فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه‌السلام: ترجمه کتاب موسوعه کلمات الامام الحسین علیه‌السلام جلد 19

مشخصات کتاب

‏عنوان و نام پدیدآور : فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه‌السلام: ترجمه کتاب موسوعه کلمات الامام الحسین علیه‌السلام/ تالیف گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم علیه‌السلام محمود شریفی... [و دیگران]؛ ترجمه علی مویدی؛ زیرنظر سازمان تبلیغات اسلامی
‏وضعیت ویراست : [ویرایش ]۲
‏مشخصات نشر : قم: نشر معروف، ۱۳۷۸.
‏مشخصات ظاهری : ص ۹۵۹
‏شابک : 964-6739-29-6۲۰۰۰۰ریال ؛ 964-6739-29-6۲۰۰۰۰ریال ؛ 964-6739-29-6۲۰۰۰۰ریال ؛ 964-6739-29-6۲۰۰۰۰ریال
‏وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی
‏یادداشت : عنوان اصلی: موسوعه کلمات الامام الحسین علیه‌السلام.
‏یادداشت : چاپ چهارم: ۱۳۸۱؛ ۲۰۰۰۰ ریال
‏یادداشت : کتابنامه: ص. [۹۵۳] - ۹۵۹؛ همچنین به‌صورت زیرنویس
‏موضوع : حسین‌بن علی(ع)، امام سوم، ۶۱ - ۴ق. -- احادیث
‏موضوع : حسین‌بن علی(ع)، امام سوم، ۶۱ - ۴ق. -- کلمات قصار
‏شناسه افزوده : شریفی، محمود، . - ۱۳۳۱
‏شناسه افزوده : مویدی، علی، ۱۳۲۸ - ، مترجم
‏شناسه افزوده : سازمان تبلیغات اسلامی. پژوهشکده باقرالعلوم(ع). گروه حدیث
‏رده بندی کنگره : BP۴۱/۷/ش‌۴م‌۸۰۴۱ ۱۳۷۸
‏رده بندی دیویی : ۲۹۷/۹۵۳
‏شماره کتابشناسی ملی : م‌۷۹-۴۱۰۴

[الجزء التاسع عشر]

[امامة الحسین (ع)]

النصّ علی إمامته علیه السلام فی صحیفة فاطمة علیها السلام‌

محمّد بن یحیی ومحمّد بن عبداللَّه «1»، عن عبداللَّه بن جعفر، عن الحسن بن ظریف و «2» علیُّ ابن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد، عن بکر بن صالح، عن عبدالرّحمان بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، «3» قال: قال أبی «4» لجابر بن عبداللَّه الأنصاریّ: إنّ لی إلیک حاجة فمتی یخفّ علیک أن أخلو بک فأسألک عنها، فقال له جابر: أیُّ الأوقات أحببته فخلا به فی بعض الأیّام، فقال له: یا جابر! أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته فی ید أمِّی فاطمة علیها السلام بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وما أخبرتک به أمِّی أ نّه فی ذلک اللّوح مکتوبٌ؟ فقال جابر: أشهد باللَّه أنِّی دخلت علی أمّک فاطمة علیها السلام فی حیاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فهنّیتها بولادة الحسین ورأیت فی یدیها «5» لوحاً أخضر، ظننت أ نّه من زمرُّد «6» ورأیت فیه کتاباً أبیض، شبه لون الشّمس، فقلت لها: بأبی وأمِّی یا بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ما هذا اللّوح؟
فقالت: هذا «7» لوح أهداه اللَّه إلی رسوله صلی الله علیه و آله «7»، فیه اسم أبی واسم بعلی واسم ابنیَّ واسم الأوصیاء من ولدی، وأعطانیه أبی لیبشِّرنی بذلک، قال جابر: فأعطتنیه أمّک فاطمة علیها السلام فقرأته واستنسخته، فقال له أبی: فهل لک یا جابر أن تعرضه علیَّ؟ قال: نعم، فمشی معه
__________________________________________________
(1)- [زاد فی إثبات الهداة: «یعنی الحمیری، جمیعاً»].
(2)- [إثبات الهداة: «عن»].
(3) (3*) [کنز الدّقائق: «أ نّه قال فی اللّوح الّذی أنزله اللَّه وفیه أسماء الأئمّة علیهم السلام»].
(4)- [زاد فی إثبات الهداة: «یوماً»].
(5)- [إثبات الهداة: «یدها»].
(6)- [إثبات الهداة: «زمرّدة»].
(7- 7) [إثبات الهداة: «اللّوح أهداه اللَّه إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 2
أبی إلی منزل جابر فأخرج صحیفة من رقّ «1»، فقال: یا جابر! أُنظر فی کتابک لأقرأ [أنا] علیک، فنظر جابر فی نسخته فقرأه أبی فما خالف حرف حرفاً، فقال جابر: فأشهد «2» باللَّه أنِّی هکذا رأیته فی اللّوح مکتوباً:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
هذا کتاب من اللَّه العزیز الحکیم لمحمّد نبیّه ونوره وسفیره وحجابه ودلیله، نزل به الرُّوح الأمین من عند ربّ العالمین، عظِّم یا محمّد أسمائی واشکر نعمائی ولا تجحد آلائی، إنِّی أنا اللَّه لا إله إلّاأنا قاصم الجبّارین ومُدیل المظلومین ودیّان الدّین، إنِّی أنا اللَّه لا إله إلّا أنا، فمن رجا غیر فضلی أو خاف غیر عدلی، عذّبته عذاباً لا أُعذِّبه «3» أحداً من العالمین فإیّای فاعبد وعلیَّ فتوکّل، إنِّی لم أبعث نبیّاً فأکملت أیّامه وانقضت مدّته إلّاجعلت له وصیّاً، وإنِّی فضّلتک علی الأنبیاء وفضّلت وصیّک علی الأوصیاء وأکرمتک بشبلیک «4» وسبطیک حسن وحسین، فجعلت حسناً معدن علمی، بعد انقضاء «5» مدّة أبیه (3*) وجعلت حسیناً خازن وحیی، وأکرمته بالشّهادة وختمت له بالسّعادة، فهو أفضل مَن استشهد وأرفع الشّهداء درجة، جعلت کلمتی التّامّة معه وحجّتی البالغة عنده «6»، بعترته أُثیب وأُعاقب، أوّلهم علیٌّ «7» سیِّد العابدین وزین أولیائی الماضین «8» وابنه شبه «9» جدّه المحمود محمّد الباقر علمی والمعدن لحکمتی سیهلک المرتابون فی جعفر، الرّادُّ علیه کالرّادّ علیَّ، حقّ القول منِّی لأکرمنَّ مثوی جعفر ولأُسرَّنّه فی أشیاعه وأنصاره وأولیائه، أُتیحت «10» بعده
__________________________________________________
(1)- فی بعض النّسخ: ورق.
(2)- [إثبات الهداة: «أشهد»].
(3)- فی بعض النّسخ: أعذِّب به.
(4)- فی بعض النّسخ: بسلیلک.
(5)- [إثبات الهداة: «استکمال»].
(6)- [إلی هنا حکاه عنه فی کنز الدّقائق وأضاف فیه: «والحدیث طویل أخذت منه موضع الحاجة»].
(7)- [لم یرد فی إثبات الهداة].
(8)- فی بعض النّسخ: وزین أولیاء اللَّه الماضین.
(9)- [إثبات الهداة: «شبیه»].
(10)- فی بعض النّسخ: أبیحت، وفی بعضها: انتجبت.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 3
موسی «1» فتنة عمیاء حندس لأنّ خیط فرضی لاینقطع وحجّتی لاتخفی وأنّ أولیائی یسقون بالکأس الأوفی، مَن جحد واحداً منهم فقد جحد نعمتی ومَن غیّر آیة من کتابی «2» فقد افتری علیَّ، ویل للمفترین الجاحدین عند انقضاء مدّة موسی عبدی وحبیبی وخیرتی فی علیّ ولیِّی وناصری، ومَن أضع علیه أعباء النّبوّة وأمتحنه بالاضطلاع بها، یقتله عفریت مستکبرٌ یدفن فی المدینة الّتی بناها العبد الصّالح إلی جنب شرّ خلقی، حقّ القول منِّی لأُسرَّنّه بمحمّد ابنه، وخلیفته من بعده، ووارث علمه، فهو معدن علمی وموضع سرّی وحجّتی علی خلقی، لا یؤمن عبد به إلّاجعلت الجنّة مثواه، وشفّعته فی سبعین من أهل بیته کلّهم قد استوجبوا النّار، وأختم بالسّعادة «3» لابنه علیّ ولیّی وناصری، والشّاهد فی خلقی وأمینی علی وحیی، أخرج منه الدّاعی إلی سبیلی والخازن لعلمی الحسن، وأُکمّل ذلک بابنه «م ح م د» رحمة للعالمین؛ علیه کمال موسی وبهاء عیسی وصبر أیّوب، فیذلّ أولیائی فی زمانه، وتتهادی رؤوسهم کما تتهادی رؤوس التّرک والدّیلم، فیُقتلون ویُحرقون ویکونون خائفین، مرعوبین، وجلین، تصبغ الأرض بدمائهم، ویفشو الویل والرَّنّة فی نسائهم، أولئک أولیائی حقّاً، بهم أدفع کلّ فتنة عمیاء حندس، وبهم أکشف الزّلازل و «4» أدفع الآصار «4» والأغلال، أولئک علیهم صلوات من ربّهم ورحمة وأولئک هم المهتدون.
قال عبدالرّحمان بن سالم: قال أبو بصیر: لو لم تسمع فی دهرک، إلّاهذا الحدیث لکفاک، فصُنه إلّاعن أهله. «5» «5»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 527- 528 رقم 3/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 453- 455؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 4/ 476
__________________________________________________
(1) [إثبات الهداة: «لموسی»]
(2) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(3) [إثبات الهداة: «للسّعادة»]
(4- 4) [إثبات الهداة: «أرفع الآصار بهم»]
(5)- امام صادق علیه السلام فرماید: پدرم به جابر بن عبداللَّه انصاری فرمود: من با تو کاری دارم. چه وقت
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 4
__________________________________________________
- برایت آسان‌تر است که تو را تنها ببینم و از تو سؤال کنم؟
جابر گفت: هر وقت شما بخواهی.
پس روزی با او در خلوت نشست و به او فرمود: درباره لوحی که آن را در دست مادرم فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله دیده‌ای و آن‌چه مادرم به تو فرمود که در آن لوح نوشته بود، به من خبر ده.
جابر گفت: خدا را گواه می‌گیرم که من در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله خدمت مادرت فاطمه علیها السلام رفتم و او را به ولادت حسین علیه السلام تبریک گفتم. در دستش لوح سبزی دیدم که گمان کردم از زمرد است و مکتوبی سفید در آن دیدم که چون رنگ خورشید (درخشان) بود. به او عرض کردم: دختر پیغمبر! پدر و مادرم قربانت. این لوح چیست؟
فرمود: لوحی است که خدا آن را به رسولش صلی الله علیه و آله اهدا فرمود. اسم پدرم، اسم شوهرم، اسم دو پسرم و اسم اوصیا از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانی به من عطا فرموده.
جابر گوید: سپس مادرت فاطمه علیها السلام آن را به من داد. من آن را خواندم و رونویسی کردم. پدرم به او گفت: ای جابر! آن را برم عرضه می‌داری؟
عرض کرد: آری.
آن‌گاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت. جابر ورق صحیفه‌ای بیرون آورد. پدرم فرمود: ای جابر! تو در نوشته‌ات نگاه کن تا من برایت بخوانم.
جابر در نسخه خود نگریست و پدرم قرائت کرد. حتی حرفی با حرفی اختلاف نداشت. آن‌گاه جابر گفت: خدا را گواه می‌گیرم که این‌گونه در آن لوح نوشته دیدم:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
این نامه از جانب خداوند عزیز حکیم است. برای محمد پیغمبر او و نور، سفیر، دربان (واسطه میان خالق و مخلوق) و دلیل او که روح الامین (جبرئیل) از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود. ای محمد! اسمای مرا (ائمه و اوصیائت را- از مجلسی رحمه الله-) بزرگ شمار و نعمت‌های مرا سپاس گزار و الطاف مرا انکار مدار.
همانا منم خدایی که جز من شایان پرستشی نیست. من شکننده جباران، دولت‌رساننده به مظلومان و جزادهنده روز رستاخیز [هستم]. همانا منم خدایی که جز من شایان پرستشی نیست. هرکه جز فضل مرا امیدوار باشد (به این که خود را مستحق ثواب من داند) و از غیر عدالت من بترسد، (به این که کیفر مرا ستم انگارد) اورا عذابی کنم که هیچ‌یک از جهانیان را نکرده باشم. پس تنها مرا پرستش کن وتنها بر من توکل نما.
من هیچ پیغمبری را مبعوث نساختم که دورانش کامل شود و مدتش تمام گردد، جز این‌که برای او وصی و جانشینی مقرر کردم. من تو را بر پیغمبران برتری دادم، وصی تو را بر اوصیای دیگر و تو را به دو شیرزاده و دو نوه‌ات حسن و حسین گرامی داشتم.
حسن را بعد از سپری شدن روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم و حسین را خزانه دار وحی خود ساختم، او را به شهادت گرامی داشتم و پایان کارش را به سعادت رسانیدم. او برترین شهداست و مقامش از همه آن‌ها عالی‌تر است. کلمه تامه (معارف و حجج) خود را همراه او و حجت‌رسای خود (براهین قطعی
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 5
وعنه عن جعفر بن أحمد القصیر، عن صالح بن أبی حمّاد، والحسین بن طریف جمیعاً، عن بکر بن صالح، عن عبدالرّحمان بن سالم، عن أبی بصیر عن أبی عبداللَّه الصّادق علیه السلام، قال: قال أبی لجابر بن عبداللَّه الأنصاریّ: إنّ لی إلیک حاجة فمتی یخفّ علیک أن أخلو بک وأسألک عمّا شئت؟ قال جابر: فی أی الأوقات أحببت یا سیِّدی، فخلا به أبی فی بعض الأیّام، فقال له: یا جابر! أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته فی ید أمِّی فاطمة بنت-------------
__________________________________________________
- امامت) را نزد او قرار دادم، به سبب عترت او پاداش و کیفر دهم.
نخستین آن‌ها سرور عابدان و زینت اولیای گذشته من است و پسر او که مانند جد محمود (پسندیده) خود محمد است، او شکافنده علم من و کانون حکمت من است. و جعفر است که شک‌کنندگان درباره او هلاک می‌شوند. هرکه او را نپذیرد (خود او را به امامت نپذیرد یا سخنش را به اطاعت) مرا نپذیرفته. سخن ووعده پابرجای من است که: مقام جعفررا گرامی‌دارم واورا نسبت به پیروان ویاران ودوستانش مسرور سازم.
پس از او موسی است که (در زمان او) آشوبی سخت و گیج‌کننده فرا گیرد؛ زیرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد وحجت من پنهان نشود وهمانا اولیای من با جامی سرشار و سیراب شوند. هرکس یکی از آن‌ها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده و آن‌که یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد، بر من دروغ بسته است.
پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزیده‌ام موسی، وای بر دروغ‌بندان و منکرین علی (امام هشتم علیه السلام) و دوست و یاور من و کسی که بارهای سنگین نبوت را به دوش او گذارم و به وسیله انجام دادن آن‌ها امتحانش کنم (گویا اشاره به پذیرفتن امر دشوار ولایت‌عهدی است). او را مردی پلید و گردنکش (مأمون) می‌کشد و در شهری که (طوس بنده صالح ذو القرنین) آن را ساخته است، پهلوی بدترین مخلوقم (هارون) به خاک سپرده می‌شود. فرمان و وعده من ثابت شده [است] که: او را به وجود پسرش و جانشین و وارث علمش محمد مسرور سازم. او کانون علم من، محل راز من وحجت من بر خلقم می‌باشد. هر بنده‌ای به او ایمان آورد، بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش که همگی سزاوار دوزخ باشند، بپذیرم. و عاقبت کار پسرش علی را که دوست و یاور من، گواه در میان مخلوق من و امین وحی من است، به سعادت رسانم. از او به وجود آورم دعوت‌کننده به سوی را هم و خزانه‌دار علمم حسن (امام عسکری علیه السلام) را. این رشته را به وجود پسر او «م ح م د» که رحمت برای جهانیان است، کامل کنم. او کمال موسی، رونق عیسی و صبر ایوب دارد. در زمان (غیبت) او، دوستانم خوار گردند. (ستمگران) سرهای آن‌ها را برای یکدیگر هدیه فرستند، چنان‌که سرهای ترک ودیلم (کفار) را به هدیه فرستند. ایشان را بکشند، بسوزانند و آن‌ها ترسان و بیمناک و هراسان باشند. زمین از خونشان رنگین گردد و ناله و وا ویلا در میان زنانشان بلند شود و آن‌ها دوستان حقیقی منند. به وسیله آن‌ها هر آشوب سخت و تاریک را بزدایم و از برکت آن‌ها شبهات و مصیبات و زنجیرها را بردارم. درودها و رحمت پروردگارشان بر آن‌ها باد و تنها ایشانند، هدایت‌شدگان. عبدالرحمان بن سالم گوید: ابوبصیر گفت: اگر در دوران عمرت جز این حدیث نشنیده باشی، تو را کفایت کند. پس آن را از نااهلش پنهان دار.
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 470- 474
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 6
رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وما أخبرتک أمِّی أیّ شی‌ء مکتوب فی اللّوح؟ قال جابر: أشهد باللَّه أنِّی دخلت علی أمّک فاطمة علیها السلام فی حیاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فهنّأتها فی ولادة الحسین علیه السلام ورأیت بیدها لوحاً أخضر ظننت أ نّه زمرّد ورأیت کتاباً أبیض شبه نور الشّمس. قلت لها: بأبی وأمِّی یا بنت رسول اللَّه ما هذا اللّوح؟ قالت: هذا اللّوح أهداه اللَّه إلی رسوله صلی الله علیه و آله فیه اسم أبی واسم بعلی وأسماء أبنائی وأسماء الأوصیاء من ولدی وأعطانیه أبی لیسرّنی بذلک، قال جابر: ثمّ أعطتنی إیّاه أمّک فاطمة فقرأته ونسخته. فقال أبی: فهل لک یا جابر تعرضه علیَّ؟ قال: نعم، فمشی أبی معه حتّی انتهی إلی منزل جابر فأخرج أبی صحیفة من ورق وقال: یا جابر! أُنظر بکتابک لأقرأ علیک، فنظر جابر بنسخته وقرأ أبی علیه فما خالف حرف لحرف. فقال جابر: أشهد باللَّه هکذا مکتوب، وهو:
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، هذا کتاب من اللَّه العزیز الحکیم لمحمّد نبیّه ونوره وسفیره وحجابه ودلیله نزل به الرّوح الأمین من عند ربّ العالمین، عظِّم یا محمّد أسمائی واشکر نعمائی ولاتجحد آلائی أنا اللَّه لا إله إلّاأنا، مَن رجا غیر فضلی وخاف غیری عذّبته عذاباً لا أعذِّبه أحداً من العالمین، فإیّای فاعبد وعلیَّ فتوکّل، إنِّی لم أبعث نبیّاً فأکملت أیّامه وانقضت مدّته إلّاجعلت له وصیّاً، وإنِّی فضّلتک علی الأنبیاء وفضّلت وصیّک علی الأوصیاء وأکرمت شبلیه وسبطیه حسناً وحسیناً معدنی علمی بعد انقضاء مدّة أبیهما، وجعلت الحسین بعد أخیه الحسن روحی «1»، وأکرمته بالشّهادة وختمت له بالسّعادة، وهو أفضل کلّ مَن استشهد وأعلاهم درجة عندی، وجعلت کلمته التّامّة معی وحجّتی عنده، بعترته أثبت وعاقبت، أوّلهم سیِّد العابدین وزین أولیائی العارفین الماضین، وابنه شبیه جدّه المحمود محمّد الباقر لعلمی المعلن بحکمی، سیهلک المرتابون فی جعفر الصّادق والرّادّ علیه کالرّادّ علیَّ حقّاً منِّی لأکرمنّ مثوی جعفر ولأسرّ به أشیاعه وأنصاره وأولیاءه، تبیح به بعده فتنة عمّا أحدس [؟] إلّاأنّ حبل فرضی لا ینقطع وحجّتی لا تخفی وأولیائی لا خوف علیهم ولا هم یحزنون، إلّامَن جحد واحد الجاحدین عند انقضاء مدّة عبدی
__________________________________________________
(1)- [لعلّ الصّحیح: «خازن وحیی»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 7
موسی وحبلی وخیرتی إنّ المکذِّب بکلّ أولیائی، وعلیّ ابنه ناصری ومَن أضع أعناق النّبوّة علیه وأمنحه الإصطلاح إلی جانب مخالفی حقّ القول منِّی لا أقرَّنّ عینه سرّی وحجّتی علی خلقی، جعلت الجنّة مثواه وشفّعته فی سبعین من أهل بیته کلّ منهم استوجب النّار، وأختم بالسّعادة لابنه علیّ ولیّی وناصری والشّاهد فی خلقی وأمینی علی وحیی وأخرج منه الدّاعی إلی سبیلی والخازن لعلمی ابنه الحسن، ثمّ أکمل ذلک بابنه رحمة للعالمین علیه إکمال صفوة آدم ورفعة إدریس وسکینة نوح، وکلّم إبراهیم، وشدّة موسی، وبهاء عیسی، وصبر أیّوب، ستذلّ أولیائی فی غیبته، وتتهادی رؤوسهم کما تتهادی رؤوس التّرک والدّیلم، ویقتلون ویحرقون ویکونون خائفین وجلین تضیق بهم الأرض ویفتنون الویل والرّناه فی لسانهم، أولئک أولیائی حقّاً بهم أدفع کلّ فتنة عمیاء حندس وبهم أکشف الزّلازل وأرفع الآصار والأغلال، أولئک علیهم صلوات من ربّهم ورحمة وأولئک هم المهتدون.
قال عبدالرّحمان بن سالم: قال أبو بصیر جدّی لأبی: لو لم تسمع یا بُنیَّ فی دهرک إلّا هذا الحدیث لکفاک، فصنه إلّاعن أهله.
الخصیبی، الهدایة الکبری،/ 364- 366
أبو الحسن صالح بن أبی حمّاد والحسن بن طریف جمیعاً، عن بکر بن صالح، عن عبدالرّحمان بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: قال أبی علیه السلام لجابر بن عبداللَّه الأنصاریّ: إنّ لی إلیک حاجة فمتی یخفّ علیک أن أخلو بک وأسألک عنها؟
قال له: یا جابر! فی أیّ وقت أحببت.
فخلا به أبی فی بعض الأیّام فقال له: یا جابر! أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته فی ید أمِّی فاطمة بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وما أخبرتک به فما هو فی ذلک اللّوح مکتوب؟
فقال جابر: أشهد باللَّه أنِّی دخلت علی أمّک فاطمة علیها السلام فی حیاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فهنّأتها بولادة الحسین، فرأیت فی یدها لوحاً أخضر لظننت أ نّه من زمرّدة ورأیت فیه کتاباً أبیض یشبه نور الشّمس، فقلت لها: بأبی وأمِّی یا بنت رسول اللَّه ما هذا اللّوح؟
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 8
فقالت: هذا أهداه اللَّه جلّ جلاله إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وفیه اسمه واسم ابنیّ الحسن والحسین والأوصیاء من ولد الحسین علیه السلام فأعطانیه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فقرأته وانتسخته.
قال له أبو جعفر علیه السلام: فهل لک یا جابر أن تعارضنی به؟
قال: نعم.
فمشی معه حتّی انتهی إلی منزله فأخرج إلیَّ صحیفة من ورق فیها نسخة ما فی اللّوح.
فقال: یا جابر! أُنظر فی کتابک لأقرأ أنا علیک.
فنظر فی نسخته وقرأ أبی، فما خالف حرفاً حرف.
فقال جابر: واشهد باللَّه أنِّی هکذا رأیته فی اللّوح مکتوباً. «1» «1»
المسعودی، إثبات الوصیّة،/ 271
__________________________________________________
(1)- ابو بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده [است] که فرمود: پدرم امام باقر به جابر بن عبداللَّه انصاری فرمود: مرا به تو حاجتی است. در چه موقع خلوتی درباره آن از تو پرسش کنم؟
جابر گفت: در هر موقعی که شما دوست داشته باشید.
پدرم در یکی از روزها به جابر فرمود: مرا از آن لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر پیغمبر علیهما السلام دیدی و آن‌چه که فاطمه به تو خبر داد و آن‌چه که در آن نوشته شده بود، خبر بده.
جابر انصاری گفت: خدا را شاهد می‌گیرم که من در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله در خدمت مادرت فاطمه زهرا علیها السلام رفتم و او را به جهت ولادت امام حسین علیه السلام تهنیت گفتم. لوح سبزی در دست آن حضرت بود که من گمان کردم زمرد است و در آن لوح نوشته سفیدی دیدم که به نور آفتاب شباهت داشت. من گفتم: پدر و مادرم به فدای تو ای دختر پیغمبر! این لوح چیست؟
فرمود: این لوح را خدای رئوف برای پیغمبر خود هدیه فرستاده [است].
در این لوح نام پیغمبر خدا و دو فرزند من امام حسن و امام حسین و اوصیایی که از فرزندان امام حسین علیه السلام به وجود می‌آیند، نوشته شده [است]. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله آن لوح را به من عطا کرد و من آن را خواندم و استنساخ کردم.
امام باقر علیه السلام فرمود: ممکن است که آن لوح را به من عرضه کنی؟
گفت: آری.
جابر نامه‌ای را که از پوست بود، بیرون آورد که آن‌چه در آن لوح بود، در آن نامه نوشته شده بود.
امام باقر علیه السلام به جابر فرمود: تو در نامه خود نظر کن تا من آن را از بر بخوانم.
جابر به نامه خود نگاه می‌کرد و امام باقر آن را می‌خواند (خواندن امام باقر با آن نامه) یک حرف اختلاف نداشت. جابر گفت: خدا را شاهد می‌گیرم که من (مضمون) این نامه را همین طور در آن لوح دیدم.
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 504- 505
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 9
وروی عن جابر بن عبداللَّه الأنصاریّ أ نّه قال: رأیت فی ید فاطمة لوحاً أخضر ظننت أ نّه زمرّد فیه کتاب أبیض یشبه نور الشّمس، فقلت: بأبی أنت وأمِّی ما هذا اللّوح؟
فقالت: لوح أهداه اللَّه إلی نبیّه صلی الله علیه و آله فیه اسمه واسم ابن عمّه أمیر المؤمنین وأسماء ابنیّ الحسن والحسین وأسماء الأوصیاء من ولد الحسین علیه السلام فأعطانیه یبشِّرنا به ویأمرنی بحفظه وخزنه.
ثمّ دفعته إلیَّ وقرأته واستنسخته فکانت نسخته:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. هذا کتاب من اللَّه العزیز العلیم لمحمّد نبیّه ونوره وسفیره وحجابه ودلیله، نزل به الرّوح الأمین من عند ربّ العالمین. عظِّم یا محمّد أسمائی واشکر نعمائی فإنِّی أنا اللَّه لا إله إلّاأنا قاصم الجبابرة ومدیل المظلومین ودیّان الدّین. فمن رجا غیر فضلی أو خاف غیر عدلی عذّبته عذاباً ألیماً لا أُعذِّبه أحداً من العالمین فإیّای فاعبد وعلیَّ فتوکّل، إنِّی لم أبعث نبیّاً فأکملت أیّامه وانقضت مدّته إلّاجعلت له وصیّاً، وإنِّی فضّلتک علی الأنبیاء وفضّلت وصیّک علیّاً علی الأوصیاء وأکرمتک بسبطیک حسن وحسین، وجعلت حسناً معدن علمی وجعلت حسیناً خازن وحیی، وأکرمته بالشّهادة وختمت له بالسّعادة، وهو أفضل مَن استشهد وأرفعهم درجة وجعلت کلمتی التّامّة معه وحجّتی البالغة عنده بعترته أُثیب وأُعاقب؛ أوّلهم: علیّ سیِّد العابدین وزین أولیائی الماضین. وابنه شبیه جدّه المحمود محمّد الباقر لعلمی والمعدن لحکمتی. وسیهلک المرتابون فی جعفر الرّادّ علیه کالرّادّ علیَّ حقّ القول منِّی، لأکرمنّ مثوی جعفر ولأسرّنّه فی أنصاره وأشیاعه وأولیائه تنتج بعده فتنة عمیاء حندس لأنّ فرضی لا ینقطع وحجّتی لا تخفی وأولیائی لا یشقون. ألا ومَن جحد واحداً منهم فقد جحد نعمتی، ومَن غیّر آیة من کتابی فقد افتری علیَّ. فویل للمفترین الجاحدین عند انقضاء مدّة عبدی موسی حبیبی وخیرتی. إنّ المکذِّب لعلیّ ولیّی وناصری مکذِّب لکلّ أولیائی. یقتله عفریت مستکبر.
یدفن فی المدینة الّتی بناها العبد الصّالح إلی جنب شرّ خلقی. حقّ القول منِّی لأقرّنَّ عینه
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 10
بمحمّد ابنه وخلیفته من بعده ووارث علمه فهو معدن علمی وموضع سرِّی وحجّتی علی خلقی، جعلت الجنّة مأواه وشفّعته فی سبعین من أهل بیته کلّهم قد استوجبوا النّار.
وأختم بالسّعادة لابنه علیّ ولیِّی وناصری والشّاهد فی خلقی منه الدّاعی إلی سبیلی والخازن لعلمی الحسن. ثمّ أکمل ذلک بابنه رحمة للعالمین. علیه کمال موسی وبهاء عیسی وصبر أیّوب. یُستذلّ أولیائی فی زمانه وتهدی رؤوسهم کما تتهادی رؤوس التّرک والدّیلم فیقتلون ویحرقون ویکونون خائفین مرعوبین وجلین .. تصبغ الأرض بدمائهم ویفشو الویل والرّنّة فی نسائهم. أولئک أولیائی. حقّاً، بهم أدفع کلّ فتنة عمیاء حندس، وبهم أکشف الزّلازل وأرفع الآصار والأغلال، أولئک علیهم صلوات من ربّهم ورحمة، وأولئک هم المهتدون «1».
المسعودی، إثبات الوصیّة،/ 168- 170
__________________________________________________
(1)- از جابربن‌عبداللَّه انصاری روایت شده [است] که گفت: من در دست فاطمه زهرا علیها السلام لوح سبزی را دیدم که گمان کردم زمرد است. در آن لوح نوشته سفیدی دیدم که به نور آفتاب شباهت داشت. به آن بی‌بی گفتم: پدر و مادرم فدای تو باد! این لوح چیست؟
فرمود: این لوحی است که خدا برای پیغمبر خود صلی الله علیه و آله به رسم هدیه فرستاده است.
در این لوح نام پدرم رسول خدا، پسر عمش علی بن ابی طالب، نام دو فرزندم حسن و حسین و نام وصی‌هایی که از فرزندان حسینم علیهم السلام به وجود می‌آیند، نوشته شده است، پدرم این لوح را به من عطا کرد و به وسیله آن به من بشارت داد. مرا دستور داد که این لوح را حفظ نمایم. آن‌گاه فاطمه زهرا علیها السلام آن لوح را به من داد. من آن را خواندم و آن‌چه را که در آن بود، رونوشت کردم. رونوشت آن این است:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
این نامه‌ای است از طرف خدای باعزت و دانا از برای محمد صلی الله علیه و آله که نبی، نور، سفیر، پرده و دلیل خدا است. این نامه را روح الامین از نزد پروردگار عالمین آورده است. یا محمد! نام‌های مرا بزرگ بدار و نعمت‌های مرا سپاسگزار باش؛ زیرا من خدایی هستم که غیر از من خدایی نیست. منم که شکننده مردم جبار و سرکش هستم. منم که مظلومان را بر دشمنان پیروز می‌نمایم و بر گناهکاران قهر و غضب می‌کنم. کسی که به غیر از فضل من امیدوار باشد، یا غیر از عدل مرا خائف باشد، او را عذاب دردناکی می‌کنم که احدی از اهل عالم را نظیر او عذاب نکرده باشم.
یا محمد صلی الله علیه و آله! مرا عبادت کن و بر من توکل نما. من هرگز پیغمبری را نفرستاده‌ام که روزگار او را کامل ومدت او را منقضی کرده باشم، مگر این که برای او وصی قرار دادم. من تو را به تمام انبیا و وصی تو علی بن ابیطالب را بر تمام وصی‌ها فضیلت وبرتری دادم. تورا به وسیله دو فرزندت حسن و حسین علیهما السلام گرامی داشتم.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 11
__________________________________________________
- حسن علیه السلام را معدن علم و دانش خودم قرار دادم. حسین علیه السلام را خزانه‌دار وحی خود گردانیدم، او را به وسیله شهید شدن گرامی نمودم و عاقبت او را به سعادت ختم کردم. فضیلت حسین از تمام شهدا بیشتر و درجه او از همه بالاتر است. کلمه تامه من با حسین خواهد بود و حجت بالغه (و دلیل و برهان برای وجود) من نزد حسین است.
به جهت فرزندان حسین علیهم السلام ثواب می‌دهم و عقاب می‌کنم که اولین آن‌هاست 1. علی بن الحسین، سید العابدین و زینت دوستان گذشته من.
2. فرزند او که شبیه جد پسندیده خود می‌باشد؛ یعنی محمد بن علی که واضح‌کننده علم و معدن حکمت من است.
3. جعفر بن محمد علیه السلام که به زودی آنهایی که درباره او شک دارند، هلاک خواهند شد. به همین زودی آن حضرت را در بین انصار، تابعین و دوستانش آشکار خواهم کرد. بعد از جعفر فتنه تاریک و ظلمانی به وجود می‌آید؛ زیرا که (احکام) واجبه من قطع و حجت من مخفی نخواهد شد و دوستان من شقی نخواهند شد. کسی که منکر یکی از دوستان و حجت‌های من شود، حقاً که منکر نعمت من شده [است] و کسی که یک آیه از قرآن مرا تغییر دهد، حقاً که دروغ بر من بسته است.
4. وای بر آن هایی که در موقع تمام شدن مدت حبیب وبرگزیده من موسی بن جعفر علیه السلام بر آن حضرت دروغ می‌بندند و منکر آن بزرگوار خواهند شد.
5. آن کسی که دوست و یاری‌کننده دین من علی بن موسی الرضا را تکذیب نماید، کلیه دوستان مرا تکذیب نموده است. مرد خبیث و متکبری او را خواهد کشت و در شهری که آن را بنده نیکوکار ما بنا کرده [است]، پهلوی بدترین خلق من دفن خواهد شد.
6. قول من حق است که چشم آن حضرت را به فرزندش محمد بن علی روشن خواهم کرد. محمد بن علی بعد از آن‌حضرت، خلیفه و وارث او، معدن علم، محل راز و حجت بر خلق من است. بهشت را جایگاه او قرار داده‌ام و او را برای هفتاد نفر از اهل بیتش شفیع قرار دادم که کلیه آنان مستوجب آتش هستند.
7. امر فرزندش علی بن محمد را که دوست، ناصر (دین)، شاهد بر خلق و امین بر وحی من است، به سعادت ختم می‌نمایم.
8. حسن بن علی را که خلق را به راه من دعوت می‌کند و خزانه علم من است، از او به وجود می‌آورم. آن‌گاه امر او را به وسیله فرزندش که برای مردم عالم رحمتی است، کامل خواهم نمود.
آن‌فرزندی که دارای کمال موسی، ارزش عیسی و صبر ایوب است، دوستان من در زمان او ذلیل خواهند شد. سرهای آنان به رسم هدیه فرستاده خواهد شد، آن‌طور که سرهای گروه ترک و دیلم را برای یکدیگر هدیه می‌فرستند. آنان کشته وسوخته خواهند شد. آنان خائف وترسان می‌شوند. زمین از خونشان رنگین می‌گردد. صدای وا ویلا و گریه در بین زنان آن‌ها بلند خواهد شد. حقّا که آنان دوستان منند و من به وسیله آنان هر فتنه تاریک وظلمانی را دفع خواهم نمود. به جهت آن‌هاست که من زلزله‌ها وگناهان وسختی‌ها را رفع می‌نمایم. آنان هستند که درود و رحمت از طرف خدا بر آن‌هاست و آن‌ها هستند که هدایت‌شدگانند.
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 313- 317
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 12
وحدّثنی موسی بن محمّد القمی أبو القاسم بشیراز- سنة ثلاث عشرة وثلاثمائة- قال: حدّثنا سعد بن عبداللَّه الأشعریُّ، عن بکر بن صالح، عن عبدالرّحمان بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبداللَّه جعفر بن محمّد علیهما السلام، قال: قال أبی لجابر بن عبداللَّه الأنصاریّ: إنّ لی إلیک حاجة فمتی یخفُّ علیک أن أخلو بک فیها، فأسألک عنها. قال جابر: فی أیِّ الأوقات أحببت، فخلا به أبی یوماً، فقال له: یا جابر! أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته بید فاطمة بنت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیهما وعمّا أخبرتک أمِّی فاطمة به ممّا فی ذلک اللّوح مکتوب، فقال جابر: أُشهِد اللَّه لا شریک له أنِّی دخلت علی أمِّک فاطمة علیها السلام فی حیاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فهنّیتها بولادة الحسین علیه السلام ورأیت فی یدها لوحاً أخضر ظننت أ نّه من زمرُّد، ورأیت فیه کتابة بیضاء شبیهة بنور الشّمس، فقلت لها: بأبی أنت وأمِّی ما هذا اللّوح؟ فقالت: هذا لوح أهداه اللَّه عزّ وجلّ إلی رسوله صلی الله علیه و آله و سلم فیه اسم أبی واسم بعلی واسم ولدیَّ واسم الأوصیاء من ولدی، أعطانیه أبی لیِبشِّرنی بذلک، قال جابر:
فدفعته إلیَّ أمّک فاطمة علیها السلام، فقرأته ونسخته، فقال له أبی علیه السلام: یا جابر! فهل لک أن تعرضه علیَّ؟ قال: نعم، فمشی معه أبی إلی منزله، فأخرج أبی صحیفة من رقٍّ، فقال: یا جابر! انظر فی کتابک حتّی أقرأ أنا علیک، فقرأه أبی علیه فما خالف حرف حرفاً، فقال جابر: فأُشهِد اللَّه أنِّی هکذا رأیته فی اللّوح مکتوباً:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، هذا کتاب من اللَّه العزیز الحکیم لمحمّد نبیِّه ونوره وحجابه، وسفیره ودلیله، نزل به الرُّوح الأمین من عند ربِّ العالمین، یا محمّد عظِّم أسمائی، واشکر نعمائی، ولا تجحد آلائی، إنِّی أنا اللَّه لا إله إلّاأنا، قاصم الجبّارین، ومدیل المظلومین، ودیّان یوم الدِّین وإنِّی أنا اللَّه لا إله إلّاأنا، فمن رجا غیر فضلی، أو خاف غیر عدلی، عذّبته عذاباً لا أُعذِّبه أحداً من العالمین، فإیّای فاعبد، وعلیَّ فتوکّل، إنِّی لم أبعث نبیّاً فأکملت أیّامه، وانقضت مدّته إلّاجعلت له وصیّاً، وإنِّی فضّلتک علی الأنبیاء، وفضّلت وصیّک علی الأوصیاء، وأکرمتک بشبلیک وسبطیک: الحسن والحسین، فجعلت الحسن معدن علمی بعد انقضاء مدّة أبیه، وجعلت حسیناً معدن وحیی، فأکرمته بالشّهادة وختمت له بالسّعادة، فهو أفضل مَن استشهد فیَّ، وأرفع الشُّهداء درجة عندی، جعلت
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 13
کلمتی التّامّة معه، وحجّتی البالغة عنده، بعترته أُثیب وأُعاقب؛ أوّلهم علیٌّ سیِّد العابدین وزین أولیائی الماضین، وابنه سَمِیُّ جدِّه المحمود، محمّد، الباقر لعلمی والمعدن لحکمتی، سیهلک المرتابون فی جعفر، الرّادُّ علیه کالرّادِّ علیَّ، حقَّ القول منِّی لأُکرمنَّ مثوی جعفر ولأسرَّنّه فی أشیاعه وأنصاره وأولیائه، أُتیحت بعده فتنة عمیاء حندس، لأنّ خیط فرضی لا ینقطع، وحجّتی لا تخفی و [أنّ] أولیائی بالکأس الأوفی یسقون، أبدال الأرض، ألا ومَن جحد واحداً منهم فقد جحدنی نعمتی، ومَن غیّر آیةً من کتابی فقد افتری علیَّ، ویل للمفترین الجاحدین عند انقضاء مدّة عبدی موسی وحبیبی وخیرتی، إنّ المکذِّب به کالمکذِّب بکلِّ أولیائی [و] هو ولیِّی وناصری، ومَن أضع علیه أعباء النُّبوّة، وأمتحنه بالإضطلاع بها، وبعده خلیفتی علیُّ بن موسی الرِّضا یقتله عفریت مستکبر، یدفن فی المدینة الّتی بناها العبد الصّالح ذو القرنین، خیر خلقی یدفن إلی جنب شرِّ خلقی، حقَّ القول منِّی لأُقرَّنَّ عینه بابنه محمّد، وخلیفته من بعده، ووارث علمه، وهو معدن علمی، وموضع سرِّی، وحجّتی علی خلقی، جعلت الجنّة مثواه، وشفّعته فی سبعین ألفاً من أهل بیته، کلُّهم قد استوجبوا النّار، وأختم بالسّعادة لابنه علیَّ ولیِّی وناصری، والشّاهد فی خلقی، وأمینی علی وحیی، أُخرج منه الدّاعی إلی سبیلی، والخازن لعلمی الحسن، ثمّ أُکمل ذلک بابنه رحمةً للعالمین، علیه کمال موسی، وبهاء عیسی، وصبر أیّوب، تستذل أولیائی فی زمانه، وتتهادی رؤوسهم کما تتهادی رؤوس التُّرک والدَّیلم، فیقتلون ویحرقون، ویکونون خائفین وجلین مرعوبین، تصبغ الأرض من دمائهم، ویفشو الویل والرَّنَّة فی نسائهم، أولئک أولیائی حقّاً وحقٌّ علیَّ أن أرفع عنهم کلَّ عمیاء حندس، وبهم أکشف الزّلازل، وأرفع عنهم الآصار والأغلال، «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ، وَأُولئِکَ هُمُ المُهْتَدُونَ» «1»
قال أبو بصیر: «لو لم تسمع فی دهرک إلّاهذا الحدیث الواحد لکفاک، فصُنه إلّاعن أهله». «2»
النّعمانی، کتاب الغیبة،/ 96- 101 رقم 5
__________________________________________________
(1)- [البقرة: 2/ 157].
(2)- ابوبصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده [است] که آن حضرت فرمود: پدرم به جابر بن عبداللَّه
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 14
__________________________________________________
- انصاری فرمود: با تو کاری دارم. هر وقت که برایت زحمت نیست، می‌خواهم در آن خصوص با تو تنها باشم و آن را از تو بپرسم.
جابر گفت: هر موقع شما مایل باشید (من حاضرم).
پس روزی پدرم با او به خلوت نشست و به او گفت: ای جابر! از آن لوحی که در دست فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دیده‌ای و از آن‌چه مادرم فاطمه علیها السلام در مورد چیزهایی که در آن لوح نوشته و به تو خبر داده، مرا نیز آگاه کن.
جابر گفت: خدای یکتا را شاهد می‌گیرم که روزی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر مادرت فاطمه علیها السلام وارد شدم و تولد حسین علیه السلام را به او تبریک گفتم و دیدم در دستش لوح سبز رنگی است. گمان کردم که آن زمرد است و در آن لوح نوشته‌ای شبیه نور خورشید دیدم به او گفتم: پدر و مادرم فدایت! این لوح چیست؟
گفت: این لوحی است که خدای عز وجل آن را به رسولش صلی الله علیه و آله و سلم هدیه فرموده و نام پدرم، نام شوهرم، نام دو فرزندم و نام آن جانشینان که از فرزندان من هستند، در آن است. پدرم آن را به من داده [است] تا بدان وسیله به من مژده بدهد. جابر اضافه کرد: بعد مادرت فاطمه علیها السلام آن را به دست من داد. من آن را خواندم و از روی آن یادداشت کردم. پس پدرم به او گفت: جابر! برایت امکان دارد آن را به من نشان دهی؟
گفت: بلی. و بعد پدرم با او به منزلش رفت. سپس پدرم صفحه‌ای از پوست را درآورد. گفت: ای جابر! تو به نوشته خودت نگاه کن تا من (نوشته خود را) بر تو بخوانم. و پدرم آن را برای او خواند و هیچ حرفی با حرف دیگر (از نسخه پدرم با نسخه او) اختلاف نداشت. پس جابر گفت: خدا را شاهد می‌گیرم که من دیدم در آن لوح چنین نوشته شده [است]:
به نام خداوند بخشنده و مهربان. این نوشته‌ای است از سوی خداوند عزیز و حکیم به محمد، پیامبر، نور و حجاب؛ یعنی واسطه، میانجی، فرستاده و راهنمای خویش که آن را جبرئیل از نزد پروردگار جهانیان فرو آورده است. ای محمد! اسمای مرا بزرگ دار و نعمت‌های مرا سپاس گوی و عطایای مرا انکار مکن. من خودم همان خدایی هستم که هیچ معبودی جز من نیست. درهم‌شکننده ستمکاران، دولت‌بخشِ ستمدیدگان و حاکم و حساب‌خواهِ روز جزایم. من همان خدایم که هیچ معبودی جز من نیست. هر کس به چیزی جز فضل من امیدوار باشد، یا جز از دادگری من بیمناک باشد، او را عذاب خواهم کرد. چنان عذابی که هیچ‌یک از مردمان را بدان پایه عذاب نکرده‌ام. پس تنها مرا پرستش کن و تنها توکل بر من دار. همانا من پیامبری برنیانگیخته‌ام که دورانش را به پایان رسانم و زمانش سپری شود، مگر این‌که برای او جانشینی قرار داده باشم. همانا تو را بر همه پیامبران برتری داده‌ام و جانشین تو را بر همه اوصیا فضیلت بخشیده‌ام و تو را به دو شیر نورسیده‌ات و دو نوه‌ات حسن و حسین سرافراز نمودم.
حسن را پس از سر آمدن زمان پدرش سرچشمه علم خویش ساختم.
حسین را سرچشمه وحی خود گردانیدم، او را به شهادت سرافراز ساختم و نیک‌بختی را بر او تمام کردم.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 15
__________________________________________________
- او برترین کسی است که در راه من به شهادت رسید و از حیث مقام، بلندمرتبه‌ترین شهدا نزد من است. من کلمه تامه خود را با او همراه ساختم و حجت رسای خود را نزد او قرار دادم. به واسطه عترتِ او پاداش می‌دهم و کیفر می‌کنم.
نخستین فردِ آنان علی است که سرور عبادت‌کنندگان و زینت‌بخش اولیای پیشین من است.
فرزند او با جدش محمود همنام است. نام او محمد شکافنده دانش من و سرچشمه حکمت من است. بدگمانان و ناباوران به جعفر هلاک می‌شوند، ردّکننده او همچون کسی است که مرا رد می‌کند. این سخن از سوی من محقق است که بدون شک جایگاه جعفر را گرامی خواهم داشت و حتماً خاطرش را در مورد شیعیان و یاوران و دوستانش خرسند خواهم ساخت. چنین مقدر است که پس از او فتنه‌ای کور و بسیار تاریک (که دیدن هیچ چیزی ممکن نیست) اتفاق خواهد افتاد؛ زیرا که ریسمان سنت و فرمانِ من البته بریده نشود. حجت من پوشیده نماند و اولیای من به جام لبریز سیراب شوند. آنان بزرگواران والامقام روی زمین‌اند و بدانید اگر کسی یک تن از آنان را انکار کند، چنان است که نعمتِ مرا انکار کرده باشد و هرکه آیتی از کتاب مرا دگرگون سازد، پس بر من افترا روا داشته است.
وای بر افتراگویان انکارکننده، بدان هنگام که زمان بنده من موسی و دوست من و برگزیده‌ام به سر آید. همانا تکذیب‌کننده او همچون تکذیب‌کننده همه اولیای من است. او یار و یاور من است، همان کسی است که سنگینی کارهای پیامبری را بر دوش او می‌نهم و او را با قیام بدان مهم می‌آزمایم.
پس از او خلیفه من علی بن موسی الرضا علیه السلام است که او را دیونهادِ گردنکشی به قتل می‌رساند و در شهری که بنده شایسته خدا، ذو القرنین آن را بنا کرده، به خاک سپرده می‌شود. نیکوترین بندگان من در کنار بدترین بندگانم مدفون می‌گردد.
این سخن از من محقق است که حتماً چشمان او را به فرزندش محمد روشن خواهم ساخت که پس از وی جانشین او، وارثِ علم او و سرچشمه دانشِ من و نهان‌خانه راز من است. حجتِ من است بر بندگانم، بهشت را جایگاه او ساخته‌ام و پایمردی او را در حق هفتاد هزار تن از اهل بیتش که همگی درخور آتش باشند، خواهم پذیرفت.
نیک‌بختی را بر فرزند او علی تمام خواهم کرد که یار و یاور من است، شاهد در میان بندگانم و امانت‌دار بر وحیِ من است.
حسن را که دعوت‌کننده به راه من خزانه‌دار دانش من است از او به وجود آورم. سپس این امر را به فرزند او (امام زمان (عج)) که رحمتی است بر جهانیان (یا برای رحمت به جهانیان) کامل خواهم نمود. همان‌که کمال موسی، جمال عیسی و بردباری ایوب در وجود او گرد آمده [است]. در زمان غیبت او اولیای من خوار داشته می‌شوند، همچنان‌که سرهای ترک و دیلم (کنایه ازکافران) هدیه می‌شود. سرهای آنان نیز به عنوان هدیه برده می‌شود. پس کشته و سوزانده می‌شوند و همواره نگران، هراسان و وحشت‌زده‌اند. زمین از خونشان رنگین می‌شود و در میان زنانشان شیون و زاری (در سوگ) بلند می‌شود. آنان به راستی اولیای من هستند و بر من است که از آنان هرگونه کوری و تاریکی عمیق را
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 16
حدّثنا محمّد «1» بن إبراهیم بن إسحاق الطّالقانیّ، قال: حدّثنا الحسین «2» بن إسماعیل، قال: حدّثنا «3» أبوعمرو سعید بن محمّد بن نصر القطّان «3»، قال: حدّثنا عبیداللَّه «4» بن محمّد السّلمیّ، قال: حدّثنا محمّد بن عبدالرّحیم «5»، قال: حدّثنا محمّد بن سعید بن محمّد، قال: حدّثنا العبّاس بن أبی عمرو «6»، عن صدقة بن أبی موسی، عن أبی نضرة، قال: لمّا احتضر أبو جعفر محمّد بن علیّ الباقر «7» علیهما السلام عند «8» الوفاة، دعا بابنه الصّادق علیه السلام لیعهد «9» إلیه «10» عهداً، فقال له أخوه زید بن علیّ «11» علیه السلام: «12» لو امتثلت فیَّ تمثال «12» الحسن والحسین علیهما السلام لرجوت «13» أن لاتکون أتیت منکراً، فقال له «14»: یا أبا الحسن «15»! إنّ الأمانات «16» لیست بالتّمثال 16 ولا
__________________________________________________
- بردارم و به رعایت آنان زلزله‌ها را باز گردانم و از آنان دشواری‌ها و گرفتاری‌های بزرگ و گردن‌گیر را بردارم. از پروردگارشان درودها و رحمت بر آنان باد و آنان همان هدایت‌شدگانند. ابوبصیر (راوی‌حدیث) گوید: اگر در سراسر زندگیت جز همین یک حدیث، حدیث دیگری هم نشنوی، برای تو بس است. پس آن را جز از اهل آن (از بیگانگان) حفظ کن.
غفاری، ترجمه کتاب الغیبه،/ 96- 101
(1)- [فی الفرائد مکانه: «وبالإسناد إلی أبی جعفر ابن بابویه رضی اللَّه عنهما، قال: أنبأنا محمّد ...»].
(2)- [فی کمال الدّین والفرائد والبحار والعوالم: «الحسن»].
(3- 3) [الفرائد: «أبو عمر سعید بن نصر بن محمّد بن نصر العطّار»].
(4)- [فی کمال الدّین والفرائد وإثبات الهداة: «عبداللَّه»].
(5)- [فی کمال الدّین وإثبات الهداة: «عبدالرّحمن»].
(6)- [فی الفرائد: «أبی عمر»، وفی إثبات الهداة: «أبی عمیر»].
(7)- [لم یرد فی الفرائد، وفی الاحتجاج مکانه: «فمن ذلک ما رواه صدقة بن أبی موسی، عن أبی بصیر، قال: لمّا حضر أبا جعفر محمّد بن علیّ الباقر ...»].
(8)- [لم یرد فی الاحتجاج].
(9)- [کمال الدّین: «فعهد»].
(10) (10*) [إثبات الهداة: «وذکر الحدیث إلی أن قال»].
(11)- [زاد فی کمال الدّین: «ابن حسین»].
(12- 12) [فی الاحتجاج: «لمّا امتثلت فی مثال»، وفی البحار والعوالم: «لو امتثلت فیّ بمثال»].
(13)- [الاحتجاج: «رجوت»].
(14)- [لم یرد فی کمال الدّین، وأضاف فی الاحتجاج: «الباقر»].
(15)- [فی الفرائد والبحار والعوالم: «أبا الحسین»].
(16- 16) [فی الاحتجاج والبحار والعوالم: «لیست بالمثال»، وفی الفرائد: «لیس بالمثال»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 17
العهود بالرّسوم، و «1» إنّما هی أُمور سابقة عن حجج اللَّه عزّ وجلّ، (10*) ثمّ دعا بجابر بن عبداللَّه «2» فقال له «2»: یا جابر! حدِّثنا بما عاینت من الصّحیفة «3»، فقال له جابر «1»: نعم یا أبا جعفر، دخلت علی مولاتی فاطمة «4» بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «4»، لأهنِّئها «5» بمولودها الحسین علیه السلام «5»، فإذا «6» بیدیها «7» صحیفة بیضاء من درّة «6»، فقلت «8» لها: یا سیِّدة النِّساء «8»! ما هذه الصّحیفة الّتی أراها «9» معک؟ قالت «9»: فیها أسماء الأئمّة من ولدی، قلت «10» لها: ناولینی لأنظر فیها، قالت «11»: یا جابر! لولا النّهی لکنت أفعل، لکنّه قد نهی أن یمسّها إلّانبیّ أو وصیّ نبیّ أو أهل بیت نبیّ «12»، ولکنّه مأذون لک أن تنظر إلی «13» باطنها «14» من ظاهرها، قال جابر: فإذاً «15» أبو القاسم محمّد بن عبداللَّه المصطفی «16» أمّه آمنة «17»، أبو الحسن علیّ
__________________________________________________
(1)- [لم یرد فی الاحتجاج].
(2- 2) [فی الاحتجاج: «الأنصاری فقال»، وفی إثبات الهداة: «فقال»].
(3)- [فی کمال الدّین والعوالم: «فی الصّحیفة»].
(4- 4) [لم یرد فی کمال الدّین، وفی إثبات الهداة: «بنت محمّد»، وفی البحار: «بنت محمّد رسول اللَّه»].
(5- 5) [فی کمال الدّین: «بمولود الحسن»، وفی الاحتجاج: «بولادة الحسن»، فی البحار والعوالم: «بمولد الحسن»].
(6- 6) [فی کمال الدّین: «هی بصحیفة بیدها من درّة بیضاء»، وفی الفرائد: «بیدها صحیفة من درّة بیضاء»].
(7)- [فی الاحتجاج والعوالم: «بیدها»].
(8- 8) [فی کمال الدّین‌والفرائد والبحار: «یا سیِّدة النِّساء» فی الاحتجاج وإثبات الهداة: «یا سیِّدة النِّسوان»].
(9- 9) [إثبات الهداة: «بیدک، فقالت»].
(10)- [فی کمال الدّین وإثبات الهداة والعوالم: «فقلت»].
(11)- [إثبات الهداة: «فقالت»].
(12)- [لم یرد فی کمال الدّین].
(13)- [لم یرد فی إثبات الهداة].
(14)- [الفرائد: «بطنها»].
(15)- [فی کمال الدّین والاحتجاج وإثبات الهداة والعوالم: «فقرأت فإذا فیها»، وفی الفرائد والبحار: «فقرأت فإذا (فیه)»].
(16)- [أضاف فی الاحتجاج: «ابن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبد مناف»، وفی الصّراط المستقیم مکانه: «وروی صحیفة أخری بعبارة أخری أوّلها أبو القاسم محمّد المصطفی ...»].
(17)- [زاد فی کمال الدّین والصّراط المستقیم والعوالم: «بنت وهب»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 18
ابن أبی طالب المرتضی «1» أمّه فاطمة بنت أسد «2» بن هاشم بن عبد مناف «2»، أبو محمّد الحسن ابن علیّ البرّ «3»، أبو عبداللَّه الحسین بن التّقیّ «4» أمّهما فاطمة بنت محمّد «5»، أبو محمّد علیّ بن الحسین العدل، أمّه «6» شهربانو بنت یزدجرد «6» أبو جعفر محمّد بن علیّ الباقر أمّه أمّ عبداللَّه بنت الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام أبو عبداللَّه جعفر بن محمّد الصّادق «7» وأمّه أمّ فروة بنت القاسم بن محمّد بن أبی بکر، أبو إبراهیم موسی بن جعفر «8» أمّه جاریة اسمها حمیدة المصفاة «9»، أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضا أمّه جاریة اسمها نجمة، أبو جعفر محمّد بن علیّ الزّکیّ، أمّه جاریة اسمها خیزران، أبو الحسن علیّ بن محمّد بن «7» الأمین «10» أمّه جاریة اسمها سوسن، أبو محمّد الحسن بن علیّ الرّفیق «11» أمّه جاریة اسمها سمانة «12» وتکنّی أمّ الحسن «12»، أبو القاسم محمّد بن الحسن «13» هو حجّة اللَّه «13» القائم «14» أمّه جاریة اسمها نرجس صلوات اللَّه علیهم أجمعین «15».
__________________________________________________
(1)- [لم یرد فی إثبات الهداة].
(2- 2) [لم یرد فی الصّراط المستقیم].
(3)- [فی الاحتجاج: «البرّ التّقیّ»، وفی الفرائد: «و»، وفی الصّراط المستقیم: «الزّکیّ»، وفی إثبات الهداة: «البرّ، و»].
(4)- [فی کمال الدّین والبحار والعوالم: «علیّ التّقیّ»، وفی الاحتجاج وإثبات الهداة: «علیّ»، وفی الصّراط المستقیم: «علیّ الشّهید»].
(5)- [أضاف فی الصّراط المستقیم: «رسول اللَّه»].
(6- 6) [فی کمال الدّین والاحتجاج والفرائد: «شهر (شاه) بانویة بنت یزدجرد ابن شاهنشاه (شهریار)»، وفی الصّراط المستقیم: «شهربانو»، وفی البحار والعوالم: «شهربانویة بنت یزدجرد»].
(7)- [لم یرد فی کمال الدّین والاحتجاج والفرائد والصّراط المستقیم وإثبات الهداة والبحار والعوالم].
(8)- [زاد فی کمال الدّین والاحتجاج والفرائد: «الثّقة»، وأضاف فی الصّراط المستقیم‌وإثبات الهداة: «الکاظم»].
(9)- [لم یرد فی کمال الدّین والفرائد والصّراط المستقیم والبحار والعوالم].
(10)- [الصّراط المستقیم: «الهادی»].
(11)- [فی الاحتجاج: «الرّضیّ»، وفی الصّراط المستقیم: «العسکریّ»، وفی البحار والعوالم: «الرّقیق»].
(12- 12) [لم یرد فی الفرائد والصّراط المستقیم، وفی کمال الدّین والعوالم: «تکنّی بأمّ الحسن»، وفی الاحتجاج: «تکنّی أمّ الحسن»].
(13- 13) [الاحتجاج: «وهو حجّة»].
(14)- [فی کمال الدّین: «علی خلقه القائم»، وفی الصّراط المستقیم: «علی خلقه القائم المنتظر»].
(15)- [إلی هنا حکاه فی الاحتجاج والصّراط المستقیم].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 19
قال «1» مُصنِّف هذا الکتاب «1»: جاء هذا الحدیث هکذا بتسمیة القائم علیه السلام، والّذی أذهب إلیه «2» النّهی عن تسمیته علیه السلام. «3»
__________________________________________________
(1- 1) [فی الفرائد: «الشّیخ أبو جعفر ابن بابویه»، وفی البحار والعوالم: «الصّدوق»].
(2)- [زاد فی الفرائد: «ما روی عن»].
(3)- در جمله ائمه اثنی عشر علیهم السلام از ابی نصر مروی است که گفت: چون حضرت باقر علیه السلام نزدیک وفاتش حالت احتضار از برایش روی داد، فرزند دلبندش حضرت صادق علیه السلام را نزد خود خواند تا این‌که عهد امامت را بر وی بسپارد. برادر آن جناب زید بن علی عرض کرد: «اگر پیروی کنی در حق من تمثال حسن و حسین علیهما السلام را به عین چنانچه حسن علیه السلام برادر خود حسین را خلیفه خود نمود، تو هم مرا خلیفه کنی و امیدوارم که عمل منکر و شنیعی نکرده باشی.»
آن جناب به او فرمود: «ای ابا الحسن! نه امانات به تمثال است و نه عهود- یعنی وصی نمودن- به رسوم و آداب؛ بلکه این‌ها اموری است که سابق بر ظهور حجت‌های خداوندی تعیین شده است.»
پس آن جناب، جابر بن عبداللَّه را نزد خود خواند و فرمود: «ای جابر! صحیفه‌ای را که به چشم خود دیدی، از برای ما حدیث کن.»
جابر عرض کرد: «بله ای ابا جعفر. وارد شدم به مولاة خود دختر رسول خدا برای این‌که تهنیت بگویم او را به مولود مسعود او حضرت حسین علیه السلام. ناگاه دیدم در دست آن مخدره صحیفه‌ای بود از دُرِّ سفید. عرض کردم: «ای سیده زنان! این صحیفه چیست که من با تو می‌بینم؟»
فرمود: «در این صحیفه اسماء اولاد من ثبت است.»
عرض کردم: «به من عطا فرما تا در آن نظر کنم.»
فرمود: «ای جابر! اگر نهی نشده بود هرآینه چنین می‌کردم؛ لکن نهی شد که دست کسی نرسد، مگر آن‌که پیغمبر باشد یا وصی پیغمبر یا اهل بیت پیغمبر، لکن تو مأذون هستی که از ظاهر آن نظر به باطنش کنی.»
جابر گفت: من خواندم. چنین ثبت شده بود:
ابو القاسم محمد بن عبداللَّه مصطفی مادر او آمنه، ابو الحسن علی بن ابی طالب مرتضی مادر او فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف ابو محمد حسن بن علی البار ابو عبداللَّه حسین بن علی التقی مادر این دو نفر فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله، ابو محمد علی بن الحسین العدل مادر او شهربانو بنت یزدجرد، ابو جعفر محمد بن علی الباقر مادر او ام عبداللَّه بنت حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام، ابو عبداللَّه جعفر بن محمد الصادق مادر او ام‌فروه بنت قاسم بن محمد بن ابی بکر، ابو القاسم موسی بن جعفر مادر او کنیزکی است اسم او حمیدة المصفاة، ابو الحسن علی بن موسی الرضا مادر او کنیزکی است اسم او نجمه، ابو جعفر محمد بن علی الزکی مادر او کنیزکی است اسم او خیزران، ابو الحسن علی بن محمد الامین مادر او کنیزکی است اسم او سوسن، ابو محمد حسن بن علی الرفیق مادر او کنیزکی است اسم او سمانه، کنیت او ام الحسن ابو القاسم محمد بن الحسن او است حجة اللَّه القائم مادر او کنیزکی است اسم او نرجس‌خاتون صلوات اللَّه علیهم اجمعین.
مصنف کتاب گوید که این حدیث چنین روایت شده است که به اسم حضرت قائم علیه السلام تصریح شده و
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 20
الصّدوق، عیون أخبار الرّضا علیه السلام، 1/ 47- 48 رقم 1، کمال الدّین وتمام النّعمة، 1/ 305- 307 رقم 1/ عنه: الحموئی، فرائد السّمطین، 2/ 140- 141؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 468- 469؛ المجلسی، البحار «1»، 36/ 193- 194؛ البحرانی، العوالم، (ط 3) 15- 3/ 64- 65، مثله أبو منصور الطّبرسی، الاحتجاج، 2/ 136- 137؛ البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 138- 139
حدّثنا أبی «2»؛ و «3» محمّد بن الحسن (رضی اللَّه عنهما) قالا: حدّثنا «3» سعد بن عبداللَّه؛ وعبداللَّه ابن جعفر الحمیریُّ جمیعاً، عن أبی الحسن «4» صالح بن أبی حمّاد؛ والحسن بن «5» طریف جمیعاً «5»، عن بکر بن صالح.
وحدّثنا أبی؛ ومحمّد بن موسی بن المتوکّل؛ ومحمّد بن علیٍّ ماجیلویه؛ وأحمد بن علیِّ ابن إبراهیم؛ «6» والحسن بن إبراهیم بن ناتانة «6»؛ وأحمد «7» بن زیاد الهمدانیُّ (رضی اللَّه عنهم) قالوا: حدّثنا علیُّ بن إبراهیم، «8» عن أبیه إبراهیم «8» بن هاشم، عن بکر بن صالح، عن عبدالرّحمان بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال: قال أبی علیه السلام لجابر بن
__________________________________________________
- مذهب من آن است که تصریح کردن به اسم آن جناب منهی عنه است.
اصفهانی، ترجمه عیون اخبار الرضا علیه السلام، 1/ 28- 29
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار، 47/ 12، والعوالم، 20/ 56- 57].
(2)- [فی الفرائد مکانه: «أنبأنی المشایخ الکرام السّیّد الإمام جمال الدّین رضی الإسلام أحمد بن طاووس الحسنیّ، والسّیّد الإمام النّسّابة جلال الدّین عبدالحمید بن فخار بن معد بن فخار الموسویّ، وعلّامة زمانه نجم الدّین أبو القاسم جعفر بن الحسن بن یحیی بن سعید الحلِّیّون رحمهم اللَّه کتابة عن السّیّد الإمام شیخ الشّرف فخار بن معد بن فخار الموسویّ، عن شاذان بن جبرئیل القمی، عن جعفر بن محمّد الدّوریستیّ، عن أبیه، عن أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی رضی اللَّه عنهم قال: حدّثنی أبی ...»].
(3- 3) [فی البحار والعوالم: «ابن الولید معاً عن»].
(4)- [فی العیون وإعلام الوری والفرائد: «الخیر»].
(5- 5) [فی العیون وإعلام الوری: «ظریف جمیعاً»، وفی العوالم: «طریف معاً»].
(6- 6) بعض النّسخ: «الحسین بن إبراهیم»، واحتمل الأستاد وحید بهبهانی فی هامش المنهج کونه أخا الحسن»، [وفی العیون: «ابن هاشم والحسین بن إبراهیم بن تاتانة»، وفی إعلام الوری: «ابن ناتانة»، وفی البحار والعوالم: «وابن ناتانة»].
(7)- [زاد فی إعلام الوری: «ابن موسی»].
(8- 8) [لم یرد فی إعلام الوری].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 21
عبداللَّه الأنصاریِّ: إنّ لی إلیک حاجة، فمتی یخفُّ علیک أن أخلو بک فأسألک عنها؟
فقال «1» له جابر: فی أیِّ الأوقات شئت، فخلی به «2» أبو جعفر علیه السلام، قال «2» له: یا جابر! أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته فی ید [ی] أمِّی فاطمة بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وما أخبرتک به أ نّه «3» فی ذلک اللّوح مکتوباً، فقال «4» جابر: أُشهد باللَّه أنِّی دخلت علی أمّک فاطمة علیها السلام فی حیاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أُهنِّئها «5» بولادة الحسین علیه السلام «6»، فرأیت فی یدها لوحاً أخضر ظننت أ نّه من «7» زمرُّد، ورأیت فیه «8» کتابةً بیضاء شبیهة بنور «8» الشّمس، فقلت لها: بأبی أنت «9» وأمِّی یا بنت رسول اللَّه ما هذا اللّوح؟ فقالت: هذا اللّوح أهداه اللَّه عزّ وجلّ إلی رسوله صلی الله علیه و آله و سلم «10» فیه اسم أبی واسم بعلی واسم ابنیَّ وأسماء الأوصیاء من ولدی، فأعطانیه أبی لیسرَّنی «11» بذلک.
قال جابر: فأعطتنیه أمّک فاطمة علیها السلام فقرأته وانتسخته «12». فقال له «13» أبی علیه السلام: «14» فهل لک یا جابر 14 أن تعرضه علیَّ؟ فقال «15»: نعم، فمشی معه أبی علیه السلام حتّی انتهی إلی
__________________________________________________
(1)- [فی العیون والبحار: «قال»].
(2- 2) [فی العیون وإعلام الوری والفرائد والبحار والعوالم: «أبی علیه السلام، فقال»، وفی الصّراط المستقیم: «أبی فی بعض الأوقات، فقال»].
(3)- [فی العیون وإعلام الوری والبحار: «أمِّی أنّ»، وفی الفرائد: «أنّ»، وفی العوالم: «أمِّی وما کان»].
(4)- [فی العیون وإعلام الوری والفرائد والبحار: «قال»].
(5)- [العیون: «لأُهنِّئها»].
(6)- کذا فی النّسخ المخطوطة عندی وفی نسخة منها [وإعلام الوری]: «الحسن خ ل».
(7)- [لم یرد فی العیون وإعلام الوری والفرائد والبحار].
(8- 8) [فی العیون وإعلام الوری والبحار: «کتاباً أبیض شبه نور»].
(9)- [لم یرد فی الفرائد].
(10)- [إعلام الوری: «رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم»].
(11)- [الفرائد: «لبشّرنی»].
(12)- [إعلام الوری: «استنسخته»].
(13)- [لم یرد فی العیون وإعلام الوری والبحار].
(14- 14) [العوالم: «یا جابر! فهل لک»].
(15)- [فی العیون وإعلام الوری والفرائد والبحار والعوالم: «قال»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 22
منزل جابر «1» فأخرج إلی «1» أبی صحیفة من رقٍّ، «2» فقال: یا جابر! انظر «3» أنت فی کتابک لأقرأه أنا «3» علیک، فنظر جابر «4» فی نسخته، فقرأه علیه أبی علیه السلام، فوَ اللَّه ما «4» خالف حرفٌ حرفاً «2»، قال جابر: «5» فإنِّی أُشهد «5» باللَّه أنِّی «6» هکذا رأیته «6» فی اللّوح مکتوباً:
بسم «7» اللَّه الرّحمن الرّحیم: هذا کتاب من اللَّه العزیز «8» الحکیم لمحمّد «8» نوره وسفیره وحجابه ودلیله، نزل به الرُّوح الأمین من عند ربِّ العالمین، عظِّم یا محمّد أسمائی، واشکر نعمائی، ولا تجحد آلائی، إنِّی «9» أنا اللَّه لا إله إلّاأنا قاصم الجبّارین [ «10» ومبیر المتکبِّرین] ومذلُّ الظّالمین «10» ودیّان یوم «11» الدِّین، إنِّی أنا اللَّه لا إله إلّاأنا فمن رجا غیر فضلی، أو «12» خاف غیر عدلی «13» عذّبته عذاباً لا أُعذِّبه «14» أحداً من العالمین، فإّیای فاعبد وعلیَّ فتوکّل، إنِّی لم أبعث نبیّاً «15» فأکملت أیّامه 15 وأنقضت مدّته إلّاجعلت له وصیّاً وإنِّی فضّلتک علی الأنبیاء، وفضّلت وصیّک علی الأوصیاء وأکرمتک «16» بشبلیک بعده و «17» بسبطیک الحسن والحسین 17،
__________________________________________________
(1- 1) [فی العیون: «فأخرج»، وفی إعلام الوری والفرائد: «وأخرج إلی»]
(2- 2) [لم یرد فی العیون وإعلام الوری والبحار]
(3- 3) [فی الفرائد: «إلی کتابک لأقرأ»، وفی العوالم: «فی کتابک لأقرأه أنا»]
(4- 4) [فی الفرائد: «فی نسخته فقرأه أبی فما»، وفی العوالم: «فقرأه أبی فما»]
(5- 5) [فی العیون وإعلام الوری والفرائد والبحار والعوالم: «فأشهد»]
(6- 6) [فی إعلام الوری والفرائد: «رأیته هکذا»]
(7) [فی الصّراط المستقیم مکانه: «فمن النّصوص: الصّحیفة الّتی أخرجها جابر وقال: أشهد باللَّه أنِّی هکذا رأیته مکتوباً فی اللّوح: بسم ...»]
(8- 8) [فی إعلام الوری: «العلیم لمحمّد بن عبداللَّه»، وفی الصّراط المستقیم والعوالم: «العلیم لمحمّد»]
(9) [الفرائد: «فإنِّی»]
(10- 10) [فی إعلام الوری والفرائد: «مذلّ الظّالمین ومبیر المتکّبرین»]
(11) [لم یرد فی العیون والفرائد والصّراط المستقیم والبحار]
(12)- [إعلام الوری: «و»]
(13) [فی العیون والعوالم: «عذابی»]
(14)- [العیون: «لا أُعذِّب»]
(15- 15) [فی العیون: «فأکملت أیّاماً»، وفی الصّراط المستقیم: «ثمّ أکملت أیّامه»]
(16) [الصّراط المستقیم: «أکرمته»]
(17- 17) [فی الفرائد والصّراط المستقیم: «سبطیک حسن‌وحسین»، وفی البحار: «بسبطیک حسن وحسین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 23
وجعلت «1» حسناً معدن علمی بعد انقضاء مدّة أبیه، وجعلت حسیناً خازن وحیی، وأکرمته بالشّهادة، و «2» ختمت له بالسّعادة «2»، فهو أفضل مَن استشهد وأرفع الشُّهداء درجة «3»، جعلت کلمتی «4» التّامّة معه، والحجّة البالغة عنده، بعترته أُثیب وأُعاقب، أوّلهم علیّ «5» سیِّد العابدین، وزین أولیائی «6» الماضین، وابنه سمیُّ جدِّه «7» المحمود، محمّد الباقر لعلمی والمعدن لحکمتی «8»، سیهلک المرتابون فی جعفر الرَّادُّ علیه کالرَّادِّ علیَّ، حقّ القول منِّی لأکرمنَّ مثوی جعفر، ولأُسرَّنَّه فی «9» أولیائه وأشیاعه وأنصاره وانتحبّت بعد «9» موسی «10» فتنة عمیاء حندس، «11» لأنّ خیط فرضی لاینقطع «11» وحجّتی لاتخفی، وأنّ أولیائی لایشقون أبداً «12»، ألا و «13» مَن جحد واحداً منهم «14» فقد جحد نعمتی 14، ومَن غیّر آیة من کتابی فقد افتری علیَّ، وویل للمفترین الجاحدین عند «15» انقضاء مدّة عبدی موسی وحبیبی وخیرتی، [ألا] «16» إنّ
__________________________________________________
(1)- [فی العیون وإعلام الوری والفرائد والصّراط المستقیم والبحار والعوالم: «فجعلت»].
(2) [الصّراط المستقیم: «ضمنت له السّعادة»].
(3)- [زاد فی العیون: «عندی و»].
(4)- [الصّراط المستقیم: «الکلمة»].
(5)- [لم یرد فی إعلام الوری والصّراط المستقیم].
(6)- [فی الفرائد والبحار: «أولیاء»].
(7)- فی بعض النسخ [والعیون وإعلام الوری والفرائد والصّراط المستقیم والبحار والعوالم]: «شبیه جدّه».
(8)- [فی العیون وإعلام الوری والفرائد والبحار: «لحکمی»، وفی الصّراط المستقیم: «لحکمی و»].
(9- 9) [فی العیون وإعلام الوری والفرائد والصّراط المستقیم والبحار والعوالم: «أشیاعه وأنصاره وأولیائه وانتجبت بعده»].
(10)- [زاد فی العیون: «وانتحبت بعده» وزاد فی إعلام الوری: «واتحیت بعده» وزاد فی الفرائد: «ولأتیحنّ بعده» وزاد فی الصّراط المستقیم والبحار والعوالم: «وانتجبت بعده»].
(11- 11) فی بعض النّسخ: «لأنّ خیط وصیّتی» [وفی الصّراط المستقیم: «لأنّ خطّة فرضی لاتنقطع»].
(12)- [لم یرد فی العیون وإعلام الوری والفرائد والصّراط المستقیم والبحار].
(13)- [لم یرد فی إعلام الوری].
(14- 14) [لم یرد فی الصّراط المستقیم].
(15)- [إعلام الوری: «فعند»].
(16)- [الصّراط المستقیم: «و»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 24
المکذِّب بالثّامن مکذِّب بکلّ «1» أولیائی. و «2» علیٌّ ولیّی وناصری، ومَن أضع علیه «3» أعباء النّبوَّة وأمتحنه «4» بالإضطلاع «5»، یقتله عفریت مستکبر «6»، یدفن بالمدینة الّتی بناها العبد الصّالح ذو القرنین «7» إلی جنب شرِّ خلقی، حقّ القول منِّی لأقرَّنَّ عینه «8» بمحمّد ابنه وخلیفته من بعده، فهو وارث علمی ومعدن حکمتی «9» وموضع سرِّی وحجّتی علی خلقی، جعلت «10» الجنّة مثواه «11» وشفّعته فی سبعین «12» من أهل بیته کلّهم «13» قد «14» استوجبوا النّار، وأختم 14 بالسّعادة لابنه علیٍّ ولیّی وناصری، والشّاهد «15» فی خلقی، وأمینی علی وحیی، «16» أخرج منه الدّاعی إلی سبیلی والخازن لعلمی الحسن «17»، ثمّ أکمل ذلک بابنه رحمة للعالمین، علیه کمال موسی وبهاء عیسی وصبر أیّوب، ستذلّ «18» «19» أولیائی فی زمانه 19 و «20» یتهادون رؤوسهم «20»
__________________________________________________
(1)- [الفرائد: «بجمیع»].
(2)- [لم یرد فی الصّراط المستقیم].
(3)- [الفرائد: «علی عاتقه»].
(4)- [فی العیون وإعلام الوری والفرائد والصّراط المستقیم والبحار: «أمنحه»].
(5)- [فی الصّراط المستقیم: «الإضطلاع بها»، وفی البحار والعوالم: «بالإضلاع بها»].
(6)- [الصّراط المستقیم: «متکبِّر»].
(7)- [لم یرد فی العیون وإعلام الوری والصّراط المستقیم والبحار والعوالم].
(8)- [الصّراط المستقیم: «عینیه»].
(9)- [فی العیون وإعلام الوری والفرائد والصّراط المستقیم والبحار: «حکمی»].
(10)- [فی إعلام الوری: «وجعلت» وفی الفرائد: «فجعلت»].
(11)- [الفرائد: «مأواه»].
(12)- [البحار: «سبعین ألفاً»].
(13)- [لم یرد فی إعلام الوری].
(14- 14) [الصّراط المستقیم: «استوجب النّار، فاختم»].
(15)- [إعلام الوری: «شاهد»].
(16)- [زاد فی الفرائد: «و»].
(17)- [زاد فی إعلام الوری: «العسکری»].
(18)- [فی العیون والفرائد والصّراط المستقیم والبحار: «سیذلّ»].
(19- 19) [العیون: «فی زمانه أولیائی»].
(20- 20) [فی العیون: «تتهادون رؤسهم»، وفی إعلام الوری: «تتهادی رؤوسهم»، وفی الصّراط المستقیم: «یهادون برؤوسهم»، وفی العوالم: «یتهادون برؤوسهم»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 25
کما تهادی «1» رؤوس التُّرک والدَّیلم «2»، فیُقتلون «3» ویُحرقون ویکونون «3» خائفین مرعوبین وجلین، تصبغ الأرض من دمائهم «4»، ویفشو «5» الویل والرَّنین فی نسائهم أولئک أولیائی حقّاً، بهم أدفع «6» کلَّ فتنة عمیاء حندس، وبهم أکشف الزَّلازل، وأرفع «7» عنهم «8» الآصار «9» والأغلال، «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِکَ هُمُ المُهْتَدُونَ» «10»
.قال عبدالرّحمان بن سالم: قال أبو بصیر: لو لم تسمع فی دهرک إلّاهذا الحدیث لکفاک، فصنه إلّاعن أهله. «11» «11»
الصّدوق، کمال الدّین، 1/ 308- 311 رقم 1، عیون أخبار الرّضا علیه السلام، 1/ 48- 50 رقم 2/ عنه: الطّبرسی، إعلام الوری،/ 371- 373؛ الحموئی، فرائد السّمطین، 2/ 136- 139؛ المجلسی، البحار، 36/ 195- 197؛ البحرانی، العوالم، (ط 3) 15- 3/ 68- 72؛ مثله البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 137- 138
__________________________________________________
(1)- [فی العیون وإعلام الوری والصّراط المستقیم والبحار والعوالم: «تتهادی»، وفی الفرائد: «یتهادون»].
(2)- [لم یرد فی الصّراط المستقیم].
(3- 3) [الصّراط المستقیم: «ویخوّفون ویکونوا»].
(4)- [فی العیون وإعلام الوری والفرائد والصّراط المستقیم والبحار والعوالم: «بدمائهم»].
(5)- [الفرائد: «ینشأ»].
(6)- [الصّراط المستقیم: «أرفع»].
(7)- [البحار: «أدفع»].
(8)- [لم یرد فی العیون وإعلام الوری والفرائد والصّراط المستقیم والبحار].
(9)- فی بعض النّسخ: «القیود» [وفی الصّراط المستقیم: «الآصال»].
(10)- [البقرة: 2/ 157].
(11)- امام ششم فرمود که پدرم به جابر بن عبداللَّه انصاری گفت: من یک حاجتی به تو دارم. چه وقت بر تو آسان است که با تو خلوت کنم و آن را از تو بخواهم.
جابر عرض کرد: هر وقت که شما بخواهید.
ابو جعفر با او خلوت کرد و به او گفت: ای جابر! به من خبر ده از آن لوحی که در دست مادرم فاطمه زهرا دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دیده‌ای. به من بگو آن‌چه مادرم فاطمه به تو خبر داده و در آن لوح نوشته بوده است.
جابر گفت: خدا را گواه می‌گیرم که وارد شدم بر مادرت فاطمه علیها السلام در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، تا او را به ولادت حسین علیه السلام تهنیت گویم. در دست او یک لوح سبزی دیدم که گمانم زمرّد بود و در آن
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 26
__________________________________________________
- نوشته‌ای دیدم سفید، مانند نور آفتاب.
به او عرض کردم: یا بنت رسول اللَّه! پدر و مادرم قربانت، این لوح چیست؟ فرمود: لوحی است که خدای جلّ جلاله به رسولش هدیه کرده و در آن نام پدرم، شوهرم، دو پسرم و اوصیای فرزندم نقش است. پدرم آن را به من عطا کرده است تا مرا بدان شاد کند.
جابر گفت: مادرت فاطمه آن را به من عطا کرد و خواندم و از آن نسخه گرفتم.
پدرم به او فرمود: ای جابر! می‌توانی آن را به من نشان دهی.
عرض کرد: آری.
پدرم با او رفت تا به منزل جابر و یک صحیفه‌ای از پوست آهو نزد پدرم آورد و فرمود: ای جابر! در نوشته خود نگاه کن تا من آن را بر تو بخوانم.
جابر در نسخه خود نگاه می‌کرد و پدرم بر او قرائت می‌کرد. به خدا یک حرف اختلاف نداشت.
جابر گفت: من به خدا گواهم که در لوح دیدم، همین‌طور نوشته بود:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم این کتابی است از خدای عزیز حکیم برای محمد، نور او، سفیر او، حجاب او و دلیل او روح الامین آن را از نزد رب العالمین آورده [است]. ای محمد! اسمای مرا بزرگ شمار، نعمت‌های مرا شکر گزار و آلاء مرا انکار مدار. براستی منم خدای یکتا که معبود بر حقی نیست جز من؛ شکننده جباران، خوار کننده ستمکاران، نابود کننده متکبران و خبردهنده روز قیامت. براستی منم خدایی که معبود بر حقی جز من نیست. هر کس به جز فضل مرا امیدوار باشد یا از جز عدل من بهراسد، هرآینه او را عذابی کنم که هیچ کس از عالمیان را نکرده باشم. پس مرا بپرست و بس، بر من توکل کن. من مبعوث نکردم پیغمبری که عمرش کامل شده باشد و روزگارش به سر آمده باشد، جز آن‌که برایش وصی قرار داده‌ام. من [تو را بر همه‌انبیا فضیلت دادم و وصی] تو را بر همه اوصیا فضیلت دادم و تو را به دو شیربچه‌ات بعد از [او] و به دو سبطت حسن و حسین گرامی داشتم.
حسن را بعد از گذشتن دوران پدرش معدن علم خود مقرر کردم.
حسین را خازن وحی خویش ساختم، به شهادت گرامیش داشتم و به سعادت زندگانی او را به انجام رسانیدم. او افضل شهیدان است و درجه‌اش از همه شهدا برتر است. کلمه تامه خود را با او قرار دادم و حجت بالغه‌ام را به او سپردم. به عترت او ثواب دهم و هم عقاب کنم.
اول آن‌ها: علی، سید العابدین و زین اولیاء الماضین و پسرش هم‌نام جد پسندیده‌اش محمد، باقر علم من و معدن حکمت من هستند.
محققاً آنان که درباره جعفر شک کنند، به هلاکت رسند. آن‌که بر او رد کند، بر من رد کرده است. قول درستی که تعهد کرده‌ام از طرف خود، این است که مقام جعفر را گرامی دارم و او را در شیعیان و یاران و دوستانش شاد سازم. بعد از او موسی را برگزیدم و بعد از او جوانش را انتخاب کردم؛ زیرا حفظ او فرضی است که منقطع نشود و حجتی است که مخفی نگردد؛ زیرا اولیای من هرگز منقطع نشوند؛ الا هرکه یکی از آن‌ها را منکر شود، نعمت مرا منکر شده و هر کس یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد، به من افترا بسته.
وای بر افترازنان منکر در موقع گذشت بنده‌ام موسی؛ دوست و برگزیده‌ام، براستی آنان که هشتمی را تکذیب کنند، همه اولیای مرا تکذیب کرده‌اند. علی ولی و ناصر من است و کسی است که اثقال نبوت را به دوش او گذارم و او را پر از دانش نمایم. یک عفریت متکبر او را می‌کشد و در شهری که عبد صالح ذو القرنین ساخته است، پهلوی بدترین خلق من مدفون می‌شود.
براستی برعهده من است که چشمش را به پسرش محمد روشن کنم که بعد از وی خلیفه او، وارث علم من و معدن حکمت و موضع سِرّ من و حجت بر خلق خودم می‌باشد. بهشت را جای او مقرر کردم و شفاعتش را در هفتاد تن از خاندانش که همه مستحق دوزخ بودند، پذیرفتم.
سرانجام سعادت را به نام فرزندش، علی، نمودم که ولی، ناصر و شاهد من است در خلقم. امین وحی من است که از صلب او داعی دین و خازن علم خود حسن را بیرون آوردم.
سپس امامت را به فرزندش که رحمت للعالمین است، کامل کنم. بر او است کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب. محققاً دوستانم در زمانش خوار شوند و سر آنان به هدیه برده شود. چنانچه سرهای ترک و دیلم هدیه شود، کشته شوند، سوخته شوند، ترسان و هراسناک باشند، زمین از خونشان رنگین شود و زنانشان ناله و فریاد کنند. آن‌ها که به حق دوستان من باشند. بدان‌ها هر فتنه آشوبنده و تیره‌ای را دفع کنم، زلزله‌ها را برطرف سازم و بارهای گران و زنجیرها را بردارم. آنانند که لطف و رحمت پروردگارشان بر آن‌هاست و آنانند که رهبری شده‌اند.
عبدالرحمان بن سالم گوید: ابو بصیر گفت که اگر در همه عمرت جز همین حدیث را بشنوی، برای تو کافی است. آن را از غیر اهلش مخفی دار.
کمره‌ای، ترجمه کمال الدین، 1/ 425- 428
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 27
حدّثنا محمّد بن معقل، قال: حدّثنا أبی، عن عبداللَّه بن جعفر الحمیریّ عند قبر الحسین علیه السلام فی الحائر سنة ثمان وتسعین ومائتین، قال: حدّثنا الحسن بن ظریف بن ناصح، عن بکر بن صالح، عن عبدالرّحمان بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال: قال أبی محمّد لجابر بن عبداللَّه الأنصاریّ: إنّ لی إلیک حاجة فمتی یخفّ علیک أن أخلو بک فأسألک عنها؟ قال له جابر: فی أیّ وقت شئت یا سیِّدی، فخلا به أبی فی بعض الأیّام، فقال له: یا جابر! أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته فی یدی أمِّی فاطمة صلوات اللَّه علیها وما أخبرتک أمِّی أ نّه مکتوب فی اللّوح؟ فقال جابر: أُشهد باللَّه أنِّی دخلت علی فاطمة أمّک صلوات اللَّه علیها فی حیاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فهنّیتها بولادة الحسین علیه السلام، فرأیت فی یدها لوحاً أخضر، فظننت أ نّه من زمرُّد، ورأیت فیه کتاباً أبیض شبه نور الشّمس، فقلت لها: بأبی أنت وأمِّی ما هذا اللّوح؟ قالت: هذا لوح
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 28
أهداه اللَّه تبارک وتعالی إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فیه اسم أبی واسمی واسم بعلی واسم ابنیَّ وأسماء الأوصیاء من ولدی فأعطانیه أبی لیسرّنی به، قال جابر: فأعطتنیه أمّک فقرأته واستنسخته، فقال أبی علیه السلام: فهل لک یا جابر أن تعرضه علیَّ؟ قال: نعم، فمشی معه أبی حتّی أتی منزل جابر فأخرج أبی من کمِّه صحیفة من رقّ، فقال: یا جابر! انظر فی کتابک لأقرأ أنا علیک. فنظر فی نسخته فقرأه علیه أبی فما خالف حرف حرفاً، فقال جابر: أُشهد باللَّه أنِّی کذا رأیته فی اللّوح مکتوباً:
[بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم]
هذا کتاب من اللَّه العزیز العلیم لمحمّدٍ نبیّه وسفیره وحجابه ودلیله نزل به الرُّوح الأمین من عند ربّ العالمین، عظِّم یا محمّد صلی الله علیه و آله أسمائی، واشکر نعمائی، ولاتجحد آلائی، إنِّی أنا اللَّه لا إله إلّاأنا، قاصم الجبّارین ومدیل المظلومین، ودیّان یوم الدِّین، إنِّی أنا اللَّه لا إله إلّاأنا، فمن رجا غیر فضلی أو خاف غیر عدلی عذّبته عذاباً لا أُعذِّب به أحداً من العالمین، فإیّای فاعبد وعلیَّ فتوکّل، إنِّی لم أبعث نبیّاً قطّ فأکملت أیّامه وأنقضت مدّته إلّا وجعلت له وصیّاً، وقد فضّلتک علی الأنبیاء وفضّلت وصیّک علی الأوصیاء وأکرمتک بشبلیک بعده وسبطیک الحسن والحسین، فجعلت حسناً معدن علمی بعد انقضاء مدّة أبیه، وجعلت حسیناً خازن وحیی وأکرمته بالشّهادة وختمت له بالسّعادة، فهو أفضل مَن استشهد وأرفع الشُّهداء عندی درجة، جعلت کلمتی التّامّة معه وحجّتی البالغة عنده، بعترته أُثیب وأُعاقب، أوّلهم علیّ سیِّد العابدین وزین أولیائی الماضین، وابنه شبه جدّه المحمود محمّد الباقر لعلمی والمعدن لحکمتی، سیهلک المرتابون فی جعفر، الرّادّ علیه کالرّادّ علیَّ، حقّ القول منِّی لأکرمنَّ مثوی جعفر ولأُسرَّنّه فی أشیاعه وأنصاره وأولیائه، انتجبت بعده موسی واتیحت فتنة عمیاء صمّاء حندس لأنّ خیط فرضی لاینقطع وحجّتی لا تخفی وأنّ أولیائی یسقون بالکأس الأوفی، ألا ومَن جحد واحداً منهم فقد جحد نعمتی ومَن غیّر آیة من کتابی فقد افتری علیَّ، وویل للمکذِّبین الجاحدین بعد انقضاء مدّة موسی عبدی وحبیبی وخیرتی، فإنّ المکذِّب لأحدهم المکذِّب لکلّ أولیائی. وعلیٌّ ولیِّی
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 29
وناصری ومَن أضع علیه أعباء النّبوّة وأمتحنه بالإضطلاع بها، یقتله عفریت مستکبر.
یُدفن بالمدینة الّتی بناها العبد الصّالح إلی جنب شرّ خلقی لأقرّنَّ عینه بمحمّد ابنه وخلیفته من بعده ووارث علمه فهو معدن علمی وموضع سرِّی وحجّتی علی خلقی، جعلت الجنّة مثواه وشفّعته فی سبعین ألفاً من أهل بیته کلّهم قد استوجبوا النّار، وختمت بالسّعادة لابنه علیّ ولیّی وناصری والشّاهد فی خلقی وأمینی علی وحیی أخرج منه الدّاعی إلی‌سبیلی، والخازن لعلمی الحسن ثمّ أکمل ذلک بابنه رحمة للعالمین علیه کمال موسی وبهاء عیسی وصبر أیّوب، سیذلّ أولیائی فی زمانه وتتهادی رؤوسهم کما تتهادی رؤوس التُّرک والدَّیلم، فیقتلون ویحرقون ویکونون خائفین مرعوبین وجلین، تصبغ الأرض بدمائهم ویفشوا الویل والرَّنّة فی نسائهم، هؤلاء أولیائی حقّاً، بهم أدفع کلّ بلیّة وفتنة عمیاء حندس، وبهم أکشف الزّلازل وأدفع الآصار والأغلال «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِکَ هُمُ المُهْتَدُونَ» «1»
.قال عبدالرّحمان بن سالم: قال أبو بصیر: لو لم تسمع فی دهرک إلّاهذا الحدیث لکفاک، فصنه إلّاعن أهله.
المفید، الاختصاص،/ 210- 212
أبو «2» محمّد الفحّام «3»، قال: حدّثنی عمِّی، قال: حدّثنی أبو العبّاس أحمد بن عبداللَّه بن علیّ الرّأس «4»، قال: حدّثنا أبو عبداللَّه عبدالرّحمان بن عبداللَّه العمریّ، قال: حدّثنا أبو سلمة یحیی بن المغیرة، قال: حدّثنی أخی محمّد بن المغیرة، عن محمّد بن سنان، عن سیِّدنا أبی عبداللَّه جعفر بن محمّد علیهما السلام، قال: قال أبی «5» لجابر بن عبداللَّه: لی إلیک حاجة أُرید أخلو «6» بک فیها؛ فلمّا خلا به فی بعض الأیّام، قال له: أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته
__________________________________________________
(1)- [البقرة: 2/ 157].
(2)- [إثبات الهداة: «وعن أبیه (الطّوسی) عن أبی»].
(3)- [فی بشارة المصطفی مکانه: «وبالإسناد عن أبی محمّد بن الفحّام ...»].
(4)- [بشارة المصطفی: «الرواس»].
(5)- [زاد فی إثبات الهداة: «یوماً»].
(6)- [فی البحار والعوالم: «أن أخلو»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 30
فی ید «1» أمِّی فاطمة علیها السلام.
قال «2» جابر: أشهد باللَّه لقد دخلت علی فاطمة بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «3» لأُهنِّئها بولدها الحسین علیه السلام، فإذا بیدها لوح أخضر من زبرجدة خضراء، فیه کتاب أنور من الشّمس وأطیب «4» من رائحة «4» المسک الأذفر. فقلت: ما هذا، یا بنت رسول اللَّه؟ فقالت: هذا لوح أهداه اللَّه عزّ وجلّ إلی أبی، فیه اسم أبی واسم بعلی و «5» اسم الأوصیاء بعده «5» من ولدی، فسألتها أن تدفعه إلیَّ لأنسخه ففعلت، فقال «6» له: فهل لک أن تعارضنی به «7»؟ قال «2»: نعم. فمضی جابر إلی منزله وأتی «8» بصحیفةٍ من کاغدٍ «9» فقال له: انظر فی صحیفتک حتّی أقرأها علیک، وکان «10» فی صحیفته مکتوب:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
هذا کتاب من اللَّه العزیز العلیم، أنزله الرّوح الأمین علی «11» محمّد خاتم النّبیِّین.
یا محمّد! عظِّم أسمائی، واشکر نعمائی، ولاتجحد آلائی، ولاترج «12» سوای «13»، ولاتخش غیری، فإنّه مَن یرجو «14» سوای ویخشی «15» غیری أُعذِّبه عذاباً لا أُعذِّبه أحداً من العالمین.
__________________________________________________
(1) [بشارة المصطفی: «یدی»]
(2) [إثبات الهداة: «فقال»]
(3)- [أضاف فی بشارة المصطفی: «وعلی ذرِّیّتها»]
(4- 4) [فی بشارة المصطفی والبحار: «رائحة من»]
(5- 5) [إثبات الهداة: «أسماء الأوصیاء بعدی»]
(6) [بشارة المصطفی: «قال»]
(7)- [البحار: «بها»]
(8) [بشارة المصطفی: «فأتی»]
(9)- [فی بشارة المصطفی وإثبات الهداة والبحار: «کاغذ»]
(10) [فی بشارة المصطفی وإثبات الهداة والبحار والعوالم: «فکان»]
(11) [البحار: «إلی»]
(12) [بشارة المصطفی: «لا ترجو»]
(13)- [إثبات الهداة: «سوائی»]
(14) [البحار: «یرج»]
(15) [فی بشارة المصطفی وإثبات الهداة والبحار: «یخش»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 31
یا محمّد! إنِّی اصطفیتک علی الأنبیاء، وفضّلت وصیّک علی الأوصیاء، وجعلت الحسن عیبة علمی من بعد انقضاء مدّة أبیه، والحسین خیر أولاد الأوّلین والآخرین، فیه تثبت «1» الإمامة، ومنه تعقب «2» علیّ زین العابدین، ومحمّد الباقر لعلمی والدّاعی إلی سبیلی علی منهاج الحقّ، وجعفر الصّادق فی العقل «3» والعمل تنشب «4» من بعده فتنة صمّاء، فالویل کلّ الویل للمکذِّب «5» بعبدی وخیرتی من «5» خلقی موسی، وعلیّ الرِّضا یقتله عفریت کافر، یُدفن بالمدینة «6» الّتی بناها العبد الصّالح إلی جنب شرّ خلق اللَّه، ومحمّد الهادی «7» إلی سبیلی الذّابّ عن حریمی والقیِّم «8» فی رعیّته «9» حَسَنٌ أغرٌّ «9»، یخرج منه ذو الاسمین علیّ [والحسن]، والخلف محمّد یخرج فی آخر الزّمان علی رأسه غمامة بیضاء تظلّه من الشّمس، ینادی بلسان فصیح «10» یسمعه «11» الثّقلین والخافقین «10»، و «12» هو المهدیّ من آل محمّد، یملأ الأرض عدلًا کما ملئت جوراً.
الطّوسی، الأمالی،/ 292- 291 رقم 566/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 558- 559؛ المجلسی، البحار، 36/ 202- 203؛ البحرانی، العوالم، (ط 3) 15- 3/ 67- 68؛ مثله الطّبری، بشارة المصطفی،/ 183- 184
(وأخبرنی) جماعة عن أبی جعفر محمّد بن سفیان البزوفریّ، عن أبی علیّ أحمد بن
__________________________________________________
(1)- [إثبات الهداة: «بیت»].
(2)- [فی بشارة المصطفی وإثبات الهداة والبحار والعوالم: «یعقب»].
(3)- [فی بشارة المصطفی وإثبات الهداة والبحار والعوالم: «القول»].
(4)- [فی بشارة المصطفی: «سبب»، وفی إثبات الهداة: «یتسبّب»].
(5- 5) [بشارة المصطفی: «لعبدی وخیر مَن فی»].
(6)- [فی بشارة المصطفی وإثبات الهداة: «فی المدینة»].
(7)- [إثبات الهداة: «الدّاعی»].
(8)- [بشارة المصطفی: «القایم»].
(9- 9) [فی بشارة المصطفی: «الحسن الأغر»، وفی إثبات الهداة: «الحسن الأعزّ»].
(10- 10) [فی بشارة المصطفی والعوالم: «ویسمعه الثّقلان والخافقان»].
(11)- [إثبات الهداة: «یسمع»].
(12)- [لم یرد فی بشارة المصطفی وإثبات الهداة والبحار].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 32
إدریس وعبداللَّه بن جعفر الحمیریّ، عن أبی الخیر صالح بن أبی حمّاد الرّازی والحسن ابن ظریف جمیعاً، عن بکر بن صالح، عن عبدالرّحمان بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال «1»: قال أبی «2» محمّد بن علیّ «2» لجابر بن عبداللَّه الأنصاریّ: إنّ لی إلیک حاجة، فمتی «3» یخفّ علیک أن أخلو بک فأسألک عنها؟ قال «4» له جابر: فی أیّ الأوقات «5» أحببت. فخلا به أبی فی بعض الأوقات، فقال «6» له: یا جابر! أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته فی ید أمِّی فاطمة علیها السلام «7» وما أخبرتک به أمِّی أ نّه فی ذلک اللّوح مکتوب؟ فقال جابر: أشهد باللَّه أنِّی دخلت علی أمّک فاطمة صلوات اللَّه فی حیاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، «8» فهنّأتها بولادة الحسین علیه السلام، ورأیت «8» فی یدها لوحاً أخضر «9» فظننت أ نّه زمرّد «9»، ورأیت فیه کتاباً أبیض شبه «10» نور الشّمس، فقلت لها: «11» بأبی وأمِّی یا ابنة «11» رسول اللَّه ما هذا اللّوح؟ فقالت: هذا اللّوح أهداه اللَّه إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فیه اسم أبی واسم بعلی واسم ابنی وأسماء «12» الأوصیاء من ولدی، فأعطانیه أبی لیسرّنی بذلک، قال جابر: فأعطتنیه أمّک «13» فاطمة علیها السلام، فقرأته «14» فاستنسخته «13». قال له 14 أبی: فهل لک یا جابر أن تعرضه
__________________________________________________
(1)- [فی الاحتجاج مکانه: «روی أبو بصیر، عن أبی عبداللَّه الصّادق علیه السلام أ نّه قال ...:»، وفی إرشاد القلوب: «وفی حدیث جابر بن عبداللَّه عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال ...»].
(2- 2) [لم یرد فی إرشاد القلوب].
(3)- [الاحتجاج: «متی»].
(4)- [إرشاد القلوب: «فقال»].
(5)- [الإحتجاج: «الأحوال»].
(6)- [الاحتجاج: «وقال»].
(7)- [أضاف فی إرشاد القلوب: «بنت الرّسول صلی الله علیه و آله»].
(8- 8) [إرشاد القلوب: «أهنیها بولادة الحسین، فرأیت»].
(9- 9) [فی الاحتجاج: «فظننت أ نّه من زمرّد»، وفی إرشاد القلوب: «ظننت أ نّه من زمرّدة خضراء»].
(10)- [إرشاد القلوب: «شبیه»].
(11- 11) [فی الاحتجاج: «بأمِّی وأبی أنت یا بنت»، وفی إرشاد القلوب: «بأبی أنت وأمِّی یا بنت»].
(12)- [إرشاد القلوب: «إسم»].
(13- 13) [الاحتجاج: «فقرأته واستنسخته»].
(14- 14) [إرشاد القلوب: «وانتسخته فقال»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 33
علیَّ؟ قال: نعم، فمشی معه أبی حتّی انتهی إلی منزل جابر، فأخرج «1» أبی صحیفة من «2» رقّ. قال «2»: یا جابر! انظر فی کتابک لأقرأ أنا «3» علیک. فنظر جابر فی نسخته وقرأه «4» أبی فما خالف حرف حرفاً، قال جابر: فاشهد «5» باللَّه أنِّی هکذا رأیت فی اللّوح مکتوباً «6»:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، هذا کتاب من اللَّه «7» العزیز «8» الحکیم لمحمّد نبیّه «8» ونوره وسفیره وحجابه ودلیله «9» نزل به الرُّوح الأمین من عند ربّ العالمین، عظِّم یا محمّد أسمائی، واشکر نعمائی، ولاتجحد آلائی إنِّی «10» أنا اللَّه لا إله إلّاأنا قاصم الجبّارین، و «11» مدیل المظلومین، ودیّان الدِّین، إنِّی أنا اللَّه «11» لا إله إلّاأنا مَن «12» رجا غیر فضلی، أو خاف «13» غیر عدلی «13»، عذّبته عذاباً لا أعذِّبه أحداً من العالمین، فإیّای «14» فاعبد، وعلیَّ 14 فتوکّل، إنِّی لم أبعث نبیّاً فکملت «15» أیّامه وانقضت مدّته، إلّاجعلت له وصیّاً، وإنِّی فضّلتک علی الأنبیاء، وفضّلت وصیّک علیّاً «3» علی الأوصیاء، وأکرمتک بشبلیک بعده «9»، وسبطیک «16» حسن وحسین 16،
__________________________________________________
(1)- [فی الاحتجاج: «وأخرج إلی»، وفی إرشاد القلوب: «فأخرج إلی»].
(2- 2) [فی الاحتجاج: «رقّ وقال»، وفی إرشاد القلوب: «ورق فقال»].
(3)- [لم یرد فی الاحتجاج وإرشاد القلوب].
(4)- [فی الاحتجاج: «وقرأ»، وفی إرشاد القلوب: «فقرأه»].
(5)- [إرشاد القلوب: «أشهد»].
(6)- [أضاف فی إرشاد القلوب: «وهو هذا»].
(7)- [إرشاد القلوب: «عند اللَّه»].
(8- 8) [فی الاحتجاج: «العلیم لمحمّد نبیّه ورسوله»، وفی إرشاد القلوب: «الحکیم لمحمّد بن عبداللَّه نبیّه»].
(9)- [لم یرد فی إرشاد القلوب].
(10)- [لم یرد فی إرشاد القلوب، وفی الاحتجاج: «فإنِّی»].
(11- 11) [فی الاحتجاج وإرشاد القلوب: «مذلّ الظّالمین ودیّان یوم الدِّین (أنا اللَّه)»].
(12)- [إرشاد القلوب: «وحدی، فمن»].
(13- 13) [إرشاد القلوب: «غیری»].
(14- 14) [إرشاد القلوب: «فاعبدونی»].
(15)- [فی الاحتجاج: «فأکملت»، وفی إرشاد القلوب: «وأکملت»].
(16- 16) [الاحتجاج: «الحسن والحسین»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 34
فجعلت حسناً معدن «1» علمی بعد انقضاء مدّة أبیه «1»، وجعلت حسیناً «2» خازن علمی وأکرمته بالشّهادة، وختمت له بالسّعادة، وهو «2» أفضل مَن استشهد، وأرفع الشُّهداء درجة، جعلت کلمتی التّامّة معه، وحجّتی «3» البالغة عنده، بعزّته «4» أثیب وأعاقب، أوّلهم علیّ «5» سیِّد العابدین وزین أولیاء «6» الماضین، وابنه شبیه جدّه المحمود محمّد الباقر «7» باقر علمی «7» والمعدن لحکمتی سیهلک المرتابون فی جعفر «8»، الرّادّ علیه کالرّادّ علیَّ، حقّ القول منِّی لأکرمن مثوی جعفر ولأسرّنّه فی أشیاعه وأنصاره وأولیائه، أنتج «9» بعده فتنة «5» عمیاء حندس لأنّ «10» خیط فرضی لا ینقطع، وحجّتی «11» لا تخفی، وإنّ أولیائی لا یشقون، ألا ومَن جحد واحداً «11» منهم فقد جحد نعمتی، ومَن غیّر آیة من کتابی فقد افتری علیَّ، وویل للمفترین الجاحدین عند انقضاء مدّة عبدی موسی وحبیبی وخیرتی، «12» إنّ المکذِّب بالثّامن مکذِّب بکلّ أولیائی، «13» علیّ ولیّی وناصری ومَن أضع علیه أعباء النّبوّة وأُمتِّعه «14» بالاضطلاع بها، یقتله عفریت مستکبر، یدفن فی المدینة «15» الّتی بناها
__________________________________________________
(1- 1) [إرشاد القلوب: «حلمی وعلمی بعد أبیه»].
(2- 2) [إرشاد القلوب: «خازن وحیی وأکرمته بالشّهادة، فهو»].
(3)- [إرشاد القلوب: «الحجّة»].
(4)- [فی الاحتجاج وإرشاد القلوب: «بعترته»].
(5)- [لم یرد فی إرشاد القلوب].
(6)- [فی الاحتجاج وإرشاد القلوب: «أولیائی»].
(7- 7) [فی الاحتجاج وإرشاد القلوب: «لعلمی»].
(8)- [أضاف فی الاحتجاج: «الصّادق»].
(9)- [فی الاحتجاج وإرشاد القلوب: «وانتجبت بعده موسی، وأتیح (وانتجبت)»].
(10)- [الاحتجاج: «إلّا أنّ»].
(11- 11) [إرشاد القلوب: «وأولیائی لا یشقون، ألا ومَن جحدوا أحداً»].
(12)- [أضاف فی الاحتجاج: «ألا»].
(13)- [أضاف فی إرشاد القلوب: «و»].
(14)- [فی الاحتجاج: «أمنحه»، وفی إرشاد القلوب: «أمتحنه»].
(15)- [فی الاحتجاج وإرشاد القلوب: «بالمدینة»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 35
العبد الصّالح إلی جنب شرّ خلقی، «1» حقّ القول منِّی لأقرّنّ عینیه «2» بمحمّد ابنه وخلیفته «3»، ووارث علمه، فهو «4» معدن علمی وموضع سرِّی وحجّتی علی خلقی، «5» جعلت الجنّة مثواه، وشفعته فی سبعین من أهل بیته کلّهم قد استوجبوا «6» النّار، وأختم بالسّعادة لابنه علیّ ولیّی وناصری والشّاهد فی خلقی وأمینی علی وحیی، أخرج منه الدّاعی إلی سبیلی والخازن لعلمی الحسن، «7» ثمّ أکمل ذلک بابنه «7» رحمة للعالمین، علیه کمال موسی وبهاء عیسی وصبر أیّوب، «8» سیذلّ أولیائی فی زمانه، ویتهادی «9» رؤوسهم کما یتهادی «9» رؤوس التُّرک والدَّیلم، «10» فیقتلون ویحرقون «10» ویکونون خائفین مرعوبین وجلین، تصبغ الأرض بدمائهم، ویفشو الویل والرَّنَّة «11» فی نسائهم، أولئک أولیائی حقّاً بهم أدفع کلّ فتنة «12» عمیاء حندس، وبهم أکشف «13» الزّلازل وأرفع «13» الآصار والأغلال «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ‌مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِکَ هُمُ المُهْتَدُونَ» «14»
.قال عبدالرّحمان بن سالم: قال لی «15» أبو بصیر: «16» لو لم تسمع فی 16 دهرک إلّاهذا
__________________________________________________
(1) [أضاف فی إرشاد القلوب: «قد»]
(2)- [الاحتجاج: «عینه»]
(3)- [أضاف فی الاحتجاج وإرشاد القلوب: «من بعده»]
(4) [الاحتجاج: «وهو»]
(5)- [أضاف فی الاحتجاج: «لا یؤمن به عبد إلّا»]
(6) [الاحتجاج: «استوجب»]
(7- 7) [الاحتجاج: «العسکری، ثمّ أکمل دینی بابنه محمّد»]
(8) [أضاف فی الاحتجاج: «سیِّد أولیائی»]
(9)- [فی الاحتجاج وإرشاد القلوب: «تتهادی»]
(10- 10) [إرشاد القلوب: «ویقتلون ویحرکون»]
(11) [إرشاد القلوب: «الرّنین»]
(12)- [إرشاد القلوب: «فتیة»]
(13- 13) [إرشاد القلوب: «الزّلال وأدفع»]
(14) [البقرة: 2/ 157]
(15) [لم یرد فی الاحتجاج وإرشاد القلوب]
(16- 16) [إرشاد القلوب: «لو لم تعرف من»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 36
الحدیث لکفاک فصنه «1» إلّاعن أهله.
الطّوسی، کتاب الغیبة،/ 93- 95/ مثله أبو منصور الطّبرسی، الاحتجاج، 1/ 84- 87؛ الدّیلمی، إرشاد القلوب، 2/ 258- 259
عن جابر: دخلت علی فاطمة علیها السلام وقدّامها لوح أخضر ظننت أ نّه من زمرّد، ورأیت فیه کتاباً شبیه نور الشّمس فیه إثنا عشر اسماً ثلاثة فی ظاهره وثلاثة فی باطنه وثلاثة فی آخره وثلاثة فی طرفه، فقلت: أسماء مَن هؤلاء؟ قالت: أسماء الأوصیاء، أوّلهم ابن عمِّی وأحد عشر من ولدی آخرهم القائم، فرأیت محمّداً محمّداً محمّداً فی ثلاثة مواضع، وعلیّاً علیّاً علیّاً فی أربع مواضع، فقالت فاطمة: هذا اللّوح أهداه اللَّه إلی رسوله فأعطانیه أبی لیسرّنی، وفیه:
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم،
هذا کتاب من اللَّه العزیز الحکیم لمحمّد نوره وسفیره وحجابه ودلیله، فإیّای فاعبد وعلیَّ فتوکّل، إنِّی لم أبعث نبیّاً فأکملت أیّامه إلّاجعلت له وصیّاً، وإنِّی فضّلتک علی الأنبیاء، وفضّلت وصیّک علیّاً علی الأوصیاء، وأکرمتک بشبلیک وسبطیک بعده الحسن والحسین، فجعلت حسناً معدن علمی، وجعلت حسیناً خازن علمی، وأکرمته بالشّهادة، وجعلت کلمتی التّامّة معه، بعترته أثیب وأعاقب، أوّلهم علیّ سیِّد العابدین وزین أولیائی الماضین، وابنه شبیه جدّه المحمود محمّد الباقر لعلمی والمعدن لحکمتی، سیهلک‌المرتابون فی جعفر لأکرمنّ مثواه ولأسرّنّه فی أشیاعه، انتجبت بعده موسی لأنّ خیط فرضی لاینقطع، وویل للمغترّین الجاحدین عند انقضاء عبدی موسی وحبیبی وخیرتی، إنّ المکذِّب بالثّامن مکذِّب لکلّ أولیائی وهو علیّ ولیِّی وناصری ومَن أضع علیه أعباء النّبوّة وأمتحنه بالاضطلاع بها، یقتله عفریت متکبِّر یدفن بالمدینة الّتی بناها العبد الصّالح إلی جنب شرّخلقی، حقّ القول منِّی لأقرّنّ عینیه بمحمّد ابنه وخلیفته من بعده فهو وارث علمی ومعدن
__________________________________________________
(1)- [إرشاد القلوب: «فطنة»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 37
حکمتی وموضع سرِّی وحجّتی علی خلقی، وأختم بالسّعادة لابنه علیّ ولیِّی وناصری والشّاهد فی خلقی وأمینی علی وحیی، أخرج منه الدّاعی إلی سبیلی والخازن لعلمی الحسن، ثمّ أکمل ذلک بابنه رحمة للعالمین».
وفی روایة أخری: «أنّ جابراً قال: یا رسول اللَّه! ومَن الأئمّة من ولد علیّ؟ قال:
الحسن والحسین سیِّدا شباب أهل الجنّة، ثمّ سیِّد العابدین فی زمانه علیّ بن الحسین، ثمّ الباقر محمّد بن علیّ، ثمّ الصّادق جعفر بن محمّد، ثمّ الکاظم موسی بن جعفر، ثمّ الرِّضا علیّ بن موسی، ثمّ التّقیّ محمّد بن علیّ، ثمّ النّقیّ علیّ بن محمّد، ثمّ الزّکیّ الحسن بن علیّ، ثمّ ابنه القائم بالحقّ مهدیّ أمّتی الّذی یملأ الأرض عدلًا، بهم یحفظ اللَّه الأرض أن تمید بأهلها».
الرّاوندی، ألقاب الرّسول وعترته (من میراث حدیث الشّیعة)، 1/ 30- 31
«وفی ذکر اللّوح المحفوظ الّذی نزل به جبرئیل علی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم ما ینفع للمستبصرین» وهو محذوف الأسانید یرفع إلی أبی بصیر رضی الله عنه. روی أبو بصیر، عن أبی عبداللَّه جعفر ابن محمّد الصّادق علیه السلام، عن محمّد الباقر علیه السلام أ نّه قال لجابر: إنّ لی إلیک حاجة متی یخفّ علیک أن أخلو بک فأسألک عنها؟ فقال له جابر: أیّ الأزمنة أحببته یا مولای، فخلا به أبو جعفر علیه السلام، فقال له: یا جابر! أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته فی ید أمِّی فاطمة علیها السلام وما أخبرتک به أمِّی أ نّه کان فی اللّوح مکتوباً. قال جابر: أشهد باللَّه أنِّی دخلت علی أمّک فاطمة فی حال حیاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أهنِّیها بولادة الحسین علیه السلام، فرأیت فی یدها لوحاً أخضر فظننت أ نّه زمرّد ورأیته مکتوباً بالنّور الأبیض، فقلت: بأبی أنت وأمِّی یا بنت رسول اللَّه، ما هذا اللّوح؟ قالت: أهداه اللَّه تعالی إلی رسوله صلی الله علیه و آله و سلم، فیه اسم أبی واسم بعلی وأسماء ولدی وذکر الأوصیاء من ولدی، فأعطانیه أبی لیبشِّرنی بذلک، قال:
فقلت لها: أرنیه یا ابنة رسول اللَّه. فأعطته إیّای ونسخته. فقال أبو جعفر علیه السلام: یا جابر! هل لک أن تعرضه علیَّ؟ قال: نعم یا ابن رسول اللَّه، فأنت أحقّ به منِّی. قال أبو جعفر علیه السلام: فمشینا إلی منزل جابر رحمه الله، قال أبو جعفر: فأخرج لی صحیفة من رقّ فیها ما هذه صورته: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، هذا کتاب من اللَّه العزیز الرّحیم إلی محمّد نبیّه ونوره
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 38
وسفیره وحجابه ودلیله، نزل به الرُّوح الأمین من عند ربّ العالمین، عظِّم یا محمّد أسمائی واشکر نعمائی ولا تجحد آلائی أنا اللَّه لا إله إلّاأنا، فمَن رجا فضل غیری وخاف غیر عذابی أعذِّبه عذاباً لا أعذِّب به أحداً من خلقی، إیّای فاعبدنی وعلیَّ فتوکّل، إنِّی لم أبعث نبیّاً وکملت أیّامه وأنقضت مدّته إلّاجعلت له وصیّاً، وإنِّی فضّلتک علی الأنبیاء وفضّلت وصیّک علی الأوصیاء، وأکرمته بشبلیک وسبطیک الحسن والحسین خازنی وحیی، وأکرمت حسیناً بالشّهادة وختمت له بالسّعادة، فهو أفضل مَن استشهد فیّ أرفع الشُّهداء عندی درجة، وجعلت الکلمة التّامّة معه والحجّة البالغة عنده وبعترته أثیب وأعاقب أوّلهم علیّ بن الحسین زین العابدین وزین أولیائی الماضین علیهم صلاتی أجمعین، فهم حبلی الممدود الّذی یخفّهم رسولی لوجود الکتاب معهم لا یفارقهم ولا یفارقونه، حتّی یردوا علی رسولی فی الیوم المعهود وذلک یوم مشهود».
ابن شاذان، الفضائل،/ 113- 114
حدیث اللّوح الذی رواه جابر عن الزّهراء علیها السلام، وهو لوح أهداهُ اللَّه إلی رسول اللَّه فیه اسمه واسم الخلفاء من بعده ونسخته:
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم؛ هذا کتاب من اللَّه العزیز الحکیم إلی محمّد نبیّه وسفیره، نزل به الرّوح الأمین من ربّ العالمین، عظِّم یا محمّد أمری، واشکر لنعمائی، إنّنی أنا اللَّه لا إله إلّاأنا، فمَن رجا غیر فضلی وخاف غیر عدلی عذّبته عذاباً ألیماً، فإیّای فاعبد، وعلیَّ فتوکّل، إنّنی لم أبعث نبیّاً قط فأکملت أیّامه إلّاجعلتُ له وصیّاً، وإنِّی فضّلتک علی الأنبیاء وجعلتُ لک علیّاً وصیّاً، وکرّمتک بشبلیک وسبطیک حسن وحسین، وجعلتُ حسناً معدن وحیی بعد أبیه، وجعلتُ حسیناً خازن وحیی، وأکرمته بالشّهادة، وأعطیته موارث الأنبیاء، فهو سیِّد الشّهداء، وجعلتُ کلمتی الباقیة فی عقبه، أخرج منه تسعة أبرار هداة أطهار منهم سیِّد العابدین وزین أولیائی، ثمّ ابنه محمّد شبیه جدّه المحمود الباقر لعلمی، هلک المرتابون فی جعفر، الرادّ علیه کالرادّ علیَّ، حقّ القول منِّی أن أهیج بعده الفتنة العمیاء، مَنْ جحد ولیّاً من أولیائی فقد جحد نعمتی، ومَنْ غیّر آیة من کتابی فقد
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 39
افتری علی اللَّه، ویل للجاحدین فضل موسی عبدی وحبیبی، وعلیّ ابنه ولیِّی وناصری، ومن أضع علیه أعباء النّبوّة، یقتله عفریت مرتد، حقّ القول منِّی لأقرّنّ عینه بمحمّد ابنه موضع سرِّی، ومعدن علمی، وأختم بالسعادة لإبنه علیّ الشّاهد علی خلقی، أخرج منه خازن علمی الحسن الداعی إلی سبیلی، وأکمل دینی بابنه زکی العالمین، علیه کمال موسی، وبهاء عیسی، وصبر أیّوب، یذلّ أولیاؤه فی غیبته ویتهادون برؤوسهم إلی التّرک والدّیلم، وتصبغ الأرض بدمائهم ویکونوا خائفین، أولئک أولیائی حقّاً، بهم أکشف الزلازل والبلاء، «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِکَ هُمُ المُهْتَدُونَ»».
البرسی، مشارق أنوار الیقین،/ 186- 187
(روی) عن الصّادق علیه السلام أ نّه قال: دخل جابر الأنصاریّ إلی أبی فی مدینة الرّسول فقال له: یا جابر! بحقّ جدِّی رسول اللَّه، ألا أخبرتنی عن اللّوح، أرأیته عند أمِّی فاطمة الزّهراء؟ فقال جابر رحمه الله: أشهد باللَّه العظیم ورسوله النّبیّ الکریم، لقد أتیت إلی فاطمة الزّهراء فی بعض الأیّام لأهنِّیها بولدها الحسین علیه السلام بعدما وضعته بستّة أیّام. فإذا هی جالسة وبیدها لوح أخضر من زبرجدة خضراء، وفیه کتابة أنوَر من الشّمس وله رائحة أطیب من المسک. فقلت لها: ما هذا اللّوح یا بنت رسول اللَّه؟ فقالت: هذا اللّوح أهداه اللَّه إلی أبی رسول اللَّه، فیه اسم محمّد المصطفی، واسم علیّ المرتضی، واسم ولدی الحسن والحسین، وأسماء الأئمّة الباقین من ولدی، فسألتها أن تدفعه إلیَّ لأنظر ما فیه فدفعته إلیَّ فسررت به سروراً عظیماً. فقلت لها: یا سیِّدة النِّساء! هل تأذنین لی أن أکتب نسخته؟
فقالت: افعل، فأخذته ونسخته عندی. فقال له الباقر علیه السلام: هل لک أن ترینی نسخة بعینها الآن؟ فمضی جابر إلی منزله فأتی بصحیفة من کاغذ مکتوب فیها: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. هذا کتاب من العلیم. أنزله الرُّوح الأمین علی خاتم النّبیِّین أجمعین. أمّا بعد، یا محمّد! عظِّم أسمائی، واشکر نعمائی، ولا تجحد آلائی، ولا ترج سوائی، ولا تخشی غیری، فمَن یرجو ویخشی غیری أعذِّبه عذاباً لا أعذِّب به أحداً من العالمین. یا محمّد! إنِّی اصطفیتک علی سائر الأنبیاء وفضّلت وصیّک علیّاً علی سائر الأوصیاء، وجعلت
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 40
ولدک الحسن عیبة علمی بعد انقضاء مدّة أبیه، وجعلت الحسین خیر أولاد الأوّلین والآخرین، ومن نسله الأئمّة المعصومین، وعلیه تشبّ فتنة صمّاء، فالویل کلّ الویل لمن حاربه وغصبه حقّه، ومنه یعقّب زین العابدین، وبعده محمّد الباقر لعلمی والدّاعی إلی سبیلی علی منهاج الحقّ، ومن بعده جعفر الصّادق القول والعمل، ومن بعده الإمام المطهّر موسی بن جعفر، ومن بعده علیّ بن موسی الرِّضا یقتله کافر عنید ذو بأس شدید، ومن بعده محمّد الجواد یقتل مسموماً، ومن بعده علیّ الهادی یقتل بالسّمّ، ومن بعده الحسن العسکریّ یقتل بالسّمّ، ومن بعده القائم المهدیّ وهو الّذی یقیم إعوجاج الدِّین، ویأخذ ثار الأئمّة الطّاهرین صلوات اللَّه علیهم أجمعین، وهو رحمة للعالمین، وسوط عذاب علی الظّالمین، وسألقی علیه کمال موسی وبهاء عیسی وصبر أیّوب، فتذلّ أولیائی قبل ظهوره، وتهادی رؤوسهم کما تتهادی رؤوس التُّرک والدَّیلم، فیظهر حجّتی فیهم فیقتلون ویحرقون، وتصبغ الأرض من دمائهم ویفشو الویل والرّنّة فی نسائهم، أولئک أولیائی حقّاً، بهم أدفع کل فتنة عمیاء حندسیّة، وبهم أکشف الزّلازل وأرفع الآصار والأغلال «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِکَ هُمُ المُهْتَدُونَ».
فقال بعض أصحاب الصّادق علیه السلام: یا مولانا! لو لم نسمع فی دهرنا إلّافضل هذا الحدیث لکفانا فضله، وقال علیه السلام: ولکن فصنه إلّاعن أهله.
الطّریحی، المنتخب، 2/ 390- 391
المقلّد [بن غالب بن] الحسن «1»- رحمه الله- عن رجاله بإسناد متّصل إلی عبداللَّه بن سنان الأسدیّ، عن جعفر بن محمّد علیهما السلام، قال: قال أبی- یعنی محمّد الباقر علیه السلام- لجابر بن عبداللَّه: لی إلیک حاجة أخلو بک «2» فیها، فلمّا خلا به قال: یا جابر! أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته عند أمِّی فاطمة «3» علیها السلام. فقال جابر «4»: أُشهد باللَّه لقد دخلت علی سیِّدتی
__________________________________________________
(1)- [فی البرهان وکنز الدّقائق: «الحسنی»].
(2)- [لم یرد فی البرهان].
(3)- [البرهان: «فاطمة الزّهراء»].
(4)- [لم یرد فی البرهان وکنز الدّقائق].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 41
فاطمة علیها السلام لأُهنِّیها بولدها الحسین فإذا بیدها لوح أخضر من زمرُّدة خضراء فیه «1» کتابة أنور من الشّمس وأطیب رائحة من المسک الأذفر، فقلت: ما هذا «2»! یا بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم؟ فقالت: هذا لوح أنزله اللَّه عزّ وجلّ علی أبی وقال لی [أبی] احفظیه، فقرأت «3» فإذا فیه اسم أبی و «4» بعلی واسم ابنی والأوصیاء من بعد ولدی «5» الحسین فسألتها أن تدفعه إلیَّ لأنسخه ففعلت.
فقال له أبی: ما فعلت بنسختک؟ فقال: هی عندی. فقال «6»: فهل لک أن تعارضنی علیها. قال: فمضی جابر إلی منزله فأتاه بقطعة جلد أحمر، فقال له: انظر فی صحیفتک حتّی أقرأها علیک. فکان «7» فی صحیفته:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. هذا کتاب من اللَّه العزیز العلیم أنزله «8» الرُّوح الأمین علی محمّد خاتم النّبیِّین: یا محمّد! إنّ عدّة الشُّهور عند اللَّه اثنا عشر شهراً فی کتاب اللَّه یوم خلق السّموات والأرض، منها أربعة حرم ذلک الدِّین القیِّم فلا تظلموا فیهنّ أنفسکم.
یا محمّد! عظِّم أسمائی، واشکر نعمائی، ولا تجحد آلائی، ولا ترج سوائی «9»، ولا تخش غیری، فإنّه مَن «10» یرج سوائی ویخش «10» غیری أُعذِّبه عذاباً لا أُعذِّبه أحداً من العالمین. یا محمّد! إنِّی اصطفیتک علی الأنبیاء، واصطفیت وصیّک علیّاً «11» علی الأوصیاء، جعلت «12»
__________________________________________________
(1) [کنز الدّقائق: «فی»]
(2) [زاد فی البرهان: «اللّوح»]
(3) [فی البرهان وکنز الدّقائق: «ففعلت»]
(4) [کنز الدّقائق: «واسم»]
(5)- [البرهان: «ولد»]
(6) [فی البرهان وکنز الدّقائق: «قال»]
(7) [کنز الدّقائق: «فکانت»]
(8) [کنز الدّقائق: «نزل به»]
(9) [کنز الدّقائق: «سوای»]
(10- 10) [فی البرهان وکنز الدّقائق: «یرجو سوائی (سوای) ویخشی»]
(11) [لم یرد فی البرهان]
(12) [کنز الدّقائق: «وجعلت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 42
الحسن عیبة علمی بعد انقضاء مدّة أبیه؛ والحسین خیر أولاد الأوّلین والآخرین، فیه تثبت «1» الإمامة ومنه «2» العقب، وعلیّ بن الحسین زین العابدین؛ والباقر العلم الدّاعی إلی سبیلی علی منهاج الحقِّ؛ وجعفر الصّادق فی القول والعمل تلبس من بعده فتنة صمّاء، فالویل کلُّ الویل لمن کذَّب عترة نبیِّی وخیرة خلقی؛ وموسی الکاظم الغیظ؛ وعلیّ الرِّضا یقتله عفریت کافر، یدفن بالمدینة الّتی بناها العبد الصّالح إلی جنب شرِّ خلق اللَّه؛ ومحمّد الهادی شبیه جدِّه المیمون؛ وعلیّ الدّاعی إلی سبیلی والذّابّ عن حرمی والقائم فی رعیّتی؛ والحسن الأعزّ «3» یخرج منه ذو الاسمین خلف محمّد، یخرج فی آخر الزّمان، وعلی رأسه غمامة «4» بیضاء تظلُّه من «5» الشّمس وینادی منادٍ بلسان فصیح یسمعه الثّقلان ومن بین الخافقین: هذا المهدیُّ من آل محمّد فیملأ الأرض عدلًا کما ملئت جوراً.
شرف الدّین الاسترآبادی، تأویل الآیات،/ 210- 212/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 123- 124؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 5/ 453- 455
__________________________________________________
(1)- [البرهان: «ثبتت»].
(2)- [لم یرد فی البرهان].
(3)- [کنز الدّقائق: «الأغرّ»].
(4)- [فی البرهان وکنز الدّقائق: «عمامة»].
(5)- [فی البرهان وکنز الدّقائق: «عن»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 43

إمامته بنصِّ الحسن علیه السلام‌

وروی یعقوب بن یزید، عن ابن أبی عمیر، عن رجاله «1»، عن أبی عبداللَّه علیه السلام یرفع الحدیث إلی الحسن بن علیّ علیه السلام أ نّه قال: إنّ للَّه‌مدینتین إحدیهما بالمشرق والأخری بالمغرب علیهما سوران «2» من حدید وعلی کلّ مدینة ألف ألف «3» مصراع من «3» ذهب وفیها سبعون ألف ألف لغة یتکلّم کلّ لغة «4» بخلاف لغة صاحبه وأنا أعرف جمیع اللّغات وما فیهما «5» وما بینهما «6» وما علیها «6» حجّة غیری والحسین أخی.
حدّثنا أحمد بن «7» محمّد بن «7» الحسین عن أبیه بهذا الإسناد مثله.
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 359 رقم 5/ عنه: المجلسی، البحار «8»، 43/ 337؛ البحرانی، العوالم، 16/ 109؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 176- 177؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 187
أحمد بن محمّد ومحمّد بن یحیی «9»، عن محمّد بن الحسن، عن یعقوب بن یزید، عن ابن أبی عمیر، عن رجاله، «10» عن أبی عبداللَّه «11» علیه السلام، قال: إنّ الحسن «12» علیه السلام قال: إنّ للَّه‌مدینتین إحداهما بالمشرق والأخری بالمغرب، علیهما سورٌ من حدید وعلی کلّ واحد «13»
__________________________________________________
(1)- [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «بعض رجاله»].
(2)- [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «سور»].
(3- 3) [نور الثّقلین: «مصراعین»].
(4)- [لم یرد فی کنز الدّقائق].
(5)- [فی العوالم وکنز الدّقائق: «فیها»].
(6- 6) [فی البحار والعوالم ونور الثّقلین: «وما علیهما»، وفی کنز الدّقائق: «فما علیهما»].
(7- 7) [لم یرد فی البحار].
(8)- [حکاه أیضاً فی البحار، 27/ 41 و 54/ 327].
(9)- [لم یرد فی مدینة المعاجز].
(10)- [من هنا حکاه فی العدد].
(11)- [إثبات الهداة: «أبی عبیدة»].
(12)- [فی العدد ومدینة المعاجز: «الحسن بن علیّ»].
(13)- [فی العدد وإثبات الهداة: «واحدة»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 44
منهما ألف ألف مصراع و «1» فیها سبعون «1» ألف ألف لغة، یتکلّم کلُّ لغة «2» بخلاف لغة «3» صاحبها وأنا أعرف جمیع اللّغات و «4» ما فیهما وما بینهما، وما «4» علیهما حجّة غیری وغیر «5» الحسین أخی «5». «6»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 462 رقم 5/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 2/ 555؛ السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 3/ 253؛ مثله رضی الدّین ابن المطهّر، العدد القویّة،/ 37
محمّد بن الحسن وعلیُّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن سلیمان الدَّیلمیّ، عن بعض أصحابنا، عن «7» المفضّل بن عمر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال «8»: لمّا حضرت الحسن «9» بن علیّ «9» علیهما السلام الوفاة، «10» قال: یا قنبر! انظر هل تری من «11» وراء بابک مؤمناً من غیر آل محمّد علیهم السلام؟ فقال: اللَّه تعالی ورسوله وابن رسوله أعلم «9» به منِّی «9»، قال: ادعُ «12» لی محمّد بن علیٍّ، «13» فأتیته فلمّا دخلت علیه، قال: هل حدث إلّاخیر؟ قلت: أجب
__________________________________________________
(1- 1) [مدینة المعاجز: «فیهما»].
(2)- [فی العدد: «بلغة»، وفی إثبات الهداة: «أُمّة»].
(3)- [لم یرد فی مدینة المعاجز].
(4- 4) [العدد: «لا فیهما ولا»].
(5- 5) [العدد: «أخی الحسین»].
(6)- امام حسن علیه السلام فرمود: خدا دو شهر دارد که یکی در مشرق و دیگری در مغربست، گرد آنها دیواری از آهن است و هر یک از آنها یک میلیون در دارد و در آنجا هفتاد ملیون لغت است، تکلم هر لغتی بر خلاف لغت دیگر است و من همه آن لغات و آن‌چه در آن دو شهر و میان آنهاست می‌دانم و بر آنها حجتی جز من و برادرم حسین نیست.
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 362
(7)- [من هنا حکاه عنه فی إعلام الوری والبحار والعوالم].
(8)- [إثبات الهداة: «فی حدیث أ نّه»].
(9- 9) [لم یرد فی إعلام الوری والبحار والعوالم].
(10) (10*) [إثبات الهداة: «دعا محمّد بن علیّ یعنی ابن الحنفیّة فقال له بعد کلام»].
(11)- [لم یرد فی إعلام الوری والبحار والعوالم].
(12)- [فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «امض فادع»].
(13)- [زاد فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «قال»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 45
أبا محمّد فعجَّل علی «1» شسع نعله، فلم یُسوِّه وخرج «2» معی یعدو.
فلمّا قام بین یدیه سلَّم، فقال له الحسن «3» بن علیّ «3» علیهما السلام: اجلس «4» فإنّه لیس مثلک یغیب «4» عن سماع کلام یحیی به الأموات ویموت به الأحیاء، کونوا أوعیة العلم ومصابیح الهدی «5»، فإنّ ضوء النّهار بعضه أضوء من بعض، أما علمت أنّ اللَّه جعل ولد إبراهیم علیه السلام أئمّة وفضّل بعضهم علی بعض وآتی داود علیه السلام زبوراً وقد علمت بما استأثر به «6» محمّداً صلی الله علیه و آله و سلم.
یا محمّد بن علیِّ! إنِّی أخاف «7» علیک الحسد وإنّما وصف اللَّه به الکافرین، فقال اللَّه «8» عزّ وجلّ: «کُفّاراً حَسَداً مِن عِنْدِ أنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیّنَ لَهُمُ الْحَقُّ» «9»
ولم یجعل اللَّه عزّ وجلّ للشّیطان علیک سلطاناً.
یا محمّد بن علیّ! ألا أُخبرک بما سمعت من أبیک فیک؟ قال: بلی. قال: سمعت أباک علیه السلام «10» یقول یوم البصرة «10»: مَن أحبَّ أن یبُرَّنی فی الدُّنیا والآخرة فلیبُرّ «11» محمّداً ولدی «12».
یا محمّد بن علیّ! لو شئت أن أُخبرک وأنت نطفة فی «13» ظهر أبیک لأخبرتک (10*).
__________________________________________________
(1)- [فی البحار والعوالم: «عن»].
(2)- [فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «فخرج»].
(3- 3) [لم یرد فی إعلام الوری والبحار والعوالم].
(4- 4) [فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «فلیس یغیب مثلک»].
(5)- [فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «الدّجی»].
(6)- [فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «اللَّه»].
(7)- [فی البحار والعوالم: «لا أخاف»].
(8)- [لم یرد فی البحار والعوالم].
(9)- [البقرة: 2/ 109].
(10- 10) [فی إعلام الوری: «یوم البصرة یقول»].
(11)- [إعلام الوری: «فلیسرّ»].
(12)- [لم یرد فی البحار].
(13)- [إعلام الوری: «من»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 46
یا محمّد بن علیّ! أما علمت أنّ الحسین بن علیّ علیهما السلام بعد وفاة نفسی «1» ومفارقة روحی جسمی «1» إمامٌ من بعدی وعند اللَّه جلَّ اسمه فی الکتاب «2» وراثة من «3» النّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم «4» أضافها اللَّه عزّ وجلّ له فی وراثة «4» أبیه وأمِّهِ فعلم «5» اللَّه أ نّکم خیرة «6» خلقه فاصطفی منکم محمّداً صلی الله علیه و آله و سلم واختار محمّد علیّاً علیه السلام واختارنی علیٌّ علیه السلام بالإمامة «7» واخترت أنا الحسین علیه السلام. فقال له محمّد بن علیٍّ علیه السلام: أنت «8» إمام «9» وأنت وسیلتی إلی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم «10» واللَّه لوددت أنّ نفسی ذهبت «11» قبل أن أسمع منک هذا الکلام «8»، ألا وإنّ فی رأسی کلاماً لاتنزفه الدِّلاء ولا تغیِّره نغمة «12» الرِّیاح، کالکتاب المعجم فی الرَّقِّ المنمنم، أهمُّ بإبدائه فأجدنی سبقت إلیه سبق الکتاب المنزل أو «13» ما جاءت به الرُّسُل وإنّه لکلام یَکِلُّ به لسان النّاطق وید الکاتب، «14» حتّی لا یجد قلماً ویؤتوا بالقرطاس حُمماً، «15» فلا یبلغ إلی 15 فضلک 14. وکذلک یجزی اللَّه المحسنین ولا قوّة إلّاباللَّه، الحسین أعلمنا علماً وأثقلنا حلماً وأقربنا من‌رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم رحماً کان فقیهاً «16» قبل أن یخلق وقرأ الوحی قبل أن ینطق ولو علم اللَّه
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی إثبات الهداة].
(2)- [زاد فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «الماضی»].
(3)- [لم یرد فی البحار].
(4- 4) [فی إعلام الوری: «أضافها اللَّه له فی تراثه»، فی البحار: «أصابها فی وراثة»، فی العوالم: «أضافها اللَّه فی وراثة»].
(5)- [فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «علم»].
(6)- [فی البحار والعوالم: «خیر»].
(7)- [فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «للإمامة»].
(8- 8) [إعلام الوری: «إمامی وسیِّدی»].
(9)- [فی البحار والعوالم: «إمامی وسیِّدی»].
(10)- [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة].
(11)- [العوالم: «قد ذهبت»].
(12)- [البحار: «بعد»].
(13)- [فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «و»].
(14- 14) [البحار: «ولا یبلغ فضلک»].
(15- 15) [فی إعلام الوری والعوالم: «ولا یبلغ»].
(16)- [فی إعلام الوری: «إمامنا»، وفی البحار: «إماماً»، وفی العوالم: «فقیهاً إماماً»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 47
«1» فی أحد خیراً «1» ما اصطفی محمّداً صلی الله علیه و آله و سلم، فلمّا اختار اللَّه «2» محمّداً صلی الله علیه و آله و سلم، واختار «3» محمّد علیّاً «3»، واختارک علیٌّ إماماً «4» واخترت الحسین «5»، سلّمنا ورضینا «6» مَن [هو] بغیره یرضی و [مَن غیره] کنّا نسلِّم به من مشکلات أمرنا «6». «7»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 300- 302 رقم 2/ عنه: الطّبرسی، إعلام الوری،/ 214- 215؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 2/ 568؛ المجلسی، البحار، 44/ 174- 176؛ البحرانی، العوالم، 17/ 78- 79
__________________________________________________
(1- 1) [فی إعلام الوری: «أنّ أحداً خیراً منّا»، وفی البحار والعوالم: «أنّ أحداً خیرٌ منّا»].
(2)- [لم یرد فی إعلام الوری والبحار والعوالم].
(3- 3) [فی إعلام الوری: «علیّاً إماماً»، وفی البحار والعوالم: «محمّد علیّاً إماماً»].
(4)- [فی إعلام الوری والبحار والعوالم: « (من) بعده»].
(5)- [زاد فی إعلام الوری والبحار والعوالم: « (من) بعدک»].
(6- 6) [فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «بمَن هو الرّضی وبمَن نسلم به من المشکلات»].
(7)- امام صادق علیه السلام فرمود: چون وفات حسن بن علی علیهما السلام فرا رسید، به قنبر فرمود: ای قنبر! ببین پشت در، مؤمنی از غیر آل محمد علیهم السلام هست؟
عرض کرد: خدای تعالی، پیغمبر و پسر پیغمبرش آن را از من بهتر می‌دانند.
فرمود: محمد بن علی را (که مادرش حنفیه است) نزد من آور (پس مقصود از سؤال کردن حضرت این بود که به قنبر بفرماید: من می‌دانم کسی جز محمد بن حنفیه آن‌جا نیست، او را بیاور. و گفته‌اند مقصودش از مؤمن عزرائیل است، زیرا او بر خانه ائمه اجازه می‌گرفت.)
قنبر گوید: من نزدش رفتم، چون وارد شدم، گفت: امیدوارم جز خیر پیش نیامده باشد. عرض کردم: ابا محمد را اجابت کن (که تو را می‌خواند) او با شتاب بدون این‌که بند کفش خود را ببندد با من دوید و چون مقابل امام رسید، سلام کرد.
حسن بن علی علیهما السلام به او فرمود: بنشین که مانند تو شخصی نباید از شنیدن سخنی که سبب زنده شدن مردگان و مردن زنده‌ها می‌شود، غایب باشد (آن سخن وصیت آخر عمر من است که دل‌های مرده را زنده می‌کند و هر زنده‌ای که آن را نپذیرد، در شمار مردگان آید).
شما باید گنجینه علم و چراغ هدایت باشید؛ زیرا برخی از نور خورشید از برخی دیگرش تابان‌تر است (پس اگرچه تو هم برادر من و حسینی، اما بدان که من و او نور تابنده‌تر خورشید وجود پدریم. یا آن‌که اگرچه همه بشر از یک اصلند، ولی تو به واسطه انتسابت به علی علیه السلام، باید علم و کمالت از مردم دیگر تابنده‌تر باشد) مگر نمی‌دانی که خدا فرزندان ابراهیم را امام قرار داد، ولی بعضی را بر بعض دیگر فضیلت بخشید و به داود علیه السلام «زبور» را داد، در صورتی که می‌دانی محمد صلی الله علیه و آله را به چه امتیازی برگزید (قرآن را به او فرستاد و او را به استواری بر خلق عظیم، ستود).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 48
کتب إلی معاویة: إنِّی تارکها من یومی هذا وغیر طالب لها، وتاللَّه لو وجدت علیکم أعواناً ناصرین عارفین بحقِّی غیر منکرین ما سلمت إلیک هذا الأمر ولا أعطیتک هذا الأمر الذی أنتَ طالبه أبداً، ولکنّ اللَّه عزّ وجلّ قد علم وعلمت یا معاویة وسائر المسلمین
__________________________________________________
- ای محمد بن علی! من از حسد تو می‌ترسم [من از حسد تو نمی‌ترسم- به نسخه اعلام الوری-]؛ زیرا خدا کافران را به آن وصف کرده و فرموده است: (بسیاری از اهل کتاب می‌خواهند با وجود این‌که حق بر آن‌ها روشن شده، به سبب حسدی که در دل خود دارند، شما را به کفر برگردانند.) (109 سوره 2)، در صورتی که خدای عز وجل شیطان را بر تو مسلط نساخته است.
ای محمد بن علی! نمی‌خواهی آن‌چه را از پدرت درباره تو شنیده‌ام، به تو بگویم؟
گفت: چرا.
فرمود: شنیدم پدرت علیه السلام روز جنگ بصره (جنگ جمل) می‌فرمود: کسی که می‌خواهد در دنیا و آخرت به من نیکی کند، باید به پسرم محمد نیکی کند.
ای محمد بن علی! اگر بخواهم به تو خبر دهم، از زمانی که نطفه‌ای بودی در پشت پدرت خبر می‌دهم.
ای محمد بن علی! نمی‌دانی که حسین بن علی علیهما السلام بعد از وفات من و بعد از جدایی روحم از پیکرم، امام پس از من است و نزد خدای جلّ اسمه امامت به نام او در کتاب لوح محفوظ یا قرآن و یا وصیت‌نامه ثبت است. امامت او از راه وراثت پیغمبر صلی الله علیه و آله که خدای عزوجل آن وراثت را به وراثت از پدر و مادرش هم افزوده می‌باشد. خدا دانست که شما خانواده بهترین خلق او هستید، لذا محمد صلی الله علیه و آله را از میان شما برگزید، محمد، علی علیه السلام را انتخاب کرد، علی علیه السلام مرا به امامت برگزید و من حسین علیه السلام را برگزیدم.
محمد بن علی علیه السلام عرض کرد: تو امامی و واسطه میان من و محمدی صلی الله علیه و آله. به خدا من دوست داشتم که پیش از آن‌که این سخن را از تو بشنوم، مرده باشم. همانا در سرم سخنی است که دلوها نتوانند همه آن را بکشند (آن‌قدر از فضیلت شما در خاطر دارم که به وصف درنیاید) و ترانه و آهنگ بادها دگرگونش نسازد (یاوه‌گویی‌های دشمنان عقیده مرا نسبت به شما سست نکند). آن‌ها مانند نوشته سر به مهریست که ورقش مزیّن و منقوش است. می‌خواهم اظهارش کنم ولی می‌بینم کتاب منزل خدا (قرآن) وکتب دیگری که پیغمبران آورده‌اند، بر من پیشی گرفته‌اند و آن سخنی است که زبان هر گوینده و دست هر نویسنده از ادای آن عاجز است تا آن‌جا که قلم‌ها تمام شود، کاغذها سیاه شود و باز هم فضیلت شما به آخر نرسد. خدا نیکوکاران را چنین جزا می‌دهد و هیچ نیرویی جز از خدا نیست.
حسین از همه ما داناتر، از لحاظ خویشتن‌داری سنگین‌تر واز جهت قرابت به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک‌تر است. او پیش از خلقتش فقیه بوده (یعنی خدا روحش را پیش از تعلق به بدن عالم و بلکه معلّم ملائکه ساخت) و پیش از آن‌که زبان باز کند، وحی خدا را خوانده است و اگر خدا در شخص دیگری خیری می‌دانست، محمد صلی الله علیه و آله را برنمی‌گزید. پس چون خدا محمد صلی الله علیه و آله را برگزید، محمد، علی را انتخاب کرد، علی شما را به امامت برگزید و شما حسین را، ما تسلیم شدیم و رضا دادیم. کیست که به غیر آن رضا دهد و کیست جز او که در کارهای مشکل خویش تسلیمش شویم؟!! مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 71- 73
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 49
أنّ هذا الأمر لی دونک، ولقد سمعت من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أنّ الخلافة لی ولأخی الحسین وأنّها لمحرّمة علیک وعلی قومک وسماعک وسماع المسلمین، والصّادق والأمین والمؤدِّی عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.
الخصیبی، الهدایة الکبری،/ 191- 192
یعقوب بن یزید، عن محمّد بن أبی عمیر، عن بعض رجاله، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال: قال الحسن بن علیّ علیهما السلام: إنّ للَّه‌مدینتین إحداهما بالمشرق والأخری بالمغرب، علیهما سور من حدید وعلی کلّ مدینة ألف ألف مصراعین «1» من ذهب و «2» فیهما سبعون «2» ألف ألف لغة یتکلّم «3» کلّ لغة بخلاف لغة صاحبتها وأنا أعرف جمیع اللّغات، «4» وما فیهما وما بینهما «4» وما علیهما حجّة غیری وغیر أخی الحسین.
المفید، الاختصاص،/ 291/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 3/ 516، البرهان، 1/ 48؛ المجلسی، البحار، 26/ 192
وروی محمّد بن أبی عمیر عن رجاله عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: قال الحسن علیه السلام «5» لأصحابه: إنّ «6» للَّه‌مدینتین إحداهما «7» «8» فی المشرق والأخری فی المغرب «8»، فیهما «9» خلق للَّه «10» تعالی لم یهمّوا بمعصیة له «11» قطّ، واللَّه ما فیهما و «12» ما بینهما «12» حجّة للَّه «13» علی خلقه
__________________________________________________
(1)- [فی البرهان: «باب، لکلّ (کلّ) باب مصراعان»، وفی مدینة المعاجز: «باب مصراعین»].
(2- 2) [فی البرهان والبحار: «فیها»].
(3)- [فی مدینة المعاجز والبرهان: «تتکلّم»].
(4- 4) [فی مدینة المعاجز: «وما فیها»، وفی البرهان: «وما فیها وما بینهما»].
(5)- [المستجاد: «الحسن بن علی علیه السلام»].
(6)- [فی روضة الواعظین مکانه: «قال الحسن لأصحابه: إنّ ...»، وفی المناقب وتسلیة المجالس مکانه: «قال الحسن: إنّ ...»].
(7)- [فی روضة الواعظین والمناقب والمستجاد وتسلیة المجالس ومناهل الضّرب: «إحدیهما»].
(8- 8) [فی روضة الواعظین وتسلیة المجالس: «بالمشرق والأخری بالمغرب»].
(9)- [المناقب: «فیها»].
(10)- [لم یرد فی تسلیة المجالس، وفی روضة الواعظین والمناقب والمستجاد ومناهل الضّرب: «اللَّه»].
(11)- [فی المناقب وتسلیة المجالس: «اللَّه»].
(12- 12) [فی روضة الواعظین: «بینهما»، وفی المناقب: «لا بینهما»].
(13)- [مناهل الضّرب: «اللَّه»].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 50
غیری وغیر أخی الحسین علیه السلام. «1»
المفید، الإرشاد، 2/ 26/ عنه: الحلّی، المستجاد من کتاب الإرشاد،/ 444- 445؛ الأعرجی، مناهل الضّرب،/ 381؛ مثله الفتّال، روضة الواعظین، 1/ 166؛ ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 40؛ محمّد بن أبی طالب، تسلیة المجالس، 2/ 60
«1»
__________________________________________________
(1)- محمد بن ابی عمیر به سند خود از امام صادق علیه السلام روایت کند که: «فرمود: حسن بن علی علیهما السلام به اصحاب خود فرمود: برای خداوند دو شهر است: یکی در مشرق و دیگری در مغرب، و در آن دو برای خداوند بندگانی است که هرگز اندیشه نافرمانی و معصیت او را نکرده‌اند. به خدا سوگند، در آن دو شهر و میان آن دو، برای خداوند حجتی بر بندگانش جز من و برادرم حسین کسی نیست.»
رسولی محلّاتی، ترجمه ارشاد، 2/ 26
صفّار و دیگران به سندهای صحیح از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده‌اند که جناب امام حسن علیه السلام روزی بر منبر فرمود: «خدا را دو شهر است یکی در مشرق و یکی در مغرب. هر یک از این دو شهر حصاری دارد از آهن و در هر شهری از آن‌ها هزار دروازه است. در هر یک از آن دو شهر، هفتاد هزار لغت است که هر طایفه‌ای به لغتی سخن می‌گویند، به غیر لغت دیگری. من می‌دانم جمیع لغت‌های ایشان را و بر اهل آن دو شهر حجتی و امامی نیست به غیر از من و برادرم حسین.
مجلسی، جلاء العیون،/ 406
ایضاً روایت کرده‌اند از حضرت صادق علیه السلام که چون حضرت امام حسن علیه السلام را وفات در رسید، گفت: «ای قنبر! برو و برادر من محمد بن حنفیّه را بطلب.»
چون قنبر این خبر را به محمد داد، به تعجیل برخاست بی آن که بند نعلین خود را ببندد. روانه شد و همه جا دوید تا خود را به خدمت آن حضرت رسانید. چون سلام کرد، حضرت فرمود: «بنشین، مثل تو کسی نمی‌باید غایب باشد از کلامی که مرده‌ها را زنده می‌گرداند و زنده‌ها را می‌میراند، باید که صندوقهای علم باشید و در تاریکیهای ضلالت چراغهای راه هدایت باشید، و بدانید که تفاوت میان فرزندان یک پدر می‌باشد. چنانچه ساعات روز بعضی از بعضی روشن‌تر می‌باشد، مگر نمی‌دانی که حق تعالی امامت را در فرزندان ابراهیم قرار داد و بعضی را بر بعضی تفضیل داد و به داود زبور بخشید. محمد صلی الله علیه و آله و سلم را از میان ایشان اختیار کرد و بر همه ایشان زیادتی داد.
ای محمد! بر تو می‌ترسم حسد را و حال آن که حق تعالی در قرآن کافران به حسد وصف کرده است و فرموده است: «کُفّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیّنَ لَهُمُ الحَقُّ» 1 و خدا شیطان را بر تو راهی ندهد. ای محمد! می‌خواهی خبر دهم تو را به آن‌چه پدرت در شأن تو گفت؟»
محمد گفت: «بلی.»
حضرت فرمود: «شنیدم که پدرت در روز بصره می‌گفت: هر که خواهد که با من نیکی کند در دنیا و آخرت. پس باید که نیکی کند به محمد فرزند من. ای محمد! اگر خواهی تو را خبر می‌توانم داد به آن‌چه واقع شده است در زمانی که تو نطفه بوده‌ای در پشت پدر خود. ای محمد! بدان که حسین بعد از وفات من و مفارقت روح از بدن من امام است بعد از من. و این میراثی است که از پدر و جد به او رسیده است. و- در
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 51
__________________________________________________
- کتاب‌های خدا خلافت او نوشته است و خدا شما اهل بیت را دانسته از جمیع خلق اختیار کرده است. و محمد رااز میان شما اختیار کرده است و او را پیغمبر گردانیده است. محمد، علی رااختیار کرد برای خلافت خود و علی مرا اختیار کرد برای امامت، و من حسین را اختیار می‌کنم.»
پس محمد بن حنفیه گفت: که تو امام منی و سیّد و بزرگ منی، و تویی وسیله من به سوی محمد صلی الله علیه و آله و سلم. به خدا سوگند که می‌خواستم که جان من برود پیش از آن که این سخن را از تو بشنوم. به درستی که در سر من سخنی چند هست در نعمت تو که آن را وصف و بیان آخر نمی‌تواند کرد، و هرچه خواهم بگویم، پیش از آن گفته شده است. در کتاب خدا نوشته شده و زبان فصحا و دانایان لال است و قلم‌های کاتبان کند است از احصا کردن فضایل و مناقب تو. خدا چنین جزا می‌دهد نیکوکاران را و حسین از همه داناتر است و حلم او از همه ما گران‌تر است و قرابت او به حضرت رسالت از همه بیش‌تر است. او امام بود پیش از آن که مخلوق شود، و وحی خدا را خوانده بود پیش از آن که به سخن آید. اگر خدا می‌دانست که از محمد بهتر کسی هست، هرآینه او را برای پیغمبری اختیار می‌کرد. چون محمد علی را اختیار کرد و علی تو را اختیار کرد و تو حسین را اختیار کردی، ما تسلیم کردیم و راضی شدیم و قبول کردیم امامت او را و در مشکلات به او پناه خواهیم برد و در مشتبهات از او هدایت خواهیم یافت.
1. سوره بقره/ آیه 109.
مجلسی، جلاء العیون،/ 512- 514
در کتاب بحار الانوار، و در کتاب عوالم، و در کتاب اعلام‌الوری، و دیگر کتب از عامه وخاصه مسطور است:
لمّا حضرت الحسن الوفاة قال: یا قنبر انظر، هل تری وراء بابک مؤمناً من غیر آل محمّد؟ [...]
خلاصه این کلمات به فارسی چنین است:
چون حسن مشرف بر مرگ شد، قنبر را فرمود: «برادرم محمد بن حنفیه را حاضر کن.»
قنبر برفت و محمد را گفت: «اجابت کن برادرت ابو محمد را.»
محمد بن حنفیه بی‌آن‌که بند نعل استوار کند، دوان دوان به حضرت حسن آمد و سلام داد. حسن علیه السلام او را رخصت کرد تا بنشست و فرمود: مانند تو کس غایب نباید بود. از اصغای سخنی که مرده را برانگیزاند، و زنده را بمیراند، واجب می‌کند که شما جواهر علم را گنجور، و مسالک جهل را مشاعل نور باشید. همانا فروغ روز زمان تا زمان بعضی بر بعضی فزونی دارد. مگر ندانی خداوند فرزندان ابراهیم را بعضی بر بعضی فزونی داد و داود را زبور فرستاد و محمد را از میان ایشان برگزید؟ هان ای محمد بن علی! من بر تو از حسد نمی‌ترسم، چه خداوند، کافران را به حسد صفت کرده و در قرآن کریم یاد فرموده و ابلیس را بر تو سلطنت نداده است. اگر خواهی خبر دهم تو را به آن‌چه پدر تو در حق تو خبر داده است، عرض کرد نیکو باشد. فرمود: شنیدم که علی علیه السلام در یوم بصره فرمود: آن کس که خواهد در دنیا و آخرت با من نیکویی کند، با فرزند من محمد نیکویی کند. هان ای محمد بن علی! اگر خواهی تو را بیاگاهانم از وقایعی که تو در پشت پدر بودی، ای محمد! دانسته باش که بعد از مفارقت روح من از جسم من، برادرم حسین امام است و این میراثی است که از پدر و جد بر وی فرود آمده، و در کتاب‌های خدا رقم گشته است؛ همانا خداوند، شما
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 52
__________________________________________________
- اهل بیت را از آفریدگان برگزیده و از میان شما، محمد را به پیغمبری برکشید و محمد علی را به خلافت خویش مخصوص داشت و علی مرا بعد از خود به امامت امت گماشت و من اینک حسین را خاص امامت اختیار کرده‌ام.
این وقت محمد سخن آغاز و عرض کرد: تو امام منی و سید منی و وسیله منی به سوی محمد. کاش جان من برآمدی پیش از آن‌که این سخن از تو بشنودمی. همانا در نزد من سخنی چند در صفات تو مکنون است که شرح آن از اندازه بیان بیرون است و آن کلمات مکنونه به ریاح شبهات پراکنده نگشته و تغییر نپذیرفته، کتابی است سربسته در ورق‌های نیکو نگاشته. چون خواهم ابتدا به اظهار کلمه فرمایم، نگران می‌شوم که از پیش در کتاب خدا نوشته و بر زبان انبیا گذشته، همانا کلامی است که کندی می‌گیرد از ادای آن زبان گوینده و از تحریر آن از کار می‌شود دست نویسنده و فضل تو در حیز احصا درنمی‌آید. چنین است از خداوند جزای نیکوکاران.
آن‌گاه عرض کرد: حسین اعلم ماست در علم و گران‌تر ماست در حلم و نزدیک‌تر ماست با پیغمبر، و او امام بود و فقیه بود. از آن پیش که از پشت پدر و رحم مادر به وجود آید، قرائت قرآن می‌فرمود، از آن پیش که در عالم کیانی و کودکی به زبان آید. اگر خداوند جز در محمد خیری داشت، او را برگزید و لاجرم محمد را اختیار کرد و محمد، علی را به امامت اختیار کرد و علی تو را اختیار کرد بعد از خود و تو حسین را بعد از خود اختیار کردی. ما مسلم داشتیم و رضا دادیم به امامت او و خویشتن را جز با او با کدام کس سپاریم و مشکلات خویش را جز به حضرت او با کدام کس بریم.
سپهر، ناسخ التواریخ سیّد الشهدا علیه السلام، 1/ 123- 127
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 53

وصیّة الحسن للحسین علیهما السلام وما جری عند دفنه من الأحداث‌

قال: أخبرنا یحیی «1» بن حمّاد، قال: حدّثنا «2» أبو عوانة، عن حصین، عن أبی حازم، قال: لمّا حضر الحسن قال للحسین: ادفنونی «3» عند أبی- یعنی النّبیّ (ص)- إلّاأن تخافوا الدِّماء، «4» وإن «5» خفتم الدِّماء فلا تهریقوا فیَّ دماً، ادفنونی «4» عند «6» مقابر المسلمین «7».
قال «8»: فلمّا قبض تسلّح الحسین وجمع موالیه، فقال له أبو هریرة: أنشدک اللَّه «9» ووصیّة أخیک، فإنّ القوم لن یدعوک حتّی یکون بینکم دماً «10»! «11» قال: فلم یزل به حتّی رجع، قال: ثمّ دفنوه فی بقیع الغرقد «11».
فقال أبو هریرة: أرأیتم لو جی‌ء بابن موسی لیدفن مع أبیه فمنع! أکانوا قد ظلموه؟
قال «8»: فقالوا: نعم، قال: فهذا ابن نبیّ اللَّه قد جی‌ء به لیدفن مع أبیه.
ابن سعد، الحسن علیه السلام،/ 85 رقم 150/ عنه: ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 110، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 217؛ مثله المزی، تهذیب الکمال، 6/ 254؛ الذّهبی، سیر أعلام النّبلاء، 4/ 398؛ ابن حجر، تهذیب التّهذیب، 2/ 300
__________________________________________________
(1) [وفی ابن عساکر مکانه: «أخبرنا أبو بکر محمّد بن عبدالباقی، أنا أبومحمّد الجوهری، أنا أبو عمر بن حیویة، أنا أحمد بن معروف، أنا الحسین بن محمّد بن الفهم، أنا محمّد بن سعد، أنا یحیی ...»]
(2)- [من هنا حکاه فی تهذیب الکمال والسِّیَر وتهذیب التّهذیب]
(3) [السِّیَر: «ادفنی»]
(4- 4) [لم یرد فی السِّیَر]
(5)- [فی ابن عساکر وتهذیب التّهذیب: «فإن»]
(6)- [فی السِّیَر وتهذیب التّهذیب: «فی»]
(7)- [إلی هنا حکاه فی تهذیب التّهذیب]
(8) [لم یرد فی السِّیَر]
(9)- [لم یرد فی تهذیب الکمال]
(10) [فی تاریخ دمشق وتهذیب الکمال والسِّیَر: «دماء»]
(11- 11) [السِّیَر: «فدفنه بالبقیع»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 54
قال: أخبرنا محمّد «1» بن عمر، قال: حدّثنا عبیداللَّه بن مرداس، عن أبیه، عن الحسن ابن محمّد بن الحنفیّة، قال: لمّا مرض حسن بن علیّ مرض أربعین لیلة، فلمّا اسْتُعِزّ به وقد حضرت بنو هاشم فکانوا لا یفارقونه یبیتون عنده باللّیل، وعلی المدینة سعید بن العاص، فکان «2» سعید یعوده فمرّة یؤذن «3» له ومرّة یحجب عنه، فلمّا اسْتُعِزّ به بعث مروان ابن الحکم رسولًا إلی معاویة یخبره بثقل الحسن بن علیّ، وکان حسن «4» رجلًا قد سقی وکان مبطوناً إنّما کان یختلف «5» أمعاءه.
فلمّا حضر وکان عنده إخوته عهد أن یُدفن مع رسول اللَّه (ص) إن استطیع ذلک، فإن حِیل بینه وبینه وخیف أن یهراق فیه محجم «6» من دم دفن مع «7» أمّه بالبقیع.
وجعل الحسن «8» یوعز إلی الحسین: یا أخی! إیّاک أن تسفک الدِّماء فیَّ فإنّ النّاس سرّاع إلی الفتنة.
فلمّا توفّی الحسن ارتُجّت المدینة صیاحاً، «9» فلا یُلقی أحد «9» إلّاباکیاً، وأبرد مروان یومئذ «10» إلی معاویة یخبره بموت حسن «11» بن علیّ «11»، وأ نّهم یریدون دفنه مع النّبیّ (ص)، وأ نّهم لا یصلون إلی ذلک أبداً وأنا حیّ!
__________________________________________________
(1) [فی ابن عساکر مکانه: «أخبرنا أبو بکر محمّد بن عبدالباقی الأنصاریّ، أنا أبو محمّد الحسن بن علیّ الشّیرازی، أنا أبو عمر محمّد بن العبّاس، أنا أحمد بن معروف بن بشر، أنا الحسین بن محمّد بن فهم، أنا محمّد ابن سعد، أنا محمّد ...»]
(2) [ابن عساکر: «وکان»]
(3)- [ط. المحمودی: «یأذن»]
(4) [ط. المحمودی: «الحسن»]
(5) [ابن عساکر: «تختلف»]
(6) [ابن عساکر: «محجمة»]
(7)- [ط. المحمودی: «عند»]
(8) [ابن عساکر: «حسن»]
(9- 9) [تاریخ دمشق: «فلا تلقی أحداً»]
(10) [لم یرد فی ابن عساکر]
(11- 11) [لم یرد فی ابن عساکر]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 55
فانتهی حسین «1» بن علیّ إلی قبر النّبیّ (ص)، فقال: احفروا هاهنا، فنکب عنه سعید بن العاص وهو الأمیر فاعتزل ولم یحل بینه وبینه، وصاح مروان فی بنی أمیّة ولفّها وتلبّسوا السِّلاح، وقال مروان: لا کان هذا أبداً، فقال له حسین: [یا ابن الزّرقاء] ما لک ولهذا، أوالٍ أنت؟! قال: لا کان هذا ولا خَلُصَ «2» إلیه وأنا حیّ، فصاح حسین یحلف «3» بحلف الفضول، فاجتمعت هاشم وتیم وزهرة وأسد وبنو جعونة بن شعوب من بنی لیث قد تلبّسوا السِّلاح، وعقد مروان لواءً، وعقد «4» حسین بن علیّ «4» لواءً، فقال الهاشمیّون: یدفن مع النّبیّ (ص)، حتّی کانت بینهم المراماة بالنّبل، وابن جعونة بن شعوب یومئذ شاهر سیفه، فقام فی ذلک رجال من قریش؛ عبداللَّه بن جعفر بن أبی طالب والمسوّر بن مخرمة بن نوفل، وجعل عبداللَّه بن جعفر یلحّ علی حسین وهو یقول: یا ابن عمّ! ألا تسمع «5» إلی عهد أخیک؛ إن خفت أن یهراق فیَّ محجم «6» من دم فادفنّی بالبقیع مع أمِّی، أُذکِّرک اللَّه أن تسفک الدِّماء، وحسین یأبی دفنه إلّامع النّبیّ (ص) وهو یقول: ویعرض مروان لی؟! ما له ولهذا؟!
قال: فقال المسوّر بن مخرمة: یا أبا عبداللَّه اسمع منِّی، قد دعوتنا بحلف الفضول فأجبناک «7»، تعلم أنِّی سمعت أخاک یقول قبل أن یموت بیوم: یا ابن مخرمة! إنِّی قد عهدت إلی أخی أن یدفننی مع رسول اللَّه (ص) إن وجد إلی ذلک سبیلًا، فإن خاف أن یهراق فیَّ ذلک محجم من دم فلیدفنّی مع أمِّی بالبقیع، وتعلم أنِّی أُذکِّرک اللَّه فی هذه الدِّماء، ألا تری ما هاهنا من السِّلاح والرِّجال والنّاس سرّاع إلی الفتنة.
__________________________________________________
(1) [تاریخ دمشق: «الحسین»]
(2) [ابن عساکر: «لا یخلص»]
(3)- [لم یرد فی ابن عساکر]
(4- 4) [فی تاریخ دمشق: «الحسین بن علیّ»، وفی ط. المحمودی: «حسین»]
(5) [ابن عساکر: «ألم تسمع»]
(6) [ابن عساکر: «محجمة»]
(7) [ابن عساکر: «وأجبناک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 56
قال: وجعل الحسین یأبی، وجعلت بنو هاشم والحلفاء یلغطون ویقولون: لا یدفن أبداً «1» إلّامع رسول اللَّه (ص).
ابن سعد، الحسن علیه السلام،/ 86- 87 رقم 151/ عنه: ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 113- 114، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 221- 223
قال الحسن بن محمّد: سمعت «2» أبی یقول: لقد رأیتنی یومئذ وإنِّی لأُرید أن أضرب عنق مروان، ما حال بینی وبین ذلک «3» أن لا «3» أکون أراه مستوجباً لذلک «4» إلّاأنِّی سمعت أخی یقول: إن خفتم أن یهراق فیَّ محجم من دم فادفنونی بالبقیع، فقلت لأخی: یا أبا عبداللَّه!- وکنت أرفقهم به- إنّا لا ندع قتال هؤلاء القوم «1» جبناً عنهم «5»، ولکنّا إنّما نتّبع وصیّة أبی محمّد، إنّه «6» واللَّه لو قال: «6» ادفنونی مع النّبیّ (ص) لمتنا من آخرنا أو ندفنه مع النّبیّ (ص)، ولکنّه خاف ما قد تری، فقال: إن خفتم أن یهراق فیَّ محجم من دم فادفنونی مع أمِّی، فإنّما نتّبع عهده وننفِّذ أمره، قال: فأطاع الحسین «7» بعد أن ظننت أ نّه لا یطیع فاحتلمنا [ه] حتّی وضعناه بالبقیع «4».
ابن سعد، الحسن علیه السلام،/ 87- 86 رقم 152/ عنه: ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 114، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 223؛ مثله الذّهبی، سیر أعلام النّبلاء، 4/ 398- 399
قال الحسن بن محمّد [...] وحضر سعید بن العاص لیصلِّی علیه، فقالت بنو هاشم:
لایصلِّی علیه أبداً إلّاحسین، قال: فاعتزل سعید بن العاص، فوَ اللَّه ما نازعنا فی الصّلاة
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی تاریخ دمشق]
(2) [السِّیَر: «فسمعت»]
(3- 3) [السِّیَر: «إلّا أن»]
(4- 4) [السِّیَر: «ثمّ دفعت بأخی وذکّرته وصیّة الحسن فأطاعنی»]
(5) [ط المحمودی: «منهم»]
(6- 6) [ابن عساکر: «أ نّه لو قال: واللَّه»]
(7) [ابن عساکر: «حسین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 57
علیه «1» وقال: أنتم أحقّ بمیّتکم، فإن قدّمتمونی تقدّمت، فقال الحسین «2» بن علیّ: تقدّم، فلولا أنّ الأئمّة تُقدّم ما قدّمناک!.
ابن سعد، الحسن علیه السلام،/ 87 رقم 152/ مثله ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 114، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 223- 224
قال: أخبرنا محمّد «3» بن عمر، قال: حدّثنا هاشم بن عاصم، عن المنذر بن جهم «4»، قال: لمّا اختلفوا فی دفن حسن «5» بن علیّ [نزل] سعد بن أبی وقّاص وأبو هریرة من أرضهما، فجعل سعد یکلِّم حسیناً یقول «6»: اللَّه، اللَّه؛ فلم یزل بحسین حتّی ترک ما کان یرید.
ابن سعد، الحسن علیه السلام،/ 87 رقم 153/ عنه: ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 114، الإمام الحسن علیه السلام، (ط المحمودی)،/ 224
قال: أخبرنا محمّد «7» بن عمر، قال: حدّثنا إبراهیم بن الفضل، عن أبی عتیق، قال: سمعت جابر بن عبداللَّه یقول: شهدنا حسن «5» بن علیّ یوم مات، فکادت «8» الفتنة تقع بین حسین «9» بن علیّ ومروان بن الحکم، وکان الحسن قد عهد إلی أخیه أن یدفن مع رسول اللَّه (ص) فإن خاف أن یکون فی ذلک قتال «10» فلیدفن بالبقیع، فأبی مروان أن یدعه، ومروان
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی ابن عساکر]
(2)- [ط. المحمودی: «حسین»]
(3) [فی ابن عساکر مکانه: «أخبرنا أبو بکر محمّد بن عبدالباقی الأنصاریّ، أنا أبو محمّد الحسن بن علیّ الشّیرازیّ، أنا أبو عمر محمّد بن العبّاس، أنا أحمد بن معروف بن بشر، أنا الحسین بن محمّد بن فهم، قال: وأنا محمّد بن سعد، أنا محمّد ...»]
(4)- [ابن عساکر: «جهضم»]
(5) [تاریخ دمشق: «الحسن»]
(6) [تاریخ دمشق: «ویقول»]
(7) [فی ابن عساکر مکانه: «أخبرنا أبو بکر محمّد بن عبدالباقی، أنا أبو محمّد الجوهریّ، أنا أبو عمر بن حیویّة، أنا أحمد بن معروف، أنا الحسین بن محمّد بن الفهم، أنا محمّد بن سعد، أنا محمّد ...»]
(8) [البدایة: «وکادت»]
(9) [فی تاریخ دمشق والبدایة: «الحسین»]
(10) [أضاف فی البدایة: «أو شرّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 58
یومئذ معزول یرید أن یرضی معاویة بذلک، فلم یزل «1» مروان عدوّاً لبنی هاشم حتّی مات.
قال جابر: فکلّمت یومئذ الحسین «2» بن علیّ فقلت: یا أبا عبداللَّه! اتّق اللَّه «3»! فإنّ أخاک کان لا یحبّ ما تری، فادفنه فی البقیع «4» مع أمّه، [ففعل].
ابن سعد، الحسن علیه السلام،/ 88 رقم 157/ عنه: ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 110، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 216؛ ابن کثیر، البدایة والنّهایة، 8/ 44
قال: أخبرنا ابن عمر «5»، قال: حدّثنی عبداللَّه بن نافع، عن أبیه، عن ابن «6» عمر، قال: حضرت موت «7» حسن بن علیّ «7»، فقلت للحسین «8» بن علیّ «8»: إتّق اللَّه! ولا تثیر «9» فتنة ولاتسفک الدِّماء و «10» ادفن أخاک إلی جنب «11» أمّه، «12» فإنّ أخاک «12» قد عهد ذلک «13» إلیک «14»، «15» فأخذ بذلک حسین 15.
__________________________________________________
(1) [البدایة: «ولم یزل»]
(2) [فی ط. المحمودی والبدایة: «حسین»]
(3)- [زاد فی البدایة والنّهایة: «ولا تثر»]
(4) [فی ابن عساکر والبدایة: «بالبقیع»]
(5) [فی ابن عساکر مکانه: «أخبرنا أبوبکر محمّد بن عبدالباقی، أنا أبو محمّد الجوهریّ، أنا أبو عمر بن حیویّة، أنا أحمد بن معروف، أنا الحسین بن محمّد بن الفهم، أنا محمّد بن سعد، أنبأنا محمّد بن عمر ...»]
(6)- [لم یرد فی البدایة]
(7- 7) [فی ابن عساکر والبدایة: «الحسن بن علیّ»، وفی السِّیَر: «الحسن»]
(8- 8) [لم یرد فی ابن عساکر والسِّیَر]
(9)- [فی ابن عساکر والسِّیَر والبدایة: «لا تثر»]
(10) [لم یرد فی السِّیَر]
(11)- [البدایة: «جانب»]
(12- 12) [السِّیَر: «فإنّه»]
(13)- [فی ابن عساکر والسِّیَر والبدایة: «بذلک»]
(14)- [إلی هنا حکاه فی السِّیَر]
(15- 15) [البدایة: «قال: ففعل الحسین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 59
ابن سعد، الحسن علیه السلام،/ 88- 89 رقم 158/ عنه: ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 110، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 216- 217؛ الذّهبی، سیر أعلام النّبلاء، 4/ 398؛ ابن کثیر، البدایة والنّهایة، 8/ 44
قال: أخبرنا محمّد بن عبداللَّه الأسدیّ، قال: حدّثنا سفیان الثّوریّ، عن أبی الجحّاف، عن إسماعیل بن رجاء، قال: أخبرنی مَن رأی حسین بن علیّ قدّم علی الحسن بن علیّ سعید بن العاص وقال: لولا أنّها سُنّة ما قدّمتک!
ابن سعد، الحسن علیه السلام،/ 89 رقم 159
قال: أخبرنا سعید بن منصور، قال: حدّثنا سفیان بن عیینة، عن سالم بن أبی حفصة، عن أبی حازم الأشجعیّ، قال: قال حسین بن علیّ لسعید بن العاص: تقدّم، فلولا أنّها سُنّة ما قدّمتک- یعنی علی الحسن بن علیّ-.
ابن سعد، الحسن علیه السلام،/ 89 رقم 160
قال: أخبرنا محمّد بن عمر، قال: حدّثنا إسرائیل، عن جابر، عن أبی الأشعث، عن حسین بن علیّ: أ نّه قال لسعید بن العاص- وهو یطعن بإصبعه فی منکبه-: تقدّم، فلولا أنّها السُّنّة ما قدّمناک.
ابن سعد، الحسن علیه السلام،/ 89 رقم 161
قال: أخبرنا محمّد بن عمر، قال: حدّثنا الحسن بن عمارة، عن راشد، عن حسین ابن علیّ: أ نّه قال یومئذ: قال رسول اللَّه (ص): الإمام أحقّ بالصّلاة!.
ابن سعد، الحسن علیه السلام،/ 89 رقم 162
قال: أخبرنا محمّد «1» بن عمر، قال: حدّثنی عبدالرّحمان بن أبی الزّناد، عن أبیه، قال: حجّ معاویة «2» سنة خمسین، وسعید بن العاص علی المدینة وقد ولّیها قبل ذلک فی آخر سنة تسع وأربعین، وهی السّنّة الّتی مات فیها الحسن «3» بن علیّ «3»، فلم یزل معاویة یهمّ
__________________________________________________
(1) [فی تاریخ دمشق مکانه: «أخبرنا أبو بکر محمّد بن عبدالباقی، أنا الحسن بن علیّ، أنا أبو عمر بن حیّویه، أنا أحمد بن معروف، نا الحسین بن فهم، نا محمّد بن سعد، قال: وأنا محمّد ...»]
(2) [زاد فی تاریخ دمشق: «ابن أبی سفیان»]
(3- 3) [لم یرد فی تاریخ دمشق]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 60
بعزله ویکتب إلیه مروان یعلمه ما أبلی «1» فی شأن حسن بن علیّ وأنّ سعید بن العاص قد لاقی بنی هاشم ومالأهم علی أن یدفن الحسن مع رسول اللَّه- (ص)- وأبی بکر وعمر! فوعده معاویة أن یعزله عن المدینة ویولِّیه، فأقام علیها سعید ومعاویة یستحی من سرعة عزله إیّاه، وسعید یعلم بکتب مروان إلی معاویة، فکان سعید یلقی مروان ممازحاً له یقول «2»: ما جاءک فیما قبلنا بعد شی‌ء؟! فیقول مروان: ولِمَ تقول لی هذا؟ أتظنّ أنِّی أطلب عملک؟! فلمّا أکثر مروان من هذا سکت سعید بن العاص واستحی «3».
وبلغ مروان أ نّه کُتِبَ إلی سعید من الشام یُعْلَم بکتبک إلی «4» أمیر المؤمنین «5» تَمْحَلُ بسعید «5» وتزعم أنّ سعیداً فی ناحیة بنی هاشم، ثمّ جاءه «6» بعد العمل «6» وقد حجّ سعید سنة ثلاث وخمسین ودخل فی الرّابعة فجاءه ولایة مروان بن الحکم، فکان سعید إذا لقیه بعد یقول له ممازحاً له: قد کان وعدک حیث توفی الحسن بن علیّ أن یولّیک ویعزلنی فأقمت کما تری سنتین «7» واللَّه یعلم لولا کراهة أن یعدّ ذلک منِّی خفّة لاعتزلت ولحقت بأمیر المؤمنین، فیقول مروان: أقصِرْ فإنّا رأینا منک یوم مات الحسن بن علیّ اموراً ظننّا أنّ صَغْوَکَ «8» مع القوم، فقال «9» سعید: فوَ اللَّه لَلقوم أشدّ لی تهمة وأسوأ فیَّ رأیاً منهم فیک.
فأمّا الّذی صنعت من کَفّی عن حسین بن علیّ فوَ اللَّه ما کنت لأعرض دون ذلک بحرف واحد وقد کَفَیْتَ أنت ذلک.
__________________________________________________
(1) [تاریخ دمشق: «ما ألقی»]
(2) [تاریخ دمشق: «فیقول»]
(3) [تاریخ دمشق: «استحیی»]
(4) [لم یرد فی تاریخ دمشق]
(5- 5) [تاریخ دمشق: «لمحل سعید»]
(6- 6) [تاریخ دمشق: «سعید بعد الهمل»]
(7) [تاریخ دمشق: «سنین»]
(8) [تاریخ دمشق: «صفوک»]
(9) [تاریخ دمشق: «قال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 61
ابن سعد، الحسن علیه السلام،/ 97 رقم 185/ عنه: ابن عساکر، تاریخ دمشق، 23/ 91- 92
قال العجلیّ: وکان کما قال رسول اللَّه (ص).
وکان عظیماً سخیّاً سیِّداً، ومات بالمدینة، وصلّی علیه سعید بن العاص- وکان أمیر المدینة- فقال له الحسین: أقدم فصلِّ علیه، فلولا أ نّها سُنّة ما قُدِّمْتَ.
العجلی، تاریخ الثّقات،/ 116- 117 رقم 283
حدّثنی أبی قال، حدّثنی نوفل بن الفرات: أنّ الحسن بن علیّ رضی اللَّه عنهما لمّا حضرته الوفاة قال للحسین رضی اللَّه عنهما: إنِّی کنت طلبت إلی عائشة إذا أنا متّ أن تأْذن لی فأُدْفن فی بیتها مع رسول اللَّه (ص)، فلا أدری لعلّ ذلک أن یکون کان منها حیاءً منِّی، فإذا أنا متّ فأْتها فاطلب ذلک إلیها، فإن طابت نفسها فادفنّی فیه، وإن فَعَلَتْ فلا أدری لعلّ القوم أن یمنعوک إذا أردت ذلک، کما منعنا صاحِبَهم عثمان بن عفّان- ومروان ابن الحکم یومئذ أمیر علی المدینة وقد کانوا أرادوا دفن عثمان فی البیت فمنعوهم- فإن فعلوا فلا تلاحهم فی ذلک، فادفنّی فی بقیع الغرقد، فإنّ لی بمن فیه أُسوة.
قال: فلمّا مات الحسن بن علیّ رضی الله عنه، أتی الحسین عائشة رضی اللَّه عنهما فطلب ذلک إلیها، فقالت: نعم وکرامة، فبلغ ذلک مروان فقال: کذب وکذبت. فلمّا بلغ ذلک حسیناً رضی الله عنه استلأم فی الحدید واستلأم مروان فی الحدید أیضاً، فأتی رجل حُسیناً فقال: یا أبا عبداللَّه، أتعصی أخاک فی نفسه قبل أن تدفنه؟ قال فوضع سلاحه ودفنه فی بقیع الغرقد.
ابن شبّه، تاریخ المدینة المنوّرة، 1/ 110- 111
حدّثنا عبداللَّه بن أبی شیبة، ثنا یحیی بن أبی بکر، عن شعبة، عن أبی بکر بن حفص قال:
توفّی سعد بن أبی وقّاص، والحسن بن علیّ بعدما مضت من إمرة معاویة عشر سنین، وکانوا یرون أ نّه سمّهما. وقال الواقدی: صلّی علی الحسن: سعیدُ بن العاص «1» بن أمیّة. فقال الحسین: لولا السنّ، ما قدّمتک.
البلاذری، جمل من أنساب الأشراف، 2/ 33، أنساب الأشراف، 1/ 404
__________________________________________________
(1) [زاد فی أنساب الأشراف: « [بن] سعید بن العاص»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 62
حدّثنا عبداللَّه بن أبی شیبة، ثنا یحیی بن أبی بکر، عن شعبة، عن أبی بکر بن حفص، قال: [...].
وکان أوصی أن یدفن مع النّبیّ (ص) إلّاأن یخافوا أن یهراق فی ذلک محجمة من دم.
فمنعهم مروان، حتّی کادت الفتنة تقع. وأبی الحسین إلّادفنه مع النّبیّ (ص) حتّی کلّمه‌عبداللَّه بن جعفر، والمسور بن مخرمة الزّهری فی دفنه بالبقیع.
البلاذری، جمل من أنساب الأشراف، 2/ 33، أنساب الأشراف، 1/ 404
حدّثنا حفص بن عمر الدّوریّ المقرئ، عن عباد بن عباد، عن هشام بن عروة، عن أبیه قال، قال الحسن حین حضرته الوفاة: ادفنونی عند قبر رسول اللَّه (ص) إلّاأن تخافوا أن یکون فی ذلک شرّ، فإن خفتم الشّرّ فادفنونی عند أمِّی.
وتوفّی «1» فلمّا أرادوا دفنه أبی ذلک مروان وقال: لا، یُدفن «2» عثمان فی حش کوکب ویُدفن الحسن ههنا. فاجتمع بنو هاشم وبنو أمیّة فأعان هؤلاء قوم وهؤلاء قوم، وجاؤوا «3» بالسّلاح فقال أبو هریرة لمروان: یا مروان! أتمنع الحسن أن یدفن فی هذا الموضع؟ وقد سمعت رسول اللَّه (ص) یقول له ولأخیه حسین: «هما سیِّدا شباب أهل الجنّة». فقال مروان:
دعنا عنک، لقد ضاع حدیث رسول اللَّه إن «4» کان لایحفظه غیرک وغیر أبی سعید الخدری «5» إنّما أسلمت أیّام خیبر، قال: صدّقت، أسلمت أیّام خیبر، إنّما «6» لزمت رسول اللَّه (ص) فلم أکن أفارقه، وکنت أسأله وعنیت بذلک حتّی علمت وعرفت من أحبَّ ومَن أبغضَ ومن قَرَّبَ ومن أبعد، ومن أقَرَّ ومن نَفَی، ومن دعا له ومن لعنه.
__________________________________________________
(1) [زاد فی أنساب الأشراف: «الحسن»]
(2)- [زاد فی أنساب الأشراف: «مع النّبیّ! أیدفن»]
(3) [أنساب الأشراف: «فجاؤوا»]
(4) [أنساب الأشراف: «لو»]
(5)- [زاد فی أنساب الأشراف: «و»]
(6) [أنساب الأشراف: «ولکنّی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 63
فلمّا رأت عائشة السّلاح والرِّجال، وخافت أن یعظم الشّرّ بینهم وتُسفک الدّماء قالت:
البیت بیتی ولا آذن أن یدفن فیه أحد.
وقال «1» محمّد بن علیّ لأخیه: یا أخی إنّه لو أوصی أن یدفن لدفنّاه أو نموت قبل ذلک، ولکنّه قد استثنی فقال: إلّاأن تخافوا الشّرّ، فأی شرّ أشدّ ممّا تری؟ فدُفن بالبقیع إلی جنب أُمّه.
ویقال: إنّ الحسن أوصی أن یُدفن مع النّبیّ (ص)، فأظهر الحسین ذلک قبل موت الحسن، فأنکره مروان بن الحکم وکتب بقول الحسین «2» إلی معاویة، فکتب إلیه معاویة: إذا مات الحسن فامنع من ذلک أشدّ المنع کما منعنا من دفن عثمان مع النّبیّ (ص).
فأتی الحسین الحسن فأخبره بذلک فقال: یا أخی اجتنبت القتال فی حیاتی، أفَترید أن یکون ذلک عند سریری؟ فَضَمِنَ له أ لّایفعل.
ویقال: إنّه لم یجرّ بینه وبین الحسین فی ذلک شی‌ء، فلمّا توفّی أراد الحسین دفنه مع النّبیّ (ص) فمنعه مروان من ذلک، وکاد أن یکون بین الحسین وبینه فی ذلک شرّ فأمسک.
البلاذری، جمل من أنساب الأشراف، 3/ 297- 298، أنساب الأشراف، 3/ 60- 61
وقال أبو مخنف: منع مروان من دفن الحسن مع رسول اللَّه (ص) حتّی کاد یکون بین الحسین وبینه قتال، واجتمع بنو هاشم وبنو المطّلب وموالیهم إلی الحسین، وقال أبو سعید الخدری وأبو هریرة لمروان: تمنع «3» الحسن من أن یدفن مع جدّه وقد قال رسول اللَّه (ص): «الحسن والحسین سیِّدا شباب أهل الجنّة»؟ فقال مروان: لقد ضاع حدیث رسول اللَّه (ص) إن کان لا یرویه إلّامثلک ومثل أبی هریرة. فدفن بالبقیع، وکان للحسن یوم توفّی سبع وأربعون سنة وأشهر.
__________________________________________________
(1) [أنساب الأشراف: «فقال»]
(2) [لم یرد فی أنساب الأشراف]
(3) [أنساب الأشراف: «أتمنع»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 64
البلاذری، جمل من أنساب الأشراف، 3/ 299، أنساب الأشراف، 3/ 64- 65
ولمّا حضرته الوفاة قال لأخیه الحسین علیه السلام: یا أخی إنّ هذه آخر ثلاث مرّات سقیت فیها السّمّ ولم أسقه مثل مرّتی هذه، وأنا میّت من یومی فإذا أنا متّ فادفنّی مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فما أحد أولی بقربه منّی إلّاأن تمنع من ذلک فلا تسفک فیه محجمة دم.
الیعقوبی، التّاریخ، 2/ 212
ثمّ أخرج نعشه یراد به قبر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فرکب مروان بن الحکم وسعید بن العاص، فمنعا من ذلک حتّی کادت تقع فتنة، (قیل): إنّ عائشة رکبت بغلة شهباء، وقالت:
بیتی لا آذن فیه لأحد، فأتاها القاسم بن محمّد بن أبی بکر فقال لها: یا عمّة! ما غسلنا رؤوسنا من یوم الجمل الأحمر أتریدین أن یقال: یوم البغلة الشّهباء؟ فرجعت واجتمع مع الحسین بن علیّ علیه السلام جماعة وخلق من النّاس فقالوا له: دعنا وآل مروان فواللَّه ما هم عندنا إلّاکأکلة رأس، فقال: إنّ أخی أوصانی أن لا أریق فیه محجمة دم. فدفن الحسن علیه السلام فی البقیع، وکان سنّه سبعاً وأربعین سنة.
الیعقوبی، التّاریخ،/ 212- 213
أخبرنی محمّد بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه [عن] محمّد بن عمر، نا الثّوریّ، عن أبی الحجاف، عن إسماعیل بن رجاء، عمّن رأی الحسین بن علیّ یقدِّم سعید بن العاص لیصلِّی علی أخیه، وقال: لولا أ نّه من السّنّة ما قدّمتک.
الدّولابی، الذّرّیّة الطّاهرة،/ 105 رقم 106
قال: وحدّثنی الثّوریّ، عن سالم بن أبی حفصة، عن أبی حازم الأشجعیّ، عن الحسین ابن علیّ- مثله-.
الدّولابی، الذّرّیّة الطّاهرة،/ 105 رقم 107
سمعت أبا عبداللَّه جعفر بن علیّ بن إبراهیم بن صالح بن علیّ بن عبداللَّه بن ... «1» یقول:
__________________________________________________
(1)- کلمة لا یمکن قراءتها فی نسختنا.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 65
سمعت أحمد بن محمّد بن أیّوب المغیّری یقول: کان الحسن بن علیّ بن أبی طالب [أبیضاً] «1» مشرب حمرة، أدعج العینین، سهل الخدّین، دقیق المسربة، کثّ اللِّحیة [ذا وفرة]، وکأن عنقه إبریق فضّة، عظیم الکرادیس، بعید ما بین المنکبین، ربعة- لیس بالطّویل ولا القصیر-، ملیحاً، من أحسن النّاس وجهاً، وکان یخضب بالسّواد، [وکان] جعد الشّعر، حسن البدن، توفّی «2» وهو ابن خمس وأربعین «3» سنة، وولی غسله [الحسین و] «4» «5» محمّد والعبّاس- إخوته من علیّ بن أبی طالب «5»-، وصلّی علیه سعید بن العاص، تو [فی] «6»
سنة تسع وأربعین.
الدّولابی، الذّرّیّة الطّاهرة،/ 119، 120 رقم 134/ عنه: الإربلی، کشف الغمّة «7»، 1/ 583؛ المجلسی، البحار، 44/ 162؛ البحرانی، العوالم، 16/ 277
عروة بن الزّبیر والقاسم بن محمّد، قالا: [...].
فلمّا حضرت الوفاةُ الحسنَ بن علیّ أوصی بأن یُدفن مع جدّه فی ذلک الموضع.
فلمّا أراد بنو هاشم أن یحفروا له مَنعهم مروانُ، وهو والی المدینة فی أیّام معاویة. فقال أبو هُریرة: علامَ تمنعه أن یُدفن مع جدّه؟ فأشهدُ لقد سمعتُ رسول اللَّه (ص) یقول: الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّة. قال له مروان: لقد ضَیّع اللَّه حدیث رسول اللَّه (ص) إذ لم یَرْوه غیرُک. قال: أنا واللَّه لقد قلتُ ذلک، لقد صحبتُه حتّی عرفتُ من أحبَّ ومن أبغض، ومن نفی ومن أقرّ ومن دعا له ومن دعا علیه.
ابن عبد ربّه، العقد الفرید، 5/ 16
__________________________________________________
(1)- کذا ظاهراً والکلمة لا تقرأ فی نسختنا وإنّما أخذناها من کشف الغمّة.
(2) [فی کشف الغمّة والبحار والعوالم مکانه: «وروی أیضاً أ نّه ولد فی رمضان من سنة ثلاث، وتوفّی ...»]
(3)- [کشف الغمّة: «أربعون»]
(4)- ما بین المعقوفات مأخوذ من کشف الغمّة.
(5- 5) [فی کشف الغمّة: «العبّاس ومحمّد إخوته»، وفی البحار والعوالم: «محمّد والعبّاس، إخوته»]
(6) [فی کشف الغمّة والبحار والعوالم: «وکانت وفاته»]
(7)- [حکاه أیضاً فی کشف الغمّة، 1/ 548 والبحار، 44/ 137]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 66
وأوصی أن یُدفن مع جدّه «1» فی بیت عائشة «1»، فمنعه مروانُ بن الحکم فردّوه «2» إلی البقیع. «3» وقال أبو هریرة لمروان: علامَ تمنع أن یُدفن مع جدِّه؟ فلقد «3» أشهدُ أنِّی سمعتُ رسول اللَّه (ص) یقول: الحسنُ والحسین سیِّدا شباب أهل الجنّة. فقال له «4» مروان: لقد ضیّع [اللَّه] حدیثَ نبیّه إذ لم یَرْوِه غیرک. «5» قال: أما إنّک إذ «5» قلت ذلک لقد صحبتُه حتّی عرفت «6» مَن أحبَّ ومن أبغضَ، «7» ومن نفی ومن أقرّ «7»، ومن دعا له ومن دعا علیه.
ابن عبد ربّه، العقد الفرید، 5/ 103/ مثله الباعونی، جواهر المطالب، 2/ 199- 200
علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بکر بن صالح [قال الکلینیّ] «8» وعدّةٌ من أصحابنا، عن ابن زیاد «8»، عن محمّد بن سلیمان الدّیلمیّ، عن هارون بن الجهم، «9» عن محمّد بن مسلم «9» قال: سمعت أبا جعفر «10» علیه السلام یقول: لمّا حضر الحسن بن علیّ علیهما السلام الوفاة «10» قال للحسین علیه السلام: یا أخی إنِّی اوصیک بوصیّةٍ فاحفظها «11»، إذا أنا مِتُّ فهیِّئنی «12» ثمّ «13» وجّهنی إلی رسول
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی جواهر المطالب]
(2)- [جواهر المطالب: «وردّه»]
(3- 3) [جواهر المطالب: «فقال أبو هریرة»]
(4) [لم یرد فی جواهر المطالب]
(5- 5) [جواهر المطالب: «فقال له أبو هریرة: أما إنّک إن»]
(6) [أضاف فی جواهر المطالب: «واللَّه»]
(7- 7) [جواهر المطالب: «ومن أقرّ ومن نفی»]
(8- 8) [لم یرد فی إعلام الوری والبحار والعوالم]
(9- 9) [لم یرد فی البحار]
(10- 10) [فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «محمّد بن علیّ یقول: لمّا احتضر الحسن علیه السلام»]
(11) [لم یرد فی إعلام الوری والبحار والعوالم]
(12)- [إعلام الوری: «کفِّنِّی»]
(13)- [فی إعلام الوری والبحار والعوالم: «و»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 67
اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لُاحْدِثَ به عهداً ثمّ اصرفنی إلی أمِّی «1» علیها السلام ثمّ رُدَّنی «1» فادفنّی بالبقیع «2» واعلم أ نّه سیُصیبُنی من عائشة ما یعلم اللَّه والنّاس صنیعها «3» وعداوتها للَّه‌ولرسوله وعداوتها لنا أهل البیت، «4» فلمّا قُبض الحسن علیه السلام [و] وُضِعَ علی السّریر ثمّ انطلقوا به إلی مُصلّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم الّذی کان یصلِّی فیه علی الجنائز فصلّی «5» علیه الحسین علیه السلام وحُمِل وادخل إلی المسجد، فلمّا اوقف علی قبر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ذهب ذو العُوینین «6» إلی عائشة فقال لها: إنّهم قد أقبلوا بالحسن «7» لیدفنوا مع النّبیّ «7» صلی الله علیه و آله و سلم فخرجت «4» مبادرةً علی بغلٍ بِسَرْجٍ- فکانت أوّل إمرأةٍ رکبت فی الإسلام سَرْجاً- فقالت: نَحُّوا ابنکم عن بیتی، فإنّه لا یُدْفَنُ فی بیتی ویُهتکُ «8» علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم حِجابُهُ «9»، فقال لها الحسین علیه السلام: قدیماً هتکتِ أنتِ وأبوکِ حجابَ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وأدخلتِ علیه بیته من لا یحبّ قُربه وإنّ اللَّه سائلُکِ عن ذلکِ یا عائشةُ. «10»
__________________________________________________
(1- 1) [فی إعلام الوری: «فاطمة علیها السلام وردّنی بعده»، وفی البحار والعوالم: «فاطمة علیها السلام ثمّ ردّنی»]
(2)- [إلی هنا حکاه عنه فی إعلام الوری والبحار والعوالم]
(3) [فی إثبات الهداة: «من بغضها»، وفی الوسائل: «من صنیعها»، وفی مدینة المعاجز: «بغضها»، وإلی هنا حکاه عنه فی الوسائل]
(4- 4) [إثبات الهداة: «الحدیث وفیه إنّ عائشة خرجت»]
(5) [مدینة المعاجز: «وصلّی»]
(6) [مدینة المعاجز: «ذو العینین»]
(7- 7) [مدینة المعاجز: «لیدفنوه مع رسول اللَّه»]
(8) [إثبات الهداة: «لا یهتک»]
(9)- [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(10) محمد بن مسلم گوید که شنیدم امام باقر علیه السلام می‌فرمود: چون وفات حسن بن علی علیه السلام نزدیک شد، به حسین علیه السلام‌فرمود: برادرم! به تو وصیتی می‌کنم، آن را حفظ کن. چون من مُردم، جنازه‌ام را (با غسل و کفن و حنوط) آماده دفن کن، سپس مرا بر سر قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله ببر تا با او تجدید عهد کنم، آن‌گاه مرا به طرف قبر مادرم علیها السلام برگردان و سپس مرا در بقیع دفن کن. و بدان که از عایشه به من مصیبتی رسد و منشأش آن است که خدا و مردم، زشتکاری و دشمنی اورا با خدا، پیغمبر و خانواده ما می‌دانند.
چون امام حسن علیه السلام وفات یافت [و] در همان‌جا روی تابوتش گذاشتند و اورا به محل مصلای پیغمبر صلی الله علیه و آله که بر جنازه‌ها نماز می‌خواند، بردند. امام حسین علیه السلام بر جنازه نماز خواند، سپس برداشتند و به مسجد
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 68
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 300 رقم 1/ عنه: الطّبرسی، إعلام الوری،/ 214؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة «1»، 2/ 554- 555، وسائل الشّیعة، 2/ 834- 835؛ السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 3/ 340- 341؛ المجلسی، البحار، 44/ 174؛ البحرانی، العوالم، 17/ 77
وبهذا الإسناد [محمّد بن الحسن وعلیّ بن محمّد]، عن سهل «2»، عن محمّد بن سلیمان، عن هارون بن الجهم، عن محمّد بن مسلم قال: سمعتُ أبا جعفر علیه السلام یقول: لمّا «3» احتُضر الحسن بن علیّ علیهما السلام قال للحسین: یا أخی إنّی اوصیک بوصیّةٍ فاحفظها، فإذا أنا مِتُّ فهیّئنی ثمّ وجّهنی إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لُاحْدِث به عهداً، ثمّ اصرفنی إلی أمِّی «4» فاطمة علیها السلام، ثمّ رُدَّنی فادفنّی «5» بالبقیع «6»، واعلم أ نّه سیُصیبُنی من الحُمیراء ما یعلم النّاس من صنیعها «7» وعداوتها للَّه‌ولرسوله «8» صلی الله علیه و آله و سلم وعداوتها لنا أهل البیت.
__________________________________________________
- بردند. چون بر سر قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاهداشتند، جاسوسی نزد عایشه رفت و گفت: بنی‌هاشم جنازه حسن را آورده‌اند تا نزد پیغمبر دفن کنند.
او روی استری زین کرده نشست و به شتاب بیرون شد- و او نخستین زنی بود که در اسلام بر زین نشست- آمد و گفت: فرزند خود را از خانه من بیرون برید، او نباید در خانه من دفن شود و حجاب رسول خدا صلی الله علیه و آله دریده شود.
امام حسین علیه السلام به او فرمود: تو و پدرت در سابق حجاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را پاره کردید و در خانه او کسی را درآوردی که دوست نداشت نزدیک او باشد (مقصود ابوبکر وعمر است). ای عایشه! خدا از این کارت از تو بازخواست می‌کند.
شرح: دلالت این روایت بر امامت امام حسین علیه السلام از این جهت است که امام حسن علیه السلام به او وصیت کرد و هم از این جهت که او بر جنازه امام حسن علیه السلام نماز خواند و این هر دو از علائم امامت است.
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 69- 70
(1)- [حکاه أیضاً فی إثبات الهداة، 2/ 568 والبحار، 99/ 264]
(2) [فی الوسائل مکانه: «عدّة من أصحابنا عن سهل ...»]
(3) [فی مثیر الأحزان مکانه: «وروی الکلینی عن الباقر علیه السلام قال: لمّا ...»]
(4) [لم یرد فی مثیر الأحزان]
(5) [الوسائل: «وادفنّی»]
(6)- [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فی البقیع»]
(7) [إلی هنا حکاه عنه فی الوسائل، وفی مثیر الأحزان: «صنعها»]
(8)- [مثیر الأحزان: «للرّسول»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 69
فلمّا قُبض الحسن علیه السلام [و] وُضع علی سریره فانطلقوا «1» به إلی مُصلّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم الّذی کان یُصلّی فیه علی الجنائز فصلّی علی الحسن علیه السلام، فلمّا أن صلّی علیه حُمِل فادخل المسجد، فلمّا اوقف «2» علی قبر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بلغ عائشة الخبر وقیل لها: إنّهم قد أقبلوا بالحسن بن علیّ علیهما السلام لیُدفَنَ «3» مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فخرجت مبادرة علی بغلٍ بسرجٍ «4»- فکانت أوّل امرأةٍ رکبت فی الإسلام سرجاً- فوقفت وقالت «5»: نحّوا ابنکم عن بیتی، فإنّه لا یُدفن فیه شی‌ء ولا یُهتک علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم حجابُهُ، فقال لها الحسین بن علیّ صلوات اللَّه علیهما: قدیماً هتکتِ أنتِ وأبوکِ حجاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وأدخلتِ بیته من لا یُحبُّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قُربه وإنّ اللَّه سائلکِ «6» عن ذلک یا عائشة! إنّ أخی أمرنی أن اقرِّبَهُ من أبیه «7» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لیُحدِثَ به عهداً واعلمی أنّ أخی أعلم النّاس باللَّه ورسوله وأعلم بتأویل کتابه من أن یهتک علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم سِتْرَهُ، لأنّ اللَّه تبارک وتعالی یقول: «یا أیُّها الّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النّبیِّ إلّاأنْ یؤذَنَ لِکُمْ» «8»
وقد أدخلتِ أنتِ «9» بیت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم الرّجال «7» بغیر إذنه، وقد قال اللَّه عزّ وجلّ: «یا أیُّها الّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النّبیِّ» «10»
ولعمری لقد ضربتِ أنتِ لأبیکِ وفاروقه عند اذُن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم المعاوِل، و «11» قال اللَّه عزّ وجلّ: «إنّ الّذِینَ‌یَغُضُّونَ أصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ اولئِکَ الّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتّقْوی» «12»
ولعمری لقد
__________________________________________________
(1) [فی البحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق ومثیر الأحزان: «وانطلق»]
(2) [مثیر الأحزان: «وقف»]
(3) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «لیدفنوه»]
(4) [مثیر الأحزان: «مسرج»]
(5)- [فی البحار والعوالم: «فقالت»]
(6) [مثیر الأحزان: «یسئلکِ»]
(7) [لم یرد فی مثیر الأحزان]
(8) [الأحزاب: 33/ 53]
(9) [لم یرد فی نور الثّقلین]
(10) [الحجرات: 49/ 2]
(11) [زاد فی مثیر الأحزان: «قد»]
(12) [الحجرات: 49/ 3]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 70
أدخل أبوکِ وفاروقُه علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بقربهما منه الأذی وما رَعَیا من حقّه ما أمرهُما «1» اللَّه به علی لسان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، إنّ اللَّه حرّم من «2» المؤمنین أمواتاً ما حرّم منهم أحیاء، وتاللَّه «3» یا عائشة! لو کان هذا الّذی کرهتیه من دفن الحسن عند أبیه «4» «5» رسول اللَّه صلوات اللَّه علیهما «5» جائزاً فیما بیننا وبین اللَّه لعلمتِ أ نّه سیُدفَن وإن رغم مَعْطَسُکِ «6».
قال: ثمّ تکلّم محمّد ابن الحنفیّة وقال: یا عائشة! یوماً علی بغلٍ «7» ویوماً علی «8» جملٍ فما تملکین نفسکِ ولاتملکین «8» الأرض عداوة لبنی هاشم، قال «9»: فأقبلت علیه فقالت: یا ابن الحنفیّة هؤلاء الفواطمُ یتکلّمون فما کلامُک؟ فقال لها الحسین صلی الله علیه و آله و سلم: وأنّی «10» تُبعدین محمّداً من الفواطم، فوَ اللَّه لقد ولدته ثلاث فواطم: فاطمة بنت عمران بن عائذ بن عمروابن مخزوم وفاطمة بنت أسد بن هاشم وفاطمة بنت زائدة بن الأصمّ بن رواحة ابن حِجر ابن عبد «9» معیص بن عامر، قال «9»: فقالت عائشة للحسین «9» علیه السلام: نحّوا ابنکم واذهبوا به فإنّکم قوم خَصِمون، قال: فمضی الحسین علیه السلام إلی قبر امّه ثمّ أخرجه فدفنه بالبقیع. «11»
__________________________________________________
(1) [مثیر الأحزان: «أمر»]
(2)- [فی البحار والعوالم ومثیر الأحزان: «علی»]
(3) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق ومثیر الأحزان: «اللَّه»]
(4)- [مثیر الأحزان: «جدّه»]
(5- 5) [لم یرد فی البحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق ومثیر الأحزان]
(6) [إلی هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(7) [مثیر الأحزان: «جمل»]
(8- 8) [مثیر الأحزان: «بغل فما تملکین»]
(9) [لم یرد فی مثیر الأحزان]
(10) [مثیر الأحزان: «أنتِ»]
(11) محمد بن مسلم گوید که شنیدم امام باقر علیه السلام می‌فرمود: چون حسن‌بن علی علیه السلام به حالت احتضار درآمد، به حسین فرمود: برادرم! به تو وصیتی می‌کنم، آن را حفظ کن؛ چون من مردم، جنازه‌ام را آماده دفن کن، سپس مرا به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله، بر تا با او تجدید عهدی کنم، آن‌گاه مرا به جانب مادرم فاطمه علیها السلام برگردان و سپس مرا ببر و در بقیع دفن کن. بدان که از طرف حمیرا، (عایشه) که مردم، از زشتکاری و
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 71
__________________________________________________
- دشمنی او با خدا، پیغمبر و خاندان ما آگاهند، مصیبتی به من می‌رسد. پس چون امام حسن علیه السلام وفات کرد، روی تابوتش گذاردند و اورا به محلی که پیغمبر صلی الله علیه و آله بر جنازه‌ها نماز می‌خواند، بردند. امام حسین بر جنازه نماز گذارد و چون نمازش تمام شد، داخل مسجدش بردند. چون بر سر قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله نگهش داشتند، به عایشه خبر بردند و به او گفتند: بنی‌هاشم جنازه حسن بن علی علیهما السلام را آورده‌اند تا در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنند.
عایشه بر استری زین کرده نشست و شتافت- او نخستین زنی بود که از دوران اسلام بر زین نشست- آمد، ایستاد و گفت: فرزند خود را از خانه من بیرون برید که نباید در این‌جا چیزی دفن شود و حجاب پیغمبر صلی الله علیه و آله دریده شود.
حسین‌بن علی علیه السلام فرمود: تو و پدرت از پیش حجاب پیغمبر صلی الله علیه و آله را دریدید و تو در خانه پیغمبر کسی را درآوردی که دوست نداشت نزدیک او باشد (مقصود ابوبکر و عمر است). خدا از این کار، از تو بازخواست می‌کند. همانا برادرم به من امر کرد که جنازه‌اش را نزدیک پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله برم تا با او تجدید عهد کند و بدان که برادر من از همه مردم به خدا، رسولش و معنی قرآن داناتر بود و نیز او داناتر از این بود که پرده رسول خدا صلی الله علیه و آله را پاره کند؛ زیرا خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تا به شما اجازه نداده‌اند، به خانه پیغمبر وارد نشوید.» «58- سوره 33» و تو بدون اجازه پیغمبر، مردانی را به خانه او راه دادی. خدای عزوجل فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، آواز خود را از آواز پیغمبر بلندتر نکنید.» «3- سوره 49» درصورتی که به جان خودم سوگند که تو به خاطر پدرت و فاروقش (عمر) بغل گوش پیغمبر صلی الله علیه و آله کلنگ‌ها زدی با آن که خدای عزوجل فرماید: «کسانی که نزد رسول خدا صدای خود را فرو می‌کشند، آن‌هایند که خدا دل‌هایشان را به تقوا آزمایش کرده است.» «4- سوره 49» به جان خودم که پدرت و فاروقش به سبب نزدیک کردن خودشان به پیغمبر صلی الله علیه و آله اورا آزار دادند و آن حقی را که خدا با زبان پیغمبرش به آن‌ها امر کرده بود، رعایت نکردند؛ زیرا خدا مقرر فرموده که آن‌چه نسبت به مؤمنین در حال زنده بودنشان حرام است، در حال مرده بودن آن‌ها هم حرام است. به خدا ای عایشه اگر دفن کردن حسن نزد پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله که تو آن را نمی‌خواهی، از نظر ما خدا آن را جایز کرده بود، می‌فهمیدی که او به رغم انف تو در آن‌جا دفن می‌شد (ولی افسوس که کلنگ زدن نزد گوش پیغمبر از نظر ما جایز نیست.)
سپس محمد بن حنفیه رشته سخن به دست گرفت و فرمود: ای عایشه! یک روز بر استر و یک روز (در جنگ جمل) بر شتر می‌نشینی؟! تو به علت دشمنی و عداوتی که با بنی‌هاشم داری، نه مالک نفس خودت هستی و نه در زمین قرار می‌گیری.
عایشه رو به او کرد و گفت: پسر حنفیه! این‌ها فرزندان فاطمه اند که سخن می‌گویند، دیگر تو چه می‌گویی؟
حسین علیه السلام به او فرمود: محمد را از بنی‌فاطمه به کجا دور می‌کنی، به خدا که او زاده سه فاطمه است: 1. فاطمه دختر عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم (مادر ابوطالب) 2. فاطمه بنت اسد بن هاشم (مادر
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 72
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 302- 303 رقم 3/ عنه: الحرّ العاملی، وسائل الشّیعة، 2/ 835؛ المجلسی، البحار «1»، 44/ 142- 144؛ البحرانی، العوالم، 16/ 289- 291؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 295؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 420- 421؛ الجواهری، مثیر الأحزان،/ 333- 334
قال الحسن علیه السلام: إذا أنا متّ یا أخی فغسّلنی وحنّطنی وکفّنّی وصلِّ علیَّ واحملنی إلی جدّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله حتّی تلحدنی إلی جنبه فإن منعت من ذلک فبحقّ جدّک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وعلیّ أبیک وأُمّک فاطمة الزّهراء علیهما السلام وبحقّی یا أخی أن لا خاصمت أحداً ولا قاتلته فحسبک بما قال لک فی قتال جیش یزید بکربلاء فی غربی الفرات وأرادوا تعنّفی فارجع من فورک إلی بقیع الغرقد فادفنّی فیه، واعلم أ نّک إذا حملتنی إلی قبر جدّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لایدع مروان طرید جدّک لکفره ویرکب بغلته ویصیر إلی عائشة مسرعاً فیقول لها: یا أُمّ المؤمنین! تترکین الحسین یدفن أخاه مع جدّه رسول اللَّه؟ فتقول له: یا مروان! ما أصنع؟ فیقول: واللَّه یا عائشة لئن دفن الحسن مع جدّه محمّد لیذهبن فخر أبیکِ وفخر عمر إلی یوم القیامة، فتقول له: وأ نّی لی بهم وقد سبقونی، فیقول: هذه بغلتی فارکبیها والحقی بالقوم فامنعیهم من الدّخول إلیه، ولو جزت ناصیتکِ. وینزل عن بغلته وترکب عائشة وتسرع إلیهم فتلحق بنعشی وقد وصل إلی حرم جدّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فترمی نفسها بینکم وبین القبر وتقول: لا یدفن الحسن ها هنا أو تجز ناصیتی هذه، وتأخذ ناصیتها بیدها، فإذا فعلت ذلک فارددنی إلی البقیع وادفنِّی إلی جانب قبر إبراهیم ابن جدّک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.
الخصیبی، الهدایة الکبری،/ 186
__________________________________________________
- امیر المؤمنین علیه السلام) 3. فاطمه دختر زائدة بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد معیص بن عامر (مادر عبدالمطلب.) عایشه به امام حسین علیه السلام گفت: پسر خود را دور کنید و ببریدش که شما مردمی دشمنی‌خواهید. پس حسین علیه السلام به جانب قبر مادرش رفت، جنازه اورا بیرون آورد و در بقیع دفن کرد.
مصطفوی، ترجمه کافی، 2/ 73- 75
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار، 17/ 31- 32 ونور الثّقلین، 5/ 80- 81 وکنز الدّقائق، 12/ 322- 323]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 73
فلمّا توفِّی الحسن (صلوات اللَّه علیه) أخذ الحسین علیه السلام فی جهازه، وحمله، وصلّی علیه، وصار به إلی قبر جدّه علیه السلام ووافی مروان لعنه اللَّه مسرعاً علی بغلته إلی عائشة لعنها اللَّه وقال کما حکاه الحسن للحسین علیهما السلام، وقالت له مثله، ونزل مروان عن بغلته ورکبتها عائشة ولحقت القوم وقد وصلوا إلی حرم النّبیّ علیه السلام، فرمت بنفسها عن البغلة، وأخذت بناصیتها ووقفت بینهم وبین القبر وقالت: واللَّه لا یدفن الحسن مع جدّه أو تجز ناصیتی هذه، فأراد بنو هاشم الکلام، فقال الحسین علیه السلام: اللَّه اللَّه! لا تضیِّعوا وصیّة أخی واعدلوا به إلی البقیع، فإنّه أقسم علیَّ إن منعت من دفنه مع جدِّه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لا أخاصم أحداً، وأن أدفنه فی البقیع فعدلوا به إلیه فدفنوه فیه، فقال عبداللَّه بن العبّاس:
کم لنا منکم یا حمیراء! یوم علی جمل، ویوم علی زرّافة؟ فقالت: یا ابن العبّاس! لیس قتالی لعلیّ بعجیب وقد رویتم: إنّ صفراء ابنة شعیب زوجة موسی بن عمران علیه السلام قاتلت بعده وصیِّه یوشع بن نون علی زرّافةٍ، فقال لها ابن العبّاس: هی واللَّه صفراء وأنتِ حمیراء، إلّاإنّها بنت شعیب وأنتِ بنت عتیق بن عبد العزّی. قالت: إنّ لنا عندک یا ابن العبّاس ثأراً بثأر والمعاد لاتقول به. فقال لها ابن عبّاس: واللَّه أنتِ ومن أنتِ منه وحزبکم الضّالّون، فکان هذا من دلائله علیه السلام.
الخصیبی، الهدایة الکبری، 186- 187
وکان الحسین علیه السلام قد عزم علی دفنه مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فمنعت عائشة من ذلک ورکبت بغلة لها وخرجت تؤلّب النّاس علیه وتحرّضهم.
فلمّا رأی الحسین علیه السلام ذلک، دفنه بالبقیع مع أُمّه، ولقیها بعض بنی هاشم- وروی أنّ ابن عبّاس لقیها- منصرفة إلی منزلها، فقال لها: أما کفاکِ أن یقال یوم الجمل حتّی یقال یوم البغل؟ یوماً علی جمل ویوماً علی بغل بارزة عن حجاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله تریدین إطفاء نور اللَّه! واللَّه متمّ نوره ولو کره المشرکون، إنّا للَّه‌وإنّا إلیه راجعون.
فقالت له: إلیک عنِّی أُفّ لک. «1»
المسعودی، إثبات الوصیّة،/ 163
__________________________________________________
(1)- امام حسین علیه السلام عازم بود که جنازه امام حسن را نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله به خاک بسپارد، ولی عایشه
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 74
الحسن بن [علیّ بن] أبی طالب بن عبدالمطّلب بن هاشم بن فاطمة الزّهراء، کان أشبه النّاس برسول اللَّه (ص)، کنیته أبو محمّد، سمّ حتّی نزل کبده، وأوصی [إلی] أخیه الحسین: إذا أنا متّ فاحفر لی مع أبی وإلّا ففی بیت علیّ وفاطمة وإلّا ففی البقیع، ولا ترفعنّ فی ذلک صوتاً.
ابن حبّان، الثّقات، 3/ 67- 68
صلّی علیه سعید بن العاص [قدمه الحسین] وقال: تقدّم فلولا أ نّها سُنّة ما قدّمتک.
ابن حبّان، الثّقات، 3/ 68
ثمّ أمر الحسین أن یحفر له فی بیت علیّ وفاطمة، فبلغ ذلک بنی أمیّة فأقبلوا [و] علیهم السّلاح وقالوا: واللَّه! لا نتّخذ القبور مساجد، فنادی الحسین فی بنی هاشم فأقبلوا بالسّلاح، ثمّ ذکر الحسین قول أخیه لا ترفعنّ، فی ذلک صوتاً. فحفر له بالبقیع ودفن هناک [علیه السلام] فی أحسن مقام.
ابن حبّان، الثّقات، 3/ 68
وقد کان أوصی أن یُدفن مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «1»، فمنع مروان بن الحکم من ذلک ورکبت بنو أمیّة فی السّلاح وجعل مروان یقول:
یا رُبّ هیجا هی خیر من دعة، «2» أیدفن عثمان فی أقصی البقیع «2» ویدفن الحسن فی
__________________________________________________
- از این عمل جلوگیری کرد، و بر استر خود سوار شده مردم را بر علیه امام حسین وادار و تحریک کرد. وقتی که امام حسین علیه السلام این عمل را از عایشه مشاهده کرد، جنازه امام حسن را در بقیع، نزد مادرش زهرا علیها السلام به خاک سپرد.
بعضی از بنی‌هاشم (گفته شده که ابن‌عباس بوده)، عایشه را در آن موقعی که به طرف منزل خود برمی‌گشت، ملاقات کرد. به او گفت: «آیا (این درد) برای تو کافی نیست که گفته شود، روز جَمَل (یعنی یک روز سوار جَمَل شدی و به جنگ علی علیه السلام رفتی)، تا این که (درباره تو) گفته شود، روز بَغْل (یعنی امروز هم بر استر سوار شدی و به جنگ امام حسین علیه السلام آمدی). یک روز بر شتر و یک روز بر استر سوار می‌شوی و خود را از پشت پرده پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله، نمایان می‌کنی. می‌خواهی که نور خدا را خاموش نمایی، در صورتی که خدا نور خود را تمام و کامل خواهد کرد، ولو این که مردمان مشرک را خوش نیاید. و ما همه برای خداییم و به سوی خدا هم برگشت خواهیم کرد.»
عایشه در جواب ابن‌عباس گفت: «از طرف من، اف بر تو باد!»
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 297- 298
(1) [شرح نهج البلاغة: «النّبیّ صلی الله علیه و آله»]
(2- 2) [لم یرد فی شرح نهج البلاغة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 75
بیت رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) «1»؟ واللَّه لایکون ذلک أبداً وأنا أحمل السّیف فکادت «2» الفتنة تقع. وأبی الحسین أن یدفنه إلّامع النّبیّ صلی الله علیه و آله، فقال له عبداللَّه بن جعفر: عزمت علیک «3» بحقِّی أ لّاتکلّم بکلمة، فمضی «4» به إلی البقیع وانصرف مروان «5» بن الحکم «5». «6»
أبو الفرج، مقاتل الطّالبیّین،/ 48- 49/ عنه: ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، 16/ 50
حدّثنی محمّد بن الحسین الأشنانیّ قال: حدّثنا عبداللَّه بن الوضّاح، قال: حدّثنی ابن یمان، عن الثّوریّ، عن سالم بن أبی حفصة، عن أبی حازم: أنّ الحسین بن علیّ قدم سعید بن العاص للصّلاة علی الحسن بن علیّ وقال: تقدّم، فلولا أ نّها سُنّة ما قدّمتک. «7»
أبو الفرج، مقاتل الطالبیین،/ 49- 50
حدّثنا محمّد بن عبداللَّه الحضرمیّ «8»، ثنا محمّد «9» بن منصور الطّوسیّ، ثنا أبو أحمد
__________________________________________________
(1) [شرح نهج البلاغة: «النّبیّ»]
(2)- [شرح نهج البلاغة: «وکادت»]
(3) [زاد فی شرح نهج البلاغة: «یا أبا عبداللَّه»]
(4) [شرح نهج البلاغة: «فمضوا»]
(5- 5) [لم یرد فی شرح نهج البلاغة]
(6)- و خود آن جناب وصیت کرده بود که در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله اورا دفن کنند. ولی مروان‌بن حکم که فرماندار مدینه بود، از این کار جلوگیری کرد و بنی‌امیه برای جلوگیری از این کار لباس جنگ پوشیده، همراه مروان آمدند، و مروان برای تحریک بنی‌امیه می‌گفت: «چه بسا جنگی که بهتر از آسایش و غنودن در خوشی است. آیا عثمان در دورترین جای بقیع دفن شود، ولی حسن در خانه پیغمبر به خاک سپرده شود؟ به خدا تا من شمشیر دردست دارم، این کار هرگز نخواهد شد.»
و نزدیک بود فتنه‌ای برپا شود. حسین علیه السلام نیز اصرار داشت، اورا کنار قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله دفن کند، تا این که عبداللَّه‌بن جعفر بدو گفت: «به حق خودم تورا سوگند می‌دهم که شما سخنی نگویید.»
و بدین ترتیب، آن جناب را به قبرستان بقیع بردند و در آن‌جا دفن کردند، و مروان‌بن حکم نیز پی کار خویش رفت.
رسولی محلاتی، ترجمه مقاتل الطالبیین،/ 70- 71
(7)- ابو حازم گوید: «امام حسین علیه السلام سعید بن عاص را (که سمت نیابت مروان بن حکم را داشت)، برای نماز بر جنازه امام حسن علیه السلام جلو انداخت و به او فرمود: «پیش بایست، و اگر این کار سنت نبود، من تورا پیش نمی‌انداختم.»
رسولی محلاتی، ترجمه مقاتل الطالبیین،/ 72
(8) [فی کفایة الطّالب مکانه: «أخبرنا یوسف الحافظ، أخبرنا ابن أبی زید، أخبرنا محمود، أخبرنا ابن فاذشاه، أخبرنا الطّبرانی، حدّثنا الحضرمی ...»]
(9)- [کفایة الطّالب: «محمود»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 76
الزّبیریّ «1»، ثنا عبدالرّحیم بن عدویّة «2»، حدّثنی شرحبیل «3»، قال: کنت مع الحسین بن علیّ رضی الله عنه وأخرج بسریر الحسن «4» بن علیّ رضی الله عنه وأراد «5» أن یدفنه «4» مع النّبیّ- (ص)- فخاف أن یمنعه «6» بنو أمیّة، فلمّا انتهوا به إلی المسجد، قامت بنو أمیّة، فقام عبداللَّه بن جعفر فقال: إنِّی سمعته یقول: إن منعوکم «7» فادفنونی مع أمِّی.
الطّبرانی، المعجم الکبیر، 3/ 70 رقم 2697/ عنه: الکنجی، کفایة الطّالب،/ 415؛ الهیثمی، مجمع الزّوائد، 9/ 284
حدّثنا إسحاق بن إبراهیم الدّبریّ، أنا عبدالرّزّاق، أنا الثّوریّ، عن سالم یعنی ابن أبی حفصة، «8» عن أبی حازم قال: شهدت حسیناً رضی الله عنه حین مات الحسن رضی الله عنه وهو یدفع فی قفا سعید بن العاص وهو یقول: تقدّم فلولا أ نّها السّنّة یقول الشیبة ما قدّمتک، وسعید أمیر علی المدینة یومئذ. «9»
الطّبرانی، المعجم الکبیر، 3/ 148 رقم 2912/ عنه: الهیثمی، مجمع الزّوائد، 3/ 135
حدّثنا محمّد بن عبداللَّه الحضرمی، ثنا موسی بن عبدالرّحمن المسروقیّ، ثنا حسین الجعفیّ، عن زائدة، عن سفیان، عن سالم بن أبی حفصة، عن أبی حازم قال: رأیت الحسین بن علیّ رضی الله عنه قدّم سعید بن العاص فی جنازة الحسن بن علیّ رضی الله عنه.
الطّبرانی، المعجم الکبیر، 3/ 148 رقم 2913
__________________________________________________
(1) [کفایة الطّالب: «الزّهری»]
(2)- [کفایة الطّالب: «عبد ربّه»]
(3)- [فی مجمع الزّوائد مکانه: «عن شرحبیل ...»]
(4- 4) [کفایة الطّالب: «وأرادوا أن یدفنوه»]
(5)- [مجمع الزّوائد: «فأراد»]
(6) [کفایة الطّالب: «تمنعه»]
(7) [مجمع الزّوائد: «منعونی»]
(8) [من هنا حکاه فی مجمع الزّوائد]
(9) [زاد فی مجمع الزّوائد: «فی الکبیر والبزار ورجاله موثّقون»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 77
وکان ممّا حکی عن الحسن علیه السلام أ نّه قام إلی المثحم «1» وعنده جماعة من شیعته، [وفیهم] الحسین علیه السلام ثمّ جاءهم.
فقال: ما جئتکم حتّی لفظت طائفة من کبدی، ولقد سُقیت السّمّ مراراً، فما کان بأشدّ علیَّ من هذه المرّة، وأنا میّت.
فقال الحسین علیه السلام: فمن [فعل] بک ذلک؟
قال: وما ترید من ذلک، ترید أن تطلب بثاری؟ دعنی ومن صنع بی ذلک إلی یوم القیامة الوقوف معه بین یدی اللَّه، ولا تحدثن فی ذلک بعدی حدثاً.
وفوض الأمر إلیه وأقامه المقام الّذی أقامه اللَّه عزّ وجلّ ورسوله صلی الله علیه و آله فیه ونصّ علیه فی محضر من شیعته، وعرّفهم أ نّه القائم فی مقام الإمامة بعده مع ما سبق إلیهم، واطّلعوا علیه فیهما من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ومن أمیر المؤمنین علیه السلام، وأوصاه أن یدفنه مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله إن لم ینازع فی ذلک، [فإن] نازعه فی ذلک منازع ترک ذلک ودفنه فی الجبانة إلی جانب امّه فاطمة صلوات اللَّه علیهما.
وقیل: إنّ ذلک انتهی إلی عائشة، واختلف القول فیه عنها.
فقال قوم: إنّها قالت: ألا ما فی البیت إلّامکان قبر واحد کنت أردته لنفسی، والحسن أحقّ به منِّی.
وقیل: بل منعت من ذلک أشدّ المنع، ورکبت بغلًا، وخرجت إلی جماعة بنی امیّة، تقول: هکذا اغتصب علیّ بیتی، ویدفن الحسن فی مکان أعددته لنفسی.
وقیل: إنّ بعض الشّعراء قال فی ذلک شعراً یقول فیه:
(فیوماً علی بغل ویوماً علی جمل).
واللَّه أعلم أیّ ذلک کان منهما.
__________________________________________________
(1)- هکذا فی الأصل. وأظنّه المخدع کما فی بعض الرّوایات: وهو بیت صغیر الّذی یکون داخل البیت الکبیر، [بل الصّحیح: المخرج. راجع البحار، 44/ 156]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 78
وکان سعید بن العاص عاملًا لمعاویة علی المدینة، وکان بها یومئذٍ مروان بن الحکم.
فانتهی الّذی قاله الحسن علیه السلام إلی سعید، وقال له بنو امیّة: ما أنت صانع فی ذلک؟
هؤلاء یریدون أن یدفنوا الحسن مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وهم قد منعوا عثمان من ذلک.
فقال سعید: ما کنت بالّذی أحول بینهم وبین ذلک.
فغضب مروان بن الحکم، وقال: إن لا تصنع فی هذا شیئاً فخلّ بینی وبینهم.
فقال: أنت وذلک.
فجمع مروان بنی امیّة وحشمهم وموالیهم وأخذوا السّلاح.
فبلغ ذلک الحسن، فقال للحسین علیه السلام: اناشدک اللَّه أن تهیج فی هذا الأمر، وادفنّی مع امِّی.
وتأکید ذلک علیه، واستحلفه فیه. ومات الحسن علیه السلام.
وبلغ الحسین علیه السلام اجتماع من جمعه مروان، وأ نّهم قد أخذوا السّلاح ووقفوا لیمنعوا من دفن الحسن مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فحمی لذلک واهتاج له.
وکان علیه السلام أبیّ النّفس شهماً شجاعاً. وجاءه موالیه وشیعته، فأمرهم فأخذوا سلاحهم.
واحتمل سریر الحسن علیه السلام لیصلّی علیه. وخرج سعید بن العاص، فدفع الحسین علیه السلام فی قفاه، وقال له: تقدّم، لولا السّنّة ما قدّمتک.
یعنی علی ظاهر الأمر أنّ السّلطان أو من أقامه للصّلاة بالنّاس، إذا حضر الجنازة کان أحقّ بالصّلاة علیها من ولیّها.
فصلّی علیه سعید بن العاص، فلمّا انصرف قام عبداللَّه بن جعفر إلی الحسین علیه السلام، فقال له: عزمت علیک لما امتثلت وصیّة أخیک ولم تخالفه، وتلقح شرّاً.
ووقف إلی جمع بنی امیّة، فقال: قد علمتم الحسین بن علیّ علیه السلام، وإنّه لا یقرّ علی الضّیم، وقد أوصاه أخوه أن یدفنه بالبقیع، فلا تلجئوه إلی أن یلقح شرّاً بوقوفکم، فانصرفوا.
وتقدّم عبداللَّه بن جعفر فأخذ بمقدم السّریر ولم یزل بالحسین علیه السلام حتّی أجابوا.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 79
ومضی نحو البقیع، فدفنه إلی جنب فاطمة علیها السلام، کما اوصی بذلک، وانصرفوا. وسبق الخبر إلی معاویة بموت الحسن علیه السلام فی الوقت الّذی مات فیه قبل أن یدفن، وإنّه أوصی أن یدفن مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فأظهر لموته سروراً. وقال: إن صدق ظنّی بمروان فبمنعه من دفنه مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وجعل یقول: إیهاً مروان.
فلمّا دفن، أرسلوا رسولًا إلیه ثانیاً بالخبر، ففرح لذلک، وأثنی علی مروان خیراً.
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 3/ 124- 128 رقم 1066
عن یحیی، قال: توفِّی الحسن علیه السلام وسعد بن أبی وقّاص بعدما مضت من إمارة معاویة عشر سنین، أ نّهما سقیا السّمّ.
وقیل: إنّ رجلًا بعث إلی زوجة الحسن علیه السلام- بنت الأشعث بن القیس- مائة ألف درهم وشربة من سمّ أن تسقیه الحسن علیه السلام، ففعلت، فمات منها، وأوصی أن یدفن مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، إلّاأن یخاف أن یهراق فی ذلک دم. وأرادوا ذلک، فجمع لهم مروان من کان هناک من بنی امیّة وحشمهم وموالیهم وأخذوا السّلاح. فبلغ ذلک الحسین علیه السلام فجاءهم ومَنْ معه من موالیه وشیعته فی السّلاح لیدفنوا الحسن علیه السلام فی بیت النّبیّ صلی الله علیه و آله.
وأقبل مروان هو وأصحابه، وهو یقول:
یا رُبّ هیجا هی خیر من دعة، أیدفن عثمان فی البقیع، ویدفن الحسن بن علیّ فی بیت النّبیّ!؟ واللَّه لا یکون ذلک أبداً وأنا أحمل السّیف، وکادت أن تقع الفتنة. وأبی الحسین علیه السلام إلّامع النّبیّ صلی الله علیه و آله، وکلّمه عبداللَّه بن جعفر والمسور بن مخرمة فی أن یدفنه فی البقیع کما عهد إلیه. وقال له عبداللَّه بن جعفر:
عزمت علیک باللَّه أن تکلّمنی کلمة.
وأخذ بمقدم السّریر ومضی نحو البقیع، فانصرف مروان. وبلغ معاویة ما کان أراده من دفن الحسن علیه السلام فی بیت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.
فقال: ما أنصفنا بنو هاشم حیث یریدون دفن الحسن فی بیت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وقد
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 80
منعوا عثمان من ذلک، ولئن کان ظنّی بمروان صادقاً، فلن یصلوا إلی ذلک.
وجعل یقول: إیهاً مروان، أنت لها.
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 3/ 128- 130، رقم 1069
ولمّا حضرته الوفاة قال لأخیه: إذا متّ فغسِّلنی وحنِّطنی وکفِّنِّی وصلِّ علیَّ واحملنی إلی قبر جدِّی حتّی تلحدنی إلی جانبه، فإن منعت من ذلک فبحقِّ جدِّک رسول اللَّه وأبیک أمیر المؤمنین وامّک فاطمة وبحقّی علیک إن خاصمک أحد ردنی إلی البقیع فادفنّی فیه ولا تهرق فیَّ محجمة دم.
الطّبری، دلائل الإمامة،/ 61
فلمّا فرغ من أمره وصلّی علیه وسار بنعشه، یرید قبر جدّه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لیلحده معه، بلغ ذلک مروان بن الحکم طرید رسول اللَّه، فذهب مسرعاً علی بغل حتّی دخل علی عائشة، وقال: یا امّ المؤمنین! إنّ الحسین یرید أن یدفن أخاه الحسن عند جدّه، وواللَّه لئن دفنه لیذهبنّ فخر أبیکِ وصاحبه عمر إلی یوم القیامة. قالت: فما أصنع؟ قال:
ألحقی وامنعیه من الدّخول إلیه، قالت: فکیف ألحقه؟ قال: هذا بغلی فارکبیه وألحقی القوم قبل الدّخول. فنزل عن بغله ورکبته وأسرعت إلی القوم، وکانت أوّل امرأة رکبت السّروج ولحقتهم وقد صاروا إلی حرم قبر جدّهم رسول اللَّه، فرمت بنفسها بین القبر والقوم وقالت: واللَّه لایُدفن الحسن ها هنا أو تلحق هذه، وأخرجت ناصیتها بیدها، وکان مروان لمّا رکبت بغله جمع من کان من بنی امیّة وحرّضهم علی المنع، وأقبل بهم وهو یقول:
یا رُبّ هیجا هی خیر من دعة، أیدفن عثمان فی أقصی البقیع ویدفن الحسن مع رسول اللَّه؟ واللَّه لا یکون هذا أبداً، وأنا أحمل السّیف. وکانت عائشة تقول: واللَّه لا أدخل داری من أکرهه، وکادت الفتنة أن تقع، فقال الحسین: هذه دار رسول اللَّه وأنتِ حشیة من تسع حشیات خلفهنّ رسول اللَّه، فإنّما نصیبکِ من الدّار موضع قدمیکِ، فأرادت بنو هاشم الکلام وحملوا السّلاح، فمنعهم الحسین وقال: اللَّه اللَّه إن تفعلوا وتضیعوا وصیّة أخی، وقال لعائشة: واللَّه لولا أنّ أبا محمّد أوصی إلیَّ أن لا أهریق محجمة دم لدفنته ها هنا ولو رغم أنفکِ، وعدل فیه إلی البقیع فدفنه فیه مع الغرباء.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 81
وقال ابن عبّاس: یا حمیرا! کم لنا منکِ، یوم علی جمل ویوم علی بغل، فقالت له: إن تشاء فیوم علی جمل ویوم علی بغل واللَّه لا یدخل الحسن داری، وکان مدّة مرضه علیه السلام أربعین یوماً.
الطّبری، دلائل الإمامة،/ 61- 62
حدّثنا محمّد بن الحسن رضی الله عنه قال: حدّثنا الحسین بن الحسن بن أبّان، عن الحسین ابن سعید، عن النّضر بن سوید، عن هشام بن سالم، عن سلیمان بن خالد، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إنّ الحسین بن علیّ علیه السلام أراد أن یدفن الحسن بن علیّ علیهما السلام مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وجمع جمعاً، فقال رجل سمع الحسن بن علیّ علیه السلام یقول: قولوا للحسین «1» أ لّایهرق فیَّ دماً، لولا ذلک ما انتهی الحسین علیه السلام حتّی یدفنه مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.
وقال أبو عبداللَّه علیه السلام: أوّل امرأة رکبت البغل بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله عائشة، جاءت إلی المسجد فمنعت أن یدفن الحسن بن علیّ مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.
الصّدوق، علل الشّرائع، 1/ 263- 264 رقم 1/ عنه: المجلسی، البحار، 44/ 150؛ البحرانی، العوالم، 16/ 293
حدّثنی محمّد بن وهبان البصری، قال: حدّثنی داوود بن الهیثم بن إسحاق النحویّ، قال: حدّثنی جدّی إسحاق بن البهلول «2» بن حسّان، قال: حدّثنی طلحة بن زید الرّقیّ، عن الزّبیر بن عطاء، عن عمیر بن هانی «3» العیسی «4»، عن جنادة بن أبی امید «5» قال: دخلت علی الحسن بن علیّ «6» علیهما السلام فی مرضه الّذی توفّی فیه وبین یدیه «7» طشت یقذف فیه «7» الدّم ویخرج کبده قطعة قطعة من السّمّ الّذی أسقاه معاویة لعنه اللَّه «8»، فقلت: یا مولای! مالک
__________________________________________________
(1) [فی المطبوع: «للحسن»]
(2)- فی ط، ن، م: قال حدّثنی أبی البهلول بن حسّان، [وفی البحار والعوالم: «عن أبیه بهلول بن حسّان»]
(3) [فی البحار والعوالم: «مانی»]
(4)- فی ط، ن، م [والبحار والعوالم]: العبسیّ.
(5)- فی ط، ن، م [والبحار والعوالم]: امیّة.
(6)- زاد فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]: بن أبی طالب.
(7- 7) فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]: «طست یقذف علیه».
(8)- لیس «معاویة لعنه اللَّه» فی ط.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 82
لا تعالج نفسک؟ فقال: یا عبداللَّه! بماذا أعالج الموت؟ قلت: إنّا للَّه‌وإنّا إلیه راجعون. ثمّ التفت إلیَّ وقال: واللَّه «1» إنّه لعهد عهده «1» إلینا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، أنّ هذا الأمر یملکه اثنا عشر إماماً من ولد علیّ علیه السلام وفاطمة علیها السلام، ما منّا إلّامسموم أو مقتول. ثمّ «2» رفعت الطّشت واتّکی صلوات اللَّه علیه «2» فقلت «3»: عظنی یا ابن رسول اللَّه. قال: نعم، استعد لسفرک، واحصل زادک قبل حلول أجلک، واعلم أ نّه «4» تطلب الدّنیا والموت یطلبک، [ولا کمل «5» یومک الّذی له باب علی لومک] الّذی أنت فیه.
واعلم أ نّک لا تکسب من المال شیئاً فوق قوتک إلّاکنت فیه خازناً لغیرک، واعلم أنّ فی حلالها «6» حساباً وحرامها عقاباً «6» وفی الشّبهات عتاب، فأنزل الدّنیا بمنزلة المیتة، خذ منها ما یکفیک «7»، فإن کان ذلک حلالًا کنت قد زهدت فیها وإن کان حراماً «8» لم تکن قد أخذت من المیتة «8»، وإن کان العتاب فإن العقاب «9» یسیر. واعمل لدنیاک کأ نّک تعیش أبداً واعمل لآخرتک کأ نّک تموت غداً، وإذا أردت عزّاً بلا عشیرة وهیبة بلا سلطان فاخرج من ذلّ معصیة اللَّه إلی عزّ طاعة اللَّه عزّ وجلّ، وإذا نازعتک «10» إلی صحبة الرّجال
__________________________________________________
(1- 1) [فی البحار والعوالم: «لقد عهد»]
(2- 2) [فی البحار: «رفعت الطّست وبکی صلوات اللَّه علیه وآله»، وفی العوالم: «دفع الطّست وبکی صلوات اللَّه علیه وآله»]
(3)- فی ط، ن [والبحار والعوالم]: «قال: فقلت له».
(4) [فی البحار والعوالم: «أ نّک»]
(5)- فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]: «لا تحمل همّ یومک الّذی لم یأت علی یومک» وهذه الجملة فی المتن صحفت کما تری.
(6- 6) فی ن، ط، م: «حساب وعقاب»، [وفی البحار والعوالم: «حساب وفی حرامها عقاب»]
(7)- فی ن، ط، م: «یقیک»، وبهامش م: «یکفیک».
(8- 8) فی ن، ط، م: «لم یکن فیه»، وفی ط: «إلّا ما أخذت» ولیس «قد» فی ن، ط، م وکذا فی م [والبحار والعوالم]: «لم یکن فیه وزر فأخذت کما أخذت من المیتة».
(9)- فی ط، ن، م [والبحار والعوالم]: العتاب.
(10)- فی ط: «وإذا قال عنک».
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 83
حاجة فاصحب من إذا صحبته زانک، وإذا خدمته صانک، وإذا أردت منه معونة فاتک «1»، وإن قلت صدّق قولک، وإن صلت شدّ صولک، وإن مددت یدک بفضل «2» جدّها «3»، وإن بدت منک ثلمة سدّها، وإن رأی منک حسنة عدّها، وإن سألته أعطاک، وإن سکتّ عنه ابتداک، «4» وإن نزلت بک أحد الملمّات «4» «5» أسالک، من لایأتیک منه «5» البوائق ولایختلف «6» علیک منه الطّوالق «7» ولا یخذلک عند الحقائق، وإن تنازعتما منفساً «8» آثرک.
قال: ثمّ انقطع نفسه واصفرّ لونه حتّی خشت «9» علیه، ودخل الحسین صلوات اللَّه علیه والأسود بن أبی الأسود فانکبّ علیه حتّی قبّل رأسه وبین عینیه، ثمّ قعد عنده «10» وتسارّا «11» جمیعاً، فقال «12» أبو الأسود: «13» إنّ اللَّه «13» إنّ الحسن قد نعیت إلیه نفسه وقد أوصی إلی الحسین علیه السلام. وتوفّی صلی الله علیه و آله فی «14» یوم الخمیس فی آخر صفر سنة خمسین من الهجرة وله سبعة وأربعون سنة «15».
الخزّاز، کفایة الأثر،/ 226- 229/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة «16»، 2/ 559؛ المجلسی، البحار، 44/ 138- 140؛ البحرانی، العوالم، 16/ 280- 281
__________________________________________________
(1)- فی ن [والبحار والعوالم]: «أعانک»، وفی م: «عانک».
(2)- فی ن: «یفضل».
(3)- فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]: «مدّها».
(4- 4) فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]: «وإن نزلت إحدی الملمّات».
(5- 5) فی ن، م: «آساک من لا ناسک منه»، وفی ط: «وأسالک من لاتأتیک»، وبهامش المتن: أمساک، [وفی البحار والعوالم: «به ساءک [اصحب] من لا تأتیک منه»]
(6)- [العوالم: «تختلف»]
(7)- فی ن، ط، م، [والبحار والعوالم]: «الطّرائق».
(8)- فی ط: نفساً. [وفی البحار والعوالم: «منقسماً»]
(9)- فی ط، ن، م [والبحار والعوالم]: «خشیت».
(10)- فی ط: «عنه جمیعاً»، ولیس فیه «وتسارا».
(11)- فی ن، م، [والبحار والعوالم]: «فتسارّا».
(12)- فی ط: «فقال أسود بن أبی الأسود: إنّا للَّه‌وإنّا إلیه راجعون».
(13- 13) فی ن، م، [البحار والعوالم]: «إنّا للَّه».
(14) [لم یرد فی البحار]
(15)- فی ن، ط، م: ودفن بالبقیع.
(16)- [وقد ذکره الحرّ فی إثبات الهداة باختصار کثیر]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 84
(أخبرنا) «1» أبو العبّاس محمّد بن أحمد المحبوبیّ، ثنا سعید بن مسعود، ثنا عبیداللَّه «2» ابن موسی، أنا سفیان، عن «3» سالم بن أبی حفصة، «4» قال: سمعت «4» «5» أبا حازم «6» یقول «5» إنِّی لشاهد یوم مات الحسن «7» بن علیّ «7» فرأیت الحسین «7» بن علیّ «7» یقول لسعید بن العاص ویطعن فی عنقه ویقول «8»: تقدّم فلولا أ نّها سنّة ما قدّمتک «9» «10» وکان بینهم شی‌ء «10»، فقال أبو هریرة: «11» أتنفسون علی ابن نبیّکم صلی الله علیه و آله و سلم بتربة تدفنونه «12» فیها وقد «11» سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: من أحبّهما فقد أحبّنی ومن أبغضهما فقد أبغضنی. «13» «14» هذا حدیث صحیح الإسناد «15» ولم یخرجاه 14.
__________________________________________________
(1) [فی السّنن: «أبوعبداللَّه الحافظ وأبو سعید بن أبی عمرو، قالا: أبو العبّاس محمّد بن یعقوب ثنا أسید ابن عاصم، ثنا الحسین بن حفص، عن سفیان، (ح وحدّثنا) أبو عبداللَّه الحافظ، أخبرنا»، وفی الخوارزمی: «علیّ بن أحمد العاصمیّ، عن شیخ القضاة، عن أحمد بن الحسین، أخبرنا أبو عبداللَّه الحافظ، أخبرنا»، وفی ابن عساکر: «أخبرنا أبو القاسم الشحامی، أنا أبو بکر البیهقی، أنا أبو عبداللَّه الحافظ وأبو سعید ابن أبی عمرو، قالا: نا أبو العبّاس محمّد بن یعقوب، نا أسید بن عاصم، نا الحسین بن حفص، عن سفیان ح، قال: ونا أبو عبداللَّه الحافظ إملاءً، أنبأنا»]
(2)- [الخوارزمی: «عبداللَّه»]
(3) [من هنا حکاه فی التّلخیص وتهذیب التّهذیب، وفی تهذیب الکمال مکانه: «وقال سفیان الثّوری، عن ...»، وفی السِّیَر: «الثّوری: عن ...»]
(4- 4) [فی الخوارزمی وتهذیب الکمال والتّلخیص: «سمعت»، وفی السّیر: «سمع»، وفی تهذیب التّهذیب: «عن»]
(5- 5) [فی التّلخیص: «أبا حازم قال»، وفی تهذیب التّهذیب: «أبی حازم»]
(6)- [فی فضائل الخمسة مکانه: «عن أبی حازم ...»]
(7- 7) [لم یرد فی التّلخیص والسّیر وتهذیب التّهذیب]
(8) [لم یرد فی الخوارزمی وتهذیب الکمال والسّیر وتهذیب التّهذیب]
(9)- [فی السّنن والخوارزمی وابن عساکر وتهذیب الکمال والتّلخیص والسّیر وتهذیب التّهذیب: «ما قدّمت»، وإلی هنا حکاه عنه فی الخوارزمی وأضاف: «وکان سعید أمیراً علی المدینة»]
(10- 10) [السِّیَر: «یعنی فی الصّلاة»]
(11- 11) [لم یرد فی السّیر]
(12)- [تهذیب الکمال: «تدفنوه»]
(13) [إلی هنا حکاه فی السّنن وابن عساکر وتهذیب الکمال والسّیر وتهذیب التّهذیب]
(14- 14) [التّلخیص: «قال عبیداللَّه بن موسی أنا سفیان عنه صحیح»]
(15) [إلی هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 85
الحاکم، المستدرک، 3/ 171/ عنه: البیهقی، السّنن الکبری، 4/ 28- 29؛ الخوارزمی، مقتل الحسین، 1/ 141؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 115، رقم 3243، الحسین علیه السلام، ط المحمودی،/ 226؛ الذّهبی، تلخیص المستدرک، 3/ 171؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 3/ 171؛ مثله المزّی، تهذیب الکمال، 6/ 254- 255؛ الذّهبی، سیر أعلام النّبلاء، 4/ 185؛ ابن حجر، تهذیب التّهذیب، 2/ 301
وتولّی أخوه ووصیّه «1» الحسین علیه السلام غسله وتکفینه «2» ودفنه عند جدّته فاطمة بنت أسد «3» «4» بن هاشم بن عبد مناف رضی اللَّه عنهما «4» بالبقیع. «5»
المفید، الإرشاد، 2/ 12/ عنه: الحلّی، المستجاد من کتاب الإرشاد،/ 441؛ الإربلی، کشف الغمّة «6»، 1/ 584؛ المجلسی، البحار، 44/ 158؛ البحرانی، العوالم، 16/ 274؛ مثله الطّبرسی، إعلام الوری،/ 206، تاج الموالید،/ 103
وروی عبداللَّه بن إبراهیم، عن زیاد المخارقی قال: لمّا «7» حضرت الحسن علیه السلام الوفاة استدعی الحسین علیه السلام وقال «8»: یا أخی! إنِّی مفارقک ولاحق بربِّی، «9» وقد سقیت السّمّ ورمیت بکبدی فی الطست «10» وإنّی لعارف بمَن سقانی «11» «12» السّمّ ومن أین دهیت «12»، وأنا
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی إعلام الوری]
(2)- [المستجاد: «کفّنه»]
(3) [إلی هنا حکاه عنه فی المستجاد]
(4- 4) [لم یرد فی تاج الموالید]
(5)- و کار غسل و کفن کردنش را برادر آن حضرت و وصیش حسین علیه السلام انجام داد و اورا در کنار قبر جده‌اش فاطمه (مادر امیرالمؤمنین علیه السلام) که دختر اسدبن هاشم‌بن عبدمناف (رضی اللَّه عنها) بود، در بقیع دفن کرد.
رسولی محلاتی، ترجمه ارشاد، 2/ 12
(6)- [حکاه مثله أیضاً فی کشف الغمّة 1/ 516]
(7) [فی روضة الواعظین مکانه: «وقال عبداللَّه بن إبراهیم المخارقی لمّا ...»، وفی المستجاد: «وروی عبداللَّه ابن إبراهیم المخارقی قال لمّا ...»]
(8) [فی روضة الواعظین: «وقال له»، وفی کشف الغمّة والمستجاد والوسائل: «ابن علیّ علیهما السلام فقال»]
(9- 9) [الوسائل: «إلی أن قال»]
(10) [فی روضة الواعظین والمستجاد: «الطشت»]
(11)- [روضة الواعظین: «أسقانی»]
(12- 12) [المستجاد: «ومن أین ذهبت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 86
أخاصمه إلی اللَّه عزّ وجلّ، فبحقِّی «1» علیک إن تکلّمت فی ذلک بشی‌ء، «2» وانتظر ما یحدث اللَّه عزّ وجلّ فیَّ 2، (9*) فإذا قضیت «3» فغمّضنی وغسّلنی وکفّنّی واحملنی «4» علی سریری «5» إلی قبر جدِّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لأجدِّد به عهداً، ثمّ ردّنی إلی «6» قبر جدّتی فاطمة «7» بنت أسد «7» رضی اللَّه عنها فادفنِّی هناک، «8» وستعلم یا ابن امّ أنّ القوم یظنّون «9» أ نّکم تریدون دفنی عند «10» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فیجلبون فی «11» ذلک، ویمنعونکم منه «11»، و «12» باللَّه أقسم علیک أن تهریق «13» فی أمری محجمة دم، ثمّ وصّی علیه السلام إلیه بأهله وولده وترکاته، وما کان وصیّ به «12» إلیه «14» أمیر المؤمنین علیه السلام حین استخلفه وأهلّه بمقامه «15»، ودلّ شیعته علی استخلافه ونصبه لهم علماً من بعده.
فلمّا «16» مضی لسبیله غسّله الحسین علیه السلام وکفّنه وحمله علی سریره «17» ولم یشکّ «18» مروان
__________________________________________________
(1) [روضة الواعظین: «بحقّی»]
(2- 2) [لم یرد فی کشف الغمّة، وفی روضة الواعظین: «ممّا یحدث اللَّه فیَّ»]
(3) [زاد فی کشف الغمّة والوسائل والبحار والعوالم: «نحبی»]
(4)- [فی البحار والعوالم: «أدخلنی»]
(5)- [روضة الواعظین: «سریر»]
(6) [العوالم: «علی»]
(7- 7) [لم یرد فی روضة الواعظین وکشف الغمّة والمستجاد]
(8) [إلی هنا حکاه عنه فی الوسائل]
(9)- [المستجاد: «سیظنّون»]
(10) [زاد فی کشف الغمّة: «جدِّی»]
(11- 11) [فی روضة الواعظین وکشف الغمّة: «منعکم من ذلک»، وفی المستجاد: «منعکم عن ذلک»]
(12)- [لم یرد فی البحار]
(13) [فی روضة الواعظین: «لا تهریق»، وفی البحار والعوالم: «تهرق»]
(14) [لم یرد فی روضة الواعظین]
(15)- [فی روضة الواعظین وکشف الغمّة والمستجاد: «لمقامه»]
(16) [فی المناقب وتسلیة المجالس مکانه: «وکان الحسن علیه السلام أوصی (بأن) یجدّد عهده عند جدّه فلمّا ...»]
(17) (17*) [لم یرد فی المناقب وتسلیة المجالس]
(18)- [کشف الغمّة: «فلم یشکّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 87
ومن معه من بنی امیّة أنّهم «1» سیدفنونه عند «1» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فتجمّعوا «2» له «3» ولبسوا السّلاح (17*)، فلمّا توجّه «4» به الحسین علیه السلام إلی قبر جدّه رسول اللَّه «4» صلی الله علیه و آله و سلم «5» لیجدّد به عهداً أقبلوا إلیهم «6» فی جمعهم، ولحقتهم عائشة علی بغل وهی تقول: ما لی ولکم، تریدون أن تدخلوا بیتی من لا أحبّ؟ «5» وجعل مروان یقول: «یا رُبّ هیجا هی خیراً «7» من دعة» أیدفن عثمان فی أقصی المدینة ویدفن الحسن مع النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم؟ «8» لا یکون ذلک أبداً وأنا أحمل السّیف! «9» وکادت الفتنة «10» تقع بین بنی هاشم وبین «11» بنی امیّة «9»، فبادر ابن «12» عبّاس «13» إلی مروان فقال له «14»: ارجع یا مروان «13» من حیث جئت فإنّا «15» ما نرید دفن «16» صاحبنا عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم 15 لکنّا «17» نرید أن نجدِّد به «18» عهداً بزیارته، ثمّ نردّ «19»
__________________________________________________
(1- 1) [کشف الغمّة: «سیدفنون عند جدّه»]
(2)- [روضة الواعظین: «فاجتمعوا»]
(3)- [لم یرد فی روضة الواعظین والمستجاد والبحار]
(4- 4) [فی روضة الواعظین وکشف الغمّة: «به الحسین (الحسین به) إلی قبر جدّه»، وفی المناقب وتسلیة المجالس: «بالحسن إلی قبر جدّه»]
(5- 5) [فی المناقب: «أقبلوا إلیهم فی جمعهم»، وفی تسلیة المجالس: «أقبلوا إلیه یجمعهم»]
(6) [فی البحار والعوالم: «إلیه»]
(7) [فی روضة الواعظین والمناقب وکشف الغمّة والمستجاد وتسلیة المجالس والبحار والعوالم: «خیر»]
(8) [أضاف فی المناقب وتسلیة المجالس: «أمّا»]
(9- 9) [لم یرد فی المناقب وتسلیة المجالس]
(10)- [زاد فی البحار والعوالم: «أن»]
(11)- [لم یرد فی کشف الغمّة والمستجاد]
(12)- [فی شرح الشّافیة مکانه: «بادر عبداللَّه بن ...»]
(13- 13) [فی المناقب: «وکثر مقالًا حتّی قال ارجع»، وفی تسلیة المجالس: «وکثر المقال بینهما حتّی قال ابن عبّاس ارجع»]
(14)- [لم یرد فی شرح الشّافیة]
(15- 15) [فی المناقب وتسلیة المجالس: «لا نرید دفنه ها هنا و»]
(16)- [شرح الشّافیة: «أن ندفن»]
(17) [شرح الشّافیة: «ولکن»]
(18)- [لم یرد فی المناقب وتسلیة المجالس]
(19)- [فی روضة الواعظین والمناقب وکشف الغمّة والمستجاد وتسلیة المجالس والبحار والعوالم وشرح الشّافیة: «نردّه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 88
إلی جدّته فاطمة فندفنه «1» عندها بوصیّته بذلک، ولو کان أوصی بدفنه مع النّبیّ صلی الله علیه و آله «1» لعلمت أ نّک أقصر باعاً من «2» ردّنا عن ذلک، «3» «4» لکنّه علیه السلام کان أعلم «5» باللَّه وبرسوله و «5» بحرمة قبره «6» من أن یطرق علیه «7» هدماً «8»، کما طرق ذلک «9» غیره ودخل بیته بغیر إذنه، ثمّ أقبل علی عائشة «10» وقال لها «10»: وا سوأتاه! یوماً علی بغل، ویوماً علی جمل، تریدین أن تطفئی نور اللَّه وتقاتلی «11» أولیاء اللَّه، ارجعی فقد کفیتِ الّذی تخافین، وبلّغتِ ما تحبِّین، واللَّه منتصر لأهل هذا البیت ولو بعد حین «4»، وقال الحسین علیه السلام: واللَّه «12» لولا عهد الحسن علیه السلام إلیَّ بحقن «13» الدّماء و «14» أن لا أهریق 14 فی أمره محجمة دم «15» لعلمتم کیف تأخذ سیوف اللَّه منکم مآخذها، وقد نقضتم «16» العهد بیننا وبینکم «17»، وأبطلتم ما اشترطنا
__________________________________________________
(1- 1) [فی روضة الواعظین والمناقب: «عندها بوصیّته ولو کان (فلو کان) وصّی بدفنه مع النّبیّ صلی الله علیه و آله»، وفی کشف الغمّة وشرح الشّافیة: «بوصیّته (عندها) ولو کان (وصّی) أوصی بدفنه مع رسول اللَّه»، وفی المستجاد: «عندها بوصیّته بذلک ولو کان وصّی بدفنه عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»، وفی تسلیة المجالس: «عندها بوصیّته فلو کان أوصی بدفنه عند النّبیّ صلی الله علیه و آله»]
(2) [العوالم: «عن»]
(3)- [زاد فی کشف الغمّة: «و»]
(4- 4) [لم یرد فی شرح الشّافیة]
(5- 5) [لم یرد فی المناقب وتسلیة المجالس]
(6) [تسلیة المجالس: «قبر جدّه»]
(7)- [تسلیة المجالس: «إلیه»]
(8)- [إلی هنا حکاه فی المناقب وتسلیة المجالس، وأضاف فیهما: «ورموا بالنّبال جنازته حتّی سل منها سبعون نبالًا (سهماً)»]
(9)- [زاد فی المستجاد: «علی»]
(10- 10) [فی کشف الغمّة: «وقال»، وفی المستجاد: «فقال لها»]
(11) [المستجاد: «تقاتلین»]
(12) [لم یرد فی المستجاد]
(13) [روضة الواعظین: «لحقن»]
(14- 14) [فی روضة الواعظین: «أن لا أهرق»، وفی شرح الشّافیة: «إنِّی لا أهرق»]
(15)- [روضة الواعظین: «من دم»]
(16) [شرح الشّافیة: «لقد نقضتم»]
(17)- [لم یرد فی روضة الواعظین]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 89
علیکم «1» لأنفسنا، ومضوا «1» بالحسن علیه السلام فدفنوه بالبقیع «2» عند جدّته فاطمة بنت أسد «3» ابن هاشم بن عبد مناف رضی اللَّه عنها «3». «4»
__________________________________________________
(1- 1) [فی روضة الواعظین: «لأنفسنا ومضی»، وفی المستجاد: «لأنفسکم ومضوا»]
(2)- [لم یرد فی المستجاد]
(3- 3) [فی روضة الواعظین والمستجاد: « (ابن هاشم بن مناف) رضی اللَّه عنها وأسکنها جنّات النّعیم»، وفی کشف الغمّة: «ابن هاشم رضی الله عنه»، وفی شرح الشّافیة: «ابن هاشم والعبّاس بن عبدالمطّلب»]
(4)- و عبداللَّه بن ابراهیم اززیاد مخارقی روایت کند که گفت: چون مرگ حسن علیه السلام در رسید حسین علیه السلام را فراخواند و فرمود: «ای برادر! هنگام جدایی من رسیده و من به خدای خود ملحق خواهم شد. مرا زهر خورانیده‌اند و جگر من در طشت افتاد. من خود می‌شناسم آن کس که مرا مسموم ساخته و می‌دانم از کجا این خیانت سرچشمه گرفته [است]، خود در پیشگاه خدای عزوجل با او به مخاصمه و داوری خواهم رفت. تورا بدان حقی که من بر تو دارم، سوگند می‌دهم که مبادا سخنی در این‌باره به زبان آری و چشم به راه آن‌چه خدا درباره من پیش آورد، باش. چون من از دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان، مرا غسل ده، کفن نما، بر تابوتم بنه و به سوی قبر جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله ببر تا دیداری با او تازه کنم. سپس به سوی قبر جده‌ام‌فاطمه بنت اسد «رضی اللَّه عنها» ببر و در آن‌جا دفنم کن. زود است بدانی ای برادر که مردم گمان کنند شما می‌خواهید مرا کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاک بسپارید. پس در این‌باره گرد آیند و از شما جلوگیری کنند. تورا به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی خون ریخته شود.»
سپس درباره خاندان فرزندان، آن‌چه از او به جای ماند، و به آن‌چه پدرش امیر المؤمنین علیه السلام هنگام جانشینیش وصیت کرده بود، همه را به آن حضرت علیه السلام وصیت کرد. شایستگی اورا به جانشینی خود به مردم رساند، شیعیان خود را به جانشینی آن حضرت راهنمایی فرمود و اورا نشانه‌ای برای آنان پس از خود قرار داد.
و چون از دنیا برفت، حسین علیه السلام اورا غسل داد، کفن کرد و بر تابوتی اورا نهاده و برداشت. مروان (که حاکم مدینه بود) با دستیارانش از بنی‌امیه به یقین پنداشتند که بنی‌هاشم می‌خواهند اورا نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنند، پس گرد هم آمدند و لباس جنگ به تن کردند. چون حسین علیه السلام جنازه اورا به سوی قبر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله برد که دیداری با آن حضرت صلی الله علیه و آله تازه کند، آنان با گروه خود به روی بنی‌هاشم درآمدند و عایشه نیز که بر استری سوار بود، به ایشان پیوست و می‌گفت: «مرا با شما چه کار! می‌خواهید کسی را که من دوست ندارم، به خانه من درآرید؟» و مروان فریاد می‌زد: «چه بسا جنگی که بهتر از آسایش و غنودن در خوشی است! آیا عثمان در دورترین جای مدینه دفن شود و حسن با پیغمبر صلی الله علیه و آله به خاک سپرده شود؟ تا من شمشیر به دست دارم، هرگز این کار نخواهد شد.» (و با این جریان) نزدیک بود که فتنه جنگ میان بنی‌هاشم و بنی‌امیه درگیر شود.
ابن‌عباس جلوی مروان آمد و گفت: «ای مروان! از آن‌جا که آمده‌ای بازگرد؛ زیرا ما نمی‌خواهیم بزرگ خود را کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاک بسپاریم، بلکه می‌خواهیم به وسیله زیارت، او دیداری تازه کند و
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 90
المفید، الإرشاد، 2/ 13- 16/ عنه: الإربلی، کشف الغمّة، 1/ 585- 586؛ الحلّی، المستجاد من کتاب الإرشاد،/ 437- 442؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة «1»، 2/ 569- 570، وسائل الشّیعة، 2/ 538؛ المجلسی، البحار، 44/ 156- 157؛ البحرانی، العوالم، 16/ 285- 286؛ مثله الفتّال، روضة الواعظین، 1/ 167- 168؛ ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 44؛ محمّد بن أبی طالب، تسلیة المجالس، 2/ 63- 64؛ ابن أمیر الحاج، شرح الشّافیة،/ 345
حدّثنا [أبو حامد] أحمد بن محمّد بن الفضل، ثنا محمّد بن إسحاق [السراج]، ثنا محمّد بن الصّباح، ثنا سفیان عن ابن أبی حفصة یعنی سالماً، عن أبی حازم قال: لمّا مات الحسن بن علیّ قال الحسین لسعید بن العاص وهو أمیر المدینة: تقدّم فلولا أ نّها السُّنّة ما تقدّمت.
أبو نعیم، معرفة الصّحابة، 658، رقم 1757
باب من قال الوالی أحقّ بالصّلاة علی المیّت من الولی.
(روی هذا) القول عن علقمة، والأسود، وسوید بن غفلة، وعطاء، وطاووس، وسالم،
__________________________________________________
- سپس اورا به نزد جده‌اش فاطمه (بنت اسد) ببریم و چنانچه خود او وصیت کرده اورا در آن‌جا به خاک بسپاریم. اگر خود او وصیت کرده بود که با پیغمبر صلی الله علیه و آله دفنش کنیم، هر آینه می‌دانستی که تو ناتوان‌تر از آنی که ما را از این کار جلوگیری کنی. لکن خود آن حضرت علیه السلام داناتر به خدا و پیغمبر و نگهداری حرمت قبر جدش بوده از این که خرابی در آن بادید آید. چنانچه این کار را دیگری جز او کرد و بدون اذن آن حضرت صلی الله علیه و آله به خانه او درآمد.»
سپس رو به عایشه کرده و گفت: «این چه رسوایی است ای عایشه! روزی بر استر و روزی بر شتر [می‌نشینی]، می‌خواهی نور خدا را خاموش کنی و با دوستان خدا بجنگی، بازگرد که از آن‌چه می‌ترسی به دلخواه تو شده و بدان‌چه دوست داری، رسیده‌ای (یعنی آسوده باش که ما نمی‌خواهیم حسن علیه السلام را کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنیم) خداوند انتقام این خاندان را بگیرد و گرچه پس از گذشت زمانی دراز باشد.»
و حسین علیه السلام نیز فرمود: «به خدا اگر سفارش حسن علیه السلام نبود که خون‌ها ریخته نشود و به اندازه شیشه حجامتی خون به‌خاطر او نریزد، هر آینه می‌دانستید که چگونه شمشیرهای خدا جای خود را از شما می‌گرفت، (و حق خویش را از شما باز می‌ستاند) با این که شما پیمان‌های میانه ما و خود را شکستید و آن‌چه ما برای خود با شما شرط کردیم، تباه ساختید.» (پس از این سخنان) حسن علیه السلام را آورده و در بقیع نزد قبر جده‌اش فاطمه دختراسد بن هاشم بن عبد مناف «رضی اللَّه عنها» به خاک سپردند.
رسولی محلاتی، ترجمه ارشاد، 2/ 13- 16
(1)- [وقد ذکره الحرّ فیه وفی 2/ 560 رقم 19 باختصار کثیر]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 91
والقاسم والحسن البصری قالوا: الإمام یتقدّم. ویروی عن علیّ علیه السلام وجریر بن عبداللَّه ولایثبت عنهما لکن المشهور عن الحسین بن علیّ رضی الله عنه.
البیهقی، السّنن الکبری، 4/ 28
(أخبرنا) أبو الحسین بن الفضل القطّان، أنبأ عبداللَّه بن جعفر، ثنا یعقوب بن سفیان، ثنا قبیصة، ثنا سفیان، عن أبی الجحاف، عن إسماعیل بن رجاء الزّبیدی قال: أخبرنی من شهد الحسین بن علیّ حین مات المحسن وهو یقول لسعید بن العاص: أقدم، فلولا أ نّها سنّة ما قدمت.
البیهقی، السّنن الکبری، 4/ 29
حدّثنا محمّد بن محمّد، قال: حدّثنا أبو الحسن علیّ بن بلال المهلّبیّ، قال: حدّثنا مزاحم بن عبدالوارث بن عبّاد البصری بمصر، قال: حدّثنا محمّد بن زکریّا الغلابیّ، قال: حدّثنا العبّاس بن بکّار، قال: حدّثنا أبو بکر الهذلی «1»، عن عکرمة، عن ابن عبّاس.
قال الغلابیّ: وحدّثنا أحمد بن محمّد الواسطیّ، قال: «2» حدّثنا محمّد بن صالح بن النّطّاح ومحمّد بن الصّلت الواسطی، قالا «2»: حدّثنا عمر بن یونس المیامی «3»، عن الکلبی، عن أبی صالح، عن ابن عبّاس.
قال: وحدّثنا أبو عیسی عبیداللَّه بن الفضل الطّائیّ، قال: حدّثنا الحسین بن علیّ بن «4» الحسین بن «5» علیّ بن عمر بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن «4» أبی طالب علیهم السلام، قال: حدّثنی محمّد بن سلّام الکوفیّ، قال: حدّثنا أحمد بن محمّد الواسطیّ، قال: حدّثنا محمّد ابن صالح، ومحمّد بن الصّلت، قالا: حدّثنا عمر بن یونس المیامی «6»، عن الکلبیّ، عن أبی صالح، عن «7» ابن عبّاس، قال: دخل الحسین بن علیّ علیهما السلام علی أخیه الحسن «4» بن علیّ «4»
__________________________________________________
(1) [فی البرهان ومدینة المعاجز والبحار: «الهلالی»]
(2- 2) [لم یرد فی البرهان ومدینة المعاجز والبحار والعوالم]
(3) [البرهان: «الیمانی»]
(4- 4) [لم یرد فی البرهان]
(5)- [فی بشارة المصطفی مکانه: «قال حدّثنا الحسن بن ...»]
(6) [فی بشارة المصطفی والبرهان: «الیمانی»]
(7) [من هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 92
علیهما السلام فی مرضه «1» الّذی توفِّی «2» فیه، فقال له «2»: کیف تجدک یا أخی؟ قال: أجدنی فی «3» أوّل یوم من أیّام الآخرة وآخر یوم من أیّام الدّنیا، «4» واعلم أنِّی لا أسبق أجلی، وأنِّی وارد علی أبی وجدِّی علیهما السلام، علی کره منِّی لفراقک وفراق إخوتک وفراق الأحبّة، وأستغفر اللَّه من مقالتی هذه «3» وأتوب إلیه، بل علی محبّة منِّی للقاء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وأمیر المؤمنین علیّ ابن أبی طالب علیه السلام ولقاء «5» فاطمة وحمزة وجعفر علیهم السلام، وفی اللَّه (عزّ وجلّ) خَلَف من کلّ هالک، وعزاء من کلّ مصیبة، ودرک من کلّ ما فات.
رأیت یا أخی کبدی «6» آنفاً فی الطّست «6»، ولقد عرفت مَن دهانی «7»، ومن أین اتیتُ، فما أنت صانع به یا أخی؟ فقال «8» الحسین علیه السلام: أقتله واللَّه.
قال: فلا اخبرک «9» به أبداً حتّی نلقی «10» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، ولکن «1» اکتب: « «11» هذا ما أوصی به الحسن بن علیّ «12» إلی أخیه الحسین بن علیّ، «13» أوصی أ نّه «13» یشهد أن لا إله إلّااللَّه وحده لا شریک له، وأ نّه «14» یعبده حقّ عبادته، لا شریک له فی الملک، ولا ولیّ له من الذّلّ، وأ نّه خلق کلّ شی‌ءٍ فقدّره تقدیراً، وأ نّه أولی من عُبد وأحقّ من حمد، من أطاعه
__________________________________________________
(1- 1) [البرهان: «فقال له»]
(2- 2) [فی نور الثّقلین: «فقال له»، وفی کنز الدّقائق: «فقال»]
(3)- [لم یرد فی بشارة المصطفی]
(4) (4*) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «إلی قوله»]
(5) [فی بشارة المصطفی ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «امّی»]
(6- 6) [فی بشارة المصطفی ومدینة المعاجز والعوالم: «آنفاً فی الطشت»، وفی البحار: «فی الطشت»]
(7)- [فی مدینة المعاجز: «دهابی به»، وفی البحار: «دهابی»]
(8) [بشارة المصطفی: «قال»]
(9) [بشارة المصطفی: «فواللَّه لا أخبرک»]
(10)- [بشارة المصطفی: «ألقی»]
(11)- [زاد فی بشارة المصطفی ومدینة المعاجز والبرهان والبحار والعوالم: «یا أخی»]
(12) [بشارة المصطفی: «أبی طالب»]
(13- 13) [فی بشارة المصطفی: «أوصی إلیه أ نّه»، وفی البرهان: «أوصانی أن»]
(14) [البرهان: «أن»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 93
رشد، ومن عصاه غوی، ومن تاب إلیه اهتدی.
فإنِّی اوصیک یا حسین بمن خلّفت من أهلی وولدی وأهل بیتک، أن تصفح عن مسیئهم، وتقبل من محسنهم، وتکون لهم خلفاً ووالداً، (4*) وأن تدفننی «1» مع جدّی «2» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فإنِّی أحقّ به وببیته ممّن ادخل «3» بیته بغیر إذنه ولا کتاب جاءهم من بعده، قال اللَّه (تعالی) فیما أنزله «4» علی نبیّه صلی الله علیه و آله فی کتابه: «یا أیُّها الّذِینَ آمَنُوا لاتَدْخُلُوا بُیُوتَ النّبیِّ إلّأنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ» «5»
فوَ اللَّه ما أذن لهم «6» فی الدّخول علیه «7» فی حیاته «8» بغیر إذنه «8»، ولا جاءهم الإذن فی ذلک من بعد وفاته، ونحن «9» مأذون لنا «9» فی التصرّف فیما ورثناه من بعده، فإن «10» أبت علیک الإمرأة «10» فانشدک «11» بالقرابة الّتی قرّب اللَّه (عزّ وجلّ) منک «12»، والرّحِم الماسّة من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أن «13» لا تهریق «13» فیَّ مِحْجمة «14» من «6» دمٍ حتّی نلقی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فنختصم إلیه، ونخبره «15» بما کان من النّاس إلینا «7» بعده». ثمّ قُبض علیه السلام. «16»
قال ابن عبّاس: فدعانی الحسین «17» علیه السلام وعبداللَّه بن جعفر وعلیّ بن عبداللَّه بن
__________________________________________________
(1) [فی بشارة المصطفی ومدینة المعاجز: «تدفنّی»]
(2)- [لم یرد فی بشارة المصطفی والبرهان والبحار ونور الثّقلین]
(3) [البرهان: «دخل»]
(4) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «أنزل»]
(5) [الأحزاب: 33/ 53]
(6)- [لم یرد فی بشارة المصطفی]
(7)- [لم یرد فی البرهان]
(8- 8) [لم یرد فی بشارة المصطفی]
(9- 9) [فی بشارة المصطفی: «مأذونون»، وفی نور الثّقلین: «مأذون لها»]
(10- 10) [فی البرهان: «رأیت أن تفاقم علیک الأمر»، وفی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «أنت علیک الأمر»]
(11)- [فی البحار والعوالم: «فأنشدک اللَّه»]
(12)- [بشارة المصطفی: «منّا»]
(13- 13) [فی بشارة المصطفی: «لا تریق»، وفی البرهان والبحار ونور الثّقلین: «تهریق»]
(14)- الِمحْجَمة: أداة الحجم، والقارورة الّتی یُجمع فیها دم الحِجامة.
(15) [فی مدینة المعاجز والبرهان: «فنخبره»]
(16)- [إلی هنا حکاه عنه فی البرهان ونور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(17) [فی مدینة المعاجز والبحار والعوالم: «الحسین بن علیّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 94
العبّاس فقال: اغسلوا ابن عمّکم، فغسّلناه وحنّطناه وألبسناه أکفانه «1»، ثمّ خرجنا به حتّی صلّینا علیه فی المسجد، وإنّ الحسین علیه السلام أمر أن یُفتح البیت، فحال دون ذلک مروان بن الحکم وآل أبی سفیان ومن حضر هناک من ولد عثمان بن عفّان، وقالوا:
أیُدفن «2» أمیر المؤمنین عثمان «3» الشّهید القتیل «4» ظلماً بالبقیع بشرّ مکان ویُدفن الحسن مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله! واللَّه «5» لا یکون ذلک أبداً حتّی تکسّر السّیوف بیننا وتنقصف الرّماح وینفد «6» النّبل.
فقال الحسین علیه السلام: أما «4» واللَّه الّذی حرّم مکّة، للحسن بن علیّ «7» ابن فاطمة أحقّ برسول اللَّه وبیته «8» ممّن ادخل بیته بغیر إذنه، وهو واللَّه أحقّ به من حمّال الخطایا، مُسیّر أبی ذر رحمه الله، الفاعل بعمّار ما فعل، وبعبداللَّه ما صنع، الحامی الحمی، المؤوی لطرید «9» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، لکنّکم صرتم بعده الامراء، وبایعکم «10» علی ذلک الأعداء وأبناء الأعداء.
قال: فحملناه، فأتینا به قبر امّه فاطمة علیها السلام، فدفنّاه «4» إلی جنبها (رضی اللَّه عنه وأرضاه).
قال ابن عبّاس: وکنت «11» أوّل من انصرف فسمعت اللّغط وخفت أن یعجّل الحسین علیه السلام علی من قد أقبل، «12» ورأیت شخصاً علمت «12» الشّرّ فیه، فأقبلت مبادراً فإذا «13» أنا
__________________________________________________
(1) [بشارة المصطفی: «وأکفنّاه»]
(2) [فی بشارة المصطفی والبحار: «یدفن»]
(3)- [لم یرد فی البحار]
(4)- [لم یرد فی بشارة المصطفی]
(5) [لم یرد فی بشارة المصطفی والبحار]
(6) [فی مدینة المعاجز: «تنفذ»، وفی العوالم: «ینفذ»]
(7) [زاد فی مدینة المعاجز والبحار والعوالم: «و»]
(8) [فی بشارة المصطفی ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «ببیته»]
(9) [بشارة المصطفی: «طرید»]
(10) [فی بشارة المصطفی ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «تابعکم»]
(11) [بشارة المصطفی: «فکنت»]
(12- 12) [بشارة المصطفی: «فرأیت شخصاً فعلمت»]
(13) [مدینة المعاجز: «وإذا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 95
بعائشة فی أربعین راکباً علی بغلٍ مُرحَّل «1» تقدمهم وتأمرهم بالقتال، فلمّا رأتنی قالت «2»: إلیَّ إلیَّ «2» یا ابن عبّاس، لقد اجترأتم علیَّ فی الدّنیا تؤذوننی مرّةً بعد اخری، تُریدون أن تُدْخِلوا بیتی من لا أهوی ولا احبّ.
فقلت: وا سوأتاه! یوم علی بغلٍ، ویوم علی جمل، تُریدین أن تطفئی فیه «3» نور اللَّه، وتقاتلی أولیاء اللَّه، وتحولی بین رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وبین حبیبه أن یُدفَن معه، ارجعی فقد کفی اللَّه (تعالی) المؤنة، ودُفِن الحسن إلی جنب «4» امّه، فلم یزدد من اللَّه (تعالی) إلّاقرباً، وما ازددتم منه واللَّه إلّابُعداً؛ یا سوأتاه! انصرفی فقد رأیتِ ما سرّکِ. «5» قال: فقطبت فی وجهی «5»، ونادت بأعلی صوتها: أما «6» نسیتم الجمل یا ابن عبّاس، إنّکم لذووا «7» أحقاد. فقلت: أما «8» واللَّه ما نسیه «9» أهل السّماء، فکیف ینساه «10» أهل الأرض؟! فانصرفت وهی تقول:
فألقت عصاها فاستقرّت «11» بها النّوی کما قرّ عیناً بالإیاب المسافرُ
الطّوسی، الأمالی،/ 158- 161 رقم 267/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة «12»، 2/ 568- 569؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 332، مدینة المعاجز، 3/ 376- 380؛ المجلسی، البحار، 44/ 151- 153؛ البحرانی، العوالم، 16/ 286- 289؛
__________________________________________________
(1) [مدینة المعاجز: «مرمّل»]
(2- 2) [بشارة المصطفی: «لی»]
(3) [لم یرد فی بشارة المصطفی ومدینة المعاجز والبحار]
(4) [بشارة المصطفی: «جانب»]
(5- 5) [فی مدینة المعاجز: «فقال: فقطبت فی وجهها»، وفی العوالم: «قال: فقطبت وجهها»]
(6)- [فی بشارة المصطفی ومدینة المعاجز والبحار: «أوَ ما»]
(7) [مدینة المعاجز: «لذو»]
(8)- [فی بشارة المصطفی ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «أم»]
(9)- [فی بشارة المصطفی والبحار والعوالم: «نسیته»]
(10)- [البحار: «تنساه»]
(11) [فی بشارة المصطفی والعوالم: «واستقرّ»، وفی مدینة المعاجز والبحار: «واستقرّت»]
(12)- [قد ذکر الحرّ عنه بتلخیص]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 96
الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 296؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 421- 422؛ مثله الطّبری، بشارة المصطفی،/ 271- 273
وروینا من وجوه «1» أنّ الحسن «2» بن علیّ «2» لمّا حضَرَته الوفاة قال للحسین أخیه «1»: یا أخی؛ إنّ أباک «3» رحمه اللَّه تعالی لمّا «4» قُبض رسول اللَّه (ص) «3» استشرف لهذا الأمر، «5» ورجاء أن یکون صاحبه «5»، فصرفه «6» اللَّه عنه، وولیها أبو بکر، «7» فلمّا حضرت أبا بکر الوفاة تشوّف «8» لها أیضاً، فصُرفت «7» عنه إلی عمر، «9» فلمّا احتضر «10» عمر جعلها شوری بین ستّة هو أحدهم، فلم یشک «9» أ نّها لا تعدوه، فصرفت عنه إلی عثمان، فلمّا هلک «11» عثمان بُویع «12»، ثمّ نُوزع حتّی جَرّد السّیف «13» وطلبها، فما صفا له شی‌ء منها «13»، وإنِّی واللَّه ما أری أن یجمع اللَّه فینا- «14» أهل البیت 14- النّبوّة والخلافة، «15» فلا أعرفنّ 15 «16» ما استخفّک 16
__________________________________________________
(1- 1) [فی تاریخ الإسلام: «أ نّه لمّا احتضر قال»، وفی تاریخ الخلفاء: «أ نّه لمّا احتضر قال لأخیه»]
(2- 2) [لم یرد فی تاریخ الخمیس]
(3- 3) [لم یرد فی تاریخ الخلفاء، وفی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «حین قبض رسول اللَّه»، وفی تاریخ الإسلام: «إیّاک إن استشرف لهذا الأمر فإنّ أباک»]
(4)- [فی ذخائر العقبی وجواهر العقدین وتاریخ الخمیس: «حین»، وفی التّبیین مکانه: «ورُوی أنّ الحسن ابن علیّ رضی الله عنه لمّا حضره الموت، قال للحسین: یا أخی إنّ أباک رحمه الله لمّا ...»]
(5- 5) [لم یرد فی تاریخ الإسلام وتاریخ الخلفاء، وفی تاریخ الخمیس: «رجاء أن یکون صاحبه»]
(6) [فی التّبیین: «فصرفها»، وفی الصّواعق المحرقة مکانه: «ولمّا احتضر قال لأخیه: یا أخی! إنّ أباک استشوف لهذا الأمر فصرفه ...»]
(7- 7) [فی تاریخ الإسلام وتاریخ الخلفاء والصّواعق المحرقة: «ثمّ استشرف لها فصرفت (وصرفت)»]
(8) [فی التّبیین وتاریخ الإسلام: «تشرف»]
(9- 9) [فی تاریخ الإسلام وتاریخ الخلفاء والصّواعق المحرقة: «ثمّ لم یشک وقت الشّوری»]
(10)- [فی ذخائر العقبی وجواهر العقدین وتاریخ الخمیس: «قبض»]
(11) [فی تاریخ الإسلام: «مات»، وفی تاریخ الخلفاء والصّواعق المحرقة: «قتل»]
(12)- [فی ذخائر العقبی وجواهر العقدین وتاریخ الخمیس: «بویع له»، وفی تاریخ الخلفاء: «بویع علیّ»]
(13- 13) [فی تاریخ الإسلام وتاریخ الخلفاء والصّواعق المحرقة: «فما صفت له»]
(14- 14) [لم یرد فی تاریخ الإسلام وتاریخ الخلفاء والصّواعق المحرقة، وفی جواهر العقدین: «أهل بیت»]
(15- 15) [فی التّبیین: «ولا أعرفنّ»، وفی تاریخ الخمیس: «فلأعرفنّ»]
(16- 16) [فی تاریخ الخلفاء: «ما استخلفک»، وفی الصّواعق المحرقة: «بما استخفّک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 97
سفهاء أهل «1» الکوفة فأخرجوک. «2»
إنِّی «3» وقد کنتُ طلبتُ إلی «4» عائشة «5» إذا متّ أن تأذن لی فادفن فی بیتها «5» مع رسول اللَّه (ص)، «6» فقالت: نعم. وإنِّی لا أدری لعلّها «7» کان ذلک منها حیاء، فإذا أنا «6» متّ فاطلب ذلک إلیها «8» فإن طابت نفسُها فادفنِّی فی بیتها، وما أظنّ «9» القوم إلّا «9» سیمنعونک إذا أردت ذلک، فإن فعلوا فلا تراجعهم فی ذلک، وادفنِّی فی بقیع الغَرقد، فإن فیمَن «10» فیه أسوة 8. 11 «11»
ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، 1/ 375- 376/ عنه: محبّ الدّین الطّبری، ذخائر العقبی،/ 142؛ الذّهبی، تاریخ الإسلام، 2/ 219- 220؛ السّمهودی، جواهر العقدین،/ 407؛ السّیوطی، تاریخ الخلفاء،/ 193- 194؛ الدّیاربکری، تاریخ الخمیس،/ 227؛ مثله ابن قدامة، التّبیین فی أنساب القرشیّین،/ 130؛ ابن حجر الهیتمی، الصّواعق المحرقة،/ 83
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی التّبیین وتاریخ الإسلام وتاریخ الخلفاء والصّواعق المحرقة]
(2)- [إلی هنا حکاه فی التّبیین وجواهر العقدین]
(3) [لم یرد فی ذخائر العقبی وتاریخ الإسلام وتاریخ الخلفاء وتاریخ الخمیس والصّواعق المحرقة]
(4)- [تاریخ الخلفاء: «من»]
(5- 5) [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «إذا متّ أن أدفن فی بیتها»، وفی تاریخ الإسلام وتاریخ الخلفاء والصّواعق المحرقة: «أن أدفن»]
(6- 6) [فی تاریخ الإسلام: «فإذا»، وفی تاریخ الخلفاء والصّواعق المحرقة: «فقالت نعم فإذا»]
(7)- [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «لعلّه»]
(8- 8) [فی تاریخ الإسلام وتاریخ الخلفاء والصّواعق المحرقة: «وما أظنّ القوم إلّاسیمنعونک فإن فعلوا فلا تراجعتم»]
(9- 9) [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «إلّا القوم»]
(10) [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «لی بمَن»]
(11)- آورده‌اند که چون حسن علیه السلام به حالت نزع رسید، برادر خود حسین صلی الله علیه و آله را گفت که: «ای برادر! پدر تو به امر خلافت مشرف شده بود و خدای تعالی از او صرف نمود ... و ابوبکر والی آن امر شده و مشرف به آن گشت وصرف شد از او به سوی عمر و بعد از عمر وقتی که شوری شک نداشت در آن که از وی تجاوز نخواهد کرد. آخر از وی درگذشت و به عثمان رضی الله عنه در رسید و بعد از قتل عثمان با پدر تو بیعت کردند و بعد از بیعت مردم با وی نزاع کردند و منجر به آن شد که شمشیر از غلاف بیرون آوردند. چندان که سعی فرمود،
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 98
فلمّا مات الحسن أتی الحسین عائشة، فطلب «1» ذلک إلیها، فقالت: نعم «2» وکرامة. فبلغ ذلک مروان، فقال مروان «3»: کذب وکذبت، واللَّه لا یدفن هناک أبداً، منعوا عثمان من دفنِه فی المقبرة، ویریدون دفن الحسن «4» فی بیت عائشة!
فبلغ ذلک الحسین «5»، فدخل هو ومن معه فی السّلاح، فبلغ ذلک مروان فاستلأم فی الحدید أیضاً، فبلغ ذلک أبا هریرة فقال: واللَّه ما هو إلّاظلم؛ یُمنع الحسن «4» أن یُدفن مع أبیه، واللَّه إنّه لابْنُ رسول اللَّه (ص)، ثمّ انطلق إلی الحسین «6» فکلّمه وناشده اللَّه، وقال له: ألیس قد قال أخوک: إن خفت أن یکون قتال فردُّونی «7» إلی مقبرة المسلمین، فلم یزَلْ «8» به حتّی فعل، وحمله إلی البقیع، فلم یشهده «9» یومئذ من بنی امیّة إلّاسعید بن العاصی «10»، وکان یومئذ أمیراً علی المدینة، «11» فقدّمه الحسین للصّلاة «11» علیه وقال: هی السّنّة.
__________________________________________________
- ازکدورت صاف نگشتند تا آن که شربت شهادت چشید و من واللّه که گمان ندارم که خدای تعالی جمع کند در ما نبوت و خلافت و من هر آینه میدانم که سفهای کوفه استخفاف تو خواهند نمود و تو. را بیرون خواهند برد دیگر آن که قبل از این از عایشه صدیقه رضی الله عنها طلب کرده بودم که با رسول الله مدفون شوم او قبول این معنی کرده بود که باید بعد از فوت من از آن اعاده کنی چرا که گمان این است که قوم تورا منع خواهند کرد و از این امر اگر منع امر کنند مبالغه در این مکن»
جهرمی، ترجمه صواعق المحرقه،/ 256- 257
. (1) [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «یطلب»]
(2)- [زاد فی ذخائر العقبی: «حبّاً»]
(3) [لم یرد فی تاریخ الخمیس]
(4) [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «حسن»]
(5) [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «حسیناً»]
(6) [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «حسین»]
(7) [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «فردّنی»]
(8)- [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «ولم یزَلْ»]
(9) [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «ولم یشهده»]
(10)- [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «العاص»]
(11- 11) [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: « (و) قدّمه الحسین فی الصّلاة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 99
وخالد بن الولید بن عقبة ناشَدَ بنی أمیّة أن یخلّوه یشاهد «1» الجنازة، فترکوه، فشهد «2» دفنَه فی المقبرة، ودُفن إلی جنب امّه فاطمة رضی اللَّه عنها وعن بنیها أجمعین.
ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، 1/ 376- 377/ عنه: محبّ الدّین الطّبری، ذخائر العقبی،/ 142- 143؛ الدّیاربکری، تاریخ الخمیس،/ 327
ودُفن ببقیع الغَرْقد وصلّی علیه سعید بن العاصی، وکان أمیر المدینة قدّمه الحسین للصّلاة علی أخیه، وقال: لولا أ نّها سنّة ما قدّمْتُک.
ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، 1/ 389
عبداللَّه بن إبراهیم، عن زیاد المحاربی قال: لمّا حضرت الحسن علیه السلام الوفاة، استدعی الحسین علیه السلام وقال له: یا أخی إنّنی مفارقک ولاحق بربِّی وقد سقیت السمّ ورمیت بکبدی فی الطّست وإنِّی لعارف بمَن سقانی ومن أین دهیت وأنا اخاصمه إلی اللَّه عزّ وجلّ، فبحقِّی علیک أن تکلّمت فی ذلک بشی‌ء وانتظر ما یحدث اللَّه تبارک وتعالی فیَّ فإذا قضیت نفسی فغسّلنی وکفّنّی واحملنی علی سریری إلی قبر جدِّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لُاجدِّد به عهداً ثمّ ردّنی إلی قبر جدّتی فاطمة فادفنّی هناک وستعلم یا ابن امّ إنّ القوم یظنّون أ نّکم تریدون دفنی عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فیجلبون فی منعکم من ذلک وباللَّه اقسم علیک أن تهریق فی أمری محجمة «3» دم، ثمّ وصّی إلیه بأهله وولده وترکاته وما کان وصّی أمیر المؤمنین حین استخلفه.
فلمّا مضی لسبیله وغسّله الحسین صلی الله علیه و آله و سلم وکفّنه وحمله علی سریره لم یشکّ مروان وبنو أمیّة أنّهم سیدفنونه عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لیُجدِّد به عهداً أقبلوا فی جمعهم ولحقتهم عائشة علی بغل وهی تقول: نحّوا ابنکم عن بیتی فإنّه لا یُدفن فیه ویهتک علیه حجابه،
__________________________________________________
(1) [فی ذخائر العقبی وتاریخ الخمیس: «یشهد»]
(2)- [تاریخ الخمیس: «وشهد»]
(3)- المحجم والمحجمة- بکسر المیم- آلة الحجم وهی شی‌ء کالکأس یفرغ من الهواء ویوضع علی الجلد، فیحدث فیه تهیّجاً ویجذب الدم أو المادّة بقوّة.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 100
ثمّ تکلّم محمّد بن الحنفیّة فقال: یا عائشة یوماً علی بغل ویوماً علی جمل، فما تملکین نفسک عداوة لبنی هاشم، قال: فأقبلت علیه وقالت: یا ابن الحنفیّة هؤلاء بنو الفواطم یتکلّمون فما کلامک؟ فقال الحسین علیه السلام: وأنّی تفقدین محمّداً من الفواطم، فوَ اللَّه لقد ولدته ثلاث فواطم: فاطمة بنت عمران بن عائذ وفاطمة بنت ربیعة وفاطمة بنت أسد، فقالت عائشة: نحّوا ابنکم فإنّکم قوم خصمون، فمضی الحسین بالحسن علیهما السلام إلی البقیع ودفنه.
الطّبرسی، إعلام الوری،/ 211- 212
فمات الحسن علیه السلام مسموماً بعد یومین [...] وصلّی علیه الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهما السلام.
ابن فندق، لباب الأنساب، 1/ 339
وبهذا الإسناد [علیّ بن أحمد العاصمیّ، أخبرنا شیخ القضاة إسماعیل بن أحمد البیهقیّ] عن أحمد بن الحسین هذا أنبأنی أبو عبداللَّه الحافظ، أخبرنی یحیی بن محمّد العنبری، حدّثنی محمّد بن النّضر، حدّثنی یحیی بن حکیم، حدّثنی عثمان بن عمر، حدّثنی ابن عون، عن عمیر بن إسحاق- وساق حدیثاً طویلًا إلی أن قال-: فأوصی الحسن بن علیّ أن یُدفن مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فمنع ذلک مروان بن الحکم ورکبت موالیه بالسّلاح وجعل مروان یقول (یا رُبّ هیجا هی خیر من دعه) أیدفن عثمان فی أقصی البقیع، ویدفن الحسن فی بیت النّبیّ واللَّه لا یکون ذلک وأنا أحمل السّیف، وکادت الفتنة أن تقع، وأبی الحسین إلّاأن یدفنه مع النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، فقال له عبداللَّه بن جعفر: عزمت علیک بحقّی أن لا تکلّم بکلمة، فمضی به إلی البقیع، فانصرف ودفن الحسن فی قبر فاطمة بنت رسول اللَّه فی البقیع.
الخوارزمی، مقتل الحسین، 1/ 138
وأخبرنی صدر الحفّاظ أبو العلاء الحسن بن أحمد الهمدانیّ إجازة بها، أخبرنی عبدالقادر بن محمّد البغدادیّ، أخبرنی الحسن بن علیّ الجوهریّ، أخبرنی محمّد بن العبّاس، أخبرنی محمّد بن معروف، أخبرنی حسین بن محمّد بن فهم، أخبرنی محمّد بن سعد، أخبرنی یحیی بن حمّاد، حدّثنی أبو عوانة، عن حصین، «1» عن أبی حازم قال: لمّا
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی شرح الشّافیة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 101
احتضر الحسن قال للحسین: ادفنونی عند أبی، یعنی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، إلّاأن تخافوا الدّماء فإن خفتم الدّماء فلا تهریقوا فیَّ دماً، ادفنونی عند مقابر المسلمین. قال: فلمّا قبض، تسلّح الحسین وجمیع موالیه، فقال له أبو هریرة: أنشدک اللَّه ووصیّة أخیک فإنّ القوم لن یدعوک حتّی یکون بینکم وبینهم دماء، قال: فلم یزل به حتّی «1» رجعوا قال «1» ثمّ دفنوه فی بقیع الغرقد، فقال «2» أبو هریرة: أرأیتم لو جی‌ء بابن مؤمن «3» لیدفن مع أبیه فمنع، أکانوا قد ظلموه؟ فقالوا: نعم، قال: فهذا ابن نبیّ اللَّه قد جی‌ء به لیدفن مع أبیه. «4»
وذکر عبدالکریم بن محمّد بن حمدان فی تأریخه هذا الحدیث وزاد فیه: فقال أبو هریرة: أیمنع الحسن أن یدفن مع النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم وقد سمعته یقول الحسن والحسین سیِّدا شباب أهل الجنّة؟ فقال مروان: دعنا منک، فلقد ضاع حدیث رسول اللَّه إن کان لا یحفظه غیرک وغیر أبی سعید الخدری، وإنّما أسلمت أنت أیّام خیبر، فقال: بلی أسلمت أیّام خیبر، ولکن لزمت رسول اللَّه ولم أفارقه حتّی عرفت من أحبّ ومن أبغض، ومن نفی ومن قرّب.
الخوارزمی، مقتل الحسین، 1/ 138- 139/ عنه: ابن أمیر الحاجّ، شرح الشّافیة،/ 345
قال: [أخبرنا أبو الحسین ابن أبی یعلی، وأبو غالب وأبو عبداللَّه إبنا البنّا، قالوا: أنا أبو جعفر بن المسلمة، أنا محمّد بن عبدالرّحمن، أنا أحمد بن سلیمان] ونا الزّبیر، وحدّثنی محمّد بن الضّحّاک الحرامی «5»، قال: لمّا بلغ مروان بن الحکم أ نّهم قد أجمعوا أن یدفنوا الحسن بن علیّ مع رسول اللَّه (ص) جاء إلی سعید بن العاص وهو عامل المدینة، فذکر ذلک له، فقال: ما أنت صانع فی أمرهم؟
فقال: لست منهم فی شی‌ء ولست حائلًا بینهم وبین ذلک، قال: فخلّنی وإیّاهم، فقال:
__________________________________________________
(1- 1) [شرح الشّافیة: «رجع»]
(2) [شرح الشّافیة: «قال»]
(3)- [شرح الشّافیة: «موسی»]
(4) [إلی هنا حکاه عنه فی شرح الشّافیة]
(5) [ط. المحمودی: «الحزامی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 102
أنت وذاک. فجمع لهم مروان من کان هناک من بنی أمیّة، وحشمهم وموالیهم وبلغ ذلک حسیناً فجاء هو ومن معه فی السّلاح لیدفن حسناً فی بیت النّبیّ (ص) وأقبل مروان فی أصحابه وهو یقول: یا رُبّ هیجاء هی خیرٌ من دعة.
أیُدفن عثمان بالبقیع ویُدفن حسن فی بیت النّبیّ (ص)؟ واللَّه لا یکون ذلک أبداً، وأنا أحمل السّیف، فلمّا صلّوا علی حسن خشی عبداللَّه بن جعفر أن یقع فی ذلک ملحمة عظیمة، فأخذ بمقدم السّریر، ثمّ مضی «1» نحو البقیع، فقال له حسین: ما ترید؟ قال: عزمت علیک بحقِّی أن لا تکلِّمنی کلمة واحدة، فسار «2» به إلی البقیع فدفنه هناک، رحمه الله، وانصرف مروان ومن معه.
وبلغ معاویة ما کانوا أرادوا فی دفن حسن فی بیت النّبیّ (ص) فقال: ما أنصفتنا بنو هاشم حین یزعمون أ نّهم یدفنون حسناً مع النّبیّ (ص) وقد منعوا عثمان أن یدفن إلّافی أقصی البقیع، إن یک ظنّی بمروان صادقاً، لا یخلصون إلی ذلک، وجعل یقول: ویهاً مروان أنت لها.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 112- 113، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 220 رقم 355
أخبرنا أبو القاسم علیّ بن إبراهیم النّسیب، نا أبو بکر الخطیب، أنا أبو سعید محمّد ابن موسی بن الفضل الصّیرفی، نا أبو العبّاس محمّد بن یعقوب الأصم، نا الحسن بن علیّ ابن عفّان العامریّ، نا حسین بن علیّ، عن زائدة، عن سفیان «3» الثّوری، عن سالم بن أبی حفصة، «4» عن أبی حازم، قال: رأیت الحسین «5» بن علیّ قدّم «6» سعید بن العاص علی الحسن ابن علیّ فصلّی علیه، ثمّ «6» قال: لولا أ نّها «7» سُنّة ما قدّمته «7». «8»
__________________________________________________
(1) [ط. المحمودی: «مضی به»]
(2) [ط. المحمودی: «فصار»]
(3) [فی البدایة مکانه: «وقال سفیان ...»]
(4) [من هنا حکاه فی کنز العمّال]
(5)- [فی ط المحمودی وکنز العمّال: «حسین»]
(6- 6) [البدایة: «یومئذ سعید بن العاص فصلّی علی الحسن و»]
(7- 7) [کنز العمّال: «السّنة ما قدمتک؛ وسعید أمیر علی المدینة یومئذٍ»]
(8)- الحدیث ضعیف لضعف سالم بن أبی حفصة راجع تهذیب التّهذیب، 3/ 433.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 103
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 115- 116، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 227/ عنه: المتّقی الهندی، کنز العمّال، 15/ 714- 715؛ مثله ابن کثیر، البدایة والنّهایة، 8/ 44
وأخبرناه أبو القاسم إسماعیل بن أحمد، أنا محمّد بن هبّة اللَّه، قالا: أنا محمّد بن الحسین، أنا عبداللَّه بن جعفر، نا یعقوب، نا قبیصة، نا سفیان، عن سالم بن أبی حفصة- وقال ابن هبة اللَّه: ابن أبی الجعد- عن أبی حازم الأشجعی، قال: أنا رأیت الحسین «1» ابن علیّ حین مات الحسن وهو یقول بإصبعه هکذا: أقدم لولا أ نّها سُنّة ما قُدِّمت.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 116، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 227
أخبرنا أبومحمّد بن طاووس، أنا طراد بن محمّد بن علیّ، أنا أبوالحسن بن رزقویه، أنا أبو جعفر محمّد بن یحیی بن عمر بن علیّ بن حرب، نا علیّ بن حرب، نا سفیان، عن ابن أبی حفصة، عمّن شهد جنازة الحسن بن علیّ فقال حسین «2» لسعید بن العاص: تقدّم فلولا أ نّها السُّنّة ما قُدِّمت.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 116، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 227
ومنها: [رُوی] أنّ الصّادق علیه السلام قال: لمّا أن حضرت الحسن بن علیّ علیه السلام الوفاة بکی بکاءً شدیداً وقال: إنّی أقدم علی أمر عظیم وهول لم أقدم علی مثله قطّ. ثمّ أوصی أن یدفنوه بالبقیع.
فقال: یا أخی! احملنی علی سریری إلی قبر جدّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لأجدّد به عهدی ثمّ ردّنی إلی قبر جدّتی فاطمة بنت أسد فادفنّی «3» هناک، فستعلم «3» یا ابن امّ أنّ القوم یظنّون أ نّکم تریدون دفنی عند رسول اللَّه، فیجلبون «4» فی منعکم ذلک «5»، وباللَّه أقسم
__________________________________________________
(1) [ط. المحمودی: «حسین»]
(2) [ط. المحمودی: «الحسین»]
(3- 3) [فی البحار: «فستعلم»، وفی العوالم: «هناک وستعلم»]
(4)- جلب: اجتمع، جلب وأجلب القوم: ضجّوا واختلطت أصواتهم.
(5)- [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 104
علیک «1» أن لا تهرق «1» فی أمری محجمة دم.
فلمّا غسّله وکفّنه الحسین علیه السلام «2» حمله علی سریره، وتوجّه به «3» إلی قبر جدّه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لیجدّد به عهداً، أتی مروان بن الحکم ومن معه من بنی امیّة فقال: أیدفن عثمان فی أقصی المدینة ویدفن الحسن مع النّبیّ؟ لا یکون ذلک أبداً. ولحقت عائشة علی بغل وهی تقول: ما لی ولکم [یا بنی هاشم]؟ تریدون أن تدخلوا بیتی من لا أحبّ.
فقال ابن عبّاس لمروان «4»: انصرفوا، لا نرید دفن صاحبنا «5» عند رسول اللَّه «5»، فإنّه کان أعلم [وأعرف] بحرمة قبر [جدّه] «6» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله من أن یطرق علیه هدماً «7»، کما یطرق «8» ذلک غیره، ودخل بیته بغیر إذنه، إنصرف فنحن ندفنه بالبقیع کما وصّی.
ثمّ قال لعائشة: وا سوأتاه! یوماً علی بغل، ویوماً علی جمل.
وفی روایة: یوماً تجمّلت، ویوماً تبغّلت، وإن عشت تفیّلت.
فأخذه ابن الحجّاج الشّاعر البغدادیّ فقال:
یا بنت أبی بکر لا کان، ولا کنت لک التّسع من الثّمن وبالکلّ تملّکت
تجمّلتِ تبغّلتِ وإن عشتِ تفیّلت
بیان: قوله لک التّسع من الثّمن إنّما کان ذلک فی مناظرة فضّال بن الحسن بن فضّال الکوفیّ مع أبی حنیفة.
فقال له الفضّال قول اللَّه تعالی: «یا أ یّها الّذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النّبیّ إلّاأن
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «أن تهرق»]
(2) [زاد فی البحار: «و»]
(3)- [لم یرد فی البحار]
(4) [زاد فی البحار والعوالم: «ابن الحکم»]
(5- 5) [لم یرد فی البحار]
(6) [لم یرد فی البحار والعوالم]
(7)- [البحار: «هجماً»]
(8) [فی البحار والعوالم: «طرق»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 105
یؤذن لکم» «1»
منسوخ أو غیر منسوخ؟ قال: هذه الآیة غیر منسوخة.
قال: ما تقول فی خیر النّاس بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أبو بکر وعمر؟ أم علیّ بن أبی طالب علیه السلام؟ فقال: أما علمت أ نّهما ضجیعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی قبره، فبأیّ حجّة ترید أوضح فی فضلهما من هذه؟
فقال له الفضّال: لقد ظلما [إذا أوصیا] بدفنهما فی موضع لیس لهما فیه حقّ، وإن کان الموضع لهما فوهباه لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله لقد أساءا إذا رجعا فی هبتهما، ونکثا عهدهما وقد أقررت أنّ قوله تعالی: «لا تدخلوا بیوت النّبیّ إلّاأن یؤذن لکم» غیر منسوخة.
الرّاوندی، الخرائج والجرائح، 1/ 242- 243 رقم 8/ عنه: المجلسی، البحار، 44/ 154- 155؛ البحرانی، العوالم، 16/ 291- 293
وتولّی الحسین تغسیله «2» وتکفینه ودفنه. وقبره بالبقیع عند جدّته فاطمة بنت أسد.
ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 29/ عنه: المجلسی، البحار، 44/ 134؛ البحرانی، العوالم، 16/ 276؛ مثله محمّد بن أبی طالب، تسلیة المجالس، 2/ 32
وکان الحسن علیه السلام أوصی یجدّد عهده عند جدّه.
ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 44
لمّا حضرته الوفاة أرسل إلی عائشة یطلب منها أن یدفن مع النّبیّ (ص) فأجابته إلی ذلک، فقال لأخیه: إذا أنا متّ فاطلب إلی عائشة أن أدفن مع النّبیّ (ص) فلقد کنت طلبت منها فأجابت إلی ذلک فلعلّها تستحیی منّی فإن أذنت فادفنّی فی بیتها وما أظنّ القوم- یعنی بنی أمیّة- إلّاسیمنعونک، فإن فعلوا فلا تراجعهم فی ذلک وادفنّی فی بقیع الغرقد.
فلمّا توفّی جاء الحسین إلی عائشة فی ذلک، فقالت: نعم وکرامة، فبلغ ذلک مروان وبنی أمیّة، فقالوا: واللَّه لا یدفن هنالک أبداً، فبلغ ذلک الحسین، فلبس هو ومن معه السّلاح، ولبسه مروان، فسمع أبو هریرة، فقال: واللَّه إنّه لظلم یمنع الحسن أن یدفن مع
__________________________________________________
(1)- سورة الأحزاب: 33/ 53.
(2) [فی تسلیة المجالس والبحار والعوالم: «غسله»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 106
أبیه، واللَّه إنّه لابن رسول اللَّه (ص)، ثمّ أتی الحسین فکلّمه وناشده اللَّه، وقال: ألیس قد قال أخوک إن خفت فردّنی إلی مقبرة المسلمین؟ ففعل، فحمله إلی البقیع.
ولم یشهده أحد من بنی أمیّة إلّاسعید بن العاص- کان أمیراً علی المدینة- فقدّمه الحسین للصّلاة علیه وقال: لولا أ نّها السُّنّة لما قدّمتک.
ابن الأثیر، أسد الغابة، 2/ 15
ووصّی إلی أخیه الحسین وقال له: لا أری إنّ اللَّه یجمع لنا النّبوّة والخلافة، فلا یستخفّنّک أهل الکوفة لیخرجوک.
ابن الأثیر، أسد الغابة، 2/ 15
ووصّی أن یُدفَن عند النّبیّ (ص)، إلّاأن تُخاف فتنة فیُنقل إلی مقابر المسلمین، فاستأذن الحسینُ عائشةَ فأذنت له، فلمّا توفّی أرادوا دفنه عند النّبیّ (ص)، فلم یعرض إلیهم سعید ابن العاص، وهو الأمیر، فقام مروان بن الحکَم وجمع بنی أمیّة وشیعتَهم ومنع عن ذلک، فأراد الحسین الامتناع فقیل له: إنّ أخاک قال: إذا خفتم الفتنةَ ففی مقابر المسلمین، وهذه فتنة. «1»
ابن الأثیر، الکامل، 3/ 460
فسکت، وصلّی علیه سعید بن العاص، فقال له الحسین: لولا أ نّه سنّة لما ترکتُک تصلِّی علیه. «2»
ابن الأثیر، الکامل، 3/ 460
ومات الحسن رضی الله عنه سنة خمسین، أو تسع وأربعین، أو إحدی وخمسین، وصلّی علیه
__________________________________________________
(1)- او وصیت کرده بود که در مرقد پیغمبر دفن شود، به شرط این که دفن او باعث فتنه و شورش نشود وگرنه در قبرستان مسلمین به خاک سپرده شود. حسین از عایشه اجازه گرفت و او اجازه داد (زیرا مرقد پیغمبر در خانه خاص او بود و روایات دیگر مخالف روایت مؤلف است که عایشه بر استر سوار شد و مانع دفن او گردید که محمد بن حنفیه گفت: یک روز سوار شتر و یک روز سوار استر می‌شوی و فتنه برپا می‌کنی). سعید بن عاص که امیر بود، متعرض آن‌ها (که می‌خواستند اورا دفن کنند) نشد، ولی مروان، بنی‌امیه و اتباع و یاران آن‌ها را جمع و سخت مخالفت کرد. حسین خواست آن کار را پیش ببرد. به او گفته شد: برادرت وصیت کرده [است که] اگر دفن من موجب فتنه شود، مرا در قبرستان مسلمین دفن کنید، اینک فتنه برخاسته [است]. حسین خودداری کرد.
خلیلی، ترجمه کامل، 4/ 241
(2)- سعید بن عاص هم بر نعش او نماز خواند. حسین به او گفت: «اگر این سنت نبود (که امیر نماز بخواند)، من تورا نمی‌گذاشتم بر او نماز بخوانی.»
خلیلی، ترجمه کامل، 4/ 241
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 107
سعید بن العاص أمیر المدینة، قدمه الحسین وقال: لولا السُّنَّة ما قدّمتک، ودفن ببقیع الغرقد. وکان موته بالسّمّ، سمَّته امرأته بنت الأشعث بن قیس.
ابن قدامة، التّبیین فی أنساب القرشیّین،/ 128
وکان سأل عائشة- رضی اللَّه عنها- أن تأذن له أن یدفن مع رسول اللَّه (ص) فی بیتها، فأذنت له، فمنعه ذلک مروان وبنو أمیّة، فدفن ببقیع الغرقد إلی جنب أمّه فاطمة رضی اللَّه عنهم.
ابن قدامة، التّبیین فی أنساب القرشیّین،/ 128
وکان أوصی أن یُدفن مع رسول اللَّه (ص)، إلّاأن تکون فتنةُ تُثیرُ قتالًا، فإن کانت فادفُنونی بالبقیع.
البرّی، الجوهرة،/ 32
فلمّا جی‌ءَ بسریره إلی المسجد منعهم مروانُ من الدّخول وقال: واللَّه لا یُدفن أمیر المؤمنین عثمان فی البقیع وتَدفنون الحسنَ مع رسول اللَّه. وتنازعوا حتّی دَخلت بنو هاشم مع الحسین فی السّلاح وبنو أمیّة مع مروان کذلک. فأصلحَ النّاسُ، وأبو هریرةَ بینهم.
وقال أبو هریرةَ: واللَّهِ إنّ هذا لَظُلم، یُمنع الحسنُ أن یُدفن مع جدِّه. ثمّ ناشَد اللَّهَ الحسینَ وقال: یا أبا عبداللَّه، ألیسَ قد قال الحسنُ: ادفُنونی بالبقیع إن کانت فتنةٌ تُثیر قتالًا؟
ولم یزلْ به حتّی سکنَ غضبُه ورضی، ودَفن الحسنَ بالبقیع، رضی اللَّه عنهما.
البرّی، الجوهرة،/ 32
وصلّی علیه سعید بن العاصی والدُ عَمرو الأشدقِ، وکان یومئذٍ أمیراً علی المدینةِ.
قدّمه الحسین للصّلاة علیه، وقال: هی السُّنّة، ولولا أ نّها سنَّة ما قدّمتُک.
البرّی، الجوهرة،/ 32
ولمّا توفِّی تولّی أمره أخوه الحسین وأخرجه إلی المسجد، وکان سعید بن العاص أمیر المدینة، فقالت: بنو هاشم لا یصلِّی علیه إلّاالحسین، فقدّمه الحسین، وقال: لولا السُّنّة لما قدّمتک.
سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواصّ،/ 193
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 108
وقال ابن سعد، عن الواقدی: لمّا احتضر الحسن قال ادفنونی عند أبی- یعنی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله- فأراد الحسین یدفنه فی حجرة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فقامت بنو أمیّة ومروان بن الحکم وسعید بن العاص- وکان والیاً علی المدینة- فمنعوه وقامت بنو هاشم لتقاتلهم، فقال أبو هریرة: أرأیتم لو مات ابن لموسی أما کان یدفن مع أبیه.
سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواصّ،/ 193
وروی المدائنیّ، عن یحیی بن زکریّا، عن هشام بن عروة، قال: قال الحسن، عند وفاته: ادفنونی عند قبر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله؛ إلّاأن تخافوا أن یکون فی ذلک شرّ، فلمّا أرادوا دفنه، قال مروان بن الحکم: لا، یدفَن عثمان فی حَشّ کوکب، ویدفن الحسن ها هنا! فاجتمع بنو هاشم وبنو أمیّة، وأعان هؤلاء قوم وهؤلاء قوم، وجاءوا بالسّلاح، فقال أبو هریرة لمروان: أتمنع الحسن أن یدفن فی هذا الموضع، وقد سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله یقول: «الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّة»! قال مروان: دعنا منک، لقد ضاع حدیث رسول اللَّه صلی الله علیه و آله إذ کان لا یحفظه غیرک وغیر أبی سعید الخدریّ! وإنّما أسلمتَ أیّام خیبر، قال أبو هریرة: صدقت، أسلمت أیّام خیبر، ولکنّنی لزمت رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله ولم أکن أفارقه؛ وکنت أسأله، وعُنِیت بذلک حتّی علمت مَن أحبّ ومَن أبغض، ومَن قرّب ومَن أبعد، ومَن أقرّ ومَن نفی، ومَن لعن ومَن دعا له؛ فلمّا رأت عائشة السّلاح والرّجال، وخافت أن یعظم الشّرّ بینهم، وتسفک الدّماء، قالت: البیت بیتی، ولا آذن لأحد أن یدفن فیه، وأبی الحسین علیه السلام أن یدفنه إلّامع جدّه؛ فقال له محمّد ابن الحنفیّة:
یا أخی، إنّه لو أوصی أن ندفنه لدفنّاه أو نموت قبل ذلک، ولکنّه قد استثنی، وقال: «إلّا أن تخافوا الشّرّ»، فأی شرّ یری أشدّ ممّا نحن فیه! فدفنوه فی البقیع.
ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، 16/ 13- 14
قال: وقدّم الحسین علیه السلام للصّلاة علیه سعید بن العاص، وهو یومئذ أمیر المدینة، وقال: تقدّم، فلولا أ نّها سنّة لما قدّمتک.
ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، 16/ 51
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 109
قیل مات وهو ابن خمس وأربعین «1». وغسّله الحسین ومحمّد والعبّاس بنو علیّ بن أبی طالب. ودُفن بالبقیع.
محبّ الدّین الطّبری، ذخائر العقبی،/ 141/ مثله الدّیاربکری، تاریخ الخمیس،/ 293
ابن النجّار فی أخبار المدینة [...] وصلّی علیه سعید بن العاص- وکان أمیراً بالمدینة- قدّمه الحسین للصّلاة علی أخیه وقال: لولا أ نّها سنّة ما قدّمتک.
محبّ الدّین الطّبری، ذخائر العقبی،/ 141/ مثله الدّیاربکری، تاریخ الخمیس،/ 293
فلمّا مات أتی الحسین «2» عائشة، فقالت: نعم وکرامة، فمنعهم مروان، فلبس الحسین ومن معه السّلاح حتّی ردّه أبو هریرة، ثمّ دفن فی البقیع «3» إلی جنب امّه. «4»
الذّهبی، تاریخ الإسلام، 2/ 220/ مثله السّیوطی، تاریخ الخلفاء،/ 194؛ ابن حجر الهیتمی، الصّواعق المحرقة،/ 83
وشهده سعید بن العاص وهو الأمیر، فقدّمه الحسین للصّلاة علیه وقال هی السُّنَّة.
الذّهبی، تاریخ الإسلام، 2/ 220
الواقدی: حدّثنا عبیداللَّه بن مرداس عن أبیه، عن الحسن بن محمّد ابن الحنفیّة قال:
جعل الحسن یوعز للحسین: یا أخی؛ إیّاک أن تسفک دماً، فإنّ النّاس سرّاع إلی الفتنة.
فلمّا توفّی ارتجّت المدینة صباحاً فلا تلقی إلّاباکیاً. وأبرد مروان إلی معاویة بخبره، وأ نّهم یریدون دفنه مع النّبیّ (ص) ولا یصلون إلی ذلک أبداً وأنا حیّ. فانتهی حسین إلی قبر
__________________________________________________
(1) [أضاف فی تاریخ الخمیس: «سنة»]
(2) [زاد فی تاریخ الخلفاء: «إلی أمّ المؤمنین»]
(3) [فی تاریخ الخلفاء والصّواعق: «بالبقیع»]
(4)- وچون رحلت فرمود، حسین نزد عایشه آمد وعایشه گفت: نعم، و امر کرد بیاورید وی را. ولیکن مروان منع کرد وحسین با کسانی که اتباع وی بودند، سلاح پوشیدند که با مروان قتال نمایند. آن‌گاه ابوهریره در میان افتاد و بنابر صلاح، وی را در بقیع پهلوی مادرش دفن کردند «رضی اللَّه عنهما.»
جهرمی، ترجمه صواعق المحرقه،/ 256- 257
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 110
النّبیّ (ص) فقال: احفروا؛ فنکب عنه سعید بن العاص، یعنی أمیر المدینة، فاعتزل وصاح مروان فی بنی أمیّة ولبسوا السّلاح، فقال له حسین: یا ابن الزّرقاء! ما لک ولهذا، أوالٍ أنت؟ فقال: لاتخلص إلی هذا وأنا حیّ. فصاح حسین بحلف الفضول، فاجتمعت هاشم، وتیم، وزهرة، وأسد فی السّلاح، وعقد مروان لواء وکانت بینهم مراماة. وجعل عبداللَّه ابن جعفر یلحّ علی الحسین ویقول: یا ابن عمّ! ألم تسمع إلی عهد أخیک؟ أذکرک اللَّه أن تسفک الدّماء، وهو یأبی.
الذّهبی، سیر أعلام النّبلاء، 3/ 185
روی فاید مولی عبادل أن عبداللَّه بن علیّ أخبره وغیره ممّن مضی من أهل بیته: أنّ حسن بن علیّ أصابه بطن، فلمّا عزیه وعرف بنفسه الموت أرسل إلی عائشة أن تأذن له أن یدفن مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقالت: نعم، حبّاً وکرامة، وکان قد بقی موضع قبر، فقال الحسن لأخیه: إذا أنا متّ فاطلب ذلک إلیها فإنّی لا أدری لعلّ ذلک کان منها حیاءً فإن طابت نفسها فادفنّی فی بیتها وما أظنّ القوم- یعنی بنی أمیّة- إلّاسیمنعونک إذا أردت ذلک، فإن فعلوا فلا تراجعهم وادفنّی فی بقیع الغرقد «1» إلی جنب امِّی فاطمة، فإنّ لی فیمَن فیه أسوة.
الزّرندی، درر السّمطین،/ 203- 204
ونقل الشّیخ أبو محمّد عبداللَّه بن محمّد بن جعفر بن حیّان المعروف بأبی الشّیخ، فی تألیفه المسمّی بکتاب- السّنّة الکبیرة- أنّ الحسین رضی الله عنه لمّا أتی بالحسن لیصلِّی علیه قال لسعید بن العاص أمیر المدینة: تقدّم، فلولا أ نّها سنّة ما قدّمت. فصلّی علیه سعید بن العاص ودفن بالبقیع عند جدّته فاطمة بنت أسد بن هاشم.
الزّرندی، درر السّمطین،/ 204
وکان الحسن رضی اللَّه تعالی عنه قد سمّ، سمّته امرأته مقدمة بنت الأشعث، فمکث شهرین یرفع من تحته فی الیوم کذا وکذا مرّة طست من دم، وکان رضی اللَّه تعالی عنه یقول: سقیت السّمّ مراراً ما أصابنی فیها ما أصابنی فی هذه المرّة، وکان قد أوصی لأخیه
__________________________________________________
(1)- بقیع الغرقد: مقبرة أهل المدینة، وسمّی بذلک لأنّه کان فیه غرقد وهو ضرب من شجر العضاه وشجر الشّوک.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 111
الحسین رضی اللَّه تعالی عنهما وقال: إذا أنا متّ فادفنّی مع جدِّی رسول اللَّه (ص) إن وجدت إلی ذلک سبیلًا، وإن منعوک فادفنّی ببقیع الغرقد.
الدّمیری، حیاة الحیوان الکبری،/ 85
ثمّ قال له الحسن: یا «1» أخی! قد حضرت وفاتی و «2» حان فراقی «2» وإنّی لاحق بربِّی وأجد کبدی یتقطّع «3»، وإنِّی لعارف من أین «4» دهیت، أنا «4» أخاصمه إلی اللَّه «5»، فبحقٍّی علیک أن «6» تکلّمت فی ذلک لشی‌ء «7»، فإذا أنا قضیت فقمِّصنی وغسِّلنی وکفِّنِّی واحملنی علی سریری إلی قبر جدّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لأجدّد به عهداً، ثمّ ردّنی إلی قبر جدّتی فاطمة بنت أسد فادفنّی هناک، و «8» باللَّه أقسم علیک أن لا تهرق «8» فی أمری محجمة دم «9»، ثمّ وصّی إلیه بأهله وولده وترکته وجمیع ما کان وصّی به إلیه أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام، ثمّ قضی نحبه علیه السلام وذلک لخمس خلون من ربیع الأوّل سنة خمسین من الهجرة. «10»
ابن الصّبّاغ، الفصول المهمّة،/ 165/ مثله ابن حجر الهیتمی، الصّواعق المحرقة،/ 84؛ الشّبلنجی، نور الأبصار،/ 249
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه فی الصّواعق المحرقة، وفی نور الأبصار مکانه: «وروی أ نّه لمّا حضرته الوفاة قال لأخیه الحسین علیه السلام: یا ...»]
(2- 2) [فی الصّواعق المحرقة: «دنا فراقی لک»، وفی نور الأبصار: «حان فراقی لک»]
(3) [فی الصّواعق المحرقة ونور الأبصار: «تقطع»]
(4- 4) [فی الصّواعق المحرقة: «دهیت فأنا»، وفی نور الأبصار: «ذهبت أنا»]
(5)- [إلی هنا حکاه فی نور الأبصار وأضاف فیه: «ثمّ توفّی»]
(6) [الصّواعق المحرقة: «لا»]
(7)- [الصّواعق المحرقة: «بشی‌ء»]
(8- 8) [الصّواعق المحرقة: «أقسم علیک باللَّه أن لا تریق»]
(9)- [إلی هنا حکاه فی الصّواعق المحرقة]
(10)- به روایت دیگر قول آن است که فرمود: «ای برادر! ایام وفات من رسیده است که از تو مفارقت نمایم و به پروردگار خود ملحق شوم. می‌یابم که جگر من بریده شده و به تحقیق می‌دانم که از کجا آمده است، لیکن نزد خدای تعالی با او مخاصمت خواهم کرد. به حقی که مرا بر تو ثابت است، در این باب تکلم مکن وچون رحلت کنم، غسل وتکفین من بکن، بر سریری حمل کرده، به قبر جدم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله نزدیک گردان تا تجدید [عهد] کنم، آن‌گاه مرا به قبرستان نزد فاطمه بنت اسد منتقل کن و در این مقام مدفون ساز. و سوگند می‌دهم تورا به خدای تعالی که در این امر من، یک کفچه خون نریزی.»
جهرمی، ترجمه صواعق المحرقه،/ 257
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 112
واجتمع النّاس بجنازته حتّی کان البقیع لا یسع أحداً من الزّحام.
وکان الحسین [علیه السلام] قد لبس السّلاح هو وبنو هاشم لمّا جاء مروان [فی ألفی رجل] فی السّلاح [هو] ومن معه من بنی أمیّة [وأتباعهم] وقال الحسین: لا أدفنه إلّاعند جدِّه.
فلمّا خاف النّاس وقوع الفتنة، أشار سعد بن أبی وقّاص وأبو هریرة وجابر بن عبداللَّه علی الحسین أن لا یقاتل وأن یدفن أخاه قریباً من امّه فاطمة رضوان اللَّه علیهم أجمعین.
الباعونی، جواهر المطالب، 2/ 213
روت الشّیعة أنّ الحسین علیه السلام أوصی إلی أخیه الحسین عند وفاته، ودفع إلیه مواثیق النّبوّة، وعهود الإمامة، ودلّ شیعته علی استخلافه. ونصبه لهم علماً من بعده، وذلک مشهور لا خفاء به.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 161/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 2/ 570
وقد کان فیما قاله الحسن عندما احتضر لأخیه الحسین رضی اللَّه عنهما: أبی اللَّه أن یجعل فینا أهل بیتٍ النّبوّة والدّنیا والخلافة والملک، فإیّاک وسفهاء أهل الکوفة أن یستخفّوک فیخرجوک ویسلموک فتندم ولاتَ حین مناص.
السّمهودی، جواهر العقدین،/ 406
وکان وصّی إلی أخیه الحسین، رضی اللَّه عنهما.
ابن طولون، الأئمّة الإثنی عشر،/ 65
رُوی أ نّه أوصی أن یدفن مع امّه فاطمة بالمقبرة، فدفن بالمقبرة إلی جنبها.
الدّیاربکری، تاریخ الخمیس،/ 293
ولم یشهد یومئذ من بنی أمیّة إلّاسعید بن العاص وکان یومئذ أمیراً علی المدینة، قدّمه الحسین فی الصّلاة علیه وقال: هی السُّنَّة.
الدّیاربکری، تاریخ الخمیس،/ 293
(رُوی) عن الصّادق علیه السلام أ نّه قال: لمّا حضرت الحسن بن علیّ الوفاة أوصی إلی أخیه الحسین فقال له: یا أخی! إذا أنا متّ فاحملنی علی سریری وادفنّی فی البقیع، وستعلم
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 113
یا ابن امّ أنّ القوم إذ علموا أ نّکم تریدون دفنی عند جدّی یجدون فی منعکم، فباللَّه علیک لاتهرق فی أمری محجمة دم. قال: فلمّا غسّله وکفّنه وحمله علی سریره وتوجّه به إلی قبر جدّه لیجدّد به عهداً عند جدّه أتی مروان بن الحکم ومعه جمع من بنی أمیّة وقالوا: یدفن عثمان فی أقصی المدینة ویدفن الحسن مع جدّه؟! لا یکون ذلک أبداً، ثمّ أقبلت عائشة راکبة علی بغل وهی تقول: أتریدون أن تدفنوا ببیتی من لا أحبّ؟! فقال لها ابن عبّاس:
ارجعی إلی منزلکِ واستعلی الحیاء فنحن ندفنه فی البقیع کما أوصی علیه السلام وإنّما جئنا لنجدّد به العهد عند جدِّه، فقالت: إنِّی لا أنصرف حتّی تخرجوا به إلی البقیع! فقال لها ابن عبّاس:
وا سوأتاه لک یا عائشة! یوماً تجمّلتِ ویوماً تبغّلتِ وإن عشتِ تفیّلتِ.
الطّریحی، المنتخب، 1/ 209
وروی صاحب کتاب مقصد الرّاغب عن الحسن علیه السلام: أ نّه لمّا حضرته الوفاة قال لأخیه الحسین علیه السلام: إنّ جعدة تعلم أنّ أباها خالف أباک أمیر المؤمنین- إلی أن قال-:
وإنّ ابنه محمّد بن الأشعث یخرج إلیک فی قوّاد عبیداللَّه بن زیاد من الکوفة إلی نهر کربلاء بشاطئ الفرات، فیشهد بذلک قتلک، ویشرک فی دمک، وإنّ جعدة ابنته قاتلتی بالسّمّ، وعهد جدّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وما کان سمّها یضرّنی شیئاً لولا بلوغ الکتاب أجله، فإذا أنا متّ فغسِّلنی، وکفِّنِّی، وصلّ علیَّ، واحملنی إلی قبر جدّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فالحدنی إلی جانبه، فإن منعت من ذلک وستمنع فلا تخاصم، ولا تحارب، وردّنی إلی البقیع، فادفنِّی فیه، ثمّ ذکر منع مروان بن الحکم وعائشة من دفنه عند جدّه.
الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 2/ 566 رقم 49
عیون المعجزات للمرتضی [...] ثمّ قال: یا أخی! إذا [أنا] متّ فغسِّلنی، وحنِّطنی، وکفِّنِّی، واحملنی إلی جدِّی- صلی الله علیه و آله-، حتّی تلحدنی إلی جانبه، فإن منعت من ذلک فبحقّ جدّک رسول اللَّه- صلی الله علیه و آله- وأبیک أمیر المؤمنین وامّک فاطمة الزّهراء- علیهم السلام-، أن لا تخاصم أحداً، واردد جنازتی من فورک إلی البقیع حتّی تدفننی «1» مع امّی- علیها السلام-.
__________________________________________________
(1) [فی البحار والعوالم: «تدفنّی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 114
فلمّا فرغ من شأنه، وحمله لیدفنه مع رسول اللَّه- صلی الله علیه و آله-، رکب مروان بن الحکم طرید رسول اللَّه- صلی الله علیه و آله-، بغلة وأتی عائشة، فقال لها: یا امّ المؤمنین! إنّ الحسین یرید أن یدفن أخاه الحسن- علیه السلام- مع رسول اللَّه- صلی الله علیه و آله-، واللَّه إن دفن معه لیذهبن فخر أبیکِ وصاحبه عمر إلی یوم القیامة.
قالت: فما أصنع یا مروان؟
قال: الحقی به، وامنعیه من أن یدفن معه.
قالت: وکیف ألحقه؟
قال: ارکبی بغلتی هذه، فنزل عن بغلته ورکبتها وکانت تثور «1» النّاس وبنی أمیّة علی الحسین- علیه السلام- وتحرّضهم علی منعه ممّا همّ به.
فلمّا قربت من قبر رسول اللَّه- صلی الله علیه و آله- وکان قد وصلت جنازة الحسن- علیه السلام- فرمت بنفسها عن البغلة وقالت: واللَّه لا یدفن الحسن- علیه السلام- ها هنا أبداً أو تجز هذه، وأومت بیدها إلی شعرها.
فأراد بنو هاشم المجادلة، فقال الحسین- علیه السلام-: اللَّه اللَّه! لا تضیِّعوا وصیّة أخی، واعدلوا به إلی البقیع فإنّه أقسم علیَّ، إن أنا منعتُ من دفنه مع جدِّه- صلی الله علیه و آله-، أن لا اخاصم فیه أحداً وأن ادفنه فی البقیع «2» مع امّه- علیها السلام-، فعدلوا به، ودفنوه بالبقیع معها- علیهما السلام-.
فقام ابن عبّاس- رضی الله عنه- وقال: یا حمیراء، لیس یومنا منکِ بواحد؛ یوم علی الجمل ویوم علی البغلة، أما کفاکِ أن یقال یوم الجمل حتّی یقال یوم البغل! یوم علی هذا ویوم علی هذا بارزة عن حجاب رسول اللَّه- صلی الله علیه و آله- تریدین إطفاء نور اللَّه واللَّه متمّ نوره ولو کره المشرکون، إنّا للَّه‌وإنّا إلیه راجعون.
فقالت له: إلیک عنّی، وافّ لک ولقومک.
__________________________________________________
(1) [فی البحار والعوالم: «تؤزّ»]
(2) [فی البحار والعوالم: «بالبقیع»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 115
السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 3/ 373- 374 رقم 932/ مثله المجلسی، البحار، 44/ 141؛ البحرانی، العوالم، 16/ 294
أقول: وقال ابن أبی الحدید: روی أبو الحسن المدائنیُّ: أنّ مروان لمّا منع الحسن علیه السلام أن یدفن عند جدّه فاجتمع بنو هاشم وبنو أمیّة وأعان هؤلاء قوم وهؤلاء قوم، وجاؤوا بسلاح، فقال أبو هریرة لمروان: أتمنع الحسن أن یُدفن فی هذا الموضع، وقد سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله یقول: الحسن والحسین سیِّدا شباب أهل الجنّة؟
المجلسی، البحار، 44/ 142/ مثله البحرانی، العوالم، 16/ 289
و [من کتاب الاستیعاب]: [...] وصلّی علیه سعد بن العاص أمیر المدینة وقدّمه أخوه الحسین علیه السلام، وقال: لولا أ نّها سُنّة ما قدّمتک. «1» «1»
المجلسی، البحار، 44/ 149 رقم 18/ مثله البحرانی، العوالم، 16/ 275
__________________________________________________
(1)- پس حضرت امام حسین علیه السلام از در درآمد با اسود بن ابی الاسود و برادر بزرگوار خود را دربر گرفت. سر مبارک او و میان دو دیده‌اش را بوسید. نزد او نشست و بسیار با یکدیگر گفتند. پس ابو الاسود گفت: «إنّا للَّه‌وإنّا إلیه راجعون.»
گویا که خبر فوت امام حسن علیه السلام به او رسیده است. پس حضرت امام حسین علیه السلام را وصیّ خود گردانید، اسرار امامت را به او گفت و ودایع خلافت را به او سپرد.
مجلسی، جلاء العیون،/ 464- 465
کلینی به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که چون وقت احتضار حضرت امام حسن علیه السلام شد، حضرت امام حسین علیه السلام را طلبید و گفت: «ای برادر گرامی! تورا وصیت می‌کنم به وصیتی چند، پس حفظ کن وصیت‌های مرا؛ چون من از دنیا بروم، مرا غسل ده، کفن کن، ببر مرا به نزد جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که اورا زیارت کنم و عهد خود را با او تازه کنم، پس ببر مرا به نزد قبر مادرم فاطمه علیها السلام، پس مرا برگردان به قبرستان بقیع و در آن‌جا دفن کن. بدان که به من خواهد رسید از عایشه چیزی چند، که بر مردم ظاهر شود دشمنی او نسبت به خدا، رسول و به ما اهل بیت.»
پس حضرت امام حسن علیه السلام از دنیا رفت. آن حضرت را غسل دادند، کفن کردند و بردند به جایی که بر مردگان نماز می‌کردند. حضرت امام حسین علیه السلام بر آن حضرت نماز کرد. چون از نماز فارغ شد، جنازه را برداشتند، داخل مسجد کردند و به نزدیک حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم بردند. بازداشتند. پس کسی رفت عایشه را خبر کرد که امام حسن را آورده‌اند و می‌خواهند که در پهلوی جد خود دفن کنند.
آن ملعونه از شنیدن این سخن در خشم شد و بر استر زین کرده سوار شد. اول زنی که در اسلام بر
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 116
__________________________________________________
- زین سوار شد، او بود. به سرعت آمد تا به نزد آن حضرت. گفت: «برادر خود را دور کنید از خانه من که نمی‌گذارم او در خانه من دفن شود و پرده رسول خدا دریده شود.»
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: «سال‌هاست که تو و پدرت پرده حضرت رسالت را دریده‌اید. داخل کردی در خانه حضرت، کسی چند را که قرب ایشان را نمی‌خواست. در قیامت حضرت از تو سؤال خواهد کرد از آن‌چه کردی. ای عایشه! برادرم مرا امر کرد که او را نزدیک قبر پدرش رسول خدا بیاورم که عهدی با او تازه کند. بدان که برادرم داناترین مردم بود به خدا و رسول و داناتر بود به تأویل کتاب خدا از آن که پرده ستر حضرت رسالت را هتک نماید؛ زیرا که حق تعالی نهی کرده است از آن که بی‌رخصت داخل خانه آن حضرت شوند و می‌فرماید: «یا أ یُّها الّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النّبیّ إلّاأنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ». و تو داخل کردی در خانه رسول خدا، مردان را بی رخصت او، و نهی کرده است از آن که صدا در خدمت آن حضرت بلند کنند و گفته است که: «یا أ یُّها الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوتِ النّبیّ». سوگند یاد می‌کنم که تو برای پدر خود و فاروق او، یعنی عمر نزدیک گوش حضرت رسول، کلنگ‌ها بر زمین زدی و حال آن که حق تعالی می‌فرماید که: آن‌ها که پست می‌کنند صدای خود را نزد رسول خدا، آن‌ها آنانند که خدا دل‌های ایشان را برای پرهیزکاری امتحان کرده است.
به تحقیق که اذیت رسانید پدر تو و فاروق او به حضرت رسالت، به سبب نزدیکی خود به او و رعایت نکردند از حق آن حضرت آن‌چه خدا امر کرده بود ایشان را به او بر زبان پیغمبر خود؛ زیرا که خدا حرام گردانیده است از مؤمنان بعد از مردن ایشان، آن‌چه حرام گردانیده است از ایشان در حیاتشان. به خدا سوگند ای عایشه! اگر آن‌چه تو کراهت داری از دفن حسن نزد پدر او، میان ما و خدا جایز می‌بود، هر آینه می‌دانستی که دفن می‌شد به رغم انف تو.»
پس محمد بن حنفیه گفت: «ای عایشه! یک روز بر استر سوار می‌شوی و یک روز بر شتر. ضبط خود نمی‌کنی و به یک‌جا قرار نمی‌گیری از عداوت بنی‌هاشم.»
عایشه گفت: «ای پسر حنیفه! این‌ها فرزندان فاطمه‌اند که سخن می‌گویند. تو به چه سبب و نسبت سخن می‌گویی؟»
حضرت امام حسین علیه السلام گفت: «اورا از فاطمه‌ها دور مکن که سه فاطمه بزرگوار در مادران او هستند: فاطمه دخترعمران بن عابد بن عمرو بن مخزوم، فاطمه بنت اسد وفاطمه دخترزاید بن الاصم.»
پس آن ملعونه گفت: «پس خود را دور کنید که شما در فن مخاصمه، نهایت مهارت دارید و من از عهده شما به‌در نمی‌آیم.»
پس امام حسین علیه السلام جنازه آن حضرت را به نزدیک قبر فاطمه برد و از آن‌جا به قبرستان بقیع برده و دفن کرد.
ابن‌بابویه به سند صحیح از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است که امام حسین علیه السلام خواست که امام حسن علیه السلام را نزدیک حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم دفن کند و جماعتی را برای این کار جمع کرد. پس مردی گفت که: «من شنیدم از امام حسن که می‌گفت: حسین را بگویید که نگذارد در جنازه من
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 117
__________________________________________________
- خونی بر زمین بریزد، و اگر این نمی‌بود، حضرت امام حسین علیه السلام دست برنمی‌داشت تا آن که امام حسن علیه السلام را در پهلوی جد خود دفن می‌کرد.»
حضرت صادق علیه السلام فرمود: «اول زنی که بر استر سوار شد بعد از وفات حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، عایشه بود که آمد و منع کرد از دفن آن حضرت.»
مجلسی، جلاء العیون،/ 465- 467
این وصیتی است که می‌کند حسن بن علی بن‌ابی‌طالب علیه السلام‌به سوی برادر خود حسین بن علی علیه السلام؛ وصیت می‌کند که: «گواهی می‌دهم به وحدانیت خدا که در خداوندی شریک ندارد، اوست سزاوار پرستیدن، در معبودیت شریک ندارد، در پادشاهی کسی شریک او نیست، محتاج به معین و یاوری نیست، همه چیز را او خلق کرده است، همه چیز را او تقدیر کرده، او سزاوارترین معبودین است به عبادت و سزاوارترین محمودین است به حمد و ثنا، هر که اطاعت کند اورا رستگار می‌گردد، هر که معصیت کند اورا گمراه می‌شود و هر که توبه کند به سوی او هدایت می‌یابد.
پس وصیت و سفارش می‌کنم تورا ای حسین در حق آن‌ها که بعد از خود می‌گذارم از اهل خود، فرزندان خود و اهل بیت تو، که درگذری از گناهکار ایشان، قبول کنی احسان نیکوکردار ایشان را، خلف من باشی نسبت به ایشان، پدر مهربان باشی برای ایشان و آن که دفن کنی مرا با حضرت رسالت؛ زیرا که من احقّم به آن حضرت و خانه آن حضرت از آن‌ها که بی‌رخصت داخل خانه آن حضرت کردند. حال آن که حق تعالی نهی کرده است از آن و فرموده است: «یا أ یُّها الّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النّبیّ إلّاأنْ یُؤذَنَ لَکُم» پس به خدا سوگند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رخصت نداده است ایشان را که داخل خانه او شوند، بی‌رخصت در حیات او و رخصتی به ایشان نرسید بعد از وفات او. رخصت داده است ما را تصرف نمائیم در آن‌چه از او به میراث به ما رسیده است.
پس اگر آن زن ملعونه تو را مانع شود، تو را سوگند می‌دهم به قرابت و رحم که نگذاری که در جنازه من، به قدر محجمه‌ای از خون بر زمین ریخته شود تا حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم را ملاقات کنم، نزد او مخاصمه نمایم و شکایت کنم به آن حضرت از آن‌چه از منافقان به ما رسید بعد از او.»
ابن‌عباس گفت: «چون آن حضرت به عالم بقا و جوار حق تعالی رحلت کرد، حضرت امام حسین علیه السلام من، عبداللَّه بن جعفروعلی پسر مرا طلبید. آن حضرت را غسل داد و خواست که دَرِ روضه منوره حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم را بگشاید و آن حضرت را داخل کند. پس مروان ملعون با فرزندان عثمان، فرزندان ابوسفیان و سایربنی‌امیه مانع شدند و گفتند: عثمان مظلوم به بدترین حالی در بقیع دفن شود و حسن با رسول خدا دفن شود؟! نخواهد شد تا نیزه‌ها و شمشیرها شکسته شود و جعبه‌ها از تیر خالی شود.
پس حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: به حق آن خداوندی که مکه را محترم گردانید، حسن فرزند علی و فاطمه، احق است به رسول خدا و خانه او، از آن‌ها که بی‌رخصت داخل خانه او کردند. به خدا سوگند که او سزاوارتر است از عثمان، حمال خطاها که ابوذر را بی‌گناه از مدینه بیرون کرد و با عمار و ابن‌مسعود بی‌حرمتی کرد، آن‌چه کرد و راندگان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را پناه داد.»
مجلسی، جلاء العیون،/ 468- 469
به روایت دیگر: مروان بر استر خود سوار شد. به نزد عایشه رفت و گفت: «حسین برادر خود را آورده
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 118
ولمّا حضر قال لأخیه الحسین: یا أخی! أوصیک أن لا تطلب الخلافة فإنّی واللَّه ما أری أن یجمع اللَّه فینا النّبوّة والخلافة، فإیّاک أن یستخفّک سفهاء الکوفة ویخرجوک فتندم من حیث لا ینفعک النّدم. «1»
الصّبّان، إسعاف الرّاغبین،/ 200
__________________________________________________
- است که با پیغمبر دفن کند. اگر اورا دفن کند، فخر پدر تو و عمر تا روز قیامت برطرف می‌شود.»
عایشه گفت: «چه کنم؟»
مروان گفت: «بیا و مانع شو.»
گفت: «چگونه مانع شوم؟»
پس مروان از استر به زیر آمد، اورا بر استر خود سوار کرد و به نزد قبر حضرت رسول آورد. فریاد می‌کرد و تحریص می‌نمود بنی امیه را که: «مگذارید حسن را در پهلوی جدش دفن کنند.»
ابن‌عباس گفت: در این سخنان بودیم که ناگاه صداها شنیدیم و شخصی را دیدیم که اثر شر و فتنه از او ظاهر است و می‌آید. چون نظر کردیم، دیدیم عایشه با چهل کس سوار است و می‌آید و مردم را تحریص بر قتال می‌نماید. چون نظرش بر من افتاد، مرا پیش طلبید، گفت: «ای پسر عباس! شما بر من جرأت به هم رسانیده‌اید. هر روز مرا آزار می‌کنید و می‌خواهید کسی را داخل خانه من کنید که من اورا دوست نمی‌دارم و نمی‌خواهم؟»
من گفتم: «وا سوأتاه! یک روز بر شتر سوار می‌شوی و یک روز بر استر. می‌خواهی نور خدا را فرو نشانی، با دوستان خدا جنگ کنی و حایل شوی میان رسول خدا و دوست او.»
پس آن ملعونه به نزد قبر آمد، خود را از استر افکند و فریاد زد: «به خدا سوگند نمی‌گذارم حسن را در این‌جا دفن کنید تا یک مو در سر من هست.»
مجلسی، جلاء العیون،/ 470
به روایت دیگر: جنازه آن حضرت را تیرباران کردند تا آن که هفتاد تیر از جنازه آن حضرت بیرون کشیدند. پس بنی‌هاشم خواستند شمشیرها بکشند و جنگ کنند. حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند می‌دهم شما را که وصیت برادر مرا ضایع مکنید وچنین مکنید که خون ریخته شود.» پس با ایشان خطاب کرد که اگر وصیت برادر من نبود، هر آینه اورا دفن می‌کردم و بینی‌های شما را بر خاک می‌مالیدم. پس آن حضرت را بردند و در بقیع نزد جده خود فاطمه بنت اسد دفن کردند.
مجلسی، جلاء العیون،/ 470
(1)- شیخ در امالی و سید مرتضی در عیون المعجزات سند به ابن عباس می‌رسانند که حسین علیه السلام به عیادت برادر حاضر شد. گفت: «ای برادر چگونه می‌بینی خویشتن را؟» فرمود: «چنان می‌بینم که اوّل روز من است از سرای آن جهانی و واپسین روز من است از این دار فانی و دانسته باش که من بر وقت معلوم و اجل محتوم سبقت نگیرم و بر پدر خود و جدّ خود درآیم الا آن که مکروه است بر من فراق تو و فراق برادران و فراق دوستان.» آن گاه از این سخن استغفار می‌جوید و می‌فرماید: «دوست تر می‌دارم دیدار رسول خدا و علی مرتضی و مادرم فاطمه و عمّم حمزه و جعفر را. و خداوند عز و جل خلف است از هر هلاک شونده، و تسلیت است از هر مصیبت، و دریافت است از هر مافات، هان ای برادر! اینک پاره های جگر من در طشت ریزان است و می‌شناسم که مرا بدین داهیه افکند و از کجا بدین بلا مبتلا شده ام. اکنون
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 119
__________________________________________________
- بگوی اگر قاتل مرا بدانی با او چه می‌کنی؟» حسین علیه السلام فرمود: «سوگند با خدای اورا می‌کشم.» فرمود: «هرگز تورا از حال او خبر ندهم تا گاهی که رسول خدای را ملاقات فرمایم.» آن گاه فرمود: «ای برادر! مکتوب کن این جمله را که وصیت کرد بدان حسن بن علی به سوی برادرش حسین بن علی. وصیت کرد این که شهادت می‌دهد بر آن که خدایی نیست جز خداوند بی‌همتا که اورا هیچ شریک و نظیری نیست، و بر این که عبادت می‌کند اورا چنان که شایسته عبادت اوست، و اورا شریکی در سلطنت نیست، و چون ذلیل نشود، اورا ولیّ ذلت نیست. و آن خدایی است که بیافرید هر چیز را و مقدر کرد از برای او آن چه درخور او بود. و آن خداوندی است که سزاوارتر است عبادت را از هر معبودی، و شایسته‌تر است حمد را از هر محمودی. آن کس که اطاعت کرد اورا، رشد خویش دریافت و آن کس که عصیان او کرد، در طریق غوایت شتافت. و آن کس که بازگشت به سوی او نمود، رهسپار هدایت گشت. همانا من وصیت می‌کنم با تو ای حسین! هر کس را که به جای گذاشتم از اهل خود و فرزندان خود و اهل بیت تو، این که معفو داری لغزش‌های ایشان را و پذیرایی کنی نیکویی‌های ایشان را و از برای ایشان پدر و خلیفه باشی.»
آن‌گاه فرمود: «ای برادر من! مرا در پهلوی رسول خدای ودیعه خاک فرمای. چه من سزاوارترم به او و به خانه او از آنان که داخل شدند به خانه او بی‌رخصت او. همانا خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: داخل مشوند بی‌رخصت پیغمبر در سرای او. سوگند با خدای، رسول خدا در حیات خود ابوبکر و عمر را اجازت نفرمود که بی‌رخصت او در سرای رود. و بعد از وفات آن حضرت قرآنی فرود نشده که ناسخ آیه نخستین باشد و موجب رخصت ایشان گردد. لکن ما به حکم وراثت اجازت داریم که در سرای پیغمبر داخل شویم. اما اگر عایشه از درِ انکار بیرون شود، سوگند می‌دهم تورا به خدا و به قرابت و پیوستگی رحم با رسول خدا، که ریخته نشود در راه من یک محجمه خون تا گاهی که ملاقات کنیم رسول خدای را، و این داوری به حضرت او بریم و اورا از آن‌چه بر ما ستم کردند، بیاگاهانیم.»
سپهر، ناسخ التواریخ امام حسن مجتبی صلی الله علیه و آله، 2/ 143- 144
از این پیش مرقوم افتاد که حسن علیه السلام با برادر وصیت فرمود که مرا در جوار رسول خدا به خاک سپار، به شرط آن که فتنه انگیخته نشود و خونی ریخته نشود و چون در نزد آن حضرت مکشوف بود که عایشه و مروان و دیگر مردم از بنی‌امیه حاجز و مانع خواهند گشت، این وقت که وفات آن حضرت نیک نزدیک شد و حالت احتضار قریب افتاد.
فرمود مر حسین علیه السلام را که: «ای برادر! وصیت می‌کنم تورا و محفوظ بدار وصیت مرا گاهی که جهان را بدرود کردم، ساختگی کن کار مرا و جسد مرا به سوی مضجع رسول خدا حمل ده تا عهد خویش را با او تازه کنم و از آن‌جا به خوابگاه مادرم فاطمه برسان. پس، از آن‌جا به گورستان بقیع تحویل فرمای و به خاک سپار و دانسته باش که از عایشه جز بد بر ما نیاید و مردمان دانایند بر کردار او و بر خصومت او مر خدا و رسول را و بر خصمی او، ما اهل بیت را.»
سپهر، ناسخ التواریخ امام حسن مجتبی علیه السلام، 2/ 153- 154
اما به روایت‌ابن‌عباس: امام حسین، ابن‌عباس و عبیداللَّه بن جعفر وعلی بن عبداللَّه بن عباس را طلب داشت وفرمان داد که پسر عم خود را غسل بدهید. پس آن حضرت را به دستیاری امام حسین غسل دادند،
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 120
__________________________________________________
- حنوط کردند، کفن پوشیدند و جسد مبارکش را بر نعش سوار کرده در مصلای رسول خدا فرود آوردند و حسین علیه السلام بر وی نماز گذاشت و از آن‌جا نعش مبارکش را به مسجد رسول خدا بردند.
چون سعید بن عاص حکومت مدینه داشت و بر قانون بود که حاکم مدینه باید مقدم بایستد و بر میّت نماز گذارد، بنی‌هاشم غوغا برداشتند و گفتند: «جز حسین بر حسن نتواند نماز گذاشت.»
بنی‌امیه گفتند: «شما سزاوارترید مرده خود را.»
ابن‌جوزی به روایت علمای عامه گوید: امام حسین سعیدبن عاص را مقدم داشت «وقال لولا السّنّة لما قدّمتک» و مردم شیعی این سخن را استوار ندارند و گویند غسل امام و دفن امام و نماز بر امام را جز امام نتواند گذاشت. اگر این یک به مشرق و آن دیگر به مغرب باشد، در زمان حاضر گردد.
بالجمله چون سریر امام حسن علیه السلام را در مسجد رسول خدای آوردند و در کنار قبر پیغمبر جای دادند، بنی‌امیه چنان دانستند که حسن علیه السلام را در جوار پیغمبر به خاک خواهند سپرد.
مروان بن الحکم بر استر خویش زین بست و برنشست و به نزدیک عایشه آمد و گفت: «چه آسوده نشسته ای. بنی‌هاشم، حسن را در پهلوی پیغمبر دفن می‌کنند وحشمت ابوبکر که پدر توست شکسته می‌شود و این فخر از پدرت و از عمر بن الخطاب مرتفع می‌گردد.»
عایشه گفت: «رأی چیست؟»
گفت: «تعجیل کن و مانع باش.»
از استر خویش پیاده شد وگفت: «هان ای عایشه! برنشین وشتاب کن تا من بنی‌امیه را ملازم رکاب کنم.»
عایشه [شتابان] بر استر مروان سوار شد و او اول زنی است که در اسلام بر زین نشست و مروان چهل تن از بنی‌امیه و دوستان ایشان را شاک السلاح با سنان، کمان، تیغ و تیر ملازم رکاب او ساخت و ایشان در رکاب عایشه به مسجد رسول خدا آمدند.
عایشه بایستاد و گفت: «بیرون برید پسر خود را از خانه من. همانا هیچ شیئی در این خانه مدفون نشود و پرده حشمت رسول خدای چاک نگردد.»
حسین علیه السلام فرمود: «ای عایشه! تو و پدر تو ابوبکر از قدیم حجاب حشمت رسول خدای را چاک زدید و تو داخل کردی در بیت رسول خدا کسی را که قربت اورا دوست نمی‌داشت. خداوند در روز حساب از کردار ناستوده تو پرسش خواهد فرمود.»
این وقت مروان بن الحکم، آل ابی‌سفیان و از پسرهای عثمان هر که حاضر بود، گفتند: «امیرالمؤمنین عثمان شهید مظلوم را در بدتر مقامی از بقیع به خاک سپردند، چگونه می‌گذاریم حسن را با رسول خدا دفن کنند. این هرگز نخواهد شد تا گاهی که شمشیرها بشکند، نیزه‌ها بند بگسلاند وکمان‌ها از خدنگ خالی شود.»
امام حسین علیه السلام فرمود: «سوگند به خداوندی که حرم مکه را حریم خود مقرر داشت، حسن علیه السلام که پسر علی و پسر فاطمه است، احق است به رسول خدا و در آمدن به خانه او از ابوبکر و عمر که بی‌اجازت او داخل بیت او شدند. سوگند به خدا که حسن احق است از عثمان که حمّال گناهان و بیرون کننده ابوذر به سوی ربذه است. آن کس که با عمار وعبداللَّه کرد، آن‌چه کرد و مروان را که طرید [رانده شده] رسول خدای
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 121
__________________________________________________
- بود، پناه داد و کلید ملک را در کف او نهاد.»
این وقت بنی‌هاشم خواستند تا حسن علیه السلام را در جوار رسول خدا به خاک سپارند.
از آن‌سوی بنی‌امیه جنبش‌کردند وآغاز مبارزت نمودند و خدنگ‌ها بگشادند. به روایت ابن‌شهرآشوب‌هفتاد چوبه تیر بر جنازه مبارک امام حسن آمد و عایشه خود را از استر به زیر افکند.
وقالت: «واللَّه لا یدفن الحسن ههنا أبداً أو تجزُّ هذه، وأومأت بیدها إلی شعرها.»
یعنی: «سوگند به خدای هرگز حسن در این‌جا دفن نخواهد شد، مگر آن که کنده شود گیسوان من- و اشاره به گیسوی خود نمود.»
ابن‌عباس گوید: چون چشم عایشه بر من افتاد، گفت: «به نزد من بیا ای پسر عباس! همانا دلیر شدید بر من در دنیا و می‌خواهید کسی را داخل خانه من کنید که دوست ندارم اورا.»
ابن‌عباس گفت: «وا سوأتاه! یک روز بر قاطر می‌نشینی و یک روز بر شتر سوار می‌شوی. می‌خواهی نور خدا را فرو نشانی، با اولیای خدا قتال می‌کنی و حایل می‌شوی در میان پیغمبر و محبوب او. باز شو ای عایشه! حسن در پهلوی مادر خود مدفون خواهد گشت و خداوند اورا از هر لحظه به خود نزدیک می‌فرماید و تورا دورتر می‌کند.»
ابن عباس گوید: «این وقت عایشه روی بر من ترش کرد و به آواز بلند فریاد برآورد و گفت: ای پسر عباس! آیا فراموش کردید جنگ جمل را، شما همواره با من از [روی] کین و کید بودید؟»
ابن عباس گفت: «چگونه فراموش می‌کنم. اهل آسمان‌ها فراموش نکرده‌اند، چگونه اهل‌زمین فراموش می‌کنند؟»
پس عایشه روی بگردانید و این شعر قرائت کرد:
فألقت عصاها واستقرَّ بها النّوی کما قرِّ عیناً بالأیاب المسافر
این وقت محمدبن حنفیه به سخن آمد «وقال: یا عایشة! یوماً علی بغل ویوماً علی جمل فما تملکین نفسکِ لا تملکین الأرض عداوة لبنی هاشم.»
گفت: «ای عایشه! یک روز بر استر سوار می‌شوی و یک روز بر اشتر، خویشتن داری نمی‌کنی و چنان می‌دانی که به عداوت بنی‌هاشم جهان را فرو خواهی گرفت.»
فقالت: «یابن الحنفیّة! هؤلاء الفواطم یتکلّمون فما کلامک؟»
گفت: «ای پسر حنفیه! این جماعت که سخن می‌کنند پسرهای فاطمه‌اند. تو چه می‌گویی؟»
فقال لها الحسین: «وأنتِ تبعدین محمّداً من الفواطم فواللَّه لقد ولدته ثلاث فواطم.»
حسین علیه السلام فرمود: «ای عایشه! تو محمد را از فواطم دور می‌داری؟ سوگند به خدای محمد از بطن سه تن فاطمه آمده است: یکی فاطمه دختر عمران‌بن عائذبن عمربن مخزوم، دوم فاطمه بنت اسدبن هاشم و دیگر فاطمه بنت زائدة ابن الاصم بن رواحة بن حجر بن معیص بن عامر.»
به روایت ابن شهرآشوب، ابن‌عباس به عایشه خطاب کرد: «تجمّلتِ وتبغّلتِ ولو عشتِ تفیّلتِ.»
یعنی: «در جنگ جمل بر شتر سوار شدی و در دفن حسن علیه السلام بر استر نشیمن ساختی. اگر از این پس
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 122
__________________________________________________
- زنده بمانی، بر فیل خواهی سوار شد و فتنه از این بزرگ‌تر خواهی انگیخت.»
صقر بصری گوید:
ویوم الحسنِ الهادی علی بغلکِ أسرعتِ وسبّبتِ ومانعتِ وخاصمتِ وقاتلتِ
وفی بیتِ رسولِ اللَّهِ بالظُّلمِ تَحَکّمتِ هَل الزّوجَةُ أولی بالمواریثِ من البنتِ
لکِ التّسعُ من الثُّمْنِ فبالکُلِّ تملّکتِ تجمّلتِ تَبغّلتِ ولو عِشتِ تفیّلتِ
این هنگام مروان بن الحکم بانگ در داد: «چه بسیار جنگ است که از آسایش و راحت در عیش بهتر است. آیا عثمان در حشِّ کوکب که ناخوش‌تر موضعی است در مدینه به خاک سپارند و حسن را با پیغمبر دفن کنند؟ حال آن که من حامل شمشیرم.»
ابوهریره گفت: «ای مروان! تو حسن را از دفن این موضع مانع می‌شوی؟ حال آن که من از رسول خدا شنیدم که فرمود: «الحسن والحسین سیِّدا شباب أهل الجنّة.» مروان گفت: «حدیثی را که جز تو وابوسعید خدری به یاد نداشته باشد، به کار نیاید. من خود در سال خیبر مسلمانی گرفتم و حاضر بودم.»
ابو هریره گفت: «راست گفتی در سال فتح خیبر مسلمانی گرفتی، لکن حاضر نبودی. لکن من ملازمت خدمت رسول خدا نمودم، از او جدا نشدم و از هر جا از وی بپرسیدم، به حقیقت رسیدم. دوستان و دشمنانش را بدانستم، خویش و بیگانه را بشناختم، آن کس را که نزدیک داشت، آن کس را که دور افکند، کسی را که استقرار داد، آن را که نفی فرمود، هر که را لعن نمود و کسی را که دعا کرد از برای او، یک یک را بدانستم و بشناختم.»
گفت: «اگر پسر موسی را بیاورند و در پهلوی پدرش به خاک سپارند، آیا آنان که مانع شوند، ظلم نکرده باشند؟»
گفتند: «ستمکاره‌اند.»
گفت: «اینک حسن علیه السلام پسر رسول خداست و آورده‌اند که در جوار پدر به خاک سپارند.»
این وقت بنی‌هاشم را نیران غضب در کانون خاطر زبانه زدن گرفت، شمشیرها بکشیدند و رزم را تصمیم عزم دادند.
حسین علیه السلام فرمود: «ای قوم! از برای خدا وصیت برادر مرا ضایع مگذارید و جنازه اورا به سوی بقیع حمل دهید؛ چه مرا سوگند داد که اگر دفن اورا با رسول خدا مانع شوند، با هیچ کس مخاصمه نکنم و اورا در بقیع با مادرش به خاک سپارم.»
مفید نیز در ارشاد می‌نویسد:
حسین علیه السلام فرمود: «سوگند به خدای اگرنه عهد حسن علیه السلام به حقن دما بود و اگرنه وصیت او بود که در راه او یک محجمه خون ریخته نشود، می‌دانستید که چگونه شمشیرهای خداوند، حق خویش را از شما باز می‌ستاند. همانا نقض عهد کردید و آن شرایطی که در اطاعت ما بر گردن شما بود، به هوای نفس خویش باطل ساختید.»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 123
__________________________________________________
- و آن‌گاه روی به عایشه آورد و فرمود: «ای عایشه! همانا برادر من مرا فرمان داد که اورا به نزد پدرش رسول خدا حاضر کنم تا تجدید عهد فرماید. دانسته باش که برادر من داناترین مردم است به خدا و رسول و داناتر است به تأویل کتاب خدای از این که هتک ستر پیغمبر کند؛ چه خداوند می‌فرماید مر مؤمنان را که: داخل خانه‌های پیغمبر نشوید، مگر به رخصت او.
و تو ای عایشه! ابوبکر و عمر را بی‌اجازت پیغمبر داخل سرای پیغمبر نمودی و نیز خداوند مؤمنان را فرمود که: آواز خود را بلندتر از صوت پیغمبر مدارید، و تو از برای قبر پدرت و از برای قبر عمر در پهلوی گوش پیغمبر، معول و کلنگ بر زمین کوفتی. همچنان می‌فرماید: آنان که دل‌های ایشان را پروردگار از برای تقوی ممتحن داشته [است]، بانگ خود را در نزد رسول خدا فروهشته دارند.
قسم به جان من که ابوبکر و عمر را به رسول خدای درآوردی، به قربت ایشان آن حضرت را زحمت کردی، ایشان رعایت حق پیغمبر نکردند و هرگز خداوند ایشان را بدان‌چه کردند، به زبان پیغمبر مأمور نفرمود. همانا خداوند حرام کرد از مردگان مؤمنان آن‌چه را حرام کرد از زندگان ایشان. سوگند به خدای ای عایشه! اگر آن‌چه را مکروه می‌داری در دفن حسن در نزد پدرش رسول خدا، اگر دفن او به تقدیر الهی گذشته بود- کنایت از آن که اگر وصیت حسن مانع نبود- می‌دانستی که دماغ تو بر خاک مالش می‌بیند و او در کنار رسول خدا مدفون می‌گردد.»
آن‌گاه حسین علیه السلام فرمود تا جنازه امام حسن را از قبر رسول خدای به مضجع فاطمه علیها السلام آوردند و از آن‌جا به جانب بقیع غرقد حمل دادند.
سپهر، ناسخ التواریخ امام حسن مجتبی علیه السلام، 2/ 155- 162
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 124

