عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار - جلد18

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور:عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار جلد 18/ تالیف: میر سید حامد حسین موسوی نیشابوری هندی ؛ تحقیق و ترجمه: غلام رضا مولانا البروجردی

مشخصات نشر:قم: موسسه المعارف الاسلامیه، (1404) ق.

مشخصات ظاهری:ج23.

یادداشت:فارسی- عربی.

یادداشت:کتاب حاضر ردیه ای و شرحی است بر کتاب (التحفه الاثنی عشریه) اثر عبدالعزیز بن احمد دهلوی.

موضوع:دهلوی، عبدالعزیزبن احمد، 1159 - 1239ق. . التحفه الاثنی عشریه -- نقد و تفسیرموضوع

احادیث خاص (ثقلین) - امامت - احادیث

دهلوی، عبدالعزیز بن احمد، 1159 - 1239ق. التحفه الاثنی عشریه - نقد و تفسیر

شیعه - دفاعیه ها و ردیه ها

علی بن ابی طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. - اثبات خلافت

موضوع:شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها

موضوع:امامت -- احادیث

فروست:موسسه المعارف الاسلامیه؛176

وضعیت فهرست نویسی:در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

شماره کتابشناسی ملی:1286819

ص: 1

حدیث ثقلین (قسم سند)

مقدمه ناشر

بسم اللّه الرحمن الرحیم پس از ستایش پروردگار توانا و درود بر خاتم انبیاء و سرور اولیاء و عترت طاهرۀ أصفیاء سلام اللّه علیهم أجمعین مؤسسۀ نشر نفائس مخطوطات-اصفهان مفتخر است که یکی از بزرگترین آثار مذهبی و علمی و تاریخی عالم تشیّع را که معرّف زحمت و کوشش و نتیجۀ تحقیق و تتبّع از نوابغ علمی و مفاخر نامی این مذهب مقدّس است بنیکوترین وجهی که در حدود طاقت بوده تجدید طبع نموده و مورد استفاده قرار دهد.

دانشمندان و گوهرشناسانی که بدیدۀ انصاف و تقدیر در این کتاب شریف نظر نمایند بخوبی بمیزان زحمت و رنجی که مؤلّف عالیمقام در تألیف این اثر بزرگ تحمل نموده پی برده و مجموعۀ گرانبهائی از پر سودترین مطالب صدها کتاب نفیس کمیاب را در برابر خود مشاهده کرده بی اختیار بر همّت والای نویسنده آفرینها خوانند و درودها فرستند، آری، مردان حق را همین بس که در برابر عمل خود سرافراز باشند.

بعلت همین اهمّیّت و عظمت کتاب، نسخه های طبع اول بزودی نایاب و طالبین آن روز افزون گردیدند و بهیچ قیمت یافت نمی شد. از این روی مؤسسه باهتمام جمعی از دانشمندان معظم و فضلای محترم حوزۀ علمی اصفهام، أدام اللّه أیام افاضاتهم در تجدید طبع کتاب به اسلوبی نوین و سبکی مرغوب اقدام نموده و امیدوار است بیاری خداوند متعال و استقبال علاقمندان بآثار علمی و مذهبی مرتّبا توفیق نشر سایر اجزاء کتاب را یافته خدمت خود را به سر حدّ کمال رساند، بمنّه و توفیقه ضمنا به اطلاع می رساند که شرح حال مبسوط و مفصّلی از مؤلّف جلیل القدر و شرح آثار علمی او و همچنین تعلیقات مفیدی راجع بدورۀ حدیث ثقلین تهیّه شده که انشاء اللّه تعالی با فهرستهای متنوّع کتاب، ضمیمۀ جلد آخر بطبع خواهد رسید.

ص:2

موضوع بحث در این مجلدات:

حدیث ثقلین:

این حدیث را متجاوز از سی صحابۀ پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم از آن حضرت روایت نموده، و بیش از دویست نفر علماء بزرگ اهل سنت آن را بألفاظ مختلف در کتب خود ضبط کرده اند، اینک یکی از ألفاظ حدیث:

قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم:

«انی تارک فیکم الثقلین، ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، أحدهما أعظم من الآخر، کتاب اللّه حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی أهل بیتی، و لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما!»

ص:3

سرآغاز سخن

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه الّذی دعانا بمنّه الجمیل إلی التّمسّک بالثّقلین، و وقانا بلطفه الجزیل عن الارتباک فی العمه و الغین. هو الّذی کشف عن قلوبنا سجوف الرّیب و الرّین، و أنقذنا بولاء أهل البیت علیهم السّلام من غمرات الرّدی و الحین، و نجّانا بلطفه و کرمه من شفا جرف الزّیغ القائد إلی الزّور و المین، و صاننا بایضاح السّبل و إرسال الرّسل عن الرّکون إلی الشّنار و الشین.

و صلّی اللّه علی من أرسل علی طول هجعة من الأمم و اعترام من الفتن المقبلة بالمذل و الأین، و آله الکرام الأطهار و حامته العظام الأخیار النّاهجین للقم الصّواب و الزّین، لا سیّما أخیه و صهره أفضل الخلیفتین، المصلح لذات البین، کریم الأبوین، شریف الوالدین، ابن العلمین، أمثل من ولد بین هاشمیّین، أکمل الأفخرین، زاکی الأصغرین، و عالی الأکبرین، و واقد الأصمعین، و محرز الأنفسین، و باسط الأفضلین، و ماضی الأقطعین، وارث المشعرین، و قائد العسکرین، المبجّل بالأبطحین، المفخم فی الحرمین، المهاجر بالهجرتین، المبایع بالبیعتین، و المصلّی إلی القبلتین، الّذی لم یکفر باللّه طرفة عین، المفرّق جمع الورق و العین، و اللاّطم وجه النّضار و اللّجین، المعرض المشیح بوجهه عن الحجرین، مبسوط الرّاحتین، المؤدّی للطّاعتین، السّابق بالشّهادتین، المجرّد للسّیف تارتین، کاسر الصّنمین، و جاذ الوثنین، و قاتل العمرین، و آسر العمرین، و هازم الفیلقین و مفرّق الجحفلین، راسخ القدمین، الصّارع کلّ منازل للفم و الیدین، قاصم الکفر ببدر و حنین، الضّارب بالسّیفین،

ص:1

الطّاعن بالرّمحین، الحامل علی قوسین، المتهجّد لیلة الهریر بین الصّفّین، أسمح کلّ ذی کفّین و أفصح کلّ ذی شفتین، و أسمع کلّ ذی أذنین، و أبصر کلّ ذی عینین، و أهدی کلّ من تأمّل النّجدین، أنشب من فی الأخشبین، و أعلم من بین اللاّبتین، و أقضی من فی الحرّتین، صاحب الکرّتین، الّذی ردّت له الشّمس مرّتین، القاسم للفریقین، الممیّز بین الحزمین، حجّة اللّه علی المشرقین و المغربین، و آیته العظمی بین النشأتین، إمام الحرمین، و نظام الخافقین، صنو سیّد الکونین و نفس رسول الثّقلین، و نور سراج الدّارین، و شاهد الشّاهد علی أهل العالمین، منجز الوعد و قاضی الدّین و صاحب الکنز و ذی القرنین، أوّل الحجج المجتبین، و أقدم الأئمة المصطفین، و والد الرّیحانتین، و أبی السّبطین الحسن و الحسین ع؛ صلاة ناجحة ناجعة نافعة شافعة عند الحشر و النّشر و البعث و القیام و الموتتین و النّفختین، خالدة آبدة دائمة باقیة بدوام الملوین، و اختلاف العصرین، و کرّ الجدیدین، و تعاقب الفئتین، و توالی الحرسین، و طلوع النّیّرین، و لموع القمرین، و سفور الأزهرین، و اصطحاب الفرقدین، و ارتفاق النّسرین، و جری الرّافدین، و وکوف الهاطلین.

و بعد؛ فیقول العبد القاصر العاثر حامد حسین بن العلامة السید محمد قلی عفا عنهما الرّب الغافر: هذا هو المجلّد الثّانی عشر من مجلّدات المنهج الثانی من کتاب «عبقات الانوار، فی امامة الأئمة الاطهار» نقضت فیه کلام عبد العزیز بن ولی اللّه الدهلوی صاحب «التحفة» علی حدیث الثّقلین، و قد جعله الحدیث الثانی عشر من الأحادیث الدّالّة علی إمامة علیّ علیه السّلام و أتی فی جوابه بما یحیّر الأفهام حبّا لترویج ملفّقات أسلافه الأعلام و شغفا بمخالفة طریقة اهل البیت علیهم السّلام و و لها بالعدول و الجنوح عن جادّة الحقّ المعتام؛ و من اللّه الملک المنعام المفضل بالنّعم الجسام استمدّ فی البدء و الختام و الأخذ و الإتمام.

روایت کردن صاحب تحفه حدیث ثقلین را از طریق زید ابن ارقم

قال المحدث النحریر: [حدیث دوازدهم: روایت زید بن أرقم عن النّبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم «إنّی تارک فیکم الثّقلین ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدی، أحدهما أعظم من الآخر: کتاب اللّه و عترتی» و این حدیث هم بدستور أحادیث سابقه

ص:2

با مدّعی مساس ندارد، زیرا که لازم نیست که متمسّک به صاحب زعامت کبری باشد، سلّمنا، لیکن این حدیث هم صحیح است:

«علیکم بسنّتی و سنّة الخلفاء الرّاشدین المهدیّین من بعدی، تمسّکوا بها و عضّوا علیها بالنّواجذ» ، سلّمنا؛ و لیکن عترت در لغت عرب بمعنی أقارب است؛ پس اگر دلالت بر امامت کند لازم آید که جمیع أقارب آن حضرت صلّی اللّه علیه و سلّم أئمّه باشند واجب الاطاعة، علی الخصوص مثل عبد اللّه بن عبّاس و محمّد بن الحنفیّه و زید بن علی و حسن مثنّی و إسحاق بن جعفر الصّادق و أمثال ایشان از أهل بیت. و نیز در حدیث صحیح واردست:

«خذوا شطر دینکم عن هذه الحمیراء» و اشارۀ بعائشه فرمود، و «اهتدوا بهدی عمّار» ، و «تمسّکوا بعهد ابن أمّ عبد» ، و «رضیت لکم ما رضی لکم ابن أمّ عبد» ، و «أعلمکم بالحلال و الحرام معاذ بن جبل» و أمثال ذلک کثیرة خصوصا قوله:

«اقتدوا بالّذین من بعدی أبی بکر و عمر» که بدرجۀ شهرت و تواتر معنوی رسیده. پس لازم آمد که همۀ این اشخاص إمام باشند. و اگر این حدیث دلالت بر امامت عترت نماید حدیث صحیح مروی از حضرت أمیر که نزد شیعه متواتر است:

«إنّما الشّوری للمهاجرین و الأنصار» چگونه درست شود؟ همین قسم حدیث «مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح، من رکبها نجی و من تخلّف عنها غرق» دلالت نمی کند مگر بر آنکه فلاح و هدایت مربوط بدوستی ایشان و منوط باتّباع ایشانست، و تخلّف از دوستی و اتباع ایشان موجب هلاک. و این معنی بفضل اللّه تعالی محض، نصیب اهل سنّت است و بس از جمیع فرق اسلامیّه و خاصّست بمذهب أهل سنّت لا یوجد فی غیرهم، زیرا که ایشان متمسّکند بحبل و داد جمیع أهل بیت و بر قیاس کتاب اللّه که «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ اَلْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» و در رنک ایمان بالأنبیا که «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» با بعض؛ محبّت و ایمان، و با بعض؛ بغض و کفران نمی ورزند، بخلاف شیعه که هیچ

ص:3

فرقۀ ایشان جمیع اهل بیت را دوست ندارد، بعضی یک طائفه را محبوب می سازند و بقیّه را مبغوض می دارند، و بعضی طائفۀ دیگر را، و همینست حال اتّباع که أهل سنّت یک طائفه را خاصّ نمی کنند؛ از هر همه روایات دین خود می آرند و بدان تمسّک می جویند، چنانچه کتب تفسیر و حدیث و فقه ایشان بر آن گواه است. و اگر کتب أهل سنّت را اعتبار نکنند مرویّات شیعه را که از عقائد الهیّه گرفته تا فروغ فقهیّه موافق اهل سنّت درین رساله نقل کرده شد چه جوابست؟ و درین مقام بعضی از خوش طبعان شیعه تقریری دارد خیلی دلفریب، لابدّ ذکر آن تقریر و حلّ آن تزویر نموده آمد. گفته است که تشبیه اهل بیت در این حدیث بسفینه اقتضا می کند که محبّت جمیع اهل بیت و اتّباع کلّ ایشان در نجات و فلاح ضرور نیست. زیرا که اگر شخصی در یک کنج کشتی جا گرفت بلا شبهه از غرق او را نجات حاصل شد، بلکه دوران در تمام کشتی و گاهی بکنجی نشستن و گاهی بکنج دیگر معمول و عادی نیست. پس شیعه چون متمسّک ببعض أهل بیت شدند و اتّباع بعضی از ایشان پیش گرفتند بلا شبهه ناجی باشند و طعنی که أهل سنّت بر ایشان بابت إنکار بعض أهل بیت می نمایند دفع شد.

الحمد للّه أهل سنّت در این جواب او بدو وجه سخن دارند:

اول بطریق نقض آنکه: در این صورت امامیّه را باید که زیدیّه و کیسانیّه و و ناووسیّه و أفطحیّه را گمراه ندانند و ناجی و مفلح انگارند، زیرا که هر یکی ازین فرق مذکوره و أمثال ایشان کنجی ازین کشتی وسیع گرفته و در آن کنج جای خود ساخته و یک کنج کشتی برای نجات از غرق کافیست بلکه درین صورت تعیین أئمّۀ اثنا عشر نیز مخدوش گشت، زیرا که هر کنج کشتی در نجات بخشیدن از موج دریا کافیست، و معنی امام همینست که اتّباع او موجب نجات آخرت باشد و تمام مذهب

ص:4

اثنا عشریّه بلکه امامیّه بر هم شد. و اگر این کلمه را زیدیّه گویند همین حرف در مقابله آنها گفته خواهد شد، پس تعیین مذهبی برای خود هیچ فرقه را از فرق شیعه درست نیست بلکه جمیع مذاهب را باید که حق دانند و صواب انگارند، حال آنکه در میان مذاهب اینها تناقض و تضادّ واقعست و هر دو جانب تناقض را حق دانستن در غیر اجتهادیّات قائل باجتماع نقیضین شدنست که بدیهی الاستحاله است.

دوم بطریق حلّ آنکه: جا گرفتن در یک کنج کشتی وقتی نجات بخش از غرق دریاست که در کنج دیگر از آن کشتی رخنه نکند. و چون در یک کنج نشست و در کنج دیگر رخنه کردن آغاز نهاد بلا شبهه غرق خواهد شد، و هیچ فرقه از فرق شیعه نیست إلاّ در یک کنج این کشتی نشسته و در کنج دیگر رخنه پیدا کرده. آری اهل سنّت هر چند در کنجهای مختلفه سیر و دور می نمایند أمّا کشتی ایشان سالمست در هیچ کنج دیگر رخنه نکرده اند تا از آن طرف موج دریا درآید و غرق کند؛ و الحمد للّه. و باختیار روش أهل سنّت إلزام توان داد و نواصب را در إنکار این دو حدیث که بدلیل عقلی در صحّت این هر دو قدح کرده اند و گفته اند که مفاد این هر دو حدیث تکلیف بممتنعات عقلیّه است که بالبداهة محالست زیرا که اگر تمسّک بجمیع اهل بیت نموده آید و بلا شبهه در عقائد و فروع ایشان اختلاف و تناقض رو داده می باید که أمّت مکلّف باشد بجمع بین النّقیضین، و هو محال بالبداهة. و اگر تمسّک ببعض ایشان کرده آید یا بتعیّن خواهد بود و یا بغیر تعیّن. در شقّ أوّل ترجیح بلا مرجّح لازم خواهد آمد؛ و در روایات تعیّن حقّ بجانب خود نیز اینها را اختلاف واقعست باز همان آش اجتماع نقیضین در کاسه می آید یا ترجیح بلا مرجّح. و اگر شقّ ثانی مراد باشد لازم آید تجویز عقائد مختلفه و شرائع متفاوته در یک دین واحد از خود شارع؛ حال آنکه «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» صریح مخالف

ص:5

این تجویزست و بضرورت دینیّه استحالۀ آن ثابت، و هیچ فرقه از فرق شیعه از عهدۀ جواب این خدشۀ آن أشقیا نمی تواند برآمد إلاّ چون روش أهل سنّت اختیار کند].

جواب مؤلف به صاحب تحفه

اشاره

أقول مستعینا بلطف الملهم الخبیر: بر أصحاب أفکار صائبه و أرباب أنظار ثاقبه و طالبین حقّ و یقین و سالکین طریق صواب رزین و شاربین رحیق تحقیق متین، مخفی و مستور نیست که حدیث ثقلین در باب خلافت بلا فصل جناب أمیر المؤمنین و امامت دیگر أئمۀ طاهرین صلوات اللّه و سلامه علیهم أجمعین و صحّت مذهب مقتفیان حضرات معصومین؛ از عمدۀ دلائل باهره و براهین قاهره و حجج زاهره و بیّنات ظاهره و شواهد ساطعه و وثائق لامعه و مؤیّدات بالغه و مسدّدات سابغه، و برای إبطال و توهین مذاهب خصام و ردّ تهجین طرائق منحرفین از أهل بیت علیهم السّلام از جلائل مفحمات قاطعه و ملزمات رائعه و منبّهات قادعه و موقظات رادعه و مبکتات وافیه و مسکتات کافیه و مصطلمات شافیه و مستأصلات شافه جماعة جافیه است که بعد ملاحظه آن أهل حقّ و صواب و إیقان را نهایت ثلج فؤاد و برد یقین و اطمینان، و أرباب حقد و شنآن و أصحاب ضغن و عدوان را نهایت انکسار و انضجار و هوان حاصل، و أنواع وساوس مردیه و أقسام هواجس مغویه و صنوف لواعج شکوک مخترعه و شئون بدائع تسویلات مبتدعه یکسر مضمحل و زائل می گردد.

و مخاطب با کمال اگر چه تاب و مجال قیل و قال و بحث و جدال در صحّت این حدیث شریف نیافته، شاء أو أبی، چار و ناچار طوعا و کرها، و طریقۀ دیرینه زمیمه؛ و شیمۀ معتادۀ قدیمۀ خود که جرح و قدح و طعن و لمز و عیب و غمز و ثلب و قصب فضائل عظیمه و مناقب فخیمۀ اهل بیت طاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین است گذاشته، لکن باقتفاء آثار جماعتی از أسلاف با إنصاف خود که در این حدیث داد تحریف و تبدیل و تزریق و تسویل داده اند همّت عالی نهمت خود را بتخدیعات عجیب و تلمیعات غریب گماشته و در پرده إظهار و لا وصفا آهنگ نواصب معادین قادحین و نغمۀ مخالفین معاندین جارحین که از کمال خلاعت و نهایت جلاعت بهر این حدیث شریف علاوه بر إعراض و صدّ، در صدد قدح و ردّ بر آمده اند برداشته.

ص:6

و اول تخدیعی که از مخاطب در این جا سرزده این ست که: با وصف مروی بودن حدیث تمسّک؛ باعتراف أکابر محقّقین بطرق کثیره از بیست صحابه بلکه زیاده که أضعاف عدد تواترست، صرف از روایت زید بن أرقم ذکر نموده تا معارضۀ آن بروایات آحاد موضوعۀ أهل سنّت که در جواب ذکر کرده؛ در نظر عوام صحیح شود.

دوم آنکه ذکری از تواتر این حدیث شریف بر زبان بلاغت ترجمان نیاورده، حال آنکه در ما بعد بعون اللّه المنعام کالشّمس فی رابعة النّهار واضح و آشکار خواهد شد که این حدیث شریف از أشهر متواترات و أجلای قطعیّاتست.

سوم آنکه تخدیعا للعوام و تعزیرا للأغثام باظهار استفاضۀ آن هم دل نداده، و کاش که اگر بمزید اخفاء حقّ و إلطاط صدق، لب بإظهار تواترش نگشوده بود؛ أقل مرتبه اعترافی بمستفیض بودنش می نمود! چهارم آنکه اشارۀ اجمالیّه هم بتعدّد طرق و تنوّع أسانید این حدیث شریف نکرده، نه در نقل تقریر أهل حقّ و نه در مقام جواب. حال آنکه تعدّد طرق و تنوّع أسانید آن از افادات أئمّۀ أعلام و أساطین عظام سنّیّه عنقریب بر ناظر خبیر واضح و مستنیر خواهد شد.

پنجم آنکه تصریح صریح بصحّت و ثبوت آن نیز أصلا ننموده، نه در نقل تقریر أهل حقّ و نه در مقام جواب، حال آنکه نهایت ثبوت و صحّت آن باتفاق شیعه و سنّی از کلام خودش در آخر باب چهارم ظاهر و واضحست.

ششم آنکه تحرّزا عن الإذعان و التّصدیق تصریحی بحسن بودن این حدیث شریف هم نکرده برای اولیای خود مجالی و لو أضیق من کفة حابل در باب دفع عیب و عار و ذبّ شین و شنار ستر و کتمان از حضرت رفیع المکانش نگذاشته! .

هفتم آنکه تفسیر عترتی را بأهل بیتی که در «صحیح ترمذی» که از أشهر کتب حدیثست واقع شده و در غیر آن نیز مروّی و مأثور می باشد حذف نموده تا ادخال جمیع أقارب در آن صورت بندد و امامت أئمه علیهم السّلام بزعمش

ص:7

ثابت نگردد.

هشتم آنکه فقرۀ

«لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض» را که نصّ صریح بر عصمت اهل بیت علیهم السّلام بود با وصف آنکه در «مسند أحمد» و «صحیح ترمذی» و دیگر کتب معتمده مذکور و مسطورست نیاورده.

نهم آنکه دیگر جملات مفیده و فقرات سدیده که در طرق کامله و سیاقات شاملۀ این حدیث شریف از جناب رسالت مآب علیه و آله الأطیاب آلاف السّلام من الملک الوهّاب وارد شده و دلالت آن بر کمال عظمت منزلت و جلالت مرتبت اهل بیت علیهم السّلام عموما و جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام خصوصا کالصّبح المسفر و الشّمس المنیرة ساطع و لامعست نیز ذکر نفرموده باین صنیع بدیع، کمال انهماک خود را در تفریط و تضجیع افزوده و عذر عدم اطلاع با وصف دعاوی طول باع که أتباع و أشیاع مخاطب مطاع تبعا لنفسه دارند غیر قابل استماعست، اگر چه در نفس الأمر صحیح بوده باشد.

دهم آنکه تقریر أهل حقّ متضمّن دلالت این حدیث شریف بر امامت جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام که بوجوه عدیده و توضیحات سدیده در کتب أعلام کرام أحلّهم اللّه دار السّلام مذکور است ذکر نکرده، و ذکر آن وجوه در کنار؛ اشارۀ اجمالیّه بآن هم ننموده! .

الی غیر ذلک من الصّنائع المبهرة المعجبة و البدائع المنکرة المغربة.

و نحیف أوّلا بعون اللّه و مزید لطفه و حسن توفیقه و نهایة تسدیده للحب الحقّ و سلوک طریقه: أسامی جمعی از أساطین محقّقین و شیوخ معتمدین و جهابذۀ معتبرین و عظماء متقدّمین و نبهای مستندین و أجلّۀ معروفین و أعاظم مشهورین و أفاخم مبجّلین و أماثل مجلّلین أئمّۀ سنّیه که بایراد این حدیث شریف، أسفار دین و إیمان خود را زیب و زینت بخشیده، و بنشر و اشاعت و ترویج و روایت آن محرز ذخیرۀ جمیله گردیده اند بیان می کنم؛ و بعد آن ألفاظ روایات و نصوص عبارات این حضرات را ذکر می نمایم، و بعد آن آتش شرر بار بر سینۀ أرباب حسد و اضرار و أرباب زیغ

ص:8

و خسار و خائفین غمار بوار و جالبین أصناف تباب و تبار؛ که پی سپر وادی جحود و إنکار گردیده اند می افشانم.

طبقات راویان اهل سنت حدیث ثقلین از قرن دوم تا قرن سیزدهم

اشاره

پس باید دانست که این حدیث شریف را جمعی کثیر و جمّی غفیر از نقّاد نحاریر و أثبات مشاهیر ذکر کرده اند.

مائۀ ثانیه مثل: سعید بن مسروق الثوری (سنه 126(1)) و رکین بن الرّبیع ابن عمیلة الفزاری أبو الرّبیع الکوفی (سنه 131) و أبو حیّان یحیی بن سعید بن حیّان التیمی الکوفی (سنه 145) و عبد الملک بن أبی سلیمان میسرة العرزمی (سنه 145) و سلیمان بن مهران الأسدی الکاهلی المعروف بالأعمش (سنه 147) و محمّد بن إسحاق بن یسار المدنی (سنه 151) و إسرائیل بن یونس السبیعی أبو یوسف الکوفی (سنه 160) و عبد الرحمن بن عبد اللّه بن عتبة بن مسعود الکوفی المسعودی (سنۀ 160) و محمد بن طلحة بن مصرف الیامی الکوفی (سنه 167) و أبو عوانه وضّاح بن عبد اللّه الیشکریّ الواسطی البزاز (سنه 175) و شریک بن عبد اللّه القاضی (سنه 177) و حسّان بن إبراهیم بن عبد اللّه الکرمانی (سنه 176) و جریر بن عبد الحمید بن قرط الضّبّی الکوفی (سنه 188) و أبو بشر إسماعیل بن ابراهیم بن مقسم الأسدی البصری المعروف بابن علیّه (سنۀ 193) و أبو عبد الرّحمن محمد ابن فضیل بن غزوان الضّبّی الکوفی (سنۀ 194) و عبد اللّه بن نمیر الهمدانی (سنه 199) .

مائۀ ثالثه و محمد بن عبد اللّه أبو احمد الزّبیری الحبّال (سنه 203) و أبو عامر عبد الملک بن عمرو العقدی (سنه 204) و أسود بن عامر شاذان الشّامی (سنه 208) و یحیی بن حمّاد بن أبی زیاد الشّیبانی (سنه 215) و أبو جعفر محمد ابن حبیب الهاشمی البغدادی (سنه 225) و أبو عبد اللّه محمد بن سعد الزّهری البصری (سنه 230) و أبو محمد خلف ابن سالم المحزمی المهلبی مولاهم السّندی (سنه 231) و زهیر بن حرب بن شدّاد أبو خثیمة النّسائیّ (سنه 234) و أبو الفضل شجاع بن مخلّد الفلاّس البغوی (سنه 235) و أبو بکر عبد اللّه بن محمد المعروف بابن أبی شیبه (سنه 235) و محمد بن بکّار بن الرّیّان الهاشمی (سنه 238) و أبو یعقوب

ص:9


1- تاریخهایی که بعد از هر اسمی گذارده شده ، سال وفات نامبردگانست ( م ) .

إسحاق بن إبراهیم بن مخلّد بن إبراهیم بن مطر الحنظلی المعروف بابن راهویه (سنه 238) و أبو محمد وهبان بن بقیّة بن عثمان الواسطی (سنه 239) و أحمد بن محمد بن حنبل الشیبانی (سنه 241) و نصر بن عبد الرحمن بن بکّار النّاجی الکوفی الوشّاء (سنۀ 248) و أبو محمد عبد بن حمید الکشّی (سنه 249) و عباد بن یعقوب الرّواجنی الأسدی (سنه 250) و نصر بن علیّ بن نصر بن علی الجهضمی (سنه 250) و محمد بن المثنّی أبو موسی العنزی (سنه 252) و أبو محمد عبد اللّه بن عبد الرّحمن ابن بهرام الدّارمی السّمرقندی (سنۀ 255) و علی بن المنذر الطریقی الکوفی (سنۀ 256) و مسلم بن الحجّاج القشیری النیسابوریّ (سنه 261) و أبو داود سلیمان بن أشعث السّجستانی (سنۀ 275) و أبو قلابه عبد الملک بن محمّد الرّقاشی البصری (سنه 276) و أبو بکر محمد بن أحمد بن أبی العوّام بن یزید بن دینار الرّیاحی التّمیمی (سنۀ 276) و أبو عیسی محمد بن عیسی بن سورة التّرمذی (سنه 279) و أبو بکر عبد اللّه بن محمد بن عبید بن سفیان بن قیس الاموی البغدادی المعروف بابن أبی الدّنیا (سنۀ 281) و أبو عبد اللّه محمد بن علی الحکیم الترمذی (سنه 285) و أبو بکر أحمد بن عمرو ابن أبی عاصم النبیل المعروف بابن أبی عاصم الشیبانی (سنه 287) و أبو عبد الرحمن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل الشیبانی (سنه 290) و أبو العبّاس أحمد بن یحیی الشیبانی البغدادی المعروف بثعلب (سنۀ 291) و أبو بکر أحمد بن عمر بن عبد الخالق البزّار (سنه 292) و أبو نصر أحمد بن سهل الفقیه القبانی (سنه 292) .

مائۀ رابعه و أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی النّسائی (سنۀ 303) و أبو یعلی أحمد بن علی بن المثنی بن یحیی التّمیمی الموصلی (سنه 307) و أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (سنه 310) و أبو بشر محمد بن أحمد الدولابی (سنه 310) و أبو بکر محمد بن إسحاق بن خزیمة النیسابوریّ (سنه 311) و أبو بکر محمد بن محمد بن سلیمان بن الحارث الباغندی الواسطی البغدادی (سنه 312) و أبو عوانه یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم بن زید النیسابوریّ ثم الإسفرائنی (سنه 316) و أبو القاسم عبد اللّه بن محمد بن عبد العزیز البغوی (سنه 317) و أبو عمر أحمد بن محمد بن

ص:10

عبد ربه القرطبی (سنه 328) و أبو بکر محمد بن القسم بن محمد بن بشّار المعروف بابن الانباری (سنه 328) و أبو عبد اللّه حسین بن اسماعیل بن محمد الضّبی المحاملی (سنه 330) و أبو العبّاس أحمد بن محمد بن سعید المعروف بابن عقده (سنۀ 332) و أبو محمد دعلج بن أحمد بن دعلج السّجزی المعدّل (سنه 351) و أبو بکر محمد بن عمر بن محمد بن مسلم التمیمی المعروف بابن الجعابی (سنه 355) و أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی (سنۀ 360) و أبو بکر أحمد بن جعفر بن حمدان بن مالک بن شبیب القطیعی (سنه 368) و أبو منصور محمد بن احمد بن طلحة الأزهری اللّغوی (سنه 370) و أبو الحسین محمد بن المظفّر بن موسی بن عیسی البغدادی (سنه 379) و أبو الحسن علی بن عمر بن أحمد الدار قطنی (سنه 385) و أبو طاهر محمد بن عبد الرحمن المخلص الذّهبی (سنه 393) و محمد سلیمان بن داود البغدادی.

مائۀ خامسه و أبو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه الحاکم النیسابوریّ (سنه 405) و أبو سعد عبد الملک بن محمد الواعظ النیسابوریّ الخرکوشی (سنه 407) و أبو إسحاق أحمد بن محمد بن ابراهیم الثعلبی (سنه 437) و أبو نعیم أحمد بن عبد اللّه الاصفهانی (سنة 430) و أبو نصر محمد بن عبد الجبار العتبی، و أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی البیهقی (سنه 458) و أبو غالب محمد بن أحمد بن سهل النحوی المعروف بابن بشران (سنه 462) و أبو عمر یوسف بن عبد اللّه المعروف بابن عبد البرّ النّمری القرطبی (سنه 463) و أبو بکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب البغدادی (سنه 463) و أبو محمد حسن بن أحمد بن موسی الغندجانی (سنه 467) و أبو الحسن علی بن محمد بن الطیّب الجلابی المعروف بابن المغازلی (سنه 483) و أبو عبد اللّه محمد بن فتوح بن عبد اللّه بن حمید بن یصل الازدی الحمیدی (سنۀ 488) و أبو المظفّر منصور ابن محمد السّمعانی (سنه 489) .

مائه سادسه و أبو علی إسماعیل بن أحمد بن الحسین البیهقی (سنه 507) و أبو الفضل محمد ابن طاهرین أحمد بن علی الشیبانی المقدسی المعروف بابن القیسرانی (سنه 507) و أبو شجاع شیرویه بن شهردار بن شیرویه بن فناخسر الدّیلمی

ص:11

الهمدانی (سنه 509) و أبو محمد حسین بن مسعود الفرّاء البغوی المعروف عندهم بمحیی السّنّة (سنه 516) و أبو الحسین رزین بن معاویة العبدری (سنه 535) و أبو البرکات عبد الوهاب بن المبارک بن أحمد الانماطی البغدادی (سنه 538) و قاضی أبو الفضل عیاض بن موسی الیحصبی (سنه 544) و أبو محمّد أحمد بن محمّد بن علی العاصمی و أبو المؤیّد موفق بن أحمد المکّی المعروف بأخطب خوارزم (سنه 568) و أبو القاسم علی بن الحسین بن هبة اللّه المعروف بابن عساکر (سنه 571) و محمّد بن عمر بن أحمد بن عمر الاصبهانی المعروف بأبی موسی المدینی (سنه 581) و أبو عبد اللّه محمّد بن مسلم بن أبی الفوارس الرّازی، و سراج الدّین أبی محمّد علیّ بن عثمان بن محمّد الأوشی الفرغانی الحنفی (سنه 596) مائۀ سابعه و أبو الفتوح اسعد بن محمود بن خلف المجلی الاصفهانی (سنه 600) و مبارک بن محمّد بن محمّد بن عبد الکریم المعروف بابن الاثیر الجزری (سنه 606) و فخر الدین محمّد بن عمر الرازی (سنه 606) و أبو محمّد عبد العزیز بن الأخضر الجنابذی البغدادی (سنه 611) و أبو الحسن علی بن محمّد بن محمّد بن عبد الکریم المعروف بابن اثیر الجزری (سنه 630) و ضیاء الدّین محمّد بن عبد الواحد المقدّسی الحنبلی (سنه 643) و أبو عبد اللّه محمّد بن محمود بن الحسن بن هبة اللّه المعروف بابن النّجار (سنه 643) و رضی الدّین حسن بن محمّد الصغانی (سنه 650) و أبو سالم محمّد بن طلحة القرشی النّصیبیّ الشافعی (سنه 652) و شمس الدین أبو المظفّر یوسف بن قزغلی سبط ابن الجوزی (سنه 654) و أبو عبد اللّه محمّد بن یوسف بن محمّد الکنجی الشافعی (658) و أبو الفتح محمّد بن محمّد بن أبی بکر الأبیوردی الشافعی (سنه 667) و أبو زکریّا یحیی بن شرف النّووی (سنه 676) و محبّ الدّین أبو العبّاس أحمد بن عبد اللّه الطّبری المکّی الشافعی (سنه 694) و سعید الدّین محمّد بن أحمد الفرغانی (سنه 699) و نظام الدّین حسن بن محمّد بن حسین القمی النّیسابوری المعروف بالنّظام الأعرج.

مائۀ ثامنه و جمال الدین أبو الفضل محمّد بن مکرم الانصاری الافریقی المصری (سنه 711) و صدر الدین أبو المجامع ابراهیم بن محمّد بن المؤیّد الحموئی (سنه 722) و نجم الدّین أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن مکّی بن یاسین القمولی (سنه 727)

ص:12

و علاء الدین علی بن محمّد بن ابراهیم البغدادی المعروف بالخازن (سنه 741) و فخر الدین الهانسوی، و ولی الدین ابو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الخطیب، و أبو الحجّاج یوسف بن عبد الرّحمن بن یوسف المزّی (سنه 742) و حسن بن محمّد الطّیبی (سنه 743) و شمس الدّین محمّد بن المظفّر الشّاه دودی الخلخالی (سنه 745) و شمس الدّین أبو عبد اللّه محمّد بن احمد الذّهبی (سنه 748) و جمال الدین محمّد بن یوسف بن الحسن الزرندی المدنی الانصاری (سنة بضع و خمسین و سبعمائة) و سعید الدّین محمّد بن مسعود بن محمّد بن مسعود الکازرونی (سنه 758) و اسماعیل بن کثیر بن ضوء القرشی الدمشقی (سنه 774) و سیّد علی بن شهاب الدّین الهمدانی (سنه 786) و سیّد محمّد طالقانی و سعد الدین مسعود بن عمر التفتازانی (سنه 791) و حسام الدین أبو عبد اللّه حمید بن أحمد المحلّی.

مائه تاسعه و نور الدّین علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیتمی «سنه 807» و مجد الدین محمّد ابن یعقوب الفیروزآبادی الشیرازی «سنه 817» و محمّد بن محمود الحافظی البخاری النقشبندی المعروف بخواجه پارسا «سنه 822» و ملک العلماء شهاب الدین بن شمس الدین الزّاولی الدّولتابادی «سنه 849» و نور الدّین علی بن محمّد المعروف بابن الصّبّاغ المالکی «سنه 855» و أبو الخیر محمّد بن عبد الرحمن السخاوی «سنه 902» و حسین بن علی الکاشفی «سنه 910» و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی- بکر السّیوطی «سنه 911» و نور الدّین علی بن عبد اللّه السمهودی «سنه 911» و فضل بن روزبهان الخنجی الشیرازی، و شهاب الدین أحمد بن محمّد القسطلانی الشافعی «سنه 923» و شمس الدّین محمّد العلقمی «سنه 929» و حاجی عبد الوهاب بن محمّد بن رفیع الدین البخاری «سنه 932» و شمس الدّین محمّد بن یوسف الدّمشقی الصّالحی «سنه 942» و محمّد بن أحمد الشّربینی الخطیب «سنه 968» و شهاب الدّین أحمد بن محمّد بن علی بن حجر الهیتمی المکی (سنه 973) و علی بن حسام الدّین المتّقی «سنه 975» و محمّد طاهر الفتنی الکجراتی «سنه 986» و عبّاس بن معین الدّین الشهیر بمیرزا مخدوم الجرجانی ثم الشیرازی «سنه 988» و شیخ بن عبد اللّه بن شیخ بن عبد اللّه العید روس الیمنی «سنه 990» و کمال-

ص:13

الدّین بن فخر الدّین الجهرمی، و محمّد بن أحمد بن مصطفی بن ابراهیم الصّوفی المدعوّ ببدر الدین الرّومی، و عطاء اللّه بن فضل اللّه الشیرازی المعروف بجمال الدّین المحدّث «سنه 1000» .

مائه حادیه عشر و علی بن سلطان محمّد الهروی المعروف بعلی القاری «سنه 1013» و عبد الرؤوف بن تاج العارفین المناوی «سنه 1031» و ملاّ یعقوب البنبانی اللاهوری و نور الدین علی، بن ابراهیم بن أحمد بن علی الحلبی الشافعی «سنه 1033» و أحمد بن الفضل بن محمّد با کثیر المکّی «سنه 1037» و محمود بن محمّد بن علی الشّیخانی القادری المدنی، و سیّد محمّد بن سیّد جلال ماه عالم البخاری، و شیخ عبد الحق الدهلوی «سنه 1052» و شهاب الدین أحمد بن محمّد بن عمر الخفاجی المصری الحنفی «سنه 1069» و علی بن أحمد بن محمّد بن ابراهیم العزیزی البولاقی الشافعی «سنه 1070» .

و علاّمه صالح بن مهدی بن علی المقبلی الصنعانی «سنه 1108» و أحمد افندی الشهیر بالمنجّم باشی «سنه 1113» و محمّد بن عبد الباقی بن یوسف الازهری الزرقانی مائه ثانیه عشر المالکی «سنه 1122» و حسام الدین بن محمّد با یزید بن بدیع الدّین السّهارنپوری، و میرزا محمّد بن معتمد خان الحارثی البدخشی، و رضی الدین بن محمّد بن علی بن حیدر الحسینی الشامی الشافعی «سنه 1142» و محمّد صدر العالم، و ولیّ الدّین بن عبد الرحیم الدهلوی «سنه 1176» و محمّد معین بن محمّد أمین السّندی و محمّد بن اسماعیل الامیر الیمانی الصّنعانی «سنه 1182» و محمّد بن علی الصّبّان، و أبو الفیض محبّ الدّین محمّد مرتضی الواسطی الزبیدی الحنفی. و أحمد بن عبد القادر بن بکری العجیلی الشّافعی «سنه 1182» .

مائه ثالثه عشر و محمّد مبین بن محبّ اللّه اللکهنوی «سنه 1220» و محمّد إکرام الدین بن محمّد نظام الدّین بن محبّ الحقّ الدّهلوی، و جمال الدین أبو عبد اللّه محمّد بن عبد العلی المعروف بمیرزا حسن علی المحدّث اللّکهنوی، و عبد الرحیم بن عبد الکریم الصّفی پوری، و ولی اللّه بن حبیب اللّه اللّکهنوی «سنه 1270» و رشید الدّین خان الدّهلوی و عاشق علیخان اللّکهنوی، و شیخ حسن العدوی الحمزاوی المعاصر، و الشیخ سلیمان بن

ص:14

ابراهیم المعروف بخواجه کلان الحسینی البلخی القندوزی المعاصر، و المولوی صدیق حسن خان المعاصر، و المولوی حسن الزمان المعاصر.

راویان قرن دوم
1-أما روایت سعید بن مسروق الثوری
اشاره

حدیث ثقلین را، پس مسلم در «صحیح» خود آورده:

[حدّثنا محمّد بن بکّار ابن الرّیّان. ثنا: حسّان؛ یعنی ابن إبراهیم، عن سعید، و هو ابن مسروق، عن یزید بن حیّان، عن زید بن أرقم. قال: دخلنا علیه فقلنا له: لقد رأیت خیرا لقد صاحبت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و صلّیت خلفه. و ساق الحدیث بنحو حدیث أبی حیّان غیر

أنّه قال: ألا! و إنّی تارک فیکم الثّقلین أحدهما کتاب اللّه هو حبل اللّه من اتّبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی الضّلالة. و فیه: فقلنا من أهل بیته؟ نساؤه؟ قال: لا، ایم اللّه، إنّ المرأة تکون مع الرّجل العصر من الدّهر ثم یطلّقها فترجع إلی أبیها و قومها، أهل بیته: أصله و عصبته الّذین حرموا الصّدقة بعده].

و سعید بن مسروق از أعاظم ثقات و أفاخم أثبات سنیّه می باشد.

ترجمۀ سعید بن مسروق ثوری

محمّد بن طاهر مقدسی در «رجال صحیحین» گفته: [سعید بن مسروق ابن عدی الثّوری، من ثور بن عبد مناة بن أدّ بن طابخة التّمیمی الکوفی، والد سفیان الثّوری، سمع عبایة بن رفاعة و عبد الرّحمن بن أبی نعیم عندهما، و منذر الثّوری عند البخاری، و أبا الضّحی و سلمة بن کهیل و الشّعبی و یزید بن حیّان و خیثمة عند مسلم. روی عنه ابنه سفیان و شعبة و أبو الأحوص عندهما. و أبو عوانة و عمر بن عبید عند النجاری، و حسّان بن إبراهیم و ابنه عمر بن سعد و إسماعیل بن مسلم و زائدة عند مسلم. قال أحمد بن حنبل: بلغنی أنّه مات سنة ثمان و عشرین و مائة].

و ذهبی در «کاشف» گفته: [سعید بن مسروق الثّوری، عن أبی وائل و الشّعبی و عنه ابناه و أبو عوانه، ثقة توفی. سنة 126].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التّهذیب» گفته: [سعید بن مسروق الثّوری روی عن إبراهیم التّیمی و خیثمة بن عبد اللّه و سعید بن عمرو بن أشرع و سلمة بن

ص:15

کهیل و أبی وائل و الشّعبی و عبایة بن رفاعة و عبد الرّحمن بن أبی نعیم و أبی الضحی و منذر الثّوری و یزید بن حیّان و عون بن أبی جحیم و عدّة، و عنه الأعمش و هو من أقرانه و أولاده سفیان و عمرو المبارک و شعبة و أبو الأحوص و زائدة و ربعی بن علیّة و أبو عوانة و جماعة. قال ابن معین و شعبة بن الحجّاج و أبو حاتم و العجلی و النّسائیّ:

ثقة. و قال ابن أبی عاصم: مات سنه 126. و قال أحمد: بلغنی أنّه مات سنه 128.

قلت: و أرّخه ابن قانع سنة سبع؛ ذکره ابن حبّان فی الثّقات و أرّخه سنة ثمان؛ و نقل ابن خلفون توثیقه عن ابن المدینی].

و نیز ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته: [ع-سعید بن مسروق الثّوری، و الدسفیان، ثقة من السّادسة، مات سنة ست و عشرین، و قیل بعدها].

فهذا سعید بن مسروق عمدة أصحاب الرّکون و الوثوق، قد روی هذا الحدیث الشّهیّ الموموق، و آثر ذاک الخبر العلیّ المرموق، الزّاری برفعته علی السّماک و العیّوق، السّابق بنوره علی الشّمس حین الشّروق، القالع من المعاندین قاطبة الاجذال و العروق، القاطع من الجاحدین سائر الأعناق و الحلوق؛ فاصطلم و الحمد للّه بتحدیثه حوباء أهل النّصب و المروق، و استوصل بروایته غضراء ذوی الغیّ و الفسوق، و بسرت وجوه المنکرین الهاربین من العدوان فی المهامه و الخروق، و نضرت وجوه المقبلین الشّاربین من رحیق الایقان للصّبوح و الغبوق.

2-أما روایت رکین بن الربیع بن عمیلة الفزاری أبو الربیع الکوفی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس أحمد در «مسند» خود گفته:

[حدّثنا الاسود بن عامر ثنا: شریک، عن الرّکین، عن القسم بن حسّان، عن زید بن ثابت، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و روایت کردن رکین این حدیث شریف از طریق دیگر «مسند أحمد» نیز واضح و ظاهر می شود، کما ستطّلع علیه فیما بعد إنشاء اللّه تعالی.

و رکین رکن رکین وثاقت و عمدۀ أساطین عدالت نزد سنّیّه می باشد.

ص:16

ترجمۀ رکین بن ربیع فزاری

أبو حاتم محمّد حبان التمیمی البستی در «کتاب الثّقات» که نسخه عتیقۀ آن بعنایت ربّ البریّات پیش نظر قاصر حاضرست گفته: [الرّکین بن الرّبیع بن عمیلة الفزاری الکوفی، یروی عن ابن الزّبیر و ابن عمر، روی عنه الثّوری و شریک، مات سنة احدی و ثلثین و مائة].

و محمّد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء رجال الصّحیحین» گفته: [الرّکین ابن الرّبیع بن عمیلة أبو الربیع الفزاری الکوفی، سمع أباه فی الأدب، روی عنه معتمر ابن سلیمان و جریر بن عبد الحمید].

و أبو سعد عبد الکریم بن محمّد السمعانی در نسبت فزاری گفته: [و الرّکین ابن الرّبیع بن عمیلة الفزاری الکوفی، یروی عن ابن عمرو ابن الزّبیر، روی عنه الثّوری و شریک، مات سنة إحدی و ثلثین و مائة.

و ذهبی در «کاشف» گفته: [رکین بن الرّبیع بن عمیلة الفزاری، عن أبیه و ابن عمرو، عنه حفیده الرّبیع بن سهل و شعبة و معتمر. وثّقه أحمد].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته: [رکین بن ربیع بن عمیلة الفزاری أبو الرّبیع الکوفی، روی عن أبیه و ابن عمرو ابن الزّبیر و أبی الطّفیل و حصین ابن قبیصة و قیس بن مسلم و عدی بن ثابت و یحیی بن معمر و غیرهم، و عنه الرّبیع بن سهل بن الرّکین و إسرائیل و زائدة و شعبة و الثّوری و مسعر و جریر بن عبد الحمید و شریک و عبیدة بن حمید و معتمر بن سلیمان و عدّة. قال أحمد و ابن معین و النّسائیّ:

ثقة، و قال أبو حاتم: صالح. قلت: و ذکره ابن حبّان فی الثّقات و قال: مات سنة 131 و کذا أرّخه الهیثم و ابن قانع و قال یعقوب بن سفیان: کوفیّ].

و نیز ابن حجر عسقلانی در «تقریب التّهذیب» گفته: [رکین، بالتّصغیر، ابن الرّبیع بن عمیلة، بفتح المهملة الفزاری أبو الربیع الکوفی ثقة من الرّابعة مات سنة إحدی و ثلثین]انتهی.

و هذا رکین بن الربیع أبو الربیع النّاقد البارع الخبیر القریع، قد روی ذاک الحدیث الأثیر الرّفیع، الخطیر المنیع، السّنیّ السّنیع، الأنیق البدیع، المزری

ص:17

بنفحاته زهر الرّبیع، الفائق بفوحاته الرّوض المریع، فسرّ کلّ مخابر قائم بتلک الصّناعة ضلیع، و ساء به کلّ مکابر هائم فی بیداء الخلاعة کالخلیع، و أردی کلّ مشاقق حائد بحتف ذریع، و جدح لکلّ مراغم عاند کأسا من ذعاف نقیع، فأصبح و هو علی عفر الهوان مطروح صریع، و بات و لیس طعام إلاّ من ضریع.

3-أما روایت أبو حیان یحیی بن سعید بن حیان التیمی الکوفی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در ما بعد إنشاء اللّه تعالی از طرق «مسند أحمد» و «صحیح مسلم» واضح و لائح خواهد گردید.

و أبو حیان از أکابر ثقات أعیان و أجلّۀ أثبات والا شأن می باشد.

ترجمۀ ابو حیان یحیی بن سعید تیمی

أبو حاتم محمّد بن حبان بستی در «کتاب الثّقات» گفته: [یحیی بن سعید ابن حیّان التّیمی، من أهل الکوفة، یروی عن الشّعبی، روی عنه الأعمش و الثّوری و الکوفیّون، مات سنة خمس و أربعین و مائة، و قد قیل: یحیی بن سعید بن التیمی سحیم، و الأوّل أصحّ].

و محمّد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء رجال الصّحیحین» گفته: [یحیی بن سعید بن حیّان أبو حیان التّیمی، تیم الربّاب الکوفی، سمع أبا زرعة و الشّعبی عندهما و یزید بن حیّان، روی عنه اسماعیل بن علیّة و أبو أسامة و وهیب بن خالد عندهما، و ابن المبارک و یحیی القطّان و محمّد بن أبی عبید عند البخاری، و محمّد بن بشر و علی بن مسهر و عبد الرّحیم بن سلیمان و جریر ابن عبد الحمید و أیوب السّختیانی و محمّد بن فضیل و عبد اللّه بن نمیر و سفیان الثّوری و عیسی بن یونس و عبد اللّه بن ادریس عند مسلم].

و علامه شمس الدین ذهبی در «تذهیب التّهذیب» گفته: [یحیی بن سعید بن حیّان أبو حیّان التّیمی، تیم الربّاب الکوفی، عن أبیه و أبی زرعة و الشّعبی و عمّه یزید بن حیّان و جماعة، و عنه أیّوب السّختیانی و مات قبله، و شعبة و سفیان و وهیب و ابن المبارک و یحیی القطّان و محمّد بن بشر و یعلی بن عبید و أبو أسامة و خلق، و کان الثّوری یعظّمه و یوثّقه. قال أحمد بن عبد اللّه العجلی: ثقة صالح مبرّز صاحب

ص:18

سنة. و قال ابن حبّان: مات سنة خمس و أربعین و مائة، و قد مرّ لابی حیّان فی ترجمة محمّد بن سوقة منقبة حسنة].

و نیز ذهبی در «تذهیب التّهذیب» بترجمۀ محمّد بن سوقه گفته: [و قال ابن عیینة: بالکوفة ثلاثه لو قیل لأحدهم؛ إنّک تموت غدا! لم یقدر أن یزید فی عمله:

محمّد بن سوقة، و أبو حیّان التّیمی. و عمر بن قیس الملائی، و محمّد بن سوقة کان لا یحسن أن یعصی اللّه].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [یحیی بن سعید بن حیّان أبو حیّان التیمی، عن أبی زرعة و الشّعبی، و عنه یحیی القطّان و أبو أسامة، إمام مات سنة 145].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنۀ خمس و أربعین و مائة گفته: [و فیها یحیی بن سعید التّیمی مولی تیم الرباب الکوفی، و کان ثقة إماما صاحب سنة روی عنه الشّعبی و نحوه].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ خمس و أربعین و مائه گفته: [و فیها: یحیی بن سعید التّیمی الکوفی، و کان ثقة إماما صاحب سنة].

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته: [ع-یحیی بن سعید بن حیّان بمهملة و تحتانیّة، أبو حیّان التّیمی الکوفی، ثقة عابد من السّادسة، مات سنة خمس و أربعین].

و شیخ عبد الحق دهلوی در «رجال مشکاة» گفته: [یحیی بن سعید بن حیّان أبو حیّان التّیمی الکوفی، من تیم الرّباب، قال یحیی: ثقة، و قال العجلی: ثقة صالح مبرّز صاحب سنة، و قال أبو حاتم: صالح، و ذکره ابن حبّان فی الثّقات، و قال محمّد بن فضیل: حدّثنا و کان صدوقا، یروی عن ابیه و عن أبی زرعة و الشّعبی، و عنه یحیی القطّان و حمّاد بن سلمة و الثوری و غیرهم، کان إماما ثبتا، مات سنة خمس و أربعین و مائة، انتهی].

فهذا أبو حیان قد أحیا بروایة هذا الحدیث الجلیل الشأن الجلیّ البرهان قلوب أهل الایمان، و سرّ أفئدة أصحاب العرفان، و شرح صدور أرباب الایقان، و أردی نفوس المتّسمین بالزّیغ و العدوان؛ و أوهن منن الموصومین بالضّلال و الخسران و أشجی حلوق المنحرفین بالبغی و الشّنئان، و أسخن عیون الغارین فی الغی و الطّغیان].

4-اما روایت عبد الملک بن أبی سلیمان میسرة العرزمی
اشاره

ص:19

حدیث ثقلین را، پس أحمد در «مسند» خود آورده:

[ثنا: ابن نمیر. ثنا:

عبد الملک، یعنی ابن أبی سلیمان، عن عطیّة، عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر، کتاب اللّه عزّ و جلّ حبل ممدود من السّماء إلی الارض و عترتی أهل بیتی، ألا إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و عبد الملک بن أبی سلیمان این حدیث شریف را بألفاظ دیگر نیز روایت کرده، کما لا یخفی علی ناظر «مسند أحمد» و «کتاب المناقب» له و «التّفسیر للثّعلبی» و ستأتی عبارات هذه الکتب إنشاء اللّه فیما بعد مستوفاة فانتظر! .

و عبد الملک بن أبی سلیمان از أعاظم موثقین رفیع المکان است.

ترجمۀ عبد الملک بن أبی سلیمان العرزمی

أبو حاتم بستی در «کتاب الثقات» گفته: [عبد الملک بن أبی سلیمان العرزمی، مولی فزارة؛ عم محمّد بن عبد اللّه العرزمی، و اسم أبی سلیمان میسرة و کنیة عبد الملک أبو عبد اللّه، یروی عن سعید بن جبیر و عطاء، روی عنه الثوری و شعبة و أهل العراق و ربّما أخطأ، حدثنی محمّد بن المنذر، قال: سمعت أبا زرعة الرازی یقول: سمعت أحمد بن حنبل و یحیی بن معین یقولان: عبد الملک بن أبی سلیمان ثقة.

فائدة جلیلة فی الحفظ و التحدیث

قال أبو حاتم: کان عبد الملک من خیار أهل الکوفة و حفّاظهم، و الغالب علی من یحفظ و یحدّث أن یهم، و لیس من الانصاف ترک حدیث شیخ صحّت عدالته بأوهام یهم فی روایته، و لو سلکنا هذا المسلک للزمنا ترک حدیث الزّهری و ابن جریح و الثّوری و شعبة، لانّهم أهل حفظ و إتقان و کانوا یحدّثون من حفظهم و لم یکونوا بمعصومین حتّی لا یهموا فی الرّوایات، بل الاحتیاط و الاولی فی مثل هذا قبول ما یروی الثبت من الرّوایات و ترک ما صحّ أنّه و هم فیها ما لم یفحش ذلک حتّی یغلب علی صوابه، فاذا کان کذلک استحقّ التّرک حینئذ. و مات عبد الملک سنة أربعین و مائة. حدّثنی محمّد بن إسحاق الثّقفی، قال: سمعت محمّد بن عبد العزیز بن أبی زرعة، قال: سمعت علی بن الحسین بن شقیق، یقول: سمعت عبد اللّه بن المبارک، یقول: سئل سفیان الثوری عن عبد الملک بن أبی سلیمان، فقال: میزان].

ص:20

و محمد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء رجال الصّحیحین» گفته: [عبد الملک بن أبی سلیمان الفزاری العرزمی الکوفی، یکنّی أبا عبد اللّه، و اسم أبی سلیمان میسرة عمّ محمّد بن عبید اللّه مولی فزارة، و یقال: عرزم؛ إنسان أسود مولی النّخع، سمع سعید بن جبیر و عطاء بن أبی ریاح و أبا الزّبیر و سلمة بن کهیل و عبد اللّه بن عطاء المکّی و أنس بن سیرین و عبد اللّه مولی أسماء و مسلم بن یناق، روی عنه یحیی القطّان و ابن المبارک و ابن أبی زائدة و ابن نمیر و عبد الرّزاق و إسحاق بن یوسف و هشیم و خالد بن عبد اللّه و عیسی بن یونس و یزید بن هارون و علیّ بن مسهر و حفص بن غیاث و عبد الرّحیم بن سلیمان].

و عبد الکریم بن محمد السمعانی در کتاب «الانساب» در نسبت عرزمی گفته:

[أبو عبد اللّه بن عبد الملک بن أبی سلیمان العرزمی، مولی فزارة عمّ محمّد بن عبد اللّه العرزمی و اسم أبی سلیمان میسرة، یروی عن سعید بن جبیر و عطاء، روی عنه الثوری و شعبة و أهل العراق. و ربّما أخطأ، و وثقه أحمد بن حنبل و یحیی بن معین. قال أبو حاتم بن حبّان: کان عبد الملک من خیار أهل الکوفة و حفّاظهم، و الغالب علی من یحفظ و یحدّث من حفظه أن یهم و لیس من الانصاف ترک حدیث شیخ ثبتت عدالته بأوهام یهم فی روایته و لو سلکنا هذا المسلک للزمنا ترک حدیث الزّهری و ابن جریح و الثوری و شعبة لانّهم أهل حفظ و إتقان، و کانوا یحدّثون من حفظهم و لم یکونوا معصومین حتّی لا یهموا فی الرّوایات (بل الاحتیاط و الاولی فی مثل هذا قبول ما یروی الثبت من الرّوایات. صح. ظ) و ترک ما صحّ أنّه و هم فیها ما لم یفحش ذلک منه حتّی یغلب علی صوابه، فاذا کان ذلک استحقّ التّرک حینئذ. و مات عبد الملک سنة خمس و أربعین و مائة، و سئل سفیان الثوری عن عبد الملک بن أبی سلیمان فقال: میزان قال ابن ماکولا:

أبو عبد اللّه العرزمی، مولی بنی فزارة، نزل جبانة عرزم بالکوفة، فنسب إلیها روی.

عن أنس بن مالک و عطاء بن أبی ریاح و سعید بن جبیر و سلمة بن کهیل و أنس بن سیرین و غیرهم، روی عنه سفیان الثوری و شعبة بن الحجّاج و یحیی بن سعید و عبد اللّه بن المبارک و خالد بن عبد اللّه الطّحان و حریز بن عبد الحمید و إسحاق بن یوسف الازرق و عبدة بن

ص:21

ابن سلیمان و یزید بن هارون و یعلی بن عبید و غیرهم. قال سفیان الثّوری: حفاظ الناس:

إسماعیل بن خالد و عبد الملک بن سلیمان العرزمی و یحیی بن سعید الانصاری، و کان شعبة بعجب من حفظه. قال أبو داود السّجستانی: قلت لاحمد: عبد الملک بن أبی سلیمان، قال: ثقة. قلت: یخطی؟ قال: نعم! و کان شعبة یعجب من حفظه من أحفظ أهل الکوفة الاّ أنّه رفع أحادیث من عطاء، مات فی ذی الحجة سنة خمس و أربعین مائة].

و عبد الغنی بن عبد الواحد مقدسی در کتاب «الکمال» بترجمۀ او گفته:

[روی عن أنس بن مالک و عطاء بن أبی ریاح و سعید بن جبیر و أنس بن سیرین و سلمة ابن کهیل و أبی الزّبیر و عبد اللّه بن عطاء المکّی و عبد اللّه مولی أسماء بنت أبی بکر و مسلم بن یناق، روی عنه سفیان الثّوری و شعبة و عبد اللّه بن مبارک و یحیی بن سعید القطّان و خالد بن عبد اللّه الطّحّان و هشیم بن بشیر و جریر بن عبد الحمید و إسحاق ابن یوسف الأزرق و عبدة بن سلیمان و یزید بن هارون و یعلی بن عبید الطّنافسی و عبد اللّه بن ادریس. قال سفیان: هو ثقة متقن فقیه. و قال یعقوب بن سفیان: فزاریّ من أنفسهم ثقة. و قال سفیان الثّوری: هو من الحفّاظ. و قال صالح بن أحمد بن حنبل:

قال أبی: هو من الحفّاظ إلا أنّه کان یخالف ابن جریح فی إسناد أحادیث، و ابن جریح أثبت منه عندنا. و قال عبد اللّه بن أحمد بن حنبل: قال أبی: ثقة].

و نیز در کتاب «الکمال» بترجمۀ او گفته: [و قال أحمد بن عبد اللّه: ثقة ثبت فی الحدیث. و یقال أنّ سفیان الثّوری کان یسمّیه: المیزان]إلخ.

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [عبد الملک بن أبی سلیمان الفزاری الکوفی الحافظ الکبیر، حدّث عن أنس بن مالک و سعید بن جبیر و عطاء بن أبی ریاح و طائفة، و عنه جریر الضّبّی و إسحاق الازرق و حفص بن غیاث و یحیی القطّان و ابن نمیر و عبد الرّزّاق و خلق، و کان من الحفّاظ الأثبات. و قال عبد الرحمن بن مهدی: کان شعبة یتعجّب من حفظ عبد الملک. و قال أحمد بن حنبل: ثقة، و کذا وثّقه النّسائی، و أمّا البخاری فلم یحتجّ به بل استشهد به. توفّی سنة خمس و اربعین و مائة و قد شاخ].

ص:22

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [عبد الملک بن أبی سلیمان الکوفی، عن أنس و سعید بن جبیر و عطاء، و عنه القطّان و یعلی بن عبید. قال أحمد: ثقة یخطی، من أحفظ أهل الکوفة، و رفع أحادیث عن عطاء، توفّی 145].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنۀ خمس و أربعین و مائة گفته: [و فیها عبد الملک بن أبی سلیمان الکوفی الحافظ أحد المحدّثین الکبار، و کان شعبة مع جلالته یتعجّب من حفظ عبد الملک، و روی عن أنس فمن بعده].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ خمس و أربعین و مائة گفته:

[و عبد الملک بن أبی سلیمان الکوفی أحد المحدّثین الکبار، کان شعبة مع جلالته یتعجّب من حفظ عبد الملک].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته: [خ. ت. م. د؛ عبد الملک بن أبی سلیمان و اسمه: میسرة، أبو محمّد، و یقال: أبو سلیمان، و قیل: أبو عبد اللّه العرزمی، روی عن أنس بن مالک و عطاء بن أبی رباح و سعید بن جبیر و سلمة بن کهیل و أنس بن سیرین و مسلم بن دینار و ابن الزّبیر و عبد اللّه بن عطاء المکّی و أبی حمزة الیمامی و زبید الیامی و عبد اللّه بن کیسان مولی أسماء و عبد الملک بن أعین، و عنه شعبة و الثوری و ابن المبارک و القطّان و عبد اللّه بن إدریس و زهیر بن معاویة و زائدة و حفص بن غیاث و إسحاق الازرق و خالد بن عبد اللّه و عبد اللّه بن نمیر و علی ابن عیسی بن یونس و أبو عوانة و هشیم و یحیی بن أبی زائدة و یزید بن هارون و عبد الرّزاق و آخرون. و قال ابن مهدی: کان شعبة یعجب من حفظه. و قال ابن المبارک عن سفیان:

حفّاظ النّاس: إسماعیل بن أبی خالد و عبد الملک بن أبی سلیمان، و ذکر جماعة.

و قال ابن عیینة عن الثّوری: حدّثنی المیزان عبد الملک بن أبی سلیمان. و قال ابن المبارک:

عبد الملک میزان. و قال أبو داود کان عن أحمد. و قال الحسن بن حبّان: سئل یحیی بن معین عن حدیث عطاء عن جابر فی الشّفعة، فقال: هو حدیث لم یحدّث به أحد إلاّ عبد الملک و قد أنکره النّاس علیه و لو أتی عبد الملک بآخر مثله لرمیت بحدیثه، و قال عبد اللّه بن أحمد بن حنبل عن أبیه: هذا حدیث منکر و عبد الملک ثقة صدوق

ص:23

و قال صالح بن أحمد عن أبیه: عبد الملک من الحفّاظ إلاّ أنّه کان یخالف ابن جریح و ابن جریح أثبت منه عندنا. و قال المیمونی عن أحمد: عبد الملک من عیون الکوفیّین.

و قال أمیّة بن خالد: قلت لشعبة: مالک لا تحدّث عن عبد الملک بن أبی سلیمان؟ و قد کان حسن الحدیث. قال: من حسنها فررت! و قال أبو زرعة الدّمشقی: سمعت أحمد و یحیی یقولان: عبد الملک بن أبی سلیمان ثقة. و قال إسحاق بن منصور عن یحیی بن معین: ضعیف و هو أثبت فی عطاء من قیس بن أبی سعید و قال عثمان الدّارمی:

قلت لابن معین: أیّما أحب إلیک: عبد الملک بن أبی سلیمان او ابن جریح؟ قال: کلاهما ثقة حجّة. و قال ابن عمّار الموصلی: ثقة حجّة. و قال العجلی: ثقة ثبت فی الحدیث. و قال یعقوب بن سفیان أیضا: عبد الملک فزاریّ من أنفسهم ثقة: و قال النّسائی ثقة. قال أبو زرعه لا بأس به. قال الهیثم بن عدی: مات فی ذی الحجّة سنة 145 و فیها أرّخه غیر واحد. قلت. منهم ابن سعد، و قال: کان ثقة مأمونا ثبتا. و قال السّاجی صدوق روی عنه یحیی بن سعید القطّان خبرا صحیحا، قال التّرمذی: ثقة مأمون لا نعلم أحدا تکلّم فیه غیر شعبة، و قال: قد کان حدّث شعبة عنه ثمّ ترکه. و یقال: إنّه ترکه الحدیث الشفعة الّذی تفرّد به، و ذکره ابن حبّان فی الثّقات و قال: ربّما أخطأ و کان من خیار أهل الکوفة و حفّاظهم و الغالب علی من یحفظ و یحدّث أن یهم و لیس من الإنصاف ترک حدیث شیخ ثبت صحّت عدالته بأوهام یهم فیها و الأولی فیه قبول ما یروی الثّبت و ترک ما صحّ أنّه و هم فیه ما لم یفحش فمتی غلب خطاؤه علی صوابه استحقّ التّرک]انتهی.

فالحمد للّه المنعم المنان، حیث وضح و بان علی أرباب الأسماع و الأعیان، و أصحاب الحلوم و الأذهان، من روایة عبد الملک بن أبی سلیمان، أنّ هذا الحدیث الوثیق البنیان، معتمد أهل الإتقان، و مستند ذوی الإمعان، العارفین بهذا الشأن، و السّابقین فی ذاک المیدان، المشیّدین لتلک الارکان، المصیبین خصل السّبق فی هذا الرّهان. فالطّاعن فیه محتقب للوزر و الخسران، و المرتاب فیه منقلب بالاخفاق و الحرمان، و المارق عنه زاهق هالک مهان، و الجاحد له مقموع بمقامع الذل و الخزی

ص:24

و الهوان. و اللّه العاصم عن سلوک مسالک الرّیب و الادهان، و هو الواقی عن الارتباک فی شباک الوهی و الإیهان.

5-أما روایت سلیمان بن مهران الاسدی الکاهلی المعروف بالاعمش
اشاره

حدیث ثقلین را، پس بسیاری از علماء إثبات آن نموده اند، در این جا اقتصار بر عبارت «صحیح ترمذی» می رود، و هی هذه:

[حدّثنا علی بن منذر الکوفی. نا:

محمّد بن فضیل. نا: الأعمش، عن عطیّة، عن أبی سعید، و الأعمش عن حبیب بن أبی ثابت، عن زید بن أرقم؛ قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی، أحدهما أعظم من الآخر: کتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلی الارض و عترتی أهل بیتی و لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما. هذا حدیث حسن غریب].

و محتجب نماند که أعمش از أکابر موثّقین رفیع المراتب و أعاظم مبجّلین غزیر المناقب و أجلّۀ ناسکین زهّاد و أفاخم خاشعین عبّاد نزد سنّیّه می باشد.

ترجمۀ سلیمان بن مهران أعمش

أبو حاتم محمّد بن حبّان بستی در «کتاب الثّقات» گفته: [سلیمان بن مهران الأعمش مولی بنی کاهل کنیته أبو محمّد، کان أبوه من سبی دنباوند، رأی أنس ابن مالک بواسط و مکّة، روی عنه شبیها بخمسین حدیثا و لم یسمع منه إلاّ أحرفا معدودة، و کان مدلّسا أخرجناه فی هذه الطّبقة لأنّ له لقی و حفظا و إن لم یصحّ له سماع المسند من أنس، ولد فی السنة الّتی قتل فیها حسین بن علی علیه السّلام سنة إحدی و ستّین، و قد قیل: إنّه ولد قبل مقتل الحسین علیه السّلام بسنتین، و کان فیه دعابة، مات سنة ثمان و أربعین و مائة، و قد قالوا: سنة سبع و أربعین، و قد قیل: سنة خمس و أربعین].

و محمّد بن طاهر مقدّسی در کتاب «أسماء رجال الصحیحین» گفته:

[سلیمان بن مهران الکاهلی، أبو محمّد-ن-الأعمش الأسدی، مولاهم الکوفی و یقال: أصله من طبرستان من قریة یقال لها «دباوند» جاء به أبوه حمیلا إلی الکوفة فاشتراه رجل من بنی کاهل من بنی أسد فأعتقه. سمع أبا صالح ذکوان و أبا وائل

ص:25

و إبراهیم النّخعی و مجاهدا و مسلما البطین و الشّعبی و سعید بن جبیر و زید بن وهب عندهما، و أبا سفیان و إسماعیل بن رجاء و عدیّ بن ثابت و عبد اللّه بن مرّة و أبا ظبیان حصینا و سلیمان بن مسهر و أبا حازم و إبراهیم التیمی و زیاد بن الحصین و الحکم بن عتیبة و أبا رزین مسعودا و ثابت بن عبید و منذر الثّوری و سالم بن أبی الجعد و تمیم بن سلمة و سعد بن عبیدة و مسعود بن مالک و خیثمة بن عبد الرحمن و عبد العزیز بن رفیع و موسی بن عبید اللّه و عمارة بن القعقاع و سلمة و المختار بن صیفی و أبا عمرو الشّیبانی سعدا و یحیی بن عبید و أبا یحیی مولی جعدة و مالک بن الحرث عند مسلم. روی عنه شعبة و الثّوری و ابن عیینة و أبو معاویة محمد و أبو عوانة و جریر و حفص بن غیاث عندهما، و شیبان بن عبد الرّحمان و عیسی بن یونس و جریر و علیّ بن مسهر و عبد اللّه ابن نمیر و وکیع و أبو خلد و عثیر و عبد اللّه بن ادریس و أبان بن تغلب و عمّار بن زریق و أسامة بن زید و زهیر و مفضّل و محمّد بن فضیل و هریم و عبدة بن سلیمان و أبو الأحوص و یحیی بن زکریّا و یزید بن عبد العزیز و محمّد بن بشر و أسباط بن محمّد و یعلی بن عبیدة و قطبة بن عبد العزیز و أبو عبیدة بن معن و أبو إسحاق الفزاری و یحیی بن عبد الملک و حمید بن عبد الرّحمن و سلیمان القرم و یحیی بن عیسی عند مسلم. قال عمرو بن علی: ولد عمر بن عبد العزیز مقتل الحسین بن علی سنة إحدی و ستّین و ولد معه الأعمش، و مات سنة ثمان و أربعین و مائه].

و عبد الکریم بن محمّد سمعانی در «أنساب» گفته: [الکاهلی-هذه النّسبة إلی بنی کاهل، و المنتسب إلیه أبو محمّد سلیمان بن مهران الأعمش الکاهلی من أئمة الکوفة کان أبوه من سبی دنباوند، رأی أنس بن مالک بواسط و مکّة، روی عنه شبیها بخمسین حدیثا و لم یسمع منه إلاّ أحرفا معدودة. ولد فی السنّة الّتی قتل فیها حسین بن علی علیه السّلام سنة ستّین، و قیل: إنّه ولد قبل مقتل الحسین علیه السّلام بسنتین و کانت فیه دعابة، مات سنة ثمان و أربعین و مائة].

و عبد الغنی بن عبد الواحد مقدسی در کتاب «الکمال» گفته: [سلیمان ابن مهران أبو محمّد الأسدی الکاهلی الکوفی الأعمش، و کاهل هو ابن أسد بن

ص:26

خزیمة، یقال أصله من طبرستان من قریة یقال لها «دباوند» جاء به حمیلا إلی الکوفة فاشتراه رجل من بنی أسد فأعتقه. رأی أنس بن مالک و روی عن عبد اللّه ابن أبی أوفی و لم یثبت له من واحد منهما سماع، و سمع أبا وائل و المعرور بن سوید و زید بن وهب الجهنی و أبا صالح ذکوان و سعید بن جبیر و مجاهد بن جبر و إبراهیم النّخعی و إبراهیم التّیمی و خیثمة بن عبد الرحمن و عبد اللّه بن مرّة الخارفی عمرو ابن مرّة الجملی و المنهال بن عمرو بن منذر الثّوری و أبا رزین مسعود بن مالک و عبد العزیز بن رفیع و موسی بن عبد اللّه الخطمی و عمارة بن عمیر و یحیی بن عبید البهرانی أبا عمرو و أبا یحیی مولی جعدة و ملک بن الحرث و تمیم بن سلمة و أبا ظبیان حصین بن جندب و اسماعیل بن رجاء الزّبیدی و سلیمان بن مسهر و أبا جهمة زیاد بن الحصین و عدیّ بن ثابت و أبا عمرو سعد بن إیاس الشّیبانی و سعد بن عبیدة و یزید الرّقاشی و حبیب بن أبی ثابت و سالم بن أبی الجعد و أبا حازم سلمان الأشجعی و عامر الشّعبی و إسماعیل بن أبی خالد و أبا داود نفیع بن الحرث الأعمی و أبا سبرة النخعی و مسلما البطین و حکیم بن جبیر و عطیّة بن سعد و ثمامة بن عقبة و أبا قیس الأودی و أبان بن أبی عیّاش. روی عنه أبو إسحاق السّبیعی و سلیمان التیمی و الحکم بن عتیبة و زبید الأیامی و سهیل بن أبی صالح و الثّوری و شعبة و أبو معاویة شیبان و زائدة و أبو إسحاق الفزاری و یحیی بن زکریّا بن أبی زائدة و أبو معاویة الضّریر و عیسی بن یونس و وکیع و عبد الرّحمن المحاربی و یحیی بن عیسی و هریم بن سفیان و أسباط بن محمّد و أبان بن تغلب و عثیر بن القسم أبو زبید و زهیر بن معاویة و عبد الواحد ابن زیاد و قطبة بن عبد العزیز و حفص بن غیاث و جریر بن عبد الحمید و عبدة بن سلیمان و عبد اللّه بن إدریس و أبو عبیدة بن معن و یحیی بن عبد الملک بن أبی عیینة و إسماعیل بن أبی زکریّا و علی بن مسهر و محمّد و یعلی و عمرو بنو عبید و یحیی القطّان و أبو أسامة حمّاد بن أسامة و جریر بن حازم و عمّار بن زریق و سفیان بن عیینة و أبو نعیم الفضل بن دکین و عبد اللّه بن نمیر و أبو خالد الأحمر و أبو یحیی الحمّانی و محمّد بن فضیل و مفضّل بن مهلهل، أخبرنا أبو طاهر برکات بن ابراهیم، أنبا أبو الحسن

ص:27

علی بن أحمد بن منصور الغسانی، أنبا أبو نصر الحسین بن أحمد بن طلاب، أنبا أبو بکر محمّد بن أحمد بن عثمان بن أبی الحدید، أنبا الحسن بن علی الشّعرانی، أنبا أبو صالح البصری شیخ قدم علینا؛ قال: سمعت السّری بن عاصم یقول: کنّا عند محمّد بن فضیل فسئله رجل؛ أو سألته: یا أبا عبد الرّحمن! الأعمش رأی أنس بن مالک؟ فوقف فقال: لا أدری! فقلت له: حدّثنی عیسی بن یونس، عن الأعمش أنّه رأی أنس بن مالک یصلّی فلمّا رفع رأسه من الرّکوع استوی قائما فرأیت محمّد بن فضیل أعجبه ذلک و سرّبه، و قال علی بن المدینی: الأعمش عن أنس إنما رآه یخضب، و قال یحیی بن معین: کلّ ما روی الأعمش عن أنس فهو مرسل، و قال الخطیب: لم یسمع من أنس شیئا مرفوعا، و قال أحمد بن جعفر المناوی: قد رأی الأعمش أنس بن مالک إلاّ أنّه لم یسمع منه و قد رأی أبا بکرة الثّقفی و أخذ له برکابه، فقال له: یا بنی! إنّما أکرمت ربّک عزّ و جلّ! . قال اسحاق بن راشد: قال لی الزهری: بالعراق أحد یحدّث؟ قلت: نعم! هل لک أن آتیک بحدیث بعضهم؟ فقال لی: نعم! فجئته بحدیث الأعمش فجعل ینظر فیها و یقول: ما ظننت أنّ بالعراق من یحدّث مثل هذا! قال: قلت:

و أزیدک: هو من موالیهم، أخبرنا زید بن الحسن، أنبا عبد الرحمن بن محمّد؛ أنبا أحمد ابن علی بن أبی ثابت، أنبا محمّد بن طاهر، أنبا أحمد بن ابراهیم بن الحسن، ثنا: عبد اللّه ابن محمّد البغوی، حدّثنی أحمد بن زهیر، قال: سمعت ابراهیم بن عرعرة، قال:

سمعت یحیی القطّان إذا ذکر الاعمش قال: کان من النّسّاک و کان محافظا علی الصّلاة فی الجماعة و علی الصّف الأوّل، قال یحیی: و هو علامة الاسلام، و به: ثنا: أحمد بن علی أنبا ابن زریق، أنبا عثمان بن أحمد، ثنا: حنبل بن اسحاق، ثنا: محمّد بن داود الحدائی، ثنا: عیسی بن یونس، قال: لم نر نحن و لا القرن الّذین کانوا قبلنا مثل الأعمش و ما رأیت الأغنیاء و السّلاطین عند أحد أحقر منهم عند الأعمش مع فقره و حاجته! قال یحیی بن معین: کان جریر إذا حدّث عن الأعمش قال: هذا الدّیباج الخسروانی! و کان شعبة إذا ذکر الأعمش قال: المصحف! المصحف! و قال عمرو بن علی: کان الأعمش یسمّی المصحف من صدقه. أخبرنا أبو الیمن، أنبا ابو منصور، أنبا أبو بکر أحمد بن

ص:28

علی الحافظ، أنبا البرقانی، أنبا أبو الفضل بن حمیرویه، أنبا الحسین بن إدریس، قال: سمعت ابن عمّار یقول: لیس فی المحدّثین أثبت من الأعمش و منصور بن المعتمر و هو أفضل من الأعمش و الأعمش أعرف بالمسند و أکثر مسندا منه. و قال أحمد بن عبد اللّه العجلی: کان الأعمش ثقة محدّث أهل الکوفة فی زمانه، یقال: إنّه ظهر له أربعة آلاف حدیث و لم یکن له کتاب» و کان یقرأ القرآن، رأس فیه. قرأ علی یحیی بن وثاب؛ و کان فصیحا؛ و کان أبوه من سبی الدّیلم و کان مولی بنی کاهل فخذ من بنی أسد، و کان عسرا سیّئ الخلق؛ و کان لا یلحن حرفا، و کان عالما بالفرائض، و لم یکن فی زمانه من طبقته أکثر حدیثا منه، و کان فیه تشیّع، و لم نحتم علی الأعمش إلاّ ثلثة نفر: طلحة بن مصرف و کان أفضل من الأعمش و أرفع سنّا منه و أبان بن تغلب النّحوی و أبو عبیدة بن معن بن عبد الرّحمن، و روی عن أنس بن مالک حدیثا واحدا فی دخول الخلاء، و یقال: إنّ أبا الأعمش شهد قتل الحسین (علیه السلام) و إنّ الأعمش ولد قتل الحسین و ذلک یوم عاشوراء سنة إحدی و ستین، و راح الأعمش إلی الجمعة و علیه فرو و قد قلب فروها جلدها علی جلده و صوفها إلی خارج؛ و علی کتفه مندیل الخوان مکان الرّداء. و قال شعبة: الأعمش أحبّ إلیّ من عاصم، و قال شعبة أیضا: ما شفانی أحد فی الحدیث ما شفانی الأعمش، و قال أبو زرعة:

الأعمش إمام، و قال هشیم: ما رأیت بالکوفة أحدا أقرأ لکتاب اللّه عزّ و جلّ من الأعمش و لا أجود حدیثا و لا أفهم و لا أسرع إجابة لما یسأل عنه منه، و قال أبو حاتم: یحتجّ بحدیثه، و قال أبو علی: له نحو ألف و ثلاثمائة حدیث، و قال وکیع:

کان الأعمش قریبا من سبعین سنة لم تفته التکبیرة الاولی و اختلفت إلیه قریبا من سنتین ما رأیته یقضی رکعة. أخبرنا زید بن الحسن؛ أنبا عبد الرّحمن بن محمّد؛ أنبا أبو بکر الحافظ، أخبرنی الحسن بن علی الجوهری؛ أنبا علی بن محمّد الورّاق، ثنا: محمّد بن سوید الزّیّات، حدّثنی أبو یحیی النّاقد، حدّثنی محمّد بن أحلف التّیمی، قال: سمعت أبا بکر بن عیّاش یقول: کنّا نسمّی الأعمش «سند المحدّثین» و کنّا نجیء إلیه إذا فرغنا من الدّوران فیقول: عند من کنتم؟ فنقول: عند فلان، فیقول: طبل مخرق! و یقول:

عند؟ من فتقول: عند فلان، فیقول طیر طیّار! و یقول: عند من؟ فنقول: عند فلان،

ص:29

فیقول: دفّ! و کان یخرج إلینا شیئا فنأکله. قال: فقلنا یوما: لا یخرج إلیکم الأعمش شیئا إلاّ أکلتموه! قال: فأخرج إلینا شیئا فأکلناه و أخرج فأکلناه فدخل فأخرج قنیة فشربناه فدخل فأخرج إجّانة صغیرة و قنا فقال: فعل اللّه بکم و فعل، أکلتم قوتی و قوت امرأتی وقنیتها؟ ! هذا کلوا علف الشّاة! قال: فمکثنا ثلثین یوما لا نکلّمه فرقا منه حتی کلّمنا إنسانا عطّارا کان یجلس إلیه، فکلّمه لنا. قال أبو نعیم: مات الأعمش و هو ابن ثمان و ثمانین، و ولد سنة ستّین، و مات سنة ثمان و أربعین و مائة فی ربیع الأوّل بعد منصور بستّ عشرة سنة: و قال العجلی: مات سنة تسع و أربعین و مائة، و کان ثقة ثبتا فی الحدیث، و قال فی موضع آخر: سنة ثمان قال الخطیب: الصّحیح أنّه مات سنة ثمان و أربعین و مائة و روی له الجماعة].

و ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو محمّد سلیمان بن مهران، مولی بنی کاهل من ولد أسد، المعروف بالاعمش الکوفی الامام. کان ثقة عالما فاضلا و کان أبوه من دنباوند و قدم الکوفة و امرأته حامل بالأعمش فولدته بها. قال السّمعانی:

و هو لا یعرف بهذه النّسبة بل یعرف بالکوفی، و کان یقارن بالزّهری فی الحجاز، و رأی انس. و روی عن عبد اللّه بن ابی أوفی حدیثا واحدا، و لقی کبار التّابعین، و روی عنه سفیان الثّوری و شعبة بن الحجّاج و حفص بن غیاث و خلق کثیر من جلّة العلماء، و کان لطیف الخلق مزّاحا، جاءه أصحاب الحدیث یوما لیسمعوا علیه فخرج إلیهم و قال: لو لا أنّ فی منزلی من هو أبغض إلیّ منکم ما خرجت إلیکم! و جری بینه و بین زوجته یوما کلام فدعا رجلا لیصلح بینهما فقال لها الرّجل: لا تنظری إلی عمش عینیه و حموشة ساقیه فانه إمام و له قدر! فقال له: أخزاک اللّه ما أردت إلاّ أن تعرّفها عیوبی! و قال له داود بن عمر الحائک: ما تقول فی الصّلوة خلف الحائک؟ فقال: لا بأس بها علی غیر وضوئه، فقال: ما تقول فی شهادة الحائک؟ فقال: تقبل مع عدلین! و یقال: إنّ الإمام أبا حنیفة رضی اللّه عنه عاده یوما فی مرضه فطوّل القعود عنده، فلمّا عزم علی القیام قال له: ما أرانی إلاّ ثقلت علیک، فقال: و اللّه إنّک لثقیل علیّ و انت فی بیتک! و عاده أیضا جماعة فأطالوا الجلوس عنده فضجر منهم

ص:30

فأخذ وسادته و قام و قال: شفی اللّه مریضکم بالعافیة! و قیل عنده یوما: قال صلی اللّه علیه و سلّم: من نام عن قیام اللّیل بال الشّیطان فی اذنه، فقال ما: عمشت عینی إلاّ من بول الشّیطان فی اذنی. و کانت له نوادر کثیرة، و قال أبو معاویة الضّریر: بعث هشام بن عبد الملک الی الأعمش أن اکتب لی مناقب عثمان و مساوی علیّ! فأخذ الأعمش القرطاس و أدخلها فی فم شاة فلاکتها و قال لرسوله: قل له هذا جوابک! فقال له الرّسول: إنّه قد آلی أن یقتلنی إن لم آته بجوابک، و تحمّل علیه بإخوانه، فقالوا له: یا أبا محمّد! نجّه من القتل، فلمّا ألحّوا علیه کتب له:

«بسم الله الرحمن الرحیم. أما بعد یا أمیر المؤمنین! فلو کانت لعثمان رضی اللّه عنه مناقب أهل الارض ما نفعتک، و لو کان لعلی رضی اللّه عنه مساوی أهل الارض ما ضرتک، فعلیک بخویصة نفسک و السلام!» .

و مولده سنة ستّین للهجرة، و قیل إنّه ولد یوم مقتل الحسین رضی اللّه عنه و ذلک یوم عاشوراء سنة إحدی و ستّین، و کان أبوه حاضرا مقتل الحسین علیه السّلام، و عدّه ابن قتیبة فی کتاب «المعارف» فی جملة من حملت به أمّه سبعة أشهر، و توفّی فی سنة ثمان و أربعین و مائة فی شهر ربیع الأوّل، و قیل: سنة سبع و أربعین، و قیل: سنة تسع و أربعین، رحمه اللّه تعالی. و قال زائدة بن قدامة:

تبعت الأعمش یوما فأتی المقابر فدخل فی قبر محفورة فاضطجع فیه ثمّ خرج منه و هو ینفض التّراب عن رأسه و یقول: و اضیق مسکناه! و «دنباوند» بضم الدّال المهملة و سکون النون و فتح الباء الموحّدة و بعد الألف واو مفتوحة ثمّ نون ساکنة و بعدها دال مهملة، و هی ناحیة من رستاق الرّی فی الجبال، و بعضهم یقول «دماوند» و الأوّل أصحّ و قد تقدم ذکرها قبل هذا].

و علامۀ ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [الأعمش الحافظ الثّقة شیخ الاسلام أبو محمّد سلیمان بن مهران الأسدی الکاهلی مولاهم الکوفی، أصله بلاد الری، رأی أنس بن مالک و حفظ عنه و روی عنه و عن ابن أبی أوفی و أبی

ص:31

وائل و زرّ و أبی عمرو الشّیبانی و المعرور بن سوید و إبراهیم النّخعی و خلق کثیر، و عنه شعبة و السّفیانان و زائدة و وکیع و عبید اللّه بن موسی و یعلی بن عبید و أبو نعیم و خلائق. قال ابن المدینی: له نحو من ألف و ثلاثمائة حدیث، و قال ابن عیینة: کان الأعمش أقرأهم لکتاب اللّه و أحفظهم للحدیث و أعلمهم بالفرائض، و قال الفلاّس: کان الأعمش یسمّی المصحف من صدقه، و قال یحیی القطّان:

الأعمش علامة الاسلام، و قال الحریبی: ما خلف الأعمش أعبد منه للّه، و قال وکیع: بقی الأعمش قریبا من سبعین سنة لم تفته التکبیرة الأولی، و سیرة الأعمش یطول شرحها و هی مذکورة فی تاریخی الکبیر و فی «طبقات القرّاء» و یقع عوالیه فی «صحیح البخاری» و فی «جزء ابن عرفة» و ابن الفرات و «الغیلانیّات» و کان رأسا فی العلم النّافع و العمل الصالح. توفّی فی ربیع الأوّل سنة ثمان و أربعین و مائة، و له سبع و ثمانون سنة، رحمه اللّه تعالی].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [سلیمان بن مهران أبو محمّد الکاهلی الأعمش، أحد الأعلام، عن ابن أبی أوفی و زرّ و أبی وائل، و عنه شعبة و وکیع.

قال ابن المدینی: له ألف و ثلاثمائة حدیث، عاش ثمانیا و ثمانین سنة و قال أبو نعیم:

مات فی ربیع الأوّل سنة 148].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنۀ ثمان و أربعین و مائه گفته: [و فی ربیع الأوّل توفّی الإمام أبو محمّد سلیمان بن مهران الأسدی الکاهلی، مولاهم الأعمش، روی عن أبی وائل و ابن أبی أوفی و الکبار، و کان محدّث الکوفة و عالمها. قال ابن المدینی: للأعمش نحو ألف و ثلاثمائة حدیث، و قال ابن عیینة:

کان أقرأهم لکتاب اللّه و أعلمهم بالفرائض و أحفظهم للحدیث، قال یحیی القطان.

هو علاّمة الاسلام، و قال وکیع: بقی الأعمش قریبا من (سبعین. ظ. م) سنة لم تفته التّکبیرة الأولی، قال الخریبی: ما خلف أعبد منه].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ ثمان و اربعین و مائه گفته:

[و فیها الإمام محدّث کوفة و عالمها ابو محمّد سلیمان بن مهران الأسدی الکاهلی

ص:32

مولاهم الأعمش، روی عن ابن ابی أوفی و أبی وائل و الکبار، قال یحیی القطّان:

هو علاّمة الاسلام، و قال وکیع: بقی الأعمش قریبا من سبعین سنة لم تفته التکبیرة الاولی، و قال غیره: الأعمش الکوفی الامام المشهور کان ثقة عالما فاضلا، و قال السّمعانی: کان یقارن بالزّهری فی الحجاز، و رأی أنس بن مالک رضی اللّه عنه و کلّمه لکنّه لم یسمع علیه و ما یرویه عنه فهو إرسال أخذه عن أصحابه و لقی کبار التابعین، و روی عنه سفیان الثّوری و شعبة بن الحجّاج و حفص بن غیاث و خلق کثیر من جلّة العلماء، و کان لطیف الخلق مزّاحا؛ جاءه اصحاب الحدیث یوما لیسمعوا علیه، فخرج إلیهم و قال: لولا انّ فی منزلی من هو ابغض إلیّ منکم ما خرجت! و جری بینه و بین زوجته کلام یوما فدعا رجلا لیصلح بینهما، فقال لها الرّجل:

لا تنظرین إلی عموشة عینیه و حموشة ساقیه فإنّه إمام و له قدر! . فقال له: ما اردت إلاّ أن تعرّفها عیوبی! و قال له داود بن عمر الحائک: ما تقول فی شهادة الحائک؟ فقال: تقبل مع عدلین! و عاده جماعة فی مرضه فأطالوا الجلوس عنده، فأخذ وسادته و قام و قال: شفا اللّه مریضکم بالعافیة! و قیل یوما عنده:

قال صلّی اللّه علیه و سلّم:

من نام عن قیام اللّیل بال الشّیطان فی اذنه. فقال: ما عمشت عینی إلاّ من بول الشیطان فی اذنی و قال أبو معاویة الضّریر: بعث إلیه هشام بن عبد الملک أن اکتب إلیّ مناقب عثمان و مساوی علی. فأخذ الأعمش القرطاس و أدخله فی فم شاة فلاکته و قال لرسوله: قل له: هذا جوابک! فقال له الرّسول: إنّه آلی أن یقتلنی إن لم آته بجوابک، و تحمّل علیه باخوانه، فقالوا له: یا أبا محمّد نجّه من القتل! فلمّا ألحّوا إلیه کتب: «بسم الله الرحمن الرحیم. أمّا بعد! فلو کانت لعثمان مناقب أهل الارض ما نفعتک، و لو کانت لعلیّ مساوی أهل الأرض ما ضرّتک، فعلیک بخویصة نفسک، و السّلام» ! . و قیل: إنّه ولد یوم قتل الحسین رضی اللّه عنه یوم عاشوراء سنة إحدی و ستّین].

و ولی الدین خطیب در «أسماء رجال مشکاة» گفته: [الأعمش اسمه:

سلیمان بن مهران الکاهلی الاسدی، مولی بنی کاهل بطن من بنی أسد خزیمة.

ص:33

ولد سنة ستین بأرض الرّی فجیء به حمیلا إلی الکوفة فاشتراه رجل من بنی کاهل فأعتقه، و هو أحد الاعلام المشهورین بعلم الحدیث و القراءة، و علیه مدار أکثر الکوفیّین، روی عنه خلق کثیر، مات سنة ثمان و أربعین و مائة].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته: [سلیمان بن مهران الاسدی الکاهلی، مولاهم أبو محمّد الکوفی الأعمش. یقال: أصله من طبرستان و ولد بالکوفة و روی عن أنس و لم یثبت له منه سماع و ابن أبی اوفی؛ یقال إنّه مرسل و زید بن وهب و ابن أبی وائل و ابن عمرو الشّیبانی و قیس بن أبی حازم و إسماعیل بن رجاء و أبی صخرة جامع بن شدّاد و أبی ظبیان بن جندب و خیثمة بن عبد الرّحمن الجعفی و سعد بن عبیدة و ابن حازم الاشجعی و سلیمان بن مسهر و طلحة ابن مصرف و أبی سفیان طلحة بن نافع و عامر الشّعبی و إبراهیم النّخعی و عبد اللّه ابن مرّة و عبد العزیز بن رفیع و عبد الملک بن عمیر و عدیّ بن ثابت و عمّار بن عمیر و عمارة بن القعقاع و مجاهد بن جبر و أبی الضّحی و منذر الثّوری و هلال بن یساف و خلق کثیر، و عنه الحکم بن عتیبة و زبید الیامی و أبو إسحاق السّبیعی و هو من شیوخه و سلیمان التّیمی و سهیل بن أبی صالح و هو من أقرانه و محمّد بن واسع و شعبة و السّفیانان و إبراهیم بن طهمان و جریر بن أبی حازم و أبو اسحاق الفزاری و إسرائیل و زائدة و أبو بکر بن عیّاش و شیبان النّحوی و عبد اللّه بن إدریس و ابن المبارک و ابن نمیر و الحربی و عیسی بن یونس و فضیل بن عیاض و محمّد بن عبد الرّحمان الطّفاوی و هشیم و أبو شهاب الخیّاط و خلائق من أواخرهم أبو نعیم و عبد اللّه بن موسی، قال ابن المدینی: لم یسمع عن أنس، إنّما رآه یخضب و رآه یصلّی. و قال ابن معین: کلّ ما روی الأعمش عن أنس؛ مرسل. و قال أبو حاتم: لم یسمع من ابن أبی أوفی و لا من عکرمة. و قال ابن المنادی: قد رأی أنس بن مالک إلاّ أنّه لم یسمع منه و رأی أبو بکرة الثّقفی و أخذ له برکابه، فقال له: یا بنیّ! إنمّا اکرمت ربّک و قال وکیع عن الأعمش: رأیت أنس بن مالک و ما منعنی أن أسمع منه إلا استغنائی بأصحابی. و قال ابن المدینی: حفظ العلم علی أمّة محمّد صلّی اللّه علیه و سلّم عمرو

ص:34

ابن دینار بمکّة و الزّهری بالمدینه و أبو إسحاق السّبیعی و الأعمش بالکوفة و قتادة و یحیی بن أبی کثیر بالبصرة. و قال ابو بکر بن عیّاش عن مغیرة: لمّا مات إبراهیم اختلفنا إلی الاعمش فی الفرائض. و قال هشیم: ما رأیت بالکوفة احدا آخذ لکتاب اللّه منه. و قال ابن عیینة: سبق الأعمش أصحابه بأربع کان أقرأهم للقرآن و أحفظهم للحدیث و أعلمهم بالفرائض؛ و ذکر خصلة اخری. و قال یحیی بن معین: کان جریر إذا حدّث عن الأعمش، قال: هذا الدّیباج الخسروانی. و قال شعبة: ما شفانی أحد فی الحدیث ما شفانی الاعمش و قال عبد اللّه بن داود الخریبی: کان شعبة إذا ذکر الاعمش قال: المصحف. و قال عمرو بن علی: کان الاعمش یسمّی المصحف لصدقه. و قال ابن عمار: لیس فی المحدّثین اثبت من الاعمش و منصور أثبت أیضا إلا أنّ الأعمش أعرف بالمسند منه. و قال العجلی: کان ثقة ثبتا فی الحدیث و کان محدّث اهل الکوفة فی زمانه و لم یکن له کتاب و کان دائبا فی القرآن عسرا سیئ الخلق عالما بالفرائض و کان لا یلحن حرفا و کان فیه تشیّع، و یقال: إنّ الأعمش ولد یوم قتل الحسین علیه السّلام و ذلک یوم عاشورا سنة 61. و قال عیسی بن یونس: لم یرسل الاعمش و لا رأیت الأغنیاء و السّلاطین عند أحد أخفّ منهم عند الاعمش مع فقره و حاجته. و قال یحیی بن سعید القطّان:

کان من النّسّاک و هو علاّمة الإسلام. و قال وکیع: اختلفت إلیه قریبا من سنتین ما رأیته یقضی رکعة و کان قریبا من سبعین سنة لم تفته التکبیرة الاولی. و قال الخریبی: مات یوم مات و ما خلف احدا من النّاس أعبد منه و کان صاحب سنة.

و قال ابن معین: ثقة. و قال النّسائی: ثقة ثبت. و قال أبو عوانة و غیره: مات سنة 147 و قال أبو نعیم: مات سلیمان 148 فی ربیع الاوّل و هو ابن 88 سنة، و فیها أرّخه غیر واحد؛ إلی أن قال ابن حجر: و حکی الحاکم عن ابن معین أنّه قال: أجود الاسانید الاعمش عن إبراهیم عن علقمة عن عبد اللّه. فقال له انسان: الاعمش مثل الزّهری فقال: ترید من الاعمش أن یکون مثل الزّهری؛ الزّهری یری العرض و الاجازة و یعمل لبنی أمیّة، و الاعمش فقیر صبور مجانب للسّلطان ورع عالم بالقرآن. و قال الخلیلی: رأی أنسا و لم یرزق السّماع منه، و ما یرویه عن أنس فقیه ارسال، و قول

ص:35

ابن المنادی الّذی سلف أنّ الاعمش أخذ برکاب أبی بکرة الثّقفی غلط فاحش لأنّ الاعمش ولد إما سنة 161 أو سنة 59 علی الخلف فی ذلک، و أبو بکرة مات سنة إحدی أو اثنتین و خمسین، فکیف یتهیّأ أن یأخذ برکاب من مات قبل مولده بعشر سنین أو نحوها و کانّه؟ ! کان و اللّه أعلم أخذ برکاب ابن أبی بکرة فسقطت ابن و ثبت الباقی، و إنی لا تعجّب من المؤلّف مع حفظه و نقده کیف خفی علیه هذا؟ !].

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [سلیمان بن مهران الاعمش الاسدی الکاهلی مولاهم أبو محمّد الکوفی-أحد الأعلام، رأی أنسا و أبا بکرة و روی عن عبد اللّه بن أبی أوفی و زید بن وهب و أبی وائل و زرّ بن حبیش و مجاهد و خلق، و عنه أبو حنیفة و أبو إسحاق السّبیعی و شعبة و السّفیانان و خلائق. قال ابن المدینی: حفظ العلم علی امّة محمّد صلّی اللّه علیه و سلّم بالکوفة أبو إسحاق السّبیعی و الاعمش. و قال العجلی: کان ثقة ثبتا فی الحدیث و کان محدّث أهل الکوفة فی زمانه. و قال وکیع: کان لاعمش قریبا من سبعین سنة لم تفته التکبیرة الاولی، مات سنة ثمان و أربعین و مائة و هو ابن ثمان و ثمانین سنة].

و عبد الوهاب شعرانی در «لواقح الانوار» گفته: [و منهم: سلیمان بن مهران الاعمش رضی اللّه تعالی عنه. کان الاغنیاء و السّلاطین یکونون فی مجلسه أحقر الحاضرین و هو مع ذلک محتاج إلی رغیف! و کان یقول: نقض العهد وفاء بالعهد لمن لیس له عهد! و کان إذا قام من النّوم فلم یصبّ ماء وضع یده علی الجدار فتیمّم حتّی یجد الماء محافظة علی الطّهارة، و کان یقول: أخاف أن أموت علی غیر وضوء فإنّ الموت یأتی علی غیر میعاد. و مکث قریبا من سبعین سنة لم تفته التّکبیرة الاولی، و کان یقول: أ ما یخشی احدکم إذا عصی اللّه تعالی أن یثور من تلک المعصیة دخان یسوّد وجهه بین النّاس؟ ! و کان رضی اللّه عنه یقول:

إذا فسد النّاس أمر علیهم شرارهم. و کان یقول: إذا أنا متّ فلا تعلموا بی احدا و اذهبوا أبی إلی ربّی فاطرحونی فی اللّحد، فإنّی أحقر من ان یمشی احد فی جنازتی و کان رضی اللّه عنه یقول: و اللّه لو کانت نفسی فی یدی لطرحتها فی الحشّ!

ص:36

رضی اللّه تعالی عنه].

و شیخ عبد الحق دهلوی در «رجال مشکاة» گفته: [الاعمش-هو أبو محمّد سلیمان بن مهران الأعمش الکاهلی الاسدی الکوفی مولی بنی کاهل بطن من أسد خزیمة، ولد سنة ستّین بأرض الرّی، و قیل: أصله من طبرستان فجیء به حمیلا إلی الکوفة فاشتراه رجل من بنی کاهل فأعتقه. رأی انس بن مالک و یقال: إنّه سمع منه شیئا. و قال یحیی: ما روی الاعمش عن أنس فهو مرسل، و روی عن عبد اللّه ابن أبی أوفی و أبی وائل مرسلا، و سمع خلقا من التّابعین، و روی عنه النّخعی و شعبة و وکیع و الثّوری و ابن عیینة. و هو احد الاعلام المشهورین بعلم الحدیث و القراءة، و علیه مدار الکوفیّین. قال صدقة بن عبد الرّحمن: ما أحد أعلم بحدیث ابن مسعود من الاعمش. قال ابن المدینی: له ألف و ثلاثمائة حدیث. و قال یحیی بن معین: کان جریر إذا حدّث عن الاعمش قال: هذا الدّیباج الخسروانی! و قال احمد: ما شفانی أحد فی الحدیث ما شفانی الاعمش! و یقال: إنّ أبا الاعمش شهد قتل الحسین علیه السّلام و إنّ الاعمش ولد یوم قتل الحسین (رض) . قال العجلی: کان أعلم النّاس بالفرائض و کان فیه تشیّع. و قال عیسی بن یونس: لم نر نحن و لا القرن الّذی قبلنا مثل الاعمش و ما رأیت الاغنیاء و السّلاطین عند أحد أحقر منهم عند الاعمش مع فقره و حاجته. و قال یحیی بن القطّان: هو علامة الاسلام و قال وکیع: کان الاعمش قریبا من سبعین سنة لم تفته التّکبیرة الاولی. و قال ابن خلف: کان سیّد المحدثین. و قال النّسائی: ثقة ثبت و له مناقب رحمه اللّه].

فهذا سلیمان بن مهران الاعمش قد أغاظ بروایته قلوب اهل البغی و أحمش، و أسبل علی أبصارهم ظلاما تحندس فی أیهمه و أغطش، و ذر القذی فی أعین کلّ متعام منهم أعشی أو أخفش، فانقشعت بحمد اللّه تلمیعات کلّ من نمق لضلاله و برقش، و انحسرت تخدیعات کلّ من نمنم بتزویره و رقش، و انقطت آمال کلّ من وکم الشیطان فی صدره فعشش، و انخزلت أغمال کلّ من وغر الشنئان فی قلبه فافحش! .

6-أما روایت محمد بن اسحاق بن یسار المدنی
اشاره

ص:37

حدیث ثقلین را، پس علامه ابن منظور انصاری افریقی در «لسان العرب» در لغت (عترت) گفته: [و قال الازهری رحمه اللّه: و فی حدیث زید بن ثابت، قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین خلفی کتاب اللّه و عترتی فإنّهما لن یتفرقا حتّی یردا علیّ الحوض. و قال: قال محمّد ابن اسحاق: هذا حدیث صحیح و رفعه نحو زید بن أرقم و أبو سعید الخدری، و فی بعضها: إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی، فجعل العترة أهل البیت].

و علامه محمد بن اسحاق یگانۀ آفاق و محرز محامد مبهرة الاتّساق و مقتنی مفاخر زاهرة الایتلاق نزد این حضرات می باشد.

ترجمۀ محمّد بن اسحاق بن یسار مدنی

أبو حاتم محمّد بن حبان بستی در «کتاب الثّقات» گفته: [محمّد بن إسحاق بن یسار، مولی عبد اللّه بن قیس بن مخرمة القرشی من أهل المدینة کنیته أبو بکر و کان جدّه من سبی عین التّمر، و هو أوّل سبی دخل المدینة من العراق یروی عن الزّهری و نافع، روی عنه الثّوری و شعبة و النّاس. مات سنة إحدی أو اثنتین و خمسین و مائة ببغداد، و قد قیل: سنة خمسین و مائة، و له أخوان: موسی بن یسار و عبد الرّحمن بن یسار، و تکلّم فی ابن إسحاق رجلان: هشام بن عروة و مالک بن أنس، فأمّا هشام بن عروة فحدّثنی زیاد الزّیادی. ثنا: ابن أبی شیبة. ثنا علی: ابن المدینی، قال سمعت یحیی القطّان یقول: قلت لهشام بن عروة: إنّ ابن إسحاق یحدّث عن فاطمة بنت المنذر. قال: و هل کان یصل إلیها؟ قال أبو حاتم: هذا الّذی قال هشام لیس ممّا یجرح به الانسان فی الحدیث، و ذلک أنّ التّابعین مثل الاسود و علقمة من أهل العراق و أبی سلمة و عطاء و دونهما من أهل الحجار قد سمعوا من عائشة من غیر أن ینظروا إلیها بعد أن سمعوا صوتها، و قبل النّاس أخبارهم من غیر أن یصل أحد إلیها حتّی ینظر إلیها عیانا، فکذلک ابن إسحاق کان یسمع من فاطمة و السّتر بینهما مسبل او بینهما حائل من حیث یسمع کلامها، فهذا سماع صحیح، و القادح فیه غیر منصف و امّا مالک فإنّه کان ذلک منه مرّة ثم عادله إلی ما یجب و ذاک أنّه لم یکن

ص:38

بالحجاز أحد أعلم بأنساب النّاس و أیامهم من محمّد بن إسحاق، و کان یزعم أنّ مالک من موالی بنی أصبح و کان مالک یزعم أنّه من أنفسهم فوقع بینهما لهذا مفاوضة؛ فلما صنّف مالک الموطّأ قال ابن اسحاق: ایتونی به فانّی بیطاره! فنقل ذلک إلی مالک فقال: لا یسکت هذا دجّال من الدّجاجلة! یروی عن الیهود. و کان بینهم ما یکون بین النّاس حتّی عزم محمّد بن إسحاق علی الخروج إلی العراق فتصالحا حینئذ و أعطاه مالک عند الوداع خمسین دینارا ثمن ثمرته تلک السّنة و لم یکن یقدح مالک فیه من أجل الحدیث، إنّما کان ینکر علیه تتبّعه غزوات النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم عن أولاد الیهود الّذین أسلموا أو حفظوا قصّة خیبر و قریظة و النّضیر و ما أشبهها من الغزوات عن أسلافهم و کان ابن إسحاق یتتبّع هذا عنهم لیعلم من غیر أن یحتجّ بهم، و کان مالک لا یری الرّوایة إلا عن متقن صدوق فاضل یحسن ما یروی و یدری ما یحدّث.

حدّثنی محمّد بن عبد الرّحمن الدّغولی. ثنا: ابن فهر. ثنا: علی بن الحسین ابن واقد، قال: دخلت علی ابن المبارک و إذا هو وحده فقلت: یا أبا عبد الرّحمن! کنت أشتهی أن ألقاک علی هذه الحالة! قال: قلت ما تقول فی محمّد بن إسحاق؟ قال: إنّا وجدناه صدوقا ثلث مرّات سمعت محمّد بن إسحاق الثّقفی یقول: سمعت المفضّل بن عسان الغلابی یقول: سمعت یحیی بن معین، یقول: کان محمّد بن اسحاق ثبتا فی الحدیث قال أبو حاتم: لم یکن أحد بالمدینة یقارن محمّد بن اسحاق و لا یوازنه فی علمه و جمعه، و کان شعبة و سفین یقولان: محمّد بن إسحاق آیة المحدّثین، أو: آیة المؤمنین فی الحدیث، و هو من أحسن النّاس سیاقا و أحسنهم حفظا لمتونها و قد أتی ما أتی لأنّه کان یدلّس عن الضّعفاء فوقع المناکیر فی روایته من قبل اولئک، فأمّا إذا بیّن السماع فیما یرویه فهو ثبت یحتجّ بروایته، سمعت محمّد بن إسحاق بن خزیمة یقول: سمعت محمّد بن یحیی الذّهلی و سأله کرخویه عن محمّد بن اسحاق، قال: سمعت علی بن المدینی یقول: محمّد بن إسحاق صدوق و الدّلیل علی صدقه أنّه ما روی عن أحد من الاجلّة إلاّ و روی رجل عنه، و هذا یدلّ علی صدقه. و قال أبو حاتم: کان محمّد بن إسحاق

ص:39

یکتب عن من فوقه و مثله و دونه لرغبته فی العلم و حرصه علیه، فربّما یروی عن رجل قد رآه و یروی عن آخر عنه فی موضع آخر، فلو کان ممّن یستحلّ الکذب لم یحتجّ به بل کان یحدّث عن من رآه و یقتصر علیه؛ و هذا ممّا یدلّ علی صدقه و شهرة عدالته فی الرّوایات و إنّما نمعن الکلام فی هذا الفصل عند ذکرنا إیّاه فی کتاب الفصل بین النّقلة إن قضی اللّه ذلک و شاء].

و علامه سبط ابن الجوزی بعد ذکر حدیث وفات جناب فاطمۀ زهراء علیها السّلام گفته: [فان قیل: الحدیث ضعیف فی إسناده ابن اسحاق کذّبه مالک، و فیه أیضا علی بن عاصم متروک، ثمّ الغسل إنّما یکون لحدث الموت فکیف یصحّ قبله؟ و الجواب: قد أخرجه أحمد فی الفضائل، و أمّا ابن اسحاق؛ فقد قال أحمد: یقبل قوله فی المغازی و السّیر، و أثنی علیه جماعة من العلماء و کان إماما کبیرا و إنّما طعن مالک لأنّه لمّا صنف «الموطّأ» قال: أرونی إیّاه فأنا بیطاره! فبلغ ذلک مالکا فشقّ علیه و قال: ذاک دجّال من الدّجاجلة! و قد أخذ و اعلی مالک فی هذا فإنّه لا یقال: من الدّجاجلة؛ بل من الدّجّالین، و أمّا قولهم: الغسل لحدث الموت قلنا: یحتمل أن تکون مخصوصة بذلک و قد ذکر هذا الحدیث ابن سعد فی «الطّبقات» عن یزید عن إبراهیم بن سعد عن محمّد بن إسحاق].

و علامه ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو بکر، و قیل:

أبو عبد اللّه محمّد بن إسحاق بن یسار بن جبّار، و قیل: سیّار بن کوتان المطّلبی بالولاء المدنی صاحب المغازی و السّیر. کان جدّه یسار مولی قیس بن محزمة بن المطّلب بن عبد مناف القرشی، سباه خالد بن الولید من عین التمر، و کان محمّد المذکور ثبتا فی الحدیث عند اکثر العلماء، و أمّا فی المغازی و السّیر فلا تجهل إمامته.

قال ابن شهاب الزّهری: من أراد المغازی فعلیه بابن إسحاق، و ذکره البخاری فی تاریخه؛ و روی عن الشافعی رضی اللّه عنه. قال: من أراد أن یتبحر فی المغازی فهو عیال علی ابن إسحاق. و قال سفیان بن عیینة: ما أدرکت أحدا یتّهم ابن اسحاق فی حدیثه، و قال شعبة بن الحجّاج: محمّد بن اسحاق أمیر المؤمنین؛ یعنی فی الحدیث.

ص:40

و یحکی عن الزّهری أنّه خرج إلی قریة له فأتبعه طلاّب الحدیث فقال لهم: أین أنتم من الغلام الأحول؟ ! أو: قد خلفت فیکم الغلام الأحول، یعنی ابن اسحاق. و ذکر السّاجی أنّ أصحاب الزّهری کانوا یلجئون إلی محمّد بن اسحاق فیما شکّوا فیه من حدیث الزّهری ثقة منهم بحفظه. و حکی عن یحیی بن معین و أحمد بن حنبل و یحیی ابن سعید القطّان أنّهم وثّقوا محمّد بن اسحاق و احتجّوا بحدیثه و إنّما لم یخرج البخاری عنه و قد وثّقه و کذلک مسلم بن الحجّاج لم یخرج عنه إلاّ حدیثا واحدا فی الرّجم من أجل طعن مالک بن أنس فیه و إنّما طعن مالک فیه لأنّه بلغه عنه أنّه قال: هاتوا حدیث مالک فأنا طبیب بعلله! فقال مالک: و ما ابن اسحاق؟ إنّما هو دجّال من الدّجاجلة! نحن أخرجناه من المدینة، یشیر و اللّه أعلم إلی أنّ الدّجّال لا یدخل المدینة. و کان محمّد بن اسحاق قد أتی أبا جعفر المنصور و هو بالحیرة فکتب له المغازی فسمع منه أهل الکوفة بذلک السبب، و کان یروی عن فاطمة بنت المنذر بن الزّبیر و هی امرأة هشام بن عروة بن الزّبیر، فبلغ ذلک هشاما فأنکره و قال: أ هو کان یدخل علی امرأتی؟ ! و حکی الخطیب أبو بکر أحمد بن علی بن ثابت فی «تاریخ بغداد» أنّ محمّد بن اسحاق رأی أنس بن مالک رضی اللّه عنه و علیه عمامة سوداء و الصّبیان خلفه یشتدّون و یقولون. هذا رجل من أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم لا یموت حتّی یلقی الدّجّال، و توفی محمّد بن اسحاق ببغداد سنة احدی و خمسین و مائة، و قیل: سنة خمسین، و قیل: سنة اثنتین و خمسین، و قال خلیفة بن خیّاط: سنة ثلاث و خمسین، و قیل: اربع و أربعین، و اللّه اعلم، و الأوّل أصحّ، رحمه اللّه تعالی. و دفن فی مقبرة الخیزران بالجانب الشرقی و هی منسوبة إلی الخیزران أمّ هارون الرّشید و أخیه الهادی و إنّما نسبت إلیها لأنّها مدفونة بها و هذه المقبرة (أقدم المقابر. صح. ظ) الّتی بالجانب الشرقی. و من کتبه أخذ عبد الملک بن هشام سیرة الرّسول صلّی اللّه علیه و سلّم و قد تقدّم ذکره، و کذلک کلّ من تکلّم فی هذا الباب فعلیه اعتماده و إلیه إسناده، و المطّلبی نسبة إلی المطّلب بن عبد مناف المذکور أوّلا، و قد تقدّم الکلام علی عین التّمر فی ترجمة

ص:41

أبی العتاهیة].

و علامه مزی در «تهذیب الکمال» علی ما نقل عنه بترجمۀ او گفته: [قال یحیی: ثقة و کان حسن الحدیث، و قال ابن المدینی: مدار حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم علی ستّة، فذکرهم ثم قال: صار علم السّتّة عند اثنی عشر أحدهم ابن إسحاق. و قال الزّهری: لا یزال بالمدینة علم جمّ ما کان فیهم ابن اسحاق. و قال: ابن اسحاق: أحفظ النّاس. و قال ابن المدینی: سمعت سفیان و سئل عن ابن اسحاق قیل له: لم یرو عنه أهل المدینة، فقال سفین: جالسته منذ بضع و سبعین سنة و ما یتّهمه أحد من أهل المدینة و لا یقول: فیه شیء. و قال أحمد:

حسن الحدیث].

و نیز در «تهذیب الکمال» علی ما نقل عنه بترجمۀ او مذکورست: [و قال شعبة: ابن اسحاق أمیر المحدّثین بحفظه. و قال أبو زرعة الدّمشقی: ابن إسحاق رجل قد اجتمع الکبراء من أهل العلم علی الأخذ عنه، منهم السّفیانان و الحمّادان و شعبة و ابن المبارک، و قد اختبره أهل الحدیث فرأوا خیرا و صدقا مع مدحة ابن شهاب له، و کلام مالک فیه لیس للحدیث إنّما هو لأنّه اتّهمه بالقدر. و قال ابن المدینی:

حدیثه عندی صحیح].

و نیز در «تهذیب الکمال» علی ما نقل عنه بترجمۀ او مذکورست: [و قال العجلی: ثقة].

و نیز در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او مذکورست: [قال ابن عدی: قد روی عنه الائمّة الکبار و لم أجد فی أحادیثه ما یتهیّأ أن نقطع علیه بالضّعف و ربّما أخطأ أو یهم فی الشیء بعد الشّیء کما یخطی غیره و لم یتخلّف فی الروایة عنه الثّقات و الأئمّة و هو لا بأس به. و قال سعید غیر مرّة: ابن اسحاق أمیر المحدّثین، فقیل له: لم؟ فقال: بحفظه].

و ذهبی در «کاشف» گفته: [محمّد بن إسحاق بن یسار أبو بکر، و یقال:

أبو عبد اللّه المطّلبی، مولاهم المدنی الامام صاحب المغازی، رأی أنسا و روی عن

ص:42

عطاء و طبقته، و عنه شعبة و الحمّادان و السّفیانان و یونس بن بکیر و خلق، و کان من بحور العلم صدوقا و له غرائب فی سعة ما روی، و اختلف فی الاحتجاج، و حدیثه فوق الحسن و قد صحّحه جماعة. قال ابن سعد و جماعة: مات سنة إحدی و خمسین و مائة.

و قیل: سنة اثنتین].

و عبد الوهاب سبکی در «طبقات شافعیه» در صدر کتاب بعد ذکر حدیث ضمام ابن ثعلبه گفته: [محمّد بن إسحاق-قال شعبة: هو أمیر المؤمنین فی الحدیث. و قال أحمد بن حنبل: حسن الحدیث. قلت: و العمل علی توثیقه و أنّه إمام معتمد و لا اعتبار بخلاف ذلک].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ إحدی و خمسین و مائه گفته: [فیها توفّی شیخ البصرة و عالمها الإمام عبد اللّه بن عوف و الإمام محمّد بن اسحاق بن یسار المطّلبی مولاهم المدنی صاحب السّیرة و کان بحرا من بحور العلم ذکیّا حافظا طلابة للعلم أخباریّا نسّابة ثبتا فی الحدیث عند أکثر العلماء، و أمّا فی المغازی و السّیر فلا یجهل إمامته، قال ابن شهاب الزّهری: من أراد المغازی فعلیه بابن اسحاق؛ ذکره البخاری فی تاریخه، و روی عن الشافعی أنّه قال: من أراد أن یتبحّر فی المغازی فهو عیال علی ابن اسحاق. و قال سفیان بن عیینة: ما أدرکت أحدا یتّهم ابن اسحاق فی حدیثه، و قال شعبة بن الحجّاج: محمّد بن إسحاق أمیر المؤمنین، یعنی فی الحدیث و حکی عن یحیی بن معین و أحمد بن حنبل و یحیی بن سعید القطّان أنّهم وثقوا محمّد بن اسحاق و احتجّوا بحدیثه و إنّما لم یخرج البخاری عنه و قد وثّقه و کذلک مسلم ابن الحجّاج و لم یخرج عنه إلاّ حدیثا واحدا فی الرّجم؛ من أجل طعن مالک بن أنس فیه، و إنّما طعن فیه مالک لأنّه بلغه عنه أنّه قال: هاتوا حدیث مالک فأنا طبیب لعلّته. و توفی ببغداد (رح) و دفن فی مقبرة الخیزران بالجانب الشرقی، و هی منسوبة إلی الخیزران أمّ هارون الرّشید و أخیه الهادی، و إنّما نسبت إلیها لأنّها مدفونة فیها، و هی أقدم المقابر الّتی فی الجانب الشرقی. و من کتب ابن اسحاق المذکور أخذ عبد الملک ابن هشام سیرة رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و کذلک کلّ من تکلّم فی هذا الباب فعلیه

ص:43

اعتماده و إلیه اسناده]انتهی.

فهذا محمّد بن اسحاق، الثّقة الفرد المرحول علیه من الآفاق، و قد روی هذا الحدیث الطّیّب المزری بعرف الرحاق، و صرّح بصحّته إکمالا للإثبات و الاحقاق، فأرغمت و الحمد للّه آناف أهل الخلاف و الشّقاق، و جدعت معاطس ذوی الزّیغ و النّفاق و اجتثّت اصولهم و الاعراق، و اصطلمت نفوسهم بالتّعنیة و الارهاق، و عاجلتهم حوائج الارداء و الایباق، و بادرتهم فوارع الإفناء او الازهاق.

7-أما روایت اسرائیل بن یونس أبو یوسف الکوفی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس أحمد در «مسند» خود آورده:

[ثنا: أسود بن عامر. ثنا:

إسرائیل، عن عثمان بن المغیرة، عن علیّ بن ربیعة، قال: لقیت زید بن أرقم و هو داخل علی المختار أو خارج من عنده، فقلت له: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، إنّی تارک فیکم الثّقلین؟ قال: نعم].

و از حدیثی که سبط ابن الجوزی آن را در «تذکره» نقلا عن «کتاب الفضائل» لاحمد آورده نیز روایت کردن إسرائیل حدیث ثقلین را واضح و آشکارست، کما ستسمع إنشاء اللّه تعالی.

و اسرائیل بن یونس السبیعی از مشاهیر ثقات و أساطین أثبات سنّیّه می باشد. سابقا در مجلّد حدیث غدیر بعض مفاخر او از «کتاب الثّقات» ابن حبّان و «طبقات الحفّاظ» جلال الدین سیوطی شنیدی، در این جا نیز بعض عبارات أرباب رجال باید شنید.

ترجمۀ اسرائیل بن یونس سبیعی

محمّد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء الرجال صحیحین» گفته: [اسرائیل ابن یونس بن أبی إسحاق السّبیعی، أخو عیسی بن یونس، یکنّی أبا یوسف سمع، جدّه أبا إسحاق و منصورا عندهما، و عاصما الأحول و أبا حصین و الأعمش عند البخاری، و سماک بن حرب و مغیرة بن مقسم و فراتا الفزاز و اسماعیل السّدی و زیاد بن علاقه و عبد الملک بن عمیر عند مسلم.

و روی عنه یحیی بن آدم و النّضر بن شمیل و عبید اللّه بن موسی و محمّد بن یوسف الفریابی

ص:44

عندهما، و شبابة عند البخاری، و وکیع و إسحاق بن منصور و مصعب بن المقدام و یحیی بن زکریا بن أبی زائدة و أبو أحمد الزّبیری و أبو نعیم الملائی و عثمان بن عمر عند مسلم. ولد سنة مائة و مات سنة ستّین و مائة].

و مزی در «تهذیب الکمال» علی ما نقل عنه گفته: [قال «س» لا بأس به، و قال أحمد مرّة: ثبت الحدیث، کان یحیی القطّان یحمل علیه فی حال أبی یحیی القتّات. و قال یعقوب بن شیبة: صالح الحدیث فی حدیثه لین، کنیته أبو یوسف الکوفی، و قال أحمد مرّة إسرائیل عن أبی إسحاق فیه لین، سمع منه بآخره. و قال یحیی و العجلی: ثقة، و قال أبو حاتم: ثقة صدوق من أتقن أصحاب أبی إسحاق، و قال: إسرائیل أصحّ حدیثا من شریک].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [إسرائیل بن یونس بن أبی إسحاق السّبیعی الإمام الحافظ أبو یونس (أبو یوسف. ظ) الکوفی، سمع جدّه و جوّد حدیثه و أتقنه و زیاد بن علاقة و سماک بن حرب و منصور بن المعتمر و جماعة، و عنه عبد الرّحمن بن مهدی و أبو نعیم و محمّد بن یونس الفریابی و عبد اللّه بن رجاء الغدانی و أحمد بن یونس و علی بن الجعد و خلق کثیر،

«فائدة» لا عبرة بقول من لینه فقد احتج به الشیخان

و کان حافظا صالحا خاشعا من أوعیة العلم و لا عبرة بقول من لیّنه فقد احتجّ به الشیخان. توفّی سنة اثنتین و ستّین و مائة، و قیل: توفّی سنة إحدی و ستّین. أنبأنا الفخر علی.

أنا: ابن الطبرزد، أنا: عبد الوهّاب الأنماطی. أنا: أبو محمّد الصّریفینی، أنا عبد اللّه بن محمّد، أنا: أبو القسم البغوی، نا: علی بن الجعد: نا: إسرائیل، عن أبی إسحاق، عن معدیکرب، عن عبد اللّه، قال: لا یأتمّ قوم یتحدّثون و یلغون. قال عیسی بن یونس قال أخی: کنت أحفظ حدیث أبی إسحاق کما أحفظ السّورة من القرآن. قال یحیی ابن معین: إسرائیل ثقة. و

قال علی بن المدینی: قال یحیی بن سعید: إسرائیل فوق أبی بکر بن عیّاش. فقیل لیحیی: إنّ إسرائیل روی عن إبراهیم بن مهاجر ثلاثمائة و عن أبی یحیی القتّات ثلاثمائة. فقال: لم یؤت منه أتی منهما جمیعا. أنبأنا ابن قدامة و غیره، قالوا: نا: عمر بن محمّد، أنا: ابن الحصین، نا: ابن غیلان، نا: أبو بکر

ص:45

الشّافعی نا: إبراهیم بن عبد الرّحمن بن دنوفا، نا: عبد اللّه بن صالح العجلی، ثنا:

إسرائیل، عن أبی إسحاق، عن عبد الرحمن بن یزید، عن ابن مسعود، قال: أقرأنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم «إنّی أنا الرّزّاق ذو القوّة المتین» قد کان إسرائیل من العلماء العاملین، فعن شقیق البلخی قال: أخذت الخشوع عن إسرائیل، کنّا حوله لا یعرف من عن یمینه و لا من عن شماله یتفکّر فی الآخرة، فعلت أنه رجل صالح].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [إسرائیل-ع-بن یونس بن أبی إسحاق السّبیعی، عن جدّه و زیاد بن علاقة و آدم بن علی، و عنه یحیی بن آدم و ابن مهدی و محمّد بن کثیر و امم. قال: أحفظ حدیث أبی إسحاق کما أحفظ السّورة، و قال أحمد:

ثقة؛ و تعجب من حفظه؛ و قال أبو حاتم: هو من أتقن أصحاب أبی إسحاق؛ و ضعّفه ابن المدینی. توفی 162].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته: [إسرائیل بن یونس ابن أبی إسحاق السّبیعی الهمدانی أبو یوسف الکوفی، روی عن جده و زیاد بن علاقة و زید بن جبیر و عاصم بن بهدلة و عاصم الاحول و سماک بن الحرب و الاعمش و اسماعیل السّدّی و مجزاه بن زاهر الاسلمی و هشام بن عروة و یوسف بن أبی بردة و خلق، و عنه ابن مهدی و أبو أحمد الزّبیری و النّضر بن شمیل و أبو داد و أبو الولید الطّیالسیان و عبد الرزاق و وکیع و یحیی بن آدم و محمّد بن سابق و أبو غسّان النّهدی و أبو نعیم و علی ابن الجعد و جماعة. و قال ابن مهدی عن عیسی بن یونس: قال لی إسرائیل: کنت أحفظ حدیث أبی إسحاق کما أحفظ السّورة من القرآن. و قال علی بن المدینی عن یحیی القطّان: إسرائیل فوق أبی بکر بن عیّاش. و قال حرب عن أحمد بن حنبل:

کان شیخا ثقة، و جعل یتعجب من حفظه. و قال صالح بن أحمد عن أبیه: إسرائیل عن أبی إسحاق: فیه لین، سمع منه بآخره. و قال أبو طالب: سئل أحمد أیّما أثبت:

شریک أو إسرائیل؟ قال: إسرائیل کان یؤدّی ما سمع، کان أثبت من شریک. قلت:

من احبّ إلیک: یونس أو إسرائیل فی أبی إسحاق؟ قال: إسرائیل لأنّه کان صاحب کتاب. و قال أبو داود: قلت لا حمد بن حنبل: إسرائیل إذا تفرّد بحدیث یحتجّ به؟ قال:

ص:46

إسرائیل ثبت الحدیث، کان یحیی القطّان یحمل علیه فی حال أبی یحیی القتّات. قال:

روی عنه مناکیر. قال أحمد: ما حدّث عنه یحیی بشیء. و قال الدوری عن ابن معین:

سئل یحیی بن معین عن إسرائیل، فقال: قال یحیی بن آدم: کنّا نکتب عنده من حفظه. قال یحیی: کان إسرائیل لا یحفظ ثم حفظ بعد. و قال أیضا: إسرائیل أثبت فی أبی إسحاق من شیبان. و قال ایضا: إسرائیل أثبت حدیثا من شریک. و قال أبو حاتم: ثقة صدوق من أتقن أصحاب أبی إسحاق و قال العجلی: کوفیّ ثقة. و قال یعقوب بن شیبة: صالح الحدیث و فی حدیثه لین. و قال فی موضع آخر: ثقة صدوق و لیس فی الحدیث بالقوی و لا بالسّاقط. و قال عیسی بن یونس: کان أصحابنا سفیان و شریک؛ و عدّ قوما إذا اختلفوا فی حدیث أبی إسحاق یجیئون إلی أبی فیقول: اذهبوا إلی ابنی إسرائیل فهو اروی عنه منّی و أتقن لها منّی هو کان قائد جدّه. و قال شبابة بن سوار: قلت لیونس بن أبی إسحاق: أمل علیّ حدیث أبیک! قال: اکتب عن ابنی إسرائیل فانّ أبی أملی علیه. قال محمّد بن الحسین بن أبی الحسین: سمعت أبا نعیم سئل أیّهما أثبت: إسرائیل أو أبو اعوانة؟ فقال: إسرائیل. و قال أبو داود: إسرائیل أصحّ حدیثا من شریک. و قال النّسائی: لیس به بأس. و روی ابن البراء عن علی بن المدینی: إسرائیل ضعیف. و قال دبیس بن حمید: ولد سنة مائة و مات سنة 61. و قال أبو نعیم و غیره: مات سنة 160. و قال خلیفة و ابن سعد. مات سنة 162 قلت: ؟ قال ابن أبی خیثمة قیل لیحیی، یعنی ابن معین: روی عن إبراهیم بن المهاجر ثلاثمائة و عن أبی یحیی القتات ثلاثمائة. فقال:

لم یؤت منه أتی منهما جمیعا انتهی. فهذا ردّ لتضعیف القطّان له بذلک. و قال محمّد ابن عبد اللّه بن نمیر: ثقة. و قال ابن سعد: کان ثقة و حدّث عنه النّاس حدیثا کثیرا و منهم من یستضعفه. و قال ابن معین: زکریا و زهیر و إسرائیل حدیثهم فی أبی إسحاق قریب من السّواء إنّما أصحاب أبی إسحاق: سفیان و شعبة. و قال حجّاج الأعور:

قلنا لشعبة: حدّثنا حدیث أبی إسحاق! قال: سلوا عنها إسرائیل فانّه أثبت فیها منّی و قال ابن مهدی: إسرائیل فی أبی إسحاق أثبت من شعبة و الثّوری. و قال أبو عیسی الترمذی: إسرائیل ثبت فی أبی إسحاق، حدّثنی محمّد بن مثنّی، سمعت ابن مهدی

ص:47

یقول: ما فاتنی الّذی فاتنی من حدیث الثّوری عن ابن إسحاق إلاّ لما اتّکلت به علی إسرائیل لأنه کان یأتی به أتمّ. و طوّل ابن عدی فی ترجمته و سرد له أحادیث إفرادا، و قال: هو ممن یحتجّ به. و ذکره ابن حبّان فی الثّقات و أطلق ابن حزم ضعف إسرائیل و ردّ به أحادیث من حدیثه، فما صنع شیئا. و قال عثمان بن أبی شیبة عن عبد الرحمان بن مهدی: إسرائیل لصّ یسرق الحدیث].

و نیز ابن حجر در «تقریب التهذیب» گفته: [إسرائیل بن یونس ابن أبی إسحاق السّبیعی الهمدانی أبو یوسف الکوفی، ثقة تکلّم فیه بلا حجّة، من السّابعة مات سنة ستّین، و قیل بعدها]انتهی.

