَدوا منَ العِینِ ، حتّی تَوَلَّهَت قُلوبُهُم فی المَلَکوتِ ، و جالَت بَینَ سَرائرِ حُجُبِ الجَبَروتِ ، و مالَت أرواحُهُم إلی ظِلِّ بَردِ المُشتاقینَ ، فی رِیاضِ الرّاحَةِ ، و مَعدِنِ العِزِّ ، و عَرَصاتِ المُخَلَّدینَ . (1)
3797
مناجات امام زین العابدین علیه السلام
امام زین العابدین علیه السلام_ در بخشی از مناجات کوچکتر خود _گفت : بار خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که از جام صفا نوشیدند و آن، بر بلاهای طولانی شکیبایشان کرد و از چشمه ای که یافتند دیدگانشان روشن و دل هایشان خرّم شد، تا آنکه دل هایشان در ملکوت از خود بی خود گشت و از میان پرده های جبروت گذشت و جان هایشان در سایه خنکای مشتاقان، در باغ های آسایش و معدن عزّت و عرصه های جاودان آن آرمید.
ص :173
عنه علیه السلام_ و هُو مُتَعَلِّقٌ بأستارِ الکَعبَةِ _: نامَتِ العُیونُ ، و عَلَتِ النُّجومُ ، و أنتَ المَلِکُ الحَیُّ القَیُّومُ ، غَلَّقَتِ المُلوکُ أبوابَها، و أقامَت علَیها حُرّاسَها ، و بابُکَ مَفتوحٌ للسّائلینَ ، جِئتُکَ لِتَنظُرَ إلَیَّ برَحمَتِکَ یا أرحمَ الرّاحِمینَ . ثُمّ أنشَأ یقولُ :
امَن یُجیبُ دُعا المُضطَرِّ فی الظُّلَمِ
یا کاشِفَ الضُّرِّ و البَلوی مَع السَّقَمِ
قد نامَ وَفدُکَ حَولَ البَیتِ قاطِبَةً
و أنتَ وَحدَکَ یا قَیّومُ لَم تَنَمِ
أدْعوکَ ربِّ دُعاءً قَد أمَرتَ بهِ
فارحَمْ بُکائی بحقِّ البَیتِ و الحَرَمِ
إنْ کانَ عَفوُکَ لا یَرجوهُ ذُو سَرَفٍ
فمَن یَجودُ علَی العاصینَ بالنِّعَمِ؟! (1)
امام زین العابدین علیه السلام_ در حالی که به پرده های کعبه در آویخته بود _گفت : چشم ها خفته اند و ستارگان برآمده اند و تو پادشاه زنده قیّومی. پادشاهان، درهای [کاخ های ]خود را بسته اند و بر آنها نگهبانان گماشته اند، اما دَرِ [بارگاه] تو به روی سائلان باز است و من آمده ام تا با [نگاه ]مِهر و رحمت خود، ای مهربانترین مهربانان، به من بنگری. حضرت سپس شروع به خواندن این ابیات کرد :
ای آنکه دعای بیچاره را در دل تاریکی ها اجابت می کنی
ای بر طرف کننده هر گزند و بلا و بیماری
همه میهمانان تو پیرامون کعبه خفته اند
و تنها تویی، ای قیّوم! که نخفته ای
پروردگارا! تو را به دعایی می خوانم که بدان فرمان داده ای،
به حرمت این خانه و حرم بر گریه من رحمت آر.
اگر گنهکار به عفو تو امید نداشته باشد،
پس چه کسی بر گنهکاران جود و بخشش کند. (2)
ص :174
عنه علیه السلام_ کانَ یَدعو بهذا الدُّعاءِ _: إلهی، و عِزَّتِکَ و جَلالِکَ و عَظَمَتِکَ ، لَو أنّی مُنذُ بَدَعتَ فِطرَتی _ مِن أوّلِ الدَّهرِ _ عَبَدتُکَ دَوامَ خُلودِ رُبوبِیَّتِکَ بکُلِّ شَعرَةٍ فی کُلِّ طَرفَةِ عَینٍ سَرمَدَ الأبَدِ بحَمدِ الخَلائقِ و شُکرِهِم أجمَعینَ ، لَکُنتُ مُقَصِّرا فی بُلوغِ أداءِ شُکرِ أخفی نِعمَةٍ مِن نِعمَتِکَ علَیَّ .
و لَو أنّی کَرَبتُ مَعادِنَ حَدیدِ الدُّنیا بأنیابی ، و حَرَثتُ أرضَها بأشفارِ عَینی ، و بَکَیتُ مِن خَشیَتِکَ مِثلَ بُحورِ السَّماواتِ و الأرَضینَ دَما و صَدیدا ، لَکانَ ذلکَ قَلیلاً فی کَثیرِ ما یَجِبُ مِن حَقِّکَ علَیَّ . (1)
عنه علیه السلام :إلهَنا و سَیِّدَنا و مَولانا، لَو بَکَینا حتّی تَسقُطَ أشفارُنا ، و انتَحَبنا حتّی یَنقَطِعَ أصواتُنا ، و قُمنا حتّی تَیبَسَ أقدامُنا ، و رَکَعنا حتّی تَنخَلِعَ أوصالُنا ، و سَجَدنا حتّی تَتَفَقَّأَ أحداقُنا ، و أکَلنا تُرابَ الأرضِ طُولَ أعمارِنا ، و ذَکَرناکَ حتّی تَکِلَّ ألسِنَتُنا ، ما استَوجَبنا بذلکَ مَحوَ سَیِّئةٍ مِن سَیِّئاتِنا . (2)
امام زین العابدین علیه السلام_ بارها در این دعا _می خواند : الهی، به عزّت و جلال و بزرگیت سوگند که اگر از همان آغاز روزگار که فطرت مرا سرشتی تا زمانی که ربوبیّت جاودان تو برجاست، با هر تار مو و در هر لحظه با سپاس و ستایش همه خلایق تا ابد الآباد تو را می پرستیدم، باز از عهده شکر کمترین نعمت تو به من بر نمی آمدم و اگر همه معدن های آهن دنیا را با دندان هایم بکاوم و زمین های آن را با مژگان چشمم شیار کنم و از ترس تو مانند دریاها و آسمان ها خون و چرکابه بگریم، این همه در برابر حقوق فراوانی که تو بر گردنم داری اندک است.
امام زین العابدین علیه السلام :ای معبود و سرور و مولای ما: اگر چندان بگرییم که مژگانمان بیفتد و چندان زار زنیم که صداهایمان بریده شود و چندان به نماز ایستیم که پاهایمان بخشکد و چندان رکوع کنیم که بندهای بدنمان بگسلد و چندان سجده کنیم که تخم چشم هایمان از کاسه بیفتد و در سراسر عمر خود خاک زمین را بخوریم و چندان نام تو گوییم که زبان هایمان از کار بیفتد، با این همه مستوجب آن نیستیم که گناهی از گناهان ما پاک شود.
ص :175
عنه علیه السلام :یا إلهی، لَو بَکَیتُ إلَیکَ حتّی تَسقُطَ أشفارُ عَینَیَّ ، و انتَحَبتُ حتّی یَنقَطِعَ صَوتی ، و قُمتُ لکَ حتّی تَتنَشِرَ قَدَمای ، و رَکَعتُ لکَ حتّی یَنخَلِعَ صُلبی ، و سَجَدتُ لَکَ حتّی تَتَفَقَّأَ حَدَقَتای ، و أکَلتُ تُرابَ الأرضِ طُولَ عُمری ، و شَرِبتُ ماءَ الرَّمادِ آخِرَ دَهری ، و ذَکَرتُکَ فی خِلالِ ذلکَ حتّی یَکِلَّ لِسانی ، ثُمّ لَم أرفَعْ طَرفی إلی آفاقِ السَّماءِ استِحیاءً مِنکَ ، ما استَوجَبتُ بذلکَ مَحوَ سَیِّئةٍ واحِدَةٍ مِن سَیِّئاتی ، و إن کُنتَ تَغفِرُ لی حِینَ أستَوجِبُ مَغفِرَتَکَ ، و تَعفو عَنّی حِینَ أستَحِقُّ عَفوَکَ ، فإنّ ذلکَ غَیرُ واجِبٍ لی باستِحقاقٍ . (1)
عنه علیه السلام :یا راحِمَ رَنَّةِ العَلیلِ ، و یا عالِمَ ما تَحتَ خَفِیِّ الأنینِ ، اجعَلْنی مِن السّالِمین فی حِصنِکَ الّذی لا تَرومُهُ الأعداءُ . (2)
امام زین العابدین علیه السلام :معبودا! اگر به درگاه تو چندان بگریم که پلک های دو چشم من بیفتد و چندان زار زنم که صدایم بریده شود و چندان در برابر تو بایستم که پاهایم ورم کند و چندان برایت رکوع کنم که استخوان پشتم از هم بگسلد و چندان برایت سجده کنم که تخم چشمانم از کاسه برون افتد و در همه عمرم خاک زمین را بخورم و تا پایان زندگانیم آب تیره بنوشم و در این میان چندان به یاد تو گویا باشم که زبانم از کار بیفتد و آنگاه از شرم تو گوشه چشمم را به اطراف آسمان نیندازم، با این همه سزاوار آن نباشم که گناهی از گناهان من پاک شود. و اگر مستوجب آمرزش تو شوم و تو مرا بیامرزی و مستحق بخشش تو شوم و تو مرا ببخشایی، این آمرزش و بخشایش از روی استحقاق من لازم نگشته است.
امام زین العابدین علیه السلام :ای آنکه به ناله دردمند رحم می کنی و ای آنکه به آنچه در دل نالان نهفته است دانایی! مرا از کسانی قرار ده که در حصار تو سالم به سر می برند و دشمنان را به آن حصار دَسترسی نیست.
ص :176
فتح الأبواب عن حَمّادِ بنِ حَبیبِ العَطّار الکوفیّ :خَرَجنا حُجّاجا فرَحَلنا مِن زُبالَةَ لَیلاً ، فاستَقبَلَنا رِیحٌ سَوداءُ مُظلِمَةٌ ، فتَقَطَّعَتِ القافِلَةُ فتهْتُ فی تِلکَ الصَّحاری و البَراری فانتَهَیتُ إلی وادٍ قَفرٍ ، فلَمّا أن جَنَّنی اللَّیلُ آوَیتُ إلی شَجَرَةٍ عادِیَّةٍ ، فلَمّا أنِ اختَلَطَ الظَّلامُ إذا أنا بشابٍّ قد أقبَلَ ، علَیهِ أطمارٌ بِیضٌ ، تَفوحُ مِنهُ رائحَةُ المِسکِ ، فقُلتُ فی نَفسی : هذا وَلیٌّ مِن أولیاءِ اللّهِ مَتی ما أحَسَّ بحَرَکَتی خَشِیتُ نِفارَهُ و أن أمنَعَهُ عَن کَثیرٍ مِمّا یُریدُ فِعالَهُ ، فأخفَیتُ نَفسی ما استَطَعتُ ، فدَنا إلَی المَوضِعِ فتَهَیّأَ للصَّلاةِ ، ثُمّ وَثَبَ قائما و هُو یقولُ : یا مَن أحارَ (1) کُلَّ شیءٍ مَلَکوتا ، و قَهَرَ کُلَّ شیءٍ جَبَروتا ، أ[وْ]لِجْ قَلبی فَرَحَ الإقبالِ علَیکَ ، و ألحِقْنی بمَیدانِ المُطیعینَ لَکَ .
قالَ : ثُمّ دَخَلَ فی الصَّلاةِ ، فلَمّا أن رأیتُهُ قَد هَدَأت أعضاؤهُ و سَکَنَت حَرَکاتُهُ ، قُمتُ إلَی المَوضِعِ الّذی تَهَیّأ مِنهُ للصَّلاةِ فإذا بعَینٍ تَفیضُ بماءٍ أبیَضَ ، فتَهَیّأتُ للصَّلاةِ ثُمّ قُمتُ خَلفَهُ ، فإذا أنا بمِحرابٍ کأنّهُ مُثِّلَ فی ذلکَ المَوقِفِ ! فرَأیتُهُ کُلَّما مَرَّ بآیَةٍ فیها ذِکرُ الوَعدِ و الوَعیدِ یُرَدِّدُها بأشجانِ الحَنینِ ، فلَمّا أن تَقَشَّعَ الظَّلامُ وَثَبَ قائما و هُو یقولُ : یا مَن قَصَدَهُ الطّالِبونَ فأصابُوهُ مُرشِدا ، و أمَّهُ الخائفونَ فوَجَدوهُ مُتَفَضِّلاً ، و لَجأ إلَیهِ العابِدونَ فوَجَدوهُ نَوّالاً .
فخِفتُ أن یَفوتَنی شَخصُهُ ، و أن یَخفی علَیَّ أثَرُهُ ، فتَعَلَّقتُ بهِ ، فقُلتُ لَهُ : بالّذی أسقَطَ عنکَ مَلالَ التَّعَبِ ، و مَنَحَکَ شِدَّةَ شَوقِ لَذیذِ الرَّعَبِ (2) ، إلاّ ألحَقْتَنی مِنکَ جَناحَ رَحمَةٍ ، و کَنَفَ (3) رِقَّةٍ ! فإنّی ضالٌّ ، و بِعَینی کُلُّ ما صَنَعتَ ، و باُذُنی کُلُّ ما نَطَقتَ ، فقالَ : لَو صَدَقَ تَوَکُّلُکَ ما کُنتَ ضالاًّ ، و لکنِ اتَّبِعْنی واقْفُ أثَری ، فلَمّا أن صارَ تَحتَ الشَّجَرَةِ أخَذَ بِیَدی فتُخُیِّلَ إلَیّ أنّ الأرضَ تُمَدُّ مِن تَحتِ قَدَمَیَّ ، فلَمّا انفَجَرَ عَمودُ الصُّبحِ قالَ لی : أبشِرْ فهذهِ مَکّةُ . قالَ : فسَمِعتُ الصَّیحَةَ و رَأیتُ المَحَجَّةَ ، فقُلتُ : بالّذی تَرجوهُ یَومَ الآزِفَةِ و یَومَ الفاقَةِ ، مَن أنتَ ؟ فقالَ لی : أمّا إذا أقسَمتَ علَیَّ فأنا علیُّ بنُ الحسینِ بنِ علیِّ بنِ أبی طالبٍ، صلَواتُ اللّهِ علَیهِم . (4)
فتح الأبواب_ به نقل از حمّاد بن حبیب عطّار کوفی _: ما به قصد حج بیرون رفتیم و شبانه از زُباله (5) کوچ کردیم. در راه باد سیاه و تاریکی وزیدن گرفت که بر اثر آن کاروان از هم پاشید و من در آن صحراها و بیابان ها سرگردان شدم و رفتم تا به وادی ای خشک و بی آب و علف رسیدم. چون شب فرا رسید به درختی کهنسال پناه بردم. همین که تاریکی همه جا را فرا گرفت، ناگاه جوانی را دیدم که می آید. جامه های سفیدی بر تن داشت و بوی مشک از او در فضا پراکنده می شد. با خودم گفتم : این جوان از اولیاء اللّه است. اگر حس کند من این جا هستم ممکن است برمد و باعث شوم که از انجام بسیاری از کارهایش که می خواهد انجام دهد منصرف شود. لذا تا جایی که توانستم خودم را پنهان کردم. او نزدیک شد و خود را برای نماز آماده کرد و آنگاه از جا برجست و ایستاد و چنین گفت : ای آنکه ملکوتش همه را به حیرت افکنده و جبروتش هر چیزی را مقهور خود کرده است! شادمانی و لذّت روی کردن به خود را در دلم وارد کن و مرا به میدان فرمانبردارانت در آر.