«المستدرک»

* فحدّثنی سلیمان بن عبدالرّحمان، قال: حدّثنا سفیان، عن سالم بن أبی حفصة، عن أبی حازم: أنّ سعید بن العاص- وهو أمیر المدینة- صلّی علی الحسن، قدّمه الحسین، وقال: لولا أنّها سنّة، ما قدّمت.
أبو زرعة الدّمشقی، التّاریخ، 1/ 88 رقم 1664
* وکان علیه السلام قد أوصی أن یُدفَن إلی جنب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، إلّاأن یخاف أن یُراق محجمة من دم، فلمّا سمعت عائشة بذلک، رکبت بغلًا واستنفرت بنی أمیّة، وفیها یقول القائل:
فیوماً علی بغلٍ ویوماً علی جملِ
فجمع مروان من هناک من بنی أمیّة وأتباعهم الأوغاد الطّغاة، وبلغ ذلک الحسین بن علیّ علیهما السلام، فجاء هو ومَنْ معه فی السّلاح لیدفنوا حسناً فی بیت النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، وأقبل مروان وأصحابه وذویه، وهو یقول: یا رُبَّ هیجا هی خیر من دعة، أیُدفن عثمان فی البقیع، ویُدفن الحسن بن علیّ فی بیت النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم؟ واللَّه لایکون ذلک وأنا أحمل السّیف، فلمّا کادت الفتنة تستعر والحسین علیه السلام یأبی أن یدفنه إلّامع النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، فکلّمه عبداللَّه ابن جعفر، ومسور بن مخرمة؛ لیدفنه فی البقیع، وقال له عبداللَّه بن جعفر: إنّه عهد إلیَّ أن أدفنه فی البقیع، بحقِّی علیک عزمتُ ألّا تُکلِّمنی بکلمة فمضی هنالک، واتّصل الخبر بمعاویة ابن أبی سفیان، فاستحمد مروان علی ذلک، فقال مرّتین: إیهاً مروان أنت! وحکی عنه أ نّه قال: إن یک ظنِّی بمروان صادقاً لن یصلوا إلی ذلک أبداً، فدُفن علیه السلام فی البقیع، وقبره هنالک ظاهر مشهور.
المحلّی، الحدائق الوردیّة،/ 183 (ط صنعاء)
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 125

الحسین علیه السلام یُصرِّح بأنّه إمام‌

وروی «1» عبداللَّه بن المغیرة، عن سالم، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال «2»: أوصی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله إلی علیّ علیه السلام وحده، وأوصی علیّ علیه السلام إلی الحسن والحسین علیهما السلام جمیعاً، وکان الحسن علیه السلام إمامه «3»، فدخل رجل یوم عرفة علی الحسن علیه السلام وهو یتغدّی والحسین علیه السلام صائم، ثمّ جاء بعدما قبض الحسن علیه السلام فدخل علی الحسین علیه السلام یوم عرفة وهو یتغدّی وعلیّ بن الحسین علیه السلام صائم، فقال له الرّجل: إنّی دخلت علی الحسن علیه السلام وهو «4» یتغدّی وأنت صائم، ثمّ دخلت علیک وأنت مفطر! فقال: إنّ الحسن علیه السلام کان إماماً فأفطر لئلّا یتّخذ صومه سنّة ولیتأسّی «5» به النّاس، فلمّا أن قبض کنت أنا «6» الإمام فأردت أن لا یتّخذ صومی سنّة فیتأسّی النّاس بی «7».
الصّدوق، من لا یحضره الفقیه، 2/ 53 رقم 11، علل الشّرائع، 2/ 87 رقم 1/ عنه: ابن طاووس، الإقبال، 2/ 59؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة «8»، 2/ 22
حدّثنا «9» علیّ بن الحسن «9»، قال: حدّثنا محمّد بن الحسین الکوفی، قال: حدّثنا محمّد ابن محمود، قال: حدّثنا أحمد بن عبداللَّه الذّاهل «10»، قال: حدّثنا أبو حفص الأعشی «11»،
__________________________________________________
(1) [فی العلل: «حدّثنا جعفر بن علیّ عن أبیه، عن جدّه الحسن بن علیّ الکوفی، عن جدّه»]
(2)- [فی الإقبال مکانه: «فروینا بعدّة أسانید إلی مولانا الصّادق صلوات اللَّه علیه، قال: ...»]
(3) [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(4) [لم یرد فی الإقبال]
(5) [الإقبال: «یتأسّی»]
(6)- [لم یرد فی العلل]
(7) [العلل: «به»]
(8)- [حکاه أیضاً فی إثبات الهداة، 2/ 545]
(9- 9) [إثبات الهداة: «أحمد بن الحسین»]
(10)- فی ط [وإثبات الهداة والبحار والعوالم]: «الذّهلی».
(11)- فی ن: «الأعسی».
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 126
عن عنبسة «1» بن الأزهر، «2» عن یحیی بن عقیل «2»، عن یحیی بن یعمن «3»، «4» قال: کنت عند الحسین علیه السلام إذ دخل علیه رجل من العرب متلثّماً أسمر شدید السّمرة، فسلّم، وردّ «5» الحسین علیه السّلام، فقال: یا ابن رسول اللَّه، مسألة. قال «6»: هات. قال: کم بین الإیمان والیقین؟ قال: أربع أصابع. قال: کیف؟ قال: الإیمان ما سمعناه، والیقین ما رأیناه، وبین السّمع والبصر أربع أصابع «7». قال: فکم بین السّماء والأرض؟ قال: دعوة مستجابة. قال: فکم بین المشرق والمغرب؟ قال: میسرة «8» یوم للشّمس. قال: فما عزّ المرء؟ قال: استغناؤه «9» عن النّاس. قال: فما أقبح شی‌ء؟ قال: الفسق فی قبیح «10»، والحدّة فی السّلطان قبیحة، والکذب فی ذی الحسب قبیح، والبخل فی ذی الغنا والحرص فی العالم. قال:
صدقت یا ابن رسول اللَّه! فأخبرنی «4» عن عدد الأ ئمّة بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم. قال: اثنا عشر عدد نقباء بنی إسرائیل. قال: فسمِّهم لی، قال «11»: فأطرق الحسین علیه السلام ملیّاً «12»، ثمّ رفع رأسه، فقال «13»: نعم أخبرک یا أخا العرب، إنّ الإمام والخلیفة بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «1»
__________________________________________________
(1) [البرهان: «عیینة»]
(2- 2) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(3)- فی ط [والبحار والعوالم]: «نعمان»، وفی ن: «المعمر»، وفی م: «یعمر».
(4- 4) [إثبات الهداة: «عن الحسن بن علیّ علیهما السّلام فی حدیث إنّ أعرابیاً قال له أخبرنی»]
(5)- فی ط، ن، م [والبحار والعوالم]: «فردّ علیه».
(6) [فی البحار والعوالم: «فقال»]
(7) [إلی هنا حکاه فی البرهان عن ابن بابویه]
(8)- فی ط: «مسیرة».
(9)- فی ط: «استفتاؤه».
(10)- فی ط، ن [والبحار والعوالم]: «الشّیخ قبیح».
(11) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(12)- لیس «ملیّاً» فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]
(13) [إثبات الهداة: «وقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 127
«1» أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام «2» والحسن وأنا وتسعة من ولدی، منهم علیّ ابنی، وبعده محمّد ابنه، وبعده جعفر ابنه، وبعده موسی ابنه، وبعده علیّ ابنه، وبعده محمّد ابنه، وبعده علیّ ابنه، وبعد «3» الحسن ابنه، وبعده «4» الخلف المهدی هو «5» التّاسع «4» من ولدی، یقوم بالدِّین فی آخر الزّمان «6». قال: فقام الأعرابیّ وهو یقول:
مسح «7» النّبیّ جبینه فله بریق فی الخدود
أبواه من أعلی قریش‌وجدّه خیر الجدود
الخزّاز، کفایة الأثر،/ 232- 234/ عنه: البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 156؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 599- 600؛ المجلسی، البحار، 36/ 384- 385؛ البحرانی، العوالم، (ط 3) 15- 3/ 256- 257؛ مثله السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 4/ 167
__________________________________________________
(1) [زاد فی إثبات الهداة والبحار: «أبی»]
(2)- [زاد] فی ط ن م [والبحار]: «ابن أبی طالب»، [وفی الصّراط المستقیم مکانه: «وأسند صاحب الکفایة إنّ أعرابیاً أتی الحسین فسأله عن أشیاء فکان فی آخرها: کم الأئمّة بعد رسول اللَّه؟ قال: اثنی عشر، قال: سمِّهم لی، فأطرق، ثمّ قال: الأئمّة والخلیفة بعده علیّ بن أبی طالب علیه السلام ...»]
(3) [فی الصّراط المستقیم وإثبات الهداة والبحار والعوالم: «بعده»]
(4- 4) [الصّراط المستقیم: «التّاسع المهدی»]
(5)- [إثبات الهداة: «وهو»]
(6) [إلی هنا حکاه عنه فی الصّراط المستقیم وإثبات الهداة]
(7)- فی ط: «سبح».
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 128

إمامة الحسین کما جاء عن ابنه علیّ علیهما السلام‌

حدّثنا صفوان بن یحیی، قال: حدّثنا أبو أیّوب إبراهیم بن زیاد الخزّاز، قال: حدّثنا أبو حمزة الثّمالیّ، عن أبی خالد الکابلیّ، قال: دخلت علی مولای علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام فرأیت «1» فی یده صحیفة کان ینظر إلیها ویبکی بکاءً شدیداً، «2» قلت: فداک أبی وامِّی یا ابن رسول اللَّه «2»، ما هذه الصحیفة؟
قال: هذه نسخة اللّوح الّذی أهداه اللَّه تعالی إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، کان «3» فیه إسم اللَّه تعالی ورسوله «4» وأمیر المؤمنین «5» وعمِّی الحسن بن علیّ وأبی علیهم السلام واسمی واسم ابنی محمّد الباقر وابنه جعفر الصّادق وابنه موسی الکاظم وابنه علیّ الرّضا علیهم السلام وابنه محمّد التّقی وابنه علیّ النّقی وابنه الحسن الزّکی «6» وابنه الحجّة القائم بأمر اللَّه، المنتقم من أعداء اللَّه، الّذی یغیب غیبة طویلة ثمّ یظهر فیملأ الأرض قسطاً وعدلًا کما ملئت «7» ظلماً وجوراً «7».
ابن شاذان، مختصر إثبات الرّجعة،/ 207 رقم 4/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 651
حدّثنا «8» صفوان بن یحیی- رضی الله عنه-، قال: حدّثنا إبراهیم بن زیاد «9»، «10» عن أبی حمزة
__________________________________________________
(1) [إثبات الهداة: «و»]
(2- 2) [إثبات الهداة: «فقلت»]
(3) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4) [إثبات الهداة: «رسول اللَّه»]
(5)- [إثبات الهداة: «أمیر المؤمنین علیّ»]
(6) [إثبات الهداة: «العسکری»]
(7- 7) [إثبات الهداة: «جوراً وظلماً»]
(8) [فی کمال الدّین وإعلام الوری وقصص الأنبیاء وإثبات الهداة ومدینة المعاجز: « (عن ابن بابویه) حدّثنا علیّ بن عبداللَّه الورّاق قال: حدّثنا محمّد بن هارون عن عبداللَّه بن موسی، عن عبدالعظیم بن عبداللَّه الحسنی، عن»]
(9)- [فی کمال الدّین وإعلام الوری وقصص الأنبیاء وإثبات الهداة ومدینة المعاجز: «أبی زیاد»]
(10)- [من هنا حکاه فی البحار والعوالم]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 129
الثّمالیّ، عن أبی خالد الکابلیّ، قال: دخلت علی سیِّدی علیّ بن الحسین «1» بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام، فقلت «1»: یا ابن رسول اللَّه! «2» أخبرنی بالّذین «2» فرض اللَّه «3» طاعتهم ومودّتهم وأوجب علی عباده «4» الاقتداء بهم بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.
فقال «5»: یا کابلی «5»، إنّ اولی الأمر الّذین جعلهم اللَّه عزّ وجلّ أئمّة النّاس «6» وأوجب علیهم «7» طاعتهم: أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام، ثمّ الحسن «8» عمِّی، ثمّ الحسین أبی «8»، ثمّ انتهی الأمر إلینا؛ وسکت «9».
فقلت له «7»: یا سیِّدی، روی «10» لنا «11» عن أمیر المؤمنین علیه السلام «12» أنّ الأرض لا تخلو من «12» حجّة «13» للَّه‌تعالی «13» علی عباده، فمَنْ الحجّة والإمام بعدک؟
__________________________________________________
(1- 1) [فی کمال الدّین وإعلام الوری وقصص الأنبیاء وإثبات الهداة ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «زین العابدین فقلت له»]
(2- 2) [فی قصص الأنبیاء: «أخبرنی عن الّذین»، وفی مدینة المعاجز: «من الّذین»]
(3)- [أضاف فی إثبات الهداة: «لی»]
(4) [إثبات الهداة: «العباد»]
(5- 5) [فی کمال الدّین وإعلام الوری وقصص الأنبیاء والبحار والعوالم: «لی: یا کنکر»، وفی مدینة المعاجز: «لی: یا کابلی»]
(6)- [فی کمال الدّین وإعلام الوری وقصص الأنبیاء ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «للنّاس»]
(7) [لم یرد فی قصص الأنبیاء]
(8- 8) [فی کمال الدّین وإعلام الوری وإثبات الهداة ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «ثمّ (و) الحسین علیه السلام ابنا علیّ بن أبی طالب»، وفی قصص الأنبیاء: «ثمّ الحسین»]
(9) [فی کمال الدّین وإعلام الوری وقصص الأنبیاء ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «ثمّ سکت»، وفی إثبات الهداة: «فسکت»]
(10) [قصص الأنبیاء: «قد روی»]
(11)- [لم یرد فی إثبات الهداة]
(12- 12) [فی إعلام الوری: «إنّ الأرض لا تخلو عن»، وفی البحار والعوالم: «أ نّه قال: لا تخلو الأرض من»]
(13- 13) [لم یرد فی قصص الأنبیاء]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 130
قال «1»: ابنی محمّد، واسمه فی «2» صحف الأوّلین «2»: باقر، یبقر العلم بقراً، و «3» هو الحجّة والإمام بعدی، ومن بعد محمّد ابنه جعفر «4» واسمه عند أهل السّماء: الصّادق.
قلت «5»: یا سیِّدی، فکیف «6» صار اسمه «الصّادق» وکلّکم صادقون «7»؟
قال: حدّثنی [أبی] عن أبیه، عن «8» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، قال: إذا ولد ابنی جعفر بن محمّد ابن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب فسمّوه الصّادق، «9» فإنّ الخامس من ولده الّذی «9» اسمه جعفر یدّعی الإمامة اجتراءً «10» علی اللَّه جلّ جلاله وکذباً علیه، «11» فهو عند اللَّه «11» «جعفر الکذّاب»، المفتری علی اللَّه تعالی، و «12» المدّعی ما «13» لیس له بأهل، المخالف «14» لأبیه «15»، والحاسد «16» لأخیه، و ذلک الّذی یروم کشف ستر اللَّه 14 عزّ وجلّ عند غیبة ولیّ اللَّه 16.
__________________________________________________
(1) [فی إعلام الوری وإثبات الهداة والبحار والعوالم: «فقال»]
(2- 2) [فی کمال الدّین وإعلام الوری وقصص الأنبیاء وإثبات الهداة ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «التّوراة»]
(3)- [لم یرد فی کمال الدّین وإعلام الوری وقصص الأنبیاء وإثبات الهداة ومدینة المعاجز والبحار والعوالم]
(4) (4*) [إثبات الهداة: «الصّادق وذکر الحدیث إلی أن قال ثمّ تشتدّ»]
(5) [فی کمال الدّین وقصص الأنبیاءومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «فقلت له»، وفی‌إعلام الوری: «فقلت»]
(6)- [فی البحار والعوالم: «کیف»]
(7)- [إعلام الوری: «الصّادقون»]
(8) [فی کمال الدّین وإعلام الوری وقصص الأنبیاءوالصّراط المستقیم ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «أنّ»]
(9- 9) [فی کمال الدّین وقصص الأنبیاء: «فإنّ للخامس من ولده ولداً»، وفی إعلام الوری: «ولأنّ الخامس من ولده الّذی»، وفی البحار والعوالم: «فإنّ الخامس الّذی من ولده الّذی»]
(10) [إعلام الوری: «إفتراءً»]
(11- 11) [إعلام الوری: «فسمّوه»]
(12) [لم یرد فی البحار والعوالم]
(13)- [فی کمال الدّین وقصص الأنبیاء والبحار: «لما»، وفی إعلام الوری: «بما»]
(14- 14) [فی قصص الأنبیاء: «علی اللَّه الحاسد علی أخیه ذلک الذی یروم کشف سرّ اللَّه»، وفی مدینة المعاجز والبحار والعوالم: «علی أبیه، والحاسد لأخیه، ذلک الّذی کشف (یکشف) سرّ اللَّه»]
(15)- [فی کمال الدّین وإعلام الوری: «علی أبیه»]
(16- 16) [إعلام الوری: «علی أخیه ذلک الیوم الّذی یروم کشف سرّ اللَّه عند غیبة ولیّه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 131
ثمّ بکی علیّ بن الحسین علیه السلام بکاءاً شدیداً، ثمّ قال: کأ نّی بجعفر الکذّاب وقد حمل طاغیة زمانه علی تفتیش أمر ولیّ اللَّه والمغیّب فی حفظ اللَّه، والتّوکیل «1» بحرم أبیه، جهلًا منه برتبته «2»، وحرصاً «3» علی قتله إن ظفر به، و «4» طمعاً فی «5» میراث أخیه حتّی یأخذه بغیر حقّ «5». «6» فقال أبو خالد: فقلت «6»: یا ابن رسول اللَّه، وإنّ «7» ذلک لکائن؟!
فقال «8»: إی‌وربّی، «9» إنّ ذلک «9» مکتوب «10» عندنا فی الصّحیفة الّتی فیها ذکر المحن الّتی تجری علینا بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله. «11» فقال «12» أبو خالد: فقلت «11»: یا ابن رسول اللَّه، ثمّ «13» یکون ماذا «13»؟
قال: ثمّ «14» تمتد (4*) الغیبة بولیّ «15» اللَّه الثّانی عشر من أوصیاء رسول اللَّه والأئمّة «16» بعده.
__________________________________________________
(1) [مدینة المعاجز: «الموکّل»]
(2) [فی کمال الدّین وإعلام الوری ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «بولادته»]
(3)- [أضاف فی کمال الدّین ومدینة المعاجز: «منه»]
(4)- [لم یرد فی إعلام الوری ومدینة المعاجز]
(5- 5) [فی کمال الدّین: «میراثه حتّی یأخذه بغیر حقّه»، وفی إعلام الوری والبحار: «میراث أبیه حتّی یأخذه بغیر حقّه»، وفی قصص الأنبیاء: «میراث أبیه حتّی یأخذ بغیره»، وفی العوالم: «میراث أبیه حتّی یأخذه بغیر حقّ»]
(6- 6) [فی کمال الدّین وإعلام الوری وقصص الأنبیاء ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «قال أبو خالد: فقلت له»]
(7)- [فی قصص الأنبیاء والبحار والعوالم: «فإنّ»]
(8) [فی قصص الأنبیاء والبحار والعوالم: «قال»]
(9- 9) [مدینة المعاجز: «إنّه»]
(10)- [فی کمال الدّین وإعلام الوری وقصص الأنبیاء والبحار والعوالم: «لمکتوب»]
(11- 11) [فی إعلام الوری: «قال: فقلت له»، وفی قصص الأنبیاء: «فقلت»]
(12)- [فی کمال الدّین ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «قال»]
(13- 13) [فی قصص الأنبیاء ومدینة المعاجز: «ماذا یکون»]
(14) [لم یرد فی مدینة المعاجز]
(15)- فی الأصل المخطوط: «لولیّ».
(16)- [لم یرد فی إثبات الهداة، وزاد فی قصص الأنبیاء: «من»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 132
یا أبا خالد، إنّ أهل زمان غیبته «1» القائلین بإمامته والمنتظرین لظهوره «2» أفضل من أهل «3» کلّ زمان، فإنّ «4» اللَّه تبارک وتعالی أعطاهم من العقول والأفهام «5» والمعرفة ما صارت به «5» الغیبة [عندهم] «6» بمنزلة المشاهدة، وجعلهم فی ذلک الزّمان بمنزلة المجاهدین بین یدی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «7» بالسّیف، أولئک «8» المخلصون حقّاً، وشیعتنا صدقاً، والدّعاة إلی دین اللَّه- عزّ وجلّ- سرّاً وجهراً. «9»
وقال «10» علیه السلام: انتظار الفرج «11» من أعظم الفرج «11» «12». «13»
__________________________________________________
(1) [فی قصص الأنبیاء: «الغیبة»، وزاد فی إثبات الهداة والعوالم: «و»]
(2)- [إثبات الهداة: «بظهوره»]
(3) [لم یرد فی قصص الأنبیاء]
(4)- [فی کمال الدّین وإعلام الوری وقصص الأنبیاء وإثبات الهداة ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «لأنّ»]
(5- 5) فی أصل المخطوط: «والمعرفة ما صارت فیه»، [وفی إعلام الوری: «والمعرفة فصارت به»، وفی إثبات الهداة: «ما صارت»]
(6) [البحار: «عنهم»]
(7) [قصص الأنبیاء: «رسوله»]
(8)- [زاد فی مدینة المعاجز: «هم»]
(9) [إلی هنا حکاه فی إعلام الوری وقصص الأنبیاء]
(10) [أضاف فی کمال الدّین وإثبات الهداة ومدینة المعاجز: «علیّ بن الحسین»]
(11- 11) [مدینة المعاجز: «من أفضل العمل»]
(12)- [أضاف فی کمال الدّین وإثبات الهداة ومدینة المعاجز: «وحدّثنا بهذا الحدیث علیّ بن أحمد بن موسی، ومحمّد بن أحمد الشّیبانی، وعلیّ بن عبداللَّه الورّاق، عن محمّد بن أبی عبداللَّه الکوفی، عن سهل بن زیاد الآدمیّ، عن عبدالعظیم بن عبداللَّه الحسنی، عن صفوان، عن إبراهیم أبی زیاد، عن أبی حمزة الثّمالیّ، عن أبی خالد الکابلی، عن علیّ بن الحسین علیهما السلام»]
(13)- ابی‌خالد کابلی گوید: شرفیاب حضور آقایم علی‌بن الحسین زین‌العابدین علیه السلام شدم و عرض کردم: «به من خبر ده از کسانی که خدای عزوجل طاعت و دوستی آن‌ها را واجب کرده و بر بندگانش لازم دانسته بعد از رسول خدا علیه السلام از آن‌ها پیروی کنند.»
فرمود: «ای کابلی! به راستی آن اولوالامرهایی که خدا آن‌ها را ائمه مردم نموده و طاعتشان را بر آنان واجب کرده است، امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است. سپس حسن، سپس حسین، دو پسر علی بن ابیطالب. سپس امر امامت به ما رسیده.» و بعد خاموش شد.
عرض کردم: «ای آقایم! برای ما روایت شده است که: به راستی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به راستی که
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 133
ابن شاذان، مختصر إثبات الرّجعة،/ 209- 211 رقم 8/ مثله الصّدوق، کمال الدّین، 1/ 319- 320 رقم 2؛ الطّبرسی، إعلام الوری،/ 384- 385؛ الرّاوندی، قصص الأنبیاء،/ 365- 366 رقم 438؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 514- 515؛ السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 4/ 317- 320؛ المجلسی، البحار، 36/ 386- 387؛ البحرانی، العوالم «1» (ط 3) 15- 3/ 258- 259
حدّثنی أحمد بن محمّد، عن عمر بن عبدالعزیز، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزة
__________________________________________________
- زمین از حجت خدا بر بندگانش خالی نمی‌ماند. حجت و امام بعد از شما کیست؟»
فرمود: «پسرم محمد، و نامش در تورات باقر است که علم را می‌شکافد، شکافتنی. اوست حجت و امام بعد از من، و بعد از محمد، پسرش پیش اهل آسمان صادق است.»
عرض کردم: «یا سیدی! چه‌طور نام او به‌خصوص صادق است، با آن که همه شما صادق و راستگو هستید؟»
فرمود: «پدرم از پدرش علیه السلام حدیث کرد برای من که: رسول خدا فرمود: چون فرزندم جعفربن محمد ابن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام متولد شود، اورا صادق نامید؛ زیرا پنجمین فرزندش به نام جعفر از روی تجری بر خدای عزوجل و دروغ بستن بر او ادعای امامت کند و او نزد خدا جعفر کذاب و مفتری بر خداست و مدعی مقامی است که اهل آن نیست و مخالف پدر خویش و حسود بر برادر خود است. اوست که می‌خواهد سرّ خدا را کشف کند در وقت غیبت ولیّ خدای عز وجل.»
سپس علی بن الحسین به سختی گریست و فرمود: «گویا جعفر کذاب را می‌بینم که سرکش زمان خود را وادار کند بر تفتیش امر ولیّ خدا و غایب در حفظ الهی و موکل بر حرم پدر خود از راه جهالت به ولادت او و حرص بر قتل او در صورت ظفر بر او برای طمع در ارث برادرش که به ناحق آن را اخذ کند.»
ابوخالد گوید: عرض کردم: «یابن رسول اللَّه! این امور خواهد بود؟»
فرمود: «آری به پروردگارم. به درستی که آن نوشته است: نزد ما در صحیفه‌ای که در آن محنت‌هایی است که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله بر سر ما می‌آید.»
ابوخالد گوید: «یابن رسول اللَّه! سپس چه خواهد شد؟»
فرمود: «بعد از آن، غیبت ولیّ خدا عزوجل طولانی شود و او دوازدهم از اوصیای رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه بعد از اوست، ای ابوخالد! مردم زمان غیبت او که معتقد به امامت او هستند و منتظر ظهورش می‌باشند، از مردم هر زمانی برترند؛ زیرا خدای تبارک و تعالی عقل و فهم و معرفتی به آن‌ها عطا کرده است که غیبت نزد آن‌ها چون مشاهده است و آن‌ها را در این زمان بمانند مجاهد در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله با شمشیر قرار داده است. آنان به حق مخلصان و به درستی شیعیان ما و داعیان به دین خدای عز وجل در پنهان و آشکار می‌باشند و فرمود: انتظار فرج از بهترین اعمال است.»
کمره‌ای، ترجمه کمال الدین، 1/ 435- 437
(1)- [حکاه فی البحار والعوالم عن الاحتجاج]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 134
الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین علیه السلام، قال: قلت له: أسألک جعلت فداک عن ثلث خصال «1» أنفی عنّی فیه التّقیّة؟ قال «1»: فقال: ذلک لک. قلت: أسألک عن فلان وفلان؟ «2» قال: فعلیها «2» لعنة اللَّه بلعناته کلّها، ماتا واللَّه وهما «3» کافران مشرکان «3» باللَّه العظیم، ثمّ قلت: الأئمّة یحیون الموتی ویبرؤون الأکمه والأبرص ویمشون علی الماء؟ قال «4»: ما أعطی اللَّه نبیّاً شیئاً قطّ إلّاوقد أعطاه محمّداً صلی الله علیه و آله وأعطاه ما لم یکن عندهم. قلت: وکلّ «5» ما کان عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فقد أعطاه أمیر المؤمنین علیه السلام؟ قال: نعم، ثمّ الحسن والحسین علیهما السلام، ثمّ من «6» بعد کلّ إمام إماماً «6» إلی یوم القیامة مع الزّیادة الّتی تحدث فی کلّ سنة وفی کلّ شهر، «7» ثمّ قال «7»: إی‌واللَّه فی کلّ ساعة.
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 289- 290 رقم 2/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 3/ 513- 514؛ المجلسی، البحار، 27/ 29
روی عن أبی خالد الکابلیّ أ نّه قال: دخلت علی زین العابدین علیه السلام، فقلت: أخبرنی بالّذین فرض اللَّه طاعتهم والاقتداء بهم بعد رسول اللَّه، قال: یا کنکر! أمیر المؤمنین، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ انتهی الأمر إلینا، ثمّ سکت. فقلت: یا سیِّدی! روی لنا عن أمیر المؤمنین أنّ الأرض لا تخلو من حجّة اللَّه علی عباده، فمن الحجّة والإمام بعدک؟ فقال:
ابنی محمّد واسمه فی التّوراة الباقر یبقر العلم بقراً، ومن بعده ابنه جعفر واسمه عند أهل السّماء الصّادق. قلت: وکیف صار اسمه الصّادق وکلّکم صادقون؟ فقال: حدّثنی أبی عن أبیه أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله قال: إذا ولد ابنی جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین فسمّوه
__________________________________________________
(1- 1) [مدینة المعاجز: «أتّقی عند التّقیّة»]
(2- 2) [فی مدینة المعاجز: «فقال: علیهما»، وفی البحار: «قال: فعلیهما»]
(3- 3) [البحار: «کافرین مشرکین»]
(4) [مدینة المعاجز: «فقال»]
(5) [مدینة المعاجز: «فکلّ»]
(6- 6) [مدینة المعاجز: «بعده کلّ إمام»]
(7- 7) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 135
الصّادق، فإنّ الخامس من ولده الّذی اسمه جعفر، یدّعی الإمامة افتراءً علی اللَّه، فهو عند اللَّه جعفر الکذّاب.
الرّاوندی، ألقاب الرّسول وعترته (من میراث حدیث الشّیعة)، 1/ 61- 62
عن أبی حمزة الثّمالیّ: قلت لعلیّ بن الحسین علیهما السلام: أسألک عن شی‌ء أنفی عنّی به ما قد خامر نفسی. قال: ذلک لک.
قلت: أسألک عن الأوّل والثّانی.
فقال: علیهما لعائن اللَّه کلیهما «1»، مضیا- واللَّه- کافرین مشرکین باللَّه العظیم.
قلت: فالأئمّة منکم یحیون الموتی، ویبرؤون الأکمه والأبرص، ویمشون علی الماء؟
فقال: ما أعطی اللَّه نبیّاً شیئاً إلّاوقد أعطی محمّداً صلی الله علیه و آله، وأعطاه ما لم یعطهم ولم یکن عندهم، وکلّما «2» کان عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فقد أعطاه أمیر المؤمنین، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین علیه السلام، ثمّ إماماً بعد إمام إلی یوم القیامة مع الزّیادة الّتی تحدث «3» فی کلّ سنة، وفی کلّ شهر، وفی کلّ یوم.
و «3» إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله کان قاعداً، فذکر اللّحم، فقام رجل من الأنصار إلی امرأته- وکان لها عناق- فقال لها: هل لکِ فی غنیمة؟ قالت: وما ذاک «4»؟
قال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله یشتهی اللّحم، فنذبح له عنزنا هذه «5». قالت: خذها شأنک وإیّاها ولم یملکا غیرها. وکان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله یعرفهما. فذبحها وسمطها وشوّاها، وحملها إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فوضعها بین یدیه.
قال «3»: فجمع أهل بیته ومن أحبّ من أصحابه، فقال: کلوا ولا تکسروا لها عظماً
__________________________________________________
(1) [البحار: «کلاهما»]
(2) [البحار: «فکلّ ما»]
(3) [لم یرد فی البحار]
(4) [البحار: «ذلک»]
(5) [البحار: «هذا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 136
وأکل معه «1» الأنصاری، فلمّا شبعوا وتفرّقوا، رجع الأنصاری إلی بیته وإذا العناق تلعب علی «2» باب داره «2».
الرّاوندی، الخرائج والجرائح، 2/ 583- 584 رقم 1/ عنه: المجلسی، البحار، 18/ 7
أسند الشّیخ أبو جعفر إلی الکابلیّ أ نّه دخل علی زین العابدین علیهما السلام وقال: أخبرنی عن الّذین فرض اللَّه طاعتهم، فقال: علیّ بن أبی طالب، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ أنا، وسکت. قلت: روی عن أمیر المؤمنین أنّ الأرض لا تخلو من حجّة، فمن الحجّة بعدک؟
قال: ابنی محمّد اسمه فی التّوراة الباقر: یبقر العلم، وبعده ابنه جعفر اسمه عند أهل السّماوات الصّادق، قلت: کیف ذلک وکلّکم صادقون؟ قال: حدّثنی أبی عن أبیه أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أمر أن یسمِّیه بذلک، وقال: الخامس من ولده اسمه جعفر یدّعی الإمامة حسداً لأخیه وافتراء علی اللَّه فهو جعفر الکذّاب عند اللَّه، کأنِّی به وقد حمل طاغیة زمانه علی تفتیش أمر ولیّ اللَّه، المغیّب فی حفظ اللَّه.
قلت: وإنّ ذلک لکائن؟ قال: إی‌وربّی ذلک مکتوب عندنا فی الصّحیفة الّتی فیها ذکر المحن الّتی تجری علینا، قلت: ثمّ یکون ماذا؟ قال: تمتدّ غیبة الثّانی عشر، وإنّ المنتظرین القائلین بإمامته، أفضل من أهل کلّ زمان، لأنّ اللَّه تعالی أعطاهم من العقول ما صارت به الغیبة کالعیان.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 130- 131
ما رواه بحذف الإسناد مرفوعاً إلی أبی حمزة الثّمالیّ قال: قلت لمولای علیّ بن الحسین علیهما السلام: أسألک عن شی‌ء أنفی «3» به عنِّی ما خامر نفسی. قال: ذاک إلیک. قلت: أسألک عن الأوّل والثّانی. فقال: علیهما لعائن اللَّه کلاهما مضیّاً واللَّه مشرکین کافرین باللَّه العظیم. قال «4»: قلت: یا مولای! والأئمّة منکم یحیون الموتی، ویبرؤون الأکمه
__________________________________________________
(1) [البحار: «معهم»]
(2- 2) [البحار: «بابه»]
(3) [البحار: «تنفی»]
(4) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 137
والأبرص، ویمشون علی الماء؟ فقال علیه السلام: ما أعطی اللَّه نبیّاً شیئاً إلّاأعطی محمّداً صلی الله علیه و آله و سلم مثله، وأعطاه ما لم یعطهم وما لم یکن عندهم، وکلّ ما کان عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فقد أعطاه أمیر المؤمنین، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ إماماً بعد إمام إلی یوم القیامة مع الزّیادة الّتی تحدث فی کلّ سنة، وفی کلّ شهر، وفی کلّ یوم. «1»
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 612/ عنه: المجلسی، البحار، 30/ 255
__________________________________________________
(1) سؤال کردن ابوحمزه سه چیز از سید سجاد علیه السلام
و دیگر در «مدینة المعاجز» سند به ابوحمزه ثمالی منتهی می‌شود که می‌گوید: خدمت علی بن الحسین علیهما السلام عرض کردم: «جانم فدای تو باد! بیرون تقیه از سه چیز مسئلت خواهم جست.»
فرمود: «کار به دست تو است.»
قلت: «أسألک عن فلان وفلان. قال: علیهما لعنة اللَّه بلعانه کلّها ماتا واللَّه وهما کافران مشرکان باللَّه العظیم.»
عرض کردم: «سؤال می‌کنم از تو از فلان و فلان.»
فرمود: «لعنت خدای بر ایشان. سوگند به خدای، ایشان هر دو تن کافر و مشرک بودند.»
ثمّ قلت: «الأئمّة یحیون الموتی ویبرؤون الأکمه والأبرص ویمشون علی الماء؟» عرض کردم: «ائمه ما می‌توانند مردگان را زنده کنند و بی‌آلتی بر فراز آب مشی نمایند وکور را بینا گردانند و مبروص را شفا دهند.»
فقال: «ما أعطی اللَّه نبیّاً شیئاً إلّاوقد أعطاه محمّداً صلی الله علیه و آله وأعطاه ما لم یکن عندهم، فکلّ ما کان عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فقد أعطاه أمیرالمؤمنین، ثمّ الحسن والحسین، ثمّ من بعده کلّ إمام إلی الآخر إلی یوم القیامة مع الزّیادة الّتی تحدث فی کلّ سنة وفی کلّ شهر وفی کلّ ساعة.»
فرمود: «خداوند عطا نکرد انبیا را چیزی، الا آن که محمد را عطا کرد و به زیادت عطا کرد محمد را آن‌چه را به انبیا عطا نفرمود و عطا کرد امیر المؤمنین را آن‌چه محمد را عطا کرد و از پس او حسن و حسین و دیگر امامان را تا روز قیامت و به زیادت هر سال و هر ماه و هر ساعت عطا کرده می‌شوند چیزی که از پیش نبود.»
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 4/ 34- 35
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 138

ما جاء أنّ ابن الحنفیّة ادّعی الإمامة

حدّثنا أحمد بن محمّد، ومحمّد بن الحسین، عن الحسن بن «1» محبوب، عن علیّ بن ریاب، عن أبی عبداللَّه «2» علیه السلام، وزرارة، عن أبی جعفر علیه السلام قال: لمّا قُتل الحسین علیه السلام «3» أرسل محمّد ابن الحنفیّة إلی علیّ بن الحسین علیه السلام فخلا به، ثمّ قال له «4»: یا ابن أخی! قد علمت أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «5» کان قد جعل الوصیّة «5» والإمامة من بعده إلی علیّ بن أبی طالب علیه السلام، ثمّ إلی الحسن «6» علیه السلام، ثمّ إلی الحسین علیه السلام، وقد قُتل أبوک ولم یوص، وأنا عمّک، وصنو أبیک، وولادتی من علیّ، وأنا «4» فی سنِّی وقدیمی «7» أحقّ بها منک فی حداثتک، فلا تنازعنی «8» الوصیّة والإمامة، ولا تجانبنی.
فقال له علیّ بن الحسین: یا عمّ! اتّق اللَّه، ولا تدّع ما لیس لک بحقّ، إنِّی أعظک أن تکون من الجاهلین، یا عمّ «4»! إنّ أبی صلوات اللَّه علیه أوصی إلیَّ «9» قبل أن یتوجّه إلی العراق، وعهد إلیَّ فی ذلک قبل أن یستشهد بساعة، وهذا سلاح رسول اللَّه صلی الله علیه و آله عندی فلا تتعرّض لهذا فإنّی أخاف علیک نقص العمر، وتشتّت الحال، «10» تعال حتّی نتحاکم إلی
__________________________________________________
(1) [فی المختصر مکانه: «أحمد وعبداللَّه ابنا محمّد بن عیسی، عن الحسن بن ...»، وفی البحار مکانه: «سعد ابن عبداللَّه عن أحمد وعبداللَّه ابنی محمّد بن عیسی عن ابن ...»]
(2) [فی المختصر: «أبی عبیدة الحذاء»، وفی البحار: «أبی عبیدة»]
(3)- [فی المختصر والبحار: «الحسین بن علیّ علیهما السلام»]
(4) [لم یرد فی المختصر والبحار]
(5- 5) [فی المختصر والبحار: «کانت الوصیّة منه»]
(6) [فی المختصر والبحار: «الحسن بن علیّ»]
(7) [فی المختصر: «قدیمی وأنا»، وفی البحار: «قدمتی وأنا»]
(8) [فی المختصر: «لا تنازعنی»، وفی البحار: «لا تنازعنی فی»]
(9) [زاد فی المختصر والبحار: «فی ذلک»]
(10) (10*) [فی المختصر والبحار: «إنّ اللَّه تبارک وتعالی لمّا صنع الحسین علیه السلام (الحسن) مع معاویة ما صنع إلی أن لا (أبی أن) یجعل الوصیّة والإمامة إلّافی عقب الحسین فإن رأیت أن تعلم ذلک فانطلق بنا إلی الحجر الأسود حتّی نتحاکم إلیه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 139
الحجر الأسود (10*)، ونسأله عن ذلک، قال أبوجعفر علیه السلام: وکان الکلام بینهما بمکّة، فانطلقا حتّی إذا «1» أتیا الحجر، فقال «2» علیّ لمحمّد ابدأ «2»، وابتهل إلی اللَّه، وسله «1»، أن ینطق لک «3» فسأله محمّد، وابتهل «3» فی الدّعاء، وسأل اللَّه، ثمّ دعا الحجر فلم یجبه، فقال له «4» علیّ بن الحسین علیه السلام: أمّا إنّک یا عمّ لو کنت وصیّاً وإماماً لأجابک، فقال له محمّد: فادع أنت یا ابن أخی وسله «5»، فدعا اللَّه علیّ بن الحسین بما أراد «6»، ثمّ قال: أسألک بالّذی جعل فیک میثاق الأنبیاء والأوصیاء، ومیثاق النّاس أجمعین، لمّا أخبرتنا مَن «7» الوصیّ والإمام بعد الحسین بن علیّ علیهما السلام «7»؟ فتحرّک الحجر، حتّی کاد أن یزول عن موضعه، ثمّ أنطقه اللَّه بلسان عربیّ مبین، فقال: اللّهمّ إنّ الوصیّة والإمامة بعد الحسین بن علیّ علیه السلام إلی علیّ بن الحسین بن علیّ علیه السلام ابن فاطمة علیها السلام بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله صلوات اللَّه علیهم، فانصرف محمّد بن الحنفیّة «8» وهو یتولّی «9» علیّ بن الحسین.
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 542 رقم 3/ عنه: حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدّرجات،/ 14- 15؛ مثله المجلسی، البحار، 42/ 77- 78
محمّد بن یحیی، «10» عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیدة وزرارة جمیعاً، عن أبی جعفر علیه السلام «11» قال «12»: لمّا قُتل الحسین علیه السلام أرسل محمّد ابن
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی المختصر والبحار]
(2- 2) [فی المختصر والبحار: «علیّ بن الحسین لمحمّد بن علیّ آته یا عمّ»]
(3- 3) [فی المختصر والبحار: «الحجر، ثمّ سله عمّا ادّعیت فابتهل»]
(4)- [لم یرد فی البحار]
(5) [فی المختصر والبحار: «فاسأله»]
(6)- [البحار: «أراده»]
(7- 7) [فی المختصر والبحار: «الإمام والوصیّ بعد الحسین علیه السلام»]
(8) [فی المختصر والبحار: «علیّ ابن الحنفیّة»]
(9)- [البحار: «یقول»]
(10) [من هنا حکاه عنه فی مدینة المعاجز]
(11) (11*) [المختصر: «فی حدیث طویل یذکر فیه تحاکم مولانا زین العابدین علیه السلام ومحمّد ابن الحنفیّة إلی الحجر الأسود لمّا قال لعلیّ بن الحسین لا تنازعنی الإمامة فإنِّی أولی بها منک وکانا یومئذ»]
(12)- [فی تحفة العالم مکانه: «روی الکلینی رحمه الله فی الصّحیح عن أبی عبیدة وزرارة جمیعاً عن أبی جعفر وأبی عبداللَّه علیهما السلام قال ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 140
الحنفیّة إلی علیّ بن الحسین علیهما السلام، فخلا به، فقال له «1»: یا ابن أخی! قد علمت أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله دفع الوصیّة «2» والإمامة من بعدع «2» إلی أمیر المؤمنین علیه السلام، ثمّ إلی الحسن علیه السلام، «3» ثمّ إلی الحسین علیه السلام وقد «3» قتل أبوک رضی الله عنه وصُلّی علی روحه ولم یوص، وأنا عمّک وصنو أبیک وولادتی من علیّ علیه السلام «4» فی سنّی وقدیمی «5» أحقّ بها منک فی حداثتک، فلا تنازعنی فی الوصیّة والإمامة «6» ولا تحاجّنی «6».
فقال له علیّ بن الحسین علیه السلام: یا عمّ! اتّق اللَّه ولا تدَّع ما لیس لک بحقّ، إنّی أعظک أن تکون من الجاهلین، إنّ أبی «7» یا عمّ صلوات اللَّه علیه «7» أوصی إلیَّ قبل أن یتوجّه إلی العراق وعهد إلیَّ فی ذلک قبل أن یستشهد بساعة، وهذا سلاح رسول اللَّه صلی الله علیه و آله عندی، فلا تتعرّض لهذا «8»، فإنّی أخاف علیک نقص العمر وتشتّت الحال، إنّ اللَّه عزّ وجلّ جعل الوصیّة والإمامة فی عقب الحسین علیه السلام، فإذا «9» أردت أن تعلم ذلک فانلطق بنا إلی الحجر الأسود حتّی نتحاکم إلیه ونسأله عن ذلک «1».
قال أبو جعفر علیه السلام: وکان الکلام بینهما (11*) بمکّة، فانطلقا حتّی أتیا الحجر الأسود «10»، فقال علیّ بن الحسین لمحمّد «11» ابن الحنفیّة «11»: ابدأ أنت فابتهل إلی اللَّه عزّ وجلّ وسله «12»
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(2- 2) [تحفة العالم: «بعده»]
(3- 3) [تحفة العالم: «وقد»]
(4) [زاد فی مدینة المعاجز: «و»، وزاد فی تحفة العالم: «وأنا»]
(5)- [تحفة العالم: «قدمی»]
(6- 6) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(7- 7) [لم یرد فی مدینة المعاجز]
(8) [إثبات الهداة: «لذلک»]
(9) [تحفة العالم: «فإن»]
(10) [لم یرد فی المختصر]
(11- 11) [لم یرد فی المختصر]
(12)- [فی المختصر وإثبات الهداة: «أسأله»، وفی تحفة العالم: «سل»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 141
أن ینطق «1» لک الحجر، ثمّ سل «1»، فابتهل محمّد «2» فی الدّعاء وسأل اللَّه، ثمّ دعا الحجر فلم یجبه، فقال «3» علیّ بن الحسین علیهما السلام: یا عمّ! لو کنت وصیّاً وإماماً لأجابک، قال «4» له محمّد: فادع اللَّه «5» أنت یا ابن أخی وسله، فدعا اللَّه علیّ بن الحسین علیهما السلام بما أراد، ثمّ قال: أسألک بالّذی «6» جعل فیک «7» میثاق الأنبیاء ومیثاق الأوصیاء «7» ومیثاق النّاس «8» أجمعین لمّا أخبرتنا من الوصیُّ والإمام بعد الحسین بن علیّ علیه السلام؟ قال: فتحرّک الحجر حتّی کاد أن یزول عن موضعه، ثمّ أنطقه اللَّه عزّ وجلّ بلسان عربیّ مبین، فقال: اللَّهمّ إنّ الوصیّة والإمامة بعد الحسین بن علیّ علیهما السلام إلی علیّ «9» بن الحسین بن «10» علیّ «11» بن أبی طالب و «10» ابن فاطمة بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله قال «12»: فانصرف محمّد بن علیّ «13» وهو یتولّی علیّ بن الحسین علیه السلام. «14»
علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السلام مثله. «15»
__________________________________________________
(1- 1) [فی المختصر: «لک الحجر ثمّ سله»، وفی تحفة العالم: «الحجر لک ثمّ سله»]
(2)- [زاد فی المختصر ومدینة المعاجز وتحفة العالم: «ابن الحنفیّة»]
(3) [فی المختصر: «قال له»، وفی إثبات الهداة: «فقال له»]
(4)- [المختصر: «فقال»]
(5) [لم یرد فی تحفة العالم]
(6) [مدینة المعاجز: «باللَّه الّذی»]
(7- 7) [إثبات الهداة: «میثاق الأوصیاء ومیثاق الإمامة»]
(8)- [تحفة العالم: «الخلق»]
(9) [المختصر: «لعلیّ»]
(10- 10) [فی المختصر: «علیّ»، وفی إثبات الهداة: «و»]
(11)- [إلی هنا حکاه عنه فی تحفة العالم]
(12) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(13)- [إثبات الهداة: «الحنفیّة»]
(14) [إلی هنا حکاه عنه فی المختصر]
(15)- امام باقر علیه السلام فرمود: چون امام حسین علیه السلام کشته شد، محمد بن حنفیه، شخصی را نزد علی بن
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 142
__________________________________________________
- الحسین فرستاد که تقاضا کند با او در خلوت سخن گوید. سپس (در خلوت) به آن حضرت چنین گفت: پسر برادرم! می‌دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وصیت و امامت را پس از خود به امیر المؤمنین علیه السلام و بعد از او به امام حسن علیه السلام و بعد از او به امام حسین علیه السلام واگذاشت. و پدر شما- رضی اللَّه عنه و صلّی علی روحه- کشته شد و وصیت هم نکرد، و من عموی شما و با پدر شما از یک ریشه‌ام و زاده علی علیه السلام هستم. من با این سن و سبقتی که بر شما دارم، از شما که جوانید، به امامت سزاوارترم. پس من در امر وصیت و امامت منازعه و مجادله مکن.
علی بن الحسین علیه السلام به او فرمود: ای عمو! از خدا پروا کن و چیزی را که حق نداری، ادعا مکن. من تورا موعظه می‌کنم که مبادا از جاهلان باشی. ای عمو! همانا پدرم صلوات اللَّه علیه پیش از آن که رهسپار عراق شود، به من وصیت فرمود و ساعتی پیش از شهادتش نسبت به آن با من عهد کرد. و این سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله است نزد من. متعرض این امر مشو که می‌ترسم عمرت کوتاه و حالت پریشان شود. همانا خدای عز وجل امر وصیت و امامت را در نسل حسین علیه السلام مقرر داشته است. اگر می‌خواهی این مطلب را بفهمی، بیا نزد حجر الاسود رویم و محاکمه کنیم و این موضوع را از او بپرسیم.
امام باقر علیه السلام فرماید، این گفت‌گو میان آن‌ها در مکه بود. پس رهسپار شدند تا به حجر الاسود رسیدند. علی بن الحسین به محمد بن حنفیه فرمود: تو اوّل به درگاه خدای عز وجل تضرع کن و از او بخواه که حجر را برای تو به سخن آورد و سپس بپرس. محمد با تضرع و زاری دعا کرد و از خدا خواست و سپس از حجر خواست (که به امامت او سخن گوید). ولی حجر جوابش نگفت.
علی بن الحسین علیه السلام فرمود: ای عمو! اگر تو وصی و امام می‌بودی، جوابت می‌داد. محمد گفت: پسر برادر تو دعا کن و از خدا بخواه. علی بن الحسین علیه السلام به آن چه خواست دعا کرد، سپس فرمود: از تو می‌خواهم، به آن خدائی که میثاق پیغمبران و اوصیا و همه مردم را در تو قرار داده است (همه باید نزد تو آیند و به پیمان خدا وفات کنند) که وصیّ و امام بعد از حسین علیه السلام را به ما خبر ده. حجر جنبشی کرد که نزدیک بود از جای خود کنده شود. سپس خدای عز وجل اورا به سخن آورد و به زبان عربی فصیح گفت: بار خدایا! همانا وصیت و امامت بعد از حسین بن علی علیه السلام به علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب پسر فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیده است. پس محمد بن علی (محمد حنفیه) برگشت و پیرو علی بن الحسین علیه السلام گردید.
شرح: علامه مجلسی قدس سره فرماید: راجع به محمد بن حنفیه اخبار مختلفی وارد شده است. برخی از اخبار دلالت دارد بر جلالت قدر او، چنان که میان شیعه مشهور است و برخی دلالت دارد بر صدور بعضی از لغزش‌ها از وی، مانند همین روایت ... ولی ممکن است این منازعه و مخاصمه او با امام چهارم علیه السلام صوری و ظاهری و به جهت بعضی از مصالح باشد که مبادا ضعفای شیعه بگویند: محمد بن حنفیه از علی بن الحسین علیه السلام بزرگ‌تر و با امامت سزاوارتر است. و نیز موضوع عقب نشینی او از همراهی با برادرش امام حسین علیه السلام ممکن است به دستور خود امام و به جهت بعضی از مصالح بوده (است). و اما موضوع ادعای مختار و طایفه کیسانیه امامت و مهدویت و غیبت اورا، ظاهراً بدون رضایت او و بلکه بدون خبر و اطلاع او بوده
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 143
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 348 رقم 5/ عنه: حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدّرجات،/ 170- 171؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة «1»، 3/ 6- 7؛ السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 4/ 277- 279؛ آل بحر العلوم، تحفة العالم،/ 237- 238
وعنه [محمّد بن یحیی]، عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیدة وزرارة:
عن أبی جعفر علیه السلام، قال «2»:
لمّا قُتل الحسین بن علیّ علیه السلام، أرسل محمّد ابن الحنفیّة إلی علیّ بن الحسین علیه السلام، فخلا «3» به، ثمّ قال له «4»: یا ابن أخی، قد علمت أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله کان جعل الوصیّة والإمامة من بعده لعلیّ بن أبی طالب علیه السلام، ثمّ إلی الحسن، ثمّ إلی «5» الحسین علیهما السلام.
وقد قُتل أبوک علیه السلام، ولم یوص، وأنا عمّک، وصنو أبیک و «6» ولادتی من علیّ علیه السلام، فی سنّی وقدمی «6» أحقّ بها منک فی حداثتک، فلا تنازعنی الوصیّة والإمامة ولا تخالفنی.
فقال له علیّ بن الحسین علیه السلام:
یا عمّ «5»! إتّق اللَّه، ولا تدّع ما لیس لک بحقّ، إنّی أعظک أن تکون من الجاهلین.
یا عمّ! إنّ أبی صلوات اللَّه علیه أوصی إلیَّ قبل أن یتوجّه إلی العراق، وعهد إلیَّ من (فی/ خ) ذلک «7» قبل أن یستشهد بساعة، وهذا سلاح رسول اللَّه صلی الله علیه و آله عندی، فلا تعرّض
__________________________________________________
- است، و خلاصه نسبت به اولاد ائمه به نیکوئی، سخن گفتن و یا سکوت کردن، از نکوهش و طعن بهتر است، و خدا داناست.
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 154- 156
(1)- [حکاه أیضاً فی إثبات الهداة 2/ 5، 544، 568 ملخصاً]
(2) [فی الاحتجاج والبحار ومکانه: «روی عن أبی جعفر الباقر قال ...»]
(3) [البحار: «وخلا»]
(4)- [لم یرد فی الاحتجاج والبحار]
(5) [لم یرد فی الاحتجاج]
(6- 6) [فی الاحتجاج والبحار: «وأنا فی سنّی وقدمتی»]
(7) [فی الاحتجاج والبحار: «فی ذلک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 144
لهذا، فإنّی أخاف علیک نقص «1» العمر، وتشتّت الحال. «2» إنّ اللَّه- تعالی- «3» لمّا صنع مع معاویة ما صنع، بداللَّه فآلی أن لا یجعل «3» الوصیّة والإمامة إلّافی عقب الحسین علیه السلام.
فإن أردت أن تعلم «4» ذلک، فانطلق «4» إلی الحجر الأسود حتّی نتحاکم «5» إلیه، ونسأله عن ذلک.
قال أبو جعفر علیه السلام «6»: وکان الکلام بینهما وهما یومئذ بمکّة، فانطلقا حتّی أتیا «7» الحجر.
فقال علیّ علیه السلام لمحمّد: ابدأ- فابتهل إلی اللَّه، وسله أن ینطق (الحجر) لک، ثمّ سله «7».
فابتهل محمّد فی الدّعاء، وسأل اللَّه، ثمّ دعا الحجر، فلم یجبه.
فقال علیّ علیه السلام «8»: أما إنّک- یا عمّ- لو کنت وصیّاً وإماماً لأجابک.
فقال له محمّد: فادع أنت، یا ابن [أخی] وسله «9».
فدعا اللَّه علیّ بن الحسین علیه السلام بما أراد، ثمّ قال:
أسألک بالّذی جعل فیک «10» میثاق العباد، ومیثاق الأنبیاء والأوصیاء «10»، لما أخبرتنا بلسان عربیّ مبین: مَن الوصیّ والإمام بعد الحسین بن علیّ علیه السلام؟!
__________________________________________________
(1) [الاحتجاج: «بنقص»]
(2) [زاد فی الاحتجاج: «و»]
(3- 3) [فی الاحتجاج: «أبی إلّاأن یجعل»، وفی البحار: «آلی أن لا یجعل»]
(4- 4) [فی الاحتجاج والبحار: «فانطلق بنا»]
(5)- [الاحتجاج: «نتحکّم»]
(6) [فی الاحتجاج والبحار: «الباقر علیه السلام»]
(7- 7) [فی الاحتجاج والبحار: «الحجر الأسود. فقال علیّ بن الحسین لمحمّد: ابتدء (ابدء) فابتهل إلی اللَّه واسأله أن ینطق لک الحجر ثمّ سله (اسأله)»]
(8) [فی الاحتجاج والبحار: «علیّ بن الحسین»]
(9) [لم یرد فی الاحتجاج، وفی البحار: «واسأله»]
(10- 10) [فی الاحتجاج والبحار: «میثاق الأنبیاء ومیثاق الأوصیاء ومیثاق النّاس أجمعین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 145
فتحرّک الحجر حتّی کاد أن یزول من «1» موضعه، ثمّ أنطقه اللَّه بلسانٍ عربیٍّ مبین، فقال:
اللَّهمّ إنّ الوصیّة والإمامة بعد الحسین بن علیّ «2»، إلی علیّ بن الحسین «3» علیهما السلام، ابن فاطمة علیها السلام، ابنة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.
فانصرف محمّد بن علیّ- ابن الحنفیّة «3» وهو یتولّی علیّ بن الحسین علیه السلام.
ابن بابویه، الإمامة والتّبصرة،/ 60- 61 رقم 49/ مثله أبو منصور الطّبرسی، الاحتجاج، 2/ 46- 47؛ المجلسی، البحار، 46/ 111- 112
ونازعه عمّه محمّد ابن الحنفیّة فی الإمامة وادّعی إنّ الأمر له بعد أخیه الحسین علیه السلام فناظره واحتجّ علیه بآی من القرآن وقول اللَّه عزّ وجلّ: «وأولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض» «4»
وإنّ هذه الآیة جرت فیه ونزلت له ولولده من بعده.
فلم یثنه ذلک عن منزلته، فقال له علیه السلام: فنتحاکم إلی الحجر الأسود.
فقال له محمّد: کیف تحاکمنی إلی حجر لا یسمع ولا یجیب؟ وکیف یخلو المکان من النّاس وأهل الموسم؟
فأعلمه أنّ اللَّه- جلّ جلاله- یحسّه وینطقه بالحکم فینا.
فمضی محمّد معه متعجّباً حتّی انتهیا إلی الحجر الأسود. فقال علیّ علیه السلام: یا عمّ فکلّمه.
فتقدّم محمّد فوقف حیاله وکلّمه. فأمسک عنه ولم یجبه.
وتقدّم علیّ علیه السلام فوضع یده المبارکة الطّاهرة علیه، ثمّ قال: اللَّهمّ إنِّی أسألک باسمک المکتوب فی سرادق العظمة.- ودعا بما أحبّ- لمّا انطلقت هذا الحجر.
__________________________________________________
(1) [فی الاحتجاج والبحار: «عن»]
(2) [الاحتجاج: «علیّ بن أبی طالب»]
(3- 3) [فی الاحتجاج والبحار: «ابن علیّ بن أبی طالب وابن فاطمة بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فانصرف محمّد»]
(4) [الأنفال: 8/ 75]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 146
ثمّ قال: أ یّها الحجر أسألک بالّذی جعل فیک مواثیق العباد والشّهادة لمن وافاک واستلمک، لما أخبرت لمن الوصیّة والإمامة بعد الحسین بن علیّ علیه السلام؟
قال: فتزعزع الحجر حتّی کاد أن یزول ثمّ أنطقه اللَّه جلّ وعزّ فقال: یا محمّد سلّم الإمامة لعلیّ بن الحسین.
فقال علیّ علیه السلام: اللَّهمّ اسمح واغفر.
فرجع محمّد بن علیّ علیه السلام عن منازعته وسلّم إلیه واستغفر. «1»
المسعودی، إثبات الوصیّة،/ 172- 173
__________________________________________________
(1)- در آن وقت بود که عموی زین العابدین که محمد بن حنفیه (پسر امیر المؤمنین علیه السلام) باشد، درباره امر امامت با آن حضرت به نزاع پرداخت و ادعا کرد که امر امامت بعد از برادرش امام حسین علیه السلام برای او خواهد بود. به چند آیه از قرآن و آیه (اولو الأرحام) با علی بن الحسین علیهما السلام مناظره کرد و گفت: «آیه سابق‌الذکر بعد از امام حسین علیه السلام برای من و فرزندانم نازل شده» «فلم یثنه ذلک عن منزلته». امام زین‌العابدین علیه السلام به محمدبن حنفیه فرمود: «برای محاکمه نزد حجر الاسود (سنگ سیاهی که در کعبه است) می‌رویم.»
عرض کرد: «چگونه مرا برای محاکمه نزد سنگی می‌بری که نه می‌شنود، نه جواب می‌گوید و چگونه می‌شود که آن مکان از مردم خالی و خلوت گردد؟»
آن حضرت فرمود: «خدا آن را درباره حکومت در بین ما آگاه و ناطق خواهد کرد.»
محمد بن حنفیه با تعجب با حضرت زین العابدین علیه السلام حرکت کرد تا نزد حجر الاسود آمدند. علی بن الحسین فرمود: «ای عمو! تو با حجر الاسود تکلم کن.»
محمدبن حنفیه مقابل حجر الاسود آمد و با آن سنگ تکلم کرد، ولی آن سنگ از صحبت کردن با او خودداری کرد و جوابی به او نداد.
آن‌گاه علی بن الحسین علیهما السلام جلو رفت، دست پاکیزه و مبارک خود را بر حجر الاسود نهاد و گفت: «بار خدایا! من تورا به حق اسم تو که در سرادق بزرگ نوشته شده، قسم می‌دهم که این سنگ را گویا نمایی.»
و آن‌چه که می‌خواست دعا کرد، بعد از آن فرمود: «ای سنگ! تورا قسم می‌دهم به حق آن خدایی که عهد و پیمان بندگان را- و گواهی نمودن برای کسی که تورا قصد نماید و مطیع تو گردد- در تو قرار داد، تو شهادت بده که بعد از امام حسین علیه السلام امر وصیت و امامت برای که خواهد بود؟»
امام صادق علیه السلام فرمود: «حجر الاسود طوری جنبش کرد که نزدیک بود (از جای خود) کنده شود، آن‌گاه خدا آن سنگ را به سخن درآورد تا گفت: ای محمدبن حنفیه! مقام امامت را به علی‌بن الحسین علیهما السلام تسلیم کن!»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 147
وأخبرنی أبو الحسن علیّ بن هبة اللَّه، قال: حدّثنا أبو جعفر محمّد بن علیّ «1» بن الحسین «1» بن موسی بن بابویه، قال: حدّثنا الحسین بن أحمد، قال: حدّثنا أبی، عن أحمد ابن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیدة، وزرارة، عن أبی جعفر علیه السلام قال: لمّا قُتل الحسین بن علیّ علیه السلام أرسل محمّد ابن الحنفیّة إلی علیّ بن الحسین فجاءه فقال «2» له: یا ابن أخی! قد علمت أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله جعل الوصیّة والإمامة من بعده إلی علیّ «3»، ثمّ إلی الحسن، ثمّ إلی الحسین، وقد قُتل أبوک «4» وأنا عمّک، وصنو أبیک، وولادتی من علیّ مثل ولادة أبیک، فأنا أحقّ بالوصیّة منک مع حداثتک، فلا تنازعنی الوصیّة والإمامة، ولا تحاربنی.
فقال له علیّ: یا عمّ! لا تدّع ما لیس لک به حقّ، إنّی أعظک أن تکون من الجاهلین.
إنّ أبی أوصی إلیَّ قبل أن یتوجّه إلی العراق وعهد إلیَّ قبل أن یستشهد بساعة، وهذا سلاح رسول اللَّه عندی فلا تتعرّض هذا الأمر، أو تنکره، فإنّی أخاف علیک نقص العمر وتشتّت الشّمل. إنّ اللَّه تعالی لمّا صنع الحسن مع معاویة ما صنع جعل الوصیّة والإمامة فی عقب الحسین علیه السلام، فإن أردت أن تعلم حقیقة قولی فانطلق معی إلی حجر الأسود حتّی نتحاکم إلیه، ونسأله عن ذلک. قال أبو جعفر: وکان الکلام بینهما بمکّة، فانطلقا حتّی أتیا الحجر الأسود، فقال علیّ لمحمّد: ابتهل إلی اللَّه تعالی واسأله أن ینطق لک الحجر.
فابتهل محمّد بالدّعاء وسأل اللَّه وکلّم الحجر فلم یجبه. فقال له علیّ: یا عمّ! أمّا إنّک لو کنت وصیّاً وإماماً لأجابک، قال محمّد: فکلّمه أنت یا ابن أخی وسله، فدعا اللَّه علیَّ بما
__________________________________________________
- حضرت زین العابدین علیه السلام گفت: «بار خدایا! (از محمدبن حنفیه) درگذر.» آن‌گاه محمد بن حنفیه از مناظره خود دست برداشت، امر امامت را به زین العابدین علیه السلام واگذار کرده و از خدا طلب آمرزش نمود.
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 322- 323
(1- 1) [لم یرد فی مدینة المعاجز]
(2) [مدینة المعاجز: «وقال»]
(3) [مدینة المعاجز: «علیّ بن أبی طالب»]
(4)- [إلی هنا حکاه عنه فی مدینة المعاجز وأضاف: «وذکر الحدیث إلی آخره»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 148
أراد. ثمّ قال: أسألک بالّذی جعل فیک میثاق الأنبیاء والنّاس أجمعین، لمّا أخبرتنا مَن الوصیّ والإمام بعد الحسین. فتحرّک الحجر حتّی کاد أن یزول عن موضعه وأنطقه اللَّه تعالی بلسان عربیّ مبین وقال: اللَّهمّ إنّ الوصیّة والإمامة بعد الحسین إلی علیّ بن الحسین ابن فاطمة بنت رسول اللَّه، فانصرف محمّد وهو یتولّی علیّ بن الحسین.
الطّبری، دلائل الإمامة،/ 89- 90/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 4/ 280
ورُوی أنّ بینه وبین محمّد ابن الحنفیّة جری منازعة فی الإمامة. فقال له زین العابدین علیه السلام: فانطلق، حتّی أتیا قرب حجر الأسود، فقال لمحمّد: ابتدأ وابتهل إلی اللَّه ورسوله أن ینطق لک الحجر، ثمّ سأله وابتهل محمّد فی الدّعاء، ودعاء الحجر الأسود، فلم یجبه، فقال علیّ علیه السلام: أمّا إنّک یا عمّ لو کنت وصیّاً، وإماماً لأجابک، فقال له محمّد: فادع أنت یا ابن أخ وسله، فدعا اللَّه علیّ بن الحسین علیهما السلام بما أراد، ثمّ قال: أسألک بالّذی جعل فیک میثاق الأنبیاء، ومیثاق الأوصیاء ومیثاق النّاس أجمعین لمّا أخبرتنا بلسان عربیّ مبین مَن الوصیّ والإمام بعد الحسین بن علیّ؟ وتحرّک الحجر حتّی کاد أن یزول من موضعه؛ ثمّ أنطقه اللَّه بلسان عربیّ مبین وقال: اللَّهمّ إنّ الوصیّة، والإمامة بعد الحسین ابن علیّ لعلیّ بن الحسین ابن فاطمة بنت رسول اللَّه صلوات اللَّه علیهم، وانصرف محمّد ابن الحنفیّة وهو یتولّی علیّ بن الحسین علیهما السلام، وذکر لعلیّ بن الحسین علیهما السلام فضله، فقال:
حسبنا أن تکون من صالح قومنا.
الفتّال، روضة الواعظین، 1/ 197
وکانا یومئذ بمکّة، فقال لمحمّد: ابتدأ وابتهل إلی اللَّه، واسأله أن ینطق لک، فأقبل محمّد فی الدّعاء، فلم یجبه، فقال: أمّا إنّک یا محمّد لو کنت إماماً لأجابک، فقال له محمّد:
فادع أنت یا ابن أخی، فدعا بما أراد، ثمّ قال: أسألک بالّذی جعل فیک میثاق الأنبیاءومیثاق الأوصیاء لما أخبرته بلسان عربیّ مبین مَن الوصیّ والإمام بعد الحسین ابن علیّ؟
فتحرّک الحجر حتّی کاد أن یزول عن موضعه، ثمّ أنطقه اللَّه بلسان عربیّ مبین: «اللَّهمّ إنّ الوصیّة والإمامة بعد الحسین بن علیّ إلی علیّ بن الحسین علیهما السلام» فانصرف محمّد وهو یتولّی علیّ بن الحسین علیهما السلام.
الطّبرسی، إعلام الوری،/ 253
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 149
وروی: أنّ النّاس ظنّوا بعد الحسین محمّد ابن الحنفیّة، فجاء زین العابدین إلی الحجر الأسود وابن الحنفیّة، فقال محمّد: إن کان الحقّ لی فی الإمامة أ یّها الحجر فتکلّم به، فلم ینطق، ثمّ قال علیّ مثله، فأنطق اللَّه الحجر، فقال: إنّ الإمامة لعلیّ وفی أولاده، فقبّل محمّد رجله.
الرّاوندی، ألقاب الرّسول وعترته (من میراث حدیث الشّیعة)، 1/ 56
نوادر الحکمة، عن محمّد بن أحمد بن یحیی بالإسناد عن جابر، وعن الباقر علیه السلام أ نّه جری بینه وبین محمّد ابن الحنفیّة منازعة [فی الإمامة]، فقال: یا محمّد! اتّق اللَّه ولا تدّع ما لیس لک بحقّ «إنِّی أعظک أن تکون من الجاهلین»، یا عمّ! إنّ أبی أوصی إلیَّ قبل أن یتوجّه إلی العراق، فانطلق بنا إلی الحجر الأسود، فمن شهد له بالإمامة کان هو الإمام.
فانطلقا حتّی أتیا الحجر الأسود، فناداه محمّد، فلم یجبه، فقال علیّ: أمّا إنّک لو کنت وصیّاً وإماماً لأجابک. فقال له محمّد: فادع أنت یا ابن أخی واسأله «1»، فدعا اللَّه تعالی علیّ «2» بما أراد، ثمّ قال: أسألک بالّذی جعل فیک میثاق الأنبیاء ومیثاق النّاس أجمعین لمّا أخبرتنا بلسان عربیّ مبین: مَن الوصیّ والإمام بعد الحسین؟ فتحرّک الحجر حتّی کاد أن یزول من موضعه، ثمّ أنطقه اللَّه بلسان عربیّ مبین، فقال: اللّهمّ إنّ الوصیّة والإمامة بعد الحسین لعلیّ بن الحسین ابن فاطمة بنت رسول اللَّه، فانصرف محمّد وهو یتولّی علیّ بن الحسین علیه السلام.
ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 174/ مثله السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 4/ 282- 283
ووقع إلیَّ کتاب دلائل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله تألیف أبی العبّاس عبداللَّه بن جعفر الحمیری، فنقلت منه: [...].
وعن أبی جعفر قال: لمّا قُتل الحسین بن علیّ، جاء محمّد ابن الحنفیّة إلی علیّ بن الحسین، فقال له: یا ابن أخی! أنا عمّک وصنو أبیک، وأنا أسنّ منک، فأنا أحقّ بالإمامة
__________________________________________________
(1) [مدینة المعاجز: «سله»]
(2) [مدینة المعاجز: «علیّ بن الحسین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 150
والوصیّة، فادفع إلیَّ سلاح رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقال علیّ بن الحسین: یا عمّ! اتّق اللَّه ولا تدّع ما لیس لک، فإنِّی أخاف علیک نقص العمر وشتات الأمر، فقال له محمّد ابن الحنفیّة:
أنا أحقّ بهذا الأمر منک، فقال له «1» علیّ بن الحسین: یا عمّ! فهل لک، إلی حاکم نحتکم إلیه؟ فقال: مَنْ «2» هو؟ قال: الحجر الأسود، قال: فتحاکما إلیه، فلمّا وقفا عنده قال له: یا عمّ! تکلّم فأنت المطالب، قال: فتکلّم محمّد ابن الحنفیّة، فلم یجبه، قال: فتقدّم علیّ ابن الحسین، فوضع یده علیه وقال: اللَّهمّ إنّی أسألک باسمک المکتوب فی سرادق البهاء، وأسألک باسمک المکتوب فی سرداق العظمة، وأسألک باسمک المکتوب فی سرادق القوّة، وأسألک باسمک المکتوب فی سرداق الجلال، وأسألک باسمک المکتوب فی سرادق السّلطان، وأسألک باسمک المکتوب فی سرادق السّرایر، وأسألک باسمک «3» المکتوب فی سرادق المجد، وأسألک باسمک «3» الفایق الخبیر البصیر، ربّ الملائکة الثّمانیة وربّ جبرئیل ومیکائیل وإسرافیل، وربّ محمّد خاتم النّبیِّین، لمّا أنطقت هذا الحجر بلسان عربیّ فصیح، یخبر لمَن الإمامة والوصیة بعد الحسین بن علیّ؟ قال: ثمّ أقبل علیّ بن الحسین علی الحجر، فقال:
أسألک بالّذی جعل فیک مواثیق العباد والشّهادة لمن وافاک، إلّاأخبرت لمَن الإمامة والوصیّة بعد الحسین بن علیّ؟ قال «1»: فتزعزع الحجر حتّی کاد أن یزول من موضعه، وتکلّم بلسان عربیّ مبین «1» فصیح یقول: یا محمّد! سلّم سلّم، إنّ الإمامة والوصیّة بعد الحسین «3» بن علیّ «3» لعلیّ بن الحسین، قال أبوجعفر: فرجع «4» محمّد ابن الحنفیّة «4» وهو یقول: بأبی علیّ.
الإربلی، کشف الغمّة، 2/ 109، 110- 111/ عنه: المجلسی، البحار، 92/ 160
ما رواه فی «وسیلة النّجاة» (ص 334، ط گلشن فیض الکائنة فی لکهنو) قال:
ممّا لم ینقل عنها المصنِّف قدس سره [...] ما رواه فی وسیلة النّجاة [...] قدم محمّد ابن الحنفیّة
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [البحار: «ومن»]
(3- 3) [لم یرد فی البحار]
(4- 4) [البحار: «محمّد بن علیّ، ابن الحنفیّة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 151
إلیه علیه السلام وذکر له أ نّه عمّه وأکبر أولاد علیّ بعد الحسن والحسین، وأ نّه أولی بالإمامة، وطلب منه سلاح رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقال علیّ علیه السلام: اتّق اللَّه یا عمّ ولا تبغ ما لیس لک.
فلمّا بالغ فی ذلک، دعاه علیه السلام إلی التّحاکم إلی الحجر الأسود، فلمّا بلغا عنده، رفع علیه السلام یدیه إلی السّماء ودعا بأسمائه العظام، وسأله أن ینطق الحجر ویجعله حکماً بهما، ثمّ أقبل إلی الحجر فقال: بحقّ مَنْ أودع فیک مواثیق عباده، أخبرنا بالإمام والوصیّ بعد الحسین، فتحرّک الحجر حتّی أوشک أن یسقط من مکانه، فنادی بصوت عربیّ فصیح: یا محمّد إنّ الإمام والوصیّ بعد الحسین هو علیّ بن الحسین.
الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 3/ 32
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 152

إمامة الحسین فیما جاء عن الباقر علیهما السلام‌

فرات قال: حدّثنی علیّ بن محمّد بن عمر الزّهری معنعناً:
عن أبی جعفر علیه السلام فی قول اللَّه [تعالی. ر]: «أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم» قال: نزلت فی علیّ [بن أبی طالب] علیه السلام.
قلت: إنّ [ب: فإنّ] النّاس یقولون فما منعه أن یسمّی علیّاً وأهل بیته فی کتابه؟ قال أبو جعفر [علیه السلام. ب]: فتقولون لهم إنّ اللَّه أنزل علی رسوله الصّلاة ولم یسمّ ثلاثاً وأربعاً حتّی کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم هو الّذی فسّر ذلک لهم، وأنزل الحجّ فلم ینزل: طوفوا اسبوعاً. ففسّر لهم ذلک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم [أ: الرّسول]، وأنزل اللَّه «أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم» [قال، ب]: نزلت فی علیّ بن [أبی طالب. ر] والحسن والحسین علیهم السلام فقال فیه [أ، ب: فی علیّ]: مَنْ کنتُ مولاه فعلیّ مولاه، وقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم [وبارک. ر]: أوصیکم بکتاب اللَّه وأهل بیتی؛ إنِّی سألت اللَّه أن لا یفرق بینهما حتّی یوردهما علیَّ الحوض؛ فأعطانی ذلک، فلا تعلموهم، فهم [ب: فإنّهم] أعلم منکم، إنّهم لم یخرجوکم من باب هدی ولن یدخلوکم فی باب ضلالة، ولو سکت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ولم یبین أهلها لادّعاها آل عبّاس وآل عقیل وآل فلان وآل فلان، ولکن اللَّه أنزل فی کتابه: «إنّما یُریدُ اللَّه لیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجسَ أهلَ البیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً» [33/ الأحزاب] «1»
فکان علیّ [بن أبی طالب. ر] والحسن والحسین وفاطمة [علیهم السلام. أ، ر. والتّحیّة والإکرام. ر] تأویل هذه الآیة فأخذ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بید علیّ وفاطمة والحسن والحسین [علیهم السلام. ب] فأدخلهم تحت الکساء فی بیت امّ سلمة، فقال: اللَّهمّ إنّ لکلّ نبیّ ثقلًا وأهلًا، فهؤلاء ثقلی وأهلی. فقالت امّ سلمة: ألست من أهلک؟ فقال: إنّکِ إلی [أ: علی] خیر ولکن هؤلاء ثقلی وأهلی. فلمّا قبض رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کان علیٌّ أولی النّاس بها لکبره، ولما بلغ فیه رسول اللَّه [صلی الله علیه و آله و سلم. أ، ب] وأقامه وأخذه بیده. «1»
__________________________________________________
(1) [راجع: «الإمام فی تأویل القرآن- آیة التطهیر»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 153
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 110- 111 رقم 112
محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، ومحمّد بن الحسین جمیعاً، عن محمّد بن إسماعیل ابن بزیع، عن منصور بن یونس، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السلام، «1» قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: فرض اللَّه عزّ وجلّ «1» علی العباد خمساً، أخذوا أربعاً وترکوا واحداً «2». «3» قلت: أتسمِّیهنَّ لی جعلت فداک؟ فقال: الصّلاة وکان النّاس لا یدرون کیف یصلّون «4»، فنزل جبرئیل علیه السلام، فقال «5»: یا محمّد! أخبرهم بمواقیت صلاتهم، ثمّ نزلت الزّکاة، فقال: یا محمّد! أخبرهم «6» من زکاتهم «6» ما أخبرتهم من صلاتهم، ثمّ نزل الصّوم فکان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إذا کان یوم عاشوراء بعث إلی ما «7» حوله من القری فصاموا ذلک الیوم، فنزل [صوم] شهر رمضان بین شعبان وشوّال، ثمّ نزل الحجّ فنزل جبرئیل علیه السلام، فقال:
أخبرهم من حجِّهم ما «8» أخبرتهم من صلاتهم وزکاتهم وصومهم، ثمّ نزلت الولایة وإنّما أتاه ذلک فی یوم الجمعة بعرفة، أنزل «3» اللَّه عزّ وجلّ: «الْیَومَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» وکان کمال الدِّین بولایة علیّ «9» بن أبی طالب علیه السلام. فقال عند ذلک «9» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: أمّتی «10» حدیثو عهدٍ بالجاهلیّة ومتی أخبرتهم بهذا فی ابن عمّی یقول قائل ویقول قائل- «11» فقلت فی نفسی من غیر أن ینطق به لسانی-: فأتتنی عزیمة من اللَّه عزّ وجلّ بتلة، أوعدنی إن لم أُبلِّغ أن یعذِّبنی «11»، فنزلت: «یا أ یُّها الرّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إلَیْکَ
__________________________________________________
(1- 1) [إثبات الهداة: «فی حدیث: إنّ اللَّه فرض»]
(2) [فی إثبات الهداة والبرهان: «واحدة»]
(3- 3) [إثبات الهداة: «ثمّ ذکر الصّلاة والزّکاة والصّوم والحجّ، ثمّ قال: ثمّ نزلت الولایة فانزل»]
(4)- [البرهان: «یعملون»]
(5) [البرهان: «وقال»]
(6- 6) [البرهان: «عن زکاتهم مثل»]
(7) [البرهان: «من»]
(8) [البرهان: «مثل ما»]
(9- 9) [إثبات الهداة: «فقال»]
(10) [البرهان: «إنّ أمّتی»]
(11- 11) [لم یرد فی إثبات الهداة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 154
مِنْ رَبِّکَ وَإنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ، إنّ اللَّهَ لا یَهْدِی القَوْمَ الکافِرِینَ»، فأخذ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بید علیّ علیه السلام، فقال: [یا] أ یُّها النّاس! «1» إنّه لم یکن نبیٌّ من الأنبیاء ممّن «2» کان قبلی إلّاوقد عمّره اللَّه، ثمّ دعاه فأجابه، فأوشک أن أُدعی فأجیب، وأنا مسؤول وأنتم مسؤولون، فماذا أنتم قائلون؟ فقالوا: نشهد أ نّک قد بلّغت ونصحت وأدّیت ما علیک، فجزاک اللَّه أفضل جزاء المرسلین، فقال: اللَّهمّ اشهد- ثلاث مرّات- ثمّ «1» قال: یا معشر المسلمین! هذا ولیُّکم من بعدی فلیبلِّغ الشّاهد منکم الغائب. «3» قال أبو جعفر علیه السلام: کان واللَّه [علیٌّ علیه السلام] أمین اللَّه علی خلقه وغیبه «4» ودینه الّذی ارتضاه لنفسه «3»، ثمّ إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم حضره الّذی حضر «5» فدعا علیّاً، فقال: یا علیُّ! إنِّی أرید أن أئتمنک علی ما ائتمننی «6» اللَّه علیه من «7» غیبه وعلمه «7» و [من] خلقه ومن دینه الّذی ارتضاه لنفسه، فلم یشرک «8» واللَّه فیها «8» یا زیاد أحداً من الخلق، ثمّ إنّ علیّاً علیه السلام حضره الّذی حضره فدعا ولده وکانوا اثنی عشر ذکراً، فقال «3» لهم: یا بنیَّ! إنّ اللَّه عزّ وجلّ قد أبی إلّاأن یجعل فیَّ سنّة من یعقوب، وإنّ یعقوب دعا ولده وکانوا اثنی عشر ذکراً، فأخبرهم بصاحبهم «3»، ألا وإنِّی أُخبرکم بصاحبکم، ألا إنّ هذین «9» ابنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم الحسن والحسین علیهما السلام فاسمعوا لهما وأطیعوا وازروهما فإنِّی قد ائتمنتهما «10» علی ما ائتمننی «11» علیه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «3» ممّا ائتمنه اللَّه علیه «3» من خلقه ومن غیبه ومن دینه
__________________________________________________
(1- 1) [إثبات الهداة: «إلی أن»]
(2) [البرهان: «فمن»]
(3- 3) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4)- [البرهان: «عیبة علمه»]
(5) [فی إثبات الهداة والبرهان: «حضره»]
(6) [البرهان: «ائتمنی»]
(7- 7) [البرهان: «عیبة علمه»]
(8- 8) [إثبات الهداة: «فیها واللَّه»]
(9) [إثبات الهداة: «إبنی هذان»]
(10) [إثبات الهداة: «إئتمنتها»]
(11) [إثبات الهداة: «ائتمنی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 155
الّذی ارتضاه لنفسه. «1» فأوجب اللَّه لهما من علیّ علیه السلام ما أوجب لعلیّ علیه السلام من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فلم یکن لأحد منهما فضل علی صاحبه إلّابکبره، وإنّ الحسین کان إذا حضر الحسن علیه السلام لم ینطق فی ذلک المجلس حتّی یقوم «1»، ثمّ إنّ الحسن علیه السلام حضره الّذی حضره فسلّم ذلک إلی الحسین، ثمّ إنّ حسیناً علیه السلام حضره الّذی حضره فدعا ابنته الکبری فاطمة بنت الحسین علیه السلام فدفع إلیها کتاباً ملفوفاً ووصیّة ظاهرة وکان علیُّ بن الحسین علیه السلام مبطوناً لا یرون إلّاأ نّه لما به، فدفعت فاطمة الکتاب إلی علیّ بن الحسین ثمّ صار واللَّه ذلک الکتاب إلینا.
الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن محمّد بن إسماعیل «1» ابن بزیع، عن منصور بن یونس، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر «1» علیه السلام مثله. «2»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 290- 291 رقم 6/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 443؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 488
__________________________________________________
(1) (- 1) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(2)- ابی‌الجارود گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام می‌فرمود: خدای عزوجل پنج‌چیز بر بندگان واجب ساخت و آن‌ها چهار چیز را گرفتند و یکی را رها کردند.
عرض کردم: «قربانت گردم، آن‌ها را برای من نام می‌بری؟»
فرمود:
1. نماز، مردم نمی‌دانستند چگونه نماز گزارند تا جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: «ای محمد! وقت‌های نماز را به مردم خبر ده!»
2. زکات، پس از نماز نازل شد. جبرئیل گفت: «ای محمد! درباره زکات آن‌ها را خبر ده؛ چنان که درباره نماز خبر دادی.»
3. روزه بعد از زکات نازل شد. چون روز عاشورا می‌آمد، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به دهات اطراف خود، کس می‌فرستاد تا آن روز را روزه بدارند. سپس روزه ماه رمضان، میان شعبان و شوال نازل شد.
4. سپس امر به حج رسید و جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: «چنان‌که درباره نماز و زکات و روزه به مردم خبر دادی، درباره حج هم خبر ده.»
5. سپس امر به ولایت رسید و آن امر روز جمعه در عرفه رسید و خدای عزوجل آیه (امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم) را نازل کرد. کمال دین به سبب ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام بود. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن‌جا فرمود: «امت من هنوز به دوران جاهلیت نزدیکند (تازه از جاهلیت به اسلام گرائیده‌اند). اگر من نسبت به پسر عمویم به آن‌ها خبری دهم، هرکس نقی می‌زند. من این مطلب را بدون
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 156
-----------------------------
__________________________________________________
- این‌که به زبان آورم، در دلم می‌گفتم تا آن‌که فرمان حتمی خدای عزوجل به من رسید و مرا تهدید کرد که اگر ابلاغ نکنم، عذابم خواهد کرد و این آیه نازل شد: (ای پیغمبر! آن‌چه از پروردگارت به تو نازل شده است، برسان. اگر نکنی، رسالت خدا را نرسانیده‌ای. خدا تو را از شر مردم نگه می‌دارد و خدا مردم کافر را هدایت نمی‌کند- 67 سوره 5-).
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود «ای مردم! خدا همه پیغمبران پیش از مرا عمری معین داد و سپس به جانب خود خواند و آن‌ها هم اجابتش کردند (از دار فانی به عالم باقی رهسپار گشتند) و نزدیک است که مرا هم بخواند و اجابت کند. من مسؤولیت دارم و شما هم مسؤولیت دارید. اکنون شما چه می‌گویید؟»
آن‌ها گفتند: «گواهی دهیم که تو ابلاغ کردی و خیرخواهی دادی و آن‌چه بر تو بود، رسانیدی. خدا بهترین پاداش پیغمبران را به تو دهد.»
پیغمبر سه مرتبه فرمود: «خدایا! شاهد باش.»
سپس فرمود: «ای گروه مسلمین! این (شخصی که روی دست من و نامش علی بن ابیطالب علیه السلام است)، ولیّ شماست پس از من. شما که حاضرید، به غائبین برسانید.»
امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا که علی علیه السلام امین خدا بود، بر خلقش و راز پنهانش و دینی که برای خود پسندیده بود. سپس زمان وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرا رسید. آن حضرت علی علیه السلام را طلبید و به او فرمود: «ای علی! من می‌خواهم آن‌چه را که خدا مرا بر آن امین ساخته و بمن سپرده است، تو را بر آن امین سازم و به تو سپارم و آن راز پنهان خدا و علم خدا و مخلوق خدا و دینی است که برای خود پسندیده است.»
امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا ای زیاد هیچ کس را در این‌ها شریک علی نساخت.
سپس وفات علی علیه السلام فرا رسید، آن حضرت فرزندانش را که دوازده پسر بودند، نزد خود خواند و به آن‌ها فرمود: فرزندان عزیزم! خدای عزوجل اراده حتمی فرموده استکه سنتی از یعقوب در من قرار دهد. یعقوب دوازده پسر داشت. آن‌ها را نزد خود خواند و صاحب آن‌ها (و جانشین خود را) به آن‌ها معرفی کرد. آگاه باشید که من هم صاحب شما را معرفی می‌کنم. همانا این دو، پسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حسن و حسین علیهما السلام، هستند. از آن‌ها بشنوید و فرمان برید و پشتیبانی نمایید که من آن‌چه را رسول خدا به من سپرده و خدا به او سپرده بود، به آن‌ها می‌سپارم و آن چیز مخلوق خدا و راز پنهان خدا و دینی است که او برای خود پسندیده است. پس خدا برای آن‌ها از جانب علی واجب ساخت، آن‌چه را که برای علی از جانب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم واجب ساخت (و آن شنیدن و فرمانبری و پشتیبانی امت است از ایشان) و هیچ‌یک از آن دو بر دیگری برتری نداشت، جز به واسطه بزرگسالی‌اش (که مخصوص امام حسن علیه السلام بود) و چون حسین به محضر حسن علیه السلام می‌آمد، در آن مجلس سخن نمی‌گفت تا برمی‌خاست.
سپس وفات حسن علیه السلام فرا رسید و او آن سپرده را به حسین تسلیم نمود. سپس وفات حسین علیه السلام فرا رسید و آن حضرت دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسین علیه السلام را طلبید و مکتوبی پیچیده و وصیتی آشکار به او سپرد. علی بن الحسین علیه السلام بیماریی از نظر معده داشت که در حال احتضارش می‌دیدند. پس فاطمه آن
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 157
محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی، عن صفوان بن یحیی، عن‌صباح الأزرق، عن أبی بصیر «1» قال: قلت لأبی جعفر علیه السلام: إنّ رجلًا من المختاریّة لقینی فزعم أنّ محمّد ابن الحنفیّة إمام، فغضب أبو جعفر علیه السلام، ثمّ قال: أفلا قلت له؟ قال:
قلت: لا واللَّه ما دریت ما أقول «2»، قال: أفلا قلت له «1»: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أوصی إلی علیّ والحسن والحسین، فلمّا مضی علیّ علیه السلام أوصی إلی الحسن والحسین و «3» لو ذهب یزویها عنهما لقالا له «4»: نحن وصیّان مثلک ولم یکن لیفعل ذلک، وأوصی الحسن إلی الحسین ولو ذهب یزویها عنه لقال «5»: أنا وصیّ مثلک من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ومن أبی ولم یکن لیفعل ذلک «3»، قال اللَّه عزّ وجلّ: «واولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض» «6»
هی «7» فینا وفی أبنائنا. «8»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 291- 292 رقم 7/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 443- 444؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 292؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 5/ 379
__________________________________________________
- مکتوب را به علی بن الحسین داد. سپس به خدا آن مکتوب به ما رسید.
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 49- 51
(1- 1) [إثبات الهداة: «عن أبی جعفر علیه السلام فی حدیث قال»]
(2) [زاد فی البرهان: «له»]
(3- 3) [إثبات الهداة: «أوصی الحسن إلی الحسین»]
(4) [لم یرد فی البرهان]
(5) [زاد فی البرهان وکنز الدّقائق: «له»]
(6) [الأحزاب: 33/ 6، الأنفال: 4/ 75]
(7)- [إثبات الهداة: «فهی»]
(8)- ابو بصیر گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: «مردی از طایفه مختاریه مرا دید و عقیده داشت که محمد بن حنفیه امام است.»
امام باقر علیه السلام در خشم شد و فرمود: «چیزی به او نگفتی؟»
عرض کردم: «نه، به خدا، ندانستم چه بگویم.»
فرمود: «چرا به او نگفتی؟ همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی و حسن و حسین وصیت کرد و چون علی علیه السلام خواست درگذرد، به حسن و حسین وصیت کرد و اگر وصیتش را از آن‌ها باز می‌داشت- در صورتی که او چنین کاری نمی‌کرد- حسین علیه السلام به او می‌گفت: من هم مانند تو از طرف پیغمبر و پدرم وصی هستم. خدای عز وجل می‌فرماید: «خویشاوندان بعضی از بعضی دیگر سزاوارترند.» این آیه درباره ما و پدران ماست.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 51- 52
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 158
الحسن بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبّان، عن زرارة، قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: نحن اثنا عشر إماماً، منهم حسن وحسین، ثمّ الأئمّة من ولد الحسین علیه السلام. «1»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 533 رقم 16
سعد، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانی، عن أبی الطّفیل:
عن أبی جعفر علیه السلام، (عن آبائه) قال:
قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، لأمیرالمؤمنین علیه السلام: اکتب ما املی علیک، فقال: یا نبیّ اللَّه، وتخاف علیَّ النّسیان؟
فقال: لست أخاف علیک النّسیان، وقد دعوت اللَّه لک أن یحفظک ولا ینسیک، ولکن اکتب لشرکائک، قال: قلت: ومن شرکائی یا نبیّ اللَّه؟!
قال: الأئمّة من ولدک، بهم تسقی امّتی الغیث، وبهم یستجاب دعاؤهم، وبهم یصرف اللَّه عنهم البلاء، وبهم ینزّل الرّحمة من السّماء.
وهذا أوّلهم، وأومی إلی الحسن،
ثمّ أومی إلی الحسین علیهما السلام، ثمّ قال: الأئمّة من ولده علیهم السلام. «1»
ابن بابویه، الإمامة والتّبصرة،/ 54، رقم 38
وفی روایة أبی بصیر عنه [أبی جعفر علیه السلام] «2»
قال: نزلت فی علیّ بن أبی طالب علیه السلام قلت له: إنّ النّاس یقولون لنا فما منعه أن یسمّی علیّاً وأهل بیته فی کتابه؟ فقال أبوجعفر علیه السلام:
قولوا لهم: إنّ اللَّه أنزل علی رسوله الصّلاة ولم یسمّ ثلاثاً ولا أربعاً حتّی کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله هو الّذی فسّر ذلک لهم، وأنزل الحجّ فلم ینزّل طُوفوا اسبوعاً حتّی فسّر ذلک لهم
__________________________________________________
(1)- [راجع: «إمامته والأئمّة من ولده علیه السلام»]
(2) [زاد فی البحار: «فی قول اللَّه تعالی: «وأطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 159
رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، و «1» أنزل: «أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم» «2»
فنزلت «3» فی علیّ والحسن والحسین، وقال: فی علیّ من کنت مولاه فعلیّ مولاه.
وقال «4» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: أوصیکم بکتاب اللَّه وأهل بیتی إنِّی سألت اللَّه أن لا یفرِّق بینهما حتّی یوردهما علیَّ الحوض، فأعطانی ذلک، وقال «5»: فلا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم، إنّهم لن یخرجوکم من باب هدی ولن یدخلوکم فی باب ضلال، ولو سکت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ولم یبیّن أهلها لادّعاها «6» آل عبّاس وآل عقیل وآل فلان «7» وآل فلان «7»، ولکن أنزل اللَّه فی کتابه: «إنّما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت ویطهِّرکُم تطهیراً» «8»
، فکان علیّ والحسن والحسین وفاطمة علیهم السلام تأویل هذه الآیة، فأخذ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بید علیّ وفاطمة والحسن والحسین فأدخلهم تحت الکساء فی بیت امّ السّلمة، وقال: اللَّهمّ إنّ لکلّ نبیّ «9» ثقل وأهل «9» فهؤلاء ثقلی وأهلی، فقالت «10» امّ السّلمة: ألست من أهلک؟ قال: إنّکِ إلی خیر ولکن هؤلاء ثقلی وأهلی، فلمّا قبض رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کان علیّ أولی النّاس بها لکبره، ولمّا بلغ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فأقامه وأخذ بیده، فلمّا حضر (مضی خ ل) «11» لم یستطع علیّ «11» ولم یکن لیفعل، أن یدخل محمّد بن علیّ ولا العبّاس بن علیّ الشّهید «5» ولا أحداً من ولده، إذاً لقال: الحسن والحسین، أنزل اللَّه فینا کما أنزل فیک، وأمر بطاعتنا کما
__________________________________________________
(1) [البرهان: «واللَّه»]
(2)- [النّساء: 4/ 59]
(3)- [فی البرهان: «تنزّلت»، وفی البحار: «نزلت»]
(4) [البحار: «فقال»]
(5) [لم یرد فی البحار]
(6) [البرهان: «لادّعا»]
(7- 7) [لم یرد فی البرهان]
(8) [الأحزاب: 33/ 33]
(9- 9) [فی البرهان والبحار: «ثقلًا وأهلًا»]
(10)- [البرهان: «وقالت»]
(11- 11) [البحار: «علیّ لم یستطع»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 160
أمر بطاعتک، وبلّغ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فینا کما بلّغ فیک، وأذهب عنّا الرِّجس کما أذهبه «1» عنک، فلمّا مضی علیّ کان الحسن أولی بها لکبره، فلمّا حضر الحسن بن علیّ لم یستطع ولم یکن لیفعل أن یقول: «أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض» فیجعلها لولده، إذاً لقال الحسین علیه السلام: أنزل «2» اللَّه فیَّ کما أنزل «3» فیک وفی أبیک، وأمر بطاعتی کما أمر بطاعتک وطاعة أبیک، وأذهب الرِّجس عنِّی کما أذهب «4» عنک وعن أبیک، فلمّا أن صارت إلی الحسین علیه السلام لم یبق أحد یستطیع أن یدّعی، «5» کما یدّعی «5» هو علی أبیه وعلی أخیه، و «6» هنالک جری أنّ اللَّه عزّ وجلّ یقول «6»: «اولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب‌اللَّه» «7»
، ثمّ صارت من بعد الحسین إلی علیّ بن الحسین، ثمّ من بعد علیّ بن الحسین إلی محمّد بن علیّ، ثمّ قال أبو جعفر علیه السلام: الرّجس هو الشّکّ، واللَّه لا نشکُّ فی دیننا أبداً.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 249- 251 رقم 169/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة «8»، 1/ 626؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 385؛ المجلسی، البحار، 35/ 210- 213
عن أبی حمزة الثّمالیّ «9» قال: قال أبو جعفر علیه السلام: یا أبا حمزة! إنّما یعبد اللَّه من عرف اللَّه، فأمّا «10» من لا یعرف اللَّه کأ نّما یعبد غیره هکذا ضالّاً، قلت: أصلحک اللَّه وما معرفة اللَّه؟ قال: یصدّق اللَّه ویصدّق محمّداً رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی موالاة علیّ والإیتمام به، وبأئمّة الهدی من بعده والبراءة إلی اللَّه «11» من عدوّهم، وکذلک عرفان اللَّه «9»، قال: قلت: أصلحک
__________________________________________________
(1) [البرهان: «أذهب»]
(2) [البحار: «أنزله»]
(3)- [البرهان: «أنزل اللَّه»]
(4) [زاد فی البرهان: «الرّجس»]
(5- 5) [لم یرد فی البرهان]
(6- 6) [البحار: «فلمّا أن صارت إلی الحسین جری تأویل قوله تعالی»]
(7) [الأنفال: 8/ 75]
(8)- [حکاه فی إثبات الهداة باختصار کثیر]
(9- 9) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «عن أبی جعفر علیه السلام»]
(10) [فی البرهان والبحار: «وأمّا»]
(11) [لم یرد فی البرهان]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 161
اللَّه أیّ شی‌ء إذا «1» عملته أنا «1» استکملت حقیقة الإیمان؟ قال: توالی أولیاء اللَّه، «2» وتعادی أعداء اللَّه، وتکون مع الصّادقین کما أمرک اللَّه، قال: قلت: و «3» من أولیاء اللَّه «4» ومن أعداء اللَّه «4»؟ فقال: أولیاء اللَّه «2» محمّد رسول اللَّه وعلیّ والحسن والحسین وعلیّ بن الحسین، ثمّ انتهی الأمر إلینا، ثمّ ابنی جعفر، وأومأ إلی جعفر وهو جالس، فمَن والی هؤلاء فقد والی «5» اللَّه وکان مع الصّادقین کما أمره اللَّه، «6» قلت: ومن أعداء اللَّه أصلحک اللَّه؟ قال: الأوثان الأربعة، قال: قلت مَنْ هم؟ قال: «7» أبو الفصیل ورمع ونعثل ومعاویة «7» ومن دان «8» بدینهم، فمَن «8» عادی هؤلاء فقد عادی أعداء اللَّه.
العیاشی، التّفسیر، 2/ 116 رقم 155/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 170؛ المجلسی، البحار، 27/ 57- 58؛ الحویزی، نور الثّقلین، 2/ 281؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 5/ 570
وروی محمّد بن الحسین، عن «9» عبداللَّه بن محمّد الحجّال، عن حمّاد بن عثمان، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر قال: أوصی رسول اللَّه إلی علیّ والحسن والحسین وهما صبیّان، ثمّ قال: قال تعالی: «وأطیعوا اللَّهَ ورسولهُ واولی الأمرِ منکم» وأراد الأئمّة من ولد علیّ وفاطمة إلی أن تقوم السّاعة. «10»
الطّبری، دلائل الإمامة،/ 231
وقال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن مسرور، قال: حدّثنا الحسین بن محمّد بن عامر، عن
__________________________________________________
(1- 1) [فی نور الثّقلین: «أنا عملته»، وفی کنز الدّقائق: «عملته»]
(2- 2) [لم یرد فی نور الثّقلین]
(3) [لم یرد فی البرهان]
(4- 4) [لم یرد فی البحار]
(5) [فی البرهان والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «أولیاء اللَّه»]
(6)- [إلی هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(7- 7) [البرهان: «وباعر ورکع والعامل»]
(8- 8) [فی البرهان: «بدینهم ومن»، وفی البحار: «دینهم فمن»]
(9) [فی المطبوع: «ابن»]
(10)- [راجع: «الإمام فی تأویل القرآن: سورة النِّساء، 4/ 59»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 162
المعلّی بن محمّد البصریّ، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أبّان بن عثمان، عن زرارة بن أعین قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: نحن إثنا عشر إماماً منهم الحسن والحسین، ثمّ الأئمّة من ولد الحسین علیه السلام. «1»
الصّدوق، عیون أخبار الرّضا علیه السلام، 1/ 59، رقم 22
بهذا الإسناد [حدّثنا محمّد بن أحمد بن «2» الحسین بن «2» یوسف البغدادی، قال: حدّثنی «3» الحسین بن أحمد بن الفضل إمام جامع الأهواز، قال: حدّثنا بکر بن أحمد بن محمّد بن إبراهیم القصری «4» غلام الخلیل المحلمی، قال: حدّثنا الحسن بن علیّ بن محمّد «4» بن علیّ بن موسی، عن علیّ بن موسی، عن أبیه موسی بن جعفر بن محمّد علیهم السلام].
عن جعفر «5» بن محمّد، عن أبیه محمّد بن علیّ علیه السلام «3»، قال: أوصی النّبیّ صلی الله علیه و آله إلی علیّ والحسن والحسین علیهم السلام، ثمّ قال فی قوله «6» عزّ وجلّ: «یا أ یُّها الّذینَ آمنوا أطیعوا اللَّهَ‌وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم» «7»
قال: الأئمّة من ولد علیّ وفاطمة علیهما السلام إلی أن تقوم «8» السّاعة. «9»
الصّدوق، عیون أخبار الرّضا علیه السلام، 2/ 138- 139 رقم 14/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 486؛ المجلسی، البحار، 23/ 286؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 505؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 440- 441
__________________________________________________
(1)- [راجع: «تصریح النّبیّ صلی الله علیه و آله علی إمامته والأئمّة من ولده علیهم السلام»]
(2- 2) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(3- 3) [إثبات الهداة: «أحمد بن الفضل، قال: حدّثنا بکر بن محمّد النّصری، حدّثنا الحسن»]
(4- 4) [البحار: «عن أبی محمّد العسکری، عن آبائه، عن الباقر علیه السلام»]
(5) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق مکانه: «وبإسناده إلی الرّضا علیه السلام، عن جعفر ...»]
(6) [لم یرد فی کنز الدّقائق، وفی إثبات الهداة ونور الثّقلین: «فی قول اللَّه»]
(7) [النّساء: 4/ 59]
(8) [نور الثّقلین: «یقوم»]
(9)- و به این اسناد (بکربن احمدبن محمدبن ابراهیم قصری) از جعفربن محمد از پدر بزرگوارش محمدبن علی علیهم السلام مروی است که فرمود: «پیغمبر صلی الله علیه و آله وصیت کرد به علی و حسن و حسین علیهم السلام پس از آن فرمود، در قول خدا «یا أ یّها الّذین آمنوا أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم» که مقصود از اولی الامر ائمه است از فرزندان علی و فاطمه تا این که ساعت به پای شود و قیامت درآید.»
اصفهانی، ترجمه عیون اخبار الرضا علیه السلام، 2/ 372
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 163
حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید رضی الله عنه قال: حدّثنا محمّد بن الحسن الصّفّار قال: حدّثنا «1» أحمد بن «1» محمّد بن عیسی؛ و «1» محمّد بن الحسین «1» بن أبی الخطّاب والهیثم ابن أبی مسروق النهدیُّ، عن الحسن بن محبوب السّرّاد، عن علیّ بن رئاب، عن أبی حمزة الثّمالیّ، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سمعته یقول: إنّ أقرب النّاس إلی اللَّه عزّ وجلّ وأعلمهم به «2» وأرأفهم بالنّاس محمّد صلی الله علیه و آله والأئمّة علیهم السلام، فادخلوا أین دخلوا وفارقوا من فارقوا- «3» عنی بذلک «3» حسیناً وولده علیهم السلام- فإنّ الحقّ فیهم وهم الأوصیاء ومنهم الأئمّة فأینما رأیتموهم فاتّبعوهم وإن «4» أصبحتم یوماً لا ترون منهم أحداً «5» فاستغیثوا باللَّه «5» عزّ وجلّ، وانظروا السُّنّة الّتی کنتم علیها واتّبعوها «6»، وأحبّوا من کنتم تحبّون وأبغضوا من کنتم تبغضون، فما أسرع ما یأتیکم الفرج. «7»
الصّدوق، کمال الدّین، 1/ 328 رقم 8/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 516؛ المجلسی، البحار، 51/ 136
وعنه [محمّد بن عبداللَّه الشّیبانی رحمه الله] قال: حدّثنا أبو عبداللَّه جعفر بن محمّد بن جعفر بن [ابن] الحسن العلویّ، قال: حدّثنی أبو نصر أحمد بن عبدالمنعم الصّیداویّ، قال: حدّثنا
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی البحار]
(2) [لم یرد فی إثبات الهداة والبحار]
(3- 3) [فی إثبات الهداة: «أعنی بذلک حسناً و»، وفی البحار: «أعنی بذلک»]
(4) [فی إثبات الهداة والبحار: «فإن»]
(5- 5) [فی إثبات الهداة: «فاستضیئوا بنور اللَّه»، وفی البحار: «فاستعینوا باللَّه»]
(6) [فی إثبات الهداة والبحار: «فاتّبعوها»]
(7) ابی‌حمزه ثمالی گوید: شنیدم امام پنجم می‌فرمود: «به راستی نزدیک‌ترین مردم به خدای عزوجل، داناترشان به او و شناساترین آنان نسبت به مردم، محمد و ائمه (صلوات اللَّه علیهم) [هستند]. هر جا وارد شدند، شما وارد شوید و از هر که جدا شدند، شما هم جدا شوید. مقصود بدان حسین و فرزندانش [است]؛ زیرا که حق در آن‌هاست. چه خوب اوصیایی هستند و از آن‌ها ائمه علیهم السلام [است]. هر کجا آن‌ها را دیدید، پیروی کنید از آن‌ها و اگر روزی شد که کسی از آن‌ها را ندیدید، از خدای عزوجل یاری طلبید ونظر کنید به همان روشی که داشتید واز آن پیروی کنید. دوست بدارید کسانی را که بودید، آن‌ها را دوست می‌داشتید و دشمن دارید کسانی را که آن‌ها را دشمن می‌داشتید. چه زود باشد که فرج برای شما بادید آید.
فهری، ترجمه کمال الدّین، 1/ 444
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 164
عمرو بن شمر الجعفیّ، عن جابر بن یزید الجعفیّ، عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیهما السلام، قال: قلت له: یا ابن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم! إنّ قوماً یقولون: إنّ اللَّه تبارک وتعالی جعل الإمامة فی عقب الحسین «1»، والحسین قال: کذبوا واللَّه، أوَ لم یسمعوا اللَّه تعالی ذکره یقول: «وجعلها کلمة باقیة فی عقبه» «2»
، فهل جعلها إلّافی عقب الحسین؟ ثمّ قال: یا جابر! إنّ الأئمّة هم الّذین نصّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بالإمامة، وهم الأئمّة الّذین قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:
لمّا أُسری بی إلی السّماء وجدت أسامیهم مکتوبة علی ساق العرش بالنّور اثنا عشر اسماً، منهم علیّ وسبطاه وعلیّ ومحمّد وجعفر وموسی وعلیّ ومحمّد وعلیّ والحسن والحجّة القائم، فهذه الأئمّة من أهل بیت الصّفوة والطّهارة، واللَّه ما یدّعیه أحد غیرنا إلّاحشره اللَّه تعالی مع إبلیس وجنوده. ثمّ تنفّس علیه السلام وقال: رَعی اللَّه هذه الامّة فإنّها لم ترع حقّ نبیّها، أما واللَّه لو ترکوا الحقّ علی أهله لما اختلف فی اللَّه تعالی اثنان، ثمّ أنشأ علیه السلام یقول:
إنّ الیهود لحبِّهم لنبیِّهم أمنوا بوائق حادثات الأمان
والمؤمنون لحبِّ آل محمّد یرمون فی الآفاق بالنّیران
قلت: یا سیِّدی! ألیس هذا الأمر لکم؟ قال: نعم. قلت: فَلِمَ قعدتم عن حقِّکم ودعواکم؟ وقد قال اللَّه تعالی: «وجاهدوا فی اللَّه حقّ جهاده هو اجتباکم» «3»
، قال: فما بال أمیر المؤمنین علیه السلام قعد عن حقّه حیث لم یجد ناصراً، أوَ لم تسمع اللَّه تعالی یقول فی قصّة لوط: «قال لو أن لی بکم قوّة أو آوی إلی رکن شدید» «4»
، ویقول فی حکایته عن نوح: «فدعا ربّه أنِّی مغلوب فانتصر» «5»
، ویقول فی قصّة موسی: «ربّ إنِّی لا أملک إلّانفسی وأخی فافرق بیننا وبین القوم الفاسقین» «6»
، فإذا کان النّبیّ هکذا فالوصیّ أعذر، یا جابر!
__________________________________________________
(1) [الصّحیح: «الحسن»]
(2) [الزّخرف: 43/ 28]
(3) [الحجّ: 22/ 78]
(4) [هود: 11/ 80]
(5) [القمر: 54/ 10]
(6) [المائدة: 5/ 25]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 165
مثل الإمام مثل الکعبة إذ یؤتی ولایأتی. «1»
الخزّاز، کفایة الأثر،/ 246- 248
حدّثنا أبو المفضّل، قال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن القاسم العلویّ، قال: حدّثنا «2» عبداللَّه «3» بن «2» أحمد بن نهیل «4»، قال: حدّثنی محمّد بن أبی عمیر، عن الحسین «5» بن عطیّة، عن عمر بن یزید، عن الورد بن الکمیت «6»، عن أبیه «7» الکمیت بن [یزید] أبی المستهل قال: دخلت علی سیِّدی أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیهما السلام فقلت: یا ابن رسول اللَّه! إنِّی قد قلت فیکم أبیاتاً. أفتأذن لی فی إنشادها؟ فقال: إنّها أیّام البیض. قلت: فهو فیکم خاصّة. قال: هات، فأنشأت أقول:
أضحکنی الدّهر وأبکانی والدّهر ذو صرف «8» وألوان
لتسعة بالطفِّ قد غودروا صاروا جمیعاً رهن «9» أکفان
فبکی أبو عبداللَّه علیه السلام وسمعت جاریة تبکی من وراء الخباء، فلمّا بلغت إلی قولی:
وستّة «10» لایتحاری «10» بهم بنو عقیل خیر فتیان «11»
ثمّ علیّ الخیر مولاکم «12» ذکرهم هیّج أحزانی
__________________________________________________
(1)- [راجع: «إمامته علیه السلام والأئمّة من ولده علیهم السلام»]
(2- 2) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(3)- فی ط، ن، م [والبحار والعوالم]: «عبیداللَّه».
(4)- فی ن، ط، م [وإثبات الهداة والبحار والعوالم]: «نهیک».
(5)- فی ن، ط، م [وإثبات الهداة والبحار والعوالم]: «الحسن».
(6) [البحار: «کمیت»]
(7) (7*) [إثبات الهداة: «عن أبی جعفر علیه السلام فی حدیث أ نّه أنشده أبیاتاً إلی أن قال:»]
(8) [فی ن: «حرف»]
(9)- فی م: «دهن» بالدّال.
(10- 10) فی ن، ط: «لا یتجاری»، وفی م: «لا یتجارا»، [وفی البحار: «لا یتجازی»، وفی العوالم: «لا یجاری»]
(11)- فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]: «فرسان».
(12)- فی ط، ن، م [والبحار والعوالم]: «مولاهم».
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 166
فبکی ثمّ قال علیه السلام: ما من رجل ذکرنا أو ذکرنا عنده فخرج «1» من عینیه ماء ولو قدر «2» مثل جناح البعوضة إلّابنی اللَّه له بیتاً فی الجنّة وجعل ذلک «3» حجاباً بینه وبین النّار، فلمّا بلغت إلی قولی «4»:
من کان مسروراً بما مسّکم أو شامتاً یوماً من الآن
فقد ذللتم بعد عزّ فما أدفع ضیماً حین یغشانی
أخذ بیدی و «5» قال: اللّهمّ اغفر للکمیت ما تقدّم من ذنبه وما تأخّر، (7*) فلمّا بلغت إلی قولی:
متی یقوم الحقّ فیکم متی یقوم مهدیّکم الثّانی
قال «6»: سریعاً إن شاء اللَّه سریعاً «7»، ثمّ قال: «8» یا أبا المستهل «8»! إنّ قائمنا هو التّاسع من ولد الحسین، لأنّ الأئمّة بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم اثنا عشر «9» وهو القائم «9». قلت: یا سیِّدی! فمَنْ هؤلاء الاثنا عشر؟ قال «10»: أوّلهم علیّ بن أبی طالب، وبعده الحسن و «11» الحسین، وبعد الحسین علیّ بن الحسین، وأنا، ثمّ بعدی هذا- ووضع یده علی کتف جعفر-.
قلت: فمَن بعد هذا؟ قال: ابنه موسی، وبعد موسی ابنه علیّ، وبعد علیّ ابنه محمّد، وبعد محمّد ابنه علیّ، وبعد علیّ ابنه الحسن، وهو أبو القائم الّذی «12» یخرج فیملأ الدّنیا «12» قسطاً
__________________________________________________
(1)- فی ن [والبحار]: «یخرج».
(2)- لیس «قدر» فی م [والبحار والعوالم]
(3)- فی ط، ن، م [والبحار والعوالم]: «ذلک الدّمع».
(4)- فی ط: «قول».
(5) [فی البحار والعوالم: «ثمّ»]
(6) [إثبات الهداة: «فقال»]
(7)- [لم یرد فی إثبات الهداة]
(8- 8) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(9- 9) فی ن، ط، م [وإثبات الهداة والبحار والعوالم]: «الثّانی عشر هو القائم».
(10) [إثبات الهداة: «فقال»]
(11)- [زاد فی إثبات الهداة: «بعده»]
(12- 12) [إثبات الهداة: «یملأ الأرض»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 167
وعدلًا «1» ویشفی صدور شیعتنا. قلت: فمتی یخرج یا ابن رسول اللَّه؟ قال: لقد سُئل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم عن ذلک، فقال: إنّما مَثَله کَمَثل السّاعة لا تأتیکم إلّابغتة.
الخزّاز، کفایة الأثر،/ 248- 250/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 601- 602؛ المجلسی، البحار، 36/ 390- 391؛ البحرانی، العوالم، (ط 3) 15- 3/ 262- 264
وأسند أبو المفضّل إلی ابن الکمیت أ نّه دخل علی الباقر فأنشده شعراً یقول فیه:
متی یقوم الحقُّ فیکم متی یقوم مهدیّکم الثّانی
فقال مرّتین: سریعاً إن شاء اللَّه. ثمّ الأئمّة إثنا عشر أوّلهم علیّ بن أبی طالب وبعده الحسن، وبعده الحسین، وبعده علیّ بن الحسین وأنا، ثمّ بعدی هذا، ووضع یده علی کتف جعفر.
قلت: فمَن بعده؟ قال: ابنه موسی، وبعده ابنه علیّ، وبعده ابنه محمّد، وبعده ابنه علیّ، وبعده ابنه الحسن، وهو أبو القائم الّذی یخرج فیملأ الدّنیا قسطاً وعدلًا ویشف صدور شیعتنا، قلت: فمتی یخرج؟ قال: سُئل النّبیّ صلی الله علیه و آله عن ذلک، فقال: مَثَله کالسّاعة، لا تأتیکم إلّابغتة.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 156
وممّا رواه من کتاب منهج التّحقیق بإسناده عن محمّد بن الحسین رفعه عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال: إنّ اللَّه تعالی خلق أربعة عشر نوراً من نور عظمته قبل خلق آدم بأربعة عشر ألف عام، فهی أرواحنا، فقیل له: یا ابن رسول اللَّه! عدّهم بأسمائهم، فمَن هؤلاء الأربعة عشر نوراً؟ فقال: محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین «وتسعة من ولد الحسین ظ» وتاسعهم قائمهم، ثمّ عدّهم بأسمائهم، ثمّ قال: نحن واللَّه الأوصیاء الخلفاء من بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، ونحن المثانی الّتی أعطاها اللَّه نبیّنا،
__________________________________________________
(1) [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة، وزاد فیه: «کما ملئت جوراً وظلماً»، وزاد فی البحار: «کما ملئت ظلماً وجوراً»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 168
ونحن شجرة النّبوّة، ومنبت الرّحمة، ومعدن الحکمة، ومصابیح العلم، وموضع الرّسالة، ومختلف الملائکة، وموضع سرّ اللَّه، وودیعة اللَّه جلّ اسمه فی عباده، وحرم اللَّه الأکبر وعهده المسؤول عنه، فمن وفی بعهدنا فقد وفی بعهد اللَّه، ومَنْ خفره «1» فقد خفر ذمّة اللَّه وعهده، عرفنا من عرفنا وجهلنا من جهلنا، نحن الأسماء الحسنی الّتی لا یقبل اللَّه من العباد عملًا إلّا بمعرفتنا، ونحن واللَّه الکلمات الّتی تلقّاها آدم من ربِّه فتاب علیه، إنّ اللَّه تعالی خلقنا فأحسن خلقنا، وصوّرنا فأحسن صورنا، وجعلنا عینه علی عباده ولسانه النّاطق فی خلقه، ویده المبسوطة علیهم بالرّأفة والرّحمة، ووجهه الّذی یؤتی منه، وبابه الّذی یدلّ علیه، وخزّان علمه، وتراجمة وحیه، وأعلام دینه، والعروة الوثقی، والدّلیل الواضح لمن اهتدی، وبنا أثمرت الأشجار، وأینعت الثّمار، وجرت الأنهار، ونزل الغیث من السّماء، ونبت عشب الأرض، وبعبادتنا عبد اللَّه، ولولانا ما عُرِفَ اللَّه، وأیم اللَّه لولا وصیّة سبقت، وعهدٍ اخِذَ علینا لقلت قولًا یعجب منه، أو یذهل منه الأوّلون والآخرون. «2»
المجلسی، البحار، 25/ 4- 5 رقم 7
__________________________________________________
(1)- أی ومَنْ نقض عهدنا فقد نقض عهد اللَّه وغدر به.
(2)- المحتضر: 129.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 169

إمامة الحسین فیما جاء عن الصادق علیهما السلام‌

عنه، عن علیّ بن الحکم، عن حسین بن سیف الکندی، عن معاذ بن مسلم قال:
أدخلت عمر أخی علی أبی عبداللَّه علیه السلام، فقلت له: هذا عمر أخی وهو یرید أن یسمع منک شیئاً، فقال له: سل عمّا «1» شئت، فقال: أسألک عن الّذی لا یقبل اللَّه من العباد غیره ولا یعذرهم علی جهله، فقال: شهادة أن لا إله إلّااللَّه وأنّ محمّداً رسول اللَّه صلی الله علیه و آله والصّلاة «2» الخمس، وصیام شهر رمضان، والغسل من الجنابة، وحجّ البیت، والإقرار بما جاء من عند اللَّه جملة، والإیتمام بأئمّة الحقّ من آل محمّد، فقال عمر: سمّهم لی أصلحک اللَّه، فقال: علیّ أمیر المؤمنین والحسن والحسین وعلیّ بن الحسین ومحمّد بن علیّ والخیر یعطیه اللَّه من یشاء، فقال له: فأنت جعلت فداک؟ قال: «3» هذا الأمر «3» یجری لآخرنا کما یجری لأوّلنا ولمحمّد وعلیّ فضلهما، قال «4»: فأنت جعلت فداک، فقال «4»: هذا الأمر یجری کما یجری اللّیل والنّهار، قال: فأنت «3» جعلت فداک «3»؟ قال: هذا الأمر یجری کما یجری حد الزّانی والسّارق، قال: فأنت جعلت فداک؟ قال: القرآن نزل فی أقوام وهی تجری فی النّاس إلی یوم القیامة، قال: قلت: جعلت فداک، أنت لتزیدنی علی أمر.
البرقی، المحاسن،/ 232- 233 رقم 433/ عنه: المجلسی، البحار، 66/ 4- 5
الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن فضالة بن أیّوب، عن معاویة بن وهب، عن ذریح قال: سألت أبا عبداللَّه علیه السلام عن الأئمّة بعد النّبیّ صلی الله علیه و آله، فقال: کان أمیر المؤمنین علیه السلام إماماً، ثمّ کان الحسن علیه السلام إماماً، ثمّ کان الحسین علیه السلام إماماً، ثمّ کان علیّ بن الحسین إماماً، ثمّ کان محمّد بن علیّ إماماً، من أنکر ذلک کان کمَن أنکر
__________________________________________________
(1) [البحار: «ما»]
(2) [البحار: «والصّلوات»]
(3- 3) [لم یرد فی البحار]
(4- 4) [البحار: «له: فأنت. قال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 170
معرفة اللَّه تبارک وتعالی، ومعرفة رسوله صلی الله علیه و آله، ثمّ قال: قلت: ثمّ أنت جعلت فداک؟
- فأعدتها علیه ثلاث مرّات- فقال لی: إنِّی إنّما حدّثتک لتکون من شهداء اللَّه تبارک وتعالی فی أرضه. «1»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 181 رقم 5
الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أبّان بن عثمان، عن أبی الصّباح قال: أشهد أ نّی سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول: أشهد أنّ علیّاً إمام فرض اللَّه طاعته، وأنّ الحسن إمام فرض اللَّه طاعته، وأنّ الحسین إمام فرض اللَّه طاعته، وأنّ علیّ بن الحسین إمام فرض اللَّه طاعته، وأنّ محمّد بن علیّ إمام فرض اللَّه طاعته. «2»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 186 رقم 2
علیّ بن إبراهیم، «3» عن محمّد بن عیسی، عن یونس «3»؛ «4» وعلیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد «5» أبی سعید، عن محمّد «5» بن عیسی، عن یونس «4»، عن ابن مُسکان، عن أبی بصیر «6» قال: سألت أبا عبداللَّه علیه السلام عن قول اللَّه عزّ وجلّ: «أطِیعُوا اللَّهَ وَأطِیعُوا الرّسُولَ وَاولی
__________________________________________________
(1)- ذریح گوید: از امام صادق علیه السلام راجع به امامان بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله پرسیدم، فرمود: «امیر المؤمنین علیه السلام امام است و سپس حسن امام است و سپس حسین امام است و سپس علی‌بن الحسین امام است و سپس محمدبن علی امام است. هر که منکر اینان شود، مانند کسی است که معرفت خدای تبارک و تعالی و معرفت رسولش صلی الله علیه و آله را منکر شده است.»
عرض کردم: «قربانت گردم و سپس شما امامید؟» این سخن را سه مرتبه تکرار کردم.
فرمود: «من این مطلب را تنها برای این به تو گفتم که از گواهان خدای تبارک و تعالی در زمینش باشی (یعنی تا خودت بدانی و به اهلش برسانی و از نا اهلان پوشیده داری، یا برای این که نزد خدا گواه باشی که من تبلیغ کردم و وظیفه خود را انجام دادم.)
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 1/ 256- 257
(2)- ابن‌الصباح گوید: گواهی دهم که شنیدم امام صادق علیه السلام می‌فرمود: «گواهی دهم علی امامی است که خدا اطاعتش را واجب ساخته و حسن امامی است که خدا اطاعتش را واجب ساخته و حسین امامی است که خدا اطاعتش را واجب ساخته و علی‌بن حسین امامی است که خدا اطاعتش را واجب ساخته و محمدبن علی امامی است که خدا اطاعتش را واجب ساخته است.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 1/ 263
(3- 3) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4- 4) [لم یرد فی کنز الدّقائق، 5/]
(5- 5) [البرهان: «عن أبی سعید»]
(6) (6***) [کنز الدّقائق 5/: «عن أبی عبداللَّه- علیه السلام- حدیث طویل- یقول فیه علیه السلام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 171
الأمْرِ مِنْکُمْ» «1»
، فقال: نزلت «2» فی علیّ بن أبی طالب والحسن والحسین علیهم السلام، «3» فقلت له «3»: إنّ النّاس یقولون: فما له «4» لم یُسمّ علیّاً وأهل بیته علیهم السلام فی «5» کتاب اللَّه «5» عزّ وجلّ؟ «6» قال: فقال: قولوا لهم «6»: «7» إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم نزلت علیه «7» الصّلاة ولم یُسمّ اللَّه لهم ثلاثاً ولا أربعاً، حتّی کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «8» هو الّذی «8» فسّر ذلک لهم «9» ونزلت «10» علیه الزّکاة ولم یُسمّ لهم من کلّ «11» أربعین درهماً درهمٌ، حتّی کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم هو الّذی فسّر ذلک لهم ونزل الحجّ فلم یقل لهم «12»: طوفوا اسبوعاً حتّی کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم هو الّذی فسّر ذلک لهم «9» ونزلت: «أطیعُوا اللَّهَ وأَطیعُوا الرّسُولَ وَاولی الأمْرِ مِنْکُمْ»، ونزلت «13» فی علیّ والحسن والحسین، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی علیّ: «14» مَنْ کنت مولاه، فعلیّ مولاه؛ وقال علیه السلام: اوصیکم بکتاب اللَّه وأهل بیتی، فإنّی سألت اللَّه عزّ وجلّ أن لا یفرّق بینهما حتّی یوردهما «15» علیَّ الحوض، فأعطانی ذلک، وقال: لا تعلّموهم، فهم «16» أعلم
__________________________________________________
(1) [النّساء: 4/ 59]
(2)- [فی الصّافی مکانه: «وفیه والعیّاشی عنه (علیه السلام) فی هذه الآیة قال: نزلت ...»]
(3- 3) [فی الصّافی: «فقیل»، وفی إثبات الهداة: «فقلت»]
(4) [إثبات الهداة: «باله»]
(5- 5) [فی الصّافی ونور الثّقلین: «کتابه»، وفی إثبات الهداة: «کتاب»]
(6- 6) [فی الصّافی: «فقال: فقولوا لهم»، وفی إثبات الهداة وکنز الدّقائق: «فقال: قولوا لهم»، وفی البرهان: «قال: فقولوا لهم»]
(7- 7) [الصّافی: «نزلت»]
(8- 8) [لم یرد فی الصّافی]
(9- 9) [إثبات الهداة: «وذکر الزّکاة والحجّ نحو ذلک إلی أن قال»]
(10)- [نور الثّقلین: «نزل»]
(11) [لم یرد فی نور الثّقلین]
(12) [لم یرد فی الصّافی]
(13) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(14) [زاد فی البرهان: «ألا»]
(15) [فی إثبات الهداة: «یردا»، وفی البرهان: «یردهما»]
(16) [فی الصّافی وإثبات الهداة والبرهان ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فإنّهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 172
منکم؛ وقال: إنّهم لن یخرجوکم «1» من باب هدیً ولن یدخلوکم «2» فی باب ضلالة، فلو سکت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فلم یبیِّن «3» من أهل بیته لادّعاها «4» آل فلان وآل فلان ولکنّ اللَّه عزّ وجلّ أنزله «5» فی کتابه تصدیقاً لنبیِّه صلی الله علیه و آله و سلم: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» «6»
، فکان علیٌّ والحسن والحسین وفاطمة علیهم السلام، فأدخلهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم تحت الکساء فی بیت امّ سلمة، ثمّ قال «7»: اللَّهمّ إنّ لکلّ نبیّ أهلًا وثقلًا وهؤلاء أهل بیتی وثقلی، فقالت امّ سلمة: ألست من أهلک، فقال «8»: إنّک إلی «9» خیرٍ ولکنّ هؤلاء أهلی «10» وثقلی «11» «12» فلمّا قُبض رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کان علیّ أولی النّاس بالنّاس لکثرة ما بلّغ فیه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وإقامته للنّاس وأخذه بیده، فلمّا مضی «13» علیّ لم یکن یستطیع «13» علیّ- ولم یکن لیفعل- أن یدخل محمّد بن علیّ ولا «14» العبّاس بن علیّ ولا واحداً من وُلده «15» إذاً لقال 15 الحسن والحسین: إنّ اللَّه تبارک وتعالی أنزل فینا کما أنزل فیک فأمر «16» بطاعتنا کما أمر بطاعتک وبلّغ فینا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کما بلّغ فیک وأذهب عنّا الرِّجس کما
__________________________________________________
(1) [إثبات الهداة: «لم یخرجوکم»]
(2)- [البرهان: «ولم یدخلوکم»]
(3) [فی الصّافی وإثبات الهداة ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «ولم یبیِّن»]
(4)- [البرهان: «لادّعاهم»]
(5) [فی الصّافی وإثبات الهداة والبرهان ونور الثّقلین: «أنزل»]
(6) [الأحزاب: 33/ 33]
(7) [البرهان: «فقال»]
(8) [زاد فی البرهان: «لها»]
(9)- [الصّافی: «علی»]
(10) [فی الصّافی وإثبات الهداة والبرهان وکنز الدّقائق: «أهل بیتی»]
(11)- [إلی هنا حکاه فی الصّافی ونور الثّقلین وکنز الدّقائق، 3/]
(12) (12*) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(13- 13) [البرهان: «فلم یستطع»]
(14) [لم یرد فی البرهان]
(15- 15) [البرهان: «إذ قال»]
(16)- [البرهان: «وأمر»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 173
أذهبه «1» عنک، فلمّا مضی علیّ علیه السلام (6***) کان الحسن علیه السلام أولی بها لکبره، فلمّا توفّی لم یستطع أن یُدخل وُلده ولم یکن لیفعل ذلک واللَّه عزّ وجلّ یقول: «وَاولُوا الأرْحامِ بَعْضُهُمْ أوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ» «2»
فیجعلها «3» فی وُلده إذاً لقال الحسین أمر اللَّه بطاعتی کما أمر بطاعتک وطاعة أبیک وبلّغ فیَّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کما بلّغ فیک وفی أبیک وأذهب اللَّه «4» عنِّی الرِّجس کما أذهب عنک وعن أبیک، فلمّا صارت «5» إلی الحسین لم یکن أحد من أهل بیته یستطیع أن یدّعی علیه کما کان هو یدّعی علی أخیه وعلی أبیه، لو «6» أراد أن یصرفا «6» الأمر عنه ولم یکونا لیفعلا، ثمّ صارت حین «7» أفضت إلی الحسین علیه السلام فجری تأویل هذه الآیة: «وَاولُوا الأرْحامِ بَعْضُهُمْ أوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، ثمّ صارت من بعد الحسین لعلیّ «8» بن الحسین، ثمّ صارت «9» من بعد «9» علیّ بن الحسین إلی محمّد بن علیّ (12*). وقال: الرّجس هو الشّکُّ واللَّه لا نشکُّ فی ربّنا «10» أبداً. «11»
محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، «12» عن محمّد «12» بن خالد والحسین بن سعید، عن النّصر بن سوید، عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن أیّوب بن الحرّ وعمران الحلبیّ، عن أبی بصیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام مثل ذلک. «13»
__________________________________________________
(1) [البرهان: «أذهب»]
(2) [الأحزاب: 33/ 6]
(3)- [البرهان: «فیحلّها»]
(4) [لم یرد فی البرهان]
(5) [کنز الدّقائق: «صار»]
(6- 6) [البرهان: «أراد أن یصرف»]
(7) [کنز الدّقائق: «حتّی»]
(8) [البرهان: «إلی علیّ»]
(9- 9) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(10) [کنز الدّقائق: «بربّنا»]
(11)- [إلی هنا حکاه فی البرهان وکنز الدّقائق، 5/]
(12- 12) [إثبات الهداة: «عن أبیه، عن عبداللَّه»]
(13) ابوبصیر گوید: از امام صادق درباره قول خدای عزوجل «خدا را فرمان برید و پیغمبر و کارداران
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 174
__________________________________________________
- خود را فرمان برید.» (59/ نساء) پرسیدم. فرمود: «درباره علی بن ابیطالب وحسن وحسین علیهم السلام نازل شده است؛ زیرا در آن زمان، همان سه نفر از ائمه حاضر بودند.»
به حضرت عرض کردم: «مردم می‌گویند که چرا نام علی و خانواده‌اش در کتاب خدای عز وجل برده نشده است؟»
فرمود: «به آن‌ها بگو که آیه نماز بر پیغمبر صلی الله علیه و آله نازل شد و سه رکعتی و چهار رکعتی آن نامبرده نشد؛ تا این که پیغمبر صلی الله علیه و آله خود برای مردم بیان کرد و آیه زکاة بر آن حضرت نازل شد و نام برده نشد که زکاة از هر چهل درهم یک درهم است. تا این که خود پیغمبر آن را برای مردم شرح داد و امر به حج نازل شد و به مردم نگفت که هفت دور طواف کنید تا این که خود پیغمبر صلی الله علیه و آله برای آن‌ها توضیح داد.»
وآیه: أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم نازل شد و درباره علی و حسن و حسین هم نازل شد. پس پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام فرمود: «هر که را من مولا و آقایم، علی مولا و آقاست.»
و باز فرمود: «درباره کتاب خدا و اهل بیتم به شما سفارش می‌کنم. من از خدای عزوجل خواسته‌ام که میان آن‌ها جدایی نیندازد تا آن‌ها را در سر حوض به من رساند. خدا خواسته مرا عطا کرد.»
و نیز فرمود: «شما چیزی به آن‌ها نیاموزید که آن‌ها از شما داناترند.»
و باز فرمود: «آن‌ها شما را از درِ هدایت بیرون نکنند و به در گمراهی وارد نسازند.»
اگر پیغمبر خاموشی می‌گزید و درباره اهل‌بیتش بیان نمی‌کرد، آل فلان و آل فلان آن را برای خود ادعا می‌کردند؛ ولی خدای عزوجل برای تصدیق پیغمبرش بیان آن حضرت را (که مقصود آل پیغمبر است و نه آل فلان و فلان) در کتابش نازل فرمود: «همانا خدا می‌خواهد ناپاکی را از شما اهل این خانه ببرد و پاکیزه‌تان کند. پاکیزه کامل» (33/ سوره احزاب).
در خانه ام سلمه، علی و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام بودند که پیغمبر صلی الله علیه و آله آن‌ها را زیر عبا گرد آورد و سپس فرمود: «خدایا! هر پیغمبر اهل و حشمی داشت، و اهل و حشم من این‌هایند.»
ام سلمه گفت: «من از اهل شما نیستم؟»
فرمود: «تو به خوبی می‌گرایی؛ ولی این‌ها اهل و حشم من هستند.»
بنابراین، چون پیغمبر صلی الله علیه و آله وفات یافت، برای پیشوایی مردم، علی از همه مردم سزاوارتر بود؛ به جهت تبلیغات بسیاری که رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به او فرموده بود و دست اورا گرفته و در میان مردم؛ به‌پا داشته بود. چون علی درگذشت، نمی‌توانست و اقدام هم نمی‌کرد که محمدبن علی و نه عباس بن علی و نه هیچ یک از پسران دیگرش را (غیر از حسنین علیهما السلام) در اهل پیغمبر داخل کند؛ زیرا در آن صورت حسن و حسین می‌گفتند: «خدای تبارک و تعالی آیه اهل بیت را درباره ما نازل فرمود، چنان که درباره تو نازل کرد و مردم را به اطاعت ما امر کرد؛ چنان که به اطاعت تو امر فرمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به ما تبلیغ کرد؛ چنان که نسبت به تو تبلیغ فرمود و خدا ناپاکی را از ما برد؛ چنان که از تو برد. و چون علی درگذشت، حسن علیه السلام به امامت سزاوارتر بود برای بزرگسالیش و چون وفات نمود، نمی‌توانست و اقدام هم نمی‌کرد که فرزندان خودش را در امر امامت داخل کند ودر میان‌آن‌ها قرار دهد؛ درصورتی که خدای عزوجل می‌فرماید:
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 175
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 286- 288 رقم 1/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 1/ 462- 463؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة «1»، 1/ 441- 442؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 381- 382؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 502- 503؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 441- 442، 5/ 378- 379
علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبدالرّحمان قال: حدّثنا حمّاد، عن عبدالأعلی قال: سألت أبا عبداللَّه علیه السلام عن قول العامّة: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله قال: من مات ولیس له إمام مات «2» میتة جاهلیّة، فقال «3»: الحقّ واللَّه، قلت: فإنّ إماماً هلک ورجل بخراسان لایعلم مَن وصیّه لم یسعه ذلک؟ قال: لا یسعه «4» إنّ الإمام إذا هلک وقعت «5» حجّة وصیّه علی مَنْ «6» هو معه «6» فی البلد وحقّ النّفر علی من لیس بحضرته إذا «7» بلغهم، إنّ اللَّه
__________________________________________________
- «خویشاوندان در کتاب خدا به یکدیگر سزاوارترند.»
زیرا در آن صورت، حسین علیه السلام می‌گفت: «خدا مردم را به اطاعت من امر نموده است؛ چنان که به اطاعت تو و اطاعت پدرت امر فرموده و رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره من هم تبلیغ کرده است؛ چنان که درباره تو و پدرت تبلیغ فرموده و خدا ناپاکی را از من برده، چنان که از تو و پدرت برده است. پس چون امامت به حسین رسید، هیچ یک از اهل بیت او نمی‌توانست بر او ادعا کند؛ همچنان که او بر برادرش و پدرش ادعا می‌کرد. اگر آن دو می‌خواستند امر امامت را از او به دیگری بگردانند، [می‌توانستند]؛ ولی آن‌ها چنین کاری نمی‌کردند. سپس زمانی که امامت به حسین علیه السلام رسید، معنی وتأویل آیه: «واولوا الأرحام بعضهم أولی ببعضٍ فی کتاب اللَّه» جاری گشت. بعد از حسین، به علی بن الحسین رسید و بعد از علی بن الحسین به محمد بن علی رسید.» آن‌گاه امام فرمود: «مقصود از ناپاکی همان شک است. به خدا که ما درباره پروردگار خود هرگز شک نکنیم.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 40- 42
(1)- [حکاه أیضاً فی الصّافی، 4/ 188، وإثبات الهداة، 2/ 2، والبرهان، 3/ 291- 292، 309، ونور الثّقلین، 4/ 274، وکنز الدّقائق، 10/ 378- 379]
(2) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(3)- [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «قال»]
(4) [فی البرهان: «لا یسعه ذلک»، وفی نور الثّقلین: «لا تسعه»]
(5)- [نور الثّقلین: «رفعت»]
(6- 6) [لم یرد فی البرهان]
(7)- [البرهان: «إذ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 176
عزّ وجلّ یقول: «فلولا نفر من کلِّ فرقة منهم طائفة لیتّفقّهوا فی الدِّین ولینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلّهم یحذَرون» «1»
قلت: فنفر قومٌ فهلک بعضهم قبل أن یصل فیعلم؟ قال: إنّ اللَّه عزّ وجلّ یقول: «ومَن یخرج من بیته مهاجراً إلی اللَّه ورسوله ثمّ یدرکه الموت فقد وقع أجره علی اللَّه» «2»
قلت: فبلغ البلد بعضهم فوجدک مغلقاً علیک بابک، ومُرخّی علیک سترک، لا تدعوهم إلی نفسک ولا یکون من «3» یدلّهم علیک فبما «4» یعرفون ذلک؟ قال: بکتاب «5» اللَّه المنزل، قلت: فیقول اللَّه جلّ وعزّ کیف؟ قال: أراک قد تکلّمت فی هذا قبل الیوم، قلت: أجل، قال: فذکّر ما أنزل اللَّه فی علیّ علیه السلام وما قال له «6» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی حسن وحسین علیهما السلام وما خصّ اللَّه به علیّاً علیه السلام وما قال فیه «7» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله من وصیّته إلیه ونصبه إیّاه وما یصیبهم وإقرار الحسن والحسین بذلک ووصیّته إلی الحسن وتسلیم الحسین له «8» بقول «9» اللَّه: «النّبیُّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم وأزواجه امّهاتهم واولوا الأرحام‌بعضهم أولی ببعض فی کتاب اللَّه» «10»
، قلت فإنّ النّاس تکلّموا «11» فی أبی جعفر علیه السلام ویقولون: کیف تخطّت من ولد أبیه من له مثل قرابته ومن هو أسنُّ منه وقصرت عمّن هو أصغر منه، فقال: یُعرف صاحب هذا الأمر بثلاث خصال لا تکون «12» فی غیره: هو أولی النّاس بالّذی قبله وهو وصیّه، وعنده سلاح رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ووصیّته وذلک عندی، لا أنازع
__________________________________________________
(1) [التّوبة: 9/ 122]
(2) [النِّساء: 4/ 101]
(3) [البرهان: «ممّن»]
(4)- [البرهان: «فبم»]
(5) [البرهان: «کتاب»]
(6) [لم یرد فی البرهان]
(7) [البرهان: «به»]
(8) [البرهان: «إلیه»]
(9)- فی بعض النّسخ [وفی البرهان ونور الثّقلین وکنز الدّقائق]: «یقول».
(10) [الأحزاب: 33/ 6، وإلی هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(11)- [البرهان: «یتکلّمون»]
(12) [البرهان: «لا یکون»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 177
فیه، قلت: إنّ ذلک مستور مخافة السّلطان؟ قال: لا یکون فی ستر إلّاوله حجّة ظاهرة، إنّ أبی استودعنی ما هناک «1»، فلمّا حضرته الوفاة قال: ادع لی شهوداً، فدعوت أربعة من قریش، فیهم نافع مولی عبداللَّه بن عمر، قال: اکتب هذا ما أوصی به یعقوب بنیه «2»: «یا بنیّ إنّ اللَّه اصطفی لکم الدِّین فلا تموتُنّ إلّاوأنتُم مسلمون» «3»
وأوصی محمّد بن علیّ إلی ابنه جعفر بن محمّد وأمره أن یکفِّنه فی برده الّذی کان «2» یصلِّی فیه الجُمع وأن یعمِّمه بعمامته وأن یربّع قبره ویرفعه أربع أصابع، ثمّ یخلّی عنه، فقال: أطووه، ثمّ قال للشّهود:
انصرفوا رحمکم اللَّه، فقلت بعدما انصرفوا: ما کان فی هذا یا أبت أن تشهد علیه؟ فقال:
إنِّی کرهت أن تغلب وأن یقال: إنّه لم یوص، فأردت أن تکون «4» لک حجّة فهو الّذی إذا قدم الرّجل البلد، قال: مَن وصیُّ فلان؟ «5» قیل: فلان «5»، قلت: فإن اشرک فی الوصیّة؟ قال: تسألونه فإنّه سیبیّن لکم. «6» «6»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 378- 379 رقم 2/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 171- 172؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 240؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 324- 325
__________________________________________________
(1) [البرهان: «هنالک»]
(2) [لم یرد فی البرهان]
(3) [البقرة: 2/ 132]
(4) [البرهان: «یکون»]
(5- 5) [لم یرد فی البرهان]
(6)- عبدالاعلی گوید: از امام صادق علیه السلام راجع به قول عامه پرسیدم که گویند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر که بمیرد و امامی نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.»
فرمود: «درست است به خدا.»
عرض کردم: «امامی (در مدینه) وفات کرده و مردی در خراسان است و نمی‌داند وصی او کیست. همین دوری از امام برای او عذر نیست؟»
فرمود: «برای او عذر نیست. همانا چون امام بمیرد، برهان وصی‌اش بر کسانی است که در بلد او هستند (پس آن‌ها باید وصی امام را با برهان امامت تعیین کنند) و بر کسانی که در بلد امام نیستند، چون خبر وفات اورا شنیدند، لازم است کوچ کنند. همانا خدای عزوجل می‌فرماید: چرا از هر گروه از مؤمنان، دسته‌ای
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 178
__________________________________________________
- کوچ نکنند تا درباره دین، دانش آموزند و چون بازگشتند، قوم خویش را بیم دهند؛ شاید آن‌ها بترسند.»
عرض کردم: «اگر دسته‌ای کوچ کردند و بعضی از آن‌ها پیش از آن که (به شهر امام) برسد و بداند، بمیرد؟»
فرمود: «خدای جل و عز می‌فرماید: هر که برای مهاجرت به سوی خدا و رسولش از خانه خویش درآید، آن‌گاه مرگ وی فرا رسد، پاداش او به عهده خدا باشد.» (99، سوره 4.)
عرض کردم: «اگر بعضی از آن‌ها به بلد امام رسیدند و دیدند شما در خانه خود را بسته و به روی خود پرده انداخته‌اید، و نه خود شما مردم را به سوی خود خوانید و نه دیگری ایشان را به شما راهنمایی کند، به چه وسیله امام را بشناسند؟»
فرمود: «به وسیله کتاب منزل خدا.»
عرض کردم: «خدای جل و عزه (در قرآن) چگونه می‌فرماید؟»
امام فرمود: «به نظرم پیش از این هم در این باره سخن گفته‌ای (از من پرسیده‌ای).»
عرض کردم: «آری.»
آن‌گاه حضرت آیاتی را که خدا درباره علی نازل فرموده و آن‌چه پیغمبر صلی الله علیه و آله راجع به حسن و حسین علیهما السلام به علی فرموده و آن‌چه را خدا به علی علیه السلام اختصاص داده و وصیتی را که پیغمبر صلی الله علیه و آله راجع به او نموده و نصبش فرموده و مصیباتی که به آن‌ها می‌رسد و اعتراف حسن و حسین را به آن و وصیتش را به حسن و تسلیم کردن امر امامت را به حسین طبق قول خدا که می‌فرماید: پیغمبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است وهمسران وی مادران ایشانند و خویشاوندان در کتاب خدا، بعضی نسبت به بعضی سزاوارترند (6، سوره 33) همه را یاد آور شد.
[فرمود: به یاد آور.] تا معلوم شود امامت علی و حسن و حسین علیهم السلام، به دلیل آیات قرآن و احادیث پیغمبر صلی الله علیه و آله بوده و از آن پس، به دلیل آیه شریفه اولو الارحام.
عرض کردم: «مردم درباره امام باقر علیه السلام اعتراض کرده و می‌گفتند: چگونه شد که امامت از میان تمام فرزندان پدرش به‌در شد و به وی رسید، با آن که در میان آن‌ها کسانی بودند که از نظر قرابت مثل او و از نظر سن بزرگ‌تر از او (مانند زید بن علی) بودند. در صورتی که امامت به کوچک‌تران از او (به واسطه کوچک‌تر بودنشان) نرسید؟»
فرمود: «صاحب امر امامت به سه خصلت شناخته می‌شود که مختص به اوست و در غیر او نیست:
1. او نسبت به امام پیشین سزاوارتر (نزدیک‌تر و منسوب‌تر) از سایر مردم است.
2. وصی اوست.
3. سلاح و وصیت پیغمبر صلی الله علیه و آله نزد اوست.
و این‌ها نزد من است. کسی با من در این باره نزاع نکند.»
عرض کردم: «این‌ها از ترس سلطان پنهان است؟»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 179
محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن صفوان بن یحیی، عن عیسی بن السّرّیّ أبی الیسع قال: قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام أخبرنی بدعائم الإسلام الّتی لا یسع أحداً التّقصیر عن معرفة شی‌ء منها الّذی من قصّر عن معرفة شی‌ء منها فسد علیه دینه ولم یقبل [اللَّه] منه عمله ومن عرفها وعمل بها صلُح له دینُه وقبل منه عمله ولم یضیق به ممّا هو فیه لجهل شی‌ء من الامور جهلُه؟ «1» فقال: شهادة أن لا إله إلّااللَّه والإیمان بأنّ محمّداً رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم والإقرار بما جاء به من عند اللَّه وحقّ فی الأموال الزّکاة؛ والولایة الّتی أمر اللَّه عزّ وجلّ بها: ولایة آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، قال: فقلت «2» له: هل «2» فی الولایة شی‌ء دون شی‌ء فضل یُعرف لمن أخذ به؟ قال: نعم قال اللَّه عزّ وجلّ: «یا أ یُّها الّذِینَ آمَنُوا أطیعُوا اللَّهَ وَأطِیعُوا الرّسُولَ وَاولی الأمْرِ مِنْکُم»، وقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: مَن مات ولا یعرف «3» إمامه مات میتةً جاهلیّة وکان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وکان علیّاً علیه السلام، وقال
__________________________________________________
- فرمود: «پنهان نیست، بلکه دلیلی روشن دارد. همانا پدرم هر چه آن‌جا (مخزن ودایع امامت) بود، به من سپرد و چون وفاتش نزدیک شد، فرمود: گواهانی را نزد من حاضر کن من چهار تن از قریش را که نافع غلام عبداللَّه بن عمر یکی از آن‌ها بود، حاضر کردم.»
فرمود: «بنویس ... این است آن‌چه یعقوب پسرانش را بدان وصیت می‌کند: پسرانم! همانا این دین را برای شما برگزید. نمیرید، جز این که مسلمان باشید (آیه 122، سوره 2) و محمدبن علی به پسرش جعفربن محمد وصیت کرد و دستورش داد که اورا با بردی که در آن نماز جمعه می‌خواند، کفن پوشد و با عمامه خودش اورا عمامه بندد و قبرش را چهار گوش ساخته، چهار انگشت از زمین بلند کند و سپس آن را واگذارد.» (از چهار انگشت بلندتر نکند)
آن‌گاه فرمود: «وصیت نامه را درهم پیچید. و به گواهان فرمود: بروید، خدا شما را رحمت کند.»
پس از رفتن ایشان من گفتم: «پدرم! در این وصیت نامه چه احتیاجی به گواه گرفتن بود؟»
فرمود: «من نخواستم که تو (پس از مرگ من)، مغلوب باشی و مردم بگویند، او وصیت نکرده است و خواستم تو دلیلی داشته باشی که هرگاه مردی به این بلد آید و گوید وصی فلانی کیست؟ بگویند فلانی.»
من گفتم: «اگر در وصیت شریک داشته باشد (امام چگونه تعیین می‌شود؟)»
فرمود: «از او سؤال می‌کنید (مسائل مشکل علمی و امور غیبی را از او می‌پرسید)، مطلب برای شما روشن می‌شود.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 212- 214
(1) [زاد فی البحار: «قال»]
(2- 2) [کنز الدّقائق: «فهل»]
(3) [کنز الدّقائق: «لم یعرف»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 180
الآخرون: «1» کان معاویة، ثمّ کان الحسن علیه السلام، ثمّ کان الحسین علیه السلام، وقال الآخرون: یزید بن معاویة وحسین بن علیّ ولا سوآء ولا سوآء «2» قال: ثمّ سکت، ثمّ قال: أزیدُک؟ فقال له: حکم الأعور؟ نعم جُعلت فداک، قال: ثمّ کان علیّ بن الحسین، ثمّ کان محمّد ابن علیّ أبا جعفر؛ وکانت الشّیعة قبل أن یکون أبو جعفر وهم لا یعرفون مناسک حجّهم وحلالهم وحرامهم، حتّی کان أبو جعفر ففتح لهم وبیّن لهم مناسک حجّهم وحلالهم وحرامهم، حتّی صار النّاس یحتاجون إلیهم من «3» بعدما کانوا یحتاجون إلی النّاس، وهکذا یکون الأمر، والأرض لا تکون إلّابإمام، ومَنْ مات لا یعرف إمامه مات میتةً جاهلیّة وأحوج ما تکون إلی ما أنت علیه إذا بلغت نفسک هذه- وأهوی بیده إلی حلقه- وانقطعت عنک الدّنیا تقول: «4» لقد کنت علی أمر حسن.
أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبدالجبّار، عن صفوان، عن عیسی بن السّرّیّ أبی الیسع، عن أبی عبداللَّه علیه السلام مثله. «5»
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار: «و»]
(2) [إلی هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین]
(3) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(4) [زاد فی کنز الدّقائق: «حینئذ»]
(5) عیسی بن سری گوید: با امام صادق علیه السلام عرض کردم: «ارکان اسلام را به من خبر ده! آن ارکان که برای هیچ کس کوتاهی در شناسایی آن‌ها روا نیست و کسی که در شناسایی آن‌ها کوتاهی کند، دین خود را تباه ساخته و خدا کردار اورا نپذیرد و هر که آن ارکان را بشناسد و به آن‌ها عمل کند، دینش شایسته گشته و کردارش پذیرفته شده و با روشی که دارد که ارکان اسلام را می‌داند و به آن‌ها عمل می‌کند) ندانستن هیچ امر دیگر، برای او تنگی و فشار نیاورد؟»
فرمود: «گواهی دادن به یکتایی خدا و این که محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست و اقرار به آن‌چه او از جانب خدا آورده و این که زکاة اموال حق است و ولایتی که خدای عزوجل بدان امر فرموده است و آن ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله است.»
عرض کردم: «آیا نسبت به امر ولایت دلیل مخصوصی برای کسی که ادعای آن فضیلت کند، می‌باشد که به آن شناخته شود؟» [آیا نسبت به ولایت بیان و برهان مخصوصی رسیده است که متمسک به آن شناخته شود؟]
فرمود: «آری! خدای عزوجل فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 181
الکلینی، الأصول من الکافی، 2/ 19- 20 رقم 6/ عنه: المجلسی، البحار، 65/ 337؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 503؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 442
علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن حمّاد بن عثمان، عن عیسی «1» ابن السّریّ قال: قلت «2» لأبی عبداللَّه علیه السلام «2»: حدّثنی عمّا بُنیت «3» علیه دعائم الإسلام إذا «4» أنا أخذتُ بها «4» زکی «5» عملی ولم یضرّنی جهل ما جهلت «5» «6» بعده، فقال «6»: شهادة أن لا إله إلّااللَّه وأنّ محمّداً رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم والإقرار بما جاء به من عند اللَّه وحقّ فی الأموال
__________________________________________________
- کنید خدا را و اطاعت کنید پیغمبر و والیان امر از خودتان را، 59 سوره 4».» و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر که بمیرد و امام و پیشوای خود را نشناسد، به مرگ دوران جاهلیت مرده است.» و امام و پیشوای مردم، پیغمبر صلی الله علیه و آله بود و علی علیه السلام و دیگران گفتند: «معاویه، امام بوده است. سپس حسن علیه السلام بود و بعد از او حسین علیه السلام.» و دیگران گفتند: «یزیدبن معاویه [و حسین‌بن علی]؛ ولی برابر نباشند. برابر نباشند (پر واضح است که معاویه در برابر علی علیه السلام و یزید در برابر حسین علیه السلام قابلیت امامت ندارند.)» سپس سکوت کرد و باز فرمود: «برایت زیادتر بگویم؟» حکم اعور عرض کرد: «آری قربانت گردم.»
فرمود: «سپس علی‌بن الحسین امام بود و بعد از او ابوجعفر محمدبن علی، و شیعیان پیش از ابوجعفر مناسک حج و حلال و حرام خود را نمی‌دانستند. چون ابوجعفر آمد، درِ علم را گشود و مناسک حج و حلال و حرام مردم را بیان فرمود تا آن‌جا که مردمی که شیعه به آن‌ها محتاج بودند (در امر مناسک و حلال و حرام) خود محتاج شیعه گشتند و امر امامت این گونه می‌باشد. زمین بی‌امام باقی نماند و هر که بمیرد و امامش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است و زمانی که از همه بیش‌تر احتیاج داری، به روشی که داری (عقیده‌تشیع) زمانی است که نفست به این‌جا برسد- با دست اشاره به‌گردنش فرمود- ودنیا از تو بریده شود. خواهی‌گفت: عقیده خوبی داشتم!» (یعنی هنگام جان دادن، عظمت و فضیلت ولایت خویش را می‌فهمی.)
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 3/ 32- 33
(1) [فی الینابیع مکانه: «فی المناقب: بالسّند عن عیسی ...»]
(2- 2) [الینابیع: «لجعفر الصّادق علیه السلام»]
(3)- [فی البرهان: «تثبت»، وفی الینابیع: «ثبت»، وفی الصّافی مکانه: «وعن الصّادق علیه السلام أ نّه سئل عمّا بنیت ...»]
(4- 4) [فی الصّافی: «أخذ بها»، وفی البرهان والینابیع: «أخذت»]
(5- 5) [الصّافی: «العمل ولم یضرّ جهل ما جهل»]
(6- 6) [الینابیع: «قال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 182
من «1» الزّکاة، والولایة «2» الّتی أمر اللَّه عزّ وجلّ بها ولایة آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، «3» فإنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال «3»: من مات و «4» لا یعرف إمامه مات میتةً جاهلیّة، قال اللَّه عزّ وجلّ: «أطیعُوا اللَّهَ وأطیعُوا الرّسُولَ وَاولی الأمْرِ مِنْکُمْ» فکان علیّ علیه السلام، ثمّ صار من بعده «5» الحسن ثمّ من بعده الحسین «5»، ثمّ من بعده علیّ بن الحسین، ثمّ من بعده محمّد بن علیّ، ثمّ «6» هکذا یکون الأمر، إنّ الأرض لا تصلح «7» إلّابإمام «8» ومَنْ مات لا یعرف إمامه مات میتةً «9» جاهلیّة، وأحوج ما یکون أحدکم إلی معرفته إذا بلغت نفسه ههنا- قال «4»: وأهوی بیده إلی صدره- یقول حینئذٍ: لقد کُنت علی أمر حسن. «10» «10»
الکلینی، الأصول من الکافی، 2/ 21 رقم 9/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 1/ 463؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 383؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 504؛ القندوزی، ینابیع المودّة، 1/ 350- 351
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی الصّافی]
(2)- [الینابیع: «الإقرار بالولایة»]
(3- 3) [فی البرهان: «قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»، وفی الینابیع: «قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»]
(4) [لم یرد فی الینابیع]
(5- 5) [فی البرهان والینابیع: «حسن ثمّ حسین»]
(6) [فی البرهان والینابیع: «و»]
(7) [البرهان: «لا یصلح»]
(8)- [فی نور الثّقلین: «بالإمام»، وإلی هنا حکاه فی الصّافی]
(9)- [البرهان: «موتةً»]
(10)- عیسی بن سری گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «پایه‌هایی که اسلام بر آن نهاده شده است، به من بفرما که چون به آن‌ها چنگ زنم، کردارم پاک و بی‌عیب باشد و چیزهای دیگری را که نمی‌دانم زیانم نرساند.» فرمود: «گواهی دادن به یگانگی خدا و این که محمد صلی الله علیه و آله رسول خداست و اقرار کردن به آن‌چه از جانب خدا آورده و این که حقی به عنوان زکات در اموال است و ولایتی که خدای عزوجل به آن امر فرموده و آن ولایت آل‌محمد صلی الله علیه و آله است؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر که بمیرد و امامش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.»
خدای عز وجل فرماید: «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیغمبر و والیان امر از خودتان را.» والی امر علی علیه السلام بود و پس از او حسن و پس از او حسین و پس از او علی‌بن الحسین و پس از او
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 183
محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن النّضر بن سوید «1»، عن عمرو بن أبی المقدام قال: رأیت أبا عبداللَّه علیه السلام یوقم عرفة بالموقف وهو ینادی بأعلی صوته: «2» أ یّها النّاس! إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله کان الإمام، ثمّ کان علیّ بن أبی طالب، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ علیهم السلام، ثمّ هه، فینادی «3» ثلاث مرّات لمن «4» بین یدیه وعن یمینه وعن یساره ومن «5» خلفه اثنی عشر صوتاً، و «4» قال عمرو: فلمّا أتیت منی، سألت أصحاب العربیّة عن تفسیر «هه» فقالوا: هه «4» لغة بنی فلان: أنا فسألونی. قل:
ثمّ «4» سألت غیرهم أیضاً من أصحاب «6» العربیّة، فقالوا مثل ذلک.
الکلینی، الفروع من الکافی، 4/ 466 رقم 10/ عنه: ابن طاووس، إقبال الأعمال، 2/ 57- 58؛ المجلسی، البحار، 47/ 58؛ البحرانی، العوالم «7»، 20/ 81- 82
سعد، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن حمّاد بن عیسی، عن عبدالأعلی بن أعین، قال:
سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام، یقول:
إنّ اللَّه عزّ وجلّ خصّ علیّاً علیه السلام بوصیّة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وما نصبه له، فأقرّ الحسن والحسین له بذلک.
__________________________________________________
- محمد بن علی. سپس امر امامت همین گونه باشد (به پسر امام سابق رسد). همانا زمین را شایسته نیست که بدون امام باشد [زمین بی‌امام اصلاح نشود] و هر که بمیرد و امامش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است و زمانی که یکی از شما از همه بیش‌تر به معرفت امام احتیاج دارد، زمانی است که نفسش به این‌جا برسد. (با دست اشاره به سینه‌اش فرمود) آن‌گاه خواهد گفت: عقیده خوبی داشتم.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 3/ 34
(1) [الإقبال: «شعیب»]
(2) [زاد فی الإقبال: «یا»]
(3) [الإقبال: «فنادی»]
(4)- [لم یرد فی الإقبال]
(5) [الإقبال: «عن»]
(6) [فی البحار والعوالم: «أهل»]
(7)- [حکاه أیضاً فی العوالم، 20/ 107]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 184
ثمّ وصیّته للحسن، وتسلّم الحسین إلی الحسن علیهما السلام ذلک حتّی افضی الأمر إلی الحسین علیه السلام لا ینازعه فیها أحد، له من السّابقة مثل ما له.
فاستحقّها علیّ بن الحسین علیه السلام لقول اللَّه تعالی:
«وَاولُوا الأرْحامِ بَعْضُهُمْ أوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ» «1»
.فلا یکون بعد علیّ بن الحسین علیه السلام إلّافی الأعقاب وأعقاب الأعقاب.
ابن بابویه، الإمامة والتّبصرة،/ 48- 49 رقم 31
محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن یعقوب بن یزید، عن ابن فضّال، عن مروان، عن أیّوب بن الحرّ، عن أبی بصیر:
عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال:
نزل أمر الحسن والحسین علیهما السلام معاً، فتقدّمه الحسن بالکبر.
ابن بابویه، الإمامة والتّبصرة،/ 55 رقم 39
عن أبی بصیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، عن قول اللَّه فذکر «2» نحو هذا الحدیث وقال فیه زیادة، فنزلت «3» علیه الزّکاة، فلم یسمّ اللَّه من کلّ أربعین درهماً درهماً حتّی کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله هو الّذی فسّر ذلک لهم، وذکر فی آخره، فلمّا أن صارت إلی الحسین لم یکن أحد من أهله یستطیع أن یدّعی علیه، کما کان هو یدّعی علی أخیه وعلی أبیه علیه السلام، لو أراد أن یصرفا الأمر عنه ولم یکونا لیفعلا، ثمّ صارت حین أفضته «4» إلی الحسین بن علیّ فجری تأویل هذه الآیة: «واولوا الأرحامِ بعضهم أولی ببعضٍ فی کتاب اللَّه»، ثمّ صارت من بعد الحسین لعلیّ بن الحسین، ثمّ صارت من بعد علیّ بن الحسین إلی محمّد بن علیّ علیه السلام.
__________________________________________________
(1) [الأحزاب: 33/ 6]
(2) [البحار: «وذکر»]
(3) [البرهان: «فتنزّلت»]
(4) [فی البرهان: «أفضت»، وفی البحار: «أفضیت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 185
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 251 رقم 170/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 385؛ المجلسی، البحار، 35/ 212
عن حکیم «1» قال: قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: جعلت فداک أخبرنی مَن «2» أولی الأمر الّذین أمرَ اللَّه بطاعتهم؟ فقال لی: أولئک علیّ بن أبی طالب والحسن والحسین وعلیّ بن الحسین ومحمّد بن علیّ وجعفر أنا «3»، فاحمدوا اللَّه الّذی عرّفکم أئمّتکم وقادتکم حین جحدهم النّاس.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 252 رقم 174/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، 1/ 385- 386؛ المجلسی، البحار، 23/ 293؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 500
عن «4» یحیی بن السّری «4» قال: قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: أخبرنی «5» عن دعائم الإسلام الّتی بنی «5» علیها الدِّین «6»، لا یسع أحد «7» التّقصیر فی شی‌ء منها، الّتی من قصر عن معرفة شی‌ء منها فسد علیه «8» دینه، ولم یقبل منه عمله، ومن عرفها وعمل بها صلح له دینه، وقبل منه عمله، ولم یضرّ «9» ما هو فیه بجهل شی‌ء من الأمور إن جهله؟ فقال: نعم شهادة أن لا إله إلّااللَّه، والإیمان برسوله «10» صلی الله علیه و آله، والإقرار بما جاء من عند اللَّه وحقّ من الأموال الزّکاة، والولایة الّتی أمر اللَّه بها ولایة آل محمّد؛ قال: وقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: من مات و «8» لا یعرف إمامه مات میتةً جاهلیّة، فکان الإمام علیّ، ثمّ کان الحسن بن علیّ، ثمّ کان
__________________________________________________
(1) [نور الثّقلین: «سلیم»]
(2)- [البرهان: «عن»]
(3) [لم یرد فی نور الثّقلین]
(4- 4) [فی البرهان: «یحیی بن سری»، وفی البحار: «عیسی بن السّری»]
(5- 5) [البحار: «بدعائم الإسلام الّذی بنی اللَّه»]
(6) [زاد فی البرهان: «الرّضی»]
(7)- [البحار: «أحداً»]
(8) [لم یرد فی البرهان]
(9) [فی البرهان والبحار: «لم یضرّه»]
(10) [البرهان: «برسول اللَّه صلی الله علیه و آله»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 186
الحسین بن علیّ، ثمّ کان علیّ بن الحسین، ثمّ «1» کان محمّد بن علیّ أبو جعفر «2». وکانت الشّیعة قبل أن یکون أبو جعفر وهم «3» لا یعرفون مناسک حجّهم، ولا حلالهم ولا حرامهم حتّی کان أبو جعفر، فحجّ «4» لهم وبیّن مناسک حجّهم، وحلالهم وحرامهم، حتّی استغنوا عن النّاس، وصار النّاس یتعلّمون منهم بعدما کانوا یتعلّمون من النّاس، وهکذا یکون الأمر، والأرض لا تکون «5» إلّابإمام.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 252- 253 رقم 175/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 386؛ المجلسی، البحار، 65/ 387
وعنه [الخصیبیّ] عن النّصر بن محمّد بن سنان الزّاهریّ، عن یونس بن ظبیان، عن المفضّل بن عمر، عن الصّادق (علیه السلام) وهم عنده جمع کثیر، قد امتلأ بهم مجلسه ظاهره وباطنه، وقد قام النّاس إلیه، فقالوا: یا ابن رسول اللَّه إنّ اللَّه جلّ وعلا یقول: «ما کان لمؤمنٍ ولا مؤمنةٍ إذا قضی اللَّه ورسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم» «6»
ولسنا نأمن غیبتک عنّا إلی رضوان اللَّه ورحمته فبیِّن لنا اختیار اللَّه [و] اختیارک من هذه الامّة لنلزمه ولا نفارقه، فقال: «إنّ اللَّه عزّ وجلّ اختار من الأیّام الجمعة ومن اللّیالی لیلة القدر، ومن الشهور شهر رمضان، واختار جدِّی رسول اللَّه من الرّسل، واختار منه علیّاً، واختار من علیّ الحسن والحسین، واختار من الحسین، تسعة أئمّة وتاسعهم قائمهم، ظاهرهم وباطنهم وهو سمیّ جدّه وکنیته».
الخصیبی، الهدایة الکبری،/ 362- 363
معاذ بن مسلم، قال: دخلت مع أخی عمرو، علی أبی عبداللَّه (جعفر بن محمّد علیه السلام)، فقلت له: جعلت فداک، هذا أخی یرید أن یسمع منک، فقال له: سل عمّا شئت.
__________________________________________________
(1) [البحار: «و»]
(2)- [البرهان: «ثمّ جعفر علیه السلام»]
(3) [لم یرد فی البرهان]
(4) [فی البرهان والبحار: «فنهج»]
(5) [البحار: «لا یکون»]
(6) [الأحزاب: 33/ 36]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 187
فقال: أسألک عن الّذی لایقبل اللَّه عزّ وجلّ من العباد غیره، ولایعذرهم علی جهله؟
قال علیه السلام: شهادة أن لا إله إلّااللَّه، وأنّ محمّداً رسول اللَّه، والطّهارة والصّلاة والزّکاة، وصوم شهر رمضان، وحجّ البیت الحرام لمن استطاع إلیه سبیلًا، والجهاد لمن قدر علیه، والائتمار «1» مع ذلک بأئمّة الحقّ من آل محمّد علیه وعلیهم أفضل الصّلاة.
قال له عمرو: سمّهم لی جعلت فداک.
قال علیه السلام: علیّ أمیر المؤمنین، والحسن، والحسین، وعلیّ بن الحسین، ومحمّد بن علیّ، ویعطی اللَّه الخیر من یشاء.
قال له: فأنت جعلت فداک؟ قال: یجری لآخرنا ما جری لأوّلنا، ومحمّد وعلیّ أفضلنا.
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 1/ 224- 225، رقم 209
أبی رحمه الله قال: حدّثنا سعد بن عبداللَّه، عن محمّد بن عیسی بن عبید، «2» عن حمّاد بن عیسی «2»، عن عبدالعلیّ «3» بن أعین قال: سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول: إنّ اللَّه عزّ وجلّ خصّ علیّاً علیه السلام بوصیّة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وما یصیبه له، فأقرّ الحسن والحسین له «4» بذلک، ثمّ «5» وصیّته للحسن «5» وتسلیم الحسین للحسن «4» ذلک «6» حتّی أفضی «7» الأمر إلی الحسین «8» لاینازعه فیه أحد له «9» من السّابقة مثل ما له. واستحقّها علیّ بن الحسین لقول «10» اللَّه
__________________________________________________
(1)- الاقتداء.
(2- 2) [لم یرد فی البرهان]
(3) [فی إثبات الهداة والبرهان والبحار: «عبدالأعلی»، وفی نور الثّقلین وکنز الدّقائق مکانه: «فی کتاب علل الشّرائع بإسناده إلی عبدالأعلی ...»]
(4) [لم یرد فی نور الثّقلین]
(5- 5) [فی إثبات الهداة: «وصیّة الحسن»، وفی البرهان والبحار: «وصیّة للحسن»]
(6)- [لم یرد فی إثبات الهداة]
(7)- [کنز الدّقائق: «أقضی»]
(8)- [فی البرهان وکنز الدّقائق: «للحسین»]
(9) [لم یرد فی البحار، وفی نور الثّقلین: «لأ نّه لیس لأحد»، وفی کنز الدّقائق: «لیس له»]
(10)- [فی البرهان وکنز الدّقائق: «بقول»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 188
عزّ وجلّ: «واولوا الأرحام بعضهم أولی ببعضٍ فی کتابِ اللَّه» «1»
فلا تکون «2» بعد علیّ بن الحسین إلّافی الأعقاب وأعقاب «3» الأعقاب.
الصّدوق، علل الشّرائع، 1/ 244 رقم 5/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 541؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 293؛ المجلسی، البحار، 25/ 257- 258؛ الحویزی، نور الثّقلین، 2/ 172؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 5/ 380
حدّثنا الحسین بن أحمد بن إدریس رضی الله عنه، قال: حدّثنا أبی، عن محمّد بن الحسین بن یزید الزّیّات، عن الحسن بن موسی الخشّاب، عن ابن سماعة، عن علیّ بن الحسن بن رباط، عن أبیه، عن المفضّل بن عمر، قال: قال الصّادق جعفر بن محمّد علیهما السلام: إنّ اللَّه تبارک وتعالی خلق أربعة عشر نوراً، قبل خلق الخلق بأربعة عشر ألف عام، فهی أرواحنا.
فقال له: یا ابن رسول اللَّه! ومن الأربعة عشر؟ فقال: محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین والأئمّة من ولد الحسین، آخرهم القائم الّذی یقوم بعد غیبته، فیقتل الدّجّال، ویطهّر الأرض من کلّ جور وظلم. «4»
الصّدوق، کمال الدّین، 2/ 335- 336 رقم 7
حدّثنا أبی رضی الله عنه قال: حدّثنا سعد بن عبداللَّه، قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن عیسی؛ و «5» ابراهیم بن مهزیار، عن علیّ بن مهزیار، عن الحسین «6» بن سعید، عن أبی علیّ البجلیّ «7»، عن أبان بن عثمان، عن زرارة بن أعین، عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی حدیث له فی الحسین بن علیّ علیهما السلام «8» أ نّه قال «8» فی آخره: ولولا منّ علی الأرض من حجج اللَّه لنفضت الأرض ما
__________________________________________________
(1) [الأحزاب: 33/ 6]
(2)- [فی البرهان: «فلا تکوننّ»، وفی نور الثّقلین: «فلا یکون»]
(3) [البحار: «وفی»]
(4)- [راجع: «الأئمّة من ولده علیه السلام»]
(5) [فی إثبات الهداة والبحار: «عن»]
(6)- [فی إثبات الهداة والبحار: «الحسن»]
(7)- [فی إثبات الهداة والبحار: «الجبلیّ»]
(8- 8) [البحار: «یقول»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 189
فیها وألقت ما علیها، إنّ الأرض لا تخلو ساعة من الحجّة. «1»
الصّدوق، کمال الدّین، 1/ 202 رقم 4/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 104- 105؛ المجلسی، البحار، 23/ 34
روی العبّاس بن عامر، عن أبّان، عن أبی بصیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: من لم یحسن عند الموت وصیّته کان نقصاً فی مروّته وعقله، «2» وقال: «2» إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أوصی إلی علیّ. وأوصی علیّ علیه السلام إلی الحسن، وأوصی الحسن علیه السلام إلی الحسین، وأوصی الحسین علیه السلام إلی علیّ بن الحسین، وأوصی علیّ بن الحسین علیه السلام إلی محمّد بن علیّ الباقر «3» علیه السلام.
الصّدوق، من لایحضره الفقیه، 4/ 134- 135 رقم 1/ عنه: الحرّ العاملی، وسائل الشّیعة، 13/ 357، إثبات الهداة، 1/ 467
وروی علیّ بن الحکم، عن زیاد بن أبی الحلال، قال: سألت أبا عبداللَّه علیه السلام عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله هل أوصی إلی الحسن والحسین علیهما السلام مع أمیر المؤمنین؟ قال: نعم، قلت: وهما فی ذلک السّنّ؟ قال: نعم ولا یکون لسواهما فی أقلّ من خمس سنین.
الصّدوق، من لا یحضره الفقیه، 4/ 176 رقم 20/ عنه: الحرّ العاملی، وسائل الشّیعة، 13/ 439
حدّثنا «4» علیّ بن الحسین «5»، قال: حدّثنا أبو محمّد هارون بن موسی، قال: حدّثنی
__________________________________________________
(1)- امام ششم در ضمن حدیثی درباره امام حسین در پایان آن فرمود: «اگر حجت‌های خدا در زمین نباشند، زمین هرچه در آن است بتکاند و آن‌چه بر آن است به دور اندازد. و به راستی زمین یک ساعت خالی از حجت نیست.»
کمره‌ای، ترجمه کمال الدّین، 1/ 309
(2- 2) [الوسائل: «قال: و»]
(3) [لم یرد فی الوسائل وإثبات الهداة]
(4) [المختصر: «ومن کتاب ابن البطریق روی»]
(5)- [إثبات الهداة: «الحسن»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 190
محمّد بن همّام، قال: حدّثنی عبداللَّه بن جعفر الحمیریّ، قال: حدّثنی عمر بن علیّ العبدیّ الرّقی «1»، عن داوود بن کثیر «2»، عن یونس بن ظبیان، «3» قال: دخلت علی الصّادق «4» علیه السلام فقلت: یا ابن رسول اللَّه! إنِّی دخلت علی مالک «5» وأصحابه «5»، فسمعت بعضهم یقول: إنّ «6» اللَّه له «6» وجهاً کالوجوه، وبعضهم یقول: له یدان، واحتجّوا بذلک «7» قول «8» اللَّه تعالی: «بیدیّ استکبرت» «9»
وبعضهم یقول: هو کالشّاب من أبناء ثلاثین «10» سنة، فما عندک فی هذا یا ابن رسول اللَّه؟ قال: فکان «11» متّکأ فاستوی جالساً، وقال: اللَّهمّ عفوک، عفوک. ثمّ قال: یا یونس «12»! مَنْ زعم أنّ للَّه‌وجهاً کالوجوه فقد أشرک، ومَنْ زعم أنّ للَّه‌جوارحاً «13» کجوارح المخلوقین فهو کافر باللَّه، فلا تقبلوا «14» شهادته ولا تأکلوا ذبیحته، تعالی اللَّه عمّا یصفه المشبّهون بصفة المخلوقین، فوجه «15» اللَّه أنبیاؤه «16»، وقوله: «خلقت بیدیّ استکبرت» فالید القدرة «17» کقوله: «وأیّدکم 17 بنصره»، فمَنْ زعم أنّ اللَّه فی شی‌ء أو علی شی‌ء «18» أو
__________________________________________________
(1)- لیس «الرّقی» فی ط، ن، م [والمختصر وإثبات الهداة والبحار]
(2)- فی ط، ن، م [والمختصر وإثبات الهداة والبحار والعوالم]: بعد کثیر «الرّقی».
(3) (3**) [إثبات الهداة: «عن الصّادق علیه السلام فی حدیث»]
(4)- فی ط، ن [والمختصر والبحار والعوالم]: بعد الصّادق «جعفر بن محمّد».
(5- 5) [فی المختصر: «وعنده جماعة یتکلّمون فی اللَّه»، وفی البحار: «وأصحابه وعنده جماعة یتکلّمون فی اللَّه»]
(6- 6) لیس «له» فی ن، ط، م [وفی المختصر والعوالم والبحار: «للَّه»]
(7)- فی ط، ن، م [والبحار]: «لذلک»، ولم یرد فی المختصر.
(8)- [فی المختصر والبحار والعوالم: «بقول»]
(9) [ص: 38/ 75]
(10)- [العوالم: «الثّلاثین»]
(11)- فی م [والمختصر والبحار والعوالم]: «وکان».
(12)- فی م: «أیونس».
(13)- [فی المختصر والبحار والعوالم: «جوارح»]
(14) [البحار: «ولا تقبلوا»]
(15) [المختصر: «وجه»]
(16)- فی ن، ط، م [وزاد فی المختصر والبحار والعوالم: «وأولیاءه»]
(17- 17) [المختصر: «وکقوله تعالی: هو الّذی أیّدک»]
(18) (18*) [لم یرد فی المختصر]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 191
تحول «1» من شی‌ء إلی شی‌ء (18*)، أو یخلو منه شی‌ء، أو یشغل به شی‌ء فقد وصفه بصفة المخلوقین، واللَّه خالق کلّ شی‌ء لا یقاس بالقیاس ولا یشبّه بالنّاس، «2» لا یخلو منه مکان ولا یشغل به مکان، قریب فی بعده بعید فی قربه، ذلک اللَّه ربّنا لا إله غیره، فمَن أراد اللَّه وأحبّه «3» بهذه الصّفة [فهو من الموحِّدین، ومن أحبّه «4» بغیر هذه الصّفة] «5»
فاللَّه «6» منه بری‌ء ونحن منه برآء «6».
ثمّ قال علیه السلام: «7» إنّ اولی «7» الألباب الّذین عملوا بالفکرة «8»، حتّی ورثوا منه حبّ اللَّه، فإنّ حبّ اللَّه إذا ورثه القلب «9» استضاء به و «9» أسرع إلیه اللّطف، «10» فإذا نزل منزلًا «10» صار من أهل الفوائد، «11» فإذا صار من أهل الفوائد «11» تکلّم بالحکمة، «12» فإذا تکلّم بالحکمة صار «12» صاحب فطنة، فإذا نزل منزلة الفطنة عمل «13» فی القدرة. فإذا عمل «14» به ما 14 فی القدرة عرف الأطباق السّبعة، فإذا بلغ هذه «15» المنزلة «16» جعل شهوته ومحبّته فی خالقه، فإذا فعل
__________________________________________________
(1)- فی ن، ط، م [والبحار]: «یحول».
(2) [أضاف فی المختصر: «و»]
(3) [زاد فی المختصر والبحار: «ووصفه»]
(4)- [فی المختصر: «وصفه»، وزاد فی البحار: «ووصفه»]
(5)- ما بین القوسین سقط عن ط.
(6- 6) [المختصر: «بری‌ء منه ونحن براء منه»]
(7- 7) [المختصر: «إنّما اولوا»]
(8)- فی ن، م: «بالفکر».
(9- 9) [فی المختصر: «استضاء»، وفی البحار والعوالم: «واستضاء به»]
(10- 10) فی ط، م [والعوالم]: «فإذا أنزل اللّطف»، وفی ن [والمختصر والبحار]: «فإذا نزل منزلة اللّطف».
(11- 11) [لم یرد فی المختصر]
(12- 12) [البحار: «فصار»]
(13) [أضاف فی المختصر: «بها»]
(14- 14) لیس «به ما» فی ط، ن، م [والبحار والعوالم، وفی المختصر: «بها»]
(15) [المختصر: «إلی هذه»]
(16)- فی ن، ط، م: صار یتقلّب- فی م: ینقلب- فی فکر ولطف: بحکمة- فی ط، م: بلطف وحکمة- وبیان: فإذا بلغ هذه المنزلة. [زاد فی المختصر والبحار والعوالم: «صار یتقلّب [فی] فکره بلطف وحکمة وبیان فإذا بلغ هذه المنزلة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 192
ذلک نزل منزلة «1» الکبری فعاین «2» ربّه فی قلبه، وورث الحکمة بغیر ما ورثه «3» الحکماء «4» ورثوا الحکمة بالصّمت، وإنّ العلماء ورثوا العلم بالطّلب، وإنّ الصّدّیقین ورثوا الصِّدق، بالخشوع وطول العبادة. فمَن أخذه «5» بهذه السّیرة «6» إمّا أن یسفل «7» وإمّا أن «7» یرفع، وأکثرهم الّذی «8» یسفل ولا یرفع «9»، إذا «10» لم یرع حقّ اللَّه «11» ولم یعمل بما أمر به، فهذه «12» صفة من لم یعرف اللَّه «12» حقّ معرفته فلم یحبّه «13» حقّ محبّته، فلا یغرّنّک «14» صلاتهم وصیامهم وروایاتهم «15» وعلومهم فإنّهم حمر مستنفرة «16».
ثمّ (3**) قال: یا یونس! إذا أردت العلم الصّحیح فعندنا أهل البیت، فإنّا ورثنا «17» «18» وأوتینا شرع الحکمة وفصل الخطاب. فقلت: یا ابن رسول اللَّه وکلّ «19» مَنْ کان من
__________________________________________________
(1) [المختصر: «المنزلة»]
(2)- فی ط: «تعاین».
(3)- فی ط: «ورث».
(4)- [زاد] فی ط، ن، م [والمختصر والبحار والعوالم]: «وورث العلم بغیر ما ورثه العلماء وورث الصّدق بغیر ما ورثه الصّدّیقون أن الحکماء».
(5) [المختصر: «أخذ»]
(6)- فی ن، م: المسیرة، [وفی المختصر: «الصّفة»]
(7- 7) [المختصر: «أو»]
(8) [لم یرد فی المختصر]
(9)- فی ط: «ولم یرفع».
(10)- [فی المختصر والبحار: «إذ»]
(11)- فی ن، م: «خلق اللَّه».
(12- 12) [المختصر: «منزلة من لم یعرفه»]
(13)- فی ن، ط، م [والمختصر والبحار والعوالم]: «ولم یحبّه».
(14)- فی ط، م [والمختصر]: «فلا تغرّنّک».
(15)- [أضاف فی المختصر: «وکلامهم»]
(16)- إشارة إلی الآیة 50 من المدّثر.
(17) [فی المختصر وإثبات الهداة والبحار والعوالم: «ورثناه»]
(18) (18*) [إثبات الهداة: «إلی أن قال»]
(19)- [المختصر: «فکلّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 193
أهل البیت ورث، «1» کما ورثتم مَنْ کان من «1» ولد علیّ وفاطمة علیهما السلام؟ فقال (18*): ما ورثه إلّا الأئمّة الاثنی عشر. قلت: سمِّهم لی یا ابن رسول اللَّه؟ فقال «2»: أوّلهم علیّ بن أبی طالب، وبعده الحسن و «3» الحسین، وبعده علیّ بن الحسین، «4» ومحمّد بن علیّ «4»، ثمّ «3» أنا، وبعدی موسی ولدی «5»، وبعد موسی علیّ ابنه، وبعد علیّ محمّد «6»، وبعد محمّد علیّ «6»، وبعد علیّ الحسن «7»، وبعد الحسن الحجّة «8»، اصطفانا «9» اللَّه وطهّرنا وأوتینا «10» ما لم یؤت أحداً «11» من العالمین «12». ثمّ قلت: یا ابن رسول اللَّه! إنّ عبداللَّه بن سعد «13» دخل علیک بالأمس «14» فسألک عمّا سألک «15» فأجبته بخلاف هذا. فقال: یا یونس! کلّ امرئ وما یحتمله ولکلّ وقت حدیثه «16»، وأ نّک لأهل لما سألت فأکتمه إلّاعن أهله. والسّلام.
الخزّاز، کفایة الأثر،/ 255- 259/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 602؛ المجلسی، البحار، 36/ 403- 405؛ البحرانی، العوالم، (ط «3»)، 15- 3/ 278- 280؛ مثله حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدّرجات،/ 121- 123
__________________________________________________
(1- 1) [المختصر: «ما ورث»]
(2) [فی المختصر وإثبات الهداة والبحار: «قال»]
(3) [المختصر: «وبعده»]
(4- 4) فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]: «وبعده محمّد بن علیّ الباقر»، [وفی المختصر وإثبات الهداة: «وبعده محمّد بن علیّ»]
(5) [إثبات الهداة: «ابنی»]
(6)- [زاد فی إثبات الهداة والبحار والعوالم: «ابنه»]
(7) [زاد فی البحار: «ابنه»]
(8)- [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(9)- فی ن: «اصطفینا».
(10)- [البحار: «أتانا»]
(11)- فی ن، م [والعوالم]: «أحد».
(12) [إلی هنا حکاه عنه فی المختصر]
(13)- فی ن: «سعید».
(14)- فی ن: «بالأنس»، وهو تصحیف وغلط.
(15)- فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]: «سألتک».
(16)- فی ط: «جریته».
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 194
حدّثنا الحسین بن علیّ، قال: حدّثنا هارون بن موسی، قال «1» محمّد بن الحسن، قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصّفّار، عن یعقوب بن یزید [عن محمّد «2»] بن أبی عمیر، عن هشام «3» قال: کنت عند الصّادق جعفر بن محمّد علیهما السلام إذ دخل علیه معاویة بن «4» وهب وعبدالملک بن أعین، فقال له معاویة بن وهب: یا ابن رسول اللَّه! ما تقول فی الخبر الّذی روی أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم رأی ربّه، علی أیّ صورة رآه؟ وعن الحدیث الّذی رووه أنّ المؤمنین «5» یرون ربّهم فی الجنّة، علی أیّ صورة یرونه. فتبسّم علیه السلام ثمّ قال: یا فلان «6»! ما أقبح بالرّجل یأتی علیه سبعون سنة أو ثمانون سنة یعیش فی ملک اللَّه ویأکل من نعمه لا یعرف «7» اللَّه حقّ معرفته. ثمّ قال علیه السلام: یا معاویة! إنّ محمّداً صلی الله علیه و آله و سلم لم یر ربّه «8» تبارک وتعالی بمشاهدة العیان، وإنّ الرّؤیة علی وجهین: رؤیة القلب ورؤیة البصر، فمن عنی برؤیة القلب فهو مصیب، ومن عنی برؤیة البصر فقد کفر باللَّه وبآیاته، لقول رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: من شبّه اللَّه بخلقه فقد کفر.
ولقد حدّثنی أبی، عن أبیه، عن الحسین «9» بن علیّ علیهم السلام قال: سئل أمیر المؤمنین علیه السلام فقیل له: یا أخا رسول اللَّه! هل رأیت ربّک؟ فقال: وکیف أعبد من لم أره؟ لم یره «10» العیون بمشاهدة العیان «11» ولکن رأته القلوب «12» بحقائق الإیمان، وإذا «13» کان المؤمن یری
__________________________________________________
(1)- فی ط، ن: أخبرنا.
(2)- سقط «عن محمّد» فی ط.
(3) (3*) [إثبات الهداة: «عن الصّادق علیه السلام فی حدیث»]
(4)- سقط «بن» فی ن.
(5)- فی م: «المؤمنون».
(6)- [فی البحار والعوالم: «یا معاویة»]
(7)- فی م: «ثمّ لا یعرفه»، [وفی البحار والعوالم: «ثمّ لا یعرف»]
(8)- [فی البحار والعوالم: «الرّبّ»]
(9)- فی ن، م: «عن الحسن بن علیّ».
(10)- فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]: «لم تره».
(11)- لیس «العیان» فی ن.
(12)- [العوالم: «العقول»]
(13)- [البحار: «فإذا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 195
ربّه بمشاهدة البصر «1» فإن کان من حاز «1» علیه البصر والرّؤیة فهو مخلوق، ولابدّ للمخلوق من الخالق، فقد جعلته إذاً محدثاً مخلوقاً، ومن شبّهه بخلقه فقد اتّخذ مع اللَّه شریکاً، ویلهم أو لم یسمعوا یقول «2» اللَّه تعالی: «لا تُدرکه الأبصار وهو یُدرکُ الأبصار وهو اللّطیف الخبیر» «3»
، وقوله: «لن ترانی ولکن انظر إلی الجبلِ فإن استقرّ مکانهُ فسوف ترانی فلمّاتجلّی ربّه للجبلِ جعلهُ دکّاً» «4»
، وإنّما طلع من نوره علی الجبل کضوء یخرج من سمّ الخیاط، فدکدکت «5» الأرض وصعقت الجبال، فخرّ موسی صعقاً، أی میّتاً، فلمّا أفاق وردّ علیه روحه، قال: سبحانک تبت إلیک، من قول من زعم أ نّک تری، ورجعت إلی معرفتی بک أنّ الأبصار لا یدرکک «6»، وأنا أوّل المؤمنین، وأوّل المقرّین بأ نّک «7» تَری ولا تُری «7»، وأنت بالمنظر الأعلی.
ثمّ (3*) قال علیه السلام: إنّ أفضل الفرائض وأوجبها علی الإنسان معرفة الرّبّ والإقرار له بالعبودیّة، و «8» حدّ المعرفة «9» أ نّه لا إله غیره ولا شبیه له ولا نظیر له «10»، وإنّه «11» یعرف أ نّه قدیم مثبت بوجود «12» غیر فقید «13» موصوف من غیر شبیه ولا مبطل «14»، لیس کمثله شی‌ء
__________________________________________________
(1- 1) فی ط: «جاز»، فی م: «فإنّ کلّ من حاز»، [وفی البحار والعوالم: «کلّ من جاز»]
(2) [العوالم: «قول»]
(3)- الأنعام: 6/ 10.
(4)- الأعراف: 7/ 143.
(5) [البحار: «فدکّت»]
(6) [فی البحار والعوالم: «لا تدرکک»]
(7- 7) فی ن: «لا تری ولا تری».
(8) (8*) [إثبات الهداة: «بعدها»]
(9)- [زاد فی البحار والعوالم: «أن یعرف»]
(10)- لیس «له» فی ن، م.
(11)- فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]: «أن»، وفی ن: «تعرف».
(12)- فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]: «موجود».
(13)- فی «ط»: غیر مقیّد.
(14) [فی البحار والعوالم: «لا مثیل»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 196
وهو السّمیع البصیر. وبعده (8*) معرفة الرّسول والشّهادة له «1» بالنّبوّة، و «2» أدنی معرفة الرّسول الإقرار به «3» بنبوّته وإنّ ما أتی به من کتاب أو أمر أو نهی فذلک عن «4» اللَّه عزّ وجلّ، وبعده «2» معرفة الإمام الّذی به «5» یأتمّ «6» بنعته وصفته واسمه فی حال العسر والیسر، وأدنی معرفة الإمام أ نّه عدل النّبیّ إلّادرجة النّبوّة ووارثه، وأنّ طاعته طاعة اللَّه وطاعة رسول اللَّه والتّسلیم له فی کلّ أمر والرّدّ إلیه والأخذ بقوله «5»، ویعلم «7» أنّ الإمام بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «8» علیّ بن أبی طالب، ثمّ «9» الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد ابن علیّ، ثمّ أنا، ثمّ من «10» بعدی موسی ابنی، «11» ثمّ من بعده ولده علیّ «11» وبعد علیّ محمّد ابنه وبعد محمّد علیّ ابنه وبعد علیّ الحسن ابنه والحجّة من ولد الحسن. «12»
ثمّ «13» قال: یا معاویة! جعلت لک «14» فی هذا أصلًا 14 فاعمل علیه، فلو کنت تموت علی ما کنت علیه لکان حالک أسوأ الأحوال، فلا یغرّنّک قول من زعم «15» أنّ اللَّه تعالی یری بالبصر. قال: وقد قالوا: أعجب من هذا، أو لم ینسبوا «16» آدم علیه السلام إلی المکروه؟ أو
__________________________________________________
(1)- لیس «له» فی ن، ط، م.
(2- 2) [إثبات الهداة: «بعدها»]
(3)- لیس «به»، فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]
(4)- [فی البحار والعوالم: «من»]
(5- 5) [إثبات الهداة: «یأتمّ به»]
(6)- فی ن، م: «تأتمّ».
(7)- فی ن، م: «تعلم».
(8) [زاد فی إثبات الهداة: «أمیر المؤمنین»]
(9)- فی ن، ط، م [وإثبات الهداة والبحار والعوالم]: «وبعده».
(10)- لیس «من» فی ط، ن، م [وإثبات الهداة والبحار]
(11- 11) فی ن، ط، م [وإثبات الهداة والبحار والعوالم]: «وبعده علیّ ابنه»، وفی ط أیضاً: «وبعده محمّد ابنه وبعده علیّ ابنه».
(12) [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(13)- لیس «ثمّ» فی ط.
(14- 14) فی ط، ن، م [والبحار والعوالم]: «أصلًا فی هذا».
(15)- فی م: «یزعم».
(16) [زاد فی البحار: «أبی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 197
لم ینسبوا إبراهیم علیه السلام إلی ما نسبوه؟ أوَ لم ینسبوا داوود علیه السلام إلی ما نسبوه من القتل «1» من حدیث الطّیر؟ أوَ لم ینسبوا یوسف الصّدّیق إلی ما نسبوه من حدیث زلیخا؟ أوَ لم ینسبوا موسی علیه السلام إلی ما نسبوه «2»؟ أوَ لم ینسبوا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إلی ما نسبوه من حدیث زید؟ أوَ لم ینسبوا علیّ بن أبی طالب علیه السلام إلی ما نسبوه من حدیث القطیفة؟ إنّهم أرادوا بذلک توبیخ الإسلام لیرجعوا علی أعقابهم، أعمی اللَّه أبصارهم کما أعمی قلوبهم، تعالی اللَّه عن ذلک علوّاً کبیراً.
الخزّاز، کفایة الأثر،/ 256- 260/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 602- 603؛ المجلسی، البحار «3»، 36/ 406- 408؛ البحرانی، العوالم، (ط «3»)، 15- 3/ 281- 283
أخبرنا محمّد بن عبداللَّه الشّیبانیّ، قال: حدّثنا محمّد بن یعقوب الکلینیّ، قال:
حدّثنی محمّد بن یحیی العطّار، عن سلمة بن الخطّاب، عن محمّد بن خالد الطّیالسیّ، عن سیف بن عمیرة وصالح بن عقبة، جمیعاً عن علقمة بن محمّد الحضرمیّ عن الصّادق علیه السلام قال: الأئمّة «4» اثنا عشر. «5» قلت: یا ابن رسول اللَّه! فسمّهم لی. قال: من الماضین «5» علیّ «6» ابن أبی طالب «6» والحسن والحسین وعلیّ بن الحسین ومحمّد بن علیّ ثمّ أنا. «7» قلت: فمَن بعدک «6» یا ابن رسول اللَّه «6»؟ قال «8»: إنِّی «7» قد «9» أوصیت إلی ولدی موسی «10» وهو الإمام بعدی.
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار والعوالم]
(2) [زاد فی البحار والعوالم: «من القتل»]
(3)- [حکاه عنه أیضاً فی البحار، 4/ 54- 55]
(4) [فی الصّراط المستقیم مکانه: «وأسند علیّ بن محمّد القمی أنّ الصّادق علیه السلام قال لعلقمة الحضرمیّ: الأئمّة ...»]
(5- 5) [لم یرد فی الصّراط المستقیم]
(6- 6) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(7- 7) [الصّراط المستقیم: «و»]
(8) [فی البحار والعوالم: «فقال»]
(9)- [لم یرد فی البحار]
(10- 10) [الصّراط المستقیم: «وبعده»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 198
قلت: فمَن بعد موسی؟ قال (10*): علیّ ابنه یدّعی بالرّضا «1» «2» یدفن فی أرض الغربة من خراسان، ثمّ «2» بعد علیّ ابنه محمّد، «3» وبعد محمّد ابنه علیّ «3»، وبعد علیّ «4» الحسن ابنه «4» والمهدیّ من ولد الحسن «5». ثمّ قال علیه السلام: حدّثنی أبی، عن أبیه، عن جدّه، عن علیّ علیه السلام قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: یا علیّ! إنّ قائمنا إذا خرج یجتمع «6» إلیه ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلًا عدد رجال بدر، فإذا کان «7» وقت خروجه یکون له سیف مغمود «8» ناداه السّیف: قم یا ولیّ اللَّه فاقتل أعداء اللَّه.
الخزّاز، کفایة الأثر،/ 262- 263/ عنه: البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 158؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 603؛ المجلسی، البحار، 36/ 409- 410؛ البحرانی، العوالم، (ط «3»)، 15- 3/ 269
حدّثنی محمّد بن جعفر الآدمی من أصل کتابه وأثنی ابن غالب الحافظ علیه، قال:
حدّثنی أحمد بن عبید بن ناصح قال: حدّثنی الحسین بن علوان الکلبیّ، عن همّام بن الحارث، عن وهب بن منبّه، قال: إنّ موسی نظر لیلة الخطاب إلی کلّ شجرة فی الطّور، وکلّ حجر ونبات تنطق بذکر محمّد صلی الله علیه و آله واثنی عشر وصیّاً له من بعده.
فقال موسی: إلهی لا أری شیئاً خلقته إلّاوهو ناطق بذکر محمّد صلی الله علیه و آله وأوصیائه الاثنی عشر، فما منزلة هؤلاء عندک؟
قال: یا ابن عمران! إنِّی خلقتهم قبل خلق الأنوار وجعلتهم فی خزانة قدسی یرتعون
__________________________________________________
(1)- فی ط، ن [وفی البحار والعوالم]: «الرّضا»، وفی م: «الرّضی».
(2- 2) [فی الصّراط المستقیم: «و»، وفی إثبات الهداة: «ومن»]
(3- 3) [فی إثبات الهداة: «ثمّ بعد محمّد علیّ ابنه»، وفی البحار والعوالم: «وبعد محمّد علیّ ابنه»]
(4- 4) [الصّراط المستقیم: «ابنه الحسن»]
(5) [إلی هنا حکاه عنه فی الصّراط المستقیم وإثبات الهداة]
(6)- فی ط، ن، م: «یجمع».
(7)- فی ن، ط، م [والبحار والعوالم]: «حان» بدل کان.
(8)- [لم یرد فی العوالم]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 199
فی ریاض مشیّتی، ویتنسّمون «1» روح جبروتی، ویشاهدون أقطار ملکوتی، حتّی إذا شئت مشیّتی أنفذت قضائی وقدری.
یا ابن عمران! إنّی سبقت بهم السّباق «2» حتّی أزخرف بهم جنانی.
یا ابن عمران! تمسّک بذکرهم فإنّهم خزنة علمی وعیبة حکمتی، ومعدن نوری.
قال حسین بن علوان: فذکرت ذلک لجعفر بن محمّد علیه السلام فقال: حقّ ذلک هم اثنا عشر من آل محمّد صلی الله علیه و آله علیّ، والحسن، والحسین، وعلیّ بن الحسین، ومحمّد بن علیّ، ومن شاء اللَّه.
قلت: جعلت فداک إنّما أسألک لتفتینی بالحقّ.
قال: أنا، وابنی هذا- وأومأ إلی ابنه موسی علیه السلام- والخامس من ولده یغیب شخصه ولا یحلّ ذکره باسمه.
ابن عیّاش، مقتضب الأثر،/ 329- 330 رقم 25/ عنه: البیاضی، الصّراط المستقیم «3»، 2/ 134؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 712؛ المجلسی، البحار، 51/ 149
جعفر بن أحمد، عن صفوان، عن أبی الیسع، قال، قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: حدّثنی عن دعائم الإسلام الّتی بنی علیها، ولا یسع أحداً من النّاس تقصیر عن «4» شی‌ء منها، الّذی «5» من قصر عن معرفة شی‌ء منها «6» کبت علیه دینه «6» ولم یقبل منه عمله، ومن عرفها وعمل بها صلح دینه وقبل منه عمله، ولم یضق «7» به ما فیه بجهل شی‌ء من الأمور جهله.
قال: فقال: شهادة أن لا إله إلّااللَّه والإیمان برسول اللَّه صلی الله علیه و آله، والإقرار بما جاء به من
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار: «من»]
(2) [البحار: «استباقی»]
(3)- [قد ذکره البیاضی فی الصّراط المستقیم، والحرّ فی إثبات الهداة ملخّصاً]
(4) [البحار: «فی»]
(5) [البحار: «الّتی»]
(6- 6) [البحار: «کتب علیه ذنبه»]
(7) [البحار: «لم یضرّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 200
عند اللَّه، ثمّ قال: الزّکاة والولایة شی‌ء دون شی‌ء، فضل یعرف لمن أخذ به، قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «مَنْ ماتَ لا یعرف إمامه «1» مات میتة جاهلیّة»، وقال اللَّه عزّ وجلّ: «یا أ یُّهاالّذین آمَنُوا أطیعُوا اللَّهَ وأطیعُوا الرّسول واولی الأمْرِ منکُم» «2»
، وکان علیّ علیه السلام، وقال الآخرون «3»: لا، بل معاویة.
وکان حسن ثمّ کان حسین، وقال الآخرون «3» هو یزید بن معاویة لا سواء «4»، ثمّ قال: أزیدک «5»؟ قال بعض القوم: زده جعلت فداک.
قال: ثمّ کان علیّ بن الحسین، ثمّ کان أبو جعفر، وکانت الشّیعة قبله لا یعرفون ما یحتاجون إلیه من حلال ولا حرام إلّاما تعلّموا من النّاس.
حتّی کان أبو جعفر علیه السلام ففتح لهم وبیّن لهم وعلّمهم «6»، فصاروا یعلّمون النّاس بعدما کانوا یتعلّمون منهم، والأمر هکذا یکون، والأرض لا تصلح إلّابإمام، ومن مات «7» لا یعرف إمامه مات میتة جاهلیّة، وأحوج ما تکون إلی هذا إذا بلغت نفسک هذا المکان، وأشار بیده إلی حلقه، وانقطعت من الدّنیا تقول: لقد کنت علی رأی حسن.
قال أبو الیسع عیسی بن السّری: وکان أبو حمزة وکان حاضر المجلس أ نّه قال: «8» لک فما تقول «8» کان أبو جعفر إماماً حقّ الإمام.
الکشّی، 2/ 273- 274 رقم 799/ عنه: المجلسی، البحار، 23/ 89- 90
(محمّد بن عبداللَّه) بن جعفر الحمیری، عن أبیه، عن أحمد بن هلال العبرتائی، عن
__________________________________________________
(1) [البحار: «إمام زمانه»]
(2)- النّساء: 4/ 59.
(3) [البحار: «آخرون»]
(4) [البحار: «سواه»]
(5) [البحار: «أزیدکم»]
(6) [البحار: «علیهم»]
(7) [زاد فی البحار: «و»]
(8- 8) [البحار: «فیما یقول»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 201
ابن أبی عمیر، عن سعید بن غزوان، عن أبی بصیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی حدیث له: إنّ اللَّه اختار من النّاس الأنبیاء «1» الرّسل، واختارنی من الرّسل، واختار منِّی علیّاً، واختار من علیّ الحسن والحسین، واختار من الحسین الأوصیاء. تاسعهم قائمهم، وهو ظاهرهم وباطنهم. «2»
الطّوسی، الغیبة،/ 93
أبو عبداللَّه علیه السلام: کان فی ذؤابة سیف النّبیّ صلی الله علیه و آله صحیفة صغیرة هی الأحرف الّتی یفتح کلّ حرف ألف حرف، فما خرج منها إلّاحرفان حتّی السّاعة، وفی روایة أنّ علیّاً علیه السلام دفعها إلی الحسن فقرأ منها حروفاً، ثمّ أعطاها الحسین، فقرأها أیضاً، ثمّ أعطاها محمّداً فلم یقدر علی أن یفتحها.
ابن شهرآشوب، المناقب، 2/ 36
أسند علیّ بن محمّد أنّ یونس بن ظبیان دخل علی الصّادق علیه السلام فوجد عنده قوماً یختلفون فی صفات اللَّه، فردّ علیهم، وفسّر لهم، ثمّ قال بعد کلامه: یا یونس! إذا أردت العلم فعندنا أهل البیت، الأئمّة الاثنا عشر، فقلت: سمّهم لی، فقال: علیّ بن أبی طالب، وبعده الحسن، والحسین، وبعده علیّ بن الحسین، وبعده محمّد بن علیّ، وبعده جعفر بن محمّد، وبعده موسی بن جعفر، وبعده علیّ بن موسی، وبعده محمّد بن علیّ، وبعده علیّ ابن محمّد، وبعده الحسن بن علیّ، وبعد الحسن الحجّة: اصطفانا اللَّه وطهّرنا وآتانا ما لم یؤت أحداً من العالمین.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 157
__________________________________________________
(1) [زاد فی إثبات الهداة والبحار والعوالم: «واختار من الأنبیاء»]
(2)- [راجع: «إمامته والأئمّة من ولده علیهم السلام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 202

الاعتراف بإمامته عند الصّادق علیه السلام‌

وعنه: [السّندی بن محمّد، عن صفوان بن مهران الجمّال]، قال:
قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: أشهد أن لا إله إلّااللَّه وحده لا شریک له؛
ثمّ قلت له: أشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کان حجّة اللَّه علی خلقه؛
ثمّ کان أمیر المؤمنین (صلوات اللَّه علیه) وکان حجّة اللَّه علی خلقه. فقال علیه السلام: رحمک اللَّه.
ثمّ کان الحسن بن علیّ (صلّی اللَّه علیه) وکان حجّة اللَّه علی خلقه. فقال علیه السلام: رحمک اللَّه.
ثمّ کان الحسین بن علیّ (صلّی اللَّه علیه) وکان حجّة اللَّه علی خلقه. فقال علیه السلام: رحمک اللَّه.
ثمّ کان علیّ بن الحسین علیهما السلام وکان حجّة اللَّه علی خلقه، ثمّ «1» کان محمّد بن علیّ علیهما السلام وکان حجّة اللَّه علی خلقه، وأنت حجّة اللَّه علی خلقه. فقال علیه السلام: رحمک اللَّه.
الحمیری، قرب الإسناد،/ 62 رقم 197/ عنه: المجلسی، البحار «2»، 36/ 396؛ البحرانی، العوالم، (ط 3) 15- 3/ 269- 270
محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن صفوان بن یحیی، عن منصور «3» بن حازم قال: قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: إنّ اللَّه أجلُّ وأکرم من أن یعرف بخلقه بل الخلق یعرفون باللَّه، قال: صدقت، «4» قلت: إنّ من عرف أنّ له ربّاً، فقد ینبغی له «5» أن یعرف أنّ لذلک الرّبّ رضا أو سخطاً، وأ نّه لا یعرف رضاه وسخطه إلّا «6» بوحی أو رسول، فمن «6» لم
__________________________________________________
(1) [فی البحار والعوالم: «و»]
(2)- [حکاه أیضاً فی البحار، 47/ 336، والعوالم، 20- 2/ 1035]
(3) [فی الکشّی مکانه: «جعفر بن أحمد بن أیّوب، عن صفوان، عن منصور ...»]
(4) [أضاف فی الکشّی: «قال»]
(5)- [لم یرد فی الکشّی]
(6- 6) [الکشّی: «برسول لمن»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 203
یأته الوحی فینبغی له «1» أن یطلب الرُّسل، فإذا لقیهم عرف أنّهم الحجّة وأنّ لهم الطّاعة المفترضة، فقلت للنّاس: ألیس تعلمون «2» أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله کان هو الحجّة من اللَّه علی خلقه؟ قالوا: بلی، قلت: فحین مضی «3» صلی الله علیه و آله من کان الحجّة؟ قالوا: القرآن، فنظرت فی القرآن، فإذا هو یخاصم به المرجیُّ والقدریُّ والزّندیق الّذی لا یؤمن به، حتّی یغلب الرّجال بخصومته، فعرفت أنّ القرآن لا یکون حجّة إلّابقیّم، فما «4» قال فیه من شی‌ء کان حقّاً، فقلت لهم: من قیّم القرآن؟ قالوا: ابن مسعود قد کان یعلم، وعمر یعلم، وحذیفة یعلم «1»، قلت: کلّه؟ قالوا: لا، فلم أجد أحداً «5» یقال: إنّه یعلم القرآن کلّه إلّاعلیّاً «5» صلوات اللَّه علیه، وإذا کان الشّی‌ء بین القوم، فقال «6» هذا: لا أدری، وقال هذا: لا أدری، وقال هذا: لا أدری، وقال هذا: أنا «1» أدری، فأشهد «7» أنّ علیّاً علیه السلام کان قیِّم القرآن، وکانت طاعته مفترضة، وکان الحجّة «8» علی النّاس بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وأنّ «9» ما قال فی القرآن فهو حقّ، فقال: رحمک اللَّه، فقلت: إنّ علیّاً علیه السلام لم یذهب حتّی ترک حجّة من بعده کما ترک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وأنّ الحجّة بعد علیّ الحسن بن علیّ وأشهد علی الحسن أ نّه «10» لم یذهب حتّی ترک حجّة من بعده کما ترک أبوه وجدّه، وأنّ الحجّة بعد الحسن الحسین، وکانت طاعته مفترضة «11». فقال: رحمک اللَّه، فقبّلت «12» رأسه، وقلت: «13» وأشهد علی
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی الکشّی]
(2) [الکشّی: «یعلمون»]
(3) [زاد فی الکشّی: «رسول اللَّه»]
(4) [الکشّی: «ما»]
(5- 5) [الکشّی: «فقالوا: إنّه ما کان یعرف ذلک کلّه إلّاعلیّ»]
(6) [الکشّی: «وقال»]
(7) [الکشّی: «ولم ینکر علیه، کان القول قوله. وأشهد»]
(8) [الکشّی: «حجّة»]
(9)- [الکشّی: «أ نّه»]
(10) [زاد فی الکشّی: «کان حجّة، وأنّ طاعته مفروضة، فقال: رحمک اللَّه، وقبّلت رأسه، وقلت: أشهد علی الحسن أ نّه»]
(11) [الکشّی: «مفروضة»]
(12) [الکشّی: «وقبّلت»]
(13)- [أضاف فی الکشّی: «قال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 204
الحسین علیه السلام أ نّه لم یذهب حتّی ترک حجّة من بعده «1» علیّ بن الحسین، وکانت طاعته مفترضة «2»، فقال: رحمک اللَّه، فقبّلت «3» رأسه، وقلت: وأشهد علی «4» علیّ بن الحسین أ نّه «4» لم یذهب حتّی ترک حجّة من بعده «1» محمّد بن علیّ أبا «5» جعفر، وکانت طاعته مفترضة، فقال: رحمک اللَّه، قلت «6»: أعطنی رأسک حتّی «4» اقبّله، فضحک، قلت: أصلحک اللَّه «7» قد علمت أنّ أباک لم یذهب حتّی ترک حجّة من بعده، کما ترک أبوه، واشهد باللَّه أ نّک أنت الحجّة وأنّ طاعتک مفترضة، فقال: کفّ رحمک اللَّه، قلت: أعطنی رأسک اقبّله، فقبّلت رأسه، فضحک، و «8» قال: سلنی عمّا شئت، فلا انکرک بعد الیوم أبداً. «9» «9»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 188- 189 رقم 15/ مثله الکشّی، 2/ 718- 719
__________________________________________________
(1) [زاد فی الکشّی: «وأنّ الحجّة من بعده»]
(2) [الکشّی: «مفروضة»]
(3)- [الکشّی: «وقبّلت»]
(4)- [لم یرد فی الکشّی]
(5) [الکشّی: «أبو»]
(6) [الکشّی: «فقلت»]
(7)- [زاد فی الکشّی: «و»]
(8) [الکشّی: «ثمّ»]
(9)- منصور بن حازم گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «همانا خدا بزرگوارتر و گرامی‌تر است از این‌که به‌وسیله مخلوقش شناخته شود. بلکه مخلوق به‌وسیله خدا شناخته شوند.» [به‌وسیله خدا بشناسند.]
فرمود: «درست گفتی.»
عرض کردم: «هر که بداند پروردگاری دارد، سزاوار است که بداند برای او خرسندی و خشمی است و خرسندی و خشم او جز به وسیله وحی یا پیغمبر فهمیده نشود. و کسی که وحی بر خودش نازل نشود، باید که در طلب پیغمبران باشد و چون ایشان را ملاقات کرد، بداند که ایشانند حجت خدا و اطاعتشان لازم است. من به مردم (اهل سنت) گفتم: مگر نمی‌دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله حجت خدا بود بر خلقش؟»
گفتند: «چرا.»
گفتم: «چون او درگذشت، حجت خدا کیست؟»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 205
علیّ بن إبراهیم، عن أبیه؛ وأبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبدالجبّار جمیعاً، عن صفوان، عن عمرو بن حُریث قال: دخلت علی أبی عبداللَّه علیه السلام وهو فی منزل أخیه عبداللَّه بن محمّد، فقلت له: جُعلت فداک ما حوّلک إلی هذا المنزل؟ قال «1»: طلبت النُّزهة فقلت: جُعلت فداک ألا أقصُّ علیک دینی؟ فقال: بلی، قلت: أدینُ اللَّه بشهادة أن لا إله
__________________________________________________
- گفتند: «قرآن.»
من در قرآن نظر کردم و دیدم سنّی و قدری و حتی زندیقی که به آن ایمان ندارد، به آن استشهاد می‌کنند تا بر مردان طرف مقابل خود غلبه کنند. پس فهمیدم که قرآن بدون قیم (و سرپرستی که معنی واقعی آن را بیان‌کند)، حجت نباشد وآن قیم هرچه نسبت به قرآن بگوید، حق است. به آن‌ها گفتم: «قیم قرآن کیست؟»
گفتند: «ابن مسعود قرآن می‌دانست، عمر می‌دانست، حذیفه می‌دانست.»
گفتم: «همه قرآن را؟»
گفتند: «نه، کسی را ندیدم که بگوید شخصی جز علی علیه السلام، همه قرآن را می‌دانست و زمانی که مطلبی میان مردمی باشد که این گوید، نمی‌دانم، و این گوید، نمی‌دانم، این (علی بن ابیطالب) گوید، من می‌دانم (حق با کسی است که می‌داند). پس من گواهی دهم که علی علیه السلام قیم قرآن است و اطاعتش واجب است و بعد از پیغمبر حجت خداست بر مردم و آن‌چه او درباره قرآن گوید، حق است.»
حضرت فرمود: «خدا تورا رحمت کند.»
عرض کردم: «علی علیه السلام از دنیا نرفت، جز آن که پس از خود حجتی گذاشت، چنان که پیغمبر صلی الله علیه و آله گذاشت و حجت بعد از علی، حسن‌بن علی است و نسبت به امام حسن علیه السلام گواهی دهم که از دنیا نرفت، تا آن که برای پس از خود حجتی گذاشت، چنان که پدر و جدش گذاردند. و حجت بعد از حسن، حسین است و اطاعتش واجب است.»
فرمود: «خدایت رحمت کند.»
من سرش را بوسیدم و عرض کردم: «و گواهی دادم که امام حسین هم از دنیا نرفت، تا این که علی‌بن حسین را پس از خود به عنوان حجت گذاشت و او اطاعتش واجب است.»
فرمود: «خدایت رحمت کند.»
و سرش را بوسیدم و گفتم: «گواهی دهم که علی‌بن حسین از دنیا نرفت تا پس از خود حجتی گذاشت که او محمدبن علی ابوجعفر است و اطاعت او واجب بود.»
فرمود: «خدایت رحمت کند.»
عرض کردم: «سرت را پیش آور تا ببوسم.»
حضرت خندید.
عرض کردم: «اصلحک اللَّه. می‌دانم که پدرت از دنیا نرفت تا این که برای پس از خود حجتی گذاشت، چنان که پدر او گذاشت و خدا را گواه می‌گیرم که تویی آن حجت و اطاعت تو لازم است.»
فرمود: «بس است. خدایت رحمت کناد!»
عرض کردم: «سر تورا پیش آور تا ببوسم.»
پس سرش بوسیدم. حضرت تبسم نمود و سپس فرمود: «هر چه خواهی از من بپرس که بعد از این تورا هرگز ناشناس ندانم.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 1/ 267- 269
(1) [کنز الدّقائق: «فقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 206
إلّا اللَّه وحده لا شریک له وأنّ محمّداً عبده ورسوله، وأنّ السّاعة آتیة لا ریب فیها، وأنّ اللَّه یبعث من فی القبور، وإقام الصّلاة، وإیتاء الزّکاة، وصوم شهر رمضان، وحجّ البیت، والولایة لعلیّ أمیر المؤمنین بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله والولایة للحسن والحسین، والولایة لعلیّ ابن الحسین، والولایة لمحمّد بن علیّ، ولک من بعده صلوات اللَّه علیهم أجمعین، وأ نّکم أئمّتی علیه أحیا وعلیه أموت وأدینُ اللَّه به، فقال: یا عمرو! هذا واللَّه «1» دینُ اللَّه ودینُ آبائی الّذی أدینُ اللَّه به فی السّرّ والعلانیة، فاتّق اللَّه وکُفّ لسانک إلّامن خیر ولا تقل:
إنّی هدیت نفسی، بل اللَّه هداک، فأدِّ شُکر ما أنعم اللَّه عزّ وجلّ به علیک. ولا تکن ممّن إذا أقبل، طُعن فی عینه وإذا أدبر طُعن فی قفاه، ولا تحمل النّاس علی کاهلک، فإنّک أوشک- إن حمل النّاس علی کاهلک- أن یُصدّعوا شعب کاهلک. «2» «2»
الکلینی، الأصول من الکافی، 2/ 23 رقم 14/ عنه: الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 566؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 11/ 491- 492
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی نور الثّقلین]
(2)- عمرو بن حریث گوید: خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و آن حضرت در منزل برادرش عبداللَّه‌بن محمد بود. عرض کردم: «قربانت گردم، چرا به این منزل منتقل شدی؟»
فرمود: «برای تفریح.» 1 عرض کردم: «قربانت گردم! دینم را برای شما نقل نکنم؟» فرمود: «چرا.» عرض کردم: «من خدا را دینداری می‌کنم با شهادت دادن به این که شایسته پرستشی جز خدای یگانه بی‌شریک نیست و این که محمد بنده و فرستاده اوست و روز قیامت آمدنی است. شکی در آن نباشد و این که خدا در گور رفتگان را برانگیزد. و گزاردن نماز و دادن زکاة و ورزه ماه رمضان و حج خانه کعبه و ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ولایت حسن و حسین و ولایت علی بن الحسین و ولایت محمدبن علی و شما پس از او. صلوات اللَّه علیهم اجمعین، و این که شما امامان من هستید، بر این روش زندگی کنم و بر این روش بمیرم و خدا را با آن دینداری کنم.»
فرمود: «ای عمرو! این، به خدا دین من است و دین پدرانم که خدا را در پنهان و آشکار دینداری می‌کنم. پس، از خدا پروا کن و زبانت را جز از سخن خیر نگه‌دار و نگو من از جانب خود هدایت یافتم؛ بلکه خدا تورا هدایت فرموده است. پس شکر نعمت‌هایی را که خدای عزوجل به تو داده است، بگزار و از کسانی مباش که چون رو آورد و حاضر باشد، روبه‌رو سرزنش شود و چون پشت کند و غایب شود
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 207
خالد الکنّاسیّ، قال: قال رجل لأبی عبداللَّه علیه السلام: ألا أصف لک دینی، یا ابن رسول اللَّه؟
قال: بلی.
قال: فإنّی أشهد أن لا إله إلّااللَّه وحده لا شریک له، وأنّ محمّداً عبده ورسوله، وأنّ علیّاً بعد رسول اللَّه الإمام الّذی افترض اللَّه طاعته، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ أنت تلک المنزلة.
فقال أبو عبداللَّه علیه السلام: یرحمک اللَّه، واللَّه لا یلقی اللَّه عبد هذا دینه إلّابعثه اللَّه تعالی مع محمّد وعلیّ وإبراهیم علیهم السلام.
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 3/ 462- 463 رقم 1354
أبی رحمه الله قال: حدّثنا سعد بن عبداللَّه، عن یعقوب بن یزید، عن صفوان بن یحیی، عن منصور بن حازم، قال: قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: إنِّی ناظرت قوماً فقلت: ألستم تعلمون أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله هو الحجّة من اللَّه علی الخلق؟ فحین ذهب رسول اللَّه من کان الحجّة من بعده؟ فقالوا: القرآن، فنظرت فی القرآن فإذا هو یخاصم فیه المرجئ والحروری والزِّندیق الّذی لایؤمن حتّی یغلب الرّجل خصمه، فعرفت أنّ القرآن لایکون حجّة إلّابقیّم، فما «1» قال فیه من شی‌ء کان حقّاً، قلت لهم «2»: فمن قیّم القرآن؟ قالوا: قد کان عبداللَّه بن مسعود، «3» وفلان یعلم وفلان «3»، قلت: کلّه؟ قالوا: لا، فلم أجد أحداً
__________________________________________________
-، غیبتش کنند (بلکه تقیه را از دست مده و با همه مردم خوشرفتاری کن) و مردم را بر دوش خود سوار مکن (مردم را بر خود مسلط مکن و خود را مدیون آن‌ها مساز، با این که از آن‌ها ضمانت کنی یا وعده‌ای بدهی که نتوانی وفا کنی یا سستی و مداهنه از خود نشان دهی)؛ زیرا اگر مردم را بر دوش خود سوار کنی، استخوان شانه‌ات به شکستن نزدیک شود (زیر بار می‌مانی و درمانده می‌شوی و شاید از هستی ساقط گردی).»
1. ابن قتیبه در مصباح گوید: دانشمندان گویند: استعمال کلمه «تنزه» در رفتن به سوی ییلاق و باغ و بوستان غلط است؛ ولی به نظر من غلط نیست؛ زیرا «تنزه» به معنی دور شدن است و چون غالباً باغ و بوستان تابستانی از منزل مسکونی دور است، به این ملاحظه کلمه تنزه و مشتقاتش را در آن مورد به کار می‌برند.
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 3/ 36- 38
(1) [البحار: «ما»]
(2)- [لم یرد فی البحار]
(3- 3) [البحار: «وفلان وفلان یعلم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 208
یقال: إنّه یعرف ذلک کلّه إلّاعلیّ بن أبی طالب علیه السلام، وإذا کان الشّی‌ء بین القوم، وقال:
هذا لا أدری، وقال: هذا لا أدری، وقال هذا: لا أدری، وقال هذا: أنا «1» أدری، فأشهد أنّ علیّ بن أبی طالب کان قیّم القرآن، وکانت طاعته مفروضة، وکان حجّة بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علی النّاس کلّهم، وإنّه ما قال فی القرآن فهو حقّ، فقال: رحمک اللَّه، فقبّلت رأسه، وقلت: إنّ علیّ بن أبی طالب لم یذهب حتّی ترک حجّة من بعده کما ترک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله حجّة من بعده، وإنّ الحجّة من بعد علیّ علیه السلام الحسن بن علیّ علیه السلام، وأشهد علی الحسن بن علیّ علیه السلام أ نّه کان الحجّة، وأنّ طاعته مفترضة، فقال: رحمک اللَّه، فقبّلت رأسه، وقلت: أشهد علی الحسن بن علیّ أ نّه لم یذهب حتّی ترک حجّة من بعده کما ترک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وأبوه صلّی اللَّه علیهما، وأنّ الحجّة من بعد الحسن الحسین بن علیّ علیهما السلام، وکانت طاعته مفترضة، فقال: رحمک اللَّه، فقبّلت رأسه وقلت: وأشهد علی الحسین بن علیّ علیه السلام أ نّه لم یذهب حتّی ترک حجّة من بعده، وکان «2» الحجّة من بعده علیّ بن الحسین علیه السلام وکانت طاعته مفترضة، فقال: رحمک اللَّه، فقبّلت رأسه وقلت: أشهد علی علیّ بن الحسین أ نّه لم یذهب حتّی ترک حجّة من بعده، وأنّ الحجّة من بعده محمّد بن علیّ أبو جعفر، وکانت طاعته مفترضة، فقال: رحمک اللَّه، قلت: أصلحک اللَّه أعطنی رأسک، فقبّلت رأسه، فضحک، فقلت: أصلحک اللَّه قد علمت أنّ أباک لم یذهب حتّی ترک حجّة من بعده، کما ترک أبوه فأشهد باللَّه إنّک أنت الحجّة من بعده وأنّ طاعتک مفترضة، قال «3»: کفّ رحمک اللَّه، قلت: أعطنی رأسک أقبِّله، فضحک، قال: سلنی عمّا شئت فلا أنکرک بعد الیوم أبداً.
الصّدوق، علل الشّرائع، 1/ 227- 228 رقم 1/ عنه: المجلسی، البحار، 23/ 17- 18
__________________________________________________
(1) [البحار: «لا»]
(2) [البحار: «أنّ»]
(3) [البحار: «فقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 209
قال: أخبرنی أبو غالب أحمد بن محمّد الزّراریّ، قال: حدّثنا أبو القاسم حمید بن زیاد، قال: حدّثنا الحسن بن محمّد، عن محمّد بن الحسن بن «1» العطّار، عن أبیه الحسن بن زیاد قال: لمّا قدم زید «2» بن علیّ «2» الکوفة دخل قلبی من ذلک بعض ما یدخل. قال: فخرجت إلی مکّة ومررت بالمدینة فدخلت علی أبی عبداللَّه علیه السلام وهو مریض، فوجدته علی سریر مستلقیاً علیه وما بین جلده وعظمه شی‌ء، فقلت: إنِّی احبّ أن أعرض علیک دینی، فانقلب علی جنبه، ثمّ نظر إلیَّ فقال: یا حسن! ما کنت أحسبک إلّاوقد استغنیت عن هذا، ثمّ قال: هات، فقلت: أشهد أن لا إله إلّااللَّه «3» وأشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه، فقال علیه السلام: معی مثلها. فقلت: وأنا مقرٌّ بجمیع ما جاء به محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، قال: فسکت، قلت: وأشهد أنّ علیّاً إمام بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فرض «4» طاعته، مَن شکّ فیه کان ضالّاً، ومَن جحده کان کافراً، قال: فسکت. قلت: وأشهد أنّ الحسن والحسین علیهما السلام بمنزلته حتّی انتهیت إلیه علیه السلام فقلت: وأشهد أ نّک بمنزلة الحسن والحسین ومن تقدّم من الأئمّة.
فقال «5»: کفّ، قد عرفت الّذی ترید، ما ترید إلّاأن أتولّاک علی هذا، قال: قلت: فإذا تولّیتنی علی هذا فقد بلغت الّذی أردت، قال: قد تولّیتک علیه، فقلت: جعلت فداک إنّی قد هممت بالمقام، قال: ولِمَ؟ قال: قلت: إن ظفر زید [أ] و أصحابه فلیس أحد أسوأ حالًا عندهم منّا، وإن ظفر بنو امیّة «6» فنحن عندهم بتلک المنزلة، قال: فقال لی: انصرف لیس «7» علیک بأس من «8» أولی ولا من أولی «8».
المفید، الأمالی،/ 32- 33 رقم 6/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 6/ 29- 31؛ المجلسی، البحار، 47/ 348؛ البحرانی، العوالم، 20- 2/ 1044
__________________________________________________
(1) [زاد فی مدینة المعاجز والبحار والعوالم: «زیاد»]
(2- 2) [لم یرد فی البحار والعوالم]
(3) [مدینة المعاجز: «اللَّه وحده لا شریک له»]
(4) [مدینة المعاجز: «فرض اللَّه»]
(5) [فی البحار والعوالم: «قال»]
(6) [مدینة المعاجز: «من بنی امیّة»]
(7) [مدینة المعاجز: «فلیس»]
(8- 8) [مدینة المعاجز: «إلی ولا من إلی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 210
جعفر بن أحمد، عن نوح بن «1» إبراهیم المخارقی «2»، قال، وصفت الأئمّة لأبی عبداللَّه علیه السلام، فقلت: أشهد أن لا إله إلّااللَّه وحده لا شریک له، وأنّ محمّداً رسول اللَّه «3»، وأنّ علیّاً إمام، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ أنت، فقال:
رحمک اللَّه، ثمّ قال: اتّقوا اللَّه «4» اتّقوا اللَّه «4»، علیکم بالورع وصدق الحدیث وأداء الأمانة وعفّة البطن والفرج.
الکشّی، 2/ 718 رقم 794/ عنه: المجلسی، البحار، 36/ 402- 403؛ البحرانی، العوالم، (ط «3»)، 3- 15/ 277
جعفر بن أحمد بن أیّوب، روی صفوان، عن عمرو بن حریث، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: دخلت علیه وهو فی منزل أخیه عبداللَّه بن محمّد، فقلت له: جعلت فداک ما حوّلک إلی هذا المنزل؟ قال: طلب النّزهة، قال: قلت: جعلت فداک ألا أقصّ علیک دینی الّذی أدین به؟ قال: بلی یا عمرو.
قلت: إنّی أدین اللَّه بشهادة أن لا إله إلّااللَّه، وأنّ محمّداً عبده ورسوله، وأنّ السّاعة آتیة لا ریب فیها، وأنّ اللَّه یبعث من فی القبور، وأقام الصّلاة، وإیتاء الزّکاة، وصوم شهر رمضان، وحجّ البیت من استطاع إلیه سبیلًا، والولایة لعلیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین بعد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیهما، والولایة للحسن والحسین، والولایة لعلیّ بن الحسین، والولایة لمحمّد بن علیّ، ولک من بعده، وأنتم أئمّتی علیه أحیی وعلیه أموت وأدین اللَّه به.
قال: یا عمرو! هذا واللَّه دینی ودین آبائی ندین اللَّه به فی السّرّ والعلانیة، فاتّق اللَّه وکفّ لسانک إلّامن خیر، ولا تقل إنّی هدیت نفسی بل اللَّه هداک، فأدّ شکر ما أنعم اللَّه
__________________________________________________
(1) [العوالم: «عن»]
(2)- [البحار: «المحاربی»]
(3) [فی البحار والعوالم: «عبده ورسوله»]
(4- 4) [لم یرد فی البحار والعوالم]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 211
علیک، ولا تکن ممّن إذا أقبل طعن فی عینیه وإذا أدبر طعن فی قفاه، ولا تحمل النّاس علی کاهلک فإنّه یوشک إن حملت النّاس علی کاهلک أن یصدعوا شعب کاهلک.
الکشّی، 2/ 717 رقم 792
جعفر بن أحمد، عن جعفر بن بشیر، عن أبی سلمة الجمّال، قال: دخل خالد البجلی علی أبی عبداللَّه علیه السلام وأنا عنده، فقال له: جعلت فداک إنِّی أرید أن أصف لک دینی الّذی أدین اللَّه به، وقد قال له قبل ذلک: إنّی أرید أن أسألک؟ فقال له: سلنی، فواللَّه لا تسألنی عن شی‌ء إلّاحدّثتک به علی حدّه لا أکتمک.
قال: إنّ أوّل ما أبدأ أ نّی أشهد أن لا إله إلّااللَّه وحده لیس إله غیره، قال: فقال أبو عبداللَّه علیه السلام: کذلک ربّنا لیس معه إله غیره، ثمّ قال: وأشهد أنّ محمّداً عبده ورسوله، قال: فقال أبو عبداللَّه: کذلک محمّد عبداللَّه مقرّ له بالعبودیّة ورسوله إلی خلقه.
ثمّ قال: وأشهد أنّ علیّاً علیه السلام کان له من الطّاعة المفروضة علی العباد مثل ما کان لمحمّد صلی الله علیه و آله علی النّاس، قال: کذلک کان علیه السلام.
قال: وأشهد أ نّه کان للحسن بن علیّ بعد علیّ علیه السلام من الطّاعة الواجبة علی الخلق مثل ما کان لمحمّد وعلیّ صلوات اللَّه علیهما، فقال: کذلک کان الحسن.
قال: وأشهد أ نّه کان للحسین من الطّاعة الواجبة علی الخلق بعد الحسن ما کان لمحمّد وعلیّ والحسن علیهم السلام، قال: فکذلک کان الحسین، قال: وأشهد أنّ علیّ بن الحسین کان له من الطّاعة الواجبة علی جمیع الخلق کما کان للحسین علیه السلام، قال: فقال: کذلک کان علیّ بن الحسین.
قال: وأشهد أنّ محمّد بن علیّ کان له من الطّاعة الواجبة علی الخلق مثل ما کان لعلیّ ابن الحسین، قال: فقال: کذلک کان محمّد بن علیّ، قال: وأشهد أ نّک أورثک اللَّه ذلک کلّه.
قال: فقال أبو عبداللَّه علیه السلام: حسبک أسکت الآن فقد قلت حقّاً، فسکت، فحمد اللَّه وأثنی علیه.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 212
ثمّ قال: ما بعث اللَّه نبیّاً له عقب وذرّیّة إلّاأجری لآخرهم مثل ما أجری لأوّلهم، وأنا لحق ذرّیّة محمّد صلی الله علیه و آله أجری لآخرنا مثل ما أجری لأوّلنا، ونحن علی منهاج نبیّنا علیه السلام، لنا مثل ما له من الطّاعة الواجبة.
الکشّی، 2/ 719- 720 رقم 796
أخبرنا الشّیخ أبو علیّ بن الطّوسی عن أبیه رحمه الله، قال: أخبرنا محمّد بن محمّد، قال:
أخبرنی أبو عبداللَّه الحسین بن أحمد بن أبی المغیرة، قال: حدّثنا أبو أحمد حمید بن محمّد، قال: حدّثنا أبو عمرو محمّد بن عمرو الکشّیّ، قال: حدّثنا جعفر بن أحمد، عن أیّوب ابن نوح بن درّاج، عن إبراهیم المخارقیّ قال: وصفت لأبی عبداللَّه جعفر بن محمّد علیه السلام دینی فقلت: أشهد أن لا إله إلّااللَّه وحده لا شریک له، وأشهد أنّ محمّداً عبده ورسوله، وأنّ علیّاً إمام عدل بعده، ثمّ الحسن والحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ أنت، فقال علیه السلام: رحمک اللَّه، ثمّ قال: اتّقوا اللَّه، اتّقوا اللَّه، علیکم بالورَع، وصدق الحدیث، وأداء الطّاعة والأمانة، وعفّة البطن والفرج، تکونوا معنا فی الرّفیق الأعلی.
الطّبری، بشارة المصطفی،/ 109
وبإسنادی المتّصل للصّدوق محمّد بن علیّ بن بابویه رحمه الله، عن أبیه قال: حدّثنا سعد ابن عبداللَّه، قال: حدّثنی محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب، عن محمّد بن سنان، عن حمزة ومحمّداً بنی حمران، قالا: اجتمعنا عند أبی عبداللَّه علیه السلام فی جماعة من أجلّة موالیه وفینا حمران بن أعین، فخصّنا بالمناظرة وحمران ساکت، فقال له أبو عبداللَّه علیه السلام: ما لک لا تتکلّم یا حمران؟ فقال: یا سیِّدی! آلیت علی نفسی أ لّاأتکلّم فی مجلس تکون أنت فیه، فقال أبو عبداللَّه علیه السلام: إنِّی قد أذنت لک فی الکلام فتکلّم، فقال حمران: أشهد أن لا إله إلّااللَّه وحده لا شریک له (لم یتّخذ صاحبة ولا ولداً) خارج من الحدّین حدّ التّعطیل وحدّ التّشبیه، وأنّ الحقّ القول بین القولین لا جبر ولا تفویض، وأنّ محمّداً صلی الله علیه و آله عبده ورسوله، أرسله بالهدی ودین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون، وأشهد أنّ الجنّة حقّ، وأنّ النّار حقّ، وأنّ البعث بعد الموت حقّ، وأشهد أنّ علیّاً حجّة اللَّه علی
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 213
خلقه، لایسع النّاس جهله، وأنّ حسناً بعده، وأنّ الحسین من بعده، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ أنت یا سیّدی من بعدهم، فقال أبو عبداللَّه علیه السلام: الترتر حمران، ثمّ قال: یا حمران! مدّ المطمر بینک وبین العالم، قلت: یا سیّدی! وما المطمر؟ فقال: أنتم تسمّونه خیط البناء، فمَن خالفک علی هذا الأمر فهو زندیق، فقال حمران: وإن کان علویّاً فاطمیّاً؟ فقال أبو عبداللَّه علیه السلام: وإن کان محمّدیّاً علویّاً فاطمیّاً.
حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدّرجات،/ 128
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 214

إمامته علیه السلام، وفی الحدیث معجزة للصّادق علیه السلام‌

أخبرنا سلامة بن محمّد، قال: حدّثنا أبو الحسن علیّ بن عمر «1» المعروف بالحاجیّ، قال: حدّثنا حمزة بن القاسم العلویّ العبّاسیّ الرّازیّ، قال: حدّثنا جعفر بن محمّد الحسینیّ، قال: حدّثنا عبید «2» بن کثیر، قال: حدّثنا أبو «3» أحمد بن موسی الأسدیّ، عن داوود بن کثیر الرّقّیّ، قال: «دخلت علی أبی عبداللَّه «4» جعفر بن محمّد علیهما السلام «4» بالمدینة، فقال لی «5»: ما الّذی «6» أبطأ بک یا داوود عنّا؟ فقلت: حاجة «6» عرضت بالکوفة، فقال: مَنْ خلّفت بها؟ فقلت «7»: جُعلت فداک خلّفت بها «8» عمّک زیداً ترکته راکباً علی فرس متقلِّداً سیفاً «9»، ینادی بأعلی «10» صوته: سلونی [سلونی] قبل أن تفقدونی، فبین «11» جوانحی «12» علم جمّ «12» قد عرفت النّاسخ من «13» المنسوخ والمثانی والقرآن العظیم، وإنِّی العَلَمُ بین اللَّه وبینکم. فقال لی «14»: یا داوود! لقد «15» ذهبت بک 15 المذاهب، ثمّ نادی: یا سماعة بن مهران!
__________________________________________________
(1) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «معمّر»]
(2) [فی البحار والعوالم: «محمّد»]
(3)- [لم یرد فی تأویل الآیات ومدینة المعاجز والبرهان وکنز الدّقائق]
(4- 4) [لم یرد فی البحار]
(5) [لم یرد فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق]
(6- 6) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «ابطائک عنّا یا داوود؟ قلت: حاجة لی»، وفی مدینة المعاجز والبرهان: «أبطأ بک عنّا یا داوود؟ فقلت: حاجة»]
(7) [فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «قلت»]
(8)- [لم یرد فی البرهان]
(9) [فی تأویل الآیات والبرهان ومدینة المعاجز وکنز الدّقائق: «مصحفاً»]
(10)- [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «بعلوّ»]
(11)- [البحار: «فی»]
(12- 12) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «علماً جمّاً»]
(13)- [کنز الدّقائق: «و»]
(14) [لم یرد فی البرهان وکنز الدّقائق]
(15- 15) [البحار: «ذهب بک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 215
ایتنی بسلّة الرّطب، «1» فأتاه بسلّة «2» فیها رطب «1»، فتناول منها «3» رطبة «2» فأکلها «4»، واستخرج النّواة من فیه فغرسها «5» فی الأرض، ففلقت «6» وأنبتت «7» وأطلعت «8» وأغدقت «9»، فضرب بیده إلی بُسرة من عِذق «10» فشقّها واستخرج منها رقّاً أبیض ففضّه ودفعه إلیَّ، وقال «11»: اقرأه «12»، فقرأته «13» وإذاً فیه «13» سطران، السّطر «14» الأوّل: «لا إله إلّااللَّه، محمّد رسول اللَّه» والثّانی: «إنّ عدّة الشّهور عند اللَّه اثنا عشر شهراً فی کتاب اللَّه یوم خلق السّماوات والأرض منها أربعة حُرُم ذلک الدِّین القیِّم: أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب، الحسن بن علیّ، الحسین ابن علیّ، علیّ بن الحسین، محمّد بن علیّ، جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علیّ بن موسی، محمّد بن علیّ، علیّ بن محمّد، الحسن بن علیّ، الخَلَف الحجّة»، ثمّ قال: یا داوود! أتدری متی کُتب هذا «1» فی هذا «1»؟ قلت: اللَّه «15» أعلم ورسوله وأنتم 15، فقال «16»: قبل أن یخلق اللَّه «8» آدم بألفی عام». «17»
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی البحار]
(2- 2) [البرهان: «الرّطب»]
(3)- [لم یرد فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق]
(4)- [کنز الدّقائق: «وأکلها»]
(5) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «وغرسها»]
(6)- [البرهان: «فعلقت»]
(7)- [کنز الدّقائق: «نبتت»]
(8)- [لم یرد فی البرهان]
(9)- [فی مدینة المعاجز والبحار والعوالم: «أعذقت»، وفی کنز الدّقائق: «أعذفت»]
(10) [فی البرهان: «غدق»، وزاد فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «منها»]
(11)- [مدینة المعاجز: «فقال»]
(12)- [البرهان: «اقرء»]
(13- 13) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «وإذاً فیه مکتوب»، وفی البرهان ومدینة المعاجز: «فإذا فیه»]
(14)- [لم یرد فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق]
(15- 15) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «ورسوله وأنتم أعلم»]
(16)- [فی تأویل الآیات ومدینة المعاجز والبحار وکنز الدّقائق: «قال»]
(17) داود بن کثیر رقّی گوید: در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. آن حضرت به من فرمود:
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 216
النّعمانی، کتاب الغیبة،/ 129- 131 رقم 18/ عنه: شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 208- 210؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 123، مدینة المعاجز «1»، 2/ 462- 464؛ المجلسی، البحار، 47/ 141؛ البحرانی، العوالم، 20/ 276- 277؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 5/ 452- 453
--------------
__________________________________________________
- «چه چیز باعث کندی و تأخیر تو در آمدن به نزد ما شده است؟» عرض کردم: «کاری در مدینه پیش آمده بود.» حضرت فرمود: «چه کسی را پشت سر گذاشتی؟» عرض کردم: «فدایت شوم! عمویتان زید را در آن‌جا به حال خود رها کردم و درحالی از او جدا شدم که بر اسبی سوار و شمشیری به گردن خود آویخته بود و با صدای هر چه بلندتر فریاد می‌زد: «پیش از آن که مرا نیابید، مسائل خود را از من بپرسید که نزد من دانش فراوانی انباشته شده است. من ناسخ و منسوخ و مثانی و قرآن عظیم را دریافته‌ام. من خود همان شاخص و نشانه بین شما و خداوند هستم.» پس آن حضرت به من فرمود: «این مسلک‌گرایی‌ها و فرقه‌گرایی‌ها ای داود! تورا از واقع پرت ساخته است.» بعد صدا زد: «ای سماعةبن مهران! سبدی خرما نزد من بیاور!» و او سبدی که حاوی خرما بود، نزد آن حضرت آورد. آن حضرت دانه‌ای خرما از آن برداشت، خورد و هسته آن را از دهان خود بیرون آورد و در زمین کاشت. پس آن هسته شکافته شد و رویید و جوانه زد و شاخ و برگ و میوه داد. پس حضرت با دست خود به خرمای نارسی زد و آن را از خوشه چید و از درون آن ورقه‌ای نازک (پوسته‌ای ظریف) به رنگ سفید بیرون آورد. آن را باز کرد و به دست من داد و فرمود: «آن را بخوان!» من آن را خواندم. در آن دو سطر مرقوم بود (به این ترتیب که) سطر اول جمله: «لا إله إلّااللَّه، محمّد رسول اللَّه» و سطر دوم این جملات: «همانا شمارِ ماه‌ها نزد خداوند دوازده ماه است. در کتاب خدا از روزی که آسمان‌ها و زمین را آفرید که چهار ماه از آن حرام است. آن دین مستقیم همین است. یعنی امیر المؤمنین علی بن ابیطالب، حسن بن علی، حسین بن علی، علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی، و آن بازمانده که حجت خداوند بر روی زمین است.» سپس آن حضرت فرمود: «ای داود! آیا می‌دانی این (دو سطر) چه زمانی در این (پوسته نازک) نوشته شده است؟» عرض کردم: «خدا و رسولش بهتر می‌دانند و شما خود آگاه‌ترید.» پس فرمود: «دو هزار سال پیش از این که خداوند آدم را بیافریند» (یعنی از پیش، مشیّت و خواست خداوند چنین بود).
غفاری، ترجمه غیبت نعمانی،/ 129- 131
(1)- [حکاه أیضاً فی مدینة المعاجز، 5/ 367- 369، والبحار 24/ 243، 36/ 400، والعوالم، (ط 3)، 15- 3/ 274- 275، 20- 2/ 938- 939]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 217
عن السّیّد أبی هاشم إسماعیل بن محمّد الحمیریّ، قال: دخلت علی الصّادق جعفر بن محمّد علیهم السلام وقلت: یا ابن رسول اللَّه، بلغنی أ نّک تقول «1» فیَّ إنّه لیس علی شی‌ء، وأنا قد أفنیت عمری فی محبّتکم وهجرت النّاس فیکم فی کیت وکیت، فقال: «ألست القائل «2» فی محمّد ابن الحنفیّة:
حتّی متی؟ وإلی متی؟ وکم المدی؟ یا ابن الوصیّ وأنت حیٌّ ترزق
تثوی برضوی لا تزال ولا تری! وبنا إلیک من الصّبابة أولق؟!
وأنّ محمّد ابن الحنفیّة قام بشعب رضوی أسد عن یمینه ونمرٌ عن شماله، یؤتی برزقه غدوة «3» وعشیّة؟!
ویحک، إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وعلیّاً والحسن والحسین علیهم السلام کانوا خیراً منه، وقد ذاقوا الموت!».
قال: فهل لک علی ذلک من دلیل؟
قال: «نعم، إنّ أبی أخبرنی أ نّه کان قد صلّی علیه وحضر دفنه، وأنا أریک آیة»، فأخذ بیده، فمضی «4» به إلی قبر، وضرب بیده علیه، ودعا اللَّه تعالی، فانشقّ القبر عن رجل أبیض الرّأس واللّحیة، فنفض التّراب عن رأسه ووجهه، وهو یقول: یا أبا هاشم، تعرفنی «5»؟ قال: لا. قال: أنا محمّد ابن الحنفیّة، إنّ الإمام بعد الحسین «6» بن علیّ «6»: علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ هذا. ثمّ أدخل رأسه فی القبر وانضمّ علیه القبر، فقال «7» إسماعیل بن محمّد عند ذلک:
__________________________________________________
(1) [مدینة المعاجز: «قلت»]
(2) [مدینة المعاجز: «قائلًا»]
(3) [مدینة المعاجز: «بکرة»]
(4) [مدینة المعاجز: «ومضی»]
(5) [مدینة المعاجز: «أتعرفنی»]
(6- 6) [لم یرد فی مدینة المعاجز]
(7) [مدینة المعاجز: «وقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 218
تجعفرتُ بسم اللَّه واللَّه أکبر وأیقنتُ أنّ اللَّه یعفو ویغفر
ودنت بدین غیر ما کنت دائناً به ونهانی سیِّد النّاس جعفر
فقلت له هبنی تهوّدت برهة وإلّا فدینی دین من یتنصّر «1»
ولست بغال ما حییت وراجعاً إلی ما علیه کنت أخفی وأظهر
ولا قائلًا قولًا لکیسان بعدها وإن عاب جهّال مقالی وأکثروا
والقصیدة طویلة.
ابن حمزة، الثّاقب فی المناقب،/ 395- 396/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 5/ 373- 375
أنّ محمّد بن مسلم قال: کنتُ عند أبی عبداللَّه علیه السلام، إذ دخل علیه المعلّی بن خنیس باکیاً، فقال «2»: و «3» ما یبکیک؟ قال: «4» بالباب قوم یزعمون أنْ لیس لکم «4» علیهم «5» فضل، وأ نّکم وهم شی‌ء واحد. فسکت، ثمّ دعا بطبقٍ من تمر، فأخذ «6» منه تمرة، فشقّها نصفین وأکل التّمر، وغرس النّوی «7» فی الأرض «7»، «8» فنبت وحمل بسراً «8»، فأخذ «9» منها واحدة فشقّها «10» [نصفین] وأکل، وأخرج «11» منها رقّاً «10» ودفعه إلی المعلّی «12»، وقال [له]: اقرأ «13»!
__________________________________________________
(1) [إلی هنا حکاه عنه فی مدینة المعاجز]
(2) [البحار: «قال»]
(3)- [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4- 4) [إثبات الهداة: «قوم بالباب یزعمون أن لیس لک»]
(5)- [البحار: «علینا»]
(6) [البحار: «فحمل»]
(7- 7) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(8- 8) [فی إثبات الهداة: «فأنبته اللَّه وحمل بسراً»، وفی مدینة المعاجز: «فنبتت فحمل»، وفی البحار: «فنبتت فحملت بسراً»]
(9)- [البحار: «وأخذ»]
(10- 10) [البحار: «وأخرج منه ورقاً»]
(11)- [مدینة المعاجز: «فأخرج»]
(12)- [زاد فی مدینة المعاجز: «ابن خنیس»]
(13)- [فی إثبات الهداة والبحار: «اقرأه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 219
فإذا فیه: «1» بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم «1».
لا إله إلّااللَّه، محمّد رسول اللَّه، علیّ المرتضی، [و] الحسن والحسین، وعلیّ بن الحسین [وعدّهم] واحداً واحداً إلی الحسن بن علیّ «2» وابنه «3».
الرّاوندی، الخرائج والجرائح، 2/ 624- 625 رقم 25/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 3/ 118؛ السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 2/ 461؛ المجلسی، البحار، 47/ 102؛ البحرانی، العوالم، 20/ 275- 276
وأسند الحاجب إلی داوود بن کثیر الرّقّیّ أ نّه دخل علی الصّادق علیه السلام وهو یبکی، فقال علیه السلام: ما یبکیک؟ قال: قوم یزعمون أنّ اللَّه لم یخصّکم بشی‌ء ممّا خصَّ به غیرکم، فقال علیه السلام: کذب أعداء اللَّه ورکض الدّار برجله، فإذا بحر وسفینة، فرکبنا وانتهینا إلی جزیرة وإذا فیها قباب من الدُّرِّ، ونودی منها: مرحباً بالصّادق والخلف النّاطق، قلت: ما هذه؟
قال: الأئمّة کلّما فقد منهم واحد انتهی إلیها، ثمّ رفع لنا السّتر عن قبّة، فإذا فیها أمیر المؤمنین علیه السلام، فسلّمنا علیه، ثمّ أتینا أخری، فإذا فیها الحسن علیه السلام، فسلّمنا علیه، ثمّ أخری، فإذا فیها الحسین علیه السلام، فسلّمنا علیه، ثمّ أخری فإذا فیها علیّ بن الحسین علیه السلام، فسلّمنا علیه، ثمّ أخری فإذا فیها محمّد الباقر علیه السلام، فسلّمنا علیه، ثمّ قال لی: انظر إلی یمین الجزیرة، فنظرت، فإذا خمس قباب بلا ستور، قلت: لمَن هذه؟ قال علیه السلام: للأوصیاء من ولدی، ثمّ قال لی: أنظر إلی وسط الجزیرة، فنظرت، فإذا قبّة عالیة فقال: هذه للقائم من آل محمّد، أشفیت صدرک؟ قلت، نعم، ثمّ رجعنا من حیث جئنا.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 133- 134
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(2) [فی إثبات الهداة ومدینة المعاجز: «العسکری»]
(3)- [زاد فی مدینة المعاجز: «أولیاء اللَّه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 220

إمامة الحسین فیما جاء عن الکاظم علیهما السلام‌

حدّثنا إبراهیم بن إسحاق، عن محمّد بن فلان الرّافعی، قال: کان لی ابن عمّ یقال له:
الحسن بن عبداللَّه «1» وکان من أعبد أهل زمانه، وکان یلقاه السّلطان وربّما استقبل السّلطان بالکلام الصّعب یعظه ویأمر المعروف «2» وکان السّلطان یحتمل له ذلک لصلاحه، فلم یزل «3» هذه حاله، حتّی کان یوماً دخل أبو الحسن موسی علیه السلام المسجد، فرآه، فأدنی إلیه ثمّ قال له: یا أبا علیّ! ما أنا «4» أحبّ إلیَّ ما أنت فیه وأسرّنی بک إلّاأ نّه لیست لک معرفة، فأذهب فاطلب المعرفة. قال: جعلت فداک، وما المعرفة؟ «5» فقال له «5»: اذهب وتفقّه واطلب الحدیث، قال: عمّن؟ قال: عن أنس بن مالک وعن فقهاء أهل المدینة، ثمّ اعرض الحدیث علیَّ. قال: فذهب وتکلّم «6» معهم، ثمّ جائه فقرأه علیه، فأسقطه کلّه، ثمّ قال له: اذهب واطلب المعرفة، وکان الرّجل معیّناً «7» بدینه، فلم یزل مترصّداً «8» أبا الحسن علیه السلام حتّی خرج إلی ضیعة له فتبعه ولحقه فی الطّریق، فقال له: جعلت فداک! إنّی أحتجّ علیک بین یَدَی اللَّه فدلّنی علی المعرفة. قال: فأخبره بأمر أمیر المؤمنین علیه السلام وقال «9»: کان أمیر المؤمنین علیه السلام بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وأخبره بأمر أبی بکر وعمر، فتقبّل «10» منه، ثمّ قال: فمَن کان بعد أمیر المؤمنین علیه السلام؟ قال: الحسن علیه السلام، ثمّ الحسین، حتّی انتهی إلی نفسه، ثمّ سکت. قال: جعلت فداک، فمَن هو الیوم؟ قال: إن أخبرتک تقبل؟ قال: بلی جعلت
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار والعوالم: «وکان زاهداً»]
(2) [فی البحار والعوالم: «بالمعروف»]
(3)- [العوالم: «فلم تزل»]
(4) [لم یرد فی البحار والعوالم]
(5- 5) [فی البحار: «قال له»، وفی العوالم: «قال»]
(6) [فی البحار والعوالم: «فتکلّم»]
(7) [فی البحار والعوالم: «معنیّاً»]
(8)- [فی البحار والعوالم: «یترصّد»]
(9) [زاد فی البحار والعوالم: «له»]
(10) [فی البحار والعوالم: «فقبل»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 221
فداک، قال «1»: أنا هو. قال: جعلت فداک، فشی‌ء استدلّ به. قال: اذهب إلی تلک الشّجرة- وأشار إلی أمّ غیلان- فقل لها: یقول لکِ موسی بن جعفر: أقبلی. قال: فأتیتها، قال:
فرأیتها واللَّه تجبّ الأرض جبوباً حتّی وقفت بین یدیه، ثمّ أشار إلیها، فرجعت. قال:
فأقرّ به، ثمّ لزم السّکوت، فکان لا یراه أحد یتکلّم بعد ذلک. وکان من قبل ذلک یری الرّؤیا الحسنة ویری له، ثمّ انقطعت عنه الرّؤیا، فرأی لیلة أبا عبداللَّه علیه السلام فیما یری النّائم، فشکی إلیه انقطاع الرّؤیا، فقال: لا تغتمّ، فإنّ المؤمن إذا رسخ فی الإیمان رفع عنه الرّؤیا.
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 274- 275 رقم 6/ عنه: المجلسی، البحار «2»، 48/ 52- 53؛ البحرانی، العوالم، 21/ 142- 143
علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، «3» عن محمّد «3»، عن محمّد بن فلان الواقفی «4» قال: کان لی ابن عمّ یقال له: الحسن بن عبداللَّه، کان زاهداً وکان من أعبد أهل زمانه، وکان یتّقیه السّلطان لجدِّه فی الدِّین واجتهاده، وربّما استقبل السّلطان بکلام صعب یعظه ویأمره بالمعروف وینهاه عن المنکر، وکان السّلطان یحتمله لصلاحه، ولم تزل هذه حالته حتّی کان یوم من الأیّام إذ دخل علیه أبو الحسن موسی علیه السلام وهو فی المسجد، فرآه، فأومأ إلیه، فأتاه، فقال له: یا أبا علیّ! ما أحبّ إلیَّ ما أنت فیه وأسرّنی إلّاأ نّه لیست لک معرفة، فاطلب المعرفة، قال: جعلت فداک وما المعرفة؟ قال: اذهب فتفقّه واطلب الحدیث، قال: عمّن؟ قال: عن فقهاء أهل المدینة، ثمّ أعرض علیَّ الحدیث، قال:
فذهب، فکتب، ثمّ جاءه، فقرأه علیه، فأسقطه کلّه، ثمّ قال له: اذهب فاعرف المعرفة، وکان الرّجل معنیّاً بدینه، فلم یزل یترصّد أبا الحسن علیه السلام حتّی خرج إلی ضیعة له، فلقیه فی الطّریق، فقال له «4»: جعلت فداک إنّی أحتجُّ علیک بین یَدَی اللَّه، فدلّنی علی المعرفة، قال: فأخبره بأمیر المؤمنین علیه السلام وما کان بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وأخبره بأمر
__________________________________________________
(1) [فی البحار والعوالم: «فقال»]
(2)- [حکاه أیضاً فی البحار 58/ 188- 189]
(3- 3) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4- 4) [إثبات الهداة: «فی حدیث إنّه قال لموسی بن جعفر علیهما السلام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 222
الرّجلین، فقبل منه، ثمّ قال له: فمَن «1» کان بعد أمیر المؤمنین علیه السلام؟ قال: الحسن علیه السلام، ثمّ «2» الحسین علیه السلام حتّی انتهی إلی نفسه، ثمّ سکت، قال «3»: فقال له: جعلت فداک، فمَن هو الیوم؟ قال: إن أخبرتک تقبل؟ قال: بلی جعلت فداک، قال: أنا هو، قال: فشی‌ء أستدلُّ به، قال: اذهب إلی تلک الشّجرة- وأشار [بیده] إلی أمّ غیلان- فقل لها: یقول لکِ موسی بن جعفر: أقبلی، قال: فأتیتها، فرأیتها واللَّه تخدُّ الأرض خدّاً حتّی وقفت بین یدیه، ثمّ أشار إلیها، فرجعت، قال: فأقرّ به، «4» ثمّ لزم الصّمت والعبادة، فکان لا یراه أحد یتکلّم بعد ذلک «4».
محمّد بن یحیی و «5» أحمد بن محمّد، عن محمّد بن الحسن، عن إبراهیم بن هاشم مثله. «6» «6»
الکلینی، الأصول من الکافی، 8/ 352- 353 رقم 8/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 3/ 174
__________________________________________________
(1) [إثبات الهداة: «من»]
(2)- [إثبات الهداة: «و»]
(3) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4- 4) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(5) [إثبات الهداة: «عن»]
(6)- محمد بن فلان واقفی گوید: من پسر عمویی داشتم که نامش حسن بن عبداللَّه بود. مردی زاهد و عابدترین مردم زمان خود بود. به واسطه جدی بودن و کوشش او در امر دین، سلطان از او پروا می‌کرد و بسا در پیش روی سلطان سخن درشت و دشواری به عنوان موعظه می‌گفت و اورا امر به معروف و نهی از منکر می‌نمود. سلطان هم به واسطه شایستگی و نیکوکاریش از او تحمل می‌کرد. حال او پیوسته چنین بود تا آن که روزی در مسجد، حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام بر او وارد شد. چون اورا دید، اشاره کرد و او هم نزد حضرت آمد. امام به او فرمود: «ای ابا علی! من روش تورا بسیار دوست دارم و خوشم می‌آید، ولی تو معرفت نداری، برو و معرفت بجو.»
عرض کرد: «قربانت، معرفت چیست؟»
فرمود: «برو بفهم و کسب حدیث کن.»
عرض کرد: «از که کسب کنم؟»
فرمود: «از فقهای اهل مدینه، سپس آن احادیث را بر من عرضه کن.»
او رفت و احادیثی را نوشته خدمت حضرت باز آمد و برایش قرائت کرد. امام همه را باطل دانست و به او فرمود: «برو معرفت یاد بگیر.»
آن مرد به دین خود عنایت داشت و پیوسته در انتظار استفاده از حضرت ابوالحسن علیه السلام بود تا زمانی
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 223
روی عبداللَّه بن جندب، عن موسی بن جعفر علیه السلام أ نّه قال: تقول فی سجدة الشّکر:
«اللَّهمّ إنِّی أشهدک وأشهد ملائکتک وأنبیاءک ورسلک وجمیع خلقک أ نّک أنت اللَّه ربِّی والإسلام دینی و «1» محمّداً نبیِّی وعلیّاً والحسن والحسین وعلیّ بن الحسین ومحمّد بن علیّ وجعفر بن محمّد وموسی بن جعفر وعلیّ بن موسی ومحمّد بن علیّ وعلیّ بن محمّد والحسن ابن علیّ والحجّة بن الحسن بن علیّ أئمّتی، بهم أتولّی، ومن أعدائهم أتبرّأ، «2» اللَّهمّ إنِّی أنشدک دم المظلوم ثلاثاً، اللَّهمّ إنِّی أنشدک بإیوائک علی نفسک لأعدائک لتهلکنّهم بأیدینا وأیدی المؤمنین، اللَّهمّ إنِّی أنشدک بإیوائک علی نفسک لأولیائک لتظفرنّهم بعدوّک وعدوّهم أن تصلِّی علی محمّد وعلی المستحفظین من آل محمّد ثلاثاً، وتقول «3»: اللَّهمّ إنِّی أسألک الیسر بعد العسر ثلاثاً، ثمّ تضع «4» خدّک الأیمن علی الأرض وتقول: یا کهفی! حین تعیینی المذاهب وتضیق علیَّ الأرض بما رحبت، ویا بارئ خلقی رحمة بی وکنت عن
__________________________________________________
- که آن حضرت به کشتزار خود می‌رفت. در بین راه به حضرت برخورد و عرض کرد: «قربانت، من در برابر خدا با شما احتجاج و خصومت می‌کنم، مرا به معرفت راهنمایی کن.»
حضرت گزارش حال امیر المؤمنین علیه السلام، آن‌چه بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله واقع شد و نیز گزارش امر آن دو مرد (ابو بکر و عمر) را بیان فرمود.
او هم پذیرفت، سپس به حضرت عرض کرد: «امام بعد از امیر المؤمنین علیه السلام کیست؟»
فرمود: «اگر به تو خبر دهم، می‌پذیری؟»
گفت: «آری قربانت گردم.»
فرمود: «منم امام.»
عرض کرد: «چیزی می‌خواهم که به آن استدلال کنم (یعنی معجزه شما چیست؟)»
فرمود: «برو نزد آن درخت- آن‌گاه با دست اشاره به درخت ام غیلان کرد- و به او بگو: موسی بن جعفر به تو می‌گوید بیا.»
گوید: من نزد درخت رفتم و دیدم زمین را می‌شکافد و می‌آید تا در برابر حضرت ایستاد، سپس حضرت به او اشاره کرد تا برگشت. او به امامتش اقرار کرد، خاموشی گزید، به عبادت پرداخت و کسی پس از آن اورا ندید که سخن گوید.
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 163- 164 رقم 8
(1) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(2) [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(3) [لم یرد فی الوسائل]
(4) [الوسائل: «ضع»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 224
خلقی غنیّاً، صلّ علی محمّد وآل محمّد وعلی المستحفظین من آل محمّد ثلاثاً، ثمّ تضع خدّک الأیسر علی الأرض وتقول: یا مذلّ کلّ جبّار ویا معزّ کلّ ذلیل، قد وعزّتک بلغ مجهودی ثلاثاً، ثمّ تعود إلی السّجود «1» وتقول مائة مرّة: شکراً شکراً، ثمّ تسأل حاجتک إن شاء اللَّه» «2».
ولا تسجد سجدة الشّکر عند المخالف واستعمل التّقیّة فی ترکها.
الصّدوق، من لا یحضره الفقیه، 1/ 217 رقم 1/ عنه: الحرّ العاملی، وسائل الشّیعة، 4/ 1087، إثبات الهداة، 1/ 464
أخبرنی أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، عن محمّد بن یعقوب، عن «3» علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، «4» عن الرّافعی «5»، قال: کان لی ابن عمّ، یقال له: الحسن بن عبداللَّه، وکان زاهداً، وکان من أعبَد أهل زمانه، وکان «6» یتّقیه السّلطان «6» لجدِّه فی الدِّین واجتهاده، «7» وربّما استقبل السّلطان فی الأمر بالمعروف والنّهی عن المنکر بما یغضبه، فکان یحتمل ذلک له لصلاحه، فلم تزل هذه حاله حتّی دخل «7» یوماً المسجد، وفیه أبو الحسن موسی علیه السلام، «8» فأومأ إلیه، فأتاه، فقال له: یا أبا علیّ! ما أحبّ إلیّ ما أنت علیه «9» وأسرّنی «10» به إلّا أ نّه لیست «10» لک معرفة فأطلب المعرفة، فقال له: جعلت فداک وما المعرفة؟ قال «11»: اذهب تفقّه واطلب الحدیث، قال: عمّن؟ قال: عن فقهاء أهل «12» المدینة، ثمّ أعرض علیَ
__________________________________________________
(1) [الوسائل: «للسّجود»]
(2) [إلی هنا حکاه عنه فی الوسائل]
(3) [فی إعلام الوری مکانه: «وعنه (محمّد بن یعقوب) عن ...»]
(4) [من هنا حکاه فی کشف الغمّة]
(5)- [إعلام الوری: «الواقفیّ»]
(6- 6) [فی إعلام الوری وکشف الغمّة: «السّلطان یتّقیه»]
(7- 7) [إعلام الوری: «فدخل»]
(8) [أضاف فی إعلام الوری: «قال»]
(9)- [فی إعلام الوری وکشف الغمّة: «فیه»]
(10- 10) [إعلام الوری: «إلّا إنّه لیس»]
(11) [فی إعلام الوری وکشف الغمّة: «فقال له»]
(12) [لم یرد فی إعلام الوری وکشف الغمّة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 225
الحدیث، قال: فذهب، فکتب «1»، ثمّ جاء، فقرأه علیه، فأسقطه کلّه، ثمّ قال له «2»: اذهب فاعرف، وکان الرّجل «3» معنیّاً بدینه، قال «3»: فلم یزل یترصّد أبا الحسن حتّی خرج إلی ضیعة له، فلقیه فی الطّریق، فقال له: جعلت فداک إنِّی أحتجّ علیک بین یدی اللَّه فدلّنی علی ما یجب «4» علیَّ معرفته، «5» قال: فأخبره أبو الحسن علیه السلام «6» بأمر أمیر المؤمنین علیه السلام وحقّه وما یجب له «5»، وأمر الحسن والحسین، [وعلیّ بن الحسین]، ومحمّد بن علیّ، وجعفر بن محمّد، ثمّ سکت، فقال له: جعلت فداک، فمَن «7» الإمام الیوم؟ فقال «7»: إن أخبرتک تقبل منِّی «2»؟ قال: نعم، قال: أنا هو، قال: فشی‌ء أستدلّ به؟ قال: اذهب إلی تلک الشّجرة- وأشار بیده «2» إلی بعض شجر أمّ غیلان- فقل «8» لها: یقول لکِ موسی بن جعفر: أقبلی، قال: فأتیتها، فرأیتها واللَّه تخدّ الأرض «9» خدّاً حتّی وقفت بین یدیه، ثمّ أشار إلیها «2» بالرّجوع، فرجعت، قال: فأقرّ به، ثمّ «10» لزم الصّمت والعبادة، فکان «11» لایراه أحد یتکلّم بعد ذلک. «12»
__________________________________________________
(1) [إعلام الوری: «وکتب»]
(2)- [لم یرد فی إعلام الوری وکشف الغمّة]
(3- 3) [کشف الغمّة: «معیناً بدینه»]
(4) [فی إعلام الوری وکشف الغمّة: «تجب»]
(5- 5) [إعلام الوری: «فأخبره بأمیرالمؤمنین علیه السلام وحقّه»]
(6)- [زاد فی کشف الغمّة: «علیه»]
(7- 7) [فی إعلام الوری: «الیوم الإمام؟ قال»، وفی کشف الغمّة: «الإمام الیوم؟ قال»]
(8) [کشف الغمّة: «وقل»]
(9) [إعلام الوری: «علی الأرض»]
(10) [إعلام الوری: «و»]
(11)- [فی إعلام الوری وکشف الغمّة: «وکان»]
(12)- و نیز محمد بن قولویه (به سند خود) ازرافعی حدیث کند که گفت: پسر عمویی داشتم که نامش حسن بن عبداللَّه بود ومردی زاهد و عابدترین مردم زمان خود بود. سلطان وقت از جدیت و کوشش او در دین پروا داشت وچه‌بسا در پیش‌روی سلطان، سخنانی درشت در پند واندرز وامر به‌معروف ونهی از منکر می‌گفت که اورا به خشم درمی‌آورد، ولی سلطان به واسطه شایستگی و خوبی آن مرد سخنانش را بر خود هموار می‌کرد و پیوسته به این‌وضع بود. روزی داخل مسجد شد وحضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیز در مسجد بود. حضرت به او اشاره کرد، به نزد آن حضرت رفت و پس به او فرمود: «ای اباعلی! من این روش تو را بسیار دوست دارم و روش دل‌پسندی است، جز این که تو معرفت نداری، در جست‌وجوی معرفت باش.»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 226
المفید، الإرشاد، 2/ 215- 217 رقم 2/ مثله الطّبرسی، إعلام الوری،/ 292- 293؛ الإربلی، کشف الغمّة، 2/ 223- 224
عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن محمّد الرّافعی، قال: کان لی ابن عمّ یقال له:
(الحسین بن عبداللَّه)، وکان زاهداً، ومن أعبد أهل زمانه، وکان یعظ السّلطان، وربّما استقبله بکلام صعب فیما یعظه به، ویأمره بالمعروف، وکان السّلطان یحتمله لصلاحه، ولم
__________________________________________________
- عموزاده من گفت: «قربانت گردم، معرفت چیست؟»
فرمود: «برو تحصیل فهم کن و در جست‌وجوی حدیث باش.»
عرض کرد: «از چه کسی؟»
فرمود: «از فقهای مدینه، سپس آن‌ها را بر من عرضه کن.»
رافعی گوید: حسن‌بن عبداللَّه رفت و حدیث‌هایی نوشته آورد برای امام علیه السلام خواند. حضرت همه آن حدیث‌ها را رد کرده و بی‌اعتبار دانست، آن‌گاه دوباره به او فرمود: «برو و تحصیل معرفت کن.»
آن مرد به دین خود پای‌بند بود و پیوسته در صدد استفاده و بهره بردن از امام علیه السلام بود تا این که روزی آن حضرت به مزرعه‌ای که (در بیرون مدینه) داشت، رفت. آن مرد اورا در راه دیدار کرد و گفت: «قربانت شوم، همانا من در برابر خدا دامن شما را می‌گیرم، مرا به آن‌چه معرفت آن بر من واجب است، راهنمایی فرما.»
پس آن حضرت علیه السلام اورا به جریان خلافت امیر المؤمنین علیه السلام، سزاواری آن جناب را در خلافت و آن‌چه معرفتش در این‌باره بر آن مرد لازم بود، به او خبر داد و امامت حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر بن محمد علیهم السلام را به او گزارش داد، آن‌گاه ساکت شد (و دم فرو بست).
حسن بن عبداللَّه گفت: «قربانت شوم، امروز امام کیست؟»
فرمود: «اگر برایت بگویم می‌پذیری؟»
عرض کرد: «آری.»
فرمود: «آن امام منم.»
عرض کرد: «نشانه‌ای (و معجزه‌ای) دارید که بدان وسیله من این را بدانم؟»
فرمود: «آری. به نزد این درخت برو- و با دست خود اشاره به درخت خار مغیلانی کرد- و بگو: موسی بن جعفر به تو می‌گوید که پیش بیا.»
حسن‌بن عبداللَّه گوید: من به نزد آن درخت آمدم. به خدا دیدم (از جا کنده شده) و زمین را می‌شکافت و بیامد تا در برابر آن حضرت ایستاد، آن‌گاه امام به او اشاره فرمود برگردد و آن درخت به جای خود برگشت.
پس آن مرد به امامت آن حضرت اقرار کرد و خموشی گزید. از آن پس دیده نشد در جایی سخن بگوید.
رسولی محلاتی، ترجمه ارشاد، 2/ 215- 217
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 227
تزل هذه حالته حتّی کان ذات یوم، فدخل أبو الحسن علیه السلام المسجد، فرآه، فأومی إلیه وقال له: «یا أبا علیّ، ما أحبّ إلیَّ ما أنت فیه وأسرّنی بک فیه، إلّاأ نّه لیس لک معرفة، فاطلب المعرفة».
فقال: جُعِلْتُ فداک یا ابن رسول اللَّه، فما المعرفة؟ قال: «اذهب وتفقّه واطلب الحدیث».
قال: فممّن؟ قال: «من مالک بن أنس، ومن فقهاء المدینة. ثمّ أعرض علیَّ الحدیث»، فذهب وکتب حدیثاً کثیراً، ثمّ جاءه وقرأه علیه، فأسقطه کلّه، ثمّ قال: «اذهب فی طلب المعرفة»، وکان الرّجل معنیّاً بدینه، فلم یزل یترصّد أبا الحسن علیه السلام حتّی إذا خرج إلی ضیعة له تبعه، فبلغه فی الطّریق وقال: جعلت فداک یا ابن رسول اللَّه، إنِّی أحتجّ علیک بین یدی اللَّه تعالی، دلّنی علی المعرفة.
فأخبره بأمر أمیر المؤمنین علیه السلام، وأخبره بأمر غیره، فقبل ذلک منه، ثمّ سأل عمّن کان بعد أمیر المؤمنین، قال: «الحسن والحسین» حتّی عدَّ إلی نفسه، ثمّ سکت.
قال: فمَن فی هذا الیوم؟ فقال: «إن أخبرتک تقبل؟» قال: بلی.
قال: «أنا هو»، قال: فشی‌ء أستدلّ به. قال: «اذهب إلی تلک الشّجرة- وأشار إلی بعض أشجار أمّ غیلان- فقل لها: یقول لکِ موسی بن جعفر: أقبلی».
قال: فأتیتها وقلت لها ذلک، فرأیتها تخدُّ الأرض خدّاً حتّی وقفت بین یدیه، ثمّ أشار إلیها فرجعت، فأقرّ به، ثمّ لزم الصّمت والعبادة، وکان لا یراه أحد بعد ذلک یتکلّم، وکان قبل ذلک یری الرّؤیا الحسنة، ویُری له، ثمّ انقطعت عنه، فرأی أبا الحسن علیه السلام فیما یری النّائم، فشکا إلیه انقطاع الرّؤیا، فقال: «لا تغتمّ، إنّ المؤمن إذا رسخ فی الإیمان رفعت عنه الرّؤیا».
ابن حمزة، الثّاقب فی المناقب،/ 455- 456 رقم 383
ما رُوی عن الرّافعی، قال: کان لی ابن عمّ یقال له: «الحسن بن عبداللَّه»، وکان زاهداً من أعبد أهل زمانه، یتّقیه السّلطان لجدّه فی الدِّین واجتهاده، وربّما استقبل السّلطان فی الأمر بالمعروف والنّهی عن المنکر بما یغضبه، وکان یحتمل لصلاحه.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 228
فدخل یوماً المسجد، وفیه موسی بن جعفر علیهما السلام، فأتاه، فقال علیه السلام: یا أبا علیّ، ما أحبّ إلیَّ ما أنت علیه، إلّاأ نّه لیست لک معرفة، فاطلب المعرفة.
قال: وما المعرفة؟ قال: اذهب وتفقّه. قال: عمّن؟ قال: عن فقهاء المدینة.
فذهب وکتب الحدیث، ثمّ جاءه وقرأه علیه.
قال: اذهب وتفقّه واطلب العلم. فذهب وکتب الخلاف.
فجاءه، فعرض علیه، فأسقطه کلّه.
وقال: اذهب واطلب المعرفة. وکان الرّجل معنیّاً «1» بدینه، فلم یزل یترصّد أبا الحسن علیه السلام حتّی خرج إلی ضیعة له، فلقیه فی الطّریق.
فقال له: یا ابن رسول اللَّه! إنّی أحتجّ علیک بین یدی اللَّه، فدلّنی علی ما یجب علیَّ معرفته.
فأخبره أبو الحسن بأمر أمیر المؤمنین علیه السلام وحقّه وما یجب له بعد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وأمر الحسن، والحسین، وعلیّ بن الحسین، ومحمّد بن علیّ، وجعفر بن محمّد علیهم السلام، ثمّ سکت.
فقال: جعلت فداک من الإمام الیوم؟ قال: إن أخبرتک تقبل؟ قال: نعم. قال: أنا.
قال: فشی‌ء أستدلّ به؟ قال: اذهب إلی تلک الشّجرة- وأشار إلی شجرة هناک- وقل لها: یقول لکِ موسی بن جعفر: أقبلی. قال: فرأیتها تخدّ الأرض خدّاً حتّی وقفت بین یدیه، ثمّ أشار إلیها، فرجعت.
فأقرّ به، ثمّ لزم الصّمت والعبادة، وکان من قبل یری الرّؤیا الصّالحة الحسنة وتری له، ثمّ انقطعت عنه الرّؤیا، فرأی أبا عبداللَّه علیه السلام فی النّوم، فشکا إلیه انقطاع الرّؤیا.
فقال له: لا تغتمّ فإنّ المؤمن إذا رسخ فی الإیمان رفعت عنه الرّؤیا.
الرّاوندی، الخرائج والجرائح، 2/ 650- 651 رقم 2
__________________________________________________
(1)- «متعنّیاً» م.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 229