فهذا حافظهم الجلیل، و إمامهم النّبیل، و حبرهم العادم الفاقد للمثیل و العدیل، الموثق المزکّی عند أصحاب الجرح و التّعدیل، قد روی هذا الحدیث العریق الأصیل، فظهر بعون اللّه المنعم المنیل، أنّ هذا الخبر الوثیق الأثیل، ممّا لا یعتریه تضعیف و لا تعلیل، و لا یضع من شأنه تزییف أهل الإرجاف و التّهویل، فطاحت و الحمد للّه تخدیعات أرباب الأضالیل، و باحت و المنّة له تلمیعات أصحاب الأعالیل و ثبت أنّهم رهناء خدع و تسویل، و أنّ مکرهم و کیدهم فی تضلیل.

8-اما روایت عبد الرحمن بن عبد اللّه بن عتبة بن مسعود الکوفی المسعودی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس از عبارت آتیۀ «معجم صغیر طبرانی» انشاء اللّه تعالی بظهور خواهد رسید.

و محتجب نماند که مسعودی از أعیان أرباب وثاقت و أرکان أصحاب عدالت نزد سنّیه می باشد:

ترجمۀ عبد الرحمن کوفی مسعودی

محمّد بن طاهر مقدّسی در کتاب «أسماء رجال الصّحیحین» گفته: [عبد الرّحمن بن عبد اللّه بن مسعود الهذلی الکوفی، سمع مسروقا، روی عنه ابنه معن عندهما، قال ابن حنبل: مات ابن مسعود و عبد الرحمن بن مسعود سنة ستّین أو نحو ذلک].

و عبد الغنی بن عبد الواحد مقدسی در کتاب «الکمال» بترجمۀ او گفته:

[قال أبو بکر الأثرم: سمعت أبا عبد اللّه یسأل عن أبی عمیس و المسعودی: أیّهما

ص:48

أحبّ إلیک؟ قال: کلاهما ثقة، المسعودی عبد اللّه من أکثرهما حدیثا. قال: حدیث عبد الرّحمن کثیر. قلت: هو أخوه؟ قال: نعم هو أخوه قلت له: هما من ولد عبد اللّه بن مسعود أو من ولد عتبة؟ فقال لی: هما من ولد عبد اللّه بن مسعود. و قال یحیی بن معین المسعودی ثقة إذا حدّث عن عاصم و سلمة بن کهیل و کان حدیثه یصحّح عن القاسم و معن ابن عبد الرحمن].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [المسعودی الإمام الفقیه أبو محمّد عبد الرّحمن بن عبد اللّه بن عتبة بن عبد اللّه بن مسعود الکوفی، و هو أخو أبی العمیس عتبة، حدّث عن عون بن عبد اللّه و علیّ بن الأقمر و علقمة بن مرثد و سعید بن أبی بردة و زیاد بن علاقة و عمرو بن مرّة و طبقتهم، حدّث عنه ابن المبارک و ابن عیینة و عبد الرّحمن بن مهدی و أبو مغیرة الحمصی و یزید بن هارون و جعفر بن عون و أبو داود أبو یعمر و المقری و علیّ بن الجعد و خلق؛ إلی أن قال: وثّقه أحمد بن حنبل و ابن معین و ابن المدینی]إلخ.

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقایع سنۀ ستّین و مائة گفته: [و فیها توفی المسعودی عبد الرحمن بن عبد اللّه بن عتبة بن مسعود الکوفی، روی عن الحکم بن عیینة و عمر بن مرّة و خلق. و قال أبو حاتم: کان أعلم زمانه بحدیث ابن مسعود].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته: [خت. عو عبد الرّحمن بن عبد اللّه بن عتبة بن مسعود الکوفی المسعودی، روی عن أبی إسحاق السّبیعی و أبی إسحاق الشّیبانی و القاسم بن عبد الرحمن بن عبد اللّه بن مسعود و علیّ بن الأقمر و عون بن عبد اللّه بن عیینة بن مسعود و علقمة بن مرثد و علی بن مسعدة و سعید بن أبی بردة و حبیب بن أبی ثابت و أبی صخرة جامع بن شدّاد بن زیاد بن علاقه و عبد الرحمن بن قاسم بن محمّد بن أبی بکر و محمّد بن عبد الرّحمن مولی أبی طلحة و أبی بکر بن عمرو بن جریر و الولید بن الغیرار و غیرهم. و عنه السّفیانان و شعبة، و هم من أقرانه و جعفر بن عون و أبو داود الطّیالسی و عبد اللّه بن زید المعدی و عاصم ابن علی و خالد بن الحرث و أبو نعیم و النّضر بن شمیل و وکیع و محمّد بن عبد اللّه الانصاری

ص:49

و یزید بن زریع و یزید بن هارون و عبد ابن المبارک و عمرو بن مرزوق و علی بن الجعد و خلق. قال الأثرم: سمعت أبا عبد اللّه یسأل عن أبی عمیس و المسعودی، قال:

کلاهما ثقة و المسعودی أکثرهما حدیثا. قلت: هو أخوه؟ قال: نعم].

و نیز ابن حجر در «تهذیب» بترجمۀ او گفته: [قلت. علّم علیه المصنّف علامه تعلیق البخاری و لم أر له فی «صحیح البخاری» شیئا معلّقا، نعم له فی الاستسقاء زیادة رواها عنه سفیان و تبیّن من سیاق الحدیث أنّها لیست معلّقة،

قال البخاری: حدّثنا عبد اللّه بن محمّد، ثنا: سفیان، عن عبد اللّه بن أبی بکر، سمع عبّاد بن تمیم، عن عمة:

خرج النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم إلی المعلی یستسقی و استقبل القبلة و صلّی رکعتین و قلب رداءه. قال سفیان: و أخبرنی المسعودی عن أبی بکر قال: جعل الیمین علی الشّمال انتهی.

و قوله. قال سفیان: و أخبرنی المسعودی فی جملة الحدیث موصول عنده عن عبد اللّه بن محمّد عن سفیان، و هذا ظاهر واضح من سیاقه، و الظّاهر أنّ البخاری لم یقصد التّخریج له و إنّما وقع اتّفاقا و قد وقع لغیر ذلک فی عمر بن عبد المعتزل و عبد الکریم بن أبی المخارق و غیرهما]انتهی.

فهذا المسعودی حافظهم المسعود، و جهبذهم المنقود، قد أرغم بروایة هذا الحدیث آناف أهل الجحود، و أضرم بتحدیثه لإحراقهم النّار ذات الوقود؛ و أوری القبس للمتنوّرین السّالکین إلی النّهج المحمود، و قدح الزّناد للمتبصّرین النّاهجین لقم الحق المقصود، و اللّه العاصم عن زیغ کلّ متجاهل عنود، و هو الواقی عن حیف کلّ مکابر حیود میود.

9-أما روایت محمّد بن طلحة بن مصرف الیامی الکوفی

حدیث ثقلین را، پس در ما بعد إنشاء اللّه تعالی از عبارات «مسند أحمد» و کتاب «المناقب» ابن المغازلی «و فرائد السّمطین» حموئی خواهی دانست.

و بر ناظر کتاب «الکمال» عبد الغنی بن سعید المقدسی و «تهذیب الکمال» أبو الحجّاج مزّی و «تذهیب التّهذیب» محمّد بن أحمد ذهبی و «تهذیب التّهذیب» و «تقریب التهذیب» ابن حجر عسقلانی، مآثر و مفاخر محمّد بن طلحۀ یامی ظاهر و واضحست. و کافی است

ص:50

از برای شموخ قدر و علوّ فخر او اینکه أرباب «صحاح ستّه» جمیعا أخذ روایت او کرده اند.

فهذا اکابرهم الجلیل محمّد بن طلحة الیامی، المحرز عندهم للفضل النّاشی النّامی، قد روی هذا الحدیث السّامق السّامی، و آثر ذلک الخبر الطافح الطّامی؛ المروی بنمیره غلّة العاطش الظامی؛ الحارس ثغر الصواب کالذائد المحامی؛ فلا یجحده إلاّ الأعفک المتعامی، و لا ینکره إلاّ الجاحد الکامی، و لا یقدحه إلاّ من تاه من الضّلال فی موحشة المهامه و الموامی، و لا یطعنه إلاّ من جاب من الغی قاصیة السّباسب و المعامی.

10-أما روایت أبو عوانه وضاح بن عبد اللّه الیشکریّ الواسطی البزاز
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در ما بعد إنشاء اللّه تعالی از عبارت «خصائص نسائی» و «مستدرک علی الصّحیحین» حاکم و «کتاب المناقب» اخطب خوارزم واضح و آشکار خواهد شد.

و جلالت شأن و سموّ مکان أبو عوانه وضّاح نزد ناقدین رجال صحاح، محتاج إظهار و إیضاح و محلّ استبانت و اقتراح نیست.

ترجمه أبو عوانه وضاح یشکری

محمّد بن طاهر مقدسی در «اسماء رجال صحیحین» گفته [الوضّاح؛ أبو عوانة یقال: ابن عبد اللّه الیشکریّ؛ و یقال: الکندی مولی یزید بن عطاء البزّاز، سمع عبد الملک بن عمیر و قتادة و غیر واحد عندهما، و موسی بن إسماعیل و حامد بن عمر و یحیی بن حماد عندهما، و موسی بن إسماعیل و عبد الرّحمن بن المبارک و عارم و مسدد عند البخاری، و غیر واحد عند مسلم، قال عبد اللّه ابن أبی الأسود: مات سنة ستّ و سبعین و مائة].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمه او علی ما نقل عنه گفته: [قال أبو طالب:

سئل أحمد: أیّهما أثبت: أبو عوانة أو شریک؟ فقال: إذا حدّث أبو عوانة من کتابه فهو أثبت، و إذا حدّث من غیر کتابه فربّما و هم. و قال أبو حاتم: کتبه صحیحة و إذا حدّث من حفظه غلط کثیرا و هو ثقة صدوق، و قال احمد و یحیی: ما أشبه حدیثه بحدیث الثّوری و شعبة].

ص:51

و ذهبی در «تذهیب التّهذیب» گفته: [ع. الوضّاح بن عبد اللّه، أبو عوانة الیشکریّ الواسطی، أحد الأعلام؛ مولی یزید بن عطاء من سبی جرجان؛ رأی الحسن و روی عن قتادة و ابن المنکدر و عمرو بن دینار و الأسود بن قیس و إسماعیل السّدی و أشعث بن أبی الشعثاء و أبی بشر و هلال الوزّان و زیاد بن علاقة و الحکم بن عتیبة و سماک بن حرب و منصور بن المعتمر و منصور بن زاذان و عمرو بن أبی سلمة و خلق، و عنه شعبة و شیبان بن فروخ و خلف بن هشام و حیّان بن هلال و عفّان و عبید اللّه القواریری و قتیبة و محمّد بن عبید بن خشاب و مسدّد و یحیی بن یحیی و لوین و جبارة بن المغلس و خلائق. قال هشام بن عبید اللّه: سألت ابن المبارک من أروی النّاس عن مغیرة و أحسنهم حدیثا، قال: أبو عوانة. و قال عبد الرّحمن بن مهدی: کتاب أبی عوانة أثبت من حفظ هشام. و قال مسدّد: سمعت یحیی القطّان: ما أشبه حدیث أبی عوانة بحدیثهما، یعنی سفیان و شعبة. و قال عفّان: کان أبو عوانة صحیح الکتاب کثیر العجم و النّقط، کان ثبتا و هو فی جمیع حاله أصحّ حدیثا عندنا من شعبة. و قال ابن معین: حدیث أبی عوانة جائز و حدیث مولاه یزید بن عطا ضعیف. و قال أبو زرعة: ثقة إذا حدّث من کتابه. و قال أبو حاتم: کتبه صحیحة و إذا حدّث من حفظه غلط کثیرا و هو ثقة و هو أحفظ من حمّاد بن سلمة. و قال ابن عدیّ: کان مولاه قد خیّره بین الجزیة و بین کتابة الحدیث فاختار الحدیث علی الجزیة و کان مولاه قد فوّض إلیه التجارة فجاءه سائل فقال: در همین! فإنّی أنفعک. قال: و ما تنفعنی؟ قال سیبلغک! فأعطاه، فدار السّائل علی رؤساء البصرة و قال: بکّروا علی یزید بن عطاء فإنّه أعتق أبا عوانة. فاجتمع إلیه النّاس فأنف من أن ینکر قوله، فأعتقه حقیقة. قال: و کان أمینا ثقة و کان من إتقانه یفزع من سعة فأخطأ سبعة من حدیث الوضوء. و قال عن مالک بن عرفة و إنّما هو خالد ابن علقمة فتابعه أبو عوانة. و قال محمّد بن محبوب البنانی: مات فی ربیع الأوّل سنة ستّ و سبعین و مائة، و قیل: سنة خمس. قال الخطیب: حدّث عنه شعبة و الهیثم بن سهل و بین موتهما أکثر من مائة سنة].

و نیز ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [أبو عوانة الوضّاح بن عبد اللّه

ص:52

مولی یزید بن عطاء الیشکریّ الواسطی البزّاز الحافظ، أحد الثّقات، رأی الحسن و ابن سیرین و حدّث عن قتادة و الحکم بن عتیبة و زیاد بن علاقة و أبی بشر و سماک و طبقتهم، فأکثر و أطاب، حدّث عنه حیّان بن هلال و عفّان و سعید بن منصور و مسدّد و محمّد بن أبی بکر المقدسی و قتیبة و شیبان بن فروخ، و قال عفان: هو أصحّ حدیثا عندنا من شعبة. و قال أحمد بن حنبل: هو صحیح الکتاب و إذا حدّث من حفظ ربّما یهم. قال عفّان: کان کثیر الضّبط و النقط. و قال یحیی القطّان: ما أشبه حدیثه بحدیث شعبة و سفیان، و قال عفّان: قال لنا شعبة: إن حدّثکم أبو عوانة فصدّقوه قال تمتام: سمعت ابن معین یقول: کان أبو عوانة یقرأ و لا یکتب، و قال عباس و ابن معین: کان أبو عوانة أمینا یستعین بمن یکتب له و کان یقرأ الحدیث. و قال حجاج ابن محمّد: قال لی شعبة: إلزام أبا عوانة. و قال جعفر بن أبی عثمان: سئل ابن معین من لاهل البصرة مثل سفیان؟ قال: شعبة. قیل: من لهم مثل زائدة؟ قال: أبو عوانة. قیل: من لهم مثل زهیر بن معاویة؟ قال: وهیب. و قال ابن مهدی: أبو عوانة و هشام کابن أبی عروبة و همام. و قال یحیی بن سعید: أبو عوانة من کتابه أحبّ إلیّ من شعبة من حفظه و قال أحمد بن حنبل عن ابن المدینی: کان أبو عوانة فی قتادة ضعیفا ذهب کتابه و کان یحفظ من سعید (سعته. ظ) و قد أغرب فیها أحادیث. و قال یعقوب بن شیبة: هو أثبتهم فی مغیرة و هو فی قتادة لیس بذلک. و قال عبید اللّه العیشی: قال شعبة لأبی عوانة: کتابک صالح و حفظک لا یساوی شیئا، مع من طلبت الحدیث؟ قال: مع منذر الصّیرفی. قال: منذر صنع بک هذا! . مات فی شهر ربیع الاول سنة ستّ و سبعین و مائة بالبصرة].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [وضّاح بن عبد اللّه الحافظ أبو عوانة الیشکریّ مولی یزید بن عطاء، سمع قتادة و ابن المنکدر، و عنه عفان و قتیبة و لوین، ثقة متقن الکتابة، توفی سنة 176].

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب التهذیب» گفته: [وضّاح بتشدید المعجمة ثمّ مهملة ابن عبد اللّه الیشکریّ بالمعجمة الواسطی البزاز، أبو عوانة، مشهور بکنیته،

ص:53

ثقة ثبت من السّابعة. مات سنة خمس او ستّ و سبعین].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [أبو عوانه الوضّاح ابن عبد اللّه الیشکریّ الواسطی، عن الأعمش و ابن المنکدر و أبی الزّبیر و سماک بن حرب و خلق، و عنه شعبة و ابن مهدی و ابن المبارک و خلق. قال عفّان: کان صحیح الکتاب کثیر العجم و النّقط ثبتا مات سنة ستّ و سبعین و مائة]انتهی.

و هذا أبو عوانة الوضاح المتّصف عند ناقدیهم بالثّقة و التّثبّت و الصّلاح، قد أعان بروایته الحقّ الصّراح، و أبان بتحدیثه الصّدق الوضاح، فانصرح و لاح و انصاح و باح أنّ الزّائغ عن الاذعان به بطر أشر ذو مراح، و الزّائغ عن الایقان به خدع غدر ذو جماح.

11-أما روایت شریک بن عبد اللّه القاضی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس بحمد اللّه تعالی از عبارت ماضیۀ «مسند أحمد» ظاهر و باهر گردید.

و شریک قاضی از أفاخم أعیان و أعاظم أرکان سنّیه می باشد.

ترجمۀ شریک قاضی سنانی

محمّد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء رجال الصّحیحین» گفته:

[شریک بن عبد اللّه بن سنان بن أنس، و یقال: شریک بن عبد اللّه بن أبی شریک، یکنّی أبا عبد اللّه، سمع زیاد بن علاقة و عمّار الدّهنی و هشام بن عروة و سعیدا و یعلی بن عطاء و عبد الملک بن عمیر و عمارة بن القعقاع و عبد اللّه بن شبرمة، و روی عنه ابن أبی شیبة و علیّ بن حکیم و یونس بن محمّد و الفضل بن موسی و محمّد بن الصّباح و علی بن حجر. ولد بخراسان و ذکر أنّه قال: ولدت ببخاری مقتل قتیبة بن مسلم سنة خمس و سبعین. ولی القضاء بواسط سنة خمسین و مائة ثمّ ولی الکوفة بعد ذلک و مات بها بسنة سبع أو ثمان و سبعین و مائة].

و عبد الغنی بن عبد الواحد مقدسی در کتاب «الکمال» گفته: [شریک ابن عبد اللّه بن أنس. و یقال: شریک بن عبد اللّه بن أبی شریک، و هو أوس بن الحرث ابن الأزهر بن وهبیل، و قیل: هسل بن سعد بن ملک بن النّخع الکوفی، أبو عبد اللّه

ص:54

ولد بخراسان نیسابور، و یقال: ببخاری مقتل قتیبة بن مسلم سنة خمس و سبعین.

أدرک عمر بن عبد العزیز و سمع أبا إسحاق السّبیعی و عبد الملک بن عمیر و سماک بن حرب و إسماعیل بن أبی خالد و سلمة بن کهیل و الأعمش و حبیب بن أبی ثابت و منصور بن المعتمر و علیّ بن الأقمر و أبا صخرة جامع بن شدّاد و زبید الیامی و عاصما الأحول و عبد اللّه بن محمّد بن عقیل و مخول بن راشد و هلالا الوزّان و أشعث بن سوار و داود بن یزید الازرق و شعبة بن الحجّاج و عاصم بن عبید اللّه و أبا الیقظان عثمان ابن عمیر و أبا ربیعة الإیادی و عثمان بن القعقاع و عاصم بن أبی النّجود و هشام بن عروة و بیان بن بشر البجلی و عطاء بن السّائب و شبیب بن غرقدة و حکیم بن جابر و علیّ بن ندیمة و عمّار الدّهنی و جابر الجعفی و عثمان بن أبی زرعة. روی عنه یحیی ابن سعید القطّان و عبد اللّه بن المبارک و وکیع بن الجرّاح و عبد الرّحمن بن مهدی و محمّد بن إسحاق بن بشّار و أبو عبد اللّه بن سلمة بن تمام القرشی و هشیم بن بشیر و إبراهیم بن سعد و النّضر بن عربی و حاکم بن إسماعیل و یزید بن هارون و أبو نعیم و عبّاد بن العوّام و إسحاق بن یوسف الأزرق و یحیی بن عبد الحمید الحمّانی و أبو بکر بن أبی شیبة و أبو الولید الطّیالسی و أبو الرّبیع الزّهرانی و محمّد بن عیسی ابن الطّباع و علیّ بن الجعد و خلف بن هشام و محرز بن عون و بشر بن الولید و عبد اللّه بن عون الحزّاز و طلق بن غنام و جبارة بن المغلس و الحرث بن عبد اللّه الهمدانی و منصور بن یعقوب بن أبی نویرة و منصور بن أبی مزاحم و محمّد بن سلیمان لوین و الفضل بن موسی السّینائی و عبد اللّه بن عامر بن زرارة و محمّد بن خالد الواسطیّان و غسّان بن الرّبیع و إسماعیل بن موسی الفزاری و إسحاق بن إبراهیم المروزی و ابنه عبد الرحمن بن شریک و عبد السّلام بن حرب. أخبرنا زید بن الحسن، أنبا عبد الرّحمن بن محمّد بن منصور، أنبا أحمد بن علی بن ثابت الحافظ، أنبا الأزهری أنبا عبید اللّه بن عثمان بن یحیی، أنبا مکرم بن أحمد، حدّثنی یزید بن الهیثم البلدی، قال: قلت لیحیی بن معین: زعم إسحاق بن أبی إسرائیل أنّ شریکا أروی من الکوفیین من سفیان و أعرف بحدیثهم، فقال: لیس یقاس بسفیان أحد، و لکن شریک أروی

ص:55

منه فی بعض المشایخ، الرّکین و العبّاس بن ذریح و بعض مشایخ الکوفیّین؛ یعنی أکثر کتابا. قلت لیحیی: فروی یحیی بن سعید القطان عن شریک؟ قال لم یکن شریک عند یحیی بشیء و هو ثقة ثقة، و قال یزید بن الهیثم. سمعت یحیی یقول: شریک ثقة و هو أحبّ إلیّ من أبی الأحوص و جریر، لیس یقاسون هؤلاء بشریک، و هو یروی عن قوم لم یرو عنهم سفین. و قال أبو یعلی أحمد بن علی المثنّی الموصلی: قلت لیحیی ابن معین: أیّما أحبّ إلیک: جریر أو شریک؟ قال: جریر، فقیل له: أیّما أحب إلیک: شریک أو أبو الأحوص؟ فقال: شریک أحبّ إلیّ. ثم قال: شریک ثقة إلاّ أنه لا ینقد و یغلط و یذهب بنفسه علی سفین و شعبة. و قال عثمان بن سعید: قلت لیحیی بن معین: شریک أحبّ إلیک فی منصور أو أبو الأحوص؟ فقال: شریک. و قال أبو عبید اللّه معاویة بن صالح: و سمعت عن یحیی بن معین: شریک صدوق ثقة إلاّ أنّه إذا خالف فغیره أحبّ إلینا منه. قال معاویة بن صالح: و سمعت عن أحمد بن حنبل شبیها بذلک. و قال وکیع بن الجرّاح: لم نر أحدا من الکوفیّین مثل شریک. و قال عمرو بن علی: کان یحیی لا یحدّث عن شریک، و کان عبد الرّحمن یحدّث عنه، و قال عبد الجبّار بن محمّد الخطابی: قلت لیحیی بن سعید: إنّ شریکا إنّما اختلط بآخره؟ قال: ما زال مختلطا. و قال أحمد بن حنبل: سمع شریک من أبی إسحاق قدیما و شریک فی أبی إسحاق أثبت من زهیر و إسرائیل. و قال أبو زرعة: کان کثیر الغلط صاحب و هم یغلط أحیانا. قال فضل بن الصّائغ: إنّ شریکا حدّث بواسط أحادیث بواطیل، فقال أبو زرعة: لا تقل بواطیل! و قال أحمد بن عبد اللّه العجلی: کوفی ثقة و کان حسن الحدیث و کان أروی النّاس عن إسحاق بن یوسف الأزرق الواسطی سمع منه سبعة آلاف حدیث. و قال أحمد بن عبد اللّه أیضا: سمعت بعض الکوفیّین یقول:

قال شریک: قدم علینا سالم الأفطس فأتیته و معی قرطاس فیه مائة حدیث فسألته عنها فحدّثنی بها و سفین یسمع، فلمّا فرغ قال سفین: أرنی القرطاس فأعطیته إیّاه فخرقه فرجعت إلی منزلی فاستلقیت علی قفائی حفظت منها سبعة و تسعین و ذهب عنّی ثلثة.

و قال أبو أحمد بن عدی: و لشریک حدیث کثیر من المقطوع و المسند و أصناف و إنّما ذکرت من حدیثه و أخباره طرفا منه و فی بعض ما لم أتکلّم علیه من حدیثه

ص:56

بعض الإنکار و الغالب علی حدیثه الصّحّة و الاستواء، و الّذی یقع فی حدیثه من النّکرة إنّما أتی فیه من سوء حفظه لا أنّه یتعمّد شیئا ممّا یستحق شریک أن ینسب فیه إلی شیء من الضعف. و قال ابن عدی أیضا: سمعت ابن حمّاد یقول: قال السّعدی: شریک سیّئ الحفظ مضطرب الحدیث مائل، و قال ابن منجویه: ولی القضاء بواسط سنة خمسین و مائة ثم ولی الکوفة بعد ذلک و مات بالکوفة سنة سبع أو ثمان و تسعین و مائة، روی له الجماعة إلاّ البخاری؛ روی له مسلم فی المتابعات].

و ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو عبد اللّه شریک بن عبد اللّه بن أبی شریک النّخعی و هو الحرث بن أوس بن الحرث بن الأذهل بن وهبیل بن سعد بن مالک بن النّخع، و بقیة النّسب فی ترجمة إبراهیم النّخعی فی أوّل الکتاب. تولّی القضاء بالکوفة أیّام المهدی ثمّ عزله موسی الهادی. و کان عالما فقیها فهما ذکیّا فطنا، جری بینه و بین مصعب بن عبد اللّه الزّبیری کلام بحضرة المهدی فقال له مصعب: أنت تنقص أبا بکر و عمر رضی اللّه عنهما؟ فقال القاضی شریک: و اللّه ما أنتقص جدّک و هو دونهما! و ذکر معاویة بن أبی سفیان عنده و وصف بالحلم فقال شریک: لیس بحلیم من سفّه الحقّ و قاتل علیَّ ابن أبی طالب رضی اللّه عنه. و خرج شریک یوما إلی أصحاب الحدیث لیسمعوا علیه فشمّوا منه رائحة النّبیذ فقالوا له: لو کانت هذه الرّائحة منّا لاستحیینا! فقال: لأنّکم أهل ریبة! و دخل یوما علی المهدی فقال له: لا بدّ أن تجیبنی إلی خصلة من ثلاث خصال؛ قال: و ما هنّ یا أمیر المؤمنین؟ قال: إمّا أن تلی القضاء أو تحدّث ولدی و تعلّمهم، أو تأکل عندی أکلة، و ذلک قبل أن یلی القضاء و فکّر ساعة ثمّ قال: الأکلة أخفّها علی نفسی! فأجلسه و تقدّم إلی الطّبّاخ أن یصلح له ألوانا من المخّ المعقود بالسّکّر الطّبرزد و العسل و غیر ذلک، فعمل ذلک و قدّمه إلیه فأکل، فلمّا فرغ من الأکل قال له الطّبّاخ: و اللّه یا أمیر المؤمنین لیس یفلح الشیخ بعد هذه الأکلة أبدا! قال الفضل بن الرّبیع: فحدّثهم و اللّه شریک بعد ذلک و علّم أولادهم و ولی القضاء لهم، و لقد کتب له برزقه علی الصّیرفی فضایقه فی النّقد فقال له الصّیرفی:

إنّک لم تبع بزّا! فقال له شریک: بل و اللّه بعت به أکثر من البزّ؛ بعت به دینی!

ص:57

و حکی الحریری فی کتاب «درّة الغوّاص» أنه کان لشریک جلیس من بنی أمیّة فذکر شریک فی بعض الأیّام فضائل علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه، فقال ذلک الأموی:

نعم الرّجل علیّ! فأغضبه ذلک و قال: أ لعلیّ یقال: نعم الرّجل و لا یزاد علی ذلک! ؟ فأمسک حتّی سکن غضبه ثم قال: یا أبا عبد اللّه! أ لم یقل اللّه فی الإخبار عن نفسه:

فَقَدَرْنا فَنِعْمَ اَلْقادِرُونَ ؟ و قال فی أیّوب علیه السّلام: إِنّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ اَلْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ و قال فی سلیمان: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ اَلْعَبْدُ ؛ أ فلا ترضی لعلیّ بما رضی اللّه به لنفسه و لأنبیائه! ؟ فتنبّه شریک عند ذلک لوهمه و زادت مکانة ذلک الاموی من قلبه و کان عادلا فی قضائه کثیر الصّواب حاضر الجواب؛ قال له رجل یوما: ما تقول فیمن أراد أن یقنت فی الصّبح قبل الرّکوع فقنت بعده؟ فقال: هذا أراد أن یخطئ فأصاب. و کان مولده ببخاری سنة خمس و تسعین للهجرة، و تولّی القضاء بالکوفة ثمّ بالاهواز، و توفی یوم السّبت مستهل ذی القعدة سنة سبع و سبعین و مائة بالکوفة، و قال خلیفة بن خیّاط: مات سنة سبع و ثمان و سبعین و مائة رحمة اللّه تعالی، و کان هارون الرّشید بالحیرة فقصده لیصلّی علیه فوجدهم قد صلّوا علیه فرجع. و النّخعی بفتح النون و الخاء المعجمة و بعدها عین مهملة هذه النّسبة إلی النّخع و هی قبیلة کبیرة من مذحج. قلت: هکذا وجدت نسبه فی «جمهرة النّسب» لابن الکلبی ثمّ وجدت فی نسخة اخری أنّ ابن أبی شریک أوس بن الحرث بن ذهل بن وهبیل و اللّه أعلم بالصّواب].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [شریک بن عبد اللّه القاضی أبو عبد اللّه النّخعی الکوفی أحد الأئمّة الأعلام، حدّث عن أبی صخرة جامع بن شدّاد و جامع بن أبی راشد و سلمة بن کهیل و أبی إسحاق و زیاد بن علاقة و سماک بن حرب و عدّة، و عنه أبان بن تغلب و محمّد بن إسحاق و هما من شیوخه و من المتأخرین قتیبة و علی بن حجر و إسحاق بن أبی إسرائیل و أبو بکر بن أبی شیبة و أخوه عثمان و هناد بن السّری و خلائق. و ذکر إسحاق الأزرق أنّه أخذ عنه تسعة آلاف حدیث. و قال ابن المبارک هو أعلم بحدیث أهل بلده من سفین. و قال النّسائی: لیس به بأس. و قال عیسی بن یونس: ما رأیت أحدا قطّ أورع فی علمه من شریک. و قال أبو إسحاق الجوزجانی:

ص:58

کان شریک سیّئ الحفظ. قلت: کان شریک حسن الحدیث إماما فقیها و محدّثا مکثرا لیس هو فی الإتقان کحمّاد بن زیاد و قد استشهد به البخاری و خرّج له مسلم متابعة و وثّقه یحیی بن معین، مات فی ذی القعدة سنه تسع و سبعین و مائة و له اثنتان و ثمانون سنة رحمه اللّه. و وقع لی من عوالیه و حدیثه من أقسام الحسن].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [شریک بن عبد اللّه النّخعی أبو عبد اللّه القاضی عن زیاد ابن علاقة و سلمة بن کهیل و علی بن الأقمر، و عنه أبو بکر بن أبی شیبة و علی بن حجر.

وثّقه ابن معین، و قال غیره: سیّئ الحفظ، و قال النّسائیّ: لا بأس به و هو أعلم بحدیث الکوفیّین من الثّوری. قاله ابن المبارک. توفی 177 و له 82].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه سبع و سبعین و مائة گفته: [و فیها-شریک ابن عبد اللّه النّخعی الکوفی القاضی أبو عبد اللّه، أحد الأعلام، عن نیّف و ثمانین سنه.

روی عن سلمة بن کهیل و الکبار، سمع منه إسحاق الأزرق سبعة آلاف حدیث. قال ابن المبارک: هو أعلم بحدیث بلده من سفیان الثّوری. و قال النّسائیّ: لیس به بأس.

و قال غیره: فقیه إمام لکنّه یغلط].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنه سبع و سبعین و مائة گفته: [و فیها شریک بن عبد اللّه النّخعی الکوفی القاضی أحد الاعلام، و له نیف و ثمانون سنة].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [شریک بن عبد اللّه بن أبی شریک القاضی النخعی أبو عبد اللّه الکوفی، أحد الأعلام، روی عن زیاد بن علاقة و بیان بن بشر و حبیب بن أبی ثابت و أبی إسحاق السّبیعی و خلق، و عنه عبد بن العوّام و ابن المبارک و علی بن حجر و أبو بکر بن أبی شیبة و خلق. و قال ابن معین: صدوق ثقة إلاّ أنّه إذا خالف فغیره أحب إلینا منه. ولد سنة خمس و تسعین، و مات سنة سبع و سبعین و مائة]انتهی.

فهذا قاضیهم الندس الحنیک، شریک بن عبد اللّه بن شریک، المحرز عندهم لمحاسن لا یعتریها ریب و لا تشکیک، المقتنی لمآثر لا یعتبر نظمها انحلال و لا تفکیک، قد روی هذا الحدیث المزری بالذّهب السّبیک، الفائق فی سناعته علی الوشی

ص:59

الحبیک، فلا یرتاب فی شأنه ذو رأی مسیک، و لا یشکّ فی وثاقته إلاّ مأفون أفیک، و لا یأشر عن إذعانه إلاّ مأفوک عفیک، و اللّه الصّائن عن نوازعه و هو القاهر الملیک.

12-اما روایت حسان بن ابراهیم بن عبد اللّه الکرمانی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس بعون اللّه تعالی از عبارت ماضیۀ «صحیح مسلم» بمعرض ثبوت رسیده و در ما بعد إنشاء اللّه تعالی از عبارت «مستدرک علی الصّحیحین» حاکم بوضوح و ظهور خواهد رسید.

و حسّان، از أفاخم أثبات أعیان و أعاظم ثقات أرکان سنّیّه می باشد.

ترجمۀ حسان بن ابراهیم کرمانی

محمّد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء رجال الصّحیحین» گفته: [حسّان ابن إبراهیم العنزی الکرمانی أبو هشام، سمع یونس بن یزید عندهما، و سعید بن مسروق عند مسلم. روی عنه علی بن المدینی و محمّد بن أبی یعقوب عند البخاری، و سعید بن منصور و علیّ بن حجر و محمّد بن بکّار عند مسلم].

و ذهبی در «کاشف» گفته: [ح. م. د. حسان بن إبراهیم الکرمانی العنزی، قاضی کرمان، عن إبراهیم الصّائغ و سعید بن مسروق و عاصم الأحول، و عنه علی بن حجر و ابن المدینی، ثقة. قال النّسائی: لیس بالقوی، توفی 182 و له مائة].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه ست و ثمانین و مائه گفته: [و فیها-حسان ابن إبراهیم الکرمانی، قاضی کرمان، روی عن عاصم بن الاحول و جماعة].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته: [ح. م. د. حسّان بن ابراهیم بن عبد اللّه الکرمانی، أبو هشام العنزی، قاضی کرمان، روی عن سعید بن مسروق و ابنه سفیان بن سعید الثّوری و عاصم الأحول و لیث بن أبی سلیم و ابن عجلان و زفر بن الهذیل و عبید اللّه بن عمر و یوسف بن أبی إسحاق و یونس بن یزید الآملی و غیرهم، و عنه حمید بن مسعدة و عفّان و عبید اللّه العیشی و أحمد بن عبده و الأزرق

ص:60

ابن علی و ابن الطّباع و داود بن عمرو الضّبّی و سعید بن منصور و علی بن حجر و محمّد بن أبی یعقوب الکرمانی و إسحاق بن أبی إسرائیل و غیرهم. قال حرب الکرمانی:

سمعت أحمد یوثّق حسّان بن ابراهیم و یقول: حدیثه حدیث أهل الصّدق. و قال عثمان الدّارمی و غیره عن ابن معین: لیس به بأس. و قال المفضّل الغلاّبی عن ابن معین: ثقة. و قال أبو زرعة: لا بأس به. و قال النّسائیّ: لیس بالقوی. و قال ابن عدی:

قد حدّث بأفراد کثیرة و هو عندی من أهل الصّدق إلاّ أنّه یغلط فی الشیء و لا یتعمّد و قال عبد اللّه بن أحمد: سمعت شیخا من أهل کرمان یذکر أنّه ولد سنة ستّ و ثمانین و مات سنة 186، و ذکر أنّه مات و له مائة سنة. قلت: و جاء أنّ أحمد أنکر علیه بعض حدیثه. و قال العقیلی: فی حدیثه و هم. و قال ابن المدینی: کان ثقه و أشدّ النّاس فی القدر. و قال ابن حبّان فی الثّقات: ربّما أخطأ. و

ذکر ابن عدیّ أنّه سمع من أبی سفیان طریف، عن أبی بصرة، عن أبی سعید الخدری حدیث «مفتاح الصّلوة الوضوء» فحدّث به مرّة عن أبی سفیان و لم یسمعه، و مرّة ظنّ أنّه أبو سفیان الثّوری فقال: ثنا: سعید بن مسروق. قال ابن مصاعد: هذا و هم من أبی عمر الجوصی علی حسّان. و قال ابن عدی: الوهم فیه من حسّان فإنّ حبّان بن هلال حدّث به عن حسّان مثل الجوصی و حدّث به العیشی عن حسّان فقال: عن أبی سفیان علی الصّواب].

فهذا حسان بن ابراهیم، کرمانیّهم المتلقّی بالقبول و التّکریم، قد أبان بروایته الحقّ الأبلج السّلیم، و أهان بحدیثه الباطل اللّجلج السّقیم، فلا یخلع ربقة الإیقان و الإذعان و التّسلیم، إلاّ حائد مائد بالعمه و الزّیغ ملیم، و لا یقابله بالرّد و الابطال و التّکذیب و التّوهیم؛ إلاّ حائل مائل علی الزّور و البهت مقیم.

13-أما روایت جریر بن عبد الحمید بن قرط الضبی الکوفی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس مسلم در «صحیح» خود بعد روایت این حدیث شریف بروایت اسماعیل گفته:

[حدّثنا أبو بکر بن أبی شیبة. ثنا: محمّد بن فضیل (ح) و حدّثنا إسحاق بن إبراهیم، أنا: جریر، کلاهما عن أبی حیّان بهذا الإسناد نحو حدیث

ص:61

إسماعیل و زاد فی حدیث جریر: «کتاب اللّه فیه الهدی و النّور من استمسک به و أخذ به کان علی الهدی و من أخطأه ضلّ»].

و نیز روایت نمودن جریر بن عبد الحمید حدیث ثقلین را در ما بعد إنشاء اللّه تعالی از عبارت «مستدرک علی الصّحیحین» حاکم بوضوح خواهد پیوست.

و جریر؛ ثقۀ ثبت نحریر، و حافظ متفرّد معدوم النّظیر نزد ناقدین سنّیّه می باشد.

ترجمه جریر بن عبد الحمید ضبی اصفهانی

محمّد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء رجال الصّحیحین» گفته: [جریر بن عبد الحمید بن جریر بن قرط بن هلال بن أنس الضّبّی أبو عبد اللّه الرّازیّ؛ أصله من الکوفة و سمع سلیمان الأعمش و مغیرة و منصور و إسماعیل ابن أبی خالد و أبا إسحاق الشّیبانی عندهما؛ و عمارة بن القعقاع و سهیلا و هشام بن عروة و الحسن بن عبد اللّه و المختار بن فلفل و عبد الملک ابن عمیر و هشام بن حسّان و سلیمان التّیمی و موسی بن عائشة و محمّد بن شیبة و حصینا و إبراهیم بن محمّد بن المنتشر و عبد العزیز بن رفیع و یحیی بن سعید و بیان بن بشر و فضیل بن غزوان و مطرفا و أبا فروة الهمدانی و عاصما الأحول و أبا حیّان التّیمی و رکین بن الرّبیع و طلق بن معاویة و العلاء بن المسیّب عند مسلم، روی عنه قتیبة بن سعید و یحیی بن یحیی و عثمان بن أبی شیبة عندهما، و علی بن المدینی و محمّد بن سلام عند البخاری، و أبو خیثمة و إسحاق و علی بن حجر و أبو بکر بن أبی شیبة و أبو غسّان محمّد بن عمرو؛ عند مسلم. ولد فی السّنة الّتی مات فیه الحسن سنة عشر و مائة، و مات سنة سبع و ثمانین بالرّی].

و مزی در «تهذیب الکمال» علی ما نقل عنه بترجمه او گفته: [قال ابن سعد:

کان ثقة کثیر العلم یرحل إلیه. و قال محمّد بن حمّاد: کان حجّة و کانت کتبه صحاحا و سئل أبو خیثمة: أ کان جریر یدلّس؟ قال: لا. و قال أبو حاتم: ثقة یحتجّ به.

ولد سنة سبع و مائة، و قیل: سنة عشر. و قال العجلی: کوفی ثقة نزل الرّی. و قال «س» : ثقة].

ص:62

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [جریر بن عبد الحمید الحافظ الحجّة أبو عبد اللّه الضّبّی الکوفی محدّث الرّی، ولد سنة عشر و مائة و سمع من المنصور بن المعتمر و حصین بن عبد الرّحمن و بیان بن بشر و سهیل و الأعمش و عدّة، و قرأ القرآن علی حمزة، حدّث عنه علی بن المدینی و اسحاق و قتیبة و یوسف بن موسی القطّان و أحمد ابن حنبل و علی بن حجر و عثمان بن أبی شیبة و محمّد بن حمید و خلق کثیر. رحل إلیه المحدّثون لثقته و حفظه وسعة علمه. قال ابن معین: سمعته یقول: عرض علیّ بالکوفة ألفا درهم یعطونی مع القرّاء فأبیت ثمّ جئت أطلب ما عندهم. قال یحیی بن معین:

طلب جریر الحدیث خمس سنین فقط. توفّی جریر بالرّی فی سنة ثمان و ثمانین و مائة و حدیثه عال فی جزء ابن عرفة].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [جریر بن عبد الحمید الضّبّی القاضی، عن منصور و حصین و عبد الملک بن عمیر، و عنه أحمد و إسحاق و ابن معین، له مصنّفات مات 188].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه ثمان و ثمانین و مائه گفته: [و فیها توفّی محدّث الرّی الحافظ أبو عبد اللّه جریر بن عبد الحمید الضّبّی، و له ثمانون سنة، روی عن منصور و طبقته من الکوفیّین و رحل إلیه النّاس لثقته و سعة علمه].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنه ثمان و ثمانین و مائه گفته: [فیها توفّی محدّث الرّی الحافظ أبو عبید اللّه جریر بن عبد الحمید الضّبّی و له ثمانون سنة].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التّهذیب» گفته: [جریر بن عبد الحمید بن قرط الضّبّی أبو عبد اللّه الرّازی القاضی، ولد بقریة من قری أصبهان و نشأ بالکوفة و نزل الرّی، روی عن عبد الملک بن عمیر و أبی إسحاق الشّیبانی و یحیی بن سعید الأنصاری و سلیمان التّیمی و الأعمش و عاصم الأحول و سهیل بن أبی صالح و عبد العزیز بن رفیع و عمارة بن القعقاع و إسماعیل بن أبی خالد و منصور بن المعتمر و مغیرة بن مقسم و یزید بن أبی زیاد و أبی حیان التّیمی و عطاء بن السّائب و خلق کثیر، و عنه إسحاق بن راهویه. و أنبا ابن أبی شیبة و قتیبة و عبدان المروزی و أبو خیثمة و

ص:63

محمّد بن قدامة بن أعین المصیصی و محمّد بن قدامة الطّوسی و محمّد بن قدامة بن إسماعیل السّلمی البخاری و علی بن المدینی و یحیی بن معین و یحیی بن یحیی و یوسف بن موسی القطّان و أبو الرّبیع الزّهرانی و علی بن حجر و جماعة، و حدّث للّه، و قال یوسف ابن عمّار الموصلی: حجّة کانت کتبه صحاحا، و قال محمّد بن عمرو زینج: سمعت جریرا قال: رأیت ابن أبی نجیح و جابر الجعفی و ابن جریج فلم أکتب عن واحد منهم. فقیل له: ضیّعت یا أبا عبد اللّه! فقال: لا، أمّا جابر فکان یؤمن بالرّجعة: و أمّا ابن نجیح فکان یری القدر، و أمّا ابن جریح فکان یری المتعة. و قیل لسلیمان بن حرب:

أین کتبت عن جریر؟ فقال: بمکّة أنا و عبد الرّحمان، یعنی ابن مهدی، و شاذان.

و قال علی بن المدینی: کان جریر صاحب لیل. و قال أبو خیثمة: لم یکن یدلّس. و قال یعقوب بن شیبة، عن عبد الرّحمان بن محمّد، عن سلیمان الشّاذکونی: حدّثنا عن مغیرة عن إبراهیم فی طلاق الأخرس، ثمّ حدّثنا به عن سفیان، عن مغیرة. ثمّ وجدته علی ظهر کتاب لابن أخیه عن ابن المبارک، عن سفیان، عن مغیرة. قال سلیمان: فوقفته علیه فقال لی: حدّثنیه رجل عن ابن المبارک عن سفیان عن مغیرة عن ابراهیم. و قال حنبل: سئل أبو عبد اللّه: من أحبّ إلیک: جریر أو شریک؟ فقال: جریر أقلّ سقطا من شریک، شریک کان یخطئ. و کذا قال ابن معین نحوه. و قال العجلی: کوفیّ ثقة نزل الرّی. و قال ابن أبی حاتم: سألت عن أبی الأحوص و جریر فی حدیث حصین فقال: کان جریر أکیس الرّجلین، جریر أحبّ إلیّ. قلت: یحتجّ بحدیثه؟ قال: نعم، جریر ثقة و هو أحبّ إلیّ فی هشام بن عروة من یونس بن بکیر. و قال النّسائیّ: ثقة.

و قال ابن خراش: صدوق. و قال أبو القاسم اللاّلکائی: مجمع علی ثقته. و قال حنبل عن أحمد: ولد سنة 107. و قال محمّد بن حمید عن جریر: ولدت سنة 105 قال: و مات جریر سنة 188 و قال مطین فی تاریخ وفاته و زاد فی شهر ربیع الأوّل. قلت: فان صحّت حکایة الشّاذکونی فجریر کان یدلّس. و قال أحمد بن حنبل: لم یکن بالزّکی اختلط علیه حدیث أشعث و عاصم الأحول حتّی قدم علیه نمیر فعرّفه، نقله العقیلی.

و قد قیل لیحیی بن معین عقب هذه الحکایة: کیف تروی عن جریر؟ فقال: ألا تراه

ص:64

قد بیّن لهم أمرها؟ و قال البیهقی فی «السنن» : نسب فی آخر عمره إلی سوء الحفظ. و ذکر صاحب «الحافل» عن أبی حاتم أنّه تغیّر قبل موته بسنة فحجبه أولاده، و هذا لیس بمستقیم فإنّ هذا إنّما وقع لجریر بن حازم فکأنّه اشتبه علی صاحب «الکافل» و قال ابن حبّان فی الثّقات: کان من العباد الخشن. و قال أبو أحمد الحاکم: هو عندهم ثقة. و قال الخلیلی فی «الارشاد» : ثقة متّفق علیه. و قال قتیبة: ثنا: جریر الحافظ المقدّم لکنّی سمعته یشتم معاویة علانیة].

و نیز ابن حجر در «تقریب التهذیب» گفته: [جریر بن عبد الحمید بن قرط بضمّ القاف و سکون الرّاء، بعدها طاء مهملة-الضبّی الکوفی نزیل الرّی و قاضیها ثقة صحیح الکتاب، قیل: کان فی آخر عمره یهم من حفظه. مات سنة ثمان و ثمانین و له إحدی و سبعون سنة انتهی].

فهذا جریر بن عبد الحمید، حافظهم المحمود الحمید، و حجّتهم الممدوح المفید، و جهبذهم البارع الفرید، قد نصر الصّدق الرّشید، و هصر البهت الشّرید، و نفی ریب کلّ حارد طرید، و عفی جهد کلّ جاحد عنید، فمن أقبل بعد هذا الحدیث علی الحقّ السّدید؛ فهو ظافر محظوظ مجدود سعید، و لیهنّاه العیش الرّغید، و الرّزق العتید، و من أدبر عنه بالتّهوین و التّنفید، فهو خاسر حائر فی الضّلال البعید، و لیتبوّأ مقعده فی العقاب المدید و العذاب الشدید.

14-أما روایت أبو بشر اسماعیل بن ابراهیم بن مقسم
اشاره

الاسدی البصری المعروف بابن علیه

حدیث ثقلین را، در ما بعد إنشاء اللّه تعالی از تخریج أحمد در «مسند» و مسلم در «صحیح» بمعرض تحقیق خواهد رسید.

و علامه ابن علیه از أعاظم فقهای بارعین سبّاق و أفاخم نسبهای ماهرین حذّاق نزد سنّیّة می باشد.

ترجمۀ ابن علیه بصری

محمّد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء رجال الصّحیحین» گفته:

[اسماعیل بن ابراهیم بن سهم بن مقسم الاسدی البصری مولی بنی اسد بن خزیمة

ص:65

یکنی أبا بشر و أمّه علیّة مولاة لبنی أسد، سمع أیّوب و عبد العزیز و روح بن القاسم عندهما، و یحیی بن سعید التّیمی و ابن أبی عروبة و خالد الحذّاء و الجریری سعیدا و منصور بن عبد الرّحمان و یونس ابن عبید و داود بن أبی هند و غیر واحد عند مسلم. روی عنه علی بن المدینی و صدقة و قتیبة عند البخاری، و ابن أبی شیبة و زهیر و علی بن حجر و غیر واحد عند مسلم. ولد سنة عشر و مائة، و توفی سنة ثلث أو أربع و تسعین و مائة ببغداد].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال شعبة:

هو ریحانة الفقهاء، و قال أحمد: إلیه المنتهی فی التّثبّت بالبصرة، و قال ابن مهدی:

هو أثبت من هشیم، و قال القطّان: هو أثبت من وهیب، و قال «د» : ما أحد من المحدّثین إلاّ قد أخطأ إلاّ ابن علیّة و بشر بن المفضّل، و قال عفّان عن داود بن سلمة:

کنّا نشبّه ابن علیّة بثویر بن عبید، و قال غندر: نشأت فی الحدیث و لیس أحد یقدّم فی الحدیث علی ابن علیّة، و قال یعقوب بن شیبه عن الهیثم بن خالد، قال: اجتمع حفّاظ البصرة و حفّاظ الکوفة فقال لهم أهل الکوفة: نحّوا عنّا إسماعیل و هاتوا من شئتم! و قال ابن زیاد بن أیوب: ما رأیت لابن علیّة کتابا قطّ. قال عمر بن زرارة:

صحبت ابن علیّة أربع عشرة سنة فما رأیته ضحک فیها و صحبته سبع سنین فما رأیته یتبسّم فیها. قال ابن معین: کان ثقة مأمونا صدوقا مسلما ورعا تقیّا، و قال «س» :

ثقة ثبت].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [إسماعیل بن علیّة الحافظ الثّبت العلاّمة أبو بشر إسماعیل بن إبراهیم بن مقسم الأسدی مولاهم البصری أحد الأعلام و علیّة هی أمّه، سمع أیّوب السختیانی و علی بن جدعان و محمّد بن المنکدر و عبد اللّه بن أبی نجیح و الجریری و عطاء بن السّائب و حمیدا و خلقا کثیرا، حدّث عنه ابن جریح و شعبة و هما من شیوخه و عبد الرّحمان بن مهدی و علی بن المدینی و أحمد و إسحاق و بندار و موسی بن سهل الوشّاء و امم سواهم. ولد سنة عشر و مائة، و کان یقول: سمعت من ابن المنکدر أربعة أحادیث. قلت: هو أکبر شیخ له، قال غندر:

ص:66

نشأت فی الحدیث و لیس یقدّم فیه أحد علی ابن علیّة، و قال أبو داود: ما أحد إلاّ و قد أخطأ إلاّ ابن علیّة و بشر بن المفضّل، و قال ابن معین: کان ابن علیّة ثقة ورعا تقیّا، قال یونس بن بکیر: سمعت شعبة یقول: ابن أبی علیّة سیّد المحدّثین، و کان حمّاد ابن سلمة یشبّه شمائل ابن علیّة بشمائل یونس بن عبید، و قال یزید بن هارون:

دخلت البصرة و ما بها خلق یفضّل علی ابن علیّة فی الحدیث، و قال زیاد بن أیّوب ما رأیت لابن علیّة کتابا قطّ و قد ولی ابن علیّة القضاء فبعث ابن المبارک بأبیات یعنّفه علی الولایة، و قیل: إنّه دخل علی الأمین یشتمه و همّ به لکونه قال کلمة یفهم منها أنّه یقول بخلق القرآن فانّه سئل عن

حدیث «تجیء البقرة و آل عمران تحاجّان عن صاحبهما» فقیل: أ لهما لسان؟ قال: نعم، فقالوا: قال بخلق القرآن و إنّما غلط فی التعبیر و تاب ممّا قال، توفّی فی ذی القعدة سنة ثلاث و تسعین و مائة و حدیثه فی الغیلانیات فی السّماء علوا].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [إسماعیل بن إبراهیم بن علیّة الإمام أبو بشر، عن أیوب و ابن جدعان و عطاء بن السّائب، و عنه أحمد و إسحاق و ابن معین و امم، مات 193، إمام حجّة].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنۀ ثلاث و تسعین و مائة گفته: [و فیها فی ذی القعدة توفّی الإمام العلم أبو بشر إسماعیل بن علیّة الأسدی مولاهم البصری و اسم أبیه إبراهیم بن، مقسم و علیّة أمّه، سمع أیّوب و طبقته. قال یزید بن هارون:

دخلت البصرة و ما أحد فی الحدیث یفضّل علی ابن علیّة، و قال أحمد: إلیه المنتهی فی التّثبّت بالبصرة، و قال ابن معین: کان ثقة ورعا تقیّا، و قال شعبة: ابن علیّة سیّد المحدّثین].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنه مذکوره گفته: [و فیها توفّی الإمام العالم أبو بشر إسماعیل بن علیّة البصری الأسدی مولاهم، قال شعبة:

ابن علیّة سیّد المحدّثین، و قال یزید بن هارون: دخلت البصرة و ما بها أحد یفضّل فی الحدیث علی ابن علیّة].

ص:67

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التّهذیب» گفته: [إسماعیل بن ابراهیم ابن مقسم الاسدی مولاهم أبو بشر البصری المعروف بابن علیّه، روی عن عبد العزیز بن صهیب و سلیمان التّیمی و حمید الطّویل و عاصم الأحول و أیّوب و ابن عون و أبی ریحانة و الجریری و ابن أبی نجیح و معمّر و عوف الاعرابی و أبی التّیّاح حدیثا واحدا و یونس ابن عبید و خلق کثیر، و عنه شعبة و ابن جریج و هما من شیوخه، و بقیّة و حمّاد بن زید و هما من أقرانه، و إبراهیم بن طهمان و هو أکبر منه، و ابن وهب و الشّافعی و أحمد و یحیی و علی بن إسحاق و القلاّس و أبو معمّر الهذلی و أبو خیثمة و ابنا أبی شیبة و علی ابن حجر و ابن نمیر و خلق آخرهم: أبو عمران موسی بن سهل بن کثیر الوشّاء. قال علی بن الجعد عن شعبة: إسماعیل بن علیّة ریحانة الفقهاء، و قال یونس بن بکیر عنه:

ابن علیّة سیّد المحدّثین، و قال ابن المهدی: ابن علیّة أثبت من هشیم، و قال القطّان:

ابن علیّة أثبت من وهیب، و قال حمّاد بن سلمة: کنّا نشبّهه بیونس بن عبید، و قال عفّان: کنّا عند حمّاد بن سلمة فأخطأ فی حدیث و کان لا یرجع إلی قول أحد قد خولف فیه فقیل له فیه فقال: من؟ قالوا: حمّاد بن زید، فلم یلتفت، فقال له إنسان: ابن علیّة یخالفک، فقام فدخل ثمّ خرج فقال: القول ما قال اسماعیل. و قال أحمد: إلیه المنتهی فی التّثبّت بالبصرة، و قال أیضا: فاتنی مالک فأخلف اللّه علیّ سفیان و فاتنی حماد بن زید فأخلف اللّه علیّ إسماعیل بن علیّة. و قال أیضا: کان حمّاد بن زید لا یعبأ إذا خالفه الثّقفی و وهیب و کان یفرق من إسماعیل بن علیّة إذا خالفه. و قال غندر: نشأت فی الحدیث یوم نشأت و لیس أحد یقدم علی إسماعیل بن علیّة و قال ابن محرز عن یحیی بن معین: کان ثقة مأمونا صدوقا مسلّما ورعا تقیّا. و قال قتیبة: کانوا یقولون:

الحفّاظ أربعة: إسماعیل بن علیّة و عبد الوارث و یزید بن ربیع و وهیب. و قال الهشیم ابن خالد: اجتمع حفّاظ أهل البصرة فقال اهل الکوفة لاهل البصرة: نحّوا عنّا إسماعیل و هاتوا من شئتم! و قال زیاد بن أیّوب: ما رأیت لابن علیّة کتابا قطّ، و کان یقال ابن علیّة یعدّ الحروف. و قال أبو داود السّجستانی: ما أحد من المحدّثین إلا قد أخطأ

ص:68

إلاّ إسماعیل بن علیّة و بشر بن المفضّل. و قال النّسائیّ: ثقة ثبت. و قال ابن سعد:

کان ثقة ثبتا فی الحدیث حجة، و قد ولی صدقات البصرة و ولی ببغداد المظالم فی آخر خلافة هارون، و علیّة أمّه. و قال الخطیب: زعم علیّ بن حجر أنّ ابن علیّة حدّثه أنّها أمّ أمّه. قال أحمد و عمرو بن علی: ولد سنة عشر و مائة و مات سنة 93 و کذا قال زیاد بن أیّوب و غیر واحد فی تاریخ وفاته. و قال یعقوب بن شیبة: إسماعیل ثبت جدّا، توفّی یوم الثّلاثاء لثلاث عشرة خلت من ذی القعدة. قلت: کان یقول:

من قال ابن علیّة فقد اغتابنی، و قال ابن المدینی: ما أقول إنّ أحدا أثبت فی الحدیث من ابن علیّة. و قال أیضا: بتّ عنده لیلة فقرأ ثلث القرآن، و ما رأیته ضحک قطّ.

و قال أحمد بن سعید الدّارمی: لا یعرف لابن علیّة غلط إلاّ فی حدیث جابر فی المدبّر جعل اسم الغلام اسم المولی و اسم المولی اسم الغلام. و قال ابن وضّاح: سألت أبا جعفر السّبتی عنه، فقال: نظری ثقة و هو أحفظ من الثّقفیّ، و حکی ابن شاهین فی الثّقات عن عثمان بن أبی شیبة: ابن علیّة أثبت من الحمّادین و لا أقدّم علیه أحدا من البصریّین لا یحیی و لا ابن مهدی و لا بشر بن المفضّل. و قال العیشی: ثنا: الحمادان أن ابن المبارک کان یتّجر و یقول: لو لا خمسة ما اتّجرت: السّفیانان و فضیل و ابن السّماک و ابن علیّة فیصلهم فقدم سنة فقیل له: قد ولی ابن علیّة القضاء فلم یأته و لم یصله فرکب ابن علیّة إلیه فلم یرفع له رأسا فانصرف فلمّا کان من غد کتب إلیه رقعة یقول: قد کنت منتظرا لبرّک و جئتک فلم تکلّمنی فما رأیته منّی. فقال ابن المبارک: یأبی هذا الرجل إلاّ أن تقشر له العصا! ثمّ کتب إلیه:

یا جاعل العلم له بازیا یصطاد أموال المساکین!

احتلت للدّنیا و لذّاتها بحیلة تذهب بالدّین!

فصرت مجنونا بها بعد ما کنت دواء للمجانین!

أین روایاتک فیما مضی عن ابن عوف و ابن سیرین؟ !

این روایاتک فی سردها فی ترک أبواب السّلاطین؟ !

إن قلت: أکرهت، فذا باطل زلّ حمار العلم فی الطّین!

ص:69

فلمّا وقف علی هذه الأبیات قام من مجلس القضاء فوطأ بساط الرّشید و قال:

اللّه! اللّه! ارحم شیبتی فإنّی لا أصبر علی القضاء. قال: لعلّ هذا المجنون اعتراک؟ ! ثمّ أعفاه و وجّه إلیه ابن المبارک بالبصرة. و قیل: إنّ ابن المبارک إنّما کتب إلیه هذه الأبیات لمّا ولی صدقات البصرة، و هو الصّحیح.

شرب ابن علیة النبیذ

و قال إبراهیم الحربی: دخل ابن علیّة علی الأمین فحکی قصّة فیها

أنّ إسماعیل روی حدیث «تجیء البقرة و آل عمران کأنّهما غمامتان یحاجّان عن صاحبهما» فقیل له: أ لهما لسان؟ قال: نعم! فکیف تکلّم، فشّغوا علیه أنّه یقول: القرآن مخلوق، و هو لم یقله و إنّما غلط فقال للأمین:

أنا تائب إلی اللّه. و قال علیّ بن خشرم: قلت لوکیع:

رأیت ابن علیّة یشرب النّبیذ حتّی یحمل علی الحمار یحتاج من یردّه.

الکوفی یشرب النبیذ تدینا!

فقال وکیع: إذا رأیت البصریّ یشرب النّبیذ فاتّهمه، و إذا رأیت الکوفیّ یشرب فلا تتّهمه. قلت: و کیف ذاک؟ قال:

الکوفی یشربه تدیّنا و البصری یترکه تدیّنا. و قال الفضل بن زیاد: سألت أحمد بن حنبل عن وهیب و ابن علیّة، قال:

وهیب أحب إلیّ، ما زال ابن علیّة وضیعا من الکلام الّذی تکلّم به إلی أن مات.

قلت: أ لیس قد رجع و تاب علی رءوس النّاس؟ قال: بلی! إلی أن قال: و کان لا یتّصف بحدیث الشّفاعات، و کان منصور بن سلمة الخزاعی یحدّث مرّة فسبقه لسانه فقال:

ثنا: إسماعیل بن علیّة، ثمّ قال: لا و لا کرامة! بل أردت زهیرا. ثم قال: لیس من قارف الذنب کمن لم یقارفه، أنا و اللّه استتبت ابن علیّة، قرأت بخطّ الذّهبی هذا من الجرح المردود. و قال عبد الصمد بن یزید بن (ظ) مردویه: سمعت ابن علیّة یقول: القرآن کلام اللّه غیر مخلوق. و ذکره ابن حبّان فی الثّقات و قال: مات سنة ثلث أو أربع و تسعین و مائة، و قاله فی أربع أبو موسی العنبری فی تاریخه، و نقل عنه البخاری فی تاریخه و خلیفة و ابن أبی عاصم و إسحاق القزّاز الحافظ و الکلاباذی و غیرهم].

و سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [إسماعیل بن إبراهیم بن علیّة،

ص:70

و هی أمّه، و جدّه مقسم الأسدی مولاهم البصری أبو بشر، روی عن حبیب بن شهید و أیّوب السّختیانی و حمید الطّویل و داود بن أبی هند و شعبة و الثّوری، و عنه الحسن ابن عرفة و أحمد بن حنبل و ابن راهویه و ابن المدینی و بندار و مسدّد و یعقوب الدّورقی و غیرهم. قال شعبة: ابن علیّة سیّد المحدّثین و ریحانة الفقهاء. و قال أحمد: إلیه المنتهی فی التّثبّت بالبصرة. و قال غندر: لیس أحد یقدّم فی الحدیث علیه. و قال ابن معین: کان ثقة مأمونا صدوقا ورعا تقیّا. و قال قتیبة: کانوا یقولون: الحفّاظ اربعة؛ ابن علیّة و عبد الوارث و یزید بن زریع و وهیب. و قال أبو داود: ما أحد من المحدّثین إلاّ قد أخطأ إلاّ ابن علیّة و بشر بن المفضّل، مات ببغداد سنة 193، و مولده سنة 101]انتهی.

فهذا ابن علیة اسماعیل بن ابراهیم، حافظهم الثّقة الثّبت الفقیه القویم، قد روی هذا الحدیث العلیّ المنیف الشریف الکریم، المزری بکلماته علی اللّؤلؤ المسجور و الدّر النّظیم، فالحمد للّه العلی العظیم، حیث ظهر حیف کلّ منکر یذری الرّوایات إذراء الرّیح الهشیم، و أصبحت شبهاته الواهیة مجتثّة محصودة کالصّریم، و أدبر کلّ جاحد و هو مکلوم هزیم، و ولّی کلّ مارد و هو مقموع هضیم، فلا ینکر الخبر بعد ذا إلاّ مکابر مجادل خارج عن خطة النّصف بترک الحریم؛ و لا یجحده إلاّ مثابر مخاتل فی بوادی العسف یجول و یهیم، و اللّه العاصم عن حیف کلّ منابذه محائد ملیم، و هو الصّائن عن زیغ کلّ مثاور و معاند عریم.

15-أما روایت أبو عبد الرحمن محمّد بن فضیل بن غزوان
اشاره

الضبی الکوفی

حدیث ثقلین را، پس در ما سبق از عبارت ماضیۀ «صحیح مسلم» و «صحیح ترمذی» ثابت و متحقّق گردیده، و در ما سیأتی نیز إنشاء اللّه تعالی از عبارت «اسد الغابۀ» ابن أثیر جزری واضح و آشکار خواهد شد، فکن من المتربّصین» .

و محمّد بن فضیل از أجلّۀ ثقات حفّاظ و أکابر أثبات أیقاظ سنّیّه می باشد و بخاری و مسلم و بقیّۀ أرباب «صحاح ستّه» ازو روایت می نمایند.

ص:71

ترجمه محمّد بن فضیل ضبی

محمّد بن حبّان بستی در «کتاب الثّقات» گفته: [محمّد بن فضیل بن غزوان ابن جریر الضّبّی. من أهل الکوفة، کنیته أبو عبد الرّحمن، و کان مولی لبنی ضبّة، یروی عن یحیی بن سعید الأنصاری و الأعمش، روی عنه أحمد بن حنبل و أهل العراق، مات سنة خمس و تسعین و مائة و کان یغلو فی التشیّع(1)].

و محمّد بن طاهر مقدسی در «رجال صحیحین» گفته: [محمّد بن فضیل بن عزوان أبو عبد الرحمن الضّبّی، مولاهم الکوفی، سمع إسماعیل بن أبی خالد و الأعمش و أباه و غیر واحد عندهما، روی عنه محمّد بن نمیر و إسحاق الحنظلی و ابن أبی شیبة و محمّد بن سلام و قتیبة و عمران بن میسرة و عمرو بن علی عند البخاری، و عبد اللّه بن عامر و أبو کریب و محمّد بن طریف و واصل بن عبد الأعلی و زهیر و ابو سعید الأشجّ و محمّد بن المثنّی و محمّد بن یزید أبو هشام الرّفاعی و أحمد الوکیعی و عبد العزیز بن عمر بن أبان عند مسلم. قال أبو عیسی: مات سنة أربع و تسعین و مائة. و قال ابن نمیر مثله].

و أبو سعد عبد الکریم سمعانی در «أنساب» در نسبت ضبّی گفته: [و المنتسب إلیهم ولاء: أبو عبد الرّحمن محمّد بن فضیل بن غزوان بن حرب الضّبّی من أهل الکوفة، و کان مولی بنی ضبّة، یروی عن یحیی بن سعید الأنصاری و الأعمش، روی عنه أحمد ابن حنبل و علی بن المنذر الطّریقی و أهل العراق، مات سنة خمس و تسعین و مائة، و کان یغلو فی التشیّع].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال یحیی:

ثقة، و قال أبو زرعة: صدوق من أهل العلم، و قال «د» : کان شیعیّا محترقا، و قال أبو حاتم: شیخ، و قال «س» : لیس به بأس، و ذکره ابن حبّان فی «کتاب الثّقات» و قال: کان یغلو فی التّشیّع].

ص:72


1- سیتضح حقیقة الامر فیما بعد انشاء اللَّه تعالی من کلام الذهبی فی « التذهیب » و « التذکرة » و العسقلانی فی « التقریب » و کیفما کان فهو من رواة الصحاح ( 12 - ن ) .

و ذهبی در «تهذیب التهذیب» گفته: [محمّد بن فضیل بن غزوان بن جریر الضّبّی مولاهم الکوفی، أبو عبد الرّحمان الحافظ، عن أبیه مغیرة بن مقسم و یزید بن أبی زیاد و المختار بن فلفل و عاصم الأحول و العلاء بن المسیّب و حصین بن عبد الرّحمان السّلمی و بیان بن بشر و مطرف بن طریف و حبیب بن أبی عمرة و لیث بن أبی سلیم و یحیی بن سعید الأنصاری و عاصم بن کلیب و خلق کثیر، و عنه سفیان الثّوری و هو أکبر منه و أحمد بن حنبل و أبو بکر بن أبی شیبة و إسحاق بن راهویه و الفلاّس و أبو سعید الأشجّ و ابن نمیر و أبو کریب و محمّد بن طریف العجلی و أحمد بن بدیل و أحمد بن عبد الجبّار العطاردی و علیّ بن حرب و خلائق. و قال أحمد: کان یتشیّع و کان حسن الحدیث. و قال عثمان الدّارمی عن ابن معین: ثقة (ظ.) . و قال أبو زرعة: صدوق من أهل العلم. و قال أبو داود: کان شیعیّا محترقا. و قال النّسائی: لیس به بأس. و قال أبو داود: مات فی أوّل سنة أربع و تسعین و مائة. و قال البخاری: خمس و تسعین.

قلت: کان شیعیّا شدید المحبّة و لم یکن یسبّ و قد قرأ القرآن علی حمزة الزّیّات و دخل علی منصور بن المعتمر فعاده و هو مریض].

و نیز ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [محمّد بن فضیل بن غزوان المحدّث الحافظ أبو عبد الرّحمان الضّبّی مولاهم الکوفی مصنّف «کتاب الزّهد» و «کتاب الدّعاء» و غیر ذلک، حدّث عن أبیه و بیان بن بشر و إبراهیم الهجری و حبیب بن أبی عمرة و حصین بن عبد الرّحمان و عاصم الأحول و خلق سواهم، حدّث عنه أحمد و إسحاق و أحمد بن بدیل و الحسن بن عرفة و أبو سعید الأشجّ و الفلاّس و علی بن حرب و أحمد بن عبد الجبّار العطاردی و امم سواهم، و کان من علماء هذا الشّأن وثّقه یحیی بن معین. و قال أحمد: حسن الحدیث شیعیّ. قلت: کان متوالیا فقط، قرأ القرآن علی حمزة و قد دخل علی المنصور و لیسمع منه فوجده مریضا.

قال أبو داود: کان شیعیّا محترقا. قلت: مات سنة خمس و تسعین و مائة، و قیل:

سنة أربع].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [محمّد بن فضیل بن غزوان الضّبّی مولاهم

ص:73

الحافظ أبو عبد الرّحمن، عن أبیه و مغیرة و حصین، و عنه أحمد و إسحاق و العطاردی، ثقة شیعیّ، مات 194].

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب التّهذیب» گفته: [محمّد بن فضیل بن غزوان بفتح المعجمة و سکون الزّاء-الضّبّی مولاهم أبو عبد الرّحمان الکوفی، صدوق عارف رمی بالتّشیّع، من التّاسعة، مات سنة خمس و تسعین].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [محمّد بن فضیل ابن غزوان الضّبّی مولاهم أبو عبد الرحمن الکوفی، روی عن أبیه و الأعمش و عطاء و خلق، و عنه أحمد و ابن راهویه و ابنا أبی شیبة و خلق، قال أحمد: کان یتشیّع و کان حسن الحدیث، مات سنة 194]انتهی.

فهذا محمّد بن فضیل بارعهم السّبیغ الذّیل، قد روی هذا الحدیث فوزا بالنّیل، و أثبت هذا الخبر غیر نکس و لا فیل، فجازی المنکرین کیلا بکیل، و ثقف من لددهم کلّ صعر و میل، و غافض الحائرین و قد طمّ السّیل، و بادر الخاسرین و قد حقّ الویل، فالحمد للّه ما أضاء نهار و ادلهمّ لیل.

16-أما روایت عبد اللّه بن نمیر الهمدانی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس و از عبارت «مسند أحمد» که سابقا بحمد اللّه تعالی گذشته دانستی که او این حدیث شریف را از عبد الملک بن أبی سلیمان روایت نموده و در ما بعد از عبارت دیگر «مسند» از عبارت «کتاب المناقب» أحمد نیز این معنی بمعرض ثبوت خواهد آمد انشاء اللّه تعالی.

و ابن نمیر از أفاخم موثّقین و أعاظم معتمدین سنّیّه می باشد.

ترجمه عبد اللّه بن نمیر همدانی

محمّد بن طاهر مقدسی در «أسماء رجال صحیحین» گفته: [عبد اللّه بن نمیر أبو هشام الخارفی-من خارف الهمدانی (همدان. ظ) -سمع إسماعیل بن أبی خالد و هشام ابن عروة و عبد اللّه بن عمر و غیر واحد عندهما، روی عنه ابنه محمّد عندهما، و أبو قدامة السّرخسی و زکریّا البلخی و علی ابن مسلم و إسحاق غیر منسوب عند البخاری، و أحمد بن حنبل و أبو کریب و زهیر

ص:74

و غیر واحد عند مسلم. قال أحمد بن أبی رجاء: مات سنة تسع و تسعین و مائة].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال عثمان الدارمی: قلت لیحیی: ابن إدریس أحب إلیک فی الاعمش أو ابن نمیر؟ قال: کلاهما ثقة.

و قال أبو حاتم: کان مستقیم الامر، و قیل: إنّه ولد سنة خمس عشرة و مائة].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [عبد اللّه بن نمیر الحافظ الامام أبو- هشام الهمدانی، ثم الخارفی الکوفی والد الحافظ الکبیر محمّد، حدث عن هشام بن عروة و الاعمش و أشعث بن سوار و اسماعیل بن أبی خالد و یزید بن أبی زیاد و عبید اللّه بن عمرو عدّة، و عنه أحمد و ابن معین و إسحاق الکوسج و الحسن بن الفرات و الحسن ابن علی بن عفان و خلق. وثّقه یحیی بن معین و غیره، و کان من کبار أصحاب الحدیث توفّی فی سنة تسع و تسعین و مائة و له أربع و ثمانون سنة].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [عبد اللّه بن نمیر الهمدانی أبو هشام، عن هشام ابن عروة و الاعمش، و عنه ابنه و أحمد و ابن معین حجّة، توفی 199].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنۀ تسع و تسعین و مائة گفته: [و فیها عبد اللّه ابن نمیر أبو هشام الخارفی الکوفی، أحد أصحاب الحدیث المشهورین، روی عن هشام ابن عروة و طبقته، و عاش بضع و ثمانین سنة].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التّهذیب» گفته: [عبد اللّه بن نمیر الهمدانی الخارفی أبو هشام الکوفی، روی عن اسماعیل بن أبی خالد و الاعمش و یحیی بن سعید و هشام بن عروة و عبید اللّه بن عمر و موسی الجهنی و زکریّا بن أبی زائدة و سعد بن سعید الانصاری و حنظلة بن أبی سفیان و سیف بن سلیمان و الاوزاعی و عثمان بن حکیم و الثّوری و عمرو بن عثمان بن موهب و مجالد بن سعید و ابن أبی ذئب و عبد العزیز بن سیاه و مالک بن مغول و فضیل بن غزوان و طائفة، و عنه ابنه محمّد و أحمد و أبو خیثمة و یحیی بن یحیی و علی بن المدینی و أبو بکر و عثمان ابنا أبی شیبة و أبو قدامة السّرخسی و أبو کریب و أبو موسی و أبو سعید الأشجّ و هناد بن السّری و أبو مسعود الرّازی و علی ابن حرب الطّائی و یحیی بن یحیی و علی بن المدینی و غیرهم. و قال أبو نعیم: سئل

ص:75

سفیان عن أبی خالد الأحمر، فقال: نعم الرّجل عبد اللّه بن نمیر، و قال عثمان الدّارمی لیحیی بن معین: ابن ادریس أحبّ إلیک فی الأعمش أو ابن نمیر؟ فقال: کلاهما ثقه، و قال أبو حاتم: کان مستقیم الأمر، قال ابنه محمّد و غیره: مات فی سنة تسع و تسعین، و قیل: إنّه ولد فی سنة خمس عشر و مائة. قلت: و ذکره ابن حبّان فی الثّقات، و قال العجلی: ثقة صالح الحدیث صاحب سنّة، و قال ابن سعد: کان ثقة کثیر الحدیث صدوق].

و نیز ابن حجر در «تقریب التّهذیب» گفته: [عبد اللّه بن نمیر-بنون مصغرا الهمدانی، أبو هشام الکوفی، ثقة صاحب حدیث من أهل السّنّة من کبار التّاسعة، مات سنة تسع و تسعین].

و سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [عبد اللّه بن نمیر الهمدانی الخارفی أبو هشام الکوفی، روی عن الأعمش و هشام بن عروة و یحیی الأنصاری و خلق، و عنه ابنه محمّد و أحمد بن حنبل و ابن معین و ابن المدینی و أبو کریب و خلق، مات سنة تسع و تسعین و مائة]انتهی.

فهذا عبد اللّه بن نمیر، حافظهم المتعب نفسه بالسّری و السّیر، قد أثبت هذا الحدیث المحرز لأصناف الهدی و الخیر، الماحی من الضّلال کلّ قائم و دیر، فنفی عن ذراه کلّ ضرر و ضیر، و أوضح أنّ الجاحد له ناکب عن الصراط لا غیر.

راویان قرن سوم
17-أما روایت محمّد بن عبد اللّه أبو أحمد الزبیری
اشاره

حدیث ثقلین را، پس أحمد در «مسند» خود گفته:

[حدّثنا أحمد الزبیری، ثنا: شریک، عن الرّکین، عن القسم بن حسّان، عن زید بن ثابت؛ قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض جمیعا].

و ابو احمد حبال از کبار أرباب فضل و کمال و أجلّۀ أصحاب وثاقت نزد ناقدین رجال سنیه می باشد.

ص:76

ترجمۀ أبو أحمد زبیری حبال

محمّد بن طاهر مقدسی در «رجال صحیحین» گفته: [محمّد بن عبد اللّه بن الزّبیر الأسدی مولاهم الکوفی، و یقال الزّبیری نسب إلی جدّه هذا، سمع الثّوری و إسرائیل عندهما، و مسعرا و عمرو بن سعید و عیسی بن طهمان عند البخاری، و شیبان بن عبد الرّحمن و قیس بن سلیم و حمزة بن الزّیّات و سعید بن حسّان و عمّار بن رزین و مالک بن مغول و محمّد بن الولید بن جمیع عند مسلم. روی عنه أبو بکر بن شیبة و نصر بن علی عندهما، و أبو عبد اللّه المسندی و محمود بن غیلان و محمّد بن عبد الرحیم و أبو موسی و یوسف القطّان عند البخاری، و محمّد بن رافع و حجّاج بن الشّاعر و زهیر و عمرو النّاقد و عبید اللّه القواریری و محمّد بن عمرو بن جبلة عند مسلم. و قال أحمد بن أبی رجاء: مات سنة ثلاث و مائتین].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال ابن نمیر:

صادق و هو فی الطّبقة الثّالثة من أصحاب الثّوری، ما عملت (منه. ظ) إلاّ خیرا، مشهور بالطّلب ثقة صحیح الکتاب. و قال نصر بن علی: سمعت الزّبیری یقول: لا ابالی أن یسرق منّی کتاب سفیان، إنّی أحفظه کلّه! و قال أحمد: کان کثیر الخطاء فی حدیث سفین، و قال یحیی: ثقة، و قال العجلی: کوفی ثقة و کان یتشیّع، و قال أبو حاتم: حافظ للحدیث عابد مجتهد، له أوهام، و قال أبو زرعة و ابن خراش: صدوق، و قال «س» : لیس به بأس].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [أبو أحمد الزّبیری محمّد بن عبد اللّه ابن الزّبیر الحافظ الثّبت الأسدی الزّبیری، مولاهم الکوفی الحبّال. روی عن یونس ابن أبی إسحاق و عیسی بن طهمان و فطر و سفین و طبقتهم، و عنه أحمد و محمود بن غیلان و أحمد بن الفرات و محمّد بن رافع و خلق. قال نصر بن علی: قال أبو أحمد: لا ابالی أن یسرق منّی کتاب سفین إنّی أحفظه کلّه، و قال بندار: ما رأیت رجلا قطّ أحفظ من أبی أحمد، و قال العجلی: ثقة یتشیّع، و قال أبو حاتم: حافظ عابد مجتهد له أوهام، و قیل: کان یصوم الدّهر].

ص:77

و نیز ذهبی در «تهذیب التهذیب» گفته: [محمّد بن عبد اللّه بن الزّبیر بن عمر بن درهم، أبو أحمد الأسدی، مولاهم الزّبیری الکوفی الحبّال، عن فطر بن خلیفة و عیسی بن طهمان و یونس بن أبی إسحاق و مسعر و عمر بن سعید بن أبی حسین و الثّوری و إسرائیل و حمزة الزیّات و خلق، و عنه أحمد بن حنبل و أبو بکر بن أبی شیبة و عمرو النّاقد و محمّد بن رافع و محمود بن غیلان و بندار و أحمد بن الفرات و خلق کثیر قال نصر بن علی: قال أبو أحمد الزّبیری: لا ابالی أن یسرق منّی کتاب سفیان، إنّی أحفظه کلّه، و قال أحمد بن خیثمة عن ابن معین: ثقة، و قال العجلی الکوفی ثقة یتشیّع، و قال بندار: ما رأیت رجلا قطّ أحفظ من أبی أحمد الزّبیری، و قال أبو حاتم: حافظ للحدیث عاقل مجتهد، له أوهام، و قال النسائی و غیره: لیس به بأس و قال ابن أبی خیثمة عن محمّد بن زید: کان محمّد بن عبد اللّه الأسدی یصوم الدّهر و کان إذا تسحّر برغیف لم یصدع و إذا تسحّر بنصف رغیف صدع من نصف النّهار إلی آخره و إن لم یتسحّر صدع یومه أجمع. قال أحمد بن حنبل: مات بالأهواز سنة ثلاث و مائتین].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [محمّد بن عبد اللّه أبو أحمد الزّبیری الکوفی الحبّال، عن فطر بن خلیفة و مسعر و خلق، و عنه أحمد و محمود بن غیلان و أحمد بن الفرات و خلق. قال بندار: ما رأیت أحفظ منه، و قال آخر: کان یصوم الدّهر، مات سنة 203].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنۀ ثلاث و مائتین گفته: [و فیها-أبو أحمد الزّبیری، محمّد بن عبد اللّه بن الزّبیری الأسدی، مولاهم الکوفی، روی عن یونس ابن أبی إسحاق و طبقته، و قال أبو حاتم: کان ثقة حافظا عابدا مجتهدا له أوهام].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ ثلث و مائتین گفته: [و فیها-أبو أحمد الزبیری محمّد بن عبد اللّه بن الزّبیر الأسدی، مولاهم الکوفی، قال أبو حاتم: کان ثقة حافظا عابدا مجتهدا].

ص:78

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب التّهذیب» گفته: [-ع-محمّد بن عبد اللّه بن الزّبیر بن عمرو بن درهم الأسدی أبو أحمد الزّبیری الکوفی، ثقة ثبت إلاّ أنه قد یخطی فی حدیث الثّوری، من التّاسعة، مات سنة ثلث و مائتین].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [أبو أحمد الزّبیری، محمّد بن عبد اللّه بن الزّبیر بن عمر الأسدی، مولاهم الکوفی، روی عن أبیه و أبان البجلی و مالک و الثّوری و إسرائیل و طائفة، و عنه أحمد و ابن نمیر و ابن المثنّی و خلق. قال أبو حاتم: حافظ للحدیث عابد مجتهد له أوهام، و قال أحمد: کثیر الخطاء فی حدیث سفیان، مات بالأهواز سنة 203]انتهی.

فهذا أبو أحمد الزبیری الحبال، إمامهم الحافظ المجتهد الرّحّال الجوّال، الموصوف عندهم بمآثر أثیرة لا تنال، قد أخجل بروایته أرباب الضّلال، و شوّر بتحدیثه أصحاب الشّمال، و دمّر علی سربهم بالبوار و النّکال، و شتّت شملهم بالتّبدید و الاخمال، فلا یجحد الحدیث بعد روایة الحبّال، إلاّ من فتل حبل الغدر محتقبا للوزر و الوبال، و بسط شباک الخدع و الغرر و ألقی فی الطّریق الحبال، فانتکث علیه فتله و ظهر أنّ طینته طینة خبال، و اللّه المنعم المتکرّم المفضال، یعصم و یقی عن خدع کلّ شاحن محتال.

18-أما روایت أبو عامر عبد الملک بن عمرو العقدی

حدیث ثقلین را، پس در ما بعد إنشاء اللّه تعالی از عبارت «کتاب المناقب» ابن المغازلی بوضوح خواهد پیوست.

و حافظ أبو عامر محرز جلائل مآثر و عقائل مفاخر نزد منقّدین این قوم می باشد.

محمّد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء رجال الصّحیحین» گفته: [عبد الملک ابن عمرو بن قیس أبو عامر العقدی القیسی البصری، نسب إلی العقد و هو مولی الحرث ابن عبّاد من بنی قیس بن ثعلبة. سمع سلیمان بن بلال و قرّة بن خالد و شعبة و غیر واحد عندهما، روی عنه أبو قدامة عبید اللّه بن سعید و محمّد بن المثنّی عندهما،

ص:79

و عبد اللّه المسندی و إسحاق الحنظلی و بندار عند البخاری، و عبد بن حمید و أبو أیّوب سلیمان الغیلانی و عقبة بن مکرم و أحمد بن خراش و محمّد بن عمرو بن حیلة و حسن الحلوائی و أبو بکر بن نافع و أبو معن عند مسلم. قال محمّد بن سعد: مات سنة أربع و مائتین].

و عبد الکریم بن محمّد السمعانی در «أنساب» در نسبت عقدی گفته:

[و المشهور بهذا الانتساب أبو عامر عبد الملک بن عمرو العقدی، یروی عن شعبة و ابن المبارک(1)].

و عبد الغنی بن عبد الواحد المقدسی در کتاب «الکمال» گفته: [عبد الملک ابن عمرو بن قیس أبو عامر العقدی البصری، سمع مالک بن أنس و سفیان الثّوری و کثیر بن سلیم و أیمن بن نابل و هشام الدّستوائی و همام بن یحیی و عبد الرّحمن بن أبی الموال و شعبة و علی بن المبارک و أفلح بن حمید و فلیح بن سلیمان و عبد اللّه بن جعفر المخرمی و هشام بن سعد و قرّة بن خالد و المغیرة بن عبد الرّحمان و قریش بن حیّان و کثیر بن عبد اللّه بن عمر بن عوف و رباح بن أبی معروف و ابن أبی ذئب و کثیر بن عبد اللّه بن عمر و إبراهیم بن طهمان و سلیمان بن بلال و عکرمة؛ عمّار و عمر بن زائدة و داود بن قیس و عبد العزیز بن أبی سلمة و إبراهیم بن نافع. روی عنه أحمد بن حنبل و یحیی بن معین و إسحاق بن راهویه و علی بن المدینی و علی ابن مسلم الطّوسی و محمّد بن شعبة بن جواب و حجّاج بن الشّاعر و أبو مسعود.

الی أن قال: و سئل عنه أبو حاتم فقال: صدوق، و قال أبو زکریّا الأعرج کان إسحاق بن راهویه إذا حدّث عنه قال: ثنا: أبو عامر الثّقة الأمین، و قال سلیمان بان داود القزّاز: قلت لأحمد بن حنبل: ارید البصرة، عمّن أکتب؟ قال: عن أبی عامر العقدی و وهب بن جریر. قال أبو داود: مات سنة خمس و مائتین، و قیل: سنة أربع. روی له الجماعة].

ص:80


1- مات أبو عامر عبد الملک بن عمرو العقدی سنه 204 و قیل : سنه 205 و هو من کبار حفاظ الحدیث ( 12 . هکذا وجد به خط میرزا محمّد البدخشی علی النسخة الحاضرة )

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال یحیی:

ثقة، و قال أبو حاتم: صدوق، و قال «س» : ثقة مأمون. قال السّراج: و العقد، قوم من قیس و هم صنف من أزد، و کان لا یخضب، عن إبراهیم بن طهمان و إبراهیم بن نافع المکّی و حمّاد بن سلمة و الثّوری و شعبة و عمر بن أبی زائدة و مالک، و عن أحمد و إسحاق و عبّاس الدّوری و ابن المدینی و یحیی بن معین و الجهضمی].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [العقدی الحافظ الإمام الثّقة أبو عامر عبد الملک بن عمرو القیسی العقدیّ البصریّ، حدّث عن قرّة بن خالد و أفلح بن حمید و زکریّا بن إسحاق و أیمن بن نابل و شعبة بن الحجّاج و طبقتهم، فأکثر وجود، روی عنه أحمد و إسحاق و زهیر و إسحاق الکوسج و احمد بن الفرات و محمّد بن الشّدّاد المسمعی و محمّد بن یحیی الذّهلی و الکدیمی و خلق کثیر. قال النّسائی: ثقة مأمون، و قال غیره:

کان أحد حفّاظ البصرة، و قال محمّد بن سنان القزّاز: هو مولی العقد بطن من بنی قیس و کان لا یخضب. قال ابن سعد: مات سنة أربع و مائتین. أنبأنا ابن غیلان و ابن أبی عمر، قال: أنا: عمر بن محمّد، أنا: ابن الحصین، أنا: ابن غیلان، أنا: أبو بکر البزّاز ثنا: محمّد بن شدّاد المسمعی، نا: أبو عامر العقدی، نا: قرّة، عن المحسن، قال: جاء مسیلمة الکذّاب إلی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم فلمّا قام من عنده قال: هذا یبعث هلکة لقومه].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [عبد الملک بن عمرو القیسی أبو عامر العقدیّ البصریّ الحافظ، عن قرّة و عمر بن ذرّ، و عنه بندار و عبد و ابن الفرات، توفی 204].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته: [عبد الملک بن عمرو القیسی أبو عامر العقدیّ البصری، روی عن أیمن بن نابل و سخامة بن عبد الرّحمان الأصمّ و عکرمة بن عمّار و قرّة بن خالد و فلیح بن سلیمان و أفلح بن حمید و إبراهیم بن طهمان و إبراهیم بن نافع المکّی و إسرائیل و أفلح بن سعید و المغیرة بن عبد الرّحمان الحزامی و داود بن قیس و رباح بن أبی معروف و زهیر بن محمّد التّمیمی و الثّوری و شعبة و

ص:81

عبّاد بن راشد و عبد اللّه بن جعفر المحزمی و عبد العزیز الماجشون و عمر بن أبی زائدة و سلیمان بن أبی بلال و مالک و ابن أبی ذئب و هشام الدّستوائی و غیرهم، و عنه أحمد و إسحاق و علی و یحیی و المسندی و أبو خیثمة و عبّاس القشیری و أبو موسی و بندار و عقبة بن مکرم و أبو قدامة السّرخسی و حجّاج بن الشّاعر و إسحاق بن منصور الکوسج و أحمد بن الحسن بن دلاس و الحسن بن علی الخلاّل و سلیمان بن عبید اللّه و عبید بن حمید و محمّد بن عمرو بن حلحلة و أبو بکر بن نافع و أبو معن الرّقاشی و الذّهلی و أبو قلابة و عبّاس الدّوری و الکدیمی و محمّد بن شداد المسمعی و آخرون.

قال سلیمان بن داود القزاز: قلت لأحمد: ارید البصرة؛ عمّن أکتب؟ قال: عن أبی عامر العقدی و وهیب بن جریر، و قال عثمان الدّارمی عن ابن معین: صدوق، و قال أبو حاتم: صدوق، و قال النّسائی: ثقة مأمون، و قال ابن مهدی: کتبت حدیث ابن أبی ذئب عن أوثق شیخ أبی عامر العقدی؛ رواه أبو العبّاس السّرّاج عن محمّد بن یونس، عن سلیمان بن الفرج، عن ابن مهدی. قال السّرّاج: و العقدة بطن من قیس و صنف من الأزد. و قال أبو زکریّا الأعرج النّیسابوری: کان إسحاق إذا حدّثنا عن أبی عامر قال: حدّثنا أبو عامر الثّقة الامین. قال محمّد بن سعد و نصر بن علی: مات سنة أربع و مائتین، و قال أبو داود بن حیّان: مات سنة خمس قلت: و قال ابن سعد: کان ثقة، و ذکره ابن حبّان فی «الثّقات» ، و قال ابن شاهین فی «الثّقات» : قال عثمان بن أبی شیبة: أبو عامر ثقة عادل].

و نیز ابن حجر در «تقریب التّهذیب» گفته: [عبد الملک بن عمرو القیسی أبو عامر العقدی بفتح المهملة و القاف ثقة من التّاسعة، مات سنة أربع أو خمس و مائتین].

و سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [أبو عامر العقدی عبد الملک بن عمرو القیسی البصری الحافظ؛ روی عن بن نابل و أفلح بن حمید و هشام الدّستوائی و شعبة و خلق، و عنه أحمد و یحیی و إسحاق و ابن المدینی و الذّهلی و خلق مات سنة 205]انتهی.

ص:82

هذا أبو عامر العقدی، العامر عندهم رباع البراعة، العاقد أجلهم ألویة الصّناعة، الرّاقی من الحفظ و الإتقان یفاعه المتفرّع من التثبّت و الإمعان تلاعه، قد روی هذا الحدیث الشّریف المبهر بالسّناء و السّناعة، المتسنّم ذروة الاعتلاء و المناعة، فبان أنّ جاحدیه بالغون فی القحة و الجلاعة، و وضح أنّ منکریه سادرون فی العمه و الخلاعة! .

19-أما روایت أسعد بن عامر شاذان الشامی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در ما سبق بحمد اللّه تعالی از عبارت سابقۀ «مسند أحمد» ثابت و متحقّق گردید.

و أسود بن عامر شاذان، عامر رباع حفظ و إتقان، و محیی شعائر تثبّت و إمعان، نزد ناقدین ایشان می باشد.

ترجمۀ أبو عبد الرحمن شاذان شامی

أبو حاتم محمّد بن حبان بستی در «کتاب الثّقات» گفته: [الأسود بن عامر أبو عبد الرّحمن، و لقبه شاذان أصله من الشّام و سکن بغداد یروی عن حمّاد بن یزید و شریک، روی عنه ابن أبی شیبة و أهل العراق، مات ببغداد أوّل سنة ثمان و مائتین].

و محمّد بن طاهر مقدسی در «رجال صحیحین» گفته: [الأسود بن عامر، یلقّب شاذان، أصله شامیّ سکن ببغداد، یکنی أبا عبد الرّحمن، سمع شعبة عندهما و عبد العزیز بن أبی سلمة عند البخاری، و زهیر بن معاویة و حمّاد بن سلمة عند مسلم، روی عنه محمّد بن حاتم بن بزیع عند البخاری، و النّاقد و هارون بن عبد اللّه و ابن أبی شیبة و زهیر عند مسلم، و حدیثه عن زهیر فی الحجّ غریب فی ترجمة أبی الزبیر عن سعید ابن جبیر عن ابن عباس قصة المحرم].

و مزی در کتاب «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال أحمد و ابن المدینی: ثقة، و قال یحیی: لا بأس به، و قال ابن أبی حاتم عن أبیه: صدوق صالح، و قال ابن سعد: صالح الحدیث].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [الأسود بن عامر أبو عبد الرّحمان

ص:83

الحافظ شاذان، أحد الأثبات، عن هشام بن حسّان و طلحة بن عمرو شعبة و الثوری و جریر بن حازم و طبقتهم، و عنه أحمد و علی و أبو ثور و أحمد بن الخلیل البرجلانی و الحرث بن أبی أسامة و أبو محمّد الدّارمی و خلق. وثّقه علی و غیرة و قد روی عنه بقیّة بن الولید مع تقدّمه. مات فی أوّل سنة ثمان و مائتین ببغداد].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [-ع-الأسود بن عامر شاذان، هشام بن حبّان و کامل بن العلاء و امم، و عنه الدّارمی و الحرث بن أبی أسامة، توفی 208].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنة ثمان و مائتین گفته: [و فیها-توفّی الأسود بن عامر شاذان أبو عبد الرّحمن ببغداد، روی عن هشام بن حسّان بن شعبة و جماعة و سعید بن عامر الضّبیعی].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التّهذیب» گفته: [الأسود بن عامر شاذان أبو عبد الرّحمن الشّامی، نزیل بغداد، روی عن شعبة و الحمّادین و الثّوری و الحسن بن صالح و جریر بن حازم و جماعة؛ و عنه أحمد بن حنبل و ابنا أبی شیبة و علیّ بن المدینی و أبو ثور و عمرو النّاقد و أبو کریب و الصّغانی و الدّارمی و الحرث ابن أبی أسامة خاتمة أصحابه و غیرهم، و روی عنه بقیّة و هو أکبر منه. قال ابن معین: لا بأس به، و قال ابن المدینی: ثقة، و قال أبو حاتم: صدوق صالح، و قال ابن سعد: صالح الحدیث، مات سنة 258. قلت: و ذکره ابن حبّان «فی الثّقات» و قال: مات أوّل سنة ثمان] و نیز ابن حجر در «تقریب التّهذیب» گفته: [-ع-الأسود بن عامر الشّامی، نزیل بغداد، یکنّی أبا عبد الرّحمن و یلقّب شاذان، ثقة من التّاسعة، مات فی أوّل سنة ثمان و مائتین].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [أسود بن عامر شاذان أبو عبد الرّحمن الشّامی نزیل بغداد، روی عن جریر بن حازم و الحمّادین و الثّوری، و عنه عبّاس الدّوری و الدّارمی و ابن المدینی، کان ثقة صالحا صدوقا، مات سنة 208]انتهی.

ص:84

فهذا أسود بن عامر، ثقتهم المتقین الکابر، و حافظهم الثّبت الفاخر، قد روی هذا الحدیث الزّاهی الزّاهر، و أخبر بهذا الخبر اللاّمع الباهر، الدّالّ علی الهدی کلّ تائه حائر، و المرشد إلی السّداد کلّ عامه خاسر، فساق بتحدیثه حتف المنکر المناکر، و جلب بإثباته حمام الجاحد المکابر، فبان علی أرباب النهی و البصائر، و وضح علی أرباب الذّکاء و المشاعر؛ أنّ جحد الجاحدین حیف بائر، و عناد المعاندین صغن فاتر.

20-أما روایت یحیی بن حماد بن أبی زیاد الشیبانی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در ما بعد إنشاء اللّه تعالی از کتاب «الخصائص» نسائی و «مستدرک علی الصّحیحین» حاکم و کتاب «المناقب» أخطب خوارزم، واضح و لائح خواهد گردید، فانتظر هنیئة! و یحیی بن حماد از أفاخم حفّاظ عبّاد، و أعاظم ثقات زهّاد نزد سنّیّه می باشد.

ترجمۀ یحیی بن حماد شیبانی

محمّد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء رجال الضّحیحین» گفته: [یحیی ابن حمّاد الشیبانی، مولاهم البصری یکنّی أبا بکر و سمع أبو عوانة عندهما، و شعبة و عبد العزیز بن المختار عند مسلم، روی عنه البخاری فی ذکر الخواص و غیر موضع، روی عن الحسن بن مدرک عنه فی الحیض و الرّقاق، و روی مسلم عن أبی موسی و بندار و إبراهیم بن دینار و إسحاق الحنظلی و إسحاق بن منصور فی مواضع. قال البخاری: حدّثنی الحسن بن مدرک، قال: مات سنة خمس عشرة و مائتین].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال محمّد بن سعد: ثقة کثیر الحدیث، و قال أبو حاتم: ثقة، و ذکره ابن حبّان فی «کتاب الثّقات» و قال محمّد بن النّعمان عن عبد السّلام: لم أر أعبد من یحیی بن حمّاد و أظنّه لم یضحک].

و ذهبی در «تذهیب التهذیب» گفته: [خ. م. خدت. س. ق. یحیی بن

ص:85

حمّاد بن أبی زیاد الشّیبانی مولاهم البصری أبو بکر، و قال: أبو محمّد، ختن أبی عوانة، و روی عن شعبة و عکرمة بن عمّار و حمّاد بن سلمة و عبد العزیز بن المختار و جریر ابن حازم و طائفة، و عنه «خ» و إسحاق بن راهویه و بندار و إسحاق الکوسج و بکّار ابن قتیبة و الدّارمی و إسحاق بن یسار و الکدیمی و خلق، وثّقه أبو حاتم و غیره. قال محمّد بن النّعمان بن عبد السلام: لم أر أعبد من یحیی بن حمّاد، و أظنّه لم یضحک، قیل: توفّی سنة خمس عشرة و مائتین].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [خ. م. خد. ت. س. ق. یحیی بن حمّاد الشیبانی، مولاهم ختن أبی عوانة، و روایته عن عکرمة بن عمّار و شعبة، و عنه «خ» و الدّارمی و الکدیمی، ثقة متألّه، توفی 215].

و ذهبی در «عبر» در وقائع خمس عشرة و مائتین گفته: [و فیها-یحیی بن حمّاد البصری الحافظ، ختن أبی عوانة، سمع شعبة و طبقته].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ خمس عشرة و مائتین گفته:

[و فیها الحافظ یحیی بن حمّاد البصری الحافظ].

و ابن حجر در «تقریب التّهذیب» گفته: [خ. م. خد. ت. س. ق.

یحیی بن حمّاد بن زیاد الشّیبانی مولاهم البصری، ختن أبی عوانة، ثقة عابد من صغار التّاسعة، مات سنة خمس عشرة و مائتین انتهی].

فهذا یحیی بن حماد ورعهم المتعبّد المتألّه ذو السّداد، و حافظهم المتقن الحریّ بالاعتماد، و ثبتهم الممعن القمین بالاستناد، قد روی هذا الحدیث الصّحیح المتن و الإسناد، و حدّث بهذا الخبر الفاتح لأبواب الهدی و الإرشاد، فخاب و الحمد للّه مسعی أهل الجحود و اللّداد، و ضلّ سعی أصحاب الشحناء و العناد، و وهن کید المضطعنین بکوا من الأحقاد، و تبّ مکر المثیرین للفتنة و الفساد.

21-أما روایت أبو جعفر محمّد بن حبیب الهاشمی البغدادی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «المنمّق» که نسخۀ عتیقۀ آن با یعنت پروردگار پیش نظر خاکسار حاضر است گفته: [

و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم:

ص:86

ترکت فیکم کتاب اللّه و عترتی لن تضلّوا ما تمسّکتم بهما].

و علامه ابن حبیب بارع أدیب و حافظ صدوق و مبجّل و موثوق نزد ناقدین سنّیّه می باشد، و نهایت اعتماد و اعتبار و غایت معروفیّت و اشتهار او بر ناظر کتب و أسفار أعلام و أحبار این فرقه مخفی و محجوب نیست.

ترجمۀ أبو جعفر محمّد بن حبیب هاشمی بغدادی

علامه سیوطی در «بغیة الوعاة فی طبقات اللّغویّین و النّحاة» گفته: [محمّد ابن حبیب أبو جعفر، قال یاقوت: من علماء بغداد، عارف باللّغة و الشّعر و الأخبار و الأنساب، ثقة مؤدّب-إلی أن قال السّیوطی: و قال ثعلب:

حضرت مجلسه فلم یمل، و کان حافظا صدوقا، و کان یعقوب أعلم منه، و کان هو أحفظ للأنساب و الأخبار، و له من التّصانیف: النسب. الانساب علی أفعل. أخبار قریش، و یسمّی «المنمّق» .

غریب الحدیث. الأنواء المشجّر. الموشّی. المختلف و المؤتلف فی أسماء القبائل.

طبقات الشعراء. نقائض جریر و الفرزدق. تاریخ الخلفاء. کنی الشعراء. مقاتل الفرسان. أنساب الشّعراء. الخیل. النّبات. من استجیب دعوته. ألقاب القبائل کلّها. شعر لبید. شعر ابن الصمة. شعر الأقیس. و غیر ذلک، مات بسامرّاء فی ذی الحجّة سنة خمس و عشرین و مائتین].

و محتجب نماند که أکابر علما و أعاظم نبهای فرقۀ سنّیّه از محمّد بن حبیب بغدادی در مؤلّفات و مصنّفات خود نقلها می آرند و بإثبات افادات و افاضات او در أسفار دینیّۀ خود همّت بر إظهار جلالت مرتبت و عظمت منزلتش می گمارند.

علامه أبو المؤید موفق بن أحمد المعروف بأخطب خوارزم در کتاب «المناقب» گفته:

[الصفات-عن أبی إسحاق، قال: لقد رأیت علیّا علیه السّلام أبیض الرّأس و اللّحیة ضخم البطن ربعة من الرّجال ، و

ذکر ابن مندة أنّه کان شدید الأدمة ثقیل العینین و عظیمهما ذا بطن أجلح أصلع و هو إلی القصر أقرب أبیض الرّأس و اللحیة، و زاد محمّد بن حبیب البغدادی صاحب المحبر الکبیر فی صفاته: آدم حسن الوجه ضخم الکرادیس و الباقی سواء].

ص:87

و أبو العباس أحمد بن عمر بن إبراهیم الأنصاری القرطبی در «مفهم شرح صحیح مسلم» گفته: [و قول أبی سفیان: لقد أمر أمر ابن أبی کبشة أنّه لیخافه ملک بنی أصفر. أمری أعلا و عظم؛ و هو من «أمر القوم» إذا کثروا، و منه قوله تعالی:

«أَمَرْنا مُتْرَفِیها» فیمن قرأه بالتّخفیف علی أحد الوجوه و نسبة النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم لابن أبی کبشة. قال فیه أبو الحسن الجرجانی: النّسّابة نسبتهم إیّاه لابن أبی کبشة عداوة له إذ لم یمکنهم الطّعن فی نسبه الشّهیر، و کان وهب بن أبی عبد مناف ابن زهرة جدّ أبو أمّه یکنّی أبا کبشة و کذلک عمرو بن زید بن أسد النّجاری أبو سلمی أمّ عبد المطلب کان یدعی أبا کبشة، و کذلک أیضا فی أجداده من قبل أمّه أبو کبشه جز بن غالب بن الحرث، و هو أبو قبیلة أم وهب بن عبد مناة أبی أمّه آمنة علیه السّلام، و هو خزاعیّ و هو الّذی کان یعبد الشّعری، و کان أبوه من الرّضاعة یدعی أبا کبشة و هو الحارث بن عبد العزّی السّعدی، و قال مثل هذا کلّه محمّد بن حبیب البغدادی و زاد أبو نصر بن ماکولا: أبو کبشة عمرو والد حلیمة مرضعته، و قیل: إنّما نسبوه لأبی کبشة لأنّه خرج من دین العرب کما فعل أبو کبشة الّذی عبد الشّعری العبور و إنّما عبدها لأنّه رآها تقطع السّماء عرضا بخلاف سائر النّجوم].

و جلال الدین سیوطی در مؤلف ثالث «إثبات نجات و الدین جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلّم» گفته: [و قد أخرج ابن حبیب فی تاریخه عن ابن عبّاس رضی اللّه عنهما، قال: کان عدنان و معد و ربیعة و مضر و خزیمة و أسد علی دین إبراهیم (علیه السلام) فلا تذکروهم إلاّ بخیر]انتهی.

فهذا علامتهم الادیب، ذو الفضل الرّحیب، و المجد القشیب، أبو جعفر محمّد بن حبیب، قد استأهل بإثبات الحدیث للتّأهیل و التّرحیب، و استوجب بإحقاقه للتّنویل و التّرجیب، فلا یعدل عن الاذعان به ذو خبر لبیب، و لا ینکل عن الإیقان به ذو بصر أریب، فمن حاد عنه فهو فی إیمانه مسلوب حریب، و من ضلّ عنه فهو لعدوانه مخذول تریب؛ فالحمد للّه المهیمن الرّقیب، المجاذی الحسیب، حیث انجزل الجاحدون فما زادهم جحدهم غیر تتبیب، و حیل بینهم و بین ما یشتهون کما فعل بأشیاعهم من قبل

ص:88

إنّهم کانوا فی شک مریب.

22-أما روایت أبو عبد اللّه محمّد بن سعد الزهری البصری
اشاره

حدیث ثقلین را، پس سیوطی در «درّ منثور» گفته: [و أخرج ابن سعد و أحمد و الطّبرانی عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم:

أیّها النّاس! إنّی تارک فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا بعدی أمرین أحدهما أکبر من الآخر: کتاب اللّه حبل ممدود ما بین السّماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و علامه ابن سعد از أجلّۀ علمای مجدودین مسعودین و أفاخم کبرای ممدوحین محمودین نزد ناقدین سنّیّه است.

ترجمه محمّد بن سعد زهری کاتب واقدی

عبد الکریم سمعانی در «أنساب» گفته: [و أبو عبد اللّه محمّد بن سعد بن منیع الکاتب الزّهری، مولی بنی هاشم، و هو کاتب محمّد بن عمر الواقدی أیضا، سمع سفیان بن عیینة و إسماعیل بن علیّة و محمّد بن أبی فدیک و أبا ضمرة أنس بن عیاض و معن بن عیسی و الولید بن مسلم و من بعدهم و کان من أهل الفضل و العلم و صنّف کتابا کبیرا فی طبقات الصّحابة و التّابعین و الصّالحین إلی وقته فأجاد فیه و أحسن. روی عنه الحارث ابن أبی أسامة و الحسین بن فهم و أبو بکر بن أبی الدنیا، و حکی عن یحیی بن معین أنّه رماه بالکذب، و نقل النّاقل غلط أو وهم لأنّه من أهل العدالة و حدیثه یدلّ علی صدقه فانّه یتحرّی فی کثیر من الرّوایات، و قال ابن أبی حاتم الرّازی: سألت أبی عن محمّد بن سعد، فقال: لصدق روایته جاء إلی القواریریّ، و سألته عن أحادیث فحدّثه و حکی ابن إبراهیم الحربی قال أحمد بن حنبل یوجّه فی کلّ جمعة بحنبل بن إسحاق إلی ابن سعد یأخذ منه جزئین من حدیث الواقدی ینظر فیهما إلی الجمعة الاخری ثمّ یردّها و یأخذ غیرها. قال إبراهیم: و لو ذهب و سمعها کان خیرا له، و مات فی جمادی الاخری سنة ثلثین و مائتین ببغداد و هو ابن اثنتین و ستّین سنة، و کان کثیر العلم و الحدیث و الرّوایة و کتب الحدیث و غیره من کتب الغریب و الفقه].

ص:89

و ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو عبد اللّه محمّد بن سعد بن منیع الزّهری البصری کاتب الواقدی، کان أحد الفضلاء الأجلاّء، صحب الواقدی المذکور قبله زمانا، و کاتب له فعرف به و سمع سفیان بن عیینة و أنظاره، و روی عنه أبو بکر ابن أبی الدّنیا و أبو محمّد الحارث بن أبی أسامة التّمیمی و غیرهما، و صنّف کتابا کبیرا فی طبقات الصحابة و التّابعین و الخلفاء إلی وقته فأجاد فیه و أحسن و هو یدخل فی خمس عشر مجلّدة، و له «طبقات» اخری صغری و کان صدوقا و ثقة و یقال: اجتمعت کتب الواقدی عند أربعة أنفس، أوّلهم کاتبه محمّد بن سعد المذکور و کان کثیر العلم واسع الحدیث و الرّوایة کثیر الکتب، کتب الحدیث و الفقه و غیرهما، و قال الحافظ أبو بکر صاحب «تاریخ بغداد» فی حقّه: و محمّد بن سعد عندنا من أهل العدالة، و حدیثه یدلّ علی تصدیقه فإنّه یتحرّی فی کثیر من روایات، و هو من موالی الحسین بن عبد اللّه بن العبّاس بن عبد المطلّب، و توفّی فی یوم الأحد لأربع خلون من جمادی الاخری سنة ثلثین و مائتین ببغداد، و دفن فی مقبرة باب الشّام و هو ابن اثنتین و ستّین سنة، رحمه اللّه تعالی].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [محمّد بن سعد الحافظ العلاّمة أبو عبد اللّه البصری، مولی بنی هاشم، مصنّف «طبقات» الکبیر و الصّغیر و مصنّف «التّاریخ» ، و یعرف بکاتب الواقدی، سمع هشیما و سفیان بن عیینة و ابن علیّة و الولید بن مسلم و طبقتهم و أکثر، و عن محمّد بن عمر الواقدی و تنزّل فی الروایة إلی یحیی بن معین و أقرانه، حدّث عنه ابن أبی الدّنیا و أحمد بن یحیی البلاذری و الحرث بن أبی أسامة و الحسین بن فهم و آخرون. قال ابن فهم: کان کثیر العلم کثیر الکتب، کتب الحدیث و الفقه و الغریب، قال: و توفّی فی جمادی الآخرة سنة ثلاثین و مائتین عن اثنتین و ستّین سنة].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه ثلاثین و مائتین گفته: [و فیها الامام الحبر أبو عبد اللّه محمّد بن سعد الحافظ کاتب الواقدی و صاحب «الطبقات» و «و التاریخ» ببغداد فی جمادی الآخرة و له اثنان و ستّون سنة، روی عن سفیان بن عیینة و هشیم و خلق

ص:90

کثیر. قال أبو حاتم: صدوق].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [محمّد بن سعد الکاتب مولی بنی هاشم؛ عن هشیم و ابن عیینة و خلق مات سنة 230 قاله (ظ) «د» حکایة. قال الخطیب: هو من أهل العدالة، قیل: کان کثیر العلم کثیر الکتب کثیر الحدیث، مات و هو ابن اثنتین و ستّین سنة].

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته: [م. ع. محمّد بن سعد بن منیع الهاشمی، مولاهم البصری، نزیل بغداد کاتب الواقدی، صدوق فاضل من العاشرة، مات سنة ثلثین و هو ابن اثنتین و ستّین].

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [محمّد بن سعد بن منیع البصری الحافظ کاتب الواقدی نزیل بغداد، روی عن أبی داود الطّیالسی و الواقدی و هشیم و ابن عیینة و الولید بن مسلم و خلق کثیر، و عنه أبو بکر بن أبی الدّنیا و الحارث بن أبی أسامة. قال الخطیب: کان من أهل العلم و الفضل و صنّف کتابا کبیرا فی طبقات الصّحابة و التّابعین و من بعدهم إلی وقته فأجاد و أحسن، مات سنة 230].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «تاج مکلّل» گفته: [أبو عبد اللّه محمّد بن سعد الزّهری کاتب الواقدی کان أحد الفضلاء و النّبلاء، صحب الواقدی و سمع سفیان بن عیینة و أنظاره، روی عنه أبو بکر بن أبی الدّنیا و أبو محمّد الحرث بن أبی أسامة التّمیمی، و صنّف کتابا کبیرا فی طبقات الصّحابة و التّابعین و الخلفاء إلی وقته فأجاد فیه و أحسن و هو یدخل فی خمس عشرة مجلّدة، و کان صدوقا ثقة و کان کثیر العلم غزیر الحدیث و الرّوایة کثیر الکتب، کتب الحدیث و الفقه و غیرهما.

قال الخطیب فی «تاریخ بغداد» : محمّد بن سعد عندنا من أهل العدالة، و حدیثه یدلّ علی صدقه فانّه یتحرّی فی کثیر من روایته، و هو من موالی بنی عبّاس، توفّی سنة 230 ببغداد، رحمه اللّه تعالی].

و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در «إتحاف النّبلا» گفته: [محمّد بن

ص:91

سعد بن منیع الزّهری کاتب الواقدی أحدی از فضلاء نبلای أجلاّست. سماعت از سفیان بن عیینة و أنظار او دارد، از وی أبو بکر بن أبی الدّنیا و حارث بن أبی (ظ) أسامه راوی اند. کتابی کبیر دارد در طبقات صحابه و تابعین و خلفاء تا وقت خود خیلی خوب و جیّد واقع شده و در پانزده مجلّدست، صدوق ثقه بود کثیر العلم غزیر الحدیث و الرّوایة کثیر الکتب، کتب الحدیث و الفقه و غیرهما. وفاتش در سنۀ ثلاثین و مائتین در بغداد بوده و هو ابن اثنتین و ستّین سنة 62].

فهذا ابن سعد حافظهم الثّقة الثّبت المتّفق علی وثوقه کلّ الاتّفاق، المقبول المرضیّ عند جهابذتهم و الحذّاق، قد روی هذا الحدیث المنیر المبهر الایتلاق، و حدّث بهذا الخبر الأثیر المعجب الاعتلاق، فیا للّه و لعصبة الافک و الاختلاق، المؤثرین للخیبة و الإخفاق، کیف عافوه و هو حالی المذاق، و أنکروه و هو حسن السّیاق، و تنکّبوا عنه و هو طریف الانباء بدیع الافلاق، و تعاموا عنه و هو متبلج المنار مزدهر الإشراق.

23-أما روایت أبو محمّد خلف بن سالم المخرمی المهلبی

مولاهم السندی

حدیث ثقلین را، پس در ما سیأتی إنشاء اللّه تعالی از حاکم در کتاب «المستدرک علی الصّحیحین» و روایت أخطب خوارزم در کتاب «المناقب» بحدّ تحقیق و ثبوت خواهد رسید. در این جا نبذی از مآثر عالیه و مفاخر غالیه خلف بن سالم بر زبان ناقدین أعاظم این قوم باید شنید.

أبو حاتم محمّد بن حبان بستی در «کتاب الثقات» گفته: [خلف بن سالم المخرمی، کنیته أبو محمّد، یروی عن یحیی القطّان و ابن مهدی. ثنا عنه أحمد بن الحسین ابن عبد الجبّار الضّبیعی الصّوفی، مات فی آخر رمضان سنة إحدی و ثلثین و مائتین، و کان من الحفّاظ المتقنین].

و أبو سعد عبد الکریم سمعانی در «أنساب» در نسبت «مخرمی» گفته:

[و المشهور بهذه النّسبة: أبو محمّد خلف بن سالم المخرمی، یروی عن یحیی بن سعید

ص:92

القطّان و عبد الرحمن بن مهدی. قال أبو حاتم بن حبّان: خلف بن سالم، کان من الحفّاظ المتقنین، حدّثنا عنه أحمد بن الحسن بن عبد الجبّار الصوفی، مات فی آخر رمضان سنة إحدی و ثلثین و مائتین].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [خلف بن سالم الحافظ المجود أبو محمّد السّندی مولی المهلّب من أعیان الحفّاظ بغداد (ببغداد. ظ) یروی عن هشیم و أبی بکر بن عیاش و عبد الرّزّاق و الطّبقة. و عنه أحمد بن خیثمة و الحسن بن علی المعمری و أبو القاسم البغوی و آخرون، و أخرج النّسائی عن رجل عنه، مات سنة إحدی و ثلثین و مائتین، و کان یتتبّع الغرائب. قال المروزی: سألت أبا عبد اللّه عنه فقال: ما اعرفه بکذب نقموا علیه تتبّعه هذه الأحادیث. و قال یحیی بن معین:

صدوق، و قال یعقوب بن شیبة: کان ثقة ثبتا أثبت من مسدّد و الحمیدی. قلت:

و یروی عنه أحمد بن الحسن الصّوفی، و قال: توفّی لسبع بقین من رمضان من سنة إحدی و ثلثین و مائتین؛ رحمه اللّه].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [خلف بن سالم المخرمی أبو محمّد الحافظ عن هشیم و ابن إدریس؛ و عنه عثمان الدّارمی و البغوی؛ وثّقه النّسائیّ؛ توفّی 231].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته: [خلف بن سالم المخرمی أبو محمّد المهلّبی، مولاهم السّندی البغدادی الحافظ، روی عن هشیم و ابن علیّة و عبد الرّزّاق و ابن نمیر و غندر و أبی أحمد الزّبیری و معن بن عیسی القزّاز و یحیی القطّان و یعقوب و سعد ابنی إبراهیم بن سعد قرادین (الزهریین. ظ) و عنه أبو بکر أحمد بن علی بن سعید المروزی و أحمد بن علی الأبّار و عبّاس الدّوری و عثمان الدّارمی و یعقوب بن شیبة و أحمد بن الحسن بن عبد الجبّار الصّوفی و أبو القاسم البغوی، فی آخرین قال الآخرین (الاخری. ظ) عن أبی داود: سمعت من خلف بن سالم خمسة أحادیث سمعها من أحمد. قال: و کان أبو داود لا یحدّث عن خلف، و قال علی بن سهل بن المغیرة عن أحمد: لا یشکّ فی صدقه. قال المروزی عن أحمد: نقموا علیه تتبّعه هذه

ص:93

الأحادیث. قلت: هو صدوق، قال: ما أعرفه بکذب مع أنّه قد دخل مع الأنصاری فی شیء و قال عبد الخالق بن منصور عن یحیی بن معین: صدوق، قلت: إنّه کان یحدّث بمساوی الصّحابة. قال: قد کان یجمعها، و أمّا أن یحدّث بها فلا. و قال ابن أبی خیثمة عن ابن معین: لیس به المسکین بأس لو لا أنّه سفیه! و قال یعقوب بن شیبة: کان ثقة ثبتا و ذکره فی موضع آخر فی حدیث خالفه فیه الحمیدی و مسدّد، فقال یعقوب: و کان خلف أثبت منهما. و قال النّسائی: ثقة ذکره ابن حبّان «فی الثّقات» . و قال: کان من الحذّاق المتقنین، قال الصّوفی: مات فی آخر رمضان سنة إحدی و ثلثین و مائتین و هو ابن تسع و تسعین سنة و قال غیره: سبعین. قلت: و کذا أرّخه ابن أبی خیثمة و البخاری وفاته، و قال علیّ بن أحمد بن نصر: مات سنة اثنتین و ثلثین، قال الخطیب: و الأوّل أصحّ، و قال ابن سعد: کان قد صنّف المسند و کان کثیر الحدیث، و قال حمزة الکنانی:

خلف بن سالم ثقة مأمون من نبلاء المحدّثین].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [خلف بن سالم المخرمی أبو محمّد المهلبی مولاهم البغدادی الحافظ السّندی، روی عن ابن علیّة و بهزین أسد و أبی أسامة حمّاد بن أسامة و ابن المهدی، و عنه أبو بکر المروزی و عبد اللّه بن محمّد البغوی و ابن أبی الدّنیا و عبّاس الدوری و عثمان بن سعید الرازی، قال یعقوب ابن شیبة: کان أثبت من الحمیدی و مسدّد، و قال ابن حبّان: کان من الحذّاق المتقنین، مات فی رمضان سنة إحدی و ثلثین و مائتین]انتهی.

فهذا خلف بن سالم، حافظهم الثّقة المتقن العالم، و بارعهم الثّبت النّبیل السّالم، قد أبان طریق الحقّ بواضحات المعالم، و أوضح سبیل الصدق الموصل إلی خیر العوالم، فلا یجحد الحدیث بعد ذا إلاّ مسرف علی نفسه ظالم، و لا ینکره إلاّ جادع مارن أنفه بکفّه صالم، و اللّه ولیّ التّوفیق لکلّ مقبل علی الخیر مسالم.

24-اما روایت زهیر بن حرب بن شداد، أبو خیثمة النّسائی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس مسلم در «صحیح» خود آورده

[حدّثنی زهیر بن حرب و شجاع بن مخلّد جمیعا عن ابن علیّة. قال زهیر: حدّثنا إسماعیل بن إبراهیم،

ص:94

حدّثنی أبو حیّان، قال: انطلقت أنا و حصین بن سبرة و عمرو بن مسلم إلی زید بن أرقم فلمّا جلسنا إلیه قال له حصین: لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا: رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، و سمعت حدیثه، و غزوت معه، و صلّیت خلفه؛ لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا؛ حدّثنا یا زید ما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم! قال: یا ابن أخی! و للّه لقد کبرت سنّی و قدم عهدی و نسیت بعض الّذی کنت أعی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، فما حدّثتکم فاقبلوه و ما لا فلا تکلّفونیه. ثم قال: قام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یوما فینا خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّة و المدینة، فحمد اللّه و أثنی علیه و وعظ و ذکّر ثم قال: أمّا بعد؛ ألا أیّها النّاس! فإنّما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربّی فأجیب، و أنا تارک فیکم الثّقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به. فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه ثمّ قال: و أهل بیتی، أذکرکم اللّه فی أهل بیتی، أذکرکم اللّه فی أهل بیتی، أذکرکم اللّه فی أهل بیتی. فقال له حصین: و من أهل بیته یا زید؟ أ لیس نساؤه من أهل بیته؟ قال: نساؤه من اهل بیته و لکنّ أهل بیته من حرم الصّدقة بعده. قال: و من هم؟ قال: هم آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عبّاس. قال: کلّ هؤلاء حرم الصّدقة؟ قال: نعم!].

و زهیر بن حرب، صاحب فضل زاهر و نبل باهر نزد محقّقین قوم می باشد.

ترجمه زهیر بن حرب نسائی

محمّد بن طاهر مقدسی در «أسماء رجال صحیحین» گفته: زهیر بن شدّاد النّسائیّ، یکنّی أبا خیثمة سکن بغداد، سمع جریر بن عبد الحمید و یعقوب بن إبراهیم بن سعد و محمّد بن فضیل و وهب بن جریر عندهما، و وکیعا و ابن عیینة و ابن علیّة و یزید بن هارون و عمر ابن یونس و یحیی بن سعید القطّان و عبد الصّمد و هاشم بن القاسم و أبا الولید الطّیالسی و عفّان بن الازرق و إسحاق الازرق و حجین بن المثنی و عبد اللّه بن نمیر و روح بن عبادة و أبا معاویة و معاذ بن هشام و أبا عامر العقدی و عبید اللّه المقریّ و ابن مهدی و أبا عاصم و شبابة و مروان و أبا أحمد الزّبیری و حسین بن محمّد و عبد اللّه المقری بن ادریس و محمّد ابن عبید و علیّ بن حفص و حجاج بن محمّد و عبدة بن سلیمان و الحسن بن موسی و الولید

ص:95

ابن مسلم و عثمان بن عمرو و هشیما و إسحاق بن عیسی و إسماعیل بن أبی أویس و محمّد بن حمید المعمّری و معن بن عیسی و زید بن الحبّاب و حمید بن عبد- الرّحمان الرّواسی و حبّان بن هلال و عمرو بن عاصم و یونس بن محمّد و أحمد بن إسحاق الحضرمی و أبا نعیم الفضل و بشر بن السّری و معلّی بن منصور بن مالک عند مسلم.

مات أبو خیثمة فی ربیع الآخر سنة أربع و ثلثین و مائتین و هو أربع و سبعین سنة و کان متقنا ضابطا، روی عنه البخاری و مسلم].

و أبو سعد عبد الکریم سمعانی در «کتاب الانساب» نسبت نسائی گفته: [و أبو خیثمة زهیر بن حرب بن شدّاد النّسائیّ. کان اسم جدّه استال فعرّب و جعل شدّاد.

و أبو خیثمة نسائی سکن بغداد و حدّث بها عن سفیان بن عیینة و هشیم بن بشیر و إسماعیل ابن علیّة و جریر بن عبد الحمید و یحیی بن سعید القطّان و أبی معاویة الضّریر و وکیع ابن الجرّاح و غیرهم. روی عنه ابنه أبو بکر أحمد بن أبی خیثمه و یعقوب بن شیبة و محمّد بن إسماعیل البخاری و مسلم بن الحجّاج و أبو داود السّجستانی و أبو عیسی التّرمذی و أبو زرعة و أبو حاتم الرّازیان، و کان ثقة ثبتا حافظا متقنا مکثرا من الحدیث. قال الفریابی: سألت محمّد بن عبد اللّه بن نمیر: ایّما أحبّ إلیک: أبو خیثمة أو أبو بکر بن أبی شیبة؟ فقال: أبو خیثمة، و جعل یطری أبا خیثمة و یضع من أبی بکر و مات أبو خیثمة فی شعبان سنة أربع و ثلثین و مائتین فی خلافة جعفر المتوکّل و هو ابن أربع و سبعین سنة].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال أبو حاتم صدوق؛ و قال یحیی: ثقة، و قال «س» : ثقة مأمون؛ و قال الحسین بن فهم: ثقة ثبت، و قال أبو بکر الخطیب: کان ثقة ثبتا حافظا متقنا].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [خ. م. د. س. ق. أبو خیثمه زهیر بن حرب النّسائیّ الحافظ الکبیر محدّث بغداد، سمع هشیما و ابن عیینة و جریرا و ابن إدریس و امما، و عنه ابنه الحافظ أبو بکر أحمد و البخاری و مسلم و أبو داود و القزوینی و أبو یعلی الموصلی و البغوی، وثّقه ابن معین و غیره، و قال یعقوب بن شیبة: هو أثبت من أبی بکر بن أبی شیبة، و قال النّسائیّ: ثقة مأمون، و قال الفریابی: سألت ابن نمیر عن

ص:96

أبی خیثمة و أبی بکر بن أبی شیبة: أیّما أحبّ إلیک: أبو خیثمة أو أبو بکر؟ فقال:

أبو خیثمة، و جعل یطریه توفّی سنة أربع و ثلثین و مائتین عن أربع و سبعین سنة،

أخبرنا علی بن أحمد الهاشمی، أنا: محمّد بن أحمد القطیعی، أنا: أبو بکر بن الرّاغونی، أنا:

محمّد بن محمّد، أنا: ابو طاهر المخلص أنا: أبو القاسم البغوی، أنا: أبو خیثمة زهیر بن حرب و شجاع بن مخلد و الحسن بن عرفة؛ قالوا: ثنا: هشیم، قال: نا: حمید، عن أنس، قال: قال رسول صلّی اللّه علیه و سلّم: اعتدلوا فی صفوفکم و تراصوا فإنّی أراکم من وراء ظهری. زاد شجاع و الحسن: قال أنس: فلقد رأیت أحدنا یلصق منکبه بمنکب صاحبه و قدمه بقدمه فلو ذهبت أفعل هذا الیوم لنفر أحدکم کأنّه بغل شموس].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [خ. م. د. س. ق. زهیر بن حرب أبو خیثمة النّسائیّ محدّث بغداد، عن جریر و هشیم، و عنه خ. م. د. ق و أبو یعلی. قال ابن شیبة: أثبت من أبی بکر بن أبی شیبة، عاش أربعا و سبعین سنة، توفی 234].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنۀ أربع و ثلاثین و مائتین گفته: [و فیها- الامام أبو خیثمة زهیر بن حرب النّسائیّ الحافظ ببغداد فی شعبان و له أربع و سبعون سنة رحل و کتب الکثیر عن هشیم و طبقته و صنّف و هو والد صاحب التّاریخ أحمد بن أبی خیثمة].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ أربع و ثلاثین و مائتین گفته:

و فیها توفّی الامام الحافظ أبو خیثمة زهیر بن حرب].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته: [زهیر بن حرب بن شدّاد الحرشی ابو خیثمة النّسائی، نزیل بغداد، مولی بنی الحریش بن کعب و کان اسم جدّه اشتال فعرّب شدّادا، و روی عن عبد اللّه بن إدریس و ابن عیینة و حفص بن غیاث و حمید بن عبد الرّحمان الرّواسی و جریر بن عبد الحمید و ابن علیّة و عبد اللّه بن نمیر و عبد الرّزّاق و عبدة بن سلیمان و عمرو بن یونس الیمامی و مروان بن معاویة و معاذ بن هشام و هشیم القطّان و أبی النّصر و خلق، و عنه البخاری و مسلم و أبو داود و ابن ماجة و روی له النّسائی بواسطه أحمد بن علی بن سعید المروزی و ابنه أبو بکر بن أبی خیثمة و أبو

ص:97

زرعة و أبو حاتم و بقی بن مخلّد و إبراهیم الحربی و موسی بن هارون و ابن أبی الدّنیا و یعقوب بن شیبة و أبو یعلی الموصلی و جماعة. قال معاویة عن ابن معین: ثقة، و قال علیّ بن جنید عن ابن معین: یکفی قبیلة، و قال أبو حاتم: صدوق، و قال یعقوب بن شیبة: زهیر أثبت من عبد اللّه بن أبی شیبة. و کان فی عبد اللّه تهاون بالحدیث لم یکن یفصل هذه الأشیاء، یعنی الألفاظ، و قال جعفر الفریابی: قلت لابن نمیر: أیّهما أحبّ إلیک؟ فقال: أبو خیثمة حجّة، و جعل یطری و یضع من أبی بکر، و قال الاجری: قلت لأبی داود: کان أبو خیثمة حجّة فی الرّجال، ما کان حسن علمه. و قال النسائی، ثقة مأمون و قال الحسین بن فهم: ثقة ثبت، و قال أبو بکر الخطیب: کان ثقة ثبتا حافظا متقنا، قال محمّد بن عبد اللّه الحضرمی و غیره: مات سنة 234. و قال أبو بکر: ولد أبی سنة 165 و مات لیلة الخمیس لسبع خلون من شعبان و هو ابن اربع و ثمانین سنة. قلت. و حکی الخطیب عن أبی غالب علی بن أحمد النّاظر أنّه توفّی سنة اثنتین و ثلثین، قال الخطیب: هذا و هم و الصّواب سنة أربع، و قال أبو القاسم البغوی: کتب عنه، و قال ابن قانع: کان ثقة ثبتا، و قال صاحب «الزّهرة» : روی عنه مسلم ألف حدیث و مائتی حدیث و إحدی و ثمانین حدیثا، و قال ابن أبی حاتم فی «الجرح و التّعدیل» سئل عنه أبی: فقال: ثقة صدوق، و قال ابن وضّاح: ثقة من ثقات لقیتة ببغداد، و قال ابن حبّان فی «الثّقات» کان متقنا ضابطا من أقران یحیی بن معین].

و نیز ابن حجر در «تقریب» گفته: [خ. م. د. س. ق. زهیر بن حرب بن شدّاد أبو خیثمة النّسائیّ نزیل بغداد؛ ثقة ثبت روی عنه مسلم أکثر من ألف حدیث من العاشرة، مات سنة أربع و ثلثین و هو ابن أربع و سبعین].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [أبو خیثمة زهیر ابن حرب بن شدّاد الخرشی النّسائی نزیل بغداد، روی عن إسماعیل بن علیّة و بشر بن السّری و جریر بن عبد الحمید و حفص بن غیاث و روح بن عبادة و ابن عیینة، و عنه البخاری و أبو داود و ابن ماجه و إبراهیم الحربی و ولده أبو بکر بن أبی خیثمة و

ص:98

أبو بکر المروزی و أبو یعلی الموصلی و الحارث بن أبی أسامة و بقی بن مخلد و ابن أبی الدّنیا و أبو زرعة الرازی و أبو حاتم و یعقوب بن شیبة و غیرهم، قال یعقوب بن شیبة: زهیر أثبت من أبی بکر بن أبی شیبة، و قال الاجری قلت: لأبی داود: أبو خیثمة حجّة فی الرّجال، قال: ما کان أحسن علمه، و قال الخطیب، کان ثقة ثبتا حافظا متقنا؛ ولد سنة 106 و مات لیلة الخمیس لسبع خلون من شعبان سنة 234]. انتهی.