او سپس به نماز ایستاد و وقتی دیدم اعضای بدن و حرکاتش کاملاً آرام گرفت، به طرف محلّی که در آن جا برای نماز آماده شد، رفتم، ناگاه چشمم به چشمه ای افتاد که از آن آبی سفید می جوشید. من هم خودم را برای نماز آماده کردم و سپس پشت سر او ایستادم. یکدفعه محرابی دیدم که گویی در آن جا برای او ساخته شده بود! دیدم به هر آیه ای که در آن وعده و وعید داده شده است، می گذرد آن را با ناله های سوزناک تکرار می کند. چون تاریکی شب برطرف شد، برپا خاست و گفت : ای کسی که جویندگان قصد او می کنند و با راهنمایی او بدو می رسند و بیمناکان به درگاهش روی می آورند و از فضل و بخشش او بهره مند می شوند و عابدان به او پناه می برند و پر داد و دهشش می یابند.
من ترسیدم که او را از دست بدهم و نشانش را گم کنم. لذا به او چسبیدم و گفتم : تو را به آن کسی که رنج خستگی را از تو زدود و چنین شوق و اشتیاقی به تو بخشید، سوگندت می دهم که مرا در زیر بال رحمت و سایه مهر خود در آوری؛ زیرا که من گم شده ام و من دیدم که چه کردی و شنیدم که چه گفتی. او گفت : اگر براستی توکّل داشتی هیچ گاه گم نمی شدی. حالا پی من را بگیر و دنبالم بیا. وقتی زیر آن درخت رسید دستم را گرفت. به نظرم رسید که زمین زیر پایم حرکت می کند. سپیده صبح که سرزد، به من گفت : بشارت باد تو را. این مکّه است. حمّاد می گوید : من هیاهو را شنیدم و جاده را دیدم. به او گفتم : تو را به آن کسی که در رستاخیز و روز تهیدستی امیدت به اوست، سوگندت می دهم که بگو کیستی؟ گفت : حال که سوگندم دادی، من علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب هستم ، صلوات اللّه علیهم .
ص :177
ص :178
بحار الأنوار عن طاووسِ الفَقیهِ:رَأیتُهُ [أی الإمامَ زینَ العابدینَ علیه السلام ] و هُو یَطوفُ مِن العِشاءِ إلَی السَّحَرِ و یَتَعبَّدُ ، فلَمّا لَم یَرَ أحَدا رَمَقَ السَّماءَ بِطَرْفِهِ ، و قالَ : إلهی، غارَت نُجومُ سَماواتِکَ ، و هَجَعَت عُیونُ أنامِکَ ، و أبوابُکَ مُفَتَّحاتٌ للسّائلینَ ، جِئتُکَ لِتَغفِرَ لی و تَرحَمَنی و تُرِیَنی وَجهَ جَدِّی محمّدٍ صلی الله علیه و آله فی عَرَصاتِ القِیامَةِ . ثُمّ بَکی و قالَ : و عِزَّتِکَ و جَلالِکَ، ما أرَدتُ بمَعصیَتی مُخالَفَتَکَ ، و ما عَصَیتُکَ إذ عَصَیتُکَ و أنا بِکَ شاکٌّ ، و لا بِنَکالِکَ جاهِلٌ ، و لا لِعُقوبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ ، و لکنْ سَوَّلَت لِی نَفسی و أعانَنی علی ذلکَ سِترُک المُرخی بهِ علَیَّ ، فالآنَ مِن عَذابِکَ مَن یَستَنقِذُنی ؟! و بِحَبلِ مَن أعتَصِمُ إن قَطَعتَ حَبلَکَ عَنّی ؟! فوا سَوأتاهُ غَدا مِن الوُقوفِ بَینَ یَدَیکَ، إذا قِیلَ لِلمُخِفِّینَ : جُوزوا ، و لِلمُثقَلینَ : حُطّوا ، أ مَعَ المُخِفِّینَ أجوزُ ، أم مَعَ المُثقَلینَ أحُطُّ ؟! وَ یلی! کُلَّما طالَ عُمری کَثُرَت خَطایای و لَم أتُبْ ، أ ما آنَ لی أن أستَحیِیَ مِن ربِّی ؟ ! ثُمّ بکی و أنشَأ یقولُ :
أتُحرِقُنی بالنّارِ یا غایةَ المُنی؟!
فأینَ رجائی؟! ثُمّ أینَ مَحبّتی؟!
أتَیتُ بأعمالٍ قِباحٍ زَرِیّةٍ
و ما فی الوری خَلقٌ جَنی کجِنایَتی!
ثُمّ بکی و قالَ : سُبحانَکَ تُعصی کأنّکَ لا تَری ، و تَحلُمُ کأنّکَ لَم تُعْصَ ، تَتَوَدَّدُ إلی خَلقِکَ بحُسنِ الصَّنیعِ کأنَّ بِکَ الحاجَةَ إلَیهِم ، و أنتَ یا سیِّدی الغَنِیُّ عَنهُم ، ثُمّ خَرَّ إلَی الأرضِ ساجِدا .
قالَ : فدَنَوتُ مِنهُ و شُلتُ بِرأسِهِ و وَضَعتُهُ علی رُکبَتی و بَکیتُ حتّی جَرَت دُموعی علی خَدِّهِ ، فاستَوی جالِسا و قالَ : مَنِ الّذی أشغَلَنی عَن ذِکرِ ربِّی ؟! فقلتُ : أنا طاووسٌ یا بنَ رَسولِ اللّهِ، ما هذا الجَزَعُ و الفَزَعُ ، و نَحنُ یَلزَمُنا أن نَفعَلَ مِثلَ هذا و نَحنُ عاصُونَ جانُونَ ؟! أبُوکَ الحُسینُ بنُ علیٍّ ، و اُمُّکَ فاطِمَةُ الزَّهراءُ ، و جَدُّکَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله !
قالَ : فالتَفَتَ إلَیَّ و قالَ : هَیهاتَ هَیهاتَ یا طاووسُ ، دَعْ عَنّی حَدیثَ أبی و اُمِّی و جَدِّی ، خَلَقَ اللّهُ الجَنَّةَ لِمَن أطاعَهُ و أحسَنَ و لَو کانَ عَبدا حَبَشیّا ، و خَلَقَ النّارَ لِمَن عَصاهُ و لَو کانَ ولَدا قُرَشیّا ، أ ما سَمِعتَ قولَهُ تعالی : «فإذا نُفِخَ فی الصُّورِ فلا أنْسابَ بَیْنَهُم یَوْمَئِذٍ و لا یَتَساءلونَ» (1) و اللّهِ ، لا یَنفَعُکَ غَدا إلاّ تَقدِمَةٌ تُقَدِّمُها مِن عَمَلٍ صالِحٍ . (2)
بحار الأنوار_ به نقل از طاووس فقیه _: [امام زین العابدین] را دیدم که از هنگام نماز عشاء تا سحر مشغول طواف و عبادت بود و وقتی دید دیگر کسی آنجا نیست، نگاهی به آسمان انداخت و گفت : الهی! ستارگان آسمان های تو غروب کرده اند و چشمان آفریدگانت خفته اند و درهای [رحمت ]تو به روی سائلان گشوده است. آمده ام تا مرا بیامرزی و به من رحم کنی و رخسار جدّم محمّد صلی الله علیه و آله را در عرصه های قیامت به من نشان دهی. حضرت سپس گریست و گفت : به عزّت و جلالت سوگند که قصدم از گناه کردن، مخالفت با تو نبود و آنگاه که نا فرمانیت کردم، درباره تو شک نداشتم و از کیفر و عذاب تو بی خبر نبودم و نخواستم خود را در معرض عقوبت تو قرار دهم، بلکه نفْس من گناهان را در نظرم آراست و پرده پوشی تو هم در این راه به کمکم آمد. اینک، کیست که مرا از عذاب تو برهاند؟ اگر ریسمان تو از دستم جدا شود، به ریسمان چه کسی چنگ زنم؟ ای وای از فردا که در برابر تو بایستم. آنگاه که به سبکباران گفته شود : بگذرید و به گران باران گفته شود : بایستید ، آیا با سبکباران خواهم گذشت؟ یا با گران باران خواهم ایستاد؟ وای بر من! هرچه بر عمرم افزوده شد، گناهانم فزونتر گشت و توبه نکردم. آیا وقت آن نرسیده است که از پروردگارم شرم کنم؟ حضرت سپس گریست و شروع به خواندن این ابیات کرد :
ای غایت آرزوها! آیا مرا به آتش می سوزانی؟
پس امید من و محبّت من [به تو] چه می شود؟
من اعمال زشت و پستی آورده ام،
در میان مردمان، گنهکاری چون من یافت نمی شود.
دوباره گریست و گفت : سبحانک! چنان از تو نافرمانی می شود که انگار دیده نمی شوی و چنان بردباری نشان می دهی که گویی نافرمانی نمی شوی. با نیکوکاری به بندگانت، اظهار دوستی و محبّت می کنی چندان که گویی تو به آنان نیاز داری، در حالی که تو، ای آقای من! از آنان بی نیازی. حضرت سپس به سجده افتاد.
طاووس می گوید : به حضرت نزدیک شدم و سرش را بلند کردم و روی زانوهایم گذاشتم و چندان گریستم که اشک هایم روی گونه اش سرازیر شد. حضرت برخاست و نشست و فرمود : این کیست که مرا از یاد پروردگارم باز داشته است؟ عرض کردم : یا بن رسول اللّه ! من طاووس هستم. این جزع و فزع برای چیست؟ ما گنهکاران و نافرمانان باید چنین کارهایی بکنیم، نه شما که پدرت حسین بن علی، مادرت فاطمه زهراء و جدّت رسول خدا صلی الله علیه و آله است!
حضرت رو به من کرد و فرمود : هیهات، هیهات، ای طاووس! سخن از پدر و مادر و جدّم برای من مگو. خداوند بهشت را برای کسی آفریده که اطاعتش کند و کار نیک انجام دهد، هر چند غلامی حبشی باشد و دوزخ را برای کسی خلق کرده که او را نافرمانی کند، هر چند آقا زاده ای قرشی باشد. مگر نشنیده ای که خدای متعال می فرماید : «آنگاه که در صور دمیده شود آن روز میانشان نسبت خویشاوندی نباشد و از حال یکدیگر نپرسند» به خدا قسم که فردای قیامت هیچ چیز به کار تو نیاید، مگر کار شایسته ای که پیشاپیش می فرستی.
ص :179
ص :180
بحار الأنوار عن طاووسِ الیَمانیِ :رَأیتُ رجُلاً یُصَلّی فی المَسجِدِ الحَرامِ تَحتَ المِیزابِ یَدعو و یَبکی فی دُعائهِ ، فجِئتُهُ حِینَ فَرَغَ مِن الصَّلاةِ ، فإذا هُو علیُّ بنُ الحُسینِ علیه السلام ، فقُلتُ لَهُ : یا بنَ رسولِ اللّهِ، رَأیتُکَ علی حالَةِ کذا ، و لکَ ثَلاثَةٌ أرجو أن تُؤمِنَکَ مِن الخَوفِ ، أحَدُها : أنّکَ ابنُ رَسولِ اللّهِ ، و الثّانی : شَفاعَةُ جَدِّکَ ، و الثّالِثُ : رَحمَةُ اللّهِ ، فقالَ : یا طاووسُ ، أمّا أنّی ابنُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فلا یُؤمِنُنی ، و قد سَمِعتُ اللّهَ تعالی یقولُ : «فَلا أنْسابَ بَیْنَهُم یَومَئِذٍ و لا یَتَساءلونَ» ، و أمّا شَفاعَةُ جَدِّی فلا تُؤمِنُنی ؛ لأنَّ اللّهَ تعالی یَقولُ : «و لا یَشْفَعُونَ إلاّ لِمَنِ ارْتَضی» (1) ، و أمّا رَحمَةُ اللّهِ فإنّ اللّهَ تعالی یقولُ : إنّها قَریبَةٌ مِن المُحسِنینَ ، و لا أعلَمُ أنّی مُحسِنٌ . (2)
بحار الأنوار_ به نقل از طاووس یمانی _: مردی را دیدم که در مسجد الحرام، زیر ناودان، نماز می خواند و دعا می کرد و در حال دعا می گریست. وقتی نمازش تمام شد، پیش او رفتم دیدم علی بن الحسین علیه السلام است. عرض کردم : یا بن رسول اللّه ! تو را به چنان حال دیدم، در صورتی که شما سه امتیاز دارید که به نظر من با وجود آنها دیگر جای ترس [از عذاب الهی ]نیست: اول اینکه شما فرزند رسول خدا هستی. دوّم : شفاعت جدّت و سوّم : رحمت خدا. فرمود : ای طاووس! امّا اینکه من فرزند رسول خدا هستم، این مرا در امان نمی دارد؛ زیرا خدای متعال می فرماید : «آن روز میانشان نسبت خویشاوندی نباشد و از حال یکدیگر نپرسند» و اما شفاعت جدّم، این نیز مرا ایمن نمی گرداند؛ چون خدای متعال می فرماید : «و شفاعت نکنند مگر برای کسی که خدا رضایت دهد» و اما رحمت خدا، خدای متعال می فرماید : «و آن به نیکوکاران نزدیک است» و من نمی دانم که نیکوکار هستم یا نه.
ص :181
الأمالی للصدوق عن طاووسِ الیَمانیِ :مَرَرتُ بالحِجرِ فإذا أنا بشَخصٍ راکِعٍ و ساجِدٍ، فتأمَّلتُهُ فإذا هُو علیُّ بنُ الحُسینِ علیه السلام ......... فجَعَلتُ أرقُبُهُ حتّی فَرَغَ من صَلاتِهِ ، و رَفَعَ باطِنَ کَفَّیهِ إلَی السَّماءِ و جَعَلَ یَقولُ : سَیِّدی سَیِّدی ، هذهِ یَدای قد مَدَدتُهُما إلَیکَ بالذُّنوبِ مَملوءةً ، و عَینای بالرَّجاءِ مَمدودَةً . (1)
الأمالی للصدوق_ به نقل از طاووس یمانی _: از حِجر عبور می کردم که دیدم شخصی در حال رکوع و سجود است. دقّت کردم دیدم علی بن الحسین علیه السلام است ......... ایستادم به نگاه کردن، تا آنکه نمازش را تمام کرد و کف دست هایش را به طرف آسمان بالا برد و گفت : آقای من! آقای من! این دو دست پر از گناه را به سوی تو کشیده ام و چشم امید به تو دوخته ام.