إمامة الحسین فیما جاء عن الرّضا علیهما السلام «1»

أبو محمّد القاسم «1» بن العلاء- رحمه الله- رفعه، عن عبدالعزیز بن مسلم قال: کنّا مع الرّضا علیه السلام بمرو، فاجتمعنا «2» فی الجامع یوم الجمعة فی بدء «3» مقدمنا، فأداروا أمر الإمامة وذکروا «4» کثرة «5» اختلاف النّاس «5» فیها، فدخلت علی سیِّدی علیه السلام فأعلمته خوض النّاس فیه «6»، فتبسّم علیه السلام ثمّ قال: یا عبدالعزیز! جهل «7» القوم وخدعوا عن آرائهم «8»، إنّ اللَّه عزّ وجلّ لم یقبض نبیّه «9» صلی الله علیه و آله حتّی أکمل له الدِّین وأنزل «10» علیه القرآن فیه تبیان «11» کلّ شی‌ء، بیّن فیه الحلال والحرام، والحدود والأحکام، وجمع ما یحتاج «12» إلیه النّاس «12» کملًا، فقال «13» عزّ وجلّ: «ما فَرّطْنا فی الْکِتابِ مِنْ شَی‌ءٍ» «14»
، وأنزل «15» فی حجّة الوداع وهی آخر عمره صلی الله علیه و آله: «الْیَومَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُم وَأتْمَمْتُ عَلَیْکُم نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِیناً» «16»
، و «4» أمر الإمامة من تمام الدِّین، و «17» لم یمض «18» صلی الله علیه و آله حتّی بیّن لُامّته معالم دینهم
__________________________________________________
(1- 1) [فی الغیبة والبرهان: «أبو القاسم»]
(2) [زاد فی الغیبة: «وأصحابنا»]
(3)- [البرهان: «بدو»]
(4) [لم یرد فی البرهان]
(5- 5) [الغیبة: «الاختلاف»]
(6) [الغیبة: «فی ذلک»]
(7)- [البرهان: «جهلوا»]
(8)- [البرهان: «أدیانهم»]
(9) [الغیبة: «رسوله»]
(10)- [الغیبة: «فأنزل»]
(11)- [الغیبة: «تفصیل»]
(12- 12) [الغیبة: «النّاس إلیه»]
(13) [البرهان: «وقال»]
(14)- [الأنعام: 6/ 38]
(15)- [زاد فی البرهان: «فیه ما أنزل»]
(16) [المائدة: 5/ 3]
(17)- [لم یرد فی الغیبة]
(18)- [زاد فی البرهان: «رسول اللَّه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 230
وأوضح لهم سبیلهم وترکهم علی «1» قصد سبیل «1» الحق، وأقام لهم علیّاً علیه السلام عَلَماً وإماماً. وما ترک [لهم] شیئاً یحتاج إلیه الامّة «2» إلّابیّنه «2»، فمن زعم أنّ اللَّه عزّ وجلّ لم یکمل دینه فقد ردّ کتاب اللَّه، ومن ردّ کتاب اللَّه فهو «3» کافر به «4».
هل «5» یعرفون قدر «5» الإمامة ومحلّها من الامّة فیجوز فیها اختیارهم؟! إنّ الإمامة أجلُّ قدراً وأعظم شأناً وأعلی مکاناً وأمنع جانباً وأبعد غوراً من أن یبلغها النّاس بعقولهم، أو ینالوها بآرائهم، أو یقیموا إماماً باختیارهم، إنّ الإمامة خصّ اللَّه عزّ وجلّ بها إبراهیم الخلیل علیه السلام بعد النّبوّة والخلّة مرتبة ثالثة، وفضیلة شرّفه بها و «6» أشاد بها «6» ذکره، فقال: «إنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً» «7»
، فقال الخلیل علیه السلام سروراً «8» بها: «ومن ذرِّیّتی»؟ قال اللَّه تبارک وتعالی: «لا یَنالُ عَهْدِی الظّالمینَ». فأبطلت هذه الآیة إمامة کلّ ظالم إلی یوم القیامة وصارت «9» فی الصّفوة، ثمّ أکرمه اللَّه تعالی بأن جعلها «10» فی ذرّیّته أهل الصّفوة والطّهارة، فقال: «وَوَهَبْنا لَهُ إسْحاقَ وَیَعْقُوبَ نافِلَةً وَکُلّاً جَعَلْنا صالِحینَ* وَجَعَلْناهُم أئِمّةً یَهْدُونَ بِأمرِنا وَأوْحَیْنا إلَیْهم فِعْلَ الْخَیْراتِ وَإقامَ الصّلاةِ وَإیتاءَ الزّکاةِ وَکانُوا لَنا عابِدِینَ» «11».
فلم تزل «12» فی ذرِّیّته یرثها بعض عن بعض قرناً فقرناً حتّی ورّثها «13» اللَّه تعالی «13» النّبیّ
__________________________________________________
(1- 1) [فی الغیبة: «قول»، وفی البرهان: «سبیل قصد»]
(2- 2) [لم یرد فی البرهان]
(3) [الغیبة: «وهو»]
(4)- [لم یرد فی البرهان]
(5- 5) [البرهان: «تعرفون فضل»]
(6- 6) [البرهان: «أشار بها جلّ»]
(7) [البقرة: 2/ 124]
(8)- [البرهان: «مسروراً»]
(9) [البرهان: «فصارت»]
(10)- [البرهان: «جعلها اللَّه»]
(11) [الأنبیاء: 21/ 72- 73]
(12) [البرهان: «فلم یزل»]
(13- 13) [لم یرد فی الغیبة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 231
صلی الله علیه و آله، فقال جلّ وتعالی: «إنّ أوْلَی النّاسِ بإبْراهِیمَ لَلّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذا النّبیُّ وَالّذِینَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِیُّ المؤمِنین» «1»
، فکانت له خاصّة، فقلّدها «2» صلی الله علیه و آله علیّاً علیه السلام بأمر اللَّه تعالی علی رسم ما فرض «3» اللَّه، فصارت فی ذرِّیّته الأصفیاء «4» الّذین آتاهم اللَّه العلم والإیمان، بقوله تعالی: «وَقالَ الّذِینَ اوتوا الْعِلْمَ وَالأیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُم فی کِتابِ اللَّهِ إلی یَوْمِ البَعْثِ» «5»
، فهی فی وُلد علیّ علیه السلام خاصّة إلی یوم القیامة؛ إذ لا نبیّ بعد محمّد صلی الله علیه و آله فمن أین یختار هؤلاء الجهّال.
إنّ الإمامة هی منزلة الأنبیاء، وإرث الأوصیاء، إنّ الإمامة خلافة اللَّه وخلافة الرّسول «6» صلی الله علیه و آله ومقام أمیر المؤمنین علیه السلام ومیراث الحسن والحسین علیهما السلام، إنّ الإمامة زمام الدِّین، ونظام «7» المسلمین، وصلاح الدّنیا وعزّ المؤمنین، إنّ الإمامة «8» اسُّ الإسلام النّامیّ، وفرعه السّامیّ، بالإمام تمام الصّلاة والزّکاة والصّیام والحجّ والجهاد، وتوفیر «9» الفی‌ء والصّدقات، وإمضاء الحدود والأحکام، ومنع الثّغور والأطراف؛ الإمام یُحلُّ حلال اللَّه ویُحرّم حرام اللَّه ویُقیم حدود اللَّه ویذبّ عن دین اللَّه ویدعو إلی سبیل ربّه بالحکمة والموعظة الحسنة والحجّة البالغة.
الإمام کالشّمس «10» الطّالعة «11» المجلّلة بنورها «11» للعالم وهی فی الافق بحیث لا تنالها الأیدی والأبصار، الإمام البدر المنیر، والسّراج الزّاهر، والنّور السّاطع، والنّجم الهادی
__________________________________________________
(1) [آل عمران: 3/ 68]
(2)- [زاد فی البرهان: «رسول اللَّه»]
(3) [الغیبة: «فرضه»]
(4)- [البرهان: «الأوصیاء»]
(5) [الرّوم: 30/ 56]
(6) [البرهان: «رسول اللَّه»]
(7) [زاد فی الغیبة: «أمور»]
(8)- [زاد فی الغیبة: «هی»]
(9) [البرهان: «توقیر»]
(10) [الغیبة: «الشّمس»]
(11- 11) [البرهان: «المجلّی نورها»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 232
فی غیاهب الدُّجی، وأجواز البلدان والقفار، ولُجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظّماء والدّال علی الهدی والمنجی من الرّدی، الإمام النّار علی الیفاع، الحارُّ لمَن اصطلی به «1» والدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک.
الإمام السّحاب الماطر، والغیث الهاطل، والشّمس المضیئة، والسّماء الظّلیلة، والأرض البسیطة، والعین الغزیرة، والغدیر والرّوضة، الإمام الأنیس «2» الرّفیق، والوالد الشّفیق، والأخ الشّقیق، والامُّ «3» البرّة بالولد «4» الصّغیر، ومفزع العباد فی الدّاهیة النّآد «5».
الإمام أمین اللَّه فی خلقه، وحجّته علی عباده، وخلیفته فی بلاده، والدّاعی إلی اللَّه، والذّابّ عن حُرُم اللَّه، الإمام المطهّر من الذّنوب، «6» والمبرّا عن «6» العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدّین وعزّ المسلمین وغیظ المنافقین وبوار الکافرین، الإمام واحد دهره، «2» لایدانیه أحد ولایعادله عالم و «1» لایوجد منه بدل ولا له مثل ولانظیر، مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه له ولا اکتساب؛ بل اختصاص من المفضّل الوهّاب، فمَن ذا الّذی یبلُغُ معرفة الإمام أو یُمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول، وتاهت الحلوم، وحارت الألباب، وخسئت «7» العیون، وتصاغرت العظماء، وتحیّرت الحکماء، وتقاصرت الحلماء، وحصرت الخطباء، وجهلت الألبّاء، وکلّت الشّعراء، وعجزت الادباء، وعییت البُلغاء عن وصف شأن من شأنه، أو فضیلة من فضائله، وأقرّت «8» بالعجز والتّقصیر وکیف یوصف بکلّه أو یُنعت بکنهه أو «9» یفهم شی‌ء من أمره أو یوجد
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البرهان]
(2) [زاد فی البرهان: «و»]
(3) [البرهان: «الإمام»]
(4)- [البرهان: «للولد»]
(5)- [البرهان: «النّازلة»]
(6- 6) [البرهان: «المبرّا من»]
(7) [البرهان: «حسرت»]
(8) [الغیبة: «فأقرّت»]
(9) [البرهان: «و»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 233
مَن یقوم مقامه ویغنی غناه، لا «1»، کیف وأنّی؟ وهو بحیث النّجم من ید المتناولین ووصف الواصفین فأین الاختیار من هذا وأین العقول عن هذا وأین یوجد مثل هذا؟! أتظنّون‌أنّ «2» ذلک یوجد فی غیر آل الرّسول «3» محمّد صلی الله علیه و آله و سلم کذبتهم واللَّه أنفسهم و «4» منّتهم الأباطیل «4» فارتقوا مرتقاً «5» صعباً دحضاً تزلُّ «6» عنه إلی الحضیض أقدامهم، راموا إقامة الإمام بعقول حائرة بائرة ناقصة وآراء مضلّة، فلم یزدادوا منه إلّابُعداً، «7» [قاتَلَهُمُ اللَّهُ أنّی یُؤفَکُونَ] و «7» لقد راموا صعباً وقالوا إفکاً وضلّوا ضلالًا بعیداً ووقعوا فی الحیرة إذ ترکوا الإمام عن بصیرةٍ «وَزَیَّنَ لَهُمُ الشّیْطانُ أعْمالَهُمْ، فَصَدّهُمْ عَنِ السّبِیلِ وَکانُوا مُسْتَبْصِرِینَ» «8»
، رغبوا عن اختیار اللَّه واختیار «9» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وأهل بیته «9» إلی اختیارهم والقرآن ینادیهم: «وَرَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَیَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَتَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ» «10»
، وقال «11» عزّ وجلّ: «وَما کانَ لِمؤمِنٍ وَلا مُؤمِنَةٍ إذا قَضی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أمراً أنْ یَکُونَ لَهُمُ الخِیَرَةُ مِنْ أمْرِهِم» «12»
- الآیة، وقال: «ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ* أمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ* إنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ* أمْ لَکُمْ أیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إلی یَوْمِ القِیامَةِ إنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ* سَلْهُمْ أ یُّهُمْ بِذلِکَ زَعیمٌ* أمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیأتُوا بِشُرَکائِهِمْ إنْ کانُوا صادِقِینَ» «13»
، وقال عزّ
__________________________________________________
(1) [البرهان: «ألا و»]
(2) [زاد فی البرهان: «غیر»]
(3)- [لم یرد فی البرهان]
(4- 4) [البرهان: «مقتتهم»]
(5) [البرهان: «مرتقی»]
(6)- [البرهان: «تنزل»]
(7- 7) [لم یرد فی الغیبة]
(8) [العنکبوت: 29/ 38]
(9- 9) [البرهان: «رسوله صلی الله علیه و آله»]
(10) [القصص: 28/ 68]
(11)- [الغیبة: «یقول»]
(12) [الأحزاب: 33/ 36]
(13) [القلم: 68/ 36- 41]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 234
وجلّ: «أفَلا یَتَدبّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ عَلی قُلُوبٍ أقْفالُها» «1»
؟ أم: «طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَفْقَهُونَ» «2»
؟! أم: «قالُوا سَمِعْنا وَهُمْ لا یَسْمَعُونَ* إنَّ شَرَّ الدّوابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ البُکْمُ الّذِینَ لایَعْقِلُونَ* وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فیهِمْ خَیْراً لأسْمَعَهُمْ وَلَوْ أسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوا وَهُمْ مُعْرِضُون» «3»
، أم: «قالُوا سَمِعْنا وَعَصَیْنا» «4»
، بل هو «فَضْلُ اللَّهِ یُؤتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ» «5»
، فکیف لهم باختیار الإمام؟! والإمام عالم لایجهل، وراع لا ینکل، معدن القدس والطّهارة والنُّسک والزّهادة، والعلم والعبادة، مخصوص بدعوة الرّسول صلی الله علیه و آله و سلم ونسل «6» المطهّرة البتول، لا مغمز «6» فیه فی نسب ولا یدانیه ذو حسب فی البیت «7» من قریش والذّروة من هاشم والعترة «8» من الرّسول صلی الله علیه و آله و سلم، والرّضا من اللَّه عزّ وجلّ، شرف «9» الأشراف والفرع من «10» عبد مناف، نامی العلم، کامل الحلم، مضطلع بالإمامة، عالم بالسّیاسة، مفروض الطّاعة، قائم بأمر اللَّه عزّ وجلّ، ناصح لعباد اللَّه، حافظ لدین اللَّه.
إنّ الأنبیاء والأئمّة صلوات اللَّه علیهم یوفّقهم اللَّه ویؤتیهم من مخزون علمه وحکمه ما لا یؤتیه غیرهم، فیکون «11» علمهم فوق علم أهل الزّمان «12» فی قوله تعالی: «أفَمَنْ هْدِی إلی الحَقِّ أحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أمَّنْ لا یَهدِّی إلّاأنْ یُهدی، فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» «13»
، وقوله
__________________________________________________
(1) [محمّد: 47/ 24]
(2) [مضمون ما جاء فی سورة التّوبة: 9/ 87 و 93]
(3) [الأنفال: 8/ 21- 23]
(4) [البقرة: 2/ 93]
(5)- [مضمون ما جاء فی سورة الجمعة: 62/ 4]
(6- 6) [البرهان: «الطّاهرة البتول، لا یغمز»]
(7) [البرهان: «فی النّسب»]
(8) [البرهان: «العزّة»]
(9)- [البرهان: «أشرف»]
(10) [فی الغیبة: «عن»، وزاد فی البرهان: «بنی»]
(11) [البرهان: «لیکون»]
(12)- [البرهان: «زمانهم»]
(13) [یونس: 10/ 35]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 235
تبارک وتعالی: «وَمَنْ یُؤتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اوتیَ خَیْراً کَثِیراً» «1»
، وقوله فی طالوت: «إنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَزادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالجِسْمِ وَاللَّهُ یؤتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ واسِعُ عَلیمٌ» «2»
، وقال لنبیِّه صلی الله علیه و آله و سلم: «أ نْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً» «3»
، وقال فی الأئمّة من أهل بیت نبیّه وعترته وذرّیّته صلوات اللَّه علیهم: «أمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، فَقَدْ آتَیْنا آلَ إبْراهیمَ الکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماً* فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَکَفَی بِجَهَنّمَ سَعِیراً» «4»
وإنّ العبد إذا اختاره اللَّه عزّ وجلّ لُامور عباده شرح صدره لذلک وأودع قلبه ینابیع الحکمة، وألهمه العلم «5» إلهاماً فلم یعی بعده بجواب ولا یحیر «6» فیه عن الصّواب «7»، فهو معصوم مؤیّد موفّق مسدّد، قد أمن «8» من الخطایا «8» والزّلل والعثار، «5» یخصّه اللَّه «9» بذلک لیکون «10» حجّته البالغة «10» علی عباده وشاهده علی خلقه وذلک فضل اللَّه یؤتیه من یشاء واللَّه ذو الفضل العظیم، فهل یقدرون علی مثل هذا فیختارونه؟ أو یکون مختارهم بهذه الصّفة فیقدّمونه؟
تعدّوا- وبیت اللَّه- الحقّ ونبذوا کتاب اللَّه وراء ظهورهم کأ نّهم لا یعلمون، وفی کتاب اللَّه الهدی والشفاء، فنبذوه واتّبعوا أهواءهم، فذمّهم اللَّه «9» ومقّتهم وأتعسهم، فقال جلّ وتعالی: «وَمَنْ أضَلُّ مِمّنِ اتّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ إنّ اللَّهَ لا یَهْدِی القَوْمَ الظّالِمینَ» «11»
__________________________________________________
(1) [البقرة: 2/ 269]
(2) [البقرة: 2/ 247]
(3) [مضمون ما جاء فی سورة النّساء: 4/ 113]
(4) [النّساء: 4/ 54- 55]
(5) [زاد فی البرهان: «و»]
(6)- [البرهان: «لا یحرّ»]
(7)- [فی الغیبة والبرهان: «صواب»]
(8- 8) [البرهان: «الخطا»]
(9)- [لم یرد فی البرهان]
(10- 10) [فی الغیبة: «حجّته»، وفی البرهان: «حجّة»]
(11) [القصص: 28/ 50]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 236
وقال: «فَتَعْساً لَهُمْ وَأضَلَّ أعْمالَهُمْ» «1»
، وقال: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ‌یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ» «2»
وصلّی اللَّه علی النّبیّ محمّد وآله وسلّم تسلیماً کثیراً. «3» «3»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 198- 203 رقم 1/ عنه: النّعمانی، الغیبة،/ 315- 326؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 234- 236
__________________________________________________
(1) [محمّد: 47/ 8]
(2) [غافر: 40/ 35]
(3) عبدالعزیز بن مسلم‌گوید: ما در ایام حضرت رضا در مرو بودیم، در آغاز ورود، روز جمعه در مسجد جامع انجمن کردیم. حضار مسجد موضوع امامت را مورد بحث قرار داده و اختلاف بسیار مردم در آن زمینه بازگو می‌کردند. من خدمت آقایم رفتم و گفت‌وگوی مردم را در بحث امامت به عرض رسانیدم. حضرت علیه السلام لبخندی زد و فرمود: «ای عبدالعزیز! این مردم نفهمیدند و از آرای صحیح خود فریب خورده و غافل گشتند. همانا خدای عزوجل پیغمبر خویش را قبض روح نفرمود تا دین را برایش کامل کرد و قرآن را بر او نازل فرمود که بیان هر چیز در اوست. حلال، حرام، حدود، احکام و تمام احتیاجات مردم را در قرآن بیان کرده و فرموده (38 سوره 6): «چیزی را در این کتاب فرو گذار نکردیم.» و در حجة الوداع که سال آخر عمر پیغمبر صلی الله علیه و آله بود این آیه را نازل فرمود (3 سوره 5): «امروز دین شما را کامل، نعمتم را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.» موضوع امامت از کمال دین است (تا پیغمبر صلی الله علیه و آله جانشین خود را معرفی نکند، تبلیغش را کامل نساخته است) و پیغمبر صلی الله علیه و آله از دنیا نرفت تا آن که نشانه‌های دین را برای امتش بیان کرد، راه ایشان را روشن ساخت، آن‌ها را بر شاه‌راه حق واداشت، علی علیه السلام را به عنوان پیشوا و امام منصوب کرد و همه احتیاجات امت را بیان کرد. پس هر که گمان کند خدای عزوجل دینش را کامل نکرده، قرآن را رد کرده و هر که قرآن را رد کند، به آن کافر است.»
مگر مردم مقام و منزلت امامت را میان امت می‌دانند تا روا باشد که به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود؟ همانا امامت قدرش والاتر، شأنش بزرگ‌تر، منزلتش عالی‌تر، مکانش منیع‌تر و عمقش ژرف‌تر از آن است که مردم با عقل خود به آن رسند یا به آرائشان آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامی منصوب کنند. همانا امامت مقامی است که خدای عزوجل بعد از رتبه نبوت و خلت در مرتبه سوم، به ابراهیم خلیل علیه السلام اختصاص داده، به آن فضیلت مشرفش ساخته، نامش را بلند و استوار نمود و فرموده (124 بقره): «همانا من تورا امام مردم گردانیدم.»
ابراهیم خلیل علیه السلام از نهایت شادیش به آن مقام عرض کرد: «از فرزندان من هم؟»
خدای تبارک و تعالی فرمود: «پیمان و فرمان من به ستمکاران نمی‌رسد.» پس این آیه امامت برای ستمگران را تا روز قیامت باطل ساخت و در میان برگزیدگان گذاشت. سپس خدای تعالی ابراهیم را شرافت داد و امامت را در فرزندان برگزیده و پاکش قرار داد و فرمود (72 انبیا): «و اسحاق و یعقوب را اضافه به او بخشیدیم، همه را شایسته نمودیم و ایشان را امام و پیشوا قرار دادیم تا به فرمان ما رهبری کنند و انجام
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 237
__________________________________________________
- کارهای نیک، گزاردن نماز و دادن زکاة را به ایشان وحی نمودیم. آن‌ها پرستندگان ما بودند.»
پس امامت همیشه در فرزندان او بود در دوران متوالی و از یکدیگر ارث می‌بردند تا خدای تعالی آن را به پیغمبر ما صلی الله علیه و آله به ارث داد. خود او جل وتعالی فرمود (68 سوره 4): «همانا سزاوارترین مردم به ابراهیم، پیروان او و این پیغمبر و اهل ایمانند و خدا ولی مؤمنان است.» پس امامت مخصوص آن حضرت گشت و او به فرمان خدای تعالی و طبق آن‌چه خدا واجب ساخته بود، آن را به گردن علی علیه السلام نهاد و سپس در میان فرزندان برگزیده او که خدا به آن‌ها علم و ایمان داده جاری گشت.
خدا فرموده (56 سوره 30): «آن‌ها که علم و ایمان گرفتند، گویند در کتاب خدا تا روز رستاخیز به سر برده‌اید.» پس امامت تنها در میان فرزندان علی است تا روز قیامت؛ زیرا پس از محمد صلی الله علیه و آله پیغمبری نیست. این نادانان از کجا و به چه دلیل برای خود امام انتخاب می‌کنند؟! همانا امامت مقام پیغمبران و میراث اوصیاست. همانا امامت خلافت خدا، خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله، مقام امیرالمؤمنین علیه السلام و میراث حسن و حسین علیهما السلام است، همانا امامت زمام دین، مایه نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزت مؤمنین است، همانا امامت ریشه با نمو اسلام و شاخه بلند آن است، کامل شدن نماز، زکاة، روزه، حج، جهاد، بسیار شدن غنیمت و صدقات، اجرای حدود و احکام و نگهداری مرزها و اطراف به وسیله امام است، امام است که حلال خدا را حلال و حرام اورا حرام کند، حدود خدا را به‌پا دارد، از دین خدا دفاع کند و با حکمت، اندرز و حجت رسا مردم را به طریق پروردگارش دعوت نماید، امام مانند خورشید طالع است که نورش عالم را فرا گیرد و خودش در افق است به نحوی که دست‌ها و دیدگان به آن نرسد، امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره‌ای است راهنما در شدت تاریکی‌ها و رهگذرها و کویرها و گرداب دریاها (یعنی زمان جهل و فتنه و سرگردانی مردم)، امام آب گوارای زمان تشنگی، رهبر به سوی هدایت و نجات بخش از هلاکت است، امام آتش روشن روی تپه (رهنمای گمگشتگان)، وسیله گرمی سرمازدگان و رهنمای هلاکت گاه‌هاست، هر که از او جدا شود، هلاک شود، امام ابری است بارنده، بارانی است شتابنده، خورشیدی است فروزنده، سقفی است سایه دهنده، زمینی است گسترده، چشمه‌ای است جوشنده و برکه و گلستان است، امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر برابر، مادر دلسوز به کودک، پناه بندگان خدا در گرفتاری‌های سخت است، امام امین خدا در میان خلقش، حجت او بر بندگانش، خلیفه او در بلادش، دعوت کننده به سوی او و دفاع کننده از حقوق اوست، امام از گناهان پاک و از عیب‌ها برکنار است، بدانش مخصوص و به خویشتن‌داری نشانه‌دار است، موجب نظام دین، عزت مسلمین، خشم منافقین و هلاک کافرین است، امام یگانه زمان خود است، کسی به همطرازی او نرسد، دانشمندی با او برابر نباشد، جایگزین ندارد، مانند و نظیر ندارد، به تمام فضیلت مخصوص است بی آن که خود او در طلبش رفته و به دست آورده باشد، بلکه امتیازی است که خدا به فضل و بخشش به او عنایت فرموده.
کیست که امام را تواند شناخت یا انتخاب امام برای او ممکن باشد؟ هیهات! در این‌جا خردها گم‌گشته، خویشتن‌داری‌ها بی‌راهه رفته، و عقل‌ها سرگردان، دیده‌ها بی‌نور، بزرگان کوچک شده، حکیمان متحیر، بردباران دست‌نایافته، خطیبان درمانده، خردمندان نادان، شعرا وامانده، ادبا ناتوان و سخن‌دانان درمانده‌اند
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 238
__________________________________________________
- که بتوانند یکی از شئون و فضائل امام را توصیف کنند، همگی به عجز و ناتوانی معترف‌اند. چگونه ممکن است تمام اوصاف و حقیقت امام را بیان کرد یا مطلبی از امر امام را فهمید و جایگزینی که کار او را انجام دهد، برایش پیدا کرد؟! ممکن نیست، چگونه و از کجا؟!! درصورتی که او از دست یازان و وصف‌کنندگان اوج گرفته و مقام ستاره در آسمان را دارد. او کجا و انتخاب بشر؟!! او کجا و خرد بشر؟!! او کجا و مانندی برای او؟!! گمان برند که امام در غیر خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله یافت شود؟!! به خدا که ضمیرشان به خود آن‌ها دروغ گفته [تکذیبشان کند] و بیهوده آرزو بردند. به گردنه بلند و لغزنده‌ای که به پائین می‌لغزند بالا رفتند وخواستند که با خرد گم‌گشته وناقص خود و با آرای گمراه کننده خویش نصب امام کنند. جز دوری از حق بهره نبردند [خدا آن‌ها را بکشد، به کجا منحرف می‌شوند؟!!!] آهنگ مشکلی کردند، دروغی پرداختند، به گمراهی دوری افتادند و در سرگردانی فرو رفتند که با چشم بینا امام را ترک گفتند. (28 سوره 29): «شیطان کردارشان را درنظرشان بیاراست و از راه منحرفشان کرد با آن که اهل بصیرت بودند».
از انتخاب خدا، انتخاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیتش روی‌گردان شده و به انتخاب خود گرائیدند. درصورتی که قرآن صدا برآورد که: (66 سوره 28): «پروردگارت هرچه خواهد، بیافریند و انتخاب کند. اختیار به دست آن‌ها نیست و خدا را از آن‌چه با او شریک می‌کنند، منزه و والاست.» و باز خدای عزوجل فرماید (36- احزاب): «هیچ مرد و زن مؤمنی حق ندارد که چون خدا و پیغمبرش چیزی را فرمان دادند، اختیار کار خویش داشته باشد.» وفرموده است (36 سوره 68): «شما را چه شده، چگونه قضاوت می‌کنید؟!! مگر کتابی دارید که آن را می‌خوانید تا هرچه خواهید انتخاب کنید. در آن کتاب بیابید، یا برای شما تا روز قیامت برعهده ما پیمان‌های رسا هست که هرچه قضاوت کنید، حق شماست. از آن‌ها بپرس که کدامشان متعهد این مطلب است و یا مگر شریکانی دارید؟ اگر راست گویند، شریکان خویش بیاورند.» و باز خدای عز وجل فرموده است (24- محمد): «چرا در قرآن اندیشه نمی‌کنند یا مگر بر دل‌ها قفل دارند؟» و فرموده: «مگر خدا بر دل‌هاشان مهر نهاده که نمی‌فهمند؟» ویا (20 سوره 8): «گفتند شنیدیم ولی نمی‌شنیدند و همانا بدترین جانوران به نظر خدا مردم کرولالند که تعقل نمی‌کنند و اگر خدا در آن‌ها خیری سراغ داشت، به آن‌ها شنوایی می‌داد و اگر شنوایی هم می‌داشتند، پشت می‌کردند و روی‌گردان بودند.» و یا: «گفتند شنیدیم و نافرمانی کردیم.»
(منصب امامت اکتسابی نیست)، بلکه «فضلی است از خدا که به هر کس خواهد، می‌دهد.» پس چگونه ایشان را رسد که امام انتخاب کنند، درصورتی که امام عالمی است که نادانی ندارد، سرپرستی است که عقب‌نشینی ندارد، کانون قدس، پاکی، طاعت، زهد، علم و عبادت است، دعوت پیغمبر به او اختصاص دارد، از نژاد پاک فاطمه بتول است، در دودمانش جای طعن و سرزنشی نیست، هیچ شریف نژادی به او نرسد، از خاندان قریش و کنگره هاشم و عترت پیغمبر و پسند خدای عزوجل است، برای اشراف شرف است و زاده عبدمناف است، علمش در ترقی و حلمش کامل است، در امامت قوی و در سیاست عالم است، اطاعتش واجب است، به امر خدای عز وجل قائم است، خیرخواه بندگان خدا و نگهبان دین خداست.
خدا پیغمبران و امامان را توفیق بخشیده و از خزانه علم و حکم خود آن‌چه به دیگران نداده؛ به آن‌ها
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 239
الحمیری عن محمّد بن عیسی، عن صفوان بن یحیی،
وعنه، عن محمّد بن موسی، عن محمّد بن أبی یعقوب، عن موسی بن مهران قال:
وعنه، عن سهل بن زیاد، عن منصور بن العبّاس، عن إسماعیل بن سهل، عن بعض أصحابه قال: کنت عند الرّضا علیه السلام فدخل إلیه علیّ بن أبی حمزة وابن السّرّاج وابن أبی سعید المکاوی، فقال له علیّ بن أبی حمزة: روینا عن آبائک إنّ الإمام لا یلی أمره إذا مات إلّاإمام مثله.
__________________________________________________
- داده. از این جهت علم آن‌ها برتر از علم مردم زمانشان باشد که خدای تعالی فرموده (35- یونس): «آیا کسی که سوی حق هدایت می‌کند، شایسته‌تر است که پیرویش کنند یا کسی که هدایت نمی‌کند، جز این که هدایت شود، شما را چه شده؟ چگونه قضاوت می‌کنید؟!! و گفته دیگر خدای تعالی (359 بقره): «هر که را حکمت دادند، خیر بسیاری دادند.» و باز گفته خدای تعالی درباره جناب طالوت (247 بقره): «خدا اورا بر شما برگزید و به علم و تن، بزرگیش افزود. خدا ملک خویش به هر که خواهد دهد و خدا وسعت‌بخش و داناست.» به پیغمبر خویش صلی الله علیه و آله فرمود (113- نساء): «خدا بر تو کتاب و حکمتم نازل کرد و آن‌چه را نمی‌دانستی به تو تعلیم داد، کرم خدا نسبت به تو بزرگ بود.» و نسبت به امامان از اهل بیت، عترت و ذریه پیغمبر علیهم السلام فرمود (54- نساء): «یا به مردم نسبت به آن‌چه خدا از کرم خویش به ایشان داده، حسد می‌برند. حقاً که ما خاندان ابراهیم را کتاب و حکمت دادیم و به آن‌ها ملک عظیمی دادیم. کسانی به آن گرویدند، کسانی از آنان روی گردانیدند و جهنم آن‌ها را بس افروخته آتشی است.»
همانا چون خدای عزوجل بنده‌ای را برای اصلاح امور بندگانش انتخاب فرماید، سینه‌اش را برای آن کار باز کند، چشمه‌های حکمت در دلش گذارد و علمی به او الهام کند که از آن پس از پاسخی درنماند و از درستی منحرف نشود. پس او معصوم است، تقویت شده، با توفیق استوار گشته و از هرگونه خطا و لغزش و افتادنی در امان است. خدا اورا به این صفات امتیاز بخشیده تا حجت رسای او باشد بر بندگانش، گواه بر مخلوقش و «این بخشش و کرم خداست. به هر که خواهد عطا کند و خدا دارای کرم بزرگی است.»
آیا مردم چنان قدرتی دارند که بتوانند چنین کسی انتخاب کنند و یا ممکن است انتخاب شده آن‌ها این‌گونه باشد تا اورا پیشوا سازند؟ به خانه خدا سوگند که این مردم از حق تجاوز کردند و کتاب خدا را پشت سر انداختند. مثل این که نادانند. درصورتی که هدایت و شفا در کتاب خداست. این‌ها کتاب خدا را پرتاب کردند، از هوس خود پیروی نمودند، خدای جل و تعالی هم ایشان را نکوهش نمود، دشمن داشت، تباهی داد و فرمود (50 سوره 28): «ستمگرتر از آن که هوس خویش را بدون هدایت خدای پیروی کند، کیست؟ خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند.» و فرمود (7 سوره 47): «تباهی باد بر آن‌ها و اعمالشان نابود شود.» و فرمود (35 سوره 40): «بزرگ است در دشمنی نزد خدا و نزد مؤمنان. خدا این‌گونه بر هر دل گردنکش جباری مهر می‌نهد.» درود و سلام فراوان خدا بر محمد رسول اللَّه و خاندان او!
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 1/ 283- 290
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 240
فقال له الرّضا علیه السلام: أخبرنی عن الحسین بن علیّ إماماً کان أو غیر إمام؟
قال: کان إماماً، فمن ولّی أمره.
قال: علیّ بن الحسین.
قال: وأین کان علیّ بن الحسین؟
قال: فی ید عبیداللَّه بن زیاد محبوساً بالکوفة.
فقال: کیف ولّی أمر أبیه وهو محبوس؟
فقالوا له: روینا أ نّه خرج وهم لایعلمون حتّی ولّی أمر أبیه، ثمّ انصرف إلی موضعه.
فقال الرّضا علیه السلام: إن یکن هذا أمکن علیّ بن الحسین وهو معتقل، فقد یمکن صاحب هذا الأمر وهو غیر معتقل أن یأتی بغداد فیتولّی أمر أبیه وینصرف ولیس هو بمحبوس ولا بمأسور.
فقال له ابن أبی حمزة: فإنّا روینا إنّ الإمام لا یمضی حتّی یری عقبه. فقال له الرّضا علیه السلام: أما رویتم فی هذا الحدیث بعینه «إلّا القائم».
قالوا: لا.
قال الرّضا: بلی، قد رویتموه وأنتم لا تدرون لِمَ قیل ولا ما معناه.
قال ابن أبی حمزة: إنّ هذا لفی الحدیث.
فقال له الرّضا علیه السلام: ویحک، کیف تجرّأت أن تحتجّ علیَّ بشی‌ء تدمج بعضه؟
ثمّ قال علیه السلام: إنّ اللَّه تعالی سیرینی عقبی إن شاء اللَّه.
ثمّ قال لعلیّ بن أبی حمزة: یا شیخ! اتّق اللَّه عزّ وجلّ ولا تکن من الصّدّادین عن دین اللَّه. «1»
المسعودی، إثبات الوصیّة،/ 207- 208
__________________________________________________
(1)- اسماعیل بن سهل از بعضی از یاران خود روایت کرده که گفت: من در حضور امام رضا علیه السلام بودم. علی بن ابوحمزه، ابن سراج و ابن ابوسعید مُکاری خدمت آن حضرت آمدند، علی‌بن ابوحمزه به امام رضا علیه السلام عرض کرد: «از پدران تو این‌طور برای ما روایت شده که هر وقت امام از دنیا رحلت کند، غیر از امامی که مثل او باشد، نباید کسی سرپرستی امور اورا به عهده بگیرد؟»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 241
رُوی: أنّ المأمون بعث الفضل بن سهل ذا الرّیاستین إلی الرّضا علیه السلام، فقال له: إنّی أحبّ أن تجمع لی من الحلال والحرام والفرائض والسّنن، فإنّک حجّة اللَّه علی خلقه ومعدن العلم. فدعا الرّضا علیه السلام بدواة وقرطاس، وقال علیه السلام للفضل: اکتب:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
حسبنا شهادة أن لا إله إلّااللَّه، أحداً صمداً، لم یتّخذ صاحبة ولا ولداً، قیّوماً، سمیعاً بصیراً، قویّاً، قائماً، باقیاً نوراً، عالماً لا یجهل، قادراً لا یعجز، غنیّاً لا یحتاج، عدلًا لا یجور، خلق کلّ شی‌ء، لیس کمثله شی‌ء، لا شبه له ولا ضدّ ولا ندّ ولا کفو. وأنّ محمّداً عبده ورسوله وأمینه وصفوته من خلقه، سیّد المرسلین وخاتم النّبیِّین وأفضل العالمین،
__________________________________________________
- آن حضرت در جواب او فرمود: «بگو بدانم آیا امام حسین علیه السلام امام بود یا نه؟»
گفت: «امام بود.»
فرمود: «پس چه کسی متصدی امر او شد؟»
گفت: «علی‌بن الحسین علیهما السلام.»
فرمود: «علی‌بن الحسین در آن موقع کجا بود؟»
گفت: «در کوفه به دست عبیداللَّه‌بن زیاد زندانی بود.»
فرمود: «پس چگونه متصدی امر پدر خود گردید و به مکان خود برگشت؟ اگر این ممکن باشد که علی بن الحسین با این که آزاد نبود، متصدی امر پدر خود گردد. امام بعد از من (که امام جواد باشد) با این که آزاد است می‌تواند از مدینه به بغداد بیاید و متصدی امر پدر خود شود و برگردد درصورتی که او محبوس و زندانی نیست.»
ابن ابوحمزه عرض کرد: «برای ما روایت شده که امام از دنیا نمی‌رود تا این که امام و فرزند بعد از خود را ببیند؟»
امام علیه السلام فرمود: «آیا در همین حدیث برای شما روایت نشده که غیر از قائم؟»
گفتند: «نه.»
امام رضا علیه السلام فرمود: «بلکه این کلام در آن روایت هست، ولی شما نمی‌دانید که چرا این‌طور گفته شده و معنای آن چیست؟»
ابن ابوحمزه گفت: «این مدعای ما در حدیث وارد شده.»
امام رضا علیه السلام در جوابش فرمود: «وای بر تو! چگونه جرأت می‌کنی درباره چیزی که برای تو نامعلوم است، با من مجادله کنی؟ خدای رؤوف به همین زودی فرزند مرا به من نشان خواهد داد.»
بعد از این گفت‌وگوها، امام رضا علیه السلام به علی‌بن ابوحمزه فرمود: «ای پیرمرد! از خدا بترس و از آن افرادی مباش که از پیشرفت دین خدا جلوگیری می‌کنند.»
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 388- 390
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 242
لا نبیّ بعده ولا تبدیل لملّته ولا تغییر. وأنّ جمیع ما جاء به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، أ نّه «1» هو الحقّ المبین، نصدّق به وبجمیع من مضی قبله من رسل اللَّه وأنبیائه وحججه. ونصدّق بکتابه الصّادق «2» «لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیلٌ من حکیم حمید» «3»
. وأ نّه کتابه المهیمن علی الکتب کلّها. وأ نّه حقّ من فاتحته إلی خاتمته. نؤمن بمحکمه ومتشابهه، وخاصّه وعامّه، ووعده ووعیده، وناسخه ومنسوخه «4» وأخباره لایقدر واحد من المخلوقین أن یأتی بمثله. وأنّ الدّلیل والحجّة من بعد «5» علیّ أمیر المؤمنین، والقائم بأمور المسلمین، والنّاطق عن القرآن، والعالم بأحکامه، أخوه وخلیفته ووصیّه، والّذی کان منه بمنزلة هارون من موسی، علیّ بن أبی طالب علیه السلام، أمیر المؤمنین، وإمام المتّقین، وقائد الغرّ المحجّلین، یعسوب المؤمنین وأفضل الوصیّین بعد النّبیّین. وبعده الحسن والحسین علیهما السلام، واحداً «6» بعد واحد إلی یومنا هذا، عترة الرّسول وأعلمهم بالکتاب والسّنّة وأعدلهم بالقضیّة وأولاهم بالإمامة فی «1» کلّ عصر وزمان وأ نّهم العروة الوثقی وأئمّة الهدی والحجّة علی أهل الدّنیا حتّی یرث «7» اللَّه الأرض ومن علیها وهو خیر الوارثین. وأنّ کلّ من خالفهم ضالّ مضلّ، تارک للحقِّ والهدی. وإنّهم المعبِّرون عن القرآن، النّاطقون عن الرّسول «8» بالبیان، مَنْ مات لا یعرفهم ولا یتولّاهم بأسمائهم وأسماء آبائهم مات میتةً جاهلیّة. وأنّ من دینهم الورع، والعفّة، والصّدق، والصّلاح، والإجتهاد، وأداء الأمانة إلی البرّ والفاجر، وطول السّجود، والقیام باللّیل، واجتناب المحارم، وانتظار الفرج بالصّبر، وحسن الصّحبة، وحسن الجوار، وبذل المعروف، وکفّ الأذی، وبسط الوجه والنّصیحة،
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [زاد فی البحار: «الّذی»]
(3)- [فصِّلت: 41/ 42]
(4) [زاد فی البحار: «وقصصه»]
(5) [البحار: «بعده»]
(6) [البحار: «واحد»]
(7) [البحار: «أن یرث»]
(8) [البحار: «الرّسل»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 243
والرّحمة للمؤمنین. و «1» الوضوء کما أمر اللَّه فی کتابه غسل الوجه والیدین، ومسح الرّأس والرّجلین، واحد فریضة وإثنان إسباغ، ومن زاد أثم ولم یؤجر، ولا ینقض الوضوء إلّا الرِّیح والبول والغائط والنّوم والجنابة. ومن مسح علی الخفّین فقد خالف اللَّه ورسوله وکتابه ولم یجز عنه وضوئه، وذلک أنّ علیّاً علیه السلام خالف القوم فی المسح علی الخفّین. فقال له عمر: رأیت النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم یمسح. فقال علیّ علیه السلام: قبل نزول سورة المائدة أو بعدها؟
قال: لا أدری، قال علیّ علیه السلام: «لکنّنی أدری أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لم یمسح علی خفّیه مذ «2» نزلت سورة المائدة. [...] «3» «3»
الحرّانی، تحف العقول،/ 306- 307/ عنه: المجلسی، البحار، 10/ 360- 361
__________________________________________________
(1) [البحار: «ثمّ»]
(2) [البحار: «منذ»]
(3)- پاسخ آن حضرت به سؤالات مأمون درباره کلّیات شریعت اسلام:
گویند مأمون، فضل بن سهل، معروف به (ذو الریاستین) را خدمت امام رضا فرستاد و پیام داد: دوست دارم حلال و حرام، واجبات و مستحبات اسلام را برایم جمع آوری کنید که شما حجّت خدا بر خلقید و معدن علم (هستید). حضرت قلمدان و کاغذی طلبید و به فضل فرمود: بنویس:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، کافی است شهادت دهیم، خدایی جز خدا نیست، یگانه، و پناه نیازمندان است. همسر و فرزندی نگرفته، قائم به ذات و پاینده، شنوا، توانا، پایدار، جاوید و نور است. عالمی است بی‌جهل، قادری است بی‌عجز، توانگری است بی‌نیاز، عادلی است بی‌ستم. همه چیز را آفریده، چیزی همانندش نیست. نه شبیه دارد، نه ضدّ، نه مثل، و نه همتا.
(شهادت دهیم که) محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و پیامبر، و امین، و برگزیده او از میان خلق است. سرور پیغمبران مرسل، خاتم پیغمبران و افضل جهانیان است. پس از او پیامبری نیست، آیینش تغییر و تبدیل نپذیر، هرچه از جانب خدا آورده، همه حق واضح است. او و جمع پیغمبران مرسل و غیر مرسل گذشته، و کلیّه حجّت‌های خدا را تصدیق داریم. کتاب راست گویش را تصدیق می‌کنیم، (کتابی که) باطل از پیش‌رو و پشت سر در آن راه ندارد. فرستاده خداوند حکیم ستوده است، کتابی است نگهبان و نگهدار همه کتاب‌ها از آغاز تا انجام. همه حق است، به محکم و متشابه، خاص و عام، وعد و وعید، ناسخ و منسوخ، و اخبارش همه، ایمان داریم، هیج کس نتواند همانندش آورد.
راهنما و حجّت پس از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، امیر مؤمنان، و متصدّی امور مسلمانان و سخنگوی قرآن و عالم به احکام آن، برادر و جانشین و وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که نسبت به او چون هارون، نسبت به حضرت موسی بود، یعنی علی بن ابی‌طالب علیه السلام است؛ امیر مؤمنان، امام پرهیزگاران، و پیشرو روشن جبینان دست و پا
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 244
قال عبدالعزیز بن مسلم: کنّا مع الرّضا علیه السلام بمرو، فاجتمعنا فی المسجد الجامع بها، فأدار النّاس بینهم أمر الإمامة، فذکروا کثرة الإختلاف فیها. فدخلت علی سیِّدی ومولای الرّضا علیه السلام، فأعلمته بما خاض النّاس فیه، فتبسّم علیه السلام.
ثمّ قال علیه السلام: یا عبدالعزیز! جهل القوم وخدعوا عن أدیانهم، إنّ اللَّه جلّ وعزّ لم یقبض نبیّه صلی الله علیه و آله و سلم حتّی أکمل له الدّین وأنزل علیه القرآن، فیه تبیان کلّ شی‌ء، وبیّن فیه الحلال والحرام، والحدود والأحکام، وجمیع ما یحتاج إلیه النّاس جملًا، فقال: «ما فرّطنا فی الکِتابِ من شی‌ء» «1»
. وأنزل علیه فی حجّة الوداع وهو آخر عمره صلی الله علیه و آله و سلم: «الیوم أکملتُ لکُم دینکُم وأتممتُ علیکُم نعمتی ورضیتُ لکُم الإسْلامَ دیناً» «2»
. وأمر الإمامة من کمال الدّین. ولم یمض صلی الله علیه و آله و سلم حتّی بیّن لُامّته معالم دینه وأوضح لهم سبلهم وترکهم علی قصد الحقّ وأقام لهم علیّاً علیه السلام علماً وإماماً، وما ترک شیئاً ممّا تحتاج إلیه
__________________________________________________
- سفید (که اعضای وضویشان در قیامت می‌درخشد)، پادشاه مؤمنان و افضل اوصیای پیغمبران.
و پس از او حسن و حسین و امامان دیگر یکی پس از دیگری تا امروز، نسل پیغمبر و داناترین مردم به کتاب و سنّت و عادل‌ترین همه در قضاوت، و سزاوارترین خلق به امامت، در هر عصر و دوران، و آنان دستگیره محکم و پیشوایان هدایت، و حجّت بر اهل جهان اند تا وقتی که خداوند وارث زمین و اهل زمین گردد. و او بهترین وارثان است. هرکه با آنان مخالفت کند، گمراه گمراه کننده و تارک حق و هدایت است. امامان تبیین کننده حق و سخن‌گوی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم با بیان‌اند. هرکه آن‌ها را به نام خود و پدرانشان نشناسد، و ولایت (و رهبری) آن‌ها را نپذیرد و بمیرد، به روش جاهلیّت مرده (است). و از (برنامه‌های) دین آن‌ها، پارسایی، پاکدامنی، راستی، شایستگی، کوشش، ادای امانت به نیک و بد، طول سجود، شب بیداری، خودداری از حرامها، انتظار فرج با صبر، حسن مجالست و خوش‌همسایگی، احسان، بی‌آزاری، گشاده‌رویی، خیرخواهی، و ترحم به حال مؤمنان است.
و وضو چنان که خدا در کتابش دستور داده، عبارت است از شستن صورت و دست‌ها، مسح سر و پاها، یک بار (شستن) واجب، بار دوم شادابی است، و هرکه (بار سوم را) بیفزاید، گنهکار است و اجری ندارد. وضو را جز باد، بول، غایط، خواب، و جنابت چیزی باطل نمی‌کند. هر که روی کفش (به روش سنّیان) مسح کند، با خدا و پیغمبر و قرآن مخالفت کرده و وضویش باطل است. زیرا علی علیه السلام درباره مسح روی کفش با دیگران مخالفت کرد. عمر گفت: من دیدم پیغمبر چنین مسح می‌کرد. فرمود: پیش از نزول سوره مائده (که دستور وضو را بیان کرده) یا بعد؟ گفت: نمی‌دانم. فرمود: ولی من می‌دانم. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از نزول این سوره دیگر بر کفش مسح نکردجنتی
عطائی، ترجمه تحف العقول،/ 486- 488
(1)- الأنعام 6/ 38.
(2)- المائدة: 5/ 5.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 245
الامّة إلّاوقد بیّنه. فمن زعم أنّ اللَّه لم یکمل دینه فقد ردّ کتاب اللَّه، ومن ردّ کتاب اللَّه فقد کفر. هل یعرفون قدر الإمامة ومحلّها من الامّة، فیجوز فیها اختیارهم.
إنّ الإمامة خصّ بها إبراهیم الخلیل علیه السلام بعد النّبوّة والخلّة مرتبة ثالثة وفضیلة شرّفه بها وأشاد بها ذکره، فقال جلّ وعزّ: «وإذا ابتلی إبراهیم ربّهُ بکلماتٍ فأتمّهنَّ قالَ إنِّی جاعِلُکَ للنّاسِ إماماً» «1»
، قال الخلیل سروراً بها: «ومِن ذُرِّیّتی‌قال لاینال عهدی الظّالمین» «1»
. فأبطلت هذه الآیة إمامة کلّ ظالم إلی یوم القیامة وصارت فی الصّفوة. ثمّ أکرمها اللَّه بأن جعلها فی ذرِّیّة أهل الصّفوة والطّهارة، فقال: «ووهبنا له إسحاق ویعقوب نافلة وکلّاً جعلنا صالحین* وجعلناهم أئمّة یهدون بأمرنا وأوحینا إلیهم فعل الخیرات وإقام الصّلاة وإیتاء الزّکاة وکانوا لنا عابدین» «2»
. فلم تزل ترثها ذرِّیّته علیه السلام بعض عن بعض قرناً فقرناً حتّی ورثها النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، فقال اللَّه: «إنّ أولی النّاس بإبراهیم للّذین اتّبعوه وهذا النّبیّ والّذین آمنوا» «3»
، فکانت لهم خاصّة فقلّدها النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم علیّاً علیه السلام، فصارت فی ذرِّیّته الأصفیاء الّذین آتاهم العلم والإیمان، وذلک قوله: «وقال الّذین اوتوا العلم والإیمان لقد لبثتم فی کتاب اللَّه إلی یوم البعث فهذا یوم البعث ولکنّکم کنتم لا تعلمون» «4»
علی رسم ما جری وما فرضه اللَّه فی ولده إلی یوم القیامة. إذ لا نبیّ بعد محمّد صلی الله علیه و آله و سلم فمن أین یختار هذه الجهّال الإمامة بآرائهم.
إنّ الإمامة منزلة الأنبیاء وإرث الأوصیاء، إنّ الإمامة خلافة اللَّه وخلافة رسوله صلی الله علیه و آله و سلم ومقام أمیر المؤمنین علیه السلام وخلافة الحسن والحسین علیهما السلام.
إنّ الإمام زمام الدّین ونظام المسلمین وصلاح الدّنیا وعزّ المؤمنین. الإمام اس الإسلام النّامی وفرعه السّامی. بالإمام تمام الصّلاة والزّکاة والصّیام والحجّ والجهاد وتوفیر الفی‌ء والصّدقات، وإمضاء الحدود والأحکام، ومنع الثّغور والأطراف.
__________________________________________________
(1)- البقرة: 2/ 124.
(2)- الأنبیاء: 21/ 72- 73.
(3)- آل عمران: 3/ 68.
(4)- الرّوم: 30/ 56.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 246
الإمام یحلّل حلال اللَّه ویحرّم حرامه، ویقیم حدود اللَّه ویذب عن دین اللَّه، ویدعو إلی سبیل اللَّه بالحکمة والموعظة الحسنة والحجّة البالغة.
الإمام کالشّمس الطّالعة المجلّلة بنورها للعالم وهو بالافق حیث لا تناله الأبصار ولا الأیدی.
الإمام البدر المنیر، والسّراج الزّاهر، والنّور الطّالع، والنّجم الهادی فی غیابات الدّجی، والدّلیل علی الهدی، والمنجی من الرّدی.
الإمام النّار علی الیفاع، الحار لمن اصطلی والدّلیل فی المهالک، من فارقه فهالک.
الإمام السّحاب الماطر، والغیث الهاطل، والسّماء الظّلیلة، والأرض البسیطة، والعین الغزیرة، والغدیر والرّوضة.
الإمام الأمین الرّفیق، والوالد الشّفیق، والأخ الشّقیق، وکالامّ البرّة بالولد الصّغیر، ومفزع العباد.
الإمام أمین اللَّه فی أرضه وخلقه، وحجّته علی عباده، وخلیفته فی بلاده، والدّاعی إلی اللَّه، والذّاب عن حریم اللَّه.
الإمام مطهّر من الذّنوب، مبرّأ من العیوب، مخصوص بالعلم، موسوم بالحلم، نظام الدّین، وعزّ المسلمین، وغیظ المنافقین، وبوار الکافرین.
الإمام واحد دهره، لا یدانیه أحد، ولا یعادله عالم، ولا یوجد له بدل، ولا له مثل ولا نظیر. مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه ولا اکتساب، بل اختصاص من المفضل الوهّاب، فمن ذا یبلغ معرفة الإمام أو کنه وصفه.
هیهات هیهات، ضلّت العقول، وتاهت الحلوم، وحارت الألباب، وحصرت الخطباء، وکلت الشّعراء، وعجزت الأدباء، وعییت البلغاء، وفحمت العلماء عن وصف شأنٍ من شأنه، وفضیلة من فضائله، فأقرّت بالعجز والتقصیر، فکیف یوصف بکلیته، أو ینعت بکیفیته، أو یوجد من یقوم مقامه، أو یغنی غناه. وأنی وهو بحیث النّجم عن أیدی
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 247
المتناولین، ووصف الواصفین، أیظنّون أ نّه یوجد ذلک فی غیر آل رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وعلیهم، کذبتهم واللَّه أنفسهم ومنتهم الأباطیل، إذا ارتقوا مرتقی صعباً، ومنزلًا دحضاً، زلّت بهم إلی الحضیض أقدامهم، إذا راموا إقامة إمام بآرائهم وکیف لهم باختیار إمام. والإمام عالم لا یجهل، وراع لا یمکر، معدن النّبوّة لا یغمز فیه بنسب، ولا یدانیه ذو حسب، فالبیت من قریش والذّروة من هاشم، والعترة من الرّسول صلی الله علیه و آله و سلم، شرف الإشراف والفرع من عبد مناف، نامی العلم، کامل الحلم، مضطلع بالأمر، عالم بالسّیاسة، مستحقّ للرّئاسة، مفترض الطّاعة. قائم بأمر اللَّه، ناصح لعباد اللَّه.
إنّ الأنبیاء والأوصیاء صلوات اللَّه علیهم یوفّقهم اللَّه ویسدّدهم ویؤتیهم من مخزون‌علمه وحکمته ما لا یؤتیه غیرهم، یکون علمه فوق علم أهل زمانه. وقد قال اللَّه جلّ وعزّ: «أفمَن یَهدی إلی الحقِّ أحقُّ أن یُتّبع أمّن لا یَهِدِّی إلّاأن یُهدی فما لکم کیفَ تحکمون» «1»
، وقال تعالی فی قصّة طالوت: «إنّ اللَّه اصطفاهُ علیکُم وزادهُ بسطة فی العلم والجسم واللَّه یؤتی ملکه مَن یشاء» «2»
. وقال فی قصّة داوود علیه السلام: «وقتل داود جالوت وآتاه اللَّه الملک والحکمة وعلّمه ممّا یشاء» «3»
. وقال لنبیِّه صلی الله علیه و آله و سلم: «وأنزلَ علیکَ الکتابَ والحکمةَ وعلّمکَ ما لم تکن تعلم وکان فضل اللَّهِ علیک عظیماً» «4»
. وقال فی الأئمّة من أهل بیته وعترته وذرِّیّته: «أم یحسدون النّاس علی ما آتاهم اللَّه من فضله- إلی قوله- سعیراً» «5»
. وإنّ العبد إذا اختاره اللَّه لُامور عباده شرح صدره لذلک وأودع قلبه ینابیع الحکمة، وأطلق علی لسانه، فلم یعی بعده بجواب ولم یجد فیه غیر صواب، فهو موفّق مسدّد مؤیّد، قد أمن من الخطأ والزّلل. خصّه بذلک لیکون ذلک حجّة علی خلقه شاهداً علی عباده،
__________________________________________________
(1)- یونس: 10/ 35.
(2)- البقرة: 2/ 247.
(3)- البقرة: 2/ 251.
(4)- مضمون ما جاء فی سورة النّساء: 4/ 113.
(5)- النّساء: 4/ 54- 56.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 248
فهل یقدرون علی مثل هذا فیختارونه فیکون مختارهم بهذه الصّفة. «1» «1»
الحرّانی، تحف العقول،/ 322- 325
__________________________________________________
(1)- عبدالعزیز بن مسلم می‌گوید: «ما در مرو به همراه امام رضا علیه السلام بودیم. یک روز در مسجد جامع آن انجمنی کردیم و مردم درباره امامت صحبت کردند و اختلاف نظر فراوانی که در آن است یادآور شدند، و من خدمت آقا و مولایم امام رضا علیه السلام رسیدم و مورد بحث مردم را به آن حضرت اعلام کردم. لبخندی زد. سپس فرمود: ای عبدالعزیز! مردم نادانند و در دین خود فریب خوردند. راستش خدا عز وجل پیغمبر خودرا قبض روح نکرد تا دین خودرا کامل کرد و قرآن را بدو نازل کرد که بیان هر چیزی در آن است و حلال و حرام و حدود و احکام و هر آن چه مردم بدان نیازمندند، به طور کلّی در آن بیان کرده و فرموده (38- الانعام): ما جیزی را در قرآن کم نگذاردیم. و در حجة الوداع که پایان عمرش بود، به او نازل کرد (5- المائده): امروز دین خودرا برای شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما پسندیدم.
امر امامت از کمال دین است، و پیغمبر درنگذشت تا برای امتش همه معالم دین را بیان کرد و روش‌هایش را توضیح داد و آن‌ها را به راه راست گماشت، و علی علیه السلام را سرور و امام آن‌ها نمود و چیزی که امت بدان نیازمند باشند به جا نگذارد، جز این که بیان کرد، هر که پندارد خدا دینش را کامل نکرده، کتاب خدا را رد کرده و هر که کتاب خدا را رد کرده، کافر شده، آیا قدر امامت و موقعیت آن را در امت فهمیدند تا انتخاب آن‌ها درباره آن روا باشد.
امامت مقامی است که خداوند آن را مخصوص ابراهیم علیه السلام ساخت. پس از درک مقام نبوت و خلّت و آن را درجه سوم او نمود و وی را بدان شرافتمند کرد و نامش را بلند آوازه نمود و جل و عز فرمود (124- البقره): و آن گاه که ابراهیم را پروردگارش با کلماتی آزمود و آن‌ها را درست ادا نمود و فرمودش: راستی من تورا برای مردم امام ساختم. حضرت خلیل از شادمانی به این مقام عرض کرد: و از نژاد من هم؟ فرمود: فرمان من به ستمکاران نرسد. این آیه امامت هر ظالمی را تا روز قیامت باطل کرد و آن را مخصوص برگزیدگان نمود. سپس خداوندش ارجمند داشت و در نژاد برگزیدگان پاکش گذاشت و فرمود (72- الانبیاء): و بخشیدیم به او اسحق و یعقوب را یک غنیمتی و همه را خوب کردیم و آنان را امامانی ساختیم که به فرمان ما رهبری کنند و کارهای خیررا به آنها وحی کردیم و برپا داشتن نماز و دادن زکات را و پرستنده ما بودند. و پیوسته نژاد آن را از یکدیگر قرن به قرن ارث بردند تا به پیغمبر اسلام رسید و خدا فرمود (27- آل عمران): راستی شایسته‌ترین مردم به ابراهیم همان کسانند که پیرو او بودند و این پیغمبر و آن‌ها که گرویدند.
امامت مخصوص آنان بود و پیغمبرش به عهده علی علیه السلام واگذاشت و در نژاد برگزیده‌اش رسید. همان‌ها که خدا علم و ایمان به آن‌ها داد. آن فرموده اوست (56- الروم): و گفتند: آن کسانی که علم و ایمان به آنها داده شد، هرآینه در کتاب خدا درک کردید تا روز رستاخیز. این روز رستاخیز است ولی شماها نمی‌دانید. به همان روش که خدا آن را جاری کرد و مقرر داشت در فرزندانش تا روز قیامت، زیرا پس از محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیمبری نیست، از کجا این جهال به نظر خود امامت را انتخاب کنند.
راستی امامت مقام پیمبران وارث اوصیاء است. راستی امامت خلافت از خدا و خلافت رسول خدا و
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 249
__________________________________________________
- مقام امیر المؤمنین و خلافت حسن و حسین علیهما السلام است. راستی امامت زمام دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزّت مؤمنان است. امام بنیاد اسلام نامی (افزون شو) و فرع برازنده آن است. به وسیله امام نماز و زکات و روزه وحج وجهاد درست می‌شود وخراج وصدقات فراوان می‌گردند و حدود و احکام اجرا می‌شوند و مرز و نواحی محفوظ می‌مانند.
امام است که حلال خدا را حلال می‌داند و حرامش را حرام، حدود را اقامه می‌کند، و از دین خدا دفاع می‌کند، و به راه خدا دعوت می‌کند با حکمت و پند خوب و حجّت رسا.
امام خورشید تابانی است که نورش جهان را فراگیرد، و اندر افقی است که دیده و دست‌ها بدان نرسند.
امام ماه تابنده، و چراغ فروزنده، و نور طلوع کننده، و اختر رهنماییست در تاری‌های شب تاریک، و دلیل هدایت و نجات بخش از هلاکت است.
امام شعله‌ای است بر سر تپه و گرم‌کن هر پناهنده است. دلیل است در مهلکه‌ها و هر کس از او جداست، نابود است.
امام ابری است بارنده و بارانی است تند، و آسمانی است سایه بخش، و زمینی است هموار، و چشمه‌ای است جوشان و برکه و بوستان است.
امام امینی است رفیق، و پدری است مهربان، و برادری است همزاد، و چون مادری برای فرزند صغیر دلسوز است و پناه بنده‌های خدا.
امام امین خداست در زمین و میان خلقش و حجّت اوست بر بنده هایش و خلیفه اوست در بلادش و دعوت کن به خدا و دفاع کن از حریم خداست.
امام از گناهان پاک و از عیوب مبراست. به علم مخصوص و به بردباری موسوم است. نظام دین و عزّت مسلمین و خشم بر منافقین و نابودی کفار است.
امام یگانه روزگار خود است. احدی هم‌پایه او نیست و دانشمندی برابر او نیست. برایش عوضی نه و مانند و نظیری ندارد. هر فضلی نطلبیده و کسب نکرده خاص اوست که حضرت وهابش به وی اختصاص داده. کیست که به معرفت امام برسد و کنه و صفش را بفهمد.
هیهات! هیهات! خردها گمند و بردباری‌ها آشفته 1 خردها حیران! سخنرانان زبان گرفته و شاعران دلخسته و ادیبان درمانده و بلیغان لال و دانشمندان خاموش و سرافکنده از وصف یک مقام یا یک فضیلت او. همه به عجز و تقصیر از آن اعتراف دارند تا چه رسد به کلی آن! یا کیفیتش را رسا گردند یا کسی باشد که جای اورا بگیرد یا فایده اورا بدهد از کجا؟ با این که او در آن‌جاست که اختران از دسترس دست یازان و شرح وصف کننده‌ها بدورند. آیا پندارند که امام در جز خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یافت شود؟ به خدا که نفس‌های خودشان آنان را دروغ‌گو شمارند و بی‌هوده‌ها را آرمان دارند که به پله بلندی و سختی پای نهاده و به منزل لغزنده‌ای که آنان را به پرتگاه اندازد پا نهاده‌اند برای این که می‌خواهند برای خود امامی بسازند. چگونه می‌توانند امام برای خود انتخاب کنند، با این که امام دانایی‌است که جهلی ندارد، و سرپرستی است که نیرنک نبازد. معدن نبوت است. نسبش آلودگی ندارد و دیگری در حسب بدو نرسد. خاندانش از
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 250
حدّثنا عبدالواحد بن محمّد بن عبدوس النّیسابوریّ العطّار رضی الله عنه، عنه بنیسابور فی شعبان سنة اثنین وخمسین وثلاثمائة، قال: حدّثنا علیّ بن محمّد بن قتیبة النّیسابوریّ، عن الفضل بن شاذان، «1» قال: سأل المأمون علیّ بن موسی الرّضا علیهما السلام أن یکتب له محض الإسلام علی سبیل «2» الإیجاز والاختصار، فکتب علیه السلام له «2»: إنّ «1» محض الإسلام شهادة أن لا إله إلّااللَّه وحده لا شریک له، «3» إلهاً واحداً أحداً فرداً «2» صمداً قیّوماً سمیعاً بصیراً قدیراً قدیماً قائماً «2» باقیاً، عالماً لایجهل، قادراً لایعجز، غنیّاً لایحتاج، عدلًا لایجور، وأ نّه خالق کلّ شی‌ء ولیس کمثله شی‌ء، لا شبه له ولا ضدّ له «4» ولا ندّ له «4» ولا کفؤ له،
__________________________________________________
- قریش است و از صمیم بنی‌هاشم و از خاندان رسول. شرف اشراف است و فرع عبد مناف. دانش افزون است و تمام بردبار، در کار امامت نیرومند است و به سیاست دانشمند. سزاوار ریاست است و مفترض الطاعه، قائم به امر خداست و خیرخواه بنده‌های خدا. پیمبران و اوصیاء (ص) را خدا توفیق دهد و کمک کند و از مخزن علم و حکمتش به آن‌ها بدهد، آن چه را به دیگری ندهد. دانش او برتر از دانش همه اهل زمان اوست و خدا جل وعز فرماید (35- یونس): آیا کسی که به حق رهبری کند سزاوارتر است که پیروی شود، یا کسی که راه به حق نبرد، جز این که رهبری شود؟ شما را چیست؟ چگونه قضاوت می‌کنید؟ و خدا در داستان طالوت فرماید (247- البقره): راستی خداوند اورا بر شماها برگزیده و در دانش و جسم بر شماهایش افزوده و خدا ملکش را به هر که خواهد می‌دهد. و در داستان داود علیه السلام فرموده (255- البقره): داود جالوت را کشت و خدا ملک و حکمت به او داد و از آن چه‌اش خواست به او آموخت. و برای پیغمبرش فرمود (113- النساء): و فرو فرستاد بر تو کتاب و حکمت را و به تو آموخت آن چه را نمی‌دانستی و فضل خدا بر تو بسیار بزرگ بوده. و درباره امامان از خاندان و عترت و نژادش فرموده (55- النساء): یا بلکه حسد می‌برند به مردم بر آن چه خدا از فضل خود بدانها داده (تا قول او «سعیرا») و راستی که چون خدا بنده‌ای را برای تصدّی کار بنده‌هایش برگزیند، سینه اورا برای این کار وسعت دهد و سرچشمه‌های حکمت را در دلش بسپارد، و زبانش را گویا سازد و به دنبال آن در جواب درنماند، و جز درست نگوید و موفق و مسدّد و مؤیّد باشد از خطا و لغزش در امان است. خدایش بدان اختصاص داده تا حجّت بر خلقش باشد و گواه بر بنده‌هایش. آیا آنان توانایند به مثل این تا بتوانند امام را انتخاب کنند، ومنتخب آن‌ها دارای این صفات باشد؟» 1. خاطره ها سرگردان.
غفاری، ترجمه تحف العقول،/ 460- 465
(1- 1) [إثبات الهداة: «عن الرّضا علیه السلام فی حدیث کتابه إلی المأمون: أنّ»]
(2) [لم یرد فی البحار]
(3) (3*) [إثبات الهداة: «إلی أن قال»]
(4- 4) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 251
وإنّه المقصود بالعبادة والدّعاء والرّغبة والرّهبة، (3*) وأنّ محمّداً عبده ورسوله وأمینه وصفیّه وصفوته من خلقه وسیّد المرسلین وخاتم النّبیِّین وأفضل العالمین «1» لا نبیّ بعده ولا تبدیل لملّته ولا تغییر لشریعته، وإنّ جمیع ما جاء به محمّد بن عبداللَّه هو الحقّ المبین والتّصدیق به وبجمیع من مضی قبله من رسل اللَّه وأنبیائه وحججه والتّصدیق بکتابه الصّادق العزیز الّذی: «لا یأتیهِ الباطل من بین یدیهِ ولا من خلفهِ تنزیل من حکیمٍ حمید» «2»
وإنّه المهیمن علی الکتب کلّها، وإنّه حقّ من فاتحته إلی خاتمته، نؤمن بمحکمه ومتشابهه وخاصّه وعامّه ووعده ووعیده وناسخه ومنسوخه وقصصه وأخباره، لا یقدر أحد من المخلوقین أن یأتی بمثله، «1» وإن الدّلیل بعده والحجّة علی المؤمنین والقائم بأمر المسلمین والنّاطق عن «3» القرآن والعالم بأحکامه، أخوه وخلیفته ووصیّه وولیّه، و «4» الّذی کان منه بمنزلة هارون من موسی، علیّ بن أبی طالب علیه السلام أمیر المؤمنین وإمام المتّقین وقائد الغرّ المحجّلین وأفضل الوصیِّین «5» ووارث علم النّبیِّین والمرسلین، وبعده الحسن والحسین سیِّدا شباب أهل الجنّة، ثمّ علیّ بن الحسین زین العابدین، ثمّ محمّد بن علیّ باقر علم النّبیِّین «6»، ثمّ جعفر بن محمّد الصّادق وارث علم الوصیِّین، ثمّ موسی بن جعفر الکاظم، ثمّ علیّ بن موسی الرّضا، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ علیّ بن محمّد، ثمّ الحسن بن علیّ، ثمّ الحجّة القائم المنتظر «7» صلوات اللَّه علیهم أجمعین، أشهد لهم بالوصیّة والإمامة. وإنّ الأرض لا تخلو من «8» حجّة اللَّه تعالی
__________________________________________________
(1- 1) [إثبات الهداة: «إلی أن قال»]
(2) [فصّلت: 41/ 42]
(3) [إثبات الهداة: «علی»]
(4) [لم یرد فی إثبات الهداة والبحار]
(5) [إثبات الهداة: «المؤمنین»]
(6) [البحار: «الأوّلین»]
(7) [زاد فی إثبات الهداة والبحار: «ولده»]
(8) [زاد فی إثبات الهداة: «الإمام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 252
علی خلقه فی «4» کلّ عصر وأوان، وإنّهم العروة الوثقی وأئمّة الهدی والحجّة علی أهل الدّنیا إلی أن یرث اللَّه الأرض ومَنْ علیها، وإنّ کلّ «1» من خالفهم ضالّ مضلّ باطل «2» تارک للحقّ والهدی، «3» وإنّهم المعبّرون عن القرآن والنّاطقون عن الرّسول صلی الله علیه و آله بالبیان، و «2» من مات ولم یعرفهم مات میتة جاهلیّة، وإنّ من دینهم الورع والعفّة والصّدق والصّلاح والاستقامة والاجتهاد وأداء الأمانة إلی البرّ والفاجر وطول السّجود وصیام النّهار وقیام اللّیل واجتناب المحارم وانتظار الفرج بالصّبر وحسن العزاء وکرم الصّحبة، ثمّ الوضوء کما أمر اللَّه تعالی فی کتابه غسل الوجه والیدین من «4» المرفقین ومسح الرّأس والرّجلین مرّة واحدة، ولا ینقض الوضوء إلّاغائط أو بول أو ریح أو نوم أو جنابة، وإنّ من مسح علی الخفّین فقد خالف اللَّه تعالی ورسوله وترک «5» فریضة من «5» کتابه، وغسل یوم الجمعة سنّة، وغسل العیدین وغسل دخول مکّة والمدینة وغسل الزّیارة وغسل الإحرام وأوّل لیلة من شهر رمضان ولیلة «6» سبعة عشرة ولیلة تسعة عشرة «6» ولیلة إحدی وعشرین ولیلة ثلاث وعشرین من شهر رمضان هذه الأغسال سنّة، وغسل الجنابة فریضة، وغسل الحیض مثله، والصّلاة الفریضة الظّهر أربع رکعات، والعصر أربع رکعات، والمغرب ثلاث رکعات، والعشاء الآخرة أربع رکعات، والغداة رکعتان هذه سبع عشر «7» رکعة، والسّنّة أربع وثلاثون رکعة، ثمان رکعات قبل فریضة الظّهر، وثمان رکعات قبل العصر، وأربع رکعات بعد المغرب، ورکعتان من جلوس بعد العتمة تعدّان برکعة، وثمان رکعات فی السّحر والشّفع والوتر، ثلاث رکعات یسلّم «8» بعد الرّکعتین ورکعتا الفجر،
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(2)- [لم یرد فی البحار]
(3) [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(4) [البحار: «إلی»]
(5- 5) [البحار: «فریضته و»]
(6- 6) [البحار: «سبعة عشر ولیلة تسعة عشر»]
(7) [البحار: «عشرة»]
(8) [البحار: «تسلّم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 253
والصّلاة فی أوّل الوقت أفضل «1» وفضل الجماعة علی الفرد أربع وعشرون، ولا صلاة خلف الفاجر، ولا یقتدی إلّابأهل الولایة، ولا یصلّی «2» فی جلود «3» المیتة ولا فی جلود «3» السّباع، ولا یجوز أن یقول «4» فی التّشهّد الأوّل: السّلام علینا وعلی عباد اللَّه الصّالحین لأنّ تحلیل الصّلاة التّسلیم، فإذا قلت هذا فقد سلّمت، والتّقصیر فی ثمانیة فراسخ وما زاد، وإذا قصرت أفطرت، ومن لم یفطر لم یجزء «5» عنه صومه فی السّفر وعلیه القضاء لأنّه لیس علیه صوم فی السّفر، والقنوت سنّة واجبة فی الغداة والظّهر والعصر والمغرب والعشاء الآخرة، والصّلاة علی المیّت خمس تکبیرات، فمن نقص فقد خالف سنّة «1»، والمیّت یسل من قبل رجلیه، ویرفق به إذا أدخل قبره، والإجهار ببسم اللَّه الرّحمن الرّحیم فی جمیع الصّلوات سنّة، والزّکاة الفریضة فی کلّ مأتی درهم خمسة دراهم ولا یجب فیما دون ذلک شی‌ء ولا تجب الزّکاة علی المال حتّی یحول علیه الحول، ولا یجوز أن یعطی الزّکاة غیر أهل الولایة المعروفین والعشر من الحنطة والشّعیر والتّمر والزّبیب إذا بلغ خمسة أو ساق والوسق ستّون صاعاً والصّاع أربعة أمداد، وزکاة الفطر فریضة علی کلّ رأس صغیر أو کبیر، حرّ أو عبد، ذکر أو انثی، من الحنطة والشّعیر والتّمر والزّبیب صاع وهو أربعة أمداد: ولا یجوز دفعها إلّاإلی «6» أهل الولایة، وأکثر الحیض عشرة أیّام وأقلّه ثلاثة أیّام، والمستحاضة تحتشی وتغتسل وتصلّی، والحائض تترک الصّلاة ولا تقضی وتترک الصّوم وتقضی، وصیام شهر رمضان فریضة یصام للرّؤیة، ویفطر للرّؤیة، ولا یجوز أن یصلّی «7» التّطوّع فی جماعة «7»، لأنّ ذلک بدعة وکلّ بدعة ضلالة وکلّ ضلالة فی النّار،
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [البحار: «لا تصلّی»]
(3- 3) [لم یرد فی البحار]
(4) [البحار: «تقول»]
(5) [البحار: «لم یجز»]
(6) [البحار: «علی»]
(7- 7) [البحار: «تطوّع فی الجماعة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 254
وصوم ثلاثة أیّام من «1» کلّ شهر سنّة فی کلّ عشرة أیّام یوم أربعاء بین خمسین، وصوم شعبان حسن لمَن صامه، وإن قضیت فوائت شهر رمضان متفرّقة «2» أجزأ، وحجّ البیت فریضة: «علی من استطاع إلیه سبیلًا» «3» والسّبیل الزّاد والرّاحلة مع الصّحّة، ولا یجوز الحجّ إلّاتمتّعاً، ولا یجوز القرآن والإفراد الّذی یستعمله العامّة إلّالأهل مکّة وحاضریها، ولایجوز الإحرام دون المیقات، قال اللَّه تعالی: «وأتمّوا الحجّ والعمرة للَّه» «4»
ولا یجوز أن یضحّی بالخصّیّ، لأنّه ناقص «5» ولا یجوز الموجوء «5» والجهاد واجب مع الإمام العدل «6»، ومن قتل دون ماله فهو شهید، ولا یجوز قتل أحد من الکفّار والنّصّاب فی دار التّقیّة إلّا قاتل أو ساع فی فساد، وذلک إذا لم تخف علی نفسک وعلی أصحابک والتّقیّة فی دار التّقیّة واجبة، ولا حنث علی من حلف تقیّة یدفع بها ظلماً عن نفسه، الطّلاق للسّنّة علی ما ذکره اللَّه تعالی فی کتابه وسنّة نبیّه «7» صلی الله علیه و آله، ولایکون طلاق لغیر سنّة «8» وکلّ طلاق یخالف الکتاب فلیس بطلاق، کما أنّ کلّ نکاح یخالف الکتاب فلیس بنکاح، ولا یجوز «9» أن یجمع «9» بین أکثر من أربع حرائر، وإذا طلّقت المرأة للعدّة ثلاث مرّات لم تحلّ لزوجها حتّی تنکح زوجاً غیره.
وقال أمیر المؤمنین علیه السلام: اتّقوا تزویج المطلّقات ثلاثاً فی موضع واحد، فإنّهنّ ذوات‌أزواج، «10» والصّلوات علی النّبیّ «10» صلی الله علیه و آله واجبة فی کلّ موطن وعند العطاس والذّبائح
__________________________________________________
(1) [البحار: «فی»]
(2) [البحار: «متفرّقاً»]
(3) [مضمون ما جاء فی سورة آل عمران، 3/ 97]
(4) [البقرة، 2/ 194]
(5- 5) [البحار: «ویجوز الوجئ»]
(6)- [البحار: «العادل»]
(7) [البحار: «رسوله»]
(8)- [البحار: «السّنّة»]
(9- 9) [البحار: «الجمع»]
(10- 10) [البحار: «الصّلاة علی النّبیّ صلی الله علیه و آله وآله»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 255
وغیر ذلک، وحبّ أولیاء اللَّه تعالی واجب، وکذلک بغض أعداء اللَّه والبراءة منهم ومن أئمّتهم، وبرّ الوالدین واجب وإن کانا مشرکین ولا طاعة لهما فی معصیة اللَّه «1» عزّ وجلّ ولا لغیرهما فإنّه لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق، وذکاة الجنین ذکاة امّه إذا أشعر وأوبر، وتحلیل المتعتین اللّتین أنزلهما اللَّه تعالی فی کتابه وسنّهما رسول اللَّه صلی الله علیه و آله متعة النّساء ومتعة الحجّ، والفرائض علی ما أنزل اللَّه تعالی فی کتابه ولا عول فیها ولایرث مع الولد والوالدین أحد إلّاالزّوج والمرأة، وذو السّهم أحقّ ممّن لا سهم له ولیست العصبة من دین اللَّه تعالی، والعقیقة عن المولود للذّکر «2» والانثی واجبة وکذلک تسمیته وحلق رأسه یوم السّابع ویتصدّق بوزن الشّعر ذهباً أو فضّة، والختان سنّة واجبة للرّجال ومکرمة للنّساء، وإنّ اللَّه تبارک وتعالی «لا یُکلِّفُ نفساً إلّاوسعها» «3»
، وإنّ أفعال العباد مخلوقة للَّه‌تعالی خلق تقدیر لا خلق تکوین، و «اللَّه خالق کلّ شی‌ء» «4»
«5» ولا نقول «5» بالجبر والتّفویض ولایأخذ اللَّه البری‌ء بالسّقیم، ولا یعذِّب اللَّه تعالی الأطفال بذنوب الآباء، «ولا تَزِرُ وازرةٌ وزرَ أخری* وأن لیس للإنسان إلّاما سعی» «6»
وللَّه أن یعفو ویتفضّل ولایجور ولایظلم، لأنّه تعالی منزّه عن ذلک، ولا یفوض اللَّه عزّ وجلّ طاعة من یعلم أ نّه یضلّهم، ویغویهم، ولا یختار لرسالته ولا یصطفی من عباده من یعلم أ نّه یکفر به وبعبادته ویعبد الشّیطان دونه، وإن الإسلام غیر الإیمان، وکلّ مؤمن مسلم، ولیس کلّ مسلم مؤمن «7»، ولایسرق السّارق
__________________________________________________
(1) [البحار: «الخالق»]
(2) [البحار: «الذّکر»]
(3) [البقرة: 2/ 286]
(4) [الرّعد: 13/ 16، الزّمر: 39/ 62]
(5- 5) [البحار: «لا یقول»]
(6) [النّجم: 53/ 38- 39]
(7) [البحار: «مؤمناً»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 256
حین یسرق وهو مؤمن، ولا یزنی الزّانی حین یزنی وهو مؤمن، وأصحاب الحدود مسلمون لا مؤمنون ولا کافرون، واللَّه تعالی لا یدخل النّار مؤمناً وقد وعده الجنّة، ولا یخرج من النّار کافراً وقد أوعده النّار والخلود فیها، ولا یغفر أن یشرک به ویغفر ما دون ذلک لمن یشاء ومذنبو أهل التّوحید لایخلدون «1» فی النّار ویخرجون منها، والشّفاعة جائزة لهم، وإنّ الدّار الیوم دار تقیّة وهی دار الإسلام لا دار کفر ولا دار إیمان، والأمر بالمعروف والنّهی عن المنکر واجبان إذا أمکن ولم یکن خیفة علی النّفس، والإیمان هو أداء الأمانة واجتناب جمیع الکبائر وهو معرفة بالقلب وإقرار باللّسان وعمل بالأرکان، والتّکبیر فی العیدین واجب فی الفطر فی دبر خمس صلوات، ویبدأ به فی دبر صلاة المغرب لیلة الفطر وفی الأضحی فی دبر عشر صلوات، ویبدأ به فی دبر صلاة المغرب لیلة الفطر وفی الأضحی فی دبر عشر صلوات، و «2» یبدأ به من صلاة الظّهر یوم النّحر وبمنی فی دبر خمس عشرة صلاة، والنّفساء لاتقعد عن الصّلاة أکثر من ثمانیة عشر یوماً، فإن طهرت قبل ذلک صلّت، وإن لم تطهر حتّی تجاوز «3» ثمانیة عشر یوماً اغتسلت وصلّت وعملت ما تعمل المستحاضة، ویؤمن «4» بعذاب القبر ومنکر ونکیر، والبعث بعد الموت، والمیزان والصّراط، والبراءة من الّذین ظلموا آل محمّد صلی الله علیه و آله وهمّوا بإخراجهم وسنّوا ظلمهم وغیّروا سنّة نبیّهم صلی الله علیه و آله والبراءة من النّاکثین والقاسطین والمارقین الّذین هتکوا حجاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ونکثوا بیعة إمامهم وأخرجوا المرأة وحاربوا أمیر المؤمنین علیه السلام وقتلوا الشّیعة المتّقین «2» رحمة اللَّه علیهم واجبة، والبراءة ممّن نفی الأخیار وشرّدهم، وآوی الطّرداء اللّعناء وجعل الأموال دولة بین الأغنیاء، واستعمل السّفهاء مثل معاویة وعمرو بن العاص لعینی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، والبراءة من أشیاعهم و «2» الّذین حاربوا أمیر المؤمنین علیه السلام وقتلوا الأنصار والمهاجرین
__________________________________________________
(1) [البحار: «لا یدخلون»]
(2) [لم یرد فی البحار]
(3) [البحار: «تجاوزت»]
(4) [البحار: «تؤمن»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 257
وأهل الفضل والصّلاح من السّابقین، والبراءة من أهل الاستیثار ومن أبی موسی الأشعری وأهل ولایته «الّذین ضلّ سَعْیهُم فی الحیاةِ الدُّنیا وهم یحسبونَ أنّهم یحسنونَ صنعاً* أولئکَ الّذینَ کفروا بآیات ربِّهم» و «1» بولایة أمیر المؤمنین علیه السلام «ولقائه» کفروا بأن لقوا اللَّه بغیر إمامته «فحبطت أعمالهُم فلا نقیم لهُم یوم القیامة وَزْناً» «2»
فهم کلاب أهل النّار والبراءة من الأنصاب والأزلام أئمّة الضّلالة «3» وقادة الجور کلّهم أوّلهم وآخرهم، والبراءة من أشباه عاقری النّاقة أشقیاء الأوّلین والآخرین وممّن یتولّاهم، والولایة لأمیر المؤمنین علیه السلام والّذین مضوا علی منهاج نبیّهم صلی الله علیه و آله ولم یغیّروا ولم یبدّلوا مثل سلمان الفارسی وأبی ذرّ الغفاریّ، والمقداد بن الأسود، وعمّار بن یاسر، وحذیفة الیمانی «4»، وأبی الهیثم بن التّیهان، وسهل بن حنیف، وعبادة بن الصّامت، وأبی أیّوب الأنصاری، وخزیمة بن ثابت ذی الشّهادتین، وأبی سعید الخدری، وأمثالهم رضی اللَّه عنهم ورحمة اللَّه علیهم، والولایة لأتباعهم وأشیاعهم والمهتدین بهداهم و «1» السّالکین منهاجهم رضوان اللَّه علیهم، وتحریم الخمر قلیلها وکثیرها، وتحریم کلّ شراب مسکر قلیله وکثیره وما أسکر کثیره فقلیله حرام والمضطرّ لا یشرب الخمر لأنّها تقتله، وتحریم کلّ ذی ناب من السِّباع وکلّ ذی مخلب من الطّیر، وتحریم الطّحال فإنّه دم، وتحریم الجری والسّمک و «1» الطّافی والمارماهی والزّمیر، وکلّ سمک لا یکون له فلس، واجتناب الکبائر وهی قتل النّفس الّتی حرّم اللَّه تعالی، والزّنا، والسّرقة وشرب الخمر، وعقوق الوالدین والفرار من الزّحف، وأکل مال الیتیم ظلماً، وأکل المیتة والدّم ولحم الخنزیر وما أهلّ لغیر اللَّه به من غیر ضرورة، وأکل الرّبا بعد البیِّنة، والسّحت، والمیسر و «5» القمار، والبخس فی المکیال والمیزان، وقذف المحصنات
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [الکهف: 18/ 104- 105]
(3) [البحار: «الضّلال»]
(4) [البحار: «ابن الیمان»]
(5) [زاد فی البحار: «هو»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 258
واللّواط، وشهادة الزّور والیأس من روح اللَّه، والأمن من مکر اللَّه، والقنوط من رحمة اللَّه، ومعونة الظّالمین والرّکون إلیهم، والیمین الغموس وحبس الحقوق من غیر المسرة «1»، والکذب والکبر، والإسراف والتّبذیر، والخیانة، والإستخفاف بالحجّ، والمحاربة لأولیاء اللَّه تعالی والإشتغال بالملاهی والإصرار علی الذّنوب. «2»
__________________________________________________
(1) [البحار: «العسر»]
(2)- از فضل بن شاذان مروی است که گفت: مأمون از حضرت علی‌بن موسی الرضا علیه السلام سؤال کرد که معنی محبت اسلام را بر سبیل ایجاز و اختصار بنویسد. آن جناب نوشت که از محبت اسلام این شهادت است لا اله إلّااللَّه وحده لا شریک له إلهاً واحداً أحداً فرداً صمداً قیّوماً سمیعاً بصیراً قدیراً قدیماً باقیاً عالماً لا یجهل قادراً لا یعجز غنیاً لا یحتاج عدلًا لا یجور و این شهادت آفریننده هر چیزی است، مثل و شبیه او چیزی نیست، اورا ضد و نظیری نیست، اورا همتایی نیست، اوست مقصود به عبادت، دعا، سؤال و خوف، این شهادت است که محمد صلی الله علیه و آله بنده او، رسول او، امین او، صفی او، برگزیده از خلق او، سید فرستادگان، خاتم پیغمبران و افضل عالمیان است. پیغمبری بعد از او نیست، تبدیلی از برای ملت او نیست و تغییری از برای شریعت او نیست.
شهادت این که جمیع آن‌چه که محمد بن عبداللَّه صلی الله علیه و آله آورده است، حق و آشکار است، تصدیق به او و جمیع گذشتگان پیش از او، از رسول‌های خدا، پیغمبران او و حجت‌های او حق است، تصدیق به کتاب خدا که راست و عزیز است، نیاید اورا هیچ باطلی از پیش روی او و نه از پس وی؛ یعنی از هیچ جهت باطلی به سوی او راه نیابد، پس به طعن طاعن و به تأویل باطل مطعون و متأول نگردد؛ چه آن فرو فرستاده‌ای است از نزد خدایی که داناست به جمیع حکم، مصالح خلقش و ستوده به انعام نعم بندگان. شهادت این که قرآن نگهبان و حافظ است بر جمیع کتب آسمانی؛ یعنی تمام کتب آسمانی را تصدیق کند. شهادت بر این که قرآن حق است از فاتحه تا خاتمه آن و تصدیق می‌کنیم به محکم، متشابه، خاص، عام، وعده، وعید، ناسخ، منسوخ، قصص و اخبار آن، احدی از مخلوق قادر نیست که مثل آن را بیاورد. شهادت این که راهنما بعد از پیغمبر، حجت بر مؤمنین، قائم به امر مسلمین، منطق کننده از قرآن عظیم و عالم به احکام قرآن، برادر، خلیفه، وصی و ولی اوست و کسی است که نسبت به او، به منزله هارون است نسبت به موسی و او است علی بن ابیطالب امیر المؤمنین، امام المتقین، قائد الغر المحجلین، افضل الوصیین و وارث علم النبیین والمرسلین، بعد از او حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشتند، بعد از او علی بن الحسین زین‌العابدین، پس محمد بن علی باقر علم اولین، پس جعفر بن محمد الصادق علیه السلام وارث علم وصیین، پس موسی بن جعفر الکاظم، پس علی بن موسی الرضا علیه السلام، پس محمد بن علی، پس علی بن محمد، پس حسن بن علی، پس حجت قائم منتظر فرزند او (صلوات اللَّه علیهم اجمعین.)
شهادت بده از برای ایشان به وصی، امام بودن، به این که در هیچ عصر و زمانی زمین خالی از حجت خدا بر خلق نخواهد بود، به این که ایشان بند و دست‌آویز محکم خدا، ائمه هدی و حجت بر اهل دنیا هستند
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 259
__________________________________________________
- تا این که خدا وارث گردد بر زمین و آن‌چه را که در آن است؛ یعنی تا روز قیامت.
شهادت به این که هر کسی مخالفت نمود، ایشان را گمراه و گمراه کننده و واگذارنده حق و راه راست است، به این که ایشان تعبیر و تفسیر کننده قرآن، تکلم کننده به بیان آن از جانب رسول‌حق سبحان باشند. هر کسی بمیرد و ایشان را نشناسد، مثل مردن جاهلیت مرده است.
و شهادت بده به این که از دین ایشان است ورع، عفت، صدق، صلاح، استقامت، اجتهاد، ادای امانت به نیکوکار، بد کردار، طول سجود، روزه گرفتن روز، عبادت شب، اجتناب از محرمات و انتظار کشیدن به صبر بر گشایش کار و صبر کردن بر مصیبت و گرامی داشتن مصاحب.
معنی اسلام، وضو ساختن است به آن نوعی که خداوند در کتاب مستطاب خود فرموده است. شستن رو و دو دست وتا مرفق‌ها، مسح سر و دو پای هر یک یک‌مرتبه وضو را باطل نمی‌کند، مگر غایط، بول، باد، خواب و یا جنابت. همانا هر کسی بر روی دو موزه خود مسح کند، مخالفت خدا و رسول خدا را کرده است، فریضه خدا و کتاب اورا وا گذاشته است. مستحب است غسل روز جمعه، غسل عیدین، غسل داخل شدن مکه و مدینه، غسل زیارت، غسل احرام، غسل شب اول ماه رمضان، شب هفدهم، شب نوزدهم، شب بیست و یکم و شب بیست و سوم از ماه رمضان. تمام این غسل‌ها مستحب و غسل جنابت و غسل حیض نیز واجب است. نماز واجب ظهر و عصر چهار رکعت است. مغرب سه رکعت و عشا چهار رکعت است. صبح دو رکعت و مجموع این‌ها هفده رکعت است.
و نماز مستحبی سی و چهار رکعت است. هشت رکعت قبل از نماز فریضه ظهر، هشت رکعت قبل از عصر، چهار رکعت بعد از مغرب، دو رکعت نشسته بعد از عشا که این دو رکعت یک رکعت شمرده می‌شود. هشت رکعت در سحر و نماز شفع که دو رکعت است به یک سلام و نماز و ترکه یک رکعت است که مجموع نماز شفع و وتر سه رکعت و دو رکعت پیش از نماز صبح است.
و از معنی اسلام است نماز گزاردن در اول وقت و فضیلت داشتن نماز جماعت بر نماز فرادی به بیست و چهار نماز، عقب بدکار نماز خواندن نماز نیست و باید اقتدا نشود، مگر به دوستان اهل بیت و باید نماز گزارده نشود در پوست‌های میته پوست‌های درندگان و جایز نیست در تشهد اوّل از نماز سه رکعتی یا چهار رکعتی گفتن: السّلام علینا وعلی عباد اللَّه الصّالحین؛ زیرا که فراغ از نماز به سلام گفتن است و بگویی السلام علینا وعلی عباد اللَّه الصّالحین سلام گفته باشی.
و در هشت فرسنگ و زیاده، نماز قصر است، چون نماز را قصر کردی باید روزه را نیز افطار کنی، کسی که افطار نکرد در سفر، روزه او مجزی نیست و قضا بر او واجب است؛ زیرا که در سفر بر او روزه نیست و قنوت سنتی است واجب در صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا.
و نماز بیست و پنج تکبیر است. پس هر کسی کم‌تر از آن بگوید، مخالفت خدا و رسول او کرده است. چون مرده‌را خواهند داخل قبرش‌کنند، باید از طرف دو پای او، به‌نهایت تأنی و مدارات داخل قبرش کنند.
و بلند گفتن بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم در جمیع نمازها مستحب است.
و زکاة واجب در هر دویست درهم پنج درهم است و در کم‌تر از آن واجب نیست. زکاة در مال واجب
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 260
__________________________________________________
- نیست تا سال بر آن نگذرد. جایز نیست دادن زکاة به غیر معروف اهل ولایت و دوستی اهل بیت عصمت و چون گندم، جو، خرما، مویز به پنج وسق رسید، باید ده یک آن را زکاة داد (وسق شصت صاع است و هر صاعی چهار مد است).
و زکاة فطره بر هر سری خواه کوچک یا بزرگ آزاد باشد، یابنده مرد باشد یا زن یک صاع که چهار مد است واجب است. از گندم، جو، خرما و موبز جایز نیست دادن آن، مگر به اهل ولایت و محبت اهل بیت عصمت.
اکثر ایام حیض ده روز و اقل آن سه روز است. زن مستحاضه پنبه به موضع جریان دم می‌گذارد تا مانع از آمدن خون باشد، غسل می‌کند، نماز می‌گذارد، حایض نماز را ترک می‌کند و قضا ندارد و روزه را ترک می‌کند و قضا می‌کند.
و روزه ماه رمضان واجب است، ابتدای آن دیدن ماه و انتهای آن دیدن ماه بعد از آن است.
وجایز نیست نماز مستحبی‌را به‌جماعت‌گزاردن؛ زیرا که آن‌بدعت است وهر بدعتی گمراهی در آتش است.
سه روز روزه گرفتن در هر ماهی مستحب است: پنج‌شنبه دهه اول، چهارشنبه دهه دوم و پنج‌شنبه دهه آخر سوم. هر کسی در ماه شعبان روزه دارد بسیار خوب است. اگر قضای روزه ماه رمضان پی‌درپی گرفته نشود و متفرق قضا کرده شود، مجزی است.
حج خانه خدا بر هر کسی که استطاعت به سبیل داشته باشد، واجب است و سبیل در راحله و صحّت بدن است. حج کردن جایز نیست، مگر حج تمتع و حج قران، افراد که عامه می‌گذارند جایز نیست، مگر از برای اهل‌مکه وکسانی‌که همیشه در آن‌مکان حاضرند. جایز نیست احرام‌بستن از غیر میقات؛ چه حق تعالی فرموده است: «وأتمّوا الحجّ والعمرة للَّه» و تمام کنید حج و عمره را با خلوص نیت که از برای خداوند؛ یعنی تمامیت شیئی اتیان به اجزای آن است و از اجزای واجبه حج و عمره احرام بستن از میقات است.»
جایز نیست قربانی کردن حیوانی که خصیه آن کشیده شده باشد؛ زیرا که آن ناقص است و نه آن حیوانی که خصیه آن کشیده نشده باشد، اما کوفته شده باشد.
جهاد کردن با امام عادل واجب است و کسی که به جهت مال خود کشته شود؛ یعنی خواهد دفع کند غاصب آن را و از این جهت کشته شود، شهید است. کشتن احدی از کفار و کشتن ناصبی‌ها حلال نیست در وقتی که تقیه واجب باشد، مگر آن‌که اگر اورا به‌قتل آوری تورا به قتل‌آورد. یا این که فسادی کند که منجر به قتل تو شود و در این دو قسم تورا می‌رسد که اورا به قتل آوری، هرگاه بر خود ویا اصحاب خود نترسی.
کسی که جهت دفع ظلم از خود از روی تقیه قسم یاد کند، مخالفت قسم نکرده است؛ یعنی کفاره و گناه اورا نباشد.
و طلاق بنابر طریقه پیغمبر بر آن نهج است که حق تعالی در کتاب خود و سنت رسول خود ذکر فرموده است و به غیر از طریقه پیغمبر صلی الله علیه و آله طلاقی نیست و هر طلاقی که با کتاب خدا مخالف است، طلاق نیست. همچنان که هر نکاحی که مخالف کتاب خداست نکاح نیست.
جمع میان بیش از چهار زن آزاد جایز نیست.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 261
__________________________________________________
- و چون زنی سه مرتبه طلاق عدی داده شود، از برای شوهر خود حلال نیست، مگر آن که شوهری غیر از او آن زن را نکاح کند؛ یعنی بعد از آن که آن شوهر اورا نکاح نمود و طلاقش داد جایز است که شوهر اول اورا از برای خود نکاح کند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است: «بپرهیزید از تزویج کردن زنانی که در یک موضع سه طلاق داده شوند؛ زیرا که ایشان صاحبان شوهرند.»
صلوات بر پیغمبر صلی الله علیه و آله واجب است در هر جایی، در هنگام عطسه کردن، در وقت ذبح کردن حیوانات و غیر از این موارد.
دوست داشتن دوستان خدا واجب است و همچنین دشمن داشتن دشمنان خدا، بیزاری از ایشان و پیشوایان ایشان واجب است. نیکی کردن به والدین واجب است، اگرچه مشرک باشند ولیکن در معصیت خدا اطاعت ایشان و نه غیر ایشان روا نیست؛ زیرا که مخلوق را در معصیت خالق اطاعتی نیست.
ذبح‌کردن بچه شکمی ذبح‌کردن مادر آن است، هرگاه موی یا کرک آن روئیده باشد؛ یعنی چون حیوانی را ذبح کنند و بچه در شکم آن باشد که موی آن روئیده باشد و ذبح آن لازم نیست و از ذبح مادرش ذبح آن کافی است.
آن دو متعه‌ای که حق تعالی در کتاب خود نازل کرده است و پیغمبر خدا سنت کرده، یکی متعه زنان است و دیگری متعه حج می‌باشد؛ یعنی حج نسا است.
صاحبان حق در ترکه میت بر آن نهجی است که خدا در کتاب خود فرو فرستاده است و نباید حق بعضی را زیاد داد تا در حق بعضی دیگر نقصان لازم آید. با وجود فرزند و پدر و مادر به احدی ارث نمی‌رسد، مگر شوهر، زن و صاحب سهم در ارث، سزاوارتر است از کسی که او را سهمی نیست و عصباچه از دین خدا نیست.
مترجم گوید که: «عصبه وتعصیب باطل است و عصبه آن است که ملاحظه حکم الهی نشود، بلکه ملاحظه خویشان بشود. مثل این که مردی بمیرد و اورا پدر، مادر، دختر، عم پدری و یا پدر و مادری باشد. پس کسی که به تعصیب قائل است، می‌گوید باید ترکه را بر شش قسمت نمود و نصف آن را که سه قسمت باشد باید به دختر داد، دو سدس آن را که دو قسمت باشد، باید به پدر و مادر داد و سدسی دیگر را باید به عم داد و قائل نیست به این که این سدس را باید به دختر و ابوین رد کرد چنان که مذهب حق است.»
عقیقه کردن از برای مولود خواه پسر و خواه دختر واجب است، همچنین اسم برداشتن او و تراشیدن سر او در روز هفتم واجب است. باید تصدق داده شود مقابل وزن موی آن از طلا و یا نقره.
مترجم گوید که: «وجوب در این موارد محمول است بر تأکید استحباب.»
ختنه کردن سنتی است واجب از برای مردان و خیر است؛ یعنی مستحب است از برای زنان و همانا خداوند تبارک و تعالی تکلیف نمی‌کند هیچ نفسی را، مگر به مقدار وسع و استطاعت آن.
و افعال بندگان آفریده شده خداوند متعال است، به خلقت تقدیری نه خلقت تکوینی.
وآن جناب در شاهد قول به عدم جبر وتفویض می‌فرماید که حق تعالی صحیح را به ناخوش فرا نمی‌گیرد؛ یعنی عمل هر کسی از برای نفس اوست، اطفال را به گناهان پدران آن‌ها عذاب نمی‌کند، بار کسی را بر دوش
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 262
__________________________________________________
- دیگری نمی‌نهد و بنده را پاداش نمی‌دهد، مگر به اندازه عمل او ولیکن او را می‌رسد که عفو و تفضل در حق بندگان فرماید، اما جور و ظلم نمی‌کند؛ چه او منزه و مبراست از ظلم و جور و واجب نمی‌کند بر بندگان اطاعت کسی را که می‌داند ایشان را گمراه می‌کند و از جاده حق منحرف می‌گرداند. اختیار نمی‌کند اورا از برای رسانیدن احکام خود بندگان و برگزیده نمی‌کند از بندگان خود کسی را که می‌داند به او و به پرستش او کافر خواهد شد. بندگی شیطان را می‌کند نه بندگی اورا و همانا اسلام غیر از ایمان است. هر مؤمنی مسلمان است اما هر مسلمانی مؤمن نیست. دزدی‌کننده هنگامی که دزدی می‌کند مؤمن نیست و اگر در آن حال مؤمن باشد دزدی نمی‌کند زنا کننده هنگامی که زنا می‌کند مؤمن نیست و اگر در آن حال مؤمن باشد، زنا نمی‌کند.
اصحاب حدود یعنی کسانی که مستحق جریان حدود الهی هستند، مسلمان هستند. نه از قبیل مؤمنانند و نه از قبیل کافران و حق تعالی هیچ مؤمنی را داخل آتش نمی‌کند؛ چه اورا وعده بهشت داده است و هیچ کافری را از آتش بیرون نمی‌آورد و حال آن که اورا وعید آتش و مخلد بودن در آتش داده است. خداوند نمی‌آمرزد کسی را که به او شرک آورد و سوای او گناه هر کسی را که بخواهد می‌آمرزد. گناهکاران اهل توحید را داخل آتش می‌کند، آن‌ها را از آتش بیرون می‌آورند و شفاعت ایشان جایز باشد و دار دنیا در این زمان دار تقیه و دار اسلام است نه دار کفر است و نه دار ایمان.
و امر به معروف و نهی از منکر با امکان واجب است، درصورتی که خوف بر نفس نباشد.
و ایمان ادا کردن امانت، اجتناب کردن از جمیع گناهان کبیره است، معرفت خدا و رسول و امام است به قلب و اقرار کردن است به زبان و عمل کردن فرایض است به ارکان بدن.
و تکبیر در عید فطر واضحی واجب است، اما در عید فطر در عقب پنج نماز واجب است که ابتدای آن‌ها عقب نماز مغرب شب عید فطر است و در عید اضحی عقب ده نماز واجب است که ابتدای آن‌ها عقب نماز ظهر یوم النحر است؛ یعنی روز عید اضحی که دهم ماه ذیحجه است و از برای کسی که در منی است عقب پانزده نماز واجب است.
زن صاحب‌نفاس باید بیش‌تر از هجده روز نماز خود را ترک نکند، پس اگر پیش از هجده روز طاهر شد، نماز بخواند و اگر طاهر نشد تا این که از هجده روز تجاوز کرد، غسل کند، نماز بخواند و عمل زن مستحاضه به جای آورد.
و باید ایمان آورده شود به عذاب قبر، منکر و نکیر، مبعوث شدن بعد از موت، میزان و صراط، واجب است
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 263
__________________________________________________
- بیزار بودن از کسانی که به آل محمد ظلم کردند، همت گماشتند بر بیرون کردن ایشان، سنت کردند ستم کردن به ایشان و تغییر دادند سنت پیغمبر ایشان را.
واجب است بیزار بودن از ناکثین، قاسطین و مارقین که ناکثین کسانی بودند که پرده رسول خدا را پاره کردند، بیعت امام خود را شکستند، زنی را در پیش انداختند، با امیرالمؤمنین محاربه کردند و شیعیان پرهیزکار را در معرض قتل درآوردند.
حضرت رضا علیه السلام بعد از ذکر این سه طایفه اشاره به بیزاری از عثمان می‌نماید و می‌فرماید: واجب است بیزار بودن از کسی که دور کرد اخیار را و پراکنده نمود ایشان را؛ یعنی مانند ابی‌ذر غفاری را و جمع کرد راندگان، لعن شدگان را و اموال و غنایم را که باید در میان فقرا قسمت شود. قرار داد دست گردان در میان توانگران، یعنی به فقرا و ضعفا چیزی نداد یا اندکی داد و جمیع را به اغنیا و کسانی که مستحق نبودند، می‌داد. بی‌خردان را از عمال قرار داد. مانند معاویه و عمروبن عاص که پیغمبر آن‌ها را لعن کرد؛ یعنی در مکه آن‌ها را مطرود، مردود و طلقا قرار داد- و واجب است بیزار بودن از دوستان ایشان که با امیر المؤمنین محاربه کردند وانصار، مهاجرین واهل فضل و صلاح از پیشینیان را کشتند- و واجب است بیزاری از اهل مشورت؛ یعنی کسانی که با یکدیگر شوری کردند و حق را از صاحب حق منع کردند. ابی‌موسی اشعری و دوستان او که این‌ها کسانی باشند که مصداق این آیه شریفه باشند: «الّذین ضلّ سعیهم فی الحیاة الدّنیا وهم یحسبون أنّهم یحسنون صنعاً اولئک الّذین کفروا بآیات ربّهم» وبولایة أمیرالمؤمنین «ولقائه» کفروا بأن لقوا اللَّه بغیر إمامته «فحبطت أعمالهم فلا نقیم لهم یوم القیامة وزناً»؛ یعنی این‌ها کسانی هستند که زیان‌کارترین مردُمانند که کم شد و ضایع گشت شتافتن ایشان به عمل نیکو در زندگانی دنیا و می‌پندارند که نیکو می‌کنند کار را. و این گروه‌اند که کافر شدند به آیات پروردگار خود؛ یعنی به ولایت امیر المؤمنین و کافر شدند به لقای او، یعنی ملاقات کنند خدا را بدون ولایت امیر المؤمنین علیه السلام. پس به جزای او نمی‌رسند، پس تباه شد کارهای ایشان که به صورت نیکو می‌نمود. پس اقامه نخواهیم کرد در روز رستخیز ترازویی که بدان بسنجند عمل‌ها را چه نابود گشته باشد اعمال ایشان و پس ایشان باشند سگ‌های اهل آتش.
واجب است بیزاری از انصاب و ازلام؛ یعنی پیشوایان اهل ضلالت و رئیسان اهل جور تمام ایشان اوّل ایشان و آخر ایشان، واجب است بیزاری از امثال پی‌کننده‌های ناقه صالح که از اشقیای اولین و آخرین بودند و از کسانی که دوستان ایشان هستند، واجب است دوستی امیرالمؤمنین و کسانی که گذشتند بر طریقه رسول خدا و تغییر و تبدیل در دین قویم او ندادند، مثل سلمان فارسی‌ابی‌ذر غفاری‌مقداد بن اسود، عمار بن یاسر، حذیفة بن یمانی، ابی‌الهیثم بن التیهان، سهل بن حنیف، عبادة بن الصامت، ابی‌ایوب انصاری‌خزیمة بن ثابت ذی الشهادتین، ابی سعید خدری و امثال ایشان رضی اللَّه عنهم ورحمة اللَّه علیهم- واجب است دوستی با اتباع ایشان، دوستان ایشان و کسانی که راه یافتند به راهنمایی ایشان و سلوک کنندگان به منهاج ایشان (رضوان اللَّه علیهم ورحمته). از دین اسلام است حرام بودن شراب، اندک از آن و بسیار از آن. حرام بودن هر قسمی از شراب مسکر چه کم از آن و چه زیاد از آن. آن‌چه مسکر است کثیر از آن وقلیل از آن حرام است ومضطر شراب نیاشامد؛ زیرا که باعث هلاکت او می‌شود؛ یعنی در حرام شفا نیست، پس شراب ناخوش را شفا نمی‌دهد، بلکه باعث هلاکت او می‌شود. حرام بودن گوشت هر صاحب نیشی از درندگان و هر صاحب چنگالی از مرغان، حرام بودن سپرز؛ زیرا که آن خون است، حرام بودن گوشت جری، ماهی طافی، مار ماهی و زمیر که این‌ها از انواع ماهی است و هر ماهی که آن را فلسی نیست. اجتناب کردن از گناهان کبیره که آن قتل نفس است که خدا آن را حرام کرده است، زنا، دزدی، شراب خوردن، عاق والدین، فرار از جهاد، خوردن مال یتیم از روی ظلم، خوردن مردار، خون، گوشت خوک و حیوانی که در هنگام ذبح نام غیر خدا را بر آن برند؛
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 264
الصّدوق، عیون أخبار الرّضا علیه السلام، 2/ 129- 134 رقم 1/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 485- 486؛ المجلسی، البحار، 10/ 352- 360؛ مثله البیاضی، الصّراط المستقیم «1»، 2/ 158
حدّثنا «2» محمّد بن موسی بن المتوکّل رضی الله عنه قال: حدّثنا محمّد بن یعقوب، قال: حدّثنا أبو محمّد القاسم بن العلاء، «3» قال: حدّثنی القاسم بن مسلم، عن أخیه عبدالعزیز بن مسلم ح، و «4» حدّثنا أبو العبّاس محمّد بن إبراهیم بن إسحاق الطّالقانیّ رضی الله عنه قال: حدّثنا أبو أحمد القاسم بن محمّد بن علیّ المروزیّ «5»، قال: حدّثنا أبو حامد «6» عمران بن موسی ابن إبراهیم، عن الحسن بن القاسم الرّقّام، قال: حدّثنی القاسم بن مسلم، عن أخیه «3» عبدالعزیز بن مسلم، قال: کنّا «7» فی أیّام علیّ بن موسی «7» الرّضا علیه السلام بمرو، فاجتمعنا
__________________________________________________
- یعنی مانند ذبح کفار که نام بتان بر آن بخوانند و بسم اللَّه الرحمن الرحیم نگویند. به غیر ضرورت؛ یعنی در مقام ضرورت خوردن آن جایز است، خوردن ربا بعد از وضوح ربا بودن آن؛ یعنی اگر جهل به ربا بودن مال داشته باشد، خوردن آن حرام نیست، سحت یعنی مطلق کسب حرام یا رشوه گرفتن در حکم خدا، قمار باختن، کم دادن در کیل یا وزن، نسبت زنا دادن به زنان محفوظه، شهادت ناحق دادن، مأیوس شدن از فضل خدا که موجب راحت بنده است، ایمن شدن از پاداش و جزای بد دادن خدا بر اعمال، ناامید شدن از بخشش خدا، یاری کردن ظالمان و رکون و اعتماد به سوی ایشان، قسم دروغ که آثاررا منقطع می‌کند، و نگاه داشتن حقوق مردم بدون اضطرار، دروغ گفتن، تکبر، اسراف و تبذیر.
خیانت کردن، استخفاف به حج؛ یعنی با وجود استطاعت حج نکردن، محاربه کردن با دوستان خدا، اشتغال به ملاهی، یعنی نواختن آلات لهو چون نی، دف و امثال این‌ها و اصرار کردن بر گناهان؛ یعنی گناهان غیر از آن‌چه مذکور شد که آن‌ها تعبیر به گناهان صغیره کنند.
اصفهانی، ترجمه عیون اخبار الرضا علیه السلام، 2/ 357- 368
(1)- [قد ذکره البیاضی فی الصّراط المستقیم باختصار کثیر]
(2) [الأمالی: «حدّثنا الشّیخ الجلیل أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن موسی بن بابویه رضی الله عنه، قال: حدّثنا»]
(3- 3) [الأمالی: «عن»]
(4) [من هنا حکاه عنه فی العیون ومعانی الأخبار]
(5) [فی العیون ومعانی الأخبار والبحار: «الهارونیّ»]
(6)- فی بعض النّسخ: «ماجد».
(7- 7) فی بعض النّسخ [ومعانی الأخبار]: «مع».
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 265
«1» فی الجامع یوم الجمعة من «2» بدء مقدمنا، فأداروا «1» أمر الإمامة وذکروا کثرة اختلاف النّاس فیها، فدخلت علی سیِّدی «3» علیه السلام فأعلمته خوضان النّاس «3»، فتبسّم علیه السلام ثمّ قال: یا عبدالعزیز «4» بن مسلم «4» جهل القوم وخدعوا عن أدیانهم، إنّ اللَّه عزّ وجلّ لم یقبض نبیّه صلی الله علیه و آله حتّی أکمل له «5» الدِّین وأنزل علیه القرآن فیه تفصیل کلّ شی‌ء، بیّن فیه الحلال والحرام، والحدود والأحکام، وجمیع ما یحتاج «6» إلیه النّاس «6» کملًا، فقال عزّ وجلّ: «ما فرّطنا فی الکتاب من شی‌ء» «7»
وأنزل فی حجّة الوداع وهی «8» آخر عمره صلی الله علیه و آله و سلم: «الیوم‌أکملتُ لکم دینکم وأتممتُ علیکم نعمتی ورضیتُ لکم الإسلامَ دیناً» «9»
، فأمر «10» الإمامة من «8» الدِّین، ولم یمض «11» علیه السلام حتّی بیّن لُامّته معالم دینهم «12» وأوضح لهم سبیلهم «13»، وترکهم علی قصد «14» الحقّ، وأقام لهم علیّاً علیه السلام عَلَماً وإماماً، وما ترک شیئاً تحتاج «15» إلیه الامّة إلّابیّنه، فمن زعم أنّ اللَّه عزّ وجلّ لم یکمل دینه فقد ردّ کتاب اللَّه العزیز ومن ردّ کتاب اللَّه
__________________________________________________
(1- 1) [فی الأمالی والبحار: «فی مسجد جامعها فی یوم جمعه فی بدء مقدمنا، فأدار النّاس»، وفی العیون: «فی مسجد جامعها فی یوم الجمعة فی بدء مقدمنا، فإذا رأی النّاس»]
(2)- [معانی الأخبار: «فی»]
(3- 3) [فی الأمالی والعیون والبحار: «ومولای الرّضا علیه السلام فأعلمته ما خاض النّاس فیه»، وفی معانی الأخبار: «فأعلمته خوضان النّاس فی ذلک»]
(4- 4) [لم یرد فی الأمالی والعیون ومعانی الأخبار والبحار]
(5) [معانی الأخبار: «لهم»]
(6- 6) [فی الأمالی ومعانی الأخبار: «النّاس إلیه»، وفی العیون: «إلیه»]
(7) [الأنعام: 6/ 38]
(8)- [العیون: «فی»]
(9) [المائدة: 5/ 3]
(10)- [فی الأمالی والعیون: «وأمر»]
(11) [معانی الأخبار: «فلم یمض»]
(12)- [البحار: «دینه»]
(13)- [فی الأمالی والبحار: «سبله»]
(14) [زاد فی معانی الأخبار: «سبیل»]
(15)- [فی الأمالی والعیون ومعانی الأخبار: «یحتاج»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 266
[عزّ وجلّ] فهو کافر، «1» هل تعرفون «1» قدر الإمامة ومحلّها من الامّة فیجوز فیها اختیارهم؟
إنّ الإمامة أجلُّ قدراً وأعظم شأناً، وأعلی مکاناً، وأمنع جانباً، وأبعد غوراً من أن یبلغها النّاس بعقولهم، أو ینالوها بآرائهم، أو یقیموا إماماً باختیارهم، إنّ الإمامة خصّ اللَّه عزّ وجلّ بها إبراهیم الخلیل علیه السلام بعد النّبوّة والخلّة مرتبة ثالثة، وفضیلة شرّفه «2» بها وأشاد «2» بها ذکره، فقال عزّ وجلّ: «إنِّی جاعِلُکَ للنّاسِ إماماً»، فقال الخلیل علیه السلام سروراً بها: ومن ذرِّیّتی؟ قال اللَّه تبارک وتعالی: «لاینال عهدی الظّالمین» «3»
، فأبطلت هذه الآیة إمامة کلّ ظالم إلی یوم القیامة، وصارت «4» فی الصّفوة، ثمّ أکرمها «5» اللَّه عزّ وجلّ بأن جعلها فی «6» ذرِّیّته أهل الصّفوة والطّهارة، فقال عزّ وجلّ: «وهبنا له إسحق ویعقوب نافلة وکلّاًجعلنا صالحین* وجعلناهم أئمّة یهدون بأمرنا وأوحینا إلیهم فعل الخیرات وإقام الصّلوة وإیتاء الزّکوة وکانوا لنا عابدین» «7»
.فلم یزل «8» فی ذرِّیّته یرثها بعض عن بعض «9» قرناً فقرناً حتّی ورثها النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، فقال اللَّه «10» عزّ وجلّ: «إنّ أولی النّاس بإبراهیم للّذین اتّبعوه وهذا النّبیُّ والّذین آمنوا واللَّه ولیُّ المؤمنین» «11»
، فکانت له خاصّة فقلّدها «12» صلی الله علیه و آله و سلم علیّاً علیه السلام بأمر اللَّه «12» عزّ وجلّ علی
__________________________________________________
(1- 1) [فی الأمالی والعیون والبحار: «فهل (هل) یعرفون»]
(2- 2) [الأمالی: «اللَّه بها فأشاد»]
(3) [البقرة: 2/ 124]
(4) [معانی الأخبار: «فصارت»]
(5)- [فی الأمالی والعیون ومعانی الأخبار والبحار: «أکرمه»]
(6) [لم یرد فی العیون]
(7) [الأنبیاء: 21/ 73- 74]
(8) [فی الأمالی ومعانی الأخبار والبحار: «فلم تزل»]
(9)- [لم یرد فی الأمالی]
(10) [لم یرد فی معانی الأخبار]
(11) [آل عمران: 3/ 68]
(12- 12) [فی الأمالی: «النّبیّ صلی الله علیه و آله علیها بأمر ربّه»، وفی معانی الأخبار: «رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً بأمر اللَّه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 267
رسم ما فرضها «1» اللَّه عزّ وجلّ فصارت فی ذرِّیّته الأصفیاء الّذین آتاهم اللَّه العلم والإیمان لقوله «2» عزّ وجلّ: «وقال الّذین اوتوا العلم والإیمان لقد لبثتم فی کتاب اللَّه إلی‌یوم البعث «3» فهذا یوم البعث [ولکنّکم کنتم لا تعلمون]» «4»
، فهی «3» فی ولد علیّ علیه السلام خاصّة إلی یوم القیامة إذ لا نبیّ بعد محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، فمن أین یختار هؤلاء الجهّال «5».
إنّ الإمامة هی منزلة الأنبیاء وإرث الأوصیاء، إنّ الإمامة «6» خلافة اللَّه تعالی وخلافة الرّسول صلی الله علیه و آله، ومقام أمیر المؤمنین، ومیراث الحسن والحسین علیهم السلام. «7»
إنّ الإمامة زمام الدّین، ونظام المسلمین، وصلاح الدّنیا وعزّ المؤمنین، إنّ الإمامة اسُّ الإسلام النّامی، وفرعه السّامی، بالإمام تمام الصّلاة والزّکاة والصّیام والحجّ والجهاد وتوفیر الفی‌ء والصّدقات، وإمضاء الحدود والأحکام، ومنع الثّغور والأطراف.
الإمام یحلُّ حلال اللَّه، ویحرّم حرام اللَّه، ویقیم حدود اللَّه، ویذبّ عن دین اللَّه، ویدعو إلی سبیل ربّه بالحکمة والموعظة الحسنة والحجّة «8» البالغة، الإمام کالشّمس الطّالعة للعالم وهی فی الأفق «9» بحیث لا تنالها الأیدی والأبصار.
الإمام: البدر المنیر، والسّراج الزّاهر، والنّور السّاطع، والنّجم الهادی فی غیاهب الدُّجی، والبلد «10» القفار، ولجج البحار.
__________________________________________________
(1) [الأمالی: «فرض»]
(2) [فی الأمالی والعیون والبحار: «بقوله»]
(3- 3) [فی الأمالی: «وهی»، وفی العیون ومعانی الأخبار والبحار: «فهی»]
(4)- [الرّوم: 30/ 56]
(5) [زاد فی معانی الأخبار: «، الإمام»]
(6) [الأمالی: «الأئمّة»]
(7) [زاد فی معانی الأخبار: «لقوله عزّ وجلّ: «وقال الّذین اوتوا العلم والإیمان»]
(8) [معانی الأخبار: «بالحجّة»]
(9) [العیون: «بالأفق»]
(10) [العیون: «البید»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 268
الإمام: الماء العذب علی الظّماء، والدّالّ علی الهدی، والمنجی «1» من الرّدی، «2» الإمام: النّار علی الیفاع، الحارُّ لمَن اصطلی به «3» والدّلیل «4» فی المهالک «4» من فارقه فهالک.
الإمام: السّحاب الماطر، والغیب الهاطل، والشّمس المضیئة، «5» والسّماء الظّلیلة «5»، والأرض البسیطة، والعین الغزیرة، والغدیر والرّوضة.
الإمام: الأمین الرّفیق، «6» والوالد الشّفیق «6»، والأخ الشّقیق «7»، ومفزع العباد فی الدّاهیة.
الإمام: أمین اللَّه عزّ وجلّ فی خلقه «8»، وحجّته علی عباده، وخلیفته فی بلاده، و «9» الدّاعی إلی اللَّه عزّ وجلّ، والذّابّ عن حرم اللَّه عزّ وجلّ.
الإمام: هو «10» المطهّر من الذّنوب، المبرّأ من العیوب، مخصوص بالعلم، موسوم بالحلم، نظام الدّین، وعزّ المسلمین، وغیظ المنافقین، وبوار الکافرین.
الإمام: واحد دهره، لا یدانیه أحد، ولا یعادله عالم، ولا یوجد «11» منه بدل ولا له مثل ولانظیر، مخصوص بالفضل «12» کلّه من غیر طلب «13» منه له «13» ولا اکتساب، بل اختصاص
__________________________________________________
(1) [معانی الأخبار: «المنحی»]
(2)- [زاد فی العیون: «و»]
(3) [لم یرد فی معانی الأخبار]
(4- 4) [الأمالی: «علی المسالک»]
(5- 5) [لم یرد فی الأمالی والعیون]
(6- 6) [لم یرد فی البحار، وفی الأمالی والعیون: «والوالد الرّقیق»]
(7)- [فی الأمالی والعیون والبحار: «الشّفیق»]
(8) [فی الأمالی والعیون والبحار: «أرضه»]
(9)- [لم یرد فی الأمالی والبحار]
(10) [لم یرد فی الأمالی والعیون ومعانی الأخبار والبحار]
(11) [زاد فی الأمالی: «به»]
(12) [الأمالی: «بالفعل»]
(13- 13) [الأمالی: «منزلة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 269
من المفضّل الوهّاب، فمَن ذا الّذی یبلغ معرفة «1» الإمام أو «2» یمکنه اختیاره، هیهات هیهات، ضلّت العقول، وتاهت الحلوم، وحارت الألباب، وحسرت العیون، وتصاغرت‌العظماء، وتحیّرت الحکماء، «3» وحصرت الخطباء، وتقاصرت الحلماء «3»، وجهلت «4» الألبّاء، وکلّت الشّعراء، وعجزت الادباء، وعییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضیلة من فضائله، فأقرّت بالعجز [والتقصیر]، وکیف یوصف «5» أو ینعت بکنهه أو یفهم من أمره، أو «6» یقوم أحد «6» مقامه، أو «7» یغنی غناه، لا و «8» کیف وأنّی «9» وهو بحیث النّجم من أیدی المتناولین، ووصف الواصفین.
فأین الاختیار من هذا، وأین العقول عن هذا، و «10» أین یوجد مثل هذا؟ «11» ظنّوا أن ذلک «11» یوجد فی غیر آل الرّسول صلی الله علیه و آله؟ کذبتهم «12» واللَّه أنفسهم ومنّتهم «12» «13» الباطل، فارتقوا «13» مرتقاً صعباً دحضاً تذلّ «14» عنه إلی الحضیض أقدامهم، و «15» راموا إقامة الإمام «16» بعقول حائرة 16 ناقصة، وآراء مضلّة، فلم یزادادوا منه إلّابُعْداً، «قاتَلَهُم اللَّهُ
__________________________________________________
(1) [الأمالی: «بمعرفة»]
(2)- [العیون: «و»]
(3- 3) [فی الأمالی والعیون ومعانی الأخبار والبحار: «وتقاصرت الحلماء وحصرت الخطباء»]
(4)- [معانی الأخبار: «ذهلت»]
(5) [زاد فی العیون: «له»]
(6- 6) [فی الأمالی والبحار: «یوجد من یقوم»، وفی العیون: «یوجد من یقام»]
(7)- [فی الأمالی والعیون ومعانی الأخبار والبحار: «و»]
(8)- [لم یرد فی الأمالی والعیون والبحار]
(9)- [الأمالی: «أین»]
(10) [البحار: «أو»]
(11- 11) [فی الأمالی ومعانی الأخبار: «أظنّوا أنّ ذلک»، وفی العیون: «أظنّوا أنّ»]
(12- 12) [معانی الأخبار: «أنفسهم واللَّه ومنّهم»]
(13- 13) [الأمالی: «الأباطیل وارتقوا»]
(14) [فی الأمالی والعیون ومعانی الأخبار والبحار: «تزلّ»]
(15)- [لم یرد فی الأمالی والعیون ومعانی الأخبار والبحار]
(16- 16) [فی العیون: «بقول جائرة بائرة»، وفی الأمالی ومعانی الأخبار والبحار: «بعقول حائرة بائرة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 270
أنّی یُؤفکُون» «1»
.لقد راموا صعباً، وقالوا إفکاً، وضلّوا ضلالًا بعیداً، ووقعوا فی الحیرة إذ ترکوا الإمام عن بصیرة: «وزیّن لهم الشّیطان أعمالهم فصدّهم عن السّبیل «2» وکانوا مستبصرین» «3»
«2»، رغبوا عن اختیار اللَّه واختیار رسوله إلی اختیارهم، والقرآن ینادیهم: «وربُّکَ یخلقُ ما یشاء ویختار ما کان لهم الخیرة سبحان اللَّه وتعالی عمّا یُشْرِکُون» «4»
. وقال عزّ وجلّ: «وما کان لمؤمنٍ ولا مؤمنةٍ إذا قضی اللَّه ورسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم» «5»
. وقال عزّ وجلّ: «ما لکُم کیف تحکمون* أم لکم کتاب فیه تدرسون* إنّ لکم فیه لما تخیّرون* أم لکم أیمان علینا بالغة إلی یوم القیامة إنّ لکم لما تحکمون* سلهم أیّهم بذلک زعیم أم لهم شرکاء فلیأتوا بشرکائهم إن کانوا صادقین» «6»
. وقال عزّ وجلّ: «أفلا یتدبّرون القُرْآن أم علی قلوبٍ أقفالها» «7»
، أم «طبعَ اللَّه علی قلوبهم فهم لا یفقهون» «8»
، أم «قالواسمعنا وهم لایسمعون* إنّ شرّ الدّوابِّ عند اللَّه الصّمُّ البکمُ الّذینَ لایعقلون ولو علم اللَّه فیهم خیراً لأسمعهم ولو أسمعهم لتولّوا وهم مُعرضون» «9»
، أم «10» «قالوا سمعنا وعصینا» «11»
، بل هو [ب] «فضل اللَّه یؤتیه مَن یشاء واللَّهُ ذو الفضل العظیم» «12»
.__________________________________________________
(1) [التّوبة: 9/ 30، المنافقون: 63/ 4]
(2- 2) [العیون: «وما کانوا مستبصرین و»]
(3)- العنکبوت: 29/ 38.
(4)- القصص: 28/ 68.
(5)- الأحزاب: 33/ 36.
(6)- القلم: 68/ 37- 42.
(7)- محمّد: 47/ 24.
(8)- مضمون ما جاء فی سورة التّوبة: 9/ 87 و 93.
(9)- الأنفال: 8/ 21- 23.
(10)- [فی الأمالی والعیون والبحار: «و»]
(11)- البقرة: 2/ 93.
(12)- الحدید: 57/ 21.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 271
فکیف لهم باختیار الإمام، والإمام عالمٌ لا یجهل، «1» وراع «1» لا ینکل، معدن القدس والطّهارة والنّسک والزّهادة، والعلم والعبادة مخصوصٌ بدعوة الرّسول، وهو «2» نسل المطهّرة البتول، لا مغمز فیه فی نسب، ولا یدانیه [دنس، له المنزلة الأعلی لا یبلغها] ذو حسب، «3» فی البیت «3» من قریش، والذِّروة من هاشم، والعترة من آل الرّسول، والرِّضی من اللَّه عزّ وجلّ، شرف الأشراف، والفرع من آل «4» عبد مناف، نامی العلم، کامل «5» الحلم، مضطلع بالإمامة «5»، عالِم بالسّیاسة، مفروض الطّاعة، قائم بأمر اللَّه، ناصح لعباد اللَّه، حافظ لدین اللَّه عزّ وجلّ.
إنّ الأنبیاء والأئمّة علیهم السلام یوفِّقهم اللَّه ویؤتیهم من مخزون علمه وحکمته «6» ما لا یؤتیه غیرهم، فیکون علمهم فوق «7» علم أهل زمانهم فی قوله عزّ وجلّ: «أفمَن یهدی إلی الحقِّ أحقّ أن یُتّبع أمّن لایهدِّی إلّاأن یُهدی فما لکم کیف تحکمون» «8»
. وقوله عزّ وجلّ: «ومَن یُؤتَ «9» الحکمة فقد أوتیَ خیراً کثیراً «10» وما یذّکّر إلّاأولوا الألباب» «11»
«10». وقوله عزّ وجلّ فی طالوت: «إنّ اللَّه اصطفاه علیکم وزاده بسطةً فی العلم والجسم واللَّه یؤتی ملکه مَن یشاء واللَّه واسع علیم» «12»
. وقال لنبیِّه صلی الله علیه و آله: « «13» وکان فضل اللَّه علیکَ عظیماً» «14».
__________________________________________________
(1- 1) [فی معانی الأخبار: «داع»، وفی البحار: «داعی»]
(2) [لم یرد فی معانی الأخبار]
(3- 3) [العیون: «فالنّسب»]
(4) [لم یرد فی الأمالی والعیون ومعانی الأخبار والبحار]
(5- 5) [معانی الأخبار: «الحکم مضطلع بالأمانة»]
(6) [فی الأمالی: «حلمه»، وفی العیون ومعانی الأخبار والبحار: «حکمه»]
(7) [فی الأمالی والعیون والبحار: «فوق کلّ»]
(8)- یونس: 10/ 35.
(9) [البحار: «یؤتی»]
(10- 10) [لم یرد فی الأمالی والعیون ومعانی الأخبار والبحار]
(11)- البقرة: 2/ 269.
(12)- البقرة: 2/ 247.
(13)- [أضاف فی معانی الأخبار: «أنزلَ علیکَ الکتابَ والحکمةً وعلّمکَ ما لم تکن تعلم»]
(14)- النِّساء: 4/ 113.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 272
وقال عزّ وجلّ فی الأئمّة من أهل بیته وعترته وذرِّیّته صلوات اللَّه علیهم أجمعین:
«أم یحسدون النّاس علی ما آتاهُم اللَّه من فضلهِ فقد آتینا آل إبراهیم الکتاب والحکمة وآتیناهم ملکاً عظیماً* فمنهم مَنْ آمنَ به ومنهم مَنْ صدّ عنه وکفی بجهنّم سعیراً» «1»
.إنّ «2» العبد إذا اختاره اللَّه تعالی لأمور عباده «3» یشرح لذلک صدره، وأودع «3» قلبه ینابیع الحکمة، وألهمه العلم إلهاماً، فلم یعی بعده بجواب، ولا یحیر «4» فیه عن الصّواب، فهو «5» معصومٌ مؤیّدٌ، موفّقٌ مُسدّدٌ، قد أمن الخطأ «6» والزّلل والعثار، «7» یخصّه اللَّه تعالی بذلک لتکون حجّته البالغة «7» علی عباده، وشاهده علی خلقه: «وذلک فضل اللَّه یؤتیه مَن یشاء واللَّه ذو الفضل العظیم».
فهل یقدرون علی مثل هذا فیختاروه، أو یکون خیارهم «8» بهذه الصِّفة «9» فیقدِّموه، تعدُّوا- وبیت اللَّه- «9» الحقّ، ونبذوا کتاب اللَّه وراء ظهورهم کأنّهم لا یعلمون، وفی کتاب اللَّه الهدی والشّفاء، فنبذوه واتّبعوا أهواءهم فذمّهم اللَّه ومقتهم وأتعسهم.
فقال عزّ وجلّ: «ومَنْ أضلُّ ممّن اتّبعَ هواه بغیر هُدی من اللَّه إنّ اللَّه لا یهدی القوم الظّالمین» «10»
، وقال عزّ وجلّ: «فتَعْساً لهم وأضلَّ أعمالهم» «11»
، وقال: «کبرَ مقتاً عند اللَّهِ
__________________________________________________
(1)- النِّساء: 4/ 53 و 54.
(2) [فی الأمالی والعیون والبحار: «وإنّ»]
(3- 3) [فی الأمالی والبحار: «شرح صدره لذلک وأودع»، وفی العیون: «شرح اللَّه صدره لذلک وأودع»، وفی معانی الأخبار: «شرح لذلک صدره فأودع»]
(4) [فی العیون: «لا یحید»، وفی معانی الأخبار: «لا یحار»]
(5) [فی الأمالی والعیون ومعانی الأخبار والبحار: «وهو»]
(6)- [فی الأمالی والعیون والبحار: «الخطایا»]
(7- 7) [فی الأمالی: «وخصّه اللَّه بذلک لیکون حجّته»، وفی العیون ومعانی الأخبار والبحار: «یخصّه اللَّه بذلک لیکون حجّته»]
(8) [فی الأمالی والعیون ومعانی الأخبار والبحار: «مختارهم»]
(9- 9) [معانی الأخبار: «فیقدّمونه یعدوا وبیت اللَّه من»]
(10)- القصص: 28/ 50.
(11)- محمّد صلی الله علیه و آله و سلم: 47/ 8.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 273
وعند الّذینَ آمنوا کذلک یطبعُ اللَّهُ علی کلِّ قلبٍ متکبِّرٍ جبّار» «1»
«2». «3»
الصّدوق، کمال الدّین، 2/ 675- 681 رقم 31، الأمالی،/ 674- 680 رقم 1، عیون أخبار الرّضا علیه السلام، 1/ 195- 200 رقم 1 و «2»، معانی الأخبار،/ 96- 101 رقم 2/ عنه: المجلسی، البحار، 25/ 120- 128
__________________________________________________
(1)- غافر: 40/ 35.
(2)- [أضاف فی العیون رقم 2 والبحار: «حدّثنا وحدّثنی بهذا الحدیث محمّد بن محمّد بن عصام الکلینی وعلیّ بن أحمد بن محمّد بن عمران الدقّاق وعلیّ بن عبداللَّه الورّاق وأحسن بن أحمد المؤدّب والحسین بن ابراهیم ابن أحمد بن هشام المؤدّب رضی اللَّه عنهم، قالوا: حدّثنا محمّد بن یعقوب الکلینی، قال: حدّثنا أبو محمّد القاسم ابن العلاء، قال: حدّثنا القاسم بن مسلم، عن أخیه عبدالعزیز بن مسلم، عن الرّضا علیه السلام»]
(3) عبدالعزیز بن مسلم گوید: ما در روزگار علی بن موسی الرضا علیه السلام‌در مرو بودیم، یک روز جمعه در مسجد جامعش گرد آمدیم و تازه وارد بودیم. مردم موضوع امامت را مورد گفت‌وگو و اختلاف بسیار مردم را در آن، یادآور شدند. من شرف یاب حضور سید و مولایم رضا علیه السلام شدم و موضوع بحث روز مردم را به او خبر دادم، لبخندی زد و فرمود: «ای عبد العزیز! مردم نادانند و از دین خود فریب خوردند. به راستی خدای عز وجل پیغمبرش را قبض روح نکرد تا دین اورا کامل و قرآن را به او نازل کرد که تفصیل هر چیز در آن است. حلال، حرام، حدود، احکام و آن‌چه مردم بدان نیاز دارند، در آن بیان کرد و فرمود: ما در این کتاب چیزی فروگذار نکردیم، و در سفر حجة الوداع که آخر عمر پیغمبر بود، (در سوره مائده آیه 3) فرمود: امروز دین را برای شما کامل، نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما پسندیدم تا دین شما باشد. امر امامت از کمال دین است و تمامیت نعمت. آن حضرت از دنیا نرفت تا برای مردم معالم دین آنان را بیان، راه آن‌ها را روشن کرد و آن‌ها را بر جاده حق واداشت. علی علیه السلام را برای آن‌ها پیشوا ساخت و چیزی که امت بدان حاجت‌مند باشند، وانگذاشت که بیان نکرده باشد. هر کس گمان کند خدا دینش را کامل نکرده، کتاب خداوند عزیز را رد کرده [است] و هر کس کتاب خدا را رد کند، کافر است. آیا شما قدر امامت و موقعیت آن را در میان ملت می‌دانید، تا اختیار و انتخاب مردم در آن روا باشد؟ به راستی امامت اندازه‌ای فراتر، مقامی بزرگوارتر، موقعیتی بالاتر، آستانی والاتر و باطنی عمیق‌تر از آن دارد که خرد مردم بدان رسد و رأی و نظرشان بدان اندازه دهد تا بتوانند برای خود امامی انتخاب کنند. امامت مقامی است که حضرت ابراهیم خلیل پس از مقام نبوت و خلت، از خدا بدان رسید و این سومین درجه و فضیلتی بود که ساختم، بدان مشرف گردید.
خدای تعالی ذکره بدان اشاره فرموده: (بقره- 124): «به راستی تورا امام مردم»، حضرت خلیل از شادمانی بدین درجه و مقام عرض کرد و از ذریه و نژاد من هم بهره‌مند باشند. خدای تبارک‌وتعالی فرمود: «عهد و فرمان من به دست ظالمان نمی‌رسد و این آیه، امامت هر ظالمی را تا قیامت باطل کرده و آن را مخصوص برگزیدگان دانسته [است]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 274
__________________________________________________
- سپس خدای عزوجل اورا گرامی‌داشت، امامت را در ذریه و نژاد برگزیده او نهاد و فرمود (انبیا- 72): «اسحاق و یعقوب را به او غنیمت بخشیدیم و همه را شایسته نمودیم. آن‌ها را رهبرانی ساختیم که به دستور ما هدایت می‌کردند، کارهای خیر را به آن‌ها وحی کردیم و برپا داشتن نماز و پرداخت زکاة را و برای ما عابدان بودند.» این امامت همیشه در ذریه او بود و از هم ارث می‌بردند. قرن به قرن تا به پیغمبر صلی الله علیه و آله رسید و خدا فرمود (آل عمران- 68): «به راستی سزاوارتر مردم به ابراهیم پیروان اویند وهمین پیغمبر و کسانی که گرویدند و خدا ولی مؤمنان است.» این مقام امامت به آن حضرت اختصاص داشت و به دستور خدا آن را دریافت. به راستی که خدای تعالی آن را واجب کرده بود و به ذریه برگزیده منتقل گردید که خدا به آن‌ها علم و ایمان داده [است]. طبق گفته خدای عز وجل (روم- 56): «آن کسانی که به آن‌ها علم و ایمان داده شد، گفتند: هر آینه در کتاب خدا ماندید تا روز قیامت و این روز قیامت است ولی شما ندانید.» آن‌ها فرزندان علی علیه السلام هستند تا قیامت؛ زیرا پس از محمد پیغمبری نیست، این نفهم‌ها چه‌طور برای خود امام می‌تراشند با آن که امامت مقام انبیا، و ارث اوصیا، خلافت از طرف خدا و رسول خدا و مقام امیر المؤمنین و میراث حسن و حسین است. امامت زمام دین و نظام مسلمین و عزت مؤمنین است. امامت بنیاد پاک اسلام و شاخه با برکت آن است. به وسیله امامت نماز، روزه، زکاة، حج و جهاد درست می‌شوند، غنیمت و صدقات بسیار می‌گردند، حدود و احکام اجرا می‌شوند و مرزها و نواحی کشور مصون می‌شوند. امام حلال و حرام خدا را بیان می‌کند و حدود خدا را برپا می‌دارد و از دین خدا دفاع می‌کند و با حکمت و پند نیک و دلیل رسا به راه خدا دعوت می‌نماید، امام مانند آفتاب در عالم طلوع کند و بر افق قرار گیرد که دست و دیده مردم بدان نرسد، امام ماه تابنده، چراغ فروزنده، نور برافروخته و ستاره رهنما در تاریکی شب‌ها و بیابان‌های تنها و گرداب دریاها است، امام آب گوارایی است برای تشنگی و رهبر به حق و نجات‌بخش از نابودی است، امام چون آتشی است بر تپه برای سرمازدگان ودلیلی است در تاریکی‌ها که هر که از آن جدا شود هلاک است.
امام ابری است بارنده، بارانی است سیل آسا، آفتابی است فروزان، آسمانی است سایه بخش، زمینی است گسترده، چشمه‌ای است جوشنده و غدیر و باغی است، امام امینی است یار، و پدری است مهربان. برادری است دلسوز، پناه بندگان خداست در موقع ترس و پیش‌آمدهای بد، امام امین خدای عزوجل است در میان خلقش، حجت‌او است بر بندگانش، خلیفه او است در بلادش، دعوت‌کننده به‌سوی خدای عز وجل و دفاع کننده از خدای جل جلاله است، امام کسی است که از گناهان پاک است و از عیوب برکنار، به دانش مخصوص و به حلم و بردباری موسوم است. نظام دین، عزت مسلمین، خشم منافقین و هلاک کفار است. امام یگانه روزگار خود است، کسی با او برابر نیست، دانشمندی به او همسر نیست، جایگزین و مانند و نظیر ندارد، بدون تحصیل مخصوص به فضل و از طرف مفضل منان وهاب، جواد و کریم بدان اختصاص یافته. کیست به حق‌شناسایی امام برسد وتواند اورا انتخاب کند؟ هیهات هیهات! خردها درباره‌اش گمراه‌اند،
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 275
__________________________________________________
- خاطرها در گمگاه، عقل‌ها سرگردان، چشم‌ها بی‌دید، بزرگان در این‌جا کوچکند، حکیمان در حیرت، سخنوران گنگ، بردباران دست نایافته 1، هوشمندان گیج و نادان، شعرا لال، ادبا درمانده و پیشوایان بی‌زبان، شرح یک مقامش نتوانند و وصف یکی از فضائلش ندانند، همه به عجز معترفند. چگونه توان کنهش را وصف‌کرد واسرارش فهمید؟ چه‌طور کسی به جای او ایستد و حاجت مربوط به او آورد، نه، چه‌طور؟ از کجا، او در مقام خود اختری است که برافروزد و از دسترس دست‌یازان و وصف واصفان فراتر است، انتخاب بشر کجا به این پایه برتر رسد، عقل کجا و مقام امام کجا؟ کجا چنین شخصیتی یافت شود که گمان برند در غیر خاندان رسول صلی الله علیه و آله امامی یافت شود، خودشان تکذیب خود کنند، بیهوده آرزو برند و به گردنه بلند لغزاننده‌ای گام نهند که آن‌ها را به نشیب پرتاب کند. خواهند به عقل نارسای خود امامی سازند و به رأی گمراه‌کننده پیشوایی پردازند، جز دوری ودوری از مقصد حق، بهره نبرند، خدا آن‌ها را بکشد تا کی دروغ گویند، به پرتگاه برآمدند، دروغ بافتند، سخت به گمراهی افتادند و به سرگردانی گرفتار شدند، دانسته و فهمیده امام خود را گذاشتند و پرچم باطل افراشتند. «شیطان کارشان را برابرشان آرایش‌داد وآن‌ها را از راه بگردانید با آن که حق جلو چشم آن‌ها بود.» (عنکبوت- 28)، «از انتخاب خدای جل جلاله و رسول خدا روی برتافتند و به انتخاب باطل خویش گراییدند.» (قصص- 28).
پروردگار تو بیافریند آن‌چه خواهد، برای آن‌ها انتخاب کند و اختیاری در کار خود ندارند. خدا منزه و برتر است از آن‌چه شریک او شمارند. خدا فرموده است (احزاب- 36): «برای هیچ مرد و زن با ایمان اختیاری در برابر حکم خدا و رسولش در امری از امورش نیست.» و فرموده است (قلم- 36): «چیست برای شما، چگونه قضاوت می‌کنید؟ 37: یا بلکه کتابی دارید که از آن درس می‌خوانید؟ 38: که حق دارید چه اختیار کنید؟ 39: یا بر ما قسمی دارید که امضا شده و تا قیامت حق قضاوت دارید؟ 40: بپرس کدامشان در این موضوع پیشواست؟ 41: یا برای آن‌ها شریکانی است؟ بیاورند شرکای خود را اگر راست گویند.»
خدای عزوجل فرموده است (محمد- 24): «آیا در قرآن تدبر نکنند، قفل بر دل دارند و یا خدا دلشان را مهر کرده و نمی‌فهمند؟»
در سوره (انفال 20- 23) گویند: «می‌شنویم و شنوایی ندارند. به راستی بدتر جانوران نزد خدا کرها و گنگ‌هایی هستند که عقل ندارند. اگر خدا در آن‌ها خیری می‌دانست، به آن‌ها شنوایی می‌داد و اگر هم می‌شنیدند، پشت می‌کردند و رو برمی‌گردانیدند.» یا گویند شنیدیم و عمداً مخالفت کردیم. بلکه آن فضلی است که خدا به هر که خواهد دهد. خدا صاحب فضل بزرگ است و چگونه می‌توانند امام اختیار کنند؟ با آن که باید امام شخصیتی باشد که:
1. دانا باشد و نادانی نداشته باشد، 2. راعی و سرپرستی باشد که شانه خالی نکند و نکول ننماید، 3. معدن قدس، طهارت، نور، زهد، علم و عبادت باشد، 4. مخصوص باشد به دعوت از طرف رسول خدا و از جانب او معین شود، 5. از نژاد فاطمه زهرای مطهره بتول باشد، 6. در نسب او تیرگی و گفت‌وگو نباشد، از بالاترین خاندان در قبیله قریش، کنگره رفیع‌بنی‌هاشم، عترت رسول اکرم و پسند خدای عزوجل
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 276
__________________________________________________
- باشد، 7. شرف اشراف و زاده عبدمناف باشد، 8. شکافنده حقایق علم و دارای مقام کامل بردباری و حلم باشد، 9. مملو از معنویات امامت و دانای به تدبیر و سیاست باشد، 10. واجب الاطاعة باشد و به امر خدا قیام کند، 11. ناصح بندگان خدا و حافظ دین خدای عزوجل باشد.
به راستی پیغمبران و امامان علیهم السلام را خدا توفیق دهد و از مخزون علم و حکمت خود به آن‌ها چیزها عطا کند که به دیگران ندهد و دانش آن‌ها برتر از دانش همه اهل زمان‌های آن‌هاست. چنانچه خدای عز وجل فرماید:
(یونس- 35): «آیا کسی که رهبری کند شایسته پیروی است یا کسی که نیازمند هدایت است، چه شده شما چگونه قضاوت کنید؟!!»
(بقره- 269): «به هر که حکمت داده شد، خیر بسیار داده شده و جز خردمندان یادآور آن نباشند.» (بقره- 247) درباره طالوت فرماید: «به راستی خدا اورا بر شما برگزید و افزونی در علم و جسم داد. خدا به هر که خواهد، ملکش را بدهد. خدا واسع و داناست.» درباره پیغمبر خود فرموده (نساء- 113): «و فضل خدا بر تو بزرگ است.» درباره خاندانش که از آل ابراهیم هستند، فرمود (نساء- 54): «یا حسد بردند به مردم، در آن‌چه خدا از فضل خود به آن‌ها داد. محققاً عطا کردیم به آل ابراهیم کتاب و حکمت و به آن‌ها بزرگی دادیم.» (55): «برخی بدان ایمان داشته و برخی نداشته، دوزخ آتشی افروخته به قدر کفایت دارد.»
به راستی چون خدا، بنده‌ای را برای اصلاح کار بندگان خود انتخاب کند. به او شرح صدر عطا کند، در دلش چشمه‌های حکمت و فرزانگی بجوشاند، دانش خود را از راه الهام به او آموزد، در پاسخ هیچ سؤال و پرسشی در نماند و از حق و حقیقت سرگردان نشود؛ زیرا از طرف خداوند معصوم است و مشمول کمک و تأیید او است. از خطا، لغزش و برخورد ناصواب در امان است و خدا اورا بدین صفات اختصاص داده تا حجت بالغه بر هر کدام از خلقش باشد که اورا درک کند.
این فضل الهی است که به هر که خواهد، عطا کند و خدا صاحب فضل بزرگی است. آیا بشر قادر است چنین امامی انتخاب کند، یا منتخب آن‌ها دارای چنین صفاتی بوده و آن را پیش انداخته‌اند؟ به حق خانه خدا که تعدی کردند، قرآن را پشت سر انداختند، مثل این که مطلب را نمی‌دانند که هدایت و شفا در کتاب خداست، پشت بدان دادند و پیرو هوای خود شدند، خدا آن‌ها را نکوهید، دشمن داشت، بدبخت ساخت. فرمود (قصص- 50): «کیست گمراه‌تر از آن که پیرو هوس خویش است؟ بی‌رهبری از جانب خدا، به راستی خدا مردم ستمکار را هدایت می‌کند.» فرمود (غافر- 35): «بزرگ است، در دشمنی نزد خدا و آن‌ها که گرویدند همچنان خدا بر دل هر متکبر جباری مهر زند.» و صلّی اللَّه علی محمّد المصطفی و علیّ المرتضی و فاطمة الزّهراء والأئمّة من ولدها المصطفین الأخیار آل یس الأبرار وسلّم تسلیماً کثیراً.» 1. کوته نظر.
کمره‌ای، ترجمه امالی،/ 674- 680
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 277
حدّثنی محمّد بن مسعود، قال: حدّثنا جعفر بن أحمد، عن أحمد «1» بن سلیمان، عن منصور بن العبّاس البغدادیّ، قال: حدّثنا إسماعیل بن سهل، قال: حدّثنی بعض أصحابنا وسألنی أن أکتم اسمه، قال: کنت عند الرّضا علیه السلام فدخل علیه علیّ بن أبی حمزة وابن السّرّاج وابن المکاری، فقال له ابن أبی حمزة: ما فعل أبوک؟ قال: مضی، قال: مضی موتاً؟ قال «2»: نعم.
قال، فقال: إلی من عهد؟ قال: إلیَّ، قال: فأنت إمام مفترض طاعته «3» من اللَّه؟ قال: نعم.
قال ابن السّرّاج وابن المکاری: قد واللَّه أمکنک من نفسه، قال: ویلک! وبما أمکنت، أترید أن آتی بغداد وأقول لهارون أنا «4» إمام مفترض طاعتی؟ واللَّه ما ذاک علیَّ، وإنّما قلت ذلک لکم عندما بلغنی من اختلاف کلمتکم وتشتّت أمرکم لئلّا یصیر سرّکم فی ید عدوّکم.
قال له ابن أبی حمزة: لقد أظهرت شیئاً ما کان یظهره أحد من آبائک ولا یتکلّم به، قال: بلی واللَّه لقد تکلّم به خیر آبائی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لمّا أمره اللَّه تعالی أن ینذر عشیرته الأقربین، جمع من أهل بیته أربعین رجلًا، وقال لهم: إنِّی رسول اللَّه إلیکم، وکان «5» أشدّهم تکذیباً له وتألیباً علیه عمّه أبو لهب، فقال لهم النّبیّ صلی الله علیه و آله: إن خدشنی خدش فلست بنبیّ، فهذا أوّل ما أبدع لکم من آیة النّبوّة، وأنا أقول: إن خدشنی هارون خدشاً فلست بإمام، فهذا «6» ما أبدع لکم من آیة الإمامة.
__________________________________________________
(1) [فی البحار والعوالم: «حمدان»]
(2) [زاد فی البحار والعوالم: «فقال»]
(3) [فی البحار والعوالم: «الطّاعة»]
(4) [زاد فی البحار والعوالم: «إنّی»]
(5) [فی البحار والعوالم: «فکان»]
(6) [زاد فی البحار والعوالم: «أوّل»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 278
قال له علیّ: إنّا روینا عن آبائک أنّ الإمام لایلی أمره إلّاإمام مثله، فقال له أبو الحسن علیه السلام: فأخبرنی عن الحسین بن علیّ علیهما السلام کان إماماً أو کان غیر إمام؟ قال: کان إماماً، قال: فمَن ولی أمره؟ قال: علیّ بن الحسین، قال: وأین کان علیّ بن الحسین علیهما السلام؟ قال «1»: کان محبوساً بالکوفة «1» فی ید عبیداللَّه بن زیاد، قال: خرج وهم «2» لا یعلمون حتّی ولی أمر أبیه، ثمّ انصرف.
فقال له أبو الحسن علیه السلام: إنّ هذا «3» أمکن علیّ بن الحسین علیهما السلام أن یأتی کربلاء فیلی أمر أبیه، فهو یمکن صاحب هذا «1» الأمر أن یأتی بغداد فیلی أمر أبیه ثمّ ینصرف ولیس فی حبس ولا فی أسار.
قال له علیّ: إنّا روینا أنّ الإمام لایمضی حتّی یری عقبه؟ قال: فقال أبو الحسن علیه السلام:
أما رویتم فی هذا الحدیث غیر هذا؟ قال: لا، قال: بلی واللَّه لقد رویتم فیه إلّاالقائم وأنتم لاتدرون ما معناه ولم قیل، قال «4» له علیّ: بلی واللَّه إنّ هذا لفی الحدیث، قال له أبو الحسن علیه السلام: ویلک کیف اجترأت علیَّ بشی‌ء تدع بعضه.
ثمّ قال: یا شیخ! اتّق اللَّه ولا تکن من الصّادِّین «5» عن دین اللَّه.
الکشّی، 2/ 763- 764 رقم 883/ عنه: المجلسی، البحار «6»، 48/ 269- 270؛ البحرانی، العوالم، 21/ 497- 499
وأسند الشّیخ أبو جعفر محمّد بن علیّ إلی المفضّل بن شاذان أنّ المأمون لمّا سأل الرّضا علیه السلام أن یکتب له صحیفة الإسلام علی اختصار، فکتب الشّهادتین وشیئاً من صفات اللَّه ورسوله، والإقرار بسالفی أنبیائه، والتّصدیق بکتابه، والعجز عن معارضته، وأنّ علیّ بن
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار والعوالم]
(2) [زاد فی البحار والعوالم: «کانوا»]
(3) [زاد فی البحار والعوالم: «الّذی»]
(4) [زاد فی البحار والعوالم: «فقال»]
(5) [فی البحار والعوالم: «الّذین یصدّون»]
(6)- [حکاه أیضاً فی البحار 45/ 169، والعوالم 21/ 470]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 279
أبی طالب النّاطق به، العالم بأحکامه، والخلیفة بعد نبیّه، وبعده الحسن والحسین وعلیّ ومحمّد وجعفر وموسی وعلیّ ومحمّد وعلیّ والحسن والحجّة القائم المنتظر صلوات اللَّه علیهم اشهد لهم بالوصیّة والإمامة، وأنّ الأرض لا تخلو من حجّة فی کلّ عصر، ثمّ وصفهم بالأوصاف الجمیلة.
البیاضی، الصراط المستقیم، 2/ 158
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 280

إمامته علیه السلام فی زیارة من النّاحیة المقدّسة

وعن محمّد بن عبداللَّه بن جعفر الحمیری، أ نّه قال: خرج التّوقیع من النّاحیة المقدّسة حرسها اللَّه- بعد المسائل-:
بسم اللَّه «1» الرّحمن الرّحیم
لا لأمره تعقلون «2»، حکمة بالغة فما تغنی النّذر عن قوم لا یؤمنون.
السّلام علینا وعلی عباد اللَّه الصّالحین.
إذا أردتم التّوجّه بنا إلی اللَّه وإلینا، فقولوا کما قال اللَّه تعالی:
«سلام علی آل یس».
السّلام علیک یا داعی اللَّه وربّانی آیاته.
السّلام علیک یا باب اللَّه ودیّان دینه.
السّلام علیک یا خلیفة اللَّه وناصر خلقه «3».
السّلام علیک یا حجّة اللَّه ودلیل إرادته.
السّلام علیک یا تالی کتاب اللَّه وترجمانه. «4»
السّلام علیک یا بقیّة اللَّه فی أرضه.
السّلام علیک یا میثاق اللَّه الّذی أخذه ووکّده.
السّلام علیک یا وعد اللَّه الّذی ضمنه.
السّلام علیک أ یّها العلم المنصوب، والعلم المصبوب، والغوث والرّحمة الواسعة وعداً غیر مکذوب.
__________________________________________________
(1) [فی البحار مکانه: «خرج من النّاحیة المقدّسة إلی محمّد الحمیری بعد الجواب عن المسائل الّتی سألها بسم اللَّه ...»]
(2) [وأضاف فی البحار: «ولا من أولیائه تقبلون»]
(3) [البحار: «حقّه»]
(4) [زاد فی البحار: «السّلام علیک فی آناء لیلک وأطراف نهارک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 281
السّلام علیک «1» حین تقعد، السّلام علیک حین تقوم «1».
السّلام علیک حین تقرأ وتبین.
السّلام علیک حین تصلّی وتقنت.
السّلام علیک حین ترکع وتسجد.
السّلام علیک «2» حین تکبّر وتهلّل.
السّلام علیک حین تحمد وتستغفر.
السّلام علیک حین تمسی وتصبح «2».
السّلام علیک فی اللّیل إذا یغشی والنّهار إذا تجلّی.
السّلام علیک أ یّها الإمام المأمون.
السّلام علیک أ یّها المقدّم المأمول.
السّلام علیک بجوامع السّلام.
أشهدک یا مولای أنِّی أشهد أن لا إله إلّااللَّه وحده لا شریک له، وأنّ محمّداً عبده ورسوله لا حبیب إلّاهو وأهله، «3» وأشهد أنّ «3» أمیر المؤمنین حجّته، والحسن حجّته، والحسین حجّته، وعلیّ بن الحسین حجّته، ومحمّد بن علیّ حجّته، وجعفر بن محمّد حجّته، وموسی بن جعفر حجّته، وعلیّ بن موسی حجّته، ومحمّد بن علیّ حجّته، وعلیّ بن محمّد حجّته، والحسن بن علیّ حجّته، وأشهد أ نّک حجّة اللَّه.
أنتم الأوّل والآخر، وأنّ رجعتکم حقّ لا شکّ «4» فیها، یوم لا ینفع نفساً إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیراً، وأنّ الموت حقّ، وأنّ ناکراً ونکیراً حقّ،
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «حین تقوم السّلام علیک حین تقعد»]
(2- 2) [البحار: «حین تحمد وتستغفر، السّلام علیک حین تهلّل وتکبّر، السّلام علیک حین تصبح وتمسی»]
(3- 3) [البحار: «وأشهدک یا مولای أنّ علیّاً»]
(4) [البحار: «لا ریب»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 282
وأشهد أنّ النّشر والبعث حقّ، وأنّ الصّراط «1» والمرصاد حقّ، والمیزان «1» والحساب حقّ، والجنّة حق، والنّار حقّ، والوعد والوعید بهما حقّ.
یا مولای! شقی من خالفکم وسعد من أطاعکم.
فأشهد علی ما أشهدتک علیه، وأنا ولیّ لک بری‌ء من عدوّک، فالحقّ ما رضیتموه، والباطل ما سخطتموه، والمعروف ما أمرتم به، والمنکر ما نهیم عنه، فنفسی مؤمنة باللَّه وحده لا شریک له، وبرسوله، وبأمیر المؤمنین، «2» وبأئمّة المؤمنین «2» وبکم یا مولای. أوّلکم وآخرکم، ونصرتی معدّة لکم، فمودّتی «3» خالصة لکم آمین آمین.
الدّعاء عقیب هذا القول:
«2» بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم «2»
اللَّهمّ إنّی أسألک أن تصلّی علی محمّد نبیّ رحمتک، وکلمة نورک، وأن تملأ قلبی نور الیقین، وصدری نور الإیمان، وفکری نور الثّبات «4»، وعزمی نور العلم، وقوّتی نور العمل، ولسانی نور الصّدق، ودینی نور البصائر من عندک، وبصری نور الضّیاء، وسمعی نور وعی «5» الحکمة، ومودّتی نور الموالاة لمحمّد وآله علیهم السلام، حتّی ألقاک وقد وفیت بعهدک ومیثاقک، فلتسعنی «6» رحمتک یا ولیّ یا حمید.
اللَّهمّ صلِّ علی «7» حجّتک فی أرضک، وخلیفتک فی بلادک، والدّاعی إلی سبیلک، والقائم بقسطک، والثّائر بأمرک، ولیّ المؤمنین، وبوار الکافرین، ومجلِّی الظّلمة، ومنیر الحقّ، والسّاطع «8» بالحکمة والصّدق، وکلمتک التّامّة فی أرضک، المرتقب الخائف، والولیّ النّاصح،
__________________________________________________
(1- 1) [زاد فی البحار: «حقّ، والمرصاد حقّ، والمیزان حقّ، والحشر حقّ»]
(2- 2) [لم یرد فی البحار]
(3) [البحار: «ومودّتی»]
(4) [البحار: «النیّات»]
(5) [لم یرد فی البحار]
(6) [البحار: «فتغشّینی»]
(7) [البحار: «علی محمّد»]
(8) [البحار: «النّاطق»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 283
سفینة النّجاة، وعلم الهدی، ونور أبصار الوری، وخیر من تقمّص وارتدی، ومجلّی العمی، الّذی یملأ الأرض عدلًا وقسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً، إنّک علی کلّ شی‌ء قدیر.
اللَّهمّ صلِّ علی ولیِّک وابن أولیائک، الّذین فرضت طاعتهم، وأوجبت حقّهم، وأذهبت عنهم الرّجس وطهّرتهم تطهیراً.
اللَّهمّ «1» انصر وانتصر به «1» أولیاءک وأولیاءه، وشیعته وأنصاره، واجعلنا منهم.
اللَّهمّ أعذه من «2» کلّ باغ وطاغ. ومن شرّ جمیع خلقک، واحفظه من بین یدیه ومن خلفه، وعن یمینه وعن شماله، واحرسه، وامنعه، من أن یوصل إلیه بسوء واحفظ فیه رسولک وآل رسولک، واظهر به العدل وأیّده بالنّصر، وانصر ناصریه، واخذل خاذلیه. «3» واقصم به جبابرة الکفرة «4»، واقتل به الکفّار والمنافقین، وجمیع الملحدین، حیث کانوا فی «5» مشارق الأرض ومغاربها، برّها وبحرها، واملأ به الأرض عدلًا، وأظهر به دین نبیّک، واجعلنی اللّهمّ من أنصاره وأعوانه، وأتباعه وشیعته، وأرنی فی آل محمّد ما یأملون، وفی عدوّهم ما یحذرون إله الحقّ آمین، یا ذا الجلال والإکرام، یا أرحم الرّاحمین.
أبو منصور الطّبرسی، الاحتجاج، 2/ 315- 318/ عنه: المجلسی، البحار «6»، 99/ 81- 83
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «انصره وانتصر به لدینک وانصر به»]
(2) [البحار: «من شرّ»]
(3) [زاد فی البحار: «واقصم قاصمیه»]
(4) [البحار: «الکفر»]
(5)- [البحار: «من»]
(6)- [حکاه أیضاً فی البحار 53/ 171- 173]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 284

ودائع الإمامة انتهت إلیه بعد الحسن علیهما السلام‌

حدّثنا محمّد بن عبدالجبّار، عن «1» الحسن بن الحسین «1»، عن أحمد بن الحسن المیثمی «2»، عن فیض بن المختار، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أفیضت «3» إلیه صحف إبراهیم وموسی فائتمن علیها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «4» علیّاً وائتمن علیها «4» الحسن وائتمن علیها «5» الحسین حتّی انتهیت «6» إلینا.
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 157 رقم 10/ عنه: المجلسی، البحار، 26/ 185- 186؛ الحویزی، نور الثّقلین، 5/ 559؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 14/ 241
حدّثنا أبو القاسم، قال: حدّثنا محمّد بن یحیی العطّار، قال: حدّثنا محمّد بن الحسن الصّفّار، قال: حدّثنا «7» محمّد بن الحسین، عن صفوان، عن معلّی بن «8» أبی عثمان، عن معلّی بن خنیس، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال: إنّ الکتب کانت عند علیّ علیه السلام، فلمّا سار إلی العراق استودع الکتب امّ سلمة، فلمّا مضی علیّ کانت عند الحسن، فلمّا مضی الحسن کانت عند الحسین، فلمّا مضی الحسین کانت عند علیّ بن الحسین، ثمّ کانت عند أبی.
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 182 رقم 1/ عنه: المجلسی، البحار، 26/ 50
حدّثنا محمّد بن الحسین، عن عبدالرّحمان بن أبی هاشم، عن عنبسة بن العابد، قال:
کنّا عند الحسین بن علیّ عمّ جعفر بن محمّد، وجائه محمّد بن عمران فسأله کتاب أرض،
__________________________________________________
(1- 1) [فی نور الثّقلین: «الحسین»، وفی کنز الدّقائق: «الحسین بن الحسن»]
(2)- [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «التیمیّ»]
(3) [فی البحار: «أفضیت»، وفی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «أفضت»]
(4- 4) [فی نور الثّقلین: «فائتمن علیها علیّ»، وفی کنز الدّقائق: «وائتمن علیها علیّ»]
(5)- [زاد فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «الحسن»]
(6) [فی نور الثّقلین: «انتهی»، وفی کنز الدّقائق: «انتهت»]
(7) [من هنا حکاه عنه فی البحار]
(8)- [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 285
فقال: حتّی أخذ ذلک من أبی عبداللَّه علیه السلام، قال: قلت له «1»: وما شأن ذلک عند أبی عبداللَّه؟ علیه السلام قال: إنّها وقعت عند الحسن، ثمّ عند الحسین، ثمّ عند علیّ بن الحسین، ثمّ عند أبی جعفر علیه السلام، ثمّ عند جعفر، «2» فکتبناه من «2» عنده.
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 185 رقم 12/ عنه: المجلسی، البحار، 26/ 51
حدّثنا محمّد بن عیسی، عن صفوان، عن أبی عثمان، عن معلّی «3» بن خنیس، عن أبی عبداللَّه علیه السلام أ نّه قال فی بنی عمّه: لو أ نّکم «4» سألوکم وأجبتموهم کان أحبّ إلیَّ أن تقولوا لهم: إنّا لسنا کما یبلّغکم، ولکنّا قوم نطلب هذا العلم عند من هو ومن صاحبه، فإن یکن عندکم فإنّا نتّبعکم إلی من تدعونا إلیه وإن یکن عند غیرکم فإنّا نطلبه، حتّی نعلم من صاحبه. وقال: إنّ الکتب کانت عند علیّ بن أبی طالب علیه السلام، فلمّا سار إلی العراق استودع الکتب امّ سلمة، فلمّا قُتل کانت عند الحسن، فلمّا هلک الحسن «1» کانت عند الحسین، ثمّ کانت عند أبی، ثمّ تزعم [أنّهم] یسبقونا إلی خیر أم هم أرغب إلیه منّا، أم هم أسرع إلیه منّا، ولکنّا ننتظر أمر الأشیاخ الّذین قبضوا قبلنا، أمّا أنا فلا أحرّج أن أقول: إنّ اللَّه قال فی کتابه لقوم: «أو أثارة من علم إن کنتم صادقین»، فمرهم، فلیدعوا «5» من عنده «5» أثرة من علم إن کانوا صادقین.
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 187 رقم 21/ عنه: المجلسی، البحار، 26/ 53
وعنه [أحمد بن محمّد بن عیسی]، عن الحسین، عن فضالة، عن عمر «6» بن أبان، «7» قال:
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2- 2) [البحار: «فکتبنا»]
(3) [البحار: «المعلّی»]
(4) [زاد فی البحار: «إذا»]
(5- 5) [البحار: «عند من»]
(6) [فی الإرشاد وروضة الواعظین وکشف الغمّة: «وروی عمر ...»]
(7) (7*) [فی البصائر رقم 8 والبحار: «عن أدیم بن الحرّ، عن حمران بن أعین، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: لمّا قبض رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 286
سألت أبا عبداللَّه علیه السلام عمّا یتحدّث النّاس أ نّه «1» دفعت إلی امّ سلمة زوج النّبیّ صلی الله علیه و آله «1» صحیفة مختومة، فقال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لمّا قبض (7*) ورث «2» علیّ بن أبی طالب علمه «2» وسلاحه وما هناک «3»، ثمّ صار إلی الحسن والحسین «4»، ثمّ صار إلی علیّ بن الحسین «5»، ثمّ «6» إلی أبیک «6»، ثمّ انتهی «7» إلیک، قال «7»: نعم. «8»
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 206 رقم 45،/ 197 رقم 8/ عنه: الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 235- 236 رقم 8؛ المجلسی، البحار، 26/ 206- 207؛ مثله المفید، الإرشاد، 2/ 183؛ الفتّال، روضة الواعظین، 1/ 210؛ الإربلی، کشف الغمّة، 2/ 170
حدّثنا محمّد بن الحسین، عن صفوان، عن ابن مسکان، عن حجر، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عمّا یتحدّث النّاس أ نّه دفعت إلی امّ سلمة صحیفة مختومة.
قال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لمّا قبض، ورث علیّ علیه السلام سلاحه وما هنالک، ثمّ صار إلی الحسن والحسین، فلمّا خشیا أن یفتّشا استودعا امّ سلمة، «9» ثمّ قبضا بعد ذلک فصار إلی أبیک علیّ بن الحسین، ثمّ انتهی إلیک أو صار إلیک، قال: نعم.
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 197 رقم 10/ عنه: المجلسی، البحار، 26/ 207
__________________________________________________
(1- 1) [فی الکافی وکشف الغمّة: «دفع إلی امّ سلمة رحمها اللَّه»، وفی الإرشاد: «رفع إلی امّ سلمة رحمها اللَّه»، وفی روضة الواعظین: «وقع إلی امّ سلمة رحمها اللَّه»]
(2- 2) [فی البصائر رقم 8 والکافی والإرشاد والبحار: «علیّ علیه السلام علمه»، وفی روضة الواعظین: «علمه علیّ»، وفی کشف الغمّة: «أمیرالمؤمنین علیّ علیه السلام علمه»]
(3) [فی البصائر رقم 8 والبحار: «هنالک»]
(4)- [فی الکافی والإرشاد وروضة الواعظین وکشف الغمّة: «ثمّ صار إلی الحسین علیه السلام قال: قلت (فقلت)»]
(5)- [إلی هنا حکاه عنه فی البصائر رقم 8 والبحار]
(6- 6) [فی الکافی والإرشاد: «صار إلی ابنه»، وفی روضة الواعظین وکشف الغمّة: «إلی ابنه»]
(7- 7) [فی الکافی: «إلیک، فقال»، وفی روضة الواعظین: «علیک، قال»]
(8)- عمربن ابان گوید: از امام صادق علیه السلام راجع به آن‌چه مردم می‌گویند که نامه مهر شده‌یی به ام‌سلمه داده شد، پرسیدم. امام فرمود: «چون پیغمبر درگذشت، علمش، سلاحش وآن‌چه از میراث انبیا داشت، به علی علیه السلام به ارث رسید، سپس به حسن و پس از او به حسین علیهما السلام رسید.»
عرض کردم: «سپس به علی‌بن حسین، پس از او به پسرش و سپس به شما رسید؟»
فرمود: «آری.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 1/ 341
(9) [زاد فی البحار: «قال: قلت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 287
حدّثنا سلمة بن الخطّاب، عن عبداللَّه بن محمّد، عن منیع بن الحجّاج البصریّ، عن مجاشع، عن معلّی، عن محمّد بن الفیض، عن محمّد بن علیّ علیه السلام قال: کان عصی موسی لآدم فصارت إلی شعیب، ثمّ صارت إلی موسی بن عمران وإنّها لعندنا، وإنّ عهدی بها آنفاً وهی خضراء کهیئتها حین انتزعت من شجرها، وإنّها لتنطق إذا استنطقت أعدّت لقائمنا لیصنع کما کان موسی یصنع بها وإنّها لتروع وتلقف. قال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لمّا أراد اللَّه أن یقبضه أورث علیّاً علیه السلام علمه وسلاحه وما هناک، ثمّ صار إلی الحسن والحسین، ثمّ حین قُتل الحسین استودعه امّ سلمة، ثمّ قبض بعد ذلک منها. قال: فقلت: ثمّ صار إلی علیّ بن الحسین، ثمّ صار إلی أبیک، ثمّ انتهی إلیک، قال: نعم.
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 203- 204 رقم 36
حدّثنا أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد، عن علیّ بن أبی حمزة، عن حمران «1» الحلبیّ، عن أبان بن تغلب قال: حدّثنی أبو عبداللَّه علیه السلام «2» کان فی ذوابة سیف علیّ علیه السلام صحیفة «3» صغیرة و «3» إنّ علیّاً علیه السلام دعا «4» ابنه الحسن علیه السلام فدفعها «4» إلیه ودفع إلیه سکّینا وقال له: افتحها، فلم یستطع أن یفتحها، ففتحها له، ثمّ قال له: اقرأ، فقرأ الحسن الألف والباء والسّین واللّام «5» وحرفاً بعد حرف «5»، ثمّ طواها، فدفعها إلی ابنه «6» الحسین علیه السلام، فلم یقدر علی أن یفتحها، ففتحها له، ثمّ قال له: اقرأ یا بنیّ، فقرأها کما قرأ الحسن، ثمّ طواها، فدفعها إلی ابنه «7» ابن الحنفیّة، فلم یقدر علی أن یفتحها، ففتحها له «8»، فقال له: اقرأ، فلم یستخرج منها شیئاً، فأخذها علیّ «9» علیه السلام وطواها، ثمّ علّقها من ذؤابة
__________________________________________________
(1) [الاختصاص: «عمران بن علیّ»]
(2)- [أضاف فی الاختصاص: «أ نّه»]
(3- 3) [لم یرد فی الاختصاص]
(4- 4) [فی الاختصاص: «إلیه الحسن فرفعها»، وفی البحار: «إلیه الحسن فدفعها»]
(5- 5) [الاختصاص: «الحرف بعد الحرف»]
(6)- [لم یرد فی البحار، وفی الاختصاص: «أخیه»]
(7) [لم یرد فی البحار، وفی الاختصاص: «محمّد»]
(8)- [زاد فی الاختصاص: «علیّ»]
(9) [لم یرد فی الاختصاص والبحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 288
السّیف، «1» قال: قلت «1» لأبی عبداللَّه: أیّ شی‌ء کان فی تلک الصّحیفة؟ قال «2»: هی الأحرف الّتی یفتح کلّ حرف ألف حرف «3». قال أبو بصیر: قال أبو عبداللَّه: فما خرج منها إلّا «4» حرفان إلی السّاعة.
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 327 رقم 1/ عنه: المجلسی، البحار، 26/ 55- 56؛ مثله المفید، الاختصاص،/ 284
حدّثنا محمّد بن أحمد «5» عمّن رواه، عن «6» عبدالصّمد بن بشیر، «7» عن أبی الجارود «7»، عن أبی جعفر علیه السلام قال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله دعا علیّاً علیه السلام فی المرض الّذی «8» توفّی فیه، فقال «8»: یا علیّ! أدن منّی حتّی أسرّ إلیک «9» ما أسرّ «9» اللَّه إلیّ وائتمنک علی ما ائتمنی «10» اللَّه علیه، «11» ففعل ذلک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بعلیّ علیه السلام، وفعله «11» علیّ بالحسن علیه السلام، وفعله «12» الحسن «13» علیه السلام بالحسین علیه السلام، وفعله «12» الحسین علیه السلام بأبی «14»، وفعله «12» أبی بی صلوات اللَّه علیهم أجمعین. «15»
__________________________________________________
(1- 1) [الاختصاص: «فقلت»]
(2)- [الاختصاص: «فقال»]
(3) [البحار: «باب»]
(4)- [الاختصاص: «إلی النّاس»]
(5) [إثبات الهداة: «الحسین»]
(6)- [فی رقم 5 مکانه: «حدّثنا أحمد بن محمّد، عن ابن أبی عمیر، عن ...»، وفی إثبات الوصیّة: «ورُوی عن محمّد بن عمیر، عن ...»]
(7- 7) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(8- 8) [إثبات الوصیّة: «مضی فیه فقال له»]
(9- 9) [فی إثبات الوصیّة: «بما أسرّه»، وفی إثبات الهداة: «ما أسرّه»]
(10)- [فی رقم 5 والعوالم: «ائتمننی»]
(11- 11) [إثبات الوصیّة: «فدنا منه فأسرّ إلیه وفعل»]
(12)- [إثبات الوصیّة: «فعل»]
(13) [البحار: «حسن»]
(14)- [إثبات الهداة: «بعلیّ»]
(15)- ابو الجارود از امام محمدباقر روایت کرده [است] که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن مرضی که از دنیا رفت، علی علیه السلام را خواست وفرمود: «یا علی! نزدیک من بیا تا آن رازهایی را که خدا با من گفته [است]،
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 289
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 397 رقم 1، 398 رقم 5/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 568؛ المجلسی، البحار، 2/ 174 رقم 1؛ البحرانی، العوالم، 3/ 484؛ مثله المسعودی، إثبات الوصیّة،/ 179
حدّثنا موسی بن جعفر، قال: وجدت بخطّ أبی- یعنی جعفر بن محمّد بن عبداللَّه- یرویه عن محمّد بن عیسی الأشعری، عن محمّد بن سلیمان الدّیلمی مولی أبی عبداللَّه، عن سلیمان، قال: سألت أبا عبداللَّه علیه السلام، فقلت: جعلت فداک! سمعتک وأنت تقول غیر مرّة: لولا أ نّا نزاد لأنفدنا، قال: أمّا الحلال والحرام فقد واللَّه أنزله اللَّه علی نبیّه بکماله ولا یزاد «1» الإمام فی حلال ولا حرام، قال: فقلت: فما هذه الزّیادة؟ قال: فی سایر الأشیاء سوی الحلال والحرام، قال: قلت: فتزادون شیئاً یخفی علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله؟ قال «2»: لا، إنّما یخرج الأمر من عند اللَّه فتأتیه «3» به الملک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فیقول: یا محمّد! ربّک یأمرک بکذا وکذا، فیقول: انطلق به إلی علیّ، فیأتی علیّاً علیه السلام، فیقول: انطلق به إلی الحسن، فیقول: انطلق به إلی الحسین، فلم یزل هکذا ینطلق إلی واحد بعد واحد حتّی یخرج إلینا. قلت: فتزادون شیئاً لایعلمه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله؟ فقال: ویحک! کیف «4» یجوز أن یعلم الإمام شیئاً لم یعلمه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله والإمام من قبله؟!
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 413 رقم 5/ عنه: المجلسی، البحار، 22/ 551- 552
حدّثنا أحمد بن محمّد، عن عمر بن عبدالعزیز، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزة الثّمالی، عن علیّ بن الحسین، قال: قلت: جُعلت فداک، کلّ ما کان عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله
__________________________________________________
- من هم به تو بگویم و تورا امین نمایم به آن چه که خدا مرا امین داشته است.»
علی علیه السلام جلو آمد تا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله با او راز گفت. علی بن ابیطالب این عمل را با امام حسن، و آن حضرت این کار را با امام حسین، و امام حسین هم این عمل را با پسرش زین العابدین علیهم السلام انجام داد.
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 334
(1) [البحار: «ما یزاد»]
(2) [البحار: «فقال»]
(3) [البحار: «فیأتی»]
(4) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 290
فقد أعطاه أمیر المؤمنین بعده، ثمّ الحسن بعد أمیر المؤمنین علیه السلام، ثمّ الحسین، ثمّ کلّ إمام إلی أن تقوم السّاعة؟ قال: نعم، مع الزّیادة الّتی تحدث فی کلّ سنة وفی کلّ شهر، إی‌واللَّه وفی کلّ ساعة.
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 415 رقم 3/ عنه: المجلسی، البحار، 26/ 91
محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن صفوان بن یحیی، عن ابن مسکان، عن حجر، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عمّا یتحدّث النّاس أ نّه دفعت إلی امّ سلمة صحیفة مختومة، فقال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لمّا قبض، ورث علیّ علیه السلام علمه وسلاحه وما هناک، ثمّ صار إلی الحسن، ثمّ صار إلی الحسین علیهما السلام. فلمّا خشینا أن نغشی استودعها امّ سلمة، ثمّ قبضها بعد ذلک علیّ بن الحسین علیه السلام، قال: فقلت: نعم، ثمّ صار إلی أبیک، ثمّ انتهی إلیک وصار بعد ذلک إلیک، قال: نعم. «1»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 235 رقم 7
محمّد بن یحیی والحسین بن محمّد، عن جعفر بن محمّد، عن علیّ بن الحسین بن علیّ، عن إسماعیل بن مهران، عن أبی جمیلة، عن معاذ بن کثیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إنّ الوصیّة نزلت من السّماء علی محمّد کتاباً، لم یُنزل علی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم کتاب مختوم إلّا الوصیّة، فقال جبرئیل علیه السلام: یا محمّد! هذه وصیّتک فی امّتک عند أهل بیتک، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: أیُّ أهل بیتی یا جبرئیل؟ قال: نجیب اللَّه منهم وذرّیّته لیرثک علم النّبوّة کما ورثه إبراهیم علیه السلام ومیراثه لعلیّ علیه السلام وذرّیّتک من صلبه، قال «2»: وکان علیها خواتیم، قال: ففتح علیّ علیه السلام الخاتم الأوّل ومضی لما فیها، ثمّ فتح الحسن علیه السلام الخاتم الثّانی ومضی لما امر به فیها.
__________________________________________________
(1)- حمران گوید: از امام باقر علیه السلام درباره آن چه مردم گویند که نامه مهرشده‌یی به ام‌سلمه داده شد، پرسیدم.
امام علیه السلام فرمود: «چون پیغمبر صلی الله علیه و آله درگذشت، علمش و سلاحش و هرچه نزد او بود (از نشانه‌های امامت)، به علی علیه السلام به ارث رسید، سپس به حسن و پس از او به حسین علیهما السلام رسید. چون نگران شدیم که گرفتار شویم (و در داستان کربلا آن اسلحه به دست دشمن افتد)، حسین علیه السلام آن را به ام‌سلمه سپرد و سپس علی‌بن الحسین علیهما السلام آن را بازگرفت.»
من عرض کردم: «آری چنین است که سپس به پدرت و پس از وی به شما رسیده [است].»
فرمود: «بلی.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی 1/ 340- 341
(2) [فی البحار والعوالم: «فقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 291
فلمّا توفِّی الحسن ومضی، فتح الحسین علیه السلام الخاتم الثّالث فوجد فیها أن قاتل فاقتُل وتُقتل واخرج بأقوام للشّهادة لا شهادة لهم إلّامعک. قال: ففعل علیه السلام، فلمّا مضی دفعها إلی علیّ بن الحسین علیه السلام قبل ذلک، ففتح الخاتم الرّابع فوجد فیها أن اصمت واطرق لما حُجب العلم، فلمّا توفّی ومضی، دفعها إلی محمّد بن علیّ ففتح الخاتم الخامس، فوجد فیها أن فسّر کتاب اللَّه تعالی، وصدّق أباک، وورّث ابنک، واصطنع الامّة، وقم بحقِّ اللَّه عزّ وجلّ، وقل الحقّ فی الخوف والأمن، ولا تخش إلّااللَّه. ففعل، ثمّ دفعها إلی الّذی یلیه، قال: قلت له: جعلت فداک! فأنت هو؟ قال: فقال: ما بی إلّاأن تذهب یا معاذ فتروی علیَّ، قال: فقلت: أسأل اللَّه الّذی رزقک من آبائک هذه المنزلة أن یرزقک من عقبک مثلها قبل الممات، قال: قد فعل اللَّه ذلک یا معاذ، قال: فقلت: فمَنْ هو جُعلت فداک؟
قال: هذا الرّاقد- وأشار «1» بیده إلی العبد الصّالح- وهو راقد. «2» «2»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 279- 280 رقم 1/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 5/ 90- 91؛ المجلسی، البحار، 48/ 27- 28؛ البحرانی، العوالم، 21/ 35- 36
__________________________________________________
(1) [البحار: «فأشار»]
(2)- معاذ بن کثیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود که: «امر وصیت از آسمان در مکتوبی بر محمد نازل شد و مکتوب سر به مهر، جز راجع به وصیت، بر محمد صلی الله علیه و آله نازل نگشت. جبرئیل علیه السلام عرض کرد: یا محمد! این است وصیت تو درباره امتت نزد اهل بیتت؟»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ای جبرئیل! کدام اهل بیتم؟»
گفت: «برگزیده خدا از میان ایشان و ذریه او (علی و اولادش علیهم السلام) و این وصیت برای این است که علی علم نبوت را از تو ارث ببرد، چنان که ابراهیم به ارث داد و میراث این علم برای علی علیه السلام و ذریه تو از پشت اوست.»
آن‌گاه امام صادق علیه السلام فرمود: «آن مکتوب چند مهر داشت. علی علیه السلام مهر اول را گشود و به آن چه در آن بود، عمل کرد. سپس حسن علیه السلام مهر دوم را گشود و به آن چه در آن مأمور شده بود، عمل کرد. چون حسن وفات کرد و درگذشت، حسین علیه السلام مهر سوم را گشود و دید در آن نوشته است: «جنگ کن، بکش، کشته می‌شوی و مردمی را برای شهادت با خود ببر. برای ایشان شهادتی جز همراه تو نیست.» او هم عمل کرد و چون خواست درگذرد، پیش از آن، مکتوب را به علی بن الحسین علیه السلام داد. او مهر چهارم را گشود و دید در آن نوشته است: «سکوت کن وچون علم در پرده شده، سر به زیر انداز [نسبت به علمی که پوشیده
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 292
أحمد «1» بن محمّد، ومحمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن أحمد بن محمّد، عن أبی الحسن الکنانیّ، عن جعفر بن نجیح الکندیّ، عن «2» محمّد بن أحمد بن عبیداللَّه «2» العمری، عن أبیه، عن جدّه، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال: إنّ «3» اللَّه عزّ وجلّ أنزل علی نبیّه «4» صلی الله علیه و آله و سلم کتاباً «5» قبل وفاته، فقال «5»: یا محمّد! هذه وصیّتک إلی «6» النُّجبة من أهلک، قال «7»: وما النُّجبة یا جبرئیل «6»؟ فقال: علیّ بن أبی طالب وولده «8» علیهم السلام، وکان علی الکتاب خواتیم «9» من
__________________________________________________
- شده، سر به‌زیر انداز].» چون او خواست وفات‌کند ودرگذرد، آن‌را به‌محمدبن علی داد، او مهر پنجم را گشود، دید در آن نوشته است: «کتاب خدای تعالی را تفسیر کن، پدرت را تصدیق نما (مثل او خاموشی گزین)، و ارث امامت را به پسرت بده، امت را نیکو تربیت کن، به حق خدای عزوجل قیام کن، در حال ترس و امنیت حق را بگو و جز از خدا مترس.» او هم عمل کرد و سپس آن را به شخص بعد از خود داد.»
معاذ گوید که: من عرض کردم: «قربانت گردم، آن شخص شمایید؟»
فرمود: «ای معاذ! من از چیزی باک ندارم، جز این که بر وی و علیه من روایت کنی» (یعنی آری منم، اما این خبر را به مخالفین و دشمنان ما مگو).
عرض کردم: «من از خدایی که این مقام را از پدرانت به تو رسانیده است، خواستارم که تا پیش از وفات شما، مانند آن را به اولادت عطا کند.»
فرمود: «ای معاذ! چنین کرده است.»
عرض کردم: «او کیست قربانت گردم؟»
فرمود: «این شخص خوابیده- و با دست خود اشاره به عبدالصالح (موسی بن جعفر علیه السلام) کرد که خوابیده بود-.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 28- 29
(1) [مدینة المعاجز: «الحسین»]
(2- 2) [إثبات الهداة: «أحمد بن محمّد بن عبداللَّه»]
(3) [فی المناقب مکانه: «وقال أبو عبداللَّه علیه السلام: إنّ ...»، وفی روح المعانی: «وروی الکلینی، عن معاذ ابن کثیر، عن أبی عبداللَّه أ نّه قال: إنّ ...»]
(4)- [المناقب: «عبده»]
(5- 5) [روح المعانی: «فقال جبرئیل»]
(6- 6) [فی المناقب: «النجیب من أهل بیتک، فقال: یا جبرئیل! ومن النجیب من أهل بیتی»، وفی روح المعانی: «النجباء، فقال: ومن النجباء یا جبرئیل؟»]
(7)- [إثبات الهداة: «فقلت»]
(8) [لم یرد فی المناقب]
(9)- [روح المعانی: «خواتم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 293
ذهب فدفعه «1» النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم إلی أمیر المؤمنین «1» علیه السلام وأمره أن یفکّ خاتماً منه «2» «3» ویعمل بما فیه، «4» ففکّ «5» أمیر المؤمنین علیه السلام خاتماً «4» وعمل «2» بما فیه، ثمّ دفعه إلی ابنه «6» الحسن علیه السلام، ففکّ «7» خاتماً «8» وعمل بما فیه «8»، ثمّ دفعه إلی الحسین علیه السلام، ففکّ خاتماً فوجد فیه أن: اخرج بقوم «9» إلی الشّهادة، فلا شهادة لهم إلّامعک واشرِ «10» نفسک للَّه‌عزّ وجلّ، ففعل، ثمّ دفعه إلی علیّ بن الحسین علیه السلام ففکّ خاتماً فوجد فیه أن: اطرق واصمت والزم منزلک واعبد ربّک حتّی یأتیک الیقین، ففعل «11»، ثمّ دفعه إلی ابنه محمّد بن علیّ علیه السلام، ففکّ خاتماً فوجد فیه: حدّث النّاس وأفتهم «12» ولا تخافنّ «13» إلّااللَّه عزّ وجلّ فإنّه لا سبیل لأحد علیک، [ففعل]، ثمّ دفعه إلی «14» ابنه جعفر 14 علیه السلام، ففکّ خاتماً، فوجد فیه: حدِّث النّاس وافتهم «11»، «15» وانشر علوم أهل بیتک وصدّق آباءک الصّالحین ولا تخافنّ إلّااللَّه عزّ وجلّ وأنت 15 فی حرز وأمان، ففعل، «16» ثمّ «3» دفعه «17» إلی ابنه موسی علیه السلام 16، وکذلک یدفعه موسی إلی الّذی
__________________________________________________
(1- 1) [روح المعانی: «رسول اللَّه (ص) إلی علیّ»]
(2- 2) [روح المعانی: «فیعمل»]
(3- 3) [إثبات الهداة: «یعمل بما فیه أ نّه دفعه إلی الحسن، ثمّ دفعه الحسن إلی الحسین، ثمّ دفعه الحسین إلی علیّ بن الحسین، ثمّ دفعه علیّ إلی محمّد بن علیّ، ثمّ دفعه إلی جعفر بن محمّد، ثمّ»]
(4- 4) [المناقب: «ففکّه»]
(5)- [مدینة المعاجز: «ثمّ فکّ»]
(6)- [لم یرد فی روح المعانی]
(7) [زاد فی روح المعانی: «منه»]
(8- 8) [لم یرد فی المناقب، وفی روح المعانی: «فعمل بما فیه»]
(9) [روح المعانی: «بقومک»]
(10)- [فی المناقب: «آثر»، وفی روح المعانی: «اشتر»]
(11) [لم یرد فی المناقب]
(12) [زاد فی روح المعانی: «وانشر علوم أهل بیتک وصدق آباءک الصّالحین»]
(13)- [زاد فی روح المعانی: «أحداً»]
(14- 14) [روح المعانی: «جعفر الصّادق»]
(15- 15) [روح المعانی: «ولاتخافنّ إلّااللَّه تعالی وانشر علوم أهل بیتک وصدق آبائک الصّالحین، فإنّک»]
(16- 16) [المناقب: «ذلک وهو دافعه إلی موسی»]
(17- 17) [روح المعانی: «موسی، وهکذا إلی المهدیّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 294
بعده، ثمّ کذلک «1» إلی قیام المهدیّ صلّی اللَّه علیه (17*). «2»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 280- 281 رقم 2/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 440- 441؛ السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز 5/ 91- 93؛ الآلوسی، روح المعانی، 3/ 124؛ مثله ابن شهرآشوب، المناقب، 1/ 298- 299
الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن «3» معلّی بن محمّد «3»، عن أحمد بن محمّد، عن الحارث ابن جعفر، عن علیّ بن إسماعیل بن یقطین، عن عیسی بن المستفاد أبی موسی الضّریر قال: حدّثنی موسی بن جعفر علیه السلام قال: قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: ألیس کان أمیر المؤمنین علیه السلام کاتب الوصیّة ورسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم المملی علیه وجبرئیل والملائکة المقرّبون علیهم السلام
__________________________________________________
(1) [أضاف فی المناقب: «أبداً»]
(2)- امام صادق علیه السلام فرمود: «خدای عز وجل پیش از وفات پیغمبر، مکتوبی بر او نازل کرد و فرمود: ای محمد! این است وصیت من به سوی نجیبان و برگزیدگان از خاندان تو.
پیغمبر گفت: ای جبرئیل! نجیبان [چه کسانی هستند]؟
فرمود: علی بن ابیطالب و اولادش علیهم السلام.
بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود.
پیغمبر صلی الله علیه و آله آن را به امیرالمؤمنین علیه السلام داد و دستور فرمود: یک مهر آن را بگشاید و به آن چه در آن است، عمل کند.
امیرالمؤمنین علیه السلام یک مهر را گشود و به آن عمل کرد. سپس آن را به پسرش حسن علیه السلام داد، او هم یک مهر را گشود و به آن عمل کرد. سپس او آن را به حسین علیه السلام داد، او یک مهر را گشود و در آن دید نوشته است: با مردمی به طرف شهادت برو، برای آن‌ها شهادتی جز با تو نیست و خود را به خدای عزوجل بفروش. او هم انجام داد. سپس آن را به علی‌بن الحسین علیه السلام داد، او نیز یک مهر گشود و دید در آن نوشته است: سر به زیر انداز، خاموشی گزین، در خانه‌ات بنشین و پروردگارت را عبادت کن تا مرگت فرا رسد. او هم انجام داد. سپس آن را به پسرش محمدبن علی علیه السلام داد، او یک مهر را گشود و دید نوشته است: مردم را حدیث گو، فتوی ده و جز از خدای عزوجل مترس که هیچ کس علیه تو راهی نیابد. او هم عمل کرد. سپس آن را به پسرش جعفر علیه السلام داد، او هم یک مهر گشود و دید در آن نوشته است: مردم را حدیث گو، فتوی ده، علوم اهل بیت خود را منتشر کن، پدران نکوکارت را تصدیق نما و جز از خدای عز وجل مترس که تو در پناه و امانی. او هم عمل کرد. سپس آن را به پسرش موسی علیه السلام داد (یعنی من هم عمل کردم و سپس آنرا به پسرم علیه السلام خواهم داد) تا قیام حضرت مهدی صلی الله علیه و آله این چنین است.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 29- 30
(3- 3) [البحار: «المعلّی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 295
شهود؟ قال: فأطرق طویلًا، ثمّ قال: یا أبا الحسن! قد کان ما قلت ولکن حین نزل برسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم الأمر، نزلت الوصیّة من عند اللَّه کتاباً مسجّلًا، نزل به جبرئیل مع امناء اللَّه تبارک وتعالی من الملائکة، فقال جبرئیل: یا محمّد! مُر باخراج من عندک إلّا وصیّک، «1» لیقبضها منّا وتُشهدنا «1» بدفعک إیّاها إلیه ضامناً لها- یعنی علیّاً علیه السلام-؛ فأمر النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم بإخراج من کان فی البیت ما خلا علیّاً علیه السلام؛ وفاطمة فیما بین السّتر والباب، فقال جبرئیل: یا محمّد! ربّک یقرئک السّلام ویقول: هذا کتاب ما کنت عهدت إلیک وشرطت علیک وشهدت به علیک وأشهدت «2» به علیک «2» ملائکتی وکفی بی یا محمّد شهیداً، قال: فارتعدت مفاصل النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فقال «3»: یا جبرئیل! ربِّی هو السّلام ومنه السّلام «4» وإلیه یعود السّلام، صدق- عزّ وجلّ- وبرّ، هات الکتاب.
فدفعه إلیه وأمره بدفعه إلی أمیر المؤمنین علیه السلام، فقال له: اقرأه، فقرأه حرفاً حرفاً، فقال: یا علیّ! هذا عهد ربِّی تبارک وتعالی إلیَّ وشرطه علیَّ وأمانته، و «4» قد بلّغت ونصحت وأدّیت، فقال علیّ علیه السلام: وأنا أشهد لک [بأبی أنتَ وامِّی] بالبلاغ والنّصیحة والتّصدیق علی ما قلت، ویشهد «5» لک به سمعی وبصری ولحمی ودمی، فقال جبرئیل علیه السلام: وأنا لکما علی ذلک من الشّاهدین، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: یا علیّ! أخذت وصیّتی وعرفتها وضمنت للَّه‌ولی الوفاء بما فیها؟ فقال علیّ علیه السلام: نعم بأبی أنت وامِّی علیَّ ضمانها وعلی اللَّه عونی وتوفیقی علی أدائها، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «6» یا علیّ! إنّی ارید أن اشهد علیک بموافاتی بها یوم القیامة، فقال علیّ علیه السلام: نعم أشهد، فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: «6» إنّ جبرئیل ومیکائیل فیما بینی وبینک الآن وهما حاضران، معهما الملائکة المقرّبون لُاشهدهم علیک،
__________________________________________________
(1- 1) [البرهان: «لتقبضها منّا ولتشهدنا»]
(2- 2) [البرهان: «علیک به»]
(3) [فی البرهان والبحار: «وقال»]
(4)- [لم یرد فی البرهان]
(5) [البرهان: «لیشهد»]
(6- 6) [لم یرد فی البرهان]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 296
فقال: نعم لیشهدوا وأنا- بأبی أنت «1» وامِّی- اشهدهم، فأشهدهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وکان فیما اشترط علیه النّبیّ صلی الله علیه و آله بأمر جبرئیل علیه السلام فیما أمر «2» اللَّه عزّ وجلّ أن قال له: یا علیّ! تفی بما فیها من موالاة مَنْ والی اللَّه ورسوله والبراءة والعداوة لمَن عادی اللَّه ورسوله والبراءة منهم علی «3» الصّبر منک [و] علی کظم الغیظ وعلی ذهاب حقّک وغصب خُمسک وانتهاک حرمتک؟ فقال: نعم یا رسول اللَّه! فقال أمیر المؤمنین: والّذی فلق الحبّة وبرأ النّسمة لقد سمعت جبرئیل علیه السلام یقول للنّبیّ «4»: یا محمّد! عرّفه «5» أ نّه یُنتهک «5» الحرمة وهی حرمة اللَّه وحرمة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وعلی أن تُخضب لحیته من رأسه بدم عبیط.
قال «6» أمیر المؤمنین علیه السلام: فصعقت حین فهمت «7» الکلمة من الأمین جبرئیل حتّی سقطت علی وجهی وقلت: نعم قبلت ورضیت وإن انتهکت الحرمة وعطّلت السّنن ومُزّق الکتاب وهُدّمت الکعبة وخُضبت لحیتی من رأسی بدم عبیط صابراً محتسباً أبداً حتّی أقدم علیک.
ثمّ دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فاطمة والحسن والحسین وأعلمهم مثل ما أعلم أمیر المؤمنین، فقالوا مثل قوله، فخُتمت الوصیّة بخواتیم من ذهب، لم تمسّه النّار ودُفعت إلی أمیر المؤمنین علیه السلام، فقلت لأبی الحسن علیه السلام: بأبی أنت وامِّی! ألا تذکر ما کان فی الوصیّة؟
فقال: سنن اللَّه وسنن رسوله، فقلت: أکان فی الوصیّة توثّبهم وخلافهم علی أمیر المؤمنین علیه السلام؟ فقال: نعم واللَّه «4» «8» شیئاً شیئاً، وحرفاً حرفاً «8»، أما سمعت قول اللَّه عزّ وجلّ: «إنّا
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [البحار: «أمره»]
(3) [البرهان: «و»]
(4) [لم یرد فی البرهان]
(5- 5) [البرهان: «فإنّه تنتهک»]
(6) [البرهان: «فقال»]
(7)- [البرهان: «سمعت»]
(8- 8) [البحار: «شی‌ء بشی‌ء وحرف بحرف»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 297
نَحْنُ نُحْیی المَوْتی وَنَکْتُبُ ما قَدّمُوا وَآثارَهُمْ وَکُلَّ شَیْ‌ءٍ أحْصَیْناهُ فی إمامٍ مُبینٍ» «1»
؟ واللَّه «2» لقد قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لأمیر المؤمنین وفاطمة علیهما السلام: ألیس قد فهمتما ما تقدّمت «3» به إلیکما وقبلتماه «4»؟ فقالا: بلی «5» وصبرنا علی ما ساءنا وغاظنا. «6» وفی نسخة الصّفوانیّ زیادة «7»:
علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبداللَّه بن عبدالرّحمان الأصمّ، عن أبی عبداللَّه البزّاز، عن حریز قال: قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: جُعلت فداک! ما أقلّ بقاءکم أهل البیت وأقرب آجالکم بعضها من بعض مع حاجة النّاس إلیکم؟! فقال: إنّ لکلّ واحد منّا صحیفة فیها ما یحتاج إلیه أن یعمل به فی مدّته. فإذا انقضی ما فیها ممّا امر به عرف أنّ أجله قد حضر.
فأتاه النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم ینعی إلیه نفسه وأخبره بما له عند اللَّه، وأنّ الحسین علیه السلام قرأ صحیفته الّتی اعطیها، وفُسّر له ما یأتی بنعی وبقی فیها أشیاء لم تُقض، فخرج للقتال وکانت تلک الامور الّتی بقیت أنّ الملائکة سألت اللَّه فی نصرته، فأذن لها ومکثت تستعدّ للقتال وتتأهّب لذلک حتّی قُتل، فنزلت وقد انقطعت مدّته وقُتل علیه السلام، فقالت الملائکة: یا ربّ! أذنت لنا فی الانحدار وأذنت لنا فی نصرته، فانحدرنا وقد قبضته، فأوحی اللَّه إلیهم: أن الزموا قبره حتّی تروه وقد خرج فانصروه، وابکوا علیه وعلی ما فاتکم من نصرته فإنّکم قد خُصّصتم بنصرته وبالبکاء علیه، فبکت الملائکة تعزّیاً وحزناً علی ما فاتهم من نصرته، فإذا خرج یکونون أنصاره. «8»
__________________________________________________
(1)- یس: 36/ 12.
(2)- [لم یرد فی البرهان]
(3) [البرهان: «ما قدّمت»]
(4) [البرهان: «فقبلتما»]
(5)- [زاد فی البرهان: «بقبوله»]
(6)- [إلی هنا حکاه عنه فی البحار]
(7) إلی هنا حکاه عنه فی البرهان
(8) ابوموسی‌ضریر (نابینا) گوید: موسی‌بن جعفر علیهما السلام به من فرمود: «من به امام صادق علیه السلام گفتم: مگر
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 298
__________________________________________________
- امیر المؤمنین علیه السلام کاتب وصیت و پیغبر دیکته‌گو و جبرئیل و ملائکه مقرب و شهود آن نبودند؟!»
حضرت مدتی سر به زیر انداخت و سپس فرمود: «چنان بود که گفتی ای ابو الحسن! ولی زمانی که وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله در رسید، امر وصیت از جانب خدا در مکتوبی سر به مهر فرود آمد. آن مکتوب را جبرئیل، همراه با ملائکه امین خدای تبارک و تعالی فرود آورد. جبرئیل گفت: ای محمد! دستور ده هر که نزدت هست، جز وصی‌ات، یعنی علی بیرون‌روند تا او مکتوب وصیت را از ما بگیرد و ما را گواه‌گیرد که تو آن را به او دادی و خودش ضامن و متعهد آن شود.
پیغمبر صلی الله علیه و آله به اخراج هر که در خانه بود، جز علی علیه السلام دستور داد و فاطمه در میان در و پرده بود. آن‌گاه جبرئیل گفت: ای محمد! پروردگارت سلام می‌رساند و می‌فرماید: این همان مکتوب است (در شب معراج) با تو پیمان کردم و بر تو شرط نمودم و خودم نسبت به آن بر تو شاهد بودم و فرشتگان خود را هم گواه گرفتم؛ در صورتی که شهادت خودم تنها کافی است ای محمد. بندهای استخوان پیغمبر به لرزه درآمد و گفت: ای جبرئیل! پروردگار من خودش سلام است (یعنی سلامتی از هر عیب) و سلام از جانب اوست و سلام به سوی او باز می‌گردد. خدای عزوجل راست فرموده و احسان کرده است، مکتوب را بده.
جبرئیل آن را به او داد و دستور داد که به امیرالمؤمنین تسلیم کند و به او گفت: آن را بخوان.
حضرت آن را کلمه به کلمه قرائت کرد. سپس پیغمبر فرمود: ای علی! این پیمانی است که پروردگارم- تبارک و تعالی- با من کرده و امانت او و شرط او بر من است. من رسانیدم و خیرخواهی کردم و ادا نمودم.
علی علیه السلام گفت: [پدر و مادرم به فدایت] من در این رساندن و خیرخواهی وتصدیق آن چه گفتی، گواه توام و گوش و چشم و گوشت و خونم برای تو گواهی می‌دهد.
جبرئیل علیه السلام گفت: من هم در این موضوع گواه شما هستم.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی! وصیت مرا گرفتی و آن را فهمیدی و وفا به مضامینش را برای خدا و من ضمانت کردی؟
علی علیه السلام گفت: آری! پدر و مادرم به قربانت. ضمانت آن بر من و یاری من و توفیق دادن مرا بر انجام آن بر خداست.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی! من می‌خواهم بر تو گواه گیرم که عمل کردن به این وصیت را روز قیامت به من خبر دهی.
علی علیه السلام گفت: آری! گواه بگیر.
پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: الآن جبرئیل و میکائیل میان من و تو حاضرند و ملائکه مقربین همراه ایشانند. آن‌ها را بر تو گواه می‌گیرم.
علی علیه السلام گفت: آری! گواه باشند. من هم، پدر و مادرم به قربانت، ایشان را گواه می‌گیرم.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله ایشان را گواه گرفت و از جمله آن چه پیغمبر بر علی به دستور جبرئیل و فرمان خدای عزوجل شرط کرد، این بود که به او گفت: ای علی! وفا می‌کنی به آن چه در این وصیت است، از
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 299
__________________________________________________
-- دوست داشتن کسانی که خدا و رسولش را دوست دارند و بیزاری و دشمنی نسبت به کسانی که با خدا و رسولش دشمنی کنند؛ با شکیبایی و فرو خوردن خشمت، درصورت از میان رفتن حقت و غصب کردن خمست و دریدن پرده احترامت؟
گفت: آری حاضرم، ای رسول خدا!
سپس امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «سوگند به آن که دانه را شکافت و انسان را آفرید که من از جبرئیل علیه السلام شنیدم که به پیغمبر صلی الله علیه و آله می‌گوید: ای محمد! به علی بفهمان که پرده احترام او که همان احترام خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله است، دریده می‌شود و این وصیت با این شرط است که ریشش از خون تازه سرش رنگین شود.
امیر المؤمنین علیه السلام گوید: چون این جمله را از جبرئیل امین فهمیدم، فریادی زدم و بر رو بر زمین افتادم و گفتم: آری قبول دارم و راضی هستم. اگرچه پرده احترام دریده شود و سنت‌ها تعطیل شود و قرآن پاره شود و خانه کعبه خراب گردد و ریشم از خون تازه سرم رنگین شود. همواره شکیبایی کنم و به حساب خدا گذارم تا بر تو وارد شوم.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمه و حسن و حسین را بخواند و چنانچه به امیر المؤمنین اعلام فرمود، به آن‌ها نیز اعلام کرد. ایشان هم مانند او جواب دادند. سپس آن وصیت با چند مهر از طلا که آتش به آن نرسیده بود [ساخته دست بشر نبود] مهر شد و به امیر المؤمنین علیه السلام تحویل داده شد.»
ابوموسی گوید: من به موسی‌بن جعفر عرض کردم: «پدر ومادرم به قربانت، نمی‌فرمایی در آن وصیت‌نامه چه نوشته بود؟»
فرمود: «سنت‌های خدا و سنت‌های رسولش بود.»
عرض کردم: «طغیان جستن و مخالفت آن‌ها (که بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله طغیان کردند) بر امیر المؤمنین علیه السلام در آن وصیت‌نامه نوشته بود؟» فرمود: «آری! به خدا، یک به یک و حرف به حرف؛ مگر نشنیده‌ای قول خدای عز وجل را «ما خود هستیم که مردگان را زنده کنیم و اعمالی را که از پیش انجام داده‌اند با آثار ایشان بنویسیم و همه چیز را در کتابی روشن آمارگیری کرده ایم» (12- یس)، (پس نوشته شدن همه چیز در وصیت‌نامه استبعادی ندارد). به خدا که پیغمبر صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین و فاطمه علیهما السلام فرمود: مگر چنین نیست که آن چه را به شما وصیت کردم و دستور دادم، فهمیدید و پذیرفتید؟
گفتند: «چرا! و بر آن چه ما را ناراحت کند و به خشم آورد، صبر کنیم.»
و در نسخه صفوانی زیاده بر این است:
توضیح: این جمله، سخن یکی از روات مرحوم کلینی است؛ زیرا کتاب کافی چند نسخه داشته [است] و رواتش مختلف‌اند. یکی همین صفوانی است که نامش محمد بن احمد بن عبداللَّه بن قضاعة بن صفوان است که مردی مورد اعتماد و فقیه و فاضل بوده است. دیگر از روات کافی، محمد بن ابراهیم نعمانی و هارون بن موسی تلعکبری است.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 300
__________________________________________________
-- میان نسخه‌های کافی، اختلافی بوده [است] و شیخ صدوق و شیخ مفید و امثال این‌ها رحمةاللَّه علیهم نسخه‌های کافی را جمع کرده و مورد اختلاف را در کتاب‌های خود ذکر کرده‌اند. چون این خبر شریف در نسخه صفوانی اضافه‌ای را که اکنون ذکر می‌شود، داشته و در نسخ دیگر نبوده [است]، با این جمله به آن اشاره شد. آن اضافه این است:
حریز گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «قربانت گردم! با وجود احتیاجی که مردم به شما دارند، چه‌قدر عمر شما اهل بیت کوتاه و اجل شما خانواده به یکدیگر نزدیک است؟!»
فرمود: «برای هر یک از ما، صحیفه و مکتوبی است که آن چه در مدت عمرش راجع به برنامه کارش احتیاج دارد، در آن نوشته است. چون اوامر و دستوراتی که در آن است پایان یابد، امام می‌فهمد که اجل او رسیده است. سپس پیغمبر صلی الله علیه و آله نزد او آید و خبر مرگش را به او گوید و آن چه نزد خدا دارد، به او گزارش دهد، و امام حسین علیه السلام مکتوبی را که به او دادند، قرائت کرد و خبر مرگی که در پیش داشت، برایش تفسیر شد؛ ولی چیزهایی در آن مکتوب باقی بود که هنوز انجام نشده بود. او برای جنگ بیرون رفت. چیزهایی که باقی بود، این بود که ملائکه یاری کردن اورا از خدا خواسته‌اند و خدا اجازه فرموده است ملائکه مهیا و آماده جنگ گشته و در انتظار بودند تا آن حضرت شهید شد. ملائکه فرود آمدند. در زمانی که عمر آن حضرت تمام شده و شهید گشته بود.
ملائکه گفتند: پروردگارا! تو به ما اجازه فرود آمدن و اجازه یاریش را دادی! ولی ما فرود آمدیم و تو قبض روحش نمودی!
خدا به ایشان وحی کرد: شما بر سر قبر او باشید تا اورا ببینید که بیرون آمده است. آن‌گاه یاریش کنید. اکنون گریه کنید بر او و بر از دست رفتن یاری او از شما؛ زیرا شما برای یاری او و گریه بر او اختصاص یافته‌اید.
پس آن ملائکه برای عزاداری امام حسین و برای افسوس از دست رفتن یاریش گریستند و چون بیرون آید، یاور او باشند.»
شرح: جمله اخیر اشاره به موضوع رجعت دارد و آن، یکی از مسائل مذهبی است که در کتب اعتقادیه ذکر می‌شود و مقصود از رجعت، بازگشت بعضی از ائمه و جمعی از مؤمنان و کافران به دنیا پیش از قیامت است، تا مؤمنان از آن‌ها انتقام گیرند و به دولت حقه شادمان باشند.
موضوع رجعت از عقاید مخصوص به امامیه است که بر آن اتفاق دارند. اخبار در این باره متواتر است و برخی از آیات قرآن هم بر آن دلالت دارد.
علامه مجلسی رحمه الله‌در جلد 13 بحار الانوار بیش از دویست حدیث از چهل و چند اصل معتبر در اثبات رجعت ذکر می‌کند. مجلسی رحمه الله می‌گوید: اصل موضوع رجعت مورد اتفاق علمای شیعه است؛ ولی درباره خصوصیات آن، اخبارش اختلاف دارد؛ مثل این که: «آیا رجعت همزمان با ظهور امام قائم علیه السلام است یا جلوتر و یا عقب‌تر است.»
و نیز در مدت رجعت هر یک اختلاف است؛ ولی تحقیق این خصوصیات لزومی ندارد و ایمان اجمالی به
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 301
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 281- 284 رقم 4/ عنه: البیاضی، الصّراط المستقیم «1»، 2/ 91؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 4/ 5- 6؛ المجلسی، البحار، 22/ 479- 481
عن سلیمان «2» بن هارون قال: قلت له: إنّ بعض هذه «3» العجلیّة «4» یزعمون «5» إنّ سیف رسول اللَّه صلی الله علیه و آله عند عبداللَّه بن الحسن، فقال: واللَّه ما رآه «6» هؤلاء «7» ولا أبوه بواحدة من «8» عینیه، إلّاأن یکون أراه «9» أبوه عند الحسین علیه السلام، وإنّ صاحب هذا الأمر محفوظ «10» له فلا تذهبنّ یمیناً ولا شمالًا، فإنّ الأمر واللَّه واضح، واللَّه لو أنّ أهل السّماء والأرض اجتمعوا علی أن یحوّلوا هذا «11» الأمر من «11» مواضعه «12» الّذی وضعه اللَّه فیه، ما استطاعوا،---------------
__________________________________________________
- آن کافی است، انتهی.
روایتی که در موضوع رجعت ما را با استدلالی متین و دندان‌شکن مواجه می‌کند، این است که: ابوبصیر (الصباح) گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود: «درباره بازگشتن‌ها از من سؤال می‌کنی؟»
گفتم: «آری.»
فرمود: «آن از قدرت است و جز قدریه منکر آن نباشند. چنین قدرتی را انکار مکن.»
چنانچه در موضوع معاد و زنده شدن روز قیامت، آیات شریفه آخر سوره یس قدرت خدا را دلیل آن می‌داند، در این روایت هم دلیل رجعت را همان قدرت خدا ذکر می‌کند؛ یعنی خداوندی که آن قدرت و توانایی را داشت که انسان را در ابتدا بدون هیچ سابقه و نمونه‌ای خلق کند، می‌تواند اورا رجعت دهد و یا در قیامت دوباره زنده کند.
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 31- 35
(1)- [قد ذکره البیاضی فی الصّراط المستقیم باختصار کثیر]
(2) [البحار: «ابن سنان، عن سلیمان»]
(3)- [البرهان: «هؤلاء»]
(4)- [فی المطبوع: «العجلة»]
(5)- [البحار: «یقولون»]
(6) [البرهان: «رأی»]
(7)- [البحار: «هو»]
(8) [البرهان: «عن»]
(9)- [البحار: «رآه»]
(10)- [زاد فی البحار: «محفوظ»]
(11- 11) [البرهان: «عن»]
(12)- [فی البرهان والبحار: «موضعه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 302
ولو أنّ النّاس کفروا جمیعاً، حتّی لایبقی أحد لجاء اللَّه لهذا الأمر، بأهل یکونون من أهله، ثمّ قال: أما تسمع اللَّه یقول: «یا أ یُّها الّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینهِ فَسَوْفَ یَأتیَ اللَّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أذِلّةٍ عَلی المؤمِنینَ أعِزّةٍ عَلی الکافِرِینَ» «1»
، حتّی فرغ من الآیة، وقال فی آیة أخری: «فإن یکفر بها هؤلاء فقد وکّلنا بها قوماً لیسوا بها بکافرین» «2»
، ثمّ قال: إنّ «3» هذه الآیة هم أهل تلک الآیة.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 326 رقم 135/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 479؛ المجلسی، البحار، 27/ 49
عبداللَّه بن جعفر، عن أبی القاسم «4» الهاشمیّ، عن عبید بن قیس «5» الأنصاریّ، قال: حدّثنا الحسن بن سماعة، عن جعفر بن سماعة:
عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال:
نزل جبرئیل علی النّبیّ صلی الله علیه و آله «6» بصحیفة من السّماء، لم ینزل اللَّه «7» کتاباً «8» مثلها قطّ قبله ولا بعده «8»، فیه خواتیم من ذهب «9»، فقال له:
یا محمّد! هذه وصیّتک إلی النّجیب من أهلک. «10» قال له «10»: یا جبرئیل، «11» من النّجیب من أهلی؟
__________________________________________________
(1) [المائدة: 5/ 54]
(2) [الأنعام: 6/ 89]
(3) [زاد فی البحار: «أهل»]
(4) [فی کمال الدّین مکانه: «حدّثنا محمّد بن الحسن رضی الله عنه قال: حدّثنا محمّد بن الحسن الصّفّار، وسعد بن عبداللَّه، وعبداللَّه بن جعفر الحمیری جمیعاً، قالوا: حدّثنا محمّد بن عیسی بن عبید، قال: حدّثنا أبو القاسم ...»]
(5)- [کمال الدّین: «نفیس»]
(6) [فی العلل والبحار والعوالم: «رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم»]
(7)- [زاد فی کمال الدّین: «من السّماء»]
(8- 8) [فی کمال الدّین: «مثلها قطّ قبلها ولابعدها، مختوماً»، وفی العلل والبحار والعوالم: «قبله ولابعده»]
(9) [فی العلل والبحار والعوالم: «الذّهب»]
(10- 10) [فی کمال الدّین: «قال»، وفی العلل والبحار والعوالم: «فقال له»]
(11)- [زاد فی کمال الدّین: «و»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 303
قال: علیّ بن أبی طالب علیه السلام، مُره «1» إذا توفّیت: أن یفکّ «2» خاتماً ثمّ «2» یعمل بما فیه.
فلمّا قُبض النّبیّ «3» علیه السلام، فکّ علیّ خاتماً، ثمّ عمل بما فیه «4» ما تعدّاه، ثمّ دفعها «5» إلی الحسن بن علیّ علیه السلام، ففکّ خاتماً وعمل «6» بما فیه ما تعدّاه «6»، ثمّ دفعها إلی الحسین بن علیّ علیه السلام، ففکّ خاتماً، فوجد فیه: «7» اخرج بقوم إلی الشّهادة «8» لهم معک «8»، واشرِ نفسک للَّه، فعمل بما فیها «9» ما تعدّاه، ثمّ دفعها إلی رجل بعده، ففکّ خاتماً، فوجد فیه: أطرق، واصمت والزم منزلک، واعبد ربّک حتّی یأتیک الیقین.
ثمّ دفعها إلی رجل بعده، ففکّ خاتماً، فوجد فیه أن: حدّث النّاس وأفتهم، وانشر علم آبائک، «10» ففعل «11» بما فیه «12» ما تعدّاه.
ثمّ دفعها إلی رجل بعده، ففکّ خاتماً، فوجد فیه: أن حدّث النّاس وأفتهم، وصدّق أباک «10» ولا تخافنّ أحداً «13» إلّااللَّه، فإنّک فی حرز «14» من اللَّه وضمان.
وهو یدفعها إلی رجل 14 من «13» بعده.
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2- 2) [فی کمال الدّین: «خاتماً منها و»، وفی العلل: «خاتمها و»، وفی البحار والعوالم: «خاتماً و»]
(3) [فی کمال الدّین والعلل والبحار والعوالم: «رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»]
(4)- [زاد فی العلل والبحار والعوالم: «و»]
(5)- [کمال الدّین: «دفع الصّحیفة»]
(6- 6) [فی العلل والعوالم: «بما فیه وما تعدّاه»، وفی البحار: «به ما تقدّم»]
(7) [زاد فی کمال الدّین: «أن»]
(8- 8) [کمال الدّین: «لا شهادة لهم إلّامعک»]
(9) [فی کمال الدّین والبحار: «فیه»، وفی العلل والعوالم: «فیه و»]
(10- 10) [لم یرد فی کمال الدّین]
(11)- [فی العلل والبحار والعوالم: «فعمل»]
(12)- [زاد فی العلل والعوالم: «و»]
(13) [لم یرد فی العلل والبحار والعوالم]
(14- 14) [کمال الدّین: «اللَّه وضمانه. وأمر بدفعها فدفعها إلی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 304
ویدفعها مَن بعده إلی مَن بعده، إلی «1» یوم القیامة. «2»
ابن بابویه، الإمامة والتّبصرة،/ 38- 39 رقم 20/ عنه: الصّدوق، علل الشّرائع، 1/ 204 رقم 1، کمال الدّین، 1/ 231- 232 رقم 35؛ المجلسی، البحار، 36/ 203- 204؛ البحرانی، العوالم، (ط 3)، 15- 3/ 55- 56
وقد روی عن محمّد بن عمیر، عن عبدالصّمد، عن أبی بصیر، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السلام قال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله عاده علیّ علیه السلام فی المرض الّذی قبض به، فقال له: یا علیّ! ادن منّی حتّی أسرّ إلیک ما أسرّه اللَّه إلیَّ فأئتمنک علی ما ائتمننی علیه اللَّه، فدنا منه، فأسرّ إلیه وفعل علیّ بالحسن وفعل الحسن بالحسین وفعل الحسین بأبی وفعل أبی بی.
الخصیبی، الهدایة الکبری،/ 243
فلمّا قرب أمره علیه السلام أنزل اللَّه جلّ وعلا إلیه من السّماء کتاباً مسجّلًا نزل به جبرئیل
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار: «یوم قیام المهدیّ و»]
(2)- امام ششم علیه السلام فرمود: «جبرئیل یک صحیفه برای پیغمبر از آسمان فرود آورد که خدای تبارک و تعالی هرگز از آسمان مانند آن کتابی نیاورده و نخواهد آورد که بر آن مهرهای طلایی زده شده بود. فرمود: ای محمد! این وصیت‌نامه توست برای نجیب خاندانت.
فرمود: ای جبرئیل! نجیب خاندانم کیست؟
فرمود: علی‌بن ابیطالب. به او فرمان بده چون از دنیا رفتی، که یک مهر را بشکند، بدانچه در آن نوشته عمل کند.
چون رسول خدا درگذشت، علی علیه السلام یک مهر را شکست و بدانچه در آن بود عمل کرد و از آن فراتر نرفت. سپس صحیفه را به حسن‌بن علی علیه السلام داد. او هم یک مهر را شکست، بدانچه در آن بود عمل کرد و فراتر نرفت. سپس آن را به حسین‌بن علی داد. یک مهر را شکست. در آن یافت که: جمعی را برای شهادت ببر که باید با تو شهید شوند و این سعادت را با دیگری درک نکنند. تو خود را به خدای عز وجل بفروش.
بدانچه در آن بود عمل کرد و از آن فراتر نرفت. سپس اورا به مردی بعد از خود داد. در آن یافت که: سر به زیر انداز و خاموش باش و در منزلت بنشین و عبادت پروردگارت بکن تا مرگت برسد.
سپس آن را به مردی بعد از خود داد. مهری را برداشت و در آن دید که: باید برای مردم حدیث بگویی و فتوا بدهی و علم پدران خود را نشر کنی و از کسی جز خدا نترسی؛ زیرا تو در حفظ و ضمانت خدا هستی.
و اورا به آن که بعد از وی بوده داده، و او به بعد از خود می‌دهد تا روز قیامت.»
کمره‌ای، ترجمه کمال الدین، 1/ 342- 343
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 305
علیه السلام مع أمناء الملائکة، فقال جبرئیل: یا رسول اللَّه! مر من عندک بالخروج من مجلسک إلّا وصیّک لیقبض منّا کتاب الوصیّة ویشهدنا علیه.
فأمر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله من کان عنده فی البیت بالخروج ما خلا أمیر المؤمنین علیه السلام وفاطمة والحسن والحسین علیهما السلام، فقال جبرئیل: یا رسول اللَّه! إنّ اللَّه یقرأ علیک السّلام ویقول لک: هذا کتاب بما کنت عهدت وشرطت علیک وأشهدت علیک ملائکتی وکفی بی شهیداً.
فارتعدت مفاصل سیِّدنا محمّد صلی الله علیه و آله، فقال: هو السّلام ومنه السّلام وإلیه یعود السّلام، صدق اللَّه، هات الکتاب.
فدفعه إلیه، فدفعه من یده إلی علیّ وأمره بقراءته وقال: هذا عهد ربِّی إلیَّ وأمانته، وقد بلّغت وأدّیت.
فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: وأنا أشهد لک بأبی أنت وامِّی بالتّبلیغ والنّصیحة والصّدق علی ما قلت، ویشهد لک به سمعی وبصری ولحمی ودمی.
فقال له النّبیّ صلی الله علیه و آله: أخذت وصیّتی وقبلتها منِّی وضمنت للَّه‌تبارک وتعالی، ولی الوفاء بها؟
قال: نعم، علیَّ ضمانها وعلی اللَّه عزّ وجلّ عونی.
وکان فیما شرطه فیها علی أمیر المؤمنین علیه السلام: الموالاة لأولیاء اللَّه والمعاداة لأعداء اللَّه والبراءة منهم، والصّبر علی الظّلم، وکظم الغیظ، وأخذ حقّک منک وذهاب خمسک وانتهاک حرمتک، وعلی أن تخضب لحیتک من رأسک بدم عبیط.
فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: قبلت ورضیت وإن انتهکت الحرمة وعطلت السّنن، ومزّق الکتاب، وهدمت الکعبة، وخضبت لحیتی من رأسی صابراً محتسباً.
فأشهد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله جبرئیل ومیکائیل والملائکة المقرّبین علی أمیر المؤمنین علیه السلام.
ثمّ دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فاطمة والحسن والحسین علیهم السلام فأعلمهم من الأمر مثل ما أعلمه أمیر المؤمنین وشرح لهم ما شرحه له.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 306
فقالوا مثل قوله وختمت الوصیّة بخواتیم من ذهب لم تصبّه النّار ودفعت إلی أمیر المؤمنین علیه السلام.
وفی الوصیّة سنن اللَّه جلّ وعلا وسنن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وخلاف من یخالف ویغیِّر ویبدِّل وشی‌ء شی‌ء من جمیع الامور والحوادث بعده صلی الله علیه و آله، وهو قول اللَّه عزّ وجلّ: «إنّا نحن نحیی الموتی ونکتب ما قدّموا وآثارهم وکلّ شی‌ءٍ أحصیناه فی إمام مبین» «1». «2» «2»
المسعودی، إثبات الوصیّة،/ 124- 125
__________________________________________________
(1) [یس: 36/ 12]
(2)- موقعی که امر (رحلت) پیغمبر صلی الله علیه و آله نزدیک گردید، خدای حکیم نامه عهد و پیمانی را از آسمان بر آن حضرت نازل کرد. آن نامه را جبرئیل، با عده‌ای از ملائکه امین خدا برای رسول اللَّه آورد. جبرئیل گفت: «یا رسول اللَّه! این افرادی را که در نزد تو نشسته‌اند، غیر از وصی خود، همه را از مجلس خود خارج کن تا وصی تو وصیت‌نامه را از ما بگیرد و ما را بر آن شاهد بگیرد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله کلیه آن افرادی را که در خانه در حضور آن حضرت بودند، غیر از علی و زهرا و حسنین علیهم السلام، امر به خروج کرد. آن‌گاه جبرئیل علیه السلام گفت: «یا رسول اللَّه! خدای سبحان تورا سلام می‌رساند و می‌فرماید: این نامه‌ای است که من با تو عهد و شرط کردم و ملائکه خود را برای تو شاهد گرفتم و خود من از لحاظ شهادت کافی هستم.»
اعضای رسول اللَّه به لرزه افتاد و گفت: «خدا خود سلام و سلامتی از اوست و سلامتی به سوی او برمی‌گردد. خدا راست می‌گوید. وصیت‌نامه را به من بده.»
جبرئیل آن وصیت‌نامه را به رسول اللَّه صلی الله علیه و آله داد.
آن‌گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله، آن وصیت‌نامه را به علی بن ابی‌طالب علیه السلام داد و اورا امر کرد تا آن را قرائت نماید. فرمود: «این عهدنامه و امانت نامه پروردگار من است که برای من فرستاده است و من هم آن را به تو رسانیدم و وظیفه خود را ادا کردم.»
علی علیه السلام گفت: «پدر ومادرم فدای تو باد! من هم به تبلیغ و نصیحت و صدق قول تو شهادت می‌دهم.»
گوش، چشم، گوشت و خون من به صدق مقاله تو شاهدند.
رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فرمود: «یا علی! تو وصیت مرا از من قبول کردی و ضمانت دادی که برای خدا و من به این وصیت عمل کنی؟»
علی علیه السلام گفت: «آری، من ضامن این وصیت خواهم بود، خدا یا و پشتیبان من خواهد بود.»
از جمله شرط هائی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در متن وصیت‌نامه با علی بن ابی‌طالب علیه السلام کرد، این بود: 1- دوستی کردن با دوستان خدا؛ 2- دشمنی کردن با دشمنان خدا و بیزار بودن از آنان؛ 3- بر ظلم و ستم صبر کردن؛ 4- غیظ و غضب را فروبردن؛ 5- گرفته شدن ریش تو از خون تازه سرت
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 307
ثمّ کان خبره فی السّمّ الّذی دسّه إلیه ابن آکلة الأکباد ما رواه النّاس فاعتلّ علیه السلام، فدخل إلیه أخوه أبو عبداللَّه علیه السلام فقال له: کیف تجد نفسک یا سیِّدی؟
قال: أجد فی «1» آخر یوم من الدّنیا وأوّل یوم من الآخرة علی کره منِّی لفراقک وفراق إخوتی والأحبّة «2».
ثمّ قال: أستغفر اللَّه علی محبّة منّی للقاء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وأمیر المؤمنین و «3» امِّی فاطمة وحمزة وجعفر «3». «4»
__________________________________________________
- علی علیه السلام گفت: «قبول کردم. راضی شدم و لو این که هتک حرمت من بشود. سنن و احکام تعطیل شوند. قرآن پاره گردد. کعبه خراب گردد. ریش من به خون سرم خضاب شود. در مقابل این امور برای رضای خدا صبر می‌نمایم.»
آن گاه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله جبرئیل و میکائیل و ملائکه مقرّبین را بر علی بن ابی طالب علیه السلام شاهد گرفت. بعد از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را خواست و آنان را نظیر علی علیه السلام از آن حوادث آگاه کرد و آن چه را که برای علی شرح داده بود، برای آنان نیز شرح داد و آنان هم مثل علی علیه السلام قبول کردند و آن وصیت‌نامه به مهرهای طلایی که آتش به آن‌ها نرسیده بود، مهر گردید و به امیر المؤمنین علی علیه السلام پرداخته شد.
در آن وصیت‌نامه سنّت‌های خدا و سنّت‌های رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و مخالفت با اشخاصی که (احکام خدا را) تغییر و تبدیل دهند، نوشته شده بود و جزئیات جمیع امور و حوادثی که بعد از رسول اکرم اتفاق افتاد، در آن وصیت‌نامه مرقوم بود، متن آن وصیت‌نامه معنی این آیه است: «إنّا نحنُ نُحیی الموتی ونکتبُ ما قدّموا وآثارهم وکلّ شی‌ء أحصیناهُ فی إمامٍ مُبین»
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 223- 225
(1) [فی مدینة المعاجز والبحار والعوالم مکانه: «ودخل علیه أخوه الحسین صلوات اللَّه علیه فقال: کیف تجد نفسک؟ قال: أنا فی ...»]
(2) [لم یرد فی مدینة المعاجز والبحار والعوالم]
(3- 3) [فی مدینة المعاجز والبحار والعوالم: «فاطمة وجعفر وحمزة علیهم السلام»]
(4)- جریان آن زهری که پسر هند جگر خوار (معاویه) به طور پنهانی (برای کشتن امام حسن علیه السلام) فرستاد همان است (که در جای خود) روایت شده است. بعد از آن امام حسن علیل شد و امام حسین علیه السلام به بالین آن حضرت آمد، گفت: «ای آقای من! حال خود را چگونه می‌بینی؟»
امام حسن فرمود: «خودم را در آخرین روز از دنیا و اولین روز از آخرت می‌بینم و به جهت فراق تو و فراق برادران دیگرم و دوستانم این پیش آمد را دوست ندارم.»
آن‌گاه فرمود: «استغفر اللَّه، من این پیش آمد را به جهت دیدار پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله، امیر المؤمنین، مادرم فاطمه زهرا، حضرت حمزه و جعفر علیهم السلام دوست دارم.»
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 299
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 308
ثمّ «1» أوصی إلیه وسلّم إلیه الاسم الأعظم ومواریث الأنبیاء والوصیّة «2» الّتی کان أمیر المؤمنین سلّمها إلیه. «3»
المسعودی، إثبات الوصیّة،/ 162/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 2/ 570- 571؛ مثله السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز «4»، 3/ 372؛ المجلسی، البحار، 44/ 140- 141؛ البحرانی، العوالم، 16/ 293
فلمّا حضرت وفاة أبی محمّد علیه السلام أحضره «5» وسلّم إلیه جمیع مواریث الأنبیاء، فقام بأمر اللَّه عزّ وجلّ. «6»
المسعودی، إثبات الوصیّة،/ 165/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 2/ 571
وأخبرنا علیّ بن أحمد البندنیجی «7»، عن عبیداللَّه «8» بن موسی العلوی، قال: حدّثنا علیّ بن الحسن «9»، عن إسماعیل بن مهران، عن المفضّل بن صالح، عن مُعاذ بن کثیر، عن أبی عبداللَّه جعفر بن محمّد علیهما السلام أ نّه قال: «الوصیّة نزلت من السّماء علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کتاباً مختوماً، ولم ینزل علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کتاب مختوم إلّاالوصیّة، فقال جبرئیل علیه السلام: یا محمّد! هذه وصیّتک فی امّتک إلی أهل بیتک، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: أیّ أهل
__________________________________________________
(1) [فی إثبات الهداة مکانه: «إنّ الحسین علیه السلام لمّا اعتلّ دخل علیه أخوه أبو عبداللَّه علیه السلام، ثمّ ذکر کلاماً جری بینهما إلی أن قال: ثمّ ...»]
(2)- [لم یرد فی إثبات الهداة ومدینة المعاجز والبحار والعوالم]
(3)- بعد از آن، امام حسین علیه السلام را وصی خود قرار داد. اسم اعظم خدا و میراث انبیا علیهم السلام و آن امر وصیتی که امیر المؤمنین به آن حضرت تسلیم کرده بود، به امام حسین تسلیم نمود.
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 296
(4)- [حکاه فی مدینة المعاجز، وأیضاً فی إثبات الهداة،/ 570 والبحار والعوالم عن عیون المعجزات]
(5) [إثبات الهداة: «أحضر الحسین»]
(6)- موقعی که وفات امام حسن علیه السلام در رسید، امام حسین علیه السلام را خواست و جمیع میراث انبیا علیهم السلام را به آن حضرت تسلیم کرد، امام حسین علیه السلام هم برای امر خدا قیام کرد.
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 302
(7) [فی البحار: «البندیجی»، وفی العوالم: «البندنیجی»]
(8)- [العوالم: «عبداللَّه»]
(9) [العوالم: «الحسین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 309
بیتی یا جبرئیل؟ فقال: نجیب اللَّه منهم وذرّیّته، لیورثک «1» علم النّبوّة «2» قبل إبراهیم، و «3» کان علیها خواتیم «3»، ففتح علیّ علیه السلام الخاتم الأوّل ومضی «4» لما امر «4» فیه، ثمّ فتح الحسن علیه السلام الخاتم الثّانی ومضی لما «5» امر به، ثمّ فتح الحسین علیه السلام الخاتم الثّالث فوجد فیه أن قاتل واقتُل وتُقتل، واخرج بقوم للشّهادة، لا شهادة لهم إلّامعک، ففعل، ثمّ دفعها إلی علیّ بن الحسین علیهما السلام ومضی، ففتح علیّ بن الحسین الخاتم الرّابع فوجد فیه أن أطرق واصمت لما حُجب العلم، ثمّ دفعها إلی محمّد بن علیّ علیهما السلام، ففتح الخاتم الخامس فوجد فیه أن فسّر کتاب اللَّه تعالی وصدّق أباک وورّث ابنک العلم واصطنع الامّة، وقل الحقّ فی الخوف والأمن ولا تخش إلّااللَّه، ففعل، ثمّ دفعها إلی الّذی یلیه، فقال معاذ بن کثیر:
فقلت له: وأنت هو؟ فقال: ما بک فی هذا إلّاأن تذهب یا معاذ فترویه عنّی؟! نعم أنا هو، حتّی عدّد علیّ «6» اثنی عشر اسماً، ثمّ سکت، فقلت: ثمّ من؟ فقال: حسبک». «3» «7»
النّعمانی، کتاب الغیبة،/ 82- 83 رقم 3/ عنه: المجلسی، البحار، 36/ 209- 210؛ البحرانی، العوالم، (ط «3»)، 15- 3/ 56- 57
__________________________________________________
(1) [فی البحار والعوالم: «لیرثک»]
(2)- [زاد فی البحار والعوالم: «کما ورّثه من»]
(3- 3) [فی البحار والعوالم: «کانت علیها الخواتیم»]
(4- 4) [فی البحار والعوالم: «إلی ما أمر به»]
(5) [فی البحار والعوالم: «إلی ما»]
(6) [لم یرد فی العوالم]
(7)- معاذ بن کثیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: وصیت از آسمان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله به صورت نوشته سر به مهر نازل شد و بر آن حضرت هیچ نامه سر به مهری جز وصیت نازل نشد. پس جبرئیل گفت: «ای محمد! این وصیت تو در میان امت توست و راجع به اهل بیتت.»
پس رسول خدا پرسید: «ای جبرئیل! کدام اهل بیتم؟»
جواب داد: «بزرگوارشان پیش خدا و فرزندان او تا وارث علم نبوت تو پیش از ابراهیم باشد.»
و بر آن وصیت چندین مهر بود. پس علی علیه السلام مهر اول را گشود و آن چه بدان مأمور بود، انجام داد. پس از او حسن علیه السلام مهر دوم را گشود و آن چه را که بدان مأمور بود، انجام داد. سپس مهر سوم را حسین علیه السلام گشود و در آن چنین یافت: «پیکار کن، بکش، کشته شو و همراه با گروهی برای شهادت بِدَرْ آی.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 310
أخبرنا علیّ بن أحمد البندنیجیّ، عن عبیداللَّه بن موسی، قال: حدّثنا محمّد بن أحمد القلانسیّ، قال: حدّثنا محمّد بن الولید، عن یونس بن یعقوب، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال:
«دفع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إلی علیّ علیه السلام صحیفة مختومة باثنی عشر خاتماً، وقال «1»: فُضّ الأوّل واعمل به، وادفعها «2» إلی الحسن علیه السلام یفضّ الثّانی ویعمل به، ویدفعها «3» إلی الحسین علیه السلام یفضّ الثّالث ویعمل بما فیه، ثمّ إلی واحد واحد من ولد الحسین علیهم السلام». «4»
النّعمانی، کتاب الغیبة،/ 83 رقم 4/ عنه: المجلسی، البحار، 36/ 210؛ البحرانی، العوالم، (ط «3»)، 15- 3/ 58
حدّثنا محمّد بن همّام قال: حدّثنا حُمید بن زیاد، قال: حدّثنی الحسن بن محمّد بن
__________________________________________________
- برای آنان به جز همراهی تو شهادتی نخواهد بود (مقدر نشده).» پس آن حضرت چنان کرد، سپس آن رابه علی بن الحسین علیه السلام رد کرد و درگذشت. علی بن الحسین علیه السلام مهر چهارم را بازگشود و در آن چنین یافت: «سر به زیر افکن، خاموش باش؛ زیرا چهره علم در حجاب رفته.» سپس آن را به محمد بن علی رد کرد و درگذشت. او خاتم پنجم را گشود و در آن یافت: «کتاب خدای تعالی را تفسیر کن، پدر خود را تصدیق کن، فرزند خود را وارث این علم گردان، به سازندگی امت پرداز، حق را در حال نگرانی و ایمنی بگو و جز از خدا از هیچ کس نترس.» او نیز چنین کرد و سپس آن را به کسی که پس از او بود، سپرد.
معاذ بن کثیر گوید: من به او عرض کردم: «و اکنون تو همانی؟»
آن حضرت فرمود: «تو را به این سخن چه کار؟ غیر از این که بروی ای معاذ و آن را از من بازگو کنی، بله من همانم.»
تا آن‌جا که آن حضرت دوازده نام را برای من برشمرد و سپس سکوت فرمود. من پرسیدم: «بعد از آن چه کسی؟»
آن حضرت فرمود: «برای تو همین کافی است.»
غفاری، ترجمه غیبت نعمانی،/ 82- 83 رقم 3
(1) [زاد فی العوالم: «له»]
(2) [البحار: «ادفع»]
(3)- [البحار: «یدفع»]
(4) یونس بن یعقوب از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن‌حضرت فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله صحیفه سربسته به دوازده مهر به امیر المؤمنین علیه السلام سپرد و فرمود که نخستین مهر را بشکن، درِ آن را باز کرده و بدان‌چه در آن (نوشته شده) است، عمل کن. آن را به حسن علیه السلام رد کن تا مهر دوم را بشکند و بدان عمل کند. آن را به حسین علیه السلام رد کن تا او نیز مهر سوم را شکسته و به آن چه در آن است، عمل کند و سپس به ترتیب به یکایک از فرزندان حسین علیه السلام داده شود.»
غفاری، ترجمه غیبت نعمانی،/ 83 رقم 4
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 311
سماعة، عن أحمد بن الحسن المیثمیّ، قال: حدّثنا أبو نجیح المسمعیّ، عن الفیض بن المختار، قال: قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: جُعلت فداک ما تقول فی أرض «1» أتقبّلها من السّلطان ثمّ اؤاجرها من أکرتی «2» علی أنّ ما أخرج اللَّه منها «3» من شی‌ء کان لی من ذلک النّصف أو الثّلث و «4» أقلّ من ذلک أو أکثر، هل یصلح ذلک؟ قال: لا بأس به، فقال له إسماعیل ابنه، یا أبتاه! لم تحفظ «5»، قال: أوَ لیس کذلک اعامل أکرتی یا بنیّ؟ ألیس من أجل ذلک کثیراً ما أقول لک: ألزمنی فلا تفعل، فقام إسماعیل وخرج «6»، فقلت: جُعلت فداک، فما علی إسماعیل أن لا یلزمک إذ «7» کنت متی مضیت افضیت الأشیاء إلیه من بعدک کما افضیت الأشیاء إلیک من بعد أبیک، فقال: یا فیض! إنّ إسماعیل لیس [منِّی] کأنا «8» من أبی، قلت: جُعلت فداک، فقد «9» کنت لا أشکّ «9» فی أنّ الرّجال تحطّ إلیه من بعدک فإن کان ما نخاف- وإنّا «10» نسأل اللَّه من ذلک العافیة- فإلی مَنْ؟ فأمسک «11» عنِّی، فقبّلت رکبته «12» وقلت: ارحم شیبتی فإنّما هی النّار، إنّی واللَّه لو طمعت أن أموت قبلک ما بالیت ولکنِّی أخاف أن أبقی بعدک، فقال لی: مکانک، ثمّ قام إلی ستر فی البیت، فرفعه ودخل، فمکث قلیلًا، ثمّ صاح بی: یا فیض! ادخل، فدخلت، فإذا هو بمسجده «13» قد صلّی وانحرف عن
__________________________________________________
(1) [البحار: «الأرض»]
(2) [البحار: «الغیر»]
(3)- [البحار: «فیها»]
(4) [فی البحار والعوالم: «أو»]
(5) [البحار: «لم یحفظ»]
(6) [فی البحار والعوالم: «فخرج»]
(7) [البحار: «إذا»]
(8) [البحار: «کما أنا»]
(9- 9) [فی البحار والعوالم: «کان لا شکّ»]
(10) [لم یرد فی البحار]
(11)- [البحار: «وأمسک»]
(12)- [فی البحار والعوالم: «رکبتیه»]
(13) [البحار: «بمسجد»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 312
القبلة، فجلست بین یدیه، فدخل علیه أبو الحسن موسی علیه السلام وهو یومئذ غلام فی یده درّة، فأقعده علی فخذه وقال له: بأبی أنت وامِّی ما هذه المخفقة الّتی بیدک؟ فقال:
مررت بعلیّ أخی وهی «1» فی یده وهو یضرب بها بهیمة، فانتزعتها من یده، فقال لی أبو عبداللَّه علیه السلام: یا فیض! إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم افضیت إلیه صحف إبراهیم وموسی فائتمن علیها علیّاً، ثمّ ائتمن علیها علیّ الحسن، ثمّ ائتمن علیها الحسن الحسین أخاه، وائتمن الحسین علیها علیّ بن الحسین، ثمّ ائتمن علیها علیّ بن الحسین محمّد بن علیّ، وائتمننی علیها أبی، فکانت عندی، وقد «2» ائتمنت ابنی هذا علیها علی حداثته وهی عنده. فعرفت ما أراد.
فقلت: جُعلت فداک زدنی، فقال: یا فیض إنّ أبی کان إذا أراد أن لا تُردّ له دعوة أجلسنی عن یمینه ودعا، فأمّنت، فلا تُردّ له دعوة، وکذلک «3» أصنع بابنی هذا وقد ذکرت أمس بالموقف فذکرتک بخیر، قال فیض: فبکیت سروراً، ثمّ قلت له: یا سیِّدی! زدنی، فقال: إنّ أبی کان إذا أراد سفراً وأنا معه فنعس وکان هو علی راحلته أدنیت راحلتی من راحلته فوسّدته ذراعی المیل والمیلین حتّی یقضی وطره من النّوم وکذلک یصنع بی ولدی هذا، فقلت له «4»: زدنی جُعلت فداک، فقال: یا فیض! إنّی لأجد بابنی هذا ما کان یعقوب یجده بیوسف «5»، فقلت: سیِّدی! زدنی، فقال: هو صاحبک الّذی سألت عنه، قم فأقرّ له بحقّه، فقمت حتّی قبّلت یده ورأسه، ودعوت اللَّه له، فقال أبو عبداللَّه علیه السلام: أما إنّه لم یؤذن لی فی المرّة الاولی منک، فقلت: جُعلت فداک اخبر به عنک؟ قال: نعم أهلک وولدک ورفقاءک، وکان معی أهلی وولدی، وکان معی یونس بن ظبیان من رفقائی، فلمّا أخبرتهم‌حمدوا اللَّه علی ذلک، وقال یونس: لا واللَّه حتّی أسمع ذلک منه، وکانت به «6» عجلة، فخرج
__________________________________________________
(1) [البحار: «هو»]
(2) [البحار: «لهذا»]
(3) [العوالم: «کذا»]
(4) [لم یرد فی البحار]
(5) [البحار: «من یوسف»]
(6) [البحار: «فیه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 313
فأتبعته، فلمّا انتهیت إلی الباب سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول «1»- وقد سبقنا- «1»: یونس! الأمر کما قال لک فیض اسکت واقبل، فقال: سمعت وأطعت، ثمّ دخلت، فقال لی أبو عبداللَّه علیه السلام حین دخلت: یا فیض زرقه [زرقه]، قلت «2»: قد فعلت». «زرقه» بالنّبطیّة، أی: خذه إلیک. «3» «3»
النّعمانی، کتاب الغیبة،/ 461- 465 رقم 2/ عنه: المجلسی، البحار، 47/ 259- 261؛ البحرانی، العوالم، 20- 2/ 905- 907
__________________________________________________
(1- 1) [فی البحار والعوالم: «له- وقد سبقنی-»]
(2) [زاد فی البحار والعوالم: «له»]
(3) فیض بن مختار گوید که: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «فدایت گردم، چه می‌فرمایید در مورد زمینی که من آن را از دولت می‌گیرم و به عمله‌های خود اجاره می‌دهم، به این شرط که هر چه خداوند از آن بیرون آورد، نصف یا ثلث آن و کم‌تر از این یا بیش‌تر مال من باشد، آیا این درست است؟»
فرمود: «اشکالی ندارد.»
فرزند آن حضرت اسماعیل به او گفت: «پدر جان فراموش کردی؟»
فرمود: «فرزندم مگر من با مستأجرین خود چنین رفتار نمی‌کنم؟ مگر به همین خاطر من بسیار به تو نمی‌گویم همراه من باش و تو این کار را نمی‌کنی.»
پس اسماعیل برخاست و بیرون رفت. من عرض کردم: «فدایت گردم اسماعیل را چیست (چرا) که با شما همراه نمی‌شود تا هرگاه شما از دنیا رفتید، کارها پس از شما به او برسد. همچنان که پس از پدرتان امور به شما رسید؟»
حضرت فرمود: «ای فیض! وضع اسماعیل [نسبت به من] مانند وضع من با پدرم نیست.»
عرض کردم: «فدایت گردم، من تردید نداشتم در این که پس از شما مردم به او روی خواهند آورد. پس اگر چیزی که ما از آن بیم داریم (وفات آن حضرت) روی دهد- که البته ما از خدا عافیت از آن می‌طلبیم- در این صورت به چه کسی باید روی نمود؟»
حضرت از پاسخ به من خودداری فرمود، پس زانوی او را بوسیدم و عرض کردم: «به پیری من رحم کنید که سر و کار با آتش دوزخ خواهد بود، به خدا قسم اگر من طمع می‌داشتم که پیش از تو بمیرم، غمی نداشتم، اما می‌ترسم پس از تو زنده بمانم.»
پس به من فرمود: «تو در جای خود باش.»
برخاست، به سوی پرده‌ای که در اطاق بود رفت، آن را بالا زده داخل شد و اندکی آن‌جا ماند. سپس مرا صدا زد: «ای فیض! به درون آی.»
من داخل شدم، دیدم او در نمازخانه خویش است، نماز گزارده واز قبله منحرف شده. من مقابل او نشستم، پس ابو الحسن موسی علیه السلام بر او وارد شد که در آن هنگام او پسربچه‌ای بود و در دست او تازیانه‌ای بود.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 314
__________________________________________________
- حضرت اورا بر زانوی خود نشاند و به او فرمود: «پدر و مادرم فدایت، این تازیانه (چوبین) که به دست داری چیست؟»
گفت: «به برادرم علی می‌گذشتم که دیدم این را به دست داشت، چهارپایی را با آن می‌زد و من آن را از دستش گرفتم.»
پس امام صادق علیه السلام به من فرمود: «ای فیض! همانا صحیفه‌های ابراهیم و موسی علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، او علی را بر آن‌ها امین دانست، سپس علی علیه السلام حسن را بر آن امین گرفت، سپس حسن علیه السلام حسین را بر آن‌ها امین گرفت، حسین علیه السلام علی بن الحسین را بر آن‌ها امین گرفت، سپس علی بن الحسین علیهما السلام محمد بن علی را بر آن‌ها امین گرفت، پدرم مرا بر آن‌ها امین گرفت، و من این فرزندم را با این که کم سن است، بر آن‌ها امین قرار دادم و آن‌ها نزد اوست.»
من مقصود آن حضرت را دریافتم، پس عرض کردم: «فدایت گردم، مرا بیش از این فرمایید.»
فرمود: «ای فیض! هرگاه پدرم می‌خواست که دعایش رد نشود، مرا در سمت راست خود می‌نشانید، دعا می‌کرد و من آمین می‌گفتم، پس دعایش رد نمی‌شد. من نیز با این فرزندم همچنان می‌کنم. دیروز در همین موقف تو به یاد آمدی و من تورا به نیکی یاد کردم.»
فیض گوید: «من از خوشحالی گریستم، سپس به آن حضرت عرض کردم: «ای سرور من! برایم بیشتر بفرمایید.»
پس فرمود: «هرگاه پدرم می‌خواست به سفری برود و من همراهش بودم و اورا خواب می‌گرفت و بر شترش سوار بود، من شترِ سواریِ خود را به مرکب او نزدیک می‌کردم و ساعد خود را بالش او می‌کردم. در یک یا دو میل راه (مسافتی است معادل 1609 متر) تا از خواب رفع نیاز می‌نمود و این فرزند نیز با من همین گونه رفتار می‌کند.»
به آن حضرت عرض کردم: «فدایت گردم، برایم بیش‌تر بفرمایید.»
پس فرمود: «ای فیض! آن چه را که یعقوب از یوسف می‌یافت، من از این فرزندم می‌یابم.»
عرض کردم: «سرور من بیش‌تر بفرمایید.»
فرمود: «او همان صاحب توست که اورا پرسیدی، برخیز و به حقانیت او اقرار کن.»
من برخاستم تا دست و سر اورا بوسیدم و دعایش کردم. پس امام صادق علیه السلام فرمود: «بدان که در بار اول که سؤال کردی به من اجازه داده نشده بود.»
عرض کردم: «فدایت گردم، می‌توانم آن را از تو نقل کنم؟»
فرمود: «آری برای عیال، اولاد و رفیقانت.»
در آن هنگام همسرم و فرزندانم با من بودند و از رفیقانم نیز یونس بن ظبیان با من بود، هنگامی که این خبر را به‌آنان گفتم، ایشان خدا را به پاس این‌نعمت شکرگزاری کردند و یونس گفت: «به خدا قسم نپذیرم، مگر این‌که آن را از خود آن‌حضرت بشنوم.» و شتاب داشت. پس بیرون رفت و من از پی او رفتم، هنگامی که به درِ خانه آن حضرت رسیدم، یونس از ما پیشی گرفت. شنیدم امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «ای یونس!
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 315
وصیّته علیه السلام لأبی جعفر محمّد بن النّعمان الأحول: قال أبو جعفر: قال لی الصّادق علیه السلام: إنّ اللَّه جلّ وعزّ عیَّر أقواماً فی القرآن بالإذاعة، فقلت له: جعلت فداک، أین قال؟ قوله: «وإذا جاءهم أمرٌ من الأمن أو الخوف أذاعوا به» «1»
، ثمّ قال: المذیع علینا سرّنا کالشّاهر بسیفه علینا، رحم اللَّه عبداً سمع بمکنون علمناً فدفنه تحت قدمیه. واللَّه إنِّی لأعلم بشرارکم من البیطار بالدّواب، شرارکم الّذین لا یقرأون القرآن إلّاهجراً، ولا یأتون الصّلاة إلّادبراً ولا یحفظون ألسنتهم. اعلم أنّ الحسن بن علیّ علیهما السلام لمّا طعن واختلف النّاس علیه سلّم الأمر لمعاویة فسلّمت علیه الشّیعة علیک السّلام یا مذلّ المؤمنین. فقال علیه السلام: «ما أنا بمذلّ المؤمنین ولکنِّی معزّ المؤمنین. إنِّی لمّا رأیتکم لیس بکم علیهم قوّة سلّمت الأمر لأبقی أنا وأنتم بین أظهرهم، کما عاب العالم السّفینة لتبقی لأصحابها، وکذلک نفسی وأنتم لنبقی بینهم».
یا ابن النّعمان! إنِّی لأحدّث الرّجل منکم بحدیث فیتحدّث به عنّی، فأستحلّ بذلک لعنته والبراءة منه. فإن أبی کان یقول: «وأیّ شی‌ء أقرُّ للعین من التّقیّة. إنّ التّقیّة جُنّة المؤمن، ولولا التّقیّة ما عُبد اللَّه». وقال عزّ وجلّ: «لا یتّخذ المؤمنون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین، ومن یفعل ذلک فلیس من اللَّه فی شی‌ء إلّاأن تتّقوا منهم تقاة» «2»
.یا ابن النّعمان! إیّاک والمراء، فإنّه یحبط عملک، وإیّاک والجدال، فإنّه یوبقک، وإیّاک وکثرة الخصومات، فإنّها تبعدک من اللَّه. ثمّ قال: إنّ من کان قبلکم کانوا یتعلّمون الصّمت، وأنتم تتعلّمون الکلام، کان أحدهم إذا أراد التّعبّد یتعلّم الصّمت قبل ذلک بعشر سنین،
__________________________________________________
- مطلب همچنان است که فیض به تو گفته ساکت باش و بپذیر.»
یونس گفت: «شنیدم و اطاعت کردم.»
سپس من داخل شدم، امام صادق علیه السلام موقعی که وارد می‌شدم، به من فرمود: «ای فیض! اورا با خود ببر [اورا با خود ببر] (یعنی مطلب نزد خودت بماند).» عرض کردم: «همین کار را کردم.»
غفاری، ترجمه غیبت نعمانی،/ 461- 465
(1) [النّساء: 4/ 82]
(2) [آل عمران: 3/ 27]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 316
فإن کان یحسنه ویصبر علیه تعبّد، وإلّا قال: ما أنا لما أروم بأهل، إنّما ینجو من أطال الصّمت عن الفحشاء، وصبر فی دولة الباطل علی الأذی، أولئک النّجباء الأصفیاء الأولیاء حقّاً وهم المؤمنون. إنّ أبغضکم إلیَّ المترأسون، المشاؤون بالنّمائم، الحسدة لإخوانهم لیسوا منِّی ولا أنا منهم، إنّما أولیائی الّذین سلّموا لأمرنا واتّبعوا آثارنا، واقتدوا بنا فی کلّ امورنا. ثمّ قال: واللَّه لو قدّم أحدکم مل‌ء الأرض ذهباً علی اللَّه، ثمّ حسد مؤمناً لکان ذلک الذّهب ممّا یکوی به فی النّار.
یا ابن النّعمان! إنّ المذیع لیس کقاتلنا بسیفه بل هو أعظم وزراً، بل هو أعظم وزراً، بل هو أعظم وزراً.
یا ابن النّعمان! إنّه من روی علینا حدیثاً، فهو ممّن قتلنا عمداً ولم یقتلنا خطأً.
یا ابن النّعمان! إذا کانت دولة الظّلم فامشِ واستقبل من تتّقیه بالتّحیّة، فإنّ المتعرِّض للدّولة قاتل نفسه وموبقها، إنّ اللَّه یقول: «ولا تلقوا بأیدیکم إلی التّهلکة» «1»
.یا ابن النّعمان! إنّا أهل بیت لا یزال الشّیطان یدخل فینا مَنْ لیس منّا ولا من أهل دیننا، فإذا رفعه ونظر إلیه النّاس أمره الشّیطان فیکذب علینا، وکلّما ذهب واحد جاء آخر.
یا ابن النّعمان! من سئل عن علم، فقال: لا أدری فقد ناصف العلم والمؤمن یحقد ما دام فی مجلسه، فإذا قام ذهب عنه الحقد.
یا «2» ابن النّعمان! إنّ العالم لا یقدر أن یخبرک بکلّ ما یعلم، لأنّه سرّ اللَّه الّذی أسرّه إلی جبرئیل علیه السلام، وأسرّه جبرئیل علیه السلام إلی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، وأسرّه محمّد صلی الله علیه و آله و سلم إلی علیّ علیه السلام، وأسرّه علیّ علیه السلام إلی الحسن علیه السلام، وأسرّه الحسن علیه السلام إلی الحسین علیه السلام، وأسرّه الحسین
__________________________________________________
(1) [البقرة: 2/ 195]
(2) [فی إثبات الهداة مکانه: «عن الصّادق علیه السلام فی وصیّته لأبی جعفر محمّد بن نعمان الأحول، قال أبو جعفر: قال لی الصّادق علیه السلام: إنّ اللَّه غیّر قوماً بالإذاعة وذکر حدیثاً طویلًا یقول فیه: یا ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 317
علیه السلام إلی علیّ علیه السلام، وأسرّه علیّ علیه السلام إلی محمّد علیه السلام، وأسرّه محمّد علیه السلام إلی مَن أسرّه، «1» فلا تعجلوا فوَ اللَّه لقد قرب هذا الأمر ثلاث مرّات فأذعتموه، فأخّره، اللَّه واللَّه ما لکم سرّ إلّاوعدوّکم أعلم به منکم.
یا ابن النّعمان! ابقَ علی نفسک فقد عصیتنی لا تذع سرِّی، فإن المغیرة بن سعید، کذب علی أبی وأذاع سرّه فأذاقه اللَّه حرّ الحدید. وإنّ أبا الخطّاب کذب علیَّ وأذاع سرِّی فأذاقه اللَّه حرّ الحدید. ومن کتم أمرنا زیّنه اللَّه به فی الدّنیا والآخرة، وأعطاه حظّه ووقاه حرّ الحدید وضیق المحابس. إنّ بنی إسرائیل قحطوا حتّی هلکت المواشی والنّسل فدعا اللَّه موسی بن عمران علیه السلام فقال: یا موسی! إنّهم أظهروا الزّنا والرّبا، وعمّروا الکنائس وأضاعوا الزّکاة، فقال: إلهی تحنّن برحمتک علیهم، فإنّهم لا یعقلون. فأوحی اللَّه إلیه إنِّی مرسل قطر السّماء ومختبرهم بعد أربعین یوماً، فأذاعوا ذلک وأفشوه. فحبس عنهم القطر أربعین سنة وأنتم قد قرب أمرکم فأذعتموه فی مجالسکم.
یا أبا جعفر! ما لکم وللنّاس، کفّوا عن النّاس، ولا تدعوا أحداً إلی هذا الأمر، فوَاللَّه لو أنّ أهل السّماوات و [الأرض] اجتمعوا علی أن یضلّوا عبداً یرید اللَّه هداه ما استطاعوا أن یضلّوه. کفّوا عن النّاس ولا یقل أحدکم: أخی وعمِّی وجاری. فإنّ اللَّه جلّ وعزّ إذا أراد بعبدٍ خیراً طیّب روحه فلا یسمع معروفاً إلّاعرفه ولا منکراً إلّاأنکره، ثمّ قذف اللَّه فی قلبه کلمة یجمع بها أمره.
یا ابن النّعمان! إن أردت أن یصفو لک ودُّ أخیک فلا تمازحنّه ولا تمارینّه ولا تباهینّه، ولا تشارنّه، ولا تطّلع صدیقک من سرّک إلّاعلی ما لو اطّلع علیه عدوّک لم یضرّک. فإنّ الصّدیق قد یکون عدوّک یوماً.
یا ابن النّعمان! لا یکون العبد مؤمناً حتّی یکون فیه ثلاث سنن: سنّة من اللَّه وسنّة من رسوله، وسنّة من الإمام، فأمّا السّنّة من اللَّه عزّ وجلّ فهو أن یکون کتوماً للأسرار.
__________________________________________________
(1) [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 318
یقول اللَّه جلّ ذکره: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبهِ أحداً» «1»
. وأمّا الّتی من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فهو أن یداری النّاس ویعاملهم بالأخلاق الحنیفیّة، وأمّا الّتی من الإمام فالصّبر فی البأساء والضّرّاء حتّی یأتیه اللَّه بالفرج.
یا ابن النّعمان! لیست البلاغة بحدّة اللّسان، ولا بکثرة الهذیان، ولکنّها إصابة المعنی وقصد الحجّة.
یا ابن النّعمان! من قعد إلی سبّ أولیاء اللَّه فقد عصی اللَّه، ومن کظم غیظاً فینا لا یقدر علی إمضائه کان معنا فی السّنام الأعلی، ومن استفتح نهاره بإذاعة سرّنا سلّط اللَّه علیه حرّ الحدید وضیق المحابس.
یا ابن النّعمان! لاتطلب العلم لثلاث: لترائی به، ولا لتباهی به، ولا لتماری، ولا تدعه لثلاث: رغبة فی الجهل، وزهادة فی العلم، واستحیاء من النّاس، والعلم [ال]- مصون کالسّراج المطبق علیه.
یا ابن النّعمان! إنّ اللَّه جلّ وعزّ إذا أراد بعبدٍ خیراً نکت فی قلبه نکتة بیضاء فجال القلب بطلب الحقّ، ثمّ هو إلی أمرکم أسرع من الطّیر إلی وکره.
یا ابن النّعمان! إنّ حبّنا- أهل البیت- ینزّله اللَّه من السّماء من خزائن تحت العرش کخزائن الذّهب والفضّة، ولا ینزِّله إلّابقدر، ولا یعطیه إلّاخیر الخلق وإنّ له غمامة کغمامة القطر، فإذا أراد اللَّه أن یخصّ به من أحبّ من خلقه أذن لتلک الغمامة فتهطّلت کما تهطّلت السّحاب، فتصیب الجنین فی بطن امّه. «2» «2»
الحرّانی، تحف العقول،/ 227- 230/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 562
__________________________________________________
(1) [الجنّ: 72/ 26]
(2)- ابوجعفر گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: راستی خدا جل وعز مردمی را در قرآن مجید به فاش کردن راز سرزنش کرده است. به او گفتم: قربانت در کجای قرآن؟ فرمود: گفته است خدا (82- النساء): هرگاه به ایشان خبری از امن یا نا امنی برسد آن را فاش می‌کنند. سپس فرمود: کسی که راز ما را بر زبان ما فاش کند، چون تیغ کشنده به روی ماست. خدا رحمت کند بنده‌ای را که علم محرمانه ما را
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 319
__________________________________________________
- بشنود و آن را زیر پای خود به خاک سپارد، به خدا من به بدان شماها از دامپزشک نسبت به چهارپایان داناترم، بدان شما آن کسانی‌اند که قرآن را ناهنجار خوانند، ونماز را همان در آخر وقت (یا آخر صف) گزارند، و زبانشان را نگه ندارند، بدان که چون حسن بن علی علیهما السلام نیزه خورد و مردم در باره حکومتش اختلاف کردند، کار را به معاویه واگزارد و شیعه بر او گفتند (السلام علیک یا مُذِلّ المؤمنین)، فرمود: من مؤمنان را خوار نکردم، ولی عزیز کننده مؤمنانم، چون من دیدم شماها نیروی مقاومت (با هواداران معاویه) ندارید، کار را واگزار کردم تا من و شماها در میان آن‌ها بمانیم، چنانچه آن عالم کشتی را معیوب کرد تا برای صاحبانش بماند و چنین است کار شخص من با شماها، تا بمانیم در میان آن‌ها.
ای پسر نعمان! راستی من حدیثی به یکی از شماها بازگویم، و او از قول من این حدیث را بازگوید، و به این خاطر لعن و برائت از او حلال را شمرم، زیرا پدرم بارها می‌فرمود: کدام چیز است که چشم روشن کن تر از تقیه باشد؟ راستی تقیه سپر مؤمن است، اگر تقیه نبود خدا پرستش نمی‌شد، و خدا عز وجل فرموده است (27- آل عمران): مؤمنان کافران را در برابر مؤمنان دوست نگیرند و هر کس چنین کند؟ هیچ ارتباطی با خدا ندارد، چز این که از آن‌ها نوعی تقیه کنید.
ای پسر نعمان! از مناقشه بپرهیز که عملت را حبط کند و از جدال بپرهیز که هلاکت کند، بسیار طرفیت مکن که تورا از خدا دور کند، سپس فرمود: راستی کسانی که پیش از شماها بودند خموشی می‌آموختند و شماها سخن‌گفتن و کلام می‌آموزید، شیوه این بود که هر کدام آنان می‌خواست خداپرست شود ده سال تمرین خاموشی می‌کرد و اگر آن را خوب انجام می‌داد و بر آن صبر می‌کرد به عبادت می‌پرداخت و گر نه دست باز می‌داشت و می‌گفت، من اهل این مقام نیستم، همانا نجات یابد کسی که از هرزه‌گویی دم بندد و در حکومت باطل بر آزار صبر کند (یعنی از عقیده و روش خود به جهت آزار آن‌ها دست برندارد و پایداری و استقامت کند) آنانند نجیبان برگزیده و اولیای الهی به حق و همانانند مؤمنان.
همانا مبغوض‌ترین شماها نزد من آن‌هایند که خبر پراکنی کنند و سخن‌چینان، آنان که به برادران خود حسد ورزند، از من نیستند و من از آن‌ها نیستم، همانا دوستان من کسانی‌اند که سر به فرمان ما دارند و پیرو دستورهای مایند و در همه کارشان به ما اقتدا کنند، سپس فرمود: به خدا اگر یکی از شماها به اندازه همه زمین طلا به خدا تقدیم کند و به مؤمنی حسد برد با آن طلاها اورا در دوزخ داغ کنند.
ای پسر نعمان! آن که گفت گوهای سری و محرمانه ما را فاش کند مانند کسی نیست که با تیغ ما را بکشد بلکه گناهش بزرگتر است، بلکه گناهش بزرگتر است، بلکه گناهش بزرگتر است!
ای پسر نعمان! هر که حدیثی بر علیه ما روایت کند از کسانی است که عمداً ما را کشته، نه به خطا.
ای پسر نعمان! هرگاه دولت ظلم برپاست برو واز کسی که از او می‌ترسی با خوش‌باش ظاهری استقبال کن، زیرا کسی که به چنین دولتی تعرض کند خود کشی کرده است و خود را هلاک کرده (این در صورتی است که اصول و مبانی اسلام و ضروریات دین به واسطه تقیه باقی بماند و حفظ شود، و الّا اگر تقیه سبب از بین‌رفتن دین الهی و تقویت ظالم شود، جایز نیست. و اساساً تقیه در اصول دین رخصت است نه عزیمت، یعنی جایز است نه واجب چنان که شیخ طوسی رحمه الله و دیگران گویند)، راستی خدا فرماید (195- البقره):
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 320
__________________________________________________
- به دست خودتان در هلاکت نیفتید.
ای پسر نعمان! ما خاندانی هستیم که پیوسته شیطان کسی به میان ما درآورد که نه از ما است و نه یه کیش ما است، و چون اورا نامور کند و مورد توجه مردم گردد، شیطان به او فرماید تا بر ما دروغ بندد و یکی که رفت، دیگری آید.
ای پسر نعمان! از هر که مسئله علمی پرسند و گوید نمی‌دانم، حق دانش را ادا کرده، مؤمن تا نشسته کینه دارد و چون به پاخاست کینه‌اش برود.
ای پسر نعمان! عالم نمی‌تواند هرچه می‌داند به تو بگوید، زیرا آن سرّ خدا ست که به جبرئیل سپرده و جبرئیل آن را به محمد صلی الله علیه و آله سپرده و محمد به علی علیه السلام سپرده و علی به حسن علیه السلام سپرده و حسن به حسین علیهما السلام سپرده و حسین علیه السلام به علی سپرده و علی علیه السلام به محمد سپرده و محمد علیه السلام آن را به هر که خواسته سپرده. شتاب نکنید! به خدا سوگند این امر نزدیک شده بود، سه بار، شما آن را فاش کردید و خدا آن را پس انداخت، به خدا شما را دیگر رازی و نقشه محرمانه ای نیست جز این که دشمن شما بدان داناتر است.
ای پسر نعمان! بر جان خود ببخش که تو مرا نافرمانی‌کردی، راز مرا فاش مکن که مغیرة بن سعید بر پدرم دروغ بست و راز او را فاش کرد خدا به او شکنجه آهن چشانید و ابی الخطاب بر من دروغ بست و راز او را فاش کرد و خدا به او سوزش آهن چشانید، هر که کار ما را نهان دارد، خدا در دنیا و آخرت او را آراید و بخت را یارش کند و از سوز آهن و زندان تنگش نگه دارد، بنی اسرائیل در قحطی افتادند تا رمه ها و فرزندانشان هلاک شدند، موسی بن عمران به درگاه خدا دعا کرد، خدا فرمود: ای موسی! آنان آشکار زنا کردند و ربا خوردند، و کنائس را آباد کردند و زکات را ندادند، عرض کرد: معبودا به رحمت خود بر آن‌ها مهر ورز که آن‌ها بی‌خردند، خدا به او وحی‌کرد: من پس از چهل روز باران فرستم و آن‌ها را بیازمایم، این مناجات را پراکندند و فاش کردند و خدا چهل سال باران را از آن‌ها برید، و کار شما نزدیک شده بود و شما آن را در مجالس خود فاش کردید.
ای ابا جعفر! (کنیه راوی است) شما را به مردم دیگر چه کار؟ دست از مردم بدارید و احدی را بدین امر دعوت نکنید که به خدا اگر اهل آسمانها (و زمین) گرد آیند تا بنده‌ای را که خدا خواهد رهنمایی کند، گمراه کنند، نتوانند گمراهش سازند، دست از مردم بدارید کسی از شماها نگوید: برادر من است، عموی من است، همسایه من است، زیرا خدا عز وجل چون خیر بنده‌ای را خواهد روحش را پاک کند و هیچ خوبی به گوشش نرسد، جز آن که آن را بفهمد و زشتی را نشنود جز آن که زشتش داند و سپس کلمه‌ای به دلش الهام کند که کارش را بدان فراهم آورد و درست کند (یعنی در مقام دعوت دیگران به تشیع، خود را به زحمت میندازید، زیرا در زمان تقیه به این امر مأمور نیستید).
ای پسر نعمان! اگر خواهی برادرت با تو یک دل باشد با او شوخی نکن و جدال نکن و به او نبال و با او ستیزه مجو، و دوستت را به راز خودت آگاه مکن، مگر آن رازی که اگر دشمنت هم بفهمد، به تو زیان ندارد، زیرا بسا که دوستت روزی دشمنت شود.
ای پسر نعمان! بنده‌ای مؤمن نباشد تا در او سه خصلت بود: یکی از خدا و یکی از رسول خدا و یکی
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 321
حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید رضی الله عنه، قال: حدّثنا محمّد بن یحیی العطّار، عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب، عن ابن أبی نجران، عن المثنّی، عن محمّد بن مسلم قال: سألت الصّادق جعفر بن محمّد علیه السلام عن خاتم الحسین بن علیّ علیه السلام إلی من صار وذکرت له: إنّی سمعت أ نّه أخذ من إصبعه فیما أخذ. قال «1» علیه السلام: لیس کما قالوا، إنّ الحسین علیه السلام أوصی إلی ابنه علیّ بن الحسین علیه السلام وجعل خاتمه فی إصبعه وفوّض إلیه أمره، کما فعله رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بأمیر المؤمنین علیه السلام، وفعله أمیر المؤمنین بالحسن علیه السلام، وفعله الحسن بالحسین علیه السلام؛ ثمّ صار ذلک الخاتم إلی أبی علیه السلام «2» بعد أبیه «2» ومنه صار إلیَّ فهو عندی وإنِّی ألبسه «3» کلّ جمعة واصلّی فیه. «4»
__________________________________________________
- از امام، اما آن‌چه از خدا عز وجل است راز پوش باشد، خدا جل ذکره می‌فرماید (26- الجن): غیب دانست خدا واحدی را بر غیب خود مطلع نسازد، و اما آن‌چه از رسول خدا صلی الله علیه و آله است، این است که با مردم مدارا کند و با اخلاق اسلامی با آن‌ها رفتار کند، و اما آن چه از امام است، صبر در سختی و شدت است تا خدا فرج بدهد.
ای پسر نعمان! بلاغت به تیزی زبان و بیهوده‌گویی نیست، ولی رساندن مقصود و برهان درست است.
ای پسر نعمان! هر که نزد دشنام گوی به اولیاء خدا نشیند خدا را نافرمانی کرده، و هر که درباره ما خشم کند و نتواند انتقام گیرد و آن را فرو خورد، در درجه بلندتر با ماست، و هر که روزش را با فاش کردن راز ما آغاز کند، خدا بر او تیزی آهن و زندان تنگ را مسلط سازد.
ای پسر نعمان! از دانش جویی سه چیز مخواه: خودنمایی و بالیدن و جدال کردن، و آن را برای سه چیز وا ننه: نادانی خواستن و بی‌رغبتی به دانش و شرم از مردم، دانش به مانند چراغ زیر سرپوش مصون است.
ای پسر نعمان! راستی خدا جل و عز چون خیر بنده‌ای را خواهد نقطه سپیدی در دلش بکوبد و دل به راه حق در پرش افتد و سپس به عقیده شما گراید، شتابان‌تر از پرنده‌ای که به آشیانه‌اش پرواز گیرد.
ای پسر نعمان! راستی خداوند حب ما خانواده را فرود آورد از آسمان، از گنچینه‌های زیر عرش به مانند گنجینه‌های طلا و نقره و آن را فرود نیاورد، جز به اندازه و ندهد جز به بهترین مردم، و راستی که برای آن ابری باشد به مانند ابر باران، و هر گاه خدا خواهد هر کدام از خلقش را که دوست دارد بدان مخصوص کند بدان ابر اجازه دهد تا ببارد چونانکه ابر می‌بارد و بدان جنینی که در شکم مادر است می‌رسد.
غفاری، ترجمه تحف العقول،/ 320- 325
(1) [إثبات الهداة: «فقال»]
(2- 2) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(3) [فی إثبات الهداة والبحار: «لألبسه»]
(4)- [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة والبحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 322
قال محمّد بن مسلم: فدخلت إلیه یوم الجمعة وهو یصلّی، فلمّا فرغ من الصّلاة مدّ إلی یده، فرأیت فی إصبعه خاتماً نقشه: لا إله إلّااللَّه عدّة للقاء اللَّه، فقال: هذا خاتم جدِّی أبی عبداللَّه الحسین بن علیّ علیه السلام. «1»
الصّدوق، الأمالی،/ 144 رقم 13/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 527- 528؛ المجلسی، البحار، 43/ 247- 248
حدّثنا «2» محمّد بن الحسن رضی الله عنه «3» قال: حدّثنا الحسین بن الحسن بن أبان، عن الحسین ابن سعید، عن محمّد بن الحسن «4» الکنانیّ «3»، عن جدِّه، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إنّ اللَّه عزّ وجلّ أنزل علی نبیِّه صلی الله علیه و آله و سلم کتاباً قبل أن یأتیه الموت، فقال: یا محمّد! هذا [ال]- کتاب، وصیّتک إلی النّجیب من «5» أهلک، فقال: ومن «5» النّجیب من أهلی یا جبرئیل؟ فقال: علیّ ابن أبی طالب، وکان علی الکتاب خواتیم من ذهب، فدفعه النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم إلی علیّ علیه السلام وأمره أن یفکّ خاتماً «6» ویعمل بما فیه، ففکّ علیه السلام «7» خاتماً وعمل بما فیه، ثمّ دفعه إلی ابنه
__________________________________________________
(1) محمدبن مسلم گوید: از امام صادق علیه السلام، از خاتم حسین بن علی پرسیدم که به دست کی افتاد و به او یادآور شدم که من شنیدم در ضمن اموال دیگر به غارت رفته، فرمود: «چنین نیست که گمان برده‌اند. حسین علیه السلام به پسرش علی بن الحسین وصیت کرد و خاتم خود را در انگشت او نمود و کار امامت را به او واگذاشت؛ چنان چه رسول خدا صلی الله علیه و آله با امیر المؤمنین کرد و او با حسن نمود و حسن با حسین. سپس این خاتم پس از پدر به پدرم رسید و از او به من رسید و نزد من است و من هر جمعه به دست کنم و در آن نماز کنم.» محمدبن مسلم‌گوید: روز جمعه نزد او رفتم و نماز می‌خواند و چون از نمازش فارغ شد، دست به سوی من دراز کرد و در انگشتش خاتمی دیدم که نقش آن «لا إله إلّااللَّه، عدّة للقاء اللَّه» بود. فرمود: «این خاتم جدم ابی‌عبداللَّه الحسین است.»
کمره‌ای، ترجمه امالی،/ 144
(2) [فی أمالی الطّوسی مکانه: «وبالإسناد [وأخبرنا أبوعبداللَّه الحسین بن عبیداللَّه الغضائری، قال: أخبرنا أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمی، قال: أخبرنی أبی علیّ بن الحسین بن بابویه (رحمه الله) قال: حدّثنا محمّد بن موسی بن متوکّل] قال: حدّثنا ...»]
(3- 3) [لم یرد فی أمالی الطّوسی]
(4) [فی أمالی الصّدوق والبحار والعوالم: «الحسین»]
(5- 5) [فی أمالی الطّوسی: «أهلک، قال: وما»، وفی البحار والعوالم: «أهل بیتک، فقال: ومن»]
(6) [زاد فی أمالی الطّوسی والبحار والعوالم: «منها»]
(7) [أمالی الطّوسی: «علیّ علیه السلام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 323
الحسن علیه السلام، ففکّ خاتماً وعمل بما فیه، ثمّ دفعه إلی «1» الحسین علیه السلام، ففکّ خاتماً، فوجد فیه أن اخرج بقومک «2» إلی الشّهادة ولا «3» شهادة لهم إلّامعک واشرِ «4» نفسک للَّه‌تعالی، ففعل. ثمّ دفعه إلی علیّ بن الحسین علیهما السلام، ففکّ خاتماً، فوجد فیه: اصمت والزم منزلک واعبد ربّک حتّی یأتیک الیقین، ففعل. ثمّ دفعه إلی محمّد بن علیّ «5» علیهما السلام، ففکّ خاتماً، فوجد فیه: حدِّث النّاس وأفتهم ولا تخافنّ إلّااللَّه عزّ وجلّ فإنّه لا سبیل لأحد علیک.
ثمّ دفعه إلیَّ ففضضت «6» خاتماً، فوجدت فیه: حدِّث النّاس وأفتهم وانشر علم «7» أهل بیتک وصدِّق آبائک «8» الصّالحین، ولا تخافنّ «9» إلّااللَّه عزّ وجلّ وأنت «10» فی حرز وأمان، ففعلت، ثمّ ادفعه إلی موسی بن جعفر، وکذلک یدفعه موسی «11» إلی «الّذی» «11» من بعده، ثمّ کذلک «12» أبداً إلی یوم [قیام] «12» المهدیّ علیه السلام «13». «13»
الصّدوق، کمال الدّین، 2/ 669 رقم 15، الأمالی/ 401- 402 رقم 2/ عنه: الطّوسی، الأمالی،/ 441- 442 رقم 990؛ المجلسی، البحار، 36/ 192- 193؛ البحرانی، العوالم، (ط «3»)، 15- 3/ 54- 55
__________________________________________________
(1) [زاد فی أمالی الطّوسی: «أخیه»]
(2) [فی أمالی الصّدوق والطّوسی والبحار والعوالم: «بقوم»]
(3)- [فی أمالی الصّدوق والبحار والعوالم: «فلا»]
(4)- [أمالی الصّدوق: «اشتر»]
(5) [أمالی الطّوسی: «علیّ الباقر»]
(6) [فی أمالی الصّدوق والطّوسی والبحار والعوالم: «ففککت»]
(7)- [فی أمالی الصّدوق والطّوسی والبحار والعوالم: «علوم»]
(8) [زاد فی أمالی الصّدوق: «من»]
(9)- [زاد فی أمالی الصّدوق والطّوسی والبحار والعوالم: «أحداً»]
(10)- [أمالی الطّوسی: «فأنت»]
(11) [لم یرد فی أمالی الطّوسی]
(12- 12) [فی أمالی الصّدوق والبحار: «أبداً إلی قیام»، وفی أمالی الطّوسی: «إلی القائم»]
(13)- امام ششم علیه السلام فرمود: به راستی خدای جل جلاله بر پیغمبرش صلی الله علیه و آله پیش از مرگ وی نامه‌ای فرستاد و به او فرمود: «ای محمد! این نامه وصیت توست به نجیب از خاندانت.»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 324
حدّثنا محمّد بن إبراهیم بن إسحاق الطّالقانیّ رضی الله عنه، قال: أخبرنا أحمد بن محمّد بن سعید الکوفیّ، قال: حدّثنا علیّ بن الحسن بن «1» فضّال، عن أبیه، عن أبی الحسن علیّ ابن موسی الرّضا علیهما السلام قال «2»: للإمام علامات یکون أعلم النّاس، وأحکم النّاس، وأتقی النّاس، «3» وأحلم النّاس «3»، وأشجع النّاس، وأسخی النّاس وأعبد النّاس، ویولد «4» مختوناً، ویکون مطهّراً، ویری من خلفه کما یری من بین یدیه، ولا یکون له ظلّ.
وإذا وقع علی «5» الأرض من [بطن] امّه وقع علی راحتیه رافعاً صوته بالشّهادة «6»، ولا یحتلم، وتنام «7» عینه ولا ینام قلبه، ویکون محدّثاً ویستوی علیه درع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله،
__________________________________________________
- گفت: «ای جبرئیل! نجیب از خاندانم کیست؟»
فرمود: «علی بن ابیطالب.» بر آن نامه مهرهای طلایی بود.
پیغمبر آن نامه را سربسته به علی علیه السلام داد و فرمان داد یکی از مهرها را بردارد و بدانچه در آن است عمل کند.
علی علیه السلام یک مهر را برداشت و بدانچه در آن بود، عمل کرد و آن را به پسرش حسن علیه السلام داد. او هم یک مهر را برداشت و بدانچه در آن بود عمل کرد و سپس آن را به حسین علیه السلام داد. او مهری را برداشت در آن یافت: «مردمی را بردار، به میدان شهادت ببر که با جز تو سعادت شهادت را درک نتوانند و خود را برای خدا بفروش.» همین کار را کرد و آن را به علی‌بن الحسین علیه السلام داد. مهری را برداشت و در آن یافت: «لب بربند، در خانه‌ات بنشین، پروردگارت را بپرست تا مرگت برسد.» همین کار را کرد و سپس آن را به محمد بن علی باقر علیه السلام داد. او مهری برداشت و در آن یافت: «برای مردم حدیث بگو، فتوی بده، از جز خدای عز وجل بیم مکن که کسی را بر تو راه آزار نیست.» همان کار را کرد و آن را به من داد. من مهری را گشودم و دیدم نوشته است: «برای مردم حدیث بگو، فتوی بده، علوم خاندانت را منتشر کن، پدران نیکو کارت را تصدیق کن، جز از خدای عز و جل مترس و تو در پناه و امان هستی.» من این کار را کردم و آن را به موسی بن جعفر می‌دهم. موسی همچنان آن را به امام پس از خود می‌دهد. سپس همیشه چنین است تا روزی که مهدی علیه السلام قیام کند.
کمره‌ای، ترجمه کمال الدین، 2/ 385- 386
(1) [زاد فی العیون ومعانی الأخبار: «علیّ بن»]
(2) [فی الاحتجاج مکانه: «ورُوی عن الحسن بن علیّ بن فضّال، عن أبی الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیهم السلام أ نّه قال ...»]
(3- 3) [لم یرد فی الاحتجاج]
(4)- [فی العیون والبحار: «ویلد»]
(5) [فی العیون والاحتجاج والبحار: «إلی»]
(6)- [فی العیون ومعانی الأخبار والاحتجاج والبحار: «بالشّهادتین»]
(7) [فی العیون: «وینام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 325
ولا یری له بول ولا غائط لأنّ اللَّه عزّ وجلّ قد وکّل الأرض بابتلاع ما یخرج منه، «1» ویکون له رائحة «1» أطیب من رائحة المسک، ویکون أولی النّاس «2» منهم بأنفسهم وأشفق علیهم من آبائهم وامّهاتهم، ویکون أشدّ النّاس تواضعاً للَّه‌عزّ وجلّ، ویکون آخذ النّاس بما یأمرهم «3» به وأکف النّاس عمّا ینهی عنه، ویکون دعاؤه مستجاباً حتّی «4» لو أ نّه «4» دعا علی صخرة لانشقّت نصفین «5»، ویکون عنده سلاح رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وسیفه ذو الفقار، ویکون «6» عنده صحیفة فیها أسماء شیعته «7» إلی یوم القیامة وصحیفة فیها أسماء أعدائهم «8» إلی یوم القیامة، ویکون «9» عنده الجامعة وهی صحیفة طولها «10» سبعون ذراعاً فیها جمیع ما یحتاج إلیه ولد آدم، ویکون عنده الجفر الأکبر والأصغر «11» إهاب ما عزّ و «11» إهاب کبش فیهما «10» جمیع العلوم حتّی أرش الخدش وحتّی الجلدة ونصف الجلدة «12» وثلث الجلدة «12»، ویکون عنده مصحف فاطمة علیها السلام. «13»
__________________________________________________
(1- 1) [فی العیون ومعانی الأخبار: «ویکون رائحته»، وفی الاحتجاج والبحار: «وتکون رائحته»]
(2)- [فی العیون والبحار: «بالنّاس»]
(3) [فی العیون: «یأمره»، وفی المعانی والاحتجاج والبحار: «یأمر»]
(4- 4) [فی العیون والمعانی والاحتجاج والبحار: «أ نّه لو»]
(5) [فی العیون والمعانی والاحتجاج والبحار: «بنصفین»]
(6) [فی الاحتجاج والبحار: «تکون»]
(7)- [فی العیون والبحار: «شیعتهم»]
(8)- [فی المعانی والاحتجاج: «أعدائه»]
(9) [البحار: «تکون»]
(10)- [الاحتجاج: «فیها»]
(11- 11) [فی العیون والمعانی: «وإهاب ما عزّ و»، وفی الاحتجاج: «وهو»]
(12- 12) [لم یرد فی العیون]
(13)- امام رضا علیه السلام فرمود: «امام را نشانه‌هایی است: دانشمندترین مردم می‌باشد، حکیم‌ترین مردم، پرهیزکارترین مردم، دلیرترین مردم، باسخاوت‌ترین مردم، پرعبادت‌ترین مردم وختنه شده متولد می‌شود، پاکیزه می‌باشد، از پشت سرش همچون پیش رویش می‌بیند، سایه ندارد، چون از شکم مادر بر زمین می‌افتد، دو کف دست بر زمین می‌نهد و صدا به شهادتین بلند می‌کند، محتلم نمی‌شود، دیده‌اش به خواب می‌رود، ولی دلش بیدار است، فرشتگان با او سخن می‌گویند، زره رسول خدا بر تن او راست آید، بول‌و
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 326
الصّدوق، الخصال، 2/ 628- 629 رقم 1- 3، عیون أخبار الرّضا علیه السلام، 1/ 192- 193 رقم 1، معانی الأخبار،/ 102- 103 رقم 4/ عنه: المجلسی، البحار، 25/ 116- 117؛ مثله أبو منصور الطّبرسی، الاحتجاج، 2/ 230- 231
جعفر بن أحمد بن أیّوب، عن أحمد بن الحسن التّیمیّ «1»، عن أبی نجیح، عن الفیض ابن المختار.
وعنه عن علیّ بن إسماعیل، عن أبی نجیح، عن الفیض، «2» قال: قلت لأبی عبداللَّه: جعلت فداک، ما تقول فی الأرض أتقبلها من السّلطان، ثمّ اؤجّرها آخرین علی أن ما أخرج اللَّه منها من شی‌ء کان «3» من ذلک النّصف أو الثّلث أو أقلّ من ذلک أو أکثر؟ قال: لا بأس «4» به، قال «4» له إسماعیل ابنه: یا أبة! لِمَ تحفظ؟
قال، فقال: یا بنیّ! أوَ لیس کذلک أعامل أکرتی؟! إنّ «5» کثیراً ما «2» أقول لک ألزمنی
__________________________________________________
- غایطش دیده نشود؛ زیرا خداوند عز و جل زمین را موظف فرموده است تا هرچه از امام بیرون آید، ببلعد، بویی خوش‌تر از بوی مشک دارد، امام بر مردم از خودشان به حکم‌فرمایی سزاوارتر است، از پدران و مادرانشان بر آنان مهربان‌تر، بیش‌تر از همه مردم در پیشگاه خدای عز و جل فروتن می‌باشد، به دستوراتی که به مردم می‌دهد، خود از همه بهتر عمل می‌کند، از کارهایی که نهی می‌کند، خودداریش از همه بیش‌تر می‌باشد، دعایش مستجاب است تا آن‌جا که اگر دعا بر سنگی کند، به دو نیم شکافته می‌شود، اسلحه رسول خدا و شمشیر ذوالفقارش نزد اوست، به نزدش کتابی است که نام‌های شیعیانش تا روز قیامت در آن است، کتابی که نام‌های دشمنانش تا روز قیامت در آن ثبت است، جامعه نزد او است، و آن طوماری است به درازی هفتاد ذراع که همه نیازمندی‌های آدمی‌زاده در آن ثبت است، جفر بزرگ و جفر کوچک که در پوست بز و پوست قوچ است، نزد او است و همه دانش‌ها را دربر دارند، حتی زیان کردن، خراشیدن تن، حتی حد زدن با تازیانه را، نصف حد و یک سوم حد با تازیانه را و مصحف فاطمه در نزد او می‌باشد.
فهری، ترجمه خصال، 2/ 627- 628
(1) [فی إثبات الهداة والبحار والعوالم: «المیثمیّ»]
(2- 2) [إثبات الهداة: «عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی حدیث أ نّه قال لابنه إسماعیل: أما»]
(3) [زاد فی البحار والعوالم: «لی»]
(4- 4) [فی البحار والعوالم: «قال»]
(5) [فی البحار والعوالم: «إنِّی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 327
فلا تفعل، فقام إسماعیل فخرج «1»، فقلت: جعلت فداک، وما علی إسماعیل ألّا یلزمک إذا «2» کنت أفضیت «2» إلیه الأشیاء من بعدک کما «3» أفضیت إلیک بعد «3» أبیک.
قال «4»، فقال: یا فیض! إنّ إسماعیل لیس کأنا من أبی، قلت: جعلت فداک فقد کنّا لا نشکّ أنّ الرّحال ستحطّ «5» إلیه من بعدک «4»، وقد قلت فیه ما قلت، فإن کان ما نخاف وأسأل اللَّه العافیة فإلی مَنْ؟ قال: فأمسک عنِّی، «6» فقبّلت رکبته وقلت: ارحم سیِّدی، فإنّما هی النّار، وأنِّی واللَّه لو طمعت أنّی أموت قبلک ما «7» بالیت، ولکنِّی أخاف البقاء بعدک، فقال لی: مکانک.
ثمّ قام إلی ستر فی البیت فرفعه ودخل «8»، ثمّ مکث قلیلًا، ثمّ صاح: یا فیض أدخل! فدخلت، فإذا هو فی المسجد قد صلّی فیه، وانحرف عن القبلة، فجلست بین یدیه ودخل «8» إلیه أبو الحسن علیه السلام وهو یومئذ خماسی وفی یده درّة فأقعده علی فخذه، فقال له: بأبی أنت وامِّی ما هذه المخفقة بیدک؟ قال: مررت بعلیّ أخی وهی فی یده یضرب بها «9» بهیمة فانتزعتها من یده «6».
فقال أبو عبداللَّه علیه السلام: یا فیض! إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أفضیت «10» إلیه صحف إبراهیم وموسی علیهما السلام فائتمن علیها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً علیه السلام، وائتمن علیها علیّ الحسن علیه السلام، وائتمن علیها الحسن الحسین علیه السلام، وائتمن علیها الحسین علیّ بن الحسین، وائتمن علیها
__________________________________________________
(1) [إثبات الهداة: «وخرج»]
(2- 2) [إثبات الهداة: «أفضت»]
(3- 3) [إثبات الهداة: «أفضت إلیک من»]
(4) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(5) [البحار: «تنحطّ»]
(6- 6) [إثبات الهداة: «إلی أن قال: بعدما ذکر أبا الحسن موسی علیه السلام دخل علیه»]
(7) [فی البحار والعوالم: «لما»]
(8) [فی البحار والعوالم: «فدخل»]
(9) [لم یرد فی البحار والعوالم]
(10) [إثبات الهداة: «أفضت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 328
علیّ بن الحسین محمّد بن علیّ، وائتمننی علیها أبی، «1» وکانت عندی، ولقد «1» ائتمنت علیها ابنی هذا علی حداثته وهی عنده، فعرفت ما أراد، فقلت له: جعلت فداک، زدنی.
قال «2»: یا فیض! إنّ أبی کان إذا أراد أ لّاتردّ له دعوة أقعدنی علی یمینه فدعا وامنت «3» فلا ترد له دعوة، وکذلک أصنع بابنی «4» هذا، ولقد ذکرناک أمس بالموقف فذکرناک بخیر.
فقلت له: یا سیِّدی! زدنی، قال: یا فیض! إنّ أبی «5» کان إذا «5» سافر وأنا معه فنعس، وهو علی راحلته أدنیت راحلتی من راحلته فوسدته ذراعی المیل والمیلین حتّی یقضی وطره من النّوم، وکذلک یصنع بی ابنی هذا.
قال: قلت: جعلت فداک «4» زدنی، قال: إنِّی لأجد بابنی هذا ما کان یجد یعقوب بیوسف «6»، قلت: یا سیِّدی! زدنی، قال: هو صاحبک الّذی سألت عنه فأقرّ له بحقِّه «7» فقمت حتّی قبلت رأسه ودعوت اللَّه له.
فقال أبو عبداللَّه علیه السلام: أما أ نّه لم یؤذن لی «8» فی أمرک منک «9»، قلت: جعلت فداک أخبر به أحداً؟ قال: نعم، أهلک وولدک ورفقاءک، وکان معی أهلی وولدی ویونس بن ظبیان من رفقائی، فلمّا أخبرتهم حمدوا اللَّه علی ذلک کثیراً، وقال «10» یونس: لا واللَّه حتّی أسمع
__________________________________________________
(1- 1) [فی إثبات الهداة والبحار والعوالم: «فکانت عندی وقد (ولقد)»]
(2) [إثبات الهداة: «فقال»]
(3)- [زاد فی إثبات الهداة: «علی دعائه»]
(4- 4) [إثبات الهداة: «إلی أن قال: قلت»]
(5- 5) [البحار: «إذا کان»]
(6) [إثبات الهداة: «لیوسف»]
(7)- [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(8) [فی البحار والعوالم: «له»]
(9)- [فی البحار والعوالم: «منه»]
(10) [فی البحار والعوالم: «فقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 329
ذلک منه، وکانت فیه عجلة، فخرج واتّبعته «1»، فلمّا انتهیت إلی الباب سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام «2» قد سبقنی وقال «2»: الأمر کما قال لک الفیض «3»، قال: سمعت وأطعت.
الکشّی، 2/ 642- 643 رقم 663/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 3/ 168؛ المجلسی، البحار، 48/ 26- 27؛ البحرانی، العوالم، 21/ 39- 41
موسی بن جعفر بن محمّد، عن أبیه جعفر بن محمّد بن عبداللَّه، عن محمّد بن عیسی ابن عبداللَّه الأشعریّ، عن محمّد بن سلیمان الدّیلمیّ مولی أبی عبداللَّه علیه السلام، عن أبیه سلیمان قال: سألت أبا عبداللَّه علیه السلام فقلت له: سمعتک وأنت تقول غیر مرّة: لولا أ نّا نزداد لأنفدنا، فقال: أمّا الحلال والحرام فقد أنزل اللَّه علی نبیّه صلی الله علیه و آله بکماله وما یزاد الإمام فی حلال ولا حرام، قلت له: فما هذه الزّیادة؟ فقال: فی سائر الأشیاء سوی الحلال والحرام، قلت: تزدادون شیئاً یخفی علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ولا یعلمه؟ فقال: لا، إنّما یخرج العلم من عند اللَّه فیأتی به الملک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فیقول: یا محمّد! ربّک یأمرک بکذا وکذا، فیقول:
انطلق به إلی علیّ، فیأتی به علیّاً علیه السلام فیقول: انطلق به إلی الحسن فلا یزال هکذا ینطلق به إلی واحد بعد واحد حتّی یخرج إلینا، ومحال أن یعلم الإمام شیئاً لم یعلمه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله والإمام من قبله.
المفید، الاختصاص،/ 313
أحمد بن محمّد بن عیسی، عن عمر بن عبدالعزیز، عن رجل، عن محمّد بن الفضیل، عن أبی حمزة الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین علیهما السلام قال: قلت له: کلّ ما کان عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فقد اعطیه أمیر المؤمنین علیه السلام، ثمّ الحسن علیه السلام بعد أمیر المؤمنین، ثمّ الحسین علیه السلام بعده، ثمّ کلّ إمام إلی أن تقوم السّاعة مع الزّیادة الّتی تحدث فی کلّ سنة وفی کلّ شهر؟
__________________________________________________
(1) [فی البحار والعوالم: «فاتّبعته»]
(2- 2) [فی البحار والعوالم: «وقد سبقنی فقال (وقال)»]
(3)- [البحار: «فیض»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 330
فقال: إی‌واللَّه وفی کلّ ساعة.
المفید، الاختصاص،/ 314
وأخبرنی جماعة عن أبی محمّد هارون بن موسی التّلعکبریّ قال: أخبرنی أبو علیّ أحمد بن علیّ المعروف بابن الخضیب الرّازی، قال: حدّثنی بعض أصحابنا عن حنظلة ابن زکریّا التّمیمیّ، عن أحمد بن یحیی الطّوسیّ، عن أبی بکر عبداللَّه بن أبی شیبة، عن محمّد بن فضیل، عن الأعمش، عن أبی صالح، عن ابن عبّاس قال: نزل جبرئیل علیه السلام بصحیفة من عند اللَّه علی «1» رسول اللَّه «1» صلی الله علیه و آله فیها اثنا عشر خاتماً من ذهب. فقال له: إنّ اللَّه تعالی یقرأ علیک السّلام ویأمرک أن تدفع هذه الصّحیفة إلی النّجیب من أهلک «2» بعدک یفکّ منها أوّل خاتم ویعمل بما فیها، فإذا مضی دفعها إلی وصیّه بعده، وکذلک الأوّل یدفعها إلی الآخر واحداً بعد واحد، فعل «3» النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم ما أمر به «4»، ففکّ علیّ بن أبی طالب علیه السلام أوّلها وعمل بما فیها، ثمّ دفعها إلی الحسن علیه السلام، ففکّ خاتمه وعمل بما فیها، و «5» دفعها بعده إلی الحسین علیه السلام، ثمّ دفعها الحسین إلی علیّ بن الحسین علیه السلام، ثمّ واحداً بعد واحد، حتّی ینتهی إلی آخرهم علیهم السلام.
الطّوسی، کتاب الغیبة،/ 90/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 547؛ المجلسی، البحار، 36/ 209؛ البحرانی، العوالم، (ط «3»)، 15- 3/ 53- 54
وأمّا النّصوص المرویّة علیه من النّبیّ فی جملة الاثنی عشر فکثیرة، مثل خبر اللّوح الّذی هبط به جبرئیل علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم من الجنّة فأعطاه فاطمة علیها السلام، ومثل ماروی أنّ اللَّه تعالی أنزل إلی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم کتاباً مختوماً باثنی عشر خاتماً وأمره أن یدفعه إلی أمیر المؤمنین علیه السلام ویأمره أن یفضّ الخاتم الأوّل فیه فیعمل بما تحته، ثمّ یدفعه عند وفاته إلی الحسن علیه السلام ویأمره بفضّ الخاتم الثّانی ویعمل بما تحته، ثمّ یدفعه عند حضور وفاته إلی الحسین فیفضّ الخاتم الثّالث ویعمل بما تحته، ثمّ یدفعه عند وفاته إلی ابنه [علیّ
__________________________________________________
(1- 1) [العوالم: «رسوله»]
(2) [زاد فی إثبات الهداة والبحار: «من»]
(3) [البحار: «ففعل»]
(4)- [لم یرد فی إثبات الهداة والعوالم]
(5) [فی إثبات الهداة والعوالم: «ثمّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 331
ابن الحسین ویأمره بمثل ذلک، ثمّ یدفعه إلی ابنه] محمّد بن علیّ ویأمره بمثل ذلک، ثمّ یدفعه إلی ولده حتّی ینتهی إلی آخر الأئمّة علیهم السلام.
الطّبرسی، إعلام الوری،/ 261
ما رواه ابن عبّاس من کتاب المقامات قال: أنزل اللَّه علی نبیِّه کتاباً من قبل أن یأتیه الموت، علیه خواتیم من ذهب، فقال له: ادفعه إلی النّجیب من أهلک علیّ بن أبی طالب علیه السلام، ومره أن یفکّ خاتماً منه ویعمل بما فیه، ففکّ منه خاتماً وعمل بما فیه. ثمّ دفعه إلی الحسن علیه السلام [ففکّ خاتماً منه] وعمل بما فیه. ثمّ دفعه إلی الحسین علیه السلام ففکّ خاتماً منه فوجد فیه: أخرج بقومک إلی الشّهادة واشتر نفسک للَّه‌عزّ وجلّ. ثمّ دفعه إلی علیّ ابنه علیه السلام فوجد فیه: اصمت والزم بیتک واعبد ربّک حتّی یأتیک الیقین، ففعل. ثمّ دفعه إلی محمّد ابنه علیه السلام ففکّ خاتماً فوجد [فیه]: حدِّث النّاس وأفتهم ولا تخافنّ إلّااللَّه فلا سبیل لأحدٍ علیک، ففعل. ثمّ دفعه إلی ابنه جعفر، ففکّ خاتماً فوجد فیه: حدِّث النّاس وافتهم وانشر علوم آبائک وصدق أهل بیتک ولا تخافنّ أحداً إلّااللَّه، هکذا حتّی [مضی، ثمّ] صار إلی القائم علیه السلام.
البرسی، مشارق أنوار الیقین،/ 185- 186
وأسند الشّیخ أبو جعفر الطّوسیّ إلی الحسین بن عبیداللَّه الغضائریّ إلی محمّد بن بابویه القمی برجاله إلی الصّادق علیه السلام قال: أنزل اللَّه علی نبیِّه کتاباً قبل موته، علیه خواتیم من ذهب، وقال: هذا وصیّتک إلی النّجیب من أهلک علیّ بن أبی طالب، فدفعه إلی علیّ وأمره أن یفکّ خاتماً ویعمل بما فیه ففعل، ثمّ دفعه إلی الحسن ففکّ خاتماً وفعل بما فیه، ثمّ دفعه إلی الحسین فإذا فیه: اخرج إلی الشّهادة واشر نفسک للَّه، ففعل، ثمّ دفع إلی علیّ بن الحسین، ففکّ خاتماً، فوجد فیه: اصمت والزم بیتک واعبد ربّک، ففعل، ثمّ دفعه إلی ابنه محمّد، ففکّ خاتماً، فوجد فیه: حدّث النّاس وأفتهم ولا تخافنّ إلّااللَّه لا سبیل لأحد علیک، ففعل، ثمّ دفعه إلیَّ، ففککت خاتماً، فوجدت فیه: انشر علوم أهلک، وأنت فی حرز وأمان، ففعلت، ودفعته إلی موسی یدفعه إلی الّذی بعده إلی قیام القائم علیهم السلام.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 148- 149
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 332
بصائر الدّرجات: ابن معروف، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن العلا بن سیابة، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: سألته عمّا یتحدّث النّاس إنّما هی صحیفة مختومة «1» قال، فقال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لمّا أراد اللَّه أن یقبضه أورث علیّاً علمه وسلاحه وما هناک، ثمّ صار إلی الحسن وإلی الحسین، ثمّ حین قُتل الحسین علیه السلام استودعه امّ سلمة، ثمّ قبض بعد ذلک منها، قال: فقلت: ثمّ صار إلی علیّ بن الحسین، ثمّ صار إلی أبیک، ثمّ انتهی إلیک؟ قال:
نعم «1». «2»
المجلسی، البحار، 26/ 209 رقم 16
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی بصائر الدّرجات،/ 199 رقم 17، وبدله: «منها مَنْ کان علی میل من المدینة ولها اشتری العریض فوَ اللَّه ما أدرکها أبی وواللَّه ما أدری أدرکها أم لا»، وأورد فی هامشه ذیل الرّوایة: «لا یرتبط بصدره، بل هو ذیل روایة أخری یأتی وهو الحدیث (50) فی هذا الباب»]
(2)- به روایت حسن دیگر منقول است که مردی از آن حضرت پرسید که مردم می‌گویند که: چون امام حسین علیه السلام را شهید کردند، انگشتر اورا از دستش بیرون آوردند.
حضرت فرمود: «چنین نیست، بلکه امام حسین علیه السلام، امام زین العابدین علیه السلام را وصی خود گردانیده، انگشتر خود را در انگشت او کرد و امر امامت را به او گذاشت. چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله با امیر مؤمنان کرد، امیر المؤمنین با امام حسن و امام حسن با امام حسین علیهم السلام کرد. آن انگشتر به پدر من رسید و از پدر من به من رسید. اکنون نزد من است و در هر جمعه در دست می‌کنم و با آن نماز می‌کنم.»
راوی گفت: من در روز جمعه به خدمت آن حضرت رفتم و اورا در اثنای نماز یافتم. چون فارغ شد، دست خود را به سوی من دراز کرد. در انگشت او انگشتری دیدم که نقش آن این بود: «لا إله إلّااللَّه عدّة للقاء اللَّه». فرمود: «این انگشتر جدم امام حسین علیه السلام است.»
مجلسی، جلاء العیون،/ 476
و در «امالی» صدوق مسطور است که محمد بن مسلم می‌گوید که از صادق آل محمد سؤال کردم که خاتم حسین علیه السلام به دست که افتاد؟ شنیدم که از انگشت مبارکش بیرون کردند.
قال علیه السلام: «لیس کما قالوا، إنّ الحسین علیه السلام أوصی إلی ابنه علیّ بن الحسین علیهما السلام، وجعل خاتمه فی إصبعه وفوّض إلیه أمره کما فعل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بأمیر المؤمنین، وفعل أمیر المؤمنین بالحسن علیهما السلام وفعله الحسن بالحسین علیهما السلام، ثمّ صار ذلک الخاتم إلی أبی علیه السلام بعد أبیه، ومنه صار إلیّ فهو عندی، وإنّی لألبسه کلّ جمعة واصلّی فیه.»
فرمود: «نه چنان است که مردم می‌گویند. همانا حسین علیه السلام با فرزند خود زین‌العابدین وصیت فرمود، خاتم خویش را در انگشت او کرد و امر خلافت را با او گذاشت. چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله با علی گذاشت، امیر المؤمنین با حسن و حسن با حسین تفویض نمود. بدین‌گونه دست به دست همی رفت تا پدرم محمد باقر علیه السلام به میراث یافت و از باقر به من رسید. اینک من در هر روز جمعه در انگشت می‌کنم و به آن نماز می‌گزارم.»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 333
__________________________________________________
- محمد بن مسلم گوید: «من روز جمعه بر آن حضرت درآمدم. چون از نماز فراغت یافت، دست مبارک را فرا من داشت و من بر آن خاتم نگران شدم. این نقش داشت:لا إله إلّااللَّه، عدّة للقاء اللَّه.»
آن‌گاه فرمود: «این است خاتم جد من ابی‌عبداللَّه علیه السلام. مکشوف باد که تواند بود که خاتمی که در یوم طف، انگشت آن حضرت را قطع کردند و ببردند، جز این خاتم است که امامی از امامی به میراث همی برد.»
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 1/ 38- 39
و دیگرباره لشگر ساخته، حمله گشتند. سعید بن قیس همدانی لشگر خویش را فراهم آورد و علم‌ها پیش داشت. اشتر نخعی و حجر بن عدی الکندی و قیس بن سعد بن عباده و عبداللَّه بن عباس و سلیمان بن صرد خزاعی و مغیرة بن خالد و احنف بن قیس و رفاعة بن شداد و جندب بن زهیر و دیگر سرهنگان وداع جان و سر گفتند و دل بر جنگ نهادند. امیر المؤمنین علی علیه السلام خفتانی اخضر که آکنده به قز بود، بر زبر درع رسول‌اللَّه درپوشید و سپر از پس پشت بینداخت و این وقت عصای رسول خدای را که ممشوق می‌نامیدند، در دست داشت، پس روی به اشتر نخعی آورد و گفت: یا مالک! رایت رسول خدای با من است. بعد از وی تاکنون بیرون نیاورده‌ام و آن اول رایتی است که رسول خدای بست و مرا فرمود، گاهی که به سرای دیگر تحویل می‌داد:
«یا أبا الحسن! إنّک لتحارب النّاکثین والقاسطین والمارقین وأیّ تعب ونصب یصیبک من أهل الشّام فاصبر علی ما أصابک إنّ اللَّه مع الصّابرین.»
یعنی: «ای ابو الحسن! تو با عایشه و لشگر جمل و معاویه و سپاه شام و جماعت خوارج که از دین بیرون شوند، حرب خواهی کرد و بسی رنج و شکنج که از مردم شام خواهی دید. بر این جمله شکیبا می‌باش که خداوند پشتیبان صبر کنندگان است.»
پس رایت رسول خدای را منصوب داشت. لشگریان چون آن رایت بدیدند، در گرد آن انجمن شدند و به آواز بلند بگریستند و هر که را دسترس افتاد و جمع را توانست شکافت و پیش شد، آن رایت را ببوسید. آن‌گاه علی علیه السلام قنبر را فرمود که نیزه رسول خدای را که معروف به رمح ملموس است، حاضر کن. قنبر آن نیزه را بیاورد و علی بگرفت و گفت: این رمح را فرزند من حسن از من به میراث می‌برد؛ لکن بدو کار نمی‌فرماید و چون به حسین نوبت می‌رسد، با این نیزه رزم می‌زند و در دست او شکسته می‌شود. هان ای مالک! بدان که رسول خدای مرا خبر داد که خداوند دنیا را از برای فنا آفرید و خیر خاص آخرت است؛ چه آخرت را از برای بقا آفرید. آن‌گاه آهنگ جنگ فرمود؛ بدان‌سان که دریا موج از پس موج می‌راند و لشگر فوج از پس فوج روان کرد. زمین از زخم سم ستور بتوفید و آفتاب از گرد سپاه فرو پژمرید.
سپهر، ناسخ التواریخ امیر المؤمنین علیه السلام، 3/ 75- 76
آن‌گاه مواریث انبیا و اسم‌اعظم و آن چه امیر المؤمنین علیه السلام بدو سپرده بود، به برادرش تسلیم‌کرد و رخت از این تنگ‌جای جهان به فراخنای جنان کشید. بانگ عویل ونحیب از سرای آن حضرت برخاست وفرزندان و خواهران و خویشاوندان به سوگواری نشستند.
سپهر، ناسخ التواریخ امام حسن مجتبی علیه السلام، 2/ 154- 155
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 334

الوصیّة بالإمامة

وقد وردت الأخبار الصّحیحة بالأسانید القویّة أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أوصی بأمر اللَّه تعالی «1» إلی علیّ بن أبی طالب علیه السلام، وأوصی علیّ «2» بن أبی طالب «2» إلی الحسن، وأوصی الحسن إلی الحسین، وأوصی الحسین إلی علیّ بن الحسین، وأوصی علیّ بن الحسین إلی محمّد بن علیّ الباقر، وأوصی محمّد بن علیّ الباقر «3» إلی جعفر بن محمّد الصّادق، وأوصی جعفر بن محمّد الصّادق إلی موسی بن جعفر «4»، وأوصی موسی بن جعفر إلی ابنه علیّ بن موسی الرّضا، وأوصی علیّ بن موسی الرّضا إلی ابنه محمّد بن علیّ، وأوصی محمّد بن علیّ إلی ابنه علیّ بن محمّد، وأوصی علیّ بن محمّد إلی ابنه الحسن بن علیّ، وأوصی الحسن بن علیّ إلی ابنه حجّة اللَّه القائم بالحقّ الّذی لو لم یبق من الدّنیا إلّایوم واحد لطوّل اللَّه ذلک الیوم حتّی یخرج فیملأها عدلًا وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً صلوات اللَّه علیه وعلی آبائه الطّاهرین. «5»
الصّدوق، من لا یحضره الفقیه، 4/ 130/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 465- 466
وردت الأخبار الصّحیحة بالأسانید القویّة أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أوصی بأمر اللَّه إلی علیّ بن أبی طالب، وأوصی علیّ بن أبی طالب إلی ابنه الحسن، وأوصی الحسن إلی أخیه الحسین، وأوصی الحسین إلی ولده علیّ، وأوصی علیّ بن الحسین إلی ابنه محمّد، وأوصی محمّد بن علیّ إلی ابنه جعفر، وأوصی جعفر إلی ابنه موسی، وأوصی موسی بن جعفر إلی ابنه علیّ الرّضا، وأوصی الرّضا إلی ولده محمّد، وأوصی محمّد إلی ولده علیّ، وأوصی
__________________________________________________
(1) [زاد فی إثبات الهداة: «ذکره»]
(2- 2) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(3) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4) [زاد فی إثبات الهداة: «الکاظم»]
(5) [زاد فی إثبات الهداة: «ورواه الرّاوندیّ فی قصص الأنبیاء مرسلًا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 335
علیّ بن محمّد إلی ولده الحسن، وأوصی الحسن إلی ابنه الحجّة القائم بالحقِّ الّذی لو لم یبق من الدّنیا إلّایوم واحد لطوّل اللَّه ذلک الیوم حتّی یخرج، فیملأها عدلًا وقسطاً کما مُلئت ظلماً وجوراً.
الرّاوندی، قصص الأنبیاء،/ 372 رقم 449
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 336

وُلِدَ الحسین علیه السلام طاهراً

[حدّثنا] أحمد بن السّریّ، قال: حدّثنا حمّود، عن نصر بن عبیداللَّه، عن عبدالرّزّاق ابن همّام [عن معمر]، عن الزّهریّ:
عن ابن عبّاس قال: لمّا کان مولد الحسین بن علیّ صلوات اللَّه علیهما وکانت قابلته صفیّة بنت عبدالمطّلب فدخل علیها النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، فقال: یا عمّة! ناولینی ولدی. قالت:
فداک الآباء والامّهات کیف أناولکه ولم أطهِّره بعد! قال: والّذی نفس محمّد بیده لقد طهّره [اللَّه] من علا عرشه، فمدّ بیده وکفّیه، فناولته إیّاه، فطأطأ علیه برأسه یقبِّل مقلتیه وخدّیه ویمجّ لسانه کأ نّما یمجّ عسلًا أو لبناً.
ثمّ بکی طویلًا صلی الله علیه و آله و سلم، فلمّا أفاق قال: قتل اللَّه قوماً یقتلوک! [قالت صفیّة:] فقلت:
حبیبی محمّد! من یقتل عترة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم؟ قال: یا عمّة! تقتله الفئة الباغیة من بنی امیّة.
محمّد بن سلیمان، المناقب، 2/ 234 رقم 699
حدّثنا أحمد بن الحسین المعروف بأبی علیّ بن عبدویه، قال: حدّثنا الحسن بن علیّ السّکریّ، قال: حدّثنا محمّد بن زکریّا الجوهریّ، قال: حدّثنا «1» العبّاس بن بکّار «1»، قال: حدّثنی الحسین بن یزید، عن عمر بن علیّ بن الحسین، عن فاطمة بنت الحسین علیه السلام، عن أسماء بنت أبی بکر، عن صفیّة «2» بنت عبد المطّلب، قالت «3»: لمّا سقط الحسین علیه السلام من بطن امّه وکنت ولیتها، قال النّبیّ، صلی الله علیه و آله: یا عمّة! هلمِّی إلیَّ ابنی، فقلت: یا رسول اللَّه! إنّا لم نُنظِّفه بعد «3»، فقال «4» صلی الله علیه و آله: یا عمّة «4»! أنتِ تنظِّفینه؟ إنّ اللَّه تبارک وتعالی قد نظّفه
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «الضّبیّ»]
(2) [فی نفس المهموم مکانه: «وروی الصّدوق رحمه الله بسنده عن صفیّة ...»، وفی روضة الواعظین: «قالت صفیّة ...»]
(3)- [لم یرد فی نفس المهموم وروضة الواعظین]
(4- 4) [روضة الواعظین: «النّبیّ صلی الله علیه و آله»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 337
وطهّره [...]. «1»
الصّدوق، الأمالی،/ 136/ عنه: المجلسی، البحار، 43/ 243؛ القمی، نفس المهموم،/ 10؛ مثله الفتّال، روضة الواعظین، 1/ 155
عیون المعجزات للمرتضی: [...] وروی العلائیّ فی کتابه یرفع الحدیث إلی صفّیة بنت عبدالمطّلب قالت: لمّا سقط الحسین ابن فاطمة علیهما السلام کنت بین یدیها، فقال لی النّبیّ صلی الله علیه و آله: هلمِّی إلیَّ بابنی، فقلت: یا رسول اللَّه! إنّا لم ننظِّفه بعد، فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله: أنتِ تنظِّفینه؟ إنّ اللَّه قد نظّفه وطهّره. «2»
المجلسی، البحار، 23/ 256 رقم 34
__________________________________________________
(1)- صفیه دختر عبدالمطلب گوید: چون حسین علیه السلام متولد شد، من سر کارش بودم. پیغمبر فرمود: «عمه جان! پسر مرا بیاور.»
عرض کردم: «یا رسول اللَّه! پاکیزه‌اش نکردیم.»
فرمود: «ای عمه! تو اورا پاکیزه کنی؟ خدا اورا پاکیزه و نظیف کرده است.»
کمره‌ای، ترجمه امالی،/ 136
(2)- ابن بابویه به‌سند معتبر روایت‌کرده است که: صفیه دختر عبدالمطلب: من قابله حضرت‌امام حسین علیه السلام بودم. چون آن حضرت از شکم مادر به زیر آمد، حضرت رسول علیه السلام فرمود: «ای عمه! بیاور فرزند مرا.» گفتم: «یا رسول اللَّه! هنوز اورا پاکیزه نکرده‌ام.»
حضرت فرمود: «تو اورا پاکیزه می‌کنی؟! خدا اورا پاکیزه و مطهر گردانیده است.»
چون به خدمت آن حضرت بردم، اورا در دامن گذاشت و زبان مبارک خود را در دهان او داخل کرد و او می‌مکید. چنان می‌دانم که شیر و عسل از زبان آن حضرت در دهان او جاری شد. پس میان دو دیده اورا بوسید و به من داد و می‌گریست و می‌فرمود: «خدا لعنت کند گروهی را که تورا شهید کنند، ای فرزند!»
سه مرتبه این را فرمود، گفتم: «پدر و مادرم فدای تو باد! که اورا خواهد کشت؟»
فرمود: «باقی‌مانده گروه ستم‌کننده از بنی‌امیه.»
مجلسی، جلاء العیون،/ 476- 477
و نیز در عیون المعجزات مسطور است که علائی در کتاب خود مرفوع می‌دارد حدیث را به صفیه بنت عبدالمطلب.
قالت: لمّا سقط الحسین من فاطمة کنت بین یدیها، فقال لی النّبیّ: هلُمّی إلیَّ بابنی، فقلت: یا رسول اللَّه! أنا لم أنظّفه بعد، فقال لی النّبیّ: أنتِ تنظّفینه! إنّ اللَّه قد نظّفه وطهّره، وروی أنّ رسول اللَّه قام إلیه وأخذه فکان یسبِّح ویهلِّل ویمجِّد.
صفیه گفت: چون حسین علیه السلام از شکم مادر فرود آمد من در پیش روی فاطمه حاضر بودم، رسول خدا فرمود: «فرزند مرا به من آور.»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 338
__________________________________________________
- عرض کردم: «یا رسول اللَّه! من هنوز اورا پاکیزه نکرده‌ام.»
فرمود: «تو اورا پاکیزه چه کنی! خداوند اورا پاکیزه و مطهر آورده است.» هم در خبر است که این وقت رسول خدای برخاست وبه سوی او رفت و اورا بگرفت و تسبیح و تهلیل و تمجید می‌کرد.
سپهر، ناسخ التواریخ سیّد الشهدا علیه السلام، 1/ 15
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 339