فهذا أبو خیثمة زهیر بن حرب بن شداد، حجّتهم الرّحلة المشدود إلیه الرّحال من الأمصار و البلاد، قد روی هذا الحدیث المستطاب المستجاد، بالسّند المتّصل و صحیح الإسناد، عن سیّد الأنبیاء الأمجاد، علیه و آله آلاف السّلام من ربّ العباد، ما بقیت السّبع الشّداد، و إلی یوم یقوم فیه الأشهاد، فلا یحید عن الإذعان إلاّ من ضرب علی قلبه بالاسداد، و لا یکاید أهل الإیمان إلاّ من مالا أهل الکفر و الإلحاد

25-اما روایت شجاع بن مخلد الفلاس أبو الفضل البغوی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس از عبارت «صحیح مسلم» که آنفا گذشته واضح و لائح گردید.

شجاع بن مخلد از اعاظم حفّاظ ثقات و أفاخم نبلاء رفیع الدّرجات این حضرات می باشد.

ترجمه ابو الفضل شجاع بن مخلد فلاس بغوی

و محمّد بن طاهر مقدسی در «رجال صحیحین» گفته: [شجاع بن مخلد البغوی سکن بغداد، یکنّی أبا الفضل، سمع یحیی بن زکریّا و إسماعیل بن علیّة و حسین الجعفی، مات سنة خمس و ثلثین و مائتین، روی عنه مسلم].

و عبد الغنی بن عبد الواحد مقدسی در کتاب «الکمال» گفته: [شجاع بن مخلد البغوی، أبو الفضل البغدادی سکن بغداد، روی عن سفین و هشیم بن بشیر و عبدة بن سلیمان و وکیع بن الجرّاح و مروان بن معاویة و إسماعیل بن علیّه و أبی عاصم النّبیل، روی عنه مسلم و أبو داود و إبراهیم بن إسحاق الحربی و عبد اللّه المنادی و موسی بن هارون و عبد اللّه بن محمّد بن عبد العزیز البغوی و أحمد بن الحسن بن عبد

ص:99

عبد الجبّار الصّوفی و حامد بن محمّد بن شعیب البلخی و ابن ماجة. قال عبد اللّه بن أحمد بن حنبل (عن أبیه. ظ) : سألت عنه یحیی بن معین، قال: أعرفه لیس به بأس، نعم الشّیء أو نعم الرّجل ثقة، و قال صالح بن محمّد: هو صدوق، و قال الحسین بن فهم:

هو من أبناء أهل خراسان من الغز (الغور. ظ) و هو ثبت ثقة، توفّی ببغداد لعشر خلون من صفر سنة خمس و ثلثین و مائتین، و حضره بشر کثیر و دفن فی مقبرة باب التّین و أخبرنا زید بن الحسن، أنبا: عبد الرّحمن بن محمّد أبو منصور، أنبا: أحمد بن علی أنبا: أحمد بن أبی جعفر، ثنا: محمّد بن العبّاس الحرار، أنبا أبو أیّوب سلیمان بن إسحاق الحلاّب، قال: سمعت إبراهیم الحربی یقول: حدّثنی شجاع بن مخلد و لم نکتب هیهنا عن أحد خیر منه؛ قال: لقینی بشر بن الحرث و أنا ارید مجلس منصور بن عمّار، فقال: و أنت أیضا یا شجاع؟ ارجع! ارجع! فرجعت].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال أحمد:

سألت یحیی عنه، فقال: أعرفه لیس به بأس نعم الشّیخ، أو نعم الرّجل ثقة، و قال صالح بن محمّد البغدادی: صدوق، و قال إبراهیم الحربی: لم نکتب ههنا عن أحد خیر منه، و ذکره ابن حبّان فی «الثّقات»].

و ذهبی در «کاشف» گفته: [م. د. ق. شجاع بن مخلّد البغوی الفلاّس عن هشیم و إسماعیل بن عیّاش» و عنه م. د. ق. و البغوی، حجة خیر، مات 235].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته: [م. د. ق. شجاع ابن مخلّد الفلاّس أبو الفضل البغوی، نزیل بغداد، روی عن إسماعیل بن عیّاش و ابن علیّه و هشیم و وکیع و ابن عیینة و یحیی بن زکریّا بن أبی زائدة و عبدة بن سلیمان و حسین بن علی الجعفی و غیرهم، و عنه مسلم و أبو داود و ابن ماجة و إبراهیم الحربی و محمّد بن عبد اللّه بن المناوی و موسی بن هارون الحمّال و محمّد بن عبدوس بن کامل السّرّاج و أحمد بن الحسن بن عبد الجبّار الصّوفی و أبو القسم البغوی و غیرهم. قال ابن معین:

أعرفه لیس به بأس، نعم الشّیخ ثقة، و قال إبراهیم الحربی: حدّثنی شجاع بن مخلد؛ و لم نکتب ههنا عن أحد خیر منه، و ذکره ابن حبّان فی «الثّقات» ، و قال هارون

ص:100

الحمّال: ولد سنة 155، و قال الحسن بن فهم: ثقة ثبت، توفّی ببغداد فی صفر سنه 235، و فیها أرّخه مطین. قلت: و ابن قانع، و قال ثقة ثبت، و قال أبو زرعة: ثقة، و قال أحمد: کان ثقة و کان کتابه صحیحا حکاه، و اللاّلکائی و قال الخطیب له:

تفسیر]انتهی.

و هذا شجاع بن مخلد الفلاس، ثبتهم البارع فی هذا الشّأن بالمزاولة و المراس، قد روی هذا الحدیث الطّیّب الأنفاس، المزری نفحاته بکلّ ورد و آس الّذی شفی القلوب و أزال الإبلاس، و أزاح الکروب و زاد الإیناس، فلا یباریه بالشکّ و الارتیاب و الوسواس، إلاّ من بلی لعمهه فی الضّلال بالانتکاس و الارتکاش،

26-أما روایت ابو بکر عبد اللّه بن محمّد العبسی الکوفی المعروف
اشاره

بابن أبی شیبه

حدیث ثقلین را، پس مرزا محمّد بدخشانی در «مفتاح النّجا» گفته [و أخرجه ابن أبی شیبه و الخطیب فی «المتّفق و المفترق» عنه، أی

عن جابر بلفظ «إنّی ترکت فیکم ما لن تضلّوا بعدی إن اعتصمتم به کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی].

و ابن أبی شیبه این حدیث را بروایت زید بن أرقم نیز روایت کرده چنانچه سابقا از روایت «صحیح مسلم» دانستی و در ما بعد نیز انشاء اللّه تعالی خواهد آمد.

و مفاخر ظاهره و مآثر باهرۀ ابن أبی شیبه بحمد اللّه تعالی در مجلّد حدیث ولایت بتفصیل از کتب رجالیّۀ قوم دانستی، در این جا بر بعضی از عبارات اکتفا می رود.

ترجمۀ ابن أبی شیبه عیسی کوفی

محمّد بن طاهر مقدسی در «رجال صحیحین» گفته: [عبد اللّه بن محمّد بن أبی شیبة و اسمه إبراهیم بن عثمان العیسی الکوفی أبو بکر أخو عثمان و القاسم، سمع أبا أسامة و سفین ابن عیینة و جعفر بن عون و جماعة عندهما، روی عنه البخاری و مسلم. قال البخاری: مات یوم الخمیس خلون من المحرّم سنة خمس و ثلاثین و مائتین].

ص:101

و محمّد بن أحمد ذهبی «در سیر النّبلا» گفته: [ابن أبی شیبة عبد اللّه ابن محمّد بن القاضی أبی شیبة إبراهیم عثمان بن خواستی-الامام العلم سیّد الحفّاظ و صاحب الکتب الکبار «المسند» و «المصنّف» و «التّفسیر» أبو بکر العبسی، مولاهم الکوفی أخو الحافظ عثمان بن أبی شیبة و القاسم بن أبی شیبة الضّعیف، فالحافظ إبراهیم بن أبی بکر هو ولده و الحافظ أبو جعفر محمّد بن عثمان هو ابن أخیه فهم بیت علم، و أبو بکر أجلّهم و هو من أقران أحمد بن حنبل و إسحاق بن راهویه و علیّ بن المدینی فی السّنّ و المولد و الحفظ و یحیی بن معین أسنّ منهم بسنوات. طلب أبو بکر العلم و هو صبیّ، و أکبر شیخ له هو شریک بن عبد اللّه القاضی سمع منه و من أبی الأحوص سلام بن سلیم و عبد السّلام بن حرب و عبد اللّه بن المبارک و جریر بن عبد الحمید و أبی خالد الأحمر و سفیان بن عیینة و علی بن مسهر و عبّاد بن العوّام و عبد اللّه بن إدریس و خلف بن خلیفة الّذی یقال إنّه تابعیّ و عبد العزیز بن عبد الصمد العمی و علیّ بن هاشم بن البرید و عمر بن عبید الطّنافسی و إخوته محمّد و یعلی و هشیم بن بشیر و عبد الأعلی بن عبد الأعلی و وکیع بن الجرّاح و یحیی القطّان و إسماعیل بن عیّاش و عبد الرّحیم بن سلیمان و أبی معاویة و یزید بن المقدام و مرحوم العطّار و إسماعیل ابن علیّة و خلق کثیر بالعراق و الحجاز و غیر ذلک، و کان بحرا من بحور العلم و به یضرب المثل فی قوّة الحفظ، حدّث عنه الشّیخان و أبو داود و ابن ماجة و روی النّسائیّ عن أصحابه و لا شیء له فی «جامع أبی عیسی» و روی عنه أیضا محمّد بن سعد الکاتب و محمّد بن یحیی و أحمد بن حنبل و أبو زرعة و أبو بکر بن أبی عاصم و بقی بن مخلد و محمّد ابن وضاح محدّثا الأندلس و الحسن بن سفیان و أبو یعلی الموصلی و جعفر الفریابی و أحمد بن الحسن الصّوفی و حامد بن سعید و صالح جزرة و الهشیم بن خلف الدّوری و عبید بن غنام و محمّد بن عبدوس السّرّاج و الباغندی و یوسف بن یعقوب النیسابوریّ و عبدان و أبو القاسم البغوی و امم سواهم. قال یحیی بن عبد الحمید الحمانی: أولاد ابن أبی شیبة من أهل العلم کانوا یزاحمونا عند کلّ محدّث، و قال أحمد بن حنبل:

أبو بکر صدوق و هو أحبّ إلیّ من أخیه عثمان، و قال أحمد بن عبد اللّه العجلی:

ص:102

کان أبو بکر ثقة حافظا للحدیث، و قال عمرو بن علی الفلاّس: ما رأیت أحدا أحفظ من أبی بکر بن أبی شیبة قدم علینا مع علیّ ابن المدینی فسرد الشّیبانی أربع مائة حدیث حفظا و قام، و قال الإمام أبو عبید اللّه: انتهی الحدیث إلی أربعة و أبو بکر بن أبی شیبة أسردهم له، و أحمد بن حنبل أفقههم فیه و یحیی بن معین أجمعهم له و علیّ بن المدینی أعلمهم به. قال محمّد بن عمر بن العلاء الجرجانی: سمعت أبا بکر بن أبی شیبة و أنا معه فی جبّانة کندة فقلت له: یا أبا بکر! سمعت من شریک و أنت ابن کم؟ قال:

و أنا أربع عشرة سنة و أنا یومئذ أحفظ للحدیث منّی الیوم. قلت: صدق و اللّه و أین حفظ المراهق من حفظ من هو فی عشر الثمانین. قال الجرجانی: فسألت یحیی بن معین عن سماع أبی بکر بن أبی شیبة من شریک فقال: أبو بکر عندنا صدوق و ما یحمله علی أن یقول «وجدت فی کتاب أبی بخطّه» : و قال و حدّث عن روح بن عبادة بحدیث الدّجّال و کنّا نظنّه سمعه من أبی هشام الرفاعی قال عبدان الاهوازی کان أبو بکر یقعد إلی الاسطوانة و أخوه و مشکدانه و عبد اللّه بن البراد و غیرهم کلّهم سکوت إلاّ أبو بکر فانّه یهدر، قال ابن عدی: هی الاسطوانة الّتی کان یجلس إلیها ابن عقدة، و قال لی ابن عقدة: هذه هی أسطوانة عبد اللّه بن مسعود جلس إلیها بعده علقمة و بعده إبراهیم و بعده منصور و بعده سفیان الثّوری و بعده وکیع و بعده أبو بکر بن أبی شیبة و بعده مطین و قال صالح بن محمّد الحافظ جزرة:

أعلم من أدرکت بالحدیث و علله علی بن المدینی و أعلمهم بتصحیف المشایخ یحیی ابن معین و أحفظهم عند المذاکرة أبو بکر بن أبی شیبة. قال الحافظ أبو العبّاس بن عقدة: سمعت عبد الرّحمن بن خراش یقول: سمعت أبا زرعة یقول: ما رأیت أحفظ من أبی بکر بن أبی شیبة فقلت: یا أبا زرعة فأصحابنا البغدادیّون، قال: دع أصحابک فانّهم أصحاب مخاریق ما رأیت أحفظ من أبی بکر بن أبی شیبة. قال الخطیب: کان أبو بکر متقنا حافظا صنّف «المسند» و «الاحکام» و «التّفسیر» و حدّث ببغداد هو و أخواه القاسم و عثمان. قال إبراهیم نفطویه: فی سنة أربع و ثلثین و مائتین أشخص المتوکّل الفقهاء و المحدّثین و کان فیهم مصعب بن عبد اللّه الزّبیری و إسحاق بن إسرائیل

ص:103

و إبراهیم بن عبد اللّه الهروی و أبو بکر و عثمان ابنا أبی شیبة و کانا من الحفّاظ فقسمت بینهم الجوائز و أمرهم المتوکّل أن یحدّثوا بالاحادیث الّتی فیها الرّدّ علی المعتزلة و الجهمیّة. قال: فجلس عثمان فی مدینة المنصور و اجتمع علیه نحو من ثلثین ألفا و جلس أبو بکر فی مسجد الرّصافة و کان أشدّ مقدما من أخیه اجتمع علیه نحو من ثلثین ألفا. قلت: و کان أبو بکر قویّ النّفس بحیث إنّه استنکر حدیثا تفرّد به یحیی ابن معین عن حفص بن غیاث فقال: من أین له هذا؟ فهذه کتب حفص ما فیها هذا الحدیث! أخبرنا أبو الفضل أحمد بن هبة اللّه بن أحمد الدّمشقی قراءة علیه غیر مرّة، أنبأنا عبد- العزیز بن محمّد الهروی، أنبأنا زاهر بن طاهر سنة سبع و عشرین و خمسمائة بهراة، أنبا محمّد بن حمدون السّلمی، و أنبا أحمد بن عبد العزیز، أنبا زاهر و تمیم بن أبی سعد، قالا أنبأنا أبو سعد محمّد بن عبد الرّحمن الکنجرودی. قال: أنا أبو عمرو بن حمدان، أنبا أو یعلی الموصلی، أنبا أبو بکر بن أبی شیبة، قال: أنبأنا محمّد بن بشر عن عبید اللّه، عن أبی الزّنّاد، عن الأعرج، عن أبی هریرة، قال: ذکر لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم الهلال، فقال: إذا رأیتموه فصوموا و إذا رأیتموه فأفطروا فإن غمّ فعدّوا ثلثین. هذا حدیث صحیح غریب تفرّد به أبو الزنّاد عن الاعرج و لم یروه عنه سوی عبید اللّه بن عمر و لا عن عبید اللّه سوی محمّد بن بشر العبدی فیما علمت؛ أخرجه مسلم عن أبی بکر عنه، فوقع موافقة عالیة و لم یروه واحد من بشر سوی النّسائیّ

فرواه عن أبی بکر أحمد بن علی المروزی عن ابن أبی شیبة فوقع لنا بدلا بعلو درجتین، أخبرنا عبد الحافظ بن بدران و یوسف بن أحمد، قالا: أنبا موسی بن عبد القادر، أنبا سعید بن أحمد، أنبا علیّ بن أحمد السّدال، أنبا أبو طاهر المخلص، ثنا: عبد اللّه ابن محمّد، أنبا: أبو بکر بن أبی شیبة، ثنا: أبو خالد الأحمر سلیمان بن حیّان، عن سلیمان التّیمی، عن أبی عثمان، عن أسامة بن زید، قال: قال صلّی اللّه علیه و سلّم: ما ترکت علی امتی بعدی فتنة أضرّ علی الرّجال من النّساء :

و به: أنبا أبو بکر بن أبی شیبة، ثنا أحمد بن عبد الرّحمن. عن هشام بن عروة؛ عن أبیه، سمعت أسامة بن زید و سئل کیف یسیر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم حین دفع من عرفات؟ قال: کان یسیر العنق فاذا

ص:104

وجد فجوة نصّ. قال هشام: و النّصّ أرفع من العنق، أخرجهما مسلم عن أبی بکر فوافقنا، أنبأنا ابن علاّن، أنبأنا الکندی، أنبأنا القزّاز، أنبأنا أبو بکر الخطیب، أنبأنا أحمد بن علیّ المحتسب، عن محمّد بن عمران الکاتب، حدّثنی عمر بن علی أنبأنا أحمد بن محمّد بن المربع، سمعت أبا عبیدة یقول: ربّانیّو الحدیث أربعة، فأعلمهم بالحلال و الحرام أحمد بن حنبل، و أحسنهم سیاقة للحدیث و أداء علی بن المدینی، و أحسنهم وضعا للکتاب أبو بکر بن أبی شیبة، و أعلمهم بصحیح الحدیث و سقیمه یحیی بن معین.

قال البخاری و مطین: مات أبو بکر فی المحرّم سنة خمس و ثلاثین و مائتین. قلت:

آخر من روی عنه أبو عمر یوسف بن یعقوب النیسابوریّ]انتهی.

فهذا حافظهم الکبیر أبو بکر بن أبی شیبة، الّذی أفنی فی هذا الشّأن شبابه و شیبه، و شابت مفارقه فی طلب الحدیث بالرّحلة و الأیبة، و صرمت أزمانه فی الجمع و الایعاء حتّی امتلأت العیبة، قد روی هذا الحدیث بسنده إلی من شرفت بعنصره تربة طیبة، علیه و آله من اللّه سلام لا یصرم سببه و لا یقطع سیبه، فمن الّذی یظهر بعد هذا جحده و ریبه، و لا یخاف به ازراء هذا الحبر و عیبه و من یجرأ مع هذا و لم یمنعه رهبه و هیبه، فهو محتقب للاثم مرتجع بالخسار و الخیبه.

27-أما روایت محمّد بن بکار بن الریان الهاشمی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس از مراجعۀ عبارت «صحیح مسلم» که در روایت سعد بن مسروق گذشته بدرجۀ تحقیق می رسد.

و محمّد بن بکار از أفاخم حاملین آثار و أعاظم مضطلعین بأعباء الاخبار نزد سنّیّه می باشد.

ترجمۀ محمّد بن بکار بن ریان هاشمی

محمّد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء رجال الصحیحین» گفته: [محمّد بن بکّار بن الرّیّان البغدادی، یکنّی أبا عبد اللّه، سمع محمّد بن طلحة بن مصرف و إسماعیل ابن أبی زکریّا و حسّان بن إبراهیم و أبا عاصم النبیل، روی عنه مسلم. قال السّراج: ولد سنة خمس و أربعین و مائة و توفّی سنة ثمان و ثلاثین و مائتین لثلاث عشرة خلت من ربیع الآخر

ص:105

و هو ابن ثلاث و تسعین سنة، سمعت ابنه یقول ذلک].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال یحیی:

شیخ لا بأس به، و قال مرّة: ثقة، و قال الدّار قطنی: ثقة، و قال صالح بن محمّد البغدادی:

صدوق یحدّث عن الضعفاء، و ذکره ابن حبّان «فی الثّقات»].

ذهبی در «کاشف» گفته: [محمّد بن بکّار بن الرّیّان، عن فلیح و طبقته، و عنه «م. د» و البغوی و السرّاج و خلق وثّقوه، مات 238].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنۀ ثمان و ثلاثین و مائتین گفته: [و فیها محمّد بن بکّار بن الرّیّان ببغداد فی ربیع الآخر، سمع فلیح بن سلیمان و قیس بن الرّبیع و الکبار].

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته: [م. د. محمّد بن بکّار بن الرّیّان الهاشمی، مولاهم أبو عبد اللّه البغدادی الرصافی، ثقة من العاشرة، مات سنة ثمان و ثلثین و له ثلاث و تسعون]انتهی.

و هذا محمّد بن بکار، ثقتهم الّذی لقی الاحبار، و سمع الکبار، حتّی صار عیبة الأسرار، و جهینة الأخبار، قد روی هذا الحدیث العزیز المثار، الرّفیع المنار، السّاطع الأنوار، النافح الانوار، اللاّمع الأزهار، الذّاکی الأزهار، الصّافی عن الاکدار؛ فی الایراد و الاصدار، فلا یقابله بعد هذا بالجحود و الإنکار، و الصّدود بالاجهار، إلاّ من بلی بالعمه و الانغمار، و الخدع و الاغترار، و آثر الهلک و البوار، و التّباب و التّبار، و اختار الذّلّ و الخسار، و القماءة و الاحتقار، و اللّه مجازیه یوم تهتک فیه الأستار، و تبدو فیه الأسرار.

28-أما روایت أبو یعقوب إسحاق بن إبراهیم بن مخلد بن إبراهیم
اشاره

الحنظلی المعروف بابن راهویه

حدیث ثقلین را، پس در «مسند» خود بروایت جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام اخراج نموده، چنانچه علاّمۀ سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» در سیاق طرق این حدیث شریف گفته: [و أمّا

حدیث علیّ فهو عند إسحاق بن راهویه فی مسنده من طریق

ص:106

کثیر بن زید عن محمّد بن عمر بن علی بن أبی طالب، عن أبیه عن جدّه علی رضی اللّه عنه أنّ النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم قال: ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا کتاب اللّه سببه بیده و سببه بأیدیکم و أهل بیتی، و کذا رواه الدّولابی فی «الذّریّة الطّاهرة»].

و نور الدین سمهودی در «جواهر العقدین» در مقام ایراد طرق این حدیث شریف گفته: [

عن علی رضی اللّه عنه أنّ النبیّ صلی اللّه علیه و سلّم قال: قد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا کتاب اللّه سببه بیده و سببه بأیدیکم و أهل بیتی.

أخرجه إسحاق بن راهویه فی مسنده من طریق کثیر بن زید عن محمّد بن عمر بن علی بن أبی طالب عن أبیه عن جدّه علی به، و هو سند جیّد، و کذا رواه الدّولابی فی «الذّریة الطّاهرة»].

و أحمد بن الفضل بن محمّد باکثیر در «وسیلة المآل» در ذکر طرق این حدیث شریف گفته: [

و عن سیدنا علیّ بن أبی طالب رضی اللّه عنه و کرّم وجهه أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال: قد ترکت فیکم ما إن اخذتم به لن تضلّوا کتاب اللّه سببه بیده و سببه بأیدیکم و أهل بیتی. أخرجه إسحاق بن راهویه فی مسنده من طریق کثیر بن زید عن محمّد بن عمر بن علیّ بن أبی طالب عن أبیه عن جدّه رضی اللّه عنه].

و محتجب نماند که ابن راهویه این حدیث شریف را بروایت زید بن أرقم نیز تحدیث نموده، کما لا یخفی علی من راجع عبارة «صحیح مسلم» و قد أسلفناها فیما مضی و سیأتی فیما بعد أیضا إنشاء اللّه تعالی.

ترجمۀ اسحاق بن إبراهیم ابن راهویه حنظلی

و فضائل و محامد معجبه و مناقب و مفاخر مطربۀ ابن راهویه بر کسی که براه اندک تتبع و تفحّص کتب أساطین سنّیّه رفته مخفی و مستور نیست.

أبو حاتم محمّد بن حبان بستی در «کتاب الثّقات» گفته: [إسحاق بن إبراهیم بن مخلد بن إبراهیم الحنظلی أبو یعقوب المروزی الّذی یقال له راهویه یروی عن ابن عیینة، مات بنیسابور لیلة السّبت لأربع عشرة خلت من شهر شعبان سنة ثمان و ثلثین و مائتین و هو ابن

ص:107

سبع و سبعین و قبره مشهور یزار، و کان إسحاق من سادات أهل زمانه فقها و علما و حفظا و نظرا ممّن صنّف الکتب و فرّع الفروع علی السّنن و ذبّ عنها و قمع من خالفها].

و محمّد بن طاهر مقدسی در «أسماء رجال صحیحین» گفته: [إسحاق بن إبراهیم بن مخلد بن إبراهیم، یعرف بابن راهویه الحنظلی المروزی. سکن نیسابور سمع ابن عیینة و وکیعا و النّضر و جریر بن عبد الحمید و الولید بن مسلم و عبد الرّزّاق و غیر واحد عندهما، روی عنه البخاری و مسلم، توفّی بنیسابور لیلة السّبت لأربع عشرة خلت من شعبان سنة ثمان و ثلثین و مائتین و هو ابن سبع و ستین سنة، و قبره مشهور یزار و یقصد، رحمه اللّه تعالی].

و ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو یعقوب إسحاق بن إبراهیم بن مخلد بن إبراهیم بن عبد اللّه بن مطر بن عبید اللّه ابن غالب بن عبد الوارث بن عبید اللّه ابن عطیّة بن مرّة بن کعب بن همام بن أسد بن مرّة بن عمر بن حنظلة بن مالک بن زید مناة بن تمیم ابن مرة الحنظلی المروزی، المعروف بابن راهویه. جمع بین الحدیث و الفقه و الورع و کان أحد أئمّة الإسلام، ذکره الدّار قطنیّ فیمن روی عن الشّافعی رضی اللّه عنه، و عدّه البیهقی فی أصحاب الشّافعی و کان قد ناظر الشّافعیّ فی جواز بیع دور مکّة و قد استوفی الشّیخ فخر الدین الرّازی صورة ذلک المجلس الّذی جری بینهما فی کتابه الّذی سمّاه «مناقب الإمام الشّافعی» رضی اللّه عنه:

فلمّا عرف فضله نسخ کتبه و جمیع مصنّفاته بمصر. قال أحمد بن حنبل رضی اللّه عنه فإسحاق عندنا إمام من أئمّة المسلمین و ما عبر الجسر أفقه من إسحاق. و قال إسحاق: أحفظ سبعین ألف حدیث و اذاکر بمائة ألف حدیث و ما سمعت شیئا قطّ إلاّ حفظته و لا حفظت شیئا قطّ فنسیته، و له «مسند» مشهور، و کان قد رحل إلی الحجاز و العراق و الیمن و الشّام و سمع من سفیان بن عیینة و من فی طبقته، و سمع منه البخاری و مسلم و التّرمذی، و کانت ولادته سنة إحدی و ستّین، و قیل: سنة ثلاث و ستّین؛ و قیل: سنة ستّ و ستین و مائة و سکن فی آخر عمره بنیسابور و توفّی بها لیلة الخمیس النّصف من

ص:108

شعبان، و قیل: الأحد و قیل: السّبت سنة ثمان و قیل سبع و ثلاثین و مائتین، و قیل:

سنة ثلاثین و مائتین، رحمه اللّه تعالی.

تفسیر راهویه و معنی «ویه» الفارسیة الّتی فی آخر بعض الاسماء

و راهویه بفتح الرّاء و بعد الألف هاء ساکنة-لقب أبیه أبی الحسن إبراهیم و إنّما لقّب بذلک لأنه ولد فی طریق مکّة، و الطّریق بالفارسیة «راه» و «ویه» معناه وجد، فکأنّه فی الطّریق، و قیل فیه أیضا: راهویه بضمّ الهاء و سکون الواو و فتح الیاء. و قال إسحاق المذکور: قال لی عبد اللّه بن طاهر أمیر خراسان: لم قیل لک ابن راهویه؟ و ما معنی هذا؟ و هل تکره أن یقال لک هذا؟ قلت: اعلم أیّها الأمیر! أنّ أبی ولد فی الطّریق فقالت المراوزة: «راهویه» لأنّه ولد فی الطّریق و کان أبی یکره هذا و أمّا أنا؛ فلست أکره ذلک.

و مخلد، بفتح المیم و سکون الخاء المعجمة و فتح اللام و بعدها دال مهملة.

و الحنظلی بفتح الحاء المهملة و سکون النون و فتح الظاء المعجمة و بعدها لام، هذه النّسبة إلی حنظلة بن مالک ینسب إلیه بطن من تمیم. و المروزی قد تقدّم القول فیه فی المروزی].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال علی بن إسحاق بن راهویه: ولد أبی من بطن أمّه مثقوب الاذنین، فمضی جدّی راهویه إلی الفضل بن موسی فسأله، فقال: یکون ابنک رأسا إمّا فی الخیر و إمّا فی الشّرّ.

و قال أحمد بن حنبل: لم یعبر الجسر إلی خراسان مثل إسحاق. و قال أیضا: ما أعلم لاسحاق فی العراق نظیرا. قال «س» : ثقة مأمون سمعت سعید بن ذویب یقول:

ما علی وجه الارض مثل إسحاق. و قال إسحاق: ما سمعت شیئا قطّ إلاّ حفظته و لا حفظت شیئا فنسیته. و قال أبو زرعة: ما رئی أحفظ من إسحاق. قال القبّانی: مات لیلة نصف شعبان 238. قال «خ» : عاش 77، و قال أبو علی الحسین بن علی الحافظ: سمعت محمّد ابن إسحاق بن خزیمة یقول: و اللّه لو أنّ إسحاق بن إبراهیم الحنظلی کان فی التّابعین لأقرّوا له بحفظه و علمه و فقهه، و مناقبه طویلة عریضة].

ص:109

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته:

[إسحاق بن إبراهیم الإمام الحافظ الکبیر أبو یعقوب التّیمی الحنظلی المروزی نزیل نیسابور و عالمها بل شیخ اهل المشرق، یعرف بابن راهویه. ولد سنة ستّ و ستّین و مائة، و قیل: سنة إحدی و ستّین، سمع من ابن المبارک و هو صبیّ و جریر بن عبد الحمید و عبد العزیز بن عبد- الصّمد العمّی و فضیل بن عیاض و عیسی بن یونس و الدّراوردی و طبقتهم، و عنه الجماعة سوی ابن ماجة و أحمد و ابن معین و شیخه یحیی بن آدم و الحسن بن سفیان و أبو العبّاس السّراج و خلق کثیر، قرأت علی أبی المعالی الأبرقوهی: انا: الفتح الکاتب، أنا:

محمّد بن عمر و محمّد بن أحمد و محمّد بن علی، قالوا: أنا: ابن مسلمة، أنا: أبو الفضل عبید اللّه الزّهری، أنا: أبو جعفر الفریابی، نا: إسحاق بن راهویه، نا: عیسی بن یونس، نا: الأوزاعی

«فائدة» خلف الوعد ثلث النفاق

عن هارون بن رباب أنّ عبد اللّه بن عمر لمّا حضرته الوفاة خطب إلیه رجل ابنته، فقال:

إنّی قد قلت فیه قولا شبیها بالعدة و إنّی أکره أن ألقی اللّه بثلث النّفاق. قال محمّد ابن أسلم الطّوسی، و بلغه موت إسحاق: ما أعلم أحدا کان اخشی للّه من إسحاق، یقول اللّه: إِنَّما یَخْشَی اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ . و کان أعلم النّاس و لو کان الحمّادان و الثّوری فی الحیوة لاحتاجوا إلیه. و عن أحمد قال: لا أعلم لإسحاق بالعراق نظیرا، و قال النّسائی: إسحاق ثقة مأمون إمام، و قال أبو داود الخفّاف: سمعت إسحاق بن إبراهیم بن راهویه یقول: کأنّی أنظر إلی مائة ألف حدیث فی کتبی و ثلاثین ألف أسردها، قال: و أملی علینا إسحاق من حفظه أحد عشر ألف حدیث ثمّ قرأها علینا فما زاد حرفا و لا نقص حرفا! و قال أبو زرعة: ما رئی أحفظ من إسحاق، و قال أبو حاتم: العجب من إتقانه و سلامته من الغلط مع ما رزق من الحفظ، و قال أبو عبد اللّه بن أحمد بن شنبویه: سمعت أحمد بن حنبل یقول: إسحاق لم نلق مثله، و قال أحمد بن سلمة: سمعت إسحاق بن راهویه یقول: جمعنی و هذا المبتدع؛ یعنی ابن أبی صالح، مجلس الأمیر عبد اللّه بن طاهر، فسألنی الأمیر عن أخبار النّزول فسردتها، فقال ابن أبی صالح: کفرت بربّ ینزل من سماء إلی سماء! فقلت: آمنت بربّ یفعل ما یشاء. هذه حکایة صحیحة رواها البیهقی

ص:110

فی «الأسماء و الصّفات» . قال البخاری: مات لیلة نصف شعبان سنة ثمان و ثلاثین و مائتین و له سبع و سبعون سنة].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [إسحاق بن إبراهیم بن مخلد، الإمام أبو یعقوب المروزی ابن راهویه، عالم خراسان، عن جریر و الدّراوردی و ابن عیینة و معتمر و طبقتهم، و عنه «خ. م. د. ت. س» و بقیّة شیخه و ابن معین و هو من أقرانه و أبو العباس و السّراج، «أملی المسند» من حفظه، مات فی شعبان سنة 238 و عاش سبعا و سبعین سنة].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنة ثمان و ثلاثین و مائتین گفته: [و فیها- توفی إسحاق بن راهویه، و هو الامام عالم المشرق أبو یعقوب إسحاق بن إبراهیم بن مخلد الحنظلی المروزی ثمّ النیسابوریّ الحافظ صاحب التّصانیف، سمع عبد العزیز الدّراوردی و بقیّة و طبقتهما و عاش سبعا و سبعین سنة، و قد سمع من ابن المبارک و هو صغیر فترک الروایة عنه لصغره. قال أحمد بن حنبل: لا أعلم بالعراق له نظیرا و ما عبر الجسر مثل إسحاق، و قال محمّد بن أسلم: ما أعلم أحدا أخشی للّه من إسحاق و لو کان سفیان حیّا لاحتاج إلی إسحاق، و قال أحمد بن سلمة: أملی علیّ إسحاق التفسیر عن ظهر قلبه. و جاء من غیر وجه أنّ إسحاق کان یحفظ سبعین ألف حدیث. قال أبو زرعة ما رئی أحد احفظ من إسحاق، توفی إسحاق لیلة نصف شعبان بنیسابور].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة ثمان و ثلثین و مائتین گفته: [و فیها الامام عالم المشرق المحدّث إسحاق بن راهویه الحنظلی المروزی النیسابوریّ الحافظ روی أنّه کان یحفظ سبعین ألف حدیث و یذاکر بمائة ألف ألف (زائد. ظ. م) حدیث، و قال:

ما سمعت شیئا قطّ إلاّ حفظته و لا حفظت فنسیته، و جمع بین الحدیث و الفقه و الورع و ذکره الدّار قطنی فی من روی عن الشّافعی، و عدّه البیهقی فی أصحاب الشافعی، و قد ناظر الشّافعیّ فی جواز بیع دور مکّة و قد استوفی فخر الدین الرّازی صورة ذلک المجلس فی کتابه «مناقب الشّافعی» فلمّا عرف إسحاق (فضله. ظ) نسخ کتبه و جمع مصنّفاته بمصر، و قال الإمام أحمد: إسحاق عندنا من أئمّة المسلمین و کان قد رحل

ص:111

إلی الحجاز و العراق و الیمن و الشام و سمع من سفیان بن عیینة و طبقته، و منه سمع البخاری و مسلم و الترمذی، و عمّر قریبا من ثمانین سنة، و لقب أبوه براهویه لأنّه ولد فی طریق مکّة، و الطّریق بالفارسیة «راه» و «ویه» معناه وجد، فکأنه وجد فی الطّریق].

و سبکی در «طبقات شافعیه» گفته: [إسحاق بن إبراهیم بن مخلد بن إبراهیم ابن مطر الحنظلی أبو یعقوب المروزی ابن راهویه، أحد أئمّة الدین و أعلام المسلمین و هداة المؤمنین الجامع بین الفقه و الحدیث و الورع و التّقوی نزیل نیسابور و عالمها ولد سنة إحدی، و قیل ستّ و ستّین و مائة، و سمع من عبد اللّه بن المبارک سنة بضع و سبعین فترک الرّوایة عنه لکونه لم یتقن الاخذ عنه، و ارتحل فی طلب العلم سنة أربع و ثمانین، و سمع قبل الرّحلة من ابن المبارک کما عرفت و من الفضل السّینانی و النّضر ابن شمیل و أبی نمیلة یحیی بن واضح و عمر بن هارون، و سمع فی الرّحلة من جریر ابن عبد الحمید و سفیان بن عیینة و عبد العزیز الدّراوردی و فضیل بن عیاض و معتمر بن سلیمان و ابن علیّة و بقیة بن الولید و حفص بن غیاث و عبد الرّحمان بن مهدی و عبد الوهاب الثّقفی و الولید بن مسلم و عبد العزیز بن عبد الصمد و معمر و أسباط بن محمّد و حاتم بن إسماعیل و عتاب بن بشیر الجزری و غندر و عبد الرّزّاق و أبی بکر بن عیّاش و خلق سواهم. روی عنه البخاری و مسلم و أبو داود و التّرمذی و النّسائی و أحمد ابن حنبل و یحیی بن معین و محمّد بن یحیی الذّهلی و إسحاق الکوسج و الحسن ابن سفیان و محمّد بن نصر المروزی و یحیی بن آدم و هو من شیوخه و أحمد بن سلمة و إبراهیم بن أبی طالب و موسی بن هارون و جعفر الفریابی و إسحاق بن إبراهیم النّیسابوری البستی و عبد اللّه بن محمّد بن شیرویه و ابنه محمّد بن إسحاق بن راهویه و خلق آخرهم أبو العبّاس السّرّاج. قال علیّ بن إسحاق بن راهویه: ولد أبی من بطن أمّه مثقوب الاذنین فمضی جدّی راهویه إلی الفضل بن موسی فسأله عن ذلک فقال: یکون ابنک راسا إمّا فی الخیر و إمّا فی الشّرّ. و قال أحمد بن سلمة: سمعت إسحاق بن إبراهیم یقول: قال لی عبد اللّه بن طاهر: لم قیل لک ابن راهویه؟ و ما معنی هذا؟ و هل تکره

ص:112

أن یقال لک؟ فقلت: إنّ أبی ولد بطریق مکّة فقال المراوزة: راهویه، لأنّه ولد فی الطّریق و کان أبی یکره هذا، و أمّا أنا فلست أکرهه. قال نعیم بن حمّاد: إذا رأیت الخراسانی یتکلّم فی إسحاق بن راهویه فاتّهمه فی دینه. قلت: إنّما قیّد الکلام بالخراسانی لأنّ أهل إقلیم المرو (مرو. ظ) هم الّذین بحیث لو کان فیه کلام لتکلّموا فیه، فکأنّه یقول: من تکلّم فیه من أهل إقلیمه فهو متّهم بالکذب لأنّه لا یتکلّم بحقّ لیر (غیر. ظ) أنّه ممّا یشتبه فی دینه. و قال أحمد بن حنبل رضی اللّه عنه:

لم یعبر الجسر إلی خراسان مثل إسحاق.

حکایة لطیفة فی سلوک العلماء و الامراء

و قال ابن عدی رکب إسحاق بن راهویه دین فخرج من مرو و جاء نیسابور فکلّم أصحاب الحدیث یحیی بن یحیی فی أمر إسحاق، فقال: ما تریدون؟ فقالوا تکتب إلی عبد اللّه بن طاهر رقعة، و کان عبد اللّه امیر خراسان و کان بنیسابور، و قال یحیی: ما کتبت إلیه قطّ فألحّوا علیه فکتب فی رقعة: «إلی عبد اللّه بن طاهر. أبو یعقوب إسحاق بن إبراهیم رجل من أهل العلم و الصّلاح» . فحمل إسحاق الرّقعة إلی عبد اللّه بن طاهر فلمّا جاء إلی الباب قال للحاجب: معی رقعة یحیی بن یحیی إلی الأمیر فدخل الحاجب فقال له: رجل بالباب زعم أنّ معه رقعة یحیی بن یحیی إلی الأمیر فقال: یحیی بن یحیی؟ ؟ قال: نعم! قال: ادخله، فدخل إسحاق و ناوله الرّقعة فأخذها عبد اللّه و قبّلها و أقعد إسحاق بجنبه و قضی دینه ثلاثین ألف درهم و صیّره من ندمائه، قلت: انظر ما کان أعظم أهل العلم عند الامراء، و انظر ما أدنی (أوفی. ظ) هذه الکلمة و أقصر هذه الرّقعة و ما ترتّب علیها من الخیر، و ما ذلک إلاّ لحسن اعتقاد ذلک الأمیر و صیانة أهل العلم أیضا، و النّاس بزمانهم أشبه منهم بآبائهم. و قال محمّد بن أسلم الطوسی حین مات إسحاق: ما أعلم أحدا کان أخشی للّه من إسحاق، یقول اللّه: إِنَّما یَخْشَی اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ ، و کان أعلم النّاس. قلت: کأنّ محمّد بن أسلم رکّب هذا من القرب الأوّل من الشّکل الاوّل فی المنطق فإنه ینحلّ إلی قولک: کان ابن راهویه أعلم النّاس و کلّ من کان أعلم النّاس کان أخشی النّاس، ینتج: کان إسحاق أخشی النّاس،

ص:113

و المقدّمة الصّغری ینبغی أن تکون محقّقة باتّفاق أو غیره، فکأنّ کونه أعلم النّاس أمر مفروغ منه حتّی استنتج منه (کونه. ظ) أخشی النّاس. قال محمّد بن أسلم:

و لو کان الثّوری فی الحیاة لاحتاج إلی إسحاق، و قال الدّارمی: ساد إسحاق أهل المشرق و المغرب لصدقه، و قال أحمد بن حنبل: ذکر إسحاق لا أعرف له بالعراق نظیرا، و قال مرّة و قد سئل عنه: مثل إسحاق یسأل عنه! ؟ إسحاق عندنا إمام. و قال النّسائی:

إسحاق بن راهویه أحد الأئمّة ثقة مأمون سمعت سعید بن ذویب یقول: ما أعلم علی وجه الأرض مثل إسحاق، و قال ابن خزیمة: و اللّه لو کان إسحاق فی الشّافعیّین لأقرّوا له بحفظه و علمه و فقهه، و قال علی بن خشرم: أنبا ابن فضیل عن ابن شبرمة عن الشّعبی، قال: ما کتبت سوداء فی بیضاء إلی یومی هذا و لا حدّثنی رجل بحدیث إلاّ حفظته، فحدّثت بهذا إسحاق بن راهویه فقال: أ تعجب من هذا؟ قلت: نعم! قال: ما کنت أسمع شیئا إلاّ حفظته و کأنّی أنظر إلی سبعین ألف حدیث، أو قال: أکثر من سبعین ألف حدیث فی کتبی، و قال أبو داود الخفّاف: سمعت إسحاق بن راهویه یقول: کأنّی أنظر إلی مائة ألف حدیث فی کتبی و ثلاثین ألفا أسردها، و قال: أملی علینا إسحاق أحد عشر ألف حدیث من حفظه ثمّ قرأ علینا فما زاد حرفا و لا نقص حرفا، و عن إسحاق: ما سمعت شیئا إلاّ و حفظته و لا حفظت شیئا قطّ فنسیته، و قال أبو یزید محمّد بن یحیی: سمعت إسحاق یقول: أحفظ سبعین ألف حدیث عن ظهر قلبی، و قال أحمد بن سلمة: سمعت أبا حاتم الرّازی یقول: ذکرت لأبی إسحاق بن راهویه و حفظه؛ فقال (قال. ظ) ابو زرعة: ما رئی أحفظ من إسحاق، قال أبو حاتم: و العجب من إتقانه و سلامته من الغلط مع ما رزق من الحفظ، قال: فقلت لأبی حاتم إنّه أملی التّفسیر عن ظهر قلبه، فقال أبو حاتم: و هذا أعجب فإنّ ضبط الأحادیث المسندة أسهل و أهون من ضبط أسانید التّفسیر و ألفاظها، و قال محمّد بن عبد الوهّاب: کنت مع یحیی بن یحیی و إسحاق نعود مریضا، فلمّا جازینا الباب تأخّر إسحاق و قال لیحیی: تقدّم! فقال یحیی لإسحاق: بل أنت تقدّم! فقال: یا أبا زکریّا! أنت أکبر منّی، قال: نعم، أنا أکبر منک و لکنّک أعلم منّی، قال: فتقدّم إسحاق. و قال أبو بکر محمّد بن النّضر

ص:114

الجار وردی: ثنا: شیخنا و کبیرنا و من تعلّمنا منه و تجمّلنا به أبو یعقوب إسحاق بن إبراهیم رضی اللّه عنه، و قال الحاکم: هو إمام عصره فی الحفظ و الفتوی، و قال أبو إسحاق الشیرازی: جمع بین الحدیث و الفقه و الورع، و قال الخلیلی فی «الإرشاد» و کان یسمّی شهنشاه الحدیث، و قال أحمد بن سعید الرباطی فی إسحاق:

قربی إلی اللّه دعانی إلی حبّ أبی یعقوب إسحاق

لم یجعل القرآن خلقا کما قد قاله زندیق فسّاق

یا حجّة اللّه علی خلقه فی سنّة الماضین للباقی

أبوک إبراهیم محض التّقی سبّاق مجدو ابن سبّاق

قال أبو یحیی الشّعرانی: إنّ إسحاق کان یخضب بالحناء، قال: و ما رأیت بیده کتابا قطّ، إنّما کان یحدّث من حفظه، و قال: کنت إذا ذاکرت إسحاق العلم وجدته فردا فإذا جئت إلی أمر الدّنیا وجدته لا رأی له! .

توفّی إسحاق لیلة نصف شعبان سنة ثمان و ثلاثین و مائتین. قال البخاری: و له

وفات ابن راهویه و مدة عمره

سبع و سبعون سنة، قال الخطیب: فهذا یدلّ أنّ مولده سنة إحدی و ستّین. و فی لیلة موته یقول الشاعر:

یا هدّة ما هددنا لیلة الأحد فی نصف شعبان لا تنسی مدی الأبد

قال أبو عمرو المستملی النّیسابوری: أخبرنی علی بن سلمة الکرابیسی و هو من الصالحین، قال: رأیت لیلة مات إسحاق الحنظلی کأنّ قمرا ارتفع من الأرض إلی السّماء من سکة إسحاق ثمّ نزل فسقط فی الموضع الّذی طعن فیه إسحاق، قال. و لم أشعر بموته فلمّا غدوت إذا بحفار قبر إسحاق فی الموضع الّذی رأیت القمر وقع فیه].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التّهذیب» گفته: [إسحاق. خ. م. د. ت. س. بن إبراهیم بن مخلد بن إبراهیم بن مطر، أبو یعقوب الحنظلی المعروف بابن راهویه المروزی نزیل نیسابور أحد الأئمّة طاف البلاد و روی عن ابن عیینة و ابن علیّة و جریر و بشر بن المفضّل و حفص بن غیاث و سلیمان بن نافع العبدی و لأبیه رویة و معتمر ابن سلیمان و ابن إدریس و ابن المبارک و عبد الرّزّاق و الدّراوردی و عتاب بن بشیر

ص:115

و عیسی بن یونس و أبی معاویة و غندر و بقیّة و شعیب بن إسحاق و خلق، و عنه الجماعة سوی ابن ماجة و بقیّة بن الولید و یحیی بن آدم و هما من شیوخه و أحمد بن حنبل و إسحاق الکوسج و محمّد بن رافع و یحیی بن معین و هؤلاء من أقرانه و الذّهلی و زکریّا السّنجری و محمّد بن أفلح و أبو العبّاس السّراج و هو آخر من حدّث عنه. قال محمّد بن موسی الباشانی: ولد سنة 161 و کان سمع من ابن المبارک و هو حدث فترک الرّوایة عنه لحداثته، و قال موسی بن هارون: کان مولد إسحاق سنة 166، و قال وهب بن جریر:

جزی اللّه إسحاق بن راهویه عن الإسلام خیرا، و قال نعیم بن حماد: إذا رأیت الخراسانی یتکلّم فی إسحاق فاتّهمه فی دینه، و قال أحمد: لم یعبر الجسر إلی خراسان مثله، و قال ایضا: لا أعرف له بالعراق نظیرا، و قال مرّة لمّا سئل عنه: إسحاق عندنا إمام من أئمّة المسلمین، و قال محمّد بن أسلم الطّوسی؛ لمّا مات کان أعلم النّاس و لو عاش الثّوری لاحتاج إلی إسحاق، و قال النّسائیّ: إسحاق أحد الأئمّة، و قال أیضا: ثقة مأمون، و قال ابن خزیمة: و اللّه لو کان فی التّابعین لأقرّوا له بحفظه و علمه و فقهه، و قال ابو داود الخفّاف سمعت إسحاق یقول لکأنّی أنظر إلی مائة ألف حدیث فی کتبی و ثلاثین ألفا أسردها و قال: أملی علینا إسحاق أحد عشر ألف حدیث من حفظه ثمّ قرأها علینا فما زاد حرفا و لا نقص حرفا، و قال أبو حاتم: ذکرت لأبی زرعة إسحاق و حفظه للأسانید و المتون، فقال أبو زرعة: ما رئی أحفظ من إسحاق، قال أبو حاتم: و العجب من إتقانه و سلامته من الغلط مع ما رزق من الحفظ، و قال أحمد بن سلمة: قلت لأبی حاتم: إنّه أملی التّفسیر عن ظهر قلبه، فقال أبو حاتم: و هذا أعجب فإنّ ضبط الأحادیث المسندة أسهل و أهون من ضبط أسانید التّفسیر و ألفاظها، و قال إبراهیم بن أبی طالب: أملی «المسند» کلّه من حفظه مرّة و قرأه من حفظه مرّة، و قال الآجری: سمعت أبا داود یقول: إسحاق بن راهویه تغیّر قبل أن یموت بخمسة أشهر و سمعت منه فی تلک الأیّام فرمیت به و مات سنة سبع أو ثمان و ثلاثین و مائتین. و قال حسین القبّانی: مات لیلة النّصف من شعبان سنة ثمان و ثلثین و مائتین، و قال البخاریّ: مات و هو ابن سبع و سبعین سنة. قلت: و فی «تاریخ البخاری» : مات و هو ابن سبع و سبعین سنة. قلت: و فی «تاریخ البخاری» : مات لیلة

ص:116

السّبت لأربع عشرة خلت من شعبان من السّنة، و فی «الکنی» للدّولابی: مات لیلة نصف شعبان، قال: و فی ذلک یقول الشاعر:

یا هدّة ما هددنا لیلة الأحد فی نصف شعبان لا تنسی مدی الأبد

و ساق الدّولابی نسبه إلی حنظلة بن مالک بن زید مناة بن تمیم، فقال: إسحاق ابن إبراهیم بن مخلد بن إبراهیم بن عبد اللّه بن بکر بن عبید اللّه بن غالب بن عبد الوارث ابن عبد اللّه بن عطیّة بن مرّ بن کعب بن همام بن تمیم بن مرّة بن عمر بن حنظلة، و قال ابن حبّان فی «الثّقات» : کان إسحاق من سادات أهل زمانه فقها و علما و حفظا و صنّف الکتب و فرّع علی السّنن و ذبّ عنها و قمع من خالفها و قبره مشهور یزار، و

أورد الذّهبی فی «المیزان» حدیث إسحاق عن شبابة عن اللّیث عن عقیل عن ابن شهاب عن أنس: کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم إذا کان فی سفر فزالت الشّمس صلّی الظّهر و العصر ثمّ ارتحل، و قال: رواه مسلم عن عمر النّاقد عن شبابة و لفظه: إذا کان فی سفر و أراد الجمع أخّر الظّهر حتّی یدخل أوّل وقت العصر ثمّ یجمع بینهما تابعه الزّعفرانی عن شبابة، إلی أن قال: و لا ریب أنّ إسحاق کان یحدّث النّاس من حفظه، فلعلّه اشتبه علیه، و اللّه أعلم].

إسحاق بن راهویه استاذ البخاری و أمیر المؤمنین فی الحدیث أذکره ابن حجر العسقلانی فی مقدمة «فتح الباری» و نیز ابن حجر عسقلانی در مقدّمۀ «فتح الباری» در بیان سبب تصنیف کردن بخاری «جامع صحیح» را بعد ذکر بعض تصانیف محدّثین گفته: [فلمّا رأی البخاریّ رضی اللّه تعالی عنه هذه التّصانیف و رواها و انتشق ریّاها و استجلی محیاها وجدها بحسب الوضع جامعة بینما یدخل تحت التّصحیح و التّحسین و الکثیر منها یشمله التّضعیف فلا یقال لغثّه سمین، فحرّک همّته لجمع الحدیث الصّحیح الّذی لا یرتاب فیه أمین و قویّ عزمه علی ذلک ما سمعه من استاده أمیر المؤمنین فی الحدیث و الفقه إسحاق بن إبراهیم الحنظلی المعروف بابن راهویه، و ذلک فیما أخبرنا به أبو العبّاس أحمد بن عمر اللؤلؤی، عن الحافظ أبی الحجّاج المزّی، قال:

أخبرنا یوسف بن یعقوب، قال: أخبرنا أبو لیمن الکندی،

ص:117

قال: أخبرنا أبو منصور القزّاز: قال أخبرنا الحافظ أبو بکر الخطیب، قال: أخبرنا محمّد بن أحمد ابن یعقوب، قال: أخبرنا محمّد بن نعیم، قال: سمعت خلف بن محمّد بن البخاری بها، یقول: سمعت إبراهیم بن معقل النّسفی، یقول: قال أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعیل البخاری: کنّا عند إسحاق بن راهویه، فقال: لو جمعتم کتابا مختصرا لصحیح سنّة النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم؟ ، قال: فوقع ذلک فی قلبی فأخذت فی جمع «الجامع الصّحیح»]انتهی.

فهذا إسحاق بن راهویه الملقّب عندهم فی الفقه و الحدیث بأمیر المؤمنین، المنعوت علی لسان أساطینهم بأنّه إمام من أئمة المسلمین، قد روی هذا الحدیث الرّصین الرّزین، فی مسنده الوثیق المتین، عن سیّدنا و مولانا أمیر المؤمنین علیه و آله آلاف السّلام من اللّه الملک الحقّ المبین، فأغاظ قلوب الجاحدین، و أوجع صدور المنکرین، و أبان أنّ المرتاب فیه قمی مهین، و الممتری فیه بخطیئة رهین، و الشّاکّ فیه بکلّ التّعبیر و التّعنیف حریّ قمین، و اللّه الموزّع للتمییز بین الهزیل الغثّ و البدین السّمین، و الرّخیص الرّث و الغالی الثّمین.

29-أما روایت أبو محمّد وهبان بن بقیة بن عثمان الواسطی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در ما بعد انشاء اللّه تعالی از «کتاب المناقب» ابن المغازلی بر ناظر بصیر واضح و مستنیر خواهد شد.

و أبو محمّد وهبان از ثقات أعیان و أثبات ارکان سنّیّه می باشد.

ترجمۀ وهب بن بقیه واسطی

محمّد بن طاهر مقدسی در «رجال صحیحین» گفته: [وهب بن بقیّة الواسطی و لقبه وهبان؛ یکنّی أبا محمّد؛ سمع خالد بن عبد اللّه فی الجهاد، روی عنه مسلم، قال السّراج: مات سنة تسع و ثلاثین و مائتین].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال یحیی: ثقة، و قال العجلی الکوفی: تابعیّ ثقة، و قال «س» : مجهول، و ذکره ابن حبّان فی «الثّقات»].

و ذهبی در «تذهیب التّهذیب» گفته: [وهب م. د. س. ابن بقیّة بن عثمان أبو

ص:118

محمّد الواسطی و لقبه وهبان، عن هشیم و خالد بن عبد اللّه و یزید بن ذریح و جعفر بن سلیمان الضّبعی و جماعة کثیرة، و عنه «م. د» و أبو بکر بن أبی عاصم و إدریس بن عبد الکریم الحدّاد و أبو جعفر و جعفر الفریابی و البغوی و ابن ناجیة و أبو العبّاس السّراج و خلق، وثّقه أبو زرعة و غیره. و قال نخشل: ولد سنة خمس و خمسین و مائة، توفّی سنة تسع و ثلاثین و مائتین].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [وهب م. د. س. ابن بقیّة الواسطی، عن هشیم و جعفر بن سلیمان، و عنه «م. د» و البغوی، ثقة، مات 239].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه تسع و ثلاثین و مائتین گفته: [و فیها-وهب ابن بقیّة الواسطی، و یقال له: وهبان، روی عن هشیم و أقرانه].

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب التّهذیب» گفته: [وهب م. د. س. ابن بقیّة بن عثمان الواسطی أبو محمّد، یقال له: وهبان، ثقة من العاشرة، مات سنة تسع و ثلثین، و له خمس أو ستّ و تسعون سنة]انتهی.

فهذا ابن بقیة أبو محمّد وهبان ثقتهم المتقدّم علی النّظراء و الأقران قد أظهر الصّدق و أبان، و أنجد الحقّ و أعان، و لم یرض فیه بالادهان، و لم یعامل أجله بالایهان، فلا یجحد الخبر بعد هذا البیان البدیع العنوان، إلاّ من غدر و خان، و کذب و مان، و ألف الزّور و البهتان، حتّی سهل علیه اللّدد و هان.

30-أما روایت أحمد بن محمّد بن حنبل الشیبانی

حدیث ثقلین را، ذکر طرق حدیث شریف پس در «مسند» خود بطرق متعدّده و أسانید متبدّده و روایات عدیده و ألفاظ مفیده اخراج این حدیث نموده، چنانچه در «مسند» که نسخۀ عتیقۀ آن بحمد اللّه المنعام نزد این عبد مستهام حاضر و موجودست گفته:

[حدّثنا أسود بن عامر، أخبرنا أبو إسرائیل، یعنی إسماعیل بن أبی إسحاق الملائی، عن عطیّة، عن أبی سعید، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی

ص:119

أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و نیزدر «مسند» گفته:

[ثنا: أبو النّضر، ثنا: محمّد، یعنی ابن طلحة، عن الأعمش؛ عن عطیّة العوفی، عن أبی سعید الخدری، عن النّبی صلی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی اوشک أن ادعی فاجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه عزّ و جل و عترتی، کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّ اللّطیف الخبیر أخبرنی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظرونی بما تخلفونی فیهما].

و نیز در «مسند» گفته:

[ثنا: ابن نمیر، ثنا: عبد الملک، یعنی ابن أبی سلیمان، عن عطیّة؛ عن أبی سعید الخدری؛ قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم:

إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه عزّ و جلّ حبل ممدود من السّماء إلی الارض و عترتی أهل بیتی ألا إنّهما لمن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»].

و نیز در «مسند» گفته:

[ثنا: بن نمیر، ثنا: عبد الملک بن أبی سلیمان؛ عن عطیّة العوفی، عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم:

إنّی قد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا بعدی الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی؛ ألا! و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و نیز در «مسند» گفته:

[ثنا: إسماعیل بن إبراهیم عن أبی حیّان التّیمی؛ حدّثنی یزید بن حیّان التیمی؛ قال: انطلقت أنا و حصین بن سبرة و عمرو بن مسلم إلی زید بن أرقم فلمّا جلسنا إلیه قال له حصین: لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا؛ رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و سمعت حدیثه؛ و غزوت معه و صلّیت معه؛ لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا؛ حدّثنا ما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم. قال! یا بن أخی و اللّه لقد کبر سنّی و قدم عهدی و نسیت بعض الّذی کنت أعی من رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم فما حدّثتکم فاقبلوه و مالا فلا تکلّفونیه. ثمّ قال: قام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یوما خطیبا فینا بماء

ص:120

یدعی خمّا بین مکّة و المدینة، فحمد اللّه تعالی و أثنی علیه و وعظ و ذکّر؛ ثم قال: أمّا بعد! أیّها النّاس إنّما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربّی عزّ و جلّ فأجیب و إنّی تارک فیکم ثقلین؛ أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور؛ فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به.

فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه و قال: و أهل بیتی؛ أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی؛ أذکرکم اللّه فی أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی. فقال له حصین: و من أهل بیته یا زید؟ أ لیس نساؤه من أهل بیته؟ قال: إنّ نساؤه من أهل بیته و لکنّ أهل بیته من حرم الصّدقة بعده. قال: و من هم؟ قال: هم آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عبّاس. قال:

أ کلّ هؤلاء حرم الصّدقة؟ قال: نعم].

و نیز در «مسند» گفته:

[ثنا: أسود بن عامر، ثنا: إسرائیل، عن عثمان ابن المغیرة، عن علیّ بن ربیعة، قال: لقیت زید بن أرقم و هو داخل علی المختار أو خارج من عنده. فقلت له: أ سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول: إنّی تارک فیکم الثّقلین؟ قال: نعم].

و نیز در «مسند» گفته:

[حدّثنا الأسود بن عامر، ثنا: شریک، عن الرّکین عن القسم بن حسّان، عن زید بن ثابت، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم:

إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه حبل ممدود ما بین السّماء و الأرض، أو: ما بین السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و نیز در «مسند» گفته:

[حدّثنا أبو أحمد الزّبیری، ثنا: شریک، عن الرّکین عن القاسم بن حسّان، عن زید بن ثابت، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم:

إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض جمیعا.

و مستتر نماند که أحمد بن حنبل حدیث ثقلین را در کتاب «مناقب أمیر المؤمنین» علیه السّلام نیز بطرق عدیده اخراج نموده، چنانچه در کتاب مذکور علی ما نقل عنه می فرماید:

[حدّثنا أسود بن عامر، قال: حدّثنا إسرائیل، عن عثمان بن المغیرة عن علیّ بن ربیعة، قال: لقیت زید بن أرقم و هو داخل علی المختار أو خارج من

ص:121

عنده، فقلت له: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، یقول: إنّی تارک فیکم الثّقلین؟ قال: نعم!]. و نیز در کتاب «المناقب» علی ما نقل عنه گفته:

[حدّثنا ابن نمیر، قال:

حدّثنا عبد الملک بن أبی سلیمان، عن عطیّة العوفی، عن أبی سعید الخدری، قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی قد ترکت فیکم ما إن تمسّکتم بهما (به. ظ) لن تضلّوا بعدی: الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی، ألا! و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض.

قال ابن نمیر: قال بعض أصحابنا عن الأعمش، قال: انظروا کیف تخلفونی فیهما].

و نیز در «کتاب المناقب» علی ما نقل عنه گفته:

[حدّثنا(1) شریک؛ عن الرّکین؛ عن القسم بن حسّان؛ عن زید بن ثابت؛ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه حبل ممدود ما بین السّماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و سبط ابن الجوزی نیز إثبات روایت نمودن أحمد این حدیث شریف را در کتاب مناقب جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام فرموده چنانچه در «تذکرۀ خواصّ الامّة» گفته:

[قال أحمد فی الفضائل: ثنا: أسود بن عامر، ثنا: إسرائیل، عن عثمان بن المغیرة، عن علی بن ربیعة، قال: لقیت زید بن أرقم فقلت له: هل سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یقول: ترکت فیکم الثّقلین و أحدهما أکبر من الآخر؟ قال: نعم! سمعته یقول: ترکت فیکم الثّقلین کتاب اللّه حبل ممدود بین السّماء و الأرض و عترتی أهل بیتی، ألا! إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض، ألا! فانظروا کیف تخلفونی فیهما].

و علاوه برین طرق که از «مسند» و «کتاب المناقب» منقول شده؛ أحمد این حدیث را بطریق دیگر از أبو الطّفیل از زید بن أرقم نیز روایت نموده، و ستطّلع علی ذلک فیما سننقل من کتاب «المستدرک» للحاکم إنشاء اللّه تعالی.

ص:122


1- قد سقط من اول هذا الاسناد اسم واحد و هو اما الاسود بن عامر او ابو احمد الزبیری کما لا یخفی علی من لاحظ طریقی المسند لحدیث زید بن ثابت ( 12 ) .

فهذا امامهم المسند احمد، الفرد الفذّ الوحید الأوحد، قد روی هذا الحدیث و عدّد فی کتابه الجلیل المعرف «بالمسند» ، فأوری باخراجه زناد التحقیق و ما أصلد، و أطفی بتحدیثه نار اللّداد و أخمد؛ ثمّ کرّر إحقاق الحقّ و أکّد؛ و أوکد إبرام الصّدق و جدّد، و هدی إلی جدد الاذعان و أرشد، فأخرجه فی کتاب «المناقب» عودا علی بدء و العود أحمد(1)، و مع ذلک رواه خارجا عن الکتابین بطریق آخر و أسند، فیا له من حافظ للحدیث ما أحسن سرده و أحمد!» و أکرم به من جامع للطّرق ما

ص:123


1- لقد أحسن و أجاد و بلغ ما فوق المراد فی ضرب هذا المثل المحرز لمحاسن الابداع عن کمل فی مثل هذا المقام الحاکی للغیث الهاطل فی الانسجام ، و ها أنا أثبت ما ذکره المیدانی فی تفسیر هذا المثل . قال فی « کتاب الامثال » : ( العود احمد : یجوز أن یکون احمد أفعل من الحامد یعنی أنه إذا ابتدأ العرف جلب الحمدانی نفسه فاذا عاد کان أحمد له ، أی أکسب للحمد له ، و یجوز أن یکون أفعل من المفعول ؛ یعنی ان الابتداء محمود له و العود أحق بأن یحمد منه ، و أول من قال ذلک خداش بن جایس التمیمی و کان خطب فتاة من بنی ذهل ثم بنی سدوس یقال له الرباب و هام بها زمانا ثم أقبل ذات لیلة راکبا فانتهی إلی محلتهم و هو یتغنی و یقول :ألا لیت شعری یا رباب متی أری ؟ * لنا منک نجحا أو شفاء فأشتفی فقد طالما عنیتنی و رددتنی * و أنت صفیی دون من کنت أصطفی لحا اللَّه من تسمو إلی المال نفسه * إذا کان ذا فضل به لیس یکتفی فینکح ذا مال دمیما ملوما * و یترک حرا مثله لیس یصطفیفعرفت الرباب منطقه و جعلت تتسمع إلیه و حفظت الشعر و ارسلت إلی الرکب الذین فیهم خداش أن انزلوا بنا اللیلة فنزلوا و بعثت إلی خداش أن قد عرفت حاجتک فاغد علی أبی خاطبا و رجعت إلی امها فقالت : یا أمه ! هل انکح الا من اهوی و ألتحف الا من ارضی ؟ قالت : لا فما ذلک ؟ قالت : فانکحینی خداشا ! قالت : و ما یدعوک إلی ذلک مع قلة ماله ؟ قال : إذا جمع المال السیئ الفعال فقبحا للمال ! فأخبرت الام أباها بذلک فقال : أ لم نکن صرفناه عنا فما بدا له ؟ فلما أصبحوا غدا علیهم خداش . فسلم و قال : العود أحمد و المرء یرشد و الورد یحمد ، فأرسلها مثلا . و یقال : اول من قال ذلک و أخذه الناس منه مالک بن نویرة حین قال :جزینا بنی شیبان أمس بقرضهم * وعدنا به مثل البدء و العود أحمدفقال الناس : العود أحمد ( 12 ذاکر حسین . شکر اللَّه مسعاه و أنجح ما یتمناه ) .

أبهر نضده و أجود.

31-أما روایت نصر بن عبد الرحمن بن بکار الناجی الکوفی الوشّاء

حدیث ثقلین را، پس ترمذی در «صحیح» خود آورده:

[حدّثنا نصر بن عبد الرّحمن الکوفی. نا: زید بن الحسن، عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جابر بن عبد اللّه، قال:

رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی حجّته یوم عرفة و هو علی ناقته القصواء یخطب؛ فسمعته یقول: یا أیّها النّاس! إنّی ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی. و فی الباب عن أبی ذر و أبی سعید و زید بن أرقم و حذیفة بن أسید.

هذا حدیث غریب حسن من هذا الوجه، و زید بن الحسن قد روی عنه سعید بن سلیمان و غیر واحد من أهل العلم].

و روایت نمودن نصر بن عبد الرّحمن الوشّاء این حدیث شریف را از عبارت «نوادر الأصول» حکیم ترمذی نیز ثابت و محقّق می شود. کما ستقف علیه فیما بعد انشاء اللّه تعالی.

فهذا نصر بن عبد الرحمن الناجی الوشّاء، أحد شیوخهم المعروفین النّبلاء، و واحد أرکانهم الأثبات الکبراء، و فرد أعیانهم الثّقات النّبهاء، قد روی هذا الحدیث الّذی هو أحسن الأحادیث و أعظم الأنباء فأبار بروایته جحود المنکرین الخصماء، و أباد بتحدیثه إنکار الجاحدین اللوماء، فظهر أنّ لدادهم صرد عصبیّة و شحناء، و بان أنّ اعوجاجهم صرف تعتّه و بغضاء؛ و اللّه ولیّ التّوفیق و الانجاء. و هو الهادی بلطفه إلی الطّریق السّواء].

32-أما روایت أبو محمّد عبد بن حمید الکشی

حدیث ثقلین را، پس در «مسند» خود این حدیث شریف را اخراج نموده چنانچه علاّمه سیوطی در «إحیاء المیت بذکر فضائل أهل البیت» گفته: [الحدیث السّابع-

أخرج عبد بن حمید فی مسنده عن زید بن ثابت، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و نور الدین سمهودی در «جواهر العقدین» گفته:

[عن زید بن ثابت، قال:

ص:124

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه عزّ و جلّ حبل ممدود ما بین السّماء و الأرض؛ أو: ما بین السّماء إلی الارض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا (لن یتفرّقا. ظ) حتّی یردا علیّ الحوض. أخرجه أحمد فی مسنده و عبد ابن حمید بسند جیّد، و لفظه: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه عزّ و جلّ و عترتی أهل بیتی، الحدیث].

و أحمد بن فضل بن محمّد با کثیر در «وسیلة المآل» گفته: [

و عن زید بن ثابت رضی اللّه عنه، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه عزّ و جلّ حبل ممدود ما بین السّماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا (لن یتفرّقا. ظ) حتّی یردا علیّ الحوض. أخرجه أحمد فی مسنده و أخرجه عبد بن حمید بسند جیّد، و لفظه: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ].

و محمود بن محمّد شیخانی قادری در «صراط سوی» گفته: [

و عن زید بن ثابت، قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه عزّ و جلّ حبل ممدود ما بین السّماء و الأرض، أو: ما بین السّماء إلی الأرض؛ و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا (یتفرّقا. ظ) حتّی یردا علیّ الحوض. أخرجه أحمد فی مسنده و عبد بن حمید بسند جیّد، و لفظه: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی؛ الحدیث].

و مرزا محمّد بن معتمد خان بدخشی در «مفتاح النّجا» در ذکر طرق این حدیث شریف گفته:

[و لفظه عند الحافظین أبی محمّد عبد بن حمید الکشی و أبی بکر محمّد بن القاسم المعروف بابن الأنباری عن زید بن ثابت: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا: کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و عبد بن حمید این حدیث شریف را بروایت زید بن أرقم نیز روایت کرده، چنانچه جلال الدین سیوطی در «جامع صغیر» گفته:

[أمّا بعد؛ ألا أیّها النّاس! فإنّما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربّی فاجیب، و أنا تارک فیکم ثقلین أوّلهما

ص:125

کتاب اللّه فیه الهدی و النّور. من استمسک به و أخذ به کان علی الهدی و من أخطأه ضلّ فخذوا بکتاب اللّه تعالی و استمسکوا به و أهل بیتی، اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی. (حم) و عبد بن حمید (م) عن زید بن أرقم].

و ملا علی متقی نیز در «کنز العمال» این روایت را از عبد بن حمید نقل کرده، کما سیأتی إنشاء اللّه تعالی فیما بعد.

و علامه عبد بن حمید از أجلّۀ محمودین ثقات و أماثل ممدوحین أثبات سنّیّه می باشد.

محمّد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء رجال الصّحیحین» گفته:

[عبد بن حمید بن نصر أبو حمید الکسّی و کان اسمه عبد الحمید فی الأصل، سمع عثمان بن عمر عند البخاری و أبا عاصم و عبد الرّزّاق و یعقوب بن إبراهیم و أبا عامر العقدی و جعفر بن عون و یونس المؤدّب و أبا نعیم و سعید بن عامر و أحمد بن إسحاق و عمر بن یونس و الحسن بن موسی و یحیی بن آدم و زکریّا بن عدیّ و محمّد بن بکیر و عبید اللّه ابن موسی و محمّد بن الفضل و مسلم بن إبراهیم و هاشم بن القسم و عبد اللّه بن یزید المقری و القعنبی و أبا داود الحفری و حبّان بن هلال و روح بن عبادة و یزید بن هارون و محمّد بن بشر عند مسلم. روی عنه مسلم و أکثر، و قال البخاری: و قال عبد الحمید ذکره بغیر سماع، ثنا: عثمان بن عمر، ثنا: معاذ بن العلاء، عن نافع، عن ابن عمران أن النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم کان یخطب إلی جذع؛ فلمّا اتّخذ المنبر حنّ الجذع فأتاه؛ الحدیث؛ و رواه مسلم فی کتابه عن عبد بن حمید، عن مسلم بن إبراهیم عن حمّاد بن سلمة، عن ثابت، عن أنس، قال: کان النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم إذا اجتهد لأحد فی الدّعاء قال:

جعل اللّه علیکم صلاة قوم أبرار یقومون اللّیل و یصومون النّهار و لیسوا بآثمة و لا فجّار، و رفع هذا الحدیث إلی النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم خطاء و حکم بأنّه لعبد بن حمید، و الصّحیح ما روی موسی بن اسماعیل عن حمّاد بن سلمة، قال: ثنا: ثابت، قال:

قال أنس، کان أحدهم إذا اجتهد لأخیه فی الدّعاء؛ فذکر الحدیث مثله].

و عبد الکریم بن محمّد السمعانی در کتاب «الأنساب» گفته: [الکسی

ص:126

بکسر الکاف و تشدید السّین المهملة: هذه النسبة إلی بلدة بما وراء النّهر، یقال لها:

«کس» أقمت بها اثنی عشر یوما و قد ذکر الحفّاظ فی تواریخهم أنّ اسم هذه البلدة «کس» بکسر الکاف و السّین غیر المنقوطة و النّسبة إلیها «کسی» غیر أنّ المشهور «کشّ» بفتح الکاف و الشّین المنقوطة و یعرف بنخشب؛ و المعروف من هذه البلدة أبو محمّد عبد الحمید بن حمید بن نصر الکسی و هو المعروف بعبد بن حمید، إمام جلیل القدر ممّن جمع، و صنّف سمع یزید بن هارون و عبد الرّزّاق بن همام، روی عنه مسلم بن الحجاج و أبو عیسی التّرمذی و عمر بن محمّد بن البختری و غیرهم و کانت إلیه الرّحلة من اقطار الأرض، مات فی شهر رمضان سنة 249 تسع و اربعین و مائتین].

و میرزا محمّد بدخشانی در «تراجم الحفّاظ» گفته: [عبد الحمید بن حمید الکسّی المعروف بعبد بن حمید. ذکره فی نسبة الکسی و قال: بکسر الکاف و تشدید السّین المهملة، هذه النسبة إلی بلدة بما وراء النّهر یقال لها «کس» أقمت بها اثنی عشر یوما، و قد ذکر الحفّاظ فی تواریخهم أنّ اسم هذه البلدة «کس» بکسر الکاف و السّین غیر المنقوطة و النّسبة إلیها «کسّی» غیر أنّ المشهور «کش» بفتح الکاف و الشّین المنقوطة، و یعرف بنخشب، و المعروف من هذه البلدة أبو محمّد عبد الحمید ابن حمید بن نصر الکسی و هو المعروف و بعبد بن حمید، إمام جلیل القدر ممّن جمع و صنّف، سمع یزید بن هارون و عبد الرّزّاق بن همام، روی عنه مسلم بن الحجّاج و أبو عیسی التّرمذی و عمر بن محمّد بن البختری و غیرهم و کانت إلیه الرّحلة من أقطار الأرض، مات فی شهر رمضان سنة تسع و أربعین و مائتین]؛ انتهی. قلت: ذکره الذّهبی و ابن ناصر الدین فی «طبقات الحفّاظ»].

و عبد الغنی بن عبد الواحد المقدسی در کتاب «الکمال» گفته: [عبد الحمید ابن حمید الکسی. قیل إنّ اسمه عبد الحمید. روی عن عبد الرّزّاق بن همام و أبی عاصم النّبیل و یزید بن هارون و محمّد بن بشر العبدی و أبی نعیم و أبی داود الحفری و أحمد بن إسحاق الحضرمی و عمر بن یونس الیمامی و الحسن بن موسی الأشیب و یحیی بن آدم و زکریّا بن عدیّ و محمّد بن بکر البرسانی و حبّان بن هلال و یعقوب بن إبراهیم بن

ص:127

سعد و عثمان بن عمر بن فارس أبو عامر العقدی و جعفر بن موسی و مسلم بن إبراهیم و هاشم بن القاسم و عبید اللّه بن یزید المقری و عبد اللّه بن مسلمة القعنبی و غیرهم. روی عنه مسلم فأکثر، و قال البخاری فی حنین الجذع، و زاد عبد الحمید عن عثمان بن عمر.

قیل إنّه عبد بن حمید. روی عنه التّرمذیّ].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [عبد بن حمید بن نصر، الإمام الحافظ أبو محمّد الکسی مصنّف «المسند الکبیر» و «التّفسیر» و غیر ذلک، و اسمه عبد الحمید، خفّف. رحل علی رأس المائتین فی شیبه فسمع یزید بن هارون و محمّد بن بشر العبدی و علیّ بن عاصم و ابن أبی فدیک و حسین بن علی الجعفی و أبا أسامة و عبد الرّزّاق و طبقتهم؛ حدّث عنه «م. ت» و عمر بن بحیر و بکیر بن المرزبان و إبراهیم بن حریم الشّاشی و خلق، و علّق له البخاری فی دلائل النّبوة من صحیحه فسمّاه عبد الحمید و کان من الأئمّة الثّقات، وقع المنتخب من مسنده لنا و لصغار أولادنا بعلوا، مات سنة تسع و اربعین و مائتین].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [عبد بن الحمید أبو محمّد الکسی، علی الأصحّ و قیل: الکشّی، بالمعجمة. اسمه عبد الحمید حافظ جوّال ذو تصانیف، عن علی بن عاصم و محمّد بن بشر و النّضر بن شمیل، و عنه «م. ت» و ابن خزیمة الشّاشی و عمر البحیری. قال «خ» فی «دلائل النبوة» و قال: عبد الحمید: ثنا: عثمان بن عمر؛ فهذا هو إنشاء اللّه، مات 249].

و نیز ذهبی در «عبر-فی خبر من غبر» در وقائع سنۀ تسع و أربعین و مائتین گفته: [و فیها-عبد بن حمید الحافظ أبو محمّد الکسی صاحب «المسند» و «التّفسیر» و اسمه عبد الحمید فخفّف، سمع یزید بن هارون و ابن أبی فدیک و طبقتهما].

و عبد اللّه بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ مذکوره گفته:

[و فیها-عبد الحمید الحافظ أبو محمّد، صاحب «المسند» «و التفسیر»].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التّهذیب» گفته: [عبد بن حمید بن عثمان الکعبی ابو محمّد. قیل إنّ اسمه عبد الحمید، روی عن جعفر بن عون و أبی أسامة و

ص:128

عبد اللّه بن بکر السّهمی و یزید بن هارون و ابن أبی فدیک و أحمد بن إسحاق الحضرمی و الحسن الاشیب و الحسین الجعفی و روح بن عبادة و سعید بن عامر و عبد الرّزّاق و عبد الصّمد بن عبد الوارث و عمر بن یونس الیمامی و علی بن عاصم و محمّد بن بشر العبدی و محمّد بن بکر البرسانی و مصعب بن المقدام و أبی داود الحفری و أبی عامر العقدی و أبی داود و أبی الولید الطیالسیّین و أبی النصر یحیی بن آدم و یعقوب بن إبراهیم بن سعد و یعلی بن عبید و یونس بن محمّد المؤدب و عارم و مسلم بن إبراهیم و أبو نعیم و عبد اللّه بن موسی و المقری و القعنبی و أبی عاصم و خلق، و عنه مسلم و التّرمذی و ابنه محمّد بن عبید و سهل بن یسارویه و أبو معاد العبّاس بن إدریس الملقّب خرک و بکر بن المرزیان و و سلیمان بن إبراهیم الجحندی و الشّاه بن جعفر و عمرو بن محمّد البختری و محمّد بن عبد ابن عامر أحد الضعفاء و آخرون من آخرهم: إبراهیم بن حریم بن قمر اللّخمی الشّامی روایة «التّفسیر» و «المسند» عنه. قال البخاری فی دلائل النبوة عقیب حدیث ابن عمر شیخ ثقة، قال عبد الحمید: حدّثنا عثمان بن عمر، حدّثنا معاذ بن العلاء، عن نافع هذا، فقیل إنّه عبد بن حمید هذا، و قال أبو حاتم بن حبّان فی «الثّقات» : عبد الحمید بن حمید بن نصر الکشی و هو الّذی یقال له عبد بن حمید، و کان ممّن جمع و صنّف و مات سنة تسع و أربعین و مائتین، و قال صاحب «الشّرح النبیل» : مات بدمشق و لم یذکره مع ذلک فی «تاریخ دمشق» قلت: لعلّه قوله بدمشق وقع فی بعض النّسخ السّقیمة فإنّ أکثر النّسخ لیس فیها بدمشق. و قال ابن قانع: مات بکس فلعلّها کانت فی الاصل کذلک و تصحّفت. قلت: و قرأت بخط الذّهبی لم یدخل عبد بن حمید دمشق قطّ، و حکی غنجار فی «تاریخ بخارا» قال: کان یحیی بن عبد الغفّار الکشّی مریضا، فعاده عبد بن حمید، فقال: لا أبقانی اللّه بعدک! فماتا جمیعا، مات یحیی و مات عبد فی الیوم الثانی، مات فجأة من غیر مرض و رفعت جنازتهما فی یوم واحد و قرب بخطّ محمّد بن مرحم؛ فی ظهر جزء من «تفسیر عبد» قال: حدّثنا إبراهیم بن حریم بن خاقان سنة 359 حدّثنا أبو محمّد عبد الحمید بن حمید، فذکره، و قال الشّیرازی فی الالقاب: عبد-هو عبد الحمید بن حمید، ثمّ ساق عن إبراهیم بن أحمد البلخی و هو المستملی، حدّثنا داود بن سلیمان بن خزیمة ببخاری،

ص:129

حدّثنا عبد الحمید بن حمید، حدّثنا یحیی بن آدم، فذکر حدیثا، و کذا ساق الثّعلبی فی مقدمة تفسیر سنده إلیه من طریق داود بن سلیمان هذا، و کذا قال من طریق عمر ابن محمّد البختری عبد الحمید بن حمید].

و نیز ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته: [عبد-بغیر إضافة-ابن حمید ابن نصر الکسی، بمهملة، أبو محمّد، قیل: اسمه عبد الحمید و بذلک جزم ابن حبّان و غیر واحد، ثقة حافظ من الحادیة عشرة، مات سنة تسع و اربعین].

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [عبد بن حمید بن نصر الکسی أبو محمّد الحافظ؛ قیل: اسمه عبد الحمید، روی عن یزید بن هارون و محمّد بن بشر العبدی و عبد الرّزّاق و خلق، و عنه مسلم و التّرمذی و إبراهیم بن خزیم الشّاشی و خلق، و صنّف «المسند» «و التفسیر» مات سنة 249].

و أبو مهدی عیسی بن محمّد ثعالبی در «مقالید الأسانید» گفته: [مسند عبد بن حمید بن نصر الکشی و یسمّی «المنتخب» و هو القدر المسموع لإبراهیم بن خزیم من مؤلّفه، قرأت علیه من أوّله إلی مسند أبی بکر و جمیع الثّلاثیّات و أجاز لی سائره عن الرّملی و العلقمی الاوّل عن زکریّا و الثانی عن عبد الحقّ السّنباطی، باجازتهما من الحافظ أبی الفضل بن حجر. «ح» و عن النّور القرافی و الکرخی و ابن الجائی، عن الحافظ الجلال السّیوطی، قال: قرأته جمیعا علی أمّ الفضل هاجر بنت الشّرف أبی بکر محمّد المقدسی، قالت هی و ابن حجر: أخبرنا به أبو إسحاق التّنوخی، قالت هاجر حضورا؛ و قال ابن حجر قراءة منّی علیه لجمیعه، بسماعه لجمیعه علی أبی العبّاس أحمد ابن أبی طالب الحجّار، بسماعه لجمیعه سوی فوت علی أبی المنجا عبد اللّه بن عمر بن علی بن اللّتی و إجازته للقوت بسماعه من أبی الوقت عبد الأوّل بن عیسی بن شعیب السّجزی، بسماعه من أبی الحسن عبد الرّحمن بن محمّد الدّاودی، قال: أخبرنا أبو محمّد عبد اللّه بن أحمد بن حمویه السّرخسی، قال: أخبرنا أبو إسحاق إبراهیم بن خزیمة (خزیم. ظ) بن قمر الشّاشی سماعا علیه، قال: أخبرنا مؤلّفه الإمام الحجّة أبو محمّد عبد بن حمید، فذکره، و بالسّند قال الحافظ أبو محمّد عبد بن حمید فی مسند أبی بکر

ص:130

و هو أوّل المسند:

أخبرنا یزید بن هارون، قال: أخبرنا إسماعیل بن خالد، عن قیس ابن أبی حازم، عن أبی بکر الصّدّیق رضی اللّه عنه، قال: انکم تقرءون هذه الآیة:

«یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اِهْتَدَیْتُمْ» و إنّی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّ الناس إذا رأوا الظّالم فلم یأخذوا علی یدیه أوشک أن یعمّهم اللّه بعقاب؛ انتهی. «إبانة» : قال الحافظ الذّهبی «فی تذکرة الحفّاظ» :

هو الإمام الحافظ أبو محمّد عبد بن حمید بن نصر الکسّی مصنّف «المسند الکبیر» و «التفسیر» و غیر ذلک، و اسمه عبد الحمید فخفّف، رحل علی رأس المائتین فی شبیبة فسمع یزید بن هارون و محمّد بن بشر العبدی و ابن أبی فدیک و عبد الرّزّاق و طبقتهم، حدّث عنه مسلم و التّرمذی و خلق، و علّق له البخاری فی دلائل النّبوة من صحیحه فسمّاه عبد الحمید، و کان من الأئمة الثّقات، مات سنة تسع و أربعین و مائتین].

و خود مخاطب در «بستان المحدّثین» گفته: [مسند عبد بن حمید بن نصر الکشی. أوّل آن نیز مسند أبی بکرست، و أوّل مسند أبی بکر این حدیث است:

أخبرنا یزید بن هارون، قال: أخبرنا إسماعیل بن خالد، عن قیس بن أبی حازم، عن أبی بکر الصّدّیق قال: إنّکم تقرءون هذه الآیة: «یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اِهْتَدَیْتُمْ» قال (و إنّی. ظ) سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یقول: إنّ النّاس إذا رأوا الظّالم فلم یأخذوا علی یدیه أوشک أن یعمّهم اللّه بعقاب]. «در قاموس» گوید در باب الشّین: الکش بالفتح قریة بجرجان و در سین مهملة گوید: الکس بالکسر و الفتح بلد قریب سمرقند و لا یقال بالشّین المعجمة فإنّها ستذکر. کنیت او أبو محمّد، نام أو عبد الحمید بن حمید بن نصرست، مردم تخفیف کردند و بر عبد اکتفا نمودند عبد بن حمید مشهور شد، از سر دو صد سال هجری از وطن خود رحلت نمود و شوق طلب علم حدیث او را در جوانی پیدا گشت از یزید ابن هارون و عبد الرّزّاق و محمّد بن بشر و دیگر أئمّۀ فن حدیث استفاده، مسلم رحمه اللّه صاحب «صحیح» و ترمذی رحمه اللّه و دیگر محدّثین از وی روایات بسیار دارند،

ص:131

و بخاری رحمه اللّه بطریق تعلیق از وی در دلائل النّبوة از «صحیح» خود روایت دارد و نام او عبد الحمید گفته از أئمّۀ این فنّ بود و خیلی ثقه و معتبر در سنۀ دو صد و چهل و سه رحلت اوست، و از تصانیف او یکی این مسندست که او را «مسند کبیر» گویند بجهة آنکه ازین مسند انتخابی کرده «مسند صغیر» درست کرده اند، دوّم تفسیریست که متداول است و مشهور در دیار عرب، و دیگر تصانیف نیز دارد].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «إتحاف النّبلا» گفته: [أبو محمّد عبد الحمید بن حمید بن نصر الکسی صاحب مسند، مردم در نام او تخفیف کردند و بر عبد اکتفا نموده عبد بن حمید گفتند و همان مشهور گشت، بر سر دو صد سال هجری از وطن خود رحلت نمود و در عین جوانی شوق علم حدیث دامنگیر او شد، از یزید بن هارون و عبد الرّزّاق و محمّد بن بشر و دیگر ائمّۀ فنّ حدیث استفاده این علم نموده، مسلم و ترمذی و دیگر محدّثین أجلّه از وی روایت دارند، و بخاری در دلائل النبوة از «صحیح» خود تعلیقا از وی روایت کرده، و نامش عبد الحمید برده، خیلی ثقة و معتبر و از ائمۀ این فن بود، از تصانیفش تفسیریست که در دیار عرب تداول و شهرت دارد، در سنه ثلث یا تسع و أربعین و مائتین آن جهانی شده برحمت حقّ پیوست، ذکره فی «بستان المحدّثین»].

فهذا حافظهم الجلیل عبد بن حمید، الثّقة الثّبت المفید، المقبول الحجّة عندهم من غیر تشکیک و لا تردید، الموثوق من بینهم بأقصی الإبرام و التّشیید، قد روی هذا الحدیث فی مسنده المسدّد السّدید، و أثبته فی ذاک السّفر الممدّح الحمید، فأوری زناد الإرشاد لکلّ رائم للحقّ مرید، و لصمی مهجة الفؤاد من کلّ جاحد للصّدق مرید، فمن الّذی یقدم بعد هذا علی تکذیبه و التّفنید؟ ، فیجعل نفسه عرضة للتغییر و رمیة للتّندید.

33-أما روایت عباد بن یعقوب الرواجنی الاسدی

حدیث ثقلین را، پس طبرانی در «معجم صغیر» گفته:

[حدّثنا الحسن بن محمّد بن مصعب الأشنانی الکوفی، حدّثنا عبّاد بن یعقوب الأسدی، حدّثنا عبد الرّحمن

ص:132

المسعودی، عن کثیر النّواء، عن عطیّة العوفی، عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین، أحدهما أکبر من الآخر، کتاب اللّه جلّ و عزّ حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض، لم یروه عن کثیر النّواء إلاّ المسعودی]، انتهی.

فهذا عباد بن یعقوب، شیخ البخاری الّذی لا یستطیع عندهم حصر ما آثره حیسوب، قد روی هذا الحدیث الشّریف المطلوب، و أخبر بهذا الخبر الرّغیب المرغوب فنفی الألم و أزاح الغمم و نفّس الکروب، و قوّم الإود و داوی العمد و شفی النّدوب، فلا یجسر علی قدحه إلاّ من هو عن الحقّ محجوب، و بالذّلّ منکوب، و للزّیغ معیوب، و من الغیّ مثلوب، و فی العمه مقصوب، و علی العته مقضوب.

34-أما روایت نصر بن علی بن نصر بن علی الجهضمی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس حکیم ترمذی در «نوادر الاصول» آورده:

[حدّثنا نصر بن علی، قال: حدّثنا زید بن الحسن، قال: حدّثنا معروف بن خربوذ المکّی عن أبی الطّفیل عامر بن واثلة، عن حذیفة بن اسید الغفاری، قال: لمّا صدر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع خطب، فقال: أیّها النّاس! إنّه قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّه لن یعمر نبی إلاّ مثل نصف عمر الّذی یلیه من قبل و إنّی أظنّ أن یوشک أن ادعی فاجیب و إنّی فرطکم علی الحوض و إنّی سائلکم حین تردون علیّ عن الثّقلین فانظروا کیف تخلفوننی فیهما، الثّقل الأکبر کتاب اللّه سبب طرفه بید اللّه و طرفه بأیدیکم فاستمسکوا و لا تضلّوا و لا تبدّلوا و عترتی أهل بیتی فإنّی قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علی الحوض].

و نصر جهضمی از أماثل حفّاظ کبار و أفاضل أعلام أحبار سنّیّه می باشد.

ترجمه نصر بن علی جهضمی

محمّد بن طاهر مقدسی در «رجال صحیحین» گفته: [نصر بن علی بن نصر بن علی الجهضمی الازدی البصری، یکنّی أبا عمرو والد علیّ، سمع أباه و عبد الأعلی و أبا أحمد الزّبیری عندهما و غیر واحد، روی عنه البخاری و مسلم. قال أبو العبّاس السّراج: مات سنة خمسین

ص:133

و مائتین بالبصرة، و قال البخاریّ فی: شهر ربیع الاوّل من هذه السّنة].

و أبو سعد عبد الکریم سمعانی در «أنساب» در نسبت جهضمی گفته:

[الجهضمی-بفتح الجیم و الضّاد المنقوطة و سکون الهاء، هذه النّسبة إلی الجهاضمة و هی محلّة بالبصرة و المشهور فیها أبو عمر نصر بن علی بن صهبان بن أبی الجهضمی الأزدی من أهل البصرة و هو جدّ نضر بن علی، یروی الجدّ عن النصر بن شیبان الحدانی، روی عنه أبو نعیم و أهل البصرة، مات فی إمرة أبی جعفر و حفید أبی عمر نصر بن علی الجهضمی الحدانی قاضی البصرة من العلماء المتقنین، کان ثقة ثبتا حجّة یروی عن أبی عیینة و المعتمر بن سلیمان و حاتم بن وردان و نوح بن قیس و یحیی ابن سعید القطّان و عبد الرّحمن بن مهدی و یزید بن زریع و الأصمعی، روی عنه محمّد ابن إسماعیل البخاری و مسلم بن الحجّاج و أبو عیسی التّرمذی و أبو داود السّجستانی و ابنه أبو بکر عبد اللّه بن سلیمان و أبو عبد الرّحمن أحمد بن شعیب النّسائی و أبو القاسم البغوی و عبد اللّه بن أحمد بن حنبل و أبو عبد اللّه بن ماجة القزوینی و عمر بن محمّد بن بحر الهمدانی و جماعة سواهم، و کان المستعین باللّه بعث إلی نصر بن علی یشخصه للقضاء فدعاه عبد الملک أمیر البصرة لذلک، فقال: أرجع فأستخیر اللّه، فرجع إلی بیته نصف النّهار فصلّی رکعتین و قال: اللّهم إن کان لی عندک خیر فاقبضنی إلیک! فنام فانتبهوه (فنبهوه. ظ) فإذا هو میّت! و کان ذلک فی شهر ربیع الأوّل سنة خمسین و مائتین].

و ذهبی در «تهذیب التهذیب» گفته [نصر بن علی بن نصر بن علی بن صهبان بن أبی عمر الأزدی الجهضمی، حفید الّذی قبله، کان أحد الحفّاظ و الأئمّة بالبصرة؛ عن عبد العزیز بن عبد الصّمد العمی و نوح بن قیس الغدانی و معتمر بن سلیمان و یزید بن زریع و الحرث بن دحیة و درست بن زیاد و سفیان بن عیینة و عبد ربّه بن بارق و عبد العزیز بن الدّراوردی و عثام بن علی و خلق، و عنه «ع» و «س» أیضا عن زکریّا السّجزی و أحمد بن علیّ المروزی و عنه، أبو بکر بن أبی الدّنیا و بقی بن مخلد و أبو زرعة و عبدان و البغوی و ابن خزیمة و ابن أبی داود و خلق کثیر. قال

ص:134

عبد اللّه بن أحمد: سألت أبی عنه فرضیه و قال: ما به بأس: و قال أبو حاتم: هو أحبّ إلی من الفلاّس و أوثق و أحفظ، و قال ابن خراش و غیره: ثقة، و قال آخر: کان من نبلاء النّاس، قال إبراهیم بن عبد اللّه الزّبیدی: سمعت نصر بن علیّ یقول: دخلت علی المتوکّل فاذا هو یمدح الرّفق فأکثر فقلت: یا أمیر المؤمنین! أنشدنی الأصمعیّ:

من أرسل الرّفق فی لینه استخرج العذراء من خدرها

من یستعن بالرّفق فی أمره یستخرج الحیّة من حجرها

فقال: یا غلام الدّواة و القرطاس! فکتبهما:

قال عبد اللّه بن أحمد: حدّثنی نصر بن علیّ، أخبرنی علی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین؛ حدّثنی أخی موسی عن أبیه، عن جدّه أنّ النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم أخذ بید حسن و حسین فقال: من أحبّنی و أحبّ هذین و أبا هما و أمّهما کان معی فی درجتی یوم القیامة. قال عبد اللّه بن أحمد لمّا حدّث نصر هذا، أمر المتوکّل بضربه ألف سوط، فکلّمه جعفر بن عبد الواحد و جعل یقول له: هذا الرّجل من أهل السّنّة! و لم یزل به حتّی ترکه و کان له أرزاق وفّرها علیه موسی. قال الخطیب: أمر بضربه لأنّه ظنّ أنّه رافضیّ فلمّا، علم أنّه من أهل السّنّة ترکه؛ و قال جعفر بن محمّد بن الحکم الواسطی: سمعت أبا بکر بن أبی داود یقول: کان المستعین باللّه بعث إلی نصر بن علی یشخصه للقضاء فدعاه عبد الملک أمیر البصرة فأمره بذلک فقال: أرجع فأستخیر اللّه، فرجع إلی بیته نصف النّهار فصلّی رکعتین و قال: اللّهمّ إن کان لی عندک خیر فاقبضنی إلیک! فنام فانتبهوه (فنبهوه. ظ) فإذا هو میّت! قال البخاری: مات فی ربیع الآخر سنة خمسین و مائتین، قال السّرّاج:

رأیته أبیض الرأس و اللّحیة].

و نیز ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [نصر بن علی الجضمی الحافظ العلاّمة أبو عمر الأزدی البصری، حدّث عن فرج بن قیس و یزید بن زریع و مرحوم بن عبد العزیز العطّار و بشر بن مفضّل و فضیل بن سلیمان و سفیان بن عیینة و خلق، و عنه الجماعة و زکریّا السّاجی و ابن خزیمة و ابن أبی داود و ابن صاعد و محمّد بن هارون الحضرمی و خلق، و قال أحمد: ما به بأس، و قال أبو حاتم: هو أحبّ إلیّ من الفلاّس

ص:135

و أحفظ منه و أوثق. قال «س» : ثقة، و قال ابن أبی داود: بعث إلیه للمستعین یشخصه للقضاء؛ فدعاه متولّی البصرة فأخبره فقال: أستخیر اللّه، فرجع و صلّی رکعتین و قال:

اللّهم إن کان لی عندک خیر فاقبضنی إلیک! ثمّ نام فنبّهوه فإذا هو میّت، مات سنة خمسین و مائتین فی ربیع الآخر].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [ع. نصر بن علی بن نصر بن علی بن صهبان أبو عمر الجهضمی، الحافظ، عن معتمر و الدّراوردی، و عنه «ع و س» بواسطة أیضا و ابن خزیمة. قال أبو حاتم: هو أوثق من الفلاّس و أحفظ، طلبه المستعین للقضاء فقال:

أستخیر فصلّی رکعتین و دعا و نام فقبض فی ربیع الآخر 250].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه خمسین و مائتین گفته: [و فیها-أبو عمر نصر بن علی الجهضمی البصری، الحافظ، أحد أوعیة العلم؛ روی عن یزید بن زریع و طبقته. قال أبو بکر بن أبی داود: و کان المستعین طلب نصر بن علی لیولّیه القضاء فقال لأمیر البصرة: حتّی أرجع فأستخیر اللّه! فرجع و صلّی رکعتین و قال: اللّهمّ إن کان لی عندک خیر فاقبضنی إلیک! ثمّ نام فنبّهوه فإذا هو میّت، توفّی فی ربیع الآخر].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنه خمسین و مائتین گفته: [و فیها- أبو عمرو بن نصر بن علی الجهضمی البصری، الحافظ، أحد أوعیة العلم، کان المستعین قد طلبه لیولّیه القضاء فقال لأمیر البصرة: حتّی أرجع فأستخیر اللّه، فرجع و صلّی رکعتین و قال: اللّهم (إن کان. ظ) لی عندک خیر فاقبضنی إلیک! ثمّ نام فنبّهوه فإذا هو میّت].

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [نصر بن علی بن نصر بن علی بن صهبان الجهضمی؛ أبو عمر البصری الصغیر، روی عن أبیه و ابن عیینة و یزید بن زریع و خلق، و عنه الأئمّة السّتّة و أبو حاتم و خلق؛ مات سنة خمسین و مائتین، انتهی].

فهذا نصر بن علی الجهضمی أحد الاعلام الثّقات، و فرد الأرکان الأثبات قد روی هذا الحدیث الأنیق السّمات، العظیم البرکات، فنصر أرباب الدیانات،

ص:136

و وازر أصحاب الأمانات، و أخمل و أردی و أمات بروایته و تحدیثه و الإثبات؛ جحد المبطنین للغدرات و عناد المضمرین للنکرات].

35-أما روایت محمّد بن المثنی أبو موسی العنزی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در ما بعد إنشاء اللّه تعالی از تخریج نسائی در کتاب «الخصائص» خواهی دانست. در این جا شطری از نصوص أرباب تنقید و تحقیق بر تبجیل و توثیق او باید شنید.

ترجمه أبو موسی محمّد بن مثنی عنزی

محمّد بن طاهر مقدسی در «رجال صحیحین» گفته: [محمّد بن المثنّی ابن عبد قیس أبو موسی، یعرف بالزّمن العنزی، من أهل البصرة، سمع ابن عیینة و غندرا و جماعة عندهما، روی عنه البخاریّ و مسلم و أکثرا عنه. قال السّراج: مات فی ذی القعدة سنة اثنتین و مائتین، و له خمس و ثمانون سنة].

و أبو سعد عبد الکریم سمعانی در «أنساب» در نسبت عنزی گفته: [محمّد بن مثنّی أبو موسی العنزی، یعرف بالزمن، بصریّ یروی عن جماعة، روی عنه البخاری و مسلم و أبو داود و أبو عیسی و النّسائی، کان من الثّقات].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمه او علی ما نقل عنه گفته: [قال محمّد بن یحیی النیسابوریّ: حجّة، و قال صالح بن محمّد الحافظ: صدوق اللّهجة و کان فی عقله شیء و کنت اقدّمه علی بندار، و قال «س» : لا بأس به کان یغیّر فی کتابه، و ذکره ابن حبّان فی «الثّقات» و قال: کان صاحب کتاب لا یقرأ إلاّ من کتابه].

و ذهبی در «تذهیب التّهذیب گفته: [ع. محمّد بن المثنی بن عبد قیس بن دینار العنزی أبو موسی البصری، الزمن الحافظ، عن معتمر بن سلیمان و سفیان ابن عیینة و عبد العزیز بن عبد الصّمد العمی و غندر و حفص بن غیاث و أبی معاویة و خلق کثیر، حتّی إنّه روی عن أحمد بن سعید الدّارمی و نحوه، و عنه «ع» و الذّهلی و أبو زرعة و ابن أبی الدّنیا و عبد الرّحمن بن خراش و جعفر الفریابی و أبو عروبة و ابن أبی داود و ابن خزیمة و ابن صاعد و المحاملی و خلق. قال یحیی بن محمّد الذّهلی:

ص:137

حجّة، و قال أبو حاتم: صدوق، و قال صالح جزرة: صدوق اللّهجة فی عقله شیء و کنت اقدّمه علی بندار، و قال النّسائی: لا بأس به کان یعثر فی کتابه، و قال ابن خراش: کان من الأثبات، و قال الخطیب: کان صدوقا ورعا فاضلا ثقة قدم بغداد و حدّث بها، قال بندار: ولدت أنا و أبو موسی سنة مات حمّاد بن سلمة، قال غیر واحد: مات فی ذی القعدة سنة اثنین و خمسین و مائتین].

و نیز ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [محمّد بن المثنّی الحافظ الحجّة أبو موسی العنزی البصری الزّمن و محدّث البصرة، سمع یزید بن زریع و معتمر بن سلیمان و سفیان بن عیینة و غندرا، عنه الجماعة و النّسائی أیضا عن رجل عنه و ابن صاعد و ابن خزیمة و المحاملی و خلق، قال صالح جزرة: کنت اقدّمه علی بندار و کان فی عقله شیء، قال أبو عرابة الحرّانی: ما رأیت بالبصرة أثبت من أبی موسی و یحیی بن حکیم. مات أبو موسی سنة اثنتین و خمسین و مولده و موته و طلبه مع بلدیّه بندار، أخبرنا أحمد بن إسحاق، أنا: محمّد بن هبة اللّه، أنا: جدّی محمّد بن العزیز الدینوری، أنا: عاصم بن الحسن، نا: عبد الواحد بن مهدی، نا: الحسین بن إسماعیل القاضی، أنبأنا محمّد بن المثنّی، نا: ابن عیینة، عن هشام، عن أبیه، عن عائشة أنّ النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم لمّا جاء إلی مکّة دخلها من أعلاها و خرج من أسفلها؛ رواه الخمسة عن أبی موسی].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [«ع» محمّد بن المثنّی أبو موسی العنزی الحافظ الزّمن، عن ابن عیینة و عبد العزیز العمی و غندر، و عنه «ع» و أبو عروبة و المحاملی، ثقة ورع، مات سنة 252].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه اثنتین و خمسین و مائتین گفته: [و فیها محمّد بن المثنّی الحافظ أبو موسی العنزی البصری الزّمن فی ذی القعدة، و مولده عام توفّی حمّاد بن سلمة، سمع معتمر بن سلیمان و سفیان بن عیینة و طبقتهما].

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته: [«ع» محمّد بن المثنّی بن عبید العنزی-بفتح النون و الزّاء-أبو موسی البصری المعروف بالزّمن، مشهور

ص:138

بکنیته و باسمه، ثقة ثبت، من العاشرة، و کان هو و بندار فرسی رهان، و ماتا فی سنة واحدة].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [محمّد بن محمّد بن المثنّی بن عبید العنزی أبو موسی الحافظ البصری المعروف بالزّمن، روی عن غندر و ابن عیینة و ابن نمیر و وکیع و یحیی القطّان و خلق کثیر، و عنه الأئمّة الستّة و أبو حاتم و أبو زرعة و خلق، قال الخطیب: کان صدوقا ورعا فاضلا عاقلا ثقة ثبتا احتجّ سائر الأئمّة بحدیثه، مات سنة اثنتین و خمسین و مائتین، انتهی].

فهذا محمّد بن المثنی حافظهم الحجّة البارع، قد روی هذا الحدیث الناظر کالرّوض المارع، بسنده المتّصل عن السیّد الشافع، علیه و آله آلاف السّلام من الملک المنعم النافع، فیا للّه و للجاحد المنازع! ، کیف لا یقدعه قادع، و لا یزعه وازع، عن مباراة الاعلام بمحض القعاقع، و التّخرّص و الافتعال لما هو غیر واقع.

36-أما روایت أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرحمن بن بهرام
اشاره

الدارمی السمرقندی

حدیث ثقلین را، پس سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» بعد نقل حدیث ثقلین از «صحیح مسلم» بیک لفظ گفته: [و فی لفظ: قیل لزید رضی اللّه عنه: من أهل بیته؟ نساؤه؟ فقال: لا! ایم اللّه إنّ المرأة تکون مع الرّجل العصر من الدّهر ثمّ یطلّقها فترجع إلی أمّها؛ و فی روایة غیره: إلی أبیها و أمّها؛ أهل بیته: أصله و عصبته الّذین حرموا الصّدقة بعده. أخرجه مسلم أیضا و کذا النّسائی باللّفظ الاوّل و أحمد و الدّارمی فی مسندیهما و ابن خزیمة فی صحیحه و آخرون کلّهم من حدیث أبی حیّان التّیمی یحیی بن سعید بن حیّان عن یزید بن حیّان].

و مناقب مبهره و محامد مزهره و مفاخر معجبه و مآثر مغربۀ دارمی بیش از آنست که از کتب قوم استیفای آن توان کرد، درین مقام بر بعضی از عبارت أرباب رجال اکتفا می رود.

ترجمۀ أبو محمّد دارمی سمرقندی

محمّد بن طاهر مقدسی در کتاب «أسماء رجال الصّحیحین» گفته: [عبد اللّه

ص:139

ابن عبد الرّحمن الدّارمی السّمرقندی، یکنی أبا محمّد، سمع أبا الیمان الحکم بن نافع و یحیی بن حسّان و محمّد بن عبد اللّه الرّقاشی و مروان و محمّد و أبا المغیرة و عبد اللّه بن جعفر الرّقّی و حجاج بن منهال و الفریابیّ و أبا نعیم و عفّان و أبا علی عبد اللّه الحنفی و أبا معمّر و عبد اللّه بن عمر المقری و أبا الولید الطیالسی و محمّد بن المبارک و مسلم بن إبراهیم و محمّد بن کثیر و حبّان بن هلال و موسی بن خالد ختن الفریابی. روی عنه مسلم. قال السّراج: مات بسمرقند یوم عرفة سنة خمس و خمسین و مائتین].

و أبو سعد عبد الکریم سمعانی در «أنساب» در نسبت دارمی گفته: [و أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرّحمن بن الفضل بن بهرام بن عبد الصّمد السّمرقندی الدّارمی، من بنی دارم بن ملک بن حنظلة، من أهل سمرقند، أحد الرّحّالین فی الحدیث و الموصوفین بجمعه و حفظه و الإتقان له مع الثقة و الصّدق و الورع و الزّهد، و استقضی علی سمرقند فأبی فألحّ علیه السّلطان حتّی یقلّده و قضی قضیّة واحدة ثم استعفی فأعفی، و کان علی غایة العقل و فی نهایة الفضل یضرب به المثل فی الدّیانة و الحلم و الرّزانة و الاجتهاد و العبادة و التقلّل و الزّهادة، و صنّف «المسند» و «التفسیر» و «الجامع» و حدّث عن یزید بن هارون و عبید اللّه بن موسی و محمّد بن یوسف الفریابی و یعلی بن عبید و جعفر ابن عون و أبی المغیرة الحمصی و أبی الیمان الحکم بن نافع البهرانی و عثمان بن عمر ابن فارس و أسهل بن حاتم و غیرهم من أهل العراق و الشّام و مصر، روی عنه بندار و محمّد بن یحیی الذّهلی و رجا بن مرجا الحافظ و مسلم ابن الحجّاج و أبو عیسی التّرمذی و جعفر بن محمّد الفریابی قاضی الدّینور و جماعة سواهم، و قال رجا بن المرجا: رأیت أحمد بن حنبل و إسحاق بن راهویه و علی بن المدینی و الشّاذکونی؛ ما رأیت أحفظ من عبد اللّه بن عبد الرّحمن الدارمی، و کانت ولادته سنة موت عبد اللّه بن المبارک و هی سنة إحدی و ثمانین و مائة، و مات بسمرقند یوم عرفة و هو من سنة خمس و خمسین و مائتین].

و عبد الغنی بن عبد الواحد مقدسی در کتاب «الکمال» گفته: [عبد اللّه

ص:140

ابن عبد الرّحمن بن الفضل بن بهرام بن عبد الصّمد أبو محمّد السّمرقندی الدارمی التّمیمی من بنی دارم بن مالک بن حنظلة بن ملک بن زید مناة بن تمیم. روی عن محمّد بن یوسف الفریابی و أبی مسهر الغسانی و سعید بن أبی مریم المصری و إسماعیل بن أبی اویس و موسی بن خالد ختن الفریابی و یونس بن محمّد المؤدب و أبی النّصر هاشم بن القاسم و معلّی بن أسد و أبی الولید الطّیالسی و الأسود بن عامر و أبی عبد الرّحمن المقری و قبیصة بن عقبة و منصور بن سلمة الخزاعی و عبد اللّه بن موسی العبسی و أبی بکر الحنفی و یزید بن هارون و یعلی بن عبید و جعفر بن عون و مسلم بن إبراهیم و مروان بن محمّد الطّاطری و زید بن یحیی بن عبید و محمّد بن المبارک الصوری و یحیی بن حسّان التنیسی و أبی مغیرة الحمصی و أبی الیمان الحکم بن نافع و عثمان بن عمر بن فارس و سعید بن عامر الضّبعی و عبد الرّحمن بن إبراهیم دحیم و عبد. . . (بیاض) الرّقیّ و عبد اللّه بن عبد المجید الحنفی و عبد الصّمد بن علی و أحمد بن إسحاق الحضرمی و شمیل ابن حاتم و زکریّا بن عبدی و محمّد. . (بیاض) و عبدان بن عثمان و النّضر بن شمیل و أبی صالح کاتب اللّیث و محمّد بن سلام النیکندی و وهب بن جریر و بشر بن عمر الزهرانی و أبی نعیم الفضل بن دکین. روی عنه محمّد بن یحیی الذّهلی و محمّد بن بشّار و مسلم أبو رجا بن مرجا الحافظ و جعفر الفریابی و أبو حاتم و أبو زرعة و إبراهیم بن أبی طالب و عبد اللّه بن أحمد بن حنبل و أبو داود و التّرمذی و محمّد بن عبدوس و محمّد بن النّضر الجارودی و محمّد بن نعیم و الحسن بن الصّباح و هو أکبر منه. قال رجا بن مرجا: ما أعلم أحدا أعلم بحدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من عبد اللّه بن عبد الرّحمن، و قال أبو حاتم: هو إمام اهل زمانه، و سئل أحمد بن حنبل عن یحیی الحمّانی، فقال:

ترکناه لقول عبد اللّه بن عبد الرّحمن لأنّه امام؛ و قال إسحاق بن داود: قدم قریب لی مد الشّاش، فقال: أتیت أحمد بن حنبل فجعلت أصف له أبا المنذر و أمدحه، فقال لی: قد طالت غیبة إخواننا عنّا و لکن أین أنت عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن؟ ! علیک بذاک السید، علیک بذاک السیّد، علیک بذاک السّیّد: عبد اللّه بن عبد الرّحمن! و قال محمّد بن عبد اللّه:

غلبنا عبد اللّه بن عبد الرّحمن بالحفظ و الورع، و قال أبو حامد مر بن الشّرفی: إنّما

ص:141

أخرجت خراسان من أئمّة الحدیث خمسة رجال: محمّد بن یحیی و محمّد بن إسماعیل و عبد اللّه بن عبد الرّحمن و مسلم بن الحجّاج و إبراهیم بن أبی طالب، و قال عبد اللّه ابن عبد الرّحمن: ولدت سنة مات ابن المبارک سنة إحدی و ثمانین و مائة و مات سنة خمس و خمسین و مائتین].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [و سأل إنسان أحمد عن أبی المنذر، فقال: لا أعرفه، قد طالت غیبة إخواننا عنّا لکن أین أنت عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن؟ علیک بذاک السّیّد؛ علیک بذاک السید؛ علیک بذاک السّیّد! و قال عثمان بن أبی شیبة: أمره ظاهر من الصبر و الحفظ و صیانة النّفس عافاه اللّه، و قال بندار: حفّاظ الدّنیا أربعة: أبو زرعة بالرّی و مسلم بن الحجّاج بنیسابور و عبد اللّه بن عبد الرّحمن بسمرقند و محمّد بن إسماعیل ببخاری، و قال أبو حاتم بن حبّان: کان من الحفّاظ المتقنین و أهل الورع فی الدّین ممّن حفظ و جمع و تفقّه و صنّف و حدّث و أظهر السّنّة فی بلده و دعا إلیها و ذبّ عن حریمها و قمع من خالفها، و قال إسحاق بن أحمد بن خلف البخاری: کنّا عند محمّد بن إسماعیل فورد علیه نعی عبد اللّه بن عبد الرّحمن فنکس رأسه ثمّ رفع و استرجع و جعل یسیل دموعه علی خدّیه ثمّ أنشأ یقول:

إن تبق تفجع بالأحبّة کلّهم و فناء نفسک لا أبا لک أفجع!

قال إسحاق بن أحمد: و ما سمعناه ینشد شعرا إلاّ ما یجیء فی الحدیث].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [الدّارمی-الامام الحافظ شیخ الاسلام بسمرقند أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرّحمن بن الفضل بن بهرام بن عبد الصّمد التّمیمی الدّارمی السّمرقندی، صاحب المسند العالی الّذی فی طبقته منتخب مسند عبد بن حمید.

مولده عام توفّی ابن المبارک سنة إحدی و ثمانین و مائة، سمع النّضر بن شمیل و یزید بن هارون و سعید بن عامر الضّبعی و جعفر بن عون و زید بن یحیی بن عبید الدّمشقی و وهب بن جریر و طبقتهم بالحرمین و خراسان و الشّام و العراق و مصر، حدّث عنه مسلم و أبو داود و التّرمذی و مطین و جعفر الفریابی و عمر بن جبیر و النّسائیّ خارج سننه و حفص بن أحمد بن فارس الاصبهانی و عبد اللّه بن أحمد بن حنبل و عیسی

ص:142

ابن عمر السّمرقندی و آخرون. قال الخطیب: کان أحد الحفّاظ و الرّحّالین موصوفا بالفقه و الورع و الزّهد، استقضی علی سمرقند فقضی قضیّة واحدة ثمّ استعفی فأعفی؛ إلی أن قال: و کان علی غایة العقل و فی نهایة الفضل یضرب به المثل فی الدّیانة و الحلم و الاجتهاد و العبادة و التقلّل، صنّف «المسند» و «التفسیر» و کتاب «الجامع» . قال أبو حاتم: ثقة صدوق، و عن أحمد بن حنبل، و ذکر الدارمی، فقال: عرضت علیه الدنیا فلم یقبل، و قال رجاء بن مرجا: رأیت الشّاذکونیّ و ابن راهویه؛ و سمّی جماعة؛ فما رأیت أحفظ من عبد اللّه الدارمی، و

قال أبو حاتم: سمعت أبی یقول: عبد اللّه بن عبد الرّحمن إمام أهل زمانه، أخبرنا محمّد بن عبد الغنی و أحمد بن مکتوم و أحمد ابن خواجا إمام سنقر الزّینی و محمّد بن حمزة و عبد العالی بن عبد الملک و محمّد بن یوسف و عبد الحمید بن أحمد و إسماعیل بن یوسف و عبد الاحد بن تیمیّة و سلیمان بن قدامة و إبراهیم بن صدقة و أحمد بن محمّد الحافظ و الحسن بن علی و هدیّة بنت علی و عبد الرّحمن ابن عقیل و عیسی بن أبی محمّد، قالوا: نا: أبو المنجا عبد اللّه بن عمر، أنا: أبو الوقت أنا: الدراوردی، أنا: عبد اللّه بن أحمد، أنا: عیسی بن عمر، نا: عبد اللّه بن عبد الرّحمن، أنا: یزید بن هارون، أنا: حمید، عن أنس رضی اللّه عنه أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال لعبد الرّحمن بن عوف و رأی علیه أثرا من صفرة مهیم، قال: تزوّجت، قال: أولم و لو بشاة. مات الدارمی یوم التّرویة سنة خمس و خمسین و مائتین].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [م. د. ت. عبد اللّه بن عبد الرّحمن بن الفضل أبو محمّد الدارمی الحافظ، عالم سمرقند، عن یزید بن هارون و النضر بن شمیل، و عنه م. د. ت. و عمر البحیری و الفریابی. قال أبو حاتم: هو إمام أهل زمانه، ولد 181 و مات 255].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه خمس و خمسین و مائتین گفته: [و فیها توفّی الامام الحبر أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرّحمن التّمیمی الدارمی السّمرقندی الحافظ صاحب «المسند» المشهور، رحل و طوف و سمع النّضر بن شمیل و یزید

ص:143

ابن هارون و طبقتهما. قال أبو حاتم: هو إمام أهل زمانه، و قال محمّد بن عبد اللّه بن نمیر: غلبنا الدارمی بالحفظ و الورع، و قال رجا بن مرجا: ما رأیت أعلم بالحدیث منه].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنه مذکوره گفته: [و فیها-توفّی الامام الحبر أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرّحمن التّمیمی الدّارمی صاحب «المسند» المشهور، رحل و طوف و سمع النّضر بن شمیل و یزید بن هارون و طبقتهما].

و ولی الدین الخطیب در «أسماء رجال مشکاة» گفته: [الدارمی-هو أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرّحمن الدّارمی الحافظ، عالم سمرقند، روی عن یزید بن هارون و النّضر بن شمیل، و عنه مسلم و أبو داود و التّرمذی و غیرهم، قال أبو حاتم:

هو إمام أهل زمانه، ولد سنة إحدی و ثمانین و مات سنة خمس و خمسین و مائتین، و له من العمر أربع و سبعون سنة، رحمه اللّه تعالی].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته؛ [م. د. ت. عبد اللّه بن عبد الرّحمن بن الفضل بن بهرام بن عبد الصّمد التّمیمی الدّارمی أبو محمّد السمرقندی الحافظ، روی عن النّضر بن شمیل و أبی النّضر هاشم بن القاسم و مروان بن محمّد الطّاطری و یزید بن هارون و أشهل بن حاتم و حبّان بن هلال و أسود بن عامر بن ذریب و جعفر بن عون و سعید بن عامر الضّبعی و أبی علی الحنفی و عثمان بن عمر ابن فارس و وهب بن جریر و یحیی بن حسّان و یعلی بن عبد و أبی عاصم و أبی نعیم و خلق، و عنه مسلم و أبو داود و الترمذی و البخاری فی غیر «الجامع» و الحسن بن الصّباح البزّار و شدّاد بن الهاد و هم أکبر منه و أبو زرعة و أبو حاتم و بقی بن مخلد و عمر بن محمّد البختری و جعفر بن محمّد الفریابی و عبد اللّه بن واصل البخاری و عبد اللّه بن أحمد ابن حنبل و مطین و عیسی بن عمر بن العبّاس السّمرقندی و غیرهم. قال أحمد بن حنبل: إمام، و قال لآخر: علیک بذاک السّیّد عبد اللّه بن عبد الرّحمن، کرّرها، و قال محمّد بن عبد اللّه بن نمیر: غلبنا بالحفظ و الورع، و قال أبو سعید الأشجّ: إمامنا و قال عثمان بن أبی شیبة: أمره أظهر مما یقولون من الحفظ و البصر و صیانة النّفس،

ص:144

و عدّه بندار فی حفّاظ الدّنیا، و قال إسحاق بن أحمد بن زیرک عن أبی حاتم الرّازی سمعته یقول: محمّد بن إسماعیل أعلم من دخل العراق، و محمّد بن یحیی أعلم من فی خراسان الیوم، و محمّد بن أسلم أورعهم، و عبد اللّه بن عبد الرّحمن أثبتهم. و قال ابن أبی حاتم عن أبیه: إمام أهل زمانه، و قال ابن الشّرقی: إنّما أخرجت خراسان من أئمّة الحدیث خمسة، فذکره فیهم، و قال محمّد بن إبراهیم بن منصور الشّیرازی: کان علی غایة من العقل و الدّیانة ممّن یضرب به المثل فی الحکم و الدّرایة (فی الحلم و الوزانة. ظ) و الحفظ و العبادة و الزّهد، أظهر علم الحدیث و الآثار بسمرقند و ذبّ عنها الکذب، و کان مفسّرا کاملا و فقیها عالما، و قال أحمد بن سیّار: کان حسن المعرفة قد دوّن «المسند» و «التّفسیر» مات سنة خمس و خمسین یوم التّرویة و دفن یوم عرفة یوم الجمعة و هو ابن خمس و سبعین سنة 255، و کذا أرّخه غیر واحد، و قیل: مات سنة خمسین و هو وهم، و قال أبو حاتم بن حبّان: کان من الحفّاظ المتقنین و أهل الورع فی الدّین ممّن حفظ و جمع و تفقّه و صنّف و حدّث و أظهر السّنّة فی بلده و دعا إلیها و ذبّ عن حریمها و قمع من خالفها، و قال الخطیب: کان أحد الرّحّالین فی الحدیث و الموصوفین بحفظه و جمعه و الاتقان له مع التّفقّه و الصّدق و الورع و الزّهد و استقضی علی سمرقند فأبی فألحّ علیه السّلطان فقضی بقضیّة واحدة ثمّ أعفی، و کان یضرب به المثل فی الدّیانة و الحلم و الرّزانة. قال إسحاق بن إبراهیم الورّاق: سمعته یقول:

ولدت فی سنة مات ابن المبارک سنة إحدی و ثمانین؛ و قال إسحاق بن أحمد بن خلف البخاری: کنّا عند محمّد بن إسماعیل فورد علیه کتاب فیه نعی عبد اللّه بن عبد الرّحمن فنکس رأسه ثمّ رفع و استرجع و جعل یسیل دموعه علی خدّیه، ثمّ أنشأ یقول:

إن تبق تفجع بالاحبّة کلّهم و فناء نفسک لا أبا لک أفجع

قال إسحاق: و ما سمعناه ینشد شعرا إلاّ ما جاء فی الحدیث. قلت: قال رجا ابن مرجا: ما أعلم أحدا أعلم بالحدیث منه، و قال ابن أبی حاتم عن أبیه: ثقة صدوق، و قال الحاکم أبو عبد اللّه: کان من حفّاظ الحدیث المبرّزین، و روی الخطیب فی تاریخه عن أحمد بن حنبل قال: کان ثقة و زیادة و أثنی علیه خیرا، و قال ابن عدی

ص:145

فی ترجمة سلیمان بن عثمان من «الکامل» أبو عبد الرّحمن النّسائی: أخبرنی عبد اللّه ابن عبد الرّحمن السّمرقندی، فذکر حدیثا، و فی «الزهرة» : روی عنه مسلم ثلاثة و سبعین حدیثا].

و نیز ابن حجر عسقلانی در «تقریب التّهذیب» گفته: [م. د. ت عبد اللّه ابن عبد الرّحمن بن الفضل بن بهرام السّمرقندی أبو محمّد الدّارمی الحافظ، صاحب «المسند» ثقة فاضل متقن من الحادیة عشر، مات سنة خمس و خمسین و له أربع و سبعون].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [عبد اللّه بن عبد الرّحمن بن الفضل بن بهرام الدّارمی التّمیمی أبو محمّد السمرقندی الحافظ أحد الأعلام روی عن ابن عون و یزید بن هارون و أبی عاصم و خلق، و عنه مسلم و أبو داود و التّرمذی و أبو زرعة و مطین و خلق، سئل عنه أحمد، فقال للسّائل: علیک بذلک السّیّد! و قال أبو حاتم: إمام أهل زمانه، و قال ابن حبّان: کان من الحفّاظ المتقنین ممّن حفظ و جمع و تفقّه و صنّف و حدّث و أظهر السّنّة فی بلده و دعا إلیها و ذبّ عن حریمها و قمع من خالفها، مات یوم التّرویة سنة 255 و هو ابن خمس و سبعین سنة].

و شمس الدین محمّد بن علی بن أحمد الدّاودی المالکی در «طبقات المفسّرین» گفته: [عبد اللّه بن عبد الرّحمن بن الفضل بن بهرام بن عبد الصّمد أبو محمّد الدّارمی التّمیمی السّمرقندی الحافظ، أحد الاعلام، سمع بالحرمین و مصر و الشام و العراق و خراسان و حدّث عن یزید بن هارون و یعلی بن عبید و جعفر بن عون و الأسود بن عامر و أبی المغیرة الحمصی و أبی علی الخشنی و الفریابی و مروان ابن محمّد و یحیی بن حسان التّنیسی و النّضر بن شمیل و أبی النّصر هاشم بن القاسم و وهب بن جریر و عثمان بن عمر بن فارس و حبّان بن هلال و زید بن یحیی الدّمشقی و سعید بن عمر الضّبعی و سعید بن أبی مریم و أبی عاصم و خلق کثیر. حدّث عنه مسلم و أبو داود و التّرمذی و بقی بن مخلد و أبو زرعة و صالح جزرة و البخاری فیما رواه عنه التّرمذی فی جامعه و مطین و خلائق. قال عبد الصّمد بن سلیمان البلخی: سألت

ص:146

أحمد بن حنبل عن یحیی الحمانی فقال: ترکناه لقول عبد اللّه بن عبد الرّحمن لأنّه امام، و قال إسحاق بن داود السّمرقندی: قدم قریب لی فقال: أتیت أحمد بن حنبل فقال: أین أنت عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن؟ ! علیک بذاک السّیّد! و قال نعیم بن ناعم:

سمعت محمّد بن عبد اللّه بن نمیر یقول: غلبنا عبد اللّه بن عبد الرحمن بالحفظ و الورع، و قال إسحاق بن إبراهیم الورّاق: سمعت محمّد بن عبد اللّه المخزومی یقول: یا أهل خراسان! مادام عبد اللّه بن عبد الرّحمن بین أظهرکم فلا تشتغلوا بغیره، قال: و سمعت أبا سعید الأشجّ یقول: هذا إمامنا، و سمعت عثمان بن أبی شیبة یقول: أمر عبد اللّه أشهر من ذلک فیما یقولون من البصر و الحفظ و صیانة النّفس، عفاه اللّه (عافاه اللّه. ظ) ، و قال بندار:

حفّاظ الدّنیا (أربعة. صح. ظ) أبو زرعة و البخاری و الدّارمی و مسلم. قال ابن أبی حاتم عن أبیه: عبد اللّه بن عبد الرّحمن إمام أهل زمانه، و قال أبو حامد بن الشّرقی:

إنّما أخرجت خراسان من أئمّة الحدیث خمسة، فذکر منهم عبد اللّه بن عبد الرّحمان و قال محمّد بن إبراهیم الشّیرازی: کان الدّارمی علی غایة من العقل و الدّیانة ممّن یضرب به المثل فی الحلم و الدرایة (الرّزانة. ظ) و الحفظ و العبادة و الزّهادة، أظهر علم الآثار بسمرقند و کان مفسّرا کاملا و فقیها عالما، و قال ابن حبّان: کان من الحفّاظ المتقنین و أهل الورع و الدّین ممّن حفظ و جمع و تفقّه و صنّف و حدّث و أظهر السّنة فی بلده و دعا إلیها و ذبّ عن حریمها و قمع من خالفها، و قال الخطیب أبو بکر البغدادی: کان أحد الحفّاظ و الرّحّالین موصوفا بالثّقة و الزّهد و الورع استقضی علی سمرقند فأبی و ألحّ علیه السّلطان حتّی ولی و قضا قضیّة واحدة ثمّ استعفی فاعفی، و کان علی غایة العقل و فی نهایة الفضل یضرب به المثل فی الدّیانة و الحلم و الرّزانة و الاجتهاد و العبادة و الزّهادة و التقلّل، صنّف «المسند» و «التفسیر» و «الجامع» . قال إسحاق الورّاق: سمعت الدارمی یقول: ولدت فی سنة مات ابن المبارک سنة إحدی و ثمانین و مائة، و قال أحمد بن سیّار: مات فی سنة خمس و خمسین و مائتین یوم التّرویة و دفن یوم عرفة یوم الجمعة و هو ابن خمس و سبعین سنة، و کذا أرّخ موته غیر واحد و غلط من قال: وفاته سنة خمسین. قال إسحاق بن خلف:

ص:147

کنّا عند محمّد بن إسماعیل البخاری فورد علیه کتاب فیه نعی الدارمی فنکس رأسه ثمّ رفع و استرجع و جعل تسیل دموعه علی خدّیه ثمّ أنشأ یقول:

إن تبق تفجع بالأحبّة کلّهم و فناء نفسک لا أبا لک أفجع

و ملا علی قاری در «مرقاة» گفته: [و أبی محمّد عبد اللّه بن عبد الرّحمن أی السّمرقندی التّمیمی الدّارمی-بکسر الرّاء نسبة إلی دارم بن مالک، بطن کبیر من تمیم، و هو الإمام الحافظ عالم سمرقند، صنّف التفسیر و «الجامع» و مسنده المشهور و هو علی الأبواب لا الصّحابة خلاف لمن و هم فیه، روی عن البخاری و یزید ابن هارون و النّضر بن شمیل و غیرهم، قال: رأیت العلماء بالحرمین و الحجاز و الشّام و العراق، فما رأیت فیهم أجمع من محمّد بن إسماعیل البخاری، و روی عنه مسلم و أبو داود و التّرمذی و غیرهم، قال أبو حاتم: هو إمام أهل زمانه توفّی یوم التّرویة و دفن یوم عرفة سنة خمس و خمسین و مائتین، ولد سنة إحدی و ثمانین و مائة و له من العمر أربع و سبعون سنة و له خمسة عشر حدیثا هی ثلاثیات].

و شیخ عبد الحق دهلوی در «أسماء رجال مشکاة» گفته: [الدارمی-هو أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرّحمن بن الفضل بن بهرام بن عبد الصّمد الدّارمی من بنی دارم ابن مالک بن حنظلة السمرقندی؛ عالم سمرقند، أحد حفّاظ الأحادیث و أعلام علماء الدین و شیخ الحفّاظ و المستندین صاحب زهد و ورع و دیانة و صیانة. قال عثمان بن أبی شیبة: أمره ظاهر من الصّبر و الحفظ و صیانة النّفس، عافاه اللّه؛ و سأل إنسان عن أحمد عن أبی المنذر فقال: لا أعرفه قد طالت غیبة إخواننا عنّا لکن أین أنت عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن؟ علیک بذاک السید! و قال أبو حاتم: هو إمام أهل زمانه، و قال بندار: حفّاظ الدّنیا أربعة: أبو زرعة بالرّی و مسلم بن الحجّاج بنیسابور و عبد اللّه ابن عبد الرّحمن بسمرقند و محمّد بن إسماعیل ببخاری، و قال ابن حبّان: کان من الحفّاظ المتقنین و أهل الورع فی الدّین ممّن حفظ و جمع و تفقه و صنّف و حدّث و أظهر السّنّة فی بلده و دعا إلیها و ذبّ عن حریمها و قمع من خالفها، و قال إسحاق بن أحمد ابن خلف البخاری: کنّا عند محمّد بن إسماعیل البخاری فورد علیه نعی عبد اللّه

ص:148

ابن عبد الرّحمن فنکس رأسه و لم یرفع و استرجع و جعل یسیل دموعه علی خدّیه ثمّ أنشأ یقول:

إن تبق تفجع بالأحبّة کلّهم و فناء نفسک لا أبا لک أفجع

قال إسحاق بن أحمد: و ما سمعناه ینشد شعرا إلاّ ما یجیء فی الحدیث، و کتابه أحسن کتاب فی الحدیث، یروی عن یزید بن ماجة و حبّان بن هلال و النّضر بن شمیل و حیوة بن شریح، و روی عنه کبار علماء المحدّثین مثل مسلم و أبی داود و التّرمذی و الفریابی، و له ثلاثیات، روی فی کتابه خمسة عشر حدیثا کذلک، ولد سنة إحدی و ثمانین و مائة و توفّی سنة خمس و خمسین و مائتین].