ص :182
الکتاب :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ العَظِیمُ * وَ أُخْرَی تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» . (1)
وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کَانُوا یَتَّقُونَ» . (2)
الحدیث :
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله_ فی وَصیَّتِهِ لعلیٍّ علیه السلام _: یا علیُّ ، ثَلاثٌ دَرَجاتٌ ، و ثَلاثٌ کَفّاراتٌ ، و ثَلاثٌ مُهلِکاتٌ ، و ثَلاثٌ مُنجِیاتٌ: ......... أمّا المُنجِیاتُ : فخَوفُ اللّهِ فی السِّرِّ و العَلانِیَةِ ، و القَصدُ فی الغِنی و الفَقرِ ، و کَلِمَةُ العَدلِ فی الرِّضا و السُّخطِ . (4)
3798
عوامل نجات بخش
قرآن:
«ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک می رهاند؟ به خدا و فرستاده او بگروید و در راه خدا با دارایی ها و جان هایتان جهاد کنید، که این، اگر بدانید، برای شما بهتر است. تا گناهانتان را بر شما ببخشاید و شما را در باغ هایی که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است و [در] سراهایی خوش، در بهشت هایی همیشگی در آورد. این است کامیابی بزرگ. و [رحمتی ]دیگر که آن را دوست دارید : یاری و پیروزی نزدیک از جانب خداست و مؤمنان را [بدان] بشارت ده».
«و کسانی را که ایمان آوردند و پرهیزگار بودند، نجات دادیم».
حدیث:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در سفارش به علی علیه السلام _فرمود : ای علی! سه چیز، درجه است و سه چیز کفّاره و سه چیز هلاکت بار و سه چیز نجات بخش : ......... و آن نجات بخش ها عبارتند از : ترس از خدا در آشکار و نهان، میانه روی در توانگری و تهیدستی و حق گویی در خشم و خشنودی.
ص :184
عنه صلی الله علیه و آله :ثَلاثٌ مُنجِیاتٌ : العَدلُ فی الرِّضا و الغَضَبِ ، و القَصدُ فی الغِنی و الفَقرِ ، و مَخافَةُ اللّهِ فی السِّرِّ و العَلانِیَةِ . (1)
المحاسن :قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : ثَلاثٌ مُنجِیاتٌ و ثَلاثٌ مُهلِکاتٌ. قالوا: یا رسولَ اللّهِ ، ما المُنجِیاتُ ؟ قالَ صلی الله علیه و آله : خَوفُ اللّهِ فی السِّرِّ کأنَّکَ تَراهُ ، فإن لَم تَکُن تَراهُ فإنَّهُ یَراکَ ، و العَدلُ فی الرِّضا و الغَضَبِ ، و القَصدُ فی الغِنی و الفَقرِ . (2)
رسول اللّه صلی الله علیه و آله :نَجا المُخِفُّونَ ، و هَلَکَ المُثقَلُونَ . (3)
عنه صلی الله علیه و آله :ثَلاثٌ مُنجِیاتٌ : تَکُفُّ لِسانَکَ ، و تَبکی علی خَطیئتِکَ ، و تَلزَمُ بَیتَکَ . (4)
عنه صلی الله علیه و آله :کَم مِن عاقِلٍ عَقَلَ عَنِ اللّهِ أمرَهُ و هُو حَقیرٌ عِندَ النّاسِ دَمیمُ المَنظَرِ یَنجو غَدا ! و کَم مِن ظَریفِ اللِّسانِ جَمیلِ المَنظَرِ عَظیمِ الشّأنِ هالِکٌ غَدا فی یَومِ القِیامَةِ ! (5)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :رَحِمَ اللّهُ امرَأً (عَبدا) سَمِع حُکما فَوَعی ، و دُعِیَ إلی رَشادٍ فَدَنا ، و أخَذَ بِحُجزَةِ هادٍ فَنَجا . (6)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سه چیز نجات بخش است : رعایت عدالت در حال خشم و خشنودی، میانه روی در توانگری و تهیدستی و ترس از خدا در نهان و آشکار.
المحاسن :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : سه چیز عامل نجات است و سه چیز عامل هلاکت. عرض کردند : ای رسول خدا! عوامل نجات کدام است؟ فرمود : ترس از خداوند در نهان به نحوی که گویی او را می بینی؛ زیرا اگر تو او را نمی بینی او قطعاً تو را می بیند و مراعات عدالت (حقیقت) در حال خشنودی و خشم و میانه روی در توانگری و تهیدستی.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سبکباران نجات یافتند و گران باران به هلاکت افتادند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سه چیز نجات بخش است : زبانت را نگه داری، بر گناهت بگریی و در خانه ات بنشینی.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بسی خردمند که وظیفه خویش را از خدا فرا می گیرد، اما در نظر مردم حقیر است و از زیبایی ظاهری بی بهره و فردا[ی قیامت ]نجات می یابد و چه بسیار آدم های خوش صحبتِ زیبارویِ بلند مرتبه که فردای قیامت به هلاکت در می افتند.
امام علی علیه السلام :رحمت خدا بر آن انسانی (بنده ای) که سخن حکیمانه ای شنید و آن را به گوش گرفت و به راه راست خوانده شد و بدان نزدیک گشت و کمربند راهنمایی را گرفت و نجات یافت.
ص :185
عنه علیه السلام_ فی وصیَّتِهِ لابنهِ الحسَنِ علیه السلام _: و اعلَمْ یا بُنَیَّ أنّ أحَدا لَم یُنبِئْ عنِ اللّهِ سبحانَهُ کما أنبأ عَنهُ الرَّسولُ صلی الله علیه و آله فارضَ بهِ رائدا ، و إلَی النَّجاةِ قائدا . (1)
عنه علیه السلام :و ما بَرِحَ للّهِ _ عَزَّت آلاؤهُ _ فی البُرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ ، و فی أزمانِ الفَتَراتِ ، عِبادٌ ناجاهُم فی فِکرِهِم ......... بمَنزِلَةِ الأدِلَّةِ فی الفَلَواتِ (القُلوبِ) ، مَن أخَذَ القَصدَ حَمِدوا إلَیهِ طَریقَهُ ، و بَشَّروهُ بالنَّجاةِ ، و مَن أخَذَ یَمینا و شِمالاً ذَمُّوا إلَیهِ الطَّریقَ ، و حَذَّروهُ مِنَ الهَلَکَةِ . (2)
عنه علیه السلام :أیُّها الناسُ، شُقُّوا أمواجَ الفِتَنِ بسُفُنِ النَّجاةِ . (3)
عنه علیه السلام :اِلزَموا الحَقَّ تَلزَمْکُمُ النَّجاةُ . (4)
عنه علیه السلام :النَّجاةُ مَعَ الإیمانِ . (5)
عنه علیه السلام :ثَلاثٌ فیهِنَّ النَّجاةُ : لُزومُ الحَقِّ ، و تَجَنُّبُ الباطِلِ ، و رُکوبُ الجِدِّ . (6)
امام علی علیه السلام_ در وصیت به فرزند بزرگوارش امام حسن علیه السلام _نوشت : بدان ای فرزندم که هیچ کس چون رسول خدا صلی الله علیه و آله از خدای سبحان خبر نداده است. پس او را به عنوان پیشرو و پیشوای خود به سوی نجات بپذیر.
امام علی علیه السلام :خداوند را _ که نعمت هایش ارجمند و بی شمار است _ همواره در هر برهه ای و در هر دوره ای از فترت (فاصله میان ظهور دو پیامبر) بندگانی بوده که در درون اندیشه هایشان با ایشان راز می گفته است ......... اینان به منزله راهنمایان در بیابان (قلب ها) هستند. آنکه راه راست را بپیماید او را در پیمودن آن راه می ستایند و به نجات و رستگاری بشارتش می دهند و آنکه به راست و چپ کج شود راهی را که در پیش گرفته است نکوهش می کنند و او را از هلاکت برحذر می دارند.
امام علی علیه السلام :ای مردم! امواج فتنه ها را با کشتی های نجات بشکافید.
امام علی علیه السلام :با حق باشید تا نجات با شما باشد.
امام علی علیه السلام :نجات و رهایی با ایمان همراه است.
امام علی علیه السلام :نجات و رستگاری در سه چیز است : پایبندی به حقّ، دوری از باطل و سوار شدن بر مَرکب جدّیت.
ص :186
عنه علیه السلام_ فی التَّزهیدِ فی الدُّنیا _: و ذلکَ زَمانٌ لا یَنجو فیهِ إلاّ کُلُّ مُؤمِنٍ نُومَةٍ ، إن شَهِدَ لَم یُعرَفْ ، و إن غابَ لم یُفتَقَدْ ، اُولئکَ مَصابیحُ الهُدی . (1)
عنه علیه السلام :النّاسُ ثَلاثَةٌ : فعالِمٌ ربّانیٌّ ، و مُتَعَلِّمٌ علی سَبیلِ نَجاةٍ ، و هَمَجٌ رَعاعٌ . (2)
عنه علیه السلام_ فی صِفَةِ الإسلامِ _: فجَعَلَهُ أمنا لِمَن عَلِقَهُ ، و سِلما لِمَن دَخَلَهُ (عَقَلَهُ) ......... و نَجاةً لِمَن صَدَّقَ . (3)
عنه علیه السلام :علَیکُم بکِتابِ اللّهِ ؛ فإنَّهُ الحَبلُ المَتینُ ، و النُّورُ المُبینُ ، و الشِّفاءُ النّافِعُ ، و الرِّیُّ النّاقِعُ ، و العِصمَةُ لِلمُتَمَسِّکِ ، و النَّجاةُ لِلمُتَعَلِّقِ . (4)
عنه علیه السلام :اِجعَلِ الدِّینَ کَهفَکَ ، و العَدلَ سَیفَکَ ؛ تَنْجُ مِن کُلِّ سُوءٍ ، و تَظفَرْ علی کُلِّ عَدُوٍّ . (5)
عنه علیه السلام :إن کُنتُم لِلنَّجاةِ طالِبینَ فارفُضوا الغَفلَةَ و اللَّهوَ ، و الزَموا الاجتِهادَ و الجِدَّ . (6)
امام علی علیه السلام_ در ترغیبِ بی اعتنایی به دنیا _فرمود : زمانی فرا می رسد که هیچ کس در آن زمان نجات نمی یابد، مگر مؤمن گمنام و بی نام و نشانی که اگر [در جمعی ]حاضر باشد کسی او را نمی شناسد و اگر [از جمعی ]غایب باشد کسی به جستجویش برنمی آید. اینان چراغ های هدایتند.
امام علی علیه السلام :مردم سه دسته اند : عالم ربّانی، علم جویی که در راه نجات و رستگاری است و فرو مایگانی که این سو و آن سو می روند .
امام علی علیه السلام :در وصف اسلام _ فرمود : خداوند آن را برای کسی که بدان چنگ در زند مایه امن و امان ، برای کسی که بدان در آید (فرا گیرد) مایه سلامت و برای کسی که تصدیقش کند موجب نجات قرار داد.
امام علی علیه السلام :به کتاب خدا چنگ زنید که ریسمانی محکم است و نوری روشنگر و شفا بخشی سودمند و آبی تشنگی زدا و برای آن که بدان چنگ زند، مایه مصونیت از خطاست و برای آن که بدان بیاویزد موجب رهایی است.
امام علی علیه السلام :دین را پناهگاه خود گردان و عدالت را شمشیر خویش، تا از هر بدی برهی و بر هر دشمنی چیره آیی.
امام علی علیه السلام :اگر خواهان نجات هستید، غفلت و سرگرمی را دور افکنید و به کوشش و جدّیت چنگ زنید.
ص :187
عنه علیه السلام :النَّجاةُ مَع الصَّدقِ . (1)
عنه علیه السلام :قد نَجا مَن وَحُدَ . (2)
عنه علیه السلام :خُذْ ما یَبقی لَکَ مِمّا لا تَبقی لَهُ ، و تَیسَّرْ لِسَفَرِکَ ، و شِمْ (3) بَرقَ النَّجاةِ ، و ارحَلْ مَطایا التَّشمیرِ . (4)
الإمامُ الحسنُ علیه السلام :دَخَلتُ علی أمیرِ المؤمِنینَ علیه السلام و هُو یَجُودُ بنَفسِهِ لَمّا ضَرَبَهُ ابنُ مُلجَمٍ ، فجَزِعتُ لِذلکَ ، فقالَ لی : أ تَجزَعُ ؟ فقُلتُ : و کیفَ لا أجزَعُ و أنا أراکَ علی حالِکَ هذهِ ؟ !
فقالَ علیه السلام : أ لا اُعَلِّمُکَ خِصالاً أربَعَ إن أنتَ حَفِظتَهُنَّ نِلتَ بهِنَّ النَّجاةَ ، و إن أنتَ ضَیَّعتَهُنَّ فاتَکَ الدّارانِ ؟ یا بُنَیَّ ، لا غِنی أکبَرُ مِن العَقلِ ، و لا فَقرَ مِثلُ الجَهلِ ، و لا وَحشَةَ أشَدُّ مِن العُجبِ ، و لا عَیشَ ألَذُّ مِن حُسنِ الخُلقِ . (5)
الإمامُ الحسینُ علیه السلام :دَخَلتُ علی رسول اللّهِ صلی الله علیه و آله و عِندَهُ اُبَیُّ بنُ کَعبٍ ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَرحَبا بکَ یا أبا عبدِ اللّهِ یا زَینَ السَّماواتِ و الأرضِ ، فقالَ لَهُ اُبَیٌّ : و کیفَ یکونُ یا رسولَ اللّهِ زَینَ السّماواتِ و الأرضِ أحَدٌ غَیرُکَ ؟ ! فقالَ لَهُ : یا اُبیُّ ، و الّذی بَعَثَنی بالحَقِّ نَبیّا إنّ الحُسینَ بنَ علیٍّ فی السَّماءِ أکبَرُ مِنهُ فی الأرضِ ؛ فإنَّهُ مَکتوبٌ عَن یَمینِ العَرشِ : مِصباح هادٍ و سَفینَةُ نَجاةٍ . (6)
امام علی علیه السلام :رَستن با راستی است.
امام علی علیه السلام :هر که تنهایی گزیند، رهایی یابد .
امام علی علیه السلام :از آنچه که تو برایش باقی نمی مانی [یعنی دنیا ]چیزی را که برایت باقی می ماند [یعنی کار خیر و ثواب ]برگیر و برای سفر خویش آماده شو و چشم به آذرخش رهایی بدوز و جهاز بر پشت اشتران چالاک ببند.
امام حسن علیه السلام :نزد امیر المؤمنین علیه السلام رفتم . دیدم ، بر اثر ضربت ابن ملجم در حال جان دادن است. بیتابی کردم. به من فرمود : چرا بیتابی می کنی؟ عرض کردم : با این حالی که از شما مشاهده می کنم چگونه بیتابی نکنم؟!
فرمود : نمی خواهی چهار خصلت به تو بیاموزم که اگر آنها را مراعات کنی به نجات دست یابی و اگر فرو گذاری هر دو سرای را از دست دهی؟ فرزندم، هیچ ثروتی بزرگتر از خرد نیست و هیچ فقری چون نادانی نیست و هیچ تنهایی و وحشتی بدتر از خودپسندی نیست و هیچ عیشی خوشتر از خوش خویی نیست.
امام حسین علیه السلام :بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدم اُبیّ بن کعب هم آنجا بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : خوش آمدی ای ابا عبد اللّه ! ای زیور آسمان ها و زمین. اُبیّ به ایشان عرض کرد : ای رسول خدا! چگونه ممکن است کسی جز شما زیور آسمان ها و زمین باشد؟ پیامبر به او فرمود : اُبیّ، سوگند به آنکه مرا به حق به پیامبری برانگیخت، حسین بن علی در آسمان بزرگتر و با عظمت تر از زمین است؛ زیرا در سمت راست عرش نوشته شده است: او چراغ هدایت و کشتی نجات است.