شهادة الخضر بإمامته علیه السلام‌

وعنه [علیّ بن إبراهیم] قال «1»: أقبل أمیر المؤمنین علیه السلام یوماً ویده علی عاتق سلمان و «2» معه الحسن علیه السلام حتّی دخل المسجد، فلمّا جلس «3» جاءه رجل علیه برد خزّ «3»، فسلّم وجلس بین یدی أمیر المؤمنین، فقال: یا أمیر المؤمنین! أرید أن أسألک عن مسائل، فإن أنت خرجت «4» منها علمت أنّ القوم نالوا منک وأنت أحقّ بهذا الأمر من غیرک، وإن «5» أنت لم تخرج منها «5» علمت أ نّک والقوم شرع سواء. فقال له أمیر المؤمنین: سل ابنی هذا یعنی الحسن، فأقبل الرّجل بوجهه علی الحسن علیه السلام فقال له: یا بنیّ! أخبرنی عن الرّجل إذا نام أین تکون «6» روحه؟ وعن الرّجل یسمع الشّی‌ء فیذکره دهراً ثمّ ینساه فی وقت الحاجة إلیه کیف هذا؟ وأخبرنی عن الرّجل یلد له الأولاد منهم من یشبه أباه أو أعمامه «7» ومنهم من یشبه امّه وأخواله فکیف هذا؟
فقال له الحسن علیه السلام: نعم، أمّا الرّجل إذا نام فإنّ روحه تخرج «8» مثل شعاع الشّمس، فتعلّق «9» بالرّیح، والرّیح بالهوی فإذا أراد اللَّه أن ترجع جذب الهوی الرّیح وجذب الرّیح الرّوح فرجعت إلی البدن، وإذا «10» أراد اللَّه أن یقبضها جذب الهوی الرّیح و «11» جذبت الرّیح
__________________________________________________
(1) [فی البحار مکانه: «تفسیر علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن داوود بن القاسم الجعفریّ، عن أبی جعفر الثّانی علیه السلام، قال ...»]
(2) [لم یرد فی البحار]
(3- 3) [البحار: «جاء رجل علیه برد حسن»]
(4) [البحار: «أجبت»]
(5- 5) [البحار: «لم تجبنی عنها»]
(6) [البحار: «یکون»]
(7) [البحار: «عمومته»]
(8) [البحار: «یخرج»]
(9) [البحار: «فیتعلّق»]
(10) [البحار: «فإذا»]
(11) (11*) [البحار: «جذب الرّیح الرّوح فقبضها»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 340
الرّوح فیقبضها إلیه (11*)، وأمّا الرّجل الّذی ینسی الشّی‌ء ثمّ یذکره فما من أحد إلّاعلی‌رأس فؤاده حقّه مفتوحة الرّأس، فإذا سمع الشّی‌ء وقع فیها، فإذا أراد اللَّه أن «1» ینسیها أطبق «1» علیها وإذا أراد اللَّه «2» أن یذکره فتحها وهذا دلیل الإلهیّة، وأمّا الرّجل الّذی یلد له أولاد «3» فإذا سبق ماء الرّجل ماء المرأة فإنّ الولد یشبه أباه وعمومته، وإذا سبقت «4» ماء المرأة ماء الرّجل یشبه امّه وأخواله.
فالتفت الرّجل إلی أمیر المؤمنین علیه السلام فقال: أشهد أن لا إله إلّااللَّه ولم أزل أقولها، وأشهد أنّ محمّداً «5» عبده ورسوله «5» ولم أزل أقولها وأشهد أ نّک وصیّ محمّد وخلیفته فی امّته وأمیر المؤمنین حقّاً حقّاً «2»، وأنّ الحسن القائم بأمرک «6» من بعدک «6»، وأنّ الحسین القائم من بعده بأمره، وأنّ علیّ بن الحسین القائم بأمره من بعده، وأنّ محمّد بن علیّ، وجعفر ابن محمّد، وموسی بن جعفر، وعلیّ بن موسی، ومحمّد بن علیّ، وعلیّ بن محمّد، والحسن ابن علیّ، ووصیّ الحسن بن علیّ القائم بالقسط المنتظر الّذی یملأها قسطاً وعدلًا کما ملئت ظلماً وجوراً.
ثمّ قام وخرج من باب المسجد، فقال أمیر المؤمنین علیه السلام للحسن: هذا أخی الخضر.
القمی، التّفسیر، 2/ 44- 45/ عنه: المجلسی، البحار، 58/ 39- 40
عدّة «7» من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد «8» البرقیّ، عن‌أبی‌هاشم داوود بن القاسم الجعفریّ،
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «ینساها طبق»]
(2) [لم یرد فی البحار]
(3) [البحار: «الأولاد»]
(4)- [البحار: «سبق»]
(5- 5) [البحار: «رسول اللَّه»]
(6- 6) [لم یرد فی البحار]
(7) [الاستبصار: «أخبرنا الشّیخ المفید أبوعبداللَّه محمّد بن محمّد بن النّعمان، قال: أخبرنا الشّیخ أبوالقاسم جعفر بن محمّد بن قولویه وأبو الحسین محمّد بن محمّد بن الحسن بن الولید، جمیعاً عن محمّد بن یعقوب، عن عدّة»]
(8) [فی الاستبصار: «محمّد بن عیسی عن»، وفی البرهان: «خالد»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 341
عن أبی جعفر الثّانی علیه السلام قال: أقبل أمیر المؤمنین علیه السلام ومعه «1» الحسن بن علیّ «1» علیه السلام وهو «2» متّکئ علی ید «2» سلمان «3»، فدخل المسجد الحرام، فجلس إذ أقبل رجل حسن الهیئة واللّباس، فسلّم علی أمیر المؤمنین، فردّ علیه السّلام، فجلس، «4» ثمّ قال «4»: یا أمیر المؤمنین «5» أسألک عن ثلاث مسائل «6» إن «7» أخبرتنی بهنّ علمت أنّ القوم رکبوا «8» من أمرک ما قضی «9» علیهم وأن «10» لیسوا بمأمونین فی دنیاهم «11» وآخرتهم، وإن تکن «11» الأخری علمت أ نّک وهم شرع سواء. فقال «12» له أمیر المؤمنین «13» علیه السلام سلنی «12» عمّا بدا لک، قال: أخبرنی عن الرّجل إذا نام أین تذهب روحه، وعن الرّجل کیف یذکر وینسی؟ وعن الرّجل کیف «14» یشبه ولده الأعمام والأخوال «6»؟
فالتفت أمیر المؤمنین علیه السلام إلی الحسن «15» فقال: یا أبا محمّد! أجبه، قال 15: فأجابه الحسن علیه السلام، فقال الرّجل: أشهد أن لا إله إلّااللَّه ولم أزل أشهد بها وأشهد أنّ محمّداً
__________________________________________________
(1- 1) [فی الاستبصار: «الحسن»، وفی إثبات الهداة والبرهان: «ابنه الحسن بن علیّ»]
(2- 2) [البرهان: «متّک علی»]
(3)- [الاستبصار: «سلمان الفارسیّ»]
(4- 4) [الاستبصار: «فقال»]
(5)- [زاد فی إثبات الهداة: «إنِّی»]
(6- 6) [إثبات الهداة: «إلی أن قال»]
(7)- [الاستبصار: «فإن»]
(8)- [الغیبة: «قد رکبوا»]
(9)- [الاستبصار: «ما قصر»]
(10) [البرهان: «أنّهم»]
(11- 11) [فی الاستبصار: «اخراهم وإن تکن»، وفی البرهان: «آخرتهم وإن یکن»]
(12- 12) [الاستبصار: «سل»]
(13)- [لم یرد فی الغیبة]
(14) [لم یرد فی الاستبصار]
(15- 15) [فی الغیبة والبرهان: «فقال (وقال): یا أبا محمّد أجبه»، وفی الاستبصار: «فقال: أجبه یا أبا محمّد»، وفی إثبات الهداة: «فقال: أجبه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 342
رسول اللَّه ولم أزل أشهد بذلک «1» وأشهد أ نّک «2» وصیّ رسول اللَّه «2» صلی الله علیه و آله والقائم بحجّته «3»- وأشار إلی أمیر المؤمنین- «4» ولم أزل أشهد بها «4»، وأشهد أ نّک وصیّه والقائم بحجّته- وأشار إلی الحسن «5» علیه السلام- وأشهد أنّ الحسین بن علیّ وصیّ أخیه «6» والقائم بحجّته بعده «7»، وأشهد علی علیّ بن الحسین أ نّه القائم بأمر الحسین بعده، وأشهد علی محمّد بن علیّ أ نّه القائم بأمر علیّ بن الحسین «8»، وأشهد علی جعفر بن محمّد بأ نّه «9» القائم بأمر محمّد «10» وأشهد علی «11» موسی أ نّه «11» القائم بأمر جعفر «12» بن محمّد «12»، وأشهد علی علیّ بن موسی أ نّه «13» القائم بأمر موسی بن جعفر، وأشهد علی محمّد بن علیّ أ نّه «13» القائم بأمر علیّ بن موسی، وأشهد علی علیّ بن محمّد بأ نّه «14» القائم بأمر محمّد بن علیّ «15»، وأشهد علی الحسن بن علیّ بأ نّه 14 القائم بأمر علیّ بن محمّد، وأشهد «16» علی رجل 16 من ولد الحسن «17» لایکنّی ولایسمّی حتّی یظهر «18» أمره فیملأها عدلًا کما مُلئت «19» جوراً، والسّلام
__________________________________________________
(1) [الاستبصار «بها»]
(2- 2) [فی الاستبصار: «وصیّه»، وفی إثبات الهداة: «وصیّ محمّد رسول اللَّه»]
(3)- [زاد فی البرهان: «بعده»]
(4- 4) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(5) [زاد فی الاستبصار: «وأ نّه وصیّ أبیه، والقائم بحجّته بعده»]
(6)- [فی الاستبصار والغیبة: «أبیه»]
(7) [لم یرد فی إثبات الهداة، وفی الاستبصار والغیبة: «بعدک»]
(8) [زاد فی الاستبصار: «بعده»]
(9)- [فی الاستبصار والغیبة: «أ نّه»]
(10) [زاد فی الاستبصار: «بعده»، وفی الغیبة وإثبات الهداة والبرهان: «محمّد بن علیّ»]
(11- 11) [فی الاستبصار والبرهان: «موسی بن جعفر أ نّه»، وفی إثبات الهداة: «موسی بن جعفر بأ نّه»]
(12- 12) [لم یرد فی الاستبصار]
(13) [فی إثبات الهداة والبرهان: «بأ نّه»]
(14) [الاستبصار: «أ نّه»]
(15)- [الاستبصار: «علیّ بن موسی»]
(16- 16) [الاستبصار: «أنّ رجلًا»]
(17) [الغیبة: «الحسین»]
(18) [الاستبصار: «یظهر اللَّه»]
(19)- [زاد فی الغیبة والبرهان: «ظلماً و»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 343
علیک یا أمیر المؤمنین ورحمة اللَّه وبرکاته.
ثمّ قام فمضی «1»، فقال أمیر المؤمنین «2»: یا أبا محمّد! اتبعه «3» فانظر «4» أین یقصد. فخرج الحسن «5» بن علیّ علیهما السلام «5»، فقال «6»: ما کان إلّاأن وضع رجله «7» خارجاً من «7» المسجد، فما دریت أین أخذ من أرض اللَّه، فرجعت إلی أمیر المؤمنین علیه السلام فأعلمته، فقال: یا أبا محمّد! أتعرفه؟ قلت «8»: اللَّه ورسوله وأمیر المؤمنین أعلم، «9» قال: هو «9» الخضر علیه السلام. «10» «10»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 525- 526 رقم 1/ عنه: الکراجکی، الاستبصار (من میراث حدیث الشّیعة)، 2/ 128- 130؛ الطّوسی، کتاب الغیبة،/ 98؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 452- 453؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 487- 488
__________________________________________________
(1) [الاستبصار: «ومضی»]
(2)- [زاد فی الاستبصار: «لولده الحسن»]
(3)- [لم یرد فی البرهان]
(4)- [فی الاستبصار: «وانظر»، وفی الغیبة والبرهان: «انظر إلی»، وفی إثبات الهداة: «فانظر إلی»]
(5- 5) [لم یرد فی الغیبة، وفی الاستبصار: «ابن علیّ فی طلبه»]
(6)- [لم یرد فی الغیبة]
(7- 7) [إثبات الهداة: «خارج»]
(8) [فی الغیبة وإثبات الهداة: «فقلت»]
(9- 9) [فی الاستبصار: «فقال: هذا»، وفی الغیبة وإثبات الهداة: «فقال: هو»]
(10)- امام محمد تقی علیه السلام فرمود: امیر المؤمنین همراه حسن بن‌علی علیهما السلام می‌آمد و به دست سلمان تکیه کرده بود تا وارد مسجد الحرام شد و بنشست، مردی خوش قیافه و خوش لباس پیش آمد و به امیر المؤمنین علیه السلام سلام کرد، حضرت جوابش فرمود و او بنشست، آن‌گاه عرض کرد: «یا امیر المؤمنین! سه مسأله از شما می‌پرسم اگر جواب گفتی، می‌دانم که آن مردم (که بعد از پیغمبر حکومت را متصرف شدند) درباره تو مرتکب عملی شدند که خود را محکوم ساختند و در امر دنیا و آخرت خویش آسوده و در امان نیستند و اگر جواب نگفتی می‌دانم تو هم با آن‌ها برابری.»
امیر المؤمنین علیه السلام به او فرمود: «هر چه خواهی از من بپرس.»
او گفت: «به من بگو: 1. وقتی انسان می‌خوابد روحش کجا می‌رود؟ 2. چگونه می‌شود که انسان گاهی به یاد می‌آورد و گاهی فراموش می‌کند؟ 3. چگونه می‌شود که بچه انسان مانند عموها و دایی‌هایش می‌شود؟»
امیر المؤمنین علیه السلام رو به حسن کرد و فرمود: «ای ابا محمد! جوابش را بگو.»
امام حسن علیه السلام جوابش را فرمود، آن مرد گفت: «گواهی می‌دهم که شایسته پرستشی جز خدا نیست
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 344
ویروی عن أبی جعفر الثّانی محمّد بن علیّ الرّضا علیه السلام أ نّه قال عن آبائه (صلوات اللَّه علیهم)، قال: أقبل أمیر المؤمنین ومعه أبو محمّد علیهم السلام وسلمان الفارسی، فدخل المسجد وجلس فیه، فاجتمع النّاس حوله إذ أقبل رجل حسن الهیئة واللّباس، فسلّم علی أمیر المؤمنین علیه السلام وجلس، ثمّ قال: یا أمیر المؤمنین! إنّی قصدت أن أسألک عن ثلاث مسائل إن أخبرتنی بهنّ علمت أ نّک وصیّ رسول اللَّه حقّاً، وإن لم تخبرنی بهنّ علمت أ نّک وهم شرع سواء.
فقال له أمیر المؤمنین علیه السلام: سَلْ عمّا بدا لک.
__________________________________________________
- و همواره به آن گواهی می‌دهم.
و گواهی دهم که محمد رسول خدا است و همواره بدان گواهی دهم.
و گواهی دهم که تو وصی رسول خدا هستی به حجت او قیام کرده‌ای- اشاره به امیرالمؤمنین کرد- و همواره بدان گواهی دهم.
و گواهی دهم که تو وصی او و قائم به حجت او هستی- اشاره به امام حسن کرد-.
و گواهی دهم که حسین بن علی وصی برادرش و قائم به حجتش بعد از اوست.
و گواهی دهم که علی بن الحسین پس از حسین قائم به امر امامت اوست.
و گواهی دهم که محمد [بن] علی قائم به امر امامت علی بن الحسین است.
و گواهی دهم که موسی (بن جعفر) قائم به امر امامت جعفر بن محمد است.
و گواهی دهم که علی بن موسی قائم به امر امامت موسی بن جعفر است.
و گواهی دهم که محمد بن علی قائم به امر امامت علی بن موسی است.
و گواهی دهم که علی بن محمد قائم به امر امامت محمد بن علی است.
و گواهی دهم که حسن بن علی قائم به امر امامت علی بن محمد است.
و گواهی دهم که مردی از فرزندان حسن است که نباید به کنیه و نام خوانده شود، تا امرش ظاهر شود و زمین را از عدالت پر کند چنان که از ستم پر شده باشد.
و سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد، ای امیر المؤمنین!»
سپس برخاست و برفت، امیرالمؤمنین گفت: «ای ابامحمد! دنبالش برو ببین کجا می‌رود؟»
حسن‌بن علی علیهما السلام بیرون آمد و فرمود: «همین که پایش را از مسجد بیرون گذاشت نفهمیدم کدام جانب از زمین خدا را گرفت و برفت.»
سپس خدمت امیر المؤمنین علیه السلام بازگشتم و به او خبر دادم، فرمود: «ای ابا محمد! اورا می‌شناسی؟»
گفتم: «خدا و پیغمبرش و امیرالمؤمنین داناترند.»
فرمود: «او خضر علیه السلام است.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 468- 470
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 345
فقال: أخبرنی عن الرّجل إذا نام أین تذهب روحه، وعن الرّجل کیف یذکر وینسی، وعن الرّجل کیف یشبه ولده الأعمام والأخوال.
فالتفت أمیر المؤمنین علیه السلام إلی أبی محمّد علیه السلام فقال: یا أبا محمّد أجبه.
فقال أبو محمّد: أمّا الإنسان إذا نام فإنّ روحه معلّقة بالرّیح، والرّیح متعلّقة بالهواء إلی وقت یتحرّک صاحبها إلی الیقظة، فإذا أذن اللَّه بردّ الرّوح، جذبت تلک الرّوح الرّیح، وجذبت الرّیح الهواء، فرجعت الرّوح إلی مسکنها فی البدن. وإذا لم یأذن اللَّه بردّ الرّوح إلی صاحبها، جذبت الهواء الرّیح، وجذبت الرّیح الرّوح، فلم ترجع إلی صاحبها إلی أن یبعثه اللَّه تبارک وتعالی. وأمّا الذّکر والنّسیان فإنّ قلب الرّجل فی مثل حُق وعلیه طبق فإن سمّی اللَّه وذکره وصلّی- عند نسیانه- علی محمّد وآله انکشف ذلک الطّبق وهو غشاوة عن ذلک الحقّ وأضاء القلب وذکر الرّجل ما کان نسی، وإن هو لم یصلّ علی محمّد وآله بعد ذکر اللَّه عزّ وجلّ انطبقت تلک الغشاوة علی ذلک الحقّ فأظلم القلب فنسی الرّجل ما ذکر. وأمّا المولود الّذی یشبه الأعمام والأخوال فإنّ الرّجل إذا أتی أهله فواطأها بقلب ساکن وعروق هادنة وبدن غیر مضطرب، استکنت تلک النّطفة فی جوف الرّحم وخرج الرّجل یشبه أباه وامّه. وإن هو أتاها بقلب غیر ساکن وعروق غیر هادئة وبدن مضطرب اضطربت النّطفة فوقعت فی اضطرابها علی بعض العروق، فإن وقعت علی عرق من عروق الأعمام أشبه الولد أعمامه، وإن وقعت علی عرق من عروق الأخوال أشبه الولد أخواله.
فقال الرّجل: أشهد أن لا إله إلّااللَّه ولم أزل أشهد بها، وأشهد أنّ محمّداً صلی الله علیه و آله رسول اللَّه ولم أزل أشهد بها، وأشهد أ نّک وصیّه وخلیفته والقائم بحجّته- وأشار إلی أمیر المؤمنین علیه السلام- وأشهد أ نّک وصیّه والقائم بحجّته- وأشار إلی الحسن- وأشهد أنّ أخاک الحسین وصیّ أبیک ووصیّک والقائم بحجّته بعدک، وأشهد أنّ علیّ بن الحسین القائم بأمر الحسین، وأشهد أنّ محمّد بن علیّ القائم بأمر علیّ بن الحسین، وأشهد أنّ جعفر بن محمّد ابن علیّ القائم بأمر اللَّه بعد أبیه وحجّته، وأشهد أنّ موسی بن جعفر القائم بأمر اللَّه بعد أبیه جعفر، وأشهد أنّ علیّ بن موسی القائم بأمر اللَّه بعد أبیه، وأشهد أنّ محمّد بن علیّ
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 346
القائم بأمر اللَّه بعد أبیه، وأشهد أنّ علیّ بن محمّد القائم بأمر اللَّه بعد أبیه محمّد بن علیّ، وأشهد أنّ الحسن بن علیّ القائم بأمر أبیه علیّ بن محمّد، وأشهد أنّ رجلًا من ولد الحسین ابن علیّ لا یسمّی ولکن یکنّی حتّی یظهر اللَّه أمره یملأها عدلًا کما ملئت جوراً، والسّلام علیک یا أمیر المؤمنین ورحمة اللَّه وبرکاته.
ومضی، فقال أمیر المؤمنین: اتبعه یا أبا محمّد فانظر أین یقصد؟
قال: فخرج الحسن بن علیّ علیه السلام فی أثره، فلمّا وضع الرّجل رجله خارج المسجد لم یدر کیف أخذ من أرض اللَّه.
فرجع إلیه فأعلمه، فقال: یا أبا محمّد أتعرفه؟
قال: اللَّه ورسوله وأمیر المؤمنین أعلم به.
قال: ذاک الخضر علیه السلام. «1»
المسعودی، إثبات الوصیّة،/ 160- 161
__________________________________________________
(1)- حضرت امام محمد تقی از قول پدران خود علیهم السلام فرمود: علی علیه السلام با امام حسن و سلمان فارسی وارد مسجد شدند و نشستند، مردم در اطراف آن حضرت اجتماع کردند. در آن بین مردی خوش هیکل با لباسی نیکو آمد، بر امیر المؤمنین علیه السلام سلام کرد و نشست. آن‌گاه گفت: «یا علی! من قصد کردم که سه مسأله از شما پرسش نمایم. اگر تو مرا از آن‌ها خبری دادی، می‌دانم که خلیفه پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله هستی. اگر مرا از آن‌ها آگاه نکنی، می‌دانم که تو هم مثل آنان (ابوبکر، عمر، عثمان) خواهی بود.»
علی علیه السلام فرمود: «مسأله‌های خود را پرسش نما!»
گفت: «1. بگو بدانم وقتی که مرد می‌خوابد، روح او به کجا خواهد رفت؟
2. چگونه می‌شود که مرد (یک موضوعی را) یادآور می‌شود و آن را فراموش می‌نماید؟
3. چگونه می‌شود که فرزند به عموها و دایی‌ها (ی خود) شباهت پیدا می‌کند؟»
امیر المؤمنین علیه السلام به امام حسن متوجه شد و فرمود: «تو جواب این مرد را بگو!»
امام حسن علیه السلام فرمود:
«1. اما روح انسان: موقعی که انسان می‌خوابد، روح او وابستگی به باد پیدا می‌کند و باد هم به هوا پیوستگی دارد، تا آن وقتی که صاحب روح می‌خواهد بیدار شود. اگر خدا اجازه دهد که روح دوباره به بدن برگردد، آن روح باد را جذب می‌کند و باد هم هوا را جذب خواهد نمود و روح به مسکن خود که بدن باشد، برمی‌گردد. و چنانچه خدا اجازه ندهد که روح به طرف صاحب خود مراجعت نماید، هوا باد را به خود جذب می‌نماید و باد هم روح را جذب می‌کند و روح به بدن صاحب خود بر نخواهد گشت، تا آن وقتی که خدا آن بدن را برانگیخته نماید (یعنی تا روز قیامت).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 347
__________________________________________________
- 2. اما جهت یادآور شدن و فراموش کردن: قلب انسان نظیر حقه‌ای است که بر آن روپوشی باشد. اگر این شخص نام خدا را بگوید و یادآورد آن شود و به محمد وآل محمد صلی الله علیه و آله صلوات بفرستد، آن روپوش برطرف می‌شود، قلب نورانی می‌گردد و آن چه را که انسان فراموش کرده باشد، آن را به خاطر می‌آورد. ولی اگر بعد از یاد خدا، صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله نفرستد، آن روپوش روی قلب را فرامی‌گیرد، قلب تاریک می‌گردد و آن چه را که انسان در خاطر دارد، فراموش می‌نماید.
3. اما فرزندی که به عموها و دایی‌های خود شباهت پیدا می‌کند: وقتی مرد نزد زوجه خود بیاید و با قلب وعروق (رگ‌های بدن) ساکن، آرام و بدن بی‌اضطراب با او همبستر گردد، آن نطفه در رحم جایگزین می‌شود و آن شخص به پدر و مادر خود شباهت پیدا می‌کند، ولی اگر مرد با قلب، عروق و بدن مضطرب نزد زوجه خود آید و با او همبستر گردد، نطفه نیز مضطرب می‌شود و با حال اضطراب در بعضی از عروق جای خواهد گرفت. اگر آن نطفه در رگی از رگ‌های عموها جای گرفت آن فرزند به عموهای خود شباهت پیدا می‌کند و اگر در رگی از رگ‌های دایی‌ها جای‌گزین شد شبیه به دایی‌های خود می‌شود.»
پس آن مرد گفت: «أشهد أن لا إله إلّااللَّه. من دائماً این شهادت را می‌دهم. أشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه صلی الله علیه و آله. من همیشه این شهادت را خواهم داد.»
آن‌گاه به سوی امیرالمؤمنین اشاره کرد و گفت: «من شهادت می‌دهم که تو وصی و خلیفه پیغمبری.»
پس به امام حسن علیه السلام اشاره کرد و گفت: «شهادت می‌دهم که امام حسین علیه السلام بعد از تو وصی، خلیفه و جانشین پدر تو خواهد بود.
شهادت می‌دهم که علی‌بن الحسین علیهما السلام جانشین امام حسین است. گواهی می‌دهم که محمد بن علی علیهما السلام جانشین علی بن الحسین خواهد بود. شهادت می‌دهم که جعفر بن محمد علیهما السلام بعد از پدر خود حجت خداست و برای دین خدا قیام خواهد کرد. گواهی می‌دهم که موسی بن جعفر علیهما السلام بعد از پدر خود جعفر برای دین خدا قیام کننده خواهد بود. شهادت می‌دهم که علی بن موسی الرضا علیهما السلام بعد از پدر خود برای دین خدا قد علم می‌کند. گواهی می‌کنم که محمد بن علی علیهما السلام پس از پدر بزرگوار خود برای امر الهی قیام می‌نماید. شهادت می‌دهم که علی بن محمد علیهما السلام بعد از پدر خود برای دین پروردگار قیام خواهد کرد. گواهی می‌نمایم که حسن بن علی علیهما السلام پس از پدر خود جانشین پدر خود خواهد بود. شهادت می‌دهم مردی از فرزندان حسین علیهم السلام که نام او برده نمی‌شود، ولی کنیه او گفته می‌شود تا آن موقعی که خدا امر خود را ظاهر کند، او زمین را پر از عدل و داد می‌کند همچنان که پر از جور و ستم شده باشد.»
پس از آن گفت: «والسّلام علیک یا أمیر المؤمنین ورحمة اللَّه وبرکاته.»
و از خدمت علی علیه السلام مرخص شد و رفت.
امیر المؤمنین علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود: «به دنبال آن مرد برو و ببین که قصد کجا را دارد.»
امام حسن علیه السلام به دنبال آن مرد خارج شد، همین که آن مرد پای خود را از مسجد بیرون نهاد، معلوم نشد که کجا رفت. امام مجتبی نزد امیر المؤمنین مراجعت کرد و جریان را برای آن حضرت گفت. علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود: «آیا آن مرد را شناختی؟»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 348
أخبرنا عبدالواحد بن عبداللَّه بن یونس الموصلیّ، قال: حدّثنا محمّد بن جعفر، قال:
حدّثنا أحمد بن محمّد بن خالد، قال: حدّثناأبو هاشم داوود بن القاسم الجعفریّ، عن أبی جعفر محمّد بن علیّ علیه السلام، عن آبائه علیهم السلام قال: «أقبل أمیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه ذات یوم ومعه الحسن بن علیّ، وسلمان الفارسیّ؛ وأمیر المؤمنین متّکئ علی ید سلمان- رضی الله عنه- فدخل المسجد الحرام، فجلس، إذ أقبل رجل حسن الهیئة واللِّباس، فسلّم علی أمیر المؤمنین وجلس بین یدیه وقال: یا أمیر المؤمنین! أسألک عن ثلاث مسائل، قال أمیر المؤمنین: سلنی عمّا بدا لک، فقال الرّجل: أخبرنی عن الإنسان إذا نام أین تذهب روحه؟
وعن الرّجل کیف یذکر وینسی؟ وعن الرّجل کیف یُشبه وَلَدُه الأعمام والأخوال؟ فالتفت أمیر المؤمنین علیه السلام إلی الحسن، وقال: أجبه یا أبا محمّد، فقال أبو محمّد علیه السلام للرّجل: أمّا ما سألت عنه عن أمر الرّجل إذا نام أین تذهب روحه، فإنّ روحه معلّقة بالرّیح والرّیح بالهواء معلّقة إلی وقت ما یتحرّک صاحبها بالیقظة، فإن أذن اللَّه تعالی بردّ تلک الرّوح علی ذلک البدن جذبت تلک الرّوح الرّیح، وجذبت الرّیح الهواء فاستکنّت فی بدن صاحبها، وإن لم یأذن اللَّه بردّ تلک الرّوح علی ذلک البدن جذب الهواء الرّیح، وجذبت الرّیح الرّوح فلا تردّ علی صاحبها إلی وقت ما یُبعث.
وأمّا ما ذکرت من أمر الذِّکر والنّسیان، فإنّ قلب الإنسان فی حُقٍّ وعلی الحُقّ طبق، فإذا هو صلّی علی محمّد وآل محمّد صلاة تامّة انکشف ذلک الطّبق علی ذلک الحُقّ فأضاء القلب وذکر الرّجل ما نسی، وإن هو لم یُصلّ علی محمّد وآل محمّد، أو انتقص من الصّلاة علیهم وأغضی عن بعضها، انطبق ذلک الطّبق علی الحقّ فأظلم القلب وسهی الرّجل ونسی ما کان یذکره.
وأمّا ما ذکرت من أمر المولود یُشبه الأعمام والأخوال، فإنّ الرّجل إذا أتی أهله، فجامعها بقلب ساکن، وعروق هادئة، وبدن غیر مضطرب استکنّت تلک النّطفة فی جوف
__________________________________________________
- عرض کرد: «خدا، پیغمبر و امیرالمؤمنین بهتر می‌دانند.»
فرمود: «او خضر علیه السلام بود.»
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 291- 294
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 349
الرّحم، فخرج المولود یشبه أباه وامّه، وإن هو أتی زوجته بقلب غیر ساکن، وعروق غیر هادئة، وبدن مضطرب اضطربت تلک النّطفة، فوقعت فی حال اضطرابها علی بعض العروق، فإن وقعت علی عرق من عروق الأعمام أشبه المولود أعمامه، وإن وقعت علی عرق من عروق الأخوال أشبه الولد أخواله. فقال الرّجل: أشهد أن لا إله إلّااللَّه، ولم أزل أشهد بها؛ وأشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، ولم أزل أشهد بها وأقولها؛ وأشهد أ نّک وصیّ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، والقائم بحجّته، ولم أزل أشهد بها وأقولها- وأشار بیده إلی أمیر المؤمنین علیه السلام-؛ وقال: أشهد أ نّک وصیّه، والقائم بحجّته، ولم أزل أقولها- وأشار بیده إلی الحسن علیه السلام-؛ وأشهد علی الحسین بن علیّ أ نّه وصیّه، والقائم بحجّته، ولم أزل أقولها؛ وأشهد علی علیّ بن الحسین أ نّه القائم بأمر الحسین، وأشهد علی محمّد بن علیّ، أ نّه القائم بأمر علیّ؛ وأشهد علی جعفر أ نّه القائم بأمر محمّد؛ وأشهد علی موسی، أ نّه القائم بأمر جعفر؛ وأشهد علی علیّ، أ نّه ولیّ موسی؛ وأشهد علی محمّد، أ نّه القائم بأمر علیّ؛ وأشهد علی علیّ، أ نّه القائم بأمر محمّد؛ وأشهد علی الحسن، أ نّه القائم بأمر علیّ؛ وأشهد علی رجل من ولد الحسین، لا یسمّی ولا یکنّی حتّی یظهر اللَّه أمره، یملأ الأرض عدلًا وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً، والسّلام علیک یا أمیر المؤمنین، ورحمة اللَّه وبرکاته، ثمّ قام، فمضی.
فقال أمیر المؤمنین للحسن علیهما السلام: یا أبا محمّد! اتبعه فانظر أین یقصد، قال: فخرجت فی أثره، فما کان إلّاأن وضع رجله خارج المسجد، حتّی ما دریت أین أخذ من الأرض، فرجعت إلی أمیر المؤمنین علیه السلام فأعلمته، فقال: یا أبا محمّد! تعرفه؟ قلت: لا، واللَّه، ورسوله، وأمیر المؤمنین أعلم، فقال: هو الخضر علیه السلام». «1» «1»
النّعمانی، کتاب الغیبة،/ 90- 94 رقم 2
__________________________________________________
(1) ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، از امام جواد علیه السلام روایت کرده که آن حضرت به نقل از پدران خود (علیهم السلام) فرمود: روزی امیر المؤمنین علیه السلام درحالی که فرزندش حسن‌بن علی و سلمان فارسی با او بودند و خود به دست سلمان (رضی الله عنه) تکیه داشت، پدیدار شد، به مسجد الحرام درآمده و بنشست. در این هنگام
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 350
__________________________________________________
- مرد خوش‌ظاهر و لباسی آمد. به امیر المؤمنین علیه السلام سلام کرد، در مقابل آن حضرت نشست و گفت: «ای امیر مؤمنان! سه مسأله را از شما می‌پرسم.»
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «آن چه برایت پیش آمده از من سؤال کن.»
پس آن مرد گفت: «در مورد انسان مرا آگاه کنید که وقتی او در خواب است روحش به کجا می‌رود؟ و این که چگونه آدمی چیزی را به یاد می‌آورد و فراموش می‌کند؟ و بالاخره این که چگونه فرزند آدمی شبیه عموها و دایی‌ها می‌شود؟»
امیر المؤمنین علیه السلام به امام حسن رو کرد و فرمود: «ای ابامحمد! تو به او پاسخ بده.»
پس امام حسن علیه السلام فرمود: «در مورد پرسش تو راجع به این که آدمی هنگامی که در خواب است روحش کجا می‌رود، همانا روح او به باد آویخته و باد نیز خود به هوا آویخته تا وقتی که صاحب آن روح رو به بیداری می‌رود. پس اگر خدای تعالی به بازگشت روح به آن بدن اجازه دهد، آن روح باد را به درون خود می‌کشد، باد نیز به نوبه خود هوا را جذب می‌کند و به این ترتیب روح (آزاد شده) و در بدن صاحبش جای می‌گیرد. اگر خداوند اجازه برگشت آن روح را به آن بدن ندهد، هوا باد را جذب می‌کند، باد نیز روح را در خود نگاه می‌دارد و آن به صاحبش برنمی‌گردد تا روز رستخیز فرا رسد.
اما آن چه راجع به یادآوری و فراموشی گفتی، همانا دل آدمی (مغز انسان) در محفظه‌ای گوی مانند است و بر سر آن طبقی نهاده شده هنگامی که او صلوات کاملی بر محمد و آل محمد می‌فرستد، آن طبق از روی محفظه برداشته می‌شود، دل را روشن می‌کند و آدمی آن چه را فراموش کرده به یاد می‌آورد. اگر بر محمد و آل او صلوات نفرستد یا آن را ناقص ادا کند و از گفتن قسمتی از آن صرف‌نظر نماید، آن طبق فرو می‌افتد، دل تاریک می‌شود و انسان آن چه را به یاد داشته فراموش می‌کند.
اما آن چه راجع به چگونگی شبیه شدن نوزاد به عموها و دایی‌هایش پرسیدی، وقتی که شخص با دل آسوده، اعصاب آرام و جسمی بی‌دلهره و نگرانی نزد همسر خود رفته همبستر شود، نطفه حاصله از آن نزدیکی درون رحم جای می‌گیرد و نوزادی که به دنیا می‌آید به پدر و مادر خود شبیه می‌شود و اگر شخصی با دل پریشان، اعصابی ناآرام و بدنی مضطرب به زن خود درآمده و نزدیکی کند، در این صورت نطفه او نیز دچار تشویش شده و با همان حالت بر یکی از رگ‌ها قرار می‌گیرد. اگر بر رگی از رگ‌های عموها (رگ وخون مشترک بین پدر و برادرانش که از حیث نژادی همخون او هستند یا روحیات مشترک خانوادگی پدری) بنشیند، طفل به عموهایش شبیه می‌شود و اگر بر رگی از رگ‌های دایی‌ها (همخون‌های مادری) قرار گیرد، نوزاد شبیه دایی‌ها می‌شود.»
مرد سؤال کننده پس از شنیدن پاسخ‌ها گفت: «شهادت می‌دهم که هیچ معبودی جز خداوند نیست و همواره بر آن شهادت می‌دهم. شهادت می‌دهم که محمد پیامبر خداست، همواره بر آن شهادت می‌دهم و همان را به زبان می‌آورم. شهادت می‌دهم که تو جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و به‌پادارنده حجت او هستی، پیوسته بدان شهادت می‌دهم و آن را خواهم گفت. با دست خود به امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره کرد و (روبه امام حسن علیه السلام) گفت: گواهی می‌دهم که تو وصی او (علی علیه السلام) و قیام کننده به حجت او هستی و همیشه
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 351
حدّثنا أبی رضی الله عنه قال: حدّثنا سعد بن عبداللَّه، عن أحمد بن محمّد «1» بن خالد «1» البرقی، عن أبی هاشم داوود بن القاسم الجعفریّ، عن أبی جعفر الثّانی علیه السلام، قال: أقبل أمیر المؤمنین علیه السلام ومعه الحسن بن علیّ علیه السلام وهو متّکئ علی ید سلمان، فدخل المسجد الحرام، فجلس، إذ أقبل رجل حسن الهیئة واللّباس، فسلّم علی أمیر المؤمنین، فردَّ علیه السّلام، فجلس، ثمّ قال: یا أمیر المؤمنین! أسألک عن ثلاث مسائل إن أخبرتنی بهنّ علمت أنّ القوم رکبوا من أمرک ما أقضی علیهم، إنّهم لیسوا بمأمونین فی دنیاهم ولا فی آخرتهم، وإن تکن الأخری علمت إنّک وهم شرع سواء، فقال له أمیر المؤمنین علیه السلام: سلنی عمّا بدا لک، قال: أخبرنی عن الرّجل إذا نام أین تذهب روحه، وعن الرّجل کیف یذکر وینسی، وعن الرّجل کیف یشبه وُلده الأعمام والأخوال؟ فالتفت أمیر المؤمنین علیه السلام إلی الحسن ابن علیّ علیه السلام، فقال: یا أبا محمّد! أجبه.
__________________________________________________
- آن را خواهم گفت. با دستش به امام حسن علیه السلام اشاره کرد و بعد گفت: شهادت می‌دهم بر حسین‌بن علی علیه السلام که او جانشین حسن علیه السلام و قیام کننده به حجت است و پیوسته چنین خواهم گفت. گواهی می‌دهم بر علی‌بن الحسین علیه السلام که او به‌پادارنده کار حسین علیه السلام است. همچنین گواهی می‌دهم بر محمدبن علی علیه السلام که او برپادارنده امر علی علیه السلام است. شهادت می‌دهم بر جعفر بن محمد علیه السلام که برپادارنده امر محمد (پدر خویش) است. شهادت می‌دهم بر موسی علیه السلام که او قیام کننده به امر جعفر علیه السلام است. گواهی می‌دهم بر علی علیه السلام که او ولی و قائم به امر پدر خود موسی علیه السلام است. گواهی می‌دهم بر محمد علیه السلام که قیام کننده به امر پدر خویش علی علیه السلام است. شهادت می‌دهم بر علی علیه السلام که قیام کننده به امر محمد علیه السلام است. گواهی می‌دهم بر حسن علیه السلام که او برپادارنده امر پدر خود علی علیه السلام است و بالاخره شهادت می‌دهم بر مردی از فرزندان حسین علیه السلام که نام و کنیه او برده نشود تا زمانی که خداوند امر او را آشکار سازد که سراسر زمین را پر از عدل و برابری کند، همان‌گونه که از جور و ستم پر شده است و درود بر تو ای امیرمؤمنان و رحمت خدا و برکات او بر تو باد!»
سپس برخاست و برفت.
پس امیر المؤمنین علیه السلام به‌فرزندش حسن علیه السلام فرمود: «ای ابامحمد! از پی او برو و ببین کجا می‌رود.»
امام حسن علیه السلام گوید: پشت سر او بیرون رفتم همین که پای خود را از مسجد بیرون نهاد، دیگر نفهمیدم کجا رفت. من نزد امیرالمؤمنین علیه السلام برگشتم و او را از ماجرا آگاه کردم.
به من فرمود: «ابا محمد! آیا اورا شناختی؟»
گفتم: «نه، خدا، پیامبرش و امیر المؤمنین بهتر می‌دانند.»
پس به من فرمود: «او خضر علیه السلام بود.»
غفاری، ترجمه غیبت نعمانی،/ 90- 94
(1- 1) [فی المطبوع: «عن ابن خالد»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 352
فقال الحسن علیه السلام: أمّا ما سألت عنه من أمر الرّجل إذا نام أین تذهب روحه، فإنّ روحه معلّقة بالرّیح والرّیح معلّقة بالهواء إلی وقت ما یتحرّک صاحبها للیقظة، فإذا أذن اللَّه عزّ وجلّ بردّ تلک الرّوح علی صاحبها جذبت الرّوح الرّیح وجذبت الرّیح الهواء، فأسکنت الرّوح فی بدن صاحبها، وإذا لم یأذن اللَّه بردّ تلک الرّوح علی صاحبها جذب الهواء الرّیح وجذبت الرّیح الرّوح، فلم تردّ علی صاحبها إلی وقت ما یبعث. وأمّا ما سألت عنه من أمر الذّکر والنّسیان، فإنّ قلب الرّجل فی حقّ وعلی الحقّ طبق، فإن هو صلّی علی النّبیّ صلاة تامّة انکشف ذلک الطّبق علی ذلک الحقّ، فذکر الرّجل ما کان نسی. وأمّا ما ذکرت من أمر الرّجل یشبه ولده أعمامه وأخواله، فإنّ الرّجل إذا أتی أهله بقلب ساکن وعروق هادئة وبدن غیر مضطرب استکنت تلک النّطفة فی تلک الرّحم، فخرج الولد یشبه أباه وامّه، وإن هو أتاها بقلب غیر ساکن، وعروق غیر هادئة وبدن مضطرب اضطربت تلک النّطفة فی جوف تلک الرّحم، فوقعت علی عرق من العروق، فإن وقعت علی عرق من عروق الأعمام أشبه الولد أعمامه، وإن وقعت علی عرق من عروق الأخوال أشبه الولد أخواله.
فقال الرّجل: أشهد أن لا إله إلّااللَّه ولم أزل أشهد بذلک؛ وأشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه، ولم أزل أشهد بذلک؛ وأشهد أنّک وصیّ رسول اللَّه والقائم بحجّته بعده. وأشار إلی أمیر المؤمنین علیه السلام، ولم أزل أشهد بذلک؛ وأشهد أنّک وصیّه والقائم بحجّته، وأشار إلی الحسن؛ وأشهد أنّ الحسین وصیّ أبیه والقائم بحجّته بعدک؛ وأشهد علی علیّ بن الحسین أ نّه القائم بأمر الحسین بعده؛ وأشهد علی محمّد بن علیّ أ نّه القائم بأمر علیّ بن الحسین؛ وأشهد علی جعفر بن محمّد أ نّه القائم بأمر محمّد بن علیّ؛ وأشهد علی موسی بن جعفر أ نّه القائم بأمر جعفر بن محمّد؛ وأشهد علی علیّ بن موسی أ نّه القائم بأمر موسی بن جعفر؛ وأشهد علی محمّد بن علیّ أ نّه القائم بأمر علیّ بن موسی؛ وأشهد علی علیّ بن محمّد أ نّه القائم بأمر محمّد بن علیّ؛ وأشهد علی الحسن بن علیّ أ نّه القائم بأمر علیّ بن محمّد؛ وأشهد علی رجل من ولد الحسین لایکنّی ولایسمّی حتّی یظهر أمره فیملأها عدلًا
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 353
کما ملئت جوراً، والسّلام علیک یا أمیر المؤمنین ورحمة اللَّه وبرکاته.
ثمّ قام فمضی. فقال أمیر المؤمنین للحسن علیه السلام: یا أبا محمّد! اتبعه فانظر أین یقصد، فخرج الحسن بن علیّ علیه السلام فقال: ما کان إلّاأن وضع رجله خارج المسجد فما دریت أین أخذ من أرض اللَّه عزّ وجلّ، فرجعت إلی أمیر المؤمنین علیه السلام فأعلمته، فقال: یا أبا محمّد! أتعرفه؟ قلت: اللَّه ورسوله وأمیر المؤمنین أعلم، فقال: هو الخضر علیه السلام.
الصّدوق، علل الشّرائع، 1/ 119- 121 رقم 6
حدّثنا أبی؛ ومحمّد بن الحسن رضی اللَّه عنهما، قالا: حدّثنا سعد بن عبداللَّه؛ وعبداللَّه ابن جعفر الحمیریّ؛ ومحمّد بن یحیی العطّار؛ وأحمد بن إدریس جمیعاً، قالوا: حدّثنا أحمد ابن أبی عبداللَّه البرقیّ، قال: «1» حدّثنا أبو هاشم داوود بن القاسم الجعفریّ، عن أبی جعفر «2» الثّانی محمّد بن علیّ «2» علیهما السلام قال: أقبل أمیر المؤمنین علیه السلام ذات یوم ومعه الحسن بن علیّ وسلمان الفارسیّ رضی الله عنه، وأمیر المؤمنین علیه السلام متّکئ علی ید سلمان، فدخل المسجد الحرام «3» فجلس، إذ أقبل «3» رجل حسن الهیئة واللّباس، فسلّم علی أمیر المؤمنین علیه السلام، فردَّ علیه السّلام، فجلس، ثمّ قال: یا أمیر المؤمنین! أسألک عن ثلاث مسائل إن أخبرتنی بهنّ علمت أنّ القوم رکبوا من أمرک ما «4» أقضی علیهم «4» أنّهم لیسوا بمأمونین فی دنیاهم ولا فی آخرتهم، وإن تکن «5» الأخری علمت أنّک وهم شرع سواء. فقال له «6» أمیر المؤمنین علیه السلام: سلنی عمّا بدا لک؟ فقال: أخبرنی «7» عن الرّجل إذا نام أین تذهب روحه؟ وعن الرّجل
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه فی الاحتجاج]
(2- 2) [فی العیون: «محمّد بن علیّ الباقر»، وفی إعلام الوری والبحار والعوالم: «محمّد بن علیّ الثّانی»، وفی الاحتجاج: «محمّد بن علیّ الثّانی»]
(3- 3) [فی العیون والبحار والعوالم: «إذ أقبل»، وفی الاحتجاج: «فجلس فأقبل»]
(4- 4) [الاحتجاج: «أفضی إلیهم»]
(5) [الاحتجاج: «یکن»]
(6)- [لم یرد فی الاحتجاج]
(7) [إعلام الوری: «أسئلک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 354
کیف یذکر وینسی؟ وعن الرّجل کیف یشبه ولده الأعمام والأخوال؟ فالتفت أمیر المؤمنین إلی «1» أبی محمّد الحسن «1» فقال: یا أبا محمّد! أجبه، فقال: أمّا ما سألت عنه من أمر الإنسان إذا نام أین تذهب روحه، فإنّ روحه متعلّقة بالرّیح والرّیح متعلّقة بالهواء إلی وقت ما یتحرّک صاحبها للیقظة، فإن أذن اللَّه عزّ وجلّ بردّ تلک الرّوح إلی «2» صاحبها جذبت تلک «3» الرّوح الرّیح «3»، وجذبت تلک الرّیح الهواء، فرجعت الرّوح «4» فأسکنت «5» فی بدن صاحبها، وإن لم یأذن اللَّه عزّ وجلّ بردّ تلک الرّوح «6» إلی «2» صاحبها جذب «7» الهواء والرّیح، وجذبت «8» الرّیح الرّوح، فلم تردّ إلی «2» صاحبها إلی وقت ما یبعث.
وأمّا ما ذکرت من أمر «6» الذِّکر والنّسیان: فإنّ قلب الرّجل فی حُقٍّ، وعلی الحُقّ طبق، فإن صلّی الرّجل «6» عند «9» ذلک علی محمّد «10» وآل محمّد «10» صلاة تامّة انکشف ذلک الطّبق عن ذلک الحُقّ، فأضاء القلب وذکر الرّجل ما کان «11» نسیه، وإن هو «11» لم یصلّ علی محمّد وآل محمّد أو نقص من الصّلاة علیهم انطبق ذلک الطّبق علی ذلک الحُقّ فأظلم «12» القلب ونسی الرّجل «13» ما کان ذکر «13».
__________________________________________________
(1- 1) [فی العیون والاحتجاج والبحار والعوالم: «أبی محمّد الحسن بن علیّ»، وفی إعلام الوری: «الحسن»]
(2) [فی العیون وإعلام الوری والاحتجاج والبحار والعوالم: «علی»]
(3- 3) [فی العیون والبحار: «الرّیح الرّوح»]
(4)- [لم یرد فی الاحتجاج]
(5)- [فی الاحتجاج: «فسکنت»، وفی البحار: «وأسکنت»]
(6) [لم یرد فی إعلام الوری]
(7)- [الاحتجاج: «جذبت»]
(8) [فی الاحتجاج والبحار والعوالم: «فجذبت»]
(9) [العیون: «علی»]
(10- 10) [لم یرد فی البحار]
(11- 11) [فی العیون: «نسی فإن هو»، وفی إعلام الوری والاحتجاج: «نسی وإن»، وفی البحار والعوالم: «نسی وإن هو»]
(12) [إعلام الوری: «وأظلم»]
(13- 13) [لم یرد فی إعلام الوری، وفی العیون والاحتجاج والبحار والعوالم: «ما کان ذکره»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 355
وأمّا ما ذکرت من أمر المولود الّذی یشبه أعمامه وأخواله، فإنّ الرّجل إذا أتی أهله فجامعها بقلب ساکن وعروق هادئة وبدن غیر مضطرب فأسکنت «1» تلک النّطفة فی «2» جوف الرّحم خرج الولد یُشبه أباه وامّه، و «3» إن هو «3» أتاها بقلب غیر ساکن وعروق غیر هادئة وبدن مضطرب، اضطربت تلک «4» النّطفة فوقعت فی حال اضطرابها علی بعض العروق، فإن وقعت علی عرق من عروق الأعمام أشبه «5» الولد أعمامه، وإن وقعت علی عرق من عروق الأخوال أشبه الرّجل «6» أخواله، فقال الرّجل: أشهد أن لا إله إلّااللَّه، ولم أزل أشهد بها، وأشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه، ولم أزل أشهد بها «7»، وأشهد أ نّک وصیّه «8» والقائم بحجّته [بعده]- وأشار [بیده] إلی أمیر المؤمنین علیه السلام- ولم أزل أشهد بها «9»، وأشهد أ نّک وصیّه والقائم بحجّته «10»- وأشار إلی الحسن «11» علیه السلام- وأشهد أنّ الحسین بن علیّ «12» وصیّ أبیک والقائم بحجّته بعدک، وأشهد علی علیّ بن الحسین أ نّه القائم بأمر الحسین بعده «13»، وأشهد علی محمّد بن علیّ أ نّه القائم بأمر علیّ بن الحسین «14»، وأشهد علی جعفر بن محمّد أ نّه القائم بأمر محمّد بن علیّ «15»، وأشهد علی موسی بن جعفر أ نّه
__________________________________________________
(1) [فی العیون: «فاستکنت»، وفی إعلام الوری: «فأسکنت بذلک»]
(2)- [لم یرد فی الاحتجاج]
(3- 3) [فی إعلام الوری: «إذا»، وفی العوالم: «إن»]
(4) [لم یرد فی العیون والاحتجاج والبحار]
(5) [إعلام الوری: «یشبه»]
(6) [فی العیون وإعلام الوری والاحتجاج والبحار والعوالم: «الولد»]
(7) [فی العیون وإعلام الوری والاحتجاج والبحار والعوالم: «بذلک»]
(8)- [فی العیون والعوالم: «وصیّ رسوله»، وفی إعلام الوری والاحتجاج والبحار: «وصیّ رسول اللَّه»]
(9) [إعلام الوری: «بذلک»]
(10) [زاد فی العیون: «بعدک»]
(11)- [إعلام الوری: «حسن بن علیّ»]
(12) [زاد فی إعلام الوری: «أخیک»]
(13) [إعلام الوری: «من بعده»]
(14)- [زاد فی العیون والاحتجاج: «بعده»]
(15) [أضاف فی الاحتجاج: «بعده»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 356
القائم بأمر جعفر بن محمّد «1»، وأشهد علی علیّ بن موسی أ نّه «2» القائم بأمر موسی بن جعفر «1»، وأشهد علی محمّد بن علیّ أ نّه القائم بأمر علیّ بن موسی، وأشهد علی علیّ بن محمّد أ نّه القائم بأمر محمّد بن علیّ، وأشهد علی الحسن بن علیّ أ نّه القائم بأمر علیّ بن محمّد، وأشهد علی رجل من ولد الحسن بن علیّ لا یکنّی ولا یسمّی حتّی «3» یظهر أمره فیملأ الأرض «3» عدلًا «4» کما ملئت جوراً «5»، «6» والسّلام علیک یا أمیر المؤمنین «6» ورحمة اللَّه وبرکاته، ثمّ قام فمضی «7».
فقال أمیر المؤمنین علیه السلام «8»: یا أبا محمّد! اتبعه فانظر أین یقصد؟ فخرج الحسن علیه السلام فی «9» أثره قال: فما کان إلّاأن «10» وضع رجله خارج «11» المسجد فما دریت «12» أین أخذ من أرض اللَّه، فرجعت إلی أمیر المؤمنین علیه السلام، فأعلمته، فقال: یا أبا محمّد! أتعرفه؟ فقلت «13»: اللَّه ورسوله وأمیر المؤمنین أعلم، فقال: هو الخضر علیه السلام. «14»
__________________________________________________
(1) [أضاف فی الاحتجاج: «بعده»]
(2)- [الاحتجاج: «الرّضا بأ نّه»]
(3- 3) [فی العیون: «یظهر فی الأرض أمره فیملأها»، وفی إعلام الوری: «أ نّه یخرج فیملأ الأرض»، وفی البحار والعوالم: «یظهر أمره فیملأها»]
(4) [الاحتجاج: «قسطاً وعدلًا»]
(5)- [فی الاحتجاج: «ظلماً وجوراً»، وزاد فی العیون وإعلام الوری والعوالم: «أ نّه القائم بأمر الحسن [کذا] ابن علیّ علیه السلام»، وزاد فی البحار: «أ نّه القائم بأمر الحسین بن علیّ»]
(6- 6) [إعلام الوری: «السّلام علیکم أ یّها المؤمنین»]
(7) [فی العیون وإعلام الوری: «ومضی»]
(8) [زاد فی الاحتجاج: «للحسن علیه السلام»]
(9) [إعلام الوری: «علی»]
(10)- [لم یرد فی إعلام الوری]
(11)- [العیون: «خارجاً من»]
(12)- [إعلام الوری: «رأیت»]
(13) [الاحتجاج: «قلت»]
(14)- امام نهم علیه السلام فرماید: یک روز امیرالمؤمنین علیه السلام به همراهی حسن‌بن علی و سلمان فارسی در حالی که امیر المؤمنین به دست سلمان تکیه کرده بود آمدند و وارد مسجدالحرام شدند، تا نشست به‌ناگاه مردی
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 357
__________________________________________________
- نیکو منظر و خوش لباس پیش آمد و به امیر المؤمنین سلام کرد و جوابش داد و نزد آن حضرت نشست و بعد از آن عرض کرد: «من از شما سه مسئله می‌پرسم اگر درست جواب دادی از آن‌ها می‌دانم که مردم راجع به امامت شما مرتکب خلافی شدند که من بر آن‌ها حکم می‌کنم که در دنیا و آخرت خود ایمن نیستند و در خطرند، اگر وضع دیگری باشد می‌دانم که تو با آن‌ها برابری و فضیلتی بر آن‌ها نداری.»
امیرالمؤمنین به او گفت: «از هرچه خواهی سئوال کن.»
عرض کرد: «به من خبر ده که چون شخصی می‌خوابد روحش کجا می‌رود؟ مرد چگونه موضوعی را به یاد می‌آورد وفراموش می‌کند؟ و خبر ده از شخص که چگونه شبیه به عموها یا دایی‌های خود می‌شود؟»
امیرالمؤمنین رو به ابی‌محمد حسن‌بن علی نمود و فرمود: «ای ابی‌محمد! جوابش را بده.»
فرمود: «اما آن چه پرسیدی که شخص چون بخوابد روحش کجا می‌رود؟ بدان که روح انسانی آویخته به ریح است و ریح آویخته به هواست تا وقتی که صاحبش برای بیداری به جنبش آید اگر خدای عزوجل اجازه دهد که آن روح به صاحبش برگردد آن روح ریح را بکشد و آن ریح هوا را بکشد و روح برگردد و در تن صاحبش جا کند، اگر خدای عزوجل اجازه برگشت به آن روح ندهد هوا ریح را بکشد و ریح روح را بکشد و تا روز قیامت به صاحبش برنگردد. اما راجع به موضوع یادآوری و فراموشی، دل انسان در میان یک حقه قرار دارد و بر آن حقه سرپوشی است اگر انسان در موقع توجه به موضوعی صلوات بر محمد و آل محمد فرستد آن سرپوش از روی حقه‌ای که پهلوی دل است برداشته شود و مرد را به یاد آید آن‌چه فراموش شده بود و اگر صلوات بر محمد و آل محمد نفرستد یا نقصی در صلواتش باشد آن سرپوش روی آن حقه بیفتد و دل تاریک شود و آن‌چه در یاد بوده فراموش شود. اما راجع به امر مولودی که شبیه اعمام یا اخوال خود می‌شود موضوع این است که چون مرد نزد زنش آید و با او جماع کند اگر دل آرام و رگ‌ها برجا و تن آسوده و بی‌اضطراب باشد نطفه بریزد و در جوف او جای گیرد و فرزند شبیه پدر و مادر آید و اگر در موقع جماع دل بی‌آرام و رگ‌ها در حرکت و بدن مضطرب باشد آن نطفه مضطرب گردد و درحال اضطراب به بعض عروق واقع باشد، اگر بر عروق اعمام واقع شود، فرزند شبیه اعمام گردد و اگر بر عرقی از عروق اخوال واقع شود فرزند شبیه اخوال گردد.»
مرد گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه و همیشه به آن شهادت دهم و گواهی دهم که محمد رسول خدا ست و همیشه به آن گواهی دهم و گواهم که تو وصی او و قائم به حجتی بعد از او- و اشاره به امیرالمؤمنین علیه السلام کرد- و گفت: همیشه گواهم و گواهم که پسرت همان قائم به حجت تو است بعد از تو- و اشاره به حسن کرد- و گواهم که حسین‌بن علی که پسر توست قائم به امر حسن است بعد از او به حجت تو بعد از تو و گواهم که علی بن الحسین قائم به امر حسین است بعد از او و گواهم بر محمد بن علی که اوست قائم به امر علی بن الحسین و گواهم بر جعفربن محمد که اوست قائم به امر محمد بن علی و گواهم بر موسی بن جعفر که اوست قائم به امر جعفر بن محمد و گواهم بر علی بن موسی که اوست قائم به امر موسی بن جعفر و گواهم بر محمد بن علی که اوست قائم به امر علی بن موسی و گواهم بر علی بن محمد که اوست قائم به امر محمد بن علی و گواهم بر حسن ابن علی که اوست قائم به امر علی بن محمد و گواهم بر مردی از فرزندان حسن بن علی که نامش برده نشود و
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 358
الصّدوق، کمال الدّین، 1/ 313- 315 رقم 1، عیون أخبار الرّضا علیه السلام، 1/ 67- 69 رقم 35/ عنه: الطّبرسی، إعلام الوری،/ 382- 383؛ المجلسی، البحار «1»، 36/ 414- 416؛ البحرانی، العوالم، (ط «3»)، 15- 3/ 310- 312؛ مثله أبو منصور الطّبرسی، الاحتجاج، 1/ 395- 398
حدّثنی أبو الفضل محمّد بن عبداللَّه، قال: حدّثنی أبو النّجم بدر بن الطّبرستانیّ، قال:
روی عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الثّانی علیه السلام «2» قال: أقبل أمیر المؤمنین ومعه ابنه أبو محمّد الحسن وسلمان، فدخل «3» المسجد وجلس، فاجتمع «3» النّاس حوله، إذ أقبل رجل حسن الهیئة واللّباس، فسلّم علی أمیر المؤمنین وجلس، ثمّ قال: یا أمیر المؤمنین! أسألک عن ثلاث مسائل إن أجبتنی عنهنّ علمت أنّ القوم قد رکبوا منک ما حظر علیهم وارتکبوا إنّما یوبقهم فی دنیاهم وآخرتهم «4» وإن تکن الأخری علمت أنّک وهم شرع «5». فقال أمیر المؤمنین: سلنی عمّا بدا لک، قال: أخبرنی عن الرّجل إذا نام أین تذهب روحه؟ وعن الرّجل کیف یذکر وینسی؟ وعن الرّجل کیف یشبه ولده الأعمام والأخوال؟ فالتفت «6» علیه السلام إلی ولده الحسن وقال: أجبه یا أبا محمّد «6»، فقال الحسن: أمّا ما سألت من أمر الرّجل
__________________________________________________
- کنیه‌اش ذکر نگردد تا به امر او ظهور کند و زمین را پر از عدل کند چنان‌چه پر از جور شده باشد والسلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.»
سپس برخاست و رفت.
امیرالمؤمنین گفت: «ای ابو محمد! دنبالش برو، ببین قصد کجا دارد؟»
حسن دنبالش بیرون رفت و برگشت، گفت: جز همان نبود که گامی بیرون مسجد گذاشت و دیگر ندیدم به کدام سرزمین خدا رفت و من برگشتم حضور امیرالمؤمنین و به او خبر دادم، فرمود: «ای ابومحمد! آیا اورا شناختی؟»
گفتم: «خدا و رسول او اعلم‌اند و امیرالمؤمنین می‌داند.»
فرمود: «او خضر علیه السلام بود.»
کمره‌ای، ترجمه کمال الدین، 1/ 430- 432
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار 58/ 36- 38]
(2) [زاد فی مدینة المعاجز: «بأ نّه»]
(3- 3) [مدینة المعاجز: «الفارسی ودخل المسجد فجلس واجتمع»]
(4) [مدینة المعاجز: «لاحرقهم»]
(5)- [زاد فی مدینة المعاجز: «سواء»]
(6- 6) [مدینة المعاجز: «أمیرالمؤمنین إلی أبی محمّد علیه السلام فقال: یا أبا محمّد أجبه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 359
أین تذهب روحه إذا نام فإنّ روحه تعلّق «1» بالرّیح والرّیح معلّق «1» بالهواء إلی وقت ما یتحرّک صاحبها بالیقظة «2»، فإن أذن اللَّه بردِّ «3» الرّوح إلی «3» صاحبها جذبت تلک الرّوح «4» إلی صاحبها «4» الرّیح وجذبت تلک الرّیح الهواء، فرجعت الرّوح وأسکنت «5» فی بدن صاحبها، وإن لم یأذن اللَّه تعالی بردّ تلک الرّوح «6» جذب الهواء الرّیح فجذبت الرّیح الرّوح، فلم تردّ لصاحبها «7» إلی وقت ما یبعث.
وأمّا ما سألت «8» من أمر الذّکر والنّسیان فإنّ قلب الرّجل فی حقّ وعلی الحقّ طبق، فإن صلّی عند ذلک علی محمّد وآل محمّد صلاة تامّة انکشف ذلک الطّبق علی «9» ذلک الحقّ، فانتفح القلب وذکر الرّجل ما «10» نسی، وإن لم یصل أو نقص «11» من الصّلاة علیهم انطبق ذلک الطّبق وأظلم «12» القلب ونسی الرّجل ما کان. «13» وأمّا ما سألت عنه من «13» المولود یشبه أعمامه وأخواله فإنّ الرّجل إذا أتی أهله یجامعها بقلب ساکن وعروق هادئة وبدن غیر مضطرب «14» أسکنت تلک النّطفة 14 فی جوف الرّحم وخرج الولد یشبه أباه وامّه، «15» وإذا أتی 15 بقلب غیر ساکن وعروق غیر
__________________________________________________
(1) [مدینة المعاجز: «معلّقة»]
(2) [مدینة المعاجز: «للیقظة»]
(3- 3) [مدینة المعاجز: «روحها علی»]
(4- 4) [لم یرد فی مدینة المعاجز]
(5) [مدینة المعاجز: «فأسکنت»]
(6) [زاد فی مدینة المعاجز: «علی صاحبها»]
(7)- [مدینة المعاجز: «إلی صاحبها»]
(8) [مدینة المعاجز: «ما ذکرت»]
(9) [مدینة المعاجز: «عن»]
(10) [زاد فی مدینة المعاجز: «کان»]
(11)- [زاد فی مدینة المعاجز: «علی محمّد وآل محمّد وانتقص»]
(12) [مدینة المعاجز: «فأظلم»]
(13- 13) [مدینة المعاجز: «ذکر. وأمّا ما ذکرت من أمر»]
(14- 14) [مدینة المعاجز: «وانسکبت تلک النّطفة فوقعت»]
(15- 15) [مدینة المعاجز: «وإن هو أتاها»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 360
هادئة وبدن مضطرب، اضطربت النّطفة ووقعت فی اضطرابها علی بعض العروق، فإن وقعت علی بعض «1» عروق الأعمام أشبه الولد أعمامه، وإن وقعت علی بعض «1» عروق الأخوال أشبه الولد أخواله.
فقال الرّجل: أشهد أن لا إله إلّااللَّه ولم أزل أشهد بها، وأشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه ولم أزل أشهد بها، وأشهد أ نّک وصیّ رسول اللَّه القائم بحجّته (وأشار إلی أمیر المؤمنین) ولم أزل أشهد بها، وأشهد أنّ «2» هذا (وأشار إلی الحسن) وصیّک القائم بالحجّة ولم أزل أشهد بها، وأشهد أنّ الحسین ابنک الوصیّ القائم بالحجّة «2» بعد أخیه، وأشهد أنّ علیّ بن الحسین القائم «3» بالحجّة بعد أبیه، وأشهد أنّ محمّداً ابنه القائم بالحجّة بعد أبیه «3»، وأشهد أنّ جعفر بن محمّد القائم «4» بالحجّة بعد أبیه «4»، وأشهد أنّ موسی بن جعفر القائم «5» بالحجّة بعد أبیه «5»، وأشهد أنّ علیّ بن موسی القائم «6» بالحجّة بعد أبیه «6»، وأشهد أنّ محمّد بن علیّ القائم «7» بالحجّة بعد أبیه «7»، وأشهد أنّ علیّ بن محمّد القائم «8» بالحجّة بعد أبیه، وأشهد أنّ الحسن بن علیّ القائم بالحجّة بعد أبیه «8»، وأشهد أنّ رجلًا من ولد الحسین بن علیّ لا یسمّی ولا یکنّی حتّی یظهر أمره ویملأ الأرض عدلًا وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً، وهو القائم بالحجّة، والسّلام علیک یا أمیر المؤمنین ورحمة اللَّه وبرکاته.
ثمّ قام ومضی «9»، فقال أمیر المؤمنین للحسن: اتبعه «10» وانظره أین یقصد «10». فخرج فی
__________________________________________________
(1) [مدینة المعاجز: «عرق من»]
(2- 2) [مدینة المعاجز: «ابنک هو القائم بحجّتک، وأشار إلی الحسن علیه السلام وأشهد أنّ الحسین بن علیّ ابنک والقائم بحجّته»]
(3- 3) [مدینة المعاجز: «بأمر الحسین، وأشهد أنّ محمّد بن علیّ القائم بأمر علیّ بن الحسین»]
(4- 4) [مدینة المعاجز: «بأمر محمّد بن علیّ»]
(5- 5) [مدینة المعاجز: «بأمر جعفر بن محمّد»]
(6- 6) [مدینة المعاجز: «بأمر موسی بن جعفر»]
(7- 7) [مدینة المعاجز: «بأمر علی بن موسی»]
(8- 8) [مدینة المعاجز: «بأمر محمّد بن علیّ، وأشهد أنّ الحسن بن علیّ القائم بأمر علیّ بن محمّد»]
(9) [مدینة المعاجز: «فمضی»]
(10- 10) [مدینة المعاجز: «فانظر أین یقصد. قال:»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 361
أثره، فما کان إلّاأن وضع رجله فی الرّکاب خارج المسجد «1» ولا یدری أین أخذ، قال: فأعلمت أمیر المؤمنین «1»، فقال لی: یا أبا محمّد! أتعرفه؟ قلت: لا «2»، قال: هو الخضر علیه السلام.
الطّبری، دلائل الإمامة،/ 69- 70/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 3/ 341- 345
وروی الشّیخ المفید حدیث الخضر ومحبّته إلی أمیر المؤمنین وسؤاله عن مسائل، وأمره لولده الحسن بالإجابة عنها. فلمّا أجاب، أعلن الخضر علیه السلام بحضرة الجماعة فقال:
أشهد أن لا إله إلّااللَّه ولم أزل أشهد بها وحده لا شریک له، وأشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه ولم أزل أشهد بها، وأشهد أ نّک وصی رسول اللَّه القائم بحجّته- وأشار بیده إلی أمیر المؤمنین- ولم أزل أشهد بها، وأشهد أ نّک وصیّه والقائم بحجّته- وأشار بیده إلی الحسن علیه السلام- أ نّه وصیّ أبیه والقائم بحجّته بعده، وأشهد أنّ الحسین بن علیّ وصیّ أبیه والقائم بحجّته بعدک، وأشهد علی علیّ بن الحسین أ نّه القائم بأمر الحسین، وأشهد علی محمّد بن علیّ أ نّه القائم بأمر علیّ بن الحسین، وأشهد علی جعفر بن محمّد أ نّه القائم بأمر محمّد بن علیّ، وأشهد علی موسی بن جعفر أ نّه القائم بأمر جعفر، وأشهد علی علیّ بن موسی أ نّه القائم بأمر موسی، وأشهد علی محمّد بن علیّ أ نّه القائم بأمر علیّ بن موسی، وأشهد علی علیّ بن محمّد أ نّه القائم بأمر محمّد بن علیّ، وأشهد علی الحسن بن علیّ أ نّه القائم بأمر علیّ بن محمّد، وأشهد أنّ رجلًا من ولد الحسین لا یسمّی ولا یکنّی حتّی یظهر اللَّه أمره فیملأها عدلًا کما ملئت جوراً، والسّلام علیک یا أمیر المؤمنین ورحمة اللَّه وبرکاته. «3» «3»
ابن شهرآشوب، المناقب، 1/ 286
__________________________________________________
(1- 1) [مدینة المعاجز: «فما أدری أین أخذ من الأرض فرجعت إلی أمیر المؤمنین علیه السلام فأعلمته»]
(2) [مدینة المعاجز: «اللَّه ورسوله وأمیر المؤمنین أعلم»]
(3)- ابوجعفر محمد بن جریر طبری، دیگر محمد بن یعقوب، دیگر محمد بن یحیی، دیگر شیخ طوسی در کتاب «الغیبه»، و دیگر محمد بن ابراهیم النعمانی در کتاب «الغیبه» هر یک به اسناد خویش رقم کرده‌اند که امیر المؤمنین علیه السلام به مسجد درآمد وبنشست. حسن و سلمان فارسی ملازم خدمت بودند و مردمان در اطراف آن حضرت مجتمع شدند. این وقت مردی با هیأتی نیکو و جامه‌ای جمیل درآمد و بر امیرالمؤمنین سلام داد و
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 362
__________________________________________________
- جواب بستد و بنشست. آن‌گاه گفت: «یا امیر المؤمنین! از تو سه سؤال خواهم کرد. اگر پاسخ گفتی، خواهم دانست که این جماعت که با تو طریق مخالفت می‌سپارند، بر محظوری سوارند و ارتکاب عصیانی می‌نمایند که اگر آشکار کنند، خداوند ایشان را عرضه نار و دمار دارد و اگر مرا پاسخ نتوانی گفت، تورا با این جماعت یکسان خواهم شمرد.»
فرمود: «آن چه می‌خواهی، بپرس.»
گفت: «نخستین، خبر ده مرا از آن کس که به خواب می‌رود، روح او به کجا می‌شود؟ و دیگر چگونه می‌شود که گاهی مردم را چیزی به خاطر می‌آید و گاهی نسیان از خاطر می‌زداید. سه دیگر آن که چگونه می‌شود که فرزند مردم، گاهی با اعمام و اخوال شبیه می‌گردد؟»
امیر المؤمنین روی به فرزند خود حسن علیه السلام کرد و فرمود: «یا ابا محمد! اورا پاسخ گوی.»
حسن علیه السلام فرمود: «اما آن‌چه پرسش کردی از روح، همانا چون مرد بخفت، روح او معلق شد با ریح و ریح معلق شد به هوا تا گاهی که هنگام بیداری او فراز آید. پس اگر خداوند اجازت فرمود که روح با صاحب خود پیوسته شود، جذب می‌کند روح ریح را و جذب می‌کند ریح هوا را. پس روح باز شود و با بدن صاحب خود دمساز گردد و اگر از خدای اجازت مراجعت نیافت، جذب می‌کند هوا ریح را و ریح روح را و بازنگردد به صاحب خود تا گاهی که روز برانگیزگاه آید.
اما آن چه از ذکر و نسیان پرسیدی! همانا قلب مرد بر طریق حق است و بر فراز حق، طبقی است. پس اگر بر محمد و آل محمد سلام و صلوات بفرستد، آن فراموشی فرایاد آرد و آن طبق مرتفع شود وگرنه، آن طبق بر نخیزد و ظلمت قلب را فرو گیرد و آن چه را به یاد آرد، نسیان از خاطر بسترد.
اما از آن چه از شباهت مولود با اعمام و اخوال پرسش نمودی! هرگاه مرد هنگام مضاجعت با زوجه خویش قلب ساکن و خاطر مطمئن دارد، مولود با پدر و مادر همانند گردد و اگر با قلب مضطرب و خاطر منشعب هم بستر شود، نطفه مضطرب گردد و با بعض عروق که نسبت با اعمام دارد وگرنه با اخوال منسوب است، واقع شود.
فقال الرّجل: أشهد أن لا إله إلّااللَّه ولم أزل أشهد بها، وأشهد أنّ محمّداً صلی الله علیه و آله رسوله ولم أزل أشهد بها، وأشهد أ نّک وصیّ رسوله القائم بحجّته- وأشار إلی أمیرالمؤمنین- ولم أزل أشهد بها، وأشهد أنّ ابنک هو القائم بحجّتک- وأشار إلی الحسن- وأشهد أنّ الحسین بن علیّ ابنک والقائم بحجّته بعد أخیه، وأشهد أنّ علیّ بن الحسین القائم بأمر الحسین، وأشهد أنّ محمّد بن علیّ القائم بأمر علیّ بن الحسین، وأشهد أنّ جعفر بن محمّد القائم بأمر محمّد بن علیّ، وأشهد أنّ موسی بن جعفر القائم بأمر جعفر بن محمّد، وأشهد أنّ علیّ بن موسی القائم بأمر موسی بن جعفر، وأشهد أنّ محمّد بن علیّ القائم بأمر علیّ بن موسی، وأشهد أنّ علیّ بن محمّد القائم بأمر محمّد بن علیّ، وأشهد أنّ الحسن بن علیّ القائم بأمر علیّ بن محمّد، وأشهد أنّ رجلًا من وُلد الحسن بن علیّ لا یسمّی ولا یکنّی حتّی یُظهر أمره فیملأها عدلًا کما ملئت جوراً، والسّلام علیک یا أمیر المؤمنین ورحمة اللَّه وبرکاته.
چون شهادت داد بر ائمه اثنی عشر، بدین‌سان که نگارش یافت، برخاست و بیرون شد. علی علیه السلام با
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 363
__________________________________________________
- حسن فرمود: از قفای او بشتاب و نگران باش به کجا می‌رود. چون حسن علیه السلام از در مسجد بیرون شد، اورا نیافت. بازشتافت و به عرض رساند. امیرالمؤمنین فرمود: «اورا نشناختی؟»
عرض کرد: «خدا و رسول و امیرالمؤمنین دانند.»
فرمود: «او خضر نبی علیه السلام است.»
سپهر، ناسخ التواریخ امام حسن مجتبی علیه السلام، 2/ 220- 223
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 364

إمامة الحسین علیه السلام مذکورة ضمن ذکر الأئمة علیهم السلام فی صحف الأوّلین‌

أبان عن سلیم: قال: أقبلنا من صفّین مع أمیر المؤمنین علیه السلام، فنزل العسکر قریباً من دیر نصرانیّ. «1» فخرج إلینا «1» من الدّیر شیخ کبیر «2» جمیل [حسن الوجه] «3» حسن الهیئة والسّمت و «4» معه کتاب فی یده، حتّی أتی أمیر المؤمنین «5» علیه السلام فسلّم علیه بالخلافة. فقال «6» [له علیّ علیه السلام: مرحباً یا أخی «7» شمعون بن حمون، کیف حالک رحمک اللَّه؟
فقال: بخیر یا أمیر المؤمنین وسیّد المسلمین ووصیّ رسول ربّ العالمین] «8»، إنّی من نسل [رجل] «9» من حواری [أخیک] «10» عیسی ابن مریم علیه السلام، وأنا «11» من نسل شمعون ابن یوحنّا [وصیّ عیسی ابن مریم] «12». وکان من «4» أفضل حواری عیسی ابن مریم علیه السلام الإثنی عشر وأحبّهم إلیه وآثرهم «13» عنده وإلیه أوصی عیسی «14» ابن مریم علیه السلام 14 «15» وإلیه
__________________________________________________
(1- 1) «ألف» [ومدینة المعاجز والبحار]: «إذ خرج علینا». و «ب»: «فنزل علینا».
(2)- [لم یرد فی البحار]
(3)- الزّیادة من «ألف» و «ب».
(4) [لم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]
(5)- [مدینة المعاجز: «علیّاً»]
(6)- [مدینة المعاجز: «قال»]
(7) [مدینة المعاجز: «أخا»]
(8)- الزّیادة من «ألف» و «ب»، [وزاد فی مدینة المعاجز: «فقال»]
(9)- الزّیادة من «ج»، [وفی مدینة المعاجز: «رجل کان»]
(10)- الزّیادة من «ألف» [ولم یرد فی البحار]، وفی «ب»: أنا من حواری أخیک عیسی ابن مریم علیه السلام.
(11)- [زاد فی مدینة المعاجز والبحار: «وفی روایة أخری: أنا من نسل حواری أخیک عیسی ابن مریم علیه السلام»]
(12)- الزّیادة من «ب» [ولم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]، ومن قوله: «أنا من نسل ...» إلی هنا لایوجد فی «ج».
(13) [مدینة المعاجز: «أبرّهم»]
(14- 14) [لم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]
(15) (15*) [مدینة المعاجز: «ودفع إلیه کتبه وعلمه وحکمه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 365
دفع کتبه وعلمه وحکمته (15*)، فلم یزل أهل بیته «1» علی دینه متمسّکین «2» بملّته فلم یکفروا ولم یبدّلوا «2» ولم یغیّروا «3».
وتلک الکتب عندی إملاء عیسی ابن مریم وخطّ أبینا بیده، وفیها «4» کلّ شی‌ء یفعل النّاس من بعده مَلِکٌ مَلِکٌ، وکم یملک «5» وما یکون فی زمان کلّ ملک منهم، «6» حتّی یبعث اللَّه «6»، «7» رجلًا من العرب من ولد إسماعیل بن إبراهیم خلیل الرّحمان «7» من أرض [تُدعی] «8» «تهامة» [من قریة یقال لها «مکّة»] «9» یقال له «أحمد» [الأنجل العینین المقرون الحاجبین صاحب النّاقة والحمار والقضیب والتّاج- یعنی العمامة-] «10»، له اثنا عشر إسماً.
ثمّ ذکر مبعثه ومولده وهجرته «11» ومن یقاتله ومن ینصره ومن یعادیه وکم یعیش وما تلقی امّته من «12» بعده [من الفرقة والاختلاف.
وفیه تسمیة کلّ إمام هدی وإمام ضلالة] «13» إلی أن یُنزل اللَّه عیسی ابن مریم من السّماء «14».
فذکر فی الکتاب «15» ثلاثة عشر رجلًا «16» من ولد إسماعیل بن إبراهیم خلیل «17» اللَّه هم
__________________________________________________
(1)- «ج»: أهل البیت.
(2- 2) [فی مدینة المعاجز: «بحبله فلم یکفروا، ولم یرتدّوا»، وفی البحار: «علیه لم یکفروا ولم یبدّلوا»]
(3)- «ج»: فلم یبدّل ولم یزد ولم ینقص.
(4) [فی مدینة المعاجز والبحار: «فیه»]
(5)- «ألف» [والبحار]: وما یملک.
(6- 6) «ج» [ومدینة المعاجز]: ثمّ إنّ اللَّه یبعث.
(7- 7) [البحار: «خلیل اللَّه»]
(8)- الزّیادة من «ألف».
(9)- الزّیادة من «ألف» و «ج» و «د».
(10)- الزّیادة من «ألف» و «ب».
(11)- «ج» و «د» [ومدینة المعاجز]: مهاجرته.
(12) [لم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]
(13)- الزّیادة من «ج» و «د»، [ولم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]
(14)- «ج»: إلی أن ینزل المسیح من السّماء.
(15) [فی مدینة المعاجز والبحار: «فی ذلک الکتاب»]
(16)- هم النّبیّ والأئمّة الاثنی عشر علیهم السلام.
(17) (17*) [مدینة المعاجز: «الرّحمان هم خیرة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 366
خیر (17*) من خَلَق اللَّه وأحبّ مَنْ خلق اللَّه إلی اللَّه. وإنّ اللَّه ولیّ مَنْ والاهم «1»، وعدوّ مَنْ «2» عاداهم. مَنْ أطاعهم اهتدی ومَنْ عصاهم ضلّ. طاعتهم للَّه‌طاعة، ومعصیتهم للَّه‌معصیة «3».
مکتوبة فیه أسماؤهم وأنسابهم [ونعتهم] «4» وکم یعیش کلّ رجل منهم [واحداً «5» بعد واحد، وکم رجل منهم] «6» یستسرّ «7» «8» بدینه ویکتمه مِن قومه ومن یظهر [منهم ومن یملک وینقاد له النّاس «8»] «9»
حتّی ینزل [اللَّه] «10» عیسی «11» ابن مریم «11» علیه السلام علی آخرهم. فیصلِّی [عیسی] «12» خلفه ویقول: «إنّکم أئمّة لا ینبغی لأحدٍ أن یتقدّمکم»، فیتقدّم «13» فیصلِّی بالنّاس وعیسی «13» خلفه فی الصّفّ الأوّل «14». أوّلهم أفضلهم وآخرهم له «15» مثل أجورهم وأجور «16» مَن أطاعهم واهتدی بهداهم.
__________________________________________________
(1)- «ج»: لمن تولّاهم، [وفی مدینة المعاجز: «لمن والاهم»]
(2) [مدینة المعاجز: «لمن»]
(3)- «ج»: طاعتهم للَّه‌رضی ومعصیتهم للَّه‌مُغضبة.
(4)- الزّیادة من «ألف» و «ب». وفی «ج» خ ل: مُکتَّبون بأسمائهم ونسبهم ونعتهم.
(5)- [فی مدینة المعاجز والبحار: «واحد»]
(6)- الزّیادة من «ألف» و «ج».
(7)- «ألف» و «ب»: یستتر، وفی «ألف» خ ل: یستر أدلّته للنّاس. [وفی مدینة المعاجز: «یستر حدیثه»، وفی البحار: «یستر أدلّة النّاس»]
(8- 8) [لم یرد فی البحار، وفی مدینة المعاجز: «ویکتمه من قومه وما یظهر منهم وتنقاد له النّاس»]
(9)- الزّیادة من «ج».
(10)- الزّیادة من «ألف».
(11- 11) [لم یرد فی البحار]
(12)- الزّیادة من «ألف»، [وفی مدینة المعاجز: «عیسی ابن مریم»]
(13- 13) [مدینة المعاجز: «ویصلّی بالنّاس وهو»]
(14)- [لم یرد فی البحار]
(15)- «ألف» [ومدینة المعاجز والبحار]: أوّلهم وأفضلهم وخیرهم له ... و «ب»: وأخبرهم له ... و «د»: هو أفضلهم وأخبرهم.
(16)- «ب» و «د»: ونور من أطاعهم.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 367
« [بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم] «1»، أحمد «2» رسول اللَّه واسمه محمّد و «2» یاسین [وط ون] «3» «4» والفاتح والخاتم «4» والحاشر والعاقب والماحی «5»، وهو نبیّ اللَّه وخلیل اللَّه وحبیب اللَّه وصفیّه «6» و [أمینه و] «7» خِیَرَته، یری تقلّبه فی السّاجدین «8»- یعنی فی أصلاب النّبیِّین- [ویکلّمه برحمته «9» فیذکر إذا ذکر: وهو] «10» أکرم «9» خلق اللَّه علی اللَّه وأحبّهم إلی اللَّه، لم یخلق اللَّه خلقاً- ملکاً مقرّباً ولا نبیّاً مرسلًا، مِن «11» آدم فَمَن «12» سواه- خیراً عند اللَّه ولا أحبّ إلی اللَّه منه، یقعده اللَّه «13» یوم القیامة علی عرشه ویشفّعه فی کلّ مَن شفّع فیه وباسمه جری القلم فی اللّوح المحفوظ فی امّ الکتاب [وبذکره، محمّد رسول اللَّه] «14». «15» ثمّ أخوه صاحب اللّواء «16» [یوم القیامة] «17» یوم الحشر 16 الأکبر، وأخوه ووصیّه
__________________________________________________
(1)- الزّیادة من «ب». والظّاهر أ نّه ینقل من هنا نصّ ما فی کتاب الرّاهب. [ولم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]
(2- 2) [مدینة المعاجز: «ابن عبداللَّه واسمه»]
(3)- الزّیادة من «ج». فی «ألف» خ ل: «الفتّاح والقائد» مکان الماحی. وفی خ ل زاد: العابد. [ولم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]
(4- 4) [فی مدینة المعاجز: «والفتّاح والخاتم»، وفی البحار: «والفتّاح والختّام»]
(5)- [زاد فی مدینة المعاجز: «والقائد»، وزاد فی البحار: «وفی نسخة أخری: مکان الماحی الفتّاح والقائد»]
(6)- «ج» [ومدینة المعاجز]: صفوته.
(7)- الزّیادة من «ألف».
(8)- [زاد فی البحار: «وفی نسخة أخری: یراه تقلّبه فی السّاجدین»]
(9- 9) [مدینة المعاجز: «وإنّه یذکر إذا ذکر فهو أکرم من»]
(10)- من قوله «یری تقلّبه ...» إلی هنا فی «ج» هکذا: یراه بعینه ویکلّم بلسانه فینلنی بذکره إذا ذکر اللَّه. وفی «ج» خ ل: فیُتلی بذکره.
(11) [لم یرد فی البحار]
(12)- [مدینة المعاجز: «إلی من»]
(13)- «ج»: یقعده اللَّه معه، [وفی البحار: «یقعده»]
(14)- الزّیادة من «ج»، [ولم یرد فی البحار، وفی مدینة المعاجز: «یذکر محمّد صلی الله علیه و آله»]
(15) (15*) [مدینة المعاجز: «وصاحبه حامل اللّواء یوم الحشر الأکبر وأخیه ووصیّه ووارثه»]
(16- 16) [البحار: «إلی یوم المحشر»]
(17)- الزّیادة من «ج». وفی «ألف» و «ب»: یوم المحشر.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 368
ووزیره (15*) وخلیفته فی امّته، وأحبّ خلق اللَّه إلی اللَّه «1» بعده علیّ بن أبی طالب «2» ولیّ کلّ مؤمن بعده.
ثمّ أحد عشر إماماً «3» من وُلد «4» أوّل الاثنی عشر «4»، [اثنان] «5» سَمِیّا ابنی هارون شبّر وشبیر «6» وتسعة من ولد أصغرهما [وهو الحسین] «7» واحداً «8» بعد واحد، آخرهم «9» الّذی یصلِّی عیسی ابن مریم خلفه» «10».
فیه تسمیة کلّ مَن یملک منهم «11» ومن یستسر «12» بدینه [ومن یظهر. فأوّل] «13» مَن یظهر منهم یملأ جمیع بلاد اللَّه قسطاً وعدلًا ویملک ما بین المشرق والمغرب حتّی یظهره اللَّه علی الأدیان کلّها «14».
فلمّا بعث النّبیّ- وأبی حیّ- صدّق به وآمن به وشهد أ نّه رسول اللَّه. وکان «15» شیخاً
__________________________________________________
(1)- «ج»: إلیه.
(2)- «ج»: علیّ ابن عمّه لأبیه وامّه.
(3)- «ج»: رجلًا.
(4- 4) [فی مدینة المعاجز والبحار: «محمّد وولد الأوّل»]
(5)- الزّیادة من «ألف» و «ب». [وزاد فی مدینة المعاجز والبحار: «منهم»]
(6)- «ب» و «د»: ثمّ أحد عشر رجلًا من ولده وولد ولده أوّلهم شبّر والثّانی شبیر. [لم یرد «شبّر وشبیر» فی مدینة المعاجز، وزاد فی البحار: «وفی نسخة أخری: ثمّ أحد عشر رجلًا من ولده وولد ولده أوّلهم شبّر والثّانی شبیر وتسعة من شبیر، واحد بعد واحد. وفی نسخة الاولی»]
(7)- الزّیادة من «ألف» خ ل، وفی «ألف»: من ولد شبیر.
(8)- [البحار: «واحد»]
(9)- [مدینة المعاجز: «أخیرهم»]
(10)- «ج»: یؤمّ بعیسی ابن مریم. وهنا یتمّ النّصّ الّذی ینقله من کتاب الرّاهب.
(11)- «ج»: کم یملک کلّ رجل منهم.
(12)- «ألف» و «ب» [ومدینة المعاجز والبحار]: یستتر.
(13)- الزّیادة من «ألف» و «ب».
(14)- «ج»: یملأ جمیع بلاد اللَّه قسطاً وعدلًا ویملکون ما بین المشرق إلی المغرب حتّی یظهرهم اللَّه علی أهل الأدیان کلّها.
(15) [مدینة المعاجز: «حقّاً وکان أبی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 369
کبیراً ولم یکن به شخوص. فمات «1» أبی قال لی «1»: «إنّ وصیّ محمّد وخلیفته «2»- «3» الّذی اسمه فی [هذا] «4» الکتاب «3» ونعته- سیمرّ بک إذا مضی ثلاثة [أئمّة] «5» من أئمّة الضّلالة [والدّعاة إلی النّار] «6» المُسَمّین «7» بأسمائهم وقبائلهم [فلان وفلان وفلان ونعتهم وکم یملک کلّ واحد منهم] «8»، فإذا مرّ بک فأخرج إلیه وبایعه «9» وقاتل معه عدوّه فإنّ الجهاد معه کالجهاد مع محمّد، والموالی له کالموالی لمحمّد والمعادی له کالمعادی لمحمّد».
وفی هذا الکتاب [- یا أمیر المؤمنین- إنّ] «10» اثنی عشر إماماً «11» من قریش من قومه «11» یُعادون أهل بیته و «12» یمنعونهم حقّهم «12» [ویقتلونهم] «13»
ویطردونهم ویحرمونهم ویتبّرؤون منهم ویُخیفونهم «14»، مسمّون واحداً «15» بعد واحد بأسمائهم ونعوتهم، وکم یملک کلّ رجل 15 منهم [وما یملک] «6»، وما یلقی منهم «16» ولدک وأنصارک وشیعتک «17» من القتل والخوف «18»
__________________________________________________
(1- 1) [فی مدینة المعاجز والبحار: «وقال یا بنیّ»]
(2)- «ج»: أی بُنیّ، إنّ خلیفة محمّد ....
(3- 3) [مدینة المعاجز: «هو الّذی فی هذا الکتاب اسمه»]
(4)- الزّیادة من «ب» و «ج» و «د».
(5)- الزّیادة من «ج»، [ولم یرد فی البحار]
(6)- الزّیادة من «ج» [ولم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]
(7)- [فی مدینة المعاجز والبحار: «یسمّون»]
(8)- الزّیادة من «ألف» و «ج».
(9)- [مدینة المعاجز: «فبایعه»]
(10)- الزّیادة من «ألف»، [وفی البحار: «یا أمیرالمؤمنین»]
(11- 11) زاد فی «ألف» هکذا: من قریش ومن قومه معه من أئمّة الضّلالة. [وزاد فی مدینة المعاجز: «معه من الأئمّة الضّلال»، وفی البحار: «من قومه من الأئمّة الضّلالة»]
(12- 12) «ج» [والبحار]: یدّعون حقّهم، [وفی مدینة المعاجز: «یذرون حقّهم»]
(13)- الزّیادة من «ب» و «د»، [ولم یرد فی مدینة المعاجز، وفی البحار: «ویمنعونهم منه»]
(14)- «ب» و «د»: یحنقونهم.
(15- 15) [فی مدینة المعاجز والبحار: «واحداً بأسماهم ونعتهم وکم یملک کلّ واحد»]
(16)- «ب»: من قومه.
(17)- [مدینة المعاجز: «وعقبک»]
(18)- [فی مدینة المعاجز: «والحرب والغل»، وفی البحار: «والحرب»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 370
والبلاء «1». وکیف یُدیلکم [اللَّه] «2»
منهم ومن أولیائهم وأنصارهم وما یلقون من الذّلّ [والحرب والبلاء] «3» والخزی والقتل والخوف منکم أهل البیت.
[ثمّ قال:] «4»
یا أمیر المؤمنین! أبسط یدک ابایعک، فإنِّی «5» أشهد أن لا إله إلّااللَّه وأشهد أنّ محمّداً عبده ورسوله، وأشهد أ نّک خلیفة رسول اللَّه فی امّته، ووصیّه وشاهده علی خلقه، وحجّته فی أرضه، وأنّ الإسلام دین اللَّه وإنّی أبرأ من کلّ دین خالَف [دین] «6» الإسلام، فإنّه «7» دین اللَّه الّذی اصطفاه [لنفسه] «8» ورضیه لأولیائه، وإنّه دین عیسی ابن مریم ومَن کان قبله من أنبیاء اللَّه ورسله، وهو الّذی دان «9» به من مضی من آبائی. وإنّی أتولّاک وأتولّی أولیائک، وأبرأ «10» من عدوّک «11» وأتولّی «12» الأحد عشر «12» الأئمّة من ولدک، وأبرأ «10» من عدوِّهم وممّن «13» خالَفَهم وبرأ منهم وادّعی حقّهم وظلمهم «14» من الأوّلین والآخرین. «15» ثمّ تناول یده 15 وبایعه «16»، ثمّ قال له أمیر المؤمنین علیه السلام: ناولنی کتابک «17» فناوله إیّاه.
__________________________________________________
(1)- زاد فی «ألف»: الحرب، [وزاد فی مدینة المعاجز: «والحزن»، وزاد فی البحار: «والخوف»]
(2)- الزّیادة من «ألف» و «ج».
(3)- الزّیادة من «ألف»، [وفی مدینة المعاجز: «والحزن والبلاء»]
(4)- الزّیادة من «ب»، [ولم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]
(5)- [البحار: «بأ نّی»]
(6)- الزّیادة من «ألف».
(7)- «ب»: «والإسلام».
(8)- الزّیادة من «ألف» و «ب» و «د».
(9) [مدینة المعاجز: «کان دان»]
(10) [مدینة المعاجز: «أتبرّأ»]
(11)- «ب» و «د»: من أعدائک.
(12- 12) [لم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]
(13) [مدینة المعاجز: «ومن»]
(14)- «ج»: ظلمکم.
(15- 15) «ب» و «د»: تناول ید أمیر المؤمنین علیه السلام، [وفی مدینة المعاجز: «فتناول یده»]
(16)- [فی مدینة المعاجز والبحار: «فبایعه»]
(17)- «ج» و «د»: أرنی کتابک.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 371
فقال «1» علیّ علیه السلام لرجل من أصحابه: قم مع هذا «2» الرّجل فانظر «3» ترجماناً یفهم کلامه، فلینسخه لک بالعربیّة مفسّراً «2». [فأتاه مکتوباً بالعربیّة] «4».
فلمّا أتاه به «5» قال لابنه الحسن علیه السلام: یا بُنیّ! ائتنی بالکتاب الّذی دفعته إلیک. «6» [فأتاه به، فقال:] «7» أنت «6» یا بُنیّ اقرأه، وانظر أنت یا فلان [- الّذی «8» تستجهل-] «7» فی نسخة هذا الکتاب، فإنّه خطّی «8» [بیدی] «9» وإملاء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیَّ «10».
فقرأه فما خالف حرفاً واحداً «11» [لیس فیه تقدیم ولا تأخیر] «12»، کأ نّه إملاء رجل واحد [علی رجلین] «13».
فحمد اللَّه «6» أمیر المؤمنین علیه السلام «6» وأثنی علیه و «14» قال: «الحمد للَّه‌الّذی لو شاء لم تختلف الامّة ولم تفترق، والحمد للَّه‌الّذی لم ینسنی ولم یضع «15» أمری «16» ولم یخمل ذکری عنده
__________________________________________________
(1) [البحار: «وقال»]
(2)- [لم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]
(3)- «ألف» [والبحار]: فاحضر.
(4)- الزّیادة من «ج»، [ولم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]
(5)- «ب» و «د»: فلمّا انتسخه أتاه به.
(6- 6) [لم یرد فی مدینة المعاجز والبحار]
(7)- الزّیادة من «ج».
(8- 8) [مدینة المعاجز: «فی نسخته فی هذا الکتاب فإنّه بخطّ»]
(9)- الزّیادة من «ألف» و «ج»، [وفی مدینة المعاجز: «یدی»]
(10)- [لم یرد فی البحار]
(11)- «ج»: فما خالف حرفٌ حرفاً.
(12)- الزّیادة من «ألف» و «ج».
(13)- الزّیادة من «ألف»، وفی «ج»: علی رجل واحد.
(14) [مدینة المعاجز: «ثمّ»]
(15)- «ج»: لم یصغّر.
(16)- [مدینة المعاجز: «أجری»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 372
وعند أولیائه إذ صغر وخمل «1» ذکر أولیاء الشّیطان وحزبه» «2».
ففرح بذلک مَن حضر «3» [عند أمیر المؤمنین علیه السلام] «4» من شیعته «3» [وشکر] «5» «6» وساء ذلک کثیراً «6» ممّن حوله حتّی عرفنا ذلک فی وجوههم وألوانهم. «7»
__________________________________________________
(1) [زاد فی مدینة المعاجز والبحار: «عنده»]
(2)- فی «ج» هکذا: ولم یجعل ذکری عنده وعند أولیائه- إذ صغر وخمل عند أولیاء الشّیطان وحزبه- صغیراً. وفی «د» هکذا: ولم یخمد ذکری عنده وعند أولیائه إذ صغر وخمد عند أولیاء الشّیطان وحزبه.
(3- 3) [فی مدینة المعاجز والبحار: «من شیعة علیّ»]
(4)- الزّیادة من «ج».
(5)- الزّیادة من «ألف» و «ب».
(6- 6) [البحار: «کثیر»]
(7)- ابان از سلیم چنین نقل می‌کند: «همراه امیر المؤمنین (صلوات اللَّه علیه) از جنگ صفین باز می‌گشتیم. سپاه در نزدیکی صومعه یک مسیحی بار انداخت. در این هنگام پیر مرد سالخورده زیبا و خوشرو و خوش سیمایی، با وقار در حالی که کتابی در دستش بود، به طرف ما آمد. تا خدمت امیر المؤمنین علیه السلام رسید، با ذکر خلافت به او سلام کرد و گفت: السلام علیک یا خلیفة اللَّه!
علی علیه السلام در جواب وی فرمود: مرحبا ای برادرم شمعون بن حمون! حالت چه‌طور است؟ خداوند تورا رحمت کند!
او هم پاسخ داد: در خیر و خوشی هستم یا امیر المؤمنین وای آقای مسلمین و وصی فرستاده پروردگار جهان. من از نسل حواریون و اصحاب برادرت عیسی بن مریم، از نسل شمعون بن یوحنا ام. یوحنا بهترین دوازده نفر حواریون عیسی بن مریم و از همه آن‌ها بیش‌تر مورد محبت بوده و پیشگام آنان بوده است. عیسی بدو وصیت نمود و کتاب و علم و حکمتش را به وی سپرد. اهل بیت او دائماً بر دین وی استوار بوده و به ملت وی متمسک بودند. هیچ‌گاه کافر نشدند وهیچ تغییر وتبدیلی در دین وی ایجاد نکردند ... آن کتاب‌ها به املای عیسی بن مریم و دستخط پدرمان نزد من است. در آن کتاب، آن چه مردم بعد از او (عیسی) انجام می‌دهند، با ذکر یک یک پادشاهان و زمان سیطره و حکومت هر شاهی، هر واقعه‌ای که در زمان هر پادشاهی رخ خواهد داد، ذکر شده است. تا آن جا که خداوند مردی از عرب، از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم خلیل اللَّه، از زمینی که تهامه نام دارد، در قریه‌ای به نام مکه مبعوث نماید که احمد نامیده می‌شود. چشمانش درشت و ابروهایش نزدیک یکدیگر است. صاحب شتر و الاغ است و نیز صاحب چوبدستی و تاج (عمامه) است و دوازده نام دارد. سپس راهب، محل بعثت و محل تولد و هجرت پیامبر را ذکر کرد و گفت که چه کسی با او می‌جنگد و چه کسی به او یاری خواهد کرد، و چه کسی با او دشمنی می‌کند، چه قدر زندگی خواهد نمود، و این که امت بعد از وی تا زمانی که خداوند عیسی را از آسمان نازل کند، با چه حادثه‌هایی برخورد می‌کنند.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 373
__________________________________________________
- سپس سیزده 1 مرد از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم خلیل اللَّه (صلّی اللَّه علیهم) را نام برد که اینان بهترین مخلوق خدایند و از همه مخلوقات خداوند بیشتر مورد مرحمت خدا هستند. خداوند دوستداران اینان را دوست و دشمنانشان را دشمن می‌دارد. هر کس اطاعت از آنان نماید، هدایت می‌شود و هر که از آنان سرپیچی کند، گمراه می‌شود. اطاعت از آنان اطاعت خدا و سرپیچی از آنان سرپیچی از فرمان خداست. در آن کتاب، نام آنان و نسب و صفتشان و مدت زندگی هر کدام، یکی پس از دیگری نوشته شده است. و همچنین نوشته شده که چند نفر از آنان دینش را پنهان می‌دارد و آن را از قوم خود کتمان می‌کند، و کدام یک دین خود را اظهار می‌کنند. تا آن که خداوند عیسی (صلّی اللَّه علیه) را در زمان آخرین آنان نازل می‌کند و عیسی پشت سر وی نمازگزارده و می‌گوید: شما امامانی هستید که هیچ کس نباید از شما پیش‌تر باشد. او (آخرین آن‌ها یعنی امام زمان) هم پیش می‌رود و با مردم نماز می‌خواند، در حالی که عیسی پشت سر وی در صف اول قرار دارد.
اولین آن‌ها و برتر و بهتر آن‌ها- که اجر او برابر است با اجر همه آنان و اجر کسانی که از آنان اطاعت کنند و کسانی که به راهنمایی آنان هدایت یافته‌اند- احمد پیامبر خدا (صلّی اللَّه علیه وآله) است. نامش محمد و یاسین و فتاح و خاتم و حاشر و عاقب و ماحی است. او پیامبر خدا و دوست خدا و محبوب خدا و صفی و امین و برگزیده خداست.
آباء و اجداد او از ساجدین و عبادت کنندگانند؛ یعنی در صلب پیامبران قرارش داده است. اورا به رحمت خویش به تکلم آورده، وقتی خدا را یاد می‌کند، خدا نیز او را یاد می‌کند. او بزرگوارترین و محبوب‌ترین مردم نزد خداست. خداوند هیچ فرشته مقرب و نه پیامبر مرسلی، چه آدم و چه غیر او خلق نکرده که از او بهتر و بیش‌تر مورد محبت باشد. روز قیامت اورا بر عرش خود می‌نشاند و در مورد هر کس شفاعت کند، شفاعتش را قبول می‌نماید. به نام او قلم در ام الکتاب به جریان افتاد.
پس از او، برادرش، صاحب پرچم در روز محشر بزرگ، و وصی او و خلیفه او در میان امتش، و محبوب‌ترین مردم بعد از پیامبر نزد خداوند، علی‌بن ابی طالب است که صاحب اختیار هر مؤمنی بعد از پیامبر است.
سپس یازده نفر از فرزندان او و فرزند فرزندش هستند. اوّل آنان شبر و دومی شبیر و نه نفر دیگر از نسل شبیر (در روایت دیگر: از فرزندان کوچک‌تر که حسین است)، یکی پس از دیگری خواهند بود. آخرین آنان همان کسی است که عیسی بن مریم پشت سر وی نماز می‌خواند.
در آن کتاب نام هر یک از آنان که به حکومت می‌رسد و هر کدام که دین خود را پنهان و یا ظاهر می‌کنند، آمده است. اوست اولین کسی که از میان آنان ظاهر شده و همه شهرهای خدا را از عدل و داد پر می‌کند و ما بین مشرق و مغرب را در اختیار خود می‌گیرد، تا خداوند اورا بر همه ادیان غلبه دهد.
راهب در ادامه کلامش چنین گفت: وقتی خداوند پیامبر را مبعوث نمود، پدرم زنده بود و او را تصدیق کرده بود و به وی ایمان آورد و شهادت داد که او پیامبر خداست. پدرم پیر مرد سالخورده‌ای بود و حال جا به‌جا شدن نداشت. پدرم هنگام مرگ چنین می‌گفت: فرزندم، وصی محمد و خلیفه او که نام و صفات او در
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 374
__________________________________________________
- این کتاب است، به زودی از کنار (منزل) تو خواهد گذشت، بعد از آن که سه پیشوای گمراه (یعنی ابو بکر و عمر و عثمان) حکومت کند. و نام آن سه و قبایلشان و مدت حکومت هر یک را ذکر کرد.
وقتی عبورش بر تو افتاد، نزد او برو وبا او بیعت نما وهمراه او با دشمنانش به‌جنگ برو که جهاد با او مانند جهاد با محمد است. دوستداری وی همچون دوستداری محمد است و دشمنی وی همچون دشمنی محمد است.
سپس راهب ادامه داد: یا امیر المؤمنین در این کتاب آمده است: دوازده امام از قریش خواهند بود که دوازده حاکم از حاکمان گمراه همزمان آنان و از طایفه آنانند و آنان را از حقشان باز می‌دارند و آنان را طرد کرده، محروم می‌نمایند. از آنان تبری می‌جویند و آنان را از مقامشان پائین می‌آورند.
نام یک یک آنان، و اوصافشان و مدت سلطنت هر یک و نیز آن چه فرزندان و یاران و پیروانت، از کشتار و جنگ و بلا و ترس از آنان خواهند دید، در این کتاب ذکر شده است. در این کتاب آمده است که چگونه خداوند حکومت را از آنان و اولیای یارانشان به شما باز می‌گرداند و چه خواری و جنگ و بلا و پستی و قتل و ترس از شما اهل بیت به آنان خواهد رسید. راهب افزود: یا امیر المؤمنین، دستت را بده تا با تو بیعت کنم. من شهادت می‌دهم که خدایی جز خدای یکتا وجود ندارد و محمد بنده خدا و پیامبر اوست، و تو خلیفه پیامبر در میان امتش و وصی او و شاهد بر مردم و حجت خدا در زمین هستی. شهادت می‌دهم که اسلام دین خداست، و من از هر دینی که مخالف اسلام باشد، دوری می‌کنم. چون اسلام دینی است که خدا آن را برای خود انتخاب کرده و آن را برای اولیائش پسندیده است. اسلام همان دین عیسی بن مریم و انبیا و پیامبران پیش‌تر از وی است. اسلام همان دینی است که پدران گذشته من متدین به آن دین بودند. من، تو و دوستدارانت را دوست می‌دارم و از دشمنانت بی‌زارم. امامانی که از فرزندانت هستند، دوست می‌دارم و از دشمنان و مخالفان آن‌ها بی‌زاری می‌جویم و از آنان دوری می‌کنم و حق آنان وظلمی که بر آنان شده، از اولین و آخرین طلب می‌کنم. سپس دست داد و بیعت نمود. بعد امیر المؤمنین به راهب فرمود: کتابت را به من بده. او هم کتاب را داد علی علیه السلام به یکی از اصحابش فرمود: با این مرد برخیز و مترجمی پیدا کن تا کلام آن را بفهمد و با زبان عربی برایت بنویسد.
وقتی او مترجم را آورد، حضرت رو به فرزندش امام حسن کرد و فرمود: پسرم کتابی که به تو سپردم بیاور. پسرم آن را بخوان و تو ای فلان (نام این شخص برده نشده)، نوشته این کتاب را نگاه کن که این دستخط من و املای پیامبر است امام حسن هم آن را خواند. حتی یک حرف هم اختلاف نداشت و نه تقدیم و نه تأخیری در آن به چشم می‌خورد؛ گویی یک نفر آن را برای دو نفر املا (قرائت) کرده است.
علی علیه السلام هم ضمن حمد و ثنای خداوند فرمود: حمد خدایی را که اگر می‌خواست، ما بین امت اختلاف بروز نمی‌کرد و متفرق نمی‌شدند. سپاس خدایی که مرا فراموش نکرده است و خلافت مرا رها نکرده است و یاد مرا پیش خود و دوستانش خاموش نکرده، لکن یاد شیطان و حزبش را خاموش کرده است.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 375
سلیم بن قیس،/ 705- 711 ح 16/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة «1»، 1/ 658؛ السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 1/ 499- 505؛ المجلسی، البحار «2»، 15/ 236- 239
بهذا الإسناد [ما رواه أحمد بن محمّد بن سعید بن عقدة، ومحمّد بن همّام بن سعید، وعبدالعزیز وعبدالواحد ابنا عبداللَّه بن یونس الموصلیّ عن رجالهم] عن عبدالرّزّاق بن همّام قال: حدّثنا معمر بن راشد، عن أبان بن أبی عیّاش، عن سُلیم بن قیس الهلالیّ، قال: «لمّا أقبلنا من صفّین مع أمیر المؤمنین «3» علیه السلام نزل قریباً من دیر نصرانیّ، إذ خرج علینا شیخ من الدّیر جمیل الوجه، حسن الهیئة والسّمت، معه کتاب حتّی أتی أمیر المؤمنین فسلّم علیه، ثمّ قال: إنِّی من نسل «4» حواریّ عیسی ابن مریم وکان أفضل «5» حواریّ عیسی «5»- الاثنی عشر- وأحبّهم إلیه وآثرهم «6» عنده، وأنّ عیسی أوصی إلیه ودفع إلیه کُتُبه، وعلّمه «7» حکمته. فلم یزل أهل هذا البیت علی دینه، «8» متمسّکین بملّته «8»، لم یکفروا ولم یرتدّوا ولم یغیّروا، وتلک الکتب عندی، إملاء عیسی ابن مریم وخطّ أبینا بیده، فیها کلّ شی‌ء یفعل النّاس من بعده، و «9» اسم ملک ملک [من بعده] «10» منهم، وأنّ «11» اللَّه تبارک وتعالی یبعث رجلًا من العرب
__________________________________________________
-در این جا کسانی که از شیعیان علی علیه السلام حاضر بودند با این مطلب شادمان شدند و شکر نمودند. و در مقابل، عده زیادی از اطرافیان را ناراحت کرد، به طوری که احساس ناراحتی را از رنگ و روی آنان فهمیدیم.»
1. خود پیامبر هم داخل این سیزده نفر است.
الف. ب. الف، ترجمه سلیم بن قیس،/ 121- 125 رقم 18
(1)- [حکاه فی إثبات الهداة باختصار کثیر]
(2)- [حکاه أیضاً فی البحار، 53/ 51- 53]
(3) [زاد فی العوالم: «علیّ»]
(4) [زاد فی البحار والعوالم: «أحد»]
(5- 5) [فی البحار والعوالم: «حواریّه»]
(6) [البحار: «أبرّهم»]
(7)- [البحار: «علمه و»]
(8- 8) [البحار: «ومتمسّکین علیه»]
(9) [البحار: «أو»]
(10)- [ما بین القوسین لم یرد فی البحار]
(11)- [فی إثبات الهداة مکانه: «وبالإسناد عن سلیم بن قیس الهلالی فی حدیث طویل: إنّ رجلً دیرانیّاً من أولاد حواریّ عیسی ذکر لأمیر المؤمنین علیه السلام إنّ عنده کتاباً بخطّ أبیه وإملاء عیسی وفیه أنّ ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 376
من ولد [إسماعیل «1» بن] «2» إبراهیم، خلیل اللَّه، من أرض [یقال لها:] تِهامة، من قریة، یقال لها: مکّة، «3» یقال له: أحمد، له اثنا عشر «3» اسماً، وذکر مبعثه ومولده ومهاجرته، ومن یقاتله، ومن ینصره، ومن یعادیه، وما یعیش، وما تلقی «4» امّته بعده، إلی أن ینزل عیسی ابن مریم من السّماء «1»، وفی ذلک الکتاب ثلاثة عشر رجلًا من ولد إسماعیل بن إبراهیم، خلیل اللَّه، من خیر خلق اللَّه، و «5» من أحبّ خلق اللَّه إلیه، و «5» اللَّه ولیّ لمَنْ والاهم، وعدوّ لمَنْ عاداهم، مَن أطاعهم اهتدی، ومَنْ عصاهم ضلّ، طاعتهم للَّه‌طاعة، ومعصیتهم للَّه معصیة، «6» مکتوبة أسماؤهم وأنسابهم ونعوتهم، وکم یعیش کلّ رجل منهم واحد «7» بعد واحد، وکم رجل منهم یستتر بدینه ویکتمه من قومه، ومن الّذی یظهر منهم وینقاد له النّاس، حتّی «6» ینزل عیسی ابن مریم علیه السلام «8» علی آخرهم، فیصلِّی عیسی خلفه ویقول: إنّکم لأئمّة «9» لا ینبغی لأحد أن یتقدّمکم، «10» فیتقدّم فیصلّی بالنّاس و «8» عیسی خلفه فی الصّفّ. أوّلهم وخیرهم وأفضلهم «10»- وله مثل اجورهم واجور من أطاعهم واهتدی بهم- «11» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم اسمه: محمّد وعبداللَّه ویس والفتّاح والخاتم والحاشر والعاقب والماحی والقائد ونبیّ اللَّه وصفیّ اللَّه، وحبیب «12» اللَّه؛ وأ نّه یُذکر إذا ذُکر، مِن أکرم خلق اللَّه علی اللَّه، وأحبّهم إلی اللَّه، لم یخلق اللَّه مَلَکاً مکرّماً، ولا نبیّاً مرسلًا من آدم فمن سواه
__________________________________________________
(1- 1) [إثبات الهداة: «، یقال له: إسماعیل»]
(2)- [ما بین القوسین لم یرد فی البحار]
(3- 3) [البحار: «فقال: لها اثنی عشر»]
(4) [البحار: «یلقی»]
(5- 5) [فی إثبات الهداة: «أحبّ من خلق اللَّه إلی اللَّه»، وفی البحار: «أحبّ من خلق اللَّه إلیه»]
(6- 6) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(7)- [العوالم: «واحداً»]
(8) (- 8) [البحار: «فیصلِّی»]
(9) [إثبات الهداة: «أئمّة»]
(10- 10) [إثبات الهداة: «أوّلهم وأفضلهم وخیرهم»]
(11) (11*) [إثبات الهداة: «محمّد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وأحبّ من»]
(12) [البحار: «جنب»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 377
خیراً عند اللَّه، ولا أحبّ إلی اللَّه منه، یُقعده یوم القیامة علی عرشه، ویُشفّعه فی کلّ من یشفع فیه؛ باسمه جری «1» القلم فی اللّوح المحفوظ محمّد رسول اللَّه. وبصاحب اللّواء یوم الحشر الأکبر أخیه ووصیّه ووزیره وخلیفته فی امّته. و «2» من أحبّ (11*) خلق اللَّه إلی اللَّه «2» بعده علیّ «3» ابن عمّه لُامّه وأبیه، وولیّ کلّ مؤمن بعده «3»، ثمّ أحد عشر رجلًا من ولد محمّد وولده، أوّلهم یسمّی باسم ابنی هارون «4» شبّر وشبّیر «4»، وتسعة من ولد أصغرهما واحد «5» بعد واحد، «6» «7» آخرهم الّذی یصلِّی عیسی ابن مریم «7» خلفه- وذکر باقی الحدیث بطوله». «8» «8»
النّعمانی، کتاب الغیبة،/ 111- 114 رقم 9/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 621؛ المجلسی، البحار، 36/ 210- 212؛ البحرانی، العوالم، (ط «3»)، 15- 3/ 85- 86
__________________________________________________
(1) [البحار: «صرح»]
(2- 2) [البحار: «أحبّ من خلق اللَّه إلیه»]
(3- 3) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4- 4) [فی إثبات الهداة: «شبیر وشبر»، وفی البحار والعوالم: «شبراً وشبیراً»]
(5) [إثبات الهداة: «واحداً»]
(6)- [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(7- 7) [البحار: «آخرهما الّذی یصلّی عیسی»]
(8)- و باز سلیم‌بن‌قیس هلالی گوید: هنگامی‌که ما به همراه علی علیه السلام از صفین بازمی‌گشتیم، آن حضرت در نزدیکی دَیْرِیک نصرانی فرود آمد، در این موقع پیرمردی خوش‌روی با ظاهر آراسته که کتابی همراه داشت از دیر بیرون آمد تا به خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، بر او سلام کرد و سپس گفت: «من از تبار یکی از حواریین عیسی بن مریم هستم که برترین آن دوازده حواری عیسی، محبوب‌ترین ایشان نزد او بود و اورا بر دیگران مقدم می‌داشت. عیسی اورا جانشین خود ساخت، کتاب‌های خود را به او داد و حکمت خویش‌را به او آموخت. افراد این‌خانواده همواره بر دین عیسی بوده‌اند، پیوسته کیش اورا به دست داشتند، نه کافر شدند، نه مرتد و نه تغییری در دین او به‌وجود آوردند. آن کتاب‌ها به املای عیسی‌بن مریم و به خط دست‌نویس پدر ما هم‌اکنون نزد من است.
در آن‌کتاب از تمامی آن‌چه که مردم پس از او انجام خواهند داد یاد شده است، نیز نام یکایک پادشاهان که پس از او از میان مردم به سلطنت می‌نشینند (ذکر شده) و همچنین ذکر این که خدای تبارک و تعالی مردی از عرب را که از فرزندان اسماعیل پسرابراهیم خلیل خداست، از سرزمینی که به آن تِهامَه می‌گویند و از قریه‌ای که به آن مکه گفته می‌شود برمی‌انگیزد، آن مرد احمد نامیده می‌شود، دارای دوازده اسم است، نیز زمان بعثت او، زادگاهش، هجرتش، کسی که با او می‌جنگد، آن که یاریش می‌کند، کسی که با او
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 378
وعن سلیم بن قیس أ نّه قال: أقبلنا من صفّین مع علیّ بن أبی طالب علیه السلام، فنزل العسکر قریباً من دیر نصرانی، قال: فخرج إلینا من الدّیر شیخ جمیل الوجه، حسن الهیئة والسّمت، ومعه کتاب فی یدیه، قال: فجعل یتصفّح النّاس حتّی أتی علیّاً علیه السلام فسّلم علیه بالخلافة، ثمّ قال: إنّی رجل من نسل رجل من حواری عیسی ابن مریم علیه السلام، وکان من أفضل حواریه الاثنی عشر وأحبّهم إلیه وأبرّهم عنده، وإلیه أوصی
__________________________________________________
- دشمنی می‌ورزد، این که چه‌قدر زندگی می‌کند و امتش پس از او با چه چیزها روبه‌رو می‌شود تا زمانی که عیسی بن مریم از آسمان فرو آید، همه این‌ها در آن کتاب آمده است.
همچنین در آن ذکر شده سیزده نفر از بهترین آفریدگان خدا از فرزندان اسماعیل پسر ابراهیم خلیل‌اللَّه [هستند] که محبوب‌ترین خلق خدا در نزد او هستند و این که خدا دوست هر کسی است که آنان را دوست بدارد و دشمن هر کسی است که آنان را دشمن بدارد. هر آن کس که از ایشان اطاعت کند هدایت شده و هر که آنان را نافرمانی کند گمراه گشته است. طاعت آنان طاعت خدا و گردنکشی نسبت به آنان گردنکشی با خداست. نام‌ها، نسبت‌ها و اوصافشان در آن کتاب نوشته شده و این که هر کدام از این‌ها یکی پس از دیگری چه‌قدر زندگی می‌کند، چند نفر از آنان دین خود را پوشیده می‌دارد، آن را از قومش پنهان می‌کند، چه کسی از بین آنان ظهور خواهد کرد، مردم امر اورا گردن می‌نهند تا عیسی بن مریم بر آخرین آنان از آسمان فرود می‌آید، عیسی پشت سر او به نماز می‌ایستد و می‌گوید:
همانا شما پیشوایانی هستید که هیچ کس را شایسته نیست بر شما پیشی جوید. پس او پیش می‌رود، با مردم نماز می‌گزارد و عیسی در صف پشت سر او می‌ایستد. نخستین و برترین آنان رسول خدا صلی الله علیه و آله است که پاداش او برابر پاداش جمله ایشان و همه کسانی است که از ایشان پیروی می‌کنند و به وسیله ایشان هدایت یافته‌اند. نام او عبارت است از: محمد، عبداللَّه، یس، فتاح، خاتم، حاشر، عاقب، ماحی، قائد، نبی خدا، صفی خدا و حبیب خدا و این که هر کجا خداوند یاد شود نام او نیز یاد می‌شود.
او نزد پروردگار عالم یکی از گرامی‌ترین آفریدگان خداست و محبوب ترین آنان در پیشگاه خداوند. خدای تعالی هیچ فرشته مکرم و هیچ پیامبر مرسلی از آدم و غیر اورا نیکوتر و محبوب‌تر از او نزد خود نیافریده است. در روز قیامت اورا بر سریر خویش می‌نشاند و شفاعت اورا در مورد هر کس که او در حقش شفاعت کند می‌پذیرد. قلم در لوحِ محفوظ به نام او محمد رسول خدا جریان یافته و به نام پرچم‌دار روز رستاخیز بزرگ که برادر او، وصی او، وزیر او و جانشین اوست در میان امتش و نزد خدا یکی از محبوب‌ترین آفریدگان خدا پس از اوست؛ یعنی علی پسر عموی پدر و مادری او، ولی هر مؤمنی پس از او، سپس یازده تن از فرزندان محمد و فرزندان او (علی). اولین آنان به نام دو فرزندهارون، شبروشبیر خوانده می‌شود. نُه تن دیگر از نسل آن فرزند کوچک‌تر یکی پس از دیگری، آخرینشان کسی است که عیسی بن مریم پشت سر او به نماز می‌ایستد.» و بقیه حدیث را به درازایش نقل کرده است.
غفاری، ترجمه غیبت نعمانی،/ 111- 114
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 379
عیسی ابن مریم وأعطاه کتبه وعلمه وحکمته، فلم یزل أهل بیته علی دینه متمسّکین بحبله، فلم یکفروا ولو لم یرتدوا، ولم یغیّروا تلک الکتب. فملّته لم تبدل ولم ترد ولم تنقص وتلک الکتب عندی، وإملاء عیسی وخطّ نبیّنا بیده، فیه کلّ شی‌ء یفعل النّاس، کم ملک وکم یملک منهم وکم یکون فی کلّ زمان، کلّ ملک منهم. ثمّ أنّ اللَّه تعالی یبعث رجلًا من العرب من ولد إسماعیل بن إبراهیم خلیل الرّحمان من أرض تهامة من قریة یُقال لها مکّة، یقال له: أحمد، وله اثنا عشر اسماً؛ فذکر مبعثه ومولده، وهجرته، ومن یقاتله، ومن ینصره، ومن یعادیه، وکم یعیش، وما تلقی امّته من الفرقة والاختلاف، وفیه تسمیة کلّ إمام هدی، وتسمیة کلّ إمام ضلال إلی أن ینزل المسیح علیه السلام من السّماء فی ذلک الکتاب ثلاثة عشر رجلًا من ولد إسماعیل بن إبراهیم خلیل الرّحمان خیرة اللَّه خلقه إلی اللَّه واللَّه ولیّ من والاهم وعدوّ من عاداهم، فمن أطاعهم أطاع اللَّه ومن أطاع اللَّه فقد اهتدی، ومن عصاهم ضلّ، طاعتهم للَّه‌رضی، ومعصیتهم للَّه‌معصیة، مکتوبین بأسمائهم ونسبهم ونعوتهم، وکم یعیش کلّ واحد منهم بعد واحد، وکم رجل منهم یستر دینه ویکتمه من قومه وما یظهر منهم، ومن یملک وتنقاد له النّاس حتّی ینزل عیسی علیه السلام علی آخرهم، فیصلّی عیسی خلفه وتقول: إنّکم الأئمّة لاینبغی لأحد أن یتقدّمکم، فیتقدّم ویصلّی بالنّاس وعیسی خلفه الأوّل أفضلهم، وله مثل أجورهم وأجور من أطاعهم واهتدی بهدیهم أحمد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله واسمه محمّد بن عبداللَّه، ویس، وطه، والفاتح، والخاتم، والحاشر، والعاقب، والماحی، والقائد فی السّاجدین «یعنی فی أصلاب النّبیِّین»، وهو نبیّ اللَّه، وخلیل اللَّه، وحبیب اللَّه، وخیرته یراه بقلبه ویکلِّمهم بلسانه، وأ نّه یذکر، فهو أکرم خلق اللَّه علی اللَّه وأحبّهم إلی اللَّه، فلم یخلق اللَّه تعالی نبیّاً ولا ملکاً مقرّباً من عصر آدم إلی من سواه خیراً عند اللَّه، ولا أحبّ إلی اللَّه فیقعده اللَّه تعالی یوم القیامة بین یَدی عرشه، ویشفعه فی کلّ من شفع له، وباسمه جری القلم فی اللّوح المحفوظ، وفی امّ الکتاب یذکر محمّد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وصاحبه حامل اللّواء یوم القیامة بین یدی عرشه یوم الحشر الأکبر، وأخوه وزیره وخلیفته ووصیّه فی امّته وأحبّ خلق اللَّه إلیه بعده علیّ بن أبی طالب علیه السلام
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 380
ابن عمّه لأبیه وامّه، وولیّ کلّ مؤمن ومؤمنة بعده، ثمّ أحد عشر رجلًا من بعده من ولد محمّد صلی الله علیه و آله من ابنته فاطمة الزّهراء علیها السلام سمیّا ابنی هارون شبر وشبیر، وتسعة من ولده أصغرهما وهو الحسین واحد بعد واحد، فآخرهم الّذی یؤمّ لعیسی ابن مریم وفیه تسمیة کلّ من یملک منهم ومن یستتر منهم حدیثه، وأوّل من یظهر منهم یملأ جمیع بلاد اللَّه قسطاً وعدلًا کما ملئت ظلماً وجوراً. یملک ما بین المشرق والمغرب حتّی یظهره اللَّه علی أهل الأرض کلّها.
فلمّا بعث هذا النّبیّ وأبی حتّی آمن به وصدّقه وکان شیخاً کبیراً، فمات، وقال لی: إنّ خلیفة محمّد الّذی هو فی هذا الکتاب اسمه ونعته سیمرّ بک، إذا مضی ثلاث أئمّة من أئمّة الضّلالة والدّعاة إلی النّار وهم عندی مسمّون بأسمائهم وقبائلهم وهم فلان وفلان وفلان، وکم یملک کلّ واحد منهم، فإذا جاء بعدهم الّذی کان له الحقّ، فاخرج إلیه وبایعه وقاتل معه، فإنّ الجهاد معه مثل الجهاد مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، والموالی له کالموالی للَّه‌ولمحمّد، والمعادی له کالمعادی للَّه‌ولمحمّد. یا أمیر المؤمنین! مدّ یدک حتّی ابایعک، فإنّی أشهد أن لا إله إلّااللَّه وحده لا شریک له، وأنّ محمّداً عبده ورسوله، وأ نّک خلیفته علی امّته، وشاهده علی خلقه، وحجّته علی عباده، وإنّ الإسلام دین اللَّه، وأنا أبرأ إلی اللَّه من کلّ دین خالف الإسلام، وأ نّه دین اللَّه تعالی الّذی اصطفاه ورضیه لأولیائه، وأ نّه دین عیسی ابن مریم علیه السلام ومن قبله کان من الأنبیاء والمرسلین الّذین دان لهم من مضی من آبائی، وإنّی أتولّی ولیّک وأبرأ من عدوّک، وأتولّی الأئمّة الأحد عشر من ولدک، وأتبرّأ من عدوّهم وممّن خالفهم، وأبرأ منهما وممّن ظلمهم وجحد حقّهم من الأوّلین والآخرین.
فعند ذلک ناوله یده المبارکة وبایعه، فقال له: أرنی کتابک، فناوله إیّاه، فقال لرجل من أصحابه: قم مع هذا الرّجل فانظر ترجماناً یفهم کلامه فینسخه لک بالعربیّة مفسّراً.
فأتی به مکتوباً بالعربیّة، فلمّا أن أتوه قال لولده الحسین علیه السلام: آتنی بذلک الکتاب الّذی بعثه إلیک، فأتی به، فقال: اقرأه وانظر أنت یا فلان الّذی نسخته فی هذا فإنّه خطّی بیدی إملاء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم. فقرأه، فما خالفه حرفاً واحداً ما فیه تقدیم ولا تأخیر، کأ نّه
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 381
إملاء رجل واحد علی رجلین، فعند ذلک حمد اللَّه الإمام علیه السلام وأثنی علیه، فقال: الحمد للَّه الّذی لو شاء لم تختلف الامّة ولم تفترق، والحمد للَّه‌الّذی لم ینسنی ولم یضیع أجری ولم یخمل ذکری عنده وعند أولیائه ورسله، إذ طفی وحمل عند أولیاء الشّیاطین وحزبهم.
قال: ففرح بذلک من حضر من شیعته من المؤمنین وساء ذلک کثیراً ممّن کان حوله من المعاندین حتّی عرفنا ذلک فی وجوههم وألوانهم.
ابن شاذان، الفضائل،/ 142- 145
وعن سلیم بن قیس قال: أقبلنا من صفّین مع علیّ بن أبی طالب علیه السلام، فنزل العسکر قریباً من دیر نصرانیّ، فخرج من الدّیر شیخ جمیل الوجه، حسن الهیئة والسّمت، ومعه کتاب فی یده، فجعل یتصفّح النّاس حتّی أتی علیّاً علیه السلام، فسلّم علیه بالخلافة وقال: إنِّی رجل من نسل رجل من حواری عیسی ابن مریم، وإلیه أوصی عیسی وأعطاه کتبه وعلمه وتلک الکتب عندی.
ثمّ ذکر أحوال محمّد صلی الله علیه و آله إلی أن قال: وفی ذلک الکتاب ثلاثة عشر رجلًا من ولد إسماعیل خیر من خلق اللَّه، من أطاعهم فقد أطاع اللَّه، مکتوبین بأسمائهم ونسبهم ونعوتهم، وکم رجل یتستّر بدینه من قومه؛ ومن یظهر عنهم، ومن یملک، وتنقاد له النّاس حتّی ینزل علی آخرهم؛ فیصلِّی عیسی خلفه فی الصّفّ أوّلهم أفضلهم، وآخرهم له مثل اجورهم واجور من أطاعهم واهتدی بهدیهم، أوّلهم أحمد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله إلی أن قال: وأخوه ووزیره وخلیفته فی امّته وأحبّ الخلق إلیه بعده علیّ بن أبی طالب وابن عمّه لأبیه [وامّه]، وولیّ کلّ مؤمن ومؤمنة بعده، ثمّ أحد عشر رجلًا من ولد محمّد صلی الله علیه و آله من ابنته فاطمة أوّل ولدهم مثل ابنَی هارون شبر وشبیر وتسعة من ولد أصغرهم واحد بعد واحد، آخرهم الّذی یؤمّ بعیسی ابن مریم، وفیه تسمیة أنصاره ومن یظهر منهم، ثمّ یملأ الأرض عدلًا وقسطاً ویملکون ما بین المشرق والمغرب حتّی یظهرهم اللَّه علی الأدیان کلّها، ثمّ ذکر أنّ أباه أخبره بذلک وأمره أن یسلم، وعرّفه بأمیر المؤمنین علیه السلام وإمامته، إلی أن قال: فعند ذلک ناوله علیه السلام یده وبایعه، وقال: أرنی کتابک، فناوله إیّاه، فقال لرجل من أصحابه: قم مع هذا الرّجل فانظر ترجماناً یفهم کلامه، فینسخه لک بالعربیّة مفسّراً، فأتی
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 382
به مکتوباً بالعربیّة، فلمّا أتوه به قال لولده الحسن: ائتنی بذلک الکتاب الّذی دفعته إلیک، فقال: اقرأه وانظر أنت یا فلان فی هذا الکتاب، فإنّه خطّی بیدی وإملاء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیَّ. فقرأه، فما خالف حرفاً حرفاً وکأ نّه إملاء رجل واحد علی رجل واحد (الحدیث).
الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 522- 523 رقم 275
کتاب الرّوضة، الفضائل: عن سلیم بن قیس، قال: أقبلنا من صفّین مع علیّ بن أبی طالب علیه السلام، فنزل العسکر قریباً من دیر نصرانیّ، فخرج علینا من الدّیر شیخ کبیر جمیل الوجه، حسن الهیئة والسّمت، ومعه کتاب فی یده، قال: فجعل یتصفّح النّاس حتّی أتی علیّاً علیه السلام، فسلّم علیه بالخلافة، ثمّ قال: إنِّی رجل من نسل رجل من حواریّ عیسی ابن مریم، وکان من أفضل حواریّه الاثنی عشر، وأحبّهم إلیه وأبرّهم عنده، وإلیه أوصی عیسی ابن مریم وأعطاه کتبه وعلمه وحکمته، فلم تزل أهل بیته متمسّکین بملّته، ولم تبدّل ولم تزد ولم تنقص، وتلک الکتب عندی إملاء عیسی وخطّ الأنبیاء، فیه کلّ شی‌ء تفعله النّاس ملک ملک وکم یملک وکم یکون فی زمان کلّ ملک منهم، ثمّ إنّ اللَّه تعالی یبعث من العرب رجلًا من ولد إسماعیل بن إبراهیم الخلیل من أرض تهامة من قریة یُقال لها «مکّة» نبیّ یقال له «أحمد»، له اثنا عشر وصیّاً، وذکر مولده، ومبعثه، ومهاجرته، ومن یقاتله، ومن ینصره، ومن یعاونه، ومن یعادیه، وکم یعیش، وما تلقی امّته من بعده من الفرقة والاختلاف؛ وفیه تسمیة کلّ إمام هدی، وکلّ إمام ضلال إلی أن ینزل المسیح من السّماء، وفی ذلک الکتاب أربعة عشر اسماً من ولد إسماعیل بن إبراهیم خلیل اللَّه علیه السلام وأحبّهم إلیه، اللَّه ولیّ من والاهم وعدوّ من عاداهم، فمن أطاعهم فقد أطاع اللَّه، ومن أطاع اللَّه فقد اهتدی واعتصم، طاعتهم للَّه‌رضی ومعصیتهم للَّه‌معصیة، مکتوبین بأسمائهم ونسبهم ونعوتهم وکم یعیش کلّ واحد منهم بعد واحد، وکم رجل یستسرُّ بدینه ویکتمه من قومه ومن یظهره منهم، ومن یملک وینقاد له النّاس حتّی ینزل عیسی علی آخرهم فیصلِّی عیسی خلفه فی الصّفّ، أوّلهم أفضلهم، وآخرهم له مثل اجورهم واجور من أطاعهم واهتدی بهداهم.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 383
أوّلهم أحمد رسول اللَّه واسمه محمّد بن عبداللَّه ویس وطه ونون والفاتح والخاتم والحاشر والعاقب والسّابح والعابد، وهو نبیّ اللَّه وخلیل اللَّه وحبیب اللَّه وصفوته وخیرته، ویراه اللَّه بعینه ویکلّمه بلسانه، فیتلی بذکره إذا ذکر، وهو أکرم خلق اللَّه علی اللَّه وأحبّهم إلی اللَّه، لم یخلق اللَّه ملکاً مقرّباً ولا نبیّاً مرسلًا من عصر آدم إلیه أحبّ إلی اللَّه منه، یقعده اللَّه یوم القیامة بین یدی عرشه، ولیشفّعه فی کلّ من یشفع فیه، باسمه جری القلم فی اللّوح المحفوظ فی امّ الکتاب وبذکره محمّد صاحب اللّواء یوم القیامة یوم الحشر الأکبر؛ وأخوه ووصیّه وخلیفته فی امّته وأحبّ خلق اللَّه إلیه بعده علیّ بن أبی طالب ابن عمّه لأبیه وامّه وولیّ کلّ مؤمن ومؤمنة بعده، ثمّ أحد عشر رجلًا من بعده من ولد محمّد من ابنته فاطمة علیها السلام أوّل ولدهم مثل ابنی موسی وهارون شبّر وشبّیر، وتسعة من ولدهم أصفهم واحداً بعد واحد، آخرهم الّذی یؤمّ بعیسی ابن مریم، وفیه تسمیة أنصارهم ومن یظهر منهم، ثمّ یملأ الأرض قسطاً وعدلًا، ویملکون ما بین المشرق إلی المغرب حتّی یظهرهم اللَّه علی الأدیان کلّها.
فلمّا بعث هذا النّبیّ صلی الله علیه و آله أتاه أبی وآمن به وصدّقه وکان شیخاً کبیراً، فلمّا أدرکته الوفاة قال لی: إنّ خلیفة محمّد فی هذا الکتاب بعینه سیمرّ بک إذا مضی ثلاثة أئمّة من أئمّة الضّلال والدّعاة إلی النّار. وهم عندی مسمّون بأسمائهم وقبائلهم، وهم فلان وفلان وفلان، وکم یملک کلّ واحد منهم، فإذا جاء بعدهم الّذی له الحقّ علیهم فأخرج إلیه وبایعه وقاتل معه، فإنّ الجهاد معه مثل الجهاد مع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله الموالی له کالموالی للَّه‌والمعادی له کالمعادی للَّه، یا أمیر المؤمنین! مدّ یدک فأنا أشهد أن لا إله إلّااللَّه وحده لا شریک له وأنّ محمّداً عبده ورسوله وأنّک خلیفته فی امّته وشاهده علی خلقه وحجّته علی عباده وخلیفته فی الأرض، وأنّ الإسلام دین اللَّه وأنِّی أبرأ إلی اللَّه من کلّ من خالف دین الإسلام، وأ نّه دین اللَّه الّذی اصطفاه وارتضاه لأولیائه، وأنّ دین الإسلام دین عیسی ابن مریم ومن کان قبله من الأنبیاء والرّسل الّذین دان لهم من مضی من آبائه، وإنِّی أتوالی ولیّک وأبرأ من عدوّک وأتوالی الأئمّة الأحد عشر من ولدک وأبرأ من عدوّهم وممّن
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 384
خالفهم وممّن ظلمهم وجحد حقّهم من الأوّلین والآخرین.
وعند ذلک ناوله یده وبایعه، فقال: ناولنی کتابک، فناوله إیّاه، فقال لرجلٍ من أصحابه:
مع هذا الرّجل فانظر له ترجمان یفهم کلامه فینسخه بالعربیّة مفسّراً فأتنی به مکتوباً بالعربیّة، فلمّا أن أتوا به قال علیه السلام لولده الحسین: ایتنی بذلک الکتاب الّذی دفعته إلیک، فأتی به، قال: اقرأه وانظر أنت یا فلان فی هذا الکتاب فإنّه خطّی بیدی، إملاء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیَّ، فقرأه، فما خالف حرف حرفاً، ما فیه تأخیر ولا تقدیم کأ نّه إملاء رجل واحد علی رجل واحد، فعند ذلک حمد اللَّه علیّ علیه السلام وأثنی علیه وقال: الحمد للَّه‌الّذی جعل ذکری عنده وعند أولیائه وعند رسوله ولم یجعلنی من أولیاء الشّیطان وحزبه، قال:
ففرح عند ذلک من حضر من شیعته من المؤمنین وساء من کان من المنافقین حتّی ظهر فی وجوههم وألوانهم.
المجلسی، البحار، 38/ 51- 53 رقم 8
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 385

إمامته علیه السلام وأُمّ أسلم وما طبعه علی الحصاة

علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابنا ذکر اسمه قال: حدّثنا محمّد بن إبراهیم، قال:
أخبرنا موسی بن محمّد بن إسماعیل «1» بن عبیداللَّه بن العبّاس بن علیّ بن أبی طالب «1» قال: حدّثنی جعفر بن زید بن موسی، عن أبیه، عن آبائه علیهم السلام «2» قالوا: جاءت امّ أسلم یوماً إلی النّبیّ صلی الله علیه و آله وهو فی منزل امّ سلمة، فسألتها عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقالت: خرج فی بعض الحوائج والسّاعة یجی‌ء، فانتظرته عند امّ سلمة حتّی جاء صلی الله علیه و آله، فقالت امّ أسلم:
بأبی أنتَ وامِّی یا رسول اللَّه، إنّی قد قرأت الکتب وعلمت کلّ نبیّ ووصیّ، فموسی کان له وصیّ فی حیاته ووصیّ بعد موته، وکذلک عیسی، فمن وصیّک یا رسول اللَّه؟ فقال لها:
یا امّ أسلم وصیِّی فی حیاتی وبعد مماتی واحد، ثمّ قال لها: یا امّ أسلم! من فعل فعلی هذا فهو وصیِّی، ثمّ ضرب «2» بیده إلی حصاة من الأرض «3» ففرکها بأصبعه، فجعلها شبه الدّقیق، ثمّ عجنها، ثمّ طبعها بخاتمه، ثمّ قال: من فعل «4» فعلی هذا فهو وصیّی فی حیاتی وبعد مماتی، «5» فخرجت من عنده، فأتیت أمیر المؤمنین علیه السلام فقلت: بأبی أنت وامِّی أنت وصیّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله؟ قال: نعم یا امّ أسلم، ثمّ ضرب بیده إلی حصاة ففرکها، فجعلها کهیئة الدّقیق، ثمّ عجنها وختمها «6» بخاتمه، ثمّ قال: یا امّ أسلم! من فعل فعلی هذا فهو وصیِّی، فأتیت الحسن علیه السلام وهو غلام، فقلت له «3»: یا سیِّدی! أنت وصیّ أبیک؟ فقال «7»: نعم یا امّ أسلم، وضرب بیده وأخذ حصاة، ففعل بها کفعلهما، فخرجت من عنده، فأتیت
__________________________________________________
(1- 1) [إثبات الهداة: «العلوی»]
(2- 2) [إثبات الهداة: «عن النّبیّ صلی الله علیه و آله فی حدیث: إنّ امرأة یُقال لها امّ أسلم سألته عن وصیّه فضرب»]
(3) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4) [زاد فی إثبات الهداة: «مثل»]
(5) [زاد فی إثبات الهداة: «قالت»]
(6) [إثبات الهداة: «خاتمها»]
(7) [إثبات الهداة: «قال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 386
الحسین علیه السلام- «1» وإنِّی لمستصغرة لسنّه «1»- فقلت له: بأبی أنت وامِّی، أنت وصیّ أخیک؟ فقال، نعم یا امّ أسلم ایتینی «2» بحصاة، ثمّ فعل کفعلهم، فعمّرت امّ أسلم حتّی لحقت بعلیّ ابن الحسین «3» بعد قتل الحسین علیه السلام فی منصرفه «3»، فسألته: أنت وصیّ أبیک؟ فقال: نعم، ثمّ فعل کفعلهم صلوات اللَّه علیهم أجمعین. «4»
__________________________________________________
(1- 1) [فی إثبات الهداة: «وأنا مستصغره سنّه»، وفی مدینة المعاجز: «وإنّی أستصغره لسنّه»]
(2) [إثبات الهداة: «ایتنی»]
(3- 3) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4) جعفر بن‌زید موسی از پدرش واو از پدرانش ائمه معصومین علیهم السلام چنین نقل می‌کند: روزی که پیغمبر صلی الله علیه و آله در منزل ام سلمه بود، ام اسلم خدمت آن حضرت آمد و از ام سلمه پرسید: «پیغمبر صلی الله علیه و آله کجاست؟»
گفت: «دنبال کاری رفته و الساعه می‌آید.»
او نزد ام سلمه در انتظار نشست تا آن حضرت آمد، ام‌اسلم عرض کرد: «پدر و مادرم قربانت یا رسول اللَّه! من کتاب‌ها را خوانده‌ام و پیغمبران و اوصیا را می‌شناسم. موسی در زمان حیات خود وصیی داشت (هارون)، پس از وفاتش وصی دیگری داشت (یوشع)، همچنین عیسی (وصی زمان حیاتش کالب بن یوفناو وصی پس از وفاتش شمعون بود) وصی شما کیست ای رسول خدا؟»
فرمود: «ای ام اسلم! وصی من در حیاتم و بعد از وفاتم یکی است.»
سپس فرمود: «ای ام اسلم! هر که این کار مرا کند، او وصی من است.»
سپس با دست مبارک به سنگ‌ریزه‌ای که در زمین بود زد و آن را با انگشتش مالید تا مانند آردش کرد، آن‌گاه خمیرش نمود، با خاتمش آن را مهر کرد و فرمود: «هر که این کار من کند، او وصی من است در زمان حیات و پس از وفاتم.»
من از نزد حضرت بیرون شدم و خدمت امیر المؤمنین علیه السلام رسیدم و عرض کردم: «پدر و مادرم به قربانت! شمایید وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله؟»
فرمود: «آری ای ام اسلم!»
سپس با دستش به سنگ‌ریزه‌ای زد و آن را مالید تا مانند آردش کرد، آن‌گاه آن را خمیر کرد. با خاتمش مهر نمود و فرمود: «ای ام‌اسلم! هر که این کار من کند، او وصی من است.»
من نزد حسن علیه السلام آمدم و او هنوز کودکی نا بالغ بود، عرض کردم: «آقای من! تو وصی پدرت هستی؟»
فرمود: «آری ای ام اسلم!»
با دست سنگ‌ریزه‌ای را برداشت و مانند کار آن دو حضرت انجام داد. من از نزدش بیرون آمدم و نزد حسین علیه السلام رسیدم، سنش به نظرم کوچک می‌رسید و به او عرض کردم: «پدر و مادرم به قربانت! تو وصی برادرت هستی؟»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 387
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 355- 356 رقم 15/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 2/ 403؛ السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز «1»، 4/ 307- 308
حدّثنا أبو صالح، سهل بن محمّد الطّرطوسیّ القاضی- قدم علینا من الشّام فی سنة أربعین وثلاثمائة- قال: حدّثنا أبو فروة، زید بن محمّد الرّهاویّ قال: حدّثنا عمّار بن مطر، قال: حدّثنا أبو عوانة، عن خالد بن علقمة، عن عبیدة بن عمرو السّلمانی، قال:
سمعت عبداللَّه بن خباب بن الأرَتّ قتیل الخوارج یقول: حدّثنی سلمان الفارسیّ، والبرّاء ابن عازب قالا: قالت امّ سلیم.
ومن طریق أصحابنا: حدّثنی أبو القاسم علیّ بن حبشی بن قونیّ، قال: حدّثنا جعفرابن محمّد بن مالک الفزاریّ، قال: حدّثنی الحسین بن أحمد المنقریّ التّمیمیّ، قال: حدّثنی الحسن بن محبوب، قال: حدّثنی أبوحمزة الثّمالیّ، عن زرّ بن حبیش الأسدیّ، عن عبداللَّه ابن خَبّاب بن الأرَتّ قتیل الخوارج، عن سلمان الفارسیّ والبرّاء بن عازب، قالا: قالت امّ سلیم. «2» وبین الحدیثین خلاف فی الألفاظ ولیس فی عدد الاثنی عشر خلاف، إلّاأنِّی سقت حدیث العامّة لما شرطناه فی هذا الکتاب.
قالت امّ سلیم «2»: کنت امرأة قد قرأت التّوراة والإنجیل، فعرفت أوصیاء الأنبیاء وأحببت أن أعرف «3» وصیّ محمّد صلی الله علیه و آله، فلمّا قدمت رکابنا المدینة أتیت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وخلّفت
__________________________________________________
- فرمود: «آری ای ام اسلم! سنگ‌ریزه‌ای به من ده.»
آن‌گاه مانند کار آن‌ها انجام داد.
ام اسلم زنده بود تا بعد از شهادت حسین علیه السلام و برگشتن علی بن الحسین به مدینه، خدمت حضرت رسید و پرسید: «شما وصی پدرت هستی؟»
فرمود: «آری.»
سپس مانند کار آن‌ها انجام داد، (صلوات اللَّه علیهم اجمعین.)
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 168- 170
(1)- [حکاه أیضاً فی مدینة المعاجز 1/ 516- 518، 3/ 250- 251، 467- 468]
(2- 2) [لم یرد فی البحار]
(3) [البحار: «أعلم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 388
الرّکاب مع الحیّ، فقلت له «1»: یا رسول اللَّه! ما من نبیّ إلّاوکان له خلیفتان، خلیفة یموت قبله وخلیفة یبقی بعده؛ وکان خلیفة موسی علیه السلام فی حیاته هارون، فقبض قبل موسی، ثمّ کان وصیّه بعد موته یوشع بن نون، وکان وصیّ عیسی فی حیاته کالب بن یوفنا، فتوفّی کالب فی حیاة عیسی ووصیّه بعد وفاته شمعون بن حمون الصّفا ابن عمّة مریم، وقد نظرت فی الکتب الاولی فما وجدت لک إلّاوصیّاً واحداً فی حیاتک وبعد وفاتک؛ فبیّن لی- بنفسی أنت- یا رسول اللَّه، مَن وصیّک؟
فقال رسول اللَّه: إنّ لی وصیّاً واحداً فی حیاتی وبعد وفاتی. قلت له: مَن هو؟ فقال:
ایتینی بحصاة.
فرفعت إلیه حصات من الأرض، فوضعها بین کفیّه، ثمّ فرکها بیده کسحیق الدّقیق، ثمّ عجنها فجعلها یاقوتة حمراء و «1» ختمها بخاتمه، فبدا النّقش فیها للنّاظرین، ثمّ أعطانیها.
وقال: یا امّ سلیم! مَن استطاع مثل هذا فهو وصیّی.
قالت: ثمّ قال لی: یا امّ سلیم! وصیّی مَن یستغنی بنفسه فی جمیع حالاته کما أنا مستغن، فنظرت إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وقد ضرب بیده الیمنی إلی السّقف، وبیده الیسری إلی الأرض قائماً لا ینحنی فی حالة واحدة إلی الأرض؛ ولا یرفع نفسه بطرف قدمیه.
قالت: فخرجت فرأیت سلمان یکتنف «2» علیّاً علیه السلام ویلوذ بعقوته دون من سواه مَن أسرة محمّد صلی الله علیه و آله وصحابته علی حداثة من سنّه، فقلت فی نفسی: هذا سلمان صاحب الکتب الاولی قبلی صاحب الأوصیاء وعنده من العلم ما لم یبلغنی، فیوشک أن یکون صاحبی، فأتیت علیّاً فقلت: أنت وصیّ محمّد؟ قال: نعم، و «1» ما تریدین؟ قلت له «1»: وما علامة ذلک؟ فقال: ایتینی بحصاة؛ قالت: فرفعت إلیه حصاة من الأرض، فوضعها بین کفّیه؛ ثمّ فرکها بیده، فجعلها کسحیق الدّقیق؛ ثمّ عجنها فجعلها یاقوتة حمراء، ثمّ ختمها،
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [البحار: «یکنف»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 389
فبدا النّقش فیها للنّاظرین، ثمّ مشی نحو بیته، فاتّبعته لأسأله عن الّذی صنع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فالتفت إلیَّ، ففعل مثل الّذی «1» فعل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «1»، فقلت: مَن وصیّک یا أبا الحسن؟ فقال: مَن یفعل مثل هذا، قالت امّ سلیم: فلقیت الحسن بن علیّ علیه السلام، فقلت:
أنت وصیّ أبیک؟ هذا وأنا أعجب من صغره وسؤالی إیّاه، مع أنِّی کنت عرفت صفتهم الاثنی عشر إماماً وأبوهم سیِّدهم وأفضلهم، فوجدت ذلک فی الکتب الاولی، فقال لی:
نعم، أنا وصیّ أبی، فقلت: وما علامة ذلک؟ فقال: ایتینی بحصاة، قالت: فرفعت إلیه حصاة من الأرض «2»، فوضعها بین کفّیه، ثمّ سحقها کسحیق الدّقیق، ثمّ عجنها، فجعلها یاقوتة حمراء، ثمّ ختمها، فبدا النّقش فیها، ثمّ دفعها إلیَّ، فقلت له: فمن وصیّک؟ فقال «3»: مَن یفعل مثل هذا الّذی فعلت، ثمّ مدّ یده الیمنی حتّی جاوزت «4» سطوح المدینة وهو قائم، ثمّ طأطأ یده الیسری، فضرب بها الأرض من غیر أن ینحنی أو یتصعّد، فقلت فی نفسی: مَن تری «5» وصیّه؟ فخرجت من عنده، فلقیت الحسین علیه السلام وکنت عرفت نعته من الکتب السّالفة بصفته وتسعة من ولده الأوصیاء «6» بصفاتهم، غیر أنِّی أنکرت حلیته لصغر سنّه؛ فدنوت منه وهو علی کسرة رحبة المسجد، فقلت له: مَن أنت یا سیِّدی؟
قال: أنا طلبتکِ یا امّ سلیم، أنا وصیّ الأوصیاء، «7» أنا أبو التّسعة الأئمّة الهادیة؛ أنا وصیّ أخی الحسن، وأخی وصیّ أبی علیّ، وعلیّ وصیّ جدّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله. فعجبت من قوله، فقلت: ما علامة ذلک؟ فقال: ایتینی بحصاة، فرفعت إلیه حصاة من الأرض.
قالت امّ سلیم: فلقد نظرت إلیه وقد وضعها بین کفّیه؛ فجعلها کهیئة السّحیق من الدّقیق، ثمّ عجنها فجعلها یاقوتة حمراء، فختمها بخاتمه، فثبت النّقش فیها، ثمّ دفعها إلیَّ وقال لی: انظری فیها یا امّ سلیم، فهل ترین فیها شیئاً؟ قالت امّ سلیم: فنظرت، فإذا
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «فعله»]
(2) [لم یرد فی البحار]
(3) [البحار: «قال»]
(4) [البحار: «جازت»]
(5) [البحار: «یری»]
(6)- وفی هامش «ج»: «أوصیائهم»، [وفی البحار: «أوصیاء»]
(7) [زاد فی البحار: «و»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 390
فیها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وعلیّ، والحسن، والحسین وتسعة أئمّة صلوات اللَّه علیهم «1» من الأوصیاء «1» من ولد الحسین علیه السلام؛ قد تواطئت أسمائهم إلّااثنین منهم، أحدهما جعفر والآخر موسی، وهکذا قرأت فی الإنجیل فعجبت، ثمّ «2» قلت فی نفسی: قد أعطانی اللَّه الدّلائل ولم یعطها من کان قبلی؛ فقلت: یا سیِّدی! أعد علیَّ علامة أخری! قالت «3»: فتبسّم وهو قاعد، ثمّ قام، فمدّ یده الیمنی إلی السّماء، فوَ اللَّه لکأنّها عمود من نار تخرق الهواء حتّی تواری عن عینی وهو قائم لا یعبأ بذلک ولا یتحفّز؛ فأسقطت وصعقت، فما أفقت إلّابه «4» ورأیت فی یده طاقة من آس یضرب بها منخری؛ فقلت فی نفسی: ماذا أقول له بعد هذا؟ وقمت وأنا واللَّه أجد إلی السّاعة «5» رائحة هذه الطّاقة من الآس، وهی واللَّه عندی لم تذو ولم تذبل «6» ولا تنقص «6» من ریحها شی‌ء؛ وأوصیت أهلی أن یضعوها فی کفنی، فقلت: یا سیِّدی! مَنْ وصیّک؟ قال: مَنْ فعل مثل فعلی، قالت: فعشت إلی أیّام علیّ بن الحسین علیه السلام.
قال زرّ بن حبیش خاصّة دون غیره: وحدّثنی جماعة من التّابعین سمعوا هذا الکلام من تمام حدیثها، منهم: مینا مولی عبداللَّه «7» بن عوف، وسعید بن جبیر مولی بنی أسد، سمعاها تقول هذا، وحدّثنی سعید بن المسیّب المخزومیّ ببعضه عنها.
قالت: فجئت إلی علیّ بن الحسین علیه السلام وهو فی منزله قائماً یصلِّی، وکان یطول فیها ولایتحوّز «8» فیها، وکان یصلِّی «9» فی الیوم واللّیلة ألف رکعة «9»، فجلست ملیّاً، فلا ینصرف «10»
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «أوصیاء»]
(2) [البحار: «و»]
(3) [البحار: «قال»]
(4) [لم یرد فی البحار]
(5) [البحار: «ساعتی»]
(6- 6) [البحار: «ولا أنتقص»]
(7) [البحار: «عبدالرّحمن»]
(8)- تحوّز: تنحّی، وقال المجلسی: لعلّه کنایة عن عدم الفصل بین الصّلوات وکثرة التّشاغل بها.
(9- 9) [البحار: «ألف رکعة فی الیوم واللّیلة»]
(10)- [البحار: «فلم ینصرف»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 391
من صلاته، فأردت القیام، فلمّا هممت به حانت منّی التفاتة إلی خاتم فی إصبعه؛ علیه فصٌّ حبشیّ، فإذا هو مکتوب: مکانکِ یا امّ سلیم «1» أنبّئکِ بما جئتنی «1» له.
قالت: فأسرع فی صلاته، فلمّا سلّم، قال لی: یا امّ سلیم! ایتینی بحصاة- من غیر أن أسأله عمّا جئت له- فدفعت إلیه حصاة من الأرض، فأخذها، فجعلها بین کفّیه، فجعلها کهیئة الدّقیق السّحیق «2»، ثمّ عجنها، فجعلها یاقوتة حمراء، ثمّ ختمها، فثبت فیها النّقش؛ فنظرت واللَّه إلی القوم بأعیانهم کما کنت رأیتهم یوم الحسین علیه السلام، فقلت له: فمن وصیّک جعلنی اللَّه فداک؟ قال: الّذی یفعل مثل ما فعلت ولا تدرکین من بعدی مثلی.
قالت امّ سلیم: فأنسیت أن أسأله أن یفعل مثل ما کان قبله من رسول اللَّه، وعلیّ، والحسن، والحسین صلوات اللَّه علیهم. فلمّا خرجت من البیت ومشیت شوطاً، نادانی:
یا امّ سلیم! قلت: لبّیک؛ قال: ارجعی؛ فرجعت، فإذا هو واقف فی صرحة داره وسطاً، ثمّ مشی، فدخلت البیت وهو یتبسّم، ثمّ قال: اجلسی یا امّ سلیم، فجلست، فمدّ یده الیمنی، فانخرقت الدّار «3» والحیطان وسکک المدینة، وغابت یده عنّی، ثمّ قال: خذی یا امّ سلیم! فناولنی واللَّه کیساً فیه دنانیر وقرطان «4» من ذهب وفصوص کانت لی! من جزع فی حُقّ لی کانت «2» فی منزلی، فقلت: یا سیّدی! أمّا الحُقّ فأعرفه، وأمّا ما فیه فلا أدری ما فیه غیر أنِّی أجدها ثقیلًا، قال: خذیها وامضی لسبیلکِ، قالت: فخرجت من عنده ودخلت منزلی وقصدت نحو الحُقّ، فلم أجد الحُقّ فی موضعه، فإذا الحُقّ حُقّی، قالت:
فعرفتهم حَقّ معرفتهم بالبصیرة والهدایة فیهم من ذلک الیوم، والحمد للَّه‌ربّ العالمین.
قال الشّیخ أبو عبداللَّه: سألت أبا بکر محمّد بن عمر الجعابیّ عن «5» امّ سلیم هذه «5»،
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «آتیک بما جئت»]
(2) [لم یرد فی البحار]
(3) [البحار: «الدّور»]
(4) [البحار: «قرط»]
(5- 5) [البحار: «هذه امّ سلیم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 392
وقرأت علیه إسناد الحدیث للعامّة، فاستحسن «1» طریقها وطریق أصحابنا فیه، فما عرفت أبا صالح الطرطوسیّ القاضی، فقال: کان ثقة عدلًا حافظاً؛ وأمّا امّ سلیم فهی امرأة من النّمر بن قاسط، معروفة من النّساء اللّاتی روین عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، قال: ولیست امّ سلیم الأنصاریّة امّ أنس بن مالک، ولا امّ سلیم الدوسیّة، فإنّها لها صحبة وروایة؛ ولا امّ سلیم الخافضة الّتی کانت تخفض الجواری علی عهد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، ولا امّ سلیم الثّقفیّة وهی بنت مسعود اخت عروة بن مسعود الثّقفیّ، فإنّها أسلمت وحسن إسلامها وروت الحدیث.
ابن عیّاش، مقتضب الأثر،/ 308- 312 رقم 13 و 14/ عنه: الحرّ العاملی «2»، إثبات الهداة، 2/ 586- 587؛ المجلسی، البحار، 25/ 185- 190؛ الدّربندی، أسرار الشّهادة،/ 170
عن أبی هاشم الجعفریّ، قال: کنت عند أبی محمّد الحسن علیه السلام فاستؤذن لرجل من أهل الیمن، فدخل رجل طویل جسیم جمیل وسیم، فسلّم علیه بالولایة، فردّ علیه بالقبول، وأمره بالجلوس، فجلس ملاصقاً بی، فقلت فی نفسی: لیت شعری من هذا؟
فقال أبومحمّد علیه السلام: «هذا من ولد الأعرابیّة صاحبة الحصاة الّتی طبع فیها آبائی بخواتیمهم فانطبعت، فقد جاء بها معه یرید أن نطبع فیها».
ثمّ قال: هاتها فأخرج حصاة من جانب منها موضع أملس، فأخذها، ثمّ أخرج خاتمه، فطبع فیها فانطبع، وکأنّی أقرأ نقش خاتمه السّاعة «الحسن بن علیّ» فقلت للیمانیّ:
أرأیته قبل هذا؟
قال: لا واللَّه، وإنِّی منذ دهر لحریص علی رؤیته حتّی کان السّاعة أتانی شابّ لست أراه، فقال لی: قم فادخل، فدخلت، ثمّ نهض الیمانیّ وهو یقول: رحمة اللَّه وبرکاته علیکم أهل البیت، ذرّیّة بعضها من بعض، أشهد أنّ حقّک لواجب کوجوب حقّ أمیر المؤمنین علیه السلام والأئمّة من بعده، وإلیک انتهت الحکمة والإمامة، وإنّک ولیّ اللَّه، لا عذر لأحد فی
__________________________________________________
(1) [البحار: «واستحسن»]
(2)- [وقد ذکره الحرّ فی إثبات الهداة والدّربندیّ فی أسرار الشّهادة ملخّصاً]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 393
الجهل بک.
فسألته عن اسمه، فقال: اسمی مهجع بن الصّلت بن عقبة بن سمعان بن غانم بن امّ غانم، وهی الأعرابیّة الیمانیّة صاحبة الحصاة الّتی ختم فیها أمیر المؤمنین علیه السلام.
وهذه امّ غانم صاحبة الحصاة غیر تلک صاحبة الحصاة المشهورة، وهی امّ النّدی بنت جعفر حبابة الوالبیّة الأسدیّة، من أسد بن خزیمة بن مدرکة، من بنی سعد بن بکر ابن زید مناة.
وأمّا صاحبة الحصاة الاولی فهی امّ مسلم، وقیل: امّ أسلم، جاءت النّبیّ صلی الله علیه و آله منزل امّ سلمة، فسألتها عن النّبیّ صلی الله علیه و آله، فقالت: خرج صلی الله علیه و آله فی بعض الحوائج، السّاعة یجی‌ء، فانتظرته عند امّ سلمة رضی اللَّه عنها حتّی جاء صلی الله علیه و آله، فقالت امّ مسلم: بأبی أنت وامِّی یا رسول اللَّه، إنّی قد قرأت الکتب وعلمت أنّ لکلّ نبیّ وصیّاً، فموسی کان له وصیّ فی حیاته ووصیّ بعد وفاته، وکذلک عیسی، فمن وصیّک یا رسول اللَّه؟ فقال لها: «یا امّ مسلم، وصیّی فی حیاتی وبعد مماتی واحد»، ثمّ ضرب بیده إلی حصاة فجعلها کهیئة الدّقیق، ثمّ عجنها وختمها بخاتمه، ثمّ قال لها: «یا امّ مسلم «1»، من فعل بعدی مثل فعلی، فهو وصیّی فی حیاتی وبعد مماتی».
فخرجت من عنده وأتت أمیر المؤمنین علیه السلام فقالت: بأبی أنتَ وامِّی، أنتَ وصیّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله؟ فقال: «نعم یا امّ مسلم»، ثمّ ضرب بیده إلی الحصاة فجعلها کهیئة الدّقیق، ثمّ عجنها وختمها بخاتمه، ثمّ قال: «یا امّ مسلم، من فعل [مثل] فعلی هذا فهو وصیّی».
فاتت الحسن علیه السلام وهو غلام، فقالت له: سیّدی، أنت وصیّ أبیک؟ فقال: «نعم یا امّ مسلم «1»»، وضرب بیده إلی الحصاة ففعل بها کفعلهما.
فخرجت من عنده حتّی أتت الحسین علیه السلام وهی مستصغرة له، فقالت: بأبی أنت
__________________________________________________
(1) [فی المطبوع: أمّ سلمة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 394
وامِّی، أنت وصیّ أخیک؟ فقال: «نعم یا امّ مسلم»، وفعل مثل فعل أخیه.
ثمّ لحقت بعلیّ بن الحسین علیه السلام بعد قتل الحسین علیه السلام فی منصرفه، فسألته: أنت وصیّ أبیک؟ فقال: «نعم» ثمّ فعل کفعلهم علیهم السلام.
وقد أنشد فی قصّة الیمانیّ والحصاة، وهو شعر:
بدرت إلی مولانا یطبع الحصی له اللَّه أصفی بالدّلیل وأخلصا
وأعطاه آیات الإمامة کلّها کموسی وفلق البحر والسّیِّد والعصا
وما قمّص اللَّه النّبیِّین حجّة ومعجزة إلّاالوصیِّین قمصا «1»
«1»
ابن حمزة، الثّاقب فی المناقب،/ 562- 563 رقم 500
__________________________________________________
(1)- و هم در «مدینة المعاجز» از محمد بن یعقوب به اسناد خویش می‌گوید: ام اسلم در منزل ام سلمه به حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد وعرض کرد: «بابی انت وامّی؛ من در کتب دیده‌ام و دانسته‌ام که هر پیغمبری را و هر وصیی را در حیات و بعد ممات وصی باشد. وصی تو کیست؟»
فرمود: «ای ام‌اسلم! وصی من در حیات و بعد ممات یکی است.»
ثمّ قال لها: یا امّ أسلم من فعل فعلی فهو وصیّی.
فرمود: «ای ام‌اسلم! آن کس که بکند آن‌چه من کردم، وصی من است.»
آن‌گاه سنگی را از زمین برگرفت وبا انگشتان مبارک مالش داد؛ چنان که آردی دقیق 1 گشت. پس آن را خمیر ساخت و با خاتم خویش مهر بر زد: «ثمّ قال: من فعل فعلی هذا فهو وصیّی فی حیاتی وبعد مماتی».
از آن‌جا آمدم به نزد امیرالمؤمنین و عرض کردم: «پدر و مادرم فدای تو باد! تویی وصی رسول خدا؟»
فرمود: «منم.»
دست زد و سنگی برگرفت و چنان کرد که رسول خدا کرد و خاتم بر نهاد و فرمود: «آن کس که این کار کند، وصی من باشد.»
پس به نزد حسن آمدم و گفتم: «تویی وصی پدر.»
گفت: «بلی!»
همان کرد که علی کرد. آن‌گاه نزد حسین آمدم و سخت خردسال بود، گفتم: «تویی وصی برادر؟»
گفت: «منم ای ام‌اسلم! حصاتی مرا ده.»
سنگی به او دادم. وی نیز دقیق و خمیر ساخت و خاتم بر نهاد. از پس آن زنده ببودم تا حسین علیه السلام شهید شد و علی‌بن الحسین مراجعت کرد. از وی سؤال کردم که: «وصی پدر تویی؟»
فرمود: «منم.»
و کرد آن چه آنان کردند.
1. دقیق: آرد و هر چیز نرم شده.
سپهر، ناسخ التواریخ امام حسن مجتبی علیه السلام، 2/ 253، سیّدالشّهدا علیه السلام، 4/ 11- 12
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 395

إمامته علیه السلام وحبابة الوالبیّة وحصاتها

علیّ «1» بن محمّد، عن أبی علیّ محمّد بن إسماعیل بن موسی بن جعفر، عن أحمد بن القاسم العجلیّ، عن أحمد بن یحیی المعروف بکرد «2»، عن محمّد بن خداهی، عن عبداللَّه ابن أیّوب، عن عبداللَّه بن هاشم «3»، عن عبدالکریم بن عمرو الخثعمیّ «4»، عن حبابة الوالبیّة قالت: رأیت أمیر المؤمنین علیه السلام «5» فی شرطة الخمیس «6» ومعه درّة «7» لها سبّابتان «7» یضرب بها بیّاعی «8» الجرّیّ والمارماهی والزّمار «9» ویقول لهم: یا بیّاعی مسوخ بنی إسرائیل وجند بنی مروان، فقام إلیه «10» فرات بن أحنف فقال «10»: یا أمیر المؤمنین! وما «11» جند بنی مروان؟ قال «12»: فقال له «13»: أقوام حلّقوا اللّحی وفتلوا «14» الشّوارب فمسخوا «15» فلم أرَ ناطقاً أحسن نطقاً منه، ثمّ أتبعته «6» فلم أزل أقفوا أثره حتّی قعد فی رحبة المسجد «5» فقلت له «16»:
__________________________________________________
(1) [فی کمال الدّین وإعلام الوری والبحار: «حدّثنا علیّ بن أحمد الدّقّاق رضی الله عنه، قال: حدّثنا محمّد بن یعقوب (الکلینی)، قال: حدّثنا علیّ»]
(2) [فی کمال الدّین وإعلام الوری والبحار: «ببرد»]
(3) [فی کمال الدّین والبحار: «هشام»]
(4)- [فی البحار: «الجعفی»، وفی الثّاقب مکانه: «وهو ما روی عبدالکریم بن عمرو الخثعمیّ ...»]
(5- 5) [إثبات الهداة: «إلی أن قال»]
(6- 6) [إعلام الوری: «ثمّ ساق الحدیث إلی أن قالت»]
(7- 7) [لم یرد فی کمال الدّین والبحار]
(8) [فی کمال الدّین والثّاقب: «بیّاع»]
(9)- [فی کمال الدّین: «والزّمار والطّافی»، وفی البحار: «والزّمیر والطّافی»]
(10- 10) [فی کمال الدّین: «فرات بن الأحنف فقال له»، وفی الثّاقب: «ابن الأحنف فقال له»، وفی البحار: «فرات بن أحنف فقال له»]
(11)- [کمال الدّین: «فما»]
(12) [لم یرد فی الثّاقب ومدینة المعاجز والبحار، وفی کمال الدّین: «قالت»]
(13)- [لم یرد فی الثّاقب]
(14)- [الثّاقب: «وترکوا»]
(15)- [لم یرد فی کمال الدّین والثّاقب والبحار]
(16) [لم یرد فی إعلام الوری]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 396
یا أمیر المؤمنین! ما «1» دلالة الإمامة یرحمک اللَّه؟ «2» قالت: فقال «2»: ائتینی بتلک الحصاة- وأشار بیده إلی حصاة- فأتیته بها، فطبع «3» لی فیها بخاتمه «3»، ثمّ قال لی: یا حبابة! إذا ادّعی مدَّع الإمامة، فقدر أن یطبع کما رأیت فاعلمی أ نّه إمام مفترض الطّاعة، والإمام لا یعزب عنه شی‌ء یریده «4»، قالت: ثمّ انصرفت حتّی قبض أمیر المؤمنین علیه السلام، فجئت إلی الحسن علیه السلام وهو فی مجلس أمیر المؤمنین علیه السلام والنّاس یسألونه، فقال «5»: یا حبابة الوالبیّة! «6» فقلت: نعم «6» یا مولای، فقال: «7» هاتی ما معکِ، «8» قال «9»: فأعطیته «7» فطبع فیها کما طبع أمیر المؤمنین علیه السلام «8»، قالت «10»: ثمّ أتیت «10» الحسین علیه السلام وهو فی مسجد «11»
رسول اللَّه «11» صلی الله علیه و آله «12» فقرّب ورحّب «13»، ثمّ قال «14» لی: «15» إنّ 14 فی الدّلالة دلیلًا علی ما تریدین 15، أفتریدین «16» دلالة الإمامة؟ فقلت: نعم «17» یا سیِّدی «12»؛ فقال 17: هاتی «18» ما معکِ، فناولته
__________________________________________________
(1) [الثّاقب: «وما»]
(2- 2) [فی کمال الدّین: «فقال لی»، وفی الثّاقب: «قال»، وفی البحار: «فقال»]
(3- 3) [فی الثّاقب: «لی بخاتمه فیها»، وفی البحار: «فیها بخاتمه»]
(4) [البحار: «أراده»]
(5) [زاد فی کمال الدّین وإعلام الوری والثّاقب والبحار: «لی»]
(6- 6) [الثّاقب: «قلت: نعم لبّیک»]
(7- 7) [فی الثّاقب: «أین ما معک فأعطیته الحصاة»، وفی البحار: «هات ما معک قالت فأعطیته الحصاة»]
(8- 8) [فی کمال الدّین: «قلت فأعطیته الحصاة فطبع لی فیها کما طبع أمیرالمؤمنین»، وفی إعلام الوری: «فناولته الحصاة فطبع لی فیها»]
(9)- [فی إثبات الهداة ومدینة المعاجز: «قالت»]
(10- 10) [فی إعلام الوری: «فأتیت»، وفی الثّاقب: «الوالبیّة: ثمّ أتیت»]
(11- 11) [فی کمال الدّین وإعلام الوری والبحار: «الرّسول»]
(12- 12) [إثبات الهداة: «إلی أن قالت»]
(13)- [کمال الدّین: «رحّب بی»]
(14- 14) [الثّاقب: «إنّ لی»]
(15- 15) [لم یرد فی إعلام الوری]
(16) [زاد فی الثّاقب: «منِّی»]
(17- 17) [فی إعلام الوری: «یا سیِّدی قال»، وفی الثّاقب: «فقال»]
(18) [البحار: «هاتِ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 397
الحصاة، فطبع لی فیها، قالت: «1» ثمّ أتیت «1» علیّ بن الحسین علیهما السلام «2» وقد بلغ بی «2» الکبر إلی أن أرعشت «3» وأنا «4» أعدّ یومئذ «5» مئة وثلاث عشرة «5» سنة، فرأیته راکعاً وساجداً و «6» مشغولًا بالعبادة، فیئست من الدّلالة، فأومأ إلیَّ بالسّبّابة «7» فعاد إلیّ «7» شبابی، «8» قالت «9»: فقلت: یا سیّدی! کم مضی من الدّنیا وکم بقی؟ فقال «10»: أمّا ما مضی فنعم، وأمّا ما بقی فلا «8»، «11» قالت: ثمّ قال لی «11»: هاتی «12» ما معکِ، فأعطیته الحصاة، فطبع لی فیها، ثمّ أتیت «13» أبا جعفر «14» علیه السلام فطبع لی فیها، ثمّ أتیت أبا عبداللَّه «15» علیه السلام فطبع لی فیها، ثمّ أتیت أبا الحسن موسی «16» علیه السلام فطبع لی فیها، ثمّ أتیت الرّضا علیه السلام فطبع لی فیها.
و «17» عاشت حبابة بعد ذلک تسعة أشهر علی ما «18» ذکر محمّد 18 بن هشام «19». «20»
__________________________________________________
(1- 1) [إعلام الوری: «فأتیت»]
(2- 2) [الثّاقب: «زین العابدین وقد بلغنی»]
(3) [فی کمال الدّین وإعلام الوری والبحار: «أعییت»، وفی الثّاقب: «عییت»]
(4)- [البحار: «فأنا»]
(5- 5) [فی إعلام الوری وإثبات الهداة والبحار: «مأة وثلاثة عشر»]
(6)- [لم یرد فی کمال الدّین وإعلام الوری والثّاقب والبحار]
(7- 7) [فی إعلام الوری: «فعاد لی»، وفی الثّاقب: «وعاد إلیّ»]
(8- 8) [إثبات الهداة: «إلی أن»]
(9)- [لم یرد فی البحار]
(10) [فی کمال الدّین وإعلام الوری والبحار: «قال»]
(11- 11) [الثّاقب: «ثمّ قال»]
(12)- [البحار: «هاتِ»]
(13)- [البحار: «لقیت»]
(14) [إعلام الوری: «محمّد بن علیّ»]
(15)- [فی إعلام الوری: «جعفر بن محمّد»، وفی الثّاقب: «أبا عبداللَّه جعفر الصّادق»]
(16) [فی کمال الدّین وإعلام الوری والبحار: «موسی بن جعفر»]
(17) [فی کمال الدّین والبحار: «ثمّ»]
(18- 18) [فی کمال الدّین وإعلام الوری والبحار: «ذکره عبداللَّه»، وفی إثبات الهداة: «ذکره محمّد»]
(19)- [البحار: «همّام»]
(20)- حبابه والبیه (نام زنی است از والبه یمن) گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام را در محل پیش قراولان لشکر
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 398
__________________________________________________
- دیدم که با تازیانه دو سری که همراه داشت فروشندگان ماهی جری (بی‌فلس) و مارماهی و ماهی زمار را (که فروش آن‌ها حرام است) می‌زد و می‌فرمود: «ای فروشندگان مسخ شده‌های بنی‌اسرائیل و لشکر بنی‌مروان!»
فرات بن احنف نزد حضرت ایستاد و گفت: «یا امیرالمؤمنین! لشگر بنی‌مروان کیانند؟»
فرمود: «مردمی که ریش‌ها را می‌تراشیدند و سبیل‌ها را تاب می‌دادند، سپس مسخ شدند.»
(فرات گوید) من گوینده‌ای را خوش‌بیان‌تر از او ندیده بودم. از دنبالش می‌رفتم تا در جلو خان مسجد نشست، به او عرض کردم: «دلیل بر امامت چیست خدایت رحمت کند؟»
فرمود: «آن سنگ‌ریزه را بیاور.»
و با دست اشاره به سنگ‌ریزه‌ای کرد، آن را نزدش آوردم، پس با خاتمش آن را مهر کرد و سپس به من فرمود: «ای حبابه! هرگاه کسی ادعای امامت کرد و توانست چنان که دیدی مهر کند، بدان که او امامی است که اطاعتش واجب است و نیز امام هر چه را بخواهد، از او پنهان نگردد.»
حبابه گوید: من رفتم تا زمانی که امیر المؤمنین علیه السلام وفات کرد، نزد امام حسن علیه السلام آمدم، زمانی که آن حضرت در مسند امیر المؤمنین علیه السلام نشسته و مردم از او سؤال می‌کردند، فرمود: «ای حبابه والبیه!»
عرض کردم: «آری، مولای من.»
فرمود: «آن‌چه همراه داری بیاور.»
من آن سنگ‌ریزه را به او دادم، حضرت برای من بر آن مهر نهاد چنان که امیر المؤمنین علیه السلام مهر نهاد.
سپس نزد حسین علیه السلام آمدم، زمانی که در مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله بود، مرا پیش خواند و خوش آمد گفت، سپس فرمود: «در میان نشانه امامت آن‌چه را هم که تو می‌خواهی هست! دلیل امامت را می‌خواهی؟»
گفتم: «آری، آقای من!»
فرمود: «آن‌چه همراه داری بیاور.»
سنگ‌ریزه را به آن حضرت دادم، او هم برای من بر آن مهر نهاد.
سپس نزد علی‌بن الحسین علیه السلام آمدم و از پیری به آن‌جا رسیده بودم که مرا رعشه گرفته بود و من آن زمان 113 سال برای خود می‌شمردم. آن حضرت را دیدم رکوع و سجود می‌کند و مشغول عبادت است. من از دریافت نشانه امامت مأیوس شدم، حضرت با انگشت سبابه به من اشاره کرد، جوانیِ من برگشت، گفتم: «آقای من از دنیا چقدر گذشته و چقدر باقی مانده؟»
فرمود: «اما نسبت به گذشته آری و اما نسبت به باقی مانده، نه.» (گذشته را می‌توان معلوم کرد ولی باقی‌مانده را کسی نمی‌داند.)
سپس فرمود: «آن‌چه همراه داری بیاور.»
من سنگ‌ریزه را به او دادم، حضرت بر آن مهر نهاد.
سپس آن را به امام باقر علیه السلام دادم، او هم برایم مهر کرد، سپس نزد امام صادق علیه السلام آمدم او هم برایم مهر کرد. سپس خدمت ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام آمدم، او هم برایم مهر کرد، سپس خدمت حضرت
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 399
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 346- 347 رقم 3/ عنه: الصّدوق، کمال الدّین، 2/ 536- 537 رقم 1؛ الطّبرسی، إعلام الوری،/ 208- 209؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 2/ 402- 403؛ السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز «1»، 3/ 465- 467؛ المجلسی، البحار، 25/ 175- 177؛ مثله ابن حمزة، الثّاقب فی المناقب،/ 140- 141
عن جعفر بن المفضل المخلول، عن إبراهیم، عن جعفر بن یحیی القرنی، عن یونس ابن ظبیان، عن أبی خالد عبداللَّه بن غالب، عن رشید الهجری رضی الله عنه، قال: کنت وأبا عبداللَّه سلمان، وأبو عبدالرّحمان قیس بن ورقاء، وأبو الهیثم مالک بن التّیهان، وسهل بن حنیف بین یدی أمیر المؤمنین علیه السلام بالمدینة إذ دخلت حبابة الوالبیّة وعلی رأسها کور شبیه السّیف، وعلیها أطمار سابغة متقلّدة مصحّف، وبین أناملها مسباح من حصی، فسلّمت وبکت، وقالت: آه یا أمیر المؤمنین، آه من فقدک وأسفاه علی غیبتک، وا حسرتاه علی ما یفوت من الغیبة منک، لا یلهم عنک ولا یرغب یا أمیر المؤمنین من اللَّه فیه الخشیة وإرادة من أمری معک علی یقین وبیان وحقیقة، وأ نّی أتیتک وأنت تعلم ما أرید. فمدّ یده الیمنی إلیها فأخذ من یدها حصاة بیضاء تلمع وتری من صفائها، وأخذ خاتمه من یده وطبع به فی الحصاة فانطبعت، فقال لها: یا حبابة! هذا کان مرادکِ منِّی؟ فقالت: إی‌واللَّه یا أمیر المؤمنین، هذا أرید لما سمعناه من نقول شیعتک واختلافهم بعدک، فأردت بهذا برهاناً یکون معی إن عمّرت بعدک- ولا عمّرت- ویا لیتنی وقومی لک الفداء، فإذا وقعت الإشارة وشئت شیعه فمن یقوم مقامک أتیته بهذه الحصاة، فإذا فعل فعلک بها علمت أ نّه الخلیفة وأرجو أن لا أوجد لذلک.
__________________________________________________
- رضا علیه السلام آمدم، او هم برایم مهر کرد.
و چنان‌چه محمدبن هشام نقل کرده، لبابه بعد از آن 9 ماه دیگر هم زنده بود.
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 152- 153
(1)- [حکاه أیضاً فی مدینة المعاجز: 1/ 514- 516، 3/ 248- 250، 4/ 304- 305، 5/ 112- 114، 464- 466، 6/ 293- 295، 7/ 196- 197]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 400
قال: بلی، واللَّه یا حبابة، لتلقین بهذه الحصاة ابنیّ الحسن، والحسین، وعلیّ بن الحسین، ومحمّد بن علیّ، وجعفر بن محمّد، وموسی بن جعفر، وعلیّ بن موسی، وکلّاً إذا أتیتیه استدعی بالحصاة منکِ وطبعها بهذا الخاتم لکِ، فبعهد علیّ بن موسی ترین فی نفسکِ برهاناً عظیماً تعجبین منه، فتختارین الموت، فتموتین ویتولّی أمرکِ ویقوم علی حفرتکِ ویصلّی علیکِ وأنا مبشّرکِ بأ نّکِ مع المکرورات مع المهدیّ من ذرّیّتی إذا أظهر اللَّه أمره.
فبکت حبابة، ثمّ قالت: یا أمیر المؤمنین! من أین لأمتک الطّائعة الضّعیفة الیقین القلیلة العمل لولا فضله وفضل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وفضلک یا أمیر المؤمنین أن تتأتّی هذه المنزلة الّتی أنا فیها، واللَّه بما قلته لی مؤقنة لیقینی بأ نّک أمیر المؤمنین حقّاً لا سواک، فادع لی یا أمیر المؤمنین بالثّبات علی ما هدانی اللَّه إلیه، ولا أسلبه ولا أفتتن فیه، ولا أضلّ عنه.
فدعا لها أمیر المؤمنین بذلک، وأصحبها خیراً.
قالت حبابة: لمّا قبض أمیر المؤمنین علیه السلام بضربة عبدالرّحمان بن ملجم المرادیّ فی مسجد الکوفة أتیت مولای الحسن، فلمّا رآنی قال: أهلًا وسهلًا بکِ یا حبابة، هاتی الحصاة، فمدّ یده إلیها علیه السلام کما مدّ أمیر المؤمنین یده، فأخذ الحصاة وطبعها کما طبعها أمیر المؤمنین، وخرج ذلک الخاتم بعینه، فلمّا قبض الحسن بالسّمّ أتیت الحسین علیه السلام، فلمّا رآنی قال: مرحباً بکِ یا حبابة، هاتی الحصاة، فأخذها وختم علیها بذلک الخاتم، فلمّا استشهد علیه السلام أتیت علیّاً ابن الحسین وقد شکّ النّاس فیه ومالت شیعة الحجاز إلی محمّد ابن الحنفیّة، من شکّهم فی زین العابدین علیه السلام، وصار من کبارهم جمیع، فقالوا: یا حبابة! اللَّه اللَّه فینا، اقصدی إلی علیّ بن الحسین علیه السلام حتّی یتبیّن الحقّ، فصرت إلیه، فلمّا رآنی رحّب بی ومدّ یده وقال: هاتی الحصاة، فأخذها وطبعها بذلک الخاتم، ثمّ صرت بذلک الخاتم إلی محمّد، وإلی جعفر بن محمّد، وإلی موسی بن جعفر، وإلی علیّ بن موسی الرّضا (صلوات اللَّه علیهم أجمعین)، فکلّ یفعل کفعل أمیر المؤمنین علیه السلام والحسن والحسین علیهما السلام،
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 401
وکبر سنِّی ورقّ جلدی ودقّ عظمی وحال سواد شعری بیاضاً، وکنت بکثرة نظری إلیهم صحیحة العقل والبصر والفهم، فلمّا صرت إلی علیّ، الرّضا بن موسی (صلوات اللَّه علیه) رأیت شخصه الکریم ضحکت ضحکاً، فقال من حضر: قد خرفتِ یا حبابة، وإلّا نقص عقلکِ، فقال لهم علیّ الرّضا (صلوات اللَّه علیه): أنّی لکم، ما خرفت حبابة ولا نقص عقلها، ولکن جدِّی أمیر المؤمنین علیه السلام أخبرها بأنّها تکون معی وأنّها تکون مع المکرورات مع المهدیّ علیه السلام، من ولدی، فضحکت تشوّقاً إلی ذلک وسروراً وفرحاً بقربها منه، فقال القوم: استغفر لنا یا سیّدنا وما علمنا هذا، قال: یا حبابة! ما الّذی قال لکِ جدّی أمیر المؤمنین علیه السلام؟ قالت: قال: ترینی برهاناً عظیماً، قال: یا حبابة! ترین بیاض شعرکِ؟ قلت: بلی یا مولای، قال: یا حبابة! أفتحبیّن أن تَرَیْه أسود حالکاً کما کان فی عنفوان شبابکِ؟ قلت: نعم یا مولای، قال: یا حبابة! ویجزیک ذلک أو نزیدکِ؟
فقلت: یا مولای! زدنی من فضلک علیَّ، قال: أتحبّین أن تکونی مع سواد شعرکِ شابّة؟
فقلت: یا مولای! هذا البرهان عظیم، قال: وهذا أعظم منه ما تجدینه ممّا لا یعلم النّاس به، فقلت: یا مولای! اجعلنی لفضلک أهلًا. فدعا بدعوات خفیّة حرّک بها شفتیه، فعدت واللَّه شابّة طریّة غضّة سوداء الشّعر حالکاً، ثمّ دخلت خلوة فی جانب الدّار، ففتّشت نفسی، فوجدتها بکراً، فرجعت وخررت بین یدیه ساجدة، ثمّ قلت: یا مولای! النّقلة إلی اللَّه عزّ وجلّ، فلا حاجة لی فی حیاة الدّنیا، فقال: یا حبابة ارحلی إلی امّهات الأولاد فجهازکِ هناک منفرداً.
الخصیبی، الهدایة الکبری،/ 167- 170/ عنه: الحرّ العاملی «1»، إثبات الهداة، 2/ 495- 496
وروی مرفوعاً إلی رشید الهجری قال: کنت وأبو عبداللَّه سلمان، وأبوعبدالرّحمان قیس ابن ورقاء، وأبو القاسم مالک بن التّیهان، وسهل بن حنیف بین یَدَی أمیر المؤمنین علیه السلام بالمدینة إذ دخلت علیه حبابة الوالبیّة وعلی رأسها مجمرة شبه المنسف وعلیها أثمار سابغة
__________________________________________________
(1)- [حکاه الحرّ فی إثبات الهداة باختصار کثیر]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 402
وهی متقلّدة المصحف، وبین أناملها سبحة من حصی ونوی، وسلّمت وبکت کثیراً وقالت:
یا أمیر المؤمنین! آه من فقدک، وا أسفاه علی غیبتک ووا حسرتاه علی ما یفوت من الغنیمة منک، لا نلهو ولا نرغب عنک وإنّنی من أمری لعلی یقین وبیان وحقیقة، وإنّی لقیتک وأنت تعلم ما أریده.
فمدّ یده الیمنی إلیها وأخذ منها حصاة بیضاء تلمع من صفائها، وأخذ خاتمه من یده فطبع به الحصاة وقال لها: یا حبابة! هذا کان مرادکِ منِّی، فقالت: إی‌واللَّه یا أمیر المؤمنین، هذا ما أریده لما سمعت من تفرّق شیعتک واختلافهم من بعدک فأردت هذا البرهان لیکون معی إن عمّرت بعدک لا عمّرت، ویا لیتنی وقومی وأهلی لک الفداء، فإذا وقعت الإشارة أوشکت الشّیعة إلی من یقوم مقامک أتیته بهذه الحصاة فلو فعل بها ما فعلت علمت أ نّه الخلف من بعدک وأرجو أن لا اؤجّل لذلک، فقال لها: بلی واللَّه یا حبابة لتلقین بهذه الحصاة ابنیّ الحسن والحسین وعلیّ بن الحسین ومحمّد بن علیّ وجعفر بن محمّد وموسی بن جعفر وعلیّ بن موسی الرّضا، وکلّ إذا أتیتیه استدعی الحصاة منکِ فطبعها بهذا الخاتم لکِ، فعند علیّ بن موسی الرّضا ترین فی نفسکِ برهاناً عظیماً منه وتختارین الموت، فتموتین ویتولّی أمرکِ ویقوم علی حفرتکِ ویصلِّی علیک وأنا مبشّرکِ بأنّکِ مع المکرورات من المؤمنات مع المهدیّ من ذرّیّتی إذ أظهر اللَّه أمره.
فبکت حبابة وقالت: یا أمیر المؤمنین! من أین هذا لأمتک الضّعیفة الیقین القلیلة العمل لولا فضل اللَّه وفضل رسوله وفضلک یا أمیر المؤمنین حقّاً لا سواک، فادع لی یا أمیر المؤمنین بالثّبات علی ما هدانا اللَّه إلیه لا أسلبه ولا أفتن فیه ولا أضلّ عنه، فدعا لها أمیر المؤمنین علیه السلام وأصحبها خیراً.
قالت حبابة: فلمّا قبض أمیر المؤمنین بضربة عبدالرّحمان بن ملجم لعنه اللَّه فی مسجد الکوفة، أتیت مولای الحسن، فقال: أهلًا وسهلًا یا حبابة، هاتی الحصاة، وطبعها أمیر المؤمنین علیه السلام وأخرج الخاتم بعینه. فلمّا مضی الحسن علیه السلام بالسّمّ أتیت الحسین علیه السلام، فلمّا رآنی قال: مرحباً یا حبابة، هاتی الحصاة، فأخذها وختمها بذلک الختم، فلمّا استشهد
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 403
علیه السلام مضیت إلی علیّ بن الحسین علیه السلام وقد وشک النّاس فیه ومالت شیعة الحجاز إلی محمّد ابن الحنفیّة، فصار إلیَّ من کبارهم جمع وقالوا: یا حبابة! اللَّه اللَّه فینا اقصدی علیّ ابن الحسین بالحصاة حتّی یتبیّن الحقّ؛ فصرت إلیه، فلمّا رآنی رحّب بی وقرّبنی ومدّ یده وقال: هاتی الحصاة، فأخذها وطبعها بذلک الخاتم، ثمّ صرت بعده إلی محمّد بن علیّ علیه السلام وإلی جعفر بن محمّد وإلی موسی بن جعفر وإلی علیّ بن موسی الرّضا علیهم السلام، فکلّ یفعل مثل أمیر المؤمنین علیه السلام والحسن والحسین صلوات اللَّه علیهم أجمعین.
ثمّ علت سنِّی ورقّ جلدی ودقّ عظمی وحال سواد شعری وکنت بکثرة نظری إلیهم صحیحة البصر والعقل والفهم والسّمع، فلمّا صرت بحال استولی الکبر فیه قلت لمولای علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام: لا تغفل عنِّی، تحضر جنازتی وتصلِّی علیَّ کما وعدنی جدّک أمیر المؤمنین علیه السلام، فقال: التزمی فإنّکِ معنا.
فکان من أمرها أ نّها ذات یوم نائمة علی فراشها إذ نزل الحمام المحتوم فأیقظوها فإذا هی قد سلمت، فلمّا کان من الغدو إذا برسول علیّ بن موسی الرّضا عندهم وعنده کفن وحنوط، ثمّ قاموا فی جهازها، فصلّی علیها الرّضا علیه السلام ولقّنها، ثمّ قام علی قبرها یبکی، ثمّ قال: أبلغی آبائی منِّی السّلام.
الدّیلمی، إرشاد القلوب، 2/ 256- 258
وعنه [الخصیبی] بإسناده عن جعفر بن یحیی، عن [یونس بن] ظبیان، عن المفضّل بن عمر، عن جابر بن یزید الجعفی، عن یحیی بن معمر، عن أبی خالد عبداللَّه بن غالب، عن رشید الهجری، قال: کنت [أنا] وأبوعبداللَّه سلیمان، وأبوعبدالرّحمان قیس بن ورقاء، وأبو القاسم مالک بن التّیهان، وسهل بن حنیف بین یدی أمیر المؤمنین- علیه السلام- بالمدینة إذ دخلت علیه امّ النّداء حبابة الوالبیّة وعلی رأسها کوز شبه المنسف وعلیها أبحار سابغة وهی متقلّدة بمصحف، وبین أناملها سبحة من حصی ونوی، فسلّمت وبکت، وقالت له: یا أمیر المؤمنین، من فقدک وا أسفا [ه] علی غیبتک، وا حسرتا [ه] علی ما یفوت من الغنیمة منک، لا یرغب عنک ولا یلهو یا أمیر المؤمنین من للَّه‌فیه مشیّة وإرادة، وإنّنی من أمری إنِّی لعلی یقین وبیان وحقیقة، وإنّنی لقیتک وأنت تعلم ما ارید.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 404
فمدّ یده الیمنی- علیه السلام- إلیها وأخذ من یدها حصاة بیضاء تلمع وتری من صفائها، وأخذ خاتمه من یده وطبع به الحصاة، وقال لها: یا حبابة، هذا کان مرادکِ منّی؟
فقالت: إی‌واللَّه یا أمیر المؤمنین، هذا (الّذی) ارید لما سمعناه من تفرّق شیعتک واختلافهم من بعدک، فأردت هذا البرهان لیکون معی إن عمّرت بعدک، (لا عمّرت)، ویا لیتنی وقومی وأهلی لک الفداء. فإذا وقعت الإشارة أوشکت الشّیعة فی من یقوم مقامک أتیته بهذه الحصاة، فإذا فعل [فعلک] بها علمت أ نّه الخلف (من) بعدک، وأرجو أن لا اؤجّل لذلک.
فقال لها: بلی واللَّه یا حبابة، لتلقین بهذه الحصاة ابنی الحسن، والحسین، وعلیّ بن الحسین، ومحمّد بن علیّ، وجعفر بن محمّد، وموسی بن جعفر، وعلیّ بن موسی، وکلّ إذا أتیتیه استدعی بهذه الحصاة وطبعها بهذا الخاتم (لکِ)، فبعد علیّ بن موسی ترین فی نفسکِ برهاناً عظیماً منه وتختارین الموت، فتموتین ویتولّی أمرکِ، ویقوم علی حفرتکِ، ویصلّی علیکِ وأنا مبشّرکِ بأ نّکِ من المکرورات من المؤمنات مع المهدیّ من ذرّیّتی إذا أظهر اللَّه أمره.
فبکت حبابة، ثمّ قالت: یا أمیر المؤمنین! [من أین لأمتک الضّعیفة الیقین، القلیلة العمل لولا فضل اللَّه، وفضل رسوله، وفضلک أن اوتی هذه المنزلة الّتی أنا واللَّه بما قلته لی منها موقنة لیقینی إنّک أمیر المؤمنین] حقّاً لا سواک، فادع لی یا أمیر المؤمنین بالثّبات علی ما هدانی اللَّه إلیک لا أسلبه [منِّی] ولا أفتتن فیه ولا أضلّ عنه، فدعا لها أمیر المؤمنین- علیه السلام- بذلک وأصبحها خیراً.
قالت حبابة: فلمّا قبض أمیر المؤمنین- علیه السلام- بضربة عبدالرّحمان بن ملجم- لعنه اللَّه- فی مسجد الکوفة أتیت مولای الحسن- علیه السلام-، فلمّا رآنی قال لی: أهلًا وسهلًا یا حبابة، هاتی الحصاة، فمدّ یده کما مدّ أمیر المؤمنین- علیه السلام- یده، وأخذ الحصاة وطبعها کما طبعها أمیر المؤمنین- علیه السلام-، وأخرج الخاتم بعینه.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 405
فلمّا مضی الحسن- علیه السلام- بالسّمّ، أتیت الحسین- علیه السلام-، فلمّا رآنی قال: مرحباً یا حبابة، هاتی الحصاة، فأخذها وختمها بذلک الخاتم.
فلمّا استشهد- علیه السلام- صرت إلی علیّ بن الحسین- علیهما السلام- وقد شکّ النّاس فیه، ومالت شیعة الحجاز إلی محمّد ابن الحنفیّة، وصار إلیَّ (من کبارهم) جمع فقالوا: یا حبابة، اللَّه اللَّه فینا، اقصدی علیّ بن الحسین- علیهما السلام- بالحصاة حتّی یبیّن الحقّ.
فصرت إلیه، فلمّا رآنی رحّب وقرّب ومدّ یده وقال: هاتی الحصاة، فأخذها وطبعها بذلک الخاتم، ثمّ صرت بتلک الحصاة إلی محمّد بن علیّ، وإلی جعفر بن محمّد، وإلی موسی ابن جعفر، وإلی علیّ بن موسی- علیهم السلام-، فکلّ یفعل کفعل أمیر المؤمنین- علیه السلام- والحسن والحسین [وعلیّ بن الحسین- صلوات اللَّه علیهم-].
وعلت سنِّی، ودقّ عظمی، ورقّ جلدی، وحال سواد شعری، وکنت بکثرة نظری إلیهم صحیحة البصر والعقل والفهم والسّمع.
فلمّا صرت إلی الرّضا علیّ بن موسی- علیه السلام-، ورأیت شخصه الکریم ضحکت [ضحکاً بان شدّة تبسّمی فأنکر بعض من بحضرته- علیه السلام- ضحکی] وقالوا: قد خرفتِ یا حبابة ونقص عقلکِ.
فقال لهم مولای- علیه السلام-: [ألم] أقول لکم ما خرفت حبابة ولا نقص عقلها، ولکن جدِّی أمیر المؤمنین- علیه السلام- خَبَّرها بأنّها عند لقائی إیّاها تکون میتتها، وأنّها [تکون] مع المکرورات من المؤمنات مع المهدیّ- علیه السلام- من ولدی، فضحکت شوقاً إلی ذلک، وسروراً به، وفرحاً بقربها منه.
فقال القوم: نستغفر اللَّه یا سیِّدنا، ما علمنا هذا، فقال [لها]: یا حبابة، ما الّذی قال لکِ جدِّی أمیر المؤمنین- علیه السلام- إنّکِ ترین منِّی؟ قالت: قال (لی): واللَّه إنّک تُرینی برهاناً عظیماً.
فقال لها: یا حبابة، أما ترین بیاض شعرکِ؟
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 406
قالت: قلت [له]: بلی یا مولای، [قال: فتحبّین أن ترینه أسود حالکاً مثل ما کان فی عنفوان شبابکِ؟ فقلت: بلی یا مولای].
فقال لی: یا حبابة! ویجزیکِ ذلک أو أزیدکِ؟
فقلت: یا مولای، زدنی من فضل اللَّه علیک، فقال: أتحبّین أن تکونی مع سواد الشّعر شابّة؟
فقلت: بلی یا مولای، إنّ هذا برهان عظیم.
قال: وأعظم من ذلک ما حدّثتیه فی نفسکِ ما أعلم به النّاس؟
فقلت: یا مولای، اجعلنی لفضلک أهلًا، فدعا بدعوات خفیّة حرّک بها شفتیه، فعدت واللَّه شابّة غضّة، سوداء الشّعر حالکة.
ثمّ دخلت خلوة فی جانب الدّار وفتّشت نفسی، فوجدتنی (واللَّه) بکراً، فرجعت وخررت بین یدیه ساجدة، ثمّ قلت: یا مولای، النّقلة إلی اللَّه عزّ وجلّ فلا حاجة لی فی [الحیاة] الدّنیا.
قال: یا حبابة، ادخلی (إلی) امّهات الأولاد فجهازکِ هناک مفرد.
قال الحسین بن حمدان: حدّثنی جعفر بن مالک، قال: حدّثنی محمّد بن زید المدنیّ، قال: کنت مع مولانا الرّضا- علیه السلام- حاضراً لأمر حبابة إلی أن دخلت إلی [بعض] امّهات الأولاد، فلم تلبث إلّابمقدار ما عاینت جهازها إلی اللَّه تعالی حتّی شهدت [وفاتها إلی اللَّه] رحمها اللَّه! فقال مولانا الرّضا- علیه السلام-: رحمکِ اللَّه یا حبابة، قلنا: یا سیِّدنا وقد قبضت.
قال: ما لبثت أن عاینت جهازها إلی اللَّه تعالی حتّی قبضت، وأمر بتجهیزها فجهّزت واخرجت، فصلّی علیها وصلّینا معه، وخرجت الشّیعة فصلّوا علیها، وحملت إلی حفرتها وأمرنا سیِّدنا بزیارتها، وتلاوة القرآن عندها، والتّبرّک بالدّعاء هناک. «1»
__________________________________________________
(1)- و در «مدینة المعاجز» و دیگر کتب نیز از محمد بن یعقوب سند به حبابه والبیه منتهی می‌شود خبر
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 407
السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز «1»، 3/ 190- 195
__________________________________________________
- می‌دهد که امیر المؤمنین علی علیه السلام را در شرطة الخمیس دیدار کردم و گفتم: «برهان امامت چیست؟»
فقال: «ائتینی بتلک الحصاة.»
فرمود: «آن سنگ را به نزد من حاضر کن.»
و اشارت نمود به سنگی. حبابه، آن سنگ را بیاورد و آن حضرت با خاتم خود آن صخره را طبع کرد و آن سنگ را به نقش نگین خود منطبع ساخت.
ثمّ قال علیه السلام: «یا حبابة! إذا ادّعی مدّعی الإمامة فقدر أن یطبع کما رأیتِ فاعلمی أ نّه إمام مفترض الطّاعة والإمام لا یعزب عنه شی‌ء یریده.»
فرمود: «ای حبابه! آن کس که مدعی امامت شود، اگر آن قدرت را به دست کرد که نقش نگین خود را بر سنگ‌خاره طبع کند، چنان که دیدی او امام مفترض‌الطاعه است و امام بر آن‌چه بخواهد، دست یابد.»
حبابه گوید: بعد از امیر المؤمنین به نزد حسن علیه السلام آمدم. هنگامی که مردم در حضرت وی عرض مسائل می‌دادند.
فقال: «یا حبابة الوالبیّة! فقلت: نعم یا مولای؟ فقال: هاتی ما معکِ.»
فرمود: «ای حبابه والبیه! بیار آن‌چه را با خود داری.»
آن سنگ را به آن حضرت آوردم. بگرفت و با نگین خویش نقش کرد؛ چنان که امیر المؤمنین علیه السلام کرد. آن‌گاه به نزد امام حسین علیه السلام آوردم، زمانی که در مسجد رسول خدا جا داشت، مرا ترحیب کرد.
ثمّ قال علیه السلام لی: «إنّ فی الدّلالة دلیلًا علی ما تُریدین أفتُریدین دلالة الإمامة، فقلت: نعم یا سیّدی، فقال: هاتی ما معکِ.»
فرمود: «بر دلالت امامت دلیل است بر آن‌چه تو اراده کرده‌ای، آیا دلالت امامت می‌خواهی؟»
گفتم: «آری!»
فرمود: «بیار آن‌چه با خود داری.»
آن سنگ را به حضرت او بردم. بگرفت و خاتم برزد.
چون نوبت به علی‌بن الحسین علیه السلام رسید، این وقت پیری فرتوت بودم؛ چنان که اندام من مرتعش بود. یکصد و سیزده سال روزگار برده بودم، آن حضرت را راکع و ساجد یافتم و مأیوس بودم از دلالت امامت. به انگشت سبابه با من اشارتی فرمود، در حال جوان شدم؛ «فقلت: یا سیّدی! کم مضی من الدّنیا وکم بقی؟ فقال: أمّا ما مضی فنعم، وأمّا ما بقی فلا. ثمّ قال لی: هاتی ما معکِ، فأعطیته الحصاة، فطبع فیها.»
آن‌گاه سید سجاد علیه السلام آن سنگ را بگرفت و خاتم بر نهاد. از پس آن حبابه جوان همی زیست و ادراک خدمت ابوجعفر و ابو عبداللَّه و ابوالحسن موسی وحضرت رضا علیهم السلام را نمود و هر یک آن سنگ را مُهر زدند. به روایت محمد بن هشام، شش سال دیگر بزیست. آن‌گاه به سرای جاودانی شتافت.
سپهر، ناسخ التواریخ امام حسن مجتبی علیه السلام، 2/ 251- 253
(1)- [حکاه أیضاً فی: 7/ 245- 247 «عن الهدایة الکبری»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 408

برهان إمامة الحسین علیه السلام وحصاة غانم‌

العامریّ فی الشّیصبان، وأبو علیّ الطّبرسیّ فی إعلام الوری، عبداللَّه بن سلیمان الحضرمیّ فی خبر طویل: أنّ غانم ابن امّ غانم دخل المدینة ومعه امّه وسأل: هل تحسّون «1» رجلًا من بنی هاشم اسمه علیّ؟ قالوا: نعم هو ذاک، قال «2»: فدلّونی علی علیّ بن عبداللَّه بن عبّاس «3». فقلت له: معی حصاة ختم علیها علیّ والحسن والحسین علیهم السلام وسمعت أ نّه یختم علیه رجل اسمه علیّ، فقال علیّ بن عبداللَّه بن عبّاس «3»: یا عدوّ اللَّه! کذبت علی علیّ بن أبی طالب وعلی الحسن والحسین، وصار بنو هاشم یضربوننی حتّی أرجع عن مقالتی، ثمّ سلبوا منِّی الحصاة، فرأیت فی لیلتی فی منامی الحسین علیه السلام وهو یقول لی: هاک الحصاة یا غانم وامضی «4» [إلی] علیّ ابنی فهو صاحبک، فانتبهت والحصاة فی یدی، فأتیت «5» علیّ ابن الحسین علیه السلام، فختمها وقال لی: إنّ فی أمرک لعبرة فلا تخبر به أحداً، فقال فی ذلک غانم ابن امّ غانم:
أتیت علیّاً أبتغی الحقّ عنده وعند علیّ عبرة لا أحاول
فشدّ وثاقی ثمّ قال لی اصطبر کأ نّی مخبول عرانی خابل
فقلت لحاک اللَّه واللَّه لم أکن لأکذب فی قولی الّذی أنا قائل
وخلی سبیلی بعد ضنّک فأصبحت مخلاته «6» نفسی وسربی سائل «7»
[فأقبلت یا خیر الأنام مؤمما لک الیوم عند العالمین أسائل]
__________________________________________________
(1) [البحار: «تحسنون»]
(2) [لم یرد فی البحار]
(3) [فی مدینة المعاجز والبحار: «العبّاس»]
(4) [فی مدینة المعاجز والبحار: «امض»]
(5)- [زاد فی مدینة المعاجز والبحار: «إلی»]
(6) [فی مدینة المعاجز والبحار: «مخلّأة»]
(7)- [فی مدینة المعاجز والبحار: «سابل»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 409
وقلت وخیر القول ما کان صادقاً ولا یستوی فی الدّین حقّ وباطل
ولا یستوی من کان بالحقّ عالماً کآخر یمسی وهو للحقّ جاهل
وأنت «1» الإمام الحقّ یعرف فضله وإن قصرت عنه النّهی والفضائل
وأنت وصیّ الأوصیاء محمّد أبوک ومن نیطت إلیه الوسائل «2»
__________________________________________________
(1) [البحار: «فأنت»]
(2)- و دیگر ابن شهرآشوب روایت می‌کند که: غانم‌بن ام‌غانم با مادر خویش داخل مدینه گردید و از مردم مدینه پرسش نمود که مرا دلالت کنید به مردی از بنی‌هاشم که نام او علی باشد، اورا به علی بن عبداللَّه ابن عباس دلالت کردند، به نزد او آمد و گفت: «مرا سنگی است که علی و حسن و حسین علیهم السلام بر آن خاتم زده‌اند، و مرا گفته‌اند مردی از بنی‌هاشم که نام او علی است این حصاة را به خاتم مزین تواند فرمود.»
علی‌بن عبداللَّه‌بن عباس گفت: «ای دشمن خدا! بر علی و حسن و حسین علیهم السلام دروغ می‌بندی؟!»
غانم می‌گوید: «از پس آن که مرا به کذب نسبت کردند، جماعتی از بنی‌هاشم که خویشاوندان علی‌بن عباس بودند، مرا چندان بزدند که از گفته پشیمان گشتم و آن حصات را نیز از من بگرفتند و من با سر و مغز کوفته و رو و موی آشفته به منزل خویش باز شدم، و شبانگاه چون بخفتم در خواب حسین‌بن علی علیه السلام را دیدار کردم.
وهو یقول لی: «هاک الحصاة یا غانم وامض إلی علیّ ابنی، فهو صاحبک.»
فرمود: «ای غانم! اینک حصات تو است، برگیر و به نزد فرزند من علی رو، او است که حصات را طبع کند و خاتم بر زند.»
چون از خواب برانگیخته شدم، آن حصات را که از من مأخوذ داشتند، در دست خویش دیدم، از جای برجستم و به نزد علی‌بن الحسین آوردم، بگرفت و خاتم بر نهاد.
فقال لی: «إنّ فی أمرک لعبرة فلا تخبر به أحداً.»
فرمود: «ای غانم! در این امر که از برای تو رخ نمود، عجبی و عبرتی است، از این قصه هیچ کس را آگهی مده.»
آن‌گاه غانم بن ام‌غانم به انشای این اشعار پرداخت:
أتیت علیّاً أبتغی الحقّ عنده وعند علیّ غیره لا أحاول
فشدّوا وثاقی ثمّ قال لی اصطبر کأنِّی مخبول عرانی خابل
فقلت لحاک اللَّه واللَّه لم أکن لأکذب فی قول الّذی أنا قائل
وخلّی سبیلی بعد ضنکٍ فأصبحت مُخلّاة نفسی وسربی مثاقل
وقلت وخیر القول ما کان صادقاً ولا یستوی فی الدّین حقّ وباطل
ولا یستوی من کان بالحقّ عالماً کآخر یُمسی وهو للحقّ جاهل
وأنت الإمام الحقّ یُعرف فضله وإن قصُرت عنه النُّهی والفضائل
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 410
ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 136/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز «1»، 4/ 220- 222؛ المجلسی، البحار، 46/ 35- 36
__________________________________________________
-وأنت وصیّ الأوصیاء محمّد أبوکَ ومَن نیطت إلیه الوسائل
سپهر، ناسخ التواریخ سید الشهدا علیه السلام، 4/ 64- 65
(1)- [حکاه أیضاً فی مدینة المعاجز، 4/ 309- 310]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 411

کان قسّ بن ساعدة الأیادی یعرف النّبیّ والأئمّة علیهم السلام فی الجاهلیّة

روی الکلبی، عن الشّرقی بن القطامیّ، عن تمیم بن وعلة المریّ، عن الجارود بن المنذر العبدیّ، وکان نصرانیّاً فأسلم عام الحدیبیّة، وأنشد فی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:
أنبأنا الأوّلون باسمک فینا وبأسماء أوصیاء کرام
فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: أفیکم من یعرف قس بن ساعدة الأیادیّ، فقال الجارود: کلّنا یا رسول اللَّه نعرفه، غیر أنّی من بینهم عارف بخبره واقف علی أثره، فقال سلمان: أخبرنا.
فقال: یا رسول اللَّه! لقد شهدت قساً وقد خرج من ناد من أندیة أیاد إلی ضحضح ذی قتاد وسمر وغباد، وهو مشتمل بنجاد، فوقف فی أضحیان لیل، کالشّمس رافعاً إلی السّماء وجهه وإصبعه.
فدنوت منه، فسمعته یقول: اللَّهمّ ربّ السّماوات الأرفعة، والأرضین الممرعة، بحقّ محمّد والثّلاثة المحامید معه، والعلّیّین الأربعة، وفاطم والحسنین الأبرعة وجعفر وموسی التّبعة، وسمی الکلیم الصّرعة، اولئک النّقباء الشّفعة، والطّریق المهیعة، دراسة الأناجیل، ونقاة الأباطیل، الصّادقی القیل عدد النّقباء من بنی إسرائیل، فهم أوّل البدایة، وعلیهم تقوم السّاعة، ولهم من اللَّه فرض الطّاعة، اسقنا غیثاً مغیثاً.
ثمّ قال: لیتنی أدرکهم ولو بعد لأی‌من عمری ومحیای، ثمّ أنشأ یقول:
أقسم قس قسماً لیس به مکتتماً لو عاش ألفی سنة لم یلق منها سئماً
حتّی یلاقی أحمداً والنّجباء الحکماء هم أوصیاء أحمد أفضل من تحت السّماء
یعمی الأنام عنهم وهم ضباء للعمی لست بناس ذکرهم حتّی أحلّ الرّجما
قال الجارود، فقلت: یا رسول اللَّه! أنبئنی أنبأک اللَّه بخیر هذه الأسماء الّتی لم نشهدها وأشهدنا قس ذکرها.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 412
فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: یا جارود! لیلة أسری بی إلی السّماء أوحی اللَّه عزّ وجلّ إلیّ أن سل من أرسلنا قبلک من رسلنا علی ما بعثوا، قلت: علی ما بعثوا؟ قال: بعثتهم علی نبوّتک وولایة علیّ بن أبی طالب والأئمّة منکما، ثمّ عرّفنی اللَّه تعالی بهم وبأسمائهم.
ثمّ ذکر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله للجارود أسماءهم واحداً واحداً إلی المهدی علیه السلام، ثمّ قال لی الرّبّ: هؤلاء أولیائی، وهذا المنتقم من أعدائی- یعنی المهدی-.
رضی الدّین ابن المطهّر، العدد القویّة،/ 86- 88 رقم 151
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 413

بعض ما جاء فی إمامة الحسین علیه السلام ولا ینتظم فی سلک منظوم‌

حدّثنا «1» عبداللَّه بن «1» محمّد بن عبدالوهّاب القرشیّ قال: حدّثنا منصور بن عبداللَّه ابن إبراهیم الأصفهانی، قال: حدّثنا علیّ بن عبداللَّه الإسکندرانیّ، قال: حدّثنا عبّاس ابن العبّاس القانعیّ «2»، قال: حدّثنا سعید الکندی عن عبداللَّه بن حازم الخزاعیّ، عن إبراهیم ابن موسی الجهنیّ، عن سلمان الفارسیّ قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لعلیّ علیه السلام: یا علیّ! تختّم بالیمین تکن من المقرّبین، قال: یا رسول اللَّه! وما «3» المقرّبون؟ قال: جبرئیل ومیکائیل، قال: بما أتختّم یا رسول اللَّه؟ قال: بالعقیق الأحمر، فإنّه «4» أقرّ للَّه‌عزّ وجلّ بالوحدانیّة، ولی بالنّبوّة، ولک یا علیّ بالوصیّة، ولولدک بالإمامة، ولمحبِّیک بالجنّة، ولشیعة ولدک بالفردوس.
الصّدوق، علل الشّرائع، 1/ 190 رقم 3/ عنه: الحرّ العاملی، وسائل الشّیعة، 3/ 397؛ المجلسی، البحار «5»، 27/ 280
* قال: حدّثنا عبدالرّزّاق، عن معمر، عن الزّهریّ، عن عروة، عن عائشة، قالت:
دخلتُ علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وفی یده خاتم فضّة عقیق، فقلت: یا رسول اللَّه! ما هذا الفصّ؟ فقال لی: هذا جبل أقرّ للَّه‌بالرّبوبیّة، ولی بالنّبوّة، ولعلیّ بالولایة، ولولده بالإمامة، ولشیعته بالجنّة.
الطّبری، بشارة المصطفی،/ 215
* وأخبرنی شهردار هذا إجازة، أخبرنی أبی شیرویه، أخبرنی أبو طالب أحمد بن محمّد بن خال الرّیحانی الصّوفی بقراءتی علیه من أصل سماعه فی مسجد الشّونیزیّة رحمها اللَّه، أخبرنا أبو عبداللَّه محمّد بن عبدالرّحمان بن محمّد بن طلحة الصّیدانیّ «6»، حدّثنا
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی البحار]
(2) [الوسائل: «المقانعیّ»]
(3) [فی الوسائل والبحار: «من»]
(4) [زاد فی الوسائل: «أوّل جبل»]
(5)- [حکاه أیضاً فی البحار، 42/ 69]
(6) [مدینة المعاجز: «الصّیداویّ بها»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 414
أبو القاسم إسماعیل بن محمّد بن إسماعیل الحلبیّ بمصر، حدّثنا أبو أحمد العبّاس بن «1» الفضل ابن جعفر المکّیّ «1»، حدّثنا علیّ بن العبّاس المقانعیّ، حدّثنی سعید بن مرثد «2» الکندیّ، حدّثنا عبیداللَّه بن حازم الخزاعیّ، عن إبراهیم بن موسی الجهنیّ، عن سلمان الفارسیّ «3» أنّ النّبیّ صلی الله علیه و آله أ نّه قال لعلیّ علیه السلام «3»: یا علیّ! تختم بالیمین تکن من المقرّبین. قال: یا رسول اللَّه! [وما «4» المقرّبون؟ قال: جبرئیل ومیکائیل] قال: فبِمَ أتختّم یا رسول اللَّه؟ قال: بالعقیق الأحمر فإنّه جبل أقرّ للَّه‌بالوحدانیّة، ولی بالنّبوّة، ولک بالوصیّة، ولولدک‌بالإمامة، ولمحبّیک بالجنّة، «5» ولشیعة ولدک «5» بالفردوس.
الخوارزمی، المناقب،/ 325- 326 رقم 335/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 1/ 423- 424
* وبلغ ذلک أهل العراق، فوثب المنذر بن الجارود العبدیّ إلی علیّ رضی الله عنه، فقال:
یا أمیر المؤمنین! إنّنا لا نقول کما قال صاحب أهل الشّام لمعاویة، ولکنّا نقول: زاد اللَّه فی هداک وسرورک، وواللَّه ما نظرت إلینا ساعة قطّ إلّابنور اللَّه، قدّمت رجالًا، وأخّرت رجالًا، فعلیک أن تقول، وعلینا أن نفعل، أنت الأب ونحن البنون، فإن تهلک فهذا الحسن والحسین أئمّتنا من بعدک حتّی الممات، والسّلام. قال: ثمّ أنشأ یقول شعراً. «6» قال:
__________________________________________________
(1- 1) [مدینة المعاجز: «المفضّل بن جعفر العکّیّ»]
(2) [مدینة المعاجز: «مزید»]
(3- 3) [مدینة المعاجز: «عن النّبیّ صلی الله علیه و آله، أ نّه قال»]
(4) [مدینة المعاجز: «من»]
(5- 5) [مدینة المعاجز: «ولشیعتک وولدک»]
(6)- فی نسخة ج:
أبا حسن أنت شمس النّهار وهذان فی الدّاجیات القمر
وأنت وهذان حتّی الممات بمنزلة السّمع بعد البصر
وأنتم اناس لکم سورة تقصر عنها أکفّ البشر
تخبرنا النّاس عن فضلکم وفضلکم الیوم فوق الخبر
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 415
فلم یبق أحد فی ربیعة إلّاأتحف صاحب هذا الشّعر وأهدی إلیه علی قدر ما أمکنه.
ابن أعثم، الفتوح، 1/ 317- 318
* وأسند إلی ابن عبّاس أ نّه قال یوم الشّوری: کم تمنعون «1» حقّنا، وربّ البیت إنّ علیّاً هو الإمام والخلیفة، ولیملکنّ من ولده «2» أئمّة إحدی عشر «2»، یقضون بالحقّ أوّلهم الحسن بوصیّة أبیه إلیه، ثمّ الحسین بوصیّة أخیه إلیه، ثمّ «3» ابنه علیّ «3» بوصیّة أبیه إلیه، ثمّ ابنه محمّد بوصیّة أبیه إلیه، ثمّ ابنه جعفر بوصیّة أبیه إلیه، ثمّ ابنه موسی بوصیّة أبیه إلیه، ثمّ ابنه علیّ بوصیّة أبیه إلیه، ثمّ ابنه محمّد بوصیّة أبیه إلیه، ثمّ ابنه علیّ بوصیّة أبیه إلیه، ثمّ ابنه الحسن بوصیّة أبیه إلیه، فإذا مضی فالمنتظر صاحب الغیبة. قال علیم لابن عبّاس:
من أین لک هذا؟ قال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم علّم «4» علیّاً ألف باب فتح له «5» من کلّ باب ألف باب، وإنّ هذا من ثَمّ.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 151- 152/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 722
* محمّد بن الحسن، عن سهل، عن محمّد بن عیسی، عن فضالة بن أیّوب، عن
__________________________________________________
-عقدت لقوم ذوی نجدة من أهل الحیاء وأهل الخطر
مسامیح فی الحرب عند الوغی کرام وإخواننا من مضر
ومن حیّ ذی یمن عصبة یقیمون فی الحادثات الصّعر
فکلّ یشاورک فی قومه فمَن قال لا لا بفیه الحجر
ونحن الفوارس یوم الزّبیر وطلحة أودی وهذا غدر
ضربناهم قبل نصف النّهار إلی اللّیل حتّی أبدنا الغرر
فلم یأخذ الضّرب إلّاالرّؤوس ولم یأخذ الطّعن إلّاالثّغر
فنحنُ أولئک فی أمسنا وکنّا کذلک فیمَن غبر
(1) [إثبات الهداة: «تمنعونا»]
(2- 2) [إثبات الهداة: «أحد عشر»]
(3- 3) [إثبات الهداة: «علیّ بن الحسین علیهما السّلام»]
(4) [إثبات الهداة: «أعلم»]
(5)- [لم یرد فی إثبات الهداة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 416
الحسین بن أبی العلاء، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: سمعته یقول: إنّ عمر بن عبدالعزیز کتب إلی ابن حزم أن یرسل إلیه بصدقة علیّ وعمر وعثمان، وإنّ ابن حزم بعث إلی زید ابن الحسن وکان أکبرهم «1»، فسأله الصّدقة، فقال زید: إنّ «2» الوالی کان بعد علیّ «2» الحسن، وبعد الحسن الحسین، وبعد الحسین علیّ بن الحسین، وبعد علیّ بن الحسین محمّد بن علیّ، فأبعث إلیه، فبعث ابن حزم إلی أبی، فأرسلنی أبی بالکتاب «3» إلیه حتّی دفعته «3» إلی ابن حزم.
فقال له بعضنا: یعرف هذا ولد الحسن؟ قال: نعم کما یعرفون «4» أنّ هذا لیل ولکنّهم «5» یحملهم الحسد ولو طلبوا الحقّ بالحقّ لکان خیراً لهم، ولکنّهم یطلبون الدّنیا. «6» «6»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 305- 306 رقم 3/ عنه: الطّبرسی، إعلام الوری،/ 260- 261؛ المجلسی، البحار، 46/ 230
__________________________________________________
(1) [زاد فی إعلام الوری: «سنّاً»]
(2- 2) [إعلام الوری: «إنّ الولیّ بعد أمیرالمؤمنین»]
(3- 3) [فی إعلام الوری والبحار: «فدفعته»]
(4) [إعلام الوری: «تعرفون»]
(5)- [فی إعلام الوری والبحار: «ولکن»]
(6)- ابن ابی العلاء گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می‌فرمود: عمربن عبدالعزیز به ابن‌حزم (که گویا والی او در مدینه بوده) نوشت که صدقه (یعنی دفتر موقوفات و صدقات- مجلسی رحمه الله-) علی و عمر و عثمان را برای او بفرستد. ابن‌حزم هم شخصی را نزد زیدبن حسن که بزرگ‌ترین اولاد علی بود فرستاد تا آن را مطالبه کند.
زید گفت: «حاکم [متولی] بعد از علی حسن بود وپس از حسن، حسین وبعد از حسین، علی بن الحسین و پس از علی بن الحسین، محمد بن علی است، از او مطالبه کن.»
ابن‌حزم نزد پدرم فرستاد، پدرم مرا فرستاد تا آن دفتر را به ابن حزم تحویل دادم (و دفتر صدقات عمر و عثمان را هم از اولاد خود آن‌ها مطالبه کرد).
ابن ابی العلاء گوید: یکی از ما به امام عرض کرد: «اولاد حسن این موضوع را می‌دانند؟»
فرمود: «آری، چنان که می‌دانند اکنون شب است، ولی حسد آن‌ها را تحریک می‌کند، اگر ایشان حق را از راه حق مطالبه کنند، برای خود آن‌ها بهتر است، اما ایشان دنیا را می‌طلبند.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 78- 79
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 417
حدّثنا أبو الحسن محمّد بن جعفر بن محمّد التّمیمیّ المعروف بابن النّجّار النّحویّ الکوفیّ، عن محمّد بن القاسم بن زکریّا المحاربیّ، قال: حدّثنی هشام بن یونس، قال:
حدّثنی القاسم بن خلیفة، عن یحیی بن زید «1» قال: سألت أبی علیه السلام عن الأئمّة، فقال: الأئمّة «2» اثنا عشر، أربعة من الماضین وثمانیة من الباقین. قلت: «3» فسمِّهم یا أبة. «4» فقال: أمّا الماضین «4» فعلیّ بن أبی طالب «3» والحسن والحسین وعلیّ بن الحسین، ومن الباقین «5» أخی الباقر و «6» جعفر الصّادق «6» ابنه، وبعده موسی ابنه، وبعده علیّ ابنه، [وبعده محمّد ابنه] «7»، وبعده علیّ ابنه، وبعده الحسن ابنه، وبعده «8» المهدی. فقلت: یا أبة! ألست «8» منهم؟ قال: لا، ولکنِّی من العترة. قلت: فمن أین عرفت «9» أسامیهم؟ قال: عهد معهود «9» عهده إلینا «10» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم.
الخزّاز، کفایة الأثر،/ 300/ عنه: البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 156؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 604- 605؛ المجلسی، البحار، 46/ 198
* محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی، عن فضالة بن أیّوب، عن أبّان، عن عبداللَّه بن سنان، عن إسماعیل بن جابر، قال: قلت لأبی جعفر علیه السلام:
أعرض علیک دینی الّذی أدین اللَّه عزّ وجلّ به؟ قال: فقال: هات، قال: فقلت: أشهد أن لا إله إلّااللَّه وحده لا شریک له، وأنّ محمّداً عبده ورسوله والإقرار بما جاء به من
__________________________________________________
(1)- فی ن: «یزید» وهو غلط فاحش بل أفحش [وفی الصّراط المستقیم مکانه: «وأسند أیضاً عن یحیی ابن زید ...»]
(2) [لم یرد فی الصّراط المستقیم]
(3- 3) [الصّراط المستقیم: «سمِّهم لی، قال: الماضون علیّ»]
(4- 4) [فی إثبات الهداة: «قال: أمّا الماضون»، وفی البحار: «قال: أمّا الماضین»]
(5) [الصّراط المستقیم: «والباقون»]
(6- 6) فی م [وإثبات الهداة والبحار]: «بعده جعفر الصّادق»، [وفی الصّراط المستقیم: «بعده جعفر»]
(7)- سقط ما بین القوسین عن ن.
(8- 8) [فی الصّراط المستقیم: «المهدی، قلت: یا أبت لست»، وفی إثبات الهداة: «الحجّة المهدی، قلت: یا أبة فلست»، وفی البحار: «المهدی ابنه، فقلت له: یا أبة ألست»]
(9- 9) [الصّراط المستقیم: «أسمائهم قال: بعهد»]
(10) [زاد فی إثبات الهداة: «من»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 418
عند اللَّه، وأنّ علیّاً کان إماماً فرض اللَّه طاعته، ثمّ کان بعده الحسن إماماً فرض اللَّه طاعته، ثمّ کان بعده الحسین إماماً فرض اللَّه طاعته، ثمّ کان بعده علیّ بن الحسین إماماً فرض اللَّه طاعته حتّی انتهی الأمر إلیه، ثمّ قلت: أنت یرحمک اللَّه؟ قال: فقال: هذا دین اللَّه ودین ملائکته. «1»
الکلینی، الأصول الکافی، 1/ 188 رقم 13
* حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان؛ «2» وعلیّ بن أحمد بن محمّد الدّقّاق؛ وعلیّ بن عبداللَّه الورّاق؛ وعبداللَّه بن الصّایغ؛ ومحمّد بن أحمد الشّیبانی رضی اللَّه عنهم، قالوا «2»: حدّثنا أحمد بن یحیی بن زکریّا القطّان، قال: حدّثنا بکر بن عبداللَّه بن حبیب، قال: حدّثنا تمیم ابن بهلول، قال: حدّثنا عبداللَّه بن أبی «3» الهذیل «4»: وسألته عن الإمامة فیمَن تجب؟ وما علامة من تجب له الإمامة؟ فقال لی «5»: إنّ الدّلیل علی ذلک، والحجّة علی المؤمنین، والقائم فی امور «6» المسلمین، والنّاطق بالقرآن، والعالِم بالأحکام، أخو نبی اللَّه صلی الله علیه و آله، وخلیفته
__________________________________________________
(1)- اسماعیل‌بن‌جابر گوید که به امام‌باقر عرض‌کردم: «دین خودم‌را که خدای عزوجل‌را به آن می‌پرستم به شما عرض کنم؟»
فرمود: «بگو.»
عرض کردم: «گواهی دهم که شایسته پرستشی جز خدای یگانه بی‌انباز نیست، محمد صلی الله علیه و آله بنده او و فرستاده اوست و به آن‌چه از جانب خدا آورده اعتراف دارم. علی امام است، خدا اطاعتش را واجب ساخته، بعد از او حسن امام است، خدا اطاعتش را واجب دانسته، بعد از او علی‌بن حسین امام است و خدا اطاعتش را واجب کرده.»
(همین‌طور گفتم) تا به خود حضرت رسید، سپس عرض کردم: «تویی امام، خدایت رحمت کند!»
فرمود: «دین خدا و دین ملائکه او همین است.» مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 1/ 266- 267
(2- 2) [لم یرد فی الخصال والعیون وإثبات الهداة والبحار والعوالم]
(3) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4)- عبداللَّه بن أبی الهذیل العنزی أبو المغیرة الکوفی، عامّی من التّابعین، یروی عن أمیر المؤمنین علیه السلام وعبداللَّه بن مسعود وعمار بن یاسر وخباب الأرت وغیرهم من الصّحابة، وکان عثمانیّاً. توفّی فی ولایة خالد القسری وروایته هذا عن الصّادق علیه السلام بعید جدّاً وإن أدرک أیّامه کما أنّ روایة تمیم عنه علیه السلام بواسطة واحدة لم تعهد فی کتب الصّدوق رحمه الله، واحتمال تعدّد عبداللَّه بن أبی الهذیل أو أن القول له بعید.
(5) [لم یرد فی الخصال والعیون وإثبات الهداة والبحار]
(6) [فی الخصال والعیون وإثبات الهداة والبحار والعوالم: «بأمور»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 419
علی امّته، ووصیّه علیهم، وولیّه الّذی کان منه بمنزلة هارون من موسی، المفروض الطّاعة، «1» یقول اللَّه عزّ وجلّ «1»: «یا أ یّها الّذین آمنوا أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم» «2»
، «3» وقال جلّ ذکره «3»: «إنّما ولیّکم اللَّه ورسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاة ویؤتون الزّکاة وهم راکعون» «4»
المدعوُّ «5» إلیه بالولایة، المثبت له الإمامة یوم غدیر خمّ، بقول الرّسول صلی الله علیه و آله عن اللَّه جلّ جلاله: «ألستُ أولی بکم «6» «7» من أنفسکم «7»؟ قالوا: بلی، قال: فمَنْ «8» کنتُ مولاه فعلیّ مولاه، اللّهمّ وال مَنْ والاه، وعاد مَنْ عاداه، وانصر مَنْ نصره، واخذل مَنْ خذله، «9» وأعن مَنْ أعانه، «10» ذاک «11» علیّ بن أبی طالب «10» أمیر المؤمنین، وإمام المتّقین، وقائد الغرّ المحجّلین، و «12» أفضل الوصیِّین وخیر «12» الخلق أجمعین بعد رسول «13» ربّ العالمین «13»، «14» وبعده الحسن «15»، ثمّ «16» الحسین 14 سبطا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «1»
__________________________________________________
(1- 1) [فی الخصال والعیون والبحار والعوالم: «بقول اللَّه تعالی»، وفی إثبات الهداة: «بقوله تعالی»]
(2) [النّساء: 4/ 59]
(3- 3) [فی الخصال والعیون وإثبات الهداة والبحار والعوالم: «الموصوف بقوله عزّ وجلّ»]
(4) [المائدة: 5/ 55]
(5)- [العیون: «والمدعوّ»]
(6) [إثبات الهداة: «بالمؤمنین»]
(7- 7) [فی العیون والبحار والعوالم: «منکم بأنفسکم»، وفی إثبات الهداة: «من أنفسهم»]
(8) [إثبات الهداة: «من»]
(9) [زاد فی إثبات الهداة: «والعن من ظلمه»]
(10- 10) [إثبات الهداة: «علیّ»]
(11)- [لم یرد فی الخصال والعیون، وفی البحار: «و»]
(12- 12) [إثبات الهداة: «أفضل المؤمنین وأفضل»]
(13- 13) [فی الخصال والعیون والبحار والعوالم: «اللَّه»]
(14- 14) [العوالم: «ثمّ الحسنین»]
(15)- [زاد فی الخصال والعیون والبحار: «ابن علیّ»، وفی إرشاد القلوب مکانه: «یرفعه إلی الأعمش، عن جعفر بن محمّد، قال: سألته عن أفضل الخلق بعد رسول اللَّه وأحقّهم بالأمر، فقال: علیّ بن أبی طالب وبعده الحسن ...»]
(16)- [إثبات الهداة: «و»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 420
«1» ابنا خیرة النّسوان «1»، ثمّ علیّ بن الحسین؛ ثمّ محمّد «2» بن علیّ «2»، ثمّ جعفر بن محمّد، «3» ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علیّ بن موسی، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ علیّ بن محمّد، ثمّ الحسن بن علیّ، «4» ثمّ «5» ابن الحسن بن علیّ صلوات اللَّه علیهم «4» إلی یومنا هذا واحد «6» بعد واحد، إنّهم «7» عترة الرّسول صلی الله علیه و آله معروفون «8» بالوصیّة والإمامة «9» فی کلّ عصر وزمان، و «10» کلّ وقت وأوان «5»، وإنّهم «7» العروة الوثقی، وأئمّة الهدی، والحجّة علی أهل الدّنیا إلی أن یرث اللَّه الأرض ومن علیها، «11» وإنّ «12» کلّ من خالفهم ضالّ مضلّ تارک للحقّ والهدی، وإنّهم «7» المعبّرون عن القرآن، والنّاطقون عن الرّسول صلی الله علیه و آله «13» بالبیان، وإنّ من مات و «13» لایعرفهم مات میتة جاهلیّة، «14» وإنّ «3» فیهم 14 الورع والعفّة والصِّدق والصّلاح والاجتهاد، وأداء الأمانة إلی البرّ والفاجر، «15» وطول السّجود 15 وقیام اللّیل، واجتناب المحارم، وانتظار الفرج بالصّبر وحسن الصّحبة، وحسن الجوار. «16» «11» ثمّ قال تمیم بن بهلول: حدّثنی
__________________________________________________
(1- 1) [فی العیون: «وابنا خیرة النّسوان أجمعین»، وفی الخصال وإثبات الهداة: «وابنا خیر النّسوان أجمعین»، وفی إرشاد القلوب: «وابنا خیرة النّسوان»]
(2- 2) [إثبات الهداة: «الباقر»]
(3- 3) [إرشاد القلوب: «ثمّ من بعده الأئمّة الهداة المهدیّون علیهم السلام، فإنّ»]
(4- 4) [فی الخصال والعوالم: «ثمّ ابن الحسن علیهم السلام»، وفی العیون والبحار: «ثمّ محمّد بن الحسن علیهم السلام»]
(5- 5) [إثبات الهداة: «ثمّ القائم محمّد بن الحسن علیه السلام إلی أن قال»]
(6)- [فی الخصال والعیون والبحار والعوالم: «واحداً»]
(7) [فی الخصال والعیون والبحار والعوالم: «وهم»]
(8)- [فی الخصال والعیون والبحار والعوالم: «المعروفون»]
(9)- [زاد فی الخصال والعیون والبحار والعوالم: «ولا تخلو الأرض من حجّة منهم»]
(10)- [زاد فی الخصال والعیون والبحار والعوالم: «فی»]
(11- 11) [إثبات الهداة: «إلی أن قال»]
(12)- [لم یرد فی الخصال والعیون والبحار والعوالم]
(13- 13) [فی الخصال: «ومن مات»، وفی العیون والبحار: «من مات و»]
(14- 14) [فی الخصال والعیون والبحار والعوالم: «ودینهم»]
(15- 15) [لم یرد فی الخصال]
(16) [إلی هنا حکاه عنه فی إرشاد القلوب]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 421
أبو معاویة، عن الأعمش، عن جعفر بن محمّد علیهما السلام فی الإمامة بمثله «1» سواء. «2» «2»
الصّدوق، کمال الدّین، 2/ 336- 337 رقم 9، الخصال، 2/ 564- 565 رقم 46، عیون أخبار الرّضا علیه السلام، 1/ 57- 59 رقم 20/ عنه: الدّیلمی، إرشاد القلوب، 2/ 373؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 474- 475؛ المجلسی، البحار، 36/ 396- 397؛ البحرانی، العوالم، (ط 3)، 15- 3/ 270- 271
__________________________________________________
(1) [فی العیون وإثبات الهداة والبحار: «مثله»]
(2) تمیم بن بهلول گوید: ازعبداللَّه بن ابی‌الهذیل پرسیدم: «امامت در چه کسی ثابت است؟ نشانه کسی که امامت برای او واجب است، چیست؟»
گفت: «کسی که دلیل و راهنما بر این راه است و برای مؤمنین حجت است و به کارهای مسلمانان قیام کرد و گفتارش از قرآن بود و دانا به احکام الهی بود. همان برادر پیغمبر خدا و جانشین او بر امتش و وصیش بر آنان و ولی او بود. همان کسی که از پیغمبر به جای هارون از موسی بود و فرمانبری او بر همه لازم بود. بنا به گفته خدای عزوجل: ای آنان که ایمان آورده‌اید! خدا را فرمان برید و رسول را و زمامداران خود را فرمان برید. زمامدار را چنین توصیف فرموده است: ولی شما فقط خدا است و و پیغمبرش و آنان که ایمان آورده‌اند؛ آنان که نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌دهند؛ درحالی که رکوع می‌کنند، یعنی همان کسی که در روز غدیر خم مردم به ولایت او دعوت شدند و امامت از برای او ثابت گردید. به گفته رسول از خدای عز وجل که فرموده است: آیا من به شما سزاوارتر از خودتان نیستم؟ گفتند: چرا. فرمود: به هر که مولا منم، علی است مولای او. بارالها! دوست بدار آن را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار آن را که اورا دشمن بدارد و یاری فرما آن را که علی را یاری کند و رها کن کسی را که علی را رها کند و کمک فرما کسی را که علی را کمک کند. او، علی بن ابیطالب است که امیر مؤمنان است و پیشرو دست و روسفیدان و برترین جانشینان و پس از پیغمبر بهترین همه آفریدگان و پس از او حسن بن علی است. سپس حسین است که دو نواده رسول خدا و دو فرزندان بهترین همه زنان هستند. سپس علی بن الحسین است و سپس محمد بن علی است و سپس جعفر بن محمد است و سپس موسی بن جعفر است و سپس علی بن موسی است و سپس محمد بن علی است و سپس علی بن محمد است و سپس حسن بن علی است و سپس فرزند امام حسن است تا به امروز یکی پس از دیگری است و آنان خاندان رسول هستند که به وصایت و امامت شناخته شده‌اند.
در هیچ عصر و زمان و هیچ وقت و هنگام، زمین از حجتی که از اینان است، خالی نمی‌ماند و آنانند دست‌آویز محکم و پیشوایان راه حق و حجت بر مردم دنیا، آن‌گاه که خداوند زمین و هر که را روی آن است، وارث شود و هر کس با آنان مخالفت ورزد، گمراه است و گمراه کننده حق و راه حق را رها کرده است و آنانند که از قرآن سخن گویند و از زبان پیغمبر حرف می‌زنند، و هر کس بمیرد و آنان را نشناخته باشد، به مرگ دوران جاهلیت مرده است. دین آنان پرهیزگاری است و عفت و راستی و صلاح و کوشش و امانت را بر نیکوکار و بدکردار رد کردن و سجده‌های طولانی و شب‌زنده‌داری نمودن و از محرمات دوری گزیدن و با بردباری به انتظار فرج بودن و همنشین خوب و همسایه نیکو بودن.»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 422
* أخبرنا القاضی أبوتمّام علیّ بن محمّد بن الحسین «1»، أخبرنا القاضی أبو الفرج أحمد ابن علیّ بن جعفر بن المعلّی «2» الخیوطیّ إذناً، حدّثنی أبو الطیّب محمّد بن حُبَیْش بن عبداللَّه ابن هارون النّیلیّ فی الطّراز «3» بواسط سنة إحدی وثلاثین وثلاثمائة «4»، قال: أخبرنا المشرَّف ابن سعید الذارع «5»، حدّثنا إبراهیم بن المنذر الحِزامیّ، حدّثنا سفیان بن حمزة الأسلمیّ عن کثیر بن زید قال: «6» دخل الأعمش علی المنصور وهو جالس للمظالم، فلمّا بصر به قال له: یا سلیمان! تصدَّر، «7» فقال: أنا صدر «7» حیث جلست. ثمّ قال: حدّثنی الصّادق، قال: حدّثنی الباقر، قال: حدّثنی السّجّاد، قال: حدّثنی الشّهید، «8» قال: حدّثنی التّقیّ وهو الوصیّ أمیر المؤمنین «8» علیّ بن أبی طالب علیهم السلام، قال: حدّثنی النّبیّ صلی الله علیه و آله، قال: أتانی جبرئیل علیهما السلام «9» فقال: تختّموا بالعقیق فإنّه أوّل حجر شهد اللَّه للَّه‌بالوحدانیّة، ولی «10» بالنّبوّة، ولعلیّ بالوصیّة، ولولده بالإمامة، ولشیعته بالجنّة.
قال: فاستدار النّاس بوجوههم نحوه، فقیل له: تذکر قوماً «11» فتعلّم من لانعلم «11» فقال: الصّادق جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب، والباقر محمّد بن علیّ ابن الحسین بن علیّ بن أبی طالب، والسّجّاد علیّ بن الحسین «12» بن علیّ بن أبی طالب «12»،
__________________________________________________
- سپس تمیم‌بن بهلول گفت: ابومعاویه از اعمش و او از امام صادق علیه السلام درباره امامت همین مطلب را بی‌کم و زیاد برای من نقل کرد.
فهری، ترجمه خصال،/ 564
(1) [مدینة المعاجز: «الحسن»]
(2) [العمدة: «محمّد بن علیّ بن المعلّی»]
(3) [مدینة المعاجز: «الطران»]
(4)- [العمدة: «أربعمائة»]
(5) [مدینة المعاجز: «الزّارع»]
(6) [من هنا حکاه عنه فی الطّرائف والبحار]
(7- 7) [فی الطّرائف: «قال: أنا صدر»، وفی البحار: «قال: لا أتصدّر»]
(8- 8) [فی الطّرائف والبحار: «أبو عبداللَّه علیه السلام، قال: حدّثنی أبی وهو الوصیّ»]
(9) [زاد فی العمدة والطّرائف ومدینة المعاجز والبحار: «آنفاً»]
(10)- [الطّرائف: «لمحمّد»]
(11- 11) [البحار: «فعلّم مَنْ لا یعلم»]
(12- 12) [لم یرد فی الطّرائف والبحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 423
والشّهید الحسین بن علیّ، والوصیّ وهو التّقیّ علیّ بن أبی طالب علیهم السلام.
ابن المغازلی، المناقب،/ 281- 282 رقم 326/ عنه: ابن البطریق، العمدة،/ 377- 378؛ ابن طاووس، الطّرائف،/ 134- 135؛ السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 1/ 421- 423؛ المجلسی، البحار «1»، 37/ 94- 95
* وأسند القطّان والدّقّاق ومحمّد الشّیبانیّ والورّاق، أنّ تمیم بن بهلول سأل عبداللَّه بن أبی الهذیل فیمن تجب الإمامة وما علامتها؟ فقال: الحجّة علی المسلمین والقائم بأحکام الدّین، أخو نبیّ اللَّه صلی الله علیه و آله وخلیفته ووصیّه، الّذی کان منه بمنزلة هارون من موسی، ونزل الکتاب بطاعته فی قوله تعالی: «واولی الأمر منکم» «2»
، وبولایته فی قوله تعالی: «إنّما ولیّکم اللَّه ورسوله» «3»
الآیة. المدعوّ له فی غدیر خمّ بالإمامة، وذلک علیّ بن أبی طالب، وبعده الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علیّ بن موسی، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ علیّ بن محمّد، ثمّ الحسن بن علیّ، ثمّ ابن الحسن واحداً بعد واحد.
قال تمیم: وحدّثنی معاویة، عن الأعمش، عن الصّادق علیه السلام مثله.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 158
* حدّثنی نصر بن الصّباح البلخیّ، قال: حدّثنی إسحاق بن محمّد البصریّ أبویعقوب، قال: حدّثنی أبو عبداللَّه الحسن «4» بن موسی بن جعفر، قال: کنت عند أبی جعفر علیه السلام بالمدینة وعنده علیّ بن جعفر وأعرابیّ من أهل المدینة جالس، فقال لی الأعرابیّ: من هذا الفتی؟ وأشار بیده «5» إلی أبی جعفر علیه السلام.
__________________________________________________
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار، 27/ 283]
(2) [النّساء: 4/ 59]
(3) [المائدة: 5/ 55]
(4) [فی البحار والعوالم: «الحسین»]
(5) [لم یرد فی البحار والعوالم]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 424
قلت: هذا وصیّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقال «1»: یا سبحان اللَّه! رسول اللَّه قد مات منذ مائتی سنة وکذا وکذا سنة، وهذا حدث، کیف یکون هذا «2»؟
قلت: هذا وصیّ علیّ بن موسی، وعلیّ وصیّ موسی بن جعفر، وموسی وصیّ جعفر ابن محمّد، وجعفر وصیّ محمّد بن علیّ، ومحمّد وصیّ علیّ بن الحسین، وعلیّ وصیّ الحسین، والحسین وصیّ الحسن، والحسن وصیّ علیّ بن أبی طالب، وعلیّ «3» وصیّ رسول اللَّه (صلوات اللَّه علیهم أجمعین).
قال: ودنی الطّبیب لیقطع له العرق، فقام علیّ بن جعفر، فقال: یا سیّدی! «4» یبدأنی لیکون «4» حدّة الحدید بی «5» قبلک، قال: قلت: یهنّئک، هذا عمّ أبیه، قال: فقطع «6» له العرق، ثمّ أراد أبو جعفر علیه السلام النّهوض، فقام علیّ بن جعفر علیهما السلام فسوّی له نعلیه حتّی لبسهما «7».
الکشّی، 2/ 728- 729 رقم 804/ عنه: المجلسی، البحار، 47/ 264؛ البحرانی، العوالم، 20- 2/ 932
* وفی کتاب سلیم «8» عن الأعمش، عن خیثمة، قال:
لمّا حضرت إبراهیم النّخعی الوفاة قال لی: «ضمّنّی إلیک»، ففعلت. فقال: «أشهد أن لا إله إلّااللَّه وحده لا شریک له، وأشهد أنّ محمّداً صلی الله علیه و آله رسول اللَّه، وأنّ «9» علیّ بن أبی طالب صلوات اللَّه علیه وصیّ محمّد، وأنّ الحسن وصیّ علیّ، وأنّ الحسین وصیّ الحسن، وأنّ علیّ بن الحسین وصیّ الحسین» «10».
__________________________________________________
(1) [فی البحار والعوالم: «قال»]
(2) [زاد فی البحار والعوالم: «وصیّ رسول اللَّه»]
(3) [فی البحار والعوالم: «علیّ بن أبی طالب»]
(4- 4) [فی البحار: «تبدأ بی لتکون»، وفی العوالم: «یبدء بی لتکون»]
(5) [فی البحار والعوالم: «فیّ»]
(6)- [فی البحار والعوالم: «وقطع»]
(7) [فی البحار والعوالم: «یلبسهما»]
(8)- هکذا فی النّسخ، والظّاهر أ نّه من روایة أبّان بن أبی عیّاش یرویها عن الأعمش.
(9) [فی إثبات الهداة مکانه: «وعن خیثمة، عن إبراهیم النّخعی فی حدیث أنّ ...»]
(10) [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 425
قال: ثمّ اغمی علیه فسقط، فقلت: هِیْ هِیْ! ثمّ أفاق فقال: سَمِعَنی غیرُک؟ قلت: لا.
فقال: «علی هذا احیی وعلیه أموت، وعلیه کان علقمة والأسود، ومن لم یکن علی هذا فلیس علی شی‌ء».
سلیم بن قیس،/ 923 رقم 68/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 661
* علیّ بن محمّد وعن غیر واحد من أصحابنا القُمیِّین، عن محمّد بن محمّد العامریّ، عن أبی سعید غانم الهندیّ، قال: کنت بمدینة الهند المعروفة بقشمیر الدّاخلة وأصحاب لی یقعدون علی کراسیّ عن یمین المَلِک، «1» أربعون رجلًا «1» کلّهم یقرأ الکتب الأربعة: التّوراة والإنجیل والزّبور وصحف إبراهیم، «2» نقضی بین النّاس ونفقّههم فی دینهم ونفتیهم فی حلالهم وحرامهم، یفزع النّاس إلینا المَلِک فمن دونه «2»، فتجارینا ذکر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فقلنا:
هذا النّبیّ المذکور فی الکتب قد خفی علینا أمره ویجب علینا الفحص عنه «2» وطلب أثره واتّفق رأینا وتوافقنا علی أن أخرج فأرتاد لهم، فخرجت ومعی مال جلیل، فسرت اثنی عشر شهراً حتّی قربت من کابل، فعرض لی قوم من التّرک فقطعوا علیَّ وأخذوا مالی وجُرحت جراحات شدیدة ودُفعت إلی مدینة کابل، فأنقذنی ملِکُها لمّا وقف علی خبری إلی مدینة بلخ وعلیها، إذ ذاک داوود بن العبّاس بن أبی [الأ] سود، فبلغه خبری وأ نّی خرجت مرتاداً من الهند وتعلّمت الفارسیّة وناظرت الفقهاء وأصحاب الکلام «2»، فأرسل إلیَّ داوود بن العبّاس «3» فأحضرنی مجلسه وجمع علیَّ «4» الفقهاء فناظرونی، فأعلمتهم أنِّی خرجت من بلدی أطلب هذا النّبیّ الّذی وجدته فی الکتب، فقال لی: مَنْ هو وما اسمه؟ فقلت: محمّد، فقالوا «5»: هو نبیّنا الّذی تطلب، «2» فسألتهم عن شرائعه، فأعلمونی، فقلت لهم: أنا أعلم أنّ محمّداً نبیّ ولا أعلمه هذا الّذی تصفون أم لا، فأعلمونی موضعه‌لأقصده فاسائله عن علامات عندی ودلالات، فإن کان صاحبی الّذی طلبت آمنت به «2»،
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(2- 2) [إثبات الهداة: «إلی أن قال»]
(3) [زاد فی إثبات الهداة: «یعنی أمیر بلخ»]
(4)- [لم یرد فی إثبات الهداة]
(5) [إثبات الهداة: «فقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 426
فقالوا: قد مضی صلی الله علیه و آله و سلم، فقلت «1»: فمن وصیّه وخلیفته؟ فقالوا: أبو بکر، قلت: فسمّوه لی، فإنّ هذه کنیته؟ قالوا: عبداللَّه بن عثمان ونسبوه إلی قریش، «2» قلت: فانسبوا «2» لی محمّداً نبیّکم، فنسبوه لی «3»، فقلت: لیس هذا صاحبی الّذی طلبت «4»، صاحبی الّذی أطلبه خلیفته. أخوه فی الدّین وابن عمّه فی النّسب وزوج ابنته وأبو ولده، لیس لهذا النّبیّ ذرّیّة علی «5» الأرض غیر ولد هذا الرّجل الّذی هو خلیفته، قال: فوثبوا بی وقالوا: أ یّها الأمیر! إنّ هذا قد «3» خرج من الشّرک إلی الکفر هذا حلال الدّم، فقلت لهم: «6» یا قوم! أنا رجل معی دین متمسّک به لا افارقه حتّی أری ما هو أقوی منه «6»، إنّی وجدت صفة هذا الرّجل فی الکتب الّتی أنزلها اللَّه علی أنبیائه، «7» وإنّما خرجت من بلاد الهند ومن العزّ الّذی کنت فیه طلباً له، فلمّا فحّصت عن أمر صاحبکم الّذی ذکرتم لم یکن النّبیّ الموصوف فی الکتب فکفّوا عنِّی «7»، وبعث العامل إلی رجل یقال له: الحسین بن إشکیب، فدعاه، فقال له:
ناظر هذا الرّجل الهندیّ، «6» فقال له الحسین: أصلحک اللَّه، عندک الفقهاء والعلماء وهم أعلم وأبصر بمناظرته، فقال له: ناظره کما أقول لک «6» واخلُ به والطُف له.
فقال لی الحسین بن إشکیب بعدما فاوضته: إنّ صاحبک الّذی تطلبه هو النّبیّ الّذی وصفه هؤلاء ولیس الأمر فی خلیفته کما قالوا، هذا النّبیّ محمّد بن عبداللَّه بن عبدالمطّلب، ووصیّه علیّ بن أبی طالب بن عبد المطّلب وهو زوج فاطمة بنت محمد وأبو «8» الحسن والحسین سبطی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم.
__________________________________________________
(1) [إثبات الهداة: «قلت»]
(2- 2) [إثبات الهداة: «فقلت: انسبوا»]
(3) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4)- [إثبات الهداة: «أطلب»]
(5) [إثبات الهداة: «علی وجه»]
(6- 6) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(7- 7) [إثبات الهداة: «إلی أن قال»]
(8) [إثبات الهداة: «أبو السّبطین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 427
* قال غانم أبو سعید: فقلت: اللَّه أکبر، هذا الّذی طلبت، فانصرفت إلی «1» داوود بن العبّاس، فقلت له: أ یّها الأمیر! «1» وجدت ما طلبت وأنا أشهد أن لا إله إلّااللَّه وأنّ محمّداً رسول اللَّه، «2» قال: فبرّنی ووصلنی، وقال للحسین: تفقّده، قال: فمضیت إلیه حتّی آنست به وفقّهنی فیما احتجت إلیه من الصّلاة والصّیام والفرائض، قال: فقلت له «2»: إنّا نقرأ فی کتبنا أنّ محمّداً صلی الله علیه و آله و سلم خاتم النّبیّین لا نبیّ بعده، وأنّ الأمر من «3» بعده إلی وصیّه ووارثه وخلیفته من بعده، ثمّ إلی الوصیّ بعد الوصیّ، لا یزال أمر اللَّه جاریاً فی أعقابهم حتّی تنقضی الدّنیا، فمن وصیّ وصیّ محمّد؟ قال «4»: الحسن، ثمّ الحسین «5» ابنا محمّد صلی الله علیه و آله و سلم «5»، ثمّ ساق الأمر فی الوصیّة حتّی انتهی إلی صاحب الزّمان «6» علیه السلام، ثمّ أعلمنی ما حدث، فلم یکن لی همّة إلّاطلب النّاحیة، فوافی قم وقعد مع أصحابنا فی سنة أربع وستّین ومائتین، وخرج معهم حتّی وافی بغداد ومعه رفیق له من أهل السّند کان صحبه علی المذهب، قال: فحدّثنی غانم، قال: وأنکرت من رفیقی بعض أخلاقه فهجرته، وخرجت حتّی سرت إلی العبّاسیّة أتهیّأ للصّلاة واصلّی وإنّی لواقف متفکّر فیما قصدت لطلبه إذا أنا بآتٍ قد أتانی فقال: أنت فلان؟- اسمه بالهند- فقلت: نعم، فقال: أجب مولاک. فمضیت معه، فلم یزل یتخلّل بی الطّرق حتّی أتی داراً وبستاناً، فإذا أنا به علیه السلام جالس، فقال: مرحباً یا فلان- بکلام الهند- کیف حالک؟ وکیف خلّفت فلاناً وفلاناً؟
حتّی عدّ الأربعین کلّهم، فسألنی عنهم واحداً واحداً، ثمّ أخبرنی بما تجارینا کلّ ذلک بکلام الهند، ثمّ قال: أردت أن تحجّ مع أهل قم؟ قلت: نعم یا سیِّدی، فقال: لاتحجّ معهم وانصرف سنتک هذه وحُجّ فی قابل. ثمّ ألقی إلیّ صُرّة کانت بین یدیه، فقال لی: اجعلها نفقتک ولا تدخل إلی بغداد إلی فلان سمّاه، ولا تطلعه علی شی‌ء.
__________________________________________________
(1- 1) [إثبات الهداة: «الأمیر، فقلت له: قد»]
(2- 2) [إثبات الهداة: «إلی أن قال: فقلت له یعنی الحسین بن إشکیب»]
(3) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4) [إثبات الهداة: «فقال»]
(5- 5) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(6) [إلی هنا حکاه فی إثبات الهداة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 428
وانصرف إلینا إلی البلد، ثمّ وافانا بعض الفیوج فأعلمونا أنّ أصحابنا انصرفوا من العقبة ومضی نحو خراسان، فلمّا کان فی قابل حجّ وأرسل إلینا بهدیّة من طرف خراسان، فأقام بها مدّة، ثمّ مات رحمه الله. «1» «1»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 515- 517 رقم 3/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 153- 154
__________________________________________________
(1)- ابو سعید غانم هندی گوید: من در یکی از شهرهای هندوستان که به کشمیر داخله 1 معروف است بودم و رفقایی داشتم که کرسی‌نشین دست راست سلطان بودند. آن‌ها چهل مرد بودند و همگی چهار کتاب معروف: تورات، انجیل، زبور وصحف‌ابراهیم را مطالعه می‌کردند. من و آن‌ها میان مردم قضاوت می‌کردیم، مسائل دینشان را به آن‌ها تعلیم و راجع به حلال و حرامشان فتوی می‌دادیم. خود سلطان و مردم دیگر، در این امور به ما رو می‌آوردند. روزی نام رسول خدا را مطرح کردیم و گفتیم: «این پیغمبری که نامش در کتب است، ما از وضعش اطلاع نداریم و لازم است در این‌باره جست‌وجو کنیم و دنبالش برویم.»
همگی رأی دادند و توافق کردند که من بیرون روم و در جست‌وجوی این امر باشم. لذا من از کشمیر بیرون آمدم و پول بسیاری همراه داشتم، دوازده ماه راه رفتم تا نزدیک کابل رسیدم، مردمی ترک سر راه بر من گرفتند، پولم را بردند، جراحات سختی به من زدند و به شهر کابلم بردند. سلطان آن‌جا چون گزارش مرا دانست، به شهر بلخم فرستاد و سلطان آن‌جا در آن زمان داود بن عباس بن ابی‌اسود بود. درباره من به او خبر دادند که: من از هندوستان به جست‌وجوی دین بیرون آمده، زبان فارسی را آموخته‌ام و با فقها و متکلمین مباحثه کرده‌ام.
داود بن عباس دنبالم فرستاد، مرا در مجلس خود احضار کرد و دانشمندان را گرد آورد تا با من مباحثه کنند. من به آن‌ها گفتم: «من از شهر خود خارج شدم و در جست‌وجوی پیغمبری می‌باشم که نامش را در کتاب‌ها دیده‌ام.»
گفتند: «او کیست و نامش چیست؟»
گفتم: «محمد است.»
گفتند: «او پیغمبر ماست که تو در جست‌وجویش هستی.»
سپس شرایع اورا از آن‌ها پرسیدم، آن‌ها مرا آگاه ساختند.
به آن‌ها گفتم: «من می‌دانم که محمد پیغمبر است، ولی نمی‌دانم او همین کسی است که شما معرفیش می‌کنید یا نه؟ شما محل اورا به من نشان دهید تا نزدش روم و از نشانه‌ها و دلیل‌هایی که می‌دانم از او بپرسم و اگر همان کسی بود که اورا می‌جویم، به او ایمان آورم.»
گفتند: «او وفات کرده است صلی الله علیه و آله.»
گفتم: «جانشین و وصی او کیست؟»
گفتند: «ابوبکر است.»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 429
__________________________________________________
- گفتم: «این که کنیه او است، نامش را بگویید.»
گفتند: «عبداللَّه بن عثمان است.» و اورا به قریش منسوب ساختند.
گفتم: «نسب پیغمبر خود، محمد را برایم بگویید.»
آن‌ها نسب اورا گفتند.
گفتم: «این شخص، آن که من جویم، نیست. آن که من در طلبش هستم، جانشین او، برادر دینی او، پسر عموی نسبی او، شوهر دختر او و پدر فرزندان (نوادگان) اوست. آن پیغمبر را در روی زمین، نسلی جز فرزندان مردی که خلیفه اوست، نمی‌باشد.»
ناگاه همه بر من تاختند و گفتند: «ای امیر! این مرد از شرک بیرون آمده، به سوی کفر رفته و خون او حلال است.»
من به آن‌ها گفتم: «ای مردم! من برای خود دینی دارم که به آن گرویده‌ام و تا محکم‌تر از آن را نیابم، از آن دست برندارم. من اوصاف این مرد را در کتاب‌هایی که خدا بر پیغمبرانش نازل کرده، دیده‌ام و از کشور هندوستان و عزتی که در آن‌جا داشتم، بیرون آمده در جست‌وجوی او برآمدم و چون از پیغمبری که شما برایم ذکر نمودید، تجسس‌کردم، دیدم او آن‌پیغمبری که در کتاب‌ها معرفی کرده‌اند، نیست. از من دست‌بردارید.»
حاکم آن‌جا نزد مردی فرستاد که نامش حسین بن اشکیب بود، اورا حاضر کرد و آن‌گاه به او گفت: «با این مرد هندی مباحثه کن.»
حسین گفت: «خدا اصلاحت کند. در این مجلس فقها و دانشمندانی هستند که برای مباحثه با او، از من داناتر و بیناترند.»
گفت: «هرچه من می‌گویم بپذیر، با او در خلوت مباحثه کن و به او مهربانی نما.»
پس از آن که با حسین‌بن اشکیب گفت‌وگو کردم، گفت: «کسی را که تو در جست‌وجویش هستی، همان پیغمبری است که این‌ها معرفی کردند، ولی موضوع جانشین چنان که این‌ها گفتند، نیست. این پیغمبر نامش‌محمد بن عبداللَّه بن عبدالمطلب است و وصی و جانشین او، علی‌بن ابیطالب‌بن عبدالمطلب، شوهرفاطمه دختر محمد و پدر حسن و حسین نوادگان محمد می‌باشد.»
غانم ابو سعید گوید: من گفتم: «اللَّه اکبر، این است کسی که من در جست‌وجویش هستم.»
سپس به سوی داود بن عباس بازگشتم و گفتم: «ای امیر! آن چه را می‌جستم، پیدا کردم، من گواهی دهم که معبودی جز خدا نیست و محمد رسول اوست.»
او با من خوش‌رفتاری کرد و احسان کرد و به حسین گفت: «از او دل‌جویی کن.»
من به سوی او رفتم و با او انس گرفتم. او هم نماز، روزه و فرایضی را که مورد نیازم بود، به من تعلیم نمود. به او گفتم: «ما در کتاب‌های خود می‌خوانیم که محمد صلی الله علیه و آله آخرین پیغمبران بوده، پس از او پیغمبری نیاید و امر رهبری بعد از او با وصی، وارث و جانشین بعد از اوست. سپس با وصی پس از وصی دیگر و فرمان خدا همواره در نسل ایشان جاری است تا دنیا تمام شود. پس وصیِ وصی محمد کیست؟»
گفت: «حسن و بعد از او حسین فرزندان محمد صلی الله علیه و آله هستند.»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 430
حدّثنا أبوبکر محمّد بن علیّ بن محمّد بن حاتم النّوفلیّ رضی الله عنه، قال: حدّثنا أبوالحسین عبداللَّه بن محمّد بن جعفر القصبانیّ البغدادیّ، قال: حدّثنا محمّد بن جعفر الفارسیّ الملقّب بابن جرموز «1»، قال: حدّثنا محمّد بن إسماعیل بن بلال بن میمون، قال: حدّثنا الأزهریّ مسرور بن العاص «2»، قال: حدّثنی مسلم بن الفضل، قال: أتیت أبا سعید غانم بن سعید الهندیّ بالکوفة، فجلست، فلمّا طالت مجالستی إیّاه سألته عن حاله، وقد کان وقع إلیَ
__________________________________________________
- آن‌گاه امر وصیت را کشید تا به صاحب الزمان علیه السلام رسید، سپس از آن‌چه پیش آمده (غیبت امام و ستم‌های بنی‌عباس) مرا آگاه ساخت. از آن زمان من مقصودی جز جست‌وجوی ناحیه صاحب الزمان را نداشتم.
عامری گوید: سپس او به قم آمد، در سال 264 همراه اصحاب ما (شیعیان) شد و با آن‌ها بیرون رفت تا به بغداد رسید و رفیقی از اهل سند همراه او بود که با او هم‌کیش بود.
عامری گوید: غانم به من گفت: من از اخلاق رفیقم خوشم نیامد، از او جدا شدم و رفتم تا به عباسیه (قریه‌ای بوده در نهرالملک) رسیدم. مهیای نماز شدم، نماز گزاردم و درباره آن‌چه در جست‌وجویش برخاسته بودم، می‌اندیشیدم که ناگاه شخصی نزد من آمد و گفت: «تو فلانی هستی؟»- و اسم هندی مرا گفت-.
گفتم: «آری.»
گفت: «آقایت تورا می‌خواند، اجابت کن.»
همراهش رهسپار شدم و او همواره مرا از این کوچه به آن کوچه می‌برد تا به خانه و باغی رسید، حضرت را در آن‌جا دیدم نشسته است، به لغت هندی فرمود: «خوش آمدی، ای فلان! حالت چه‌طور است؟ و فلانی و فلانی که از آن‌ها جدا شدی چگونه بودند؟»
تا چهل نفر شمرد و از یکان یکان آن‌ها احوال‌پرسی کرد، سپس آن‌چه در میان ما گذشته بود، به من خبر داد و همه این‌ها به لغت هندی بود. آن‌گاه فرمود: «می‌خواستی با اهل قم حج گزاری؟»
عرض کردم: «آری، آقای من!»
فرمود: «امسال با آن‌ها حج مگزار، مراجعت کن و سال آینده حج گزار.»
سپس کیسه پولی که در مقابلش بود، پیش من انداخت و فرمود: «این را خرج کن و در بغداد نزد فلانی- نامش را برد- مرو و به او هیچ مگو.»
عامری گوید: سپس در قم نزد ما آمد و پس از فتح و پیروزی (رسیدن به مقصود و دیدار امام علیه السلام) به ما خبر داد که رفقای ما از عقبه برگشتند و غانم به طرف خراسان رفت. چون سال آینده شد، به حج رفت، از خراسان هدیه‌ای برای ما فرستاد، مدتی در آن‌جا بود و سپس وفات یافت. خدایش بیامرزد!
1. گویا در آن زمان شهر کشمیر دو قسمت بوده که یک قسمت آن را داخله می‌گفته‌اند و یا مقصود این است که در داخل شهر بودم، نه در حومه و اطرافش.
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 450- 454
(1)- فی بعض النّسخ: ابن حرسون مکان ابن جرموز.
(2)- فی بعض النّسخ: الأزهر [ی] بن مسرور بن العبّاس.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 431
شی‌ء من خبره، فقال: کنت ببلد الهند بمدینة یقال لها: قشمیر الدّاخلة ونحن أربعون رجلًا.
وحدّثنا أبی رحمه الله قال: حدّثنا سعد بن عبداللَّه، عن علّان الکلینیّ قال: حدّثنی علیّ ابن قیس، عن غانم أبی سعید الهندیّ. ح قال علّان الکلینیّ: وحدّثنی جماعة، عن محمّد ابن محمّد الأشعریّ، عن غانم، ثمّ قال: کنت عند ملک الهند فی قشمیر الدّاخلة ونحن أربعون رجلًا نقعد حول کرسیّ الملک وقد قرأنا التّوراة والإنجیل والزّبور یفزع إلینا فی العلم، فتذاکرنا یوماً محمّداً صلی الله علیه و آله وقلنا: نجده فی کتبنا فاتّفقنا علی أن أخرج فی طلبه وأبحث عنه، فخرجت ومعی مال، فقطع علیَّ التّرک وشلّحونی، فوقعت إلی کابل وخرجت من کابل إلی بلخ والأمیر بها ابن أبی شور، فأتیته وعرّفته ما خرجت له، فجمع الفقهاء والعلماء لمناظرتی، فسألتهم عن محمّد صلی الله علیه و آله، فقال: هو نبیّنا محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه و آله وقد مات، فقلت: ومَنْ کان خلیفته؟ فقالوا: أبو بکر، فقلت: أنسبوه لی، فنسبوه إلی قریش، فقلت: لیس هذا بنبیّ، إنّ النّبیّ الّذی نجده فی کتبنا خلیفته ابن عمّه وزوج ابنته وأبو ولده، فقالوا للأمیر: إنّ هذا قد خرج من الشّرک إلی الکفر فمر بضرب عنقه، فقلت لهم:
أنا متمسِّک بدین ولا أدعه إلّاببیان.
فدعا الأمیر الحسین بن إسکیب وقال له: یا حسین! ناظر الرّجل، فقال: العلماء والفقهاء حولک، فمرهم بمناظرته، فقال له: ناظره کما أقول لک واخل به وألطف له، فقال:
فخلا بی الحسین وسألته عن محمّد صلی الله علیه و آله فقال: هو کما قالوه لک غیر أنّ خلیفته ابن عمّه علیّ بن أبی طالب وهو زوج ابنته فاطمة وأبو ولده الحسن والحسین، فقلت: أشهد أن لا إله إلّااللَّه وأ نّه رسول اللَّه، وصرت إلی الأمیر فأسلمت، فمضی بی إلی الحسین، ففقّهنی، فقلت له: إنّا نجد فی کتبنا أ نّه لا یمضی خلیفة إلّاعن خلیفة، فمن کان خلیفة علیّ علیه السلام؟
قال: الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ سمّی الأئمّة واحداً واحداً حتّی بلغ الحسن بن علیّ، ثمّ قال لی: تحتاج أن تطلب خلیفة الحسن وتسأله عنه، فخرجت فی الطّلب.
قال محمّد بن محمّد: ووافی معنا بغداد، فذکر لنا أ نّه کان معه رفیق قد صحبه علی هذا
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 432
الأمر، فکره بعض أخلاقه، ففارقه.
قال: فبینما أنا یوماً وقد تمسّحت فی الصّراة وأنا مفکّر فیما خرجت له إذ أتانی آت وقال لی: أجب مولاک، فلم یزل یخترق بی المحالّ حتّی أدخلنی داراً وبستاناً، وإذا بمولای علیه السلام قاعد، فلمّا نظر إلیَّ کلّمنی بالهندیّة وسلّم علیَّ، وأخبرنی عن اسمی وسألنی عن الأربعین رجلًا بأسمائهم عن اسم رجل رجل، ثمّ قال لی: ترید الحجّ مع أهل قم فی هذه السّنة؟ فلا تحجّ فی هذه السّنة وانصرف إلی خراسان وحجّ من قابل. قال: ورمی إلیَّ بصرّة وقال: اجعل هذه فی نفقتک ولا تدخل فی بغداد إلی دار أحد ولا تخبر بشی‌ء ممّا رأیت.
قال محمّد: فانصرفنا من العقبة ولم یقض لنا الحجّ، وخرج غانم إلی خراسان وانصرف من قابل حاجّاً، فبعث إلینا «1» بألطاف ولم یدخل قمّ، وحجّ، وانصرف إلی خراسان، فمات- رحمه الله- بها. «2»
الصّدوق، کمال الدّین، 2/ 437- 439 رقم 6
__________________________________________________
(1)- فی بعض النّسخ: «إلیه».
(2)- از غانم‌ابی‌سعید هندی روایت شده است که گفت: من در کشمیر نزد پادشاه هند بودم، ما چهل کس بودیم که اطراف کرسی شاه می‌نشستیم، ما تورات، انجیل و زبور را خوانده بودیم و مرجع علم و دانش بودیم. یک روز میان خود درباره محمد صلی الله علیه و آله مذاکره کردیم و گفتیم که اورا در کتب خود یافته‌ایم و مورد اتفاق قرار گرفت که من در جست‌وجوی وی بیرون آیم و از احول او بررسی کنم. من با مال فراوانی از هند بیرون آمدم، ترکان راه را بر من بریدند، مرا غارت کردند، به کابل افتادم واز کابل به بلخ رفتم. در آن‌جا ابن‌ابوشوره‌امیر بود، نزد او رفتم و مقصد مسافرت خود را با او گفتم. او همه فقها و علما را جمع کرد تا با من مناظره کنند. من درباره محمد از آن‌ها پرسیدم. گفتند: «او پیغمبر ما محمد بن عبداللَّه صلی الله علیه و آله بوده است که مرده است.»
گفتم: «جانشین و خلیفه‌اش کیست؟»
گفتند: «ابوبکر بود.»
گفتم: «نژادش را برای من بگویید؟»
گفتند: «از قریش بود.»
گفتم: «این آن پیغمبر نیست. آن پیغمبری که ما در کتب یافته‌ایم خلیفه‌اش پسر عمش، شوهر دخترش و پدر فرزندانش می‌باشد.»
به امیر گفتند: «این مرد از شرک خارج شده است و به کفر رافضیان وارد شده، گردنش را بزن.»
من به آن‌ها گفتم: «من دینی دارم و آن را از دست ندهم مگر با دلیل روشنی.»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 433
روی مولانا محمّد طاهر القمی من علمائنا فی کتاب الأربعین، سبعة أحادیث من طریق أهل السنّة فی النصّ علی الأئمّة الاثنی عشر علیهم السلام، [...] منها: حدیث فی کتاب تناقضات البخاری لعماد الدّین بن سفروه الحنفیّ فیه: أنّ الأئمّة الاثنی عشر علیّ والحسن والحسین؛ وتسعة من ولد الحسین علیهم السلام.
الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 728 رقم 234
__________________________________________________
- امیرحسین بن اشکیب را خواست و به او دستور داد که: «با این مرد مناظره کن.»
گفت: «این همه علما و فقها اطراف شما هستند، به آن‌ها دستور بده با او مناظره کنند.»
گفت: «چنانچه من به تو می‌گویم با او مناظره کن در خلوت و با او نرمی کن.»
ابو سعید گوید: با من خلوت کرد، من درباره محمد صلی الله علیه و آله از او پرسیدم.
گفت: «محمد چنان است که آن‌ها برای تو گفتند جز این که خلیفه او پسر عمش علی‌بن‌ابیطالب عبدالمطلب است، محمد هم ابن عبداللَّه بن عبدالمطلب است، هم او شوهر دختر او فاطمه و پدر فرزندان او حسن وحسین است.»
من گفتم: «أشهد أن لا اله الا اللَّه وأنّ محمداً رسول اللَّه.»
رفتم نزد امیر و اسلام آوردم. مرا به حسین نام‌برده سپرده و او به من مسائل اسلام را آموخت. من به او گفتم که: «ما در کتب خود یافته‌ایم که خلیفه‌ای از دنیا نرود جز آن که خلیفه‌ای به جای خود گذارد، خلیفه علی علیه السلام کی بوده است؟»
گفت: «حسن، بعد از او حسین.»
و امامان را یک یک شمرد تا رسید به امام حسن عسکری علیه السلام و گفت: «باید اکنون در جست‌وجوی خلیفه او باشی.»
گوید: من در جست‌وجوی او بیرون آمدم.
محمد بن محمد راوی حدیث گوید: ابوسعید هندی با ما وارد بغداد شد و گفت: رفیقی برای این موضوع همراه داشته که از اخلاق او خوشش نیامده و اورا ترک کرده است. گوید: در این میان که من در گردش بودم و درباره مقصود خود فکر می‌کردم ناگاه یکی آمد و گفت: «مولای خود را اجابت کن.»
مرا دنبال خود از محلی به محلی برد تا در خانه وباغی وارد کرد. به‌ناگاه دیدم مولایم نشسته است و چون مرا دید به هندی با من سخن گفت. به من درود فرستاد، مرا از نامم خبر داد، از حال چهل نفر رفقای من پرسش کرد، هر یک را به نام خود یاد کرد، سپس فرمود: «می‌خواهی امسال با کاروان قم به حج بروی، امسال به حج مرو و به خراسان برگرد، سال دیگر به حج رو.»
گوید: کیسه زری نزد من انداخت و فرمود: «این را در هزینه خود بگذار، در بغداد به خانه هیچ کس وارد مشو و بدان‌چه دیدی به کسی اطلاع نده.»
محمد راوی حدیث گوید: آن سال ما از عقبه برگشتیم، حج نصیب ما نبود، غانم به خراسان برگشت، سال آینده به حج رفت، هدایا برای ما فرستاد، وارد قم نشد، حج کرد، برگشت به خراسان و مُرد رضی الله عنه.
کمره‌ای، ترجمه کمال الدین، 2/ 111- 113
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 434
عبدالعظیم الحسنیّ یذکر الحسین‌فی جملة الأئمّة ویقرّه الإمام الهادی علیهما السلام
حدّثنا علیّ بن أحمد بن عمران رضی الله عنه، عن عبدالعظیم بن عبداللَّه الحسنیّ، قال: دخلت علی سیِّدی علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر الصّادق علیه السلام، فلمّا أبصرنی، قال لی: مرحباً بک یا أبا القاسم، أنت ولیّنا حقّاً. قال: فقلت: یا ابن رسول اللَّه! إنِّی ارید أن أعرض علیک دینی، فإن کان مرضیاً أثبت علیه حّتی ألقی اللَّه عزّ وجلّ، فقال: هات یا أبا القاسم، فقلت: إنّی أقول إنّ اللَّه تبارک وتعالی واحد، لیس کمثله شی‌ء خارج من الحدّین، حدّ التّعطیل، وحدّ الإبطال، وحدّ التّشبیه، وإنّه لیس بجسم ولا صورة ولا عرض ولا جوهر، بل هو مجسّم الأجسام، ومصوّر الصّور، وخالق الأعراض والجواهر، وربّ کلّ شی‌ء، ومالکه وجاعله ومحدّثه، وإنّه حکیم لا یفعل القبیح ولا یخلّ بالواجب، وإنّ محمّداً عبده ورسوله خاتم النّبیِّین فلا نبیّ بعده إلی یوم القیامة وأنّ شریعته خاتمة الشّرایع لا شریعة بعدها إلی یوم القیامة، وأقول «1» إنّ الإمام والخلیفة ووالی «2» الأمر بعده أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علیّ بن موسی، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ أنت یا مولای.
(فقال علیه السلام): ومن بعدی «3» الحسن ابنی، وکیف النّاس «3» بالخلف من بعده، «4» قال: فقلت: وکیف ذلک یا مولای «4»؟ قال علیه السلام: لأنّه لا یری شخصه و «5» لا یحلّ ذکره «5» باسمه حتّی
__________________________________________________
(1) [فی إثبات الهداة مکانه: «وقال: حدّثنا علیّ بن أحمد عمران، عن محمّد بن هارون، عن عبید بن موسی الرّویانی، عن عبدالعظیم بن عبداللَّه الحسنیّ، عن أبی الحسن علیّ بن محمّد أ نّه عرض علیه دینه فقال بعد الإقرار بالتّوحید والعدل والنّبوّة وأقول ...»].
(2)- [إثبات الهداة: «ولیّ»]
(3- 3) [إثبات الهداة: «ابنی الحسن فکیف للنّاس»]
(4- 4) [إثبات الهداة: «قلت: وکیف ذاک»]
(5- 5) [إثبات الهداة: «لا یمسّه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 435
یخرج فیملأ الأرض «1» قسطاً وعدلًا کما ملئت ظلماً وجوراً «1»، قال: فقلت: أقررت، وأقول إنّ ولیّهم ولیّ اللَّه وعدوّهم عدوّ اللَّه، وطاعتهم طاعة اللَّه، ومعصیتهم معصیة اللَّه. و «2» أقول: إنّ المعراج حقّ، والمساءلة فی القبر حقّ، وإنّ الجنّة حقّ، والنّار حقّ، والصّراط حقّ، والمیزان حقّ، وإنّ السّاعة آتیة لا ریب فیها، وإنّ اللَّه یبعث من فی القبور. وأقول إنّ الفرائض الواجبة بعد الولایة الصّلاة، والزّکاة، والصّوم، والحجّ، والجهاد، والأمر بالمعروف، والنّهی عن المنکر، وحقوق الوالدین. فقلت: هذا دینی ومذهبی وعقیدتی ویقینی، قد أخبرتک به. فقال علیّ بن محمّد صلی الله علیه و آله: یا أبا القاسم «2»! هذا واللَّه دین اللَّه الّذی ارتضاه لعباده، فأثبت علیه «3» ثبتک. «4» «4»
الصّدوق، صفات الشّیعة،/ 48- 49 رقم 68/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 542- 543
__________________________________________________
(1- 1) [إثبات الهداة: «عدلًا وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً»]
(2- 2) [إثبات الهداة: «إلی أن قال: فقال علیّ بن محمّد»]
(3) [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(4)- علی پسراحمد پسر عمران گوید: عبدالعظیم الحسنی فرمود: «بر حضرت امام علی النقی علیه السلام‌وارد شدم، چون مرا دید، به من فرمود: «ای ابالقاسم! خوش آمدی. تو حقاً دوست مایی.»
عرض کردم: «ای پسر پیغمبر! من اراده کرده‌ام دین خود را بر شما عرضه بدارم، اگر درست بود، اورا صحه بگذاری تا این که خدا را دیدار کنم.»
فرمود: «یا اباالقاسم! بفرما.»
عرض کردم: «من می‌گویم خداوند یکی است که مانند ندارد و از تعطیل و تشبیه به دور است (نه وجود موهوم بدون صفات و نه ذات و صفاتش شبیه چیزهای دیگر است). جسم، صورت، عرض وجوهر نیست، بلکه او آفریننده اجسام و صورت آفرین صورت‌هاست. آفریدگار اعراض، جواهر و پرورنده هر چیز است. صاحب او، پدیدآورنده او و حادث کننده اوست. او حکیمی است که کار زشت نمی‌کند و واجبی را فروگذار نمی‌کند و این که محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده او، پیغمبر و خاتم پیغمبران اوست، تا روز جزا پیغمبر دیگری پس از او نخواهد آمد و دین او آخرین دین‌هاست. باز می‌گویم پیشوای خلق، جانشین و صاحب امر او پس از او، امیر المؤمنین علیه السلام علی بن ابیطالب است. پس از او حسن، سپس حسین، بعداً علی بن الحسین، بعد از او محمد بن علی، دنبال وی جعفر بن محمد، عقبش موسی بن جعفر، جانشین او علی بن موسی الرضا، خلیفه او محمد بن علی و وارث او شمایید ای آقای من.»
امام علیه السلام فرمود: «پس از من هم پسرم حسن خلیفه است و مردم با جانشین پس از او چه می‌کنند؟»
پس عرض کردم: «ای آقای من، مگر وضع او چگونه است؟»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 436
حدّثنا علیّ بن أحمد بن موسی الدّقّاق «1»؛ وعلیّ بن عبداللَّه الورّاق رضی اللَّه عنهما قالا: حدّثنا محمّد بن هارون الصّوفیّ، قال: حدّثنا أبو تراب عبداللَّه «2» بن موسی الرّویانیّ، عن عبد العظیم «3» بن عبداللَّه الحسنیّ، قال: دخلتُ علی سیِّدی علیّ بن محمّد علیهما السلام «4»، فلمّا «5» بصر بی «5» قال «6» لی: مرحباً بک یا أبا القاسم، أنت ولیّنا حقّاً. قال «7»: فقلت له: یا ابن رسول اللَّه! إنِّی ارید أن أعرض علیک دینی «8»، فإن کان مرضیّاً ثبتُّ «9» علیه حتّی «10» ألقی اللَّه عزّ وجلّ، فقال: هات «11» یا أبا القاسم، فقلت «12»: إنِّی أقول: إنّ اللَّه تبارک وتعالی واحد،
__________________________________________________
- فرمود: «شخص او دیده نمی‌شود و حلال نیست به نام یاد کردن او تا این که خروج کند، ظاهر شود و زمین را از داد پر کند، همان‌طور که از ستم و بیدادگری پر شده باشد.»
عرض‌کردم: «اقرار کردم وباز می‌گویم که دوستان ایشان، دوستان خدا ودشمنان ایشان، دشمنان خدایند. فرمانبری آنان، فرمانبری از خدا و نافرمانی آن‌ها، سرکشی به درگاه پروردگار است. گواهی می‌دهم عقیده به معراج، سؤال قبر، بهشت و دوزخ، پل صراط، و ترازو حق است و ساعت روز رستاخیز بدون شک خواهد آمد و خداوند هر که را که در گور باشد، برمی‌انگیزد و باز عرض می‌کنم که واجبات بعد از ولایت، نماز، زکات، روزه، حج خانه خدا، جهاد فی سبیل اللَّه، امر به معروف و نهی از منکر و حقوق والدین است. این مذهب، دین، عقیده و آیین من است که شما را از آن آگاه ساختم.»
حضرت امام علی‌النقی فرمود: «یا اباالقاسم! به خدا سوگند این دین خداست که برای بندگان خود پسندیده [است]، بر آن با پیمانی استوار در دو سرا ثابت قدم باش.»
انتشارات اعلمی، ترجمه صفات الشّیعه،/ 48- 49
(1) [فی التّوحید مکانه: «حدّثنا علیّ بن أحمد بن محمّد بن عمران الدّقّاق ...»]
(2) [فی الأمالی والتّوحید: «عبیداللَّه»]
(3) [فی روضة الواعظین مکانه: «قال عبدالعظیم ...»، وفی کشف الغمّة: «رواه عبدالعظیم ...»، وفی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فی کتاب التّوحید بإسناده إلی عبدالعظیم ...»]
(4)- [زاد فی الأمالی والتّوحید وروضة الواعظین ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «ابن علیّ بن موسی بن جعفر ابن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام»]
(5- 5) [العوالم: «بصرنی»]
(6)- [فی إعلام الوری مکانه: «وممّا روی عن أبی الحسن علیّ بن محمّد العسکری علیهم السلام فی ذلک ما رواه عبدالعظیم بن عبداللَّه الحسنیّ، قال: دخلت علی سیِّدی ومولای علیّ بن محمّد، فلمّا أبصرنی قال ...»]
(7)- [لم یرد فی إعلام الوری وکشف الغمّة والعوالم]
(8) [روضة الواعظین: «معالم دینی»]
(9)- [فی الأمالی: «ثبتت»، وفی التّوحید وکفایة الأثر وروضة الواعظین وکنز الدّقائق: «أثبت»]
(10)- [کشف الغمّة: «إلی أن»]
(11) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «هاتها»]
(12)- [کفایة الأثر: «قلت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 437
لیس کمثله شی‌ء، خارج عن «1» الحدّین، حدّ الإبطال وحدّ التّشبیه، وإنّه لیس بجسم ولا صورة، ولا عرض ولا جوهر، بل هو مجسّم الأجسام، ومصوّر الصّور، وخالق الأعراض والجواهر، وربّ کلّ شی‌ء ومالکه وجاعله ومحدثه، وإنّ محمّداً صلی الله علیه و آله «2» عبده ورسوله «2» خاتم النّبیّین، فلا «3» نبیّ بعده إلی یوم القیامة، «4» و «5» إنّ شریعته خاتمة «6» الشّرائع، «7» فلا شریعة بعدها «7» إلی یوم القیامة «4».
وأقول «8»: إنّ الإمام والخلیفة وولیّ الأمر بعده «9» أمیر المؤمنین «10» علیّ بن أبی طالب «10»، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علیّ بن موسی، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ أنت یا مولای. فقال علیه السلام «11»: ومن بعدی الحسن ابنی «8» فکیف للنّاس «12» بالخلف «13» من بعده؟ قال: «14» فقلت: وکیف 14 ذاک «15» یا مولای؟ قال: لأنّه «16» لا یری شخصه ولا یحلُّ ذکره باسمه حتّی یخرج «17» فیملأ
__________________________________________________
(1) [فی الأمالی وکفایة الأثر وروضة الواعظین وإعلام الوری وکشف الغمّة والبحار والعوالم ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «من»]
(2- 2) [فی إعلام الوری: «عبده ورسوله و»، ولم یرد فی کشف الغمّة]
(3) [فی کفایة الأثر والبحار والعوالم: «لا»، وفی کشف الغمّة: «ولا»]
(4- 4) [لم یرد فی التّوحید وکفایة الأثر ونور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(5)- [لم یرد فی إعلام الوری وکشف الغمّة والعوالم]
(6)- [روضة الواعظین: «خاتم»]
(7- 7) [فی البحار: «ولا شریعة بعده»، وفی العوالم: «ولا شریعة بعدها»]
(8) [لم یرد فی إعلام الوری]
(9)- [التّوحید: «من بعده»]
(10- 10) [لم یرد فی کشف الغمّة]
(11) [الأمالی: «علیّ علیه السلام»]
(12) [فی کشف الغمّة: «یکون للنّاس»، وفی نور الثّقلین: «النّاس»]
(13)- [کفایة الأثر: «للخلف»]
(14- 14) [روضة الواعظین: «وقلت: فکیف»]
(15) [فی کفایة الأثر وروضة الواعظین وإعلام الوری وکشف الغمّة والبحار والعوالم: «ذلک»]
(16)- [لم یرد فی کفایة الأثر]
(17) (17*) [کشف الغمّة: «فیملأها عدلًا وقسطاً»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 438
الأرض قسطاً وعدلًا (17*) کما مُلئت «1» جوراً وظلماً «1»، قال: فقلت: أقررتُ وأقول «2»: إنّ ولیّهم ولیّ اللَّه، و «3» عدوّهم عدوّ اللَّه، وطاعتهم طاعة اللَّه، «4» ومعصیتهم معصیة اللَّه. وأقول: إنّ «5» المعراج حقّ، والمساءلة «6» فی القبر حقّ، وإنّ الجنّة حقّ، و «7» النّار حقّ، و «3» الصراط حقّ، و «3» المیزان حقّ، «وأنّ السّاعة آتیة لا ریب فیها. وأنّ اللَّه یبعث من فی القبور».
وأقول: إنّ الفرائض الواجبة بعد الولایة: الصّلاة والزّکاة والصّوم والحجّ والجهاد والأمر بالمعروف والنّهی عن المنکر.
فقال علیّ بن محمّد علیهما السلام: یا أبا القاسم! هذا واللَّه «8» دین اللَّه الّذی ارتضاه لعباده فأثبت علیه، ثبّتک اللَّه بالقول الثّابت فی الحیاة الدّنیا و [فی] الآخرة. «9»
__________________________________________________
(1- 1) [فی الأمالی وإعلام الوری وکشف الغمّة ونور الثّقلین: «ظلماً وجوراً»]
(2)- [کفایة الأثر: «أقوله»]
(3) [کشف الغمّة: «وإنّ»]
(4)- [زاد فی کفایة الأثر: «ومبغضهم مبغض اللَّه»]
(5) [لم یرد فی کشف الغمّة]
(6)- [إعلام الوری: «المسئلة»]
(7)- [فی التّوحید وکشف الغمّة: «وإنّ»]
(8) [لم یرد فی روضة الواعظین]
(9)- حضرت عبدالعظیم حسنی گوید: وارد شدم به آقای خود امام دهم علی نقی علیه السلام، چون چشمش به من افتاد، فرمود: «خوش آمدی ای ابوالقاسم! تو به‌راستی ولی ما هستی.» عرض کردم: «یابن رسول اللَّه! من می‌خواهم دین خود را بر تو عرضه نمایم و اگر پسند است تا بمیرم بر آن، برجا بمانم.»
فرمود: «بیاور.»
گفتم: «من معتقدم که خدای تبارک و تعالی یگانه است، به مانندش چیزی نیست، بیرون از دو سوی نفی خدا وتشبیه او به موجودات است. معتقدم که جسم، صورت، عرض و جوهر نیست، بلکه او پدیدارنده جسم‌ها، نقشه‌کش صورت‌ها، خالق اعراض، جواهر، پرورنده هر چیز، مالک، جاعل و پدیدارنده است. معتقدم محمد بنده، رسول او و خاتم پیغمبران است. بعد از او پیغمبری نیست تا روز قیامت و شریعت او خاتم شریعت‌هاست. پس از او شریعتی نیست تا روز قیامت و معتقدم که امام، خلیفه و ولی امر پس از او امیر المؤمنین علی بن ابیطالب است. سپس حسن، بعد حسین، بعد علی بن الحسین، بعد محمد بن علی، بعد جعفر بن محمد، بعد موسی بن جعفر، بعد علی بن موسی، بعد محمد بن علی و سپس شما ای مولای من!»
فرمود: «پس از من پسرم حسن و چه‌طور باشند مردم نسبت به جانشین او؟»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 439
الصّدوق، کمال الدّین، 2/ 379- 380 رقم 1، الأمالی،/ 338- 340 رقم 24، التّوحید،/ 81- 82 رقم 37/ عنه: الخزّار، کفایة الأثر،/ 282- 284؛ الطّبرسی، إعلام الوری،/ 409- 410؛ الإربلی، کشف الغمّة، 2/ 525- 526؛ المجلسی، البحار «1»، 36/ 412- 413؛ البحرانی، العوالم، (ط 3)، 15- 3/ 290- 294؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 564- 565؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 11/ 482- 490؛ مثله الفتّال، روضة الواعظین، 1/ 31- 32
وأسند الشّیخ محمّد بن علیّ أنّ عبدالعظیم بن عبداللَّه الحسنیّ دخل علی الجواد علیه السلام فأعرض علیه دینه، فوصف اللَّه تعالی بما یلیق بجلاله، وسلب عنه المنافی لکماله، وأقرّ برسالة نبیّه وختمه، وإمامة علیّ بن أبی طالب من بعده، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ ابن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علیّ بن موسی، ثمّ أنت.
فقال علیه السلام: ومن بعدی علیّ ابنی، ثمّ من بعده الحسن ابنه، وکیف للنّاس بالخلف من بعده؟ قلت: کیف ذلک؟ قال: لا یری شخصه حتّی یخرج فیملأ الأرض قسطاً وعدلًا.
ثمّ أقرّ بوجوب طاعتهم وبأحوال الآخرة، وبالفرائض المعلومة، فقال علیه السلام: هذا واللَّه دین اللَّه الّذی ارتضاه لعباده، فأثبت علیه ثبّتک اللَّه بالقول الثّابت فی الحیاة الدّنیا والآخرة.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 159
__________________________________________________
- گفتم: «مگر چه‌طور است او مولای من؟»
فرمود: «برای آن که شخص اورا نبینند و نامش نتوان برد تا ظهور و زمین را پر از عدل و داد کند، چنان‌چه پر از ظلم و جور شده باشد.»
گفتم: «من هم بدو اقرار دارم و می‌گویم ولی آن‌ها ولی خداست، دشمنانشان دشمن خدا، طاعتشان طاعت خدا و معصیت آن‌ها معصیت خداست. معتقدم که معراج، سؤال و جواب در قبر، بهشت، دوزخ، صراط و میزان حق است. قیامت آید و شکی ندارد که خدا هر که در قبرهاست، برانگیزد و معتقدم که فرایض واجبه پس از ولایت، نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر است.»
امام فرمود: «ای ابوالقاسم! به خدا این دین، دین خداست که برای بندگانش پسندیده [است]. بر آن باش. خدایت بر گفتار ثابت در دنیا و آخرت بدارد.»
کمره‌ای، ترجمه امالی،/ 338- 340
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار 3/ 268- 269 و 66/ 1- 2]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 440

إمامته علیه السلام فی صحیفة وُجِدَت فی أرض الکعبة

قال: وما رووه من أعدادهم وأسمائهم ممّا وجد فی أرض الکعبة فی کتاب مکتوباً:
حدّثنا أبو الحسن محمّد بن أحمد بن عبیداللَّه «1» بن أحمد بن عیسی المنصوریّ الهاشمیّ بسرّ مَنْ رأی؛ سنة تسع وثلاثین وثلاثمائة، قال: حدّثنی عمّ أبی، موسی بن عیسی بن أحمد بن عیسی بن المنصور الهاشمیّ، قال: حدّثنی الزّبیر بن بکّار، قال: حدّثنی عتیق بن یعقوب، قال: حدّثنی عبداللَّه بن ربیعة رجل من أهل مکّة، قال: قال لی أبی: إنّی محدّثک الحدیث فاحفظه عنّی، واکتمه علیَّ مادمت حیّاً أو یأذن اللَّه فیه بما یشاء: کنت مع من عمل مع ابن الزّبیر فی الکعبة، حدّثنی: إنّ ابن الزّبیر أمر العمّال أن یبلغوا فی الأرض، قال: فبلغنا صخراً أمثال الإبل، فوجدت علی بعض «2» تلک الصّخور کتاباً موضوعاً، فتناولته وسترت أمره، فلمّا صرت إلی منزلی تأمّلته فرأیت کتاباً لا أدری من أیّ شی‌ء هو؟ ولا أدری الّذی کتب به ما هو؟ إلّاأ نّه ینطوی کما تنطوی «3» الکتب، فقرأت فیه: باسم الأوّل لا شی‌ء قبله؛ لا تمنعوا الحکمة أهلها فتظلموهم، ولا تعطوها غیر مستحقّها فتظلموها، إنّ اللَّه یصیب بنوره من یشاء واللَّه یهدی من یشاء واللَّه فعّال لما یرید، بسم «4» الأوّل لا نهایة له، القائم علی کلّ نفس بما کسبت، کان عرشه علی الماء، ثمّ خلق الخلق بقدرته، وصوّرهم بحکتمه، ومیّزهم بمشیئته کیف شاء، وجعلهم شعوباً وقبائل، وبیوتاً لعلمه السّابق فیهم، ثمّ جعل من تلک القبائل قبیلة مکرّمة سمّاها قریشاً، وهی أهل الإمامة «5»، ثمّ جعل من تلک القبیلة بیتاً خصّه اللَّه بالبناء «6» والرّفعة، وهم ولد عبدالمطّلب
__________________________________________________
(1)- فی (ط): عبداللَّه.
(2) [لم یرد فی البحار]
(3) [البحار: «ینطوی»]
(4) [العوالم: «بسم اللَّه»]
(5) [البحار: «الأمانة»]
(6)- [فی البحار والعوالم: «بالنّباء»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 441
حفظة هذا البیت وعمّاره وولاته وسکّانه، ثمّ اختار من ذلک البیت نبیّاً یقال له: «محمّد»، ویدّعی فی السّماء «أحمد»، یبعثه اللَّه تعالی فی آخر الزّمان، نبیّاً ولرسالته مبلّغاً، وللعبّاد إلی دینه داعیاً، منعوناً فی الکتب تبشّر به الأنبیاء، ویرث علمه خیر الأوصیاء، یبعثه اللَّه وهو ابن أربعین عند ظهور الشّرک وانقطاع الوحی وظهور الفتن، لیظهر اللَّه به دین الإسلام ویدحر به الشّیطان، ویعبد به الرّحمن، قوله فصل، وحکمه عدل، یعطیه اللَّه النّبوّة بمکّة، والسّلطان بطیبة، له مهاجرة من مکّة إلی طیبة، وبها موضع قبره، یشهر سیفه ویقاتل من خالفه، ویقیم الحدود فیمَن اتّبعه، وهو علی الامّة شهید، ولهم یوم القیامة شفیع، یؤیّده بنصره؛ ویعضده بأخیه وابن عمّه وصهره وزوج ابنته ووصیّه فی امّته بعده «1»، وحجّة اللَّه علی خلقه ینصبه لهم علماً عند اقتراب أجله، هو باب اللَّه، فمن أتی اللَّه من غیر الباب ضلّ، یقبضه اللَّه وقد خلّف فی امّته عموداً بعد أن یبیّنه «2» لهم، یقول بقوله فیهم، ویبیِّنه لهم هو القائم من بعده، والإمام والخلیفة فی امّته، فلایزال مبغوضاً «3» محسوداً مخذولًا، ومن حقِّه ممنوعاً لأحقاد فی القلوب، وضغائن فی الصّدور، لعلوّ مرتبته، وعظم منزلته وعلمه وحلمه، وهو وارث العلم ومفسّره، مسؤول غیر سائل، عالم غیر جاهل، کریم غیر لئیم، کرّار غیر فرّار، لا تأخذه فی اللَّه لومة لائم، یقبضه اللَّه عزّ وجلّ شهیداً بالسّیف مقتولًا، وهو یتولّی قبض روحه، ویدفن فی الموضع المعروف بالغریّ، یجمع اللَّه بینه وبین النّبیّ صلی الله علیه و آله.
ثمّ القائم من بعده ابنه الحسن سیِّد الشّباب وزین الفتیان، یقتل مسموماً، یدفن بأرض طیبة فی الموضع المعروف بالبقیع.
ثمّ یکون بعده الحسین علیه السلام إمام عدل، یضرب بالسّیف و «4» یقوّی الضّعیف «4»، یقتل
__________________________________________________
(1) [فی البحار والعوالم: «من بعده»]
(2) [البحار: «یبیّن»]
(3) [البحار: «مبغضاً»]
(4- 4) [فی البحار والعوالم: «یقری الضّیف»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 442
بالسّیف علی شاطئ الفرات فی الأیّام الزّاکیات، یقتله بنو الطّوامث والبغیّات، یدفن بکربلاء، وقبره للنّاس «1» نور وضیاء وعلم «1».
ثمّ یکون القائم من بعده ابنه علیّ سیّد العابدین وسراج المؤمنین، یموت موتاً یدفن فی أرض طیّبة فی الموضع المعروف بالبقیع.
ثمّ یکون الإمام القائم بعده المحمود فعاله محمّد، باقر العلم ومعدنه، وناشره، ومفسّره، یموت موتاً یدفن بالبقیع من أرض طیّبة.
ثمّ یکون بعده الإمام جعفر وهو الصّادق بالحکمة ناطق، مظهر کلّ معجزة، وسراج الامّة، یموت موتاً بأرض طیّبة، موضع قبره البقیع.
ثمّ الإمام بعده المختلف فی دفنه، سمّی المناجی ربّه موسی بن جعفر، یقتل بالسّمّ فی محبسه، یدفن فی الأرض المعروفة بالزّوراء.
ثمّ القائم بعده ابنه الإمام علیّ الرّضا المرتضی لدین اللَّه إمام الحقّ، یقتل بالسّمّ فی أرض العجم.
ثمّ «2» الإمام بعده «3» ابنه محمّد «3»، یموت موتاً، یدفن فی الأرض المعروفة بالزّوراء.
ثمّ القائم بعده ابنه علیّ، للَّه‌ناصر ویموت موتاً، ویدفن فی المدینة المحدثة.
ثمّ القائم بعده ابنه «4» الحسن وارث علم النّبوّة ومعدن الحکمة، «5» یستضاء به من الظّلم «5»، یموت موتاً، یدفن فی المدینة المحدثة.
ثمّ المنتظر بعده اسمه اسم النّبیّ صلی الله علیه و آله، یأمر بالعدل ویفعله، وینهی عن المنکر ویجتنبه، یکشف اللَّه به الظّلم، ویجلو به الشّکّ والعمی، یرعی الذّئب فی أیّامه مع الغنم، ویرضی عنه ساکن السّماء والطّیر فی الجوّ، والحیتان فی البحار، یا له من عبد ما أکرمه علی اللَّه،
__________________________________________________
(1- 1) [العوالم: «نوراً وضیاءً وعلماً»]
(2) [فی البحار والعوالم: «ثمّ القائم»]
(3- 3) [العوالم: «محمّد ابنه»]
(4) [لم یرد فی البحار]
(5- 5) [فی البحار: «یستنار به من الظّلم»، وفی العوالم: «یستضاء به فی الظّلم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 443
طوبی لمَن أطاعه، وویل لمَن عصاه، طوبی لمن قاتل بین یدیه فقتل أو قُتل: «اوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَاوْلَئِکَ هُمُ المُهْتَدُونَ» «1»
، «وَاولَئِکَ هُمُ المُفْلِحُون» «2»، «وَاولَئِکَ هُمُ الفائِزُون» «3»
.ابن عیّاش، مقتضب الأثر،/ 300- 303 رقم 11/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة «4»، 1/ 709- 710؛ المجلسی، البحار، 36/ 217- 219؛ البحرانی، العوالم، (ط «3»)، 15- 3/ 86- 89
أسند الشّیخ أحمد بن محمّد بن عیّاش إلی عبداللَّه بن ربیعة رجل من قریش، قال:
قال لی: إنِّی محدّثک بحدیث فاحفظه عنّی، واکتمه علیَّ ما دمت حیّاً، قال: قلت: ما هو؟
قال: کنت ممّن عمل مع ابن الزّبیر فی الکعبة، فحفرنا کثیراً، فوجدت کتاباً، فأخذته وسترته، ولا أدری من أیّ شی‌ء هو، إلّاأ نّه یطوی کما تطوی الکتب، فقرأته فی منزلی، فإذا فیه: بسم اللَّه لا شی‌ء قبله، خلق الخلق بحکمته، وجعلهم قبائل لسابق علمه، وکرّم من القبائل قبیلة هی أهل الإمامة، وجعل منها نبیّاً خصّه بالرّفعة، هم وُلد عبدالمطّلب، ثمّ اختار منه نبیّاً یقال له: محمّد یبشّر به الأنبیاء، ویرث علمه خیر الأوصیاء، یؤیّده اللَّه بنصره، ویعضده بأخیه وابن عمّه ووصیّه فی امّته، ینصبه علماً عند اقتراب أجله، هو باب اللَّه، ضلّ من أتاه من غیره، لا یزال محموداً محسوداً ممنوعاً من حقِّه لعلوِّ مرتبته وعلمه، مسؤول غیر سائل، عالم غیر جاهل، یقبضه اللَّه شهیداً، یدفن بالغریّ.
والقائم بعده ابنه الحسن سیّد الشّبّان، وزین الفتیان، یُقتل مسموماً، یدفن بالبقیع فی طیبة، ویکون بعده أخوه الحسین إمام عدل، یضرب بالسّیف، ویقری الضّیف، تقتله أولاد الطّوامث والبغاة، علی شاطئ الفرات، فی الأیّام الزّاکیات، یدفن بکربلاء، قبره للنّاس نور، ثمّ یکون من بعده ابنه علیّ سیِّد العابدین، وسراج المؤمنین، یموت بطیبة،
__________________________________________________
(1)- البقرة: 2/ 157.
(2)- لقمان: 31/ 5؛ والحشر: 59/ 9؛ والتّغابن: 64/ 16؛ والنّور: 24/ 51، ....
(3)- التّوبة: 9/ 20؛ والمؤمنون: 23/ 52.
(4)- [قد ذکره الحرّ فی إثبات الهداة ملخّصاً]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 444
ویدفن بالبقیع، ویکون بعده ابنه محمّد المحمود فعاله، باقر العلم ومعدنه، یموت بطیبة، ویدفن بالبقیع.
ثمّ یکون بعده ابنه جعفر، وهو الصّادق بالحکمة، وسراج الامّة، ومحیی السّنّة، یدفن بأرض طیّبة، ثمّ الإمام بعده ابنه المختلف فی دفنه، سمِّی المناجی لربِّه موسی بن جعفر، یُقتل بالسّمِّ فی محبسه، یدفن بالزّوراء، ثمّ الإمام القائم بعده علیّ بن موسی المرتضی لدین اللَّه، یُقتل بالسّمِّ فی أرض العجم، ثمّ القائم بعده ابنه محمّد، یموت ویدفن بالزّوراء، ثمّ القائم بعده ابنه علیّ للَّه‌ناصر وولیّ، یموت ویدفن بالمدینة المحدثة، ثمّ القائم بعده ابنه الحسن وارث علم النّبوّة، ومعدن الحکمة، یموت ویدفن أیضاً فی المدینة المحدثة.
ثمّ المنتظر بعده اسمه اسم النّبیّ محمّد، یکشف اللَّه به الظّلم، ویرعی الذّئب فی أیّامه مع الغنم، یرضی عنه ساکن السّماء، والحیتان فی البحر، والطّیر فی الهواء، طوبی لمَن أطاعه وقاتل معه، أولئک هم المهتدون، أولئک هم الملفحون، أولئک هم الفائزون.
وأسند أیضاً هذا الحدیث الحاجب المنصور برجاله إلی عمران بن عیسی بن المنصور.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 146- 147
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 445

إمامته علیه السلام فی التّوراة

حدیث عبداللَّه بن عمر بن الخطّاب مرفوعاً فی أسماء الأئمّة علیهم السلام وأعدادهم، وحدیث کعب الأحبار.
حدّثنی أبو الخیر ثوابة بن أحمد الموصلیّ الحافظ، قال: حدّثنی أبو عروبة الحسین بن محمّد بن أبی معشر الحرّانی، قال: حدّثنا موسی بن عیسی بن عبدالرّحمان الأفریقی، قال:
حدّثنا هشام بن أبی عبداللَّه الدّستوائیّ أبو عامر، قال: حدّثنی عمرو بن شمر، عن جابر ابن یزید الجعفیّ، قال: سمعت سالم بن عبداللَّه بن عمر بن الخطّاب یحدِّث أبا جعفر محمّد ابن علیّ بن الحسین علیه السلام بمکّة، قال: سمعت أبی، عبداللَّه بن عمر بن الخطّاب یقول: [...].
قال جابر: فلمّا انصرف سالم من الکعبة، تبعته، فقلت: یا أبا عمر! أنشدک اللَّه هل أخبرک أحد غیر أبیک بهذه الأسماء؟
قال: اللَّهمّ، أمّا الحدیث عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فلا، ولکنِّی کنت مع أبی عند کعب الأحبار؛ فسمعته یقول: إنّ الأئمّة من هذه الامّة بعد نبیّها علی عدد نقباء بنی إسرائیل، وأقبل علیّ بن أبی طالب علیه السلام، فقال کعب: هذا المقفّی أوّلهم، وأحد عشر من ولده، وسمّاهم کعب بأسمائهم فی التّوراة تقریبث، قیذوا، دبیرا، مفسورا، سموعوا، دومره، مشوا، هداذ، ثیمو، بطور، نوقش، قیذموا.
قال أبو عامر هشام الدّستوائیّ: لقیت یهودیّاً بالحیرة یقال له عتوا بن أوسوا، وکان حبر الیهود وعالمهم، فسألته عن هذه الأسماء وتلوتها علیه.
فقال لی: من أین عرفت هذه النّعوت؟
قلت: هی أسماء.
قال: لیست أسماء، لو کانت أسماء لتطرّزت فی تواطی الأسماء، ولکنّها نعوت لأقوام وأوصاف بالعبرانیّة صحیحة نجدها عندنا فی التّوراة، ولو سألت عنها غیری لعمی عن معرفته أو تعامی.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 446
قلت: ولِمَ ذاک؟
قال: أمّا العمه فللجهل بها، وأمّا التّعامی لئلّا تکون علی دینه ظهیراً وبه خبیراً، وإنّما أقررت لک بهذه النّعوت لأنِّی رجل من ولد هارون بن عمران مؤمن بمحمّد صلی الله علیه و آله، أسرّ ذلک عن بطانتی من الیهود الّذین لم أظهر لهم الإسلام ولن أظهر بعدک لأحدٍ حتّی أموت.
قلت: ولِمَ ذاک؟
قال: لأنِّی أجد فی کتب آبائی الماضین من ولد هارون أ لّانؤمن بهذا النّبیّ الّذی اسمه محمّد ظاهراً، ونؤمن به باطناً حتّی یظهر المهدیّ القائم من ولده؛ فمَن أدرکه منّا فلیؤمن به، وبه نعت الأخیر من الأسماء.
قلت: وبما نعت به؟
قال: بأ نّه یظهر علی الدِّین کلّه ویخرج إلیه المسیح، فیدین بدینه ویکون له صاحباً.
قلت: فانعت لی هذه النّعوت لأعلم علمها.
قال: نعم، فَعِهْ عنِّی، وصُنْهُ إلّاعن أهله وموضعه إن شاء اللَّه.
أمّا (تقریبث) فهو أوّل الأوصیاء، وصیّ آخر الأنبیاء.
وأمّا (قیذوا) فهو ثانی الأوصیاء، وأوّل العترة الأصفیاء.
وأمّا (دبیرا) فهو ثانی العترة وسیِّد الشّهداء.
وأمّا (مفسورا) فهو سیِّد مَن عبد اللَّه من عباده.
وأمّا (سموعوا) فهو وارث علم الأوّلین والآخرین.
وأمّا (دومره) فهو المدرة النّاطق عن اللَّه الصّادق.
وأمّا (مشوا) فهو خیر المسجونین فی سجن الظّالمین.
وأمّا (هداذ) فهو تحفة المنخوع بحقِّه النّازح عن الأوطان الممنوع.
وأمّا (تیموا) فهو القصیر العمر، الطّویل الأثر.
وأمّا (بطور) فهو رابع اسمه.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 447
وأمّا (نوقش) فهو سمیّ عمّه.
وأمّا (قیذموا) فهو المفقود من أبیه وامّه، الغائب بأمر اللَّه وعلمه، والقائم بحکمه. «1»
ابن عیّاش، متقضب الأثر،/ 315- 317 رقم 17
__________________________________________________
(1) [راجع: «أوحی اللَّه إلی نبیِّه صلی الله علیه و آله و سلم إمامته فیما أوحی إلیه لیلة المعراج»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 449