و أبو مهدی عیسی بن محمّد ثعلبی در «مقالید الأسانید» گفته: [«مسند الدّارمی» -قال الحافظ ابن حجر: کذا یعرف بالمسند و هو مع ذلک مرتّب علی الأبواب و کان الشّیخ صلاح الدّین أبو سعید العلائی یقول: لو قدم مع الخمسة بدل ابن ماجة فکان سادسا لکان أولی بذلک، قرأت علیه جمیع الثّلاثیات منه و أجاز لی سائره عن الرّملی، عن زکریا، عن الحافظ أبی الفضل بن حجر بسماعه لجمیعه علی أبی إسحاق إبراهیم بن أحمد بن عبد الواحد التنوخی. «ح» و عن النّور القرافی و العلقمی و غیرهما، عن الجلال السّیوطی، عن الشهاب أحمد بن عبد القادر الشناوی، قرأت علیه لجمیعه باجازته من أبی إسحاق التّنوخی؛ قال: أخبرنا أبو العبّاس الحجّار سماعا بسماعه من أبی المنجا عبد اللّه بن عمر بن اللّتی و أجازه ما فات إن لم یکن سماعا قال: أخبرنا أبو الوقت عبد الأوّل بن عیسی بن شعیب السّجزی الهروی، قال: أنا أبو الحسن عبد الرّحمن بن محمّد بن المظفر الداودی، قال: أخبرنا أبو محمّد عبد اللّه بن أحمد بن حمویه السّرخسی، قال: أنا أبو عمران عیسی بن عمر بن العبّاس السّمرقندی قال: أنا به مؤلّفه الحافظ أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرّحمن الدارمی رضی اللّه عنه، فذکره بالسّند. قال الحافظ أبو محمّد الدارمی رضی اللّه عنه فی باب البول (فی صح. ظ) المسجد و هو اوّل الثّلاثیات: أخبرنا جعفر بن عون، قال: أخبرنا یحیی بن سعید، عن أنس رضی اللّه عنه قال: جاء أعرابی إلی النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم فلمّا قام بال فی ناحیة

ص:149

المسجد. قال: فصاح به أصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم، فکفّهم عنه ثمّ دعا بدلو من ماء فصبّه علی بوله، انتهی سانحة من خبره. قال التّقی بن دقیق العید فی «شرح الإلمام» له و غیره هو الإمام الحجّة عبد اللّه بن عبد الرّحمان بن الفضل بن بهرام بن عبد الصّمد التّمیمی الدّارمی السّمرقندی أحد الأکابر من العلماء و السّابقین من الحفّاظ و الأعلام من المشاهیر، طاف البلاد و جال فی الآفاق، روی عنه محمّد بن یحیی الذّهلی و مسلم و أبو داود و التّرمذی و عبد اللّه بن أحمد بن حنبل و غیرهم، قال عبد اللّه بن أحمد: سمعت أبی یقول: انتهی الحافظ (الحفظ. ظ) إلی أربعة من (فی. ظ) خراسان: أبی زرعة الرّازی و محمّد بن إسماعیل البخاری و عبد اللّه بن عبد الرّحمان الدّارمی و الحسن بن شجاع البلخی، و قال ابن نمیر: غلبنا الدّارمی بالحفظ و الورع و ذکر غنجار عن إسحاق بن أحمد بن خلف، قال: کنّا عند محمّد بن إسماعیل فورد علینا کتاب فیه نعی الدّارمی فنکس رأسه ثمّ رفعه و استرجع و جعل تسیل دموعه علی خدّه ثمّ أنشأ یقول:

إن تبق تفجع بالأحبّة کلّهم و فناء نفسک لا أبا لک أفجع

قال إسحاق: و ما سمعناه ینشد شعرا إلاّ ما جاء فی الحدیث؛ انتهی. ولد سنة مات ابن المبارک سنة إحدی و ثمانین و مائة و مات یوم عرفة یوم الخمیس و دفن یوم الجمعة سنة خمس و خمسین و مائتین، و وجد فی نسخة أبی الوقت من «مسند الدّارمی» فی آخرها: ما رواه محمّد (رح) ثلاثة آلاف و خمس مائة و سبعة و خمسون حدیثا و هو ألف و أربع مائة و ثمانیة أبواب، انتهی].

و خود شاه صاحب در «بستان المحدّثین» گفته: [«مسند الدّارمی» - بر خلاف اصطلاح، مشهور بمسند گشته، أوّل ثلاثیّات آن در مسند در باب البول فی المسجد این حدیثست: أخبرنا جعفر بن عون، أخبرنا یحیی بن سعید، عن أنس، قال:

جاء أعرابیّ إلی النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم فلمّا قام بال فی ناحیة المسجد، قال: فصاح أصحاب رسول اللّه صلعم فکفّهم عنه ثمّ دعا بدلو من ماء فصبّه علی بوله. نام و نسب این بزرک، عبد اللّه بن عبد الرّحمن بن الفضل بن بهرام بن عبد الصّمد التمیمی الدّارمی

ص:150

السّمرقندیست، صاحب رحلت و أسفارست، أکثر بلاد اسلام را گشته و علم حدیث را از بلدان بعیده جمع کرده، مسلم بن الحجّاج صاحب «صحیح» و أبو داود و ترمذی و عبد اللّه پسر إمام أحمد بن حنبل و محمّد بن یحیی ذهلی از وی روایت می کنند. عبد اللّه پسر امام أحمد از پدر بزرگوار خود نقل کرده که حافظان علم حدیث در خراسان چار کس اند: أبو زرعة رازی و محمّد بن إسماعیل بخاری و عبد اللّه بن عبد الرّحمن دارمی سمرقندی و حسن بن شجاع بلخی، و وقتی که خبر وفات او بمحمد بن إسماعیل بخاری رسید سرنگون کرد و إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ خواند و اشک او جاری گشت باز این بیت بر زبان راند و حال آنکه گاهی شعر نمی خواند مگر آنچه در حدیث وارد شده بنابر ضرورت روایت که بر زبان او می گذشت.

إن تبق تفجع بالأحبة کلّهم و فناء نفسک لا أبا لک أفجع

تولّد دارمی در سنۀ وفات عبد اللّه بن مبارکست و آن سال یکصد و هشتاد و یک است از هجرت، وفات او روز عرفه که پنجشنبه بود و دفن او روز جمعه اتّفاق افتاد که یوم النّحر بود در سال دو صد و پنجاه و پنج. آنچه در نسخۀ أبو الوقت از «مسند دارمی» موجودست سه هزار و پانصد و پنجاه و هفت حدیث است که در یک هزار و چار صد و هشت باب بتفریق آورده، و اللّه أعلم].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «إتحاف النّبلا» گفته: [أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرّحمن بن الفضل بن بهرام بن عبد الصّمد الدّارمی السّمرقندی التّمیمی صاحب «مسند» و صاحب رحلت و أسفارست، أکثر بلاد اسلام را گشته و علم حدیث از بلدان بعیده جمع نموده، مسلم صاحب «صحیح» و أبو داود و ترمذی و عبد اللّه بن الامام أحمد و محمّد بن یحیی ذهلی از وی روایت دارند، عبد اللّه بن الامام أحمد گفته که پدرم می گفت: حفّاظ علم حدیث در خراسان چهار کس اند: أبو زرعه و محمّد بن إسماعیل بخاری و دارمی و حسن بن شجاع بلخی، و چون خبر وفات او بمحمد بن اسماعیل بخاری رسید سرنگون کرد و إنا للّه بخواند و اشک از چشم جاری گشت و و این شعر بر زبانش گذشت با آنکه گاهی شعر نمی خواند مگر آنچه در حدیث وارد

ص:151

شده بنابر ضرورت روایت. شعر:

إن تبق تفجع بالأحبّة کلّهم و فناء نفسک لا أبا لک أفجع

تولّد دارمی در سنه یکصد و هشتاد و یک هجریست، و همین سال ابن المبارک قضا کرده، دارمی روز عرفه یوم الخمیس بمرد و روز جمعه یوم النّحر مدفون شد (ر ح)].

فهذا امامهم الدّارمی عبد اللّه بن عبد الرّحمن بن بهرام، الّذی فاتت عندهم مآثره عمن ابتغی حصرها و رام، قد روی هذا الحدیث الشّریف العلیّ المرام، فی مسنده المشهور المعروف بین الأنام، الممدوح المحمود عند الجهابذة الاعلام، المقبول المستند للأساطین العظام، فلا یشاقّ فیه إلاّ الجاحد العظیم الاجرام، النّاکب عن العروة الوثقی الّتی لیس لها انفصام، و لا ینابذ أجله إلاّ الحائد الکبیر الآثام، الجانح إلی الباطل و هو أوهن و أوهی من أطراف الثّمام.

37-أما روایت علی بن المنذر الطریقی الکوفی

حدیث ثقلین را، پس از عبارت سالفۀ «صحیح ترمذی» که در روایت أعمش گذشته کالصّبح المسفر واضح و آشکار می شود، و از روایت ابن الأثیر الجزری در «اسد الغابة» نیز این معنی ثابت و محقّق می گردد.

و ابن المنذر طریقی، از أعاظم فحول أثبات، و أفاخم عدول ثقات نزد سنّیّه می باشد.

سمعانی در «أنساب» در نسبت طریقی گفته: [و المنسوب إلی هذه النّسبة أبو الحسن علی بن المنذر الطّریقی من الکوفة، سمع محمّد بن فضیل الکوفی، روی عنه إسحاق بن أیّوب بن حسّان الواسطی، سألت استاذی أبا القاسم إسماعیل بن محمّد بن الفضل الحافظ باصبهان عن علیّ بن المنذر الطریقی: لأیّ شیء نسب إلی هذا؟ قال: کان ولد فی الطریق فنسب إلیه].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمه او علی ما نقل عنه گفته: [قال ابن أبی حاتم: سمعت منه مع أبی و هو صدوق ثقة، و سئل أبی عنه فقال: حجّ خمسا

ص:152

و خمسین حجّة و محلّه الصدق، و ذکره ابن حبّان فی «الثّقات» و قال ابن نمیر:

ثقة صدوق].

و ذهبی در «کاشف» گفته: [ت. س. ق. علی بن المنذر الکوفی، عرف بالطّریقی، عن ابن عیینة و الولید بن مسلم، و عنه «ت. س. ق» و ابن صاعد و ابن أبی حاتم، قال «س» : شیعیّ محض ثقة مات 256].

و ولی الدّین خطیب در «أسماء رجال مشکاة» گفته: [علیّ بن المنذر. هو علیّ ابن المنذر الکوفی، عرف بالطّریقی، روی عن ابن عیینة و الولید بن مسلم، و عنه التّرمذی و النّسائی و ابن ماجة و غیرهم. قال ابن أبی حاتم: سمعت منه مع أبی و هو ثقة صدوق، و قال النّسائیّ: شیعیّ محض ثقة مات سنة ست و خمسین و مائتین. الطریقی: بفتح الطاء المهملة و کسر الراء و بالقاف].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التّهذیب» گفته: [علیّ بن المنذر بن زید الأزدی، و یقال: الأسدی، أبو الحسن الکوفی الطریقی، روی عن أبیه و ابن عیینة و ابن فضیل و ابن نمیر و وکیع و الولید بن مسلم و الاسحاق بن منصور السّلولی و أبی غسّان النّهدی و جماعة، و عنه التّرمذی و النّسائیّ و ابن ماجة و مطین و محمّد بن یحیی بن مندة و زکریا السّجزی و ابن أبی الدّنیا و عبد اللّه بن عروة و عبد اللّه بن محمّد ابن سیّار الوهبانی و عمر بن محمّد بن جبیر و الهیثم بن خلف و أبو علی بن مثقلة و الحسن ابن محمّد بن شعبة و جعفر بن أحمد بن سفیان القطّان و بدر بن الهیثم القاضی و یحیی بن محمّد بن صاعد و أحمد بن الحسین بن إسحاق الصّوفی و عبد الرّحمن بن أبی حاتم الرّازی و محمّد بن جعفر بن ریاح الأشجعی و آخرون. قال ابن أبی حاتم: سمعت منه مع أبی و هو صدوق ثقة، سئل عنه أبی، فقال: محلّه الصّدق، قال النّسائی: شیعیّ محض ثقة، و ذکره ابن حبّان فی «الثّقات» ، و قال مطین: مات فی ربیع الآخر سنة 256 ست و خمسین و مائتین، سمعت ابن نمیر یقول: هو ثقة صدوق. قلت: و قال الاسماعیلی:

فی القلب منه شیء لست أخبره! و قال ابن ماجة: سمعته یقول: حججت ثمانیا و خمسین حجّة أکثرها راجلا و ذکر ابن السّمعانی أنّه قیل له الطریقی لأنه

ص:153

ولد بالطریق، و قال الدّار قطنیّ: لا بأس به، و کذا قال مسلمة بن قاسم و زاد:

و کان یتشیّع].

و نیز ابن حجر در «تقریب» گفته: [علی بن المنذر الطریقی-بفتح المهملة و کسر الرّاء بعدها تحتانیة ساکنة ثم قاف-الکوفی، صدوق یتشیّع من العاشرة، مات سنة ست و خمسین، انتهی].

و شیخ عبد الحق دهلوی در «أسماء رجال مشکاة» گفته: [علی بن المنذر ابن زید الأودی، منسوب إلی أود بن صعب من أهل الکوفة یعرف بالطّریقی، بالقاف أبو الحسن الکوفی الأعور المعروف، کان من العباد المذکورین، یقال: حجّ خمسا و و خمسین حجّة و سمع الحدیث و روی عن جماعة من الائمّة. قال ابن أبی حاتم: سمعت منه مع أبی و هو ثقة صدوق، و قال النّسائیّ: کوفیّ شیعیّ محض ثقة، و ذکره ابن حبّان فی «الثقات» ، و قال ابن نمیر: ثقة صدوق، و روی عن ابن عیینة و ولید بن مسلم، و عنه التّرمذی و النّسائیّ و ابن ماجة و ابن صاعد و ابن أبی حاتم، مات سنة ست و خمسین و مائتین]انتهی.

فهذا صدوقهم ابن المنذر الطریقی قد نهج للسّالکین إلی الصّواب طریقا حیث روی هذا الحدیث الدّاعی إلی مناهج الرّشد و الهدی تسبیلا و تطریقا، فمن أقبل علی الإذعان و القبول عدّ حازما أفیقا، و من أعرض و نأی کان بالإقصاء و الإبعاد حقیقا، و من حاد عن الحقّ مزّق شمل عمله تمزیقا، و من تنکّب عن الیقین فرّق بینه و بین العرفان تفریقا.

38-أما روایت مسلم بن الحجاج القشیری النیسابوریّ
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در «صحیح» خود بطرق عدیده این حدیث شریف را روایت فرموده، چنانچه گفته:

[حدّثنی زهیر بن حرب و شجاع بن مخلد، جمیعا عن ابن علیّة، قال زهیر: حدّثنا إسماعیل بن إبراهیم، حدّثنی أبو حیّان، حدّثنی یزید بن حیّان، قال: انطلقت أنا و حصین بن سیرة و عمرو بن مسلم إلی زید بن أرقم فلمّا جلسنا إلیه قال له حصین: لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا: رأیت رسول اللّه

ص:154

صلّی اللّه علیه و سلّم و سمعت حدیثه و عزوت معه و صلّیت خلفه، لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا؛ حدّثنا یا زید ما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم. قال: یا بن أخی! و اللّه لقد کبرت سنّی و قدم عهدی و نسیت بعض الّذی کنت أعی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، فما حدّثتکم فاقبلوه و مالا فلا تکلّفونیه. ثمّ قال: قام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یوما فینا خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّة و المدینة فحمد اللّه و أثنی علیه و وعظ و ذکّر ثم قال: أمّا بعد؛ ألا یا أیّها الناس! فإنّما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربّی فأجیب و أنا تارک فیکم ثقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور، فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به، فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه ثم قال: و أهل بیتی، أذکرکم اللّه فی أهل بیتی، اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، اذکرکم اللّه فی أهل بیتی.

فقال له حصین: و من أهل بیته یا زید؟ أ لیس نساؤه من أهل بیته؟ قال: نساؤه من أهل بیته و لکن أهل بیته من حرم الصّدقة بعده. قال: و من هم؟ قال: هم آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عبّاس. قال: کلّ هؤلاء حرم الصّدقة؟ قال: نعم! . حدّثنا أبو بکر بن أبی شیبة، ثنا: محمّد بن فضیل. «ح» و حدّثنا إسحاق بن إبراهیم، أنا: جریر کلاهما عن أبی حیّان بهذا الاسناد نحو حدیث إسماعیل، و زاد فی حدیث جریر:

کتاب اللّه فیه الهدی و النّور من استمسک به و أخذ به کان علی الهدی و من أخطأه ضلّ. حدّثنا محمّد بن بکّار بن الرّیّان، ثنا: حسّان؛ یعنی ابن إبراهیم، عن سعید و هو ابن مسروق، عن یزید بن حیّان، عن زید بن أرقم، قال: دخلنا علیه فقلنا له:

لقد رأیت خیرا: لقد صاحبت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و صلّیت خلفه، و ساق الحدیث بنحو حدیث أبی حیّان غیر أنّه قال: ألا و إنّی تارک فیکم الثقلین أحدهما کتاب اللّه هو حبل اللّه من اتّبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی الضّلالة. و فیه:

فقلنا: من أهل بیته؟ نساؤه؟ قال: لا! ایم اللّه إنّ المرأة تکون مع الرّجل العصر من الدّهر ثمّ یطلّقها فترجع إلی أبیها و قومها. أهل بیته: أصله و عصبته الّذین حرموا الصدقة بعده].

و مفاخر مزهره و مآثر مبهره و معالی شامخه و محاسن باذخۀ مسلم؛ نزد این

ص:155

حضرات مقبول و مسلّم است، شطری از آن بر سبیل انموذج از لسان أکابر قوم باید شنید.

علامه ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو الحسین مسلم بن الحجّاج ابن مسلم القشیری النّیسابوری، صاحب «الصّحیح» أحد الأئمّة الحفّاظ و أعلام المحدثین، رحل إلی الحجاز و العراق و الشّام و مصر و سمع یحیی بن یحیی النّیسابوری و أحمد بن حنبل و إسحاق بن راهویه و عبد اللّه بن مسلمة القعنبی و غیرهم و قدم بغداد غیر مرّة فروی عنه أهلها و آخر قدومه إلیها فی سنة تسع و خمسین و مائتین و روی عنه التّرمذی و کان من الثّقات، و قال محمّد الماسرخسی: سمعت مسلم بن الحجّاج یقول:

صنّفت هذا المسند الصحیح من ثلاثمائة ألف حدیث مسموعة، و قال الحافظ أبو علی النّیسابوری: ما تحت أدیم السّماء أصحّ من کتاب مسلم فی علم الحدیث، و قال الخطیب البغدادی: کان مسلم یناضل عن البخاری حتّی أوحش ما بینه و بین محمّد بن یحیی الذّهلی بسببه، و قال أبو عبد اللّه محمّد بن یعقوب الحافظ: لمّا استوطن البخاری نیسابور أکثر مسلم من الاختلاف إلیه فلمّا وقع بین محمّد بن یحیی و البخاری ما وقع فی مسئلة اللفظ و نادی علیه و منع النّاس من الاختلاف إلیه حتّی هجر و خرج من نیسابور و فی تلک المحنة قطعه أکثر النّاس غیر مسلم فإنّه لم یتخلّف عن زیارته فانهی إلی محمّد بن یحیی أنّ مسلم بن الحجاج علی مذهبه قدیما و حدیثا و أنّه عوتب علی ذلک بالحجاز و العراق و لم یرجع عنه. فلمّا کان یوم مجلس محمّد بن یحیی قال فی آخر مجلسه: ألا! من قال باللّفظ فلا یحلّ أن یحضر مجلسنا. فأخذ مسلم الرّداء فوق عمامته و قام علی رءوس النّاس و خرج من مجلسه و جمع کلّ ما کتب منه و بعث به علی ظهر حمّال إلی باب محمّد بن یحیی فاستحکمت بذلک الوحشة و تخلّف عنه و عن زیارته، و توفّی مسلم المذکور عشیّة یوم الأحد و دفن بنصرآباد ظاهر نیسابور یوم الاثنین لخمس و قیل: لستّ بقین من شهر رجب الفرد سنة إحدی و ستین و مائتین بنیسابور، و عمره خمس و خمسون سنة. هکذا وجدته فی بعض الکتب، و لم أر أحدا من الحفّاظ ضبط مولده و لا تقدیره عمره و أجمعوا علی أنّه ولد بعد المائتین، و کان شیخنا تقیّ الدّین

ص:156

أبو عمر و عثمان المعروف بابن الصّلاح یذکر مولده، و غالب ظنّی أنّه قال: سنة اثنتین و مائتین ثمّ کشفت ما قاله ابن صلاح الدّین فاذا هو فی سنة ستّ و مائتین، و نقل ذلک من کتاب «علماء الأمصار» تصنیف الحاکم أبی عبد اللّه ابن البیّع النیسابوریّ الحافظ و وقفت علی الکتاب الّذی نقل منه و ملکت النّسخة الّتی نقل منها أیضا و کانت ملکه و بیعت فی ترکته و وصلت إلیّ و ملکتها و صورة ما قاله: إن مسلم بن الحجّاج توفّی بنیسابور لخمس بقین من شهر رجب الفرد سنة إحدی و ستّین و مائتین و هو ابن خمس و خمسین سنة، فتکون ولادته فی سنة ستّ و مائتین، و اللّه أعلم، رحمه اللّه،

«فائدة» لم یمکن البخاری بعد الوحشة بینه؟ ؟ ؟ و بین الذهلی ترک الرّوایة عنه فروی عنه فی مقدار ثلثین موضعا و لم یصرح باسمه

و قد تقدّم الکلام علی القشیری (فی ترجمة القشیری. صح. ظ) صاحب الرّسالة فاغنی عن الإعادة. و أمّا محمّد بن یحیی المذکور فهو أبو عبد اللّه محمّد بن یحیی بن عبد اللّه بن خالد ابن فارس بن ذویب الذّهلی النیسابوریّ و کان أحد الحفّاظ الأعیان، روی عنه البخاری و مسلم و أبو داود و الترمذی و النّسائی و ابن ماجة القزوینی و کان ثقة مأمونا و کان سبب الوحشة بینه و بین البخاری أنّه لمّا دخل البخاریّ مدینة نیسابور شعث علیه محمّد بن یحیی فی مسئلة خلق اللّفظ و کان قد سمع منه فلم یمکنه ترک الرّوایة عنه و روی عنه فی الصّوم و الطّبّ و الجنائز و العتق و غیر ذلک مقدار ثلاثین موضعا و لم یصرّح باسمه فیقول: حدّثنا محمّد بن یحیی الذّهلی، بل یقول: حدّثنا محمّد و لا یزید علیه، و یقول:

محمّد بن عبد اللّه فینسبه إلی جدّه، و ینسبه أیضا إلی جدّ أبیه، و توفّی محمّد المذکور سنة اثنین و قیل: سبع، و قیل ثمان و خمسین و مائتین، رحمه اللّه تعالی، و اللّه أعلم].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته:

[مسلم بن الحجّاج الامام الحافظ حجّة الاسلام أبو الحسین القشیری النّیسابوری، صاحب التّصانیف، یقال: ولد سنة أربع و مائتین و أوّل سماعه سنة ثمانی عشرة و مائتین و أکثر عن یحیی بن یحیی التّمیمی و القعنبی و أحمد بن یونس الیربوعی و إسماعیل بن أبی أویس و سعید بن منصور و عون

ص:157

ابن سلام و أحمد بن حنبل و خلق کثیر، و روی عنه التّرمذی حدیثا واحدا و إبراهیم بن أبی طالب و ابن خزیمة و السّراج و أبو صاعد و أبو عوانة و أبو حامد بن الشّرقی و أبو حاتم (أبو حامد. ن) أحمد بن حمدان الأعمشی و إبراهیم بن محمّد بن سفیان الفقیه و مکّی بن عبدان و عبد الرّحمان بن أبی حاتم و محمّد بن مخلد العطّار و خلق سواهم. أنبأنا الفخر علیّ بن أحمد، أنا: أبو الیمن الکندی سنة 652، أنا أبو القاسم بن السّمرقندی، أنا أحمد بن علی الحافظ بدمشق، أنا أحمد بن محمّد بن أحمد بن الصّلت الاهوازی، أنا محمّد بن مخلد، أنا مسلم بن الحجّاج، نا: الحسن، ابن الرّبیع البجلی، نا: الفضل بن مهلهل أخو مفضل، عن حبیب بن أبی عمرة، قال:

کان لی علی سعید بن جبیر شیء فجئت فقال: لا تتقاضانی حتّی آتیک فإنی سمعت ابن عبّاس یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: من مشی بحقّه إلی أخیه فیقضیه إیّاه کان له بکلّ خطوة درجه، و من أماط الأذی عن الطریق کان له به صدقة، و کل معروف صدقة. قال الخطیب: لم یسند الفضل سواه.

«فائدة» یقع للبخاری الغلط فی أهل الشام و یظن الواحد اثنین و یفضل مسلم علیه بقلة الغلط

قال إسحاق الکوسج لمسلم: لن نعدم الخیر ما أبقاک اللّه للمسلمین، و قال أحمد بن سلمة: رأیت أبا زرعة و أبا حاتم یقدّمان مسلم بن الحجّاج فی معرفة الصّحیح علی مشایخ عصرهما. قال: و سمعت الحسین بن منصور یقول: سمعت إسحاق بن راهویه ذکر مسلما فقال بالفارسیة: أیّ رجل یکون هذا؟ ! و قال ابن أبی حاتم: کان من الحفّاظ کتبت عنه بالرّی، قال أبی:

صدوق، و قال أبو قریش الحافظ: حفّاظ الدّنیا أربعة، فذکر منهم مسلما، قال أبو عمرو حمدان: سألت ابن عقدة: أیّهما احفظ: البخاری او مسلم؟ فقال: کان محمّد عالما و مسلم عالما. فأعدت علیه مرارا، فقال یقع لمحمد الغلط فی أهل الشّام و ذلک لأنّه أخذ کتبهم و نظر فیها فربّما ذکر الرّجل بکنیته و یذکر فی موضع آخر یظنّهما اثنان و أمّا مسلم فقلّ ما یوجد له غلط فی العلل لأنّه کتب المسانید و لم یکتب المقاطیع و لا المراسیل. و قال محمّد بن الماسرخسی:

سمعت مسلما یقول: صنّفت هذا الصّحیح من ثلاثمائة ألف حدیث مسموعة؛ و قال أحمد بن سلمة: کنت مع مسلم فی

ص:158

صحیحه خمس عشرة سنة و هو اثنا عشر ألف حدیث، قال الحافظ أبو علی النّیسابوری:

ما تحت أدیم السّماء کتاب أصحّ من «کتاب مسلم» ! قلت: لعلّ أبا علیّ ما وصل إلیه «صحیح البخاری» ، قال ابن الشّرقی: حضرت مجلس محمّد بن یحیی فقال: ألا! من قال لفظی بالقرآن مخلوق فلا یحضر مجلسنا؛ فقام مسلم من المجلس، قال أبو بکر الخطیب: کان مسلم یناضل عن البخاری حتّی أوحش ما بینه و بین الذّهلی بسببه، قال الحاکم: و لمسلم «المسند الکبیر» علی الرّجال ما أری أنّه سمعه منه أحد. و کتاب الجامع علی الأبواب رأیت بعضه. و کتاب الاسماء و الکنی. و کتاب التمییز. و کتاب العلل. و کتاب الوجدان. و کتاب الافراد. و کتاب الأقران، و کتاب سؤالات أحمد بن حنبل. و کتاب حدیث عمرو بن شعیب. و کتاب الانتفاع باهب السباع.

و کتاب مشایخ مالک. و کتاب مشایخ الثّوری و کتاب مشایخ شعبة. و کتاب من لیس له إلاّ راو واحد و کتاب الخضرمیّین و کتاب أولاد الصّحابة، و کتاب أوهام المحدّثین و کتاب الطّبقات، و کتاب إفراد الشّامیّین. قال ابن الشّرقی: سمعت مسلما یقول: ما وضعت شیئا فی کتابی هذا المسند إلاّ بحجّة و ما أسقطت منه شیئا إلاّ بحجّة. مات مسلم فی رجب سنة إحدی و ستّین و مائتین او قبره یزار].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [مسلم بن الحجّاج أبو الحسین القشیری الحافظ صاحب «الصحیح» ، عن القعنبی و یحیی بن یحیی و عنه «ت» و ابن خزیمة و ابن الشّرقی و محمّد بن مخلد. قیل: ولد سنة 204 مات فی رجب 261].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه إحدی و ستین و مائتین گفته: [و فیها- مسلم بن الحجّاج أبو الحسین القشیری النّیسابوری الحافظ، أحد أرکان الحدیث و صاحب الصّحیح و غیر ذلک، فی رجب و له ستّون سنة، و کان صاحب تجارة بخان نحمش بنیسابور و له، أملاک و ثروة و قد حجّ سنة عشرین و مائتین فلقی القعنبی و طائفة].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنه 261 إحدی و ستّین و مائتین گفته:

[و فی السّنة المذکورة توفّی الإمام الحافظ مسلم بن الحجّاج القشیری النّیسابوری أحد أرکان الحدیث و صاحب الصّحیح و غیره. مناقبه مشهورة و سیرته مشکورة، رحل

ص:159

إلی العراق و الحجاز و الشّام و مصر و سمع یحیی بن یحیی النیسابوریّ و أحمد بن حنبل و إسحاق بن راهویه و عبد اللّه بن مسلمة القعنبیّ و غیرهم و قدم بغداد غیر مرّة و روی عنه أهلها و روی عنه أنّه قال: إنما صنفت هذا المسند الصحیح من ثلاثمائة الف حدیث مسموعة. و قد اختلف أئمّة الحدیث المتأخرون فی تفضیل الصحیحین فالاکثرون منهم فضّلوا «صحیح البخاری» علی «صحیح مسلم» و بعضهم فضّلوا «صحیح مسلم» حتّی قال أبو علی النّیسابوری: ما تحت أدیم السّماء أصحّ من کتاب مسلم فی علم الحدیث. قلت: و المعروف أنّ کتاب البخاری أفقه و کتاب مسلم أحسن سیاقا للروایات، و قال الخطیب البغدادی: کان مسلم یناضل عن البخاری حتّی أوحش ما بینه و بین محمّد بن یحیی الذّهلی بسببه: و قال أبو عبد اللّه محمّد بن یعقوب الحافظ: لمّا استوطن البخاریّ نیسابور أکثر مسلم من الاختلاف إلیه، فلمّا وقع بین محمّد بن یحیی و البخاری ما وقع فی مسئلة اللّفظ و نادی علیه و منع النّاس من الاختلاف إلیه حتّی هجر و خرج من نیسابور فی تلک المحنة قطعه أکثر النّاس غیر مسلم فإنّه لم یتخلّف عن زیارته، فانهی إلی محمّد بن یحیی أنّ مسلم بن الحجّاج علی مذهبه قدیما و حدیثا لم یرجع عنه، فقال فی مجلسه: ألا! من قال باللّفظ فلا یحلّ له أن یحضر مجلسنا! فأخذ مسلم الرّداء فوق عمامته و قام علی رءوس النّاس و خرج من مجلسه و جمع کلّ ما کان کتب منه و بعث علی ظهر حمار إلی باب محمّد بن یحیی فاستحکمت بذلک الوحشة و تخلّف عنه و عن زیارته].

و ابن الوردی در «تتمّة المختصر-فی أخبار البشر» در وقائع سنه مذکوره گفته: [و فیها-توفّی أبو الحسین مسلم بن الحجّاج النّیسابوری صاحب «الصّحیح» رحل إلی الأمصار لسماع الحدیث. قال مسلم: صنّفت هذا «المسند الصّحیح» من ثلاثمائة ألف حدیث مسموعة، و لمّا قدم البخاری نیسابور لازمه مسلم و لمّا وقعت للبخاری مسئلة خلق الأفعال انقطع النّاس عنه إلاّ مسلما (مسلم، ظ) قال مسلم للبخاری یوما: دعنی اقبّل رجلیک یا استاذ الاستاذین و سیّد المحدثین و طبیب الحدیث!].

و ولی الدّین خطیب در «أسماء رجال مشکاة» گفته: [مسلم بن الحجّاج

ص:160

القشیری النّیسابوری، أحد الأئمّة الحفّاظ، ولد سنة أربع و مائتین و توفّی فی عشیّة یوم الأحد لست بقین من رجب سنة إحدی و ستّین و مائتین، رحل إلی العراق و الحجاز و الشّام و مصر و أخذ الحدیث عن یحیی بن (یحیی. صح. ظ) النّیسابوری و قتیبة بن سعید و إسحاق بن راهویه و أحمد بن حنبل و عبد اللّه بن مسلمة القعنبی و غیر هؤلاء من أئمّة الأحادیث و علمائه، و قدم بغداد غیر مرّة و حدّث بها، روی عنه خلق کثیر منهم إبراهیم بن محمّد بن سفیان و التّرمذی و ابن خزیمة و کان آخر قدومه بغداد سنة سبع و خمسین و مائتین، و قال مسلم: صنّفت «الصحیح» من ثلاثمائة ألف حدیث مسموعة، و قال محمّد بن إسحاق بن مندة: سمعت أبا علی بن علی النّیسابوریّ یقول:

ما تحت أدیم الأرض أصحّ من کتاب مسلم فی علم الحدیث، و قال الخطیب أبو بکر البغدادی: إنّما قفا مسلم طریق البخاریّ و نظر فی علمه و حذا حذوه و لمّا ورد البخاریّ نیسابور فی آخر عمره لازمه مسلم و أدام الاختلاف إلیه، و قال الدّار قطنی:

لو لا البخاریّ لما ذهب مسلم و لا جاء].

و علامه جلال الدّین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [مسلم بن الحجّاج بن مسلم القشیری أبو الحسین النّیسابوری الإمام الحافظ صاحب «الصحیح» روی عن قتیبة و عمرو النّاقد و ابن المثنّی و ابن یسار و أحمد و یحیی و إسحاق و خلق و عنه التّرمذیّ و أبو عوانة و ابن صاعد و خلق. قال أحمد بن سلمة: رأیت أبا زرعة و أبا حاتم یقدّمان مسلم بن الحجّاج فی معرفة الصّحیح علی مشایخ عصرهما، و قال ابن مندة: سمعت أبا علی النیسابوریّ یقول: ما تحت أدیم السّماء أصحّ من کتاب مسلم، و قال الما سرخسیّ: سمعت مسلم بن الحجّاج یقول: صنّفت هذا المسند الصّحیح من ثلاثمائة ألف حدیث مسموعة، مات فی رجب سنة إحدی و ستّین و مائتین قال الحاکم: له من الکتب المسند علی الرّجال، ما أری أنّه سمعه من أحد.

و الجامع علی الأبواب، رأیت بعضه. الاسماء و الکنی. التمییز العلل. الوحدان. الافراد الاقران. حدیث عمرو بن شعیب. الانتفاع بأهب السّباع. مشایخ مالک و الثوری و شعبة. المخضرمون. أولاد الصحابة. الطّبقات. أفراد الشّامیّین. أوهام المحدّثین سؤالات

ص:161

أحمد بن حنبل].

و ملا علی قاری در «مرقاة شرح مشکاة» گفته: [و أبی الحسین مسلم بن الحجّاج القشیریّ بالتصغیر نسیة إلی بنی قشیر قبیلة من العرب و هو نیسابوری، أحد أئمّة علماء هذا الشّأن، سمع من مشایخ البخاری و غیرهم کأحمد بن حنبل و إسحاق ابن راهویه و قتیبة بن سعید و القعنبی، و روی عنه جماعة من کبار أئمّة عصره و حفّاظ دهره کأبی حاتم الرّازی و ابن خزیمة و خلائق، و له المصنّفات الجلیلة غیر جامعه الصّحیح کالمسند الکبیر صنّفه علی ترتیب أسماء الرّجال لا علی تبویب الفقه. و کالجامع الکبیر علی ترتیب الأبواب. و کتاب العلل. و کتاب أوهام المحدّثین و کتاب التّمییز و کتاب من لیس (له. صح. ظ) إلاّ راو واحد. و کتاب طبقات التّابعین. و کتاب المخضرمین. قال: صنّفت الصّحیح من ثلاثمائة ألف حدیث مسموعة و هو أربعة آلاف بإسقاط المکرّر؛ و أعلی أسانیده ما یکون بینه و بین النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم أربعة وسائط و له بضع و ثمانون حدیثا بهذا الطّریق، ولد عام وفاة الشّافعی سنة أربع و مائتین، توفّی فی رجب سنة إحدی و ستّین و مائتین، و قد رحل إلی العراق و الحجاز و الشّام و مصر و قدم بغداد غیر مرّة و حدّث بها و کان آخر قدومه بغداد سبع و خمسین و مائتین و کان عقد له مجلس بنیسابور للمذاکرة فذکر له حدیث فلم یعرفه فانصرف إلی منزله و قدّمت له سلّة فیها تمر و کان یطلب الحدیث فیأخذ تمرة تمرة فأصبح و قد فنی التّمر و وجد الحدیث، و یقال: إنّ ذلک کان سبب موته و لذا قال ابن الصّلاح:

کانت وفاته بسبب غریب نشأ من غمرة فکرة علمیّة، و سنّه قیل خمس و خمسون، و به جزم ابن الصلاح و توقّف فیه الذّهبی و قال: إنّه قارب السّتین و هو أشبه من الجزم ببلوغه السّتین. قال شیخ مشایخنا علاّمة العلماء المتبحّرین شمس الدّین محمّد الجزریّ فی مقدمة شرحه للمصابیح المسمّی «بتصحیح المصابیح» : إنّی زرت قبره بنیسابور و قرأت بعض صحیحه علی سبیل التّیمّن و التّبرّک عند قبره و رأیت آثار البرکة و رجاء الإجابة فی تربته].

و عبد الحق دهلوی در «أسماء رجال مشکاة» گفته: [مسلم هو أبو الحسین

ص:162

مسلم بن الحجّاج بن مسلم القشیری بضمّ القاف و فتح الشّین المعجمة و سکون التّحتانیّة نسبة إلی «قشیرین کعب» النّیسابوری، أحد الأئمّة الحفّاظ من المتقنین المبرّزین و استاذ علماء الحدیث و قدوتهم و عمدتهم فولد سنة أربع و مائتین و توفّی عشیة یوم الأحد لخمس أو ستّ بقین من رجب بنیسابور سنة إحدی و ستّین و مائتین و دفن فی ظاهر نیسابور، رحل فی طلب الحدیث إلی أقطار العالم و أکنافه و أمصار الإسلام فسمع بخراسان عن یحیی بن یحیی و إسحاق بن راهویه و غیرهما و بمصر عن عمر بن السوّاد و حرملة بن یحیی و غیرهما و سمع بالعراق و الحجاز و الشّام و مصر و أخذ الحدیث (عن. صح. ظ) یحیی النّیسابوری و قتیبة بن سعید و إسحاق بن راهویه و علی بن الجعد و أحمد بن حنبل و عبد اللّه بن مسلمة القعنبی و خلف بن هشام و غیر هؤلاء من أئمة الحدیث و علمائه و قدم بغداد غیر مرّة و حدّث بها و روی عنه الحدیث خلق کثیر منهم التّرمذی و ابن خزیمة و إبراهیم بن محمّد بن سفیان و ابن الشّرقی و محمّد ابن مخلد و أبو حاتم الرّازی و موسی بن هارون و غیرهم و قدم بغداد مرّات و حدّث بها و حدّث (صنّف. ظ) فی الصّحیح المجرّد کتابا فتلقّاه (الائمة. صح. ظ) بالقبول مثل «صحیح البخاری» و قال فی کتابه: أوردت فی هذا الکتاب ما صحّ و أجمع علیه العلماء و قال: خرّجت فی هذا المسند من ثلاثمائة ألف حدیث سمعت و أعلی أسانیده ما کان بینه و بین رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم أربعة رجال کما أنّ للبخاری ثلثة، قال أحمد بن سلمة: رأیت أبا زرعة و أبا حاتم یقدّمان مسلم بن الحجّاج فی معرفة الصّحیح علی أهل عصرهما، و قال محمّد بن إسحاق بن مندة: سمعت أبا علیّ بن علی النّیسابوری یقول: ما تحت أدیم السّماء أصحّ من کتاب مسلم بن الحجّاج و هذا القول متعقّب، نعم قد رجّح کتابه بعض المغاربة من حیث جودة الوضع و حسن التّرتیب و حسن السّیاق، و قال الشّیخ محیی الدّین النّوویّ: من أمعن النّظر و تحقّقه فی «صحیح مسلم» و اطّلع علی ما أودع فی أسانید أحادیثه و ترتیبها و حسن سیاقها و بدیع طریقها من نفائس التّحقیق و جواهر التدقیق و الاحتیاط و التّحرّی فی الرّوایة و تلخیص الحدیث و اختصاره و ضبط متفرّقاته و غیر ذلک من عجائب الامور و محاسنها

ص:163

عرف أنّه من الائمّة السّابقین المبرّزین لم یلحقه من جاء بعد و عصره بل کان من یدانیه و یساویه فی زمانه و عصره أقلّ قلیل، و ذلِکَ فَضْلُ اَللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اَللّهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ . أمّا من حیث الصّحّة فلا و لا شبهة أنّ الصّفات الّتی یدور علیها الصّحّة کاتّصال السنّد و العدالة و الضبط و الإتقان و عدم الشّذوذ و العلّة فی رجال البخاری أتمّ و أکمل، و الجمهور علی أنّ کتابه تلو کتاب البخاری،

«فائدة» ایراد مسلم أحادیث البخاری فی صحیحه بالتفریق و جرئته فی ترک نسبتها إلیه

و قال أبو عمرو بن أحمد ابن حمدان الحیریّ: سألت أبا العبّاس بن عقدة عن محمّد بن إسماعیل البخاری و مسلم ابن الحجّاج القشیری: أیّهما أعلم؟ فقال: کان البخاریّ عالما و کان المسلم (مسلم ظ) عالما، فکرّرته علیه مرارا و هو یجیبنی بمثل هذا الجواب، ثمّ قال: یا أبا عمرو! و قد یقع للبخاری الغلط فی أهل الشّام و ذلک أنّه أخذ کتبهم فنظر فیها فربّما ذکر الواحد منهم بکنیته و یذکره فی موضع آخر باسمه و یتوهّم أنّهما اثنان، و أمّا مسلم فقلّما یقع له الغلط، و قال الخطیب أبو بکر البغدادیّ: إنّما قفا مسلم طریق البخاری و نظر فی علمه و حذا حذوه و لمّا ورد البخاریّ نیسابور فی آخر عمره لازمه مسلم و أدام الاختلاف إلیه، و قال الدّار قطنی: لولا البخاریّ لما ذهب مسلم و لا جاء، و قال أبو أحمد شیخ الحاکم أبی عبد اللّه: إنّ مسلما أورد أکثر أحادیث کتاب البخاری فی کتابه متفرّقا و لقد اجترأ فی أنّه لم ینسبها إلیه و لم یرو فی صحیحه عنه، و اللّه أعلم].

و أبو مهدی عیسی بن محمّد ثعالبی در «مقالید الأسانید» گفته: [المسند الصّحیح» من حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم للإمام الحجّة أبی الحسین مسلم ابن الحجّاج القشیری النّیسابوری رضی اللّه عنه، أخبرنا به إجازة مشافهة غیر مرّة عن أبی عبد اللّه بن أبی بکر سماعا، و عن أبی محمّد بن طاهر الحسنی بسندهما إلی ابن غازی، عن ابن مرزوق الکفیف، عن أبیه أبی الفضل بن مرزوق الحفید، «ح» و سند الشهاب المقری إلی ابن مرزوق الحفید، قال: أخبرنا به جدّی محمّد بن مرزوق الخطیب إجازة مکاتبة، عن أبی علی ناصر الدّین منصور بن أحمد بن عبد الحقّ

ص:164

المشدانی-بمیم و شین معجمتین (معجمة. ظ) مفتوحتین و دال مهلة مشدّدة-عن أبی إسحاق إبراهیم بن عمر بن مضر الواسطی، قال: أخبرنا ذو الکنی أبو الفتح و أبو القاسم منصور بن عبد المنعم بن عبد اللّه بن محمّد بن الفضل الفراوی، عن جدّ أبیه أبی عبد اللّه محمّد بن الفضل الفراوی سماعا، عن أبی الحسین عبد الغافرین محمّد الفارسی. «ح» قال الحفید: و أخبرنا به الطّیّب محمّد بن علوان التّونسی، عن أبی العبّاس أحمد الغبرینی، عن أبی عبد اللّه محمّد بن صالح، عن القاضی أبی الحسن بن قطرال-بضمّ القاف و سکون المهملة، عن أبی محمّد عبد المنعم بن محمّد بن عبد الرّحیم الخزرجی الغرناطی المعروف بابن الفرس، عن القاضی أبی الفضل عیاض بن موسی الیحصبی، عن الحافظ أبی علی الحسین بن محمّد الصّدفی سماعا لجمیعه، عن أبی العبّاس أحمد بن عمر العذری، عن أبی العبّاس أحمد بن الحسین الرّازی؛ قال هو و عبد الغافر الفارسی: حدّثنا أحمد بن الحسین بن عیسی بن عمرویه الجلودی، عن أبی إسحاق إبراهیم بن محمّد بن سفین، قال: أخبرنا به الإمام الحجّة أبو الحسین عساکر الدّین مسلم بن الحجّاج القشیری سماعا خلا الثّلثة الأبواب الأفوات المعروفة الآتی تعیینها إنشاء اللّه تعالی فإنّه یرویها بطریق الاجازة أو بطریق الوجادة، فذکره، و بالسّند قال الإمام أبو الحسین مسلم بن الحجّاج رضی اللّه عنه فی أوّل مسنده: الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمّد سیّدنا خاتم النّبیّین و علی جمیع الأنبیاء و المرسلین. أنا بعد! فانّک یرحمک اللّه بتوفیق خالقک ذکرت أنّک همت بالفحص عن تعریف جملة الأخبار المأثورة عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی سنن الدّین و أحکامه و ما کان منها فی الثّواب و العقاب و التّرغیب و التّرهیب و غیر ذلک من صنوف الاشیاء بالأسانید الّتی بها نقلت و تداولها أهل العلم فیما بینهم، فأردت أرشدک اللّه تعالی أن توقف علی جملتها مؤلّفة محصاة، و سألتنی أن الخّصها لک فی التّألیف بلا تکرار یکثر فإنّ ذلک زعمت ممّا یشغلک عمّا له قصدت من التّفهم فیها و الاستنباط منها و للّذی سألت أکرمک اللّه حین رجعت إلی تدبّره و ما تؤل به الحال إن شاء اللّه تعالی عاقبة محمودة و منفعة موجودة و ظننت حین سألتنی تجشم ذلک أن لو غرم لی علیه و قضی إتمامه لی کان أوّل

ص:165

من یصیبه نفع ذلک إیّای خاصّة قبل غیری من النّاس لأسباب کثیرة یطول بذکرها الوصف، إلاّ أنّ جملة ذلک أنّ ضبط القلیل من هذا الشّأن و إتقانه أیسر علی المرء من معالجة الکثیر منه و لا سیّما عند من لا تمییز عنده من العوام إلاّ بأن یوقفه علی التّمییز غیره فاذا (و إذا. ظ) کان الامر فی هذا کما وصفنا فالقصد منه إلی الصّحیح القلیل أولی من ازدیاد السّقیم، و إنما یرجی بعض المنفعة فی الاستکثار من هذا الشأن و جمع المکرّرات منه لخاصّة من النّاس ممّن رزق فیه بعض التّیقّظ و المعرفة بأسبابه و علله فذلک إن شاء اللّه یهجم بما أوتی من ذلک علی الفائدة فی الاستکثار من جمعه، فأمّا عوامّ النّاس الّذین هم بخلاف معانی الخاصّ من أهل التّیقّظ و المعرفة فلا معنی لهم فی طلب الکثیر و قد عجزوا عن معرفة القلیل، ثمّ إنّا إن شاء اللّه مهتدون، انتهی.

تشنیف آذان و ترویح أذهان بطرف من تعریف هذا الطّود الشّامخ و العلم الرّاسخ رضی اللّه تعالی عنه.

هو الإمام الجهبذ الاوحد الحجّة النّاقد أبو الحسین عساکر الدّین مسلم بن الحجّاج ابن مسلم بن ورد بن کوشاذ القشیری-بضمّ القاف و فتح المعجمة، نسبة لقبیلة من العرب معروفة، النّیسابوری-بفتح النّون و سکون المثنّاة التحتانیّة و فتح السّین المهملة و بعد الألف باء موحّدة مضمومة، نسبة إلی نیسابور، و هی أحسن مدن خراسان و أعظمها و أجمعها للخیرات. قال شیخ مشایخ شیوخنا الشّهاب بن حجر فی فهرسته، و من خطّه نقلت: کان أحد أئمّة أعلام هذا الشّأن و کبار المبرّزین فیه و الرّحّالین فی طلبه و المجمع علی تقدّمه فیه علی أهل عصره کما شهد له بذلک اماما وقتهما و حافظا عصرهما أبو زرعة و أبو حاتم، سمع من مشایخ شیخه البخاری و غیرهم و روی عنه الفحول من أئمّة عصره کأبی حاتم الرّازی و التّرمذی و ابن خزیمة و غیرهم و له المؤلّفات الکثیرة الجلیلة لا سیّما صحیحه الّذی امتنّ اللّه به علی المسلمین و أبقی به الثناء الجلیل الجمیل إلی یوم الدّین فإنّ من تأمّل ما أودعه فی أسانیده و حسن سیاقه و أنواع الورع التّامّ و التّحرّی فی الرّوایة و تلخیص الطّرق و اختصارها و ضبط تفرّقها و انتشارها علم أنّه إمام لا یسبق و فارس لا یلحق، انتهی. و کان الحافظ

ص:166

أبو علی النّیسابوری یقدّم صحیحه علی سائر التّصانیف، و قال: ما تحت أدیم السّماء أصحّ من کتاب مسلم، و إلیه جنح بعض المغاربة و مستندهم أنّه شرط أن لا یکتب فی صحیحه إلاّ ما رواه تابعیّان ثقتان عن صحابیّین و کذا وقع فی تبع التّابعین و سائر الطّبقات إلی أن ینتهی إلیه مراعیا فی ذلک ما لزم فی الشّهادة و لیس هذا من شرط البخاری، و اعترض هذا المستند بفقده فی حدیث «إنّما الأعمال بالنّیّات» فإنه أخرجه مسلم و لم یرو من جمیع وجوهه إلاّ عن عمرو لم یروه عن عمر إلاّ علقمه، و اجیب بأنّه إنّما أورده لثبوت صحّته و شهرته و التّبرک لا بقصد أن یکون من جملة ما التزم فیه الشّرط علی أنّ الشرط فی نفس الأمر موجود و لم یذکره اعتمادا علی غیره و النّادر لا حکم له، قال الإمام الحجّة مسلم رضی اللّه عنه: ألّفت کتابی هذا من ثلاثمائة ألف حدیث مسموعة، و قال: لو أنّ أهل الأرض یکتبون الحدیث مائتی سنة ما کان مدارهم إلاّ علی هذا المسند، و قال: ما تکلّمت قطّ فی مسئلة أخشی الجواب عنها، و لا شتمت أحدا قطّ و لا ضربته و لا اغتبته. و قال الذّهبی: قال أحمد بن سلمة: رأیت أبا زرعة و أبا حاتم یقدّمان مسلما فی معرفة الصّحیح علی مشایخ عصرهما، و قال أبو قریش الحافظ: حفّاظ الدّنیا أربعة، فذکر منهم مسلما. و قال أبو عمرو بن حمدان: سألت ابن عقدة أیّهما أحفظ: البخاری أو مسلم؟ فقال: کان محمّد عالما و مسلم عالما، فأعدت علیه مرارا، فقال: یقع لمحمد الغلط فی أهل الشّام و ذلک لأنّه أخذ کتبهم و نظر فیها فربّما ذکر الرّجل بکنیته و یذکره فی موضع آخر باسمه یظنّ أنّهما اثنان، و أمّا مسلم فقلّ ما یوجد له غلط فی العلل. و قال أحمد ابن سلمة: کتبت (کنت. ظ) مع مسلم فی تألیف صحیحه خمس عشرة سنة و هو اثنا عشر ألف حدیث، و لمسلم: المسند الکبیر علی الرّجال. و کتاب الأسماء و الکنی.

و کتاب العلل. و کتاب الوحدان. و کتاب حدیث عمرو بن شعیب. و کتاب مشایخ مالک. و کتاب مشایخ الثّوری. و کتاب أوهام المحدّثین. و کتاب الطّبقات، و غیر ذلک. قال ابن الشّرقی: سمعت مسلما یقول: ما وضعت شیئا فی کتابی هذا إلاّ بحجّة و ما أسقطت منه شیئا إلاّ بحجّة، انتهی. و قال أبو حاتم: رأیت مسلما فی المنام

ص:167

فقلت له: ما فعل اللّه بک؟ قال: أباحنی الجنة أتبوّأ منها حیث أشاء، و روی أبو علی الزّاغونی و بیده جزء من کتاب مسلم فقیل: ما فعل اللّه بک؟ قال: نجوت بهذا، و أشار إلی الجزء. قال ابن خلّکان: أجمعوا علی أنّه ولد بعد المائتین و کان شیخنا تقیّ الدّین ابن الصّلاح یذکر مولده و غالب ظنّی أنّه قال: سنة اثنتین و مائتین، و اللّه اعلم انتهی. و قال ابن أبی الفتوح: سنة أربع، و قیل: سنة ستّ کما عند ابن الاثیر فی المقدّمة انتهی. و توفّی عشیّة الأحد و دفن یوم الإثنین الخامس و عشرین (العشرین. ظ) من رجب سنة إحدی و ستّین و مائتین ظاهر مدینة نیسابور و قیل: سبب موته أنّه عقد له مجلس للمذاکرة فذکر له حدیث فلم یعرفه فانصرف إلی منزله قدمت (فقدّمت ظ.) له سلّة تمر فکان یطلب الحدیث و یأخذ تمرة تمرة فأصبح و قد فنی التّمر و وجد الحدیث فکان ذلک سبب موته و لذا قال ابن الصّلاح: و کانت وفاته بسبب غریب نشأ من غمرة فکرة علمیّة، و للحافظ عبد الرّحمن بن علی الرّبیع الیمنی الشّافعی فی المعنی:

تنازع قوم فی البخاری و مسلم لدیّ و قالوا: أیّ ذین یقدّم؟

فقلت: لقد فاق البخاریّ صحّة کما فاق فی حسن الصّناعة مسلم

و خود شاه صاحب در «بستان المحدّثین» گفته: [«صحیح مسلم بن الحجّاج القشیری النیسابوریّ» -کنیت أو أبو الحسن و لقبش عساکر الدّین و نام جدّ او مسلم بن ورد بن کوشادست. و قشیر نسبت به بنی قشیرست که قبیله ایست معروف در عرب، و نیسابور شهریست در خراسان بحسن و عظمت موصوف. یکی از کبراء این فن است، و أبو زرعۀ رازی و أبو حاتم بإمامت و جلالت او گواهی داده و او را پیشوای این گروه نهاده اند، و أبو حاتم رازی و دیگر أجلۀ آن عصر مثل ترمذی و أبو بکر ابن خزیمه از وی روایات دارند، و او را مؤلفات بسیارست که در همۀ آنها داد تحقیق و إمعان داده خصوصا درین «صحیح» عجائب این فن را ودیعت نهاده و هم بالخصوص در سرد أسانید و حسن سیاق متون و ورع تامّ و تحرّی مالا کلام در روایت و تلخیص طرق مع الاختصار و ضبط انتشار بینظیر افتاده، و لهذا حافظ

ص:168

أبو علی نیشابوری صحیح او را بر تصانیف این علم ترجیح می داد و می گفت: ما تحت أدیم السّماء أصح من کتاب مسلم. و جماعة از مغاربه نیز بهمین رفته است و دلیل ایشان آنست که شرط مسلم آنست که در صحیح خود نمی نویسد مگر حدیثی را که لا أقلّ دو تابعی ثقه آن را از دو صحابی روایت کرده باشند، و هکذا فی جمیع الطّبقات من تبع التّابعین فمن دونهم تا آنکه بوی منتهی شود و در أوصاف رواة اکتفاء بمحض عدالت ندارد بلکه شرائط شهادت را رعایت می فرماید و این قدر ضیق نزد بخاری نیست. راقم حروف گوید که علماء دیگر درین شرط بحث کرده اند زیرا که

حدیث «إنّما الأعمال بالنّیّات» بخلاف این شرطست و در «صحیح مسلم» موجودست. أمّا الثّانی، فظاهر علی المتتبع. و أما الاوّل پس برای آنکه این حدیث در آن صحیح موجود نیست إلاّ از حضرت عمر بجمیع وجوهه و روایاته و از حضرت عمر روایت آن نکرده مگر علقمه، آری از علقمه تفرّق و انشعاب بسیار رو داده؛ مغاربه جواب داده که این حدیث را بقصد تبرّک و یمن آورده است و هم بجهت شهرت طرق آن و ثبوت صحّت آن شرط خود را در آن مراعات ننموده و علاوه این که این شرط در آن حدیث موجودست گو در صحیح او مذکور نباشد زیرا که از صحابه حضرت عائشه و أبو هریره آن را روایت کرده اند و ازین هر دو تابعین بسیار روایت کرده، بالجمله این صحیح را از سه لکهه حدیث مسموع خود انتخاب نموده و نهایت تورّع و احتیاط را در آن بکار برده، و از عجائب مسلم آنست که گاهی در عمر خود کسی را غیبت نکرده و نه کسی را زده و نه کسی را شتم کرده و در معرفت صحیح از سقیم حدیث او مقدّم بود بر جمیع أهل عصر خود بلکه بر بخاری هم در بعض امور مرجّح و مفضّلست. و تفصیل این اجمال آنکه بخاری را در أهل شام غلط می افتد، مثلا یک کس را گاهی بکنیت مذکور می کند و گاهی بنام و می پندارد که دو کس باشند زیرا که روایت او از أکثر أهل شام بطریق مناوله کتب است نه بطریق تحقیق شفاهی بخلاف مسلم که او را در هیچ جا غلط نمی افتد، و نیز بخاری را در بعض أحادیث بسبب تقدیم و تأخیر و حذف و اسقاط بعضی (بعض. ظ) ألفاظ تعقید متون رو داده اگر چه بمراجعت بروایات دیگر

ص:169

که هم درین صحیح آورده آن تعقید منحلّ می شود، بخلاف مسلم که وی ألفاظ را بنوعی سوق نموده و از رجالی آورده که أصلا در نسخ آن تحریفی واقع نیست. و مسلم را وراء این «صحیح» مؤلّفات دیگر هم هست بسیار مفید، از آن جمله: کتاب المسند الکبیر علی الرّجال. و کتاب الأسماء و الکنی. و کتاب العلل. و کتاب الوجدان (الوحدان. ظ) . و کتاب حدیث عمرو بن شعیب. و کتاب مشایخ مالک. و کتاب مشایخ الثّوری. و کتاب أوهام المحدّثین. و کتاب الطّبقات. أبو حاتم رازی که از أجلّۀ محدّثینست مسلم را بخواب دید و از حال او پرسید، مسلم گفت که بر من حق تعالی جنّت را مباح گردانیده است هر جا که می خواهم می باشم. و أبو علی زاغونی را بعد از وفاتش شخصی ثقه بخواب دید و پرسید که: بکدام چیز نجات یافتی؟ گفت بسبب این جزئی که در دست منست، و آن جزئی بوده از «صحیح مسلم» تولد مسلم در سال دو صد و دو بوده و بعضی گفته اند که در سنۀ چهار و بعضی گفته اند که در شش و ابن الاثیر در مقدّمۀ «جامع الأصول» همین را اختیار نموده، و اللّه اعلم

وفات مسلم بسبب اکثار در خوردن خرما!

وفات او بالاجماع: شام یکشنبه، و دفن او در روز دوشنبه بست و پنجم رجب سال دو صد و شصت و یک، و سبب وفات او نیز غرابتی دارد، گویند: در مجلس مذاکره حدیث، او را از حدیثی پرسیدند او آن حدیث را نشناخت بمنزل خود آمد و یک سبد خرما نزد او گذاشتند در کتابهای خود آن حدیث را تجسّس می کرد و یکان یکان خرما بطریق تنقّل از سبد برمیداشت و می خورد تا آنکه حدیث یافته شد و خرما تمام گشت در غمره فکرۀ علمیه او را شعوری نماند و این کثرت أکل سبب موت او شد. حافظ عبد الرحمن ابن علی الدبیع یمنی شافعی گفته است: تنازع قوم فی البخاری و مسلم لدیّ و قالوا:

أیّ ذین یقدّم؟ فقلت: لقد فاق البخاریّ صحّة کما فاق فی حسن الصّناعة مسلم].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «إتحاف النّبلا» گفته: [أبو الحسین مسلم بن الحجّاج القشیری ابن ورد بن کرشاد النیسابوریّ صاحب «الجامع الصّحیح» یکی از أئمّۀ حفّاظ و أعلام محدّثینست، در طلب علم رحلت بسوی حجاز و شام و

ص:170

عراق و مصر کرده و از یحیی بن یحیی نیشابوری و أحمد بن حنبل و إسحاق بن راهویه و عبد اللّه بن مسلمة القعنبی و غیرهم سماعت نموده و بارها در بغداد قدوم آورده بغدادیان از وی روایت دارند، آخر قدوم او در بغداد به سنۀ تسع و خمسین و مائتین بود، ترمذی از وی راویست. از ثقات حفّاظ بود، خطیب بغدادی گفته: [مسلم از طرف بخاری مناضله می کرد تا آنکه میان او و محمّد بن یحیی ذهلی بسبب وی وحشت روی نمود، حافظ محمّد بن یعقوب گفته: چون بخاری مستوطن نیشاپور شد مسلم نزد او آمد و رفت بسیار می کرد و بعده میان بخاری و ذهلی در مسئله لفظ نزاع واقع شد، ذهلی مردم را از رفتن نزد او منع نمود و مردم او را ترک دادند، وی درین محنت از نیشاپور بر آمد، خبر مسلم که وی از رفتن نزد او تخلّف نمی کرد ذهلی را رسانیدند که مسلم همچنان بر مذهب اوست، وی عتاب کرد و در مجلس خود گفت: هر که قائل بلفظ باشد او را حلال نیست که حاضر مجلس ما شود! مسلم ردای خود بر عمامه خود گرفته علی رءوس النّاس برخاست و از مجلس وی بر آمد و همۀ آنچه از وی نوشته بود بر پشت حمّالی بار کرده بدروازۀ ذهلی رسانیده از آن باز آن وحشت مستحکم تر شد و ملاقات ترک گردید. در «أشعّة اللّمعات» گفته: مسلم یکی از علماء أعلامست و حفّاظ ملّتست، در فنّ حدیث مقتدا و پیشوا و مسلّم أرباب این فن و یکی از متقنان و مبرّزان این علم شریف بوده و قدوه و عمده و استاذتر أهل اسلام رحلت کرد از وطن خویش در طلب حدیث بأقطار و أکناف و أمصار و أطراف عالم، سماع حدیث نمود از محمّد بن مهران جمّال بجیم-و أبی غسان مسمعی و عمر (عمرو. ظ) بن سواد و جزیله (حرملة. ظ) بن یحیی و سعید بن منصور و أبی مصعب و غیرهم. روایت کردند از وی طائفۀ از مشایخ و علما و حفّاظ که در درجه او بودند، مثل أبو حاتم رازی و موسی ابن هارون و أحمد بن سلمة و أبو بکر بن خزیمه و خلائق بسیار که حصر و احصایشان متعسّرست، و أبو عمر بن أحمد بن حمدان حیری گفته: أبو العبّاس بن عقده را از بخاری و مسلم پرسیدند (پرسیدم. ظ) که کدام یکی ازین اعلمست؟ گفت:

آن هم عالمست و اینهم عالم. مکرّر پرسیدم، گفت: یا أبا عمر! گاهی غلط می کند

ص:171

بخاری در أهل شام و ذکر می کند در حدیثی یکی از آنها را بکنیت او و در جای دیگر بنام پس گمان می رود که آن دو کس اند و مسلم را غلط کمتر واقع می شود، خطیب بغدادی گفته: مسلم پیروی کرده است بخاری را و نظر کرده است در علم وی و راست می رود برابر با وی، دار قطنی گفته: اگر بخاری نمی بود نمی رفت مسلم و نمی آمد، غرض که مسلم از مستفیدان آثار بخاری و مقتبسان أنوار اوست و أبو أحمد و شیخ حاکم نیشابوری گفته: مسلم أکثر أحادیث کتاب او در کتاب خود متفرّق آورده و بسیار دلیری کرده که باو منسوب نساخته و در صحیح خویش از او روایت نکرده، و مسلم را غیر از صحیح مصنّفات دیگر همست، مانند: مسند کبیر و جامع کبیر.

و کتاب علل. و کتاب طبقات. و کتاب أوهام محدّثین. و کتاب تمییز. و کتاب من لیس له إلاّ راو واحد. و کتاب أوهام مخضرمین، انتهی. و کتاب الوجدان (الوحدان. ظ) . و کتاب حدیث عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده. و کتاب مشایخ مالک. و کتاب مشایخ ثوری.

و از عجائب او آنست که گاهی در عمر خود کسی را غیبت نکرده و نه کسی را زده و نه کسی را شتم کرده و در معرفت صحیح حدیث از سقمش (سقیمش. ظ) مقدّم بر جمیع أهل عصر خود بود تا آنکه در بعض امور مرجّح و مفضّل بر بخاریست، زیرا که بخاری را در بعض أحادیث بسبب تقدیم و تأخیر و حذف و اسقاط بعضی ألفاظ تعقید متون روی داده اگر چه از مراجعت بسوی روایت دیگر هم در آن صحیح است آن تعقید منحلّ می شود، بخلاف مسلم که وی ألفاظ را بنوعی سوق نموده و از رجالی آورده که أصلا در نسخ آن تحریفی واقع نیست. تولد وی در سنۀ دو صد و شش بوده و وفات بالاتّفاق شام یکشنبه بیست و پنجم رجب سنۀ دو صد و شصت و یک، عمر او پنجاه و پنج سال شده، روز دوشنبه دفنش کردند، گویند: در مجلس مذاکرۀ حدیث، او را از حدیثی پرسیدند، آن حدیث را نشناخت بمنزل خود آمد در کتابهای خود بتجسّس آن مشغول شد، سبد خرما روبروی او نهاده بود یکان یکان بطریق نقل از آن برداشته می خورد تا آنکه خرما تمام شد و در فکر حدیث شعوری نماند و حدیث یافته شد، این کثرت أکل سبب موت او شد. أبو حاتم رازی که از أجلّۀ محدّثینست مسلم را بخواب دید

ص:172

و حالش پرسید، گفت: بر من حق تعالی جنّت را مباح گردانیده هر کجا که می خواهم می باشم. و أبو علی زاغونی را بعد از وفاتش کسی بخواب دید و پرسید که بچه چیز نجات یافتی؟ گفت: بسبب این جزء که در دست منست، و آن جزء «صحیح مسلم» بود کذا. فی «بستان المحدّثین» . محرر سطور گوید که اگر بجز وی از «صحیح مسلم» عاصیان را می بخشند عجب نیست کسانی که، همه أجزاء آن صحیح بلکه «صحاح ستّه» بلکه سوای آن از بعض کتب حدیث دیگر نزد خود دارند و تمام همّت ایشان در تحصیل و تدریس و مذاکره آن بسر می شود و اعتقاد بموجب مضامینش حاصل ساخته اند، این خبر نیک سبب شادی مرگ گردد، و ما ذلک علی اللّه بعزیز. شعر:

الهی تا غفور سمت شنیدیم گنه را مست شادی مرگ دیدیم

اللّهم اجعلنا ممّن غفرتهم بسبب حدیث النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم و ألحقناهم فی هذه الدّار و دار السّلام برحمتک یا أرحم الرّاحمین]انتهی.

و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در «تاج مکلّل» گفته: [أبو الحسین مسلم بن الحجّاج القشیری النّیسابوری صاحب «الصّحیح» أحد الائمّة الحفّاظ و أعلام المحدّثین، رحل إلی الحجاز و العراق و الشّام و مصر و سمع یحیی بن یحیی النّیسابوری و أحمد بن حنبل و إسحاق بن راهویه و عبد اللّه بن مسلمة القعنبی و غیرهم و قدم بغداد غیر مرّة فروی عنه أهلها و آخر قدومه إلیها فی سنة 259 و روی عنه التّرمذی و کان من الثّقات، و قال محمّد الماسرخسی: سمعت مسلم بن الحجّاج یقول: صنّفت هذا المسند من ثلث مائة ألف حدیث مسموعة، و قال الحافظ أبو علی النّیسابوری: ما تحت أدیم السّماء أصحّ من کتاب مسلم فی علم الحدیث، و قال الخطیب البغدادی: کان مسلم یناضل عن البخاری حتّی أوحش ما بینه و بین محمّد بن یحیی الذّهلی بسببه: و قال أبو عبد اللّه محمّد بن یعقوب الحافظ: لما استوطن البخاری نیسابور أکثر مسلم من الاختلاف إلیه فلمّا وقع بین محمّد بن یحیی و البخاری ما وقع فی مسئلة اللّفظ و نادی علیه و منع النّاس من الاختلاف إلیه حتّی هجر و خرج من نیسابور فی تلک المحنة قطعه أکثر النّاس غیر مسلم فإنّه لم یتخلّف عن زیارته، فانهی إلی محمّد بن یحیی أنّ مسلم بن الحجّاج علی مذهبه قدیما

ص:173

و حدیثا و أنّه عوتب علی ذلک بالحجاز و العراق و لم یرجع عنه. فلمّا کان یوم مجلس محمّد بن یحیی قال فی آخر مجلسه: ألا! من قال باللّفظ فلا یحلّ أن یحضر مجلسنا.

فأخذ مسلم الرّداء فوق عمامته و قام علی رءوس النّاس و خرج من مجلسه و جمع کلّ ما کتب منه و بعث علی ظهر حمّال إلی باب محمّد بن یحیی فاستحکمت بذلک الوحشة و تخلّف عنه و عن زیارته. توفی مسلم المذکور عشیّة یوم الأحد و دفن بنصرآباد ظاهر نیسابور یوم الإثنین لخمس، و قیل لستّ بقین من شهر رجب الفرد سنه 261 بنیسابور و عمره خمس و خمسون سنة. هکذا وجدته فی بعض الکتب و لم أر أحدا من الحفّاظ ضبط مولده و لا تقدیر عمره و أجمعوا علی أنّه ولد بعد المائتین. قال ابن خلکان: و کان شیخنا تقی الدّین أبو عمرو عثمان المعروف بابن الصّلاح یذکره مولده، و غالب ظنّی أنّه قال سنة 202 ثمّ کشفت ما قاله ابن الصلاح فاذا هو فی سنة 206، نقل ذلک من کتاب «علماء الأمصار» تصنیف الحاکم أبی عبد اللّه بن البیّع النیسابوریّ الحافظ و وقفت علی الکتاب الّذی نقل منه و ملکت النّسخة الّتی نقل منها أیضا و کانت ملکه و بیعت فی ترکته و وصلت إلیّ و ملکتها و صورة ما قاله بأنّ (أنّ. ظ) مسلم بن الحجّاج توفی بنیسابور لخمس بقین من رجب الفرد سنة 261 و هو ابن خمس و خمسین سنة فتکون ولادته فی سنة 206، و اللّه أعلم انتهی].

فهذا مسلم بن الحجاج، حبرهم البحر ذو الابثاج، قد روی هذا الحدیث السّویّ المنهاج، الباهر الانبلاج، الزّهر السّراج، فی صحیحه العریّ عن الاعوجاج، الموصوف عندهم بالاستقامة فی الإدراج و الإخراج، بطرق عدیدة لائحة ذات ابتلاج، و أسانید سدیدة واضحة کالفجاج، فقطع دابر اللّجاج، و اجتاح اسّ التّلزّز و الحجاج، و ظهر أنّ الإلطاط و الجحود باطل خداج، و أنّ الاختصام و الصّدود لا یجدی الإنتاج].

39-أما روایت أبو عبد اللّه محمّد بن یزید بن ماجة القزوینی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس محمّد بن یوسف کنجی در «کفایة الطّالب» بعد روایت این حدیث شریف بسند خود، کما ستسمع فیما بعد إنشاء اللّه تعالی گفته: [أخرجه مسلم فی صحیحه کما أخرجناه و رواه أبو داود و ابن ماجة القزوینی فی کتابیهما].

ص:174

ترجمۀ حافظ ابن ماجه قزوینی

و مفاخر سنیه و مآثر بهیّه و محامد شامخه و محاسن باذخۀ ابن ماجه محتاج تبیین نیست، شطری از آن بر ناظر «وفیات الأعیان» ابن خلّکان و «تهذیب الکمال» أبو الحجّاج مزی و «أسماء رجال مشکاة» ولیّ الدّین خطیب و «تذکرة الحفّاظ» و «سیر النّبلا» و «عبر-فی خبر من غبر» و «کاشف» ذهبی و «مرآة الجنان» عبد اللّه بن أسعد یافعی و «مختصر فی أخبار البشر» أبو الفداء إسماعیل بن علی الأیّوبی و «تتمّة المختصر» زین الدّین أبو حفص عمر بن المظفّر المعروف بابن الوردی و «تهذیب التّهذیب» و «تقریب التهذیب» ابن حجر عسقلانی و «طبقات الحفّاظ» جلال الدین سیوطی و «مرقاه-شرح مشکاة» ملاّ علی قاری و «أسماء رجال مشکاة» و «أشعّة اللّمعات» شیخ عبد الحقّ دهلوی و «مقالید الأسانید» أبو مهدی ثعالبی و «بستان المحدّثین» خود شاه صاحب و «تاج مکلّل» و «أبجد العلوم» مولوی صدیق حسن خان معاصر؛ واضح و لائحست. بنابر اختصار در این جا بر بعضی از عبارات اکتفا می رود.

ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو عبد اللّه محمّد بن یزید بن ماجة الرّبعی، بالولاء، القزوینی، الحافظ المشهور مصنّف کتاب «السّنن» فی الحدیث، کان إماما فی الحدیث عارفا بعلومه و جمیع ما یتعلّق به، ارتحل إلی العراق و البصرة و الکوفة و بغداد و مکّة و شام و مصر و الرّیّ لکتب الحدیث، و له «تفسیر القرآن الکریم» و «تاریخ» ملیح، و کتابه فی الحدیث أحد «الصّحاح السّتّة» و کانت ولادته سنة تسع و مائتین و توفّی یوم الإثنین، و دفن یوم الثّلثاء لثمان بقین من شهر رمضان سنة ثلاث و سبعین و مائتین، رحمه اللّه تعالی، و صلّی علیه أخوه أبو بکر، و تولّی دفنه أخواه أبو بکر و عبد اللّه و ابنه عبد اللّه، و ماجة: بفتح المیم و الجیم بینهما ألف و فی الآخر هاء ساکنة و الرّبعیّ: بفتح الراء و الباء الموحّدة بعدها عین مهملة، هذه النّسبة إلی ربیعة و هی اسم لعدّة قبائل لا أدری إلی أیّها ینسب المذکور. و القزوینیّ: بفتح القاف و سکون الزّاء و کسر الواو و سکون الیاء المثنّاة من تحتها و بعدها نون، هذه النّسبة إلی قزوین و هی من أشهر مدن عراق العجم، خرج منها جماعة من العلماء، انتهی].

ص:175

فهذا جهبذ هم الجلیل ابن ماجه، واحد الأرکان السّتّة، الّذین ظهر أمرهم فلیس إلی إبانته مسیس حاجة، قد روی هذا الحدیث المنیر المتألّق کالمصباح فی الزّجاجة، المزیح الممیط بنوره ظلام کلّ دجداجه، العائب علی البدر الوضّاح زهوره و ابتلاجه، المزری علی البرق المحّاص استطارته و ارتعاجه، فلا ینحرف عنه إلاّ من ألف العدوان فأغلق علی نفسه رتاجه، و لا ینبرم منه إلاّ من ألف الإذعان فخرق من النّصف سباجه، و لا یجحده إلاّ من عاند الصّواب فأثار من الباطل قتامه و عجاجه، و لا ینکره إلاّ من ناکر الحقّ فأظهر وقاحته و السّماجة.

40-أما روایت أبو داود سلیمان بن أشعث السجستانی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس آنفا از افادۀ حافظ کنجی دریافتی، و سبط ابن الجوزی در «تذکرۀ خواصّ الامه» در ذکر این حدیث شریف گفته: [و قد أخرجه أبو داود فی سننه و الترمذی (و عامة المحدثین. ن) و ذکره رزین فی «الجمع بین الصّحاح»].

و أبو داود سجستانی، از اعاظم حفّاظ متقنین و أفاخم أیقاظ ممعنین و محرز محاسن و مأثر عالیه و مقتضی محامد و مفاخر غالیه و یکی از أرباب «صحاح ستّۀ» سنیّه و صاحب «سنن» معروف و مشهور و مقبول نزد این حضرات سنّیّه می باشد.

ترجمۀ حافظ أبو داود سجستانی

أبو سعد عبد الکریم سمعانی در «أنساب» در نسبت سجستانی گفته:

[و ممّن سکن البصرة من أهل سجستان: أبو داود سلیمان بن الأشعث بن إسحاق ابن بشیر بن شدّاد بن عمرو بن عمران السّجستانی صاحب کتاب «السنّن» ، أحد أئمّة الدّنیا فقها و علما و حفظا و نسکا و ورعا و اتقانا، ممّن جمع و صنّف و ذبّ عن السّنن و قمع من خالفها و انتحل ضدّها، و توفّی بالبصرة فی شوّال سنة خمس و سبعین و مائتین].

و ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو داود سلیمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشیر بن شدّاد بن عمرو بن عمران الأزدی السّجستانی، أحد حفّاظ

ص:176

الحدیث و علمه و علله و کان فی الدّرجة العالیة من النّسک و الصّلاح، طوف البلاد و کتب عن العراقیّین و الخراسانیین و الشّامیّین و المصریّین و الجزریّین و جمع کتاب «السّنن» قدیما و عرضه علی الإمام أحمد بن حنبل رضی اللّه عنه فاستجاده و استحسنه، و عدّه الشّیخ أبو إسحاق الشّیرازی فی «طبقات الفقهاء» من جملة أصحاب الإمام أحمد بن حنبل،

«فائدة» یکفی الانسان لدینه أربعة أحادیث

و قال إبراهیم الحربی: لمّا صنّف أبو داود کتاب السّنن ألین لأبی داود الحدیث کما ألین لداود (علیه السلام) الحدید! و کان یقول: کتبت عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خمس مائة ألف حدیث انتخبت منها ما ضمّنته هذا الکتاب، «یعنی السّنن» جمعت فیه أربعة آلاف و ثمان مائة حدیث ذکرت الصّحیح و ما یشبهه و یقاربه، و یکفی الإنسان لدینه من ذلک أربعة أحادیث أحدها

قوله صلی اللّه علیه و سلم «إنّما الأعمال بالنّیّات» و الثانی

قوله صلی اللّه علیه و سلّم: «من حسن اسلام المرء ترکه مالا یعنیه» و الثالث

قوله صلی اللّه علیه و سلّم: «لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یرضی لأخیه ما یرضاه لنفسه» و الرابع

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم «الحلال بیّن و الحرام بیّن و بین ذلک امور مشتبهات» الحدیث بکماله. و جاءه سهل بن عبد اللّه التّستری فقیل له:

یا أبا داود! هذا سهل بن عبد اللّه قد جاءک زائرا فرحّب به و أجلسه. فقال له: یا أبا داود! لی إلیک حاجة، قال و ما هی؟ قال: حتّی تقول: قضیتها مع الامکان. قال: قد قضیتها مع الإمکان قال: أخرج لسانک الّذی حدّثت به عن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم حتّی اقبّله.

قال: فأخرج لسانه فقبّله! و کانت ولادته فی سنة اثنتین و مائتین و قدم بغداد مرارا ثمّ نزل إلی البصرة و سکنها و توفی بها یوم الجمعة منتصف شوّال سنة خمس و سبعین و مائتین رحمه اللّه تعالی، و کان ولده أبو بکر عبد اللّه بن أبی داود سلیمان من أکابر الحفّاظ ببغداد عالما متّفقا علیه إمام بن إمام، و له کتاب «المصابیح» و شارک إیّاه فی شیوخه بمصر و الشّام، و سمع ببغداد و خراسان و أصبهان و سجستان و شیراز، و توفی سنة ستّ عشرة و ثلاثمائة، و احتجّ به ممّن صنّف الصّحیح أبو علیّ الحافظ النّیسابوری

ص:177

و ابن حمزة الأصبهانی. و السّجستانی-بکسر السّین المهملة و الجیم و سکون السّین الثّانیة و فتح التّاء المثنّاة من فوقها و بعد الألف نون-هذه النّسبة إلی سجستان الإقلیم المشهور، و قیل: بل نسبته إلی سجستان او سجستانة قریة من قری البصرة، و اللّه أعلم].

و مزی در «تهذیب الکمال» بترجمۀ او علی ما نقل عنه گفته: [قال أبو عبد اللّه محمّد بن مخلد: کان أبو داود یفی بمذاکرة مائة ألف حدیث و لمّا صنّف کتاب السّنن و قرأه علی النّاس صار کتابه لأصحاب الحدیث کالمصحف یتّبعونه و لا یخالفونه، و قال موسی بن هارون الحافظ: خلق أبو داود فی الدّنیا للحدیث و فی الآخرة للجنّة، و قال أبو حاتم بن حبّان: أبو داود أحد أئمّة الدّنیا فقها و علما و حفظا و نسکا و ورعا و إتقانا، قال أبو بکر بن داسة: سمعت أبا داود یقول: کتبت عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خمس مائة ألف حدیث انتخبت منها ما ضمّنته هذا الکتاب، یعنی کتاب السّنن، جمعت فیه أربعة آلاف و ثمان مائة حدیث ذکرت الصّحیح و ما یشبهه و یقاربه و یکفی الإنسان لدینه من ذلک أربعة أحادیث أحدها

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم «الأعمال بالنّیّات» و الثّانی

قوله «من حسن اسلام المرء ترکه مالا یعنیه» و الثّالث

قوله «لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یرضی لأخیه المؤمن ما یرضی لنفسه» و الرّابع

قوله «الحلال بیّن و الحرام بیّن» الحدیث. و له مناقب کثیرة یطول شرحها، رضی اللّه عنه].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [أبو داود. الإمام الثّبت سیّد الحفّاظ سلیمان بن الاشعث بن إسحاق بن بشیر بن شدّاد بن عمرو الازدی السّجستانی صاحب «السّنن» . قال أبو عبید الآجری: سمعته یقول: ولدت سنة اثنتین و مائتین و صلّیت علی عفّان ببغداد سنة عشرین، سمع أبا عمرو الضّریر و مسلم بن إبراهیم و القعنبی و عبد اللّه بن رجا و أبا الولید الطّیالسی و أحمد بن یونس و أبا جعفر النّفیلی و أبا توبة الحلیمی (الحلبی. ن) و سلیمان بن حرب و خلقا کثیرا بالحجاز و الشّام و مصر و العراق و الجزیرة و الثّغر و خراسان، حدّث عنه التّرمذیّ و النّسائی و ابنه أبو بکر ابن أبی داود و أبو عوانة و أبو بشر الدّولابی و علی بن الحسن بن العبد و أبو أسامة

ص:178

محمّد بن عبد الملک و أبو سعید بن الأعرابی و أبو علی اللّؤلؤی و أبو بکر بن داسه و أبو سالم و محمّد بن سعید الجلودی و أبو عمر و أحمد بن علی، فهؤلاء السّبعة رووا عنه سنه و حدّث أیضا عنه محمّد بن یحیی الصّولی و أبو بکر النّجاد و محمّد بن أحمد بن یعقوب المنقری و غیرهم، و کتب عنه شیخه أحمد بن حنبل حدیث العتیرة و أراه کتابه فاستحسنه و قال محمّد بن إسحاق الصّاغانی: لیّن لأبی داود الحدیث کما لیّن لداود الحدید، و کذلک إبراهیم بن الحربی، و قال الحافظ موسی بن إبراهیم: خلق أبو داود فی الدّنیا للحدیث و فی الآخرة للجنّة، ما رأیت أفضل منه. قال ابن داسه: یقول: ذکرت فی کتابی الصّحیح و ما یشبهه و ما یقاربه، قال: (و ما. صح. ظ) کان فیه و هن شدید بیّنته، و بلغنا أنّ أبا داود کان من العلماء العاملین حتّی إنّ بعض الأئمّة قال: کان أبو داود یشبه بأحمد بن حنبل فی هدیه و دلّه و سمته، و کان أحمد یشبه فی ذلک بوکیع، و کان وکیع یشبه فی ذلک بسفیان، و سفیان بمنصور، و منصور بابراهیم، و إبراهیم بعلقمة و علقمة بعبد اللّه بن مسعود، و قال علقمة: کان ابن مسعود یشبه بالنّبی صلّی اللّه علیه و سلّم فی هدیه و دلّه، قال الحاکم أبو عبد اللّه: أبو داود إمام أهل حدیث فی زمانه بلا مدافعة، قال ابن داسه: کان لأبی داود کمّ واسع و کمّ ضیّق؛ فقیل له فی ذلک و قال:

الواسع للکتب و الآخر لا یحتاج إلیه، قال أبو داود فی سنه: شربت قثاءة بمصر ثلاثة عشر شبرا و رأیت اترجة علی بعیر قطعت قطعتین و عملت مثل عدلین، قال ابن أبی داود: و سمعت أبی أبا داود: خیر الکلام ما دخل الاذن بغیر إذن. مات أبو داود فی سادس عشر شوّال سنة خمس و سبعین و مائتین بالبصرة، و کان أخو الخلیفة التمس منه بعد فتنة الزّنج أن یقیم بها لتعتمر من العلم بسببه، قال زکریّا: کتاب اللّه أصل الإسلام و سنن أبی داود عهد الاسلام، و عن أبی داود قال: کتبت عن النّبیّ صلی اللّه علیه و سلّم خمسمائة ألف حدیث انتخبت منها هذا السّنن فیه أربعه آلاف و ثمان مائة حدیث، قلت:

الثّبت أنّ أبا داود من سجستان إقلیم یتاخم أطراف مکران و السّند و هو وراء هراة، و بعضهم یقول إنّه من سجستان من قریة من قری البصرة].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته: [سلیمان بن الأشعث الحافظ أبو داود السّجستانی

ص:179

صاحب «السّنن» عن مسلم بن إبراهیم و أبی الجماهر، و عنه «ت» و روی «س» عن أبی داود و عن سلیمان بن حرب و النّفیلی و أبی الولید و هو هو إنشاء اللّه و إلاّ فالحرّانی و حدّث عنه بالسّنن ابن الأعرابی و ابن داسة و اللّؤلؤی و آخرون ثبت حجّة إمام عامل مات فی شوّال سنة 275].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه خمس و سبعین و مائتین گفته: [و فیها- الإمام أبو داود السّجستانی سلیمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشیر الأزدی صاحب «السّنن» و التّصانیف المشهورة فی شوال بالبصرة و له بضع و سبعون سنة، سمع مسلم ابن إبراهیم و القعنبیّ و طبقتهما و طوف الشّام و العراق و مصر و الحجاز و الجزیرة و خراسان و کان رأسا فی الفقه ذا جلالة و حرمة و صلاح و ورع حتّی کان یشبه بشیخه أحمد بن حنبل].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنه مذکوره گفته: [و فیها-الإمام الکبیر الحافظ سلیمان بن الأشعث أبو داود السّجستانی الأزدی، أحد أئمّة الحدیث و حفّاظه و معرفة علمه و علله و کان فی الدّرجة العالیة من النّسک و الصّلاح، طوف البلاد و کتب عن العراقیّین و الخراسانیّین و الشّامیّین و المصریّین و الحجازیّین و الجزریّین و جمع کتاب السّنن قدیما و عرضه علی الإمام أحمد بن حنبل فاستجاده و استحسنه؛ و عدّه الشّیخ أبو إسحاق الشّیرازی فی «طبقات الفقهاء» من جملة أصحاب الإمام أحمد بن حنبل، و قال إبراهیم الحربی: لما صنّف أبو داود کتاب السّنن ألین لأبی داود الحدیث کما ألین لداود علیه السّلام الحدید، و کان یقول: کتبت عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خمس مائة ألف حدیث انتخبت منها ما ضمّنته هذا الکتاب؛ یعنی السّنن، جمعت فیه أربعة آلاف و ثمان مائة حدیث ذکرت الصّحیح و ما یشبهه و یقاربه و یکفی الإنسان لدینه من ذلک أربعة أحادیث، أحدها

قول النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم «الأعمال بالنّیّات» و الثّانی

قوله «من حسن اسلام المرء ترکه، مالا یعنیه» و الثّالث

قوله «لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یرضی لأخیه ما یرضی لنفسه» و الرّابع

قوله «الحلال بیّن و الحرام بیّن و، بین ذلک امور مشتبهات الحدیث بکماله. و جاء الشّیخ الکبیر الولیّ الشهیر العارف

ص:180

باللّه الخبیر سهل بن عبد اللّه التستری فقیل له: یا أبا داود! هذا سهل بن عبد اللّه قد جاءکم زائرا. قال: فرحّب به و أجلسه، قال: یا أبا داود! لی إلیک حاجة، قال: و ما هی؟ قال: تقول: قضیتها مع الإمکان (قال: قضیتها مع الإمکان. صح. ظ) قال: أخرج لسانک الّذی حدّثت به عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم حتّی أقبّله، فأخرج لسانه فقبّله! توفّی رضی اللّه عنه یوم الجمعة متصف شوّال من السّنة المذکورة و کان رأسا فی الحدیث رأسا فی الفقه ذا الجلالة و حرمة و صلاح و ورع حتّی کان یشبّه بشیخه أحمد بن حنبل].

و سبکی در «طبقات شافعیه» گفته: [سلیمان بن أشعث بن إسحاق بن بشیر بن شدّاد بن عمرو بن عمران، الإمام الجلیل أبو داود السّجستانی الأزدی، صاحب «السّنن» من سجستان الإقلیم المعروف المتاخم لبلاد الهند، و وهم ابن خلّکان فقال: سجستان قریة من قری البصرة، ولد سنة اثنتین و مائتین، سمع من سعدویه و عاصم بن علیّ و القعنبیّ و سلیمان بن حرب و مسلم بن إبراهیم و عبد اللّه بن رجا و أبی الولید و أبی سلمة التّبوذکیّ و الحسن بن الرّبیع البورانی و أحمد بن یونس الیربوعی و صفوان ابن صالح و هشام بن عمّار و قتیبة بن سعید و إسحاق بن راهویه و أبی جعفر النّفیلی و أحمد بن أبی شعیب و یزید بن عبد ربّه و خلق بالحجاز و العراق و خراسان و الشّام و مصر و الثغور. روی عنه التّرمذیّ و النّسائیّ و ابنه أبو بکر بن أبی داود و أبو علی اللّؤلؤی و أبو بکر بن داسة و أبو سعید بن الأعرابی و علیّ بن الحسن بن العبد و أبو اسامه محمّد بن عبد الملک الروّاس و أبو سالم محمّد بن سعید الجلودی و أبو عمرو أحمد بن علی، و هؤلاء السّبعة رووا عنه سننه، و لابن الأعرابی فیه فوت و أبو عوانة الإسفراینی الحافظ و أبو بکر الخلاّل و أبو بشر الدّولابی و محمّد بن مخلد و عبدان الأهوازی و زکریّا السّاجی و إسماعیل الصّفّار و محمّد بن یحیی الصّولی و أبو بکر النجّاد و خلق، و کتب عنه الإمام أحمد حدیث العتیرة، و أحمد شیخه و یقال: إنّه عرض علیه کتاب «السّنن» فلستحسنه. قال أبو بکر الصّغانی: لیّن لأبی داود الحدیث کما لیّن لداود علیه السلام الحدید، و کذلک قال إبراهیم الحربی، و قال موسی بن هارون الحافظ: خلق

ص:181

أبو داود فی الدّنیا للحدیث و فی الآخرة للجنّة ما رأیت أفضل منه، و قال أبو بکر ابن داسة: سمعت أبا داود یقول: کتبت عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خمسمائة ألف حدیث انتخبت منه ما ضمّنته کتاب السنن، جمعت فیه أربعة آلاف و ثمان مائة حدیث ذکرت الصّحیح و ما یشبهه و یقاربه، و إن کان فیه و هن شدید بیّنته. قال شیخنا الذّهبی (ر ح) : و قد وفا بذلک فإنه یبیّن الضّعیف الظّاهر و سکت عن الضّعیف المحتمل فما سکت لا یکون حسنا عنده و لا بدّ بل قد یکون ممّا فیه ضعف ما انتهی إلیه، و قال زکریّا السّاجی: کتاب اللّه أصل الإسلام و کتاب أبی داود عهد الإسلام، و قال أحمد ابن محمّد بن یاسین الهروی فی «تاریخ هراة» : أبو داود السّجزی، کان أحد حفّاظ الإسلام بحدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و علله و سنده، فی أعلی درجة النّسک و العفاف و الصّلاح و الورع من فرسان الحدیث، و قال الحاکم أبو عبد اللّه: أبو داود إمام أهل الحدیث و غیره بلا مدافعة، و قال أبو بکر الخلاّل: أبو داود الإمام المقدّم فی زمانه، لم یسبق إلی معرفته بتخریج العلوم و بصره و تواضعه، رجل ورع مقدّم،

أولاد الامراء و غیرهم فی العلم سواء

و قال الخطابی: حدّثنی عبد اللّه بن محمّد المسکی، حدّثنی أبو بکر بن جابر خادم أبی داود قال: کنت مع أبی داود ببغداد فصلّیت المغرب فجاء الأمیر أبو أحمد الموفّق و رجل، فأقبل علیه أبو داود و قال: ما جاء بالأمیر فی مثل هذا الوقت؟ فقال: خلال ثلاث. قال:

و ما هی؟ قال: تنتقل إلی البصرة فتتّخذها وطنا لیرحل إلیک طلبة العلم فتعمر بک فإنّها قد خربت و انقطع عنها النّاس لما جری علیها من محنة الزّنج. قال: هذه واحدة قال: و تروی لأولادنا «السّنن» فقال: نعم، هات الثّالث! قال: و تفرد لهم مجلسا فإنّ أولاد الخلفاء لا یقعدون مع العامة. قال: أمّا هذه فلا سبیل إلیها لأنّ النّاس فی العلم سواء. قال ابن جابر: و کانوا یحضرون و یقعدون و بینهم و و بین العامّة ستر. قال شیخنا الذّهبی: تفقّه أبو داود بأحمد بن حنبل و لازمه مدّة، قال: و کان یشبه به کما کان أحمد یشبه بشیخه وکیع، و کان وکیع یشبه بشیخه سفیان، و کان سفیان یشبه بشیخه منصور، و کان منصور یشبه بشیخه إبراهیم، و کان إبراهیم یشبه بشیخه علقمة؛ و کان علقمة یشبه بشیخه عبد اللّه بن مسعود رضی اللّه

ص:182

عنه،

کلام لطیف فی تشبیه ابن عباس و اقتدائه برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله

قال شیخنا الذّهبیّ: روی أبو معاویة، عن الأعمش، عن إبراهیم، عن علقمة أنّه کان یشبه عبد اللّه بن مسعود بالنّبی صلّی اللّه علیه و سلّم فی هدیه و دلّه. قلت: أمّا أنا فمن ابن مسعود أسکت و لا أستطیع أن اشبّه أحدا برسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی شیء من الاشیاء، لا أستحسنه و أجوّزه و غایة ما تسمح نفسی به أن أقول: و کان عبد اللّه یقتدی برسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فیما ینتهی إلیه قدرته و موهبته من اللّه عزّ و جلّ لا فی کلّ ما کان علیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فإنّ ذلک لیس لابن مسعود و لا للصدّیق و لا لمن اتّخذه اللّه خلیلا، حشرنا اللّه فی زمرتهم. توفّی أبو داود فی سادس عشر شوّال سنة خمس و سبعین و مائتین].

و ولی الدین خطیب در «أسماء رجال مشکاة» گفته: [سلیمان بن الأشعث السّجستانی. هو أبو داود سلیمان بن أشعث السّجستانی، أحد من رحل و طوف و جمع و صنّف و کتب عن العراقیّین و الخراسانیّین و الشّامیّین و المصریّین و الجزریّین، ولد سنة اثنتین و مائتین و توفی بالبصرة لأربع عشرة بقیت من شوّال سنة خمس و سبعین و مائتین، و قدم بغداد مرارا ثمّ خرج منها آخر مرّاته سنة احدی و سبعین، و أخذ الحدیث عن مسلم بن إبراهیم و سلیمان بن حرب و عبد اللّه بن مسلمة القعنبی و یحیی ابن معین و أحمد بن حنبل و غیر هؤلاء من ائمّة الحدیث ممّن لا یحصی کثرة، و أخذ الحدیث عنه ابنه و أبو عبد الرحمن النّسائی و أحمد بن محمّد الخلاّل و غیرهم، و کان أبو داود سکن البصرة و قدم بغداد و روی کتابه المصنّف فی السّنن بها و نقله أهلها عنه و عرضه علی أحمد بن حنبل فاستجاده و استحسنه. قال أبو داود: کتبت عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خمسمائة ألف حدیث انتخبت منها ما ضمّنته هذا الکتاب جمعت فیه أربعة آلاف حدیث و ثمان مائة حدیث ذکرت الصّحیح و ما یشبهه و ما یقاربه و یکفی الإنسان لدینه من ذلک أربعة أحادیث؛ أحدها

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم «إنّما الأعمال بالنّیّات» و الثّانی

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم «من حسن اسلام المرء ترکه ما لا یعنیه» و الثّالث

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم «لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یرضی

ص:183

لأخیه ما یرضی لنفسه» و الرابع

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم «إنّ الحلال بیّن و إنّ الحرام بیّن» الحدیث. قال أبو بکر الخلاّل: أبو داود الإمام المقدّم فی زمانه رجل لم یسبقه إلی معرفته بتخریج العلوم و بصره بمواضعه أحد فی زمانه، رجل ورع مقدّم، و قال أحمد بن محمّد الهروی: کان أبو داود أحد حفّاظ الإسلام لحدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و علمه و علله و سنده؛ فی أعلی درجة من النّسک و العفاف و الصّلاح و الورع من فرسان الحدیث و کان لأبی داود کمّ واسع و کمّ ضیّق فقیل له: یرحمک اللّه تعالی! ما هذا؟ قال: الواسع للکتب و الآخر لا یحتاج إلیه، و قال الخطّابیّ:

کتاب السّنن لأبی داود کتاب شریف لم یصنّف فی علم الدّین کتاب مثله، و قال أبو داود: ما ذکرت فی کتابی حدیثا اجتمع فیه الناس علی ترکه، و قال إبراهیم الحربی: لمّا صنّف أبو داود هذا الکتاب ألین لأبی داود الحدیث کما ألین لداود علیه السّلام الحدید، و قال ابن الأعرابی: کتاب أبی داود؛ لو أنّ رجلا لم یکن عنده من العلم إلاّ المصحف الّذی فیه کتاب اللّه عزّ و جل ثمّ هذا الکتاب لم یحتج معهما إلی شیء من العلم بتّة].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [أبو داود السّجستانی، سلیمان بن الاشعث بن شدّاد بن عمرو الأزدی الإمام العالم صاحب الکتاب السّنن. و النّاسخ و المنسوخ. و القدر. و المراسیل، و غیر ذلک، ولد سنة اثنتین و مائتین و روی عن القعنبی و مسلم بن أبی نعیم و أبی الولید الطّیالسی و أحمد و یحیی و إسحاق و ابن المدینی و خلق، و عنه التّرمذیّ و ابنه أبو بکر و حرب الکرمانی و زکریّا السّاجی و أبو عوانة و أبو بشر الدّولابی و أبو بکر الخلاّل و النجاد و خلق، قال الخلاّل: أبو داود، و الإمام المقدّم فی زمانه رجل لم یسبقه أحد إلی معرفته بتخریج العلوم و بصره بمواضعه فی زمانه، و قال إبراهیم الحربی: ألین لأبی داود الحدیث کما ألین لداود الحدید، و قال ابن حبّان: أبو داود أحد أئمّة الدّنیا فقها و علما و حفظا و نسکا و ورعا و إتقانا و جمع و صنّف و ذبّ عن السّنن، و قال ابن داسة سمعت أبا داود یقول: کتبت عن رسول اللّه صلعم خمسمائة ألف حدیث انتخبت منها

ص:184

ما ضمّنته هذا الکتاب، و قال زکریّا السّاجی: کتاب اللّه أصل الإسلام و کتاب «السّنن» لأبی داود عمد (عهد. ظ) الاسلام. مات فی شوال سنة 275].

و ملا علی قاری در «مرقاه-شرح مشکاة» گفته: [و أبی داود سلیمان ابن الأشعث السّجستانی-بکسر السّین الاولی و یفتح و بکسر الجیم و سکون السّین الثّانیة: معرّب سیستان من نواحی هراة من بلاد خراسان، ولد سنة اثنتین و مائتین و توفی بالبصرة سنة خمس و سبعین و مائتین، و هو الإمام الحافظ الحجّة، سکن البصرة و قدم بغداد مرارا فروی سننه بها و نقله أهلها عنه و عرضه علی أحمد فاستجاده و استحسنه. سمع أحمد و یحیی بن معین و القعنبی و سلیمان بن حرب و قتیبة و خلائق لا یحصون، و روی عنه النّسائی و غیره، قال جمع: ألین الحدیث لأبی داود کما ألین الحدید لداود، و کان یقول: کتبت عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خمسمائة ألف حدیث، انتخبت منها ما ضمّنته کتاب السّنن، جمعت فیه اربعة آلاف حدیث و ثمان مائة حدیث، ذکرت الصّحیح و ما یشبهه و یقاربه، و یکفی الإنسان لدینه من ذلک أربعة أحادیث، أحدها

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم «إنّما الأعمال بالنّیّات» و الثّانی

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم «من حسن اسلام المرء ترکه ما لا یعنیه» و الثّالث

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم «لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یرضی لأخیه ما یرضی لنفسه» و الرّابع

«إن الحلال بیّن و إنّ الحرام بیّن» الحدیث. و من أشعار الشّافعی، شعر:

عمدة الدین عندنا کلمات أربع قالهنّ خیر البرّیة:

اتّق الشّبهات و ازهد و دع ما لیس یعنیک و اعمل النّیّة

و کأنّه أراد بقوله «ازهد»

حدیث الأربعین: «ازهد فی الدّنیا یحبّک اللّه و ازهد فیما عند النّاس یحبّک النّاس» . قال الخطّابیّ شارحه: لم یصنّف فی علم الدّین مثله و هو أحسن وضعا و أکثر فقها من «الصّحیحین» . و قال أبو داود: ما ذکرت فیه حدیثا أجمع النّاس علی ترکه، و قال ابن الاعرابی: من عنده القرآن و کتاب أبی داود لم یحتج معهما إلی شیء من العلم البتة، و قال السّاجی: کتاب اللّه أصل الاسلام و کتاب أبی داود عهد الاسلام، و من ثمّ صرّح حجّة الاسلام الغزالی باکتفاء

ص:185

المجتهد به فی الاحادیث و تبعه أئمّة الشّافعیة علی ذلک، و قال النّوویّ: ینبغی للمشتغل بالفقه و لغیره الاعتناء به فإنّ معظم أحادیثه الأحکام الّتی یحتجّ بها فیه مع سهولة تناوله، و کان له کمّ واسع و کمّ ضیّق فقال له: ما هذا؟ فقال: أمّا الواسع فللکتب و الضّیّق لا احتیاج إلیه و فضائله و مناقبه کثیرة و کان فی أعلی درجة من النّسک و العفاف و الصّلاح و الورع. قال المنذریّ: ما سکت علیه لا ینزل عن درجة الحسن، و قال النّووی: ما رواه فی سننه و لم یذکر ضعفه هو عنده صحیح أو حسن، و قال ابن عبد البرّ: ما سکت علیه صحیح عنده سیّما إن لم یکن فی الباب غیره، و أطلق ابن مندة و ابن السّکن الصحّة علی جمیع ما فی سنن أبی داود و وافقهما الحاکم].

و عبد الحق دهلوی در «أسماء رجال مشکاة «گفته: [أبو داود سلیمان ابن أشعث بن إسحاق بن بشر السّجستانی، أحد ممّن (من. ظ) رحل فی طلب العلم و الحدیث من وطنه و طوف أکناف العالم و جمع و کتب و صنف و أدرک مشایخ العراق و الخراسان (خراسان. ظ) و الشّام و مصر و الجزیرة، و أخذ و تحملّ الأحادیث من أهلها و علماء الزّمان مثل مسلم بن إبراهیم و سلیمان بن حرب و یحیی بن معین و أحمد ابن حنبل و عثمان بن أبی شیبة و أبی داود الطّیالسی و عبد اللّه بن مسلمة القعنبی ابن سعید و أحمد بن یونس و غیر هؤلاء من أئمّة الحدیث ممّن لا یحصی کثرة و أخذ الاحادیث عنه ابنه عبد اللّه و أبو عبد الرّحمان النّسائی و أحمد بن محمّد الخلاّل و أبو علی محمّد بن أحمد ابن عمر اللّؤلؤی، و کان أبو داود سکن البصرة و قدم بغداد و روی کتابه المصنّف فی السّنن بها و نقله أهلها عنه و صنّفه قدیما و عرضه علی أحمد بن حنبل فاستجاده و استحسنه، و کان رحمه اللّه إماما مقدّما ورعا فی زمانه، رجل لم یسبقه إلی معرفة تخریج العلوم و بصره بمواضعه أحد فی زمانه، و کان إبراهیم الاصفهانی و أبو بکر بن صدقة یرفعان من قدره و یذکرانه بما لا یذکران أحدا فی زمانه مثله. و قال أحمد بن محمّد بن یاسین الهروی: کان سلیمان بن الأشعث أبو داود أحد حفّاظ الإسلام لحدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و علمه و علله و سنده، فی أعلی درجة من النّسک و العفاف و الصّلاح و الورع و البصارة و المهارة فی فنّ الحدیث و هو من فرسان الحدیث، و قال:

ص:186

خرّجت من خمسمائة ألف حدیث کتابی و وضعت فیه أربعة آلاف و ثمان مائة حدیث ذکرت الصّحیح و ما یقاربه؛ و یکفی الإنسان لدینه من ذلک أربعة أحادیث أحدها

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم «إنّما الاعمال بالنّیّات» و الثّانی

قوله «من حسن اسلام المرء ترکه ما لا یعنیه» و الثّالث

قوله «لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یرضی لأخیه ما یرضاه لنفسه» و الرّابع

«الحلال بیّن و الحرام بیّن و بینهما مشتبهات» الحدیث، و قال أبو سلیمان الخطّابی: کتاب السّنن لأبی داود کتاب شریف لم یصنّف فی علم الدّین کتاب مثله قبل، یعنی بعد کتابی البخاری و مسلم، و قد رزق القبول من کافّة النّاس علی اختلاف مذاهبهم فکان حکما بین فرق العلماء و طبقات الفقهاء فلکلّ فیه ورود و منه شرب و علیه معوّل أهل العراق و مصر و بلاد المغرب و کثیر من مدن أقطار الأرض و أمّا أهل خراسان فقد أولع أکثرهم بکتاب محمّد بن إسماعیل البخاری و کتاب مسلم بن الحجّاج النّیسابوری، و قال: قال أبو داود: ما ذکرت فی کتابی ما أجمع العلماء علی ترکه، و کان تصنیف علماء الحدیث قبل زمان أبی داود الجوامع و المسانید و نحوها فیجمع تلک الکتب إلی ما فیها من السّنن و الاحکام أخبارا و قصصا و مواعظ و آدابا، فأمّا السّنن المحضة فلم یقصد أحد منهم إفرادها و استخلاصها من أثناء تلک الأحادیث و لا اتّفق له ما اتّفق لأبی داود و لذلک حلّ هذا الکتاب عند أئمّة الحدیث و علماء الأثر محلّ العجب، و قال ابن الاعرابی: لو أنّ رجلا لم یکن عنده من العلم إلاّ المصحف الّذی فیه کتاب اللّه عزّ و جلّ ثمّ هذا الکتاب لم یحتج معها (معهما. ظ) إلی شیء من العلم، قال موسی بن هارون: خلق أبو داود فی الدّنیا للحدیث و فی الآخرة للجنّة، و قال محمّد بن أبی بکر بن عبد الرّزّاق: کان لأبی داود کمّ واسع و کمّ ضیّق، فقیل له: یرحمک اللّه! ما هذا؟ قال: الواسع للکتب و الآخر لا یحتاج إلیه، ولد أبو داود فی سنة اثنتین و مائتین و توفّی بالبصرة لأربع عشرة بقیت من شوّال سنة خمس و سبعین و مائتین].

و أبو مهدی عیسی بن محمّد ثعالبی در «مقالید الأسانید» گفته: [کتاب السّنن-للحافظ النّاقد أبی داود سلیمان بن الاشعث السّجستانی رضی اللّه عنه. أخبرنا

ص:187

به إجازة من طریق ابن داسه عن الشّیوخ بسندهم إلی ابن الغازی، عن أبی عبد اللّه محمّد بن محمّد یحیی السّراج، عن أبیه، عن جدّه، عن المعمّر أبی عبد اللّه محمّد بن عمر، عن الاستاذ أبی الحسن بن سلیمان، عن أبی جعفر أحمد بن إبراهیم بن الزّبیر الحافظ عن الوزیر أبی یحیی عبد الرّحمن بن عبد المنعم بن محمّد بن عبد الرحیم بن الفرس الانصاری الغرناطی عن أبی محمّد عبد الحقّ بن توبة، عن أبی بکر غالب بن عبد الرّحمن ابن عطیة، عن الحافظ أبی علی الغسّانی الجیّانی، قال: قرأته علی الحافظ أبی عمر ابن عبد البرّ، قال: قرأته علی أبی محمّد بن عبد المؤمن الزّیّات، قال: قرائه علی أبی بکر محمّد بن بکر بن محمّد بن عبد الرّزّاق بن داسة، و أخبرنا به من روایة اللّؤلؤی عن الشهاب المقری بسنده إلی ابن مرزوق الخطیب الجدّ، عن الإمام زین الدّین أحمد بن محمّد الطّبری المکّیّ، عن عمّ أبیه جمال الدّین یعقوب بن أبی بکر الطّبری عن الحافظ أبی الفتوح نصر بن محمّد بن علی بن الحصرمی-بضمّ الحاء المهملة و سکون الصّاد المهملة، قال: أخبرنا أبو طالب محمّد بن محمّد بن أبی زید العلوی، قال: أخبرنا القاضی أبو عمر القاسم بن جعفر الهاشمی، قال: أخبرنا الإمام أبو علی محمّد بن أحمد بن عمرو اللّؤلؤی، قال هو و ابن داسة: اخبرنا به مؤلّفه الحافظ الحجّة ابو داود. قال اللّؤلؤی: سماعا لجمیعه، و قال ابن داسة: خلا فوتا فی کتاب الأدب و هو من قوله:

«باب ما یقول إذا أصبح إلی باب الرّجل ینتمی إلی غیر موالیه» فهو إجازة و إلاّ و جادة فذکره، و قد اشتهرت روایة اللّؤلؤی بالمشرق و روایة ابن داسه فی المغرب و سیأتی لنا فیه روایة ثالثة عن ابن الأعرابی. قال الحافظ ابن حجر العسقلانی: و روایة اللّؤلؤی و ابن داسة متقاربان إلاّ فی بعض التّقدیم و التّأخیر، و أمّا روایة ابن الأعرابی فتنقص عنهما کثیرا. انتهی. و بالسّند،

قال الحافظ أبو داود، و هو أول السّنن: «کتاب الطهارة، باب التّخلّی عند قضاء الحاجة، حدّثنا عبد اللّه بن مسلمة القعنبی، قال: حدّثنا عبد العزیز؛ یعنی ابن محمّد، عن محمّد؛ یعنی ابن عمرو عن أبی سلمة، عن المغیرة بن شعبة أنّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم کان إذا ذهب أبعد، و به قال: حدّثنا مسدّد بن مسرهد، قال: حدّثنا عیسی بن یونس، قال: حدّثنا إسماعیل بن عبد الملک

ص:188

عن أبی الزّبیر، عن جابر بن عبد اللّه رضی اللّه عنهما أنّ النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم کان إذا أراد البراز انطلق حتّی لا یراه أحد» .

بارقة من أضوأ و دافقة من أنواء فی شیء من تعریف هذا الإمام قدّس اللّه روحه و هو الإمام الأوحد الحجّة الحافظ النّقّاد سلیمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشر بن شدّاد بن عمرو بن عمران الأزدی السّجستانی-بسین مهملة و جیم مکسورتین و سکون السّین الثانیة-کذا ضبطه ابن خلکان فی «الوفیات» و قال: نسبة إلی سجستان أو سجستانه قریة من قری البصرة. قال التّاج السّبکی: و هو وهم، و الصّواب أنّه نسبة إلی الإقلیم المعروف المتآخم لبلاد الهند. انتهی. کذا رفع نسبته الخطیب البغدادی فی تاریخه. قال الحافظ السّلفی: و هذا القول فی نسبته أمثل الاقوال، و قیل غیر ذلک، ولد سنة اثنتین و مائتین و طاف البلاد مصر و الشّام و الحجاز و العراق و خراسان و الجزیرة و الثّغر و غیرها، و کان إلیه المنتهی فی الحفظ و الإتقان، و کان فی الدّرجة العالیة من النّسک و العفاف و الصّلاح و الورع، و کان له کمّ واسع و کمّ ضیّق فقیل له:

یرحمک اللّه! ما هذا؟ قال: الواسع للکتاب و الآخر لا یحتاج إلیه! قال الذّهبیّ:

سمع مسلم بن إبراهیم و القعنبیّ و أبا الولید الطّیالسیّ و خلقا کثیرا، حدّث عنه التّرمذیّ و النّسائی و ابنه أبو بکر بن أبی داود و اللّؤلؤی و ابن الاعرابی و ابن داسة و کتب عنه شیخه أحمد بن حنبل حدیث العتیرة، و قال الحافظ موسی بن هارون:

خلق أبو داود فی الدّنیا للحدیث و فی الآخرة للجنّة، ما رأیت أفضل منه. قال أبو داود فی سننه: شریت قثاءة بمصر ثلاث عشر شبرا و رأیت اترجة علی بعیر قطعت قطعتین و عملت مثل عدلین، انتهی. صنّف کتاب السّنن قدیما و عرضه علی الإمام أحمد بن حنبل فاستجاده و استحسنه، قال أبو بکر بن داسة: قال أبو داود: کتبت عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خمسمائة ألف حدیث انتخبت منها ما ضمّنته هذا الکتاب جمعت فیه أربعة آلاف حدیث و ثمان مائة حدیث ذکرت فیه الصّحیح و ما یشبهه و یقاربه و یکفی الانسان لدینه أربعة أحادیث أحدها

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم: «إنّما الاعمال بالنّیّات» و الثّانی

قوله «من حسن اسلام المرء ترکه مالا یعنیه» و الثّالث

قوله

ص:189

«لا یکون المرء مؤمنا حتی یرضی لأخیه ما یرضاه لنفسه» و الرّابع

قوله «الحلال بیّن و الحرام بیّن و بین ذلک امور مشتبهات» الحدیث بکماله، و قال إبراهیم الحربیّ: لمّا صنّف أبو داود هذا الکتاب ألین لأبی داود الحدیث کما لیّن لداود الحدید: قال الحافظ أبو طاهر السّلفی: و قد نظمت هذا الکلام لاستحسانی له فقلت:

لان الحدیث و علمه بکماله لإمام أهلیه أبی داود

مثل الذی لان الحدید و سبکه لنبیّ أهل زمانه داود

و أسند أبو طاهر إلی الحسن بن محمّد بن إبراهیم الواذاری: قال رأیت النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم فی المنام فقال: من أراد أن یستمسک بالسّنن فلیقرأ «سنن أبی داود» و رؤیا المؤمن عند من قرأ العلم فی الصّحة و القوّة کجزء من النّبوة. و أسند أیضا إلی أبی یحیی زکریّا بن یحیی السّاجی، قال: کتاب اللّه عزّ و جلّ أصل الإسلام و کتاب السّنن لأبی داود عهد الاسلام، انتهی. و قال ابن الاعرابی: لو أنّ رجلا لم یکن عنده من العلم إلاّ الّذی فیه کتاب اللّه عزّ و جلّ ثمّ کتاب أبی داود لم یحتج معهما إلی شیء من العلم البتّة، قال الشّهاب بن حجر المکیّ و من حظه نقلت: ذکر جماعة من الشّافعیّة فی کتبهم أنّه شافعیّ و کان سبب ذلک کثرة أخذه عن أصحاب الشّافعی، و فیه نظر ظاهر بل الظّاهر أنّه حنبلیّ، انتهی. و فی «تاریخ ابن خلّکان» : عدّ الشّیخ أبو إسحاق الشیرازی فی «طبقات الفقهاء» من جملة أصحاب الإمام أحمد بن حنبل، انتهی. قال الحافظ أبو طاهر: و ممّا نظمته فی مدح کتاب السّنن و مؤلفه:

أولی کتاب لذی فقه و ذی نظر و من یکون من الأوزار فی وزر

ما قد تولّی أبو داود محتسبا تألیفه فأتی فی الضوء کالقمر

لا یستطیع علیه الطّعن مبتدع و لو تقطّع من ضغن و من ضجر

فلیس یوجد فی الدّنیا أصحّ و لا أقوی من السّنة الغرّاء و الأثر

و کلّ ما فیه من قول النبیّ و من قول الصّحابة أهل العلم و البصر

یرویه عن ثقة عن مثله ثقة عن مثله ثقة کالأنجم الزّهر

ص:190

و کان فی نفسه فیما أحق و لا أشکّ فیه إماما عالی الخطر

یدری الصّحیح من الآثار یحفظه و من روی ذاک من أنثی و من ذکر

محقّقا صادقا فیما یجیء به قد شاع فی البدو عنه ذا و فی الحضر

و الصّدق للمرء فی الدّارین منقبة ما فوقها أبدا فخر لمفتخر

توفی یوم الجمعة فی شوال لأربع عشرة بقیت منه سنة خمس و سبعین و مائتین و دفن بالبصرة و قد بلغ ثلاثا و سبعین سنة].

و خود مخاطب در «بستان المحدّثین» گفته: [سنن أبی داود-این کتاب را سه نسخه مشهوره ست: نسخه لؤلؤی و نسخه ابن داسه و نسخه ابن الاعرابی. روایت لؤلؤی در شرق مشهورتر است و روایت ابن داسه در بلاد مغرب رواج بسیار داشت و این هر دو روایت قریب یکدیگراند بیشتر اختلاف فیما بین این هر دو بتقدیم و تأخیرست نه بزیادة و نقصان، بخلاف روایت ابن الأعرابی که ازین هر دو نقصان بیّن دارد، و نام لؤلؤی أبو علی محمّد بن عمرو اللّؤلؤیست، و نام ابن داسه أبو بکر بن محمّد بن أبو بکر بن محمّد بن عبد الرزاق ابن داسة التّمّار البصری، و نام ابن الأعرابی أبو سعید أحمد بن محمّد بن زیاد بن بشر المعروف بابن الأعرابی، و نام أبو داود: سلیمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشر بن شدّاد بن عمرو بن عمران الأزدی سجستانی. و ابن خلکان را با وجود کمال تاریخ دانی و تصحیح أنساب و نسب، درین نسبت غلط افتاده، گفته است که: نسبة إلی سجستان أو سجستانه قریة من قری البصرة، انتهی. شیخ تاج الدّین سبکی بعد از نقل این عبارت گفته است: و هذا وهم.

و الصّواب أنّه نسبة إلی الإقلیم المعروف خم لبلاد الهند، انتهی. یعنی این نسبت بسیستان است که ملکیست مشهور فیما بین سند و هرات متصل قندهار، و چشت که مکان بزرگان چشتیّه است نیز در همین ملک واقعست، و بست در قدیم الزمان پایه تخت آن ملک بود و عربان گاهی در نسبت این ملک «سجزیّ» نیز گویند. تولد وی نیز در سنه دو صد و دو واقع شده و در أکثر بلاد اسلام خصوصا مصر و شام و حجاز و عراق و خراسان و جزیره و غیر ذلک گردش کرده و علم حدیث را فرا گرفته، در

ص:191

حفظ حدیث و إتقان روایت و عبادت و تقوی و صلاح و احتیاط درجۀ عالی داشت، گویند که یک آستین خود گشاده می داشت و یک آستین را تنگ، مردم ازین معنی پرسیدند گفت که آستین را گشاده داشتن برای اجزاء کتابست و آستین دیگر را گشاده داشتن چه ضرور؟ محض اسرافست! و وی شاگرد إمام أحمد بن حنبل و قعنبی و أبو الولید طیالسیست و از علماء بسیار سماع و روایت دارد، و ترمذی و نسائی از وی روایات دارند و چهار کس از جمله شاگردان او خیلی سرآمد محدّثین شدند، أول پسر او أبو بکر بن أبی داود، دوم لؤلؤی، سوم ابن الاعرابی، چهارم ابن داسه، و استاد او إمام أحمد بن حنبل از وی روایت کرده است حدیث عتیره. موسی بن هارون که یکی از بزرگان آن عصر بود در حق او گفته است که أبو داود در دنیا برای حدیث و در عقبی برای بهشت آفریده شد، و أبو داود در «سنن» خود گفته است که: من در مصر خیار درازی دیدم و آن را پیمایش نمودم سیزده بالشت برآمد و یک ترنج را دیدم که بالای شتری بریده بار کرده بودند مثل دو نقارۀ کلان(1) هر دو نصف او بر آن شتر نمودار می شدند، و چون از تصنیف این «سنن» فارغ شد پیش إمام أحمد بن حنبل برد و عرض نمود، إمام أحمد دیدند و بسیار پسند کردند، و أبو داود در وقت تصنیف این سنن پنج لکهه حدیث حاضر داشت، از جمله آن همه انتخاب نموده این سنن را مرتّب ساخت که چهار هزار و هشتصد حدیثست و در وی التزام نموده است که حدیث صحیح باشد یا حسن، و گفته است که از جملۀ این أحادیث مرد عاقل را در دین چهار حدیث کفایت می کند، أوّل

«إنّما الأعمال بالنّیّات» حدیث دوم

«من حسن اسلام المرء ترکه مالا یعنیه» حدیث سوم

«لا یؤمن أحدکم حتّی یحبّ لأخیه ما یحبّ لنفسه» حدیث چهارم»

الحلال بیّن و الحرام بیّن و بینهما مشتبهات، فمن اتّقی الشبهات استبرأ لدینه و عرضه» راقم حروف گوید: معنی کفایت آنست که بعد از معرفت قواعد کلیّۀ شریعت و مشهورات آن، در جزئیات وقائع حاجت بمجتهدی و مرشدی باقی نمی ماند، زیرا که در تصحیح عبادات حدیث أوّل کفایت می کند، و در محافظات

ص:192


1- فی اصل « المقالید » : مثل عدلین . فلیتنبه ( 12 . ن )

(محافظت، ظ) اوقات عمر عزیز حدیث دوّم، و در مراعات حقوق همسایه. و أقارب و دیگر أهل تعارف و معامله حدیث سوم، و در دفع شکّ و تردّد که بسبب اختلاف علماء یا اختلاف أدلّه رو می دهد حدیث چهارم، پس این هر چهار حدیث نزد مرد عاقل، حکم پیرو استاد هر دو دارند، و اللّه أعلم. إبراهیم حربی که از عمدۀ محدّثین آن عصر بود چون سنن أبو داود را دید گفت که: ألین لأبی داود الحدیث کما ألین لداود (علیه السلام) الحدید و حافظ أبو طاهر سلفی که این مضمون را نیک پسند نموده، درین قطعه نظم کرده:

لان الحدیث و علمه بکماله لإمام أهلیه أبی داود

مثل الّذی لان الحدید و سبکه لنبیّ أهل زمانه داود

نیز حافظ أبو طاهر بسند خود از حسن بن محمّد بن إبراهیم واذاری روایت کرده که وی گفت: بخواب دیدم پیغمبر خدا صلعم را که می فرماید:» من أراد أن یستمسک بالسّنن فلیقرأ «سنن أبی داود» . و از یحیی بن زکریا بن یحیی ساجی روایت کرده که می گفت: أصل اسلام کتاب اللّه است و ستون(1) اسلام «سنن أبو داود» است.

و ابن الأعرابی گفته است که اگر شخصی را علم کتاب اللّه و سنن أبو داود حاصل شود او را در مقدمات دین کافی و بسند باشد و لهذا در کتب أصول، مایۀ اجتهاد را از علم حدیث تمثیل بسنن أبی داود نموده اند، و مردم را در مذهب او اختلاف است، بعضی گویند شافعی بود، و بعضی گویند حنبلی، و اللّه أعلم. و در «تاریخ ابن خلّکان» مذکورست که او را شیخ أبو إسحاق شیرازی در «طبقات الفقهاء» از جملۀ أصحاب إمام أحمد بن حنبل شمرده ست، و حافظ أبو طاهر را در مدح سنن أبی داود نظمیست مناسب که مرقوم می گردد، می گوید:

أولی کتاب لذی فقه و ذی نظر و من یکون من الأوزار فی وزر

ما قد تولّی أبو داود محتسبا تألیفه فاق فی الأضواء کالقمر

لا یستطیع علیه الطّعن مبتدع و لو تقطّع من ضغن و من ضجر

فلیس یوجد فی الدّنیا أصحّ و لا أقوی من السّنّة الغرّاء و الأثر

ص:193


1- فی اصل « المقالید » : مثل عدلین ، فلیتنبه ( 12 . ن ) .

و کلّ ما فیه من قول النّبیّ و من قول الصّحابة أهل العلم و البصر

یرویه عن ثقة من مثله ثقة عن مثله ثقة کالأنجم الزّهر

و کان فی نفسه فیما أحقّ و لا أشکّ فیه إماما عالی الخطر

یدری الصّحیح من الآثار یحفظه من روی ذاک من انثی و من ذکر

محقّقا صادقا فیما یجیء به قد شاع فی البدو عنه ذا و فی الحضر

و الصّدق للمرء فی الدّارین منقبة ما فوقها أبدا فخر لمفتخر

وفات أبو داود در شانزدهم شوّال دو صد و هفتاد و پنجست و در بصره مدفون گشت و عمر او هفتاد و سه سال بود].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «إتحاف النّبلا» گفته: [أبو داود سلیمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشیر الأزدی السّجستانی، یکی از حفّاظ حدیث و علم و علل اوست و در درجۀ عالیه از نسک و صلاح بود، طوف بلاد کرده و از عراقیّین و خراسانیّین و شامیّین و مصریّین و جزریّین نوشته، سننش کتاب قدیمست که در بغداد تألیف کرده و أهل آن ناحیه روایتش ازو نموده و آن را بر إمام أحمد عرض کرده و إمام آن را جیّد و مستحسن گفته، از وی منقولست که: پانصد هزار حدیث رسول صلّی اللّه علیه و سلّم در قید کتابت در آوردم و سنن خود را از آن برآوردم و در آن کتاب چهار هزار و شش صد حدیث ایراد کردم که صحیحست یا مقارب او. در مذهب وی اختلافست، أبو إسحاق شیرازی او را در «طبقات الفقهاء» من جملۀ أصحاب إمام أحمد شمار نموده، و بعضی گویند شافعی بود، و إبراهیم حربی گفته: چون أبو داود کتاب السّنن تصنیف کرد حدیث برای او مثل حدید برای داود علیه السّلام نرم و آسان گشته، حافظ أبو طاهر سلفی این را نظم کرده و گفته:

إنّ (لان. ظ) الحدیث و علمه بکماله لإمام أهلیه أبی داود

مثل الّذی لان الحدید و سبکه لنبیّ أهل زمانه داود

و او را سهل بن عبد اللّه تستری آمده گفت: بتو کاری دارم! گفت: چیست؟ گفت: اگر بکنی با إمکان! گفت: اگر ممکنست ضرور بکنم! گفت: زبان خود

ص:194

که بدان از آن حضرت صلّی اللّه علیه و سلّم حدیث کرده برآر که آن را ببوسم! وی برآورد، تستری آن را بوسید. ولادتش در سنۀ اثنتین و مائتین بوده، بارها به بغداد قدوم آورده بعده سکونت بصره اختیار کرد، و در أکثر بلاد اسلام خصوصا مصر و شام و حجاز و عراق و خراسان و جزیره گردش نموده علم حدیث فرا گرفته در حفظ حدیث و إتقان روایت و تقوی و احتیاط درجۀ عالی داشت. یک آستین جامۀ او گشاده بود و دیگر تنک، ازین معنی او را پرسیدند، گفت: گشاده برای داشتن أجزای کتابست و دیگر را گشاده داشتن اسرافست! شاگرد إمام أحمد و قعنبی و أبو الولید طیالسی و مسلم بن إبراهیم و یحیی بن معین و غیرهم بوده، ترمذی و نسائی و أحمد بن خلال و غیرهم از وی روایت دارند و از تلامیذ او چهار کس سرآمد محدّثین شدند، یکی پسرش أبو بکر، دوّم ابن أعرابی، سوّم لؤلؤی، چهارم ابن داسه. إمام أحمد با وجودی که استاد اوست از وی حدیث غیرت (عتیره. ظ) را روایت نموده، و موسی بن هارون که یکی از بزرگان آن عهدست در حقّ وی گفته: أبو داود در دنیا برای حدیث و در عقبی برای بهشت آفریده شد. و أبو حاتم بن حبّان گفته: وی یکی از مقتدایان روزگارست در فقه و علم و حفظ حدیث و نسک و ورع و إتقان، وفات او شانزدهم شوّال سنه دو صد و هفتاد و پنج بوده بعمر هفتاد و سه سالگی در بصره مدفونست. ولدش أبو بکر عبد اللّه ابن أبی داود از أکابر حفّاظ بغداد بود عالم متّفق علیه إمام، ابن إمام، او را کتاب «المصابیح» است، در شیوخ پدر بمصر و شام شریک بوده، و در بغداد و خراسان و اصفهان و سجستان و شیراز سماعت کرده، توفّی سنة ستّ عشرة و ثلاثمائة. و از مصنّفان صحیح، أبو علی حافظ نیسابوری و ابن حمزۀ أصفهانی بدو احتجاج کرده اند. ابن خلّکان گفته: سجستانی بکسر سین مهمله و جیم و سکون سین ثانیه و فتح تای مثناة فوقیه و بعد ألف نون، نسبت است بسوی سجستان إقلیم مشهور، و قیل: بل نسبة إلی سجستان أو سجستانة قریة من قری البصرة، انتهی. در «بستان المحدّثین» برینقول وی اعتراض کرده و گفته که ابن خلّکان با وجود تاریخ دانی و تصحیح أنساب، درین نسبت او را غلط افتاده، شیخ تاج الدّین سبکی بعد نقل عبارت وی گفته است: هذا وهم، و الصّواب

ص:195

أنّه نسبة إلی الإقلیم المعروف و المتآخم لبلاد الهند، انتهی. یعنی: این نسبت بسیستانست که ملکی مشهورست فیما بین سند و هرات متصل قندهار، و چشت که مکان بزرگان چشتیه است نیز در همین ملک واقعست، و بست در قدیم الزمان پای تخت آن ملک بوده و عربان گاهی در نسبت این ملک سجزی گویند، انتهی: فقیر گویم: إیراد سبکی مدفوع است، زیرا که ابن خلکان نسبت او بسوی سجستانه قریۀ بصره بلفظ «قیل» که دلالت بر ضعف روایت می کند کرده نه بصیغۀ جزم، و در محلّ جزم گفته که آن نسبت بسوی إقلیم مشهورست و مراد بدان إقلیم همان است که مراد سبکی و صاحب «بستان» است لا غیر، آری و هم او وقتی مسلّم می شد که در بصره باین نام کدام قریه از أصل موجود نباشد، حال آنکه سبکی و غیره نفی آن نمی کنند، فتدبّر].

و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در «تاج مکلّل» گفته: [أبو داود سلیمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشیر بن شدّاد بن عمرو بن عمران الأزدی السّجستانی، أحد حفّاظ الحدیث و علمه و علله، و کان فی الدّرجة العالیة من النّسک و الصّلاح، طوف البلاد و کتب عن العراقیّین و الخراسانیّین و الشّامیّین و المصریّین و الجزریّین، و جمع کتاب السّنن قدیما و عرضه علی الإمام أحمد بن حنبل (رح) فاستجاده و استحسنه، و عدّه الشّیخ أبو إسحاق الشّیرازی فی «طبقات الفقهاء» من جملة أصحاب الإمام أحمد بن حنبل، و قال إبراهیم الحربیّ: لمّا صنّف أبو داود کتاب السّنن ألین لابن أبی داود الحدیث کما ألین لداود (علیه السلام) الحدید، و کان یقول:

کتبت عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خمس مائة ألف حدیث انتخبت منها ما ضمّنته هذا الکتاب، یعنی السّنن، جمعت فیه أربعة آلاف و ثمان مائة حدیث ذکرت الصّحیح و ما یشبهه و یقاربه، و یکفی الانسان لدینه من ذلک أربعة أحادیث، أحدها

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم «إنّما الأعمال بالنّیّات» و الثّانی

قوله «من حسن اسلام المرء ترکه ما لا یعنیه» الثالث

قوله «لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یرضی لأخیه ما یرضاه لنفسه» و الرّابع

قوله «الحلال بیّن و الحرام بیّن و بین ذلک امور مشتبهات» الحدیث بکماله.