ص :188
الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام :ثَلاثٌ مُنجِیاتٌ لِلمؤمِنِ : کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ و اغتِیابِهِم ، و إشغالُهُ نَفسَهُ بما یَنفَعُهُ لآخِرَتِهِ و دُنیاهُ ، و طُولُ البُکاءِ علی خَطیئَتِهِ . (1)
عنه علیه السلام :إنّ أنجاکُم مِن عَذابِ اللّهِ أشَدُّکُم خَشیَةً للّهِ . (2)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :المُنجیاتُ : إطعامُ الطَّعامِ ، و إفشاءُ السَّلامِ ، و الصَّلاةُ باللَّیلِ و النّاسُ نِیامٌ . (3)
امام زین العابدین علیه السلام :سه چیز نجات دهنده مؤمن است : نگه داشتن زبانش از مردم و از غیبت کردن آنها، مشغول شدن به آنچه برای آخرت و دنیایش سودمند است و بسیار گریستن بر گناهانش.
امام زین العابدین علیه السلام :رهیده ترین شما از عذاب خدا، ترسانترین شما از خداست.
امام صادق علیه السلام :عوامل نجات بخش عبارتند از : اطعام کردن، سلام گفتن به همگان و نماز خواندن در شب هنگامی که مردم خفته اند.
ص :189
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :لَن یُدرِکَ النَّجاةَ مَن لَم یَعمَلْ بالحَقِّ . (1)
عنه علیه السلام :مَن لا دِینَ لَهُ لا نَجاةَ لَهُ . (2)
عنه علیه السلام :مَن لَم یُنجِهِ الصَّبرُ أهلَکَهُ الجَزَعُ . (3)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :إنّی لَأرجُو النَّجاةَ لهذِهِ الاُمَّةِ لِمَن عَرَفَ حَقَّنا مِنهُم ؛إلاّ لِأحَدِ ثَلاثَةٍ : صاحِبِ سُلطانٍ جائرٍ ، و صاحِبِ هَویً ، و الفاسِقِ المُعلِنِ . (4)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :إذا صَعِدَت رُوحُ المؤمنِ إلَی السَّماءِ تَعَجَّبَتِ المَلائکةُ و قالَت : عَجَبا ! کیفَ نَجا مِن دارٍ فَسَدَ فیها خِیارُنا ؟! (5)
الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام_ لَمّا سَمِعَ قَولَ الحسَنِ البَصریِّ : لَیسَ العَجَبُ مِمَّن هَلَک کیفَ هَلَکَ ، و إنّما العَجَبُ مِمَّن نَجا کیفَ نَجا _: أنا أقولُ : لَیسَ العَجَبُ مِمَّن نَجا کیفَ نَجا ، و أمّا العَجَبُ مِمَّن هَلَکَ کیفَ هَلَکَ مَع سَعَةِ رَحمَةِ اللّهِ ؟! (6)
3799
آنان که نجات نمی یابند
امام علی علیه السلام :کسی که به حق عمل نکند، هرگز نجات نمی یابد .
امام علی علیه السلام :کسی که دین ندارد، هیچ راه نجاتی ندارد .
امام علی علیه السلام :هرکه را شکیبایی نرهاند، نا شکیبی نابود کند.
امام صادق علیه السلام :من برای کسانی از این امّت که حقّ (مقام) ما را بشناسند امید رَستن دارم، مگر برای سه نفر : دولتمردِ ستمگر، کسی که پیرو هوای نفْس خود است و کسی که آشکارا گناه می کند.
3800
دشواری و آسانی نجات
امام علی علیه السلام :آنگاه که روح مؤمن به آسمان بالا رود، فرشتگان تعجّب کنند و گویند : شگفتا! چگونه از سرایی که نیکانِ ما در آن تباه شدند، نجات یافت؟!
امام زین العابدین علیه السلام_ چون شنید که حسن بصری می گوید : اگر کسی هلاک شود جای تعجّب ندارد که چرا هلاک شده است، بلکه اگر کسی نجات یابد تعجّب دارد که چگونه نجات یافته است _فرمود : اما من می گویم : اگر کسی نجات یابد جای تعجّب ندارد که چگونه نجات یافته است، بلکه اگر کسی هلاک شود جای تعجّب دارد که با وجود رحمت گسترده خداوند چگونه به هلاکت در افتاده است!؟
ص :190
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :أنتُم و اللّهِ نُورٌ فی ظُلُماتِ الأرضِ. و اللّهِ إنَّ أهلَ السَّماءِ لَیَنظُرونَ إلَیکُم فی ظُلُماتِ الأرضِ ، کما تَنظُرونَ أنتُم إلَی الکَوکَبِ الدُّرِّیِّ فی السَّماءِ ، و إنَّ بَعضَهُم لَیَقولُ لِبَعضٍ : یا فلانُ ، عَجَبا لفُلانٍ کیفَ أصابَ هذا الأمرَ ؟! و هُو قَولُ أبی علیه السلام : و اللّهِ ما أعجَبُ مِمَّن هَلَکَ کیفَ هَلَکَ ، و لکنْ أعجَبُ مِمَّن نَجا کیفَ نَجا ! (1)
امام صادق علیه السلام :به خدا سوگند که شما در تاریکی های زمین می درخشید. به خدا قسم که اهل آسمان در تاریکی های زمین شما را می بینند، همان گونه که شما ستارگان درخشان را در آسمان می بینید. اهل آسمان به یکدیگر می گویند : فلانی! شگفتا، چگونه فلان شخص به این مقام رسیده است؟! و این فرموده پدر من است : به خدا قسم از اینکه کسی هلاک شود تعجّب نمی کنم که چرا هلاک شد، بلکه اگر کسی نجات یابد تعجّب می کنم که چگونه نجات یافته است!
ص :191
ص :192
کنز العمّال عن أبی الأسوَدِ الدُّؤلیِ (1) :کنز العمّال عن أبی الأسوَدِ الدُّؤلیِ (2) : دَخَلتُ علی علیِّ بنِ أبی طالبٍ فرَأیتُهُ مُطرِقا مُتَفَکِّرا ، فقُلتُ : فِیمَ تُفکِّرُ یا أمیرَ المؤمِنینَ ؟ قالَ : إنّی سَمِعتُ بِبَلَدِکُم هذا لَحنا فأرَدتُ أن أصنَعَ کِتابا فی اُصولِ العَرَبیَّةِ ، فقلتُ : إذا فَعَلتَ هذا أحیَیتَنا و بَقِیَت فِینا هذهِ اللُّغَةُ .
ثُمّ أتَیتُهُ بعدَ ثَلاثٍ فألقی إلَیَّ صَحیفَةً فیها : بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ ، الکلامُ کُلُّهُ اسمٌ و فِعلٌ و حَرفٌ : فالاسمُ ما أنبأ عنِ المُسَمّی ، و الفِعلُ ما أنبأ عن حَرَکةِ المُسَمّی ، و الحَرفُ ما أنبأ عن مَعنیً لَیسَ باسمٍ و لا فِعلٍ . ثُمّ قالَ لی : تَتَبَّعْهُ و زِدْ فیهِ ما وقَعَ لکَ ، و اعلَمْ یا أبا الأسوَدِ أنَّ الأشیاءَ ثَلاثَةٌ : ظاهِرٌ ، و مُضمَرٌ ، و شیءٌ لَیس بظاهِرٍ و لا مُضمَرٍ ، و إنّما یَتَفاضَلُ العُلَماءُ فی مَعرِفَةِ ما لَیسَ بظاهِرٍ و لا مُضمَرٍ .
قالَ أبو الأسوَدِ : فجَمَعتُ عَنهُ أشیاءَ و عَرَضتُها علَیهِ ، فکانَ مِن ذلکَ حُروفُ النَّصبِ فذَکَرتُ مِنها : إنَّ ، و أنَّ ، و لَیتَ ، و لَعلَّ ، و کأنَّ ، و لَم أذکُرْ لکنَّ ، فقالَ لی : لِمَ تَرَکتَها ؟ فقلتُ : لَم أحسَبْها مِنها ، فقالَ : بلی هِی مِنها ، فزادَ لی فیها . (3)
3801
علم نحو
کنز العمّال_ به نقل از ابو الاسود دُؤَلی (4) _: خدمت علی بن ابی طالب رسیدم. دیدم سرش را پایین انداخته و در حال تفکّر است. عرض کردم : به چه می اندیشید ای امیر المؤمنین؟ فرمود: در شهر شما شنیدم کسی قرآن را اشتباه می خواند. لذا تصمیم گرفتم درباره اصول و مبانی زبان عربی، نوشته ای تهیه کنم . عرض کردم: اگر این کار را بکنید ما را زنده کرده اید و این زبان را در میان ما ماندگار ساخته اید.
سه روز بعد که خدمت رسیدم، نوشته ای به من داد که در آن آمده بود : بسم اللّه الرحمن الرحیم. زبان به طور کلّی از سه عنصر تشکیل شده است : اسم و فعل و حرف. اسم آن است که از مسمّی خبر می دهد و فعل آن چیزی است که از حرکت (کار) مسمّی خبر می دهد و حرف آن چیزی است که از معنایی خبر می دهد که نه اسم است نه فعل.
سپس به من فرمود : تو این مطلب را دنبال کن و چیزهایی که به نظرت می رسد بر آن بیفزای و بدان ای ابو الاسود که اشیاء سه گونه اند: آشکار و پنهان و چیزی که نه آشکار است و نه پنهان، و میان علما درباره شناخت آنچه که نه آشکار است و نه پنهان اختلاف است.
ابو الاسود گوید: من مطالبی را گرد آوردم و به عرض آن حضرت رساندم. از آن جمله حروف ناصبه بود که اینها را اسم بردم : اِنّ، اَنّ، لَیْتَ، لعلّ و کأنَّ. اما لکنّ را نام نبردم. امام به من فرمود : چرا آن را کنار گذاشته ای؟ عرض کردم : آن را از حروف ناصبه به شمار نیاورده ام. فرمود : چرا، آن هم جزء این حروف است. و حضرت آن را بر آنها حروف افزود.
ص :194
کنز العمّال عن صَعصَعة بن صُوحان :جاءَ أعرابیٌّ إلی علیِّ بنِ أبی طالبٍ فقالَ : یا أمیرَ المؤمِنینَ ، کیفَ تَقرأُ هذا الحَرفَ «لا یَأکُلُهُ إلاّ الخاطُونَ»؟ کلٌّ و اللّهِ یَخطو ! فتَبَسَّمَ علِیٌّ و قالَ : «لا یأکُلُهُ [إلاّ ]الخاطِئونَ» . قالَ : صَدَقتَ یا أمیرَ المؤمِنینَ، ما کانَ لِیُسلِمَ عَبدَهُ ، ثُمّ التَفَتَ علیٌّ إلی أبی الأسوَدِ الدُّؤلیِّ فقالَ : إنّ الأعاجِمَ قد دَخَلَت فی الدِّینِ کافَّةً ، فضَعْ للنّاسِ شَیئا یَستَدِلّونَ بهِ علی صَلاح ألسِنَتِهِم ، فرَسَمَ لَهُ الرَّفعَ و النَّصبَ و الخَفضَ . (1)
کنز العمّال_ به نقل از صعصعة بن صوحان _: عربی بادیه نشین خدمت علی بن ابی طالب آمد و عرض کرد : یا امیر المؤمنین! این کلمه را چگونه می خوانی : «لا یأکله الاّ الخاطون» (آن [چرکابه دوزخ ]را جز گام زنندگان نمی خورند)؟ زیرا به خدا قسم که همگان قدم می زنند و راه می روند! علی علیه السلام تبسّمی کرد و فرمود : «لا یأکله الا الخاطئون» (آن را جز گنهکاران نمی خورند). بادیه نشین عرض کرد : درست فرمودی ای امیر مؤمنان! براستی که خداوند بنده خود را وا نمی گذارد. علی علیه السلام سپس رو به ابو الاسود دؤلی کرد و فرمود: غیر عربها تماماً به دین [اسلام ]در آمده اند. بنا بر این، چیزی برای مردم وضع کن تا به واسطه آن صحیح صحبت کنند. حضرت
سپس برای ابو الاسود علائم رفع و نصب و جرّ را رسم کرد.
ص :195
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :إنّ الرّجُلَ الأعجَمیَّ مِن اُمَّتی لَیَقرأُ القرآنَ بعَجَمیَّةٍ ، فتَرفَعُهُ المَلائکَةُ علی عَرَبیَّةٍ . (1)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :إنّکُم إلی إعرابِ الأعمالِ، أحوَجُ مِنکُم إلی إعرابِ الأقوالِ . (2)
عنه علیه السلام_ لِرجُلٍ ذَکَرَ أنَّ بِلالاً جَعَلَ یَلحَنُ فی کلامِهِ ، و آخَرُ یَضحَکُ مِنهُ _: یا عبدَ اللّهِ ، إنّما یُرادُ بإعرابِ الکَلامِ تَقویمُهُ لِتَقویمِ الأعمالِ و تَهذیبِها، ما یَنفَعُ فلانا إعرابُهُ و تَقویمُ کلامِهِ إذا کانَت أفعالُهُ مَلحونَةً أقبَحَ لَحنٍ ؟! و ما ذا یَضُرُّ بِلالاً لَحنُهُ فی کلامِهِ إذا کانَت أفعالُهُ مُقَوَّمَةً أحسَنَ تَقویمٍ مُهَذَّبَةً أحسَنَ تَهذیبٍ ؟! (3)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :تَجِدُ الرّجُلَ لا یُخطِئُ بلامٍ و لا واوٍ خَطیبا مِصْقَعا (4) و لَقَلبُهُ أشَد ظُلمَةً مِن اللَّیلِ المُظلِمِ ، و تَجِدُ الرّجُلَ لا یَستَطیعُ یُعَبِّرُ عَمّا فی قَلبِهِ بِلسانِهِ و قَلبُهُ یَزهَرُ کما یَزهَرُ المِصباحُ . (5)
3802
اِعراب دادن اعمال!
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :همانا مرد غیر عرب از امّت من قرآن را با زبانی عجمی (غیر عربی یا عربی شکسته بسته و بدون مراعات اعراب و تجوید و محسّنات قرائت) می خواند و فرشتگان آن را به زبان عربی [به پیشگاه خدا ]بالا می برند.
امام علی علیه السلام :شما به اِعراب دادن رفتارها نیازمندترید تا به اِعراب دادن گفتارها (6) .
امام علی علیه السلام_ در پاسخ به مردی که گفت : [روزی ]بلال صحبت می کرد و در کلامش لَحن و اشتباه بود و مردی به او می خندید _فرمود : ای بنده خدا! مقصود از اِعراب کلام، درست و صحیح ساختن آن است برای درست و پیراسته کردن اعمال. چه سود که فلان کس سخنانش با اعراب و درست باشد، اما اَعمالش دچار زشت ترین خطاها باشد؟ و بلال را چه زیان که در گفتارش، خطا باشد، اما اعمالش کاملاً درست و پیراسته؟!