الحسین علیه السلام فی تأویل القرآن المجید

اشاره

موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 451

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة البقرة

«وإذْ قالَ ربّکَ للمَلائکةِ إنِّی جاعلٌ فی الأرْضِ خَلیفَةً قالوا أتجعلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها ویَسْفِکُ الدِّماء ونَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ ونُقَدِّس لکَ قالَ إنِّی أعلمُ ما لا تعلمون* وعلّمَ آدمَ الأسماءَ کُلّها ثمّ عَرَضَهُم علی الملائکةِ فقالَ أنبِئُونی بأسماء هؤلاء إن کنتُم صادقین قالوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لنا إلّاما علّمْتنا إنّکَ أنتَ العَلیم الحکیم* قالَ یا آدمُ أنبِئْهم بأسمائِهِم فلمّا أنبأهُم بأسمائِهِم قال ألم أقُل لکُم إنِّی أعلمُ غیب السّماواتِ والأرْضِ وأعلمُ ما تُبدونَ وما کنتُم تکتُمون* وإذْ قُلْنا للمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إلّاإبْلِیسَ أبی واسْتَکْبَرَ وکانَ مِنَ الکافِرینَ» [30- 34/ البقرة/ «2»
].
قال الإمام «1» علیه السلام: لمّا قیل لهم «هو الّذی خَلَقَ لکُم ما فی الأرْضِ جَمیعاً» الآیة، قالوا: متی کان هذا؟
فقال اللَّه عزّ وجلّ «2»- حین قال ربّک للملائکة الّذین کانوا فی الأرض «3» مع إبلیس وقد طردوا عنها الجنّ بنی الجانّ، وخفّت العبادة «3»-: «إنِّی جاعِلٌ فی الأرْضِ خَلیفة» بدلًا منکم ورافعکم منها، فاشتدّ ذلک علیهم، لأنّ العبادة عند رجوعهم إلی السّماء تکون أثقل علیهم.
«فقالوا» ربّنا «أتجعلُ فیها من یُفسِدُ فیها ویَسْفِکُ الدِّماء» کما فعلته الجنّ بنو الجانّ الّذین قد طردناهم عن هذه الأرض «ونحنُ نُسبِّحُ بحمدِک» ننزهک عمّا لا یلیق بک من الصّفات «ونُقدِّس لک» نطهّر أرضک ممّن یعصیک «4».
__________________________________________________
(1) [زاد فی البرهان: «أبو محمّد العسکریّ»]
(2) [زاد فی البرهان: «وإذ قال ربّک للملائکة انبئی هذا الخلق لکم ما فی الأرض جمیعاً»]
(3- 3) [لم یرد فی البرهان]
(4) [البرهان: «یعصینک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 452
قال اللَّه تعالی: «إنِّی أعلمُ ما لا تعلمُون».
إنِّی أعلم من الصّلاح الکائن فیمن أجعله بدلًا منکم ما لا تعلمون.
وأعلم أیضاً أنّ فیکم من هو کافر فی باطنه [ما] لا تعلمون [- ه]- وهو إبلیس لعنه اللَّه-.
ثمّ قال: «وعلّم آدمَ الأسماءَ کُلّها» أسماء أنبیاء اللَّه، وأسماء محمّد صلی الله علیه و آله وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین، والطّیّبین من آلهما، وأسماء خیار «1» شیعتهم، وعتاة أعدائهم.
«ثمّ عرضَهُم- عرض محمّداً وعلیّاً والأئمّة- علی الملائکَة».
أی عرض أشباحهم وهم أنوار فی الأظلّة.
«فقال أنبِئونی بأسماءِ هؤلاءِ إن کُنتُم صادِقین» أنّ جمیعکم تسبّحون وتقدّسون وأنّ ترککم ههنا أصلح من إیراد من بعدکم.
أی فکما لم تعرفوا غیب من [فی] خلالکم فالحریّ أن لاتعرفوا الغیب الّذی «2» لم یکن، کما لا تعرفون أسماء أشخاص ترونها.
قالت الملائکة: «سُبحانکَ لا عِلْمَ لنا إلّاما عَلّمتنا إنّکَ أنتَ العلیم الحکیم»، [العلیم] بکلّ شی‌ء، الحکیم المصیب فی کلّ فعل.
قال اللَّه عزّ وجلّ: «یا آدم» أنبئ هؤلاء الملائکة بأسمائهم: أسماء الأنبیاء والأئمّة، فلمّا أنبأهم فعرفوها، أخذ علیهم العهد «3»، والمیثاق بالإیمان بهم، والتّفضیل لهم.
قال اللَّه تعالی عند ذلک: «ألم أقُل لکُم إنِّی أعلمُ غَیب السّماواتِ والأرْض- سرّهما- وأعلمُ ما تُبدونَ وما کُنتُم تکتُمون» [و] ما کان یعتقده إبلیس من الآباء علی أدم إن «4» امر بطاعته، وإهلاکه إن سلّط علیه.
__________________________________________________
(1) [البرهان: «رجال من»]
(2) [زاد فی البرهان: «إذا»]
(3) [البرهان: «العهود»]
(4) [البرهان: «إذا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 453
ومن اعتقادکم أ نّه لا أحد یأتی بعدکم إلّاوأنتم أفضل منه.
بل محمّد وآله الطّیّبون «1» أفضل منکم، الّذین أنبأکم آدم بأسمائهم.
التّفسیر المنسوب إلی الإمام أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکری علیهما السلام،/ 215- 216 رقم 100/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 73
قال الإمام علیه السلام: قال اللَّه عزّ وجلّ: کان خلق اللَّه لکم ما فی الأرض جمیعاً «إذْ قُلنا للملائکةِ اسجُدوا لآدَم» أی فی ذلک الوقت خلق لکم.
قال علیه السلام: ولمّا امتحن الحسین علیه السلام ومن معه بالعسکر الّذین قتلوه، وحملوا رأسه.
قال لعسکره: أنتم من بیعتی فی حلّ، فالحقوا بعشائرکم وموالیکم.
وقال لأهل بیته: قد جعلتکم فی حلّ من مفارقتی، فإنّکم لا تطیقونهم لتضاعف أعدادهم وقواهم، وما المقصود غیری، فدعونی والقوم، فإنّ اللَّه عزّ وجلّ یعیننی ولا یخلّینی من [حسن] نظره، کعادته فی أسلافنا الطّیّبین.
فأمّا عسکره ففارقوه.
وأمّا أهله [و] الأدنون من أقربائه فأبوا، وقالوا: لا نفارقک، ویحلّ بنا ما یحلّ بک، ویحزننا ما یحزنک، ویصیبنا ما یصیبک، وإنّا أقرب ما نکون إلی اللَّه إذا کنّا معک.
فقال لهم: فإن کنتم قد وطّنتم أنفسکم علی ما وطّنت نفسی علیه، فاعلموا أنّ اللَّه إنّما یهب المنازل الشّریفة لعباده [لصبرهم] باحتمال المکاره.
وأنّ اللَّه وإن کان خصّنی- مع من مضی من أهلی الّذین أنا آخرهم بقاء فی الدّنیا «2»- من الکرامات «3» بما یسهل معها علیَّ احتمال الکریهات «4»، فإن لکم شطر ذلک من کرامات اللَّه تعالی.
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البرهان]
(2)- إشارة إلی أ نّه علیه السلام خامس أهل الکساء، وآخر من یستشهد منهم علیهم السلام.
(3)- الکرامة: أمر خارق للعادة. والمکرمة- بالرّاء المضمومة-: فعل الکرم.
(4)- الکریهة: الشّدّة فی الحرب، الدّاهیة. والمکروهة: الشّدّة.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 454
واعلموا أنّ الدّنیا حلوها ومرّها حلم، والإنتباه فی الآخرة، والفائز من فاز فیها، والشّقیّ من شقی فیها.
أوَ لا «1» أحدّثکم بأوّل أمرنا وأمرکم معاشر أولیائنا ومحبِّینا، و «2» المعتصمین بنا «2» لیسهل «3» علیکم احتمال ما أنتم له معرضون.
قالوا: بلی یا ابن رسول اللَّه.
قال: إنّ «4» اللَّه تعالی لمّا خلق آدم، وسوّاه، وعلّمه أسماء کلّ شی‌ء وعرضهم علی الملائکة، جعل «5» محمّداً وعلیّاً وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام أشباحاً خمسة فی ظهر آدم، وکانت أنوارهم تضی‌ء فی الآفاق من السّماوات والحجب والجنان والکرسیّ والعرش، «6» فأمر اللَّه «6» تعالی الملائکة بالسّجود «7» لآدم، تعظیماً له أ نّه قد فضّله بأن جعله وعاء لتلک الأشباح الّتی قد عمّ أنوارها الآفاق.
فسجدوا [لآدم] إلّاإبلیس أبی أن یتواضع لجلال عظمة اللَّه، وأن یتواضع لأنوارنا أهل البیت، وقد تواضعت لها الملائکة کلّها.
واستکبر «8»، وترفّع، وکان «9» بإبائه ذلک وتکبّره من الکافرین.
التّفسیر المنسوب إلی الإمام أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکریّ علیهما السلام،/ 218- 219 رقم 101/ عنه: شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 47- 48؛ المجلسی، البحار «10»، 26/ 326- 327؛ مثله المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 1/ 357- 358
__________________________________________________
(1) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق مکانه: «إنّ الحسین علیه السلام قال لأصحابه بالطّفّ: أوَ لا ...»]
(2- 2) [فی تأویل الآیات: «المبغضین لأعدائنا»، وفی کنز الدّقائق: «المبغضین لنا»]
(3)- [کنز الدّقائق: «یسهل»]
(4) [فی البحار مکانه: «قال الحسین بن علیّ: إنّ ...»]
(5) [تأویل الآیات: «وجعل»]
(6- 6) [فی تأویل الآیات: «أمر»، وفی کنز الدّقائق: «ثمّ أمر اللَّه»]
(7) [البحار: «بالسّجدة»]
(8) [فی تأویل الآیات والبحار وکنز الدّقائق: «فاستکبر»]
(9)- [البحار: «فکان»]
(10)- [حکاه عنه أیضاً فی البحار، 11/ 149- 150]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 455
فرات قال: حدّثنی أبو الحسن أحمد بن صالح الهمدانیّ، قال: حدّثنا الحسن بن علیّ «1» یعنی ابن «1» زکریّا بن صالح بن عاصم بن زفر البصریّ، قال: حدّثنا زکریّا بن یحیی التّستریّ، قال: حدّثنا أحمد بن قتیبة الهمدانیّ، عن عبدالرّحمان بن یزید:
عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إنّ اللَّه تبارک وتعالی کان ولا شی‌ء فخلق خمسة من نور جلاله، و [جعل «2»] لکلّ واحد منهم إسماً من أسمائه المنزّلة؛ فهو الحمید وسمّی «3» [النّبیّ. ب] محمّداً صلی الله علیه و آله و سلم، وهو الأعلی وسمّی أمیر المؤمنین علیّاً، وله الأسماء الحسنی، فاشتقّ منها حسناً وحسیناً، وهو فاطر، فاشتقّ لفاطمة من أسمائه إسماً، فلمّا خلقهم جعلهم فی المیثاق، فإنّهم «4» عن یمین العرش. وخلق الملائکة من نور، فلمّا أن نظروا إلیهم «5» عظّموا أمرهم «5» وشأنهم ولقّنوا التّسبیح، فذلک قوله: «وإنّا لَنَحْنُ الصّافّون وإنّا لَنَحْنُ المُسبِّحون» «6»
، فلمّا خلق اللَّه تعالی آدم صلوات اللَّه وسلامه علیه نظر إلیهم عن یمین العرش، فقال: یا ربّ! مَن هؤلاء؟ قال: یا آدم! هؤلاء صفوتی وخاصّتی خلقتهم من نور جلالی وشققت لهم إسماً من أسمائی، قال: یا ربّ! فبحقّک علیهم علِّمنی أسماءهم، قال: یا آدم! فهم عندک أمانة سرّ من سرِّی، لا یطّلع علیه غیرک إلّابإذنی، قال: نعم یا ربّ، قال: یا آدم! أعطنی علی ذلک العهد، «7» فأخذ علیه العهد «7»، ثمّ علّمه أسماءهم، ثمّ عرضهم علی الملائکة ولم یکن علّمهم بأسمائهم «فقال: أنبئونی بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین قالوا سبحانک لا عِلْمَ لنا إلّاما علّمتنا. إنّک أنت العلیم الحکیم، قال: یا آدم! أنبئهم بأسمائهم، فلمّا أنبأهم بأسمائهم» «8»
علمت الملائکة أ نّه مستودع وأ نّه مفضل «9» بالعلم، وأمروا بالسّجود
__________________________________________________
(1- 1) [کنز الدّقائق: «عن»]
(2) [لم یرد فی کنز الدّقائق، وفی البحار: «اشتقّ»]
(3)- [البحار: «سمّانی»]
(4) [لم یرد فی البحار، وفی کنز الدّقائق: «فأقامهم»]
(5- 5) [کنز الدّقائق: «وعظّموا أمرهم ومیثاقهم»]
(6) [الصّافّات: 37/ 165- 166]
(7- 7) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(8) [إلی هنا حکاه عنه فی البحار، وزاد فیه: «قال: وأوفوا بولایة علیّ علیه السلام فرضاً من اللَّه أوف لکم بالجنّة»]
(9) [کنز الدّقائق: «تفضّل»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 456
إذ کانت سجدتهم لآدم تفضیلًا له، وعبادة للَّه‌إذ کان ذلک بحقّ له، وأبی «1» إبلیس الفاسق عن أمر ربّه، فقال: «ما منعکَ أ لّاتسْجدَ إذْ أمرتُکَ؟ قال: أنا خیرٌ منه» «2»
، قال: فقد فضّلته علیک حیث أمر «3» [ت] بالفضل للخمسة الّذین لم أجعل لک علیهم سلطاناً ولا من شیعتهم «4» [ر: یتبعهم (ظ)] فذلک استثناء اللّعین «إلّاعبادکَ منهُم المخلصین» «5»
، قال: «إنّ عبادی لیسَ لکَ علیهِم سُلطان» «6»
وهم الشّیعة.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 56 رقم 15/ عنه: المجلسی، البحار، 37/ 62- 63؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 1/ 358- 360
«وقُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أنتَ وزَوْجُکَ الجنّةَ وکُلا منها رَغَداً حیث شِئْتُما ولا تَقْرَبا هذه الشّجرةَ فتَکُونا مِنَ الظّالِمین» [35/ البقرة/ «2»
].
قال الإمام علیه السلام: إنّ «7» اللَّه عزّ وجلّ لمّا لعن «8» إبلیس بإبائه، وأکرم الملائکة بسجودها «9» لآدم، وطاعتهم للَّه‌عزّ وجلّ، أمر بآدم «10» وحوّاء إلی الجنّة، وقال: «یا آدم اسکن أنتَ وزوجکَ الجنّة وکُلا منها» من الجنّة «11» «رَغداً» واسعاً «12» «حیث شئتما» بلا تعب. «13» [الشّجرة الّتی نهی اللَّه عنها، وأ نّها شجرة علم محمّد صلی الله علیه و آله] «13».
__________________________________________________
(1) [کنز الدّقائق: «فأبی»]
(2) [الأعراف: 7/ 12]
(3) [کنز الدّقائق: «أقرّ»]
(4) [کنز الدّقائق: «یشبههم»]
(5)- [الحجر: 15/ 40، وص: 38/ 83]
(6) [الحجر: 15/ 42، والأسراء: 17/ 65]
(7) [البحار: «وإنّ»]
(8)- [البرهان: «لعن اللَّه»]
(9)- [البحار: «لسجودها»]
(10) [کنز الدّقائق: «آدم»]
(11) [لم یرد فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق]
(12)- [البرهان: «أی واسعاً»]
(13- 13) [لم یرد فی تأویل الآیات والبرهان والبحار وکنز الدّقائق]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 457
«ولاتَقْرَبا هذهِ الشّجرة» [شجرة العلم] شجرة «1» علم محمّد وآل محمّد صلی الله علیه و آله الّذین «2» آثرهم «3» اللَّه عزّ وجلّ بها «4» دون سائر خلقه. «5» فقال اللَّه تعالی: «ولا تقربا هذه الشّجرة»، شجرة العلم فإنّها لمحمّد وآله خاصّة دون غیرهم «5»، و «6» لا یتناول منها بأمر اللَّه إلّاهم، ومنها ما کان یتناوله «7» النّبیّ صلی الله علیه و آله وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین صلوات اللَّه علیهم أجمعین بعد إطعامهم «8» المسکین والیتیم «8» والأسیر حتّی لم یحسّوا بعد بجوع ولا عطش ولا تعب «9» ولا نصب «9».
وهی شجرة تمیّزت من «10» بین «11» أشجار الجنّة.
إنّ سائر «12» أشجار الجنّة [کان] کلّ نوع منها یحمل نوعاً «13» من الثّمار والمأکول «11» وکانت هذه الشّجرة وجنسها «14» تحمل البرّ والعنب والتّین والعنّاب وسائر أنواع الثّمار والفواکه والأطعمة.
فلذلک اختلف الحاکون «15» لتلک الشّجرة 15، فقال بعضهم: هی «16» برّة.
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2)- [لم یرد فی البحار، وفی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «الّذی»]
(3) [فی تفسیر الصّافی مکانه: «وفی تفسیر الإمام أ نّها شجرة علم محمّد وآل محمّد صلی الله علیه و آله آثرهم ...»]
(4)- [فی تأویل الآیات والبرهان والبحار وکنز الدّقائق: «به»]
(5- 5) [لم یرد فی الصّافی، وفی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «فإنّها لمحمّد وآل محمّد خاصّة دون غیرهم»]
(6) [لم یرد فی تأویل الآیات والصّافی والبحار وکنز الدّقائق]
(7)- [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «یتناول»، وفی البرهان: «تناوله»]
(8- 8) [فی البرهان وکنز الدّقائق: «الیتیم والمسکین»]
(9- 9) [لم یرد فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق]
(10) [لم یرد فی البرهان وکنز الدّقائق]
(11- 11) [الصّافی: «سائر الأشجار بأن کلّاً منها إنّما یحمل نوعاً من الثّمار»]
(12) [البرهان: «أثر»]
(13)- [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «أنواعاً»]
(14) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «وحدها»]
(15- 15) [فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «لذکر الشّجرة»، وفی الصّافی: «بذکرها»، وفی البحار: «بذکر الشّجرة»]
(16) [لم یرد فی الصّافی وکنز الدّقائق]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 458
وقال آخرون: هی عنبة. وقال آخرون: هی «1» تینة. وقال آخرون: هی عنّابة.
قال اللَّه تعالی: «ولا تقربا هذه الشّجرة»، تلتمسان بذلک درجة محمّد [وآل محمّد] فی «2» فضلهم، فإنّ اللَّه تعالی خصّهم بهذه الدّرجة دون غیرهم «1»، وهی الشّجرة الّتی من تناول «3» منها بإذن اللَّه عزّ وجلّ الهم علم الأوّلین والآخرین من غیر «4» تعلّم، ومن تناول [منها] بغیر إذن اللَّه «2» خاب من «5» مراده وعصی ربّه «6» «فتکونا من الظّالمین»، بمعصیتکما والتماسکما درجة قد «7» اوثر بها «7» غیرکما «8» إذا أردتماها «8» بغیر حکم اللَّه.
التّفسیر المنسوب إلی الإمام أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکریّ علیهما السلام،/ 221- 222 رقم 103/ عنه: شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 49- 50؛ الفیض الکاشانی، الصّافی، 1/ 116- 117؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 79- 80؛ المجلسی، البحار، 11/ 189- 190؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 1/ 362- 363
«فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إنّهُ هُوَ التّوّابُ الرّحیمُ» [37/ البقرة/ «2»
].
«وَإذا ابْتَلی إبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأتَمّهُنّ قالَ إنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ» [4 «2» 1/ البقرة/ 2].
قال علیه السلام: فلمّا «9» زلّت «10» من آدم الخطیئة، واعتذر «11» إلی ربّه عزّ وجلّ، «12» قال: یا «12»
__________________________________________________
(1- 1) [الصّافی: «عنّابة»]
(2) [لم یرد فی البرهان]
(3) [کنز الدّقائق: «یتناول»]
(4)- [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «بغیر»]
(5) [البرهان: «عن»]
(6)- [إلی هنا حکاه عنه فی الصّافی]
(7- 7) [البرهان: «أوثرتها»]
(8- 8) [فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «کما أردتما»، وفی البحار: «إذا رمتما»]
(9) [الصّافی: «لمّا»]
(10)- [فی البحار: «زالت»، وفی کنز الدّقائق: «نزلت»]
(11)- [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «فاعتذر»، وفی البحار: «اعتذر»]
(12- 12) [البحار: «وقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 459
ربّ تب علیَّ، واقبل معذرتی، وأعدنی «1» إلی مرتبتی، وارفع لدیک درجتی فلقد تبیّن نقص الخطیئة و «2» ذلّها فی أعضائی «2» وسائر بدنی.
قال اللَّه تعالی: یا آدم! أما تذکر أمری إیّاک بأن «3» تدعونی بمحمّد وآله الطّیِّبین عند شدائدک ودواهیک، وفی النّوازل [الّتی] تبهظک؟ قال آدم: «4» یا ربّ بلی «4».
قال اللَّه عزّ وجلّ: «5» له: فتوسّل بمحمّد «5» وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین صلوات اللَّه علیهم خصوصاً، «6» فادعنی اجبک إلی «6» ملتمسک، وأزدک «7» فوق مرادک.
فقال آدم: یا ربّ، «8» یا إلهی وقد «8» بلغ عندک من محلِّهم أ نّک «9» بالتّوسل [إلیک] بهم تقبل توبتی وتغفر خطیئتی، وأنا الّذی أسجدت له «10» ملائکتک، وأبحته «11» جنّتک وزوّجته حوّاء «12» أمتک، وأخدمته کرام ملائکتک!
قال اللَّه «12» تعالی: یا آدم! إنّما أمرت الملائکة بتعظیمک [و] بالسّجود [لک] إذ کنت وعاءاً لهذه الأنوار، ولو کنت سألتنی بهم قبل خطیئتک أن أعصمک منها، وأن افطّنک لدواعی عدوّک إبلیس حتّی تحترز «13» منه لکنت قد جعلت ذلک «13».
__________________________________________________
(1) [البرهان: «فاعدنی»]
(2- 2) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «ذلّتها بأعضائی»، وفی البرهان: «دلّها بأعضائی»]
(3) [فی تأویل الآیات والبحار وکنز الدّقائق: «أن»]
(4- 4) [فی تأویل الآیات: «بلی یا ربّ»، وفی کنز الدّقائق: «بلی یا ربّ، بلی»]
(5- 5) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «فهم محمّد»، وفی الصّافی: «فبهم بمحمّد»، وفی البرهان: «فتوسّل بمحمّد»، وفی البحار: «فبهم وبمحمّد»]
(6- 6) [فی تأویل الآیات: «ادعنی أجبک إلی»، وفی کنز الدّقائق: «أدعنی أجبک»]
(7)- [البرهان: «أرِدک»]
(8- 8) [فی تأویل الآیات: «وإلهی فقد»، وفی الصّافی والبرهان: «إلهی وقد»، وفی کنزالدّقائق: «وإلهی وقد»]
(9)- [الصّافی: «لأ نّک»]
(10) [کنز الدّقائق: «لی»]
(11)- [فی البرهان وکنز الدّقائق: «أسکنته»]
(12) [لم یرد فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق]
(13- 13) [فی تأویل الآیات والصّافی وکنز الدّقائق: «منها لکنت قد فعلت ذلک»، وفی البرهان: «منها لکنت قد جعلت ذلک»، وفی البحار: «منها لکنت قد جعلت لک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 460
ولکنّ المعلوم فی سابق علمی یجری موافقاً لعلمی، فالآن «1» «2» فبهم فادعنی لأجبک «2».
فعند ذلک قال آدم: «اللَّهمّ [بجاه محمّد وآله الطّیِّبین] بجاه محمّد وعلیّ وفاطمة، والحسن والحسین والطّیِّبین من آلهم لمّا تفضّلت [علیَ] بقبول توبتی وغفران زلّتی «3» وإعادتی من کراماتک «4» إلی مرتبتی».
فقال «5» اللَّه عزّ وجلّ: قد قبلت توبتک، وأقبلت برضوانی «6» علیک، وصرّفت آلائی ونعمائی إلیک، وأعدتک إلی مرتبتک من کراماتی، ووفّرت نصیبک من رحماتی.
فذلک قوله «7» عزّ وجلّ:
«فتلقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إنّهُ هو التّوّابُ الرّحیم».
التّفسیر المنسوب إلی أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکریّ علیهما السلام،/ 225- 226/ عنه: شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 50- 51؛ الفیض الکاشانی، الصّافی، 1/ 120- 121؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 87- 88؛ المجلسی، البحار، 11/ 192؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 1/ 375- 376
فرات قال: حدّثنا محمّد بن القاسم بن عبید، قال: حدّثنا الحسن بن جعفر، قال: حدّثنا الحسین بن سواد «8» [أ: سوا. ب: سوار] قال: حدّثنا محمّد بن عبداللَّه، قال: حدّثنا شجاع ابن الولید أبو بدر «9» السّکونی، قال: حدّثنا سلیمان بن مهران الأعمش، عن أبی صالح:
عن ابن عبّاس رضی الله عنه قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: لمّا نزلت الخطیئة بآدم وأخرج من
__________________________________________________
(1) [البرهان: «والآن»]
(2- 2) [فی تأویل الآیات والصّافی والبرهان: «فبهم فادعنی لأجیبک»، وفی البحار: «فادعنی بهم لأجیبک»، وفی کنز الدّقائق: «فیهم فادعنی لأجیبک»]
(3) [البرهان: «خطیئتی»]
(4) [فی البرهان والبحار: «کرامتک»]
(5) [فی الصّافی والبحار: «قال»]
(6)- [البرهان: «برضائی»]
(7) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «قول اللَّه»]
(8) [البحار: «سوار»]
(9) [فی البحار: «وأبو بدر»، وفی کنز الدّقائق: «وأبو ملیک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 461
الجنّة، أتاه جبرئیل علیه السلام فقال: یا آدم! ادعُ ربّک، قال: [یا. ب، ر] حبیبی جبرئیل! ما أدعو؟ قال: قل: ربّ أسألک بحقّ الخمسة الّذین تخرجهم من صلبی آخر الزّمان إلّا تبت علیَّ ورحمتنی. فقال له آدم علیه السلام: یا جبرئیل! «1» سمِّهم لی، قال: قل: «2» ربّ أسألک «2» بحقّ محمّد نبیّک، وبحقّ علیّ وصیّ نبیّک، وبحقّ فاطمة بنت نبیّک، وبحقّ الحسن والحسین سبطَی نبیّک إلّاتبت علیَّ ورحمتنی «3» [ر: فارحمنی]. فدعا بهنّ آدم، فتاب اللَّه علیه، وذلک قول اللَّه تعالی: [أ، ب: جلّ ذکره]: «فتلقّی آدَمُ من رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْه» وما من عبدٍ مکروب یخلص النّیّة ویدعو بهنّ إلّااستجاب اللَّه له.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 57 رقم 38/ عنه: المجلسی، البحار، 26/ 333؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 1/ 380- 381
حدّثنا محمّد بن علیّ، قال: حدّثنا أحمد بن سلیمان، قال: حدّثنا أبو سهل الواسطیّ، قال: حدّثنا وکیع، عن الأعمش، عن أبی صالح:
عن ابن عبّاس قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: لمّا نزلت الخطیئة بآدم وأخرج من جوار ربّ العالمین، أتاه جبرئیل فقال: یا آدم! ادع ربّک. قال: یا حبیبی جبرئیل! وبما أدعوه؟ قال: قل: یا ربّ أسألک بحقّ الخمسة الّذین تخرجهم من صلبی آخر الزّمان إلّا تبت علیَّ ورحمتنی. فقال: حبیبی جبرئیل! سمّهم لی. قال: محمّد النّبیّ، وعلیّ الوصیّ، وفاطمة بنت النّبیّ، والحسن والحسین سبطی النّبیّ.
فدعا بهم آدم، فتاب اللَّه علیه، وذلک قوله: «فتلقّی آدَمُ من رَبِّهِ کَلِماتٍ فتابَ علیه» وما من عبد یدعو بها إلّااستجاب اللَّه له.
محمّد بن سلیمان، المناقب، 1/ 547 رقم 487
علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم صاحب الشّعیر، عن کثیر
__________________________________________________
(1) [زاد فی کنز الدّقائق: «من هم»]
(2- 2) [فی البحار: «اللّهمّ»، وفی کنز الدّقائق: «اللّهمّ إنّی أسألک»]
(3) [فی البحار وکنز الدّقائق: «فارحمنی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 462
ابن کلثمة، عن أحدهما علیهما السلام فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «فتلقّی آدَمُ من رَبِّهِ کَلِمات» قال:
لا «1» إله إلّاأنت سبحانک اللَّهمّ «2» وبحمدک عملت سوءاً وظلمت نفسی «3» فاغفر لی وأنت خیر الغافرین، لا إله إلّاأنت سبحانک اللَّهمّ وبحمدک عملت سوءاً وظلمت نفسی فاغفر لی وارحمنی و «4» أنت أرحم «5» الرّاحمین، لا إله إلّاأنت سبحانک اللَّهمّ وبحمدک عملت سوءاً وظلمت نفسی فتب «6» علیَّ إنّک أنت التّوّاب الرّحیم. «7» وفی روایة «8» أخری فی «9» قوله عزّ وجلّ: «فتلقّی آدَمُ مِن رَبِّهِ کَلِمات» قال: سأله «8» بحقّ محمّد وعلیّ «10» والحسن والحسین وفاطمة «10» صلّی اللَّه علیهم.
الکلینی، الرّوضة من الکافی، 8/ 304- 305 رقم 472/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 1/ 120؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 86؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 67؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 1/ 381
عن عبدالرّحمان بن کثیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إنّ اللَّه تبارک وتعالی، عرض علی آدم فی المیثاق ذرِّیّته. فمرّ به النّبیّ صلی الله علیه و آله وهو متّکئ «11» علی علیّ علیه السلام، وفاطمة صلوات اللَّه علیها تتلوهما والحسن والحسین علیه السلام یتلوان فاطمة، فقال اللَّه: یا آدم! إیّاک أن تنظر إلیهم «12» بحسد أهبطک من جواری؛ فلمّا أسکنه اللَّه الجنّة مثّل له النّبیّ وعلیّ
__________________________________________________
(1) [فی الصّافی مکانه: «وفی الکافی عن أحدهما علیهما السلام إنّ الکلمات لا ...»]
(2)- [لم یرد فی نور الثّقلین]
(3)- [زاد فی الصّافی: «فتب علیَّ»]
(4) [زاد فی الصّافی: «إنّک»]
(5)- [البرهان: «خیر»]
(6) [البرهان: «فاغفر لی وتب»]
(7)- [من هنا حکاه عنه فی کنز الدّقائق]
(8- 8) [لم یرد فی الصّافی]
(9)- [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «و»]
(10- 10) [فی الصّافی والبرهان وکنز الدّقائق: «وفاطمة والحسن والحسین»]
(11) [البرهان: «متّکٍ»]
(12) [البرهان: «علیهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 463
وفاطمة والحسن والحسین صلوات اللَّه علیهم، فنظر إلیهم بحسد، ثمّ عرضت علیه الولایة، فأنکرها فرمته الجنّة بأوراقها، فلمّا تاب اللَّه من حسده وأقرّ بالولایة ودعا بحقّ الخمسة: محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام غفر اللَّه له، وذلک قوله: «فتلقّی آدَمُ مِن رَبِّهِ کَلِمات» الآیة.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 41 رقم 27/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 87- 88؛ المجلسی، البحار «1»، 26/ 326
وروی بهذه الإسناد [قال الحسین بن حمدان: حدّثنی محمّد بن یحیی الفارسی، عن محمّد بن جمهور القمی، عن عبداللَّه الکرخیّ، عن علیّ بن مهران الأهوازیّ، عن محمّد بن صدقة، عن محمّد بن سنان الزّاهریّ، عن المفضل بن عمر الجعفیّ] عن الصّادق علیه السلام عن أبیه الباقر علیه السلام قال: دخل سلمان الفارسیّ علیه السلام، والمقداد بن الأسود الکندیّ، وأبو ذرّ جندب الغفاریّ، وعمّار بن یاسر، وحذیفة ابن الیمان، وأبو الهیثم مالک بن التّیهان، وخزیمة بن ثابت، وأبو الطّفیل عامر علی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، فجلسوا بین یدیه والحزن ظاهر فی وجوههم، فقالوا له: فدیناک بالآباء والامّهات یا رسول اللَّه، إنّا نسمع فی أخیک علیّ علیه السلام ما یحزننا سماعه وإنّا نستأذنک فی الرّدّ علیهم، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: وما عساهم یقولون فی أخی علیّ؟ فقالوا: یا رسول اللَّه! إنّهم یقولون: أیّ فضیلة له فی سبقه إلی الإسلام، وإنّما أدرکه الإسلام طفلًا، ونحن یحزننا هذا، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: هذا یحزنکم؟ قالوا: نعم یا رسول اللَّه، فقال: أسألکم باللَّه هل علمتم من الکتب الاولی أنّ إبراهیم علیه السلام هربت به امّه وهو طفل صغیر من عدوّ اللَّه وعدوّه النّمرود فی عهده، فوضعته امّه بین ثلاث أشجار شاطئ نهر یدفق یقال له حوران وهو بین غروب الشّمس وإقبال اللّیل، فلمّا وضعته امّه واستقرّ علی وجه الأرض فقام من تحتها فمسح رأسه ووجهه وسائر بدنه وهو یکثر من الشّهادة للَّه‌بالوحدانیّة، ثمّ أخذ ثوباً فاتّشح به وامّه تری ما یفعل فرعبت منه رعباً شدیداً، فهرول من بین یدیها مادّاً
__________________________________________________
(1)- [حکاه عنه أیضاً فی البحار، 11/ 187]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 464
عینه إلی السّماء، فکان منه ما قال اللَّه (عزّ وجلّ): «فلمّا جنّ علیه اللّیل رأی کوکباً قال هذا ربِّی» وقصّة الشّمس والقمر إلی قوله: «وما أنا من المشرکین» «1»
.وعلمتم أنّ موسی بن عمران علیه السلام کان فرعون فی طلبه یبقر بطون النّساء الحوامل ویذبح الأطفال لقتل موسی علیه السلام، فلمّا ولدته امّه أوحی إلیها أن یأخذوه من تحتها فتقذفه وتلقیه فی التّابوت وتقذفه فی الیمّ، فبقیت حیرانة حتّی کلّمها موسی وقال لها: یا امّ اقذفینی فی التّابوت، فقالت له: هی من کلامه، یا بنیّ! إنّی أخاف علیک من الغرق، فقال لها:
لا تخافی إنّ اللَّه رادّی إلیکِ، ففعلت ذلک، فبقی التّابوت فی الیمّ إلی أن ألقاه إلی السّاحل وردّ إلی امّه وهو برهة لا یطعم طعاماً ولا یشرب شراباً معصوماً، وروی أنّ المدّة کانت سبعین یوماً، وروی أ نّها کانت تسعة أشهر، وقال اللَّه تعالی فی حال طفولیّته: «وَلِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی* إذ تَمْشِی اخْتُکَ فتقولُ هَلْ أدُلُّکُم عَلی مَن یَکْفُلُه» «2»
الآیة.
وهذا عیسی ابن مریم علیه السلام، قال اللَّه تعالی: «فناداها مِن تَحْتِها أ لّاتَحْزَنی قد جَعَلَ رَبّکِ تَحْتکِ سَریّاً» «3»
إلی آخر الآیة.
فکلّم امّه وقت مولده، فقال لها: «کُلی واشربی وقرّی عَیْناً فإمّا ترینَ من البشرِ أحداً فقولی إنِّی نَذرْتُ للرّحمنِ صَوْماً فَلَنْ اکلِّمَ الیومَ إنسیّاً» «4».
وقال: «فأشارَت إلیهِ قالوا کیفَ نُکلِّمُ مَنْ کانَ فی المَهْدِ صَبیّاً* قالَ إنِّی عبدُ اللَّهِ آتانی الکِتابَ وجَعَلَنی نَبِیّاً* وجَعَلَنی مُبارَکاً أینما کُنْتُ وأوْصانی بالصّلاةِ والزّکاةِ ما دُمْتُ حیّاً* وبَرّاً بوالِدَتی ولَم یَجْعَلْنی جَبّاراً شَقِیّاً» «5».
فتکلّم عیسی ابن مریم علیه السلام فی وقت ولادته واعطی الکتاب والنّبوّة واوصی بالصّلاة والزّکاة فی ساعة مولده وکلّمه النّاس فی الیوم الثّالث، وقد علمتم جمیعاً خلقتی، وإنّ علیّاً
__________________________________________________
(1) [الأنعام: 6/ 76- 79]
(2) [طه: 20/ 39- 40، وفی المطبوع: «أهل بَیْتٍ یکفلونه»، وهذا من سورة القصص المبارکة: 28/ 12: «فقالت هل أدلّکم علی أهلِ بَیْتٍ یکفلونه»]
(3) [مریم: 19/ 24]
(4) [مریم: 19/ 26]
(5) [مریم: 19/ 29- 32]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 465
من نوری ونوری ونوره نور واحد، وکنّا کذلک نسبِّح اللَّه ونقدِّسه ونمجِّده ونهلِّله ونکبِّره قبل أن یخلق الملائکة والسّماوات والأرضین والهواء، ثمّ عرش العرش وکتب أسماءنا بالنّور علیه، ثمّ أسکننا صلب آدم ولم نزل ننتقل فی أصلاب الرّجال المؤمنین، وفی أرحام النّساء الصّالحات یسمع تسبیحنا فی الظّهور والبطون فی کلّ عهد وعصر وزمان إلی أبی عبدالمطّلب فإنّه کان یظهر نورنا فی بلجات وجوه آبائنا وامّهاتنا حتّی ثبتت أسماؤنا مخطوطة بالنّور علی جبهاتهم.
فلمّا افترقنا نصفین: فی عبداللَّه نصف، وفی أبی طالب عمّی نصف، کان تسبیحاً فی ظهورهما، فکان عمّی وأبی إذا جلسا فی ملأ من النّاس ناجی نوری من صلب أبی نور علیّ من صلب أبیه إلی أن خرجنا من صلبی أبوینا وبطنی امّینا، ولقد علم جبریل علیه السلام فی وقت ولادة علیّ وهو یقول: هذا أوّل ظهور نبوّتک، وإعلان وحیک، وکشف رسالتک إذ أیّدک اللَّه بأخیک ووزیرک وصنوک وخلیفتک ومن شددت به إزرک، وأعلیت به ذکرک علیّ بن أبی طالب، فقمت مبادراً، فوجدت فاطمة ابنة أسد امّ علیّ بن أبی طالب وقد جاءها المخاض، فوجدتها بین النّساء والقوابل من حولها، فقال حبیبی جبرائیل: سجف بینها وبین النّساء سجافاً، فإذا وضعت علیّاً فتلقه بیدک الیمنی، ففعلت ما أمرنی به ومددت یدی الیمنی نحو امّه، فإذا بعلیّ مائلًا علی یدی واضعاً یده الیمنی فی اذنه یؤذِّن ویقیم بالحنیفیّة ویشهد بوحدانیّة اللَّه (عزّ وجلّ) وبرسالتی.
ثمّ أشار إلیَّ فقال: یا رسول اللَّه! اقرأ. قلت: أقرأ والّذی نفس محمّد بیده لقد ابتدأ بالصّحف الّتی أنزلها اللَّه علی آدم وابنه شیث فتلاها من أوّل حرف إلی آخر حرف حتّی لو حضر شیث لأقرّ بأ نّه أقرأ لها منه، ثمّ تلا صحف نوح حتّی لو حضر نوح لأقرّ أ نّه أقرأ لها منه، ثمّ تلا صحف إبراهیم حتّی لو حضر إبراهیم لأقرّ أ نّه أقرأ لها منه، ثمّ تلا زبور داوود حتّی لو حضر داوود لأقرّ أ نّه أقرأ لها منه، ثمّ تلا توراة موسی حتّی لو حضر موسی لأقرّ أ نّه أقرأ لها منه، ثمّ قرأ إنجیل عیسی حتّی لو حضر عیسی لأقرّ بأ نّه أقرأ لها منه، ثمّ خاطبنی وخاطبته بما یخاطب به الأنبیاء، ثمّ عاد إلی طفولیّته.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 466
وهکذا سبیل الاثنی عشر إماماً من ولده یفعلون فی ولادتهم مثله.
فماذا تحدّثون وماذا علیکم من قول أهل الشکّ والشّرک باللَّه، هل تعلمون إنِّی أفضل النّبیِّین، ووصیِّی علیّ أفضل الوصیِّین، وإنّ أبی آدم تمام اسمی واسم أخی علیّ وابنتی فاطمة وابنیّ الحسن والحسین علیهم السلام مکتوبة علی سرادق العرش بالنّور، منذ قال آدم:
«إلهی هل خلقت خلقاً قبلی هو أکرم علیک منّی»؟ قال: یا آدم! «لولا هذه الأسماء ما خلقت سماء مبنیّة ولا أرضاً مدحیّة ولا ملکاً مقرّباً ولا نبیّاً مرسلًا ولا خلقتک یا آدم»، فقال: إلهی وسیِّدی! بحقِّهم إلّاغفرت لی خطیئتی. فکنّا نحن الکلمات الّتی تلقی آدم من ربّه، فغفر له وقال: ابشر یا آدم، فإنّ هذه الأسماء من ذرّیّتک وولدک، فحمد اللَّه وافتخر علی الملائکة بنا، فإذا کان هذا من فضلنا عند اللَّه وفضل اللَّه علینا ولا یعطی إبراهیم وموسی وعیسی شیئاً من الفضل إلّاویعطیه بنا، فماذا یضرّنا ویحزنکم قول أهل الإفک والمسرفین.
فقام سلمان ومن کان معه علی أقدامهم وهم یقولون: یا رسول اللَّه! نحن الفائزون؟
قال: نعم، أنتم الفائزون، واللَّه لکم خلقت الجنّة، ولأعدائنا وأعدائکم خلقت النّار. فکان هذا من دلائله وبراهینه ومعاجزه قبل وفاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم.
الخصیبی، الهدایة الکبری،/ 98- 101
صفوان الجمّال «1»، قال: دخلت علی أبی عبداللَّه جعفر بن محمّد علیه السلام وهو یقرأ هذه الآیة: «فَتَلَقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إنّهُ هُوَ التّوّابُ الرّحیم»، ثمّ التفت إلیّ.
فقال: یا صفوان! إنّ اللَّه تعالی ألهمَ آدم علیه السلام أن یرمی بطرفه نحو العرش، فإذا هو بخمسة أشباح من نور یسبّحون اللَّه ویقدّسونه.
فقال آدم: یا ربّ! من هؤلاء؟
قال: یا آدم! صفوتی من خلقی، لولاهم ما خلقت الجنّة ولا النّار، خلقت الجنّة لهم
__________________________________________________
(1)- وهو أبو محمّد صفوان بن مهران بن المغیرة الأسدیّ الکوفیّ، وکان یسکن بنی حرام بالکوفة.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 467
ولمَن والاهم، والنّار لمَن عاداهم. لو أنّ عبداً من عبادی أتی بذنوب کالحبال الرّواسی، ثمّ توسّل إلیَّ بحق هؤلاء لعفوت له.
فلمّا أن وقع آدم فی الخطیئة قال: یا ربّ! بحقّ هؤلاء الأشباح اغفر لی.
فأوحی اللَّه عزّ وجلّ إلیه: إنّک توسّلت إلیَّ بصفوتی وقد عفوت لک.
قال آدم: یا ربّ! بالمغفرة الّتی غفرت إلّاأخبرتنی من هم.
فأوحی اللَّه إلیه: یا آدم! هؤلاء خمسة من ولدک، لعظیم حقّهم عندی اشتقّت لهم خمسة أسماء من أسمائی، فأنا المحمود وهذا محمّد، وأنا العلیّ وهذا علیّ، وأنا الفاطر وهذه فاطمة، وأنا المحسن وهذا الحسن، وأنا الإحسان فهذا الحسین.
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 3/ 6- 7 رقم 923
حدّثنا أبو الحسن علیّ بن الفضل بن العبّاس البغدادیّ قال: قرأت علی أحمد بن محمّد ابن سلیمان «1» بن الحارث قلت: حدّثکم محمّد بن علیّ بن خلف العطّار، قال: حدّثنا حسین الأشقر «2»، قال: حدّثنا عمرو «3» بن أبی المقدام، عن أبیه، عن سعید بن جبیر، «4» عن ابن عبّاس قال: سألت النّبیّ صلی الله علیه و آله عن «5» الکلمات الّتی تلقّاها «6» آدم من ربّه فتاب علیه، قال: سألته «7» بحقِّ محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین إلّاتبت علیَّ «8»، فتاب علیه. «9»
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی الوسائل]
(2) [الوسائل: «ابن أشعر»]
(3)- [البرهان: «عمر»]
(4)- [من هنا حکاه عنه فی کشف الغمّة ونور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(5) [فی نهج الحقّ مکانه: «قوله تعالی: فتلقّی آدم من ربّه کلمات روی الجمهور عن ابن عبّاس قال سئل رسول اللَّه عن ...»]
(6)- [فی الأمالی وکشف الغمّة: «تلقّی»]
(7) [فی الأمالی ومعانی الأخبار وکشف الغمّة ونهج الحقّ والوسائل والبرهان والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «سأله»]
(8)- [البرهان: «علیه»]
(9)- ابن عباس گوید: «از پیغمبر پرسیدم، کلماتی که آدم از پروردگار خود دریافت نمود و به برکت آن
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 468
الصّدوق، الخصال، 1/ 299 رقم 8، معانی الأخبار،/ 125 رقم 1، الأمالی،/ 75- 76 رقم 2/ عنه: الإربلی، کشف الغمّة، 1/ 465؛ الحرّ العاملی، وسائل الشّیعة، 4/ 1139؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 87؛ المجلسی، البحار «1»، 26/ 325؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 68؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 1/ 382؛ مثله الحلّی، نهج الحقّ، 179
حدّثنا علیّ بن أحمد بن موسی رضی الله عنه، قال: حدّثنا حمزة بن القاسم العلویّ العبّاسیّ، قال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن مالک الکوفیّ الفزاریّ، قال: حدّثنا محمّد بن الحسین بن زید الزّیّات، قال: حدّثنا محمّد بن زیاد الأزدیّ، عن المفضّل بن عمر، عن الصّادق جعفر ابن محمّد علیهما السلام قال: سألته عن قول اللَّه عزّ وجلّ: «وإذ ابتلی إبراهیم ربّه بکلمات» ما هذه الکلمات؟ قال: هی الکلمات الّتی تلقّاها آدم من ربِّه فتاب علیه وهو أ نّه قال: یا ربّ! أسألک بحقّ محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین إلّاتبت علیَّ، فتاب اللَّه علیه إنّه هو التّوّاب الرّحیم. فقلت له: یا ابن رسول اللَّه! فما یعنی عزّ وجلّ بقوله: «فأتمّهنّ»؟
قال: یعنی فأتمّهنّ إلی القائم علیه السلام اثنی عشر إماماً، تسعة من ولد الحسین. «2»
الصّدوق، الخصال، 1/ 337 رقم 84
حدّثنا محمّد بن موسی بن المتوکّل رحمه الله قال: حدّثنی «3» محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد «3»، عن العبّاس بن معروف، عن بکر بن محمّد، قال: حدّثنی أبو سعید المدائنیّ یرفعه «4»
__________________________________________________
- کلمات خداوند توبه آدم را پذیرفت، چه بود؟»
فرمود: «از خداوند درخواست کرد که: بار الها! به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین که توبه‌ام بپذیر.»
و خداوند توبه‌اش را پذیرفت.
فهری، ترجمه خصال، 1/ 299
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار: 11/ 176]
(2) [راجع: «الأئمّة من ولده علیه السلام»]
(3- 3) [البرهان: «یحیی بن أحمد»]
(4) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق مکانه: «فی کتاب معانی الأخبار بإسناده إلی أبی سعید المدائنیّ یرفعه (رفعه) ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 469
فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «فتلقّی «1» آدَمُ من ربِّهِ کَلِمات»، قال: سألته بحقّ محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام.
الصّدوق، معانی الأخبار،/ 125/ عنه: الإربلی، کشف الغمّة، 1/ 465؛ الحرّ العاملی، وسائل الشّیعة، 4/ 1140؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 87؛ المجلسی، البحار «2»، 26/ 324؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 67؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 1/ 382
وقد قرأ ابن کثیر وأهل مکّة وابن عبّاس ومجاهد: «فتلقّی آدَمُ مِن رَبِّهِ کَلِمات» بالنّصب [ «مِن رَبِّه»] وبرفع «کَلِمات»، وعلی هذه القراءة لا یکون معنی التلقِّی القبول، بل یکون المعنی إنّ الکلمات تدارکته بالنّجاة والرّحمة.
فأمّا الکلمات فقد قیل إنّها: «رَبّنا ظلمنا أنفسنا وإن لم تغفر لنا وترحمنا لنکوننّ من الخاسرین».
وقیل: بل هی «سبحان اللَّه والحمد للَّه‌ولا إله إلّااللَّه واللَّه أکبر».
وقیل: بل الکلمات إنّ آدم علیه السلام قال: یا ربّ! أرأیت إن تبت وأصلحت قال اللَّه تعالی:
إذن أرجعک إلی الجنّة.
وقیل- وهذه روایة تختصّ أهل البیت: إنّ آدم رأی مکتوباً علی العرش أسماء معظّمة مکرّمة، فسأل عنها؟ فقیل له: هذه أسماء أجلّ الخلق منزلة عند اللَّه تعالی، وأمکنهم مکانة ذلک بأعظم الثّناء والتّفخیم والتّعظیم، أسماء محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین صلوات اللَّه علیهم، فحینئذ سأل آدم علیه السلام ربّه تعالی وجعلهم الوسیلة فی قبول توبته ورفع منزلته.
فإن قیل: علی هذا الوجه الأخیر کیف یطابق هذا الوجه قوله تعالی: «فتلقّی آدَمُ من رَبِّهِ کَلِمات» وما الّذی تلقّاه؟ وکیف یسمّی من ذکرتهم کلمات؟ وهذه إنّما یتمّ فی الوجوه الأوّل، لأنّها متضمّنة ذکر کلمات وألفاظ علی کلّ حال.
__________________________________________________
(1) [فی کشف الغمّة مکانه: «روی فی معنی قوله تعالی: فتلقّی ...»]
(2)- [حکاه أیضاً فی البحار: 11/ 177]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 470
قلنا: قد یسمّی الکتابة کلمات علی ضرب من التّوسّع والتّجوّز، وإذا کنّا قد ذکرنا أنّ آدم علیه السلام رأی کتاباً یتضمّن أسماء قوم، فجائز أن یقال: إنّها کلمات تلقّاها ورغب إلی اللَّه بها.
ویجوز أیضاً أن یکون آدم لما رأی تلک الکتابة سأل عنها، قال اللَّه تعالی: هذه أسماء من أکرمته وعظّمته. وأجللته ورفعت منزلته، ومن لا أسأل به إلّاأعطیت وکانت هذه الکلمات الّتی تلقّاها وانتفع بها.
فأمّا التّوبة من آدم علیه السلام وقبول اللَّه تعالی توبته، وهو علی مذهبنا الصّحیح لم یوقع ذنباً ولا قارف قبیحاً ولا عصی بأن خالف واجباً، بل بأن ترک مندوباً، فقد بیّنّا معناها مستقصی مستوفی فی کتاب «تنزیه الأنبیاء والأئمّة علیهم السلام» وأزلنا الشّبهة المعترضة عن هذا المعنی، فمَنْ أراد ذلک أخذ من موضعه.
الشّریف المرتضی، الرّسائل، 3/ 116- 117
أخبرنا أبو القاسم محمّد بن الحسین [بن] علیّ بن عبدوس البغدادیّ بقراءتی علیه، قال: حدّثنا أبو علیّ الحسن بن خلف الکرخیّ إملاءً، قال: حدّثنا القاضی أبو علیّ الحسن ابن علیّ الخزاعیّ الجرّاحیّ، قال: حدّثنا أبو ذرّ أحمد بن محمّد بن أبی بکر العطّار، قال:
حدّثنا محمّد بن علیّ بن خلف، قال: حدّثنا الحسین الأشقر، قال: حدّثنا عمرو بن أبی المقدام، عن أبیه، عن سعید بن جبیر:
عن ابن عبّاس قال: سألت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله [وسلّم] عن الکلمات الّتی تلقّاها آدم علیه السلام من ربّه عزّ وجلّ فتاب علیه؟ قال: سأله بحقِّ محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین إلّاتبت علیَّ. فتاب علیه.
الخزاعی، الأربعین عن الأربعین،/ 59 رقم 17
أخبرنا أحمد بن محمّد بن عبدالوهّاب إجازة، «1» أخبرنا أبو أحمد عمر بن عبیداللَّه بن شَوْذَب «1»، حدّثنا محمّد بن عثمان، قال: حدّثنی محمّد بن سلیمان بن الحارث، حدّثنا محمّد
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 471
ابن علیّ بن خَلَف العطّار، حدّثنا حسین الأشقر، حدّثنا عمرو «1» بن أبی المقدام، عن أبیه، عن سعید بن جُبَیر، «2» عن عبداللَّه بن عبّاس قال: سئل النّبیّ صلی الله علیه و آله «3» عن الکلمات «4» الّتی تلقّا «5» آدم من ربِّه، فتاب علیه، قال «6»: سأله « «7» بحقِّ محمّد «7» وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین إلّا تُبتَ «8» علیَّ»، فتاب علیه «9».
ابن المغازلی، المناقب،/ 45 رقم 89/ عنه: ابن البطریق، العمدة،/ 379 رقم 745؛ ابن طاووس، الطّرائف، 1/ 112؛ الطّریحی، المنتخب، 1/ 77؛ المجلسی، البحار «10»، 24/ 183؛ القندوزی، ینابیع المودّة 10، 2/ 248؛ مثله الفتّال، روضة الواعظین،/ 157
روی عن مجاهد عن أبی عمر «11»؛ وأبی سعید الخدریّ، قالا: کنّا جلوساً عند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، إذ دخل سلمان الفارسیّ، وأبو ذرّ الغفاریّ، والمقداد بن الأسود، «12» وعمّار بن یاسر، وحذیفة بن الیمان، وأبو الهیثم بن التّیهان، وخزیمة بن ثابت ذو الشّهادتین «12» وأبو الطّفیل عامر بن واثلة، فجثّوا بین یدیه «13»، والحزن ظاهر فی وجوههم، فقالوا «14»: فدیناک بالآباء والامّهات یا رسول اللَّه، إنّا نسمع من قوم فی أخیک وابن عمّک ما یحزننا، وإنّا
__________________________________________________
(1) [البحار: «عثمان»]
(2) [من هنا حکاه فی الطّرائف والمنتخب والینابیع]
(3)- [الینابیع: «رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»]
(4)- [فی روضة الواعظین مکانه: «قال صلی الله علیه و آله و سلم: الکلمات ...»]
(5) [فی العمدة والطّرائف والمنتخب والبحار: «تلقّاها»]
(6)- [المنتخب: «فقال»]
(7- 7) [المنتخب: «بمحمّد»]
(8) [فی العمدة والبحار: «ما تبت»]
(9)- [زاد فی الینابیع: «وغفر له»]
(10)- [حکاه أیضاً فی البحار، 37/ 65، والینابیع، 1/ 288]
(11) [فی البرهان والبحار: «أبی عمرو»]
(12- 12) [لم یرد فی البرهان]
(13) [البحار: «یدی رسول اللَّه»]
(14)- [البرهان: «وقالوا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 472
نستأذنک فی الرّدِّ علیهم. فقال رسول اللَّه «1» صلی الله علیه و آله: وما عساهم یقولون فی أخی وابن عمِّی علیّ بن أبی طالب؟ فقالوا: یقولون أیّ فضل لعلیّ فی سبقه إلی الإسلام وإنّما أدرکه الإسلام طفلًا، ونحو هذا القول! فقال صلی الله علیه و آله: أفهذا «2» یحزنکم؟ قالوا: إی‌واللَّه، فقال: «3» وباللَّه «3» أسألکم هل علمتم من الکتب السّالفة إنّ إبراهیم علیه السلام هرب به أبوه من الملک الطّاغیّ «4» فوضعت به «4» امّه بین أثلاث «5» بشاطئ نهر یتدفّق، بین «6» غروب الشّمس وإقبال اللّیل، فلمّا وضعته واستقرّ علی وجه «7» الأرض قام من تحتها یمسح وجهه ورأسه ویکثر من شهادة أن لا إله إلّااللَّه، ثمّ أخذ ثوباً فامتسح «8» به وامّه تراه «9»، فذعرت منه ذعراً شدیداً، ثمّ «10» مضی یهرول «10» بین یدیها مادّاً عینیه إلی السّماء، فکان منه ما قال اللَّه عزّ وجلّ: «وکذلکَ نُری إبراهیم ملکوت السّماواتِ والأرض ولیکون مِنَ الموقِنین، فلمّا جنّ علیه اللّیل رأی کوکَباً، قال: هذا ربِّی- إلی قوله-: إنِّی بَری‌ء ممّا تُشْرِکون» «11»
وعلمتم إنّ موسی بن عمران علیه السلام کان فرعون فی طلبه ینقر «12» بطون النّساء الحوامل، ویُذبِّح الأطفال لیقتل موسی، فلمّا ولدته امّه أمرت «13» أن تأخذه من تحتها وتقذفه فی التّابوت، وتلقّی
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [فی البرهان والبحار: «فهذا»]
(3- 3) [فی البرهان: «تاللَّه»، وفی البحار: «باللَّه»]
(4- 4) [البرهان: «فوضعته»]
(5)- [البحار: «أثلال»]
(6)- [فی البرهان: «وفی روایة: نهر یتدفّق یقال له حرزان، بین»، وفی البحار: «یقال له حرزن من»]
(7) [البرهان: «وجهه»]
(8) [فی البرهان: «فامسح»، وفی البحار: «واتّشح»]
(9)- [زاد فی البرهان: «وفی روایة فاتّشح به وامّه تراه»]
(10- 10) [البحار: «هرول»]
(11) [الأنعام: 6/ 75- 78]
(12) [فی البرهان والبحار: «یبقر»]
(13) [البحار: «أمرها»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 473
بالتّابوت «1» فی الیمّ، «2» فبقیت حیرانة حتّی کلّمها موسی، وقال لها «3»: یا امّ! اقذفینی فی التّابوت، وألقی التّابوت فی الیمّ «2»، فقالت وهی ذعرة من کلامه: یا بنیّ! إنّی أخاف علیک من «4» الغرق؟ فقال لها «4»: لا تحزنی إنّ اللَّه رادّنی «5» إلیکِ، «6» فبقیت حیرانة حتّی کلّمها موسی، وقال لها: یا امّ! اقذفینی فی التّابوت وألقی التّابوت فی الیمّ «6»، ففعلت «7» ما امرت به، فبقی فی «8» التّابوت و «8» الیمّ إلی أن قذفه فی السّاحل «9» وردّه إلی امّه برمّته لا یطعم طعاماً ولا یشرب شراباً معصوماً.
(ورُوی) إنّ المدّة کانت «10» سبعین یوماً، (ورُوی) سبعة أشهر.
وقال اللَّه تعالی «11» فی حال طفولیّته «12»: «ولتصنع علی عینی إذ تمشی أختک، فتقول هَل أدلّکُم علی مَنْ یکفله، فرجعناکَ إلی امِّکَ کی تقرَّ عینها ولا تحزن» «13»
الآیة؛ وهذا عیسی ابن مریم علیه السلام قال اللَّه عزّ وجلّ «14» فیه: «فناداها من تحتها أ لّاتحزنی قد جعلَ ربّکِ تحتکِ سریّاً 14- إلی قوله-: إنسیّاً» «15»، فکلّم امّه وقت مولده وقال حین أشارت إلیه: «فقالوا
__________________________________________________
(1) [فی البرهان والبحار: «التّابوت»]
(2- 2) [لم یرد فی البحار]
(3)- [لم یرد فی البرهان]
(4) [لم یرد فی البحار]
(5)- [البحار: «یردّنی»]
(6- 6) [لم یرد فی البرهان]
(7) [البحار: «فقال: فعلت»]
(8- 8) [لم یرد فی البحار، وفی البرهان: «التّابوت فی»]
(9)- [البرهان: «إلی السّاحل»]
(10) [البرهان: «کان»]
(11) [البرهان: «ربّی»]
(12)- [زاد فی البرهان: «کما قال اللَّه تعالی: «وحرّمنا علیه المراضع من قبل» وقال تعالی»]
(13) [طه: 20/ 39- 40]
(14- 14) [البرهان: « «واذکر فی الکتاب مریم إذ انتبذت من أهلها مکاناً شرقیّاً»]
(15) [مریم: 19/ 24- 26]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 474
کیفَ نُکلِّم مَنْ کانَ فی المَهْدِ صَبیّاً* قال: إنِّی عبدُ اللَّه آتانی الکتاب» «1»
إلی آخر الآیة، فتکلّم علیه السلام فی وقت ولادته؛ وأعطی «2» کتاب النّبوّة «2» وأوصی بالصّلاة والزّکاة فی ثلاثة أیّام من مولده، وکلّمهم فی الیوم الثّانی من مولده، وقد علمتم جمیعاً أنّ اللَّه عزّ وجلّ خلقنی وعلیّاً «3» نوراً واحداً «3»، وإنّا کنّا فی صلب آدم نسبِّح اللَّه تعالی، ثمّ نقلنا إلی أصلاب الرِّجال «4» وأرحام النِّساء یسمع تسبیحنا فی الظّهور والبطون فی کلّ عهد وعصر إلی عبدالمطّلب، وإنّ نورنا کان یظهر فی وجوه آبائنا، وامّهاتنا حتّی تبیّن أسماؤنا مخطوطة بالنّور علی جباههم، ثمّ افترق نورنا فصار نصفه فی عبداللَّه، ونصفه فی أبی طالب عمّی؛ وکان «5» یسمع تسبیحنا من ظهورهما، وکان أبی وعمّی إذا جلسا فی ملأ «6» من قریش و «7» قد تبیّن نوری من صلب أبی، ونور علیّ من صلب أبیه «7» إلی أن خرجنا من «8» أصلاب أبوینا «8» وبطون امّهاتنا، ولقد هبط حبیبی جبرئیل فی وقت ولادة علیّ، فقال لی «9»: یا حبیب اللَّه! اللَّه «10» «11» یقرأ علیک السّلام و «11» یهنِّیک بولادة أخیک علیّ ویقول: هذا أوان ظهور نبوّتک وإعلان وحیک وکشف رسالتک. إذا أیّدتک بأخیک ووزیرک وصنوک وخلیفتک ومن «12» شددت به أزرک و «13» أعلیت به ذکرک. فقمت مبادراً وجدت «13» فاطمة
__________________________________________________
(1) [مریم: 19/ 29- 30]
(2- 2) [فی البرهان والبحار: «الکتاب والنّبوّة»]
(3- 3) [فی البرهان والبحار: «من نور واحد»]
(4) [فی البرهان والبحار: «الآباء»]
(5) [البحار: «فکان»]
(6)- [البرهان: «الملأ»]
(7- 7) [البحار: «تلألأ نور فی وجوههما من دونهم حتّی أنّ الهوام والسّباع یسلّمان علیهما لأجل نورهما»]
(8- 8) [البرهان: «صلب آبائنا»]
(9) [لم یرد فی البرهان والبحار]
(10) [البحار: «العلیّ الأعلی»]
(11- 11) [البرهان: «یقرئک السّلام ویقول»]
(12) [لم یرد فی البرهان]
(13- 13) [البحار: «أعلنت به ذکرک فقم إلیه واستقبله بیدک الیمنی فإنّه من أصحاب الیمین وشیعته الغرّ المحجّلون فقمت مبادراً فوجدت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 475
بنت أسد امّ علیّ وقد جاءها «1» المخاض وهو «2» بین النّساء والقوابل حولها، وقال «3» حبیبی جبرئیل: یا محمّد! أسجف «4» بینها وبینک سجفاً، فإذا وضعت بعلیّ فتلقّاه «5». ففعلت ما أمرت به، ثمّ قال لی: امدد یدک یا محمّد «6» فإنّه صاحبک الیمین «6»، فمددت یدی «7» نحو امّه فإذا بعلیّ مائلًا «7» علی یدیّ، واضعاً یده الیمنی «8» فی اذنه الیمنی «8» وهو یؤذِّن ویقیم بالحنیفیّة ویشهد «9» بوحدانیّة اللَّه عزّ وجلّ وبرسالتی «10»، ثمّ «11» قال لی: یا رسول اللَّه! اقرأ، قلت: أقرأ؛ فوَ الّذی نفس محمّد «11» بیده لقد ابتدأ بالصّحف التّی أنزلها اللَّه عزّ وجلّ علی آدم.
فقام بها «12» شیث فتلاها من أوّل حرف فیها «8» إلی آخر حرف فیها «8» حتّی لو حضر «13» بها شیث لأقرّ له إنّه أحفظ له منه «13»، ثمّ قرأ توراة موسی حتّی لو حضره «14» موسی لأقرّ بأ نّه أحفظ لها منه، ثمّ قرأ زبور داوود حتّی لو حضره «15» داوود لأقرّ بأنّه أحفظ لها منه، ثمّ قرأ إنجیل عیسی حتّی لو حضره 15 عیسی لأقرّ بأ نّه أحفظ لها منه، ثمّ قرأ القرآن
__________________________________________________
(1) [البحار: «جاء لها»]
(2)- [فی البرهان والبحار: «هی»]
(3)- [فی البرهان والبحار: «فقال»]
(4) [فی البرهان: «سجف»، وفی البحار: «نسجف»]
(5)- [البحار: «تتلقّاه»]
(6- 6) [لم یرد فی البحار]
(7- 7) [البحار: «الیمنی نحو امّه فإذا أنا بعلیّ»]
(8- 8) [لم یرد فی البرهان والبحار]
(9) [البرهان: «یتشهّد»]
(10)- [البحار: «برسالاتی ثمّ انثنی إلیّ وقال: السّلام علیک یا رسول اللَّه»]
(11- 11) [البرهان: «انثنی إلیّ وقال: السّلام علیک یا رسول اللَّه اقرأ یا أخی فوَ الّذی نفسی»]
(12) [زاد فی البحار: «ابنه»]
(13- 13) [فی البرهان: «بها شیث لأقرّ بأنّه أحفظ لها منه، وفی روایة أخری: حتّی لو حضره آدم لأقرّ له أ نّه أحفظ لها منه، ثمّ صحف نوح، ثمّ صحف إبراهیم»، وفی البحار: «شیث لأقرّ له أ نّه أحفظ له منه، ثمّ صحف نوح، ثمّ صحف إبراهیم»]
(14) [فی البرهان: «أحضر»، وفی البحار: «حضر»]
(15) [فی البرهان والبحار: «حضر»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 476
الّذی أنزله «1» اللَّه علیّ من أوّله إلی آخره، فوجدته یحفظ کحفظی له السّاعة من غیر أن أسمع منه «2» آیة، ثمّ خاطبنی وخاطبته بما یخاطب «3» الأنبیاء والأوصیاء، ثمّ عاد إلی «4» حال طفولیّته «4»، فلِمَ تحزنون وماذا علیکم من قول أهل الشّکّ والشّرک باللَّه تعالی، هل تعلمون أنِّی أفضل النّبیِّین وإنّ وصیِّیّ أفضل الوصیِّین، وإنّ أبی آدم علیه السلام لمّا رأی اسمی واسم علیّ و «5» ابنتی فاطمة والحسن والحسین، وأسماء أولادهم مکتوباً «6» علی ساق العرش بالنّور، قال: إلهی وسیِّدی، هل خلقت خلقاً هو أکرم علیک منِّی؟ فقال: یا آدم! لولا هذه الأسماء لما خلقت «7» سماء مبنیّة، ولا أرضاً مدحیّة، ولا ملکاً مقرّباً؛ ولا نبیّاً مرسلًا، ولا خلقتک یا آدم. فلمّا عصی آدم ربّه «8» سأله بحقّنا أن یقبل توبته، ویغفر خطیئته، فأجابه، وکنّا الکلمات «9» الّتی تلقّاه «9» آدم من ربّه عزّ وجلّ، فتاب علیه وغفر له، فقال له: یا آدم! أبشر فإنّ هذه الأسماء «10» من ذرِّیّتک وولدک، فحمدَ آدم «11» ربّه عزّ وجلّ وافتخر علی الملائکة بنا «10» وأنّ هذا من فضلنا وفضل اللَّه علینا.
وقام «12» سلمان ومن معه وهم یقولون: نحن الفائزون؟ فقال لهم «13» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: أنتم الفائزون ولکم خلقت الجنّة، ولأعدائنا وأعدائکم خلقت النّار.
__________________________________________________
(1) [فی البرهان والبحار: «أنزل»]
(2) [البرهان: «له»]
(3)- [زاد فی البرهان: «به»]
(4- 4) [فی البرهان: «طفولیّته وهکذا أحد عشر اماماً من نسله یفعل فی ولادته مثل ما یفعل الأنبیاء»، وفی البحار: «حال طفولیّته وهکذا أحد عشر اماماً من نسله»]
(5) [زاد فی البرهان: «اسم»]
(6)- [البحار: «مکتوبة»]
(7) [البرهان: «ما خلقت»]
(8) [زاد فی البحار: «و»]
(9- 9) [فی البرهان: «الّتی تلقّاها»، وفی البحار: «تلقّاها»]
(10) [لم یرد فی البرهان]
(11)- [البرهان: «اللَّه»]
(12) [فی البرهان والبحار: «فقام»]
(13)- [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 477
الفتّال، روضة الواعظین، 1/ 82- 84/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 535- 537؛ المجلسی، البحار، 35/ 19- 23
واختلف فی الکلمات «1» ما هی «1»؟ [...] قیل: وهی روایة تختصّ بأهل البیت علیهم السلام أنّ آدم رأی مکتوباً علی العرش أسماء «2» معظّمة مکرّمة «2»، فسأل عنها، فقیل له: هذه أسماء «3» أجلّ الخلق منزلة عند اللَّه تعالی «3»، والأسماء: محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین، فتوسّل آدم علیه السلام إلی ربِّه بهم فی قبول توبته ورفع منزلته «4» قوله: «فتاب علیه» فیه حذف «4»، أی تاب آدم فتاب اللَّه علیه، أی قبل توبته، وقیل: «1» تابَ علیه، «1» أی وفّقه للتّوبة وهداه إلیها «1» بأن لقّنه الکلمات حتّی قالها، فلمّا قالها قبل توبته «1»: «إنّه هو التّوّاب» أی کثیر القبول للتّوبة.
الطّبرسی، مجمع البیان، 1/ 89/ عنه: المجلسی، البحار، 11/ 157
بإسناده [أخبرنا السّیّد المرتضی بن الدّاعی، أخبرنا جعفر الدّوریستی، عن أبیه، عن أبی جعفر بن بابویه، أخبرنا أبو جعفر محمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید الصفّار، عن علیّ بن حسّان، عن علیّ بن عطیّة، عن بعض مَنْ سأل أبا عبداللَّه] أ نّه قال فی قوله تعالی: «فتلقّی آدَمُ مِن رَبِّه کَلِماتٍ» سأله بحقِّ محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم الصّلاة والسّلام.
الرّاوندی، قصص الأنبیاء،/ 54 رقم 31
کتاب النّبوّة عن ابن بابویه، بإسناده عن المفضّل بن عمر قال: سألت الصّادق علیه السلام عن قوله: «وإذ ابتلی إبراهیم ربّه بکلمات»، ما هذه الکلمات؟ قال: الّتی تلقّاها آدم من ربّه فتاب علیه وهو أ نّه قال: یا ربّ! أسألک بحقّ محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین إلّا تبت علیَّ، فتاب اللَّه علیه إنّه هو التّوّاب الرّحیم، فقلت: ما یعنی بقوله: «فاتمّهنّ»؟
قال: أتمّهنّ إلی القائم اثنی عشر إماماً.
ابن شهرآشوب، المناقب، 1/ 283
ومن کتاب السّفینة للحاکم الإمام رضی الله عنه، وقد أخبرنا به الفقیه الأجلّ تاج الدِّین
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی البحار]
(2- 2) [البحار: «مکرّمة معظّمة»]
(3- 3) [البحار: «أجلّة الخلق عند اللَّه منزلة»]
(4- 4) [البحار: «فتاب علیه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 478
أحمدبن الحسن البیهقیّ، مناولةً عن السّیّد الإمام مجد الدِّین یحیی بن إسماعیل بن علیّ بن أحمد بن علیّ بن علیّ بن محمّد بن یحیی بن محمّد بن أحمد بن محمّد زبارة بن عبداللَّه بن الحسن الأفطس بن علیّ بن علیّ زین العابدین بن الحسین الشّهید بن علیّ الوصیّ أمیر المؤمنین علیهم السلام، یرفعه إلی الحاکم رضی الله عنه، وأخبرنا به أیضاً القاضی شهاب الدِّین خطیب الزّیدیّة بنیسابور، عبدالعزیز بن الحسن الزّنقیّ الزّیدیّ إجازةً علی لسان الفقیه الأجلّ جمال الدِّین عمران بن الحسن بن ناصر- أدام اللَّه عزّه- عمّن یوثق به من الإخوان، یرفعه إلی الحاکم رضی الله عنه، قال: روی السّیّد أبو طالب بإسناده عن جُویبر، عن الضّحّاک، عن ابن عبّاس، عن النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، قال: لمّا أمر اللَّه تعالی آدم بالخروج من الجنّة، رفع طرفه نحو السّماء، فرأی خمسة أشباح علی یمین العرش، فقال: إلهی خلقتَ خلقاً من قبلی؟
فأوحی اللَّه إلیه: أما تنظر إلی هذه الأشباح؟ قال: بلی. قال: هؤلاء صفوتی من نوری اشتققتُ أسماءهم من اسمی، فأنا اللَّه المحمود وهذا محمّد، وأنا العالی وهذا علیّ، وأنا الفاطر وهذه فاطمة، وأنا المحسن وهذا الحسن، ولی الأسماء الحسنی، وهذا الحسین. فقال آدم:
فبحقِّهم اغفر لی، فأوحی اللَّه إلیه قد غفرتُ لک، وهی الکلمات الّتی قال اللَّه تعالی: «فتَلَقّی آدَمُ مِن رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلیه».
المحلِّی، الحدائق الوردیّة،/ 21- 22 (ط صنعاء)
ما رواه سلمان والمقداد بن الأسود الکندیّ، وعمّار بن یاسر العنسیّ، وأبو ذرّ الغفاریّ، وحذیفة بن الیمان، وأبو الهیثم بن التّیهان، وخزیمة بن ثابت، وذو الشّهادتین، وأبو الطّفیل عامر بن واثلة رضی اللَّه عنهم، أ نّهم دخلوا علی النّبیّ صلی الله علیه و آله فجلسوا بین یدیه والحزن ظاهر فی وجوههم، فقالوا: نفدیک یا رسول اللَّه بأموالنا وأولادنا وأنفسنا وبالآباء والامّهات، إنّا نسمع فی أخیک علیّ بن أبی طالب علیه السلام ما یحزننا، أتأذن لنا بالرّدّ علیه؟
فقال صلی الله علیه و آله: وما عساهم أن یقولوا فی أخی؟ فقالوا: یا رسول اللَّه! یقولون: أیّ فضل لعلیّ ابن أبی طالب فی سبقة الإسلام وإنّما أدرکه طفلًا ونحو ذلک، فهذا یحزننا. فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله: هذا یحزنکم؟ قالوا: نعم یا رسول اللَّه.
فقال: باللَّه علیکم هل علمتم من الکتب المتقدّمة إنّ إبراهیم الخلیل علیه السلام ذهب أبوه
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 479
وهو حمل فی بطن امّه، فخافت علیه من النّمرود بن کنعان لعنه اللَّه، لأنّه کان یقتل الأولاد ویبقر بطون الحوامل، فجاءت به، فوضعته بین أثلاث بشاطئ نهر یتدفّق یقال له خرزان بین غروب الشّمس إلی اللّیل، فلمّا وضعته واستقرّ علی وجه الأرض قام من تحتها یمسح وجهه ورأسه ویکثر من الشّهادة بالوحدانیّة، ثمّ أخذ ثوباً فاتّشح به وامّه تری ما یصنع وقد ذعرت منه ذعراً شدیداً، فهرول من یدها مادّاً عینیه إلی السّماء، وکان منه أ نّه عندما نظر الکواکب سبّح اللَّه وقدّسه وقال: سبحان الملک القدّوس، فقال اللَّه فیه: «وکذلک نری إبراهیم ملکوت السّماوات والأرض» «1»
الآیة. وعلمتم أنّ موسی بن عمران کان قریباً من فرعون، وکان فرعون فی طلبه، وکان یبقر بطون الحوامل من أجله، فلمّا ولدته امّه فزعت علیه، فأخذته من تحتها وطرحته فی التّابوت وقال لها: یا امّی! ألقینی فی الیمّ. فقالت له وهی مذعورة من کلامه: إنِّی أخاف علیک الغرق. قال لها:
لا تخافی ولا تحزنی إنّ اللَّه تعالی رادّی علیکِ. ثمّ ألقته فی الیمّ کما ذکر لها، ثمّ بقی فی الیمّ لا یطعم طعاماً ولا یشرب شراباً، معصوماً مدّة إلی أن ردّ علی امّه، وقیل بقی سبعین یوماً، فأخبر اللَّه تعالی عنه: «إذ تمشی أختکَ فتقولُ هل أدلّکُم علی مَن یکفله» «2»
الآیة.
وعیسی ابن مریم علیه السلام إذا تکلّم مع امّه عند ولادته وقصّته مشهورة: «فناداها من تحتها أن لا تحزنی قد جعلَ رَبّکِ تحتکِ سریّاً» «3»
الآیة، «والسّلام علیَّ یوم وُلِدت ویوم‌أموتُ ویوم ابعَثُ حَیّاً» «4»
، وقد علمتم جمیعاً أنِّی أفضل الأنبیاء، قد خلقت أنا وعلیّ من نور واحد، وإنّ نورنا کان یسمع تسبیحه من أصلاب آبائنا وبطون امّهاتنا فی کلّ عصر وزمن إلی عبدالمطّلب، فکان نورنا یظهر فی آبائنا. فلمّا وصل إلی عبدالمطّلب انقسم النّور نصفین، نصفاً إلی عبداللَّه ونصفاً إلی أبی طالب عمّی، وإنّهما کانا جلسا فی ملأ من النّاس یتلألأ نورنا فی وجهیهما من دونهم حتّی إنّ السّباع والهوامّ کانت تسلِّم علیهما لأجل
__________________________________________________
(1) [الأنعام: 6/ 75]
(2) [طه: 20/ 39]
(3) [مریم: 19/ 24]
(4) [مریم: 19/ 33]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 480
نورنا حتّی خرجنا إلی دار الدّنیا، وقد نزل علی جبرئیل عند ولادة ابن عمّی علیّ وقال:
یا محمّد! ربّک یقرؤک السّلام ویقول لک: الآن ظهرت نبوّتک وإعلان وحیک وکشف رسالتک، إذ أیّدک اللَّه تعالی بأخیک وخلیفتک ووزیرک من بعدک، والّذی شدّ به إزرک، وأعلن به ذکرک علی أخیک وابن عمّک، فقم إلیه واستقبله بیدک الیمنی، فإنّه من أصحاب الیمین وشیعته الغرّ المحجّلون. قال: فقمت، فوجدت امِّی بعد امِّی بین النّساء، والقوابل من حولها، وإذا بحجاب قد ضربه جبرئیل بینی وبین النِّساء، فإذا هی قد وضعته، فاستقبلته، قال: ففعلت ما أمرنی به جبرئیل ومددت یدی الیمنی نحو امّه، فإذا بعلیّ قد أقبل علی یدی واضعاً یده الیمنی فی اذنه یؤذّن ویقیم بالحنیفیّة ویشهد بالوحدانیّة للَّه وبرسالتی، ثمّ انثنی إلیَّ وقال: السّلام علیک یا رسول اللَّه، فقلت له: اقرأ یا أخی، فوَ الّذی نفسی بیده قد ابتدأ بالصّحف الّتی أنزلها اللَّه تعالی علی آدم وأقام بها، فتلاها من أوّلها إلی آخرها حتّی لو حضر آدم لأقرّ له أ نّه ألفظ لها، ثمّ تلا صحف نوح، ثمّ صحف إبراهیم، ثمّ تلا التّوراة حتّی لو حضر موسی لشهد له أ نّه أحفظ لها منه، ثمّ قرأ الإنجیل حتّی لو حضر عیسی لأقرّ له أ نّه أحفظ لها منه، ثمّ قرأ القرآن الّذی أنزل اللَّه علیَّ من أوّله إلی آخره، خاطبنی وخاطبته بما یخاطب به الأنبیاء، ثمّ عاد إلی طفولیّته وهکذا أحد عشر إماماً من نسله یفعل فی ولادته مثل ما فعل الأنبیاء علیهم السلام.
فما یحزنکم وما علیکم من قول أهل الشِّرک باللَّه تعالی، هل تعلمون أنِّی أفضل الأنبیاء، وأنّ وصیِّی أفضل الأوصیاء، وأنّ أبی آدم لمّا رأی اسمی واسم أخی وأسماء فاطمة والحسن والحسین مکتوبات علی ساق العرش بالنّور، فقال: إلهی، هل خلقت خلقاً قبلی وهو أکرم علیک منّی؟ فقال اللَّه تعالی: یا آدم! لولا هذه الأسماء لما خلقت سماء مبنیّة، ولا أرضاً مدحیّة، ولا ملکاً مقرّباً، ولا نبیّاً مرسلًا، ولولاهم لما خلقتک.
فقال: إلهی وسیِّدی، فبحقِّهم علیک إلّاغفرت لی خطیئتی. ونحن کنّا الکلمات الّتی تلقّاها آدم من ربِّه، فقال: أبشر یا آدم، فإنّ هذه الأسماء من ولدک وذرّیّتک، فعند ذلک حمد اللَّه تعالی آدم علیه السلام وافتخر علی الملائکة أ نّه لم یعطی نبیّاً شیئاً من الفضل إلّاأعطاه لنا.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 481
فقام سلمان وأبو ذرّ ومن معهما وهم یقولون: نحن الفائزون؟ فقال علیه السلام: أنتم الفائزون ولکم خلقت الجنّة ولعدوّکم خلقت النّار.
ابن شاذان، الفضائل،/ 126- 128
فیما نذکره من روایة أبی الفتح محمّد بن علیّ الکاتب الأصفهانیّ النّطنزیّ من تسمیة اللَّه جلّ جلاله لمولانا علیّ علیه السلام بأمیر المؤمنین.
وقد أثنی محمّد بن النّجّار فی تذییله علی تاریخ الخطیب علی هذا محمّد بن علیّ الأصفهانیّ النّطنزیّ، فقال: «کان نادرة الفلک ویافعة الدّهر وفاق أهل زمانه فی بعض فضائله»، من‌کتابه «کتاب الخصائص العلویّة علی جمیع البریّة والمآثر العلویّة لسیِّد الذّرّیّة».
فقال ما هذا لفظه:
أخبرنی علیّ «1» بن إبراهیم القاضی بفرات، قال: أخبرنی والدی، قال: حدّثنا جدِّی، قال: حدّثنا أبو أحمد الجرجانیّ القاضی، قال: حدّثنا عبداللَّه بن محمّد الدّهقان، قال:
حدّثنا إسحاق بن إسرائیل، قال: حدّثنا حجّاج عن ابن أبی نجیح، عن مجاهد، عن «2» ابن عبّاس قال:
لمّا «3» خلق اللَّه تعالی آدم ونفخ فیه من روحه عطس، «4» فألهمه اللَّه «4»: «الحمد للَّه «5» ربّ العالمین «5»». فقال «6» له ربّه «6»: یرحمک ربّک.
فلمّا أسجد له الملائکة تداخله العجب، فقال: یا ربّ، خلقتَ خلقاً «7» أحبّ إلیک منِّی؟ «1»
__________________________________________________
(1) [فی البحار مکانه: «محمّد بن علیّ الکاتب الأصفهانیّ عن علیّ ...»]
(2) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق مکانه: «ویؤیِّده ما رواه الشّیخ الطّوسی- قدّس اللَّه روحه- عن رجاله، عن ...»]
(3) [فی البرهان مکانه: «ابن شهرآشوب، عن النّظیریّ فی الخصائص، أ نّه قال ابن عبّاس: لمّا ...»]
(4- 4) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «فألهمه اللَّه أن قال»، وفی البرهان: «فقال»]
(5- 5) [لم یرد فی البرهان]
(6- 6) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «اللَّه»]
(7) [أضاف فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «هو»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 482
«1» فلم یُجب. «2» ثمّ قال «2» الثّانیة فلم یُجب. «2» ثمّ قال «2» الثّالثة فلم یجب. ثمّ قال اللَّه عزّ وجلّ له «1»: نعم، لولاهم ما خلقتک! فقال «3»: یا ربّ! فأرِنیهم «4». فأوحی اللَّه عزّ وجلّ إلی «5» ملائکة الحُجُب أن ارفعوا «5» الحُجُب.
فلمّا رفعت «6» إذاً آدم «6» بخمسة أشباح قدّام العرش، فقال: یا ربّ! مَنْ هؤلاء؟ قال: یا آدم، هذا محمّد نبیِّی، وهذا علیّ «7» أمیر المؤمنین ابن عمّ نبیِّی «7» ووصیّه، وهذه فاطمة ابنة «8» نبیِّی، وهذان الحسن والحسین «9» ابنا علیّ «9» وولدا «10» نبیِّی، ثمّ قال: یا آدم، هم ولدک. ففرح «11» بذلک. فلمّا اقترف الخطیئة، قال: یا ربّ! أسألک بمحمّد «12» وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین لمّا «13» غفرت لی. فغفر «14» اللَّه له بهذا «15». فهذا الّذی قال اللَّه عزّ وجلّ: 14 «فَتَلَقّی‌آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ» «16»
. فلمّا هبط إلی الأرض، صاغَ خاتماً فنقش علیه: «محمّد رسول اللَّه وعلیّ أمیر المؤمنین». ویکنّی آدم بأبی محمّد!
__________________________________________________
(1- 1) [البرهان: «قال»]
(2- 2) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «فقال»]
(3) [البرهان: «قال»]
(4)- [تأویل الآیات: «فأرینهم»]
(5- 5) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «ملائکة الحجب ارفعوا»، وفی البرهان: «ملائکته أن ارفعوا»]
(6- 6) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «فإذاً»]
(7- 7) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «ابن عمّه»]
(8)- [فی البرهان وکنز الدّقائق: «بنت»]
(9- 9) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «ابناهما»]
(10)- [أضاف فی البرهان: «بنت»]
(11) [أضاف فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «آدم»]
(12)- [البرهان: «بحقّ محمّد»]
(13) [فی تأویل الآیات: «إلّا ما»، وفی کنز الدّقائق: «إلّا»]
(14- 14) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «له وهو قوله تعالی»]
(15)- [لم یرد فی البرهان]
(16) [إلی هنا حکاه فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق، وأضاف فی البرهان: «إنّ الکلمات الّتی تلقّاها آدم من ربّه: اللّهمّ بحقّ محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین إلّاتبت علیَّ، فتاب اللَّه علیه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 483
ابن طاووس، الیقین، 1/ 174 رقم 31/ عنه: المجلسی، البحار «1»، 26/ 325- 326؛ مثله شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 52- 53؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 89؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 1/ 378- 379
روی الخوارزمی بإسناده عن ابن عبّاس قال: سُئل النّبیّ علیه السلام عن الکلمات الّتی تلقّاها آدم من ربِّه فتاب علیه، فقال: سأله بحقّ محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام إلّاتبت علیَّ، فتاب علیه.
الحلّی، کشف الیقین،/ 4
فی روایة أهل البیت علیهم السلام هی [الکلمات] أسماء أصحاب الکساء محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام.
الکفعمی، المصباح،/ 294
أخرج ابن النّجّار عن ابن عبّاس قال: سألت رسول اللَّه (ص) عن الکلمات الّتی تلقّاها آدم من ربّه فتاب علیه، قال: سأل بحقّ محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین إلّاتبت علیَّ، فتاب علیه.
السّیوطی، الدّرّ المنثور، 1/ 60- 61/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 205
وروی صاحب الدُّرِّ الثّمین فی تفسیر قوله تعالی: «فتلقّی آدَمُ مِن رَبِّهِ کَلِمات فتابَ عَلَیه» أ نّه رأی [علی] ساق العرش و «2» الأسماء علیه «2»، فلقّنه جبرئیل وقال له: قل: یا حمید بحقِّ محمّد، یا عالی بحقِّ علیّ، یا فاطر بحقِّ فاطمة، یا محسن بحقِّ الحسن، «3» یا قدیم الإحسان بحقِّ الحسین «3».
فلمّا ذکرت «4» الحسین علیه السلام، سالت دموعه وانخشع قلبه، وقال: یا أخی جبرئیل! فی ذکر الخامس ینکسر قلبی وتسیل عبرتی؟ قال جبرئیل: ولدک هذا یُصاب بمصیبة تقصر «5» عندها المصائب، فقال: یا أخی، وما هی؟ قال: یُقتل عطشاناً غریباً وحیداً فریداً لیس
__________________________________________________
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار، 11/ 175]
(2- 2) [فی البحار والعوالم وتظلّم الزّهراء ونفس المهموم وحول البکاء: «أسماء النّبیّ صلی الله علیه و آله والأئمّة علیهم السلام»]
(3- 3) [فی البحار والعوالم وتظلّم الزّهراء ونفس المهموم وحول البکاء: «والحسین ومنک الإحسان»]
(4) [فی البحار والعوالم وتظلّم الزّهراء ونفس المهموم وحول البکاء: «ذکر»]
(5) [فی البحار والعوالم وتظلّم الزّهراء ونفس المهموم وحول البکاء: «تصغر»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 484
له ناصر ولا معین، ولو تراه یا آدم ینادی «1»: وا عطشاه، وا قلّة ناصراه، حتّی یحول العطش بینه وبین السّماء کالدّخّان، فلم یجبه أحد إلّابالسّیوف، وشرب الحتوف، فیذبح ذبح الشّاة من قفاه، «2» ویکسب رحله أعداءه «2»، وتشهر رؤوسهم هو وأنصاره فی البلدان، ومعهم النّسوان، سبق «3» فی علم الواحد المنّان؛ فبکی آدم مع «4» جبرئیل بکاء الثّکلی. «5»
الطّریحیّ، المنتخب، 1/ 144- 145/ مثله المجلسی، البحار، 44/ 245؛ البحرانی، العوالم، 17/ 104؛ القزوینی، تظلّم الزّهراء «6»،/ 87- 88؛ القمی، نفس المهموم،/ 53- 54؛ دانشیار، حول البکاء،/ 5
عن الصّادق علیه السلام فی قوله تعالی: «فتلقّی آدَمُ مِن رَبِّهِ کَلِمات»، إنّ الکلمات الّتی تلقّاها آدم من ربِّه: اللَّهمّ بحقِّ محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین إلّاتبت علیَّ، فتاب اللَّه علیه.
السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 89 رقم 17
روینا فی تفسیر قوله تعالی: «فتلقّی آدَمُ من ربِّه کلماتٍ فتاب علیه» إنّه رأی ساق العرش
__________________________________________________
(1) [فی البحار والعوالم وتظلّم الزّهراء ونفس المهموم وحول البکاء: «وهو یقول»]
(2- 2) [فی البحار والعوالم وتظلّم الزّهراء ونفس المهموم وحول البکاء: «ینهب رحله أعداءه»]
(3) [فی البحار والعوالم وتظلّم الزّهراء ونفس المهموم وحول البکاء: «کذلک سبق»]
(4)- [فی البحار والعوالم وتظلّم الزّهراء ونفس المهموم وحول البکاء: «و»]
(5)- به سند متصل به علامه مجلسی رحمه الله در بحار گفته که: صاحب درالثمین در تفسیر آیه 27 سوره بقره «آدم به کلماتی از طرف پروردگارش برخورد» گفته است در ساق عرش نام پیغمبر و ائمه علیهم السلام را دید و جبرئیل به او یاد داد و گفت: یا حمید به حق محمد، و یا عالی به حق علی، و یا فاطر به حق فاطمه، و یا محسن بحق الحسن والحسین ومنک الاحسان. چون نام حسین را برد اشک‌هایش روان شد و دلش فرو ریخت وگفت: برادر جبرئیل! در ذکر پنجمین دلم شکست و اشکم روان شد، جبرئیل گفت: این فرزندت به مصیبتی گرفتار شود که مصیبت‌ها در برابر آن کوچک باشد، گفت: ای برادر! آن چه باشد؟ گفت: تشنه و غریب و تنها و بی‌کس کشته شود، برای او ناصر و معین نیست و اگر ببینی اورا ای آدم! که می‌گوید وا عطشاه، وا قلة ناصراه؛ تا آن‌جا که تشنگی چون دود میان او و آسمان فاصله شود و کسی جوابش ندهد جز با شمشیر و باران مرگ، و چون گوسفند از قفا سرش بریده شود و دشمنانش خیمه‌گاهش غارت کنند و سرهای خود و یارانش را بر سر نیزه‌ها، در شهرها بگردانند و زنانش با آن‌ها باشند. در علم خدا چنین گذشته است و آدم و جبرئیل چون زن فرزند مرده گریستند.
کمره ای، ترجمه نفس المهموم،/ 18
(6)- [حکاه فی تظلّم الزّهراء ونفس المهموم من البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 485
والأسماء علیه؛ فلقّنه جبرئیل، فقال قل: یا حمید بحقِّ محمّد، یا عالی بحقِّ علیّ، یا فاطر بحقِّ فاطمة، یا محسن بحقِّ الحسن، یا صاحب (قدیم خ) الإحسان بحقِّ الحسین؛ فسالت دموعه وانخشع قلبه، وقال یا أخی جبرئیل فی ذکری الخامس ینخشع قلبی وتسیل عبرتی، قال جبرئیل: ولدک هذا یُصاب بمصیبة تصغر عندها المصائب، فقال: یا أخی وما هی؟ قال: یُقتل عطشاناً غریباً وحیداً فریداً؛ لیس له ناصر ولا معین، ولو تراه یا آدم ینادی وا عطشاه وا قلّة ناصراه حتّی یحول العطش بینه وبین السّماء کالدّخان، فلم یجبه أحد إلّابالسّیوف وشرب الحتوف، فیُذبح ذبح (کما یُذبح خ) الشّاة من قفاه، ویشهر رؤوسهم هو وأنصاره فی البلدان، ومعهم تؤخذ النّسوان، سبق یا أخی فی علم الواحد المنّان. فبکی مع جبرئیل بکاء المثکولة والثّکیل. «1»
الجزائری، الأنوار النّعمانیّة، 3/ 256
__________________________________________________
(1)- و دیگر، صاحب کتاب درّ الثمین، در تفسیر این آیه مبارکه از قرآن کریم که خدای فرماید:
«فتلقّی آدَمُ من ربِّهِ کلماتٍ فتابَ علیهِ إنّهُ هو التّوّابُ الرّحیم».
خلاصه معنی چنان است که آدم در ساق عرش، کلمه‌ای چند نگریست. جبرئیل اورا بیاموخت که بدان کلمات که اسمای پیغمبر و آل پیغمبر بود، پناهنده شود، و بدین گونه سخن کند:
قال: یا حَمیدُ بحقِّ مُحمّدٍ، یا عالی بحقِّ علیّ، یا فاطِرُ بحقِّ فاطمة، یا مُحسِنُ بحقِّ الحسَن والحُسین منک الإحسان.
خدای را بدین کلمات سوگند داد. چون به نام حسین رسید، آتش حزن از قلبش برانگیخت و آب از چشمش بریخت. گفت: «ای جبرئیل! چه شد که در ذکر پنجم قلب من بشکافت و عبره من سیلان یافت؟»
جبرئیل گفت: «این فرزند تو، به مصیبتی بزرگ مبتلا شود که همه مصیبت‌ها در نزد آن کوچک باشد.»
گفت: «ای برادر! آن کدام است؟»
قال: یُقْتَلُ عطشاناً وحیداً فریداً، لیسَ لهُ ناصِرٌ ولا مُعینُ، ولو تراهُ یا آدَمُ وهو یقولُ وا عطشاهُ، وا قلّةُ ناصِراهُ، حتّی یحولَ العطشُ بینهُ وبین السّماء کالدُّخان، فلم یُجِبْهُ أحدٌ إلّابالسُّیوفِ، وشُرْبِ الحَتُوفِ، فیُذْبَحُ ذِبْحَ الشّاةِ من قَفاهُ، ویَنْهَبُ رَحْلَهُ أعداءهُ وتُشْهَرُ رؤوسُهُم، هُوَ وأنْصارُهُ فی البُلدانِ ومعهُم النِّسْوانُ، کذلکَ سبقَ فی عِلْمِ الواحدِ المنّان.
گفت: «کشته می‌شود در حالتی که تشنه باشد، و بی کس باشد، و تنها و فرید باشد، و اورا ناصری و معینی نباشد. ای آدم! اگر اورا ببینی در حالی که می‌گوید: وا عطشاه، وا قلة ناصراه. تا گاهی که از تشنگی چشمش چنان تاریک می‌شود که آسمان را نتواند دید، و هیچ کس اورا جواب نگوید، الا با زبان شمشیر، و شراب مرگ. پس اورا می‌کشند، چنان که گوسفند را از قفا سر برمی‌دارند. و احمال و اثقال اورا دشمنان او به نهب و غارت می‌برند. و سر او و اصحاب اورا بر سنان‌ها می‌کنند و در شهرها می‌گردانند و اهل بیت
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 486
«قُولُوا آمَنّا بِاللَّهِ وَما انْزِلَ إلَیْنا وَما انْزِلَ إلی إبْراهِیمَ وَإسْماعِیلَ وَإسْحاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْباطِ وَما اوتِیَ مُوسَی وَعِیْسی وَما اوتِیَ النّبِیُّونَ مِن رَبِّهِمْ لانُفَرِّقُ بَیْنَ أحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ* فَإنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوا وَإن تَوَلّوا فإنّما هُمْ فی شِقاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَهُوَلسّمِیعُ ا لْعَلِیمُ» [136- 137/ البقرة/ «2»
].
محمّد «1» بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن محمّد بن النّعمان، «2» عن سلام «3»، عن أبی جعفر علیه السلام فی «4» قوله تعالی «4»: «قولوا آمَنّا باللَّهِ وما انزلَ إلینا»، قال: إنّما «5» عنی بذلک علیّاً علیه السلام وفاطمة والحسن والحسین وجرت بعدهم «6» فی الأئمّة علیهم السلام، ثمّ «7» «8» یرجع القول من اللَّه فی النّاس، فقال «8»: «فإن آمنوا» «9»
یعنی النّاس «9» «بمثلِ ما آمنتُم به «10»» یعنی علیّاً وفاطمة والحسن والحسین والأئمّة علیهم السلام «11» «فقد اهتدوا وإن تولّوا فإنّما هم فی شقاق «12»». «13»
__________________________________________________
- اورا اسیر می‌گیرند. و این صورتی است که از پیش به علم خداوند واحد بر گذشته است.»
چون این سخن به پای رفت، آدم و جبرئیل چون زن ثکلی بگریستند.
سپهر، ناسخ التواریخ سید الشهدا علیه السلام،/ 275- 277
(1) [فی تأویل الآیات: «رواه عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد»]
(2) [من هنا حکاه فی العیّاشی ونور الثّقلین]
(3)- [زاد فی تأویل الآیات: «ابن أبی عمرة-»، وکنز الدّقائق: «ابن عمرة-»]
(4- 4) [فی العیّاشی: «قوله»، وفی إثبات الهداة: «قول اللَّه»]
(5) [فی الصّافی والبحار مکانه: «قولوا آمنّا باللَّه فی الکافی والعیّاشی عن الباقر علیه السلام إنّما ...»]
(6)- [لم یرد فی الصّافی]
(7) [لم یرد فی البرهان، وفی العیّاشی: «ثمّ قال»]
(8- 8) [فی تأویل الآیات: «رجع القول فی النّاس»، وفی البحار وکنز الدّقائق: «رجع القول من اللَّه فی النّاس فقال:»]
(9- 9) [لم یرد فی البرهان]
(10) [إلی هنا حکاه عنه فی الصّافی والبحار]
(11)- [زاد فی العیّاشی: «من بعدهم»]
(12) [زاد فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «یعنی النّاس»]
(13)- امام باقر علیه السلام راجع به قول خدای تعالی: «بگویید به خدا و آن‌چه به سوی ما نازل شده ایمان
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 487
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 415- 416 رقم 19/ عنه: شرف الدّین الإسترابادی، تأویل الآیات،/ 84- 85؛ الفیض الکاشانی، الصّافی، 1/ 192؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 448؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 157؛ المجلسی، البحار، 64/ 20- 21؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 131؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 2/ 167 مثله العیّاشی «1»، التّفسیر، 1/ 62 رقم 107
والسّبط: الحافد، وکان الحسن والحسین سبطی رسول اللَّه (ص) (والأسباط) «2» حفدة یعقوب: «2» ذراری أبنائه الاثنی عشر.
الزّمخشری، الکشّاف، 1/ 315/ عنه: الفخر الرّازی، التّفسیر الکبیر، 4/ 92
«والأسباط» حفدة یعقوب ذراریّ أبنائه الاثنی عشر جمع السّبط وهو الحافد؛ وکان الحسن والحسین- علیهما السلام- سبطی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.
أبو علیّ الطّبرسی، جوامع الجامع، 1/ 83
«وَکَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلی النّاسِ وَیَکُونَ الرّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً وَما جَعَلْنا ا لْقِبْلَةَ الّتی کُنْتَ عَلَیْها إلّالِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرّسُولَ مِمّن یَنْقَلِبُ عَلی عَقِبَیْهِ وَإنْ کانَتْ لَکَبِیرَةً إلّاعَلی الّذِینَ هَدی اللَّهُ وَما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إیْمانَکُمْ إنّ اللَّهَ بِالنّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحِیمٌ» [143/ البقرة/ «2»
].
فرات قال: حدّثنی الحسین (الحسن) بن العبّاس وجعفر بن محمّد بن سعید الأحمسیّ، قال: حدّثنا الحسن بن الحسین، عن عمرو بن أبی المقدام، عن میمون البان مولی بنی هشام:
__________________________________________________
- آوردیم»، فرمود: «مقصود از این خطاب، علی علیه السلام و فاطمه و حسن و حسین است، و پس از ایشان درباره ائمه علیهم السلام جاری است. سپس گفتار خدا متوجه مردم می‌شود و می‌فرماید: پس اگر ایمان آوردند (یعنی مردم)، به آن‌چه شما ایمان آورده اید (مقصود علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه علیهم السلام اند، هدایت یافته‌اند و اگر رو گردان شدند، ایشان در راه خلاف و دشمنی هستند.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 281- 282 رقم 19
(1)- [حکاه أیضاً فی إثبات الهداة، 1/ 626، وفی البحار، 23/ 355- 356، 24/ 152، عن العیّاشی]
(2- 2) [التّفسیر: «الحفدة وهم حفدة یعقوب و»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 488
عن أبی جعفر علیه السلام فی قول اللَّه تعالی: «وکذلک ...» قال أبو جعفر: منّا شهید علی کلّ زمان: علیّ بن أبی طالب فی زمانه والحسن فی زمانه والحسین فی زمانه، وکلّ مَن یدعو منّا إلی أمر اللَّه تعالی.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 62 رقم 27/ عنه: المجلسی، البحار، 23/ 337
«وَقاتِلُوهُمْ حَتّی لاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ للَّهِ فَإنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إلّاعَلی الظّالِمینَ».
[193/ البقرة/ «2»
].
حدّثنی محمّد بن جعفر الرّزّاز «1»، عن محمّد بن الحسین، عن عثمان بن عیسی، عن سماعة ابن مهران، عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی قوله تبارک وتعالی: «لا عدوان إلّاعلی الظّالمین»، قال: أولاد قتلة الحسین علیه السلام «2». حدّثنی أبی رحمه الله عن سعد بن عبداللَّه بن هاشم ومحمّد بن الحسین، عن عثمان بن عیسی، عن سماعة بن مهران مثله.
ابن قولویه القمی، کامل الزّیارات،/ 63- 64 رقم 6/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 191؛ المجلسی، البحار، 45/ 296- 297
عن الحسن بیّاع الهرویّ، یرفعه عن أحدهما علیهما السلام فی قوله: «لا عدوان إلّاعلی الظّالمین»، قال: إلّا «3» علی ذرّیّة قتلة الحسین علیه السلام.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 86 رقم 214/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 2/ 229؛ الحرّ العاملی، وسائل الشّیعة، 11/ 412؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 191؛ المجلسی، البحار، 45/ 298؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 178؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 2/ 264
عن «4» إبراهیم، «5» قال: أخبرنی من «5» رواه عن أحدهما، قال: قلت: «فلا عدوان إلا
__________________________________________________
(1) [فی البرهان مکانه: «أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، قال: حدّثنی أبی رحمه الله، عن جعفر بن محمّد الرّزّاز ...»]
(2) [إلی هنا حکاه عنه فی البرهان والبحار]
(3) [فی الصّافی مکانه: «والعیّاشی عن أحدهما علیهما السلام أی لا عدوان إلّا ...»]
(4) [فی البرهان وکنز الدّقائق: «علیّ بن»]
(5- 5) [فی الوسائل والبحار: «عمّن»، وفی کنز الدّقائق: «قال: أخبر من»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 489
علی الظّالمین»، قال: لایعتدی «1» اللَّه علی أحد إلّاعلی نسل «2» قتلة الحسین علیه السلام. «3»
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 87 رقم 216/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 2/ 229؛ الحرّ العاملی، وسائل الشّیعة، 11/ 412؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 191؛ المجلسی، البحار، 45/ 298؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 178؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 2/ 264
«ثُمّ أفیضُوا مِنْ حَیْثُ أفاضَ النّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إنّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» [199/ البقرة/ «2»
].
[عدّة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد وعلیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعاً، عن] «4» ابن محبوب «5»، عن عبداللَّه بن غالب، عن أبیه، عن سعید بن المسیّب، قال: سمعت علیّ بن الحسین علیهما السلام یقول: إنّ رجلًا جاء إلی أمیر المؤمنین علیه السلام، فقال «6»: أخبرنی إن کنت عالماً عن النّاس وعن أشباه النّاس وعن «7» النّسناس؟
فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: یا حسین أجب الرّجل.
__________________________________________________
(1) [فی الصّافی مکانه: «وفی روایة: لا یعتدی ...»]
(2)- [زاد فی الصّافی والوسائل والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «ولد»]
(3)- در «کامل الزیاره» سند به سماعه می‌رسد، می‌گوید: ابو عبداللَّه علیه السلام می‌فرماید: از این آیه مبارکه که خداوند تبارک و تعالی فرموده است:
«لا عُدْوانَ إلّاعَلی الظّالِمینَ».
خداوند از این ظالمان، اولاد قاتلان حسین علیه السلام را خواسته است.
در طریق دیگر، عثمان بن عیسی این حدیث را بدین‌گونه آورده است و در تفسیر عیاشی نیز ظالمان ذریه قتله حسین علیه السلام است.
در کتاب «عوالم» مسطور است:
«لا عُدْوانَ إلّاعَلی الظّالِمینَ»، قال: لا یعتدی اللَّه علی أحد إلّاعلی نسل وُلد قتلة الحسین علیه السلام.
یعنی: خصمی نمی‌کند خداوند جز بر ستمکاران و ایشان ذریه قتله حسین علیه السلام اند و مراد از عدوان خداوند با ظالمان، عدالت و نصفت خداوند است. در کیفر جرم و جریرت ذریه قاتلان حسین علیه السلام.
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 4/ 118
(4) [من هنا حکاه عنه فی تأویل الآیات والبرهان ونور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(5)- [فی تأویل الآیات مکانه: «رواه الشّیخ محمّد بن یعقوب، بإسناده إلی الحسن بن محبوب»]
(6) [زاد فی تأویل الآیات: «له»]
(7) [لم یرد فی البرهان]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 490
فقال «1» الحسین علیه السلام: أمّا قولک: أخبرنی «2» عن النّاس، فنحن النّاس ولذلک «3» قال اللَّه تعالی ذکره «2» فی کتابه «4»: «ثمّ أفیضوا من حیث أفاضَ النّاس»، فرسول اللَّه صلی الله علیه و آله الّذی «5» أفاض بالنّاس. «6»
وأمّا قولک: «7» أشباه النّاس، فهم شیعتنا وهم «8» موالینا وهم منّا، ولذلک قال إبراهیم علیه السلام: «فمَن تبعنی فإنّهُ منِّی» «9»
.وأمّا قولک: «7» النّسناس، فهم السّواد الأعظم- وأشار بیده إلی جماعة النّاس- ثمّ قال: «إن هم إلّاکالأنعامِ بَل هُم أضَلُّ سَبیلًا» «10»
.الکلینی، الرّوضة من الکافی، 8/ 244- 245 رقم 339/ عنه: شرف الدّین الإسترابادی، تأویل الآیات،/ 93؛ السّیّد هاشم البحرانی، 1/ 201؛ المجلسی، البحار، 24/ 95- 96؛ الحویزی، نور الثّقلین «11»، 1/ 196؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 2/ 293- 294
«ثمّ أفیضوا من حیث أفاض النّاس»، وفی الکافی عن الحسین علیه السلام: نحن النّاس.
الفیض الکاشانی، الصّافی، 1/ 235
«حافِظُوا عَلی الصّلَواتِ وَالصّلاةِ الوُسْطی وَقُومُوا للَّهِ قانِتِین» [238/ البقرة/ «2»
].
عن عبدالرّحمان بن کثیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی قوله: «حافِظُوا علی الصّلَواتِ والصّلاةِ
__________________________________________________
(1) [زاد فی تأویل الآیات: «له»]
(2)- [لم یرد فی تأویل الآیات]
(3)- [البرهان: «فلذلک»]
(4) [البرهان: «الکتاب»]
(5)- [لم یرد فی نور الثّقلین]
(6) [إلی هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین]
(7) [زاد فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «عن»]
(8)- [لم یرد فی البرهان]
(9) [إبراهیم 14/ 36]
(10) [الفرقان 25/ 44]
(11)- [حکاه أیضاً فی نور الثّقلین، 2/ 547، وکنز الدّقائق، 7/ 73، 9/ 405]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 491
الوُسْطی وقُومُوا للَّهِ قانِتِین» «1»
[قال: الصّلوة «2» رسول اللَّه وأمیر المؤمنین وفاطمة والحسن والحسین، والوسطی أمیر المؤمنین] «وَقُومُوا للَّهِ قانِتِین» طائعین للأئمّة.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 128 رقم 421/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 231؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 237- 238؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 2/ 369
«لَاإکْراهَ فی الدِّینِ قَد تَبَیّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَیِّ فَمَن یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ ا لْوُثْقی لَاانْفِصامَ لَها وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» [256/ البقرة/ «2»
]. «3»
حدّثنی أبی، عن سعد بن عبداللَّه بن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أبیه محمّد بن عیسی، عن عبداللَّه بن المغیرة، عن محمّد بن سلیمان البزّاز، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: مَنْ أراد أن یتمسّک بعروة اللَّه الوثقی التی قال اللَّه تعالی فی کتابه، فلیوال «4» علیّ بن أبی طالب والحسن والحسین علیهما السلام فإنّ اللَّه یحبّهما من فوق عرشه.
__________________________________________________
(1) [زاد فی البرهان: «طائعین»]
(2)- [فی البرهان ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «الصّلوات»]
(3)- ایضاً به سند معتبر از حضرت امام محمدباقر علیه السلام روایت کرده است که حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر که خواهد چنگ در زند به عروة الوثقی که حق تعالی در قرآن فرموده است که گسستن ندارد، پس باید «که علی بن ابیطالب و حسن و حسین را دوست دارد، به درستی که حق تعالی ایشان را در عرش عظمت و جلال خود دوست می‌دارد.»
مجلسی، جلاء العیون،/ 388
در کتاب «کامل الزیارة» از ابو جعفر علیه السلام مروی است که فرمود:
قال رسول اللَّه: مَنْ أراد أن یتمسّک بعروة اللَّه الوثقی الّتی قال اللَّه عزّ وجلّ فی کتابه، فلیتوال علیّ بن أبی طالب والحسن والحسین علیهم السلام، فإنّ اللَّه تبارک وتعالی یحبّهما من فوق عرشه.
یعنی: رسول خدا فرمود: کسی که بخواهد متمسک شود به عروة الوثقی که در قرآن کریم خداوند یاد فرموده است، آن‌جا که می‌فرماید:
«لَا إکْراهَ فی الدِّینِ قَد تَبَیّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَیِّ فَمَن یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ ا لْوُثْقی لَاانْفِصَامَ لَها وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».
واجب می‌کند که تولّا جوید به علی بن ابیطالب و حسنین؛ زیرا خداوند از فراز عرش خویش حسن و حسین را دوست می‌دارد.
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 1/ 80- 81؛ امام حسن علیه السلام، 1/ 151- 152
(4) [فی البحار والعوالم: «فلیتولّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 492
ابن قولویه، کامل الزّیارات،/ 51 رقم 6/ عنه: المجلسی، البحار، 43/ 270؛ البحرانی، العوالم، 16/ 51
«مَثَلُ ا لّذِینَ یُنفِقُونَ أمْوَالَهُمْ فی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبّةٍ أنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مَائَةُ حَبّةٍ وَاللَّهُ یُضاعِفُ لِمَن یَشاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» [261/ البقرة/ «2»
].
عن «1» المفضل بن محمّد «1» الجعفیّ، قال: سألت أبا عبداللَّه علیه السلام عن قول اللَّه: «کَمَثَلِ حَبّةٍ أنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ» قال: الحبّة فاطمة صلّی اللَّه علیها والسّبع السّنابل «2» سبعة من ولدها سابعهم «3» قائمهم، قلت: الحسن؟ قال: إنّ «4» الحسن إمام من اللَّه مفترض طاعته ولکن لیس من السّنابل السّبعة، أوّلهم الحسین وآخرهم القائم، فقلت: قوله: «فی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مائَةُ حَبّةٍ»، قال «5»: یولد الرّجل منهم فی الکوفة مائة من صلبه ولیس ذاک «6» إلّاهؤلاء السّبعة.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 147 رقم 480/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 253؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 282؛ المشهدیّ القمی، کنز الدّقائق، 2/ 435؛ البحرانی، العوالم (النّصوص)، 15/ 11
«یا أ یُّها ا لّذِینَ آمَنُوا إذا تَدایَنْتُم بِدَیْنٍ إلی أجَلٍ مُسَمّیً فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بَالْعَدْلِ وَلَا یَأْبَ کَاتِبٌ أنْ یَکْتُبَ کَما عَلّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ ا لّذِی عَلَیْهِ ا لْحَقُّ وَلْیَتّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإنْ کانَ ا لّذِی عَلَیْهِ ا لْحَقُّ سَفِیهاً أوْ ضَعِیفاً أَوْ لَایَسْتَطِیعُ أن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِیْدَیْنِ مِن رِّجَالِکُمْ فَإنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وامْرَأتانِ مِمّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أنْ تَضِلَّ إحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا ا لْأُخْری وَلَا یَأْبَ الشُّهَداءُ إذا ما دُعُوا وَلَا تَسْئَمُوا أن تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أوْ کَبِیراً إلی أجَلِهِ ذلِکُمْ أقْسَطُ عِنْدَ
__________________________________________________
(1- 1) [فی البرهان: «الفضل بن محمّد»، وفی العوالم: «المفضل بن عمر»]
(2) [العوالم: «سنابل»]
(3) [کنز الدّقائق: «سابعها»]
(4)- [لم یرد فی البرهان]
(5) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فقال»]
(6)- [فی البرهان ونور الثّقلین: «ذلک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 493
اللَّهِ وَأقْوَمُ لِلشّهادَةِ وَأدْنی أ لّاتَرْتابُوا إلّاأن تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أ لّاتَکْتُبُوها وَأشْهِدُوا إذا تَبایَعْتُمْ وَلا یُضارَّ کاتِبٌ وَلَا شَهِیدٌ وَإنْ تَفْعَلُوا فإنّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَا تّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» [282/ بقرة/ «2»
].
«واستشهدوا شهیدین من رجالکم».
قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فألحق اللَّه فاطمة بمحمّد وعلیّ فی الشّهادة، وألحق الحسن والحسین بهم علیهما السلام، قال اللَّه عزّ وجلّ: «فَمَن حاجّکَ فیه من بعد ما جاءک من العلمِ فقُل تعالوا ندع أبناءنا وأبناکُم ونساءنا ونساءکُم وأنفسنا وأنفسکُم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین» «1».
فکان الأبناء الحسن والحسین علیهما السلام، جاء بهما رسول اللَّه، فأقعدهما بین یدیه کجروی الأسد. وأمّا النِّساء فکانت فاطمة علیها السلام، جاء بها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وأقعدها خلفه کلبوة الأسد. وأمّا الأنفس فکان علیّ بن أبی طالب علیه السلام، جاء به رسول اللَّه، فأقعده عن «2» یمینه کالأسد، وربض هو صلی الله علیه و آله کالأسد، وقال لأهل نجران: هلمّوا الآن نبتهل «3»، فنعجل لعنة اللَّه علی الکاذبین.
فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: اللَّهمّ هذا نفسی، وهو عندی عدل نفسی، اللَّهمّ هذه [نسائی] أفضل نساء العالمین، وقال: اللَّهمّ هذان ولدای وسبطای، فأنا حرب لمَن حاربوا، وسلم لمَن سالموا، «4» میّز اللَّه بذلک «4» الصّادقین من الکاذبین.
فجعل محمّداً وعلیّاً وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام أصدق الصّادقین وأفضل المؤمنین، فأمّا محمّد فأفضل «5» رجال العالمین، وأمّا علیّ فهو نفس محمّد أفضل رجال العالمین بعده،
__________________________________________________
(1) [آل عمران: 3/ 61]
(2) [البحار: «علی»]
(3) [البحار: «نتباهل»]
(4- 4) [البحار: «میّز اللَّه تعالی عند ذلک»]
(5) [البحار: «فهو أفضل»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 494
وأمّا فاطمة فأفضل نساء العالمین.
وأمّا الحسن والحسین فسیِّدا شباب أهل الجنّة، إلّاما کان من ابنی الخالة عیسی ویحیی «1» بن زکریّا «1» علیهم السلام، فإنّ اللَّه تعالی ما ألحق صبیاناً «2» برجال کاملی العقول إلّاهؤلاء الأربعة: عیسی بن مریم، ویحیی بن زکریّا، والحسن، والحسین علیهم السلام:
أمّا عیسی، فإنّ اللَّه تعالی حکی قصّته وقال: «فأشارَت إلیه قالوا کیفَ نُکلِّمُ مَنْ کان فی المَهْدِ صَبیّاً»، قال اللَّه عزّ وجلّ حاکیاً عن عیسی علیه السلام: «قالَ إنِّی عبد اللَّه، آتانیَ الکِتابَ وجعلنی نبیّاً» «3»
، الآیة.
وقال فی قصّة یحیی «یا زکریّا إنّا نُبشِّرکَ بغُلامٍ اسمهُ یحیی لم نجعل له من قبل سمیّاً».
قال: لم نخلق «4» أحداً قبله اسمه یحیی، فحکی اللَّه قصّته إلی قوله: «یا یحیی خُذِ الکِتابَ‌بقوّةٍ وآتیناهُ الحُکْمَ صَبیّاً» «5»
.قال: ومن ذلک الحکم أ نّه کان صبیّاً فقال له الصِّبیان: هلمّ نلعب. فقال: أوه، واللَّه ما للّعب خُلِقْنا، إنّما خُلِقْنا للجدِّ لأمرٍ عظیم.
ثمّ قال: «وحناناً من لَدُنّا» یعنی تحنّناً ورحمةً علی والدینا وسائر عبادنا. «وزَکاةً» یعنی طهارة لمَن آمنَ به وصدّقه، «وکانَ تقیّاً» یتّقی الشّرور والمعاصی. «وبَرّاً بوالدیهِ» محسناً إلیهما مطیعاً لهما. «ولم یکن جبّاراً عصیّاً» یقتل علی الغضب ویضرب علی الغضب، لکنّه ما من عبد، عبدَ اللَّه عزّ وجلّ إلّاوقد أخطأ أو همّ بخطأ «6»، ما خلا یحیی ابن زکریّا،
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی البحار]
(2)- [فی الصّافی وکنز الدّقائق مکانه: «قوله تعالی: «واستشهدوا شهیدین من رجالکم» ما ألحق اللَّه صبیاناً (صبیّاً) ...»]
(3)- مریم: 19/ 29- 30.
(4) [البحار: لم یخلق»]
(5)- مریم: 19/ 7- 12.
(6) [البحار: «بخطیئة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 495
فإنّه لم یذنب، ولم یهمّ بذنب، ثمّ قال اللَّه عزّ وجلّ: وسلامٌ علیه یومَ وُلِدَ ویومَ یموتُ‌ویومَ یُبعثُ حیّاً» «1»
.وقال «2» فی قصّة یحیی وزکریّا «2»: «هنالکَ دعا زکریّا ربّه قالَ ربِّ هب لی من لدُنکَ ذرِّیّةً طیِّبةً إنّک سمیعُ الدّعاء» «3»
یعنی لمّا رأی زکریّا عند مریم فاکهة الشّتاء فی الصّیف، وفاکهة الصّیف فی الشّتاء، وقال لها: «یا مریم أنّی لکِ هذا؟ قالت هو من عندِ اللَّه إنّ اللَّه یرزق مَن یشاء بغیر حساب» وأیقن زکریّا أ نّه من عند اللَّه، إذ کان لا یدخل علیها أحد غیره، قال عند ذلک فی نفسه: إنّ الّذی یقدر أن یأتی مریم «4» بفاکهة الشّتاء فی الصّیف، وفاکهة الصّیف فی الشّتاء، لقادر أن یهب لی ولداً وإن کنتُ شیخاً، وکانت امرأتی عاقراً، فهنالک دعا زکریّا ربّه فقال: «رَبِّ هَب لی من لدُنکَ ذرِّیّةً طیِّبةً إنّکَ سمیعُ الدّعاء» .. قال اللَّه عزّ وجلّ: «فنادتهُ الملائکة» یعنی نادت زکریّا. «وهوَ قائمٌ یُصلِّی فی المحراب: إنّ اللَّه یُبشِّرکَ بیحیی مُصدِّقاً بکلمةٍ من اللَّه» قال: مصدِّقاً «5» یصدِّق یحیی بعیسی علیهما السلام، «وسیِّداً» یعنی «6» رئیساً فی طاعة اللَّه علی أهل طاعته، «وحصُوراً» وهو الّذی لا یأتی النِّساء، «ونبیّاً من الصّالحین» «7»
.و «8» قال: وکان أوّل تصدیق یحیی بعیسی علیهما السلام أنّ زکریّا کان لا یصعد إلی مریم فی تلک الصّومعة غیره، یصعد إلیها یُسلِّم «9»، فإذا نزل أقفل علیها، ثمّ فتح لها من فوق الباب
__________________________________________________
(1)- مریم: 19/ 15.
(2- 2) [البحار: «أیضاً فی قصّة یحیی»]
(3)- آل عمران: 3/ 38.
(4) [البحار: «لمریم»]
(5) [زاد فی البحار: «بعیسی»]
(6)- [البحار: «بمعنی»]
(7)- آل عمران: 3/ 37- 39.
(8) [من هنا حکاه عنه فی الصّافی]
(9) [فی الصّافی والبحار: «بسلّم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 496
کوّة صغیرة یدخل علیها منها الرِّیح.
فلمّا وجد مریم «1» قد حبلت ساءه ذلک، وقال فی نفسه: ما کان یصعد إلی هذه أحد غیری وقد حبلت، «2» الآن أفتضح فی بنی إسرائیل، لا یشکّون أنِّی أحبلتها. فجاء إلی امرأته، فقال لها ذلک، فقالت: یا زکریّا لا تخف، فإنّ اللَّه لا یصنع «3» بک إلّاخیراً، وائتنی «4» بمریم أنظر إلیها، وأسألها عن حالها. فجاء بها زکریّا إلی امرأته، فکفی اللَّه مریم مؤونة الجواب عن السّوال.
ولمّا دخلت إلی أختها- وهی الکبری ومریم الصّغری- لم تقم إلیها امرأة زکریّا، فأذن اللَّه لیحیی وهو فی بطن أمِّه فنخس بیده «5»- فی بطنها- وأزعجها ونادی أمّه: تدخل إلیکِ سیِّدة نساء العالمین، مشتملة علی سیِّد رجال العالمین، فلا «6» تقومین إلیها «7»؟!
فانزعجت، وقامت إلیها، وسجد یحیی وهو فی بطن أمِّه لعیسی ابن مریم.
فذلک «8» أوّل تصدیقه له، فذلک قول رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی الحسن وفی «9» الحسین علیهما السلام: إنّهما سیِّدا شباب أهل الجنّة، إلّاما کان من ابنی الخالة «10» «عیسی ویحیی» «10». «11»
ثمّ قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: هؤلاء الأربعة عیسی ویحیی والحسن والحسین وهب اللَّه لهم الحکم «12»، وأبانهم بالصِّدق من الکاذبین، فجعلهم من أفضل الصّادقین فی زمانهم، وألحقهم
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار: «و»]
(2) [زاد فی الصّافی والبحار: «و»]
(3) [الصّافی: «لن یصنع»]
(4)- [الصّافی: «فأتنی»]
(5) [لم یرد فی البحار]
(6) [البحار: «ولا»]
(7)- [الصّافی: «لها»]
(8) [زاد فی الصّافی: «کان»]
(9)- [لم یرد فی الصّافی والبحار]
(10- 10) [البحار: «یحیی وعیسی»]
(11)- [إلی هنا حکاه عنه فی الصّافی]
(12) [البحار: «الحکمة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 497
بالرِّجال الفاضلین البالغین.
وفاطمة علیها السلام جعلها من أفضل الصّادقین لما میّز الصّادقین من الکاذبین. وعلیّ علیه السلام جعله نفس رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.
ومحمّد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله جعله أفضل خلق اللَّه عزّ وجلّ.
التفسیر المنسوب إلی الإمام أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکریّ علیه السلام،/ 658- 661 رقم 374/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی «1»، 1/ 334؛ المجلسی، البحار، 37/ 48- 52
__________________________________________________
(1)- [حکاه أیضاً فی الصّافی، 3/ 275- 276]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 498

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة آل عمران‌

«إنّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إبْراهِیمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلی ا لْعالَمِینَ» [33/ آل عمران/ «3»
]فرات قال: حدّثنی محمّد بن إبراهیم الفزاریّ معنعناً:
عن أبی مسلم الخولانیّ قال: دخل النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم علی فاطمة الزّهراء علیها السلام وعائشة وهما یفتخران «1» وقد احمرّت وجوههما، فسألهما عن خبرهما، فأخبرتاه، فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: یا عائشة! أوَما علمتِ أنّ اللَّه اصطفی آدم ونوحاً وآل إبراهیم وآل عمران وعلیّاً والحسن والحسین وحمزة وجعفر «2» وفاطمة وخدیجة علی العالمین؟
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 80 رقم 56/ عنه: المجلسی، البحار، 37/ 63
ثمّ أقبل آخر من عسکر عمر بن سعد یقال له محمّد بن أشعث بن قیس الکندیّ، فقال: یا حسین ابن فاطمة! أیّة حرمة لک من رسول اللَّه، لیست لغیرک؟ قال الحسین علیه السلام هذه الآیة: «إنّ اللَّهَ اصطفی آدَمَ ونوحاً وآلَ إبراهیم وآلَ عمران علی العالمین ذرِّیّة» (الآیة)، ثمّ قال:
واللَّه إنّ محمّداً لمن آل إبراهیم، وإنّ العترة الهادیة لمن آل محمّد، مَن الرّجل؟ فقیل:
محمّد بن أشعث بن قیس الکندیّ، فرفع الحسین علیه السلام رأسه إلی السّماء، فقال: اللَّهمّ أر محمّد بن الأشعث ذلّاً فی هذا الیوم لا تعزّه بعد هذا الیوم أبداً، فعرض له عارض، فخرج من العسکر یتبرّز، فسلّط اللَّه علیه عقرباً، فلدغه، فمات بادی العورة. «3»
__________________________________________________
(1) [البحار: «تفتخران»]
(2) [البحار: «جعفراً»]
(3)- و مرد دیگری از قشون عمر بن سعد به نام محمد بن اشعث کندی پیش آمد و گفت: «ای حسین بن فاطمه! تو از طرف رسول خدا چه حرمتی داری که دیگران ندارند؟»
فرمود: «از این آیه (آل عمران 23) خدا برگزیده آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 499
الصّدوق، الأمالی «1»،/ 157- 158
وروی أنّ الحسین علیه السلام دعا: اللَّهمّ إنّا أهل بیت نبیّک وذرِّیّته وقرابته، فاقصم مَنْ ظلمنا وغصبنا حقّنا، إنّک سمیعٌ قریب، فقال محمّد بن الأشعث: وأیّ قرابة بینک وبین محمّد؟
فقرأ الحسین علیه السلام: «إنّ اللَّهَ اصْطَفی آدمَ ونوحاً وآلَ إبراهیمَ وآلَ عمرانَ علی العالمین ذرِّیّة بعضها مِن بعض»، ثمّ قال: اللَّهمّ أرنی فیه فی هذا الیوم ذلّاً عاجلًا، فبرز ابن الأشعث للحاجة، فلسعته عقرب علی ذکره، فسقط وهو یستغیث ویتقلّب علی حدثه.
ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 57- 58/ عنه: المجلسی، البحار، 45/ 302
«ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» [34/ آل عمران/ 3]. «2» «إذْ قالَتِ ا لْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إنّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ ا لْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فی الدُّنْیا وَا لْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرّبِینَ» [45/ آل عمران/ 3].
__________________________________________________
- بر جهانیان نژادهایی که از یکدیگرند.»
سپس فرمود: «به خدا، محمد از خاندان ابراهیم است و عترت رهبر از خاندان محمدند.»
فرمود: «این مرد کیست؟»
گفتند: «محمدبن اشعث‌بن قیس کندی است.»
حسین سر به آسمان برداشت و گفت: «خدایا! به محمد بن اشعث یک خواری بده که هرگز عزیزش نگردانی.»
بر او عارضه‌ای رخ داد و از لشگر به کناری رفت تا خود را وارسد و خدا کژدمی بر او مسلط کرد و اورا گزید و مکشوف العوره جان داد.
کمره‌ای، ترجمه الامالی،/ 157- 158
(1)- راجع: [3/ 268- 271]
(2) «ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» این‌ها فرزندانی هستند بهری از بهری. در خبر می‌آید که حسن‌عسکری را از این آیه پرسیدند، گفت: «أنا من الزّکیّ علیّ بن محمّد، والزّکیّ من الهادیّ محمّد بن علیّ، والهادیّ من الرّضا علیّ بن موسی، والرّضا من الکاظم موسی بن جعفر، والکاظم من الصّادق جعفر بن محمّد، والصّادق من الباقر محمّد بن علیّ، والباقر من السّجّاد زین العابدین، والسّجّاد من الشّهید المظلوم الحسین بن علیّ.»
و چون به ذکر حسین علی رسید گریه بر او افتاد، آن‌گه گفت: «السّلام علی الشّهید المظلوم، السّلام علی السّیّد المرحوم، السّلام علی الحقّ المکتوم، والحسین بن علیّ من أبیه أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیهم السلام «واللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» قوله ذرِّیّة- قولی آن است که بر وزن فعلیه است- کقمریة من ذرء اللَّه الخلق، أی خلقهم» و این اختیار زجاج است.
ابو الفتوح رازی، تفسیر، 2/ 335
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 500
بشّرت مریم بولدها: «إنّ اللَّه یبشّرک بکلمة»، وبشّرت فاطمة بالحسن والحسین.
ابن شهرآشوب، المناقب، 3/ 358/ عنه: المجلسی، البحار، 43/ 8؛ البحرانی، العوالم، 11- 1/ 103
«إنّ مَثَلَ عِیسَی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ* ا لْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُنْ مِّنَ الْمُمْتَرِینَ* فَمَنْ حاجّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جَاءَکَ مِنَ ا لْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأ نْفُسَنا وَأ نْفُسَکُمْ ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَتَ اللَّهِ عَلی ا لْکاذِبِینَ» [59- 61/ آل عمران/ 3].
[أبان، عن سلیم] قال: رأیت علیّاً علیه السلام فی مسجد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی خلافة عثمان، وجماعة یتحدّثون ویتذاکرون الفقه والعلم. فذکروا قریشاً وفضلها وسوابقها وهجرتها وما قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فیهم [من الفضل]، مثل قوله: «الأئمّة من قریش»، وقوله:
«النّاس تبع لقریش»، و «قریش أئمّة العرب»، وقوله: «لا تسبّوا قریشاً»، وقوله: «إنّ للقرشیّ قوّة رجلین من غیرهم»، وقوله: «أبغض اللَّه مَن أبغض قریشاً»، وقوله: «من أراد هوان قریش أهانه اللَّه».
وذکروا الأنصار وفضلها وسوابقها ونصرتها وما أثنی اللَّه علیهم فی کتابه وما قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فیهم من الفضل. وذکروا ما قال فی [سعد بن معاذ فی جنازته] و [حنظلة ابن الرّاهب] غسیل الملائکة والّذی حَمَتْه الدّبر، حتّی لم یَدَعوا شیئاً من فضلهم، فقال کلّ حیّ: «منّا فلان وفلان». [...]
فأقبل القوم علیه، فقالوا: یا أبا الحسن، ما یمنعک أن تتکلّم؟ قال علیه السلام: ما من الحیّین أحد إلّاوقد ذکر فضلًا وقال حقّاً.
ثمّ قال: یا معاشر قریش، یا معاشر الأنصار، بمن أعطاکم اللَّه هذا الفضل؟ أبأنفسکم وعشائرکم وأهل بیوتاتکم، أم بغیرکم؟ قالوا: بل أعطانا اللَّه ومَنَّ علینا برسول اللَّه صلی الله علیه و آله [وبه أدرکنا ذلک کلّه ونلناه. فکلّ فضل أدرکناه فی دین أو دنیا فبرسول اللَّه صلی الله علیه و آله] لا بأنفسنا ولا بعشائرنا ولا بأهل بیوتاتنا.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 501
قال: صدقتُم، یا معاشر قریش والأنصار. [...]
قال: أفتقرّون أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله- حین دعا أهل نجران إلی المباهلة- إنّه لم یأت إلّا بی وبصاحبتی وابنیَّ؟ قالوا: اللَّهمّ نعم.
سلیم بن قیس «1»،/ 636- 637، 639، 641 رقم 11
[أبان، عن سلیم وعمر بن أبی سلمة- حدیثهما واحد، هذا وذلک- قالا:] قدم معاویة حاجّاً فی خلافته المدینة بعدما قُتل أمیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه وصالح الحسن علیه السلام [...].
فلمّا کان قبل موت معاویة بسنة، حجّ الحسین بن علیّ صلوات اللَّه علیه وعبداللَّه بن عبّاس وعبداللَّه بن جعفر [معه]. فجمع الحسین علیه السلام بنی هاشم، رجالهم ونسائهم وموالیهم وشیعتهم من حجّ منهم، ومن الأنصار ممّن یعرفه الحسین علیه السلام وأهل بیته.
قال: انشدکم اللَّه، أتعلمون أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله حین دعا النّصاری من أهل نجران إلی المباهلة لم یأت إلّابه وبصاحبته وابنیه؟ قالوا: اللَّهمّ نعم.
سلیم بن قیس «2»،/ 777، 788، 791 رقم 26
قال: أخبرنا هوذة بن خلیفة، قال: حدّثنا عوف، عن الأزرق بن قیس، قال:
قدم علی النّبیّ- (ص) «3»- اسقف نجران والعاقب، قال «4»: فعرض علیهما «5» رسول اللَّه- (ص) «5»- الإسلام، فقالا: إنّا «4» کنّا مسلمین قبلک! قال: کذبتما، إنّه منع «6» منکما الإسلام «6» ثلاث؛ قولکما: اتّخذ اللَّه ولداً! وأکلکما لحم «4» الخنزیر، وسجودکما للصّنم!
__________________________________________________
(1)- [راجع: «احتجاج أمیر المؤمنین، وفیه النصّ علی إمامته علیهما السلام»]
(2)- [راجع: 1/ 122]
(3) [السّیر: «رسول اللَّه (ص)»]
(4)- [لم یرد فی السِّیر]
(5- 5) [لم یرد فی السِّیر]
(6- 6) [السِّیر: «الإسلام منکم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 502
فقالا «1»: فمن أبو عیسی؟! «2» فما دری رسول اللَّه- (ص)- ما یردّ علیهما «2» حتّی أنزل اللَّه «3» تبارک وتعالی «3»: «إنّ مثل عیسی عند اللَّهِ کمثل آدم خلقهُ من تُرابٍ ثمّ قال له کُن فیکون ...» إلی قوله: «إنّ هذا لهو القصص الحقّ وما من إله إلّااللَّه وإنّ اللَّه لهو العزیز الحکیم». «4»
قال: فدعاهما رسول اللَّه- (ص)- «4» إلی الملاعنة وأخذ بید فاطمة والحسن والحسین، وقال: هؤلاء بنیَّ.
قال: فخلا أحدهما بالآخر، فقال: لا تلاعنه «5» فإنّه إن «5» کان نبیّاً فلا بقیّة. «6» قال: فجاءا «6» فقالا: لا حاجة لنا فی الإسلام ولا فی ملاعنتک، فهل من ثالثة؟ قال: نعم، الجزیة، فأقرّا بها ورجعا.
ابن سعد، الحسین علیه السلام،/ 29- 30 رقم 214/ مثله الذّهبی، سیر أعلام النّبلاء، 4/ 406
قال: أخبرنا محمّد بن حمید العبدیّ، عن «7» معمر، عن قتادة، قال: لمّا أراد النّبیّ «8»- (ص)- «9» أن یباهل «9» أهل نجران أخذ بید «10» حسن وحسین «10» وقال لفاطمة: اتبعینا، فلمّا رأی ذلک أعداء اللَّه، رجعوا.
ابن سعد، الحسین علیه السلام،/ 140 رقم 215/ مثله الطّبری، التّفسیر، 3/ 212؛ الذّهبی، سیر أعلام النّبلاء، 4/ 406
حدّثنا عبداللَّه، حدّثنی أبی، ثنا قتیبة بن سعید، ثنا حاتم بن إسماعیل، عن بکیر بن
__________________________________________________
(1) [السِّیر: «قالا»]
(2- 2) [السّیر: «فما عرف»]
(3- 3) [السِّیر: «علیه»]
(4- 4) [السِّیر: «فدعاهما»]
(5- 5) [فی السِّیر: «فإن»]
(6- 6) [لم یرد فی السّیر]
(7) [من هنا حکاه فی التّفسیر والسّیر]
(8)- [السِّیر: «رسول اللَّه»]
(9- 9) [لم یرد فی التّفسیر]
(10- 10) [السِّیر: «الحسن والحسین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 503
مسمار، عن عامر بن سعد، عن أبیه، قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول له وخلّفه فی بعض مغازیه. فقال علیّ رضی الله عنه: أتخلفنی مع النّساء والصّبیان؟ قال: یا علیّ! أما ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لا نبوّة بعدی، وسمعته یقول یوم خیبر: لأعطینّ الرّایة رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله ویحبّه اللَّه ورسوله، فتطاولنا لها. فقال ادعوا لی علیّاً رضی الله عنه، فأتی به أرمد، فبصق فی عینه ودفع الرّایة إلیه، ففتح اللَّه علیه، ولمّا نزلت هذه الآیة:
«ندع أبناءنا وأبناءکم»، دعا رسول اللَّه (ص) علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً رضوان اللَّه علیهم أجمعین، فقال: اللَّهمّ هؤلاء أهلی.
ابن حنبل، المسند، 1/ 185
حدّثنا عبداللَّه، قال: حدّثنی أبی، نا حسن هو ابن موسی، نا حمّاد بن سلمة، عن یونس، عن الحسن قال: جاء راهبا نجران إلی النّبیّ (ص)، فقال لهما رسول اللَّه (ص): أسلما تسلما، فقالا: قد أسلمنا قبلک. فقال النّبیّ (ص): کذبتما، منعکما من الإسلام ثلاث: سجودکما للصّلیب، وقولکما اتّخذ اللَّه ولداً، وشربکما الخمر. فقالا: فما تقول فی عیسی؟ قال: فسکت النّبیّ (ص) ونزل القرآن: «ذلک نتلوه علیک من الآیات والذِّکر الحکیم- إلی قوله- أبناءنا وأبناءکم»، قال فدعاهما رسول اللَّه (ص) إلی الملاعنة، قال: وجاء بالحسن والحسین وفاطمة أهله وولده، قال: فلمّا خرجا من عنده قال أحدهما لصاحبه: اقرر بالجزیة ولا تلاعنه. قال فرجعا، فقالا: نقرّ بالجزیة ولا نلاعنک. قال: فأقرّ بالجزیة.
ابن حنبل، فضائل الصّحابة، 2/ 776- 777 رقم 1374
فکان الأبناء الحسن والحسین علیهما السلام، جاء بهما رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فأقعدهما بین یدیه کجروی الأسد. وأمّا النِّساء فکانت فاطمة علیها السلام جاء بها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وأقعدها خلفه کلبوة الأسد. وأمّا الأنفس فکان علیّ بن أبی طالب علیه السلام، جاء به رسول اللَّه، فأقعده عن یمینه کالأسد، وربض هو صلی الله علیه و آله کالأسد، وقال لأهل نجران: هلمّوا الآن نبتهل، فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین.
فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: اللَّهمّ هذا نفسی وهو عندی عدل نفسی، اللَّهمّ هذه [نسائی]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 504
أفضل نساء العالمین، وقال: اللَّهمّ هذان ولدای وسبطای، فأنا حَرْبٌ لمَن حاربوا، وسِلْمٌ لمَن سالموا، میّز اللَّه بذلک الصّادقین من الکاذبین. [...]
التفسیر المنسوب إلی الإمام أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکری علیه السلام «1»،/ 658 ذیل رقم 374
حدّثنا «2» قتیبة بن سعید ومحمّد بن عبّاد «وتقاربا فی اللّفظ»، قالا: حدّثنا حاتم «وهو ابن إسماعیل»، عن بکیر بن مسمار، عن عامر «3» بن سعد بن أبی وقّاص، عن أبیه قال «4»: أمر معاویة بن أبی سفیان سعداً «5» فقال: ما منعک «6» أن تسبّ «7» أبا التّراب، فقال «7»: أمّا ما ذکرت ثلاثاً «8» قالهنّ له «9» رسول اللَّه (ص) فلن أسبّه لأن «10» تکون لی واحدة منهنّ أحبّ إلیَّ من حُمر النّعم. سمعت رسول اللَّه (ص) یقول «11» له «12» خلّفه فی بعض مغازیه «13» فقال له «13» علیّ:
__________________________________________________
(1)- [راجع: «الإمام فی تأویل سورة البقرة، 2/ 282»]
(2) [المنتقی: «أخبرنا محمّد بن الفضل الفراویّ، أخبرنا عبد الغافر بن محمّد الفارسیّ، أخبرنا محمّد بن عیسی بن عمرویه، أخبرنا إبراهیم بن محمّد بن سفیان، أخبرنا مسلم بن الحجّاج، أنبأنا»]
(3) [فی فضائل الخمسة مکانه: «فی کتاب فضائل الصّحابة، فی باب من فضائل علیّ بن أبی طالب روی بسنده عن عامر ...»]
(4)- [فی الجمع بین الصّحیحین مکانه: «عن عامر بن سعد من روایة بکیر بن مسمار عنه قال ...»، وفی کشف الغمّة والبحار: «منه [کفایة الطّالب] قال ...»]
(5) [فی الجمع بین الصّحیحین: «سعد بن أبی وقّاص»، وأضاف فی کشف الغمّة والبحار: «بسبّ علیّ بن أبی طالب، فامتنع»]
(6)- [فی مرآة الجنان مکانه: «وروی مسلم فی صحیحه عن سعد بن أبی وقّاص، أنّ معاویة بن أبی سفیان قال له: ما منعک ...»]
(7- 7) [فی الجمع بین الصّحیحین ومرآة الجنان وفضائل الخمسة: «أبا تراب، فقال»، وفی المنتقی وکشف الغمّة والبحار والینابیع: «أبا تراب؟ قال»]
(8) [کشف الغمّة: «ثلاث»]
(9)- [لم یرد فی المنتقی]
(10)- [المنتقی: «أن»]
(11) (11*) [مرآة الجنان: «وذکر ما تقدّم من تخلیف النّبیّ صلی الله علیه و آله إلی قوله صلی الله علیه و آله»]
(12)- [فی الجمع بین الصّحیحین: «له و»، وفی العمدة وکشف الغمّة والبحار وفضائل الخمسة: «له وقد»، وفی الینابیع: «له حین»]
(13- 13) [فی المنتقی: «قال له»، وفی کشف الغمّة والبحار: «فقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 505
یا رسول اللَّه! خلّفتنی مع النّساء والصّبیان، فقال له «1» رسول اللَّه (ص) 1 (11*): أما ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی «2» إلّاأ نّه لا نبوّة «3» بعدی، وسمعته یقول «4» یوم خیبر: لأعطینّ الرّایة رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله ویحبّه اللَّه ورسوله، قال: فتطاولنا لها «5»، فقال: ادعوا لی علیّاً، فاتی به أرمد «6»، فبصق فی عینه «7» ودفع الرّایة إلیه، ففتح اللَّه علیه «8» «2»، ولمّا «9» نزلت هذه الآیة: «فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم»، دعا رسول اللَّه (ص) علیّاً وفاطمة «10» وحسناً وحسیناً «10»، فقال «11»: اللّهمّ هؤلاء أهلی «12». «13»
مسلم، الصّحیح، 7/ 120- 121/ عنه: الحمیدی، الجمع بین الصّحیحین، 1/ 197- 198؛ الطّالقانی القزوینی، المنتقی من فضائل علیّ المرتضی،/ 124- 125؛ ابن البطریق، العمدة «14»،/ 131- 132؛ الإربلی، کشف الغمّة، 1/ 109- 110؛ الیافعی، مرآة الجنان، 1/ 109؛ السّمهودی، جواهر العقدین،/ 195؛ السّیوطی، تاریخ الخلفاء،/ 169؛ ابن حجر الهیتمی، الصّواعق المحرقة،/ 72؛ المجلسی، البحار، 39/ 315-
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی المنتقی]
(2- 2) [مرآة الجنان: «وقوله یحبّ اللَّه ورسوله ویحبّه اللَّه ورسوله»]
(3)- [فی العمدة وکشف الغمّة: «نبیّ»]
(4)- [زاد فی الجمع بین الصّحیحین وکشف الغمّة: «له»]
(5) [لم یرد فی الجمع بین الصّحیحین]
(6) [العمدة: «أرمد العین»]
(7)- [فی المنتقی والعمدة والینابیع: «عینیه»]
(8)- [العمدة: «علی یدیه»]
(9)- [فی تاریخ الخلفاء والصّواعق مکانه: «وأخرج مسلم، عن سعد بن أبی وقّاص، قال: لمّا ...»، وفی جواهر العقدین مکانه: «ولمسلم والتّرمذیّ فی حدیث لسعد بن أبی وقّاص فی جوابه لمعاویة قال سعد: لمّا ...»]
(10- 10) [فی المناقب والعمدة: «والحسن والحسین»]
(11)- [جواهر العقدین: «وقال»]
(12)- [فی العمدة: «أهل بیتی»، وأضاف فی جواهر العقدین: «وفی روایة لغیرهما: أهل بیتی»]
(13)- مسلم از سعدبن ابی‌وقاص روایت کرد: چون آیت: «قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» نازل شد، رسول اللَّه (ص) علی و فاطمه و حسن و حسین را طلب کرد و گفت: «اللَّهمّ هؤلاء أهلی؛ بار خدایا! این جماعت اهل منند.»
جهرمی، ترجمه صواعق المحرقه،/ 220
(14)- [حکاه أیضاً فی العمدة،/ 188- 189، والبحار، 35/ 277، 265، 37/ 264- 265، والینابیع، 2/ 233]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 506
316؛ القندوزی، ینابیع المودّة، 1/ 161؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 290- 291
حدّثنا أبو الولید أحمد بن عبدالرّحمان القرشیّ، قال: حدّثنا الولید بن مسلم، قال:
حدّثنا إبراهیم بن محمّد الفزاریّ، عن عطاء بن السّائب، عن الشّعبیّ قال: قدم وفد نَجْران فقالوا لرسول اللَّه (ص): أخبرنا عن عیسی، فقال رسول اللَّه (ص): روح اللَّه وکلمته ألقاها إلی مریم. فقالوا: ما ینبغی لعیسی أن یکون فوق هذا، فأنزل اللَّه فیه: «فَمَنْ حَاجّکَ فِیهِ مِنْ بَعدما جاءَکَ مِنَ العِلْم فَقُل تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُم وَنِسَاءَنا وَنِسَاءَکُم وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُم ثُمّ نَبْتَهِل فَنَجْعَل لَعْنَةَ اللَّه عَلی الکاذِبین».
قال الولید، قال أبو عمرو: إنّه قدم وفد نجران علی رسول اللَّه (ص) فیهم السّیّد والعاقب، فخاصموا رسول اللَّه (ص) خصومة لم یخاصم مثلها قطّ، فانصرف أحدهما وبقی الآخر، فدعاه رسول اللَّه (ص) إلی الملاعنة، فأجابه إلیها، فلمّا ولّی، قال رسول اللَّه (ص) لأصحابه:
والّذی نفسی بیده لئن لاعنونی لا یحول حول وبنجران عین تطرف، قال: فأصبح رسول اللَّه (ص) وغدا حسن وحسین وفاطمة وناس من أصحابه، وغدوا إلی رسول اللَّه (ص)، فقالوا:
ما للملاعنة جئناک، ولکن جئناک لتفرض علینا شیئاً نؤدّیه إلیک، وتبعث معنا من یهدینا الطّریق. ثمّ قال النّبیّ (ص): والّذی نفسی بیده لو لاعنتمونی ما حال الحول وبنجران عین تطرف، قال: ففرض علیهم رسول اللَّه (ص) هذه الملاحف النّجرانیّة.
ابن شبّه، تاریخ المدینة المنوّرة،/ 580- 582
حدّثنا الحزامیّ، قال: حدّثنا ابن وهب، قال: أخبرنی اللّیث بن سعد، عن مَن حدّثه، قال: جاء راهبا نجران إلی النّبیّ (ص) یعرض علیهما الإسلام، فقالا: إنّا قد أسلمنا قبلک.
فقال: کذبتما، إنّه یمنعکما من الإسلام ثلاث: عبادتکما الصّلیب، وأکلکما الخنزیر، وقولکما للَّه وَلَدٌ. فقال أحدهما: مَن أبو عیسی؟ فسکت النّبیّ (ص)، وکان لا یعجل حتّی یکون ربّه هو یأمره، فأنزل اللَّه علیه: «إنّ مَثَلَ عیسی عِندَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تراب»، حتّی
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 507
بلغ «فَلَا تَکُنْ مِنَ ا لمُمْتَرِین»، (ثمّ قال تعالی) فیما قال الفاسقان «فَمَنْ حَاجّکَ فِیهِ مِن بَعْد ما جَاءَکَ مِنَ العِلْم» إلی قوله: «فَنَجْعَل لَعْنَة اللَّه عَلی الکاذِبینَ»، قال فدعاهما النّبیّ (ص) إلی المباهلة وأخذ بید علیّ وفاطمة والحسن والحسین رضی اللَّه عنهم، فقال أحدهما للآخر:
قد أنصفک الرّجل، فقالا: لا نُباهلک، وأقرّا بالجزیة وکرها الإسلام.
ابن شبّه، تاریخ المدینة المنوّرة،/ 583
فرات قال: حدّثنی الحسین بن سعید معنعناً:
عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله: «أبناءنا وأبناءکم» [یعنی. أ] الحسن والحسین [علیهما السلام] «وأنفسنا وأنفسکم» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وعلیّ «1» [علیه السلام. ب] [خ: رسول اللَّه وعلیّ صلوات اللَّه علیهما] «ونساءنا ونساءکم» فاطمة [الزّهراء. أ] علیها السلام.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 85- 86 رقم 61/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 346
فرات قال: حدّثنی سعید بن الحسن بن مالک معنعناً:
عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله تعالی: «تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» [قال. أ]: الحسن والحسین «ونساءنا ونساءکم»، قال: فاطمة «وأنفسنا وأنفسکم» قال: علیّ علیه السلام.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 86 رقم 62
فرات قال: حدّثنی جعفر بن محمّد بن سعید الأحمسیّ معنعناً:
عن أبی رافع قال: «2» قدم [ن: قد «2» مرّ] صهیب مع أهل نجران، فذکر لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ما خاصموه به من أمر عیسی ابن مریم علیه الصّلاة والسّلام، وأ نّهم دعوه ولد اللَّه، فدعاهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فخاصمهم وخاصموه. فقال: «تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین» فدعا رسول
__________________________________________________
(1) [البحار: «علیّ بن أبی طالب»]
(2- 2) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 508
اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم علیّاً [علیه السلام. أ] فأخذ بیده، فتوکّأ علیه، ومعه ابناه الحسن والحسین وفاطمة [علیها السلام. ب. ر: علیهم السلام] خلفهم. فلمّا رأی النّصاری [ذلک] أشار علیهم رجل منهم، فقال:
ما أری لکم [أن] «1» تلاعنوه فإن کان نبیّاً هلکتم ولکن صالحوه. قال: فصالحوه. قال: [قال] «1»
رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: لو لاعنونی ما وجد لهم أهل ولا ولد ولا مال.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 86 رقم 63/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 346- 347
فرات قال: حدّثنی الحسین بن سعید وأحمد بن الحسن معنعناً:
عن الشّعبیّ قال: جاء العاقب والسّیّد النّجرانیّان إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فدعاهم [أ: فدعاهما] إلی الإسلام، فقالا: إنّنا مسلمان. فقال: إنّه یمنعکما من الإسلام ثلاث: أکل [لحم. أ] الخنزیر، وتعلیق الصّلیب، وقولکم فی عیسی ابن مریم [علیه السلام. ب]، فقالا:
و «2» من أبو «2» عیسی؟ فسکت، فنزل القرآن: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب» «3»
[إلی آخر. أ، ر] الآیة [ر: القصّة] [قال. ب]: ثمّ نبتهل [أ: فنبتهل] «3» «فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»، فقالا: نباهلک «4». فتواعدوا لِغَدٍ [ب: الغد]، فقال أحدهما لصاحبه: لا تلاعنه، فوَاللَّه لإن کان نبیّاً لا ترجع إلی أهلک ولک علی وجه الأرض أهل ولا مال. فلمّا أصبح النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم أخذ بید علیّ والحسن والحسین وقدّمهم، وجعل فاطمة وراءهم، ثمّ قال لهما: تعالیا فهذا أبناءُنا الحسن [ب: فهذان ابنانا للحسن] والحسین وهذا نساءُنا فاطمة [ب: لفاطمة] و [هذه. ب] أنفسنا لعلیّ «5» [أ: علیّ]. فقالا: لا نلاعنک.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 86- 87 رقم 64/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 347
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2- 2) [البحار: «مِن أین»]
(3- 3) [البحار: «إلی آخر القصّة فنبتهل»]
(4) [البحار: «فنباهلک»]
(5) [البحار: «علیّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 509
فرات قال: حدّثنی أحمد بن یحیی معنعناً:
عن الشّعبیّ، قال: لمّا نزلت [الآیة. ر] «قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم» أخذ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «1» یتّکأ علی علیّ والحسن [ر: ببکاء الحسن. ب: کساءً فألقاه علی علیّ والحسن] والحسین [ر: وعلیّ] «1» وتبعتهم فاطمة. قال:
فقال: هذه [أ، ب: هؤلاء] أبناءُنا وهذه نساءُنا وهذه [أ، ب: وهذا] أنفسنا [ر: علیهم السلام].
فقال رجل لشریک: یا أبا عبداللَّه: «إنّ الّذینَ یکتمونَ ما أنزلنا مِنَ البیِّنات والهُدی» [159/ البقرة] إلی آخر الآیة. قال: یلعنهم کلّ شی‌ء حتّی الخنافس فی جحرها. ثمّ غضب شریک واستشاط، فقال: یا معافا. فقال له رجل یقال له: ابن المقعد: یا أبا عبداللَّه، أ نّه لم یعنک [أ، ر: یفنک]، فقال: «2» أنت [له. ر] أیقع [ب: أنفع] «2» إنّما أرادنی ترکت ذکر علیّ [بن أبی طالب علیه السلام. ر].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 87 رقم 65/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 349- 350
فرات قال: حدّثنی أحمد [ب: محمّد] بن جعفر معنعناً:
عن علیّ [علیه السلام. ب] قال: لمّا قدم وفد نجران علی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم قدم فیهم ثلاثة من النّصاری من کبارهم العاقب ویحسن «3» [أ (خ ل): قیس] والأسقف فجاؤوا إلی الیهود وهم فی بیت المدارس، فصاحوا بهم: یا إخوة القردة والخنازیر، هذا الرّجل بین ظهرانیکم قد غلبکم، انزلوا إلینا. فنزل إلیهم «4» ابن صوریا [ب، أ (خ ل): ینصوریا. ر، أ: منصوریا] «4» الیهودیّ وکعب بن الأشرف الیهودیّ، فقالوا لهم: أحضروا غداً نمتحنه. قال: وکان النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم إذا صلّی الصّبح قال: هاهنا من الممتحنة أحد؟ فإن وجد أحداً أجابه وإن لم یجد
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «بید الحسن والحسین»]
(2- 2) [البحار: «أنت له أنفع»]
(3) [البحار: «محسن»]
(4- 4) [البحار: «منصور»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 510
أحداً قرأ علی أصحابه ما نزل علیه فی تلک اللّیلة، فلمّا صلّی الصّبح جلسوا بین یدیه، فقال له الأسقف: یا أبا القاسم! فداک أبی «1» [ن: فذاک أبو] موسی مَنْ أبوه؟ قال: عمران. قال: فیوسف مَنْ أبوه؟ قال: یعقوب. قال: فأنت فداک أبی وامّی مَنْ أبوک؟ قال: عبداللَّه ابن عبدالمطّلب. قال: فعیسی من أبوه؟ قال: فسکت النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، وکان رسول اللَّه [صلی الله علیه و آله و سلم. ب] ربّما «2» احتاج إلی شی‌ء من المنطق [أ: النّطق] فینقض علیه جبرئیل علیه السلام من السّماء السّابعة، فیصل له منطقه فی أسرع من طرفة العین [أ، ب: عین] فذاک قول‌اللَّه [تعالی. ر] «وما أمرنا إلّاواحدة کلمحٍ بالبصر».
قال: فجاء جبرئیل علیه السلام، فقال: هو روح اللَّه وکلمته، فقال له الأسقف: یکون روح بلا جسد؟ قال: فسکت النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم. قال: فأوحی [اللَّه] إلیه: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقهُ من تُرابٍ ثمّ قال له کن فیکون»، قال: فنزا الأسقف نزوةً إعظاماً لعیسی [علیه السلام. ب] أن یقال له: من تراب. ثمّ قال: ما نجد هذا یا محمّد فی التّوراة ولا فی الإنجیل ولا فی الزّبور ولا نجد «3» هذا [إلّا. أ، ب] عندک! قال: فأوحی اللَّه إلیه: «قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم»، فقالوا: أنصفتنا یا أبا القاسم، فمتی موعدک؟ قال: بالغداة [أ: الغداة] إن شاء اللَّه. [قال: ر] فانصرف [الیهود. أ، ب] وهم یقولون: لا إله إلّااللَّه ما [أ: لا] نبالی أ یّهما أهلک اللَّه: النّصرانیّة أو «4» الحنیفیّة [ر: والحنیفیّة] إذا هلکوا غداً.
قال علیّ بن أبی طالب علیه السلام: فلمّا صلّی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم الصّبح أخذ بیدی، فجعلنی بین یدیه، وأخذ فاطمة [علیها السلام. ر] فجعلها خلف ظهره، وأخذ الحسن والحسین عن یمینه وعن شماله [أ، ب: یساره] ثمّ برک لهم بارکاً، فلمّا رأوه قد فعل ذلک، ندموا وتوامروا فیما
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [البحار: «وما»]
(3) [البحار: «لا تجد»]
(4) [البحار: «و»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 511
بینهم وقالوا: واللَّه أ نّه لنبیّ ولئن باهلنا [ر، أ: باهلها] لیستجیبنّ [أ: لیستجیب] اللَّه له علینا، فیهلکنا ولا ینجینا «1» منه شی‌ء [ر، ب: شی‌ء منه] «1» إلّاأن نستقیله.
قال: فأقبلوا «2» یستترون فی خشب کان فی المسجد «2» حتّی جلسوا بین یدیه، ثمّ قالوا: یا أبا القاسم! أقلنا. قال: نعم قد أقلتکم، أما والّذی بعثنی بالحقّ لو باهلتکم ما ترک اللَّه علی ظهر الأرض 2 نصرانیّاً و «2» لا نصرانیّة إلّاأهلکه.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 88 رقم 66/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 347- 348
فرات قال: حدّثنی أحمد بن الحسن بن إسماعیل بن صبیح معنعناً:
عن شهر بن حوشب قال: قدم علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم عبدالمسیح بن أبقی ومعه العاقب وقیس أخوه ومعه حارث بن عبدالمسیح وهو غلام ومعه أربعون حبراً. فقال: یا محمّد! کیف تقول فی المسیح، فواللَّه إنّا لننکر ما [ر: لشکرنا ما] تقول. قل: فأوحی اللَّه تعالی إلیه: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب ثمّ قال له کن فیکون»، «3» قال:
فنحر نحرة «3»، فقال إجلالًا له ممّا یقول: بل هو اللَّه. فأنزل اللَّه «فمَن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع» إلی آخر الآیة، فلمّا سمع ذکر [أ: بذکر] الأبناء غضب غضباً شدیداً ودعا الحسن والحسین وعلیّاً وفاطمة علیهم السلام، فأقام الحسن عن یمینه والحسین عن یساره وعلیّاً «3» إلی صدره وفاطمة إلی ورائه، فقال: هؤلاء أبناءُنا ونساءُنا وأنفسنا، «4» فائتنا [ر. فأتیا] له «4» بأکفاء. قال: فوثب العاقب، فقال: أذکرک اللَّه أن تلاعن هذا الرّجل، فوَ اللَّه إن [ب: لأن] کان کاذباً ما لک فی ملاعنته خیرٌ، وإن [أ: لأن] کان صادقاً لا یحول الحول ومنکم نافخ ضرمة [ر، أ: ناصح صرمة]. قال: فصالحوه کلّ الصّلح [ورجع: ب، أ]
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «شی‌ء منه»]
(2- 2) [لم یرد فی البحار]
(3) [البحار: «علیّ»]
(4- 4) [البحار: «فائتیا لهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 512
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 88- 89 رقم 67/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 349
فرات قال: حدّثنی علیّ بن الحسین القرشیّ معنعناً:
عن أبی هارون قال: لمّا نزلت: «قل تعالوا ندع أبناءَنا وأبناءَکم ونساءَنا ونساءَکم وأنفسنا وأنفسکم»، خرج رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بعلیّ وفاطمة والحسن والحسین [علیهم السلام.
ب] وقال: «أنفسنا» یعنی علیّاً. [ر: علیّ بن أبی طالب علیه السلام].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 89 رقم 68
وبالإسناد المتقدِّم فی حدیث الأوّل من هذه السورة [فرات قال: حدّثنا الحسین بن الحکم [الحبریّ، قال: حدّثنا حسن بن حسین، قال: حدّثنا حبّان، عن الکلبیّ، عن أبی صالح. ح] عن ابن عبّاس وقوله: «تعالوا ندع أبناءَنا» [وأبناءَکم ونساءَنا ونساءَکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین. ح] [ن: إلی آخر الآیة] نزلت فی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [وآله وسلّم. ن] وعلیّ [بن أبی طالب. ر] علیه السلام [نفسه. ر، ح] «ونساءَنا» [ونساءَکم. أ، ب، ح] [فی. ن] فاطمة [علیها السلام. ر] «وأبناءَنا» [وأبناءَکم. ح، أ، ب] [فی ال. ن] حسن و [ال. ن] حسین [علیهما السلام. ر، أ] «وأنفسنا» [وأنفسکم. أ] النّبیّ والولیّ علیهما [الصّلاة. ر] [والسّلام. ن]، والدّعاء علی الکاذبین [نزلت فی. ن] العاقب والسّیّد وعبد المسیح [والأسقف. أ، ر] وأصحابهم.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 77، 89- 90 رقم 69
قتیبة بن سعید قال: حدّثنا حاتم بن إسماعیل، عن بکیر بن المسمار، عن عامر بن سعد ابن أبی وقّاص، عن أبیه قال: مرّ [علیَ] رجل فقال: ما منعک أن تسبّ أبا تراب؟
قال: أمّا ما ذکرت ثلاثاً قالهنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فلن أسبّه- لأن یکون لی واحدة منهنّ أحبّ إلیَّ من حمر النّعم-:
سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وخلّفه فی بعض مغازیه، فقال علیّ: یا رسول اللَّه! تخلفنی
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 513
مع النّساء والصّبیان؟ فقال له رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: أما ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لا نبوّة بعدی؟
وسمعته یقول یوم خیبر: لأعطینّ الرّایة رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله ویحبّه اللَّه ورسوله.
قال: فتطاولناها، فقال: ادعوا لی علیّاً، فأتی به أرمد، فبصق فی عینیه ودفع الرّایة إلیه، ففتح اللَّه علیه.
ولمّا نزلت هذه الآیة: «ندع أبناءنا وأبناءکم» [6/ آل عمران: 3] دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً، فقال: اللّهمّ هؤلاء أهلی.
محمّد بن سلیمان، المناقب، 2/ 501- 502 رقم 1004
حدّثنی الحسین بن الأسود، حدّثنا وکیع، قال: حدّثنا مبارک بن فضالة،
عن الحسن قال: جاء راهبا نجران إلی النّبیّ (ص)، فعرض علیهما الإسلام، فقالا: إنّا قد أسلمنا قبلک. فقال: کذبتما. یمنعکما من الإسلام ثلاث: أکلکما الخنزیر، وعبادتکما الصّلیب، وقولکما للَّه‌ولد. قالا: فمن أبو عیسی- قال الحسن: وکان (ص) لا یعجل حتّی یأمره ربّه- فأنزل اللَّه تعالی: «ذلک نَتْلُوه عَلَیکَ مِن الآیات والذّکر الحکیم* إنَّ مَثَل عیسی عِندَ اللَّه کَمَثَل آدَم خَلَقَهُ مِن تُراب ثُمَّ قَال لَهُ کُن فَیَکون- إلی قوله- الکاذِبین».
فقرأها رسول اللَّه (ص) علیهما، ثمّ دعاهما إلی المباهلة، وأخذ بید فاطمة والحسن والحسین.
فقال أحدُهما لصاحبه: اصعد الجبل ولا تباهله، فإنّک إن باهلته بؤت باللّعنة. قال: فما تری؟ قال: أری أن نعطیه الخراج ولا نباهله.
البلاذری، فتوح البلدان، 1/ 76- 77 رقم 199
حدّثنا «1» قتیبة، أخبرنا حاتم بن إسماعیل، عن بُکیر بن مسمار، «2» عن عامر بن سعد،
__________________________________________________
(1) [شواهد التّنزیل: «أخبرنا أحمد بن علیّ بن إبراهیم، قال: أخبرنا إبراهیم بن عبداللَّه الزّاهد، قال: أخبرنا محمّد بن إسحاق، قال: حدّثنا»]
(2)- [من هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 514
عن أبیه قال «1»: « «2» لمّا نزلت «2» هذه الآیة «تَعالَوا نَدَعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ» الآیة، دعا رسول اللَّه (ص) علیّاً وفاطمة و «3» حسناً وحسیناً، فقال «3»: اللَّهمّ هؤلاء أهلی «4»».
هذا حدیث حسن غریب صحیح.
التّرمذی، السّنن، 4/ 293- 294 رقم 4085/ عنه: الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 160؛ محبّ الدّین الطّبری، الرّیاض النّضرة، 3/ 152؛ السّیوطی، الدّرّ المنثور، 2/ 40؛ المجلسی، البحار، 35/ 265؛ الآلوسی، روح المعانی، 3/ 190؛ القندوزی، ینابیع المودّة «5»، 2/ 390- 391؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 291/ مثله الکرکی، نفحات اللّاهوت،/ 84
حدّثنا «6» قتیبة، أخبرنا حاتم بن إسماعیل، عن بُکیر «7» بن مسمار، «8» عن عامر بن سعد ابن أبی وقّاص، عن أبیه «9» قال: «أمر معاویة «10» بن أبی سفیان «10» سعداً فقال «11» «9»: ما منعک «12»
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی الرّیاض النّضرة، وفی الدّرّ المنثور والبحار مکانه: «وأخرج مسلم والتّرمذی وابن المنذر والحاکم والبیهقیّ فی سننه، عن سعد بن أبی وقّاص، قال ...»، وفی النّفحات: «وروی فی المشکاة عن سعد بن أبی وقّاص قال ...»، وفی روح المعانی والینابیع: «أخرج مسلم والتّرمذی عن سعد بن أبی وقّاص قال ...»]
(2- 2) [فی شواهد التّنزیل: «ولمّا نزلت»، وفی فضائل الخمسة: «لمّا أنزل اللَّه»]
(3- 3) [الرّیاض النّضرة: «الحسن والحسین، وقال»]
(4)- [فی النّفحات: «أهل بیتی»، وإلی هنا حکاه عنه فی شواهد التّنزیل والرّیاض النّضرة والدّرّ المنثور والنّفحات والبحار وروح المعانی والینابیع وفضائل الخمسة]
(5)- [حکاه أیضاً فی الینابیع، 2/ 265، عن مودّة القربی]
(6) [أسد الغابة: «أنبأنا إسماعیل بن علیّ وإبراهیم بن محمّد وغیرهما بإسنادهم إلی محمّد بن عیسی بن سورة قال: حدّثنا»]
(7)- [فی السِّیر وتاریخ الإسلام مکانه: «وقال بکیر ...»]
(8)- [من هنا حکاه عنه فی کشف الغمّة ودرر السّمطین والإصابة]
(9- 9) [درر السّمطین: «سعد إنّ بعض الأمراء قال له»]
(10- 10) [لم یرد فی أسد الغابة والسّیر وتاریخ الإسلام والإصابة]
(11)- [فی کشف الغمّة: «بسبّ علیّ فامتنع، فقال»، وفی الإصابة: «فقال له»]
(12)- [فی أسد الغابة والسِّیر وتاریخ الإسلام والإصابة: «ما یمنعک»، وفی الفصول المهمّة مکانه: «وروی مسلم والتّرمذی إنّ معاویة قال لسعد بن أبی وقّاص: ما منعک ...»، وفی البحار: «ووقع فی روایة عامر ابن سعد بن أبی وقّاص عند مسلم والتّرمذی، قال: قال معاویة لسعد: قال: ما منعک ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 515
أن تسبّ «1» أبا تراب؟ قال «2»: أمّا ما ذکرت؛ ثلاثاً «3» قالهنّ «4» رسول اللَّه (ص) فلن أسبّه «5» «6» لأن «7» تکون لی «7» واحدة منهنّ أحبّ إلیَّ من «8» حمر النّعم «8»، «9» سمعت رسول اللَّه (ص) «10» یقول «11» لعلیّ «9» وخلّفه فی بعض مغازیه «11». فقال «12» له علیّ «12»: یا رسول اللَّه! تخلفنی «10» مع النّساء «13» والصّبیان؟ «14» فقال له رسول اللَّه (ص) 14: أما ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لانبوّة «15» بعدی. وسمعته «16» یقول یوم خیبر «6»: لأعطینّ الرّایة «17» رجلًا «18» یحبّ اللَّه ورسوله و 18 یحبّه اللَّه ورسوله. «19» قال «20»: فتطاولنا لها «21»، فقال: ادعوا «22»
__________________________________________________
(1) [فی الینابیع مکانه: «وعن سهل بن سعد عن أبیه، قال: أمر معاویة بن أبی سفیان سعداً أن یسبّ ...»]
(2)- [فی الإصابة: «فقال له»، وفی الفصول المهمة: «فقال سعد»]
(3)- [فی کشف الغمّة والفصول المهمّة: «فثلاث»، وفی تاریخ الإسلام: «ثلاث»، وفی درر السّمطین: «ثلاثة»]
(4)- [زاد فی السِّیر وتاریخ الإسلام: «له»]
(5)- [لم یرد فی تاریخ الإسلام والإصابة]
(6- 6) [البحار: «فذکر هذا الحدیث وقوله»]
(7- 7) [فی أسد الغابة وکشف الغمّة: «یکون لی»، وفی الفصول المهمّة: «تکون»]
(8- 8) [الإصابة: «أن یکون لی حمر النّعم فلن أسبّه»]
(9- 9) [الینابیع: «سمعته صلی الله علیه و آله یقول له»]
(10- 10) [فی السِّیر وتاریخ الإسلام: «یقول: وخلّف علیّاً فی بعض مغازیه، فقال: یا رسول اللَّه! أتخلّفنی»، وفی الفصول المهمّة: «یقول وقد خلّفه فی بعض مغازیه، فقال علیّ: خلّفتنی»]
(11- 11) [الإصابة: «وقد خلّفه فی بعض المغازی»]
(12- 12) [لم یرد فی درر السّمطین والینابیع]
(13) [فی الجوهرة: «علی النّساء»، وفی الینابیع: «بالنّساء»]
(14- 14) [فی السِّیر وتاریخ الإسلام: «قال»، وفی الإصابة والینابیع: «فقال له»]
(15) [فی السِّیر وتاریخ الإسلام ودرر السّمطین والفصول المهمّة والینابیع: «نبیّ»]
(16)- [فی السِّیر وتاریخ الإسلام: «أخرجه التّرمذی، وقال: صحیح غریب وسمعت رسول اللَّه (ص)»]
(17)- [زاد فی کشف الغمّة ودرر السّمطین والفصول المهمّة: «غداً»]
(18- 18) [لم یرد فی البحار]
(19) (19*) [فی السِّیر وتاریخ الإسلام: «فدفعها إلیه، ففتح اللَّه علیه، ولمّا نزلت هذه الآیة»، وفی البحار: «وقوله صلی الله علیه و آله لمّا نزلت»، وفی الینابیع: «یفتح اللَّه علیه فأعطاها علیّاً ففتح اللَّه له ولمّا نزلت هذه الآیة»]
(20)- [لم یرد فی درر السّمطین والإصابة والفصول المهمّة]
(21)- [الفصول المهمّة: «إلیها»]
(22)- [الجوهرة: «أدع»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 516
لی علیّاً، «1» قال: فأتاه وبه رمد، فبصق فی عینه «1»، فدفع الرّایة إلیه، ففتح اللَّه «2» علیه وانزلت «2» هذه الآیة (19*): «نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ» الآیة، «3» دعا «4» رسول اللَّه (ص) علیّاً «3» وفاطمة و «5» حسناً وحسیناً «5»، فقال: اللَّهمّ هؤلاء أهلی «6»».
هذا حدیث حسن غریب صحیح من هذا الوجه.
التّرمذی، السّنن، 5/ 301- 302 رقم 3808/ عنه: ابن الأثیر، أسد الغابة، 4/ 25- 26؛ البرّی، الجوهرة،/ 69- 70؛ الإربلی، کشف الغمّة، 1/ 150- 151؛ الذّهبی، تاریخ الإسلام، 2/ 194، سیر أعلام النّبلاء، 1/ 619- 620؛ الزّرندی، درر السّمطین،/ 107- 108؛ ابن حجر، الإصابة، 2/ 503؛ ابن الصّبّاغ، الفصول المهمّة،/ 126- 127؛ المجلسی، البحار، 37/ 269- 270؛ القندوزی، ینابیع المودّة، 2/ 120
[حدّثنا علیّ بن محمّد، قال: حدّثنی الحسین «7» بن الحکم الحبریّ، قال: حدّثنا حسن بن حسین، قال: حدّثنا حبّان، عن الکلبیّ، عن أبی صالح، عن ابن عبّاس قال:]
وقوله «8»: «تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ، وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ، فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلی الْکاذِبِیْنَ» [61].
__________________________________________________
(1- 1) [فی أسد الغابة والجوهرة والإصابة: «فأتاه وبه رمد فبصق فی عینیه»، وفی درر السّمطین: «فأتاه وهو أرمد فبصق فی عینیه»، وفی الفصول المهمّة: «فأتی به أرمد فبصق فی عینه»]
(2- 2) [فی درر السّمطین: «علی یدیه وأنزلت»، وفی الفصول المهمّة: «علی یدیه ولمّا نزلت»]
(3- 3) [فی تاریخ الإسلام والسِّیر: «دعاه رسول اللَّه (ص)»، وفی البحار والینابیع: «دعا علیّاً»]
(4)- [فی درر السّمطین والإصابة والفصول المهمّة: «فدعا»]
(5- 5) [فی درر السّمطین والبحار: «الحسن والحسین»]
(6)- [فی البحار: «أهل بیتی»، وإلی هنا حکاه عنه فی أسد الغابة وتاریخ الإسلام والسّیر ودرر السّمطین والإصابة والفصول المهمّة والبحار والینابیع]
(7)- [فی شواهد التّنزیل والفرائد مکانه: «أخبرنا الحاکم أبو عبداللَّه الحافظ (قراءة علیه وإملاءً) قال: أخبرنا أبو الحسین علیّ بن عبدالرّحمان بن ماتی (بن عیسی) الدّهقان بالکوفة من أصل کتابه قال: حدّثنا الحسین ...»]
(8) [فی شواهد التّنزیل والفرائد: «فی قوله عزّ وجلّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 517
نزلت فی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [وآله] وعلیّ علیه السلام نفسه «1» ونساءنا ونساءکم «2» فاطمة «3»، وأبناءنا وأبناءکم «2» حسن «4» وحسین.
والدّعاء علی الکاذبین «5»: العاقب والسّیّد وعبد المسیح وأصحابهم «6».
الحبری، التّفسیر،/ 247 رقم 12/ عنه: الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 159- 160؛ الحموئی، فرائد السّمطین، 2/ 205
حدّثنا علیّ بن محمّد، قال:
حدّثنی الحبریّ، قال:
حدّثنی إسماعیل بن أبان، قال: حدّثنا إسحاق بن إبراهیم، عن أبی هارون، عن أبی سعید الخُدریّ، قال: لمّا نزلت هذه الآیة:
«تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ».
قال: فخرج رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [وآله] بعلیّ وفاطمة والحسن والحسین.
الحبری، التّفسیر،/ 248 رقم 13
وقدم إلیه أهل نجران ورئیسهم أبو حارثة الأسقف ومعه العاقب والسّیّد وعبد المسیح وکوز وقیس والأیهم. فوردوا علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فلمّا دخلوا أظهروا الدّیباج والصّلب، ودخلوا بهیئة لم یدخل بها أحد، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: دعوهم، فلقوا رسول اللَّه، فدارسوه یومهم وساءلوه ما شاء اللَّه. فقال أبو حارثة: یا محمّد! ما تقول فی المسیح؟
قال: هو عبداللَّه ورسوله، فقال: تعالی اللَّه عمّا قلت یا أبا القاسم! هو کذا وکذا ونزل فیهم:
__________________________________________________
(1) [شواهد التّنزیل: «أنفسنا»]
(2)- [لم یرد فی شواهد التّنزیل]
(3)- [الفرائد: «فی فاطمة»]
(4) [الفرائد: «فی حسن»]
(5) [زاد فی شواهد التّنزیل والفرائد: «نزلت فی»]
(6)- [الفرائد: «أصحابه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 518
«إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب» إلی قوله: «فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقُل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»، فرضوا بالمباهلة.
فلمّا أصبحوا، قال أبو حارثة: أنظروا من جاء معه، وغدا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم آخذاً بید الحسن والحسین علیهما السلام، تتبعه فاطمة وعلیّ بن أبی طالب علیه السلام بین یدیه، وغدا العاقب والسّیّد بابنین لهما علیهما الدّرّ والحلی، وقد حفوا بأبی حارثة. فقال أبو حارثة: مَنْ هؤلاء معه؟ قالوا: هذا ابن عمّه، وهذه ابنته، وهذان ابناها. فجثا رسول اللَّه علی رکبتیه، ثمّ‌رکع، فقال أبو حارثة: جثا واللَّه کما تجثو النّبیّون للمباهلة، فقال له السّیّد: أدن یا أبا حارثة للمباهلة، فقال: إنِّی أری رجلًا حریاً علی المباهلة، وإنّی أخاف أن یکون صادقاً، فإن کان صادقاً لم یحل الحول وفی الدّنیا نصرانیّ یطعم الطّعام. قال أبو حارثة: یا أبا القاسم! لا نباهلک، ولکنّا نعطیک الجزیة.
فصالحهم رسول اللَّه علی ألفی حلّة من حلل الأواقی قیمة کلّ حلّة أربعون درهماً، فما زاد أو نقص فعلی حساب ذلک، وکتب لهم رسول اللَّه کتاباً:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، هذا کتاب من النّبیّ محمّد رسول اللَّه لنجران وحاشیتها إذا کان له علیهم حکمه فی کلّ بیضاء وصفراء وثمرة ورقیق کان أفضل ذلک کلّه لهم غیر ألفی حلّة من حلل الأواقی قیمة کلّ حلّة أربعون درهماً، فما زاد أو نقص، فعلی هذا الحساب، ألف فی صفر وألف فی رجب، وعلیهم ثلاثون دیناراً مثواه رسلی شهراً فما فوق، وعلیهم فی کلّ حرب کانت بالیمن دروع عاریة مضمونة لهم بذلک جوار اللَّه وذمّة محمّد، فمن أکل الرّبا منهم بعد عامهم هذا فذمّتی منه بریئة.
فقال العاقب: یا رسول اللَّه! إنّا نخاف أن تأخذها بجنایة غیرنا قال فکتب، ولا یؤخذ أحد بجنایة غیره، شهد علی ذلک عمرو بن العاص والمغیرة بن شعبة، وکتب علیّ بن أبی طالب، فلمّا قدموا نجران أسلم الأیهم وأقبل مسلماً.
الیعقوبی، التّاریخ، 2/ 72- 73
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 519
حدّثنی أبی، عن النّضر بن سوید، عن ابن سنان، عن أبی عبداللَّه علیه السلام إنّ «1» نصاری نجران لمّا وفدوا علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وکان سیِّدهم الأهتم والعاقب والسّیّد وحضرت صلاتهم، فأقبلوا یضربون بالنّاقوس وصلّوا، فقال أصحاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «2» هذا فی مسجدک؟ فقال: دعوهم، فلمّا فرغوا دنوا من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «3» فقالوا: إلی ما تدعون «4»؟ فقال: إلی شهادة «أن لا إله إلّااللَّه وإنِّی رسول اللَّه وإنّ عیسی عبد مخلوق یأکل ویشرب ویحدث»، قالوا: فمن أبوه؟ فنزل الوحی علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فقال: قل لهم: ما تقولون «5» فی آدم علیه السلام أکان عبداً مخلوقاً یأکل ویشرب وینکح «6»، فسألهم النّبیّ صلی الله علیه و آله، فقالوا: نعم، فقال: فمَنْ أبوه؟ «7» فبهتوا فبقوا ساکتین «7»، فأنزل اللَّه: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب ثمّ قال له کن فیکون» الآیة، وأمّا «8» قوله: «فمَن حاجّک فیه من بعد ماجاءک من العلم» إلی قوله: «فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»، فقال «9» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: فباهلونی، فإن «10» کنت صادقاً أنزلت اللّعنة علیکم، وإن کنت کاذباً نزلت «11» علیَّ، فقالوا: أنصفت، فتواعدوا للمباهلة، فلمّا رجعوا إلی منازلهم قال رؤساؤهم السّیّد والعاقب والأهتم: إن باهلنا بقومه باهلناه، فإنّه لیس بنبیّ «12»، وإن باهلنا بأهل بیته خاصّة فلا نباهله، فإنّه لا یقدّم علی أهل بیته إلّاوهو صادق.
__________________________________________________
(1) [فی الصّافی مکانه: «عن الصّادق علیه السلام إنّ ...»]
(2) [زاد فی الصّافی والبرهان والبحار ونور الثّقلین: «یا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»]
(3) [زاد فی البرهان والصّافی: «له»]
(4)- [فی الصّافی والبحار: «تدعو»، وفی البرهان ونور الثّقلین: «تدعونا»]
(5) [البحار: «یقولون»]
(6) [فی الصّافی والبرهان والبحار ونور الثّقلین: «یحدث وینکح»]
(7- 7) [فی الصّافی والبرهان ونور الثّقلین: «فبهتوا»، وفی البحار: «فبقوا ساکتین»]
(8) [لم یرد فی الصّافی، وفی البرهان والبحار: «إلی»]
(9) [فی کنز الدّقائق مکانه: «عن أبی عبداللَّه علیه السلام وأمّا قوله: فمَنْ حاجّک (الآیة) فقال ...»]
(10) [البحار: «إن»]
(11)- [فی الصّافی والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «أنزلت»]
(12) [الصّافی: «نبیّاً»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 520
فلمّا أصبحوا، جاؤوا إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ومعه أمیر المؤمنین وفاطمة والحسن والحسین صلوات اللَّه علیهم، فقال النّصاری: من هؤلاء؟ فقیل لهم: «1» هذا ابن عمّه ووصیّه وختنه علیّ بن أبی طالب، «2» وهذه بنته «2» فاطمة، وهذان ابناه الحسن والحسین علیهم السلام، فعرفوا «3» وقالوا «4» لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله: نعطیک الرّضی، فاعفنا من «5» المباهلة، فصالحهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علی الجزیة، وانصرفوا «6».
القمی، التّفسیر، 1/ 104/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 1/ 343- 344؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 285- 286؛ المجلسی، البحار، 21/ 340- 341؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 347؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 116- 117
حدّثنا ابن حمید، قال: ثنا جریر، عن مغیرة، عن عامر قال: فأمر- یعنی النّبیّ (ص)- بملاعنتهم، یعنی بملاعنة أهل نجران بقوله: «فمَن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم» الآیة، فتواعدوا أن یلاعنوه وواعدوه الغد، فانطلقوا إلی السّیّد والعاقب، وکانا أعقلهم، فتابعاهم فانطلقوا إلی رجل منهم عاقل، فذکروا له ما فارقوا علیه رسول اللَّه (ص)، فقال:
ما صنعتم؟ وندمهم وقال لهم: إن کان نبیّاً ثمّ دعا علیکم لا یغضبه اللَّه فیکم أبداً، ولئن کان ملکاً فظهر علیکم لا یستبقینّکم أبداً. قالوا: فکیف لنا وقد واعدنا؟ فقال لهم: إذا غدوتم إلیه، فعرض علیکم الّذی فارقتموه علیه، فقولوا: نعوذ باللَّه، فإن دعاکم أیضاً، فقولوا له: نعوذ باللَّه، ولعلّه أن یعفیکم من ذلک.
فلمّا غدوا، غدا النّبیّ (ص) محتضناً حسناً، آخذاً بید الحسین، وفاطمة تمشی خلفه، فدعاهم إلی الّذی فارقوه علیه بالأمس، فقالوا: نعوذ باللَّه، ثمّ دعاهم، فقالوا: نعوذ باللَّه
__________________________________________________
(1) [زاد فی الصّافی: «إنّ»]
(2- 2) [فی البرهان: «هذا ابنته»، وفی البحار ونور الثّقلین: «هذه ابنته»]
(3)- [فی الصّافی والبرهان والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «ففرقوا»]
(4) [البرهان: «فقالوا»]
(5)- [فی البحار وکنز الدّقائق: «عن»]
(6) [البرهان: «فانصرفوا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 521
مراراً، قال: فإن أبیتم فأسلموا ولکم ما للمسلمین وعلیکم ما علی المسلمین کما قال اللَّه عزّ وجلّ، فإن أبیتم فاعطوا الجزیة عن ید وأنتم صاغرون کما قال اللَّه عزّ وجلّ. قالوا:
ما نملک إلّاأنفسنا، قال: فإن أبیتم فإنِّی أنبذ إلیکم علی سواء کما قال اللَّه عزّ وجلّ، قالوا: ما لنا طاقة بحرب العرب، ولکن نؤدّی الجزیة. قال: فجعل علیهم فی کلّ سنة ألفی حلّة، ألفاً فی رجب وألفاً فی صفر. فقال النّبیّ (ص): قد أتانی البشیر بهلکة أهل نجران حتّی الطّیر علی الشّجر أو العصافیر علی الشّجر لو تمّوا علی الملاعنة.
الطّبری، التّفسیر، 3/ 211
حدّثنا ابن حمید، قال: ثنا عیسی بن فرقد، عن أبی الجارود، «1» عن زید بن علیّ فی قوله: «تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» الآیة، قال: کان النّبیّ (ص) وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین.
الطّبری، التّفسیر، 3/ 212/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 294
حدّثنا محمّد بن الحسین، قال: ثنا أحمد بن المفضّل، قال: ثنا أسباط، «1» عن السّدیّ:
«فمَن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم» الآیة «2»، فأخذ- یعنی النّبیّ (ص)- بید الحسن والحسین وفاطمة، وقال لعلیّ: اتّبعنا، فخرج معهم. فلم یخرج یومئذ النّصاری وقالوا:
إنّا نخاف أن یکون هذا هو النّبیّ (ص)، ولیس دعوة النّبیّ کغیرها، فتخلّفوا عنه یومئذ.
فقال النّبیّ (ص): لو خرجوا لاحترقوا، «3» فصالحوه علی صلح علی أنّ له علیهم ثمانین ألفاً، فما عجزت الدّراهم، ففی العروض الحلّة بأربعین وعلی أنّ له علیهم ثلاثاً وثلاثین درعاً، وثلاثاً وثلاثین بعیراً، وأربعة وثلاثین فرساً غازیة کلّ سنة، وإنّ رسول اللَّه (ص) ضامن لها حتّی تؤدِّیها إلیهم.
الطّبری، التّفسیر، 3/ 212/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 294
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
(2) [زاد فی فضائل الخمسة: «قال»]
(3) [إلی هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 522
حدّثنی یونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: ثنا «1» ابن زید، قال: قیل لرسول اللَّه (ص): لو لاعنت القوم بمن کنت تأتی حین قلت «أبناءنا وأبناءکم»، قال: حسن وحسین.
الطّبری، التّفسیر، 3/ 213/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 295
حدّثنی محمّد بن سنان، قال: ثنا أبو بکر الحنفیّ، قال: ثنا المنذر بن ثعلبة، قال: ثنا «2» علباء بن أحمر الیشکریّ، قال: لمّا نزلت الآیة: «فقُل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم» الآیة، أرسل رسول اللَّه (ص) إلی علیّ وفاطمة وابنیهما «3» الحسن والحسین، ودعا الیهود لیلاعنهم، فقال شابّ من الیهود: ویحکم، ألیس عهدکم بالأمس إخوانکم الّذین مسخوا قردة وخنازیر لا تلاعنوا؟ فانتهوا.
الطّبری، التّفسیر، 3/ 213/ عنه: السّیوطی، الدّرّ المنثور، 2/ 40؛ المجلسی، البحار، 35/ 265- 266؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 294- 295
عن حریز، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إنّ أمیر المؤمنین علیه السلام سُئل عن فضائله. فذکر بعضها، ثمّ قالوا له: زدنا «4»، فقال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أتاه حبران من أحبار النّصاری «5» «6» من أهل نجران، فتکلّما «6» فی أمر عیسی، فأنزل اللَّه هذه الآیة: «إنّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ‌کَمَثَلِ آدَمَ» إلی آخر الآیة. فدخل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فأخذ «7» بید علیّ و «7» الحسن والحسین وفاطمة، ثمّ خرج «8» ورفع کفّه إلی السّماء وفرّج بین أصابعه ودعاهم إلی المباهلة.
«1»
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
(2) [من هنا حکاه عنه فی الدّرّ المنثور والبحار وفضائل الخمسة]
(3) [البحار: «ابنیها»]
(4) [فی دعائم الإسلام مکانه: «وقد روینا عن علیّ بن أبی طالب علیه السلام إنّ قوماً سألوه فقالوا: یا أمیر المؤمنین! أخبرنا بأفضل مناقبک. فقال: أفضل مناقبی قالوا: یا أمیرالمؤمنین زدنا ...»]
(5)- [نور الثّقلین: «الیهود»]
(6- 6) [دعائم الإسلام: «فتکلّما عنده»]
(7- 7) [دعائم الإسلام: «بیدی وبید»]
(8) [أضاف فی دعائم الإسلام: «للمباهلة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 523
«1» قال: وقال أبو جعفر علیه السلام وکذلک المباهلة یشبّک یده فی یده یرفعهما «2» إلی السّماء «1»، فلمّا رآه الحبران، قال أحدهما لصاحبه: واللَّه لئن «3» کان نبیّاً لنهلکنّ «4»، وإن کان غیر نبیّ کفانا «5» قومه، فکفّا وانصرفا.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 175- 176 رقم 54/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 289؛ المجلسی، البحار، 21/ 341- 342؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 347- 348؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 117؛ مثله القاضی النّعمان، دعائم الإسلام، 1/ 17
عن الأحول، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: قلت له شیئاً ممّا «6» أنکر به «6» النّاس، فقال: قل لهم: إنّ قریشاً قالوا: نحن اولوا القربی الّذین هم لهم الغنیمة، فقل «7» لهم کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لم یدع للبراز یوم بدر غیر أهل بیته؛ وعند المباهلة جاء بعلیّ والحسن والحسین والفاطمة «8» علیهم السلام، «9» أفیکون لهم «9» المرّ ولهم الحلو؟
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 176- 177 رقم 57/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 290؛ المجلسی، البحار، 93/ 200
عن المنذر، قال: حدّثنا علیّ علیه السلام قال: لمّا نزلت هذه الآیة: «قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» الآیة، قال: «10» أخذ بید علیّ وفاطمة «10» وابنیهما علیهما السلام، فقال رجل من «11» النّصاری (الیهود خ ل) «11»: لا تفعلوا، «12» فتصیبکم عنت «12»، فلم یدعوه.
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی دعائم الإسلام]
(2)- [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «ثمّ یرفعها»]
(3) [فی دعائم الإسلام وکنز الدّقائق: «إن»]
(4)- [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «لتهلکنّ»]
(5) [دعائم الإسلام: «کفاناه»]
(6- 6) [البحار: «أنکرته»]
(7) [البرهان: «فقیل»]
(8) [فی البرهان والبحار: «فاطمة»]
(9- 9) [البرهان: «فیکون لنا»]
(10- 10) [کنز الدّقائق: «فأخذ بید فاطمة وعلیّ»]
(11- 11) [فی البحار وکنز الدّقائق: «الیهود»]
(12- 12) [کنز الدّقائق: «فیصیبکم عنت الوجوه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 524
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 177 رقم 58/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 290؛ المجلسی، البحار، 21/ 342؛ المشهدیّ القمی، کنز الدّقائق، 3/ 123
عن عامر بن سعد، قال: قال معاویة لأبی: ما یمنعک أن تسبّ أبا تراب؟ قال: لثلاث رؤیتهنّ عن النّبیّ صلی الله علیه و آله لمّا نزلت آیة المباهلة: «تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» الآیة، اخذ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بید علیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام، قال: هؤلاء أهلی.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 177 رقم 59/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 290؛ المجلسی، البحار، 21/ 342
فأمّا خبر مباهلتهم النّبیّ (ص)، فأخبرنی به علیّ بن العبّاس بن الولید البجلیّ المعروف بالمقانعیّ الکوفیّ، قال: أنبأنا بکّار بن أحمد بن الیَسَع الهمْدانیّ، قال: حدّثنا عبداللَّه بن موسی، عن أبی حمزة، عن شهر بن حوشب. قال بکّار: وحدّثنا إسماعیل بن أبان العامریّ، عن عیسی بن عبداللَّه بن محمّد بن عمر بن علیّ، عن أبیه، عن جدّه، عن علیّ علیه السلام، وحدیثه أتمّ الأحادیث. وحدّثنی [به] جماعة آخرون بأسانید مختلفة وألفاظ تزید وتنقص.
فممّن حدّثنی به علیّ بن أحمد بن حامد التّمیمیّ، قال: حدّثنا الحسن بن عبدالواحد، قال: حدّثنا حسن بن حسین، عن حیّان بن علیّ، [عن] الکلبیّ، عن أبی صالح، عن ابن عبّاس، وعن الحسن بن الحسین، عن محمّد بن بکر، عن محمّد بن عبداللَّه بن علیّ ابن أبی رافع، عن أبیه، عن جدّه، عن أبی رافع. وأخبرنی علیّ بن موسی الحمیریّ فی کتابه، قال: حدّثنا جندل بن والق، قال: حدّثنا محمّد بن عمر، عن عباد الکُلیبیّ، عن کامل أبی العلاء، عن أبی صالح، عن ابن عبّاس. وأخبرنی أحمد بن الحسین بن سعد بن عثمان إجازة، قال: حدّثنا أبی، قال: حدّثنا حُصَین بن مُخارق، عن عبدالصّمد بن علیّ، عن أبیه، عن ابن عبّاس. قال الحصین: وحدّثنی أبو الجارود وأبو حمزة الثّمالیّ عن أبی جعفر، قال: وحدّثنی حَمْد بن سالم وخلیفة بن حسان، عن زید بن علیّ علیه السلام. قال حصین:
وحدّثنی سعید بن طریف، عن عکرمة، عن ابن عبّاس. وممّن حدّثنی [أیضاً] بهذا الحدیث علیّ بن العبّاس، عن بکّار، عن إسماعیل بن أبان، عن أبی اوَیْس المدنیّ، عن
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 525
جعفر بن محمّد وعبداللَّه والحسن ابنی الحسن. وممّن حدّثنی به أیضاً محمّد بن الحسین الاشنانیّ، قال: حدّثنا إسماعیل بن إسحاق الرّاشدیّ، قال: حدّثنی یحیی بن سالم، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام. وممّن أخبرنی به أیضاً الحسین بن حمدان بن أیّوب الکوفیّ، عن محمّد بن عمرو الخشّاب، عن حسین الأشقر، عن شریک، عن جابر، عن أبی جعفر، وعن شریک، عن المغیرة، عن الشّعبیّ، واللّفظ للحدیث الأوّل، قالوا:
قدم وفد نصاری نجران وفیهم الأسقف، والعاقب وأبو حبش، والسّیّد، وقیس، وعبد المسیح، وابن عبد المسیح الحارث وهو غلام- وقال شهر بن حوشب فی حدیثه:
وهم أربعون حبراً- حتّی وقفوا علی الیهود فی بیت المِدراس، فصاحوا بهم: یا ابن صوریا! یا کعب بن الأشرف، انزلوا یا إخوة القرود والخنازیر، فنزلوا إلیهم؛ فقالوا لهم: هذا الرّجل عندکم منذ کذا وکذا سنة [قد غلبکم!] أحضروا الممتحنة [لنمتحنه] غداً. فلمّا صلّی النّبیّ (ص) الصّبح، قاموا فبرکوا بین یدیه، ثمّ تقدّمهم الأسقف فقال: یا أبا القاسم، موسی من أبوه؟ قال: عمران. قال: فیوسف من أبوه؟ قال: یعقوب. قال: فأنت من أبوک؟ قال: أبی عبداللَّه بن عبدالمطّلب. قال: فعیسی مَنْ أبوه؟ فسکت رسول اللَّه (ص)؛ فانقضّ علیه جبریل علیه السلام فقال: «إنّ مَثَلَ عِیسَی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ»، فتلاها رسول اللَّه (ص)؛ فنزا الأسقف، ثمّ دیر به مغشیّاً علیه، ثمّ رفع رأسه إلی النّبیّ (ص) فقال [له]: أتزعم أنّ اللَّه جلّ وعلا أوحی إلیک أنّ عیسی خُلق من تراب! ما نجد هذا فیما أوحی إلیک، ولانجده فیما أوحی إلینا؛ ولا تجده هؤلاء الیهود فیما أوحی إلیهم. فأوحی اللَّه تبارک وتعالی إلیه: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الکاذِبِینَ».
فقال: أنصفتنا یا أبا القاسم، فمتی نباهلک؟ فقال: بالغداة إن شاء اللَّه تعالی. وانصرف النّصاری، وانصرفت الیهود وهی تقول: واللَّه ما نبالی أ یّهما أهلک اللَّه الحنیفیّة أو النّصرانیّة.
فلمّا صارت النّصاری إلی بیوتها قالوا: واللَّه إنّکم لتلعمون أ نّه نبیّ، ولئن باهلناه إنّا لنخشی أن نهلک، ولکن استقیلوه لعلّه یقیلنا. وغدا النّبیّ (ص) من الصّبح وغدا معه بعلیّ
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 526
وفاطمة والحسن والحسین صلوات اللَّه علیهم. فلمّا صلّی الصّبح، انصرف فاستقبل النّاس بوجهه، ثمّ برک بارکاً، وجاء بعلیّ، فأقامه بین یدیه، وجاء بفاطمة، فأقامها بین کتفیه، وجاء بحسن، فأقامه عن یمینه، وجاء بحسین، فأقامه عن یساره. فأقبلوا یستترون بالخشب والمسجد [؟] فرقاً أن یبدأهم بالمباهلة إذا رآهم، حتّی برکوا بین یدیه، ثمّ صاحوا:
یا أبا القاسم، أقِلنا أقالک اللَّه عثرتک. فقال النّبیّ (ص): نعم- قال: ولم یُسأل النّبیّ (ص) شیئاً قطّ إلّاأعطاه- فقال: قد أقلتکم [فولّوا]. فلمّا ولّوا، قال النّبیّ (ص): «أما والّذی بعثنی بالحقّ لو باهلتهم ما بقی علی وجه الأرض نصرانیّ ولا نصرانیّة إلّاأهلکهم اللَّه‌تعالی».
وفی حدیث شهر بن حوشب أنّ العاقب وثب، فقال: أذکّرکم اللَّه أن نُلاعن هذا الرّجل! فوَ اللَّه لئن کان کاذباً ما لکم فی ملاعنته خیر، ولئن کان صادقاً لا یحول الحول ومنکم نافخ ضرمة. فصالحوه ورجعوا.
أبو الفرج، الأغانی، 12/ 4- 8
عن الأعمش، عن عامر بن واثلة، قال: کنت علی الباب یوم الشّوری، فارتفعت الأصوات بینهم، فسمعت علیّاً علیه السلام یقول:
أ یّها النّاس! اللَّه اللَّه فی أنفسکم، إنّها واللَّه الفتنة العمیاء الصّمّاء البکماء المقعدة، إلی متی تعصون اللَّه. [...] قال: فاناشدکم باللَّه الّذی لا إله إلّاهو أ یّها النّفر الخمسة، أفیکم أحد قدمه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وولده وأهله معه للمباهلة لمّا أنزل اللَّه عزّ وجلّ علیه: «فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أبناءَنا وأبنَاءَکُمْ ونِساءَنا ونِساءَکُم وأنفُسَنا وأنفُسَکُم» وکان کنفس رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وقال: أنت کنفسی، غیری؟
قالوا: اللَّهمّ، لا «1».
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 2/ 185، 190 رقم 529
عمرو بن بحر القتاد، بإسناده، عن عبداللَّه بن عبّاس، أ نّه قال: قدم وفد نجران علی
__________________________________________________
(1)- [راجع: «ذکر أمیر المؤمنین علیه السلام للحسن والحسین علیهما السلام فی احتجاجاته»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 527
رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «1» وفیهم السّیّد والعاقب وأبو «2» حارث- وهو عبد المسیح بن ثوبان اسقف نجران- وهم یومئذ «2» سادة أهل نجران.
فقالوا: یا محمّد «3»! لِمَ تذکر صاحبنا؟
قال: ومَنْ صاحبکم؟
قالوا: عیسی ابن مریم، تزعم أ نّه عبداللَّه؟
قال: أجل، هو عبداللَّه.
قالوا: فأرنا فیمَن خلقه اللَّه عبداً مثله «4» فیما رأیت وسمعت «4».
فأعرض نبیّ اللَّه صلی الله علیه و آله عنهم. «5» ونزل جبرائیل علیه السلام فقال «5»: «إنّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللَّه کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُون» الآیة.
فقال لهم «4» ذلک.
فقالوا: أما أ نّه لیس کما تقول؟
فقال لهم: فإنّ اللَّه عزّ وجلّ یقول «4»: «فَمَنْ حَاجّکَ فیهِ مِن بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أبناءَنا وأبناءَکُم وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنفُسَنا وَأنفُسَکُمْ ثُمّ نَبْتَهِل فَنَجْعَل لَعْنَةَ اللَّهِ عَلی الکاذِبِینَ».
قالوا: «6» نلاعنک.
فخرج رسول اللَّه صلی الله علیه و آله إلیهم «7» وقد أخذ «7» بید علیّ علیه السلام ومعهما «8» فاطمة والحسن والحسین.
__________________________________________________
(1) [فی روضة الواعظین والبحار مکانه: «وقال ابن عبّاس فی قوله تعالی: «قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم»، قال: وقد وفد نجران علی نبیّ اللَّه صلی الله علیه و آله ...»]
(2- 2) [فی روضة الواعظین: «الحارث وهو عبدالمسیح بن نونان أسقف نجران»، وفی البحار: «الحارث وهو عبد المسیح بن یومان أسقف نجران»]
(3) [لم یرد فی روضة الواعظین والبحار]
(4- 4) [لم یرد فی روضة الواعظین والبحار]
(5- 5) [فی روضة الواعظین والبحار: «فنزل جبرئیل علیه السلام بقوله تعالی»]
(6) [أضاف فی روضة الواعظین والبحار: «نعم»]
(7- 7) [فی روضة الواعظین والبحار: «فأخذ»]
(8)- [فی روضة الواعظین والبحار: «معه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 528
فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: هؤلاء أبناؤنا ونساؤنا وأنفسنا.
فهمّوا یلاعنوه «1».
ثمّ إنّ السّیّد قال لأبی «2» الحارث [والعاقب]: ما تصنعون بملاعنة هذا؟ «3» إن کان کاذباً لم نصنع «4» بملاعنته شیئاً، وإن کان صادقاً لنهلکنّ.
فصالحوا «5» علی الجزیة.
فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «6» والّذی نفسی بیده، لو لاعنونی ما حال «7» علیهم الحول وبحضرتهم منهم بشر، ولأهلک اللَّه الظّالمین «7».
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 2/ 339- 341 رقم 680/ مثله الفتّال، روضة الواعظین، 1/ 164؛ المجلسی، البحار، 21/ 345- 346
عبداللَّه بن صالح البصریّ، بإسناده، عن الحسن البصریّ، قال: جاء أسقفا نجران إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وعرض علیهما الإسلام.
فقالا: إنّا قد أسلمنا قبلک.
فقال لهما رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: یبعدکما عن الإسلام ثلاث: عبادة الصّلیب، وأکل لحم الخنزیر، وقولکما إنّ للَّه‌عزّ وجلّ ولداً.
فقال له أحدهما: فمَن أبو عیسی؟
فسکت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله- وکان لا یعجل حتّی یکون ربّه عزّ وجلّ هو الّذی یأمره- فأنزل اللَّه عزّ وجلّ: «إنّ مَثَلَ عِیسی عِندَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمّ قالَ لَهُ کُنْ
__________________________________________________
(1) [فی روضة الواعظین والبحار: «أن یلاعنوه»]
(2) [روضة الواعظین: «لابن»]
(3)- [أضاف فی روضة الواعظین: «لأ نّه»]
(4) [فی روضة الواعظین والبحار: «ما نضع»]
(5) [فی روضة الواعظین والبحار: «فصالحوه»]
(6) [أضاف فی روضة الواعظین والبحار: «أما»]
(7- 7) [فی روضة الواعظین والبحار: «الحول وبحضرتهم بشر»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 529
فَیَکُونَ* الحَقُّ مِن رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ المُمْتَرِینَ* فَمَن حَاجّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلْمِ فَقُلْ تَعالُوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ». فدعاهما رسول اللَّه صلی الله علیه و آله إلی المبارزة للدّعاء، وأخذ بید علیّ وفاطمة والحسن والحسین صلوات اللَّه علیهم أجمعین.
فقال أحدهما للآخر: قد أنصفک الرّجل فإن بارزته بؤت باللّعنة.
فقالا: لا نبارزک.
فأقرّا بالجزیة وکرها الإسلام.
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 2/ 341- 342 رقم 681
لمّا حضر علیّ بن موسی علیهما السلام مجلس المأمون وقد اجتمع فیه جماعة علماء أهل العراق وخراسان. فقال المأمون: أخبرونی عن معنی هذه الآیة: «ثمّ أورثنا الکتاب الّذین اصطفینا من عبادنا» الآیة.
فقالت العلماء: أراد اللَّه الامّة کلّها.
فقال المأمون: ما تقول یا أبا الحسن؟
فقال الرّضا علیه السلام: لا أقول کما قالوا، ولکن أقول: أراد اللَّه تبارک وتعالی بذلک العترة الطّاهرة علیهم السلام.
وقال المأمون: وکیف عنی العترة دون الامّة؟
فقال الرّضا علیه السلام: [...].
والآیة الثّالثة حین میّز اللَّه الطّاهرین من خلقه أمر نبیّه فی آیة الابتهال فقال: «قل- یا محمّد- تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»، فأبرز النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم علیّاً والحسن والحسین وفاطمة علیهم السلام، فقرن أنفسهم بنفسه. فهل تدرون ما معنی قوله: «وأنفسنا وأنفسکم»، قالت العلماء:
عنی به نفسه. قال أبو الحسن علیه السلام: غلطتم، إنّما عنی به علیّاً علیه السلام، وممّا یدلّ علی ذلک قول النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم حین قال: لینتهین بنو ولیعة أو لأبعثنّ إلیهم رجلًا کنفسی یعنی علیّاً
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 530
علیه السلام. فهذه خصوصیّة لا یتقدّمها أحد، وفضل لا یختلف فیه بشر، وشرف لا یسبقه إلیه خلق، إذ جعل نفس علیّ علیه السلام کنفسه، فهذه الثّالثة. «1»
ابن شعبة الحرّانی، تحف العقول،/ 313، 316
حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان، قال: حدّثنا عبدالرّحمان بن محمّد الحسنیّ، قال: حدّثنا أبو جعفر محمّد بن حفص الخثعمیّ، قال: حدّثنا الحسن بن عبدالواحد، قال: حدّثنی أحمد ابن التّغلبیّ، قال: حدّثنی أحمد بن عبدالحمید، قال: حدّثنی حفص بن منصور العطّار، قال: حدّثنا أبو سعید الورّاق، عن أبیه، عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جدِّه علیهم السلام قال: لمّا کان من أمر أبی بکر وبیعة النّاس له وفعلهم بعلیّ بن أبی طالب علیه السلام ما کان لم یزل أبو بکر یظهر له الانبساط ویری منه انقباضاً، فکبر ذلک علی أبی بکر، فأحبّ لقاءه، واستخراج ما عنده، والمعذرة إلیه لما اجتمع النّاس علیه، وتقلیدهم إیّاه أمر الامّة، وقلّة رغبته فی ذلک، وزهده فیه، أتاه فی وقت غفلة وطلب منه الخلوة، وقال له: واللَّه یا أبا الحسن ما کان هذا الأمر مواطأة منِّی، ولا رغبة فیما وقعت فیه، ولا حرصاً علیه، ولا ثقة بنفسی فیما تحتاج إلیه الامّة، ولا قوّة لی لمال، ولا کثرة العشیرة، ولا ابتزاز له دون غیری، فما لک تضمر علیَّ ما لم أستحقّه منک، وتظهر لی الکراهة فیما صرت إلیه، وتنظر إلیّ بعین السّأمة منِّی؟ [...]
قال: فأنشدک باللَّه أبیَ برز رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وبأهل بیتی وولدی فی مباهلة المشرکین من النّصاری، أم بک وبأهلک وولدک؟ قال: بکم. «2»
الصّدوق، الخصال، 2/ 651- 653 رقم 30
حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان، ومحمّد بن أحمد السّنانیّ؛ وعلیّ بن موسی الدّقّاق؛ والحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المکتّب، وعلیّ بن عبداللَّه الورّاق رضی اللَّه عنهم
__________________________________________________
(1) [راجع: «الحسنین علیهما السلام عترة النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم»]
(2) [راجع: «ذکر أمیر المؤمنین علیه السلام للحسن والحسین علیهما السلام فی احتجاجاته»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 531
قالوا: حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن یحیی بن زکریّا القطّان، قال: حدّثنا بکر بن عبداللَّه بن حبیب، قال: حدّثنا تمیم بن بهلول، قال: حدّثنا سلیمان بن حکیم، عن ثور بن یزید، عن مکحول قال: قال أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام: لقد علم المستحفظون من أصحاب النّبیّ محمّد صلی الله علیه و آله أ نّه لیس فیهم رجل له منقبة إلّاوقد شرکته فیها وفضّلته ولی سبعون منقبة لم یشرکنی فیها أحد منهم، قلت: یا أمیر المؤمنین! فأخبرنی بهنّ، فقال علیه السلام: إنّ أوّل منقبة لی أ نّی لم اشرک باللَّه طرفة عین، ولم أعبد اللّات والعزّی، والثّانیة أنِّی لم أشرب الخمر قطّ [...].
وأمّا الرّابعة والثّلاثون فإنّ النّصاری ادّعوا أمراً، فأنزل اللَّه عزّ وجلّ فیه: «فمَن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»، فکانت نفسی نفس رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، والنّساء فاطمة علیها السلام، والأبناء الحسن والحسین، ثمّ ندم القوم فسألوا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم الإعفاء، فأعفاهم؛ والّذی أنزل التّوراة علی موسی والفرقان علی محمّد صلی الله علیه و آله لو باهلونا لمسخوا قردة وخنازیر. «1»
الصّدوق، الخصال، 2/ 686، 693 رقم 1
حدّثنا أبو أحمد هانی بن محمّد بن محمود العبدیّ، قال: حدّثنا محمّد بن محمود بإسناده رفعه إلی موسی بن جعفر علیه السلام أ نّه قال: لمّا دخلت علی الرّشید، سلّمت علیه، فردّ علیَّ السّلام، ثمّ قال: یا موسی بن جعفر! [...] کیف قلتم: إنّا ذرّیّة النّبیّ صلی الله علیه و آله والنّبیّ صلی الله علیه و آله لم یعقب وإنّما العقب للذّکر لا للُانثی، وأنتم ولد البنت ولا یکون لها عقب؟! [...] قلت: قول اللَّه عزّ وجلّ: «فمَن حاجّک فیه من بعد ما جاءکَ من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»، ولم یدع أحد أ نّه أدخل النّبیّ صلی الله علیه و آله تحت الکساء عند المباهلة للنّصاری إلّاعلیّ بن أبی طالب وفاطمة والحسن والحسین، فکان تأویل قوله تعالی: «أبنائنا» الحسن والحسین، ونساءنا
__________________________________________________
(1)- [راجع: «الإمام علیه السلام فی کلام أمیر المؤمنین علیه السلام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 532
فاطمة، وأنفسنا علیّ بن أبی طالب علیهم السلام. «1»
الصّدوق، عیون أخبار الرّضا علیه السلام، 1/ 78، 80، 81 رقم 9
حدّثنا أبوالعبّاس محمّد بن یعقوب، ثنا محمّد بن سنان القزّاز، ثنا عبیداللَّه بن عبدالمجید الحنفیّ، (وأخبرنی) أحمد بن جعفر القطیعیّ، ثنا عبداللَّه بن أحمد بن حنبل، حدّثنی أبی، ثنا «2» أبو بکر الحنفیّ، ثنا بکیر بن مسمار، قال: سمعت عامر بن سعد یقول: قال معاویة لسعد بن أبی وقّاص رضی اللَّه عنهما: ما یمنعک أن تسبّ ابن أبی طالب؟ «3» قال: فقال: لا أسب «3» ما ذکرت ثلاثاً قالهنّ له رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، لأن تکون لی واحدة منهنّ أحبّ إلیَّ من حمر النّعم. قال «4» له معاویة: ما هنّ یا أبا إسحاق؟ قال: لا أسبّه ما ذکرت حین نزل علیه الوحی «4»، فأخذ علیّاً و «5» ابنیه وفاطمة «5»، فأدخلهم تحت ثوبه، ثمّ قال: یا ربّ! إنّ هؤلاء أهل بیتی، ولا أسبّه ما ذکرت حین خلفه فی غزوة تبوک «6» غزاها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فقال له علیّ «6»: خلفتنی مع الصّبیان والنّساء؟ قال: ألا ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لا نبوّة بعدی؟ ولا أسبّه ما ذکرت یوم خیبر «7» قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «7»: لأعطینّ هذه الرّایة رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله ویفتح اللَّه علی یدیه، فتطاولنا لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فقال: أین علیّ؟ قالوا: هو أرمد، فقال: ادعوه، فدعوه، فبصق فی وجهه، ثمّ أعطاه الرّایة، ففتح اللَّه علیه. قال: فلا واللَّه ما ذکره معاویة بحرف حتّی خرج من المدینة. «8» هذا حدیث صحیح علی شرط الشّیخین ولم یخرجاه بهذه السّیاقة، وقد اتّفقا جمیعاً علی اخراج حدیث المؤاخاة وحدیث الرّایة «8».
__________________________________________________
(1) [راجع: «الحسن والحسین علیهما السلام أبناء النّبیّ صلی الله علیه و آله»]
(2) [من هنا حکاه عنه فی التلخیص]
(3- 3) [التّلخیص: «فقال: لا أسبّه»]
(4- 4) [التّلخیص: «معاویة وما هنّ؟ قال: حین أنزل علیه»]
(5- 5) [التّلخیص: «فاطمة وابنیهما»]
(6- 6) [التّلخیص: «فقال له»]
(7- 7) [التّلخیص: «وقال»]
(8- 8) [التّلخیص: « (خ م) قلت (م) فقط»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 533
الحاکم، المستدرک، 3/ 108- 109/ عنه: الذّهبی، تلخیص المستدرک، 3/ 108- 109
حدّثنی علیّ بن عیسی، ثنا أحمد بن محمّد الأزهریّ، ثنا علیّ بن حجر، ثنا علیّ بن مسهر، عن «1» داوود بن أبی هند، عن الشّعبیّ، عن «2» جابر: أنّ وفد نجران أتوا النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، فقالوا: ما تقول فی عیسی «3» ابن مریم «3»؟ فقال: هو روح اللَّه وکلمته، وعبداللَّه ورسوله. قالوا له «4»: هل لک أن نلاعنک أ نّه لیس کذلک؟ قال: وذاک أحبّ إلیکم؟ قالوا: نعم. قال: فإذا شئتم. فجاء «3» النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم «3» وجمع ولده والحسن والحسین، فقال رئیسهم: لا تلاعنوا هذا الرّجل، فوَ اللَّه لئن لاعنتموه لیخسفنّ أحد «5» الفریقین، فجاءوا فقالوا: یا أبا القاسم! إنّما أراد أن یلاعنک سفهاؤنا وإنّا نحبّ أن تعفینا، قال: قد أعفیتکم. ثمّ قال: إنّ العذاب قد أظلّ نجران. «6» هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم، ولم یخرجاه «6».
الحاکم، المستدرک، 2/ 593- 594/ عنه: الذّهبی، تلخیص المستدرک 2/ 593- 594؛ السّیوطی، الدّرّ المنثور، 2/ 39
أخبرنی جعفر بن محمّد بن نصیر الخلدیّ ببغداد، ثنا موسی «7» بن هارون، ثنا قتیبة ابن سعید، ثنا «1» حاتم بن إسماعیل، عن بکیر بن مسمار، عن عامر بن سعد، عن أبیه، قال:
لمّا «8» نزلت «9» هذه الآیة «9»: «ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم»،
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی التّلخیص]
(2)- [من هنا حکاه عنه فی الدّرّ المنثور]
(3- 3) [لم یرد فی التّلخیص والدّرّ المنثور]
(4) [لم یرد فی التّلخیص]
(5) [الدّرّ المنثور: «بأحد»]
(6- 6) [لم یرد فی الدّرّ المنثور، وفی التّلخیص: «رواه علیّ بن مسهر عنه (م)»]
(7) [فی السّنن مکانه: «أبو عبداللَّه الحافظ، ثنا جعفر الخلدی وأبو بکر بن بالویه، قالا: ثنا موسی ...»]
(8) [فی أعیان الشّیعة مکانه: «عن عامر بن سعد، عن أبیه وقال صحیح علی شرط الشّیخین لمّا ...»]
(9- 9) [لم یرد فی التّلخیص]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 534
دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً رضی اللَّه عنهم، فقال: اللَّهمّ هؤلاء أهلی. «1»
هذا حدیث صحیح علی شرط الشّیخین ولم یخرجاه.
الحاکم، المستدرک، 3/ 150/ عنه: البیهقی، السّنن الکبری، 7/ 63؛ الحموئی، فرائد السّمطین، 2/ 207؛ الذّهبی، تلخیص المستدرک، 3/ 150؛ الأمین أعیان الشّیعة، 1/ 310
حدّثنی أبوبکر محمّد بن إبراهیم العلّاف الهمدانیّ بهمدان، قال: حدّثنا عبداللَّه بن محمّد ابن جعفر «2» بن موسی «2» بن شاذان البزّاز، قال: حدّثنا أبو عبداللَّه الحسین بن محمّد بن سعید البزّاز المعروف بابن المطبقیّ؛ وجعفر الدّقّاق، قالا: حدّثنا أبو الحسن محمّد بن الفیض بن فیّاض الدّمشقیّ بدمشق، قال: حدّثنا إبراهیم بن عبداللَّه ابن أخی عبدالرّزّاق، قال: حدّثنا عبدالرّزّاق بن همّام الصّنعانیّ، قال: حدّثنا معمّر بن راشد، قال: حدّثنا محمّد ابن المنکدر، عن أبیه، عن جدّه قال: لمّا قدم السّیّد والعاقب اسقفا نجران فی سبعین راکباً وافداً «3» علی النّبیّ صلی الله علیه و آله کنت معهم، فبینا کرز یسیر- وکرز صاحب نفقاتهم- إذ عثرت بغلته، فقال: تعس من نأتیه الأبعد «4»- یعنی النّبیّ صلی الله علیه و آله-، فقال له صاحبه وهو العاقب: «5» بل تعست وانتکست، فقال: ولِمَ «5» ذلک؟ قال: لأنّک أتعست النّبیّ الامِّیّ أحمد، قال: وما علمک بذلک «4»؟ قال: أما تقرأ من المفتاح الرّابع من الوحی إلی المسیح، أن قل لبنی إسرائیل: ما أجهلکم تتطیّبون بالطِّیب لتطیِّبوا به فی الدّنیا عند «6» أهلها وأهلکم «7» وأجوافکم
__________________________________________________
(1) [إلی هنا حکاه عنه فی السّنن والفرائد والتّلخیص وأعیان الشّیعة، وأضاف فی التّلخیص: «صحیح. قلت: مفضل واه»]
(2- 2) [لم یرد فی البرهان]
(3) [البرهان: «وفداً»]
(4) [لم یرد فی البرهان]
(5- 5) [البرهان: «قال: فلِمَ»]
(6) [البرهان: «وعند»]
(7- 7) [البرهان: «وإخوانکم عندی کجیفة المیتة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 535
عندی کالجیفة المنتنة (7*). یا بنی إسرائیل! آمنوا برسولی «1» النّبیّ الامِّیّ الّذی یکون فی آخر الزّمان صاحب الوجه الأقمر، والجمل الأحمر المشرب بالنّور، ذی الجناب «2» الحسن، والثّبات الخشن، سیِّد الماضین عندی، وأکرم الباقین علیَّ، المستنُّ بسنّتی «3»، والصّائر فی «4» دار جنّتی «4»، والمجاهد بیده المشرکین من أجلی، فبشّر به بنی إسرائیل ومُر «5» بنی إسرائیل أن یعزّروه وأن ینصروه، قال عیسی صلّی اللَّه علیه: قدّوس قدّوس، من هذا العبد الصّالح الّذی قدأحبّه قلبی ولم تره عینی؟ قال: هو منک وأنت منه وهو صهرک علی امّک، قلیل الأولاد، کثیر الأزواج، یسکن مکّة من موضع أساس وطی «6» إبراهیم، نسله «7» من مبارکة وهی ضرّة امّک فی الجنّة، له شأن من الشّأن «8»، تنام عیناه ولا ینام قلبه، یأکل الهدیّة ولا یقبل الصّدقة، له حوضٌ من شفیر زمزم إلی مغیب الشّمس «9» حیث یغرب، فیه شرابان «9» من الرّحیق والتّسنیم، فیه أکاویب عدد نجوم السّماء، من شرب منه «3» شربة لم یظمأ بعدها أبداً وذلک بتفضیلی إیّاه علی سائر المرسلین، یوافق قوله فعله وسریرته علانیته، فطوبی له وطوبی لُامّته، الّذین علی ملّته یحیون وعلی سنّته یموتون، ومع أهل بیته یمیلون، آمنین مؤمنین مطمئنِّین «10» مبارکین و «10» یظهر فی زمن قحط وجدب فیدعونی، فترخی السّماء عزالیها «11» حتّی یُری أثر برکاتها فی أکنافها، وابارک فیما یضع فیه یده، قال: إلهی سمّه، قال: نعم «3» هو أحمد وهو محمّد رسولی «12» إلی الخلق کافّة، وأقربهم منِّی منزلة، وأحضرهم
__________________________________________________
(1) [البرهان: «برسول»]
(2) [البرهان: «النیات»]
(3) [لم یرد فی البرهان]
(4- 4) [البرهان: «ذات جنبی»]
(5) [البرهان: «منّ»]
(6) [البرهان: «من وطن»]
(7)- [البرهان: «مثله»]
(8) [البرهان: «الشّؤون»]
(9- 9) [البرهان: «یدفق فیه میزابان»]
(10- 10) [البرهان: «مبارکاً»]
(11) [البرهان: «عوالیها»]
(12) [البرهان: «رسول»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 536
عندی شفاعة، لا یأمر إلّابما احبّ وینهی لما أکره.
قال له صاحبه: «1» فأنّی تقدم بنا «1» علی من هذه صفته؟ قال: نشهد أحواله وننظر آیاته «2»، فإن یکن هو هو «3» ساعدناه بالمسالمة «4» ونکفّه بأموالنا عن أهل دیننا من حیث لایشعر بنا وإن یکن «5» کاذباً کفیناه «6» بکذبه علی اللَّه عزّ وجلّ، قال: ولِمَ إذا رأیت العلامة لانتّبعه «7»؟ قال: أما رأیت ما فعل بنا هؤلاء القوم، «8» أکرمونا، وموّلونا «8» ونصبوا لنا الکنائس، وأعلوا فیه ذکرنا، فکیف تطیب النّفس بالدّخول فی دین یستوی فیه الشّریف والوضیع، فلمّا قدموا المدینة قال مَنْ رآهم من أصحاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: ما رأینا وفداً من وفود العرب کانوا أجمل منهم، لهم شعور «9» وعلیهم ثیاب الحبر، وکان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله متناء «10» عن المسجد، «11» فحضرت صلاتهم «11»، فقاموا، فصلّوا فی مسجد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله تلقاء المشرق، فهمّ بهم رجال من أصحاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بمنعهم «12»، فأقبل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فقال: دعوهم، فلمّا قضوا صلاتهم، جلسوا إلیه وناظروه، فقالوا: یا أبا القاسم! حاجّنا فی عیسی، قال: هو عبداللَّه ورسوله وکلمته ألقاها إلی مریم وروح منه، فقال أحدهما:
بل هو ولده وثانی اثنین، وقال آخر: بل هو ثالث ثلاثة، أب وابن وروح القدس. وقدسمعناه فی قرآن نزل علیک یقول: فعلنا وجعلنا وخلقنا ولو کان واحداً لقال: خلقت
__________________________________________________
(1- 1) [البرهان: «فأین تعدینا»]
(2) [البرهان: «أیّامه»]
(3)- [لم یرد فی البرهان]
(4)- [البرهان: «المسئلة»]
(5) [البرهان: «إن یک»]
(6)- [البرهان: «کفینا»]
(7) [البرهان: «لا تتّبعه»]
(8- 8) [البرهان: «کرّمونا وتولّونا»]
(9) [البرهان: «شعوب»]
(10)- [البرهان: «متنائی»]
(11- 11) [البرهان: «وحضرت صلواتهم»]
(12) [البرهان: «تمنعهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 537
وجعلت وفعلت، فتغشّی النّبیّ صلی الله علیه و آله الوحی، فنزل علیه صدر سورة آل عمران إلی قوله رأس السّتّین منها: «فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم»- إلی آخر الآیة-، فقصّ علیهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «1» القصّة وتلا علیهم «1» القرآن، فقال بعضهم لبعض: قد واللَّه أتاکم بالفصل من خبر صاحبکم.
فقال لهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: إنّ اللَّه عزّ وجلّ قد أمرنی بمباهلتکم، فقالوا: إذا کان غداً «2» باهلناک، فقال القوم بعضهم لبعض «2»: حتّی ننظر بما یباهلنا غداً بکثرة أتباعه من أوباش النّاس أم بأهله «3» من أهل الصّفوة والطّهارة؟ فإنّهم وشیج الأنبیاء وموضع نهلهم «4»، فلمّا کان من غد «5» غدا النّبیّ صلی الله علیه و آله بیمینه علیّ وبیساره الحسن والحسین علیهما السلام ومن ورائهم فاطمة صلّی اللَّه علیها، علیهم النّمار النّجرانیّة وعلی کتف رسول اللَّه صلی الله علیه و آله کساء قطوانیّ رقیق خشن لیس بکثیف ولا لیِّن، فأمر بشجرتین، فکسح ما بینهما، ونشر الکساء علیهما، وأدخلهم تحت الکساء، وأدخل منکبه الأیسر معهم تحت الکساء، معتمداً علی قوسه النّبع، ورفع یده الیمنی «6» إلی السّماء للمباهلة، وإشرأبّ النّاس ینظرون، واصفرّ لون السّیّد والعاقب وکراً حتّی کاد أن یطیش «7» عقولهما، فقال أحدهما لصاحبه: أنباهله؟ قال: «8» أوَ ما علمت «8» أ نّه ما باهل قوم قطّ «6» نبیّاً فنشأ صغیرهم [أ] وبقی کبیرهم، ولکن أره أ نّک غیر مکترث وأعطه من المال والسّلاح وما أراد، فإنّ الرّجل محارب، وقل له: أبهؤلاء «9»
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی البرهان]
(2- 2) [البرهان: «باهلناکم فقال بعضهم»]
(3) [البرهان: «بالقلّة»]
(4)- [البرهان: «بهلهم»]
(5) [البرهان: «الغد»]
(6) [لم یرد فی البرهان]
(7) [البرهان: «تطیش»]
(8- 8) [البرهان: «وما علمت»]
(9) [البرهان: «بهؤلاء»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 538
تباهلنا؟ لئلّا یری أ نّه قد تقدّمت معرفتنا بفضله وفضل أهل بیته، فلمّا رفع النّبیّ صلی الله علیه و آله یده إلی السّماء للمباهلة، قال أحدهما لصاحبه: وأیّ رهبانیّة؟! دارک الرّجل، فإنّه إن فاه ببهلة لم نرجع إلی أهل ولا مال، فقالا: یا أبا القاسم! أبهؤلاء تباهلنا؟ قال: نعم، هؤلاء أوجه من علی وجه الأرض بعدی إلی اللَّه عزّ وجلّ وجهة «1»، وأقربهم إلیه «2» وسیلة، قال: فبصبصا- یعنی ارتعدوا کرّاً- وقالا له: یا أبا القاسم! نعطیک ألف سیف وألف درع وألف حجفة وألف دینار کلّ عام علی أنّ الدّرع والسّیف والحجفة عندک إعارة، حتّی یأتی «3» مَن وراءنا من قومنا، فنعلمهم بالّذی رأینا وشاهدنا «4»، فیکون الأمر علی ملأ منهم، فإمّا الإسلام وإمّا الجزیة وإمّا المقاطعة فی کلّ عام، فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله: قد قبلت ذلک منکما «5»، أما والّذی بعثنی بالکرامة لو باهلتمونی بمن تحت الکساء، لأضرم اللَّه عزّ وجلّ علیکم الوادی ناراً تأجّج «6» حتّی یساقها إلی من وراءکم فی أسرع من طرفة العین «7»، فأحرقتهم تأجّجاً «8»، فهبط علیه «9» جبرئیل الرّوح الأمین علیه السلام فقال: یا محمّد! اللَّه یقرئک السّلام ویقول لک: وعزّتی وجلالی وارتفاع مکانی لو باهلت بمن تحت الکساء أهل السّماوات وأهل «8» الأرض لساقطت «10» السّماء کسفاً متهافتة، ولتقطّعت الأرضون «11» زبراً سائحة،
__________________________________________________
(1) [البرهان: «وجیهة»]
(2)- [البرهان: «إلیهم»]
(3) [البرهان: «نأتی»]
(4) [البرهان: «شاهدناه»]
(5) [البرهان: «منکم»]
(6) [زاد فی البرهان: «تأجّجاً»]
(7)- [البرهان: «عین»]
(8) [لم یرد فی البرهان]
(9)- [البرهان: «علیهم»]
(10) [البرهان: «تساقطت»]
(11- 11) [البرهان: «برّاً سائخة فلم یستقرّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 539
فلم تستقرّ «11» علیها بعد ذلک، فرفع النّبیّ صلی الله علیه و آله یدیه حتّی رئی بیاض إبطیه، ثمّ قال:
وعلی من ظلمکم حقّکم وبخسنی «1» الأجر الّذی افترضه اللَّه «2» فیکم علیهم بهلة اللَّه تتابع إلی یوم القیامة.
المفید، الاختصاص،/ 115- 116/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة «3»، 1/ 635؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 287- 289
وفی الیوم الرّابع والعشرین منه [ذی الحجّة] باهل «4» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «5» بأمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب «5» والحسن والحسین وفاطمة صلّی اللَّه علیهم نصاری نجران.
المفید، مسارّ الشّیعة (من مجموعة نفیسة)،/ 58- 59/ مثله رضی الدّین بن المطهّر، العدد القویّة،/ 307- 308
ولمّا انتشر «6» الإسلام بعد الفتح، وما ولیه من الغزوات «7» المذکورة وقوی سلطانه وفد إلی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم الوفود، فمنهم من أسلم، ومنهم من استأمن «8» لیعود إلی قومه برأیه علیه السلام فیهم «7» وکان «8» ممّن وفد علیه أبو حارثة أسقف نجران فی ثلاثین رجلًا من النّصاری، منهم العاقب والسّیّد وعبد المسیح، فقدموا المدینة «9» وقت «10» صلاة العصر وعلیهم لباس الدِّیباج والصّلب، «11» فصار «9» إلیهم الیهود، وتساءلوا «12» بینهم، فقالت النّصاری لهم: لستم علی شی‌ء،
__________________________________________________
(1) [البرهان: «بخس»]
(2)- [لم یرد فی البرهان]
(3)- [قد ذکره الحرّ العاملی باختصار کثیر]
(4) [فی العدد القویّة مکانه: «وفی الیوم الرّابع والعشرین من ذی الحجّة من سنة [تسع من الهجرة] باهل ...»]
(5- 5) [العدد القویّة: «بعلیّ»]
(6) [زاد فی کشف الغمّة: «أمر»]
(7- 7) [کشف الغمّة: «وفدت الوفود علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»]
(8- 8) [المستجاد: «فکان»]
(9- 9) [کشف الغمّة: «فصارت»]
(10)- [المستجاد: «عند»]
(11) (11*) [لم یرد فی المستجاد]
(12)- [کشف الغمّة: «فتساءلوا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 540
وقالت «1» لهم الیهود «1»: لستم علی شی‌ء، وفی ذلک أنزل اللَّه سبحانه: «وقالت الیهود لیست النّصاری علی شی‌ء وقالت النّصاری لیست الیهود علی شی‌ء» إلی آخر الآیة (11*). فلمّا صلّی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم العصر، توجّهوا «2» إلیه یقدمهم الأسقف، فقال له «3»: یا محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ما تقول فی السّیّد المسیح «4»؟ فقال النّبیّ «5» صلی الله علیه و آله و سلم: عبد اللَّه اصطفاه وانتجبه، فقال له «3» الأسقف: أتعرف یا محمّد «5» له أباً ولّده؟ فقال النّبیّ «5» صلی الله علیه و آله و سلم: لم یکن عن نکاح فیکون له والد، «6» قال: فکیف قلت أ نّه عبد «7» مخلوق وأنت لم تر عبداً مخلوقاً إلّاعن نکاح وله والد «6»؟ فأنزل اللَّه سبحانه وتعالی الآیات من سورة آل عمران إلی قوله:
«إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب ثمّ قال له کن فیکون* الحقّ من ربّک فلا تکن من الممترین* فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»، فتلاها النّبیّ «5» صلی الله علیه و آله و سلم علی النّصاری ودعاهم إلی المباهلة وقال: إنّ اللَّه عزّ وجلّ أخبرنی إنّ العذاب ینزل علی المبطل عقب «8» المباهلة، ویبیِّن «9» الحقّ من الباطل بذلک، فاجتمع الأسقف «10» مع عبد المسیح والعاقب علی المشورة «10»، واتّفق رأیهم علی استنظاره إلی صبیحة غد «11» من یومهم ذلک «11»، فلمّا رجعوا إلی «12» رجالهم قال لهم «12» الأسقف: انظروا
__________________________________________________
(1- 1) [کشف الغمّة: «الیهود لهم»]
(2) [کشف الغمّة: «جاؤوا»]
(3)- [لم یرد فی کشف الغمّة والمستجاد]
(4) [زاد فی المستجاد: «عیسی ابن مریم»]
(5)- [لم یرد فی کشف الغمّة]
(6- 6) [کشف الغمّة: «فقال: کیف تقول أ نّه عبد مخلوق وأنت لا تری عبداً بغیر أب؟»]
(7)- [لم یرد فی المستجاد]
(8) [فی کشف الغمّة والمستجاد: «عقیب»]
(9)- [کشف الغمّة: «یبیِّن اللَّه»]
(10- 10) [کشف الغمّة: «وأصحابه وتشاوروا»]
(11- 11) [لم یرد فی کشف الغمّة]
(12- 12) [فی کشف الغمّة: «رحالهم قال»، وفی المستجاد: «رجالهم فقال لهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 541
محمّداً فی غد «1»، فإن غدا «2» بولده وأهله «2» فاحذروا مباهلته، وإن غدا بأصحابه فباهلوه، فإنّه علی غیر شی‌ء، فلمّا کان من «1» الغد جاء النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم آخذاً بید «3» علیّ بن أبی طالب علیه السلام «3» والحسن والحسین علیهما السلام یمشیان بین یدیه، وفاطمة علیهما السلام تمشی خلفه، «4» وخرج النّصاری یقدمهم أسقفهم، فلمّا رأی الأسقف «5» النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم قد أقبل بمَنْ معه، سأل عنهم، فقیل له: هذا ابن عمّه علیّ بن أبی طالب علیه السلام «4» وهو صهره وأبو ولدیه وأحبّ الخلق إلیه، وهذان الطّفلان «6» ولدا بنته «6» من علیّ علیه السلام وهما من «5» أحبّ الخلق إلیه، وهذه الجاریة «7» بنته فاطمة علیها السلام أعزّ النّاس علیه «7» وأقربهم إلی قلبه، فنظر الأسقف إلی العاقب والسّیّد وعبدالمسیح، وقال لهم: انظروا «8» إلیه قد جاء بخاصّة «8» من ولده وأهله لیباهل بهم واثقاً بحقّه، واللَّه ما جاء بهم، وهو یتخوّف الحجّة علیه، فاحذروا مباهلته، واللَّه لولا مکان «9» قیصر لأسلمت له، ولکن صالحوه علی ما یتّفق بینکم وبینه «1»، وارجعوا إلی بلادکم، وارتأوا لأنفسکم، فقالوا له «1»: رأینا لرأیک تبع، فقال الأسقف: یا أبا القاسم! إنّا لا نباهلک ولکنّا نصالحک فصالحنا علی ما ننهض به، فصالحهم «10» النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم علی ألفی حلّة من حلل الأواقی «10»، قیمة کلّ حلّة أربعون درهماً جیاداً، فما زاد أو نقص کان بحساب ذلک، وکتب «11» لهم النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم کتاباً «11» «12» علی ما صالحهم علیه وکان الکتاب:
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی کشف الغمّة]
(2- 2) [کشف الغمّة: «بأهله وولده»]
(3- 3) [فی کشف الغمّة: «علیّ علیه السلام»، وفی المستجاد: «أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام»]
(4- 4) [کشف الغمّة: «فسأل الأسقف عنهم فقالوا: هذا علیّ ابن عمّه»]
(5) [لم یرد فی المستجاد]
(6- 6) [فی کشف الغمّة: «ابنا بنته»، وفی المستجاد: «ولدا ابنته»]
(7- 7) [کشف الغمّة: «فاطمة ابنته وهی أعزّ النّاس عنده»]
(8- 8) [کشف الغمّة: «قد جاء بخاصّته»]
(9) [کشف الغمّة: «مکانة»]
(10- 10) [کشف الغمّة: «علی ألفی حلّة»]
(11- 11) [فی کشف الغمّة: «به کتاباً»، وإلی هنا حکاه عنه فیه]
(12) (12*) [المستجاد: «بما صالحهم علیه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 542
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
، هذا کتاب من محمّد النّبیّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لنجران وحاشیتها فی کلّ صفراء وبیضاء وثمرة ورقیق، لا یؤخذ منهم شی‌ء غیر ألفی حلّة من حلل الأواقی، ثمن کلّ حلّة أربعون درهماً، فما زاد أو نقص فبحساب ذلک، یؤدّون ألفاً منها فی صفر، وألفاً منها فی رجب، وعلیهم أربعون دیناراً مثواة رسولی فما فوق ذلک، وعلیهم فی کلّ حدث یکون بالیمن من کلّ ذی عدن عاریة مضمونة ثلاثون درعاً وثلاثون فرساً وثلاثون جملًا عاریة مضمونة، لهم بذلک جوار اللَّه وذمّة محمّد بن عبداللَّه، فمن أکل الرّبا منهم بعد عامهم هذا فذمّتی منه بریئة (12*) وأخذ القوم الکتاب وانصرفوا. «1» «1»
المفید، الإرشاد، 1/ 154- 157/ عنه: الحلّی، المستجاد من کتاب الإرشاد (من مجموعة نفیسة)،/ 394- 396؛ الإربلی، کشف الغمّة، 1/ 232- 233
__________________________________________________
(1) چون اسلام پس از جریان فتح مکه و جنگ‌های دیگر گسترش یافت و نیرومند شد، هیئت‌های مختلفی برای بررسی اوضاع و احوال مسلمانان و دیانت مقدس اسلام به سوی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله روان و اعزام شدند. برخی از آنان اسلام می‌آوردند و برخی امان می‌خواستند تا به سوی قوم خود بازگردند و هرچه صوابدید آن حضرت صلی الله علیه و آله است، درباره ایشان معمول دارند و از جمله هیئت‌هایی که به مدینه آمدند، ابوحارثه کشیش بزرگ نصارای نجران بود که به همراهی سی تن از مردان مسیحیِ آن شهر به نزد آن حضرت صلی الله علیه و آله آمدند و از آن جمله بود: عاقب، وسید، وعبدالمسیح (که این سه تن از بزرگان و دانشمندان ایشان بودند.) پس هنگام نماز عصر به مدینه رسیدند و اینان لباس‌های دیبا پوشیده بودند که صلیب نیز بر آن بود. یهودیان به نزد ایشان رفتند و با یکدیگر گفت‌وگوها کردند. نصاری به یهود گفتند: «شما بر چیزی نیستید!» (و دینتان باطل و بیهوده است.)
یهود به آن‌ها می‌گفتند: «شما بر چیزی نیستید.»
(و خلاصه هر کدام مذهب دیگری را باطل می‌دانستند) و در همین باره خدای سبحان این آیه را نازل فرمود: «و یهود گفتند: نصاری بر چیزی نیستند. و گفتند نصاری: یهود بر چیزی نیستند» تا آخر آیه (سوره بقره، آیه 113).
پس هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز عصر را خواند، به سوی او رو کردند و جلوی آنان کشیش بزرگ آن‌ها بود. پس رو به آن حضرت کرد و گفت: «ای محمد! درباره بزرگ ما حضرت مسیح چه می‌گویی؟»
پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بنده خدا بود که اورا برگزیده و مخصوص گرداند.»
کشیش بزرگ گفت: «ای محمد! آیا برای او پدری سراغ داری که اورا به وجود آورده باشد؟»
پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «جریان زناشویی در کار نبوده است تا پدر داشته باشد!»
گفت: «پس چگونه گویی که او بنده‌ای آفریده شده است و تو تاکنون بنده آفریده شده‌ای ندیده‌ای، جز
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 543
__________________________________________________
- این که از راه زناشویی و دارای پدر باشد؟»
خدای سبحان آیاتی از سوره آل عمران نازل فرمود تا به این آیه که فرماید: «همانا مَثَل عیسی نزد خداوند مانند آدم است که اورا از خاک آفرید، پس به او گفت: باش! پس شد. سخن حق از پروردگار تو است و تو مباش از شک‌کنندگان. پس هر کس در آن با تو ستیزه کند، از آن‌چه بیامده است تورا از دانش، بگو بیایید بخوانیم فرزندان ما و فرزندان شما را و زنان ما و زنان شما را و ما خود را و شما خویش را سپس به یکدیگر نفرین می‌کنیم و بگردانیم لعنت خدا را بر دروغ‌گویان.» (سوره آل عمران، آیه‌های 59 تا 61)
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیات را بر نصارای نجران خواند و آن‌ها را به مباهله (یعنی نفرین کردن به یکدیگر) دعوت کرد و فرمود: «همانا خدای عزوجل به من خبر داد که پس از مباهله هر آن کس که بر باطل است، عذاب بر او نازل شود و بدان وسیله حق از باطل جدا گردد.»
پس کشیش بزرگ با عبدالمسیح و عاقب برای مشورت انجمن کردند و تصمیم ایشان بر این شد که تا صبح روز دیگر از او مهلت بخواهند (و فردا با او مباهله کنند). چون به نزد مردان خویش به منزل‌های خود بازگشتند، کشیش بزرگ به آن‌ها گفت: «فردا نگاه کنید و ببینید که اگر محمد با فرزندان و خاندان خود آمد، از مباهله با او بپرهیزید و اگر با اصحاب و یارانش آمد، با او مباهله کنید (و نترسید) که بر چیزی نیست (و دین حق را دارا نیست).»
چون فردا شد، پیغمبر صلی الله علیه و آله درحالی که دست علی‌بن ابیطالب علیه السلام را در دست داشت و حسن و حسین از جلو و فاطمه علیها السلام از پشت سرش می‌رفتند، برای مباهله حاضر شد و نصاری نیز که کشیش بزرگ پیشاپیش آن‌ها بود (برای مباهله) بیرون شدند. همین که کشیش پیغمبر صلی الله علیه و آله و همراهانش را بدید، پرسید: «اینان (که همراهش هستند) کیانند؟»
بدو گفته شد: «او پسر عمویش علی‌بن‌ابیطالب است وهم او داماد وپدر فرزندان ومحبوب‌ترین مردمان به‌نزد اوست؛ و آن دو کودک فرزندان دخترش که از شوهرش علی است، می‌باشند، و آن دو نیز محبوب‌ترین مردمان نزد اویند، و آن زن دخترش فاطمه است که گرامی‌ترین مردمان پیش او است، و پیش پیغمبر از دیگران نزدیک‌تر است.» (یعنی علاقه قلبی آن حضرت به او بیش از دیگران است).
کشیش رو به عاقب و سید و عبد المسیح کرد و گفت: «نگاه کنید و ببینید که او با نزدیک‌ترین و گرامی‌ترین فرزندان و خاندان خود آمده است تا به وسیله آنان مباهله کند و با کمال اطمینان به این که بر حق است، آمده است و به خدا سوگند، اگر بر برهان خود می‌ترسید، اینان را به همراه خود نمی‌آورد. از مباهله کردن با او بپرهیزید و به خدا سوگند اگر به خاطر اندیشه‌ای از قیصر (پادشاه روم) نبود، هم‌اکنون من مسلمان می‌شدم. ولی به هرچه میانه شما و او سازش و اتفاق می‌شود، با او مصالحه کنید (و صلح برقرار سازید و هرچه در برابر صلح از شما خواست، بپذیرید) و به شهرهای خود باز گردید و برای خود فکری بکنید.»
به او گفتند: «ما پیرو فرمان تو هستیم. هرچه کردی، بدان گردن نهیم.»
پس کشیش رو به حضرت صلی الله علیه و آله کرد و گفت: «ای ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمی‌کنیم؛ ولی مصالحه
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 544
وفی قصّة أهل نجران بیان عن «1» فضل أمیر المؤمنین علیه السلام «2» مع ما فیه من الآیة للنّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم والمعجز الدّال بنبوّته، ألا تری إلی اعتراف النّصاری له بالنّبوّة وقطعه علیه السلام علی امتناعهم من المباهلة، وعلمهم بأ نّهم لو باهلوه لحلّ بهم العذاب، وثقته صلی الله علیه و آله و سلم بالظّفر بهم والفلج بالحجّة علیهم «2»، وإنّ اللَّه تعالی حکم فی آیة المباهلة لأمیر المؤمنین علیه السلام بأ نّه نفس رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کاشفاً بذلک عن بلوغه نهایة الفضل ومساواته للنّبیّ صلوات اللَّه وسلامه علیه وآله فی الکمال والعصمة من الأنام «3»، وإنّ اللَّه تعالی جعله وزوجته وولدیه مع تقارب سنّهما حجّة لنبیّه صلی الله علیه و آله و سلم، وبرهاناً علی دینه، ونصّ علی الحکم بأنّ الحسن
__________________________________________________
- می‌کنیم. پس با ما صلح کن، بدان‌چه ما بدان گردن نهیم.» (و هرچه خواهی برای شرط صلح معین کن تا بپردازیم.)
پیغمبر صلی الله علیه و آله با آن‌ها مصالحه کرد بر این که هر سال دوهزار حله (جامه نو) از حله‌های اواقی به او بدهند (اواقی جمع اوقیه است و واوقیه برابر با هفت مثقال طلا و چهل درهم است) که ارزش هر حله چهل درهم تمام عیار شد و هر چه از آن قیمت کم و زیاد شد، روی همان چهل درهم حساب کنند (یعنی اگر ارزش آن حله‌ها کم‌تر بود، یا زیادتر بود، میزان همان چهل درهم باشد که پس از ضرب چهل در دوهزار، حاصل جمع هشتاد هزار درهم می‌شود و حله‌ها در هر سال روی هم رفته باید به ارزش هشتاد هزار درهم باشد) و آن حضرت صلی الله علیه و آله صلح‌نامه‌ای در این‌باره برای آنان نوشت بدین شرح:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم، این صلح‌نامه‌ای است از محمد پیامبر خدا برای اهل نجران و توابع و اطراف آن که گرفته نشود از ایشان چیزی از طلا و از نقره و میوه و برده‌ای جز دوهزار حله از حله اواقی که قیمت هر حله چهل درهم باشد و اگر کم و زیادی شد، به همان حساب باشد. هزار حله آن را (قرار شد هر ساله) در ماه صفر بدهند و هزار حله دیگر را در ماه رجب بپردازند و بر ایشان است که چهل دینار برای خرج منزل فرستاده یا فرستادگان من بپردازند و بر ایشان است که هرگاه در یمن جنگی و حادثه‌ای از جانب قبیله ذی‌عدن روی دهد، به عنوان عاریه مضمونه (که اگر از بین رفت، مانند آن را باز دهند) سی زره و سی اسب و سی شتر به مسلمانان (برای جنگ با آنان) بدهند و برای آن‌هاست به این صلح‌نامه پناه خدا و ذمه محمد بن عبداللَّه (یعنی: پس از این صلح‌نامه در پناه خدا و زنهار رسول خدا هستند) و پس از این سال اگر کسی از آن‌ها ربا خورد، ذمه‌ای از من بر او نیست (یعنی این صلح مشروط است به این که پس از این ربا نخورند و اگر خوردند، در زنهار و امان خدا و رسول نیستند).
پس آن گروه نامه صلح را گرفتند و بازگشتند. رسولی محلاتی، ترجمه ارشاد، 1/ 154- 157
(1) [لم یرد فی المستجاد]
(2- 2) [لم یرد فی المستجاد]
(3) [المستجاد: «الآثام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 545
والحسین أبناؤه، وأنّ فاطمة علیها السلام نسائه المتوجّه إلیهنّ الذّکر والخطاب فی «1» الدّعاء إلی «1» المباهلة والاحتجاج، وهذا فضل لم یشرکهم فیه أحد من الامّة، ولا قاربهم فیه ولا ماثلهم فی معناه. «2»
المفید، الإرشاد، 1/ 157- 158/ عنه: الحلّی، المستجاد من کتاب الإرشاد (من مجموعة نفیسة)،/ 398- 399
فاستدلّ من حکم لأمیر المؤمنین صلوات اللَّه وسلامه علیه بأ نّه أفضل من سالف الأنبیاء علیهم السلام وکافّة النّاس سوی نبیّ الهدی محمّد علیه وآله السّلام، بأن قال: قد ثبت أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أفضل من کافّة البشر بدلائل یُسلّمها کلّ الخصوم، وقوله صلی الله علیه و آله و سلم:
«أنا سیِّد البشر»، وقوله: «أنا سیّد ولد آدم ولا فخر».
وإذا ثبت أ نّه علیه وآله السّلام أفضل البشر، وجب أن یلیه أمیرالمؤمنین صلوات اللَّه علیه فی الفضل بدلالته علی ذلک، وما أقامه علیه من البرهان.
فمن ذلک أ نّه صلی الله علیه و آله و سلم لمّا دعا نصاری نجران إلی المباهلة، لیوضِّح عن حقِّه، ویبرهن عن ثبوت نبوّته، ویدلّ علی عنادهم فی مخالفتهم له بعد الّذی أقامه من الحجّة علیهم، جعل علیّاً علیه السلام فی مرتبته، وحکم بأ نّه عِدْله، وقضی له بأ نّه نفسه، ولم یحططه عن
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی المستجاد]
(2)- و در داستان نجران بیان فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام است و نیز در این داستان نشانه‌ای بر صدق نبوت پیغمبر صلی الله علیه و آله و معجزه‌ای است که دلالت بر پیغمبری او کند؛ مگر نبینی که چگونه نصرانیان اقرار به نبوت آن حضرت صلی الله علیه و آله کردند و چگونه رسول خدا صلی الله علیه و آله یقین به سرپیچی کردن ایشان از مباهله داشت و آنان نیز می‌دانستند که اگر با او مباهله کنند، عذاب بر آن‌ها نازل خواهد شد و آن حضرت صلی الله علیه و آله نیز اطمینان کامل داشت که بر آنان ظفر خواهد جست و در مقام احتجاج و دلیل آوردن آنان را شکست خواهد داد و خدای تعالی در آیه مباهله حکم فرمود: علی علیه السلام جان پیغمبر صلی الله علیه و آله است و از حکمی که فرموده است، روشن گردد که علی علیه السلام به آخرین درجه فضلیت رسیده است و با پیغمبر صلی الله علیه و آله در کمال و مقام عصمت از گناهان مساوی و همدوش است و همانا خدای تعالی او و همسرش و دو فرزندش را با خردسالیشان برای پیغمبر صلی الله علیه و آله حجتی واضح، و برای دین او برهانی روشن قرار داد و به این مطلب تصریح فرمود که: حسن و حسین فرزندان اویند! و روشن گردد که مقصود از زنان که خطاب به آنان متوجه شده، فاطمه علیها السلام است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مقام مباهله و احتجاج اورا خواند و این‌ها که گفته شد، فضیلتی است (برای این خاندان) که هیچ یک از امت در این فضیلت شریک آنان نگشت و کسی هماورد و همانند آنان نشد.
رسولی محلاتی، ترجمه ارشاد، 1/ 157- 158
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 546
مرتبته فی الفضل، وساوی بینه وبینه، فقال مخبراً عن ربّه عزّ وجلّ بما حکم به من ذلک وشهد وقضی ووکّد: «فَمَنْ حَاجّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ ا لْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَةَ اللَّهِ عَلی ا لْکاذِبِینَ».
فدعا الحسن والحسین علیهما السلام للمباهلة، فکانا ابنیه فی ظاهر اللّفظ، ودعا فاطمة سلام اللَّه علیها وکانت المُعبَّر عنها بنسائه، ودعا أمیر المؤمنین علیه السلام فکان المحکوم له بأ نّه نفسه.
المفید، تفضیل أمیر المؤمنین علیه السلام (من المصنّفات)، 7- 2/ 20- 21
وحدّثنی الشّیخ أدام اللَّه عزّه أیضاً، قال: قال المأمون یوماً للرّضا- علیه السلام-: أخبرنی بأکبر فضیلة لأمیر المؤمنین- علیه السلام- یدلّ علیها القرآن، قال: فقال له «1» الرّضا- علیه السلام-: فضیلته «2» فی المباهلة، قال اللَّه جلّ جلاله: «فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم‌فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»، فدعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم الحسن والحسین- علیهما السلام- فکانا ابنیه، ودعا فاطمة- علیها السلام- فکانت فی هذا الموضع نساءه، ودعا أمیر المؤمنین- علیه السلام- فکان نفسه بحکم اللَّه عزّ وجلّ، وقد ثبت أ نّه لیس أحد من خلق اللَّه سبحانه أجل من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وأفضل، فوجب «3» أن لا یکون أحد أفضل من نفس رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بحکم اللَّه عزّ وجلّ.
قال: فقال له المأمون: ألیس قد ذکر اللَّه الأبناء بلفظ الجمع، وإنّما دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ابنیه خاصّة، وذکر النِّساء بلفظ الجمع، وإنّما دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ابنته وحدها، «4» فلِمَ لا جاز «4» أن یذکر الدّعاء لمن هو نفسه ویکون المراد نفسه فی الحقیقة دون غیره فلا یکون لأمیر المؤمنین- علیه السلام- ما ذکرت من الفضل؟
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [البحار: «فضیلة»]
(3) [البحار: «فواجب»]
(4- 4) [فی البحار والعوالم: «فإلّا جاز»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 547
قال: فقال له الرّضا- علیه السلام-: لیس بصحیح «1» ما ذکرت یا أمیر المؤمنین، وذلک أنّ الدّاعی إنّما یکون داعیاً لغیره کما «2» یکون الآمر آمراً «2» لغیره، ولا یصحّ أن یکون داعیاً لنفسه فی الحقیقة کما لایکون آمراً لها فی الحقیقة، وإذا لم یدع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «3» رجلًا فی المباهلة «3» إلّاأمیر المؤمنین- علیه السلام- فقد ثبت أ نّه نفسه الّتی عناها «4» اللَّه تعالی فی کتابه وجعل حکمه ذلک فی تنزیله.
قال: فقال المأمون: إذا ورد الجواب سقط السّؤال.
المفید، الفصول المختارة (من المصنّفات)، 2/ 38/ عنه: المجلسی، البحار «5»، 35/ 257- 258؛ البحرانی، العوالم، 22/ 295- 296
فلمّا «6» قرأ رسول اللَّه (ص) هذه الآیة علی وفد نجران ودعاهم إلی المباهلة، «7» قالوا: حتّی «7» نرجع وننظر فی أمرنا ثمّ «8» نأتیک غداً. فخلا بعضهم ببعض «9»، فقالوا للعاقب وکان «10» ذا رأیهم «10»: یا عبدالمسیح ما تری؟ فقال: واللَّه «11» یا معشر النّصاری لقد عرفتم «11» أنّ محمّداً نبیّ مرسل، ولقد جاءکم «12» بالفصل من أمر صاحبکم «12»، واللَّه ما لاعنَ قوم نبیّاً قطّ، فعاش کبیرهم ولا نبت صغیرهم، ولئن «13» نعلم ذلک لنهلکنّ، فإن رأیتم إلّاالبقاء لدینکم «13»
__________________________________________________
(1) [فی البحار والعوالم: «یصحّ»]
(2- 2) [فی البحار والعوالم: «أنّ الآمر آمر»]
(3- 3) [البحار: «فی المباهلة رجل»]
(4) [العوالم: «عنی»]
(5)- [حکاه عنه أیضاً فی البحار، 10/ 350- 351 و 49/ 188- 189]
(6) [فی العمدة والطّرائف والبرهان مکانه: «قال مقاتل والکلبیّ: (قال) لمّا ...»]
(7- 7) [فی العمدة: «فقالوا له: حتّی»، وفی الطّرائف: «قالوا له: حتّی»، وفی البرهان: «فقالوا»]
(8) [فی العمدة والطّرائف والبرهان: «و»]
(9)- [فی العمدة والطّرائف والبرهان: «إلی بعض»]
(10- 10) [فی العمدة: «دیّانهم وذا رأیهم»، وفی الطّرائف والبرهان: «دیّانهم»]
(11- 11) [فی العمدة والطّرائف والبرهان: «لقد عرفتم یا معشر (معاشر) النّصاری»]
(12- 12) [فی العمدة: «بالفضل من أمر صاحبکم»، وفی الطّرائف: «بالفضل من عند ربِّکم»، وفی البرهان: «بالفضل من ربِّکم أمر صاحبکم»]
(13- 13) [فی العمدة والطّرائف والبرهان: «فعلتم ذلک، لتهلکنّ، وإن أبیتم إلّاتلف (ألف) دینکم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 548
والإقامة علی ما أنتم علیه من القول فی صاحبکم، فوادعوا الرّجل وانصرفوا إلی بلادکم.
فأتوا رسول اللَّه «1» (ص) وقد غدا رسول اللَّه محتضناً «2» الحسین «3» آخذاً بید الحسن «4» وفاطمة تمشی خلفه وعلیّ (رضی الله عنه) «5» خلفها وهو یقول لهم: إذا أنا «5» دعوت فأمِّنوا.
فقال أسقف نجران: یا معشر «6» النّصاری، إنِّی لأری وجوهاً لو سألوا «7» اللَّه أن یزیل جبلًا «8» من مکانه لأزاله، فلا تبتهلوا «8» فتهلکوا ولا یبقی علی وجه الأرض نصرانیّ «9» إلی یوم القیامة. فقالوا «10»: یا أبا القاسم، «11» قد رأینا أن لا نلاعنک «11»، وأن نترکک «12» علی دینک ونثبت علی دیننا. فقال رسول اللَّه (ص): فإن أبیتم المباهلة فأسلموا، یکُن لکم ما للمسلمین، وعلیکم ما علیهم. «13» فأبوا. قال: فإنِّی أنابذکم بالحرب «13». فقالوا: ما لنا بحرب العرب طاقة، ولکنّا نصالحک علی أن لا تغزونا ولا تُخیفنا ولا تردّنا عن دیننا، علی أن نؤدِّی إلیک «14» کلّ عام ألفی سکّة 14، ألفاً «15» فی صفر وألفاً 15 فی رجب. فصالحهم رسول اللَّه (ص) «16»
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البرهان]
(2)- [فی تذکرة الخواصّ مکانه: «إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله غدا محتضناً ...»]
(3)- [فی العمدة: «الحسن علیه السلام»، وفی الطّرائف والبرهان: «للحسن علیه السلام»]
(4)- [فی العمدة والطّرائف والبرهان: «الحسین علیه السلام»]
(5- 5) [تذکرة الخواصّ: «خلفهم، وقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: إذا»]
(6) [فی تذکرة الخواصّ والبرهان: «معاشر»]
(7)- [البرهان: «لو أقسموا علی»]
(8- 8) [البرهان: «لأزاله، فلا تباهلوا»]
(9)- [تذکرة الخواصّ: «إلّا مسلم»، وإلی هنا حکّاه عنه فیه وأضاف: «فرجعوا إلی بلادهم وصالحوا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علی ألفی حلّة»]
(10) [العمدة: «قالوا»]
(11- 11) [البرهان: «لقد رأینا أنّنا لا نباهلک»]
(12)- [العمدة: «نترک»]
(13- 13) [فی العمدة: «فأبوا. فقال: فإنِّی أنابذکم»، وفی الطّرائف: «فأتوا. فقال: فإنِّی أنابذکم الحرب»، وفی البرهان: «فأبوا. فقال: إنِّی أنابذکم الحرب»]
(14- 14) [فی العمدة والطّرائف والبرهان: «فی کلِّ عام ألفی حلّة»]
(15)- [فی العمدة والطّرائف: «ألف»]
(16) [فی العمدة والطّرائف والبرهان: «النّبیّ صلی الله علیه و آله»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 549
علی ذلک. و «1» قال: والّذی نفسی بیده إنّ العذاب قد «2» نزل فی «2» أهل نجران ولو تلاعنوا «3» لمُسخوا قردة وخنازیر ولاضطرم «4» علیهم الوادی ناراً، ولاستأصل اللَّه نجران وأهله حتّی الطّیر علی الشّجر «5»، ولمّا حالَ الحول علی النّصاری کلّهم «6» حتی هلکوا.
الثّعلبی، التّفسیر، 3/ 85/ عنه: ابن البطریق، العمدة،/ 189- 190؛ سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواصّ،/ 24؛ ابن طاووس، الطّرائف،/ 45- 46؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 290
حدّثنی الحاکم الوالد رحمه الله، عن أبی حفص بن شاهین فی تفسیره، [عن] موسی بن القاسم، [عن] محمّد بن إبراهیم بن هاشم، قال: حدّثنی أبی، قال: حدّثنی أبو عبداللَّه محمّد ابن عمر بن واقد الأسلمیّ، عن عتبة بن جبیرة، عن حصین بن عبدالرّحمان، عن عمرو ابن سعد بن معاذ قال:
قدم وفد نجران العاقب والسّیّد، فقالا: یا محمّد! إنّک تذکر صاحبنا؟ فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم:
ومن صاحبکم؟ قالوا: عیسی ابن مریم. فقال النّبیّ: هو عبد اللَّه ورسوله، فقال النّبیّ [صلی الله علیه و آله و سلم]: هو عبداللَّه ونبیّه [ورسوله «خ»]. قالا: فأرنا فیمَن خلق اللَّه مثله وفیما رأیت وسمعت. فأعرض النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم عنهما یومئذ ونزل [علیه] جبرئیل [بقوله تعالی]: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب» الآیة [59/ آل عمران] فعادا وقالا: یا محمّد! هل سمعت بمثل صاحبنا قطّ؟ قال: نعم. قالا: من هو؟ قال: آدم، ثمّ قرأ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم» الآیة. قالا: فإنّه لیس کما تقول: فقال‌لهم رسول اللَّه [صلی الله علیه و آله و سلم]: «تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم» الآیة، فأخذ
__________________________________________________
(1) [أضاف فی الطّرائف والبرهان: «رواه أیضاً أبوبکر بن مردویه بأجمل (بأکمل) من هذه الألفاظ و (هذه) المعانی عن ابن عبّاس والحسن والشّعبیّ والسّدّیّ، وفی روایة الثّعلبیّ زیادة (فی آخر حدیثه) وهی»]
(2- 2) [فی العمدة والطّرائف: «تدلّی علی»، وفی البرهان: «علی»]
(3)- [فی العمدة والطّرائف والبرهان: «لاعنوا»]
(4) [البرهان: «اضطرم»]
(5) [البرهان: «رؤوس الشّجر»]
(6)- [لم یرد فی البرهان]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 550
رسول اللَّه بید علیّ ومعه فاطمة وحسن وحسین [و] قال: هؤلاء أبناؤنا وأنفسنا ونساؤنا.
فهمّا أن یفعلا، ثمّ إنّ السّیّد قال للعاقب: ما تصنع بملاعنته؟ لئن کان کاذباً ما تصنع بملاعنته، ولئن کان صادقاً لنهلکنّ! فصالحوه علی الجزیة، فقال النّبیّ [صلی الله علیه و آله و سلم] یومئذ: والّذی نفسی بیده لو لاعنونی ما حال الحول وبحضرتهم منهم أحد.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 155- 156 رقم 168
حدّثنا محمّد بن أبی سعید المقریّ، قال: حدّثنی أبو حامد أحمد بن الخلیل ب «بلخ»، قال: حدّثنا أبو الأشعث، [أخبرنا] یزید بن زریع، عن الکلبیّ، عن أبی صالح:
عن ابن عبّاس [فی] قوله: «إنّ مَثَلَ عِیْسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ» فبلغنا- واللَّه أعلم [کذا]- أنّ وفد نجران قدموا علی نبیّ اللَّه وهو بالمدینة ومعهم السّیّد والعاقب و [أ] بو حنس وأبو الحارث- واسمه عبد المسیح- وهو رأسهم وهو الأسقف وهم یومئذ سادة أهل نجران، فقالوا: یا محمّد! لِمَ تذکر صاحبنا؟- وساق نحوه إلی قوله: ونزل جبرئیل فقال: «إنّ مَثَلَ عِیْسی عِنْدَ اللَّهِ»- إلی [قوله]- «لَهُوَ العَزِیزُ الحَکِیْمُ». وساق نحوه إلی قوله: قالوا: نلاعنک. فخرج رسول اللَّه وأخذ بید علیّ بن أبی طالب ومعه فاطمة وحسن حسین فقال: هؤلاء أبناؤنا ونساؤنا وأنفسنا فهمّوا أن یلاعنوا [ظ] ثمّ إنّ أبا الحارث قال للسّیِّد والعاقب: واللَّه ما نصنع بملاعنة هذا شیئاً، فصالحوه علی الجزیة. قالوا: صدقت [یا] أبا الحارث. فعرضوا علی رسول اللَّه الصّلح والجزیة، فقبلها وقال: أما والّذی نفسی بیده لو لاعنونی ما أحال اللَّه لی الحول وبحضرتهم منهم بشر إذاً [کذا] لأهلک اللَّه الظّالمین.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 157 رقم 169
أخبرنی الحاکم الوالد، عن أبی حفص بن شاهین، قال: أخبرنا عبداللَّه بن سلیمان «1» ابن الأشعث، قال: حدّثنا یحیی بن حاتم العسکریّ، قال: حدّثنا بشر بن مهران، قال:
__________________________________________________
(1) [فی أسباب النّزول مکانه: «أخبرنی عبدالرّحمان بن الحسن الحافظ فیما أذن لی فی روایته، حدّثنا أبو حفص عمر بن أحمد الواعظ، حدّثنا عبدالرّحمان بن سلیمان ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 551
حدّثنا محمّد بن دینار، عن داوود بن أبی هند:
عن الشّعبی، «1» عن جابر بن عبداللَّه قال: قدم وفد أهل «2» نجران علی النّبیّ (ص) [وفیهم] العاقب والسّیّد، فدعاهما إلی الإسلام، فقالا: أسلمنا قبلک. قال: کذبتما إن شئتما أخبرتکما بما یمنعکما من الإسلام. فقالا: هات أنبئنا. قال: حبّ الصّلیب، وشرب الخمر، وأکل لحم الخنزیر. فدعاهما إلی الملاعنة، فوعداه أن یغادیانه «3» بالغداة، فغدا رسول اللَّه وأخذ «4» بید علیّ وفاطمة و «5» الحسن والحسین، ثمّ أرسل إلیهما، فأبیا «6» أن یجیئا، وأقرّا «6» له بالخراج، فقال النّبیّ: والّذی بعثنی بالحقّ لو فعلا لأمطر «7» الوادی [علیهما] ناراً. قال جابر: فنزلت «8» هذه الآیة: «ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم»، قال الشّعبیّ: أبناءنا الحسن والحسین علیهما السلام، ونساءنا فاطمة، وأنفسنا علیّ بن أبی طالب علیه السلام.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 158- 159 رقم 170/ مثله الواحدی النّیسابوری، أسباب النّزول،/ 67- 68؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 296
أخبرنا جماعة منهم أبو الحسن أحمد بن محمّد بن سلیمان بقراءتی علیه، قال: أخبرنا أبو العبّاس المیکالیّ، قال: حدّثنا عبدان الأهوازیّ، قال: حدّثنا یحیی بن حاتم العسکریّ، قال: حدّثنا بشر بن مهران، قال: حدّثنا محمّد بن دینار، قال: حدّثنا داوود بن أبی هند، عن الشّعبیّ:
عن جابر بن عبداللَّه قال: قدم علی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم العاقب والسّیّد، فدعاهما إلی الإسلام،
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
(2)- [لم یرد فی فضائل الخمسة]
(3) [فی أسباب النّزول وفضائل الخمسة: «یغادیاه»]
(4) [أسباب النّزول: «فأخذ»]
(5)- [أضاف فی أسباب النّزول وفضائل الخمسة: «بید»]
(6- 6) [فی أسباب النّزول وفضائل الخمسة: «أن یجیبا، فأقرّا»]
(7) [فی أسباب النّزول وفضائل الخمسة: «لمطر»]
(8) [أضاف فی أسباب النّزول وفضائل الخمسة: «فیهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 552
فتلاحیا وردّا علیه، فدعاهما إلی الملاعنة، فواعداه علی أن یغادیاه بالغداة، فغدا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وأخذ بید علیّ وفاطمة والحسن والحسین، ثمّ أرسل إلیهما، فأبیا أن یجیئا وأقرّا له بالخراج. فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: والّذی بعثنی بالحقّ لو فعلا لأمطر علیهما الوادی ناراً.
وفیهم نزلت: «فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ».
قال الشّعبیّ: قال جابر: «أنفسنا» رسول اللَّه وعلیّ بن أبی طالب، و «أبناءنا» الحسن والحسین، و «نساءنا» فاطمة علیهم السلام.
ورواه [أیضاً] عن یحیی بن حاتم أبو بکر بن أبی داوود.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 162- 163 رقم 173
حدّثنا أبو نعیم الفضل بن دکین، قال: حدّثنا یحیی بن زکریّا بن أبی زائدة، عن أبیه، عن أبی إسحاق السّبیعیّ، عن صلة بن زفر:
عن حذیفة بن الیمان قال: جاء العاقب والسّیّد أسقفا نجران یدعوان النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم إلی الملاعنة؛ فقال العاقب للسّیّد: إن لاعن بأصحابه فلیس بنبیّ، وإن لاعن بأهل بیته فهو نبیّ. فقام رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فدعا علیّاً، فأقامه عن یمینه، ثمّ دعا الحسن، فأقامه عن یساره، ثمّ دعا الحسین، فأقامه عن یمین علیّ، ثمّ دعا فاطمة، فأقامها خلفه، فقال العاقب للسّیِّد: لا تلاعنه، إنّک إن لاعنته لانفلح نحن ولا أعقابنا. فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: لو لاعنونی ما بقیت بنجران عین تطرف.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 163- 164 رقم 174
حدّثنی الحسین بن أحمد، قال: أخبرنا عبدالرّحمان بن محمّد، قال: أخبرنا إسماعیل ابن عبداللَّه بن خالد، قال: أخبرنا أحمد بن حرب الزّاهد، قال: حدّثنا صالح بن عبداللَّه التّرمذیّ، قال: أخبرنا محمّد بن الحسن، عن الکلبیّ، عن أبی صالح:
عن ابن عبّاس فی قوله تعالی: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم» الآیة، فزعم أنّ وفد نجران قدموا علی محمّد نبیّ اللَّه المدینة، منهم السّیّد والحارث وعبد المسیح، فقالوا:
یا محمّد! لِمَ تذکر صاحبنا؟ قال: ومن صاحبکم؟ قالوا: عیسی ابن مریم، تزعم أ نّه عبد.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 553
فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: هو عبداللَّه ورسوله. فقالوا: هل رأیت أو سمعت فیمَن خلق اللَّه عبداً مثله؟! فأعرض نبیّ اللَّه عنهم ونزل علیه جبرئیل، فقال: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب» الآیة. فغدوا إلی نبیّ اللَّه، فقالوا: هل سمعت بمثل صاحبنا؟
قال: نعم، نبیّ اللَّه آدم خلقه اللَّه من تراب ثمّ قال له: کن، فکان، قالوا: لیس کما قلت.
فأنزل اللَّه فیه: «فمَن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم» الآیات. قالوا: نعم، نلاعنک. فأخذ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بیدی ابن عمّه علیّ وفاطمة وحسن وحسین [و] قال: هؤلاء أبناؤنا ونساؤنا وأنفسنا. فهمّوا أن یلاعنوه، ثمّ إنّ الحارث قال لعبد المسیح: ما نصنع بملاعنته هذا شیئاً لئن کان کاذباً ما ملاعنته بشی‌ء ولئن کان صادقاً لنهلکنّ إن لاعنّاه، فصالحوه علی ألفی حلّة کلّ عام، فزعم أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال: والّذی نفس محمّد بیده لو لاعنونی ما حال الحول وبحضرتهم أحد إلّاأهلکه اللَّه عزّ وجلّ.
[و] له طریق عن الکلبیّ، وطرق عن ابن عبّاس رواه عن الکلبیّ حبّان بن علیّ العنزیّ، ومحمّد بن فضیل، ویزید بن زریع.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 164- 165 رقم 175
أخبرنا أحمد بن علیّ بن إبراهیم، قال: أخبرنا إبراهیم بن عبداللَّه، قال: أخبرنا محمّد ابن إسحاق بن إبراهیم، قال: حدّثنا قتیبة بن سعید، قال: حدّثنا خالد بن عبداللَّه الواسطیّ، عن عطاء بن السّائب.
عن أبی البختریّ: أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أراد أن یلاعن أهل نجران بالحسن والحسین وفاطمة علیهم السلام [کذا].
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 166 رقم 176
أخبرونا عن القاضی أبی الحسین محمّد بن عثمان النّصیبیّ، قال: أخبرنا أبو بکر محمّد ابن الحسین بن صالح السّبیعیّ، قال: حدّثنا علیّ بن جعفر بن موسی، قال: حدّثنی جندل ابن والق، قال: حدّثنا محمّد بن عمر، عن عباد، عن کامل، عن أبی صالح:
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 554
عن ابن عبّاس فی قوله تعالی: «ولاتقتلوا أنفسکم»، قال: لاتقتلوا أهل بیت نبیّکم، إن اللَّه یقول: «تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم» وکان أبناؤنا الحسن والحسین، وکان نساؤنا فاطمة، وأنفسنا النّبیّ وعلیّ علیهم السلام.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 182 رقم 194
أخبرنا أبوعبداللَّه الحافظ، وأبوسعید محمّد بن موسی بن الفضل، قالا: حدّثنا أبوالعبّاس محمّد بن یعقوب، حدّثنا أحمد بن عبدالجبّار، حدّثنا یونس بن بکیر، عن سلمة بن «1» عبد یشوع «1»، عن أبیه، عن جدِّه، قال یونس وکان نصرانیاً فأسلم:
أنّ «2» رسول اللَّه (ص) کتب إلی أهل «3» نجران قبل أن تنزل «4» علیه «طسْ» سلیمان بسم «5» إله إبراهیم وإسحاق ویعقوب من محمّد النّبیّ «6» رسول اللَّه (ص) إلی أسقُف نجران، «7» وأهل نجران: إنْ أسلمتم «7» فإنِّی أحمدُ «8» إلیکم اللَّه «8» إله إبراهیم وإسحاق ویعقوب، أمّا بعد: فإنِّی أدعوکم إلی عبادة اللَّه من عبادة العباد، وأدعوکم إلی ولایة اللَّه من ولایة العباد، فإن أبیتم فالجزیة، فإن «9» أبیتم فقد «10» آذنتکم «11» بحربٍ «12»، والسّلام.
__________________________________________________
(1- 1) [البدایة: «یسوع»]
(2) [فی الدرّ المنثور والبحار وروح المعانی مکانه: «أخرج البیهقیّ فی الدّلائل من طریق سلمة بن عبد یشوع (یسوع)، عن أبیه، عن جدِّه: أنّ ...»]
(3)- [لم یرد فی البدایة]
(4)- [فی البدایة والدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی: «ینزل»]
(5)- [الدّرّ المنثور: «بسم اللَّه»]
(6) [لم یرد فی الدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی]
(7- 7) [البدایة: «أسلم أنتم»]
(8- 8) [فی البدایة والبحار: «إلیکم»، وفی روح المعانی: «اللَّه إلیکم»]
(9) [فی الدّرّ المنثور والبحار: «وإن»]
(10)- [لم یرد فی البدایة]
(11)- [فی البحار: «أوذنتم»، وفی روح المعانی: «أذنتم»]
(12)- [الدّرّ المنثور: «بالحرب»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 555
فلمّا أتی «1» الأسقف الکتاب «2» وقرأه فَظِعَ به وذعره «2» ذعراً شدیداً، فبعث «3» إلی رجل من أهل نجران یُقال له شُرَحْبیل بن وَدَاعَةَ «4»، «5» وکان من [أهل] هَمْدان، ولم یکن أحدٌ یُدْعی إذا نزلت معضلة قبله، لا الأیهم «6»، ولا السّیّد، ولا العاقب، فدفع الأسقف کتاب رسول اللَّه (ص) إلی شُرَحْبیل، فقرأه فقال الأسقف: یا أبا مریم! «5» ما رأیک؟ فقال شُرَحْبیل: قد علمتُ ما وَعَدَ اللَّه إبراهیم فی ذرِّیّة إسماعیل من النّبوّة، فما یؤمن «7» أن یکون «8» هذا هو ذلک «8» الرّجل، لیس «9» لی فی النّبوّة رأیٌ، لو کان أمرٌ «10» من «11» أمر الدّنیا أشرتُ علیک فیه «11»، وجهدت لک، «12» فقال له الأسقف: تنحّ فاجلس، فتنحّی شرحبیل فجلس ناحیة «13».
فبعث الأسقف إلی رجل من أهل نجران یُقال له: عبداللَّه بن شُرَحْبیل، وهو من ذی أصبح من حِمْیَر، فأقرأهُ الکتاب، وسأله عن الرّأی فیه «14»، فقال له مثل قول شُرَحْبیل،
__________________________________________________
(1) [فی الدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی: «قرأ»]
(2- 2) [فی البدایة: «فقرأه قطع به وذعر به»، وفی الدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی: «فظع به وذعر»]
(3)- [البدایة: «وبعث»]
(4) [البحار: «وادعة»]
(5- 5) [فی الدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی: «فدفع إلیه کتاب النّبیّ (رسول اللَّه) صلی الله علیه و آله فقرأه، فقال له الأسقف:»]
(6) [البدایة: «الأتهم»]
(7) [فی البدایة: «فما تؤمن»، وفی البحار: «فما یؤمن من»]
(8- 8) [فی البدایة: «هذا هو ذاک»، وفی الدّرّ المنثور وروح المعانی: «هذا»، وفی‌البحار: «ذلک»]
(9) [فی روح المعانی: «نبیّاً ولیس»]
(10)- [الدّرّ المنثور: «رأی»]
(11- 11) [البدایة: «أمور الدّنیا لأشرت علیک فیه برأی»]
(12) (12*) [فی الدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی: «فبعث الأسقف إلی واحد بعد واحد من أهل نجران فکلّهم قال مثل قول شرحبیل، فاجتمع رأیهم»]
(13)- [البدایة: «ناحیته»]
(14) [لم یرد فی البدایة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 556
فقال له الأسقف: «1» فاجْلِسْ، فتنحّی فجلس ناحیةً «2».
فبعث «3» الأسقف إلی رجلٍ من أهل نجران یُقال له: جبّار بن فیض من بنی الحارث ابن کعب أحد بنی الحَماس، فأقرأه الکتاب وسأله عن الرّأی فیه، فقال له مثل قول شُرَحبیل وعبداللَّه، فأمره الأسقف فتنحّی فجلس ناحیةً «2».
فلمّا اجتمع الرأی منهم علی تلک المقالة جَمْعاً «4»، أمرَ الأسقف بالنّاقوس فضُرِبَ به، ورُفِعَت «5» المُسُوح فی الصّوامع، وکذلک کانوا یفعلون إذا فزعوا بالنّهار، وإذا کان فزعهم لیلًا ضربوا بالنّاقوس ورُفعت النیران فی الصّوامع، فاجتمع حین ضُرِبَ النّاقوس «6» ورُفعت المُسُوح أهل الوادی أعلاه وأسفله، وطول الوادی مسیرة یوم للرّاکب السریع وفیه ثلاث وسبعون قریة، وعشرون ومائة ألف مقاتل، فقرأ علیهم کتابَ رسول اللَّه (ص) وسألهم عن الرّأی فیه، فاجتمع رأی أهل الوادی «7» منهم (12*) علی أن یبعثوا شُرَحْبیل «8» بن وَداعة الهمدانی «8»، وعبداللَّه بن شُرَحْبیل الأصبحی «9» «10» وجبّار بن فیض «10» الحارثی «9»، فیأتونهم «11» بخبر رسول اللَّه (ص)، «12» فانطلق الوفد «13» حتّی إذا کانوا بالمدینة وضعوا ثیاب السّفر عنهم
__________________________________________________
(1) [زاد فی البدایة: «تنحّ»]
(2)- [البدایة: «ناحیته»]
(3) [البدایة: «وبعث»]
(4) [البدایة: «جمیعاً»]
(5) [زاد فی البدایة: «النیران و»]
(6) [البدایة: «بالنّاقوس»]
(7) [البدایة: «الرّأی»]
(8- 8) [لم یرد فی روح المعانی، وفی‌الدّرّ المنثور: «ابن وداعة»، وفی البحار: «ابن وادعة»]
(9) [لم یرد فی الدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی]
(10- 10) [روح المعانی: «حیار بن قنص»]
(11)- [البدایة: «فیأتوهم»]
(12) [زاد فی البدایة: «قال»]
(13) (13*) [فی الدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی: «أتوا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فسألهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 557
ولبسوا حُلَلًا لهم یجرّونها من حَبَرةٍ، وخواتیم الذّهب، ثمّ انطلقوا حتّی أتوا رسول اللَّه (ص)، فسلّموا علیه، فلم یَرُدّ علیهم السّلام، وتصدّوا لکلامه نهاراً طویلًا فلم یُکلِّمهم وعلیهم تلک الحُلَل والخواتیم الذّهب، فانطلقوا یتبعون عثمان بن عفّان، وعبدالرّحمان بن عوف، «1» وکانا معرفةً لهم، کانا یجْدَعان العتائر إلی نجران فی الجاهلیة فیشتروا لهما من بَزِّها وثمرها وذُرَتها «1»، فوجدوهما فی ناسٍ من المهاجرین والأنصار فی مجلس، فقالوا: یا عثمان ویا عبدالرّحمان! إنّ نبیّکما «2» کتبَ إلینا بکتابٍ فأقبلنا مجیبین له، فأتیناه فسلّمنا علیه فلم یَرُدّ سلامنا، وتصدّینا لکلامه نهاراً طویلًا فأعیانا أن یُکلِّمنا، فما الرّأی منکما: «3» أنعودُ أم نرجع «3»؟ فقالا لعلیّ بن أبی طالب وهو فی القوم: ما تری یا أبا الحسن فی هؤلاء القوم؟ فقال علیّ لعثمان ولعبدالرّحمان: أری أن یضعوا حُلَلَهُمْ هذه وخواتیمهم ویلبسوا ثیاب سفرهم، «4» ثمّ یعودون إلیه. ففعل وفد نجران ذلک، ووضعوا حللهم وخواتیمهم، ثمّ عادوا إلی رسول اللَّه (ص) فسلّموا فردّ بسلامهم «4»، ثمّ قال: «والّذی بعثنی بالحقِّ لقد أتَوْنی المرّة الأولی وإنّ إبلیس لمعهم».
ثمّ ساءلهم (13*) وساءلوه فلم تزل «5» به وبهم المسألة حتّی قالوا له «6»: ما تقول فی عیسی «7» ابن مریم «7»؟ «8» فإنّا نرجع إلی قومنا ونحنُ نصاری «9» یَسُرّنا إنْ کنت نبیّاً أن نعلم «9» ما تقول فیه «8». فقال رسول اللَّه (ص): «ما عندی فیه شی‌ء یومی هذا، فأقیموا حتّی «10» أخبرکما بما
__________________________________________________
(1- 1) [البدایة: «کانوا یعرفونهما»]
(2) [البدایة: «نبیّکم»]
(3- 3) [البدایة: «أترون أن نرجع»]
(4- 4) [البدایة: «یعود إلیه، ففعلوا فسلّموا فردّ سلامهم»]
(5) [البحار: «فلم تنزل»]
(6)- [لم یرد فی البدایة وروح المعانی]
(7- 7) [لم یرد فی البدایة]
(8- 8) [لم یرد فی الدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی]
(9- 9) [البدایة: «لیسرّنا إن کنت نبیّاً أن نسمع»]
(10) (10*) [فی البدایة: «أخبرکم بما یقول اللَّه»، وفی الدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی: «أخبرکم بما یُقال لی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 558
یُقال (10*) فی عیسی». «1» فأصبح الغدُ وقد أنزل اللَّه عزّ وجلّ هذه الآیة «1»: «إنّ مثلَ عیسی عند اللَّهِ کمثلِ آدم خلقهُ من تُرابٍ ثمّ قالَ لهُ کن فیکون* الحقّ من ربِّکَ فلا تکن من المُمترین* فمَن حاجّک فیه» إلی قوله: «فَنَجْعَل لعنة اللَّه علی الکاذبین».
فأبوا أن یُقرّوا بذلک، فلمّا أصبح رسول اللَّه (ص) الغد بعدما أخبرهم الخبر، أقبل مشتملًا علی الحسن والحسین فی خمیل «2» له وفاطمة تمشی عند «3» ظهره للملاعنة وله یومئذٍ عدّة نسوةٍ، فقال شرحبیل لصاحبیه «4»: «5» یا عبداللَّه بن شرحبیل ویا جبّار بن فیض «5»، قد علمتما أنّ الوادی إذا اجتمع أعلاه وأسفله لم یردوا ولم یصدروا إلّاعن رأی «6»، وإنِّی واللَّه أری أمراً «7» مقبلًا إن کان هذا الرّجل ملکاً مبعوثاً «7»، فکنّا أوّل العرب طعن فی عینه «8» وردّ علیه أمره لا یذهب لنا من صدره ولا من صدور قومه «9» حتّی یصیبونا بجائحة وإنّا لأدنی «10» العرب منهم جوراً، و «5» إن «11» کان هذا الرّجل نبیّاً مُرْسَلًا «12» فلاعنّاهُ فلا یبقی «12» علی وجه «13»
__________________________________________________
(1- 1) [فی الدّرّ المنثور: «صبح الغد، فأنزل اللَّه هذه الآیة»، وفی البحار وروح المعانی: «صبح الغداة، فأنزل اللَّه (هذه الآیة)»]
(2) [فی الدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی: «خمیلة»]
(3)- [الدّرّ المنثور: «خلف»]
(4- 4) [لم یرد فی البدایة]
(5- 5) [فی الدّرّ المنثور وروح المعانی والبحار: «إنِّی أری (رأی) أمراً مقبلًا (ثقیلًا)»]
(6) [البدایة: «رأیی»]
(7- 7) [البدایة: «ثقیلًا واللَّه لئن کان هذا الرّجل ملکاً متقویاً»]
(8)- [البدایة: «عیبته»]
(9) [البدایة: «أصحابه»]
(10)- [البدایة: «أدنی»]
(11) [البدایة: «ولئن»]
(12- 12) [فی البدایة والدّرّ المنثور: «فلاعنّاه لایبقی»، وفی البحار: «فنلاعنه لایبقی»، وفی روح المعانی: «فتلاعنّاه لایبقی»]
(13)- [روح المعانی: «ظهر»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 559
الأرض منّا شَعْرُ ولا ظُفرٌ إلّاهلک، «1» فقال له صاحباه: فما الرّأی یا أبا مریم «2» فقد وضعَتْکَ الأمور علی ذراع، فهات «1» رأیک «2»، فقال: رأیی أن أُحَکِّمُهُ، فإنِّی أری رجلًا «3» لا یحکم شططاً أبداً، فقالا «4» له: أنت وذاک.
فتلقّی شرحبیل رسول اللَّه (ص) فقال: إنِّی قد «5» رأیتُ خیراً من ملاعنتک، فقال: وما هو؟ «6» قال شرحبیل: حُکْمک «6» الیوم إلی اللّیل ولیلتک «7» إلی الصّباح «8» فمهما حکمت «8» فینا فهو جائزٌ «9»، فقال رسول اللَّه (ص): لعلّ وراءکَ أحدٌ یُثَرِّبُ علیک! فقال شرحبیل: سَلْ صاحبیّ، «10» فسألهما، فقالا له: ما ترد الوادی ولا تصدُرُ «10» إلّاعن رأی شرحبیل، «2» فقال رسول اللَّه (ص): کافرٌ أو قال جاحدٌ موفّقٌ «2».
فرجع رسول اللَّه (ص) یلاعنهم «11»، حتّی إذا کان الغدُ أتوه، فکتب لهم هذا الکتاب: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. هذا ما کتبَ محمّدٌ النّبیّ «12» رسول اللَّه (ص) لنجران: إذ «13» کان
__________________________________________________
(1- 1) [فی الدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی: «فقالا له: ما»]
(2- 2) [لم یرد فی البدایة]
(3) [زاد فی البحار: «مقبلًا»]
(4) [البحار: «فقال»]
(5) [لم یرد فی روح المعانی]
(6- 6) [فی البدایة: «فقال: حکمک»، وفی الدّرّ المنثور وروح المعانی: «حکمک»، وفی البحار: «قال: «أحکمک»]
(7)- [روح المعانی: «لیلک»]
(8- 8) [فی البدایة: «فما حکمک»، وفی روح المعانی: «فما حکمت»]
(9) [إلی هنا حکاه فی الدّرّ المنثور والبحار وروح المعانی، وأضاف فیهم: «فرجع رسول اللَّه (ص) ولم یلاعنهم وصالحهم علی الجزیة»]
(10- 10) [البدایة: «فقالا: ما یرد الوادی ولا یصدر»]
(11) [البدایة: «فلم یلاعنهم»]
(12) [البدایة: «النّبیّ الأمِّیّ»]
(13)- [البدایة: «أن»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 560
علیهم حُکْمهُ فی کلّ ثمرةٍ وکلّ صفراء وبیضاء وسوداء «1» ورقیق، وأفضَلَ «2» علیهم، وتُرِکَ ذلک کلّه علی ألفی حلّة «3» من حلل الأواقی «3» فی کلّ رجب ألفُ حُلّةٍ، وفی کلّ صفرٍ ألفُ حلّةٍ «4»، ومع کلّ حُلّةٍ أوقیّةٌ من الفضّة، فما زادت علی الخراج أو نقصت عن الأواقی فبالحساب، وما قضوا من دروع أو خیل أو رِکاب أو عُروض أُخِذَ منهم بالحساب، وعلی نجران مؤنة رسلی، ومتعتهم ما بین عشرین یوماً فدونه، ولا تُحبس رسلی فوق شهر، وعلیهم عاریّة ثلاثین دِرْعاً وثلاثین فرساً وثلاثین بعیراً إذا کان کید ومعرّة، وما هلک ممّا أعاروا رسلی من دروع أو خیل أو رِکاب فهو ضمانٌ علی رسلی حتّی یؤدّوه إلیهم، ولنجران وحاشیتها جِوارُ اللَّه وذمّة محمّد النّبیّ علی أنفسهم وملّتهم وأراضیهم وأموالهم وغائبهم وشاهدهم وعشیرتهم وبَیَعهم وأن لا یغیّروا ممّا کانوا علیه ولا یُغیّر حقّ من حقوقهم ولا ملّتهم، ولا یغیّروا أسقف عن أسقفیّته ولا راهب من رهبانیّته، ولا واقهاً من وقیهاه، وکلّما تحت أیدیهم من قلیل أو کثیر، ولیس علیهم دنیّة ولا دَمَ جاهلیةٍ ولا یُحْشرون ولا یُعْشرون ولا یطأ أرضهم جیشٌ، وما سأل فیهم حقّاً فبینهم النّصفُ غیر ظالمین ولا مظلومین بنجران، ومَنْ أکلَ رِباً من ذی قَبَلٍ فذمّتی منه بریئة، ولایؤخذ منهم رجلٌ بظلم آخر، وعلی ما فی هذه الصّحیفة جوار للَّه‌عزّ وجلّ وذمّةُ محمّد رسول اللَّه (ص) أبداً حتّی یأتی اللَّه بأمره، ما نصحوا وأصلحوا فیما علیهم غیر مثقلین بظلمٍ.
شهد «4» أبو سفیان بن حَرْبٍ، وغیلانُ بن عَمْرو، ومالک بن عوف من بنی نصرٍ، والأقرع بن حابسٍ الحنظلیّ، والمغیرة وکتب. حتّی إذا قبضوا کتابَهُم انصرفوا إلی نجران.
البیهقی، دلائل النّبوّة، 5/ 385- 390/ عنه: ابن کثیر، البدایة والنّهایة، 5/ 57- 59 (ط بیروت)؛ السّیوطی، الدّرّ المنثور، 2/ 38؛ المجلسی، البحار «5»، 35/ 262- 264؛ الآلوسی، روح المعانی، 3/ 186
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البدایة]
(2)- [البدایة: «فأفضل»]
(3- 3) [لم یرد فی البدایة]
(4- 4) [البدایة: «وذکر تمام الشّروط إلی أن شهد»]
(5)- [حکاه أیضاً فی البحار، 21/ 285- 286]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 561
أخبرنا أبو عمر، قال: أخبرنا أحمد، قال: أخبرنا محمّد «1» بن أحمد بن الحسن «2»، قال: حدّثنا أبی، قال: حدّثنا هاشم بن المنذر، عن الحارث بن حصیرة «3»، عن أبی صادق، عن ربیعة بن ناجذ «4»، عن علیّ علیه السلام، قال: خرج رسول اللَّه صلی الله علیه و آله حین خرج لمباهلة النّصاری بی وبفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام.
الطّوسی، الأمالی،/ 259 رقم 469/ مثله ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 172، الحسین (ط. المحمودی)،/ 122، تهذیب ابن بدران، 4/ 318، مختصر ابن منظور، 7/ 123؛ المجلسی، البحار، 21/ 339
أخبرنا أبو عمر، قال: حدّثنا أحمد «5»، قال: حدّثنا یعقوب «6» بن یوسف الضّبّیّ، قال: حدّثنا محمّد بن إسحاق بن عمّار الصّیرفیّ، قال: حدّثنا هلال بن أیّوب الصّیرفیّ، عن عبدالکریم بن «7» أبی امیّة، عن مجاهد، قال: قلت لابن عبّاس: من الّذین أراد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «8» أن یباهل بهم؟ قال: علیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام، والأنفس النّبیّ علیه السلام وعلیّ علیه السلام.
الطّوسی، الأمالی،/ 271 رقم 507، 334 رقم 670/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 339
حدّثنا أبو الفتح محمّد بن أحمد بن أبی الفوارس، قال: أخبرنا أبو حامد أحمد بن محمّد الصّائغ، قال: حدّثنا محمّد بن إسحاق السّراج، قال: حدّثنا قتیبة بن سعید، قال:
__________________________________________________
(1) [فی ابن عساکر مکانه: «أخبرنا أبو القاسم ابن السّمرقندی، أنبأنا عاصم بن الحسن بن محمّد، أنبأنا أبو عمر بن مهدی، أنبأنا أبو العبّاس ابن عقده، أنبأنا محمّد ...»]
(2)- [البحار: «الحسین»]
(3) [البحار: «الحصین»]
(4) [البحار: «ناجد»، ومن هنا حکاه فی التّهذیب والمختصر]
(5) [فی الأمالی،/ 334 مکانه: «أخبرنا أحمد بن محمّد بن الصّلت، قال: أخبرنا أحمد ...»]
(6)- [فی البحار مکانه: «أبو عمرو، وابن الصّلت معاً، عن ابن عقدة، عن أحمد بن یحیی، عن یعقوب ...»]
(7) [لم یرد فی الأمالی،/ 334، وفی البحار: «عن»]
(8) [الأمالی،/ 334: «النّبیّ صلی الله علیه و آله»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 562
حدّثنا حاتم، «1» عن بکیر بن مسمار «1»، «2» عن عامر بن سعد، عن أبیه، قال: سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله یقول لعلیّ علیه السلام ثلاثاً «3»، فلأن «4» تکون لی واحدة «4» منهنّ أحبّ إلیّ من حمر النّعم؛ سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله یقول لعلیّ، وخلّفه فی بعض مغازیه، فقال: یا رسول اللَّه، تخلّفنی مع النّساء والصّبیان؟ فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لا نبیّ بعدی؟ وسمعته یقول یوم خیبر: لأعطینّ الرّایة رجلًا «5» یحبّ اللَّه ورسوله «5»، ویحبّه اللَّه ورسوله. قال «6»: فتطاولنا لها «7»، قال: ادعو لی علیّاً؛ فأتی علیّ أرمد العینین «8»، فبصق فی عینیه «9»، ودفع إلیه الرّایة، ففتح علیه «10»، ولمّا نزلت هذه الآیة: «نَدْعُ‌أبْناءَنا وَأبْناءَکُم»، دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً علیهم السلام وقال: اللَّهمّ هؤلاء أهلی.
الطّوسی، الأمالی،/ 306- 307 رقم 616/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 286؛ المجلسی، البحار «11»، 21/ 10- 11؛ مثله الطّبری، بشارة المصطفی،/ 203
عنه [الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطّوسیّ] أخبرنا جماعة، عن أبی المفضل، قال: حدّثنا الحسن بن علیّ بن زکریّا العاصمیّ، قال: حدّثنا أحمد بن عبیداللَّه العدلیّ، قال: حدّثنا الرّبیع بن یسار، قال: حدّثنا الأعمش، عن سالم بن أبی الجعد، یرفعه إلی أبی ذرّ رضی اللَّه تعالی عنه أنّ علیّاً علیه السلام وعثمان وطلحة والزّبیر وعبدالرّحمان
__________________________________________________
(1- 1) [فی البرهان: «ابن بکیر بن یسار»، وفی البحار: «عن بکیر بن یسار»]
(2)- [من هنا حکاه فی بشارة المصطفی]
(3) [فی بشارة المصطفی والبرهان والبحار: «ثلاث»]
(4- 4) [البحار: «یکون لی واحد»]
(5- 5) [لم یرد فی البرهان]
(6) [لم یرد فی بشارة المصطفی]
(7)- [فی البرهان والبحار: «لهذا»]
(8) [لم یرد فی بشارة المصطفی، وفی البرهان والبحار: «العین»]
(9)- [البرهان: «عینه»]
(10)- [فی بشارة المصطفی: «عینه»، وفی البرهان: «اللَّه علیه»]
(11)- [حکاه أیضاً فی البحار، 21/ 339- 340]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 563
ابن عوف وسعد بن أبی وقّاص أمرهم عمر بن الخطّاب أن یدخلوا بیتاً ویغلقوا علیهم بابه ویتشاوروا فی أمرهم، وأجّلهم ثلاثة أیّام، فإن توافق خمسة علی قول واحد وأبی رجل منهم قُتل ذلک الرّجل، وإن توافق أربعة وأبی اثنان قُتل الاثنان. فلمّا توافقوا جمیعاً علی رأی واحد، قال لهم علیّ بن أبی طالب علیه السلام: [...]
قال: فهل فیکم أحد أنزل اللَّه عزّ وجلّ فیه وفی زوجته وولدیه آیة المباهلة وجعل اللَّه عزّ وجلّ نفسه نفس رسوله غیری؟ قالوا: لا. «1»
الطّوسی، الأمالی،/ 545، 551 رقم 1168
حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ الطّوسیّ رضی الله عنه، قال: أخبرنا جماعة، عن أبی المفضّل، قال: حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن سعید بن عبدالرّحمان الهمدانیّ بالکوفة وسألته، قال: حدّثنا محمّد بن المفضّل بن إبراهیم بن قیس الأشعریّ، قال: حدّثنا علیّ بن حسّان الواسطیّ، قال: حدّثنا عبدالرّحمان بن کثیر، عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جدِّه علیّ بن الحسین علیهم السلام قال: لمّا أجمع الحسن بن علیّ علیه السلام علی صلح معاویة خرج حتّی لقیه، فلمّا اجتمعا قام معاویة خطیباً، فصعد المنبر وأمر الحسن علیه السلام أن یقوم أسفل منه بدرجة، ثمّ تکلّم معاویة، فقال: أ یّها النّاس، هذا الحسن بن علیّ وابن فاطمة، رآنا للخلافة أهلًا، ولم یر نفسه لها أهلًا، وقد أتانا لیبایع طوعاً.
ثمّ قال: قم یا حسن؛ فقام الحسن علیه السلام، فخطب فقال: الحمد للَّه‌المستحمد بالآلاء، وتتابع النّعماء، وصارف الشّدائد والبلاء، عند الفهماء وغیر الفهماء، [...].
فقال اللَّه (تعالی) لمحمّد صلی الله علیه و آله حین جحده کفرة أهل الکتاب وحاجّوه: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَةَ اللَّهِ عَلی الْکاذِبِینَ»، فأخرج رسول اللَّه صلی الله علیه و آله من الأنفس معه أبی، ومن البنین إیّای وأخی، ومن
__________________________________________________
(1) [راجع: «احتجاج أمیر المؤمنین علیه السلام بالحسن والحسین علیهما السلام یوم الشّوری»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 564
النِّساء امِّی فاطمة من النّاس جمیعاً، فنحن أهله ولحمه ودمه ونفسه، ونحن منه وهو منّا. «1»
الطّوسی، الأمالی،/ 561، 564 رقم 1174
یوم الخامس والعشرین منه [ذی الحجّة] هو یوم المباهلة، وروی إنّه یوم الرّابع والعشرین وهو الأظهر، أخبرنا جماعة، عن أحمد بن «2» إبراهیم بن أبی رافع رضی الله عنه، قال: حدّثنی أحمد بن محمّد بن سعید، قال: حدّثنا علیّ بن الحسن بن أحمد بالسّهلة، قال: حدّثنا سعید بن الحکم، عن عبداللَّه بن عبیداللَّه بن أبی رافع، قال: لمّا قدم صُهیب مع أهل نجران، ذکر لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله ما خاصموها به من أمر عیسی ابن مریم علیهما السلام، وأ نّهم ادعوه ولداً، فدعاهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فخاصمهم وخاصموه، فقال: «تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَةَ اللَّهِ عَلی الْکاذِبِینَ»، فدعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام، فجمعهم، فقال لهم العاقب:
ما أری لکم أن تلاعنوه، فإن کان نبیّاً هلکتم، ولکن صالحوه، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:
لو لاعنونی ما وجدوا لهم أهلًا ولا مالًا ولا ولداً.
الطّوسی، مصباح المتهجّد،/ 529
أخبرنا أحمد بن محمّد بن عبدالوهّاب إجازة، أنّ أبا أحمد عمر بن عبداللَّه بن شوذب أخبرهم، قال: حدّثنا جعفر بن محمّد الجُلودیّ، حدّثنا قاسم بن محمّد بن حمّاد، حدّثنا جندل بن والق، عن محمّد بن عثمان المازنیّ، عن الکلبیّ، عن کامل بن العلاء، عن أبی صالح، عن ابن عبّاس فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «وَلا «3» تَقْتُلُوا أنْفُسَکُم إنّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ‌رحِیماً»، قال: لا تقتلوا أهل بیت نبیّکم، إنّ اللَّه عزّ وجلّ یقول فی کتابه: «تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَةَ اللَّهِ عَلی
__________________________________________________
(1)- [راجع: «موقف الحسنین علیهما السلام من مسألة الصّلح مع معاویة»]
(2) [من الطبع الحجری، وفی المطبوع: «عن»]
(3) [فی البرهان مکانه: «ومن طریق المخالفین ما رواه ابن المغازلی یرفعه إلی ابن عبّاس فی قوله تعالی: ولا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 565
الْکاذِبِینَ»، قال: کان أبناء هذه الامّة: الحسن والحسین، وکان نساؤها «1»: فاطمة، وأنفسهم: النّبیّ وعلیّ.
ابن المغازلی، المناقب،/ 318 رقم 362/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 364
أخبرنا محمّد بن أحمد بن عثمان، قال: أخبرنا محمّد بن إسماعیل الورّاق إذناً، حدّثنا أبو بکر بن أبی داوود، حدّثنا یحیی بن حاتم العسکریّ، حدّثنا بشر بن مهران، حدّثنا محمّد بن دینار، عن داوود بن أبی هند «2»، «3» عن الشّعبیّ، عن جابر بن عبداللَّه قال: قدم «4» وفد نجران علی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: العاقب والطّیِّب «4»، فدعاهما إلی الإسلام، فقالا: أسلمنا یا محمّد قبلک، قال: کذبتما، إن شئتما أخبرتکما بما «5» یمنعکما من الإسلام؟ قالا: «6» فهات أنبئنا «6»! قال: حُبّ الصّلیب، وشُرب الخمر، وأکل الخنزیر، فدعاهما إلی الملاعنة، فوعداه أن یغادیاه بالغداة «7»، فغدا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فأخذ «8» بید علیّ وفاطمة والحسن والحسین، ثمّ أرسل إلیهما، فأبیا أن «9» یجیباه وأقرّا له بالخراج «9»، فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: والّذی بعثنی بالحقِّ نبیّاً لو فعلا «10» لأمطر علیهما «10» الوادی ناراً.
قال جابر: فیهم نزلت هذه الآیة: «قُلْ تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُم» الآیة، قال الشّعبیّ: أبناءنا: الحسن والحسین، ونساءنا: فاطمة، وأنفسنا: علیّ بن أبی طالب علیه السلام.
__________________________________________________
(1) [البرهان: «نساؤهم»]
(2) [العمدة: «سعید»]
(3)- [من هنا حکاه عنه فی الطّرائف والبرهان والبحار]
(4- 4) [البرهان: «أهل نجران علی الرّسول العاقب والسّیّد»]
(5) [فی العمدة والبرهان والبحار: «ما»]
(6- 6) [فی الطّرائف والبرهان والبحار: «هات»]
(7) [فی الطّرائف والبحار: «بالغدوة»، وفی البرهان: «بالغد»]
(8)- [فی العمدة والطّرائف والبحار: «وأخذ»]
(9- 9) [فی الطّرائف والبحار: «یجیبا فأقرّا بالخراج»، وفی البرهان: «یجیبا فأقرّ الخراج علیهما»]
(10- 10) [فی العمدة والطّرائف والبحار: «لأمطر اللَّه علیهما»، وفی البرهان: «لأمطر اللَّه علیهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 566
ابن المغازلی، المناقب،/ 263 رقم 310/ عنه: ابن البطریق، العمدة،/ 190- 191؛ ابن طاووس، الطّرائف،/ 46- 47؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 290- 291؛ المجلسی، البحار، 35/ 262
قوله تعالی: «فمَن حاجّکَ فیه» أی: جادلک فی الحقِّ «من بعد ما جاءکَ من العلمِ فقُل تعالوا ندعُ أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکافرین».
هذا فی دعاء النّبیّ (ص) بنی نجران إلی المباهلة، روی سعد بن أبی وقّاص: «أنّ النّبیّ (ص) أخذ بید الحسن والحسین وفاطمة وعلیّ، ثمّ دعاهم إلی المباهلة».
فقوله: «ندعُ أبناءنا» أراد به: الحسن والحسین، وقوله: «ونساءنا» یعنی: فاطمة، و «أنفسنا» یعنی: نفسه وعلیّ.
السّمعانی، التّفسیر، 1/ 327
قال الصّادق علیه السلام: إنّ الأسقف قال لهم: إن غدا فجاء بولده وأهل بیته، فأحذروا مباهلته وإن جاء «1» بأصحابه، فلیس بشی‌ء. فغدا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله آخذاً بید علیّ والحسن والحسین بین یدیه، وفاطمة تتّبعه وتقدّم رسول اللَّه صلوات اللَّه علیهم فجثا لرکبتیه، فقال الأسقف: جثا واللَّه محمّد کما تجثوا «2» الأنبیاء للمباهلة، وکاع عن التقدّم، «3» وکاع الکلب فی الرّمل، أی: مشی علی کوعه «3».
وقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: لو لاعنونی- یعنی النّصاری- لقطعت دابر کلّ نصرانیّ فی الدّنیا.
الفتّال، روضة الواعظین، 1/ 164/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 346
«فمَن حاجّک» من النّصاری «فیه» فی عیسی «من بعد ما جاءک من العلم» أی من
__________________________________________________
(1) [البحار: «غدا»]
(2) [البحار: «یجثوا»]
(3- 3) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 567
البیِّنات الموجبة للعلم «تعالوا» هلموا، والمراد المجی‌ء بالرّأی والعزم کما تقول: تعال نفکّر فی هذه المسألة «1» «ندع أبناءنا وأبناءکم» أی یدع «2» کلّ منّی ومنکم أبناءه ونساءه ونفسه إلی المباهلة «ثمّ نبتهل» ثمّ نتباهل، بأن نقول بهلة اللَّه علی الکاذب منّا ومنکم.
والبهلة بالفتح والضّمّ اللّعنة، وبهله اللَّه: لعنه وأبعده من رحمته من قولک أبهله إذا أهمله، وناقة باهل لا صرار «3» علیها، وأصل الابتهال هذا، ثمّ استعمل فی کلّ دعاء یجتهد فیه، وإن لم یکن التعاناً. «4» وروی أ نّهم «5» لمّا «6» دعاهم إلی المباهلة، قالوا حتّی نرجع وننظر «7»، فلمّا تخالوا، قالوا للعاقب- وکان ذا رأیهم-: یا عبد المسیح! ما تری؟ فقال: واللَّه لقد عرفتم یا معشر النّصاری أنّ محمّداً نبیّ مرسل، ولقد «8» جاءکم بالفصل «9» من أمر صاحبکم، واللَّه ما باهل قوم نبیّاً قطّ، فعاش کبیرهم، ولا نبت صغیرهم، ولئن فعلتم لتهلکنّ، فإن أبیتم إلّاإلف دینکم والإقامة علی ما أنتم علیه، فوادعوا الرّجل وانصرفوا «10» إلی بلادکم «10»، فأتوا رسول اللَّه (ص) وقد غدا محتضناً الحسین «11»، آخذاً بید الحسن، وفاطمة تمشی خلفه، وعلیّ خلفها وهو یقول: إذا أنا دعوت، فأمّنوا.
فقال أسقف نجران: یا معشر النّصاری! إنّی لأری وجوهاً لو شاء اللَّه أن یزیل جبلًا
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه فی کشف الغمّة]
(2)- [کشف الغمّة: «یدعو»]
(3) [أضاف فی کشف الغمّة: «وهو خیط یُشدّ به ضرعها»]
(4) [من هنا حکاه عنه فی الطّرائف]
(5)- [فی کشف الغمّة والبحار: «أ نّه»]
(6)- [لم یرد فی کشف الغمّة، وفی الإقبال مکانه: «إنّه لمّا ...»، وفی الطّرائف: «روی أ نّه لمّا ...»]
(7)- [زاد فی الطّرائف: «فنأتیک غداً»]
(8) [الإقبال: «وقد»]
(9)- [کشف الغمة: «بالفضل»]
(10- 10) [لم یرد فی الإقبال]
(11) [الإقبال: «للحسین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 568
من «1» مکانه لأزاله بها، فلا تباهلوا، فتهلکوا ولا یبقی «2» علی وجه الأرض نصرانی إلی یوم القیامة، فقالوا: یا أبا القاسم! رأینا أن «3» لا نباهلک، وأن نقرّک علی دینک ونثبت علی دیننا، قال: فإذا أبیتم المباهلة، فأسلموا یکن لکم ما للمسلمین وعلیکم ما علیهم، فأبوا، قال: فإنِّی أناجزکم، فقالوا: ما لنا بحرب العرب طاقة، ولکن نصالحک علی أن «4» لاتغزونا ولا تخیفنا ولا تردّنا عن دیننا علی أن «4» نؤدِّی إلیک کلّ «5» عام ألفی حلّة، ألف «6» فی صفر وألف «6» فی رجب، وثلاثین درعاً عادیة من حدید. فصالحهم «7» علی ذلک وقال: والّذی نفسی بیده إنّ الهلاک قد تدلّی علی أهل «8» نجران، ولو لاعنوا لمسخوا قردة وخنازیر، ولاضطرم علیهم الوادی ناراً، ولاستأصل اللَّه نجران وأهله حتّی الطّیر علی رؤوس الشّجر، ولما حال الحول علی النّصاری کلّهم حتّی یهلکوا. «9» وعن عائشة رضی اللَّه عنها: «أنّ رسول اللَّه (ص) خرج وعلیه مرط مرجّل «10» من شعر أسود، فجاء الحسن، فأدخله، ثمّ جاء الحسین فأدخله، ثمّ «11» فاطمة، ثمّ علیّ، ثمّ قال: «إنّما یریدُ اللَّهُ لیُذهِبَ عنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْت»» «12». «13» فإن قلت: ما کان دعاؤه إلی المباهلة إلّالیتبیّن الکاذب منه ومن خصمه، وذلک «14»
__________________________________________________
(1) [الإقبال: «عن»]
(2)- [فی الإقبال: «ولم یبق»، وفی الطّرائف: «فلا یبق»، وفی البحار: «ولا یبق»]
(3) [الإقبال: «إنّنا»]
(4- 4) [لم یرد فی کشف الغمّة]
(5) [فی الإقبال وکشف الغمّة: «فی کلّ»]
(6)- [کشف الغمّة: «ألفاً»]
(7) [زاد فی الطّرائف: «النّبیّ صلی الله علیه و آله»]
(8) [لم یرد فی الإقبال]
(9) [من هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(10)- [فی الإقبال والبحار: «مرحّل»]
(11) [زاد فی الطّرائف: «جاءت»]
(12) [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(13) [من هنا حکاه فی فضائل الخمسة]
(14)- [الإقبال: «من ذلک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 569
أمر یختصّ به وبمن یکاذبه فما معنی فضمّ الأبناء والنّساء؟
قلت: ذلک «1» آکد فی الدّلالة علی ثقته بحاله واستیقانه بصدقه، حیث استجرأ علی تعریض أعزّته وأفلاذ کبده وأحبّ النّاس إلیه لذلک «2»، «3» ولم یقتصر علی تعریض «3» نفسه له وعلی ثقته بکذب خصمه حتّی «4» یهلک خصمه «4» مع أحبّته وأعزّته هلاک الإستئصال إن تمّت المباهلة، وخصّ الأبناء والنِّساء، لأنّهم أعزّ الأهل وألصقهم بالقلوب، وربّما فداهم «5» الرّجل بنفسه وحارب دونهم حتّی یقتل، ومن ثمّة «6» کانوا یسوقون مع أنفسهم الظّعائن «7» فی الحروب لتمنعهم من الهرب ویسمّون الذّادة «8» عنهم بأرواحهم «8» حماة الحقائق، وقدّمهم فی الذّکر علی الأنفس لینبّه علی لطف مکانهم «9» وقرب منزلتهم ولیؤذن بأ نّهم مقدّمون علی الأنفس مفدون «10» بها، وفیه دلیل لا شی‌ء أقوی منه علی فضل أصحاب الکساء علیهم السلام، وفیه برهان واضح علی صحّة نبوّة النّبیّ (ص) لأنّه لم یرو أحد من موافق ولا مخالف، أ نّهم أجابوا إلی ذلک.
الزّمخشری، الکشّاف، 1/ 433/ عنه: ابن طاووس، إقبال الأعمال، 2/ 349- 351، الطّرائف/ 42- 43؛ الإربلی، کشف الغمّة «11»، 1/ 308- 310؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 688؛ المجلسی، البحار، 21/ 280- 282؛ الفیروزآبادی، فضائل‌الخمسة، 1/ 292
__________________________________________________
(1) [فی الإقبال والطّرائف: «کان ذلک»]
(2) [الطّرائف: «ذلک»]
(3- 3) [الإقبال: «ولم ینتصر علی تعرّض»]
(4- 4) [فی الإقبال والطّرائف: «یهلکه»، وفی کشف الغمّة: «یهلک خصمه وهلاکه»]
(5) [الإقبال: «بدأهم»]
(6)- [فی الإقبال والطّرائف وکشف الغمّة والبحار وفضائل الخمسة: «ثمّ»]
(7) [فی الإقبال وفضائل الخمسة: «الضّغائن»]
(8- 8) [فی الإقبال وکشف الغمّة والبحار وفضائل الخمسة: «عنها بأرواحهم»، وفی الطّرائف: «عنها»]
(9) [کشف الغمّة: «مکانتهم»]
(10) [الإقبال: «مقدّمون»]
(11)- [حکاه أیضاً فی کشف الغمّة، 1/ 233- 235، والبحار، 35/ 258- 260]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 570
نزلت الآیات فی وفد نجران: العاقب والسّیّد ومن معهما، ولمّا دعاهم النّبیّ- صلی الله علیه و آله- إلی المباهلة، قالوا: حتّی نرجع وننظر، فلمّا خلا بعضهم إلی بعض قالوا للعاقب وکان ذارأیهم: یا عبدالمسیح! ما تری؟ قال: واللَّه لقد عرفتم أنّ محمّداً نبیّ مرسل، ولقد جاءکم بالفصل من أمر صاحبکم، واللَّه ما باهل قوم نبیّاً قطّ، فعاش کبیرهم ولا نبت صغیرهم، فإن أبیتم إلّاإلف دینکم، فوادعوا الرّجل وانصرفوا إلی بلادکم، وذلک بعد أن غدا النّبیّ- صلی الله علیه و آله- آخذاً بید علیّ بن أبی طالب والحسن والحسین- علیهم السلام- بین یدیه وفاطمة- علیها السلام- خلفه، وخرج النّصاری، یقدمهم أسقفهم أبو حارثة، فقال الأسقف: إنِّی لأری وجوهاً لو شاء اللَّه أن یزیل جبلًا من مکانه لأزاله بها، فلا تباهلوا فتهلکوا ولا یبقی علی وجه الأرض نصرانیّ إلی یوم القیامة، فقالوا: یا أبا القاسم! إنّا لا نباهلک ولکن نصالحک، فصالحهم رسول اللَّه- صلی الله علیه و آله- علی أن یؤدّوا إلیه کلّ عام ألفی حلّة، ألف فی صفر وألف فی رجب، وعلی عاریة ثلاثین درعاً وعاریة ثلاثین فرساً وثلاثین رمحاً إن وقع کید بالیمن؛ وقال: والّذی نفسی بیده إنّ الهلاک قد تدلّی علی أهل نجران ولو لاعنوا لمسخوا قردة وخنازیر، ولاضطرم علیهم الوادی ناراً، ولما حال الحول علی النّصاری کلّهم حتّی یهلکوا.
وفی هذه الآیة أوضح دلالة علی فضل أصحاب الکساء- علیهم السلام- وعلوّ درجتهم وبلوغ مرتبتهم فی الکمال إلی حدّ لا یدانیهم أحد من الخلق.
الطّبرسی، جوامع الجامع، 1/ 179- 180
وقدم علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وفد نجران، فیهم بعضة عشر رجلًا من أشرافهم وثلاثة نفر یتولّون امورهم، العاقب وهو أمیرهم وصاحب مشورتهم الّذی لا یصدرون إلّامن «1» رأیه وأمره واسمه عبد المسیح، والسّیّد وهو ثمالهم وصاحب رحلهم، واسمه الأیهم، وأبو حارثة بن علقمة الأسقف وهو حبرهم وإمامهم وصاحب مدارسهم، وله فیهم شرف ومنزلة، وکانت ملوک الرّوم قد بنوا له الکنائس وبسطوا علیه الکرامات لما یبلغهم من
__________________________________________________
(1) [البحار: «عن»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 571
علمه واجتهاده فی دینهم، فلمّا وجّهوا إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، جلس أبو حارثة علی بغلة، وإلی جنبه أخ له یقال له: کرز و «1» بشر بن علقمة یسایره، إذ عثرت بغلة أبی حارثة، فقال کرز: تعس الأبعد- یعنی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم- فقال «2» له أبو حارثة: بل أنت تعست. قال له: ولِمَ یا أخ؟ فقال: واللَّه إنّه النّبیّ «3» الّذی کنّا «4» ننتظره، قال «4» کرز: فما یمنعک أن تتّبعه؟ فقال: ما صنع بنا هؤلاء القوم، شرّفونا وموّلونا وأکرمونا وقد أبوا إلّاخلافه، ولو فعلت نزعوا منّا کلّ ما تری، فأضمر علیها منه أخوه کرز حتّی أسلم، ثمّ مرّ یضرب راحلته ویقول:
إلیک تغدو قلقاً وضینها معترضاً فی بطنها جنینها
مخالفاً دین النّصاری دینها
فلمّا قدم علی النّبیّ أسلم، قال: فقدموا علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وقت العصر وفی لباسهم الدّیباج وثیاب الحبرة «5» علی هیئة لم یقدم بها أحد من العرب، فقال أبو بکر: بأبی أنت وامّی یا رسول اللَّه! لو لبست حلّتک الّتی أهداها لک قیصر فرأوک فیها، قال:
ثمّ أتوا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فسلّموا علیه، فلم یردّ علیهم السّلام ولم یکلّمهم، فانطلقوا یتتبّعون «6» عثمان بن عفّان وعبدالرّحمان بن عوف، وکانا معرفة لهم، فوجدوهما فی مجلس من المهاجرین، فقالوا: إنّ نبیّکم کتب إلینا بکتاب فأقبلنا مجیبین له، فأتیناه وسلّمنا «7» علیه، فلم یردّ سلامنا ولم یکلّمنا، فما الرّأی؟ فقالا لعلیّ بن أبی طالب: ما تری یا أبا الحسن فی هؤلاء القوم؟ قال: أری أن یضعوا حللهم هذه وخواتیمهم، ثمّ یعودون إلیه.
__________________________________________________
(1) [البحار: «أو»]
(2) [البحار: «وقال»]
(3) [البحار: «للنّبیّ»]
(4- 4) [البحار: «ننتظر. فقال»]
(5) [البحار: «الحیرة»]
(6) [البحار: «یبتغون»]
(7) [البحار: «فسلّمنا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 572
ففعلوا ذلک، فسلّموا، فردّ علیهم «1» سلامهم، ثمّ قال: والّذی بعثنی بالحقّ لقد أتونی المرّة الاولی، وأنّ إبلیس لمعهم، ثمّ سائلوه ودارسوه یومهم. وقال الأسقف: ما تقول فی السّیّد المسیح یا محمّد؟ قال: هو عبداللَّه ورسوله. قال: بل «2» کذا وکذا. فقال صلی الله علیه و آله و سلم: بل هو کذا وکذا، فترادّا، فنزل علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم من صدر سورة آل عمران نحو من سبعین آیة تتّبع «3» بعضها بعضاً، وفیما أنزل اللَّه: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب- إلی قوله- علی الکاذبین»، فقالوا للنّبیّ: نباهلک غداً، وقال أبو حارثة لأصحابه: انظروا، فإن کان محمّد غداً یباهلکم «1» بولده وأهل بیته فاحذروا مباهلته، وإن غدا بأصحابه وأتباعه فباهلوه.
الطّبرسی، إعلام الوری،/ 135- 136/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 336
قال أبان: حدّثنی الحسین بن دینار، عن الحسن البصریّ، قال: غدا رسول اللَّه آخذاً بید الحسن والحسین، تتبعه فاطمة علیها السلام وبین یدیه علیّ علیه السلام وغدا العاقب والسّیّد بابنین علی أحدهما درّتان کأ نّهما بیضتا حمام، فحفّوا بأبی حارثة. فقال أبو حارثة: من هؤلاء معه؟ قالوا: هذا ابن عمّه زوج ابنته، وهذان ابنا ابنته، وهذه بنته أعزّ النّاس علیه وأقربهم إلی قلبه، وتقدّم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فجثا علی رکبتیه، فقال أبو حارثة: جثا واللَّه کما جثا الأنبیاء للمباهلة، فکعّ «4» ولم یقدم علی المباهلة، فقال له السّیّد: أدن یا أبا حارثة للمباهلة، فقال: لا، إنّی لأری رجلًا جریئاً علی المباهلة، وأنا أخاف أن یکون صادقاً، فلا یحول واللَّه علینا الحول وفی الدّنیا نصرانیّ یطعم الماء، قال: وکان نزل العذاب من السّماء لو باهلوه، فقالوا: یا أبا القاسم! إنّا لا نباهلک ولکن نصالحک، فصالحهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم علی ألفی حلّة من حلل الأواقی، قیمة کلّ حلّة أربعون درهماً جیاداً، وکتب لهم بذلک کتاباً، وقال لأبی حارثة الأسقف: لکأ نّنی بک قد ذهبت إلی رحلک، وأنت
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [زاد فی البحار: «هو»]
(3) [البحار: «یتّبع»]
(4)- کعّ الرّجل عن الأمر: جبن عنه وأحجم.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 573
وسنان، فجعلت مقدّمه مؤخّره، فلمّا رجع قام یرحل راحلته فجعل رحله مقلوباً، فقال:
أشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه.
الطّبرسی، إعلام الوری،/ 136- 137/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 336- 338
قیل: نزلت الآیات فی وفد نجران العاقب والسّیّد ومَنْ «1» معهما، قالوا لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله: هل رأیت ولداً من غیر ذکر؟ فنزل «2»: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدَم» الآیات، فقرأها علیهم عن ابن عبّاس وقتادة والحسن. فلمّا دعاهم رسول اللَّه إلی المباهلة، استنظروه إلی صبیحة غد من یومهم ذلک، فلمّا رجعوا إلی رجالهم «3» قال لهم الأسقف: انظروا محمّداً فی غد، فإن غدا بولده وأهله فاحذروا مباهلته، وإن غدا بأصحابه فباهلوه، فإنّه علی غیر شی‌ء.
فلمّا کان الغد «4» جاء النّبیّ صلی الله علیه و آله آخذاً بید علیّ بن أبی طالب علیهما السلام، والحسن علیه السلام والحسین علیه السلام بین یدیه یمشیان، وفاطمة علیها السلام تمشی خلفه، وخرج النّصاری یقدمهم أسقفهم، فلمّا رأی النّبیّ صلی الله علیه و آله قد أقبل بمَن معه سأل عنهم، فقیل له: هذا ابن عمّه وزوج ابنته وأحبّ الخلق إلیه، وهذان ابنا بنته من علیّ علیه السلام، وهذه الجاریة بنته فاطمة أعزّ النّاس علیه وأقربهم «5» إلی قلبه «5». وتقدّم رسول اللَّه، فجثا علی رکبتیه، قال أبو حارثة الأسقف: جثا واللَّه کما جثا الأنبیاء للمباهلة، فکعّ «6» ولم یقدم علی المباهلة، فقال «7» السّیّد: أدن یا أبا «7» حارثة للمباهلة، فقال: لا، إنِّی لأری رجلًا جریئاً علی المباهلة، وأنا أخاف
__________________________________________________
(1) [فی البحار مکانه: «قیل نزلت فی وفد نجران السّیّد والعاقب ومن ...»]
(2) [البحار: «فنزلت»]
(3) [البحار: «رحالهم»]
(4) [البحار: «من الغد»]
(5- 5) [البحار: «إلیه»]
(6) [البحار: «فرجع»]
(7- 7) [البحار: «له السّیّد: أدن یا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 574
أن یکون صادقاً، ولئن کان صادقاً لم یحل واللَّه علینا الحول وفی الدّنیا نصرانیّ یطعم الماء. فقال الأسقف: یا أبا القاسم! إنّا لانباهلک، ولکن نصالحک، فصالحنا علی ما ینهض «1» به.
فصالحهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علی ألفی حلّة من حلل الأواقی، قسّمه «2» کلّ حلّة أربعون درهماً، فما زاد أو نقص فعلی حساب ذلک، وعلی عاریة ثلاثین درعاً وثلاثین رمحاً وثلاثین فرساً إن کان بالیمن کید ورسول اللَّه صلی الله علیه و آله ضامن حتّی یؤدِّیها، وکتب لهم بذلک کتاباً.
وروی أنّ الأسقف قال لهم: إنّی لأری وجوهاً لو سألوا اللَّه أن یزیل جبلًا من مکانه لأزاله، فلا تبتهلوا فتهلکوا، ولا یبقی علی وجه الأرض نصرانیّ إلی یوم القیامة. وقال النّبیّ: والّذی نفسی بیده لو لاعنونی لمُسخوا قردة وخنازیر، ولاضطرم الوادی علیهم ناراً، ولما حال الحول علی النّصاری حتّی یهلکوا «3» کلّهم. قالوا: فلمّا رجع وفد نجران لم یلبث السّیّد والعاقب إلّایسیراً حتّی رجعا إلی النّبیّ صلی الله علیه و آله، وأهدی العاقب له حلّة وعصا وقدحاً ونعلین، وأسلما.
الطّبرسی، مجمع البیان، 2/ 451- 452/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 277- 278
«ندع أبناءنا وأبناءکم»، أجمع المفسّرون علی أنّ المراد بأبنائنا الحسن والحسین، قال أبو بکر الرّازیّ: هذا یدلّ علی أنّ الحسن والحسین ابنا رسول اللَّه، وأنّ ولد الابنة ابن فی «4» الحقیقة، وقال ابن أبی علّان وهو أحد أئمّة المعتزلة: هذا یدلّ علی «5» أنّ الحسن والحسین «5» کانا مکلّفین فی تلک الحال، لأنّ المباهلة لا تجوز «6» إلّامع البالغین. وقال
__________________________________________________
(1) [البحار: «ننهض»]
(2) [البحار: «قیمة»]
(3) [البحار: «هلکوا»]
(4) [البحار: «علی»]
(5- 5) [البحار: «أنّهما»]
(6) [البحار: «لا یجوز»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 575
أصحابنا «1»: إنّ صغر السّنّ ونقصانها عن حدّ بلوغ الحلم لا ینافی کمال العقل، وإنّما جعل بلوغ الحلم حدّاً لتعلّق الأحکام الشّرعیة، وقد «1» کان سنّهما فی تلک الحال سنّاً لا یمتنع معها أن یکونا کاملی العقل، علی أنّ عندنا یجوز أن یخرق اللَّه العادات للأئمّة ویخصّهم بما لا یشرکهم فیه غیرهم، فلو صحّ أنّ کمال العقل غیر معتاد فی تلک السّنّ، لجاز ذلک فیهم إبانة لهم عمّن سواهم، ودلالة علی مکانهم من اللَّه تعالی واختصاصهم «2»، وممّا یؤیّده من الأخبار قول النّبیّ صلی الله علیه و آله: ابنای هذان إمامان، قاما أو قعدا.
«ونساءنا»، اتّفقوا علی أنّ المراد به فاطمة علیها السلام، لأنّه لم یحضر المباهلة غیرها من النّساء، وهذا یدلّ علی تفضیل الزّهراء علیها السلام علی جمیع النّساء، [...].
«وأنفسنا»، یعنی علیّاً خاصّة ولایجوز أن یکون المعنیّ به النّبیّ صلی الله علیه و آله لأنّه هو الدّاعی ولا یجوز أن یدعو الإنسان نفسه، وإنّما یصحّ أن یدعو غیره، وإذا کان قوله: «وأنفسنا» لا بدّ أن یکون إشارة إلی غیر الرّسول، وجب أن یکون إشارة إلی علیّ علیه السلام، لأنّه لا أحد یدّعی دخول غیر أمیر المؤمنین علیّ «1» علیه السلام وزوجته وولدیه فی المباهلة، وهذا یدلّ علی غایة الفضل وعلوّ الدّرجة والبلوغ منه إلی حیث لا یبلغه أحد، إذ جعله اللَّه نفس الرّسول وهذا ما لا یدانیه فیه أحد ولا یقاربه.
وممّا یعضدهُ من «3» الرّوایات ما صحّ عن النّبیّ صلی الله علیه و آله أ نّه سُئل عن بعض أصحابه، فقال له قائل: فعلیّ؟ فقال: ما «4» سألتنی عن النّاس، ولم تسألنی عن نفسی. وقوله لبریدة «5» الأسلمیّ: یا بریدة «5»، لا تبغض علیّاً، فإنّه منِّی وأنا منه، إنّ النّاس خُلقوا من شجر شتّی، وخُلقتُ أنا وعلیّ من شجرة واحدة. وقوله علیه السلام باحد، وقد ظهرت «6» نکایته فی
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [زاد فی البحار: «به»]
(3) [البحار: «فی»]
(4) [البحار: «إنّما»]
(5- 5) [لم یرد فی البحار]
(6) [البحار: «ظهر من»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 576
المشرکین ووقایته إیّاه بنفسه حتّی قال جبرائیل: «1» إنّ هذا «1» لهی لمواساة. فقال: یا جبرائیل، إنّه منِّی وأنا منه. فقال جبرائیل: وأنا منکما.
«وأنفسکم» یعنی مَنْ شئتم من رجالکم. «ثمّ نبتهل» أی نتضرّع فی الدّعاء، عن ابن عبّاس. وقیل: نلتعن. فنقول: لعن اللَّه الکاذب. «فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین» منّا. وفی هذه الآیة دلالة علی أنّهم علموا أنّ الحقّ مع النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم لأنّهم امتنعوا عن «2» المباهلة وأقرّوا بالذّلِّ والخزی، «3» لقبول الجزیة، فلو لم یعلموا ذلک لباهلوه، فکان یظهر ما زعموا من بطلان قوله فی الحال، ولم لم یکن النّبیّ صلی الله علیه و آله متیقِّناً بنزول العقوبة بعدوِّه دونه «4» لما أدخل أولاده وخواصّ أهله فی ذلک مع شدّة إشفاقه علیهم. «5»
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «یا محمّد إنّ هذه»]
(2) [البحار: «من»]
(3) [زاد فی البحار: «وانقادوا»]
(4) [زاد فی البحار: «لو باهلوه»]
(5)- «فَمَنْ حاجّکَ فِیهِ» در ضمیر خلاف کردند. بعضی گفتند: راجع است با حق فی قوله الحقّ من ربّک.
و بعضی دیگر گفتند: راجع است با عیسی علیه السلام و محاجه مفاعله باشد از حجت هر که با تو حجت آورد و مجادله و مخاصمه کند در حق یا در عیسی علیه السلام و سبب آن بودکه چون رسول اللَّه علیه السلام مکه بگشاد و اسلام منتشر شد و سلطان و حجت رسول قاهر گشت بر کافران، وفود آمدن گرفتند به نزدیک رسول علیه السلام، بهری اسلام می‌آوردند و بهری امان طلب می‌کردند. در جمله وفود وفد نجران بود که رئیس ایشان‌بوحارثه اسقف با سی مرد آمد. از جمله ایشان عاقب بود و سید و عبدالمسیح و اینان احبار و رؤسا بودند و نماز دیگر در مدینه آمدند. جامه‌های دیبا پوشیده بودند و صلیب‌ها در گردن افکنده بودند. جهودان بیامدند و با ایشان مناظره کردند و ایشان را گفتند: «شما بر هیچ نه‌ای؟»
و ایشان جهودان را گفتند: «شما بر هیچ نه‌ای.»
خدای تعالی جل جلاله این آیه فرستاد: «وقالت الیهود لیست النّصاری علی شی‌ء» الآیة.
چون رسول علیه السلام نماز دیگر بکرد، ایشان روی به رسول کردند وگفتند: «ما تقول فی السّیّد المسیح؟ عیسی را چه گویی؟»
گفت: «عبد اصطفاه اللَّه؛ بنده‌ای بود که خدای تعالی جل جلاله اورا برگزید.» گفتند: «یا محمد! اورا پدری شناسی؟»
رسول علیه السلام گفت: «او نه از نکاح زاد تا او را پدر باشد.»
گفتند: «هیچ بنده مخلوق را دیدی که نه از نکاح باشد و اورا پدر نباشد؟»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 577
__________________________________________________
- خدای تعالی جل جلاله این آیه فرستاد: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه- الی قوله- فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین».
رسول علیه السلام ایشان را گفت: «چون شما قول من باور نمی‌کنید و حجت قبول نمی‌کنید، بیایید تا مباهله کنیم که خدای تعالی مرا خبر داد که عذاب فرود آرد بر دروغ‌زن.»
با یکدیگر نگریدند و گفتند: «چه رأی است شما را؟»
گفتند: «مهلت باید خواستن تا فردا.»
گفتند: «ما را مهلت ده تا فردا تا ما اندیشه کنیم.»
آن‌گه برفتند و با هم بنشستند و رأی زدند. اسقف ایشان را گفت: «اگر محمد فردا آید و عامه صحابه را در قفا گیرد، از او هیچ اندیشه مکنید وبا او مباهله کنید که او بر حق نیست واگر آید و خاصه فرزندان خود را و قرابات خود را آرد، از مباهله او حذر کنید.»
چون بامداد بود و صحابه در مسجد شدند و هر کسی توقع کرد که رسول علیه السلام اورا حاضر کند، رسول گفت: «مرا نفرموده‌اند الا خاصگان خود را از زنان و مردان و کودکان آن‌جا برم. آنان را که خدای تعالی جل جلاله به دعای ایشان عذاب فرستد و عذاب صرف کند.»
آن گه دست علی گرفت و حسن و حسین می‌رفتند از پس او فاطمه علیها السلام بر اثر ایشان می‌رفت تا به صحرا شدند و ترسایان بیامدند و اسقف در پیش ایشان ایستاده بود، چون درنگریست، ایشان را دید. اسقف گفت: «اینان که‌اند از محمد؟»
گفتند: «آن برنا پسر عم و داماد اوست بر دخترش و آن زن دختر او است و آن کودکان، دختر زاده‌های اویند.»
او با ترسایان نگریست و گفت: «بنگرید که چگونه واثق است که به مباهله، فرزندان و خاصگان خود را آورده است و به خدای که اگر هیچ خوفی بودی اورا از آن که حجت بر او باشد، اگر اختیار کردی هلاک خود را و هلاک اینان را «احذروا مباهلته». از مباهله او حذر کنید که اگر نه مکان قیصر بودی، من اسلام آوردمی و با او مصالحه کنید بر آن که او حکم کند و بازگردید و با شهر خود شوید و رأی بزنید تا صلاح شما در چیست؟»
گفتند: «رأی تو رأی ما باشد و آن‌چه تو گویی، عین مصلحت باشد.»
اسقف گفت: «یا أبا القاسم! إنّا لا نباهلک ولکنّا نصالحک؛ ما با تو مباهله نمی‌کنیم، ولیکن با تو مصالحه می‌کنیم. با ما مصالحتی کن بر چیزی که ما به آن قیام توانیم کردن.»
رسول علیه السلام با ایشان مصالحه کرد بر دو هزار حله از حله‌های اواقی. قیمت هر حله چهل درم سره هرچه بیفزاید یا بکاهد از قیمت این حله‌ها به حساب باشد و بفرمود تا صلحنامه‌ای بنوشتند.
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. هذا کتاب من محمّد النّبیّ رسول اللَّه لنجران وحاشیتها فی کلّ صفراء وبیضاء وثمرة ورقیق لا یؤخذ منهم غیر ألفی حلّة من حلل الأواقی، قیمة کلّ حلّة أربعون درهماً، فما زاد أو نقص فبحساب ذلک یؤدّون ألفاً منها فی صفر وألفاً فی رجب، وعلیهم أربعون دیناراً مثواة رسولی فما فوق ذلک، وعلیهم فی کلّ
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 578
__________________________________________________
- حدث یکون بالیمن من ذی عدن عاریة مضمونة ثلاثون درعاً وثلاثون فرساً وثلاثون جملًا عاریة مضمونة لهم بذلک جوار اللَّه وذمّة محمّد بن عبداللَّه ورسول اللَّه، فمن أکل الرّبوا منهم بعد عامه هذا فذمّتی منه بریّة.»
«این نامه از محمد رسول خدای برای نجران و حاشیتش در هر زری و سیمی و میوه‌ای و برده‌ای که ایشان را هست از ایشان هیچ نستانند جز دو هزار حله از حله‌های اواقی. قیمت هر حله چهل درم، آن‌چه بیفزاید یا بکاهد بر آن حساب باشد. هزار از آن در صفر و هزار در رجب و بر ایشان است که در مدت مقام رسول من آن‌جا چهل دینار به او دهند. یا بالای آن و بهر واقعه و حادثه‌ای که در یمن افتد، به عاریت سی زره و سی اسب و سی شتر بدهند. عاریت مضمون پذیرفته به این وفا کنند. ایشان را جوار خداست و ذمه محمد رسول خدای هر که ربا خورد، پس امسال ذمت من از او بیزار است.»
نامه بستدند و ببردند و در راه با یکدیگر می‌گفتند: «این که ما کردیم، صلاح بود یا نه؟»
عاقب و عبدالمسیح ایشان را گفتند: «واللَّه که ما و شما می‌دانیم که محمد پیغمبری مرسل است و آن‌چه آورده است از کتاب، از قبل خدای است و به خدای که هیچ کس با هیچ پیغمبر ملاعنه نکرد، و الا مستأصل شدند و از ایشان کسی نماند کوچک و بزرگ و اگر شما این کنید، هلاک شوید و بر پشت زمین هیچ ترسا نماندی که من در ایشان نگریستم و روی‌ها دیدم که اگر از خدای بخواستندی تا کوه‌ها را از جای برکند، اجابت کردی.»
و رسول علیه السلام گفت: «به آن خدای که جان من به امر اوست که عذاب فرو آینده بود بر نجران اگر ملاعنه کردندی و خدای تعالی جل جلاله ایشان را با خوک و بوزینه کردی و از این کوه آتشی برآمدی و همه را بسوختی و از قبیله ایشان هیچ جانوری نماندی تا مرغان بر درخت‌ها و سال برنگشتی که بر پشت زمین یک ترسا بودی.»
قوله «فمَن حاجّک فیه»: هر که با تو حجت آرد و خصومت کند در عیسی پس از آن که یقین به تو آمد در حق او «فقل تعالوا»: بگو بیایید، وتعالوا تفاعلوا من العلو باشد. أی: ارتفعوا، و در اصل وضع که نهادند، به جای آن نهادند که مرد بر بالا نشسته آینده را گوید. تعال، أی ارتفع، چنان که ما به پارسی گوییم: «بر آی، ای فلان» تا عام شد و این کلمه به تازی و پارسی می‌گویند و اگرچه گوینده در پستی باشد و نه در بلندی به جای هلم «نَدْعُ» مجزوم است به جواب امر «أ بْنائَنا» به اتفاق مراد حسن وحسین اند و در این جا دلیل است بر آن که ایشان فرزندان رسول‌اند به اطلاق اسم النّبوّة علیهما من اللَّه برای آن که خدای تعالی جل جلاله ایشان را پسر او خواند. اخبار از طریق مخالف و مؤالف به این متظاهر است که رسول علیه السلام گفته و ایشان را فرزندان خوانده است؛ مانند آن که گفت: «ابنای هذان ریحانتای من الدّنیا»؛ گفت: «این دو پسر من دو ریحان منند از دنیا.» اتفاق امت است که خطاب جمله صحابه رسول در عهد رسول و پس او به ایشان یا ابن رسول اللَّه بوده است. در خبر می‌آید که در صفین روزی از روزها محمد حنفیه رحمت اللَّه علیه کارزاری کرد و ابلای 1 جهد کرد. امیر المؤمنین علی علیه السلام اورا گفت: «أشهد أ نّک ابنی؛ گواهی دهم که تو پسر منی به حقیقت.» گفتند: «ای امیر المؤمنین! پس حسن و حسین کسیتند؟»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 579
__________________________________________________
- گفت: «هما ابنا رسول اللَّه؛ ایشان پسران پیغمبر خدایند.»
در این آیه دلیل است بر آن که دختر زاده فرزند باشد و مرد چون وقفی کند، علی اولاده و اولاد اولاده دختر زاده در این‌جا شود و این مذهب ماست و مذهب شافعی و آیت حجت ماست و حجت شافعی بر ابوحنیفه که او گفت: «دختر زاده در آن وقف داخل نبود.» به این بیت استشهاد کرد:
بنونا بنو أبنائنا وبناتنا بنوهنّ أبناء الرّجال الأباعد
و شافعی گفت: من ظاهر کتاب خدای تعالی جل جلاله در آیتی محکم رها نکنم برای بیتی از شعر عرب با آن که در این بیت وجوهی توان گفتن که از آن بشود که در این مسئله به او استدلال کنند. یکی آن که او بر سبیل مبالغه و توسع گفته باشد و آیه بر حقیقت است. دوم آن که ممکن باشد که اورا با خویشان اهل خود خصومتی بوده است؛ ایشان مراعات مصاهرت نکرده‌اند از سر آن رنج می‌گوید چنان که دیگری هم از این سبب گفت:
فإن ابن اخت القوم مصغی أناده وإذا لم یراحم خاله باب جلد
«وَنِساءَنا وَنِساءَکُم»، زنان ما را و زنان شما را و به اتفاق مراد به زنان در آیه فاطمه زهرا علیها السلام است تنها، و این دلیل است: علی شرفها وإنّها تنزّلت منزلة جمع کثیر؛ تا خدای تعالی از او به جمعی خبر داد و رسول را نفرمودند که از جمله زنان که داشت، هیچ کس را با خود به مباهله برد و اگرچه این لفظ ایشان را متناول بود برای آن که صلاحیت آن مقام و عرض به حضور آن جایگاه به او لایق بود، دگر آن که قربت نسبت با وصلت سبب برابر نباشد. پس در این لفظ دلیل بود بر آن که فاطمه زهرا علیها السلام از جمله زنان ببود «وَأ نْفُسَنَا وَأ نْفُسَکُمْ»؛ و نیز بخوانیم نفس خود را و نفس شما را و به اتفاق مراد به نفس امیر المؤمنین علی است. این‌جا برای آن که کسی نفس خود را نخواند، چه این معنی از میان مرد و نفسش صورت نبندد. پس لابد لفظ مجاز بود و مورد او بر مبالغه بود؛ یعنی بخوانیم کسی را که حکم نفس او حکم نفس ما باشد و آن‌چه ما را باشد، اورا باشد و آن‌چه بر ما باشد، بر او باشد، حکم او در عصمت و طهارت و غنا و کفایت حکم من باشد. پس همچنان باشد که من او باشم. او من باشد و این کنایت باشد از غایت اختصاص و محبت و قربت و دوستی تا دو دوست چون در دوستی به غایت باشند، گویند ایشان متحد شدند، اگرچه به صورت دواند به معنی یکی‌اند. چنان که می‌گوید:
أنا من أهوا ومن أهوی أنا نحن روحان حللنا بدناً
فإذا أبصرتنی أبصرته وإذا أبصرته کان أنا
و این لفظ دلیل کند بر آن که امیر المؤمنین علی علیه السلام بهتر از همه صحابه و اهل البیت بود، برای آن که اورا نفس رسول علیه السلام خواند؛ خدای تعالی جل جلاله بر این وجه که گفتیم تا مدانات و مقاربتی سخت نباشد چنان که کثیرالتفاوت نباشد میان‌شان این لفظ اجرا نکنند. «ثُمّ نَبْتَهِل» در او دو قول گفتند: یکی آن که نتضرّع إلی اللَّه فی الدّعاء وابتهال؛ تضرع باشد و پس لابه کنیم خدای تعالی را تا دعای ما اجابت کند در حق دروغ‌زنان و این قول عبداللَّه عباس است. مقاتل گفت: نخلص فی الدّعاء؛ در دعا اخلاص کنیم. کلبی گفت: اجتهاد و مبالغه کنیم! و این اقوال متقارب است.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 580
الطّبرسی، مجمع البیان، 2/ 452- 453/ عنه: المجلسی، البحار «1»، 21/ 278- 280
بهذا الإسناد [وأخبرنا الشّیخ الصّالح العالم الأوحد أبو الفتح عبدالملک بن أبی القاسم بن أبی سهل الکروخیّ الهروی، عن مشایخه الثّلاثة القاضی أبی عامر محمود بن القاسم الأزدیّ وأبی نصر عبد العزیز بن محمّد التّریاقیّ وأبی بکر أحمد بن عبدالصّمد الغورجیّ رحم اللَّه ثلاثتهم، عن أبی محمّد عبد الجبّار بن محمّد الجراحیّ، عن أبی العبّاس محمّد بن أحمد المحبوبیّ]، عن أبی عیسی التّرمذیّ هذا، «2» حدّثنا قتیبة، حدّثنا حاتم بن إسماعیل، عن بکیر بن عمّار «3»، عن عامر بن سعد بن أبی وقّاص، عن أبیه قال: أمر معاویة بن أبی سفیان سعداً، فقال: ما منعک أن تسبّ أبا تراب؟ فقال:
أمّا ما ذکرت ثلاثاً قالهنّ «4» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «5» فلن أسبّه «5»، لئن تکون لی واحدة منهنّ «6» أحبّ إلیّ من حمر النّعَم: سمعتُ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله یقول لعلیّ وخلفه فی بعض مغازیه، فقال «7» له علیّ: یا رسول اللَّه! تخلّفنی مع النّساء والصّبیان؟ فقال له «6» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: أما ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی، إلّاأ نّه لا نبوّة بعدی، وسمعته یقول یوم خیبر: لأعطینّ الرّایة غداً «8» رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله، ویحبّه اللَّه ورسوله، قال: فتطاولنا
__________________________________________________
- معنی دیگر آن است که: نلتعن؛ لعنت کنیم یکدیگر را وگوییم لعنت از میان ما هر دو گروه بر دروغ زن باد. من قول العرب علیه بهلة اللَّه، أی لعنته قال لبید:
فی قروم سادة من قومهم نظر الدّهر إلیهم فابتهل
أی دعا علیهم؛ این بیت اگرچه در تفسیرها به استشهاد این معنی آورده‌اند، معنی چنان می‌نماید که شاهد معنی اول است. من التضرّع، أی تضرّع و ذلّ لهم، «فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّه عَلی الکاذِبِین» عطف است علی قوله: ثمّ نبتهل؛ برای آن مجزوم است؛ یعنی گوییم: لعنت بر دروغ زن باد.
1. ابلای جهد کرد: شجاعت و مردانگی بسیار کرد.
ابوالفتوح رازی، تفسیر، 2/ 378- 383
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار، 35/ 266]
(2) [من هنا حکاه عنه فی البرهان]
(3) [البرهان: «یسار»]
(4) [فی کشف الیقین مکانه: «قال أمر معاویة سعد بن وقّاص یسبّ أمیرالمؤمنین فامتنع، قال: ما منعک؟ قال: ثلاث قالهنّ ...»]
(5- 5) [لم یرد فی البرهان]
(6)- [لم یرد فی البرهان]
(7) [زاد فی البرهان: «تکون أنت فی بیتی إلی أن أعود قال»]
(8) [لم یرد فی کشف الیقین والبرهان]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 581
لها، فقال: ادعوا لی علیّاً، قال «1»: فأتاه «2» وبه رمد، فبصق فی عینه، فدفع «3» الرّایة إلیه، ففتح اللَّه علیه.
وأنزلت هذه الآیة: «ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم» الآیة، دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «4» علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً علیهم السلام، فقال «5»: اللَّهمّ هؤلاء أهلی.
قال أبو عیسی: هذا حدیث حسن غریب صحیح من هذا الوجه.
الخوارزمی، المناقب،/ 107- 108 رقم 115/ عنه: الحلّی، کشف الیقین،/ 60؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 287
وعن ابن عبّاس والحسن والشّعبیّ والسّدیّ قالوا فی حدیث المباهلة: إنّ وفد نجران أتوا النّبیّ صلی الله علیه و آله، ثمّ تقدّم الأسقف، فقال: یا أبا القاسم! موسی مَنْ أبوه؟ قال: عمران، قال: فیوسف مَنْ أبوه؟ قال: یعقوب، قال: فأنت مَنْ أبوک؟ قال: عبداللَّه بن عبدالمطّلب، قال: فعیسی مَنْ أبوه؟ فسکت النّبیّ صلی الله علیه و آله ینتظر الوحی، فهبط جبرئیل علیه السلام بهذه الآیة:
«إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب ثمّ قال له کن فیکون* الحقّ من ربّک فلا تکن من الممترین»، فقال الأسقف: لا نجد هذا فیما اوحی إلینا، قال: فهبط جبرئیل علیه السلام بهذه: «فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»، قال: أنصفت، فمتی نباهلک؟ قال: غداً إن شاء اللَّه، فانصرفوا وقالوا: انظروا إن خرج فی عدّة من أصحابه، فباهلوه، فإنّه کذّاب، وإن خرج فی خاصّة من أهله، فلا تباهلوه، فإنّه نبیّ،
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی کشف الیقین]
(2)- [البرهان: «فأتی علیّ»]
(3)- [فی کشف الیقین والبرهان: «ودفع»]
(4) [زاد فی البرهان: «إلی المباهلة»]
(5)- [البرهان: «ثمّ قال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 582
ولئن باهلنا لنهلکنّ. وقالت النّصاری: واللَّه إنّا لنعلم إنّه النّبیّ الّذی کنّا ننتظره، ولئن باهلناه لنهلکنّ ولا نرجع إلی أهل ولا مال، قالت الیهود والنّصاری: فکیف نعمل؟ قال أبو الحارث الأسقف: رأیناه رجلًا کریماً نغدوا علیه، فنسأله أن یقیلنا.
فلمّا أصبحوا، بعث النّبیّ صلی الله علیه و آله إلی أهل المدینة ومن حولها، فلم تبق بکر لم تر الشّمس إلّا خرجت وخرج رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وعلیّ بین یدیه، والحسن عن یمینه قابضاً بیده، والحسین عن شماله، وفاطمة خلفه، ثمّ قال: هلمّوا فهؤلاء أبناؤنا الحسن والحسین، وهؤلاء أنفسنا لعلیّ ونفسه، وهذه نساؤنا لفاطمة، قال: فجعلوا یستترون بالأساطین ویستتر بعضهم ببعض، تخوّفاً أن یبدأهم بالملاعنة، ثمّ أقبلوا حتّی برکوا بین یدیه، وقالوا:
أقلنا أقالک اللَّه یا أبا القاسم، قال: أقلتکم، وصالحوه علی ألفی حلّة.
الخوارزمی، المناقب،/ 159- 160 رقم 189
أخبرنا أبو جعفر محمّد بن أبی علیّ فی کتابه، أنا أبو بکر الصّفّار، أنا أحمد بن علیّ ابن منجویه، أنا أبو أحمد الحاکم، قال: أبو الحسن علیّ بن أبی طالب، وإسم أبی طالب عبد مناف بن عبدالمطّلب، وعبدالمطّلب اسمه شیبة بن هاشم، وهاشم اسمه عمرو بن عبد مناف، وعبد مناف اسمه المغیرة، وقیل: الحارث بن قصیّ، و [قصیّ] اسمه زید، وإنّما سمِّی قصیّاً لأنّه کان قاصیاً عن قومه فی قضاعة، ثمّ قدم وقریش متفرّقة فی القبائل، فجمعها حول الکعبة، وسمّی أیضاً مجمّعاً، ابن کلاب بن مرّة بن کعب بن لؤی بن غالب ابن فهر بن مالک بن النّضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن إلیاس بن مظر «1» القرشیّ الهاشمیّ، وامّه فاطمة بنت أسد بن هاشم بن عبد مناف، توفّیت مسلمة قبل الهجرة، وقد زعم قوم أ نّها هاجرت وصلّی علیها رسول اللَّه (ص) ودفنها وبکی علیها، فإنّها کانت بارّة به «2»، قیّمة بأمره.
وکان علیّ أصغر بنی أبی طالب، وکان أصغر من جعفر بعشر سنین، وکان علیّ من
__________________________________________________
(1) [ط المحمودی: «مضر»]
(2) [ط المحمودی: «له»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 583
النّبیّ (ص) بمنزلة هارون من موسی، وصلّی القبلتین جمیعاً، وهاجر الهجرة الاولی، وشهد المشاهد کلّها إلّاتبوک، ردّه رسول اللَّه (ص)، فقال: «اخلفنی فی أهلی»، وقال: «ألا ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی»؟
وقال یوم خیبر: «لأعطینّ الرّایة رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله، ویحبّه اللَّه ورسوله»، فتطاول لها أصحاب محمّد (ص)، فقال: «ادعوا لی علیّاً»، فأتی به أرمد، فبصق فی عینیه، ودفع إلیه الرّایة، ففتح اللَّه علیه.
ولمّا نزلت «ندع أبناءنا وأبناءکم»، دعا علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً، وقال: «اللَّهمّ هؤلاء أهلی».
وقال (ص): «أ نّه أقضی الامّة».
کان ابن عمّ نبیّ اللَّه (ص) وختنه علی ابنته، وأبا سبطیه، شهد له رسول اللَّه (ص) بالجنّة، ومات وهو عنه راضٍ، رحمه اللَّه وحشرنا فی زمرته.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 45/ 12- 13 رقم 9004، علیّ بن أبی طالب علیهما السلام (ط المحمودی)، 1/ 20- 21
أخبرنا أبو عبداللَّه الحسین بن عبدالملک، أنا سعید بن أحمد بن محمّد العیّار.
ح وأخبرنا أبو عبداللَّه الحسین بن أحمد بن علیّ، وأبو القاسم زاهر بن طاهر، قالا:
أنا أحمد بن منصور بن خلف، قالا: أنا أبو الفضل عبیداللَّه بن محمّد بن عبداللَّه الفامیّ «1»، أنا أبو العبّاس السّرّاج، نا قتیبة بن سعید، نا حاتم بن إسماعیل، عن بکیر بن مسمار، عن عامر بن سعد بن أبی وقّاص، عن أبیه قال «2»: أمر معاویة بن أبی سفیان سعداً، فقال: ما یمنعک أن تسبّ أبا تراب؟ فقال: أما ما ذکرت ثلاثاً قالهنّ له رسول اللَّه (ص) «3»- فلئن
__________________________________________________
(1) [ط المحمودی: «القاضی»]
(2) [فی المختصر مکانه: «وحدّث سعد بن أبی وقّاص قال ...»]
(3) [زاد فی ط المحمودی: «فلن أسبّه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 584
تکون «1» لی واحدة منه أحبّ إلیَّ من حمر النّعَم-.
سمعت رسول اللَّه (ص) یقول وخلّفه فی بعض مغازیه، فقال له علیّ: یا رسول اللَّه تخلّفنی مع النّساء والصّبیان؟ فقال له رسول اللَّه (ص): «أما ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لا نبیّ «2» بعدی».
وسمعته یقول یوم خیبر: «لأعطینّ الرّایة رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله ویحبّه اللَّه ورسوله»، قال: «3» فتطاول لها «3»، قال: «ادعوا لی علیّاً»، فأتی به أرمد، فبصق «4» فی عینه- وقال العیّار «4» فی عینیه- ودفع الرّایة إلیه، ففتح اللَّه علیه.
ولمّا نزلت هذه الآیة: «نَدْعُ أبناءَنا وأبناءَکُم» دعا رسول اللَّه (ص) علیّاً، وفاطمة، وحسناً، وحسیناً، فقال: «اللَّهمّ هؤلاء أهلی».
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 45/ 85- 86 رقم 9130، علیّ بن أبی طالب علیهما السلام (ط. المحمودی)، 1/ 206- 207، مختصر ابن منظور، 7/ 332
وکانا حجّة اللَّه لنبیِّه فی المباهلة فی الصّغر وحجّة اللَّه علی الامّة بعد أبیهما. وهما الکاملان فی الصّبا وتفسیر ذلک، أنّ النّبیّ صلی الله علیه و آله لم یبایع صبیّاً فی ظاهر الحال، فبیعة رسول اللَّه لهما من برهان کما لهما فی الصّغر، وحجّة اختصاص اللَّه لهما، وقد أوجب اللَّه لهما الثّواب فی حال الطّفولیّة، إذ فعلا ما فعل أبواهما حتّی أنزل اللَّه «هل أتی» کما حکی اللَّه عن عیسی فی المهد.
الرّاوندی، ألقاب الرّسول (من میراث حدیث الشّیعة)، 1/ 54
ومنها: لمّا قدم وفد نجران علیه «5»، فدعا النّبیّ صلی الله علیه و آله العاقب والطّیِّب رئیسهم إلی الإسلام، فقالا: أسلمنا قبلک.
__________________________________________________
(1) [المختصر: «یکون»]
(2) [المختصر: «نبوّة»]
(3- 3) [فی ط المحمودی: «فتطاول لها ثمّ»، وفی المختصر: «فتطاولنا لها»]
(4- 4) [لم یرد فی المختصر]
(5) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 585
فقال: کذبتما، یمنعکما من ذلک حبّ الصّلیب وشرب الخمر.
فدعاهما إلی الملاعنة، فواعداه علی أن یغادیاه.
فغدا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وقد «1» أخذ بید علیّ والحسن والحسین وفاطمة علیهم السلام.
فقالا: أتی بخواصّه واثقاً بدیانتهم. فأبوا الملاعنة.
فقال صلی الله علیه و آله: لو فعلا «2» لأضرم الوادی «2» ناراً.
الرّاوندی، الخرائج والجرائح، 1/ 134- 135 رقم 220/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 341
ثمّ قدم وفد نجران بضعة عشر رجلًا، العاقب أمیرهم واسمه عبد المسیح، وأبو حارثة علقمة الأسقف وهو حبرهم وإمامهم، فقال الأسقف: ما تقول یا محمّد فی السّیّد المسیح؟
قال: هو عبداللَّه ورسوله. [قال: بل هو کذا وکذا. فقال صلی الله علیه و آله: بل هو کذا وکذا]. فترادّا، فنزل: «إنّ مثل عیسی عند اللَّهِ کمثلِ آدم»، فقالوا: نباهلک غداً. فلمّا کان من الغد، قال أبو حارثة لأصحابه: إن کان غدا بولده فاحذروا مباهلته، وإن غدا بأصحابه فباهلوه.
فغدا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله آخذاً بید الحسن والحسین تتبعه فاطمة وبین یدیه علیّ علیهم السلام، فجثا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علی رکبتیه، فقال أبو حارثة: جثا کما جثا الأنبیاء للمباهلة. فکعّ ولم یقدم للمباهلة، فقالوا: یا أبا القاسم إنّا لا نباهلک ولکن نصالحک.
الرّاوندی، قصص الأنبیاء،/ 354- 355 رقم 430
الصّقعب بن زهیر: إنّه سأل أمیر المؤمنین علیه السلام عن التّختّم فی الیمین؟ فقال: لمّا أنزل اللَّه علی نبّیه: «قل تعالوا ندع أبناءنا» الآیة، قال جبرئیل: یا رسول اللَّه! ما من نبیّ إلّا وأنا بشیره ونذیره، فما افتخرت بأحد من الأنبیاء إلّابکم أهل البیت. فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله:
یا جبرئیل! أنت منّا؟ فقال جبرئیل: أنا منکم؟ فقال رسول اللَّه: أنت منّا یا جبرئیل.
فقال: یا رسول اللَّه! بیِّن لی لیکون لی فرج لُامّتک. فأخذ النّبیّ صلی الله علیه و آله خاتمه بشماله، فقال:
__________________________________________________
(1) [البحار: «ولقد»]
(2- 2) [البحار: «لأمطر الوادی علیهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 586
أنا رسول اللَّه أوّلکم، وثانیکم علیّ، وثالثکم فاطمة، ورابعکم الحسن، وخامسکم الحسین، وسادسکم جبرئیل، وجعل خاتمه فی إصبعه الیمنی، فقال: أنت سادسنا یا جبرئیل، فقال جبرئیل: یا رسول اللَّه! ما من أحد تختّم بیمینه وأراد بذلک سنّتک ورأیته یوم القیامة متحیِّراً إلّاأخذت بیده وأوصلته إلیک وإلی أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب.
ابن شهرآشوب، المناقب، 2/ 303
وقد أجمع المفسِّرون بأنّ المراد بأبنائنا الحسن والحسین.
ابن شهرآشوب، المناقب، 3/ 368/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 277
وفی أخری لمسلم: قال سعد بن أبی وقّاص: لمّا نزلت قوله تعالی: «قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم»، دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام وقال:
اللَّهمّ هؤلاء أهلی.
ابن شهرآشوب، المناقب، 3/ 368- 369/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 343
أبو نعیم الإصفهانیّ فیما نزل من القرآن فی أمیر المؤمنین علیه السلام أ نّه قال الشّعبیّ، قال جابر: «أنفسنا وأنفسکم» رسول اللَّه وعلیّ، «وأبناءنا وأبناءکم» الحسن والحسین، «ونساءنا» فاطمة. وروی الواحدیّ فی أسباب نزول القرآن بإسناده عن عبداللَّه بن أحمد بن حنبل، عن أبیه. وروی ابن البیع فی معرفة علوم الحدیث عن الکلبیّ، عن أبی صالح، عن ابن عبّاس. وروی مسلم فی الصّحیح، والتّرمذیّ فی الجامع، وأحمد بن حنبل فی المسند، وفی الفضائل أیضاً، وابن بطّة فی الإبانة، وابن ماجة القزوینیّ فی السّنن، والأشنهیّ فی اعتقاد أهل السّنّة، والخرکوشیّ فی شرف النّبیّ؛ وقد رواه محمّد بن إسحاق، وقتیبة ابن سعید، والحسن البصریّ، ومحمود الزّمخشریّ، وابن جریر الطّبریّ، والقاضی أبو یوسف، والقاضی المعتمد أبو العبّاس، وروی عن ابن عبّاس وسعید بن جبیر، ومجاهد، وقتادة، والحسن، وأبی صالح، والشّعبیّ، والکلبیّ، ومحمّد بن جعفر بن الزّبیر، وأسد «1» أبو الفرج الإصفهانیّ فی الأغانی عن شهر بن حوشب، وعن عمر بن علیّ، وعن الکلبیّ، وعن أبی
__________________________________________________
(1) [البحار: «وأسند»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 587
صالح، وعن ابن عبّاس، وعن الشّعبیّ، وعن الثّمالیّ، وعن شریک، وعن جابر، وعن أبی رافع، وعن الصّادق، وعن الباقر، وعن أمیر المؤمنین علیهم السلام.
وقد اجتمعت الإمامیّة والزّیدیّة مع اختلاف روایاتهم علی ذلک، ومجمع الحدیث من الطّرق جمیعاً: أنّ وفد نجران کانوا أربعین رجلًا، وفیهم السّیّد والعاقب والقیس والحارث وعبد المسیح بن یونان أسقف نجران، فقال الأسقف: یا أبا القاسم! موسی من أبوه؟
قال: عمران، قال: فیوسف من أبوه؟ قال: یعقوب، قال: فأنت من أبوک؟ قال: أبی عبداللَّه بن عبدالمطّلب. قال: فعیسی من أبوه؟ فأعرض النّبیّ عنهم، فنزل: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه» الآیة، فتلاها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فغشی علیه، فلمّا أفاق، قال: أتزعم أنّ اللَّه تعالی أوحی إلیک أنّ عیسی خلق من تراب؟ ما نجد هذا فیما أوحی إلیک، ولا نجده فیما أوحی إلینا، ولا یجده هؤلاء الیهود فیما اوحی إلیهم، فنزل: «فمَن حاجّک فیه من بعد ما جاءکَ من العلم» الآیة، قال: أنصفتنا یا أبا القاسم، فمتی نباهلک؟ فقال: بالغداة إن شاء اللَّه. وانصرف النّصاری، فقال السّیّد للحارث «1»: ما تصنعون بمباهلته؟ قال «2»: إن کان کاذباً ما نصنع بمباهلته شیئاً، وإن کان صادقاً لنهلکنّ. فقال الأسقف: إن غدا فجاء بولده وأهل بیته فاحذروا مباهلته، وإن غدا بأصحابه فلیس بشی‌ء.
فغدا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله محتضناً الحسین، آخذاً بید الحسن، وفاطمة تمشی خلفه، وعلیّ خلفها. وفی روایة: آخذ بید علیّ، والحسن والحسین بین یدیه، وفاطمة تتّبعه، ثمّ جثی برکبتیه وجعل علیّاً أمامه بین یدیه، وفاطمة بین کتفیه، والحسن عن یمینه، والحسین عن یساره، وهو یقول لهم: إذا دعوت فأمّنوا. فقال الأسقف: جثی واللَّه محمّد کما یجثو الأنبیاء للمباهلة، وخافوا، فقالوا: یا أبا القاسم! أقلنا أقال اللَّه عثرتک. فقال: نعم قد أقلتکم، فصالحوه علی ألفی حلّة، وثلاثین درعاً، وثلاثین فرساً، وثلاثین جملًا، ولم یلبث السّیّد والعاقب إلّایسیراً حتّی رجعا إلی النّبیّ صلی الله علیه و آله وأسلما، وأهدی العاقب له حلّة وعصا
__________________________________________________
(1) [البحار: «لأبی الحارث»]
(2)- [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 588
وقدحاً ونعلین. وروی أ نّه قال النّبیّ صلی الله علیه و آله: والّذی نفسی بیده إنّ العذاب قد تدلّی علی أهل نجران، ولو لاعنوا لمسخوا قردة وخنازیر، ولأضرم علیهم الوادی ناراً، ولاستأصل اللَّه نجران وأهله حتّی الطّیر علی رؤوس الشّجر، ولما حال الحول علی النّصاری کلّهم حتّی یهلکوا. وفی روایة: لو باهلتمونی بمن تحت الکساء لأضرم اللَّه علیکم ناراً تأجّج «1»، ثمّ ساقها إلی من وراءکم فی أسرع من طرفة العین فأحرقتهم تأجّجاً، وفی روایة: لو لاعنونی لفلعت دار کلّ نصرانیّ فی الدّنیا. وفی روایة: أما والّذی نفسی بیده لو لاعنونی ما حال الحول وبحضرتهم منهم بشر.
وکانت المباهلة یوم الرّابع والعشرین من ذی الحجّة، وروی یوم الخامس والعشرین، والأوّل أظهر.
ابن شهرآشوب، المناقب، 3/ 369- 370/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 343- 344
روی عمرو بن شمر، عن جابر الجعفیّ، عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیه وعلی آبائه السّلام، [...].
فلمّا رأی أمیر المؤمنین علیه السلام ما همّ القوم به من البیعة لعثمان، قام فیهم لیتّخذ علیهم الحجّة، فقال علیه السلام لهم:
اسمعوا منِّی کلامی، فإن یک ما أقول حقّاً فاقبلوا، وإن یک باطلًا فانکروا، ثمّ قال [...].
نشدتکم باللَّه هل فیکم أحد أخذ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بیده وید امرأته وابنیه، حین أراد أن یباهل نصاری أهل نجران غیری؟ قالوا: لا «2»، [...].
أبو منصور الطّبرسی، الاحتجاج، 1/ 192، 201
رُوی أ نّه علیه السلام لمّا أورد الدّلائل علی نصاری نجران، ثمّ إنّهم أصرّوا علی جهلهم،
__________________________________________________
(1) [البحار: «تتأجّج»]
(2) [راجع: «احتجاج أمیر المؤمنین علیه السلام بالحسن والحسین علیهما السلام یوم الشّوری»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 589
فقال «1» علیه السلام: «إنّ اللَّه أمرنی إن لم تقبلوا الحجّة أن أباهلکم»، فقالوا: یا أبا القاسم! بل نرجع فننظر فی أمرنا، ثمّ نأتیک. فلمّا رجعوا، قالوا للعاقب- وکان ذا رأیهم-: یا عبد المسیح! ما تری؟ فقال: واللَّه لقد عرفتم یا معشر النّصاری أنّ محمّداً نبیّ مرسل، ولقد جاءکم بالکلام «2» الحقّ فی «2» أمر صاحبکم، واللَّه ما باهل قوم نبیّاً قطّ، فعاش کبیرهم ولا نبت صغیرهم، ولئن فعلتم لکان الاستئصال، فإن أبیتم إلّاالإصرار علی دینکم والإقامة علی ما أنتم علیه، فوادعوا الرّجل وانصرفوا إلی بلادکم. «3» وکان رسول اللَّه (ص) خرج «3» وعلیه مرط من شعر أسود، وکان قد احتضن الحسین وأخذ بید الحسن، وفاطمة تمشی خلفه، وعلیّ رضی الله عنه خلفها، وهو یقول: إذا دعوت فأمّنوا، فقال أسقف نجران: یا معشر النّصاری! إنِّی لأری وجوهاً لو سألوا «4» اللَّه أن یزیل جبلًا من مکانه لأزاله بها، فلا تباهلوا فنهلکوا «5» ولا یبقی علی وجه الأرض نصرانیّ إلی یوم القیامة. ثمّ قالوا: یا أبا القاسم، رأینا أن لا نباهلک وأن نقرّک علی دینک. فقال صلوات اللَّه علیه: فإذا أبیتم المباهلة فأسلموا، یکن لکم ما للمسلمین، وعلیکم ما علی المسلمین، فأبوا، فقال: فإنِّی أناجزکم القتال «6»، فقالوا: ما لنا بحرب العرب «7» طاقة، ولکن نصالحک علی أن لا تغزونا ولا تردنا عن دیننا، علی أن نؤدّی إلیک فی «8» کلّ عام ألفی حلّة: ألفاً فی صفر، وألفاً فی رجب، وثلاثین درعاً عادیة من حدید، فصالحهم علی ذلک، وقال: والّذی نفسی بیده، إنّ الهلاک قد تدلّی علی أهل نجران، ولو لاعنوا لمسخوا قردة وخنازیر، ولاضطرم علیهم الوادی ناراً، ولاستأصل اللَّه نجران وأهله، حتّی الطّیر علی رؤوس الشّجر، ولما حال الحول علی النّصاری کلّهم حتّی یهلکوا.
__________________________________________________
(1) [تفسیر الغرائب: «قال»]
(2- 2) [تفسیر الغرائب: «الفصل من»]
(3- 3) [تفسیر الغرائب: «فأتوا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وقد خرج»]
(4) [تفسیر الغرائب: «دعت»]
(5) [تفسیر الغرائب: «فتهلکوا»]
(6) [تفسیر الغرائب: «أن أحاربکم»]
(7)- [أضاف فی تفسیر الغرائب: «المسلمین»]
(8) [لم یرد فی تفسیر الغرائب]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 590
الفخر الرّازی، التّفسیر الکبیر،/ 80/ مثله النّیسابوری، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، 3/ 213
قال جابر بن عبداللَّه فیما رواه عنه أهل السِّیر: قدم وفد نجران علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وفیهم السّیّد والعاقب وجماعة من الأساقفة، فقالوا: من أبو موسی؟ فقال: عمران. قالوا:
فأنت؟ قال: أبی عبداللَّه بن عبدالمطّلب. قالوا: فعیسی من أبوه؟ فسکت ینتظر الوحی، فنزل قوله تعالی: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب». قالوا: لا نجدها فیما اوحی إلی أنبیائنا. فقال: کذبتم، فنزل قوله تعالی: «فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» الآیة. قالوا: أنصفت، فمتی نباهلک؟ قال:
غداً إن شاء اللَّه، فانصرفوا، وقال بعضهم لبعض: إن خرج فی عدّة من أصحابه، فباهلوه لأ نّه غیر نبیّ، وإن خرج فی أهل بیته، فلا تباهلوه فإنّه نبیّ صادق، ولئن باهلتموه لتهلکنّ. ثمّ بعث رسول اللَّه صلی الله علیه و آله إلی أهل المدینة ومن حولها، فلم یبق بکر ولا عانس إلّا وخرجت؛ وخرج رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وعلیّ علیه السلام بین یدیه، والحسن عن یمینه، والحسین عن شماله، وفاطمة علیها السلام خلفه، ثمّ قال: هلمّوا، فهؤلاء أبنائنا، وأشار إلی الحسن والحسین، وهذه نسائنا یعنی فاطمة، وهذه أنفسنا یعنی نفسی وأشار إلی علیّ علیه السلام. فلمّا رأی القوم ذلک خافوا وجاؤوا إلی بین یدیه، فقالوا: أقلنا أقالک اللَّه. فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله: والّذی نفسی بیده، لو خرجوا لامتلأ الوادی علیهم ناراً.
سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواصّ،/ 23- 24
وقد أخرج مسلم، عن عامر بن سعد بن أبی وقّاص، قال: أمر معاویة بن أبی سفیان سعداً وقال له: ما منعک أن تسبّ أبا تراب؟ فقال سعد: أما ما ذکرت ثلاثاً، سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله قالهنّ له فلن أسبّه أبداً لأن یکون لی واحدة منهنّ أحبّ إلیَّ من حمر النّعم. وذکر منها حدیث الرّایة وسنذکره فیما بعد إن شاء اللَّه تعالی، والثّانیة لمّا نزل قوله تعالی: «ندع أبناءنا وأبناءکم» الآیة، دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام وقال: اللَّهمّ هؤلاء أهلی. والثّالثة سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وقد خلّفه فی بعض مغازیه، فقال: یا رسول اللَّه ترکتنی مع النّساء والصّبیان؟ فقال: ألا ترضی، وذکر الحدیث.
سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواصّ،/ 27
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 591
أخبرنا المشایخ الحفّاظ محمّد بن أبی جعفر بن علیّ القرطبیّ ببصری، والحسن بن سالم بن علیّ الوزیر بمدینة الرّسول صلی الله علیه و آله، والقاضی أحمد بن القاضی محمّد بدمشق، قالوا:
أخبرنا أبوعبداللَّه محمّد بن علیّ الحرابیّ، وأخبرنا إبراهیم بن الأزهر الصّریفینیّ، والحسن ابن محمّد المحتسب، ومفضل المقدسیّ، ومحمّد بن محمود الحافظ، قالوا: أخبرنا أبو الحسن ابن علیّ الطوسیّ، وأخبرنا إبراهیم بن برکات القرشیّ، وعتیق بن سلامة السّلمانیّ، ومحمّد بن هبّة اللَّه الشّیرازی، قالوا: أخبرنا الحافظ أبو القاسم علیّ بن عساکر الدّمشقیّ، قالوا:
أخبرنا أبو عبداللَّه محمّد بن الفضل الفراویّ، أخبرنا عبدالغافر بن محمّد، أخبرنا محمّد بن عیسی، أخبرنا إبراهیم بن محمّد، أخبرنا أبو الحسین مسلم بن الحجّاج الحافظ، أخبرنا قتیبة بن سعید، ومحمّد بن عبّاد، قالا: حدّثنا حاتم بن إسماعیل، عن بکیر بن مسمار، عن عامر بن سعد بن أبی وقّاص، عن أبیه، قال: لمّا نزلت هذه الآیة: «ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم»، دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم علیّاً، وفاطمة، وحسناً، وحسیناً، فقال: اللّهمّ هؤلاء أهلی.
أخرجه الحافظ أبو الحسین مسلم بن الحجّاج فی صحیحه کما سقناه.
الکنجی، کفایة الطّالب،/ 141- 143
روینا ذلک بالأسانید الصّحیحة والرّوایات الصّریحة إلی أبی المفضّل محمّد بن المطّلب الشّیبانیّ رحمه الله من کتاب المباهلة، ومن أصل کتاب الحسن بن إسماعیل بن أشناس من کتاب عمل ذی الحجّة، فیما رویناه بالطّرق الواضحة عن ذوی الهمم الصّالحة، لا حاجة إلی ذکر أسمائهم، لأنّ المقصود ذکر کلامهم، قالوا:
لمّا فتح النّبیّ صلی الله علیه و آله مکّة، وانقادت له العرب، وأرسل رسله ودعاته إلی الامم، وکاتب الملکین، کسری وقیصر، یدعوهما إلی الإسلام، وإلّا أقرّا بالجزیة والصّغار، وإلّا أذنا بالحرب العوان، أکبر شأنه نصاری نجران وخلطاؤهم من بنی عبد المدان وجمیع بنی الحارث بن کعب، ومن ضوی إلیهم، [...].
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 592
قال: فحدّثنی رجل صدق من النّجرانیّة ممّن کان یلزم السّیّد والعاقب ویخفّ لهما فی‌بعض أمورهما ویطّلع علی کثیر من شأنهما، قال: لمّا حضرت الجامعة بلغ ذلک من السّیّد والعاقب کلّ مبلغ لعلمهما بما یهجمان علیه فی تصفّحهما «1» من دلائل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وصفته، وذکر أهل بیته وأزواجه وذرّیّته، وما یحدث فی امّته وأصحابه من بوائق الامور من بعده إلی فناء الدّنیا وانقطاعها.
فأقبل أحدهما علی صاحبه، فقال: هذا یوم ما بورک لنا فی طلوع شمسه، لقد شهدته أجسامنا وغابت عنه آراؤنا بحضور طغاتنا «2» وسفلتنا، ولقلّ ما شهد سفهاء قوم مجمعة إلّا کانت لهم الغلبة، قال الآخر: فهم شرّ غالب لمن غلب، إنّ أحدهم لیفیق «3» بأدنی کلمة ویفسد فی بعض ساعة «4» ما لا یستطیع الآسی الحلیم له رتقاً، ولا الخولّی النّفیس إصلاحاً له فی حول مجرّم له ذلک، لأنّ السّفیه هادم والحلیم بان وشتّان بین البناء والهدم.
قال: فانتهز حارثة الفرصة فأرسل فی خیفة «5» وسرّ إلی النّفر من أصحاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فاستحضرهم استظهاراً بمشهدهم، فحضروا فلم یستطع «6» الرّجلان فضّ ذلک المجلس ولا إرجاؤه، وذلک لما بیّنّا «7» من تطلّع عامّتهما من نصاری نجران إلی معرفة ما تضمّنت الجامعة من صفة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وانبعاث «8» له مع حضور رسل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لذلک، وتألیب حارثة علیهما فیه، وصفو أبی حارثة شیخهم إلیه.
قال: قال لی ذلک الرّجل النّجرانیّ، فکان الرّأی عندهما أن ینقادا لما یدهمهما من هذا
__________________________________________________
(1) [البحار: «تصفّحها»]
(2) [البحار: «طغامنا»]
(3) [البحار: «لیفتق»]
(4) [البحار: «ساعته»]
(5) [البحار: «خفیة»]
(6) [البحار: «فلم یستطمع»]
(7) [البحار: «تبیّنّا»]
(8) [البحار: «وانبعاثهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 593
الخطب، ولا یظهران شماساً منه ولا نفوراً، حذار أن یطرقا الظّنّة فیه إلیهما، وأن یکونا أیضاً أوّل معتبر للجامعة، ومستحثّ لهما لئلّا یفتات فی شی‌ء من ذک «1» المقام والمنزلة علیهما، ثمّ «2» یستبین أنّ «2» الصّواب فی الحال ویستجدانه لیأخذان بموجبه فتقدّما لما تقدّم فی أنفسهما من ذلک إلی الجامعة وهی بین یدی أبی حارثة وحاذاهما حارثة بن أثال وتطاولت إلیهما فیه الأعناق، وحفّت رسل رسول اللَّه- صلی الله علیه و آله- بهم، فأمر أبو حارثة بالجامعة، ففتح طرفها واستخرج منها صحیفة آدم الکبری المستودعة علم ملکوت اللَّه عزّ وجلّ جلاله وما ذرء وما برء فی أرضه وسمائه، وما وصلهما جلّ جلاله «3» من ذکر عالمیه، وهی الصّحیفة الّتی ورثها شیث من أبیه آدم علیه السلام عمّا دعا من الذّکر المحفوظ.
فقرأ القوم السّیّد والعاقب وحارثة فی الصّحیفة تطلّباً لما تنازعوا فیه من نعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وصفته ومن حضرهم یومئذ من النّاس إلیهم مضجّون مرتقبون لما یستدرک من ذکری ذلک، فألفوا فی المسباح الثّانی من فواصلهما «4»: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، أنا اللَّه لا إله إلّاأنا الحیّ القیّوم، معقّب الدّهور وفاصل الأمور، سبقت بمشیّتی الأسباب وذلّلت بقدرتی الصّعاب، فأنا العزیز الحکیم الرّحمن الرّحیم، ارحم تُرحم «5»، سبقت رحمتی غضبی، وعفوی عقوبتی، خلقت عبادی لعبادتی وألزمتهم حجّتی، ألا إنِّی باعث فیهم رسلی ومنزل علیهم کتبی، أبرم ذلک من لدن أوّل مذکور من بشر إلی أحمد نبیِّی وخاتم رسلی، ذاک الّذی أجعل علیه صلواتی، وأسلک فی قلبه برکاتی، وبه أکمل أنبیائی ونذری.
قال آدم علیه السلام: إلهی! من هؤلاء الرّسل ومن أحمد هذا الّذی رفعت وشرّفت؟ قال:
کلّ من ذرِّیّتک وأحمد عاقبهم «6»، قال: ربّ بما أنت باعثهم ومرسلهم؟ قال: بتوحیدی، ثمّ
__________________________________________________
(1) [البحار: «ذلک»]
(2- 2) [البحار: «یستبینان»]
(3) [زاد فی البحار: «به»]
(4) [البحار: «فواصلها»]
(5) [البحار: «وأترحّم»]
(6) [زاد فی البحار: «ووارثهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 594
أقفِّی ذلک بثلاثمائة وثلاثین شریعة، أنظمها وأکملها لأحمد جمیعاً، فأذنت لمَن جاءنی بشریعة منها مع الإیمان بی وبرسلی أن أدخله الجنّة، ثمّ ذکر ما جملته: إنّ اللَّه تعالی عرض علی آدم علیه السلام معرفة الأنبیاء علیهم السلام وذرِّیّتهم ونظرهم «1» آدم.
ثمّ قال ما هذا لفظه: ثمّ نظر آدم علیه السلام إلی نور قد لمع فسدّ الجوّ المنخرق، فأخذ بالمطالع من المشارق، ثمّ سری کذلک حتّی طبّق المغارب، ثمّ سَما حتّی بلغ ملکوت السّماء، فنظر، فإذا هو نور محمّد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وإذا الأکناف به قد تضوّعت طیّباً، وإذاً أنوار أربعة قد اکتنفته عن یمینه وشماله ومن خلفه وأمامه أشبه شی‌ء به أرجاً ونوراً ویتلوها أنوار من بعدها تستمدّ منها، وإذا هی شبیه «2» بها فی ضیائها وعظمها ونشرها، ثمّ دنت منها فتکلّلت علیها وحفّت بها ونظر، فإذا أنوار من بعد ذلک فی مثل عدد الکواکب ودون منازل الأوائل جدّاً جدّاً، وبعض هذه أضوأ من بعض، وهی «3» فی ذلک متفاوتون جدّاً، ثمّ طلع علیه سواد کاللّیل وکالسّیل ینسلون من کلّ وجهة وأوب، فأقبلوا کذلک حتّی ملؤوا القاع والأکم، فإذا هم أقبح شی‌ء صوراً وهیئة وأنتنه ریحاً.
فبهر آدم علیه السلام ما رأی من ذلک وقال: یا عالم الغیوب وغافر الذّنوب، ویا ذا القدرة القاهرة والمشیّة الغالبة! من هذا الخلق السّعید الّذی کرّمت ورفعت علی العالمین، ومن هذه الأنوار المنیفة «4» المکتنفة له؟
فأوحی اللَّه عزّ وجلّ إلیه: یا آدم! هذا وهؤلاء وسیلتک ووسیلة من أسعدت من خلقی، هؤلاء السّابقون المقرّبون، والشّافعون المشفّعون، وهذا أحمد سیِّدهم وسیِّد بریّتی، اخترته بعلمی، واشتققت اسمه من اسمی، فأنا المحمود وهو محمّد، وهذا صنوه ووصیّه،
__________________________________________________
(1) [البحار: «ونظر إلیهم»]
(2) [البحار: «شبیهة»]
(3) [البحار: «هم»]
(4) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 595
آزرته به وجعلت برکاتی وتطهیری فی عقبه، وهذه سیِّدة إمائی والبقیّة فی علمی من أحمد نبیِّی، وهذان السّبطان والخلفان لهم، وهذه الأعیان المضارع «1» نورها أنوارهم بقیّة منهم، إلّاأنّ کلّاً اصطفیت وطهّرت وعلی کلٍّ بارکت وترحّمت، فکلّاً بعلمی جعلت قدوة عبادی ونور بلادی.
ونظر، فإذا شبح فی آخرهم یزهر فی ذلک الصّفیح کما یزهر کوکب الصّبح لأهل الدّنیا، فقال اللَّه تبارک وتعالی: وبعبدی هذا السّعید أفکّ عن عبادی الأغلال، وأضع عنهم الآصار، وأملأ أرضی به حناناً ورأفة وعدلًا کما ملئت من قبله قسوة وقشعریّة وجوراً.
قال آدم علیه السلام: ربّ! إنّ الکریم من کرّمت وإنّ الشّریف من شرّفت، وحقّ یا إلهی لمن رفعت وأعلیت أن یکون کذلک، فیا ذا النّعم الّتی لاتنقطع، والإحسان الّذی لا یجازی ولا ینفد، بِمَ بلغ عبادک هؤلاء العالون هذه المنزلة من شرف عطائک وعظیم فضلک وحبائک، و «2» کذلک من کرّمت من عبادک المرسلین؟
قال اللَّه تبارک وتعالی: إنّی أنا اللَّه لا إله إلّاأنا الرّحمن الرّحیم، العزیز الحکیم، عالم الغیوب ومضمرات القلوب، أعلم ما لم یکن ممّا یکون کیف یکون، وما لا یکون کیف لو کان یکون، وإنِّی اطّعلت یا عبدی فی علمی علی قلوب عبادی، فلم أر فیهم أطوع لی ولا أنصح لخلقی من أنبیائی ورسلی، فجعلت لذلک فیهم روحی وکلمتی، وألزمتهم عب‌ء حجّتی، واصطفیتهم علی البرایا برسالتی و «3» ولایتی، ثمّ ألقیت بمکانتهم «3» تلک فی منازلهم حوامّهم وأوصیائهم «4» من بعدی ودائع حجّتی والسّادة «4» فی بریّتی، لأجبر بهم کسر عبادی وأقیم بهم أودهم ذلک، أنِّی بهم وبقلوبهم لطیف خبیر، ثمّ اطّلعت علی «5» قلوب المصطفین
__________________________________________________
(1) [البحار: «الضّارع»]
(2) [لم یرد فی البحار]
(3- 3) [البحار: «وحیی، ثمّ ألقیت بمکاناتهم»]
(4- 4) [البحار: «من بعد فألحقتهم بأنبیائی ورسلی، وجعلتهم من بعدهم ودایع حجّتی والأساة»]
(5) [البحار: «فی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 596
من رسلی، فلم أجد فیهم أطوع «1» ولا أنصح لخلقی من محمّد خیرتی وخالصتی، فاخترته علی علم ورفعت ذکره إلی ذکری، ثمّ وجدت قلوب حامّته اللّاتی من بعده علی صبغة قلبه، فألحقتهم به وجعلتهم ورثة کتابی ووحیی، وأوکار حکمتی ونوری، وآلیت بی أ لّاأعذِّب بناری من لقینی معتصماً بتوحیدی وجعل «2» مودّتهم أبداً.
ثمّ أمرهم أبو حارثة أن یصیروا إلی صحیفة شیث الکبری الّتی انتهی میراثها إلی إدریس النّبیّ علیه السلام، قال: وکان کتابتها بالقلم السّریانیّ القدیم، وهو الّذی کتب به من بعد نوح علیه السلام من ملوک الهیاطلة وهم النّمادرة، قال: فاقتصّ القوم الصّحیفة وأفضوا منها إلی هذا الرّسم.
قال «3»: اجتمع إلی إدریس علیه السلام قومه وصحابته، وهو یومئذ فی بیت عبادته من أرض کوفان، فخبّرهم فیما اقتصّ علیهم، قال: إنّ بنی أبیکم آدم علیه السلام الصّلبیّة «4» وبنی بنیه وذرّیّته اختصموا فیما بینهم وقالوا: أیّ الخلق عندکم أکرم علی اللَّه عزّ وجلّ وأرفع لدیه مکانة وأقرب منه منزلة؟ فقال بعضهم: أبوکم آدم علیه السلام خلقه اللَّه عزّ وجلّ بیده وأسجد له ملائکته وجعله الخلیفة فی أرضه وسخّر له جمیع خلقه، وقال آخرون: بل الملائکة الّذین لم یعصوا اللَّه عزّ وجلّ، «5» وقال بعضهم: لا بل رؤساء الملائکة الثّلاثة: جبرئیل ومیکائیل وإسرافیل علیهم السلام، وقال بعضهم: لا بل أمین اللَّه جبرئیل علیه السلام.
فانطلقوا إلی آدم علیه السلام فذکروا الّذی قالوا واختلفوا فیه، فقال: یا بنیّ! أنا أخبرکم بأکرم الخلائق جمیعاً علی اللَّه عزّ وجلّ، إنّه واللَّه لمّا أن نفخ فیَّ الرّوح حتّی استویت جالساً
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار: «لی»]
(2) [البحار: «حبل»]
(3) [البحار: «قالوا»]
(4) [البحار: «لصلبه»]
(5) [زاد فی البحار: «وقال بعضهم: لا بل حملة العرش الثّمانیة العظماء من الملائکة المقرّبین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 597
فبرق لی العرش العظیم، فنظرت فیه، فإذا فیه: لا إله إلّااللَّه، محمّد رسول اللَّه، فلان صفوة «1» اللَّه، فلان أمین اللَّه، فلان خیرة اللَّه عزّ وجلّ، فذکر عدّة أسماء مقرونة بمحمّد صلی الله علیه و آله.
قال آدم: ثمّ لم أر فی السّماء موضع أدیم- أو قال: صفیح- منها، إلّاوفیه مکتوب: لا إله إلّااللَّه، وما من موضع مکتوب فیه: لا إله إلّااللَّه إلّاوفیه مکتوب خلقاً لا خطّاً:
محمّد رسول اللَّه، وما من موضع فی «2» مکتوب: محمّد رسول اللَّه، إلّاو «3» مکتوب: فلان خیرة اللَّه، فلان صفوة اللَّه، فلان أمین اللَّه عزّ وجلّ، فذکر عدّة أسماء «4» تنتظم حساب «4» المعدود، قال آدم علیه السلام: فمحمّد صلی الله علیه و آله یا بنیّ! ومن خُطّ من تلک الأسماء معه أکرم الخلائق علی اللَّه تعالی جمیعاً.
ثمّ ذکر أنّ أبا حارثة سأل السّیّد والعاقب أن یقفا علی صلوات إبراهیم علیه السلام الّذی جاء بها الأملاک من عند اللَّه عزّ وجلّ، فقنعوا بما وقفوا علیه فی الجامعة، قال أبو حارثة:
لا، بل شارفوها بأجمعها وأسبروها، فإنّه أصرم للمعذور «5» وأرفع لحکّة الصّدور، وأجدر ألّا ترتابوا فی الأمر من بعد، فلم یجد «6» من المصیر إلی قوله من بدّ، فعمد القوم إلی تابوت إبراهیم علیه السلام، قال: وکان اللَّه عزّ وجلّ بفضله علی من یشاء من خلقه، قد اصطفی إبراهیم علیه «7» بخلّته وشرّفه بصلواته وبرکاته، وجعله قبلة وإماماً لمن یأتی من بعده، وجعل النّبوّة والإمامة والکتاب فی ذرِّیّته یتلقّاها آخر عن أوّل، وورّثه تابوت آدم علیه السلام المتضمّن للحکمة والعلم الّذی فضّله اللَّه عزّ وجلّ به علی الملائکة طرّاً.
فنظر إبراهیم علیه السلام فی ذلک التّابوت، فأبصر فیه بیوتاً بعدد ذوی العزم من الأنبیاء
__________________________________________________
(1) [البحار: «أمین»]
(2) [البحار: «فیه»]
(3)- [البحار: «وفیه»]
(4- 4) [البحار: «ینتظم الحساب»]
(5) [البحار: «للغدور»]
(6) [البحار: «فلم یجدا»]
(7) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 598
المرسلین وأوصیائهم من بعدهم ونظرهم «1»، فإذا بیت محمّد صلی الله علیه و آله آخر الأنبیاء عن یمینه علیّ بن أبی طالب آخذ بحجزته، فإذا شکل عظیم یتلألأ نوراً فیه: هذا صنوه ووصیّه المؤیّد بالنّصر، فقال إبراهیم علیه السلام: الهی وسیِّدی، من هذا الخلق الشّریف؟
فأوحی اللَّه عزّ وجلّ: هذا عبدی وصفوتی الفاتح الخاتم، وهذا وصیّه الوارث، قال:
ربّ! ما الفاتح الخاتم؟ قال: هذا محمّد خیرتی وبکر فطرتی وحجّتی الکبری فی بریّتی، نبّأته واجتبیته إذا «2» آدم بین الطِّین والجسد، ثمّ إنّی باعثه عند انقطاع الزّمان لتکملة دینی وخاتم به رسالاتی ونذری، وهذا علیّ أخوه وصدِّیقه الأکبر، آخیت بینهما واخترتهما وصلّیت وبارکت علیهما وطهّرتهما وأخلصتهما والأبرار منهما وذرِّیّتهما قبل أن أخلق سمائی وأرضی وما فیهما «3» من خلقی، و «3» ذلک لعلمی بهم وبقلوبهم إنِّی بعبادی علیهم «4» خبیر.
قال: ونظر إبراهیم علیه السلام، فإذا اثنی عشر «5» تکاد تلألأ أشکالهم لحسنهما «6» نوراً، فسأل ربّه عزّ وجلّ وتعالی، فقال: ربّ نبِّئنی بأسماء هذه الصّور المقرونة بصورة «7» محمّد ووصیِّه، وذلک لمّا رأی من رفیع درجاتهم والتحاقهم بشکلی محمّد ووصیِّه علیهم السلام، فأوحی اللَّه عزّ وجلّ إلیه: هذه أمتی والبقیّة من نبیِّی فاطمة الصِّدِّیقة الزّهراء «8»، وجعلتها مع خلیلها عصبة لذرِّیّة نبیِّی، هؤلاء وهذان الحسنان، وهذا فلان، وهذا فلان، وهذا کلمتی الّتی أنشر به رحمتی فی بلادی وبه أنتاش دینی وعبادی ذلک بعد أیاس منهم، وقنوط منهم من غیاثی، فإذا ذکرت محمّداً نبیِّی لصلواتک «9» فصلّ علیهم معه یا إبراهیم.
__________________________________________________
(1) [البحار: «ونظر»]
(2) [البحار: «إذ»]
(3- 3) [البحار: «وبینهما من خلقی»]
(4)- [البحار: «علیم»]
(5) [زاد فی البحار: «عظیماً»]
(6)- [البحار: «بحسنها»]
(7) [البحار: «بصورتی»]
(8) [البحار: «الزّاهرة»]
(9) [البحار: «بصلواتک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 599
قال: فعندها صلّی علیهم إبراهیم علیه السلام، فقال: ربّ صلّ علی محمّد وآل محمّد کما اجتبیتهم وأخلصتهم إخلاصاً، فأوحی اللَّه عزّ وجلّ لتهنّک «1» کرامتی وفضلی علیک، فإنِّی صائر بسلالة محمّد صلی الله علیه و آله ومن اصطفیت معه منهم إلی قناة صلبک ومخرجهم منک، ثمّ من بکرک إسماعیل علیه السلام، فأبشر یا إبراهیم فإنّی واصل صلواتک بصلواتهم ومتبع ذلک برکاتی وترحّمی علیک وعلیهم، وجاعل حنانی وحجّتی إلی الأمد المعدود، والیوم الموعود الّذی أرث فیه سمائی وأرضی، وأبعث له خلقی لفصل «2» قضائی وإفاضة رحمتی وعدلی.
قال: فلمّا سمع أصحاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ما أفضی إلیه القوم من تلاوة ما تضمّنت الجامعة والصّحف الدّارسة من نعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وصفة أهل بیته المذکورین معه بما هم به منه وبما شاهدوا من مکانتهم عنده، ازداد القوم بذلک یقیناً وإیماناً، واستطیروا له فرحاً.
قال: ثمّ صار القوم إلی ما نزل علی موسی صلی الله علیه و آله، فألفوا فی السّفر الثّانی من التّوراة إنّی باعث فی الامّیّین من ولد إسماعیل رسولًا أنزل علیه کتابی وأبعثه بالشّریعة القیّمة إلی جمیع خلقی، اوتیته «3» حکمتی، وأیّدته «4» بملائکتی وجنودی یکون «5» ذرِّیّته من ابنة له مبارکة بارکتها، ثمّ من شبلین لهما «6» کإسماعیل وإسحاق، أصلین «7» لشعبتین عظیمتین «7» اکثرّهم جدّاً جدّاً، یکون منهم اثنی عشر فیما «8» أکمِّل بمحمّد صلی الله علیه و آله، وبما أرسله به من
__________________________________________________
(1) [البحار: «لیهنّئک»]
(2) [البحار: «بفصل»]
(3) [البحار: «أوتیه»]
(4)- [البحار: «واؤیّده»]
(5)- [البحار: «تکون»]
(6) [البحار: «لها»]
(7- 7) [البحار: «لشعبین عظیمین»]
(8) [البحار: «قیّماً»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 600
بلاغ وحکمة دینی، وأختم به أنبیائی ورسلی، فعلی محمّد صلی الله علیه و آله وامّته تقوم السّاعة.
فقال حارثة: الآن أسفر الصّبح لذی عینین، ووضح الحقّ لمن رضی به دینا، فهل فی أنفسکما من مرض تستشفیان به؟ فلم یرجعا إلیه قولًا، فقال أبو حارثة: اعتبروا الأمارة الخاتمة من قول سیِّدکم المسیح علیه السلام، فصار «1» إلی الکتب والأناجیل الّتی جاء بها عیسی علیه السلام، فألفوا فی المفتاح الرّابع من الوحی إلی المسیح علیه السلام: یا عیسی! یا ابن الطّاهرة «2» البتول، اسمع قولی وجدّ فی أمری، إنِّی خلقتک من غیر فحل، وجعلتک آیة للعالمین، فإیّای فاعبد، وعلیَّ فتوکّل، وخذ الکتاب بقوّة، ثمّ فسّره لأهل سوریا وأخبرهم إنّی أنا اللَّه لا إله إلّاأنا الحیّ القیّوم الّذی لا أحول ولا أزول، فآمنوا بی وبرسولی النّبیّ الامّیّ الّذی یکون فی آخر الزّمان نبیّ الرّحمة والملحمة الأوّل والآخر، قال: أوّل النّبیّین خلقاً وآخرهم مبعثاً، ذلک العاقب الحاشر فبشّر به بنی إسرائیل.
قال عیسی علیه السلام: یا مالک الدّهور، وعلّام الغیوب! من هذا العبد الصّالح الّذی قد أحبّه قلبی ولم تره عینی؟ قال: ذلک «3» خالصتی، ورسولی المجاهد بیده فی سبیلی، یوافق قوله فعله، وسریرته علانیته، أنزل علیه توراة حدیثة، أفتح بها أعیناً عمیاً، وآذاناً صمّاً، وقلوباً غلفاً، فیها ینابیع العلم، وفهم الحکمة، وربیع القلوب، وطوباه طوبی امّته.
قال: ربّ! ما اسمه وعلامته، وما أکل امّته؟- یقول: ملک امّته- وهل له من بقیّة- یعنی ذرِّیّة-؟ قال: سأنبِّئک بما سألت، اسمه أحمد صلی الله علیه و آله، منتخب من ذرّیّة إبراهیم ومصطفی من سلالة إسماعیل علیه السلام، ذو الوجه الأقمر، والجبین الأزهر، راکب الجمل، تنام عیناه ولا ینام قلبه، یبعثه اللَّه فی امّة امیّة ما بقی اللّیل والنّهار، مولده فی بلد أبیه إسماعیل- یعنی مکّة- کثیر الأزواج، قلیل الأولاد، نسله من مبارکة صدّیقة، یکون له منها ابنة، لها فرخان سیِّدان یستشهدان، أجعل نسل أحمد منهما، فطوباهما ولمن أحبّهما وشهد أیّامهما فنصرهما.
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار: «القوم»]
(2) [البحار: «الطّاهر»]
(3) [البحار: «ذاک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 601
قال عیسی علیه السلام: إلهی! وما طوبی؟ قال: شجرة فی الجنّة ساقها وأغصانها من ذهب و «1» ورقها حلل، وحملها کثدی الأبکار، أحلی من العسل، وألین من الزّبد، وماؤها من تسنیم لو أنّ غراباً طار وهو فرخ لأدرکه الهرم من قبل أن یقطعها، ولیس منزل من منازل أهل الجنّة إلّاوظلاله فنن من تلک الشّجرة، قال: فلمّا أتی القوم علی دراسة ماأوحی اللَّه عزّ وجلّ إلی المسیح علیه السلام من نعت محمّد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وصفته، وملک امّته، وذکر ذرّیّته وأهل بیته، أمسک الرّجلان مخصومین، وانقطع التّحاور بینهم فی ذلک.
قال: فلمّا فلج حارثة علی السّیّد والعاقب بالجامعة وما تبیّنوه بیّنوه «1» فی الصّحف القدیمة، ولم یتمّ لهما ما قدّروا من تحریفها، ولم یمکنهما أن یلتبسا «2» علی النّاس فی تأویلهما أمسکا عن المنازعة من هذا الوجه، وعلما أ نّهما قد «3» أخطأ سبیل الصّواب، فصار «3» إلی معبدهم «4» آسفین لینظرا ویرتئیا، وفزع إلیهما نصاری نجران، فسألوهما عن رأیهما وما یعملان فی دینهما، فقالا ما معناه: تمسّکوا بدینکم حتّی یکشف دین محمّد، وسنسیر إلی نبیّ قریش إلی یثرب وننظر إلی ما جاء به وإلی ما یدعو إلیه.
قال: فلمّا تجهّز السّیّد والعاقب للمسیر إلی رسول اللَّه بالمدینة، انتدب معهما أربعة عشر راکباً من نصاری نجران هم من أکابرهم فضلًا وعلماً فی أنفسهم، وسبعون رجلًا من أشراف بنی الحارث بن کعب وسادتهم، قال: وکان قیس بن الحصین ذو الغصّة، ویزید بن عبد المدان ببلاد حضرموت، فقدما نجران علی بقیّة «5» مسیر قومهم فشخصا معهم، فاغترز «6» القوم فی ظهور مطایاهم، وجنبوا خیلهم، وأقبلوا لوجوههم حتّی وردوا المدینة، قال: ولمّا استراث رسول اللَّه صلی الله علیه و آله خبر أصحابه أنفذ إلیهم خالد بن الولید فی
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [البحار: «یلبّسا»]
(3- 3) [البحار: «أخطئا سبیل الصّواب بذلک فصارا»]
(4) [البحار: «بیعتهم»]
(5) [البحار: «تفیئة»]
(6) [البحار: «فاعترز»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 602
خیل سرجها «1» معه لمشارفة أمرهم، فألفوهم وهم عامدون إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.
قال: ولمّا دنوا من المدینة أحبّ السّیّد والعاقب أن یباهیا المسلمین وأهل المدینة بأصحابهما وبمن حفّ من بنی الحارث معهما، فاعترضاهم، فقالا: لو کففتم صدور رکابکم ومسستم الأرض فألقیتم عنکم تفثکم وثیاب سفرکم، وشننتم علیکم من باقی میاهکم کان ذلک أمثل، فانحدر القوم عن الرّکاب، فأماطوا من شعثهم، وألقوا عنهم ثیاب بذلتهم، ولبسوا ثیاب صونهم من الأتحمیّات والحریر «2»، وذرّوا المسک فی لممهم ومفارقهم، ثمّ رکبوا الخیل واعترضوا بالرّماح علی مناسج خیلهم، وأقبلوا یسیرون رزدقاً واحداً، وکانوا من أجمل العرب صوراً وأتمّهم «3» أجساماً وخلقاً.
فلمّا تشرّفهم «4» النّاس، أقبلوا نحوهم، فقالوا: ما رأینا وفداً أجمل من هؤلاء، فأقبل القوم حتّی دخلوا علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی مسجده، وحانت وقت «5» صلاتهم، فقاموا یصلّون إلی المشرق، فأراد النّاس أن ینهوهم عن ذلک، فکفّهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، ثمّ أمهلهم وأمهلوه ثلاثاً، فلم یدعهم ولم یسألوه لینظروا إلی هدیه، ویعتبروا ما یشاهدون منه ممّا یجدون من صفته.
فلمّا کان بعد ثالثة «6» دعاهم صلی الله علیه و آله إلی الإسلام، فقالوا: یا أبا القاسم! ما أخبرتنا کتب اللَّه عزّ وجلّ بشی‌ء من صفة النّبیّ المبعوث بعد «7» الّروح عیسی علیه السلام إلّاوقد تعرّفناه فیک إلّا خلّة هی أعظم الخلال آیة ومنزلة، وأجلاها أمارة ودلالة.
قال صلی الله علیه و آله: وما هی؟ قالوا: إنّا نجد فی الإنجیل من صفة النّبیّ الغابر من بعد المسیح أ نّه
__________________________________________________
(1) [البحار: «سرحها»]
(2) [زاد فی البحار: «والحبر»]
(3) [البحار: «وأنمّهم»]
(4) [البحار: «تشوّفهم»]
(5) [لم یرد فی البحار]
(6) [البحار: «ثالثه»]
(7) [البحار: «من بعد»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 603
یصّدّق به ویؤمن به وأنت تسبّه وتکذّب به وتزعم أ نّه عبد، قال: فلم تکن خصومتهم ولا منازعتهم للنّبیّ صلی الله علیه و آله إلّافی عیسی علیه السلام.
فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله: لا، بل أصدّقه وأصدّق به وأؤمن به، وأشهد أ نّه النّبیّ المرسل من ربّه عزّ وجلّ، وأقول: إنّه عبد لا یملک لنفسه نفعاً ولا ضرّاً ولا موتاً ولا حیاة ولا نشوراً، قالوا: وهل «1» یستطیع العبد أن یفعل «1» ما کان یفعل؟ وهل جاءت الأنبیاء بما جاء به من القدرة القاهرة؟ ألم یکن یحیی الموتی، ویبرئ الأکمه والأبرص، وینبِّئهم بما یکنّون فی صدورهم، وما یدّخرون فی بیوتهم؟ فهل یستطیع هذا إلّااللَّه عزّ وجلّ، أو ابن اللَّه؟
وقالوا فی الغلوّ فیه وأکثروا، تعالی اللَّه عن ذلک علوّاً کبیراً؟
فقال صلی الله علیه و آله: قد کان عیسی أخی کما قلتم یحیی الموتی، ویبرئ الأکمه والأبرص، ویخبر قومه بما فی نفوسهم وبما یدّخرون فی بیوتهم، وکلّ ذلک بإذن اللَّه عزّ وجلّ، وهو للَّه عزّ وجلّ عبد، وذلک علیه غیر عار، وهو منه غیر مستنکف، فقد کان لحماً ودماً وشعراً وعظماً وعصباً وأمشاجاً، یأکل الطّعام ویظمئ وینصب «2» بأربه، وربّه الأحد الحقّ الّذی لیس کمثله شی‌ء ولیس له ندّ، قالوا: فأرنا مثله من «3» جاء من غیر فحل ولا أب؟
قال: هذا آدم علیه السلام أعجب منه خلقاً، جاء من غیر أب ولا امّ، ولیس شی‌ء من الخلق بأهون علی اللَّه عزّ وجلّ فی قدرته من شی‌ء ولا أصعب، «إنّما أمْرُهُ إذا أرادَ شَیْئاً أنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» «4»
. وتلا علیهم: «إنّ مَثَلَ عِیْسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمّ‌قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» «5»
، قالا: فما نزداد منک فی أمر صاحبنا إلّاتبایناً، وهذا الأمر الّذی لا نقرّ «6» لک فهلمّ فلنلاعنک أ یّنا أولی بالحقّ فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین، فإنّها مثلة
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «تستطیع العبید أن تفعل»]
(2) [زاد فی البحار: «واللَّه»]
(3) [لم یرد فی البحار]
(4)- یس: 36/ 82.
(5)- آل عمران: 3/ 59.
(6) [البحار: «لا نقرّه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 604
وآیة معجّلة.
فأنزل اللَّه عزّ وجلّ آیة المباهلة علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «فَمَنْ حاجّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ ا لْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأ نْفُسَنا وَأ نْفُسَکُمْ ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَةَ اللَّهِ عَلی ا لْکاذِبِینَ»، فتلا علیهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ما نزّل علیه فی ذلک من القرآن، فقال صلی الله علیه و آله: إنّ اللَّه قد أمرنی أصیر «1» إلی ملتمسکم وأمرنی بمباهلتکم إن أقمتم وأصررتم علی قولکم، قالا: وذلک آیة ما بیننا وبینک إذا کان غداً باهلناک.
ثمّ قاما وأصحابهما من النّصاری معهما، فلمّا أبعدا وقد کانوا أنزلوا «2» بالحرّة أقبل بعضهم علی بعض، فقالوا: قد جاءکم هذا بالفصل من أمره وأمرکم فانظروا أوّلًا بمن یباهلکم، أبکافّة أتباعه، أم بأهل الکتاب «3» من أصحابه، أو بذوی التّخشّع والتّمسّک «4» والصّفوة دیناً وهم القلیل منهم عدداً، فإن جاءکم بالکثرة وذوی الشّدّة منهم، فإنّما جاءکم مباهیاً کما یصنع الملوک، فالفلج إذاً لکم دونه، وإن أتاکم بنفر قلیل من «5» ذوی تخشّع، فهؤلاء سجیّة الأنبیاء وصفوتهم وموضع بهلتهم، فإیّاکم والإقدام إذاً علی مباهلتهم، فهذه لکم إمارة، وانظروا حینئذ ما تصنعون ما «5» بینکم وبینه، فقد أعذر من أنذر.
فأمر صلی الله علیه و آله بشجرتین، فقصدتا وکسح ما بینهما، وأمهل حتّی إذا کان من الغد أمر بکساء أسود رقیق، فنشر علی الشّجرتین، فلمّا أبصر السّیّد والعاقب ذلک، خرجا بولدیهما صبغة المحسن وعبد المنعم وسارة ومریم، وخرج معهما نصاری نجران ورکب فرسان بنی الحارث بن الکعب فی أحسن هیئة، وأقبل النّاس من أهل المدینة من المهاجرین والأنصار وغیرهم من النّاس فی قبائلهم وشعارهم من رایاتهم وألویتهم
__________________________________________________
(1) [البحار: «أن أصیر»]
(2) [البحار: «نزلوا»]
(3) [البحار: «الکتابة»]
(4)- [البحار: «التّمسکن»]
(5) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 605
وأحسن شارتهم وهیئتهم، لینظروا ما یکون من الأمر.
ولبث رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی حجرته حتّی متع النّهار، ثمّ خرج آخذاً بید علیّ والحسن والحسین أمامه، وفاطمة علیهم السلام من خلفهم، فأقبل بهم حتّی أتی الشّجرتین، فوقف من «1» بینهما من تحت الکساء علی مثل الهیئة الّتی خرج بها من حجرته، فأرسل إلیهما یدعوهما إلی ما دعاه «2» إلیه من المباهلة.
فأقبلا إلیه، فقالا: بمن تباهلنا یا أبا القاسم؟ قال: بخیر أهل الأرض وأکرمهم علی اللَّه عزّ وجلّ، بهؤلاء، وأشار لهما إلی علیّ وفاطمة والحسن والحسین صلوات اللَّه علیهم، قالا: فما نراک جئت لمباهلتنا بالکبر ولا من الکثر ولا أهل الشّارّة ممّن نری ممّن آمن بک واتّبعک، وما نری هاهنا معک إلّاهذا الشّابّ والمرأة والصّبیّین، أفبهؤلاء تباهلنا؟ قال صلی الله علیه و آله: نعم، أوَ لم أخبرکم بذلک آنفاً؟ نعم، بهؤلاء أمرت والّذی بعثنی بالحقّ أن أباهلکم.
فاصفارّت حینئذ ألوانهما وکرّا وعادا إلی أصحابهما وموقفهما، فلمّا رأی أصحابهما ما بهما وما دخلهما، قالوا: ما خطبکما؟ فتماسکا، وقالا: ما کان ثمّة «3» من خطب، فنخبرکم. وأقبل علیهم شابّ کان من خیارهم قد اوتی فیهم علماً، فقال: ویحکم! لا تفعلوا واذکروا ما عثرتم علیه فی الجامعة من صفته، فواللَّه إنّکم لتعلمون حقّ العلم، إنّه الصّادق «4» وإنّما عهدکم بإخوانکم حدیث، قد مسخوا قردة وخنازیر، فعلموا أ نّه قد نصح لهم، فأمسکوا.
قال: وکان للمنذر بن علقمة أخی أسقفهم أبی حارثة حظّ من العلم فیهم یعرفونه له وکان نازحاً عن نجران فی وقت تنازعهم، فقدم وقد اجتمع القوم علی الرّحلة إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فشخص معهم، فلمّا رأی المنذر انتشار أمر القوم یومئذ وتردّدهم فی رأیهم أخذ بید السّیّد والعاقب «5» علی أصحابه، فقال: أخلونی وهذین، فاعتزل بهما.
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [البحار: «دعواه»]
(3) [البحار: «ثمّ»]
(4) [البحار: «لصادق»]
(5) [زاد فی البحار: «وأقبل»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 606
ثمّ أقبل علیهما، فقال: إنّ الرّائد لا یکذب أهله وأنا لکما «1» جدّ شفیق، فإن نظرتما لأنفسکما نجوتما «2»، وإن ترکتما ذلک هلکتما وأهلکتما، قالا: أنت النّاصح حبیباً «3» المأمون عیباً فهات، قال: أتعلمان أ نّه ما باهل یوم «4» نبیّاً قطّ إلّاکان مهلکهم کلمح البصر، وقد علمتما وکلّ ذی أرب من ورثة الکتب معکما أنّ محمّداً أبا القاسم هذا هو الرّسول الّذی بشّرت به الأنبیاء علیهم السلام، وأفصحت «5» ببیعتهم وأهل بیتهم «5» الأمناء، وأخری أنذرکما بها فلا تعشوا عنها، قالا: وماهی یا أبا المثنّا؟
قال: انظروا «6» إلی النّجم قد استطلع إلی «7» الأرض وإلی خشوع الشّجر وتساقط الطّیر بإزائکما لوجوههما «8» قد نشرت علی الأرض أجنحتها وفات «9» ما فی حواصلها وما علیها للَّه عزّ وجلّ من تبعة، لیس ذلک إلّاما قد أظلّ من العذاب وانظر «10» إلی اقشعرار الجبال، وإلی الدّخّان المنتشر، وقزع السّحاب، هذا ونحن فی حمّارة القیظ وإبّان الهجیر، وانظروا «10» إلی محمّد صلی الله علیه و آله رافعاً یده والأربعة من أهل «11» معه إنّما ینتظر ما تجیبان به، ثمّ اعلموا أ نّه إن نطق فوه بکلمة من بهلة لم نتدارک هلاکاً ولم نرجع إلی أهل ولا مال.
فنظرا، فأبصرا أمراً عظیماً، فأیقنا أ نّه الحقّ من اللَّه تعالی، فزلزلت أقدامهما وکادت أن
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار: «حقّ نصیح وعلیکما»]
(2) [البحار: «نجیتما»]
(3)- [البحار: «جیباً»]
(4) [البحار: «قوم»]
(5- 5) [البحار: «بنعته وأهل بیته»]
(6) [البحار: «انظرا»]
(7)- [البحار: «علی»]
(8) [البحار: «لوجوهها»]
(9)- [البحار: «وقاءت»]
(10) [البحار: «وانظرا»]
(11) [البحار: «أهله»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 607
تطیش عقولهما، واستشعرا أنّ العذاب واقع بهما، فلمّا أبصر المنذر بن علقمة ما قد لقیا من الخیفة والرّهبة، قال لهما: إنّکما إن أسلمتما له سلمتما «1» فی عاجله وآجله «1» وإن آثرتما دینکما وغضارة «2» ملّتکما وشححتما بمنزلتکم «2» من الشّرف فی قومکما، فلست أحجر علیکما الضّنین «3» بما نلتما من ذلک، ولکنّکما بدهتما محمّداً صلی الله علیه و آله «4» بتطلّب المباهلة «4» وجعلتماها حجازاً وآیة بینکما وبینه وشخصتما من نجران، وذلک من تالیکما «5»، فأسرع محمّد صلی الله علیه و آله إلی ما بغیتما منه، والأنبیاء إذا أظهرت بأمر لم نرجع «6» إلّابقضائه وفعله، فإذ نکّلتما عن ذلک، وأذهلکتما مخافة ما تریان فالحظّ فی النّکول لکما، «7» فالوحا یا إخوتی! ألوحا «7» صالحاً محمّداً صلی الله علیه و آله وارضیاه ولا ترجیا ذلک، فإنّکما وأنا معکما بمنزلة قوم یونس لمّا غشیهم العذاب.
قالا: فکن أنت «8»، یا أبا المثّنی! أنت الّذی تلقی محمّداً صلی الله علیه و آله بکفالة ما یبتغیه لدینا والتمس لنا إلیه ابن عمّه، هذا لیکون هو الّذی یبرم الأمر بیننا وبینه، فإنّه ذو الوجه والزّعیم عنده ولا تبطئنّ «9» به ما ترجع «9» إلینا به.
وانطلق المنذر إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقال: السّلام علیک یا رسول اللَّه، أشهد أن لا إله إلّا الّذی ابتعثک وأ نّک وعیسی عبدان للَّه‌عزّ وجلّ مرسلان. فأسلم وبلّغه ما جاء له، فأرسل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً علیه السلام مصالحة «10» القوم، فقال علیّ علیه السلام: بأبی أنت، علی ما
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «فی عاجلة وآجلة»]
(2- 2) [البحار: «أیکتکما وشححتما بمنزلتکما»]
(3) [البحار: «الضّنّ»]
(4- 4) [البحار: «یتطلّب المباهلة له»]
(5) [البحار: «بالکما»]
(6) [البحار: «لم ترجع»]
(7- 7) [البحار: «فالوحی یا إخوتی الوحی»]
(8) [لم یرد فی البحار]
(9- 9) [البحار: «لنطمأنّ بما ترجع»]
(10) [البحار: «لمصالحة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 608
أصالحهم؟ فقال له: رأیک یا أبا الحسن فیما تبرم معهم معه «1» رأیی، فصار إلیهم، فصالحاه علی ألف حلّة وألف دینار خرجاً فی کلّ عام یؤدّیان شطر ذلک فی المحرّم وشطراً فی رجب.
فصار علیّ علیه السلام بهما إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ذلیلین صاغرین، وأخبره بما صالحهما علیه، وأقرّا له بالخرج والصّغار، فقال له «2» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: قد قبلت ذلک منکم أما أ نّکم لو باهلتمونی بمَن تحت الکساء لأضرم اللَّه علیکم الوادی ناراً تأجّج، ثمّ لساقها اللَّه عزّ وجلّ «3» إلی من ورائکم فی أسرع من طرف العین «3»، فحرّقهم تأجّجاً.
فلمّا رجع النّبیّ صلی الله علیه و آله بأهل بیته وصار إلی مسجده، هبط علیه جبرئیل علیه السلام، فقال:
یا محمّد! إنّ اللَّه عزّ وجلّ یقرؤک السّلام ویقول «4»: إنّ عبدی موسی علیه السلام باهل عدوّه قارون بأخیه هارون وبنیه، فخسفت بقارون وأهله وماله وبمَن آزره من قومه، وبعزّتی أقسم وبجلالی، یا أحمد لو باهلت بک وبمن تحت الکساء من أهلک أهل الأرض والخلائق جمیعاً لتقطّعت السّماء کسفاً، والجبال زبراً، ولساخت الأرض، فلم تستقرّ أبداً، إلّاأن أشاء ذلک.
فسجد النّبیّ صلی الله علیه و آله ووضع علی الأرض وجهه، ثمّ رفع یدیه حتّی تبیّن للنّاس عفرة إبطیه، فقال: شکراً للمنعم شکراً للمنعم- قالها ثلاثاً، فسُئل النّبیّ صلی الله علیه و آله عن سجدته وممّا «5» رأی من تباشیر السّرور فی وجهه، فقال: شکراً للَّه‌عزّ وجلّ لما أبلانی من الکرامة فی أهل بیتی، ثمّ حدّثهم بما جاء به جبرئیل علیه السلام.
ابن طاووس، إقبال الأعمال، 2/ 310- 311، 332- 348/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 286، 308- 325
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [البحار: «لهما»]
(3- 3) [البحار: «فی أسرع من طرف العین إلی من ورائکم»]
(4) [زاد فی البحار: «لک»]
(5) [البحار: «عمّا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 609
ومن الدّعاء فی یوم المباهلة دعاء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:
رویناه بإسنادنا إلی الشّیخ أبی الفرج محمّد بن علیّ بن أبی قرّة، بإسناده إلی محمّد بن سلیمان الدّتیمیّ، عن الحسین بن خالد، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: قال أبو جعفر علیه السلام:
لو قلت إنّ فی هذا الدّعاء الإسم الأکبر لصدقت، ولو علم النّاس ما فیه من الإجابة لاضطربوا علی تعلیمه بالأیدی، وأ نّا لأقدِّمه بین یَدَی حوائجی فینجح، وهو دعاء المباهلة من قوله اللَّه تعالی: «قُل تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُم وَنِساءَنا وَنِساءَکُم وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُم»- ثمّ إلی آخر الآیة، وإنّ جبرئیل علیه السلام نزل علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فأخبره بهذا الدّعاء، قال: تخرج أنت ووصیّک وسبطاک وابنتک وباهل القوم وادعوا به.
ابن طاووس، إقبال الأعمال، 2/ 356
یقول علیّ بن موسی بن طاووس: وروی فی هذا الجزء عقیب هذا الحدیث حدیث نزول الجفنة الإلهیّة من خمس طرق غیر ما ذکرناه؛ وذکرها أیضاً الزّمخشریّ فی تفسیره المسمّی بالکشّاف؛ ورویناه فی کتاب الطّرایف من غیرهما؛ واعلم أنّ الّذی وهب اللَّه من المعرفة لهم به والعمل له والمباهلة والتّطهیر لهم أعظم من هذه الجفنة عند أهل الأنصاف.
فصل فیما نذکره من المجلّد الأوّل من الجزء الثّانی منه وفی آیة المباهلة بمولانا علیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام لنصاری نجران، رواه من أحد «1» وخمسین طریقاً، عمّن سمّاه من الصّحابة وغیرهم. رواه عن أبی الطّفیل عامر بن واثلة، وعن جریر بن عبداللَّه السّجستانیّ، وعن أبی قیس المدنیّ، وعن أبی إدریس «2» المدنیّ، وعن الحسن بن مولانا علیّ علیهما السلام، وعثمان بن عفّان، وعن سعد بن أبی وقّاص، وعن بکر بن مسمار [سمال]، وعن طلحة بن عبداللَّه، وعن الزّبیر بن العوّام، عن عبدالرّحمان بن عوف، وعن عبداللَّه
__________________________________________________
(1) [فی البحار مکانه: «قال السّیّد ابن طاووس رحمه الله فی کتاب سعد السّعود؛ رأیت فی کتاب تفسیر ما نزل من القرآن فی النّبیّ صلی الله علیه و آله وأهل بیته تألیف محمّد بن العبّاس بن مروان أ نّه روی خبر المباهلة من أحد ...»]
(2) [البحار: «أبی أویس»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 610
ابن العبّاس، وعن أبی رافع مولی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وعن جابر بن عبداللَّه، وعن البرّاء بن عازب، وعن أنس بن مالک، وعن المنکدر بن عبداللَّه، عن أبیه، وعن علیّ بن الحسین، وعن أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین، وعن أبی عبداللَّه جعفر «1» بن محمّد الصّادق علیهم السلام، وعن حسن «1» البصریّ، وعن قتادة، وعن علباء بن أحمر، وعن عامر بن شراحیل الشّعبیّ، وعن یحیی بن «2» نعمان، وعن مجاهد بن حمر الکمّیّ «2»، وعن شهر بن حوشب؛ ونحن نذکر حدیثاً واحداً، فإنّه أجمع وهو من أوّل الوجهة الاولی «3» من القائمة السّادسة من الجزء الثّانی بلفظه: المنکدر بن عبداللَّه، عن أبیه، حدّثنا أبو عبداللَّه الحسین بن محمّد ابن سعید البزّاز، قال: حدّثنا محمّد بن الفیض بن فیّاض أبو الحسن بدمشق، قال: حدّثنی عبدالرّزّاق بن همام الصّنعانیّ، قال: حدّثنا عمر بن راشد، قال: حدّثنا «4» محمّد المنکدر، عن أبیه، عن جدِّه «4»، قال: لمّا قدم السّیّد والعاقب أسقف «5» نجران فی سبعین راکباً، وفداً علی النّبیّ صلی الله علیه و آله کنت معهم وکرز یسیر وکرز صاحب نفقاتهم، فعثرت بغلتهم «6»، فقال: تعس من تأتیه «7»- یرید بذلک النّبیّ صلی الله علیه و آله- فقال له صاحبه وهو العاقب: بل تعست وانتکست، فقال: ولِمَ ذلک «8»؟ قال: لأنّک اتّعست النّبیّ الامِّیّ أحمد، قال: وما علمک بذلک؟ قال: أما تقرأ المصباح الرّابع من الوحی إلی المسیح، أن قل لبنی إسرائیل ما أجهلکم تتطیّبون بالطّیب لتطیّبوا به فی الدّنیا عند أهلها «9» وإخوانکم عندی جیف کجیفة «9» المیتة، یا بنی إسرائیل! آمنوا برسولی النّبیّ الامِّیّ الّذی یکون فی آخر الزّمان صاحب
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «الصّادق، وعن الحسن»]
(2- 2) [البحار: «یعمر وعن مجاهد»]
(3) [البحار: «الأوّلة»]
(4- 4) [البحار: «محمّد بن المنکدر، عن أبیه»]
(5) [البحار: «أسقفا»]
(6) [البحار: «بغلته»]
(7) [البحار: «نأتیه»]
(8) [البحار: «ذاک»]
(9- 9) [البحار: «وأهلکم وأجوافکم عندی جیف»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 611
الوجه الأقمر، والجمل الأحمر، المشرب بالنّور، ذی الجناب الثّبات «1» الحسن، والثّیاب الخشن، سیِّد الماضین عندی، وأکرم الباقین علیَّ، المستنّ بسنّتی، والصّابر فی ذات نفسی «2» دار جنّتی «2»، والمجاهد بیده المشرکین من أجلی، فبشّر به بنی إسرائیل، ومُر بنی إسرائیل أن یعزّزوه «3» وینصروه.
قال عیسی: قدّوس، قدّوس «1»، من هذا العبد الصّالح الّذی أحبّه «4» قلبی ولم تره عینی؟ قال: هو منک وأنت منه، وهو صهرک علی امّک، قلیل الأولاد، کثیر الأزواج، یسکن مکّة من موضع أساس وطئ إبراهیم، نسله من مبارکة، وهی ضرّة امّک فی الجنّة، له شأن من الشّأن، تنام عیناه ولا ینام قلبه، یأکل الهدیة، ولا یقبل «5» الصّدقة، له حوض من شفیر زمزم «6» إلی مغرب الشّمس، حیث یغرف «6» فیه شرابان من الرّحیق والتّسنیم، فیه أکاویب عدد نجوم السّماء، من شرب منه شربة لا یظمأ بعدها «7» أبداً، وذلک بتفضیلی إیّاه علی سایر المرسلین، یوافق قوله فعله، وسریرته علانیته، فطوباه وطوبی امّته الّذین علی ملّته یحیون، وعلی سنّته یموتون، ومع أهل بیته یمیلون أمنین مطمئنّین مبارکین، یکون یظهر فی زمن قحط وجدب، فیدعونی، فیرخی السّماء «8» یوعز الیها «8» حتّی یری أثر برکاتها فی أکنافها، و «9» یبارک فیما یضع «9» یده فیه. قال: الهی سمِّه. قال: نعم، هو أحمد وهو محمّد رسولی إلی الخلق کافّة، أقربهم منِّی منزلة، وأخصصهم «10» منِّی شفاعة، لا یأمر إلّا
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2- 2) [لم یرد فی البحار]
(3) [البحار: «یعزّروه»]
(4) [البحار: «قد أحبّه»]
(5) [البحار: «لا یأکل»].
(6- 6) [البحار: «إلی معرب الشّمس حیث یعرف»]
(7) [البحار: «بعده»]
(8- 8) [البحار: «عزالیها»]
(9- 9) [البحار: «أبارک فیما یصنع»]
(10) [البحار: «أخصّهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 612
بما أحبّ، ولا ینهی إلّاعمّا أکره، قال له صاحبه: فأین «1» تقدم علی من هذه صفته بنا «2»؟ قال: نشهد أقواله وننظر آیاته، «3» فإن یکون هو ساعدناه بالمسالمة «3» بأموالنا عن أهل دیننا من حیث لا یشعر بنا، وإن یکن کذّاباً کفیناه بکذبه علی اللَّه، قال له صاحبه: ولِمَ إذا رأیت العلامة لا تتّبعه؟ قال: أما رأیت ما فعل بنا هؤلاء القوم «4» مکرّمونا، ومولّونا، ونصبوا «4» کنایسنا، وأعلوا فیه «5» ذکرنا، فکیف تطیّب النّفس بدین یستوی فیه الشّریف والوضیع؟ فلمّا قدموا المدینة، قال من یراهم من أصحاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: ما رأینا وفداً من وفود العرب کانوا أجمل من هؤلاء، لهم شعور، وعلیهم ثیاب الحبر، وکان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله متنائی «6» عن المسجد، فحضرت صلاتهم، فقاموا یصلّون فی مسجد رسول اللَّه تلقاء المشرق، فهم رجال من أصحاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله یمنعهم «7»، فأقبل رسول اللَّه، فقال: دعوهم، فلمّا قضوا صلاتهم، جلسوا إلیه وناظروه، فقالوا: یا أبا القاسم! حاجّنا فی عیسی، فقال: عبداللَّه ورسوله وکلمة «8» ألقاها إلی مریم، وروح منه، فقال أحدهم: بل هو ولده وثانی اثنین، وقال آخر: بل ثالث ثلاثة: أب، وابن، وروح قدس، وقد سمعناه «9» فی قرآن نزل علیک یقول: فعلنا وجعلنا وخلقنا، ولو کان واحد «10» لقال: خلقت وجعلت وفعلت، فتغشّی النّبیّ الوحی، ونزل «11» علیه صدر «11» سورة آل عمران إلی قوله [رأس
__________________________________________________
(1) [البحار: «فأ نّی»]
(2)- [لم یرد فی البحار]
(3- 3) [البحار: «فإن یکن هو هو ساعدناه بالمسالمة ونکفّه»]
(4- 4) [البحار: «کرّمونا وموّلونا ونصبوا لنا»]
(5) [البحار: «فیها»]
(6) [البحار: «متناء»]
(7) [البحار: «بمنعهم»]
(8) [البحار: «کلمته»]
(9) [البحار: «سمعنا»]
(10) [البحار: «واحداً»]
(11- 11) [البحار: «علی صدره»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 613
السّتِّین منها: «فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»]، فقصّ علیهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله القصّة، وتلی علیهم القرآن، فقال بعضهم لبعض: قد واللَّه أتاکم بالفصل من خبر صاحبکم، وقال لهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: إنّ اللَّه قد أمرنی بمباهلتکم.
فقالوا: إذا کان غداً باهلناک، فقال القوم بعضهم لبعض: حتّی ننظر من یباهلنا غداً بکثرة أتباعه من أوباش النّاس، أم بأهله من أهل الصّفوة والطّهارة، فإنّهم وشیج الأنبیاء، وموضع بهلهم.
فلمّا کان من غد، غدا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بیمینه علیّ علیه السلام، وبیساره الحسن والحسین علیهما السلام، ومن ورائهم فاطمة علیها السلام علیهم الحلل النّجرانیّة، وعلی کتف رسول اللَّه کساء نافوطیّ «1» رقیق خشن لیس بکثیف، ولا لیِّن، فأمر بشجرتین بعضهنّ «2»، فکسح ما بینهما، ونشر الکساء علیهما وأدخلهم تحت الکساء، وأدخل منکبه الأیسر معهم تحت الکساء، معتمداً علی قوسه الیقع «2» [النّبع]، ورفع یده الیمنی إلی السّماء للمباهلة، وأشرف النّاس ینظرون، واصفرّ لون السّیّد والعاقب، وزلزلا حتّی کاد أن یطیش عقولهما، فقال أحدهما لصاحبه: أنباهله؟ قال: أوَ ما علمت أ نّه ما باهل قوم قطّ نبیّاً، فنشأ صغیرهم وبقی کبیرهم؟ ولکن أره إنّک غیر مکترث، واعطه من المال والسّلاح ما أراد، فإنّ الرّجل محارب، وقل له: أبهؤلاء تباهلنا؟ لأن لا یری أ نّه قد تقدّمت معرفتنا بفضله وفضل أهل بیته.
فلمّا رفع النّبیّ یده إلی السّماء للمباهلة، قال أحدهما لصاحبه: و «2» أیّ رهبانیة دارک الرّجل؟ فإنّه إن فتح «2» فاه ببهلة لم نرجع إلی أهل ولا مال، فقالا: یا أبا القاسم! أبهؤلاء تباهلنا؟ قال صلی الله علیه و آله: نعم، هؤلاء أوجه من علی وجه الأرض بعدی إلی اللَّه وجهة، وأقربهم إلیه وسیلة. قال: فبصبصا- یعنی ارتعدا وکرّا- قالا «3»: یا أبا القاسم! نعطیک
__________________________________________________
(1) [البحار: «قطوانیّ»]
(2)- [لم یرد فی البحار]
(3) [البحار: «وقالا له»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 614
ألف سیف وألف درع، وألف جحفة «1» وألف دینار فی «2» کلّ عام علی أنّ الدّرع والسّیف والجحف «3» عندک إعارة، حتّی «4» تأتی شی‌ء «4» من ورائنا من قومنا، فنعلمهم بالّذی رأینا وشاهدنا، فیکون الأمر علی ملأ منهم، فإمّا الإسلام أو الجزیة، و «5» المقاطعة فی کلّ عام، فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله: قد قبلت منکما، أما والّذی بعثنی بالکرامة، لو باهلتمونی بمن تحت الکساء لأضرم اللَّه علیکم الوادی ناراً «6» تأجّجاً ثمّ یساقها «6» إلی من ورائکم فی أسرع من طرف العین، فیحرقهم «7». فهبط علیه جبرئیل الأمین «8»، فقال: یا محمّد! إنّ اللَّه یقرئک السّلام، ویقول لک: وعزّتی وجلالی لو باهلت بمن تحت الکساء أهل السّماء وأهل الأرض لتساقطت علیهم السّماء کسفاً متهافتة، ولتقطّعت الأرضون زبراً سابحة «9»، فلم یسقرّ علیها بعد ذلک. فرفع النّبیّ یدیه حتّی رأی «10» بیاض إبطیه، ثمّ قال: علی من ظلمکم حقّکم بحکم «11» الأجر الّذی افترضه اللَّه علیهم فیکم بهلة «12» تتابع إلی یوم القیامة. «13»
یقول علیّ بن موسی بن طاووس: قد مضی هذا الحدیث لأن یبدأ رسول اللَّه غداً بیمینه علیّ، وبیساره الحسن والحسین، ومن ورائهم فاطمة [علیهم السلام]، ورویت من عدّة
__________________________________________________
(1) [البحار: «حجفة»]
(2)- [لم یرد فی البحار]
(3) [البجار: «الحجف»]
(4- 4) [البحار: «نأتی»]
(5) [البحار: «وإمّا»]
(6- 6) [البحار: «تأجّج ثمّ ساقها»]
(7) [البحار: «فحرّقتهم تأجّجاً»]
(8)- [البحار: «الرّوح الأمین»]
(9) [البحار: «سایحة»]
(10) [البحار: «رئی»]
(11) [البحار: «بخسنی»]
(12)- [البحار: «بهلة اللَّه»]
(13)- [إلی هنا حکاه عنه فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 615
طرق أ نّه أخذ بیمینه الحسن، وبیساره الحسین، وفاطمة ورائه، ومولانا علیّ ورائها.
والحدیثان صحیحان، فإنّه صلی الله علیه و آله خرج ذلک الیوم ضاحی النّهار عن منزله، وکان بین منزله وبین الموضع الّذی باهلهم فیه تباعد یحتمل إنّه کان من یصحبهم فی طریقه، ومحارسته علی صفات مختلفات بحسب ما تدعو له الحاجة فی المخاطبات منه لهم، وخلّوا الطّرقات، فحکی کلّ راوٍ ما رواه.
ابن طاووس، سعد السّعود،/ 91- 95/ عنه: المجلسی، البحار، 21/ 350- 355
قال عبد المحمود وقد «1» ذکر النّقّاش فی تفسیره شفاء الصّدور ما هذا لفظه: قوله عزّ وجلّ: «قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم»، قال أبو بکر: جاءت الأخبار بأنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أخذ بید الحسن، وحمل الحسین علیهما السلام علی صدره، ویقال: بیده الأخری، وعلیّ علیه السلام معه، وفاطمة علیها السلام من ورائهم. فحصلت هذه الفضیلة للحسن والحسین من بین جمیع أبناء أهل بیت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وأبناء امّته، وحصلت هذه الفضیلة لفاطمة بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله من بین بنات النّبیّ وبنات أهل بیته وبنات امّته، وحصلت هذه الفضیلة لأمیرالمؤمنین علیّ علیه السلام من بین أقارب رسول اللَّه ومن أهل بیته وامّته، بأن جعله رسول اللَّه صلی الله علیه و آله کنفسه، یقول: «وأنفسنا وأنفسکم».
ابن طاووس، الطّرائف،/ 43- 44 رقم 38/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 260
ما «2» رواه مسلم فی صحیحه من طرق، فمنها «3» فی الجزء الرّابع فی «4» فضائل أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام «5» فی ثالث کراس من أوّله من الکتاب الّذی نقل الحدیث منه «5» فی تفسیر قوله تعالی: «فمَن حاجّکَ فیه من بعد ما جاءکَ من العلمِ فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین».
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی البحار]
(2) [البرهان: «وروی من الطّریق المخالفین کثیر فی معنی ذلک منها ما»]
(3)- [البرهان: «منها»]
(4)- [البحار: «فی باب»]
(5- 5) [لم یرد فی البرهان]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 616
فرفع مسلم الحدیث إلی النّبیّ صلی الله علیه و آله وهو طویل یتضمّن عدّة فضائل لعلیّ بن أبی طالب علیه السلام خاصّة، یقول فی آخره: ولمّا نزلت هذه الآیة دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً، وقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی.
ورواه «1» أیضاً مسلم أواخر الجزء المذکور علی حدّ کرّاسین من النّسخة المنقول منها.
ورواه أیضاً «1» الحمیدی فی الجمع بین الصّحیحین فی مسند سعد بن أبی وقّاص فی الحدیث السّادس «2» من إفراد مسلم. «3»
ابن طاووس، الطّرائف،/ 44- 45 رقم 39/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 261؛ مثله السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 290
ومن ذلک فی صحیح مسلم فی الجزء الرّابع فی ثالث کرّاس من أوّله من النّسخة المنقول منها فی باب فضائل أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام بإسناده إلی سعد بن أبی وقّاص، یذکر فی الحدیث عن النّبیّ صلی الله علیه و آله عدّة فضائل لعلیّ بن ابی طالب علیه السلام خاصّة، ویقول فی أواخره: لمّا نزلت هذه الآیة: «فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»، دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام وقال: اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی.
ومن ذلک ما رواه مسلم فی صحیحه فی الجزء الرّابع أیضاً فی أواخره فی حدّ کرّاسین من النّسخة المنقول منها، قال: دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً وفاطمة والحسن والحسین وقال:
اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی.
ابن طاووس، الطّرائف،/ 129- 130 رقم 202
قوله تعالی: «فمَن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل» الآیة، نزلت فی علیّ علیه السلام وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام.
الحلِّی، کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام،/ 72
__________________________________________________
(1- 1) [البرهان: «مسلم أیضاً فی آخر الجزء المذکور وروی»]
(2) [البرهان: «الثّالث»]
(3)- [زاد فی البحار: «ورواه الثّعلبیّ فی تفسیر هذه الآیة عن المقاتل والکلبیّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 617
ولمّا انتشر الإسلام بعد الفتح، وقوی سلطانه، وفد إلی النّبیّ- صلی الله علیه و آله- الوفود، منهم من أسلم، ومنهم من استأمن لیعود إلی قومه برأیه- صلی الله علیه و آله- فیهم.
وکان ممّن وفد علیه أبو حارثة أسقف نجران فی ثلاثین رجلًا من النّصاری، منهم العاقب والسّیّد وعبد المسیح، فقدموا المدینة عند صلاة العصر، وعلیهم لباس الدِّیباج والصّلب، فصار إلیهم الیهود، وتساءلوا بینهم، فقالت النّصاری لهم: لستم علی شی‌ء، وقالت لهم الیهود: لستم علی شی‌ء، کما حکی اللَّه عنهم.
فلمّا صلّی النّبیّ- علیه السلام- العصر، توجّهوا إلیه، یقدّمهم الأسقف، فقال: یا محمّد! ما تقول فی السّیّد المسیح؟ فقال: عبداللَّه، اصطفاه وانتجبه.
فقال الأسقف: أتعرف له أباً؟ فقال النّبیّ- علیه السلام-: لم یکن عن نکاح فیکون له أب.
قال: فکیف قلت إنّه عبد مخلوق، وأنت لم تر عبداً مخلوقاً إلّاعن نکاح، وله والد؟! فأنزل اللَّه تعالی الآیات إلی قوله: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم» إلی قوله: «فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»، فتلاها علی النّصاری، ودعاهم إلی المباهلة، وقال: إنّ اللَّه أخبرنی أنّ العذاب ینزل علی المبطل عقیب المباهلة، ویبیّن الحقّ من الباطل. فاجتمع الأسقف وأصحابه، وتشاوروا، واتّفق رأیهم علی استنظاره إلی صبیحة غد.
فلمّا رجعوا إلی رجالهم، قال الأسقف: انظروا محمّداً، فإن غدا بأهله وولده، فاحذروا مباهلته، وإن غدا بأصحابه فباهلوه، فإنّه علی غیر شی‌ء.
وقال العاقب: واللَّه لقد عرفتم یا معشر النّصاری أنّ محمّداً نبیّ مرسل، ولقد جاءکم بالفصل، من أمر صاحبکم، واللَّه ما باهل قوم نبیّاً قطّ فعاش کبیرهم، ولا نبت صغیرهم ولإن فعلتم لتهلکنّ، فإن أبیتم إلّاإلف دینکم، والإقامة علی ما أنتم علیه، فوادعوا الرّجل وانصرفوا إلی بلادکم.
فأتوا رسول اللَّه- صلی الله علیه و آله- من الغد، وقد جاء آخذاً بید علیّ- علیه السلام-، والحسن والحسین یمشیان بین یدیه، وفاطمة- علیها السلام- تمشی خلفه، فسأل الأسقف عنهم، فقالوا: هذا ابن
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 618
عمّه وصهره وأبو ولده وأحبّ الخلق إلیه علیّ بن أبی طالب، وهذان الطّفلان ابنا بنته من علیّ وهما من أحبّ الخلق إلیه، وهذه الجاریة فاطمة ابنته، وهی أعزّ النّاس عنده، وأقربهم إلی قلبه.
فنظر الأسقف إلی العاقب والسّیّد وعبد المسیح، وقال لهم: انظروا قد جاء بخاصّته من ولده وأهله لیباهل بهم، واثقاً بحقِّه، واللَّه ما جاء بهم، وهو یتخوّف الحجّة علیه، فاحذروا مباهلته، واللَّه لولا مکانة قیصر لأسلمت له، ولکن صالحوه علی ما یتّفق نبیّکم، وارجعوا إلی بلادکم وارتأوا لأنفسکم.
یا معشر النّصاری! إنّی لأری وجوهاً لو شاء اللَّه أن یزیل جبلًا من مکانه لأزاله بها، فلا تباهلوا فتهلکوا، ولا یبقی علی وجه الأرض نصرانیّ إلی یوم القیامة، فقالوا: یا أبا القاسم! رأینا أ نّا لا نباهلک، وأن نقرّک علی دینک، ونثبت علی دیننا.
قال: فإذا أبیتم المباهلة فأسلموا یکن لکم ما للمسلمین، وعلیکم ما علیهم، فأبوا.
قال: فإنِّی أناجزکم، فقالوا: ما لنا بحرب العرب طاقة، ولکن نصالحک علی أن لا تغزونا، ولا تجیئنا، ولا تردّنا عن دیننا، علی أن نؤدّی إلیک کلّ عام ألفی حلّة، قیمة کلّ حلّة أربعون درهماً، فما زاد أو نقص فبالحساب، ألف فی صفر، وألف فی رجب، وثلاثین درعاً عاریة من حدید، فصالحهم علی ذلک، وقال:
والّذی نفسی بیده، إنّ الهلاک قد بدی علی أهل نجران، ولو لاعنوا لمسخوا قردة وخنازیر، ولاضطرم الوادی علیهم ناراً، ولاستأصل اللَّه نجران وأهله حتّی الطّیر علی رؤوس الشّجر، ولما حال الحول علی النّصاری کلّهم حتّی هلکوا. وقد جعل اللَّه تعالی فی هذه الآیة نفس محمّد هی نفس علیّ- علیه السلام-، حیث قال: وأنفسنا وأنفسکم.
الحلِّی، کشف الیقین،/ 252- 255 رقم 280
أجمع المفسّرون علی أنّ: «أبناءنا» إشارة إلی الحسن والحسین، «1» «وأنفسنا» إشارة
__________________________________________________
(1) [أضاف فی المنتخب: «ونساءنا إشارة إلی فاطمة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 619
إلی علیّ علیه السلام. فجعله «1» اللَّه نفس محمّد صلی الله علیه و آله، والمراد المساواة ومساوی الأکمل الأولی بالتّصرّف، أکمل وأولی بالتّصرّف. وهذه الآیة أدلُّ دلیل علی علوّ «2» رتبة مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام، «2» لأنّه تعالی، حکم «3» بالمساواة لنفس رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «3»، وأ نّه تعالی عیّنه فی استعانة النّبیّ صلی الله علیه و آله فی الدّعاء. وأیّ فضیلة أعظم من أن یأمر اللَّه نبیّه، بأن یستعین به علی الدّعاء إلیه، والتّوسّل به؟
الحلِّی، نهج الحقّ،/ 177- 179؛ مثله الطّریحی، المنتخب، 1/ 291
آیة المباهلة، فی الجمع بین الصّحیحین: أ نّه لمّا أراد المباهلة لنصاری نجران، احتضن الحسین، وأخذ بید الحسن، وفاطمة تمشی خلفه، وعلیّ یمشی خلفها، وهو یقول لهم: إذا دعوت فأمنوا. فأیّ فضل أعظم من هذا. والنّبیّ یستسعد بدعائه، ویجعله واسطة بینه وبین ربّه تعالی؟
الحلّی، نهج الحقّ،/ 215- 216
أخبرنا الشّیخ الصّالح المسند عبداللَّه بن أبی القاسم بن علیّ بن ورخر البغدادیّ رحمة اللَّه علیه بسماعی علیه ببغداد، قیل له: أخبرکم الشّیخ عبدالعزیز بن محمود بن المبارک ابن الأخضر بسماعک علیه، قال: أنبأنا أبو الفتح عبدالملک ابن أبی القاسم ابن أبی سهل الکروخیّ الهرویّ سماعاً علیه، أنبأنا المشایخ الثّلاثة: القاضی أبو عامر بن محمود بن القاسم الأزدیّ، وأبو نصر عبدالعزیز بن محمّد التّریاقیّ، وأبو بکر أحمد بن عبدالصّمد الغورجیّ رحمه الله، عن أبی محمّد عبد الجبّار بن محمّد الجراحیّ، عن أبی العبّاس محمّد بن أحمد المحبوبیّ، عن الإمام الحافظ أبی عیسی محمّد بن عیسی بن سورة التّرمذی (ض)، قال: حدّثنا قتیبة، قال: حدّثنا حاتم بن إسماعیل، عن بکیر بن مسمار، عن عامر بن سعد بن أبی وقّاص، عن أبیه قال:
__________________________________________________
(1) [المنتخب: «فجعل»]
(2- 2) [المنتخب: «مرتبته علیه السلام»]
(3- 3) [المنتخب: «بمساواته لنفس الرّسول»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 620
أمر معاویة بن أبی سفیان سعداً، فقال: ما یمنعک أن تسبّ أبا تراب؟ قال: أمّا ما ذکرت ثلاثة قالهنّ [له] رسول اللَّه (ص) فلن أسبّه- لأن تکون لی واحدة منهنّ أحبّ إلیّ من حمر النّعم- سمعت رسول اللَّه (ص) یقول لعلیّ [رضی الله عنه] وخلّفه فی بعض مغازیه، فقال له علیّ علیه السلام: یا رسول اللَّه! [أ] تخلّفنی مع النّساء والصّبیان؟ فقال له رسول اللَّه (ص): أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لا نبوّة بعدی؟
وسمعته یوم خیبر یقول: لأعطینّ الرّایة رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله ویحبّه اللَّه ورسوله.
قال: فتطاولنا لها، فقال: ادعوا لی علیّاً. قال: [فدعوناه]، فأتاه وبه رمد، فبصق فی عینه ودفع الرّایة إلیه، ففتح اللَّه علیه.
وأنزلت هذه الآیة: «فقُل تعالوا ندعُ أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین». فدعا رسول اللَّه (ص) علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً علیهم السلام، فقال: اللَّهمّ هؤلاء أهلی.
الحموئی، فرائد السّمطین، 1/ 377- 378 رقم 307
أنبأنی عبدالحمید بن فخّار، عن أبی طالب ابن عبدالسّمیع إجازة، عن شاذان بن جبرئیل قراءة علیه، عن محمّد بن عبدالعزیز، عن محمّد بن أحمد بن علیّ، قال: أنبأنا أبو منصور محمود بن إسماعیل بن محمّد الصّیرفیّ، قال: أنبأنا أبو الحسین بن فاذشاه، قال: حدّثنا سلیمان بن أحمد، قال: حدّثنا أحمد بن داوود المکّیّ ومحمّد بن زکریّا الغلابیّ، قال: حدّثنا بشر بن مهران الخصّاف، قال: حدّثنا محمّد بن دینار، عن داوود بن أبی هند، عن الشّعبیّ:
عن جابر قال: قدم علی رسول اللَّه (ص) العاقب والطّیّب، فدعاهما إلی الإسلام، فقالا:
أسلمنا یا محمّد، قال: کذبتما، إن شئتما أخبرتکما بما یمنعکما من الإسلام؟ قالا: فهات أنبئنا. قال: حبّکما الصّلیب، وشرب الخمر، وأکل لحم الخنزیر.
قال جابر: فدعاهما إلی الملاعنة وواعداه علی أن یغادیاه بالغداة. فغدا رسول اللَّه (ص) وأخذ بید علیّ وفاطمة والحسن والحسین، فأرسل إلیهما، فأبیا أن یجیباه وأقرّا له
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 621
[بالجزیة]، فقال رسول اللَّه (ص): والّذی بعثنی بالحقّ لو فعلا لأمطر علیهما الوادی ناراً.
[قال الشّعبیّ]: قال جابر: [و] فیهم نزلت [هذه الآیة]: «ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم».
قال الشّعبیّ: قال جابر: «وأنفسنا وأنفسکم»: رسول اللَّه- (ص)- وعلیّ. و «نساءنا ونساءکم»: فاطمة. و «أبناءنا وأبناءکم»: الحسن والحسین علیهما السلام.
الحموئی، فرائد السّمطین، 2/ 23- 24 رقم 365
[قال الحاکم: و] أخبرنا أبو عبداللَّه محمّد بن علیّ بن عبدالحمید الصّنعانیّ، قال:
حدّثنا علیّ بن المتبرّک الصّنعانیّ، قال: حدّثنا أبو عبداللَّه الصّنعانیّ، قال:
حدّثنا محمّد بن بور، عن ابن جریح فی قوله [تعالی]: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم»: [أ نّه قال]:
بلغنا أنّ نصاری نجران قدم وفدهم علی النّبیّ (ص) المدینة [و] فیهم السّیّد والعاقب- وأخبرت أنّ معهما عبد المسیح- وهما یومئذ سیِّدا أهل نجران، فقالوا: یا محمّد! فیم تشتم صاحبنا؟ قال: ومن صاحبکم؟ قالوا: عیسی ابن مریم، تزعم أ نّه عبد. قال النّبیّ (ص): أجل هو عبداللَّه وکلمته- وألقاها إلی مریم- وروح منه. فغضبوا وقالوا: إن کنت صادقاً فأرنا عبداً یحیی الموتی ویشفی ویبرئ الأکمه والأبرص ویخلق من الطّین کهیئة الطّیر، ولکنّه اللَّه!
فسکت النّبیّ (ص) حتّی جاءه جبرئیل علیه السلام، فقال: یا محمّد! «لقد کَفَرَ الّذینَ قالوا إنّ اللَّه هو المسیح ابن مریم» الآیة: [17/ المائدة: 5]، قال النّبیّ (ص): إنّهم قد سألونی أن أخبرهم بمثل عیسی. قال جبرئیل: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقهُ من تُرابٍ ثمّ قال له کُنْ فیکون، الحقّ من ربِّکَ فلا تکوننّ من المُمترین فمَن حاجّکَ فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل: تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین، إنّ هذا لهو القصص الحقّ، وما من إلهٍ إلّااللَّه».
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 622
فأخذ النّبیّ (ص) بید علیّ والحسن والحسین وجعلوا فاطمة وراءهم، ثمّ قال: هؤلاء أبناؤنا وأنفسنا ونساؤنا، فهلمّوا أنفسکم وأبناءکم ونساءکم ونجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین.
فأبی السّیّد [من المباهلة]، فقالوا: نصالحک. فصالحوه علی ألف حلّة کلّ عام، فی کلّ رجب ألف حلّة، فقال النّبیّ (ص): والّذی بیده نفسی لو لاعنونی ما حال الحول ومنهم بشر إلّاأهلک اللَّه الکاذبین.
الحموئی، فرائد السّمطین، 2/ 205- 206 رقم 485
قال أحمد ومسلم والتّرمذیّ: حدّثنا قتیبة بن سعید، ثنا حاتم بن إسماعیل، عن بکیر ابن مسمار، عن عامر بن سعد بن أبی وقّاص، عن أبیه قال له: أمر معاویة بن أبی سفیان سعداً، فقال: ما یمنعک أن تسبّ أبا تراب؟ [فقال]: أمّا ما ذکرت ثلاثاً قالهنّ له رسول اللَّه (ص)، لأن تکون لی واحدة منهنّ أحبّ إلیَّ من حمر النّعم. سمعت رسول اللَّه (ص) یقول- وخلّفه فی بعض مغازیه- فقال له علیّ: یا رسول اللَّه! أتخلّفنی مع النّساء والصّبیان؟
فقال رسول اللَّه (ص): «أما ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لا نبیّ بعدی»؟ وسمعته یقول یوم خیبر: «لُاعطینّ الرّایة رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله ویحبّه اللَّه ورسوله، قال: فتطاولت لها، قال: ادعوا لی علیّاً، فأتی به أرمد، فبصق فی عینیه ودفع الرّایة إلیه، ففتح اللَّه علیه»، ولمّا نزلت هذه الآیة: «فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم»، «دعا رسول اللَّه (ص) علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً، ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهلی».
ابن کثیر، البدایة والنّهایة، 7/ 340
قال جابر بن عبداللَّه: أنفسنا محمّد رسول صلی الله علیه و آله وعلیّ علیه السلام، وأبناؤنا الحسن والحسین، ونساؤنا فاطمة، سلام اللَّه علیهم أجمعین. هکذا رواه الحاکم فی مستدرکه، عن علیّ ابن عیسی، وقال: صحیح علی شرط مسلم، ورواه أبو داود الطّیالسیّ، عن شعبة، عن الشّعبیّ مرسلًا، وروی عن ابن عبّاس والبراء نحو ذلک.
ابن الصّبّاغ، الفصول المهمّة،/ 25
وأخرج الحاکم وصحّحه وابن مرودیه وأبو نعیم فی الدّلائل، عن جابر قال: قدم علی
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 623
النّبیّ (ص) العاقب والسّیّد، فدعاهما إلی الإسلام، «1» فقالا: أسلمنا یا محمّد، قال: کذبتما، إن شئتما أخبرتکما بما یمنعکما من الإسلام. قالا: فهات، قال: حبّ الصّلیب، وشرب الخمر، وأکل لحم الخنزیر.
قال جابر: فدعاهما إلی الملاعنة، فوعداه إلی الغد، فغدا رسول اللَّه (ص) وأخذ بید علیّ وفاطمة والحسن والحسین، ثمّ أرسل إلیهما، فأبیا أن یجیباه وأقرّا له، فقال: والّذی بعثنی بالحقّ لو فعلا لأمطر الوادی علیهما ناراً. قال جابر: فیهم نزلت: «تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» الآیة «1». قال جابر: «أنفسنا وأنفسکم» رسول اللَّه (ص) وعلیّ، «وأبناءنا» الحسن والحسین، «ونساءنا» فاطمة.
السّیوطی، الدّرّ المنثور، 2/ 38/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 262؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 295
وأخرج أبو نعیم «2» فی الدّلائل من طریق الکلبیّ، عن أبی صالح، عن ابن عبّاس: إنّ وفد نجران من النّصاری قدموا علی رسول اللَّه (ص)، وهم أربعة عشر رجلًا من أشرافهم، «3» منهم السّیّد وهو الکبیر والعاقب، وهو الّذی یکون بعده و «4» صاحب رأیهم. فقال رسول اللَّه (ص) لهما «5»: أسلما، قالا: أسلمنا، قال: ما أسلمتما، قالا: بلی قد أسلمنا قبلک، قال: کذبتما، یمنعکم «6» من الإسلام ثلاث فیکما: عبادتکما الصّلیب، وأکلکما الخنزیر، وزعمکما أنّ للَّه‌ولداً. ونزل «7»: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب» الآیة.
فلمّا قرأها علیهم، قالوا: ما نعرف ما تقول، ونزل «7»: «فمَن حاجّک «8» فیه من بعد ما جاءک
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «وذکر نحو ما مرّ [عن ابن المغازلی]، وقال فی آخره»]
(2) [لم یرد فی روح المعانی]
(3) (3*) [فضائل الخمسة: «وساق القصّة مفصّلًا (إلی أن قال)»]
(4)- [لم یرد فی البحار]
(5) [لم یرد فی البحار وروح المعانی]
(6) [فی البحار وروح المعانی: «یمنعکما»]
(7) [البحار: «فنزل»]
(8) (8*) [لم یرد فی روح المعانی]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 624
من العلم» یقول من جادلک فی أمر عیسی من بعدما جاءک من العلم «1» من القرآن «فقُل‌تعالوا» إلی قوله: «ثمّ نبتهل» یقول نجتهد فی الدّعاء أنّ الّذی جاء به محمّد هو الحقّ، وأنّ الّذی یقولون هو الباطل (3*) (8*) فقال لهم «2»: إنّ اللَّه قد أمرنی إن لم تقبلوا هذا، أن أباهلکم. فقالوا: یا أبا القاسم! بل نرجع فننظر فی أمرنا، ثمّ نأتیک، «3» فخلا بعضهم ببعض وتصادقوا «4» فیما بینهم. قال السّیّد للعاقب: قد واللَّه علمتم أنّ الرّجل نبیّ مرسل «1»، «5» ولئن لاعنتموه إنّه لیستأصلکم «5»، وما لاعنَ قوم قطّ نبیّاً فبقی «6» کبیرهم «7» ولا نبت «7» صغیرهم، فإن أنتم لن تتّبعوه «8» وأبیتم إلّاإلف دینکم، فواعدوه «9» وارجعوا إلی بلادکم «3».
وقد کان رسول اللَّه (ص) خرج، ومعه علیّ والحسن والحسین وفاطمة، فقال رسول اللَّه (ص): إن أنا دعوت فأمنوا أنتم، فأبوا أن یلاعنوه، وصالحوه علی الجزیة.
السّیوطی، الدّرّ المنثور، 2/ 39/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 264؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 295- 296؛ مثله الآلوسی، روح المعانی، 3/ 188
و أخرج عبد بن حمید وابن جریر وأبو نعیم فی الدّلائل عن قتادة، «فمن حاجّک فیه» فی عیسی «فقل تعالوا ندع أبناءنا» الآیة، فدعا النّبیّ (ص) لذلک وفد نجران، وهم الّذین حاجّوه فی عیسی، فنکصوا وأبوا، وذکر لنا أنّ النّبیّ (ص)، قال: إن کان العذاب لقد نزل علی أهل نجران، ولو فعلوا لاستؤصلوا عن جدید الأرض.
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2) [أضاف فی روح المعانی: «رسول اللَّه (ص)»، وزاد فی فضائل الخمسة: «یعنی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»]
(3- 3) [فضائل الخمسة: «إلی أن قال»]
(4) [البحار: «لیصادقوا»]
(5- 5) [فی البحار: «فلو لاعنتموه لاستؤصلتم»، وفی روح المعانی: «ولئن لاعنتموه إنّه لاستئصلکم»]
(6) [البحار: «فعاش»]
(7- 7) [فی البحار: «ونبت»، وفی روح المعانی: «ولا نبث»]
(8) [البحار: «لم تتّبعوه»]
(9)- [البحار: فوادعوه]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 625
السّیوطی، الدّرّ المنثور، 2/ 39
وأخرج ابن أبی شیبة وسعید بن منصور وعبد بن حمید وابن جریر وأبو نعیم عن الشّعبیّ «1» قال: کان أهل نجران أعظم قوم من النّصاری قولًا فی عیسی ابن مریم، فکانوا یجادلون النّبیّ (ص) فیه، فأنزل اللَّه هذه الآیات فی سورة آل عمران: «إنّ مثل عیسی عند اللَّه» إلی قوله: «فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین»، فأمر بملاعنتهم «1»، فوادعوه لغد، فغدا النّبیّ (ص) ومعه الحسن والحسین وفاطمة، فأبوا أن یلاعنوه، وصالحوه علی الجزیة، فقال النّبیّ (ص): لقد أتانی البشیر بهلکة أهل نجران حتّی الطّیر علی الشّجر لو تمّوا علی الملاعنة.
السّیوطی، الدّرّ المنثور، 2/ 39/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 265
وقد اتّفق علماء الإسلام علی أنّ المراد بقوله «وأنفسنا» علیّ علیه السلام، ولو أنکر منکر ذلک لألزمناه بأنّ النّبیّ صلی الله علیه و آله إنّما أتی بعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام، فدلّ علی أنّ المراد بأبنائه الحسن والحسین، وبنسائه فاطمة، وبأنفسه نفس علیّ علیهم السلام أو نفسه صلی الله علیه و آله ونفس علیّ علیه السلام، ومن کان من نفس النّبیّ صلی الله علیه و آله وجب أن یثبت له کلّ ما یثبت للنّبیّ صلی الله علیه و آله إلّاما دلّه الدّلیل علی خروجه وهو النّبوّة لقوله تعالی: «وخاتم النّبیِّین».
الکرکی، نفحات اللّاهوت،/ 61
فی قصّة المباهلة فی آیة: «قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» الآیة. فغدا (ص) محتضناً الحسن، آخذاً بید الحسین، وفاطمة علیها السلام تمشی خلفه، وعلیّ خلفها، وهؤلاء هم أهل الکساء، فهم المراد فی آیة المباهلة.
ابن حجر الهیتمی، الصّواعق المحرقة،/ 87
قال فی الکشّاف: لا دلیل أقوی من هذا علی فضل أصحاب الکساء، وهم علیّ وفاطمة والحسنان، لأنّها لمّا نزلت، دعاهم (ص)، فاحتضن الحسین، وأخذ بید الحسن، ومشت فاطمة خلفه، وعلیّ خلفهما. فعلم أ نّهم المراد «2» من الآیة، و «2» إنّ أولاد فاطمة
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «وساق الحدیث إلی قوله»]
(2- 2) [الینابیع: «بالآیة وعلم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 626
وذرِّیّتهم «1» یسمّون أبناءه، وینسبون إلیه نسبة صحیحة نافعة فی الدّنیا وفی «2» الآخرة. «3»
ابن حجر الهیتمی، الصّواعق المحرقة،/ 93/ عنه: القندوزی، ینابیع المودّة، 2/ 446
أنّ وفد نجران من النّصاری قدم المدینة علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وقالوا له: هل رأیت ولداً بغیر أب؟ فلم یجبهم حتّی نزل قوله تعالی: «إنّ مثل عیسی عندَ اللَّهِ کمثلِ آدم خلقه من تُرابٍ ثمّ قالَ له کن فیکون* الحقُّ من ربّکَ فلا تکن من المُمترین* فمَن حاجّک فیه» الآیة. فلمّا نزلت، دعاهم إلی المباهلة، فأجابوه، فخرج النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم آخذاً بید علیّ، والحسن والحسین بین یدیه، وفاطمة علیهم السلام وراءه. فلمّا رآهم الأسقف- وکان رئیسهم- سأل: من هؤلاء الّذین معه؟ فقیل: هذا علیّ بن أبی طالب، ابن عمّه، وزوج ابنته فاطمة هذه، وهذان ولداهما. فقال الأسقف لأصحابه: إنِّی لأری وجوهاً لو سألوا اللَّه أن یزیل جبلًا من مکانه لأزاله، فلا تباهلوا فتهلکوا، ولا یبقی علی وجه الأرض نصرانیّ إلی یوم القیامة.
ثمّ قال الأسقف للنّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: یا أبا القاسم! إنّا لا نباهلک ولکن نصالحک، فصالحنا علی ما ننهض به. فصالحهم علی ألفی حلّة وثلاثین رمحاً وثلاثین درعاً وثلاثین فرساً، وکتب لهم بذلک کتاباً، ورجعوا إلی بلادهم. وقال النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: والّذی نفسی بیده لو [کانوا] یلاعنونی لمسخوا قردة وخنازیر، واضطرم الوادی علیهم ناراً، ولما حال الحول علی النّصاری حتّی یهلکوا کلّهم.
__________________________________________________
(1) [الینابیع: «ذرِّیّتها»]
(2)- [لم یرد فی الینابیع]
(3)- صاحب «کشاف» گوید: هیچ دلیلی قوی‌تر از این دلیل نیست بر فضل اصحاب عبا؛ یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام؛ زیرا که چون این آیت نازل شد، رسول صلی الله علیه و آله این چهار کس را طلب فرمود و حسین رضی الله عنه را در برگرفت و دست حسن رضی الله عنه بگرفت و فاطمه از عقب آن حضرت می‌آمد و علی رضی الله عنه از عقب فاطمه به مباهله آمدند. پس از این جا معلوم شد که ایشان مرادند از این آیت.
جهرمی، ترجمه الصواعق المحرقة،/ 277
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 627
واعلم أنّ قوله عزّ وجلّ: «أبناءنا» دلّ علی أ نّهما الحسن والحسین علیهما السلام، وأ نّهما إبناه علی الحقیقة وإن کانا ابنا بنته؛ و «نساءنا» أنّ المراد بها فاطمة علیها السلام خاصّة، لأنّه لم یخرج بغیرها؛ و «أنفسنا» أنّ المراد به علیّ علیه السلام خاصّة، لأنّ الإنسان لا یجوز أن یدعو نفسه؛ وإذا کان لا یجوز فلم یبق إلّاأن یدعو غیره؛ ولم یدع فی المباهلة غیر علیّ علیه السلام بالإجماع، فتعیّن أن یکون هو المعنیّ بقوله: «أنفسنا» فیکون هو نفس رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم.
ویؤیِّد هذا من الرّوایات ما صحّ عنه صلی الله علیه و آله و سلم، وقد سأله سائل عن بعض أصحابه، فأجابه عن کلّ بصفته، فقال له: فعلیّ؟ فقال صلی الله علیه و آله و سلم: «إنّما سألتنی عن النّاس ولم تسألنی عن نفسی». فإذا نظرت ببصر البصیرة رأیت أنّ أمیر المؤمنین علیه السلام هو الحاوی لجمیع فضائل المباهلة، لأنّ الأبناء أبناؤه، والنّساء نساؤه، والأنفس نفسه الزّکیّة الّتی فضّلت‌علی الأنفس البشریّة حیث إنّها نفس محمّد أفضل البریّة، فناهیک من فضیلة فی الفضائل جلیّة، ومنقبة فی المناقب سامیة علیّة، ثمّ لم یسمّها ولا سمّاها أحد من الأنام بالکلّیّة.
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات، 1/ 116- 118
«فمَن حاجّک» من النّصاری «فیه» فی عیسی علیه السلام «من بعد ما جاءک من العلم» من البیِّنات الموجبة للعلم «فقل تعالوا» هلمّوا بالرّأی والعزم «ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم»، أی: یدع کلّ منّا ومنکم نفسه وأعزّة أهله وألصقهم بقلبه إلی المباهلة ویحمل علیها وإنّما قدّمهم علی النّفس لأنّ الرّجل یخاطر بنفسه لهم ویحارب دونهم، «ثمّ نبتهل» أی نتباهل بأن نلعن الکاذب منّا والبهلة بالضّمّ والفتح اللّعنة وأصله التّرک من قولهم بهلت النّاقة إذا ترکها بلا صرار، والصّرار: خیط یشدّ فوق الخلف لئلّا یرضعها ولدها، «فنجعل لعنة اللَّه علی الکاذبین» عطف فیه بیان. روی أ نّهم لمّا دعوا إلی المباهلة قالوا حتّی ننظر، فلمّا تخالوا قالوا للعاقب- وکان ذا رأیهم- وما تری؟ فقال:
واللَّه لقد عرفتم نبوّته، ولقد جاءکم بالفصل فی أمر صاحبکم، وأللَّه ما باهل قوم نبیّاً إلّا هلکوا، فإن أبیتم إلّاإلف دینکم فوادعوا الرّجل وانصرفوا.
فأتوا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وقد غدا محتضناً الحسین علیه الصّلاة والسّلام، آخِذاً بید الحسن، وفاطمة علیهم السلام تمشی خلفه، وعلیّ خلفها وهو یقول: إذا أنا دعوت فأمّنوا. فقال أسقفهم:
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 628
یا معشر النّصاری! إنِّی لأری وجوهاً لو سألوا اللَّه أن یزیل جبلًا من مکانه لأزاله، فلا تباهلوا فتهلکوا، فاذعنوا لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وبذلوا له الجزیة ألفی حلّة حمراء وثلاثین درعاً من حدید، فقال: والّذی نفسی بیده لو تباهلوا لمُسِخوا قِرَدة وخنازیر، ولاضطرم علیهم الوادی ناراً، ولاستأصل اللَّه نجران وأهله حتّی الطّیر علی الشّجر.
کذا روته العامّة، وهو دلیل علی نبوّته وفضل من أتی بهم من أهل بیته، وشرفهم شرفاً لا یسبقهم إلیه خلق، إذ جعل نفس علیّ علیه السلام کنفسه.
الفیض الکاشانی، الصّافی، 1/ 343
وروی یحیی بن الحسن بن بطریق، عن الحافظ أبی نعیم، عن عامر بن سعد، عن أبیه قال: نزل علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله الوحی، فدعا علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً، فقال:
هؤلاء أهل بیتی. قال: وقال أبو نعیم: ورواه أحمد بن حنبل یرفعه إلی قتیبة مثله.
المجلسی، البحار، 35/ 227
عن أبی جعفر الأحول قال: قال أبو عبداللَّه- علیه السلام-: ما تقول قریش فی الخمس؟
قال: قلت: تزعم أ نّه لها.
قال: ما أنصفونا، واللَّه لو کان مباهلة لیباهلنّ بنا، ولئن کان مبارزة لیبارزنّ بنا، ثمّ نکون وهم علی سواء.
فقد ظهر من هذا الخبر، أنّ من دعی النّبیّ- صلی الله علیه و آله- أن الأبناء هو الحسن والحسین، ومن النّساء فاطمة، وبقی- علیّ علیه السلام- لا یدخل فی شی‌ء إلّافی قوله: وأنفسنا، فهو نفس الرّسول- صلی الله علیه و آله-.
وقد صحّ فی الخبر أ نّه- صلی الله علیه و آله- وقد سأله سائل عن بعض أصحابه، فأجابه عن کلّ بصفته.
فقال: فعلیّ؟
فقال- صلی الله علیه و آله-: إنّما سألتنی عن النّاس، ولم تسألنی عن نفسی.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 629
«ثُمّ نَبْتَهِلْ»: بأن نلعن الکاذب منّا.
والبهلة (بالضّمّ والفتح) اللّعنة. وأصله، التّرْک. من قولهم: بهلت النّاقة، إذا ترکتها بلا صرار.
المشهدیّ القمی، کنز الدّقائق، 3/ 118
وروی أنّ أسقف نجران «لمّا رأی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم مقبلًا ومعه علیّ وفاطمة والحسنان رضی اللَّه عنهم، قال: یا معشر النّصاری! إنِّی لأری وجوهاً لو سألوا اللَّه تعالی أن یزیل جبلًا من مکانه لأزاله، فلا تباهلوا وتهلکوا».
الآلوسی، روح المعانی، 3/ 189- 190
وفی التّفسیر الکبیر أنّ أبا جعفر رضی اللَّه تعالی عنه استدلّ بها عند الحجّاج بن یوسف وبآیة المباهلة، حیث دعا (ص) الحسن والحسین رضی اللَّه تعالی عنهما بعدما نزل «تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم».
الآلوسی، روح المعانی، 7/ 213- 214
أبی ریاح مولی امّ سلمة رفعه:
لو علم اللَّه تعالی أنّ فی الأرض عباداً أکرم من علیّ وفاطمة والحسن والحسین لأمرنی [فی] أن أباهل بهم، ولکن أمرنی بالمباهلة مع هؤلاء، وهم أفضل الخلق، فغلبت بهم [الیهود و] النّصاری.
القندوزی، ینابیع المودّة، 2/ 266 رقم 755
وسأله [الإمام موسی الکاظم علیه السلام] الرّشید: کیف تقولون أنتم إنّا ذرِّیّة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وأنتم ذرّیّة علیّ، فتلا: «وَمِن ذُرِّیّتِهِ دَاودَ وَسُلَیْمانَ» إلی أن قال: «وَعِیسی» ولیس له أب. وتلا أیضاً: «فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ» الآیة. ولم یدع صلی الله علیه و آله و سلم عند مباهلة النّصاری غیر علیّ وفاطمة والحسن والحسین، فکان الحسن والحسین هما الأبناء (رضی اللَّه عنهم).
القندوزی، ینابیع المودّة، 3/ 117- 118
أخرج الحافظ جمال الدّین الزّرندیّ «1» المدنیّ فی «درر السّمطین»: بسنده «1» عن أبی
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی 1/]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 630
الطّفیل عامر بن واثلة، وجعفر بن حبّان قال: خطب الحسن بن علیّ (رضی اللَّه عنهما) بعد شهادة «1» أبیه قال:
أ یّها النّاس، أنا ابن البشیر، وأنا ابن النّذیر، وأنا ابن السّراج المنیر، وأنا ابن الّذی «2» أرسله اللَّه «2» رحمة للعالمین، وأنا ابن الدّاعی إلی اللَّه. وأنا من أهل البیت الّذین أذهب اللَّه عنهم الرِّجس وطهّرهم تطهیراً، وأنا من أهل البیت الّذین کان جبرئیل علیه السلام ینزل علیهم، وأنا من أهل البیت الّذین افترض اللَّه مودّتهم «3» علی المؤمنین «3»، فقال سبحانه وتعالی: «قُلْ لا أسأ لُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً إِلّا ا لْمَوَدّةَ فی ا لْقُرْبی وَمَنْ یَقْتَرِف حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً» «4»
، واقتراف الحسنة مودّتنا.
ولمّا نزلت: «یا أ یُّها ا لّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً» «5»
، فقالوا: یا رسول اللَّه! کیف الصّلاة علیک.
قال: قولوا: اللَّهمّ صلّ علی محمّد وعلی آل محمّد، فحقّ علی کلّ مسلم أن یصلِّی علینا فریضة واجبة.
وأحلّ اللَّه خمس الغنیمة «6» وحرم الصّدقة علینا کما «7» أحلّه اللَّه وحرّمها علی رسوله «7» صلی الله علیه و آله و سلم.
فأخرج جدّی صلی الله علیه و آله و سلم یوم المباهلة من الأنفس أبی، ومن البنین أنا وأخی الحسین، ومن النّساء امّی فاطمة، فنحن أهله ولحمه ودمه، ونحن منه وهو منّا. وهو یأتینا کلّ
__________________________________________________
(1) [فی 1/: «وفاة»]
(2- 2) [فی 1/: «أرسل»]
(3- 3) [لم یرد فی 1/]
(4)- الشّوری: 42/ 23.
(5)- الأحزاب: 33/ 56.
(6) [زاد فی 1/: «لنا کما أحلّ له»]
(7- 7) [فی 1/: «حرّم علیه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 631
یوم عند طلوع الفجر، فیقول: الصّلاة «1» یا أهل البیت «1» یرحمکم اللَّه، ثمّ یتلو: «إنّما یُرِیدُ اللَّهَ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ ا لْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» «2».
وقد قال اللَّه تعالی: «أفَمَن کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» «3»
، فجدِّی صلی الله علیه و آله و سلم علی بیِّنة من ربّه، وأبی الّذی یتلوه، وهو شاهد منه.
وأمر اللَّه رسوله أن یبلغ أبی سورة البراءة فی موسم الحجّ.
وقال جدِّی صلی الله علیه و آله و سلم حین قضی بین أبی وبین أخیه جعفر ومولاه زید بن حارثة فی ابنة عمّه حمزة: أمّا أنت یا علیّ فمنّی وأنا منک، وأنت ولیّ کلّ مؤمن بعدی.
وکان أبی أوّلهم إیماناً، فهو سابق السّابقین، وفضّل اللَّه السّابقین علی المتأخّرین، کذلک فضل سابق السّابقین علی السّابقین. «4»
وإنّ اللَّه (عزّ وجلّ) بمنِّه ورحمته فرض علیکم الفرائض لا لحاجة منه إلیه بل رحمة منه، لا إله إلّاهو لیمیز الخبیث من الطّیّب، ولیبتلی اللَّه ما فی صدورکم، ولیمحّص ما فی قلوبکم، «5» لتتسابقوا إلی رحمة ولتتفاضل «5» منازلکم فی جنته.
القندوزی، ینابیع المودّة، 3/ 363- 364، 1/ 40- 41
اعلم، أ نّه قد اختلف فی أهل البیت، فقیل نساؤه (ص) لأنّهنّ فی بیته، قاله سعید بن جبیر، عن ابن عبّاس رضی اللَّه عنهما، وهو قول عکرمة ومقاتل، وقیل: علیّ وفاطمة والحسن والحسین، قاله أبو سعید الخدری وجماعة من التّابعین، منهم مجاهد وقتادة، وقیل: هم من تحرّم علیهم الصّدقة بعده آل علیّ وآل عقیل وآل جعفر وآل عبّاس، قاله زید بن أرقم.
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی 1/]
(2)- الأحزاب: 33/ 33.
(3)- هود: 11/ 17.
(4) [زاد فی 1/: «وذلک إنّه لم یسبقه إلی الإیمان أحد غیر جدّتنا خدیجة (علیها سلام اللَّه جلّ وعلا)»]
(5- 5) [فی 1/: «ولتتسابقوا إلی رحمته ولتتفاضلوا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 632
وقال ابن الخطیب الفخر الرّازیّ: والأولی أن یقال هم أولاده وأزواجه والحسن والحسین وعلیّ منهم، لأنّه کان من أهل بیته لمعاشرته فاطمة بنته وملازمته له قسطلانیّ علی البخاریّ. وفی منن الشّعرانیّ ما نصّه، وفی الحدیث الصّحیح عن زید بن أرقم، قال: قال رسول اللَّه (ص): «أنشدکم اللَّه فی أهل بیتی». قالها ثلاثاً، وفسّر زید رضی الله عنه أهل بیته بآل جعفر وآل عقیل وآل العبّاس، وقال الجلال السّیوطیّ رحمه اللَّه تعالی: وهؤلاء هم الأشراف حقیقة عند سائر الأمصار وتخصیص الشّرف بآل علیّ فقط اصطلاح لأهل مصر خاصّة، انتهی.
هذا ویشهد للقول بأ نّهم علیّ وفاطمة والحسن والحسین ما وقع منه (ص) حین أراد المباهلة هو ووفد نجران کما ذکره المفسّرون فی تفسیر آیة المباهلة، وهی قوله تعالی:
«فَمَنْ حَاجّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جَاءَکَ مِنَ ا لْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ». وقیل: أراد بالأبناء الحسن والحسین، وبالنّساء فاطمة، وبالنّفس نفسه (ص) وعلیّاً رضی الله عنه، کذا فی تفسیر الخازن، ثمّ نبتهل: قال ابن عبّاس: نتضرّع فی الدّعاء، وقیل معناه نجتهد ونبالغ فی الدّعاء، وقیل: معناه نلتعن. والابتهال، الالتعان.
یقال: علیه بهلة اللَّه، أی: لعنة اللَّه «فنجعل لَعنة اللَّه علی الکاذِبین»، یعنی منّا ومنکم فی أمر عیسی، قال «1» المفسِّرون: لمّا قرأ رسول اللَّه (ص) هذه الآیة علی وفد نجران ودعاهم إلی المباهلة، قالوا: حتّی نرجع وننظر فی أمرنا، ثمّ نأتیک غداً، فلمّا خلا بعضهم ببعض، قالوا للعاقب- وکان کبیرهم وصاحب رأیهم-: ما تری یا عبدالمسیح؟ قال: لقد عرفتم یا معشر النّصاری أنّ محمّداً نبیّ مرسل، ولئن فعلتم ذلک لنهلکنّ. وفی روایة قال لهم: واللَّه ما لاعن قوم قطّ نبیّاً إلّاهلکوا عن آخرهم، فإن أبیتم إلّاالإقامة علی ما أنتم علیه من القول فی صاحبکم، فوادعوا «2» الرّجل وانصرفوا إلی بلادکم.
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
(2) [فضائل الخمسة: «فودعوا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 633
فأتوا رسول اللَّه (ص) وقد احتضن الحسین «1»، وأخذ بید الحسن «2»، وفاطمة تمشی خلفه، وعلیّ یمشی خلفها، والنّبیّ (ص) یقول لهم: إذا دعوت فأمّنوا. فلمّا رآهم أسقف نجران، قال: یا معشر النّصاری! إنِّی لأری وجوهاً لو سألوا اللَّه أن یزیل جبلًا من مکانه لأزاله، فلا تبتهلوا فتهلکوا، ولا یبقی علی وجه الأرض نصرانیّ إلی یوم القیامة، فقالوا: یا أبا القاسم! قد رأینا أن لانباهلک وأن نترکک علی دینک وتترکنا علی دیننا، فقال لهم رسول اللَّه (ص): فإن أبیتم المباهلة فأسلموا، یکن لکم ما للمسلمین، وعلیکم ما علیهم. فأبوا ذلک، فقال: فإنِّی أنابذکم. فقالوا: ما لنا فی حرب «3» العرب طاقة، ولکنّا نصالحک علی أن لا تغزونا ولا تخیفنا ولا تردّنا عن دیننا، وأن نؤدِّی إلیک فی کلّ سنة ألفی حلّة، ألف فی صفر وألف فی رجب. زاد فی روایة: «وثلاثاً وثلاثین درعاً عادیة، وثلاثاً وثلاثین بعیراً، وأربعاً وثلاثین فرساً غازیة»، فصالحهم رسول اللَّه (ص) علی ذلک، وقال: والّذی نفسی بیده، إنّ العذاب تدلّی علی أهل نجران، ولو لاعنوا لمسخوا قردة وخنازیر، ولاضطرم علیهم الوادی ناراً، ولاستأصل اللَّه نجران وأهله حتّی الطّیر علی الشّجر، ولما حال الحول علی النّصاری کلّهم حتّی هلکوا. «4»
الشّبلنجی، نور الأبصار،/ 223- 224/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 290- 291
«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ ا لْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أهْلُ ا لْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُم مِنْهُمُ ا لْمُؤْمِنُونَ وَأکْثَرُهُمُ ا لْفاسِقُونَ» [110/ آل عمران/ «3»
].
__________________________________________________
(1) [فضائل الخمسة: «الحسن»]
(2)- [فضائل الخمسة: «الحسین»]
(3) [فضائل الخمسة: «بحرب»]
(4) [زاد فی فضائل الخمسة: «أخرجه الخازن وغیره»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 634
وحدّثنی أبی عن ابن أبی عمیر، عن ابن سنان، «1» قال: قرئت عند «1» أبی عبداللَّه علیه السلام: «کُنتُم خیرَ امّةٍ اخرِجَت للنّاس»، فقال أبو عبداللَّه علیه السلام: «خیر «2» امّة»، یقتلون «3» أمیر المؤمنین والحسن والحسین علیهم السلام «4»؟ فقال القاری: جعلت فداک، کیف نزلت؟ قال «5»: نزلت: «کنتم «6» خیرَ أئمّةٍ اخرِجَت للنّاس»، ألا تری مدح اللَّه لهم، «تأمرونَ بالمعروفِ وتنهون عن المنکر وتؤمنون باللَّه»؟
القمی، التّفسیر، 1/ 110/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 1/ 370- 371؛ المجلسی، البحار، 24/ 154؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 199- 200
«ثُمّ أنزَلَ عَلَیْکُمْ مِن بَعْدِ ا لْغَمِّ أمَنَةً نُعاساً یَغْشی طائِفَةً مِّنْکُمْ وَطائِفَةٌ قَدْ أهَمّتْهُمْ أنفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ ا لْحَقِّ ظَنَّ ا لْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ا لْأَمْرِ مِن شَیْ‌ءٍ قُلْ إنّ ا لْأمْرَ کُلَّهُ للَّهِ یُخْفُونَ فی أنْفُسِهِم ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ ا لْأمْرِ شَیْ‌ءٌ ما قُتِلْنا ها هُنا قُل لَوْ کُنْتُمْ فی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ ا لّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ ا لْقَتْلُ إلی مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فی صُدُورِکُمْ وَلیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» [154/ آل عمران/ «3»
].
روی إنّ المتوکّل من خلفاء بنی العبّاس کان تحت ملکه بسرّ مَنْ رأی، فاستدعی الإمام علیّ الهادی إلی مجلسه وأعرض علیه جمیع عساکره وحجابه ونوّابه وأرباب دولته لیرهبه بهم، وأمر کلّ فارس من جنده أن یملأ مخلاة فرسه تراباً ویطرحه فی مکان واحد، فصار کالجبل العظیم، وسمّاه تلّ المخالی، وهو إلی الآن موجود بسرّ من رأی، قال: ثمّ إنّ المتوکّل أخذ بید الإمام علیّ الهادی علیه السلام وصعد معه إلی الجبل وقال له: ما أصعدتک
__________________________________________________
(1- 1) [فی البحار وکنز الدّقائق: «عن أبی عبداللَّه قال: قرئت علی»]
(2) [فی الصّافی مکانه: «القمی عن الصّادق علیه السلام إنّه قرأ علیه: کنتم خیر امّة، فقال: خیر ...»]
(3)- [البحار: «تقتلون»]
(4) [فی الصّافی وکنز الدّقائق: «الحسین ابنی علیّ صلوات اللَّه وسلامه علیهم، وفی البحار: «الحسین بن علیّ علیهم السلام»]
(5)- [فی الصّافی والبحار: «فقال»]
(6) [لم یرد فی کنز الدّقائق، وفی البحار: «أنتم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 635
معی إلی هنا إلّالتری خیولی وعسکری وقومی وجندی، وکان قد ألبس عسکره الدّروع المجلیّة وعتلوا بالرّماح الخطّیّة، وتقلّدوا بالسّیوف الهندیّة، وأمرهم أن یعرضوا علی الإمام الهادی بأحسن زینة، وأتمّ عدّة، وأعظم هیبة، وهو مع ذلک جالس مع الإمام علیه السلام، فقال له الإمام علیه السلام: یا خلیفة الزّمان! أتحبّ أن أعرض علیک عسکری کما عرضت علیَّ عسکرک؟ فقال المتوکّل: ومن أین لک عسکر مثل عسکری، فإن کان لک عسکر فأرینه؟ فقال له: انظر یمیناً، فنظر، فرأی الأرض مملوّة من الملائکة وبأیدیهم أعمدة من نار، فطار عقله وطاش، ثمّ قال له: انظر نحو الشّمال، فنظر، فرأی الملائکة بعدد الرّمل والنّمل وهم محیطون بالدّنیا بصور مختلفة، وبأیدیهم حراب من نار لا یحصی عددهم إلّا اللَّه تعالی، فغشی الخلیفة من شدّة رعب دخله منهم.
فلمّا أفاق من غشیّته، قال له الإمام: یا خلیفة الزّمان! إنّا نحن لا نشاجرکم علی زینة الدّنیا وزخرفها، وإنّا نحن مشغولون عنکم بأمور الآخرة، وکذلک الحسین علیه السلام لمّا أحاط به الکفرة اللّئام بنو امیّة، أتته أفواج کثیرة من الملائکة وفی أیدیهم أعمدة من نار وحراب من نار وهم راکبون علی نجب من نجب الجنّة، وقالوا له: یا حسین! أنت حجّة اللَّه علی الخلق بعد جدّک وأبیک، وإنّ اللَّه عزّ وجلّ قد أمدّ جدّک وأباک بنا فی سائر الحروب، وإنّ اللَّه تعالی قد أمدّک بنا لننصرک علی عدوّک، فمرنا بأمرک نقتل عدوّک، فقال: أما قرأتم قوله تعالی: «لبرز الّذین کُتِبَ علیهم القتل إلی مضاجعهم»، وإنّ اللَّه تعالی کتب علیّ القتل، فإذا قتلتم أعدائی، فبما یبتلی اللَّه هذا الخلق المتعوّس، ومَنْ ذا یکون ساکناً بحفرتی فی أرض کربلاء، وقد اختارها اللَّه یوم دحو الأرض، وقد جعلها معقلًا لشیعتی وزوّاری، وتکون لهم أماناً فی الدّنیا والآخرة، ولکن تحضرون عندی یوم العاشر من شهر عاشوراء، ففی آخره اقتل ولا یبقی بعدی مطلوب من أهل بیتی، ویسار برأسی إلی یزید لعنه اللَّه تعالی. فقالت له الملائکة: یا ابن رسول اللَّه! لولا إن أمرک طاعة وإنّه لایجوز لنا مخالفتک، لقتلنا جمیع أعدائک قبل أن یصلوا إلیک بسوء أبداً حتّی لا یبقی علی وجه الأرض منهم أحداً، فقال لهم: جزیتم خیراً، ولکن نحن واللَّه أقدر منکم علیهم، واللَّه علی کلّ شی‌ء قدیر.
الطّریحی، المنتخب، 2/ 247- 248
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 636
«یا أ یُّها ا لّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا وَا تّقُوا اللَّهَ لَعَلّکُمْ تُفْلِحُونَ» [200/ آل عمران/ 3].
بعض أصحابنا رفعه، عن محمّد بن سنان، عن داوود بن کثیر الرّقیّ، قال: قلت لأبی عبداللَّه: ما معنی السّلام علی رسول اللَّه؟ فقال: إنّ اللَّه تبارک وتعالی لمّا خلق نبیّه ووصیّه‌وابنته وابنیه وجمیع الأئمّة وخلق شیعتهم، أخذ علیهم المیثاق وأن یصبروا ویصابروا ویرابطوا وأن یتّقوا اللَّه، ووعدهم أن یسلِّم لهم الأرض المبارکة والحرم الآمن، وأن ینزل لهم البیت المعمور، ویظهر لهم السّقف المرفوع، ویریحهم من عدوِّهم والأرض الّتی یبدِّلها اللَّه من السّلام، ویسلِّم ما فیها لهم لا شیة فیها. قال: لا خصومة فیها لعدوِّهم وأن یکون لهم فیها ما یحبّون. وأخذ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علی جمیع الأئمّة وشیعتهم المیثاق بذلک؛ وإنّما السّلام علیه تذکرة نفس المیثاق وتجدید له علی اللَّه، لعلّه أن یعجِّله جلّ وعزّ ویعجِّل السّلام لکم بجمیع ما فیه. «1»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 451 رقم 39
علیّ بن أحمد، قال: حدّثنا عبیداللَّه بن موسی العلویّ، عن علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن علیّ بن إسماعیل، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن أبی الطّفیل،
__________________________________________________
(1)- داوود بن کثیر رقی گوید: «به امام صادق علیه السلام عرض کردم: معنی سلام بر رسول خدا چیست؟
فرمود: چون خدای تبارک و تعالی (در عالم ارواح) پیغمبرش را و وصی او و دختر و پسرش و امامان دیگر و همه شیعیان را خلق فرمود، از آن‌ها پیمان گرفت که (در بلاها) صبر کنند و (در برابر دشمنان خدا و هوای نفس) پایداری کنند و (جان خود و اسبان خویش را) در مرزها و سرحدها ببندند و از خدا پروا کنند. و خدا (در مقابل این امور) به آنها وعده فرمود که زمین مبارک (مدینه یا بیت المقدس) و حرم امن (مکه) را تسلیمشان کند وبیت المعمور (فرشتگان یا خاندان ائمه) را برایشان بیاورد و سقف افراشته (تمام آسمان‌ها وعرش یا برکات آسمان) را به آن‌ها بنمایاند. و ایشان را از دشمنشان آسوده کند و هم از آفات زمین که خدا به جهت سلامتی آن‌ها از شرور تبدیل فرموده [و زمینی را که خدا دگرگونش کرده از جمله سلامت است]. و آن‌چه را در زمین است، برای آن‌ها سالم دارد. و لکه‌ای در آن نباشد- یعنی روی زمین هیچ ناسازگاری از حیث دشمن وجود نداشته باشد- و هرچه را دوست داشته باشد، در زمین برای آن‌ها موجود باشد. و پیغمبر صلی الله علیه و آله از همه امامان و شیعیانشان این پیمان را گرفت. و سلام بر آن حضرت، یادآوری این پیمان و تجدید آن است بر خداوند (تا خدا فرستادن سلام را بر آن حضرت تجدید کند) و تا شاید خدای جل و عز در رسیدن وقت این پیمان تعجیل کند و سلامت و سازش را با تمام آن‌چه در پیمان بود، برای شما به شتاب آماده کند.»
مصطفوی، ترجمه کافی، 2/ 345 رقم 39
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 637
عن أبی جعفر محمّد بن علیّ، عن أبیه علیّ بن الحسین علیهم السلام: أنّ ابن عبّاس بعث إلیه من یسأله عن هذه الآیة: «یا أ یُّها ا لّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا» فغضب علیّ بن الحسین علیهما السلام وقال للسّائل: وددت أنّ الّذی «1» أمرک بهذا واجهنی «2» به، ثمّ قال: نزلت فی أبی وفینا، ولم یکن الرّباط الّذی امرنا به بعد، وسیکون ذلک ذرِّیّة من نسلنا المرابط، ثمّ قال: أما إنّ فی صلبه- یعنی ابن عبّاس- ودیعة ذُرئت لنار جهنّم، سیخرجون أقواماً من دین اللَّه أفواجاً، وستصبغ الأرض بدماء فراخ من فراخ آل محمّد علیهم السلام، تنهض «3» تلک الفراخ فی غیر وقت، وتطلب غیر مُدرک، ویرابط «4» الّذین آمنوا ویصبرون ویصابرون حتّی یحکم اللَّه، وهو خیر الحاکمین. «5»
النّعمانی، الغیبة،/ 289- 290 رقم 12/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 334
__________________________________________________
(1) [البرهان: «الّذین»]
(2)- [البرهان: «وجّهنی»]
(3) [البرهان: «نهض»]
(4) [البرهان: «ترابط»]
(5) ابو الطفیل گوید: امام باقر علیه السلام از پدر خویش علی بن الحسین علیهما السلام روایت فرموده که‌ابن عباس کسی را نزد علی بن الحسین علیه السلام فرستاد تا معنی این آیه را بپرسد که: «یا أ یُّها ا لّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا»: (ای اهل ایمان در کار دین پایدار باشید و یکدیگر را به پایداری سفارش کنید و مراقب مرزتان باشید.)
پس علی بن الحسین علیه السلام خشمگین شد و به سؤال کننده فرمود: «دوست می‌داشتم آن کس که تورا به این امر گسیل داشته، خود بدان پرسش با من روبه‌رو می‌شد.»
سپس فرمود: «آیه درباره پدرم و ما خاندان نازل شده است. مراقبت از آن مرزی (پایگاهی) که بدان مأموریم هنوز فرا نرسیده است و در آینده‌ای نزدیک ذریه‌ای از نسل ما که وظیفه آن را به عهده دارد به‌وجود خواهد آمد.»
سپس فرمود: «بدان که در صلب او- یعنی ابن‌عباس- سپرده‌ای است که برای آتش دوزخ آفریده شده. در آینده نزدیک اقوامی را دسته دسته از دین خدا خارج خواهند ساخت و زمین با خون‌های جوجگانی از جوجگان آل محمد رنگین خواهد شد. آن جوجگان که بی‌موقع و نابه‌هنگام قیام می‌کنند و چیزی را که می‌طلبند، بدان نخواهند رسید، ولی آنان که اهل ایمانند؛ مراقب بوده، صبر می‌کنند و یکدیگر را به بردباری سفارش می‌نمایند تا خداوند حکم فرماید و او بهترین حاکمان است.»
غفاری، ترجمه غیبة نعمانی،/ 289- 290
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 638