ص:196

و جاء سهل بن عبد اللّه التّستری فقیل له: یا أبا داود! هذا سهل بن عبد اللّه قد جاءک زائرا، قال: فرحّب به و أجلسه، فقال له: یا أبا داود! لی إلیک حاجة! قال: و ما هی؟ قال: حتّی تقول: قضیتها مع الإمکان! قال: قد قضیتها مع الإمکان! قال: أخرج لسانک الّذی حدّثت به عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم حتی أقبّله! قال: فأخرج لسانه فقبّله. و کانت ولادته فی سنة 202 و قدم بغداد مرارا ثمّ نزل إلی البصرة و سکنها و توفی بها یوم الجمعة منتصف شوّال سنة 275]انتهی.

فهذا حافظهم المحظوظ المجدود، الجهبذ الکبیر أبو داود، قد أدرج هذا الحدیث المسعود، فی کتابه الجیّد المنقود، علی ما صرّح به علاّمتاهم و کلاهما ممدوح و محمود، فلا یقابله بالاعراض و الصّدود؛ إلاّ مکابر عنود، أو مباهت کنود، و لا یباریه بالإنکار و الجهود، إلاّ ملاح حیود، أو ممار میود.

41-أما روایت أبو قلابه عبد الملک بن محمّد الرقاشی البصری
اشاره

حدیث ثقلین را پس در ما بعد إنشاء اللّه تعالی از عبارت «مستدرک حاکم» بوضوح خواهد رسید.

و محتجب نماند که رقاشی از أکابر محدّثین نقّاد و اعاظم متعبّدین زهّاد سنّیّه است.

ترجمه أبو قلابۀ رقاشی بصری

عبد الکریم بن محمّد سمعانی در «أنساب» در نسبت (رقاشی) گفته:

[أبو محمّد عبد الملک بن محمّد بن عبد اللّه الرّقاشی کان یکنی أبا محمّد فکنی بأبی قلابة و غلبت علیه، سمع أباه و یزید بن هارون و عبد اللّه بن بکر السّهمی و أبا داود الطیالسی و عبد الصّمد بن عبد الوارث و روح بن عبادة و بشر بن عمر الزهرانی و أبا عامر العقدی و أشهل بن حاتم و حجّاج بن منهال و القعنبیّ و معلّی بن راشد و أبا نعیم الکوفیّ و مسلم بن إبراهیم و أبا زید الهرویّ و أبا عاصم النّبیل و غیرهم. روی عنه محمّد بن إسحاق الصّنعانیّ و یحیی بن محمّد بن صاعد و القاضی المحاملیّ و محمّد بن مخلد و أبو أحمد محمّد بن حمدان الصیرفیّ المروزیّ و أبو عمر بن سمّاک و أبو بکر حمد بن سلیمان

ص:197

النجاد و أبو سهل بن زیاد القطّان و جماعة آخرهم: أبو بکر محمّد بن عبد اللّه الشّافعیّ إنشاء اللّه. و کان من أهل البصرة فانتقل عنه و سکن بغداد و حدّث بها إلی حین وفاته، و کان مذکورا بالصّلاح و الخیر و کان سمح الوجه، و قال الدّار قطنیّ: هو صدوق کثیر الخطاء(1) فی الأسانید و المتون، و کان یحدث من حفظه فکثرت الأوهام منه و کانت ولادته سنة تسعین و مائة، و حکی أنّ أمّه قالت: لمّا حملت به رأیت فی المنام کأنّی ولدت هدهدا، فقیل لی: إن صدقت رؤیاک ولدت ولدا یکثر الصلوة فکان یصلّی فی الیوم و اللّیلة أربعمائة رکعة، و حدّث من حفظه ستّین ألف حدیث، و مات فی شوال سنة ستّ و سبعین و مائتین و دفن ببغداد بباب خراسان].

و عبد الغنی بن عبد الواحد مقدسی در کتاب «الکمال» گفته: [عبد الملک ابن محمّد بن عبد اللّه أبو قلابة الرّقاشی البصریّ الضریر. سمع أبا عاصم النّبیل و یزید بن هارون و عبد الملک بن بکر الشامی و أبا داود الطّیالسیّ و عبد الصّمد بن عبد الوارث و روح بن عباده و بشر بن عمر بن (الحکم. صح. ظ) الزّهرانی و الحسن بن عمرو العبدیّ و أبا عامر العقدیّ و أشهل بن حاتم و حجّاج بن منهال و القعنبیّ و معلّی بن أسد و سعید بن عامر و أبا نعیم الفضل بن دکین و أبا الولید الطّیالسیّ و مسلم بن إبراهیم و أبا زید الهرویّ و وهب بن جریر و مالک بن إسماعیل. روی عنه ابن ماجة و محمّد بن إسحاق الصّاغانیّ و القاضی المحاملیّ و یحیی بن صاعد و أبو عروبة الحرابیّ و أبو بکر بن أبی داود. إلی أن قال المقدّسیّ: ذکره ابن حبّان فی «الثّقات» فقال:

کان یحفظ أکثر حدیثه و یقال: إنّه حدّث من حفظه ستّین ألف حدیث، و قال محمّد بن جریر: ما رأیت أحفظ من أبی قلابة، و قال أبو داود السّجستانیّ: رجل صدوق أمین مأمون، قیل: إنّ مولده سنة تسعین و مائة، و مات سنة ستّ و سبعین و مائتین].

و مزی در «تهذیب الکمال» علی ما نقل عنه بترجمۀ او گفته:

[قال «د» إذ سئل عنه: رجل صدوق أمین مأمون کتبت عنه بالبصرة، و ذکره

ص:198


1- لا یلتفت إلی قول الدار قطنی بما فیه بعد توثیق أبی داود و ابن حبان ایاه ، کما سیأتی انشاء اللَّه فیما بعد ( 12 . منه ) .

ابن حبان فی «الثّقات» قال: و کان یحفظ أکثر حدیثه، و یقال: حدّث من حفظه ستّین ألف حدیث].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [أبو قلابة الحافظ العالم المسند عبد الملک بن محمّد الرّقاشی الزّاهد محدّث البصرة، ولد سنة تسعین، و مائتین، و سمع یزید بن هارون و عبد اللّه بن بکر السّهمیّ و روح بن عبادة و العقدیّ و أبا عاصم و طبقتهم و عنی بهذا الشّأن بحرص والده و قوة ذکائه فی الصّغر، حدّث عنه ابن ماجة و ابن صاعد و أبو بکر النجّاد و أبو سهل بن زیاد القطّان و إبراهیم بن علی الهجیمیّ و خلق سواهم. قال الدّار قطنی: صدوق کثیر الخطاء لکونه یحدّث من حفظه، و قال أحمد ابن کامل القاضی: حکی أنّ أبا قلابة کان یصلّی فی الیوم و اللّیلة أربع مائة رکعة، ثم قال: و یقال إنّه حدّث من حفظه ستّین ألف حدیث، و قال أبو عبید الآجریّ:

سألت أبا داود عنه فقال: أمین مأمون کتبت عنه، و قال محمّد بن جریر: ما رأیت أحفظ من أبی قلابة. قلت: مات سنة ستّ و سبعین و مائتین فی شوال، و یقع حدیثه عالیا فی الغیلانیّات، فمن ذلک:

ثنا: أبو قلابة سنة 276، نا یعقوب الحضرمیّ و سعید بن عامر، قالا: ثنا شعبة عن سفیان: «ح» ونا: قلابة، نا أبو عاصم، نا: سفین، عن علی ابن الأقمر، عن أبی جحیفة، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: أما أنا فلا آکل متّکیا. قیل: إنّ أمّ أبی قلابة اریت و هی حامل به کأنّها ولدت هدهدا، فقیل لها: إن صدقت رؤیاک تلدین ولدا یکثر الصّلوة].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه ستّ و سبعین و مائتین گفته: [و فیها أبو قلابة عبد الملک بن محمّد الرّقاشی البصریّ الحافظ، أحد العبّاد و الأئمّة، فی شوال ببغداد، روی عن یزید بن هارون و طبقته، و وثّقه أبو داود، و قال أحمد بن کامل: قیل: إنّه کان یصلّی فی الیوم و اللّیلة أربع مائة رکعة، و یقال: إنّه روی من حفظه ستّین ألف حدیث].

و نیز ذهبی در «دول الإسلام» در وقائع سنۀ مذکوره گفته: [و حافظ البصرة أبو قلابة عبد الملک بن محمّد الرّقاشیّ فی شوّال ببغداد، حدّث من حفظه ستّین ألف حدیث،

ص:199

و کان ورده فی الیوم و اللّیلة أربع مائة رکعة].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ مذکوره گفته: [و فیها-الإمام الحافظ أجلّ العباد أبو قلابة عبد الملک بن محمّد الرقاشی البصری، قیل: إنّه کان یصلّی فی الیوم و اللّیلة أربعمائة رکعة، و یقال: إنّه روی من حفظه ستّین ألف حدیث].

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [أبو قلابة عبد الملک ابن محمّد بن عبد اللّه الرّقاشی البصری الحافظ الضّریر، روی عن یزید بن هارون و روح و الطّبقة، و عنه ابن ماجة و المحاملی و خلق. قال أبو داود: کان رجلا صدوقا أمینا مأمونا، کتبت عنه بالبصرة، و قال الدار قطنیّ: صدوق کثیر الخطاء، مات فی شوال سنة ست و سبعین و مائتین]انتهی.

فهذا عالمهم الحافظ المسند الفرد الواحد، الرقاشیّ النّاسک المتعبّد الزّاهد، قد روی هذا الحدیث المقبول عند کلّ ناقب ناقد، الموری من الحقّ کلّ قبس ساطع واقد، فالجاحد له مارق عن الاذعان مارد، و المرتاب فیه نافر عن الإیقان شارد، و المقبل علیه ملتمس للرّشد و الهدی رائد، و المستوزی إلیه آئل إلی الصّدق و الصّواب عائد.

42-أما روایت أبو بکر محمّد بن أحمد بن أبی العوام بن یزید بن
اشاره

دینار الریاحی التمیمی

حدیث ثقلین را، پس در ما بعد انشاء اللّه تعالی از عبارت کتاب «المناقب» ابن المغازلی بحیّز وضوح و ظهور خواهد رسید.

و ابن أبی العوام از أماثل محدّثین عظام و أفاضل مسندین فخام سنّیّه می باشد.

ترجمۀ ابن أبی العوام ریاحی

عبد الکریم بن محمّد السمعانی در کتاب «الأنساب» گفته: [أبو بکر محمّد بن أحمد بن أبی العوام بن یزید بن دینار الرّیاحی التّمیمیّ، من أهل بغداد، سمع یزید بن هارون و عبد الوهّاب بن عطاء و فرس بن أنس و أبا عامر العقدی و عبد العزیز بن أبان القرشی و غیرهم،

ص:200

روی عنه القاضی أبو عبد اللّه المحاملیّ و أبو العباس بن عقدة الکوفی و إسماعیل بن محمّد الصّفّار و محمّد بن عمرو الرزّاز و أبو عمرو بن السّمّاک و أحمد بن سلیمان النجّاد و أحمد بن عثمان بن یحیی الآدمی و أبو بکر الشّافعی و محمّد بن جعفر بن الهیثم و هو آخر من حدّث عنه، و قال أبو الحسن الدّار قطنیّ: هو صدوق و مات فی شهر رمضان سنة 276 ستّ و سبعین و مائتین]انتهی.

فهذا الریاحی ابن أبی العوام، حبرهم العائم من التّبحّر فی القمقام، قد روی هذا الحدیث الرّفیع الأعلام، المشیّد الدّعام، بسنده عن سیّد الأنام، علیه و آله آلاف التّحیّة و السّلام، فرفع بذلک منار الحق المعتام، و أحیا شعار الصّدق و أقام، و شیّد أساس الصّواب بالتّوطید و لا ابرام، و عرض علی المنکرین خطّة الخسف و سام، و دوّخهم بقوارع التّقریع و التّعنیف و التّهوین و الإرغام، و ذلّلهم بزعازع التّبکیت و التّسکیت و الإلزام و الإفحام.

43-أما روایت أبو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة الترمذی

حدیث ثقلین را، پس در «صحیح» خود گفته:

[حدّثنا نصر بن عبد الرّحمن الکوفیّ، نا: زید بن الحسن، عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جابر بن عبد اللّه، قال: رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی حجّته یوم عرفة و هو علی ناقته القصواء یخطب فسمعته یقول: یا أیّها النّاس! إنّی ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا، کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی. و فی الباب: عن أبی ذرّ و أبی سعید و زید بن أرقم و حذیفة بن اسید، هذا حدیث غریب حسن من هذا الوجه، و زید بن الحسن قد روی عنه سعید بن سلیمان و غیر واحد من أهل العلم].

و نیز ترمذی در «صحیح» خود گفته:

[حدّثنا علیّ بن المنذر الکوفی، نا: محمّد بن فضیل، نا: الأعمش، عن عطیّة، عن أبی سعید؛ و الأعمش، عن حبیب بن أبی ثابت، عن زید بن أرقم، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی أحدهما أعظم من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا

ص:201

کیف تخلفونی فیهما. هذا حدیث حسن غریب]انتهی.

فهذا الحافظ الترمذی أحد الجلة الأعلام الأحبار، و واحد الأرکان السّتّة المکبرین لجلالة الأخطار، و فرد المهرة النّاقدین للرّوایات و الاخبار، و فذّ النّقدة المختبرین للأحادیث و الآثار، قد روی هذا الحدیث الشّهیر فی الاعصار، السّائر فی الأقطار، بطرق مضیئة ذات أنوار، و أسانید مبینة کالشّمس فی رابعة النّهار، ثمّ أضاء الطّریق و أنار، لأهل التّبصّر و الاعتبار، و النّظر و الاستبصار، حیث أومی و أشار، إلی أحادیث جمع من الصّحابة الکبار، نفیا لریب أهل الخزی و الخسار، و دفعا لشکوک أرباب الغیّ و التّبار، و الحمد للّه الواحد القهّار، علی وضوح الحق العلیّ المنار، و سطوع الصّدق الغزیر المثار، و قطع نواجم النّاصبین الأشرار، و قمع نوازغ الجاحدین المستهترین بالإنکار.

44-أما روایت أبو بکر عبد اللّه بن محمّد بن عبید بن سفیان بن قیس الاموی

البغدادی المعروف بابن أبی الدنیا

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «فضائل القرآن» علی ما نقل عنه بسند خود آورده:

[قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و قرابتی].

و ابن أبی الدنیا از ثقات علماء أعلام و أثبات نسبهای فخام سنّیّه می باشد.

علامه ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [ابن أبی الدّنیا المحدّث العالم الصّدوق أبو بکر عبد اللّه بن محمّد بن عبید بن سفین بن أبی الدّنیا القرشی الامویّ، مولاهم البغدادیّ، صاحب التّصانیف، ولد سنة ثمان، و سمع سعید بن سلیمان و علیّ بن الجعد و سعید بن محمّد الجرمی و خلف بن هشام و خالد بن خداش و عبد اللّه ابن خیران صاحب المسعودیّ و أبا نصر التّمّار و عبد اللّه العبسیّ و خلائق. حدّث عنه الحرث بن أبی أسامة مع تقدّمه و أحمد بن محمّد اللبنانیّ و الحسین بن صفوان البرذعیّ و أبو بکر النّجّاد و أحمد بن خزیمة و أبو بکر الشافعیّ و آخرون. و قال ابن أبی حاتم:

کتبت عنه مع أبی و هو صدوق، و قال الخطیب: أدّب غیر واحد من أولاد الخلفاء.

ص:202

قال ابن کامل: هو مؤدّب المعتضد. قال أبو بکر بن شاذان: نا: أبو درّ القسم بن داود، حدّثنی ابن أبی الدّنیا، قال: دخل المکتفی علی الموفّق و لوحه بیده، فقال: مالک لوحک بیدک، فقال: مات غلامی و استراح من الکتاب، قال: لیس هذا من کلامک، کان الرّشید أمر أن یعرض علیه ألواح أولاده فعرضت فقال لابنه: ما لغلامک لیس لوحک معه؟ قال:

مات و استراح من الکتاب! قال: و کان الموت أسهل علیک من الکتاب! قال: ثمّ جئته فقال: کیف محبّتک لمؤدّبک؟ قال: کیف لا أحبّه و هو أوّل من فتق لسانی بذکر اللّه و هو مع ذاک إذا شئت أضحکک و إذا شئت أبکاک، قال: یا راشد؛ احضرنی! ثمّ ابتدأت فی أخبار الخلفاء و مواعظهم فبکی بکاء شدیدا، قال: و ابتدأت فذکرت نوادر الأعراب فضحک ضحکا کثیرا، ثمّ قال لی: شهرتنی! شهرتنی!

أنبأنا ابن قدامة، أنا:

ابن طبرزد، أنا: ابن الحصین، أنا: ابن غیلان، أنا: أبو بکر الشّافعی، نا: ابن أبی الدّنیا، نا: خالد بن خداش، نا: صالح المرّی، عن جعفر بن زید العبدی، عن أنس، قال:

بینما النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم جالس فی أصحابه إذ مرّ رجل فقال بعض القوم:

مجنون! فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّما المجنون المقیم علی المعصیة، و لکن هذا رجل مصاب].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنۀ إحدی و ثمانین و مائتین گفته: [و فیها- الإمام أبو بکر عبد اللّه بن محمّد بن عبید بن أبی الدّنیا القرشی مولاهم البغدادیّ صاحب التّصانیف؛ فی جمادی الاولی و قد نیّف علی الثّمانین، و کان صدوقا أدیبا أخباریّا کثیر العلم، روی عن خالد بن خداش و سعید بن سلیمان سعدویه و طبقتهما].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ مذکوره گفته: [و فیها-توفّی الإمام (عبد اللّه بن. صح. ظ) محمّد بن عبید بن أبی الدّنیا القرشی، مولاهم البغدادی صاحب التّصانیف].

و سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [عبد اللّه بن محمّد بن عبید بن سفیان ابن قیس الامویّ مولاهم أبو بکر بن أبی الدّنیا البغدادی الحافظ، صاحب التّصانیف المشهورة المفیدة. قال الخطیب: کان مؤدّب أولاد الخلفاء عن إبراهیم بن المنذر

ص:203

الحزامی و أحمد بن إبراهیم الدّورقی و الحارث بن أبی أسامة و الحسن بن حمّاد و خلف بن هشام البزّار و رجا بن مرجا الحافظ و الزّبیر بن بکّار و زهیر بن حرب و ابن عبید القاسم بن سلاّم و آخرین و عنه ابن ماجة فی التفسیر و أبو بکر أحمد بن سلیمان البجّاد أبو العبّاس بن عقدة و أبو علی البرذعی و ابن أبی حاتم و غیرهم، وثّقه ابن أبی حاتم و غیره، ولد سنة 208 و مات فی جمادی الأولی سنة 281].

و صلاح الدّین کتبی در «فوات الوفیات» گفته: [عبد اللّه بن محمّد بن عبید ابن سفیان بن قیس القشیری، مولی بنی أمیّة، یعرف بابن أبی الدّنیا، توفّی سنة اثنین و ثمانین و مائتین و مولده سنة ثمان و مائتین، و کان یؤدّب المکتفی باللّه فی حداثته و هو أحد الثّقات المصنّفین للأخبار و السّیر، و له کتب کثیرة تزید علی مائة کتاب، کتب إلی المعتضد و ابنه المکتفی و کان مؤدّبهما:

إنّ حقّ التأدیب حقّ الابوّة عند أهل الحجی و أهل المروّة

و أحقّ الأنام أن یعرفوا ذا ک و یرعوه أهل بیت النّبوّة

و قال: کنت أؤدّب المکتفی فأقرأته یوما کتاب «الفصیح» فأخصأ فقرصت خدّه قرصة شدیدة و انصرفت، فلحقنی رشیق الخادم فقال: یقال لک:

لیس من التّأدیب سماع (إسماع. ظ) المکروه، فقال: سبحان اللّه! أنا لا أسمع المکروه غلامی و لا أمتی! قال: فخرج إلیّ و معه کاغذ، و قال: یقال لک: صدقت یا أبا بکر! و إذا کان یوم السّبت تجیء علی عادتک فلمّا کان یوم السّبت جئت فقلت:

أیّها الأمیر! تقول عنّی ما لم أقل؟ قال: نعم یا مؤدبی! من فعل ما لم یحجب قیل عنه ما لم یکن. و سمع من المشایخ و روی عنه جماعة، قال ابن أبی حاتم: کتبت عنه مع أبی و کان صدوقا و کان إذ جالس أحدا إن شاء أضحکه و إن شاء أبکاه، رحمه اللّه تعالی و نفعنا به].

و أبو مهدی عیسی الثعالبی در «مقالید الأسانید» گفته: [کتاب الدّعاء-لابن أبی الدّنیا. أخبرنی به قراءة منّی علیه من أوّله إلی دعاء الفرج و إجازة لسائره، و قد اشتمل هذا القدر علی التّسعة و التّسعین اسما من روایة ابن سیرین عن أبی هریرة، و علی

ص:204

الأربعین الإدریسیّة موقوفا حدیثها علی الحسن البصری و علی اسم اللّه الأعظم بسنده إلی الحافظ ابن حجر، بإجازته من أبی هریرة عبد الرّحمان بن الذّهبی، بسماعه علی القاسم بن مظفّر بن عساکر، بإجازته من أبی الفرج مسعود بن الحسن الثّقفی و الحسن ابن العبّاس الرّستمی، قال: أخبرنا أبو نصر أحمد بن محمّد بن عمر بن سسویه(1) قال:

أخبرنا أبو سعید محمّد بن موسی الصّیرفیّ سماعا علیه لبعضه و إجازة لسائره، قال:

أخبرنا أبو عبد اللّه بن محمّد بن أعلم الصّفّار، قال: أخبرنا ابن أبی الدّنیا، فذکره کتاب «مجابی الدّعوة» له أیضا، قرأت علیه من أوّله و هو

حدیث «لم یتکلّم فی المهد إلاّ ثلاثه عیسی بن مریم و صاحب الجریج العابد و الصّبیّ الّذی مرّ بامّه راکب دابّة فارهة (علی.

صح. ظ) و شارة حسنة و هی ترضعه فقالت: اللّهمّ اجعل ابی مثل هذا ، الحدیث إلی آخر حدیث سعد فی دعائه علی القائل فیه أنّه کان لا یعدل فی القضیّة، و إجازة لسائره بسنده إلی أبی الفضل بن حجر لقرائة علی عمر بن محمّد بن أحمد البالسی، بسماعه علی أبیه محمّد بن أحمد بن سلیمان، بسماعه علی التّاج عبد اللّه بن حمویه، بسماعه علی شهدة بنت أحمد الکاتبة، بسماعها من طرّاد بن محمّد: قال: أخبرنا ابن بشران قال:

أخبرنا ابن صفوان، عن أبی بکر بن أبی الدّنیا، فذکره، قال الحافظ الذّهبیّ: هو الإمام المحدّث العالم الصّدوق أبو بکر عبد اللّه بن محمّد بن عبید بن سفیان بن أبی الدّنیا القرشیّ الامویّ، مولاهم البغدادی صاحب التّصانیف، ولد سنة ثمان و مائتین، و سمع سعید بن سلیمان و علیّ بن الجعد و خلف بن هشام و خالد بن خداش و عبید اللّه العبسیّ و خلائق، حدّث عنهم الحارث بن أبی أسامة مع تقدّمه و أبو بکر النجّاد و أحمد بن خزیمة و أبو بکر الشّافعی و آخرون. قال ابن أبی حاتم: کتبت عنه مع أبی و قال أبی: هو صدوق، و قال الخطیب: أدّب غیر واحد من أولاد الخلفاء، و قال ابن کامل، و هو مؤدّب المعتضد، و زاد فی التاریخ: و قال غیره: کان بن أبی الدّنیا إذا جالس أحدا إن شاء أضحکه و إن شاء أبکاه فی آن واحد لتوسّعه فی العلم و الأخبار، و آخر من روی حدیثه بعلوّ الشّیخ الفخر بن البخاری بینه و بینه أربعة أنفس، مات فی جمادی الأولی سنة

ص:205


1- سسویه - بالضم - أبو نصر محمّد بن أحمد بن عمر بن ممشاد بن سسویه الإصطخری المحدث ( 12 . ق )

إحدی و ثمانین و مائتین، رحمه اللّه تعالی].

و خود مخاطب در «بستان المحدّثین» گفته: [کتاب الدّعاء-لابن أبی الدّنیا، کتابیست بغایت خوب و نفیس، أوّل آن(1) نود و نه نام است بروایت ابن سیرین از أبی هریره و بعد از آن چهل اسم ادریسیست، و سند آن موقوف بر حسن بصری است، بعد از آن اسم اللّه الأعظمست و بعد از آن دعاء الفرجست، و همین قسم نوشته می رود.

و او را کتابی دیگر هست در همین باب مسمّی بکتاب «مجابی الدّعوة» لابن أبی الدّنیا، اوّلش این حدیثست:

لم یتکلّم فی المهد إلاّ ثلثة: عیسی بن مریم و صاحب جریج العابد و الصّبی الّذی» مرّ بامّه راکب دابّة فارهة (علی. صح. ظ) و شارة حسنة و هی ترضعه، فقالت: اللّهمّ اجعل ابنی مثل هذا، إلی آخر الحدیث. کنیت: أبو بکر و نام او عبد اللّه بن محمّد بن عبید بن سفیان بن أبی الدّنیاست، و او را قرشی و اموی نیز گویند زیرا که پدران او از موالی بنی امیّه بودند، مولد و مسکن او بغدادست، تولد او در سنه 280 دو صد و هشتادست، و از علیّ بن الجعد و خلف بن هشام و سعید ابن سلیمان و دیگر محدّثان عمده أخذ علم حدیث کرده، و از وی أبو بکر شافعی صاحب «غیلانیّات» و حارث بن أبی اسامه صاحب «مسند» با وصف تقدّم و أبو بکر نجّار (نجاد. ظ) و أحمد بن خزیمه و دیگر علما در شأن این فن أخذ فیض حدیث نموده اند ، و او أتالیق و مؤدّب معتضد عبّاسی بود که خلیفۀ مشهورست و قبل از آن چند کس را از أولاد خلفا أتالیقی و مؤدّبی نموده است، و ابن أبی حاتم گفته است: من و پدر من از وی حدیث نوشته ایم و او صدوق بود، گفته اند که ابن أبی الدّنیا را عجب تصرّفی در کلام بود اگر می خواست شخص را در یک آن بخنده می آورد و باز بگریه می انداخت و این همه بنابر توسّع او بود در علم و أخبار و قدرت او بر تصرف در کلام، وفات او در جمادی الاولی سال دو صد و هشتاد و یک بوده است].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «إتحاف النّبلاء» گفته: [أبو بکر بن عبد اللّه بن محمّد بن عبید بن سفیان القشیری مولی بنی أمیّة، یعرف بابن أبی الدّنیا،

ص:206


1- لیس فی أصل « المقالید » ما یفید هذه الاولیة و ذلک الترتیب ( 12 . ن ) .

ولادتش در سنه ثمان و مائتین بوده، مؤدّب مکتفی باللّه بود و در حداثت سنّ، وی یکی از ثقات مصنّفین أخبار و سیرست، کتب کثیره دارد زیاده بر یکصد تألیف، از مشایخ حدیث مثل علیّ بن الجعد و خلف بن هشام و سعید بن سلیمان و دیگر محدّثان عمده سماعت نموده، و از وی جماعتی روایت کرده منهم: أبو بکر الشّافعی صاحب «الغیلانیّات» و حارث بن اسامه (أبی اسامه. ظ) صاحب مسند و أبو بکر نجّار (نجاد، ظ) و أحمد بن خزیمه و غیرهم من علماء هذا الشّأن. ابن أبی حاتم گفته: کتبت عنه مع أبی و کان صدوقا و کان إذا جالس أحدا إن شاء أضحکه و إن شاء أبکاه، توفی سنة اثنتین و ثمانین و مائتین «رح» ذکره فی «فوات الوفیات»].

فهذا ابن أبی الدّنیا أحد الثّقات المصنّفین للأخبار و السّیر، و صاحب المصنّفات الکثیرة الشّهیرة المقبولة فی علم الأثر، قد روی هذا الحدیث الأثیر و آثر، و حدّث بهذا الخبر الجلیل الخطر، فالعجب من الجاحد الغریر العظیم الغرر، کیف نکث ذمّة النّصف و خفر، و خان فی دعواه الافکة و ختر، فألقی نفسه فی موارد الهلک و الخطر.

45-أما روایت أبو عبد اللّه محمّد بن علی الحکیم الترمذی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «نوادر الاصول» که نسخه عتیقۀ آن پیش نظر قاصر حاضرست بروایت جابر بن عبد اللّه أنصاری آورده، چنانچه گفته: «الأصل الخمسون-

حدّثنا نصر بن عبد الرّحمن الوشّاء، قال: حدّثنا زید بن الحسن الأنماطی، عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جابر بن عبد اللّه، قال: رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی حجّته یوم عرفة و هو علی ناقته القصوی یخطب، فسمعته یقول: أیّها النّاس! قد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی].

و نیز حکیم ترمذی این حدیث را در «نوادر الاصول» بروایت حذیفة بن اسید الغفاری آورده، چنانچه بعد روایت سابقه گفته:

[حدّثنا نصر بن علی، قال:

حدّثنا زید بن الحسن، قال: حدّثنا معروف بن خرّبوذ المکّی، عن أبی الطّفیل عامر ابن واثلة، عن حذیفة بن اسید الغفاری، قال: لما صدر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم

ص:207

من حجّة الوداع خطب فقال: أیّها الناس! إنّه قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّه لن یعمر نبیّ إلاّ مثل نصف عمر الّذی یلیه من قبل، و إنّی أظنّ أن یوشک أن أدعی فاجیب و إنّی فرطکم علی الحوض و إنّی سائلکم حین تردون علیّ عن الثّقلین، فانظروا کیف تخلفوننی فیهما، الثّقل الأکبر کتاب اللّه سبب طرفه بید اللّه و طرفه بأیدیکم فاستمسکوا و لا تضلّوا و لا تبدلوا و عترتی أهل بیتی؛ فإنی قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و روایت کردن حکیم ترمذی حدیث ثقلین را از کتاب «فرائد السمطین» علاّمۀ حموینی «و مفتاح النجاء» مرزا محمّد بن معتمد خان بدخشی نیز واضح و ظاهرست کما ستطّلع علیه فیما بعد إنشاء اللّه تعالی.

و جلالت شان و عظمت مرتبت و رفعت مکان و نبالت منزلت حکیم ترمذی که از أعاظم عرفا و محقّقین و أفاخم نبها و محدّثین سنّیّه می باشد نزد أئمّۀ قوم ثابت و محقّقست، و سطری از مآثر جمیله و مفاخر جلیله او بر ناظر کتاب «التّعرّف لمذهب التّصوّف» تصنیف أبی بکر محمّد بن إبراهیم البخاری الکلاباذی «و طبقات الصّوفیّه» أبی عبد الرّحمن محمّد بن الحسین السّلمی و رسالۀ أبی القاسم عبد الکریم بن هوازن القشیری «و حلیة الأولیاء» أبی نعیم أحمد بن عبد اللّه الاصبهانی و تاریخ محب الدّین محمّد بن محمود البغدادی المعروف بابن النّجّار و «کشف المحجوب لأرباب القلوب» أبی الحسن علی بن عثمان الغزنوی «و تذکرة الاولیاء» فرید الدّین محمّد ابن إبراهیم الهمدانی المعروف بالعطّار و «نفحات الانس» عبد الرّحمان بن أحمد الجامی و «إحکام الدّلالة علی تحریر الرّساله» تصنیف زین الدّین زکریّا الأنصاری المعروف بشیخ الاسلام و «لواقح الأنوار» عبد الوهّاب بن أحمد الشّعرانی و «فیض القدیر» عبد الرّؤوف بن تاج العارفین المناوی و غیر آن؛ مخفی و محتجب نیست بعضی از عبارات در اینجا مسطور می شود.

أبو الحسن علیّ بن عثمان الغزنوی در «کشف المحجوب» گفته: [منهم:

شیخ با خطر و فانی از صفات بشر أبو عبد اللّه محمّد بن علی التّرمذی رضی اللّه عنه، اندر

ص:208

فنون علم کامل و إمام بود و از محتشمان مشایخ بود، و وی را تصانیف بسیارست و نیکو، و کرامات ظاهر اندر بیان هر کتاب چون «ختم الولایة» و کتاب «النهج» و «نوادر الاصول» و جز این بسیار کتب دیگر، و سخت معظمست وی بنزدیک من چنانکه جملگی دلم شکار ویست، و شیخ من گفت رحمة اللّه علیه که محمّد درّ یتیمست که اندر همه عالم مثال ندارد، و اندر علوم ظاهر وی را نیز کتبست، و اندر حدیث اسناد عالی دارد، و تفسیری ابتدا کرده بود عمر تمام کردن آن نیافت و بدان مقدار که کرده است در میان أهل علم منتشر است و فقه بر یکی خوانده بود از خواصّ یاران أبو حنیفه، و وی را اندر ترمذ محمّد حکیم خوانند، و حکیمان متصوّفه اقتدا بدو کنند، ویرا مناقب بسیار است، و یکی از آن جمله آنکه با خضر پیغمبر صلوات اللّه علی نبیّنا و علیه صحبت کرده بود، و أبو بکر ورّاق که مرید وی بود روایت کند که هر یک شنبه خضر علیه السّلام بنزدیک وی آمدی و واقعها از یکدیگر بپرسیدندی و از وی می آید که گفت: «من جهل بأوصاف العبودیة فهو بنعوت الرّبوبیّة أجهل» هر که بعلم شریعت و أوصاف بندگی کردن جاهل بود، بأوصاف خداوند جاهل تر بود و هر که بظاهر بمعرفت نفس راه نداند معرفت حق تعالی هم راه نداند و هر که آفات صفات بشریت نبیند لطائف صفات حق هم نداند که ظاهر بباطن تعلّق دارد و هر که بظاهر تعلق کند بی باطن محال بود و هر که بباطن دعوی کند بیظاهر پس معرفت اوصاف ربوبیّت اندر صحت أرکان عبودیّت بسته است و بی آن درست نیاید، و این کلمه سخت با أصل و مفید است بجایگاه خود تمام کرده آید إنشاء اللّه تعالی عزّ و جلّ].

و عبد الرّحمن جامی در کتاب «نفحات الانس» گفته: [محمّد بن علی الحکیم التّرمذی قدّس اللّه تعالی سره از طبقات ثانیه است، کنیت وی أبو عبد اللّه است از کبار مشایخ است با أبو تراب نخشبی و أحمد خضرویه و ابن جلا صحبت داشته و حدیث بسیار داشت، و وی را تصانیف بسیارست و کرامات ظاهر اندر بیان هر کتاب چون ختم الآیة و کتاب المنهج و نوادر الاصول و جز این کتابهای دیگر کرده ست و در علوم

ص:209

ظاهرهم ویرا کتب است و تفسیری ابتدا کرده بود أمّا عمر وی بإتمام آن وفا نکرده و وی صحبت دار خضرست علیه السّلام. أبو بکر ورّاق که مرید وی بود روایت می کند که هر یکشنبه خضر علیه السّلام بنزدیک وی آمدی و واقعها از یکدیگر پرسیدندی. صاحب کتاب «کشف المحجوب» گوید که وی سخت معظم است بنزدیک من چنانکه جملگی دلم شکار اوست، و شیخ من گفتی که محمّد بن علی درّ یتمست که در عالم همتا ندارد وی گفته است: «ما صنّفت حرفا من تدبیر و لا ینسب إلیّ شیء منه و لکن کان إذا اشتدّ علیّ وقتی أتسلّی به» و هم وی گفته است که «من جهل بأوصاف العبودیّة فهو بأوصاف الرّبوبیّة أجهل» یعنی: هر که خود را نشناسند او را چون شناسد؟ ! و هم وی گفت: حقیقت دوستی اللّه تعالی دوام است بیاد او. و سئل عن صفة الذّات و الفعل، فقال: ما یحتمل الزّیادة و النّقصان فهو من صفات الفعل، و کلّ ما لا یقع علیه الزّیادة و النّقصان فهو من صفات الذّات، و سئل عن الإیثار، فقال: اختیار حظّ غیرک علی حظّ نفسک، و قال فی الیقین: الیقین استقرار القلب علی اللّه تعالی و علی قوله و أمره، و قال فی الشّکر: الشّکر تعلّق القلب بالمنعم. حضرت خواجه بهاء الحق و الدّین محمّد البخاری المعروف به نقشبند قدّس اللّه سرّه در وقتی که از مبادی أحوال و سلوک خود حکایت می کرده و أثر توجّهات خود را بأرواح طیّبۀ مشایخ کبار در بیان می آورده می گفتند که هر گاه توجّه بروحانیّت قدوة الأولیاء خواجه محمّد علی حکیم ترمذی نموده شدی أثر آن توجه ظهور بی صفتی محض بودی و هر چند در آن توجّه سیر افتادی هیچ أثری نکردی و صفتی مطالعه نیفتادی. مشایخ گفته اند: اولیاء اللّه مختلف اند و بعضی بی صفت اند و بی نشان و بعضی بصفت اند و بعضی از صفات نشان مند گشته اند، مثلا گویند: أهل معرفت با أهل معامله یا از أهل محبّت یا أهل توحیدند و کمال حال و نهایت درجات اولیا را در بی صفتی و بی نشانی گفته اند، بی نشان اشارت بکشف ذاتیست که مقامی بس بلند و درجه بس شریفست و عبارت و اشارت از کنه آن مرتبه قاصر است].

و زین الدین زکریا الانصاری در «أحکام الدّلالة» گفته: [و منهم: أبو عبد اللّه

ص:210

محمّد بن علی التّرمذی-بکسر التّاء و المیم و بالذّال المعجمة، نسبة إلی ترمذ مدینة علی طرف نهر بلخ المسمّی بجیحون، من کبار الشّیوخ و له تصانیف فی علوم القوم، صحب أبا تراب النخشبیّ و أحمد بن خضرویه و ابن الجلاء و غیرهم. سئل محمّد بن علی عن صفة الخلق-بفتح الخاء و اسکان اللام-فقال: ضعف ظاهر و دعوی عریضة! أی: لا قدرة لهم علی ما لا یجلب لهم نفعا و لا یدفع عنهم ضرارا و مع ذلک یدّعون و ینسبون لأنفسهم ما تفضّل اللّه علیهم و هی عریضة عظیمة لأنّ من ادّعی لنفسه مالا ملک له فیه فقد أعظم الدّعوی و زاد فی الخطاء و لذلک قال محمّد بن علی المذکور: ما صنّفت حرفا من تدبیر و لا لینسب إلیّ منه شیء و لکن کان إذ اشتدّ علیّ وقتی، أی طرأت علیّ الأحوال الغالبة؛ أتسلّی به، أی بالتّصنیف؛ بأن تجری الحکم علی لسانی فأشتغل بتعلیقها لأتسلّی به و یخفّ عنّی مالا أقدر علی حمله عادة من تلک الأحوال، کما حکی عن الثّوری أنّه وجد ذات یوم ینتف شعر حواجبه، فسئل عن ذلک فقال: الحقیقة غالبة علیّ و لا قدرة لی علی حملها! فأنا أشتغل بذلک لیخفّ ما بی و أرجع إلی احساسی!].

و عبد الوهاب شعرانی در «لواقح الأنوار» گفته: [و منهم: أبو عبد اللّه محمّد ابن علی بن الحسین التّرمذی الحکیم، رضی اللّه عنه، لقی أبا تراب النّخشبی و صحب أبا عبد اللّه بن الجلاء و أحمد بن خضرویه، و هو من کبار مشایخ خراسان، و له التّصانیف المشهورة و کتب الحدیث. کان رضی اللّه عنه یقول: ما صنّفت حرفا عن تدبیر و لا لینسب إلیّ شیء من المؤلّفات و لکن کان إذا اشتدّ علیّ وقتی أتسلّی به، و سئل مرّة عن صفة الخلق، فقال: ضعف ظاهر و دعوی عریضة! و کان رضی اللّه عنه یقول: من شرائط الخدام التّواضع و الاستسلام، و کان یقول: کفی بالمرء عیبا أن یسرّه ما یضرّه، و کان یقول: دعا اللّه الموحّدین للصّلوة الخمس رحمة منه علیهم و هیّأ لهم فیها ألوان الضّیافات لینال العبد من کلّ قول و فعل شیئا من عطایاه سبحانه و تعالی فالأفعال کالأطعمة و الأقوال کالأشربة و هم عرش الوحدانیّة، و کان رضی اللّه عنه یقول: صلاح الصّبیان فی المکتب و صلاح قطّاع الطّریق فی السّجن و صلاح النّساء فی البیوت، و کان رضی اللّه عنه

ص:211

یقول: المحدّث و المتکلّم إذا تحقّقا فی درجتهما لم یخافا من حدیث النّفس، کما أنّ النّفوس محفوظة بالنّسخ لإلقاء الشیطان کذلک محلّ المکالمة و المحادثة مصون عن إلقاء النّفس محروس بالحقّ، رضی اللّه عنه.

فهذا الحکیم الترمذی قدوة عرفائهم الأعیان، و اسوة أولیائهم الشّاربین رحیق العرفان، قد روی هذا الحدیث الوثیق الأرکان، الرّفیع البنیان، و آثر ذلک الخبر المنیر البرهان، العزیز السّلطان، فلا ینکص عنه إلاّ من نکث ذمّة النّصف و خان، و لا ینکب عنه إلاّ من ألف خلّة العسف و مان، و اللّه العاصم عن شرّة شرّه و العدوان، و هو الواقی نزغة زیغه و الطّغیان.

46-أما روایت أبو بکر أحمد بن عمرو بن أبی عاصم النبیل المعروف
اشاره

بابن أبی عاصم الشیبانی

حدیث ثقلین را، پس بروایت زید بن ثابت «در کتاب السّنّة» که مصطفی ابن عبد اللّه القسطنطینی «در کشف الظنون» ذکر آن باین عنوان نموده: [«کتاب السنة» لابن أبی عاصم الحافظ الکبیر أحمد بن عمرو الشّیبانی المتوفی سنة 287 سبع و ثمانین و مائتین]اخراج کرده، چنانچه علاّمه جلال الدّین سیوطی در کتاب «البدور السّافرة عن امور الآخرة» گفته:

[أخرج ابن أبی عاصم فی «السّنّة» عن زید بن ثابت، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین الخلیفتین من بعدی کتاب اللّه و عترتی فإنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و نیز ابن أبی عاصم این حدیث را بروایت جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام اخراج نموده، چنانچه ملا علی متّقی در «کنز العمّال» گفته:

[عن علی علیه السّلام أنّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم حضر الشّجرة بخمّ ثمّ خرج آخذا بید علیّ فقال: یا أیّها النّاس! أ لستم تشهدون أنّ اللّه ربّکم؟ قالوا: بلی! قال: أ لستم تشهدون أنّ اللّه و رسوله أولی بکم من انفسکم و أنّ اللّه و رسوله مولاکم؟ قالوا: بلی! قال: فمن کان اللّه و رسوله مولاه فإنّ هذا مولاه، و قد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا بعده کتاب اللّه سبب بیده و سببه بأیدیکم و أهل بیتی. و ابن جریر و ابن أبی عاصم و المحاملی فی أمالیه و صحّح]

ص:212

و ابن أبی عاصم از ثقات حفّاظ أعاظم و أثبات أیقاظ أفاخم سنّیّه می باشد.

ترجمه ابن أبی عاصم نبیل شیبانی

أبو سعد عبد الکریم سمعانی در «أنساب» گفته: [و أبو بکر أحمد بن عمرو ابن أبی عاصم الشّیبانی. روی عن عبد الوهاب بن عطاء الحوطی و الحسن بن علی، روی عنه أبو محمّد عبد اللّه بن محمّد ابن جعفر بن حمّاد].

و مرزا محمّد بدخشی در حاشیه «أنساب» نوشته: [مات أبو بکر أحمد هذا سنة 287 و هو من کبار حفّاظ الاحادیث] و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [ابن أبی عاصم الحافظ الکبیر الإمام أبو بکر أحمد بن عمرو النّبیل أبی عاصم الشّیبانی الزاهد قاضی أصبهان، سمع جدّه لامّه أبی سلمة التّبوذکی و أبا الولید و هدبة ابن خالد و هشام بن عمّار و الأرزق بن علی و خلقا کثیرا، و له الرّحلة الواسعة و التّصانیف النّافعة، روی عنه أحمد بن بندار و أحمد بن معبد السّمسار و أبو محمّد بن حبّان الحافظ و أبو محمّد العسّال و محمّد بن أحمد الکسائی و عبد الرّحمن ابن محمّد بن سنان و خلق من الأصبهانیّین. قال ابن أبی حاتم: صدوق و قد ولی قضاء أصبهان ستّة عشر سنة و عزل لشیء وقع بینه و بین علی قنویه، و قیل: ذهبت کتبه بالبصرة فی فتنة الزّنج فأعاد من حفظه خمسین ألف حدیث، و قال ابن الاعرابی فی «طبقات النّسّاک» : فأما ابن أبی عاصم فسمعت من یذکر أنّه کان یحفظ لشقیق البلخی ألف مسئلة و کان من حفّاظ الحدیث و الفقه و کان مذهبه القول بالظّاهر و ترک القیاس. قال أبو نعیم الحافظ:

کان ظاهریّ المذهب، ولی القضاء بعد صالح بن أحمد و مات فی ربیع الآخر سنة سبع و ثمانین و مائتین، رحمه اللّه، و وقع لنا جملة من کتبه و قد أفرد له أبو موسی المدینیّ ترجمة طویلة].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه سبع و ثمانین و مائتین گفته: [و فیها توفّی الامام أبو بکر أحمد بن عمرو بن أبی عاصم الضّحّاک بن مخلد الشّیبانی البصری الحافظ قاضی أصبهان و صاحب المصنّفات، و هو فی عشر التّسعین، فی ربیع الآخر. سمع من جدّه لامّه موسی بن إسماعیل و أبی الولید الطّیالسیّ و طبقتهما و کان، إماما فقیها

ص:213

ظاهریّا صالحا ورعا کبیر القدر صاحب مناقب].

و عبد اللّه بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» در سنه مذکوره گفته:

[و فیها توفی الامام الحافظ أبو بکر بن عمرو بن أبی عاصم الضّحّاک الشّیبانی البصری قاضی أصبهان صاحب المصنّفات].

و سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [ابن أبی عاصم الحافظ الکبیر الإمام أبو بکر أحمد بن عمرو بن النّبیل أبی عاصم الشّیبانی الزّاهد، قاضی أصبهان، له الرّحلة الواسعة و التّصانیف النّافعة، قال ابن أبی حاتم: ذهبت کتبه بالبصرة فی فتنة الزّنخ فأعاد من حفظه خمسین ألف حدیث، و قال ابن الاعرابی: کان من حفّاظ الحدیث و الفقه ظاهریّ المذهب مات فی ربیع الآخر سنة 287]انتهی.

فهذا ابن أبی عاصم النبیل، إمامهم الحافظ الکبیر الجلیل، قد روی هذا الحدیث الجمیل، فی کتابه المعروف عند کلّ ناقد عارف بارع بالتّمییز و التّنزیل، فکشف عن إلطاط المدغلین کلّ تلمیع و تسویل، و نضا عن إدغال المحتالین کلّ تخدیع و تعلیل، و نقی من تشدّق المتفیهقین کلّ تزویر و تهویل، و أظهر أنّ جحد الجاحدین لیس بمحل للاستناد و التّعویل، و أوضح أنّ إنکار المنکرین بحت إضلال و تضلیل

47-أما روایت ابو عبد الرحمن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل الشیبانی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در «مستدرک» گفته:

[حدّثنا أبو الحسین محمّد بن أحمد ابن تمیم الحنظلیّ ببغداد، ثنا: أبو قلابة عبد الملک بن محمّد الرّقاشی، ثنا یحیی بن حمّاد و حدّثنی أبو بکر محمّد بن أحمد بن بالویه و أبو بکر أحمد بن جعفر البزّار، قالا: حدّثنا عبد اللّه بن أحمد بن حنبل، حدّثنی أبی، ثنا: یحیی بن حمّاد، و ثنا أبو نصر أحمد بن سهل الفقیه ببخاری، ثنا: صالح بن محمّد الحافظ البغدادی، ثنا خلف بن سالم المخرمی ثنا: یحیی بن حمّاد و ثنا أبو عوانة، عن سلیمان الأعمش، قال: ثنا حبیب بن أبی ثابت عن أبی الطفیل، عن زید بن أرقم رضی اللّه عنه، قال: لمّا رجع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع و نزل غدیر خم أمر بدوحات فقممن، قال: کأنّی قد دعیت فأجبت، إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه تعالی و عترتی

ص:214

فانظروا کیف تخلفونی فیهما فإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض، ثم قال:

إنّ اللّه عزّ و جل مولای و أنا ولیّ کلّ مؤمن، ثمّ أخذ بید علیّ رضی اللّه عنه فقال:

من کنت ولیّه فهذا ولیّه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و ذکر الحدیث بطوله، هذا حدیث صحیح علی شرط الشّیخین و لم یخرجاه بطوله، شاهده حدیث سلمة بن کهیل عن أبی الطفیل أیضا صحیح علی شرطهما].

و شیخ سلیمان بلخی در «ینابیع المودّة» گفته: [

و فی «زیادات المسند» قال عبد اللّه بن أحمد بن حنبل، حدّثنی أبی، قال: حدّثنا أسود بن عامر، قال: حدّثنا إسرائیل بن (عن. ظ) عثمان بن المغیرة، عن علیّ بن ربیعة قال: لقیت زید بن أرقم و هو داخل علی المختار أو خارج من عنده فقلت له: أنت سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یقول: إنّی تارک فیکم الثّقلین؟ قال: نعم! .

عبد اللّه بن أحمد فی «زیادات المسند» قال: حدّثنی أبی، قال: حدّثنا أسود بن عامر قال: حدّثنا شریک عن الرّکین، عن القائم (القاسم. ظ) بن حسّان، عن زید بن ثابت، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه حبل ممدود ما بین السّماء و الارض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض. أیضا رواه عبد اللّه بن أحمد، عن أبی سعید الخدری و عن زید بن أرقم].

و چون عبد اللّه بن أحمد جمله کتب والد خود از وی روایت نموده و بالخصوص تمامی «مسند» را از وی سماعت نموده، لهذا تمام آن طرق و الفاظ که سابقا از أحمد منقول شده عموما و طرق و سیاقات مسند خصوصا از مرویّات عبد اللّه خواهد بود، و این معنی در تشیید مبانی این حدیث شریف و تکثیر ناقلین این خبر منیف بوضوح تمام خواهد افزود.

ترجمۀ عبد اللّه بن أحمد بن حنبل

و مفاخر زاهره و مآثر باهره و معالی شامخه و محامد باذخۀ عبد اللّه بن أحمد که أئمّۀ این قوم مذکور می نمایند بر ناظر کتاب «الکمال فی معرفة الرّجال» تصنیف عبد الغنی بن عبد الواحد المقدّسی و «تهذیب الکمال» أبو الحجّاج مزی و «تذهیب التّهذیب» و «تذکرة الحفّاظ» و «سیر النّبلاء» و «عبر» ذهبی «و کاشف» و

ص:215

«و مرآة الجنان» یافعی «و تهذیب التّهذیب» و «تقریب التّهذیب» ابن حجر عسقلانی و «طبقات الحفاظ» سیوطی و غیر آن مخفی و محتجب نیست.

در این جا بر عبارت تذکرة الحفاظ اکتفا می رود، و هی هذه: [عبد اللّه بن أحمد بن محمّد بن حنبل الإمام الحافظ الحجّة أبو عبد الرّحمان محدّث العراق، ولد إمام العلماء أبی عبد اللّه الشّیبانی المروزی الاصل البغدادی ولد سنه ثلاث عشرة و مائتین و سمع من أبیه فأکثر و من یحیی ابن عبد ربّه صاحب شعبة و الهیثم بن خارجة و محمّد بن أبی بکر المقدمی و شیبان بن فروخ و طبقتهم و منعه أبو السّماع من علی بن الجعد، حدّث عنه النّسائی و ابن صاعد و أبو بکر النجّاد و دعلج و إسحاق الکاذی و أبو علیّ بن الصّوّاب و أبو بکر الشّافعی و أحمد بن محمّد البنانی و أبو بکر القطیعی و خلائق. قال الخطیب.

کان ثقة ثبتا فهما، و قال أحمد بن المناوی فی تاریخه: لم یکن أحد أروی فی الدّنیا عن أبیه من عبد اللّه بن أحمد لأنّه سمع منه «المسند» و هو ثلثون ألفا و «التفسیر» و هو مائة و عشرون ألفا سمع ثلثیه و الباقی و جادة و سمع منه «التاریخ» و «النّاسخ و المنسوخ» و «حدیث شعبة» و «المقدّم و المؤخر من کتاب اللّه» و القرآن و «المناسک الکبیر» و غیر ذلک و حدیث الشّیوخ، و ما زلنا نری أکابر شیوخنا یشهدون لعبد اللّه بمعرفة الرّجال و معرفة علل الحدیث و الاسماء المواظبة علی الطّلب، حتّی أفرط بعضهم و قدّمه علی أبیه فی الکثرة و المعرفة! قال إسماعیل بن محمّد بن حاجب: سمعت صهیب بن سلیم یقول: سألت عبد اللّه بن أحمد قلت: کم سمعت من أبیک؟ قال:

مائة ألف و بضعة عشر ألفا، و یروی عن أبی زرعة قال: لی أحمد: ابنی عبد اللّه محظوظ من علم الحدیث لا یذاکرنی إلاّ بما لا أحفظ، قال عبّاس الدّوری: قال لی أبو عبد اللّه قد وعی عبد اللّه علما کثیرا، و قال أبو علی بن الصّوّاف عنه: قال: کلّ شیء أقول: قال أبی قد سمعته منه مرّتین أو ثلاثة و أقلّه مرّة. قلت: مات عبد اللّه فی سنّ أبیه فی شهر جمادی الاخری سنة تسعین و مائتین و کان جنازته مشهودة، رحمه اللّه]انتهی.

فهذا قدوتهم الامام بن الامام، عبد اللّه بن أحمد الحافظ الحجّة الهمام،

ص:216

قد روی هذا الحدیث الشّافی من الجهل کلّ مرض و سقام، النافی من الضّلال کل داء عقام، بأسانید عدیدة منفعة للأوام، و طرق وافیة بکل شغف و غرام، فالحمد للّه المفضل المنعام، حیث وضح علی أرباب الأبصار و الأحلام بإفادات هذا الحبر العلاّم، أنّ خصام الخصام، و لجاج الاغثام، یشبه وهنه بألیات الرّمام؛ و یضاهی فی وهیه نخرات العظام.

48-أما اثبات أبو العباس أحمد بن یحیی الشیبانی البغدادی المعروف بثعلب
اشاره

حدیث ثقلین را، پس علاّمۀ أزهری در «تهذیب اللّغة» علی ما نقل عنه ابن منظور فی «لسان العرب» در لغت ثقل بعد ذکر حدیث ثقلین گفته: [و قال ثعلب: سمّیا ثقلین لأنّ الأخذ بهما ثقیل و العمل بهما ثقیل، قال: و أصل الثّقل أنّ العرب تقول لکلّ شیء نفیس خطیر مصون: ثقل، فسّماهما ثقلین إعظاما لقدرهما و تفخیما لشأنهما].

ترجمه أبو العباس ثعلب بغدادی

و مفاخر عظیمة المقدار و مآثر أثیرة الآثار علاّمۀ ثعلب عمدة الأحبار، بر متتبّعین کتب و أسفار واضح و آشکارست، نبذی از آن در مجلّد حدیث غدیر از «وفیات الأعیان» ابن خلّکان و «تهذیب الأسماء و اللّغات» نووی و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر» ذهبی و «مرآة الجنان» یافعی و «تتمّة المختصر» ابن الوردی؛ شنیدی، درین جا نیز بعض عبارات باید شنید].

سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [ثعلب. الإمام المحدّث شیخ اللّغة و العربیّة أبو العبّاس أحمد بن یحیی بن یزید الشّیبانی، مولاهم البغدادیّ المقدّم فی نحو الکوفیّین، ولد سنة 200 و ابتدأ الطلب سنة 260 حتّی برع فی علم الحدیث، و إنّما خرّجته فی هذا الکتاب لأنّه قال: سمعت من عبید اللّه بن عمر القواریری مائة ألف حدیث، و قال الخطیب: کان ثقة ثبتا حجّة صالحا مشهورا بالحفظ، مات فی جمادی الآخرة سنه 291]انتهی.

فهذا حبرهم الجلیل أبو العباس المعروف بثعلب، الّذی عنی بهذا الشّأن عنایة الحوّل القلّب، قد قام بإثبات هذا الحدیث العزیز المطلب، فأنفذ فی صدور الشّاحنین خطارا مستقیم الثّعلب، و عاجلهم بقوارع الهلک و الاصطلام فساقها و

ص:217

و أجلب حتّی، أدرکهم الحتف المعجّل و الموت الوحیّ بأنشاب المخلب، فلا یحید عنه بعد ذلک إلاّ من هو أروغ من ثعلب، و لا یعدل عنه غبّ هذا إلاّ من هو أکذب من الخلّب.

49-أما روایت أبو بکر أحمد بن عمر بن عبد الخالق البزار

حدیث ثقلین را، پس در «مسند» خود بدو طریق اخراج آن نموده، چنانچه علاّمه سیوطی در «إحیاء المیت» گفته: [الحدیث الثانی و العشرون-

أخرج البزّار عن أبی هریرة، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنی قد خلّفت فیکم اثنین لن تضلّوا بعدهما کتاب اللّه و نسبی و لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض، الحدیث الثّالث و العشرون-

أخرج البزّار عن علیّ علیه السّلام، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم:

إنّی مقبوض و إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین کتاب اللّه تعالی و أهل بیتی و إنکم لن تضلّوا بعدهما].

و روایت کردن بزار حدیث ثقلین را باین دو طریق؛ علاّمۀ سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» و نور الدین سمهودی در «جواهر العقدین» و أحمد بن الفضل ابن محمّد باکثیر در «وسیلة المآل» و محمود بن محمّد شیخانی قادری در «صراط سوی» نیز ثابت نموده اند، کما سیأتی فیما بعد إنشاء اللّه تعالی.

و محامد عالیه و محاسن متلالیۀ حافظ بزّار عمدة الکبار بحمد اللّه المنعام سابقا در مجلّد حدیث طیر بتفصیل تمام مذکور و مسطور شده، فلیراجع.

فهذا أبو بکر البزار، حافظهم الجلیل الفخار، و ناقدهم العظیم الآثار، قد أباد شبهات الجاحدین و أبار، و أطاح تشکیکات المعاندین بالهلک و الدّمار، و أظهر علی أهل التّبصّر و الاعتبار، و أوضح لدی أرباب الإذعان و الاستبصار، أنّ هذا الحدیث الغزیر المثار، ممّا لا یحوم حوله شائبة من الارتیاب و الاستنکار.

50-أما روایت أبو نصر أحمد بن سهل الفقیه القبانی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس حاکم «در مستدرک» گفته:

[ثنا: أبو نصر أحمد بن سهل الفقیه ببخاری، ثنا: صالح بن محمّد الحافظ البغدادی، ثنا خلف بن سالم المخرمی

ص:218

ثنا یحیی بن حمّاد، ثنا أبو عوانة، عن سلیمان الأعمش، قال: ثنا حبیب بن أبی ثابت عن أبی الطفیل، عن زید بن أرقم رضی اللّه عنه، قال: لمّا رجع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع و نزل غدیر خمّ أمر بدوحات فقممن، قال: کأنّی قد دعیت فأجبت، إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه تعالی و عترتی فانظروا کیف تخلّفونی فیهما فإنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض. ثمّ قال:

إنّ اللّه عزّ و جل مولای و انا ولیّ کلّ مؤمن. ثم اخذ بید علیّ رضی اللّه عنه فقال:

من کنت ولیّه فهذا ولیّه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و ذکر الحدیث بطوله.

هذا الحدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه بطوله].

در اثبات توثیق ابو نصر قبانی

و أبو نصر قبانی از أئمّۀ ثقات و فقهای عالی درجات سنّیّه می باشد.

حاکم در کتاب «مستدرک علی الصّحیحین» أحادیث کثیره از وی روایت نموده و به تبجیل و اعظام تامّ جابجا او را یاد کرده، چنانچه در ذکر حدیث مدینه العلم و توثیق أبو الصّلت می فرماید: [سمعت أبا نصر أحمد بن سهل الفقیه القبّانی إمام عصره ببخاری یقول:

سمعت صالح بن محمّد بن حبیب الحافظ یقول: و سئل عن أبی الصّلت الهروی، فقال:

دخل یحیی بن معین و نحن معه علی أبی الصّلت فسلّم علیه فلمّا خرج تبعته و قلت:

ما تقول رحمک اللّه فی أبی الصّلت؟ فقال: هو صدوق، فقلت له: إنّه

یروی حدیث الأعمش عن مجاهد عن ابن عبّاس عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأتها من بابها» فقال: قد روی ذلک الفیدیّ عن أبی معاویة عن الأعمش کما رواه أبو الصّلت]انتهی.

فهذا ابو نصر أحمد بن سهل الفقیه، القبانیّ إمامهم الحافظ النّبیه، و مدرسهم المبجّل المعظّم الوجیه، المنوّه باسمه أرفع التّنویه، قد روی هذا الحدیث العظیم التّنبیه، المشوّه وجوه الضّلال کلّ التّشویه، فلا یصدف عنه إلاّ من بلی بالإلطاط و التّمویه، و لا ینحرف عنه إلاّ تائه حائر عرض نفسه للتّعنیف و التّسفیه.

ص:219

راویان قرن چهارم
51-أما روایت ابو عبد الرحمن احمد بن شعیب بن علی النّسائی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «خصائص» گفته:

[أخبرنا محمّد بن المثنّی، قال: حدّثنا یحیی بن حمّاد، قال: أخبرنا أبو عوانة، عن سلیمان، قال: حدّثنا حبیب بن أبی ثابت، عن أبی الطّفیل، عن زید بن أرقم، قال: لمّا رجع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم عن حجّة الوداع و نزل غدیر خمّ أمر بدوحات فقممن ثمّ قال: کأنّی دعیت فأجبت و إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فإنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض، ثمّ قال:

إن اللّه مولای و أنا ولی کلّ مؤمن، ثمّ أخذ بید علیّ رضی اللّه عنه، فقال: من کنت ولیّه فهذا ولیّه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه. فقلت لزید: سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم؟ قال: نعم! و إنّه ما کان فی الدّوحات أحد إلاّ رآه بعینه و سمعه باذنیه].

و از افادۀ حافظ مزی و علاّمۀ سخاوی واضح می شود که نسائی این حدیث شریف را از زید بن أرقم بلفظ دیگر که مساوق لفظ أوّل «صحیح مسلم» می باشد نیز روایت نموده، چنانچه مزّی در «تحفة الأشراف بمعرفة الأطراف در مسند زید بن أرقم گفته: [یزید بن حیان التیمی الکوفی عم أبی حیان التیمی؛ عن زید بن ارقم حدیث «م. س» : انطلقت أنا و حصین بن سبرة و عمرو بن مسلم إلی زید بن أرقم، قال له حصین: با زید! لقد لقیت خیرا کثیرا رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، الحدیث بطوله. و

فیه: إنّی تارک فیکم الثقلین، «م» فی الفضائل، عن زهیر بن حرب و شجاع ابن مخلد، کلاهما عن إسماعیل بن علیّة و عن أبی بکر بن أبی شیبة، عن محمّد بن فضیل، عن إسحاق بن إبراهیم، عن جریر؛ ثلاثتهم عن أبی حیان التّیمیّ و عن محمّد ابن بکّار، عن حسّان، عن إبراهیم؛ عن سعید بن مسروق، کلاهما عنه، به. «س» فی المناقب:

عن زکریّا بن یحیی السّجزی، عن إسحاق بن إبراهیم به].

و علامه سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» در ذکر این حدیث شریف گفته:

و تعجّبت من إیراد ابن الجوزی له فی «العلل المتناهیة» بل أعجب من ذلک قوله:

ص:220

«إنّه حدیث لا یصحّ!» مع ما سیأتی من طرقه الّتی بعضها فی «صحیح مسلم»

فقد أخرج فی صحیحه حدیث زید من طریق سعید بن مسروق و أبی حیّان یحیی بن سعید بن حیّان کلاهما، و اللّفظ للثّانی عن یزید بن حیان عمّ ثانیهما، عن زید بن أرقم رضی اللّه عنه، قال: قام فینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّة و المدینة. فحمد اللّه و أثنی علیه و وعظ و ذکّر ثمّ قال: أمّا بعد، أیّها النّاس! فإنّما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربّی فاجیب، و إنّی تارک فیکم الثّقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور، فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا. فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه، ثم قال: و أهل بیتی، اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، ثلثا، فقیل لزید: من أهل بیته؟ أ لیس نساؤه من أهل بیته؟ قال: نساؤه من أهل بیته و لکن أهل بیته من حرم الصّدقة بعده.

قیل: و من هم؟ قال: آل علیّ و آل عقیل و آل جعفر و آل عبّاس، رضی اللّه عنهم.

قیل: کلّ هؤلاء حرم الصدقة؟ قال: نعم! و فی لفظ: قیل لزید رضی اللّه عنه: من أهل بیته؟ نساؤه؟ فقال: لا، ایم اللّه! إنّ المرأة تکون مع الرّجل العصر من الدّهر ثمّ یطلّقها فترجع إلی أبیها. و فی روایة غیره: إلی أبیها و أمّها. أهل بیته أصله و عصبته الّذین حرموا الصّدقة بعده. أخرجه مسلم أیضا و کذا النّسائیّ باللّفظ الاوّل و أحمد و الدّارمیّ فی مسندیهما و ابن خزیمة فی صحیحه و آخرون کلّهم، من حدیث أبی حیّان التّیمی یحیی بن سعید بن حیان عن یزید بن حیّان].

و کمال جلالت مرتبت و نهایت عظمت منزلت نسائی عمدة الکبار بر ناظر افادت أحبار سنّیّه مخفی و محتجب نیست، سابقا بحمد اللّه المنعام در مجلّد حدیث طیر نبذی از جلائل مآثر و عقائل مفاخر او از کتاب «وفیات الأعیان» ابن خلّکان «و تهذیب الکمال» مزّی و «أسماء رجال» ولیّ الدین خطیب و «تتمة المختصر» ابن الوردی و «وافی بالوفیات» خلیل صفدی و «عبر» ذهبی و «مرآة الجنان» یافعی و «طبقات شافعیّة» أسنوی و «طبقات شافعیه» سبکی «و تهذیب التّهذیب» ابن حجر عسقلانی و «فیض القدیر» عبد الرؤوف مناوی و «رجال مشکاة» شیخ عبد الحق و «تراجم الحفّاظ» میرزا محمّد بن معتمد خان بدخشی و «شرح مواهب لدنیّه» زرقانی

ص:221

مالکی؛ دریافتی.

فهذا النّسائیّ امامهم المعروف المشهور، و حافظهم الّذی هو بطرف الخصائص موصوف مذکور، قد روی هذا الحدیث المأثور، بالسّند العالی إلی النّبیّ المحبور، صلّی اللّه علیه و آله ما وصف الصّباح بالجشور، و الشّمس بالنّور، فلا یحید عن إذعانه إلاّ تائه مغرور، و لا یمیل عن إیقانه إلاّ حائر مثبور، و اللّه العاصم عن أسوائه و الشّرور، و هو الواقی عن زیغ کلّ خدوع غرور.

52-أما روایت ابو یعلی أحمد بن علی بن المثنی بن یحیی التمیمی

حدیث ثقلین را، پس علاّمۀ سیوطی در «إحیاء المیت» گفته: [الحدیث الثّامن-

أخرج أحمد و أبو یعلی عن أبی سعید الخدری أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی اوشک أن ادعی فاجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّ اللّطیف الخبیر أخبرنی أنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما].

و علامۀ سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» در ذکر طرق این حدیث شریف گفته: [و حدیث أبی سعید عند أحمد فی مسنده من حدیث الأعمش، و کذا من حدیث أبی إسرائیل الملائی إسماعیل بن خلیفة و عبد الملک بن أبی سلیمان، و رواه الطبرانیّ فی الأوسط من حدیث کثیر النّواء، أربعتهم عن عطیّة، و رواه أبو یعلی و آخرون].

و سمهودی در «جواهر العقدین» بعد نقل حدیث ثقلین از لفظ ترمذی گفته:

[

و أخرج أحمد معناه فی مسنده عن أبی سعید الخدری، و لفظه: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی أوشک أن أدعی فاجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی فإن اللّطیف أخبرنی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا بم تخلفونی فیهما. و أخرجه أیضا الطّبرانیّ فی الأوسط و أبو یعلی و غیرهما و سنده لا بأس به].

و أحمد بن الفضل بن محمّد باکثیر در «وسیلة المآل» گفته:

[عن أبی

ص:222

سعید الخدری رضی اللّه عنه أنّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی أوشک أن أدعی فاجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الارض و عترتی أهل بیتی، إنّ اللّطیف الخبیر أخبرنی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا بما تخلفونی فیهما. أخرجه أحمد بن حنبل فی مسنده و الطّبرانیّ فی الأوسط و أبو یعلی و غیرهم، و سنده لا بأس به].

و مرزا محمّد بدخشانی در «مفتاح النّجا» گفته: [

و أخرج أبو یعلی و الطّبرانیّ فی الکبیر عن أبی سعید الخدری قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: أیّها النّاس! إنّی تارک فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا بعدی أمرین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود ما بین السماء و الأرض و عترتی أهل بیتی فإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و از افادۀ علامۀ مناوی در «فیض القدیر» و نقل مولوی حسن زمان معاصر در «قول مستحسن» نیز روایت کردن أبو یعلی حدیث ثقلین را واضح و آشکار خواهد شد، إنشاء اللّه تعالی.

و أبو یعلی از أفاخم ثقات مقبولین و أعاظم أثبات معروفین حضرات أهل سنّت می باشد، بشطری از أحوال جلالت اشتمال او بنابر افادات ماهرین علم رجال از «کتاب الثّقات» أبو حاتم محمّد بن حبّان بستی و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر» شمس الدّین ذهبی و «وافی بالوفیات» صلاح الدین صفدی و «مرآة الجنان» عبد اللّه بن أسعد یافعی و «طبقات الحفّاظ» جلال الدّین سیوطی و «فیض القدیر» عبد الرّؤوف ابن تاج العارفین مناوی و «شرح مواهب لدنیّه» محمّد بن عبد الباقی الزّرقانی و «مقالید الأسانید» أبو مهدی عیسی بن محمّد الثّعالبی و «بستان المحدّثین» خود مخاطب «و إتحاف النّبلاء» مولوی صدیق حسن خان معاصر؛ وارسیدی، فلیکن منک علی ذکر.

و غیر خفی علی أصحاب إمعان النّظر، و أرباب إنعام البصر، أنّ فی روایة هذا المحدّث العلیّ الخطر، لذاک الخبر المنقد المنتقد المختبر، و هذا الحدیث

ص:223

الجلیل الوقع العظیم الأثر، و أوضح برهان لمن أیّد الحقّ و انتصر، و أعلی حجّة لمن تأمّل و افتکر، و أوفی مقنع لمن تفکّر و اعتبر، و أعظم قارع و مزدجر، لجماح الجاحد المملو بالأشر، و أبین عظة و معتبر؛ للحائد العاند المبتلی بالبطر.

53-اما روایت ابو جعفر محمّد بن جریر الطبری

حدیث ثقلین را، پس ملاّ علی متّقی در «کنز العمّال» گفته:

[فضائل علیّ رضی اللّه عنه-مسند زید بن أرقم، عن أبی الطّفیل عامر بن واثلة (عن زید بن أرقم. ظ) ؛ قال: لمّا رجع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع فنزل غدیر خمّ أمر بدوحات فقممن ثمّ قال فقال: کان (کأنی. ظ) قد دعیت فأجبت (و. ظ) إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض. ثمّ قال: اللّه مولای و أنا ولیّ کلّ مؤمن. ثم أخذ بید علی فقال:

من کنت ولیّه فعلیّ ولیّه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه. فقلت لزید: أنت سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم؟ فقال: ما کان فی الدّوحات أحد إلاّ قد رآه بعینه و سمعه باذنه. ابن جریر أیضا عن عطیّة العوفی، عن أبی سعید الخدری، مثل ذلک ابن جریر].

و نیز در کنز العمال گفته:

[عن زید بن أرقم، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: أنشدکم اللّه فی أهل بیتی؛ مرّتین. ابن جریر أیضا، عن یزید بن حیّان، عن زید بن أرقم، قال: قام فینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّة و المدینة، فحمد اللّه و أثنی علیه و وعظ و ذکّر، ثمّ قال: أمّا بعد: أیّها النّاس! إنّی أنتظر أن یأتینی رسول اللّه ربّی فأجیب و أنا تارک فیکم الثّقلین أحدهما کتاب اللّه فیه الهدی و الصّدق فاستمسکوا بکتاب اللّه و خذوا به، فرغّب فی کتاب اللّه و حثّ علیه ثمّ قال: و أهل بیتی، اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، ثلاث مرّات.

فقیل لزید: و من أهل بیته؟ ألسن نساؤه من أهل بیته؟ فقال زید: إن نساؤه من أهل بیته و لکن أهل بیته من حرم الصّدقة بعده قیل. و من هم؟ قال: هم آل العباس، و قال:

ص:224

آل جعفر و آل عقیل. قال (قیل. ظ) : أ کلّ هؤلاء یحرم الصّدقة؟ قال: نعم! . ابن جریر أیضا، عن یزید بن حیّان، عن زید بن أرقم، قال: قام فینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم بواد بین مکّة و المدینة یدعی خمّا، خطیبا فقال: إنّما أنا بشر یوشک أن ادعی فاجیب، ألا! و إنّی تارک فیکم الثّقلین أحدهما کتاب اللّه جلّ و عزّ، من اتّبعه کان علی الهدی و من ترک کان علی الضّلالة و أهل بیتی اذکرکم اللّه فی أهل بیتی ثلاث مرات].

و ابن جریر طبری این حدیث شریف را علاوه بر زید بن أرقم و أبو سعید خدری از جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام نیز روایت کرده، کما سبق آنفا من «کنز العمّال» للمتّقی، و سیأتی بعد ذلک أیضا إنشاء اللّه تعالی.

و محاسن زاهره و محامد باهرۀ ابن جریر بالاتر از آنست که از أقوال أئمّۀ تاریخ و رجال؛ استیعاب آن توان کرد، سابقا در مجلّد حدیث ولایت؛ شطری از آن از کتاب «معجم الادباء» یاقوت حموی و «مختار مختصر تاریخ بغداد» از ابن جزلۀ بغدادی و کتاب «الأنساب» عبد الکریم بن محمّد السّمعانی و «تهذیب الاسماء «محیی الدین یحیی بن شرف النّووی و «منهاج» ابن تیمیۀ حرّانی و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر فی خبر من غبر» شمس الدّین ذهبی و «مرآة الجنان» عبد اللّه بن أسعد یافعی و «طبقات شافعیه» عبد الوهّاب بن علی السّبکی و «روض المناظر» أبو الولید محمّد بن محمّد بن شحنه حلبی و «طبقات الشّافعیۀ» تقی الدّین أبی بکر الأسدی و «تتمّه المختصر» عمر بن مظفّر المعروف بابن الوردی و «طبقات الحفّاظ» و کتاب «التّنبّه» و «منتهی العقول» جلال الدّین عبد الرّحمن بن أبی بکر السیوطی و «طبقات المفسّرین» محمّد بن علی بن أحمد داودی تلمیذ سیوطی و «فیض القدیر» عبد الرّؤوف بن تاج العارفین المناوی و «شرح مواهب لدنیّه» محمّد بن عبد الباقی زرقانی و «نسیم الریّاض» شهاب الدّین خفاجی و کتاب «الإعلام بأعلام بلد اللّه الحرام» شیخ قطب الدّین مکی و «جنّة فی أسوة الحسنة بالسّنة» تألیف مولوی صدیق حسن خان معاصر منقول شده.

فهذا جهبذهم النحریر، و مجتهدهم الکبیر، و حبرهم الفاقد للمثیل و النّظیر،

ص:225

و بحرهم المتراکم المتقاذف الغزیر، المعروف المقبول الشّهیر بأبی جعفر محمّد بن جریر، قد روی هذا الحدیث الأثیل الأثیر، بطرق عدیدة ذات تنویر، و أسانید سدیدة تروق النّاظر البصیر، فلم یرض فی إثباته و تشییده بالتّفجیع و التّفریط و التقصیر، بل قام بتوکیده و توطیده و تسدیده بالتّعدید و التّوفیر و التّکثیر، فالعجب کلّ العجب من الجاحد الحائد الغریر، المتحامل المتجاهل المتعامی کالضّریر، کیف عرّض نفسه لآلم التّعنیف و التّعییر، و أوجع التّندید و التّشویر، المستهدف لأفظع التّهوین و التّحقیر، و أشنع التّوهین و التّصغیر، فلم یزد له التسویل و التزویر، غیر تتبیب و تخسیر.

54-أما روایت أبو بشر محمّد بن أحمد الأنصاری الدولابی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «الذّریة الطاهرة» که مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در «کشف الظنون» ذکر آن در باب الذّال باین نهج نموده: [«الذّریة الطّاهرة» للدولابی أبی بشر محمّد بن أحمد الحافظ المشهور المتوفی سنة 310 عشرة و ثلاثمائة من أجزاء الحدیث ذکره فی «فصول (الفصول. ظ) المهمّة»].

و نیز در «کشف الظنون» در باب الکاف ذکر آن باین عنوان نموده: [کتاب «الذّریّة الطّاهرة» للدولابی، الحافظ محمّد بن أحمد الانصاری المتوفّی سنة. . .] اخراج این حدیث شریف نموده، چنانچه علامه سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» در ذکر طرق این حدیث گفته: [و أما

حدیث علی فهو عند إسحاق بن راهویه فی مسنده من طریق کثیر بن زید عن محمّد بن عمر بن علی بن أبی طالب، عن أبیه، عن جدّه علیّ رضی اللّه عنه أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال: ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا کتاب اللّه سببه بیده و سببه بأیدیکم و أهل بیتی. و کذا رواه الدّولابی فی «الذّرّیّة الطّاهرة»].

و نور الدین سمهودی در «جواهر العقدین» گفته:

[عن علیّ رضی اللّه عنه أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال: قد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا کتاب اللّه سببه طرفه بیده و سببه بأیدیکم و أهل بیتی، أخرجه إسحاق بن راهویه

ص:226

فی مسنده من طریق کثیر بن زید، عن محمّد بن عمر بن علیّ بن أبی طالب، عن أبیه، عن جدّه علیّ به، و هو سند جیّد، و کذا رواه الدّولابی فی «الذّرّیّة الطاهرة»].

و أحمد بن فضل بن محمّد باکثیر در «وسیلة المآل» گفته: [

و عن سیّدنا علیّ بن أبی طالب رضی اللّه عنه و کرّم وجهه أنّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال.

قد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا کتاب اللّه سببه بیده و سببه بأیدیکم و أهل بیتی. أخرجه إسحاق بن راهویه فی مسنده من طریق کثیر بن زید، عن محمّد بن عمر بن علیّ بن أبی طالب، عن أبیه، عن جدّه رضی اللّه عنهم. و کذا رواه الدّولابیّ فی «العترة الطّاهرة»].

و محمود بن محمّد شیخانی قادری در «صراط سوی» گفته: [

و عن علیّ رضی اللّه عنه أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال: قد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا کتاب اللّه سببه بیده و سببه بأیدیکم و أهل بیتی، رواه الدّولابی فی «الذّرّیّة الطّاهرة»] و أبو بشر دولابی از نبهای علمای علم أحادیث و أخبار و کبرای عظماء ماهرین فنّ تاریخ و آثار نزد سنّیّه بوده.

أبو سعد عبد الکریم بن محمّد سمعانی در نسبت دولابی بترجمۀ او گفته:

[سمع محمّد بن بشّار بندار البصری و أحمد بن أبی شریح الرّازی و أبا أسامة عبد اللّه ابن محمّد بن أبی أسامة الحلبی و أحمد بن عبد الجبّار العطاردی و أبا الأشعث أحمد بن المقدام العجلی و یونس بن عبد الأعلی الصّدفیّ و محمّد بن عبد اللّه بن یزید المقری و محمّد بن أبی حمید الرازی و أبا بکر أحمد عبد اللّه بن عبد الرّحیم البرقی و إبراهیم بن سعید الجوهری و إبراهیم بن یعقوب الجوزجانی و عثمان بن عبد اللّه بن خرزاد و أبا جعفر أحمد بن یحیی الاودنی و أبا جعفر محمّد بن عوف بن سفیان الطائی و إبراهیم یعقوب البصریّ نزیل مصر و جماعة کثیرة سواهم من أهل العراقین و الحجاز و الشّام و دیار مصر، روی عنه أبو بکر محمّد بن إبراهیم المقری و أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیّوب الطّبرانی و أبو محمّد الحسن بن رشیق العسکری و أبو حاتم محمّد بن حبّان التّیمی البستی

ص:227

و أبو أحمد عبد اللّه بن عدیّ الجرجانی و غیرهم].

و ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو بشر محمّد بن أحمد بن حمّاد ابن سعد الأنصاری بالولاء الورّاق الرّازیّ الدّولابی، کان عالما بالحدیث و الأخبار و التّواریخ، سمع الأحادیث بالشّام و العراق (بالعراق و الشّام. ن) و روی عن محمّد ابن بشّار و أحمد بن عبد الجبّار العطاردی و خلق کثیر، و روی عنه الطبرانی و أبو حاتم ابن حبّان البستی، و له تصانیف مفیدة فی التّاریخ و موالید العلماء و وفیاتهم، و اعتمد علیه أرباب هذا الفنّ فی النّقل و أخبروا عنه فی کتبهم و مصنّفاتهم المشهورة، و بالجملة فقد کان من الاعلام فی هذا الشأن ممّن یرجع إلیه و کان حسن التّألیف (التّصنیف. ن) و توفی سنة عشرین و ثلاثمائة بالعرج، رحمه اللّه تعالی. و روی عنه أنّه کان ینشد لعروة بن حزام العذری:

إذا رام قلبی هجرها حال دونه شفیعان من قلبی لها جدلان

إذا قال لا! قالا بلی! ثمّ أصبحوا جمیعا علی الرأی الّذی یریان

و الدّولابی-بضمّ الدّال المهملة و فتحها. قال السّمعانیّ: و الفتح أصحّ و سکون الواو و بعد اللاّم ألف: باء موحّدة-هذه النّسبة إلی الدّولاب و هی قریة من أعمال الرّی» و بالأهواز قریة یقال لها «الدّولاب» و بها کانت الوقعة المشهورة للأزارقة و بشرقیّ بغداد موضع آخر یقال له «الدّولاب» و «دولاب الجار» أیضا موضع آخر. و الدّولاب الّذی یدار و یستعمل؛ بضمّ الدّال المهملة و فتحها، و العرج-بفتح العین المهملة و سکون الرّاء و بعدها جیم، و هی عقبة بین مکّة و المدینة علی جادّة الحاجّ، و العرج أیضا قریة جامعة من نواحی الطّائف إلیها ینسب العرجی الشّاعر و هو عبد اللّه بن عمر بن عمرو بن عثمان، و لا أعلم هل توفّی الدّولابیّ فی العرج الاولی أم الثّانیة؟ و بالیمن بلد آخر یقال له سوق العرج]انتهی.

فهذا الدولابی حبرهم الجلیل المستند، و حافظهم الکبیر المعتمد، قد نصر الصّدق الصریح و أمدّ، و أقام أزر الحقّ النّصیح و شدّ، حیث روی هذا الحدیث السّدید الأسدّ، و أثبت ذاک الخبر الوکید الاکدّ، فنهج إلی مهیع الصّواب سبیلا واضحا

ص:228

الجدد، و لحب إلی مغنی الرّشاد لقما مستبین السّدد، فلا ینکل عنه إثر هذا إلاّ من آثر الغیّ و هاجر الرّشد، و لا یصدّ عنه غبّ ذلک إلاّ من ألف الضّلال لیبقی فیه طول الأمد.

55-أما روایت محمّد بن إسحاق بن خزیمة النّیسابوری
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در «صحیح» خود اخراج آن نموده، چنانچه سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» کما سمعت آنفا بعد نقل حدیث ثقلین از «صحیح مسلم» بیک لفظ گفته: [و فی لفظ: قیل لزید رضی اللّه عنه: من أهل بیته؟ نساؤه؟ فقال: لا! ایم اللّه، إنّ المرأة تکون مع الرّجل العصر من الدّهر ثمّ یطلّقها فترجع إلی أمّها، و فی روایة غیره: إلی أبیها و أمّها. أهل بیته أصله و عصبته الّذین حرموا الصدقة بعده. أخرجه مسلم أیضا و کذا النّسائی باللّفظ الأوّل و أحمد و الدّارمی فی مسندیهما و ابن خزیمة فی صحیحه و آخرون کلّهم من حدیث أبی حیّان التّیمی یحیی بن سعید بن حیّان عن یزید بن حیّان].

و فضائل عظیمه و محامد فخیمه و محاسن مبهره و مأثر مزهرۀ ابن خزیمه بنابر افادات این حضرات؛ فوق آنست که از کتب رجالیّۀ قوم استیعاب آن توان کرد، لهذا بنابر انموذج بعضی از عبارات در این جا مذکور می شود.

شمس الدین ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [ابن خزیمة، الحافظ الکبیر إمام الأئمّة شیخ الإسلام أبو بکر محمّد بن إسحاق بن خزیمة بن المغیرة بن صالح بن بکر السّلمی النّیسابوری، ولد سنة ثلاث و عشرین و مائتین، و عنی بهذا الشّأن فی الحداثة و سمع من إسحاق بن راهویه و محمّد بن حمید و لم یحدّث عنهما لصغره و نقص إتقانه إذ ذاک، و سمع محمود بن غیلان و عتبة بن عبد اللّه الیحمدی المروزی و محمّد بن أبان المستملی و إسحاق بن موسی الخطمی و علیّ بن حجر و أحمد بن منیع و أبا قدامة السّرخسی و بشر بن معاذ و أبا کریب و عبد الجبّار بن العلاء و طبقتهم؛ فأکثر و جوّد و صنّف و اشتهر اسمه و انتهت إلیه الإمامة و الحفظ فی عصره بخراسان حدّث عنه الشّیخان، خارج صحیحهما؛ و محمّد بن عبد اللّه بن عبد الحکم أحد شیوخه و أحمد بن المبارک المستملی و إبراهیم بن أبی طالب و أبو علیّ

ص:229

النّیسابوریّ و إسحاق بن سعید النّسوی و أبو عمرو بن حمدان و أبو حامد أحمد بن محمّد ابن بالویه و أبو بکر أحمد بن مهران المقری و محمّد بن أحمد بن بصیر و حفیده محمّد بن الفضل ابن محمّد و خلق لا یحصون. قال أبو عثمان الحیری: حدّثنا ابن خزیمة قال: کنت إذا أردت أن اصنّف الشّیء دخلت فی الصّلوة مستخیرا حتّی یقع لی فیها ثمّ ابتدی، ثم قال:

أبو عثمان الزّاهد: إنّ اللّه لیدفع البلاء عن أهل نیسابور بابن خزیمة. و

قال أبو بکر محمّد ابن جعفر: سمعت ابن خزیمة و سئل: من أین أوتیت هذا العلم؟ فقال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: ماء زمزم لما شرب له. و إنّی لما شربت ماء زمزم سألت اللّه علما نافعا.

قال أبو بکر بن بالویه: سمعت ابن خزیمة یقول ؛ و قیل له: لو حلقت شعرک فی الحمّام؟ فقال: لم یثبت عندی أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم دخل حمّاما قطّ و لا حلق شعره! إنّما تأخذ شعری جاریة لی بالمقراض.

قال محمّد بن الفضل (ظ) : کان جدّی لا یدّخر شیئا جهده بل ینفقه علی أهل العلم و لا یعرف الشّحّ و لا یمیّز بین العشرة و العشرین. أبو بکر بن سهل الطّوسی: سمعت ابن خزیمة یقول: حضرت مجلس المزنی فسئل عن شبه العمد، فقال السّائل: إنّ اللّه وصف فی کتابه القتل صنفین: عمدا و خطأ فلم قلتم إنّه علی ثلثة أقسام أو یحتجّ بعلی بن زید بن جدعان؟ فسکت المزنی، فقلت لمناظره. قد روی هذا الحدیث أیضا أیّوب و خالد الحذّاء، فقال لی: فمن عقبة بن أوس؟ قلت: شیخ بصریّ قد روی عنه ابن سیرین مع جلالته. فقال المزنی: أنت تناظر أو هذا؟ قال: إذا جاء الحدیث فهو یناظر لأنّه أعلم به منّی ثمّ أتکلّم أنا. محمّد بن الفضل: سمعت جدّی یقول: استأذنت أبی فی الخروج إلی قتیبة، فقال: اقرأ القرآن أوّلا حتی آذن لک، فاستظهرت القرآن فقال لی: امکث حتّی تصلّی بالختمة، ففعلت فلمّا عیّدنا أذن لی فخرجت إلی مرو و سمعت بمروالرّوذ من محمّد بن هشام؛ یعنی صاحب هشیم، فنعی إلینا قتیبة. قال أبو علی النّیسابوری: لم أر مثل ابن خزیمة. و قال أبو أحمد حسنک: سمعت إمام الأئمة أبا بکر یحکی عن علی بن خشرم عن ابن راهویه أنّه قال: أحفظ سبعین ألف حدیث: فقلت لأبی بکر: فکم یحفظ الشّیخ؟ فضربنی علی رأسی و قال: ما أکثر فضولک! ثمّ قال: یا بنیّ ما کتبت سوادا فی بیاض إلاّ و أنا أعرفه،

ص:230

و قال أبو علی: النیسابوریّ کان ابن خزیمة یحفظ الفقهیات من حدیثه کما یحفظ القاری السورة.

قلت: هذا الإمام کان فرید عصره فأخبرنی الحسن بن علی، أنا: ابن اللّتی، أنا:

أبو الوقت، أنا: أبو إسماعیل الأنصاری، أنا: عبد الرّحمن بن محمّد بن محمّد بن صالح، أنا:

أبی، أنا أبو حاتم بن حیّان التمیمی، قال: ما رأیت علی وجه الأرض من یحسن صناعة السّنن و یحفظ ألفاظها الصّحاح و زیاداتها حتّی کأن السّنن بین عیینة إلاّ محمّد بن إسحاق بن خزیمة فقط. الحاکم فی تاریخه: أنا: محمّد بن أحمد بن واصل ببیکند، حدّثنی أبی، نا:

محمّد بن إسماعیل، نا: أحمد بن سنان، حدّثنی مهدی والد عبد الرّحمان بن مهدی، قال:

کان عبد الرّحمان یکون سند سفیان عشرة أیّام و أکثر لا یجیء إلینا فإذا جاءنا ساعة جاء رسول سفیان فیذهب و یترکنا. قال الحاکم: و محمّد هو ابن اسحاق بن خزیمة بلا شکّ فقد حدّثنی أبو أحمد الدّارمی، نا: ابن خزیمة. نا: ابن سنان بالحکایة، و قرأت بخطّ مسلم بن الحجّاج: حدّثنی محمّد بن إسحاق صاحبنا، نا: زکریّا بن یحیی نا: عبد اللّه بن یوسف بحدیث فی الاستسقاء و کتب إلی أحمد بن عبد الرّحمان بن القسم من الفسطاط یذکر أنّ محمّد بن الرّبیع الحیری حدّثهم أنّ محمّد بن عبد اللّه بن عبد الحکم قال:

حدّثنی محمّد بن إسحاق بن خزیمة، حدّثنا موسی بن خاقان، نا: إسحاق الأزرق، عن سفیان، عن الأعمش، عن مسلم البطین، عن سعید، عن ابن عبّاس، قال: لمّا أخرجوا ببیهم قال أبو بکر: علمت أنّه سیکون قتال. قال أبو بکر القفّال: کتب أبو محمّد بن صاعد إلی ابن خزیمة یستجیزه کتاب الجهاد فأجاز له. قال الحاکم: حدّثنی أبو بکر محمّد بن حمدون و جماعة إلاّ أنّ أبا بکر أعرفهم بالواقعة، قال: لمّا بلغ ابن خزیمة من السّنّ و الرّیاسة و التفرّد ما بلغ کان له أصحاب صاروا أنجم الدّنیا مثل أبی علی الثّقفی و أبی بکر بن إسحاق الضّبعیّ خلیفة ابن خزیمة فی الفتوی و أحسن الجماعة تصنیفا و سیاسة فی مجالس السّلاطین و أبی بکر بن أبی عثمان و هو آدبهم و أکثرهم جمعا للعلوم و أبی محمّد یحیی بن منصور و کان من أکابر البیوتات و أعرفهم بمذهب ابن خزیمة و أصلحهم للقضاء فلمّا ورد منصور الطّوسیّ کان یختلف إلی ابن خزیمة للسّماع و هو معتزلیّ و عاین ما عاین من الأربعة الّذین سمّیناهم حسدهم و اجتمع مع أبی عبد الرّحمن الواعظ، فقال: هذا إمام

ص:231

لا یشرع الکلام و ینهی عنه و قد تبع له أصحاب یخالفونه و هو لا یدری فإنّهم علی مذهب الکلامیّة فاستحکم طمعها فی ایقاع الوحشة بینهم،

«فائدة» لما توفی الحاکم ابو سعید أظهر ابن خزیمة النیسابوریّ و جماعة من أصحابه الشماتة بوفاته جهلا منهم و سئلوه عمل ضیافة فعملها

قال الحاکم: سمعت أبا بکر أحمد بن إسحاق یقول: کان من قضاء اللّه أنّ الحاکم أبا سعید لمّا توفی أظهر ابن خزیمة الشّماته بوفاته هو و جماعة من أصحابه جهلا منهم فسئلوه أن یعمل ضیافة و کانت لابن خزیمة بساتین نزهة فأکرهت أنا من بین الجماعة علی الخروج فی الجملة إلیها، قال: و حدّثنی أبو أحمد الحسین بن علی أن الضّیافة کانت فی جمادی الاولی سنة تسع و کانت لم یعهد عملها من ابن خزیمة، فأحضر جملة من الأغنام و الحملان و أعدال السّکر و الفرش و الآلات و الطّبّاخین ثمّ تقدّم إلی جماعة من المحدّثین من الشّبان و الشّیوخ: فاجتمعوا نحو رود و رکبوا منها و تقدّمهم أبو بکر بن خزیمة یخرق الأسواق سوقا سوقا یسألهم أن یجیبوه و یقول: سألت من یرجع إلی الفتوّة و المحبّة أن یلزم جماعتنا الیوم فکانوا یجیئون فوجا فوجا حتّی لم یبق کبیر أحد فی البلد و الطّبّاخون یطبخون و جماعة من الخبّازین یخبزون حتّی حمل جمیع ما وجدوا أیضا فی البلد من الخبز و الشّواء علی البغال و الجمال و الحمیر، و الإمام قائم یجری أمر الضّیافة علی أحسن ما یکون حتی شهد من حضر أنّه لم یشهد مثلها.

فحدّثنی أبو بکر أحمد بن یحیی المتکلّم قال: لمّا انصرفنا من الضّیافة اجتمعنا لیلة عند بعض أهل العلم و جری ذکر کلام اللّه: أ قدیم لم یزل أو یثبت عند أخباره تعالی أنّه یتکلّم به؟ فوقع بیننا فی ذلک خوض، قال جماعة منّا: إنّ کلام الباری قدیم لم یزل، و قال جماعة: کلامه قدیم غیر أنّه لم یثبت إلاّ باخباره و بکلامه، فبکرت إلی أبی علی الثّقفی و أخبرته بما جری فقال: من أنکر أنّه لم یزل فقد اعتقد أنّه محدث و انتشرت هذه المسئلة فی البلد و ذهب منصور الطّوسی إلی ابن خزیمة و أخبروه بذلک حتّی قال منصور: أ لم أقل للشّیخ أنّ هؤلاء یعتقدون مذهب الکلامیّة و هذا مذهبهم؟ فجمع ابن خزیمة أصحابه و قال: أ لم أنهکم عن الخوض فی الکلام؟ ! و لم

ص:232

یزدهم علی ذلک الیوم. و حدّثنی عبد اللّه بن إسحاق الأنماطی المتکلّم، قال: لم یزل الطوسیّ بأبی بکر حتّی جرّأه علی أصحابه؛ و کان أبو بکر بن إسحاق و أبو بکر بن أبی عثمان یردان علی أبی بکر ما یملیه و یحضران مجلس أبی علیّ الثّقفی فیقرءون ذلک علی الملاء حتّی الوحشة. سمعت أبا سعید عبد الرّحمن بن أحمد المقری، سمعت ابن خزیمه یقول:

إنّ القرآن کلام اللّه و وحیه و تنزیله غیر مخلوق و من قال: شیء منه مخلوق، أو یقول:

إنّ اللّه لا یتکلّم بعد ما تکلّم به فی الأزل، أو یقول: إنّ أفعاله تعالی مخلوقه، أو یقول:

إنّ القرآن محدث؛ فهو جهمیّ! و من نظر فی کتبی بان له أنّ الکلامیّة لعنهم اللّه کذبة فیما یحکون عنّی.

«فائدة» لعن ابن خزیمة علی الکلامیة

إلی أن قال: و قد صحّ عندی أنّ الثّقفیّ و الضبعیّ و یحیی بن منصور کذبة قد کذبوا علیّ فی حیاتی فحرّم علی مقتبس أن یقبل منهم شیئا یحکونه عنّی، و ابن أبی عثمان أکذبهم عندی و أقولهم علیّ ما لم أقله. سمعت محمّد بن أحمد بن بالویه، سمعت ابن خزیمة یقول: زعم بعض هؤلاء الجهلة أنّ اللّه لا یکرّر الکلام فلا یفهمون کلام اللّه، إنّ اللّه قد أخبر فی مواضع أنّه خلق آدم، و کرّر ذکر موسی و حمد نفسه فی مواضع و کرّر «فبأی ءالاء ربّکما تکذّبان» و لم أتوهّم مسلما یتوهّم أنّ اللّه لا یتکلّم بشیء مرّتین، فسمعت الضّبعی یقول: لمّا اغتنموا السّعی فی فساد الحال انتدب أبو عمرو الحیری للتوسّط و قرّر لأبی بکر اعترافا له بالتّقدّم و بیّن له غرض المخالفین إلی أن وافقه علی أن یجتمع عنده، فدخلت أنا و ابن أبی عثمان و أبو علی الثّقفیّ فقال له أبو علی:

ما الّذی أنکرت من مذاهبنا أیّها الاستاذ حتّی نرجع عنه؟ قال: میلکم إلی الکلامیّة، فقد کان أحمد بن حنبل من أشدّ النّاس علی عبد اللّه بن سعید و علی أصحابه کالحارث و غیره حتّی طال الخطاب بینه و بین أبی علی فی هذا، فقلت: قد جمعت أنا اصول مذاهبنا فی طبق و أخرجته، و أخذه منّی و تأمّله و نظر فیه، فقال: لست أری هیهنا شیئا إلاّ أقول به. فسألته أن یکتب علیه بخطّه أنّ ذلک مذهبه، فکتب، فقلت لأبی عمرو الحیری: احتفظ بهذا الخطّ حتّی ینقطع الکلام و لا یتّهم واحد منّا بالزّیادة

ص:233

فیه. ثمّ تفرقنا فما کان بأسرع من أن قصده فلان و فلان و قالا: إنّک لم تتأمّل ما کتب فی ذلک الخطّ و قد غدروا بک و غیّروا صورة الحال! فقبل منهم فبعث إلی الحیری لاسترجاع خطّه منه، فامتنع علیه ثم بعد، موت أبی بکر ردّه الحیریّ إلیّ و قد أوصیت أن یدفن معی فاحاجّه بین یدی اللّه و هو: «القرآن کلام اللّه و صفة من صفات ذاته، لیس شیء من کلامه مخلوق (بمخلوق. ظ) و لا محدث، فمن زعم: شیء منه مخلوق او محدث، أو زعم أنّ الکلام من صفة الفعل، فهو جهمیّ ضالّ مبتدع» .

و أقول: إنّ اللّه لم یزل متکلّما و الکلام له صفة ذات و من زعم أنّ اللّه لا یتکلّم إلاّ مرّة و لا یتکلّم إلاّ ما تکلّم به ثمّ انقضی کلامه؛ کفر باللّه، و أنّه تعالی ینزل إلی سماء الدّنیا، و من زعم أنّ علمه ینزل أوامره؛ ضلّ، و یکلّم عباده بلا کیف، اَلرَّحْمنُ عَلَی اَلْعَرْشِ اِسْتَوی ، بلا کیف، لا کما قالت الجهمیّة أنّه استولی و أنّ اللّه یخاطب عباده عودا و بدء ثمّ ساق المعتقد.

قال الدّار قطنی کان: ابن خزیمة إماما ثبتا معدوم النّظیر، و حکی أبو بشیر القطّان قال: رأی جار لابن خزیمة من أهل العلم کأنّ لوحا علیه صورة نبیّنا صلّی اللّه علیه و سلّم و ابن خزیمة یصقله. فقال المعبّر: هذا رجل یحیی سنّة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم. قال أبو العبّاس بن شریح، و ذکر له ابن خزیمة فقال: یستخرج النّکت من حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم بالمنقاش! . أبو زکریا یحیی بن محمّد العنبری:

سمعت ابن خزیمة یقول: لیس لأحد مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قول إذا صحّ الخبر. الحاکم: سمعت محمّد بن صالح بن هانی، سمعت ابن خزیمة یقول: من لم یقرّ بأن اللّه علی عرشه قد استوی فوق سبع سماواته فهو کافر حلال الدّم و کان ماله فیئا! و قال أبو الولید الفقیه: سمعت ابن خزیمة یقول: القرآن کلام اللّه و من قال إنّه مخلوق فهو کافر یستتاب و إلاّ قتل و لا یدفن فی مقابر المسلمین! و قال الحاکم فی کتاب «علوم الحدیث» : فضائل ابن خزیمة مجموعة عدی فی أوراق کثیرة، و مصنّفاته تزید علی مائة و أربعین کتابا سوی المسائل و المسائل المصنّفة مائة جزء و له «فقه حدیث بریرة» فی ثلاثة أجزاء.

ص:234

قال أحمد بن عبد اللّه المعدّل: سمعت عبد اللّه بن خالد الأصبهانیّ یقول: سئل عبد الرّحمن ابن أبی حاتم عن ابن خزیمة فقال: و یحکم و هو یسأل عنّا و لا نسأل عنه؟ ! هو إمام یقتدی به.

و قال الفقیه أبو بکر محمّد بن علی الشّاشیّ: حضرت ابن خزیمة فقال له أبو بکر النّقّاش المقری: بلغنی أنّه لمّا وقع بین المزنی و ابن عبد الحکم، قیل للمزنی: إنّه یرد علی الشّافعی! فقال: لا یمکنه إلاّ بمحمّد بن إسحاق النّیسابوری، فقال أبو بکر:

کذا کان. و عن أبی إسحاق إبراهیم بن محمّد المضارب، قال: رأیت ابن خزیمة فی النّوم فقلت: جزاک اللّه عن الإسلام خیرا، فقال: کذا قال لی جبرئیل فی السّماء.

قد استوعب الحاکم سیرة ابن خزیمة و أحواله و ساق انّه عمل دعوة عدیمة النّظیر فی بستان خرج إلیه یمرّ فی أسواق نیسابور و یعزم علی النّاس و یبادرون معه فرحین مسرورین حاملین ما أمکنهم من الشّواء و الحلواء و الطیّبات حتّی لم یترکوا فی المدینه شیئا من ذلک، و اجتمع عالم لا یحصون، و هذه دعوة لم تتهیّأ مثلها إلاّ لسلطان، و کان الإمام أبو علی الثّقفیّ مع علمه و کماله قد خالف إمام الأئمّة ابن خزیمة فی مسائل منها: مسئلة التوفیق، و مسئلة الإیمان و الخذلان، و مسئلة اللّفظ بالقرآن، فقال علیه الجمهور و الزم بالبیت أعنی الثّقفیّ إلی أن مات و تمّت له محن، و کان الثّقفیّ کبیر الشأن، و ما زال العلماء یختلفون فی المسائل الصّغار و الکبار، و المعصوم من عصمه اللّه بالتجاء إلی الکتاب و السّنّة و سکوت عن الخوض فی مالا یعنیه، و اللّه یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم. وقع لی بالإجازة عدّة أجزاء من عوالی ابن خزیمة، و کانت وفاته فی ثانی ذی القعدة سنة إحدی عشرة و ثلاثمائة، و هو فی تسع و ثمانین سنة].

و نیز ذهبی در «عبر-فی خبر من غبر» در وقائع سنۀ إحدی عشر و ثلاثمائة گفته:

[محمّد بن إسحاق بن خزیمة، إمام الائمّة أبو بکر السّلمی النّیسابوریّ الحافظ، صاحب التّصانیف، روی عن علیّ بن جحد (حجر. ظ) و طبقته، و رحل إلی الحجاز و الشّام و العراق و مصر و تفقّه علی المزنی و غیره، قال الحافظ أبو علی النیسابوریّ:

ص:235

لم أر مثل محمّد بن إسحاق، و قال أبو زکریّا العنبریّ: سمعت ابن خزیمة یقول: لیس (لأحد. صح. ظ) مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قول إذا اصحّ الخبر عنه، و قال أبو علی الحافظ: کان ابن خزیمة یحفظ الفقهیّات من حدیثه کما یحفظ القاری السّورة، و قال ابن حبّان: لم یر مثل ابن خزیمة فی حفظ الإسناد و المتن، و قال الدّار قطنیّ کان إماما معدوم النّظیر].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ إحدی عشر و ثلاثمائة گفته:

[و إمام الائمّة محمّد بن إسحاق بن خزیمة النّیسابوری الحافظ، کان صاحب التّصانیف، رحل إلی الحجاز و الشّام و العراق و مصر و تفقّه علی المزنی و غیره، قال أبو علی الحافظ:

کان ابن خزیمة یحفظ الفقهیّات من حدیثه کما یحفظ القاری السّورة، و قال ابن حبّان: لم أر مثل ابن خزیمة فی حفظ الإسناد و المتن، و قال الدّار قطنیّ: کان إماما معدوم النّظیر].

و تاج الدین عبد الوهاب بن علی السّبکی در «طبقات شافعیه» گفته: [محمّد ابن إسحاق بن خزیمة بن المغیرة بن صالح بن بکر، إمام الأئمّة، أبو بکر النّیسابوری السّلمی المجتهد المطلق البحر العجّاج و الحبر الّذی لا یحابر فی الحجی و لا یناظر فی الحجاج، جمع أشتات العلوم و ارتفع مقداره فتقاصرت عنه طوالع النّجوم، و أقام بمدینة نیسابور إمامها حیث الضّراغم مزدحمة؛ و فردها الّذی رفع العلم بین الأفراد علمه و الوفود تفد علی ربعه لا ینحّیه منهم إلاّ الأشقی و الفتاوی تتحمّل منه برّا و بحرا و تشق الأرض شقّا، و علومه تسیر فتهدی فی کلّ سوداء مدلهمّة و تمضی علما تأتمّ الهداة به: و کیف لا و هو إمام الأئمّة.

کالبحر یقذف للقریب جواهرا کرما و یبعث للغریب سحائبا

مولده فی صفر سنة ثلاث و عشرین و مائتین، سمع من خلق منهم إسحاق بن راهویه و محمّد بن حمید الرّازی و لم یحدّث عنهما لکونه سمع منهما فی الصّغر و لکن حدّث عن محمود بن غیلان و محمّد بن أبان المستملی و إسحاق بن موسی الحطمی و عتبة بن عبد اللّه الیحمدی و علیّ بن حجر و أبی قدامة السّرخسی و أحمد بن منیع و بشر بن معاذ

ص:236

و أبی کریب و عبد الجبّار بن العلاء و یزید بن عبد الأعلی و محمّد بن أسلم الزّاهد و الزّعفرانی و نصر بن علیّ الجهضمیّ و علیّ بن خشرم و غیرهم، و کان سماعه بنیسابور فی صغره و فی رحلته بالرّی و بغداد و البصرة و الکوفة و الشّام و الجزیرة و مصر و واسط، روی عنه خلق من الکبار منهم البخاریّ و مسلم خارج «الصّحیح» و محمّد بن عبد اللّه بن عبد الحکم شیخه و أبو عمر و أحمد بن المبارک المستملی و إبراهیم بن أبی طالب و هو أکبر منه و یحیی ابن محمّد بن صاعد و أبو علی النّیسابوریّ و إسحاق بن سعد النّسوی و أبو عمرو بن حمدان و أبو حامد أحمد بن محمّد بن بالویه و أبو بکر بن مهران المقری و محمّد بن أحمد بن علی ابن بصیر المعدّل و حفیده محمّد بن الفضل بن محمّد بن إسحاق و خلائق. و

من الاخبار عن حاله قیل لابن خزیمة یوما: من أین اوتیت العلم؟ فقال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: ماء زمزم لما شرب له، و إنّی لمّا شربت ماء زمزم سألت اللّه علما نافعا. و قیل له یوما: لو قطعت لنفسک ثیابا تتجمّل بها؟ فقال: ما أذکر نفسی قطّ ولی أکثر من قمیصین، قال أبو أحمد الدّارمی: و کان له قمیص یلبسه و قمیص عند الخیاط فإذا نزع الّذی یلبسه و وهبه غدوا إلی الخیّاط و جاءوا بالقمیص الآخر، و قیل له یوما: لو حلقت شعرک فی الحمّام؟ فقال لم یثبت عندی أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم دخل حمّاما قطّ و لا حلق شعره، إنّما تأخذ شعری جاریة لی بالمقراض. و قال أبو أحمد الدّارمی:

سمعت ابن خزیمة یقول: ما حللت سراویلی علی حرام قطّ. و قال أبو بکر بن بالویه:

سمعت ابن خزیمة یقول: کنت عند الامیر إسماعیل بن أحمد فحدّث عن أبیه بحدیث و هم فی اسناده فرددته علیه، فلمّا خرجت من عنده قال أبو ذر القاضی: قد کنّا نعرف أنّ هذا الحدیث خطأ منذ عشرین سنة و لم یقدر واحد منّا أن یردّ علیه! فقلت له: لا یحلّ لی أن أسمع حدیثا لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فیه خطاء أو تحریف فلا أردّه، قال الحاکم: سمعت أبا عمرو بن إسماعیل یقول: کنت فی مجلس ابن خزیمة فاستمدّنی مدّة فناولته بیساری إذ کانت یمینی قد اسودّت من الکتابة فلم یأخذ القلم و أمسک و قال لی بعض أصحابه: لونا ولت الشّیخ بیمینک؟ فأخذت القلم بیمینی فناولته فأخذه منّی، و قال أبو أحمد الدّارمیّ: سمعت ابن خزیمة یحکی عن علیّ بن خشرم أنّه قال: أحفظ سبعین ألف حدیث، قال أبو أحمد: فقلت

ص:237

له: کم یحفظ الشّیخ؟ فضربنی علی رأسی و قال: ما أکثر فضولک! ثمّ قال: یا بنیّ ما کتبت سوادا فی بیاض إلاّ و أنا أعرفه. مات ابن خزیمة سنة إحدی عشرة و ثلاثمائة.

و فی مرثیته قال بعض أهل العلم:

یا ابن إسحاق قد مضیت حمیدا فسقی قبرک السّحاب الهتون

ما تولّیت لا، بل العلم ولّی ما دفنّاک، بل هو المدفون!

و من أراد الإحاطة بترجمته فعلیه بها فی «تاریخ نیسابور» للحاکم أبی عبد اللّه رحمه اللّه. و من ثناء الأئمّة علیه قال القفّال الشّاشیّ: سمعت أبا بکر الصّیرفیّ-یقول: سمعت ابن شریح یقول: ابن خزیمة یخرج النّکت من حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم بالمنقاش و قال الرّبیع بن سلیمان: استفدنا من ابن خزیمة أکثر ممّا استفاد منّا، و قال الحاکم:

سمعت محمّد بن إسماعیل البکریّ یقول: سمعت ابن خزیمة یقول: حضرت مجلس المزنی یوما و سأله سائل من العراقیّین عن شبه العمد، فقال السّائل: إنّ اللّه عزّ و جلّ وصف القتل فی کتابه صنفین عمدا و خطأ، فلم قلتم انّه علی ثلاثه أصناف إذ زدتم شبه العمد؟ و قال له أ تحتجّ بعلی بن زید بن جذعان؟ فسکت المزنی: فقلت لمناظره: قد روی هذا الخبر غیر علیّ بن زید فقال: و من رواه غیر علیّ؟ قلت. أیّوب السّختیانیّ و خالد الحذّاء. قال لی: فمن عقبة بن أوس؟ قلت: عقبة بن أوس رجل من أهل البصرة قد رواه عنه أیضا محمّد بن سیرین مع جلالته: فقال للمزنی: أنت تناظر أو هذا؟ فقال:

إذا جاء الحدیث فهو یناظر لأنّه أعلم بالحدیث منّی ثمّ أتکلّم أنا، انتهی.

قلت: الشّافعیّ رضی اللّه عنه لم یقتصر علی روایة الحدیث عن ابن جذعان، بل رواه أیضا عن عبد الوهاب الثّقفی، عن خالد الحذّاء، عن القاسم، عن ربیعة، عن عقبة بن أوس، عن رجل من أصحاب النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم: فذکر الحدیث، و کذلک

رواه هشیم و بشیر بن المفضّل و یزید بن زریع عن خالد الحذّاء، أخرجه النّسائی من طریقهم إلاّ أن یزید قال فیه: یعقوب بن أوس و یعقوب بن عقبة واحد، ثمّ حدیث الشّافعی عن علیّ بن زید أخرجه هکذا: سفیان بن عیینة، عن علی بن زید بن جذعان، عن القاسم بن ربیعه، عن عبید اللّه بن هجر (عمر. ظ) رضی اللّه عنهما أنّ رسول اللّه صلّی اللّه

ص:238

علیه و سلّم قال: ألا! إنّ فی قتل العمد الخطاء بالسّوط أو العصا مائة من الابل مغلظة منها أربعون خلفة فی بطونها أولادها، و هکذا رواه النّسائی و ابن ماجة من حدیث سفیان بن عیینة، و أخرجه أبو داود من طریق عبد الوارث بن عبد الصّمد، عن علی بن زید کذلک و رواه، عبد الرزّاق، عن معمر عن علیّ بن زید، عن القاسم. قال عبد الرّزّاق.

کان مرّة یقول: القاسم بن محمّد و مرّة: ابن ربیعة، و رواه حمّاد بن سلمة، عن علیّ بن زید بن جذعان، عن یعقوب السّدوسی، عن عبد اللّه بن عمر به، و لم یذکر القاسم بن ربیعة. هکذا ذکره ابن أبی حاتم فی کتاب «العلل» من طریق یزید بن هارون و أسد بن موسی عن حمّاد بن سلمة، و ذکره أیضا هو و الدّار قطنیّ من طریق موسی بن إسماعیل عن حمّاد بن سلمة فقال فیه: عن عبد اللّه بن عمرو بن العامر (العاص. ظ) قال ابن أبی حاتم:

قلت لأبی: من یعقوب السّدوسی؟ قال: هو یعقوب بن أوس، و یقال: عقبة بن أوس، و أمّا حدیث أیّوب السختیانی فأخرجه النّسائی و ابن ماجة من طریق شعبة عنه، عن القاسم ابن ربیعة القطایانی، عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص، و أمّا حدیث خالد الحذّاء فقد عرفناک طریق الشّافعی فیه و النّسائی، و رواه أیضا أبو داود و النّسائیّ و ابن ماجة من طریق حمّاد بن زید و أبو داود أیضا من طریق وهیب بن خالد، کلاهما عن خالد الحذّاء، عن القاسم بن ربیعة، عن عقبة بن أوس، عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص. و رواه النّسائی أیضا من حدیث خالد، عن القاسم بن ربیعة، عن عقبة أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم؛ فذکره مرسلا أیضا.

فالحاصل من الحدیث الاختلاف فی أنّه هل هو من مسند عبد اللّه بن عمر أو ابن عمرو؟ و ذلک لا یضرّ؛ لأنّ الصّحابة کلّهم عدول و لا یبعد أن یکون الحدیث عنهما جمیعا و إلیه میل الحافظ المنذری و أنّ ابن جذعان ممّن سمعه، إلی غیر ذلک ممّا رأیت و بسبه قضی ابن عبد البرّ باضطراب الحدیث و حکم بأنّ عقبة بن أوس مجهول، و لعلّ عرق العصبیّة للمالکیّة لحقه! و إلاّ فلیس عقبة بمجهول بل معروف روی عنه ابن سیرین کما ذکر ابن خزیمة و روی عنه أیضا القاسم بن ربیعة و هو (ظ) مشهور روی عنه جماعة وثّقه ابن المدینی و أبو داود و غیرهما و کان من العلماء المذکورین الفقهاء،

ص:239

و غلط ابن جذعان فی اسم أبیه مرّة أو مرارا لا یضرّ و الإرسال لا ینافی الاستناد (الاسناد ظ) و العمل علی أنّ الحدیث مسند صحیح لا فادح فیه و له شاهد

أخرجه البیهقی من طریق الولید بن مسلم، عن ابن جریج، عن عمرو بن دینار، عن طاووس، عن ابن عبّاس أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: و شبه العمد و مغلطة لا تقبل صاحبه و ذلک أن ینزو الشّیطان بین القبیلة فیکون بینهم رمیا بالحجارة فی عمیا فی غیر ضغینة و لا حمل سلاح. و هو من روایة أبی حازم الراوی عن عبد الرّحمن بن یحیی بن إسماعیل بن عبید اللّه المخزومی، و قد ذکره ابن حبّان فی «کتاب الثّقات» و باقی رواته من شیوخ الصّحیحین. و الرّمیا بکسر الرّاء و المیم المشدّدتین و تشدید الیاء أیضا و کذلک العمیا علی وزن الهجیرا و الخصیصا و هی مصادر للمبالغة فی الرّمی و العمی، أی یعمی أمر العبید.

عدنا إلی شأن إمام الأئمة. قال الحاکم: و سمعت الحسین بن الحسن، یقول:

سمت عمّی أبا زکریّا یحیی بن محمّد بن یحیی التّمیمی یقول: استقبلنا الأمیر أبا إبراهیم إسماعیل بن أحمد لمّا ورد نیسابور مع ابن خزیمة و معنا أبو بکر بن إسحاق و قد تقدّمنا أبو عمرو الخفّاف و معه جماعة من مشایخ البلد، منهم أبو بکر الجارودیّ، فوصلنا إلیه و أبو عمرو عن یمینه و الجارودیّ عن یساره و الأمیر یتوهّم أنّ الجارودیّ هو ابن خزیمة لأنّه لم یکن قبل ذلک عرفهم بأعیانهم، فلمّا تقدّمنا إلیه سلّم ابن خزیمة فلم یلتفت إلیه الالتفات إلی مثله و کان أبو عمرو یسایره و هو یحدّثه إذ سأله عن الفرق بین الفیء و الغنیمة، فقال له أبو عمرو: هذه من مسائل شیخنا أبی بکر محمّد بن إسحاق، فاستیقظ الأمیر ممّا کان فیه من الغفلة و أمر الحاجب أن یقدّمه إلیه و استقبله و عانقه و اعتذر إلیه من التقصیر فی أوّل اللّقاء ثمّ سأله: ما الفرق بین الفیء و الغنیمة؟ فقال: قال اللّه تعالی: وَ اِعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ ، ثمّ جعل یقول: حدّثنا و أخبرنا، ثمّ قال: قال اللّه عزّ و جلّ: ما أَفاءَ اَللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ اَلْقُری فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی اَلْقُرْبی، و أخذ یقول: حدّثنا و أخبرنا. قال عمّی:

و عددنا مائة و نیّفا و سبعین حدیثا أوردها من حفظه فی الفی و الغنیمة.

و قال محمّد بن حبّان التّمیمی: ما رأیت علی وجه الارض من-یحسن صناعة السّنن

ص:240

و یحفظ ألفاظها الصّحاح و زیاداتها حتّی کأنّ السّنن کلّها بین عینیه إلاّ محمّد بن إسحاق فقط. و قال أبو بکر محمّد بن إسحاق الطّوسیّ: سمعت الرّبیع بن سلیمان و قال لنا:

هل تعرفون ابن خزیمة؟ قلنا: نعم! قال: استفدنا منه أکثر ممّا استفاد منّا. و قال دعلج:

سمعت أبا عبد اللّه البوشنجیّ یقول؛ و أشار به إلی أبی بکر بن إسحاق بن خزیمة: محمّد بن إسحاق کیّس! قال: و کان ابن خزیمة یحفظ الفقهیّات من حدیثه کما یحفظ القاری السّورة، و قال الدّار قطنی: کان ابن خزیمة إماما ثبتا معدوم النّظیر. و حکی أبو بشر القطّان قال: رأی جار لابن خزیمة من أهل العلم أنّ لوحا علیه صورة نبیّنا صلّی اللّه علیه و سلّم و ابن خزیمة یصقله، فقال المعبّر: هذا رجل یحیی سنّة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم.

و قال الحاکم فی «علوم الحدیث» : فضائل ابن خزیمة مجموعة عندی فی أوراق کثیرة و مصنّفاته تزید علی مائة و أربعین کتابا سوی المسائل، و المسائل المصنّفة أکثر من مائة جزء، و له «فقه حدیث بریرة» فی ثلاثة أجزاء، و عن عبد الرّحمان بن أبی حاتم؛ و سئل عن ابن خزیمة فقال: و یحکم! هو یسأل عنّا و لا نسئل عنه! هو إمام یقتدی به. قال محمّد بن الفضل: کان جدّی أبو بکر لا یدّخر شیئا جهده بل ینفقه علی أهل العلم و لا یعرف الشّحّ و الوزن و لا یمیّز بین العشرة و العشرین. و قیل: إنّ ابن خزیمة عمل دعوة عظیمة ببستان جمع فیها الفقراء و الأغنیاء و نقل کلّ ما فی البلد من المأکل و الشّواء و الحلوی، قال الحاکم: و کان یوما مشهورا بکثرة الخلق لا یتهیّأ مثله إلاّ لسلطان کبیر].

و عبد الرّحیم بن الحسن الاسنوی در «طبقات شافعیه» گفته: [محمّد بن إسحاق بن خزیمة الملقّب بإمام الائمّة. تفقّه علی الرّبیع و المزنی و صار إمام زمانه بخراسان، رحلت إلیه الطّلبة من الآفاق. قال شیخه الرّبیع: استفدنا من ابن خزیمة أکثر ممّا استفاد منّا. و کان متقلّلا، له قمیص واحد دائما فاذا جدّد آخر وهب ما کان علیه. نقل عنه الرّافعیّ فی مواضع منها: أنّه إن رجع فی الأذان ثنّی الإقامة و إلاّ أفردها. و منها: الرّکعة لا تدرک بالرّکوع. ولد فی صفر سنة ثلث و عشرین و مائتین

ص:241

و توفی فی ثانی ذی القعدة سنة إحدی عشرة و ثلاثمائة، قاله الذّهبیّ فی «العبر» و غیره.

و قال الشّیخ فی «الطّبقات» : مات سنة ثنتی عشرة].

و أبو بکر أسدی المعروف بابن القاضی شهبه در «طبقات شافعیه» گفته:

[محمّد بن إسحاق بن خزیمة بن المغیرة بن صالح أبو بکر السّلمی النّیسابوری الحافظ إمام الائمّة، أخذ عن المزنی و الرّبیع و قال فیه الرّبیع: استفدنا منه أکثر ممّا استفاد منّا. قال أبو علیّ الحافظ: کان ابن خزیمة یحفظ الفقهیّات من حدیثه کما یحفظ القاری السّورة، و قال ابن حبّان: ما رأیت علی وجه الأرض من یحسن السّنن و یحفظ ألفاظها الصّحاح و زیاداتها حتّی کأنّها بین عینیه إلاّ محمّد بن إسحاق بن خزیمة فقط. و قال ابن سریج: کان ابن خزیمة یستخرج النّکت من حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم بالمنقاش، و قال الحاکم: مصنفاته تزید علی مائة و أربعین کتابا سوی المسائل، و المسائل المصنّفة أکثر من مائة جزو، و له «فقه حدیث بریرة» فی ثلاثة أجزاء. و قال الشّیخ أبو إسحاق فی «الطّبقات» : کان یقال له: إمام الأئمّة، و جمع بین الفقه و الحدیث.

قال: و حکی عنه أبو بکر النّقّاش أنّه قال: ما قلّدت أحدا منذ بلغت ستة عشر سنة.

ولد سنة ثلث و عشرین و مائتین و توفی فی ذی القعدة سنة إحدی عشرة و ثلاثمائة، و قیل:

سنة اثنتی عشرة، و کان جدیرا أن یذکر فی الطّبقة الثّانیة و لکن تأخّرت وفاته کالّذی بعده].

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [ابن خزیمة الحافظ الکبیر الثّبت إمام الأئمّة شیخ الاسلام أبو بکر محمّد بن إسحاق بن خزیمة بن المغیرة ابن صالح بن بکر السّلمی النّیسابوری، ولد سنة 223 و عنی بهذا الشّأن و سمع إسحاق و محمّد بن حمید و لم یحدّث عنهما لصغره و نقص إتقانه إذ ذاک، و صنّف و جوّد و اشتهر اسمه و انتهت إلیه الإمامة و الحفظ فی عصره بخراسان، حدّث عنه الشّیخان خارج صحیحیهما، حضر مجلس المزنی فسئل عن شبه العمد، فقال السّائل: إنّ اللّه وصف فی کتابه القتل عمدا أو خطأ، فلم قلتم إنّه ثلاثة؟ أو یحتجّ بعلیّ ابن زید بن جذعان؟ فسکت المزنی فقال ابن خزیمة: قد روی هذا الحدیث

ص:242

أیضا أیّوب و خالد الحذّاء، فقال: فمن عقبة بن أوس؟ فقال: شیخ بصریّ روی عنه ابن سیرین مع جلالته. فقال له المزنی (للمزنی. ظ. م) : أنت تناظر أو هذا؟ قال إذا جاء الحدیث فهو یناظر لأنّه أعلم به منّی ثمّ أتکلّم أنا. و قال أبو علیّ النّیسابوری: لم أر مثله و کان یحفظ الفقهیّات کما یحفظ القارئ السّورة، و عنه:

ما کتبت سوادا فی بیاض إلاّ و أنا أعرفه. و قال ابن حبّان: ما رأیت علی وجه الأرض من یحسن صناعة السّنن و یحفظ ألفاظها الصّحاح و زیاداتها حتّی کأنّ السّنن نصب عینیه إلاّ ابن خزیمة فقط. و قال الدّار قطنیّ: کان إماما ثبتا معدوم النّظیر و مصنّفاته تزید علی مائة و أربعین کتابا سوی المسائل، و المسائل أکثر من مائة جزء، و کان لا یمیّز عشرة من عشرین، مات فی ذی القعدة سنة 311 عن نحو 90 سنة].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «تاج مکلّل» گفته: [ابن خزیمة هو محمّد بن إسحاق بن خزیمة النّیسابوری الفقیه الإمام الحافظ، کان قویّ البادرة کثیر الاطّلاع غزیر المادّة صنّف کثیرا و أفاد و کان ینعت بإمام الأئمّة، و ذکر له حجّی خلیفة کتاب الصّحیح منسوبا إلیه، و کتابا فی التوحید و إثبات الصّفات.

و کان مولده سنة 424 و توفی سنة 511(1) ذکر ترجمته الخوزیّ فی «الآثار» و کان عاملا بالدّلیل، تارکا للتقلید، صاحب السّنّة و الاتباع، شدید العداوة للابتداع]انتهی.

فهذا أبو بکر محمّد بن اسحاق بن خزیمة إمام أئمتهم الأمجاد، و حبرهم البحر العجّاج المتتابع الأزباد، و حافظهم الفقیه الرّافع لأعلام الاجتهاد، الموصوف بأنّه المجتهد المطلق علی لسان الجهابذة النّقّاد، قد أخرج هذا الحدیث الموری لزناد الإرشاد، و المضیء منائر الهدی بالقبس السّاطع الوقّاد، فی صحیحه الّذی سارت بمحاسنه الرّکبان فی الأمصار و البلاد، و بلغ صیت علوّه فی الأغوار و الأنجاد و التّلال و الوهاد، فلا یحجم عن إذعانه و الانقیاد بعد روایة ابن خزیمة الخبیر النّقّاد

ص:243


1- ما ذکره المعاصر فی مولده و وفاته غیر صحیح ، و الصحیح ما ذکره علماء هذا الشّأن فیما سبق ؛ فتنبه ( 12 . ن ) .

إلاّ من ساقه الضّلال و قاد، و جعل فی أنفه خزاما من الغیّ و العناد، فجری إلی الباطل رخو العنان سلس القیاد، و مشی إلی الهوی أخضع طائع و أطوع منقاد جامحا عن الحقّ و الصّدق و الهدی و الرّشاد، مؤثرا للجحود و الإنکار، و الإلطاط و الإفناد، جانحا إلی التّباب و التّبار و البوار و الفساد، أفظع الجنوح و الرّکون و المیل و الإخلاد، هائما فی تیهاء الحمیّة الموبقة و الشّحناء و العناد، تائها فی بیداء العصبیة المردیة و البغضاء و اللّداد، و اللّه ولیّ العصمة عن الانغمار فی الضغائن و الأحقاد، و هو الواقی الصّائن عن الارتباک فی الضّلال و من یضلل اللّه فما له من هاد.

56-أما روایت أبو بکر محمّد بن محمّد بن سلیمان بن الحارث
اشاره

الباغندی الواسطی البغدادی

حدیث ثقلین را، پس ابن المغازلی در کتاب المناقب گفته:

[أخبرنا أبو طالب محمّد بن أحمد بن عثمان المعروف بابن الصّیرفی البغدادیّ: قدم علینا واسطا سنة أربعین و أربعمائة، قال: نا: أبو الحسین عبید اللّه بن أحمد بن یعقوب بن التّوّاب، نا: محمّد ابن محمّد بن سلیمان الباغندی، نا: وهبان و هو ابن بقیّة الواسطی، ثنا خالد بن عبد اللّه عن الحسن بن عبد اللّه، عن أبی الضّحی، عن زید بن أرقم، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و روایت کردن أبو بکر باغندی این حدیث شریف را بطریق دیگر در ما بعد إنشاء اللّه تعالی بظهور خواهد رسید.

ترجمه ابو بکر باغندی

و أبو بکر باغندی از حفّاظ کبار وثقات أحبار و محدّثین عظیمی المقدار و مسندین جلیلی الفخار سنّیّه می باشد.

عبد الکریم سمعانی در کتاب «أنساب» گفته: [الباغندی-بفتح الباء الموحدة و الغین المعجمة و سکون النون و فی آخرها الدّال المهملة-هذه النّسبة إلی باغند، و ظنّی أنّها قریة من قری واسط، منها أبو بکر محمّد بن محمّد بن سلیمان بن الحرث بن عبد الرّحمن الأزدی الواسطی المعروف بابن الباغندی، کان حافظا فی الحدیث، رحل إلی الأمصار

ص:244

البعیدة و عنی به العنایة العظیمة و أخذ من الحفّاظ و الأئمّة و سکن بغداد، سمع محمّد بن عبد الملک بن أبی الشّورب و سوید بن سعید الحدثانی و دحیم بن القسم الدّمشقی و هشام بن عمّار و الحرث بن مسکین المصری و غیرهم من أهل الشّام و مصر و بغداد و الکوفة و البصرة، روی عنه أبو عبد اللّه الحسین بن إسماعیل المحاملی و محمّد بن مخلد الدّوری و أبو بکر الشّافعی و أبو حفص بن شاهین و خلق یطول ذکرهم، و مات فی ذی الحجّة سنة ثنتی عشرة و ثلاثمائة].

و شمس الدّین ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [الباغندی: الحافظ الأوحد المحدّث (محدّث. ظ م) العراق أبو بکر محمّد بن محمّد بن سلیمان بن الحارث الواسطی ثمّ البغدادی، سمع علی بن المدینی و شیبان بن فرّوخ و محمّد بن عبد اللّه بن نمیر و هشام ابن عمّار و سوید بن سعید و خلقا کثیرا، روی عنه دعلج و محمّد بن المظفّر و عمر بن شاهین و أبو بکر بن المقری و علیّ بن المحاملی و أبو بکر أحمد بن عبدان و عبد اللّه بن البوّاب و خلق کثیر. قال الخطیب: بلغنی أنّ عامّة ما رواه حدّث به من حفظه. قال القاضی أبو بکر الابهریّ: سمعت أبا بکر بن الباغندیّ یقول: أجبت فی ثلاثمائة ألف مسئلة فی حدیث النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم. قال ابن شاهین: قام أبو بکر بن الباغندی لیصلّی فکبّر و قال: نا: محمّد بن سلیمان لوین فسبّحنا له فقرأ. قال أبو بکر الإسماعیلی لا أتّهمه بالکذب و لکنه(1) خبیث التّدلیس و مصحّف أیضا. و قال الخطیب: رأیت کافّة شیوخنا یحتجّون به و یخرجونه فی الصّحیح. و قال محمّد بن أحمد بن زهیر: هو ثقة لو کان بالموصل لخرجتم إلیه و لکنّه ینطرح علیکم، إلخ].

و نیز ذهبی در «عبر» در حوادث سنۀ اثنی عشر و ثلاثمائة گفته: [و فیها-محمّد بن سلیمان الحافظ الکبیر أبو بکر الباغندی، أحد أئمّة الحدیث فی ذی الحجّة ببغداد، و له بضع و تسعون سنة. روی عن علیّ بن المدینی و شیبان بن فرّوخ، و طوف بمصر

ص:245


1- لا عبرة بقول الاسماعیلی و مثاله فی هذا المقام بعد قول الخطیب : رأیت کافة شیوخنا یحتجون به و یخرجونه فی الصحیح ، و بعد توثیق ابن زهیر ایاه ( 12 . منه ) .

و الشّام و العراق، و روی أکثر الحدیث من حفظه. قال القاضی أبو بکر الأبهری:

سمعته یقول: أجبت فی ثلاثمائة ألف مسئلة فی حدیث النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم. قال الإسماعیلیّ: لا اتّهمه لکنّه خبیث التّدلیس و مصحّف أیضا. و قال الخطیب: رأیت کافّة شیوخنا یحتجّون به]انتهی.