امام صادق علیه السلام :گاهی اوقات مردی را می بینی که خطیبی زبردست و سخنور است و در یک لام یا واو خطا نمی کند، اما دلش از شب تار سیاهتر است و گاهی اوقات مردی را می بینی که نمی تواند حرف دلش را به زبان بیاورد، لیکن دلش مانند چراغ می درخشد.
ص :196
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :مَنِ انهمَکَ فی طَلَبِ النَّحوِ سُلِبَ الخُشوعَ . (1)
عنه صلی الله علیه و آله :مَنِ انهمَکَ فی طَلَبِ العَرَبیَّةِ سُلِبَ الخُشوعَ . (2)
بیان :
سَنَدُ هذین الحدیثین ضعیف و الظاهر أنّ المراد منهما _ علی تقدیر صحتهما _ هذا المبالغة فی طلبه و الغفلة عن الهدف من تعلمه و هو فهم الشریعة المقدّسة .
3803
نکوهش غرق شدن در تحصیل علم نحو
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هرکه در تحصیل علم نحو غرق شود، خشوع (فروتنی) از او سلب گردد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هرکه در تحصیل زبان عربی مستغرق شود، خشوع و فروتنی از او سلب گردد.
توضیح :
سندهای این دو حدیث ، ضعیف است و ظاهرا مقصود از آن ها، پرداختن بیش از حد به علوم ادبی و فراموشی هدف اصلی تعلّم آن، یعنی فهم دین دانست .
ص :197
ص :198
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :إنّ المَرءَ علی ما قَدَّمَ قادِمٌ ، و علی ما خَلَّفَ نادِمٌ . (1)
عنه علیه السلام :ثَمَرَةُ التَّفریطِ النَّدامَةُ ، و ثَمَرَةُ الحَزمِ السَّلامَةُ . (2)
3804
ایمن دارنده از پشیمانی
امام علی علیه السلام :اندیشیدن پیش از پرداختن به کار، [آدمی را] از پشیمانی ایمن می گرداند.
امام علی علیه السلام :کسی که کمتر اعتماد کند، به سلامت ماند؛ کسی که زیاد اعتماد کند پشیمان شود.
امام صادق علیه السلام :در هر کاری، پیش از آنکه بدان مبادرت ورزی و بعد پشیمان شوی، درنگ کن تا راه ورود و خروج آن را بشناسی (بدانی از کجا آغازش کنی و چگونه به پایانش رسانی).
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :التَّدبیرُ قَبلَ العَمَلِ یُؤمِنُ النَّدَمَ . (3)
عنه علیه السلام :مَن أقَلَّ الاستِرسالَ سَلِمَ ، مَن أکثَرَ الاستِرسالَ نَدِمَ . (4)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :قِفْ عِند کُلِّ أمرٍ حتّی تَعرِفَ مَدخَلَهُ مِن مَخرَجِهِ، قَبلَ أن تَقَعَ فیهِ فتَندَمَ . (5)
3805
آنچه پشیمانی به بار می آورد
امام علی علیه السلام :انسان به آنچه [برای آخرتش ]پیش فرستاده است می رسد و بر آنچه از خود بر جای گذاشته باشد پشیمان می گردد.
امام علی علیه السلام :ثمره تفریط پشیمانی است، و ثمره استوار اندیشی سلامت.
ص :200
عنه علیه السلام :إنّ مَعصیَةَ النّاصِحِ الشَّفیقِ العالِمِ المُجَرَّبِ تُورِثُ الحَسرَةَ ، و تُعقِبُ النَّدامَةَ . (1)
عنه علیه السلام :أشَدُّ النّاسِ نَدامَةً و أکثَرُهُم مَلامَةً : العَجِلُ النَّزِقُ الّذی لا یُدرِکُهُ عَقلُهُ إلاّ بَعدَ فَوتِ أمرِهِ . (2)
عنه علیه السلام :ألا و إنَّ شَرائعَ الدِّینِ واحِدَةٌ ، و سُبُلَهُ قاصِدَةٌ ، مَن أخَذَ بها لَحِقَ و غَنِمَ ، و مَن وَقَفَ عَنها ضَلَّ و نَدِمَ . (3)
عنه علیه السلام_ مِن کِتابٍ لَهُ إلی مُعاویَةَ _: اِحذَرْ یَوما یَغتَبِطُ فیهِ مَن أحمَدَ عاقِبَةَ عَمَلِهِ ، و یَندَمُ مَن أمکَنَ الشَّیطانَ مِن قِیادِهِ فلَم یُجاذِبْهُ . (4)
عنه علیه السلام_ فی صِفَةِ المأخُوذِینَ علَی الغِرَّةِ عِندَ المَوتِ _: و یَتَذکَّرُ أموالاً جَمَعَها ، أغمَضَ فی مَطالِبِها ......... فهُو یَعَضُّ یَدَهُ نَدامَةً علی ما أصحَرَ لَهُ عِندَ المَوتِ مِن أمرِهِ . (5)
عنه علیه السلام :نَسألُ اللّهَ سبحانَهُ أن یَجعَلَنا و إیّاکُم مِمّن لا تُبطِرُهُ نِعمَةٌ ، و لا تُقَصِّر (تَقتَصِروا) بهِ عن طاعَةِ رَبِّهِ غایَةٌ ، و لا تَحِلُّ بهِ بَعدَ المَوتِ نَدامَةٌ و لا کآبَةٌ . (6)
امام علی علیه السلام :مخالفت کردن با مشاورِ دلسوز فهمیده کار آزموده، حسرت به بار می آورد و پشیمانی در پی دارد.
امام علی علیه السلام :سخت ترین پشیمانی و بیشترین سرزنش دامنگیر کسی می شود که شتابکار و بی فکر است و وقتی کار از کار گذشت تازه به سر عقل می آید.
امام علی علیه السلام :بدانید که شرایع دین یکی است و راه هایش راست است. هر که این راه ها را در پیش گیرد، به مقصد برسد و سود برد و هر که از آنها باز ماند، گمراه و پشیمان شود.
امام علی علیه السلام_ در نامه ای به معاویه _نوشت : بترس از روزی که هر کس فرجام کار خویش را پسندیده یابد، نکو حال باشد و هر کس زمام اختیار خویش را به دست شیطان سپارد و با وی نستیزد، به پشیمانی گرفتار آید.
امام علی علیه السلام_ در وصف غافلگیر شدگان مرگ _فرمود : به یاد می آورد اموالی را که گرد آورده و در به دست آوردن آنها چشمش را بر هم نهاده [و از هر راهی فراهم آورده است] ......... او از آنچه که هنگام مرگ برایش آشکار گشته است، انگشت ندامت به دندان می گزد.
امام علی علیه السلام :از خداوند سبحان مسألت داریم که ما و شما را در زمره کسانی قرار دهد که هیچ نعمتی آنان را سرمست نمی سازد و هیچ هدفی از طاعت پروردگار بازشان نمی دارد و بعد از مرگ گرفتار پشیمانی و اندوه نمی شوند.
ص :201
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :مَن لَم یَرغَبْ فی المَعروفِ ابتُلِیَ بالنَّدامَةِ . (1)
عنه علیه السلام :ثَلاثَةٌ تُعقِبُ النَّدامَةَ : المُباهاةُ ، و المُفاخَرَةُ ، و المُعازَّةُ . (2)
الإمامُ العسکریُّ علیه السلام :مَن یَزرَعْ خَیرا یَحصِدْ غِبطَةً ، و مَن یَزرَعْ شَرّا یَحصِدْ نَدامَةً . (3)
الکتاب :
وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِی الْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ» . (5)
الحدیث :
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :یا بنَ مَسعودٍ ، أکثِرْ مِن الصّالِحاتِ و البِرِّ ؛ فإنَّ المُحسِنَ و المُسِیءَ یَندَمانِ ، یَقولُ المُحسِنُ : یا لَیتَنی ازدَدتُ مِن الحَسَناتِ ! و یَقولُ المُسیءُ : قَصَّرتُ ، و تَصدیقُ ذلکَ قولُهُ تعالی : «وَ لا أُقْسِمُ بالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» (7) . (8)
امام صادق علیه السلام :کسی که به نیکی راغب نباشد به پشیمانی گرفتار آید.
امام صادق علیه السلام :سه چیز پشیمانی در پی دارد : به خود بالیدن، فخر فروشی، و چیره جویی بر دیگران.
امام عسکری علیه السلام :هرکه خوبی بکارد شادمانی بدرود و هرکه تخم بدی بیفشاند، پشیمانی درو کند.
3806
پشیمانی قیامت
قرآن:
«و اگر برای هر کسی که ستم کرده است، آنچه در زمین است می بود قطعاً آن را برای (خلاصی) باز خرید خود می داد. و چون عذاب را ببینند پشیمانی خود را پنهان دارند و میان ایشان به عدالت داوری شود و بر ایشان ستم نرود».
حدیث:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای پسر مسعود! کارهای شایسته و اعمال خیر، بسیار به جای آر؛ زیرا نیکوکار و بدکار هر دو پشیمان می شوند. نیکوکار می گوید : ای کاش نیکی های بیشتری انجام می دادم! و بدکار می گوید : کوتاهی کردم. شاهد صدق این مطلب سخن خدای متعال است که می فرماید : «سوگند می خورم به نفس ملامتگر».
ص :202
عنه صلی الله علیه و آله :ما مِن أحَدٍ یَموتُ إلاّ نَدِمَ ، إن کانَ مُحسِنا نَدِمَ أن لا یکونَ ازدادَ ، و إن کانَ مُسیئا نَدِمَ أن لا یکونَ نَزَعَ . (1)
عنه صلی الله علیه و آله :شَرُّ النَّدامَةِ نَدامَةُ یَومِ القِیامَةِ . (2)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :عِندَ مُعایَنَةِ أهوالِ القِیامَةِ تَکثُرُ مِن المُفَرِّطینَ النَّدامَةُ . (3)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هیچ کس نیست که بمیرد مگر این که گرفتار پشیمانی می شود. اگر نیکوکار باشد از اینکه بیشتر کار نیک انجام نداده است پشیمان می شود و اگر بدکار باشد از اینکه دست از بدکاری بر نداشته است پشیمان می گردد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بدترین پشیمانی، پشیمانی روز رستاخیز است.
امام علی علیه السلام :با مشاهده هول و هراس های قیامت، پشیمانی کوتاهی کنندگان [در عمل ]زیاد می شود.
ص :203
ص :204
الکتاب :
إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرَا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» . (1)
وَ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ یَعْلَمُهُ وَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ» . (2)
یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْمَا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرَا» . (3)
الحدیث :
الإمامُ الباقرُ علیه السلام_ فی قولهِ تعالی: «یُوفُونَ بالنَّذْرِ» _: مَرِضَ الحَسنُ و الحُسینُ و هُما صَبیّانِ صَغیرانِ ، فعادَهُما رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله و مَعهُ رجُلانِ ، فقالَ أحَدُهُما : یا أبا الحَسَنِ، لو نَذَرتَ فی ابنَیکَ نَذرا إن عافاهُما اللّهُ ، فقالَ : أصومُ ثَلاثَةَ أیّامٍ شُکرا للّهِ عَزَّ و جلَّ ، و کذلکَ قالَت فاطمَةُ ، و کذلکَ قالَت جارِیَتُهُم فِضَّةُ ، فألبَسَهُما اللّه عافِیَةً فأصبَحوا صِیاما . (4)
3807
نذر
قرآن:
«آنگاه که زن عمران گفت : پروردگارا! آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزاد [از مشاغل دنیا و وقف خدمت تو ]باشد. پس، از من بپذیر که تو شنوای دانایی».
«و هر نفقه ای را که انفاق، یا هر نذری را که عهد کرده اید، قطعاً خداوند آن را می داند و برای ستمکاران هیچ یاوری نیست».
«به نذر خود وفا می کنند و از روزی که گزند آن فراگیر است، می ترسند».
حدیث:
امام باقر علیه السلام_ درباره آیه «به نذر خود وفا می کنند» _فرمود : حسن و حسین علیهما السلام در خردسالی بیمار شدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله به همراه دو نفر دیگر به عیادت آنان رفت. یکی از آن دو مرد گفت : ای ابا الحسن! کاش برای این دو طفل خود نذری می کردی تا خداوند شفایشان دهد. علی علیه السلام فرمود : برای سپاسگزاری از خداوند عزّ و جلّ سه روز روزه می گیرم. فاطمه علیها السلام و کنیز آنها فضّه نیز همین حرف را زدند. پس، خداوند بر آن دو لباس عافیت پوشاند و آنان روزه گرفتند.
ص :206
المیزان فی تفسیر القرآن عن ابن عبّاسٍ :إنَّ الحَسنَ و الحُسینَ مَرِضا فعادَهُما رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی ناسٍ مَعهُ ، فقالوا : یا أبا الحَسَنِ لَو نَذَرتَ علی وُلدِکَ (وَلَدَیکَ ظ) ، فَنَذَرَ علیٌّ و فاطِمَةُ و فِضّةُ جارِیَةٌ لَهُما إن بَرءا مِمّا بِهما أن یَصوموا ثَلاثةَ أیّامٍ ، فشُفَیا و ما مَعَهُم شیءٌ ، فاستَقرَضَ علیٌّ مِن شَمعونَ الخَیبَریِّ الیَهودیِّ ثَلاثَ أصوعٍ مِن شَعیرٍ ، فطَحَنَت فاطِمَةُ صاعا و اختَبَزَت خَمسَةَ أقراصٍ علی عَدَدِهِم ، فوَضَعوها بینَ أیدیهِم لِیُفطِروا فوَقَفَ علَیهِم سائلٌ و قالَ : السَّلامُ علَیکُم أهلَ بَیتِ محمّدٍ ، مِسکینٌ مِن مَساکِینِ المُسلِمینَ، أطعِمونی أطعَمَکُمُ اللّهُ مِن مَوائدِ الجَنَّةِ ، فآثَرُوهُ و باتُوا لَم یَذوقوا إلاّ الماءَ و أصبَحوا صِیاما ، فلَمّا أمسَوا و وَضَعوا الطَّعامَ بینَ أیدیهِم وَقَفَ علَیهِم یَتیمٌ فآثَرُوهُ ، و وَقَفَ علَیهِم أسیرٌ فی الثّالِثَةِ ففَعَلوا مِثلَ ذلکَ.