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة النِّساء

«یا أ یُّها النّاسُ ا تّقُوا رَبَّکُمُ ا لَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَبَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثیراً وَنِساءً وَا تّقُوا اللَّهَ الّذِی تَساءَلُونَ بِهِ وَا لْأرْحامَ إنّ أللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً» [1/ النِّساء/ 4].
أبو الحسن، قال: لما خاف علیّ بن أبی طالب عبدالرّحمان بن عوف والزّبیر وسعداً أن یکونوا مع عثمان، لقی سعداً ومعه الحسن والحسین، فقال له: «اتّقُوا اللَّهَ الّذِی تَساءَلُونَ بِهِ وَا لْأرْحامَ إنّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً». أسألک برحم ابنیّ هذین من رسول اللَّه (ص)، وبرحم عمِّی حمزة منک أن لا تکون عبدالرّحمان ظهیراً علیَّ لعثمان، فإنّی أولی إلیک بما لا یُدلی به عثمان.
ابن عبد ربّه، العقد الفرید،/ 278
«إن تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُم مُدْخَلًا کَرِیماً» [31/ النِّساء/ 4].
فرات قال: حدّثنی جعفر بن محمّد الفزاریّ معنعناً:
عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: أکبر الکبائر سبع: الشّرک باللَّه العظیم، وقتل النّفس الّتی حرّم اللَّه، وأکل أموال الیتامی، وعقوق الوالدین، وقذف المحصنة «1»، والفرار من الزّحف، وإنکار ما أنزل اللَّه.
أمّا «2» [أ، ب: فأمّا] الشّرک باللَّه العظیم فقد بلغکم ما أنزل اللَّه «3» وما قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فردّوا علی اللَّه وعلی رسوله.
وأمّا قتل النّفس الحرام فقتل الحسین [بن علیّ. ر] [علیهما السلام، ر، أ] وأصحابه [رحمهم اللَّه تعالی. ر].
__________________________________________________
(1) [کنز الدّقائق: «المحصنات»]
(2) [کنز الدّقائق: «فأمّا»]
(3)- [زاد فی کنز الدّقائق: «فینا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 639
وأمّا أکل أموال الیتامی فقد ظلموا فیئنا [ر، أ: فینا] وذهبوا فیه «1».
وأمّا عقوق الوالدین فقد قال اللَّه تعالی فی کتابه: «النّبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم وأزواجه امّهاتهم» [6/ الأحزاب]، وهو «2» أب لهم فعقوه فی ذرّیّته [و. أ، ب] فی قرابته.
وأمّا قذف المحصنة فقد قذفوا فاطمة الزّهراء بنت [رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، أ، ب] [ر:
النّبیّ (وزوجة الولی. ر، أ (خ ل) علیهم السلام والتّحیّة والإکرام] علی منابرهم.
وأمّا الفرار من الزّحف فقد أعطوا أمیر المؤمنین [علیّ بن أبی طالب. ر] علیه السلام [علیّ.
ر] البیعة طائعین غیر کارهین، ثمّ فرّوا عنه وخذلوه.
وأمّا إنکار ما أنزل اللَّه فقد أنکروا حقّنا وجحدوا به، هذا ما لا یتعاجم فیه [ب: به] أحد، إنّ اللَّه [تبارک. أ، ب] وتعالی یقول فی کتابه: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفِّر عنکم سیِّئاتکم وندخلکم مدخلًا کریماً».
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 102- 103 رقم 91/ عنه: المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 390
فرات قال: حدّثنی الحسین بن سعید معنعناً:
عن معلّی بن خنیس قال: سمعت أبا عبداللَّه جعفر الصّادق علیه السلام یقول: الکبائر سبع فینا نزلت ومنّا استحلّت، فأکبر الکبائر الشّرک باللَّه، وقتل النّفس الّتی حرّم اللَّه، وقذف المحصنة، وعقوق الوالدین، وأکل مال الیتیم، والفرار من الزّحف، وإنکار حقّنا.
فأمّا الشّرک باللَّه فقد أنزل اللَّه فینا ما أنزل، وقال النّبیّ فینا ما قال فکذبوا [ر: فقد کذبوا] اللَّه وکذبوا برسوله.
و [أمّا. ب، أ] قتل النّفس [الّتی حرّم اللَّه. أ، ب] فقد قتلوا الحسین فی [ب: و] أهل بیته.
و [أمّا. ب، أ] قذف المحصنة فقد قذفوا فاطمة [بنت رسول اللَّه (ص. ب) علی
__________________________________________________
(1) [کنز الدّقائق: «به»]
(2) [کنز الدّقائق: «فهو»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 640
منابرهم. أ، ب].
و [أمّا. أ، ب] عقوق الوالدین فقد عقوا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم [ر: النّبیّ] فی ذرّیّته.
و [أمّا. أ، ب] أکل مال الیتیم فقد منعوا حقّنا من کتاب اللَّه.
و [أمّا. أ، ب] الفرار من الزّحف فقد [أعطوا أمیرالمؤمنین بیعته طائعین غیر کارهین ثمّ. ب، أ] فرّوا عنه وخذلوه.
و [أمّا. ب، أ] إنکار حقّنا، فواللَّه ما یتعاجم فی هذا أحد.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 102- 104 رقم 92
عن معاذ بن کثیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: یا معاذ! الکبائر سبع فینا أنزلت ومنّا استخفّت «1»، وأکبر الکبائر الشّرک باللَّه، وقتل النّفس الّتی حرّم اللَّه، وعقوق الوالدین، وقذف المحصنات، وأکل مال الیتیم، والفرار من الزّحف، وإنکار حقّنا أهل البیت.
فأمّا الشّرک باللَّه فإنّ اللَّه قال فینا ما قال، وقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ما قال، فکذّبوا اللَّه وکذّبوا رسوله، وأمّا قتل النّفس الّتی حرّم اللَّه فقد قتلوا الحسین بن علیّ علیه السلام وأصحابه، وأمّا عقوق الوالدین فإنّ اللَّه قال فی کتابه «النّبیُّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم وأزواجه امّهاتهم» وهو أب لهم، فقد عقّوا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی ذرِّیّته وأهل بیته، وأمّا قذف المحصنات فقد قذفوا فاطمة علیها السلام علی منابرهم، «2» أمّا أکل مال الیتیم فقد ذهبوا بفیئنا فی کتاب اللَّه، وأمّا الفرار فی «3» الزّحف فقد أعطوا أمیر المؤمنین علیه السلام بیعتهم غیر کارهین، ثمّ فرّوا عنه وخذلوه، وأمّا إنکار حقّنا فهذا ممّا لا یتعاجمون فیه، وفی خبر آخر: التعرّب بعد الهجرة.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 237- 238 رقم 105/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 365
حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان، قال: حدّثنا أحمد بن زکریّا القطّان، قال: حدّثنا بکر ابن عبداللَّه بن حبیب، قال: حدّثنی محمّد بن عبداللَّه، قال: حدّثنی علیّ بن حسّان، «1»
__________________________________________________
(1) [البرهان: «استحقّت»]
(2) [زاد فی البرهان: «و»]
(3) [البرهان: «من»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 641
«1» عن عبدالرّحمان بن کثیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إنّ «2» الکبائر سبع فینا «3» نزلت ومنّا استحلّت، فأوّلها «4» الشّرک باللَّه العظیم، وقتل النّفس الّتی حرّم اللَّه، وأکل مال الیتیم، وعقوق الوالدین، وقذف المحصنات «5»، والفرار من الزّحف، وإنکار حقّنا.
وأمّا «6» الشّرک باللَّه فقد أنزل اللَّه فینا «7» ما أنزل، وقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فینا «8» ما قال، فکذّبوا «9» رسوله، فأشرکوا «10» باللَّه عزّ وجلّ، وأمّا قتل النّفس الّتی حرّم اللَّه فقد قتلوا الحسین «11» بن علیّ «11» علیه السلام وأصحابه، وأمّا أکل مال الیتیم فقد ذهبوا بفیئنا الّذی جعله اللَّه لنا فأعطوه «12» غیرنا، وأمّا عقوق الوالدین فقد أنزل اللَّه عزّ وجلّ فی کتابه: «النّبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم وأزواجه امّهاتهم»، فعقّوا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی ذرّیّته، وعقّوا امّهم خدیجة فی ذرِّیّتها، وأمّا قذف المحصنة «13» فقد قذفوا فاطمة علیها السلام علی منابرهم، وأمّا الفرار من الزّحف فقد اعطوا أمیر المؤمنین علیه السلام بیعتهم «14» طائعین غیر مکرهین، ففرّوا عنه وخذلوه، وأمّا إنکار حقّنا فهذا «15» ممّا لا یتنازعون 15 فیه. «16»
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(2)- [لم یرد فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(3)- [فی المناقب مکانه: «أبو جعفر بن بابویه فی الهدایة: قال الصّادق علیه السلام: الکبائر سبعة فینا ...»]
(4) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فإنّها»]
(5) [فی البحار ونور الثّقلین: «المحصنة»]
(6) [فی المناقب والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فأمّا»]
(7)- [المناقب: «فیه»]
(8)- [لم یرد فی نور الثّقلین]
(9) [فی المناقب: «وکذّبوا»، وفی البحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فکذّبوا اللَّه وکذّبوا»]
(10)- [فی المناقب ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «وأشرکوا»]
(11- 11) [لم یرد فی المناقب]
(12) [فی المناقب ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «وأعطوه»]
(13) [المناقب: «المحصنات»]
(14) [المناقب: «ببیعتهم»]
(15- 15) [فی المناقب والبحار: «ما لا یتنازعون»، وفی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «لا یتنازعون»]
(16)- امام صادق علیه السلام فرمود: گناهان بزرگ هفت گناه است که درباره ما از جانب خداوند رسید و همه
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 642
الصّدوق، الخصال، 2/ 410- 411 رقم 56/ عنه: ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 251- 252؛ المجلسی، البحار، 27/ 210- 211؛ الحویزی، نور الثّقلین، 5/ 163- 164؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 12/ 502- 503
روی علیّ بن حسّان الواسطیّ، عن عمِّه «1» عبدالرّحمان بن کثیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إنّ «2» الکبائر سبع فینا أنزلت ومنّا استحلّت: «3» فأوّلها الشِّرک باللَّه العظیم، وقتل النّفس الّتی حرّم اللَّه عزّ وجلّ، وأکل مال الیتیم، وعقوق الوالدین، وقذف المحصنة، والفرار من الزّحف، وإنکار حقّنا.
فأمّا الشّرک باللَّه العظیم: فقد أنزل اللَّه فینا ما أنزل، وقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فینا ما قال، فکذّبوا اللَّه وکذّبوا رسوله، فأشرکوا باللَّه «3»، وأمّا قتل النّفس الّتی حرّم اللَّه: فقد قتلوا الحسین بن علیّ علیه السلام وأصحابه، «4» وأمّا أکل مال الیتیم: فقد ذهبوا بفیئنا الّذی جعله
__________________________________________________
- آن گناهان را نسبت به ما روا داشتند. اولش برای خدای بزرگ شریک قرار دادن است و دیگر، کشتن کسی که خداوند حرامش فرموده است، و خوردن مال یتیم، و پدر و مادر را رنجاندن، و به زنان پاکدامن نسبت ناروا دادن، و از جبهه جنگ گریختن، و حق خاندان را انکار کردن.
اما شرک به خدا! خداوند درباره ما آن‌چه لازم بود، آیاتی نازل فرمود و رسول خدا درباره ما تذکرات لازم را داد، ولی این مردم خدا را تکذیب کردند و فرمایشات پیغمبر را دروغ پنداشتند و مشرک شدند. اما آدم کشی که خداوندش حرام فرموده بود! اینان حسین‌بن علی را با یارانش کشتند، و اما خوردن مال یتیم! سهم خمسی را که خداوند برای ما قرار داده بود، از ما گرفتند و به دست دیگران سپردند. اما رنجاندن پدر و مادر! خداوند در قرآن خود فرمود: «پیغمبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران پیغمبر، مادران مؤمنان محسوب اند.» با این وصف نسبت به فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم عاق پیغمبر شدند و نافرمانی مادرشان خدیجه را درباره فرزندان او نمودند. اما تهمت به زنان پاکدامن! همانا فاطمه را بر فراز منبرهای خود ناسزا گفتند. اما فرار از جبهه جنگ! اینان با کمال میل و بدون این که اجباری بر آنان شده باشد، با امیر المؤمنین دست بیعت دادند. سپس از گرد او پراکنده شدند و اورا خوار شمردند. اما حق ما را انکار کردن! خودشان نیز معترف‌اند و اختلافی در این ندارند که انکار حق ما نمودند.
فهری، ترجمه خصال، 2/ 410- 411
(1) [زاد فی نور الثّقلین: «عن»]
(2) [لم یرد فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(3- 3) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «إلی قوله»]
(4) [إلی هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 643
اللَّه عزّ وجلّ لنا، فأعطوه غیرنا، وأمّا عقوق الوالدین: فقد أنزل اللَّه تبارک وتعالی ذلک فی کتابه، فقال عزّ وجلّ: «النّبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم وأزواجه امّهاتهم» فعقّوا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی ذرّیّته، وعقّوا امّهم خدیجة فی ذرّیّتها، وأمّا قذف المحصنة: فقد قذفوا فاطمة علیها السلام علی منابرهم، وأمّا الفرار من الزّحف: فقد أعطوا أمیر المؤمنین علیه السلام بیعتهم طائعین غیر مکرهین، ففرّوا عنه وخذلوه، وأمّا إنکار حقّنا: فهذا ممّا لا یتنازعون فیه.
ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، 3/ 366- 367/ عنه: الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 162؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 402
وروی عن أبی عبداللَّه علیه السلام أ نّه قال: أکبر الکبائر سبعة- فینا نزلت، وبنا استحلّت-:
أوّلها الشّرک باللَّه عزّ وجلّ، والثّانیة قتل النّفس الّتی حرّم اللَّه، والثّالثة عقوق الوالدین، والرّابعة قذف المحصنات، والخامسة أکل مال الیتیم، والسّادسة الفرار من الزّحف، والسّابعة إنکار حقّنا أهل البیت.
فأمّا الشّرک باللَّه تعالی فقد قال اللَّه عزّ وجلّ فینا ما قال، وأنزل فینا ما أنزل، وبیّن ذلک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فکذبوا اللَّه ورسوله، وردّوا علیهما.
وأمّا قتل النّفس الّتی حرّم اللَّه فقد قُتل الحسین علیه السلام ظلماً فی أهل بیته.
وأمّا عقوق الوالدین فقد عقّوا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وأمیرالمؤمنین علیه السلام فی ذرّیّتهما.
وأمّا قذف المحصنات فقد قذفت الزّهراء علیها وآلها السّلام علی منابرهم. وأمّا أکل مال الیتیم فإنّ اللَّه تعالی جعل لنبیّه صلی الله علیه و آله الأنفال، وهی‌من بعده للإمام، وأحلّ لذرّیّته الخمس، فعدوا علیه، فأخذوه، ومنعوهم حقوقهم منه. وأمّا الفرار من الزّحف فقد واللَّه بایعوا علیّاً طائعین، ثمّ فرّوا عنه. وأمّا إنکار حقّنا أهل البیت فواللَّه ما یتعاجم فی هذاأحد.
المفید، المقنعة (من المصنّفات)، 14/ 290- 292
أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن سعید بن عقدة الحافظ الهمدانیّ، عن أبی جعفر محمّد ابن المفضّل بن إبراهیم الأشعریّ، قال: حدّثنا الحسن بن علیّ بن زیاد وهو الوشا الخزّاز،
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 644
وهو ابن بنت إلیاس- وکان وقف «1» ثمّ رجع فقطع- عن عبدالکریم بن عمر الخثعمیّ، عن عبداللَّه بن أبی یعفور، ومعلّی بن خنیس، عن أبی الصّامت، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: أکبر الکبائر سبع: الشّرک باللَّه العظیم، وقتل النّفس الّتی حرّم اللَّه عزّ وجلّ إلّابالحقّ، وأکل «2» أموال الیتامی «2»، وعقوق الوالدین، وقذف المحصنات، والفرار من الزّحف، وإنکار ما أنزل اللَّه عزّ وجلّ.
فأمّا الشّرک باللَّه العظیم: فقد بلغکم ما أنزل اللَّه فینا، وما قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فردّوه علی اللَّه وعلی رسوله، وأمّا قتل النّفس الحرام، فقُتل الحسین علیه السلام وأصحابه، وأمّا أکل أموال الیتامی: فقد ظلمنا فیئنا وذهبوا به، وأمّا عقوق الوالدین: فإنّ اللَّه عزّ وجلّ قال فی کتابه: «النّبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم وأزواجه امّهاتهم» وهو أب لهم، فعقّوه «3» فی ذرّیّته وفی قرابته، وأمّا قذف المحصنات: فقد قذفوا فاطمة علیها السلام علی منابرهم، وأمّا الفرار من الزّحف: فقد أعطوا أمیر المؤمنین علیه السلام البیعة طائعین غیر مکرهین، ثمّ فرّوا عنه وخذلوه، وأمّا إنکار ما أنزل اللَّه عزّ وجلّ: فقد أنکروا حقّنا وجحدوا له وهذا ممّا «4» لا یتعاجم فیه أحد، واللَّه یقول: «إن تجتنبوا کبائر ما تُنهون عنه نکفِّر عنکم سیِّئاتکم وندخلکم مدخلًا کریماً».
الطّوسی، تهذیب الأحکام، 4/ 149- 150 رقم 417/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 364- 365
«وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَاتُشْرِکُوا بِهِ‌شَیْئاً وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَبِذِی ا لْقُرْبی وَا لْیَتامی وا لْمَساکِینِ وَا لْجارِ ذِی ا لْقُرْبَی وَا لْجارِ ا لْجُنُبِ وَا لْصّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَما مَلَکَتْ أیْمانُکُمْ إنّ اللَّهَ لَایُحِبُّ مَن کانَ مُخْتالًا فَخُوراً» [36/ النّساء/ «4»
].
__________________________________________________
(1) [البرهان: «قد وقف»]
(2- 2) [البرهان: «مال الیتیم»]
(3) [البرهان: «فعقوقه»]
(4) [البرهان: «ما»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 645
فرات قال: حدّثنی جعفر بن محمّد سعید [بن] الأحمسیّ «1» معنعناً:
عن جعفر [الصّادق. ر] علیه السلام «1» فی قوله [تعالی. ر]: «واعبدوا اللَّه ولا تشرکوا به شیئاً وبالوالدین إحساناً»، قال: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وعلیّ بن أبی طالب علیه السلام هما الوالدان [ر: الوالدین]. «وبذی القربی» قال: الحسن والحسین علیهما السلام.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 104 رقم 94/ عنه: المجلسی، البحار، 23/ 269
«أمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إبْراهیمَ ا لْکِتابَ وَا لْحِکْمَةَ وَآتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» [54/ النّساء/ 4].
فرات قال: حدّثنی علیّ بن محمّد بن «2» علیّ بن «2» عمر الزّهریّ معنعناً:
عن إبراهیم قال: قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: جعلت فداک ما تقول فی هذه الآیة: «أم یحسدون النّاس علی ما آتاهم اللَّه من فضله فقد آتینا آل إبراهیم الکتاب والحکمة وآتیناهم ملکاً عظیماً»، قال: نحن النّاس الّذین قال اللَّه، ونحن المحسودون، ونحن أهل الملک، ونحن ورثنا النّبیِّین وعندنا عصی موسی، وإنّا لخزّان اللَّه فی الأرض لا بخزّان «3» [علی. ب، أ] ذهب ولا فضّة، وإنّ منّا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم والحسن والحسین علیهم السلام [والتّحیّة والإکرام. أ].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 107 رقم 101/ عنه: المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 430- 431
«یا أ یُّها ا لّذِینَ آمَنُوا أطِیعُوا اللَّهَ وأَطِیعُوا الرّسُولَ وَاولی ا لْأمْرِ مِنْکُمْ فَإنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إلی اللَّهِ وَالرّسُولِ إنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ ا لْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَأحْسَنُ تَأوِیلًا» [59/ النّساء/ 4].
فرات قال: حدّثنی علیّ بن محمّد بن عمر الزّهریّ معنعناً:
__________________________________________________
(1) البحار باسناده عن الصّادق علیه السلام»]
(2- 2) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(3) [کنز الدّقائق: «لا نحزن علی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 646
عن أبی جعفر علیه السلام فی قول اللَّه [تعالی. ر]: «أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم» قال: نزلت فی علیّ [بن أبی طالب] علیه السلام.
قلت: إنّ [ب: فإنّ] النّاس یقولون: فما منعه أن یسمّی علیّاً وأهل بیته فی کتابه؟
قال أبو جعفر [علیه السلام. ب]: فتقولون لهم: إنّ اللَّه أنزل علی رسوله الصّلاة ولم یسمّ ثلاثاً وأربعاً حتّی کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم هو الّذی فسّر ذلک لهم، وأنزل الحجّ فلم ینزل:
طوفوا اسبوعاً. ففسّر لهم ذلک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم [أ: الرّسول]، وأنزل اللَّه: «أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم»، [قال، ب]: نزلت فی علیّ بن [أبی طالب. ر] والحسن والحسین علیهم السلام، فقال فیه: [أ، ب: فی علیّ]: مَنْ کنت مولاه فعلیّ مولاه، وقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم [وبارک. ر]: أوصیکم بکتاب اللَّه وأهل بیتی؛ إنّی سألت اللَّه أن لا یفرّق بینهما حتّی یوردهما علیَّ الحوض؛ فأعطانی ذلک، فلا تعلموهم فهم [ب: فإنّهم] أعلم منکم، إنّهم لم یخرجوکم من باب هدی ولن یدخلوکم فی باب ضلالة، «1» [...].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 110 رقم 112
علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن حمّاد بن عثمان، عن عیسی بن السّریّ قال: قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: حدّثنی عمّا بنیت علیه دعائم الإسلام إذا أنا أخذت بها زکی عملی ولم یضرّنی جهل ما جهلت بعده، فقال: شهادة أن لا إله إلّااللَّه وأنّ محمّداً رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، والإقرار بما جاء به من عند اللَّه، وحقّ فی الأموال من الزّکاة، والولایة الّتی أمر اللَّه عزّ وجلّ بها، ولایة آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، فإنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قال: مَنْ مات ولایعرف إمامه مات میتة جاهلیّة، قال اللَّه عزّ وجلّ: «أطِیعُوا اللَّهَ وَأطِیعُوا الرّسُولَ وَاولی الْأمْرِ مِنْکُمْ»، فکان علیّ علیه السلام، ثمّ صار من بعده الحسن، ثمّ من بعده الحسین، ثمّ من بعده علیّ بن الحسین، ثمّ من بعده محمّد بن علیّ، ثمّ هکذا یکون الأمر، إنّ الأرض
__________________________________________________
(1) [راجع: «إمامة الحسین علیه السلام فیما جاء عن الباقر علیه السلام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 647
لاتصلح إلّابإمام، ومَنْ مات لایعرف إمامه مات میتة جاهلیّة، وأحوج ما یکون أحدکم إلی معرفته إذا بلغت نفسه ههنا- قال: وأهوی بیده إلی صدره- یقول حینئذ: لقد کنت علی أمر حسن. «1»
الکلینی، الأصول من الکافی، 2/ 21 رقم 9
عن أبان أ نّه دخل علی أبی الحسن الرّضا علیه السلام «2» قال: فسألته «2» عن قول اللَّه: «یا أ یّهاالّذین آمنوا أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم»، فقال: ذلک علیّ بن أبی طالب علیه السلام، ثمّ سکت، قال: فلمّا طال سکوته، قلت: ثمّ مَنْ؟ قال: ثمّ الحسن؛ ثمّ سکت، فلمّا طال سکوته، قلت: ثمّ مَنّ؟ قال: «3» الحسین، قلت: ثمّ مَنْ؟ قال: ثمّ «4» علیّ بن الحسین، وسکت؛ فلم یزل یسکت عند «5» کلّ واحد حتّی أعید المسألة، فیقول حتّی سمّاهم إلی آخرهم علیهم السلام.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 251 رقم 171/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 385؛ المجلسی، البحار، 23/ 292- 293؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 500
عن سلیم بن قیس الهلالیّ، قال: سمعت علیّاً علیه السلام یقول [...] فقلت: یا رسول اللَّه! أتخوّفت علیَّ النِّسیان فیما بعد؟ فقال: لست أتخوّف علیک نسیاناً ولا جهلًا، وقد أخبرنی ربِّی أ نّه قد استجاب لی فیک وفی شرکائک الّذین یکونون من بعدک، فقلت: یا رسول اللَّه! ومَنْ شرکائی من بعدی؟ قال: الّذین قرنهم اللَّه بنفسه وبی، فقال: «أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم» الأئمّة، فقلت: یا رسول اللَّه! ومن هم؟ فقال: الأوصیاء منِّی إلی أن یردوا علیَّ الحوض کلّهم هاد مهتد، لایضرّهم مَنْ خذلهم، هم مع القرآن، والقرآن معهم، لا یفارقهم، ولا یفارقونه، بهم تنصر امّتی، وبهم یمطرون، وبهم یدفع عنهم، وبهم
__________________________________________________
(1)- [راجع: «إمامة الحسین علیه السلام فیما جاء عن الصّادق علیه السلام»]
(2- 2) [البرهان: «فسأله»]
(3) [زاد فی البرهان: «ثمّ»]
(4)- [لم یرد فی البرهان ونور الثّقلین]
(5) [البحار: «عن»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 648
یستجاب دعاؤهم، فقلت: یا رسول اللَّه! سمِّهم لی، فقال لی: ابنی هذا- ووضع یده علی رأس الحسن-، ثمّ ابنی هذا- ووضع یده علی رأس الحسین-، ثمّ ابن له یقال له علیّ، وسیولد فی حیاتک، فاقرأه منّی السّلام، ثمّ تکمّله إلی اثنی عشر من ولد محمّد. «1»
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 253- 254 رقم 177
وبهذا الإسناد [حدّثنا محمّد بن أحمد بن الحسین بن یوسف البغدادیّ، قال: حدّثنی الحسین بن أحمد ابن الفضل، قال: حدّثنا بکر بن أحمد بن محمّد بن إبراهیم القصریّ، غلام الخلیل المحلمی، قال: حدّثنا الحسن ابن علیّ محمّد بن علیّ بن موسی، عن علیّ بن موسی، عن أبیه موسی بن جعفر علیهم السلام] عن جعفر بن محمّد، عن أبیه محمّد بن علیّ علیه السلام، قال: أوصی النّبیّ صلی الله علیه و آله إلی علیّ والحسن والحسین علیهم السلام، ثمّ قال فی قوله عزّ وجلّ: «یا أ یّها الّذین آمنوا أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم»، قال: الأئمّة من ولد علیّ وفاطمة علیهما السلام إلی أن تقوم السّاعة. «2»
الصّدوق، عیون أخبار الرّضا علیه السلام، 2/ 139 رقم 14
حدّثنا غیر واحد من أصحابنا، قالوا: حدّثنا محمّد بن همّام، عن جعفر بن محمّد بن مالک الفرازیّ، قال: حدّثنی الحسن بن محمّد بن سماعة، عن أحمد بن الحارث، قال:
حدّثنی المفضّل بن عمر، عن یونس بن ظبیان، عن جابر بن یزید الجعفیّ قال: سمعت جابر بن عبداللَّه الأنصاریّ یقول: لمّا أنزل اللَّه عزّ وجلّ علی نبیِّه محمّد صلی الله علیه و آله: «یا أ یّها الّذین آمَنُوا أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم»، قلت: یا رسول اللَّه! عرفنا اللَّه ورسوله، فمن اولو الأمر الّذین قرن اللَّه طاعتهم بطاعتک؟ فقال علیه السلام: هم خلفائی یا
__________________________________________________
(1) [راجع: «تصریح النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم بإمامته علیه السلام»]
(2) [راجع: «إمامة الحسین علیه السلام فیما جاء عن الباقر علیه السلام] و به این اسناد از جعفر بن محمد از پدر بزرگوارش محمد بن علی علیهم السلام مروی است که فرمود: پیغمبر صلی الله علیه و آله وصیت کرد به علی و حسن و حسین علیهم السلام، پس از آن فرمود در قول خدا «یا أیّها الّذین آمنوا أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم»، که مقصود از اولی‌الامر ائمه است از فرزندان علی و فاطمه تا این که ساعت به پای شود و قیامت درآید.
اصفهانی، ترجمه عیون اخبار الرضا علیه السلام،/ 372
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 649
جابر، وأئمّة المسلمین [من] بعدی، أوّلهم علیّ بن أبی طالب، ثمّ الحسن والحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ المعروف فی التّوراة بالباقر، وستدرکه یا جابر، فإذا لقیته فاقرأه منِّی السّلام، ثمّ الصّادق جعفر بن محمّد، ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علیّ بن موسی، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ علیّ بن محمّد، ثمّ الحسن بن علیّ، ثمّ سمیِّی وکنیِّی حجّة اللَّه فی أرضه، وبقیّته فی عباده ابن الحسن بن علیّ، ذاک الّذی یفتح اللَّه تعالی ذکره علی یدیه مشارق الأرض ومغاربها، ذاک الّذی یغیب عن شیعته وأولیائه غیبة لا یثبت فیها علی القول بإمامته إلّامن امتحن اللَّه قلبه للإیمان، قال جابر: فقلت له: یا رسول اللَّه! فهل یقع لشیعته الانتفاع به فی غیبته؟ فقال علیه السلام: إی‌والّذی بعثنی بالنّبوّة إنّهم یستضیئون بنوره، وینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع النّاس بالشّمس وإن تجلّلها سحاب، یا جابر! هذا من مکنون سرّ اللَّه، ومخزون علمه، فاکتمه إلّاعن أهله. «1» [...]
الصّدوق، کمال الدّین، 1/ 253 رقم 3
وروی محمّد بن الحسین بن عبداللَّه بن محمّد الحجّال، عن حمّاد بن عثمان، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر، قال: أوصی رسول اللَّه إلی علیّ والحسن والحسین وهما صبیّان، ثمّ قال: قال تعالی: «وأطیعوا اللَّه ورسوله وأولی الأمر منکم»، وأراد الأئمّة من وُلْدِ علیّ وفاطمة إلی أن تقوم السّاعة. «2»
الطّبری، دلائل الإمامة،/ 231
أبو النّضر العّیاشی قال: حدّثنا حمدان بن أحمد القلانسیّ، قال: حدّثنا محمّد بن خالد الطّیالسیّ، عن سیف بن عمیرة، عن إسحاق بن عمّار:
عن أبی بصیر، عن أبی جعفر، أ نّه سأله عن قول اللَّه تعالی: «أطیعُوا اللَّهَ وأطیعُوا الرّسول واولی الأمر منکم»، قال: نزلت فی علیّ بن أبی طالب. قلت: إنّ النّاس یقولون:
فما منعه أن یسمّی علیّاً وأهل بیته فی کتابه؟ فقال أبو جعفر: قولوا لهم: إنّ اللَّه أنزل علی
__________________________________________________
(1) [راجع: 18/ 255- 259: «تصریح النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم بإمامته علیه السلام»]
(2)- [راجع: «إمامة الحسین علیه السلام فیما جاء عن الباقر علیه السلام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 650
رسوله الصّلاة ولم یسمّ ثلاثاً ولا أربعاً حتّی کان رسول اللَّه هو الّذی فسّر ذلک، وأنزل الحجّ فلم ینزل: طوفواً سبعاً حتّی فسّر ذلک لهم رسول اللَّه، وأنزل: «أطیعُوا اللَّهَ وأطیعُوا الرّسول واولی الأمر منکم»، فنزلت فی علیّ والحسن والحسین، وقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:
أوصیکم بکتاب اللَّه وأهل بیتی إنِّی سألت اللَّه أن لایفرّق بینهما حتّی یوردهما علیَّ الحوض، فأعطانی ذلک. «1»
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 191 رقم 203
عن موسی بن عقبة أ نّه قال: لقد قیل لمعاویة: إنّ النّاس قد رموا أبصارهم إلی الحسین علیه السلام، فلو قد أمرته یصعد المنبر ویخطب «2» فإنّ فیه حصراً أو فی لسانه کلالة.
__________________________________________________
(1)- جابر جعفی روایت‌کرد ازجابر عبداللَّه انصاری که او گفت: چون آیه آمد که: «یا أیّها الّذین آمنوا أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم» من گفتم: «یا رسول اللَّه! خدای را و رسول را می‌شناسم و طاعت ایشان واجب می‌دانم. اولی الامر کدامند که خدای تعالی طاعت ایشان به اطاعت خود و طاعت تو مقرون بکرد؟»
گفت: «یا جابر! هم خلفائی وأئمّة المسلمین بعدی أوّلهم علیّ بن أبی طالب، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ المعروف فی التّوراة بباقر، وستدرکه یا جابر، فإذا لقیته فاقرأ منِّی السّلام، ثمّ الصّادق جعفر بن محمّد، ثمّ موسی بن جعفر بن محمّد، ثمّ علیّ بن موسی، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ علیّ بن محمّد، ثمّ الحسن بن علیّ، ثمّ سمیِّی وکنیِّی حجّة اللَّه فی أرضه وبقیّة اللَّه فی عباده محمّد بن الحسن بن علیّ، ذاک الّذی یفتح اللَّه علی یده مشارق الأرض ومغاربها، ذاک الّذی یغیب عن شیعته غیبة لا یثبت فیها علی القول بإمامته إلّامن امتحن اللَّه قلبه للإیمان.»
گفت: «یا جابر! ندانی که اولو الامر کیستند؟ ایشان خلیفتان منند و امامان مسلمانان از پس منند. اولشان علی بن ابیطالب، آن گه حضرت امام حسن تا به مهدی پسر حسن بن علی هم بر آن نسق که یاد کرد، آن گه خدای تعالی مشارق و مغارب زمین بر دست او بگشاید. او از شیعه خود غایب شود. غیبتی که بر قول به امامت او نبایستد، الا آن که خدای تعالی دل او به ایمان امتحان کرده باشد.»
جابر گفت: من گفتم: «یا رسول اللَّه! شیعه اورا به او انتفاع باشد در غیبت او؟»
گفت: «إی والّذی بعثنی بالنّبوّة.
آری به آن خدای که مرا به نبوت فرستاد که ایشان به نور او مستضی‌ء باشند و به ولایت او منتفع و در غیبت او چنان که، منتفع باشند، به آفتاب، وإن یحللها سحاب؛ و اگرچه ابری در پیش او آید.»
آن‌گه گفت: «یا جابر! هذا من مکنون سرّ اللَّه ومخزون علم اللَّه فاکتمه إلّاعن أهله.
ای جابر! این از مکنون سرّ خداست و مخزون علم خدای پوشیده دار این را الا از اهل آن.»
ابو الفتوح رازی، تفسیر، 7/ 269
(2) [فی البحار والعوالم: «فیخطب»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 651
فقال لهم معاویة: قد ظننّا ذلک بالحسن، فلم یزل حتّی عظم «1» فی أعین النّاس وفضحنا، فلم یزالوا به حتّی قال للحسین: یا أبا عبداللَّه! لو صعدت المنبر فخطبت «2».
فصعد الحسین علیه السلام علی المنبر، فحمد اللَّه وأثنی علیه، و «3» صلّی علی النّبیّ صلی الله علیه و آله، فسمع رجلًا یقول:
مَنْ هذا الّذی یخطب؟
فقال الحسین علیه السلام: نحن «4» حزب اللَّه الغالبون، وعترة «5» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله الأقربون، وأهل بیته الطّیِّبون «5»، وأحد الثّقلین اللّذین جعلنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ثانی کتاب اللَّه تبارک وتعالی، الّذی فیه تفصیل کلّ «6» شی‌ء، لایأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه، والمعوّل علینا فی تفسیره، لایبطئنا «7» تأویله، بل نتّبع حقایقه، فأطیعونا «8» فإنّ طاعتنا مفروضة، إن «9» کانت بطاعة اللَّه و «10» رسوله مقرونة، قال اللَّه عزّ وجلّ: «أطیعُوا اللَّه وأطیعُوا الرّسول واولی الأمر منکُم فإن تنازعتُم فی شی‌ءٍ فردّوه إلی اللَّهِ والرّسول»، وقال: «ولو ردّوه إلی الرّسول وإلی اولی الأمر منهم لَعَلمهُ الّذین یستنبطونهُ مِنهم «11» ولولا فضلُ اللَّهِ علیکُم ورحمته لاتّبعتُم الشّیطان إلّاقلیلًا». «12»
__________________________________________________
(1) [أضاف فی العوالم: «ذلک»]
(2) [العوالم: «فتخطب»]
(3) [فی البحار والعوالم: «ثمّ»]
(4) [فی الوسائل مکانه: «عن موسی بن عقبة: إنّ معاویة أمر الحسین علیه السلام أن یصعد المنبر فیخطب، فحمد اللَّه وأثنی علیه ثمّ قال: نحن ...»]
(5- 5) [الوسائل: «نبیّه الأقربون»]
(6) [الوسائل: «لکلّ»]
(7) [فی الوسائل: «لا نتظنّی»]
(8)- [فی الصّافی مکانه: «وفی الاحتجاج عن الحسین بن علیّ علیه السلام فی خطبته: وأطیعونا ...»، وفی نور الثّقلین وکنز الدّقائق مکانه: «وعن الحسین بن علیّ علیه السلام له خطبه طویلة وفیها (فی خطبة له): وأطیعونا ...»]
(9) [فی الصّافی والوسائل والبحار ونور الثّقلین والعوالم وکنز الدّقائق: «إذ»]
(10)- [زاد فی الصّافی وکنز الدّقائق: «طاعة»]
(11) [إلی هنا حکاه عنه فی الوسائل]
(12) [النّساء: 4/ 83، وإلی هنا حکاه عنه فی الصّافی ونور الثّقلین وکنز الدّقائق]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 652
وأحذِّرکم الإصغاء إلی هتوف الشّیطان بکم، فإنّه لکم عدوّ مبین، فتکونوا کأولیائه الّذین قال لهم: «لا غالبَ لکم الیومَ من النّاسِ وإنِّی جارٌ لکم فلمّا تراءت الفئتان نکصَ علی عقبیهِ وقال إنِّی بری‌ء منکُم» «1»
، فتلقون للسّیوف ضرباً، وللرّماح ورداً، وللعمد حطماً، وللسّهام غرضاً؛ ثمّ لا یقبل من نفس إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیراً، قال معاویة: حسبک یا أبا عبداللَّه «2» قد بلّغت «2».
أبو منصور الطّبرسی، الاحتجاج، 2/ 23/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 1/ 465؛ الحرّ العاملی، وسائل الشّیعة، 18/ 144؛ المجلسی، البحار، 44/ 205- 206؛ البحرانی، العوالم، 17/ 83- 84؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 507- 508؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 450- 451
جابر الجعفیّ فی تفسیره عن جابر الأنصاریّ قال: سألت النّبیّ صلی الله علیه و آله عن قوله: «یا أ یّها الّذین آمنوا أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول» عرفنا اللَّه ورسوله، فمن اولوا الأمر؟ قال: هم خلفائی یا جابر وأئمّة المسلمین من بعدی، أوّلهم علیّ بن أبی طالب، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ المعروف فی التّوراة بالباقر، وستدرکه یا جابر فإذا لقیته فاقرأه منّی السّلام، ثمّ الصّادق جعفر بن محمّد، ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علیّ بن موسی، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ علیّ بن محمّد، ثمّ الحسن بن علیّ، ثمّ سمیِّی وکنیتی حجّة اللَّه فی أرضه وبقیّته فی عباده ابن الحسن بن علیّ الّذی یفتح اللَّه علی یده مشارق الأرض ومغاربها، ذاک الّذی یغیب عن شیعته غیبة لا یثبت علی القول بإمامته إلّامن امتحن اللَّه قلبه بالإیمان. «3»
ابن شهرآشوب، المناقب، 1/ 282
ومن فصاحته وعلمه علیه السلام ما رواه موسی بن عقبة أ نّه أمر معاویة الحسین أن یخطب،
__________________________________________________
(1) [الأنفال: 8/ 48]
(2- 2) [فی البحار والعوالم: «فقد أبلغت»]
(3)- [راجع: «تصریح النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم علی إمامته علیه السلام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 653
فصعد المنبر، فحمد اللَّه وأثنی علیه وصلّی علی النّبیّ، فسمع رجل یقول: من هذا الّذی یخطب؟ فقال علیه السلام: نحن حزب اللَّه الغالبون، وعترة رسول اللَّه الأقربون، وأهل بیته الطّیِّبون، وأحد الثّقلین، الّذین جعلنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ثانی کتاب اللَّه تعالی، فیه تفصیل کلّ شی‌ء، لایأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه، والمعول علینا فی تفسیره، لایبطینا تأویله، بل نتبع حقایقه، فأطیعونا، فإنّ طاعتنا مفروضة، إذ کانت بطاعة اللَّه مقرونة، قال اللَّه تعالی: «أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم»، وقال: «ولو ردّوه إلی الرّسول وإلی اولی الأمر منهم»، وأحذرکم الإصغاء إلی هتوف الشّیطان، فإنّه لکم عدوّ مبین، فتکونوا کأولیائه الّذین قال لهم: «لا غالب لکم الیوم من النّاس وإنّی جار لکم»، فتلقون للسّیوف ضرباً، وللرّماح ورداً، وللعمد حطماً، وللسّهام غرضاً، ثمّ لا یقبل من نفس إیمانها لم تکن آمنت من قبل. قال معاویة: حسبک أبا عبداللَّه فقد أبلغت.
ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 67
وقال علیه السلام: وقد سأله جابر الأنصاریّ عن معنی قوله تعالی: «یا أ یّها الّذین آمنوا أطیعوا اللَّه وأطیعوا الرّسول واولی الأمر منکم»، قال جابر: قلت: یا رسول اللَّه! عرفنا اللَّه فأطعناه، وعرفناک فأطعناک، فمَنْ اولی الأمر الّذین أمرنا بطاعتهم؟ فقال: «هم خلفائی یا جابر وأولیاء الأمر بعدی، أوّلهم أخی علیّ، ثمّ بعده ولده الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ ابن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ الباقر، وستدرکه یا جابر، فإذا أدرکته فاقرأه منّی السّلام، ثمّ جعفر الصّادق، ثمّ موسی الکاظم، ثمّ علیّ الرّضا، ثمّ محمّد الجواد، ثمّ علیّ الهادی، ثمّ الحسن العسکریّ، ثمّ الخلف الحجّة القائم المنتظر المهدیّ أئمّة بعدی، ینفون عن هذا الدِّین تحریف الضّالّین، وانتحال المبطلین، وتأویل الجاهلین». «1» «1»
ابن أبی جمهور، عوالی اللّئالی، 4/ 89- 90 رقم 120
__________________________________________________
(1)- در کتاب احتجاج روایت کرده است که: «روزی مردم به معاویه گفتند که: مردم دیده‌های خود را به سوی حسین افکنده‌اند و او را سزاوار خلافت می‌دانند، رخصت ده که او بر منبر رود وسخنی چند بگوید،
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 654
«وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرّسُولَ فاولئِکَ مَعَ الّذِینَ أ نْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ والشُّهَداءِ وَالصّالِحِینَ وَحَسُنَ اولئِکَ رَفِیقاً» [69/ النّساء/ 4].
محمّد بن سلیمان قال: حدّثنا مدرک بن عبدالرّحمان القرشیّ، عن أبان بن فیروز، عن سعید بن جبیر:
عن حُذیفة بن الیمان قال: دخلت علی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فسألته عن هذه الآیة: «أولئکَ الّذینَ أنعمَ اللَّهُ علیهم من النّبیِّین والصِّدِّیقین والشُّهداء والصّالحین وحسن أولئک رفیقاً» [69/ النّساء: 4]، فقال: یا حذیفة! أمّا أنا عبداللَّه [فمن النّبیِّین] ومن «الصِّدِّیقین» فعلیّ بن أبی طالب، ومن «الشّهداء» حمزة وجعفر، ومن «الصّالحین» الحسن والحسین، «وحسن أولئک رفیقاً» فالمهدیّ فی زمانه.
قال: قلت: بأبی وامِّی أنت یا رسول اللَّه، ألست من الصِّدِّیقین، ألیس أبو بکر هو الصِّدِّیق وعمر هو الفاروق؟ قال: نعم یا حذیفة، أبو بکر [هو] الصِّدِّیق، وعمر الفاروق، ولکن أوّل من صدّق اللَّه ورسوله فعلیّ بن أبی طالب، لم یکن یومئذ أبو بکر ولا عمر.
وأوّل من أخذ السّیف بیده وتقدّم وضرب وجوه المشرکین وجاهد فی سبیل اللَّه محتسباً علیّ بن أبی طالب، یا حذیفة! فعلیّ الصّدّیق الأکبر، وعلیّ الفاروق الأکبر، مَنْ سرّه أن
__________________________________________________
- تا مردم بدانند که او اهلیّت خلافت ندارد. معاویه گفت: او چون بر منبر برآید، علم و فضل خود را ظاهر می‌کند و ما را رسوا می‌گرداند.
چون مردم مبالغه کردند، معاویه رخصت داد. حضرت بر منبر برآمد، و خطبه‌ای که مناسب علم و جلالت او بود ادا کرد، و در آخر فرمود که: ماییم حزب اللَّه که بر خلق غالبیم، و ماییم عترت رسول خدا که از همه کس به او نزدیک‌تریم، و ماییم اهل بیت رسالت که از هر گناه و عیب مطهّریم، و ماییم یکی از دو ثقل، که رسول خدا ما را تالی کتاب گردانید و تفسیر آن را به ما سپرد، شک نمی‌کنیم در تأویل آن و مطّلعیم بر حقایق آن. پس اطاعت کنید ما را که اطاعت ما بر شما واجب است، و حق تعالی در قرآن، اطاعت ما را با اطاعت خود و اطاعت رسول خود، مقرون گردانیده است، و حذر نمایید از فتنه‌هایی که شیطان برای شما برانگیخته است، به درستی که او دشمن شماست و دشمنی خود را بر شما ظاهر گردانیده است، چون شما را در دنیا و عقبی به عذاب حق تعالی بیندازد، و شما را طعمه تیر و شمشیر و نیزه گرداند، از شما بیزاری خواهد جست، و در آن وقت توبه و ندامت شما را فایده نخواهد بخشید.» معاویه ترسید که مردم به آن حضرت بگروند گفت: «بس است از منبر به زیر آی».
مجلسی، جلاء العیون،/ 506- 507
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 655
یحیی بحیاتی ویموت موتی ویتمسّک بالقضیب الدّرّ فلیتولّ علیّ بن أبی طالب من بعدی.
محمّد بن سلیمان، المناقب،/ 152 رقم 86
فرات قال: حدّثنی عبید بن کثیر معنعناً:
عن أصبغ [أ، ب: الأصبغ] بن نباتة قال: لمّا هزمنا أهل البصرة جاء علیّ بن أبی طالب علیه السلام حتّی استند إلی حائط من حیطان البصرة، فاجتمعنا [أ، ب: واجتمعنا] حوله، وأمیر المؤمنین راکب والنّاس نزول، فیدعو الرّجل باسمه فیأتیه، ثمّ یدعو الرّجل باسمه فیأتیه، ثمّ یدعو الرّجل باسمه فیأتیه، حتّی وافاه بها «1» [أ: لها. ب: منّا] ستّون «2» [أ، ر: ستّین] شیخاً، کلّهم قد صفروا «3» اللّحی وعقصوها، وأکثرهم یومئذ من همدان، فأخذ أمیر المؤمنین «4» طریقاً من طریق «4» [ب: طرق] البصرة ونحن معه وعلینا الدّروع «5» والمغافر، متقلِّدی «6» السّیوف، متنکِّبی الأترسة، حتّی انتهی إلی دارٍ قوراء عظیمة «7» [ن: فوراً عظیماً]، فدخلنا، فإذا فیها نسوة یبکین، فلمّا رأینه صحن صیحة واحدة وقلن: هذا قاتل الأحبّة، فأسکت «8» [ب (خ ل): فأمسک] عنهنّ «9» [ر: عنهم]، ثمّ قال: أین منزل عائشة؟ فأومؤوا «10» [أ: فاموا. ر: فارملوا] إلی حجرة فی الدّار، فحملنا علیّاً [علیه السلام. أ] عن «11» [أ، ب: من] دابّته، فأنزلناه، فدخل علیها، فلم أسمع من قول علیّ شیئاً إلّاأنّ
__________________________________________________
(1) [البحار: «منّا»]
(2)- [کنز الدّقائق: «نحو ستّین»]
(3) [فی البحار وکنز الدّقائق: «صغروا»]
(4- 4) [فی البحار: «طریقاً من طرق»، وفی کنز الدّقائق: «فی طریق من طرائق»]
(5)- [البحار: «الدّرع»]
(6) [کنز الدّقائق: «متقلِّدین»]
(7)- [لم یرد فی البحار]
(8) [البحار: «فأمسک»]
(9)- [کنز الدّقائق: «عنهم»]
(10) [البحار: «فأومأن»]
(11) [کنز الدّقائق: «من»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 656
عائشة «1» إمرأة کانت «1» عالیة الصّوت، فسمعت «2» [أ (خ ل)، ب: فسمعنا] کهیئة المعاذیر: إنِّی لم أفعل.
ثمّ خرج علینا أمیر المؤمنین [علیّ علیه السلام. ر] فحملناه «3» علی [ر، أ: فحملنا علیّاً علی] دابّته، فعارضته إمرأة من قبل الدّار، فقال [أ: ثمّ قال]: أین صفیّة؟ قالت: لبّیک یا أمیر المؤمنین. قال: ألا تکفّین «4» [ر، أ: تکفینی] عنّی هؤلاء الکلبات اللّاتی «5» [ر، أ: الّتی] یزعمن أنِّی قتلت «6» الأحبّة، لو قتلت الأحبّة لقتلت من فی تلک الدّار- وأومی بیده إلی ثلاث حجر فی الدّار-. فضربنا بأیدینا علی [أ: إلی] قوائم السّیوف وضربنا بأبصارنا إلی الحجر الّتی أومی إلیها، فواللَّه ما بقیت فی الدّار باکیة إلّاسکنت «7» [أ، ب: سکتت] ولا قائمة إلّاجلست.
قلت: یا أبا القاسم! فمن کان فی تلک الثّلاث حجر؟ قال: أمّا واحدة فکان فیها مروان بن الحکم جریحاً ومعه شباب قریش جرحی، وأمّا الثّانیة فکان فیها عبداللَّه ابن الزّبیر ومعه آل الزّبیر جرحی، وأمّا الثّالثة فکان فیها رئیس أهل البصرة یدور مع عائشة أین ما دارت. قلت: یا أبا القاسم! هؤلاء أصحاب القرحة، هلا «8» [ر: فلا] ملتم علیهم بهذه [ب: بحدّ] السّیوف؟ قال: [یا. ب] ابن «9» أخی! أمیر المؤمنین کان «10» أعلم منک وسعهم أمانه، إنّا لمّا هزمنا القوم، نادی منادیه: لا یدفف علی جریح، ولا یتبع مدبر،
__________________________________________________
(1- 1) [فی البحار وکنز الدّقائق: «کانت إمرأة»]
(2)- [البحار: «فسمعنا»]
(3) [کنز الدّقائق: «فحملنا علیّاً»]
(4) [کنز الدّقائق: «تکفینی»]
(5)- [فی البحار وکنز الدّقائق: «الّتی»]
(6) [البحار: «قاتل»]
(7) [کنز الدّقائق: «سکتت»]
(8) [البحار: «فهلا»]
(9) [فی البحار وکنز الدّقائق: «یا ابن»]
(10)- [لم یرد فی کنز الدّقائق]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 657
ومَنْ ألقی سلاحه فهو آمن، سنّة یستنّ بها بعد یومکم هذا.
ثمّ مضی ومضینا معه حتّی انتهینا إلی العسکر «1»، فقام إلیه ناس من أصحاب النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، منهم أبو أیّوب الأنصاریّ، وقیس بن سعد، وعمّار بن یاسر، وزید بن حارثة، وأبو لیلی، فقال: ألا أخبرکم بسبعة من أفضل الخلق یوم یجمعهم اللَّه [تعالی. ر]؟ قال أبو أیّوب: بلی واللَّه فأخبرنا یا أمیر المؤمنین فإنّک کنت تشهد ونغیب، قال: فإنّ أفضل الخلق یوم یجمعهم اللَّه سبعة من بنی عبدالمطّلب لا ینکر فضلهم إلّاکافر، ولا یجحد إلّا جاحد.
قال عمّار بن یاسر [رضی الله عنه. ر]: سمِّهم «2» یا أمیر المؤمنین «3» لنعرفهم. قال: إنّ أفضل الخلق یوم یجمع اللَّه: الرّسل «3»، وإنّ من أفضل الرّسل محمّد «4» صلی الله علیه و آله و سلم [ر: علیهم الصّلاة والسّلام]، ثمّ إنّ أفضل کلّ امّة بعد نبیّها وصیّ نبیّها حتّی یدرکه نبیّ، وإنّ أفضل الأوصیاء وصیّ محمّد [علیهما الصّلاة والسّلام. ر]، ثمّ إنّ أفضل النّاس بعد الأوصیاء الشّهداء، وإنّ أفضل الشّهداء [حمزة. خ سیِّد الشّهداء] و «5» جعفر بن أبی طالب [رحمه الله. ر] «6» ذا الجناحین [ر: ذا جناحین] [یطیر بهما. ب] «6» مع الملائکة لم یحلا «7» بحلیته أحد من الآدمیّین فی الجنّة شی‌ء شرّفه اللَّه به، والسّبطان «8» الحسن والحسین [ر: الحسنین] سیِّدی «8» شباب أهل الجنّة [و. ب] «9» من ولدت إیّاهما [ر: ولادته آباؤهما. ب: امّهما] «9» والمهدیّ یجعله [أ: یجعل] اللَّه من أحبّ منّا أهل البیت.
__________________________________________________
(1) [فی البحار وکنز الدّقائق: «المعسکر»]
(2) [فی البحار وکنز الدّقائق: «ما اسمهم»]
(3- 3) [البحار: «فلنعرفنّهم؟ قال: إنّ أفضل النّاس یوم یجمع اللَّه الخلق والرّسل محمّداً علیه الصّلاة والسّلام»]
(4) [فی البحار وکنز الدّقائق: «محمّداً»]
(5) [لم یرد فی کنز الدّقائق، وفی البحار: «حمزة و»]
(6- 6) [فی البحار: «ذا جناحین یطیر بهما»، وفی کنز الدّقائق: «ذو جناحین»]
(7) [فی البحار وکنز الدّقائق: «لم یحلّ»]
(8- 8) [فی البحار وکنز الدّقائق: «الحسنان سیّدا»]
(9- 9) [لم یرد فی البحار، وفی کنز الدّقائق: «ولادته آباؤهما»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 658
ثمّ قال: أبشروا- ثلاثاً «1»- «مَن یُطع اللَّه والرّسول فأولئکَ مع الّذینَ أنعمَ اللَّهُ علیهم من النّبیِّین والصِّدِّیقین والشُّهداء والصّالحین وحسنَ أولئکَ رفیقاً* ذلک الفضل من اللَّهِ وکفی باللَّهِ علیماً».
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 111- 113 رقم 113/ عنه: المجلسی، البحار، 32/ 272- 274؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 468- 470
فرات قال: حدّثنی الحسن بن علیّ بن بزیع معنعناً:
عن أصبغ [أ، ب: الأصبغ] بن نباتة قال: قال [أ: لی] [إن. ر] علیّ بن أبی طالب علیه السلام: إنِّی أرید أن أذکر حدیثاً «2» [فقال عمّار بن یاسر فاذکره، قال: إنِّی أرید أن أذکر حدیثاً قال أبو أیّوب الأنصاریّ. أ، ب] «2» [ر: قلت]: فما یمنعک یا أمیر المؤمنین أن تذکره؟ فقال: ما قلت هذا إلّاوأنا أرید أن أذکره، ثمّ قال: إذا جمع اللَّه الأوّلین والآخرین کان أفضلهم سبعة منّا بنی عبدالمطّلب، الأنبیاء أکرم الخلق [ب: خلق اللَّه] [علی اللَّه. أ، ب] ونبیّنا أفضل [أ: أکرم] الأنبیاء [علیهم الصّلاة والسّلام. ر]، ثمّ الأوصیاء أفضل الامم «2» بعد الأنبیاء «2»، ووصیّه أفضل الأوصیاء [علیهم السلام. ر]، ثمّ الشّهداء أفضل الامم بعد [الأنبیاء و. أ، ب] الأوصیاء، وحمزة سیِّد الشّهداء وجعفر ذو الجناحین یطیر مع الملائکة لم ینحله شهید «3» قطّ قبله [ر، ب: قبلهما. رحمة اللَّه علیهم أجمعین. ر] «2» وإنّما ذلک شی‌ء أکرم اللَّه به وجه «4» محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، ثمّ قال: «اولئک الّذین أنعم اللَّه علیهم «2» من النّبیِّین والصِّدِّیقین والشُّهداء والصّالحین وحسن اولئک رفیقاً ذلک الفضل من اللَّه وکفی باللَّه علیماً»، ثمّ [أ، ب: و] السّبطان «5» حسناً وحسیناً «5» والمهدیّ [علیهم السلام. أ، ر. والتّحیّة والإکرام. ر]
__________________________________________________
(1) [کنز الدّقائق: «ثلاثة»]
(2- 2) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(3) [فی البحار: «شهیداً»، وفی کنز الدّقائق: «اللَّه شهیداً»]
(4) [لم یرد فی البحار]
(5- 5) [فی البحار: «الحسن والحسین»، وفی کنز الدّقائق: «حسن وحسین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 659
جعله [ر: جعلهم] اللَّه ممّن یشاء من «1» أهل البیت.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 113 رقم 114/ عنه: المجلسی، البحار، 24/ 32؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 470- 471
وأمّا قوله: «ومن یطع اللَّه والرّسول فاولئکَ مع الّذین أنعمَ اللَّه علیهم من النّبیِّین والصِّدِّیقین والشّهداء والصّالحین وحسنَ اولئک رفیقاً»، قال: النّبیِّین «2» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، والصِّدِّیقین علیّ علیه السلام «3»، والشّهداء الحسن والحسین علیهما السلام، والصّالحین الأئمّة، وحسن أولئک رفیقاً «4» القائم من آل محمّد علیهم السلام «4».
القمی، التّفسیر، 1/ 142/ عنه: شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 145؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 393؛ المجلسی، البحار «5»، 24/ 31، الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 516؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 467
محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن الحسین بن علوان الکلبیّ، عن علیّ بن الحزوّر «6» الغنویّ، عن أصبغ «7» بن نباتة الحنظلیّ قال: رأیت أمیر المؤمنین علیه السلام یوم «1» افتتح البصرة ورکب بغلة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم [ثمّ] قال: أ یّها النّاس! ألا اخبرکم بخیر الخلق یوم یجمعهم اللَّه، فقام إلیه أبو أیّوب الأنصاریّ، فقال: بلی یا أمیر المؤمنین حدّثنا، فإنّک کنت تشهد ونغیب، فقال: إنّ خیر الخلق یوم یجمعهم اللَّه سبعة من ولد عبدالمطّلب لا ینکر فضلهم إلّاکافر، ولا یجحد به إلّاجاحد. فقام عمّار بن یاسر- رحمه الله- فقال: یا أمیر المؤمنین! سمّهم لنا لنعرفهم «8»، فقال: إنّ خیر الخلق یوم یجمعهم اللَّه الرّسل،
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(2) [فی تأویل الآیات مکانه: «علیّ بن إبراهیم فی تفسیره: إنّ النّبیِّین ...»]
(3) [تأویل الآیات: «أمیر المؤمنین علیه السلام»]
(4- 4) [تأویل الآیات: «یعنی القائم علیه السلام»]
(5)- [حکاه أیضاً فی البحار 64/ 192]
(6) [نور الثّقلین: «الخرور»]
(7)- [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «الأصبغ»]
(8) [نور الثّقلین: «فلنعرفهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 660
وإنّ أفضل الرّسل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، وإنّ أفضل کلّ امّة بعد نبیّها وصیّ نبیّها، حتی یُدرکه نبیّ، ألا وإنّ أفضل الأوصیاء وصیّ محمّد علیه وآله السّلام، ألا وإنّ أفضل الخلق بعدالأوصیاء الشّهداء، ألا وإنّ أفضل الشّهداء حمزة بن عبدالمطّلب وجعفر بن أبی طالب، له جناحان خضیبان یطیر بهما فی الجنّة، لم ینحل أحد من هذه الامّة جناحان غیره شی‌ء، کرّم اللَّه به محمّداً صلی الله علیه و آله و سلم وشرّفه، والسّبطان الحسن والحسین والمهدیّ علیهم السلام، یجعله اللَّه من شاء منّا أهل البیت، ثمّ تلا «1» هذه الآیة: «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَاولئِکَ مَعَ الّذِینَ أنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ اولئِکَ رَفِیقاً* ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَکَفی بِاللَّهِ عَلِیماً». «2» «2»
الکلینیّ، الأصول من الکافی، 1/ 450 رقم 34/ عنه: المجلسی، البحار، 22/ 282؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 513؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 461- 462
__________________________________________________
(1) [کنز الدّقائق: «قرأ»]
(2)- اصبغ بن نباته حنظلی گوید: امیر المؤمنین علیه السلام را دیدم روزی که بصره را فتح کرد و بر استر رسول خدا صلی الله علیه و آله سوار بود. سپس فرمود: «ای مردم! به شما خبر ندهم که بهترین مخلوق در روزی که خدا آن‌ها را گرد آورد (روز قیامت) کیست؟»
ابوایوب انصاری برخاست و عرض کرد: «چرا ای امیرالمؤمنین، به ما خبر ده؛ زیرا (نزد پیغمبر و هنگام نزول وحی و دانستن حقایق و واقعیات) تو حاضر بوده‌ای و ما غایب.»
فرمود: «همانا بهترین مخلوق در روزی که خدا گردشان آورد، هفت تن از فرزندان عبدالمطلب‌اند که جز کافر و جاحد، منکر فضیلت ایشان نباشد.»
عماربن یاسر- رحمه الله- برخاست و عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! نام آن‌ها را به ما بگو تا بشناسیمشان.»
فرمود: «بهترین مخلوق روزی که خدا گردشان آورد، پیغمبرانند و بهترین پیغمبران، محمد صلی الله علیه و آله است و بهترین شخص از هر امتی بعد از پیغمبر آن‌ها وصی او است تا آن که پیغمبری در زمان او آید (پس آن پیغمبر از وصی پیغمبر سابق افضل است) و همانا بهترین اوصیا وصی محمد علیه وآله السلام است. همانا بهترین مخلوق بعد از اوصیا، شهیدانند. همانا بهترین شهیدان حمزه‌بن عبدالمطلب وجعفربن ابی‌طالب است که دو بال‌تر و تازه دارد و با آن‌ها در بهشت پرواز می‌کند و به احدی از این امت جز او دو بال عطا نشده است. خدا آن را برای احترام محمد صلی الله علیه و آله و تشریف او عطا کرده است. دیگر دو نوه پیغمبرحسن وحسین ومهدی علیهم السلام اند که خدا هر که را از ما خانواده بخواهد مهدی قرار دهد.»
سپس این آیه را تلاوت فرمود: «و آن‌ها که اطاعت خدا و پیغمبرش کنند، همدم کسانی هستند که خدا
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 661
أخبرنا «1» المعافا بن زکریّا، قال: حدّثنا أبو سلیمان أحمد بن أبی هراسة، عن إبراهیم ابن إسحاق النّهاوندیّ، عن عبداللَّه بن حمّاد الأنصاریّ، عن عثمان بن أبی شیبة، قال:
حدّثنا حریز «2»، عن الأعمش، عن الحکم بن عتیبة «3»، عن قیس بن أبی حازم، عن امّ سلمة قالت: سألت رسول اللَّه- صلی الله علیه و آله و سلم- عن قول اللَّه سبحانه: «اولئک «4» مع الّذین [أنعمَ اللَّه علیهم من النّبیِّین والصِّدِّیقین والشُّهداء والصّالحین وحسن أولئک رفیقاً»، قال:
الّذین] «5» أنعم اللَّه علیهم من النّبیِّین: أنا، والصِّدِّیقین: علیّ بن أبی طالب، والشّهداء: «6» الحسن والحسین «6» وحمزة «7»، وحسن أولئک رفیقاً: الأئمّة الاثنا عشر بعدی «8».
الخزّاز، کفایة الأثر،/ 182- 183/ عنه: البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 122؛ المجلسی، البحار، 36/ 347؛ البحرانی، العوالم، (ط 3) 15- 3/ 184؛ مثله السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 392
أخبرنا عقیل بن الحسین، قال: أخبرنا علیّ بن الحسین، قال: حدّثنا محمّد بن عبیداللَّه، قال: حدّثنا أبو عمر عبدالملک بن علیّ بکازرون، قال: حدّثنا أبو مسلم الکشّیّ، قال: حدّثنا القعنبیّ، عن مالک، عن سُمَیّ، عن أبی صالح:
عن عبداللَّه بن عبّاس فی قوله تعالی: «ومن یطع اللَّه» یعنی فی فرائضه «والرّسول»
__________________________________________________
- به ایشان نعمت داده است؛ یعنی پیغمبران و راست‌پیشگان و شهیدان و نیکوکاران. اینان رفیقانند. این تفضل از جانب خداست و دانایی خدا بس است.» (69 سوره 4).
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 342- 343
(1) [البرهان: «ابن بابویه قال: أخبرنا»]
(2)- فی ن: «خریر».
(3)- فی ن، ط: «عتبة»، [وفی البرهان: «عیینة»]
(4) [فی الصّراط المستقیم مکانه: «وأسند صاحب الکفایة إلی امّ سلمة حین سألت النّبیّ عن قوله تعالی فأولئک ...»]
(5)- ما بین القوسین لیس فی ط.
(6- 6) [الصّراط المستقیم: «الحسنان»]
(7)- فی ن، ط [والصّراط المستقیم والبرهان والبحار والعوالم]: «والصّالحین: حمزة».
(8)- [لم یرد فی الصّراط المستقیم]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 662
فی سنّته «فأولئک مع الّذین أنعم اللَّه علیهم من النّبیِّین- یعنی محمّداً- والصِّدِّیقین» یعنی علیّ بن أبی طالب وکان أوّل من صدّق برسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «والشّهداء» یعنی علیّ بن أبی طالب وجعفر الطّیّار، وحمزة بن عبدالمطّلب والحسن والحسین، هؤلاء سادات الشّهداء «والصّالحین» یعنی سلمان وأبا ذرّ وصهیب وبلالًا وخبّاباً وعمّاراً «وحسن أولئک» أی الأئمّة ا [لأ] حد عشر «رفیقاً» یعنی فی الجنّة «ذلک الفضل من اللَّه وکفی باللَّه علیماً» إنّ منزل علیّ وفاطمة والحسن والحسین ومنزل رسول اللَّه وهم فی الجنّة واحد [کذا].
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 196- 197 رقم 206
أخبرنا أبو سعید محمّد بن علیّ الحیریّ، وأبو بکر محمّد بن عبدالعزیز الجوریّ، قالا:
أخبرنا أبو سعید عبداللَّه بن محمّد الرّازیّ، قال: قرئ علی أبی الحسن علیّ «1» بن مهرویه القزوینیّ بها فی الجامع وأنا أسمع- سنة تسع وثلاثمائة- قال: حدّثنا أبو أحمد داوود بن سلیمان، قال: حدّثنی علیّ بن موسی الرّضا، «2» قال: أخبرنی أبی، عن أبیه جعفر، عن أبیه محمّد، عن أبیه علیّ، عن أبیه الحسین، عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهم السلام قال: قال «2» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی «3» هذه الآیة: «فأولئکَ الّذینَ أنعمَ اللَّه علیهم»، قال: من النّبیّین محمّد «4»، و «من الصِّدِّیقین» علیّ بن أبی طالب، و «من الشّهداء» حمزة «5»، و «من الصّالحین» الحسن والحسین، «وحسن أولئک رفیقاً» «6»
قال: القائم من آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم «6». لفظاً سواء.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 197 رقم 207/ مثله الخزاعی، الأربعین عن الأربعین،/ 64
__________________________________________________
(1) [فی الأربعین عن الأربعین مکانه: «حدّثنا أحمد بن الحسین بن أحمد النّیسابوریّ الشّیخ أبوبکر الوالد رضی الله عنه قال: حدّثنا القاضی أبو الفضل زید بن علیّ، قال: حدّثنا محمّد بن عمر بن علیّ السّبّال، قال: حدّثنا علیّ ...»]
(2- 2) [الأربعین عن الأربعین: «عن آبائه قال: سئل»]
(3) [الأربعین عن الأربعین: «عن»]
(4) [الأربعین عن الأربعین: «أنا»]
(5)- [أضاف فی الأربعین عن الأربعین: «وجعفر»]
(6- 6) [الأربعین عن الأربعین: «المهدیّ منّا أهل البیت علیهم السلام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 663
أخبرنا محمّد بن عبداللَّه بن عبیداللَّه، قال: أخبرنا محمّد بن أحمد بن یعقوب، قال:
حدّثنا عبدالعزیز بن یحیی الجلودیّ، قال: حدّثنا إبراهیم بن فهد، قال: حدّثنا محمّد بن عقبة، قال: حدّثنا الحسین بن الحسن، قال: أخبرنا عمرو بن ثابت، عن علیّ بن حزوّر:
عن أصبغ بن نباتة قال: تلا ابن عبّاس هذه الآیة فقال: «من النّبیِّین» محمّد، ومن «الصِّدِّیقین» علیّ بن أبی طالب و «من الشّهداء» حمزة وجعفر، ومن «الصّالحین» الحسن والحسین، «وحسن أولئک رفیقاً» فهو المهدیّ فی زمانه.
أخبرنا أبو العبّاس الفرغانیّ، قال: أخبرنا أبو المفضّل الشّیبانیّ، قال: حدّثنا أحمد بن مطرف بن سوار، أبو الحسین البستیّ قاضی الحرمین بمکّة، قال: حدّثنی یحیی بن محمّد بن معاد بن شاه السّنجریّ، قال: حدّثنا أحمد بن عبداللَّه بن أبی الصّارم الهرویّ، قال:
حدّثنی مدرکة بن عبدالرّحمان العبدیّ، عن أبان بن أبی عیّاش، عن سعید بن جبیر، عن سعد بن حذیفة:
عن أبیه حذیفة بن الیمان قال: دخلت علی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم ذات یوم وقد نزلت علیه هذه الآیة: «أولئک الّذین أنعمَ اللَّه علیهم من النّبیِّین والصِّدِّیقین والشّهداء والصّالحین وحسن أولئک رفیقاً»، فأقرأنیها صلی الله علیه و آله و سلم، فقلت: یا نبیّ اللَّه! فداک أبی وامِّی، من هؤلاء، إنِّی أجد اللَّه بهم حفیّاً! قال: یا حذیفة! أنا من النّبیِّین الّذین أنعم اللَّه علیهم، أنا أوّلهم فی النّبوّة وآخرهم فی البعث، ومن الصّدّیقین علیّ بن أبی طالب، ولمّا بعثنی اللَّه عزّ وجلّ برسالته کان أوّل من صدّق بی، ثمّ من الشّهداء حمزة وجعفر، ومن الصّالحین الحسن والحسین سیِّدا شباب أهل الجنّة، وحسن أولئک رفیقاً المهدیّ فی زمانه.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 198- 199 رقم 208- 209
مالک بن أنس عن سمی بن أبی صالح فی قوله: «ومَنْ یُطِع اللَّه والرّسول فأولئک مع الّذین أنعم اللَّه علیهم من النّبیِّین والصِّدِّیقین والشّهداء»، قال: «الشُّهداء» یعنی علیّاً، وجعفراً، وحمزة، والحسن، والحسین، هؤلاء سادات الشّهداء، «والصّالحین» یعنی سلمان،
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 664
وأبا ذرّ، والمقداد، وعمّاراً، وبلالًا، وخباباً، «وحسن أولئک رفیقاً» یعنی: فی الجنّة ذلک الفضل من اللَّه، «وکفی باللَّه علیماً» إنّ منزل علیّ، وفاطمة، والحسن والحسین ومنزل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله واحد.
ابن شهرآشوب، المناقب، 1/ 87/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 389- 390
مالک بن أنس عن سمی، عن أبی صالح، عن ابن عبّاس فی قوله: «ومن یطع اللَّه والرسول فأولئک «1» مع الّذین أنعم اللَّه علیهم من النّبیِّین» یعنی محمّداً، «والصِّدِّیقین» یعنی علیّاً، و «2» کان أوّل من صدّقه «2» «والشّهداء» یعنی علیّاً، وجعفراً، وحمزة، و «3» الحسن والحسین «3» علیهم السلام، «4» النّبیّون کلّهم صدِّیقون ولیس کلّ صدِّیق نبیّاً، والصِّدِّیقون کلّهم صالحون ولیس کلّ صالح صدّیقاً، ولا کلّ صدّیق شهید، وقد کان أمیر المؤمنین صدّیقاً شهیداً صالحاً، فاستحقّ ما فی الآیتین من وصف سوی النّبوّة، وکان أبو ذرّ یحدّث شیئاً فکذّبوه، فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله: ما أظلّت الخضراء الخبر، فدخل وقتئذ علیّ علیه السلام، فقال صلی الله علیه و آله: ألا إنّ هذا الرّجل المقبل فإنّه الصّدّیق الأکبر والفاروق الأعظم.
ابن شهرآشوب، المناقب، 1/ 89- 90/ عنه: البیاضی، الصّراط المستقیم، 1/ 281؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 393
قیس بن أبی حازم عن امّ سلمة قالت: قال رسول اللَّه فی قوله: «أولئک الّذین أنعم اللَّه علیهم من النّبیِّین»: أنا، «والصِّدِّیقین»: علیّ، «والشّهداء»: الحسن والحسین، «والصّالحین»: حمزة، «وحسن أولئک رفیقاً»: الأئمّة الاثنی عشر بعدی.
ابن شهرآشوب، المناقب، 1/ 283
__________________________________________________
(1) [فی الصّراط المستقیم مکانه: «وأسند أیضاً إلی ابن عبّاس قوله تعالی: «أولئک»]
(2- 2) [لم یرد فی الصّراط المستقیم]
(3- 3) [الصّراط المستقیم: «الحسنین»]
(4) [إلی هنا حکاه عنه فی الصّراط المستقیم والبرهان]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 665
الباقر علیه السلام فی قوله: «ومن یُطِع اللَّه ورسوله» المراد بالأنبیاء «1» المصطفی، وبالصِّدِّیقین: المرتضی، وبالشّهداء: الحسن والحسین، وبالصّادقین «2»: تسعة من أولاد الحسین وحسن أولئک رفیقاً: المهدیّ.
ابن شهرآشوب، المناقب، 1/ 283/ عنه: المجلسی، البحار، 23/ 337
الشّیخ أبو جعفر الطّوسیّ- رحمه الله- فی کتاب [- ه] مصباح الأنوار «3» قال- فی حدیث «4» النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم لعمِّه العبّاس بمشهد من القرابة والصّحابة-: روی «3» أنس بن مالک، قال: «5» صلّی بنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی بعض الأیّام صلاة الفجر، ثمّ أقبل علینا بوجهه الکریم، فقلت له «6»: یا «5» رسول اللَّه! «7» إن رأیت «7» أن تفسّر لنا «8» قوله تعالی «8»: «فاولئک مع الّذین أنعم اللَّه علیهم من النّبیِّین والصِّدِّیقین والشُّهداء والصّالحین وحسن اولئک رفیقاً»، فقال صلی الله علیه و آله و سلم «9»: أمّا النّبیّون: فأنا، وأمّا الصِّدِّیقون: «10» فأخی علیّ «10»، وأمّا الشّهداء: فعمِّی حمزة، وأمّا «11» الصّالحون فابنتی فاطمة وأولادها «12» الحسن والحسین. «13» قال: وکان العبّاس حاضراً، فوثب وجلس بین یدی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وقال:
__________________________________________________
(1) [فی البحار مکانه: «وعن الباقر علیه السلام المراد بالنّبیِّین ...»]
(2) [البحار: «بالصّالحین»]
(3- 3) [فی مدینة المعاجز: «عن»، وفی البحار: «بإسناده عن»، وفی العوالم: «روی»]
(4)- [کنز الدّقائق: «حدّث»]
(5- 5) [الخصائص: «بینا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله صلّی صلاة الفجر، ثمّ استوی فی محرابه کالبدر فی تمامه، فقلنا: یا»]
(6) [لم یرد فی مدینة المعاجز والبرهان وکنز الدّقائق والعوالم]
(7- 7) [فی البحار وکنز الدّقائق: «أرأیت»]
(8- 8) [فی البرهان ومدینة المعاجز: «قول اللَّه عزّ وجلّ»، وفی البحار والخصائص: «هذه الآیة قوله تعالی»]
(9) [الخصائص: «النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم»]
(10- 10) [فی البرهان ومدینة المعاجز: «فأخی علیّ بن أبی طالب»، وفی الخصائص: «فعلیّ بن أبی طالب»]
(11) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(12)- [لم یرد فی الخصائص]
(13) (13*) [الخصائص: «فنهض العبّاس من زاویة المسجد إلی بین یدیه وقال: یا رسول اللَّه ألست»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 666
ألسنا (13*) أنا وأنت وعلیّ وفاطمة «1» والحسن والحسین من «2» نبعة «3» واحدة «2»؟ قال: «4» وما ذاک یا عمّ «4»؟ قال «5»: لأنّک «6» تعرف بعلیّ وفاطمة والحسن والحسین دوننا. قال «7»: فتبسّم النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم وقال: أمّا قولک: یا عمّ! «ألسنا من نبعة واحدة» «6» فصدقت، ولکن یا عمّ! إنّ اللَّه خلقنی وخلق «8» علیّاً وفاطمة والحسن والحسین قبل أن یخلق اللَّه «9» آدم حین «10» لا سماء مبنیّة، ولا أرض مدحیّة، ولا ظلمة ولا نور، «11» ولا شمس ولا قمر، ولا جنّة ولا نار «11». «12» فقال العبّاس: فکیف «12» کان بدء خلقکم «13» یا رسول اللَّه؟ فقال: یا عمّ! لمّا أراد اللَّه أن یخلقنا تکلّم کلمة «14» خلق منها نوراً، ثمّ تکلّم کلمة 14 أخری «8» فخلق منها روحاً، «15» ثمّ مزج النّور بالرّوح فخلقنی وخلق 15 علیّاً وفاطمة والحسن والحسین؛ فکنّا «16» نسبِّحه حین لا تسبیح، ونقدّسه حین لاتقدیس. فلمّا أراد اللَّه تعالی أن ینشئ الصّنعة فتق نوری،
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی الخصائص]
(2- 2) [الخصائص: «ینبوع واحد»]
(3)- یقال: هو من نبعة کریمة، أی من أصل کریم.
(4- 4) [فی البرهان ومدینة المعاجز: «وکیف ذلک یا عمّ»، وفی الخصائص: «وما وراء ذلک یا عمّاه»]
(5) [زاد فی البرهان: «العبّاس»]
(6- 6) [الخصائص: «لم تذکرنی حین ذکرتهم ولم تشرّفنی حین شرّفتهم، فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله: یا عمّاه! أمّا قولک أنا وأنت وعلیّ والحسن والحسین من ینبوع واحد»]
(7)- [لم یرد فی البرهان ومدینة المعاجز وکنز الدّقائق]
(8) [لم یرد فی البرهان ومدینة المعاجز والخصائص]
(9)- [لم یرد فی البحار والخصائص]
(10)- [فی البرهان والخصائص: «حیث»]
(11- 11) [فی البرهان ومدینة المعاجز والخصائص: «ولا جنّة ولا نار ولا شمس ولا قمر»]
(12- 12) [فی البرهان والخصائص: «قال العبّاس: وکیف»، وفی مدینة المعاجز: «قال العبّاس: فکیف»]
(13)- [الخصائص: «خلقتکم»]
(14) [فی البرهان ومدینة المعاجز والبحار والعوالم والخصائص: «بکلمة»]
(15- 15) [فی البرهان ومدینة المعاجز والخصائص: «فمزج النّور بالرّوح فخلقنی وأخی»]
(16)- [الخصائص: «فکنّا بکلمة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 667
فخلق منه العرش؛ فالعرش «1» من نوری، ونوری «2» من نور اللَّه، ونوری «3» أفضل من «2» العرش. ثمّ فتق نور أخی علیّ «4» فخلق منه «5» الملائکة، فالملائکة من نور علیّ «6»، ونور علیّ من نور اللَّه، وعلیّ «5» أفضل من الملائکة. ثمّ فتق نور ابنتی فاطمة فخلق منه «7» السّماوات والأرض، «8» فالسّماوات «9» والأرض من نور ابنتی «10» فاطمة، ونور ابنتی «10» فاطمة من نور اللَّه «8»، وابنتی «11» فاطمة أفضل من «12» السّماوات والأرض، ثمّ فتق نور ولدی الحسن وخلق «13» منه الشّمس والقمر، «14» فالشّمس «15» والقمر من نور ولدی «16» الحسن، ونور «17» الحسن من نور اللَّه، و 14 الحسن أفضل من الشّمس والقمر. ثمّ فتق نور ولدی الحسین، فخلق منه الجنّة والحور العین، فالجنّة «18» والحور العین «19» من نور ولدی «20» الحسین ونور
__________________________________________________
(1) [فی مدینة المعاجز والخصائص: «فنور العرش»]
(2- 2) [مدینة المعاجز: «خیر من نور»]
(3)- [الخصائص: «أنا»]
(4) [فی البرهان ومدینة المعاجز والخصائص: «علیّ بن أبی طالب»]
(5- 5) [فی مدینة المعاجز: «نور الملائکة، فنور الملائکة من نور علیّ، فنور علیّ»، وفی الخصائص: «الملائکة، فنور الملائکة من نور علیّ بن أبی طالب ونور علیّ بن أبی طالب من نور اللَّه ونور علیّ بن أبی طالب»]
(6)- [البحار: «أخی علیّ»]
(7) [فی مدینة المعاجز: «منه نور»، وفی البرهان: «منها»]
(8- 8) [لم یرد فی مدینة المعاجز]
(9)- [الخصائص: «فنور السّماوات»]
(10- 10) [فی البرهان: «ونور ابنتی»، وفی الخصائص: «فاطمة و»]
(11) [مدینة المعاجز: «فنور ابنتی»]
(12)- [زاد فی مدینة المعاجز: «نور»]
(13) [فی مدینة المعاجز والخصائص: «فخلق»]
(14- 14) [مدینة المعاجز: «فنور ولدی»]
(15)- [الخصائص: «فنور الشّمس»]
(16)- [لم یرد فی البرهان والخصائص]
(17)- [زاد فی البرهان: «ولدی»]
(18) [فی مدینة المعاجز والخصائص: «فنور الجنّة»]
(19) [لم یرد فی البرهان]
(20)- [لم یرد فی الخصائص]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 668
ولدی «1» الحسین من نور اللَّه، وولدی «2» الحسین أفضل من الجنّة والحور العین. ثمّ أمر اللَّه الظّلمات أن تمرَّ علی «3» سحائب القطر «3»، فأظلمت السّماوات علی الملائکة، فضجّت الملائکة «4» بالتّسبیح والتّقدیس «4» وقالت: إلهنا وسیِّدنا! منذ خلقتنا وعرّفتنا هذه الأشباح لم نر بؤساً، فبحقّ هذه الأشباح إلّاما «5» کشفت عنّا هذه الظُّلمة. فأخرج اللَّه من نور ابنتی فاطمة قنادیل، فعلّقها فی بطنان العرش، فأزهرت السّماوات والأرض. ثمّ أشرقت بنورها، فلأجل ذلک سمِّیت الزّهراء «6». فقالت الملائکة: إلهنا وسیِّدنا! لمَن هذا النّور الزّاهر الّذی قد «7» أشرقت به «7» السّماوات والأرض؟ فأوحی اللَّه إلیها «8»: هذا نور اخترعته من نور جلالی لأمتی فاطمة ابنة «9» حبیبی وزوجة ولیِّی و «10» أخی نبیِّی وأبی «10» حججی علی عبادی «11». اشهدکم «12» ملائکتی أنِّی قد جعلت ثواب تسبیحکم وتقدیسکم «13» لهذه المرأة وشیعتها ومحبّیها «14» إلی یوم القیامة.
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی الخصائص]
(2)- [لم یرد فی الخصائص، وفی البحار: «فولدی»]
(3- 3) [فی البرهان: «سحائب الظّلم»، وفی مدینة المعاجز والخصائص: «السّماوات»، وفی البحار والعوالم: «سحائب النّظر»، وفی کنز الدّقائق: «سحائب المنظر»]
(4- 4) [البحار: «بالتّقدیس والتّسبیح»]
(5) [لم یرد فی مدینة المعاجز والخصائص]
(6) [الخصائص: «زهراء»]
(7- 7) [فی مدینة المعاجز والخصائص: «أزهرت منه»]
(8)- [فی مدینة المعاجز والخصائص: «إلیهم»]
(9) [فی البرهان وکنز الدّقائق: «بنت»]
(10- 10) [فی البرهان وکنز الدّقائق: «أخ نبیّی وأب»، وفی البحار: «أخی نبیّی وأبو»، وفی العوالم: «أخو نبیّی وأبو»]
(11) [زاد فی البحار: «فی بلادی»]
(12)- [لم یرد فی البرهان]
(13) [لم یرد فی مدینة المعاجز والخصائص]
(14)- [فی مدینة المعاجز والخصائص: «ثمّ لمحبّیها»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 669
قال «1»: فلمّا سمع العبّاس من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ذلک، «2» وثب قائماً «3» وقبّل بین عینی «4» علیّ علیه السلام وقال: واللَّه یا علیّ أنت «4» الحجّة البالغة لمن آمن باللَّه والیوم الآخر «2». «5»
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی مدینة المعاجز والخصائص]
(2- 2) [الخصائص: «نهض إلی علیّ بن أبی طالب وقبّل ما بین عینیه، وقال: یا علیّ لقد جعلک اللَّه حجّة بالغة علی العباد إلی یوم القیامة»]
(3)- [لم یرد فی البحار]
(4- 4) [البرهان: «علیّ بن أبی طالب علیه السلام، وقال: واللَّه أنت یا علیّ»]
(5)- شیخ ابو جعفر طوسی در «مصباح الانوار» سند به انس‌بن‌مالک می‌رساند که گفت: یک‌روز رسول خدا با ما نماز فجر گذاشت و روی مبارک به جانب ما آورد. عرض کردم: «یا رسول اللَّه! تواند بود که از برای ما تفسیر فرمایی این آیت مبارک را که خداوند فرماید:
«اولئِکَ مَعَ الّذِینَ أنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصّالِحِینَ وَحَسُنَ اولئِکَ رَفِیقاً».»
رسول خدا فرمود: «اما نبیین منم وصدیقین برادرم علی است وشهدا عم من حمزه است و صالحین دخترم فاطمه و فرزندان من حسن و حسین‌اند.»
این وقت عباس‌بن عبدالمطلب حاضر بود. برجست و در پیش روی رسول خدا نشست و گفت: «آیا من و تو و علی و فاطمه و حسن و حسین از نبعه واحده نیستیم؟»
فرمود: «ای عم! از این سخن چه خواهی؟»
عرض کرد: «بیرون ما این جمله را بستودی؟»
رسول خدا تبسمی فرمود و گفت: «سخن به صدق کردی، ما از نبعه واحده‌ایم.»
ولکن یا عمّ! إنّ اللَّه خلقنی وعلیّاً وفاطمة والحسن والحسین قبل أن یخلق اللَّه آدم حیث لا سماء مبنیّة ولا أرض مدحیّة ولا ظلمة ولا نور، ولا جنّة ولا نار، ولا شمس ولا قمر.
فرمود: «ای عم! خداوند مرا و علی وفاطمه وحسن وحسین را بیافرید، از آن پیش که آدم را بیافریند. وقتی که نه آسمان افراخته بود و نه زمین گسترده و نه تاریکی بود و نه روشنی و نه بهشت بود و نه دوزخ و نه خورشید بود و نه ماه.»
عباس گفت: «یا رسول اللَّه! چگونه ابتدا کرد به آفرینش شما؟»
فرمود: «ای عم!
لمّا أراد اللَّه أن یخلقنا تکلّم بکلمة خلق منها نوراً،
یعنی: «گاهی که خداوند خواست ما را بیافریند، کلمتی انشا کرد و از آن نوری خلق فرمود و کلمتی دیگر آورد و روحی آفرید. پس درآمیخت آن نور را با روح و مرا و برادرم علی و فاطمه و حسن و حسین را خلق کرد. پس ما به تسبیح و تقدیس ابتدا کردیم؛ گاهی که تقدیس و تسبیح نبود و چون خداوند خواست انشای صنایع فرماید، نور مرا بشکافت و عرش را بیافرید. همانا نور عرش از نور من است و نور من بهتر است از نور عرش، آن‌گاه نور برادرم علی را بشکافت و از آن نور فریشتگان را بیافرید و نور فریشتگان از
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 670
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 143- 145/ عنه: المجلسی، البحار «1»، 37/ 82- 84؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 464- 466؛ مثله السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 391- 393، مدینة المعاجز، 3/ 419- 422؛ البحرانی، العوالم، 11- 1/ 20- 22؛ الجزائری، خصائص الزّینبیّة،/ 27- 28
«ألَمْ تَرَ إلی الّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أیْدِیَکُمْ وَأقِیمُوا الصّلاةَ وآتُوا الزّکاةَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ‌الْقِتالُ إذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أوْ أشَدَّ خَشْیَةً وَقالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْناالْقِتالَ لَوْلا أخّرْتَنا إلی أجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتّقی وَلا تُظْلَمُونَ‌فَتِیلًا» [77/ النّساء/ 4].
__________________________________________________
(1)- [حکاه أیضاً فی مدینة المعاجز، 3/ 221- 224؛ والبحار، 15/ 10- 11، 24/ 31، 25/ 16- 17]
- نور علی است و نور علی افضل است از فریشتگان. آن‌گاه از نور فاطمه خلق کرد نور سماوات و زمین را. پس نور فاطمه دختر من افضل است از نور آسمان و زمین. از آن پس بشکافت نور فرزند من حسن را و بیافرید ماه و آفتاب را و نور حسن فاضل‌تر است از شمس و قمر. آن‌گاه از نور فرزندم حسین بیافرید بهشت برین و حور عین را و نور حسین از بهشت و حور فاضل‌تر است.
از پس آن، مرور داد خداوند ظلمات را بر سماوات، و ظلمت فرو گرفت آسمان را بر فریشتگان، پس بنالیدند فریشتگان به زبان تسبیح و تقدیس و گفتند: ای پروردگار! از آن روز که ما را آفریدی و بر این اشباح مبارک شناسایی دادی، چنین سختی ندیدیم. به حق این اشباح این ظلمت را از ما بگردان. پس خداوند بیرون آورد از نور فاطمه قنادیل معلقه‌ای در بطن عرش. پس روشن شد و تابان گشت آسمان و زمین به نور او و از این روی زهرا نام یافت. عرض کردند: الهی! این نور درخشنده از کیست که روشن ساختی بدان آسمان و زمین را؟ خداوند بدیشان وحی فرستاد که: این نوری است که آفریدم از نور جلال خود از برای کنیزم فاطمه دختر حبیب خود و زوجه ولی خود و برادر نبی خود و پدر حجت‌های من بر بندگان من. گواه می‌گیرم شما را ای فریشتگان من ثواب تسبیح شما را مقرر داشتم از برای فاطمه و شیعیان او و دوستان او تا روز قیامت.»
مکشوف باد که اگر در حدیثی خلق آسمان و زمین به نور رسول خدا مر قوم افتاد و خلق عرش و کرسی به نور علی علیه السلام و در حدیث دیگر خلق عرش به نور رسول خدا مرقوم گشت و خلق فریشتگان به نور علی از بینونت این روایات استغراب نباید جست؛ چه آل عبا علیهم آلاف التحیة والثناء از نور واحدند و آفرینش به جمله از شعشعه انوار ایشان پدیدار گشت. لاجرم خلقت یکی از اشیا را به پرتو انوار هر یک از ایشان نسبت کنی، سخن به صدق کرده باشی؛ علیهم الصلوة والسلام.
سپهر، ناسخ التواریخ امام حسن مجتبی علیه السلام، 2/ 207- 210
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 671
محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن أبی الصّباح بن عبدالحمید، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: واللَّه للّذی «1» صنعه الحسن بن علیّ علیهما السلام کان خیراً لهذه الامّة ممّا طلعت علیه الشّمس «2» واللَّه لقد «2» نزلت هذه الآیة: «ألم تَرَ إلی الّذین قیل لهم کفّوا أیدیکم وأقیموا الصّلاة وآتوا الزّکاة»، إنّما هی طاعة الإمام، وطلبوا القتال، فلمّا کتب علیهم القتال مع الحسین علیه السلام قالوا: ربّنا لِمَ کتبت علینا القتال لولا أخّرتنا إلی أجلٍ قریب نجب دعوتک ونتّبع الرّسل، أرادوا تأخیر ذلک إلی القائم علیه السلام.
الکلینی، الرّوضة من الکافی، 8/ 330 رقم 506/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان «3»، 2/ 321؛ المجلسی، البحار، 44/ 25؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 518؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 479
عن إدریس مولی لعبداللَّه بن جعفر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی تفسیر هذه الآیة: «ألَمْ تَرَ إلی الّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أیْدِیَکُمْ» مع الحسن، «وَأقِیمُوا الصّلاةِ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ» مع الحسین، «قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنا الْقِتالَ لَوْلا أخّرْتَنا إلی أجَلٍ قَرِیبٍ» إلی خروج القائم علیه السلام فإنّ معه النّصر والظّفر، قال اللَّه: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتّقی» الآیة.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 257- 258 رقم 195/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 394- 395؛ المجلسی، البحار، 44/ 217؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 519؛ البحرانی، العوالم، 17/ 96
عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: واللَّه، الّذی صنعه الحسن بن علیّ علیه السلام کان خیراً لهذه الامّة ممّا طلعت علیه الشّمس، واللَّه لفیه نزلت هذه الآیة: «ألم ترَ إلی الّذینَ قیلَ لهُم کفّوا أیدیکم وأقیموا الصّلاة وآتوا الزّکاة» إنّما هی طاعة الإمام، فطلبوا القتال، «فلمّا کُتِبَ علیهم القِتال» مع الحسین، «قالوا ربّنا لِمَ کتبت علینا القِتال لولا أخّرتنا
__________________________________________________
(1) [فی البرهان والبحار: «الّذی»]
(2- 2) [فی البرهان: «فواللَّه فیه»، وفی نور الثّقلین: «وواللَّه لقد»]
(3)- [حکاه أیضاً فی البرهان 1/ 394، ونور الثّقلین، 2/ 553]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 672
إلی أجلٍ قریب»، وقوله: «ربّنا أخِّرنا إلی أجلٍ قریبٍ نجب دعوتک ونتّبع الرُّسل» «1»
أرادوا تأخیر ذلک إلی القائم علیه السلام.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 258 رقم 196/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان «2»، 1/ 395؛ المجلسی، البحار، 44/ 217؛ البحرانی، العوالم، 17/ 195
وفی روایة الحسن «3» بن زیاد العطّار، عن أبی عبداللَّه علیه السلام «4» فی قوله «4»: «5» «کفُّوا أیدیکم وأقیموا الصّلاة»، قال: نزلت فی الحسن بن علیّ، «6» أمره اللَّه «6» بالکفّ، «7» «فلمّا کُتِبَ علیهم القتال»، قال «8»: نزلت فی الحسین بن علیّ کتب اللَّه علیه وعلی أهل الأرض أن یقاتلوا معه.
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 258 رقم 198/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 1/ 394- 395؛ الحویزی، نور الثّقلین، 1/ 518- 519؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 478؛ مثله المجلسی، البحار، 44/ 220؛ البحرانی، العوالم، 17/ 95- 96
فی الکافی والعیّاشی عنه [الباقر] علیه السلام: کفّوا أیدیکم مع الحسن، کتب علیهم القتال مع الحسین علیهم السلام إلی أجل قریب إلی خروج القائم فإنّ معه الظّفر «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ» سریع التّقضِّی «وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتّقی وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا» ولا ینقصون أدنی شی‌ء من ثوابکم فلا ترغبوا عنه وقرئ بالغیبة. «9»
الفیض الکاشانی، الصّافی، 1/ 472
__________________________________________________
(1) [إبراهیم، 14/ 44]
(2)- [حکاه أیضاً فی البرهان، 2/ 321، والبحار، 52/ 132]
(3) [فی البحار والعوالم: «النّوادر لعلیّ بن أسباط عن ثعلبة بن میمون عن الحسن ...»]
(4- 4) [فی البحار والعوالم: «عن قول اللَّه»]
(5)- [من هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(6- 6) [البرهان: «وأمره»]
(7)- [أضاف فی البحار والعوالم: «قال: قلت»]
(8) [لم یرد فی نور الثّقلین]
(9)- کلینی به سند معتبر از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که صلحی که حضرت امام حسن علیه السلام با معاویه کرد برای این امت بهتر بود از دنیا و ما فیها، به خدا سوگند این آیه در باب صلح آن حضرت
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 673
__________________________________________________
- نازل شده: «أ لَمْ تَرَ إلی الّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أیْدِیَکُمْ وَأقِیمُوا الصّلاةِ وآتُوا الزّکاةَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أوْ أشَدَّ خَشْیَةً وَقالُوا رَبّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنا الْقِتالَ لَوْلا أخّرْتَنا إلی أجَلٍ قَرِیبٍ».
پس حضرت چنین تفسیر فرمود آیه را: یعنی در زمان حضرت امام حسن علیه السلام با ایشان گفتند که: اطاعت امام خود کنید و دست از جنگ بردارید، نماز را برپا دارید و زکات بدهید، ایشان راضی نشدند.
پس در زمان حضرت امام حسین علیه السلام جهاد واجب شد، گفتند: چرا تأخیر نکردید جهاد کردن ما را تا زمانی نزدیک، یعنی زمان حضرت قائم علیه السلام.
مجلسی، جلاء العیون،/ 447- 448
در تفسیرعیاشی سند به ابو جعفر علیه السلام منتهی می‌شود که: این آیه مبارکه تا به این‌جا که می‌فرماید: «وَأقِیْمُوا الصّلاةَ وَآتُوا الزّکاةَ» در حق حسن‌بن‌علی علیهما السلام نازل شده است؛ و خداوند بر آن حضرت واجب گردانیده است که با معاویه و اتباع او که کافرانند، قتال ندهد و جهاد نکند. حضرت باقر علیه السلام می‌فرماید:
«سوگند به خدای آن‌چه حسن‌بن علی علیهما السلام از برای این امت کرد، فاضل‌تر است از آن‌چه آفتاب بر او تابش می‌کند»؛ کنایت از آن که به‌حکم خداوند که فرمود: «کُفُّوا أَیْدِیَکُم» «دست از قتال معاویه بازداشت و کار با او به مصالحه گذاشت.»
آن‌گاه می‌فرماید: «سوگند به خدای، این آیه مبارکه در حق حسن فرود شد و از پس آن خداوند چنان که می‌فرماید: «فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ» واجب ساخت جهاد را با کافران و این در حق حسین بن علی علیهما السلام فرود شد.»
در کتاب «نوادر» به‌اسناد معتبره مسطور است که: حسن‌بن‌زیاد العطار می‌گوید: سؤال کردم از ابوعبداللَّه صادق آل محمد از این آیه مبارکه:
«أ لَمْ تَرَ إلی الّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أیْدِیَکُمْ».
فرمود: «نازل شد در حق حسن‌بن علی علیهما السلام. امر کرد خداوند اورا که دست از قتال باز دارد.»
عرض کردم:
« «فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ»؛ این مقال دلالت بر وجوب قتال می‌کند؟»
قال: «نزلت فی الحسین بن علیّ کتب اللَّه علیه وعلی أهل الأرض أن یقاتلوا معه.»
فرمود: «این لخت از آیه در حق حسین علیه السلام نازل گشت و خداوند واجب ساخت بر وی جهاد را و بر مردم روی زمین واجب فرمود که در رکاب او با کافران رزم کنند.»
وقالوا: «ربّنا لِمَ کتبت علینا القتال لولا أخّرتنا إلی أجل قریب.»
گفتند: «ای پروردگار ما! از برای چه جهاد بر ما واجب کردی تا به دست کافران کشته شویم؟ چرا ما را دست باز نداشتی تا گاهی که قائم آل محمد بیرون شود که فتح و ظفر ملازم رکاب او است.»
قال اللَّه: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتّقی وَلا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا».
یعنی: «بگو این جماعت ترسنده را که از شهادت بیمناک مباشید که متاع دنیا اندک است و خیر کثیر از برای پرهیزکاران در آخرت است و مجاهدین به اندازه رشته‌ای که در خرما یافت شود، زیان نخواهند دید.»
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 1/ 266- 268
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 674

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة الأنعام‌

«وَوَهَبْنا لَهُ إسْحاقَ وَیَعْقُوبَ کُلّاً هَدَیْنا وَنُوحاً هَدَیْنا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَیْمانَ‌وَأیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسی وَهارُونَ وَکَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ» [84/ الأنعام/ 6].
قوله تعالی: «ووهَبْنا له إسحاق ویعقوب» الآیات. أخرج ابن أبی حاتم عن أبی حرب بن أبی الأسود، قال: أرسل الحجّاج إلی یحیی بن یعمر، فقال: بلغنی أ نّک تزعم أنّ الحسن والحسین من ذرّیّة النّبیّ (ص)، تجده فی کتاب اللَّه، وقد قرأته من أوّله إلی آخره فلم أجده. قال: ألست تقرأ سورة الأنعام: «ومن ذرّیّته داود وسلیمان» حتّی بلغ «ویحیی وعیسی»؟ قال: بلی، قال: ألیس عیسی من ذرّیّة إبراهیم ولیس له أب، قال: صدقت.
السّیوطی، الدّرّ المنثور، 3/ 28
«وَأنّ هَذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتّبِعُوهُ وَلَا تَتّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصّاکُم بِهِ لَعَلّکُمْ تَتّقُونَ» [153/ الأنعام/ 6].
وقال أبو عبداللَّه علیه السلام: وقد ذکر عنده الحسین علیه السلام «والّذین آمنُوا واتّبعتهم ذرِّیّتهم»، وقال عزّ وجلّ: «وإنّ هذا صراطی مستقیماً»، وقال: «وهذا النّبیّ والّذینَ آمنوا واللَّه ولیّ المؤمنین» «1»
أی الأئمّة. «2»
ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 46
__________________________________________________
(1)- [آل عمران: 3/ 68]
(2)- نخستین ابتدا می‌کنیم به‌ذکر آیات قرآن کریم که ائمه طاهرین سلام اللَّه علیهم اجمعین، به نص امامت حسین‌بن علی علیهما السلام تعبیر و تأویل فرموده‌اند: در خدمت صادق آل محمد از حسین‌بن علی علیهم السلام تذکره شد، و این آیه مبارکه قرائت گشت: «وَأنّ هَذا صِراطی مُسْتَقِیماً فَاتّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصّاکُم بِهِ لَعَلّکُمْ تَتّقُونَ».
حضرت صادق فرمود: «لفظ هذا اشارت به رسول خداست و پیروان او ائمه هدایت‌اند.»
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 1/ 110- 111
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 675

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة الأعراف‌

«وَبَیْنَهُما حِجابٌ وَعَلی ا لْأعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیماهُمْ وَنادَوْا أصْحابَ الْجَنّةِ أن سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وهُم یَطْمَعُونَ» [46/ الأعراف/ «6»
].
قال الصّادق علیه السلام: وهذا [الیوم] یوم الموت، فإنّ الشّفاعة والفداء «1» لا یغنی عنه.
فأمّا فی «1» القیامة، فإنّا وأهلنا نجزی عن شیعتنا کلّ جزاء، لیکوننّ «2» علی الأعراف بین الجنّة والنّار «محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام والطّیِّبون من آلهم» فنری بعض شیعتنا فی تلک العرصات- ممّن «3» کان منهم مقصِّراً- فی بعض شدائدها فنبعث علیهم خیار شیعتنا کسلمان والمقداد وأبی ذرّ وعمّار ونظائرهم «4» فی العصر الّذی یلیهم، ثمّ فی کلّ عصر إلی یوم القیامة، فینقضّون «5» علیهم کالبزاة والصّقور «6» ویتناولونهم کما تتناول البزاة والصّقور «6» صیدها «7»، فیزفّونهم «8» إلی الجنّة «9» زفّاً.
و «9» إنّا لنبعث علی آخرین من محبِّینا من «10» خیار شیعتنا کالحمام، فیلتقطونهم من العرصات کما یلتقط الطّیر الحبّ، وینقلونهم إلی الجنان بحضرتنا.
__________________________________________________
(1- 1) [فی تأویل الآیات: «لا تغنی فیه. فأمّا یوم»، وفی کنز الدّقائق: «لا یغنی فیه. فأمّا یوم»]
(2) [کنز الدّقائق: «لنکوننّ»]
(3) [کنز الدّقائق: «ممّا»]
(4) [فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «نظرائهم»]
(5) [البرهان: «فینفضّون»]
(6- 6) [فی تأویل الآیات: «ویتناولونهم کما تتناول الصّقور»، وفی البرهان: «فیتناولونهم کما یتناول البزاة والصّقور»، وفی کنز الدّقائق: «وتتناولهم کما تتناول الصّقور»]
(7) [تأویل الآیات: «صعوها»]
(8)- [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «ثمّ یزفّون»، وفی البرهان: «فیرفعونهم»]
(9- 9) [البرهان: «ثمّ»]
(10) [البرهان: «و»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 676
وسیؤتی [ب] الواحد من مقصّری شیعتنا فی أعماله، بعد أن «1» قد حاز «1» الولایة والتّقیّة وحقوق إخوانه، ویوقف بإزائه ما بین مائة وأکثر من ذلک إلی مائة ألف من النّصّاب، فیقال له: هؤلاء فداؤک من النّار.
فیدخل هؤلاء المؤمنون الجنّة، واولئک «2» النّصّاب النّار.
وذلک ما «3» قال اللَّه عزّ وجلّ: «ربّما یودّ الّذین کفروا» یعنی «4» بالولایة «لو کانوا مسلمین» «5»
فی الدّنیا منقادین للإمامة، لیجعل مخالفوهم فداءهم من النّار.
التفسیر المنسوب إلی الإمام أبی محمّد الحسن العسکریّ علیهما السلام،/ 241- 242/ عنه: شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 60- 61؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان «6»، 1/ 95- 96؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 1/ 415- 416
فرات قال: حدّثنی محمّد بن الفضل بن جعفر بن الفضل العبّاسی معنعناً:
عن ابن عبّاس رضی الله عنه فی قوله [تعالی. ر]: «وعلی الأعرافِ رجالٌ یعرفونَ کُلّاً بسیماهم قال: النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم وعلیّ بن أبی طالب وفاطمة والحسن والحسین [علیهم السلام. ر] علی سور [ی. ر] «7» الجنّة والنّار یعرفون المحبّین لهم ببیاض الوجوه والمبغضین لهم بسواد الوجوه.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 144 رقم 177/ عنه: المجلسی، البحار، 24/ 255
حدّثنی علیّ بن الحسن، قال: حدّثنی هارون بن موسی، قال: حدّثنی أبو عبداللَّه الحسین بن أحمد بن شیبان القزوینیّ، قال: حدّثنا أبو عمر أحمد بن علیّ الفیدیّ، قال:
حدّثنا سعد بن مسروق، قال: حدّثنا عبدالکریم بن هلال المکّیّ، عن أبی الطّفیل، عن
__________________________________________________
(1- 1) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «صان»]
(2) [البرهان: «هؤلاء»]
(3) [کنز الدّقائق: «ممّا»]
(4)- [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(5)- الحجر: 15/ 2.
(6)- [حکاه أیضاً فی البرهان، 2/ 325]
(7) [زاد فی البحار: «بین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 677
أبی ذرّ رضی الله عنه، قال: سمعت فاطمة- علیها السلام- تقول: سألت أبی علیه السلام عن قول اللَّه تبارک وتعالی: «وعلی الأعرافِ رجالٌ یعرفونَ کلّاً بسیماهم»، قال: هم الأئمّة بعدی علیّ وسبطای وتسعة من صلب الحسین، هم رجال الأعراف، لایدخل الجنّة إلّامن یعرفهم ویعرفونه، ولا یدخل النّار إلّامن أنکرهم وینکرونه، لا یعرف اللَّه إلّابسبیل معرفتهم. «1»
الخزّاز القمی، کفایة الأثر،/ 194- 195
علیّ بن محمّد بن علیّ بن سعد الأشعریّ، عن حمدان بن یحیی، عن بشر بن حبیب، عن أبی عبداللَّه علیه السلام أ نّه سأل عن قول اللَّه عزّ وجلّ وبینهما حجاب «وعلی الأعْرافِ رجالٌ»، قال سور بین الجنّة والنّار قائم علیه محمّد صلی الله علیه و آله وعلیّ والحسن والحسین وفاطمة وخدیجة علیهم السلام، فینادون: أین محبّونا، أین شیعتنا، فیقبلون إلیهم، فیعرفونهم بأسمائهم وأسماء أبائهم، وذلک قوله تعالی: «یعرفونَ کُلّاً بسیماهم» فیأخذون بأیدیهم، فیجوزون بهم الصّراط ویدخلونهم الجنّة.
حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدّرجات،/ 53
وروی الشّیخ أبو جعفر الطّوسیّ- رحمه الله- عن رجاله، عن أبی عبداللَّه علیه السلام وقد سئل عن قوله عزّ وجلّ: «وبینهما حجاب»، فقال: [قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم]: سور بین الجنّة والنّار، قائم علیه محمّد وعلیّ والحسن والحسین وفاطمة وخدیجة علیهم السلام، فینادون: أین «2» محبّینا و «2» أین شیعتنا؟ فیقبلون إلیهم، فیعرفونهم بأسمائهم وأسماء آبائهم، وذلک قوله: «یعرفون کُلّاً بسیماهم»، فیأخذون بأیدیهم، فیجوزون بهم علی الصّراط، ویدخلونهم الجنّة. «3»
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 182/ عنه: المجلسی، البحار، 24/ 255
__________________________________________________
(1) [راجع: «إمامته علیه السلام والأئمّة من ولده علیه السلام»]
(2- 2) [البحار: «محبّونا»]
(3)- و نیز سند به ابوذر منتهی می‌شود:
می‌گوید: از فاطمه شنیدم که می‌فرمود: از رسول خدا سؤال کردم از معنی این آیه مبارکه: «وَعَلی الأعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیْماهُم».
فرمود: «ایشان امامانند بعد از من. نخستین، علی و دو فرزند من، حسن و حسین و نه تن امامانند از
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 678
«وَقَطّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أسْباطاً أُمَماً وَأوْحَیْنا إلی مُوسی إذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أنِ اضْرِب بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَظَلّلْنا عَلَیْهِمُ ا لْغَمامَ وَأ نْزَلْنا عَلَیْهِمُ ا لْمَنَّ وَالسّلْوی کُلُوْا مِن طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَما ظَلَمُونا وَلَکِن کانُوا أ نْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» [160/ الأعراف/ «7»
].
حدّثنا محمّد بن عبداللَّه الشّیبانی رحمه الله، قال: حدّثنا هاشم «1» بن مالک أبو دلف «2» الخزاعیّ ببغداد فی مسجد الشّرقیّة «3»، قال: حدّثنا العبّاس بن الفرج الرّیاشیّ «4»، قال: حدّثنا «5» شرحبیل بن أبی عوف «6»، عن یزید «7» بن عبدالملک، عن سعید المقری «8»، عن أبی هریرة قال: قلت لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: إنّ لکلّ نبیّ «9» وصیّ وسبطان «9»، فمن وصیّک وسبطاک؟ فسکت «10» ولم یرد الجواب «10»، فانصرفت حزیناً، فلمّا حان الظّهر قال: ادن یا أبا هریرة، فجعلت أدنوا «11» وأقول: أعوذ باللَّه من غضب اللَّه وغضب رسوله. ثمّ قال: إنّ اللَّه بعث أربعة ألف «12» نبیّ، وکان لهم أربعة ألف «12» وصیّ وثمانیة ألف «12» سبط، فوَ الّذی نفسی بیده
__________________________________________________
- صلب حسین. ایشانند رجال اعراف و داخل بهشت نمی‌شود، کسی الا آن کس که بشناسد ایشان را و ایشان بشناسند اورا؛ و داخل نمی‌شود در جهنم مگر آن کس که نشناسد ایشان را و ایشان نشناسند اورا و کس خدای را نشناسد جز به شناختن ایشان.»
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 1/ 115- 116
(1)- فی ط: قاسم.
(2)- فی ن: أبو زلف.
(3)- فی ط: الشّریفة.
(4)- فی ن، م: «الرّماحیّ»، وفی ط: «الرّباحیّ»، [وفی البحار: «الرّیاحیّ»]
(5)- فی ط، م، ن لیس: «قال حدّثنا»، وبدله: «عن» إلّافی م فإنّه لیس فیه «عن».
(6)- فی ط، م [والبحار]: «شرجیل»، وفی م، ط، ن [والبحار]: «بن أبی عون».
(7)- فی ط: «برید» بالباء الموحّدة ثمّ الرّاء المهملة.
(8)- فی ن، م: المعیری، [وفی البحار: «المعبری»]. [والصّحیح: المَقْبُری- الجعفری]
(9- 9) فی م، ط، ن [والبحار]: وصیّاً وسبطین.
(10- 10) فی م [والبحار]: ولم یرد علیَّ جواب.
(11)- فی ن: أدنو.
(12)- فی م، ن، ط [والبحار]: آلاف.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 679
لأنا خیر النّبیِّین، ووصیّی خیر الوصیِّین، وإنّ سبطی خیر الأسباط. ثمّ قال علیه السلام: سبطیّ «1» خیر الأسباط الحسن والحسین سبطی «2» هذه الامّة، وإنّ الأسباط کانوا من ولد یعقوب، وکانوا اثنی عشر رجال «3»، وإنّ الأئمّة بعدی اثنا عشر «4» من أهل بیتی «4» علیّ أوّلهم، وأوسطهم محمّد، وآخرهم محمّد، و «5» مهدیّ هذه الامّة «6» الّذی عیسی ابن مریم «6» خلفه، ألا إنّ من تمسّک بهم بعدی فقد تمسّک بحبل اللَّه «7» ومن تخلّا منهم فقد تخلّا من اللَّه «7».
الخزّاز، کفایة الأثر،/ 79- 81/ عنه: المجلسی، البحار، 36/ 312 رقم 157
قال أبو عبیدة: الأسباط قبائل بنی إسرائیل، یقال: من أیّ سبط أنت؟ أی: من أیّ قبیلة أنت وجنس؟ قال: والسّبط دون القبیلة. قال المفسّرون: الأسباط ولد یعقوب علیه السلام.
وقال النّبیّ صلی الله علیه و آله: الحسن والحسین سبطان من هذه الامّة.
وقیل: سُئل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: لکلّ نبیّ سبط، فمن سبطک یا رسول اللَّه؟ فغضب رسول اللَّه من ذلک، فقال السّائل: أعوذ باللَّه من غضب اللَّه ورسوله، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:
أنا خیر الأنبیاء، وسبطای الحسن والحسین وهما خیر الأسباط.
ابن فندق، لباب الأنساب، 1/ 204
«وَللَّهِ ا لْأسْماءُ ا لْحُسْنی فادْعُوهُ بِها وَذَرُوا ا لّذِینَ یُلْحِدُونَ فی أسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» [180/ الأعراف/ «7»
].
__________________________________________________
(1)- فی ط: سبطای.
(2)- فی ط [والبحار]: سبطا.
(3)- فی ط، م، ن [والبحار]: رجلًا.
(4- 4) فی م، ط، ن [والبحار]: رجلًا من أهل بیتی.
(5) [زاد فی البحار: «هو»]
(6- 6) فی م، ط، ن [والبحار]: «الّذی یصلّی عیسی خلفه»، ولیس «ابن مریم» فیهنّ.
(7- 7) فی م، ن، ط [والبحار]: ومن تخلّی منهم فقد تخلّی من حبل اللَّه.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 680
الحسین بن محمّد الأشعریّ ومحمّد بن یحیی جمیعاً، عن أحمد بن إسحاق، عن سعدان ابن مسلم، عن «1» معاویة بن عمّار، عن أبی عبداللَّه علیه السلام «2» فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «وللَّه الأسماء الحسنی فادعوه بها» قال «3»: نحن واللَّه الأسماء الحسنی الّتی «4» لا یقبل اللَّه من العباد عملًا إلّابمعرفتنا. «5» «6»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 143- 144 رقم 4/ عنه: شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 194
__________________________________________________
(1) [فی تأویل الآیات مکانه: «ما رواه محمّد بن یعقوب بإسناده عن رجاله، عن ...»]
(2)- [زاد فی تأویل الآیات: «قال: سمعته یقول»]
(3) [لم یرد فی تأویل الآیات]
(4)- [تأویل الآیات: «الّذین»]
(5) [أضاف فی تأویل الآیات: «ومعنی ذلک أنّ أسماءهم مشتقّة من أسماء اللَّه تعالی کما ورد کثیراً فی أسماء محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین صلّی اللَّه علیهم أ نّها مشتقّة من أسمائه؛ وقد أمر عباده أن یدعوه بها لإجابة الدّعاء، وقد ورد عنهم- صلوات اللَّه علیهم- أ نّه: ما سأل اللَّه تعالی أحد بهم إلّااستجاب دعاءه، وذلک ظاهر لایحتاج إلی بیان»]
(6)- و آن حضرت راجع به قول خدای عزوجل «خدا را نام‌های نیکوست اورا به آن‌ها بخوانید.» فرمود: «سوگند به خدا ماییم آن نام‌های نیکو که خدا عملی را از بندگان نپذیرد، مگر آن که با معرفت ما باشد.» (به دستور و راهنمایی ما باشد)
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 1/ 196
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 681

الإمام علیه السلام فی تأویل سورتی الأنفال والأحزاب‌

«وَا لّذِینَ آمَنُوا مِن بَعْدُ وَهاجَرُوا وجاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُوْلئِکَ مِنْکُمْ وَأُوْلُوا ا لْأرْحامِ بَعْضُهُمْ أوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ إنّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» [75/ الأنفال/ 8].
«النَّبِیُّ أوْلی بالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أ نْفُسِهِمْ وَأزْواجُهُ أُمّهاتُهُمْ وَأُوْلُوا ا لْأرْحامِ بَعْضُهُمْ أوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ ا لْمُؤْمِنِینَ وَا لْمُهاجِرِینَ إلّاأنْ تَفْعَلُوا إلی أوْلِیائِکُم مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی ا لْکِتابِ مَسْطُوراً» [6/ الأحزاب/ 33].
محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أبیه، عن عبداللَّه بن المغیرة، عن ابن مسکان، عن عبدالرّحیم بن روح القصیر، عن أبی جعفر علیه السلام فی قول اللَّه عزّ وجلّ:
«النَّبِیُّ أوْلی بالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أ نْفُسِهِمْ وَأزْواجُهُ أُمّهاتُهُمْ وَأُوْلُوا ا لْأرْحامِ بَعْضُهُمْ أوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» فیمَن نزلت؟ فقال: نزلت فی الإمرة، إنّ هذه الآیة جرت فی ولد الحسین علیه السلام من بعده، فنحن أولی بالأمر وبرسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم من المؤمنین والمهاجرین والأنصار، قلت: فولد جعفر لهم فیها نصیب؟ قال: لا، قلت: فلولد العبّاس فیها نصیب؟ فقال: لا، فعددت علیه بطون بنی عبدالمطّلب، کلّ ذلک یقول: لا، قال: ونسیت ولد الحسن علیه السلام، فدخلت بعد ذلک علیه، فقلت له: هل لولد الحسن فیها نصیب؟ فقال: لا، واللَّه یا عبدالرّحیم! ما لمحمّدیّ فیها نصیب غیرنا. «1»
الکلینی، الأصول من الکافی، 2/ 46 رقم 2
عن أبی بصیر، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، عن قول اللَّه: «أطِیعُوا اللَّهَ وأطِیعُوا الرّسُول وأُولی الأمْرِ مِنْکُم» «2»
فلمّا أن صارت إلی الحسین لم یکن أحد من أهله یستطیع أن یدّعی علیه کما کان هو یدّعی علی أخیه وعلیّ أبیه علیه السلام، لو أراد أن یصرفا الأمر عنه ولم یکونا لیفعلا، ثمّ صارت حین أفضته إلی الحسین بن علیّ، فجری تأویل هذه الآیة:
__________________________________________________
(1)- [راجع: «الأئمّة علیهم السلام من ولده علیه السلام»]
(2) [النّساء: 4/ 59]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 682
«واولو الأرحام بعضهم أولی ببعضٍ فی کتاب اللَّه»، ثمّ صارت من بعد الحسین لعلیّ بن الحسین، ثمّ صارت من بعد علیّ بن الحسین إلی محمّد بن علیّ علیه السلام. «1»
العیّاشی، التّفسیر، 1/ 251 رقم 170
أخبرنا محمّد بن عبداللَّه بن المطّلب الشّیبانیّ رضی الله عنه، قال: حدّثنا محمّد أبو بکر بن هارون الدّینوریّ، قال: حدّثنا محمّد بن العبّاس المصریّ، قال: حدّثنا عبداللَّه بن إبراهیم الغفاریّ، قال: حدّثنا حریز بن عبداللَّه الحذّاء، قال: إسماعیل بن عبداللَّه، قال:
قال الحسین بن علیّ علیهما السلام، قال: لمّا أنزل اللَّه تبارک وتعالی هذه الآیة: «واولو الأرحام بعضهم أولی ببعض»، سألت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم عن تأویلها، فقال: واللَّه ما عنی غیرکم، وأنتم اولو الأرحام، فإذا متّ، فأبوک علیّ أولی بی وبمکانی، فإذا مضی أبوک فأخوک الحسن أولی به، فإذا مضی الحسن فأنت أولی به. قلت: یا رسول اللَّه! فمن بعدی أولی بی؟ فقال: ابنک علیّ أولی بک من بعدک، فإذا مضی فابنه محمّد أولی به من بعده، فإذا مضی فابنه جعفر أولی به من بعده بمکانه، فإذا مضی جعفر فابنه موسی أولی به من بعده، فإذا مضی موسی فابنه علیّ أولی به من بعده، فإذا مضی علیّ فابنه محمّد أولی به من بعده، فإذا مضی محمّد فابنه علیّ أولی به من بعده، فإذا مضی علیّ فابنه الحسن أولی به من بعده، فإذا مضی الحسن وقعت الغیبة فی التّاسع من ولدک، فهذه الأئمّة التّسعة من صلبک، أعطاهم علمی وفهمی، طینتهم من طینتی، ما لقوم یؤذونی فیهم لا أنالهم اللَّه شفاعتی. «2»
الخزّاز، کفایة الأثر،/ 175- 176
وفی الخبر: لمّا حضرت الحسین علیه السلام الوفاة لم یجز له أن یردّها إلی ولد أخیه لقول اللَّه تعالی: «واولو الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب اللَّه»، فکان ولده أقرب إلیه رحماً من ولد أخیه وأولاده، هکذا أولی بها، فأخرجت هذه الآیة ولد الحسن عن الإمامة، وصیّرتها إلی ولد الحسین، فهی فیهم أبداً إلی یوم القیامة.
ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 47
__________________________________________________
(1) [راجع: «فیما جاء عن الصّادق علیه السلام فی إمامته علیه السلام»]
(2)- [راجع: «تصریح النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم له بإمامته والأئمّة من ولده علیه السلام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 683

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة التّوبة

«إنّ عِدّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السّماواتِ وَا لْأرْضَ مِنْها أرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ ا لْقَیِّمُ فَلَا تَظْلِمُوا فِیهِنّ أنْفُسَکُمْ وَقاتِلُوا ا لْمُشْرِکِینَ کافّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کافّةَ وَاعْلَمُوا أنّ اللَّهَ مَعَ ا لْمُتّقِینَ» [36/ التّوبة/ 9].
قال: ومن أعجب الرّوایات فی أعداد الأئمّة وأسمائهم من طریق المخالفین ما رووه عن داوود الرّقیّ، عن أبی عبداللَّه علیه السلام:
حدّثنی أبو الحسین عبدالصّمد «1» بن علیّ بن محمّد بن مکرم الطّستیّ، قال: حدّثنی أحمد بن موسی الأسدیّ، عن داوود بن کثیر الرّقیّ، قال: دخلت علی جعفر بن محمّد، فقال لی «2»: ما الّذی أبطأ بک عنّا یا داوود؟
فقلت له «2»: حاجة عرضت لی بالکوفة هی الّتی أبطأت بی عنک جعلت فداک.
فقال لی: ماذا رأیت بها؟
قلت: رأیت عمّک زیداً علی فرس ذنوب قد تقلّد مصحفاً وقد حفّ به فقهاء الکوفة، وهو یقول: یا أهل الکوفة، إنّی العَلَمُ بینکم وبین اللَّه تعالی، قد عرفت ما فی کتاب اللَّه من ناسخه ومنسوخه.
فقال أبو عبداللَّه: یا سماعة بن مهران، ایتنی بتلک الصّحیفة. فأتاه بصحیفة بیضاء، فدفعها إلیَّ وقال لی: اقرأ هذه ممّا «3» أخرج إلینا أهل البیت یرثه کابر عن کابر منّا «2» من لدن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقرأتها، فإذا فیها سطران:
السّطر الأوّل: لا إله إلّااللَّه محمّد رسول اللَّه.
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه فی البحار]
(2) [لم یرد فی البحار]
(3) [البحار: «بما»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 684
والسّطر الثّانی: «إنّ عِدّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ ا ثْنا عَشَرَ شَهْراً فی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السّماواتِ وَا لْأرْضَ مِنْها أرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ ا لْقَیِّمُ» علیّ بن أبی طالب، «1» الحسن بن علیّ، «1» الحسین بن علیّ، «1» علیّ بن الحسین، «1» محمّد بن علیّ، «1» جعفر بن محمّد، «1» موسی ابن جعفر، «1» علیّ بن موسی، «1» محمّد بن علیّ، «1» علیّ بن محمّد، «1» الحسن بن علیّ، والخلف منهم الحجّة للَّه.
ثمّ قال لی: یا داوود! أتدری أین کان ومتی کان مکتوباً؟
قلت: یا ابن رسول اللَّه، اللَّه أعلم ورسوله وأنتم!
قال: قبل أن یخلق آدم بألفی عام، فأین یُتاه بزید ویذهب به: إنّ أشدّ النّاس لنا عداوة وحسداً الأقرب إلینا فالأقرب.
ابن عیّاش، مقتضب الأثر،/ 319- 320 رقم 20/ عنه: المجلسی، البحار، 46/ 173- 174
وروی جابر الجعفیّ قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن تأویل قول اللَّه عزّ وجلّ: «إنّ عدّة الشّهور عند اللَّه اثنا عشر شهراً فی کتاب اللَّه یوم خلق السّماوات والأرض منها أربعةٌ حُرُمٌ ذلکَ الدِّینُ القیِّم فلا تظلمُوا فیهنَّ أنفسکم»، قال «2»: فتنفّس سیِّدی الصّعداء، ثمّ قال: یا جابر! أما السّنة فهی جدِّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وشهورها اثنا عشر شهراً، فهو أمیر المؤمنین و «3» إلیَّ، وإلی ابنی جعفر، وابنه موسی، وابنه علیّ، وابنه محمّد، وابنه علیّ، وإلی ابنه الحسن، وإلی ابنه محمّد الهادیّ المهدیّ، اثنا عشر إماماً حجج اللَّه فی «4» خلقه وامناؤه علی وحیه وعلمه، والأربعة الحرم الّذین هم الدّین القیّم، أربعة منهم یخرجون باسم واحد؛ علیّ أمیر المؤمنین، وأبی علیّ بن الحسین، وعلیّ بن موسی، وعلیّ بن محمّد،
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار: «و»]
(2) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(3) [لم یرد فی البرهان والبحار]
(4) [البرهان: «علی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 685
فالإقرار بهؤلاء هو الدِّین القیِّم، ولا تظلموا «1» فیهنّ أنفسکم، أی قولوا بهم جمیعاً تهتدوا «2».
الطّوسی، الغیبة،/ 92/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 123؛ المجلسی، البحار، 24/ 240- 241؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 5/ 455
جابر بن یزید الجعفیّ، عن الباقر علیه السلام فی قوله: «إنّ عِدّةَ الشُّهور» الآیة، قال: قال شهورها اثنا عشر وهو أمیر المؤمنین علیه السلام وعدد الأئمّة بعده، ثمّ قال بعد کلام طویل: فی قوله «منها أربعةَ حُرُم»، أربعة منهم باسم واحد، علیّ أمیر المؤمنین، وأبی علیّ بن الحسین، وعلیّ بن موسی، وعلیّ بن محمّد؛ فلا تظلموا فیهنّ أنفسکم، أی قولوا بهم جمیعاً تهتدوا، وفی «3» خبر آخر: أربعة «4» حرم، علیّ والحسن والحسین والقائم بدلالة قوله: ذلک الدِّین القیِّم.
ابن شهرآشوب، المناقب، 1/ 284/ عنه: المجلسی، البحار، 24/ 241
داوود الرّقیّ، قال أبو عبداللَّه علیه السلام: یا سماعة بن مهران، ائتنی تلک الصّحیفة، فأتاه بصحیفة بیضاء، فدفعها إلیَّ، فقال: اقرأ هذه، فقرأتها، فإذا فیها سطران، السّطر الأوّل:
لا إله إلّااللَّه محمّد رسول اللَّه، والسّطر الثّانی: إنّ عدّة الشّهور عند اللَّه اثنا عشر شهراً، فی کتاب اللَّه یوم خلق السّماوات والأرض، منها أربعة حرم ذلک الدّین القیّم، علیّ بن أبی طالب، والحسن بن علیّ، والحسین بن علیّ- إلی قوله- والخلف الصّالح، منهم الحجّة للَّه، ثمّ قال لی: یا داوود! أتدری أین کان ومتی کان مکتوباً؟ قلت: یا ابن رسول اللَّه! اللَّه أعلم ورسوله وأنتم. قال: قبل أن یخلق آدم بألفی عام، «5» إنّ اللَّه تعالی قد ذکر فیها إنّها الدِّین القیِّم والتّدیّن بها واجب، والتّحویل عنها کفر، ولا خلاف إنّ معرفة الشّهور والسّنین لیست بواجبة غیر شهر رمضان وذی الحجّة لمن وجب علیه الحجّ، وإن مَنْ مات ولم یعرف الشّهور والأعوام لیس یلحقه ذمّ، ومن مات ولم یعرف الأئمّة مات میتة جاهلیّة.
__________________________________________________
(1) [فی البرهان والبحار وکنز الدّقائق: «فلا تظلموا»]
(2)- [البرهان: «تهتدون»]
(3) [من هنا حکاه عنه فی البحار]
(4)- [لم یرد فی البحار]
(5) [إلی هنا حکاه عنه فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 686
ابن شهرآشوب، المناقب، 1/ 307- 308/ عنه: المجلسی، البحار، 38/ 46
قال صاحب المقتضب: من أعجب الرّوایات فی أعداد الأئمّة وأسمائهم من طریق المخالفین ما أسنده عبدالصّمد بن مکرّم الطّشیّ إلی داوود بن کثیر الرّقیّ، قال: دخلتُ علی الصّادق علیه السلام، فقال: ما أبطأک یا داوود؟ قلت: عرض لی حاجة فی الکوفة، قال: ما رأیت بها؟ قلت: عمّک زیداً یدعو إلی نفسه. قال: یا سماعة! آتنی بتلک الصّحیفة، فجاءه، فدفعها إلیَّ وقال: هذه ممّا اخرج إلینا أهل البیت یسرّ به کابر کابر من لدن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله. فقرأتها، فإذا سطران، الأوّل: لا إله إلّااللَّه محمّد رسول اللَّه، والسّطر الثّانی: «إنّ عدّة الشّهور عند اللَّه اثنا عشر شهراً فی کتاب اللَّه یوم خلق السّماوات والأرض منها أربعةٌ حُرُم ذلک الدّین القیّم» علیّ بن أبی طالب، والحسن والحسین، وعلیّ بن الحسین، ومحمّد ابن علیّ، وجعفر بن محمّد، وموسی بن جعفر، وعلیّ بن موسی، ومحمّد بن علیّ، وعلیّ ابن محمّد، والحسن بن علیّ، والخلف منهم الحجّة للَّه.
یا داوود! أتدری أین کان؟ ومتی کان مکتوباً؟ قلت: اللَّه ورسوله أعلم وأنتم. فقال:
قبل خلق آدم بألفی عام، فأین یتاه بزید ویذهب به، إنّ أشدّ النّاس لنا عداوة وحسداً الأقرب إلینا فالأقرب.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 157
«یا أ یُّها ا لّذِینَ آمَنُوا اتّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ» [119/ التّوبة/ 9].
وفیه [نهج البیان] أیضاً روی إنّ النّبیّ سئل عن الصّادقین هاهنا؟ فقال: هم علیّ وفاطمة وحسن وحسین وذرِّیّتهم الطّاهرون إلی یوم القیامة.
السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 170 رقم 16
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 687

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة إبراهیم علیه السلام‌

«ألَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أصْلُها ثابِتٌ وَفَرْعُها فی السّماءِ» [24/ إبراهیم/ 14].
فحدّثنی أبی، عن الحسن بن محبوب، عن أبی جعفر الأحول، عن سلام بن المستنیر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عن قول اللَّه: «مثل کلمة طیّبة» الآیة، قال: الشّجرة «1»: رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أصلها «2» نسبه ثابت فی بنی هاشم، وفرع الشّجرة علیّ بن أبی طالب علیه السلام، وغصن «3» الشّجرة فاطمة علیها السلام، وثمرتها «4» الأئمّة من وُلد علیّ وفاطمة علیهم السلام وشیعتهم ورقها، وإنّ المؤمن من شیعتنا لیموت فتسقط من «5» الشّجرة ورقة، وإنّ «6» المؤمن لیولد فتورق «6» الشّجرة ورقة «7»، قلت: أرأیت قوله: «تؤتی أکلها کلّ حین بإذن ربّها»، قال: «8» یعنی بذلک ما یفتون «8» به الأئمّة شیعتهم فی کلّ حجّ وعمرة من الحلال والحرام، ثمّ ضرب اللَّه لأعداء محمّد «9» مثلًا، فقال: «ومثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثّت من فوقِ الأرضِ‌ما لها من قرار». «10»
القمی، التّفسیر، 1/ 370- 371 (ط. بیروت)/ عنه: شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 246- 247؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 55
__________________________________________________
(1) [فی کنز الدّقائق: «الشّجرة السّلام»، وفی تأویل الآیات مکانه: «روی عن أبی جعفر علیه السلام أ نّه قال: شجرة طیِّبة أصلها ثابت وفرعها فی السّماء، فالشّجرة ...»]
(2) [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «و»]
(3) [تأویل الآیات: «عنصر»]
(4)- [فی تأویل الآیات: «ثمرتها الحسن والحسین و»، وفی کنز الدّقائق: «ثمرها»]
(5) [زاد فی تأویل الآیات: «تلک»]
(6- 6) [تأویل الآیات: «المولود المؤمن لیولد للمؤمن منهم فیورق»]
(7) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(8- 8) [تأویل الآیات: «علمها وهو ما یفتی»]
(9) [کنز الدّقائق: «آل محمّد»]
(10) [زاد فی تأویل الآیات: «معنی اجتثت أی اقتلعت واقتطعت «ما لها من قرار» أی ثبات فی الأرض»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 688
حدّثنا جماعة من أصحابنا قالوا: حدّثنا محمّد بن همّام، قال: حدّثنا جعفر بن محمّد ابن مالک الفزاریّ، قال: حدّثنی جعفر بن إسماعیل الهاشمیّ، قال: سمعت خالی محمّد بن علیّ یروی عن «1» عبدالرّحمان بن حمّاد، عن «2» عمر بن سالم صاحب السّابریّ «2»، قال: سألت أبا عبداللَّه علیه السلام عن هذه الآیة: «أصلها ثابت وفرعها فی السّماء»، قال: أصلها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وفرعها أمیر المؤمنین علیه السلام، «3» والحسن والحسین ثمرها، وتسعة من ولد الحسین أغصانها، «3» والشّیعة ورقها، واللَّه إنّ الرّجل منهم لیموت فتسقط ورقة من تلک «4» الشّجرة. قلت: قوله «5» عزّ وجلّ: «تؤتی اکلها کلَّ حینٍ بإذنِ ربِّها»، قال: ما یخرج من علم الإمام إلیکم فی کلّ «6» سنة من حجّ وعمرة «6». «7»
الصّدوق، کمال الدّین،/ 345 رقم 30/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 85؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 517- 518؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 311؛ المجلسی، البحار «8»، 24/ 141؛ الحویزی، نور الثّقلین، 2/ 535؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 52
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(2- 2) [فی إثبات الهداة: «عمرو بن بزیع السّابریّ»، وفی البرهان: «عمر بن صالح بن السّابریّ»، وفی البحار: «عمر بن یزید السّابریّ»، وفی نور الثّقلین: «عمر بن صالح السّابریّ»]
(3- 3) [حکاه عنه فی الصّافی]
(4) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(5) [إثبات الهداة: «فقوله»]
(6- 6) [فی البحار: «حجّ وعمرة»، وفی نور الثّقلین: «سنة من کلّ فجّ عمیق»]
(7)- عمر بن صالح سابری گوید: از امام ششم درباره این آیه- 24 سوره ابراهیم- «أصلها ثابت وفرعها فی السّماء» پرسیدم، فرمود: «اصلش رسول خداست، و فرعش در آسمان امیر المؤمنین، حسن، حسین، شاخه‌هایش نُه امام از فرزندان حسین است و برگش شیعیان هستند. به خدا مردی از آن‌ها که بمیرد برگی از آن درخت بریزد.»
گفتم: «این که فرماید میوه خود را هر زمانی به اذن پروردگارش می‌دهد؟»
فرمود: «میوه‌اش آن مطالبی است که هر سال در موقع حج وعمره از علم امام برای شما بیرون می‌آید.»
کمره‌ای، ترجمه کمال الدین، 2/ 14
(8)- [حکاه أیضاً فی البحار، 64/ 38]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 689
حدّثنا محمّد بن إبراهیم بن إسحاق الطّالقانیّ- رحمه الله- قال: حدّثنا عبدالعزیز «1» بن یحیی، قال: حدّثنا عبداللَّه بن محمّد الضّبیّ «2»، قال: حدّثنا محمّد بن هلال، قال: حدّثنا نائل بن نجیح، قال: حدّثنا عمرو بن شمر، عن جابر الجعفیّ، قال: سألت أبا جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیهما السلام، عن قول اللَّه عزّ وجلّ: «کشجرةٍ طیِّبةٍ أصلها ثابت وفرعها فی السّماء* تؤتی اکُلها کلّ حینٍ بإذن ربِّها»، قال: أمّا الشّجرة فرسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وفرعها علیّ علیه السلام، «3» وغصن الشّجرة فاطمة «4» بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «4» وثمرها أولادها علیهم السلام، وورقها شیعتنا «5». ثمّ قال علیه السلام: إنّ المؤمن من شیعتنا لیموت فیسقط «6» من الشّجرة ورقة، وإنّ المولود من شیعتنا لیولد فتورق الشّجرة ورقة.
الصّدوق، معانی الأخبار،/ 400- 401 رقم 61/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 85؛ المجلسی، البحار، 24/ 137- 138؛ الحویزی، نور الثّقلین، 2/ 536؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 52- 53
أخبرنا أبو عبداللَّه الشّیرازیّ، قال: [أخبرنا] أبو بکر الجرجرائیّ، قال: حدّثنا أبو أحمد البصریّ، قال: حدّثنی المغیرة بن محمّد، قال: حدّثنی جابر بن سلمة، قال: حدّثنی حسین بن حسن، عن عامر السّرّاج:
عن سلام الخثعمیّ، قال: دخلت علی أبی جعفر محمّد بن علیّ علیه السلام، فقلت: یا ابن رسول اللَّه! قول اللَّه تعالی: «أصلها ثابت وفرعها فی السّماء»، قال: یا سلام! الشّجرة محمّد، والفرع علیّ أمیر المؤمنین، والثّمر الحسن والحسین، والغصن فاطمة، وشعب ذلک الغصن الأئمّة من ولد فاطمة علیها السلام، والورق شیعتنا ومحبّونا أهل البیت، فإذا مات من
__________________________________________________
(1) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «محمّد بن عبدالعزیز»]
(2) [البحار: «العبسیّ»]
(3) [من هنا حکاه عنه فی الصّافی]
(4- 4) [لم یرد فی الصّافی]
(5)- [فی الصّافی: «شیعتها»، وإلی هنا حکاه عنه]
(6) [فی البرهان ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فتسقط»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 690
شیعتنا رجل تناثر من الشّجرة ورقة، وإذا ولد لمحبّینا مولود اخضرّ مکان تلک الورقة ورقة. فقلت: یا ابن رسول اللَّه! قول اللَّه تعالی: «تؤتی اکلها کلّ حینٍ بإذنِ ربِّها» ما یعنی؟ قال: یعنی الأئمّة تفتی شیعتهم فی الحلال والحرام فی کلّ حجّ وعمرة.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 406 رقم 428
وعن ابن عبّاس: شجرة فی الجنّة، وعن الباقر- علیه السلام-: الشّجرة: رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وفرعها: علیّ- علیه السلام-، وعنصر الشّجرة: فاطمة- علیها السلام-، وثمرها: أولادها، وأغصانها وورقها: شیعتها.
الطّبرسی، جوامع الجامع، 2/ 247- 248
وأسند جماعة منّا: سأل السّابوریّ الصّادق علیه السلام عن قوله تعالی: «أصلُها ثابتٌ وفرعُها فی السّماء»، فقال: النّبیُّ صلی الله علیه و آله أصلها، وعلیٌّ فرعها، والحسنان ثمرها، وتسعة من وُلد الحسین أغصانها، والشّیعة ورقها. «1»
البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 134
«رَبّنا اغْفِرْ لی وَلِوالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ» [41/ إبراهیم/ 14].
عن جابر، قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن قول اللَّه: «ربّ «2» اغفر لی ولوالدیّ»، قال: هذه کلمة صحّفها الکتّاب، إنّما کان استغفاره «3» لأبیه عن موعدة وعدها إیّاه، وإنّما قال «4»: «ربّ «2» اغفر لی ولولدیّ»، یعنی: إسماعیل وإسحاق، والحسن والحسین، واللَّه ابنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.
العیّاشی، التّفسیر، 2/ 235 رقم 47/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 321؛ الحویزی، نور الثّقلین، 2/ 552؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 82
__________________________________________________
(1)- [راجع: «الحسنان علیهما السلام ثمرتا شجرة النّبوّة»]
(2) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «ربّنا»]
(3) [البرهان: «استغفار إبراهیم»]
(4) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «کان»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 691