فالحمد للّه المنعم المفیض المنیل، المتفضّل من آلائه بکلّ دقیق و جلیل، حیث وضح علی کلّ باغ للحقّ مرتاد للدّلیل: بروایة الباغندی حافظهم الکبیر الثّقة النّبیل، أنّ هذا الحدیث العریق الأصیل الأسیس الأثیل، ممّا لا یرتاب فیه دو بصر حدید و ذهن صقیل، فالجاحد له عند اولی الألباب مقموع ضئیل، و الطّاعن فیه لدی ذوی الابصار مهتوک ذلیل، و اللّه ولیّ التّوفیق و التّنویل، و هو الواقی عن استیجاب العقاب الألیم و العذاب الوبیل.

57-أما روایة أبو عوانه یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم بن یزید
اشاره

النیسابوریّ ثمّ الاسفراینی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «المسند الصّحیح» اخراج آن نموده، چنانچه محمود شیخانی قادری در «صراط سوی» گفته: [

و أخرج أبو عوانة، عن أبی الطّفیل، عن زید بن أرقم، رضی اللّه عنه، قال: لمّا رجع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّه الوداع و نزل غدیر خمّ أمر بدوحات فقممن. ثمّ قال: کأنّی قد دعیت فأجبت إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فإنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض. ثمّ قال: إنّ اللّه مولای و أنا ولیّ کلّ مؤمن ثمّ أخذ بید علیّ رضی اللّه عنه فقال: من کنت مولاه فهذا ولیّه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، فقلت لزید: سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم؟ قال: ما کان فی الدّوحات أحد إلاّ رآه بعینه و سمعه باذنه. قال الحافظ الذّهبیّ: هذا حدیث صحیح

ترجمۀ أبو عوانه نیسابوری اسفراینی

و أبو عوانه از أکابر حفاظ مهرۀ بارعین و أفاخم أیقاظ نقده سابقین بوده.

عبد الکریم بن محمّد السمعانی در کتاب «الأنساب» در نسبت اسفراینی گفته: [فمن مشاهیر المحدّثین: أبو عوانة یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم بن یزید الاسفراینی

ص:246

الحافظ، أحد حفّاظ الدنیا و من رحل فی طلب الحدیث و عنی بجمعه و تعب فی کتابته و کانت له رحل عدّة إلی العراق و الشّام و الحجاز و دیار مصر و فارس و الیمن و صنّف «المسند الصّحیح» علی «صحیح مسلم بن الحجّاج القشیری» و أحسن، و کان زاهدا عفیفا متعبّدا متقلّلا، ذکره الحاکم فی التّاریخ، فقال: أبو عوانة من علماء الحدیث و أثباتهم و من الرّحّالة فی أقطار الأرض فی طلب الحدیث. قلت: سمع بمرو: محمّد بن عبد اللّه بن فهر، و بنیسابور: محمّد بن یحیی الذّهلی، و بالرّی، أبا زرعة و أبا حاتم الرّازیّین، و بفاس: یعقوب بن سفیان القسویّ، و ببغداد: سعدان بن نصر البزّار؛ و بالبصرة: عمر بن شبّة النّمریّ، و بالکوفة: محمّد بن إسماعیل الأحمسیّ، و بمکّة: محمّد بن عبد اللّه بن یزید المقری، و بمصر: یونس بن عبد الأعلی الصّدفیّ: و بالرّملة: وهب بن یزید الرّملیّ، و بدمشق شعیب بن عمر، و بالمصیصة: سعید بن یوسف بن مسلم، و بحمص: عطیّة بن بقیّة ابن الولید، و بالرّها: عبد السّلام بن أبی فروة الرّهاوی، و بالموصل: علیّ بن حرب الطّائیّ، و بصنعاء الیمن: إبراهیم بن برة الصّنعانیّ و إسحاق بن إبراهیم الدّیریّ، و بواسط: أحمد بن سنان القطّان، و بالأهواز: موسی بن سفیان الجندیسابوریّ، و بإصبهان: یونس بن حبیب، و بجرجان، أحمد بن یحیی السّامریّ و جماعة کثیرة، و فیمن ذکرنا غنیة. روی عنه أبو بکر أحمد بن إبراهیم الإسماعیلیّ و أبو علی الحسین بن علی الحافظ و أبو بکر أحمد بن علی بن منجویه الأصبهانیّ الحافظ و جماعة کثیرة آخرهم:

أبو نعیم عبد الملک الأزهریّ. و کانت وفاته سنة ثلث عشرة و ثلاثمائة].

و ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو عوانة یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم بن زید (یزید. ظ) النیسابوریّ، ثمّ الاسفراینی، الحافظ، صاحب «المسند الصّحیح» المخرج علی کتاب مسلم بن الحجّاج. کان أبو عوانة أحد الحفّاظ الجوادین و المحدّثین المکثرین، طاف الشّام و مصر و البصرة و الکوفة و واسط و الحجاز و الجزیرة و الیمن و أصبهان و الرّی و فارس. قال الحافظ أبو القاسم المعروف بابن عساکر فی «تاریخ دمشق» : سمع أبو عوانة بدمشق: یزید بن محمّد بن عبد الصّمد و إسماعیل بن محمّد بن قیراط و شعیب بن شعیب

ص:247

ابن إسحاق و غیرهم، و بمصر: یونس بن عبد الأعلی و ابن أخی وهب المزنی و الرّبیع و محمّدا و سعدا ابنی عبد الحکیم، و بالعراق: سعدان بن نصر و الحسن الزّعفرانیّ و عمر بن شیبة و غیرهم، و بخراسان: محمّد بن یحیی الذهلی و مسلم بن الحجّاج و محمّد ابن رجاء السّندی و غیرهم، و بالجزیرة: علی بن حرب و غیره. و روی عنه أبو بکر الإسماعیلیّ و أحمد بن علی الرّازی و أبو علی الحسین بن علیّ و أبو أحمد علی و سلیمان الطّبرانی و محمّد بن یعقوب بن إسماعیل الحافظ و أبو الولید الفقیه و ابنه أبو مصعب محمّد بن أبی عوانة، و حجّ خمس مرّات، و قال: کنت بالمصیصة فکتب إلیّ أخی محمّد بن إسحاق فکان فی کتابه:

فإن نحن التقینا قبل موت شفینا النّفس من مضض العتاب

و إن سبقت بنا أیدی المنایا فکم من غائب تحت التّراب!

و قال أبو عبد اللّه الحاکم: أبو عوانة، من علماء الحدیث و أثباتهم و من الرّحّالة فی أقطار الأرض لطلب الحدیث، توفی سنة ستّ عشر و ثلاثمائة. و قال حمزة بن یوسف السّهمیّ: روی بجرجان سنة اثنتین و تسعین و مائتین. قال الحافظ أبو القاسم بن عساکر:

حدّثنی الشّیخ الصّالح الأصیل أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن عمر الصّفار الإسفراینی أنّ قبر أبی عوانة بإسفراین مزار العالم و متبرّک الخلق، و بجنب قبره قبر الرّاویة عنه أبی نعیم عبد الملک بن أبی الحسن الأزهر الإسفراینی فی مشهد واحد داخل المدینة علی یسار الدّاخل من باب نیسابور من اسفراین، و قریب من مشهده مشهد الإمام الأستاد أبی إسحاق الإسفراینی علی یمین الدّاخل من نیسابور، و بجنب قبره قبر الاستاد أبی منصور البغدادی الإمام الفقیه المتکلّم الصّاحب بالجنب حیّا و میّتا المتظاهرین لنصرة الدّین بالحجج و البراهین. سمعت جدّی الإمام عمر بن الصّفار رحمه اللّه تعالی و نظر إلی القبور حول قبر الإمام الاستاد أبی إسحاق و أشار إلی المشهد و قال: قد قیل هیهنا من الأئمّة و الفقهاء علی مذهب الإمام الشّافعی رضی اللّه عنه أربعون إماما کلّ واحد منهم لو تصرّف فی المذهب و أفتی برأیه و اجتهاده؛ یعنی علی مذهب الشّافعی، لکان حقیقا بذلک.

تقبیل ائمة الشّافعیة عتبة مشهد أبی اسحاق

و العوام یتقرّبون إلی مشهد الاستاد أبی إسحاق أکثر ممّا یتقرّبون إلی أبی عوانة و هم لا یعرفون قدر هذا الإمام الکبیر

ص:248

المحدّث أبی عوانة لبعد العهد بوفاته و قرب العهد بوفاة الاستاد أبی إسحاق، و أبو عوانة هو الّذی أظهر لهم مذهب الإمام الشّافعی رضی اللّه عنه بإسفراین بعد ما رجع من مصر و أخذ العلم عن أبی إبراهیم المزنی رحمه اللّه تعالی، و کان جدّی إذا وصل إلی مشهد الاستاذ لا یدخله احتراما بل کان یقبّل عتبة المشهد و هی مرتفعة بدرجات و یقف ساعة علی هیئة التّعظیم و التّوقیر ثمّ یعبر عنه کالمودّع العظیم الهیبة و إذا وصل إلی مشهد أبی عوانة کان أشدّ تعظیما له و إجلالا و توقیرا و یقف أکثر من ذلک رحمهم اللّه تعالی أجمعین. و عوانة، بفتح العین المهملة و بعد الألف نون، و قد تقدّم الکلام علی النّیسابوری و الإسفراینی فلا حاجة إلی الاعادة].

و شمس الدین ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [أبو عوانة، الحافظ الثّقة الکبیر یعقوب ابن إسحاق بن إبراهیم بن یزید الإسفراینی النیسابوریّ الأصل صاحب «الصّحیح المسند» المخرج علی «صحیح مسلم» ، له فیه زیادات عدّة، طوف الدّنیا و عنی بهذا الشّأن و سمع یونس بن عبد الأعلی و أحمد بن الأزهر و الزّعفرانیّ و علیّ ابن حرب و عمر بن شبة و محمّد بن یحیی الذّهلی و علی بن اشکاب و طبقتهم و من بعدهم.

حدّث عنه الحافظ أحمد بن علی الرّازیّ و أبو علی النّیسابوری و یحیی بن منصور القاضی و ابن عدی و الطّبرانی و الإسماعیلی و حسینک و خلق و ولده أبو مصعب محمّد و ابن ابن اخته أبو نعیم عبد الملک بن الحسن الإسفراینی. خاتمة أصحابه. قال الحاکم:

و أبو عوانة من علماء الحدیث و أثباتهم، سمعت ابنه محمّدا یقول: إنّه توفی سنة ست عشرة و ثلاثمائة، و قال غیره: قبر أبی عوانة علیه مشهد مبنی باسفراین یزار و هو بداخل المدینة، و کان أوّل من أدخل کتب الشّافعی و مذهبه إلی اسفراین. أخذ ذلک عن الرّبیع و المزنی، و هو ثقة جلیل،

أخبرنا أبو الفضل أحمد بن هبة اللّه بن تاج الامناء قراءة، عن القاسم بن عبد اللّه بن عمر الشّافعی، أنا: هبّه الرّحمن بن عبد الواحد بن القشیری، أنا أبو محمّد البحیری. «ح» و أنا: أحمد بن أبی المظفّر عبد الرّحیم بن أبی سعد، أنا عبد اللّه بن محمّد الفراوی، أنا عثمان بن محمّد المحمی، قال: أنا أبو نعیم

ص:249

الأزهری، أنا أبو عوانة الحافظ، أنا أحمد بن الأزهر، أنا أبو أسامة، عن عبید اللّه؛ عن نافع، عن ابن عمر، قال: قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم: المتبایعان بالخیار ما لم یتفرّقا. أخرجه النّسائی عن ابن الأزهر فوافقناه فیه بعلو].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنۀ ستّ عشرة و ثلاثمائة گفته: [و فیها أبو عوانة یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم بن یزید الإسفراینی الحافظ، صاحب «الصّحیح المسند» رحل إلی الشّام و الحجاز و الیمن و مصر و الجزیرة و فارس و أصبهان، و روی عن یونس ابن عبد الأعلی (و علی. صح. ظ) بن حرب و طبقتهما، و علی قبره مشهد بإسفراین، و کان مع حفظه فقیها شافعیّا إماما].

و عبد اللّه بن أسعد یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ مذکوره گفته:

[و فیها-الحافظ أبو عوانة یعقوب بن إسحاق الإسفراینی صاحب «المسند الصّحیح» ، رحل إلی الشّام و الحجاز و مصر و الجزیرة و العراق و فارس و أصبهان، روی عن یونس ابن عبد الاعلی و علیّ بن حرب و محمّد بن یحیی الذّهلی و مسلم بن الحجّاج و المزنی و الرّبیع و الحسن الزعفرانی و غیرهم فمن فی طبقتهم، و علی قبره مشهد باسفراین، و کان مع حفظه فقیها شافعیّا إماما، روی عنه جماعة منهم: أبو بکر الاسماعیلی، و حجّ خمس حجج. و قال: کتب إلیّ أخی محمّد بن إسحاق:

فإن نحن التقینا قبل موت شفینا النّفس من مضض العتاب

و إن سبقت بنا أیدی المنایا فکم من غائب تحت التراب!

و قال أبو عبد اللّه الحاکم: أبو عوانة من علماء الحدیث و أثباتهم و من الرّحّالة فی أقطار الأرض].

و تاج الدین سبکی در «طبقات شافعیه» گفته: [یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم بن زید (یزید. ظ) النّیسابوری الحافظ الکبیر الجلیل صاحب «المسند الصّحیح» المخرج علی کتاب مسلم، أبو عوانة الاسفراینی النّیسابوری، سمع بخراسان و الحجاز و العراق و الیمن و الشّام و الثّغور و الجزیرة و فارس و أصبهان و مصر، و هو أوّل من أدخل مذهب الشّافعی إلی اسفراین، أخذه عن المزنی و الرّبیع، سمع محمّد

ص:250

ابن یحیی و مسلم بن الحجّاج و یونس بن عبد الأعلی و عمر بن شبّة و علیّ بن حرب و علیّ بن اشکاب و سعدان بن نصر و خلقا سواهم، روی عنه أحمد بن علی الرّازی و الحافظ أبو علی النّیسابوری و عبد اللّه بن عدی و الطّبرانیّ و أبو بکر الإسماعیلی و خلق آخرهم ابن ابن أخیه أبو نعیم عبد الملک بن حسن الإسفراینی. قال الحاکم: أبو عوانة من علماء الحدیث و أثباتهم، سمعت ابنه محمّدا یقول إنّه توفی سنة ستّ عشرة. قلت: و ذکر عبد الغافر بن إسماعیل أنّه توفی سنة ثلث عشرة، و الصّحیح الأوّل، و علی قبر أبی عوانة مشهد باسفراین یزار قیل: و هو بداخل البلد].

و عبد الرحیم أسنوی در «طبقات شافعیه» گفته: [أبو عوانة بفتح العین یعقوب ابن إسحاق بن إبراهیم النّیسابوری الإسفراینی، کان إماما کثیرا عالما حافظا رحّالا إلی الآفاق صنّف «المسند» و أخذ عن الرّبیع و المزنی و هو أوّل من أدخل مذهب الشّافعی و تصانیفه إلی اسفراین. قال الحاکم فی تاریخه سمعت ولده یقول: مات سنة ستّ عشرة و ثلاثمائة، و لم یذکر ابن الصّلاح و الذّهبی فی «العبر» غیره، و هذا متقدّم علی قول ابن السّمعانی أنّه توفی سنة ثلث عشرة و ثلاثمائة].

و أبو بکر اسدی در «طبقات شافعیه» گفته: [یعقوب بن إسحاق بن یزید، أبو عوانة الاسفراینی مصنّف «المسند الصّحیح» المخرج علی «صحیح مسلم» . أخذ عن المزنی و الرّبیع و طاف الدّنیا فی الحدیث، و قیل إنّه أوّل من أدخل مذهب الشافعی إلی اسفراین، مات سنة ستّ، و قیل: سنة ثلاث عشرة و ثلاثمائة].

و أبو مهدی ثعالبی در «مقالید الأسانید» گفته: [«صحیح أبی عوانة الإسفراینی» و هو مستخرج علی «صحیح مسلم» و زاد فیه طرقا فی الاشاره و قیلا من المتون. قرأت علیه من أوّله إلی باب بیان صفة الاسلام و شرائعه، و أجاز لی سائره عن الشّمس الرّملی و البرهان العلقمی بسندهما إلی الحافظ ابن حجر قال: قرأت منتقی الذّهبی منه و هو مائتا حدیث و ثلاثون علی أبی محمّد عبد اللّه بن محمّد بن أحمد بن عبید اللّه المقدسی، و أجاز لی سائره بإجازته من أبی الحسن علی بن محمّد البندنیجیّ، بإجازته من عبد الخالق بن أنجب، عن أبی الأسعد هبة الرّحمن بن القشیری، بسماعه

ص:251

من عبد الحمید بن عبد الرّحمن البحیری، قال: أخبرنا أبو نعیم عبد الملک بن الحسن الإسفراینی، قال: أخبرنا به الإمام الحافظ أبو عوانة یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم الإسفراینی، فذکره، و بالسّند: قال الحافظ أبو عوانة رحمه اللّه: الحمد للّه الّذی قبل کلّ مقام و أمام کلّ رغبة و سؤال،

فإنّ یوسف بن سعید بن مسلم المصیصی و محمّد بن إبراهیم الطّرسوسی و أبا العبّاس الغزّی و العبّاس بن محمّد؛ حدّثونا، قالوا:

حدّثنا عبد اللّه بن موسی، قال: أخبرنا الأوزاعیّ، عن قرّة بن عبد الرّحمن، عن الزّهری، عن أبی سلمة، عن أبی هریرة أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: «کل أمر ذی بال لا یبدأ فیه بالحمد فهو أقطع» . حدّثنی یزید بن عبد الصّمد الدّمشقیّ و سعد بن محمّد، قال: حدّثنا هشام بن عمّار، قال: حدّثنا عبد الحمید، عن الأوزاعی بإسناده مثله، و سمعت بعض أصحابنا یذکر هذا التّحمید فقال: الحمد للّه الّذی ابتدأ الخلق بنعمائه و تغمّدهم بحسن بلائه، فوقف کلّ امرء منهم فی صبائه علی طلب ما یحتاج إلیه من غذائه، و سخّر له من یکلأ إلی استغنائه، ثمّ احتجّ من بلغ منهم بآلائه و أعذر إلیهم بأنبیائه، فشرح صدر من أحبّ من أولیائه و طبع علی قلب من لم یرد إرشاده من أعدائه، الّذی لم یزل بصفاته و أسمائه، الّذی لا یشتمل علیه زمان و لا یحیط به مکان، ثمّ خلق الأماکن و الأزمان ثُمَّ اِسْتَوی إِلَی اَلسَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ اِئْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ ، فقدّرها أحسن تقدیر و اخترعها من غیر نظیر لم یرفعها بعمدة و لم یستعن علیها باحد زیّنها للنّاظرین و جعل فیها رجوما للشّیاطین فَتَبارَکَ اَللّهُ أَحْسَنُ اَلْخالِقِینَ ، و تعالی أن یطلق فی وصفه آراء المتکلّفین و أن یحکم فی دینه أهواء المتقلّدین فجعل القرآن إماما للمتّقین و هدی للمؤمنین و ملجأ للمتنازعین و حاکما بین المختلفین. و دعا أولیاءه المؤمنین إلی اتّباع تنزیله و أمر عباده عند التنازع فی تأویله بالرجوع إلی قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، بذلک نطق محکم کتابه إذ یقول جلّ ثناؤه: یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اَللّهِ وَ اَلرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً . أحمده حمدا بلغ رضاه، انتهی.

ص:252

سانحة من طریف خبره: هو الإمام الجلیل الحافظ الکبیر یعقوب بن إسحاق ابن یزید بن أبی عوانة الإسفراینی النّیسابوری، سمع بخراسان و العراق و الحجاز و الیمن و الشّام و الثّغور و الجزیرة و فارس و أصفهان و مصر، و هو أوّل من أدخل مذهب الشّافعی إلی اسفراین أخذه عن المزنی و الرّبیع، سمع محمّد بن یحیی و مسلم بن الحجّاج و یونس بن عبد الأعلی و خلقا سواهم. روی عنه أحمد بن علی الرّازی الحافظ و أبو علی النّیسابوری و الطّبرانی و أبو بکر الاسماعیلی و خلق سواهم. قال الحاکم:

أبو عوانة من علماء الحدیث و أثباتهم، سمعت ابنه محمّدا یقول إنّه توفی سنة ستّ عشرة و ثلاثمائة].

و نیز أبو مهدی ثعالبی در «مقالید الاسانید» گفته:

[مستخرج أبی عوانة علی «صحیح مسلم» أخبرنی به قراءة علیه بطرف من رباعیّاته و إجازة لسائره بسنده إلی أبی زید الثّعالبی، عن ابن مرزوق الحفید، عن الشّرف بن الکویک، عن الحافظ أبی الحجّاج یوسف المزّی، إجازة عن أبی الفضل أحمد بن عساکر، عن القاسم بن عبد اللّه الصّفّار، عن أبی الأسعد هبة الرّحمن بن القشیری، عن عبد الحمید بن عبد الرّحمن البحیری، سماعا عن أبی نعیم عبد الملک بن الحسن الإسفراینی، قال: أنبأنا مؤلّفه الحافظ أبو عوانة یعقوب بن إسحاق الإسفراینی رحمه اللّه، فذکره. و بالسّند: قال الحافظ النّاقد أبو عوانة قدّس اللّه روحه و هو من رباعیّاته: حدّثنا علیّ بن حرب و زکریّا بن یحیی بن أسد و عبد السّلام بن أبی فروة النّصیبیّ، قالوا: حدّثنا سفین بن عیینة، عن زیاد بن علاقة، قال: سمعت جریرا رضی اللّه عنه یقول: بایعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم علی النّصح لکلّ مسلم، فأنا لکم ناصح، انتهی].

و خود مخاطب در «بستان المحدّثین» گفته: [«صحیح أبو عوانه» و آن مستخرجست از «صحیح مسلم» ، و مستخرج در اصطلاح محدّثین عبارت از کتابیست که برای إثبات أحادیث کتاب دیگر نویسند و ترتیب و متون و طرق اسناد همان کتاب را ملحوظ دارند، و مسند خود را بوجهی که مصنّف آن کتاب در میان نماند تا شیخ آن مصنّف یا شیخ الشّیخ آن و هلّم جرّا بیان نمایند، و چون از طریق دیگر نیز

ص:253

مثل آن ثابت شود وثوق و اعتماد بروایت آن مصنّف قوت گیرد لیکن این مستخرج را صحیح از آن نامند که طرقی دیگر در أسانید زائد کرده ورای طرق و أسانید مسلم و قدری قلیل از متون نیز زاید کرده پس گویا کتابی مستقلّ شده. و ذهبی از آن صحیح کتابی چیده جدا ساخته مشهورست «بمنقی الذّهبی» و آن دو صد و سی حدیث است. در أول صحیح أبو عوانه این خطبه واقع شده است: قال الحافظ أبو عوانة:

الحمد للّه قبل کلّ مقال و أمام کلّ رغبة و سواک، و بعد

فإن یوسف بن سعید بن مسلم المصیصی و محمّد بن إبراهیم الطرسوسی و أبا العبّاس الغزّی و العبّاس بن محمّد حدّثوا قالوا: حدّثنا عبد اللّه ابن موسی، قال: أخبرنا الأوزائی، عن مرّة بن عبد الرّحمن عن الزّهری، عن أبی سلمة، عن أبی هریرة أنّ رسول اللّه قال: کلّ أمر ذی بال لا یبدأ فیه بالحمد فهو أقطع. حدّثنی یزید بن عبد الصّمد و هشام بن عمّار الدّمشقی و سعد بن محمّد قالا: حدّثنا عبد الحمید، عن الأوزاعی باسناد مثله و سمعت بعض أصحابنا یدل (یذکر. ظ) هذا التّحمید فقال الحمد للّه الّذی ابتدأ الخلق بنعمائه و تغمّدهم بحسن آلائه فوقف کلّ امرئ منهم فی حبایه (ضبائه. ظ) علی طلب ما یحتاج إلیه من غذائه و سخّر له من یکلؤه إلی استغنائه، ثمّ احتجّ علی من بلغ منهم بآلائه و أعذر إلیهم بأنبیائه فشرح صدر من أحبّ أولیائه و طبع علی قلب من لم یرد إرشاده من أعدائه الّذی لم یزل بصفاته و أسمائه، الّذی لا یشتمل علیه زمان و لا یحیط به مکان، فخلق الأماکن و الأزمان ثمّ استوی إلی السّماء و هی دخان فقال لها و للأرض ائتیا طوعا و کرها قالتا أتینا طائعین، فقدّرها أحسن تقدیرها و اخترعها من غیر نظیر، لم یرفعها بعمد و لم یستعن علیها بأحد، زیّنها للنّاظرین و جعل فیها. رجوما للشّیاطین فَتَبارَکَ اَللّهُ أَحْسَنُ اَلْخالِقِینَ و تعالی أن یطلق فی وصفه آراء المتکلّفین و ان یحکم فی دینه أهواء المتقلّدین، فجعل القرآن إماما للمتّقین و هدی للمؤمنین و ملجأ للمتنازعین و حاکما بین المختلفین، و دعا أولیاءه المؤمنین إلی اتّباع تنزیله و أمر عباده عند التنازع فی تأویله بالرّجوع إلی قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، بذلک نطق محکم کتابه إذ یقول جلّ ثناؤه : یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اَللّهِ وَ اَلرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً ، أحمده حمدا بلغ رضاه، انتهی. نام أبو عوانه یعقوب بن إسحاق بن یزیدست، و او از مردم اسفراینست و آخرها سکونت به نیشاپور اختیار نموده و در خراسان و عراق و یمن و حجاز و شام و جزیره و فارس و أصفهان و مصر و ثغور گردید و از علماء هر دیار جمع حدیث کرده در مذهب شافعی بود و مذهب شافعی را أوّل کسی که در اسفراین آورد و رواج داد اوست، در فقه، شاگرد مزنی و ربیع بود که از أجلّ أصحاب شافعی اند، و او در حدیث شاگرد مسلم بن الحجّاج و یونس بن عبد الأعلی و محمّد بن یحیی ذهلی ست و طبرانی و إسماعیلی و أبو علی نیشاپوری و دیگر محدّثین عمده شاگردان اویند. حاکم در حق او گفته: [کان أبو عوانة من علماء الحدیث و أمثالهم (أثباتهم. ظ) . سمعت ابنه محمّدا یقول: توفی سنة (ست. ظ) عشرة و ثلاثمائة].

ص:254

فإن یوسف بن سعید بن مسلم المصیصی و محمّد بن إبراهیم الطرسوسی و أبا العبّاس الغزّی و العبّاس بن محمّد حدّثوا قالوا: حدّثنا عبد اللّه ابن موسی، قال: أخبرنا الأوزائی، عن مرّة بن عبد الرّحمن عن الزّهری، عن أبی سلمة، عن أبی هریرة أنّ رسول اللّه قال: کلّ أمر ذی بال لا یبدأ فیه بالحمد فهو أقطع. حدّثنی یزید بن عبد الصّمد و هشام بن عمّار الدّمشقی و سعد بن محمّد قالا: حدّثنا عبد الحمید، عن الأوزاعی باسناد مثله و سمعت بعض أصحابنا یدل (یذکر. ظ) هذا التّحمید فقال الحمد للّه الّذی ابتدأ الخلق بنعمائه و تغمّدهم بحسن آلائه فوقف کلّ امرئ منهم فی حبایه (ضبائه. ظ) علی طلب ما یحتاج إلیه من غذائه و سخّر له من یکلؤه إلی استغنائه، ثمّ احتجّ علی من بلغ منهم بآلائه و أعذر إلیهم بأنبیائه فشرح صدر من أحبّ أولیائه و طبع علی قلب من لم یرد إرشاده من أعدائه الّذی لم یزل بصفاته و أسمائه، الّذی لا یشتمل علیه زمان و لا یحیط به مکان، فخلق الأماکن و الأزمان ثمّ استوی إلی السّماء و هی دخان فقال لها و للأرض ائتیا طوعا و کرها قالتا أتینا طائعین، فقدّرها أحسن تقدیرها و اخترعها من غیر نظیر، لم یرفعها بعمد و لم یستعن علیها بأحد، زیّنها للنّاظرین و جعل فیها. رجوما للشّیاطین فَتَبارَکَ اَللّهُ أَحْسَنُ اَلْخالِقِینَ و تعالی أن یطلق فی وصفه آراء المتکلّفین و ان یحکم فی دینه أهواء المتقلّدین، فجعل القرآن إماما للمتّقین و هدی للمؤمنین و ملجأ للمتنازعین و حاکما بین المختلفین، و دعا أولیاءه المؤمنین إلی اتّباع تنزیله و أمر عباده عند التنازع فی تأویله بالرّجوع إلی قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، بذلک نطق محکم کتابه إذ یقول جلّ ثناؤه : یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اَللّهِ وَ اَلرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً ، أحمده حمدا بلغ رضاه، انتهی. نام أبو عوانه یعقوب بن إسحاق بن یزیدست، و او از مردم اسفراینست و آخرها سکونت به نیشاپور اختیار نموده و در خراسان و عراق و یمن و حجاز و شام و جزیره و فارس و أصفهان و مصر و ثغور گردید و از علماء هر دیار جمع حدیث کرده در مذهب شافعی بود و مذهب شافعی را أوّل کسی که در اسفراین آورد و رواج داد اوست، در فقه، شاگرد مزنی و ربیع بود که از أجلّ أصحاب شافعی اند، و او در حدیث شاگرد مسلم بن الحجّاج و یونس بن عبد الأعلی و محمّد بن یحیی ذهلی ست و طبرانی و إسماعیلی و أبو علی نیشاپوری و دیگر محدّثین عمده شاگردان اویند. حاکم در حق او گفته: [کان أبو عوانة من علماء الحدیث و أمثالهم (أثباتهم. ظ) . سمعت ابنه محمّدا یقول: توفی سنة (ست. ظ) عشرة و ثلاثمائة].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «تاج مکلّل» گفته: [أبو عوانة یعقوب ابن إسحاق بن إبراهیم بن زید (یزید. ظ) النّیسابوری ثمّ الإسفراینی الحافظ صاحب «المسند الصّحیح» المخرج علی کتاب مسلم بن الحجّاج، کان أبو عوانة أحد الحفّاظ الجوادین و المحدّثین المکثرین طاف الشّام و المصر و البصرة و الکوفة، و الواسط و الحجاز و الجزیرة و الیمن و أصبهان و الرّی و فارس. قال الحافظ أبو القاسم المعروف بابن عساکر فی «تاریخ دمشق» : سمع أبو عوانة بدمشق یزید بن محمّد بن عبد الصّمد و إسماعیل بن محمّد بن قیراط و شعیب بن شعیب بن إسحاق و غیرهم، و بمصر یونس بن عبد الأعلی و ابن أخی وهب و المزنیّ و الرّبیع و محمّدا و سعدا ابنی عبد الحکم، و بالعراق سعدان بن نصر و الحسن الزّعفرانیّ و عمر بن شبّه و غیرهم، و بخراسان محمّد بن یحیی الذّهلی و مسلم بن الحجّاج و محمّد بن رجاء السّندیّ و غیرهم، و بالجزیرة علیّ بن حرب و غیره: و روی عنه أبو بکر الاسماعیلی و أحمد بن علی الرّازی و أبو علی الحسین بن علی و أبو أحمد علی و سلیمان الطّبرانی و محمّد بن یعقوب بن إسماعیل الحافظ و أبو الولید الفقیه و ابن أبو مصعب محمّد ابنه أبی عوانة و حجّ خمس مرّات و قال: و کنت بالمصیصة

ص:

فکتب إلیّ أخی محمّد بن إسحاق فی کتابه، شعر:

فإن نحن التقینا قبل موت شفینا النّفس من مضض العتاب

و إن سبقت بنا أیدی المنایا فکم من غائب تحت التّراب

و قال أبو عبد اللّه الحاکم: أبو عوانة من علماء الحدیث و أثباتهم و من الرّحالة فی أقطار الأرض لطلب الحدیث توفی سنه 316 قال أبو القاسم ابن عساکر: إنّ قبر أبی عوانة بإسفراین مزار العالم و متبرّک الخلق و بجنب قبره قبر الرّاویة عنه أبی نعیم عبد الملک بن أبی الحسن الأزهر الإسفراینی فی مشهد واحد داخل المدینة علی یسار الدّاخل من باب نیسابور من اسفراین و قریب من مشهد مشهد الإمام أبی إسحاق الإسفراینی علی یمین الدّاخل من نیسابور و بجنب قبره قبر الاستاذ أبی المنصور البغدادی الإمام الفقیه المتکلّم صاحبه الصّاحب بالجنب حیّا و میتا المتظاهرین لنصرة الدّین بالحجج و البراهین. سمعت جدّی الإمام عمر بن الصّفّار (رح) و نظر إلی القبور حول قبر الإمام الاستاذ أبی إسحاق و أشار إلی المشهد و قال: قد قیل هیهنا من الأئمّة و الفقهاء علی مذهب الإمام الشّافعی أربعون إماما کلّ واحد منهم لو تصرّف فی المذهب و أفتی برأیه و اجتهاده، یعنی علی مذهب الشّافعی، لکان حقیقا بذلک و العوام یتقرّبون إلی مشهد الأستاذ أبی إسحاق أکثر مما یتقربون إلی أبی عوانة و هم لا یعرفون قدر هذا الإمام الکبیر المحدّث أبی عوانة لبعد العهد بوفاته و قرب العهد بوفاة الأستاذ أبی إسحاق، و أبو عوانة هو الّذی أظهر لهم مذهب الإمام الشّافعی (رح) بإسفراین بعد ما رجع من مصر و أخذ العلم عن أبی إبراهیم المزنی رحمه اللّه، و کان جدّی إذا وصل إلی مشهد الاستاذ لا یدخله احتراما بل کان یقبّل عتبة المشهد و هی مرتفعة بدرجات و یقف ساعة علی هیئة التّعظیم و التّوقیر ثمّ یعبر عنه کالمودّع العظیم الهیبة و إذا وصل إلی مشهد أبی عوانة کان أشدّ تعظیما له و إجلالا و توقیرا و یقف أکثر من ذلک (رح) و عوانة: بفتح العین المهملة و بعد الالف نون].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر «در إتحاف النّبلاء» گفته: [أبو عوانة یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم بن زید (یزید. ظ) النّیسابوری ثمّ الإسفراینی الحافظ

ص:256

صاحب «المسند الصّحیح» المخرج علی کتاب مسلم. یکی از حفّاظ جوادین و محدّثین مکثرین بود، شام و مصر و کوفه و بصره و واسط و حجاز و جزیره و یمن و أصبهان و ری و فارس را طواف نموده، ابن عساکر در «تاریخ دمشق» گوید: در این جا از یزید ابن محمّد بن عبد الصّمد و إسماعیل بن محمّد بن قیراط و شعیب بن إسحاق و غیرهم سماعت نموده و بمصر از یونس بن عبد الأعلی و ابن أخی وهب و مزنی و ربیع و محمّد و سعد پسران عبد الحکم، و بعراق از سعدان بن نصر و حسن زعفرانی و عمر بن شبّه و غیرهم، و بخراسان از محمّد بن یحیی الذّهلی و مسلم بن الحجّاج و محمّد بن رجاء السّندی و غیرهم، و در جزیره از علی بن حرب و غیره. و از وی أبو بکر إسماعیلی و أحمد بن علی رازی و أبو علی حسین ابن علی و أبو أحمد علی و سلیمان الطبرانی و محمّد بن یعقوب بن إسماعیل الحافظ و أبو الولید الفقیه و ابن او أبو مصعب محمّد بن أبی عوانه روایت کرده اند. پنج بار حجّ کرده می گفت:

در مصیصه بودم که برادرم محمّد بن إسحاق بمن نوشت، قطعه:

فإن نحن التقینا قبل موت شفینا النّفس من مضض العتاب

و إن سبقت بنا أیدی المنایا فکم من غائب تحت التّراب!

گویم: شاعری این مضمون را در فارسی بسته و گفته:

گر بمانیم زنده بردوزیم دامنی کز فراق چاک شده

ور بمیریم عذر ما بپذیر أی بسا آرزو که خاک شده!

حاکم نیسابوری گفته: أبو عوانه از علماء حدیث و أثبات ایشان و از رحلۀ در أقطار أرض برای طلب حدیثست، توفی سنة ستّ عشرة و ثلاثمائة. و ابن عساکر گفته:

قبر او در اسفراین مزار عالم و متبرّک خلق ست و بپهلوی جمعی از علمای أئمه خفته است، إمام عمر بن صفّار گفته: اینجا از أئمّه و فقهای مذهب إمام شافعی چهل امام اند که اگر هر یکی تصرّف در مذهب کند و فتوی برای اجتهاد خود دهد میسزدش و مردم عام آن قدر تقرّب که بقبر استاذ أبی إسحاق می کنند بقبر أبو عوانه نمی کنند و قدر این إمام کبیر محدّث نمی شناسند بنابر بعد عهد وفات او و قرب عهد وفات استاد، حال آنکه أبو عوانه مذهب شافعی را برای ایشان ظاهر ساخته است در اسفراین بعد از

ص:257

آنکه از مصر برگشته، و علم از أبی إبراهیم مزنی فرا گرفته. و عوانه بفتح عین مهمله و بعد ألف نونست (رح) .

فهذا أبو عوانه إمامهم الحافظ المتبحّر الفقیه، صاحب «المسند الصّحیح» و قدوتهم الماجد النّبیه، اسوة فقهائهم المراجیح، الجهبذ النّاقد العارف بمدارک التّعدیل و التّجریح، السّابر الماهر البصیر بغوامض التّوفیق و التّرجیح، الخبیر الدّوّار بطبه فی الاسود و التّقریح، القریع فی الأدوار لحسن تثمیره و التّرقیح، الرّحّال الجوّال الجوّاب للسّباسب و المهامه الفیح، الّذی أنضی فی هذا الشّأن رکاب الطّلب حتّی ضجّ کلّ نضو فهو طلیح، و ضرب أکباد الإبل لنیل هذا المرام حتّی عجّ کلّ عود و هو رزیح؛ قد أعان بروایته الحقّ الصّحیح النّصیح، و أبان بتحدیثه الصّدق النّاصع الصّریح، و أهان الکذب الفظیع الفضیح، و أزری الزّور الشّنیع القبیح، فاستحقّ فی ذلک من أرباب التّحقیق و التّنقیح، للتّبجیل و التّکریم و التّفخیم و التّمدیح، فالحمد للّه الموضح وضح الصّواب کلّ التّوضیح، المسرح قطع الضّلال المظلم کلّ التّسریح، حیث وضح علی کلّ ناقد بصیر ذو رأی رجیح، و ظهر علی کلّ خابر بهذه الصّناعة ذو مجال فسیح، أنّ وثوق هذا الحدیث لا یحتاج بعد إلی التّبیین و التّصریح، و ثبوت ذلک الخبر لا یفتاق إلی توقیف و تشریح، و أنّ من قابله بالجحد و الإنکار بعید عن مغنی الرّشاد نزیح، و أنّ من عارضه بالإلطاط و الإضمار منبوذ علی عقر العناد طریح، و هو بسوء عمله و فاحش زلله فی مهاوی الرّدی سیهوی و یطیح، و لا یرجی لأجله نزوع و اقصار إلی حین ردم الضّریح و طمّ الصّفیح.

58-أما روایت أبو القاسم عبد اللّه بن محمّد بن عبد العزیز البغوی

حدیث ثقلین را، پس حمّوئی در «فرائد السّمطین» علی ما نقل عنه گفته:

[أخبرتنا الشّیخة الصّالحة زینب بنت القاضی عماد الدّین أبی صالح نصر بن عبد الرّزّاق ابن الشّیخ قطب وقته عبد القادر، سماعا علیها بمدینة السّلام بغداد عصر یوم الجمعة السّادس و العشرین من صفر سنة اثنتین و سبعین و ستّ مائة، قیل لها: أخبرک الشّیخ أبو الحسن علی بن محمّد بن علی بن السّقّا، قراءة علیه و أنت تسمعین فی خامس رجب

ص:258

سنة سبع عشرة و ستّ مائة بالمدرسة القادریة؟ قالت: نعم!

قال: أنبأنا أبو القاسم سعید بن أحمد بن البنّاء و أبو محمّد المبارک بن أحمد بن برکة الکندی فی جمادی الاولی سنة اثنتین و أربعین و خمسمائة، قالا: أنبأنا أبو نصر محمّد بن محمّد الرّیسی، قال: أنبأنا أبو طاهر محمّد بن عبد الرّحمن بن العبّاس بن المخلص، قال: أنبأنا أبو القاسم عبد اللّه ابن محمّد بن عبد العزیز البغوی، أنبأنا بشر بن الولید الکندی، أنبأنا محمّد بن طلحة، عن الأعمش. عن عطیّة، عن أبی سعید الخدری، عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال:

إنّی أوشک أن أدعی فأجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه عز و جل حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی، و إنّ اللّطیف الخبیر أخبرنی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض، فانظروا ما تخلفونی فیهما].

و بغوی حافظ جلیل الشأن و ثقۀ عظیم الإتقان نزد سنّیّه می باشد، پارۀ از مآثر زاهره و مفاخر باهرۀ او در مجلّد حدیث طیر از کتاب «الانساب» أبو سعد عبد الکریم بن محمّد السّمعانی و «تذکرة الحفاظ» و «عبر فی خبر من غبر» شمس الدّین ذهبی و «طبقات الحفّاظ» علاّمه جلا الدّین سیوطی دریافتی.

فهذا البغوی حافظهم الثّقة الکبیر الّذی بذّ علی أهل عصره بالسّبق و البراءة، و مسندهم المعمّر الجلیل الّذی شفّ علی مهرة زمانه فی تجوید الصّناعة، العارف الفهم الممعن فی التّحدیث و الإملاء و القراءة و السّماعة، المنفرد فی الدّنیا بعلوّ الإسناد مع التّثبّت و الضّبط و الإتقان و المناعة؛ قد روی هذا الحدیث الرّائق البهیّ الأنیق السّناعة، و حدّث بذلک الخبر الثّابت الصحیح المعروف فأذاعه و أشاعه، فیا للّه و لأهل الجحود و الإنکار! کیف أقدموا علی هذه القریة البادیة الشّناعة، و تجرّء و اعلی تلک العرفة الواضحة الفظاعة!

59-أما روایت أبو عمر أحمد بن محمّد بن عبد ربه القرطبی

حدیث ثقلین را، پس در ما بعد إنشاء اللّه تعالی خواهی دانست که او در کتاب «العقد الفرید» این حدیث شریف را در ضمن خطبۀ جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده.

ص:259

و ابن عبد ربه قرطبی از أفاخم علمای کرام و أساطین نبهائی عظام سنّیّه است، شطری از مفاخر زاهره و مآثر باهرۀ او در مجلّد حدیث طیر از کتاب «الاکمال» ابن ماکولا و «وفیات الأعیان» ابن خلّکان و «مختصر» أبو الفداء الأیّوبی و «تتمة المختصر» ابن الوردی و «عبر» ذهبی و «مرآة الجنان» یافعی «و بغیة الوعاة» سیوطی و «نفخ الطیب» أبو العبّاس مقری و «مدینة العلوم» ازنیقی، شنیدی.

و لعمری ان روایة مثل هذا الّذی هو علمهم المفرد، و وحیدهم الأوحد لهذا الحدیث السّدید المسدّد، المشید المشیّد الموطد، فی خطبة النّبیّ الممجّد، علیه و آله آلاف السّلام من المهیمن السّرمد، دامغ لرءوس الجاحدین السّادرین فی ضلال الممدّد، و قالع لأسوس الخاسرین المشترین للوبال المخلّد.

60-أما روایت أبو بکر محمّد بن القسم بن محمّد بن بشار
اشاره

المعروف بابن الانباری

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «المصاحف» اخراج آن فرموده، چنانچه سیوطی در «درّ منثور» گفته: [

و أخرج التّرمذی و حسّنه و ابن الأنباری فی «المصاحف» عن زید بن أرقم رضی اللّه عنه، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی أحدهما أعظم من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما].

و نیز ابن الانباری این حدیث شریف را بروایت زید بن ثابت اخراج نموده، چنانچه میرزا محمّد بدخشانی در «مفتاح النّجا» در ذکر طرق این حدیث شریف گفته: [

و لفظه عند الحافظین أبی محمّد عبد اللّه بن حمید الکشّی و أبی بکر محمّد بن القاسم المعروف بابن الأنباری، عن زید بن ثابت: إنی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

ترجمۀ ابو بکر ابن الانباری

و علامه ابن الانباری قدوه و إمام و حافظ و شیخ الاسلام و مقدّم أساطین أعلام

ص:260

و ممدح أرکان فخام سنّیّه می باشد، نبذی از محاسن عظیمة الأخطار و شطری از مآثر جمیلة الآثار او بر ناظر و متتبّع مصنّفات أکابر مشاهیر و أجلّۀ نحاریر، مثل کتاب «الأنساب» أبو سعد عبد الکریم سمعانی و «نهایۀ» ابن أثیر الجزری و «وفیات الأعیان» ابن خلّکان و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر» ذهبی و «وافی بالوفیات» خلیل بن أیبک صفدی و «مرآة الجنان» عبد اللّه بن أسعد یافعی و «تتمّة المختصر» ابن الوردی و «طبقات للقرّاء» شمس الدّین محمّد بن محمّد جزری و «بغیة الوعاة» و «طبقات الحفّاظ» و کتاب «الإتقان» جلال الدّین سیوطی؛ مخفی و محتجب نیست. در این مقام بر بعضی ازین عبارات اکتفا می رود.

عبد الکریم بن محمّد السمعانی در کتاب «الأنساب» گفته: [و أبو بکر محمّد بن بشّار بن الحسن بن بیان بن سماعة بن فروة بن فطر (قطن. ظ) ابن دعامة الأنباری النّحوی، صاحب التّصانیف، کان من أعلم النّاس بالنّحو و الأدب و أکثرهم حفظا، سمع إسماعیل بن إسحاق القاضی و أحمد بن الهشیم بن خارجة البزّار و محمّد بن یونس الکدیمی و أبا العبّاس أحمد بن یحیی بن ثعلب النّحوی و محمّد بن أحمد بن النّصر و أباه القسم بن محمّد بن بشّار الأنباری و غیرهم، روی عنه أبو الحسن الدّار قطنیّ و أبو عمر ابن حیوة الخزّاز و أبو الخیر بن التّوّاب و طبقتهم، و کان صدوقا فاضلا دیّنا خیّرا من أهل السّنّة، و صنّف کتبا کثیرة فی علم القراءة و غریب الحدیث و المشکل و الوقف و الابتداء و الرّدّ علی من خالف مصحف العامّة، و کان یملی و أبو حیّ، یملی فی ناحیة من المسجد و أبوه فی ناحیة أخری، و کان یحفظ ثلاثة آلاف بیت شاهدا فی القرآن و کان یملی من حفظه، و ما کتب عنه الإملاء قطّ إلاّ من حفظه، و کانت ولادته فی رجب سنة إحدی و سبعین و مائتین، و توفّی لیلة النّحر من ذی الحجّة سنة ثمان و عشرین و ثلاثمائة].

و ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو بکر محمّد بن أبی محمّد القاسم بن محمّد بن بشّار بن الحسن بن بیان بن سماعة بن فروة بن قطن بن دعامة الأنباری

ص:261

النّحوی، صاحب التّصانیف المشهورة فی النّحو و الأدب، کان علاّمة وقته فی الأدب و أکثر النّاس حفظا لها، و کان صدوقا ثقة دیّنا خیّرا من أهل السّنّة، و صنّف کتبا کثیرة فی علوم القرآن و غریب الحدیث و المشکل و الوقف و الابتداء و الرّدّ علی من خالف مصحف العامّة و کتاب «الزّاهر» ، ذکره الخطیب فی «تاریخ بغداد» و أثنی علیه و قال: بلغنی أنّه کتب عنه و أبوه حیّ و کان یملی فی ناحیة من المسجد و أبوه فی ناحیة أخری، و کان أبوه عالما بالأدب موثّقا فی الرّوایة صدوقا أمینا سکن بغداد و روی عنه جماعة من العلماء و روی عنه ولده المذکور، و له تصانیف کثیرة فمن ذلک کتاب «خلق الإنسان» و کتاب «خلق الفرس» و کتاب «الأمثال» و کتاب «المقصور و الممدود» و کتاب «المذکر و المؤنّث» و کتاب «غریب الحدیث» .

و قال أبو علی الفالی: کان أبو بکر بن الأنباری یحفظ فیما ذکر ثلاثمائة ألف بیت شاهد فی القرآن الکریم، و قیل له: قد أکثر النّاس فی محفوظاتک فکم تحفظ؟ فقال: أحفظ ثلاثة عشر صندوقا! و قیل: إنّه کان یحفظ مائة و عشرین تفسیرا للقرآن بأسانیدها.

و حکی أبو الحسن الدّار قطنیّ أنّه حضر فی مجلس إملائه یوم جمعة فصحّف اسما أورده فی إسناد حدیث؛ إمّا کان «حیّان» فقال «حبّان» أو «حبّان» فقال «حیّان» قال الدّار قطنیّ: فأعظمت أن یحمل عن مثله فی فضله و جلالته و هم، و هبت أن أوقفه علی ذلک، فلمّا انقضی الإملاء تقدّمت إلی المستملی فذکرت له و همه و عرّفته صواب القول فیه و انصرفت، ثمّ حضرت الجمعة الثّانیة فی مجلسه، فقال أبو بکر: عرف جماعة الحاضرین أنّا صحّفنا الاسم الفلانیّ لمّا أملیت حدیث کذا فی الجمعة الماضیة و نبّهنا ذلک الشّابّ علی الصّواب و هو کذا و عرف ذلک الشّابّ أنّا رجعنا إلی الأصل فوجدناه کما قال. و من جملة تصانیفه: «غریب الحدیث» قیل: إنّه خمسة و أربعون ألف ورقة، و کتاب «شرح الکافی» و هو نحو ألف ورقة، و کتاب «الهاءات» نحو ألف ورقة و کتاب «الأضداد» و کتاب «الجاهلیّات» و هو سبعمائة ورقة، و «المذکّر و المؤنّث» ما عمل أحد أتمّ منه و رسالة «المشکل» ردّ فیها علی ابن قتیبة و أبی حاتم. و کانت ولادته یوم الأحد لإحدی عشر لیلة خلت من رجب سنة إحدی

ص:262

و سبعین و مائتین، و توفی لیلة عید النّحر سنة ثمان و عشرین، و قیل سنة سبع و عشرین و ثلاثمائة].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة ثمان و خمسین (عشرین ظ. م) و ثلاثمائة گفته:

[و فیها العلاّمة إمام اللّغة صاحب المصنّفات أبو بکر محمّد بن الأنباری النحویّ اللّغویّ عمر سبعا و خمسین سنة، سمع فی صغره من الکدیمی-بضم الکاف-و إسماعیل القاضی، و أخذ عن أبیه و ثعلب و طائفة. قال أبو علی الفالی: کان شیخنا أبو بکر یحفظ، فیما قیل ثلث مائة ألف بیت شاهدا فی القرآن، و قال محمّد بن جعفر التّمیمیّ: ما رأیت أحفظ من ابن الأنباریّ و لا أغزر بحرا منه، و روی عنه أنّه قال: أحفظ ثلث عشر صندوقا قال: و حدّثت أنّه کان یحفظ مائة و عشرین تفسیرا للقرآن العظیم بأسانیدها، و قیل إنّه أملی غریب الحدیث فی خمسة و أربعین ألف ورقة، و کان علاّمة وقته فی الآداب و أکثر النّاس حفظا لها، و کان صدوقا ثقة دیّنا خیّرا من أهل السّنّة، و صنف کتبا کثیرة فی علوم القرآن و غریب الحدیث و المشکل، و کان یملی فی ناحیة من المسجد و أبوه فی ناحیة اخری].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «تاج مکلّل» گفته: [أبو بکر محمّد بن أبی محمّد القاسم بن محمّد بن بشّار بن الحسن الأنباریّ النّحوی، کان علاّمة وقته فی الأدب و أکثر النّاس حفظا له، و کان صدوقا ثقة دیّنا خیّرا من أهل السّنّة و صنف کتبا کثیرة، قال أبو علی القالی: کان أبو بکر بن الأنباری یحفظ فیما ذکر ثلث مائة ألف بیت شاهد فی القرآن الکریم، و قیل إنّه کان یحفظ مائة و عشرین تفسیرا للقرآن بأسانیدها، و کتابه «غریب الحدیث» قیل خمسة و أربعون ألف ورقة، ولد سنة إحدی و سبعین و مائتین و توفّی سنة سبع و عشرین و ثلاثمائة، رحمه اللّه تعالی].

فهذا ابن الانباری بارعهم الثّقة الصّدوق الخبیر بتلک العلوم و المعارف، و حافظهم الکبیر المأمون الأمین علی هذه الأعلاق و الطّرائف، قد روی هذا الحدیث فی کتابه «کتاب المصاحف» ، المقبول المعروف المشهور لدی کلّ ناقد بصیر یبثّ

ص:263

العوارف، فذهبت بحمد اللّه شبهات الجاحدین ادراج الریاح العواصف، و طاحت نزغات المنکرین بالسّافیات النّاسفات القواصف، و ظلّوا خزایا من الخاطیات لا ترقی لهم المدامع و المذارف، و أضحوا عرابا عن الواقیات لعدوی نفوسهم الموبقات القوارف.

61-أما روایت أبو عبد اللّه حسین بن اسماعیل بن محمّد الضبی المحاملی
اشاره

حدیث ثقلین را پس در «أمالی» خود آن را اخراج نموده بمزید احقاق حقّ و ازهاق باطل بالتّصریح تصحیح آن فرموده، چنانچه ملاّ علی متّقی در «کنز العمّال» کما سمعت آنفا گفته: [

عن علیّ علیه السّلام أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم حضر الشّجرة بخمّ ثمّ خرج آخذا بید علی (علیه السلام) فقال: أیّها الناس! أ لستم تشهدون أن اللّه و رسوله أولی بکم من أنفسکم و أن اللّه و رسوله مولاکم؟ قالوا: بلی! قال: فمن کان اللّه و رسوله مولاه فانّ هذا مولاه و قد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا بعدی کتاب اللّه سببه بیده و سببه بأیدیکم و أهل بیتی. ابن جریر و ابن أبی عاصم و المحاملی فی أمالیه و صحّح].

ترجمۀ أبو عبد اللّه محاملی ضبی

و علامه محاملی از أفاخم حفّاظ متبحّرین و أعاظم نقّاد متمهّرین سنّیّه می باشد محامد شامخه و محاسن باذخۀ او بر ناظر کتب رجالیّه و تاریخیّۀ قوم، مثل کتاب «الأنساب» أبو سعد عبد الکریم بن محمّد سمعانی و «تاریخ کامل» ابن أثیر الجزری و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر-فی خبر من غبر» ذهبی و «مرآة الجنان» عبد اللّه بن أسعد یافعی و «طبقات الحفّاظ» جلال الدین سیوطی و «مقالید الأسانید» أبو مهدی ثعالبی و «تراجم الحفّاظ» میرزا محمّد بدخشانی و «بستان المحدّثین» خود شاهصاحب و «إتحاف النّبلاء» مولوی صدیق حسن خان معاصر؛ واضح و مستنیرست. در این جا بلحاظ اختصار بر بعض عبارات اقتصار می شود.

ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [المحاملی، القاضی الإمام العلاّمة الحافظ، شیخ بغداد و محدّثها أبو عبد اللّه الحسین بن إسماعیل بن محمّد الضّبّیّ البغدادی

ص:264

ولد فی أوّل سنة خمس و ثلاثین و مائتین، و أوّل سماعه فی سنة أربع و أربعین، سمع أبا حذافة أحمد بن إسماعیل السّهمیّ صاحب مالک و عمرو بن علی الفلاّس و زیاد بن أیّوب و أحمد بن المقدام العجلی و یعقوب بن إبراهیم الدّورقیّ و محمّد بن المثنّی العنزیّ و أبا هشام و عبد الرّحمن بن یونس السّرّاج و زبیر بن بکّار و طبقتهم و من بعدهم، فأکثر و صنّف و جمع، روی عنه دعلج و الدّار قطنیّ و ابن جمیع و إبراهیم بن جزولة الباجی و ابن الصّلت الأهوازی و أبو عمرو بن مهدی و أبو محمّد بن البیّع و آخرون. قال الخطیب:

کان فاضلا دینا صادقا شهد عند القضاة و له عشرون سنة، ولی قضاء الکوفة ستین سنة، و قال ابن جمیع الغسّانیّ: عند المحاملی سبعون نفسا من أصحاب سفیان بن عیینة، و قال أبو بکر الدّاودیّ: کان یحضر مجلس المحاملی عشرة آلاف رجل و استعفی من القضاء قبل سنة عشرین و ثلاثمائة، و کان محمودا فی ولایته، عقد بالکوفة سنة سبعین و مائتین فی داره مجلسا للفقه فلم یزل أهل العلم و النّظر یختلفون إلیه. قال محمّد بن الحسین:

رأیت فی النّوم کأنّ قائلا یقول: إنّ اللّه لیدفع عن أهل بغداد البلاء بالمحاملی. قال حمزة بن محمّد بن طاهر: سمعنا أبا حفص بن شاهین یقول: حضر معنا ابن المظفّر مجلس المحاملی فقال لی: یا أبا حفص! ما عدمنا من أبی محمّد بن صاعد إلاّ غیبة، یرید أنّ المحاملی نظیر ابن صاعد فی العلوّ و الثّقة. أملی المحاملی مجلسا کعادته فی ثانی عشر ربیع الآخر من سنة ثلاثین و ثلاثمائة ثم مرض و مات بعد أحد عشر یوما، و آخر من روی حدیثه عالیا أبو القسم سبط السّلفی، أخبرنا أحمد بن إسحاق الزّاهد، نا:

محمّد بن اللّیث بن شجاع و زید بن هبة اللّه ببغداد، قال: نا: عبد الباقی القطّان سنه 554، أنا: عاصم بن الحسن، نا: عبد الواحد بن محمّد الفارسی، نا: أبو عبد اللّه المحاملی، نا: أحمد بن إسماعیل؛ نا: مالک، عن ربیعة، عن حنظلة بن قیس الزّرقی أنّه سئل رافع بن خدیج عن کراء الأرض، فقال: أمّا الذّهب و الورق فلا بأس به].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «إتحاف النبلاء» گفته: [أبو عبد اللّه حسین بن إسماعیل بن محمّد الضّبّی البغدادی المحاملی، یکی از محدّثان بغداد و مشایخ

ص:265

آن مبارک بنیادست، او را قاضی حسین نیز گویند زیرا که بر قضاء کوفه تا مدّت شصت سال ماند، تولدش در سنۀ دو صد و سی و پنج ست. در ابتداء طلب از أبو حذافه سهمی را راوی «موطّأ» أخذ این علم در سال چهل و چهار کرده، و از عمر بن علی فلاّس و أحمد بن المقدام و یعفور (یعقوب. ظ) بن إبراهیم دورقی و محمّد (بن. ظ) مثنی و زبیر بن بکّار و دیگر علماء آن طبقه روایت کرده، و دار قطنی و جمیع (ابن جمیع. ظ) و دعلج و دیگر محدّثان عمده از وی اقتباس نموده اند، و شیوخ او از أصحاب سفیان بن عیینة قریب هفتاد کس بوده اند، در مجلس إملاء او ده هزار کس تقریبا حاضر می شدند. آخر از قضا استعفا نمود و تا قاضی بود محمود خلائق بود هیچکس بروی اعتراض و اتّهام نکرده، خانۀ او در کوفه مجمع أهل علم بود، هر روز مردم برای شغل این علم شریف در خانۀ او جمع می شدند و فائده ها می گرفتند. محمّد بن حسین یکی از بزرگان آن عهد گفته: من بخواب دیدم گویا گوینده ای می گوید: حقّ تعالی از أهل بغداد ببرکت محاملی بلا را دفع می کند. دوّم ربیع الآخر سنۀ سه صد و سی بعد از درس حدیث، موافق عادت خود برخاست و مریض شد و بعد از پانزده روز وفات یافت]انتهی.

فهذا المحاملی الحامل لرایة الصّناعة بین الماهرین الأفاضل، و المقدّم علی تلک الجماعة عند الکابرین الأماثل، قد روی هذا الحدیث الشّریف الفاضل، فی أمالیه المبهرة المزهرة الفواضل، فأثبته دفعا لریب کلّ معاند محائد لدود متجاهل، و صحّحه رغما لأنف کلّ مکابر مباهت عنود متحامل، فلا یحید عنه غبّ هذا إلاّ اللّجوج الماحک الماحل، الذی هو عن صوب الصّواب ناکب مائل، و لا یصدف عنه اثر هذا إلاّ الحیود الأفین الفائل، الّذی هو إلی کسر الخسار آئب آئل.

62-أما روایت أحمد بن محمّد بن سعید الکوفی المعروف بابن عقده

حدیث ثقلین را، پس در «کتاب الولایة» که به «کتاب الموالاة» نیز معروف است این حدیث شریف را به هشت طریق روایت نموده، چنانچه علاّمۀ سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» در ذکر حدیث ثقلین مروی از جابر گفته: [

و رواه أبو العبّاس

ص:266

ابن عقدة فی «الولایة» من طریق یونس بن عبد اللّه بن أبی فروة، عن أبی جعفر محمّد بن علی، عن جابر رضی اللّه عنه، قال: کنّا مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی حجّة الوداع فلمّا رجع الجحفة أمر بشجرات فقمّ ما تحتهنّ ثم خطب النّاس، فقال: أمّا بعد، أیّها النّاس! فإنّی لأرانی یوشک أن ادعی فاجیب و إنّی مسئول و أنتم مسئولون فما أنتم قائلون؟ قالوا: نشهد أنّک بلّغت الرّسالة و نصحت و أدّیت.

قال: إنّی لکم فرط و أنتم واردون علیّ الحوض و إنّی مخلف فیکم الثّقلین کتاب اللّه (و عترتی أهل بیتی. صح. ظ)].

و نیز سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» گفته: [و أمّا

حدیث خزیمة فهو عند ابن عقدة من طریق محمّد بن کثیر، عن فطر و أبی الجارود، کلاهما عن أبی الطّفیل أنّ علیّا رضی اللّه عنه قام فحمد اللّه و أثنی علیه ثم قال: أنشد اللّه من شهد یوم غدیر خمّ إلاّ قام، و لا یقوم رجل یقول: نبّیت، أو: بلغنی؛ إلاّ رجل سمعت اذناه و وعاه قلبه.

فقام سبعة عشر رجلا منهم: خزیمة بن ثابت و سهیل بن سعد و عدیّ بن حاتم و عقبة بن عامر و أبو أیّوب الأنصاریّ و أبو سعید الخدری و أبو شریح الخزاعی و أبو قدامة الأنصاری و أبو لیلی و أبو الهیثم بن التّیهان و رجال من قریش. قال علیّ رضی اللّه عنه و عنهم:

هاتوا ما سمعتم! فقالوا: نشهد أنّا أقبلنا مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع حتّی إذا کان الظّهر خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فأمر بشجرات فشذّ بن و ألقی علیهنّ ثوب، ثمّ نادی بالصّلاة فخرجنا فصلّینا، ثمّ قام، فحمد اللّه و أثنی علیه ثمّ قال: أیّها النّاس! ما أنتم قائلون؟ قالوا: قد بلّغت. قال: اللّهمّ اشهد، ثلاث مرّات.

قال: إنّی أوشک أن ادعی فأجیب و إنی مسئول و أنتم مسئولون. ثم قال: ألا! إنّ أموالکم و دماءکم حرام کحرمة یومکم هذا و حرمة شهرکم هذا اوصیکم بالنّساء، أوصیکم بالجار، اوصیکم بالممالیک، أوصیکم بالعدل و الإحسان. ثم قال: أیّها النّاس! إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی فإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض، نبّأنی بذلک اللّطیف الخبیر ، و ذکر الحدیث فی

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم:

من کنت مولاه فعلی مولاه. فقال: علیّ رضی اللّه عنه: صدقتم و أنا علی ذلک

ص:267

من الشّاهدین].

و نیز سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» گفته: [و أمّا

حدیث ضمیرة الأسلمی فهو فی الموالاة من حدیث إبراهیم بن محمّد الأسلمی، عن حسین بن عبد اللّه بن ضمیرة، عن أبیه، عن جدّه رضی اللّه عنه، قال: لمّا انصرف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع أمر بشجرات فقممن بوادی خمّ و هجر فخطب الناس فقال: أمّا بعد، أیّها النّاس! فإنّی مقبوض اوشک أن أدعی فأجیب، فما أنتم قائلون؟ قالوا: نشهد أنّک قد بلّغت و نصحت و أدّیت. قال: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی، ألا و إنّهما لن یتفرقا حتّی یردا علیّ الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما. و أمّا

حدیث عامر، فأخرجه ابن عقدة فی «الموالاة» من طریق عبد اللّه بن سنان، عن أبی الطّفیل، عن عامر بن لیلی بن ضمرة و حذیفة بن أسید رضی اللّه عنهما، قالا: لمّا صدر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع و لم یحجّ غیرها حتّی إذا کان بالجحفة نهی عن سمرات بالبطحاء متقاربات لا تنزلوا تحتهنّ حتّی إذا نزل القوم و أخذوا منازلهم سواهنّ أرسل إلیهنّ فقمّ ما تحتهنّ و شذّبن علی (عن. ظ) رءوس القوم حتّی إذا نودی للصّلاة غدا إلیهنّ فصلّی تحتهنّ ثم انصرف علی النّاس، و ذلک یوم غدیر خمّ، و «خمّ» من الجحفة و له بها مسجد معروف، فقال: أیّها النّاس، إنّه قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّه لن یعمر نبیّ إلاّ نصف عمر الّذی یلیه من قبله، و ذکر الحدیث، و القصد منه

قوله صلّی اللّه علیه و سلّم: أیّها النّاس! أنا فرطکم و إنّکم واردون علیّ الحوض أعرض ممّا بین بصری و صنعاء، فیه عدد النّجوم قدحان من فضة، ألا! و إنّی سائلکم حین تردون علیّ عن الثّقلین فانظروا کیف تخلفونی فیهما حین تلقونی، قالوا: و ما الثّقلان یا رسول اللّه؟ قال: الثّقل الأکبر کتاب اللّه سبب طرف بید اللّه و طرف بأیدیکم فاستمسکوا به لا تضلّوا و لا تبدّلوا، ألا! و عترتی، قد نبّأنی اللّطیف الخبیر ألاّ یتفرّقا حتّی یلقیانی و سألت ربّی لهم ذلک فأعطانی فلا تسبقوهم فتهلکوا و لا تعلّموهم فهم أعلم منکم. و من طریق ابن عقدة أورده أبو موسی المدینی فی ذیله فی الصّحابة و قال إنّه عزیز (غریب. ظ) جدّا].

ص:268

و نیز سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» گفته: [و أما

حدیث أبی ذرّ، فأشار إلیه التّرمذیّ فی جامعه و أخرجه ابن عقدة من حدیث سعد بن طریف، عن الأصبغ بن نباته، عن أبی ذرّ رضی اللّه عنه أنّه أخذ بحلقه باب الکعبة فقال: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یقول: إنی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی فانّهما لن یتفرقا حتّی یردا علی الحوض، فانظرونی کیف تخلفونی فیهما. و أمّا

حدیث أبی رافع فهو عند ابن عقدة أیضا من طریق محمّد بن عبد اللّه بن أبی رافع، عن جدّه أبی رافع مولی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، رضی اللّه عنه: لمّا نزل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم غدیر خمّ مصدره من حجّة الوداع قام خطیبا بالنّاس بالهاجرة فقال:

أیّها النّاس! و ذکر الحدیث، و لفظه: إنّی ترکت فیکم الثّقلین الثّقل الأکبر و الثّقل الأصغر، فأمّا الثّقل الأکبر فبید اللّه طرفه و الطّرف الآخر بایدیکم و هو کتاب اللّه إن تمسّکتم به فلن (لن ظ) تضلّوا و لن تذلّوا أبدا، و أمّا الثّقل الأصغر فعترتی أهل بیتی إنّ اللّه هو الخبیر أخبرنی أنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض، و سألته ذلک لهما و الحوض عرضه ما بین بصری و صنعاء فیه من الآنیة عدد الکواکب، و اللّه سائلکم کیف خلفتمونی فی کتابه و أهل بیتی، الحدیث].

و نیز سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» گفته؟ و أمّا

[حدیث أم سلمة فحدیثها عند ابن عقدة من حدیث هارون بن خارجة، عن فاطمة ابنة علیّ، عن أمّ سلمة رضی اللّه عنها، قالت: أخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم بید علیّ رضی اللّه عنه بغدیر خمّ فرفعها حتّی رأینا بیاض إبطه فقال: من کنت مولاه، الحدیث، و فیه: قال یا أیّها الناس! إنّی مخلف فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی و لن یتفرقا حتّی یردا علیّ الحوض. و أمّا

حدیث أمّ هانی فحدیثها عنده أیضا من حدیث عمر بن سعید بن (عن. ظ) عمر بن جعدة بن هبیرة، عن أبیه أنّه سمعها تقول: رجع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّته حتّی إذا کان بغدیر خمّ أمر بدوحات فقممن ثمّ قام خطیبا بالهاجرة فقال: أمّا بعد، أیّها النّاس! فإنی موشک أن أدعی فأجیب و قد ترکت فیکم ما لم تضلّوا بعده أبدا کتاب اللّه طرف بید اللّه و طرف بأیدیکم و عترتی أهل بیتی، ألا

ص:269

إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و همۀ این روایات را از بن عقده، علاّمه نور الدّین سمهودی در «جواهر العقدین» و أحمد بن الفضل بن محمّد با کثیر المکّی در «وسیلة المآل» نیز آورده اند، و ازین روایات، دو روایت را محمود بن محمّد بن علی الشّیخانی القادری نیز در «صراط سوی» از ابن عقده نقل کرده، کما ستطّلع علیه فیما سیأتی انشاء اللّه.

و کمال جلالت مرتبت و عظمت منزلت و علوّشان و رفعت مکان حافظ ابن عقده در وثوق و اعتماد و اعتبار و استناد و نهایت تبحّر او در علوم أحادیث و آثار و غایت تمهّرش در فنون روایات و أخبار سابقا بحمد اللّه القدیر در مجلّد حدیث غدیر بتفصیل هر چه تمامتر از افادات منقدین قوم بمعرض تبیین رسیده.

فهذا ابن عقدة الحافظ البارع المتقن الجلیل، و الجهبذ النّاقد الفرد النّبیل، عاقد ألویة التّنقیب و التّحقیق و الإشادة و التأثیل، المعقود علیه أنامل الأعلام فی السّیر و النّقد و التّمییز و التّزییل، قد روی هذا الحدیث المفیض المنیل، الهادی إلی معارف الحقّ بأبین التّطریق و التّسبیل، بطرق متعدّدة سدیدة التّکمیل، و سیاقات متبدّدة مفیدة التّنویل، إیضاحا للمحجّة و نهجا للسبیل، و إتماما للحجّة و نصبا للدّلیل و إرغاما لآناف أهل الإرجاف و التّهویل، و إضراعا لخدود أرباب السّفساف و التّسویل؛ فلم یبق و الحمد للّه للجاحد العنود المحیل، فی إنکاره و إلطاطه مساغ و لا مجال و لا مناص و لا مقیل، و لیس له فی عثرته الفاضحة و زلّته الفادحة معذر و لا مقیل، و اللّه النّاصر للحقّ الصّریح و هو المنتصر المدیل.

63-أما روایت أبو محمد دعلج بن أحمد بن دعلج السجزی المعدل
اشاره

حدیث ثقلین را، پس حاکم در کتاب «مستدرک علی الصّحیحین» بعد ذکر حدیث ثقلین بروایت زید بن أرقم گفته: [شاهده: حدیث سلمة بن کهیل، عن أبی الطفیل أیضا صحیح علی شرطهما.

حدثنا أبو بکر بن إسحاق و دعلج بن أحمد السّجزی قالا: أنبا محمّد بن أیوب، ثنا: الأزرق بن علیّ، ثنا: حسّان بن إبراهیم الکرمانی، ثنا: محمّد بن سلمة بن کهیل، عن أبیه، عن أبی الطّفیل عامر بن واثلة أنّه سمع زید بن

ص:270

أرقم رضی اللّه عنه یقول: نزل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم بین مکّة و المدینة عند سمرات خمس دوحات عظام فکنس النّاس ما تحت السّمرات، ثم راح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم عشیّة فصلّی ثمّ قام خطیبا فحمد اللّه و أثنی علیه و ذکّر و وعظ فقال ما شاء اللّه أن یقول، ثمّ قال: أیّها النّاس! إنّی تارک فیکم أمرین لن تضلّوا إن اتّبعتموهما و هما کتاب اللّه و أهل بیتی عترتی، ثمّ قال: أ تعلمون أنّی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ ثلاث مرّات، قالوا: نعم! فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: من کنت مولاه فعلیّ مولاه].

ترجمه دعلج بن احمد سجزی

و دعلج بن أحمد سجزی از أکابر نبهای متقنین ثقات و أجلّۀ فقهای محدّثین أثبات سنّیّه می باشد.

علامه شمس الدین ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته [دعلج بن أحمد بن دعلج، الإمام الفقیه محدّث بغداد، أبو إسحاق السّجزی المعدّل. ولد سنة ستّین و مائتین و سمع من علی بن عبد العزیز و طائفة بمکّة، و هشام ابن علیّ السّیرافی و طبقته بالبصرة، و محمّد بن أیّوب البجلی بالرّی، و محمّد بن إبراهیم البوشنجی و عدّة بنیسابور، و عثمان ابن سعید الدّارمی بهراة، و محمّد بن دبح و تمتام ببغداد، و کان من أوعیة العلم و بحور الرّوایة، روی عنه الدّار قطنیّ و الحاکم و ابن زرقویه و أبو إسحاق الإسفراینی و أبو القاسم بن بشران و عدد کثیر. قال الحاکم: أخذ دعلج عن ابن خزیمة المصنّفات، قال: و کان یفتی بمذهبه و کان شیخ أهل الحدیث و له صدقات جاریة علی أهل الحدیث بمکّة و العراق و سجستان. قال الحاکم: سمعت الدّار قطنیّ یقول: صنّف دعلج «المسند الکبیر» و لم أر فی مشایخنا أثبت منه و سمعت عمر البصریّ یقول: ما رأیت ببغداد من انتخبت علیهم أصحّ کتبا منه و لا أحسن سماعا.

ثروة دعلج بن أحمد الطائلة

قال الحاکم: اشتری دعلج بمکّة دار العباسیّة بثلثین ألف دینار، و قال الخطیب: بلغنی أنّ دعلج بعث المسند إلی ابن عقدة لینظر فیه و جعل بین کلّ ورقتین دینارا. قال ابن حبّویه: أدخلنی دعلج داره و أرانی بدرا من المال معباة فقال: خذ منها ما شئت! فشکرته و قلت: أنا فی کفایة.

ص:271

و قیل: إنّ معزّ الدّولة أخذ من ترکة دعلج ثلث مائة ألف دینار، توفی دعلج فی جمادی الآخرة سنة إحدی و خمسین و ثلاثمائة].

و نیز ذهبی در «عبر فی خبر من غبر» در وقایع سنة إحدی و خمسین و ثلاثمائة گفته: [و فیها-دعلج بن أحمد بن دعلج أبو محمّد السّجزی المعدّل، و له نیّف و تسعون سنة، رحل و طوف و أکثر و سمع من هشام السّیرافی و علیّ البغوی و طبقتهما، و قال الحاکم: أخذ عن ابن خزیمة مصنّفاته و کان یفتی بمذهبه، و قال الدّار قطنیّ:

لم أر فی مشایخنا أثبت من دعلج، و قال الحاکم: یقال: لم یکن فی الدّنیا أیسر منه، اشتری بمکّة دار العبّاسیّة بثلاثین ألف دینار، و قیل: کان الذّهب فی داره بالقفاف و کان کثیر المعروف و الصّلات، توفی فی جمادی الآخرة].

و علامۀ یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنه مذکوره گفته: [و فیها دعلج أبو محمّد السّجزی، قال الحاکم: أخذ عن ابن خزیمة مصنّفاته و کان یفتی بمذهبه، و قال الدّار قطنی: لم أر فی مشایخنا أثبت من دعلج. و قال الحاکم: لم یکن فی الدّنیا أیسر منه، اشتری بمکّة دار العبّاس بثلثین ألف دینار، و قیل: کان الذّهب فی داره بالقفاف و کان کثیر المعروف و الصّلات].

و تاج الدین سبکی در «طبقات شافعیّة» گفته: [دعلج بن أحمد بن دعلج أبو محمّد السّجزی الفقیه المعدّل، ولد سنة ستّین و مائتین أو قبلها، و سمع بعد الثّمانین من علیّ بن عبد العزیز بمکّة و هشام بن علی السّیرافی و عبد العزیز بن معاویة بالبصرة و محمّد بن أیّوب و ابن الجنید بالرّیّ، و محمّد بن إبراهیم البوشجی و قسمرة محمّد بن عمرو الخرشی و طائفة بنیسابور، و عثمان بن سعید الدّارمی و غیره بهراة، و محمّد بن غالب و محمّد بن ربح البزّار و محمّد بن سلیمان الباغندی و خلقا ببغداد و غیرها. روی عنه الدّار- قطنی و الحاکم و ابن زرقویه و أبو علی بن شاذان و الاستاد أبو إسحاق الإسفراینی و خلق. قال الحاکم: أخذ عن ابن خزیمة المصنّفات و کان یفتی بمذهبه و کان شیخ أهل الحدیث، له صدقات دارّة علی أهل الحدیث بمکّة و العراق و سجستان، سمعته

ص:272

یقول: تقدّم إلی لیلة بمکّة ثلاثة فقالوا: أخ لک بخراسان قتل أخانا و نحن نقتلک به! فقلت: اتّقوا اللّه فإن خراسان لیست بمدینة واحدة، فلم أزل أداریهم إلی أن اجتمعت الخلق و خلّوا عنّی، فهذا سبب انتقالی من مکّة إلی بغداد. قال الحاکم: سمعت الدّار قطنیّ یقول: صنّفت لدعلج «المسند الکبیر» فکان إذا شکّ فی حدیث ضرب علیه و لم أر فی مشایخنا أثبت منه. قال الحکم: اشتری دعلج بمکّة دار العبّاسیّة بثلاثین ألف دینار، قال: و یقال: لم یکن فی الدّنیا من التّجار أیسر من دعلج، و قال الخطیب، بلغنی أنّه أتی بالمسند إلی ابن عقدة لینظر فیه و جعل فی الأجزاء بین کلّ و رقتین دینارا. و قال ابن خزیمة: أدخلنی دعلج داره و أرانی بدرا من الأموال معبّأة و قال لی: یا أبا عمر خذ من هذا ما شئت! فشکرت له و قلت: أنا فی کفایة، و قال أبو ذرّ الهرویّ: خلف دعلج ثلاثمائة ألف دینار. قال أبو العلاء الواسطی: کان دعلج یقول: لیس فی الدّنیا مثل داری لأنّه لیس فی الدّنیا مثل بغداد و لا ببغداد مثل للقطیعة و لا بالقطیعة مثل درب أبی خلف و لا فی الدرب مثل داری. و نقل الخطیب أنّ رجلا صلّی الجمعة فرأی رجلا ناسکا لم یصلّ فکلّمه فقال: استر علیّ أنّ علیّ لدعلج خمسة آلاف درهم فلمّا رأیته أحدثت فی ثیابی، فبلغ دعلج فطلب الرّجل إلی منزله و أبرأه منها و وصله بخمسة آلاف لکونه روّعه، و قال أحمد بن الحسین الواعظ فیما رواه الخطیب باسناده عنه: اودع أبو عبد اللّه بن أبی موسی الهاشمی عشرة آلاف لیتیم فأنفقها فلمّا کبر الصبیّ أمر السّلطان بدفع المال إلیه، قال ابن أبی موسی: فضاقت علیّ الدّنیا فبکرت علی بغلتی إلی الکرخ فوقفت علی باب مسجد دعلج فصلّیت خلفه النّحر فلمّا انفتل رحّب بی و دخلنا داره فقدّم هریسة فأکلنا و بصر بی فقال: أراک منقبضا! فأخبرته فقال: کل، فحاجتک مقضیّة! فلمّا فرغنا وزن لی عشرة آلاف دینار، فقمت أطیر فرحا ثمّ أعطیت الصّبیّ المال و عظم ثناء النّاس علی فاستدعانی أمیر من أولاد الخلیفة فقال: قد رغبت فی معاملتک و تضمینک منه فربحت ربحا مفرطا حتّی کسبت فی ثلثة أعوام ثلاثین ألف دینار فحملت إلی دعلج ذهبه فقال: ما خرجت و اللّه الدّنانیر عن یدی و نویت أن آخذ عوضها، حلّ بها الصّبیان! فقلت: أیّها الشّیخ! أی شیء أصل

ص:273

هذا المال حتّی تهب لی منه عشرة آلاف دینار؟ فقال نشأت و حفظت القرآن و طلب الحدیث و تاجرت فوافانی تاجر فقال: انت دعلج؟ قلت: نعم! قال: قد رغبت فی تسلیم مالی إلیک مضاربة، و سلّم إلیّ برنامجات بألف ألف درهم و قال لی: ابسط یدک فیه و لا تعلم موضعا لنفقته إلاّ حملت منه، إلیه و لم یزل یتردّد إلیّ سنة بعد سنة یحمل إلیّ مثل هذا و المال ینمی (یمنو. ظ) فلمّا کان فی آخر سنة اجتمعنا قال لی: أنا کثیر الأسفار فی البحر فإن قضی اللّه علیّ قضاء فهذا المال کلّه لک علی أن تتصدّق منه و تبنی المساجد. قال دعلج: و أنا أفعل مثل هذا و قد ینمی اللّه المال فی یدی، فاکتم علیّ ما عشت. توفّی دعلج فی جمادی الآخرة سنة إحدی و خمسین و ثلاثمائة، و له نیّف و تسعون سنة].

و سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [دعلج بن أحمد بن دعلج، الإمام الفقیه محدّث بغداد، أبو محمّد السّجزی المعدّل، ولد سنة إحدی و عشرین و مائتین و سمع البغویّ و منه الدّار قطنیّ و الحاکم، و کان من أوعیة العلم و شیخ أهل الحدیث، صنّف «المسند الکبیر» و مات فی جمادی الآخرة سنه 351، و خلف ثلث مائة ألف دینار]انتهی.

فهذا امامهم الفقیه دعلج صاحب الفضل الزاهر الأبلج، قد أوضح بروایة هذا الحدیث لقم الیقین و أبلج، و لحب بتحدیث هذا الخبر جدد الصّواب و أنهج، و شرح صدور أهل التّصدیق و الإذعان فأبردها و أثلج، و جرح أفئدة أهل البغی و العدوان فضیّقها و حرّج، فالحمد للّه علی ظهور الحق السّویّ المنهج، و سفور الصّدق الواضح المخرج، و زهوق الباطل البارد اللّجلج، و بوار الخطل الشائن الأسمج.

64-أما روایت أبو بکر محمّد بن عمر بن محمّد بن مسلم

التّمیمی المعروف بابن الجعابی

حدیث ثقلین را، پس علاّمۀ سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» در ذکر طرق این حدیث شریف گفته: [

و رواه الجعابیّ من حدیث عبد اللّه بن موسی، عن أبیه عن عبد اللّه بن حسن، عن أبیه، عن جدّه، عن علیّ رضی اللّه عنه أنّ رسول اللّه صلّی اللّه

ص:274

علیه و سلّم قال: إنّی مخلف فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه عزّ و جلّ طرفه بید اللّه و طرفه بایدیکم و عترتی أهل بیتی و لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و نور الدین سمهودی در «جواهر العقدین» در ذکر طرق این حدیث شریف گفته: [

و رواه الجعابیّ فی «الطالبیّین» من حدیث عبد اللّه بن موسی، عن أبیه عن عبد اللّه بن حسن، عن أبیه، عن جدّه، عن علی رضی اللّه عنه، و لفظه: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی مخلف فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه عزّ و جلّ طرفه بید اللّه و طرفه بأیدیکم و عترتی أهل بیتی و لن یتفرقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و ابن الجعابی از أکابر حفاظ ممدوحین بمدائح عظیمه و أعاظم نقّاد موصوفین بمحاسن فخیمه نزد سنّیّه می باشد، کما دریته بحمد اللّه المنعم المنیل فی مجلّد حدیث مدینة العلم بالتّفصیل.

فهذا ابن الجعابی الحافظ واحد رجال الدّنیا فی الحفظ و الإتقان، و أوحد أفراد العالم فی النّقد و السّبر و الإمعان، قد روی هذا الحدیث الجلیل الشّأن، النّیّر البرهان، فی کتابه «کتاب الطّالبیّین» نفیا لزیغ أهل العدوان، فلا یقابله بعد بالرّدّ و الإنکار و الإلطاط و الایهان؛ إلاّ من غلب علی قلبه الطّبع و ران، و لا یرتاب فیه منصف أذعن الصّدق و دان، و لا یحجم عنه موقن وضح لدیه الحقّ و بان.

65-أما روایت أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس بطرق متکثّرۀ عدیده و ألفاظ متنوّعۀ مفیده در معاجم ثلاثۀ خود اخراج آن نموده، چنانچه روایت أبو سعید خدری را در «معجم صغیر» که بعنایت منعم کبیر نسخۀ آن بخطّ عرب؛ پیش نظر قصیر فقیر حاضر و موجودست باین سند آورده:

[حدّثنا الحسن بن محمّد بن مصعب الأشانی الکوفی، حدّثنا عبّاد بن یعقوب الأسدی، حدّثنا عبد الرّحمن المسعودی، عن کثیر النّواء، عن عطیّة العوفی، عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین أحدهما

ص:275

أکبر من الآخر کتاب اللّه جلّ و عزّ حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض. لم یروه عن کثیر النّواء إلاّ المسعودیّ].

و نیز طبرانی در «معجم صغیر» روایت أبو سعید را بسند دیگر آورده، چنانچه گفته:

[حدّثنا حسن بن مسلم بن الطّیّب الصّنعانیّ، حدّثنا عبد الحمید بن صبیح، حدّثنا یونس بن أرقم، عن هارون بن سعد، عن عطیّة، عن أبی سعید الخدریّ، عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم، قال: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض. لم یروه عن هارون ابن سعد إلاّ یونس].

و نیز طبرانی این حدیث شریف را بروایت أبو سعید خدری در «معجم أوسط» اخراج نموده، چنانچه علاّمۀ سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» در ذکر این حدیث گفته: [و حدیث أبی سعید عند أحمد فی مسنده من حدیث الأعمش و کذا من حدیث أبی إسرائیل الملائی إسماعیل بن خلیفة و عبد الملک بن أبی سلیمان و رواه الطّبرانیّ فی الأوسط من حدیث کثیر النّواء أربعتهم عن عطیّة و رواه أبو یعلی و آخرون].

و نور الدین سمهودی در «جواهر العقدین» بعد نقل حدیث ثقلین از لفظ ترمذی گفته: [

و أخرج أحمد معناه فی مسنده عن أبی سعید الخدری و لفظه: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی أوشک أن ادعی فاجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی، فإنّ اللّطیف الخبیر (ظ) أخبرنی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض فانظروا بما تخلفونی فیهما، و أخرجه أیضا الطّبرانیّ فی الأوسط و أبو یعلی و غیرهما، و سنده لا بأس به].

و أحمد بن الفضل بن محمّد باکثیر در «وسیلة المآل» گفته: [

و عن أبی سعید الخدریّ رضی اللّه عنه أنّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی أوشک أن أدعی فأجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی إنّ اللّطیف الخبیر أخبرنی أنهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض، فانظروا بما تخلفونی فیهما.

أخرجه أحمد بن حنبل فی مسنده و الطّبرانیّ فی الأوسط و أبو یعلی و غیرهم، و سنده لا بأس به].

ص:276

و نیز طبرانی این حدیث شریف را بروایت أبو سعید خدری در «معجم کبیر» اخراج نموده، چنانچه مرزا محمّد بدخشانی در «مفتاح النّجا» گفته: [

و أخرج أبو یعلی و الطّبرانیّ فی الکبیر عن أبی سعید الخدری: قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم:

إنّی تارک فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا بعدی أمرین احدهما أکبر من الآخر، کتاب اللّه حبل ممدود ما بین السّماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض. و فی روایة أخری للطّبرانیّ عنه بلفظ: کأنّی قد دعیت فأجبت و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه حبل ممدود بین السّماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما].

و از افادۀ سیوطی نیز در «درّ منثور» ثابتست که طبرانی این حدیث شریف را بروایت أبی سعید خدری اخراج نموده، کما سبق و سیأتی فیما بعد أیضا إنشاء اللّه تعالی.

و نیز طبرانی این حدیث شریف را بروایت زید بن أرقم اخراج کرده، چنانچه علاّمه سیوطی در «درّ منثور» در تفسیر آیۀ «وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّهِ» گفته: [

و أخرج الطّبرانیّ عن زید بن أرقم، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی لکم فرط و إنکم واردون علیّ الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فی الثّقلین. قیل: و ما الثّقلان یا رسول اللّه؟ قال: الأکبر کتاب اللّه عزّ و جلّ سبب طرفه بید اللّه و طرفه بأیدیکم فتمسّکوا به لن تزلّوا. و لا تضلّوا، و الأصغر عترتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض و سألت لهما ذاک ربی فلا تقدموهما فتهلکوا و لا تعلّموهما فإنّهم أعلم منکم].

و علامه سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» گفته: [

و أخرجه الطّبرانی أیضا من حدیث حکیم بن جبیر، عن أبی الطفیل، عن زید، و فیه من الزّیادة عقب قوله: و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض: سألت ربّی ذلک لهما فلا تقدّموهما فتهلکوا و لا تقصروا عنهما فتهلکوا و لا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم].

و سمهودی در «جواهر العقدین» بعد نقل لفظ ثالث از طرق روایت حاکم گفته:

أخرجه الطّبرانیّ و زاد فیه عقیب قوله «إنّهما لن یفترقا (یتفرقا، ظ) حتّی

ص:277

یردا علیّ الحوض» سألت ربّی ذلک لهما فلا تقدّموهما فتهلکوا و لا تقصروا عنهما فتهلکوا و لا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم].

و أحمد بن الفضل بن محمّد باکثیر در «وسیلة المآل» گفته: [

و أخرجه الطّبرانیّ أیضا عن حکیم بن الطّفیل؛ عن زید بن أرقم، و فیه من الزّیادة عقب قوله «إنّهما لن یفترقا (یتفرّقا. ظ) حتّی یردا علیّ الحوض» : سألت ربّی ذلک لهما فلا تقدّموهما فتهلکوا و لا تقصروا عنهما فتهلکوا و لا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم].

و مرزا محمّد بدخشانی در مفتاح النّجا» بعد نقل حدیث ثقلین از «صحیح ترمذی» بروایت زید بن أرقم گفته: [

و أخرجه الطّبرانیّ فی الکبیر عنه مطوّلا بلفظ:

إنّی لکم فرط و إنّکم واردون علیّ الحوض عرضه ما بین صنعاء إلی بصری، فیه عدد الکواکب من قدحان الذّهب و الفضة، فانظروا کیف تخلفونی فی الثّقلین. قیل: و ما الثّقلان؟ یا رسول اللّه! قال: الأکبر کتاب اللّه سبب طرفه بید اللّه و طرفه بأیدیکم فتمسّکوا به لن تزلّوا و لا تضلّوا، و الأصغر عترتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض، و سألت لهما ذلک ربّی فلا تقدّموهما فتهلکوا و لا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم].

و ملا علی متقی نیز در «کنز العمّال» این روایت را از طبرانی نقل کرده.

و ابن حجر مکی نیز در «صواعق» اخراج نمودن طبرانی این روایت را افاده نموده، کما سیأتی إنشاء اللّه فیما بعد].

و نیز طبرانی در «معجم کبیر» این حدیث شریف را از زید بن أرقم بلفظ دیگر اخراج نموده. کما سیتّضح إنشاء اللّه تعالی عنقریب من کتاب «مفتاح النّجا» للبدخشانی و کتاب «نزل الأبرار» له أیضا.

و نیز طبرانی این حدیث شریف را از زید بن أرقم بلفظ دیگر روایت نموده، چنانچه محمّد صدر عالم در «معارج العلی» گفته:

[أخرج الطبرانی و الحاکم، عن أبی الطفیل، عن زید بن أرقم، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: کأنّی قد دعیت فأجبت و إنّی تارک فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض. اللّه مولای و أنا ولیّ کلّ مؤمن، من کنت مولاه فعلیّ مولاه،

ص:278

اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه].

و نیز طبرانی این حدیث شریف را بروایت حذیفة بن أسید الغفاری یا زید بن أرقم در «معجم کبیر» اخراج نموده، چنانچه علاّمه سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» گفته: [أمّا

حدیث حذیفة بن أسید الغفاری، فرواه الطّبرانیّ فی معجمه الکبیر من طریق سلمة بن کهیل عن أبی الطّفیل، عنه، عن زید بن أرقم رضی اللّه عنهما قال: لمّا صدر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع نهی أصحابه عن شجرات بالبطحاء متقاربات أن ینزلوا تحتهنّ ثمّ بعث إلیهنّ فقمّ ما تحتهنّ من الشوک و عمد إلیهن فصلّی تحتهنّ ثمّ قام فقال: یا أیّها النّاس! إنّی قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّه لن یعمر نبیّ إلاّ نصف عمر الّذی یلیه من قبله، و إنّی لأظنّ أنّی یوشک أن أدعی فأجیب و إنّی مسئول و إنّکم مسئولون فما ذا انتم قائلون؟ قالوا: نشهد أنّک قد بلغت و جهدت و نصحت، فجزاک اللّه خیرا فقال: أ لیس تشهدون أن لا اله الا اللّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أن جنّته حقّ و ناره حقّ و أنّ الموت حقّ و أنّ البعث حقّ بعد الموت و أنّ السّاعة آتیة لا ریب فیها و أنّ اللّه یبعث من فی القبور؟ قالوا: بلی! نشهد بذلک، قال: اللّهمّ اشهد! ثمّ قال: یا أیّها النّاس! إنّ اللّه مولای و أنا مولی المؤمنین و أنا أولی بهم من أنفسهم: فمن کنت مولاه فهذا مولاه یعنی علیّا، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه، ثمّ قال: یا أیّها النّاس! إنّی فرطکم و إنّکم واردون علیّ الحوض حوض عرضه ما بین بصری إلی صنعاء فیه عدد النّجوم قدحان من فضّة و إنّی سائلکم حین تردون علیّ عن الثّقلین فانظروا کیف تخلفونّی فیهما، الثّقل الأکبر کتاب اللّه عزّ و جلّ سبب طرفه بید اللّه و طرفه بأیدیکم فاستمسکوا به لا تضلّوا و لا تبدّلوا و عترتی أهل بیتی فإنّه قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّهما لن ینقضیا حتّی یردا علیّ الحوض. و من هذا الوجه أورده الضّیاء فی «المختارة» و رواه أبو نعیم فی «الحلیة» و غیره من حدیث زید بن الحسن الأنماطی، عن معروف بن خرّبوذ، عن أبی الطّفیل، عن حذیفة وحده به].

و از افادۀ علامه سمهودی در «جواهر العقدین» و محمّد بن یوسف شامی در کتاب «سبل الهدی و الرّشاد-المعروف بالسّیرة الشّامیّه» و ابن حجر مکّی در

ص:279

«صواعق محرقه» و فخر جهرمی در «براهین قاطعه» و نور الدین حلبی در کتاب «إنسان العیون-المعروف بالسّیرة الحلبیّه» و أحمد بن الفضل بن محمّد باکثیر در «وسیلة المآل» و محمود بن محمّد شیخانی قادری در «صرط سوی» و مرزا محمّد بدخشانی در «مفتاح النّجا» و «نزل الأبرار» و محمّد صدر عالم در «معارج العلی» و أحمد بن عبد القادر العجلی در «ذخیرة المآل» و مولوی ولی اللّه لکهنوی در «مرآة المؤمنین» نیز واضح و لائحست که طبرانی این روایت را اخراج نموده، کما ستطلع علیه فیما بعد إنشاء اللّه تعالی.

و نیز طبرانی این حدیث شریف را از زید بن ثابت در «معجم کبیر» اخراج نموده، چنانچه مرزا محمّد بدخشانی در «مفتاح النّجا» گفته: [

و أخرج الحاکم عن زید بن أرقم، و الطّبرانی فی الکبیر عنه و عن زید بن ثابت أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال: إنّی تارک فیکم الثّقلین من بعدی کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و نیز مرزا محمّد بدخشانی در «نزل الأبرار» بعد نقل حدیث ثقلین بروایت زید بن أرقم از «صحیح مسلم» گفته: [

و أخرج الحاکم عنه و الطّبرانیّ فی الکبیر عنه و عن زید بن ثابت رضی اللّه عنهما أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی تارک فیکم الثّقلین من بعدی کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و نیز طبرانی این حدیث شریف را بروایت زید بن ثابت در «معجم کبیر» بلفظ دیگر اخراج نموده، چنانچه علاّمه سمهودی در «جواهر العقدین» گفته:

[

و عن زید بن ثابت، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه عزّ و جلّ و هو حبل ممدود ما بین السّماء و الأرض، أو: ما بین السّماء الی الارض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض. أخرجه أحمد فی مسنده و عبد بن حمید بسند جیّد و لفظه: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و أخرجه الطبرانیّ فی الکبیر برجال ثقات و لفظه: إنی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه و أهل بیتی

ص:280

و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و سیوطی در «جامع صغیر» گفته:

[إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه حبل ممدود ما بین السّماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض (حم. طب(1) عن زید بن ثابت].

و نیز سیوطی در «إحیاء المیت» گفته: [الحدیث السّادس و الخمسون-

أخرج أحمد و الطبرانی عن زید بن ثابت، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم:

إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء و الارض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و أحمد بن الفضل بن محمّد باکثیر در «وسیلة المآل» گفته:

[عن زید بن ثابت رضی اللّه عنه، قال: قال رسول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه عزّ و جلّ حبل ممدود ما بین السّماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض. أخرجه أحمد فی مسنده و عبد بن حمید بسند جیّد و لفظه: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ. و أخرجه الطّبرانیّ فی الکبیر و لفظه:

إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه تعالی و أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و مرزا محمّد بدخشانی در «مفتاح النّجا» گفته: [

و فی روایة أخری للطّبرانی عن زید بن ثابت: بلفظ: إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه حبل ممدود ما بین السّماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و نیز طبرانی این حدیث شریف را از عبد اللّه بن حنطب اخراج نموده، چنانچه علاّمۀ سیوطی در «إحیاء المیت» گفته:

[أخرج الطّبرانیّ عن المطّلب بن عبد اللّه بن حنطب، عن أبیه، قال: خطبنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم بالجحفة فقال: أ لست أولی بکم من أنفسکم؟ قالوا: بلی! یا رسول اللّه! قال فإنّی سائلکم عن اثنین:

ص:281


1- یعنی : أخرجه أحمد فی « المسند » و الطبرانی فی « المعجم الکبیر » ( 12 ) .

عن القرآن و عن عترتی].

و نیز سیوطی در «إنافه فی رتبة الخلافه» گفته: [

و أخرج الطّبرانیّ عن عبد اللّه بن حنطب، قال: خطبنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فقال: أ لست أولی بکم من أنفسکم؟ قالوا: بلی یا رسول اللّه! قال: فإنی سائلکم عن اثنین: عن القرآن و عن عترتی، ألا! لا تقدّموا فتضلّوا و لا تخلفوا عنها فتهلکوا].

ترجمه سلیمان بن أحمد طبرانی

و تقدم و براعت و تفوق و مهارت و علوّ مراتب و سموّ مناصب أبو القاسم طبرانی در فنون حدیث نزد سنّیّه محتاج تبیین و توضیح نیست، شطری از محامد ناصعه و مدائح رائعه و مفاخر شامخه و مآثر باذخۀ او بر ناظر کتاب «الأنساب» عبد الکریم بن محمّد السّمعانی و «وفیات الأعیان» ابن خلّکان و «تذکرة الحفّاظ» و «سیر النّبلاء» و «عبر» ذهبی و «مرآة الجنان» یافعی و «طبقات القرّاء» شمس الدّین محمّد بن الجزری و «طبقات الحفّاظ» جلال الدّین سیوطی و «زاد المعاد» ابن القیم و «توضیح الدّلائل» سید شهاب الدین أحمد و «منظر الإنسان» یوسف بن أحمد بن محمّد بن عثمان بن علی بن أحمد بن الشّجاع السّجزی و «مقالید الأسانید» أبو مهدی ثعالبی و «شرح مواهب» محمّد بن عبد الباقی زرقانی «و بستان المحدّثین» شاهصاحب و «إتحاف النّبلا» و «أبجد العلوم» و «تاج مکلّل» مولوی صدیق حسن خان معاصر؛ واضح و آشکارست. در این مقام بر بعضی از عبارات اقتصار می رود.

عبد الرحمن ابن أبی بکر سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته:

[الطّبرانیّ الإمام العلاّمة الحجّة بقیّة الحفّاظ أبو القاسم سلیمان بن أحمد ابن أیّوب بن مطیر اللّخمیّ الشّامی، مسند الدّنیا و أحد فرسان هذا الشّأن.

ولد بعکّا فی صفر سنة 260، و سمع فی سنه 273 بمدائن الشام و الحجاز و الیمن و مصر و بغداد و الکوفة و بصرة و أصبهان و الجزیرة و غیر ذلک، و حدّث عن ألف شیخ أو یزیدون. صنّف «المعجم الکبیر» و هو المسند و لم یسبق فیه من مسند المکثرین إلاّ ابن عبّاس و ابن عمر فأمّا أبو هریرة و أنس و جابر و أبو سعید و عائشة

ص:282

فلا بدّ، و لا حدیث جماعة من المتوسّطین لأنّه أفرد لکلّ مسندا فاستغنی عن عامّته و له «المعجم الأوسط» علی شیوخه، فأتی عن کلّ شیخ بماله من الغرائب فهو نظیر «الافراد» للدّار قطنیّ، و کان یقول: هذا الکتاب روحی فإنّه تعب علیه «و المعجم الصغیر» و هو عن کلّ شیخ له حدیث. و الدّعاء مجلّد. و دلائل النّبوة. و النّوادر و مسند شعبة. و مسند سفیان. و مسند الشّامیّین و الأوائل. و التّفسیر الکبیر. و مسند العشرة. و معرفة الصّحابة. و مسند أبی هریرة. و مسند عائشه و الطّوالات. و السّنّة و حدیث الأوزاعی. و حدیث أیّوب. و حدیث الأعمش. و مسند أبی ذرّ. و العلم. و الفرائض.

و فضل رمضان و مکارم الأخلاق. و تفسیر الحسن. و ما روی الزهری عن أنس، و ابن المنکدر عن جابر، و الحسن عن أنس. و من اسمه عطاء و من اسمه عمّار و أخبار عمر بن عبد العزیز و مسند العبادلة؛ و أشیاء کثیرة جدّا سئل عن کثرة حدیثه فقال: کنت أنام علی البواری ثلثین سنة: قال ابن مندة: أحد الحفّاظ المذکورین، تذاکر هو و الجعابیّ بحضرة الوزیر ابن العمید فغلب الطبرانیّ بکثرة حفظه و الجعابیّ بفطنته حتّی ارتفعت أصواتهما فقال الجعابی: عندی حدیث لیس فی الدّنیا إلاّ عندی؛ فقال: هات! قال: حدّثنا أبو خلیفه ثنا: سلیمان بن أیّوب، و حدّث بحدیث فقال الطّبرانیّ: أنا سلیمان بن أیّوب و منّی سمعه أبو خلیفة، فاسمعه منی عالیا فخجل الجعابیّ، فقال أبو العبّاس الشّیرازیّ کتبت عن الطّبرانیّ ثلث مائة ألف حدیث و هو ثقة آخر أصحابه أبو بکر بن زبدة و بعده بالإجازة عبد الرّحمن بن الزّکوانی. مات الطبرانیّ لثلاث بقین من ذی القعدة سنه 360 عن مائة عام و عشرة أشهر. قال الذّهبیّ فی «المیزان» : و مع سعة روایته لم یتفرّد بحدیث].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «تاج مکلّل» گفته: [أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیّوب بن مطیر اللّخمی الطّبرانی. کان حافظ عصره، رحل فی طلب الحدیث من الشّام إلی العراق و الحجاز و الیمن و مصر و بلاد الجزیرة الفراتیة و أقام فی الرّحلة ثلاثا و ثلاثین سنة، و سمع الکثیر و عدد شیوخه ألف شیخ، و له المصنّفات الممتّعة النّافعة الغریبة، منها المعاجم الثّلاثة الکبیر و الأوسط و الصّغیر، و هی أشهر

ص:283

کتبه، و روی عنه الحافظ أبو نعیم و الخلق الکثیر. مولده ستّین و مائتین بطبریّة الشّام و سکن بإصبهان إلی أن توفی بها یوم السّبت للیلتین بقیتا من ذی القعدة سنه 360 و عمره تقدیرا مائة سنة، و قیل إنّه توفی فی شوّال و اللّه أعلم. و دفن إلی جانب حمة (حممة. ظ) الدّوسی صاحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم. و الطّبرانیّ بفتح الطّاء المهملة و الباء الموحّدة و الرّاء و بعد الألف نون-هذه النّسبة إلی طبریّة، و الطّبریّ نسبة إلی طبرستان، و اللّخمیّ بفتح اللاّم و سکون الخاء المعجمة و بعدها میم-هذه النّسبة إلی لخم و اسمه مالک بن عدی و هو أخو جذام، و مطیر تصغیر مطر]انتهی.

فهذا الطبرانی أبو القاسم، إمامهم الحافظ الکبیر الجزیل المقاسم، و قدوتهم العارف الخبیر بتلک المعالم و المراسم، و جهبذهم النّاقد البصیر المتوسّم الواسم، قد روی هذا الحدیث النّافح المتنسّم النّاسم، الّذی فاق بأریجه علی الرّوض المزهر الباسم، فی معاجمه الثّلاثة المعروفة الموسومة بأحسن المیاسم، بطرق وافیة وافرة هادیة إلی خیر الطّرائق و المناسم، و الحمد للّه علی انطماس معاهد الضّلال بأکمل طامس و طاسم، و اندراس مغانی العمی أبین دارس و راسم، و انحسام أصول البغی بأصرم صارم و أحسم حاسم، و اتّسام وجوه الغیّ بأحمی المکاوی و أنفذ المواسم.

66-أما روایت أبو بکر أحمد بن جعفر بن حمدان بن مالک
اشاره

ابن شبیب القطیعی

حدیث ثقلین را، پس حاکم «در مستدرک» گفته:

[حدّثنا أبو الحسین محمّد بن أحمد بن تمیم الحنظلی ببغداد، ثنا: أبو قلابة عبد الملک بن محمّد الرّقاشی، ثنا یحیی ابن حمّاد، و حدّثنی أبو بکر محمّد بن أحمد بن بالویه و أبو بکر أحمد بن جعفر البزّار قالا: ثنا: عبد اللّه بن أحمد بن حنبل، حدّثنی، أبی ثنا یحیی بن حمّاد و ثنا أبو نصر أحمد بن سهل الفقیه ببخاری، ثنا صالح بن محمّد الحافظ البغدادی، ثنا خلف بن سالم المحزمی، ثنا یحیی بن حمّاد، ثنا أبو عوانة، عن سلیمان الأعمش، قال: ثنا حبیب ابن أبی ثابت، عن أبی الطّفیل، عن زید بن أرقم رضی اللّه عنه، قال: لمّا رجع رسول اللّه

ص:284

صلّی اللّه علیه و سلّم: من حجّة الوداع و نزل غدیر خمّ، أمر بدوحات فقممن، قال: کأنّی قد دعیت فأجبت، إنّی تارک فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه تعالی و عترتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض، ثم قال: اللّه عزّ و جلّ مولای و أنا ولیّ کلّ مؤمن، ثمّ أخذ بید علیّ رضی اللّه عنه فقال: من کنت ولیّه فهذا ولیّه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه].

ترجمه أحمد بن جعفر أبو بکر قطیعی

و أبو بکر قطیعی از أما جد محدّثین عظام و أفاضل مسندین فخام سنّیّه می باشد.

عبد الکریم سمعانی در «أنساب» بنسبت قطیعی گفته: [و المحدّث المشهور أبو بکر أحمد بن جعفر بن حمدان بن مالک بن شبیب القطیعی-من قطیعة الدقیق، محلّة فی أعلی غربیّ بغداد-یروی عن إسحاق و إبراهیم الحربیّین و الکدیمی و أبی مسلم الکشّی، و کان یروی عن عبد اللّه ابن أحمد بن حنبل «المسند» عن أبیه، و کان مکثرا، یروی عنه أبو عبد اللّه الحافظ البیع (ابن البیّع. ظ) و أبو نعیم الحافظ الأصبهانی، فی جماعة کثیرة آخرهم أبو محمّد الحسن بن علی الجوهریّ، و مات فی ذی الحجّة سنة ثمان و ستین و ثلاثمائة].

و محمّد بن أحمد ذهبی در «عبر» در وقائع سنة ثمان و ستین و ثلاثمائة گفته:

[و فیها توفی القطیعیّ أبو بکر أحمد بن جعفر بن حمدان بن مالک البغدادیّ مسند العراق، و کان یسکن بقطیعة الدّقیق، روی، عن عبد اللّه بن الإمام أحمد «المسند» و سمع من الکدیمی و إبراهیم الحربی و الکبار، توفی فی ذی الحجّة و له خمس و تسعون سنة، و کان شیخا صالحا]انتهی.

فهذا القطیعی شیخهم المنقطع القرین، الّذی صدمه و صلاحه عندهم مقطوع بالیقین، قد روی هذا الحدیث الزّاهی الزّاهر المستبین، بسنده المتصل الوثیق المتین عن النبیّ المأمون الأمین، علیه و آله آلاف السّلام عن الملک الحقّ المبین، فأبان علی أهل الورع و الدّین، أنّ هذا الخبر الرّصین الرّزین، من مرویّات الأکابر الأساطین

ص:285

الّذین هم من جلالة الأقدار و نباهة الأخطار بمکان مکین، فلا یناکر فیه الحقّ إلاّ التّائه الحائر الأخلف الأفین، و لا یراغم فیه الصّواب إلاّ الرّائغ الزّائغ الوضیع المهین.

67-أما روایت أبو منصور محمّد بن أحمد بن طلحة
اشاره

الازهری اللغوی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «تهذیب اللّغة» در لغت (عترت) آورده، چنانچه علاّمه ابن منظور افریقی در «لسان العرب» گفته:

[قال الأزهریّ رحمه اللّه: و فی حدیث زید بن ثابت: قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین خلفی کتاب اللّه و عترتی فإنهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض و قال: قال محمّد بن إسحاق: و هذا حدیث صحیح و رفعه نحو زید بن أرقم و أبو سعید الخدری، و فی بعضها: إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی فجعل العترة أهل البیت].

و نیز ذهبی این حدیث شریف در کتاب «تهذیب اللّغة» در لغت (ثقل) آورده چنانچه علاّمه ابن منظور افریقی در «لسان العرب» گفته: [التّهذیب: و

روی عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم أنّه قال فی آخر عمره: إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی فجعلهما کتاب اللّه عزّ و جلّ و عترته و قد تقدّم ذکر العترة و قال ثعلب: سمیّا ثقلین لأنّ الأخذ بهما ثقیل و العمل بهما ثقیل، قال: و أصل الثّقل أنّ العرب تقول لکلّ شیء نفیس خطیر مصون «ثقل» ، فسمّاهما ثقلین إعظاما لقدرهما و تفخیما لشأنهما، و أصله فی بیض النّعام المصون. و قال ثعلبة بن صعیر المازنی یذکر الظّلیم و النّعامة:

فتذکرا ثقلا رشیدا بعد ما ألقت ذکاء یمینها فی کافر

و یقال للسّیّد العزیز «ثقل» من هذا، و سمّی اللّه تعالی الجنّ و الإنس الثّقلین سمیّا ثقلین لتفضیل اللّه تعالی إیّاهما علی سائر الحیوان المخلوق فی الأرض بالتّمییز و العقل الّذی خصّا به].

ص:286

و نیز ازهری این حدیث شریف را در «تهذیب اللّغة» در لغت (حبل) آورده چنانچه گفته: [

و فی حدیث النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم: أوصیکم بکتاب اللّه و عترتی أحدهما أعظم من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض قال أبو منصور:

و فی هذا الحدیث اتّصال کتاب اللّه عزّ و جل و إن کان یتلی فی الأرض و ینسخ و یکتب و معنی الحبل الممدود نور هداه و العرب تشبّه النّور بالحبل و الخیط، قال اللّه:

حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ اَلْخَیْطُ اَلْأَبْیَضُ مِنَ اَلْخَیْطِ اَلْأَسْوَدِ ، فالخیط الأبیض هو نور الصّبح إذا تبیّن للأبصار و انفلق، و الخیط الأسود دونه فی الإنارة لغلبة سواد اللّیل علیه و لذلک نعت بالأسود و نعت الآخر بالأبیض، و الخیط و الحبل قریبان من السّواء].

ترجمه ابو منصور ازهری لغوی

و علامه ازهری فقیه جلیل الشّأن و محدّث رفیع المکان سنّیّه است.

ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو منصور محمّد بن أحمد بن الأزهر ابن طلحة بن نوح بن أزهر الأزهری الهروی اللغوی الإمام المشهور فی اللّغة، کان فقیها شافعیّ المذهب، غلبت علیه اللّغة فاشتهر بها و کان متّفقا علی فضله و ثقته و درایته و ورعه. روی عن أبی الفضل محمّد بن جعفر المنذری اللّغوی، عن أبی العبّاس ثعلب و غیره، و دخل بغداد و أدرک بها أبا بکر بن درید و لم یرو عنه شیئا و أخذ عن أبی عبد اللّه إبراهیم ابن عرفة الملقّب نفطویه المقدّم ذکره و عن أبی بکر محمّد بن السّری المعروف بابن السّراج النّحوی و سیأتی ذکره إنشاء اللّه تعالی، و قیل: إنّه لم یأخذ عنه شیئا و کان قد رحل و طاف فی أرض العرب فی طلب اللّغة و حکی بعض الأفاضل أنّه رأی بخطّه قال: امتحنت بالأسر سنة عارضت القرامطة الحاجّ بالهبیر، و کان القوم الّذین وقعت فی سهمهم عربا نشئوا فی البادیة یتتبّعون مساقط الغیث أیّام النّجع و یرجعون إلی إعداد المیاه فی محاضرهم زمان القیظ و یرعون النّعم و یعیشون بألبانها و یتکلّمون بطباعهم البدویّة و لا یکاد یوجد فی منطقهم لحن أو خطأ فاحش فبقیت فی أسرهم دهرا طویلا و کنّا نتشتّی بالدّهناء و نرتبع بالصّمان و نقیظ بالسّتارین، و استفدت من مجاورتهم و مخاطبتهم بعضهم بعضا ألفاظا جمّة و نوادر کثیرة أوقعت أکثرها فی کتابی یعنی

ص:287

«التّهذیب» و ستراها فی مواضعها و ذکر فی تضاعیف کلامه أنّه أقام بالصّمان شتوتین و کان أبو منصور المذکور جامعا لشتات اللّغة مطّلعا علی أسرارها و دقائقها و صنّف فی اللّغة کتاب «التّهذیب» و هو من الکتب المختارة یکون أکثر من عشر مجلّدات و له تصانیف فی غریب الألفاظ الّتی استعملها (تستعملها. ن) الفقهاء فی مجلّد واحد، و هو عمدة الفقهاء فی تفسیر ما یشکل علیهم من اللّغة المتعلقة بالفقه، و کتاب التّفسیر، و رأی ببغداد أبا إسحاق الزّجّاج و أبا بکر بن الأنباریّ و لم ینتقل أنّه أخذ عنهما شیئا، و کانت ولادته سنة اثنتین و ثمانین و مائتین، و توفی فی سنة سبعین و ثلاث مائة فی أواخرها، و قیل: سنة إحدی و سبعین بمدینة هراة، رحمه اللّه تعالی.

فی بیان احوال القرامة

و الازهری بفتح الهمزة و سکون الزّاء و فتح الهاء و بعدها راء هذه النسبة إلی جدّه أزهر المذکور، و قد تقدّم الکلام علی الهروی. و القرامطة، نسبتهم إلی رجل من سواد الکوفة یقال له «قرمط» بکسر القاف و سکون الرّاء و کسر المیم و بعدها طاء مهملة، و لهم مذهب مذموم و کانوا قد ظهروا فی سنة إحدی و ثمانین و مائتین فی خلافة المعتضد باللّه و طالت أیّامهم و عظمت شوکتهم و أخافوا السّبیل و استولوا علی بلاد کثیرة و أخبارهم مستقصاة فی التواریخ، و کانت وقعة الهبیر الّتی أشار إلیها فی سنة إحدی عشرة و ثلاثمائة و کان مقدّم القرامطة یوم ذاک أبا طاهر الجنابی القرمطی و لمّا ظهر علی الحجّاج قتل بعضهم و استرقّ آخرین و استولی علی جمیع أموالهم و ذلک فی خلافة المقتدر بن المعتضد و قیل: کان أوّل ظهورهم فی سنة ثمان و سبعین و مائتین و أوّلهم أبو سعید الجنابی کان بناحیة البحرین و هجر، قتل فی سنة إحدی و ثلاثمائة قتله خادم له، و قتل أبو طاهر المذکور فی سنة اثنتین و ثلاثین و ثلاثمائة، و الجنابی بفتح الجیم و النّون المشدّدة و بعد الألف باء موحّدة هذه النّسبة إلی جنّابة و هی بلدة بالبحرین بالقرب من سیراف علی البحر. و الهبیر بفتح الهاء و کسر الباء الموحّدة و سکون الیاء المثنّاة من تحتها و بعدها راء ساکنة و هو الموضع المطمئنّ من الأرض و الدّهناء-بفتح الدّال المهملة و سکون الهاء و بعدها نون مفتوحة ثم ألف تمدّ و تقصر-و هی أرض واسعة فی بادیة العرب فی دیار بنی تمیم

ص:288

قیل: هی سبعة أجبل من الرّمل، و قیل: هی فی بادیة البصرة فی دیار بنی سعد. و الصّمّان بفتح الصّاد المهملة و المیم المشدة و بعد الألف نون و هو جبل أحمر ینقاد ثلاث لیال و لیس له ارتفاع، یجاور الدّهناء، و قیل: إنّه قرب رمال (رمل. ظ) عالج و بینه و بین البصرة تسعة أیّام. و السّتاران: تثنیة ستار بکسر السّین المهملة و فتح التّاء المثنّاة من فوقها و بعد الألف راء و هما وادیان فی دیار بنی سعد یقال لهما: سودة و یقال لأحدهما: السّتار الأغبر، و للآخر، السّتار الحائریّ، و فیهما عیون فوّارة تسقی نخیلهما منها، و هذا کلّه و إن کان خارجا عن المقصود لکنّها ألفاظ غریبة فأحببت تفسیرها لئلاّ تشکل علی من یطالع هذا المجموع].

و ذهبی در «عبر-فی خبر من غبر» در وقائع سنه سبعین و ثلاثمائة گفته:

[و الازهریّ: العلاّمة أبو منصور محمّد بن أحمد بن الأزهر الهروی اللّغوی النّحویّ الشّافعیّ صاحب «تهذیب اللّغة» و غیره من المصنّفات الکبار الجلیلة المقدار، بهراة، فی ربیع الآخر و له ثمان و ثمانون سنة، روی عن البغوی و نفطویه و أتی ابن السّراج و ترک الأخذ عن ابن درید تورّعا لأنّه رآه سکران! و قد بقی الازهریّ فی أسر القرامطة مدّة طویلة].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ مذکوره گفته: [و فیها-الإمام العلاّمة صاحب المصنّفات الکبار الجلیلة المقدار کتهذیب اللّغة و غیره، اللّغویّ النحویّ الشّافعیّ أبو منصور محمّد بن أحمد بن الأزهر الهروی الازهری، بقی فی أسر القرامطة مدّة طویلة و کان متفقا علی فضله و ثقته و درایته و ورعه و روی عن أبی العبّاس ثعلب و غیره و أدرک ابن درید و لم یرو عنه شیئا و أخذ عن نفطویه و عن ابن السّراج النّحوی و کان قد رحل و طاف فی أرض العرب و طلب اللّغة فخالط قوما یتکلّمون بطباعهم البدویّة و لا یکاد یوجد فی منطقهم لحن أو خطأ فاحش فاستفاد من مجاورتهم و مخاطبة بعضهم بعضا ألفاظا و نوادر کثیرة أوقع أکثرها فی کتابه «التّهذیب» و سبب مخالطتهم له أنّه کان قد أسرته القرامطة و کان القوم الذین وقع فی سهمهم عربا نشأوا فی البادیة یتبعون مساقط الغیث و یرعون النّعم و یعیشون بألبانها و کان جامعا لأشتات اللّغات مطّلعا علی

ص:289

أسرارها و دقائقها، و تهذیبه المذکور أکثر من عشر مجلّدات، و له تصنیف فی غریب الألفاظ الّتی یستعملها الفقهاء من اللّغة المتعلقۀ بالفقه].

و ابن الوردی در «تتمّة المختصر» در وقائع سنة مذکوره گفته: [و فیها- توفی الأزهریّ أبو منصور محمّد بن أحمد بن الأزهر بن طلحة اللّغوی الفقیه الشّافعیّ، له «التّهذیب» عشر مجلّدات، و غیره، و مولده سنة اثنتین و ثمانین و مائتین].

و تاج الدین سبکی در «طبقات شافعیّه» گفته: [محمّد بن أحمد بن الأزهر بن طلحة الهروی أبو منصور الأزهری الهرویّ اللّغوی صاحب «تهذیب اللّغة» ولد سنة اثنتین و ثمانین و مائتین، و سمع بهراة من الحسین بن إدریس و محمّد بن عبد الرّحمان الشّامی و طائفة، ثمّ رحل إلی بغداد فسمع أبا القاسم البغویّ و أبا بکر بن أبی داود و إبراهیم بن عرفة نفطویه و ابن السّراج و أبا الفضل المنذریّ و عبد اللّه بن عروة و غیرهم.

روی عنه أبو یعقوب الفرات و أبو ذر عبد اللّه بن أحمد و أبو عثمان سعید القرشی و الحسین و علی بن أحمد بن حمدویه و غیرهم، و کان إماما فی اللّغة، بصیرا بالفقه، عارفا بالمذهب، عالی الإسناد، ثخین الورع، کثیر العبادة و المراقبة، شدید الانتصار لألفاظ الشّافعی. متجرّبا فی دینه، أدرک ابن درید و امتنع أن یأخذ عنه اللّغة و قد حمل اللّغة عن الأزهری جماعة منهم أبو عبید الهروی صاحب «الغریین» و من مصنّفات الأزهری «التّهذیب» عشر مجلّدات و کتاب «الغریب فی التّفسیر» و کتاب «تفسیر ألفاظ المزنی» و کتاب «علل القراءة» و «کتاب الرّوح و ما ورد فیها من الکتاب و السنة» و کتاب «تفسیر الأسماء الحسنی» و «تفسیر إصلاح المنطق» و «تفسیر السّبع المطوّلة» و «تفسیر دیوان أبی تمام» و اسر مرّة أسرته القرامطة فحکی عن نفسه أنّه وقع فی أسر عرب نشئوا فی البادیة یتبعون مساقط الغیث أیّام النّجع و یرجعون إلی أعداد المیاه فی محاضرهم زمن القیظ و یتکلّمون بطباعهم البدویّة و لا یکاد یوجد فی منطقهم لحن أو خطأ فاحش، قال فبقیت فی أسرهم دهرا طویلا و استفدت منهم الفاظا جمّة، توفی فی شهر ربیع الآخر سنة سبعین و ثلاثمائة].

و ابو بکر أسدی در طبقات شافعیّه» گفته: «محمّد بن أحمد بن الأزهر ابن طلحة

ص:290

ابن نوح بن الأزهر أبو منصور الأزهری الإمام فی اللّغة، ولد بهراة سنة ثنتین و ثمانین و مائتین و کان فقیها صالحا غلب علیه علم اللّغة و صنّف فیه کتابه «التّهذیب» الّذی جمع فیه فأوعی فی عشر مجلّدات، و صنّف فی التّفسیر کتابا سمّاه «التّقریب» و «شرح الأسماء الحسنی» و «شرح ألفاظ مختصر المزنی» و «الانتصار» للشافعی.

توفی بهراة سنة سبعین و ثلاثمائة فی ربیع الآخر منها، و قیل: فی أواخرها، قیل: سنة إحدی و سبعین. نقل الرّافعی عنه مواضع یتعلّق باللّغة فی ضبط السّنّة].

و جلال الدین سیوطی در «بغیة الوعاة» گفته: [محمّد بن أحمد بن الأزهر ابن طلحة بن نوح الأزهری اللّغوی الأدیب الهروی الشّافعی أبو منصور، ولد سنة اثنتین و ثمانین و مائتین و أخذ عن الرّبیع بن سلیمان و نفطویه و ابن السّراج و أدرک ابن درید و لم یرو عنه و ورد بغداد و أسرته القرامطة فبقی فیهم دهرا طویلا و کان رأسا فی اللّغة، أخذ عنه الهروی صاحب «الغریبین» و له من التّصانیف «التّهذیب» فی اللّغة «تفسیر ألفاظ مختصر المزنی» «التّقریب» فی التّفسیر «شرح شعر أبی تمام» «الأدوات» و غیر ذلک و کان عارفا بالحدیث عالی الإسناد کثیر الورع. مات فی ربیع الآخر سنة سبعین و ثلاثمائة].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «أبجد العلوم» گفته: [محمّد بن أحمد بن الأزهر بن طلحة بن نوح الهروی اللّغوی الشّافعی أبو منصور الأزهری، ولد سنة 282 و أخذ عن الرّبیع بن سلیمان و نفطویه و ابن السّراج و أدرک ابن درید و لم یرو عنه و ورد ببغداد و أسرته القرامطة فبقی فیهم دهرا طویلا و کان راسا فی اللّغة و اشتهر بها، أخذ عنه الهروی صاحب «الغریبین» و کان قد رحل و طاف فی أرض العرب فی طلب اللّغة و کان جامعا لشتات اللّغة مطّلعا علی أسرارها و دقائقها، صنّف فی اللّغة کتاب «التّهذیب» و هو من الکتب المختارة یکون أکثر من عشر مجلّدات و له تصنیف فی غریب الألفاظ الّتی استعملها الفقهاء فی مجلّد واحد و هو عمدة الفقهاء فی تفسیر ما یشکل علیهم من اللّغة المتعلّقة بالفقه و کان عارفا بالحدیث عالی الإسناد ثخین الورع، ولد فی سنة 282 و مات فی ربیع الآخر سنه 370 و قیل سنة 371 بمدینة هراة، و له أیضا

ص:291

«تفسیر ألفاظ مختصر المزنی» و «التّقریب» فی التّفسیر و غیر ذلک، و رأی ببغداد أبا إسحاق الزّجّاج و أبا بکر بن الأنباری و لم ینقل أنّه رحمه اللّه تعالی أخذ عنهما شیئا]انتهی.

فهذا فقیههم الازهری ذو المجد الأزهر، و الفضل الأظهر، و الفخر الأبهر و العلوّ الأفخر، و الشّموخ الأشهر، و البذوخ الأکبر، صاحب المصنّفات الکبار الجلیلة المقدار فلا یدرک نبلها و لا یحصر، المتّفق علی فضله و ثقته و درایته و ورعه فلا یجحد واحد منها و لا ینکر، قد روی هذا الحدیث الشهیّ المنظر، و أثبت ذاک الخبر الأنیق المخیر فالحمد للّه علی وضوح الحق الأبلج الأنور، و سفور الصّدق الأضوء الاسفر، و زهوق الباطل الأسمج الأنکر، و بوار الخطل الأعوج الأعور.

68-أما روایت أبو الحسین محمّد بن المظفر بن موسی بن
اشاره

عیسی البغدادی

حدیث ثقلین را پس ابن المغازلی در کتاب «المناقب» گفته:

[أخبرنا أبو طالب محمّد بن أحمد بن عثمان، أنا: أبو الحسین محمّد بن المظفر بن موسی بن عیسی الحافظ اذنا، نا: محمّد بن محمّد بن سلیمان الباغندی، نا: سوید، ثنا: علیّ بن مسهر، عن أبی حیّان التّیمی، حدّثنی یزید بن حیّان، قال: سمعت زید بن أرقم یقول: قام فینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فخطبنا فقال: أمّا بعد، أیّها النّاس! إنّما أنا بشر یوشک أن أدعی فاجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین، و هما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور، فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به. فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه، ثمّ قال: و أهل بیتی اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی قالها ثلاث مرّات].

ترجمه ابن المظفر حافظ بغدادی

و ابن المظفر حافظ جلیل المرتبة و محدّث فخیم المنزلة و مسند عظیم التبحّر و ناقد مبهر التّمهر نزد سنّیّه می باشد.

شمس الدین ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [محمّد بن المظفر بن موسی ابن عیسی الحافظ الإمام الثّقة أبو الحسین البغدادی محدّث العراق مولده سنة ستّ و ثمانین و أوّل ما سمع فی سنة ثلاثمائة، سمع أحمد بن الحسن الصّوفیّ و حامد بن شعیب

ص:292

و قاسم بن زکریّا و عمر بن أبی غیلان و الباغندیّ و محمّد بن جریر و عبد اللّه بن زیدان البجلی و أبا عروبة الحرّانی و علیّ بن أحمد علان و محمّد بن حزیم الدّمشقیّ و الحسین بن محمّد بن جمعة و طبقتهم بالعراق و الجزیرة و مصر و الشّام، و جمع و ألّف عنی بطلب هذا الفنّ و لم یتخلّف. روی عنه الدّار قطنیّ و ابن شاهین و أبو الفتح بن أبی الفوارس و المالینی و البرقانی و أبو نعیم و الحسن بن محمّد الخلاّل و علیّ بن المحسن و عبد الوهّاب بن برهان و أبو محمّد الجوهری و خلق کثیر. یقال إنّه من ولد سلمة بن الأکوع و کان یقول: لا أتیقّن ذلک. قال الخطیب: کان ابن المظفّر فهما حافظا صادقا، و قال البرقانی: کتب الدّار قطنیّ عن ابن المظفّر الوف حدیث، و قال ابن أبی الفوارس: سألت ابن المظفّر عن حدیث الباغندی عن ابن زید الدّاری عن عمرو بن عاصم، فقال: ما هو عندی. قلت:

لعلّه عندک؟ قال: لو کان عندی لکنت أحفظه؛ عندی من الباغندی مائة ألف حدیث ما فیها هذا. قال القاضی محمّد بن عمر الداودیّ: رأیت الدّار قطنیّ یعظم ابن المظفّر و یجلّه و لا یستند بحضرته، و قال الخطیب: حدّثنی محمّد بن علی الصّوریّ، حدّثنا بعض الشّیوخ أنّه حضر مجلس ابن المعروف القاضی فجاء أبو الفضل الزّهری فقام ابن المظفّر عن مکانه و أجلس الزّهری و قال: أیّها القاضی! هذا الشّیخ من ولد عبد الرّحمن بن عوف رضی اللّه عنه، هو محدّث و آباؤه محدّثون إلی عبد الرّحمن، و قال: ثنا:

والد هذا، و نا: فلان عن جدّ هذا محمّد بن عبید، و نا: فلان عن جدّهم عبید اللّه بن سعد، و لم یزل یروی عن کلّ واحد من آبائه حدیثا حتّی انتهی إلی عبد الرّحمن بن عوف. قال السّلمی: سألت الدّار قطنیّ عن ابن المظفّر فقال: ثقة مأمون، فقلت:

یقال إنّه یمیل إلی تشیّع؟ فقال: قلیلا بمقدار مالا یضرّ إن شاء اللّه! و قال الولید (أبو الولید. ظ) الباجی: ابن المظفّر حافظ فیه تشیّع. قال إبراهیم بن محمّد الرّعینی:

قدم علینا ابن المظفّر، و کان أحول أشج؛ فحضر عند عبد اللّه بن محمّد بن جعفر القزوینی فقال له: إنّ هذا الّذی تملیه علینا هو عندنا کثیر بالعراق؛ یرید حدیث مصر فکان مبدا اخراج القزوینی حدیث عمرو بن الحرث فکان منه ما کان من نکیر

ص:293

النّاس علیه حتّی قال الدّار قطنی: وضع القزوینی لعمرو أکثر من مائة حدیث.

قال العتیقی: توفی ابن المظفّر فی یوم الجمعة فی شهر جمادی الاولی سنة تسع و سبعین و ثلاثمائة].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه تسع و سبعین و ثلاثمائة گفته: [و محمّد بن المظفّر الحافظ أبو الحسین البغدادی، و له ثلاث و تسعون سنة، توفی فی جمادی الأولی و کان من أعیان الحفّاظ سمع من أحمد بن الحسن الصّوفی و عبد اللّه بن زیدان و محمّد ابن حزیم و علیّ بن أحمد بن غلان و طبقتهم بالعراق و الجزیرة و الشّام و مصر و کان عنده عن الباغندی مائة ألف حدیث].

و صلاح الدین صفدی در «وافی بالوفیات» گفته: [محمّد بن المظفّر بن موسی ابن عیسی أبو الحسن البزّاز الحافظ البغدادی، رحل إلی الأمصار و برع فی علم الحدیث و معرفة الرّجال، و توفی فی جمادی الأولی سنة تسع و سبعین و ثلاثمائة، سمع الطبریّ و غیره و روی عنه الدّار قطنیّ و غیره، و اتّفقوا علی فضله و صدقه و ثقته].

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [محمّد بن المظفّر بن موسی بن عیسی الحافظ الإمام الثّقة، أبو الحسن البغدادی، محدّث العراق، ولد سنة 286 و سمع الباغندی و ابن جریر و ابن عروبة و منه الدار قطنیّ و ابن شاهین و البرقانی و أبو نعیم و جمع، و ألّف، قال الخطیب: کان حافظا صادقا، قال ابن أبی الفوارس: سألت ابن المظفّر من حدیث الباغندی عن أبی زید الجزازی عن عمرو بن عاصم، فقال: ما هو عندی، قلت: لعلّه عندک! قال: لو کان عندی لکنت أحفظه؛ عندی عن الباغندی مائة ألف حدیث ما هذا منها! و کان الدّار قطنیّ یجلّه و یعظمه و لا یستند بحضرته، و قال فیه: ثقة مأمون یمیل إلی التّشیّع قلیلا، و قال أبو الولید الباجی: حافظ فیه تشیّع مات یوم الجمعة فی جمادی الأولی سنة 379]انتهی.