فلَمّا أصبَحوا أخَذَ علیٌّ بیدِ الحَسَنِ و الحُسینِ و أقبَلوا إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فلَمّا أبصَرَهُم و هُم یَرتَعِشونَ کالفِراخِ من شِدَّةِ الجُوعِ قالَ : ما أشَدَّ ما یَسُوؤنی ما أری بِکُم ! فانطَلَقَ مَعَهُم فرأی فاطِمَةَ فی مِحرابِها قدِ التَصَقَ ظَهرُها بِبَطنِها (بَطنُها بظَهرِها ظ) و غارَت عَیناها فساءهُ ذلکَ ، فنَزَلَ جَبرئیلُ و قالَ : خُذها یا محمّدُ هَنَّاکَ اللّهُ فی أهلِ بَیتِکَ، فأقرَأهُ السُّورَةَ . (1)
المیزان فی تفسیر القرآن_ به نقل از ابن عبّاس _: حسن و حسین بیمار شدند و رسول خدا صلی الله علیه و آله با عدّه ای از مردم به عیادت آنها رفتند. آن عدّه گفتند : ای ابا الحسن! کاش برای [بهبودی ]فرزندانت نذری می کردی. علی و فاطمه و فضّه، کنیز آنها، نذر کردند که اگر آن دو از بیماریشان شفا یابند سه روز روزه بگیرند. حسن و حسین علیهما السلام بهبود یافتند، اما آنها چیزی در بساط نداشتند. لذا علی علیه السلام از یک نفر یهودی اهل خیبر، به نام شمعون، سه صاع جو قرض گرفت. فاطمه علیها السلام یک صاع آن را آرد کرد و پنج قرص نان، به تعداد اعضای خانواده، پخت و در برابر آنها نهاد تا افطار کنند. در این هنگام سائلی بر در خانه ایستاد و گفت : سلام بر شما ای اهل بیت محمّد! مسکینی مسلمان هستم، مرا غذایی دهید. خداوند شما را از غذاهای بهشت سیر گرداند. همگی غذای خود را به او دادند و آن شب را با نوشیدن مقداری آب به سر بردند. روز بعد نیز روزه گرفتند. چون وقت افطار رسید و غذا (نان) را در برابر خود نهادند، یتیمی از راه رسید. این بار نیز همگی غذای خود را به او دادند. شب سوم نیز اسیری آمد و باز آنها همین کار را کردند.
صبح روز بعد [روز چهارم] علی علیه السلام دست حسن و حسین را گرفت و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتند. چشم پیامبر به آنها افتاد و دید از شدّت گرسنگی مانند جوجه به خود می لرزند. فرمود : چه سخت است بر من این حالتی را که در شما می بینم! پیامبر با آنها [به طرف خانه علی علیه السلام ] به راه افتاد و دید فاطمه در محراب است و شکمش به پشتش چسبیده و چشمانش گود افتاده است. حضرت از مشاهده این وضع ناراحت شد. در این هنگام جبرئیل فرود آمد و گفت : بگیر ای محمّد! خداوند درباره خانواده ات به تو تهنیت گفته است. سپس سوره هل أتی را برای او قرائت کرد.
ص :207
الإمامُ الباقرُ أو الإمامُ الصّادقُ علیهما السلام:لا تُوجِبْ علی نَفسِکَ الحُقوقَ، و اصبِرْ علَی النَّوائبِ . (1)
وسائل الشیعة عن إسحاق بنِ عمّار :قلتُ لأبی عبد اللّهِ علیه السلام : إنّی جَعَلتُ علی نفسی شُکرا للّه رَکعتین اُصَلّیهما فی السَّفَرِ و الحَضَرِ ، أ فَاُصَلّیهِما فی السَّفَرِ بالنَّهارِ؟ فقالَ : نَعَم . _ ثُمَّ قالَ : إنّی لَأکرَهُ الإیجابَ ؛ أن یُوجِبَ الرّجُلُ علی نَفسِهِ . قُلتُ : إنّی لَم أجعَلْهُما للّهِ علَیَّ ، إنّما جَعَلتُ ذلکَ علی نَفسی اُصَلِّیهما شُکرا للّهِ و لَم اُوجِبْهُما علی نَفسی ، أ فأدَعُهُما إذا شِئتُ ؟ قالَ : نَعَم . (2)
3808
کراهت واجب کردن چیزی برخود
امام باقر یا امام صادق علیهما السلام :بر خودت حقّی را واجب مگردان و در برابر سختی ها صبور باش.
وسائل الشیعه_ به نقل از اسحاق بن عمّار _: به امام صادق علیه السلام عرض کردم : _ برای سپاسگزاری از خداوند، خود را متعهد کردم که در سفر و حضر دو رکعت نماز بخوانم، آیا می توانم آن دو رکعت را در سفر به هنگام روز بخوانم؟ حضرت فرمود : آری. سپس فرمود : من خوش ندارم که کسی چیزی را بر خود واجب گرداند. عرض کردم : من آن دو رکعت را برای خدا به گردن خود قرار نداده ام، بلکه خودم، خود را متعهد کردم که برای سپاسگزاری از خدا دو رکعت نماز بخوانم و آن را بر خویش واجب نگردانیده ام. در این صورت اگر بخواهم، می توانم نخوانم؟ فرمود : آری.
ص :208
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله_ فیما نَهی أصحابَهُ عَنِ النَّذرِ _: إنّهُ لا یَرُدُّ شیئا ، و إنّما یُستَخرَجُ بهِ مِن الشَّحیحِ . (2)
عنه صلی الله علیه و آله_ أیضا _: النَّذرُ لا یُقَدِّمُ شیئا و لا یُؤَخِّرُهُ ، و إنّما یُستَخرَجُ بهِ مِن البَخیلِ . (3)
عنه صلی الله علیه و آله_ أیضا _: لا تَنذِروا ؛ فإنَّ النَّذرَ لا یُغنی مِن القَدَرِ شیئا ، و إنّما یُستَخرَجُ بهِ مِن البَخیلِ . (4)
عنه صلی الله علیه و آله_ أیضا _: إنّهُ لا یَأتی بخَیرٍ ، و إنّما یُستَخرَجُ بهِ مِن البَخیلِ . (5)
تبیین :
قال المازریّ : یحتمل أن یکون سبب النهی عن النذر کون الناذر یصیر ملتزما له ، فیأتی به تکلّفا بغیر نشاط . و قال القاضی عیاض : و یحتمل أنّ النهی لکونه قد یظنّ بعض الجهلة أنّ النذر یردّ القدر و یمنع من حصول المقدَّر ، فنهی عنه خوفا من جاهل یعتقد ذلک . (6)
أقول : لا مانع من أن یکون النذر _ مثل الصدقة و الدعاء _ یردّ القضاء ، و قد مرّ فی أبواب الدعاء أنّه یردّ القضاء و قد اُبرم إبراما . و الأحادیث المذکورة فی الباب _ مضافا إلی ضعف أسانیدها _ ظاهرها ینافی ظاهر الکتاب و ما رواه الفریقان فی نذر الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام للحَسنَین ، فیجب طرحها ، أو حملها نفی التأثیر الحتمی للنذر ، أو علی موارد خاصّة .
3809
روایاتی که می گوید نذر قضا و قدر را دفع نمی کند
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در جایی که اصحاب خود را از نذر کردن نهی کرد _فرمود : نذر چیزی [از قضا و قدر ]را بر نمی گرداند، بلکه در حقیقت به وسیله نذر چیزی از شخص بخیل بیرون کشیده می شود.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در همین زمینه _فرمود : نذر چیزی را پس و پیش نمی کند، بلکه در حقیقت به واسطه نذر چیزی از انسان بخیل بیرون کشیده می شود.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در همین باره _فرمود : نذر نکنید؛ زیرا در برابر تقدیر کاری از نذر ساخته نیست، بلکه در حقیقت به واسطه نذر چیزی از چنگ شخص بخیل بیرون کشیده می شود.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در همین زمینه _فرمود : نذر سودی به بار نمی آورد، بلکه در حقیقت به وسیله نذر از انسان بخیل چیزی بیرون کشیده می شود.
توضیح:
مازری می گوید : ممکن است علّت نهی از نذر کردن این باشد که شخص نذر کننده به انجام نذر خود ملتزم و متعهّد می شود و در نتیجه آن را از روی کراهت و بدون نشاط به جا می آورد. قاضی عیاض می گوید : احتمال دارد علّت نهی آن باشد که ممکن است برخی افراد نادان گمان کنند که نذر آنچه را مقدّر شده است دفع می کند و مانع تحقّق امور مقدّر می شود. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله از ترس اینکه مبادا اشخاص نادان چنین باوری پیدا کنند، از نذر کردن نهی فرمود.
مولّف گوید : هیچ مانعی وجود ندارد که گفته شود نذر _ همچون صدقه و دعا _ قضای الهی را بر می گرداند. در ابواب مربوط به دعا گفتیم که حتی قضای مُبرم الهی نیز قابل دفع است. احادیثی هم که در این باب گفته شد _ علاوه بر ضعیف بودن سند آنها _ ظاهرشان با ظاهر قرآن کریم و روایتی که شیعه و سنّی درباره نذر امیر المؤمنین علیه السلام برای شفای بیماری حسنین علیهما السلام آورده اند، منافات دارد. بنا بر این، باید این احادیث را کنار گذاشت و به آنها اعتنایی نکرد، یا آنها را به مردود شمردن اثر بخشی یقینی نذر ، و یا به مواردی خاص حمل کرد.
ص :209
ص :210
الکتاب :
أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» . (1)
أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ» . (2)
الحدیث :
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :قالَ اللّهُ عَزَّ و جلَّ : أحَبُّ ما تَعَبَّدَ لی بهِ عَبدی ، النُّصحُ لی . (4)
عنه صلی الله علیه و آله :مَن لا یَهتَمَّ بأمرِ المُسلِمینَ فلَیسَ مِنهُم ، و مَن لَم یُصبِحْ و یُمسِ ناصِحا للّهِ و لرَسولِهِ و لکِتابِهِ و لإمامِهِ و لعامَّةِ المسلِمینَ فلَیسَ مِنهُم . (5)
عنه صلی الله علیه و آله :إنّ أعظَمَ النّاسِ مَنزِلَةً عِندَ اللّهِ یَومَ القِیامَةِ أمشاهُم فی أرضِهِ بالنَّصیحَة لِخَلقِهِ . (6)
3810
نصیحت و خیرخواهی
قرآن:
«پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و اندرزتان می دهم و چیزهایی از خدا می دانم که شما نمی دانید».
«پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و من برای شما خیرخواهی امین هستم».
حدیث:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند عزّ و جلّ فرمود: محبوبترین چیزی که بنده ام به وسیله آن مرا عبادت می کند، خیرخواهی (خلوص) برای من است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله _هرکه به کار مسلمانان اهتمام نورزد، از آنان نیست و هرکه صبح و شام خیرخواه خدا و رسول او و کتاب و امامش و توده مسلمانان نباشد، از آنان نیست.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :با منزلت ترین مردم نزد خداوند در روز قیامت، کسی است که در راه خیرخواهی برای خلق او بیش از دیگران قدم بر دارد.
ص :212
عنه صلی الله علیه و آله :مَن یَضمَن لی خَمسا أضمَن لَهُ الجَنَّةَ : النَّصیحَةُ للّهِ عَزَّ و جلَّ ، و النَّصیحَةُ لرَسولِهِ ، و النَّصیحَةُ لکِتابِ اللّهِ ، و النَّصیحَةُ لدِینِ اللّهِ ، و النَّصیحَةُ لجَماعَةِ المُسلِمینَ . (1)
عنه صلی الله علیه و آله :أنسَکُ النّاسِ نُسُکا أنصَحُهُم جَیبا (2) ، و أسلَمُهُم قَلبا لجَمیعِ المُسلِمینَ . (3)
عنه صلی الله علیه و آله :لِیَنصَحِ الرّجُلُ مِنکُم أخاهُ کنَصیحَتِهِ لنَفسِهِ . (4)
صحیح مسلم عن تمیمِ الداریّ :أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله قالَ : الدِّینُ النَّصیحَةُ ، قُلنا : لِمَن ؟ قالَ : للّهِ ، و لکِتابِهِ ، و لرَسولِهِ ، و لأئمَّةِ المُسلِمینَ ، و عامَّتِهِم . (5)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :ما أخلَصَ المَوَدَّةَ مَن لَم یَنصَحْ . (6)
عنه علیه السلام :امحَضْ أخاکَ النَّصیحَةَ ، حَسَنةً کانَت أو قَبیحَةً . (7)
عنه علیه السلام :ابذُلْ لصَدیقِکَ نُصحَکَ ، و لمَعارِفِک مَعونَتَکَ ، و لکافَّةِ النّاسِ بِشرَکَ . (8)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :چه کسی پنج چیز را به من تضمین می دهد تا من بهشت را برای او ضمانت کنم؟ : خیرخواهی برای خداوند عزّ و جلّ، خیرخواهی برای رسول او، خیرخواهی برای کتاب خدا، خیرخواهی برای دین خدا و خیرخواهی برای جامعه مسلمانان.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :عابدترین مردم، بی غَلّ و غش ترین و پاکدل ترین آنها نسبت به همه مسلمانان است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر یک از شما همان گونه که خیرخواه خویش است، باید خیرخواه برادرش نیز باشد.
صحیح مسلم_ به نقل از تمیم الداری _: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : دین، نصیحت و خیرخواهی است. عرض کردیم : نصیحت و خیرخواهی برای چه کسی؟ فرمود : برای خدا، برای کتاب او، برای پیامبر او، برای پیشوایان مسلمانان و برای توده آنها.
امام علی علیه السلام :کسی که خیرخواهی نکند، دوستی را خالص نگردانیده است.
امام علی علیه السلام :برادرت را خالصانه نصیحت (راهنمایی) کن، خواه آن نصیحت خوشایند باشد یا ناخوشایند.
امام علی علیه السلام :خیرخواهی (یکرنگی) خود را نثار دوستت کن و کمک و یاریت را نثار آشنایانت و خوش رویی ات را نثار همه مردم.
ص :213
عنه علیه السلام :النُّصحُ یُثمِرُ المَحَبَّةَ . (1)
عنه علیه السلام :النَّصیحَةُ تُثمِرُ الوُدَّ . (2)
عنه علیه السلام :النَّصیحَةُ مِن أخلاقِ الکِرامِ . (3)
عنه علیه السلام :المؤمِنُ غَریزَتُهُ النُّصحُ . (4)
عنه علیه السلام :أ یُّها النّاسُ ، إنّ لی علَیکُم حَقّا و لَکُم علَیَّ حَقٌّ ، فأمّا حَقُّکُم علَیَّ فالنَّصیحَةُ لَکُم ......... و أمّا حَقِّی علَیکُم فالوَفاءُ بالبَیعَةِ ، و النَّصیحَةُ فی المَشهَدِ و المَغیبِ . (5)
عنه علیه السلام :لیسَ عَلَی الإمامِ إلاّ ما حُمِّلَ من أمرِ ربِّهِ : الإبلاغُ فی المَوعِظَةِ ، و الاجتِهادُ فی النَّصیحَةِ . (6)
عنه علیه السلام :مِن واجِبِ حُقوقِ اللّهِ علی عِبادِهِ النَّصیحَةُ بمَبلَغِ جُهدِهِم، و التَّعاونُ علی إقامَةِ الحَقِّ بَینَهُم . (7)
عنه علیه السلام_ فی الصّالِحینَ مِن أصحابِهِ _: أنتُمُ الأنصارُ علَی الحَقِّ ، و الإخوانُ فی الدِّینِ ......... فأعِینُونی بمُناصَحَةٍ خَلِیّةٍ (جَلِیّةٍ) مِن الغِشِّ . (8)
امام علی علیه السلام :خیرخواهی (یکرنگی)، محبّت به بار می آورد.
امام علی علیه السلام :خیرخواهی (یکرنگی)، دوستی به بار می نشاند.
امام علی علیه السلام :خیرخواهی (یکرنگی) از خصلت های بزرگواران است.
امام علی علیه السلام :مؤمن، غریزه اش خیرخواهی (یکرنگی) است.
امام علی علیه السلام :ای مردم! شما را بر من حقّی است و مرا نیز بر شما حقی است. حقّ شما بر من این است که خیر خواهتان باشم ......... و حقّ من بر شما این است که به بیعت خود وفادار و در حضور و غیاب خیرخواه (و یک رنگ) باشید .