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة الحجر

«وَنَزَعْنا ما فی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ إخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ» [47/ الحجر/ 15].
حدّثنا محمّد «1» بن موسی، قال: حدّثنا الحسن بن کثیر، قال: حدّثنا سُلْمیّ «2» بن عقبة الحنفیّ الیمانیّ، قال: حدّثنا عکرمة بن عمّار، عن یحیی بن أبی کثیر، عن أبی سلمة.
- «3» عن أبی هریرة، «4» قال: قال علیّ بن أبی طالب «4»: «یا رسول اللَّه! أ یُّما أحبّ إلیک أنا أم فاطمة؟ قال: فاطمة أحبّ إلیّ منک، وأنت أعزّ علیَّ منها، وکأنِّی بک وأنت علی حوضی تذود عنه النّاس. وإنّ علیه لأباریق «5» مثل عدد نجوم السّماء، وإنِّی وأنت والحسن والحسین وفاطمة و «6» عقیلًا وجعفراً «6» فی الجنّة إخواناً علی سرر متقابلین، «7» أنت معی وشیعتک فی الجنّة. ثمّ قرأ رسول اللَّه (ص): «إخواناً علی سُرُرٍ متقابلینَ» «8»
ینظر «7» أحدهم «8» فی قفا صاحبه». «9»
لم یرو هذا الحدیث عن یحیی بن أبی کثیر إلّاعکرمة بن عمّار، ولا رواه عن عکرمة إلّا سُلمیّ بن عقبة، تفرّد به الحسن بن کثیر.
__________________________________________________
(1) [فی مقتل الحسین مکانه: «أخبرنی شهاب الدّین أبو النّجیب سعد بن عبداللَّه فیما کتب إلیّ من همدان، أخبرنا الحافظ أبو علیّ الحسن بن أحمد الحدّاد إذناً، أخبرنا الأدیب أبو یعلی عبدالرّزّاق بن عمر الطّبرانیّ، أخبرنا الإمام الحافظ طراز المحدّثین أبو بکر أحمد بن موسی بن مردویه الأصبهانیّ، أخبرنا سلیمان بن أحمد، أخبرنا محمّد ...»]
(2)- [مقتل الحسین: «سلیمان»]
(3) [من هنا حکاه عنه فی مجمع الزّوائد وفضائل الخمسة]
(4- 4) [فی مجمع الزّوائد وفضائل الخمسة: «إنّ علیّ بن أبی طالب قال»]
(5) [مقتل الحسین: «الأباریق»]
(6- 6) [فی مجمع الزّوائد وفضائل الخمسة: «عقیل وجعفر»]
(7- 7) [مقتل الحسین: «لا ینظر»]
(8- 8) [فی مجمع الزّوائد وفضائل الخمسة: «لا ینظر أحد»]
(9) [إلی هنا حکاه عنه فی مقتل الحسین ومجمع الزّوائد وفضائل الخمسة، وأضاف فی مجمع الزّوائد: «رواه الطّبرانی فی الأوسط وفیه سلمیّ بن عقبة، ولم أعرفه، وبقیّة رجاله ثقات»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 692
الطّبرانی، المعجم الأوسط، 8/ 330- 331 رقم 7671/ عنه: الخوارزمی، مقتل الحسین، 1/ 68- 69؛ الهیثمی، مجمع الزّوائد، 9/ 274- 275؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 3/ 137
حدّثنا أبو سعد السّعدی إملاءً فی الجامع، قال: أخبرنا أبو محمّد عبداللَّه بن محمّد بن [عثمان المعروف بابن] السّقّاء بواسط، قال: حدّثنا عبداللَّه بن محمّد بن إسحاق بن حمّاد، قال: حدّثنا إسحاق بن الضّیف، قال: حدّثنا یزید بن أبی حکیم، قال: حدّثنا سفیان الثّوریّ، عن الکلبیّ، عن أبی صالح:
عن ابن عبّاس فی قوله تعالی: «وَنَزَعْنا ما فی صُدورِهِم مِن غلٍّ إخواناً علی سُرُرٍ مُتقابلین» قال: نزلت فی علیّ بن أبی طالب وحمزة، وجعفر وعقیل وأبی ذرّ، وسلمان‌وعمّار والمقداد، والحسن والحسین علیهم السلام.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 413- 414 رقم 436
عن أبی هریرة قال: قال علیّ بن أبی طالب علیه السلام: یا رسول اللَّه! أ یّما أحبّ إلیک أنا أم فاطمة؟ قال: فاطمة أحبّ إلیّ منک، وأنت أعزّ علیَّ منها، وکأنِّی بک وأنت علی «1» حوضی تذود عنه النّاس «2» وإنّ «3» علیه لأباریق مثل «3» عدد نجوم السّماء، وأنت والحسن والحسین و «4» فاطمة وعقیل «4» وجعفر فی الجنّة إخواناً علی سرر متقابلین، «5» أنت معی وشیعتک فی الجنّة «5»، ثمّ قرأ رسول اللَّه «6» صلی الله علیه و آله: «إخواناً علی سُرُرٍ مُتقابلین»، «7» لا ینظر أحدهم فی قفاء صاحبه.
الإربلی، کشف الغمّة، 1/ 325/ مثله القندوزی، ینابیع المودّة، 1/ 395
__________________________________________________
(1) [فی الینابیع مکانه: «أخرج أبو نعیم الحافظ، عن أبی هریرة قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لعلیّ: أنت یا علیّ علی ...»]
(2) [الینابیع: «المنافقین»]
(3- 3) [الینابیع: «أباریقه»]
(4- 4) [الینابیع: «حمزة»]
(5- 5) [الینابیع: «وأنت وأتباعک معی»]
(6) [لم یرد فی الینابیع]
(7)- [إلی هنا حکاه فی الینابیع]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 693
عن «1» أبی هریرة، قال: قال علیّ بن أبی طالب: یا رسول اللَّه، «2» أ یّما أحبّ إلیک، أنا «2» أم فاطمة؟ قال: فاطمة أحبّ إلیّ منک، وأنت أعزّ علیَّ منها، وکأنِّی بک وأنت یا علیّ «3» علی حوضی، تذود عنه النّاس. وإنّ علیه «4» أباریق من «4» عدد نجوم السّماء «5»، وأنت، والحسن، والحسین، «6» وفاطمة، وعقیل «6»، وجعفر «7» فی الجنّة، إخواناً علی سُرر متقابلین، وأنت معی وشیعتک فی الجنّة «8»، ثمّ قرأ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «9»: «إخواناً «7» علی سُرُرٍ مُتقابلین»، «10» لا ینظر أحدهم فی قفا صاحبه.
الحلّی، نهج الحقّ،/ 206- 207، کشف الیقین،/ 77/ مثله شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 253؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 348؛ المجلسی، البحار، 37/ 85- 86؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 139
«إنّ فی ذلِکَ لآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» [75/ الحجر/ 15].
حدّثنا تمیم بن عبداللَّه بن تمیم القرشیّ رضی الله عنه، قال: حدّثنی أبی، قال: حدّثنا أحمد بن علیّ الأنصاری، عن الحسن بن الجهم «11»، قال: حضرت مجلس المأمون یوماً وعنده علیّ ابن موسی الرّضا علیه السلام وقد اجتمع الفقهاء وأهل الکلام من «12» الفرق المختلفة فسأله بعضهم،
__________________________________________________
(1) [فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «من طریق العامّة، نقله أبو نعیم الحافظ عن رجاله عن»، وفی البحار: «تأویل الآیات: روی الحافظ أبو نعیم عن رجاله عن»]
(2- 2) [فی تأویل الآیات: «أ یّنا أحبّ إلیک أنا»، وفی البرهان: «أ یّما أنا أحبّ إلیک»]
(3) [لم یرد فی کشف الیقین وتأویل الآیات والبرهان والبحار وکنز الدّقائق]
(4- 4) [فی کشف الیقین: «لأباریق مثل»، وفی تأویل الآیات والبرهان والبحار وکنز الدّقائق: «أباریق»]
(5)- [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «الدّنیا»]
(6- 6) [فی تأویل الآیات والبرهان والبحار وکنز الدّقائق: «وحمزة»]
(7- 7) [کشف الیقین: «إخوان»]
(8) [لم یرد فی تأویل الآیات والبرهان والبحار وکنز الدّقائق]
(9)- [أضاف فی البحار: «هذه الآیة»]
(10)- [إلی هنا حکاه فی تأویل الآیات والبحار وکنز الدّقائق]
(11) [البرهان: «جهم»]
(12) [البرهان: «من أهل»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 694
فقال له: یا ابن رسول اللَّه! بأیّ شی‌ء تصحّ الإمامة لمدّعیها؟ قال: بالنّص والدّلیل «1»، قال له: فدلالة الإمام فیما هی «2»؟ قال: فی العلم واستجابة الدّعوة، قال: فما وجه إخبارکم بما «3» یکون؟ قال: ذلک بعهد معهود إلینا من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، قال: فما وجه إخبارکم‌بما «3» فی قلوب النّاس؟ قال علیه السلام له «4»: أما «5» بلغک قول الرّسول «6» صلی الله علیه و آله: اتّقوا فراسة المؤمن فإنّه ینظر بنور اللَّه، «7» قال: بلی، قال: وما «8» من مؤمن إلّاوله فراسة ینظر «9» بنور اللَّه «7» علی قدر إیمانه ومبلغ استبصاره وعلمه، وقد جمع اللَّه الأئمّة «10» منّا ما فرّقه فی جمیع المؤمنین وقال «11»- عزّ وجلّ- فی «12» محکم کتابه «12»: «إنّ فی ذلکَ لآیات للمُتوسِّمین» «13»
، فأوّل المتوسِّمین رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، ثمّ أمیر المؤمنین علیه السلام من بعده، ثمّ الحسن و «14» الحسین والأئمّة من ولد الحسین علیهم السلام إلی یوم القیامة «15»، قال: فنظر إلیه المأمون، فقال له: یا أبا الحسن، زدنا ممّا جعل اللَّه لکم أهل البیت، فقال الرّضا علیه السلام: إنّ اللَّه عزّ وجلّ قد أیّدنا بروح منه مقدّسة مطهّرة، لیست بملک، لم تکن مع أحد ممّن مضی إلّامع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وهی مع الأئمّة منّا تسدِّدهم وتوفِّقهم، وهو عمود من نور بیننا وبین اللَّه «16» عزّ وجلّ، قال له المأمون: یا أبا
__________________________________________________
(1) [البحار: «الدّلائل»]
(2) [زاد فی البرهان: «فیه»]
(3) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «ممّا»]
(4) [لم یرد فی البرهان والبحار]
(5)- [فی البرهان: «أفما»، وفی کنز الدّقائق: «ما»]
(6)- [فی البرهان ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «رسول اللَّه»]
(7- 7) [لم یرد فی نور الثّقلین]
(8)- [فی البرهان والبحار: «فما»]
(9)- [البرهان: «ینظره»]
(10) [فی البرهان والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «للأئمّة»]
(11)- [البرهان: «قال اللَّه»]
(12- 12) [فی البرهان ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «کتابه العزیز»، وفی البحار: «کتابه»]
(13)- [الحجر: 15/ 75]
(14) [کنز الدّقائق: «ثمّ»]
(15) [إلی هنا حکاه عنه فی البرهان]
(16) [إلی هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 695
الحسن! بلغنی إنّ قوماً یغلون فیکم ویتجاوزون فیحکم الحدّ، فقال «1» الرّضا علیه السلام: حدّثنی أبی موسی بن جعفر، عن أبیه، عن جعفر بن محمّد، عن أبیه محمّد بن علیّ، عن أبیه علیّ ابن الحسین، عن أبیه الحسین بن علیّ، عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهم السلام، قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: لاترفعونی فوق حقِّی، فإنّ اللَّه تبارک وتعالی اتّخذنی عبداً قبل أن یتّخذنی نبیّاً، قال اللَّه تبارک وتعالی: «ما کان لبشر أن یؤتیه اللَّه الکتاب والحکم والنّبوّة ثمّ یقول للنّاس کونوا عباداً لی من دون اللَّه ولکن کونوا ربّانیّین بما کنتم تعلمون الکتاب وبما کنتم تدرسون ولا یأمرکم أن تتّخذوا الملائکة والنّبیِّین أرباباً أیأمرکم بالکفر بعد إذ أنتم مسلمون» «2»
، قال علیّ علیه السلام: یهلک فی اثنان ولا ذنب لی، محبّ مفرط ومبغض مفرط «3» وأنا أبرأ «3» إلی اللَّه تبارک وتعالی ممّن یغلو فینا ویرفعنا «4» فوق حدّنا کبراءة عیسی ابن مریم علیه السلام من النّصاری، قال اللَّه تعالی: «وإذ قال اللَّه یا عیسی ابن مریم أ أنت قلت للنّاس اتّخذونی وامِّی إلهین من دونِ اللَّهِ؟ قال: سبحانکَ ما یکونُ لی أن أقول ما لیس لی بحقٍّ إن کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی ولا أعلم ما فی نفسک إنّک أنت علّام الغیوب ما قلت لهم إلّاما أمرتنی به أن اعبدوا اللَّه ربِّی وربّکم وکنت علیهم شهیداً ما دمت فیهم فلمّا توفّیتنی کنت أنتَ الرّقیب علیهم وأنتَ علی کلِّ شی‌ء شهید» «5»
، وقال عزّ وجلّ: «لن یستنکف المسیح أن یکون عبداً للَّهِ والملائکة المقرّبون» «6»
وقال عزّ وجلّ: «ما المسیح ابن مریم إلّارسول قد خلت من قبله الرّسل وامّه صدّیقة کانا یأکلان الطّعام» «7»
ومعناه أنّهما
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار: «له»]
(2) [آل عمران: 3/ 79- 80، وزاد فی البحار: «و»]
(3- 3) [البحار: «إنّا لنبرأ»]
(4)- [البحار: «فیرفعنا»]
(5) [المائدة: 5/ 116- 117]
(6) [النّساء: 4/ 172]
(7) [المائدة: 5/ 75]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 696
کانا یتغوّطان، فمن ادّعی للأنبیاء ربوبیّة و «1» ادّعی للأئمّة ربوبیّة أو نبوّة أو لغیر الأئمّة إمامة، فنحن منه براء فی الدّنیا والآخرة.
فقال المأمون: یا أبا الحسن! فما تقول فی الرّجعة؟ فقال الرّضا علیه السلام: إنّها لحقّ «2» قد کانت فی الأمم السّالفة ونطق به «3» القرآن، وقد قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: یکون فی هذه الأمّة کلّ ما کان فی الأمم السّالفة حذو النّعل بالنّعل والقذّة بالقذّة، «4» قال علیه السلام: إذا خرج المهدی من ولدی نزل عیسی ابن مریم علیه السلام فصلّی خلفه، وقال علیه السلام: «5» إنّ الإسلام بدأ «4» غریباً وسیعود غریباً فطوبی للغرباء، قیل: یا رسول اللَّه! ثمّ یکون ماذا؟ قال: ثمّ یرجع الحقّ إلی أهله، فقال المأمون: یا أبا الحسن! فما تقول فی القائلین بالتّناسخ؟ فقال الرّضا علیه السلام:
من قال بالتّناسخ فهو کافر باللَّه العظیم، مکذّب «6» بالجنّة والنّار، قال المأمون: ما «7» تقول فی المسوخ؟ قال الرّضا علیه السلام: أولئک قوم غضب اللَّه علیهم فمسخهم فعاشوا ثلاثة أیّام، ثمّ ماتوا ولم یتناسلوا فما یوجد فی الدّنیا من القردة والخنازیر وغیر ذلک ممّا «8» وقع علیهم «7» اسم المسوخیة، «9» فهو مثل ما «8» لا یحلّ أکلها والانتفاع بها، قال المأمون: لا أبقانی اللَّه بعدک یا أبا الحسن، فوَاللَّه «10» ما یوجد العلم الصّحیح إلّاعند أهل هذا البیت، وإلیک انتهت «11» علوم آبائک فجزاک اللَّه عن الإسلام وأهله خیراً.
قال الحسن بن جهم: فلمّا قام الرّضا علیه السلام تبعته، فانصرف إلی منزله، فدخلت علیه
__________________________________________________
(1) [البحار: «أو»]
(2) [البحار: «الحقّ و»]
(3) [البحار: «بها»]
(4) [زاد فی البحار: «و»]
(5) (4) [البحار: «بدأ الإسلام»]
(6) [البحار: «یکذّب»]
(7)- [البحار: «فما»]
(8) (7) [البحار: «أوقع علیه»]
(9) (8) [البحار: «فهی مثلها»]
(10) [البحار: «واللَّه»]
(11)- [البحار: «انتهی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 697
وقلت له: یا ابن رسول اللَّه! الحمد للَّه‌الّذی وهب لک من جمیل رأی أمیر المؤمنین ما حمله علی ما أری من إکرامه لک وقبوله لقولک، فقال علیه السلام: یا ابن الجهم! لا یغرّنّک ما ألفیته علیه من إکرامی والاستماع منِّی، فإنّه سیقتلنی بالسّمّ وهو ظالم «1» إلی أن «1» أعرف ذلک بعهد معهود إلیّ من آبائی عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فأکتم هذا «2» ما دمت حیّاً، قال الحسن بن الجهم: فما حدّثت أحداً بهذا الحدیث إلی أن مضی علیه السلام «3» بطوس مقتولًا بالسّمِّ ودفن فی دار حمید بن قحطبة الطّائیّ فی القبّة الّتی فیها قبر هارون الرّشید «4» إلی جانبه. «5»
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «لی»]
(2) [زاد فی البحار: «علیَّ»]
(3) [البحار: «الرّضا علیه السلام»]
(4) [لم یرد فی البحار]
(5)- از حسن بن جهم مروی است که گفت: روزی در مجلس مأمون حاضر شدم، علی بن موسی الرضا علیه السلام‌در نزد او بود و فقها و اهل کلام از فرقه‌های مختلفه در آن مجلس اجتماع یافته بودند. پس بعضی از آن‌ها از آن بزرگوار سؤال کرده و عرض کردند: «یابن رسول اللَّه! به چه چیز تصحیح می‌توان کرد امامت را از برای مدعی امامت؟»
فرمود: «به نص و دلیل.»
عرض کردند: «پس راه یافتن امامت امام در چیست؟»
فرمود: «در علم او و مستجاب شدن دعای او.»
عرض کردم: «وجه اخبار شما به چیزهایی که بعد از این واقع می‌شود، چیست؟»
فرمود: «به سبب عهدی است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله با ما معهود است؛ یعنی به سبب آن صحیفه‌ای است که از رسول خدا به ما رسیده است و علم ما کان و یکون در آن ثبت است.»
عرض کردم: «پس وجه اخبار شما از آن‌چه در قلوب مردم است چیست؟»
فرمود: «آیا قول رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو نرسیده است که از فراست مؤمن بپرهیزید که او به نور خدا نظر می‌کند؟»
عرض کردم: «بلی.»
فرمود: «پس نیست مؤمنی مگر آن که اورا فراستی است که به آن نظر می‌کند به نور خدا بر مقدار ایمان خود، مبلغ استبصار، بینش و دانش خود. همانا حق تعالی جمع کرده است از برای ما ائمه آن مقدار فراست که در جمیع مؤمنان پراکنده کرده است. حق تعالی در کتاب محکم خود فرموده است: «إنّ فی ذلک لآیات للمتوسِّمین» همانا در هلاک قوم لوط نشان‌هاست از برای صاحبان فراست واول متوسمین و صاحبان فراست رسول خدا صلی الله علیه و آله است، پس از آن امیر المؤمنین علیه السلام بعد از آن جناب است؛ بعد از آن حسن، حسین، ائمه از اولاد حسین علیه السلام است تا روز قیامت.»
راوی گوید: پس از آن مأمون روی به آن جناب کرد و عرض کرد: «یا ابا الحسن! زیاده بر این بیان
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 698
__________________________________________________
- فرما از آن‌چه حق تعالی از برای شما اهل بیت قرار داده است.»
حضرت رضا علیه السلام فرمود: «حق تعالی همانا مارا به روح مقدس و مطهری مؤید ساخته است. آن روح فرشته نیست و با احدی از کسانی که این دار فانی را وداع کردند نبوده است، مگر با رسول خدا و با ائمه که یاری می‌کند و اعانت می‌نماید ایشان را و آن عمودی است از نور که میان ما و میان خداست.»
مأمون به آن جناب عرض کرد: «یا ابا الحسن! به من رسیده است که قومی در حق شما غلو می‌کنند و از حد شما تجاوز می‌کنند.»
حضرت رضا علیه السلام فرمود: «حدیث کرد از برای من موسی‌بن جعفربن محمد از پدر بزرگوارش جعفر بن محمد از پدر بزرگوارش محمد بن علی از پدر بزرگوارش علی بن الحسین از پدر بزرگوارش حسین بن علی از پدر بزرگوارش علی بن ابیطالب علیه السلام که آن جناب فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بلند نکنید مرا در بالای حق من؛ چه حق تعالی مرا بنده خود قرار داد پیش از آن که مرا پیغمبر قرار دهدو حق تعالی فرموده: ما کان لبشرٍ أن یؤتیه اللَّه الکتاب والحکم والنّبوّة ثمّ یقول للنّاس کونوا عباداً لی من دون اللَّه ولکن کونوا ربّانیِّین بما کنتم تعلمون الکتاب وبما کنتم تدرسون ولا یأمرکم أن تتّخذوا الملائکة والنّبیّین أرباباً أیأمرکم بالکفر بعد إذ أنتم مسلمون» هرگز نبوده باشد ونسزد مر آدمی را با آن که بدهد خدا اورا انجیل، فهم آن با علم حلال و حرام و سایر احکام شریعت و پیغمبری. پس آن کس به مردمان گوید؛ یعنی به امامت خود که شما بندگان و پرستندگان من باشید نه پرستندگان خدا، لکن کاملان در علم و عمل دینی و راستان در خداشناسی یا متمسک به امور دینیه باشید، به جهت این که از روی اخلاص کتابی که از نزد حق تعالی فرود آمده است، به یکدیگر بیاموزید، به سبب آن که پیوسته بخوانید آن کتاب را، درس آن گویید، نیز سزاوار نباشد و نسزد که اورا حق تعالی پیغمبری دهد و اوامر کند شما را به این که فرا گیرید فرشتگان را و پیغمبران را خدایان. آیا می‌فرماید آن پیغمبر شما را به پوشیدن حق و شرک آوردن بعد از آن که شما مسلمانان و گردن نهندگان مر دین اسلام باشید؟ علی علیه السلام فرموده است که در حق من دو نفر هلاک شوند و مرا گناهی نباشد. یکی دوست دارنده به حد افراط و دیگری دشمن دارنده به حد افراط. ما بیزاری می‌کنیم و به خدا پناه می‌بریم از کسی که در حق ما غلو کند و ما را بلند کند در بالای حد ما، مثل بیزاری جستن عیسی ابن مریم علیه السلام از نصاری چه حق تعالی فرموده است: «وإذ قال اللَّه یا عیسی ابن مریم أ أنت قُلتَ للنّاس اتّخذونی وامِّی إلهین من دونِ اللَّه قال سبحانک ما یکون لی أن أقول ما لیس لی بحقّ إن کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی ولا أعلم ما فی نفسک إنّک أنت علّام الغیوب ما قلت لهم إلّاما أمرتنی به أن اعبدوا اللَّه ربِّی وربّکم وکنتُ علیهم شهیداً ما دمتُ فیهم فلمّا توفّیتنی کنت أنت الرّقیب علیهم وأنتَ علی کلّ شی‌ء شهید»
و یاد کن ای محمد! که چون خدا به عیسی گفت: «ای عیسی‌بن مریم! تو گفتی مردمان را که فرا گیرید مرا و مادر مرا دو خدا بدون خدای به حق.»
عیسی عرض کرد: «تنزیه می‌کنم تورا از شرک تنزیه کردنی. نسزد و نشاید مرا که بگویم آن چیزی را که سزاوار نباشد مرا گفتن آن. اگر بوده‌ام و گفته‌ام آن را پس تو دانسته آن را تو می‌دانی آن‌چه پنهان می‌کنم در نفس خود همچنان‌که تو می‌دانی آن‌چه آشکارا می‌کنم. من نمی‌دانم آن‌چه در ذات توست؛ یعنی آن‌چه اخفا
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 699
__________________________________________________
- کنی از معلومات خود. به درستی که تو دانای پوشیده‌هایی. نگفتم امت خود را مگر آن‌چه تو امر کردی به آن که به ایشان بگویم که بپرستید خدای را که پروردگار من و پروردگار شماست؛ یعنی مربوب و مخلوق توأم نه خالق و رب. بودم من بر اقوال و افعال ایشان گواه مادامی که بودم در میان ایشان. پس آن هنگامی که مرا گرفتی وبه آسمان بردی، تو نگهبان بر ایشان، عالم به احوال ایشان بودی و تو بر همه چیزها گواهی.»
و نیز حق تعالی فرمود: «یستنکف المسیح أن یکون عبد اللَّه ولا الملائکة المقرّبون» و هرگز ننگ و عار ندارد مسیح از آن که باشد بنده مر خدای را، و نه آن که عار داشته باشند فرشتگان مقربان درگاه احدیت از آن که بنده خدا باشند و نیز حق تعالی فرموده است: «ما المسیح ابن مریم إلّارسول قد خلت من قبله الرّسل وامّه صدّیقة کانا یأکلان الطّعام»، نیست مسیح پسر مریم؛ یعنی عیسی که اورا خدا می‌نامند مگر فرستاده خدا. به درستی که پیش از او فرستادگان خدا بودند و مادر او مریم کثیر الصدق بود، چه تصدیق به جمیع انبیا و به آیات ربانی می‌کرد. بودند این پسر و مادر که طعام می‌خوردند و در معنی این است که تغوط می‌کردند. کسی که ادعا کند از برای پیغمبران خدایی را یا ادعا کند از برای ائمه علیهم السلام خدایی را و یا پیغمبری را یا از برای غیر ائمه امامت را، پس ما از او در دنیا و آخرت بیزاریم.»
مأمون گفت: «یا ابا الحسن! پس چه می‌گویی در رجعت؟»
امام رضا علیه السلام فرمود: «رجعت حق است؛ چه آن در امت‌های سابقه بوده است مطابق نعل به نعل و پر تیر به پر تیر؛ یعنی هیچ تفاوتی از این جهت ندارند و پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده است که چون مهدی از اولاد من خروج کند، عیسی‌بن مریم از آسمان فرود آید و عقب سر او نماز کند. پس آن جناب فرمود: در ابتدای امر اسلام غریب بود و به زودی عود کند و غریب باشد. پس خوشا به حال غربا.»
عرض کردند: «یابن رسول اللَّه! پس چه نوع خواهد شد؟»
فرمود: «پس از آن حق به اهل حق برگردد.»
پس مأمون عرض کرد: «یا ابا الحسن! چه می‌فرمایی در قائلین به تناسخ؟»
حضرت رضا علیه السلام فرمود: «کسی که قائل است به تناسخ کافر است به خداوند عظیم و تکذیب کننده است بهشت و جهنم را.»
مترجم گوید: قائل به تناسخ کسی است که قائل است به تعلق ارواح بعد از خرابی اجسام به اجسام دیگر و تفرق ارواح از آن اجسام. پس بنابراین ارواح در این عالم متردد است در اجسام عنصریه.
مأمون عرض کرد: «چه می‌فرمایی در چیزهایی که مسخ شده است؟»
حضرت رضا علیه السلام فرمود که: «این‌ها که مسخ شدند حق تعالی بر ایشان غضب کرده و آن‌ها را مسخ کرده است. سه روز بعد از مسخ زنده بودند، بعد از سه روز مرده‌اند و نسلی از آن‌ها به‌وجود نیامده است. پس از منسوخات آن‌چه در دنیاست از بوزینگان و خوکان و غیر این‌ها از آن‌چه اسم منسوخ بر آن صادق باشد شبیه و مانند منسوخ است و خوردن آن‌ها حلال نیست و انتفاع به آن‌ها جایز نیست.»
مأمون عرض کرد: «یا ابا الحسن! خداوند مرا بعد از تو باقی ندارد. به خدا قسم که علم صحیح یافت نمی‌شود مگر در نزد اهل این بیت و به سوی تو منتهی شده است علوم پدران تو. پس خداوند تورا از اسلام
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 700
الصّدوق، عیون أخبار الرّضا علیه السلام، 2/ 216- 218 رقم 1/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 350- 351؛ المجلسی، البحار «1»، 25/ 134- 137؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 24- 25؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 150- 151
وأخبرنا علیّ، قال: أخبرنا محمّد بن عمر، قال: حدّثنا محمّد بن القاسم، قال: حدّثنا جعفر بن عبداللَّه المحمّدیّ، قال: حدّثنا حسن بن حسین، عن عبداللَّه بن بنان، قال: سألت جعفر بن محمّد عن قوله: «إنّ فی ذلک لآیاتٍ للمتوسِّمین»، قال: رسول اللَّه أوّلهم، ثمّ أمیر المؤمنین، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ اللَّه أعلم.
قلت: یا ابن رسول اللَّه! فما بالک أنت؟ قال: إنّ الرّجل ربّما کنّی عن نفسه.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 419 رقم 446
حدّثنی محمّد بن عبداللَّه «2» بن عبیداللَّه «2» بن مرّة رحمه الله، قال: حدّثنا «3» عبداللَّه بن محمّد البغویّ، قال: حدّثنی علیّ بن الجعد، قال: حدّثنی أحمد بن وهب بن منصور، قال: حدّثنی
__________________________________________________
- و اهل آن جزای خیر دهد!» یعنی از جهت تحمل مشقات اسلام و دین.
حسن بن‌جهم گوید: چون حضرت رضا علیه السلام از آن مجلس برخاست، من در عقب او روان شدم، چون به منزل خود رسید من بر او وارد شده و به او عرض کردم: «یابن رسول اللَّه! حمد مخصوص خداوندی است که عطا فرموده به تو نیکی رأی و عقیده امیر المؤمنین آن‌چه را که وی را واداشته بر آن‌چه من دیدم از اکرام کردن تو و قبول نمودن قول تو.»
آن بزرگوار فرمود: «ای پسر جهم! فریب ندهد تورا آن‌چه ملاقات کردی از گرامی داشتن من و طلب شنیدن قول من، همانا او به زودی مرا به زهر شهید کند، بر من ستم کند، من مطلب را می‌دانم به عهدی که با من معهود است از پدران من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و تا زنده‌ام آن را مخفی دار.»
حسن‌بن جهم گوید که من این حدیث را به احدی نگفتم تا این که حضرت رضا علیه السلام در طوس به زهر شهید شد و مدفون شد در خانه‌حمید بن قحطبه طایی در قبه‌ای که در آن قبه قبر هارون الرشید بود و آن جناب را به یک طرف قبر دفن کردند.
اصفهانی، ترجمه عیون اخبار الرضا علیه السلام،/ 448- 451
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار 24/ 128- 129]
(2- 2) [لم یرد فی الاستبصار]
(3)- [من هنا حکاه فی المناقب والبحار والعوالم]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 701
أبوقبیصة شریح بن محمّد العنبریّ، قال: حدّثنی «1» نافع، عن عبداللَّه بن عمر بن «2» الخطّاب، قال: قال «3» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لعلیّ بن أبی طالب علیه السلام «3»:
یا علیّ «4»! أنا نذیر امّتی، وأنتَ «5» هادیها، والحسن قائدها، والحسین سائقها «6»، وعلیّ ابن الحسین جامعها، ومحمّد بن علیّ عارفها، وجعفر بن محمّد کاتبها، وموسی بن جعفر محصیها، وعلیّ بن موسی معبِّرها ومنجیها وطارد مبغضیها «7» ومدنی مؤمنیها «7»، ومحمّد ابن علیّ قائمها «8» وسائقها «9»، وعلیّ بن محمّد «10» ساترها وعالمها، والحسن بن علیّ منادیها «10» ومعطیها والقائم الخلف «11» ساقیها ومناشدها «11»، «إنّ فی ذلکَ لآیاتٍ للمتوسِّمین» «12» یا عبداللَّه «12».
ابن شاذان، مائة منقبة،/ 24- 25 رقم 6/ عنه: الکراجکی، الاستبصار، (میراث حدیث الشّیعة)، 2/ 119- 120؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة «13»، 1/ 699- 700؛ مثله ابن شهرآشوب، المناقب، 1/ 292؛ رضی الدّین ابن المطهّر، العدد القویّة،/ 88- 89؛ البیاضی، الصّراط المستقیم، 2/ 150؛ المجلسی، البحار، 36/ 270؛ البحرانی، العوالم (ط «3»)، 15- 3/ 134
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه فی العدد]
(2)- [فی إثبات الهداة مکانه: «عن عمر بن ...»]
(3- 3) [فی المناقب والعدد والبحار والعوالم: «النّبیّ صلی الله علیه و آله»]
(4) [فی الصّراط المستقیم مکانه: «وأسند البغوی إلی ابن عمر قول النّبیّ صلی الله علیه و آله: یا علیّ ...»]
(5)- [البحار: «إنّک»]
(6)- [الصّراط المستقیم: «ساقیها»]
(7- 7) [لم یرد فی إثبات الهداة، وفی الاستبصار: «ومربِّی مؤمنیها»]
(8) [فی المناقب والعدد والصّراط المستقیم والبحار والعوالم: «قائدها»]
(9)- [إثبات الهداة: «سابقها»]
(10- 10) [فی الاستبصار: «سابرها وعاملها والحسن نادبها»، وفی المناقب والعدد والبحار والعوالم: «سایرها وعالمها والحسن بن علیّ نادیها (نادبها)»، وفی إثبات الهداة: «سائرها وعاملها والحسن نادیها»]
(11- 11) [فی الاستبصار وإثبات الهداة: «ساقیها وناشدها»، وفی المناقب والعدد والبحار والعوالم: «ساقیها وناشدها وشاهدها»، وفی الصّراط المستقیم: «ناشدها وشاهدها»]
(12- 12) [لم یرد فی المناقب والعدد القویّة والصّراط المستقیم وإثبات الهداة والبحار والعوالم، وأضاف فی المناقب والبحار والعوالم: «وقد روی ذلک جماعة عن جابر بن عبداللَّه عن النّبیّ صلی الله علیه و آله»]
(13)- [حکاه أیضاً فی إثبات الهداة، 1/ 721 عن الصّراط المستقیم]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 702

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة النّحل‌

«وَما أَرْسَلْنا مِن قَبْلِکَ إلّارِجالًا نُوحی إلَیْهِمْ فَسْأ لُوا أهْلَ الذِّکْرِ إن کُنْتُمْ لَاتَعْلَمُونَ» [43/ النّحل/ 16].
روی الحافظ، محمّد بن موسی الشّیرازیّ، «1» من علماء الجمهور، واستخرجه من التّفاسیر الاثنی عشر، عن ابن عبّاس فی «1» قوله تعالی: «فَاسْألُوا أهْلَ الذِّکر»، قال: هم:
محمّد، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین [علیهم السّلام]. هم أهل الذّکر، والعلم، والعقل، والبیان. وهم أهل بیت النّبوّة، ومعدن الرّسالة، ومختلف الملائکة، واللَّه ما سمّی المؤمن مؤمناً إلّاکرامة لأمیر المؤمنین!
الحلِّی، نهج الحقّ،/ 210 رقم 83/ مثله الکرکی، نفحات اللّاهوت،/ 74
وفی تفسیر الشّیرازیّ من علمائهم فی قوله: «فاسْأ لُوا أهلَ الذِّکر»، یعنی محمّداً، وعلیّاً، وفاطمة، والحسن، والحسین، هم أهل العلم والعقل والبیان، واللَّه ما سمّی المؤمن مؤمناً إلّاکرامة لأمیر المؤمنین علیّ علیه السلام.
البیاضی، الصّراط المستقیم،/ 217
«إنّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَا لْاحْسانِ وَإیتاءِ ذِی ا لْقُرْبی وَیَنْهی عَنِ ا لْفَحْشاءِ وَا لْمُنْکَرِ وَا لْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلّکُمْ تَذَکَّرُونَ» [90/ النّحل/ 16].
فرات قال: حدّثنی الحسین بن سعید معنعناً:
عن أبی جعفر علیه السلام: «إنّ اللَّه یأمر بالعدل والإحسان وإیتاء ذی القربی» قال: العدل رسول اللَّه [صلی الله علیه و آله و سلم. أ] والإحسان علیّ بن أبی طالب [علیه السلام. ب] وذی القربی فاطمة وأولادها [علیهم السلام. أ].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 236- 237 رقم 319
__________________________________________________
(1- 1) [النّفحات: «وهو من علماء أهل السّنّة روی واستخرجه من اثنی عشر تفسیراً عن ابن عبّاس فی تفسیر»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 703
ما رواه الحسن بن أبی الحسن الدّیلمیّ- رحمه الله- عن رجاله بالإسناد إلی عطیّة بن الحارث، عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله عزّ وجلّ: «إنّ اللَّهَ یأمرُ بالعَدْلِ والإحْسانِ وإیتاءِ ذی القُرْبی ویَنْهی عن الفحْشاءِ والمُنکَرِ والبَغْی»، قال: العدل شهادة الإخلاص، وأنّ محمّداً رسول اللَّه؛ والإحسان ولایة أمیر المؤمنین والإتیان بطاعتهما- صلوات اللَّه علیهما- «وإیتاء ذی القُربی» والقربی «1» الحسن والحسین والأئمّة من وُلده علیهم السلام، «وینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی» و «2» هو من ظلمهم وقتلهم ومنع حقوقهم. «3»
وموالاة أعدائهم فهی «4» المنکر الشّنیع والأمر الفظیع «5».
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 264/ عنه: المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 259؛ مثله السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 382؛ المجلسی، البحار، 24/ 188
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البرهان والبحار وکنز الدّقائق]
(2) [لم یرد فی البحار]
(3)- [إلی هنا حکاه عنه فی البحار]
(4) [البرهان: «فهو»]
(5)- [فی المطبوع: «الفضیع»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 704

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة الإسراء

«وَقَضَیْنا إلی بَنی إسْرائیلَ فی ا لْکِتابِ لَتُفْسِدُنّ فی ا لْأرْضِ مَرّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً* فَإذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُوْلی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلَالَ الدِّیارِ وَکانَ وَعْداً مَفْعُولًا* ثُمّ رَدَدْنا لَکُمْ ا لْکَرّةَ عَلَیْهِمْ وَأمْدَدْناکُم بِأمْوالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْناکُمْ أکْثَرَ نَفِیراً» [4- 6/ الإسراء/ 17].
أمّا قوله: «وقضینا إلی بنی إسرائیل فی الکتاب» أی أعلمناهم ثمّ انقطعت مخاطبة بنی إسرائیل، «1» وخاطب «2» امّة محمّد صلی الله علیه و آله و سلم فقال: «لَتُفْسِدُنَّ فی الأرْضِ مرّتین» یعنی فلاناً وفلاناً وأصحابهما ونقضهم العهد «ولتعلنّ علوّاً کبیراً» یعنی ما ادّعوه من الخلافة «فإذا جاء وعد أولاهما» یعنی یوم الجمل «بعثنا علیکُم عباداً لنا أولی بَأْسٍ شدید» یعنی أمیر المؤمنین علیه السلام وأصحابه «فجاسُوا خلالَ الدِّیار» أی طلبوکم وقتلوکم «وکانَ وعداً مَفْعُولًا» یعنی «3» یتم ویکون «ثمّ رَدَدْنا لکُم الکَرّةَ علیهِم» «4»
یعنی بنی امیّة «4» علی آل محمّد «وأمْدَدَناکُم بأموالٍ وبَنینَ وجعلْناکُم أکثرَ نفیراً» من الحسن والحسین أبناء «5» علیّ وأصحابهما، «6» فقتلوا الحسین بن علیّ «6»، وسبوا نساء آل محمّد.
القمی، التّفسیر، 1/ 405- 406/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 179- 180؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 138- 139؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 3/ 137- 138
عدّة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الحسن بن شمّون، عن عبداللَّه
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(2)- [فی الصّافی ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «خاطب اللَّه»]
(3) [لم یرد فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(4- 4) [فی الصّافی ونور الثّقلین: «یعنی لبنی امیّة»، وفی کنز الدّقائق: «لبنی امیّة»]
(5) [فی الصّافی ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «ابنی»]
(6- 6) [لم یرد فی الصّافی ونور الثّقلین]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 705
ابن عبدالرّحمان الأصم، عن عبداللَّه بن القاسم البطل، عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی قوله تعالی:
«وقضینا إلی بنی إسرائیل فی الکتاب لتفسدنَّ فی الأرض مرّتین»، قال: «1» قتل علیّ بن أبی طالب علیه السلام و «1» طعن الحسن علیه السلام «ولتعلنّ علوّاً کبیراً»، قال: قتل الحسین علیه السلام، «فإذا جاء وعد أُولاهما» فإذا «2» جاء نصر دم الحسین علیه السلام، «بعثنا علیکُم عِباداً لَنا اولی بأسٍ شدیدٍ فجاسُوا خلالَ الدِّیار» قوم «3» یبعثهم اللَّه قبل خروج القائم علیه السلام فلا یدعون وتراً «4» لآل محمّد إلّاقتلوه، «وکانَ وَعْداً مَفْعُولًا» خروج القائم علیه السلام، «ثمّ «5» رَدَدْنا لکُم الکَرَّة علیهم» خروج الحسین علیه السلام، فی سبعین «6» من أصحابه علیهم «7» البیض المذهّب «7»، لکلّ بیضة وجهان المؤدّون «8» إلی النّاس أنّ هذا الحسین قد خرج حتّی «9» لایشکّ المؤمنون فیه «10» وإنّه «11» لیس بدجّال ولا شیطان والحجّة القائم بین أظهرهم «12»، فإذا استقرّت المعرفة فی قلوب المؤمنین أ نّه «13» الحسین علیه السلام جاء «14» الحجّة الموت فیکون الّذی یغسّله ویکفّنه ویحنّطه ویلحّده «15» فی حفرته الحسین بن علیّ علیهما السلام 15 ولا یلی الوصیّ إلّاالوصیّ «16».
__________________________________________________
(1) [زاد فی تأویل الآیات والرّجعة: «مرّة»]
(2) [فی تأویل الآیات: «أی»، وفی البحار: «إذا»]
(3) [فی تأویل الآیات: «قال»، وفی الرّجعة: «قال: قوم»]
(4) [مختصر البصائر: «وتر»]
(5)- [فی نفس المهموم مکانه: «وروی فی قوله تعالی ثمّ ...»]
(6) [فی مختصر البصائر: «یخرج فی سبعین»، وفی تأویل الآیات: «یخرج فی سبعین ألفا»]
(7- 7) [فی مختصر البصائر وتأویل الآیات والبحار ونفس المهموم: «البیض المذهّبة»، وفی البرهان: «بیض الذّهب»]
(8) [مختصر البصائر: «یؤذِّن المؤذِّنون»]
(9)- [لم یرد فی نور الثّقلین]
(10) [إلی هنا حکاه فی نفس المهموم]
(11)- [تأویل الآیات: «بأ نّه»]
(12)- [فی البرهان وکنز الدّقائق: «أظهرکم»]
(13) [مختصر البصائر: «إنّ»]
(14)- [تأویل الآیات: «وجاء»]
(15- 15) [فی تأویل الآیات: «فی حضرته الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام»، وفی الرّجعة: «فی حفرته الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام»]
(16)- [زاد فی تأویل الآیات: «مثله»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 706
الکلینی، الرّوضة من الکافی، 8/ 206 رقم 250/ عنه: حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدّرجات،/ 48؛ شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 271- 272؛ الإسترآبادی، الرّجعة،/ 91- 92؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 406؛ المجلسی، البحار، 53/ 93- 94؛ الحویزی، نور الثّقلین، 2/ 138؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 360- 361؛ القمی، نفس المهموم،/ 628
عن صالح بن سهل، عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی قوله: «وَقَضَیْنا إلی بَنی إسْرائِیلَ فی ا لْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فی ا لْأرْضِ مَرّتَیْنِ» قُتل علیّ، وطعن الحسن «وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً» قُتل الحسین «فَإذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما» إذا «1» جاء نصر دم الحسین «بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَناأُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ» قوم یبعثهم اللَّه قبل خروج القائم لا یدعون وتراً لآل محمّد إلّاحرّقوه «2» «وَکانَ وَعْداً مَفْعُولًا» قبل «3» قیام القائم «ثُمّ رَدَدْنا لَکُمْ ا لْکَرَّةَعَلَیْهِمْ وَأمْدَدْناکُم بِأمْوالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْناکُمْ أکْثَرَ نَفِیراً» خروج الحسین فی الکرّة فی سبعین رجلًا من أصحابه الّذین قُتلوا معه، علیهم البیض المذهّب، لکلّ بیضة وجهان «4» المؤدّی إلی النّاس أنّ الحسین قد خرج فی أصحابه حتّی لا یشکّ فیه المؤمنون وأ نّه لیس بدجّال ولا شیطان، الإمام الّذی بین أظهر النّاس یومئذ، فإذا استقرّ عند المؤمن أ نّه الحسین لا یشکّون فیه، وبلغ عن الحسین الحجّة القائم بین أظهر النّاس وصدّقه المؤمنون بذلک، جاء الحجّة الموت فیکون الّذی «5» غسّله، وکفّنه و «6» حنّطه وإیلاجه فی «6» حفرته الحسین، ولا یلی الوصیّ إلّاالوصیّ.
وزاد «7» إبراهیم فی حدیثه «3» ثمّ یملکهم الحسین حتّی یقع حاجباه علی عینیه.
__________________________________________________
(1) [البرهان: «فإذا»]
(2) [فی البرهان: «أخذوه»، وفی البحار: «أحرقوه»]
(3)- [لم یرد فی البرهان]
(4) [زاد فی البحار: «و»]
(5) [زاد فی البحار: «یلی»]
(6- 6) [فی البرهان: «حنّطه ویلحده فی»، وفی البحار: «حنوطه وإیلاجه»]
(7) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق مکانه: «وفی تفسیر العیّاشی بعد أن نقل هذا الحدیث [الروضة من الکافی، 8/ 206] إلی آخره قال: وزاد ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 707
العیّاشی، التّفسیر، 2/ 281 رقم 20/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 407؛ المجلسی، البحار «1»، 51/ 56- 57؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 138؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 361
عن رفاعة بن موسی قال: قال أبو عبداللَّه علیه السلام: أنّ أوّل «2» من یکرّ إلی الدّنیا الحسین ابن علیّ علیه السلام وأصحابه «3» ویزید بن معاویة وأصحابه، فیقتلهم حذو القذّة بالقذّة، ثمّ «4» قال أبو عبداللَّه علیه السلام: «ثمّ رددنا لکم الکرّة علیهم وأمددناکم بأموال وبنین وجعلناکم أکثر نفیراً» «4»
.العیّاشی، التّفسیر، 2/ 282 رقم 23/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 179؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 408؛ المجلسی، البحار، 53/ 76؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 139- 140؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 362
حدّثنی محمّد بن جعفر القرشیّ الرّزّاز، قال: حدّثنی محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب، عن موسی بن سعدان الحنّاط، عن عبداللَّه بن قاسم الحضرمیّ، عن صالح بن سهل، عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «وقضینا إلی بنی إسرائیل فی الکتاب لتُفْسِدنَّ فی الأرْضِ مَرّتین» قال: قُتل أمیر المؤمنین علیه السلام، وطُعن الحسن بن علیّ علیه السلام «ولتعلنّ علوّاً کبیراً» قُتل الحسین «5» بن علیّ علیه السلام «5»، «فإذا جاء وعد أُولاهما»، قال: إذا جاء نصر الحسین علیه السلام بعثنا علیکم عباداً لنا اولی بأس شدید، فجاسوا خلال الدّیار قوماً یبعثهم‌اللَّه قبل قیام القائم علیه السلام لا یدعون وتراً لآل محمّد إلّا «6» أحرقوه وکان وعد اللَّه «6» مفعولًا.
ابن قولویه، کامل الزّیارات،/ 62- 63/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 407؛ المجلسی، البحار، 45/ 297
__________________________________________________
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار، 53/ 98]
(2) [فی الصّافی مکانه: «عنه [الصّادق] علیه السلام: أوّل ...»]
(3) [لم یرد فی الصّافی ونور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(4- 4) [الصّافی: «تلا هذه الآیة: ثمّ رددنا»]
(5- 5) [لم یرد فی البرهان]
(6- 6) [البرهان: «أخذوه وکان وعداً»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 708
حدّثنی محمّد بن جعفر الکوفی الرزّاز، عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب، عن موسی بن سعدان، عن أبی عبداللَّه، [و] «1» القاسم الحضرمیّ، عن صالح بن سهل، عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی قول اللَّه تبارک وتعالی: «وقضینا إلی بنی إسرائیل فی الکتابِ لَتُفْسِدنَّ فی الأرْضِ مَرّتین»، قال: قُتل علیّ وطعن الحسن، «ولتعلنَّ عُلوّاً کبیراً»، قال: قُتل الحسین علیه السلام.
ابن قولویه، کامل الزّیارات،/ 64/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 407
وفی الکافی والعیّاشی عن الصّادق علیه السلام أ نّه فسّر الإفسادتین بقتل علیّ بن أبی طالب علیه السلام، وطعن الحسن علیه السلام، والعلوّ الکبیر بقتل الحسین علیه السلام، والعباد أولی بأس بقوم یبعثهم اللَّه قبل خروج القائم، فلا یدعون وتراً لآل محمّد صلوات اللَّه علیهم إلّاقتلوه ووعد اللَّه بخروج القائم علیه السلام وردّ الکرّة علیهم بخروج الحسین علیه السلام فی سبعین من أصحابه علیهم البیض المذهّب حین کان الحجّة القائم بین أظهرهم.
وزاد العیّاشی: ثمّ یملکهم الحسین علیه السلام حتّی یقع حاجباه إلی عینیه. «2»
الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 179
«إنّ هَذا ا لْقُرْآنَ یَهْدِی لِلّتی هِیَ أقْوَمُ وَیُبَشِّرُ ا لْمُؤْمِنِینَ ا لّذِینَ یَعْمَلُون الصّالِحاتِ أنّ لَهُمْ أجْراً کَبِیراً» [9/ الإسراء/ 17].
__________________________________________________
(1) [فی المطبوع: «عن»]
(2)- در «کامل‌الزیاره» سند به‌صالح بن‌سهل منتهی می‌شود واو در تفسیر این‌آیه‌مبارکه از صادق‌آل‌محمد بدین‌گونه حدیث می‌کند:
«وَقَضَیْنا إلی بَنی إسْرائِیلَ فی ا لْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فی ا لْأرْضِ مَرّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً».
می‌فرماید: «از دو کرت فساد در ارض اشارت به قتل امیرالمؤمنین و حسن‌بن علی علیهما السلام است.»
و مراد از «وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً» شهادت حسین علیه السلام می‌باشد.
«فَإذا جاء وَعْدُ اولاهُما» یعنی: وقتی که زمان وفای عهد برسید و هنگام نصرت حسین بن علی علیه السلام فراز آمد. «بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أوْلی بَأسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ»:
«برمی‌انگیزیم بر شما جماعتی از بندگان خود را قبل از قیام قائم که در طلب شما کاوش کنند، شما را به عذابی سخت فرسایش دهند ودیدار نکنند هیچ‌کس از خون‌داران آل محمد را الا آن که در آتش بسوزانند.»
«وَکانَ وَعْداً مَفْعُولًا»
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 4/ 118- 119
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 709
السّدیّ وأبوصالح وابن شهاب، عن ابن عبّاس فی قوله تعالی: «ویُبَشِّر المؤمنین الّذین یعملونَ الصّالحات» «1»
قال: یُبشِّر محمّد بالجنّة علیّاً وجعفراً وعقیلًا وحمزة وفاطمة والحسن والحسین، «الّذین یعملون الصّالحات» قال: الطّاعات.
ابن شهرآشوب، المناقب، 2/ 122
«وَآتِ ذا ا لْقُرْبی حَقَّهُ وَا لْمِسْکِینَ وابْنَ السّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً» [26/ الإسراء/ 17].
عن عبدالرّحمان، عن «2» أبی عبداللَّه علیه السلام قال: لمّا «3» أنزل اللَّه: «فَآتِ «4» ذا الْقُرْبی حَقَّهُ وَا لْمِسْکِینَ»، قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: یا جبرئیل! قد عرفت المسکین، «5» فمن ذوی القربی «5»؟ قال: هم أقاربک، فدعی حسناً وحسیناً وفاطمة؛ فقال: إنّ ربِّی أمرنی أن أعطیکم ممّا «6» أفاء «7» علیَّ، قال: أعطیتکم «8» فدک «9».
العیّاشی، التّفسیر، 2/ 287 رقم 46/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 187؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 415؛ المجلسی، البحار، 29/ 119؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 155- 156؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 391
«وَلَا تَقْتُلُوا ا لنّفْسَ ا لّتی حَرّمَ اللَّهُ إلّابِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلَا یُسْرِف فی ا لْقَتْلِ إنّهُ کانَ مَنصُوراً» [33/ الإسراء/ 17].
__________________________________________________
(1) [الإسراء: 17/ 9، الکهف: 18/ 2]
(2) [فی البحار مکانه: «عن محمّد بن حفص بن عمر، عن ...»]
(3)- [فی الصّافی مکانه: «عن الصّادق علیه السلام: لمّا ...»]
(4)- [فی المطبوع والبحار: «فآت»، وإنّما هذه الآیة: «فآتِ ذا القُرْبی حقّه والمسکین» جاءت فی سورة الرّوم]
(5- 5) [فی الصّافی: «مَنْ ذوی القربی»، وفی البحار: «فمَنْ ذوو القربی»، وفی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فمَنْ ذو القربی»]
(6) [فی البرهان والبحار: «ما»]
(7) [فی الصّافی ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «أفاء اللَّه»]
(8)- [الصّافی: «أعطیکم»]
(9)- [کنز الدّقائق: «فدکاً»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 710
فرات قال: حدّثنی جعفر بن محمّد الفزاریّ معنعناً:
عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله [تعالی. ر]: «ومَن قُتِلَ مظلوماً فقد جعلنا لولیِّه سلطاناً»، قال: الحسین [علیه السلام. أ] «فلا یُسْرِف فی القتل إنّه کان منصوراً»، قال: سمّی اللَّه المهدیّ منصوراً «1» [ر، أ: المنصور] کما سمّی أحمد ومحمّد محموداً «2» وکما سمّی عیسی المسیح [علیهم الصّلاة والسّلام والتّحیّة والإکرام ورحمة اللَّه وبرکاته. ر: علیه السلام].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 240 رقم 324/ عنه: المجلسی، البحار، 51/ 30- 31
عنه [علیّ بن محمّد]، عن صالح، عن الحجّال، عن بعض أصحابه، عن «3» أبی عبداللَّه علیه السلام قال: سألته عن قول اللَّه عزّ وجلّ: «ومَن قُتِلَ «4» مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً فلا یُسْرِف‌فی القتل»، قال: نزلت «5» فی الحسین علیه السلام، لو قتل «6» أهل الأرض به ما کان سرفاً «7».
الکلینی، الرّوضة من الکافی، 8/ 255 رقم 364/ عنه: شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 274؛ الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 191؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان «8»، 2/ 418؛ المجلسی، البحار، 44/ 219؛ البحرانی، العوالم، 17/ 97؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 162؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 403؛ الموسوی الإصفهانی، مکیال المکارم، 1/ 65 رقم 121
عن المعلّی «9» بن خنیس، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: سمعته یقول: من «10» قتل النّفس الّتی
__________________________________________________
(1) [البحار: «المنصور»]
(2)- [البحار: «محمود»]
(3) [فی تأویل الآیات مکانه: «روی الرّجال الثّقات بإسنادهم عن بعض أصحابنا، عن ...»]
(4) [فی المکیال مکانه: «عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی قوله تعالی: ومن قُتِلَ ...»]
(5) [فی الصّافی مکانه: «عن الصّادق علیه السلام: نزلت ...»]
(6)- [زاد فی تأویل الآیات: «ولیّه»]
(7)- [فی تأویل الآیات: «مسرفاً ولیّه القائم علیه السلام»، وفی العوالم: «مسرفاً»]
(8)- [حکاه أیضاً فی البرهان، 2/ 419، ومکیال المکارم، 1/ 65 رقم 127]
(9) [کنز الدّقائق: «معلّی»]
(10)- [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 711
حرّم اللَّه، فقد قتل «1» الحسین فی أهل بیته.
العیّاشی، التّفسیر، 2/ 290 رقم 64/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 418؛ المجلسی، البحار، 44/ 218؛ البحرانی، العوالم، 17/ 99؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 162؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 402
عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: نزلت هذه الآیة فی الحسین علیه السلام: «وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلَا یُسْرِف فِی ا لْقَتْلِ» قاتل الحسین، «إنّهُ کانَ مَنْصُوراً» قال: الحسین علیه السلام.
العیّاشی، التّفسیر، 2/ 290 رقم 65/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 418؛ المجلسی، البحار، 44/ 218؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 163؛ البحرانی، العوالم، 17/ 96؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 403- 404
عن سلام بن المستنیر، عن أبی جعفر علیه السلام فی «2» قوله: «ومَن قُتِلَ مظلوماً فقد جعلنالولیّه سلطاناً فلا یُسرف فی القتل إنّه کانَ منصوراً»، قال: هو الحسین بن علیّ علیه السلام قُتِل «3» مظلوماً ونحن أولیاؤه، والقائم منّا «4» إذا قام «5» منّا طلب «5» بثار «4» الحسین، فیقتل «6» حتّی یقال قد أسرف «7» فی القتل، «8» وقال: [المسیّ «9»] المقتول الحسین علیه السلام وولیّه القائم، والإسراف فی القتل أن یقتل غیر قاتله إنّه کان منصوراً، فإنّه لا یذهب من الدّنیا حتّی ینتصر برجل
__________________________________________________
(1) [نور الثّقلین: «قتلوا»]
(2) [المکیال: «فی تفسیر»]
(3) [فی الینابیع مکانه: «وعن جابر الجعفی وسلام بن المستنیر هما عن الباقر رضی الله عنه فی هذه الآیة قال: إنّ الحسین علیه السلام قُتل ...»]
(4- 4) [الینابیع: «یطلب ثار»]
(5- 5) [فی إثبات الهداة: «أخذ»، وفی نور الثّقلین والعوالم وکنز الدّقائق والمکیال: «طلب»]
(6)- [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة، وأضاف فی الینابیع: «من رضی بقتله»]
(7) [کنز الدّقائق: «أسرفت»]
(8)- [إلی هنا حکاه فی الینابیع عن غایة المرام]
(9)- [لم یرد فی البحار والعوالم والمکیال، وفی البرهان: «الشّی‌ء»، وفی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «النّبیّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 712
من آل «1» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «1»، یملأ الأرض قسطاً وعدلًا کما ملئت «2» جوراً وظلماً «2».
العیّاشی، التّفسیر، 2/ 290 رقم 67/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 3/ 552؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 419؛ المجلسی، البحار، 44/ 218؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 163؛ البحرانی، العوالم، 17/ 96- 97؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 404؛ الموسوی الإصفهانی، مکیال المکارم، 1/ 63- 64؛ مثله القندوزی، ینابیع المودّة، 3/ 243
عن حمران، عن أبی جعفر علیه السلام «3» قال: «4» قلت له: یا ابن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله! زعم ولد الحسن علیه السلام أنّ القائم منهم وأ نّهم أصحاب الأمر، ویزعم ولد ابن الحنفیّة مثل ذلک، فقال: رحم اللَّه عمِّی الحسن علیه السلام، «5» لقد غمد الحسن علیه السلام «5» أربعین ألف سیف حین أصیب أمیر المؤمنین علیه السلام، وأسلمها إلی معاویة، ومحمّد بن علیّ سبعین ألف سیف قاتله، «6» لو خطر علیهم خطر «6» ما خرجوا منها حتّی یموتوا جمیعاً، وخرج الحسین صلوات اللَّه علیه، فعرض نفسه علی اللَّه فی سبعین رجلًا من أحقّ بدمه منّا، نحن واللَّه أصحاب الأمر، وفینا القائم، ومنّا السّفّاح والمنصور، و «4» قد قال اللَّه: «ومن قُتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً»، نحن أولیاء الحسین بن علیّ علیهما السلام «7» وعلی دینه.
العیّاشی، التّفسیر، 2/ 291 رقم 69/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 419؛ المجلسی، البحار، 29/ 452- 453؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 163؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 404
وحدّثنی محمّد بن الحسن «8» بن أحمد، عن محمّد بن الحسن الصّفّار، عن العبّاس بن
__________________________________________________
(1- 1) [البرهان: «الرّسول صلی الله علیه و آله و سلم»]
(2- 2) [فی البرهان والمکیال: «ظلماً وجوراً»]
(3) [زاد فی کنز الدّقائق: «أ نّه»]
(4- 4) [لم یرد فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(5- 5) [فی البرهان: «لقد عمل»، وفی البحار: «لقد عمد الحسن»]
(6- 6) [فی البرهان: «لو حظر علیهم حظراً»، وفی البحار: «لو حظر علیهم حظیرة»]
(7) [إلی هنا حکاه عنه فی کنز الدّقائق]
(8) [البرهان: «الحسین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 713
معروف، عن محمّد بن سنان، عن رجل قال: سألت عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی «1» قوله تعالی: «ومَن قُتِلَ مظلوماً فقد جعلنا لِوَلیِّه سُلطاناً فلا یُسْرِف فی القَتْلِ إنّه کانَ منصوراً»، قال:
ذلک قائم آل محمّد، یخرج فیقتل بدم الحسین علیه السلام «2»، فلو قتل أهل الأرض لم یکن مسرفاً «3»، وقوله: «فلا یُسرف فی القتل» لم یکن «4» لیصنع شیئاً یکون «5» سرفاً، ثمّ «5» قال أبو عبداللَّه علیه السلام: یقتل واللَّه ذراری قتلة الحسین علیه السلام بفعال آبائها.
ابن قولویه، کامل الزّیارات،/ 63/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 3/ 530؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 418؛ المجلسی، البحار، 45/ 298؛ الموسوی الإصفهانی، مکیال المکارم، 1/ 458
أخبرنی به جماعة، عن التّلعکبریّ، عن أحمد بن علیّ الرّازی، عن محمّد بن إسحاق المقریّ، عن علیّ بن العبّاس المقانعیّ، عن بکّار بن أحمد، عن الحسن بن الحسین، عن سفیان الجریری، عن الفضیل «6» بن الزّبیر (قال): سمعت زید بن علیّ علیه السلام یقول: هذا «7» المنتظر من ولد الحسین بن علیّ فی ذرِّیّة الحسین وفی عقب الحسین علیه السلام، وهو المظلوم الّذی قال اللَّه تعالی: «ومَن قُتِلَ مظلوماً فقد جعلنا لولیِّه سلطاناً»، قال: ولیّه رجل من ذرّیّته من عقبه، ثمّ قرأ: «وجعلها کلمة باقیة فی عقبه» سلطاناً «فلا یُسْرِف فی القَتْل» قال: سلطانه حجّته علی جمیع من خلق اللَّه تعالی حتّی یکون له الحجّة علی النّاس ولا یکون لأحد علیه حجّة.
الطّوسی، کتاب الغیبة،/ 115/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 3/ 504- 505؛ المجلسی، البحار، 51/ 35
__________________________________________________
(1) [فی المکیال مکانه: «ابن قولویه بإسناده عن الصّادق علیه السلام فی ...»]
(2) [فی البحار والمکیال: «الحسین بن علیّ علیهما السلام»]
(3) [البحار: «سرفاً»]
(4)- [فی البرهان: «أی لم یکن»، وفی المکیال: «لم یکن له»]
(5- 5) [فی إثبات الهداة: «سرفاً، نعم»، وفی البرهان: «مسرفاً ثمّ»]
(6) [إثبات الهداة: «الفضل»]
(7)- [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 714
ولقول اللَّه تعالی: «وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»، فکان علیّ بن الحسین بدم أبیه أولی، وبالقیام به أحری.
ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 47
علیّ بن إبراهیم- رحمه الله- عن أبیه، عن عثمان بن سعید، عن المفضّل بن صالح، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «ومن قُتِلَ مظلوماً فقد جعلنا لولیِّه سلطاناً فلا یسرف فی القتل إنّه کانَ مَنْصُوراً»، قال: نزلت فی قتل الحسین علیه السلام «1» أی ولیّ الحسین کان منصوراً.
المعنی: أنّ الحسین علیه السلام قُتل مظلوماً، واللَّه تعالی قد جعل لولیّه وهو القائم علیه السلام السّلطان والقدرة علی أعدائه إذا قام بأمر اللَّه، فلو قتل منهم مهما قتل لم یکن فی ذلک مسرفاً لأنّه کان منصوراً من عند اللَّه علی أعدائه.
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 273- 274/ مثله السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 418
وقوله تعالی: «وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلَا یُسْرِف فِی ا لْقَتْلِ إنّهُ کانَ مَنْصُوراً»، نزل فی الحسین والمهدیّ علیهما السلام. «2»
القندوزی، ینابیع المودّة، 3/ 243 رقم 26
__________________________________________________
(1) [إلی هنا حکاه فی البرهان]
(2)- و همچنان خدای می‌فرماید: «وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً». لاجرم علی بن الحسین علیهما السلام در خون‌خواهی پدر و ایستادن به جای پدر اولی و احری از دیگر کس است.
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 1/ 112
و همچنان در کتاب «عوالم» به اسناد معتبره مسطور است راوی می‌گوید: از ابوعبداللَّه علیه السلام از تفسیر این آیه مبارکه سؤال کردم:
«وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فی الْقَتْلِ».
خداوند می‌فرماید: «آن کس که مظلوم کشته شد، ولی خون اورا سلطنت عطا کرده‌ایم تا خون‌خواهی کند.»
قال أبو عبداللَّه: «ذلک قائم آل محمّد، یخرج فیقتل بدم الحسین بن علیّ، فلو قتل أهل الأرض لم یکن
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 715
«أُوْلئِکَ ا لّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إلی رَبِّهِمُ ا لْوَسِیلَةَ أ یُّهُمْ أقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخافُونَ‌عَذابَهُ إنّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً» [57/ الإسراء: 17].
أخبرنا محمّد بن عبداللَّه بن أحمد، [قال: أخبرنا] محمّد بن أحمد بن محمّد، قال: حدّثنا عبدالعزیز بن یحیی بن أحمد، قال: حدّثنی أحمد بن عمّار، قال: حدّثنا الحمانیّ، قال: حدّثنا
__________________________________________________
- مسرفاً، وقوله تعالی: «فَلا یُسْرِفْ فی الْقَتْلِ» لم یکن شیئاً یکون سرفاً. ثمّ قال أبو عبداللَّه: یقتل واللَّه ذراری قتلة الحسین بفعال آبائها.»
ابو عبداللَّه علیه السلام می‌فرماید: «خون‌خواه آل محمد و ولی دم حسین علیه السلام قائم آل محمد است. گاهی که خروج می‌کند ذریه قاتلان حسین را با تیغ درمی‌گذراند، اگر مردم روی زمین را به جمله گردن زند اسراف در قتل‌نکرده باشد، واین که خداوند می‌فرماید: «فلا یسرف فی القتل»، اسرافی در قتل ذریه قاتلان حسین واقع نتواند شد، چه آفرینش جمله با خون بهای حسین به یک میزان می‌رود.»
آن‌گاه ابوعبداللَّه علیه السلام فرمود: «سوگند با خدای قائم آل محمد با تیغ درمی‌گذراند ذریه قتله حسین را به کیفر کردار پدران ایشان.»
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 4/ 119- 120
و نیز این آیه مبارکه مأول به شهادت آن حضرت است. قال اللَّه تبارک وتعالی: «وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فی الْقَتْلِ إنّهُ کانَ مَنْصُوراً».
می‌فرماید: «آن‌کس که مظلوم کشته شد، از برای ولی او در طلب خون او قوت و سلطنت عطا کرده‌ایم؛ او را نصرت داده‌ایم و منصور داشته‌ایم. باید در قتل اسراف نکند؛ یعنی غیر قاتل کس را نکشد.
در تفسیر «عیاشی» سند به جابر منتهی می‌شود که ازابوجعفر علیه السلام حدیث می‌کند:
قال: «هذه الآیة فی الحسین علیه السلام. قال: هو الحسین بن علیّ علیهما السلام قُتل مظلوماً، ونحن أولیاؤه، والقائم منّا إذا قام منّا طلب بثار الحسین فیقتل حتی یقال قد أسرف فی القتل، وقال: المقتول الحسین وولیّه القائم، والإسراف فی القتل أن یقتل غیر قاتله، إنّه کان منصوراً فإنّه لا یذهب من الدّنیا حتّی تنتصر برجل من آل رسول اللَّه یملأ الأرض قسطاً وعدلًا کما ملئت جوراً وظلماً.»
فرمود: «این آیه مبارکه در حق حسین فرود شد که مظلوم مقتول گشت و ماییم اولیای او و قائم ما نیز ولی دم اوست. گاهی که در طلب خون حسین علیه السلام خروج کند، چندان از مردم بکشد که گویند اسراف در قتل فرمود. حسین علیه السلام و ولی او قائم آل محمد فرمایند که اسراف در قتل آن است که کس جز قاتل را بکشد. همانا حسین منصور است و از جهان بیرون نشود تا از قائم آل محمد در ثار خویش انتصار جوید و او جهان را از عدل انباشته کند چنان که از جور انباشته بود.»
در کتاب «کافی» از صادق آل محمد مروی است که این خبر در حق حسین علیه السلام فرود شد، می‌فرماید:
«لو قتل أهل الأرض به ما کان سرفاً.»
یعنی: «اگر بکشد قائم آل محمد که ولی دم آن حضرت است، همه مردم روی زمین را، به خون حسین اسراف نکرده باشد.»
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 1/ 268- 269
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 716
علیّ بن مسهر، قال: حدّثنا علیّ بن بذیمة:
عن عکرمة فی قوله: «أولئک الّذینَ یدعون یبتغون إلی ربِّهِم الوسیلة»، قال: هم النّبیّ وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 446 رقم 474
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتابَهُمْ وَلَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا» [71/ الإسراء/ 17].
عنه [البرقی]، عن أبیه، عن النّضر بن سوید، عن ابن مسکان، عن یعقوب بن شعیب، قال: قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام «یومَ نَدْعُو کلَّ أُناسٍ بإمامِهِم»، «1» فقال: ندعو «1» کلّ قرن من هذه الامّة بإمامهم، قلت: فیجی‌ء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی قرنه، وعلیّ علیه السلام فی قرنه، والحسن علیه السلام فی قرنه، والحسین علیه السلام فی قرنه، وکلّ إمام فی قرنه الّذی هلک بین أظهرهم؟
قال: نعم.
البرقی، المحاسن،/ 109 رقم 44/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 429؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 190؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 455
أخبرنا أحمد بن إدریس، قال: حدّثنا «2» أحمد بن محمّد «2» بن عیسی، «3» عن الحسین بن سعید، عن حمّاد بن عیسی «3»، «4» عن ربعی بن عبداللَّه «4»، عن الفضیل بن یسار، عن أبی جعفر علیه السلام «5» فی قول اللَّه «5» تعالی: «یومَ نَدْعُوا کلَّ أُناسٍ بإمامِهِم»، قال «6»: یجی‌ء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی فرقة «7»، وعلیّ فی فرقة «7»، والحسن فی فرقة «7»، والحسین فی فرقة «7»، وکلّ من
__________________________________________________
(1- 1) [فی البرهان: «قال: یدعو»، وفی نور الثّقلین: «فقال: یدعو»]
(2- 2) [لم یرد فی البحار]
(3- 3) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(4- 4) [لم یرد فی البرهان]
(5- 5) [البرهان: «قوله»]
(6)- [فی الصّافی مکانه: «عن الباقر علیه السلام فی هذه الآیة قال ...»]
(7) [فی الصّافی والبرهان والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «قومه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 717
مات بین «1» ظهرانی قوم جاؤوا معه.
القمی، التّفسیر، 1/ 413 (ط. بیروت)/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 206؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 429؛ المجلسی، البحار، 24/ 265؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 192؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 7/ 457
عن الفضیل قال: سألتُ أبا جعفر علیه السلام عن قول اللَّه: «یومَ نَدْعُو کلَّ أُناسٍ بإمامِهِم»، قال: یجی‌ء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی قومه، وعلیّ فی قومه، والحسن فی قومه، والحسین علیه السلام فی قومه، وکلّ مَنْ ماتَ بین ظهرانیّ «2» إمام جاء معه «2».
العیّاشی، التّفسیر، 2/ 302 رقم 114/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 430
وعنه [جعفر بن محمّد] علیه السلام أ نّه قال فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُناسٍ بِإمامِهِمْ»، فقال: بمَن کانوا یأتمّون به فی الدّنیا، یُدعی علیّ علیه السلام بالقرن الّذی کان فیه، والحسن بالقرن الّذی کان فیه، والحسین بالقرن الّذی کان فیه، وعدّد الأئمّة، ثمّ قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: مَنْ مات لا یعرف إمام دهره مات میتةً جاهلیّة.
القاضی النّعمان، دعائم الإسلام، 1/ 27
یوسف القطّان فی تفسیره، عن شعبة، عن قتادة، «3» عن سعید بن جبیر «3»، عن ابن عبّاس فی قوله تعالی: «یومَ نَدْعُو کلَّ أُناسٍ بإمامِهِم»، قال: إذا کان یوم القیامة دعا اللَّه أئمّة الهدی ومصابیح الدّجی وأعلام التّقی أمیر المؤمنین والحسن والحسین، ثمّ قال لهم:
جوزوا «4» الصِّراط أنتم وشیعتکم وادخلوا الجنّة بغیر حساب، ثمّ یدعو أئمّة الفسق، «1»
__________________________________________________
(1) [البرهان: «فی»]
(2- 2) [البرهان: «أمّة فهو إمامهم»]
(3- 3) [لم یرد فی البرهان]
(4) [زاد فی البرهان: «علی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 718
«1» وإنّ واللَّه «1» یزید منهم، فیقال له: خذ بید شیعتک «2» إلی النّار بغیر حساب.
ابن شهرآشوب، المناقب، 3/ 65/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 431؛ المجلسی، البحار، 38/ 154
وعنه [محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب «3»]، عن موسی بن سعدان، عن عبداللَّه بن القاسم، عن الحسین بن أحمد المعروف بالمنقریّ، عن یونس بن ظبیان، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال:
إنّ الّذی یلی حساب النّاس قبل یوم القیامة الحسین بن علیّ علیه السلام، فأمّا یوم القیامة فإنّما هو بعث إلی الجنّة وبعث إلی النّار.
حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدّرجات،/ 27/ مثله الإسترابادی، الرّجعة،/ 59؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 409؛ المجلسی، البحار، 53/ 43
__________________________________________________
(1- 1) [فی البرهان: «وإنّ اللَّه»، وفی البحار: «قال: واللَّه»]
(2)- [زاد فی البرهان: «وانطلقوا»]
(3) [فی البرهان والبحار مکانه: «سعد، عن ابن أبی الخطّاب ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 719

الإمام فی تأویل سورة الکهف‌

«وَأمّا ا لْغُلَامُ فَکانَ أبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا أن یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَکُفْراً* فَأرَدْنا أن یُبْدِلَهُمارَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَأقْرَبَ رُحْماً* وَأمّا ا لْجِدارُ فَکانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فی ا لْمَدِینَةِ وَکانَ‌تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُما وَکانَ أبُوهُما صالِحاً فَأرادَ رَبُّکَ أن یَبْلُغا أشُدّهُما وَیَسْتَخْرِجا کَنْزَهُما رَحْمَةً مِن‌رَبِّکَ وَما فَعَلْتُهُ عَنْ أمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِع عَلَیْهِ صَبْراً» [80- 82/ الکهف/ 18].
عن عبدالرّحمان بن سیابة، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: إنّ موسی صعد المنبر وکان منبره ثلاث مراق «1»، فحدّث نفسه أنّ اللَّه لم یخلق خلقاً أعلَم منه؛ فأتاه جبرئیل، فقال له: إنّک قد ابتلیت فانزل «2» فإنّ فی الأرض مَنْ هو أعلَم منک فاطلبه، «3» فأرسل إلی یوشع «3» إنِّی قد ابتلیت فاصنع لنا زاداً وانطلق بنا، واشتری «4» حوتاً [من حیتان الحیّة]، فخرج «5» بآذربیجان؛ ثمّ شواه، ثمّ حمله فی مکتل، ثمّ انطلقا یمشیان «6» فی ساحل البحر، والنّبیّ إذا «7» أمر أن یذهب إلی «7» مکان لم یعی أبداً حتّی یجوز ذلک الوقت، قال: فبینما هما یمشیان «6» انتهیا «8» إلی شیخ مستلقی «9» معه عصاة موضوعة إلی جانبه وعلیه کساء إذا قنّع رأسه خرجت رجلاه وإذا غطّی رجلیه خرج رأسه، قال: فقام موسی یصلِّی وقال لیوشع:
احفظ علیّ، قال: فقطرت قطرة «10» من السّماء «10» فی المکتل، فاضطرب «11» الحوت، ثمّ جعل «1»
__________________________________________________
(1) [البرهان: «مرقاة»]
(2) [نور الثّقلین: «وأنزله»]
(3- 3) [البرهان: «فأقبل إلی یوشع بن نون»]
(4) [فی البرهان: «اشتر»، وفی البحار: «فاشتری»]
(5)- [نور الثّقلین: «فأخرج»]
(6- 6) [لم یرد فی نور الثّقلین]
(7- 7) [فی البرهان والبحار: «مرّ فی»]
(8) [فی البرهان: «وانتهیا»، وفی البحار: «حتّی انتهیا»، وفی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فانتهیا»]
(9)- [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «مستلق»]
(10- 10) [لم یرد فی نور الثّقلین، وفی البرهان وکنز الدّقائق: «من الماء»]
(11)- [البرهان: «فاضطربت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 720
«1» یثب من «1» المکتل إلی البحر «2»، قال: وهو قوله: «وَاتّخَذَ سَبِیلَهُ فی البَحْرِ سَرْباً» قال: ثمّ إنّه جاء طیر، فوقع علی ساحل البحر، ثمّ أدخل منقاره، فقال: یا موسی! ما اتّخذت «3» من علم ربّک ما حمل ظهر منقاری من جمیع البحر، قال: ثمّ قام یمشی «4»، فتبعه یوشع.
قال موسی «5»: وقد «6» نسی الزّبیل «6» یوشع، قال «7»: وإنّما أعیی «5» حیث جاز «8» الوقت فیه، فقال: «آتنا غدائنا لقد لقینا من سفرنا هذا نصباً»، إلی قوله: «فی البحر عجبا»، قال:
فرجع موسی یقفی «9» أثره حتّی انتهی «10» إلیه وهو علی حاله مستلق «11»، فقال له موسی: السّلام علیک، «12» فقال: وعلیک السّلام «12» یا عالم بنی إسرائیل، قال: ثمّ وثب فأخذ عصاه بیده، قال: فقال له موسی: إنّی قد أمرت أن أتّبعک علی أن تعلِّمنی ممّا عُلِّمت رشداً، فقال: کما قصّ علیکم «إنّک لن تستطیع معی صبراً».
قال: فانطلقا حتّی انتهیا إلی معبر، فلمّا نظر إلیهم أهل المعبر، فقالوا: واللَّه لا نأخذ من هؤلاء أجراً، الیوم نحملهم «13»، فلمّا ذهب السّفینة کثرة «14» الماء خرقها، قال له موسی کما أخبرتم، ثمّ قال «15»: «أ لَمْ أقُلْ إنّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً قالَ لَاتؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ وَلَا
__________________________________________________
(1- 1) [فی البرهان: «ینتفی»، وفی البحار: «یجرّ»]
(2)- [لم یرد فی نور الثّقلین]
(3) [فی البحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «أخذت»]
(4) [البحار: «فمشی»]
(5- 5) [البحار: «لمّا أعیا»]
(6- 6) هو الزّنبیل ویقال له المکتل أیضاً [فی البرهان: «عیی الذّبیل»]
(7)- [لم یرد فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(8)- [نور الثّقلین: «جاوز»]
(9) [فی البرهان: «یقتفی»، وفی البحار: «یقتصّ»، وفی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «یقصّ»]
(10)- [البرهان: «ینتهی»]
(11)- [البرهان: «مستلقی»]
(12- 12) [لم یرد فی‌البرهان، وفی نور الثّقلین: «فقال: السّلام علیک»]
(13) [فی البرهان ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فحمل علیهم»]
(14)- [البحار: «وسط»]
(15) [زاد فی کنز الدّقائق: «له»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 721
تُرْهِقْنِی مِنْ أمْرِی عُسْراً».
قال: وخرجا علی ساحل البحر فإذا غلام یلعب مع غلمان علیه قمیص حریر أخضر فی اذنیه درّتان «1»، فتورکه العالم، فذبحه، فقال له موسی: «أقَتَلْتَ نَفْساً زَکِیّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْجِئْتَ شَیْئاً نُکْراً» قال: «فَانطَلَقا حَتّی إذا أتَیا أهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأبَوا أن یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدَا فِیها جِداراً یُرِیدُ أن یَنقَضَّ فَأقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاتّخَذْتَ عَلَیْهِ أجْراً» «2»
خبزاً نأکله فقد جعنا، قال: وهی قریة علی ساحل البحر «3» یقال لها: ناصرة، وبها تسمّی «4» النّصاری نصاری، فلم یضیِّفوهما ولا یضیِّفون «5» بعدهما أحداً حتّی تقوم السّاعة.
وکان مَثَل السّفینة «2» فیکم وفینا ترک الحسین «6» البیعة لمعاویة، وکان مثل الغلام فیکم قول الحسین «7» بن علیّ لعبداللَّه بن علیّ: لعنک اللَّه من کافر، فقال له: قد قتلته یا أبا محمّد وکان مثل الجدار فیکم علیّ والحسن والحسین.
العیّاشی، التّفسیر، 2/ 332- 333/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 476- 477؛ المجلسی، البحار، 13/ 306- 307؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 277- 278؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 8/ 119- 120
__________________________________________________
(1) [البرهان: «درّتان أخضر»]
(2- 2) [البرهان: «قال: ونحن مثل»]
(3) [لم یرد فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(4)- [فی نور الثّقللین وکنز الدّقائق: «سمِّی»]
(5) [نور الثّقلین: «لم یضیِّفوا»]
(6) [البرهان: «الحسن»]
(7) [فی البرهان والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «الحسن»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 722

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة مریم‌

«کهیعص» [1/ مریم/ 19].
حدّثنا محمّد بن علیّ بن محمّد بن حاتم النّوفلیّ المعروف بالکرمانیّ، قال: حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن عیسی الوشّاء البغدادیّ، قال: حدّثنا أحمد بن طاهر القمّی قال: حدّثنا محمّد بن بحر بن سهل الشّیبانیّ، قال: حدّثنا أحمد بن مسرور، عن سعد «1» بن عبداللَّه القمی «2» قال: کنت إمرءاً لهجاً بجمع الکتب المشتملة علی غوامض العلوم ودقائقها، کلفاً «3» باستظهار ما یصحّ لی «4» من حقائقها، مغرماً بحفظ مشتبهها ومستغلقها، شحیحاً علی ما أظفر به من معضلاتها «5» ومشکلاتها، متعصّباً لمذهب الإمامیّة، راغباً عن الأمن والسّلامة فی انتظار التّنازع والتّخاصم والتّعدّی إلی التّباغض والتّشاتم، معیباً للفرق ذوی الخلاف، کاشفاً «6» عن مثالب أئمّتهم، هتّاکاً لحجب قادتهم، إلی أن بلیت بأشدّ النّواصب منازعة، وأطولهم مخاصمة، وأکثرهم «7» جدلًا، وأشنعهم «7» سؤالًا، وأثبتهم علی الباطل قدماً.
فقال ذات یوم- وأنا اناظره-: تبّاً لک «8» ولأصحابک یا سعد إنّکم معاشر «8» الرّافضة تقصدون علی «9» المهاجرین والأنصار بالطّعن علیهما، وتجحدون من رسول اللَّه ولایتهما وإمامتهما، هذا الصّدّیق الّذی فاق جمیع الصّحابة بشرف سابقته، أما علمتم أنّ رسول
__________________________________________________
(1) [فی دلائل الإمامة مکانه: «وأخبرنی أبو القاسم عبدالباقی بن یزداد بن عبداللَّه البزّاز، قال: حدّثنا أبو محمّد عبداللَّه بن محمّد الثّعالبیّ قراءة فی یوم الجمعة مستهل رجب سنة سبعین وثلاثمائة، قال: أخبرنا أبو علیّ أحمد بن محمّد بن یحیی العطّار عن سعد ...»]
(2) (2****) [البرهان: فی حدیث له مع أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکریّ علیهما السلام»]
(3)- [دلائل الإمامة: «کلّها»]
(4) [لم یرد فی دلائل الإمامة والبحار]
(5) [فی دلائل الإمامة والبحار: «معاضلها»]
(6) [دلائل الإمامة: «کشافاً»]
(7- 7) [دلائل الإمامة: «جدالًا وأقشعهم»]
(8- 8) [دلائل الإمامة: «یا سعد ولأصحابک إنّکم معشر»]
(9) [لم یرد فی دلائل الإمامة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 723
اللَّه «1» ما أخرجه مع نفسه إلی الغار إلّاعلماً منه أنّ «2» الخلافة له من بعده وأ نّه هو المقلّد لأمر «3» التّأویل والملقی إلیه أزمّة الامّة، وعلیه المعوّل فی شعب الصّدع، ولمّ الشّعث، وسدّ الخلل، وإقامة الحدود، «4» وتسریب الجیوش لفتح بلاد الشّرک «4»، وکما «5» أشفق علی نبوّته أشفق علی خلافته، إذ لیس من حکم الاستتار والتّواری أن یروم الهارب من الشّرّ «6» مساعدة إلی مکان یستخفی فیه، ولمّا رأینا النّبیّ متوجِّهاً إلی الانجحار «7» ولم تکن الحال توجب استدعاء المساعدة من أحد، استبان لنا قصد رسول اللَّه بأبی بکر للغار «8» للعلّة الّتی شرحناها، وإنّما أبات علیّاً علی فراشه لما لم یکن «9» یکترث به، ولم یحفل به لاستثقاله «9»، ولعلمه بأ نّه إن قتل لم یتعذّر علیه نصب غیره مکانه للخطوب الّتی کان یصلح لها.
قال سعد: فأوردت علیه أجوبة شتّی، فما زال یعقّب «10» کلّ واحد منها «11» بالنّقض والرّدّ علیَّ، ثمّ قال: یا سعد! ودونکها أخری بمثلها «12» تخطم أنوف «12» الرّوافض، ألستم تزعمون أنّ الصّدّیق المبرّأ من دنس الشّکوک «13» والفاروق المحامی عن بیضة الإسلام کانا یسرّان النّفاق، واستدللتم بلیلة العقبة، أخبرنی عن الصّدّیق والفاروق أسلما طوعاً أو کرهاً؟ قال سعد: فاحتلت لدفع هذه المسألة عنّی خوفاً من الإلزام وحذراً من أنِّی إن
__________________________________________________
(1) [دلائل الإمامة: «الرّسول»]
(2)- [فی دلائل الإمامة والبحار: «بأنّ»]
(3) [دلائل الإمامة: «أمر»]
(4- 4) [دلائل الإمامة: «وتسویة الجیوش لفتح بلاد الکفر»]
(5)- [فی دلائل الإمامة والبحار: «فکما»]
(6) [البحار: «الشّی‌ء»]
(7) [دلائل الإمامة: «الأحجار»]
(8) [فی دلائل الإمامة والبحار: «إلی الغار»]
(9- 9) [فی دلائل الإمامة: «یکترث له ولم یحفل به لاستثقاله إیّاه»، وفی البحار: «لیکترث له ولم یحفل به لاستثقاله له»]
(10) [فی دلائل الإمامة والبحار: «یقصد»]
(11)- [لم یرد فی دلائل الإمامة]
(12- 12) [فی دلائل الإمامة: «تحطم آناف»، وفی البحار: «تخطف آناف»]
(13) [دلائل الإمامة: «الشّرک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 724
أقررت «1» له بطوعهما للإسلام «1» احتجّ بأنّ بدء النّفاق ونشؤه فی القلب لا یکون إلّاعند هبوب روائح القهر والغلبة، وإظهار البأس الشّدید فی حمل المرء علی من لیس ینقاد إلیه «2» قلبه نحو قول اللَّه تعالی: «فلمّا رأوا بأسنا قالوا آمنّا باللَّه وحده وکفرنا بما کنّا به مشرکین* فلم یک ینفعهم إیمانهم لمّا رأوا بأسنا» «3»
، وإن قلت: أسلما کرهاً کان یقصدنی بالطّعن إذ «4» لم تکن ثمّة سیوف منتضاة کانت تریهما البأس «4».
قال سعد: فصدرت عنه مزورّاً قد انتفخت أحشائی من الغضب، وتقطّع کبدی من الکرب، وکنت قد اتّخذت طوماراً وأثبتُّ فیه نیّفاً وأربعین مسألة من صعاب المسائل «5» لم أجد لها مجیباً علی أن أسأل «6» عنها خبیر «6» أهل بلدی أحمد بن إسحاق صاحب مولانا أبی محمّد علیه السلام، فارتحلت خلفه وقد کان «7» خرج قاصداً نحو مولانا «7» بسرّ من رأی، فلحقته فی بعض «8» المنازل، فلمّا تصافحنا قال: بخیر «8» لحاقک بی، قلت: الشّوق ثمّ العادة فی أسئلة، قال: قد تکافینا «9» علی هذه الخطّة الواحدة، فقد برّح بی القرم «10» إلی لقاء مولانا أبی محمّد علیه السلام، وأنا «11» أرید أن أسأله عن معاضل فی التّأویل ومشاکل فی «12» التّنزیل. فدونکها الصّحبة المبارکة، فإنّها تقف بک علی ضفّة بحر لا تنقضی عجائبه، ولا تفنی‌غرائبه، وهو إمامنا.
__________________________________________________
(1- 1) [فی دلائل الإمامة: «له بطوعهما فی الإسلام»، وفی البحار: «لهما بطواعیتهما للإسلام»]
(2) [فی دلائل الإمامة والبحار: «له»]
(3)- غافر: 4/ 84- 85.
(4- 4) [فی دلائل الإمامة: «لم یکن ثمّة سیوف منتضاة کانت تراها النّاس»، وفی البحار: «لم یکن ثمّ سیوف منتضاة کانت تریهم البأس»]
(5) [أضاف فی دلائل الإمامة: «الّتی»]
(6- 6) [فی دلائل الإمامة: «عنها خیر»، وفی البحار: «فیها خیر»]
(7- 7) [دلائل الإمامة: «خرجاً قاصداً نحو مولای»]
(8- 8) [فی دلائل الإمامة والبحار: «المناهل، فلمّا تصافحنا قال: لخیر»]
(9) [البحار: «تکافأنا»]
(10)- [دلائل الإمامة: «الشّوق»]
(11) [لم یرد فی دلائل الإمامة والبحار]
(12)- [دلائل الإمامة: «من»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 725
فوردنا سرّ من رأی، فانتهینا منها «1» إلی باب سیِّدنا فاستأذنّا، فخرج علینا «2» الآذن بالدّخول علیه وکان علی عاتق أحمد بن إسحاق جراب قد غطّاه بکساء طبریّ فیه «3» مائة وستّون «3» صرّة من الدّنانیر والدّراهم، علی کلّ صرّة منها «1» ختم صاحبها.
قال سعد: فما شبّهت «4» وجه مولانا أبی محمّد «4» علیه السلام حین غشینا نور وجهه إلّاببدر قد استوفی من لیالیه أربعاً بعد عشر، وعلی فخذه الأیمن غلام یناسب المشتری فی الخلقة والمنظر، علی رأسه فرق بین وفرتین کأ نّه ألف بین واوین، وبین یدی مولانا رمّانة ذهبیّة تلمع بدائع نقوشها وسط غرائب الفصوص المرکّبة علیها، قد کان أهداها إلیه بعض رؤساء أهل البصرة، وبیده قلم إذا أراد أن یسطر به علی البیاض شیئاً «5» قبض الغلام علی أصابعه، فکان «6» مولانا یدحرج الرّمّانة بین یدیه ویشغله بردّها «7» کیلا یصدّه عن کتابة «7» ما أراد، فسلّمنا علیه، فألطف فی الجواب وأومأ إلینا بالجلوس، فلمّا فرغ من کتابة البیاض الّذی کان بیده، أخرج أحمد بن إسحاق جرابه من طیّ کسائه فوضعه بین «8» یدیه، فنظر الهادیّ «8» علیه السلام إلی الغلام وقال له «1»: یا بنیّ! فضّ الخاتم عن هدایا شیعتک وموالیک، فقال: یا مولای! أیجوز أن أمدّ یداً طاهرة إلی هدایا نجسة وأموال رجسة قد شیب أحلّها بأحرمها؟ فقال مولای «9»: یا ابن إسحاق! استخرج ما فی الجراب لیمیّز «10» ما بین الحلال والحرام منها «10»، فأوّل صرّة بدأ أحمد «1» بإخراجها، قال «11» الغلام: «هذه لفلان
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی دلائل الإمامة]
(2)- [فی دلائل الإمامة والبحار: «إلینا»]
(3- 3) [فی دلائل الإمامة والبحار: «ستّون ومائة»]
(4- 4) [فی دلائل الإمامة والبحار: «مولانا أبا محمّد»]
(5) [لم یرد فی دلائل الإمامة والبحار]
(6) [دلائل الإمامة: «وکان»]
(7- 7) [فی دلائل الإمامة: «لئلّا یصدّه عن کتب»، وفی البحار: «لئلّا یصدّه عن کتبة»]
(8- 8) [دلائل الإمامة: «یدی مولانا فنظر أبو محمّد»]
(9) [دلائل الإمامة: «مولانا»]
(10- 10) [فی دلائل الإمامة: «بین الأحلّ منها والأحرم»، وفی البحار: «ما بین الأحلّ والأحرم منها»]
(11) [البحار: «فقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 726
ابن فلان، من محلّة کذا بقمّ، یشتمل «1» علی اثنین وستّین دیناراً، فیها من ثمن «2» حجیرة باعها صاحبها وکانت إرثاً له «3» عن أبیه «3» خمسة «2» وأربعون دیناراً، ومن أثمان تسعة أثواب أربعة عشر دیناراً، وفیها من اجرة الحوانیت «4» ثلاثة دنانیر»، فقال مولانا: صدقت یا بنیّ، دلّ الرّجل علی الحرام منها، فقال علیه السلام: « «5» فتّش عن دینار رازی «5» السّکّة، تاریخه سنة کذا، قد انطمس من «6» نصف إحدی صفحتیه نقشه، وقراضة آملیّة «6» وزنها ربع دینار، والعلّة فی تحریمها أنّ صاحب هذه الصّرّة «7» وزن فی شهر کذا «8» من سنة کذا «8» علی حائک من جیرانه من الغزل منّاً وربع منّ «9» فأتت علی ذلک مدّة «10» وفی انتهائها قیّض لذلک الغزل سارق «10»، فأخبر به الحائک صاحبه، فکذّبه واستردّ منه بدل ذلک منّاً ونصف منٍّ «9» غزلًا أدقّ ممّا کان «11» دفعه إلیه واتّخذ من ذلک ثوباً، کان هذا الدّینار مع القراضة ثمنه»، فلمّا فتح رأس «9» الصّرّة صادف «12» رقعة فی وسط الدّنانیر «12» باسم من أخبر عنه وبمقدارها علی حسب ما قال، واستخرج الدّینار والقراضة بتلک العلامة.
ثمّ أخرج صرّة أخری، فقال الغلام: «هذه لفلان ابن فلان، من محلّة کذا بقم تشتمل علی خمسین دیناراً لا یحلُّ لنا لمسها «13»». قال: وکیف ذاک «14»؟ قال: «لأ نّها من ثمن حنطة
__________________________________________________
(1) [فی دلائل الإمامة والبحار: «تشتمل»]
(2- 2) [دلائل الإمامة: «حجرة باعها وکانت إرثاً له عن أبیه خمس»]
(3- 3) [البحار: «من أخیه»]
(4) [البحار: «حوانیت»]
(5- 5) [دلائل الإمامة: «وفتّش عن دینار داری»]
(6- 6) [دلائل الإمامة: «إحدی صفحتیه نصف نقشه وقراضة أصلیّة»]
(7) [فی دلائل الإمامة والبحار: «الجملة»]
(8- 8) [لم یرد فی دلائل الإمامة]
(9) [لم یرد فی دلائل الإمامة]
(10- 10) [البحار: «قیّض فی انتهائها لذلک الغزل سارقاً»]
(11) [دلائل الإمامة: «قد کان قد»]
(12- 12) [دلائل الإمامة: «فی وسط الدّنانیر رقعة»]
(13) [البحار: «مسّها»]
(14) [دلائل الإمامة: «ذلک»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 727
حاف صاحبها علی أکّاره فی المقاسمة، وذلک أ نّه قبض حصّته منها بکیل واف «1» وکان ما حصّ الأکّار «1» بکیل بخس»، فقال مولانا: صدقت یا بنیّ.
ثمّ قال: یا أحمد «2» بن إسحاق! احملها بأجمعها لتردّها أو توصی بردِّها علی أربابها فلا حاجة لنا فی شی‌ء «3» منها، وائتنا «3» بثوب العجوز. قال أحمد: وکان ذلک الثّوب فی حقیبة «4» لی فنسیته.
فلمّا انصرف أحمد بن إسحاق لیأتیه بالثّوب، نظر إلیَّ مولانا أبومحمّد علیه السلام فقال: (2*****) ما جاء بک یا سعد؟ فقلت: شوّقنی أحمد بن إسحاق علی «5» لقاء مولانا. «6» قال: والمسائل «6» الّتی أردت أن تسأله «7» عنها؟ قلت: علی «8» حالها یا مولای، قال: فسل «8» قرّة عینی- وأومأ «9» إلی الغلام- «10» فقال لی الغلام: سل «10» عمّا بدا لک «11» منها، فقلت له «12»: مولانا وابن مولانا إنّا روینا عنکم أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله جعل طلاق نسائه بید أمیر المؤمنین علیه السلام حتّی أرسل یوم الجمل إلی عائشة: إنّک قد أرهجت علی الإسلام وأهله بفتنتک، وأوردت بنیک حیاض الهلاک بجهلک، «13» فإن کففت عنِّی غربک «13» وإلّا طلّقتک، ونساء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله قد کان «14» طلاقهنّ وفاته 14، قال: ما الطّلاق؟ قلت: تخلیة السّبیل، قال:
__________________________________________________
(1- 1) [فی دلائل الإمامة: «وکال ما خصّ الأکّار منها»، وفی البحار: «وکال ما خصّ الأکّار»]
(2) [لم یرد فی دلائل الإمامة والبحار]
(3- 3) [دلائل الإمامة: «واتنا»]
(4)- [دلائل الإمامة: «حقبة»]
(5) [فی دلائل الإمامة والبرهان: «إلی»]
(6- 6) [فی دلائل الإمامة: «فقال: والمسائل»، وفی البحار: «قال: فالمسائل»]
(7) [فی البرهان والبحار: «تسأل»]
(8- 8) [دلائل الإمامة: «حالتها یا مولای فقال: سل»]
(9) [البرهان: «أومی بیده»]
(10- 10) [لم یرد فی دلائل الإمامة والبرهان والبحار]
(11) (11**) [البرهان: «وذکر المسائل إلی أن قال»]
(12)- [لم یرد فی دلائل الإمامة]
(13- 13) [دلائل الإمامة: «وإن کففت عنِّی غرّتک»]
(14- 14) [فی دلائل الإمامة: «طلاقهنّ بوفاته»، وفی البحار: «طلّقهنّ وفاته»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 728
«1» فإذا کان طلاقهنّ وفاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله قد خلّیت «1» لهنّ السّبیل فلِمَ لایحلّ لهنّ الأزواج؟ قلت: لأنّ اللَّه تبارک وتعالی حرّم الأزواج علیهنّ، قال: کیف «2» وقد خلّی الموت سبیلهنّ؟ قلت: فأخبرنی‌یا ابن مولای عن معنی الطّلاق الّذی فوّض رسول اللَّه صلی الله علیه و آله حکمه إلی أمیر المؤمنین علیه السلام، قال: إنّ اللَّه تقدّس اسمه عظّم شأن نساء النّبیّ صلی الله علیه و آله، فخصّهنّ بشرف الامّهات، فقال رسول اللَّه: یا أبا الحسن! إنّ هذا الشّرف باق لهنّ ما دمن للَّه‌علی الطّاعة، فأیّتهنّ عصت اللَّه بعدی بالخروج علیک فأطلق لها فی الأزواج وأسقطها «3» من شرف امومة المؤمنین.
قلت: فأخبرنی عن الفاحشة المبیّنة الّتی إذا أتت المرأة بها فی «4» عدّتها حلّ للزّوج أن یخرجها من بیته؟ قال: «5» الفاحشة المبیّنة هی «5» السّحق دون الزّنا، فإنّ «6» المرأة إذا زنت واقیم علیها الحدّ لیس لمن أرادها أن یمتنع بعد ذلک من التّزوّج «7» بها لأجل الحدّ، وإذا سحقت وجب علیها الرّجم، والرّجم خزی، ومن قد أمر اللَّه برجمه فقد أخزاه، ومن أخزاه فقد أبعده، ومن أبعده فلیس لأحد أن یقربه.
قلت: فأخبرنی یا ابن رسول اللَّه عن أمر اللَّه لنبیِّه موسی علیه السلام «فاخْلع نعلیکَ إنّکَ بالوادِ المُقدّسِ طِوی» «8»
فإنّ فقهاء الفریقین یزعمون أ نّها کانت من إهاب المیتة، فقال علیه السلام: من قال ذلک فقد «9» افتری علی موسی واستجهله فی نبوّته لأنّه ما خلا الأمر فیها من
__________________________________________________
(1- 1) [فی دلائل الإمامة: «فإذا کان وفاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله قد خلت»، وفی البحار: «وإذا کان وفاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله قد خلّا»]
(2) [فی دلائل الإمامة والبحار: «وکیف»]
(3) [دلائل الإمامة: «أسقطا من تشرّف الامّهات و»]
(4) [فی دلائل الإمامة والبحار: «فی أیّام»]
(5- 5) [لم یرد فی دلائل الإمامة]
(6)- [دلائل الإمامة: «وإنّ»]
(7) [البحار: «التّزویج»]
(8)- طه: 20/ 12.
(9) [دلائل الإمامة: «لقد»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 729
خطیئتین «1»، إمّا أن «2» تکون صلاة موسی فیهما «2» جائزة أو غیر جائزة، فإن کانت «3» صلاته جائزة جاز له لبسهما فی تلک البقعة «3»، وإن کانت مقدّسة مطهّرة «4» فلیست بأقدس وأطهر «4» من الصّلاة وإن کانت صلاته غیر جائزة «5» فیهما فقد أوجب علی موسی أ نّه لم یعرف الحلال من «5» الحرام و «6» ما علم ما تجوز «6» فیه الصّلاة وما لم تجز «7»، وهذا کفر.
قلت: فأخبرنی یا مولای عن التّأویل فیهما «8»، قال: إنّ موسی ناجی ربّه بالواد المقدّس، فقال: یا ربّ! إنِّی قد أخلصت لک المحبّة منِّی، وغسلت قلبی عمّن سواک- وکان شدید الحبّ لأهله- فقال اللَّه تعالی: «اخلع نعلیک» أی أنزع حبّ أهلک من قلبک إن کانت محبّتک لی خالصة، وقلبک من المیل إلی «9» من سوای مغسولًا 9. (11**)
قلت «10»: فأخبرنی یا ابن رسول اللَّه عن «11» تأویل «کهیعص»، قال: هذه «12» الحروف من أنباء الغیب، أطلع اللَّه «13» علیها «14» عبده زکریّا، ثمّ قصّها «13» علی محمّد صلی الله علیه و آله وذلک أنّ
__________________________________________________
(1) [فی دلائل الإمامة: «خصلتین»، وفی البحار: «خطبین»]
(2- 2) [دلائل الإمامة: «کانت صلاة موسی فیها»]
(3- 3) [دلائل الإمامة: «صلاة موسی جائزة کان لموسی أن یکون لابسهما فی البقعة إذ لم تکن مقدّسة»]
(4- 4) [فی دلائل الإمامة: «فلیست بأطهر وأقدس»، وفی البحار: «فلیس بأقدس وأطهر»]
(5- 5) [دلائل الإمامة: «فیها فقد أوجب أنّ موسی لم یعرف الحلال و»]
(6- 6) [فی دلائل الإمامة والبحار: «علم ما جاز»]
(7)- [دلائل الإمامة: «لا یجوز»]
(8) [دلائل الإمامة: «فیها»]
(9- 9) [دلائل الإمامة: «سوای مشغول»]
(10) [فی نور الثّقلین مکانه: «بإسناده إلی سعد بن عبداللَّه القمی عن الحجّة القائم علیه السلام حدیث طویل وفیه: قلت ...»، وفی تظلّم الزّهراء: «عن سعد حین سأل صاحب الأمر عجّل اللَّه تعالی فرجه، قال: قلت ...»]
(11)- [فی فرائد السّمطین مکانه: «بإسناده أنّ سعد بن عبداللَّه القمی قال: قلت لصاحب الزّمان عجّل اللَّه تعالی فرجه: یا ابن رسول اللَّه- (ص)- أخبرنی عن ...»]
(12)- [فی الصّافی مکانه: «عن الحجّة القائم علیه السلام فی حدیث أ نّه سئل من تأویلها فقال: هذه ...»]
(13- 13) [فی الفرائد: «علیها زکریّا ثمّ قصّه»، وفی الصّافی والبرهان ونور الثّقلین: «عبده زکریّا علیها ثمّ قصّها»]
(14) [دلائل الإمامة: «علیه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 730
زکریّا سأل ربّه أن یعلِّمه أسماء الخمسة، فأهبط «1» علیه جبرئیل، فعلّمه إیّاها، فکان زکریّا إذا ذکر محمّداً وعلیّاً وفاطمة والحسن والحسین «2» سری عنه همّه، وانجلی کربه، وإذا ذکر الحسین «3» خنقته العبرة، ووقعت علیه البهرة «4»، فقال ذات یوم: یا «5» إلهی! ما بالی إذا ذکرت أربعاً «6» منهم تسلّیت بأسمائهم من همومی، وإذا ذکرت الحسین تدمع عینی وتثور زفرتی؟ «7» فأنبأه اللَّه «7» تعالی عن قصّته، وقال: «کهیعص»، «فالکاف» اسم کربلاء، و «الهاء» هلاک العترة، و «الیاء» یزید، وهو ظالم الحسین علیه السلام، و «العین» عطشه، و «الصّاد» صبره. «8»
فلمّا سمع ذلک «9» زکریّاً لم یفارق مسجده ثلاثة أیّام ومنع فیها «10» النّاس من الدّخول علیه، وأقبل علی البکاء والنّحیب «11» وکانت ندبته «11»: «إلهی أتفجّع خیر «12» خلقک بولده، إلهی «13» أتنزل بلوی هذه الرّزیة بفنائه، إلهی «14» أتلبس علیّاً وفاطمة ثیاب هذه المصیبة، إلهی أتحلّ کربة «15» هذه الفجیعة بساحتهما «16»»؟! ثمّ کان یقول: «اللَّهمّ «17» ارزقنی ولداً تقرُّ
__________________________________________________
(1) [زاد فی الصّافی والبرهان ونور الثّقلین: «اللَّه»]
(2) [لم یرد فی الفرائد والصّافی والبرهان والبحار ونور الثّقلین وتظلّم الزّهراء]
(3) [فی دلائل الإمامة والفرائد وتظلّم الزّهراء: «اسم الحسین»]
(4)- [دلائل الإمامة: «الهموم»]
(5)- [لم یرد فی دلائل الإمامة والفرائد والصّافی والبرهان والبحار ونور الثّقلین وتظلّم الزّهراء]
(6) [تظلّم الزّهراء: «أربعة»]
(7- 7) [فی الصّافی والبرهان ونور الثّقلین: «فأنبأه»، وفی تظلّم الزّهراء: «فأنبأها اللَّه»]
(8) [إلی هنا حکاه عنه فی الفرائد]
(9) [فی دلائل الإمامة والصّافی والبرهان ونور الثّقلین وتظلّم الزّهراء: «بذلک»]
(10)- [لم یرد فی دلائل الإمامة]
(11- 11) [تظلّم الزّهراء: «وکان یرثیه»]
(12)- [زاد فی دلائل الإمامة وتظلّم الزّهراء: «جمیع»]
(13) [لم یرد فی الصّافی والبرهان والبحار ونور الثّقلین]
(14)- [لم یرد فی نور الثّقلین]
(15) [الصّافی: «کرب»]
(16)- [فی دلائل الإمامة والبرهان: «بساحتها»]
(17) [فی دلائل الإمامة والصّافی والبرهان والبحار ونور الثّقلین وتظلّم الزّهراء: «إلهی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 731
به عینی علی «1» الکبر، وأجعله وارثاً «2» وصیّاً، واجعل «2» محلّه منِّی محلّ الحسین، فإذا رزقتنیه فافتنّی بحبِّه، «3» ثمّ فجّعنی به «3» کما تفجّع محمّداً حبیبک بولده»، فرزقه اللَّه یحیی وفجّعه به «4». وکان حمل یحیی ستّة أشهر وحمل الحسین علیه السلام کذلک، «5» وله قصّة طویلة [...] «6». «6»
الصّدوق، کمال الدّین، 2/ 454- 461 رقم 21/ عنه: الحموئی، فرائد السّمطین، 2/ 171؛ الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 272؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 2؛ المجلسی، البحار، 52/ 78- 84؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 319؛ القزوینی، تظلّم الزّهراء،/ 87؛ مثله الطّبری، دلائل الإمامة،/ 274- 279
__________________________________________________
(1) [فی الصّافی والبرهان ونور الثّقلین: «عند»]
(2- 2) [فی دلائل الإمامة وتظلّم الزّهراء: «رضیّاً یوازی»]
(3- 3) [فی دلائل الإمامة والصّافی والبحار وتظلّم الزّهراء: «ثمّ أفجعنی به»، وفی البرهان: «ثمّ أفجعنی»، وفی نور الثّقلین: «وبه أفجعنی به»]
(4)- [لم یرد فی تظلّم الزّهراء]
(5) [إلی هنا حکاه عنه فی الصّافی والبرهان ونور الثّقلین وتظلّم الزّهراء]
(6)- سعد بن عبداللَّه قمی گوید: من مرد علاقه‌مندی بودم به جمع‌آوری کتبی که دارای غوامض و دقایق علوم بود، حریص بودم به درک کردن حقایق درست دانش و آزمند حفظ موارد اشتباه و نامفهوم آن بودم، بر آن‌چه از مشکلات ومعضلات مسائل علمی دست می‌یافتم به‌آسانی به کسی نمی‌گفتم، درعین حال نسبت به مذهب امامیه تعصب داشتم، شخص ناراحتی بودم از امن و سلامتی، در پی نزاع و خصومت می‌گریختم، دنبال کینه‌ورزی، بد گفتن و بد شنفتن می‌گشتم، به آواز بلند فرقه‌های مخالف امامیه را نکوهش می‌کردم، معایب پیشوایان آن‌ها را برملا می‌کردم، آبروی پیش‌روان آن‌ها را می‌بردم تا گرفتار یک ناکسی شدم که از همه ستیزه‌جوتر، در خصومت دنبال کن‌تر، در جدل زبردست‌تر در پرسش و طرح سؤال مبرزتر بود و بر مذهب باطل خود پابرجاتر [بود]. یک روز که من با او مناظره می‌کردم، گفت: «ای سعد! برای تو واصحاب رافضی تو شمشیر برنده لازم است، زبان به طعن مهاجر و انصار می‌گشایید و ولایت و امامت آن‌ها را از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله انکار می‌کنید. این‌ابوبکر صدیق است که بر همه صحابه به شرف سابقه در ایمان برتری دارد و تو نمی‌دانی که رسول خدا اورا با خود به غار نبرد، مگر برای آن که می‌دانست خلافت بعد از او از آن اوست، او است که امر تأویل به او سپرده است، زمام امت اسلامی بدو واگذار شده، در جمع‌آوری تفرقه وجبران شکست‌ها به او اعتماد شده است، در سد خلل، اقامه حدود و لشگرکشی برای فتح کشورهای مشرکین به او تکیه گردیده است و چنان‌چه پیغمبر بر نبوت خود می‌ترسید، برخلافت خود هم می‌ترسید؛ زیرا شخص گریزان که خود را پنهان می‌کند و از دست دشمن متواری است، معمولًا در مقام کمک و مساعدت از دیگری برنمی‌آید و اورا به مخفیگاه خود راه نمی‌دهد، چون ما می‌دانیم که پیغمبر در این هجرت قصد کناره‌گیری و گریز داشت و وضعیت مقتضی کمک و مساعدت از احدی نبود. مقصود رسول خدا از
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 732
__________________________________________________
- این که ابوبکر را با خود در غار برد روشن می‌شود و علتش همان است که شرح دادیم. همانا علی را در فراش خود خوابانید چون به او اعتنایی نداشت و با او همسفر نشد چون با او خوش نداشت و می‌دانست که اگر کشته شود، می‌تواند دیگری را برای مشکلاتی که درعهده او است به جای او انتخاب کند.»
سعد گوید: «من در جوابش بیانات متعددی کردم و او هر یک را نقض کرد و مردود دانست.»
سپس گفت: «ای سعد! یک ایراد دیگری مانند آن دارم که بینی رافضیان را مهار می‌زند.
آیا شما گمان ندارید که صدیق مبری از آلودگی شک و فاروق حمایت‌کننده جامعه اسلام منافق بودند و بی‌دینی خود را پنهان می‌کردند، به پیش آمد شب عقبه استدلال می‌کنید. به من بگو صدیق و فاروق از روی رغبت و دلخواه اسلام آوردند یا به زور و اکراه؟»
سعد گوید: «من حیله کردم که این سؤال را از خود بگردانم برای ترس از آن که ملزم شوم. چون اگر اعتراف می‌کردم که به دلخواه اسلام آوردند، حجت می‌آورد که آغاز نفاق و پرورش آن در دل، در زمینه قهر، غلبه بر انسان است و در صورتی است که شخص دچار قدرت سختی باشد در پذیرش آن‌چه از دل معتقد آن نیست. مانند گفتار خدای عزوجل (در سوره غافر آیه 84). چون عذاب ما را دیدند، گفتند: به خدای یگانه ایمان آوردیم و بدان‌چه به آن‌ها شرک ورزیدیم کافر شدیم. و ایمان آنان که در موقع معاینه عذاب ما بود، برای آن‌ها سودی نداشت و اگر می‌گفتم به زور و اکراه ایمان آوردند به من طعن می‌زد؛ زیرا در موقع ایمان آن‌ها پیغمبر شمشیر کشیده‌ای نداشت که قدرتی به آن‌ها بنماید.»
سعد گوید: من با تزویر خود را از او کنار کشیدم، ولی از خشم روده‌هایم باد کرده بود و جگرم داشت پاره پاره می‌شد.
من طوماری تهیه کرده بودم و در آن چهل و چند مسأله مشکل که کسی جواب آن‌ها را نمی‌داد، ثبت کرده بودم تا آن‌ها را از بهترین همشهریانم احمد بن اسحاق صاحب مولای خودابی‌محمد امام یازدهم بپرسم. او به قصد سر من رأی برای شرف‌یابی حضور امام علیه السلام از قم بیرون رفته بود و من هم دنبالش کوچ کردم. در یکی از منازل به او رسیدم، چون با هم دست دادیم، گفت: «رسیدنت به من خیر است؟»
گفتم: «اولًا مشتاق دیدار بودم، ثانیاً برحسب عادت تقدیم سؤالات.»
گفت: «ما در این مورد هم‌عقیده هستیم. من هم از شدت اشتیاق ملاقات مولایم ابی‌محمد جگر سوخته هستم و می‌خواهم مشکلاتی در تأویل و معضلاتی در تنزیل از حضرت او بپرسم. این رفاقت بسیار میمون است؛ زیرا به‌وسیله آن به دریایی خواهی رسید که عجایبش تمام شدنی نیست، غرائبش فانی نمی‌شود، او امام ما است.»
ما با هم وارد سر من رأی شدیم و به درِ خانه سید خود رسیدیم. اجازه خواستیم و اذن دخول برای ما صادر شد. بر شانه احمدبن اسحاق یک انبانی بود که آن را زیر یک عبای طبری پنهان کرده بود، در آن یک صد و شصت کیسه اشرفی و پول نقره بود و بر سر هر کیسه مهر صاحبش زده بود.
سعد گوید: چون حضور مولای خود ابی‌محمد رسیدم، پرتو رویش ما را فرا گرفت و به چیزی جز ماه شب چهاردهم خود مانند نبود. بر زانوی راستش پسربچه‌ای بود که در خلقت و منظر به ستاره مشتری
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 733
__________________________________________________
- مناسب بود. یک خط فرقی بر سرش میان دو گیسوان وجود داشت [که] چون الفی میان دو واو می‌نمود. جلوی آن حضرت یک انارک طلایی بود که نقش‌های بدیعش در میانه دانه‌های قیمتی که بر آن سوار شده بود می‌درخشید که یکی از رؤسای اهل بصره آن را تقدیم حضرت کرده بود. در دستش قلمی بود که چون می‌خواست با آن بر صفحه سپید بنگارد، آن پسربچه انگشتانش را می‌گرفت، مولای ما آن انارک طلایی را جلوش می‌چرخانید و اورا با آن سرگرم می‌کرد تا اورا از نوشتن مقصود خود بازندارد. به آن حضرت سلام کردیم، جواب ملاطفت‌آمیزی داد و اشاره کرد نشستیم. چون از نوشتن صفحه سپیدی که در دست داشت فارغ شد، احمدبن‌اسحق انبانش را از زیر عبایش بیرون آورد و خدمت او نهاد. امام بدان پسربچه نگاه کرد و فرمود: «پسر جانم! مهر را از هدایای شیعیان و دوستانت بردار.»
عرض کرد: «ای مولایم! روا است دست پاکی را به هدایای نجس و اموال ناپاکی که حلال و حرامش درهم آمیخته است دراز کنم؟»
امام فرمود: «یا ابن اسحاق! آن‌چه در میان انبان است بیرون بریز تا حلال را از حرام جدا کند.»
اول کیسه‌ای که احمد از انبان درآورد، آن پسر بچه گفت: «این کیسه از آن فلان بن فلان است از فلان محله قم و در آن شصت و دو اشرفی است. چهل و پنج اشرفیش بهای یک حجره‌ای است که صاحبش آن را از پدر خود ارث برده، چهارده دینارش بهای نُه جامه است که فروخته وسه دینارش وجه اجاره دکان‌هاست.» امام فرمود: «پسر جان راست گفتی، اکنون این مرد را راهنمایی کن که کدامش حرام است؟»
گفت: «در میان این‌ها وارسی کن از یک اشرفی که سکه ری دارد، تاریخ فلان سال دارد، نقش نصف یک روی آن پاک شده و یک قطعه طلای آملی که به وزن چهار اشرفی است.
سبب حرمتش این است که صاحب اشرفی‌ها در فلان ماه از فلان سال یک من و یک چارک ریسمان به همسایه جولای خود داده است، مدتی گذشته و آن ریسمان به دزدی رفته است و آن جولا به صاحبش گزارش دزدی را داده. صاحب ریسمان اورا تکذیب کرده است، به عوض آن ریسمان یک من و نیم ریسمان باریک‌تر از او دریافت کرده و از آن جامه‌ای بافته که این اشرفی و پاره آن بهای آن است، چون سر کیسه را باز کرد در میان آن نوشته‌ای بود که نام صاحب آن اشرفی‌ها و مقدار آن در آن بود و آن اشرفی‌ها با آن تیکه اشرفی به همان نشانه بیرون آمد.
سپس کیسه دیگری درآورد و آن کودک فرمود: «این از فلان، پسر فلان، ساکن فلان محله قم است. در آن پنجاه اشرفی است که دست زدن بدان برای ما روا نیست.»
گفت: «برای چه؟»
گفت: «چون بهای گندمی است که صاحبش بر زارع خود در قسمت آن ستم کرده، برای آن که سهم خود را با کیل تمام برداشته و سهم زارع را با کیل ناتمام داده.»
مولای ما فرمود: «پسرجانم! راست گفتی.»
رو به احمد بن اسحاق کرد وفرمود: «همه را به صاحبش برگردان و سفارش کن به مستحقان آن برساند. ما را در آن حاجتی نیست و جامه آن پیرزن را بیاور.»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 734
__________________________________________________
- احمد گوید: آن جامه در جامه‌دانی بود که من فراموشش کرده بودم.
چون احمد بن اسحاق برگشت تا آن جامه را بیاورد، مولایم ابومحمد به من نظر کرد و فرمود: «برای چه آمدی؟»
عرض کردم: «احمدبن اسحاق مرا به دیدار مولای خود تشویق کرد.»
فرمود: «آن مسائلی که می‌خواستی بپرسی چه شد؟»
عرض کردم: «آقا بر حال خود مانده‌اند.»
فرمود: «آن‌ها را از نور چشمم بپرس.»
و اشاره بدان پسر بچه کرد و او فرمود: «هر چه خواهی بپرس.»
عرض کردم: «ای آقا و آقازاده من!
1. به ما از رسول خدا روایت رسیده است که طلاق زنان خود را به دست امیرالمؤمنین علیه السلام واگذاشت وآن حضرت در روز جنگ جمل به عایشه فرمود: «تو در محیط اسلام غبار ستیزه انگیختی، فتنه برپا کردی و فرزندان خود را از روی نادانی به پرتگاه نابودی کشاندی، اگر دست از من بازنداری تورا طلاق می‌دهم.» با آن که زنان رسول خدا با وفات او از وی جدا و مطلقه شدند؟
فرمود: «طلاق چیست؟»
گفتم: «آزادی و رهایی در کار خود.»
فرمود: «اگر زنان رسول خدا به وفات او آزاد و رها شدند، چرا برای آن‌ها روا نبود که شوهر کنند؟»
گفتم: «چون خدای تبارک و تعالی شوهر را بر آن‌ها حرام کرده بود.»
فرمود: «چگونه با آن که مرگ راه را برای آن‌ها باز کرده بود.»
عرض کردم: «پس به من خبر ده ای مولای من از آن طلاقی که رسول خدا حکمش را به امیرالمؤمنین واگذار کرد.»
فرمود: «خدای تقدس اسمه، شأن زنان پیغمبر را بزرگ کرد و آن‌ها را به شرافت مادری امت مخصوص کرد. رسول خدا فرمود: یا ابا الحسن! این شرافت تا وقتی برای آن‌ها باقی است که به طاعت خدا باشند. هر کدام خدا را نافرمانی کردند بعد از من و بر تو خروج کردند، از میان زن‌های من اورا جدا کن و از رتبه شرافت مادری امت ساقط کن.»
2. «به من خبر ده از معنی فاحشه مبینه که چون زن در زمان عده مرتکب شود، برای شوهرش رواست که اورا از خانه‌اش بیرون کند؟»
فرمود: «مقصود از فاحشه مبینه در این‌جا سحق است نه زنا؛ زیرا چون زنی زنا کند و حد بر او اقامه شود، کسی که می‌خواهد اورا تزویج کند برای اقامه حد بر او نباید از او صرف‌نظر کند، ولی اگر مساحقه کرد لازم است سنگ سار شود. سنگ‌ساری رسوایی است و هر که را خدا دستور رجم اورا داده اورا رسوا کرده، هر که را رسوا کرد از خود دور کرده و هر که را خدا از خود دور کرد نباید کسی به او نزدیک شود.»
3. عرض کردم: «یا ابن رسول اللَّه! به من خبر ده از دستوری که خدا به پیغمبرش موسی داد که نعلین
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 735
__________________________________________________
- خود را بکن؛ زیرا در وادی مقدس هستی. چون فقهای فریقین گمان کردند که از پوست مردار بوده؟»
فرمود: «هر کس چنین گفته افترا به موسی بسته و اورا در مقام نبوت خود نادان شمرده؛ زیرا از دو حال بیرون نیست یا نماز موسی، در آن روا بوده یا نبوده، اگر نمازش در آن‌ها درست بوده که جایز بوده است با آن‌ها در آن بقعه برود؛ زیرا اگر آن بقعه مقدس نبود که واضح است و اگر هم مقدس بود و پاک، دیگر از نماز مقدس‌تر و پاک‌تر نبود. اگر نمازش در آن درست نبوده لازم آید که حضرت موسی حلال و حرام را ندانسته باشد، آن‌چه را نماز در آن صحیح هست و صحیح نیست نفهمیده باشد و این کفر است.»
عرض کردم: «به من بفرمایید تأویل آن چیست؟»
فرمود: «حضرت موسی در وادی مقدس با پروردگار خود راز گفت، عرض کرد: پروردگارا! من دوستی خالصانه تورا دارم و هر چه جز توست از دلم شسته‌ام. با آن که خانواده خود را بسیار دوست می‌داشت، خدای تعالی به او فرمود: نعلین خود را بکن؛ یعنی اگر می‌خواهی محبت محض برای من باشد و دلت از محبت دیگران برکنار باشد محبت خانواده را از دل بیرون کن.»
4. «یا ابن رسول اللَّه! مرا از تأویل «کهیعص» خبر ده.»
فرمود: «این حروف رمز اخبار غیب است که خدا بنده‌اش زکریا را به آن مطلع ساخته و سپس برای محمد صلی الله علیه و آله نقل کرده. شرحش این است که زکریا علیه السلام از پروردگار خود خواست که به او اسمای خمسه طیبه را بیاموزد. جبرئیل فرود شد آن‌ها را به وی آموخت. زکریا چون محمد، علی، فاطمه و حسن علیهم السلام را یاد می‌کرد همّش برطرف می‌شد و گرفتاریش زایل می‌گردید. چون حسین علیه السلام را یاد می‌کرد گریه گلویش را می‌گرفت و مبهوت می‌گردید. یک روز عرض کرد: معبود من! مرا چه می‌شود که چون چهار نفر از خمسه طیبه را یاد می‌کنم به یاد آنان از غم‌های خود آرام می‌شوم و چون حسین علیه السلام را یاد می‌کنم چشمم اشک می‌ریزد و ناله‌ام بلند می‌شود. خدای تبارک و تعالی اورا از قصه حسین خبر داد و فرمود: «کهیعص»؛ کاف: نام کربلا است، ها هلاک عترت است، یا: یزید (علیه‌اللعنه) است که او ظالم بر حسین است، عین: عطش حسین است، و ص: صبر اوست. چون زکریا این مطلب را شنید نالان و غمگین گردید، تا سه روز از مسجد خود بیرون نیامد، به مردم اجازه نداد در آن‌جا نزد او بروند و گریه و ناله سرداد و به این عبارات نوحه‌خوانی می‌کرد:
معبودا! من دل سوخته‌ام برای بهترین خلق تو به واسطه فرزندش، آیا بلای این مصیبت در آستانش فرود می‌آید؟
معبودا! آیا جامه این مصیبت را به تن علی و فاطمه خواهی پوشید؟
معبودا! آیا گرفتاری این فاجعه در محیط زندگانی آن‌ها وارد می‌شود؟
سپس عرض کرد:
معبودا! به من فرزندی روزی کن که در پیری چشمم بدو روشن شود، اورا وارث و وصی من قرار ده، مقام اورا نسبت به من چون مقام حسین علیه السلام قرار بده، چون اورا به من دادی مرا فریفته دوستی او کن، به غم شهادت او گرفتار کن، چنان‌چه حبیبت محمد صلی الله علیه و آله را به غم فرزندش گرفتار می‌کنی.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 736
ومنها: سُئل [أبی محمّد الحسن بن علیّ] علیه السلام عن تأویل «کهیعص»، قال علیه السلام:
الکاف: [اسم کربلاء، والهاء: هلاک العترة، والیاء]: یزید وهو ظالم الحسین علیه السلام، والعین: عطش الحسین وأصحابه، والصّاد: صبره.
الطّبری، نوادر المعجزات،/ 194 رقم 6
سعد بن عبداللَّه القمی الأشعریّ، قال: [...].
فقلت: أخبرنی عن «1» تأویل کهیعص.
قال «2» [القائم علیه السلام]: هذه الحروف من أنباء الغیب، اطّلع اللَّه «3» علیها عبده زکریّا «3»، ثمّ قصّها علی محمّد صلی الله علیه و آله، وذلک: أنّ زکریّا علیه السلام سأل «4» ربّه: أن یعلّمه الأسماء «5» الخمسة، فأهبط «6» علیه جبرئیل، فعلّمه إیّاها، فکان زکریّا إذا ذکر محمّداً وعلیّاً وفاطمة والحسن سری عنه همّه، وانجلی کربه، وإذا ذکر اسم «7» الحسین علیه السلام خنقته العبرة، ووقعت علیه البهرة.
__________________________________________________
- خدا یحیی علیه السلام‌را به او داد، اورا به غم شهادت وی گرفتار کرد.» دوره حمل یحیی شش ماه بود، ایام حمل حسین علیه السلام هم شش ماه بود و برای او داستان طولانی است.
کمره‌ای، ترجمه کمال الدین، 2/ 128- 136
(1) [فی البحار والعوالم وحول البکاء مکانه: «سعد بن عبداللَّه قال: سألت القائم علیه السلام عن ...»، وفی کنز الدّقائق: «وفی کتاب الاحتجاج روی بحذف الإسناد مرفوعاً إلی سعد بن عبداللَّه بن خلف القمی قال [...]، فکان بعض ما سألته أن قلت یا ابن رسول اللَّه! أخبرنی عن ...»، وفی نفس المهموم: «وبالسّند المتّصل إلی الشّیخ الأفقه أبی القاسم جعفر بن سعید المحقِّق الحلّی، عن السّیّد الجلیل محمّد بن عبداللَّه بن علیّ بن زهرة الحسینی الحلِّی طاب ثراه، عن شیخ المحدّثین رشید الملّة والدِّین محمّد بن علیّ بن شهرآشوب السّروی نوّر اللَّه مرقده السّنیّ، عن الشیّخ الأجلّ أحمد بن أبی طالب الطّبرسیّ رضوان اللَّه علیه فی الاحتجاج فی حدیث طویل، عن سعد بن عبداللَّه الأشعریّ رحمه الله فی حکایة تشرّفه بملاقاة إمامنا المهدیّ صلوات اللَّه علیه وسؤالاته عنه علیه السلام وقال: فقلت أخبرنی عن ...»]
(2) [کنز الدّقائق: «فقال»]
(3- 3) [کنز الدّقائق: «عبده زکریّا علیها»]
(4) [فی البحار والعوالم وحول البکاء: «سأل اللَّه»]
(5)- [فی البحار والعوالم ونفس المهموم وحول البکاء: «أسماء»]
(6) [کنز الدّقائق: «فأهبط اللَّه»]
(7) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 737
فقال- ذات یوم-: إلهی! ما بالی إذا ذکرت أربعاً «1» منهم تسلّیت بأسمائهم من همومی، وإذا ذکرت الحسین تدمع عینی وتثور زفرتی؟ فأنبأه اللَّه «2» تبارک وتعالی عن قصّته، فقال: «کهیعص»، فالکاف اسم (کربلاء) والهاء (هلاک العترة «3») والیاء (یزید) وهو ظالم الحسین والعین (عطشه) والصّاد (صبره). فلمّا سمع بذلک «4» زکریّا علیه السلام لم یفارق مسجده ثلاثة أیّام ومنع فیهنّ «5» النّاس من الدّخول علیه، وأقبل علی البکاء والنّحیب، «6» وکان یرثیه «6»:
إلهی أتفجع خیر جمیع خلقک بولده؟
إلهی أتنزل بلوی هذه الرّزیّة بفنائه؟
إلهی أتلبس «7» علیّاً وفاطمة ثوب «8» هذه المصیبة؟
إلهی تحلّ «9» کربة هذه المصیبة «10» بساحتهما؟
ثمّ کان یقول: إلهی ارزقنی ولداً تقرّ به عینی علی «11» الکبر، فإذا رزقتنیه فافتنّی بحبّه، ثمّ أفجعنی به کما تفجع محمّداً حبیبک بولده.
فرزقه اللَّه یحیی وفجّعه به، وکان حمل یحیی ستّة أشهر وحمل الحسین کذلک. «12»
__________________________________________________
(1) [فی البحار والعوالم وحول البکاء: «أربعة»]
(2) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(3) [فی البحار وحول البکاء: «العترة الطّاهرة»]
(4) [فی البحار والعوالم وحول البکاء: «ذلک»]
(5) [کنز الدّقائق: «فیها»]
(6- 6) [کنز الدّقائق: «وکانت ندبته»]
(7) [نفس المهموم: «تلبس»]
(8)- [فی البحار والعوالم وکنز الدّقائق وحول البکاء: «ثیاب»]
(9) [فی البحار والعوالم وکنز الدّقائق ونفس المهموم وحول البکاء: «أتحلّ»]
(10)- [کنز الدّقائق: «الفجیعة»]
(11) [کنز الدّقائق: «عند»]
(12)- به سند متصل به شیخ افقه اجل، ابی القاسم جعفر بن سعید محقق حلی رحمه الله از سید جلیل محمد بن عبداللَّه بن علی بن زهره حسینی حلی طاب ثراه از شیخ محدثین رشید الملة والدین محمد بن علی بن شهرآشوب
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 738
أبو منصور الطّبرسی، الاحتجاج، 2/ 268، 272- 273/ عنه: المجلسی، البحار «1»، 44/ 233؛ البحرانی، العوالم، 17/ 107- 108؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 8/ 190- 192؛ القمی، نفس المهموم،/ 48- 49؛ مثله دانشیار، حول البکاء،/ 12
سأل إسحاق الأحمر الحجّة علیه السلام عن قول اللَّه تعالی: «کهیعص»، فقال: هذه الحروف من أنباء الغیب الّذی أطلع اللَّه علیه عبده زکریّا، ثمّ قصّها علی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم وذلک أنّ زکریّا سأل ربّه أن یعلّمه أسماء الخمسة، فأهبط علیه جبرئیل وعلّمه إیّاها، وکان زکریّا إذا ذکر محمّداً وعلیّاً وفاطمة والحسن والحسین سری عنه همّه وانجلی کربه، وإذا ذکر الحسین غلبته العبرة ووقعت علیه الزّفرة، فقال ذات یوم: إلهی! إذا ذکرت أربعاً منهم تسلّیت بأسمائهم من همومی، وإذا ذکرت الحسین تدمع عینی وتثور زفرتی، فأنبأه اللَّه فی قصّته، فقال: کهیعص، فالکاف اسم کربلاء، والهاء هلاک العترة، والیاء یزید وهو ظالم
__________________________________________________
- سروی‌رحمه الله از شیخ اجل احمد بن ابیطالب طبرسی رحمه الله در احتجاج ضمن یک حدیث طولانی از سعد بن عبداللَّه اشعری رحمه الله در داستان شرف‌یابی او حضور امام مهدی علیه السلام و پرسش‌هایی از وی، گوید: عرض کردم: «به من گزارش بده از تأویل «کهیعص».»
فرمود: «این حروف رموز غیب است که خدا بنده خود زکریا را بدان مطلع کرد و برای محمد صلی الله علیه و آله قصّه گفت. چون زکریا از پروردگارش خواست که نام پنج تن را به او بیاموزد، جبرئیل آمد، آن‌ها را به او آموخت و زکریا هر وقت محمد، علی، فاطمه و حسن را نام می‌برد دلش باز می‌شد و اندوهش برطرف می‌گشت و چون نام حسین را می‌برد گریه گلویش را می‌گرفت و گیج می‌شد. یک روز عرض کرد: «معبود من! مرا چه شده که چون نام چهار تن را می‌برم به نام آن‌ها از هموم خود تسلی می‌یابم و چون نام حسین را می‌برم اشکم می‌ریزد و ناله ام سر می‌کشد؟» خدای تبارک وتعالی سرگذشت او را برایش در کلمه «کهیعص» گفت: کاف رمز کربلا است، ها هلاک عترت، یا یزید که ظالم حسین علیه السلام است، عین عطش و صاد صبر آن حضرت.
چون زکریا این را شنید سه روز از مسجد خود بیرون نرفت، کسی را هم نپذیرفت، رو به گریه و ناله آورد و برای او نوحه می‌خواند: «معبودا! آیا بهترین همه خلقت داغ‌دار فرزندش می‌شود؟ معبودا! گرفتاری این مصیبت بر آستانش فرو می‌افتد؟ معبودا! علی و فاطمه جامه این ماتم را می‌پوشند و این مصیبت به آن‌ها وارد می‌شود؟» سپس همیشه می‌گفت: «معبودا! به من پسری بده که در پیری نور چشمم باشد، چون به منش عطا کردی محبوب منش ساز و پس از آن مرا داغ دار او کن، چنان‌چه دوستت محمد را داغ‌دار فرزندش می‌کنی.» خدا یحیی را به او داد، داغش را به دلش نهاد.»
مدت حمل یحیی شش ماه بود و مدت حمل حسین علیه السلام هم چنین است.
کمره‌ای، ترجمه نفس المهموم،/ 16
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار، 14/ 178- 179]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 739
للحسین، والعین عطشه، والصّاد صبره.
فلمّا سمع ذلک زکریّا لم یفارق مسجده ثلاثة أیّام، ومنع النّاس من الدّخول علیه، وأقبل علی البکاء والنّحیب، و [کان] یقول: إلهی أتفجع خیر خلقک بولده، إلهی أتنزل الرّزیّة بفنائه، إلهی أتلبس علیّاً وفاطمة ثیاب هذه المصیبة؟ إلهی أتحلّ هذه الفجیعة بساحتهما؟ ثمّ کان یقول: اللَّهمّ ارزقنی ولداً تقرّ به عینیّ علی الکبر واجعله وارثاً رضیّاً یوازی محلّه منِّی الحسین، فإذا رزقتنیه فافتنّی بحبِّه، ثمّ أفجعنی به کما تفجّع محمّداً حبیبک بولده. فرزقه یحیی وفجعه به، وکان حمل یحیی ستّة أشهر، وحمل الحسین ستّة أشهر، وذبح یحیی کما ذبح الحسین ولم تبک السّماء والأرض إلّاعلیهما، (الخبر).
ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 84
برفعه إلی سعد «1» بن عبداللَّه القمی، قال: أعددت نیفاً وأربعین مسألة من صعاب المسائل لم أجد لها مجیباً فقصدت «2» سیّدی ومولای أبی محمّد الحسن العسکری علیه السلام «2» بسرّ مَنْ رأی، فلمّا انتهینا «3» إلی باب سیِّدنا ومولانا «4» فاستأذنّا علیه «4»، فخرج الإذن بالدّخول، قال سعد: فما شبّهت مولانا أبا محمّد علیه السلام حین غشینا نور وجهه إلّا «5» ببدر، وقد استوفی فی لیالیه «5» أربعاً بعد عشر، وعلی فخذه الأیمن غلام یناسب المشتری فی الخلقة والمنظر، فسلّمنا علیه، فألطف «6» فی الجواب فأومأ إلینا «6» بالجلوس، فلمّا جلسنا سألته شیعته عن أمورهم فی دینهم وهدایاهم «7»، فنظر أبو محمّد الحسن علیه السلام إلی الغلام فقال «8»: یا بنیّ! أجب شیعتک وموالیک، فأجاب کلّ واحد عمّا فی نفسه وعن حاجته من
__________________________________________________
(1) [فی تأویل الآیات مکانه: «ما روی بحذف الأسانید مرفوعاً إلی سعد ...»]
(2- 2) [تأویل الآیات: «مولای أبا محمّد الحسن علیه السلام»]
(3) [أضاف فی تأویل الآیات: «منها»]
(4)- [لم یرد فی تأویل الآیات]
(5- 5) [تأویل الآیات: «بدراً قد استوفی لیالی»]
(6- 6) [تأویل الآیات: «لنا فی الجواب وأومی لنا»]
(7) [تأویل الآیات: «هدایتهم»]
(8) [تأویل الآیات: «وقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 740
قبل أن یسأله عنها فی أحسن «1» جواب وأوضح برهان حتّی حارت عقولنا من «2» غامر علمه وأخباره بالغائبات.
ثمّ التفت إلیّ أبو محمّد «3» صلی الله علیه و آله وقال: ما جاؤوک «4» یا سعد؟ قلت: شوقی إلی لقاء مولانا، فقال: المسائل الّتی أردت أن تسأل عنها؟ قلت: علی حالها یا مولای. قال: «5» سل قرّة عینی «5» عمّا بدا لک- وأومأ إلی الغلام- فکان من «6» بعض ما سألته أن قلت له: یا مولای «6»! یا ابن رسول اللَّه! أخبرنی عن تأویل کهیعص. قال: هذه الحروف من أنباء الغیب أطلع اللَّه «7» علیه عبده «7» زکریّا، ثمّ قصّها علی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم وذلک أنّ زکریّا علیه السلام سأل اللَّه عزّ وجلّ أن یعلّمه أسماء الخمسة «8»، فهبط علیه «8» جبرائیل علیه السلام فعلّمه إیّاها، وکان «9» زکریّا إذا ذکر محمّداً وعلیّاً وفاطمة والحسن والحسین «6» صلوات اللَّه علیهم أجمعین، سری عنه همّه وانجلی عنه «6» کربه، وإذا ذکر الحسین علیه السلام خنقته العبرة ووقعت علیه البهرة، فقال ذات یوم: یا إلهی! ما بالی إذا ذکرت أربعة منهم «10» تسلّیت بأسمائهم من «10» همومی، وإذا ذکرت الحسین علیه السلام تدمع عینی وتثور زفرتی، فأنبأه اللَّه عزّ وجلّ عن قصّته، وقال:
کهیعص: فکاف «11» اسم کربلاء، والهاء هلاک العترة الطّاهرة «6»، والیاء یزید وهو ظالم
__________________________________________________
(1) [تأویل الآیات: «بأحسن»]
(2)- [تأویل الآیات: «فی»]
(3) [فی المطبوع: «أبی محمّد»]
(4)- [تأویل الآیات: «جاء بک»]
(5- 5) [تأویل الآیات: «فسل قرّة عینی عنها»]
(6) [لم یرد فی تأویل الآیات]
(7- 7) [تأویل الآیات: «عزّ وجلّ علیها»]
(8- 8) [تأویل الآیات: «الأشباح، فأهبط إلیه»]
(9)- [تأویل الآیات: «فکان»]
(10- 10) [تأویل الآیات: «تسلّت»]
(11) [تأویل الآیات: «فالکاف»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 741
الحسین علیه السلام، والعین عطشه، والصّاد صبره.
فلمّا سمع «1» زکریّا بذلک «1» لم یفارق مسجده ثلاثة أیّام، ومنع «2» النّاس من الدّخول علیه وأقبل علی البکاء والنّحیب، وکانت ندبته: إلهی أتفجع خیر جمیع «3» خلقک بولده، إلهی أتنزل هذه الرّزیّة بفنائه؟ إلهی أتلبس علیّاً وفاطمة ثیاب هذه المصیبة؟ إلهی أتحلّ کربة «4» هذه الفجیعة بساحتهما، ثمّ قال: اللَّهمّ «5» ارزقنی ولداً تقرّ به عینی علی الکبر واجعله وارثاً رضیّاً یوازی محلّه منِّی محل الحسین علیه السلام «6»، فإذا رزقتنیه فافتنِّی بحبِّه، ثمّ أفجعنی به کما تفجع محمّداً حبیبک «7»، وکان حمل یحیی «8» ستّة أشهر وحمل الحسین «8» کذلک، وله قصّة طویلة. «9» «9»
الدّیلمی، إرشاد القلوب،/ 374- 375/ مثله شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 292- 294
__________________________________________________
(1- 1) [تأویل الآیات: «بذلک زکریّا»]
(2)- [أضاف فی تأویل الآیات: «فیهنّ»]
(3) [لم یرد فی تأویل الآیات]
(4) [تأویل الآیات: «کبر»]
(5) [تأویل الآیات: «إلهی»]
(6) [أضاف فی تأویل الآیات: «ابن محمّد»]
(7) [أضاف فی تأویل الآیات: «بولده الحسین علیه السلام فرزقه اللَّه یحیی وفجّعه به»]
(8- 8) [تأویل الآیات: «لستّة أشهر وکان حمل الحسین وولادته»]
(9)- شیخ طبرسی و دیگران از سعد بن عبداللَّه روایت کرده‌اند که گفت: به خدمت حضرت امام حسن عسگری علیه السلام رفتم و از آن حضرت مسأله‌ای چند سؤال کردم.
آن حضرت فرمود: «از مولای خود حضرت صاحب‌الامر بپرس.»
در آن وقت حضرت صاحب کودک بود و در پیش روی حضرت بازی می‌کرد. پس سؤال کردم از تفسیر کهیعص.
حضرت فرمود: «این حروف از اخبار غیبت است که خدا به حضرت زکریا خبر داد و بعد از آن به حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اعلام فرموده است. سببش این بود که حضرت زکریا از خدا طلب کرد که اسمای مقدسه آل عبا را به او تعلیم نماید که در شداید به آن‌ها پناه برد. جبرئیل آمد و اسمای ایشان را تعلیم آن حضرت نمود. چون حضرت زکریا نام محمد، علی، فاطمه و حسن علیهم السلام یاد می‌کرد، غم او برطرف می‌شد و خوشحال می‌شد و چون نام مبارک امام حسین علیه السلام را یاد می‌کرد، گریه بر او مستولی می‌شد و ضبط خود نمی‌توانست کرد.
روزی مناجات کرد که: «خداوندا! چرا نام آن چهار بزرگوار را که بر زبان می‌رانم، غم‌های من زایل
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 742
__________________________________________________
- می‌شود و مسرور می‌گردم و نام آن عالی‌مقدار را که ذکر می‌کنم، غم‌های من به هیجان می‌آید و مرا از گریه طاقت نمی‌ماند؟
پس خداوند عالم قصه شهادت و مظلومیت آن جناب را به زکریا وحی فرمود و گفت: کهیعص، پس کاف اشاره به نام کربلاست، ها هلاک عترت طاهره است، یا یزید است که کشنده و ظالم ایشان بود، عین عطش و تشنگی ایشان است در آن صحرا و صاد صبر ایشان است بر آن مصیبت‌ها.
چون زکریا این قصه دردناک را شنید، سه روز از مسجد حرکت نکرد، کسی را نزد خود راه نداد، مشغول گریه و زاری و ناله و بی‌قراری شد، مرثیه بر مصیبت آن حضرت می‌خواند و می‌گفت: الهی آیا دل بهترین خلقت را به مصیبت فرزندش به درد خواهی آورد؟ آیا بلای چنین مصیبتی را به ساحت عزت او راه خواهی داد؟ آیا به علی و فاطمه جامه چنین مصیبتی را خواهی پوشانید؟ آیا چنین درد و المی را به منزل رفعت و جلال ایشان درخواهی آورد؟»
بعد از این سخنان می‌گفت که: «الهی! مرا فرزندی کرامت فرما که در پیری دیده من به او روشن شود، چون چنین فرزندی کرامت فرمایی مرا فریفته محبت او گردان، پس چنین کن که دل من در مصیبت آن فرزند چنان به درد آید که دل محمد حبیب تو برای فرزندش به درد خواهد آمد.»
پس خدای یحیی را به آن حضرت کرامت فرمود، مانند حضرت امام حسین علیه السلام به شهادت فائز گردید.»
حضرت یحیی شش ماه در شکم مادر بود و حمل حضرت امام حسین علیه السلام نیز شش ماه بود.
مجلسی، جلاء العیون،/ 535- 536
و دیگر در «احتجاج» سند به سعد بن عبداللَّه مرفوع می‌شود که گفت: سؤال کردم از قائم آل محمد صلی الله علیه و آله از تأویل: کهیعص.
فرمود: این حروف از مرموزات اخبار غیب است و خداوند بنده خود زکریا را بر این معنی مشرف و مطلع ساخت. آن‌گاه از برای محمد به شرح کرد، همانا زکریا از خداوند خواستار شد که اورا به اسمای خمسه آموزگاری کند. آن وقت جبرئیل فرود شد و این نام‌های مبارک را به او تذکره کرد. زکریا چون یاد می‌کرد محمد، علی، فاطمه و حسن علیهم السلام را شاد می‌شد و غم و اندوه او منکشف می‌گشت و چون نوبت به حسین علیه السلام می‌رسید گلوگاه اورا گریه فشار می‌داد، نفس متتابع می‌گشت و دیر برمی‌آمد:
فقال ذات یوم: «إلهی ما بالی إذا ذکرت أربعة تسلّیت بأسمائهم من همومی، وإذا ذکرت الحسین تدمع عینی وتثور زفرتی؟»
یک روز گفت: «ای پروردگار من! چه افتاد مرا که چون فرا یاد می‌آورم آن چهار تن را به اسمای ایشان منجلی می‌شود هموم من و چون نام حسین را بر زبان می‌آورم اشک من روان می‌گردد و نفس من به ثوران می‌افتد.» لاجرم خداوند اورا از قصه حسین آگهی داد.
فقال: «کهیعص، فالکاف اسم کربلاء، والهاء هلاک العترة الطّاهرة، والیاء یزید وهو ظالم الحسین، والعین عطشه، والصّاد صبره.»
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 743
«یا زَکَرِیّا إنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیی لَمْ نَجْعَل لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیّاً» [7/ مریم/ 19].
وحدّثنی أبی رحمه الله، عن سعد بن عبداللَّه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن ابن علیّ بن فضّال، عن ابن بکیر، عن زرارة، عن عبدالخالق بن عبد ربّه، قال: سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول «1»: «2» لم یجعل اللَّه «2» له من قبل سمیّاً الحسین بن علیّ، «3» لم یکن له من قبل سمیّاً «3»، ویحیی بن زکریّا علیهما السلام لم یکن له من قبل سمیّاً، ولم تبک السّماء إلّاعلیهما أربعین صباحاً، «4» قال: قلت: ما «5» بکاؤها؟ قال: کانت تطلع حمراء وتغرب حمراء «4».
__________________________________________________
- چون زکریا این کلمات را اصغا فرمود، سه روز در مسجد اعتکاف گزید، در به روی صادر و وارد فرو بست، فریاد بکا و نجیب بلند ساخت، زار زار بگریست، سخن به مرثیه همی راند و همی گفت:
«إلهی أتفجّع خیر جمیع خلقک بولده؟ إلهی أتنزّل بلوی هذه الرّزیّة بفنائه؟ إلهی أتلبس علیّاً وفاطمة ثیاب هذه المصیبة؟ إلهی أتحلّ کربة هذه المصیبة بساحتهما.»
یعنی: «ای پروردگار من! آیا به فجع آوردی بهترین خلق خود را به فرزند او؟ ای پروردگار من! آیا فرود آوردی بلا و ابتلای این مصیبت را به خانه پیغمبر خود؟ ای خدای من! آیا درپوشانیدی علی و فاطمه را جامه این مصیبت؟ ای پروردگار من! آیا فرودآوردی غم و اندوه این مصیبت را در منزل ایشان؟» از پس این کلمات زکریا سر برداشت و گفت:
«إلهی ارزقنی ولداً تقرّ بها عینی علی الکبر، فإذا رزقتنیه فأفتنِّی بحبِّه، ثمّ أفجعنی به کما تفجّع محمّداً حبیبک بولده، فرزقه اللَّه یحیی وفجّعه به، وکان حمل یحیی ستّة أشهر وحمل الحسین کذلک.»
عرض کرد: «الهی در این پیرانه سر مرا فرزندی کرامت فرمای که چشم من بدو روشن شود، چون کرامت کردی مرا، فریفته حب او فرمای، آن‌گاه به سوگواری او به فجع بیفکن، بدان‌سان که محمد حبیب خود را به سوگواری فرزند به فجع افکندی.» خداوند مسألت اورا به اجابت مقرون داشت، به یحیی چشم اورا روشن ساخت، آن‌گاهش به مصیبت یحیی ممتحن بداشت. و مدت حمل یحیی شش ماه بود، چنان که حسین علیه السلام نیز شش ماه در شکم مادر جای داشت.»
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 1/ 280- 281
(1) [وفی البرهان مکانه: «عن الصّادق علیه السلام یقول ...»]
(2- 2) [فی البرهان ومدینة المعاجز والبحار والعوالم: «لم نجعل»]
(3- 3) [لم یرد فی البرهان]
(4- 4) [البرهان: «ولم تبک علی أحد غیرهما قلت: وما بکاءها؟ قال: مکثوا أربعین یوماً تطلع الشّمس بحمرة. قلت: جعلت فداک هذا بکاؤها؟ قال: نعم»]
(5)- [مدینة المعاجز: «وما»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 744
ابن قولویه، کامل الزّیارات،/ 90 رقم 8/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 5، مدینة المعاجز «1»، 3/ 444- 445؛ المجلسی، البحار، 45/ 211؛ البحرانی، العوالم، 17/ 470- 471
بإسناده [ (عن ابن بابویه) عن أحمد بن محمّد بن عیسی «2»، حدّثنا عثمان بن عیسی، عن عمرو بن شمر] وعن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: إنّ عاقر ناقة صالح کان أزرق ابن بغیّ، «3» وکانت ثمود «3» تقول: ما نعرف له فینا أباً ولا نسباً، وأنّ قاتل الحسین بن علیّ صلوات اللَّه علیهما ابن بغیّ، وأ نّه لم یقتل الأنبیاء ولا أولاد الأنبیاء إلّاأولاد البغایا، وقال فی قوله «4» تعالی جلّ ذکره: «لم نَجْعَل لهُ من قبلُ سَمیّاً»، قال: یحیی بن زکریّا لم یکن له سمیٌّ قبله، والحسین بن علیّ لم یکن له سمیٌّ قبله، وبکت السّماء علیهما أربعین صباحاً، وکذلک بکت الشّمس علیهما، وبکاؤها أن تطلع حمراء وتغیب حمراء.
وقیل: أی بکی أهل السّماء وهم الملائکة.
الرّاوندی، قصص الأنبیاء،/ 220 رقم 291/ عنه: المجلسی، البحار «5»، 14/ 182؛ دانشیار، حول البکاء،/ 98
قال محمّد بن العبّاس- رحمه الله-: حدّثنا حمید بن زیاد، عن أحمد بن الحسین بن بکیر «6»، قال: حدّثنا الحسن بن علیّ بن فضّال بإسناده إلی عبدالخالق، قال: سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «لم نجعل له من قبل سمیّاً»، قال: ذلک یحیی بن زکریّا
__________________________________________________
(1)- [حکاه أیضاً فی مدینة المعاجز، 4/ 145]
(2) [فی البحار مکانه: «بالإسناد إلی الصّدوق، عن أبیه، عن سعد، عن ابن عیسی ...»]
(3- 3) [البحار: «وأنّ قاتل یحیی بن زکریّا ابن بغیّ، وإنّ قاتل علیّ ابن بغی، وکانت مراد»]
(4) [فی حول البکاء مکانه: «روی علیّ بن إبراهیم القمی فی تفسیره وصاحب قصص الأنبیاء، عن جابر، عن أبی جعفر الباقر علیه السلام فی قوله ...»]
(5)- [حکاه أیضاً فی البحار، 27/ 240، 42/ 303، 45/ 218- 219]
(6) [فی البرهان ومدینة المعاجز: «بکر»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 745
لم یکن «1» له من قبل «1» سمیّاً، وکذلک الحسین علیه السلام لم یکن له «2» من قبل سمیّاً، ولم تبک السّماء إلّا علیهما أربعین صباحاً. قلت: فما کان «3» بکاؤها؟ قال: تطّلع الشّمس حمراء. قال: و «4» کان قاتل الحسین علیه السلام ولد زنا، وقاتل یحیی [بن زکریّا] ولد زنا «5».
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 295/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان «6»، 3/ 4 رقم 1، مدینة المعاجز، 3/ 445- 446؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 8/ 197- 198
ما رواه علیّ بن إبراهیم فی تفسیره عن أبیه، عن محمّد «7» بن خالد، عن عبداللَّه بن بکیر، عن زرارة، عن عبدالخالق، قال: سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول فی «8» قول اللَّه «8» عزّ وجلّ: «لم نجعل له من قبل سمیّاً»، فقال: الحسین لم یکن له من قبل سمیّاً، «9» ویحیی بن زکریّا لم یکن له من قبل سمیّاً «9». ولم تبک السّماء إلّاعلیهما «10» أربعین صباحاً. قلت: فما کان «11» بکاؤها؟ قال: کانت الشّمس تطلع حمراء وتغیب حمراء. وکان قاتل الحسین ولد زنا، وقاتل یحیی «9» بن زکریّا «9» ولد زنا.
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 295- 296/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 4؛ مثله السّیّد هاشم البحرانی، مدینة المعاجز، 3/ 445
__________________________________________________
(1- 1) [فی البرهان: «من قبل له»، وفی کنز الدّقائق: «من قبل»]
(2)- [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(3) [البرهان: «کانت»]
(4)- [لم یرد فی البرهان]
(5) [البرهان: «الزِّنا»]
(6)- [حکاه أیضاً فی البرهان، 3/ 504 رقم 3]
(7) [فی البرهان مکانه: «محمّد بن عبّاس، عن محمّد ...»، وفی مدینة المعاجز: «علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن محمّد ...»]
(8- 8) [البرهان: «قوله»]
(9- 9) [لم یرد فی البرهان]
(10) [البرهان: «علیه»]
(11) [البرهان: «کانت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 746
«فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَاناً قَصِیّاً» [22/ مریم/ 19].
وعنه [محمّد بن أحمد بن داوود] عن محمّد بن همام قال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن مالک، قال: حدّثنا سعد بن عمرو الزّهریّ، قال: حدّثنا بکر بن سالم، عن أبیه، عن أبی حمزة الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین علیه السلام فی «1» قوله «2»: «فحملته فانتبذت به مکاناً قصیّاً» قال: خرجت «3» من دمشق حتّی أتت کربلاء، فوضعته «4» فی موضع قبر الحسین علیه السلام، ثمّ رجعت من لیلتها.
الطّوسی، تهذیب الأحکام، 6/ 73 رقم 139/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 277؛ الحرّ العاملی، وسائل الشّیعة، 10/ 405؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 8- 9؛ المجلسی، البحار، 98/ 116؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 328؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 8/ 209
__________________________________________________
(1- 1) [کنز الدّقائق: «هذه الآیة»]
(2)- [لم یرد فی البرهان]
(3) [فی الصّافی مکانه: «فی التّهذیب عن السّجّاد علیه السلام: خرجت ...»]
(4)- [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فوضعت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 747

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة طه‌

«وَلَقَدْ عَهِدْنا إلی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» [115/ طه/ 20].
حدّثنا الحسن «1» بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن جعفر بن محمّد بن عبداللَّه «2»، عن محمّد بن عیسی القمّی، عن محمّد بن سلیمان، عن عبداللَّه بن سنان، عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی قوله: «وَلَقَدْ عَهِدْنا إلی آدم من قبل» کلمات «3» فی محمّد وعلیّ «4» والحسن والحسین والأئمّة علیهم السلام من ذرِّیّتهم «فنسی» هکذا واللَّه «5» أنزلت علی محمّد صلی الله علیه و آله «5». «6»
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 91 رقم 4/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة «7»، 1/ 566؛ المجلسی، البحار، 24/ 176؛ مثله الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 416 رقم 23؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان «8»، 3/ 46؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 400؛ المشهدی القمّی، کنز الدّقائق، 8/ 361
الباقر علیه السلام فی قوله: «وَلَقَد عَهِدْنا إلی آدَمَ مِن قَبْل» کلمات فی محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین والأئمّة من ذرّیّتهم، کذا نزلت علی محمّد صلی الله علیه و آله.
ابن شهرآشوب، المناقب، 3/ 320/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 46؛ المجلسی، البحار، 43/ 32؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 402- 403؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 8/ 362
__________________________________________________
(1) [فی الکافی وإثبات الهداة والبرهان والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «الحسین»]
(2)- [فی الکافی والبرهان ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «عبیداللَّه»]
(3) [البرهان: «من کلمات»]
(4)- [فی الکافی ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «علیّ وفاطمة»]
(5- 5) [فی الکافی والبرهان: «نزلت علی محمّد صلی الله علیه و آله»، وفی إثبات الهداة: «نزلت»]
(6)- امام صادق علیه السلام راجع به قول خدای تعالی فرمود: «از پیش به آدم سفارش کردیم کلماتی درباره محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و امامان از نسل ایشان (علیهم السلام) و او فراموش کرد. به خدا این چنین بر محمد نازل شد.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 283
(7)- [حکاه أیضاً فی إثبات الهداة، 1/ 447- 448، والبحار، 24/ 351، عن الکافی]
(8)- [حکاه فی البرهان ونور الثّقلین وکنز الدّقائق، عن الکافی]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 748
«وَأْمُرْ أهْلَکَ بِالصّلاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْها لَانَسْأ لُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَا لْعاقِبَةُ للتّقْوی» [132/ طه/ 20].
وفی روایة أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السلام [...] «1» وقوله: «وَأْمُرْ أهْلَکَ بِالصّلاةِواصْطَبِر عَلَیْها» فإنّ اللَّه أمره أن یخصّ أهله دون النّاس لیعلم النّاس أنّ لأهل محمّد صلی الله علیه و آله عند اللَّه منزلة خاصّة، لیست للنّاس إذا أمرهم مع النّاس عامّة، ثمّ أمرهم خاصّة.
فلمّا أنزل اللَّه «2» هذه الآیة کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله یجی‌ء کلّ یوم عند «2» صلاة الفجر حتّی «2» یأتی باب علیّ وفاطمة «3» والحسن والحسین «3» علیهم السلام، فیقول: «السّلام علیکم ورحمة اللَّه وبرکاته»، فیقول علیّ وفاطمة والحسن والحسین: وعلیک السّلام یا رسول اللَّه ورحمة اللَّه وبرکاته، ثمّ یأخذ بعضادتی الباب و «2» یقول «4»: الصّلاة الصّلاة، یرحمکم اللَّه «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فلم یزل یفعل ذلک کلّ یوم إذا شهد «5» المدینة حتّی فارق الدّنیا. وقال أبو الحمراء «6» خادم النّبیّ صلی الله علیه و آله: أنا «7» أشهد به «7» یفعل ذلک.
القمی، التّفسیر، 2/ 67/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 50؛ المجلسی، البحار، 35/ 207؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 409؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 8/ 376- 377
قال محمّد بن العبّاس- رحمه الله-: حدّثنا عبدالعزیز بن یحیی، عن محمّد بن عبدالرّحمان ابن سلام، [عن کثیر]، عن عبداللَّه بن عیسی بن «8» مصقلة القمّی، عن زرارة بن أعین،
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی البحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(2) [لم یرد فی البرهان]
(3- 3) [لم یرد فی نور الثّقلین]
(4) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فیقول»]
(5) [البرهان: «شاهد»]
(6) [نور الثّقلین: «أبو حمراء»]
(7- 7) [فی البحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «شهدته»]
(8) [البرهان: «عن»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 749
عن أبی جعفر الباقر، عن أبیه علیّ بن الحسین علیهم السلام فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «وَأْمُرْ أهْلَکَ بالصّلاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْها»، قال: نزلت فی علیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام؛ کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یأتی باب فاطمة کلّ سحرة «1» فیقول: «السّلام علیکم أهل البیت ورحمة اللَّه وبرکاته؛ الصّلاة یرحمکم اللَّه: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرکم تَطْهیراً»».
شرف الدّین الإسترابادی، تأویل الآیات،/ 316- 317/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 50؛ المجلسی، البحار، 25/ 219- 220
__________________________________________________
(1)- السّحرة- بالضمّ، السّحر الأعلی وهی ما قبل انصداع الفجر.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 750

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة الأنبیاء

«وجَعَلْناهُم أئمّة یهدون بأمرنا وأوحینا إلیهم فعلَ الخیرات وإقام الصّلاة وإیتاء الزّکاة وکانوا لنا عابدین» [73/ الأنبیاء/ 21].
قال اللَّه تعالی: «وجَعَلْناهُم أئمّةً یهدون بأمْرِنا»، قال: «جَعَلْناهُم أئمّةً یدعون إلی النّار» «1»
، وقیل: لمعبودهم.
محمّد بن کعب: بإمّهاتهم.
قالت الحکماء: فی ذلک ثلاثة أوجه من الحکمة، أحدها: لأجل عیسی علیه السلام، والثانی:
أخیار الشّرف الحسن والحسین علیهما السلام، والثالث: لئلّا یفضح أولاد الزّنا.
الثّعلبی، التّفسیر، 6/ 116
__________________________________________________
(1)- القصص: 28/ 41.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 751

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة الحجّ‌

«أُذِنَ لِلّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأ نّهُمْ ظُلِمُوا وَإنّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» [39/ الحجّ/ 22].
حدّثنی أبی، عن ابن أبی عمیر، عن هشام، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: [...] قوله:
«أُذِنَ لِلّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأ نّهُمْ ظُلِمُوا وَإنّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» قال: نزلت فی علیّ وجعفر وحمزة ثمّ جرت «1».
القمی، التّفسیر، 2/ 84/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 380؛ المجلسی، البحار، 24/ 223؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 500- 501؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 101
حدّثنی أبی، عن ابن أبی عمیر، عن ابن مسکان، عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی قوله: «أُذِنَ لِلّذینَ یُقاتَلُون بأ نّهُم ظُلِمُوا ...» الخ، قال: إنّ «2» العامّة یقولون نزلت فی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لما أخرجته «3»، قریش من مکّة، وإنّما «4» هی للقائم علیه السلام «4» إذا خرج یطلب بدم «5» الحسین علیه السلام وهو قوله «6»: نحن «7» أولیاء الدّم «7» وطلّاب الدّیة «8».
القمی، التّفسیر، 2/ 84- 85/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 380- 381؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 3/ 552؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 94؛ المجلسی، البحار «9»، 24/ 224؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 501
__________________________________________________
(1) [البحار: «جرت فی الحسین علیه السلام»]
(2) [لم یرد فی البرهان، وفی الصّافی مکانه: «عن الصّادق علیه السلام: إنّ ...»]
(3) [إثبات الهداة: «أخرجه»]
(4- 4) [فی الصّافی وإثبات الهداة والبرهان والبحار ونور الثّقلین: «هو القائم علیه السلام»]
(5)- [الصّافی: «دم»]
(6) [فی الصّافی وإثبات الهداة ونور الثّقلین: «یقول»]
(7- 7) [البرهان: «أولیاؤکم فی الدّم»]
(8)- [فی الصّافی وإثبات الهداة ونور الثّقلین: «التّرة»]
(9)- [حکاه عنه أیضاً فی البحار، 51/ 47]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 752
حدّثنی أبی رحمه الله عن سعد بن عبداللَّه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن العبّاس بن معروف، عن صفوان بن یحیی، عن حکم «1» الحنّاط، عن ضریس، عن أبی خالد الکابلیّ، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سمعته یقول «2» فی قول اللَّه «2» عزّ وجلّ: «أُذِنَ للّذینَ یُقاتَلُون بأ نّهُم‌ظُلِمُوا وَإنّ اللَّهَ علی نَصْرِهِم لَقَدیر»، قال: علیّ والحسن والحسین علیهم السلام.
ابن قولویه، کامل الزّیارات،/ 93/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 94؛ المجلسی، البحار، 45/ 297
قال [محمّد بن عبّاس]: حدّثنا الحسین بن عامر، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن صفوان بن یحیی، عن حکیم الحنّاط، عن ضریس، عن «3» أبی جعفر علیه السلام «3» قال: سمعته یقول: «اذِنَ لِلّذینَ یُقاتَلُونَ بأ نّهُم ظُلِمُوا وإنّ اللَّهَ علی نَصْرِهِم لَقَدِیر»، قال: الحسن والحسین علیهما السلام. «4»
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 334/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 93؛ المجلسی، البحار، 24/ 227؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 102
«الّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ إلّاأن یَقُولُوا رَبُّنا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَواتٌ وَمَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَلَیَنصُرَاللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إنّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ» [40/ الحجّ/ 22].
__________________________________________________
(1) [البرهان: «الحکم»]
(2- 2) [لم یرد فی البرهان]
(3- 3) [البرهان: «جعفر علیه السلام»]
(4)- همچنان سند به ابوجعفر علیه السلام پیوسته می‌گردد از این آیه مبارکه خبر می‌دهد:
«أُذِنَ لِلّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأ نّهُمْ ظُلِمُوا وَإنّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ».
یعنی: «آنان که از در جور و جفا قتال دادند و ستم نمودند، خداوند غالب و قاهر قادر است، بر نصرت ستم رسیدگان.»
ابوجعفر می‌فرماید: «روی این کلام با علی وحسن وحسین است و از ستم رسیدگان، ایشان را خواهند.»
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 4/ 117- 118
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 753
قال: حدّثنی علیّ بن محمّد بن عمر الزّهریّ معنعناً:
عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی قول اللَّه [تعالی. ر]: «الّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إلّا أن یقولوا: رَبُّنا اللَّه» علیّ والحسن والحسین وجعفر وحمزة علیهم السلام.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 273 رقم 367/ عنه: المجلسی، البحار، 22/ 282
قال: حدّثنا محمّد بن القاسم بن عبید معنعناً:
عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی قوله «1» [ر: قول اللَّه]: «الّذین أخرجوا من دیارهم بغیر حقّ‌إلّا أن یقولوا ربّنا اللَّه»، قال: نزل فی علیّ [أمیرالمؤمنین. أ، ب] وجعفر وحمزة وجرت فی الحسین بن علیّ علیهم السلام [والتّحیّة والإکرام. أ، ر].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 273 رقم 368/ عنه: المجلسی، البحار، 44/ 219
ابن محبوب «2»، عن أبی جعفر الأحول، عن سلام بن المستنیر، عن أبی جعفر علیه السلام فی قول اللَّه تبارک وتعالی: «الّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ إلّاأن یَقُولُوا رَبُّنا اللَّه»، قال: نزلت «3» فی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وعلیّ وحمزة وجعفر، وجرت فی الحسین علیهم السلام أجمعین.
الکلینی، الرّوضة من الکافی، 8/ 337- 338 رقم 534/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 381؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 93؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 501؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 103
حدّثنی أبی، عن ابن أبی عمیر، عن هشام، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال: [...] قوله:
«الّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِم بِغَیْرِ حَقّ»، قال: الحسین علیه السلام حین طلبه یزید لعنه اللَّه لیحمله «4» إلی الشّام، فهرب إلی الکوفة وقُتل بالطّفّ.
__________________________________________________
(1) [البحار: «قول اللَّه»]
(2) [البرهان: «محمّد بن یعقوب عن محمّد بن یحیی، عن أحمد بن عیسی، عن ابن محبوب»]
(3) [فی الصّافی مکانه: «عن الباقر علیه السلام نزلت ...»]
(4) [الصّافی: «لحمله»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 754
القمی، التّفسیر، 2/ 84/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 381؛ المجلسی، البحار، 24/ 223- 224؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 501؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 103
أخبرنا محمّد بن عبداللَّه بن أحمد، قال: أخبرنا محمّد بن أحمد بن محمّد بن علیّ، قال:
حدّثنا عبدالعزیز بن یحیی بن أحمد، قال: حدّثنی محمّد بن عبدالرّحمان بن الفضل، قال:
حدّثنی جعفر بن الحسین، قال: حدّثنی أبی، قال: حدّثنی محمّد [بن] زید، عن أبیه، قال:
سألت أبا جعفر محمّد بن علیّ قلت له: [أخبرنی عن قوله تعالی]: «الّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقّ»، قال: نزلت فی علیّ وحمزة وجعفر، ثمّ جرت فی الحسین علیه السلام.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 521 رقم 552
قال محمّد بن العبّاس- رحمه الله-: حدّثنا عبدالعزیز بن یحیی، عن محمّد بن عبدالرّحمان ابن «1» المفضّل، عن جعفر بن الحسین الکوفیّ، عن محمّد بن زید مولی أبی جعفر [علیه السلام]، عن أبیه قال: سألت مولای أبا جعفر علیه السلام قلت: قوله عزّ وجلّ: «الّذین اخرجوا من دیارهم بغیر حقّ إلّاأن یقولوا ربُّنا اللَّه»، قال: نزلت فی علیّ وحمزة وجعفر، ثمّ جرت فی الحسین علیه السلام.
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 335/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 94؛ المجلسی، البحار، 24/ 227- 228
«الّذِینَ إن مَکّنّاهُمْ فی ا لْارْضِ أقامُوا الصّلاةَ وَآتَوُا الزّکاةَ وَأمَرُوا بِالمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ ا لمُنْکَرِ وَللَّهِ عاقِبَةُ ا لْأُمُورِ» [41/ الحجّ/ 22].
موسی بن جعفر؛ والحسین بن علیّ علیهما السلام فی قوله تعالی: «الّذینَ إن مَکّنّاهُمْ فی الأرْضِ أقامُوا الصّلاة»، قال: هذه فینا أهل البیت. «2»
__________________________________________________
(1) [فی البرهان والبحار: «عن»]
(2)- و دیگر موسی بن جعفر از حسین بن علی علیهم السلام حدیث می‌کند در این آیه مبارکه:
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 755
ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 47/ عنه: الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 506؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 110
«فَکَأیِّن مِن قَرْیَةٍ أهْلَکْناها وَهیَ ظالِمَةٌ فَهیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَبِئْرٍ مُعَطّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِیدٍ» [45/ الحجّ/ 22].
حدّثنا المظفّر بن جعفر بن المظفّر العلویّ السّمرقندیّ- رحمه الله- قال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن مسعود، عن أبیه، عن إسحاق بن محمّد، قال: أخبرنی محمّد بن الحسن بن شمّون، عن عبداللَّه بن عبدالرّحمان الأصمّ، عن عبداللَّه بن القاسم البطل، عن صالح بن سهل أ نّه قال: أمیر المؤمنین علیه السلام «1» هو القصر المشیّد والبئر المعطّلة فاطمة وولدها معطّلین من الملک «2».
وقال محمّد بن الحسن بن أبی خالد الأشعریّ الملقّب بشنبولة «3»:
بئر معطّلة وقصر مشرف مثل لآل محمّد مستطرف
فالنّاطق القصر المشید منهم والصّامت البئر الّتی لا تنزف «4»
الصّدوق، معانی الأخبار،/ 111- 112 رقم 3/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 383؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 97؛ المجلسی، البحار، 24/ 102؛ ابن أمیر الحاجّ، شرح الشّافیة،/ 127
__________________________________________________
- «الّذِیْنَ إنْ مَکّنّاهُمْ فی الأرْضِ أقامُوا الصّلاةَ وَآتَوُا الزّکاةَ وَأمَرُوا بِالمَعْرُوفِ وَنَهَوا عَنِ المُنْکَرِ وَللَّهِ عاقِبَةُ الأُ مُورِ».
حسین علیه السلام فرمود: «این آیه مبارکه در شأن ما اهل‌بیت فرود شد.»
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 1/ 113
(1) [فی الصّافی مکانه: «وفی المعانی مقطوعاً: أمیر المؤمنین علیه السلام ...»، وفی شرح الشّافیة: «فی الصّافی فی تفسیر قوله جلّ مَنْ قائل: بئر معطّلة وقصر مشید: أمیر المؤمنین علیه السلام ...»]
(2) [إلی هنا حکاه فی الصّافی وشرح الشّافیة]
(3) [البرهان: «بشینوله»]
(4) [البرهان: «لا ینزف»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 756
قال محمّد بن العبّاس- رحمه الله-: حدّثنا الحسین بن عامر، عن محمّد بن الحسین، عن الرّبیع بن [محمّد عن] صالح بن سهل قال: سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول: قوله «1» تعالی: «وَبِئْرٍ مُعَطّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِیدٍ» أمیر المؤمنین القصر المشید، والبئر المعطّلة فاطمة وولدیها «2» معطّلون من الملک.
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 339/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 97
«وَما أرْسَلْنا مِن قَبْلِکَ مِن رَسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إلّاإذا تَمَنّی أ لْقی الشّیْطانُ فی أُمْنِیّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشّیْطانُ ثُمّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» [52/ الحجّ/ 22].
قوله: «وَما أرْسَلْنا مِن قَبْلِکَ مِن رَسُولٍ ولا نَبِیٍّ- إلی قوله- وَاللَّهُ عَلیمٌ حَکیم» فإنّ العامّة رووا أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله کان فی الصّلاة، فقرأ سورة النّجم فی مسجد «3» الحرام وقریش یستمعون لقراءته، فلمّا انتهی إلی هذه الآیة: «أفرأیتُم اللّاتَ والعزّی ومَنات الثّالثةَ الأُخری» أجری إبلیس علی لسانه «فإنّها «4» للغرانیق الأولی «4» وإنّ شفاعتهنّ لتُرتجی «5»»، ففرحت قریش وسجدوا وکان فی القوم «6» الولید بن المغیرة المخزومیّ وهو شیخ کبیر، فأخذ کفّاً من حصی، فسجد علیه وهو قاعد، وقالت «7» قریش: قد أقرّ محمّد بشفاعة اللّات والعزّی، قال: فنزل جبرئیل، فقال له «8» جبرئیل: قد قرأت ما لم أنزل «8» علیک وأنزل علیه «وَما أرْسَلْنا مِن قَبْلِکَ مِن رَسُولٍ ولا نَبِیٍّ إلّاإذا تَمنّی ألقی الشّیْطانُ فی أُمنیّته فینسخُ اللَّهُ ما یلقی الشّیطان».
__________________________________________________
(1) [البرهان: «قول اللَّه»]
(2) [البرهان: «ولدها»]
(3) [البرهان: «المسجد»]
(4- 4) [فی الصّافی: «الغرانیق العلی»، وفی البرهان: «الغرانیق الأولی»]
(5)- [البرهان: «لترجی»]
(6) [البرهان: «ذلک القوم»]
(7) [فی الصّافی وکنز الدّقائق: «فقالت»]
(8- 8) [فی الصّافی: «قرأت ما لم أنزل»، وفی البرهان: «قد قرأت ما لم أنزل به»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 757
وأمّا الخاصّة «1» فإنّه روی «1» عن أبی عبداللَّه علیه السلام «2» أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أصابه «3» خصاصة فجاء إلی رجل من الأنصار فقال له: هل عندک من طعام؟ فقال «4»: نعم یا رسول اللَّه «5» وذبح له عناقاً وشوّاه، فلمّا أدناه منه «5» تمنّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أن یکون معه علیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام، فجاء منافقان «6»، ثمّ جاء علیّ علیه السلام بعدهما، فأنزل اللَّه فی ذلک «7»: «وَما أرْسَلْنا مِن قَبْلِکَ مِن رَسُولٍ ولا نَبیٍّ ولا محدث «8» إلّاإذا تمنّی ألقی الشّیْطان فی أُمنیّته- «9» یعنی المنافقین «9»- فینسخُ اللَّهُ ما یلقی الشّیطان»، «10» یعنی لمّا جاء علیّ علیه السلام «10» بعدهما «ثمّ یحکمُ اللَّهُ آیاتِه» «11»
، یعنی ینصر «12» أمیر المؤمنین علیه السلام.
القمی، التّفسیر، 2/ 85- 86/ عنه: شرف الدّین الإسترابادی، تأویل الآیات،/ 343؛ الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 386؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 98؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 131
«ذلِکَ وَمَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنّهُ اللَّهُ إنّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» [60/ الحجّ/ 22].
فقال اللَّه تبارک وتعالی: «وَمَنْ عاقَبَ» یعنی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «بمِثْلِ ما عُوقِبَ به»
__________________________________________________
(1- 1) [فی البرهان وکنز الدّقائق: «فإنّهم رووا»]
(2)- [فی تأویل الآیات مکانه: «وروی عن الخاصّة، عن أبی عبداللَّه علیه السلام ...»]
(3)- [فی تأویل الآیات والبرهان: «أصابته»]
(4) [فی الصّافی وکنز الدّقائق: «قال»]
(5- 5) [تأویل الآیات: «فذبح له عناقاً وشوّاها فلمّا دنا منها»]
(6) [فی تأویل الآیات والصّافی والبرهان وکنز الدّقائق: «أبو بکر وعمر»]
(7)- [تأویل الآیات: «علیه»]
(8) [زاد فی تأویل الآیات: «ثمّ قال أبو عبداللَّه علیه السلام: هکذا نزلت»]
(9- 9) [لم یرد فی تأویل الآیات، وفی الصّافی والبرهان وکنز الدّقائق: «یعنی أبا بکر وعمر»]
(10- 10) [تأویل الآیات: «بعلیّ علیه السلام حین جاء»]
(11) [زاد فی الصّافی والبرهان وکنز الدّقائق: «للنّاس»، وإلی هنا حکاه عنه فی تأویل الآیات]
(12)- [فی الصّافی وکنز الدّقائق: «ینصر اللَّه»، وفی البرهان: «ینصره اللَّه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 758
یعنی حسیناً «1» أرادوا أن یقتلوه «ثُمّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنّهُ اللَّه» یعنی «2» بالقائم من ولده.
القمی، التّفسیر، 2/ 62/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 3/ 388؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 102؛ الحویزی، نور الثّقلین، 3/ 518؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 135- 136
__________________________________________________
(1) [فی الصّافی: «حسین»، وفی البرهان ونور الثّقلین: «الحسین»]
(2)- [لم یرد فی الصّافی]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 759

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة المؤمنون‌

«قَدْ أفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* ا لّذِینَ هُمْ فی صَلَاتِهِمْ خاشِعُونَ* وَا لّذِینَ هُمْ عَنِ اللّغْوِ مُعْرِضُونَ* وَا لّذِینَ هُمْ لِلزّکاةِ فاعِلُونَ* وَا لّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ* إلّاعَلی أزْوَاجِهِمْ أوْ ما مَلَکَتْ أیْمانُهُمْ فَإنّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ* فَمَنِ ابْتَغَی وَراءَ ذلِکَ فأُوْلَئِکَ هُمُ ا لْعادُونَ* وَا لّذِینَ هُمْ لِأماناتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ راعُونَ* وَا لّذِینَ هُمْ عَلی صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ* أُوْلئِکَ هُمُ ا لْوارِثُونَ* ا لّذِینَ یَرِثُونَ ا لْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ» [1- 11/ المؤمنون/ 23].
قال محمّد بن العبّاس- رحمه الله-: حدّثنا محمّد بن همّام، عن محمّد بن إسماعیل، عن عیسی بن داوود، عن الإمام موسی بن جعفر علیهما السلام فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «قَدْ أفْلَحَ المُؤْمِنُون* الّذینَ هُم فی صَلاتِهِم خاشِعُون- إلی قوله- الّذینَ یرثونَ الفردوسَ هُم فیها خالِدون»، قال: نزلت فی رسول اللَّه وفی أمیرالمؤمنین وفاطمة والحسن والحسین- صلوات اللَّه علیهم أجمعین-.
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 349- 350/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 106؛ المجلسی، البحار، 23/ 382؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 166
«إنِّی جَزَیْتُهُمُ ا لْیَوْمَ بِما صَبَرُوا» [111/ المؤمنون/ 23].
أخبرنا عقیل قال: أخبرنا علیّ، قال: حدّثنا محمّد، قال: حدّثنا عمر بن محمّد الجمحیّ، قال: حدّثنا یعقوب بن سفیان، قال: حدّثنا عبیداللَّه بن موسی، عن سفیان الثّوری، عن منصور، عن إبراهیم، عن علقمة:
عن عبداللَّه بن مسعود فی قول اللَّه تعالی: «إنِّی جَزَیْتُهُم الیَوْمَ بِما صَبَرُوا»، یعنی جزیتهم بالجنّة الیوم بصبر علیّ بن أبی طالب وفاطمة والحسن والحسین فی الدّنیا علی الطّاعات وعلی الجوع والفقر، و [بما] صبروا علی المعاصی وصبروا علی البلاء للَّه‌فی الدّنیا «أنّهُم هُم الفائِزُون» والنّاجون من الحساب.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 531 رقم 665
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 760
سفیان الثّوریّ، عن منصور، عن إبراهیم، عن علقمة، عن ابن مسعود فی قوله تعالی:
«إنِّی جَزَیْتُهُم الیَوْمَ بما صَبَروا»، یعنی صبر «1» علیّ بن أبی طالب وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام فی الدّنیا علی الطّاعات وعلی الجوع وعلی الفقر وصبروا علی البلاء للَّه‌فی الدّنیا إنّهم هم الفائزون.
ابن شهرآشوب، المناقب، 2/ 120/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 2/ 122
__________________________________________________
(1) [البرهان: «بصبر»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 761

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة النّور

«اللَّهُ نُورُ السّماوَاتِ وَالْأرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ ا لْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأ نّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَاشَرْقِیّةٍ وَلَا غَرْبِیّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِی‌ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ ا لْأمْثالَ لِلنّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» [35/ النّور/ 24].
قال: حدّثنی جعفر بن محمّد الفزاریّ معنعناً:
عن أبی عبداللَّه [علیه السلام. أ، ب] فی قوله [تعالی. ر، أ: قول اللَّه]: «اللَّهُ نورُ السّماواتِ والأرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباح» الحسن مصباح «1» [ب: المصباح] والحسین فی زجاجة [الزّجاجة. ب] «کأ نّها کوکبٌ دُرِّیّ» فاطمة کوکب درّیّ من [ب. (خ ل):
بین] نساء العالمین «یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَکَة [زَیْتُونَة». ر] إبراهیم [الخلیل. ر] [ «زَیْتُونة.
أ، ب.] لا شَرْقیّة ولا غَرْبیّة» یعنی: لا یهودیّة ولا نصرانیّة «یکادُ زَیْتُها یُضِی‌ء» یکاد العلم ینبع منها.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 282 رقم 383/ عنه: المجلسی، البحار، 23/ 312
حدّثنا محمّد بن همام، قال: حدّثنا جعفر بن محمّد، قال: حدّثنا محمّد بن الحسن «2» الصّایغ، قال: حدّثنا الحسن بن علیّ، عن صالح بن سهل الهمدانیّ، قال: سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول فی قول اللَّه: «اللَّهُ نورُ السّماواتِ والأرْضِ مَثَلُ نورِهِ کَمِشْکاة» المشکاة فاطمة علیها السلام « «3» فیها مِصْباح المِصْباح» الحسن والحسین «3» «فی زُجاجَةٍ الزّجاجةُ کأ نّها کوکبٌ دُرِّیّ» کأن فاطمة علیها السلام کوکب درّیّ بین نساء أهل الأرض «4» «یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَکَة»
__________________________________________________
(1) [البحار: «المصباح»]
(2) [البرهان: «الحسین»]
(3- 3) [فی البرهان والبحار: «فیها مصباح الحسن، والمصباح الحسین»]
(4) [البحار: «الدّنیا ونساء أهل الجنّة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 762
یوقد «1» من إبراهیم علیه وعلی نبیِّنا وآله السّلام «لا شَرْقیّةٍ ولا غَرْبیّة» یعنی «2» لا یهودیّة ولا نصرانیّة «یکادُ زَیْتُها یُضِی‌ء» یکاد العلم یتفجّر «3» منها «ولو لم تمسَسْهُ نارٌ نورٌ علی نور» إمام منها بعد إمام «یهدی اللَّهُ لنورِهِ مَنْ یشاء» یهدی «4» اللَّه للأئمّة «4» من یشاء «5» أن یدخله فی نور ولایتهم مخلصاً «5» «ویضرب اللَّه الأمثال للنّاس واللَّه بکلّ شی‌ء علیم».
القمی، التّفسیر، 2/ 102- 103/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 135؛ المجلسی، البحار «6»، 23/ 304- 305
علیّ بن محمّد ومحمّد بن الحسن «7»، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الحسن بن شمّون، عن عبداللَّه بن عبدالرّحمان الأصمّ، عن عبداللَّه بن القاسم «8»، عن صالح بن سهل الهمدانیّ قال: قال أبو عبداللَّه علیه السلام فی قول اللَّه تعالی: «اللَّهُ نورُ السّماواتِ والأرْضِ مَثَلُ نورِهِ کَمِشْکاة» فاطمة علیها السلام «فیها مِصْباح» الحسن «المِصْباح فی زُجاجَة» الحسین «الزُّجاجَةُ کأ نّها کوکبٌ دُرِّیٌّ» فاطمة کوکب «9» درِّیّ بین نساء أهل الدّنیا «تُوقَدُ من شَجَرَةٍ مُبارَکَة» إبراهیم علیه السلام «زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیّةٍ ولا غَرْبیّة» لا یهودیّة ولا نصرانیّة «یکادُ زَیْتُها یُضِی‌ء» یکاد العلم ینفجر بها «ولَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نورٌ علی نور» إمام منها بعد إمام «یهدی اللَّهُ لنورِهِ مَنْ یشاء» یهدی اللَّه للأئمّة من یشاء «ویَضْرِبُ اللَّهُ الأمثالَ للنّاس»، «10» قلت:
__________________________________________________
(1) [البرهان: «توقد»]
(2)- [لم یرد فی البحار]
(3) [البحار: «ینفجر»]
(4- 4) [البرهان: «إلی الأئمّة»]
(5- 5) [لم یرد فی البحار]
(6)- [حکاه أیضاً فی البحار، 4/ 18- 19]
(7) [کنز الدّقائق: «الحسین»]
(8) [البرهان: «قاسم»]
(9) [البرهان: «فکوکب»]
(10) [إلی هنا حکاه عنه فی کنز الدّقائق]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 763
«أو کَظُلُماتٍ» قال: الأوّل وصاحبه «یَغْشاهُ مَوْجٌ» الثّالث «من فَوْقِهِ مَوْجٌ ظُلُمات» الثّانی «بعضها فوقَ بعض» معاویة لعنه اللَّه وفتن بنی امیّة «إذا أخرجَ یده» المؤمن فی ظلمة فتنتهم «1» «لم یکد یراها ومَن لَم یَجْعَل اللَّهُ لهُ نوراً» إماماً من ولد فاطمة علیها السلام «فما لَهُ‌مِن نور» إمام یوم القیامة. «2»
وقال فی قوله: «یسعی نورهُم بین أیدیهِم وبأیمانهِم»: أئمّة المؤمنین یوم القیامة تسعی بین یدی المؤمنین وبأیمانهم حتّی ینزلوهم منازل أهل الجنّة.
علیّ بن محمّد ومحمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن موسی بن القاسم البجلیّ ومحمّد بن یحیی، عن العمرکیّ بن علیّ جمیعاً، عن علیّ بن جعفر علیه السلام، عن أخیه موسی علیه السلام مثله. «3»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 195 رقم 5/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 133- 134؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 308
__________________________________________________
(1) [البرهان: «فتنهم»]
(2) [إلی هنا حکاه عنه فی البرهان]
(3) صالح بن سهل همدانی گوید: امام صادق علیه السلام‌راجع به قول خدای تعالی (آیه 80 سوره نور که به آیه نور معروف است در تأویل آن) چنین فرمود: «خدا نور آسمان‌ها و زمین است، حکایت نور او چون فانوسی است، آن فانوس‌فاطمه علیها السلام است که در آن فانوس چراغی است، آن چراغ حسن است، چراغ در آبگینه است، آبگینه‌حسین است، آبگینه مانند اختر درخشانی است، آن اختر درخشان فاطمه است در میان زنان جهان از درخت پربرکتی برافروزد، آن درخت حضرت ابراهیم علیه السلام است، درخت زیتونی است نه خاوری، نه باختری، نه یهودی و نه نصرانی که نزدیک است روغنش برافروزد، نزدیک است علم از آن بجوشد، اگرچه آتشی به او نرسد، نوری است روی نوری، از فاطمه امامی پس از امامی آید، خدا هر که را خواهد به نور خود رهبری کند، هر که را خدا خواهد به امامان رهبری کند و خدا برای مردم مثل‌ها می‌زند.»
همدانی گوید که: عرض کردم: « (تأویل این کلمات را بفرمایید) یا مانند تاریکی‌ها.»
فرمود: «اولی و رفیقش باشند موجی اورا فراگرفت، سومی است روی آن موجی بود این‌ها ظلماتی است، آن موج دومی است که برخی زبر برخی متراکمند، معاویه (لعنه‌اللَّه) و فتنه‌های بنی امیه است. چون کسی دستش را بیرون کند نزدیک نیست که آن را ببیند. حال مؤمن است در تاریکی فتنه بنی امیه (فجایع بنی‌امیه بر مؤمنین احاطه کند و آن‌ها را سرگردان نماید) و کسی که خدای برای او نوری مقرر نفرموده؛ یعنی امامی از اولاد فاطمه علیها السلام ندارد هیچ نوری برای او نباشد، روز قیامت امامی نداشته باشد و درباره قول خدای تعالی (12 سوره 57) نور آن‌ها از پیش رو و طرف راست می‌شتابد فرمود: روز قیامت ائمه مؤمنین از پیش رو و طرف راست مؤمنین می‌شتابند تا ایشان را به منازل اهل بهشت وارد سازند.»
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 1/ 278- 279
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 764
أخبرنا أحمد «1» بن محمّد «1» بن عبدالوهّاب إجازة أنّ أبا أحمد عمر بن عبداللَّه بن شَوْذَب أخبرهم، قال: حدّثنا محمّد بن الحسن بن زیاد، حدّثنا أحمد بن الخلیل ببلخ، حدّثنی محمّد بن أبی محمود، حدّثنا یحیی بن أبی معروف، حدّثنا محمّد «2» بن سهل البغدادیّ، عن موسی بن القاسم، عن «3» علیّ بن جعفر «4» قال: سألت [أبا] الحسن علیه السلام عن «5» قول اللَّه «5» عزّ وجلّ: «کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ» قال «6»: «المشکاة» فاطمة: «والمصباح» الحسن، والحسین «7». «الزّجاجة کأ نّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» قال «8»: «9» کانت فاطمة کوکباً دُرّیّاً «9» من «10» نساء العالمین، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» «11»
الشّجرة المبارکة «11» إبراهیم «لا شَرْقِیّة وَلا غَرْبِیّة»: لا یهودیّة ولا نصرانیّة، «یَکادُ زَیتُها یُضِی‌ءُ» «12»
قال: یکاد «12» العلم «13» أن ینطق «13» منها «وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ». «نورٌ علی نور» قال: فیها «14» إمام بعد إمام «یَهْدِی اللَّه لِنُورِهِ مَنْ یَشاء» قال: یهدی اللَّه عزّ وجلّ لولایتنا «15» من یشاء.
ابن المغازلی، المناقب/ 316- 317 رقم 361/ عنه: ابن البطریق، العمدة،/ 422- 423؛ المحلّی، الحدائق الوردیّة،/ 12 (ط صنعاء)؛ ابن طاووس، الطّرائف،/ 135؛
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی البحار]
(2) [فی کشف الیقین مکانه: «قوله تعالی کمشکاة فیها مصباح بإسناده عن محمّد ...»]
(3) [من هنا حکاه عنه فی الحدائق الوردیّة والبرهان]
(4)- [من هنا حکاه عنه فی الطّرائف]
(5- 5) [فی الطّرائف وکشف الیقین: «قوله»]
(6) [فی نهج الحقّ والمنتخب مکانه: «عن الحسن البصریّ، قال: ...»]
(7) [زاد فی الطّرائف وکشف الیقین والبرهان: «و»]
(8)- [لم یرد فی العوالم]
(9- 9) [فی الحدائق: «کانت فاطمة علیها السلام ککوکب درِّیّ»، وفی کشف الیقین: «کان فاطمة کوکب درِّیّ»]
(10)- [فی کشف الیقین ونهج الحقّ والبرهان والمنتخب: «بین»، وفی الحدائق: «من بین»]
(11- 11) [لم یرد فی البرهان، وفی الحدائق: «فالشّجرة المبارکة»، وفی نهج الحقّ: «قال: الشّجرة المبارکة»]
(12- 12) [فی کشف الیقین: «یکاد»، وفی البرهان: «قال کاد»]
(13- 13) [فی نهج الحقّ: «ینطف»، وفی البرهان والبحار والعوالم: «ینطق»]
(14) [لم یرد فی البحار، وفی البرهان والعوالم: «منها»]
(15) [نهج الحقّ: «لولائهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 765
السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 136؛ المجلسی، البحار «1»، 36/ 363؛ البحرانی، العوالم (ط 3) 15- 3/ 287؛ مثله الحلّی، کشف الیقین،/ 78، نهج الحقّ، 207- 208 رقم 78؛ الطّریحی، المنتخب،/ 220
قال: وتظاهرت الرّوایات عن النّبیّ صلی الله علیه و آله فی قوله: «اللَّهُ نورُ السّماواتِ والأرْض» أ نّه قال: یا علیّ «النّور» اسمی، «والمشکاة» أنت یا علیّ، «مِصْباحٌ المِصْباحُ» الحسن والحسین؛ «الزّجاجة» علیّ بن الحسین، «کأ نّها کَوْکَبٌ دُرِّیّ» محمّد بن علیّ «یُوقَدُ مِن شَجَرَة» جعفر بن محمّد، «مُبارکَة» موسی بن جعفر «زَیْتُونَة» علیّ بن موسی؛ «لا شَرْقیّة» محمّد بن علیّ، «ولا غَرْبیّة» علیّ بن محمّد، «یکادُ زیتها» الحسن بن علیّ «یُضِی‌ء» القائم «2» المهدیّ.
ابن شهرآشوب، المناقب، 1/ 280/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 668
ومنها: «کَمِشْکَاةٍ فیها مِصْباح» أسند ابن المغازلی إلی الحسن: المشکاة فاطمة، والمصباح الحسن، والزّجاجة الحسین، والشّجرة إبراهیم «یکادُ زَیْتُها یُضِی‌ء» قال: یکاد العلم ینطق منها إمام بعد إمام «یَهدِی اللَّهُ لنورِهِ مَنْ یَشاء» قال: یهدی لولایتنا من یشاء.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 1/ 296
قال [محمّد بن العبّاس]: حدّثنا العبّاس بن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب الزّیّات، قال: حدّثنی أبی، عن موسی بن سعدان، عن عبداللَّه بن القاسم بإسناده إلی صالح بن سهل الهمدانیّ، قال: قال أبو عبداللَّه علیه السلام فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «اللَّهُ نورُ السّماواتِ والأرْضِ مثلُ نورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباح» قال: الحسن «المِصْباحُ فی زُجاجَة [الحسین] الزُّجاجَةُ کأ نّها کَوْکَبٌ دُرِّیّ» فاطمة کوکب درِّیّ بین نساء أهل الجنّة «تُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» إبراهیم «زَیْتُونَةٍ لا شَرْقیّةٍ ولا غَرْبیّةٍ» لایهودیّة ولانصرانیّة «یَکادُ زَیْتُها یُضِی‌ء» «3»
یکاد
__________________________________________________
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار، 23/ 316 عن الطّرائف]
(2)- [إثبات الهداة: «قائم»]
(3) [زاد فی البرهان: «أی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 766
العلم یتفجّر «1» منها «وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نورٌ علی نُور» إمام منها بعد إمام «یَهدِی اللَّهُ لنُورِه‌مَنْ یَشاء» یهدی اللَّه للأئمّة من یشاء «وَیَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثالُ لِلنّاسِ واللَّهُ بکلِّ شی‌ءٍ عَلیم».
شرف الدّین الإسترابادی، تأویل الآیات،/ 357- 358/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 136
روی عن جابر بن عبداللَّه الأنصاریّ، قال: دخلت إلی مسجد الکوفة وأمیر المؤمنین صلوات اللَّه وسلامه علیه یکتب بإصبعه ویتبسّم، فقلت له: یا أمیر المؤمنین! ما الّذی یضحکک؟ فقال: عجبت لمن یقرأ هذه الآیة ولم یعرفها حقّ معرفتها. فقلت له: أی آیة یا أمیر المؤمنین؟ فقال: قوله تعالی: «اللَّهُ نُورُ السّماواتِ والأرْضِ مَثَلُ نورِهِ کَمِشْکاة» المشکاة محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، «فیها مِصْباح» أنا المصباح، «فی زُجاجَة» الزّجاجة الحسن والحسین علیهما السلام، کانوا «کَوْکَبٌ دُرِّیّ» وهو علیّ بن الحسین علیه السلام، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» محمّد بن علیّ علیه السلام، «زَیْتُونَةٍ» جعفر بن محمّد علیه السلام، «لا شَرْقیّةٍ» موسی بن جعفر علیه السلام، «ولا غَرْبِیّة» علیّ بن موسی علیه السلام، «یکادُ زَیْتُها یُضِی‌ء» محمّد بن علیّ علیه السلام، «ولَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نار» علیّ بن محمّد علیه السلام، «نورٌ علی نور» الحسن بن علیّ علیه السلام، «یَهدی اللَّهُ لنورِهِ مَنْ یَشاء» القائم المهدیّ علیه السلام، «ویَضْرِبُ اللَّهُ الأمثالَ للنّاسِ واللَّهُ بکلِّ شَی‌ءٍ عَلِیم».
السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 136- 137 رقم 16
«فِی بُیُوتٍ أذِنَ اللَّهُ أن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیها اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَا لْآصالِ* رِجالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإقامِ الصّلاةِ وَإیتاءِ الزَّکاةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلّبُ فِیهِ ا لْقُلُوبُ وَا لْأبْصارُ» [36- 37/ النّور/ 24].
تفسیر مجاهد، وأبو یوسف یعقوب بن أبی «2» سفیان، قال ابن عبّاس فی قوله تعالی:
__________________________________________________
(1) [البرهان: «ینفجر»]
(2) [لم یرد فی البرهان]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 767
«وإذا رأُوا تِجارةً أو لَهْواً انْفَضُّوا إلیها وتَرَکُوکَ قائِماً» إنّ دحیة الکلبیّ جاء یوم الجمعة من الشّام بالمسیرة «1»، فنزل عند أحجار الزّیت، ثمّ ضرب بالطّبول لیؤذن النّاس بقدومه. فانفضّ «2» النّاس إلیه إلّاعلیّ والحسن والحسین وفاطمة علیهم السلام، وسلمان وأبو ذرّ والمقداد وصهیب وترکوا النّبیّ قائماً، یخطب علی المنبر، فقال النّبیّ علیه السلام: لقد نظر اللَّه یوم الجمعة إلی مسجدی، فلولا الفئة «3» الّذین جلسوا فی مسجدی لانضرمت «4» المدینة علی أهلها ناراً وحصبوا بالحجارة کقوم لوط ونزل فیهم: «رِجالٌ لا تُلْهِیْهِم تِجَارَة» (الآیة).
ابن شهرآشوب، المناقب، 2/ 146/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 139
وقال [محمّد بن العبّاس]: حدّثنا محمّد بن همّام، عن محمّد بن إسماعیل، عن عیسی بن داوود، قال: حدّثنا الإمام موسی بن جعفر، عن أبیه علیهما السلام فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «فی بیوتٍ أذنَ اللَّهُ أن تُرفَع ویُذکَر فیها اسمه یسبِّحُ له فیها بالغدوِّ والآصَال رِجالٌ» قال: بیوت آل محمّد بیت علیّ علیه السلام وفاطمة والحسن والحسین وحمزة وجعفر علیهم السلام. قلت: «بالغدوِّ والآصَال» قال: الصّلاة فی أوقاتها.
قال: ثمّ وصفهم اللَّه عزّ وجلّ فقال «5»: «رجالٌ لا تُلهیهم تجارةٌ ولا بَیْعٌ عن ذکرِ اللَّهِ وإقام الصّلاةِ وإیتاء الزّکاةِ یخافون یوماً تتقلّبُ فیه القلوبُ والأبصار»، قال: هم الرّجال لم یخلط اللَّه معهم غیرهم. ثمّ قال: «لیجزیهم اللَّه أحسن ما عملوا ویزیدهم من فضله»، قال: ما اختصّهم به من المودّة والطّاعة المفروضة وصیّر مأواهم الجنّة «واللَّه یرزق من یشاء بغیر حساب».
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 359/ عنه: المجلسی، البحار، 23/ 326
__________________________________________________
(1) [البرهان: «بالمیرة»]
(2) [البرهان: «فمضوا»]
(3) [البرهان: «هؤلاء الثّمانیة»]
(4)- [البرهان: «لأضرمت»]
(5) [البحار: «وقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 768

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة الفرقان‌

«وَما أرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ ا لْمُرْسَلِینَ إلّاإنّهُمْ لَیأْکُلُونَ الطّعَامَ وَیَمْشُونَ فی ا لْأسْواقِ وَجَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أتَصْبِرُونَ وَکانَ رَبُّکَ بَصِیراً» [20/ الفرقان/ 25].
محمّد بن العبّاس- رحمه الله- قال: حدّثنا محمّد بن همّام، عن محمّد بن إسماعیل العلویّ، عن عیسی بن داوود النّجّار قال: حدّثنی مولای أبو الحسن موسی بن جعفر، عن أبیه، «1» عن أبی جعفر علیهم السلام «1» قال: جمع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام «2» وأغلق علیه و «2» علیهم الباب وقال «3»: یا أهلی وأهل اللَّه، إنّ اللَّه عزّ وجلّ یقرئ علیکم السّلام، وهذا جبرائیل معکم فی البیت «1» و «4» یقول: إنّ اللَّه عزّ وجلّ «1» یقول: إنِّی قد جعلت عدوّکم لکم فتنة فما تقولون؟ قالوا: نصبر یا رسول اللَّه لأمر اللَّه وما نزل من قضائه حتّی نقدم علی اللَّه عزّ وجلّ، ونستکمل جزیل ثوابه، فقد «5» سمعناه یعد الصّابرین الخیر کلّه. فبکی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم حتّی سمع نحیبه من خارج البیت.
فنزلت هذه الآیة: «وجعلنا بعضکم لبعضٍ فتنةً أتصبرون وکان ربُّک بصیراً» أ نّهم سیصبرون، أی سیصبرون کما قالوا صلوات اللَّه علیهم.
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 368- 369/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 158؛ المجلسی، البحار، 24/ 219- 220؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 378- 379
«وَهُوَ الّذِی خَلَقَ مِنَ ا لْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَکانَ رَبُّکَ قَدِیراً» [54/ الفرقان/ 25]
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی البحار]
(2- 2) [البرهان: «فأغلق»]
(3)- [البرهان: «فقال»]
(4) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(5) [البرهان: «وقد»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 769
قال: حدّثنا علیّ بن محمّد بن مخلّد الجعفیّ معنعناً:
عن ابن عبّاس رضی الله عنه فی قول اللَّه عزّ وجلّ [ر: تعالی]: «وهو الّذی خلق من الماء بشراً فجعله نسباً وصهراً» قال: خلق اللَّه نطفة بیضاء مکنونة فجعلها فی صلب آدم ثمّ نقلها من صلب آدم إلی صلب شیث، ومن صلب شیث إلی صلب أنوش، ومن صلب أنوش إلی صلب قینان، حتّی توارثتها کرام الأصلاب فی مطهّرات الأرحام، حتّی جعلها اللَّه فی صلب عبد المطّلب، ثمّ قسمها نصفین، فألقی نصفها [ر، أ: فألقاها] إلی صلب عبداللَّه، ونصفها إلی صلب أبی طالب، وهی سلالة «1» فولد من عبد [أ، ب: لعبد] اللَّه «1» محمّد [صلی الله علیه و آله و سلم. أ، ب] و «2» من أبی [أ، ب: ولأبی] طالب [علیه السلام] علیّ «2» [علیه السلام. أ، ب. ر: علیهما الصّلاة والسّلام]، فذلک قول اللَّه [ب: قوله. تعالی. ب، ر]: «وهو الّذی خلق من المَاء بَشَرَاً فجعله نَسَباً وَصِهْراً» زوّج فاطمة بنت محمّد «3» [صلی الله علیه و آله و سلم. ب]، فعلیّ من محمّد ومحمّد من علیّ والحسن والحسین وفاطمة [علیهم السلام. ب] نسب وعلیّ الصّهر [ب: صهر].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 292 رقم 394/ عنه: المجلسی، البحار «4»، 43/ 145؛ البحرانی، العوالم، 11- 1/ 369- 370
ابن عبّاس، وابن مسعود، وجابر، والبراء، وأنس، وامّ سلمة، والسّدیّ، وابن سیرین، والباقر علیه السلام فی قوله تعالی: و «5» هو الّذی خلق من الماء بشراً فجعله نسباً وصهراً.
قالوا «6»: هو محمّد وعلیّ وفاطمة و «7» الحسن والحسین «7» علیهم السلام «8»، وکان ربّک قدیراً، القائم
__________________________________________________
(1- 1) [فی البحار: «تولد من عبداللَّه»، وفی العوالم: «فولدت لعبداللَّه»]
(2- 2) [العوالم: «لأبی طالب علیّاً»]
(3) [زاد فی البحار والعوالم: «علیّاً»]
(4)- [حکاه أیضاً فی البحار، 35/ 360]
(5) [لم یرد فی الصّراط المستقیم]
(6) [فی الصّراط المستقیم والبرهان: «قال»]
(7- 7) [الصّراط المستقیم: «الحسنان»]
(8)- [إلی هنا حکاه فی البرهان]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 770
فی آخر الزّمان «1» لأنّه لم یجتمع نسب وسبب فی الصّحابة والقرابة إلّاله، فلأجل ذلک استحقّ المیراث بالنّسب والسّبب.
ابن شهرآشوب، المناقب، 2/ 181/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 171؛ المجلسی، البحار، 43/ 109؛ البحرانی، العوالم، 11- 1/ 370؛ مثله البیاضی، الصّراط المستقیم، 1/ 172
أبو نعیم الحافظ وابن المغازلی أخرجا بسندیهما عن سعید بن جبیر، عن ابن عبّاس (رضی اللَّه عنهما) قال:
نزلت هذه الآیة فی الخمسة أهل العباء، ثمّ قال: المراد من الماء نور النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم الّذی کان قبل خلق الخلق، ثمّ أودعه فی صلب آدم علیه السلام، ثمّ نقله من صلب إلی صلب إلی أن وصل صلب عبدالمطّلب فصار جزئین: جزء إلی صلب عبداللَّه فولد النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، وجزء إلی صلب أبی طالب فولد علیّاً، ثمّ ألف النّکاح فزوّج علیّاً بفاطمة، فولدا حسناً وحسیناً (رضی اللَّه عنهم).
أیضاً الثّعلبیّ وموفّق بن أحمد الخوارزمیّ أخرجاه عن أبی صالح، عن ابن عبّاس.
القندوزی، ینابیع المودّة، 1/ 355- 356 رقم 8
«وَا لّذِینَ یَقُولُونَ رَبّنا هَبْ لَنا مِنْ أزْوَاجِنا وَذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتّقِینَ إماماً» [74/ الفرقان/ 25].
قال: حدّثنا فرات بن إبراهیم الکوفیّ [قال: حدّثنی الحسین بن سعید، قال: حدّثنا الحسن (بن محمّد) بن سماعة، قال: حدّثنا حنان. ش]:
عن أبان بن تغلب قال: سألت جعفر بن محمّد [علیهما السلام. ن] عن قول اللَّه تعالی [أ:
عزّ وجلّ]: «الّذینَ یَقولونَ رَبّنا هَبْ لَنا مِنْ أزْواجِنا وَذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أعْیُن واجْعَلْنا للمُتّقینَ إماماً» قال: نحن هم أهل البیت.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 294 رقم 398
__________________________________________________
(1) [إلی هنا حکاه فی الصّراط المستقیم]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 771
[فرات. ش] قال: حدّثنی علیّ بن حمدون [قال: حدّثنا علیّ بن محمّد بن مروان، قال: حدّثنا علیّ بن یزید عن جریر! عن عبداللَّه بن وهب، عن أبی هارون. ش]:
عن أبی سعید فی قوله [تعالی. ش]: «هَبْ لَنا مِنْ أزْواجِنا وَذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أعْیُن واجْعَلْنا للمُتّقِینَ إماماً»، قال النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: قلت [لجبرئیل. ن. علیه السلام. ب: یا جبرئیل. ش، أ، ب]: من أزواجنا؟ قال: خدیجة «1» قال: قلت «1»: ومن ذرِّیّاتنا؟ قال: فاطمة، «2» قلت: ومن «2» قرّة أعین؟ قال: الحسن والحسین، قلت «3»: واجعلنا للمتّقین إماماً [ن: ومن للمتّقین إماماً] قال: علیّ «1» بن أبی طالب «1» علیه [ر: علیهم] السّلام.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 294- 295 رقم 399/ عنه: الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 539 رقم 576
حدّثنا «4» محمّد بن أحمد «4»، قال: حدّثنا الحسن بن محمّد، عن حمّاد، عن أبان بن تغلب قال: سألت أبا عبداللَّه علیه السلام عن قول اللَّه عزّ وجلّ: «الّذینَ یقولونَ رَبّنا هَبْ لَنا مِنْ أزْواجِنا وذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أعْیُنٍ واجْعَلْنا للمُتّقِینَ إماماً»، قال: نحن هم أهل البیت. وروی غیره أنّ «5» «أزْوَاجِنا» خدیجة «وذُرِّیّاتِنا» فاطمة و «6» «قُرّة أعْیُن» الحسن والحسین «واجْعَلْنا للمُتّقِین إمَاماً» علیّ بن أبی طالب «7» علیه السلام.
القمی، التّفسیر، 2/ 117/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 177؛ المجلسی، البحار، 24/ 134؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 43؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 446
«1»
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی شواهد التّنزیل]
(2)- [شواهد التّنزیل: «و»]
(3) [شواهد التّنزیل: «قال»]
(4- 4) [البرهان: «أحمد بن محمّد»]
(5) [لم یرد فی البحار]
(6)- [لم یرد فی البرهان]
(7) [زاد فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «والأئمّة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 772
«1» أبو نعیم الفضیل «1» بن دکین، عن سفیان، عن الأعمش، عن مسلم البطین «2»، عن سعید بن جبیر فی قوله تعالی: «والّذینَ یَقُولونَ رَبّنا هَبْ لَنا مِنْ أزْواجِنا وذُرِّیّاتِنا» الآیة، قال: نزلت «3» هذه الآیة واللَّه خاصّة فی «4» أمیر المؤمنین علیه السلام، قال «4» کان «5» أکثر دعائه یقول: «رَبّنا هَبْ لَنا مِن أزْوَاجِنا» یعنی فاطمة «وَذُرِّیّاتنا» یعنی «6» الحسن والحسین «قُرّةَ أعین»؛ قال أمیر المؤمنین: واللَّه ما سألت ربّی ولداً نضیر الوجه ولا سألت «7» ولداً حسن القامة ولکن سألت ربِّی ولداً مطیعین للَّه‌خائفین وجلین منه حتّی إذا نظرت إلیه وهو مطیع للَّه قرّت به عینی، قال: «واجْعَلْنا للمُتّقِینَ إماماً»، قال «8»: نقتدی بمن قبلنا من المتّقین فیقتدی المتّقون بنا من بعدنا.
ابن شهرآشوب، المناقب، 3/ 380/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 4/ 27؛ المجلسی، البحار «9»، 43/ 279؛ البحرانی، العوالم، 16/ 95؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 447
قال محمّد بن العبّاس: حدّثنا محمّد بن القاسم بن سلّام، عن عبید بن کثیر، عن «10» الحسین بن نصر «10» بن مزاحم، عن علیّ بن زید الخراسانیّ، عن عبداللَّه بن وهب الکوفیّ، عن أبی هارون العبدیّ، عن أبی سعید الخدریّ فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «ربّنا هَبْ لَنا مِنْ أزْواجِنا وذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أعْیُن واجْعَلْنا للمُتّقِینَ إماماً»، قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لجبرائیل
__________________________________________________
(1- 1) [فی البحار: «أبو نعیم الفضل»، وفی کنز الدّقائق: «أبو الفضل»]
(2)- [فی البحار وکنز الدّقائق والعوالم: «ابن البطین»]
(3) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(4- 4) [کنز الدّقائق: «أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام»]
(5)- [فی الصّافی مکانه: «فی المناقب عن سعید بن جبیر قال: هذه الآیة واللَّه خاصّة فی أمیر المؤمنین علیه السلام کان ...»]
(6) [لم یرد فی الصّافی والبحار والعوالم وکنز الدّقائق]
(7) [فی البحار والعوالم وکنز الدّقائق: «سألته»]
(8) [لم یرد فی الصّافی]
(9)- [حکاه أیضاً فی البحار، 24/ 132- 133]
(10- 10) [فی البرهان: «الحسن»، وفی البحار: «الحسین»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 773
علیه السلام: من «أزْواجِنا»؟ قال: خدیجة. قال: «و «1» ذُرِّیّاتنا»؟ قال: فاطمة. قال: «قُرَّةَ أعْیُن»؟ قال: الحسن والحسین. قال «1»: «واجْعَلْنا للمُتّقینَ إماماً»؟ قال: «2» علیّ بن أبی طالب «2». صلّی اللَّه علیهم أجمعین «3» صلاة باقیة إلی یوم الدِّین «3».
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 381- 382/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 177- 178؛ المجلسی، البحار، 24/ 135؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 447- 448
وفی کتاب المناقب لابن شهرآشوب- بعد أن «4» نقل قوله: «والّذینَ یقولونَ رَبّنا هَبْ لَنا مِن أزْواجِنا وذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أعْیُن»، وأنّها نزلت فی أمیر المؤمنین خاصّة، وأنّ الأزواج فاطمة، و «ذُرِّیّاتِنا» الحسن والحسین- علیهما السلام-.
الحویزی، نور الثّقلین، 5/ 607 رقم 6/ مثله المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 14/ 341
«أُولئِکَ یُجْزَوْنَ ا لْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا ویُلَقّوْنَ فِیها تَحِیّةً وَسَلاماً» [75/ الفرقان/ 25].
أبو نعیم الفضل بن دکین، عن سفیان، عن الأعمش، عن مسلم البطین، عن سعید ابن جبیر [...]، «5» وقال اللَّه: «أولئکَ یُجْزَوْنَ الغُرْفَةَ بما صَبَروا» یعنی علیّ بن أبی طالب والحسن والحسین وفاطمة «ویُلقونَ فیها تَحیّةً وسَلاماً خالدینَ فیها حسنت مُسْتَقرّاً ومُقاماً».
ابن شهرآشوب، المناقب، 3/ 380/ عنه: المجلسی، البحار «6»، 43/ 279؛ البحرانی، العوالم، 16/ 95- 96؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 448- 449
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البرهان]
(2- 2) [البرهان: «أمیر المؤمنین»]
(3- 3) [لم یرد فی البرهان والبحار]
(4) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(5) [من هنا حکاه عنه فی کنز الدّقائق]
(6)- [حکاه عنه أیضاً فی البحار، 24/ 133]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 774

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة الشّعراء

«وَأنذِرْ عَشِیرَتَکَ ا لْأقْرَبِینَ* وَاخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتّبَعَکَ مِنَ المُؤْمِنِینَ» [214/ الشّعراء/ 26].
وقوله: « «1» ورهطک «2» منهم المخلصین «1»» علیّ «3» بن أبی طالب وحمزة وجعفر والحسن والحسین و «4» الأئمّة من «4» آل محمّد علیهم السلام.
القمی، التّفسیر، 2/ 126/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 4/ 53؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 191؛ المجلسی، البحار، 25/ 213- 214؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 69؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 514
محمّد بن العبّاس- رحمه الله- عن محمّد بن الحسین الخثعمیّ، عن عبّاد بن یعقوب، عن الحسن بن حمّاد، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله عزّ وجلّ: «ورهطکَ مِنْهُم الُمخلصین»، قال: علیّ وحمزة وجعفر والحسن والحسین وآل محمّد- صلوات اللَّه علیهم خاصّة-.
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 391/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 191؛ المجلسی، البحار، 25/ 213؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 514- 515
«وَتَقَلُّبَکَ فی السّاجِدِینَ» [219/ الشّعراء/ 26].
ذکر محمّد بن العبّاس- رحمه الله- تأویل «وتقلُّبکَ فی السّاجِدین» قال: حدّثنا محمّد بن
__________________________________________________
(1- 1) [لیست آیة کریمة، بل إضافة تأویلیّة]
(2)- [فی البحار مکانه: «وأنذر عشیرتک الأقربین»، قال: نزلت «ورهطک ...»]
(3)- [فی البحار: «هم علیّ»، وفی الصّافی ونور الثّقلین وکنز الدّقائق مکانه: «وقوله: رهطک منهم المخلصون قال: علیّ ...»]
(4- 4) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 775
الحسین «1» الخثعمیّ، عن عبّاد بن یعقوب، عن الحسن «2» بن حمّاد، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله عزّ وجلّ: «وتقلُّبکَ فی السّاجِدین» قال: فی علیّ وفاطمة والحسن والحسین وأهل بیته صلوات اللَّه علیهم أجمعین.
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 392/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 193؛ المجلسی، البحار «3»، 24/ 372؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 9/ 516

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة النّمل‌

«قُلِ الْحَمْدُ للَّهِ وَسَلامٌ عَلی عِبادِهِ ا لّذِینَ اصْطَفَی ءاللَّهُ خیَرٌ أمّا یُشْرِکُونَ» [59/ النمل/ 27].
أبو صالح، عن ابن عبّاس فی قوله: «الحمد للَّه‌وسلام علی عباده الّذین اصطفی»، قال: هم أهل بیت رسول اللَّه، علیّ بن أبی طالب وفاطمة والحسن والحسین وأولادهم إلی یوم القیامة، هم صفوة اللَّه وخیرته من خلقه.
ابن شهرآشوب، المناقب، 3/ 380/ عنه: المجلسی، البحار، 43/ 279؛ البحرانی، العوالم، 16/ 95
__________________________________________________
(1) [البحار: «الحسن»]
(2)- [البرهان: «الحسین»]
(3)- [حکاه أیضاً فی البحار، 25/ 213]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 776

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة القصص‌

«وَنُرِیدُ أن نَمُنّ عَلی ا لّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فی ا لْأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئِمّةً وَنَجْعَلَهُمُ ا لْوارِثِینَ» [5/ القصص/ 28].
حدّثنا «1» أحمد بن محمّد الهیثم «2» العجلیّ- رضی الله عنه- قال: حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن یحیی ابن زکریّا القطّان، قال: حدّثنا بکر بن عبداللَّه بن حبیب، قال: حدّثنا تمیم بن بهلول، عن أبیه، عن «3» محمّد بن سنان، عن المفضّل بن عمر، قال: سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول: إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله نظر إلی علیّ والحسن والحسین علیهم السلام، فبکی وقال: أنتم المستضعفون بعدی. قال المفضّل: «4» فقلت له: ما «4» معنی ذلک یا ابن رسول اللَّه؟ قال: معناه إنّکم «5» الأئمّة بعدی «6»، إنّ اللَّه عزّ وجلّ یقول: «ونُریدُ أن نَمُنَّ علی الّذینَ اسْتُضْعِفُوا فی الأرْضِ ونَجْعَلَهُم أئمّة ونَجْعَلَهُم الوارِثین» «7»
، فهذه الآیة «8» جاریة فینا «8» إلی یوم القیامة.
الصّدوق، معانی الأخبار،/ 79 رقم 1/ عنه: الحسکانی، شواهد التّنزیل، 1/ 555؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 488؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 217؛ المجلسی، البحار، 24/ 168؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 110؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 33
__________________________________________________
(1) [شواهد التّنزیل: «حدّثنی أبو الحسن الفارسیّ قال: حدّثنا أبوجعفر محمّد بن علیّ الفقیه قال: حدّثنا»]
(2)- [فی شواهد التّنزیل وإثبات الهداة والبرهان: «ابن الهیثم»]
(3) [من هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(4- 4) [فی إثبات الهداة: «فقلت: فما»، وفی البرهان: «قلت له: ما»]
(5)- [البرهان: «أنتم»]
(6) [کنز الدّقائق: «من بعدی»]
(7) [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(8- 8) [فی شواهد التّنزیل والبرهان: «فینا جاریة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 777