فهذا محمّد بن المظفر حافظهم الإمام محدّث العراق، و ثقتهم المأمون المشتهر بجلائل مفاخره فی الآفاق، قد روی هذا الحدیث المبهر الایتلاق، و أخبر بهذا الخبر المسفر الإشراق، فلا یرتاب فیه بعد روایة هؤلاء النّقدة الحذّاق، المهرة

ص:294

السّبّاق، إلاّ من ألف الوضع و الافتعال و الایتفاک و الاختلاق، فأوجفت به المطایا العدوان فی البوادی القائمة الأعماق، حتّی أوردته مناهل الخیبة و الخسار و الحرمان و الإخفاق.

69-أما روایت أبو الحسن علی بن عمر بن أحمد الدار قطنی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس أحمد بن الفضل بن محمّد با کثیر المکّی در «وسیلة المآل» بعد ذکر این حدیث شریف بروایت أمّ سلمه رضی اللّه عنها گفته: [

و أخرجه محمّد بن جعفر البزّار عنها بلفظ: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی مرضه الّذی قبض فیه و قد امتلأت الحجرة من أصحابه، قال: أیّها النّاس! یوشک أن اقبض قبضا سریعا فینطلق بی و قد قدّمت القول معذرة إلیکم، ألا! إنّی مخلف فیکم کتاب اللّه عزّ و جلّ و عترتی أهل بیتی. ثمّ أخذ بید علیّ فقال: هذا علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ لا یفترقان حتّی یردا علیّ الحوض، فأسألهما عن ما خلفت فیهما.

أخرجه الدّار قطنیّ].

ترجمه حافظ ابو الحسن دارقطنی

و عظمت و جلالت و رفعت و نبالت دار قطنیّ در علوم حدیث آن چنانست که محتاج توضیح و تصریح بوده باشد. شطری از معالی زاهره و محاسن باهره او بر ناظر کتاب «الأنساب» عبد الکریم بن محمّد السّمعانی و «وفیات الأعیان» ابن خلّکان و «تذکرة الحفّاظ» و «سیر النّبلا» و «عبر» ذهبی و «طبقات شافعیّة» عبد الوهاب سبکی و «طبقات شافعیّه» عبد الرّحیم استوی و «طبقات شافعیّه» أبو بکر أسدی و «طبقات القرّاء» شمس الدّین محمّد بن محمّد جزری و «أسماء رجال» ولی الدین خطیب و «مرقاة-شرح مشکاة» ملاّ علی قاری و «طبقات الحفّاظ» جلال الدّین سیوطی و کتاب «مناقب شافعی» فخر الدّین رازی و کتاب «التقریب و التّیسیر» محی الدّین النّووی و «تاریخ کامل» ابن أثیر و «تاریخ خمیس» حسین دیار بکری و «منهاج السّنّۀ» ابن تیمیّه و «أسماء الرّجال مشکاة» شیخ عبد الحق دهلوی و کتاب «مقالید الأسانید» أبو مهدی ثعالبی و «بستان المحدّثین» شاه صاحب و «إتحاف النّبلاء» و «أبجد العلوم» و «تاج مکلّل» مولوی صدیق حسن خان معاصر؛ واضح و لائحست.

ص:295

در این جا بر بعضی از عبارات اکتفا می رود.

علامه ذهبی در «عبر-فی خبر من غبر» در وقائع سنة خمس و ثمانین ثلاثمائة گفته:

[و الدار قطنی-أبو الحسن علی بن عمر بن أحمد البغدادی الحافظ المشهور صاحب التّصانیف فی ذا القعدة و له ثمانون سنة، روی عن البغوی و طبقته، ذکره الحاکم فقال: صار أوحد عصره فی الحفظ و الفهم و الورع و إماما فی القراء، و النحاة صادقته فوق ما وصف لی، و له مصنّفات یطول ذکرها، و قال الخطیب: کان فرید عصره و فزیع دهره و نسیج وحده و إمام وقته، انتهی إلیه علم الأثر و المعرفة بالعلل و أسماء الرّجال مع الصّدق و صحّة الاعتقاد و الاضطلاع من علوم سوی علم الحدیث، منها القراءة و قد صنّف فیها مصنّفات، و منها المعرفة بمذاهب الفقهاء و بلغنی أنّه درس فقه الشّافعی علی أبی سعید الإصطخری، و منها المعرفة بالأدب و الشّعر فقیل إنّه کان یحفظ دواوین جماعة، و قال أبو ذر الهرویّ:

قلت للحاکم: هل رأیت مثل الدّار قطنی؟ فقال: هو إمام لم یر مثل نفسه فکیف أنا! و قال البرقانی کان: الدّار قطنیّ یملی علیّ العلل من حفظه و قال القاضی أبو الطیّب الطبریّ: الدار قطنیّ أمیر المؤمنین فی الحدیث].

و أبو بکر بن أحمد أسدی در «طبقات شافعیّه» گفته: [علیّ بن عمر ابن أحمد بن مهدی بن مسعود بن النّعمان بن دینار بن عبد اللّه، أبو الحسن البغدادی الدّار قطنی الحافظ الکبیر صاحب المصنّفات المفیدة، منها کتاب «السّنن و العلل» الّذی لم یر مثله فی فنّه و «کتاب الافراد» تفقّه بأبی سعید الإصطخری، و قیل علی غیره. قال الحاکم: صار أوحد أهل عصره فی الحفظ و الفهم و الورع و إماما فی النّحو و القراءة، و أشهد أنّه لم یخلف علی أدیم الأرض مثله، و قال الخطیب عن أبی الولید الباجی عن أبی ذر: قلت للحاکم؛ هل رأیت مثل الدّار قطنی؟ فقال: هو لم یر مثل نفسه فکیف أنا! و قال الخطیب: سمعت القاضی أبا الطیّب الطبریّ یقول: الدّار قطنیّ أمیر المؤمنین فی الحدیث. توفی فی ذی القعدة سنة خمس و ثمانین و ثلاثمائة عن تسع و سبعین سنة، فإنّ مولده سنة ستّ و ثلاثمائة، توفی ببغداد و دفن قریبا من معروف

ص:296

الکرخی قال ابن ماکولا: رأیت فی المنام کأنّیّ أسأل عن حال الدّار قطنیّ فی الآخرة فقیل: لی ذاک یدعی فی الجنّة بالامام! نقل عنه فی «الرّوضة» فی أثناء کتاب القضاء فی الکلام علی الرّوایة بالإجازة].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در کتاب «تاج مکلّل» گفته: [أبو الحسن علیّ بن عمر بن أحمد بن مهدی البغدادیّ الدّار قطنی الحافظ المشهور، کان عالما حافظا فقیها علی مذهب الإمام الشّافعی و انفرد بالإمامة فی علم الحدیث فی عصره و لم ینازعه فی ذلک أحد من نظرائه، و کان عارفا باختلاف الفقهاء و یحفظ کثیرا من دواوین العرب و روی عنه الحافظ أبو نعیم الأصبهانیّ صاحب «حلیة الأولیاء» و جماعة کثیرة، و قبل القاضی ابن معروف شهادته فندم علی ذلک و قال کان یقبل قولی علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم بانفرادی فصارک لا یقبل قولی علی نقلی إلاّ مع آخر! و صنّف کتاب «السّنن» و «المختلف و المؤتلف» و غیرهما، و أقام عند أبی الفضل بمصر مدّة و بالغ أبو الفضل فی إکرامه و أنفق علیه نفقة واسعة و أعطاه شیئا کثیرا و لم یزل عنده حتّی فرغ «المسند» و کان یجتمع هو و الحافظ عبد الغنی المذکور علی تخریج المسند کتابته إلی أن نجز، و قال الحافظ عبد الغنی: أحسن النّاس کلاما علی حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم ثلاثة: علی بن المدینی فی وقته و موسی بن هارون فی وقته و الدّار قطنی فی وقته. و سأل الدّار قطنی یوما أحد أصحابه: هل رأی الشّیخ مثل نفسه؟ فامتنع من جوابه، و قال: قال اللّه تعالی: فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اِتَّقی . فألحّ علیه، فقال: إن کان فی فنّ واحد فقد رأیت من هو أفضل منّی، و إن کان من اجتمع فیه ما اجتمع فی فلا! و کان متفنّنا فی علوم کثیرة إماما فی علوم القرآن، و کانت ولادته فی ذی القعدة سنة 306. توفی یوم الأربعاء لثمان خلون و قیل: للثّانی من ذی القعدة و قیل: ذی الحجّة سنه 385 ببغداد، و صلّی علیه الشّیخ أبو حامد الإسفراینی الفقیه المشهور و دفن قریبا من معروف الکرخی فی مقبرة باب حرب، و دار القطن محلة کبیرة ببغداد، و اللّه أعلم]انتهی.

فهذا الدار قطنی قاطن دار التّنقید و التّحقیق، و عامر ربع التّنقیب و التّدقیق

ص:297

و مشیّد مغنی التّجریح و التّوثیق، و مجدّد معهد التّعلیل و التّوفیق، الملقّب عندهم بأمیر المؤمنین فی الحدیث لعظیم منزلته فی التّرتیق و التّفتیق، المدعوّ بالإمام فی الجنّة علی ما یذکرونه لجلیل مرتبته فی هذا الحزب و ذلک الفریق، قد أخرج هذا الحدیث الثّابت العریق، المثمر الوریق، المعجب الأنیق، المبهر الرّشیق، المزهر الشّریق، اللاّحب من مناهج الهدی کلّ نهج و طریق، الدّاعی إلی مسالک الرّشاد بابین التّسبیل و التّطریق، فالحمد للّه الممزّق شمل الضّلال کلّ التّمزیق، المفرّق جمع الغوایة کلّ التّفریق، حیث وضح علی کلّ حازم لبیب متیقظ أفیق، و بان علی کلّ ناقد متبصّر حدید الإمعان و التّحدیق؛ أنّ منکر هذا الحدیث الرّزین الرّصین المتین الوثیق، و الجاحد الهادر فی إلطاطه کالفتیق؛ غائص فی دأماء العدوان غریق، و ملتخ عن سکرات العصبیّة لا یصحو و لا یفیق، و المکر السّیّئ الّذی مکر سینزل بنفسه و یحیق.

70-أما روایت أبو طاهر محمّد بن عبد الرّحمن المخلص الذهبی

حدیث ثقلین را، پس حموئی در «فرائد السّمطین» کما سمعت آنفا گفته:

[أخبرتنا الشّیخة الصّالحة زینب بنت القاضی عماد الدّین أبی صالح نصر بن عبد الرّزّاق ابن الشّیخ قطب وقته عبد القادر، سماعا علیها بمدینة السّلام بغداد عصر یوم الجمعة السّادس و العشرین من صفر سنة اثنتین و سبعین و ستّمائة، قیل لها: أخبرک الشّیخ أبو الحسن علیّ بن محمّد بن علیّ بن السّقاء، قراءة علیه و أنت تسمعین فی خامس رجب سنة سبع عشرة و ستّمائة بالمدرسة القادریّة؟ قالت: نعم! قال: أنبأنا أبو القاسم سعید ابن أحمد بن البنّاء و أبو محمّد بن المبارک بن أحمد بن برکة الکندی فی جمادی الاولی سنة اثنتین و أربعین و خمسمائة.

قالا: أنبأنا أبو نصر محمّد بن محمّد بن الرّیسیّ قال: أنبأنا أبو طاهر محمّد بن عبد الرّحمن بن العبّاس بن المخلص، قال: أنبأنا: أبو القاسم عبد اللّه ابن محمّد بن عبد العزیز البغوی، أنبأنا بشر بن الولید الکندی، أنبأنا محمّد بن طلحة، عن الأعمش، عن عطیّة عن أبی سعید الخدری، عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی أوشک أن ادعی فأجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه عزّ و جلّ حبل ممدود من السّماء

ص:298

إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و إن اللّطیف الخبیر أخبرنی أنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا ما تخلفونی فیهما].

و مخلص ذهبی از أکابر محدثین ثقات و أعاظم مسندین أثبات سنّیّه می باشد.

عبد الکر بن محمّد سمعانی در «أنساب» گفته: [المخلّص بضمّ المیم و فتح الخاء و کسر اللاّم و فی آخرها الصّاد-هذا الاسم لمن یخلّص الذهب من الغش و یفصل بینهما، و اشتهر به أبو الطاهر محمّد بن عبد الرّحمن بن عباس بن عبد الرّحمن بن زکریّا المخلص من أهل بغداد و کان ثقة صدوقا صالحا مکثرا. من الحدیث، سمع أبا بکر عبد اللّه بن أبی داود السّجستانی و أبو القاسم عبد اللّه بن محمّد البغوی و أبا محمّد یحیی ابن محمّد بن صاعد و أحمد بن سلیمان الطوسیّ و عبید اللّه بن عبد الرّحمن السّکریّ و رضوان بن أحمد الصّیدلانیّ و جماعة من أمثالهم. روی عنه أبو بکر البرقانیّ و أبو القاسم الأزهریّ و أبو محمّد الخلاّل و هبة اللّه بن الحسن اللاّلکائی و أبو القاسم التّنوخیّ و أبو الحسین ابن النّقور؛ فی جماعة کثیرة من المتقدّمین و المتأخّرین، آخرهم: الشّریف أبو منصور محمّد بن محمّد بن علی المدینی الصّوفی. و کانت ولادته فی شوّال سنة خمس و ثلاثمائة، و أوّل سماعه فی ذی القعدة سنة اثنتی عشرة و ثلاثمائة من ابن بنت منیع البغوی، و مات فی شهر رمضان سنة ثلث و تسعین و ثلاثمائة و له ثمان و ثمانون]انتهی.

فهذا المخلص الذهبی ثقتهم البارع فی التّمییز و التّخلیص، و صدوقهم الماهر فی التّبیک و التّلخیص، قد روی هذا الحدیث اللاّمع الوبیص، و أخبر بتلک الخبر السّاطع البصیص، النّافی غشّ الزیغ و الهوی بأحسن الاختیار و التّمحیص، العافی رسوم الضّلال و العمی بأوضح الاختیار و التّخصیص، الناص علی مرشد الحقّ بأبین الإرشاد و التّنصیص، و المرصّص معاهد الصّدق لأتقن الإبرام و التّرصیص، فالطّاعن فی أمره المتعرّض له بالإزراء و التّنقیص و الجاحد له المماری فیه حین فقد المهرب و المحیص؛ لا یحصّل إلاّ علی تکدیر عیشه و التّنغیص، و لا یستفید فی ضیق خناقه إلاّ التّشدید و التّلخیص.

ص:299

71-أما روایت محمّد بن سلیمان بن داود البغدادی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب مناقب أهل البیت علیهم السّلام علی ما نقل عنه بسند خود آورده:

[عن جابر بن عبد اللّه، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: قد ترکت ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه عزّ و جلّ و عترتی أهل بیتی].

و جلالت شان و رفعت مکان محمّد بن سلیمان بر ناظر «تاریخ بغداد» خطیب عمدة النّقّاد مخفی و محتجب نیست، و قد أومی إلی شطر ممّا فیه بعض الاعلام.

فهذا محمّد بن سلیمان بن داود، حبرهم المجلّل المفخّم الممدوح المحمود، قد روی هذا الحدیث المختبر المنقود، إحرازا للبرکة و درکا للسّعود، فمن أدبر عنه بالأغراض و الصّدود، أو قابله بالإنکار و الجحود، فهو مرقّق من العدوان علی العقبة الکؤد، ممتط من الطّغیان صهوة اللّدد و العنود.

راویان قرن پنجم
72-أما روایت أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الحاکم النیسابوریّ
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «مستدرک علی الصّحیحین» در مناقب جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام گفته:

[حدّثنا أبو الحسین محمّد بن أحمد بن تمیم الحنظلی ببغداد ، ثنا: أبو قلابة عبد الملک بن محمّد الرّقاشی، ثنا یحیی بن حمّاد. و حدّثنی أبو بکر محمّد بن أحمد بن بالویه و أبو بکر أحمد بن جعفر البزّار، قالا: ثنا عبد اللّه بن أحمد بن حنبل، حدّثنی، أبی ثنا یحیی بن حمّاد، و ثنا أبو نصر أحمد بن سهل الفقیه ببخاری، ثنا صالح بن محمّد الحافظ البغدادی، ثنا خلف بن سالم المخرمی، ثنا یحیی بن حمّاد، ثنا أبو عوانة، عن سلیمان الأعمش، قال: ثنا حبیب بن أبی ثابت، عن أبی الطفیل عن زید بن أرقم رضی اللّه عنه، قال: لمّا رجع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع و نزل غدیر خمّ أمر بدوحات فقممن قال: کأنّی قد دعیت فأجبت إنّی ترکت فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه تعالی و عترتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض]. ثمّ قال: اللّه عزّ و جلّ مولای و أنا ولیّ کلّ مؤمن، ثمّ أخذ بید علیّ رضی اللّه عنه فقال: من کنت ولیّه فهذا ولیّه،

ص:300

اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه، و ذکر الحدیث بطوله. هذا حدیث صحیح علی شرط الشّیخین و لم یخرجاه بطوله، شاهده:

حدیث سلمة بن کهیل عن أبی الطفیل أیضا صحیح علی شرطهما. حدّثناه أبو بکر بن إسحاق و دعلج بن أحمد السّجزی، قالا:

أنبا محمّد بن بن أیّوب، ثنا: الأزرق بن علی، ثنا: حسّان بن إبراهیم الکرمانی، ثنا محمّد بن سلمة بن کهیل، عن أبیه، عن أبی الطّفیل عامر بن واثلة أنّه سمع زید بن أرقم رضی اللّه عنه قال: نزل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم بین مکّة و المدینة عند سمرات خمس دوحات عظام فکنس النّاس ما تحت السّمرات ثمّ راح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم عشیّة فصلّی ثم قام خطیبا فحمد اللّه و أثنی علیه و ذکر و وعظ فقال ما شاء اللّه أن یقول، ثم قال: أیّها النّاس! إنّی تارک فیکم أمرین لن تضلّوا إن اتّبعتموهما، و هما کتاب اللّه و أهل بیتی عترتی ثم، قال: أ تعلمون أنّی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ ثلاث مرّات. قالوا نعم! فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: من کنت مولاه فعلیّ مولاه].

و نیز حاکم در «مستدرک» در مناقب اهل بیت علیهم السّلام گفته:

[حدّثنا أبو بکر محمّد بن الحسین بن مصلح الفقیه بالرّی، ثنا محمّد بن أیّوب، ثنا یحیی بن المغیرة السّعدی، ثنا جریر بن عبد الحمید، عن الحسن بن عبد النّخعی، عن مسلم بن صبیح عن زید بن أرقم رضی اللّه عنه، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض. هذا حدیث صحیح الإسناد علی شرط الشّیخین و لم یخرجاه].

ترجمه حاکم نیشابوری صاحب مستدرک

و محتجب نماند که أبو عبد اللّه الحاکم إمام المحدثین و قدوة المنقّدین و رئیس الحفّاظ المتقنین و مقدّم الأیقاظ الممعنین نزد سنّیّه می باشد، و جلائل فضائل و عقائل فواضل و أخائر مفاخر و ذخائر مآثر او نزد أئمۀ این قوم بیشتر از آنست که احصا توان کرد، نبذی از آن بر ناظر «جامع الاصول» مجد الدّین بن أثیر «و تهذیب الأسماء» محیی الدّین نووی و «وفیات الأعیان» ابن خلکان و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر» ذهبی و «تاریخ مختصر» أبی الفداء و «تتمّة المختصر» ابن الوردی و «مرآة

ص:301

الجنان» یافعی و «طبقات شافعیّه» سبکی و «طبقات شافعیّه» أسنوی «و أسماء الرّجال مشکاة» ولی الدین خطیب و «أسماء الرّجال مشکاة» عبد الحقّ و «مواهب لدنیّه» از محمّد بن عبد الباقی زرقانی و «تراجم الحفّاظ» مرزا محمّد بدخشانی و «إتحاف النّبلاء» و «تاج مکلّل» مولوی صدیق حسن خان معاصر؛ کالشّمس فی رابعة النّهار هویدا و آشکارست. بنابر اختصار، بعضی از عبارات در این مقام بمعرض تحریر می آید.

ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [الحاکم الحافظ الکبیر إمام المحدّثین أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن حمدویه بن نعیم الضّبّی الطّهمانی النّیسابوری المعروف بابن البیع صاحب التّصانیف، ولد سنة إحدی و عشرین و ثلاثمائة فی ربیع الأوّل، طلب الحدیث من الصّغر باعتناء أبیه و خاله فسمع سنة ثلاثین و رحل إلی العراق و هو ابن عشرین و حجّ ثم جال فی خراسان و ماوراء النّهر فسمع بالبلاد من ألفی شیخ أو نحو ذلک و قد رأی أبوه مسلما، روی عن أبیه و محمّد بن علیّ بن عمر المذکور و أبی العبّاس الأصمّ و أبی جعفر محمّد بن صالح بن هانی و محمّد بن عبد اللّه الصّفّار و أبی عبد اللّه بن الأخرم و أبی العبّاس بن محبوب و أبی حامد بن حبویه و الحسن ابن یعقوب البخاری و أبی النّصر محمّد بن محمّد بن یوسف و أبی الولید حسّان بن محمّد و أبی عمرو بن السّمّاک و أبی بکر النّجّاد و ابن درستویه و أبی سهل بن زیاد و عبد الرحمن ابن حمدان الحلاّب (العلاّب. ظ) و علیّ بن محمّد بن عقبة الشّیبانی و أبی علی الحافظ، و انتفع بصحبته و مازال یسمع حتّی سمع من أصحابه، حدّث عنه الدّار قطنیّ و أبو الفتح بن أبی الفوارس و أبو العلاء الواسطی و محمّد بن أحمد بن یعقوب و أبو ذرّ الهروی و أبو یعلی الخلیلی و أبو بکر البیهقی و أبو القاسم القشیری و أبو صالح المؤذّن و الزّکی عبد الحمید البحیری (البختری. ظ) و عثمان بن محمّد المحمی و أبو بکر أحمد بن علیّ ابن خلف الشّیرازی و قد قرأ القراءات علی ابن الإمام و محمّد بن أبی المنصور الصّرّام و أبی علی بن البقّار الکوفی و أبی عیسی بکّار البغدادی و قراء المذهب علی أبی علی ابن أبی هریرة و أبی سهل الصّعلوکی و أبی الولید حسّان بن محمّد، و کان یذاکر الجعابی

ص:302

و الدّار قطنیّ و نحوهما و قد سمع منه من شیوخه أحمد بن أبی عثمان الحیریّ و أبی إسحاق المزکّی، و أعجب ما رأیت أنّ أبا عمر الطّلمنکی؛ و سیأتی فی هذه الطبقة؛ قد کتب «علوم الحدیث» للحاکم بن البیّع فی سنة تسع و ثمانین و ثلاثمائة،

عن شیخ له، عن آخر عن الحاکم، أخبرنا أبو الفضل بن تاج الامناء، أنبأنا أبو المظفّر بن السّمعانی، أنا الحسین بن علی الشّحامی و عبد اللّه بن محمّد الصّاعدی، قالا: أنا أبو الفضل محمّد بن عبید اللّه الزّاهد، أنا محمّد بن عبد اللّه الحافظ، أنا أبو العبّاس محمّد بن یعقوب، نا: الحسن ابن علیّ بن عفّان، نا أبو أسامة، عن الجریریّ، عن عبد اللّه بن شقیق، قال: سئلت عائشة: أ کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یصلّی الضّحی؟ قالت: لا! إلاّ أن یقدم من مغیبه. أخرجه «م» عن یحیی بن یحیی، عن یزید بن زریع، عن الجریری و رواه أیضا من الطّریق: کهمس، عن عبد اللّه بن شقیق، قراءت علی الحسن بن علیّ الأمیر، أخبرکم جعفر الهمدانی، أنا السّلفی، سمعت إسماعیل بن عبد الجبّار بقزوین، قال: سمعت الخلیل بن عبد اللّه الحافظ، یقول: فذکر الحاکم، و قال: له رحلتان إلی العراق و الحجّ ناظر الدّار قطنیّ فرضیه و هو ثقة واسع العلم بلغت تصانیفه قریبا من خمسمائة جزء إلی أن قال: و توفی سنة ثلث و أربعمائة، فقلت: هذا وهم فی وفاته، ثم قال:

سألنی فی الیوم الثانی لمّا دخلت علیه و یقرأ علیه فی فوائد العراقیین سفیان الثّوری عن أبی سلمة، عن الزّهری، عن سهل بن سعد حدیث الاستیذان فقال: من أبو سلمة هو المغیرة بن مسلم السراج قال: و کیف یروی المغیرة عن الزّهری؟ فبقیت (ساکتا صح. ظ) ثم قال: قد أمهلتک اسبوعا. قال: فتفکّرت لیلتی فلمّا وقعت فی أصحاب الجزیرة تذکّرت محمّد بن أبی حفصة فإذا کنیته أبو سلمة، فلمّا أصبحت حضرت مجلسه و قرأت علیه مائة حدیث، قال لی: هل تذکّرت فیما جری؟ فقلت: نعم! هو محمّد بن أبی حفصة، فتعجّب و قال: أ نظرت فی حدیث سفیان لابی عمرو البحیری؟ فقلت:

لا! و ذکرت له ما أممت فی ذلک، فتحیّر و اثنی علیّ، ثمّ کنت أسأله فقال لی: إذا ذکرت فی باب لا بدّ من المطالعة لکبر سنّی، فرأیته فی کلّ ما ألقی علیه بحرا، و قال لی: اعلم بأنّ خراسان و ماوراء النّهر لکلّ بلدة تاریخ صنّفه عالم منها، و وجدت

ص:303

نیسابور مع کثرة العلماء بها لم یصنّفوا فیه شیئا فدعانی ذلک إلی أن صنّفت «تاریخ النّیسابوریّین» فتأملته و لم یسبقه إلی ذلک أحد. إلخ.

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «تاج مکلّل» گفته: [أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن حمدویه بن نعیم بن الحکم الضّبّی الطّهمانی الحاکم النّیسابوری الحافظ المعروف بابن البیّع، إمام أهل الحدیث فی عصره و المؤلّف فیه الکتب الّتی لم یسبق إلی مثلها. کان عالما عارفا واسع العلم تفقّه ثمّ طلب الحدیث و غلب علیه فاشتهر به و سمعه من جماعة لا یحصون کثرة، فإنّ معجم شیوخه یقرب من ألفی رجل حتّی روی عمّن عاش بعده لسعة روایته و کثرة شیوخه، و صنّف فی علومه ما یبلغ ألفا و خمسمائة جزء، منها «الصّحیحان» و «العلل» و «الأمالی» و «فوائد الشیوخ» و «أمالی العشیّات» و «تراجم الشّیوخ» و أمّا ما تفرّد بإخراجه ف «معرفة الحدیث» و «تاریخ علماء نیسابور» و «المدخل إلی علم الصّحیح» و «المستدرک علی الصّحیحین» و ما تفرّد به کلّ واحد من الإمامین و فضائل إمام الشّافعی و له إلی الحجاز و العراق رحلتان و کانت الرّحلة الثانیة سنة ستّین و ثلاثمائة و ناظر الحفّاظ و ذاکر الشّیوخ و کتب عنهم أیضا و باحث الدّار قطنیّ فرضیه و تقلّد القضاء بنیسابور فی سنة 359 فی أیام الدّولة السّامانیّة و وزارة أبی النّصر محمّد بن عبد الجبّار العتبی و قلّد بعد ذلک قضاء جرجان فامتنع و کانوا ینفذونه فی الرّسائل إلی ملوک بنی بویه، و کانت ولادته فی ربیع الأول سنة إحدی و عشرین و ثلاثمائة بنیسابور، و توفی بها یوم الثلثاء ثالث صفر سنة 405، و قال الجبلی (الخلیلیّ. ظ) فی کتاب «الإرشاد» : توفی سنة ثلاث و أربعمائة و سمع الحدیث فی سنة 30 و أملی بما وراء النّهر سنه 55 و بالعراق سنة 67 و لازمه الدّار قطنیّ و سمع منه أبو بکر القفال الشّاشیّ و أنظارهما].

و قطع نظر از ما ذکر خود لقب جلیل حاکم دلالت بر تفوّق و امامت و تقدّم و ریاست او در معرفت علوم حدیث و فنون أثر می دارد

فی بیان اصطلاحات المحدثین

ملا علی قاری در «مجمع الوسائل-فی شرح الشّمائل» گفته:

[ثمّ «الحافظ «فی اصطلاح المحدّثین: من أحاط علمه بمائة ألف حدیث متنا و إسنادا،

ص:304

و الطّالب هو المبتدی الرّاغب فیه، و المحدّث و الشّیخ و الإمام هو الاستاذ الکامل، و الحجّة من أحاط علمه بثلاثمائة ألف حدیث متنا و إسنادا و أحوال رواته جرحا و تعدیلا و تاریخا، و الحاکم هو الّذی أحاط علمه بجمیع الأحادیث المرویّة کذلک].

و مرزا محمّد بدخشی در «تراجم الحفّاظ» گفته: [الحاکم لقّب به جماعة من أهل الحدیث؛ فمنهم من لقّب به لأجل ریاسة دنیویّة کالحاکم الشّهید أبی الفضل محمّد بن محمّد بن أحمد بن عبد اللّه المروزی، ولی القضاء ببخاری مدّة ثمّ استوزره الأمیر الحمید أبو محمّد نوح بن نصر بن أحمد بن إسماعیل السّامانیّ صاحب خراسان و ماوراء النّهر. و الحاکم أبی نصر منصور بن محمّد بن أحمد البخاری، کان محتسب بخارا مدّة طویلة. و الحاکم أبی الفضل محمّد بن الحسین بن محمّد بن موسی بن مهران الحدّادی المروزی، کان قاضیا بمرو و بخارا. و منهم من لقّب به لأجل الرّیاسة فی الحدیث و هما رجلان فاقا أهل عصرهما فی معرفة الحدیث، أحدهما الحاکم أبو أحمد محمّد بن محمّد بن أحمد بن إسحاق النّیسابوریّ و لیس له ذکر فی هذا الکتاب و هو الأکبر و الثّانی: الحاکم أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن حمدویه النّیسابوری صاحب «المستدرک علی الصّحیحین» و «تاریخ نیسابور» و غیر ذلک من المصنّفات و هو الأشهر]انتهی.

فهذا أبو عبد اللّه الحاکم، حبرهم القدوة الحاکم، و بحرهم المزید المتلاطم و عیلمهم المتقاذف المتراکم، قد أخرج هذا الحدیث المستنیر المعالم، الهادی إلی الصّراط الأقوم فی کلّ العوالم، و صحّحه إرغاما لأنف کلّ مباهت مراغم، و کرّر إخراجه و تصحیحه اجتیاحا لاس کلّ منابذ مخاصم، فوضح و الحمد للّه منهج الصّواب لکلّ قاصد سبیل الصّدق رائم، و بان مسلک الهدی لکلّ مستبصر ومیض الحق شائم فانکسرت ظهور المدغلین بأدهی کاسر و قاصم، و انحسمت شرور المبطلین بأکمل قالع و حاسم، و انفصمت عری الزّائغین باغوی قاطع و قاصم، و لزمت الحجّة و ظهرت المحجّة

ص:305

بقول مثل هذا الجهبذ المستفیق الحازم.

73-أما روایت أبو سعد عبد الملک بن محمّد الواعظ
اشاره

النّیسابوری الخرکوشی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «شرف النّبوّة(1)» اخراج آن نموده، چنانچه ملک العلماء دولت آبادی در «مناقب السّادات» گفته: [الحدیث الثّالث فی «المشارق» و «المصابیح» و «شرف النّبوة» و «الدّرر» و «تاج الأسامی» و غیر ذلک:

إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی فإن تمسّکتم بهما لن تضلّوا من بعدی].

ترجمه أبو سعد خرکوشی النیشابوری

و أبو سعد خرکوشی از أعیان محدّثین و أرکان مسندین و أئمّۀ دین و أعلام مؤمنین نزد سنّیّه بوده و شطری از مفاخر زاهره و مآثر باهرۀ او بر متتبّع کتاب «الأنساب» أبی سعد عبد الکریم بن محمّد السّمعانی و «تاریخ کامل» ابن الأثیر الجزری و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر-فی خبر من غبر» ذهبی و «طبقات شافعیّه» تاج الدین سبکی و «طبقات شافعیّۀ» عبد الرّحیم أسنوی در حیّز خفاء و احتجاب نیست، بعضی ازین عبارات در این جا باید شنید:

سبکی در «طبقات شافعیه» گفته: [عبد الملک بن محمّد بن إبراهیم أبو سعد ابن أبی عثمان الخرکوشی. و خرکوش-بفتح الخاء المعجمه و سکون الراء و ضمّ الکاف ثم واو ساکنة ثمّ شین معجمة-سکّة بمدینة نیسابور أبو سعد النّیسابوری روی عنه حامد بن محمّد الرّفّاء و یحیی ابن منصور القاضی و إسماعیل بن نجید و أبی عمرو بن مطر و غیرهم. روی عنه الحاکم و هو أکبر منه و الحسن بن محمّد الخلاّل و عبد العزیز الأزجی و أبو علی التنوخیّ و علیّ بن محمّد الحنائی و أبو علی الأهوازیّ و الحافظ أبو بکر البیهقیّ و أبو الحسن محمّد بن المهتدی باللّه و أحمد بن علی بن خلف الشیرازیّ و آخرون و کان فقیها زاهدا من أئمّة الدّین و أعلام المؤمنین ترجی الرّحمة بذکره. قال فیه

ص:306


1- شرف النّبوة من کتب الاحادیث لابی سعید عبد الملک بن أبی عثمان محمّد الواعظ الخرکوشی المار ذکره . کذا فی « فضائل العشرة » : « کشف الظنون » ( 12 ) .

الحاکم أنّه الواعظ الزّاهد ابن الزّاهد و أنّه تفقّه فی حداثة سنّه و تزهّد و جالس الزّهّاد و المجرّدین إلی أن جعله اللّه خلف الجماعة ممّن تقدّمه من العبّاد المجتهدین و الزّهّاد القانعین. قال: و تفقّه علی أبی الحسن الماسرخسی، قال: و جاور بحرم اللّه ثمّ عاد إلی وطنه نیسابور و قد أنجز اللّه له وعده علی لسان نبیّه صلّی اللّه علیه و سلّم

أنّ اللّه إذا أحبّ عبدا نادی جبرئیل بذلک فی السّماء فتحبّه أهل السّماء ثمّ یوضع له القبول فی الأرض، فلزم منزله و مجلسه و بذل النّفس و المال و الجاه للمستورین من الغرباء و المنقطعین و الفقراء حتّی صار الفقراء عن مجالسه کما حدّثونا عن إبراهیم ابن الحسین، قال: ثنا عمرو بن عون، ثنا: یحیی بن الیمان، قال: کان الفقراء فی مجلس سفیان الثّوری امراء و قد وفّق لعمارة المساجد و الحیاض و القناطر و الدّروب و کسوة الفقراء العراة من الغرباء و البلدیّة حتّی بنی دارا للمرضی بعد أن خربت الدّور القدیمة بنیسابور و وکّل جماعة من أصحابه لتمریضهم و حمل میاههم]انتهی.

فهذا الخرکوشی عمدة حفّاظهم الکبار، و صفوة أیقاظهم الأحبار، و اسوة وعّاظهم الأخیار، و قدوة مذکّریهم الابرار، الّذی یرجی عندهم بذکره رحمة اللّه الملک الغفّار، و یؤمل لدیهم بنشر فواضله منه العفو و الصّفح و الاغتفار؛ قد روی هذا الحدیث الرّافع للحجب و الأستار، المخرج من الظّلمات إلی الأنوار المنجح للآمال و الأوطار، الواقی عن المهالک و الأخطار، فی کتابه المعروف به «شرف النّبوّة» فی الأقطار، المقبول عند أهل النّقد و الاختبار، المحفوظ عند أرباب السّیر و الاعتبار؛ فلا یجحد الحقّ بعد هذا الإشراق و الإسفار، إلاّ من جاش البغی فی صدره و فار و هاج اللّدد فی قلبه و ثار، و ماج العند فی سرّه و مار، فذبذب فی سبل الغیّ و سار، و تاه فی بوادی العمه و حار، حتّی آل أمره إلی الهلک و صار، و اللّه ولیّ التّوفیق و بیده أزمّة القلوب و الأبصار.

74-أما روایت أبو اسحاق أحمد بن محمّد بن إبراهیم الثعلبی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در تفسیر خود مسمّی به «الکشف و البیان عن تفسیر القرآن»

ص:307

بتفسیر آیۀ وافی هدایۀ «وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّهِ جَمِیعاً» گفته:

[حدّثنا الحسن بن محمّد ابن حبیب المفسّر؛ قال: وجدت فی کتاب جدّی بخطّه: نا: أحمد بن الأحجم القاضی المرفدی (المرندی. ظ) ، نا: الفضل بن موسی الشّیبانی، أنا: عبد الملک بن أبی سلیمان، عن عطیّة العوفی، عن أبی سعید الخدری، قال: قال: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یقول: یا ایّها النّاس! إنّی قد ترکت فیکم خلیفتین إن أخذتم بهما لن تضلّوا بعدی، أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی، ألا! و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و نیز ثعلبی در کتاب «الکشف و البیان» بتفسیر آیۀ «سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ اَلثَّقَلانِ» گفته: [و قال بعض أهل المعانی: کلّ شیء له قدر و-وزن ینافس فیه فهو ثقل، و منه قیل لبیض النّعامة «ثقل» لأنّ واجده و صائده یفرح إذا ظفر به. قال الشاعر:

فتذاکرا ثقلا رثیدا بعد ما ألقت ذکاء یمینها فی کافر

و قال النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی فجعلهما ثقلین إعظاما لقدرهما].

و أبو إسحاق ثعلبی از أکابر مفسّرین أعلام و أفاخم محدّثین عظام و أجلّۀ حفّاظ ثقات و أماثل فقهای أثبات سنّیّه می باشد، کمال جلالت أخطار و عظمت أقدار او بر ناظر «بسیط» واحدی و «وفیات الأعیان» ابن خلکان و «و منظر الإنسان» یوسف بن أحمد سجزی و «مختصر فی أخبار البشر» أبو الفداء و «تتمّة المختصر» ابن الوردی و «وافی بالوفیات» صلاح الدّین صفدی و «عبر فی خبر من غبر» ذهبی و «مرآة الجنان» یافعی و «روض المناظر» ابن شحنه و «طبقات شافعیّه» تاج الدّین سبکی و «طبقات الشّافعیه» عبد الرّحیم اسنوی و «طبقات شافعیّه تقیّ الدّین أسدی و «عجالة الرّاکب و بغیة الطّالب» عبد الغفّار بن إبراهیم العلوی العکّی العدثانی الشافعی و «بغیة الوعاة» جلال الدّین سیوطی و «طبقات المفسّرین» شمس الدین محمّد ابن علی بن أحمد الدّاودی المالکی و «إزالة الخفاء» شاه ولی اللّه واضح مستنیرست. در این مقام بر بعضی از عبارات اکتفا می رود.

ص:308

ترجمه أبو اسحاق ثعلبی مفسر

تاج الدین سبکی در «طبقات شافعیه» گفته: [أحمد بن محمّد بن إبراهیم أبو إسحاق النّیسابوری الثّعلبی صاحب التّفسیر، کان أوحد زمانه فی علم القرآن، و له کتاب «العرائس» فی قصص الأنبیاء علیهم السّلام. قال السّمعانی: یقال له الثّعلبی و الثّعالبی، و هو لقب لا نسب.

روی عن أبی طاهر محمّد بن الفضل بن خزیمة و أبی محمّد المخلدی و قد جاء عن الاستاذ أبی القاسم القشیری، قال: رأیت ربّ العزّة فی المنام و هو یخاطبنی و اخاطبه فکان فی أثناء ذلک أن قال الرّبّ جلّ اسمه: أقبل الرّجل الصّالح! فالتفتّ فإذا أحمد الثعلبی مقبل! و من شعر الثعلبیّ:

و إنّی لادعو اللّه و الأمر ضیّق علیّ فما ینفکّ أن یتفرّجا

و ربّ فتی سدّت علیه وجوهه أصاب له فی دعوة اللّه مخرجا

توفی فی المحرّم سنة سبع و عشرین و أربعمائة].

و عبد الرحیم أسنوی در «طبقات شافعیّه» گفته: [أبو إسحاق أحمد بن محمّد بن إبراهیم النّیسابوریّ المعروف بالثّعلبیّ صاحب تفسیر (التفسیر. ظ) المعروف و «العرائس» فی قصص الأنبیاء. ذکره ابن الصّلاح و النّوویّ من الفقهاء الشّافعیّة و کان إماما فی اللّغة و النّحو، أخذ عنه الواحدی و توفّی فی المحرّم سنة سبع و عشرین و أربعمائة].

و شمس الدین محمّد بن علی بن أحمد الداودی المالکی در «طبقات المفسّرین» گفته: [أحمد بن محمّد بن إبراهیم أبو إسحاق النّیسابوری الثّعلبیّ صاحب التفسیر المشهور و «العرائس» فی قصص الأنبیاء علیهم الصّلوة و السّلام. کان أوحد أهل زمانه فی علم القرآن حافظا للّغة بارعا فی العربیّة واعظا موثّقا، روی عن أبی طاهر محمّد بن الفضل بن خزیمه و أبی محمّد المخلدی و جماعة أخذ عنه الواحدیّ، مات فی المحرّم سنة سبع و عشرین و أربعمائة و له کتاب «ربیع المذکرین» ذکره ابن السّمعانی]انتهی.

فهذا الثعلبی واحد الحفّاظ النّحاریر، و فرد الأثبات المشاهیر، و فذّ المفسّرین

ص:309

المنقدین للتّفاسیر، و علم الموثقین المرجّحین بالمقادیر، قد روی هذا الحدیث المعلم المجلوّ المنیر، فشرف کتابه «المحبر» کلّ التحبیر، المحرّر کلّ التّحریر بإخراجه و التّسطیر، ثمّ أورده جازما بلفظ آخر إشاعة للحقّ بالتّکریر، و إذاعة للصّدق الضّائع المزری بکلّ ندّ و عبیر، المعطّر مشام أهل الاذعان أطیب تعطیر، فلا یعافه غبّ هذا إلاّ الأخشم المعتوه الغریر و لا یجحده إلاّ الأخلف المأفون المهین الحقیر، و لا یستریب فیه إلاّ من ناظره مطروف حسیر، و لا یعمی عنه إلاّ من اصیب فی بصره فهو مکفوف ضریر، لقد صدق اللّه العلیم الخبیر، «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلْأَعْمی وَ اَلْبَصِیرُ» .

75-أما روایت أبو نعیم أحمد بن عبد اللّه الاصبهانی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «منقبة المطهرین» این حدیث شریف را بطرق عدیده متکثّره و ألفاظ مفیده متوفّره اخراج نموده، چنانچه در کتاب مذکور علی ما نقل عنه بسند خود آورده:

[عن جبیر بن مطعم، قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم أ لست مولاکم أ لست مولاکم؟ ! قالوا: بلی! قال: فإنی فرط لکم علی الحوض یوم القیمة و إنّ اللّه سائلکم عن اثنین، عن القرآن و عن عترتی].

و نیز در «منقبة المطهّرین» علی ما نقل عنه بسند خود آورده:

[عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: ترکت فیکم ما إن تمسّکتم به فلن (لن. ظ) تضلّوا کتاب اللّه و أهل بیتی].

و نیز در «منقبة المطهّرین» علی ما نقل عنه بسند خود آورده:

[عن أبی سعید قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: اوشک أن ادعی فأجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّ اللّطیف الخبیر أخبرنی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض فاتّقوا اللّه و انظروا بما تخلفونی فیهما].

و نیز در «منقبة المطهّرین» علی ما نقل عنه بسند خود آورده:

[عن أبی سعید و زید بن أرقم عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی تارک فیکم الثّقلین أحدهما أثقل من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی فإنّهما

ص:310

لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما].

و نیز در «منقبة المطهّرین» علی ما نقل عنه بسند خود آورده:

[عن أنس ابن مالک، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: الّذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکر اللّه ألا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب، أ تدری من هم؟ یا أمّ سلیم (یا ابن أمّ سلیم. ظ) ! قلت: من هم؟ یا رسول اللّه! قال: نحن أهل البیت و شیعتنا ذکر الثّقلین و إنّهما القرینان لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و نیز در «منقبة المطهّرین» علی ما نقل عنه بسند خود آورده:

[عن زید بن أرقم قال: خرجنا مع رسول اللّه حجّاجا حتّی إذا کنّا بالجحفه بغدیر خمّ صلی الظّهر ثمّ قام خطیبا فقال: یا أیّها النّاس! هل تسمعون؟ أنّی رسول اللّه إلیکم؛ إنّی اوشک أن ادعی، إنّی مسئول و إنّکم مسئولون، إنّی مسئول هل بلّغتکم؟ و أنتم مسئولون هل بلّغتم؟ فما ذا أنتم قائلون؟ قال: قلنا: یا رسول اللّه! بلّغت و جهدت، قال؛ اللّهم اشهدو أنا من الشّاهدین، ألا هل تسمعون أنّی رسول اللّه إلیکم مخلف فیکم الثّقلین فانظروا کیف تخلفونی فیهما. قال: قلنا: یا رسول اللّه! و ما الثّقلان؟ قال: الثّقیل الأکبر کتاب اللّه سبب طرفه بید اللّه و طرفه بأیدیکم فتمسّکوا به لن تهلکوا و تضلّوا و الآخر عترتی فإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و نیز در «منقبة المطهّرین» علی ما نقل عنه بسند آورده:

[عن زید بن أرقم، قال:

قام فینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یوما خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّة و المدینة فحمد اللّه و أثنی! علیه و وعظ و ذکّر ثمّ قال: أمّا بعد، ألا یا أیّها النّاس! إنّما أنا بشر یوشک أن یأتینی رسول ربّی عزّ و جلّ فاجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور فخذوا بکتاب اللّه فاستمسکوا به، فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه و قال (ثمّ قال و. ظ) : أهل بیتی، اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی.

فقال له حصین: و من أهل بیته یا زید؟ أ لیس نساؤه من أهل بیته؟ قال: نساؤه من أهل بیته و لکنّ أهل بیته من یحرم الصّدقة علیهم بعده. قال: قال: (قلت. ظ) : و من هم؟ قال:

هم آل علی و آل جعفر و آل عقیل و آل عباس].

ص:311

و نیز در «منقبة المطهّرین» علی ما نقل عنه گفته:

[عن البراء بن غارب، قال:

لمّا نزل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم الغدیر قام فی الظّهرة فأمر بقمّ الشّجرات و أمر بلالا فنادی فی النّاس و اجتمع المسلمون فحمد اللّه و أثنی علیه ثمّ قال: یا أیّها النّاس! ألا و یوشک أن ادعی و اجیب و إنّ اللّه سائلی و سائلکم فما ذا أنتم قائلون؟ قالوا:

نشهد أنّک قد بلّغت و نصحت، قال: و إنّی تارک فیکم الثّقلین، قالوا: یا رسول اللّه! و ما الثّقلان؟ قال: کتاب اللّه سبب عنده (بیده. ظ) فی السّماء و سبب بأیدیکم فی الارض و عترتی أهل بیتی و قد سألتهما ربّی فوعدنی أن یوردهما علیّ الحوض و عرضه ما بین بصری و صنعاء و أباریقه کعدد نجوم السّماء فلا تسبقوا أهل بیتی فتفرّقوا و لا تخلفوا عنهم فتضلّوا و لا تعلّموهم فهم أعلم فانّهم (و إنّهم. ظ) لن یخرجوکم من باب هدی و لن یدخلوکم فی باب ضلالة، أحلم النّاس کبارا و أعلمهم صغارا].

و أبو نعیم اصفهانی این حدیث شریف را در کتاب «حلیة الأولیاء» نیز روایت نموده و بسیاق طولانی آن را از حذیفة بن اسید الغفاری اخراج نموده چنانچه سابقا از افادۀ علامه سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» دانستی. و علاّمۀ سمهودی در «جواهر العقدین» گفته:

[عن حذیفة بن أسید الغفاری رضی اللّه عنه، أو زید بن أرقم رضی اللّه عنه، قال: لمّا صدر رسول اللّه من حجّة الوداع نهی أصحابه عن شجرات بالبطحاء متقاربات أن ینزلوا تحتهنّ ثمّ بعث إلیهن فقمّ ما تحتهنّ من الشّوک و عمد إلیهن فصلّی تحتهنّ، تمّ قام فقال: یا أیّها النّاس! إنّی قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّه لن یعمر نبیّ إلاّ نصف عمر الّذی یلیه من قبله و أنّی لأظنّ أن یوشک أن ادعی فاجیب و إنّی مسئول و إنّکم مسئولون، فما أنتم قائلون؟ قالوا: نشهد أنّک قد بلّغت و جهدت و نصحت فجزاک اللّه خیرا. فقال: أ لیس تشهدون أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّ جنته حقّ و ناره حقّ و أنّ الموت حقّ و أنّ البعث حقّ بعد الموت و أنّ السّاعة آتیة لا ریب فیها و أنّ اللّه یبعث من فی القبور؟ قالوا: بلی! نشهد بذلک.

قال: اللّهمّ اشهد! ثمّ قال: یا ایّها النّاس! أنّ اللّه مولای و أنا ولیّ المؤمنین و أنا أولی بهم من أنفسهم، فمن کنت مولاه فهذا مولاه، یعنی علیّا، اللّهمّ وال من والاه

ص:312

و عاد من عاداه، ثمّ قال: یا ایّها النّاس! إنّی فرطکم و إنّکم واردون علیّ الحوض حوض أعرض ممّا بین بصری إلی صنعاء فیه عدد النّجوم قد حان من فضّة و إنّی سائلکم حین تردون علی عن الثّقلین فانظروا کیف تخلفونی فیهما، الثّقل الأکبر کتاب اللّه عزّ و جلّ سبب طرفه بید اللّه و طرفه بأیدیکم فاستمسکوا به لا تضلّوا و لا تبدّلوا و عترتی أهل بیتی فإنّه قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّهما لن ینقضیا حتّی یردا علیّ الحوض.

أخرجه الطّبرانیّ فی الکبیر و الضّیاء فی «المختاره» من طریق سلمة بن کهیل عن أبی الطّفیل و هما من رجال «الصّحیح» عنه بالشّکّ فی صحابیّه و أخرجه أبو نعیم فی «الحلیة» و غیره من حدیث زید بن الحسن الأنماطی و قد حسّنه التّرمذیّ و ضعّفه غیره عن معروف بن خرّبوذ عن أبی الطفیل و هما من رجال «الصّحیح» عن حذیفة وحده من غیر شکّ به].

و روایت کردن ابو نعیم این حدیث شریف را در «حلیة الأولیاء» در ما بعد إنشاء اللّه تعالی از افادۀ احمد بن الفضل بن محمّد باکثیر المکّی در «وسیلة المآل» نیز واضح و لائح خواهد شد.

و مآثر اثیره و مفاخر کثیره و محامد غزیره و محاسن وفیرۀ حافظ أبو نعیم که بر ألسنۀ متقنین قوم بتاج المحدّثین یاد کرده می شود بالاتر از آنست که از کتب رجالیّۀ این حضرات استیفای آن توان کرد، بعضی از آن بر متتبّع کتاب 1- «مناقب الشّافعی» لفخر الدّین الرّازی و 2- «تاریخ کامل» عزّ الدّین المعروف بابن الأثیر الجزری؟ ؟ ؟ و 3- «وفیات الأعیان» ابن خلّکان و 4- «منهاج السّنة» ابن تیمیّة و 5- «زاد المعاد» محمّد بن أبی بکر المعروف بابن القیّم و 6- «أسماء الرّجال جامع مسانید أبی حنیفه» از محمّد بن محمود خوارزمی و 7- «تاریخ مختصر» أبی الفداء إسماعیل بن علی الأیّوبی صاحب حماة و 8-تتمه «المختصر» عمر بن المظفر المعروف بابن الوردی و 9- «تذکرة الحفّاظ» و 10- «عبر فی خبر من غبر» و 11- «دول الإسلام» شمس الدّین ذهبی و 12- «طبقات الشّافعیّة» عبد الوهّاب بن علی السّبکی و 13- «وافی بالوفیات» خلیل بن أیبک الصّفدی و 14- «مرآة الجنان» أبو محمّد عبد اللّه بن

ص:313

أسعد یافعی و 15- «طبقات الشّافعیّة» جمال الدین عبد الرحیم بن الحسن الأسنوی 16-و «أسماء الرّجال مشکاة» از ولیّ الدّین محمّد بن عبد اللّه الخطیب و 17- «توضیح الدّلائل» سیّد شهاب الدّین أحمد و 18- «طبقات الشّافعیّة» أبو بکر أسدی و 19- «طبقات الحفّاظ» جلال الدّین سیوطی 20-و «لواقع الأنوار» عبد الوهاب شعرانی 21-و «تاریخ خمیس» حسین بن محمّد دیاربکری 22-و «مقالید الأسانید» أبو مهدی عیسی بن محمّد الثّعالبی 23-و «بستان المحدّثین» خود شاهصاحب 24-و «قول مستحسن» مولوی حسن زمان معاصر و 25- «إتحاف النّبلا» و 26- «تاج مکلّل» مولوی صدیق حسن خان معاصر؛ مخفی و محتجب نیست، در این مقام بر بعضی از عبارات اکتفا می رود.

ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [أبو نعیم، الحافظ الکبیر محدّث العصر، أحمد بن عبد اللّه بن أحمد بن إسحاق بن موسی بن مهران الأصبهانی الصّوفی الأحول سبط الزّاهد محمّد بن یوسف البنّاء، ولد سنة ستّ و ثلاثین و ثلاثمائة، و أجاز له مشایخ الدّنیا سنة نیّف و أربعین و ثلث مائة و له ستّ سنین، فأجاز له من واسط: المعمّر عبد اللّه ابن عمر بن شوذب، و من نیسابور: شیخها أبو العبّاس الأصمّ، و من الشّام: شیخها خثیمة بن سلیمان الاطرابلسیّ، و من بغداد: جعفر الخلدی و أبو سهل بن زیاد و طائفة تفرّد فی الدنیا باجازتهم کما تفرّد بالسّماع من خلق، و رحلت الحفّاظ إلی بابه لعلمه و حفظه و علوّ إسناده. أوّل ما سمع فی أربع و أربعین و ثلاثمائة من مسند أصبهان المعمّر أبی محمّد بن فارس و سمع من أبی أحمد الغسّال و أحمد بن معبد السّمسار و أحمد بن بندار العشّار و أحمد بن محمّد القصّار و عبد اللّه بن الحسن بن بندار و أبی بکر بن الهثیم البندار و أبی بحر بن کوشی و أبی بکر بن خلاد النّصیبیّ و حبیب القزّاز و أبی بکر الجعابی و أبی القاسم الطّبرانی و أبی بکر الآجرّی و أبی علیّ بن الصّوّاب و إبراهیم بن عبد اللّه بن أبی العریم الکوفی و عبد اللّه بن جعفر الجابری و أحمد بن الحسن المکّی و فاروق الخطّابی و أبی الشّیخ بن حیّان و خلائق بخراسان و العراق فأکثر و تهیّأ له من لقی الکبار ما لم یقع لحافظ، روی عنه کوشیار بن لیالیروز الجبلی و مات قبله ببضع

ص:314

و ثلاثین سنة و أبو بکر بن أبی علیّ الذّکوانی و أبو سعید المالینی و الحافظ الخطیب و أبو صالح المؤذّن و أبو علی الوحشی و أبو بکر محمّد بن إبراهیم العطّار و سلیمان بن إبراهیم وهبة اللّه بن محمّد الشّیرازیّ و یوسف بن الحسن التّفکّری و أبو الفضل أحمد الحدّاد و أخوه أبو علی المقری و عبد السّلام بن أحمد القاضی المفسّر و محمّد بن بیا و أبو سعید المطرّز و عالم البرجسی و أبو منصور محمّد بن عبد اللّه الشّروطی و خلق کثیر سمع منهم السّلفی و أبو طاهر عبد الواحد بن محمّد الدّمتی الذّهبی خاتمة أصحابه. قال الخطیب:

لم أر أحد أطلق علیه اسم الحفظ غیر أبی نعیم و أبی حازم العبدی، قال علیّ بن المفصّل الحافظ: قد ذکر شیخنا السّلفی أخبار أبی نعیم فسمّی نحوا من ثمانین نفسا حدّثوه عنه و لم یصنّف مثل کتابه «حلیة الأولیاء» سمعناه علی أبی المظفّر القاسانی عنه سوی فوت یسیر، قال أحمد بن محمّد بن مردویه: کان أبو نعیم فی وقته مرحولا إلیه لم یکن فی أفق من الآفاق أحد أحفظ منه و لا أسند منه، کان حفّاظ الدّنیا قد اجتمعوا عنده و کلّ یوم نوبة واحد منهم یقرأ ما یرید إلی قریب الظّهر فإذا قام إلی داره ربّما کان یقرأ علیه فی الطّریق جزء لم یکن له غذاء سوی التّسمیع و التّصنیف، و قال حمزة بن العبّاس العلویّ: کان أصحاب الحدیث یقولون بقی الحافظ أربع عشرة (سنة. ظ) بلا نظیر لا یوجد لا شرقا و لا غربا أعلی إسنادا منه و لا أحفظ منه، و کان یقولون:

لمّا صنّف کتاب «الحلیة» حمل الکتاب فی حیاته إلی نیسابور فاشتروا بأربعمائة دینار، و قد روی الإمام أبی عبد الرّحمن السّلمی مع تقدّمه فی «طبقات الصّوفیة» له: نا: عبد الواحد بن أحمد الهاشمی، نا: أبو نعیم أحمد بن عبد اللّه، نا: محمّد بن علیّ بن خنش (حبیش. ظ) ببغداد، فذکر حدیثا، و من هذا الأنموذج ما رواه بصور الفقیه نصر بن إبراهیم المقدّسی، قال: نا: أبو الحسن علیّ بن عبد اللّه بن خنیس (حبیش. ظ) الفقیه. بصور، قال: أنا: أبو بکر عتیق بن علی بن داود الصّیقلی السّمنطاریّ الزّاهد مؤلف کتاب «دلیل القاصدین»

نا: أبو نعیم، فذکر حدیثا رواه أبو الحجّاج الحافظ، أنا محمّد بن عبد الخالق الاموی، أنا علیّ بن المفضّل الحافظ، أنا عبد الوهّاب ابن محمّد بن عبد العزیز البرقی أنا عمر بن یوسف القیسی بن الحذّاء، أنا عتیق بن علی،

ص:315

، نا أبو نعیم، نا ابن الخلاّد، نا محمّد بن غالب التّمتام، نا القعنبیّ، عن مالک، عن نافع، عن ابن عمران النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال: الّذی تفوته صلاة العصر کأنّما و ترفی أهله و ماله، و یقع لنا أعلی بدرجات فی «موطّأ أبی مصعب» و فی نسخة أبی الجهم عن اللّیث بن سعد، نا السّلفی، سمعت محمّد بن عبد الجبّار الفرسانی، حضرت مجلس أبی بکر بن أبی علی المعدّل فی صغری فلمّا فرغ من إملائه قال إنسان: من أراد أن یحضر مجلس أبی نعیم فلیقم و کان مهجورا فی ذلک الوقت بسبب المذهب و کان بین الحنابلة و الأشعریة تعصّب زائد یؤدّی إلی فتنة و قال و قیل و صداع، فقام إلی ذلک الرّجل أصحاب الحدیث بسکاکین الأقلام و کاد أن یقتل قال أبو القاسم بن عساکر: ذکر الشّیخ أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد الأصبهانی عمّن أدرک من شیوخ أصبهان أنّ السّلطان محمود بن سبکتکین لمّا استولی علی أصبهان أمّر علیها والیا فوثب أهلها بالوالی فقتلوه فرد إلیها السّلطان و آمنهم حتّی اطمأنوا ثمّ هجم یوم الجمعة و هم فی الجامع فقتل منهم مقتلة عظیمة فسلم أبو نعیم ممّا جری علیهم و کان ذلک من کرامته، یعنی أنّه کان مختفیا (محقّا. ظ) . قال الحافظ ابن طاهر المقدّسی: سمعت عبد الوهّاب الأنماطیّ یقول: رأیت بخطّ أبی بکر الخطیب: سألت محمّد بن إبراهیم العطّار المستملی أبی نعیم عن جزء محمّد بن عاصم کیف قرأته علی أبی نعیم؟ قال: أخرج إلیّ نسخته قال:

هو سماعی فقرأته علیه، قال الخطیب: قد رأیت لأبی نعیم أشیاء یتساهل فیها، منها أنّه یقول فی الإجازة: أخبرنا من غیر أن یبیّن. قال الحافظ ابن النّجار: جزء محمّد ابن عاصم قد رواه الاثبات عن أبی نعیم و الحافظ الصّدوق إذا قال «هذا الکتاب سماعی» جاز أخذه عنه بإجماعهم. قلت: و قول الخطیب «کان یتساهل فی الإجازة» إلی آخره، فهذا ربّما فعله نادرا فإنّی رأیته کثیرا ما یقول: کتب إلیّ جعفر الخلدی، و کتب إلیّ أبو العبّاس الأصمّ، و أنا أبو المیمون بن راشد فی کتابه، و لکنّی رأیته یقول: أنا عبد اللّه بن جعفر فیما قرئ علیه؛ فالظّاهر أنّ هذا إجازة، و حدّثنی أبو الحجّاج الحافظ أنّه رأی بخطّ الحافظ ضیاء الدّین المقدّسی، قال: وجدت أبا الحجّاج یوسف بن خلیل أنّه قال: رأیت أصل سماع أبی نعیم بجزء محمّد بن عاصم، قلت: فبطل

ص:316

ما تخیّله الخطیب قال یحیی بن مندة الحافظ: سمعت أبا الحسین القاضی یقول: سمعت عبد العزیز النّخشبیّ یقول: لم یسمع أبو نعیم مسند الحرث بن أبی أسامة بتمامه من (عن. ظ) ابن خلاّد فحدّث به کلّه. قال ابن النّجّار: و هم فی هذا فأنا رأیت نسخة الکتاب عتیقة و علیها خطّ أبی نعیم یقول: سمع منّی فلان إلی آخر سماعی من هذا المسند من ابن خلاّد فلعلّه روی باقیه بالإجازة ثمّ تمثّل ابن البخّار ببیت.

لو رجم النّجم جمیع الوری لم یصل الرّجم إلی النّجم]

انتهی بقدر الحاجة.

و صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی در «وافی بالوفیات» گفته:

[أحمد بن عبد اللّه بن أحمد بن إسحاق بن موسی بن مهران أبو نعیم الحافظ سبط محمّد ابن یوسف بن البنّاء الأصبهانی، تاج المحدّثین واحد أعلام الدّین، له العلوّ فی الرّوایة و الحفظ و الفهم و الدّرایة و کانت الرّحال تشدّ إلیه، أملی فی فنون الحدیث کتبا سارت فی البلاد و انتفع به العباد و امتدّت أیّامه حتّی ألحق الأحفاد بالأجداد و تفرّد بعلوّ الإسناد، سمع بإصبهان: أباه و عبد اللّه بن جعفر بن أحمد بن فارس و سلیمان بن أحمد الطّبرانیّ و جماعة کثیرة و ابن أبی الغایة، و بواسط: محمّد بن أحمد بن سعدان و محمّد بن حش (حبیش. ظ) بن خلف الخطیب و جماعة کثیرین، و بحر جرایا: محمّد بن أحمد ابن أحمد بن یعقوب المفید و محمّد بن محمود البرقی، و بتستر: محمّد بن أحمد بن سحنویه المعدّل و عمر بن محمّد بن حمکان الدّیباجی و غیرهما، و بعسکر مکرّم: محمّد بن أحمد بن إسحاق الأنماطی و إبراهیم بن أحمد بن بشیر العسکریّ، و بالأهواز: القاضی محمّد بن إسحاق بن إبراهیم الأهوازی و محمّد بن أحمد بن إسحاق الدّقیقی و الحسین بن محمّد بن أحمد الشّافعی و غیرهما، و بالکوفة: محمّد بن طاهر بن الحسین الهاشمی و محمّد بن محمّد بن علی القرشی العطّار و غیرهما، و باسترآباد: أبا زرعة محمّد بن إبراهیم بن بندار و محمّد ابن علی الخبّاز و غیرهما، و بنیسابور: محمّد بن أحمد بن حمدان و الحاکم الحافظ محمّد ابن محمّد بن إسحاق و محمّد بن الفضل بن إسحاق بن خزیمة و غیرهما و خلقا کثیرا، و قد سرد منهم محبّ الدّین بن النّجّار فی «ذیل تاریخ بغداد» جملة و کتب عن

ص:317

أقرانه و جمع معجما لشیوخه و حدّث بالکثیر من مصنّفاته و روی عنه الأئمّة الأعلام کأبی بکر بن علی الأصبهانی، و توفی قبله باثنتی عشرة سنة و أخیه عبد الرزّاق بن أحمد بن إسحاق، و توفی قبله و کوشیار بن لیالیروز الجبلی، و توفی قبله بأکثر من أربعین سنة و روی عنه الخطیب و أبو صالح أحمد بن عبد الملک المؤذّن النّیسابوری و أبو رجاء هبة اللّه بن محمّد الشیرازی و أبو بکر محمّد بن إبراهیم العطّار و کان یستملی علیه و أبو مسعود سلیمان بن إبراهیم الملیحی و القاضی أبو یوسف عبد السّلام أحمد القزوینی و أبو القاسم یوسف بن الحسن العسکری و أبو الفضل أحمد بن أحمد ابن الحسن بن الحدّاد و أخوه أبو علی الحسن و خلق کثیر من أهل أصبهان، أخبرهم أبو طاهر عبد الواحد بن محمّد بن أحمد بن الصّباغ المعروف بالدّستج، و کان أبو نعیم إماما فی الفهم و الزّهد و الدّیانة و صنّف مصنّفات کثیرة منها: «حلیة الاولیاء» و «المستخرج علی الصّحیحین» ذکر فیها أحادیث ساوی فیها البخاری و مسلما و أحادیث علا علیهما فیها کأنّهما سمعاها منه و ذکر فیهما حدیثا کأنّ البخاری و مسلم (مسلما. ظ) سمعاه من سمعه منه و «دلائل النّبوة» و «معرفة الصّحابة» و تاریخ بلده و «فضائل الجنّة» و «صفة الجنّة» و کثیرا من المصنّفات الصّغار و بقی أربعة عشر سنة بلا نظیر لا یوجد شرقا و لا غربا أعلی إسنادا منه و لا أحفظ، و لمّا کتب کتاب «الحلیه» حمل إلی نیسابور فبیع بأربع مائة دینار. قال الخطیب أبو بکر: و قد رأیت لأبی نعیم أشیاء یتساهل فیها، منها ما یقول فی الإجازة: أخبرنا، من غیر تبیین، قال: أنبأنا محمّد (بن. ظ) و لامع ، أنبأنا: أحمد الصیّدلانی عن یحیی بن عبد الوهاب بن مندة، قال: سمعت أبا الحسین القاضی یقول: سمعت عبد العزیز النّخشبیّ یقول: لم یسمع أبو نعیم مسند الحرث بتمامه من أبی بکر بن خلاّد فحدّث به کلّه، قال: سألت أبا بکر بن محمّد بن إبراهیم العطّار مستملی أبی نعیم عن حدیث محمّد بن عاصم الّذی یروی أبو نعیم، فقلت: کیف قرأت علیه رأیت سماعه؟ فقال: أخرج إلیّ کتابا و قال «هو سماعی» فقرأت علیه. قال محبّ الدّین بن النّجّار: و فی هذین الحکایتین نظر، أمّا حدیث محمّد بن عاصم فقد رواه الأثبات عن أبی نعیم و إذا قال المحدّث الحافظ الصّادق «هذا الکتاب سماعی» جاز

ص:318

أخذه عنه عند جمیع المحدّثین، و أما قوله عن الخطیب: کان یتساهل فی الإجازة من غیر أن یبیّن فباطل فقد رأیت فی مصنّفاته یقول: کتب إلیّ جعفر الخلدی و حدّثنی عنه فلان، و امّا قول النّخشبی أنّه لم یسمع مسند الحرث کاملا و رواه، فقد وهم فإنّی رأیت نسخة من الکتاب عتیقة و علیها خطّ أبی نعیم: سمع منّی إلی آخر سماعی من هذه المسند من ابن خلاّد فلان (فلعلّه. ظ) روی باقیه بالإجازة، فبطل ما ادّعوه و سلم أبو نعیم من القدح و فی إسناد الحکایتین غیر واحد ممّن یتحامل علی أبی نعیم لمخالفة مذهبه و عقیدته فلا یقبل جرحه لو ثبت فکیف و قد انتفی، و أنشد شیخنا أبو بکر النّحویّ لنفسه:

لو رجم النّجم جمیع الوری لم یصل الرّجم إلی النّجم

ولد أبو نعیم سنة ستّ و ثلثین و توفی سنة ثلثین و أربعمائة].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «تاج مکلّل» گفته: [الحافظ أبو نعیم أحمد ابن عبد اللّه بن أحمد بن إسحاق بن موسی بن مهران الأصبهانی الحافظ المشهور صاحب کتاب «حلیة الأولیاء» . کان من الأعلام المحدّثین و أکابر الحفّاظ، أخذ عن الأفاضل و أخذوا عنه و انتفعوا به و کتابه «الحلیة» من أحسن الکتب، قال ابن خلکان: و له کتاب «تاریخ اصبهان» نقلت منه فی ترجمة والده عبد اللّه نسبته إلی هذه الصورة و ذکر أنّ جده مهران أسلم إشارة إلی أنّه أول من أسلم من أجداده و أنّه مولی عبد اللّه ابن معاویة بن عبد اللّه بن جعفر بن أبی طالب رضی اللّه عنه و ذکر أنّ والده توفی فی رجب سنه 365 و دفن عند جدّه من قبل أمّه، ولد فی رجب سنة 336 و قیل سنة 334 و توفی فی صفر، و قیل یوم الاثنین الحادی و العشرین من المحرّم سنة 430 بإصبهان (رح) . و أصبهان بکسر الهمزة و فتحها و سکون الصّاد المهملة و فتح الباء الموحّدة، و یقال بالفاء أیضا و فتح الهاء و بعد الألف نون و هی من أشهر بلاد الجبال و إنّما قیل لها هذا الاسم لأنّها تسمّی بالعجمیّة «سباهان» و «سباه» العسکر و «هان» الجمع، و کانت جموع عساکر الأکاسرة تجمع إذا وقعت لهم واقعة فی هذا الموضع مثل عسکر فارس و کرمان و الأهواز و غیرها فعرّب فقیل أصبهان و بناها اسکندر ذو القرنین. هکذا ذکره السّمعانی. هکذا فی

ص:319

«وفیات الأعیان تاریخ ابن خلکان»]انتهی.

فهذا أبو نعیم حافظهم الرّحّال الجوّال، و علمهم المفرد المشدود إلیه الرّحال:

تاج محدّثیهم الأقیال، و واحد أعلام دینهم المعروفین بالفضل و الکمال؛ قد روی هذا الحدیث المنحج للأوطار و الآمال، الموصل إلی حسن المآب و المآل، فشرح صدور المتبعین للآل آل رسول الرّبّ المتعال؛ علیه و علیهم آلاف السّلام منه فی الغدوّ و الآصال، و سرّ أفئدة المتمسّکین منهم بالحجز و الأذیال، و رمی الجاحدین النّاشئین من طینة الخبال، الذّاهبین إلی الیمین و الشّمال، الغارین فی أغباش الفتنة و الضّلال بادهی التباب و أفظع النّکال.

76-أما اثبات أبو نصر محمّد بن عبد الجبار العتبی

حدیث ثقلین را، پس در صدر «تاریخ یمینی» گفته: [و استخلف علی عمارة عالمه من انتخبهم من خلقه و آثرهم بإلهامه و دبّرهم بأوامره و أحکامه و کان أعلم بهم من ملائکته حیث قالوا: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ اَلدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ . قال: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ . و أقام علیهم مهیمنا من لدنه یهدیهم الرّشاد و یحذّرهم الفساد و یرجیهم الثّواب و ینذرهم العقاب و لم یقتصر علی ما أقامه من الحجّة و أوضحه من المحجّة حتّی ابتعث الأنبیاء صلوات اللّه علیهم اجمعین بالمعجزات الباهرة و الدّلالات الزّاهرة و البیّنات المتظاهرة داعین إلی توحیده و نادبین لتسبیحه و تمجیده، فأزاح بهم العلّة و أزال الشّبهة و أفاد سکون النّفس و نفی خلاج الشّکوک و لم یزل یستحدث من یشاء من خلیقته موسومین بسنن الأنبیاء و مثل من قام بعدهم علی مناهجهم من الولاة و الأمراء حتّی انتهت نوبة الخلق إلی زمن المصطفی الأمین الأبطحیّ المرتضی المجتبی محمّد صلّی اللّه علیه و آله فأرسله بالحقّ بشیرا و نذیرا و داعیا إلی اللّه بإذنه و سراجا منیرا و جعل أمّته به أفضل الأمم، و کلمتهم أعدل الکلم و ملّتهم أوسط الملل و قبلتهم أسدّ القبل و سنّتهم أقوم السّنن و کتابهم أشرف الکتب، و وعدهم أن یکونوا یوم العدل و قضاء الفصل شهداء علی من یظهر و ینکر الواحد المعبود، قال اللّه تعالی جدّه و هو أصدق الصّادقین و أحکم الحاکمین: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی اَلنّاسِ وَ یَکُونَ اَلرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً . فنسخت بشریعته الشّرائع و بصنیعته الصّنائع و بدلیله الأدلّة و ببدره الأقمار و الأهلّة و انتشرت نبوّته مسداة بالخلاص ملحمة بالإخلاص معلمة بالتّمام مطرّزة بالدّوام علی تعاقب اللّیالی و الأیّام لم یفرط فیها من شیء یقتضی تماما و یستدعی روبة و لحاما، قال اللّه تعالی جدّه: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً فأطلق علی الدّین لفظ الکمال لاستقامته علی غایة الاعتدال و انتفائه عن عوارض النّقص و الاختلال، إلی أن قبضه اللّه جلّ ذکره إلیه مشکور السّعی و الأثر ممدوح النّصر و الظّفر مرضیّ السّمع و البصر محمود العیان و الخبر، فاستخلف فی أمّته الثّقلین کتاب اللّه و عترته الّذین یحمیان الأقدام أن تزلّ و الأحلام أن تضلّ و القلوب أن تمرض و الشّکوک أن تعرض فمن تمسّک بهما فقد سلک الخیار و أمن العثار و ربح الیسار، و من صدف عنهما فقد أساء الاختیار و رکب الخسار و ارتدف الإدبار ، أُولئِکَ اَلَّذِینَ اِشْتَرَوُا اَلضَّلالَةَ بِالْهُدی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ . فصلّی اللّه علیه و علی آله ما ابتلج اللیل عن الصّباح و اقترن العزّ بأطراف الرّماح و نادی المنادی بحیّ علی الفلاح صلاة تکافی حسن بلائه و تضاهی سابق غنائه و تقضی فرض طاعته و تقتضی قرض شاعته (فضل شفاعته. ظ) و سلّم تسلیما].

ص:320

حدیث ثقلین را، پس در صدر «تاریخ یمینی» گفته: [و استخلف علی عمارة عالمه من انتخبهم من خلقه و آثرهم بإلهامه و دبّرهم بأوامره و أحکامه و کان أعلم بهم من ملائکته حیث قالوا: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ اَلدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ . قال: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ . و أقام علیهم مهیمنا من لدنه یهدیهم الرّشاد و یحذّرهم الفساد و یرجیهم الثّواب و ینذرهم العقاب و لم یقتصر علی ما أقامه من الحجّة و أوضحه من المحجّة حتّی ابتعث الأنبیاء صلوات اللّه علیهم اجمعین بالمعجزات الباهرة و الدّلالات الزّاهرة و البیّنات المتظاهرة داعین إلی توحیده و نادبین لتسبیحه و تمجیده، فأزاح بهم العلّة و أزال الشّبهة و أفاد سکون النّفس و نفی خلاج الشّکوک و لم یزل یستحدث من یشاء من خلیقته موسومین بسنن الأنبیاء و مثل من قام بعدهم علی مناهجهم من الولاة و الأمراء حتّی انتهت نوبة الخلق إلی زمن المصطفی الأمین الأبطحیّ المرتضی المجتبی محمّد صلّی اللّه علیه و آله فأرسله بالحقّ بشیرا و نذیرا و داعیا إلی اللّه بإذنه و سراجا منیرا و جعل أمّته به أفضل الأمم، و کلمتهم أعدل الکلم و ملّتهم أوسط الملل و قبلتهم أسدّ القبل و سنّتهم أقوم السّنن و کتابهم أشرف الکتب، و وعدهم أن یکونوا یوم العدل و قضاء الفصل شهداء علی من یظهر و ینکر الواحد المعبود، قال اللّه تعالی جدّه و هو أصدق الصّادقین و أحکم الحاکمین: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی اَلنّاسِ وَ یَکُونَ اَلرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً . فنسخت بشریعته الشّرائع و بصنیعته الصّنائع و بدلیله الأدلّة و ببدره الأقمار و الأهلّة و انتشرت نبوّته مسداة بالخلاص ملحمة بالإخلاص معلمة بالتّمام مطرّزة بالدّوام علی تعاقب اللّیالی و الأیّام لم یفرط فیها من شیء یقتضی تماما و یستدعی روبة و لحاما، قال اللّه تعالی جدّه: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً فأطلق علی الدّین لفظ الکمال لاستقامته علی غایة الاعتدال و انتفائه عن عوارض النّقص و الاختلال، إلی أن قبضه اللّه جلّ ذکره إلیه مشکور السّعی و الأثر ممدوح النّصر و الظّفر مرضیّ السّمع و البصر محمود العیان و الخبر، فاستخلف فی أمّته الثّقلین کتاب اللّه و عترته الّذین یحمیان الأقدام أن تزلّ و الأحلام أن تضلّ و القلوب أن تمرض و الشّکوک أن تعرض فمن تمسّک بهما فقد سلک الخیار و أمن العثار و ربح الیسار، و من صدف عنهما فقد أساء الاختیار و رکب الخسار و ارتدف الإدبار ، أُولئِکَ اَلَّذِینَ اِشْتَرَوُا اَلضَّلالَةَ بِالْهُدی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ . فصلّی اللّه علیه و علی آله ما ابتلج اللیل عن الصّباح و اقترن العزّ بأطراف الرّماح و نادی المنادی بحیّ علی الفلاح صلاة تکافی حسن بلائه و تضاهی سابق غنائه و تقضی فرض طاعته و تقتضی قرض شاعته (فضل شفاعته. ظ) و سلّم تسلیما].

و أبو نصر عتبی از أکابر علماء معروفین ذوی الألباب و أجلّۀ نبهای موصوفین بمحاسن الآداب می باشد.

أبو منصور عبد الملک بن محمّد النّیسابوری الثّعالبی در کتاب «یتیمیة الدّهر» گفته: [أبو النّصر محمّد بن الجبّار العتبی. هو لمحاسن الأدب و بدائع النّثر و لطائف النّظم و دقائق العلم کالینبوع للماء و الزّند للنّار یرجع معها إلی اصل کریم و خلق عظیم و کان فارق وطنه الرّی فی اقتبال شبابه و قدم خراسان علی خاله أبی نصر العتبی و هو من وجوه المال بها و فضلائهم فلم یزل عنده کالولد العزیز عند الوالد الشفیق إلی أن مضی أبو نصر لسبیله و تنقّلت بأبی النّصر أحوال و أسفار فی الکتابة للأمیر أبی علی ثمّ للأمیر أبی منصور سبکتکین مع أبی الفتح البستی، ثمّ النّیابة بخراسان

ص:

لشمس المعالی و استوطن نیسابور و اقبل علی خدمة الآداب و العلوم و له کتاب لطائف الکتاب و غیره من المؤلّفات]الخ.

فهذا العتبی أبو نصر محمّد بن عبد الجبّار، صفوة بلغائهم الکبار، و عمدة علمائهم الأحبار، و أسوة نبلائهم الأخیار، قد أثبت هذا الحدیث الغریز المثار، الجمیل الآثار المشرق المنار المبهر الازدهار و أردفه ببیان أثمن و أغلی من التّبر و النّضار و أطیب و أزکی من الورود و الأزهار فأبادو أبار، غضراء أهل الجحود و الإنکار و رمی بالهلک و الدمار خضراء أرباب الغیّ و الخسار، و اللّه ولیّ التوفیق للتبصر و الاعتبار، و التّمییز و الاستبصار.

77-أما روایت أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی البیهقی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس أخطب خوارزم در کتاب «المناقب» گفته: [و بهذا الإسناد

عن أحمد بن الحسین هذا، قال: أخبرنا أبو عبد اللّه، قال: حدّثنا أبو نصر أحمد ابن سهل الفقیه ببخاری، قال: حدّثنا صالح بن محمّد الحافظ، قال: حدّثنا خلف بن سالم، قال: حدّثنا یحیی بن حمّاد، قال: حدّثنا أبو عوانة، عن سلیمان الأعمش قال: حدّثنا حبیب بن أبی ثابت، عن أبی الطّفیل، عن زید بن أرقم، قال: لمّا رجع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع و نزل غدیر خمّ أمر بدوحات فقممن، ثمّ قال: کأنّی قد دعیت فاجبت إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی فانظرونی کیف تخلفونی فیهما فإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علی الحوض، ثم قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ مولائی و أنا مولی کلّ مؤمن، ثمّ أخذ بید علیّ، فقال: من کنت ولیّه فهذا ولیّه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقلت: أنت سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه؟ فقال: ما کان فی الدّوحات أحد إلاّ قد رآه بعینه و سمعه باذنه].

و نیز بیهقی این حدیث شریف را از زید بن أرقم بلفظ دیگر روایت کرده، چنانچه حموئی در «فرائد السمطین» گفته:

[أخبرنی الإمامان ابن عمّی الشّیخ الزّاهد نظام الدّین محمّد بن علیّ بن المؤیّد الحمّوئی و القاضی نصیر الدّین محمّد بن محمّد بن علی النباکشی

ص:322

ثم الإسفراینی إجازة، قال: أنبأنا شیخ الشّیوخ تاج الدین عبد السّلام بمدینة رها، قال: أنبأنا أبی شیخ الشّیوخ عماد الدّین عمر بن شیخ الإسلام نجم الدّین أبی الحسین ابن محمّد بن حمّویه، قال: أنبأنا الإمام الأجلّ قطب الدّین مسعود بن محمّد النیسابوریّ ، قال أنبأنا عبد الجبّار بن محمّد الحواری، قال: أنبأنا الإمام الحافظ شیخ السّنّة أبو بکر أحمد بن الحسین بن علیّ البیهقیّ، قال: أنبأنا أبو محمّد جناح بن نذیر بن جناح القاضی بالکوفة قال: نبّأنا أبو جعفر محمّد بن علی بن دحیم، قال: نبّأنا إبراهیم بن إسحاق الزّهری ، قال: نبّأنا جعفر؛ یعنی ابن عون؛ و یعلی، عن أبی حیّان التّیمی، عن یزید بن حیّان، قال: سمعت زید بن أرقم، قال: قام فینا ذات یوم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خطیبا فحمد اللّه و اثنی علیه، ثم قال: أمّا بعد أیّها النّاس! إنّما أنا بشر یوشک أن یأتینی رسول ربّی فاجیبه و إنّی تارک فیکم الثّقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور فاستمسکوا بکتاب اللّه و خذوا به. فحثّ علی کتاب اللّه عزّ و جلّ و رغّب فیه، ثمّ قال:

و أهل بیتی؛ اذکّرکم اللّه فی اهل بیتی، ثلاث مرّات. فقال له حصین: یا زید! من أهل بیته؟ أ لیس نساؤه من أهل بیته؟ قال: بلی! إنّ نسائه من أهل بیته و لکنّ أهل بیته من حرم الصّدقة بعده. قال:

و من هم؟ قال: آل علیّ و آل جعفر و آل العبّاس و آل عقیل. فقال؛ کلّ هؤلاء یحرم الصّدقة؟ قال: نعم!].

ترجمه أبو بکر أحمد بیهقی

و محتجب نماند که أبو بکر بیهقی حافظ کبیر و متکلّم خبیر و اصولی متمهّر نحریر و فقیه متبحّر غزبر نزد سنّیّه بود، نبذی از مدارج عالیۀ سنّیّه و مفاخر غالیه سنیّه او بر ناظر «معجم البلدان» لیاقوت الحموی و کتاب «الأنساب» للسّمعانی و کتاب «مناقب الشّافعی» للفخر الرازی و «تاریخ الکامل» لابن الأثیر الجزری و «وفیات الأعیان» لابن خلّکان و «سیر النّبلا» و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر-فی خبر من غبر» و «دول الإسلام» للذّهبی و «مرآة الجنان» للیافعی و «مختصر فی أخبار البشر» لأبی الفداء إسماعیل بن علی الأیّوبی و «تتمّة المختصر» لابن الوردی و «طبقات الشّافعیه» لتاج الدّین السّبکی و «طبقات الشّافعیه» لعبد الرحیم بن الحسن الاسنوی و «طبقات الشّافعیه» لتقی الدّین أبی بکر الأسدی المعروف بابن

ص:323

القاضی شبهه و «أسماء رجال المشکوة» لولی الدّین الخطیب و «طبقات الحفّاظ» لجلال الدّین السّیوطی و «أسماء رجال المشکوة» للشّیخ عبد الحق الدّهلوی و «فیض القدیر» للمناوی و «مرقاة المفاتیح» لملا علی القاری و «شرح المواهب» للزرقانی و «مقالید الأسانید» لأبی مهدی عیسی بن محمّد الثّعالبی و «بستان المحدّثین» للمخاطب و «أبجد العلوم» و «التّاج المکلّل» و إتحاف النّبلا» للمولوی صدیق حسن خان المعاصر؛ واضح و آشکارست. در این مقام بر بعضی از عبارات اکتفا می رود.

ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته: [البیهقی الإمام الحافظ العلاّمة شیخ خراسان أبو بکر بن الحسین أحمد بن علی بن موسی الخسروجردی البیهقیّ، صاحب التّصانیف ولد سنة أربع و ثمانین و ثلاثمائة فی شعبان و سمع أبا الحسن محمّد بن الحسین العلوی و أبا عبد اللّه الحاکم و أبا طاهر بن محمش و أبا بکر بن فورک و أبا علی الرّوذباری و عبد اللّه بن یوسف بن نامویه و أبا عبد الرحمن السّلمی و خلقا بخراسان و هلال بن محمّد الحفّار و أبا الحسین بن بشران و ابن یعقوب الأیادی و عدّة ببغداد و الحسن بن أحمد بن فراس و طائفة و جناح بن نذیر و جماعة بالکوفة و لم یکن عنده «سنن النّسائیّ» و لا «جامع التّرمذی» و لا «سنن ابن ماجة» بلی، کان عنده الحاکم فأکثر عنه و عنده عوال، و بورک له فی عمله لحسن مقصده و قوة فهمه و حفظه و عمل کتبا لم یسبق إلی تحریرها، منها: الأسماء و الصّفات، و هو مجلّدان. و السّنن الکبیر، عشر مجلّدات. و السّنن و الاثار، أربع مجلّدات. و شعب الایمان، مجلدان. و دلائل النّبوة، ثلث مجلّدات.

و السّنن الصّعیر، مجلّدان. و الزّهد، مجلد. و البعث، مجلّد. و المعتقد، مجلد.

و الآداب، مجلّد. و نصوص الشّافعی، ثلث مجلّدات و المدخل، مجلد و الدّعوات مجلد. و التّرغیب و التّرهیب، مجلّد. و مناقب الشّافعی، مجلّد. و مناقب أحمد، مجلد. و کتاب الاسری، و کتب عدیدة لا أذکرها. قال عبد الغافر فی تاریخه: کان البیهقیّ علی سیرة العلماء قانعا بالیسیر متجمّلا فی زهده و ورعه، و عن إمام الحرمین أبی المعالی قال: ما من شافعی إلاّ و للشّافعی علیه منّة إلاّ أبا بکر البیهقی فإنّ له المنة علی الشّافعی

ص:324

لتصانیفه فی نصرة مذهبه، قال أبو الحسن عبد الغافر فی «ذیل تاریخ نیسابور» : أبو بکر البیهقیّ الفقیه الحافظ الاصولی الدّیّن الورع، واحد زمانه فی الحفظ و فرد أقرانه فی الإتقان و الضّبط، من کبار أصحاب الحاکم و یزید علیه بأنواع من العلوم، کتب الحدیث و حفظه من صباه و تفقّه و برع و أخذ فی الاصول و ارتحل إلی العراق و الجبال و الحجاز، ثمّ صنّف و توالیفه تقارب ألف جزء ما لم یسبقه إلیه أحد، جمع بین علم الحدیث و الفقه و بیان علل الحدیث و وجه الجمع بین الأحادیث، طلب منه الأئمّة الانتقال من النّاحیة إلی نیسابور لسماع الکتب فأتی فی سنة إحدی و أربعین و أعدّوا له المجلس لسماع کتب المعرفة و حضره الأئمّة، و کان علی سیرة العلماء قانعا بالیسیر.

«فائدة» النقل عن ولد البیهقی و تلقیبه بشیخ القضاة

و قال شیخ القضاة أبو علی إسماعیل بن البیهقی: نا: أبی، قال: حسین ابتدأت بتصنیف هذا الکتاب؛ یعنی کتاب «معرفة السّنن و الآثار» و فرغت من تهذیب أجزاء منه سمعت الفقیه محمّد بن أحمد و هو من صالحی أصحابی و أکثرهم تلاوة و أصدقهم لهجة یقول: رأیت الشّافعی فی النّوم و بیده أجزاء من هذا الکتاب و هو یقول: قد کتبت الیوم من کتاب الفقیه أحمد سبعة أجزاء و قال: قراءتها و رآه یعید ذلک. قال: و فی صباح الیوم رأی فقیه آخر من إخوانی الشّافعیّ قاعدا فی الجامع علی سریر و هو یقول: استفدت الیوم من کتاب الفقیه حدیث کذا و کذا. و انا والدی، قال سمعت الفقیه أبا محمّد الحسن بن أحمد السمرقندیّ الحافظ یقول: سمعت الفقیه محمّد بن عبد العزیز المروزی یقول: رأیت فی المنام کأنّ تابوتا علا فی السّماء یعلوه نور فقلت: ما هذا؟ قیل: هذه تصنیفات أحمد البیهقی!

«فائدة» الروایة عن عمران ابن حطان الخارجی

ثم قال شیخ القضاة: و سمعت الحکایات الثلاث من الثّلاثة المذکورین،

أخبرنا أحمد بن هبة اللّه بن أحمد، أنبأتنا زینب بنت عبد الرحمن، أنا محمّد بن إسماعیل الفارسی، أنا أبو بکر البیهقیّ، أنا: علیّ بن أحمد ابن عبدان، أنا أحمد بن عبید، أنا أبو بکر بن حجّة، أنا أبو الولید، نا: عمرو بن علاء الیشکریّ، عن صالح بن شریح، عن عمران بن حطان، عن عائشة، قالت: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: یؤتی بالقاضی العدل یوم القیامة فیلقی من شدّة

ص:325

الحساب ما یتمنّی أنّه لم یقض بین اثنین فی تمرة قطّ. قلت حضر فی آخر عمره من بیهق إلی نیسابور و حدّث بکتبه ثمّ حضره الأجل فی عاشر جمادی الاولی سنة ثمان و خمسین و أربعمائة فنقل فی تابوت و هی ناحیة من أعمال نیسابور علی یومین منها و خسروجرد هی أمّ تلک النّاحیة حدّث عنه شیخ الاسلام أبو إسماعیل الأنصاریّ بالاجازة و أبو الحسن عبد اللّه بن محمّد بن أحمد و ولده إسماعیل بن أحمد و أبو عبد اللّه الفزاریّ و أبو القاسم السّحامی و أبو المعالی محمّد بن إسماعیل الفارسی و عبد الجبار بن عبد الوهّاب الدّهّان و عبد الجبّار بن محمّد الجواربی و أخوه عبد الحمید بن محمّد و خلق کثیر]انتهی.

فهذا أبو بکر البیهقی حافظهم العلاّمة، و فردهم الموصوف بالتّقدّم و الإمامة، الّذی أتقن حدیثه و فقهه و کلامه، و بارعهم القائم بنصرة المذهب حتّی منّ امامه، و قد روی هذا الحدیث الهادی إلی مناهج الرشد و الکرامة، الموصل إلی جدد الأمن و نهج السّلامة، بطریقین إلی السّیّد الشّفیع المشفّع فی یوم القیامة، علیه و آله آلاف السّلام ما نشر الصّبح أعلامه، فوضح و الحمد للّه علی أصحاب الذّکاء و الشّهّامة و أرباب المضاء و الصّرامة، أنّ هذا الخبر ممّا لا یثلم فیه نزغات المستهترین باللّدد و العرامة، و لا یغضّ منه فلتات الموثرین للخسر و الغرامة، فلا ینخدع بشبهاتهم من سلک مسلک الاستقامة، و لا ینقصف بجمحاتهم من أحصف عنانه و ملک زمامه.

78-أما روایت أبو غالب محمّد بن أحمد بن سهل النحوی

المعروف بابن بشران

حدیث ثقلین را، پس ابن المغازلی در کتاب «المناقب» گفته:

[أخبرنا أبو غالب محمّد بن أحمد بن سهل النّحوی، ثنا: أبو عبد اللّه محمّد بن علی السّقطی، ثنا:

أبو محمّد عبد اللّه بن شوذب، ثنا: محمّد بن أبی العوّام الریاحی، ثنا: أبو عامر العقدی عبد الملک بن عمر، ثنا: محمّد بن طلحة، عن الأعمش، عن عطیّة بن سعید، عن أبی سعید

ص:326

الخدری أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی اوشک أن ادعی فأجیب و إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین کتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّ اللّطیف الخبیر أخبرنی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا ما ذا تخلفونی فیهما].

و کمال فضل و جلالت و رفعت شأن و نهایت براعت و نبالت و علوّ مکان علاّمه ابن بشران بر متتبّع افادات ناقدین أعیان واضح و عیانست، سابقا در مجلّد حدیث طیر بعضی از مفاخر و مآثر او از «عبر-فی خبر من غبر» ذهبی و «جواهر مضیئه» عبد القادر بن محمّد قرشی و «مرآة الجنان» عبد اللّه بن أسعد یافعی و «أثمار جنیّه» ملا علی ابن سلطان محمّد قاری شنیدی.

فهذا علامتهم الجلیل أبو غالب قد روی هذا الحدیث القائد إلی الحقّ و الجالب فأوضح سبیل الإذعان لکلّ آئل إلی الصّدق آئب، و أوری قبس الإرشاد لکلّ راجع إلی الصّواب تائب، فلا یصدف عنه إلاّ جائر ذهبت به المذاهب، و لا ینکل عنه إلا حائر تاهت به الغیاهب، و لا یرتاب فیه إلاّ مأفون قد خدعته الکواذب، و لا یشکّک فیه إلاّ مأفوک قد نهکته الشّواذب.

79-أما روایت أبو عمر یوسف بن عبد اللّه المعروف بابن

عبد البر النمری القرطبی

حدیث ثقلین را، پس شاه ولی اللّه در «إزالة الخفا» در مآثر جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام گفته: [چون از حجّة الوداع مراجعت فرمودند در غدیر خمّ خطبۀ خواندند متضمّن إظهار فضائل حضرت مرتضی علی رضی اللّه عنه.

أخرج الحاکم و أبو عمرو غیرهما و هذا لفظ الحاکم: عن زید بن أرقم لمّا رجع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع و نزل غدیر خمّ أمر بدوحات فقممن فقال: کأنّی قد دعیت فأجبت إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه تعالی و عترتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض. ثمّ قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ مولای و أنا ولیّ کلّ مؤمن ثمّ. أخذ بید علی رضی اللّه عنه، فقال: من کنت ولیّه فهذا ولیّه، اللّهمّ

ص:327

وال من والاه و عاد من عاداه].

و علامه أبو عمر بن عبد البر از أفاخم حفّاظ أحبار و أعاظم نقّاد کبار و أجلّۀ أعیان صدور و أکابر نبهای جمهور نزد سنّیّه بوده، شطری از محامد عالیه رزینه و نبذی از مدائح غالیۀ ثمینۀ او بر ناظر کتاب «الأنساب» سمعانی و «وفیات الأعیان» ابن خلّکان و «سیر النّبلا» و «تذکرة الحفّاظ» و کتاب «العبر» ذهبی و «مختصر- فی أخبار البشر» لأبی الفداء الأیّوبی و «تتمّة المختصر» ابن الوردی و «مرآة الجنان» یافعی و «روض المناظر» محمّد بن محمّد المعروف بابن شحنة الحلبی و «طبقات الحفّاظ» جلال الدّین سیوطی و «توضیح الدّلائل» سیّد شهاب الدّین أحمد و «شرح مواهب» زرقانی و «مقالید الأسانید» أبو مهدی ثعالبی و «بستان المحدّثین» خود مخاطب و «تاج مکلّل» و «أبجد العلوم» و «إتحاف النّبلاء» مولوی صدیق حسن خان معاصر ظاهر و باهرست. در این جا بر بعضی عبارات اقتصار می شود.

ذهبی در «سیر النبلاء» گفته: [ابن عبد البرّ الإمام العلاّمة حافظ المغرب شیخ الإسلام أبو عمر یوسف بن عبد اللّه بن محمّد بن عبد البرّ بن عاصم النّمری الأندلسی القرطبی المالکی، صاحب التّصانیف الفائقة. مولده فی سنة ثمان و ستین و ثلاثمائة فی شهر ربیع الآخر، و قیل: فی جمادی الاولی، فاختلفت الرّوایة فی الشّهر عنه و طلب العلم بعد التّسعین و ثلاثمائة فی شهر ربیع الآخر، و قیل: فی جمادی، فاختلف الرّوایة فی الشهر عنه و طلب العلم بعد التّسعین و ثلاثمائة و أدرک الکبار و طال عمره و علا سنده و تکاثر علیه الطّلبة و جمع و صنّف و وثّق و ضعّف و سارت بتصانیفه الرّکبان و خضع لعلمه علماء الزّمان وفاته السّماع من أبیه الإمام أبی محمّد فإنّه مات قدیما فی سنة ثمانین و ثلاثمائة، و کان فقیها عابدا متهجّدا إلی أن قال الذّهبیّ: قال الحمیدیّ:

أبو عمر فقیه حافظ مکثر عالم بالقراءات و بالخلاف و بعلوم الحدیث و الرّجال قدیم السّماع و یمیل فی الفقه أقوال الشّافعی. و قال أبو علی الغسانیّ: لم یکن أحد ببلدنا فی الحدیث مثل قاسم بن محمّد و أحمد بن خالد الجناب ثمّ قال أبو علی: و لم یکن ابن عبد البرّ بدونهما و لا متخلّفا عنهما و کان من النّمر بن قاسط، طلب و تقدّم و لزم أبا عمر

ص:328

أحمد بن عبد الملک الفقیه و لزم أبا الولید بن القرطبی و دأب فی طلب الحدیث و افتن به و برع براعة فاق بها من تقدّمه من رجال الأندلس و کان مع تقدّمه فی علم الأثر و بصره بالفقه و المعانی له بسطة کثیرة فی علم النّسب و الأخبار، جلی عن وطنه فکان فی الغرب مدّة ثمّ تحوّل إلی شرق الأندلس فسکن دانیة و بلنسیة و شاطبة و بها توفی. و ذکر غیر واحد أنّ أبا عمر ولی قضاء اشبونة مدّة تمّ تحوّل إلی شرق الأندلس.

قلت: کان إماما دیّنا ثقة متقنا علاّمة متبحّرا صاحب سنّة و اتّباع و کان أوّلا أثریّا ظاهریّا فیما قبل ثم تحوّل مالکیّا مع میل بیّن إلی فقه الشّافعی فی مسائل و لا ینکر له ذلک فإنّه ممّن بلغ رتبة الأئمّة المجتهدین، و من نظر فی مصنّفاته بان له منزلته من سعة العلم و قوّة الفهم و سیلان الذّهن و کلّ أحد یؤخذ من قوله و یترک إلاّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و لکن إذا أخطأ إمام فی اجتهاده لا ینبغی لنا أن ننسی محاسنه و نغطی معارفه بل نستغفر اللّه له و نعتذر عنه. قال أبو القاسم بن بشکوال: ابن عبد البرّ إمام عصره و واحد دهره یکنی أبا عمر، روی بقرطبة عن خلف بن القسیم و عبد الوارث بن سفیان و سعید بن نصر و عبد اللّه بن محمّد بن عبد المؤمن و أبی محمّد بن أسد و جماعة یطول ذکرهم، و کتب إلیه من المشرق السّقطی و الحافظ عبد الغنی و ابن سنحت و أحمد بن نصر الدّاودیّ و أبو ذر الهروی و أبو محمّد بن النّحاس.

قال أبو علی بن سکرة سمعت أبا الولید الباجیّ یقول: لم یکن بالأندلس مثل أبی عمر بن عبد البرّ فی الحدیث و هو أحفظ أهل المغرب، قال أبو علی الغسّانیّ:

ألّف أبو عمر فی «الموطّأ» کتبا مفیدة منها کتاب «التّمهید لما فی المؤطا من المعانی و الأسانید» فرتّبه علی أسماء شیوخ مالک علی حروف العجم و هو کتاب لم یتقدّمه أحد إلی مثله و هو سبعون جزء، قلت: هی أجزاء ضخمة جدّا، قال ابن حزم: لا أعلم فی الکلام علی فقه الحدیث مثله فکیف أحسن منه. ثمّ صنع کتاب الاستذکار لمذهب علماء الأمصار فیما تضمّنه المؤطا من معانی الرّأی و الآثار» شرح فیه الموطّأ علی وجهه و جمع کتابا جلیلا مفیدا و هو «الاستیعاب فی أسماء الصّحابة» و له کتاب «جامع بیان العلم و فضله و ما ینبغی فی روایته و حمله»

ص:329

و غیر ذلک من توالیفه، و کان موفّقا فی التألیف معانا علیه و نفع اللّه بتوالیفه و کان مع تقدّمه فی علم الأثر و بصره بالفقه و معانی الحدیث له بسطة فی علم النّسب و الخبر، و ذکر جماعة أنّ أبا عمر ولی قضاء الأشبونة و شنترین فی مدّة المظفّر بن الأفطس، و لأبی عمر کتاب الکافی فی مذهب مالک خمسة عشر مجلّدا و کتاب «الاکتفاء» فی قراءة نافع و أبی عمرو کتاب «التقصی» فی اختصار «المؤطّأ» و کتاب «الإنباه عن قبائل الرّواه» و کتاب «الانتفاء لمذاهب الثلاثة العلماء» مالک و أبو حنیفة و الشّافعی و کتاب «البیان فی تلاوة القرآن» و کتاب «الأجوبة الموعبة» و کتاب «الکنی» و کتاب «المغازی» و کتاب «القصد و الامم فی نسب العرب و العجم» و کتاب «الشّواهد فی إثبات خبر الواحد» و کتاب «الانصاف فی أسماء اللّه» و کتاب «الفرائض» و کتاب «أشعار أبی العتاهیة» و عاش خمسة و تسعین عاما.

قال أبو داود المقری: مات أبو عمر لیلة الجمعة سلخ ربیع الآخر سنة ثلاث و ستّین و أربعمائة و استکمل خمسا و تسعین سنة و خمسة أیام، رحمه اللّه. قلت:

کان حافظ المغرب فی زمانه و فیها مات حافظ المشرق أبو بکر الخطیب و قیل إنّ أبا عمر کان ینبسط إلی أبی محمّد بن حزم و یوانسه و عنه أخذ ابن حزم فنّ الحدیث، قال شیخنا أبو عبد اللّه بن أبی الفتح: کان أبو عمر أعلم من ببلاد الأندلس فی السّنن و الآثار و اختلاف علماء الأمصار، قال: و کان فی أوّل زمانه ظاهریّ المذهب مدة طویلة ثمّ رجع إلی القول بالقیاس من غیر تقلید أحد إلاّ أنّه کان کثیرا ما یمیل إلی مذهب الشّافعی. کذا قال و إنّما المعروف أنّه مالکیّ، و قال الحمیدیّ أبو عمر الفقیه حافظ مکثر عالم بالقراءات و بالخلاف و بعلوم الحدیث و الرّجال قدیم السّماع لم یخرج من الأندلس و کان یمیل فی الفقه إلی اقوال الشافعی قلت: و کان فی اصول الدّیانة علی مذهب السّلف لم یدخل فی علم الکلام بل قفا آثار مشایخه، رحمهم اللّه]انتهی.

فهذا فقیههم البارع الورع الصدوق البر، و إمامهم العلاّمة حافظ المغرب شیخ الاسلام ابن عبد البر، قد روی هذا الحدیث الّذی شاع و ذاع حتی طبّق البحر و البرّ، فأحسن الصّنیع إلی أهل الیقین و الإذعان حیث أسدی إلیهم و برّ، و أنشط

ص:330

قلوب المذعنین فأجذلها و سرّ، و أوری صدور الشّاحنین بضرام شدید الحرّ، و أسخن عیون الطّاعنین بما ألقی فیها و ذرّ، و أغاظ قلوب المضطغنین بما أجحف منهم و ضرّ، و أبار دهماء المذغلین الجاحدین بما قد صال علیهم و کرّ، و أباد غضراء الحاندین فساق لهم الموت الوحی و جرّ، و لا یجحده إلاّ من حلب اخلاف الخلاف و حرّ، و جری علی سنن الاعتساف و مرّ، و ثبت علی و تیرة العصبیّة و قرّ، و خدع بکواذب الامنیّة نفسه و غرّ.

80-اما روایت ابو بکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب البغدادی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس میرزا محمّد بدخشانی در «مفتاح النّجا» گفته: [

و أخرجه ابن أبی شیبة و الخطیب فی «المتّفق و المفترق» عنه، أی عن جابر، بلفظ: إنّی ترکت فیکم ما لن تضلّوا بعدی إن اعتصمتم به کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی].

ترجمه خطیب بغدادی

و ابو بکر خطیب حافظ جلیل الشّأن و جهبذ رفیع المکان و بارع کبیر الإنفاق و ناقد عظیم الإمعان نزد سنّیّه بوده مفاخر جلیلة المقدار و مآثر جمیلة الآثار او بنا بر افادات محقّقین رجال و مختبرین أحوال بیش از آنست که استیفای آن توان کرد، بعضی از آن بر متتبّع کتاب «الأنساب» و «ذیل تاریخ بغداد» عبد الکریم بن محمّد سمعانی و «تاریخ کامل» عزّ الدّین ابن أثیر جزری و «وفیات الأعیان» ابن خلّکان و «سیر النّبلا» و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر» و «دول الإسلام» شمس الدّین ذهبی و «مختصر فی أخبار البشر» أبو الفداء إسماعیل بن علیّ أیّوبی و «أسماء رجال جامع مسانید أبی حنیفه» از أبو المؤید محمّد بن محمود خوارزمی و «مرآة الجنان» یافعی و «تتمة المختصر» عمر بن مظفر الشهیر بابن الوردی و «طبقات شافعیّه» عبد الوهاب سبکی و «طبقات شافعیّه» عبد الرحیم أسنوی و «طبقات شافعیّه» تقی الدّین أبو بکر بن أحمد بن قاضی شهبه أسدی و «تاریخ خمیس» حسین دیار بکری و «طبقات الحفّاظ» سیوطی و «شرح مواهب لدنیّه» محمّد بن عبد الباقی الزّرقانی المالکی و «فیض القدیر» مناوی و «مقالید الأسانید» أبو مهدی عیسی ثعالبی المالکی «و بستان المحدّثین» خود شاه صاحب و «إتحاف النّبلاء» و «أبجد العلوم» و «تاج مکلّل» مولوی صدیق حسن حسن خان معاصر، واضح و لائحست.

ص:331

بلحاظ ایجاز بعضی ازین عبارات در این جا مذکور می شود.

ذهبی در تذکرة الحفّاظ» گفته: [الخطیب الحافظ الکبیر الإمام محدّث الشّام و العراق أبو بکر أحمد بن علیّ بن ثابت بن أحمد بن مهدی البغدادی صاحب التّصانیف ولد سنة اثنتین و تسعین و ثلاثمائة و کان والده خطیب قریة در زیجان(1) من سواد العراق ممّن سمع و قرء القرآن علی الکنانی فحرّض علی ولده هذا و أسمعه فی الصّغر سنة ثلث و أربعمائة ثمّ الهم طلب هذا الشأن و رحل فیه إلی الأقالیم و برع و صنّف و جمع و سارت بتصانیفه الرّکبان و تقدّم فی عامّة فنون الحدیث. إلی أن قال(2) بعد ذکر أسماء شیوخ الخطیب و الرّواة عنه:

و کان من کبار الشّافعیّة، تفقّه بأبی الحسن بن المحاملی و بالقاضی أبی الطیّب، و قال:

أوّل ما سمعت فی المحرّم سنة ثلث و استشرت البرقانی فی الرّحلة إلی عبد الرّحمن ابن النّحّاس بمصر أو أخرج إلی نیسابور، فقال: أن خرجت إلی مصر إنّما تخرج إلی رجل واحد فإن فاتک ضاعت رحلتک، و أن خرجت إلی نیسابور ففیها جماعة.

فخرجت إلی نیسابور و کنت کثیرا اذاکر البرقانیّ بالأحادیث فیکتبها عنّی و یضمنها جماعه (جموعه. ن) و حدّث عنّی و أنا أسمع، قال ابن ماکولا: کان أبو بکر الخطیب آخر الأعیان ممّن شاهدناه معرفة و حفظا و إتقانا و ضبطا لحدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و تفنّنا فی علله و أسانیده و علما بصحیحه و غریبه و فرده و منکره و مطروحه، ثمّ قال: و لم یکن للبغدادیّین بعد الدّار قطنیّ مثله، و سألت الصّوریّ عن الخطیب و أبو نصر السّجزی، ففضّل الخطیب تفضیلا بیّنا، و قال مؤتمن السّاجیّ: ما أخرجت بغداد بعد الدّار قطنی مثل الخطیب، و قال أبو علی البردانیّ: لعل الخطیب لم یر مثل نفسه، و قال أبو إسحاق الشّیرازیّ: الفقیه أبو بکر الخطیب یشبه بالدّار قطنیّ و نظرائه فی معرفة الحدیث و حفظه، قال أبو سعد السّمعانیّ: کان الخطیب مهیبا وقورا ثقة

ص:332


1- بالفتح و السکون و کسر الزاء و تحته ساکنته و جیم و آخره نون قریة ببغداد . ( « اتحاف » ملخصا 12
2- أی الذهبی ( 12 . ن )

متحرّیا حسن الخطّ کثیر الضّبط فصیحا ختم به الحفّاظ، قال: و قرأ بمکّة علی کریمة «الصّحیح» فی خمسة أیّام، و خرج من بغداد بعد فتنة البساسیریّ لتشوّش الحال إلی الشّام. سمعت الخطیب مسعود بن محمّد بمرو، سمعت الفضل بن عمر النّسویّ یقول:

کنت بجامع صور عند الخطیب فدخل علیه علویّ و فی کمّه دنانیر فقال: هذا الذّهب تصرفه فی مهمّاتک، فقطب و قال: لا حاجة لی فیه، فقال: کأنّک تستقلّه؟ و نفض کمّه علی سجّادة الخطیب و قال: هی ثلاثمائة دینار، فخجل (فعجل. ظ) الخطیب و قام و و أخذ سجّادته و راح، فما أنسی عزّ خروجه و ذلّ العلویّ و هو یجمع الدّنانیر: قال أبو زکریّا التّبریزیّ: کنت أقرأ علی الخطیب بحلقته بجامع دمشق کتب الأدب المسموعة له و کنت أسکن منارة الجامع، فصعد إلیّ و قال: أحببت ان أزورک، فتحدّثنا ساعة ثمّ أخرج ورقة و قال: الهدیّة مستحبّة، اشتر بهذه أقلاما، فإذا خمسة دنانیر! ثمّ صعد نوبة أخری و وضع نحوا من ذلک و کان إذا قرء الحدیث یسمع صوته فی آخر الجامع، کان یقرأ معربا صحیحا، قال السّمعانیّ: سمعت من ستة عشر من أصحابه سمعوا منه ببغداد سوی نصر اللّه المصیصی فسماعه منه بدمشق و سوی یحیی بن علیّ الخطیب فسماعه منه بالأنبار. أبو محمّد بن الأنبوسی: سمعت الخطیب یقول: کلّ من ذکرت فیه أقاویل النّاس من جرح و تعدیل فالتعویل علی ما أخّرت، قال ابن شافع:

خرج الخطیب فقصد صور و بها عزّ الدّولة أحد الأجواد و تقرّب منه فانتفع به و أعطاه مالا کثیرا، انتهی إلیه الحفظ و الإتقان فی علوم الحدیث، قال ابن عساکر: سمعت الحسین بن محمّد یحدّث عن أبی الفضل بن خیرون أو غیره أنّ الخطیب ذکر أنّه لمّا حجّ شرب من ماء زمزم ثلاث شربات و سأل اللّه ثلاث حاجات أخذا بالحدیث: «ماء زمزم لما شرب له» . فالحاجة الأولی: أن یحدّث بتاریخ بغداد بها، الثّانیة: أن یملی الحدیث بجامع المنصور، الثّالثة: أن یدفن عند بشر الحافی؛ فقضی اللّه له ذلک.

قال غیث الارمنازی: نا: أبو الفرج الإسفراینی، قال: کان الخطیب معنا فی الحجّ فکان یختم کلّ یوم قریب الغیاب قراءة التّرتیل ثمّ یجتمع علیه النّاس و هو راکب فیقولون: حدّثنا! فیحدّث، و قال عبد المحسن السنجیّ: عادلت الخطیب من دمشق

ص:333

إلی بغداد فکان له فی کلّ یوم و لیلة ختمة، قال السّمعانیّ له ستّة و خمسون مصنّفا:

التّاریخ. الجامع الکفایة. السّابق و اللاّحق. شرف أصحاب الحدیث، مجلّدا المتّفق و المفترق، مجلّد کبیر. تلخیص المتشابه، مجلد کبیر. قالی التّلخیص، فی اجزاء. الفصل للوصل، مجلّدا. المکمّل فی المهمل، مجلّد. الموضح، مجلد. التطفیل (علی. صح ظ) النّجلاء، مجیلد. الفنون، مجیلد. کتاب البسملة و أنّها من الفاتحة، جزء. الجهر بها، جزء-ان. غنیة المقتبس فی تمییز الملتبس، مجلد. من وافقت کنیته اسم أبیه، ثلاثة أجزاء. من حدّث و نسی جزء. الخیل، ثلاثة جزء. الأسماء المیهمة، جزء. روایة الأبناء عن آبائهم، جزء المؤتنف فی تکملة المؤتلف و المختلف الرّحلة. جزء.

اقتضاء العلم، جزء. الاحتجاج بالشّافعی، جزء. مبهم المراسیل، مجلّدا. مقلوب الأسماء، مجلّد. العمل بشاهد و یمین، جزء. أسماء المدلّسین، أربعة أجزاء. تقیید العلم، ثلاثة أجزاء. القول فی النّجوم، جزء. ما روی الصّحابة عن التّابعین، جزء صلاة التّسبیح، جزء. صوم یوم الشّکّ، جزء. قلت: و معجم الرواة عن شعبة.

و المؤتلف و المختلف، مجلّد کبیر. مسند محمّد بن سوقة، أربعة أجزاء. المسلسلات، ثلاثة أجزاء. الرّباعیّات، ثلاثة أجزاء. طرق قبض العلم، ثلاثة أجزاء، غسل الجمعة ثلاثة أجزاء، و غیر ذلک. أنشدنی أبو الحسن البیونینی، أنشدنا أبو الفضل الهمدانی، أنشدنا السّلفی لنفسه و قد رواها السّمعانی فی «الذّیل» عن یحیی بن سعدون عن السلفی:

تصانیف ابن ثابت الخطیب ألذّ من الصّبی الغضّ الرّطیب

یراها إذ رواها من حواها ریاضا للفتی الیقظ اللّبیب

و یأخذ حسن ما قد ضاع عنها بقلب الحافظ الفطن الأریب

فأیّة راحة و نعیم عیش توازی کتبها بل أیّ طیب؟ !

قال أبو الحسن الهمدانیّ: مات هذا العلم بوفاة الخطیب و قد کان رئیس الرّؤساء تقدّم إلی الوعّاظ و الخطّاب أن لا یرووا حدیثا حتّی یعرضوه علی أبی بکر. و أظهر بعض الیهود کتابا بإسقاط النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم الجزیة عن الخیابرة و فیه شهادة

ص:334

الصّحابة فعرضه الوزیر علی أبی بکر فقال: هذا مزوّر! قیل: من أین قلت هذا؟ قال: فیه شهادة معاویة و هو أسلم عام الفتح بعد خیبر و فیه شهادة سعد بن معاذ و مات قبل خیبر بسنین. قال شجاع الذّهلیّ: و الخطیب إمام مصنّف حافظ لم یدرک مثله.

قال سعید المؤدّب: قلت للخطیب عند لقائی له: أنت الحافظ أبو بکر؟ فقال: أنا أحمد ابن علی الخطیب انتهی الحفظ إلی الدّار قطنی. قال ابن الأبنوسی: کان الخطیب یمشی و فی یده جزء یطالعه، و قیل: کان الخطیب یقول: من صنّف فقد جعل عقله علی طبق یعرضه علی النّاس. قال ابن طاهر فی «المنثور» : نا: مکی (الرّمیلی.

صح. ظ) قال: کان سبب خروج الخطیب من دمشق أنّه کان یختلف إلیه صبیّ ملیح، فتکلّم فیه النّاس و کان أمیر البلد رافضیّ متعصّب فجعل ذلک سببا للفتک بالخطیب فأمر صاحب شرطة أن یأخذ الخطیب باللّیل و یقتله و کان سنّیّا فقصده تلک اللّیلة فی جماعته فأخذه و قال له بما أمر به، قال: لا أجد لک حیلة إلاّ أنک تفرّ منّا و تهجم دار الشّریف ابن أبی الحسن العلوی فأنا لا أطلبک و أرجع إلی الأمیر فأخبره. ففعل ذلک فأرسل الأمیر إلی الشّریف أن یبعث به، فقال له: أیها الأمیر! أنت تعرف اعتقادی فیه و فی أمثاله و لیس فی قتله مصلحة و هو مشهور بالعراق إن قتلته قتل به جماعة من الشیعة و خربت المشاهد. قال: فما ذا تری؟ قال: أری أن تخرجه من بلدک، فأمر بإخراجه فذهب إلی صور و أقام بها مدّة، و قال ابن السّمعانی خرج من دمشق فی صفر سنة سبع و خمسین فقصد صور و کان یزور بها القدس و یعود إلی أن سافر إلی العراق سنة اثنتین و ستّین و ذهب إلی طرابلس ثمّ إلی حلب و أقام بها أیّاما، و قال المؤتمن السّاجی: تحاملت الحنابلة علی الخطیب حتّی مال إلی ما مال إلیه، و قال ابن عساکر؛ سعی بالخطیب حسین الدّمسیسیّ إلی الجیوش و قال: هو ناصبیّ یروی فضائل الصّحابة و العبّاس فی جامع دمشق، و قیل إنّ الخطیب قدم بغداد و ظفر بجزء فیه سماع القائم بأمر اللّه فأتی دار الخلافة یستأذن فی قراءة الجزء فقال الخلیفة: هذا رجل کبیر و لیس غرضه السّماع فانظروا هل له حاجة؟ قال: أن یؤذن لی فی أن أملی بجامع المنصور، و ذکر القصّة. قال

ص:335

ابن طاهر: سألت هبة اللّه بن عبد الوارث الشّیرازیّ: هل کان الخطیب کتصانیفه فی الحفظ؟ قال: لا! کنّا إذا سألنا عن شیء أجابنا بعد أیّام و إن ألححنا علیه غضب کانت له بادرة وحشة، أخبرنا أبو علیّ بن الخلاّل، أنا: جعفر، أنا أبو طاهر الحافظ، نا: محمّد بن مرزوق الزّعفرانیّ، نا الحافظ أبو بکر الخطیب، قال: أمّا الکلام فی الصّفات فإنّ ما روی منها فی سنن الصّحاح مذهب السّلف إثباتها و إجرائها علی ظواهرها و نفی الکیفیّة و التشبیه عنها و قد نفاها قوم فأبطلوا ما أثبته اللّه و حقّقها قوم من المثبتین فخرجوا من ذلک إلی ضرب من التّشبیه و التّکییف، و الفضل إنّما هو سلوک الطّریقة المتوسّطة بین أمرین و دین اللّه بین الغالی فیه و المقصّر عنه و الأصل فی هذا أنّ الکلام فی الصّفات فرع الکلام فی الذّات و یحتذی فی ذلک حذوه و مثاله و إذا کان معلوما أنّ إثبات ربّ العالمین إنّما هو إثبات وجود لا إثبات کیفیّة فکذلک إثبات صفاته إنّما هو إثبات وجود لا إثبات تحدید و تکییف فإذا قلنا: للّه ید و سمع و بصر» فإنّما هی صفات أثبتها للّه تعالی لنفسه و لا نقول انّ معنی الید القدرة و لا أنّ معنی السّمع و البصر العلم و لا نقول انّها جوارح و لا نشبّهها بالایدی و الأسماع و الابصار الّتی هی جوارح و أدوات الفعل و نقول إنّما وجب إثباتها لأنّ التّوقیف و ورد بها و وجب نفی التّشبیه عنها بقوله تعالی «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» فلم یکن له کفوا احد، قال ابن النّجّار فی ترجمة الخطیب: نشاء ببغداد و قرء القرآن بالرّوایات و علّق شیئا من الخلاف و آخر من حدّث عنه بالسّماع: محمّد بن عمر الارموی القاضی، قلت: و آخر من حدّث عنه بالإجازة مسعود بن الحسن الثّقفی الّذی انفردت باجازته عجیبة بنت الباقداری، ثمّ طعن أبو موسی المدینی فی نقل إجازة الخطیب لمسعود فتورّع الرّجل عنها، قال أبو منصور علی بن علی الأمیر: کتب الخطیب إلی القائم: إنّی إذا متّ یکون مالی لبیت المال فلیؤذن لی حتّی أفرّقه علی من شئت، فأذن له ففرّقها علی المحدّثین. قال ابن ناصر حدّثنی أمّی أنّ أبی حدّثها قال: دخلت علی الخطیب فی مرضه فقلت له یوما: یا سیّدی! إنّ ابن خیرون لم یعطنی من الذّهب شیئا الّذی أمرته أن یفرّقه علی أصحاب الحدیث.

فرفع الخطیب رأسه من المخدة و قال: خذ هذه! بارک اللّه لک فیها. فکان فیها أربعون

ص:336

دینارا، قال مکّی الرّمیلی: مرض الخطیب فی رمضان من سنة ثلث و ستّین فی نصفه إلی أن اشتدّ به الحال فی أوّل ذی الحجّة و مات یوم سابعه و أوصی إلی أبی الفضل ابن خیرون و وقف کتبه علی یده و فرّق ماله فی وجوه البرّ و شیّعه القضاة و الخلق و أمّهم أبو الحسن بن المهتدی باللّه و دفن بجنب بشر الحافی، قال ابن خیرون: بباب حرب، و تصدّق بماله و هو مائة دینار و أوصی بأن یتصدّق بثیابه و کان بین یدی جنازته جماعة ینادون: هذا الّذی کان یذبّ عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم! هذا الّذی کان ینفی الکذب عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم! هذا الّذی کان یحفظ حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم! و ختم علی قبره عدّة ختمات، و قال عبد العزیز الکنانی ورد کتاب جماعة أنّ الحافظ أبا بکر مات فی سابع ذی الحجّة، و کان أبو إسحاق الشّیرازیّ ممّن حمل جنازته، قال إسماعیل بن أبی سعد الصّوفی: کان أبو بکر بن زهراء الصّوفی برباطنا قد أعدّ لنفسه قبرا إلی جنب قبر بشر الحافی و کان یمضی إلیه فی کلّ أسبوع و ینام فیه و یقرأ فیه القرآن کلّه، فلمّا مات الخطیب و کان أوصی أن یدفن إلی جنب قبر بشر، فجاء المحدّثون إلی ابن زهراء و سالوه أن یدفن الخطیب فی قبره و أن یؤثر به، فامتنع فجاءوا إلی أبی فأحضره و قال: أنا لا أقول لک: أعطهم القبر و لکن لو أنّ بشر الحافی فی الأحیاء و أنت إلی جانبه فجاء أبو بکر الخطیب لیقعد دونک أ کان یحسن بک أن تقعد أعلی منه؟ قال: لا! بل کنت أقوم و أجلسه. قال: فهکذا ینبغی أن یکون السّاعة، فطاب قلبه و أذن لهم، قال علی بن الحسین بن خذّاء (الحذّاء. ظ) : رأیت بعد موت الخطیب کأنّ شخصا قائما بحذائی فأردت أن أسأل عن الخطیب فقال لی ابتداء: أنزل وسط الجنّة حیث یتعارف الأبرار. قال غیث الأرمنازی: قال مکّی الرّمیلی: کنت ببغداد نائما فی لیلة ثانی عشر فی ربیع الأوّل سنة ثلاث و ستّین فرأیت کأنا عند الخطیب لقراءة تاریخه علی العادة و الشّیخ نصر بن إبراهیم المقدّسی عن یمینه و عن یمین نصر رجل، فسألت عنه فقیل: هذا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم جاء لیسمع التّاریخ! فقلت فی نفسی: هذه جلالة لأبی بکر. قال غیث: أنشدنا الخطیب لنفسه:

ص:337

إن کنت تبغی الرّاد محضا لأمر دنیاک و المعاد

مخالف النّفس فی هواها إنّ الهوی جامع الفساد]انتهی.

فهذا حافظهم المتقدّم المتبحّر الازم الصّلیب، محدّث الشّام و العراق أبو بکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب، الّذی مارس هذا الشّأن ممارسة المتیقّظ اللّبیب و برع فی النّقد و الإتقان براعة المتفطّن الأریب، قد روی هذا الحدیث الناضر الغضّ الرّطیب، النّافح المرزی بکلّ عطر و طیب، فمن آل إلی إذعان الصّدق الظّاهر فهو الظّافر المصیب، و من مال عن الصّواب الزّاهر فهو الخاسر الحریب، و اللّه الموفق للتّمییز بین الرّثّ البالی و الجدید القشیب، و هو الموزع للتّزییل بین الحقّ المسفر و الباطل المعیب.

81-أما روایت أبو محمّد الحسن بن أحمد بن موسی الغندجانی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس ابن المغازلی در کتاب «المناقب» گفته:

[أخبرنا الحسن بن أحمد بن موسی الغندجانی، ثنا: أحمد بن محمّد، ثنا علیّ بن محمّد المصری ثنا محمّد بن عثمان، ثنا مصرف بن عمر، ثنا عبد الرحمن بن محمّد بن طلحة، عن أبیه، عن الأعمش، عن عطیّة، عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم:

أوشک أن أدعی فأجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه عزّ و جلّ و عترتی أهل بیتی فانظروا ما ذا تخلفونی فیهما].

ترجمه أبو محمّد غندجانی

و أبو محمّد غندجانی از أجلّۀ شیوخ مشهورین و أکابر ثقات معروفین سنّیّه می باشد.

ابو سعد عبد الکریم سمعانی در «أنساب» به نسبت غندجانی گفته:

[أبو محمّد الحسن بن أحمد بن موسی الغندجانی. کان شیخا ثقة صدوقا سکن واسط بآخره، سمع ببغداد مع ابن عمّه أبا طاهر المخلص و أبا حفص الکنانی و أبا أحمد الفرضیّ و أبا عبد اللّه بن دوست العلاّف، روی لی عنه أبو عبد اللّه محمّد بن علی بن الخلاط (الجلابی. ظ) الثّقة و کانت ولادته فی شوّال سنة ثلاث و ثمانین و ثلاثمائة و وفاته فی جمادی الأولی سنة سبع و ستّین

ص:338

و أربعمائة]انتهی.

فهذا أبو محمّد الغندجانی ثقتهم المتثبّت المتآنی، و صدوقهم الممعن الآنی، قد روی هذا الخبر المونق المبهر بالألفاظ و المعانی، الموری قبس الدّلالة لمقبل إلی الحقّ و الدّانی، و المجلی غسق الضّلالة للحادب علی الرّشد و الحانی، بالسّند المتصل عن الرّسول الرّبانی. و الإسناد المرفوع إلی النبیّ الصّمدانی، علیه و آله آلاف السّلام ما تلیت السّبع المثانی. فالحمد للّه علی زهوق شبهات الممتری الشّانی، و بوار هفوات الدعن الوانی، و خمود نزغات الخاسر الجانی، و وضوح الصّواب المشیّد بالأرکان و المبانی، و شموخ الصّدق الموطّد بالمنازل و المغانی.

82-أما روایت أبو الحسن علی بن محمّد الطیب الجلابی

المعروف بابن المغازلی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «المناقب» طرق عدیده این حدیث شریف را آورده، چنانچه گفته: [

قوله علیه السّلام: إنّی تارک فیکم الثّقلین. أخبرنا أبو طالب محمّد ابن أحمد بن عثمان المعروف بابن الصّیرفی البغدادیّ، قدم علینا واسطا سنة أربعین و أربعمائة، قال: نا: أبو الحسین عبید اللّه بن أحمد بن یعقوب بن البوّاب، نا محمّد بن محمّد بن سلیمان الباغندی، نا وهبان، و هو ابن بقیّة الواسطی، ثنا: خالد بن عبد اللّه عن الحسن بن عبد اللّه، عن أبی الضّحی، عن زید بن أرقم، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض. أخبرنا الحسن بن موسی الغندجانی، ثنا أحمد بن محمّد ثنا علیّ بن محمّد المقری، ثنا محمّد بن عثمان، ثنا مصرف بن عمر، ثنا عبد الرحمن بن محمّد بن طلحة، عن أبیه، عن الأعمش، عن عطیّة، عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: أوشک أن أدعی فأجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه عزّ و جلّ و عترتی أهل بیتی فانظروا ما ذا تخلفونی فیهما. أخبرنا أبو غالب محمّد بن أحمد ابن سهل النّحوی، ثنا أبو عبد اللّه محمّد بن علی السّقطی، ثنا أبو محمّد عبد اللّه بن شوذب ، ثنا محمّد بن العوام (أبی العوام. ظ) الریاحی، ثنا أبو عامر العقدی عبد الملک بن عمر

ص:339

ثنا محمّد بن طلحة، عن الأعمش، عن عطیّة بن سعید، عن أبی سعید الخدری أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی أوشک أن ادعی فاجیب و إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و إنّ اللّطیف الخبیر أخبرنی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض فانظروا ما ذا تخلفونی فیهما.

أخبرنا أبو طالب محمّد بن أحمد بن عثمان، أنا: أبو الحسین محمّد بن المظفر بن موسی بن عیسی الحافظ اذنا، نا محمّد بن محمّد بن سلیمان الباغندی، نا سوید، ثنا علی بن مسهر، عن أبی حیّان التّیمی، حدّثنی یزید بن حیان، قال: سمعت زید بن أرقم یقول: قام فینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فخطبنا فقال: أمّا بعد، أیّها النّاس! إنّما أنا بشر یوشک أن أدعی فاجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین و هما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه، ثمّ قال: و أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی. قالها ثلاث مرّات].

و نیز ابن مغازلی در کتاب «المناقب» علی ما نقل عنه العلاّمة ابن بطریق طاب ثراه فی کتابه الموسوم بالعمدة گفته: [

أخبرنا أبو یعلی علی بن أبی عبد اللّه بن العلاّف البزّار اذنا، قال: أخبرنی عبد السّلام بن عبد الملک بن حبیب البزّاز، قال:

أخبرنی عبد اللّه (بن. صح. ظ) محمّد بن عثمان، قال: حدّثنی محمّد بن بکر بن عبد الرزّاق، حدّثنی أبو حاتم مغیرة بن محمّد بن المهلبی، قال: حدّثنی مسلم بن إبراهیم، قال (حدّثنی صح. ظ) نوح بن قیس الجذامی، حدّثنی الولید(1) بن صالح، عن ابن امرة زید أرقم (عن زید بن أرقم. صح ظ) قال: أقبل نبیّ اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من مکّة فی حجّة الوداع حتّی نزل بغدیر الجحفة بین مکّة و المدینة فأمر بالدّوحات فقمّ ما تحتهنّ من شوک ثمّ نادی الصّلوة جامعة، فخرجنا إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی یوم شدید الحرّ، إنّ منّا لمن یضع رداءه علی رأسه و بعضه تحت قدمیه من شدّة الحرّ حتّی انتهینا إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فصلّی بنا الظهر ثمّ انصرف إلینا فقال: الحمد للّه نحمده و نستعینه

ص:340


1- الولید بن صالح النجاشی الضبی ، نزیل بغداد ، ثقة من الصغار التاسعة ( 12 . تقریب مختصرا )

و نؤمن به و نتوکّل علیه و نعوذ باللّه من شرور أنفسنا و من سیّئات أعمالنا، الّذی لا هادی لمن أضلّ و لا مضلّ لمن هدی و أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله، أمّا بعد، أیّها النّاس! فإنّه لم یکن لنبیّ من العمر (إلاّ. صح. ط) نصف ما عمر من قبله و إنّ عیسی بن مریم لبث فی قومه أربعین سنة و إنّی قد أشرعت فی العشرین. ألا! و إنّی یوشک أن أفارقکم، ألا! و إنّی مسئول و أنتم مسئولون، فهل بلّغتکم؟ فما ذا أنتم قائلون؟ فقام من کلّ ناحیة من القوم مجیب یقولون: نشهد أنّک عبد اللّه و رسوله فقد بلّغت رسالته و جاهدت فی سبیله و صدعت بأمره و عبدته حتّی أتاک الیقین، فجزاک اللّه عنّا خیر ما جازی نبیّا عن امّة. فقال: أ لستم تشهدون أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّ الجنّة حقّ و النّار حقّ و تؤمنون بالکتاب کلّه؟ قالوا: بلی! (قال. صح. ظ) : أشهد أن قد صدقتکم و صدقتمونی، ألا و إنّی فرطکم و إنّکم تبعی توشکون أن تردوا علیّ الحوض و أسالکم حین تلقونی عن ثقلیّ کیف خلفتمونی فیهما. فاعتل (فأعضل. ظ) علینا ما ندری ما الثّقلان؟ حتّی قام رجل من المهاجرین فقال: بأبی أنت و أمّی یا نبیّ اللّه! ما الثّقلان؟ قال: الأکبر منهما کتاب اللّه سبب طرفه بید اللّه تعالی و طرف بأیدیکم فتمسّکوا به و لا تولوا (تزلّوا. ظ) و لا تضلّوا، و الأصغر منهما عترتی، من استقبل قبلتی و أجاب دعوتی (فلیستوص بهم خیرا. صح. ظ) فلا تقتلوهم و لا تعدوهم و لا تقصروا عنهم فإنّی قد سئلت لهم (لهما. ظ) اللّطیف الخبیر فأعطانی (أن یردا علیّ الحوض کهاتین، و أشار بالمسبّحة و الوسطی. ثمّ قال. صح، ظ:) ناصر همالی ناصر و خاذلهما لی خاذل و ولیّهما لی ولیّ و عدوّهما لی عدوّ، ألا! فإنّها لم تهلک امّة قبلکم حتّی تدین بأهوائها و تظاهر علی نبوّتها (نبیّها. ظ) و تقتل من قام بالقسط. ثمّ أخذ بید علیّ ابن أبی طالب رضی اللّه عنه فرفعها و قال: من کنت مولاه و ولیّه فهذا ولیّه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه، و قالها ثلثا. آخر الخطبة].