امام علی علیه السلام :امام وظیفه ای جز آنچه پروردگارش به دوش او نهاده است، ندارد : جدّیت در موعظه [مردم] و کوشش در خیرخواهی (راهنمایی) .
امام علی علیه السلام :از جمله حقوق واجب خداوند بر مردم این است که با تمام توان خود خیرخواهی کنند و در راه برپا داشتن حق میان خود، همکاری نمایند.
امام علی علیه السلام_ درباره یاران شایسته و درستکار خود _فرمود : شمایید یاوران حق و برادران دینی ......... پس با خیرخواهی و ارشادِ به دور از غلّ و غش، مرا یاری دهید.
ص :214
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :إنّ عَلِیّا علیه السلام کانَ عَبدا ناصِحا للّهِ عَزَّ و جلَّ فَنَصَحَهُ، و أحَبَّ اللّهَ عَزَّ و جلَّ فأحَبَّهُ . (1)
عنه علیه السلام :یَجِبُ لِلمؤمنِ علَی المؤمنِ النَّصیحَةُ لَهُ فی المَشهَدِ و المَغیبِ . (2)
عنه علیه السلام :علَیکُم بالنُّصحِ للّهِ فی خَلقِهِ ، فلَن تَلقاهُ بعَمَلٍ أفضَلَ مِنهُ . (3)
عنه علیه السلام :المؤمنُ أخو المؤمنِ یَحِقُّ علَیهِ نَصیحَتُهُ . (4)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :مُناصِحُکَ مُشفِقٌ علَیکَ ، مُحسِنٌ إلَیکَ ، ناظِرٌ فی عَواقِبِکَ ، مُستَدرِکٌ فَوارِطَکَ ، ففی طاعَتِهِ رَشادُکَ ، و فی مُخالَفَتِهِ فَسادُکَ . (5)
امام صادق علیه السلام :علی علیه السلام بنده ای خیرخواه برای خداوند عزّ و جلّ بود و خداوند هم خیرخواه او شد و خداوند عزّ و جلّ را دوست می داشت و خدا هم دوستدار او گردید.
امام صادق علیه السلام :بر مؤمن واجب است که در حضور و غیاب مؤمن خیرخواه او باشد.
امام صادق علیه السلام :برای خدا خیرخواه خلق او باشید ؛ زیرا هرگز خداوند را با عملی بهتر از این کار ملاقات نخواهی کرد.
امام صادق علیه السلام :مؤمن برادر مؤمن است، حق دارد او را نصیحت کند.
3811
حق نصیحت کننده و نصیحت خواه
امام علی علیه السلام :کسی که تو را نصیحت (راهنمایی) می کند: دلسوز توست، به تو خوبی می کند، به عواقب کار تو می اندیشد، و کاستی هایت را جبران می نماید. بنا بر این، اطاعت از او موجب هدایت توست و مخالفت با او مایه تباهی و زیانت.
ص :215
عنه علیه السلام_ من کِتابٍ لَهُ إلی أهلِ البَصرَةِ _: مَع أنّی عارِفٌ لذِی الطّاعَةِ مِنکُم فَضلَهُ ، و لذِی النّصیحَةِ حَقَّهُ . (1)
الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام :حَقُّ المُستَنصِحِ أن تُؤدِّیَ إلَیهِ النَّصیحَةَ ، و لیَکُنْ مَذهَبُکَ الرّحمَةَ لَهُ و الرِّفقَ بهِ ، و حَقُّ النّاصِحِ أن تُلِینَ لَهُ جَناحَکَ و تُصغِیَ إلَیهِ بسَمعِکَ ، فإن أتَی الصَّوابَ حَمِدتَ اللّه عَزَّ و جلَّ ، و إن لَم یُوافِقْ رَحِمتَهُ ، و لَم تَتَّهِمْهُ و عَلِمتَ أنّهُ أخطأ ، و لَم تُؤاخِذْهُ بذلکَ إلاّ أن یکونَ مَستَحِقّا لِلتُّهمَةِ فلا تَعبَأ بشیءٍ مِن أمرِهِ علی حالٍ . (2)
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :أمّا علامَةُ النّاصِحِ فأربَعةٌ : یَقضی بالحَقِّ ، و یُعطی الحَقَّ مِن نَفسِهِ ، و یَرضی للنّاسِ ما یَرضاهُ لنَفسِهِ ، و لا یَعتدی علی أحَدٍ . (3)
الإمامُ علیٌ علیه السلام :حَسبُ المَرءِ ......... مِن نُصحِهِ نَهیُهُ عَمّا لا یَرضاهُ لنَفسِهِ . (4)
امام علی علیه السلام_ در نامه ای به مردم بصره _نوشت : من ارزش آن کس از شما را که در راه فرمانبرداری گام بردارد و حق آن کس را که خیرخواه است می شناسم.
امام زین العابدین علیه السلام :حقّ کسی که از تو نصیحت (مشورت) می خواهد این است که او را نصیحت کنی و این کار را با مهربانی و ملایمت انجام دهی. و حقّ کسی که نصیحت می کند (مشورت می دهد) این است که در برابرش فروتن و ملایم باشی و به سخنش گوش بسپاری. اگر سخنی به صواب گفت خداوند عزّ و جلّ را سپاس گویی و اگر نادرست گفت، با او مهربان باشی و [به داشتن سوء نیّت ]متّهمش نگردانی با این که می دانی خطا می کند بدان مؤاخذه اش نکنی، مگر اینکه در خور اتهام و بدگمانی باشد، در این صورت به هیچ وجه به سخنان او اعتنا مکن.
3812
نشانه شخص خیرخواه
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :نشانه شخص خیرخواه چهار چیز است : به حق قضاوت می کند و از خود به دیگران حق می دهد، برای مردم همان می پسندد که برای خود می پسندد و به [حقّ ]هیچ کس دست درازی نمی کند.
امام علی علیه السلام :در خیرخواهی انسان همین بس که [دیگران را ]از آنچه برای خود نمی پسندد نهی کند.
ص :216
عنه علیه السلام :لاَ یَنصَحُ اللَّئیمُ أحَدا إلاّ عن رَغبَةٍ أو رَهبَةٍ ، فإذا زالَتِ الرَّغبَةُ و الرَّهبَةُ عادَ إلی جَوهَرِهِ . (1)
عنه علیه السلام :رُبَّما نَصَحَ غیرُ النّاصِحِ و غَشَّ المُستَنصَحُ . (2)
عنه علیه السلام_ مِن کِتابهِ للأشتَرِ _: و لا تَعجَلَنَّ إلی تَصدیقِ ساعٍ ، فإنَّ السّاعیَ غاشٌّ و إن تَشَبَّهَ بالنّاصِحینَ . (3)
الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام :کَثرَةُ النُّصحِ یَدعو إلَی التُّهمَةِ . (4)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :النَّصیحَةُ مِن الحاسِدِ مُحالٌ . (5)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :إنّ أنصَحَ النّاسِ أنصَحُهُم لِنَفسِهِ ، و أطوَعُهُم لِرَبِّهِ . (6)
عنه علیه السلام :إنّ أنصَحَ النّاسِ لِنَفسِهِ أطوَعُهُم لِرَبِّهِ ، و إنّ أغَشَّهُم لِنفسِهِ أعصاهُم لِرَبِّهِ . (7)
امام علی علیه السلام :انسان فرومایه هیچ کس را نصیحت (راهنمایی) نمی کند، مگر از روی طمع یا ترس. و هرگاه طمع و ترس او از بین برود به ماهیّت خودش بر می گردد.
امام علی علیه السلام :گاهی اوقات شخصی که خیرخواه (مشاور) نیست، خیرخواهی (راهنمایی) می کند و [بر عکس] کسی که از او نصیحت (مشورت) خواسته می شود خیانت روا می دارد.
امام علی علیه السلام_ در نامه خود به مالک اشتر _نوشت : سخن بد گوی را زود باور مکن؛ زیرا کسی که بدگویی می کند دغلکار است، هرچند چهره خیر خواهان را به خود گیرد.
امام زین العابدین علیه السلام :نصیحت زیاد باعث بدبینی و تهمت می شود.
امام صادق علیه السلام :خیرخواهی (ارشاد) از حسود محال است.
3813
خیر خواه ترین مردم
امام علی علیه السلام :خیر خواه ترین مردم کسی است که نسبت به خودش خیر خواه تر و در برابر پروردگارش مطیع تر باشد.
امام علی علیه السلام :خیر خواه ترین مردم به خود، فرمانبردارترین آنان از پروردگار خویش است و خیانت کارترین آنان به خود، کسی است که در برابر پروردگارش نا فرمان تر باشد.
ص :217
عنه علیه السلام :إنّ أنصَحَکُم لنَفسِهِ أطوَعُکُم لِرَبِّهِ ، و إنّ أغَشَّکُم لِنَفسِهِ أعصاکُم لِرَبِّهِ . (1)
عنه علیه السلام :مَن نَصَحَ نَفسَهُ کانَ جَدیرا بِنُصحِ غَیرِهِ ، مَن غَشَّ نَفسَهُ کانَ أغَشَّ لِغَیرِهِ . (2)
عنه علیه السلام :نَحنُ أفصَحُ، و أنصَحُ، و أصبَحُ . (3)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :ما ناصَحَ اللّهَ عَبدٌ مُسلِمٌ فی نَفسِهِ ، فأعطَی الحَقَّ مِنها و أخَذَ الحَقَّ لَها ، إلاّ اُعطِیَ خَصلَتَینِ : رِزقا مِن اللّهِ عَزَّ و جلَّ یَقنَعُ بهِ و رِضیً عنِ اللّهِ یُنجیهِ . (4)
الکتاب :
وَ لاَ یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کَانَ اللّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» . (5)
الحدیث :
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :کیفَ یَنتَفِعُ بالنَّصیحَةِ مَن یَلتَذُّ بالفَضیحَةِ ؟ ! (6)
امام علی علیه السلام :خیر خواه ترین شما نسبت به خودش کسی است که از همه بیشتر مطیع پروردگارش باشد و خیانت کارترین شما با خودش کسی است که از همه بیشتر نافرمانی پروردگارش کند.
امام علی علیه السلام :کسی که خیرخواه خویشتن باشد، شایستگی خیرخواه بودن نسبت به دیگران را دارد و کسی که به خودش خیانت ورزد با دیگران خیانت کارتر است.
امام علی علیه السلام :ما (اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله ) شیوا سخن تر، خیر خواه تر و خوب روتریم.
امام صادق علیه السلام :هیچ بنده مسلمانی برای خدا خیرخواه نفس خود نشد و حقّ را از نفس خویش و برای آن نگرفت مگر اینکه دو نعمت به او داده شد : رزقی از جانب خداوند عزّ و جلّ که او را کفایت کند و خشنودی و رضایتی از خدا که وی را نجات بخشد.
3814
کسانی که نصیحت بردار نیستند
قرآن:
«و اگر بخواهم شما را اندرز دهم، در صورتی که خدا بخواهد شما را گمراه کند، اندرز من شما را سودی نمی بخشد. او پروردگار شماست و به سوی او بازگردانیده می شوید».
حدیث:
امام علی علیه السلام :چگونه از نصیحت سود برد کسی که از فضیحت لذّت می برد؟
ص :218
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :اِتّعِظوا بمَواعِظِ اللّهِ ، و اقبَلوا نَصیحَةَ اللّهِ ......... و اعلَموا أنّ هذا القرآنَ هُو النّاصِحُ الّذی لا یَغُشُّ ......... و استَنصِحوهُ علی أنفُسِکُم ، و اتَّهِموا علَیهِ آراءکُم ، و استَغِشُّوا فیهِ أهواءکُم . (1)
عنه علیه السلام :أیُّها النّاسُ ، إنّهُ مَنِ استَنصَحَ اللّهَ وُفِّقَ . (2)
عنه علیه السلام :تَمَسَّکْ بحَبلِ القرآنِ و استَنصِحْهُ . (3)
عنه علیه السلام :اِسمَعوا النَّصیحَةَ مِمَّن أهداها إلَیکُم ، و اعقِلوها علی أنفُسِکُم . (4)
عنه علیه السلام :أشفَقُ النّاسِ علَیکَ أعوَنُهُم لکَ علی صَلاحِ نَفسِکَ ، و أنصَحُهُم لکَ فی دِینِکَ . (5)
عنه علیه السلام :طُوبی لمَن أطاعَ ناصِحا یَهدیهِ ، و تَجَنَّبَ غاوِیا یُردیهِ . (6)
3815
پذیرش نصیحت
امام علی علیه السلام :از موعظه های خداوند پند بگیرید و نصیحت خدا را بپذیرید ......... و بدانید که این قرآن نصیحت کننده و مشاوری است که خیانت روا نمی دارد ......... در برابر نفْس هایتان از آن راهنمایی بخواهید، و افکاری را که برخلاف قرآن دارید متّهم سازید [نه قرآن را] و خواهش های مخالف آن را که در وجود شماست خیانتکار بدانید.
امام علی علیه السلام :ای مردم! کسی که از خدا خیرخواهی (ارشاد) طلبد کامیاب می شود.
امام علی علیه السلام :به ریسمان قرآن چنگ درزن و از آن راهنمایی و نصیحت بخواه.
امام علی علیه السلام :نصیحت (ارشاد) را از کسی که آن را به شما هدیه می کند بشنوید و آن را با جان و دل بپذیرید.
امام علی علیه السلام :دلسوزترین مردم نسبت به تو کسی است که در راه اصلاح نَفْست به تو بیشتر یاری رساند و تو را در دینت بیشتر نصیحت (راهنمایی) کند.
امام علی علیه السلام :خوشا کسی که از نصیحت کننده اش اطاعت نماید و از گمراهی که وی را به هلاکت می افکند دوری کند.
ص :219
عنه علیه السلام :قد نُصِحتُم فانتَصِحوا ، و بُصِّرتُم فأبصِروا ، و اُرشِدتُم فاستَرشِدوا . (1)
عنه علیه السلام :لِیکُنْ أحَبَّ النّاسِ إلَیکَ المُشفِقُ النّاصِحُ . (2)
عنه علیه السلام :مَن خالَفَ النُّصحَ هَلَکَ . (3)
عنه علیه السلام :مَن عَصی نَصیحَهُ نَصَرَ ضِدَّهُ . (4)
عنه علیه السلام :مَن نَصَحَکَ فَقد أنجَدکَ . (5)
عنه علیه السلام :مَن قَبِلَ النَّصیحَةَ أمِنَ مِن الفَضیحَةِ . (6)
عنه علیه السلام :مِن أکبَرِ التَّوفیقِ الأخذُ بالنَّصیحَةِ . (7)
عنه علیه السلام :مَن أمَرَکَ بإصلاحِ نَفسِکَ فهُو أحَقُّ مَن تُطیعُهُ . (8)
عنه علیه السلام :مَن أقبَلَ علَی النَّصیحِ أعرَضَ عنِ القَبیحِ ، مَنِ استَغَشَّ النَّصیحَ غَشِیَهُ القَبیحُ . (9)
عنه علیه السلام :مَن أعرَضَ عَن نَصیحَةِ النّاصِح اُحرِقَ بِمَکیدَةِ الکاشِحِ . (10)
امام علی علیه السلام :بی گمان شما نصیحت شده اید، پس نصیحت را بپذیرید و به شما بینش داده شده است، پس بینا باشید و ارشاد شده اید پس راه راست را در پیش گیرید.