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة الأحزاب‌

«وَقَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ ا لْجَاهِلِیّةِ ا لْأُولی وَأقِمْنَ الصّلاةَ وَآتِینَ الزّکاةَ وَأطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إنّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ ا لْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» [33/ الأحزاب/ 33].
وقال سلیم: وحدّثنی أبو ذرّ وسلمان والمقداد، ثمّ سمعتُه من علیّ علیه السلام، قالوا:
إنّ رجلًا فاخَرَ علیّ بن أبی طالب علیه السلام، فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله [لعلیّ علیه السلام] «1»: أی أخی، فاخِرِ العرب، فأنت [أکرمهم ابن عمّ] «1» وأکرمهم أباً، وأکرمهم أخاً، وأکرمهم نفساً، وأکرمهم نسباً، وأکرمهم زوجة، وأکرمهم وَلَداً، وأکرمهم عمّاً، وأعظمهم عناءً «2» بنفسک ومالک، وأتمّهم «3» حلماً [وأقدمهم سلماً] «4» وأکثرهم علماً.
وأنت أقرأهم لکتاب اللَّه، وأعلمهم بسنن اللَّه «5»، وأشجعهم قلباً [فی لقاء یوم الهیج] «6»، وأجودهم کفّاً، وأزهدهم فی الدّنیا، وأشدّهم اجتهاداً، وأحسنهم خُلقاً، وأصدقهم لساناً، وأحبّهم إلی اللَّه وإلیَّ.
وستبقی بعدی ثلاثین سنة تعبد اللَّه وتصبر «7» علی ظلم قریش، ثمّ تجاهد [هم] «8» فی سبیل اللَّه عزّ وجلّ إذا وجدت أعواناً. تقاتل علی تأویل القرآن کما قاتلت [معی] «8»
علی
__________________________________________________
(1)- الزّیادة من «الف».
(2)- «ب»: «غنی»، «الف» خ ل: «غناء».
(3)- «ب»: «أعظمهم».
(4)- الزّیادة من «ب».
(5)- «ب»: «بسرِّ اللَّه».
(6)- الزّیادة من «ج».
(7)- «الف»: «تبصر».
(8)- الزّیادة من «ب» خ ل.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 778
تنزیله [النّاکثین والقاسطین والمارقین من هذه الامّة] «1».
ثمّ تُقتل شهیداً تُخضب لحیتک من دم رأسک. قاتِلُک یَعدل عاقر النّاقة فی البغض [إلی اللَّه] «2» والبعد من اللَّه [ومنِّی] «2»، ویعدل قاتل یحیی بن زکریّا وفرعون ذا الأوتاد.
قال أبان: وحدّثتُ بهذا الحدیث الحسن البصریّ عن أبی ذرّ، فقال «3»: صدق «4» سلیم «5» وصدق «4» أبو ذرّ. «6» لعلیّ بن أبی طالب السّابقة فی الدّین والعِلم والحکمة «7» والفقه، وفی «8» الرّأی والصّحبة «9» [وفی «8» الفضل و «10» فی البسطة وفی العشیرة وفی الصهر] «1»
، وفی النّجدة «11» فی الحرب، [وفی الجود وفی الماعون وفی «8» العلم بالقضاء] «1» وفی «8» القرابة «12» [للرّسول والعلم بالقضاء والفضل] «13» وفی [حسن] «2» البلاء [فی الإسلام] 2 12. إنّ علیّاً فی کلّ أمر «10» أمره علیّ «14»، «4» فرحم اللَّه علیّاً «4» وصلّی علیه. [ثمّ بکی حتّی بلّ لحیته] «1».
[قال:] «15» فقلت له: یا أبا سعید، أتقول «16» لأحد غیر النّبیّ «صلّی اللَّه علیه» «17» إذا
__________________________________________________
(1)- الزّیادة من «الف».
(2)- الزّیادة من «ب».
(3) [البحار: «قال»]
(4- 4) [لم یرد فی البحار]
(5)- ب: سلمان. «ج» خ ل: وحدّث بهذا الحدیث الحسن البصریّ عن أبی ذرّ وسلیم بن قیس وهما صادقان.
(6) [زاد فی البحار: «و»]
(7)- «ب»: الحکم [وفی البحار: «علی الحکمة»]
(8)- [البحار: «علی»]
(9)- «الف»: الصّحّة.
(10)- [لم یرد فی البحار]
(11)- أی الشّجاعة والغلبة [وزاد فی البحار: «و»]
(12- 12) [البحار: «وعلی البلاء»]
(13)- الزّیادة من «ب»، والظّاهر: «الفصل».
(14)- «ب»: إنّ علیّاً کان فی کلّ فنٍّ عالماً.
(15)- الزّیادة من «ب» [ولم یرد فی البحار]، والقائل أبان یخاطب الحسن البصریّ.
(16)- [زاد فی البحار: «ذلک»]
(17)- هذا ألیق بالسّیاق، وفی النّسخ: «صلّی اللَّه علیه وآله وسلّم»، والظّاهر أ نّه من اشتباه النّاسخین بعد کلمة «النّبیّ». وفی «الف» خ ل: أتقول ذلک لأحد غیر النّبیّ إذا ذکرته؟
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 779
ذکرته؟ فقال «1»: ترحّم علی المسلمین إذا ذکرتهم «2» وصلّ علی محمّد و «2» آل محمّد، وإنّ علیّاً خیر آل محمّد.
فقلت: یا أبا سعید، خیر من حمزة ومن «3» جعفر و «4» من فاطمة ومن «3» الحسن والحسین؟ فقال: إی‌واللَّه إنّه لخیر منهم، ومَن یشکّ أ نّه خیر منهم؟ «5» فقلت له: بماذا؟ قال: [إنّه «5» لم یجرِ علیه «6» إسم شرک ولا کفر ولا عبادة صنم ولا شُرب خمر. وعلیّ خیر منهم] «7» بالسّبق إلی الإسلام والعلم بکتاب اللَّه وسنّة نبیّه. وإنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله قال لفاطمة علیها السلام:
«زوّجتُک خیر امّتی»، فلو کان فی الامّة خیراً «8» منه لاستثناه. وإنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله آخی بین أصحابه وآخی بین علیّ ونفسه «9»، فرسول اللَّه خیرهم نفساً وخیرهم أخاً. ونَصَبه یوم غدیر خمّ «10» وأوجب له من «3» الولایة علی النّاس مثل ما أوجب لنفسه [فقال: «من کنتُ مولاه فعلیّ مولاه»] «11» وقال له: «أنت منِّی بمنزلة هارون من موسی»، ولم یقل ذلک لأحد من أهل بیته ولا لأحد من امّته غیره. وله «12» سوابق کثیرة [ومناقب] «13» لیس لأحد من النّاس مثلها.
__________________________________________________
(1) [البحار: «قال»]
(2- 2) [البحار: «وتصلِّی علی»]
(3) [لم یرد فی البحار]
(4)- [زاد فی البحار: «خیر»]
(5- 5) [البحار: «ثمّ إنّه قال»]
(6) [البحار: «علیهم»]
(7)- الزّیادة من «الف». وفی «د» مکان «وعلیّ خیر منهم» هکذا: ثمّ العلم بکتاب اللَّه وسنّة نبیّ اللَّه.
(8) [البحار: «خیر»]
(9)- «ب»: بینه وبینه، [وفی البحار: «بین نفسه»]
(10)- «ب»: بغدیر خم للنّاس. وفی «د»: ورضیه للنّاس بغدیر خمّ، [وزاد فی البحار: «للنّاس»]
(11)- الزّیادة من «ج»، [ولم یرد فی البحار]
(12)- «ب»: مع، [وفی البحار: «فی]
(13)- الزّیادة من «ب» [ولم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 780
قال «1»: فقلت له: مَن خیر هذه الامّة بعد علیّ علیه السلام؟ قال: زوجته وابناه. قلت: ثمّ مَن؟ قال: «2» ثمّ جعفر وحمزة. إنّ خیر النّاس أصحاب الکساء «2» الّذین «3» نزلت فیهم آیة التّطهیر، ضمّ فیه رسول اللَّه صلی الله علیه و آله نفسَه وعلیّاً وفاطمة والحسن والحسین، ثمّ قال: «هؤلاء ثقتی «4» وعترتی فی أهل بیتی»، فأذْهِب اللَّه «1» عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً «5». فقالت امّ سلمة: أدْخلنی معک [ومعهم] «6» فی الکساء. فقال لها: یا امّ سلمة، أنتِ بخیر وإلی خیر، وإنّما نزلت [هذه] «7» الآیة فیَّ وفی هؤلاء [خاصّة] «8».
فقلت: [اللَّه] «7» یا أبا سعید! ما ترویه فی علیّ علیه السلام وما سمعتُک تقول فیه؟
قال: یا أخی «9»، أحقن بذلک دمی من «10» [هؤلاء] «11» الجبابرة الظّلمة [لعنهم اللَّه] «12». یا أخی، لولا ذلک لقد شالت بی الخشب! ولکنّی أقول ما سمعت فیبلغهم ذلک فیکفّون عنِّی. وإنّما أعنی ببغض علیّ غیرَ علیّ بن أبی طالب علیه السلام، فیحسبون أنّی لهم ولیّ. قال اللَّه عزّ وجلّ: «ادْفَعْ بِالّتی هِیَ أحْسَنُ السَّیِّئَةَ» «13»
یعنی «14» التّقیّة. «15»
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2- 2) «الف» و «ب» [والبحار]: ثمّ جعفر وحمزة خیر النّاس وأصحاب الکساء.
(3)- «ب»: حین.
(4)- «ب»: آلی، «الف» خ ل [والبحار]: ثقلی.
(5)- «ب»: اللَّهمّ فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً.
(6)- الزّیادة من «ب» [ولم یرد فی البحار]
(7)- الزّیادة من «الف».
(8)- الزّیادة من «ب» و «ج» [ولم یرد فی البحار]
(9)- «ج»: أحمق.
(10)- [البحار: «بین»]
(11)- الزّیادة من «ب».
(12)- الزّیادة من «ب». وفی «ج» خ ل بعده هکذا: لقد شالت بالخشب رأسی.
(13)- المؤمنون: 23/ 96.
(14)- [البحار: «هی»]
(15)- سلیم می‌گوید: ابوذر و سلمان و مقداد برای من روایت کردند، سپس این را از علی علیه السلام هم شنیدم:
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 781
__________________________________________________
- روزی، مردی به علی علیه السلام فخر کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله به علی فرمود: «برادرم! تو فخر کن به تمام عرب چون تو از جهت پسر عمو و پدر و برادر و روحیه و نسب و همسر و فرزند و عمو بر همه آنان برتری داری. و همچنین، رنج و مشقت تو به جان و مالت بزرگ‌تر، حلم و حوصله و علم تو بیشتر از آن‌ها است. تو به خواندن کتاب خدا آشناتر وبه سنت‌های خدا داناتر از آن‌هایی، دل تو شجاع‌تر و دست تو بخشنده‌تر، و به دنیا بی‌میل‌تر، در کوشش و اجتهاد سخت‌تر، اخلاقت نیکوتر، زبانت راست‌گوتر، محبت تو به خدا و من زیادتر از آن‌هاست.
تو بعد از من، سی سال زندگی خواهی کرد. خدا را عبادت می‌کنی، و ظلم قریش را می‌بینی در راه خدا، اگر یارانی داشتی با ناکثین (پیمان‌شکنان) و قاسطین (تجاوزکاران) و مارقین (به سرعت از دین بیرون شدگان) از این امت، بر سر تأویل قرآن جنگ می‌کنی همان‌طوری که بر سر تنزیل قرآن جنگ کردی، تو شهید کشته می‌شوی و محاسنت از خون سرت رنگین می‌شود. قاتل تو در دشمنی خداوند و دوری از او همچون پی‌کننده ناقه صالح است و همچون قاتل یحیی بن زکریا و فرعون ذو الاوتاد (صاحب ستون‌ها) است.»
(ابان می‌گوید: این حدیث را برای حسن بصری از قول ابو ذر نقل کردم) او گفت: «سلیم و ابوذر راست گفته‌اند، علی بن ابیطالب دارای سبقت در دین، برتری در علم و حکمت و فقه و نظریه و صحت، صاحب فضیلت و وسعت در دانش و مزاج است. از جهت اقوام و دامادی، بزرگی، شجاعت، کارزار، بخشش، نفع‌رسانی به مردم، علم به قضاوت، خویشاوندی و گرفتاری از همه بالاتر است. علی در همه امورش در مرتبه عالی است. رحمت وصلوات خدا بر او باد.» سپس حسن بصری گریست به طوری که محاسنش تر شد.
گفتم: «ای ابا سعید (حسن بصری)! آیا وقتی نام کسی غیر از پیامبر برده شود می‌گویی (صلی اللَّه علیه وآله وسلم)؟»
پاسخ داد: «وقتی نام مسلمین را بردی، طلب‌رحمت برای آنان کن، و صلوات بر محمد وآل محمد بفرست، و بدان که علی بهترین آل محمد است.»
گفتم: «ای اباسعید! از حمزه و جعفر و فاطمه و حسن و حسین هم بالاتر است؟» گفت: «آری، به خدا قسم از آنان هم بالاتر است و کسی در برتری او شک ندارد.»
به او گفتم: «از کجا می‌گویی؟»
جواب داد: «چون شرک و کفر و پرستش بت و خوردن شراب بر او راه پیدا نکرده است. علی از همه آن‌ها برتر است به سبب: 1- پیشی اسلام او. 2- علم او به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله. 3- و نیز پیامبر به فاطمه علیها السلام فرمود: همسر تو بهترین فرد امت است و اگر بهتر از او کسی بود می‌بایست پیامبر اورا استثنا می‌کرد. 4- پیامبر در میان اصحابش عقد برادری برقرار کرد و علی علیه السلام را به برادری خود برگزید، همان‌طور که خود پیامبر از همه برتر بود بهترین برادر را هم انتخاب کرد. 5- پیامبر صلی الله علیه و آله اورا در روز غدیر خم منصوب نمود و همان ولایتی را که برای خود واجب کرده بود برای علی علیه السلام هم واجب نمود. 6- رسول اکرم به علی علیه السلام فرمود: نسبت تو به من همچون هارون نسبت به موسی است و این کلام را درباره هیچ یک از اهل‌بیتش و امتش نفرموده است.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 782
سلیم بن قیس،/ 601- 604 رقم 6/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة «1»، 1/ 658؛ المجلسی، البحار، 40/ 93- 95
[أبان عن سلیم] قال: رأیت علیّاً علیه السلام فی مسجد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی خلافة عثمان وجماعة یتحدّثون ویتذاکرون الفقه والعلم. [...]
قال سلیم: ثمّ قال علیّ علیه السلام: أ یّها النّاس، أتعلمون أنّ اللَّه أنزل فی کتابه: «إِنَّما یُریدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطْهیراً». فجمعنی وفاطمة وابنیّ حسناً وحسیناً، ثمّ ألقی علینا کساءً وقال: «هؤلاء أهل بیتی ولحمتی، یؤلمهم ما یؤلمنی ویؤذینی ما یؤذیهم ویُحرجنی ما یحرجهم، فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً». فقالت امّ سلمة:
وأنا یا رسول اللَّه؟ فقال: «أنتِ إلی خیر، إنّما نزلت فیَّ وفی أخی [وفی ابنتی فاطمة] وفی ابنی وفی تسعة من ولد ابنی الحسین خاصّة لیس معنا فیها أحد غیرهم»؟
__________________________________________________
- برای علی سوابق دیگری نیز هست که هیچ یک از مردم دارای آن صفات نیستند.»
ابان می‌گوید: از حسن بصری پرسیدم: «بعد از علی چه کسی برترین امت است؟»
گفت: «همسر و دو فرزندش.»
پرسیدم: «بعد از آن‌ها چه کسی؟»
گفت: «بعد از آن‌ها جعفر و حمزه. اصحاب کساء کسانی‌اند که آیه تطهیر درباره آنان نازل شده است. در آن عبا، پیامبر، خود و علی و فاطمه و حسن و حسین را جمع کرد و فرمود: این‌ها، مورد اعتماد من، و عترتم از اهل‌بیتم هستند. پروردگار هم پلیدی‌ها را از آنان دور کرد و آنان را پاکیزه نمود.
در این هنگام ام‌سلمه به پیامبر گفت: اجازه فرما من هم همراه تو زیر عبا باشم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای ام‌سلمه، تو نیکوکاری وتا آخر عمر چنین خواهی بود، لکن این آیه درباره من و این‌ها نازل شده است.»
ابان می‌گوید: به حسن بصری گفتم: «ای اباسعید! پناه بر خدا از آن‌چه درباره علی روایت می‌کنی و آن‌چه درباره علی از تو شنیده‌ام.»
حسن بصری در پاسخ گفت: «برادرم! با این کار خون خود را از شر جباران ستمگر (که لعنت خدا بر آنان باد) حفظ می‌کنم، برادر عزیز! اگر چنین نکنم چوب بر سرم بلند می‌کنند. آن‌چه شنیده‌ای من می‌گویم و حرف‌هایم به آنان می‌رسد و دست از من برمی‌دارند. مراد من! از بغض علی، غیر علی بن ابیطالب است ولی آنان گمان می‌کنند که من با اهل‌بیت رابطه‌ای ندارم. خداوند می‌فرماید: «ادفع بالّتی هی أحسن السّیِّئة» یعنی: «ضررها را با سبک‌ترین بدی‌ها دفع کن» یعنی از راه تقیه.»
الف. ب. الف، ترجمه سلیم بن قیس (اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله)،/ 46- 48
(1)- [ذکره الحرّ فی إثبات الهداة باختصار کثیر]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 783
فقالوا کلّهم: نشهد أنّ امّ سلمة حدّثتنا بذلک، فسألنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فحدّثنا کما حدّثتنا به امّ سلمة. «1» [...]
سلیم بن قیس،/ 646 رقم 11
أبان عن سلیم، وزعم أبو هارون العبدیّ أ نّه سمعه من عمر بن أبی سلمة:
إنّ معاویة دعا أبا الدّرداء ونحن مع أمیر المؤمنین علیه السلام بصفّین ودعا أبا هریرة، فقال لهما: إنطلقا إلی علیّ فاقرآه منِّی السّلام وقولا له: [...].
ثمّ قال علیّ علیه السلام [لأبی الدّرداء وأبی هریرة ومَن حوله]: أ یّها النّاس! أتعلمون أنّ اللَّه تبارک وتعالی أنزل فی کتابه «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ أَهْلَ البَیتِ وَیُطَهِّرکُمْ تَطْهیراً». فجمعنی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وفاطمة والحسن والحسین معه فی کسائه وقال: «اللَّهمّ هؤلاء عترتی وخاصّتی وأهل بیتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً». فقالت امّ سلمة: وأنا یا رسول اللَّه؟ فقال: «إنّکِ علی خیر وإنّما انزلت فیَّ وفی أخی علیّ وإبنتی فاطمة وفی ابنیّ الحسن والحسین وفی تسعة أئمّة من ولد الحسین ابنی صلوات اللَّه علیهم خاصّة لیس معنا غیرنا».
فقام کلّهم فقالوا: نشهد أنّ امّ سلمة حدّثتنا بذلک، فسألنا عن ذلک رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فحدّثنا به کما حدّثتنا امّ سلمة به. «1»
سلیم بن قیس/ 748، 761 رقم 25
حدّثنا عبداللَّه «2»، أبی، نا ابن نمیر، قثنا عبدالملک، عن عطاء بن أبی رباح «3» قال: حدّثنی من سمع امّ سلمة «4» تذکر أنّ النّبیّ (ص) کان فی بیتها فأتته فاطمة ببرمة فیها حریره «5»،
__________________________________________________
(1)- [راجع: «احتجاج أمیر المؤمنین علیه السلام، وفیه النصّ علی إمامته علیه السلام»]
(2) [فی الثّعلبیّ والعمدة والبرهان مکانه: « (الثّعلبیّ): أخبرنا أبو عبداللَّه بن فنجویه (بن فیجویه)، قال: أخبرنی أبوبکر بن مالک القطیعی، عن عبداللَّه ...»، وفی أسباب النّزول: «أخبرنا أبوسعد النّضویّ، قال: أخبرنا أحمد بن جعفر القطیعی، قال: أخبرنا عبداللَّه ...»]
(3)- [فی العمدة والبرهان: «ریاح»]
(4) [أسباب النّزول: «امّ سلیم»]
(5)- [أسباب النّزول: «خزیرة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 784
فدخلت بها علیه «1»، «2» فقال: ادعی لی «2» زوجکِ وابنیکِ، قالت «3»: فجاء علیّ و «4» حسن وحسین «4» فدخلوا علیه، فجلسوا یأکلون من تلک الحریرة وهو «5» علی منامة «5» له علی دکّان «6» تحته کساء خیبری «7»، قالت وأنا فی الحجرة اصلِّی «فأنزل اللَّه عزّ وجلّ هذه الآیة»: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عنکُم الرِّجسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرَکُم تطهیراً»، قالت: فأخذ فضل «8» الکساء، فغشّاهم «9» به، ثمّ أخرج «10» یده، فألوی بها «10» إلی السّماء، «11» ثمّ قال: اللَّهمّ «11» هؤلاء أهل بیتی وحامتی «12» فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً، «13» اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی وحامتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً «13». قالت: فأدخلت رأسی البیت، قلت «14»: وأنا معکم یا رسول اللَّه؟ قال: إنّکِ إلی خیر «15» إنّکِ إلی خیر.
ابن حنبل، فضائل الصّحابة، 2/ 587- 588 رقم 994/ عنه: الثّعلبی، التّفسیر، 4/ 28؛ الواحدی النّیسابوری، أسباب النّزول/ 239؛ ابن البطریق، العمدة،/ 39؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان «16»، 3/ 322
__________________________________________________
(1) [العمدة: «إلیه»]
(2- 2) [فی الثّعلبیّ وأسباب النّزول والعمدة والبرهان: «فقال لها: أدعی (لی)»]
(3)- [لم یرد فی العمدة والبرهان]
(4- 4) [العمدة: «الحسن والحسین»]
(5- 5) [فی العمدة والبرهان: «وهم علی منام»]
(6) [أسباب النّزول: «وکان»]
(7)- [أسباب النّزول: «حبری»]
(8) [أسباب النّزول: «فصل»]
(9) [البرهان: «فتغشّاهم»]
(10- 10) [فی أسباب النّزول: «یدیه فألوی بهما»، وفی العمدة والبرهان: «یده وأومئ بها»]
(11- 11) [فی العمدة والبرهان: «ثمّ قال»]
(12) [فی العمدة: «وخاصّتی اللَّهمّ»، وفی البرهان: «وخاصّتی»]
(13- 13) [لم یرد فی الثّعلبیّ وأسباب النّزول والعمدة والبرهان]
(14) [فی الثّعلبی والبرهان: «فقلت»، وفی أسباب النّزول والعمدة: «وقلت»]
(15)- [إلی هنا حکاه عنه فی العمدة والبرهان]
(16) [حکاه أیضاً فی البرهان، 3/ 320 عن الثّعلبیّ]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 785
حدّثنا «1» عبداللَّه، حدّثنی أبی، ثنا عبداللَّه بن نمیر «2»، قال: ثنا عبدالملک- یعنی ابن أبی سلیمان- عن عطاء بن أبی رباح «3»، قال «4»: حدّثنی من سمع امّ سلمة «5» تذکر أنّ النّبیّ (ص) کان «6» فی بیتها، فأتته «7» فاطمة ببرمة فیها خزیرة «8»، فدخلت بها علیه «9» فقال لها: ادعی «9» زوجکِ وابنیکِ. قالت: فجاء علیّ و «10» الحسین والحسن «10»، فدخلوا «11» علیه، فجلسوا «11» یأکلون من تلک «12» الخزیرة وهو «12» علی منامة له «13» علی دکّان «13» تحته کساء له «14» خیبری، قالت: وأنا «15» أصلِّی فی الحجرة 15، فأنزل «16» اللَّه عزّ وجلّ هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرَکُم تطهیراً»، قالت: فأخذ فضل الکساء فغشّاهم «17» به،
__________________________________________________
(1) [فی شواهد التّنزیل: «أخبرنا أبو سعد السّعدیّ، أخبرنا أبو بکر القطیعیّ، حدّثنا»، وفی ابن عساکر: «أخبرنا أبو القاسم بن الحصین، أنا أبو علیّ المذهب، أنا أحمد بن جعفر، نا»]
(2)- [تاریخ دمشق: «عمیر»]
(3) [العمدة: «أبی ریاح»]
(4)- [فی الطّرائف والبحار مکانه: «عن امّ سلمة دفعة أخری عن عطاء بن أبی ریاح قال ...»]
(5)- [فی فضائل الخمسة مکانه: «عن امّ سلمة ...»]
(6) [لم یرد فی الطّرائف]
(7)- [فی الطّرائف والبحار: «فأتت»]
(8)- [فی العمدة والطّرائف والبحار وفضائل الخمسة: «حریرة»]
(9- 9) [فی ابن عساکر: «فقال لها: ادع»، وفی العمدة وفضائل الخمسة: «فقال لها: ادعی لی»، وفی الطّرائف والبحار: «قال: ادعی لی»]
(10- 10) [فی شواهد التّنزیل وابن عساکر والطّرائف والبحار: «حسن وحسین»]
(11- 11) [فی العمدة: «فجلسوا»، وفی الطّرائف والبحار: «وجلسوا»]
(12- 12) [فی العمدة وفضائل الخمسة: «الحریرة وهو»، وفی الطّرائف والبحار: «الحریرة وهو وهم»]
(13- 13) [فی الطّرائف والبحار: «ولی، وکان»، وفی فضائل الخمسة: «وکان»]
(14)- [لم یرد فی ابن عساکر والطّرائف والبحار]
(15- 15) [فی شواهد التّنزیل وابن عساکر والطّرائف والبحار: «فی الحجرة أصلِّی»]
(16)- [فی إثبات الهداة مکانه: «عن امّ سلمة أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله کان یأکل هو وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیه السلام، فأنزل ...»]
(17) [فی الطّرائف والبحار: «وکساهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 786
«1» ثمّ أخرج یده، فألوی بها إلی السّماء «1»، «2» ثمّ قال: اللَّهمّ «2»: هؤلاء أهل بیتی وخاصّتی «3» فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً، «4» اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی وخاصّتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً «4». قالت: فأدخلت رأسی البیت، فقلت «5»: وأنا معکم یا رسول اللَّه؟ قال: إنّکِ إلی «6» خیر «7»، إنّکِ إلی «6» خیر. «8» «9» قال عبدالملک: وحدّثنی أبو لیلی عن امّ سلمة مثل حدیث عطاء سواء «9». قال عبدالملک: وحدّثنی داوود بن أبی عوف الجحاف «10»، عن «11» حوشب، عن امّ سلمة بمثله سواء.
ابن حنبل، المسند، 6/ 292/ عنه: الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 128- 129؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 40- 41 رقم 3156، الحسن علیه السلام (ط. المحمودیّ)/ 67؛ ابن البطریق، العمدة،/ 32- 33؛ ابن طاووس، الطّرائف،/ 125؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 723؛ المجلسی، البحار، 35/ 220؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 279
حدّثنا قتیبة بن سعید، أخبرنا محمّد بن سلیمان بن الأصبهانیّ، عن یحیی بن عبید،
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(2- 2) [فی الطّرائف والبحار: «وقال»]
(3)- [فی شواهد التّنزیل وابن عساکر: «حامّتی»، وفی الطّرائف: «خاصّتی اللَّهمّ»، وفی البحار: «حامّتی اللَّهمّ»]
(4- 4) [لم یرد فی شواهد التّنزیل وابن عساکر والطّرائف والبحار وفضائل الخمسة، وفی إثبات الهداة: «مرّتین»]
(5) [شواهد التّنزیل: «وقلت»]
(6) [فی الطّرائف والبحار: «لعلی»، وفی إثبات الهداة: «علی»]
(7)- [إلی هنا حکاه فی الطّرائف والبحار، وزاد فیهما: «وروی الثّعلبیّ هذا الحدیث بهذه الألفاظ والمعانی فی تفسیر هذه الآیة غیر الرّوایة المقدّمة (المتقدّمة)»، وإلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة، وزاد فیه: «مرّتین وبإسنادین آخرین عن امّ سلمة»]
(8)- [إلی هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة»]
(9- 9) [لم یرد فی شواهد التّنزیل]
(10) [فی المطبوع والعمدة: «الحجّاف»]
(11)- [زاد فی شواهد التّنزیل وابن عساکر: «شهر بن»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 787
عن عطاء، عن «1» عمر بن «2» أبی سلمة ربیب «3» النّبیّ (ص) «3»، قال: نزلت «4» هذه الآیة «5» علی النّبیّ (ص) «5» «إنّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فی بیت امّ سلمة، فدعا النّبیّ (ص) «6» فاطمة وحسناً وحسیناً، فجلّلهم بکساءٍ «7» وعلیّ خلف ظهره «8» فجلّله بکساءٍ «8»، ثمّ قال «7»: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. قالت «9» امّ سلمة: وأنا معهم «10» یا رسول اللَّه «11»؟ قال «12»: «أنتِ علی «13» مکانک وأنتِ إلی «14» خیر». «15»
وفی الباب عن امّ سلمة ومعقل بن یسار وأبی الحمراء وأنس بن مالک. «16» هذا حدیث
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی ذخائر العقبی وإثبات الهداة وفضائل الخمسة]
(2)- [فی جواهر العقدین مکانه: «وللتّرمذی أیضاً- وقال: غریب- عن ابن عمر، عن ابن ...»، وفی أعیان الشّیعة: «فی أسد الغابة بإسناده عن عمر بن ...»]
(3- 3) [فی ذخائر العقبی وجواهر العقدین وإثبات الهداة: «رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه (وآله)»]
(4)- [فی التّرمذی،/ 30 وفضائل الخمسة: «لمّا نزلت»، وفی الجوهرة: «أنزلت»، وفی البحار مکانه: «ومنها ما رواه التّرمذی وصاحب جامع الأصول عن عمرو بن أبی سلمة قال: نزلت ...»]
(5- 5) [فی ذخائر العقبی والینابیع: «علی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه (وآله)»، ولم یرد فی إثبات الهداة]
(6) [لم یرد فی التّرمذی،/ 30، وفی جواهر العقدین: «رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً و»، وفی إثبات الهداة: «رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»، وزاد فی الینابیع: «علیّاً و»]
(7- 7) [إثبات الهداة: «وقال»]
(8- 8) [لم یرد فی أسد الغابة والجوهرة وجواهر العقدین والبحار وأعیان الشّیعة، وفی ذخائر العقبی والینابیع وفضائل الخمسة: «فجلّلهم بکساء»]
(9) [إثبات الهداة: «فقالت»]
(10)- [البحار: «منهم»]
(11)- [فی التّرمذی،/ 30 والجوهرة والبحار والینابیع وفضائل الخمسة: «نبیّ اللَّه»]
(12)- [إثبات الهداة: «فقال»]
(13)- [لم یرد فی جواهر العقدین]
(14)- [فی التّرمذی،/ 30 وذخائر العقبی وإثبات الهداة والبحار وفضائل الخمسة: «علی»]
(15) [إلی هنا حکاه فی التّرمذی،/ 30 وأسد الغابة والجوهرة وذخائر العقبی وجواهر العقدین وإثبات الهداة والبحار وأعیان الشّیعة، وأضاف فی الترّمذی،/ 30: «من حدیث عطاء، عن عمر بن أبی سلمة»، وأضاف فی ذخائر العقبی: «أخرجه التّرمذی، وقال: حدیث غریب»]
(16) (16*) [لم یرد فی الینابیع وفضائل الخمسة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 788
غریب من هذا الوجه (16*). «1»
التّرمذی، السّنن، 5/ 328 رقم 3875، 5/ 30- 31 رقم 3285/ عنه: ابن الأثیر، أسد الغابة، 2/ 12؛ البرّی، الجوهرة،/ 65؛ محبّ الدّین الطّبری، ذخائر العقبی،/ 21؛ السّمهودی، جواهر العقدین،/ 194؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 725؛ المجلسی، البحار، 35/ 227؛ القندوزی، ینابیع المودّة «2»، 1/ 319- 320؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 271؛ مثله الأمین، أعیان الشّیعة، 1/ 564
[...] ولکن اللَّه أنزل فی کتابه: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عنکم الرِّجسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکم تطهیراً»، فکان علیّ [بن أبی طالب. ر] والحسن والحسین وفاطمة [علیهم السلام. أ، ر. والتّحیّة والإکرام. ر] تأویل هذه الآیة، فأخذ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بید علیّ وفاطمة والحسن والحسین [علیهم السلام. ب] فأدخلهم تحت الکساء فی بیت امّ سلمة، فقال: اللَّهمّ إنّ لکلّ نبیّ ثقلًا وأهلًا، فهؤلاء ثقلی وأهلی. فقالت امّ سلمة: ألست من أهلک؟ فقال: إنّکِ إلی [أ: علی] خیر ولکن هؤلاء ثقلی وأهلی. فلمّا قبض رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم کان علیّ أولی النّاس بها لکبره، ولمّا بلغ فیه رسول اللَّه [صلی الله علیه و آله و سلم. أ، ب] وأقامه وأخذه بیده. «3» [...]
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 110- 111 رقم 112
__________________________________________________
(1)- در کتاب «اسد الغابه» ازعمر بن ابی‌سلمه، پسر همسر رسول خدا نقل شده است که گفت: «پیامبر در خانه ام‌سلمه تشریف داشتند که این آیه نازل شد:
«إنّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».
یعنی: خداوند اراده کرده است که از شما اهل‌البیت، پلیدی را بزداید و پاکیزگی‌تان بخشد.
در این هنگام حضرت، دختر خود فاطمه و دو پسر او حسن و حسین را فرا خواند و عبایی را بر آن‌ها پوشاند و درحالی که علی علیه السلام پشت سر او ایستاده بود، فرمود:
اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیراً.
یعنی: بار پروردگارا! اینان اهل‌بیت من هستند، پس پلیدی را از آنان دور فرما و آنان را پاکیزه گردان.
ام‌سلمه از حضرت پرسید: آیا من نیز جزو آنان هستم؟
حضرت در پاسخ فرمودند: تو در جایگاه خودت هستی، جایگاه تو بسیار نیکوست.»
اداره پژوهش و نگارش، ترجمه اعیان الشّیعه،/ 34- 35
(2)- [حکاه أیضاً فی الینابیع، 2/ 227]
(3) [راجع: «إمامة الحسین علیه السلام فیما جاء عن الباقر علیه السلام»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 789
قال: حدّثنا فرات بن إبراهیم الکوفیّ [قال: حدّثنا الحسین «1» بن الحکم الحبریّ، قال: حدّثنا سعید بن عثمان، قال: حدّثنا أبو مریم، قال: حدّثنا داوود بن أبی عوف. ح]:
عن «2» شهر بن حوشب قال: أتیت امّ سلمة زوجة [ح: زوج] النّبیّ [صلی الله علیه و آله و سلم. أ، ب] لُاسلِّم علیها، فقلت: «3» أما [ح: لها] رأیتِ «3» هذه الآیة یا امّ المؤمنین «إنّما یُریدُ اللَّهُ‌لیُذهِب عنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکم تطهیراً»؟ قالت: «4» [کنت] أنا [ح: وأنا] «4» ورسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم علی منامة لنا تحتنا «5» کساء خیبری، فجاءت فاطمة ومعها الحسن والحسین، «6» [ح: حسن وحسین] وفخار فیه حریرة «7» فقال «6»: أین ابن عمّکِ؟ قالت: فی البیت. قال: فاذهبی فادعیه. قالت: فدعته، فأخذ الکساء من تحتنا، فعطفه، فأخذ جمیعه بیده، فقال: [اللّهمّ. ب] هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیراً. وأنا جالسة خلف رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فقلت: یا رسول اللَّه! بأبی أنت وامّی فأنا؟ قال: إنّکِ علی خیر. ونزلت هذه الآیة: [ «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عنکُم الرِّجسَ أهلَ البیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً». أ، ب] فی النّبیّ [ص. ب] وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم [الصّلاة و. أ، ر] السّلام [والتّحیّة والإکرام. أ، ر. ورحمة اللَّه وبرکاته. ر].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 331- 332 رقم 451/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 213؛ مثله الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 105
فرات قال: حدّثنا [أ: ثنی] الحسین بن الحکم [الحبری قال: حدّثنا حسن بن حسین،
__________________________________________________
(1) [فی شواهد التّنزیل مکانه: «الحسن بن علیّ الجوهری، قال: أخبرنا محمّد بن عمران أبو عبیداللَّه [قال:] حدّثنا علیّ بن محمّد الحافظ، قال: حدّثنی الحسین ...»]
(2) [فی البحار مکانه: «فرات بن إبراهیم الکوفیّ معنعناً عن ...»]
(3- 3) [شواهد التّنزیل: «أرأیت»]
(4- 4) [شواهد التّنزیل: «نزلت وأنا»]
(5) [فی شواهد التّنزیل: «وتحتنا»، وفی البحار: «تحت»]
(6- 6) [البحار: «فقال»]
(7)- [شواهد التّنزیل: «خزیرة»، وإلی هنا حکاه فیه]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 790
قال: حدّثنا أبو غسّان مالک بن إسماعیل، عن فضیل بن مرزوق، عن عطیّة، عن أبی سعید. ح].
عن امّ سلمة قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً» فی سبعة: جبرئیل ومیکائیل ورسول اللَّه وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام [أ، ر: علیهم الصّلاة والسّلام والتّحیّة والإکرام ورحمة اللَّه وبرکاته]، قالت: وأنا علی باب البیت، قالت: قلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟ قال:
إنّکِ من أزواج النّبیّ وما قال إنّکِ من أهل البیت.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 334 رقم 454
فرات قال: حدّثنی عبید بن کثیر معنعناً:
عن أبی عبداللَّه الجدلیّ، قال: دخلت علی عائشة، فقلت: أین نزلت هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجسَ أهلَ البیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»؟ قالت: نزلت فی بیت امّ سلمة.
قالت امّ سلمة: لو سألت عائشة لحدّثتک أنّ هذه الآیة نزلت فی بیتی.
قالت: بینما رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم [فی البیت]، إذ قال: لو کان أحد یذهب فیدعو لنا علیّاً وفاطمة وإبنیها. «1» [أ، ب: وابنیهما] قالت: فقلت: ما أجد «1» غیری. قال [ب: قالت]: فدفعت وجئت [ر: فجئت] بهم جمیعاً، فجلس علیّ بین یدیه، وجلس الحسن والحسین عن یمینه وشماله، وأجلس فاطمة خلفه، ثمّ تجلّل بثوب خیبری، ثمّ قال: نحن جمیعاً إلیک- فأشار رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ثلاث مرّات- إلیک لا إلی النّار ذاتی وعترتی [و. ر، ب] أهل بیتی من لحمی ودمی.
قالت امّ سلمة: یا رسول اللَّه! أدخلنی معهم. قال: یا امّ سلمة! إنّکِ من صالحات أزواجی «2» ولا یدخل الجنّة فی هذا المکان إلّامنِّی.
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «قال: قلت ما أحد»]
(2) (2*) [البحار: «فنزلت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 791
قالت: ونزلت (2*) هذه الآیة «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذهِبَ عنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکم تطهیراً».
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 334- 335 رقم 455/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 215
فرات قال: حدّثنا الحسن بن حباش بن یحیی الدّهقان معنعناً:
عن عقرب «1»، عن امّ سلمة «2» قال: قلت لها: ما تقولین «2» فی هذا الّذی قد أکثر النّاس فی شأنه من بین حامد وذامّ؟ قالت: وأنت ممّن یحمده أو یذمّه؟ قلت: ممّن یحمده. قالت:
یکون کذلک، فواللَّه لقد کان علی الحقّ ما غیّر وما بدّل حتّی قتل. وسألتها عن هذه الآیة [قوله تعالی. ر]: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، قالت: نزلت فی بیتی وفی البیت سبعة: جبرئیل ومیکائیل ومحمّد «3» وفاطمة والحسن والحسین، جبرئیل یحمل علی النّبیّ والنّبیّ یحمل علی علیّ علیهم الصّلاة والسّلام [أ، ب:
صلّی اللَّه علیهم أجمعین. ب: جمیعاً].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 336 رقم 457/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 216
فرات قال: حدّثنا الحسن معنعناً:
عن عمرة الهمدانیّة قالت: قالت امّ سلمة: أنتِ عمرة؟ قلت «4»: نعم. قالت عمرة [قلت]: ألا تخبرینی عن هذا الرّجل الّذی أصیب بین ظهرانیّکم فمحبّ ومبغض؟! قالت امّ سلمة:
فتحبّیه «5»؟ قالت: لا أحبّه ولا أبغضه- ترید علیّاً- قالت امّ سلمة: أنزل اللَّه تعالی: «إنّمایُریدُ اللَّهُ لیُذهِبَ عنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، وما فی البیت إلّاجبرئیل [ومیکائیل. أ، ر] ومحمّد [رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم. أ] وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم
__________________________________________________
(1) [البحار: «عمرة»]
(2- 2) [البحار: «قالت، قلت: ما تقول»]
(3) [زاد فی البحار: «وعلیّ علیه السلام»]
(4) [البحار: «قالت»]
(5) [البحار: «فتحبّینه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 792
[الصّلاة و. ر] السّلام [والتّحیّة. أ. والإکرام. أ، ر] وأنا، فقلت: یا رسول اللَّه [و. أ] أنا من أهل البیت؟ فقال: [أنتِ. ب] من صالحات «1» [أ، ر: صالحی] نسائی. یا عمرة! فلو کان قال نعم کان أحبّ إلیّ ممّا تطلع علیه الشّمس.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 336- 337 رقم 458/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 216- 217
فرات قال: حدّثنا علیّ بن محمّد بن مخلد الجعفیّ معنعناً:
عن امّ سلمة قالت: فی بیتی نزلت هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عنکُم الرِّجْسَ‌أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، وذلک أنّ رسول اللَّه [صلی الله علیه و آله و سلم. ب، ر] جلّلهم فی مسجده بکساء، ثمّ رفع یده، فنصبها علی الکساء وهو یقول: اللّهمّ إنّ هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرِّجس کما أذهبت عن [آل. ر] إسماعیل وإسحاق ویعقوب وطهِّرهم من الرِّجس کما طهّرت آل لوط وآل عمران وآل هارون.
قلت: یا رسول اللَّه! لا [ب: ألا] أدخل معکم؟ قال: إنّکِ علی خیر [وإلی خیر. أ، ب] وإنّکِ من أزواج النّبیّ «2» [أ، ب: رسول اللَّه] واللَّه أمرنی بهؤلاء الخمسة خصّهم بهذه الدّعوة میراثاً من آل إبراهیم، إذ یرفع القواعد من البیت فادخلوا فی دعوتنا، فدعا لهم بها محمّد صلی الله علیه و آله و سلم حین أمر أن یجدّد دعوة أبیه إبراهیم [علیه [الصّلاة و. ر] السّلام. ب، ر] «2».
قالت بنته: سمّیهم یا امة. قالت: فاطمة وعلیّ والحسن والحسین علیهم السلام.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 337 رقم 459/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 217
فرات قال: حدّثنا محمّد بن أحمد بن عثمان بن ذلیل معنعناً:
عن علیّ [بن قاسم] عن أبیه قال: سمعت زید بن علیّ یقول: إنّما المعصومون منّا خمسة لا واللَّه ما لهم سادس وهم الّذین نزلت فیهم [ر. فیهم نزلت] الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً» رسول اللَّه وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم [الصّلاة و. أ، ر] والسّلام [والتّحیّة والإکرام ورحمة اللَّه وبرکاته. أ]
__________________________________________________
(1) [البحار: «صالح»]
(2- 2) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 793
وأمّا نحن فأهل بیت [ب: البیت] نرجو رحمته ونخاف [من. ر، أ (خ ل)] عذابه، للمحسنین منّا أجران و [أخاف. أ، ر] علی المسی‌ء منّا ضعفی العذاب کما وعد أزواج النّبیّ [صلی الله علیه و آله و سلم. أ، ب].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 339- 340 رقم 464
محمّد بن سلیمان قال: حدّثنا محمّد بن منصور المرادیّ، قال: حدّثنا مخوّل «1» بن إبراهیم، قال: حدّثنا عبدالجبّار بن العبّاس الشّبامیّ «2»، عن عمّار بن أبی معاویة الدّهنیّ: «3» عن عمرة قالت: سمعت امّ سلمة تقول: نزلت «4» هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، قالت «5»: وفی «6» البیت سبعة: جبرئیل، ومیکائیل، ورسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، وعلیّ، وفاطمة، «7» وحسن، وحسین «7» صلوات اللَّه علیهم «8»، قالت: وأنا علی باب البیت جالسة «9» [ف] قلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟ قال: إنّکِ علی خیر، إنّکِ من أزواج النّبیّ. وما قال: إنّنی «10» من أهل البیت.
محمّد بن سلیمان، المناقب، 1/ 132 رقم 73/ مثله القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 3/ 13؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 153- 154 رقم 3302، الحسین علیه السلام (ط. المحمودی)،/ 69، مختصر ابن منظور، 7/ 120، تهذیب ابن بدران، 4/ 315
محمّد بن سلیمان، قال: حدّثنا عثمان بن محمّد الألثغ، قال: حدّثنا جعفر، قال: حدّثنا
__________________________________________________
(1) [فی ابن عساکر مکانه: «أخبرنا بحدیثها أبو طالب علیّ بن عبدالرّحمان، أنا أبو الحسن الخلعی، أنا أبو محمّد بن النّحاس، أنا أبو سعید بن الأعرابیّ، نا الحسین بن جعید بن الرّبیع، أبو عبداللَّه، نا مخوّل ...»]
(2) [ابن عساکر: «الشّیبانیّ»]
(3) [من هنا حکاه فی المختصر]
(4)- [فی شرح الأخبار مکانه: «مخوّل بن إبراهیم، بإسناده عن امّ سلمة، قالت: نزلت ...»]
(5) [لم یرد فی شرح الأخبار وابن عساکر]
(6)- [فی التّهذیب مکانه: «وفی روایة أ نّها قالت: نزلت هذه الآیة وفی ...»]
(7- 7) [فی شرح الأخبار وابن عساکر: «والحسن والحسین»]
(8)- [إلی هنا حکاه فی التّهذیب]
(9) [لم یرد فی ابن عساکر]
(10) [فی شرح الأخبار: «أنا»، وفی ابن عساکر: «إنّکِ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 794
یحیی عن المسعودی، عن کثیر النّوا، عن عطیّة العوفی:
عن أبی سعید الخدری قال: نزلت هذه الآیة: فی خمسة- فقرأها وسمّاهم- «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیتِ ویُطهِّرکم تطهیراً».
محمّد بن سلیمان، المناقب، 1/ 148 رقم 83
محمّد بن سلیمان [قال: حدّثنا محمّد بن سلیمان] الإصبهانیّ، عن یحیی بن عبید، عن عطاء بن أبی رباح:
عن عمر بن أبی سلمة ربیب النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: نزلت هذه الآیة علی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فی بیت امّ سلمة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکم تطهیراً»، فدعا [النّبیّ] فاطمة، وحسناً، وحسیناً، فجلّلهم بکساء، وعلیّ خلف ظهره، فقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیراً.
فقالت امّ سلمة: وأنا معهم یا رسول اللَّه؟ قال: أنتِ علی مکانکِ، وأنت إلی خیر.
محمّد بن سلیمان، المناقب، 1/ 157 رقم 92
[حدّثنا] أحمد بن علیّ، قال: حدّثنا الحسن بن علیّ، قال: أخبرنا علیّ، قال: أخبرنا محمّد، عن فضیل بن مرزوق، عن عطیّة، عن أبی سعید:
عن امّ سلمة أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لمّا نزلت: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیت» دعا علیّاً وفاطمة، والحسن، والحسین، فجلّلهم ثوباً، کان علیه، ثمّ قال: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرکم تطهیراً»، قالت: وأنا جالسة علی باب البیت، فقلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟ قال: أنتِ إلی خیر، إنّکِ من أزواج النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم.
محمّد بن سلیمان، المناقب، 2/ 125، رقم 611
حدّثنا عثمان [بن سعید]، قال: حدّثنا محمّد بن عبداللَّه، قال: حدّثنی أبو زرعة عبیداللَّه ابن عبدالکریم الرّازیّ، قال: حدّثنا عبدالرّحمان بن عبدالملک، قال: أخبرنی [ابن] أبی فدیک، [قال: أخبرنی موسی بن یعقوب] قال: أخبرنی ابن أبی مُلَیکة [عبداللَّه بن عبیداللَّه]:
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 795
عن إسماعیل بن عبداللَّه بن جعفر، عن أبیه قال: لمّا نظر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إلی الرّحمة هابطةً من السّماء، قال: من یدعو لی أهلی؟ قالت زینب: أنا یا رسول اللَّه. قال: فقال:
ادعو لی علیّاً وفاطمة والحسن والحسین [فدعتهم زینب فجاؤوا] فجعل الحسن عن یمناه، والحسین عن یسراه، وعلیّاً وفاطمة وُجاهه، قال: فغشّاهم کساءً خیبریّاً، ثمّ قال:
اللَّهمّ إنّ لکلّ [نبیّ] أهلًا، وهؤلاء أهلی. قال: فأنزل اللَّه: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیتِ ویُطهِّرکم تطهیراً» [33/ الأحزاب: 33] «واذکرنَ ما یُتلی علیکنّ من آیاتِ اللَّهِ والحکمةِ إنّ اللَّهَ کان لطیفاً خَبیراً»، فقالت زینب: یا رسول اللَّه! ألا أدخل معکم؟ [ف] قال [لها] النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: مکانکِ، إنّکِ علی خیر إن شاء اللَّه.
محمّد بن سلیمان، المناقب، 2/ 138- 139 رقم 621 ب
حدّثنا «1» علیّ بن محمّد، قال:
حدّثنی الحِبَریّ، قال:
حدّثنا مالک بن إسماعیل، عن أبی إسرائیل- یعنی المُلّائیّ-، عن زَبید، عن شهر بن حَوْشَبٍ، عن:
امّ سلمة: أنّ الآیة نزلت فی بیتها، والنّبیّ صلّی اللَّه علیه [وآله] وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین «2» [فی البیت] «2»
، فأخذ عباءً فجلّلهم بها، ثمّ قال: «اللَّهمّ هؤلاء أهلُ بیتی فأذْهِبْ عنهُم الرِّجسَ وطهِّرهُم تطهیراً.
فقلت- وأنا عند عَتَبة الباب-: یا رسول اللَّه! وأنا منهُم؟ أو مَعَهُم؟ قال: إنّکِ لَعَلی «3» خَیْر.
الحبری، التّفسیر،/ 300- 301 رقم 52/ عنه: الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 102
حدّثنا علیّ بن محمّد، قال:
حدّثنی الحبریّ، قال:
__________________________________________________
(1) [شواهد التّنزیل: «حدّثنا الجوهریّ، قال: أخبرنا محمّد بن عمران، قال: أخبرنا»]
(2- 2) [شواهد التّنزیل: «فیه»]
(3) [شواهد التّنزیل: «إلی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 796
حدّثنا إسماعیل بن أبان، عن إسحاق بن إبراهیم، عن أبی هارون، عن:
أبی سعید، قال: نزلت «1» هذه الآیة:
«إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».
فی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [وآله] وسلّم، وعلیّ، وفاطمة، والحسن والحسین، فی «2» بیت امّ سلمة.
الحبری، التّفسیر،/ 306 رقم 55
حدّثنا علیّ بن محمّد، قال:
حدّثنا «3» الحبریّ «4»، قال:
حدّثنا حسن بن حسین، قال: حدّثنا حبّان، عن الکلبیّ، عن أبی صالح، عن:
ابن عبّاس:
«إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».
نزلت فی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [وآله] وسلّم، وعلیّ «5»، وفاطمة، والحسن والحسین.
والرّجس: الشّکّ.
الحبری، التّفسیر،/ 307 رقم 56/ عنه: الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 51
أخبرنا قتیبة بن سعید البلخی، وهشام بن عمّار الدّمشقیّ، قالا: حدّثنا حاتم، عن بکیر بن مسمار، «6» عن عامر بن سعد بن أبی وقّاص، «7» عن أبیه «7»، قال: أمر معاویة سعداً، فقال: ما یمنعک أن تسبّ أبا تراب؟ فقال: أنا ذکرت ثلاثاً قالهنّ رسول اللَّه (ص)، فلن أسبّه، لأن یکون لی واحدة منها أحبّ إلیّ من حمر النّعم:
__________________________________________________
(1)- فی نسخة طشقند: «انزلت».
(2)- کلمة (فی) من نسخة طهران فقط.
(3)- کذا فی نسخة طشقند، وفی نسخة طهران: (حدّثنی).
(4)- [فی شواهد التّنزیل مکانه: «أخبرنا أبو محمّد الجوهریّ، قال: أخبرنا أبو عبداللَّه المرزبانیّ، قال: أخبرنا أبو الحسن الحافظ، قال: حدّثنی الحسین بن الحکم الحبریّ ...»]
(5)- سقطت کلمة (وعلیّ) من نسخة طهران.
(6) [من هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
(7- 7) [لم یرد فی فضائل الخمسة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 797
سمعت رسول اللَّه (ص) یقول له، وخلّفه فی بعض مغازیه، فقال له علیّ: یا رسول اللَّه! أتخلّفنی مع النِّساء والصِّبیان؟ فقال رسول اللَّه (ص): «أما ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی، إلّاأ نّه لا نبوّة بعدی»؟
وسمعته یقول یوم خیبر: «لأعطینّ الرّایة غداً رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله، ویحبّه اللَّه ورسوله»، فتطاولنا إلیها، فقال: ادعوا لی علیّاً، فأتی به أرمد، فبصق فی عینه ودفع الرّایة إلیه. ولمّا نزلت: «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» دعا رسول اللَّه (ص) علیّاً، وفاطمة، وحسناً، وحسیناً، فقال: «اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی».
النّسائی، خصائص أمیرالمؤمنین،/ 32- 33 رقم 9/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 280- 281
أخبرنا محمّد بن المثنّی، قال: أخبرنا أبو بکر الحنفیّ، قال: حدّثنا بکیر بن مسمار، قال: سمعت عامر بن سعد یقول: قال معاویة لسعد بن أبی وقّاص: ما یمنعک أن تسبّ ابن أبی طالب؟ قال: لا أسبّه، ما ذکرت ثلاثاً قالهنّ رسول اللَّه (ص) لأن یکون لی واحدة منهنّ أحبّ إلیّ من حمر النّعم، ما أسبّه ما ذکرت: حین نزل علیه الوحی فأخذ علیّاً وإبنیه وفاطمة، فأدخلهم تحت ثوبه، ثمّ قال: ربّ هؤلاء أهل بیتی وأهلی.
ولا أسبّه ما ذکرت حین خلّفه فی غزوة غزاها، قال علیّ: خلّفتنی مع الصِّبیان والنِّساء؟
قال: أوَ لا ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لا نبوّة بعدی؟
وما أسبّه ما ذکرت یوم خیبر حین قال رسول اللَّه (ص): لأعطینّ الرّایة رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله، ویفتح اللَّه بیده، فتطاولنا، فقال: أین علیّ؟ فقالوا: هو أرمد، قال: أدعوه، فبصق فی عینیه، ثمّ أعطاه الرّایة، ففتح اللَّه علیه.
فوَ اللَّه ما ذکره معاویة بحرف حتّی خرج من المدینة.
النّسائی، خصائص أمیرالمؤمنین،/ 70- 71 رقم 52
وقال علیّ بن إبراهیم فی قوله: «فآتِ ذا القُرْبی حقّهُ والمسکین وابن السّبیل»، فإنّه
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 798
حدّثنی أبی عن ابن أبی عمیر، عن عثمان بن عیسی وحمّاد بن عثمان، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: لمّا بویع لأبی بکر واستقام له الأمر علی جمیع المهاجرین والأنصار بعث إلی فدک فأخرج «1» وکیل فاطمة «2» بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله منها، فجاءت فاطمة علیها السلام إلی أبی بکر، فقالت: یا أبا بکر! منعتنی عن میراثی من رسول اللَّه وأخرجتَ وکیلی من فدک وقد جعلها لی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بأمر اللَّه، فقال لها: هاتی علی ذلک شهوداً، فجاءت بامّ أیمن، فقالت:
لا أشهد حتّی أحتجّ یا أبا بکر علیک بما قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقالت: أنشدک أللَّه، ألست تعلم أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله قال: إنّ امّ أیمن من أهل الجنّة؟ قال: بلی، قالت: فأشهد أنّ اللَّه أوحی إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «فآت ذا القربی حقّه» فجعل فدک لفاطمة بأمر اللَّه، وجاء علیّ علیه السلام فشهد بمثل ذلک.
فکتب لها کتاباً بفدک ودفعه إلیها، فدخل عمر، فقال: ما هذا الکتاب: فقال أبو بکر:
إنّ فاطمة ادّعت فی فدک وشهدت لها امّ أیمن وعلیّ، فکتبت لها بفدک، فأخذ عمر الکتاب من فاطمة، فمزقه وقال: هذا فی‌ء المسلمین.
وقال أوس بن الحدثان: وعائشة وحفصة یشهدون علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بأ نّه قال:
إنّا معاشر الأنبیاء لا نورث ما ترکناه صدقة، فإنّ علیّاً زوجها یجر إلی نفسه، وامّ أیمن فهی إمرأة صالحة لو کان معها غیرها لنظرنا فیه.
فخرجت فاطمة علیها السلام من عندهما باکیة حزینة، فلمّا کان بعد هذا، جاء علیّ علیه السلام إلی أبی بکر وهو فی المسجد وحوله المهاجرون والأنصار، فقال: یا أبا بکر! لِمَ منعت فاطمة میراثها من رسول اللَّه؟ وقد ملکته فی حیاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله؟ فقال أبو بکر: هذا فی‌ء المسلمین، فإن أقامت شهوداً أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله جعله لها وإلّا فلا حقّ لها فیه، فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: یا أبا بکر! تحکم فینا بخلاف حکم اللَّه فی المسلمین؟ قال: لا، قال:
__________________________________________________
(1) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «من أخرج»]
(2) (2*) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «إلی أن قال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 799
فإن کان فی ید المسلمین شی‌ء یملکونه ادّعیت أنا فیه من تسأل البیّنة؟ قال: إیّاک کنت أسأل البیِّنة علی ما تدّعیه علی المسلمین، قال: فإذا کان فی یدی شی‌ء وادّعی فیه المسلمون فتسألنی البیّنة علی ما فی یدی! وقد ملکته فی حیاة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وبعده، ولم تسأل المسلمین البیّنة علی ما ادّعوا علیَّ شهوداً کما سألتنی علی ما ادّعیت علیهم؟ فسکت أبو بکر، ثمّ قال عمر: یا علیّ! دعنا من کلامک، فإنّا لا نقوی علی حججک، فإن أتیت بشهود عدول، وإلّا فهو فی‌ء المسلمین لا حقّ لک ولا لفاطمة فیه. (2*)
فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: یا أبا بکر! تقرأ کتاب اللَّه؟ قال: نعم، «1» قال: فأخبرنی «1» عن قول اللَّه تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیتِ ویُطهِّرکم تطهیراً» فی مَنْ نزلت، أفینا أم فی غیرنا؟ قال: بل فیکم، قال: فلو أنّ شاهدین شهدا علی فاطمة بفاحشة ما کنت صانعاً؟ قال: کنت أقیم علیها الحدّ کما أقیم علی سائر المسلمین، قال: کنت إذاً عند اللَّه من الکافرین، قال: ولِمَ؟ قال: لأنّک رددت شهادة اللَّه لها بالطّهارة وقبلت شهادة النّاس علیها کما حکم اللَّه وحکم رسوله أن «2» جعل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لها فدک «2» وقبضته فی حیاته، ثمّ قبلت شهادة أعرابیّ بایل علی عقبه «3» علیها «4» فأخذت منها فدک «4» وزعمت أ نّه فی‌ء المسلمین «5»، وقد قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: البیّنة علی من ادّعی والیمین علی من ادّعی علیه، قال: فدمدم النّاس وبکی بعضهم، فقالوا: صدق واللَّه علیّ «6» ورجع علیّ علیه السلام إلی منزله.
القمی، التّفسیر، 2/ 155- 157/ عنه: الحویزی، نور الثّقلین «7»، 4/ 274- 275؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 379- 380
__________________________________________________
(1- 1) [کنز الدّقائق: «فقال: أخبرنی»]
(2- 2) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «جعل لها فدکاً»]
(3) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «عقبیه»]
(4- 4) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: « (و) أخذت منها فدکاً»]
(5) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «للمسلمین»]
(6) [لم یرد فی نور الثّقلین]
(7)- [حکاه أیضاً فی نور الثّقلین، 4/ 186- 187، وکنز الدّقائق، 10/ 204- 206]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 800
وفی روایة أبی الجارود عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجسَ أهْلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً» قال: نزلت «1» هذه الآیة فی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وعلیّ ابن أبی طالب وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام، وذلک فی بیت امّ سلمة زوجة النّبیّ صلی الله علیه و آله فدعا «2» «3» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله «3» علیّاً «4» وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام، ثمّ «5» ألبسهم کساءً «6» خیبریّاً، ودخل معهم فیه «7»، ثمّ قال: «اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی الّذین «8» وعدتنی فیهم «9» ما وعدتنی «9»، اللَّهمّ أذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً». «10» نزلت هذه الآیة «10»، فقالت امّ سلمة: وأنا معهم یا رسول اللَّه؟ قال: ابشری یا امّ سلمة «11» إنّکِ إلی «11» خیر. «12» «13» وقال أبو الجارود: قال «13» زید بن علیّ بن الحسین علیهما السلام: إنّ «14» جهّالًا من النّاس 14 یزعمون «15» إنّما أراد 15 بهذه الآیة أزواج النّبیّ، وقد کذّبوا وأثموا لو «16» عنی بها أزواج النّبیّ لقال: لذهب عنکنّ الرِّجس ویطهِّرکنّ تطهیراً، ولکان الکلام مؤنّثاً کما قال: «واذکرنَ ما یُتلی فی بیوتکنَّ ولا تَبَرَّجنَ ولستنّ کأحَدٍ مِنَ النِّساء».
__________________________________________________
(1) [فی الصّافی مکانه: «عن الباقر علیه السلام: نزلت ...»]
(2) [فی إثبات الهداة مکانه: «عن النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم إنّه دعا ...»]
(3- 3) [کنز الدّقائق: «النّبیّ صلی الله علیه و آله»]
(4)- [البرهان: «أمیر المؤمنین»]
(5)- [البرهان: «و»]
(6) [فی الصّافی والبرهان والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «کساءً له»]
(7)- [لم یرد فی إثبات الهداة]
(8)- [لم یرد فی نور الثّقلین]
(9- 9) [لم یرد فی الصّافی ونور الثّقلین وکنز الدّقائق، وفی إثبات الهداة: «فنزلت هذه الآیة»]
(10- 10) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(11- 11) [فی الصّافی: «فإنّکِ علی»، وفی البحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فإنّکِ إلی»]
(12)- [إلی هنا حکاه فی إثبات الهداة]
(13- 13) [لم یرد فی الصّافی]
(14- 14) [البرهان: «ذلک جهل من النّاس الّذین»]
(15- 15) [الصّافی: «أ نّه إنّما أراد اللَّه»]
(16)- [فی الصّافی: «وأیمن اللَّه ولو»، وفی البرهان: «وأیم اللَّه لو»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 801
القمی، التّفسیر، 2/ 193/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 4/ 187؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 632- 633؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 319- 320؛ المجلسی، البحار، 35/ 206- 207؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 271؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 374
حدّثنی یونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زید فی قوله: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، قال: الرِّجس، ها هنا الشّیطان وسوی ذلک من الرِّجس الشِّرک، واختلف أهل التّأویل فی الّذین عنوا بقوله أهل البیت، فقال بعضهم: عنی به رسول اللَّه (ص)، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین رضوان اللَّه علیهم، ذکر من قال ذلک.
الطّبری، التّفسیر، 22/ 5
حدّثنی محمّد المثنّی، قال: ثنا بکر بن یحیی بن زبان العنزیّ، قال: ثنا مندل، عن «1» الأعمش، عن عطیّة، عن «2» أبی سعید الخدریّ قال: قال رسول اللَّه (ص): نزلت «3» هذه الآیة «4» فی خمسة «4»: فیَّ، وفی علیّ رضی الله عنه، «5» و «6» حسن رضی الله عنه، وحسین رضی الله عنه، وفاطمة رضی اللَّه عنها «5»: «7» «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجسَ أهْلَ البَیتِ ویُطهِّرکم تطهیراً».
__________________________________________________
(1) [فی الثّعلبیّ مکانه: «أخبرنی عقیل بن محمّد الجرجانیّ، عن المعافی بن زکریّا البغدادیّ، عن محمّد بن جریر، حدّثنی ابن المثنّی، عن بکر بن یحیی بن ریّان الغبریّ، عن مسدّل، عن ...»، وفی العمدة والبرهان: «أخبرنی عقیل بن محمّد الجرجانیّ، أخبرنا المعافی بن زکریّا البغدادی، أخبرنا محمّد بن جریر، حدّثنی المثنّی، حدّثنی أبو بکر بن یحیی بن ریّان الغنویّ، حدّثنا مسنداً إلی مندل، عن ...»]
(2) [فی الدّرّ المنثور مکانه: «وأخرج ابن جریر وابن أبی حاتم والطّبرانیّ عن ...»، وفی نور الأبصار: «روی أحمد والطّبرانیّ عن ...»، ومن هنا حکاه فی مجمع الزّوائد وفضائل الخمسة]
(3)- [فی نور الأبصار: «أنزلت»، وفی جواهر العقدین مکانه: «وأخرجه ابن جریر الطّبریّ عنه [أبوسعید الخدریّ] مرفوعاً بلفظ: نزلت ...»]
(4- 4) [لم یرد فی الثّعلبیّ]
(5- 5) [فی الدّرّ المنثور ومجمع الزّوائد: «وفاطمة وحسن وحسین»، وإلی هنا حکاه فی مجمع الزّوائد وأضاف فیه: «رواه البزّار وفیه بکیر بن یحیی بن زبان وهو ضعیف»]
(6)- [البرهان: «وفی»]
(7) [إلی هنا حکاه عنه فی نور الأبصار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 802
الطّبری، التّفسیر، 22/ 5/ عنه: الثّعلبیّ، التّفسیر، 8/ 42؛ ابن البطریق، العمدة،/ 38- 39؛ السّیوطی، الدّرّ المنثور، 5/ 198؛ السّمهودی، جواهر العقدین،/ 193؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 322؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة «1»، 1/ 281؛ مثله الهیثمی، مجمع الزّوائد، 9/ 264؛ الشّبلنجی، نور الأبصار،/ 226
حدّثنی أبو کریب، قال: ثنا وکیع، عن عبدالحمید بن بهرام، عن شهر بن حوشب، عن فضیل بن مرزوق، عن عطیّة، عن أبی سعید الخدری، عن امّ سلمة قالت: لمّا نزلت هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، دعا رسول اللَّه (ص) علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً، فجلّل علیهم کساء خیبریّاً، فقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی، اللَّهمّ أذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. قالت امّ سلمة: ألست منهم؟
قال: أنتِ إلی خیر.
الطّبری، التّفسیر، 22/ 6
ثنا أبو کریب، قال: ثنا حسن بن عطیّة، قال: ثنا فضیل بن مرزوق، عن عطیّة، عن أبی سعید، عن امّ سلمة زوج النّبیّ (ص)، أنّ هذه الآیة نزلت فی بیتها: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرکم تطهیراً»، قالت: وأنا جالسة علی باب البیت، فقلت: أنا یا رسول اللَّه ألست من أهل البیت؟ قال: إنّکِ إلی خیر، أنتِ من أزواج النّبیّ (ص)، قالت: وفی البیت رسول اللَّه (ص)، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین رضی اللَّه عنهم.
الطّبریّ، التّفسیر، 22/ 7
حدّثنی أحمد بن محمّد الطّوسی، قال: ثنا عبدالرّحمان بن صالح، قال: ثنا «2» محمّد بن سلیمان الأصبهانیّ، عن یحیی بن عبید المکّیّ، عن عطاء، عن عمر بن أبی سلمة، قال:
نزلت هذه الآیة علی «3» النّبیّ (ص) «3» فی بیت امّ سلمة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجسَ
__________________________________________________
(1)- [حکاه أیضاً فی فضائل الخمسة، 1/ 274]
(2) [فی المعجم الکبیر مکانه: «حدّثنا عبداللَّه بن أحمد بن حنبل، ثنا محمّد بن أبّان الواسطیّ (ح) وحدّثنا أحمد ابن النّضر العسکری، ثنا أحمد بن النّعمان الفرّاء المصیصیّ، قالا: ثنا ...»]
(3- 3) [المعجم الکبیر: «رسول اللَّه (ص) وهو»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 803
أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرکم تطهیراً»، فدعا «1» حسناً وحسیناً «1» وفاطمة، فأجلسهم بین یدیه، ودعا علیّاً، فأجلسه «2» خلفه، فتجلّل «2» هو وهم بالکساء، ثمّ قال: «3» هؤلاء أهل بیتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. «4» قال امّ سلمة: أنا معهم «4»؟ مکانکِ، وأنتِ علی خیر.
الطّبری، التّفسیر، 22/ 7/ مثله الطّبرانی، المعجم الکبیر، 9/ 11 رقم 8295
حدّثنی محمّد بن عمارة، قال: ثنا إسماعیل بن أبّان، قال: ثنا الصّباح بن یحیی المریّ، عن السّدیّ، عن أبی الدّیلم، قال: قال علیّ بن الحسین لرجل من أهل الشّام: أما قرأت فی الأحزاب: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»؟ قال:
ولأنتم هم؟ قال: نعم «5».
الطّبری، التّفسیر، 22/ 7
حدّثنا ابن حمید، قال: ثنا عبداللَّه بن عبد القدّوس، عن الأعمش، عن حکیم بن سعد «6»، قال: ذکرنا علیّ بن أبی طالب رضی الله عنه عند امّ سلمة، «7» قالت: فیه «7» نزلت «إنّما یُریدُاللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکم تطهیراً»، قالت «8» امّ سلمة: جاء النّبیّ (ص) «8» إلی بیتی، فقال: لا تأذنی لأحد، فجاءت فاطمة، فلم أستطع أن أحجبها عن أبیها، ثمّ جاء الحسن، فلم أستطع «9» أن أمنعه أن یدخل علی «9» جدِّه وامِّه، و «10» جاء الحسین، فلم أستطع أن أحجبه «11»، فاجتمعوا «12» حول النّبیّ (ص) علی بساط، فجلّلهم نبیّ اللَّه «12» بکساء
__________________________________________________
(1- 1) [المعجم الکبیر: «الحسن والحسین علیهما السلام»]
(2- 2) [المعجم الکبیر: «خلف ظهره وتجلّل»]
(3)- [زاد فی المعجم الکبیر: «اللَّهمّ»]
(4- 4) [المعجم الکبیر: «فقالت امّ سلمة: وأنا معهم یا رسول اللَّه؟ فقال: وأنتِ»]
(5)- [راجع: 6/ 389- «الإمام السّجّاد والشّیخ الذی کان جاهلًا، فهداه»]
(6) [فی جواهر العقدین مکانه: «ولأبی جعفر محمّد بن جریر الطّبریّ، عن حکیم بن سعید ...»]
(7- 7) [جواهر العقدین: «فقالت: فی بیتی»]
(8- 8) [جواهر العقدین: «جاء رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم»]
(9- 9) [جواهر العقدین: «أحجبه عن»]
(10)- [جواهر العقدین: «ثمّ»]
(11) [زاد فی جواهر العقدین: «ثمّ جاء علیّ فلم أستطع أن أحجبه»]
(12- 12) [جواهر العقدین: «فجلّلهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 804
کان علیه، ثمّ قال: هؤلاء أهل بیتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً، فنزلت هذه الآیة حین اجتمعوا علی البساط. قالت «1»: فقلت: یا رسول اللَّه! وأنا؟ قالت: فوَ اللَّه ما أنعم، وقال إنّکِ إلی «2» خیر.
الطّبری، التّفسیر، 22/ 7/ عنه: السّمهودی، جواهر العقدین،/ 195
حدّثنا الرّبیع المرادیّ، حدّثنا أسد بن موسی، حدّثنا حاتم بن إسماعیل، حدّثنا بکیر ابن مسمار، «3» عن عامر بن سعد، عن أبیه، قال: لمّا نزلت هذه الآیة، دعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم علیّاً، وفاطمة، وحسناً، وحسیناً علیهم السلام، وقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی، «4» فکان فی هذا الحدیث إنّ المراد بما فی هذه الآیة هم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وعلیّ، وفاطمة، وحسن، وحسین.
الطّحاوی، مشکل الآثار، 1/ 332/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 284
حدّثنا فهد، ثنا عثمان بن أبی شیبة، ثنا جریر بن عبدالحمید، عن الأعمش، عن جعفر، عن عبدالرّحمان البجلیّ، عن حکیم بن سعید، «3» عن امّ سلمة قالت: نزلت هذه الآیة فی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، وعلیّ، وفاطمة، وحسن، وحسین علیهم السلام: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکم تطهیراً».
الطّحاوی، مشکل الآثار، 1/ 332/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 284
حدّثنا الحسن بن الحکم الحیریّ الکوفیّ، حدّثنا مخوّل ابن إبراهیم بن مخوّل بن راشد الحنّاط، حدّثنا عبد الجبّار، ثنا عبّاس الشّیبانیّ، حدّثنا عمّار بن معاویة الدّهنی، عن عمرة، «3» عن امّ سلمة قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکم تطهیراً»، یعنی فی سبعة: جبرئیل، ومیکائیل، ورسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام. وما قال لک من أهل البیت.
الطّحاوی، مشکل الآثار، 1/ 333/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 284
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی جواهر العقدین]
(2)- [جواهر العقدین: «علی»]
(3) [من هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
(4) [إلی هنا حکاه فی فضائل الخمسة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 805
حدّثنا فهد، حدّثنا أبو غسّان «1»، حدّثنا فضیل بن مرزوق، عن عطیّة، عن أبی سعید، عن امّ سلمة، قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فقلت «2»: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟ قال: أنتِ «3» خیر، إنّکِ من أزواج «4» النّبیّ، وفی البیت «4» علیّ وفاطمة والحسن والحسین.
الطّحاوی، مشکل الآثار، 1/ 334/ مثله ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 42 رقم 3158، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 70
وما قد حدّثنا إبراهیم بن أحمد بن مروان الواسطیّ، وأبو إسحاق محمّد أبان الواسطیّ، حدّثنا محمّد بن سلیمان الإصبهانیّ، عن یحیی بن عبید المکّیّ، عن عطاء بن أبی رباح، عن عمر بن أبی سلمة، قال: نزلت هذه الآیة علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، وهو فی بیت امّ سلمة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ» إلی آخرها، قالت: فدعا النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم الحسن، والحسین، وفاطمة، فأجلسهم بین یدیه، ودعا علیّاً، فأجلسه خلف ظهره، ثمّ حفّهم جمیعاً بالکساء، ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیراً. قالت امّ سلمة: اللَّهمّ اجعلنی منهم، قال: أنتِ مکانکِ وأنتِ علی خیر.
الطّحاوی، مشکل الآثار،/ 335- 336
وما قد حدّثنا فهد، حدّثنا سعید بن کثیر بن عفیر، حدّثنا ابن لهیعة، عن أبی صخر، عن أبی معاویة البجلی، «5» عن عمرة الهمدانیّة قالت: أتیت امّ سلمة، فسلّمت علیها، فقالت: مَنْ أنتِ؟ فقلت: عمرة الهمدانیّة، فقالت عمرة: یا امّ المؤمنین! أخبرینی عن هذا
__________________________________________________
(1) [فی ابن عساکر مکانه: «أخبرناه عالیاً أبو (الحصین) القاسم بن الحصین، أنا أبو طالب بن غیلان، أنا أبو بکر الشّافعیّ، نا إسحاق بن الحسن بن میمون الحربیّ، نا أبو غسّان ...»]
(2) [ابن عساکر: «قلت»]
(3)- [ابن عساکر: «إنّکِ إلی»]
(4- 4) [ابن عساکر: «رسول اللَّه (ص). قالت: وأهل البیت: رسول اللَّه (ص) و»]
(5) [من هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 806
الرّجل الّذی قُتل بین أظهرنا، فمحبّ ومبغض- ترید علیّ بن أبی طالب-. قالت امّ سلمة:
أتحبِّینه أم تبغضینه؟ قالت: ما أحبّه ولا أبغضه.
فأنزل اللَّه هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ» إلی آخرها، وما فی البیت إلّاجبریل، ورسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام، فقلت: یا رسول اللَّه! أنا مِن أهل البیت؟ فقال: إنّ لکِ عند اللَّه خیراً، فوددت أ نّه قال: نعم، فکان أحبّ إلیّ ممّا تطلع علیه «1» الشّمس وتغرب.
الطّحاوی، مشکل الآثار، 1/ 336/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 284- 285
سعد، عن الحسن بن موسی الخشّاب، عن علیّ بن حسّان الواسطیّ، عن عمِّه:
عبدالرّحمان «2» بن کثیر، قال:
قلت لأبی عبداللَّه علیه السلام: ما عنی اللَّه تعالی بقوله:
«إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؟
قال: نزلت «3» فی النّبیّ «4» صلی الله علیه و آله، وأمیر المؤمنین، والحسن، والحسین، (وفاطمة) علیهم السلام.
فلمّا قبض (اللَّه) نبیّه، کان أمیر المؤمنین «5»، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین علیهم السلام.
ثمّ وقع تأویل هذه الآیة:
«وَاولُوا الأرْحامِ بَعْضُهُمْ أوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، فکان علیّ بن الحسین علیه السلام «6»، ثمّ جرت فی الأئمّة من ولده «7» الأوصیاء، فطاعتهم «8» طاعة اللَّه، ومعصیتهم معصیة اللَّه.
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی فضائل الخمسة]
(2) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق مکانه: «فی کتاب علل الشّرائع بإسناده إلی عبدالرّحمان ...»]
(3) [زاد فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «هذه الآیة»]
(4)- [فی الصّافی مکانه: «وفی العلل عن الصّادق علیه السلام: نزلت هذه الآیة فی النّبیّ ...»]
(5) [زاد فی إثبات الهداة والبرهان: «إماماً»]
(6) [زاد فی العلل والبرهان: «إماماً»]
(7) [البرهان: «ولد»]
(8)- [إثبات الهداة: «وطاعتهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 807
ابن بابویه القمی، الإمامة والتّبصرة،/ 43 رقم 29/ عنه: الصّدوق، علل الشّرائع، 1/ 242؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 540؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 310؛ المجلسی، البحار، 25/ 255- 256؛ مثله الفیض الکاشانی، الصّافی، 4/ 189؛ الحویزی، نور الثّقلین، 2/ 172؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 5/ 379- 380
علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس؛ وعلیّ بن محمّد، عن سهل بن زیاد أبی سعید، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر [عن الصّادق علیه السلام، عن النّبیّ صلی الله علیه و آله إنّه قال فی حدیث:] [...]
ولکنّ اللَّه عزّ وجلّ أنزله فی کتابه تصدیقاً لنبیِّه صلی الله علیه و آله و سلم: «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»، فکان علیّ والحسن والحسین وفاطمة علیهم السلام، فأدخلهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم تحت الکساء فی بیت امّ سلمة، ثمّ قال: اللَّهمّ إنّ لکلّ نبیّ أهلًا وثقلًا، وهؤلاء أهل بیتی وثقلی، فقالت امّ سلمة: ألست من أهلک؟ فقال: إنّکِ إلی خیر، ولکنّ هؤلاء أهلی وثقلی. «1»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 286، 288 رقم 1
فأقام الحسین مع النّبیّ صلی الله علیه و آله سبع سنین وتولّی رسول اللَّه تغذیته وتأدیبه وتعلیمه وأنزل اللَّه تبارک وتعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً». «2»
المسعودی، إثبات الوصیّة،/ 164
وروی عن العالم علیه السلام أ نّه لمّا أنزل اللَّه جلّ ذکره: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، کانت هذه الآیة فی الإمامة وکان أمیر المؤمنین والحسن
__________________________________________________
(1)- [راجع: «إمامته علیه السلام فیما جاء عن الصّادق علیه السلام»]
(2)- امام حسین علیه السلام مدت هفت سال با پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله بود. در مدت این هفت سال، رسول خدا شخصاً متصدی غذا دادن و علم و ادب آموختن به امام حسین بود. آن‌گاه خدا این آیه را فرو فرستاد: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً.»
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 301- 302
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 808
والحسین علیهما السلام شرکاء. «1»
المسعودی، إثبات الوصیّة،/ 168
ما رواه أحمد بن محمّد بن سعید ابن عقدة؛ ومحمّد بن همّام بن سهیل، وعبدالعزیز وعبدالواحد إبنا عبداللَّه بن یونس الموصلیّ- عن رجالهم- عن عبدالرّزّاق بن همّام، عن معمر بن راشد، عن أبان بن أبی عیّاش، عن سلیم بن قیس.
وأخبرنا به من غیر هذه الطّرق هارون بن محمّد، قال: حدّثنی أحمد بن عبیداللَّه بن جعفر بن المعلّی الهمدانیّ، قال: حدّثنی أبو الحسن عمرو بن جامع بن عمرو بن حرب الکندیّ، قال: حدّثنا عبداللَّه بن المبارک شیخ لنا کوفیّ ثقة، قال: حدّثنا عبدالرّزّاق بن همّام شیخنا، عن معمر، عن أبان بن أبی عیّاش، عن سُلیم بن قیس الهلالیّ. وذکر أبان أ نّه سمعه أیضاً عن عمر بن أبی سلمة. قال معمر: وذکر أبو هارون العبدیّ أ نّه سمعه أیضاً عن عمر بن أبی سلمة، عن سُلیم: أنّ معاویة لمّا دعا أبا الدّرداء وأبا هریرة ونحن مع أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام بصفّین، فحمّلهما الرّسالة إلی أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام وأدّیاه إلیه، قال: «قد بلّغتمانی ما أرسلکما به معاویة فاستمعا منِّی وأبلغاه عنِّی کما بلّغتمانی، قالا:
نعم.
ثمّ قال علیّ صلوات اللَّه علیه لأبی الدّرداء وأبی هریرة، ومن حوله: یا أ یّها النّاس! أتعلمون أنّ اللَّه تبارک وتعالی أنزل فی کتابه: «إِنَّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»، فجمعنی رسول اللَّه وفاطمة والحسن والحسین فی کساء، ثمّ قال: «اللّهمّ هؤلاء أحبّتی وعترتی [وثقلی] وخاصّتی، وأهل بیتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً». فقالت امّ سلمة: وأنا، فقال صلی الله علیه و آله لها: «وأنتِ إلی خیر، إنّما انزلت فیَّ وفی أخی علیّ وفی ابنتی فاطمة وفی ابنیَّ الحسن والحسین و [فی] تسعة من ولد الحسین‌خاصّة، لیس فیها معنا أحد غیرنا».
__________________________________________________
(1)- از صادق آل محمد صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: «خدا آیه تطهیر را درباره امر امامت نازل کرد.»
امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام در معنی آیه شریک بودند.
نجفی، ترجمه اثبات الوصیه،/ 313
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 809
فقام جلّ النّاس، فقالوا: نشهد أنّ امّ سلمة حدّثتنا بذلک، فسألنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فحدّثنا کما حدّثتنا امّ سلمة. «1»
النّعمانی، الغیبة،/ 103، 107- 108 رقم 8
حدّثنا أحمد، قال: حدّثنا محمّد بن عبّاد بن موسی، قال: حدّثنا أبو الجوّاب الأحوص ابن جوّاب، عن سلیمان بن قرم، عن هارون بن سعد، عن عطیّة العوفیّ، قال: سألت أبا سعید الخدریّ: من أهل «2» البیت الّذین أذْهبَ اللَّه عنهم الرِّجس وطهّرهم تطهیراً؟ فعدّهم فی یده «3» خمسة: رسول اللَّه (ص)، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین. «4» قال أبو سعید فی بیت امّ سلمة أنزلت «5» هذه الآیة. «6»
الطّبرانی، المعجم الأوسط، 2/ 491 رقم 1847/ عنه: الهیثمی، مجمع الزّوائد، 9/ 264- 265؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 281- 282
حدّثنا الحسن بن أحمد بن حبیب الکرمانیّ الطّرسوسیّ، قال: حدّثنا أبو الرّبیع «7» الزّهرانیّ، قال: حدّثنا عمّار بن محمّد، عن سفیان الثّوریّ، «8» عن داوود بن الجحّاف «8»، عن عطیّة العوفیّ.
«1»
__________________________________________________
(1)- [راجع: «احتجاج أمیر المؤمنین علیه السلام، وفیه النصّ علی إمامته علیه السلام»]
(2) [فی مجمع الزّوائد وفضائل الخمسة مکانه: «وعن أبی سعید الخدریّ: أهل ...»]
(3) [زاد فی مجمع الزّوائد وفضائل الخمسة: «فقال»]
(4)- [إلی هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة، وأضاف: «وذکره علیّ بن سلطان أیضاً فی مرقاته (5/ 590)»]
(5) [مجمع الزّوائد: «نزلت»]
(6)- [أضاف فی مجمع الزّوائد: «رواه الطّبرانیّ فی الأوسط، وفیه عطیّة، وهو ضعیف»]
(7) [فی شواهد التّنزیل مکانه: «أخبرنا أحمد بن محمّد بن أحمد الفقیه، قال: أخبرنا عبداللَّه بن محمّد بن جعفر، قال: حدّثنا أحمد بن عمرو بن أبی عاصم، قال: حدّثنا أبو الرّبیع ...»، وفی أسباب النّزول: «أخبرنا أبو بکر الحارثی، قال: أخبرنا أبو محمّد بن حیّان، قال: أخبرنا أحمد بن عمرو بن أبی عاصم، قال: أخبرنا أبو الرّبیع ...»]
(8- 8) هکذا فی المخطوطة، «داوود بن الجحّاف» وهو خطأً، والصّحیح: «داوود أبوالجحّاف»، وهو داوود ابن أبی عوف التمیمیّ البُرْجمیّ، [وفی المعجم الصّغیر وشواهد التّنزیل: «عن أبی الجحّاف داوود بن أبی عوف»، وفی أسباب النّزول: «عن أبی الجحّاف»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 810
«1» عن أبی سعید الخدریّ «فی قوله «2» «إنّما «3» یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ» «4»
قال نزلت فی خمسة «4»: فی «5» رسول اللَّه «5»، وعلیّ، وفاطمة، والحسن والحسین». «6»
لم یرو هذا الحدیث عن سفیان الثّوریّ إلّاعمار بن محمّد، ولم یروه عن عمّار بن محمّد إلّا أبو الرّبیع الزّهرانیّ وسلیمان الشّاذَکونیّ.
الطّبرانی، المعجم الأوسط، 4/ 271- 272 رقم 3480، المعجم الصّغیر، 1/ 153 رقم 367/ عنه: الهیثمی، مجمع الزّوائد، 7/ 207؛ مثله الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 41؛ الواحدی النّیسابوریّ، أسباب النّزول،/ 239؛ محبّ الدّین الطّبری، ذخائر العقبی،/ 24؛ القندوزی، ینابیع المودّة، 2/ 228
حدّثنا علیّ بن سعید الرّازیّ، قال: حدّثنی أبو امیّة عمرو بن عثمان بن سعید الأمویّ، قال: حدّثنا عمِّی عبید بن سعید، عن سفیان الثّوریّ، عن عمرو بن قیس الملّائیّ، عن زُبید، عن شهر بن حوشب.
عن امّ سلمة: «أنّ رسول اللَّه (ص) دعا علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً، فجعلهم بکساء، ثمّ قال: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکم تطهیراً» قال: وفیهم نزلت».
لم یُدخل فی هذا الحدیث بین سعید وزُبید عمرو بن قیس إلّاعبید بن سعید الأمویّ، ورواه أبو أحمد الزّبیریّ، عن سفیان، عن زُبید.
الطّبرانی، المعجم الأوسط، 4/ 479 رقم 3811
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه فی ذخائر العقبی والینابیع]
(2)- [لم یرد فی أسباب النّزول، وفی شواهد التّنزیل والینابیع: «فی هذه الآیة»]
(3)- [فی مجمع الزّوائد مکانه: «عن أبی سعید، قال: نزلت هذه الآیة: «إنّما ...»]
(4- 4) [لم یرد فی مجمع الزّوائد]
(5- 5) [أسباب النّزول: «النّبیّ»]
(6)- [إلی هنا حکاه فی شواهد التّنزیل وأسباب النّزول وذخائر العقبی ومجمع الزّوائد والینابیع، وأضاف فی مجمع الزّوائد: «رواه الطّبرانی وفیه: عطیّة بن سعد وهو ضعیف»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 811
حدّثنا علیّ بن عبدالعزیز، ثنا أبو نعیم، ثنا فضیل بن مرزوق، ثنا عطیّة العوفیّ، عن أبی سعید الخدریّ، عن امّ سلمة قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً» وهی جالسة علی الباب، فقلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟ قال: أنتِ إلی خیر».
الطّبرانی، المعجم الکبیر، 3/ 52- 53 رقم 2662
حدّثنا علیّ بن عبدالعزیز، وأبو مسلم الکشّی، قالا: ثنا حجّاج بن المنهال (ح)، وثنا أبو خلیفة الفضل بن الحباب الجمحیّ، ثنا أبو الولید الطّیالسیّ، قالا: ثنا عبدالحمید بن بهرام الفزاریّ، ثنا شهر بن حوشب، قال: سمعت امّ سلمة تقول: جاءت فاطمة غدیة بثرید «1» لها تحملها فی طبق لها، حتّی وضعتها بین یدیه، فقال لها: «أین ابن عمّکِ»؟ قالت: هو فی البیت، قال: «اذهبی‌فادعیه «2» وائتینی بابنیّ «2»». فجاءت تقود ابنیها، کلّ واحد منهما فی ید، وعلیّ یمشی فی أثرهما، حتّی دخلوا علی رسول اللَّه (ص)، فأجلسهما فی حجره، وجلس علیّ عن یمینه، وجلست فاطمة رضی اللَّه عنها عن یساره، قالت امّ سلمة:
فأخذت من تحتی کساء کان بساطنا علی المنامة فی البیت، «3» ببرمة فیها خزیرة، فقال لها النّبیّ (ص): «ادعی لی بعلکِ وابنیکِ الحسن والحسین». فدعتهم، فجلسوا جمیعاً، یأکلون من تلک البرمة، قالت: وأنا أصلّی فی تلک الحجرة، فنزلت هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً». فأخذ فضل الکساء، فغشّاهم، ثمّ أخرج یده الیمنی من الکساء، وألوی بها إلی السّماء، ثمّ قال: «اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی وحامّتی، فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً». قالت امّ سلمة: فأدخلت رأسی البیت، فقلت: یا رسول اللَّه! وأنا معکم؟ قال: «أنتِ علی خیر» مرّتین.
الطّبرانی، المعجم الکبیر، 3/ 53- 54 رقم 2666/ عنه: السّیوطی، الدّرّ المنثور، 5/ 198- 199
__________________________________________________
(1) [فی الدّرّ المنثور مکانه: «وأخرج الطّبرانی عن امّ سلمة رضی اللَّه عنها قالت: جاءت فاطمة رضی اللَّه عنها إلی أبیها بثریدة ...»]
(2- 2) [الدّرّ المنثور: «وابنیکِ»]
(3) [إلی هنا حکاه عنه فی الدّرّ المنثور]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 812
حدّثنا محمّد بن عثمان بن أبی شیبة، ثنا إبراهیم «1» بن محمّد بن میمون، ثنا علیّ بن عابس، عن أبی الجحّاف، عن عطیّة، عن أبی سعید وعن الأعمش، عن عطیّة، عن أبی سعید قال: نزلت هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً» «2»
فی رسول اللَّه (ص)، وعلیّ، وفاطمة، والحسن والحسین رضی اللَّه عنهم.
الطّبرانی، المعجم الکبیر، 3/ 56 رقم 2673/ مثله الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 137
حدّثنا الحسین بن إسحاق، ثنا عثمان، ثنا جریر، عن الأعمش «3»، عن جعفر بن عبدالرّحمان، عن حکیم بن سعد، عن امّ سلمة قالت: «4» هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً» فی رسول اللَّه (ص)، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین.
الطّبرانی، المعجم الکبیر، 23/ 327 رقم 750/ مثله ابن المغازلی، المناقب،/ 301- 302
حدّثنا الحسین بن إسحاق، ثنا یحیی الحمانی، ثنا أبو إسرائیل، عن زبید، عن شهر ابن حوشب، عن امّ سلمة: أنّ الآیة نزلت فی بیتها: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، ورسول اللَّه (ص)، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین.
فأخذ عباءة، فجلّلهم بها، ثمّ قال: «اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً»، فقلت وأنا عند عتبة الباب: یا رسول اللَّه! وأنا معهم؟ قال: «إنّکِ بخیر وإلی خیر».
حدّثنا أحمد بن زهیر، ثنا موسی بن عبدالرّحمان المسروقیّ، ثنا یحیی بن زکریّا بن إبراهیم، ثنا هلال بن مقلاص، عن زبید، عن شهر بن حوشب، عن امّ سلمة، عن النّبیّ (ص) نحوه.
الطّبرانی، المعجم الکبیر، 23/ 332 رقم 768- 769
__________________________________________________
(1) [فی شواهد التّنزیل مکانه: «حدّثنا یحیی، حدّثنا محمّد بن عبید بن عتبة الکندیّ، حدّثنا إبراهیم ...»]
(2) [أضاف فی شواهد التّنزیل: «فی خمسة»]
(3) [فی المناقب مکانه: «أخبرنا القاضی أبو جعفر محمّد بن إسماعیل بن الحسن العلویّ فی جُمادی الاولی فی سنة ثمانی وثلاثین وأربعمائة، أخبرنا أبو محمّد عبداللَّه بن محمّد بن عثمان المُزَنیّ الملقّب بابن السّقّاء الحافظ الواسطیّ، حدّثنا محمود بن محمّد، حدّثنا عثمان یعنی ابن أبی شیبة، حدّثنا الأعمش ...»]
(4) [أضاف فی المناقب: «نزلت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 813
حدّثنا الحسین بن إسحاق، ثنا عمرو بن هشام الحرّانی، ثنا عثمان عن القاسم بن مسلم الهاشمیّ، عن امّ حبیبة بنت کیسان، عن امّ سلمة قالت: أنزلت هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البِیتِ» وأنا فی بیتی، فدعا رسول اللَّه (ص) الحسن والحسین، فأجلس أحدهما علی فخذه الیمنی، والآخر علی فخذه الیسری، وألقت علیهم فاطمة کساء، فلمّا أنزلت: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ»، قلت: وأنا معکم یا رسول اللَّه؟ قال: «وأنتِ معنا».
الطّبرانی، المعجم الکبیر، 23/ 357 رقم 839
وبآخر عن امّ سلمة (رضوان اللَّه علیها) قالت: نزلت هذه الآیة: «إنّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وهو فی بیتی وأنا علی باب البیت، ومعه فی البیت علیّ، وفاطمة، والحسن والحسین علیهم السلام، فتلاها.
فقلت: یا رسول اللَّه! مَن أهل البیت؟ قال: أنا، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین.
قالت: قلت: فهل أنا من أهل البیت؟ قال: إنّکِ علی خیر، إنّکِ من أزواج النّبیّ. ما قال لی: إنّکِ من أهل البیت.
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 1/ 202- 203 رقم 168
الدّغشیّ، بإسناده، عن [أبی] عبداللَّه الجدلیّ، قال: أتیت عائشة، فقلت: یا امّ المؤمنین! فی أیّ شی‌ء نزلت هذه الآیة: «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؟
قالت: ائت امّ سلمة، فاسألها عن ذلک، ففی بیتها نزلت هذه الآیة.
فأتیت امّ سلمة، فأخبرتها بمجیئی إلی عائشة وبما سألتها، فأحالتنی علیها.
فقالت امّ سلمة: أمّا أ نّها لو شاءت أن تخبرک أخبرتک فی أیّ شی‌ء نزلت هذه الآیة، لکنِّی اخبرک.
أتانی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقال: لو أنّ عندی مَنْ أرسله إلی علیّ وفاطمة والحسن والحسین، فما کان غیری، فدعوتهم، وأجلس الحسن عن یمینه، والحسین عن یساره، وفاطمة بین یدیه، وعلیّاً عند رأسه، ثمّ أخذ ثوباً حبریّاً، فجلّلهم الثّوب.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 814
ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهل عترتی وأهل بیتی إلیک لا إلی النّار، اللّهمّ أذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً.
قالت امّ سلمة، فقلت: یا نبیّ اللَّه! أدخلنی معهم.
فقال: لا یدخله إلّامن هو منِّی وأنا منه، وأنتِ من صالحات أزواجی، وأنتِ إلی خیر.
أبو غسّان مالک بن إسماعیل «1»، بإسناده، عن عطیّة، عن أبی سعید، عن امّ سلمة، قالت: لمّا نزلت هذه الآیة (فی بیتی): «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فی علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین صلوات اللَّه علیهم.
قالت: فقلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟
قال: إنّکِ علی خیر، إنّکِ من أزواج النّبیّ. وأنا، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین أهل البیت. «2»
أبو نعیم الفضل بن دکین، بإسناده، عن أبی سعید الخدریّ، أ نّه قال: نزلت هذه الآیة: «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فی علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین صلوات اللَّه علیهم.
أدار النّبیّ صلی الله علیه و آله وعلیهم کساءه، ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً.
__________________________________________________
(1)- مالک بن إسماعیل بن زیاد بن درهم مولی کلیب بن عامر النّهدیّ، أحد بنی خزیمة. توفّی بالکوفة 219 ه فی خلافة المعتصم.
(2)- للَّه‌درّ القائل:
بأبی خمسة هم جنبوا الرّجس کراماً وطُهِّروا تطهیرا
أحمد المصطفی، فاطم أعنی وعلیّاً وشبراً وشبیرا
من تولّاهم تولّاه ذو العرش ولقاه نضرة وسرورا
وعلی مبغضیهم لعنة اللَّه وأصلاهم الملیک سعیرا
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 815
قال: وکانت امّ سلمة علی الباب، فقالت: وأنا یا نبیّ اللَّه؟ قال: إنّکِ بخیر، أو علی خیر.
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 2/ 337- 339 رقم 677- 679
أحمد بن صالح، بإسناده، عن امّ سلمة- زوج النّبیّ صلی الله علیه و آله- [قالت]: إنّ عمرة الهمدانیّة ذکرت عندها علیّاً علیه السلام ذات یوم.
فقالت لها امّ سلمة: أتحبّینه أم تبغضینه؟
فقالت: یا أمتاه! ما احبّه ولا ابغضه.
قالت امّ سلمة: واللَّه لقد أنزل اللَّه عزّ وجلّ علی رسوله صلی الله علیه و آله فی بیتی: «إنّما یُرِیْدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»، وما فی البیت إلّاجبرائیل علیه السلام، ورسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام، وأنا.
فقلت: أنا یا رسول اللَّه من أهل البیت؟
فقال: أنتِ صالح نسائی.
فلو قال- یا عمرة-: نعم، لکان أحبّ إلیّ ممّا تطلع علیه الشّمس وتغرب.
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 2/ 494- 495 رقم 879
أبو عبدالرّحمان المسعودی، بإسناده، عن أبی سعید الخدری، أ نّه قال: نزلت هذه الآیة فی خمسة: «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فی رسول اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین صلوات اللَّه علیهم أجمعین.
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 2/ 515 رقم 911
حدّثنا أبی رضی الله عنه، قال: حدّثنا عبداللَّه بن الحسن المؤدّب، عن أحمد بن علیّ الإصبهانیّ، عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ، قال: أخبرنا مخول بن إبراهیم، قال: حدّثنا عبدالجبّار بن العبّاس الهمدانیّ، عن عمّار بن معاویة الدّهنیّ، عن عمرة ابنة أفعی، قالت: سمعت امّ سلمة (رضی اللَّه عنها) تقول: نزلت «1» هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم
__________________________________________________
(1) [فی روضة الواعظین مکانه: «قالت امّ سلمة رضی اللَّه عنها: نزلت ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 816
الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، قالت «1»: وفی البیت سبعة: رسول اللَّه، وجبرئیل، ومیکائیل، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین صلوات اللَّه علیهم. قالت: وأنا علی الباب، فقلت «2»: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟ قال: إنّکِ من أزواج النّبیّ، وما قال: إنّکِ من أهل البیت. «3»
الصّدوق، الأمالی،/ 472- 473 رقم 4، الخصال،/ 466- 467 رقم 113/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 209؛ مثله الفتّال، روضة الواعظین، 1/ 157
حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان، قال: حدّثنا عبدالرّحمان بن محمّد الحسنیّ، قال:
حدّثنا أبو جعفر محمّد بن حفص الخثعمیّ، قال: حدّثنا الحسن بن عبدالواحد، قال:
حدّثنی أحمد بن التّغلبیّ، قال: حدّثنی أحمد بن عبدالحمید، قال: حدّثنی حفص بن منصور العطّار، قال: حدّثنا أبو سعید الورّاق، عن أبیه، عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جدِّه علیهم السلام قال: لمّا کان من أمر أبی بکر وبیعة النّاس له وفعلهم بعلیّ بن أبی طالب علیه السلام ما کان، لم یزل أبو بکر یظهر له الانبساط ویری منه انقباضاً، فکبر ذلک علی أبی بکر، فأحبّ لقاءه واستخراج ما عنده والمعذرة إلیه لما اجتمع النّاس علیه، وتقلیدهم إیّاه أمر الامّة، وقلّة رغبته فی ذلک وزهده فیه، أتاه فی وقت غفلة وطلب منه الخلوة، وقال له:
واللَّه یا أبا الحسن ما کان هذا الأمر مواطاة منّی، ولا رغبة فیما وقعت فیه، ولا حرصاً علیه، ولا ثقة بنفسی فیما تحتاج إلیه الامّة، ولا قوّة لی لمال، ولا کثرة العشیرة، ولا ابتزاز له دون غیری، فما لک تضمر علیَّ ما لم أستحقّه منک، وتظهر لی الکراهة فیما صرت إلیه،
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی روضة الواعظین]
(2) [روضة الواعظین: «قلت»]
(3)- ام سلمه گفت: آیه (احزاب- 33): «همانا خدا می‌خواهد پلیدی را از شما خاندان ببرد و به خوبی شما را پاکیزه کند» در خانه من نازل شد. در خانه هفت کس بودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و جبرئیل و میکائیل و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام. گفت: من هم بر درِ خانه بودم، گفتم: «یا رسول اللَّه! من از اهل بیت نیستم؟»
فرمود: «تو از ازواج پیغمبری» و نفرمود: تو از اهل بیتی.
کمره‌ای، ترجمه امالی،/ 472- 473
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 817
وتنظر إلیّ بعین السّأمة منِّی؟ [...]
قال: فأنشدک باللَّه ألی ولأهلی وولدی آیة التّطهیر من الرّجس، أم لک ولأهل بیتک؟ قال: بل لک ولأهل بیتک. «1»
الصّدوق، الخصال، 2/ 651، 653 رقم 30
حدّثنا أبی، ومحمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید رضی اللَّه عنهما، قالا: حدّثنا سعد ابن عبداللَّه، قال: حدّثنا محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب، عن الحکم بن مسکین الثّقفیّ، عن أبی الجارود وهشام أبی ساسان، وأبی طارق السّرّاج، عن عامر بن واثلة قال:
کنت فی البیت یوم الشّوری، فسمعت علیّاً علیه السلام وهو یقول: استخلف النّاس أبا بکر وأنا واللَّه أحقّ بالأمر وأولی به منه، واستخلف أبو بکر عمر وأنا واللَّه أحقّ بالأمر وأولی به منه إلّاأنّ عمر جعلنی مع خمسة نفر أنا سادسهم، لا یعرف لهم علیَّ فضل، ولو أشاء لاحتججت علیهم بما لا یستطیع عربیّهم ولا عجمیّهم المعاهد منهم والمشرک تغییر ذلک، ثمّ [...].
قال: نشدتکم باللَّه هل فیکم أحد أنزل اللَّه فیه آیة التّطهیر علی رسوله صلی الله علیه و آله و سلم: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فأخذ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله کساءً خیبریّاً، فضمّنی فیه، وفاطمة علیها السلام، والحسن، والحسین، ثمّ قال: «یا ربّ! هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً»؟ قالوا: اللَّهمّ لا.
الصّدوق، الخصال، 2/ 658، 670 رقم 31
حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان، ومحمّد بن أحمد السّنانیّ، وعلیّ بن موسی الدّقّاق، والحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المکتّب، وعلیّ بن عبداللَّه الورّاق رضی اللَّه عنهم، قالوا: حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن یحیی بن زکریّا القطّان، قال: حدّثنا بکر بن عبداللَّه بن حبیب، قال: حدّثنا تمیم بن بهلول، قال: حدّثنا سلیمان بن حکیم، عن ثور بن یزید، عن مکحول قال: قال أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام: لقد علم المستحفظون من
__________________________________________________
(1)- [راجع: «احتجاج أمیر المؤمنین علیه السلام بالحسنین علیهما السلام یوم الشّوری»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 818
أصحاب النّبیّ محمّد صلی الله علیه و آله أ نّه لیس فیهم رجل له منقبة إلّاوقد شرکته فیها وفضّلته ولی سبعون منقبة لم یشرکنی فیها أحد منهم، قلت: یا أمیرالمؤمنین! فأخبرنی بهنّ، فقال علیه السلام: إنّ أوّل منقبة لی أ نّی لم اشرک باللَّه طرفة عین ولم أعبد اللّات والعزّی، [...].
وأمّا السّبعون: فإنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله نام، ونوّمنی وزوجتی فاطمة علیها السلام وابنیّ الحسن والحسین علیهما السلام، وألقی علینا عبائة قطوانیّة، فأنزل اللَّه تبارک وتعالی فینا: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً». فقال جبرئیل: أنا منکم یا محمّد؟
فکان سادسنا جبرئیل علیه السلام. «1»
الصّدوق، الخصال، 2/ 686، 702 رقم 1
أبی رحمه الله قال: حدّثنا علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن «2» أبی عمیر، عمّن ذکره، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: لمّا منع أبو بکر فاطمة علیها السلام فدکاً وأخرج وکیلها، جاء أمیر المؤمنین علیه السلام إلی المسجد وأبو بکر جالس وحوله المهاجرون والأنصار، فقال: یا أبا بکر! لِمَ منعت فاطمة علیها السلام ما جعله رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لها ووکیلها فیه منذ سنین؟ «3» فقال أبو بکر: هذا فی‌ء للمسلمین، فإن أتت بشهود عدول وإلّا فلا حقّ لها فیه، قال: یا أبا بکر! تحکم فینا بخلاف ما تحکم فی المسلمین؟ قال: لا، قال: أخبرنی لو کان فی ید المسلمین شی‌ء فادّعیت أنا فیه ممّن کنت تسأله البیّنة؟ قال: إیّاک کنت أسأل، قال: فإذا کان فی یدی شی‌ء فادّعی فیه المسلمون تسألنی فیه البیّنة؟ قال: فسکت أبو بکر، فقال عمر: هذا فی‌ء للمسلمین ولسنا من خصومتک فی شی‌ء، «3» فقال أمیرالمؤمنین علیه السلام لأبی بکر: یا أبا بکر! «4» تقرّ بالقرآن «4»؟ قال: بلی، قال: فأخبرنی عن قول اللَّه عزّ وجلّ: «إنّما یُریدُ اللَّهُ‌لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً» أفینا «5» أو فی غیرنا نزلت؟ قال:
__________________________________________________
(1)- [راجع: «الحسنین علیهما السلام فی کلام أمیر المؤمنین علیه السلام»]
(2) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق مکانه: «فی کتاب علل الشّرائع بإسناده إلی ابن ...»]
(3- 3) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «إلی قوله»]
(4- 4) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «تقرأ القرآن»]
(5) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «فینا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 819
فیکم، قال: فأخبرنی لو أنّ شاهدین من «1» المسلمین شهدا علی فاطمة علیها السلام بفاحشة ما کنت صانعاً؟ قال: کنت أقیم علیها الحدّ کما أقیم علی نساء المسلمین، قال: کنت إذن عند اللَّه من الکافرین، قال: ولِمَ؟ قال: لأنّک کنت تردّ شهادة اللَّه، وتقبل شهادة غیره، لأنّ اللَّه عزّ وجلّ قد شهد لها بالطّهارة، فإذا رددت شهادة اللَّه وقبلت شهادة غیره کنت عند اللَّه من الکافرین. قال: فبکی النّاس وتفرّقوا ودمدموا. «2»
فلمّا رجع أبو بکر إلی منزله، بعث إلی عمر فقال: ویحک یا ابن الخطّاب! أما رأیت علیّاً وما فعل بنا، واللَّه لئن قعد مقعداً آخر لیفسدنّ هذا الأمر علینا ولا نتهنّأ بشی‌ء ما دام حیّاً، قال عمر: ماله إلّاخالد بن الولید، فبعثوا إلیه فقال له أبو بکر: نرید أن نحملک علی أمر عظیم، قال: احملنی علی ما شئت ولو علی قتل علیّ، قال: فهو قتل علیّ، قال:
فصر بجنبه فإذا أنا سلّمت فاضرب عنقه، فبعثت أسماء بنت عمیس وهی أمّ محمّد بن أبی بکر خادمتها، فقالت اذهبی إلی فاطمة فأقرئیها السّلام، فإذا دخلت من الباب فقولی:
«إنّ الملأ یأتمرونَ بکَ لیقتلوکَ فاخْرج إنِّی لکَ من النّاصحین»، فإن فهمتها وإلّا فأعیدیها مرّة أخری، فجاءت فدخلت وقالت: إنّ مولاتی تقول: یا بنت رسول اللَّه! کیف أنتم، ثمّ قرأت هذه الآیة: «إنّ الملأ یأتمرونَ بکَ لیقتلوکَ» الآیة، فلمّا أرادت أن تخرج قرأتها، فقال لها أمیر المؤمنین: اقرأی مولاتک منِّی السّلام وقولی لها إنّ اللَّه عزّ وجلّ یحول بینهم وبین ما یریدون إن شاء اللَّه، فوقف خالد بن الولید بجنبه، فلمّا أراد أن یسلِّم لم یسلِّم وقال: یا خالد لا تفعل ما أمرتک، السّلام علیکم ورحمة اللَّه وبرکاته، فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: ما هذا الأمر الذی أمرک به ثمّ نهاک قبل أن یسلِّم، قال: أمرنی بضرب عنقک، وإنّما أمرنی بعد التسلیم، فقال: أو کنت فاعلًا؟ فقال: إی‌واللَّه لو لم ینهنی لفعلت، قال:
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(2) [إلی هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق، وزاد فیهما: «والحدیث طویل أخذنا منه موضع الحاجة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 820
فقام أمیر المؤمنین علیه السلام فأخذ بمجامع ثوب خالد، ثمّ ضرب به الحائط وقال لعمر: یا ابن صهاک! واللَّه لولا عهد من رسول اللَّه وکتاب من اللَّه سبق لعلمت أیّنا أضعف جُنداً وأقلّ عدداً.
الصّدوق، علل الشّرائع، 1/ 225- 227 رقم 1/ عنه: الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 272- 273؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 376- 377
حدّثنا أبی؛ ومحمّد بن الحسن رضی اللَّه عنهما، قالا: حدّثنا سعد بن عبداللَّه، قال:
حدّثنا یعقوب بن یزید، عن حمّاد بن عیسی، عن عمر بن اذینة، عن أبان بن أبی عیّاش، عن سلیم بن قیس الهلالیّ، قال: رأیت علیّاً علیه السلام فی مسجد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی خلافة عثمان وجماعة یتحدّثون ویتذاکرون العلم، [...].
فقال سلیم: ثمّ قال علیه السلام: أ یّها النّاس! أتعلمون أنّ اللَّه عزّ وجلّ أنزل فی کتابه: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فجمعنی وفاطمة وابنیّ حسناً وحسیناً، ثمّ ألقی علینا کساء، وقال: «اللَّهمّ إنّ هؤلاء أهل بیتی ولحمتی، یؤلمنی ما یؤلمهم، ویجرحنی ما یجرحهم، فأذْهِب عنهم الرِّجْس وطهِّرهم تطهیراً». فقالت امّ سلمة:
وأنا یا رسول اللَّه؟ فقال: أنتِ علی خیر، إنّما انزلت فیَّ وفی أخی [علیّ] وفی ابنیّ الحسن والحسین، وفی تسعة من ولد ابنی الحسین خاصّة، لیس معنا فیها أحد غیرنا؟ فقالوا کلّهم: نشهد أنّ امّ سلمة حدّثتنا بذلک، فسألنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فحدّثنا کما حدّثتنا امّ سلمة رضی اللَّه عنها. «1»
الصّدوق، کمال الدّین، 1/ 274- 278 رقم 25
حدّثنا علیّ بن محمّد بن مقول «2»، قال: حدّثنا أبو بکر محمّد بن عمر القاضیّ الجعالیّ «3»، قال: حدّثنی نصر بن عبداللَّه الوشّا «4»، قال: حدّثنی زید بن الحسن الأنماطیّ، عن جعفر ابن محمّد، عن أبیه، عن جابر بن عبداللَّه الأنصاریّ، قال: کنت عند النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فی بیت امّ سلمة، فأنزل اللَّه هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ
__________________________________________________
(1)- [راجع: «احتجاج أمیر المؤمنین علیه السلام، وفیه النصّ علی إمامته علیه السلام»]
(2)- فی م، ن، ط: مقوله، [وفی البحار: «متولة»]
(3)- فی ن، م [والبحار]: الجعابی.
(4) [البحار: «عن الوشّاء»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 821
ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فدعا النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم بالحسن والحسین وفاطمة وأجلسهم بین یدیه، فدعا «1» علیّاً، فأجلسه خلف ظهره وقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. فقالت «2» امّ سلمة: وأنا معهم یا رسول اللَّه؟ «3» فقال لها: إنّکِ إلی «3» خیر، فقلت: یا رسول اللَّه! لقد أکرم اللَّه هذه العترة الطّاهرة والذّرّیّة المبارکة بذهاب الرِّجس عنهم. قال: یا جابر! لأنّهم عترتی من لحمی ودمی، فأخی سیِّد الأوصیاء، وإبنیّ «4» خیر الأسباط، وابنتی سیِّدة النّسوان، ومنّا المهدیّ. قلت: یا رسول اللَّه! ومن المهدیّ؟ قال:
تسعة من صلب الحسین أئمّة أبرار، والتّاسع قائمهم یملأ الأرض قسطاً وعدلًا [کما ملئت جوراً] «5» یقاتل «6» علی التّأویل کما قاتلت علی التّنزیل.
الخزّاز، کفایة الأثر،/ 65- 66/ عنه: الحرّ العاملیّ، إثبات الهداة «7»، 1/ 578- 579؛ المجلسی، البحار، 36/ 308- 309
حدّثنا أبو بکر أحمد بن سلمان الفقیه وأبو العبّاس محمّد بن یعقوب قالا: ثنا الحسن ابن مکرم البزّار، ثنا عثمان بن عمر، ثنا «8» عبدالرّحمان بن عبداللَّه بن دینار، عن شریک ابن أبی نمر، عن عطاء بن یسار، عن امّ سلمة قالت: فی بیتی نزلت «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ». قالت «9»: فأرسل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إلی علیّ وفاطمة و «10» الحسن والحسین «10»، فقال: هؤلاء أهل بیتی.
هذا حدیث صحیح علی شرط البخاری ولم یخرجاه.
__________________________________________________
(1)- فی م، ن، ط [والبحار]: «ودعا».
(2)- فی ن، ط، م [والبحار]: «قالت».
(3- 3) فی ط، ن، م [والبحار]: «قال أنتِ علی».
(4) [البحار: «ابنای»]
(5)- ما بین القوسین لیس فی ن، م، ط [والبحار]
(6)- فی ن: تقاتل.
(7)- [قد ذکره الحرّ العاملیّ باختصار کثیر]
(8) [من هنا حکاه عنه فی التّلخیص]
(9) [لم یرد فی التّلخیص]
(10- 10) [التّلخیص: «ابنیهما»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 822
الحاکم، المستدرک، 3/ 146/ عنه: الذّهبی، تلخیص المستدرک، 3/ 146
کتب إلیّ أبو إسماعیل محمّد ابن النّحوی یذکر: إنّ الحسن «1» بن عرفة حدّثهم، قال: حدّثنی علیّ بن ثابت الجزری، ثنا بکیر بن مسمار مولی عامر بن سعد، سمعت عامر بن سعد یقول: قال سعد: نزل «2» علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم الوحی، فأدخل علیّاً وفاطمة وابنیهما تحت ثوبه، «3» ثمّ قال «3»: اللَّهمّ هؤلاء أهلی وأهل بیتی «4».
الحاکم، المستدرک، 3/ 147/ عنه: الذّهبی، تلخیص المستدرک، 3/ 147؛ السیوطی، الدّرّ المنثور، 5/ 199؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة «5»، 1/ 265- 266؛ مثله البیهقی، السّنن الکبری، 7/ 63
حدّثنی أبو الحسن إسماعیل بن محمّد بن الفضل بن محمّد الشّعرانی، ثنا جدّی، ثنا أبو بکر بن أبی شیبة الحزامیّ، ثنا محمّد بن إسماعیل بن أبی فدیک، حدّثنی «6» عبدالرّحمان ابن أبی بکر الملیکی، عن إسماعیل بن عبداللَّه بن جعفر بن أبی طالب، عن أبیه قال «7»: «8» لمّا نظر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم «8» إلی الرّحمة هابطة، قال: ادعو إلیَّ «9» ادعو إلیّ «9». فقالت صفیّة: مَن یا رسول اللَّه؟ قال: أهل بیتی علیّاً، وفاطمة، والحسن، والحسین. فجی‌ء بهم، فألقی علیهم النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم کساءه، ثمّ رفع یدیه، ثمّ «10» قال: اللَّهمّ هؤلاء آلی فصلّ علی محمّد
__________________________________________________
(1) [فی السّنن الکبری مکانه: «أخبرنا أبو علیّ الروذباری وأبو عبداللَّه الحسین بن عمر بن برهان الغزال وأبو الحسین محمّد بن الحسین بن الفضل القطّان وغیرهم، قالوا: ثنا إسماعیل بن محمّد الصّفّار، ثنا الحسن ...»]
(2) [فی الدّرّ المنثور وفضائل الخمسة مکانه: «وأخرج ابن جریر والحاکم وابن مردویه، عن سعد، قال: نزل ...»]
(3- 3) [السّنن: «وقال»]
(4)- [أضاف فی التّلخیص: « (قلت) علیّ وبکیر فیهما»]
(5)- [حکاه فی فضائل الخمسة عن الدّرّ المنثور]
(6) [من هنا حکاه عنه فی التّلخیص]
(7) [فی فضائل الخمسة مکانه: «عبداللَّه بن جعفر بن أبی طالب قال ...»]
(8- 8) [فی التّلخیص: «أنّ النّبیّ (ص) لمّا نظر»]
(9- 9) [لم یرد فی التّلخیص]
(10) [التّلخیص: «و»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 823
وعلی آل محمّد، «1» وأنزل اللَّه عزّ وجلّ: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ‌ویُطهِّرکُم تطهیراً».
هذا حدیث صحیح الإسناد «2» ولم یخرجاه. وقد «1» صحّت الرّوایة «3» علی شرط الشّیخین «3» إنّه علّمهم الصّلاة علی أهل بیته کما علّمهم الصّلاة علی آله.
الحاکم، المستدرک، 3/ 147- 148/ عنه: الذّهبی، تلخیص المستدرک، 3/ 147- 148؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة «4»، 1/ 273
حدّثنا أبو العبّاس محمّد بن یعقوب، ثنا العبّاس بن محمّد الدوریّ، ثنا عثمان بن عمر، ثنا «5» عبدالرّحمان بن عبداللَّه بن دینار، ثنا شریک بن أبی نمر، عن عطاء بن یسار، «6» عن امّ سلمة رضی اللَّه عنها أ نّها «7» قالت: فی بیتی نزلت 3 هذه الآیة «3»: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ»، قالت «7»: فأرسل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إلی علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین رضوان اللَّه علیهم أجمعین، فقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی، قالت امّ سلمة: یا رسول اللَّه! ما أنا من أهل البیت؟ قال: إنّکِ أهلی «8» خیر، وهؤلاء أهل بیتی، اللَّهمّ أهلی «9» أحقّ. «10» هذا حدیث صحیح علی شرط البخاریّ، ولم یخرجاه «10».
الحاکم، المستدرک، 2/ 416/ عنه: الذّهبی، تلخیص المستدرک، 2/ 416؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ «3» 27
__________________________________________________
(1- 1) [التّلخیص: « (قلت) الملیکی ذاهب الحدیث. قال الحاکم و»]
(2) [إلی هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
(3- 3) [لم یرد فی التّلخیص]
(4)- [حکاه أیضاً فی فضائل الخمسة، 1/ 265]
(5) [من هنا حکاه عنه فی التّلخیص]
(6)- [من هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
(7) [لم یرد فی التّلخیص]
(8) [فضائل الخمسة: «إلی»]
(9)- [فضائل الخمسة: «آل بیتی»]
(10- 10) [التّلخیص: «سمعه الولید بن مزید من الأوزاعیّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 824
ومن کلام الشّیخ أدام اللَّه عزّه، قال له رجل من أصحاب الحدیث، ممّن یذهب إلی مذهب الکرابیسیّ: ما رأیت أجسر من الشّیعة فیما یدّعونه من المحال، وذلک أ نّهم زعموا أنّ قول اللَّه سبحانه: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، نزلت فی علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین، مع ما فی ظاهر الآیة من «1» أ نّها نزلت فی أزواج «2» رسول اللَّه «2». وذلک أ نّک إذا تأمّلت الآیة من أوّلها إلی آخرها، وجدتها منتظمة لذکر الأزواج خاصّة، ولم نجد «3» لمن ادّعوها له ذکراً. «4» فقال له «4» الشّیخ أیّده اللَّه: أجسر النّاس علی ارتکاب الباطل وأبهتهم وأشدّهم إنکاراً للحقِّ وأجهلهم، مَنْ قام مقامک فی هذا الاحتجاج ودفع ما علیه الإجماع والاتّفاق، وذلک أ نّه لا خلاف بین الامّة، أنّ الآیة من القرآن قد یأتی «5» أوّلها فی شی‌ء وآخرها فی غیره ووسطها فی معنی، وأوّلها فی سواه ولیس طریق الاتّفاق فی معنی «6» إحاطة وصف الکلام بالآی «7». «8» وقد نقل المخالف والموافق «8» أنّ هذه الآیة نزلت فی بیت امّ سلمة رضی اللَّه تعالی عنها ورسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی البیت ومعه علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین- علیهم السلام- وقد جلّلهم بعباءة «9» خیبریّة، وقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی. فأنزل اللَّه عزّ وجلّ: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فتلاها رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فقالت له «1» امّ سلمة رضی اللَّه عنها: یا رسول اللَّه! ألست من أهل بیتک؟ فقال لها: إنّکِ إلی خیر
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البحار]
(2- 2) [البحار: «النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم»]
(3) [البحار: «لن تجد»]
(4- 4) [البحار: «قال»]
(5) [البحار: «تأتی و»]
(6) [البحار: «المعنی»]
(7) [البحار: «فی الآتی»]
(8- 8) [البحار: «فقد نقل الموافق والمخالف»]
(9) [البحار: «بعباء»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 825
ولم یقل «1» إنّکِ من أهل بیتی.
حتّی روی أصحاب الحدیث أنّ عمر سئل عن هذه الآیة، فقال «2»: سلوا عنها عائشة. فقالت عائشة: إنّها نزلت فی بیت اختی امّ سلمة، فاسألوها «3» عنها فإنّها أعلم بها منِّی. فلم یختلف أصحاب الحدیث من النّاصبة ولا «4» أصحاب الحدیث من الشّیعة فی خصوصها فیمَن عددناه، وحمل القرآن فی التّأویل علی ما جاء به الأثر أولی من حمله علی الظّنّ والتّرجیم.
مع أنّ اللَّه سبحانه قد دلّ علی صحّة ذلک بمتضمّن «5» الآیة حیث یقول جلّ وعلا: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ» وإذهاب الرّجس لا یکون إلّابالعصمة من الذّنوب، لأنّ الذّنوب من أرجس الرّجس، والخبر عن الإرادة هنا «6» إنّما هو خبر عن وقوع الفعل خاصّة دون الإرادة الّتی یکون بها لفظ الأمر أمراً، لا سیّما علی ما أذهب إلیه فی وصف القدیم بالإرادة، وأفرق بین الخبر عن الإرادة هاهنا، والخبر عن الإرادة فی‌قوله: «یُریدُ اللَّهُ لیُبیِّن لکُم»، وقوله: «یُریدُ اللَّهُ بِکُم الیُسْرَ ولا یُریدُ بِکُم العُسْر»، إذ لو جرت مجری واحداً لم یکن لتخصیص أهل البیت بها معنی، إذ الإرادة الّتی یقتضی الخبر والبیان یعمّ الخلق کلّهم علی وجهها فی التّفسیر ومعناها، فلمّا خصّ اللَّه أهل البیت- علیهم السلام- بإرادة إذهاب الرّجس عنهم دلّ علی ما وصفناه من وقوع إذهابه عنهم، وذلک موجب للعصمة علی ما ذکرناه، وفی الاتّفاق علی ارتفاع العصمة عن الأزواج دلیل علی بطلان مقال من زعم أ نّها فیهنّ.
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار: «لها»]
(2) [البحار: «قال»]
(3) [البحار: «فسلوها»]
(4) [لم یرد فی البحار]
(5) [زاد فی البحار: «هذه»]
(6) [البحار: «ههنا»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 826
مع أنّ من عرف شیئاً من اللّسان وأصله، لا یرتکب «1» هذا القول ولا توهّم صحّته وذلک أ نّه لا خلاف بین أهل العربیّة أنّ جمع المذکّر بالمیم وجمع المؤنّث بالنّون وأنّ الفصل بینهما بهاتین العلامتین، ولا یجوز فی لغة القوم وضع علامة المؤنّث علی المذکّر ولا وضع علامة المذکّر علی المؤنّث ولا استعملوا ذلک فی «2» حقیقة ولا مجاز «2»، ولمّا وجدنا اللَّه سبحانه قد بدأ فی هذه الآیة بخطاب النّساء، فأورد «3» علامة جمعهنّ من النّون فی خطابهنّ، فقال: «یا نِساءَ النَّبیِّ لَسْتُنَّ کأحَدٍ مِنَ النِّساءِ إن اتَّقیتنَّ فلا تَخْضَعْنَ بالقولِ» إلی قوله: «وأطَعْنَ اللَّهَ ورَسوله»، ثمّ عدل بالکلام عنهنّ بعد هذا الفصل إلی جمع المذکّر، فقال: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فلمّا جاء بالمیم وأسقط النّون، علمنا أ نّه لم یتوجّه هذا القول إلی المذکور الأوّل بما بیّنّاه من أصل العربیّة وحقیقتها، ثمّ رجع بعد ذلک إلی الأزواج، فقال: «واذکرنَ ما یُتلی فی بُیوتِکُنَّ مِن آیاتِ اللَّهِ والحکمةِ إنَّ اللَّهَ کانَ لطیفاً خَبیراً».
فدلّ ذلک «4» علی إفراد من ذکرناه من آل محمّد- علیهم السلام- بما علقه علیهم من حکم الطّهارة الموجبة للعصمة وجلیل الفضیلة.
ولیس یمکنکم معشر المخالفین، أن تدّعوا أ نّه کان فی الأزواج مذکوراً رجل غیر النِّساء و «5» ذکر لیس برجل فیصحّ التّعلّق منکم بتغلیب المذکّر علی المؤنّث، إذا «6» کان فی الجمع ذکر. وإذا لم یمکن ادّعاء ذلک وبطل أن یتوجّه إلی الأزواج، فلا غیر لهنّ توجّهت إلیه إلّامن ذکرناه ممّن جاء فیه الأثر علی ما بیّنّاه.
المفید، الفصول المختارة (من المصنّفات)، 2/ 53- 55/ عنه: المجلسی، البحار، 10/ 424- 427
__________________________________________________
(1) [البحار: «لم یرتکب»]
(2- 2) [البحار: «الحقیقة ولا المجاز»]
(3) [البحار: «وأورد»]
(4) [البحار: «بذلک»]
(5) [البحار: «أو»]
(6)- [البحار: «إذ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 827
المسألة الاولی: عن قول اللَّه تعالی: «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً». قال السّائل: وإذا کانت أشباحهم قدیمة وهم فی الأصل طاهرون، فأیّ رجسٍ اذهِب عنهم؟ قال: وأخری، أ نّه لا یُذهب بالشّی‌ء إلّابعد کونه. قال: ونحن مجمعون علی أ نّهم لم یزالوا طاهرین قدیمی الأشباح قبل آدم علیه السلام.
الجواب: عمّا تضمّنه هذه الأسئلة، أنّ الخبر عن إرادة اللَّه تعالی إذهاب الرّجس عن أهل البیت علیهم السلام والتّطهیر [لهم] لا یفید إرادة عزیمة أو ضمیراً أو قصداً، علی ما یظنّه جماعة ضلّوا عن السّبیل فی معنی إرادة اللَّه عزّ إسمه، وإنّما یفید إیقاع الفعل الّذی یُذهب الرّجس، وهو العصمة فی الدِّین، أو التّوفیق للطّاعة الّتی یقرب العبد بها من ربّ العالمین.
ولیس یقتضی الإذهاب للرّجس وجوده [2 ظ] من قبل کما ظنّه السّائل، بل قد یذهب بما کان موجوداً ویذهب بما لم یحصل له وجود، للمنع منه. والإذهاب عبارة عن الصّرف، وقد یُصرَف عن الإنسان ما لم یعتره، کما یصرف ما اعتراه. ألا تری أ نّه یقال فی الدّعاء:
«صَرَف اللَّه عنک السّوء»، فیقصد إلی المسألة منه تعالی عصمته من السّوء، دون أن یُراد بذلک، الخبر عن سوء به، والمسألة فی صرفه [عنه].
وإذا کان الإذهاب والصّرف بمعنی واحد فقد بطل ما توهّمه السّائل فیه، وثبت أ نّه قد یذهب بالرِّجس عمّن لم یعتره قطّ الرّجس علی معنی العصمة له [منه] والتّوفیق لما یبعده من حصوله به. فکان تقدیر الآیة حینئذٍ: إنّما یرید اللَّه عنکم الرّجس الّذی [قد] اعتری سواکم بعصمتکم منه، ویطهّرکم أهل البیت من تعلّقه بکم، علی ما بیّنّاه.
وأمّا القول بأنّ أشباحهم علیهم السلام قدیمة، فهو منکر لا یطلق. والقدیم فی الحقیقة، هو اللَّه تعالی الواحد، الّذی لم یزل. وکلّ ما سواه محدث مصنوع مبتدأ له أوّل. والقول بأ نّهم لم یزالوا طاهرین قدیمی الأشباح قبل آدم کالأوّل فی الخطأ. ولا یقال لبشر إنّه لم یزل قدیماً.
وإن قیل: إنّ أشباح آل محمّد علیهم السلام سبق وجودها وجود آدم، فالمراد بذلک، أنّ أمثلتهم فی الصّور کانت فی العرش فرآها آدم وسأل عنها، فأخبره اللَّه أ نّها أمثال صور
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 828
من ذرِّیّته شرّفهم بذلک وعظّمهم به. فأمّا أن یکون ذواتهم علیهم السلام کانت قبل آدم موجودة، فذلک باطل بعید من الحقّ، لا یعتقده محصّل، ولا یدین به عالم، وإنّما قال به طوائف من الغلاة الجهّال، والحشویّة من الشّیعة الّذین لا بصر لهم بمعانی الأشیاء ولا حقیقة الکلام.
وقد قیل: إنّ اللَّه تعالی کان قد کتب أسماءهم علی العرش، فرآها آدم علیه السلام وعرّفهم بذلک وعلم أنّ شأنهم به عند اللَّه العظیم عظیم. وأمّا القول بأنّ ذواتهم کانت موجودة قبل آدم علیه السلام فالقول فی بطلانه علی ما قدّمناه.
المسألة الثّانیة: قال السّائل: قد أجمعنا أنّ محمّداً وآله، صلوات اللَّه علیهم، أفضل من إبراهیم وآله علیهم السلام. قال: ونحن نسأل اللَّه فی الصّلاة- علی ما ورد به الأثر- أن یصلِّی علی محمّد وآله کما صلّی علی إبراهیم وآل إبراهیم، فکأ نّا نسأله الحطیطة عن منزلتهم إذ کنّا قد أجمعنا علی أ نّهم أفضل من إبراهیم وآله. قال: وإذا صحّ أنّ الأنوار قدیمة فما بال إبراهیم قال: «رَبّنا وابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ». وشدّد ذلک ما ورد به الخبر أ نّه قیل:
یا رسول اللَّه، ما بدء أمرک؟ قال: دعوة إبراهیم.
المفید، المسائل العکبریّة (من المصنّفات)، 6- 1/ 26- 29
حدّثونا «1» عن أبی بکر السّبیعیّ، قال: أخبرنا أبو عروبة «2» الحرّانی، قال: حدّثنا ابن مصفی «3»، قال: حدّثنا عبدالرّحیم بن واقد، عن أیّوب بن سیّار:
عن محمّد بن المنکدر، عن جابر قال «4»: نزلت هذه الآیة علی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم ولیس «5» فی البیت إلّافاطمة والحسن والحسین وعلیّ: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ
__________________________________________________
(1) [فی مجمع البیان والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «وأخبرنا السّیّد أبو الحمد، قال: حدّثنا الحاکم أبو القاسم الحسکانی، قال: حدّثونا (حدّثنا)»]
(2)- [فی مجمع البیان والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «عروة»]
(3) [فی مجمع البیان والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق: «مصغی»]
(4) [فی إثبات الهداة مکانه: «أخبرنا السّیّد أبو الحمد وذکر الإسناد عن جابر قال ...»]
(5)- [مجمع البیان: «لیست»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 829
ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله: اللَّهمّ هؤلاء أهلی. «1»
وساق الحدیث بطوله [وأنا] اختصرته.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 29 رقم 648/ عنه: الطّبرسی، مجمع البیان، 8/ 357؛ المجلسی، البحار، 35/ 232؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 277؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 383؛ مثله الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 678
حدّثنی أبو الحسن الأهوازیّ، قال: حدّثنا خلف بن أحمد الرّامهرمزیّ بها سنة خمسین وثلاثمائة، قال: حدّثنا «2» علیّ بن العبّاس البجلیّ، قال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن الحسین، قال: حدّثنا حسن بن حسین، قال: حدّثنا عبدالرّحمان بن محمّد- هو العرزمیّ- عن أبیه، عن أبی الیقظان:
عن «3» زاذان، عن الحسن بن علیّ قال: لمّا نزلت آیة التّطهیر، جمعنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وإیّاه «4» فی کساء لُامِّ سلمة خیبریّ، ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی وعترتی «5» فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 30 رقم 649/ عنه: الطّبرسی، مجمع البیان، 8/ 357؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 678؛ المجلسی، البحار، 35/ 232؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 277؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 383؛ مثله ابن المغازلی، المناقب،/ 302
أخبرنا أبو محمّد عبداللَّه بن یحیی بن عبدالجبّار السّکریّ کتابة من بغداد، قال: أخبرنا أبو علیّ إسماعیل بن محمّد الصّفّار، قال: حدّثنا الحسن بن عرفة، قال: حدّثنا علیّ بن
__________________________________________________
(1) [إلی هنا حکاه فی مجمع البیان وإثبات الهداة ونور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(2) [فی المناقب مکانه: «أخبرنا محمّد بن إسماعیل بن الحسن العلویّ، أخبرنا أبو محمّد عبداللَّه بن محمّد ابن عثمان الملقّب بابن سقّاء الحافظ، حدّثنا ...»]
(3) [فی مجمع البیان وإثبات الهداة والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق مکانه: «حدّثنا السّیّد أبو الحمد، قال: حدّثنا الحاکم أبو القاسم بإسناده عن ...»]
(4) [لم یرد فی المناقب]
(5)- [إلی هنا حکاه عنه فی مجمع البیان وإثبات الهداة والبحار ونور الثّقلین وکنز الدّقائق]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 830
ثابت الجزریّ:
عن بکیر بن مسمار- مولی عامر بن سعد- قال: سمعت عامر بن سعد یقول: قال سعد: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم لعلیّ ثلاثاً لأن یکون لی واحدة منهنّ أحبّ إلیّ من حمر النّعم، نزل علی رسول اللَّه الوحی فأدخل علیّاً وفاطمة وابنیها تحت ثوبه، ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهلی وأهل بیتی.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 33- 34 رقم 655
حدّثنا أبوسعد عبدالرّحمان بن محمّد الکاتب، وأبوسعد «1» محمّد بن عبدالرّحمان الأدیب، قالا: أخبرنا أبو أحمد الحافظ، قال: أخبرنا أبو بکر محمّد بن مروان بن عبدالملک «2» البزّاز بدمشق، قال: حدّثنا هشام بن عمّار بن نُصَیر.
وحدّثنا أبو بکر التّمیمیّ، قال: أخبرنا أبو محمّد الورّاق، قال: حدّثنا ابن أبی عاصم، قال: حدّثنا هشام بن عمّار.
وحدّثنی أبو بکر الحافظ [حدّثنا] أبو أحمد الحافظ [حدّثنا] أبو بکر محمّد بن محمّد ابن سلیمان الواسطیّ، قال: حدّثنا «2» هشام بن عمّار، قال: حدّثنا حاتم بن إسماعیل، قال:
حدّثنا بکیر بن مسمار:
عن عامر بن سعد، عن أبیه قال: مرّ معاویة «3» بسعد، فقال: ما یمنعک أن تسبّ أبا تراب؟! فقال سعد «4»: أمّا ما ذکرت ثلاثاً قالهنّ له «5» رسول اللَّه فلا أسبّه، لأن یکون «6» لی واحدة منهنّ أحبّ إلیَّ من حمر النّعم، سمعت رسول اللَّه یقول له «7» وخلّفه فی بعض مغازیه،
__________________________________________________
(1) [فی ابن عساکر مکانه: «أبو محمّد هبّة اللَّه بن سهل، وأبو القاسم تمیم بن أبی سعید بن أبی العبّاس، قالا: أنا أبو سعد ...»]
(2- 2) [ابن عساکر: «ح وأخبرناه (أبو) محمّد السّیّدیّ، نا أبو سعد الجنزرودیّ، أنا الحاکم أبو أحمد، أنا أبو بکر محمّد بن محمّد الباغندیّ، قالا: نا»]
(3) [أضاف فی ابن عساکر: «وقال الباغندیّ: مرّ رجل»]
(4) [ابن عساکر: «- زاد ابن مروان: سعد. وقالا:-»]
(5)- [لم یرد فی تاریخ دمشق]
(6)- [تاریخ دمشق: «تکون»]
(7) [ابن عساکر: «- زاد ابن مروان: له وقالا-»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 831
فقال علیّ: یا رسول اللَّه! أتخلِّفنی مع النِّساء والصِّبیان؟ فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «أما ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لا نبیّ بعدی». «1» وسمعته یقول: لأعطینّ الرّایة غداً «2» رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله ویحبّه اللَّه ورسوله، فتطاولنا «3» لها، فقال رسول اللَّه: ادعوا علیّاً. فأتی به أرمد، فبصق فی عینیه ودفع «4» إلیه الرّایة «4»، ففتح اللَّه علیه، ولمّا «5» نزلت هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّه» الآیة، دعا رسول اللَّه علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً وقال «6»: اللَّهمّ هؤلاء أهلی. «7»
وفی روایة: «أهل بیتی». لفظاً واحداً، ولفظ ابن أبی عاصم مختصر.
[و] رواه مسلم بن حجّاج فی مسنده الصّحیح، عن قتیبة بن سعید، وعن محمّد بن عباد جمیعاً، عن حاتم هکذا بطوله.
ورواه أبو عیسی التّرمذیّ الحافظ فی جامعه، عن قتیبة، عن حاتم وقال: هذا حدیث حسن غریب صحیح من هذا الوجه.
وطرق هذا الحدیث مستوفاة فی باب الشّتم من کتاب القمع.الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 35- 36 رقم 656/ مثله ابن عساکر، تاریخ دمشق، 45/ 86- 87 رقم 9132، علیّ بن أبی طالب علیه السلام (ط. المحمودی)،/ 207- 208، مختصر ابن منظور، 7/ 332
أخبرنا أبو یحیی الحیکانیّ، قال،: أخبرنا یوسف بن أحمد الصّیدلانیّ بمکّة، قال:
__________________________________________________
(1) [أضاف فی ابن عساکر: «وقال ابن مروان: لا نبوّة بعدی»]
(2) [ابن عساکر: «- زاد ابن مروان: غداً وقالا:-»]
(3)- [فی تاریخ دمشق: «قال: فتطاولنا، وقال الباغندی: فتطاول»، وفی ط. المحمودی: «قال: فتطاولنا، وقال الباغندی: فتطاولنا»]
(4- 4) [تاریخ دمشق: «الرّایة إلیه»]
(5)- [ابن عساکر: « (قال) ولمّا نزلت- وقال الباغندی: وقال لمّا»، وفی المختصر مکانه: «وفی حدیث آخر: لمّا ...»]
(6) [ابن عساکر: «فقال: اللّهمّ أهلی، زاد الباغندی»]
(7)- [إلی هنا حکاه فی المختصر]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 832
أخبرنا أبو جعفر العقیلیّ الحافظ، قال: حدّثنا یحیی بن عثمان، قال: حدّثنا نعیم بن حمّاد، قال: حدّثنا الفضل بن موسی السّینانیّ، قال: حدّثنا عمران بن مسلم، عن عطیّة:
عن أبی سعید الخدریّ فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، قال: جمع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً وفاطمة والحسن والحسین؛ ثمّ أدار علیهم الکساء، فقال: هؤلاء أهل بیتی، اللَّهمّ أذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً.
أخبرناه أبوالقاسم عبدالرّحمان بن محمّد، قال: أخبرنا أبو بکر محمّد بن عبداللَّه، قال:
أخبرنا الحسن بن سفیان، قال: حدّثنا أبو عمّار الحسین بن حریث؛ وأبو النّضر إسماعیل ابن عبداللَّه السّلمیّ، قالا: حدّنثا الفضل بن موسی، عن عمران بن مسلم، عن عطیّة:
عن أبی سعید الخدریّ، عن النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فی قول اللَّه تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ» قال: جمع رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علیّاً وفاطمة والحسن والحسین، ثمّ أدار علیهم الکساء، فقال: هؤلاء أهل بیتی، اللَّهمّ أذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً.
[و] زاد أبو النّضر: وامّ سلمة علی الباب، فقالت: یا رسول اللَّه! ألست منهم؟ فقال:
إنّکِ لعلی خیر وإلی خیر.
أخبرنا أبو عبدالرّحمان السّلمیّ، قال: أخبرنا أبو محمّد السّمذیّ، قال: حدّثنا عبداللَّه ابن محمّد بن شیرویه، قال: حدّثنا إسحاق بن راهویه الحنظلیّ بمسنده الکبیر، وفیه قال:
أخبرنا الملّائیّ، قال: حدّثنا عمران بن أبی مسلم- شیخ کان فی جهینة قال:
سألت عطیّة عن هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فقال: أحدّثک عنها بعلم، حدّثنی أبو سعید الخدریّ أ نّها نزلت فی رسول اللَّه وفی الحسن والحسین وفی فاطمة وعلیّ، [و] قال [رسول اللَّه]: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. وکانت امّ سلمة بالباب، فقالت: وأنا. فقال رسول اللَّه: إنّکِ بخیر وإلی خیر.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 833
الملّائی هو أبو نعیم الفضل بن دکین [وهو] ثقة متّفق علیه؛ و [رواه] عنه جماعة، وعمران هو أبو عمر الأزدی، وعنه [روی] جماعة، وقد رواه عن عطیّة غیر عمران جماعة.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 37- 39 رقم 657- 659
أخبرنا أبو حفص عمر بن أحمد العابد، قال: حدّثنا أبو أحمد الحسین بن علیّ إملاءً، قال: أخبرنا أبو جعفر محمّد بن الحسین الخثعمیّ بالکوفة، قال: حدّثنا عبّاد «1» بن یعقوب، قال: أخبرنا أبو عبدالرّحمان المسعودیّ عن کثیر النّوا، عن عطیّة:
عن أبی سعید، قال: نزلت هذه الآیة فی خمسة، فقرأها «2» وسمّاهم: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تَطهیراً» فی رسول اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین صلوات اللَّه علیهم.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 39- 40 رقم 660/ مثله ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 41، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 68- 69
أخبرنا أحمد بن محمّد بن أحمد الفقیه، قال: أخبرنا عبداللَّه بن محمّد بن جعفر، قال:
حدّثنا أحمد بن عمرو بن أبی عاصم، قال: حدّثنا أبو الرّبیع الزّهرانیّ، قال: حدّثنا عمّار ابن محمّد الثّوریّ، قال: حدّثنا سفیان، عن أبی الجحّاف داوود ابن أبی عوف:
عن عطیّة، عن أبی سعید فی هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ» الآیة، قال: نزلت فی خمسة، فی رسول اللَّه وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام.
أخبرنا الجار، قال: أخبرنا الصّفّار، قال: حدّثنا تمتام، قال: حدّثنی أبو الرّبیع، قال:
حدّثنا عمّار بن محمّد الثّوریّ بذلک سواء إلّاما غیّرت [کذا].
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 41- 42 رقم 661- 662
__________________________________________________
(1) [فی ابن عساکر مکانه: «أخبرنا أبوالبرکات عمر بن داوود بن إبراهیم بن محمّد بن محمّد (بن) العلویّ بالکوفة، أنبأنا أبو الفرج محمّد بن أحمد بن علّان الشّاهد، أنبأنا أبو الحسن محمّد بن جعفر بن محمّد بن الحسین ابن هارون بن النّجّار النّحوی، أنبأنا أبو عبداللَّه محمّد بن القاسم بن زکریّا المحاربیّ البزّار، أنبأنا عبّاد ...»]
(2) [ابن عساکر: «نفر»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 834
وأخبرنا أحمد، قال: أخبرنا عبداللَّه، قال: أخبرنا أحمد بن محمّد بن یعقوب، قال: حدّثنا الدّقیقیّ- هو محمّد بن عبدالملک- قال: حدّثنا عبدالرّحمان بن هارون.
وأخبرنا أحمد، قال: أخبرنا عبداللَّه؛ قال: حدّثنا عبداللَّه بن محمّد بن ناجیة، قال:
حدّثنا إبراهیم بن جابر المروزیّ.
قال: وحدّثنا محمّد بن العبّاس، قال: حدّثنا محمّد بن حرب، قالا: حدّثنا عبدالرّحیم ابن هارون أبو هشام الغسّانیّ الواسطیّ، قال: حدّثنا هارون بن سعد العجلیّ، قال:
حدّثنی عطیّة، قال: سألت أبا سعید الخدریّ عن [قوله:] «إنّما یُریدُ اللَّهُ» الآیة، فعدّ النّبیّ، وعلیّاً، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 42- 43 رقم 663
أخبرنا علیّ بن أحمد، قال: أخبرنا أحمد بن عبید، قال: حدّثنا محمّد بن عثمان بن أبی شیبة، قال: حدّثنا إبراهیم بن محمّد بن میمون، قال: حدّثنا علیّ بن عابس، عن أبی الجحاف والأعمش.
وأخبرنا أبو بکر ابن قران، قال: أخبرنا أبو محمّد بن حیّان، قال: حدّثنا أبو محمّد ابن ناجیة، قال: حدّثنا إبراهیم بن المستمر، قال: حدّثنا بکر بن یحیی بن زبان، قال:
حدّثنا مندل، عن الأعمش:
عن عطیّة، عن أبی سعید قال: نزلت هذه الآیة فی النّبیّ، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین.
[ذکراها] لفظاً واحداً، وزاد علیّ [بن أحمد]: فی خمسة، فی النّبیّ [إلخ].
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 43- 44 رقم 664
أخبرنا علیّ بن أحمد، قال: أخبرنا أحمد بن عبید، قال: حدّثنا إسماعیل بن الفضل، قال: حدّثنا یحیی بن یعلی، قال: حدّثنا أبو بکر بن شیبة، قال: أخبرنی ابن أبی فدیک، عن موسی بن یعقوب، قال: حدّثنی [عبداللَّه بن عبیداللَّه] ابن أبی ملیکة [من رجال الصّحاح السّتّ]:
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 835
عن إسماعیل بن عبداللَّه بن جعفر الطّیّار، عن أبیه قال: لمّا نظر النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم إلی جبرئیل هابطاً من السّماء، قال: من یدعو لی؟ من یدعو لی؟ فقالت زینب: أنا یا رسول اللَّه. فقال: إدعی لی علیّاً، وفاطمة، وحسناً، وحسیناً. فجعل حسناً عن یمینه، وحسیناً عن یساره، وعلیّاً وفاطمة تجاههم، ثمّ غشّاهم بکساء خیبریّ وقال: اللَّهمّ إنّ لکلّ نبیّ أهلًا، وإنّ هؤلاء أهلی، فأنزل اللَّه تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ» الآیة، فقالت زینب: یا رسول اللَّه! ألا أدخل معکم؟ قال: مکانکِ، فإنّکِ علی خیر إن شاء اللَّه.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 53 رقم 673
حدّثنیه الحسین بن محمّد الثّقفیّ، قال: حدّثنا الحسین بن محمّد بن حاجب المقریّ، قال: حدّثنا أبو القاسم المقریّ، قال: حدّثنا أبو زرعة، قال: حدّثنی عبدالرّحمان بن عبدالملک بن شیبة، قال: أخبرنی ابن أبی فدیک، عن موسی بن یعقوب، قال: حدّثنی ابن أبی ملیکة:
عن إسماعیل بن عبداللَّه بن جعفر الطّیّار، عن أبیه، قال: لمّا نظر النّبیّ صلی الله علیه و آله إلی الرّحمة هابطة من السّماء، قال: مَن یدعو؟- مرّتین- فقالت زینب: [أنا]. وذکر مثله؛ وقال:
حسناً عن یمناه، وحسیناً عن یسراه، وعلیّاً وفاطمة وُجاهه، ثمّ غشّاهم کساءً خیبریّاً، ثمّ قال: وذکر مثله إلی [قوله:] فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: مکانکِ، فإنّکِ إلی خیر إن شاء اللَّه. والباقی واحد.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 55 رقم 674
وأخبرنا محمّد بن علیّ بن محمّد، قال: أخبرنا محمّد بن الفضل بن محمّد، قال: أخبرنا محمّد بن إسحاق، قال: حدّثنا محمّد بن یزید بن عبدالملک الأسفاطیّ، قال: حدّثنی أبو بکر بن شیبة الحزامیّ، قال: حدّثنا محمّد بن إسماعیل بن أبی فدیک، عن موسی بن یعقوب، عن ابن أبی ملیکة:
عن إسماعیل بن عبداللَّه بن جعفر بن أبی طالب، عن أبیه قال: لمّا نظر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم إلی الرّحمة هابطة، قال: ادعوا لی، ادعوا لی. فقالت زینب: من یا رسول اللَّه؟
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 836
قال: علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین. فجاء بهم، فألقی علیهم النّبیّ (ص) کساءً له، ثمّ رفع یده، فقال: اللَّهمّ إنّ هؤلاء آلی، فصلّ علی محمّد وآل محمّد، وأنزل اللَّه: «إنّما یُریدُ اللَّهُ» الآیة.
قال محمّد بن إسحاق: أظنّه عبدالرّحمان بن أبی بکر الملیکی وفیه نظر.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 54- 55 رقم 675
و [رواه أیضاً] حسین الحبریّ، قال:
حدّثنا إسماعیل بن صبیح، عن جناب بن نسطاس، عن یونس بن خباب، عن أبی داوود:
عن أبی الحمراء قال: خدمت النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم نحواً من تسعة أشهر، فما مرّ یوم یخرج فیه إلی الصّلاة إلّاجاء إلی باب علیّ وفاطمة، فأخذ بعضادتی الباب، ثمّ یقول: السّلام علیکم ورحمة اللَّه وبرکاته، الصّلاة رحمکم اللَّه «إنّما یُریدُ اللَّه» الآیة.
عن أبی سعید قال: قالت امّ سلمة: إنّ هذه الآیة نزلت فی بیتی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، قالت: وفی البیت رسول اللَّه، وعلیّ، والحسن، والحسین، وفاطمة، وأنا جالسة علی باب البیت، قلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟ قال: أنتِ من أزواج رسول اللَّه.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 82 رقم 702
حدّثنا عبداللَّه بن یوسف الإصبهانیّ، قال: أخبرنا أبو بکر أحمد بن سعید بن فرضخ، قال: حدّثنا موسی بن الحسن، قال: حدّثنا أبو نعیم، قال: حدّثنا فضیل بن مرزوق:
عن عطیّة، عن أبی سعید، قال: قالت امّ سلمة: نزلت هذه الآیة «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذهِبَ عنکُم الرِّجسَ أهلَ البیتِ» وأنا جالسة علی باب البیت، فقلت: یا رسول اللَّه ألست من أهل البیت؟ قال: أنتِ إلی خیر. أنتِ من أزواج النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم.
أبو نعیم [هذا] هو الفضل بن دکین الملّائیّ الثّقة المتّفق علیه،
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 837
و [رواه] عنه جماعة.
وتابعه عن فضیل جماعة منهم عبیداللَّه بن موسی العبسیّ.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 85 رقم 706
أخبرنا أبو سعید محمّد بن موسی بن الفضل بقراءتی علیه، قال: حدّثنا محمّد بن یعقوب، قال: حدّثنا الحسن بن علیّ بن عفّان، قال: حدّثنا عبیداللَّه بن موسی، قال:
حدّثنا فضیل بن مرزوق.
عن عطیّة، عن أبی سعید، قال: حدّثتنی امّ سلمة أنّ هذه الآیة نزلت فی بیتها: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، قالت: وفی البیت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وعلیّ، وفاطمة، وحسن، وحسین، قالت: وأنا جالسة علی الباب، فقلت:
یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟ قال: إنّکِ إلی خیر، إنّکِ من أزواج النّبیّ.
وقال عبد بن حمید فی تفسیره: أخبرنا عبیداللَّه بن موسی فذکره.
أخبرنا أبو الحسن الجار، قال: أخبرنا أبو الحسن الصّفّار، قال: حدّثنا تمتام، قال:
حدّثنا عبداللَّه بن صالح، قال: حدّثنا فضیل بن مرزوق:
عن عطیّة، عن أبی سعید الخدریّ، قال: حدّثتنی امّ سلمة، عن النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم بنحوه.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 86 رقم 707- 709
حدّثنی أبو زکریّا بن أبی إسحاق، قال: أخبرنا أبو محمّد عبداللَّه بن إسحاق، قال:
حدّثنا أحمد بن زهیر، قال: حدّثنا أبو غسّان، قال: حدّثنا فضیل بن مرزوق، عن عطیّة:
عن أبی سعید، عن امّ سلمة قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرکُم تطهیراً». قلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟
قال: أنتِ إلی خیر، إنّکِ من أزواج النّبیّ صلی الله علیه و آله، قالت: وفی البیت رسول اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 838
رواه الطّحاویّ، عن فهد، عن أبی غسّان.
ورواه الحسین الحبریّ فی تفسیره، عن أبی غسّان.
و [رواه أیضاً] معاویة بن عمرو:
أخبرنا علیّ بن أحمد، قال: أخبرنا أحمد بن عبید، قال: حدّثنا موسی بن هارون الطّوسیّ، قال: حدّثنا معاویة بن عمرو، قال: حدّثنا فضیل بن مرزوق، قال: حدّثنی عطیّة:
عن أبی سعید، عن امّ سلمة قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی «إنّما یُریدُ اللَّهُ» الآیة، قالت: وأنا جالسة علی باب البیت، قلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟ قال:
أنتِ إلی خیر، إنّکِ من أزواج النّبیّ. [قالت:] وفی البیت رسول اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، وحسن، وحسین.
[أخبرنا] الوالد، عن ابن شاهین، قال: حدّثنا عبداللَّه بن سلیمان، قال: حدّثنا هارون ابن سلیمان، قال: حدّثنا ابن قتیبة، قال: حدّثنا فضیل بن مرزوق، عن عطیّة:
عن أبی سعید، عن امّ سلمة قالت: نزلت هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ» فی یومی وفی بیتی، وفی البیت رسول اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین.
حدّثنا عبدالملک بن أحمد بن نصر، قال: حدّثنا یعقوب الدّورقیّ، قال: حدّثنا سعید ابن محمّد الورّاق، عن فضیل به نحوه.
قال: حدّثنا عبداللَّه بن سلیمان، قال: حدّثنا إسحاق بن إبراهیم النّهشلیّ، قال: حدّثنا الکرمانیّ بن عمرو، قال: حدّثنا فضیل به.
أخبرنا أبو عمرو [محمّد بن عبداللَّه] البسطامیّ، قال: أخبرنا أبو أحمد الجرجانی، قال: حدّثنا أبو عبدالملک محمّد بن أحمد بن عبدالواحد بن عبدوس اصور سنة ثلاثمائة، قال: أخبرنا موسی بن أیّوب بن عیسی النّصیبیّ، قال: حدّثنا الزّجّاج، عن فضیل بن مرزوق، عن عطیّة.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 87- 91 رقم 710- 717
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 839
أخبرنا الحاکم أبو عبداللَّه الحافظ «1»، والقاضی أبو بکر [أحمد بن الحسن] «2» قراءة، قالا: حدّثنا أبو العبّاس الأصمّ «2»، قال: حدّثنا الحسن بن مکرم، قال: حدّثنا عثمان بن عمر، قال: حدّثنا عبدالرّحمان بن عبداللَّه- وهو ابن دینار- عن شریک «3» بن عبداللَّه «3» بن أبی نمر:
عن عطاء بن یسار، عن «4» امّ سلمة قالت: فی بیتی أنزلت «5» «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ» «6»
قالت: فأرسل رسول اللَّه «6» إلی فاطمة، وعلیّ، والحسن، والحسین، وقال «7»: هؤلاء «8» أهلی. قالت «8»: فقلت: یا رسول اللَّه! أما أنا من أهل البیت؟ قال: بلی إن شاء اللَّه. «9» قال الحاکم: هذا حدیث صحیح بهذا الإسناد، قلت: انتخبه أبو علیّ الحافظ علی الأصمّ، ورواه جماعة، عن عثمان کذلک «9».
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 92 رقم 718/ مثله البیهقی، السّنن الکبری، 2/ 150؛ محبّ الدّین الطّبریّ، ذخائر العقبی،/ 23؛ القندوزی، ینابیع المودّة، 2/ 224- 225
أخبرنا أبو سعد بن علیّ، قال: أخبرنا أبو الحسین الکهیلی، قال: حدّثنا أبو جعفر الحضرمی، قال: حدّثنا أحمد بن یحیی، قال: حدّثنا عبدالرّحمان بن شریک، عن أبیه، عن أبی إسحاق.
__________________________________________________
(1) [زاد فی السّنن: «غیر مرّة، وأبو عبدالرّحمان محمّد بن الحسین السّلمیّ من أصله»]
(2- 2) [السّنن: «قالوا: ثنا أبو العبّاس محمّد بن یعقوب»]
(3- 3) [لم یرد فی السّنن]
(4) [من هنا حکاه فی ذخائر العقبی والینابیع]
(5)- [الینابیع: «نزلت»]
(6- 6) [الینابیع: «فأرسل النّبیّ صلی الله علیه و آله»]
(7) [فی السّنن وذخائر العقبی: «فقال»، وفی الینابیع: «فجاءوه، فألقی علیهم کساء، فقال: اللَّهمّ»]
(8- 8) [فی السّنن: «أهل بیتی، وفی حدیث القاضی والمسمّی هؤلاء أهلی، قالت»، وفی ذخائر العقبی: «أهل بیتی»، وفی الینابیع: «أهل بیتی، أذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً»]
(9- 9) [فی السّنن: «قال أبو عبداللَّه: هذا حدیث صحیح سنده ثقات رواته»، وفی ذخائر العقبی والینابیع: «أخرجه أبو الخیر القزوینی الحاکمی، وقال: صحیح إسناده ثقات (رواته)»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 840
عن عبداللَّه بن ربیعة مولی امّ سلمة، عن امّ سلمة زوج النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم أ نّها قالت [لمّا] نزلت هذه الآیة فی بیتها: «إنّما یُریدُ اللَّهُ» أمرنی رسول اللَّه أن أومی إلی علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین. فلمّا أتوه، اعتنق علیّاً بیمینه، والحسن بشماله، والحسین علی بطنه، وفاطمة عند رجلیه، ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی وعترتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. قالها ثلاث مرّات، قلت: فأنا یا رسول اللَّه؟ قال: إنّکِ علی خیر إن شاء اللَّه.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 95 رقم 720
أخبرنی عبدالرّحمان بن الحسن لفظاً، قال: أخبرنا محمّد بن إبراهیم بن سلمة، قال:
حدّثنا محمّد بن عبداللَّه بن سلیمان، قال: حدّثنا محمّد بن عبداللَّه بن نمیر، قال: حدّثنا عبید بن سعید، عن سفیان، عن زبید:
عن شهر، عن امّ سلمة، عن النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم فی هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ»، قال: [هم] علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین. قلت: فأنا یا رسول اللَّه؟ قال: إنّکِ إلی خیر.
[و] رواه جماعة عن زبید، سوی سفیان؛ منهم أبو إسرائیل وعمران؛ وهلال بن مقلاص؛ وعمران التّغلبیّ:
أخبرناه محمّد بن علیّ بن محمّد، قال: حدّثنا محمّد بن الفضل بن محمّد، قال: حدّثنا محمّد بن إسحاق، قال: حدّثنا نصر بن مرزوق، قال: حدّثنا أسد، قال: حدّثنا عمران ابن زید التّغلبیّ، عن زبید الیامیّ بذلک وأطول من حدیث سفیان.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 101 رقم 729- 730
حدّثنی أبو عبداللَّه المِهْرَبَنْدکشائیّ، عن أبی الحسن بن أیّوب بن عبدالرّحمان السّیاریّ فی تصنیفه، أخبرنا عمّار بن الحسن الهمدانیّ، حدّثنا عیسی بن سوادة وأبو الصّباح النّخعیّ، عن عبدالواحد بن عمر قال:
أتیت شهر بن حوشب، فقلت: إنّی سمعت حدیثاً یروی عنک، فأحببت أن أسمعه منک. فقال: ابن أخی، وما ذاک؟ فقد حدّث عنّی أهل الکوفة ما لم أحدّث [به]، قلت:
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 841
هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ الرِّجْسَ عَنکُم أهلَ البَیْتِ- وهی فی قراءة عبداللَّه هکذا- ویُطهِّرکُم تطهیراً». قال: نعم، أتیت امّ سلمة زوج النّبیّ، فقلت لها: یا امّ المؤمنین! إنّ أناساً من قبلنا قد قالوا فی هذه الآیة [أشیاء] قالت: وما هی؟ قلت: ذکروا هذه الآیة:
«إنّما یُریدُ اللَّهُ لیذهب الرِّجْسَ عنکُم أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فقال بعضهم: فی نسائه، وقال بعضهم: فی أهل بیته.
قالت: یا شهر بن حوشب! واللَّه لقد نزلت هذه الآیة فی بیتی هذا، وفی مسجدی هذا، أقبل النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم ذات یوم حتّی جلس معی فی مسجدی هذا، علی مصلّای هذا، فبینا هو کذلک، إذ أقبلت فاطمة معها خبز لها [کذا] «1»، ومعها ابناها الحسن والحسین تمشی بینهما، فوضعت طعامها قدّام النّبیّ، فقال لها النّبیّ: أین بعلکِ یا فاطمة؟ قالت:
بالأثر یا رسول اللَّه؛ یأتی الآن. فلم یلبث أن جاء علیّ، فجلس معهم، إذ أحسّ النّبیّ بالرّوح، فسلّ مصلّای هذا من تحتی، فتجافیت له عنها حتّی سلّه، فإذا عباءة قطوانیّة، فجلّل بها رؤوسهم، ثمّ أدخل رأسه معهم، ویده فوق رؤوسهم، فقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی قد اجتمعوا «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ الرِّجْسَ عَنْکُم أهْلَ البَیْتِ». [قالها] ثلاثاً، قلت:
یا رسول اللَّه! أدخل رأسی معکم؟ قال: یا امّ سلمة! إنّکِ علی خیر. قلت: فبینا النّبیّ کذلک إذ أحسّ بالرّوح [کذا].
[و] الحدیث اختصرته من طول.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 108- 110 رقم 740
أخبرنا أبو بکر محمّد بن عبدالعزیز الجوریّ بها، بقراءتی علیه مرّات [قال:] أخبرنا أبو محمّد الحسن بن رشیق المصریّ بها، حدّثنا علیّ بن سعید بن بشیر الرّازیّ، قال:
حدّثنی إسماعیل بن موسی السّدیّ، حدّثنا محمّد بن سلیمان بن [عبداللَّه] الإصبهانی:
عن یحیی بن عبید، عن عمر بن أبی سلمة، قال: لمّا نزلت: «إنّما یُریدُ اللَّهُ» الآیة، قالت أمّ سلمة: أنا منهم یا رسول اللَّه؟ قال: اجلسی مکانک فإنّکِ علی خیر.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 119 رقم 753
__________________________________________________
(1) [والصّحیح: «خزیرة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 842
أخبرنا أحمد بن محمّد بن أحمد الفقیه، أخبرنا عبداللَّه بن محمّد بن جعفر، حدّثنا أحمد ابن محمّد البزّاز، حدّثنا عبداللَّه بن عمر بن أبّان، حدّثنا محمّد بن سلیمان بن الإصبهانیّ، حدّثنا یحیی بن عبید:
عن عطاء بن أبی رباح، عن عمر بن أبی سلمة قال: نزلت هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ» فی بیت امّ سلمة، فدعا علیّاً، وفاطمة، والحسن، والحسین، فأجلسهم بین یدیه، ودعا علیّاً، فأجلسه خلف ظهره، ثمّ جلّلهم بالکساء، ثمّ قال: [اللَّهمّ] هؤلاء أهل البیت فأذهِب عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیراً.
ثمّ قالت امّ سلمة: [قلت]: اجعلنی فیهم [کذا] یا رسول اللَّه. قال: مکانکِ، وأنتِ علی خیر.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 119- 120 رقم 754
أحمد بن حرب، قال: حدّثنی صالح بن عبداللَّه، حدّثنا محمّد بن الإصبهانیّ، عن یحیی ابن عبید:
عن عطاء بن أبی رباح، عن عمر بن أبی سلمة قال: نزلت هذه الآیة علی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم:
«إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ» وهو فی بیت امّ سلمة، فدعا فاطمة وحسناً وحسیناً وعلیّاً، فجلّلهم جمیعاً بکساء، علیّ خلفه، وفاطمة وحسن وحسین بین یدیه، فقال:
اللَّهمّ هؤلاء أهلی فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. فقالت امّ سلمة: فأنا معهم؟
قال: أنتِ فی مکانکِ، وأنتِ علی خیر.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 120 رقم 755
أخبرنا مسعود بن محمّد بن محمّد الفقیه، أخبرنا إبراهیم بن أحمد بن رجاء، أخبرنا أبو العبّاس [إسحاق بن] محمّد بن مروان بن زیاد الکوفیّ ببغداد، قال: حدّثنی أبی، حدّثنا إسحاق بن یزید، عن سهل بن سلیمان، عن الأعمش.
وأخبرنا محمّد بن علیّ بن محمّد، أخبرنا محمّد بن الفضل بن محمّد، أخبرنا جدِّی محمّد بن إسحاق، حدّثنا یوسف بن موسی، حدّثنا جریر، عن الأعمش، عن جعفر بن عبدالرّحمان- یعنی الأنصاریّ-:
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 843
عن حکیم بن سعد، عن امّ سلمة فی هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ‌أهلَ البَیتِ» [قالت: إنّها نزلت] فی رسول اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام.
[هذا] لفظ محمّد، ولفظ مسعود أطول، [و] أخرجته فی باب الشّتم من کتاب قمع النّواصب.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 122- 123 رقم 756
أخبرنا القاضی الإمام أبو القاسم علیّ بن الحسن الدّاوودیّ کتابة من هراة بخطّ یده:
أنّ أبا تراب محمّد بن إسحاق بن إبراهیم الموصلیّ أخبره قال: قرئ علی أبی محمّد القاسم ابن محمّد بن حمّاد الدّلّال، قال: حدّثکم مخوّل بن إبراهیم، قال: حدّثنا عبد الجبّار بن العبّاس، عن عمّار الدّهنیّ:
عن عمرة بنت أفعی، عن امّ سلمة قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یرید اللَّه» وفی البیت سبعة: جبرئیل، ومیکائیل، ورسول اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین، وأنا علی باب البیت، فقلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟! فقال: إنّکِ إلی خیر، إنّکِ من أزواج النّبیّ. وما قال: إنّکِ من أهل البیت.
ورواه أبو الشّیخ، عن عبداللَّه بن محمّد بن یعقوب، عن الحسین بن الحکم، عن المخول فکأنِّی سمعت منه.
وأملاه أبو جعفر القمی عن أربعة نفر، عن مخوّل فکأ نّه سمعه منِّی.
ورواه الطّحاویّ عن الحسین [بن الحکم] وقال: عن امّ عمرة بنت رافع.
روایة أخری.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 124- 125 رقم 757
أحمد بن حرب، قال: حدّثنی صالح بن عبداللَّه، حدّثنا جریر عن عبد الملک، عن عطاء قال:
حدّثنی من سمع امّ سلمة تقول: إنّ النّبیّ کان فی بیتی علی منامة- والمنامة: الدّکّان- وعلیها کساء خیبریّ، فأتته فاطمة بقدر لها فیه خزیرة وقد صنعته، فقال لها: ادعی لی بعلکِ. فدعت علیّاً، واجتمع النّبیّ صلی الله علیه و آله، وعلیّ، وحسن، وحسین، وفاطمة، فأصابوا
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 844
من ذلک الطّعام، قالت امّ سلمة: وأنا فی الحجرة أصلِّی، فنزلت هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ»، فأخذ فضل الکساء، فغشّاهم الکساء جمیعاً وهو معهم، ثمّ أخرج إحدی یدیه، وألوی بإصبعه إلی السّماء، ثمّ قال: هؤلاء أهل بیتی وحامّتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. قالت امّ سلمة: فأدخلت رأسی [فی] البیت، فقلت: یا رسول اللَّه! وأنا معکم؟
قال: أنتِ إلی خیر؛ إنّکِ علی خیر.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 126 رقم 758
أخبرنا منصور بن الحسین بن محمّد الواعظ، أخبرنا محمّد بن جعفر بن محمّد، قال:
حدّثنا إبراهیم بن إسحاق، [قال:] حدّثنا عبداللَّه بن الجرّاح، [قال:] حدّثنا جریر به.
وبه حدّثنا إبراهیم، حدّثنا محمّد بن حمید الرّازیّ، حدّثنا حکام، جمیعاً عن عبدالملک ابن أبی سلیمان، عن عطاء قال:
حدّثنی من سمع امّ سلمة تذکر عن النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، [أ نّه] کان فی بیتها علی منامة، فأتت فاطمة بخزیرة لها، فوضعتها [بین یدیه]، فقال: ادعی بعلکِ. فاجتمع النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، وفاطمة، والحسن، والحسین، وعلیّ فی بیتی، فنزلت علیهم: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فغشّاهم الکساء جمیعاً، ثمّ أخرج إحدی یدیه، فأومی بإصبعه، فقال: اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی وحامّتی، فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. قالت امّ سلمة: فأدخلت رأسی فی الحجرة، فقلت: وأنا معکم یا نبیّ اللَّه؟ فقال:
إنّکِ إلی خیر، إنّکِ إلی خیر.
[و] عطاء هو ابن أبی رباح [أسلم القرشیّ مولاهم أبو محمّد المکّیّ].
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 126- 127 رقم 759
أخبرنا أبو سعد بن علیّ، أخبرنا أبو الحسین الکهیلیّ، حدّثنا أبو جعفر الحضرمی، حدّثنا عمّار «1» بن خالد الواسطیّ، حدّثنا إسحاق بن یوسف، عن عبدالملک بن أبی سلیمان:
__________________________________________________
(1) [فی المناقب مکانه: «أخبرنا أبو الحسن علیّ بن عمر بن عبداللَّه بن شوذب، أخبرنا أبو بکر محمّد بن أحمد بن محمّد بن یعقوب المفید صاحب الأشجّ، حدّثنا عبداللَّه بن ناجیة، حدّثنا عمّار ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 845
عن أبی لیلی الکندیّ، عن امّ سلمة أنّ النّبیّ (ص) کان فی بیتها علی منامة «1» له، علیه «1» کساء خیبریّ، فجاءت فاطمة ببرمة فیها خزیرة، فقال «2»: ادعی زوجکِ وابنیکِ، «3» فدعتهم، فبینما «3» هم یأکلون، إذ نزلت علی النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فأخذ النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم بفضلة الکساء «4» فغشّاهم إیّاها [ظ] «4»، ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی وحامّتی «5» فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً، «6» قالها النّبیّ ثلاث مرّات.
قالت امّ سلمة: فأدخلت رأسی فی البیت، فقلت: وأنا معکم یا رسول اللَّه؟ قال: إنّکِ إلی خیر.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 130 رقم 761/ مثله ابن المغازلی، المناقب،/ 304
أخبرنا أبو نصر المفسّر، أخبرنا أبو عمرو بن مطر، حدّثنا أبو إسحاق المفسّر فی تفسیره، قال: حدّثنا إبراهیم بن سعید الجوهریّ، حدّثنا الحسین بن محمّد، عن سلیمان ابن قرم، عن عبد الجبّار بن العبّاس، عن عمّار الدّهنیّ:
عن عقرب، عن امّ سلمة قالت: فی بیتی نزلت: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ»، وفی البیت سبعة: جبرئیل، ومیکائیل، ومحمّد، وعلیّ، وفاطمة، وحسن، وحسین، وجبرئیل یملی علی رسول اللَّه، ورسول اللَّه یملی علی علیّ علیهم السلام.
أخبرنا أبو القاسم بن أبی الوفاء، وأبو عبداللَّه الثّقفیّ من أصل سماعهما: أنّ أبا سعد بن حمدویه الزّاهد أخبرهم [قال:] حدّثنا عبداللَّه بن أبی داوود السَّجَزیّ، حدّثنا أبو الرّبیع سلیمان بن داوود المصریّ، حدّثنا ابن وهب، قال: أخبرنی أبو صخر، عن أبی معاویة
__________________________________________________
(1- 1) [المناقب: «تحته»]
(2) [أضاف فی المناقب: «رسول اللَّه»]
(3- 3) [المناقب: «حسناً وحسیناً فدعوتهم فبینا»]
(4- 4) [المناقب: «فغطّاهم»]
(5) [لم یرد فی المناقب]
(6)- [إلی هنا حکاه فی المناقب]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 846
البجلیّ- وهو عمّار الدّهنیّ- عن سعید بن جبیر، عن أبی الصّهباء، عن عمرة الهمدانیّة قالت: قالت امّ سلمة: أنت عمرة؟ قلت: نعم یا امّاه، ألا تخبرینی؟
[وأیضاً] أخبرناه أبو عمرو البسطامیّ، أخبرنا أبو أحمد بن عدیّ الجرجانیّ، حدّثنا الحسن بن الفرج الغزیّ، حدّثنا عمرو بن خالد الحرّانیّ، حدّثنا ابن لهیعة، قال: حدّثنی أبو صخر، عن أبی معاویة البجلیّ:
عن عمرة الهمدانیّة أ نّها دخلت علی امّ سلمة زوج النّبیّ (ص) [و] قالت: یا امّتاه! ألا تخبرینی عن هذا الرّجل، الّذی قُتل بین أظهرنا، فمحبّ ومبغض [له]. قالت لها امّ سلمة:
أتحبّینه؟ قالت: لا أحبّه ولا أبغضه- ترید علیّ بن أبی طالب- فقالت لها امّ سلمة: أنزل اللَّه تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، وما فی البیت إلّاجبرئیل، ورسول اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین، وأنا، فقلت: یا رسول اللَّه! أنا من أهل البیت؟ فقال رسول اللَّه: أنتِ من صالح نسائی [کذا]. فلو کان قال: نعم، کان أحبّ إلیّ ممّا تطلع علیه الشّمس وتغرب.
[والحدیثان] لفظاً سواء.
[ورواه أیضاً] الطّحاویّ، [قال:] حدّثنا فهد، [قال:] حدّثنا سعید بن کثیر بن عفیر، قال: حدّثنی ابن لهیعة به.
أخبرنا أبو سعد بن علیّ، أخبرنا أبو الحسین الکهیلیّ، حدّثنا أبو جعفر الحضرمیّ، حدّثنا عبّاد بن یعقوب، حدّثنا عبداللَّه بن عبدالقدّوس، عن الأعمش، عن بعض أشیاخه:
عن امّ سلمة قالت: أتی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم منزلی، فقال لی: لا تأذنی لأحد علیَّ.
فجاءت فاطمة، فلم أستطع أن أحجبها عن أبیها، ثمّ جاء الحسن، فلم أستطع أن أحجبه عن امّه وجدّه، ثمّ جاء الحسین، فلم أستطع أن أحجبه عن امّه وجدّه وأخیه، ثمّ جاء علیّ، فلم أستطع أن أحجبه عن زوجته وابنیه، قالت: فجمعهم رسول اللَّه حوله وتحته کساء خیبریّ، فجلّلهم رسول اللَّه جمیعاً، ثمّ قال: اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 847
الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. فقلت: یا رسول اللَّه! وأنا معهم؟ فوَ اللَّه ما قال: وأنتِ معهم، ولکنّه قال: إنّکِ علی خیر، وإلی خیر. فنزلت علیه: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً».
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 131- 134 رقم 762- 765
[وقال أیضاً:] حدّثنا أبی، حدّثنا محمّد بن علیّ بن مهران، حدّثنا عبیداللَّه بن موسی، أخبرنا عمران أبو عمر الأزدیّ:
عن عطیّة، عن أبی سعید الخدریّ قال: نزلت هذه الآیة فی نبیّ اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 135 رقم 767
[وقال أیضاً:] حدّثنا عبداللَّه بن سلیمان، حدّثنا محمّد بن عثمان العجلیّ؛ ویعقوب بن سفیان؛ قالا: حدّثنا عبیداللَّه بن موسی، حدّثنا عمران:
عن عطیّة، عن أبی سعید، قال: لمّا نزلت الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ» فی نبیّ اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین، جلّلهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بکساء خیبریّ، فقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. وامّ سلمة علی باب البیت، فقالت: وأنا؟ قال: وأنتِ إلی خیر.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 135 رقم 768
[وأیضاً قال عمر بن أحمد بن شاهین:] حدّثنا یحیی بن محمّد بن صاعد، قال: حدّثنا حمّاد بن الحسن النّهشلیّ؛ وأبو امیّة الطّرسوسیّ؛ ویعقوب بن إسحاق؛ وأبو سفیان صالح ابن حکیم البصریّ، قالوا: حدّثنا بکر بن [یحیی بن] زَبّان العنزیّ، قال: حدّثنا مندل، عن الأعمش:
عن عطیّة، عن أبی سعید قال: قال رسول اللَّه: نزلت هذه الآیة فی خمسة: فیَّ، وفی علیّ، وحسن، وحسین، وفاطمة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ» الآیة.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 136 رقم 769
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 848
حدّثنی أبو طالب حمزة بن محمّد بن عبداللَّه الجعفریّ، أخبرنا أبو الحسین عبدالوهّاب ابن الحسن بن الولید الکلابیّ بدمشق، حدّثنا أبو الحسین عثمان بن محمّد بن علّان النّبیه الذّهبیّ، حدّثنا محمّد بن عبداللَّه الحضرمیّ، حدّثنا علیّ بن الحسن بن سالم الأزدیّ، حدّثنا أسباط بن محمّد، عن عمران بن مسلم:
عن عطیّة، عن أبی سعید الخدریّ قال: نزلت هذه الآیة: «إنّما یرید اللَّه» فی النّبیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین، وعلیّ، فألقی علیهم الکساء، وقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 139 رقم 774
وأخبرنی الحسین «1» بن محمّد، عن «2» أبی حبیش «2» المقرئ، «3» قال: أخبرنی أبو القاسم المقرئ «3»، قال: أخبرنی أبو زرعة، حدّثنی عبدالرّحمان بن عبدالملک بن شیبة، أخبرنی «4» ابن أبی فدیک «4»، حدّثنی ابن أبی ملیکة، عن إسماعیل بن عبداللَّه بن جعفر الطّیّار، عن أبیه، قال «5»: لمّا نظر رسول اللَّه (ص) إلی الرّحمة هابطة من السّماء، قال: من یدعو «6»؟ مرّتین، قالت زینب: أنا یا رسول اللَّه، فقال: ادعی لی علیّاً، وفاطمة، والحسن، والحسین.
قال: فجعل حسناً عن «7» یمناه، وحسیناً عن یسراه، وعلیّاً وفاطمة وجاهه «7»، ثمّ غشّاهم کساءً خیبریّاً، ثمّ قال: اللَّهمّ «8» لکلّ نبیّ أهل، وهؤلاء أهلی «8»، فأنزل «9» اللَّه عزّ وجلّ: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ» الآیة، فقالت زینب: یا رسول اللَّه! ألا أدخل
__________________________________________________
(1) [العمدة: «الحسن»]
(2- 2) [فی العمدة والبرهان: «ابن حبش»]
(3- 3) [لم یرد فی البرهان]
(4- 4) [فی العمدة والبرهان: «أبو فدیک»]
(5) [فی الطّرائف والبحار مکانه: «فی تفسیر الثّعلبیّ فی تأویل هذه الآیة بإسناده إلی جعفر بن أبی طالب الطّیّار رضی الله عنه قال ...»]
(6)- [البرهان: «یدع»]
(7- 7) [فی العمدة والطّرائف والبرهان والبحار: «یمینه، وحسیناً عن شماله، وعلیّاً وفاطمة تجاهه»]
(8- 8) [فی العمدة والطّرائف والبرهان والبحار: «إنّ لکلِّ نبیّ أهلًا وهؤلاء أهل بیتی»]
(9)- [العمدة: «وأنزل»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 849
معکم؟ فقال رسول اللَّه: مکانکِ، فإنّکِ إلی خیر إن شاء اللَّه. «1» «1»
الثّعلبی، التّفسیر، 8/ 43/ عنه: ابن البطریق، العمدة،/ 40؛ ابن طاووس، الطّرائف،/ 127- 128؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 322- 323؛ المجلسی، البحار، 35/ 222
__________________________________________________
(1)- وجاء فی مستدرکه: وقال سیِّدی محمّد بن أحمد بنیس فی شرح همزیّة البوصیری: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطَهِّرَکُم تَطْهِیراً» أکثر المفسِّرین أنّها نزلت فی علیّ وفاطمة والحسنین رضی اللَّه عنهم (لوامع أنوار الکوکب الدرِّی: 2/ 86).
وقال العلّامة سیدی محمّدی محمّد جسوس فی شرح الشمائل: «... ثمّ جاء الحسن بن علیّ فأدخله، ثمّ جاء الحسین فدخل معهم، ثمّ جاءت فاطمة فأدخلها، ثمّ جاء علیّ فأدخله، ثمّ قال: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطَهِّرَکُم تَطْهِیراً»، وفی ذلک إشارة إلی أنّهم المراد بأهل البیت فی الآیة» (شرح الشمائل المحمّدیّة: 1/ 107 ذیل باب ما جاء فی لباس رسول اللَّه).
وقال الحمزاوی: واستدلّ القائل علی عدم العموم بما رُوی من طرق صحیحة: «أنّ رسول اللَّه (ص) جاء معه علیّ وفاطمة والحسن والحسین ...». وذکر أحادیث الکساء، إلی أن قال: ویحتمل أنّ التّخصیص بالکساء لهؤلاء الأربع لأمر إلهیّ یدلّ له حدیث أمّ سلمة، قالت: «فرفعتُ الکساء لأدخل معهم، فجذبه من یدی» (مشارق الأنوار للحمزاوی: 113 الفصل الخامس من الباب الثالث، فضل أهل البیت).
وقال أبو منصور ابن عساکر الشّافعی: بعد ذکر قول أمّ سلمة: «وأهل البیت رسول اللَّه وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین»، هذا حدیث صحیح ... والآیة نزلت خاصّة فی هؤلاء المذکورین (کتاب الأربعین فی مناقب أمّهات المؤمنین: 106 ح 36 ذکر ما ورد فی فضلهنّ جمیعاً).
قال الشّاعر الحسن بن علیّ بن جابر المهبل فی دیوانه: آل النّبیّ هُم أتباع ملّته من مؤمنی رهطه الأدنون فی النّسب، هذا مقال ابن إدریس الذی وردت الأعلام عنه فمِل عن منهج الکذب، وعندنا أنّهم أبناء فاطمة وهو الصّحیح بلا شکّ ولا ریب. (جنایة الأکوع: 28).
وقال الحافظ البدخشانی: وآل العباء عبارة عن هؤلاء، لأنّه صحّ عن عائشة وأمّ سلمة وغیرهما بروایات کثیرة أنّ النّبیّ (ص) جلّل هؤلاء الأربعة بکساء کان علیه، ثمّ قال: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لیُذْهِبَ عنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطَهِّرَکُم تَطْهِیراً».
وقال توفیق أبوعلم: فالرّأی عندی أنّ أهل البیت هم أهل الکساء: علیّ وفاطمة والحسن والحسین ومَنْ خرج من سلالة الزّهراء وأبی الحسنین رضی اللَّه عنهم أجمعین (أهل البیت: 92 ذیل الباب الأوّل، و: 8، المقدّمة).
وقال فی موضع الردّ علی عبدالعزیز البخاری: أمّا قوله: إنّ آیة التطهیر المقصود منها الأزواج، فقد أوضحنا بما لا مزید علیه أنّ المقصود من أهل البیت هم العترة الطّاهرة لا الأزواج (أهل البیت: 35 الباب الأوّل).
وقال: وأمّا ما یتمسّک به الفریق الأعمّ والأکبر من المفسِّرین فیتجلّی فیما روی عن أبی سعید الخدریّ، قال: قال رسول اللَّه (ص): نزلت هذه الآیة فی خمسة: فیَّ وفی علیّ وحسن وحسین وفاطمة (أهل البیت: 13 الباب الأوّل).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 850
حدّثنا محمّد بن أحمد بن الحسن، ثنا بشر بن موسی، ثنا عبداللَّه بن صالح العجلیّ، ثنا فضیل بن مرزوق، عن عطیّة، عن «1» أبی سعید [الخدریّ] أنّ امّ سلمة حدّثته أنّ هذه الآیة نزلت فی بیتها: «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» الآیة، قالت: وأنا جالسة عند الباب «2»، قالت: قلت: یا رسول اللَّه (ص)! ألست من أهل البیت؟ قال: « «3» [إنّکِ] إلی خیر، إنّکِ «3» من أزواج النّبیّ (ص)» قالت: ورسول اللَّه (ص) فی البیت، وعلیّ وفاطمة، و «4» حسن، وحسین «4» رضی اللَّه عنهم.
أبو نعیم، معرفة الصّحابة، 6/ 3222 رقم 7418/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 227- 228
أبو العبّاس «5»، قال: حدّثنا یعقوب «6» بن یوسف بن زیاد، قال: حدّثنا محمّد بن إسحاق ابن عمّار، قال: حدّثنا هلال أبو «7» أیّوب الصّیرفیّ، قال: سمعت عطیّة العوفیّ یذکر أ نّه «8»
__________________________________________________
- وقال الشّوکانی فی إرشاد الفحول فی الردّ علی مَنْ قال أنّها مختصّة بالنِّساء: ویُجاب علی هذا بأنّه قد ورد بالدّلیل الصّحیح أنّها نزلت فی علیّ وفاطمة والحسنین (إرشاد الفحول إلی تحقیق الحقّ فی علم الأصول: 83 البحث الثامن من المقصد الثالث، وأهل البیت لتوفیق أبو علم: 36 الباب الأوّل).
وقال أحمد بن محمّد الشّامی: وقد أجمعت أمّهات کتب السنّة وجمیع کتب الشّیعة علی أنّ المراد بأهل البیت فی آیة التّطهیر: النّبیّ (ص) وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین؛ لأنّهم الّذین فسّر بهم رسول اللَّه (ص) المُراد بأهل البیت فی الآیة، وکلّ قول یُخالف قول رسول اللَّه (ص) من بعید أو قریب مضروبٌ به عرض الحائط، وتفسیر الرّسول (ص) أولی من تفسیر غیره؛ إذ لا أحد أعرَف منه بمُراد ربّه (جنایة الأکوع: 125 الفصل السادس).
أبو محمّد بن عاشور، 8/ 36، 39، 40- 41
(1) [فی البحار مکانه: «وروی أبو نعیم: بإسناده عن ...»]
(2) [البحار: «باب البیت»]
(3- 3) [البحار: «أنتِ علی خیر أنتِ»]
(4- 4) [البحار: «الحسن والحسین»]
(5) [فی ابن عساکر مکانه: «أخبرنا أبو القاسم بن السّمرقندی، أنا عاصم بن الحسن، أنا أبو عمر بن مهدی، أنا أبو العبّاس ...»]
(6)- [فی إثبات الهداة مکانه: «وعن أبیه، عن ابن مهدی، عن ابن عقدة، عن یعقوب ...»، وفی البحار: «أبو عمرو، عن ابن عقدة، عن یعقوب ...»]
(7) [فی تاریخ دمشق وإثبات الهداة والبحار: «ابن»]
(8)- [فی المختصر مکانه: «حدّثنی فی صفر ثمان وثمانین وثلاثین منه عن أبی العبّاس، بسنده إلی عطیّة العوفیّ أ نّه ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 851
سأل أبا سعید الخدریّ عن «1» قول اللَّه (تعالی) «1»
: «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»، «2» فأخبره أ نّها «2» نزلت «3» فی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام.
الطّوسی، الأمالی،/ 248- 249 رقم 438/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 557؛ المجلسی، البحار، 35/ 208؛ مثله ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 41، الحسن علیه السلام (ط المحمودی)،/ 68- 69 رقم 125، مختصر ابن منظور، 25/ 192
أخبرنا أبو عمر «4»، قال: حدّثنا أحمد، قال: أخبرنا أحمد بن یحیی، قال: حدّثنا عبدالرّحمان، قال: حدّثنا أبی، عن أبی إسحاق، عن عبداللَّه بن مغیرة «5» مولی امّ سلمة «6» زوج النّبیّ صلی الله علیه و آله «7» أ نّها قالت «7»: نزلت هذه الآیة فی بیتها «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»، أمرنی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أن ارسل إلی علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام. فلمّا أتوه، اعتنق علیّاً بیمینه، والحسن بشماله، والحسین علی بطنه، وفاطمة عند رجله «8»، فقال «9»: «اللَّهمّ هؤلاء أهلی وعترتی، فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً»، «10» قالها ثلاث مرّات. قلت: فأنا، یا رسول اللَّه؟ فقال: إنّکِ علی خیر إن شاء اللَّه.
__________________________________________________
(1- 1) [فی ابن عساکر: «قوله عزّ وجلّ»، وفی إثبات الهداة والبحار: «قوله تعالی»]
(2- 2) [البحار: «قال»]
(3)- [ابن عساکر: «أنزلت»]
(4) [زاد فی البرهان: «وعبدالواحد بن عبداللَّه بن محمّد مهدی»، وفی الأربعین مکانه: «أخبرنا القاضی أبوالحسن إسماعیل بن صاعد بن محمّد قراءة علیه، قال: أخبرنا أبوعمر ...»، وفی ابن عساکر: «أخبرنا أبوالقاسم ابن السّمرقندی، أنا عاصم بن الحسن، أنا أبو عمرو ...»]
(5) [فی الأربعین: «ربیعة»، وفی ابن عساکر والبرهان والبحار: «معین»]
(6)- [زاد فی الأربعین وابن عساکر والبرهان: «عن امّ سلمة»]
(7- 7) [الأربعین: «لمّا»]
(8) [فی ابن عساکر والبحار: «رجلیه»]
(9)- [فی الأربعین وابن عساکر والبرهان والبحار: «ثمّ قال»]
(10) [إلی هنا حکاه عنه فی البرهان]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 852
الطّوسی، الأمالی،/ 263- 264 رقم 482/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 313؛ المجلسی، البحار، 35/ 208- 209؛ مثله الخزاعی، الأربعین عن الأربعین،/ 76- 77؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 152 رقم 3298، الحسین علیه السلام (ط. المحمودی)،/ 67
بهذا الإسناد [أخبرنا أبو الفتح هلال بن محمّد بن جعفر الحفّار، قال: أخبرنا أبو القاسم إسماعیل بن علیّ بن علیّ الدّعبلیّ، قال: حدّثنی أبی أبو الحسن علیّ بن علیّ بن رزین بن عثمان بن عبدالرّحمان بن عبداللَّه بن بدیل بن ورقاء أخو دعبل بن علیّ الخزاعیّ رضی الله عنه ببغداد سنة إثنتین وسبعین ومائتین، قال: حدّثنا سیِّدی أبوالحسن علیّ بن موسی الرّضا بطوس سنة ثمان وتسعین ومائة، وفیها رحلنا إلیه علی طریق البصرة، وصادفنا عبدالرّحمان بن مهدی علیلًا، فأقمنا علیه أیّاماً، ومات عبدالرّحمان بن مهدی وحضرنا جنازته، وصلّی علیه إسماعیل بن جعفر، ورحلنا إلی سیِّدی أنا وأخی دعبل، فأقمنا عنده إلی آخر سنة مائتین، وخرجنا إلی قمّ.
قال: حدّثنی أبی موسی بن جعفر، قال: حدّثنا أبی جعفر بن محمّد، قال: حدّثنا أبی محمّد بن علیّ]، عن علیّ «1» بن الحسین علیه السلام، عن امّ سلمة، قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی وفی یومی، «2» کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله عندی، فدعا علیّاً، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام، وجاء جبرئیل علیه السلام، فمدّ علیهم کساءً فدکیّاً، ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی، اللَّهمّ أذهِب عنهم الرّجس وطهِّرهم تطهیراً. قال جبرئیل: وأنا منکم یا محمّد؟ فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله: وأنت منّا یا جبرئیل. قالت امّ سلمة: فقلت: یا رسول اللَّه! وأنا من أهل بیتک؟ وجئت «3» لأدخل معهم، فقال: کونی مکانکِ یا امّ سلمة، إنّکِ إلی خیر، أنتِ من أزواج نبیّ اللَّه. فقال جبرئیل: اقرأ یا محمّد «إنّما یُرِیْدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فی النّبیّ، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام.
الطوسی، الأمالی،/ 368 رقم 783/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 313- 314؛ المجلسی، البحار، 35/ 208
__________________________________________________
(1) [فی البرهان مکانه: «عن علیّ ...»، وفی البحار: «بإسناد أخی دعبل، عن الرّضا علیه السلام، عن آبائه، عن علیّ ...»]
(2)- [زاد فی البحار: «و»]
(3) [البرهان: «فجئت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 853
وعنه، قال: أخبرنا جماعة، عن أبی المفضّل، قال: حدّثنا الحسن بن علیّ بن زکریّا العاصمیّ، قال: حدّثنا أحمد بن عبیداللَّه العدلیّ، قال: حدّثنا الرّبیع بن یسار، قال: حدّثنا الأعمش، عن سالم بن أبی الجعد، یرفعه إلی أبی ذرّ رضی الله عنه: أنّ علیّاً علیه السلام وعثمان وطلحة والزّبیر وعبدالرّحمان بن عوف وسعد بن أبی وقّاص، أمرهم عمر بن الخطّاب أن یدخلوا بیتاً ویغلقوا علیهم بابه، ویتشاوروا فی أمرهم، وأجّلهم ثلاثة أیّام، فإن توافق خمسة علی قول واحد وأبی رجل منهم، قُتل ذلک الرّجل، وإن توافق أربعة وأبی إثنان قُتل الاثنان؛ فلمّا توافقوا جمیعاً علی رأی واحد، قال لهم علیّ بن أبی طالب علیه السلام: إنِّی احبّ أن تسمعوا منِّی ما أقول، فإن یکن حقّاً فاقبلوه، وإن یکن باطلًا فانکروه. قالوا: قل.
قال: انشدکم باللَّه [...].
فهل فیکم أحد أنزل اللَّه فیه آیة التّطهیر، حیث یقول اللَّه (تعالی): «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» غیری وزوجتی وابنیّ؟ قالوا: لا. «1»
الطّوسی، الأمالی،/ 545، 549 رقم 1168
وعنه، قال: أخبرنا جماعة، عن أبی المفضّل، قال: حدّثنا عبدالرّحمان بن محمّد بن عبیداللَّه العرزمیّ، عن أبیه، عن عثمان بن أبی الیقظان، عن أبی عمر زاذان، قال: لمّا وادع الحسن بن علیّ علیهما السلام معاویة، صعد معاویة المنبر، وجمع النّاس، فخطبهم، وقال: إنّ الحسن بن علیّ رآنی للخلافة أهلًا، ولم یر نفسه لها أهلًا، وکان الحسن علیه السلام أسفل منه بمرقاة، فلمّا فرغ من کلامه، قام الحسن علیه السلام، فحمد اللَّه (تعالی) بما هو أهله، [...].
ولمّا نزلت آیة التّطهیر، جمعنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی کساء لُامّ سلمة (رضی اللَّه عنها) خیبریّ، ثمّ قال: «اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی وعترتی فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً»، فلم یکن أحد فی الکساء غیری وأخی وأبی وامِّی، ولم یکن أحد یجنب فی المسجد ویولد له
__________________________________________________
(1) [راجع: «احتجاج أمیر المؤمنین علیه السلام بالحسنین علیهما السلام یوم الشّوری»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 854
فیه إلّاالنّبیّ صلی الله علیه و آله وأبی، تکرمة من اللَّه (تعالی) لنا، وتفضیلًا منه لنا. «1»
الطّوسی، الأمالی،/ 559- 560 رقم 1173
حدّثنا الشّیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ الطّوسی رضی الله عنه، قال: أخبرنا جماعة، عن أبی المفضّل، قال: حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن سعید بن عبدالرّحمان الهمدانیّ بالکوفة وسألته، قال: حدّثنا محمّد بن المفضّل بن إبراهیم بن قیس الأشعریّ، قال: حدّثنا علیّ بن حسّان الواسطیّ، قال: حدّثنا عبدالرّحمان بن کثیر، عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جدِّه علیّ بن الحسین علیهم السلام، قال: لمّا أجمع الحسن بن علیّ علیه السلام علی صلح معاویة خرج حتّی لقیه، فلمّا اجتمعا، قام معاویة خطیباً، فصعد المنبر وأمر الحسن علیه السلام أن یقوم أسفل منه بدرجة، ثمّ تکلّم معاویة، فقال: أ یّها النّاس! هذا الحسن بن علیّ وابن فاطمة، رآنا للخلافة أهلًا، ولم یر نفسه لها أهلًا، وقد أتانا لیبایع طوعاً.
ثمّ قال: قم یا حسن؛ فقام الحسن علیه السلام، فخطب، فقال: الحمد للَّه‌المستحمد بالآلاء، وتتابع النّعماء، وصارف الشّدائد والبلاء، عند الفهماء وغیر الفهماء، [...].
وأقول معشر الخلائق فاسمعوا، [...].
وقد قال اللَّه (تعالی): «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».
فلمّا نزلت آیة التّطهیر، جمعنا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله أنا وأخی وامِّی وأبی، فجلّلنا ونفسه فی کساء لُامّ سلمة خیبریّ، وذلک فی حجرتها وفی یومها، فقال: اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی، وهؤلاء أهلی وعترتی، فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. فقالت امّ سلمة (رضی اللَّه عنها): أدخل معهم یا رسول اللَّه؟ فقال لها صلی الله علیه و آله: یرحمکِ اللَّه، أنتِ علی خیر وإلی خیر، وما أرضانی عنکِ! ولکنّها خاصّة لی ولهم.
الطّوسی، الأمالی،/ 561، 562، 564- 565 رقم 1174
__________________________________________________
(1) [موقف الحسنین علیهما السلام من مسألة الصّلح مع معاویة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 855
وعنه [الطّوسی]، قال: أخبرنا جماعة، عن أبی المفضّل، قال: حدّثنا محمّد بن هارون ابن حمید «1» بن المجدّر، قال: حدّثنا محمّد بن حمید الرّازی، قال «1»: حدّثنا جریر، «2» عن أشعث «2» بن إسحاق، عن جعفر بن أبی المغیرة، عن سعید بن جبیر، عن ابن عبّاس، قال: کنت عند معاویة وقد نزل بذی طوی، فجاءه سعد بن أبی وقّاص، فسلّم علیه، فقال معاویة: یا أهل الشّام! هذا سعد «1» بن أبی وقّاص «1» وهو صدیق لعلیّ. قال: فطأطأ القوم رؤوسهم، وسبّوا علیّاً علیه السلام، فبکی سعد، فقال له معاویة: ما الّذی أبکاک؟
قال: ولِمَ لا أبکی لرجل من أصحاب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله یُسبّ عندک ولا أستطیع أن اغیّر. وقد کان فی علیّ خصال لأن تکون «3» فیّ واحدة «4» منهم أحبّ «4» من الدّنیا وما فیها،
أحدها: أنّ رجلًا کان بالیمن، فجاءه «5» علیّ بن أبی طالب علیه السلام، فقال: لأشکونّک إلی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقدم علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فسأله عن علیّ علیه السلام، «6» فثنی علیه «6». فقال: انشدک باللَّه «7» الّذی أنزل علیَّ الکتاب، واختصّنی بالرّسالة، عن «8» سخط تقول ما تقول فی علیّ «1» بن أبی طالب «1»؟ قال: نعم یا رسول اللَّه. قال: ألا تعلم أ نِّی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ قال: بلی. قال: فمَن «9» کنتُ مولاه فعلیّ مولاه.
والثّانیة «10»: أ نّه صلی الله علیه و آله بعث یوم خیبر عمر بن الخطّاب إلی القتال، فهُزِم وأصحابه،
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی البرهان والبحار]
(2- 2) [فی البرهان: «عن أبی شعیب»، وفی البحار: «ابن أشعث»]
(3) [البرهان: «أکون»]
(4- 4) [فی البرهان والبحار: «منهنّ أحبّ إلیّ»]
(5) [فی البرهان والبحار: «فجفاه»]
(6- 6) [لم یرد فی البرهان]
(7) [البرهان: «اللَّه»]
(8)- [فی البرهان والبحار: «أعن»]
(9) [البرهان: «من»]
(10) [لم یرد فی البرهان]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 856
فقال صلی الله علیه و آله: لُاعطینّ الرّایة غداً «1» إنساناً یحبّ اللَّه ورسوله، ویحبّه اللَّه ورسوله؛ فقعد المسلمون وعلیّ علیه السلام أرمد، فدعاه «2» فقال: خُذ الرّایة «2». فقال: یا رسول اللَّه، إنّ عینی کما تری؛ فتفل فیها، فقام، فأخذ الرّایة، ثمّ مضی بها حتّی فتح اللَّه علیه.
والثّالثة: «3» خلّفه صلی الله علیه و آله فی بعض مغازیه، فقال علیّ علیه السلام: یا رسول اللَّه، خلّفتنی مع النِّساء والصِّبیان؟ فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: أما ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لا نبیّ بعدی.
والرّابعة: سدّ الأبواب فی المسجد إلّاباب علیّ.
والخامسة: نزلت هذه الآیة: «إنّما یُرِیْدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»، فدعا النّبیّ صلی الله علیه و آله علیّاً، وحسناً، وحسیناً، وفاطمة علیهم السلام، فقال: اللَّهمّ هؤلاء أهلی، فأذهِب عنهم الرّجس، وطهّرهم تطهیراً.
الطّوسی، الأمالی،/ 598- 599 رقم 1243/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 319؛ المجلسی، البحار «4»، 33/ 217- 219
سعد بن محمّد بن الحسن بن عطیّة بن سعد العوفیّ، حدّث عن أبیه، وعن فلیح بن سلیمان، ومحمّد بن طلحة بن مصرف، وسلیمان بن قرم. روی عن ابنه محمّد، ومحمّد بن غالب التّمتام، وأبو بکر بن أبی الدّنیا. أخبرنا إبراهیم «5» بن مخلّد بن جعفر المعدل «6»، حدّثنا محمّد بن أحمد بن إبراهیم الحکیمی «7»، حدّثنا محمّد بن سعد العوفیّ، حدّثنی أبی،
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی البرهان، وفی البحار: «فغدا»]
(2- 2) [لم یرد فی البرهان]
(3) [زاد فی البحار: «أ نّه»]
(4)- [حکاه أیضاً فی البحار، 38/ 130- 131]
(5) [فی ابن عساکر مکانه: «أخبرنا أبو الحسن علیّ بن الحسن، أنبأنا وأبو النّجم بدر بن عبداللَّه، أنبأنا أبو بکر الخطیب، أنبأنا إبراهیم ...»]
(6)- [تاریخ دمشق: «العدل»]
(7) [تاریخ دمشق: «الحکمی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 857
حدّثنا عمرو بن عطیّة والحسین بن الحسن بن عطیّة، عن عطیّة، عن أبی سعید الخدریّ، عن امّ سلمة قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً، وکان فی البیت علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین. قالت:
وکنت علی باب البیت، فقلت: أین أنا یا رسول اللَّه؟ قال: «أنتِ فی خیر، وإلی خیر».
الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، 9/ 126- 127/ عنه: ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 155 رقم 3306، الحسین علیه السلام (ط المحمودی)،/ 73
عبدالرّحمان بن علیّ بن خشرم بن عبدالرّحمان، أبو إسحاق المروزی. قدم بغداد وحدّث بها عن أبیه، وعن سوید بن نصر، وأبی الدّرداء عبدالعزیز بن منیب المروزی. روی عنه محمّد بن مخلد الدوری، وعبدالرّحمان بن أحمد بن عبداللَّه الختلی، وإسماعیل الخطبی، وکان ثقة.
أخبرنا محمّد بن أحمد بن رزق والحسن بن أبی بکر، قالا: أخبرنا إسماعیل بن علیّ الخطبی، حدّثنا عبدالرّحمان بن علی بن خشرم، حدّثنی أبی، حدّثنا الفضل بن موسی، حدّثنا عمران بن مسلم، عن عطیّة العوفی، «1» عن أبی سعید الخدریّ، عن الّنبیّ (ص) فی قوله تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، قال:
جمع رسول اللَّه (ص) علیّاً، وفاطمة، والحسن، والحسین، ثمّ أدار علیهم الکساء. فقال:
«هؤلاء أهل بیتی، اللَّهمّ أذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً»، وأمّ سلمة علی الباب، فقالت: یا رسول اللَّه ألستُ منهم؟ فقال: «إنّکِ لعلی خیر- أو إلی خیر-».
الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، 10/ 278/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 270
ولمّا نزلت «2»: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً» دعا
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
(2) [أضاف فی العدد: «آیة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 858
رسول اللَّه (ص) فاطمة، وعلیّاً، وحسناً، وحسیناً رضی اللَّه عنهم، فی بیت امّ سلمة، وقال:
«اللَّهمّ «1» هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیراً».
ابن عبد البرّ، الاستیعاب، 3/ 37/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 226- 227؛ مثله الصّفدی، الوافی بالوفیّات، 21/ 271؛ رضی الدّین ابن المطهّر، العدد القویّة،/ 248
(وبه) قال: أخبرنا أبو طاهر محمّد بن أحمد بن محمّد بن عبدالرّحیم بقراءتی علیه، قال: أخبرنا أبو محمّد عبداللَّه بن محمّد بن جعفر بن حیّان، قال: أخبرنا ابن أبی عاصم، قال: حدّثنا محمّد بن أبان الواسطیّ، قال: حدّثنا محمّد بن سلیمان الأصفهانیّ، عن یحیی ابن عبید المکّیّ، عن عطاء بن أبی رباح، عن عمر بن أبی سلمة قال: نزلت هذه الآیة علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، قال: فدعا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام، فأجلسهم بین یدیه، فدعا بعلیّ علیه السلام، فأجلسه خلف ظهره، ثمّ جلّلهم بالکساء، ثمّ قال: «اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً». قالت امّ سلمة: یا رسول اللَّه، اجعلنی منهم؟ قال: «أنتِ مکانکِ، وأنتِ علی خیر».
الشّجری، الأمالی، 1/ 151
أخبرنا القاضی أبو تمّام علیّ بن محمّد بن الحسین، حدّثنا أبو محمّد عبیداللَّه بن محمّد المِرْوَزیُّ، حدّثنا یحیی بن محمّد بن صاعِد، حدّثنا یوسف بن موسی القطّان، حدّثنا أبو نُعَیم، حدّثنا عمران بن أبی مسلم، قال یحیی بن محمّد بن صاعد، وحدّثنا محمّد بن علیّ الورّاق، حدّثنا عبیداللَّه بن موسی، أخبرنا عمران أبو عمر الأودیّ، عن عطیّة، عن أبی سعید الخُدریّ قال: نزلت هذه الآیة: «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فی نبیّ اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، وحسن، وحسین، قال: فجلّلهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بکساء وقال: «اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذْهِب عنهم الرِّجْس وطهِّرهم تطهیراً»، قال: وامّ سلمة علی باب البیت، فقالت: یا رسول اللَّه! وأنا؟ قال: إنّکِ لبخیر أو علی خیر.
ابن المغازلی، المناقب،/ 304- 305 رقم 349
__________________________________________________
(1) [زاد فی الوافی والعدد: «إنّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 859
أخبرنا أبو غالب محمّد بن أحمد بن سهل النّحویّ، أخبرنا أبو الحسن علیّ بن منصور الأخباریّ الحَلَبیّ، حدّثنا علیّ بن محمّد الشِّمشاطیّ، حدّثنا محمّد بن یحیی، حدّثنا العبّاس ابن الفضل، حدّثنا یعقوب بن حُمَید، حدّثنا أنس بن عِیاض اللّیثیّ، عن شَریک بن عبداللَّه ابن أبی نَمِر، عن عطاء بن یسار قال: نزلت فی بیت امّ سلمة: «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ» الآیة، فأخذ النّبیّ صلی الله علیه و آله ثوباً ودعا فاطمة، وعلیّاً، والحسن، والحسین علیهم السلام، فجعله علیهم وقال: «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ» الآیة، فقالت امّ سلمة من جانب البیت: ألستُ من أهل البیت یا رسول اللَّه؟ قال: بلی إن شاء اللَّه.
ابن المغازلی، المناقب،/ 306- 307 رقم 351
وذهب أبو سعید الخدریّ وأمّ سلمة وجماعة کثیرة من التابعین منهم مجاهد وقتادة وغیرهما، أنّ الآیة [آیة التّطهیر] فی أهل بیت النّبیّ (ص)، وهم علیّ وفاطمة والحسن والحسین.
السّمعانی، التّفسیر، 4/ 281
وروت أمّ سلمة: «أنّ النّبیّ (ص) کان فی بیتها وعنده علیّ وفاطمة والحسن والحسین، فأنزل اللَّه تعالی هذه الآیة [آیة التّطهیر]، فجلّلهم بکساء وقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی.
قالت أمّ سلمة: فقلت: یا رسول اللَّه، وأنا من أهل بیتک، فقال: إنّکِ إلی خیر». ذکره أبو عیسی فی جامعه.
السّمعانی، التّفسیر، 4/ 281
وقال أبو سعید «1» الخدریّ، وأنس بن مالک، و «2» واثلة بن الأسقع «2»، وعائشة، وامّ سلمة: إنّ الآیة «3» مختصّة برسول اللَّه «3» صلی الله علیه و آله و سلم، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام.
الطّبرسی، مجمع البیان، 8/ 356/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 676؛ المجلسی، البحار، 35/ 231- 232؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 276؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 381؛ مثله المجلسی، البحار، 35/ 231
__________________________________________________
(1) [فی البحار مکانه: «وقال شیخ الطّائفة فی البیان: روی أبو سعید ...»]
(2- 2) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «وائل بن الأسفع»]
(3- 3) [البحار: «نزلت فی النّبیّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 860
روی الثّعلبیّ فی تفسیره أیضاً بالإسناد عن امّ سلمة، إنّ النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم کان «1» فی بیتها، فأتته فاطمة علیها السلام ببرمة فیها حریرة، فقال لها: ادعی «2» زوجکِ وإبنیکِ، فذکرت الحدیث نحو ذلک، ثمّ «1» قالت: فأنزل اللَّه تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ» الآیة، «3» قالت: فأخذ «4» فضل الکساء، فغشّاهم به، ثمّ أخرج یده، فألوی یده «5» بها إلی السّماء، ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی وحامّتی «6» فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. «7» فأدخلت رأسی البیت وقلت: وأنا معکم یا رسول اللَّه؟ قال: إنّکِ إلی خیر، «8» إنّکِ إلی خیر «3».
الطّبرسی، مجمع البیان، 8/ 357/ عنه: شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 449؛ الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 677- 678؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 277؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 382
بإسناده عن أبی سعید الخدریّ، عن النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: نزلت «9» هذه الآیة «9» فی خمسة: فیَّ، وفی علیّ، وحسن، وحسین، وفاطمة علیهم السلام. «10» «10»
الطّبرسی، مجمع البیان، 8/ 357، جوامع الجامع، 3/ 314/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 678؛ المجلسی، البحار، 35/ 232؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 277؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 383
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(2) [زاد فی تأویل الآیات: «لی»]
(3- 3) [إثبات الهداة: «ثمّ ذکر تتمّة الحدیث نحو السّابق»]
(4)- [تأویل الآیات: «فأخذ النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم»]
(5) [لم یرد فی تأویل الآیات ونور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(6) [کنز الدّقائق: «خاصّتی»]
(7)- [زاد فی تأویل الآیات: «قالت امّ سلمة»]
(8) [إلی هنا حکاه عنه فی نور الثّقلین]
(9- 9) [لم یرد فی جوامع الجامع]
(10)- عطا بن ابی‌ریاح روایت کند که ام سلمه گفت: این آیه در خانه من فرود آمده است و آن این بود که رسول علیه السلام در حجره من بود. فاطمه علیها السلام درآمد و دیگی آورد و در آن‌جا حریره بود. رسول علیه السلام گفت
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 861
ووردت الرّوایة من طریق الخاصّ والعامّ أنّها مختصّة «1» بعلیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام، وأنّ النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم جلّلهم بعباء «2» خیبریّة ثمّ قال: اللَّهمّ إنّ «3» هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً، فقالت امّ سلمة: وأنا یا رسول اللَّه من أهل بیتک؟ فقال لها صلی الله علیه و آله و سلم: إنّکِ علی خیر «4»، ولا تخلو الإرادة فی الآیة إمّا أن تکون إرادة محضة لم یتبعها
__________________________________________________
- «برو علی را بخوان و حسن و حسین را.»
او برفت و ایشان را بخواند و ایشان با رسول علیه السلام از آن طعام بخوردند و رسول علیه السلام بر سر گلیمی خیبری نشسته بود و آن گلیم برگرفت و بر ایشان افکند و دست بر داشت و گفت: «اللَّهمّ إنّ لکلّ نبیّ أهل بیت وهؤلاء أهل بیتی فأذهِب الرِّجس عنهم وطهِّرهم تطهیراً؛ بار خدایا! هر پیغامبری را اهل بیتی بوده است و اینان اهل بیت منند، رجس از ایشان ببر و پاک کن ایشان را پاک کردنی.»
درحال، جبرئیل آمد واین آیت آورد: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، ام‌سلمه گفت: من گفتم: «یا رسول اللَّه! من هم با شماام؟»
گفت: «إنّکِ علی خیر؛ تو با خیری، لیکن اهل‌بیت من اینانند.»
شهر بن حوشب روایت کرد از پسر عمش، مجمع بن الحارث بن میمر گفت: در نزدیک عایشه شدم و گفتم: «یا اماه! چرا روز جمل بیرون آمدی و فرمان خدای کار نبستی؟ فی قوله «وقَرْنَ فی بیوتکنّ» الآیه؟»
گفت: «آن قدَرَی بود از خدای و برفت.»
ولیکن آن‌گه گفتم: «چه گویی در علی علیه السلام؟»
گفت: «تسألنی عن أحبّ النّاس کان إلی رسول اللَّه؟»
گفت: «از کسی می‌پرسی مرا، که رسول خدای از او دوست‌تر نداشت؟ من دیدم رسول خدای را جامه در گرد اینان درگرفته و می‌گفت: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی وحامّتی فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً؛ خدای این آیت فرستاد: «إنّما یُریدُ اللَّهُ». من گفتم: یا رسول اللَّه! من از اهل بیت تو هستم؟ گفت: تنحّی فإنّکِ علی خیر. دور باش که تو با خیری، ولیکن اهل‌بیت من اینانند.»
ابن‌ملیکه روایت کرد از اسماعیل‌بن عبداللَّه‌بن جعفر طیار از پدرش که او گفت: روزی رسول علیه السلام نگاه کرد، دید که رحمت از آسمان فرود می‌آید، گفت: «یکی برود وعلی وفاطمه وحسن وحسین علیهم السلام را به من بخواند.»
زینب گفت: «من بروم.»
برفت و ایشان را حاضر کرد. رسول علیه السلام حسن علیه السلام را بر دست راست خود نشاند و حسین را بر دست چپ و علی و فاطمه را در پیش نشاند. آنگه گلیمی بر ایشان افکند و گفت: اللَّهمّ لکلّ نبیّ أهل وهؤلاء أهلی.
درحال، خدای تعالی این آیت فرستاد. زینب گفت: «یا رسول اللَّه! من با شما در زیر کسا، نیایم؟»
گفت: «إنّکِ علی خیر ان شاء اللَّه.»
ابوالفتوح رازی، تفسیر، 8/ 168
(1) [إثبات الهداة: «مخصوصة»]
(2) [إثبات الهداة: «بعباءة»]
(3)- [لم یرد فی إثبات الهداة]
(4) [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 862
الفعل أو إرادة وقع الفعل عندها، والأوّل باطل لأنّ ذلک لا تخصیص فیه لأهل البیت بل هو عامّ لجمیع المکلّفین ولا مدح فی الإرادة بمجرّدها، واجتمعت الامّة علی أنّ الآیة فیها تفضیل لأهل البیت وآیة لهم عمّن سواهم، فثبت الوجه الثانی وفی ثبوته ما یقتضی عصمة مَنْ عنیَ بالآیة وأنّ شیئاً من القبائح لا یجوز أن یقع منهم علی أنّ غیر مَنْ سمّیناه لا شکّ أ نّه غیر مقطوع علی عصمته، والآیة موجبة للعصمة، فثبت أنّها فیمَن ذکرناهم لبطلان تعلّقها بغیرهم.
الطّبرسی، إعلام الوری،/ 155- 156/ عنه: الحرّ العاملیّ، إثبات الهداة، 1/ 678- 679
وبهذا الإسناد [أخبرنا الشّیخ الزّاهد أبو الحسن علیّ بن أحمد العاصمیّ، أخبرنا شیخ القضاة إسماعیل ابن أحمد بن الواعظ]، عن أحمد بن الحسین هذا، أخبرنا أبو عبداللَّه الحافظ، وأبو بکر أحمد ابن الحسین القاضیّ، وأبو عبدالرّحمان السّلمیّ، قالوا: حدّثنا أبو العبّاس محمّد بن یعقوب، حدّثنا الحسن بن مکرم، حدّثنا عثمان بن عمر، حدّثنا عبدالرّحمان بن عبداللَّه بن دینار، عن شریک بن أبی نمر، عن عطاء بن یسار، «1» عن امّ سلمة قالت: فی بیتی نزلت: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرَکُم تطهیراً»، قالت «2»: فأرسل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله إلی فاطمة، وعلیّ، والحسن، والحسین علیهم السلام، فقال: هؤلاء أهلی، «3» فقلت: یا رسول اللَّه! [أ] ما أنا من أهل البیت؟ فقال: بلی إن شاء اللَّه.
الخوارزمی، المناقب،/ 61 رقم 30/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 715؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 324- 325
أخبرنا أبو عبداللَّه الخلّال، أنا أبو عثمان سعید بن أحمد الصّوفیّ، أنا أبو بکر محمّد بن عبداللَّه بن زکریّا الشّیبانیّ، أنا أبو القاسم المنذر بن محمّد بن المنذر القاموسیّ «4»، نا أبی،
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(2) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(3) [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
(4) [ط. المحمودی: «القابوسیّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 863
حدّثنی عمِّی، عن أبیه، عن أبان بن تغلب، عن جعفر بن إیاس، عن شهر بن حَوشَب، عن «1» امّ سلمة، قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ»، وفی البیت علیّ، وفاطمة، وحسن، وحسین.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 147- 148 رقم 3285، الحسین علیه السلام (ط. المحمودی)،/ 60، تهذیب ابن بدران، 4/ 314
أخبرنا أبو سعد إسماعیل بن أحمد بن عبدالملک، وأبو نصر أحمد بن علیّ بن محمّد بن إسماعیل الطّوسی، قالا: أنا أبو بکر بن خلف، أنا أبو عبداللَّه الحافظ، ح.
وأخبرنا أبو العلاء زید، وأبو المحاسن مسعود إبنا علیّ بن منصور بن الرّاوندی- بالرّیّ-، قالا: أنا قاضی القضاة أبو نصر أحمد بن محمّد بن صاعد النّیسابوریّ، أنا أبو سعید محمّد بن موسی بن الفضل بن شاذان الصّیرفیّ، قالا: نا أبو العبّاس أحمد بن یعقوب- زاد الحافظ: بانتخاب أبی علیّ الحافظ علیه- نا الحسن بن مُکرَم- زاد الحافظ:
ابن حسان، وقال: أخبرنا، وقال الصّیرفی-: نا عثمان بن عمر، نا عبدالرّحمان بن عبداللَّه ابن زبیر «2»، عن شریک بن أبی نمر، عن عطاء بن یسار، عن «3» امّ سلمة قالت: فی بیتی نزلت: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ»، قالت: فأرسل «4» رسول اللَّه (ص) إلی فاطمة، وعلیّ، و «5» الحسن، والحسین، فقال: «هؤلاء أهلی»- وفی «6» حدیث الصّیرفیّ 5 6: «أهل بیتی»- قالت «7»: فقلت: یا رسول اللَّه! أما أنا من أهل البیت؟
قال «8»: «بلی إن شاء اللَّه».
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی التّهذیب]
(2) [ط. المحمودی: «دینار»]
(3)- [من هنا حکاه عنه فی المختصر]
(4) [فی التّهذیب مکانه: «فی لفظ فأرسل ...»]
(5- 5) [التّهذیب: «حسن وحسین وقال: هؤلاء»]
(6- 6) [فی المختصر: «روایة»]
(7) [زاد فی التّهذیب: «امّ سلمة»]
(8) [التّهذیب: «فقال»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 864
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 148 رقم 3286، الحسین علیه السلام (ط. المحمودی)،/ 60، تهذیب ابن بدران، 4/ 314- 315، مختصر ابن منظور، 7/ 119
أخبرنا أبو القاسم علیّ بن إبراهیم، أنا أبو الحسین محمّد بن عبدالرّحمان بن أبی نصر، أنا یوسف بن القاسم، نا علیّ بن الحسن بن سالم، نا أحمد بن یحیی الصّوفیّ، نا یوسف بن یعقوب الصّفّار، نا عُبید بن سعید القُرشیّ، عن عمرو بن قیس، عن زُبید، عن شهر، عن امّ سلمة، عن النّبیّ (ص) فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطَهِّرکُم تطهیراً»، قال: «الحسن والحسین وفاطمة وعلی»- علیهم السلام- فقالت امّ سلمة: یا رسول اللَّه! وأنا؟ قال: «أنتِ إلی خیر».
قال: وأنا علیّ حدّثنی یحیی بن الحسین الإسفراینی، نا یوسف بن یعقوب الصّفّار، نا عُبید بن سعید، نا سفیان، عن زُبید، عن شهر بن حَوشَب نحوه.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 149 رقم 3289، الحسین علیه السلام (ط. المحمودی)،/ 62
أخبرنا أبو القاسم بن السّمرقندیّ، أنا أبو الحسین بن النَّقُّور، أنا محمّد بن عبداللَّه بن الحسین الدّقّاق، نا عبداللَّه بن محمّد بن عبدالعزیز، نا عثمان بن أبی شَیبة، نا جریر بن عبدالحمید، عن الأعمش، عن جعفر بن جعفر بن عبدالرّحمان البجلیّ، عن حکیم بن سعد، عن امّ سلمة تقول: أنزلت هذه الآیة فی النّبیّ (ص) وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین:
«إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرَکُم تطهیراً».
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 152- 153 رقم 3299، الحسین علیه السلام (ط. المحمودی)،/ 67
أخبرنا أبو القاسم بن السّمرقندیّ، أنا أبو القاسم إسماعیل بن مَسعدة، أنا أبو القاسم حمزة بن یوسف، أنا أبو أحمد عبداللَّه بن عدیّ، أنا عمر بن سنان، نا إبراهیم «1» بن سعید،
__________________________________________________
(1) [فی تاریخ دمشق،/ 153 و ط. المحمودی/ 69 مکانه: «أخبرناه عالیاً علی الصّواب أبوعبداللَّه الخلّال، أنا أبو القاسم السّلمی، أنا أبوبکر المقرئ، نا أبو محمّد عبدالرّحمان بن عبداللَّه أخی الإمام بحلب، نا إبراهیم ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 865
نا حسین «1» بن محمّد «1»، عن سلیمان بن قَرم، عن عبدالجبّار بن العبّاس، عن عمّار الدّهنی، عن عقرب «2»، عن امّ سلمة، قالت: نزلت «3» هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ»، وفی «4» البیت سبعة: رسول اللَّه (ص)، وجبرئیل، ومیکائیل، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین. «5» کذا فی الأصل: عقرب وهو وهم، إنّما هی عمرة «5».
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 153 رقم 3301، الحسین علیه السلام (ط. المحمودی)،/ 68، تاریخ دمشق، 14/ 153، الحسین علیه السلام (ط المحمودی)،/ 68- 69 رقم 101، مختصر ابن منظور، 7/ 120، تهذیب ابن بدران، 4/ 315
أخبرنا أبو القاسم بن السّمرقندی، أنا أبو الحسین بن النّقّور، أنا عیسی بن علیّ، نا عبداللَّه بن محمّد، نا عبداللَّه بن عمر، نا محمّد بن سلیمان بن الأصبهانیّ، عن یحیی بن عُبید، عن عطاء بن أبی رباح، عن عمر بن أبی سَلَمة، قال: لمّا نزلت هذه الآیة علی النّبیّ (ص)، نزلت وهو فی بیت امّ سلمة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، فدعا فاطمة، وعلیّاً، وحسناً، وحسیناً- زاد غیره: وأجلس فاطمة وحسناً وحسینا بین یدیه، ودعا علیّاً، فأجلسه خلف ظهره- ثمّ جلّلهم بالکساء، ثمّ قال: «اللَّهمّ هؤلاء أهل البیت فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً»، قالت امّ سلمة:
اجعلنی معهم، قال رسول اللَّه (ص): «أنتِ بمکانکِ وأنتِ إلی خیر».
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 154 رقم 3304، الحسین علیه السلام (ط. المحمودی)،/ 71- 72
أنبأنا أبو الفتح أحمد بن محمّد بن أحمد بن سعید الحدّاد ح، وأخبرنی أبو طاهر محمّد
__________________________________________________
(1- 1) [فی تاریخ دمشق،/ 153 وط. المحمودی/ 69: «یعنی المروزی»]
(2) [فی تاریخ دمشق،/ 153 وط. المحمودی/ 69: «عمرة»]
(3)- [فی المختصر مکانه: «وعن عمرة بنت أفعی قالت: سمعت امّ سلمة تقول: نزلت ...»]
(4) [فی التّهذیب مکانه: «وفی روایة إنّها قالت (أمّ سلمة): نزلت هذه الآیة وفی ...»]
(5- 5) [فی تاریخ دمشق،/ 153 وط. المحمودی/ 69: «عمرة هذه لیست بنت عبدالرّحمان، إنّما هی عمرة بنت أفعی الکوفیّة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 866
ابن محمّد بن عبداللَّه السّنجیّ عنه، أنا القاضی أبوبکر محمّد بن الحسین بن جریر الدّمشقیّ، أنا أبو جعفر محمّد بن علیّ بن دُحیم الشّیبانیّ بالکوفة، نا أحمد «1» بن حازم بن أبی غرزة، نا أبو نُعیم، نا عمران بن أبی مسلم، قال: سألت عطیّة عن هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرکُم تطهیراً»، قال: أخبرک عنها بعلم، أخبرنی أبو سعید أ نّها نزلت فی بیت نبیّ اللَّه (ص) وعلی، وفاطمة، وحسن، وحسین، فأدار علیهم الکساء، قال: وکانت امّ سلمة علی باب البیت، قالت: وأنا یا نبیّ اللَّه؟ قال: «فإنّکِ بخیر وإلی خیر».
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 155، رقم 3307، الحسین علیه السلام (ط. المحمودی)،/ 73- 74
أخبرنا أبو صالح عبدالصّمد بن عبدالرّحمان الحنویّ، وأبو بکر اللّفتوانیّ، قالا: أنا [أبو] محمّد رزق اللَّه بن عبد الوهّاب التّمیمیّ، أنا أبو الحسین أحمد بن محمّد بن أحمد الواعظ، نا أحمد بن محمّد بن سعید، حدّثنی الحسین بن عبدالرّحمان الأزدیّ، أنا أبی، نا عبد النّور بن عبداللَّه، حدّثنی هارون بن سعد، عن عطیّة، قال: سألت أبا سعید عن هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ» فعدّ فی یدی، قال: نزلت فی رسول اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 155- 156، الحسین علیه السلام (ط. المحمودی)،/ 74- 75 رقم 108
أخبرنا أبو القاسم «2» علیّ بن إبراهیم، أنا أبو الحسن المغربیّ «3»، أنا الحسن بن إسماعیل ابن محمّد، أنا أحمد بن مروان، نا أبو یوسف القُلوسی، نا سلیمان بن داوود، نا عمّار بن محمّد، حدّثنی سفیان الثّوریّ، عن أبی الجحّاف، عن أبی سعید، قال: نزلت «إنّما یُریدُ
__________________________________________________
(1) [ط المحمودی: «محمّد»]
(2) [فی بغیة الطّلب مکانه: «أخبرنا عتیق بن أبی الفضل السّلمانی- قراءة علیه وأنا أسمع- بدمشق، قال: أخبرنا الحافظ أبوالقاسم علیّ بن الحسن، ح. وحدّثنا أبوالحسن محمّد بن أحمد بن علیّ- قراءة علینا من لفظه- قال: أنبأنا أبو المعالی عبداللَّه بن عبدالرّحمان بن صابر، قالا: أخبرنا الشّریف النّسیب أبو القاسم ...»]
(3)- [بغیة الطّلب: «رشاء بن نظیف»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 867
اللَّهُ لیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْت» فی خمسة: فی رسول اللَّه (ص)، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 14/ 156، الحسین علیه السلام (ط. المحمودی)،/ 75 رقم 109/ عنه: ابن العدیم، بغیة الطّلب، 6/ 2581
أخبرنا أبو محمّد بن طاووس- إملاءً- نا أبو القاسم بن أبی العلاء، أنا أبو الحسن بن مخلد.
ح قال: وأنا أبو الغنائم، «1» أنا أبو الحسین «1» محمّد بن أحمد بن القاسم الباهلی الضبّی، قال: وأنا أبو عبداللَّه الحسین بن أحمد بن محمّد بن طلحة، أنا أبو الحسین [ابن] رزقویه.
ح قال: وأنا أبو الفتح عبدالرزّاق بن عبدالکریم «2» الحسناباذی- بأصبهان- أنا ابن الفضل «2» القطّان، قالوا: أنا إسماعیل بن محمّد بن إسماعیل الصّفّار، نا الحسن بن عرفة «3»، نا علیّ بن ثابت الجزریّ، عن بکیر بن مسمار مولی عامر بن سعد، قال: سمعتُ عامر بن سعد یقول: قال سعد: لعلیّ ثلاث لئن تکون لی «4» واحدة منهنّ أحبّ إلیَّ من حمر النّعم: نزل علی رسول اللَّه (ص) الوحی فأدخل علیّاً وفاطمة «5» وابنیهما تحت ثوبه، قال: «اللَّهمّ هؤلاء «5» أهل بیتی».
وقال «6» حین خلّفه فی غزاة غزاها، فقال «7» رسول اللَّه (ص): «ألا ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لا نبوّة «8»».
__________________________________________________
(1- 1) [ط المحمودی: «ابن أبی الحسین»]
(2- 2) [ط المحمودی: «الحسنابادیّ، أنبأنا أصبهان، أنبأنا أبو الفضل»]
(3) [ط المحمودی: «عروة»]
(4) [فی کنز العمّال مکانه: «عن عامر بن سعد، قال: قال رسول اللَّه (ص) لعلیّ: ثلاث خصال لئن تکون لی ...»]
(5- 5) [کنز العمّال: «ابنیها تحت ثوبه ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهلی و»]
(6) [زاد فی ط المحمودی وکنز العمّال: «له»]
(7)- [زاد فی کنز العمّال: «علیّ: یا رسول اللَّه! خلّفتنی مع النِّساء والصِّبیان، فقال له»]
(8) [أضاف فی کنز العمّال: «بعدی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 868
وقوله «1» یوم خیبر: «لأعطینّ الرّایة رجلًا «2» یحبّه اللَّه ورسوله، یفتح اللَّه علی یدیه»، فتطاول المهاجرون لرسول اللَّه (ص) لیراهم، فقال: «أین علیّ؟»، «3» قالوا: هو أرمَد،- وقال ابن الفضل: قیل له أرمد- «3» قال: «ادعوه»، فدعوه، فبصق فی عینیه، ففتح «4» علی یدیه.
کتب به إلیَّ أبوالقاسم علیّ بن أحمد بن بیان.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 45/ 87 رقم 9134- 9136، علیّ بن أبی طالب علیه السلام (ط. المحمودی)، 1/ 209- 210/ مثله المتّقی الهندی، کنز العمّال «5»، 13/ 163
وأخبرنا خالی أبو المکارم سلطان بن یحیی القرشی، وأبو سلیمان داوود بن محمّد الأربلی عنه، أنا أبو الحسن بن مخلد، أنا إسماعیل بن محمّد الصّفّار، نا الحسن بن عرفة، نا علیّ ابن ثابت الجزری «6»، عن بکیر بن مسمار مولی عامر بن سعد، قال: سمعتُ عامر بن سعد یقول: قال «7» سعد: قال: لعلیّ «8» ثلاث، لئن تکون لی واحدة منهنّ أحبّ إلیَّ من حمر النّعم: نزل علی رسول اللَّه (ص) الوحی، فأدخل علیّاً، وفاطمة، وابنیهما «9» تحت ثوبه ثمّ قال: «اللَّهمّ هؤلاء أهلی، وأهل بیتی» «10».
وقال له حین خلّفه فی غزاةٍ غزاها، فقال علیّ: یا رسول اللَّه خلّفتنی مع النِّساء والصِّبیان، فقال له رسول اللَّه (ص): «ألا ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی إلّا أ نّه لا نبوّة».
__________________________________________________
(1) [ط المحمودی: «قال له»]
(2)- [أضاف فی کنز العمّال: «یحبّ اللَّه ورسوله و»]
(3- 3) [کنز العمّال: «فقالوا: هو رمد»]
(4) [کنز العمّال: «ففتح اللَّه»]
(5)- [حکاه فی کنز العمّال عن ابن النّجّار]
(6) [ط المحمودی: «الجرویّ»]
(7) [لم یرد فی ط المحمودی]
(8)- [فی المختصر مکانه: «ومن حدیث عن عامر بن سعد، قال سعد: لعلیّ ...»]
(9) [المختصر: «وابنیها»]
(10) [إلی هنا حکاه فی المختصر»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 869
وقوله یوم خیبر: «لأعطینّ الرّایة رجلًا یحبّ اللَّه ورسوله، یفتح اللَّه علی یدیه»، فتطاول المهاجرون لرسول اللَّه (ص) لیراهم، فقال: «أین علیّ؟»، قالوا: هو أرمد، قال:
«ادعوه»، فدعوه، فبصق فی عینیه، ففتح اللَّه علی یدیه.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 45/ 87 رقم 9137- 9138، علیّ بن أبی طالب علیه السلام (ط. المحمودی) 1/ 210- 211، مختصر ابن منظور، 7/ 332
أخبرنا أبو القاسم علیّ بن إبراهیم- قراءة علیه- سنة سبع وخمسمائة، أنا أبو المحاسن المفضّل بن محمّد بن مسعر بن محمّد التَّنُّوخیّ- قراءة علیه- فی صفر سنة ثمان وثلاثین وأربعمائة، ثنا أبو عمر عبدالواحد بن محمّد بن عبداللَّه بن مهدی- ببغداد- فی ذی الحجّة سنة تسع وأربعمائة، أمّا أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن سعید بن عقدة، نا یعقوب بن یوسف ابن زیاد، نا محمّد بن إسحاق بن عمّار، ثنا هلال أبو أیّوب الصّیرفیّ، قال: سمعت عطیّة العوفیّ یذکر أ نّه سأل أبا سعید الخدریّ عن قوله تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطَهِّرکُم تطهیراً»، فأخبره أ نّها نزلت فی رسول اللَّه (ص)، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین، رضوان اللَّه علیهم.
ابن عساکر، تاریخ دمشق، 63/ 66 رقم 13609
عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جدِّه علیهم السلام، قال: لمّا کان من أمر أبی بکر وبیعة النّاس له وفعلهم بعلیّ، لم یزل أبو بکر یظهر له الانبساط ویری منه الانقباض، فکبر ذلک علی أبی بکر، وأحبّ لقاءه واستخراج ما عنده والمعذرة إلیه ممّا اجتمع النّاس علیه وتقلیدهم إیّاه أمر الامّة وقلّة رغبته فی ذلک وزهده فیه.
أتاه فی وقت غفلة وطلب منه الخلوة.
فقال: یا أبا الحسن! واللَّه ما کان هذا الأمر عن مواطاة منِّی ولا رغبة فیما وقعت علیه ولا حرص علیه ولا ثقة بنفسی فیما تحتاج إلیه الامّة ولا قوّة لی بمال ولا کثرة لعشیرة ولا استیثار به دون غیری، فما لک تضمر علیَّ ما لم أستحقّه منک وتظهر لی الکراهة لما صرت فیه وتنظر إلیَّ بعین الشّنآن؟
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 870
قال: فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: فما حملک علیه إذ لم ترغب فیه ولا حرصت علیه ولا أثقت بنفسک فی القیام به؟!
قال: فقال أبو بکر: حدیث سمعته من رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «إنّ اللَّه لا یجمع أمّتی علی ضلال»، ولمّا رأیت إجماعهم اتّبعتُ قول النّبیّ صلی الله علیه و آله، وأحلت أن یکون إجماعهم علی خلاف الهدی من ضلال، فأعطیتهم قود الإجابة، ولو علمت أنّ أحداً یتخلّف لامتنعت.
فقال علیّ علیه السلام: «أما ذکرت من قول النّبیّ صلی الله علیه و آله: «إنّ اللَّه لا یجمع أمّتی علی ضلال»، فکنت من الامّة أم لم أکن؟ قال: بلی. قال: وکذلک العصابة الممتنعة عنک: من سلمان، وعمّار، وأبی ذرّ، والمقداد، وابن عبادة، ومَنْ معه من الأنصار. قال: کلّ من الامّة. قال علیّ علیه السلام: فکیف تحتجّ بحدیث النّبیّ وأمثال هؤلاء قد تخلّفوا عنک؟ [...]
قال: فانشدک باللَّه، ألی ولأهلی وولدی آیة التّطهیر من الرّجس أم لک ولأهل بیتک؟
قال: بل لک ولأهل بیتک. «1» [...]
أبومنصور الطّبرسی، الاحتجاج، 1/ 157- 158، 163- 164
ومن الجمع بین الصّحاح السّتّة من «موطأ، مالک» وصحیحی مسلم، والبخاریّ، وسنن أبی داوود السّجستانیّ، وصحیح التّرمذیّ، والنّسخة الکبیرة من صحیح النّسائیّ، من جمع الشّیخ أبی الحسن رزین بن معاویة العبدریّ السّرقطیّ الأندلسیّ، أخبرنا الشّیخ الإمام المقرئ أبو بکر عبداللَّه بن منصور بن عمران الباقلانیّ، صدر الجامع للقرّاء بواسط «العراق»، عن الشّیخ أبی الحسن رزین بن معاویة العبدریّ المصنّف.
ومن طریق آخر أخبرنا الشّیخ الإمام المقرئ أبو جعفر المبارک بن أحمد «2» بن زریق الحدّاد صدر الجامع للإمامة بواسط «العراق» بذلک عن الشّیخ أبی الحسن رزین بن معاویة العبدریّ السّرقطیّ الأندلسیّ المصنّف.
وبالإسناد المقدّم قال: فی الجزء الثّانی من أجزاء ثلاثة فی تفسیر سورة الأحزاب
__________________________________________________
(1)- [راجع: «احتجاج أمیر المؤمنین علیه السلام بالحسن والحسین علیهما السلام یوم الشّوری»]
(2)- وفی نسخة: المبارک بن المبارک.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 871
ومن «صحیح أبی داوود السّجستانیّ» وهو کتاب سنن فی تفسیر قوله تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطَهِّرکُم تطهیراً» عن عائشة قالت:
خرج رسول اللَّه وعلیه مرط مرجّل من شعر أسود، فجاء الحسن فأدخله، ثمّ جاء الحسین فأدخله، ثمّ جاءت فاطمة فأدخلها، ثمّ جاء علیّ فأدخله، ثمّ قال: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطَهِّرکُم تطهیراً».
قال: «1» وعن امّ سلمة زوج النّبیّ صلی الله علیه و آله: إنّ هذه الآیة نزلت فی بیتها: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرکَمُ تطهیراً»، قالت: وأنا جالسة عند الباب، فقلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل «2»؟ فقال:
إنّکِ إلی خیر، إنّکِ من أزواج رسول اللَّه، قالت: وفی البیت رسول اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام، فجلّلهم «3» بکساءٍ، وقال: «اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً».
ابن البطریق، العمدة،/ 44- 45 رقم 31/ مثله السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 324
قال یحیی بن الحسن المصنّف: فثبت أنّ وجوب المودّة لأهل بیت محمّد صلّی اللَّه علیهم أجمعین، ولیس أهل بیته إلّامن ذکرهم اللَّه سبحانه فی کتابه العزیز، وفسّرهم النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم بقوله تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرکُم تطهیراً»، وفسّر عدّتهم النّبیّ صلی الله علیه و آله بما تقدّم من غیر طریق، لمّا سُئل: مَنْ أهل بیتک؟ فقال: علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام، وکلّ بیان غیر تفسیر اللَّه تعالی، فهو تفسیر غیر معتدّ به، فثبت مودّتهم، وبثبوتها ثبتت ولایتهم، وبثبوت ولایتهم وجب الاقتداء بهم، وإذا جعل اللَّه سبحانه وتعالی أجر رسوله صلی الله علیه و آله من الامّة فی السّفارة بینه تعالی وبین خلقه، وأجر
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه فی البرهان]
(2) [البرهان: «أهل البیت»]
(3) [البرهان: «جلّلهم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 872
بذله لنفسه وتعزیره بمهجته، المودّة فی أهل بیته، فصارت مودّتهم واجبة، وإذا وجبت مودّتهم، وجبت طاعتهم، وإذا وجبت طاعتهم وجب اتّباعهم.
ویدلّ علی وجوب ذلک قوله سبحانه وتعالی: «ومَنْ یُطِعِ الرَّسُول فَقَد أطاعَ اللَّه»، فوجبت طاعة الرّسول صلی الله علیه و آله ووجبت طاعتهم، لکونها أجر الإبلاغ، ولم تکن المودّة أجر التّبلیغ إلّامن حیث کانت النّفس واحدة، فوجب لهم من فرض الطّاعة ما للرّسول، ومعنی (إلّا) فی قوله تعالی: «إلّاالمودّةَ فی القُرْبی» إنّما هی بمعنی «غیر» ومعناها التّفخیم لأمرهم، والتّعظیم لهم علیهم السلام.
ابن البطریق، العمدة،/ 59- 60
قال یحیی بن الحسن: وقد تقدّم تفسیر أهل بیته منهم من مسند أحمد بن حنبل وصحیحی مسلم والبخاریّ، ومن کتاب الحمیدیّ، وصحاح السّتّة للعبدریّ، ومن تفسیر الثّعلبیّ فی باب تفسیر قوله تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطَهِّرَکُم تطهیراً» من غیر طریق، وذکر عددهم، وهم: علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام.
وتفسیر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم أولی من تفسیر زید وغیره من تفسیر خلق اللَّه جمیعاً.
ثمّ یزیده بیاناً، استفهام امّ سلمة له، من أهل بیته صلی الله علیه و آله، ویقول: إنّکِ من أزواج النّبیّ، وإنّکِ إلی خیر، فلم یذکرها فی الجملة، ولفظة الأهل: أین وردت فالمراد بها الأربعة نفر، الّذین فسّرهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، ونطق بهم لفظ القرآن العزیز إنّهم أهل البیت.
ویزید ذلک بیاناً، ما ذکره الثّعلبیّ فی تفسیره، وهم الّذین لم یفترقوا فی الجاهلیّة والإسلام، ولا یوجد من لم یفترق قدیماً ولا حدیثاً، سواهم.
ویزیده بیاناً، أنّ زیداً الرّاوی، قد رجع، فسّر أهل البیت، «ب» مَنْ هم فی الخبر الّذی نذکره بعد هذا الخبر.
ابن البطریق، العمدة،/ 70
وأخبرنا بذلک عالیّاً یوسف بن عبدالرّحمان الجوزیّ بحلب، قال: أخبرنا أبو منصور
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 873
ابن عبدالسّلام، وعبدالمنعم بن عبدالوهّاب، قالا: أخبرنا ابن بیان، وأخبرنی مرجی بن أبی الحسن الواسطیّ بحماة، قال: أخبرنا أبو طالب محمّد بن علیّ الکتانیّ، أخبرنا أبو القاسم بن بیان، وأخبرنا أبو الحسن علیّ بن معالیّ، ومحمّد بن عمر بن عسکر الرّصّافیان بها، قالا: أخبرنا عبدالمنعم بن عبدالوهّاب الحرّانی، وأخبرنا محمّد بن محمود ببغداد ومحمّد بن یوسف بتکریت، وأبو الفضل، محمّد بالموصل، قالوا: أخبرنا عبدالمنعم ابن عبدالوهّاب، أخبرنا ابن بیان، وأخبرنا عبداللَّه بن الحسین بن رواحة بحلب، أخبرنا أبوطاهر السّلفیّ الحافظ بالإسکندریّة، أخبرنا أبو القاسم بن الحسین الرّبعیّ، قال الرّبعیّ وابن بیان: أخبرنا أبو الحسن محمّد بن محمّد بن مخلّد، أخبرنا إسماعیل بن محمّد، حدّثنا حسن بن عرفة، حدّثنا علیّ بن ثابت الجزریّ، عن بکیر بن مسمار مولی عامر بن سعد، قال: سمعت عامر بن سعد یقول: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لعلیّ: ثلاثاً لأن تکون لی واحدة منهنّ أحبّ إلیّ من حمر النّعم، نزل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله الوحی، فأدخل علیّاً وفاطمة وابنیها تحت ثوبه، ثمّ قال: «اللّهمّ هؤلاء أهلی وأهل بیتی فاسترهم من النّار کستری إیّاهم»، وذکر باقی الحدیث أنا اختصرته، نقلناه هکذا من أصل الرّبعیّ.
الکنجی، کفایة الطّالب،/ 143- 144
أخبرنا شیخنا وسیّدنا العلّامة شافعیّ الزّمان، سفیر الخلافة أبو محمّد عبداللَّه بن أبی الوفا الباذرائیّ، عن الحافظ أبی محمّد عبدالعزیز بن الأخضر، أخبرنا أبو الفتح الکروخیّ، وقرأت علی القاضی الفقیه العالم صدر الشّام أبی العرب إسماعیل بن حامد بن عبدالرّحمان الخزرجیّ القوصیّ الشّافعیّ، قال: أخبرنا أبو حفص غمر بن محمّد بن معمر، أخبرنا أبو الفتح عبدالملک الکروخیّ، أخبرنا القاضی أبو عامر محمّد بن القاسم الأزدیّ وغیره، حدّثنا أبو محمّد الجراحیّ، أخبرنا أبو العبّاس محمّد المحبوبیّ، أخبرنا الحافظ أبو عیسی، حدّثنا قتیبة، حدّثنا محمّد بن سلیمان الإصبهانیّ، عن یحیی بن عبید، عن عطا، عن عمر ابن أبی سلمة ربیب النّبیّ صلی الله علیه و آله قال: نزلت هذه الآیة علی النّبیّ صلی الله علیه و آله: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطَهِّرکُم تطهیراً» فی بیت امّ سلمة، فدعا النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم،
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 874
فاطمة، وحسناً، وحسیناً علیهم السلام، وجلّلهم بکساء، وعلیّ علیه السلام خلف ظهره، ثمّ قال:
«اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً».
قالت امّ سلمة: وأنا معهم یا نبیّ اللَّه؟ فقال: أنتِ علی مکانکِ، وأنتِ علی خیر.
قلت: هکذا أخرجه التّرمذیّ فی جامعه، والطّبرانیّ فی معجمه الأکبر عن عبداللَّه بن أحمد.
حدّثنا محمّد بن أبان الواسطیّ، عن محمّد الإصبهانیّ فی ترجمة عمر بن أبی سلمة، کما أخرجناه سواء.
الکنجی، کفایة الطّالب،/ 371- 372
خبر آخر وعن أبی سعید الخدریّ «1» فی قوله تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطَهِّرکُم تطهیراً»، «2» قال: نزلت «2» فی محمّد وأهل بیته حین جمع «3» علیّاً، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام، ثمّ أدار علیهم الکساء و «4» قال: اللَّهمّ إنّ «5» هؤلاء أهل بیتی أذْهِب «6» عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. وکانت امّ سلمة قائمة فی الباب، فقالت: یا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله! وأنا منهم؟ فقال «7» لها: یا امّ سلمة! أنتِ علی خیر «7»، أنتِ علی خیر.
ابن شاذان، الفضائل،/ 95/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 211
محمّد بن العبّاس بن مروان بلفظه، حدّثنا أبو عبداللَّه محمّد بن العبّاس بن موسی، قال: حدّثنا یحیی بن محمّد بن صادق «8»، حدّثنا عمّار بن خالد التّمّار الواسطیّ، قال:
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار: «عن النّبیّ»]
(2- 2) [البحار: «أنزلت»]
(3)- [زاد فی البحار: «رسول اللَّه صلی الله علیه و آله»]
(4) [البحار: «ثمّ»]
(5)- [لم یرد فی البحار]
(6) [البحار: «فأذهِب»]
(7- 7) [البحار: «و»]
(8) [البحار: «صائد»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 875
حدّثنا إسحاق بن یوسف الأزرق، عن عبدالملک بن أبی سلیمان، عن أبی لیل الکندیّ، عن امّ سلمة زوجة النّبیّ صلی الله علیه و آله: إنّ رسول اللَّه کان فی بیتها علی منامة لها علیه کساء خیبریّ، فجاءت فاطمة ببرمة فیها حریرة، فقال رسول اللَّه: ادعی «1» زوجکِ وابنیه حسناً وحسیناً، فدعتهم، فبینما هم یأکلون، إذ نزلت علی النّبیّ هذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرکُم تطهیراً»، قالت: فأخذ رسول اللَّه بفضل الکساء، فغشّاهم «2» إیّاه، ثمّ قال: اللّهمّ هؤلاء أهل بیتی وخاصّتی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. قالها النّبیّ صلی الله علیه و آله ثلاث مرّات، فأدخلت رأسی فی الکساء، فقلت: یا رسول اللَّه! وأنا معکم؟ فقال: إنّکِ إلی خیر.
قال عبدالملک بن سلیمان وأبو لیل: سمعته من امّ سلمة؛ قال عبدالملک: وحدّثنا داوود ابن أبی عوف- یعنی أبو الجحّاف- عن شهر بن حوشب، عن امّ سلمة بمثله.
أقول: وروی تخصیص آیة الطّهارة بهم «3» علیهم السلام من أحد عشر طریقاً من رجال المخالف غیر الأربع طرق «4» الّتی أشّرنا إلیها «5» فی آخر الجزء السّابع، وبعضها فی أوائل الجزء الثّامن. ورواه البلخیّ فی الجزء الثّالث والعشرین من تفسیره.
ابن طاووس، سعد السّعود،/ 106- 107/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 223- 224
قال عبد المحمود: کیف خفیَ عن الحاضرین مُراد النّبیّ بأهل بیته صلی الله علیه و آله وقد جمعهم لمّا أنزلت آیة الطّهارة تحت الکساء، وهم علیّ وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام وقال: اللَّهمّ أهل بیتی فأذهب عنهم الرِّجس.
__________________________________________________
(1) [زاد فی البحار: «لی»]
(2) [البحار: «فغشیهم»]
(3) [البحار: «لهم»]
(4) [البحار: «الطّرق»]
(5)- [إلی هنا حکاه عنه فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 876
وقد وصف أهل بیته الّذین قد جعلهم خلفاً منه بعد وفاته مع کتاب اللَّه تعالی بأنّهم لا یفارقون کتاب اللَّه تعالی حتّی یردوا علیه الحوض، فینظر مَنْ کان من العترة معصوماً لا یفارق کتاب اللَّه تعالی فی سرٍّ ولا جهر ولا فی غضب ولا رضی ولا غنی ولا فقر، ولاخوف ولا أمن، فأولئک الّذین أشار إلیهم جلّ جلاله.
ابن طاووس، الطّرائف،/ 116
ومن ذلک فی المعنی فی تفسیر الثّعلبی عن أبی سعید الخدریّ، عن النّبیّ صلی الله علیه و آله قال:
نزلت هذه الآیة فی خمسة: فیّ، وفی علیّ، «1» وفی حسن، وحسین، وفاطمة علیهم السلام «1»: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطهِّرَکُم تطهیراً».
ورواه أبو الحسن علیّ بن أحمد الواحدیّ فی الجزء الرّابع من التّفسیر الوسیط من المقبوض والبسیط- وهو معتبر «2» عندهم- عند تفسیره لآیة الطّهارة، وهو من علماء المخالفین لأهل البیت.
ابن طاووس، الطّرائف،/ 127 رقم 195/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 694؛ المجلسی، البحار، 35/ 222
أنّ مسلماً روی فی صحیحه فی مسند عائشة أ نّها روت عن «3» النّبیّ صلی الله علیه و آله أ نّه لمّا نزلت آیة «4»: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرَکُم تطهیراً»، جمع علیّاً، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام، فقال «5»: هؤلاء أهل بیتی، فقال: نعم، هذا صحیح.
ابن طاووس، کشف المحجّة،/ 76/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 698
وسُئل ثعلب: لِمَ سمّیا الثّقلین؟ قال: لأنّ الأخذ بهما ثقیل، قیل: ولِمَ سمّیت العترة؟
قال: العترة: القطعة من المسک، والعترة: أصل الشّجرة، قال أبو حاتم السّجستانیّ: روی
__________________________________________________
(1- 1) [إثبات الهداة: «وفاطمة والحسن والحسین»]
(2) [إثبات الهداة: «معتمد»]
(3) [فی إثبات الهداة مکانه: «وعن عائشة، عن ...»]
(4) [إثبات الهداة: «هذه الآیة»]
(5) [إثبات الهداة: «وقال: اللّهمّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 877
عبدالعزیز بن الخطّاب، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال: أجمع «1» آل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله علی الجهر ببسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، وعلی أن لا یمسحوا علی الخفّین، قال ابن خالویه: هذا مذهب الشّیعة ومذهب أهل البیت، وقد تخصّص «2» ذلک العموم، قال اللَّه تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطهِّرَکُم تطهیراً»، قالت امّ سلمة: نزلت «3» فی النّبیّ، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین، صلوات اللَّه علیهم.
الإربلی، کشف الغمّة، 1/ 43- 44/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة «4»، 1/ 686؛ المجلسی، البحار، 25/ 237
إنّ النّبیّ صلی الله علیه و آله بینا هو ذات یوم جالساً، إذ أتته فاطمة علیها السلام ببرمة فیها عصیدة، فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله: أین «5» علیّ وابناه؟ قالت: فی البیت، قال: إدعیهم لی، فأقبل علیّ، والحسن، والحسین «6» بین یدیه، وفاطمة أمامه، فلمّا بصر بهم النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم، تناول کساءً کان علی المنامة خیبریّاً، فجلّل به نفسه وعلیّاً، والحسن، والحسین، وفاطمة، ثمّ قال «6»: اللّهمّ إنّ هؤلاء أهل بیتی و «7» أحبّ الخلق إلیّ «8» فأذهِب عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیراً، فأنزل اللَّه تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ» الآیة.
وفی روایة أخری: قالت: فقلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل بیتک؟ قال: إنّکِ علی خیر، أو إلی خیر.
الإربلی، کشف الغمّة، 1/ 45- 46/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 688؛ المجلسی، البحار، 25/ 239- 240
__________________________________________________
(1) [البحار: «اجتمع»]
(2) [البحار: «یخصّص»]
(3) [فی إثبات الهداة مکانه: «وعن امّ سلمة فی قوله تعالی: «إنّما یرید اللَّه» قال: نزلت ...»]
(4)- [حکاه أیضاً فی إثبات الهداة، 1/ 689]
(5) [فی إثبات الهداة مکانه: «قال: ومن کتاب الآل فی حدیث امّ سلمة قالت: لمّا أتت فاطمة بالعصیدة، قال: أین ...»]
(6- 6) [إثبات الهداة: «فتناول الکساء وقال»]
(7) [لم یرد فی البحار]
(8)- [إلی هنا حکاه عنه فی إثبات الهداة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 878
وعن سعید بن عمرو بن سعید بن العاص، قال: قلت لعبداللَّه بن عیّاش بن أبی ربیعة: یا عمّ! لِمَ کان صغو النّاس إلی علیّ؟ فقال: یا ابن أخی، إنّ علیّاً کان له ما شئت من ضرس قاطع فی العلم، وکان له من السّطة فی العشیرة، والقدم فی الإسلام، والصّهر من رسول اللَّه (ص)، والفقه فی السّنّة، والنّجدة فی الحرب، والجود فی الماعون. «1» ولمّا نزل قوله تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطَهِّرکُم تطهیراً»، دعا رسول اللَّه (ص) فاطمة، وعلیّاً، وحسناً، وحسیناً فی بیت امّ سلمة، وقال:
اللَّهمّ إنّ هؤلاء أهل بیتی فأذهِب عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیراً.
أخرجه القلعی ومعناه فی الصّحیح.
محب الدّین الطّبری، الرّیاض النّضرة، 3/ 152- 153/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 282
قوله تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُم تطهیراً» أورد الحافظ بن مردویه فی کتابه أزید من مائة طریق، أنّها فی محمّد، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین، صلوات اللَّه علیهم.
الحلّی، کشف الیقین،/ 76- 77
أجمع المفسّرون، وروی الجمهور، کأحمد بن حنبل وغیره: أ نّها نزلت فی «2» رسول اللَّه، و «2» علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین.
الحلّی، نهج الحقّ،/ 173- 174 رقم 3/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة «3»، 1/ 704
فی مسند أحمد بن حنبل، من عدّة طرق، وفی الجمع بین الصّحاح السّتّة، عن امّ سلمة، قالت: کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی بیتی، فأتت فاطمة، فقال: ادعی زوجکِ، وابنیکِ، فجاء
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی فضائل الخمسة]
(2- 2) [لم یرد فی إثبات الهداة]
(3)- [حکاه أیضاً فی إثبات الهداة، 1/ 649]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 879
علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین، وکان تحته کساء خیبریّ، فأنزل اللَّه: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطَهِّرَکُم تطهیراً»، فأخذ فَضْل الکساء وکساهم به، ثمّ أخرج یده، فألوی بها إلی السّماء، وقال: هؤلاء أهل بیتی. فأدخلت رأسی البیت، وقلت: وأنا معهم یا رسول اللَّه؟ قال: إنّکِ إلی خیر.
وقد رُوی نحو هذا المعنی، من صحیح أبی داوود، وموطأ مالک، وصحیح مسلم، فی عدّة مواضع، وعدّة طرق.
الحلّی، نهج الحقّ،/ 228- 229 رقم 26
«إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ»، فاستعار للذّنوب الرِّجس، وللتّقوی الطّهر.
وإنّما أکّد إزالة الرِّجس بالتّطهیر، لأنّ الرِّجس قد یزول ولم یطهر المحل بعد، و «أهل البیت» نصب علی النّداء أو علی المدح، وقد مرّ فی آیة المباهلة، أ نّهم أهل العباء النّبیّ (ص)، لأنّه أصل، وفاطمة رضی اللَّه عنها، والحسن، والحسین رضی اللَّه عنهما، بالاتّفاق والصّحیح أنّ علیّاً رضی الله عنه منهم، لمعاشرته بنت «1» النّبیّ (ص)، وملازمته إیّاه.
وورود الآیة فی شأن أزواج النّبیّ (ص) یغلب علی الظّنّ دخولهنّ فیهنّ والتّذکیر للتّغلیب، فإنّ الرّجال وهم النّبیّ، وعلیّ، وأبناؤهم، غلبوا علی فاطمة وحدها، أو مع امّهات المؤمنین.
النّیشابوری، غرائب القرآن ورغائب الفرقان (بهامش تفسیر الطّبری)، 22/ 10
أخبرنا الإمام جلال الدّین أحمد بن محمّد بن محمّد بن عبد الجبّار البکرانیّ رحمه الله- بقراءتی علیه فی السّابع عشر من شوّال سنة سبع وثمانین وستّمائة- قال: أنبأنا والدی الإمام نجم الدّین رحمه الله إجازة، قال: أخبرنا الإمام رضی الدّین أبو الخیر أحمد بن إسماعیل ابن یوسف الطّالقانیّ رحمه الله إجازة، قال: أنبأنا الشّیخان أبو سعید ناصر بن سهل بن أحمد البغدادیّ وأبو محمّد محمّد بن المنتصر بن أحمد بن حفص المتولّی.
حیلولة: وأنبأنا شرف الدّین أبو الفضل أحمد بن هبّة اللَّه بن أحمد بن عساکر بقراءتی علیه بمدینة دمشق، قلت له: أخبرک الإمام رضی الدّین المؤیّد بن محمّد بن علیّ المقرئ
__________________________________________________
(1) [لعلّ الصّحیح: «بیت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 880
الطّوسی إجازة، قال: أنبأنا جدّی لُامّی أبو العبّاس محمّد بن العبّاس العصّاریّ المعروف بعبّاسه بسماعی علیه، قالوا: أنبأنا القاضی أبو سعید محمّد بن سعید الفرّخزادیّ، قال:
أنبأنا الاستاذ الإمام أبو إسحاق أحمد بن محمّد بن إبراهیم الثّعلبی رحمه الله، قال: أخبرنی عقیل بن محمّد الجرجانیّ، أنبأنا المعافی بن زکریّا البغدادیّ، أنبأنا محمّد بن جریر [الطّبریّ]، حدّثنی [محمّد] بن المثنّی، حدّثنا بکر بن یحیی بن زبان العنزیّ، حدّثنا مندل، عن الأعمش، عن عطیّة، عن أبی سعید الخدریّ، قال:
قال رسول اللَّه (ص): نزلت هذه الآیة فی خمسة-: فیَّ، وفی علیّ، وحسن، وحسین، وفاطمة-: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُم تطهیراً».
الحموئی، فرائد السّمطین، 2/ 9- 10 رقم 356
أخبرنا الإمام المفتی جلال الدّین أحمد بن محمّد بن عبدالجبّار البکرانیّ الأبهریّ رحمه الله- بقراءتی علیه بداره فی السّابع عشر من شوّال سنة سبع وثمانین وستّمائة- قال: أخبرنی الإمام والدی نجم الدّین محمّد بن محمّد رحمه الله.
حیلولة: وأخبرنی الإمام مجد الدّین أبو الفضائل محمّد بن عبداللَّه بن الحسن الخرائطیّ الآملیّ رحمه الله مشافهة بمدینة آمل طبرستان سنة ستّ وستّین وستّمائة، قال: أنبأنا الإمام مظهر الدّین أبو الفضائل عبداللَّه بن الحسن إجازة.
ح: وأخبرنی الإمام إمام الدّین یحیی بن الحسین بن عبدالکریم الکرجیّ رحمه الله- بهمدان فی شهور سنة إحدی وسبعین وستّمائة- قالوا: أنبأنا الإمام رضیّ الدّین أبو الخیر أحمد بن إسماعیل الطّالقانی القزوینیّ رحمه الله إجازة، قال: أنبأنا الشّیخان أبو سعید ناصر بن سهل بن أحمد البغدادیّ، وأبو محمّد محمّد بن المنتصر بن أحمد بن حفص المتولّی، قالا: أنبأنا القاضی أبو سعید محمّد بن سعید الفرُّخزادیّ، أخبر [نا] أبو إسحاق أحمد بن محمّد بن إبراهیم الثّعلبیّ، قال: أخبرنی الحسین بن محمّد، حدّثنا ابن حبش المقرئ، حدّثنا أبو زرعة، حدّثنی عبدالرّحمان بن عبدالملک بن شیبة، أخبرنی ابن أبی فدیک، حدّثنی ابن أبی ملیکة:
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 881
عن إسماعیل بن عبداللَّه بن جعفر، عن أبیه، قال: لمّا نظر رسول اللَّه (ص) إلی الرّحمة هابطة من السّماء، قال: من یدعو؟- مرّتین- قالت زینب: أنا یا رسول اللَّه. فقال: ادعی لی علیّاً، وفاطمة، والحسن، والحسین. قال: [فدعاهم فجاؤوا] فجعل حسناً عن یمناه، وحسیناً عن یسراه، وعلیّاً وفاطمة وجاهه، ثمّ غشّاهم کساءً خیبریّاً، ثمّ قال: اللَّهمّ إنّ لکلّ نبیّ أهل بیت وهؤلاء أهلی، فأنزل اللَّه عزّ وجلّ: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُم تطهیراً»، فقالت زینب: یا رسول اللَّه! [أ] لا أدخل معک؟ فقال رسول اللَّه (ص): مکانکِ، فإنّکِ إلی خیر إن شاء اللَّه.
الحموئی، فرائد السّمطین، 2/ 18- 19 رقم 362
وفی فاطمة وزوجها وبنیها نزلت: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطْهیراً»، فجلّلهم رسول اللَّه (ص) بکساء، وقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی.
الذّهبی، تاریخ الإسلام، 1/ 360
ذکر قوله تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ»، عن عطیّة قال:
سألت أبا سعید الخدریّ رضی الله عنه، عن أهل البیت الّذین نزلت هذه الآیة فیهم، فعدّ خمسة:
النّبیّ صلی الله علیه و آله، وعلیّاً، وفاطمة، وحسناً، وحسیناً. وعنه أیضاً قال: نزلت هذه الآیة فی خمسة: فی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین.
الزّرندی، درر السّمطین، 2/ 238
وعن امّ سلمة (رضی اللَّه عنها) قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ»، فی سبعة: جبریل، ومیکائیل، ورسول اللَّه صلی الله علیه و آله، وعلیّ، وفاطمة، و «1» حسن وحسین «1»، قالت: وأنا علی باب البیت، فقلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟ قال: إنّکِ من أزواج النّبیّ صلی الله علیه و آله، وما قال: إنّکِ من أهل البیت.
الزّرندی، درر السّمطین، 2/ 238/ عنه: السّمهودی، جواهر العقدین،/ 202
__________________________________________________
(1- 1) [جواهر العقدین: «الحسن والحسین»، وإلی هنا حکاه عنه فیه]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 882
قال ع «1»: والّذی یظهر عندی؛ أ نّه أشار إلی الجاهلیّة الّتی لحقنها فامِرنَ بالنّقلة عن سیرتهنّ فیها، وهی ما کان قبل الشّرع من سیرة الکفرة، وجَعْلِها أولی بالإضافة إلی حالة الإسلام، ولیس المعنی. أن ثمّ جاهلیّة آخرة، و «الرِّجْسَ» اسم یقع علی الإثم وعلی العذاب وعلی النّجاسات والنّقائص، فأذهب اللَّه جمیع ذلک عن أهل البیت. قالت امّ سلمة: نزلت هذه الآیة فی بیتی؛ فدعا رسول اللَّه (ص) علیّاً، وفاطمة، وحسناً، وحسیناً، فدخل معهم تحت کساء خیبری، وقال: «هؤلاء أهل بیتی»، وقرأ الآیة، وقال: «اللَّهمّ أذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً»، قالت امّ سلمة: فقلت: وأنا یا رسول اللَّه؟ فقال:
«أنتِ من أزواج النّبیّ (ص)، وأنتِ إلی خیر».
والجمهور علی هذا، وقال ابن عبّاس وغیره: أهل البیت: أزواجه خاصّة، والجمهور علی ما تقدّم.
الثّعالبی، التّفسیر، 4/ 346
نزل فی علیّ، وفاطمة، والحسنین: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطَهِّرَکُم تطهیراً». وفی روایة القمّی: إنّما نزلت فی علیّ والسّبطین والأئمّة من ولده.
قال أحمد بن فارس اللّغویّ صاحب المجمل، فیه: التّطهیر: التّنزیه عن الإثم وعن کلّ قبیح، وأقول: فیه شاهد عدل علی عصمتهم.
إن قلت: الواحد المعرَّف بلام الجنس لا یعمّ، قلت: بل یعمّ فی النّفی لأنّه لو ثبت من الرِّجس فرد کانت الماهیّة فیه، فلم یصدق الإذهاب ولیست اللّام للعهد لعدم تقدّم ذکر الرِّجس.
قالوا: اللَّه یرید إذهاب الرّجس عن کلّ أحد. قلنا: نمنع أنّ الرّجس المستلزم إذهابه للعصمة یرید اللَّه إذهابه عن کلّ أحد.
قالوا: «یُریدُ» لفظ مستقبل فلا دلیل علی وقوعه، قلنا: دعا النّبیّ صلی الله علیه و آله لهم به، ولا
__________________________________________________
(1)- تفسیر ابن عطیّة المسمّی «المحرِّر الوجیز فی تفسیر کتاب العزیز»، ومؤلفِّ المحرِّر: عبدالحقّ بن غالب ابن تمام بن عبدالرؤوف بن عبداللَّه بن تمام بن عطیّة الغرناطیّ.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 883
یدعو إلّابأمر ربّه، فیکون مقبولًا فیقع، مع أنّ صیغة الإستقبال قد جاءت للماضی والحال:
«إنّما یُریدُ الشّیطانُ أن یوقعَ بینکُم العَداوة. یُریدُ اللَّهُ أن یُخفِّف عنکُم. یُریدونَ أن یُبدِّلوا کلامَ اللَّه».
قالوا: الإذهاب یستلزم الثّبوت أوّلًا ولیس من قولکم ذلک، قلنا: لا، لأنّ الإنسان یقول لغیره: أذهب اللَّه عنک کلّ مرض، ولم یکن حاصلًا له کلّ مرض.
قالوا: المراد النّساء، لأنّ مبدأ الآیة وختامها فیهنّ، قلنا: المیم الّذی هو علامة التّذکیر یخرجهنّ.
قالوا: فلتخرج فاطمة ولیس قولکم. قلنا: یدخل المؤنّث إذا جاء معه بخلاف قولکم فإنّکم خصّصتموها بالنّساء.
إن قالوا: خاطب موسی إمرأته بالمیم فی قوله: «لَعلِّی آتیکُم مِنْها بِقَبَسٍ»، قلنا: أقامها مقام الجمع مجازاً.
إن قالوا: فکذا هنا بل أولی، قلنا: لا ضرورة تحوج إلی المجاز هنا، وحدیث امّ سلمة أخرج النِّساء وسیأتی ذلک منّا، مع انعقاد الإجماع فی أنّ ترتیب القرآن لیس علی ما نزل.
وقال الإمام الطّبرسی: عادة الفصحاء الذّهاب من خطاب إلی آخر والعود إلیه، والقرآن مملوء منه: «حتّی إذا کنتُم فی الفُلْکِ وجرینَ بهم. وسقاهُم ربّهُم شَراباً طَهوراً، إنّ هذا کانَ لکُم جَزاءً». وقد أخرج صاحب جامع الأصول ما رواه مسلم فی صحیحه عن زید بن أرقم لمّا قیل له: من أهل بیته؟ نساؤه؟ قال: لا، إنّ المرأة تکون مع الرّجل الدّهر، ثمّ یطلّقها، فترجع إلی قومها، أهل بیته هنا أصله وعصبته الّذین حرموا الصّدقة بعده.
وأسند ابن حنبل إلی واثلة بن الأسقع أنّ النّبیّ صلی الله علیه و آله أجلس علیّاً علی یساره، وفاطمة علی یمینه، والحسنین بین یدیه، ثمّ التفع علیهم بثوبه وتلا هذه الآیة، ثمّ قال: «اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی، هؤلاء أحقّ». وفی الرّوایة قالت امّ سلمة: أنا معکم؟ قال: إنّکِ علی خیر.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 884
قالوا: عنی بالخیر نزول الآیة فیهنّ. قلنا: لو کنّ معنیّات بالآیة، لم یکن لقول امّ سلمة فائدة، وأیضاً فقد أسند ابن حنبل إلیها، أ نّها لمّا قالت ذلک، قال لها: قومی فتنحّی عن أهل بیتی، قالت: فتنحّیت، وأسند أیضاً إلیها أ نّه ألقی علیهم کساءً فدکیّاً، ثمّ وضع یده علیهم وقال: اللّهمّ هؤلاء آل محمّد فاجعل صلواتک وبرکاتک علی محمّد وآل محمّد إنّک حمید مجید، قالت: فرفعت الکساء لأدخل معهم، فجذبه من یدی، وقال: إنّکِ علی خیر. ورواه فی المصابیح عن عائشة، ورواه أحمد بن حنبل عن امّ سلمة بطریق آخر، ورواه البخاریّ ومسلم فی صحیحیهما بطریق آخر، فی الجزء الرّابع للبخاریّ عن حدّ کرّاسین.
وفی تفسیر الثّعلبیّ عن الصّادق علیه السلام معنی طه طهارة أهل البیت، ثمّ تلی آیة التّطهیر، وروی مثل ذلک فی تفسیر عن الخدریّ وعن أبی الحمراء، ورواه أیضاً الطّبرانیّ فی معجمه عن الخدریّ.
قال صاحب المستدرک: إنّه حدیث صحیح علی شرط مسلم، ولم یخرجه. قال التّرمذیّ: إنّه حدیث حسن صحیح علی شرط البخاریّ، ولم یخرجه. وذکر نحو ذلک أبو داوود فی مواضع من سننه، وذکره الحمیدیّ فی الجمع بین الصّحیحین فی الحدیث الرّابع والسِّتِّین من أفراد مسلم، وذکر مسلم أیضاً فی الجزء الرّابع فی ثالث کرّاس، أنّ النّبیّ لمّا خرج بالأربعة إلی المباهلة، قال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی.
وذکر الشّیخ المفید أنّ النّبیّ صلی الله علیه و آله وضع الکساء علیهم، ثمّ قال: هؤلاء أهل بیتی، فأنزل اللَّه آیة التّطهیر فیهم. وفی أخبار مسلم أ نّه قال لُامّ سلمة: إنّما نزلت فیَّ وفی أخی وابنیّ وتسعة من ولد الحسین لیس معنا فیها غیرنا.
وممّا یدلّ علی تخصیصهم ما أسنده الثّعلبیّ فی تفسیره إلی الخدریّ، أنّ النّبیّ قال:
نزلت آیة التّطهیر فیّ، وفی علیّ، والحسنین، وفاطمة، وأسند إلی مجمّع قال: دخلت علی امّی عائشة، فقلت: أرأیتِ خروجکِ یوم الجمل؟ قالت: کان قدراً من اللَّه، قلت: فعلیٌّ؟
قالت: أحبّ النّاس إلی رسول اللَّه، ولقد رأیت النّبیّ صلی الله علیه و آله جمعه وفاطمة والحسنین، وقال:
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 885
اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی وخاصّتی، فأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً، قلت: أنا من أهل بیتک؟ فقال: تنحّی، إنّکِ علی خیر، ونحوه فی زینب.
وممّا یدلّ علی خروج النّساء، قوله: «لن یفترقا حتّی یردا علیَّ الحوض». ولو کنّ مقصودات لم تخرج عائشة عن الإسلام، وحاربت المجمع علی إمامته علیه السلام، کما عرفت من صاحب المجمل، أنّ التّطهیر التّنزیه عن کلّ قبیح، وفی الفردوس: «قال النّبیّ صلی الله علیه و آله إنّا أهل بیت أذهب اللَّه عنّا الفواحش ما ظهر منها وما بطن». وبهذا یسقط قول من زعم أ نّه لا یلزم من إرادة ذلک وقوعه، وقد سلف، ولأنّ اللَّه مدحهم ولا یمدح بغیر الواقع، ولأنّ وصفهم بالطّهارة لیس عدمیّاً لأنّه نقیض الإتّصاف العدمیّ، فوصفهم بها ثبوتیّ.
وقال: انتهت دعوة إبراهیم إلیّ وإلی علیّ فی قوله: «أجْنِبْنی وَبَنیَّ أن نَعْبُدَ الأصْنام» وأنساب الجاهلیّة لیست بصحاح، لما فیها من السّفاح: أسند یزید بن هارون أنّ عمر ابن الخطّاب لمّا قیل له: إنّ علیّاً نذر عتق رقبة من ولد إسماعیل، فقال: واللَّه ما أصبحت أثق إلّاما کان من حسن وحسین وعلیّ وعبدالمطّلب، فإنّهم شجرة رسول اللَّه.
وروی الحدیث عن امّ سلمة الفقیه الشّافعیّ علیّ بن المغازلیّ فی کتاب المناقب، ورواه عن زادان، عن الحسن، عن عطاء بن یسار، ورواه ابن عبد ربّه فی کتاب العقد، وأسند نزولها فیهم صاحب کتاب الآیات المنتزعة، وقد وقفه المستنصر بمدرسته، وشرط أن لا یخرج من خزانته، وهو بخطّ ابن البوّاب وفیه سماع لعلیّ بن هلال الکاتب وخطّه لا یمکن أحد أن یزوّره علیه.
قال الحمیریّ:
طبتَ کهلًا وغلاماً ورضیعاً وجنینا
ولدی المیثاق طیباً یوم کان الخلق طینا
البیاضی، الصّراط المستقیم، 1/ 184- 187
وأخرج ابن مردویه والخطیب عن أبی سعید الخدریّ رضی الله عنه، قال: کان یوم امّ سلمة
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 886
امّ المؤمنین رضی اللَّه عنها، فنزل جبریل علیه السلام علی رسول اللَّه (ص) بهذه الآیة: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُم تطهیراً»، قال: فدعا رسول اللَّه (ص) بحسن، وحسین، وفاطمة، وعلیّ، فضمّهم إلیه ونشر علیهم الثّوب، والحجاب علی امّ سلمة مضروب، ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی، اللَّهمّ أذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً.
قالت امّ سلمة رضی اللَّه عنها: فأنا معهم یا نبیّ اللَّه؟ قال: أنتِ علی مکانکِ، وإنّکِ علی خیر.
السّیوطی، الدّرّ المنثور، 5/ 198/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 274- 275
وأخرج ابن جریر، وابن المنذر، وابن أبی حاتم، والطّبرانی، وابن مرودیه، عن امّ سلمة رضی اللَّه عنها، زوج النّبیّ (ص): أنّ رسول اللَّه (ص) کان ببیتها علی منامة له، علیه کساء خیبریّ، فجاءت فاطمة رضی اللَّه عنها ببرمة فیها خزیرة، فقال رسول اللَّه (ص):
ادعی زوجکِ وابنیکِ حسناً وحسیناً، فدعتهم، فبینما هم یأکلون، إذ نزلت علی رسول اللَّه (ص): «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرکُم تطهیراً»، فأخذ النّبیّ (ص) بفضلة إزاره، فغشّاهم إیّاها، ثمّ أخرج یده من الکساء وأومأ بها إلی السّماء، ثمّ قال:
اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی وخاصّتی، فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً. قالها ثلاث مرّات، قالت امّ سلمة رضی اللَّه عنها: فأدخلت رأسی فی السّتر، فقلت: یا رسول اللَّه! وأنا معکم؟ فقال: إنّکِ إلی خیر، مرّتین.
السّیوطی، الدّرّ المنثور، 5/ 198
وأخرج ابن مردویه عن امّ سلمة قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُم تطهیراً»، وفی البیت سبعة: جبرئیل، ومیکائیل علیهما السلام، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین رضی اللَّه عنهم، وأنا علی باب البیت، فقلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟ قال: إنّکِ إلی خیر، إنّکِ من أزواج النّبیّ (ص).
السّیوطی، الدّرّ المنثور، 5/ 198/ عنه: الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 273- 274
وأخرج التّرمذیّ وصحّحه، وابن جریر، وابن المنذر، والحاکم وصحّحه، وابن مردویه،
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 887
والبیهقی فی سننه من طرق عن امّ سلمة رضی اللَّه عنها، قالت: فی بیتی نزلت «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهلَ البَیْتِ»، وفی البیت، فاطمة، وعلیّ، والحسین، فجلّلهم (ص) والحسن، بکساءٍ کان علیه، ثمّ قال: هؤلاء أهل بیتی، فأذْهِب رسول اللَّه عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً.
السّیوطی، الدّرّ المنثور، 5/ 198/ عنه: الزّنجانی، الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 274
قال تعالی: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُم تطهیراً».
قال أبو سعید «1» الخدریّ رضی الله عنه: نزلت- یعنی هذه الآیة- فی خمسة: النّبیّ (ص)، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین رضی اللَّه عنهم. «2» أخرجه أحمد فی «المناقب»، والطّبرانی.
السّمهودی، جواهر العقدین،/ 193/ عنه: القندوزی، ینابیع المودّة، 1/ 322
وقد اختلف المفسِّرون فی المراد بقوله تعالی فی هذه الآیة: أهل البیت [...].
وقالت فرقة أخری منهم الکلبیّ: هم علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین خاصّة للأحادیث المتقدِّمة.
قال أبو بکر النّقّاش فی تفسیره: أجمع أکثر أهل التّفسیر أ نّها نزلت فی علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین.
السّمهودی، جواهر العقدین،/ 198
نقل الرّواة أ نّها نزلت «3» فی علیّ وفاطمة والحسن والحسین صلوات اللَّه علیهم. «4»
الکرکی، نفحات اللّاهوت،/ 84/ عنه: الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 724 رقم 223
أکثر المفسِّرین علی أ نّها «5» نزلت فی علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین، لتذکیر ضمیر
__________________________________________________
(1) [فی الینابیع مکانه: «أخرج أحمد فی المناقب وابن جریر والطّبرانی عن أبی سعید ...»]
(2) [إلی هنا حکاه فی الینابیع]
(3) [فی إثبات الهداة مکانه: «نزل ...»]
(4)- [أضاف فی إثبات الهداة: «وإنّه مختصّ بهم»]
(5) [البحار: «أنّ الآیة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 888
عنکم «1» وما بعده «1».
ابن حجر الهیتمی، الصّواعق المحرّقة،/ 85/ عنه: المجلسی، البحار، 35/ 231؛ القندوزی، ینابیع المودّة، 2/ 429
أخرج أحمد، عن أبی سعید الخدریّ «2» أنّها نزلت فی خمسة: النّبیّ (ص)، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین.
ابن حجر الهیتمی، الصّواعق المحرّقة،/ 85/ عنه القندوزی، ینابیع المودّة، 2/ 429
وأخرجه ابن جریر مرفوعاً بلفظ: أنزلت هذه الآیة فی خمسة: فیَّ، وفی علیّ، والحسن، والحسین، وفاطمة. وأخرجه «3» الطّبرانیّ أیضاً. «4»
ابن حجر الهیتمی، الصّواعق المحرقة،/ 85/ عنه: القندوزی، ینابیع المودّة، 2/ 429
وقال [محمّد بن العبّاس]: حدّثنا عبدالعزیز بن یحیی، عن محمّد بن زکریّا، عن جعفر ابن محمّد بن عمارة، قال: حدّثنی أبی، عن جعفر بن محمّد، عن أبیه [علیهما السلام]، قال: قال علیّ بن أبی طالب علیه السلام: إنّ اللَّه عزّ وجلّ فضّلنا أهل البیت، وکیف لا یکون کذلک واللَّه عزّ وجلّ یقول فی کتابه: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطْهِیراً». فقد طهّرنا اللَّه من الفواحش ما ظهر منها وما بطن؛ فنحن علی منهاج الحقّ.
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 450/ عنه: المجلسی، البحار، 25/ 213- 214؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 384
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی البحار، وفی الینابیع: «ویطهِّرکم»]
(2) [زاد فی الینابیع: «قال»]
(3) [زاد فی الینابیع: «مرفوعاً»]
(4)- روایت اول: مروی است به روایت احمد از ابوسعید خدری که این آیت در شأن هیچ کس نازل نشد؛ به جز پیغامبر صلی الله علیه و آله و علی و فاطمه و حسن و حسین رضی اللَّه عنهم.
جهرمی، ترجمه صواعق المحرقه،/ 258
و ابن‌جریر مرفوعاً به این لفظ روایت کرده است: نزلت هذه الآیة فی خمسة: فی النّبیّ صلی الله علیه و آله، وفاطمة، وفی علیّ، و حسن، و حسین. و طبرانی نیز روایت کرده.
جهرمی، ترجمه صواعق المحرقه،/ 258
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 889
وقال [محمّد بن العبّاس]: حدّثنا مظفّر بن یونس بن مبارک، عن عبدالأعلی بن حمّاد، عن مخوّل «1» بن إبراهیم، عن عبدالجبّار بن العبّاس، عن عمّار الدُّهنیّ، عن عمرة بنت أفعیّ، عن امّ سلمة قالت: نزلت هذه الآیة فی بیتی، وفی البیت سبعة: جبرائیل، ومیکائیل، ورسول اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین- صلوات اللَّه علیهم- «2» وقالت «2»: وکنت علی الباب، فقلت: یا رسول اللَّه! ألست من أهل البیت؟ قال: «3» إنّکِ إلی خیر «3»، إنّکِ من أزواج النّبیّ؛ وما قال: إنّکِ من أهل البیت.
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 450- 451/ عنه: المجلسی، البحار، 25/ 214؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 384- 385؛ مثله السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 313
نقل عن أحمد بن فارس فی مجمل اللّغة أ نّه قال: التّطهّر: التّنزیه عن الإثم وعن کلّ قبیح، ثمّ قال: فیه شاهد عدل علی عصمتهم.
الحرّ العاملی، إثبات الهداة، 1/ 719- 720 رقم 199
ورُوی عن «4» فاطمة الزّهراء علیها السلام قالت: دخل «5» علی أبی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی بعض الأیّام، فقال لی: یا فاطمة! إنِّی لأجد فی بدنی ضعفاً، فقالت له فاطمة: أعیذک باللَّه یا أبتی «6» من الضّعف، فقال: یا فاطمة! إئتینی بالکساء الیمانیّ وغطِّینی به. قالت فاطمة: فغطّیته به وصرت أنظر إلیه، وإذا وجهه یتلألأ کأ نّه البدر فی لیلة تمامه، قالت فاطمة: فما کانت إلّاساعة، وإذا بولدی الحسن قد أقبل وقال: السّلام علیکِ یا امّاه، فقلت «7»:
__________________________________________________
(1) [کنز الدّقائق: «محمّد»]
(2- 2) [فی البرهان: «قالت»، ولم یرد فی کنز الدّقائق]
(3- 3) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
(4) [المقرّم: «أنّ»]
(5)- [المقرّم: «دخلت»]
(6) [المقرّم: «أبة»]
(7) [المقرّم: «قلت»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 890
وعلیک السّلام یا قرّة عینی وثمرة فؤادی، فقال لی: یا امّاه! إنِّی أشمّ «1» رائحة طیِّبة کأنّها رائحة جدِّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقالت «2»: أنّ جدّک نائم تحت الکساء. فأقبل الحسن نحو الکساء، وقال: السّلام علیک یا رسول اللَّه، أتأذن لی أن أدخل تحت هذا «3» الکساء؟ فقال له «3»: قد أذنت لک، فدخل معه.
فما «4» کان إلّاساعة، وإذا بالحسین علیه السلام الشّهید قد أقبل وقال: السّلام علیکِ یا امّاه، إنِّی أشمّ عندکِ رائحة طیِّبة کأنّها رائحة جدِّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقالت «2»: نعم یا بنیّ، إنّ جدّک وأخاک تحت الکساء، فدنی الحسین علیه السلام «5» وقال: السّلام علیک یا جدّاه، السّلام علیک یا من اختاره اللَّه، أتأذن لی «6» أکون معک تحت هذا الکساء؟ فقال له: قد أذنت لک «7» یا حسین «7»، فدخل معه. «8» قالت فاطمة علیها السلام: فأقبل عند ذلک «8» أبو الحسن علیّ بن أبی طالب وقال: السّلام علیکِ یا بنتَ رسول اللَّه، فقلت «2»: وعلیک السّلام، فقال: کأنِّی «9» أشمّ رائحة أخی وابن عمِّی رسول اللَّه؟ فقلت: نعم «3»، ها هو مع ولدیک تحت الکساء، فأقبل «10» نحو الکساء «10» وقال: السّلام علیک یا رسول اللَّه، أتأذن لی أن أکون «11» معکم تحت هذا «3» الکساء؟ قال: نعم، قد أذنت لک، فدخل «12» علیّ علیه السلام تحت الکساء، ثمّ أتت
__________________________________________________
(1) [المقرّم: «أشمّ عندکِ»]
(2) [المقرّم: «قلت»]
(3) [لم یرد فی المقرّم]
(4) [المقرّم: «وما»]
(5) [زاد فی المقرّم: «منه»]
(6) [زاد فی المقرّم: «أن»]
(7- 7) [لم یرد فی المقرّم]
(8- 8) [المقرّم: «ثمّ أقبل»]
(9) [المقرّم: «إنّی»]
(10- 10) [المقرّم: «نحوه»]
(11)- [المقرّم: «أدخل»]
(12) (12*) [المقرّم: «معهم، فقلت: یا أبة! أتأذن لی أن أکون معکم تحت الکساء؟ قال: نعم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 891
فاطمة علیها السلام وقالت: السّلام علیک یا أبتاه، السّلام علیک یا رسول اللَّه، أتأذن لی أن أدخل معکم تحت الکساء؟ قال: نعم، أذنت لکِ (12*)، فدخلت فاطمة معهم.
فلمّا «1» اکتملوا تحت الکساء، قال اللَّه عزّ وجلّ: یا ملائکتی وسکّان سماواتی! إنّی ما خلقت سماء مبنیّة، ولا أرضاً مدحیّة، «2» ولا قمراً منیراً، ولا شمساً مضیئة، ولا فلکاً یدور، ولا بحراً یجری «2»، ولا فلکاً یسری إلّافی محبّة هؤلاء الخمسة الّذین هم تحت الکساء. «3» فقال أهل «3» بیت النّبوّة، ومعدن الرّسالة، وهم: فاطمة وأبوها وبعلها وبنوها. فقال «4» جبرئیل: «5» یا ربّ! أتأذن لی أن أهبط إلی الأرض لأکون معهم سادساً؟ فقال اللَّه عزّ وجلّ «5»: قد أذنت لک، فهبط الأمین جبرئیل وقال: السّلام علیک یا رسول اللَّه، العلیّ الأعلی یقرؤک السّلام ویخصّک بالتّحیّة والإکرام ویقول لک: وعزّتی وجلالی ما خلقت سماءاً مبنیّة، ولا أرضاً مدحیّة، ولا قمراً منیراً، ولا شمساً مضیئة، ولا بحراً یجری، «2» ولا فلکاً یدور «2»، ولا فلکاً یسری إلّالأجلکم، وقد أذن لی أن أدخل معکم تحت هذا الکساء، فهل تأذن لی أنتَ یا رسول اللَّه؟ فقال «4»: قد أذنت لک. فدخل جبرئیل معهم تحت الکساء وقال لهم: إنّ اللَّه عزّ وجلّ قد أوحی إلیکم، یقول: «إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُم تطهیراً»، فقال «6» علیّ بن أبی طالب: یا رسول اللَّه! أخبرنی ما لجلوسنا هذا تحت الکساء من الفضل عند اللَّه تعالی؟ فقال النّبیّ: والّذی بعثنی بالحقِّ نبیّاً، واصطفانی بالرِّسالة نجیّاً، ما ذُکر خبرنا هذا فی محفل من محافل أهل «7» الأرض فیه «8» جمع
__________________________________________________
(1) [المقرّم: «ولمّا»]
(2- 2) [لم یرد فی المقرّم]
(3- 3) [المقرّم: «فقال الأمین جبرئیل: یا ربّ! ومن تحت الکساء؟ قال سبحانه وتعالی: هم أهل»]
(4)- [المقرّم: «قال»]
(5- 5) [المقرّم: «أتأذن لی یا ربّ أن أکون معهم تحت الکساء؟ فإذا النّداء»]
(6) [زاد فی المقرّم: «أمیر المؤمنین»]
(7) [لم یرد فی المقرّم]
(8)- [المقرّم: «وفیه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 892
من شیعتنا ومحبّینا «1» ونزلت علیهم الرّحمة، وحفّت بهم الملائکة، واستغفرت لهم إلی أن یتفرّقوا. فقال علیّ علیه السلام: إذاً واللَّه فزنا وفازت شیعتنا وربّ الکعبة.
فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: والّذی بعثنی بالحقّ نبیّاً، واصطفانی بالرّسالة نجیّاً، ما ذکر خبرنا فی محفل من محافل أهل «2» الأرض وفیه جمع من شیعتنا، وفیهم مهموم «3» إلّاوفرج اللَّه همّه، ولا مغموم إلّاوکشف اللَّه غمّه، ولا طالب حاجة «3» إلّاوقضی اللَّه حاجته. فقال علیّ: إذاً واللَّه فزنا وسعدنا، وکذلک شیعتنا فازوا وسعدوا فی الدّنیا والآخرة.
الطّریحی، المنتخب، 2/ 259- 260/ عنه: المقرّم، وفاة الصّدّیقة الزّهراء علیها السلام،/ 45- 47
وقال شیخ الطّائفة فی التّبیان: [...] قال: وروی عن امّ سلمة أ نّها قالت: إنّ النّبیّ کان فی بیتی، فاستدعی علیّاً، وفاطمة، والحسن، والحسین، وجلّلهم بعباء خیبریّة، ثمّ قال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی، فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً، فأنزل اللَّه قوله:
«إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُم تطهیراً»، فقالت امّ سلمة:
قلت: یا رسول اللَّه! هل أنا من أهل بیتک؟ فقال: لا، ولکنّکِ إلی خیر.
المجلسی، البحار، 35/ 231
قال صاحب کتاب إحقاق الحقّ رحمه الله: ذکر سیّد المحدّثین جمال الملّة والدّین عطاء اللَّه الحسینیّ فی کتاب تحفة الأحبّاء نقلًا عن کتاب المصابیح فی بیان شأن النّزول لأبی العبّاس أحمد بن الحسن المفسِّر الضّریر الإسفراینیّ ما تضمّن أ نّه صلی الله علیه و آله لمّا أدخل علیّاً وفاطمة وسبطیه فی العباء، قال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی وأطهار عترتی وأطائب ارومتی «4» من
__________________________________________________
(1) [المقرّم: «محبّینا إلّا»]
(2) [لم یرد فی المقرّم]
(3- 3) [لم یرد فی المقرّم]
(4)- الارومة: أصل الشّجرة.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 893
لحمی ودمی، إلیک لا إلی النّار، أذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً؛ وکرّر هذا الدّعاء ثلاثاً، قالت امّ سلمة: قلت: یا رسول اللَّه! وأنا معهم؟ قال: إنّکِ إلی خیر وأنتِ من خیر أزواجی.
المجلسی، البحار، 35/ 232
أقول: وروی ابن بطریق فی المستدرک عن الحافظ أبی نعیم بإسناده عن أبی سعید والأعمش، عن عطیّة، عن أبی سعید قال: نزلت: «إنّما یُریدُ اللَّهُ» الآیة، فی خمسة:
رسول اللَّه، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام.
المجلسی، البحار، 35/ 232
وروی یحیی بن الحسن بن بطریق، عن الحافظ أبی نعیم، عن عامر بن سعد، عن أبیه قال: نزل علی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله الوحی، فدعا علیّاً، وفاطمة، وحسناً، وحسیناً، فقال: هؤلاء أهل بیتی. قال: وقال أبو نعیم: ورواه أحمد بن حنبل یرفعه إلی قتیبة مثله.
المجلسی، البحار، 35/ 227
وروی یحیی بن الحسن بن بطریق [...]، وبإسناده عن أبی عبداللَّه الجدلیّ، قال:
دخلت علی عائشة، فسألتها عن هذه الآیة، فقالت: ائت امّ سلمة، ثمّ أتیت، فأخبرتها بقول عائشة، فقالت: صدقت، فی بیتی نزلت هذه الآیة علی رسول اللَّه، فقال: من یدعو لی علیّاً، وفاطمة، وابنیهما؟ الحدیث.
المجلسی، البحار، 35/ 228
رأیت بخطّ الشّیخ الجلیل السّیّد هاشم، عن شیخه السّیّد ماجد البحرانیّ، عن الحسن‌ابن زین الدّین الشّهید الثّانیّ، عن شیخه المقدّس الأردبیلیّ، عن شیخه علیّ بن عبدالعالی الکرکیّ، عن الشّیخ علیّ بن هلال الجزائریّ.
عن الشّیخ أحمد بن فهد الحلِّیّ، عن الشّیخ علیّ بن الخازن الحائریّ، عن الشّیخ ضیاء الدّین علیّ بن الشّهید الأوّل، عن أبیه، عن فخر المحقّقین، عن شیخه العلّامة الحلِّیّ، عن شیخه المحقِّق، عن شیخه ابن نما الحلِّیّ، عن شیخه محمّد بن إدریس الحلِّیّ، عن ابن حمزة الطّوسیّ صاحب «ثاقب المناقب»، عن الشّیخ الجلیل محمّد بن شهرآشوب، عن الطّبرسیّ صاحب «الاحتجاج»، عن شیخه الجلیل الحسن بن محمّد بن الحسن الطّوسیّ، عن أبیه
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 894
شیخ الطّائفة، عن شیخه المفید، عن شیخه ابن قولویه القمی، عن شیخه الکلینیّ، عن علیّ بن إبراهیم، [عن أبیه إبراهیم] بن هاشم، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر البزنطیّ، عن قاسم بن یحیی الجلاء الکوفیّ، عن أبی بصیر، عن أبّان بن تغلب البکریّ، عن جابر ابن یزید الجعفیّ؛
عن جابر بن عبداللَّه الأنصاریّ، عن فاطمة الزّهراء علیها السلام بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم:
قال: سمعت فاطمة أ نّها قالت:
دخل علیَّ أبی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فی بعض الأیّام، فقال: السّلام علیکِ یا فاطمة، فقلت: وعلیک السّلام، قال: إنّی أجد فی بدنی ضعفاً؛
فقلت له: أعیذک باللَّه یا أبتاه من الضّعف،
فقال: یا فاطمة، إیتینی بالکساء الیمانی فغطّینی به، فأتیته بالکساء الیمانیّ، فغطّیته به وصرت أنظر إلیه، وإذا وجهه یتلألأ کأ نّه البدر فی لیلة تمامه وکماله.
فما کانت إلّاساعة، وإذا بولدی الحسن علیه السلام قد أقبل وقال:
السّلام علیکِ یا امّاه، فقلت: وعلیک السّلام یا قرّة عینی وثمرة فؤادی؛
فقال لی: یا امّاه، إنّی أشمّ عندکِ رائحة طیِّبة، کأنّها رائحة جدِّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم.
فقلت: نعم، إنّ جدّک تحت الکساء، فأقبل الحسن نحو الکساء وقال:
السّلام علیک یا جدّاه یا رسول اللَّه، أتأذن لی أن أدخل معک تحت الکساء؟
قال صلی الله علیه و آله و سلم: وعلیک السّلام یا ولدی ویا صاحب حوضی، قد أذنت لک؛
فدخل معه تحت الکساء، فما کانت إلّاساعة، وإذا بولدی الحسین علیه السلام قد أقبل، وقال: السّلام علیکِ یا امّاه، فقلت: وعلیک السّلام یا ولدی وقرّة عینی وثمرة فؤادی، فقال لی: یا امّاه، إنّی أشمّ عندکِ رائحة طیّبة کأ نّها رائحة جدّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فقلت: نعم یا بنیّ، إنّ جدّک وأخاک تحت الکساء؛
فدنی الحسین نحو الکساء، وقال: السّلام علیک یا جدّاه، السّلام علیک یا من اختاره
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 895
اللَّه، أتأذن لی أن أکون معکما تحت الکساء؟ فقال صلی الله علیه و آله و سلم: وعلیک السّلام یا ولدی، وشافع امّتی، قد أذنت لک، فدخل معهما تحت الکساء.
فأقبل عند ذلک أبو الحسن علیّ بن أبی طالب علیه السلام وقال: السّلام علیکِ یا بنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، فقلت: وعلیک السّلام یا أبا الحسن ویا أمیر المؤمنین، فقال:
یا فاطمة، إنِّی أشمّ عندکِ رائحة طیِّبة کأنّها رائحة أخی وابن عمِّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم.
فقلت: نعم، ها هو مع ولدیک تحت الکساء. فأقبل علیّ علیه السلام نحو الکساء، وقال:
السّلام علیک یا رسول اللَّه، أتأذن لی أن أکون معکم تحت الکساء؟
قال له: وعلیک السّلام یا أخی ویا وصیّی وخلیفتی، وصاحب لوائی، قد أذنت لک، فدخل علیّ علیه السلام تحت الکساء، ثمّ أتیت نحو الکساء، وقلت:
السّلام علیک یا أبتاه یا رسول اللَّه، أتأذن لی أن أکون معکم تحت الکساء؟
قال: وعلیک السّلام یا بنتی ویا بضعتی، قد أذنت لکِ، فدخلت تحت الکساء.
فلمّا اکتملنا، جمعنا تحت الکساء، أخذ أبی رسول اللَّه بطرفی الکساء، وأومأ بیده الیمنی إلی السّماء، وقال:
اللَّهمّ إنّ هؤلاء أهل بیتی، وخاصّتی وحامّتی، لحمهم لحمی، ودمهم دمی، یؤلمنی ما یؤلمهم، ویحزننی ما یحزنهم، أنا حرب لِمَن حاربهم، وسِلْمٌ لِمَن سالمهم، وعدوٌّ لِمَن عاداهم، ومحبٌّ لِمَن أحبّهم، إنّهم منِّی وأنا منهم، فاجعل صلواتک وبرکاتک ورحمتک وغفرانک ورضوانک علیَّ وعلیهم وأذهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً.
فقال اللَّه عزّ وجلّ: یا ملائکتی، ویا سکّان سماواتی، إنِّی ما خلقت سماءً مبنیّة، ولا أرضاً مدحیّة، ولا قمراً منیراً، ولا شمساً مضیئة، ولا فَلَکاً یدور، ولا بحراً یجری، ولا فُلْکاً تسری، إلّافی محبّة هؤلاء الخمسة الّذین هم تحت الکساء.
فقال الأمین جبرائیل: یا ربّ، ومن تحت الکساء؟
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 896
فقال عزّ وجلّ: هم أهل بیت النّبوّة ومعدن الرّسالة، وهم فاطمة وأبوها وبعلها وبنوها.
فقال جبرائیل: یاربّ، أتأذن لی أن أهبط إلی الأرض لأکون معهم سادساً؟
فقال اللَّه: نعم، قد أذنت لک.
فهبط الأمین جبرائیل وقال: السّلام علیک یا رسول اللَّه، العلیّ الأعلی یقرؤک السّلام ویخصّک بالتّحیّة والإکرام، ویقول لک: وعزّتی وجلالی إنِّی ما خلقت سماء مبنیّة، ولا أرضاً مدحیّة، ولا قمراً منیراً، ولا شمساً مضیئة، ولا فَلَکاً یدور، ولا بحراً یجری، ولا فُلْکاً تسری، إلّالأجلکم ومحبّتکم،
وقد أذن لی أن أدخل معکم، فهل تأذن لی یا رسول اللَّه؟
فقال رسول اللَّه: وعلیک السّلام یا أمین وحی اللَّه، نعم، قد أذنت لک.
فدخل جبرائیل معنا تحت الکساء، فقال لأبی:
إنّ اللَّه عزّ وجلّ قد أوحی إلیکم یقول:
«إنّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».
فقال علیّ لأبی: یا رسول اللَّه، أخبرنی ما لجلوسنا هذا تحت الکساء من الفصل عند اللَّه؟
فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم: والّذی بعثنی بالحقّ نبیّاً، واصطفانی بالرّسالة نجیّاً، ما ذُکر خبرنا هذا فی محفل من محافل أهل الأرض وفیه جمع من شیعتنا ومحبّینا، إلّاونزلت علیهم الرّحمة، وحفّت بهم الملائکة، واستغفرت لهم إلی أن یتفرّقوا.
فقال علیّ: إذاً واللَّه فُزنا، وفاز شیعتنا وربّ الکعبة.
فقال أبی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: یا علیّ، والّذی بعثنی بالحقّ نبیّاً، واصطفانی بالرّسالة نجیّاً، ما ذُکر خبرنا هذا فی محفل من محافل أهل الأرض وفیه جمع من شیعتنا ومحبّینا،
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 897
وفیهم مهموم إلّاوفرّج اللَّه همّه، ولا مغموم إلّاوکشف اللَّه غمّه، ولا طالب حاجة إلّا وقضی اللَّه حاجته؛
فقال علیّ: إذاً واللَّه فُزنا وسُعدنا، وکذلک شیعتنا فازوا وسعدوا فی الدّنیا والآخرة بربِّ الکعبة.
البحرانی، العوالم، 11- 2/ 930- 934
وأخرج الطّبرانی وابن جریر وابن المنذر عن امّ سلمة (رضی اللَّه عنها) قالت: فی بیتی نزلت: «إنّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»، فجاءت فاطمة ببرمة فیها ثرید، فقال صلی الله علیه و آله و سلم لها: ادعی زوجکِ وحسناً وحسیناً، فدعتهم، فبینا هم یأکلون، إذ نزلت هذه الآیة، فغشّاهم بکساء خیبریّ کان علیه، فقال: اللَّهمّ هؤلاء أهل بیتی وحامّتی، فأذهِب عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیراً- ثلاث مرّات-.
أیضاً أخرج هذا الحدیث الحاکم عن سعید بن أبی وقّاص.
القندوزی، ینابیع المودّة، 1/ 321
وفی روایة عن زینب: إنّ النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم لمّا رأی الرّحمة هابطة من السّماء، قال: من یدعو لی علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً؟ قالت زینب: أنا یا رسول اللَّه، فدعتهم، فجعلهم فی کسائه، فنزل جبرئیل بهذه الآیة ودخل معهم فی الکساء.
وفی روایة الحافظ جمال الدّین الزّرندیّ، عن الحافظ ابن مردویه، عن امّ سلمة قالت:
کان جبرئیل فی الکساء معهم.
کما قال الحسین رضی الله عنه:
نحن وجبریل غدا سادسنا ولنا الکعبة ثمّ الحرمین «1»
«1»
القندوزی، ینابیع المودّة، 1/ 322
__________________________________________________
(1)- معاویه گفت: «ای ابواسحاق! تو را چه باز داشت که در طلب خون امام مظلوم مرا اعانت نکردی؟»
سعد گفت: «ای معاویه! تو همی خواستی که من با تو متفق شوم و با علی‌بن ابیطالب علیهما السلام قتال دهم.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 898
وفی روایة لهما [الفخر الرّازی والزّمخشریّ]: أنّ رسول اللَّه (ص) کان فی بیتها [أمّ سلمة]، إذ جاءت فاطمة ببرمة فیها خزیرة بخاء معجمة مفتوحة فزای مکسورة فتحتیّة ساکنة فراء، وهو ما یتّخذ من الدّقیق علی هیئة العصیدة، ولکن أرق منها، فوضعتها بین یدیه، فقال: أین ابن عمّکِ وابناکِ؟ فقالت: فی البیت، فقال: ادعیهم، فجاءت إلی علیّ وقالت:
__________________________________________________
- حال آن که از رسول‌خدای شنیدم که اورا فرمود: «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی»؛ یعنی: ای علی! تو وصی منی و خلیفه منی، چنان که هارون، موسی را بود.»
معاویه گفت: «تو خود از رسول خدای این سخن شنیدی؟»
گفت: «هر دو گوشم کر باد اگر نشنیده باشم.»
معاویه گفت: «اگر من این شنیدم، هرگز با او قتال ندادم.»
سعد گفت: «من با این همه پای در دامن پیچیدم و از حرب مسلمین تقاعد ورزیدم تا امر بر من روشن گردد.»
معاویه گفت: «این کار بیرون حکم خداوند کردی. چه، خدای می‌فرماید: «وَإنْ طائِفَتانِ مِنَ المُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإنْ بَغَتْ إحْداهُما عَلی الاخْری فَقاتِلُوا الّتی تَبْغی حَتّی تَفی‌ءَ إلی أمْرِ اللَّهِ».»
سعد وقاص گفت: دویم آن که در یوم خیبر، گاهی که‌عمر بن الخطاب و اصحاب او از حربگاه به هزیمت باز شتافتند.
قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «لأعطینّ الرّایة غداً إنساناً یحبّ اللَّه ورسوله ویحبّه اللَّه ورسوله.»
فرمود: «فردا عَلَم را به دست کسی می‌دهم که دوست دارد او خدا و رسول را و خدا و رسولش دوست دارند اورا.» و روز دیگر رمد آن حضرت را زایل ساخت و رایت جنگ را بدو داد تا برفت و فتح خیبر فرمود. سیم آن که در سفر تبوک اورا به خلیفتی خود در مدینة باز گذاشت. علی علیه السلام عرض کرد: یا رسول اللَّه! مرا با کودکان و زنان به‌جا می‌گذاری.
فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «أما ترضی أن تکون منِّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأ نّه لا نبیّ بعدی.»
فرمود: «رضا نمی‌دهی که در نزد من چنان باشی که هارون، موسی را؟» یعنی، وصی من و خلیفه من تو باشی، الا آن که بعد از من پیغمبری نیست.
چهارم آن که رسول خدا به حکم خداوند ابواب مسجد را به جمله مسدود داشت، مگر باب علی را که گشاده گذاشت. پنجم چون این آیت مبارک بیامد: «إنّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.»
این وقت رسول خدا علی و فاطمه و حسن و حسین را بخواند.
فقال: «اللَّهمّ هؤلاء أهلی فأذْهِب عنهم الرِّجس وطهِّرهم تطهیراً.»
عرض کرد: «پروردگارا! اهل من ایشانند. تو پاکیزه و مطهر بدار ایشان را از رجس.»
همانا این حدیث راابن ابی‌الحدید در «شرح نهج البلاغه» و فاضل مجلسی در جلد فتن و کتاب روضه می‌نگارند، هر یک به تباینی اندک.
سپهر، ناسخ التواریخ امام حسن مجتبی علیه السلام، 1/ 337- 339
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 899
أجب رسول اللَّه (ص) أنت وابناک، فجاء علیّ وحسن وحسین، فدخلوا علیه، فجعلوا یأکلون من تلک الخزیرة تحت الکساء، فأنزل اللَّه عزّ وجلّ هذه الآیة: «إنّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»، وفی روایة أ نّه (ص) أدرج معهم جبرئیل ومیکائیل، وفی روایة أنّ ذلک الفعل کان فی بیت فاطمة، وقد أشار المحبّ الطّبرانی إلی أنّ هذا الفعل تکرّر منه (ص).
الشّبلنجی، نور الأبصار،/ 225- 226
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 900

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة فاطر

«وَما یَسْتَوِی ا لْأعْمی وَا لْبَصِیرُ* وَلَا الظُّلُماتِ وَلَا النُّورُ* وَلَا الظِّلُّ وَلَا ا لْحَرُورُ* وَما یَسْتَوِی ا لْأحْیاءُ وَلَا ا لْأمْواتُ إنّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشاءُ وَما أنتَ بِمُسْمِعٍ مَن فی ا لْقُبُورِ» [19- 22/ فاطر/ 35].
أخبرنا عقیل بن الحسین، أخبرنا علیّ بن الحسین، حدّثنا محمّد بن عبیداللَّه، حدّثنا عبدالملک بن علیّ أبو عمر، حدّثنا أبو مسلم الکشّیّ، حدّثنا یحیی بن عبداللَّه بن بکیر، عن مالک، عن ابن شهاب الزّهریّ، عن أبی صالح:
عن ابن عبّاس فی قول اللَّه تعالی: «وما یَسْتَوی الأعْمی» قال: أبو جهل بن هشام «والبَصیر» قال: علیّ بن أبی طالب، ثمّ قال: «ولا الظُّلمات» یعنی أبو جهل المظلم قلبه بالشّرک «ولا النُّور» یعنی قلب علیّ المملوء من النّور، ثمّ قال: «ولا الظِّلُّ» یعنی بذلک مستقر علیّ [فی] الجنّة «ولا الحَرُور» یعنی [به] مستقر أبی جهل [فی] جهنّم، ثمّ جمعهم، فقال: «وما یَسْتَوی الأحْیاءُ» علیّ، وحمزة، وجعفر، وحسن، وحسین، وفاطمة، وخدیجة «ولا الأمْوَات» کفّار مکّة.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 154 رقم 781
من طریق العامّة رُوی عن أنس بن مالک، عن أبی «1» شهاب، عن أبی صالح، عن ابن عبّاس قال: قوله عزّ وجلّ: «وَما یَسْتَوِی الأعْمی والبَصِیر»، قال: الأعمی أبو جهل، والبصیر أمیر المؤمنین «ولا الظُّلماتِ ولا النُّور»، فالظّلمات أبوجهل، والنّور أمیر المؤمنین «ولا الظِّلُّ وَلا الحَرُور»، الظِّلُّ ظلُّ أمیر المؤمنین علیه السلام فی الجنّة، والحرور یعنی جهنّم لأبی جهل. ثمّ جمعهم جمیعاً، فقال: «وما یَسْتوی الأحْیاءُ ولا الأموات»، فالأحیاء «2» علیّ، وحمزة، وجعفر، والحسن، والحسین، وفاطمة، وخدیجة علیهم السلام، والأموات کفّار مکّة.
__________________________________________________
(1) [کنز الدّقائق: «ابن»]
(2) [کنز الدّقائق: «والأحیاء»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 901
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 469- 470/ عنه: المجلسی، البحار، 24/ 372- 373؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 556
«ثُمّ أوْرَثْنا ا لْکِتابَ ا لّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ، وَمِنْهُم مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ ا لْفَضْلُ ا لْکَبِیرُ» [32/ فاطر/ 35].
[قال: حدّثنا. أ، ب] فرات [قال: حدّثنا الحسین بن الحکم. ر] معنعناً:
عن غالب بن عثمان النّهدیّ [عن أبی إسحاق السّبیعی] قال: خرجت حاجّاً، فمررت بأبی جعفر علیه السلام، فسألته عن هذه الآیة: «ثمّ أوْرَثْنا الکِتاب» إلی آخره، قال: فقال لی محمّد بن علیّ: ما یقول فیها قومک یا أبا إسحاق؟- یعنی أهل الکوفة-. قلت: یزعمون أ نّها نزلت فیهم. قال: فقال لی محمّد بن علیّ: فما یحزنهم إذا کانوا فی الجنّة؟ قال: قلت:
جعلت فداک فما الّذی تقول أنت فیها؟ قال: یا أبا إسحاق! هذه واللَّه لنا خاصّة، أمّا [قوله: ر] «سَابِقٌ بِالْخَیْرات» فعلیّ بن أبی طالب والحسن والحسین [علیهم السلام. أ، ر. والرّضوان.
ر] والشّهید منّا أهل البیت، والظّالم لنفسه الّذی فیه ما فی النّاس وهو مغفور له، وأمّا المقتصد فصائم نهاره وقائم لیله. ثمّ قال: یا أبا إسحاق! بنا یقیل اللَّه عثرتکم وبنا یغفر اللَّه ذنوبکم وبنا یقضی اللَّه دیونکم وبنایفک اللَّه وثاق الذّلّ من أعناقکم وبنا یختم و [بنا.
ب] یفتح لابکم، ونحن کهفکم کأصحاب الکهف، ونحن سفینتکم کسفینة نوح، ونحن باب حطّتکم کباب حطّة بنی إسرائیل.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 348 رقم 474
أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن ابن مسکان، عن میسر «1»، عن سورة بن کلیب، عن أبی جعفر علیه السلام أنّ «2» قال فی هذه الآیة: «ثمّ أوْرَثْنا الکِتَاب الّذینَ اصْطَفَیْنا مِن عِبادِنا» الآیة، قال: السّابق بالخیرات الإمام فهی فی ولد علیّ وفاطمة علیهما السلام.
__________________________________________________
(1) [البرهان: «میسرة»]
(2)- [لم یرد فی نور الثّقلین، وفی البرهان: «أ نّه»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 902
الصّفّار، بصائر الدّرجات،/ 65/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 363؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 362
وعن زیاد بن المنذر، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: أمّا «1» الظّالم لنفسه منّا فمَن «2» عمل عملًا «3» صالحاً وآخر سیِّئاً، وأمّا المقتصد فهو المتعبِّد المجتهد، وأمّا السّابق بالخیرات فعلیّ والحسن والحسین علیهما السلام، ومن قتل من آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم شهیداً.
الطّبرسی، مجمع البیان، 8/ 409/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی،/ 239- 240؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 365؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 365؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 569- 570؛ مثله ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 130؛ المجلسی، البحار «4»، 23/ 223
فصل فیما نذکره من الجزء الثّامن المذکور أیضاً من الوجهة الثّانیة من القائمة السّابعة من الکرّاس الخامس من کتاب محمّد بن العبّاس بن مروان فی تفسیر قوله «ثمّ أوْرَثْنا الکِتابَ الّذِینَ اصْطَفَیْنا مِن عِبادِنا»، حدّثنا «5» علیّ بن عبداللَّه بن أسد، حدّثنا إبراهیم بن محمّد، حدّثنا عثمان بن سعید، حدّثنا إسحاق بن یزید «6» الفرّاء، عن غالب الهمدانیّ، عن أبی إسحاق السّبیعیّ، قال: خرجت حاجّاً، فلقیت محمّد بن علیّ، فسألته عن هذه الآیة:
«ثمّ أوْرَثْنا الکِتابَ الّذینَ اصْطَفَیْنا مِن عِبادِنا فمنهُم ظالمٌ لِنَفْسِهِ ومِنْهُم مُقْتَصِد ومِنْهُم سابِقٌ بالخَیْراتِ بإذنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الفَضْلُ الکَبیر»، فقال علیه السلام: ما یقول فیها قومک، یا أبا إسحاق- یعنی أهل الکوفة-؟ قال: قلت: یقولون: إنّها لهم، قال: فما یخوِّفهم إذا کانوا من أهل
__________________________________________________
(1) [فی الصّافی مکانه: «وفی مجمع البیان عن الباقر علیه السلام، أمّا ...»]
(2)- [البرهان: «من»]
(3) [لم یرد فی البرهان ونور الثّقلین وکنز الدّقائق]
(4)- [حکاه فی البحار عن المناقب]
(5) [فی البحار مکانه: «من تفسیر محمّد بن العبّاس بن مروان، قال: حدّثنا ...»، وفی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: « (فی شرح الآیات الباهرة) محمّد بن العبّاس رحمه الله، قال: حدّثنا ...»]
(6) [کنز الدّقائق: «برید»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 903
الجنّة؟ قلت: فما تقول أنت جعلت فداک؟ فقال «1»: هی لنا خاصّة یا أبا إسحاق، أمّا «2» السّابق فی الخیرات فعلیّ بن أبی طالب «2» والحسن، والحسین، «3» والشّهید منّا «3» المقتصد، فصائم بالنّهار وقائم باللّیل، وأمّا «4» الظّالم لنفسه ففیه ما «5» فی النّاس «5» وهو «6» مغفور له یا أبا إسحاق، بنا یفکّ اللَّه «7» عیوبکم وبنا یحمل «7» اللَّه رباق «8» الذّلّ من أعناقکم، وبنا یغفر اللَّه ذنوبکم، وبنا یفتح اللَّه «4»، وبنا یختم «9» ونحن کهفکم کأصحاب «10» الکهف، ونحن سفینتکم کسفینة نوح، ونحن باب حطّاتکم «11» کباب حطّة بنی إسرائیل.
ابن طاووس، سعد السّعود،/ 107- 108/ عنه: شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 470- 471؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 3/ 364؛ المجلسی، البحار، 23/ 218؛ مثله المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 10/ 570- 571
وفی سعد السّعود عنه [الباقر] علیه السلام هی لنا خاصّة، أمّا السّابق بالخیرات فعلیّ بن أبی طالب والحسن والحسین علیهم السلام والشّهید منّا، وأمّا المقتصد فصائم بالنّهار وقائم باللّیل، وأمّا الظّالم لنفسه ففیه ما فی النّاس وهو مغفور له ذلک هو الفضل الکبیر، إشارة إلی التّوریث أو الاصطفاء أو السّبق.
الفیض الکاشانی، الصّافی، 4/ 239- 240
__________________________________________________
(1) [فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «قال»]
(2- 2) [فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «السّابقون بالخیرات فعلیّ»، وفی البحار: «السّابق بالخیرات فعلیّ بن أبی طالب»]
(3- 3) [فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «والإمام منّا و»، وفی البحار: «والشّهید منّا أهل البیت وأمّا»]
(4) [لم یرد فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق]
(5- 5) [البحار: «جاء من التّائبین»]
(6)- [البرهان: «فهو»]
(7- 7) [فی تأویل الآیات والبرهان: «رقابکم ویحلّ»، وفی البحار: «عیوبکم وبنا یحلّ»، وفی کنز الدّقائق: «رقابکم وبنا یحلّ»]
(8)- [فی تأویل الآیات وکنز الدّقائق: «وثاق»]
(9) [زاد فی البحار: «لا بکم»]
(10)- [فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «ککهف أصحاب»]
(11) [فی تأویل الآیات والبرهان والبحار وکنز الدّقائق: «حطّتکم»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 904

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة یس‌

«إذْ أرْسَلْنا إلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذّبُوهُما فَعَزّرْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إنّا إلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ» [14/ یس/ 36].
قال: حدّثنا فرات بن إبراهیم الکوفیّ معنعناً:
عن أبی یعقوب العبدی قال: دخلتُ علی زید بن علیّ بن الحسین علیهم السلام وعنده أصحابه، فلمّا نظر إلیَّ قال: یا أبا [ر، أ: ابن] یعقوب، مَنْ زعم منکم [ان. أ، ب] منّا أئمّة مفروضة طاعتهم فهم الغالون. قال: قلت: إنّا للَّه‌وإنّا إلیه راجعون، من قد مات من شیعتکم علی هذا الرّأی من أهل القرآن وأهل الخیر وأهل الورع إنّا برآء منهم. قال: لا تبرأ منهم.
قال: قلت: عافاک اللَّه، ما الّذی یحمینا علی أمرنا فی علیّ والحسن والحسین [علیهم السلام. ر] عندک منه برهان؟ قال: نعم، أما تقرأ یس؟ قلت: بلی. ثمّ قرأ زید: «واضْرِبْ لَهُم مَثَلًا أصْحاب القریةِ إذ جاءها المُرسَلون»، فمثل الثّلاثة الّذین ذکرهم اللَّه فی [القرآن فی. أ، ب] هذه الامّة [ر، أ: الآیة] مثل علیّ والحسن والحسین [علیهم السلام. ر] وهذا الرّابع الّذی یظهر مثل الّذی جاء من أقصی المدینة یسعی. قال: قلت: فإنِّی أرجو أن تکون أنت هو، قال: ما شاء اللَّه [أ: ما واللَّه].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 353- 354 رقم 479
محمّد بن سلیمان، قال: حدّثنا عثمان بن محمّد الألثغ، قال: حدّثنا جعفر بن مسلم، قال: حدّثنی یحیی بن حسن القزّاز، قال: حدّثنا حمّاد بن یعلی، عن نوح بن درّاج، عن عبداللَّه بن یعقوب ومحمّد بن موسی:
عن أبی حجیّة الکندی قال: قلت لزید بن علیّ علیه السلام: کان علیّ بن أبی طالب إماماً؟
قال: نعم، قال: [قلت]: مفترَض طاعته؟ قال: نعم. قال: وقلت ذلک فی کتاب اللَّه؟
قال: نعم. قال: قلت: فأین هو؟ قال: قول اللَّه «واضْرِبْ لَهُم مَثَلًا أصحاب القریةِ إذ جاءها المُرْسَلون» إلی قوله: «وما لی لا أعبدُ الّذی فَطَرنی وإلیهِ تُرْجَعُون»، قال: کان منهم علیّ وحسن وحسین والّذی جاء من أقصی المدینة یسعی هو القائم.
محمّد بن سلیمان، المناقب،/ 147 رقم 82
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 905
عبداللَّه بن أبی یعقوب، قال: قلت لزید بن علیّ بن الحسین: إنّ النّاس قد اختلفوا فی أمرکم، فأخبرنی بذلک بشی‌ء أعلمه من کتاب اللَّه عزّ وجلّ.
قال: أما تقرأ من سورة یاسین [قوله تعالی]: «إذْ أرْسَلْنا إلیهِم اثْنَیْنِ فَکذّبوهُما فَعزّزنا بثالثٍ».
قلت: نعم.
قال: مَثَلهم فی هذه الامّة مَثَل علیّ والحسن والحسین علیهم السلام، والرّابع بعدهم الرّجل الّذی جاء من أقصی المدینة یسعی، قال: یا قوم اتّبعوا المرسلین، وهو المنتظر من آل محمّد، یدعو إلی ما دعوا إلیه.
قلت: فأنت هو؟
قال: لو کنت أنا هو، فإنِّی إذن السّعید.
القاضی النّعمان، شرح الأخبار، 2/ 496 رقم 882
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 906

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة الصّافّات‌

«فَنَظَرَ نَظْرَةً فی النُّجُومِ* فَقالَ إنِّی سَقِیمٌ» [88- 89/ الصّافّات/ 37].
علیّ بن محمّد رفعه، عن أبی عبداللَّه علیه السلام فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «فَنَظَرَ نَظْرَةً فی النُّجُومِ* فَقالَ إنِّی سَقِیمٌ» قال: حسب فرأی ما یحلّ بالحسین علیه السلام، فقال: إنِّی سقیم لما یحلّ بالحسین علیه السلام. «1»
الکلینی، الأصول من الکافی، 1/ 465 رقم 5/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 4/ 25؛ المجلسی، البحار، 44/ 220؛ البحرانی، العوالم، 17/ 98؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 406
ابن بابویه، عن أبیه، قال: حدّثنا محمّد بن أحمد، عن أبی إسحاق إبراهیم بن هاشم، عن صالح بن سعید، عن رجل من أصحابنا، عن أبی عبداللَّه علیه السلام قلت: قوله إنِّی سقیم، قال: ما کان إبراهیم سقیماً وما کذب وإنّما عنی سقیماً فی دینه مرتاداً، وقال: وروی عنی أنّه سقیم بما یُفعَل بالحسین علیه السلام.
السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 4/ 25 رقم 5
__________________________________________________
(1)- امام صادق علیه السلام راجع به قول خدای عز وجل: (ابراهیم نگاهی به ستارگان کرد و گفت: من بیمارم، 88- 89 سوره 37) فرمود: ابراهیم حساب کرد و آن‌چه به حسین علیه السلام وارد می‌شود (از اوضاع کواکب) فهمید، سپس گفت: من بیمارم، از آن‌چه به حسین علیه السلام وارد می‌شود.
مصطفوی، ترجمه اصول کافی، 2/ 366
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 907

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة ص‌

«قَالَ یا إبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أسْتَکْبَرْتَ أمْ کُنْتَ مِنَ ا لْعَالِینَ» [38/ ص/ 75].
حدّثنا عبداللَّه بن محمّد بن ظبیان، عن أبی سعید «1» الخدریّ، قال: کنّا جلوساً مع «2» رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، إذ أقبل إلیه رجل، فقال: یا رسول اللَّه! أخبرنی عن قوله «3» عزّ وجلّ لإبلیس: «اسْتَکْبَرْتَ أمْ کُنْتَ مِنَ العالِیْنَ»، «4» فمن هو یا رسول اللَّه الّذی هو «4» أعلی من الملائکة «5»؟ فقال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: أنا، وعلیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین، کنّا فی سرادق العرش، نسبِّح اللَّه وتسبِّح «6» الملائکة بتسبیحنا قبل أن یخلق «7» اللَّه عزّ وجلّ آدم بألفی عام. فلمّا خلق اللَّه عزّ وجلّ آدم، أمر الملائکة أن یسجدوا له، و «8» لم یأمرنا بالسّجود، فسجد «9» الملائکة کلّهم إلّاإبلیس فإنّه أبی «10» (و) لم یسجد، «10» فقال «8» اللَّه تبارک وتعالی: «11»
__________________________________________________
(1) [فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق مکانه: «ما رواه أبو جعفر محمّد بن بابویه- رحمه الله- عن عبداللَّه بن محمّد بن عبدالوهّاب، عن أبی الحسن محمّد بن أحمد القواریریّ، عن أبی الحسین محمّد بن عمّار، عن إسماعیل بن ثویة، عن زیاد بن عبداللَّه البکائی، عن سلیمان الأعمش، عن أبی سعید ...»، وفی البحار: «کتاب فضائل الشّیعة للصّدوق رحمه الله بإسناده عن أبی سعید ...»]
(2)- [فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «عند»]
(3) [فی تأویل الآیات والبرهان والبحار وکنز الدّقائق: «قول اللَّه»]
(4- 4) [فی تأویل الآیات والبرهان والبحار وکنز الدّقائق: «من (فمن) هم یا رسول اللَّه الّذین هم»]
(5) [زاد فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «المقرّبین»]
(6) [فی تأویل الآیات والبرهان والبحار وکنز الدّقائق: «فسبّحت»]
(7)- [البرهان: «خلق»]
(8- 8) [فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «لم یؤمروا بالسّجود إلّالأجلنا فسجدت الملائکة کلّهم أجمعون إلّاإبلیس أبی أن یسجد فقال له»]
(9) [البحار: «فسجدت»]
(10- 10) [البحار: «أن یسجد»]
(11)- [زاد فی تأویل الآیات والبرهان وکنز الدّقائق: «یا إبلیس ما منعک أن تسجد لما خلقت بیدی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 908
«اسْتَکْبَرْتَ أمْ کُنْتَ مِنَ العالِیْنَ»، عنی «1» من هؤلاء «2» الخمسة المکتوبة «2» أسماؤهم فی سرادق العرش، فنحن باب اللَّه الّذی یؤتی منه، «3» بنا یهتدی المهتدی «4»، فمَنْ أحبّنا أحبّه اللَّه وأسکنه جنّته، ومَنْ أبغضنا أبغضه اللَّه وأسکنه ناره، ولا یحبّنا إلّامَنْ طابَ مولده. «5»
الصّدوق، فضائل الشّیعة،/ 8- 9 رقم 7/ عنه: شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 497- 498؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 4/ 64- 65؛ المجلسی، البحار «6»، 25/ 2؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 11/ 266- 267
__________________________________________________
(1) [فی تأویل الآیات والبحار وکنز الدّقائق: «أی»، وفی البرهان: «قال»]
(2- 2) [فی البرهان: «الخمسة المکتوب»، وفی البحار: «الخمس المکتوب»]
(3) [زاد فی کنز الدّقائق: «و»]
(4)- [فی تأویل الآیات والبرهان والبحار وکنز الدّقائق: «المهتدون»]
(5) ابی سعید خدری گوید: با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم مردی پیش او آمد و عرض کرد: «یا رسول اللَّه! خبر ده به من از فرمایش خدا به ابلیس «اسْتَکْبَرْتَ أمْ کُنْتَ مِنَ العالِینَ» عالین چه کسانی هستند و آیا از فرشتگان والامقام‌ترند؟»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام در برابر عرش پروردگار جهانیان بودیم، اورا تسبیح می‌کردیم و فرشتگان به تسبیح ما تسبیح می‌گفتند پیش از دوهزار سال قبل از خلقت آدم و هنگامی که خداوند آدم را آفرید، به فرشتگان امر کرد آدم را سجده کنند و ما را به این سجده امر نکرد، تمام فرشتگان سجده کردند، مگر ابلیس که سر باز زد و سجده ننمود. سپس خداوند بزرگ فرمود: «اسْتَکْبَرْتَ أمْ کُنْتَ مِنَ العالِینَ» مقصود از عالین پنج تن بودند که نام آن‌ها بر سرادق عرش الهی نوشته شده بود وما کسانی هستیم که از راه ما خلایق می‌توانند به خدای خود نزدیک شوند، به ما هدایت می‌شوند و کسی که ما را دوست داشته باشد، خداوند اورا دوست دارد و در بهشت ساکنش می‌گرداند و کسی که ما را دشمن بدارد خداوند اورا دشمن دارد و در آتش جایش دهد، جز حلال‌زاده کسی ما را دوست ندارد.»
انتشارات أعلمی، ترجمه فضائل الشّیعه،/ 8- 9
(6)- [حکاه أیضاً فی البحار، 11/ 142، 26/ 346- 347، 39/ 306، وحکاه فی کنز الدّقائق عن تأویل الآیات]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 909

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة غافر

«الّذِینَ یَحْمِلُونَ ا لْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلّذِینَ آمَنُوا رَبّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ رَحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلّذِینَ تَابُوا وَا تّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذابَ ا لْجَحِیمِ» [7/ غافر/ 40].
قال: حدّثنی جعفر بن محمّد الفزاریّ، قال: حدّثنی أحمد بن الحسین [العلویّ] عن «1» محمّد بن حاتم، عن هارون بن الجهم:
عن محمّد بن مسلم قال: سمعت أبا جعفر [علیه السلام. أ، ب] یقول: قول اللَّه [تعالی. ر.
أ، ب: فی کتابه]: «الّذینَ یَحمِلونَ العَرْشَ ومَنْ حَولَهُ [یُسبِّحون». ب] یعنی محمّداً وعلیّاً والحسن والحسین [ع. ب] وإبراهیم وإسماعیل وموسی وعیسی صلوات اللَّه وسلامه علیهم أجمعین [ب: علیهم السلام].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 275 رقم 504/ عنه: المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 11/ 357
محمّد بن العبّاس- رحمه الله- عن جعفر بن محمّد بن مالک، عن أحمد بن الحسین العلویّ، عن محمّد بن خاتم «2»، عن هارون بن الجهم، عن محمّد بن مسلم قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول فی قول اللَّه عزّ وجلّ: «الّذینَ یَحمِلونَ العَرْشَ ومَنْ حَوْلَه»، قال: یعنی محمّداً، وعلیّاً، والحسن، والحسین، ونوح «3»، وإبراهیم، وموسی، وعیسی. «4»
یعنی إنّ هؤلاء الّذین حول العرش.
__________________________________________________
(1) [کنز الدّقائق: «ابن»]
(2) [فی البرهان والبحار وکنز الدّقائق: «حاتم»]
(3) [البحار: «نوحاً»]
(4)- [إلی هنا حکاه عنه فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 910
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 691/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان «1»، 4/ 377؛ المجلسی، البحار، 55/ 35؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 13/ 414
«إنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَا لّذِینَ آمَنُوا فی ا لْحَیاةِ الدُّنْیا وَیَوْمَ یَقُومُ ا لْأشْهادُ» [51/ غافر/ 40].
قال: حدّثنا أبو القاسم العلوی [قال: حدّثنا فرات] معنعناً:
عن أبی عبداللَّه علیه السلام [فی قوله. ب، ر]: «یومَ ترجفُ الرّاجفة، تتبعها الرّادفة»، الرّاجفة الحسین بن علیّ، والرّادفة علیّ بن أبی طالب علیه السلام، وهو أوّل مَنْ ینفض رأسه من التّراب، الحسین بن علیّ فی خمسة وتسعین ألفاً وهو یقول: «إنّا لننصر رُسلنا والّذین آمنوا فی الحیاة الدّنیا ویوم یقوم الأشهاد، یوم لا ینفعُ الظّالمین معذرتهم ولهم اللّعنة ولهم سوء الدّار» «2»
.فرات بن إبراهیم، التّفسیر، 537 رقم 689
وحدّثنی أبی رحمه الله عن سعد بن عبداللَّه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن علیّ بن أبی حمزة، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: تلا هذه الآیة:
«إنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا والّذینَ آمَنُوا فی الحَیاةِ الدُّنیا ویَومَ یَقومُ الأشْهاد»، قال: الحسین بن علیّ منهم «3» ولم ینصر بعد، ثمّ قال: واللَّه لقد قتل قتلة الحسین علیه السلام، ولم یطلب بدمه بعد.
ابن قولویه، کامل الزّیارات،/ 63/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 4/ 101؛ المجلسی، البحار، 45/ 298
وسأل عن قوله تعالی: «إنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَا لّذِینَ آمَنُوا فی ا لْحَیاةِ الدُّنْیا وَیَوْمَ یَقُومُ ا لْأشْهادُ» وقال: فی هذه الآیة تأکید، فقد أوجب تعالی بأ نّه ینصرهم فی الحالین جمیعاً فی الدّنیا والآخرة، وهذا الحسین بن علیّ علیهما السلام حجّة اللَّه قُتل مظلوماً فلم ینصره أحد،
__________________________________________________
(1)- [حکاه أیضاً فی البرهان، 4/ 91، والبحار، 24/ 90]
(2)- [راجع: «الإمام علیه السلام فی تأویل سورة النّازعات: 79/ 6- 7»]
(3) [البرهان: «قتل»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 911
واللَّه تعالی غضب لناقة فأهلک الأرض ومَن علیها، وقد قُتل هو وأهل بیته، وسُبی الباقون منهم، فأملی اللَّه لهم ولم یظهر غضبه علیهم. فلیعرِّفنا ما عندک فی ذلک، مأجوراً إن شاء اللَّه تعالی.
والجواب- وباللَّه التّوفیق-: أنّ اللَّه تعالی وعد رسله والمؤمنین فی الدّنیا والآخرة بالنّصر، فأنجز وعده فی الدّنیا، ومنجز لهم وعده فی الآخرة. ولیس النّصر الّذی وعدهم به فی الدّنیا هو الدّولة الدّنیویّة والإظفار لهم بخصومهم، والتّهلیک لهم إیّاهم بالغلبة بالسّیف والقهر به. وإنّما هو ضمان لهم بالحجج البیِّنات والبراهین القاهرات، وقد فعل سبحانه ذلک فأیّد الأنبیاء والرّسل والحجج من بعدهم بالآیات المعجزات، وأظهرهم علی أعدائهم بالحجج البالغات، وخذل أعداءهم بالکشف عمّا اعتمدوه من الشّبهات، وفضحهم بذلک وکشف عن سرائرهم وأبدی منهم العورات. وکذلک حال المؤمنین فی النّصر العاجل، إذ هم مؤیّدون فی الدّنیا بالبیِّنات، وأعداؤهم مخذولون بالالتجاء إلی الشّبهات.
فأمّا ما وعدهم تعالی من النّصر فی الآخرة فإنّه بالانتقام لهم من الأعداء، وحلول عقابه بمَن خالفهم من الخصماء، وحمید العاقبة لهم بحلول دار الثّواب، وذمیم عاقبة أعدائهم بِصِلیّهم فی العذاب الدّائم والعقاب. ألا تری إلی قوله تعالی: «وَلَهُمُ اللّعنةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدّارِ»، فأخبر عزّ اسمه أ نّه لا ینفع أعداء الرّسل والمؤمنین معاذیرهم فی القیامة، وأنّ لهم فیها اللّعنة، وهی الطّرد عن الخیر والثّواب والتّبعید لهم عن ذلک، «وَلَهُمْ سُوءُ الدّارِ» یعنی العاقبة وهو خلودهم فی العقاب. وهذا یبطل الشّبهة فی أنّ الحسین علیه السلام لم یتوجّه إلیه الوعد بالنّصر، لأنّه قُتل وقُتل معه بنوه وأهل بیته، وأسِر الباقون منهم، إذ النّصر المعنیّ ما ذکرناه.
ولیس فی قتل الرّسل فی الدّنیا وظفر أعدائهم فی الأولی وإن کانوا هم الأعلون علیهم بالحجّة، والغالبون لهم بالبرهان والدّلالة، ویوم القیامة ینتصر اللَّه لهم منهم بالنّقمة الدّائمة حسب ما بیّنّاه. وقد قالت الإمامیّة: إنّ اللَّه تعالی ینجز الوعد بالنّصر للأولیاء قبل الآخرة عند قیام القائم، والکرّة الّتی وعد بها المؤمنین، وهذا لا یمنع من تمام الظّلم علیهم
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 912
حیناً مع النّصر لهم فی العاقبة حسب ما ذکرناه.
فصل: فأمّا قوله إنّ اللَّه غضب لناقة فأهلک الأرض ومَن علیها، فالغضب من اللَّه تعالی لم یکن للنّاقة وإنّما کان لمعصیة القوم له فیها، وجرأتهم علی خلافة فیما أمرهم به فی معناها، وقد عقرت علی کلّ حال، ونصر اللَّه تعالی نبیّه صالحاً علیه السلام بالحجّة علیهم، لأنّه کان أخبرهم بتعجیل النّقمة منه علی عقر النّاقة، ولو کان النّبیّ صلی الله علیه و آله أخبر بذلک لعجّل لقاتلیه العذاب، ولما أخّر عنهم إلی یوم المآب، ولو علم اللَّه تعالی أنّ تعجیل العذاب لقاتل الحسین علیه السلام من اللّطف فی الدّین مثل اللّطف الّذی کان فی تعجیل العذاب لعاقری النّاقة لعجّله کتعجیل ذلک، لکنّه تعالی علم اختلاف الحالین فی الخلق، وتباین الفریقین فی اللّطف، فدبّر الجمیع بحسب ما تقتضیه الحکمة من التّدبیر. وهذه أسئلة شدیدة الضّعف، وشبهات ظاهرة الوهن والإضمحلال. واللَّه نسأل التّوفیق فی کلّ حال.
المفید، المسائل العکبریّة (من المصنّفات)، 6- 1/ 72- 74
أخبرنا زید بن جعفر بن حاجب، قال: نا أحمد بن محمّد بن السّریّ، قال: حدّثنی‌أبو عبداللَّه الطّبریّ، قال: حدّثنی عبداللَّه بن إسحاق، قال: نا سعید بن مالک بن عبداللَّه، قال: حدّثنی أبی، قال: حدّثنی الحسین بن علوان، عن أبی حمزة، عن أبی جعفر أ نّه تلا هذه الآیة: «إنّا لننصرُ رُسُلنا والّذینَ آمنُوا فی الحَیاةِ الدّنیا ویومَ یقوم الأشهاد»، الحسین بن علیّ منهم، وواللَّه إنّ بکائکم علیه وحدیثکم بما جری علیه وزیارتکم قبره نصرة لکم فی الدّنیا، فأبشروا فإنّکم معه فی جوار رسول اللَّه (ص). «1»
أبو عبداللَّه الشّجری، فضل زیارة الحسین علیه السلام،/ 48 رقم 25
__________________________________________________
(1)- و دیگر در «کامل الزیاره» سند به ابوجعفر علیه السلام منتهی می‌شود که این آیه مبارکه را تلاوت فرمود:
«إنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَا لّذِینَ آمَنُوا فِی ا لْحَیاةِ الدُّنْیا وَیَوْمَ یَقُومُ ا لْأشْهادُ» می‌فرماید: «نصرت می‌کنیم پیغمبران و فرستادگان خود را و آنان را که ایمان آوردند در زندگانی دنیا و در قیامت.»
آن‌گاه فرمود: «حسین‌بن علی از آن جماعت است که خداوند نصرت کرد اورا. سوگند به خدای، قاتلان او به جمله کشته شدند و از این پس، خون اورا کس طلب نکند و اورا نصرت نفرماید.»
سپهر، ناسخ التواریخ سیدالشهدا علیه السلام، 4/ 117
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 913

الإمام علیه السلام فی تأویل سورة الشّوری‌

«ذَلِکَ ا لّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ ا لّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ قُل لَاأسْألُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً إلّا الْمَوَدّةَ فی ا لْقُرْبی وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إنّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» [23/ الشّوری/ 42].
وفیما «1» کتب إلینا محمّد «2» بن عبداللَّه بن سلیمان الحضرمی یذکر أنّ حرب «3» بن الحسن الطّحّان حدّثهم، قال: نا حسین الأشقر، عن قیس، عن الأعمش، عن سعید «4» بن جبیر، «5» عن «6» ابن عبّاس قال: لمّا نزلت «7» «قل لا أسألکُم علیهِ أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»، قالوا: یا رسول اللَّه! من «8» قرابتک هؤلاء الّذین «8» وجبت «9» علینا «10» مودّتهم؟ قال: علیّ، وفاطمة، وابناها «11» علیهم السلام.
__________________________________________________
(1) [العمدة: «من مسند ابن حنبل، حدّثنا عبداللَّه بن أحمد بن حنبل عن أبیه أحمد، قال: وفیما ...»]
(2)- [فی الثّعلبی مکانه: «أخبرنا الحسین بن محمّد بن فنجویه الثّقفیّ العدل، حدّثنا برهان بن علیّ الصّوفیّ، حدّثنا محمّد ...»]
(3)- [فی العمدة والبرهان: «الحارث»]
(4) [فی الطّرائف والبحار مکانه: «ما رواه (أخرج) أحمد بن حنبل فی مسنده بإسناده إلی سعید ...»، وفی الینابیع: «أخرج أحمد فی مسنده بسنده عن سعید ...»]
(5) [من هنا حکاه عنه فی ذخائر العقبی وفضائل الخمسة]
(6)- [فی نهج الحقّ مکانه: «روی الجمهور فی الصّحیحین وأحمد بن حنبل فی مسنده والثّعلبی فی تفسیره عن ...»، وفی العوالم: «روی البخاری ومسلم فی صحیحیهما وأحمد فی مسنده عن ...»]
(7)- [فی الطّرائف والبحار: «نزل قوله تعالی»، وفی نهج الحقّ والبرهان والعوالم: «نزل»، وفی المنتخب مکانه: «ومن طریقهم (الخصم) أیضاً فی الصّحیحین قال: لمّا نزل قوله تعالی ...»]
(8- 8) [فی الطّرائف ونهج الحقّ والبحار والعوالم: «قرابتک الّذین»، وفی البرهان والمنتخب: «قرابتک الّتی»، وفی الینابیع: «هؤلاء الّذین»]
(9)- [فی المنتخب: «أوجبت»، وفی العوالم: «وجب»]
(10)- [لم یرد فی الطّرائف والبحار، وفی الینابیع: «لنا»]
(11) [فی الثّعلبی والعمدة والطّرائف وذخائر العقبی والمنتخب والبرهان والبحار والعوالم وفضائل الخمسة: «ابناهما»، وفی نهج الحقّ والینابیع: «الحسن والحسین»، وزاد فی نهج الحقّ: «ووجوب المودّة یستلزم وجوب الطّاعة»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 914
ابن حنبل، فضائل الصّحابة، 2/ 669 رقم 1141/ عنه: ابن البطریق، العمدة،/ 47؛ ابن طاووس، الطّرائف،/ 112؛ محبّ الدّین الطّبری، ذخائر العقبی،/ 25؛ الحلِّی، نهج الحقّ،/ 175؛ الطّریحی، المنتخب،/ 77؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 4/ 125- 126؛ المجلسی، البحار «1»، 37/ 65؛ البحرانی، العوالم، 11- 2/ 705؛ القندوزی، ینابیع المودّة، 1/ 315؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة «2»، 1/ 311؛ مثله الثّعلبی، التّفسیر، 8/ 310
قال [محمّد بن خالد الطّیالسیّ، عن إسماعیل بن عبدالخالق]: وقال أبو عبداللَّه علیه السلام للأحول:
أتیت البصرة؟
قال: نعم.
قال: «کیف رأیت مسارعة النّاس فی هذا الأمر ودخولهم فیه»؟
فقال: واللَّه إنّهم لقلیل، وقد فعلوا «3» وإنّ ذلک لقلیل.
فقال: «علیک بالأحداث فإنّهم أسرع إلی کلّ خیر».
قال: «ما یقول أهل البصرة فی هذه الآیة: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»؟
قال: جعلت فداک، «4» یقولون: إنّها لقرابة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ولأهل بیته.
قال: «إنّما نزلت فینا أهل البیت، فی الحسن، والحسین، وعلیّ، وفاطمة أصحاب الکساء».
الحمیری، قرب الأسناد،/ 128- 129 رقم 450/ عنه: المجلسی، البحار، 23/ 236- 237
فرات قال: حدّثنی الحسین بن سعید، قال: حدّثنا محمّد بن علیّ بن خلف العطّار، قال: حدّثنا الحسین بن الأشقر «5»، عن قیس بن الرّبیع، عن الأعمش، عن سعید بن جبیر:
__________________________________________________
(1)- [حکاه أیضاً فی البحار، 23/ 232، 251- 252، 29/ 341، والینابیع، 2/ 120، 325]
(2)- [حکاه فی فضائل الخمسة عن ذخائر العقبی]
(3) [البحار: «لقد فعلوا ذلک»]
(4) [زاد فی البحار: «إنّهم»]
(5) [کنز الدّقائق: «الأشعریّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 915
عن ابن عبّاس رضی الله عنه قال: لمّا نزلت [هذه. أ، ب] الآیة «1»: «قل: لا أسألکُم علیه أجْراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»، قلت: (قالوا) یا رسول اللَّه! مَنْ قرابتک الّذین افترض اللَّه علینا مودّتهم؟ قال: علیّ وفاطمة وولدهما [أ، ب: وولدها]. ثلاث مرّات یقولها.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 388- 389 رقم 516/ عنه: المجلسی، البحار، 23/ 241؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 11/ 509
فرات قال: حدّثنا [ب: ثنی] محمّد بن منصور بن (و) إبراهیم بن أحمد بن عمرو الهمدانیّ، قال: حدّثنا یحیی بن عبدالحمید، قال: حدّثنا الحسین بن الأشقر، قال: حدّثنا [قیس، عن الأعمش، عن] سعید بن جبیر:
عن ابن عبّاس رضی الله عنه، قال: لمّا نزلت هذه الآیة: «قل لا أسألکُم علیهِ أجْراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی» قالوا: یا رسول اللَّه! من قرابتک الّذین افترض اللَّه علینا مودّتهم. قال: علیّ وفاطمة وولدهما [أ: وولدها]. ثلاث مرّات یقولها.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 389- 390 رقم 517
فرات قال: حدّثنا الحسن بن العبّاس وجعفر بن محمّد، قالا: حدّثنا الحسن بن الحسین، عن یحیی بن سالم، عن الأعمش، عن سعید بن جبیر:
عن ابن عبّاس رضی الله عنه، قال: لمّا نزلت [هذه. ب] الآیة: «قل لا أسألکُم علینا أجراً إلّا المودّةَ فی القُرْبی» قالوا: یا رسول اللَّه! من قرابتک الّذین [افترض. ب] اللَّه علینا مودّتهم؟ قال: علیّ وفاطمة وولدهما [ب: وولدها].
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 390 رقم 519
فرات قال: حدّثنا أحمد بن موسی، قال: حدّثنا یحیی بن عبدالحمید، قال: حدّثنا الحسین بن الأشقر، قال: حدّثنا قیس بن الرّبیع، عن الأعمش، عن سعید بن جبیر:
__________________________________________________
(1) [لم یرد فی کنز الدّقائق]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 916
عن ابن عبّاس رضی الله عنه، قال: لمّا نزلت هذه الآیة: «قل لا أسألکُم علیه أجرَاً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی» قیل: یا رسول اللَّه! من قرابتک الّذین افترض اللَّه مودّتهم؟ قال: علیّ وفاطمة وولدهما [أ: وولدها]. ثلاث مرّات یقولها.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 390- 391 رقم 520
قال: حدّثنا محمّد بن أحمد بن عثمان بن ذلیل، قال: حدّثنا إبراهیم- یعنی [ابن إسحاق] الصّینیّ- عن عبداللَّه بن حکیم [عن حکیم] بن جبیر أ نّه قال: سألت علیّ بن الحسین ابن علیّ علیهم السلام عن هذه الآیة: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»، قال: هی قرابتنا أهل البیت من محمّد صلی الله علیه و آله و سلم.
فرات بن إبراهیم، التّفسیر،/ 391- 392 رقم 523
عنه [البرقی]، عن الهیثم بن عبداللَّه النّهدیّ، عن العبّاس بن عامر القصیر، عن حجّاج الخشّاب، قال: سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول لأبی جعفر الأحول: ما یقول من عندکم فی قول اللَّه تبارک وتعالی: «قل لا أسألکُم علیه أجرَاً إلّاالمودّةَ فی القُربی»؟ فقال: کان الحسن البصریّ یقول: فی أقربائی «1» من العرب. فقال أبو عبداللَّه علیه السلام: لکنِّی «2» أقول لقریش الّذین عندنا «3» هی لنا «3» خاصّة، فیقولون: هی لنا ولکم عامّة، فأقول: خبّرونی «4» عن النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم إذا نزلت به شدیدة من خصّ بها؟ ألیس إیّانا خصّ بها؟ حین أراد أن یلاعن أهل نجران أخذ «5» بید علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین علیهم السلام، ویوم بدر قال لعلیّ وحمزة وعبیدة ابن الحارث. قال: فأبوا یقرّون لی أفلکم الحلو ولنا المرّ؟!
البرقی، المحاسن،/ 109- 110 رقم 47/ عنه: المجلسی، البحار، 23/ 240؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 571؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 11/ 501- 502
__________________________________________________
(1) [نور الثّقلین: «القربی»]
(2)- [کنز ألدّقائق: «لکنّنی»]
(3- 3) [فی البحار ونور الثّقلین: «هیهنا»]
(4)- [کنز الدّقائق: «أخبرونی»]
(5) [کنز الدّقائق: «أن أخذ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 917
حدّثنی یعقوب، قال: ثنا مروان، عن یحیی بن کثیر، عن أبی العالیة، عن سعید بن جبیر فی قوله: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی» بأنّ هذه الآیة نزلت فی قربی رسول اللَّه، وهم فاطمة، وعلی، وحسن، وحسین.
الطّبری، التّفسیر، 25/ 16- 17
محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن إسماعیل بن عبد الخالق، قال: «1» سمعت أبا عبداللَّه علیه السلام یقول لأبی جعفر الأحول وأنا أسمع: «2» أتیت البصرة؟ فقال: نعم، قال: کیف رأیت مسارعة النّاس إلی هذا الأمر ودخولهم فیه؟ قال:
واللَّه إنّهم لقلیل، ولقد «3» فعلوا وإنّ ذلک لقلیل، فقال: علیک بالأحداث فإنّهم أسرع إلی کلّ خیر، ثمّ قال «4»: «1» ما یقول أهل البصرة فی هذه الآیة: «قل لا أسألکُم «5» علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»؟ قلت: جعلت فداک «5» إنّهم یقولون «6»: إنّها «7» لأقارب رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، فقال: کذبوا، إنّما نزلت فینا خاصّة فی «7» أهل البیت فی علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین أصحاب الکساء علیهم السلام.
الکلینی، الفروع من الکافی، 8/ 93 رقم 66/ عنه: الفیض الکاشانی، الصّافی، 4/ 373؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 4/ 121- 122؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 572؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 11/ 502
حدّثنا محمّد بن عبداللَّه، ثنا حرب بن الحسن الطّحّان، ثنا حسین الأشقر، عن قیس ابن الرّبیع، عن الأعمش، عن سعید بن جبیر، عن «8» ابن عبّاس رضی اللَّه عنهما، قال: لمّا
__________________________________________________
(1- 1) [فی نور الثّقلین وکنز الدّقائق: «قال أبو عبداللَّه علیه السلام:»]
(2)- [زاد فی البرهان: «فقال»]
(3) [البرهان: «قد»]
(4) [فی الصّافی مکانه: «عن الصّادق علیه السلام أ نّه قال ...»]
(5- 5) [الصّافی: «الآیة قیل»]
(6) [نور الثّقلین: «تقولون»]
(7)- [لم یرد فی البرهان]
(8) [من هنا حکاه عنه فی مجمع الزّوائد وجواهر العقدین، وفی الدّرّ المنثور وروح المعانی وفضائل الخمسة مکانه: «وأخرج ابن منذر وابن أبی الحاتم والطّبرانی وابن مردویة (بسند ضعیف) من طریق سعید بن جبیر عن ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 918
نزلت «1»: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»، قالوا «2»: یا رسول اللَّه! و «3» من قرابتک هؤلاء «4» الّذین وجبت «5» علینا «6» مودّتهم؟ قال: «علیّ، وفاطمة، وابناهما «7»». «8»
الطّبرانی، المعجم الکبیر، 3/ 39 رقم 2641، 11/ 444 رقم 12259/ عنه: الهیثمی، مجمع الزّوائد «9»، 7/ 228- 229؛ السّمهودی، جواهر العقدین،/ 318- 319؛ السّیوطی، الدّرّ المنثور، 6/ 7؛ ابن حجر الهیتمی، الصّواعق المحرقة،/ 101؛ الآلوسی، روح المعانی، 25/ 31؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 310- 311؛ مثله الطّریحی، المنتخب، 1/ 103
حدّثنی «10» القاضی أبو بکر الحیریّ «11»، أخبرنا أبو العبّاس الصّبغیّ «12»، حدّثنا الحسن
__________________________________________________
(1) [زاد فی جواهر العقدین والدّرّ المنثور وفضائل الخمسة: «هذه الآیة»]
(2)- [فی الصّواعق المحرقة مکانه: «أحمد والطّبرانی وابن أبی حاتم وحاکم عن ابن عبّاس أنّ هذه الآیة لمّا نزلت قالوا ...»]
(3)- [لم یرد فی رقم 12259 ومجمع الزّوائد وجواهر العقدین والدرّ المنثور والصّواعق المحرقة والمنتخب وفضائل الخمسة]
(4) [لم یرد فی روح المعانی]
(5)- [المنتخب: «أوجبت»]
(6)- [لم یرد فی الدّرّ المنثور وروح المعانی]
(7)- [فی جواهر العقدین: «ابناها»، وفی الدّرّ المنثور: «وولداها»، وفی روح المعانی: «ولدها»، وفی فضائل الخمسة: «ولداهما»، وأضاف فی مجمع الزّوائد: «رواه الطّبرانی من روایة حرب بن الحسن الطّحّان، عن حسین الأشقر، عن قیس بن الرّبیع، وقد وثقوا کلّهم وضعّفهم جماعة وبقیّة رجاله ثقات»]
(8)- احمد وطبرانی وابن ابی‌حاتم وحاکم از ابن‌عباس رضی الله عنه که چون این آیت نازل شد، اصحاب گفتند: «یا رسول اللَّه! خویشان تو که بر ما واجب است دوستی ایشان، چه کسانند؟»
رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: «علی و فاطمه و هر دو پسران ایشان یعنی حسن و حسین.»
جهرمی، ترجمه صواعق المحرقه،/ 101
(9)- [حکاه أیضاً فی مجمع الزّوائد، 9/ 266]
(10) [فی مجمع البیان والبرهان والبحار: «وأخبرنا السّیّد أبو الحمد مهدی بن نزار الحسینیّ، قال: أخبرنا الحاکم أبو القاسم الحسکانی، قال: حدّثنی ...»]
(11)- [فی مجمع البیان: «الحمیریّ»، وفی البرهان: «الحرمیّ»]
(12)- [فی مجمع البیان والبرهان والبحار: «الضّبعیّ»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 919
ابن «1» علیّ بن «1» زیاد السّرّیّ، حدّثنا یحیی بن عبدالحمید الحمّانیّ، حدّثنا حسین الأشقر «2»، [قال:] حدّثنا قیس، عن الأعمش، عن سعید بن جبیر:
عن ابن عبّاس «3» قال: لمّا نزلت «4»: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُربی»، قالوا: یا رسول اللَّه! مَنْ هؤلاء الّذین «5» أمرنا اللَّه «5» بمودّتهم «6»؟ قال: علیّ وفاطمة وولدهما «7».
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 189 رقم 822/ عنه: الطّبرسی، مجمع البیان، 9/ 28؛ السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 4/ 125؛ المجلسی، البحار، 23/ 229- 230؛ مثله الفیض الکاشانی، الصّافی، 4/ 373؛ شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 531؛ الحویزی، نور الثّقلین، 4/ 572؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق «8»، 11/ 503؛ الشّبلنجی، نور الأبصار،/ 227
[و] أخبرنیه الحاکم الوالد، عن ابن شاهین [قال:] حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعید، حدّثنا عبید بن الحسن بن قنفذ البزّاز، حدّثنا الحمّانیّ.
[و] رواه عن یحیی جماعة.
وأخبرنیه أبو بکر السّکریّ، أخبرنا أبو عمرو الحیری، أخبرنا الحسن بن سفیان، حدّثنا یعقوب بن سفیان، حدّثنا یحیی بن عبدالحمید، حدّثنا حسین، حدّثنا قیس، حدّثنا الأعمش، عن سعید:
__________________________________________________
(1- 1) [لم یرد فی البحار]
(2) [فی مجمع البیان والبرهان والبحار: «الأشتر»]
(3) [فی الصّافی ونور الثّقلین وکنز الدّقائق مکانه: «فی المجمع: عن ابن عبّاس ...»، وفی تأویل الآیات: «قال أبو علیّ الطّبرسی أخبرنا مهدیّ بن نزار الحسینیّ، بإسناده عن رجاله عن ابن عبّاس ...»، وفی نور الأبصار: «روی الإمام أبو الحسین البغوی فی تفسیره یرفعه بسنده إلی ابن عبّاس ...»]
(4)- [فی الصّافی ونور الأبصار: «نزلت هذه الآیة»، وفی تأویل الآیات: «أنزل اللَّه»]
(5- 5) [فی البرهان: «أمر اللَّه»، وفی البحار: «أمرنا»]
(6)- [الصّافی: «بموالاتهم»]
(7)- [فی البرهان ونور الثّقلین: «ولدها»، وفی نور الأبصار: «ابناهما»]
(8)- [حکاه أیضاً فی کنز الدّقائق، 11/ 508]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 920
عن ابن عبّاس قال: لمّا نزلت هذه الآیة: «قُل لا أسألکُم علیه أجراً»، قالوا: یا رسول اللَّه! من قرابتک الّتی افترض اللَّه علینا مودّتهم؟ قال: علیّ وفاطمة وولدها.- یردّدها-.
لفظاً سواء [اً] إلّاما غیّرت.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 190- 191 رقم 823- 824
أخبرناه أبو عبداللَّه الشّیرازیّ، أخبرنا أبو بکر الجرجرائیّ، حدّثنا أبو أحمد البصریّ، حدّثنا محمّد بن عیسی الواسطیّ، وأحمد بن عمّار، قالا: حدّثنا یحیی الحمّانیّ، قال: حدّثنا حسین الأشقر، عن قیس بن الرّبیع، عن الأعمش، عن سعید:
عن ابن عبّاس قال: لمّا نزلت: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»، قالوا:
یا رسول اللَّه! ومن هؤلاء الّذین أمرنا اللَّه بمودّتهم؟ قال: علیّ وفاطمة وولدهما.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 191 رقم 825
حدّثنا الحاکم أبو عبداللَّه الحافظ- وهو بخطّه عندی- قال: أخبرنی مخلّد بن جعفر الدّقّاق، قال: حدّثنا محمّد بن جریر الطّبریّ، قال: حدّثنی القاسم بن إسماعیل أبو المنذر، حدّثنا حسین بن حسن الأشقر، عن قیس بن الرّبیع، عن الأعمش، عن سعید بن جبیر:
عن ابن عبّاس فی قوله عزّ وجلّ: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»، قال: علیّ، وفاطمة، والحسن، والحسین.
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 196 رقم 828
أخبرنا أبو سعد بن علیّ، أخبرنا أبو الحسین الکهیلیّ، حدّثنا الحضرمیّ، حدّثنا محمّد ابن مرزوق؛ قال: حدّثنی حسین الأشقر، قال: حدّثنا نضیر بن زیاد، عن عثمان بن أبی‌الیقظان، عن سعید بن جبیر:
عن ابن عبّاس قال: قالت الأنصار فیما بینهم: لو جمعنا لرسول اللَّه مالًا یبسط فیه یده [و] لا یحول بینه وبینه أحد، فقالوا: یا رسول اللَّه! إنّا أردنا أن نجمع لک من أموالنا شیئاً تبسط فیه یدک لا یحول بینک وبینه أحد. فأنزل اللَّه: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی».
الحسکانی، شواهد التّنزیل، 2/ 197 رقم 829
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 921
أخبرنا أبو طالب محمّد بن أحمد بن عثمان، أخبرنا أبو محمّد عبدالعزیز بن أبی صابر إذناً، حدّثنا إبراهیم بن إسحاق بن هاشم بدمشق، حدّثنا عبیداللَّه بن جعفر العسکریّ بالرّقّة، حدّثنا یحیی بن عبدالحمید، حدّثنا حسین الأشقر [عن قیس]، عن الأعمش، عن سعید بن جبیر، «1» عن ابن عبّاس قال: لمّا نزلت: «قُلْ لا أسْألکُم عَلَیهِ أجْراً إلّاالموَدَّة فِی القُربَی»، قالوا «2»: یا رسول اللَّه! مَن هؤلاء الّذین أمر اللَّه بمودّتهم؟ قال: علیّ وفاطمة وولدهما. «3»
ابن المغازلی، المناقب،/ 307- 309 رقم 352/ عنه: الحلِّی، کشف الیقین،/ 71
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی کشف الیقین]
(2) [کشف الیقین: «قیل»]
(3)- آن‌گه گفت: «قل» بگو ای محمد صلی الله علیه و آله: «لا أسألکم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»؛ من از شما مزدی نمی‌خواهم بر این ادای رسالت الّا دوستی این خویشان نزدیک‌تر به من.
عبداللَّه عباس گفت: سبب نزول آیه آن بود که چون رسول صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه مالی نداشت و اورا حقوقی و احوالی پیش می‌آمد که اورا به مال حاجت می‌بود، انصاریان گفتند: «این مرد خویش ماست و در این شهر غریب است و اورا حقوقی پیش می‌آید و اورا وسع آن نیست که به آن قیام کند و خدای ما را بر دست او هدایت داد. اگر برای او مالی جمع کنیم، همانا روا باشد.» برفتند و رسول صلی الله علیه و آله و سلم را گفتند، خدای تعالی این آیت فرستاد: «قل لا أسألکم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی» الآیه.
قتاده گفت: سبب نزول آیت آن بود که اهل مکه گفتند: این محمد صلی الله علیه و آله بر ادای رسالت که می‌کند، مزدی طمع دارد. خدای تعالی این آیت فرستاد و این لایق‌تر است برای آن که سوره مکی است. اکنون در معنی آیه خلاف کردند.
حسن بصری گفت: معنی آیه آن است که رسول گفت: من بر ادای رسالت و بیان شریعت از شما مزدی نمی‌خواهم إلّاالتّودّد إلی اللَّه والتّقرّب إلیه بطاعته؛ الّا آن که تقرب کنید به خدای تعالی به طاعت او و خویشتن دوست داشته گردانید به عمل صالح نزدیک او، و این قولی است بعید و از ظاهر و فحوی دور و این معنی از این الفاظ استخراج نتوان کرد.
طاوس‌و شعبی گفتند: معنی آن است که هیچ بطن از بطون قریش نبود و الّا با رسول خویشی داشتند. رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت: مرا از شما هیچ توقع نیست جز آن که مرا دوست دارید برای قرابتی و خویشی که هست میان ما، و این هم ضعیف است و خلاف ظاهر است. اگر چنین بودی إلّاالمودّة للقربی؛ بایستی به لام. عبداللَّه عباس و سعید جبیر و عمروبن شعیب و ابوجعفر و ابوعبداللَّه گفتند معنی آن است که من از شما هیچ مزد طمع نمی‌دارم الّا آن که اهل‌البیت و خویشان مرا دوست دارید، و بر جمله اقوال استثنا منقطع است برای آن که این هیچ اجر نباشد و مزد نبوت را بنشاید وإنما مزد ادای رسالت جز ثواب نباشد؛ والّا به معنی لکن باشد. گفت: مزدی طمع نمی‌دارم، ولیکن توقع آن است که اهل بیت و خویشان مرا دوست دارید.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 922
روی أ نّه اجتمع المشرکون فی مجمع لهم، فقال بعضهم لبعض: أترون محمّداً یسأل علی ما یتعاطاه أجراً؟ فنزلت الآیة: «إلّا «1» المودّةَ فی القُرْبی» یجوز أن یکون استثناء متّصلًا: أی لا أسألکم أجراً إلّاهذا وهو أن تودّوا أهل «2» قرابتی، ولم یکن هذا أجراً فی الحقیقة، لأنّ قرابته قرابتهم، فکانت صلتهم لازمة لهم فی المروءة «3». ویجوز أن یکون منقطعاً: أی لا أسألکم أجراً قطّ ولکنّنی «4» أسألکم أن تودّوا قرابتی الّذین هم قرابتکم ولا تؤذوهم «5». فإن قلت: هلّا «6»، قیل إلّامودّة القربی أو إلّاالمودّة للقربی، وما معنی قوله- إلّاالمودّة فی القُربی-؟ قلت: جعلوا مکاناً للمودّة ومقرّاً لها، کقولک لی فی آل فلان مودّة ولی فیهم هوی وحبّ شدید. ترید أحبّهم وهم مکان حبِّی ومحلّه، ولیست فی بصلة للمودّة کاللّام إذا قلت إلّاالمودّة للقربی، إنّما هی متعلّقة بمحذوف تعلّق الظّرف به فی قولک المال فی الکیس، وتقدیره: إلّاالمودّة ثابتة فی القربی ومتمکّنة فیها، والقربی مصدر کالزّلفی والبشری بمعنی القرابة، والمراد فی أهل القربی. و «7» رُوی: «أ نّها لمّا نزلت قیل: یا رسول اللَّه! مَنْ قرابتک هؤلاء الّذین وجبت علینا مودّتهم؟ قال: علیّ وفاطمة وابناهما.
__________________________________________________
- و این قول در اخبار ما و مخالفان آمده است به طریق‌های مختلف؛ آن‌گه خلاف کردند در آن که این قربی و این قرابت کیستند که خدای تعالی دوستی ایشان فرمود، مکلفان را؟ اعمش و سعید و جبیر و عبداللَّه عباس گفتند: «حضرت امیر المؤمنین علی است و حضرت خیر النسا فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت حسین علیه السلام.» عبداللَّه عباس گفت: من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم: چون این آیه آمد که یا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله این قرابت کیستند که خدای ما را فرمود به دوستی ایشان؟» گفت: «علی و فاطمه و حسن و حسین.»
ابو الفتوح رازی، تفسیر ابو الفتوح، 9/ 18- 19
(1) [وفی سعد السّعود مکانه: «فصل فیما نذکره من الجزء الثّامن الکشّاف للزّمخشری من الوجهة الأوّلة من القائمة السّادسة من الکرّاس السّادس مثله بلفظه إلّا ...»]
(2) [سعد السّعود: «أهلی و»]
(3) [سعد السّعود: «المودّة»]
(4) [سعد السّعود: «ولکن»]
(5)- [سعد السّعود: «فلا تؤذوهم»]
(6) [سعد السّعود: «فهلّا»]
(7) [من هنا حکاه فی کشف الغمّة وکنز الدّقائق ونور الأبصار وفضائل الخمسة]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 923
الزّمخشری، الکشّاف، 3/ 466- 467/ عنه: ابن طاووس، سعد السّعود،/ 140؛ الإربلی، کشف الغمّة، 1/ 106؛ الشّبلنجی، نور الأبصار،/ 224- 225؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 309؛ مثله المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 11/ 500
وأنبأنی أبو العلاء هذا، أخبرنا محمّد بن إسماعیل الصّیرفیّ، أخبرنا أحمد بن محمّد بن الحسین، أخبرنا سلیمان بن أحمد، أخبرنا محمّد بن عبداللَّه، أخبرنا جریر بن الحسین، أخبرنا حسین الأشقر، عن قیس بن الرّبیع، عن الأعمش، عن سعید بن جبیر، «1» عن ابن عبّاس، قال: لمّا نزلت: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»، قالوا: یا رسول اللَّه! مَنْ «2» قرابتک هؤلاء الّذین وجبت علینا مودّتهم؟ قال صلی الله علیه و آله و سلم: علیّ وفاطمة وابناهما علیهم السلام.
الخوارزمی، مقتل الحسین، 1/ 57/ عنه: ابن أمیر الحاج، شرح الشّافیة،/ 289؛ مثله ابن حجر الهیتمی، الصّواعق المحرقة،/ 135
وبالإسناد المقدّم [تفسیر الثّعلبی] قال: اختلفوا فی قرابة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم، الّذین أمر اللَّه بمودّتهم، قال: فأخبرنی الحسین بن محمّد الثّقفیّ العدل، حدّثنا برهان بن علیّ الصّوفیّ، حدّثنا محمّد بن عبداللَّه بن علیّ بن سلیم الحضرمیّ، حدّثنا حرب بن الحسن الطّحّان، حدّثنا حسین الأشقر، عن قیس، عن الأعمش، عن سعید بن جبیر، عن ابن عبّاس قال:
لمّا نزلت: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُربی»، قالوا: یا رسول اللَّه! من قرابتک؟ هؤلاء الّذین أوجبت علینا مودّتهم؟ قال:
علیّ وفاطمة، وابناهما، صلوات اللَّه علیهم أجمعین.
ابن البطریق، العمدة،/ 50 رقم 43
__________________________________________________
(1) [من هنا حکاه عنه فی شرح الشّافیة]
(2) [فی الصّواعق المحرقة مکانه: «إنّ ابن عبّاس فسّرها بما فسّر به ابن جبیر ورفع ذلک إلی النّبیّ (ص) فقال: قالوا: یا رسول اللَّه عند نزول الآیة مَنْ ...»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 924
وأنا أقول: آل محمّد (ص) هم الّذین یؤول أمرهم إلیه، «1» فکلّ مَنْ کان أمرهم إلیه «1» أشدّ وأکمل کانوا هم الآل، ولا شکّ أنّ فاطمة، وعلیّاً، والحسن، والحسین کان التّعلّق بینهم وبین رسول اللَّه (ص) «2» أشدّت التّعلّقات، وهذا کالمعلوم بالنّقل «2» المتواتر، فوجب أن یکونوا هم الآل، «3» وأیضاً اختلف النّاس فی الآل، فقیل: هم الأقارب، وقیل: هم أمّته، فإن حملناه علی القرابة فهم الآل، وإن حملناه علی الامّة الّذین قبلوا دعوته فهم أیضاً آل، فثبت أنّ علی جمیع التّقدیرات هم الآل «4». وأمّا غیرهم فهل یدخلون تحت لفظ الآل؟ فمختلف فیه «5».
وروی صاحب الکشّاف أ نّه لمّا نزلت هذه الآیة، قیل: یا رسول اللَّه! من قرابتک هؤلاء الّذین وجبت علینا مودّتهم؟ فقال: علیّ وفاطمة وابناهما «3». فثبت أنّ هؤلاء الأربعة أقارب النّبیّ (ص)، وإذا ثبت هذا وجب أن یکونوا مخصوصین بمزید التّعظیم، ویدلّ علیه «6» وجوه: (الأوّل) قوله تعالی: «إلّاالمودّةَ فی القُربی»، ووجه الاستدلال به ما سبق، (الثّانی) «7» لا شکّ «7» أنّ النّبیّ (ص) کان یحبّ فاطمة علیها السلام، قال (ص): «فاطمة بضعة منِّی یؤذینی ما یؤذیها»، وثبت بالنّقل المتواتر عن «8» رسول اللَّه (ص) «8» أ نّه کان یحبّ علیّاً والحسن والحسین، وإذا ثبت ذلک وجب علی کلّ الامّة، مثله لقوله: «واتّبعوه لعلّکم تهتدون» «9»
، ولقوله تعالی: «فلیحذر الّذینَ یخالفونَ عن أمرِه» «10»
، ولقوله: «قل إن کنتم تحبُّونَ اللَّهَ
__________________________________________________
(1- 1) [البحار: «وکلّ مَنْ کان أوّل أمرهم إلیه کانت»]
(2- 2) [البحار: «أشدّ التّعلّقات، وهذا کالمعلوم»]
(3- 3) [لم یرد فی فضائل الخمسة]
(4) [البحار: «آل»]
(5) [زاد فی البحار: «فثبت علی جمیع التّقدیرات أنّهم آل محمّد صلی الله علیه و آله»]
(6) [زاد فی فضائل الخمسة: «یعنی اختصاصهم بمزید التّعظیم»]
(7- 7) [البحار: «لما ثبت»]
(8- 8) [فی البحار وفضائل الخمسة: «محمّد صلی الله علیه و آله»]
(9) [الأعراف: 7/ 158، وفی البحار: «فاتّبعوه لعلّکم تُفلحون»]
(10) [النّور: 24/ 63]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 925
فاتّبعونی یُحبِبکُم اللَّه» «1»
، ولقوله سبحانه: «لقد کانَ لکُم فی رسولِ اللَّهِ اسوَة حَسنة» «2»
، (الثّالث) أنّ الدّعاء للآل منصب عظیم، ولذلک جعل هذا الدّعاء خاتمة التّشهّد فی الصّلاة وهو قوله: اللَّهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد وارحم محمّداً وآل محمّد، وهذا التّعظیم لم یوجد فی حقّ غیر الآل، فکلّ ذلک یدلّ علی أنّ حبّ آل محمّد واجب، وقال الشّافعیّ رضی الله عنه:
یا راکباً قف بالمحصّب من منی واهتف بساکن خیفها والنّاهض
سحراً إذا فاض الحجیج إلی منی فیضاً «3» کما نظم «3» الفرات الفائض
إن کان رفضاً حبّ آل محمّد فلیشهد الثّقلان أنِّی رافضی
الفخر الرّازی، التّفسیر، 27/ 166/ عنه: المجلسی، البحار: 23/ 233- 235؛ الفیروزآبادی، فضائل الخمسة، 1/ 309- 310
وروینا عن ابن عبّاس رضی الله عنه قال: لمّا نزلت: «قُل «4» لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»، قالوا: یا رسول اللَّه مَنْ هؤلاء الّذین أمرنا اللَّه عزّ وجلّ بمودّتهم؟ قال: «5» «فاطمة وولدها» «5».
المحلِّی، الحدائق الوردیّة،/ 28 (ط صنعاء)/ مثله ابن الصّبّاغ، الفصول المهمّة،/ 29
قوله تعالی: «قُل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»، فی الحدیث عن النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم أ نّه قال: لا تؤذوا فاطمة وعلیّاً وولدیهما.
الإربلی، کشف الغمّة، 1/ 313
قوله تعالی: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»، عن ابن عبّاس قال:
سُئل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: من هؤلاء الّذین یجب علینا حبّهم؟ قال: علیّ وفاطمة وابناهما،
__________________________________________________
(1) [آل عمران: 3/ 31]
(2)- [الأحزاب: 33/ 21]
(3- 3) [البحار: «کملتطم»]
(4) [فی الفصول المهمّة مکانه: «وروی الإمام أبو الحسین البغویّ فی تفسیره یرفعه بسنده إلی ابن عبّاس رضی اللَّه عنهما، قال: «لمّا نزل قوله تعالی: قل ...»]
(5- 5) [الفصول المهمّة: «علیّ وفاطمة وابناهما»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 926
قالها ثلاث مرّات. «1» رواه سعید بن جبیر، عن ابن عبّاس رضی الله عنه.
الإربلی، کشف الغمّة، 1/ 324/ مثله الحلِّی، کشف الیقین،/ 75
رُوی أنّها لمّا نزلت، قیل: یا رسول اللَّه! من قرابتک هؤلاء «2» الّذین وجبت مودّتهم علینا «2»؟ قال: علیّ وفاطمة وابناهما.
البیضاوی، التّفسیر، 5/ 53/ عنه: المجلسی، البحار، 23/ 232
أخبرنا شیخنا العلّامة نجم الدّین عثمان بن الموفّق الأذکانی رحمه الله- بقراءتی علیه أو قراءة علیه وأنا أسمع فی رجب أو شعبان سنة خمس وستّین وستّمائة- قال: أنبأنا الشّیخ رضیّ الدّین المؤیّد بن محمّد بن علیّ الطّوسیّ، ثمّ النّیشابوریّ، والشّیخ الإمام شهاب الدّین أبو بکر بن أبی سعید عبداللَّه بن الصّفّار النّیسابوریّ بسماعه من والده وبإجازته من عبدالجبّار بن محمّد الخواریّ- کما قیل: إن صحّت!!- قالا: أنبأنا شیخ الدّین عبدالجبّار ابن محمّد الخواریّ البیهقیّ سماعاً علیه، قال: أنبأنا الإمام أبوالحسن علیّ بن أحمد الواحدیّ سماعاً علیه، قال: أنبأنا ابن حنّان المزکی، أنبأنا أبو العبّاس محمّد بن إسحاق، حدّثنا الحسن بن علیّ بن زیاد السُّرّیّ، حدّثنا یحیی بن عبدالحمید الحمّانیّ، حدّثنا حسین الأشقر، حدّثنا قیس، حدّثنا الأعمش، عن سعید بن جبیر:
عن ابن عبّاس قال: لمّا نزلت: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُربی». قالوا:
یا رسول اللَّه! مَنْ هؤلاء الّذین یأمرنا اللَّه بمودّتهم؟ قال: علیّ وفاطمة وولدهما.
الحموئی، فرائد السّمطین، 2/ 13 رقم 359
قوله تعالی: «قُل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»، والقربی: علیّ وفاطمة وابناهما، لما أسنده ابن حنبل إلی ابن عبّاس أ نّهم قالوا: مَنْ قرابتک الّذین وجبت محبّتهم ومودّتهم؟ قال: علیّ وفاطمة وابناهما.
البیاضی، الصّراط المستقیم، 1/ 227
__________________________________________________
(1) [إلی هنا حکاه فی کشف الیقین]
(2- 2) [لم یرد فی البحار]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 927
قال [محمّد بن العبّاس]، حدّثنا عبدالعزیز بن یحیی، عن محمّد بن زکریّا، عن محمّد بن عبداللَّه الجشمیّ «1»، عن الهیثم بن عدیّ، عن سعید بن صفوان، عن عبدالملک بن عمیر، عن الحسین بن علی علیه السلام فی قوله «2» عزّ وجلّ: «قل لا أسألکُم علیه أجراً إلّاالمودّةَ فی القُرْبی»، قال: وإنّ «3» القرابة الّتی أمر اللَّه بصلتها وعظّم من «4» حقّها وجعل الخیر فیها قرابتنا أهل البیت الّذین «5» أوجب [اللَّه] حقّنا علی کلّ مسلم.
شرف الدّین الإسترآبادی، تأویل الآیات،/ 531/ عنه: السّیّد هاشم البحرانی، البرهان، 4/ 124؛ المجلسی، البحار، 23/ 251؛ المشهدی القمی، کنز الدّقائق، 11/ 507- 508
__________________________________________________
(1) [فی البرهان وکنز الدّقائق: «الخثعمیّ»]
(2) [البحار: «قول اللَّه»]
(3) [البرهان: «أمّا»]
(4)- [لم یرد فی البحار]
(5) [البرهان: «الّذی»]
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 928

مصادر القسم الثّالث‌

الآلوسیّ، أبو الفضل شهاب الدّین محمود بن عبداللَّه (م 1270)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسّبع المثانی، إدارة الطّباعة المنیریّة دار إحیاء التراث العربی- بیروت، ط 4 (1405 ه ق).
ابن أبی جمهور، محمّد بن علیّ بن ابراهیم الأحسائیّ (م ق 9)، عوالی اللّئالی العزیزیّة فی الأحادیث الدّینیّة، تحقیق مجتبی العراقیّ، مطبعة سیِّد الشّهداء علیه السلام- قم، ط 1 (1403 ه ق).
ابن أبی الحدید، أبو حامد عبدالحمید بن هبة اللَّه (م 656)، شرح نهج البلاغة، تحقیق محمّد أبو الفضل إبراهیم. دار إحیاء الکتب العربیّة.
ابن الأثیر الجزریّ، عزّ الدّین أبو الحسن علیّ بن محمّد (م 606):
1- الکامل فی التّاریخ:
أ- دار صادر- دار بیروت للطباعة والنّشر- بیروت (1365 ه ق- 1965 م).
ب- دار الکتاب العربیّة- بیروت، ط 2 (1387 ه ق).
خلیلی، عبّاس، ترجمه کامل، مؤسسه مطبوعاتی علمی
2- أسد الغابة فی معرفة الصّحابة، دار إحیاء التّراث العربیّ- بیروت.
ابن أعثم الکوفیّ، أحمد بن أعثم (م 314)، الفتوح:
أ- دائرة المعارف العثمانیّة- حیدر آباد الهند، ط 1 (1391 ه ق).
ب- دار الفکر- بیروت، ط 1 (1412 ه ق).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 929
ابن أمیر الحاجّ، أبو جعفر محمّد بن أمیر الحاجّ الحسینیّ (م ق 12)، شرح شافیة أبی فراس تحقیق صفاء الدِّین البصریّ، مؤسّسة الطّباعة والنّشر التابعة وزارة الثّقافة والإرشاد الإسلامی، ط 1 (1416 ه ق).
ابن بابویه القمِّیّ، أبو الحسن علیّ بن الحسین (م 329)، الإمامة والتّبصرة من الحیرة، مدرسة الإمام المهدیّ (عج)- قم، ط 1 (1404 ه ق).
ابن البطریق، یحیی بن الحسن الأسدیّ (م 600)، عمدة عیون صحاح الأخبار، مؤسّسة النّشر الإسلامی- قم (1407 ه ق).
ابن جریر/ الطّبریّ،
ابن حبّان، محمّد بن حبّان، (م 354)، الثّقات، دائرة المعارف العثمانیّة، ط 1 (1395 ه ق).
ابن حجر العسقلانیّ، شهاب الدّین أبو الفضل أحمد بن علیّ (م 852):
1- الإصابة فی تمییز الصّحابة (وبهامشه الاستیعاب)، دار الکتاب العربیّة- بیروت.
2- تهذیب التّهذیب، دائرة المعارف النّظامیّة الکائنة فی الهند، (1352 ه ق).
ابن حجر الهیتمیّ، (م 974)، الصّواعق المحرقة:
أ- مطبعة العائرة الشّرقیّة- مصر، ط 1 (1308 ه ق).
ب- مکتبة القاهرة.
جهرمی، کمال الدّین بن فخر الدّین، ترجمه صواعق المحرقه (براهین قاطعه) مطبع محمّدی لاهور- چاپ سنگی
ابن حمزة، الفقیه عماد الدّین أبو جعفر محمّد بن علیّ الطوسیّ المعروف بابن حمزة (م ق 6)، الثّاقب فی المناقب، تحقیق نبیل رضا علوان، مؤسسة أنصاریان- قم، ط 2 (1412 ه ق).
ابن حنبل، أبو عبداللَّه أحمد بن محمّد (م 241):
1- المسند، المکتب الإسلامیّ- دار صادر- بیروت.
2- فضائل الصّحابة، تحقیق وصیّ اللَّه بن محمّد عبّاس، مؤسّسة الرّسالة، ط 1 (1403 ه ق).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 930
ابن سعد، محمّد بن سعد (م 230):
1- الحسن علیه السلام (ترجمة الإمام الحسن علیه السلام ومقتله من القسم غیر المطبوع من الطبقات الکبیر)، تحقیق السّیّد عبدالعزیز الطّباطبائیّ، مؤسسة آل البیت لإحیاء التّراث، ط 1 (1416 ه ق).
2- الحسین علیه السلام (ترجمة الإمام الحسین علیه السلام ومقتله من القسم غیر المطبوع من الطبقات الکبیر)، تحقیق السّیّد عبدالعزیز الطّباطبائیّ، مؤسّسة آل البیت لإحیاء التّراث، ط 1 (1415 ه ق).
3- کتاب الطّبقات الکبیر، تحقیق ادوارد سخو، مطبعة بریل- لیدن، (1321 ه ق).
ابن شاذان، أبو الفضل سدید الدّین شاذان بن جبرائیل بن اسماعیل بن أبی طالب القمی (م فی حدود 660)، الفضائل، منشورات المکتبة الحیدریة- النّجف.
ابن شاذان، أبو الحسن محمّد بن أحمد بن علیّ بن الحسن القمیّ (م ق 5)، مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب والأئمة من ولده علیهم السلام:
أ- تحقیق نبیل رضا علوان، الدّار الإسلامیة، ط 1 (1409 ه ق).
ب- تحقیق مدرسة الإمام المهدی بإشراف السیّد محمّدباقر الأبطحی، مطبعة أمیر- قم، ط 1 (1407 ه ق).
ابن شبّة، أبو زید عمر بن شبّة النمیری البصری (م 262)، تاریخ المدینة المنوّرة (أخبار المدینة النّبویّة)، تحقیق فهیم محمّد شلتوت، دار التّراث، الدّار الإسلامیة- بیروت.
ابن شهرآشوب، أبو جعفر رشید الدّین محمّد بن علیّ بن شهرآشوب السّرویّ المازندرانیّ (م 588)، مناقب آل أبی طالب، المطبعة العلمیّة- قم.
ابن الصّبّاغ، علیّ بن محمّد بن أحمد المالکیّ (م 855)، الفصول المهمّة فی معرفة أحوال الأئمّة، مؤسسة الأعلمی- طهران.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 931
ابن طاووس، علیّ بن موسی بن جعفر بن طاووس (م 674):
1- الإقبال (الأعمال الحسنة) دار الکتب الإسلامیّة- طهران، ط 2 (1390 ه ق).
2- الطّرائف فی معرفة مذاهب الطّوائف، مطبعة الخیّام- قم، (1400 ه ق).
3- سعد السّعود، منشورات المطبعة الحیدریّة- النّجف، ط 1 (1369 ه ق).
4- کشف المحجّة لثمرة المهجة، مطبعة الحیدریة- النّجف، (1370 ه ق- 1950 م).
5- الیقین باختصاص مولانا علیّ علیه السلام بإمرة المؤمنین، تحقیق الأنصاری، مؤسسة الثّقلین لإحیاء التّراث الإسلامیّ، ط 1 (1410 ه ق).
ابن طولون، محمّد بن طولون (م 953)، الأئمّة الإثنا عشر، منشورات الرّضیّ- قم.
ابن عبد ربّه، أبو عمر أحمد بن محمّد بن عبد ربّه الأندلسیّ، (م 328)، العقد الفرید:
أ- مطبعة لجنة التّألیف والتّرجمة والنّشر، (1365 ه ق)، تحقیق أحمد أمین، أحمد الزّین، ابراهیم الأبیاری.
ب- دار الفکر، تحقیق محمّد سعید العریان.
ابن عبد البرّ، القرطبیّ المالکیّ (م 463)، الاستیعاب (بهامش الاصابة)، دار الکتاب العربیّ- بیروت.
ابن العدیم، الصّاحب کمال الدّین عمر بن أحمد (م 660)، بغیة الطّلب (بغیة الطّلب فی تاریخ حلب)، تحقیق الدّکتور سهیل زکّار، دار القلم العربیّ.
ابن عساکر، الحافظ أبو القاسم علیّ بن الحسن بن هبة اللَّه الشّافعیّ (م 571)، تاریخ مدینة دمشق:
1- تاریخ دمشق الکبیر، تحقیق علیّ عاشور الجنوبیّ، دار إحیاء التّراث العربیّ، ط 1 (1421 ه ق).
2- ترجمة أمیر المؤمنین علیه السلام، تحقیق محمّدباقر المحمودیّ، دار التّعارف للمطبوعات- بیروت، ط 1 (1395 ه ق).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 932
3- ترجمة ریحانة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم (الإمام الحسن علیه السلام)، تحقیق محمّدباقر المحمودیّ، مؤسّسة المحمودیّ- بیروت، ط 1 (1400).
4- ترجمة ریحانة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم (الإمام الحسین علیه السلام)، تحقیق محمّد باقر المحمودیّ، مؤسّسة المحمودیّ- بیروت.
5- تهذیب ابن بدران، عبدالقادر أفندی بدران، مطبعة روضة الشّام، (1332 ه ق).
6- مختصر ابن منظور، محمّد بن مکرّم، دار الفکر، دمشق، ط 1 (1410 ه ق).
ابن عیّاش، أحمد بن محمّد بن عیّاش الجوهریّ (م 401)، مقتضب الأثر فی النّصّ علی الأئمة الاثنی عشر، نشرت فی علوم الحدیث، إعداد نزار المنصوری، السّنة 5، العدد 9.
ابن فُندق، أبو الحسن علیّ بن أبی القاسم بن زید البیهقیّ (م 565)، لباب الأنساب والألقاب والأعقاب، تحقیق السّیّد مهدی الرّجائیّ، مکتبة السّیِّد المرعشیّ النّجفیّ- قم، ط 1 (1410 ه ق).
ابن قولویه القمیّ، أبو القاسم جعفر بن محمّد (م 367)، کامل الزّیارات، المطبعة المبارکة المرتضویّة النّجف، (1356 ه ق).
ابن کثیر الدِّمَشْقیّ، أبو الفداء إسماعیل بن کثیر (م 774)، البدایة والنّهایة:
أ- مطبعة السّعادة- مصر.
ب- دار المعرفة- بیروت، لبنان (1422 ه ق)، تحقیق عبدالرّحمان الأوقی.
ابن المغازلی، الحافظ الخطیب أبو الحسن علیّ بن محمّد الواسطیّ الجلّابیّ الشّافعیّ (483)، مناقب علیّ بن أبی طالب، مکتبة الإسلامیّة- طهران، ط 2 (1402 ه ق).
أبوطالب الزّیدیّ، یحیی بن الحسین بن هارون ... بن زید بن الحسن علیه السلام (م 424)، تیسیر المطالب فی أمالی الإمام أبی طالب، مؤسسة الأعلمیّ- بیروت، (1395- 1396 ه ق).
أبو عبداللَّه الشّجریّ، محمّد بن علیّ بن الحسن العلویّ (م 445)، فضل زیارة الحسین علیه السلام، مکتبة السّیِّد المرعشیّ النّجفیّ- قم (1403 ه ق).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 933
أبو الفرج الإصفهانیّ، علیّ بن الحسین بن محمّد (م 356):
1- مقاتل الطّالبیِّین، مطبعة الحیدریّة- النّجف (1385 ه ق).
رسولی محلّاتی، سیّد هاشم، ترجمه مقاتل الطّالبیّین- کتابفروشی صدوق
2- الأغانی، دار إحیاء التّراث العربیّ، ط 1 (1407 ه ق).
أبو الفتوح رازی (م ق 6)، تفسیر أبو الفتوح، کتابفروشی و چاپخانه محمّد حسن علمی- تهران، با تصحیح و حواشی محمّد إلهی قمشه‌ای.
أبو نعیم، أحمد بن عبداللَّه الإصبهانی (م 430):
1- دلائل النّبوّة، دائرة المعارف النّظامیة- حیدر آباد- الهند (1320 ه ق).
2- معرفة الصّحابة، تحقیق عادل بن یوسف العزازیّ، دار الوطن للنّشر- الرِّیاض، المملکة العربیة السعودیة، ط 1 (1419 ه ق).
أحمد بن حنبل/ ابن حنبل.
الإربلیّ، علیّ بن عیسی (م 683)، کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة، مکتبة بنی هاشمی- تبریز، (1381 ه ق).
الإسترآبادی، محمّد بن علیّ (م 1028)، منهج المقال، ط حجریّ (1306 ه ق).
الإسترآبادیّ، محمّد مؤمن بن دوست (م 1088)، الرّجعة، تحقیق فارس حسّون کریم، دار الإعتصام- قم، ط 1 (1415 ه ق).
الإصفهانی، میرزا محمّدتقی الموسوی الإصفهانی، (م 1348)، مکیال المکارم فی فوائد الدّعاء للقائم (عج)، مطبعة العلمیّة- قم، ط 2 (1398 ه ق).
الأعرجیّ، السّیّد جعفر الأعرجیّ النّجفیّ الحسینیّ (م 1332)، مناهل الضّرب فی أنساب العرب، تحقیق السّیّد مهدی الرّجائیّ، مکتبة السّیّد المرعشیّ النّجفیّ- قم، ط 1 (1419 ه ق).
الأمین، محسن الأمین العاملیّ (م 1371):
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 934
1- أعیان الشّیعة، دار التّعارف للمطبوعات- بیروت، (1406 ه ق).
اداره پژوهش و نگارش، ترجمه أعیان الشّیعة (امام حسن و امام حسین علیهما السلام)، ط 5 (1365 ه ش)
2- لواعج الأشجان، مکتبة بصیرتی- قم.
الباعونیّ، شمس الدّین أبو البرکات محمّد بن أحمد (م 871)، جواهر المطالب فی مناقب الإمام علیّ بن أبی‌طالب علیه السلام، تحقیق محمّد باقر المحمودیّ، مجمع إحیاء الثّقافة الإسلامیّة.
بحر العلوم، محمّد تقی آل بحر العلوم (م 1393)، مقتل الحسین علیه السلام (أو واقعة الطّف)، دار الزّهراء- بیروت، ط 2 (1405 ه ق)، تقدیم وتعلیق وإضافات: نجل المؤلِّف الحسین ابن التّقیّ آل بحر العلوم.
البحرانیّ، الشّیخ عبداللَّه البحرانیّ الاصفهانیّ (م ق 12)، العوالم (عوالم العلوم والمعارف والأحوال من الآیات والأخبار والأقوال)، مدرسة الإمام المهدیّ- قم، ط 1 (1407 ه ق).
البرسیّ، الحافظ رجب بن محمّد بن رجب البرسیّ الحلِّی (م 813)، مشارق أنوار الیقین فی حقائق أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، تحقیق: السّیِّد جمال السّیِّد عبد الغفّار أشرف المازندرانی، انتشارات الشّریف الرّضی، ط 1 (1422 ه ق).
البرقیّ، أبو جعفر أحمد بن محمّد بن خالد (م 274 أو 280)، المحاسن، المطبعة الحیدریّة- النجف (1384 ه ق).
البرّیّ، محمّد بن أبی بکر الأنصاریّ التّلمسانیّ (م 645)، الجوهرة فی نسب الإمام علیّ وآله، مکتبة النّوریّ- دمشق، ط 1 (1402 ه ق).
البلاذریّ، أحمد بن یحیی بن جابر البلاذریّ (م 279):
1- جمل من أنساب الأشراف، تحقیق الدّکتور سهیل زکّار، دار الفکر، ط 1 (1417 ه ق).
2- أنساب الأشراف ج 2، تحقیق محمّدباقر المحمودیّ، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات- بیروت، ط 1 (1394 ه ق).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 935
3- أنساب الأشراف ج 3، تحقیق محمّدباقر المحمودیّ، دار التعارف- بیروت، ط 1 (1397 ه ق).
البیاضیّ، الشّیخ زین الدّین أبو محمّد علیّ بن یونس العاملیّ النّباطی البیاضی (م 877)، الصّراط المستقیم، مکتبة الحیدریّة، تحقیق محمّد باقر البهبودیّ.
البیضاوی، ناصر الدّین أبی سعید عبداللَّه بن عمر بن محمّد الشّیرازی البیضاوی (م 687)، أنوار التنزیل وأسرار التأویل المعروف ب (تفسیر البیضاوی)، مؤسّسة شعبان للنّشر والتّوزیع- بیروت.
البیهقیّ، أبو بکر أحمد بن الحسین (م 458):
1- السُّنن الکبری (وفی ذیله الجّوهر النّقیّ)، دار المعرفة- بیروت.
2- دلائل النّبوّة، دار الکتب العلمیّة- بیروت، ط 1 (1405 ه ق).
التّرمذیّ، أبو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة (م 279)، الجامع الصّحیح (السُّنن)، دار الفکر، ط 2 (1394 ه ق).
التّفسیر المنسوب إلی الإمام أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکری علیهم السلام، مدرسة الإمام المهدی- قم.
الثّعلبی، أبو إسحاق أحمد المعروف بالإمام الثّعلبی (م 427)، الکشف والبیان المعروف ب (تفسیر الثّعلبی)، تحقیق أبو محمّد بن عاشور، دار إحیاء التّراث العربی- بیروت.
الجزائریّ، السیِّد نعمة اللَّه الموسویّ (م 1112)، الأنوار النعمانیّة، مطبعة شرکت چاپ- تبریز.
الجواهریّ، الشیخ شریف (م ق 14)، مثیر الأحزان فی أحوالات الأئمة الاثنی عشر، انتشارات أعلمی- طهران.
الحاکم الحسکانیّ، عبیداللَّه بن عبداللَّه بن أحمد (م ق 5)، شواهد التّنزیل لقواعد التّفضیل، تحقیق وتعلیق الشّیخ محمّدباقر المحمودیّ، مؤسّسة الطّبع والنّشر التّابعة لوزارة الثّقافة والإرشاد الإسلامیّ، ط 1 (1411 ه ق).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 936
الحاکم النّیسابوریّ، الحافظ أبو عبداللَّه النّیسابوریّ (م 405)، المستدرک علی الصّحیحین، مکتب المطبوعات الإسلامیّة- حلب.
الحبری، أبو عبداللَّه الکوفی الحسین بن الحکم بن مسلم الحبری (م 286)، تفسیر الحبری، مؤسّسة آل البیت لإحیاء التّراث- بیروت، ط 1 (1408 ه ق).
الحرّانیّ، أبو محمّد الحسن بن علیّ بن الحسین بن شعبة (م ق 4)، تحف العقول عن آل الرّسول، انتشارات علمیّة الإسلامیّة- طهران.
جنتی عطائی، احمد، ترجمه تحف العقول، انتشارات علمیه اسلامیه- تهران
الحرّ العاملیّ، محمّد بن الحسن (م 1104):
1- وسائل الشّیعة، مکتبة الإسلامیّة- طهران، ط 2 (1383 ه ق).
2- إثبات الهداة بالنّصوص والمعجزات، المطبعة العلمیّة- قم.
حسن بن سلیمان الحلّیّ، (م ق 9)، مختصر بصائر الدّرجات:
أ- منشورات المطبعة الحیدریّة- النّجف، ط 1 (1370 ه ق).
ب- مؤسّسة النّشر الإسلامی، ط 1، تحقیق مشتاق المظفّر.
الحلِّیّ، العلّامة، الشّیخ جمال الدِّین أبو منصور الحسن بن سدید الدِّین یوسف بن المطّهر الحلِّی (م 726):
1- المستجاد (من کتاب الإرشاد) (من مجموعة نفیسة)، مکتبة السّیّد المرعشیّ النّجفی، ط 1 (1406 ه ق).
2- کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام:
أ- تبریز (1298 ه ق).
ب- مجمع إحیاء الثّقافة الإسلامیة، ط 1 (1413 ه ق).
3- نهج الحق وکشف الصِّدق، مؤسّسة دار الهجرة، قم، ط 1 (1407 ه ق).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 937
الحموئیّ الخراسانیّ، إبراهیم بن محمّد بن المؤیّد (م 730)، فرائد السّمطین، تحقیق محمّد باقر المحمودیّ، مؤسسة المحمودیّ- بیروت، ط 1 (1400 ه ق).
الحمیدیّ، محمدّ بن فتوح (م 488)، الجمع بین الصّحیحین البخاریّ ومسلم، تحقیق الدکتور علیّ حسین البوّاب، دار ابن حزم- بیروت، ط 1 (1419 ه ق).
الحمیریّ، أبو العبّاس عبداللَّه بن جعفر الحمیریّ القمیّ (م ق 3)، قرب الأسناد:
أ- مکتبة نینوی.
ب- مؤسّسة آل البیت لإحیاء التّراث- بیروت، ط 1 (1413 ه ق).
الحویزیّ، عبد علیّ بن جمعة العروسیّ الحویزیّ (م 1112)، تفسیر نور الثّقلین، تحقیق السّیّد هاشم الرّسولیّ المحلّاتیّ. مطبعة الحکمة- قم.
الخزّاز، علیّ بن محمّد بن علیّ الخزّاز القمیّ الرّازیّ (م 369)، کفایة الأثر فی النّصّ علی الأئمة الإثنی عشر، تحقیق عبداللّطیف الحسینیّ الکوه کمره‌ای الخوئیّ، انتشارات بیدار- قم، (1401 ه ق).
الخزاعی، عبدالرّحمان بن أحمد بن الحسین النّیسابوری الخزاعی (م 476 ه ق)، کتاب الأربعین عن الأربعین فی فضائل علیّ أمیر المؤمنین علیه السلام، تحقیق الشیخ محمّدباقر المحمودی، مؤسّسة الطّباعة والنّشر التابعة لوزارة الثّقافة والإرشاد الإسلامی- طهران، ط 1 (1414 ه ق).
الخصیبی، أبو عبداللَّه الحسین بن حمدان (م 334)، الهدایة الکُبری، مؤسسة البلاغ- بیروت، ط 1 (1406 ه ق).
الخطیب البغدادیّ، أبو بکر أحمد بن علیّ (م 464)، تاریخ بغداد، مکتبة الخابخی بالقاهرة والمکتبة العربیّة لبغداد ومطبعة السّعادة- مصر، (1348 ه ق).
الخوارزمیّ، أبو المؤیّد الموفّق بن أحمد (م 568):
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 938
1- مقتل الحسین، تحقیق وتعلیق الشّیخ محمّد السّماویّ، مکتبة المفید- قم.
2- المناقب، مؤسّسة النّشر الاسلامی، التّابعة لجماعة المدرِّسین- قم، ط 2.
دانشیار التّستریّ، الشّیخ محمّد بن الشّیخ محمّد بن علیّ، حول البکاء علی الإمام الحسین علیه السلام.
الدّربندیّ، الآخوند ملّا آقا (م 1286)، أسرار الشّهادة، منشورات الأعلمی- طهران.
الدّمیریّ، الشیخ کمال الدّین (م 808)، حیاة الحیوان الکُبری:
أ- طبع بمطبعة محمّد علیّ صبیح بالأزهر- مصر، (1274 ه ق).
ب- دار الفکر- بیروت، لبنان.
الدّولابیّ، أبو بشر محمّد بن أحمد بن حمّاد الأنصاریّ (م 310)، الذّرِّیة الطّاهرة، تحقیق محمّدجواد الحسینی الجلالی، مؤسّسة النّشر الإسلامی التّابعة لجماعة المدرِّسین- قم.
الدّیار بکریّ، حسین بن محمّد بن الحسن (م 960)، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس نفیس:
أ- (1302 ه ق).
ب- دار صادر.
الدّیلمیّ، الشّیخ أبو محمّد الحسن بن محمّد (أبی الحسن) الدّیلمیّ (م 771)، إرشاد القلوب، مؤسسة الأعلمی- بیروت، ط 1 (1413 ه ق).
الذّهبیّ، شمس الدّین محمّد بن أحمد (م 748):
1- تاریخ الإسلام (وطبقات المشاهیر والأعلام)، مکتبة القدسی- القاهرة، (1368 ه ق).
2- سیر أعلام النّبلاء:
أ- تحقیق الدّکتور محمّد أسعد طلس، دار المعارف- مصر.
ب- دار الفکر للطّباعة والنّشر- بیروت، ط 1 (1417 ه ق).
3- تلخیص المستدرک [ط بهامش المستدرک]، مکتب المطبوعات الاسلامیة- حلب.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 939
الرّاوندیّ، أبو الحسین سعید بن عبداللَّه بن الحسین بن هبة اللَّه بن الحسن المعروف ب (قطب الدِّین الرّاوندی) (م 573):
1- ألقاب الرّسول وعترته (مِن میراث حدیث الشیعة، 1)، تحقیق سید علی رضا سید کباری، دار الحدیث.
2- الخرائج والجرائح، مؤسسة النّور للمطبوعات- بیروت، ط 2 (1411 ه ق).
3- قصص الأنبیاء، تحقیق غلام رضا عرفانیان الیزدی، مؤسّسة الطّبع والنّشر فی الآستانة الرّضویّة المقدّسة، أو نشر: مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد- ایران، ط 1 (1409 ه ق).
رضی الدِّین بن المطهّر، علی بن یوسف بن المطهّر الحلِّی (م ق 8)، العدد القویّة لدفع المخاوف الیومیّة، تحقیق السّیِّد مهدی الرّجائی، مکتبة السّیّد المرعشی النّجفیّ، ط 1 (1408 ه ق).
الزّرندیّ، جمال الدّین محمّد بن یوسف بن الحسن بن محمّد الزرندیّ الحنفیّ (م 750)، درر السّمطین فی فضائل المصطفی والمرتضی والبتول والسّبطین الهدی، تحقیق الدّکتور محمّد هادی الأمینی، مکتبة نینوی الحدیثة، طهران.
الزّمخشری، أبو القاسم جار اللَّه محمود بن عمر (م 538)، الکشّاف عن حقائق التّنزیل وعیون الأقاویل، انتشارات آفتاب، طهران.
سبط ابن الجوزیّ، شمس الدِّین أبو المظفّر یوسف بن عبدالرّحمان (قزأوغلی) (م 654)، تذکرة خواص الأُمّة:
أ- ایران- کردستان، طبع حجری، (1287 ه ق).
ب- مؤسّسة أهل البیت علیهم السلام، بیروت (1401 ه ق).
سپهر، میرزا محمّدتقی (م 1297)، ناسخ التّواریخ:
1- حضرت علی بن أبی طالب علیه السلام، مؤسّسه مطبوعات دینی- قم، ط 1 (1369 ه ش).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 940
2- حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، ط سنگی.
3- حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، کتابفروشی اسلامیه، ط 3 (1366 ه ش).
4- در احوالات سیّد الشّهداء علیه السلام، کتابفروشی اسلامیه، ط 3 (1368 ه ش).
سلیم بن قیس الهلالیّ الکوفیّ، (م 90)، سلیم بن قیس، تحقیق: الشیخ محمّدباقر الأنصاری‌الزّنجانی الخوئینی، مطبعة الهادی- قم- ایران، ط 2 (1416 ه ق- 1375 ه ش).
الف ب الف، ترجمه سلیم بن قیس (اسرار آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم) دار الکتب الاسلامیة- قم- چاپ 7
السّمعانی، أبو المظفّر، منصور بن محمّد بن عبدالجبّار التمیمی المروزی الشّافعی السّلفیّ (م 489 ه ق)، تفسیر القرآن، تحقیق أبی تمیم یاسر بن إبراهیم، أبی بلال غنیم بن عبّاس غنیم، دار الوطن- الرّیاض، ط 1 (1418 ه ق).
السّمهودیّ، نور الدّین علیّ بن عبداللَّه (م 911)، جواهر العقدین فی فضل الشّرفین شرف العلم الجلیّ والنّسب النّبویّ، دار الکتب العلمیّة- بیروت، ط 1 (1415 ه ق).
السّیّد هاشم البحرانیّ (م 1107):
1- مدینة المعاجز (فی دلائل الأئمة الأطهار ومعاجزهم)، مؤسسة المعارف الإسلامیّة- قم، لجنة التّحقیق بإشراف فارس حسّون کریم، ط 1 (1313 ه ق).
2- البرهان فی تفسیر القرآن، مؤسّسة دار التّفسیر، ط 1 (1417 ه ق).
السّیِّد شرف الدّین الإستر آبادیّ، علیّ الحسینیّ (م ق 10)، تأویل الآیات الظّاهرة فی فضائل العترة الطّاهرة، مؤسّسة النّشر الإسلامیّ- قم، ط 1 (1409 ه ق).
السّیوطیّ، جلال الدِّین عبدالرّحمان بن أبی بکر بن محمّد (م 911):
1- تاریخ الخلفاء، مطبعة السّعادة- مصر، ط 1 (1371 ه ق).
2- الدّرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، مؤسّسة الرّسالة- بیروت.
الشّبلنجیّ، الشّیخ مؤمن بن حسن (م 1308)، نور الأبصار، دار الجیل- بیروت (1409 ه ق).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 941
الشّجریّ، یحیی بن الحسین بن إسماعیل الجرجانیّ (م 479)، الأمالی الخمیسیّة، عالم الکتب بیروت، مکتبة المتنبّی- القاهرة.
الشّریف المرتضی، (م 436):
1- رسائل الشّریف المرتضی، مطبعة سیِّد الشّهداء- قم (1405 ه ق).
2- الفصول المختارة من العیون والمحاسن (من مصنّفات الشّیخ المفید)، المؤتمر العالمیّ لألفیّة الشّیخ المفید، ط 1 (1413 ه ق).
الصّبّان، الشّیخ محمّد بن علیّ (م 1206)، إسعاف الرّاغبین فی سیرة المصطفی، (بهامش نور الأبصار)، دار الفکر للطّباعة والنّشر والتوزیع.
الصّدوق، الشّیخ أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمیّ (م 381):
1- الأمالیّ، کتابخانه اسلامیّه- تهران، ط 4 (1404 ه ق).
کمره‌ای، شیخ محمّد باقر، ترجمه امالی، کتابخانه اسلامیّه- تهران، چاپ 4 (1362 ه ش)
2- علل الشّرائع- مؤسسة الأعلمی للمطبوعات- بیروت، ط 1 (1408 ه ق).
3- معانی الأخبار- مؤسسة الأعلمی- بیروت، لبنان، (1410 ه ق).
4- من لا یحضره الفقیه- دار الکتب الإسلامیة- طهران، ط 5 (1390 ه ق).
5- کمال الدِّین وتمام النِّعمة، دار الکتب الإسلامیّة، (1390 ه ق).
6- الخصال، انتشارات علمیّه الاسلامیّة.
فهری، سیّد أحمد، ترجمه خصال، انتشارات علمیه اسلامیه
7- عیون أخبار الرِّضا علیه السلام، مؤسّسة الأعلمیّ- بیروت، ط 1 (1404 ه ق).
اصفهانی، محمدتقی (مشهور به آقا نجفی)، ترجمه عیون أخبار الرّضا علیه السلام، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ 2 (1364 ه ش)
الصّفّار، أبو جعفر محمّد بن الحسن بن فروخ الصّفّار القمیّ (م 290)، بصائر الدّرجات الکبری فی فضائل آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، مؤسسة الأعلمی، طهران- ایران.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 942
الصّفدیّ، صلاح الدّین خلیل بن أیبک الصّفدیّ (م 764)، الوافی بالوفیات، المعهد الألمانیّ ببیروت، ط 2.
الطّبرانیّ، الحافظ أبو القاسم سلیمان بن أحمد (م 360):
1- المعجم الکبیر، دار إحیاء التّراث العربیّ، ط 2.
2- المعجم الأوسط، تحقیق الدکتور محمود الطّحان، مکتبة المعارف- الرّیاض، ط 1 (1405 ه ق).
3- المعجم الصّغیر، مؤسسة الکتب الثّقافیة- بیروت، ط 1 (1406 ه ق).
الطّبرسیّ، الفضل بن الحسن الطبرسیّ (م 548):
1- إعلام الوری بأعلام الهدی، دار التّعارف للمطبوعات- بیروت (1399 ه ق).
2- تاج الموالید (من مجموعة نفیسة)، مکتبة السّیّد المرعشی النّجفی- قم، ط 1 (1406 ه ق).
3- مجمع البیان، تحقیق السّیّد هاشم رسولی محلّاتی، دار إحیاء التّراث العربی- بیروت (1379 ه ق).
4- تفسیر جوامع الجامع، تحقیق أبو القاسم گرجی، مؤسّسة النّشر الإسلامیّ التّابعة لجماعة المدرِّسین- قم، ط 2.
الطّبرسیّ، أبو منصور أحمد بن علیّ بن أبی طالب (م 588)، الاحتجاج، دار الطّباعة والنّشر النعمان- النّجف، (1386 ه ق).
الطّبریّ، أبو جعفر محمّد بن جریر بن رستم (م ق 4):
1- دلائل الإمامة، مطبعة الحیدریّة- النّجف، (1383 ه ق).
2- نوادر المعجزات فی مناقب الأئمّة الهداة علیهم السلام، مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام- قم، ط 1 (1410 ه ق).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 943
الطّبریّ، أبو جعفر محمّد بن جریر بن یزید (م 310):
1- التّاریخ (تاریخ الامم والملوک)، تحقیق محمّد أبو الفضل إبراهیم، دار المعارف- مصر، ط 2.
پاینده، ابوالقاسم، ترجمه تاریخ طبری، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران- (1352 ه ش)
2- التّفسیر (جامع البیان فی تفسیر القرآن)، دار المعرفة للطّباعة والنّشر- بیروت، لبنان، ط 2 (1324 ه ق).
الطّبریّ، أبو جعفر محمّد بن قاسم (م 502)، بشارة المصطفی، منشورات مکتبة الحیدریّة- النّجف، (1383 ه ق).
الطّحاوی، مشکل الآثار.
الطّریحیّ، الشّیخ فخر الدّین (م 1085)، المنتخب، کتابخانه ارومیّة- قم.
الطّوسیّ، شیخ الطّائفة أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسیّ (م 460):
1- تهذیب الأحکام، دار الکتب الإسلامیّة، ط 3 (1390 ه ق).
2- الأمالی، دار الثّقافة- قم، ط 1 (1414 ه ق).
3- کتاب الغیبة، مکتبة نینوی- طهران.
4- مصباح المتهجِّد، تصحیح اسماعیل الأنصاری الزّنجانیّ.
5- اختیار معرفة الرِّجال/ الکشِّی.
العجلیّ، أحمد بن عبداللَّه بن صالح أبو الحسن العجلیّ (م 261)، تاریخ الثّقات، دار الکتب العلمیّة- بیروت، ط 1 (1405 ه ق)، بترتیب الحافظ نور الدِّین علیّ بن أبی بکر الهیثمیّ (م 807)، وتضمینات الحافظ ابن حجر العسقلانیّ، وثّق أصوله وخرّج حدیثه وعلّق علیه الدّکتور عبدالمعطی قلعچیّ.
العیّاشیّ، أبونصر محمّد بن مسعود بن عیّاش السّلمی السّمرقندی (م ق 4)، التّفسیر، المکتبة العلمیّة الإسلامیّة- طهران.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 944
الفتّال، أبو علیّ محمّد بن أحمد بن علیّ الفتّال النّیسابوریّ (م 508)، روضة الواعظین، منشورات المکتبة الحیدریّة- النّجف (1386 ه ق).
الفخر الرّازی، (م 606)، التفسیر الکبیر، مؤسّسة المطبوعات الإسلامیة- القاهرة.
فرات الکوفیّ، أبو القاسم فرات بن إبراهیم بن فرات الکوفیّ (م ق 3)، التّفسیر، تحقیق محمّد الکاظم، مؤسّسة الطّبع والنّشر التّابعة لوزارة الثّقافة والإرشاد الإسلامی، ط 1 (1410 ه ق).
الفضل بن شاذان، أبو محمّد الفضل بن شاذان بن الخلیل الأزدی النّیسابوریّ (م 260)، مختصر إثبات الرّجعة، نشرت فی (تراثنا) الّتی تصدرها مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التّراث، قم- إیران، السّنة الرّابعة، العدد الخامس عشر، تحقیق السّیّد باسم الموسویّ.
الفیروزآبادیّ، السّیِّد مرتضی (م ق 14)، فضائل الخمسة، مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات- بیروت، ط 4 (1402 ه ق).
الفیض الکاشانیّ، محمّد بن المرتضی المدعوّ بالمحسن (م 1091)، کتاب الصّافی فی تفسیر القرآن، مکتبة الصّدر- طهران، ط 2 (1416 ه ق).
القاضی النّعمان، القاضی النّعمان بن محمّد التّمیمیّ المغربیّ (م 363):
1- شرح الأخبار فی فضائل الأئمّة الأطهار، تحقیق سیّد محمّد الحسینیّ الجلالیّ، مؤسّسة النّشر الإسلامیّة- قم، ط 1 (1412 ه ق).
2- دعائم الإسلام، تحقیق آصف بن علیّ أصغر فیضی، دار المعارف- مصر، (1379 ه ق).
القزوینیّ، أبو الخیر رضیّ الدِّین أحمد بن إسماعیل بن یوسف القزوینی الطّالقانی الحاکمی الشّافعی (م 590)، المنتقی فی فضائل علیّ المرتضی.
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 945
القزوینیّ، السّیّد رضیّ بن نبی القزوینیّ (م 1136)، تظلّم الزّهراء، منشورات الشّریف الرّضی، مطبعة أمیر- قم، ط 2 (1405 ه ق).
القمِّیّ، علیّ بن إبراهیم القمّی (م ق 4)، التّفسیر:
أ- مکتبة الهدی (1386 ه ق).
ب- مؤسّسة الأعلمی- بیروت، ط 1 (1412 ه ق).
القمِّیّ، الشّیخ عبّاس القمیّ (م 1359)، نفس المهموم، منشورات مکتبة بصیرتی- قم.
کمره‌ای، محمّد باقر، ترجمه نفس المهموم (رموز الشّهادة)، کتابخانه اسلامیه- تهران، ط 1، (1363 ه ش)
القندوزیّ، سلیمان بن إبراهیم (م 1294)، ینابیع المودّة لذوی القربی، دار الأسوة للطّباعة والنّشر، ط 1 (1416 ه ق).
الکراجکیّ، أبو الفتح محمّد بن علیّ (م 449):
1- الإستبصار- فی النصّ علی الأئمّة الأطهار-، تحقیق محمّد إسلامی یزدی، میراث حدیث شیعه/ 2، مؤسّسه فرهنگی دار الحدیث- قم (1378).
2- کنز الفوائد.
الکرکیّ، علیّ بن عبدالعال (م 935)، نفحات اللّاهوت فی لعن الجبت والطّاغوت، مکتبة نینوی الحدیثة- طهران.
الکشِّی، اختیار معرفةالرّجال، اختاره الشّیخ الطّوسی، چاپخانه‌دانشگاه مشهد- (1348 ه ش).
الکلینیّ، أبو جعفر محمدّ بن یعقوب (م 329):
1- الأصول من الکافیّ- دار الکتب الإسلامیة- طهران ط 2 (1388 ه ق).
رسولی، سید هاشم، ترجمه اصول کافی- انتشارات علمیّه اسلامیّه
2- الفروع من الکافیّ- دار الکتاب الإسلامیّة- طهران (1391 ه ق).
3- الرّوضة من الکافیّ- دار الکتاب الإسلامیّة- طهران، ط 2 (1389 ه ق).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 946
الکنجیّ، محمّد بن یوسف الکنجیّ الشّافعیّ (م 658)، کفایة الطّالب فی مناقب أمیر المؤمنین، تحقیق محمّدهادی الأمینیّ، دار إحیاء تراث أهل البیت علیهم السلام- طهران، ط 3 (1404 ه ق).
المتّقیّ الهندیّ، علیّ المتّقیّ (م 975)، کنز العمّال، مؤسسة الرّسالة- بیروت، ط 5 (1405 ه ق).
المجلسیّ، محمّد باقر (م 1110):
1- بحار الأنوار، مؤسّسة الوفاء- بیروت، ط 2 (1403 ه ق).
2- بحار الأنوار، ج 32- 34، تحقیق الشّیخ محمّد باقر المحمودیّ، مؤسّسة الطّباعة والنّشر التابعة لوزارة الثّقافة والإرشاد الإسلامیّ، ط 2 (1416 ه ق).
3- جلاء العیون، انتشارات سُرور، ط 1 (1373 ه ش).
محبّ الدّین الطّبریّ، أحمد بن عبداللَّه (م 694):
1- ذخائر العقبی، مؤسّسة الوفاء- بیروت، (1401 ه ق).
2- الرِّیاض النّضرة فی مناقب العشرة، دار الکتب العلمیّة- بیروت.
المحلِّی، أبو الحسن حسام الدّین حمید بن أحمد (م 652)، الحدائق الوردیّة فی أخبار الزّیدیّة:
أ- دار أسامة- دمشق، ط 2 (1405 ه ق).
ب- مطبوعات مکتبة مرکز بدر العلمی والثّقافی- صنعاء، ط 1 (1423 ه ق)، تحقیق الدکتور المرتضی بن زید المحطوری الحسنی.
محمّد بن أبی طالب، الحسینیّ الموسویّ الحائریّ (م ق 10)، تسلیة المجالس وزینة المجالس، تحقیق فارس حسّون کریم، مؤسّسة المعارف الإسلامیّة، ط 1 (1418 ه ق).
محمّد بن سلیمان، الحافظ محمّد بن سلیمان الکوفیّ (م ق 3)، مناقب الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام، مجمع إحیاء الثّقافة الإسلامیّة- قم، ط 1 (1413 ه ق).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 947
المزّی، جمال الدّین أبو الحجّاج یوسف (م 742)، تهذیب الکمال، تحقیق الدّکتور بشّار عوّاد معروف، مؤسسة الرِّسالة.
مسلم، مسلم بن الحجّاج القشیریّ النّیسابوریّ (م 261)، صحیح مسلم:
أ- دار الحدیث- القاهرة، ط 1 (1418 ه ق).
ب- دار الفکر- بیروت، لبنان، ط 2 (1293 ه ق).
المسعودیّ، أبو الحسن علیّ بن الحسین (م 346)، إثبات الوصیّة، مطبعة الصّدر- قم (1417 ه ق).
نجفی محمّد جواد، ترجمه اثبات الوصیّه، کتابفروشی اسلامیّه، (1343 ه ش)
المشهدی القمّی، الشّیخ محمّدرضا القمی المشهدی (م 1125)، کنز الدّقائق وبحر الغرائب، تحقیق حسین درگاهی، مؤسّسة الطّبع والنّشر التّابعة لوزارة الثّقافة والإرشاد الإسلامی، ط 1 (1411 ه ق).
المصعب الزّبیریّ، أبو عبداللَّه المصعب بن عبداللَّه بن المصعب الزّبیریّ (م 236)، نسب قریش، عنی بنشره لأوّل مرّة وتصحیحه والتّعلیق علیه إ. لیفی بروفنسال، دار المعارف للطّباعة والنّشر، (1953 م).
المفید، محمّد بن محمّد بن النّعمان (م 413):
1- الإرشاد فی معرفة حجج اللَّه علی العباد، انتشارات علمیّة الإسلامیّة- طهران، (وعرضنا الکتاب علی طبعة مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التّراث وصحّحنا مواقع الاختلاف).
رسولی محلّاتی، سیّد هاشم، ترجمه ارشاد، انتشارات علمیّه اسلامیّه
2- الأمالیّ، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیّة- قم، (1403 ه ق).
3- مسارّ الشّیعة (من مجموعة نفیسة) مکتبة السّیِّد المرعشیّ النّجفیّ- قم، ط 1 (1406 ه ق).
4- الإختصاص، مؤسّسة الأعلمیّ للمطبوعات- بیروت، (1402 ه ق).
موسوعة الامام الحسین(علیه‌السلام)، ج‌19، ص: 948
5- المقنعة (من مصنّفات الشیخ المفید) تحقیق مؤسسة النّشر الإسلامیّ التّابعة لجماعة المدرِّسین بقم المشرّفة، المؤتمر العالمی لألفیّة الشیخ المفید، ط 1 (1413 ه ق).
المقرّم، عبدالرّزاق الموسویّ (م 1391)، وفاة الصِّدِّیقة علیها السلام، منشورات المطبعة الحیدریّة- النّجف (1370 ه ق- 1951 م).
النِّسائی، الحافظ أبو عبدالرّحمان أحمد بن شعیب النّسائی (م 303)، خصائص الإمام أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب، تحقیق محمّدباقر المحمودیّ، ط 1 (1403 ه ق).
النّعمانیّ، ابن أبی زینب محمّد بن إبراهیم (م ق 4)، کتاب الغیبة، مکتبة الصدوق، ط 1 (1363 ه ش).
غفاری، جواد، ترجمه غیبت نعمانی، کتابخانه صدوق، ط 1 (1363 ه ش)
النّیسابوریّ، نظام الدِّین الحسن بن محمّد بن حسین القمیّ النّیسابوریّ (م 728)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان (بهامش تفسیر الطّبری)، المطبعة الکبری الأمیریة- مصر، ط 1 (1324 ه ق).
النّیسابوریّ، أبو الحسن علیّ بن أحمد الواحدی النّیسابوریّ (م 468)، أسباب النّزول، انتشارات الشّریف الرّضیّ (1361 ه ق).
الهیثمیّ، علیّ بن أبی بکر (م 807)، مجمع الزّوائد ومنبع الفوائد، دار الفکر- بیروت (1420 ه ق).
الیافعیّ الیمنیّ، عبداللَّه بن أسعد الیافعیّ الشّافعیّ (م 768)، مرآة الجنان وعبرة الیقظان، دائرة المعارف النّظامیّة الکائنة- حیدر آباد- دکن، (1337 ه ق).
الیعقوبیّ، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (م 292)، التّاریخ (تاریخ الیعقوبیّ)، المکتبة الحیدریّة- النّجف، ط 4 (1394 ه ق).
آیتی، دکتر محمّد ابراهیم، ترجمه تاریخ یعقوبی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، (1343 ه ش)

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».