امام علی علیه السلام :باید محبوبترین مردم نزد تو، شخص دلسوز خیرخواه باشد.
امام علی علیه السلام :هرکه از نصیحت و راهنمایی سر پیچد، هلاک گردد.
امام علی علیه السلام :هر که از مشاور [دلسوز ]خود نافرمانی کند، دشمن خود را کمک کرده است.
امام علی علیه السلام :کسی که تو را نصیحت و راهنمایی می کند، بی گمان تو را کمک کرده است.
امام علی علیه السلام :کسی که نصیحت بپذیرد، از رسوایی در امان ماند.
امام علی علیه السلام :یکی از بزرگترین توفیق ها، به گوش گرفتن نصیحت است.
امام علی علیه السلام :کسی که تو را به خودسازی فرمان دهد، سزاوارترین کسی است که اطاعتش می کنی.
امام علی علیه السلام :کسی که به نصیحت کننده (مشاور دلسوز) رو کند از زشتی روی گرداند؛ کسی که نصیحت کننده (مشاور) را مغرض شمارد زشتی ، او را فرو پوشاند.
امام علی علیه السلام :کسی که از نصیحت نصیحتگر (مشاور صادق) روی گرداند در آتش نیرنگ دشمنی که به ظاهر دَم از دوستی می زند بسوزد.
ص :220
عنه علیه السلام :مَرارَةُ النُّصحِ أنفَعُ مِن حلاوَةِ الغِشِّ . (1)
عنه علیه السلام :لا تَرُدَّنَّ علَی النَّصیحِ ، و لا تَستَغِشَّنَّ المُشیرَ . (2)
عنه علیه السلام :لا خَیرَ فی قَومٍ لَیسوا بناصِحینَ و لا یُحِبُّونَ النّاصِحینَ . (3)
الإمامُ الباقرُ علیه السلام :اِتَّبِعْ مَن یُبکیکَ و هُو لکَ ناصِحٌ ، و لا تَتَّبِعْ مَن یُضحِکُکُ و هُو لکَ غاشٌّ . (4)
امام علی علیه السلام :تلخی نصیحت (راهنمایی مشفقانه) سودمندتر از شیرینی غلّ و غش است .
امام علی علیه السلام :نصایح نصیحت کننده را رد مکن و به کسی که تو را راهنمایی می کند گمان غرض ورزی و خیانت مبر.
امام علی علیه السلام :در مردمی که نه خود نصیحت کننده هستند و نه نصیحت کنندگان را دوست دارند خیری نیست.
امام باقر علیه السلام :از کسی که تو را می گریاند اما خیرخواه توست پیروی کن و از کسی که تو را می خنداند اما با تو رو راست نیست پیروی مکن.
ص :221
ص :222
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإنصافُ أفضَلُ الفَضائلِ . (1)
عنه علیه السلام :نِظامُ الدِّینِ خَصلَتانِ : إنصافُکَ مِن نَفسِکَ ، و مُواساةُ إخوانِکَ . (2)
عنه علیه السلام :الإنصافُ أفضَلُ الشِّیَمِ . (3)
عنه علیه السلام :إنّ أعظَمَ المَثوبَةِ مَثوبَهُ الإنصافِ . (4)
عنه علیه السلام :الإنصافُ زَینُ الإمرَةِ . (5)
عنه علیه السلام :الإنصافُ یَستَدیمُ المَحَبَّةَ . (6)
عنه علیه السلام :الإنصافُ یُؤلِّفُ القُلوبَ . (7)
عنه علیه السلام :الإنصافُ یَرفَعُ الخِلافَ ، و یُوجِبُ الایتِلافَ . (8)
عنه علیه السلام :الإنصافُ شِیمَةُ الأشرافِ . (9)
3816
انصاف
امام علی علیه السلام :انصاف، برترین فضایل است.
امام علی علیه السلام :نظام و رشته دین دو خصلت است : انصاف داشتن و همدردی و کمک نسبت به برادران.
امام علی علیه السلام :انصاف داشتن، برترین خصلت هاست.
امام علی علیه السلام :بزرگترین ثواب، ثواب انصاف است.
امام علی علیه السلام :انصاف، زیور زمامداری است.
امام علی علیه السلام :انصاف داشتن محبّت و دوستی را دوام می بخشد.
امام علی علیه السلام :انصاف دل ها را الفت می بخشد.
امام علی علیه السلام :انصاف، اختلافات را از بین می برد و موجب الفت و همبستگی می شود.
امام علی علیه السلام :انصاف، خصلت بزرگان است.
ص :224
عنه علیه السلام :الإنصافُ راحَةٌ . (1)
عنه علیه السلام :تاجُ الرّجُلِ عَفافُهُ ، و زَینُهُ إنصافُهُ . (2)
عنه علیه السلام :بالنَّصفَةِ تَدومُ الوُصلَةُ . (3)
عنه علیه السلام :مَن مَنَعَ الإنصافَ سَلَبَهُ اللّهُ الإمکانَ . (4)
عنه علیه السلام :مَن کَثُرَ إنصافُهُ تَشاهَدَتِ النُّفوسُ بتَعدیلِهِ . (5)
عنه علیه السلام :بالنَّصفَةِ یَکثُرُ المُواصِلونَ . (6)
عنه علیه السلام :المُنصِفُ کثیرُ الأولیاءِ و الأوِدّاءِ. (7)
عنه علیه السلام :المُنصِفُ کریمٌ ، الظّالِمُ لَئیمٌ . (8)
عنه علیه السلام :قَلَّما یُنصِفُ اللِّسانُ فی نَشرِ قَبیحٍ أو إحسانٍ . (9)
عنه علیه السلام :زَکاةُ القُدرَةِ الإنصافُ . (10)
عنه علیه السلام :عامِلْ سائرَ النّاسِ بالإنصافِ ، و عامِلِ المؤمِنینَ بالإیثارِ . (11)
امام علی علیه السلام :انصاف، مایه آسایش است.
امام علی علیه السلام :تاج مرد، عزّت نفْس اوست و زیورش انصاف او .
امام علی علیه السلام :با رعایت انصاف است که پیوندها دوام می یابد.
امام علی علیه السلام :کسی که انصاف (عدالت) به خرج ندهد، خداوند قدرت را از او بگیرد.
امام علی علیه السلام :هر که انصافش زیاد باشد، انسانها به عادل بودن او گواهی دهند.
امام علی علیه السلام :انصاف داشتن، باعث افزایش دوستان می گردد.
امام علی علیه السلام :آدم منصف، دوستان و دوستداران زیادی دارد.
امام علی علیه السلام :شخص با انصاف بزرگوار است؛ شخص ستمگر و حق کش فرومایه است.
امام علی علیه السلام :کمتر پیش می آید که زبان در نشر دادن زشتی یا نیکی [کسی ]انصاف به خرج دهد.
امام علی علیه السلام :زکاتِ قدرت، انصاف است.
امام علی علیه السلام :با دیگر مردم به انصاف رفتار کن و با مؤمنان به ایثار.
ص :225
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :المؤمِنُ یُنصِفُ مَن لا یُنصِفُهُ . (1)
عنه علیه السلام :أعدَلُ النّاسِ مَن أنصَفَ مَن ظَلَمَهُ . (2)
عنه علیه السلام :إنَّ مِن فَضلِ الرّجُلِ أن یُنصِفَ مِن نَفسِهِ ، و یُحسِنَ إلی مَن أساءَ إلَیهِ . (3)
3817
عدالت و انصاف
امام علی علیه السلام :از عدالت است که در قضاوت انصاف به خرج دهی و از ظلم و حق کشی دوری کنی.
امام علی علیه السلام_ درباره آیه «همانا خداوند به عدل و احسان فرمان می دهد» _فرمود : عدل، انصاف دادن است و احسان، دست بخشش گشودن.
امام باقر علیه السلام :هیچ عدالتی چون انصاف نیست.
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :إنَّ مِن العَدلِ أن تُنصِفَ فی الحُکمِ و تَجتَنِبَ الظُّلمَ . (4)
عنه علیه السلام_ فی قولهِ تعالی «إنَّ اللّهَ یَأمُرُ بالعَدْلِ و الإحْسانِ» (5) _: العَدلُ : الإنصافُ ، و الإحسانُ : التَّفَضُّلُ . (6)
الإمامُ الباقرُ علیه السلام :لا عَدلَ کالإنصافِ . (7)
3818
تشویق به رعایت انصاف با کسی که انصاف ندارد
امام علی علیه السلام :مؤمن [حتّی] با کسی که نسبت به او انصاف به خرج نمی دهد، با انصاف عمل می کند.
امام علی علیه السلام :عادلترین مردم کسی است که در حقّ ستم کننده اش با انصاف عمل کند.
امام علی علیه السلام :از فضیلت مرد است که از خود انصاف به خرج دهد و به کسی که به او بدی کرده است خوبی کند.
ص :226
عنه علیه السلام :أجوَرُ السِّیرَةِ أن تَنتَصِفَ مِن النّاسِ و لا تُعامِلَهُم بهِ . (1)
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :لَیسَ مِن الإنصافِ مُطالَبَةُ الإخوانِ بالإنصافِ . (2)
رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :ثَلاثٌ لا تُطیقُها هذهِ الاُمَّةُ : المُواساةُ لِلأخِ فی مالِهِ ، و إنصافُ النّاسِ مِن نَفسِهِ ، و ذِکرُ اللّهِ علی کلِّ حالٍ . (4)
عنه صلی الله علیه و آله_ فی وصیَّتهِ لابنِ مَسعودٍ _: یا بنَ مَسعودٍ، أنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِکَ ، و انصَحِ الاُمَّةَ و ارحَمْهُم ، فإذا کُنتَ کذلکَ و غَضِبَ اللّهُ علی أهلِ بَلدَةٍ أنتَ فیها و أرادَ أن یُنزِلَ علَیهِمُ العَذابَ نَظَرَ إلَیکَ فرَحِمَهُم بِکَ ، یقولُ اللّهُ تعالی : «و ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ القُری بِظُلْمٍ و أهْلُها مُصْلِحونَ» . (5)
عنه صلی الله علیه و آله :مَن واسَی الفَقیرَ ، و أنصَفَ النّاس مِن نَفسِهِ ، فذلکَ المؤمِنُ حَقّا . (6)
امام علی علیه السلام :ظالمانه ترین روش آن است که از مردم انصاف بخواهی، اما خودت با آنان به انصاف رفتار نکنی.
امام صادق علیه السلام :مطالبه کردن انصاف از برادران، از انصاف به دور است.
3819
دادخواهی از خود
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سه چیز است که این امّت آنها را بر نمی تابد : سهیم کردن برادر [دینی] در مال خود، انصاف به خرج دادن با مردم، و همیشه به یاد خدا بودن.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در سفارش به ابن مسعود _: ای پسر مسعود! از جانب خود به مردم حق بده و با انصاف باش و نسبت به آنان خیرخواه و مهربان باش؛ زیرا اگر چنین بودی و خداوند بر مردم آبادی ای که تو در آن به سر می بری خشم گرفت و خواست بر آنان عذاب فرو فرستد، به تو نگاه می کند و به خاطر تو به آن مردم رحم می کند. خدای متعال می فرماید : «و پروردگار تو [هرگز ]بر آن نبوده است که شهرهایی را که مردمش اصلاحگرند، به ستمی هلاک کند».
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :کسی که به تهیدست کمک مالی کند و نسبت به مردم، از خود انصاف به خرج دهد چنین کسی مؤمن حقیقی است.
ص :227
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :غایَةُ الإنصافِ أن یُنصِفَ المَرءُ نفسَهُ . (1)
عنه علیه السلام :إنَّ أفضَلَ الإیمانِ إنصافُ الرّجُلِ مِن نَفسِهِ . (2)
عنه علیه السلام :أنصَفُ النّاسِ مَن أنصَفَ مِن نَفسِهِ مِن غَیرِ حاکِمٍ علَیهِ . (3)
عنه علیه السلام :الإنصافُ مِن النَّفسِ کالعَدلِ فی الإمرَةِ . (4)
عنه علیه السلام :إنَّکَ إن أنصَفتَ مِن نَفسِکَ أزلَفَکَ اللّهُ . (5)
عنه علیه السلام :ألا إنّهُ مَن یُنصِفُ النّاسَ مِن نَفسِهِ لَم یَزِدْهُ اللّهُ إلاّ عِزّا . (6)
عنه علیه السلام :حَسْبُ المَرءِ ......... من عَقلِهِ إنصافُهُ مِن نَفسِهِ ......... و مِن إنصافِهِ قَبولُهُ الحَقَّ إذا بانَ لَهُ . (7)
عنه علیه السلام :أنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِکَ و أهلِکَ و خاصَّتِکَ و مَن لکَ فیهِ هَویً ، و اعدِلْ فی العَدُوِّ و الصَّدیقِ . (8)
امام علی علیه السلام :اوج انصاف این است که انسان [از ]خودش واخواهی کند.
امام علی علیه السلام :برترین ایمان این است که آدمی از خودش دادخواهی کند (حق دیگران را از خودش بستاند).
امام علی علیه السلام :دادگرترین و با انصافترین مردم کسی است که بی آنکه پای داوری در میان باشد از خودش دادخواهی کند.
امام علی علیه السلام :دادخواهی از خود همانند دادگری در زمامداری است.
امام علی علیه السلام :تو اگر از خودت دادخواهی کنی (با دیگران انصاف به خرج دهی) خداوند تو را [به خودش ]نزدیک گرداند.
امام علی علیه السلام :بدانید که هر کس نسبت به مردم از خود انصاف به خرج دهد، خداوند جز بر عزّت او نمی افزاید.
امام علی علیه السلام :در خردمندی انسان همین بس که از خود دادخواهی کند و انصاف به خرج دهد ......... و در انصافداری او همین بس که هرگاه حقیقت برایش روشن شد آن را بپذیرد.
امام علی علیه السلام :دادِ مردم را از خودت و خانواده ات و نزدیکانت و کسانی که به آنها گرایش و علاقه داری، بستان و با دوست و دشمن به عدالت رفتار کن.
ص :228
عنه علیه السلام :أنصِفْ مِن نَفسِکَ قَبلَ أن یُنتَصَفَ مِنکَ ؛ فإنَّ ذلکَ أجَلُّ لقَدرِکَ ، و أجدَرُ برِضا رَبِّکَ . (1)
عنه علیه السلام_ مِن کتابٍ لَهُ إلی عُمّالِهِ _: فأنصِفوا النّاسَ مِن أنفُسِکُم ، و اصبِروا لِحَوائجِهِم ؛ فإنَّکُم خُزّانُ الرَّعِیَّةِ ، و وُکَلاءُ الاُمَّةِ ، و سُفَراءُ الأئمَّةِ . (2)
عنه علیه السلام_ من کِتابهِ للأشتَرِ _: و شُحَّ بنَفسِکَ عَمّا لا یَحِلُّ لکَ ؛ فإنّ الشُّحَّ بالنَّفسِ (الأنفُسِ) الإنصافُ مِنها فیما أحَبَّت أو کَرِهَت .........
أنصِفِ اللّهَ و أنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِکَ و مِن خاصَّةِ أهلِکَ و مَن لکَ فیهِ هَویً مِن رَعیّتِکَ