و کمال عظمت و جلالت و أقصای رفعت و نبالت و نهایت علوّشان و غایت سموّ مکان و قصارای وثوق و استناد و حمادای اعتبار و اعتماد علاّمه ابن المغازلی از افادات أکابر منقّدین عظیم الإمعان و کلمات أفاخم محقّقین جلیل الإتقان در مجلّدات

ص:341

سابقه هم بإجمال جمیل و هم ببسط و تکمیل بمعرض تبیین و تفصیل رسیده، فلیکن منک علی ذکر و لا یخالجک فیه ریب و لا نکر.

و هذا ابن المغازلی حافظهم الفقیه الورع البارع. و جهبذهم المتیفع لیفاع المآثر و الفارع، قد روی هذا الحدیث الغضّ النّاضر کالرّوض المارع، البیّن السّافر کاللاّحب الشّارع، بطرق عدیدة أضحت شفاء لکلّ مرتو من عیون العرفان کارع، و سیاقات مفیدة ظلّت رواء لکلّ مشتف فی مناهل الإبقان شارع، فأرشد إلی معاهد الهدی کلّ رائد مسارع، و أرسل إلی مهاوی الرّدی کلّ جاحد مقارع، فأضحی کلّ معاند للصّدق و هو لسنّ النّدم قارع، و بات کلّ ناکب عن الحقّ و هو لضئولة السّدم ضارع.

83-أما روایت أبو عبد اللّه محمد بن فتوح بن عبد اللّه بن حمید بن
اشاره

یصل الازدی الحمیدی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «الجمع بین الصّحیحین» علی ما نقل عنه گفته:

[

عن یزید بن حبّان، قال: انطلقت أنا و حصین بن سبرة و عمرو بن مسلم إلی زید بن أرقم فلمّا جلسنا إلیه قال حصین: لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا، حدّثنا یا زیدا ما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم. قال: یا بن أخی! و اللّه لقد کبرت سنّی و قدم عهدی و نسیت بعض الّذی کنت أعی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، فما حدّثتکم فاقبلوه و مالا فلا تکلّفونیه، ثم قال: قام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یوما فینا خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّة و المدینة، فحمد اللّه و أثنی علیه و وعظ و ذکّر ثم قال: أمّا بعد، أیّها النّاس! فإنّما أنا بشر یوشک أن یأتینی رسول ربّی فأجیب و أنا تارک فیکم الثّقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور، فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به. فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه، ثم قال: و أهل بیتی، اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی. فقال له حصین: و من أهل بیته یا زید؟ أ لیس نساؤه من أهل بیته؟ قال: نساؤه من أهل بیته و لکن أهل بیته من حرم الصّدقة بعده. قال الحمیدی: زاد فی حدیث جریر: کتاب اللّه فیه الهدی و النّور من استمسک به و أخذ به کان علی الهدی و من أخطأه ضلّ.

و فی حدیث سعید بن

ص:342

مسروق عن یزید بن حیّان، نحوه، غیر أنّه قال: ألا و إنّی تارک فیکم ثقلین أحدهما کتاب اللّه و هو حبل اللّه من اتّبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی الضّلالة. و فیه: فقلنا من أهل بیته؟ نساؤه؟ قال: لا، ایم اللّه! إنّ المرأة تکون مع الرّجل العصر ثمّ الدّهر ثمّ یطلّقها فترجع إلی أبیها و قومها. أهل بیته: أصله و عصبته الّذین حرموا الصّدقة بعده].

ترجمه أبو عبد اللّه حمیدی صاحب «الجمع»

و علامه حمیدی محمود أکابر أعیان و ممدوح أعاظم أرکان و جهبذ عارف این شان و حافظ کبیر جلالت اقتران نزد سنّیّه می باشد.

محمّد بن عبد الکریم سمعانی در «أنساب» به نسبت حمیدی گفته: [و أمّا أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر فتوح بن عبد اللّه بن حمید بن یصل الحمیدی المغربی الأندلسی، أحد حفّاظ عصره، صنّف التّصانیف و جمع الجموع، نسب (فنسب. ظ) إلی جدّه الأعلی، سمع بالأندلس: أبا الحسن علیّ بن أحمد بن سعید بن حزم الأندلسیّ الحافظ، و بمصر:

أبا محمّد عبد العزیز بن الحسن الضّرّاب، و بدمشق: أبا بکر أحمد بن علیّ بن ثابت الخطیب و أبا محمّد عبد العزیز بن أحمد الکنانی و أبا الحسن عبد الدّائم بن حسن الهلالی، و بواسط: أبا تمام علیّ بن محمّد بن الحسن الواسطی القاضی، و ببغداد: أبا الغنائم محمّد ابن علی بن علی الزّجاجی و جماعة کثیرة. روی لنا عنه جماعة من الشّیوخ بالعراق، و کانت وفاته ببغداد فی سنة (ثمان. ظ) و ثمانین و أربعمائة و وقف کتبه بها و سمع مشایخنا بقراءته الکثیر، قال ابن ماکولا: و صدیقنا أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر عبد اللّه بن فتوح ابن حمید بن یصل الحمیدی، أندلسیّ من أهل الخمس (العلم. ظ) و الفضل، سمع ببلده الکثیر و سمع بمصر أصحاب المهندس و الآدمی و ابن أبی غالب و ابن الرّحیل، و بمکّة أصحاب ابن فراس و غیره، و سمع بالشّام أصحاب ابن جمیع و ابن أبی الحدید و ابن أخی بتوک. ورد بغداد فسمع أصحاب الدّار قطنی و ابن شاهین و ابن حنانة و ابن عبدان و علی بن عمر الحربی و صنّف تاریخا لأهل الأندلس و لم أر مثله فی نزاهته و عفّته و ورعه و تشاغله بالعلم، و اللّه یزیدنا و إیّاه من خیره بمنّه و رحمته].

ص:343

و نیز در «أنساب» در نسبت میرقی گفته: [و المشهور بهذه النّسبة أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر فتوح بن عبد اللّه بن حمید بن یصل الحمیدی المیرقی الأندلسی، حافظ کبیر جلیل القدر کثیر السّماع ذکرناه فی حرف الحاء، توفی ببغداد فی صفر سنة إحدی و تسعین و أربعمائة].

و ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر فتوح ابن عبد اللّه بن حمید بن یصل الأزدی الحمیدی الأندلسی المیورقی الحافظ المشهور أصله من قرطبة من ربض الرّصافة و هو من أهل جزیرة میورقة، روی عن أبی محمّد علی ابن حزم الظّاهری المقدّم ذکره و اختصّ به و أکثر من الأخذ عنه و شهر بصحبته و عن أبی عمر یوسف بن عبد البرّ صاحب کتاب «الاستیعاب» و سیأتی ذکره إنشاء اللّه تعالی و عن غیرهما من الائمّة و رحل إلی المشرق سنه 448 ثمان و أربعین و أربعمائة فحجّ و سمع بمکّة حرسها اللّه تعالی و بإفریقیّة و بالأندلس و مصر و الشّام و العراق و استوطن بغداد و کان موصوفا بالنّباهة و المعرفة و الإتقان و الدّین و الورع و کانت له نغمة حسنة فی قراءة الحدیث و ذکره الامیر أبو نصر علیّ بن ماکولا صاحب کتاب «الاکمال» المقدّم ذکره فقال: أخبرنا صدیقنا أبو عبد اللّه الحمیدی و هو من أهل العلم و الفضل و التّیقّظ، و قال: لم أر مثله فی عفّته و نزاهته و ورعه و تشاغله بالعلم و لأبی عبد اللّه المذکور کتاب «الجمع بین الصّحیحین» البخاری و مسلم، و هو مشهور و أخذه النّاس عنه، و له أیضا «تاریخ علماء الأندلس» سمّاه «جذوة المقتبس» فی مجلد واحد، ذکر فی خطبته أنّه کتبه من حفظه و قد طلب ذلک منه ببغداد، و کان یقول:

ثلاثة أشیاء من علوم الحدیث یجب تقدیم التّهمّم بها: کتاب العلل، و أحسن کتاب وضع فیه کتاب الدّار قطنی. و کتاب المؤتلف و المختلف، و أحسن کتاب وضع فیه کتاب الأمیر أبی نصر بن ماکولا. و کتاب وفیات الشّیوخ، و لیس فیه کتاب و قد کنت أردت أن أجمع فی ذلک کتابا فقال لی الأمیر: رتّبه علی حروف المعجم بعد أن رتّبته علی السّنین. قال أبو بکر بن طرخان: فشغله عنه الصّحیحان إلی أن مات، و قال ابن طرخان المذکور: أنشدنا أبو عبد اللّه الحمیدی المذکور لنفسه:

ص:344

لقاء الناس لیس یفید شیئا سوی الهذیان من قیل و قال

فأقلل من لقاء النّاس إلاّ لأخذ العلم أو إصلاح حال

و کان قد أدرک بدمشق الخطیب أبا بکر الحافظ و روی عنه و عن غیره و روی الخطیب أیضا عنه. و کانت ولادته قبل العشرین و أربعمائة و توفی لیلة الثلثاء سابع عشر ذی الحجّة سنة ثمان و ثمانین ببغداد، و قال السمعانی فی کتاب «الأنساب» فی ترجمه المیورقی أنه توفی فی صفر سنة إحدی و تسعین و أربعمائة، رحمه اللّه تعالی هکذا وجدته فی المختصر الّذی اختصره أبو الحسن علی ابن الأثیر الجزری المقدّم ذکره و کشفت عنه عدّة نسخ فوجدته علی هذه الصّورة لأنّی توهّمت الغلط فی نسختی و لم أقدر علی مراجعة الأصل الّذی لابن السّمعانی الّذی هذا المختصر منه لأنّه لا یوجد فی هذه البلاد و بقی فی نفسی شیء من التّفاوت بین التاریخین فإنّه کبیر،

غلط ابن الاثیر فی وفاة الحمیدی فی مختصر الانساب

ثم إنّی کشفت کتاب الذّیل للسّمعانی فوجدت فیه أنّ الحمیدی المذکور توفی لیلة الثلثاء السّابع عشر من ذی الحجّة سنة ثمان و ثمانین و أربعمائة و دفن من الغد فی مقبرة باب أبرز بالقرب من قبّة الشّیخ أبی إسحاق الشّیرازی و صلّی علیه أبو بکر محمّد بن أحمد بن الحسین الشّاشی الفقیه فی جامع القصر، ثم نقل بعد ذلک فی صفر سنة إحدی و تسعین و أربعمائة إلی مقبرة باب حرب و دفن عند قبر بشر بن الحرث المعروف بالحافی رحمه اللّه تعالی فلمّا وقفت فی الذّیل علی هذه الصّورة علمت أنّ الغلط وقع من ابن الأثیر فی المختصر، إمّا لأنّ النّسخة الّتی اختصرها کانت غلطا من النّاسخ فتبع ابن الأثیر ذلک الغلط و لم یکشفه من موضع آخر، أو لأنّه عبر من سطر إلی سطر کما جرت عادة النّساخ فی بعض الاوقات، و اللّه أعلم أیّ ذلک کان. و الحمیدی بضمّ الحاء المهملة و فتح المیم و سکون الیاء المثنّاة من تحتها و بعدها دال مهملة، هذه النّسبة إلی جدّه حمید المذکور و أخبرنی بعض أرباب التّاریخ أنّه رأی فی بعض التّواریخ أنّ نسبته إلی حمید بن عبد الرّحمن بن عوف رضی اللّه عنه، و هو لیس بصحیح لأنّ أبا عبد اللّه المذکور أزدی النّسب و عبد الرّحمن قرشیّ زهریّ فکیف یجتمعان؟ ! و یصل، بفتح الیاء المثنّاة

ص:345

من تحتها و کسر الصّاد المهملة و بعدها لام، و قد تقدّم الکلام علی الأزدی. و میورقة بفتح المیم و ضمّ الیاء المثنّاة من تحتها و سکون الواو و فتح الرّاء و القاف و بعدها هاء ساکنه، و هی جزیرة فی البحر الغربی قریبة من برّ الأندلس].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [الحمیدی-الحافظ الثّبت القدوة أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر فتوح بن عبد اللّه بن فتوح بن حمید بن بصل الأزدی الحمیدی الأندلسی المیورقی الظّاهری، و میورقة جزیرة تجاه شرق الأندلس، سمع بالأندلس و مصر و الشّام و العراق و سکن بغداد و کان من کبار تلامذة ابن حزم، قال: ولدت قبل سنة عشرین و أربعمائة، حدّث عن ابن حزم فأکثر و عن أبی عبد اللّه القضاعی و أبی عمر بن عبد البر و أبی زکریّا عبد الرحیم البخاری و أبی القاسم الجیّانی الدّمشقی و و عبد الصمد بن المأمون و أبی بکر الخطیب و أبی جعفر بن مسلمة و أبی غالب بن بشران اللّغوی و لم یزل یسمع و یکثر و یجدّ حتّی کتب عن أصحب الجوهری و ابن المذهب، و سمع بافریقیّة کثیرا و لقی بمکّة کریمة المروزیّة أوّل رحلته و کان فی سنة ثمان و أربعین و أربعمائة. قال محمّد بن طرخان: سمعت الحمیدیّ یقول: کنت أحمل السّماع علی الکتف سنة خمس و عشرین و أربعمائة فأوّل ما سمعت من الفقیه أصبغ بن راشد و کنت أفهم ما یقرأ علیه و کان تفقّه علی أبی محمّد بن أبی زید، و أصل أبی من قرطبة عن محلّة تعرف بالرّصافة فسکن جزیرة میورقه فولدت فیها، و قال یحیی بن البنّاء:

کان الحمیدیّ من اجتهاده ینسخ باللّیل فی الحرّ و کان یجلس فی اجانة ماء یتبرّد به، و قال الحسین بن محمّد بن خسرو: جاء أبو بکر بن میمون فدقّ علی الحمیدی و ظنّ أنّه قد أذن له فوجده مکشوف الخدّ فبکی الحمیدی و قال: و اللّه لقد نظرت إلی موضع لم ینظر أحد منذ عقلت! قال الأمیر ابن ماکولا: لم أر مثل صدیقنا الحمیدی فی نزاهته و عفّته و تشاغله بالعلم؛ صنّف «تاریخ الأندلس» . و قال یحیی بن إبراهیم السلماسیّ قال أبی: لم تر عینای مثل الحمیدی فی فضله و نبله و غزارة علمه و حرصه علی نشر العلم، قال: و کان ورعا ثقة إماما فی الحدیث و علله و رواته متحقّقا فی علم التّحقیق و الاصول علی مذهب أصحاب الحدیث بموافقة الکتاب و السّنّة، فصبح العبارة متبحّرا

ص:346

فی علم الأدب و العربیّة و التّرسّل، و له کتاب «الجمع بین الصّحیحین» و «تاریخ الأندلس» و «جمل تاریخ الإسلام» و کتاب «الذّهب المسبوک فی وعظ الملوک» و کتاب «التّرسل» و کتاب «مخاطبات الأصدقاء» و کتاب «حفظ الجان (الجار. ظ)» و کتاب «ذمّ النّمیمة» ، و له شعر رصین فی المواعظ و الأمثال. قال السّلفیّ:

سألت أبا عامر العبدری عن الحمیدی فقال: لا یری مثله قطّ و عن مثله لا یسأل، جمع بین الفقه و الحدیث و الأدب و رأی علماء الاندلس و کان حافظا، و عن الحمیدیّ قال:

صیّرنی الشّهاب شهابا و هو کان یقصد (یقصده. ظ) فی سماعه کثیرا، و قال أبو علی الصّدفی: کان یدلّنی علی الشّیوخ و کان متقلّلا من الدّنیا بمؤنة ابن رئیس الرّؤساء ثمّ جرت له قصص أوجبت انقطاعی و کان یبیت عند ابن رئیس الرؤساء کلّ لیلة. و حدّثنی أبو بکر بن الخاضبة أنّه ما سمع یذکر الدّنیا قطّ، و قال ابن طرخان: سمعت الحمیدیّ یقول: ثلثة کتب من علم الحدیث یجب الاهتمام بها: کتاب العلل، و أحسن ما وضع فیها کتاب الدّار قطنی، و کتاب المؤتلف و المختلف، و أحسن ما وضع فیه «الاکمال» للأمیر ابن ماکولا، و کتاب وفیات المشایخ و لیس فیه کتاب و قد کنت أردت أن أجمع فی ذلک کتابا فقال لی الأمیر: رتّبه علی حروف المعجم بعد أن ترتبه علی السّنین، قال ابن طرخان: فاشتغل بالصّحیحین إلی أن مات. قلت: و قد قبلنا إشارة الأمیر و عملنا تاریخ الإسلام علی ما رسم الأمیر، قال الحمیدیّ فی تاریخه: أنا: أبو عمر بن عبد البرّ، أنا عبد اللّه بن محمّد الجهنیّ المصنّف النّسائی قراءة علیه من حمزة الکنانی عنه، قال القاضی عیاض: أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر الأندلسیّ الأزدیّ، سمع بمیورقة عن أبی محمّد بن حزم قدیما و کان یتعصّب له و یمیل إلی قوله و کان قد أصابته فیه فتنة علماء شددوا علی ابن حزم فخرج الحمیدیّ إلی المشرق. قلت: روی عنه یوسف ابن أیّوب النهرانی الزّاهد و محمّد بن طرخان و أبو عامر العبدری و إسماعیل بن محمّد الطّلحی و محمّد ابن علی الخلال و الحسین بن الحسن المقدسی و أبو عبد اللّه الحسین بن نصر بن محمّد بن خمیس و الحافظ محمّد بن ناصر و إسماعیل بن السّمرقندی و صدیق بن عثمان البربریّ و أبو إسحاق ابن نبهان الغنوی و أبو الفتح محمّد بن البطّی و شیخه أبو بکر الخطیب و آخرون، و کان

ص:347

صاحب حدیث کما ینبغی علما و عملا و کان ظاهریّا و یسّر ذلک بعض الإسرار، مات فی سابع عشر ذی الحجة سنة ثمان و ثمانین و أربعمائة و أمّهم علیه الإمام أبو بکر الشّاشیّ بجامع الفقه و دفن بمقبره باب النّهر بقرب قبر الشّیخ أبی إسحاق الشّیرازیّ. ثم إنّهم نقلوه بعد سنین إلی مقبره باب حرب فدفن عند بشر الحافی فنقل الحافظ ابن عساکر أنّ الحمیدیّ کان أوصی إلی الاجلّ مظفّر بن رئیس الرّؤساء أن یدفنه عند بشر فخالف وصیّته فلمّا کان بعد مدّة رآه فی النّوم یعاتبه علی ذلک فنقله فی صفر سنة إحدی و تسعین و کان کفنه جدیدا و بدنه طریّا تفوح منه رائحة الطیب، رحمة اللّه علیه، و وقف کتبه.

قرأت علی أبی قال: أنبا أبو الفتح محمّد بن عبد الباقی، أنبا محمّد بن أبی نصر الحافظ سنة خمس و ثمانین و أربعمائة، أنبا أبو القاسم منصور بن النّعمان بمصر بقراءتی، ثنا: القاضی أبو الحسن علیّ بن محمّد بن إسحاق لفظا، ثنا عبد الحمید الغضائری و هو آخر من صدر عن الغضائری، ثنا عبد اللّه بن معاویة الجمحی، ثنا الحمادان: حمّاد بن سلمة و حمّاد ابن زید، قال: أنا: عبد العزیز بن صهیب، عن أنس بن مالک، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: تسحّروا فإنّ فی السّحور برکة. أخرجه ابن ماجة من طریق حمّاد بن زید و هو غریب من حدیث حمّاد بن سلمة و هو فی «صحیح مسلم» من طریق ابن علیّة و غیره عن عبد العزیز. و من شعر الحمیدی شعر:

طریق الزّهد أفضل ما طریق و تقوی اللّه بادیة الحقوق

فثق باللّه یکفک و استعنه بعنک و ذر بنیات الطّریق

لقاء النّاس لیس یفید شیئا سوی الهذیان من قیل و قال

فأقلل من لقاء النّاس إلاّ لأخذ العلم أو إصلاح حال

(کتاب اللّه عزّ و جلّ قولی و ما صحّت به الآثار دینی ظ.)

و ما اتّفق الجمیع علیه بدأ و عودا فهو عن حقّ مبین

فدع ما صدّ عن هدی و خذها تکن منها علی عین الیقین].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه ثمان و ثمانین و أربعمائة گفته: [و أبو عبد اللّه الحمیدی محمّد بن أبی نصر فتوح بن عبد اللّه بن فتوح بن حمید بن یصل المیورقی

ص:348

الأندلسی، الحافظ العلاّمة، مؤلف «الجمع بین الصّحیحین» توفی فی ذی الحجّة عن نحو سبعین سنة و کان أحد أوعیة العلم، صحب أبا محمّد بن حزم مدّة بالأندلس و ابن عبد البرّ و رحل فی حدود الخمسین و سمع بالقیروان و الحجاز و مصر و الشّام و العراق و کتب عن خلق کثیر و کان ظاهریّ المذهب دؤوبا علی طلب العلم کثیر الاطلاع ذکیّا فطنا صیّنا ورعا أخباریّا متقنا کثیر التّصانیف حجّة ثقة].

و صلاح الدین صفدی در «وافی بالوفیات» گفته: [محمّد بن فتوح بن عبد اللّه ابن فتوح بن حمید بن یصل-بالیاء آخر الحروف و الصّاد المهملة-الحافظ أبو عبد اللّه الحمیدی الأندلسی المیورقی، سمع بالأندلس و الحجاز و بغداد و استوطنها و کان من کبار أصحاب ابن حزم الفقیه و قال: ولدت قبل العشرین و أربعمائة، سمع ابن حزم و أخذ أکثر کتبه و جماعة منهم ابن عبد البرّ، و روی عنه شیخه الخطیب فی مصنّفاته و ابن ماکولا و جماعة آخرهم أبو الفتح ابن البطی و کان من کبار الحفّاظ ثقة متدیّنا بصیرا بالحدیث عارفا بفنونه حسن النّغمة بالقراءة ملیح النّظم ظاهریّ المذهب، له شعر فی المواعظ، توفی سابع عشر ذی الحجّة سنة ثمان و ثمانین و أربعمائة و دفن بمقبرة باب أبرز بالقرب من الشّیخ أبی إسحاق الشّیرازی ثمّ نقل إلی باب حرب و دفن عند بشر الحافی. نقل ابن عساکر فی تاریخه أنّ الحمیدیّ أوصی إلی الأجلّ مظفّر بن رئیس الرّؤساء أن یدفن عند بشر الحافی، فخالف وصیّته فلمّا کان بعد مدّة رأی فی منامه الحمیدیّ و هو یعاتبه علی ذلک فنقله فی صفر سنة إحدی و تسعین و کان کفنه جدیدا و بدنه طریّا یفوح منه رائحة المسک، و وقف کتبه، و له: الجمع بین الصّحیحین.

تاریخ الأندلس. جمل تاریخ الإسلام الذّهب المسبوک فی وعظ الملوک. کتاب التّرسل.

مخاطبات الأصدقاء. ما جاء من الآثار فی حفظ الجار ذمّ النّمیمة. کتاب الأمانی الصّادقة.

کتاب أدب الأصدقاء. کتاب تحیّة المشتاق فی ذکر صوفیّة العراق. کتاب المؤتلف و المختلف.

کتاب وفیات الشّیوخ. دیوان شعره، إلخ].

و عبد اللّه بن أسعد یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ ثمان و ثمانین و أربعمائة گفته: [و فیها-الإمام الحافظ العلامة أبو عبد اللّه الحمیدی محمّد بن أبی نصر

ص:349

الأندلسی مؤلّف «الجمع بین الصّحیحین» کان أحد أوعیة العلم، صحب ابن حزم الظّاهریّ بالأندلس و ابن عبد البرّ و رحل و سمع بالقیروان و الحجاز و مصر و الشّام و العراق و کتب عن خلق و کان کثیر الاطّلاع ذکیّا فطنا صیّنا ورعا أخباریّا متقنا دؤوبا فی تحصیل العلم کثیر التصانیف حجّة ثقة ظاهریّ المذهب، و له: «جزوة المقتبس فی تاریخ علماء الأندلس» و کان یقول: ثلثة أشیاء من علوم الحدیث یجب تقدیم الاهتمام بها: کتاب العلل، و أحسن کتاب وضع فیه کتاب الدّار قطنی، و کتاب المؤتلف و المختلف، و أحسن کتاب وضع فیه کتاب الأمیر أبی نصر بن ماکولا؛ و کتاب وفیات الشّیوخ، و لیس فیه کتاب، قال: و قد کنت أردت أن أجمع فیه کتابا فقیل لی (رتّبه. ظ) علی حروف المعجم بعد أن رتّبته علی السّنین، قال أبو بکر بن طرخان: فشغله عنه الصّحیحان إلی أن مات، و قال ابن طرخان المذکور: أنشدنا أبو عبد اللّه الحمیدیّ المذکور لنفسه:

لقاء النّاس لیس یفید شیئا سوی الهذیان من قیل و قال

فأفلل من لقاء النّاس إلاّ لأخذ العلم أو إصلاح حال].

و عمر بن مظفر المعروف بابن الوردی در «تتمّة المختصر» در وقائع سنه ثمان و ثمانین و أربعمائه گفته: [و فیها-توفی أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر فتوح بن عبد اللّه بن حمید الحمیدی الأندلسی، من میورقة، مصنّف «جمع بین الصّحیحین» ثقة فاضل، مولده قبل عشرین و أربعمائة، سمع بالمغرب و مصر و الشّام و العراق و کان نزها].

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [الحمیدی الحافظ الثّبت الإمام القدوة أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر فتوح بن عبد اللّه بن فتوح بن الحمید الأزدی الأندلسی المیورقی الظاهریّ، من کبار تلامذة ابن حزم، سمع بالأندلس و مصر و الشّام و العراق و الحجاز و سکن بغداد، ولد قبل 420 و تفقّه بأبی محمّد بن أبی زید و صنّف «تاریخ الأندلس» و «الجمع بین الصّحیحین» و کان من أفراد عصره فی غزارة العلم و الفضل و النّبل حافظا ورعا ثبتا إماما فی الحدیث و الفقه و الأدب و العربیّة و التّرسّل

ص:350

مات فی سابع ذی الحجّة سنة 488].

و شیخ عبد الحق دهلوی در «رجال مشکاة» گفته: [الحمیدی-هو الإمام أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر بن فتوح بن عبد اللّه بن فتوح بن حمید الحمیدی الأندلسی صاحب کتاب «الجمع بین صحیح البخاری و مسلم» إمام عالم کبیر مشهور بصیغة التّصغیر منسوب إلی جدّه الأعلی حمید الأندلسی القرطبی، سمع ببلده الکثیر، و سمع بمصر أصحاب المهندس و ابن أبی غالب، و سمع بمکّة أصحاب ابن فرأس و غیرهم، و سمع بالشّام من أصحاب ابن جمیع و ابن أبی الحدید و ورد بغداد و سمع أصحاب الدّار قطنی و ابن شاهین و ابن حبّابه، و صنّف تاریخا لأهل اندلس، قال الأمیر ابن ماکولا: لم أر مثله فی نزاهة و عفّته و ورعه، مات ببغداد فی ذی الحجّة سنة ثمان و ثمانین و أربعمائة و قیل: مولده قبل العشرین و أربعمائة].

و أبو مهدی عیسی ثعالبی در «مقالید الأسانید» گفته: [الجمع بین الصّحیحین» للحمیدی. قرأت علیه من مسند أنس المرتبة الثّالثة و هی مرتبة المکثرین و أجاز لی سائره من بدر الدّین القرافی عن النجم النعیطی عن شیخ الإسلام زکریّا عن الحافظ أبی الفضل بن حجر عن أبی الخیر أحمد بن خلیل العلائی عن أبی العباس الحجّار الصّالحی أنجب بن أبی السّعادات، قال: أنبأنا محمّد بن علی الکنانی عن مؤلفه الحافظ أبی عبد اللّه الحمیدی، فذکره].

و ثعالبی در «مقالید الأسانید» بعد ازین قدری از صدر کتاب «الجمع بین- الصّحیحین» نقل نموده و بعد از آن گفته: [هبة نسیم من خبره-قال الحافظ الذّهبیّ هو: الإمام القدوة الحافظ الثبت أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر فتوح بن عبد اللّه بن فتوح ابن حمید الأزدی الحمیدی المیرقی الظّاهریّ، سمع بالأندلس و مصر و الشّام و العراق و الحرم و سکن بغداد، کان من کبار تلامذة ابن حزم، قال: ولدت قبل سنة عشر (عشرین. ظ) و أربعمائة، حدّث عن ابن حزم فأکثر، و عن أبی عبد اللّه القضاعی و أبی عمر بن عبد البر و أبی بکر الخطیب و خلق و لم یزل یسمع و یکثر و لقی بمکّة کریمة المروزیة. و دقّ علیه الباب أبو بکر بن میمون فظنّ أنّه قد أذن له فدخل فوجده مکشوف الفخذ فبکی و قال: و اللّه لقد نظرت

ص:351

إلی موضع لم ینظره أحد منذ عقلت! و قال الامیر ابن مأکولا: لم أر مثل صدیقنا الحمیدی فی نزاهته و عفّته و ورعه و تشاغله بالعلم، و قال یحیی بن إبراهیم السّلماسی: قال أبی: لم تر عینای مثل الحمیدی فی فضله و نبله و غزارة علمه و حرصه علی نشر العلم، قال: و کان ورعا تقیّا إماما فی الحدیث و علله و رواته و متحقّقا فی علم التّحقیق و الاصول علی مذهب أصحاب الحدیث بموافقة الکتاب و السّنة، فصیح العبارة، متبحّرا فی علم الأدب و العربیّة و التنزیل (الترسّل. ظ) له کتاب «الجمع بین الصّحیحین» و تاریخ الأندلس و سمّاه «جذوة المقتبس فی أخبار الأندلس» و «جمل تاریخ الإسلام» و کتاب «الذّهب المسبوک فی وعظ الملوک» و کتاب «مخاطبات الأصدقاء فی المکاتبات و اللقاء» و کتاب «حفظ الجار» و کتاب «ذمّ النّمیمة» و له شعر رصین فی المواعظ و الأمثال، و قال السّلفیّ:

سألت أبا عامر العبدی (العبدریّ. ظ) عن الحمیدی فقال: لا تری قطّ مثله و من (عن. ظ) مثله تسئل؟ جمع بین الحدیث و الفقه و الأدب و رأی علی (علماء. ظ) الأندلس قال أبو علی الصّدفی: حدّثنی أبو بکر بن الخاضة أنّه ما سمعه یذکر الدّنیا قطّ قلت:

روی عنه یوسف بن أیّوب الهمدانیّ الزّاهد و محمّد بن طرخان و أبو عامر العبدوی (العبدری. ظ) و الحافظ محمّد بن ناصر و أبو الفتح محمّد بن البطی و شیخه أبو بکر الخطیب و کان صاحب حدیث کما ینبغی علما و عملا و کان ظاهریّا و یسرّ ذلک بعض الإسرار مات فی سابع عشر ذی الحجّة سنة ثمان و ثمانین و أربعمائة و صلّی علیه أبو بکر الشّاشی و دفن بقرب الشّیخ أبی إسحاق الشّیرازی، ثمّ إنّهم نقلوه بعد سنین إلی مقبرة باب حرب فدفن عند بشر الحافی، نقل الحافظ ابن عساکر أنّ الحمیدیّ کان أوصی إلی الأجلّ المظفر (بن. صح ظ) رئیس الرّؤساء أن یدفنه عند بشر فخالف وصیته، فلمّا کان بعد مدّة رآه فی النوم یعاتبه علی ذلک فنقل (فنقله. ظ) فی صفر سنة إحدی و سبعین و کان کفنه جدیدا و بدنه طریّا تفوح منه رائحة الطیب، رحمة اللّه علیه. و من نظمه:

طریق الزّهد أفضل ما طریق و تقوی اللّه بادیة الحقوق

فثق باللّه یکفک و استعنه یعنک و ذر بنیّات الطریق

و له أیضا:

ص:352

لقاء النّاس لیس یفید شیئا سوی الهذیان من قیل و قال

فأقلل من لقاء النّاس إلاّ لأخذ العلم أو إصلاح حال

و له أیضا:

کتاب اللّه عزّ و جلّ قولی و ما صحّت به الآثار دینی

و ما اتّفق الجمیع علیه بدءا و عودا فهو عن حقّ مبین

فدع ما صدّ عن هذی و خذها تکن منها علی عین الیقین. انتهی.

و قال شیخ شیوخنا الشّهاب المقری فی «نفح الطیّب» و من خطه نقلت: و له أیضا کتاب «من ادّعی الإیمان من أهل الإیمان» و کتاب «تسهیل السبیل إلی علم التّرسیل» و کتاب «الأمانی الصّادقة» و غیر ذلک، و من شعره:

ألفت النّوی حتّی أنست بوحشها و صرت بهذا فی الصّبابة مولعا

فلم أحص کم رافقته من مرافق و لم أحص کم خیّمت فی الأرض موضعا

و من بعد جوب الأرض شرقا و مغربا فلا بدّ لی من أن أوافی مصرعا

و قال أیضا:

النّاس نبت و أرباب القلوب لهم روض و أهل الحدیث الماء و الزّهر

من کان قول رسول اللّه حاکمه فلا شهود له إلاّ الأولی ذکروا

و قال أیضا:

من لم یکن للعلم عند فنائه أرج فإنّ بقاؤه کفنائه

بالعلم یحیی المرء طول حیاته فاذا انقض أحیاه حسن ثنائه

و قال أیضا:

زین الفقیه حدیث یستضیء به عند الحجاج و إلاّ کان فی الظلم

إن تاه ذو مذهب فی قفر مشکلة لاح الحدیث له فی الوقت کالعلم

و میرزا محمّد بدخشانی در «تراجم الحفّاظ» گفته: م[محمّد بن فتوح الحمیدیّ الأندلسی أبو عبد اللّه، أحد الأئمّة، ذکره فی نسبة الحمیدی و قد مرّ تحقیقها فی ترجمة أبی بکر عبد اللّه بن الزّبیر، فقال: و أمّا أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر فتوح بن عبد اللّه

ص:353

ابن حمید بن یصل الحمیدی المغربی الأندلسی، أحد حفّاظ عصره، صنّف التّصانیف و جمع الجموع، نسب إلی جدّه الأعلی، سمع بالأندلس: أبا الحسن علیّ بن أحمد ابن سعید بن حزم الأندلسی الحافظ، و بمصر: أبا محمّد عبد العزیز بن الحسن الضّراب و بدمشق، أبا بکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب و أبا محمّد عبد العزیز بن أحمد الکتانی و أبا الحسن عبد الدائم بن الحسن الهلالیّ، و بواسط أبا تمام علی بن محمّد بن الحسن الواسطی القاضی، و ببغداد: أبا الغنائم محمّد بن علی بن (علی. صح. ظ) الزّجاجی و جماعة کثیرة، روی لنا عنه جماعة من الشّیوخ بالعراق و کانت وفاته ببغداد فی سنة ثمان و ثمانین و أربعمائة و وقف کتبه بها و سمع مشایخنا بقراءته الکثیر، قال ابن ماکولا: و صدیقنا أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر عبد اللّه بن فتوح بن حمید بن یصل الحمیدی الأندلسی، من أهل الخیر و الفضل سمع ببلده الکثیر و سمع بمصر أصحاب المهندس و الأذنی (الادمی. ظ) و ابن أبی غالب و ابن الرّجیل، و بمکّة أصحاب ابن فراس و غیره، و سمع بالشّام أصحاب ابن جمیع و ابن أبی الحدید و ابن أخی هون، و ورد بغداد فسمع أصحاب الدّار قطنی و ابن حنانة و ابن عبدان و علیّ بن عمر الحربی و طبقتهم، و صنّف تاریخا لأهل الأندلس، و لم أر مثله فی نزاهته و عفّته و ورعه و تشاغله بالعلم، و اللّه یزیدنا و إیّاه من خیره (ظ) بمنّه و رحمته، انتهی کلامه فی نسبة الحمیدی. ثمّ أعاد ذکره فی نسبة المیرقی و قال: بضمّ الیاء المنقوطة باثنتین من تحتها و سکون الواو و فی آخرها القاف، هذه النسبة إلی میرقة و هی جزیرة قریبة من الأندلس و المشهور بهذه النسبة أبو عبد اللّه محمّد بن أبی نصر فتوح بن عبد اللّه بن حمید بن یصل الحمیدی المیرقی الأندلسی، حافظ کبیر جلیل القدر کثیر السّماع ذکرناه فی حرف الحاء توفی ببغداد فی سنة إحدی و تسعین و أربعمائة، انتهی. قلت:

و الأرجح فی وفاته هو القول الأوّل، و قد روی عنه شیخه الخطیب و الأمیر أبو نصر بن ماکولا و أبو علی بن سکرة و الحسین بن محمّد بن خسرو البلخی و محمّد بن ناصر السّلامی و خلق، و ذکره الذّهبی و ابن ناصر الدین فی «طبقات الحفّاظ»].

و خود شاهصاحب در «بستان المحدّثین» گفته: [کتاب «الجمع بین الصّحیحین» للحمیدی

ص:354

أحادیث صحیحین را بر أسانید صحابه ترتیب داده و در مرتبه ثالثه که از مرتبه مکثرینست مسند أنس بن مالکست تا آنجا بنظر را قم حروف نرسیده و خطبه دراز دیباچه نوشته، کنیت او أبو عبد اللّه و نامش محمّد بن أبی نصر فتوح بن عبد اللّه بن فتوح بن حمید أزدی حمیدی أندلسیست، و او را میرقی نیز گویند نسبت بوطن حاضر او، و ظاهری نیز گویند بنابر نسبت بمذهب ظاهریه معنی ظاهریّه صفات نه ظاهریّۀ فروع، در أندلس و مصر و شام و عراق و حرم شریف تحصیل سماع حدیث نموده و آخر ساکن بغداد شد شاگرد رشید ابن حزم ظاهری بوده و از عبد اللّه قضاعی و أبو عمر بن عبد البرّ و أبو بکر خطیب و دیگر محدّثین عمده نیز استفاده نموده. تولد او در عشرۀ أولی از قرن خامس است و در مکّۀ معظمه با کریمۀ مروزیّه که راویۀ بخاریست ملاقات نموده، و روزی أبو بکر ابن میمون بر در حجره او آمد و تخته در را حرکتی داد تا استیذان باشد، حمیدی را از آن غفلت شد؛ أبو بکر بن میمون دانست که چون مرا منع نکرد، اذنست در حجره در آمد، ران حمیدی مکشوف بود بر حمیدی این امر بسیار شاقّ شد و تا دیر می گریست و گفت از آن بار که تمیز و شعور پیدا کرده ام تا این وقت ران مرا کسی برهنه ندیده! أمیر بن ماکولا که از مشاهیر محدّثینست یار و دوست حمیدی بود گفته ست که مثل حمیدی در پاکی و نزاهت و عفّت و تورّع و تشاغل بعلم هیچکس را ندیدم و در فنّ معرفت علل حدیث و تحقیق معانی آن بر طبق أصول، مهارت تمام داشت و در علم عربیّت و أدب و حلّ تراکیب قرآن مجید و دریافت لطائف بلاغت آن نیز دستگاهی کلّی نصیب او بود. از تصانیف او وراء این کتاب «تاریخ أندلس» ست که مشهورست نام او «جذوة المقتبس فی تاریخ الأندلس» ست و کتابی دیگرست مسمی به «جمل تاریخ الإسلام» و کتاب «الذّهب المسبوک فی وعظ الملوک» و کتاب «مخاطبات الأصدقاء فی المکاتبات و اللّقاء» و کتاب «حفظ الجار» و کتاب «ذمّ النّمیمه» . شعری هم دارد لیکن در وعظ و نصیحت، مردم بسیار در مجلس و خانه او را امتحان کردند هرگز ذکر دنیا بر زبان او نرفته بود، هفدهم ذی حجه سال چهارصد و هشتاد و هشت وفات یافت، و أبو بکر شاشی که از مشاهیر فقهای شافعیه است بر وی نماز جنازه خواند و نزد

ص:355

قبر شیخ أبو إسحاق شیرازی مدفون شد و وی قبل از موت بارها بمظفّر(1) که رئیس الرّؤساء بغداد بود، و این خدمت از خدمات عمدۀ آن وقت بود که صاحب آن بمنزله چو دهری تمام شهر می شد، وصیّت کرده بود که مرا نزد قبر بشر حافی دفن خواهی کرد، رئیس الرّؤساء در آن وقت به سبب مانعی یا أمر دیگر خلاف وصیّت او بعمل آورد، بعد مدّت او را بخواب دیدند که نهایت گله و شکایت این أمر می کنند ناچار در ماه صفر سنه نود و یک از آنجا نقل کرده متّصل بشر حافی مدفونش ساختند کفن او تازه و بدن او هرگز نکاهیده بود و خوشبو از وی تا دور می رفت، این قطعه از مشاهیر نظم اوست و الحقّ که بسیار نافع و مفیدست:

لقاء النّاس لیس یفید شیئا سوی الهذیان من قیل و قال

فأقلل من لقاء النّاس إلاّ لأخذ العلم أو إصلاح حال

ص:356


1- این افادهء شاه صاحب که از غرائب افادات و بدائع تحقیقاتست نزد ارباب خبرت و اعتبار ، دلیل واضح و برهان لائح بر تبحر و تمهر ایشان در فنون تاریخیه و رجالیه میباشد ! آنفا از « تذکرة الحفاظ » ذهبی شنیدی که ابن رئیس الرؤساء بر حمیدی انفاق مینمود و حمیدی هر شب نزد ابن رئیس الرّؤساء میبود و حمیدی به همین ابن رئیس الرؤساء که مظفر نام داشت وصیت دفن خود نزد بشر حافی کرده بود . شاه صاحب بمزید تحقیق و تقید بجای ابن رئیس الرّؤساء خود رئیس الرؤساء را وصی حمیدی قرار دادند و علاوه بر آن برای اظهار کمال خبرت خود بر أتباع و اشیاع همج رعاع « رئیس الرؤساء » را که لقب مخصوص شخص مخصوص است خدمتی از خدمات عمدة الوقت وا نمودند و تنزیلی غریب برای آن بحسب عرف خود پیدا فرمودند و هر چند برای تحقیق اول ایشان اولیای شاه صاحب بمزید استحیا وجه وجیه سقم نسخهء « مقالید الاسانید » که هنگام تألیف و تلفیق جمع و تدوین « بستان المحدّثین » بضاعت مزجاة بلکه مایهء استراق و انتحال حضرت ایشان بود برآرند و بفرمایند که لفظ ابن از بین لفظ مظفر و کلمهء رئیس الرؤساء در آن نسخه ساقط شده بود لهذا شاهصاحب پسر را عین پدر گمان کردند ، لیکن برای تحقیق ثانی که نسبت به اول ابدع و أعجب و أنکر و اغربست و مستندی برای آن جز کشف و کرامت شاه صاحب پیدا نیست چه چاره است ؟ ! اللَّهمّ الا أن یقال : ان المرء یقیس علی نفسه و یمر علی لبسه ، فتفطن فانه لطیف ( 12 . ذ ) .

و له أیضا:

کتاب اللّه عزّ و جلّ قولی و ما صحّت به الآثار دینی

و ما اتّفق الجمیع علیه بدءا و عودا فهو عن حقّ مبین

فدع ما صدّ عن هذی و خذها تکن منها علی عین الیقین

و ازین قطعۀ او معلوم می شود که او در فروع نیز ظاهری بود چنانچه جماعة از أحوال نویسان او نیز نوشته اند و گفته اند که ظاهریّت خود را فی الجمله اخفاء می کرد. و در «نفخ الطیب» شیخ شهاب الدین مقری مذکورست که از تصانیف او (ست کتاب. صح. ظ) : «من ادّعی الإیمان من أهل الإیمان» و کتاب «تسهیل السّبیل إلی علم التّرسیل» و کتاب «الأمانی الصّادقة» ، و از نظم او این چند بیت نوشته:

النّاس نبت و أرباب القلوب لهم روض و أهل الحدیث أثمار (الماء. ظ) و الزّهر

من کان قول رسول اللّه حاکمه فلا شهود له إلاّ الاولی ذکروا

و له أیضا:

إنّ (زین. ظ) الفقیه حدیث یستضاء (یستضیء ظ) به عند اللجاج و إلاّ کان فی الظّلم إن تاه ذو مذهب فی قفر مشکلة لاح الحدیث له فی الوقت کالعلم

و له أیضا:

من لم یکن للعلم عند فنائه أرج فإنّ بقاؤه کفنائه

بالعلم یحیی المرء طول حیاته و إذا انقضی أحیاه حسن ثنائه

و له أیضا:

ألفت النّوی حتّی أنست بوحشها و صرت بهذا فی الصّبابة مولعا

فلم أحص کم رافقته من مرافق و لم أحص کم خیّمت فی الأرض موضعا

و من بعد (ظ) جوب الأرض شرقا و مغربا فلا بدّ لی من أن اوافی مصرعا]انتهی.

فالحمد للّه المنعم المفضل الوهاب حیث تحقّق بروایة الحمیدی الحبر

ص:357

النّقاب، نضو النّقاب، و کشف الجلباب، و میط الحجاب، عن وجه الصّواب، و ظهر أنّ المقبل المذعن وائل ظافر بحسن المآب و المآب و المثاب، و وضح أن المدبر المریب هالک خاسر لسوء البوار و التّبار و التّباب.

84-أما روایت أبو المظفر منصور بن محمّد السمعانی
اشاره

حدیث ثقلین را پس در «رساله قوامیّه» که معروف بفضائل الصّحابة ست علی ما نقل عنه آورده:

[عن طلحة بن مصرف، عن عطیّة، عن أبی سعید الخدری رضی اللّه عنه، عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی أوشک أن أدعی فأجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و إن اللّطیف الخبیر أخبرنی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض].

ترجمۀ أبو المظفر سمعانی

و أبو المظفر سمعانی از أکابر فقها و أجلّۀ محدّثین أعلام سنّیّه بوده، شطری از مفاخر مبهره و مآثر مزهرۀ او در مجلّد حدیث طیر از کتاب «الأنساب» أبو سعد عبد الکریم بن محمّد السّمعانی و «عبر-فی خبر من غبر» و «دول الإسلام» ذهبی و «مرآة الجنان» یافعی و «طبقات شافعیّۀ» تاج الدّین سبکی و «طبقات شافعیّه» جمال الدّین أسنوی و «طبقات شافعیّه» تقی الدّین اسدی شنیدی، در این جا نیز بعضی از عبارات علماء رجال مذکور می شود:

علامه ابن خلکان در «وفیات الأعیان» در ترجمۀ أبو سعد عبد الکریم سمعانی گفته: [و کان جدّه المنصور إمام عصره بلا مدافعة، أقرّ له بذلک الموافق و المخالف، و کان حنفیّ المذهب متعیّنا عند أئمّتهم فحجّ فی سنة اثنتین و ستین و أربعمائة و ظهر له بالحجاز مقتضی انتقاله إلی مذهب الشّافعی رضی اللّه عنه فلمّا عاد إلی مرو لقی بسبب انتقاله محنا و تعصّبا شدیدا فصبر علی ذلک و صار إمام الشّافعیّة بعد ذلک یدرّس و یفتی و صنّف فی مذهب الإمام الشّافعی و فی غیره من العلوم تصانیف کثیرة منها «منهاج أهل السّنة» و «الانتصار» و «الرّدّ علی القدریة» و غیرها و صنّف فی الأصول «القواطع» و فی الخلاف «البرهان» یشتمل علی قریب من ألف مسئلة خلافیة و «الأوسط»

ص:358

و «الاصطلام» ردّ فیه علی أبی زید الدّبوسی و أجاب علی عن الأسرار الّتی جمعها. و له «تفسیر القرآن العزیز» و هو کتاب نفیس، و جمع فی الحدیث ألف حدیث عن مائة شیخ و تکلّم علیها فأحسن، و له وعظ مشهور بالجودة، و کانت ولادته فی سنة ست و عشرین و أربعمائة فی ذی الحجّة و توفی فی شهر ربیع الأوّل سنة تسع و ثمانین و أربعمائة بمرو، رحمه اللّه تعالی].

و شمس الدین داودی در «طبقات المفسرین» گفته: [منصور بن محمّد بن عبد الجبار بن أحمد بن محمّد بن جعفر بن أحمد بن عبد الجبّار بن الفضل بن الرّبیع بن مسلم الإمام أبو المظفّر السّمعانی التمیمی المروزی الحنفی ثمّ الشّافعی، تفقّه علی والده حتّی، برع فی فقه أبی حنیفة و صار من فحول النّظر و مکث کذلک ثلاثین سنة ثمّ صار إلی مذهب الشّافعیّ و أظهر ذلک فی سنة ثمان و ثلاثین، و قیل ستّین و أربعمائة فاضطرب أهل مرو لذلک و تشوّش العوام فخرج منها و خرج معه طائفة من الفقهاء و قصد نیسابور و استقبله الأصحاب استقبالا عظیما فأکرموا مورده و عقد له التّذکیر فی مدرسة الشّافعیّة و ظهر له القبول عند الخاصّ و العام و استحکم أمره فی مذهب الشّافعی ثمّ عاد إلی مرو و درس بها فی مدرسة أصحاب الشّافعی و علا أمره و ظهر له الأصحاب و قد دخل بغداد فی سنة إحدی و ستین و سمع الکثیر بها و اجتمع بالشّیخ أبی إسحاق الشّیرازی و ناظر ابن الصّبّاغ فی مسئلة. قال حفیده أبو سعد السمعانی: صنّف فی التّفسیر و الفقه و الحدیث و الاصول، فالتّفسیر فی ثلاث مجلدات. و البرهان و الاصطلام الّذی شاع فی الاقطار. و کتاب القواطع فی أصول الفقه. و کتاب الانتصار فی الرّد علی المخالفین.

و کتاب المنهاج لأهل السّنّة. و کتاب القدر، و أملی قریبا من تسعین مجلسا، و عنه أنّه قال: ما حفظت شیئا قطّ فنسیته، ولد فی ذی الحجّة سنة ستّ و عشرین و أربعمائة و مات فی لیلة الجمعة ثالث عشری شهر ربیع الأوّل سنة تسع و ثمانین و أربعمائة بمرو، ذکره قاضی ابن شهبة]انتهی.

فهذا أبو المظفر السمعانی. نبیههم الوحید، و فقیههم المجید، المحرز من محاسن النقد للطارف و التلید، المعروف بحسن السمعة بین القریب و البعید، قد روی

ص:359

هذا الحدیث الکریم المجید، و آثر ذلک الخبر المنیل المفید، فلا یروغ و لا یحید، عن الإذعان للحقّ السّدید؛ إلاّ جاحد عنید، أو حائد مرید، و لا یرتاب فیه بعد روایة السّمعانی الرّشید، کلّ من ألقی السّمع و هو شهید، فقد وضح لحب الصّواب الحمید، و کشف عنک غطائک فبصرک الیوم حدید.

راویان قرن ششم
85-أما روایت أبو علی اسماعیل بن أحمد بن الحسین البیهقی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس از عبارت کتاب «المناقب» أخطب خوارزم که در ما سبق بحمد اللّه تعالی منقول شد واضح و لائح می گردد، کما لا یخفی علی من راجعها.

ترجمۀ أبو علی اسماعیل بیهقی

و محتجب نماند که أبو علی إسماعیل بیهقی از أکابر فقهای بارعین و أماثل محدّثین متورّعین نزد سنّیّه می باشد.

سبکی در «طبقات شافعیه» گفته: [إسماعیل بن أحمد بن الحسین الخسروجردی شیخ القضاة أبو علی ولد الامام الجلیل الحافظ أبی بکر البیهقی، مولده بخسروجرد سنة ثمان و عشرین و أربعمائة و سمع أباه حفص بن مسرور و أبا عثمان الصّابونی و عبد الغافر بن محمّد الفارسی و ناصر بن الحسین العمری و غیرهم، روی عنه أبو القاسم بن السّمرقندی و إسماعیل بن أبی سعد الصّوفی و غیرهما، تفقّه علی أبیه و تخرّج به فی الحدیث و سافر الکثیر و دخل خوارزم فسکن بها مدّة و ولی بها الخطابة و تدریس الشّافعیّة و القضاء من وراء جیحون الّذی کان برسم أصحاب الشافعی ثمّ سافر إلی بلخ و أقام بها مدّة ثمّ عاد إلی بیهق بعد ما غاب عنها نحو ثلث (ثلثین. ظ) سنة و توفی بها جمادی الآخرة سنة سبع و خمسمائة].

و عبد الرحیم أسنوی در «طبقات شافعیّه» بعد ذکر أبو بکر بیهقی گفته:

[و کان له ولد فقیه محدّث یقال له «أبو علی إسماعیل» و یلقّب شیخ القضاة، تولّی القضاء و التّدریس و الخطابة بما وراء النّهر ثمّ عاد بعد ما غاب نحو ثلثین سنة إلی بلده فمات بها (بعد. صح. ظ) قدومه بأیّام، ولد ببیهق سنة ثمان و عشرین و أربعمائة و سمع و حدّث و توفی فی جمادی الآخرة سنة تسع و خمس مائة، ذکره عبد الغافر الفارسی فی الذّیل].

ص:360

و علامه ابن الوردی در «تتمّة المختصر» در وقائع سنه سبع و خمس مائة گفته: [و فیها-توفی إسماعیل بن أحمد بن الحسین البیهقی الإمام ابن الإمام ببیهق و مولده سنة ثمان و عشرین و أربعمائة].

و ابن شحنه در «روض المناظر» در وقائع سنه مذکوره گفته: [و فیها-توفی الامام إسماعیل بن أحمد بن الحسین البیهقی ببیهق و مولده سنة ثمان و عشرین و أربعمائة]انتهی.

فهذا اسماعیل بن أحمد البیهقی إمامهم و ابن الامام، المعروف بشیخ القضاة علی لسان علمائهم الأعلام، قد نصر بروایته الحقّ الصّرام، و وازر بتحدیثه الصّدق المعتام، فلم یزد الجاحدین غیر اهتضام، و لم یورث الکائدین سوی انهزام، و قد بادرتهم قواصف الفتک بالاصطلام، و عاجلتهم عواصف الکسر بالانسلام، و اللّه الموفّق بالایزاع و الالهام، للتّمسّک و الاعتصام بحبله المتین الّذی لا یعتریه انخرام و لا انجزام، و عروته الوثقی الّتی لیس لها انفصام.

86-أما روایت أبو الفضل محمّد بن طاهر بن أحمد بن علی
اشاره

الشّیبانی المقدسی المعروف بابن القیسرانی

حدیث ثقلین را، پس بر متتبّع خبیر و ناظر بصیر محتجب نیست که این حافظ کبیر و جهبذ شهیر کتابی مخصوص در إفراد طرق این حدیث شریف جمع نموده و به تصنیف این کتاب کمال تبحّر و تمهّر خود در حفظ و إتقان و نقد و إمعان بر ممارسین این شان ظاهر و عیان فرموده،

تألیفات محمّد بن طاهر مقدسی

چنانچه تقی الدین أحمد بن علی بن عبد القادر المقریزی در تاریخ «مقفّی» علی ما نقل عنه بترجمۀ او می فرماید: [و له من المصنّفات: کتاب الیواقیت المخرج علی الاتفاق و التفرّد، فی عشرة أجزاء. و کتاب تکملة الکامل لابن عدی فی الضّعفاء، مجلّدة. و کتاب المصباح فی أطراف أحادیث المسانید الستّة. و کتاب ذخیرة الحفّاظ المخرج علی الحروف و الالفاظ، علی نسق کتاب «الکامل» لابن عدی. و کتاب تلخیص الکامل لابن عدی، و کتاب تراجم الجرح و التّعدیل للدّار قطنی. و کتاب أطراف الغرائب. و کتاب أسماء رجال من الضعفاء شذّت عن ابن عدی ذکرهم أبو حاتم بن حبّان فی کتابه، جزء آن. کتاب أطراف حدیث مالک بن

ص:361

أنس. و کتاب رواة أنس بن مالک. و کتاب أطراف أحادیث أبی حنیفة. و کتاب الذّبّ عن فقیه الإسلام أبی حنیفة. و کتاب مشایخ سفیان بن عیینة، جزء آن. و کتاب معرفة مشایخ الإمامین الّذین أخرجا عنهم فی الصّحیحین، جز آن، و کتاب موافقات البخاری و مسلم، جزءان، و کتاب معرفة من لم یخرج له فی الصّحیحین إلاّ حدیث واحد من الصّحابة. و کتاب روایة الأکابر و الأعلام عن مالک بن أنس، ثمانیة أجزاء. و کتاب أطراف أحادیث الشّیخین للدّار قطنی. و کتاب ذکر الطّرق العالیة إلی البخاری و مسلم، ثمانیة أجزاء. و کتاب تصحیح العلل. کتاب مشایخ أبی داود السّجستانی، کتاب معجم البلاد، جزءان. کتاب الرّباعیّات من روایة الصّحابة بعضهم عن بعض.

کتاب خماسیّات أبی الحسین بن النّقور. کتاب حدیث اجتمع فیه فی الاسناد عشرة من الرّواة أسماؤهم محمّد. کتاب الأنساب المتّفقة فی النّقط و الضّبط. کتاب عوالی الطّرق إلی البخاری. کتاب عوالی الفضیل بن عیاض. کتاب العوالی بالتاریخ. کتاب عوالی الطرق إلی سفیان بن عیینة. کتاب عوالی مالک بن أنس. کتاب عوالی الموافقات إلی مشایخ أبی داود السّجستانی. کتاب عوالی الموافقات إلی مشایخ أبی عیسی التّرمذی کتاب عوالی الطّرق إلی محمّد بن شهاب. کتاب الفوائد المنتقاة من الصّحاح و الغرائب و الافراد و غیر ذلک من حدیث القاضی الخلعی. کتاب کفایة المداخل فی أصول أبی علی الحسن بن عبد الرحمن المکّی المعروف بالشّافعی. کتاب الفوائد الصّحاح علی شرط الإمامین. و مسئلة فی معرفة العلوّ و النزول. و مسئلة فی معرفة عالی الإسناد.

و کتاب محاسن أبی القاسم البغوی. کتاب عوالی الطرق إلی البخاری. کتاب علّة حدیث معاذ فی القیاس. کتاب النّاسخ و المنسوخ. کتاب طرق

«من کذب علیّ متعمّدا.» کتاب الاجازات و مذاهبها. کتاب العمل بإجازة الإجازة. و کتاب طرق

حدیث «لا تزال طائفة من امّتی» . کتاب طرق حدیث معاذ و أبی موسی و

قوله «یسّر و لا تعسّر» . کتاب طرق

حدیث «انی تارک فیکم الثقلین» . کتاب صفوة التّصوف کتاب الحجر (الحجّة. ظ) علی تارک المحجّة. کتاب فرائض الطّعام و سننه. کتاب الشّیب. کتاب رفع القرطاس صیانة لما فیه من الأدناس و حدیث أبی الأزهر و متابعاته.

و مسند أبی لیلی الجعدی. و کتاب الکشف عن أحادیث الشهاب و معرفة الخطاء فیها

ص:362

و الصّواب. و کتاب اللّباب المرتب علی الحروف و الأبواب. و مسئلة إیجاب الوضوء من مسّ الذّکر و ترک الوضوء من لمسه. و کتاب جواب المتعنّت علی البخاری.

کتاب الشّامل لأسماء الصّحابة. کتاب السّماع مسئلة الإباحة و الاستباحة. کتاب تاریخ أهل الشّام و معرفة الائمّة منهم و الأعلام، مجلّدتان. کتاب أطراف مسند أبی عیسی الترمذی عشرة أجزاء. کتاب أطراف السّنن لابن ماجة. کتاب أطراف سنن النّسائی، سبعة أجزاء کتاب التّذکّر فی غرائب الأحادیث و منکراتها. کتاب ایضاح الإشکال فیما (فیمن. ظ) لم یسمّ من رواة الأحادیث و الصّحابة. کتاب الألفاظ الّتی رویت فی الأحادیث فصحّفها بعض النّقلة. کتاب أسامی ما اشتمل علیه الصّحیحان. و کتاب المتّفق و المفترق فی الأنساب. و کتاب المنثور، و غیر ذلک].

ترجمۀ ابن القیسرانی محمّد بن طاهر مقدسی

و محمّد بن طاهر از حفّاظ أکابر و أثبات محرزین مفاخر و أعلام جامعین مآثر نزد سنّیّه می باشد.

ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو الفضل محمّد بن طاهر بن علی ابن أحمد المقدسی الحافظ المعروف بابن القیسرانی، کان أحد الرّحّالین فی طلب العلم و الحدیث، سمع بالحجاز و الشام و مصر و الثّغور و الجزیرة و العراق و الجبال و فارس و خوزستان و خراسان و استوطن همذان و کان من المشهورین بالحفظ و المعرفة بعلوم الحدیث و له فی ذلک مصنّفات و مجموعات تدلّ علی غزارة علمه و جودة معرفته و صنّف تصانیف کثیرة منها: «أطراف الکتب الستّة» و هی صحیح البخاری و مسلم و أبی داود و التّرمذی و النّسائی و ابن ماجة و «أطراف الغرائب» تصنیف الدّار- قطنی، و کتاب «الأنساب» فی جزء لطیف و هو الّذی ذبّله الحافظ أبو موسی الأصبهانی المذکور قبله و غیر ذلک من الکتب، و کانت له معرفة بعلم التّصوّف و أنواعه متفنّنا فیه و له فیه تصنیف أیضا، و له شعر حسن و کتب عنه غیر واحد من الحفّاظ منهم أبو موسی المذکور، و کانت ولادته فی السّادس من شوّال سنة ثمان و أربعین و أربعمائة ببیت المقدس و أوّل سماعه سنة ستین و أربعمائة و دخل بغداد سنة سبع و ستین و أربعمائة ثمّ رجع إلی

ص:363

بیت المقدس فأحرم من ثمّ إلی مکّة و توفی عند قدومه من الحج آخر حجّاته یوم الجمعة للیلتین بقیتا من شهر ربیع الأوّل سنة سبع و خمسمائة ببغداد و دفن فی المقبرة العتیقة بالجانب الغربی، و قیل توفی یوم الخمیس العشرین من الشّهر المذکور رحمه اللّه تعالی].

و ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [محمّد بن طاهر بن علی الحافظ العالم المکثر الجوّال أبو الفضل المقدسی و یعرف بابن القیسرانی الشّیبانی، سمع ببلده من الفقیه نصر و أبی عثمان بن ورقاء و عدّة، و ببغداد: أبا محمّد الصّریفینی و أبا الحسین النّقور و طبقتهما، و بمکّة: الحسن بن عبد الرّحمن الصّقراوی، و بتنیس من علیّ بن الحسین ابن الحدّاد حدّثه عن جدّه عن الوسی (الوسفی. ظ) عن عیس (عیسی. ظ) بن حمّاد زغبة، و بدمشق من أبی القسم بن علاء و بحلب من الحسن بن المکّی، و بالجزیرة من عبد الوهّاب ابن محمّد التیمی صاحب أبی عمرو بن مهدی، و باصبهان من عبد الوهّاب بن مندة، و بنیسابور:

عبد الوهّاب ابن المحبّ، و بهراة من محمّد بن مسعود الفارسی، و بجرجان من إسماعیل بن مسعدة، و بآمد من قاسم بن أحمد الأصبهانی الخیّاط حدّثه عن ابن حصیس (جشنس. ظ) عن ابن صاعد، و لقی باسترآباد علیّ بن عبد الملک الحفصی صاحب هلال الحفّار، و ببوشنج:

عبد الرّحمن بن محمّد بن عفیف، و بالبصرة: عبد الملک بن شعبة، و بدینور: ابن عبّاد صاحب أبی بکر بن لال، و بالرّیّ: إسماعیل بن علی صاحب أبی زکریّا المزنی، و بسرخس: محمّد بن المظفّر حدّثه عن رجل عن محمّد بن حمدویه المروزی، و بشیراز:

علیّ بن محمّد الشّروظیّ حدّثه عن أبی اللّیث عن أبی جعفر بن البحری، و لقی بقزوین:

محمّد بن إبراهیم البجلی صاحب عمرو بن مهدی، و بالکوفة أبا القسم حسین بن محمّد، و بالموصل: هبة اللّه بن أحمد المقری، و بمرو المهرسد فسائی (المهرفسای. ظ) ، و سمع بمروالرّوذ و بالرّحبة و بوقان (نوقان. ظ) و بالحرمین و نهاوند و همذان و واسط و ساوه و أسدآباد و الأنبار و اسفراین و آمل و الأهواز و بسطام و حسرود (خسروجرد. ظ) و غیر ذلک. روی عنه شیرویه بن شهردار و أبو حاتم بن أبی علی و أبو نصر المعاری (المغازلی. ظ) و عبد الوهّاب الأنماطی و ابن ناصر و السّلفی و ولده و محمّد ابن إسماعیل

ص:364

الطّرسوسی و آخرون. قال ابن عساکر: سمعت محمّد بن إسماعیل الحافظ یقول: أحفظ من رأیت «ابن طاهر» . و قال أبو زکریّا بن مندة: کان ابن طاهر أحد الحفّاظ حسن الاعتقاد جمیل الطّریقة صدوقا عالما بالصّحیح و السّقیم کثیر التّصانیف لازما للأثر قال السّلفیّ: سمعت ابن طاهر یقول: کتبت «الصّحیحین» و «سنن أبی داود» سبع مرّات بالاجرة، و «سنن ابن ماجة» عشر مرّات. قال السّمعانیّ: سألت أبا الحسن الکرجی الفقیه من ابن طاهر فقال: ما کان علی وجه الأرض له نظیر و کان داودیّ المذهب، قال:

اخترت مذهب داود، قلت: لم؟ قال: کذا اتّفق، فسألته من أفضل من رأیت، فقال:

سعد الزّنجانی و عبد اللّه الأنصاری، قال ابن مسعود عبد الرّحیم الحاجی: سمعت ابن طاهر یقول: بلت الدّم فی طلب الحدیث مرّتین مرّة ببغداد و مرّة بمکّة کنت أمشی حافیا فی الجو (الحرّ. ظ) فلحقنی ذلک و ما رکبت دابّة قطّ فی طلب الحدیث و کنت أحمل کتبی علی ظهری و ما سألت فی حال الطّلب أحدا کنت أعیش علی ما یأتی و قیل: کان یمشی دائما فی الیوم و اللّیلة عشرون (عشرین. ظ) فرسخا، و کان قادرا علی ذلک، إلی أن قال الذّهبیّ: قال ابن شیرویه فی «تاریخ همذان» : ابن طاهر، سکن همذان و بنی بهادارا و کان ثقة حافظا عالما بالصّحیح و السّقیم حسن المعرفة بالرّجال و المتون کثیر التّصانیف جیّد الخطّ لازما للأثر بعیدا من الفضول و التّعصّب خفیف الرّوح قویّ السّیر فی السّفر، قال شجاع الذّهلی: مات ابن طاهر عند قدومه بغداد من الحجّ یوم الجمعه فی ربیع الاوّل، و قال أبو المعمر فی نصف ربیع الأوّل سنة سبع و خمسمائة].

و نیز علامه ذهبی در «عبر-فی خبر من غبر» در وقائع سنۀ سبع و خمسمائة گفته: [و محمّد بن طاهر المقدسی الحافظ أبو الفضل ذو الرّحلة الواسعة و التّصانیف و التّعالیق، عاش ستّین سنة و سمع بالمقدس أولا من ابن ورقا، و ببغداد من أبی محمّد الصّریفینی، و بنیسابور من الفضل بن المحبّ، و بهراة من سی (محمّد بن مسعود الفارسی. ظ) و باصبهان و شیراز و الرّیّ و دمشق و مصر من هذه الطّبقة، و کان من أسرع النّاس کتابة و أذکاهم و أعرفهم بالحدیث، فاللّه یرحمه، قال إسماعیل بن محمّد بن الفضل الحافظ: أحفظ من رأیت محمّد بن طاهر، و قال السّلفی: سمعت ابن طاهر یقول: کتبت البخاریّ و مسلم و أبی داود

ص:365

و ابن ماجه سبع مرّات بالوراقة، توفی ببغداد فی ربیع الأول].

و نیز ذهبی در «دول الإسلام» در وقائع سنۀ مذکوره گفته: [و فیها-مات الحافظ الرّحّال المصنّف أبو الفضل محمّد بن طاهر المقدسی و له ستون سنة].

و عبد اللّه بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ مذکوره گفته:

[و فی السنة المذکورة-الحافظ ذو الرّحلة الواسعة و التّصانیف محمّد بن طاهر المقدسی المعروف بابن القیسرانی، کان أحد الرّحّالین فی طلب الحدیث، سمع بالحجاز و الشّام و مصر و الثّغور و الجزیرة و العراق و الجبال و فارس و خوزستان و خراسان و استوطن همدان و کان من المشهورین بالحفظ و المعرفة بعلوم الحدیث و له فی ذلک مصنّفات و مجموعات تدلّ علی غزارة علمه و جودة معرفته، منها: «أطراف الکتب السّتة» و هی صحیحا البخاری و مسلم و سنن أبی داود و التّرمذی و النّسائی و سنن ابن ماجة سادسها عند بعضهم، و «أطراف الغرائب» تصنیف الدّار قطنی، و کتاب «الأنساب» فی جزء لطیف هو الّذی ذیّله الحافظ أبو موسی الأصبهانی، و غیر ذلک من الکتب، و له شعر حسن، و کتب عنه غیر واحد من الحفّاظ ثمّ رجع إلی بیت المقدس و أحرم من ثمّ إلی مکّة و توفّی عند قدومه من الحجّ آخر حجّاته یوم الجمعة للیلتین بقیتا من شهر ربیع الأوّل من السّنة المذکورة، رحمه اللّه. و القیسرانی-بفتح القاف و السّین المهملة و بینهما مثنّاة من تحت ثمّ راء مفتوحة و بعد الألف نون-نسبة إلی قیساریة بلیدة بالشّام علی ساحل البحر، سمع بالقدس و بغداد و نیسابور و هراة و أصفهان و شیراز و الرّیّ و دمشق و مصر، و قال الحافظ إسماعیل بن محمّد بن الفضل: أحفظ من رأیت محمّد بن طاهر، و قال السّلفی: سمعت ابن طاهر یقول: کتبت البخاریّ و مسلما و سنن أبی داود و ابن ماجة سبع مرّات].

و تقی الدین مقریزی در «تاریخ مقفی» علی ما نقل عنه گفته: [محمّد بن طاهر ابن علی بن أحمد الشّیبانی أبو الفضل بن أبی الحسین المقدسی یعرف بابن القیسرانی الحافظ صاحب التّصانیف المشهورة أحد الرّحّالین فی طلب الحدیث، حافظ له (رحلة.

صح. ظ) ، سمع بمصر و الثغور الشّامیّة و بلاد الشّام و الحجاز و الجزیرة و العراق

ص:366

و الجبال و فارس و خراسان، قال ابن السّمعانیّ: و ما أظنّ أحدا رحل فی عصره مثل رحلته و کتب بخطّه کثیرا من الکتب و المصنّفات الکبار و المسانید و الأجزاء المنثورة سمع بمصر: أبا إسحاق إبراهیم بن سعید الحبّال و أبا الحسن علیّ بن الحسن الخلعیّ، و بالاسکندریة و تنّیس من جماعة، و ببیت المقدس: الفقیه نصر بن إبراهیم النابلسی و هو أوّل من سمع منه، و بدمشق: أبا القاسم علیّ بن محمّد بن أبی العلاء المصیصی، و بمکّة:

سعد بن علی الزنجانی الحافظ و أبا علی الحسن بن عبد الرّحمن الشّافعی و هیّاج بن عبید الحطینی، و ببغداد أبا الحسین بن النّقور و أبا محمّد بن هزار مرد و غیره، و توجّه إلی العراق و سمع من جماعة، و سمع باصبهان أبا عمرو عبد الوهّاب بن الحافظ أبی عبد اللّه ابن مندة و أبا مسعود سلیمان بن إبراهیم الحافظ، و بجرجان: أبا القاسم إسماعیل ابن مسعدة الإسماعیلی، و بنیسابور: أبا القاسم الفضل بن عبد اللّه بن المحبّ و غیره، و بهراة: شیخ الإسلام أبا إسماعیل الأنصاری و أبا عبد اللّه محمّد بن علی العمیریّ، و بمرو: أبا عبد اللّه محمّد بن الحسن و خلقا کثیرا غیر هؤلاء.

إلی أن قال المقریزی بعد ذکر مصنفاته و قد سبق نقله منا: و حدّث بالیسیر من مسموعاته لأنّه لم یعمر و روی عنه الحفّاظ و الکبار کشیرویه بن شهردار الدّیلمی و یحیی بن عبد الوهّاب بن مندة الأصبهانی و أبی جعفر محمّد بن أبی علی الهمدانی و غیرهم، و روی عنه من شیوخه أبو الحسین أحمد بن محمّد بن النّقور البغدادیّ و حدّث ببغداد آخرا و أدرکه أجله بها، و من شعره:

یا من یدلّ بخدّه و بقدّه و المقلتین

و یصول بالصّدغ المعق رب منه لام فوق عین

ارحم فدیتک مدنفا وسط الفلاة صریع بین

قتلته أسهمک الّتی من تحت قوس الحاجبین

اللّه ما بین الفرا ق و بین من أحوی و بینی

صدّت فلی فی کلّ عا م وقفة بالمشعرین

أشکو بتاریخ الجوی و أفضّ ختم الدّمعتین

ص:367

سل من حوت عرفات أو ساع سعی بالمروتین

أو نازلا شطّی منا أو من رمی بالجمرتین

کلّ یخبّر أنّه إن دام صدّک حان حینی!

و قال:

أضحی العدول یلومنی فی حبّهم فأحببته و النّار حشو فؤادی:

یا عاذلی! لو بتّ محترق الحشا لعرفت کیف تفتّت الأکباد

صدّ الحبیب و غاب عن عینی الکری و کأنّما کانا علی میعاد

و قال:

لمّا رأیت فتاة الحیّ قد برزت من الحطیم تروم السّعی فی الظّلم

ضوء الصّباح بدا من ضوء بهجتها و ظلمة اللّیل من مسودّها الفحم

خدّعتها بکلام یستلذّ به و إنّما تخدع الأحرار بالکلم

و قال:

قالت أتی العید بالبشری فقلت لها: العید و البشر عندی یوم ألقاک

اللّه یعلم أنّ النّاس قد فرحوا فیه و ما فرحی إلاّ برؤیاک!

و سئل عن مولده فقال: ولدت سنة 448 فی السّادس من شوّال ببیت المقدّس، و أوّل ما سمعت سنة ستین و رحلت إلی بغداد سنة سبع و ستین ثمّ رجعت إلی بیت المقدس فأحرمت من ثمّ إلی مکّة و أوّل من سمعت منه الفقیه نصر المقدسی کتبت عنه إملاء و قال: بلت الدّم فی طلب الحدیث مرّتین مرّة ببغداد و مرّة بمکّة و ذلک أنّی کنت أمشی حافیا فی حرّ الهواجر بهما، فلحقنی ذلک، و ما رکبت قطّ دابة فی طلب الحدیث و کنت أحمل کتبی علی ظهری إلی أن استوطنت البلاد، و ما سألت فی حال طلبی أحدا و کنت أعیش علی ما یأتی من غیر سؤال، و قال عبد اللّه بن محمّد الانصاری الهروی:

ینبغی لصاحب الحدیث أن یکون سریع القراءة، سریع النّسخ، سریع المشی و قد رزق اللّه تعالی هذه الخصال هذا الشّابّ، و أشار إلی محمّد بن طاهر المقدسی و کان قاعدا بین یدیه، و کان ابن طاهر مرّة بالمدینة فقال: لا أعلم أحدا أعلم بنسب هذا السّیّد،

ص:368

و أشار إلی قبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم؛ و آثاره و أحواله منّی. و قال السّمعانیّ:

سمعت بعض المشایخ یقول: کان محمّد بن طاهر یمشی فی لیلة واحدة قریبا من سبعة عشر فرسخا و کان یمشی علی الدّوام باللّیل و النّهار عشرین فرسخا، و کان داودیّ المذهب، و سئل عن مذهبه فقال: اخترت مذهب داود، و قال شیرویه بن شهردار الدّیلمیّ فی «تاریخ همذان» : محمّد بن طاهر المقدسی، سکن همذان و بنی بهادارا دخل الشّام و الحجاز و مصر و العراق و خراسان و کتب عن عامّة مشایخ الوقت و روی عنهم و کان ثقة صدوقا حافظا عالما بالصّحیح و السّقیم حسن المعرفة بالرّجال و المتون کثیر التّصانیف جیّد الخطّ لازما للأثر بعیدا من الفضول و التّعصّب خفیف الرّوح قویّ السّیر فی السّفر کثیر الحجّ و العمرة، مات ببغداد منصرفا من الحجّ فی شهر ربیع الآخر سنة 507 و قال الحافظ أبو القاسم بن عساکر عن أبی القاسم إسماعیل بن محمّد ابن الفضل الحافظ أنّه قال: أحفظ من رأیت محمّد بن طاهر و قال یحیی بن عبد الوهّاب ابن مندة: محمّد بن طاهر أحد الحفّاظ حسن الاعتقاد جمیل الطّریقة کان صدوقا عالما بالصّحیح و السّقیم کثیر التّصانیف لازما للأثر. و قال ابن النجّار: کان حافظا متقنا سریع القلم حسن التّصنیف ذکی (زکیّ. ظ) النّفس حادّ الخاطر جیّد القریحة و قال السّلفی: سمعت الحافظ أبا الفضل محمّد بن طاهر المقدسی یقول: کتبت صحیح البخاری و مسلم و أبی داود سبع مرّات بالوراقة، و کتبت «سنن ابن ماجة» عشر مرّات بالوراقة سوی التّفاریق بالرّی و قال ابن طاهر: رحلت من طوس إلی أصبهان لأجل حدیث أبی زرعة الرّازی الّذی أخرجه مسلم فی الصّحیح ذاکرنی به بعض الرّجالة باللّیل فلمّا أصبحت شددت علی رحلی و خرجت إلی أصبهان و لم أحلل عنّی حتّی دخلت علی الشّیخ أبی عمرو فقرأته علیه عن أبیه عن أبی بکر القطّان عن أبی ذرعة و دفع إلیّ ثلثة أرغفة و کمّثراتین و ما کان وقع إلیّ تلک اللّیة قوتی و لم یکن لی قوت غیره، ثمّ لزمته إلی أن حصل ما کنت أرید ثمّ خرجت إلی بغداد فلمّا عدت کان توفی (ره) و قال: کنت أقرأ یوما علی أبی إسحاق الحبّال جزءا فجاءنی رجل من أهل بلدی و أسرّ إلیّ کلاما قال فیه إنّ أخاک قد وصل من الشّام و ذلک بعد دخول الأتراک بیت المقدس و قتل النّاس بها، فأخذت فی القراءة

ص:369

فاختلطت و لم یمکنّی أن أقرأ فقال أبو إسحاق: مالک؟ قلت: خیر! قال: لا بدّ أن تخبرنی ما قال لک هذا الرّجل، فأخبرته، فقال: کم لک لم تر أخاک؟ قلت: سنین، قال: و لم لا تذهب إلیه؟ قلت: حتّی اتمّم الجزء، فقال: ما أعظم حرصکم یا أصحاب الحدیث! قد تمّ المجلس و صلّی اللّه علی محمّد و انصرف، و قال: أقمت بتنیس مدّة علی أبی محمّد بن الحدّاد و نظرائه فضاق بی فلم یبق معی غیر درهم و کنت فی ذلک الیوم أحتاج إلی خبز و إلی کاغذ فکنت أتردّد: إن صرفته فی الخبز لم یکن لی کاغذ، و إن صرفته فی الکاغذ لم یکن لی خبز، و مضی علی هذا ثلثة أیّام و لیالیهنّ لم أطعم فیها فلمّا کان بکرة الیوم الرابع قلت فی نفسی: لو کان لی الیوم کاغذ لم یمکنّی أن أکتب فیه شیئا لما بی من الجوع فجعلت الدّرهم فی فمی و خرجت لأشتری الخبز فبلعته و وقع علیّ الضّحک فلقینی أبو طاهر بن خطّاب الصّائغ المواقیتی بها و أنا أضحک فقال:

ما أضحکک؟ قلت: خیر! فألحّ علیّ و أبیت أن أخبره فحلف بالطلاق لتصدقنی لم تضحک؟ فاخبرته فأخذ بیدی و أدخلنی منزله و تکلّف لی ذلک الیوم ما أطعمه فلمّا کان وقت الظّهر خرجت أنا و هو إلی الصّلوة فاجتمع به بعض وکلاء عامل کان بتنیس یعرف بابن قادوس فسأله عنّی فقال: هو هذا! فقال: إنّ صاحبی منذ شهر أمرنی أن اوصل إلیه کلّ یوم عشرة دراهم قیمتها ربع دینار و سهوت عنه فاخذ منه ثلاثمائة درهم و جاءنی و قال: قد سهّل اللّه رزقا لم یکن فی الحساب و أخبرنی بالقصّة فقلت: یکون عندک و نکون علی ما نحن علیه من الاجتماع إلی وقت الخروج فإنّنی وحدی و لیس لی من یقوم بأمری ففعل و کان بعد ذلک یصلنی ذلک القدر إلی أن خرجت إلی الشّام.

الی أن نقل المقریزی: و قال شجاع بن فارس الذّهلیّ: مات محمّد بن طاهر المقدسی الحافظ عند قدومه من الحجّ فی یوم الجمعة للیلتین (بقیتا. صح. ظ) من شهر ربیع الأول، و قال ابو الفضائل عبد اللّه بن محمّد بن أحمد بن عبد الباقی المعروف بابن الخاضبة: مات فی ضحی یوم الخمیس عشرین شهر ربیع الاول فی سنة 507 قال: و له حجّات کثیرة علی قدمیه ذاهبا و جائیا و راحلا و قافلا و کان له معرفة بعلم التّصوّف و أنواعه متفنّنا فیه ظریفا مطبوعا و له تصانیف حسنة مفیدة فی علم الحدیث و قیل: مات سنة 508 و قول

ص:370

ابن الخاضبة أصحّ].

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [أبو الفضل محمّد بن طاهر بن علی المقدسی الحافظ العالم الکبیر الجوّال و یعرف بابن القیسرانی الشّیبانی، سمع ابن التفور و الصّریفینی و خلائق بأربعین بلدا و أکثر، روی عنه شیرویه بن شهردار الدّیلمیّ و السّلفیّ و ابن ناصر، قال ابن مندة: کان أحد الحفّاظ، حسن الاعتقاد، جمیل الطّریقة، صدوقا، عالما بالصّحیح و السّقیم، کثیر التّصانیف، لازما للأثر. قال أبو الحسن الکرخیّ: ما کان علی وجه الأرض له نظیر، إلخ]انتهی.

فهذا محمّد بن طاهر المقدسی واحد حفاظهم الأفراد، و فرد أثباتهم الأمجاد، قد شیّد الصّدق النّصیح برفع العماد، و أیّد الحقّ الصّریح برکن مشاد، حیث جمع طرق هذا الحدیث الشّریف بالإفراد، و خصّص لها کتابا مفردا فأحسن و أجاد، فیا للّه و للمدغلین المقرین بالجحد و اللّداد، المنبرین بالمراء و العناد، کیف تنکّبوا عن وجه السّداد و أعرضوا عن لحب الرّشاد، و آثروا الزّیغ و الإلحاد، و أثاروا الفتنة و الفساد، فلا یغررک تقلّبهم فی البلاد، فإنّ ربّک لبالمرصاد.

87-أما روایت أبو شجاع شیرویه بن شهردار بن شیرویه بن

فناخسرو الدیلمی الهمدانی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «فردوس الأخبار» آورده: [

زید بن أرقم:

إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه فیکم منه حبل من اتّبعه کان علی الهدی و من ترک کان علی الضّلالة و أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی و لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض، یعنی الأخذ بهما ثقیل].

و شیرویه دیلمی از أعاظم حفّاظ ثقات و أفاخم أیقاظ أثبات نزد سنّیّه می باشد، شطری از محامد فاخره و نبذی از محاسن وافرۀ او بر ناظر کتاب «التّدوین» تصنیف عبد الکریم بن محمّد الرافعی و «تذکرة الحفّاظ» و «سیر النّبلاء» و «عبر-فی خبر من غبر» تصنیف ذهبی و «مرآة الجنان» عبد اللّه بن أسعد یافعی و «طبقات شافعیه» تاج الدین سبکی و «طبقات شافعیّه» جمال الدّین اسنوی و «طبقات شافعیّه» تقی الدین

ص:371

أسدی و «روضة الفردوس» سیّد علی همدانی و «طبقات الحفّاظ» جلال الدّین سیوطی و «فیض القدیر» عبد الرؤوف مناوی و «مقالید الأسانید» أبو مهدی ثعالبی و غیر آن واضح و لائحست.

فهذا الدیلمی شیرویه بن شهردار، حافظهم الجلیل الفخار، و مسندهم العظیم الاعتبار، قد روی هذا الحدیث السّاطع الأنوار، المزری بطیبه أریج الأزهار فی کتابه المعروف بفردوس الأخبار، فمن قابله بالجحود و الإنکار، و أدبر عنه بالشّرود و النّفار، دیّث بالقماءة و الصّغار، و ابتلی بالمهانة و الاحتقار، و اللّه الواقی عن الزّلل و العثار و هو الموفّق بمنّه للتّبصّر و الاستبصار.

88-أما روایت أبو محمّد حسین بن مسعود الفراء البغوی
اشاره

المعروف عندهم بمحیی السنة

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «مصابیح» در أحادیث صحاح آورده: [

عن زید ابن أرقم. قال: قام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّة و المدینة، فحمد اللّه و أثنی علیه و وعظ و ذکّر، ثمّ قال: أمّا بعد، أیّها النّاس! إنّما أنا بشر یوشک أن یأتینی رسول ربّی فاجیب و أنا تارک فیکم الثّقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به و أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی؛ و فی روایة: کتاب اللّه و هو حبل اللّه من اتّبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی الضّلالة].

و نیز در «مصابیح» در حدیث حسان مسطورست: [

عن جابر، قال: رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی حجّته یوم عرفة و هو علی ناقته القصواء یخطب، فسمعته یقول: یا أیّها النّاس! إنّی ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی.

عن زید بن أرقم، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی أحدهما أعظم من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما].

ص:372

و نیز بغوی در «معالم التنزیل» بتفسیر آیۀ مودّت گفته: [و قال بعضهم:

معناه: إلاّ أن تودّوا قرابتی و عترتی و تحفظونی فیهم، و هو قول سعید بن جبیر و عمرو ابن شعیب و اختلفوا فی قرابته قیل (فقیل. ظ) : فاطمة الزّهراء و علیّ و ابناهما و فیهم نزل «إِنَّما یُرِیدُ اَللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ» ، و

روینا عن یزید بن حیّان، عن زید بن أرقم، عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال: إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، قیل لزید بن أرقم: من أهل بیته؟ قال: هم آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس].

و نیز بغوی در «معالم التّنزیل» در تفسیر آیۀ «سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ اَلثَّقَلانِ» گفته: [و قال أهل المعانی: کلّ شیء له قدر و وزن ینافس فیه فهو «ثقل» ،

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی، فجعلهما ثقلین إعظاما لقدرهما].

و بغوی در کتاب «شرح السّنّة» نیز إثبات این حدیث شریف فرموده، کما ستطّلع علیه فیما بعد إنشاء اللّه من کتاب «المفاتیح» للخلخالی.

مآخذ کثیرۀ ترجمۀ محیی السنۀ بغوی

و محیی السنۀ بغوی از أماثل فقهای بارعین أعلام و أکابر نبهای فارعین أعلام نزد سنّیّه می باشد، بعضی از مفاخر مبهرة الآثار و مآثر مزهرة الأنوار که أئمّة قوم برای او ثابت می نمایند در مجلّد حدیث طیر از «تذکرة الحفّاظ» و «عبر» و «دول الإسلام» ذهبی و «مرآة الجنان» عبد اللّه بن أسعد یافعی و «مختصر فی أخبار البشر» أبو الفداء أیّوبی و «لباب التأویل» علاء الدّین علی بن محمّد بن إبراهیم البغدادی المعروف بالخازن و «طبقات شافعیّه» تاج الدّین سبکی و «طبقات شافعیّه» تقی الدین أسدی و «مشکاة» و «أسماء رجال مشکاة» ولی الدّین خطیب و «طبقات الحافظ» جلال الدّین سیوطی و «طبقات المفسّرین» علاّمه شمس الدّین محمّد بن علی بن أحمد الدّاودی المالکی و «مرقاة-شرح مشکاة» ملاّ علی قاری و «شرح شمائل» فضل بن روزبهان خنجی و «تاریخ خمیس» حسین بن محمّد بن حسن الدّیاربکری-

ص:373

و «مدینة العلوم» ازنیقی و «شرح مشکاة» شیخ عبد الحقّ و «مقالید الأسانید» علاّمه أبو مهدی عیسی ثعالبی و «بستان المحدّثین» و رساله «أصول حدیث» خود مخاطب و «إتحاف النّبلاء» و «تاج مکلّل» مولوی صدیق حسن خان معاصر؛ واضح و ظاهر گردید.

و غیر خفی علی من رزق قسطا من القسط و الإنصاف، و نأی بجانبه عن خطّة التّحامل و الاعتساف، أنّ روایة البغویّ البارع السّابق الباذّ الشّافّ، المحرز عندهم جلائل الفضائل و عقائل الأوصاف؛ لهذا الحدیث المنیل المدیل المنتصف کلّ الانتصاف، خیر مقنع و منقع و کاف و شاف؛ لمن رام التّکرّع فی عیون الإیقان للارتواء و الارتشاف، فلا یرتاب فیه من أقبل علی الحقّ بصمیم قلب مصاف، و لا یتردّد فیه من أوتی طبعا مستقیما للتّفهّم غیر مناف، و لا یروغ عن الانقیاد له إلاّ رائغ زائغ حائف جاف. و لا ینکل عن الإذعان به إلاّ حائل مائل عائف بالانحراف.

89-أما روایت أبو الحسین رزین بن معاویة العبدری

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «الجمع بین الصّحاح السّتة» علی ما نقل عنه گفته:

[عن زید أرقم، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم بهما (به. ظ) لن تضلّوا بعدی أحدهما أعظم من الآخر و هو کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فی عترتی (فیهما. ظ) .

و نیز رزین عبد ری در کتاب «الجمع بین الصّحاح السّتّة» علی ما نقل عنه گفته:

[عن حصین بن سبرة أنّه قال لزید بن أرقم: لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا، حدّثنا یا زید! ما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال: یا ابن أخی و اللّه لقد کبرت سنّی و قدم عهدی و نسیت بعض الّذی کنت أعی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، فما حدّثتکم فاقبلوه و مالا فلا تکلّفونیه. ثمّ قال: قام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یوما خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّة و المدینة عند الجحفة فحمد اللّه و أثنی علیه و وعظ فذکّر (و ذکّر. ظ) ثمّ قال: أمّا بعد، أیّها النّاس! إنّما

ص:374

أنا بشر یوشک أن یأتینی رسول ربّی عزّ و جل فأجیب و أنا تارک فیکم الثّقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور، فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا، فحثّ علی کتاب اللّه تعالی و رغب فیه ثم قال: و أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی اهل بیتی و کتاب اللّه فإنّهما لن یفترقا حتّی تلقونی علی الحوض. فقال له حصین: و من أهل بیته؟ أ لیس نساؤه من أهل بیته؟ (قال: نساؤه من أهل بیته. صح. ظ) و لکنّ أهل بیته من حرم الصّدقة بعده.

و فی روایة جریر عنه: قال: کتاب اللّه فیه الهدی و النّور من استمسک به کان علی الهدی و من أخطأه ضلّ].

و روایت نمودن رزین این حدیث شریف را در کتاب «الجمع بین الصّحاح» از تصریح سبط ابن الجوزی نیز در ما بعد إنشاء اللّه تعالی بوضوح و ظهور خواهد رسید.

و علامه رزین بنا بر افادات منقّدین و محقّقین أئمّه متسنّنین، از کبراء محدّثین و علماء مخرجین و نحاریر ممعنین و أساطین متقنین بوده، نبذی از جلالت مرتبت و عظم منزلت او بر ناظر «جامع الاصول» ابن أثیر جزری و «مشکاة المصابیح» ولیّ الدّین خطیب و «أسماء رجال مشکاة» از خود مصنّف و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر- فی خبر من غبر» و «دول الإسلام» ذهبی و «مرآة الجنان» یافعی و «مرقاة-شرح مشکاة» و «حظّ أوفر فی الحجّ الأکبر» تصنیف ملاّ علی قاری و «أسماء رجال مشکاة» و «أشعّة الملمعات» مقدمۀ آن تصنیف شیخ عبد الحق دهلوی، مخفی و محتجب نیست.

و غیر عازب عن رأی کلّ ذی حلم رزین، أن روایة حافظهم العلاّمة رزین، لهذا الخبر المرصّص الرصین و الموصص الوصین، المشیّد الحصین المنضد المتین دلیل ظاهر مستبین، و برهان قاهر متین، علی وضوح الحقّ الأبلج المبین، و زهوق الباطل اللّجلج المهین، و بوار کلّ منکر مکابر ممار بذنبه رهین، و خسار کلّ منابذ ملاح لنفسه مهین فلا ینکل عن الإذغان له إلاّ مارغ قد بلی بالرّأی الأفین، و لا یصدف عن الإیقان به إلاّ رائغ لا یمیّز بین الهجان و الهجین.

ص:375

90-أما روایت أبو البرکات عبد الوهاب بن المبارک بن
اشاره

أحمد الانماطی البغدادی

حدیث ثقلین را، پس در ما بعد إنشاء اللّه تعالی از افاده ابن الجوزی و سبط ابن الجوزی بظهور خواهد رسید، در این جا بعضی از مآثر عالیه و مفاخر غالیۀ أنماطی که أئمّه قوم برای او ذکر می کنند باید شنید.

ترجمۀ ابو البرکات انماطی بغدادی

علامه ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: (الأنماطی-الحافظ العالم محدّث بغداد أبو البرکات عبد الوهّاب بن المبارک بن أحمد البغدادی، ولد سنة اثنین و ستّین و أربعمائة و سمع أبا محمّد هزارمرد الصّریفینی و أبا الحسین ابن النّقور و أبا القسم عبد العزیز بن علی الأنماطی و علیّ بن أحمد البندار، فمن بعدهم، و کتب الکتب و سمع العالی و النّازل حتّی انزف علی ابن الطیوری جمع ما عنده، روی عنه ابن ناصر و السّلفی و ابن عساکر و أبو موسی المدینی و أبو سعد السّمعانی و أبو الفرج بن الجوزی و أبو أحمد بن سکینة و عبد العزیز بن الأخضر و أحمد بن أزهر و عبد العزیز بن مینا و أحمد بن الدّبیقی و عبد الوهّاب بن أحمد بن (ظ) هدبة خاتمة أصحابه: قال السّمعانی: هو حافظ ثقة متقن واسع الروایة، دائم البشر، سریع الدّمعة عند الذّکر، حسن المعاشرة، جمع الفوائد و خرّج التّخاریج، قلّما بقی من جزء مرویّ إلاّ قد قرأه و حصّل نسخته، و نسخ الکتب الکبار مثل «الطّبقات» لابن سعد و «تاریخ الخطیب» ، کان متفرّغا للحدیث إمّا أن یقرأ علیه أو ینسخ شیئا و کان لا یجوّز إجازة علی الإجازة و صنّف فی ذلک، قرأت علیه «الجعدیّات» و «مسند یعقوب الفسوی» و الّذی عنده من «مسند یعقوب السّدوسی» و انتقاء البقال علی المخلص، قال: السّلفی: کان عبد الوهّاب رفیقنا حافظا ثقة لدیه معرفة جیّده، قال ابن ناصر: کان بقیّة الشّیوخ سمع الکثیر و کان یفهم مضی مستورا و کان ثقة و لم یتزوّج قطّ، و قال ابن الجوزی: کنت أقرأ علیه و هو یبکی فاستفدت ببکائه أکثر من استفادتی بروایته و کان علی طریقة السّلف انتفعت به ما لم أنتفع بغیره،

وفیات جماعة من الاعلام فی سنة 538

و قال أبو موسی فی معجمه: هو حافظ عصره ببغداد مات فی حادی عشر المحرّم سنة

ص:376

ثمان و ثلاثین و خمسمائة. قلت: و فیها مات ببغداد المسند أبو المعالی عبد الخالق بن عبد الصّمد بن بدر الصّفّار عن ستّ و ثمانین سنة و مسند اصبهان أبو القاسم غانم بن

خالد بن عبد الواحد الأصبهانی التّاجر و المسند أبو الحسن محمّد بن أحمد بن أحمد صرما الدّقّاق ابن عمّ الحافظ ابن ناصر و مقری بغداد الخطیب أبو بکر محمّد بن الخضر بن إبراهیم المحولی و أبو بکر محمّد بن القاسم بن المظفر بن الشّهر زوری الموصلی و شیخ العربیّة و الاعتزال أبو القاسم محمود ابن عمر بن محمّد الزّمخشری بخوارزم. أخبرنا أبو الحسن بن البخاری فی کتابه، أنبا عمر بن محمّد، أنبا الحافظ عبد الوهّاب، أنا: عبد اللّه بن محمّد الخطیب، أنا أبو القاسم عبد اللّه بن جبّابة، أنبا أبو القاسم البغویّ، ثنا علیّ بن الجعد، ثنا یزید بن إبراهیم التّستری، ثنا محمّد بن سیرین أنّ أمّ عطیّة قالت: توفّیت إحدی بنات رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فأمرنا أن نغسلها ثلاثا أو خمسا أو أکثر من ذلک إن رأیتنّ و أن نجعل فی الغسلة الآخرة شیئا من سدر و کافور. هذا حدیث من عوالی الصّحاح أخرجه النّسائیّ بنزول عن عبد الملک بن سعد بن اللّیث، عن أبیه، عن جدّه، عن یحیی بن أیّوب عن مالک بن أنس، عن أیّوبی السّختیانی، عن ابن سیرین، فکان شیخنا سمعه من النّسائیّ و صافحه (و شافهه. ظ)].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنۀ ثمان و ثلاثین و خمسمائة گفته: [و أبو البرکات عبد الوهّاب بن أحمد الأنماطی الحافظ مفید بغداد، سمع الصّریفینی و طبقته و من بعده، قال أبو سعد: حافظ، متقن، کثیر السّماع، واسع الرّوایة، دائم البشر سریع الدّمعة، جمع و خرّج، لعلّه ما بقی جزء عال أو نازل إلاّ قرأه و حصل له نسخة.

و لم یتزوّج قطّ، توفی فی المحرّم و له ستّ و سبعون سنة، رحمه اللّه].

و عبد اللّه بن أسعد یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنه مذکوره گفته:

[و فیها-توفی الحافظ مفید بغداد أبو البرکات عبد الوهّاب بن المبارک الأنماطی، کان واسع الرّوایة، متقنا، دائم البشر، سریع الدّمعة، جمع و خرّج و حصّل و لم یتزوّج قطّ].

ص:377

و علامه سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [الأنماطی-الحافظ العالم محدّث بغداد أبو البرکات عبد الوهّاب بن مبارک بن أحمد البغدادی، ولد سنة 492 و سمع ابن النقور و الصّریفینی و خلائق، و منه ابن ناصر و السّلفی و أبو سعید و خلق آخرهم عبد الوهّاب بن أحمد بن هدبة، قال أبو سعد: حافظ متقن جامع واسع الرّوایة جمع و خرّج و کان لا یجوّز الإجازة علی الإجازة و ألّف فی ذلک و لم یتزوّج، مات حادی عشر محرّم سنة 538]انتهی.

فهذا الانماطی حافظهم البارع السّابق من النّقد و الاتقان إلی کلّ غایة، الواصل البالغ من التّثبّت و الإمعان إلی آخر النّهایة، قد روی هذا الحدیث الموضح من الحقّ و الصّواب کلّ آیة، الواقی عن مهاوی الزّیغ و الضّلال أحسن الوقایة، الموثوق المعتمد عند أصحاب التحدیث و الروایة، المقبول المرضیّ عند أصحاب التّحقیق و الدّرایة، فلا یتلقّاه بالرّدّ و الإبطال إلاّ مألوف بالعمه و العمایة: و لا یتعدّاه بالسّتر و الإخمال إلاّ مأفون قد عنی بالعیّة و الغوایة.]

91-أما روایت قاضی ابو الفضل عیاض بن موسی الیحصبی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «الشّفاء بتعریف» حقوق المصطفی گفته: [

و قال علیه الصّلوة و السّلام: إنّی تارک فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما].

و نیز قاضی عیاض در «شفا» گفته: [و هذا نبیّنا صلّی اللّه علیه و سلّم المغفور له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر قد طلب التّنصّل فی مرضه ممّن کان له علیه مال أو حقّ فی بدن و أفاد من نفسه و ماله و أمکن من القصاص منه علی ما ورد فی حدیث الفضل و حدیث الوفاة و أوصی بالثّقلین بعده کتاب اللّه عزّ و جلّ و عترته و بالأنصار عیبته]

ترجمه قاضی عیاض یحصبی

و قاضی عیاض از أماثل منقّدین عظام و أفاضل محقّقین فخام و معاریف متبحّرین أعلام و مشاهیر متمهّرین در علوم اسلام نزد سنّیّه می باشد.

ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [القاضی أبو الفضل عیاض بن موسی بن عیاض بن عمر بن موسی بن عیاض بن محمّد بن موسی بن عیاض الیحصبی السّبتی، کان إمام وقته فی الحدیث

ص:378

و علومه و النّحو و اللّغة و کلام العرب و أیّامهم و أنسابهم و صنّف التّصانیف المفیدة، منها: کتاب «الإکمال فی شرح کتاب مسلم» کمّل به «المعلم فی شرح کتاب مسلم» للمازری. و منها «مشارق الأنوار» و هو کتاب مفید جدّا فی تفسیر غریب الحدیث المختصّ بالصّحاح الثلاثة و هی «الموطّأ» و البخاری و مسلم. و شرح حدیث أمّ زرع شرحا مستوفی. و له کتاب سمّاه «التّنبیهات» جمع فیه غرائب و فوائد، و بالجملة، فکلّ توالیفه بدیعة، ذکره أبو القاسم بن بشکوال فی کتاب «الصّلة» فقال: دخل الأندلس طالبا للعلم فأخذ بقرطبة عن جماعة و جمع من الحدیث کثیرا و کان له عنایة کثیرة به و الاهتمام بجمعه و تقییده و هو من أهل الیقین فی العلم و الذّکاء و الفطنة و الفهم، و استقضی ببلده، یعنی مدینة سبتة مدّة طویلة حمدت سیرته فیها ثمّ نقل منها إلی قضاء غرناطة فلم تطل مدّته فیها. انتهی کلامه. و للقاضی عیاض شعر حسن، فمنه ما رواه عنه ولده أبو عبد اللّه محمّد قاضی دانیة، قال: أنشدنی لنفسه فی خامات زرع بینها شقائق النّعمان هبّت علیها ریح:

أنظر إلی الزّرع و خاماته تحکی و قد ماست أمام الرّیاح

کتبته خضراء مهزومة شقائق النّعمان فیها جراح

الخامة: القصبة الرّطبة من الزرع. و أنشد أیضا لأبیه:

اللّه یعلم أنّی منذ لم أرکم کطائر خانه ریش الجناحین

فلو قدرت رکبت البحر نحوکم لأنّ بعدکم عنّی جنی حینی

و رأیت لابن العریف رسالة کتبها إلیه فأحببت ذکرها ثمّ أضربت عنها لطولها. و ذکره العماد فی «الخریدة» فقال: کبیر الشّأن غزیر البیان، و ذکر له البیتین فی الزرع الّذی بینه شقائق النّعمان ثم قال بعد ذلک: و له فی لزوم ما لا یلزم:

إذا ما نشرت بساط انبساط فعنه فدیتک فاطو المزاحا

فانّ المزاح علی ما حکاه أولو العلم قبلی عن العلم زاحا

و مدحه أبو الحسن بن هارون الما لقی بقوله:

ص:379

ظلموا عیاضا و هو یحلم عنهم و الظّلم بین العالمین قدیم

جعلوا مکان الرّأی عینا فی اسمه کی یکتموه فانّه معلوم

لولاه ما ناحت أباطح سبتة و الرّوض حول فنائها معدوم

و ذکره ابن الأبّار فی أصحاب أبی علی الغسّانی، قال: من أهل سبتة واصله من بسطة یکنی أبا الفضل أحد الأئمّة الحفّاظ الفقهاء المحدّثین الادباء و توالیفه و و أشعاره شاهدة بذلک. کتب إلیه أبو علی فی جماعة جلّة و لقی أیضا آخرین مثلهم و شیوخه یقاربون المائة. و کان مولد القاضی عیاض بمدینة سبتة فی النّصف من شعبان سنة ستّ و سبعین و أربعمائة و توفی بمراکش یوم الجمعة سابع جمادی الآخرة و قیل فی شهر رمضان سنة أربع و أربعین و خمسمائة، رحمه اللّه تعالی. و دفن بباب ایلان داخل المدینه و تولّی القضاء بغرناطة سنة اثنین و ثلاثین و خمسمائة، و توفی ولده المذکور سنة خمس و سبعین و خمسمائة، رحمه اللّه تعالی. و عیاض-بکسر العین المهملة و فتح الباء المثنّاة تحتها و بعد الألف ضاد معجمة. و الیحصبی-بفتح الباء المثنّاة من تحتها و سکون الهاء المهملة و ضمّ الضّاد المهملة و فتحها و کسرها و بعدها باء موحّدة-هذه النّسبة إلی یحصب بن مالک قبیلة من حمیر. و سبتة-مدینة مشهورة بالمغرب، و کذلک غرناطة-بفتح الغین المعجمة و سکون الرّاء و فتح النّون و بعد الألف طاء مهملة ثمّ هاء-و هی مدینة بالأندلس].

و ذهبی در «تذکرة الحفاظ» گفته: [عیاض بن موسی بن عیاض بن عمرو بن موسی القاضی العلاّمة عالم المغرب أبو الفضل الیحصبی السّبتی الحافظ. مولده بسبتة فی سنة ست و سبعین و أربعمائة و أصله أندلسی تحوّل جدّه إلی فاس ثمّ سکن سبتة، أجازه الماضی الحافظ أبو علی الغسّانی و کان یمکنه السّماع منه و هو ابن عشرین سنة و إنّما دخل القاضی إلی الأندلس بعد موته فأخذ عن محمّد بن حمدین و أبی علی بن سکرة و أبی الحسین سراج (السّرّاج. ظ) و أبی محمّد بن عثمان و هشام بن أحمد و أبی بحر بن العاص و خلق و تفقّه بأبی عبد اللّه محمّد بن عیسی التّمیمی و القاضی أبی عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه المسبل و صنّف التّصانیف الّتی سارت بها الرّکبان و اشتهر اسمه و بعد صیته، قال ابن بشکوال:

ص:380

هو من أهل العلم و الیقین و الذّکاء و الفهم، استقضی بسبتة مدة طویلة حمدت سیرته فیها ثمّ نقل عنها إلی قضاء غرناطة فلم یطول (تطل مدته. ظ) بها و قدم علینا قرطبة فأخذنا عنه،

«جامع التاریخ» للقاضی الّذی أربی علی جمیع المؤلفات

و قال الفقیه محمّد بن حمادة السّبتی: جلس القاضی للمناظرة و له نحو من ثمان و عشرین سنة و ولی القضاء و له خمس و ثلاثون سنة فسار بأحسن سیرة و کان هینا من غیر ضعف صلیبا فی الحقّ، تفقّه علی أبی عبد اللّه التّمیمی و صحب أبا إسحاق بن جعفر الفقیه و لم یکن أحد بسبتة فی عصره أکثر توالیفا من توالیفه، له کتاب «الشّفاء فی شرف المصطفی» و کتاب «ترتیب المدارک و تقریب المسالک فی ذکر فقهاء مذهب مالک» و کتاب «العقیدة» و کتاب «شرح حدیث أمّ زرع» و کتاب «جامع التّاریخ» الّذی أربی علی جمیع المؤلّفات، جمع فیه أخبار ملوک الأندلس و المغرب و استوعب فیه أخبار سبتة و علماءها، و له کتاب «مشارق الأنوار فی اقتفاء صحیح الآثار» المؤطّا و الصّحیحین.

الی أن قال: و حاز من الرّیاسة فی بلده و من الرّفعة ما لم یصل إلیه أحد قطّ من أهل بلده و ما زاده ذلک إلاّ فی تواضع و خشیة اللّه، و له من المؤلفات الصّغار أشیاء لم یذکرها، قال القاضی شمس الدّین بن خلّکان: هو إمام الحدیث فی وقته و أعرف النّاس بعلومه و بالنّحو و اللّغة و کلام العرب و أنسابهم قال: و من تصانیفه کتاب «الإکمال فی شرح مسلم» کمّل کتاب «المعلم» للمازری، و منها کتاب «مشارق الأنوار» فی غریب الحدیث، و کتاب «التّنبیهات» فیه فوائد و غرائب، و کلّ توالیفه بدیعة، و له شعر حسن فمنه ما رواه ابنه قاضی دانیة أبو عبد اللّه محمّد بن عیاض، شعر:

انظر إلی الزّرع و خاماته تحکی و قد ماست أمام الریاح

کتیبة خضراء مهزومة شقایق النّعمان فیها جراح

قلت: روی عنه خلق کثیر، منهم: عبد اللّه بن أحمد العصیری و أبو جعفر بن القصیر الغرناطی و أبو القاسم خلف بن بشکوال و أبو محمّد عبید اللّه الحجری و محمّد بن الحسن الجابری (ظ) . قال ابن بشکوال: توفی القاضی عیاض مغربا عن وطنه فی وسط

ص:381

سنة أربع و أربعین و خمسمائة، قال ولده محمّد: توفی فی لیلة الجمعة نصف اللّیلة التاسعة من جمادی الآخر و دفن بمراکش].

و نیز ذهبی در «عبر-فی خبر من غبر» در وقائع سنة أربع و أربعین و خمسمائة گفته: [و القاضی عیاض بن موسی بن عیاض العلاّمة أبو الفضل الیحصبی السّبتی المالکی الحافظ أحد الأعلام، ولد سنة ستّ و أربعمائة و أجاز له أبو علی الغسّانی و سمع من أبی علی بن سکرة و أبی محمّد بن عتاب و طبقتهما و ولی قضاء سبتة مدّة ثمّ قضاء غرناطة و صنّف التّصانیف البدیعة، توفی بمراکش فی جمادی الآخرة، رحمه اللّه].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ مذکوره گفته: [و القاضی الإمام العلاّمه أبو الفضل عیاض بن موسی بن عیاض بن موسی بن عیاض الیحصبی، أحد الحفّاظ الأعلام سمع من أبی علی بن سکرة و أبی محمّد بن عتاب و طبقتهما و أجاز له أبو علی الغسانی و ولی قضاء سبتة مدّة ثمّ قضاء غرناطة و صنّف التّصانیف الجلیلة المفیدة، منها «الإکمال فی شرح صحیح مسلم» کمّل به «المعلم فی شرح المسلم» للإمام المازری.

و منها «الشّفاء فی تعریف حقوق المصطفی» و «مشارق الأنوار» فی غریب الحدیث.

و کان إمام وقته فی الحدیث و علومه و النحو و اللّغة و کلام العرب و أیّامهم و أنسابهم و هو من أهل التّفنّن فی العلوم و الذّکاء، و له شعر حسن و منه قوله:

اللّه أعلم أنّی منذ لم أرکم کطائر خانه ریش الجناحین

فلو قدرت رکبت البحر نحوکم فإنّ بعدکم عنّی جنی حینی

و الحین-بالفتح-الهلاک، و بالکسر: الوقت].

و علامه ابن الوردی در «تتمة المختصر فی تاریخ البشر» در وقائع سنه مذکوره گفته: [و فیها-توفی القاضی عیاض بن موسی بن عیاض السّبتی بمراکش و مولده بسبتة سنة ستّ و سبعین و أربعمائة أحد الأئمّة الحفّاظ المحدّثین الأدباء و تالیفه و أشعاره شاهدة بذلک و له «الإکمال» شرح مسلم و «مشارق الأنوار» فی غریب الحدیث. قلت: و له «الشّفاء» ، استقضی بسبتة طویلا فحمد ثمّ ولی غرناطة فلم تطل مدّته، و من شعره:

ص:382

انظر إلی الزّرع و خاماته تحکی و قد ماست أمام الریاح

کتیبة خضراء مهزومة شقائق النّعمان فیها جراح

و اللّه أعلم].

و سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [القاضی عیاض بن موسی بن عیاض بن عمر ابن موسی بن عیاض العلاّمة عالم المغرب أبو الفضل الیحصبی السّبتی الحافظ، ولد سنۀ 479 أجاز له أبو علی الغسانی و تفقّه و صنّف التّصانیف الّتی سارت بها الرّکبان کالشّفا و «طبقات المالکیّة» و «شرح مسلم» و «المشارق» فی الغریب و «شرح حدیث أمّ زرع» و «التّاریخ» و غیر ذلک، و بعد صیته و کان إمام أهل الحدیث فی وقته و أعلم النّاس بعلومه و النّحو و اللّغة و کلام العرب و أیّامهم و أنسابهم و ولی قضاء سبتة ثمّ غرناطة، مات لیلة الجمعة سنة 544 بمراکش].

و شمس الدین داودی مالکی در «طبقات المفسّرین» گفته: [عیاض بن موسی بن عیاض بن عیاض بن عمرون بن موسی بن عیاض بن محمّد بن عبد اللّه بن موسی ابن عیاض الیحصبی القاضی أبو الفضل سبتیّ الدّار و المیلاد، أندلسیّ الأصل، قال ولده محمّد: کان أجدادنا فی القدیم الأندلس ثمّ انتقلوا (إلی. صح. ظ) مدینة فاس و کان لهم استقرار بالقیروان لا أدری قبل حلولهم بالأندلس أو بعد ذلک و انتقل عمرون إلی سبتة بعد سکنی فاس. کان القاضی أبو الفضل إمام وقته فی الحدیث و علومه عالما بالتّفسیر و جمیع علومه فقیها اصولیّا عالما بالنّحو و اللّغة و کلام العرب و أیّامهم و أنسابهم بصیرا بالأحکام عاقدا للشّروط حافظا لمذهب مالک رحمه اللّه تعالی شاعرا مجیدا ربّانا من علم الأدب خطیبا بلیغا صبورا حلیما جمیل العشرة جوادا سمحا کریما کثیر الصّدقة دؤوبا علی العمل صلیبا فی الحقّ رحل إلی الأندلس سنة سبع و خمسمائة طالبا للعلم فأخذ بقرطبة عن القاضی عبد اللّه محمّد بن علی بن حمدین و أبی الحسین بن سراج (أبی السّراج. ظ) و عن أبی محمّد بن عتاب و غیرهم و عنی بلقاء الشّیوخ و الأخذ عنهم و أخذ عن أبی عبد اللّه المازری کتب إلیه یجیزه و أجازه الشّیخ أبو بکر الطّرسوسی، و من شیوخه القاضی أبو الولید بن رشد. قال صاحب «الصّلة البشکوالیّة» : و أظنّه سمع

ص:383

من ابن رشد و قد اجتمع له من الشّیوخ بین من سمع منه و بین من أجازه مائة شیخ و ذکر أنّ منهم محمّد بن أحمد بن بقی و أحمد بن محمّد بن مکحول و أبو طاهر أحمد بن محمّد السّلفی و الحسن بن محمّد بن سکرة و القاضی أبو بکر بن العربی و الحسن بن علیّ بن طریف و خلف بن إبراهیم بن النّحّاس و محمّد بن أحمد بن الحاجّ القرطبی و عبد اللّه بن محمّد الخشنی و عبد اللّه بن محمّد بن السّید البطلیوسی و عبد الرحمن بن بقی بن مخلد و عبد الرحمن بن محمّد بن العجوز و غیرهم یطول ذکرهم. قال صاحب «الصّلة» : و جمع من الحدیث کثیرا و له عنایة کبیرة به و اهتمام بجمعه و تقییده و هو من أهل التّفنّن فی العلم و الیقظة و الفهم و بعد عوده من الأندلس أطمعه أهل سبتة للمناظرة علیه و فی المدونة و هو ابن ثلثین سنة او نیّف عنها ثمّ أجلس للشّوری ثمّ ولی قضاء بلده مدّة طویلة حمدت سیرته فیها ثمّ نقل إلی قضاء غرناطة فی 531 و لم یطل أمده بها ثمّ ولی قضاء سبتة ثانیا. ثمّ قال صاحب «الصّلة» : و قدم علینا قرطبة فأخذنا عنه بعض ما عنده، قال ابن الخطیب: و بنی الزبان الغریبة فی الجامع الأعظم و بنی فی جبل المینا المراتبة الشّهرة و عظم صیته و لمّا ظهر أمر الموحّدین بادر إلی المسابقة بالدّخول فی طاعتهم و رحل إلی لقاء أمیرهم بمدینة سلا فأجزل صلته و أوجب برّه إلی أن اضطربت أمور الموحّدین 543 فانثابت حاله و لحق بمراکش مشردا به عن وطنه فکانت بها وفاته، و له التّصانیف المفیدة البدیعة منها: «إکمال المعلم فی شرح مسلم» و له کتاب «الشفاء بتعریف حقوق المصطفی» صلّی اللّه علیه و سلّم، أبدع فیه کلّ الإبداع و سلم له اکفاه کفایته و لم ینازعه أحد الانفراد به و لا أنکروا مزیّة السّبق إلیه بل تشوّفوا للوقوف علیه و أنصفوا فی الاستفادة منه و حمله الناس و طارت نسخه شرقا و غربا و کتاب «مشارق الأنوار» فی تفسیر غریب حدیث «المؤطّأ» و البخاری و مسلم و ضبط الألفاظ و «التّنبیه» علی مواضع الأوهام و التّصحیفات و ضبط أسماء الرّجال، و هو کتاب لو کتب بالذّهب أو وزن بالجواهر کان قلیلا فی حقّه، و فیه أنشد بعضهم:

مشارق أنوار تبدّت بسبتة و من عجب کون المشارق بالغرب

و کتاب «التّنبیهات المستنبطة (و المختلطه. صح. ظ) علیه الکتب المدوّنة

ص:384

(فی شرح کلمات مشکلة و ألفاظ مغلطة مما اشتملت صح. ظ) علیه الکتب المدوّنة (و المختلطة.

صح. ظ) جمع فیه غرائب من ضبط الألفاظ و تحریر المسائل. و کتاب «ترتیب المسالک و تقریب المدارک» لمعرفة أعلام مذهب مالک رحمه اللّه تعالی و کتاب «الإعلام بحدود قواعد الإسلام» .

و کتاب «الإلماع فی ضبط الرّوایة و تقیید السّماع» . و کتاب «بغیة الرّائد» لما تضمّنه حدیث أمّ زرع من الفوائد. و کتاب «الغنیة» فی شیوخه. و کتاب «المعجم» فی شیوخ ابن سکرة.

و کتاب «نظم البرهان علی صحّة جزم الأذان» . و کتاب «شرح مسلم» . و ممّا لم یکمّله «المقاصد الحسان فیما یلزم الإنسان» و کتاب «العیون السّتة فی أخبار سبتة» ، و کتاب «غنیة الکاتب و بغیة الطّالب» فی الصّدور و التّرسّل، و کتاب «الاجوبة المحبرة عن الأسئلة المحیّرة» ، و کتاب أجوبته عمّا نزل فی أیّام قضائه من نوازل الأحکام، فی سفر، و کتاب «سیرة السّراة فی آداب القضاة» ، و کتاب خطب، و کان لا یخطب إلاّ من إنشائه، و له شعر کثیر حسن رائق فائق، فمنه قوله:

یا من تحمّل عنّی غیر مکترث لکنه للضّنا و السّقم أوصابی

ترکته مستهام القلب ذا حرق أخا جوی و بتاریخ و أوصابی

اراقب النجم فی جنح الدّجی سحرا کأنّنی راصد للنّجم أوصاب

و ما وجدت لذیذ النّوم بعدکم إلاّ جنی حنظل فی الطعم أوصاب

و له: اللّه یعلم أنّی منذ لم أرکم کطائر خانه ریش الجناحین

فلو قدرت رکبت الرّیح نحوکم فإنّ بعدکم عنّی جنی حینی

و له من ابیات:

إنّ البخیل بخطّه أو لفظه أو عطفه أو وقفه لبخیل

و له فی خامات زرع بینهما شقائق النعمان هبت علیه الرّیح:

انظر إلی الزّرع و خاماته تحکی و قد ماست أمام الریاح

کتیبة حمراء (خضراء. ظ) مهزومة شقائق النّعمان فیها جراح

و له غیر ذلک کثیر جدّا، و ولد بسبتة فی شهر شعبان سنة 476 و توفی بمراکش فی شهر جمادی الآخرة، و قیل فی شهر رمضان سنة 544، و قیل إنّه مات مسموما

ص:385

سمّه یهودیّ، و دفن رحمه اللّه تعالی بباب ایلان داخل المدینة، ذکره ابن فرحون قدّس سرّه].

و أبو مهدی عیسی ثعالبی در «مقالید الأسانید» گفته: [«الشّفاء بتعریف حقوق المصطفی» صلّی اللّه علیه و سلّم-للقاضی أبی الفضل عیاض بن موسی رحمه اللّه.

أخبرنا به سماعا لبعضه مع التّفقّه فیه و إجازة لسائره، عن أعلامه الثّلاثة بسندهم إلی ابن غازی، عن أبی عبد اللّه محمّد بن الحسین بن حمامة الشّهیر بالصّغیر، عن أبی عبد اللّه محمّد بن أبی سعید السّلوی، عن أبی شامل محمّد بن الحسن الشمنی، قال: أخبرنا الشّیخ الصّالح أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الماغوسی بقراءتی علیه بالإسکندریة، قال: أخبرنا أبو عبد اللّه الزّبیر بن علی ابن سیّد الکلّ الأستوائی سماعا علیه بطیبة الشّرفة إلاّ یسیرا فأجازه، قال: أخبرنا أبو الحسین یحیی بن أحمد بن محمّد بن تامتّیت-بفتح المیم و کسر الفوقیّة المشدّدة بعدها مثنّاة تحتیّة ساکنة تلیها مثنّاة فوقیّة-قراءة علیه و أنا أسمع قال: أخبرنا أبو الحسن یحیی بن محمّد بن الصّائغ. «ح» قال ابن غازی: و اخبرنی به عبد اللّه محمّد بن محمّد بن یحیی السّرّاج، عن أبیه، عن جدّه، عن قاضی الجماعة أبی البرکات محمّد بن إبراهیم بن الحاجّ البلّفیقی(1)، عن القاضی أبی إسحاق إبراهیم بن أحمد الغافقی، عن القاضی أبی عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه بن أحمد الأزدی، عن القاضی أبی عبد اللّه محمد بن غازی الأنصاری من ذریّة جابر بن عبد اللّه الأنصاری، قال هو و ابن الصّائغ: أخبرنا المؤلّف. قال ابن غازی: و بهذا السّند المسلسل بالقضاة یروی أبو البرکات البلفیقی جمیع تصانیف القاضی عیاض و بسند الشّهاب المقری إلی ابن مرزوق الحفید، عن أبیه، عن جدّه، و عن جدّه أیضا بالإجازة، عن القاضی أبی علی حسین بن یوسف بن یحیی الحسینی التلمسانی القزّاز السبتی المولد و النشأة، عن الخطیب أبی القاسم محمّد بن عبد الرحیم بن عبد الرّحمان ابن الطّیّب السبتی، عن القاضی الأزدی السبتی، عن القاضی ابن غازی السّبتی، عن المؤلّف. و فی هذا السّند لطیفة و هی أنّ رجاله من ابن مرزوق الخطیب إلی المؤلّف کلّهم

ص:386


1- بکسر الموحدة و تشدید اللام المکسورة و الفاء آخره قاف ( 12 . « اتحاف » ) .

سبتیّون و الخطیب ابن مرزوق أقام بسبتة خطیبا ثلاثة أعوام. «ح» قال ابن مرزوق الخطیب: و أخبرنا به الفقیه العدل أبو المجد أحمد بن الفقیه العدل أبی عبد اللّه محمّد بن القاضی أبی الفضل عیاض بن القاضی أبی عبد اللّه محمّد بن القاضی أبی الفضل عیاض بن موسی مؤلّفه عن أبیه عن جدّه إلی المصنّف، فذکره، و فی هذا السند لطیفة شرف المعالی و هی قول الرّجل: حدّثنی أبی عن جدّه. و بالسّند، قال أبو الفضل عیاض رضی اللّه عنه:

الحمد للّه المتفرّد باسمه الأسمی المختصّ بالملک الاعزّ الأحمی الّذی لیس دونه منتهی و لا وراءه مرمی الظّاهر لا تخیّلا و وهما و الباطن تقدّسا لا عدما وسع کلّ شیء رحمة و علما و أسبغ علی أولیائه نعما عمّا و بعث فیهم رسولا من أنفسهم أنفسهم عربا و عجما و أزکاهم محتدا و منمی و أرجحهم عقلا و حلما و اوفرهم علما و فهما و أقواهم یقینا و عزما و أشدّهم بهم رأفة و رحما، زکاه روحا و جسما و حاشاه عیبا و وصما و آتاه حکمة و حکما و فتح به أعینا عمیا و قلوبا غلفا و آذانا صمّا، فآمن به و عزّره و نصره، من جعل اللّه له فی مغنم السّعادة قسما و کذب به و صدف عن آیاته، من کتب اللّه علیه الشّقاء حتما و من کان فی هذه أعمی فهو فی الآخرة أعمی. صلّی اللّه علیه صلاة تنمو و تنمی و سلّم تسلیما. أمّا بعد، انتهی.

عرف نسیم و رشفة تسنیم فی نبذ من تعریف أبی الفضل رحمه اللّه، و هو الإمام الحافظ الحجّة القاضی العدل أبو الفضل عیاض بن موسی بن عیاض بن عمرون، و قیل:

عمرو-بفتح العین المهملة-بن موسی بن عیاض بن محمّد بن موسی بن عیاض الیحصبی- بمثنّاة تحتیّة مفتوحة و حاء مهملة ساکنة فصاد مهملة محرّکة بالحرکات الثّلاثة فموحّدة-نسبة إلی یحصب حیّ بالیمن من حمیر، ولد سنة ستّ و سبعین و أربعمائة و نشأ بسبتة و أخذ عن مشیختها و رحل إلی الأندلس فأخذ عن ابن حمدین و ابن رشد و ابن العتاب و ابن الحاجّ و أبی علی الصّدفی و الطبقة و اتّسعت روایته فکان جمال العصر و مفخر الافق و ینبوع المعرفة و معدن الإفادة. قال الذّهبیّ: استبحر فی العلوم و جمع و ألّف و سارت بتصانیفه الرّکبان و اشتهر اسمه فی الآفاق. و قال ابن خلکان: هو إمام فی الحدیث فی وقته و أعرف النّاس بعلومه و بالنّحو و اللّغة و کلام العرب و أیّامهم

ص:387

و أنسابهم. و قال أبو نصر الفتح بن عبد اللّه بن محمّد القیسی الإشبیلی فی کتابه «قلائد العقیان و محاسن الأعیان» فی تحلیته رضی اللّه عنه: جاء علی قدر و سبق إلی نیل المعالی فابتدر و استیقظ لها و النّاس نیام، و ورد ماءها و هم هیام، و تلا من المعارف ما أشکل و أقدم علی ما أحجم عنه سواه و نکل فتحلّت به للعلوم نحور و تجلّت له منها حور کأنّهن الیاقوت و المرجان لم یطمثهنّ إنس قبله و لا جانّ، قد الحفته الأصالة رداها و سقته أنداها و ألقت إلیه الرّیاسة أقالیدها و ملّکته طریفها و تلیدها، فبذّ علی فتاته الکهول سکونا و حلما و سبقهم معرفة و علما و أزرت محاسنه بالبدر اللّیاح(1) و سرت فضائله سری الرّیاح فتشوّفت لعلائه الأقطار و وکفت تحکی نداه الأمطار و هو علی اعتنائه بعلوم الشّریعة و اختصاصه بهذه الرتّبة الرفیعة، یعنی باقامة أود الأدب و ینسل إلیه أربابه من کلّ حدب إلی سکون و وقار کما رسا الطّود و جمال مجلس کما حلیت الخود و عفاف و صون ما علما فسادا بعد الکون و رواء لو رأته الشّمس ما باهت بأضواء و خفر لو کان للصّبح ما لاح و لا سفر و قد أثبت من کلامه البدیع الألفاظ و الأغراض ما هو أسحر من العیون النجل و الحدق المراض، فمن ذلک قوله عند ارتحاله من قرطبة:

أقول و قد جدّ ارتحالی و غرّدت حداتی و زمّت للفراق رکائبی

و قد عمشت من کثرة الدّمع مقلتی و صارت هواء من فؤادی ترائبی

و لم یبق إلاّ وقفة یستحثّها و داعی للأحباب لا للحبائب

رعی اللّه جیرانا بقرطبة العلی و سقّی رباها بالعهاد السّواکب

و حیّی زمانا بینهم قد ألفته طلیق المحیّا مستلان الجوانب

أ إخواننا باللّه فیها تذکّروا معاهد جار أو مودّة صاحب

غدوت بهم من برّهم و احتفائهم کأنّی فی أهلی و بین أقاربی

و له: إذا ما نشرت بساط انبساط فعنه فدیتک فاطو المزاحا

فإنّ المزاح کما قد حکی أولو العلم قبل عن العلم زاحا

ص:388


1- اللیاح : الابیض من کلّ شیء و ابیض لیاح ناصح ( 12 . ق ) .

و قال فی خامات زرع بینهما شقائق نعمان هبت علیه ریح:

انظر إلی الزّرع و خاماته تحکی و قد ماست أمام الرّیاح

کتائبا خضراء مهزومة شقائق النّعمان فیها جراح

و له من قصیدة بعث بها إلی الحافظ أبی طاهر السّلفی:

أبا طاهر! خذها علی البعد و النّوی تحیّة مرتاح لذکراک شیّق

طوی لک ما بین الضّلوع مودّة تشفّ صفاء کالزّلال المروّق

یناجیک بالذّکری فیشفی غلیله و یخلص بالودّ الصّحیح و یلتق

أقمت عمود الدّین و الأثر الّذی سناه هدی للحقّ کلّ موفّق

و طار لک الصّیت البعید فأرّجت مآثره ما بین غرب و مشرق

فما من ثری إلاّ بذکراک عاطر و لا افق إلاّ بنورک مشرق

بقیت لإسناد الحدیث تقیمه و للعلم تملی منه کلّ محقّق

و لا زلت نحو (تنحو. ظ) کلّ فضل و سودد و تنمو بمعراج الجلال و ترتقی

و جاوبه الحافظ أبو طاهر رحمه اللّه تعالی بقصیدة منها قوله:

أتانی نظم الألمعیّ الموفّق یمیس اختیالا بین غرب و مشرق

فطالعته مستبشرا فوجدته نتیجة فهم فی البلاغة مشرق

و أضحی فریدا فی الحدیث و حفظه و قصّر عنه کلّ فحل و مفلق

و فاز بمجد لیس یرجو بلوغه مدی الدّهر إلاّ کلّ أحمق أخرق

أبا الفضل! خذ بالفضل فیما بعثته و طالعه ثمّ انبذه عنک و شقّق

فنحن و إن لم یقض یا قاض بیننا لقاء فبالأرواح ندنو و نلتقی

و له التّصانیف البدیعة فی فنّها الغریبة فی حسنها، منها: کتاب «الشّفاء» أبدع فیه کلّ إبداع و سلم له اکفاءه کفیاقه (کفایته. ظ) فیه من غیر معارضة و لا دفاع و لم ینازعه أحد لانفراده بمغزاه، و لا أنکروا مزیّة السّبق إلی مداه، تشوّفوا للوقوف علیه و أنصفوا فی الاستفادة ممّا لدیه و حمله النّاس عنه آحادا و جموعا علی اختلاف الطّباق و طارت نسخه طیران القطافی أعماق الآفاق و لهج به الشّادی و البادی و تجملت

ص:389

به النّوادی فی الحواضر و البوادی و قد کثرت فیه الأمداح و رکضت سوابق الأفکار فی راح الرّحراح، فمن مجلّ برر فی الإعراب عن مرفوع قدره المتمکّن؛ و من مصلّ تلافی إبانة سنان البیان عن واجب حقّه المتعیّن، فمن ذلک قول لسان الدّین بن الخطیب السلمانی (التلمسانی. ظ) :

«شفاء عیاض» للصّدور شفاء فلیس بفضل قد حواه خفاء

هدیّة برّ لم یکن لجزیلها سوی الأجر و الذّکر الجمیل کفاء

و فی لنبی اللّه حقّ وفائه و أکرم أوصاف الکرام وفاء

و جاء به بحرا یقول (یفوق. ظ) بفضله علی البحر طعم طیّب و صفاء

و حق رسول اللّه بعد وفاته رعاه و إغفال الحقوق جفاء

هو الذّخر یغنی فی الحیاة غناءه و یترک منه للبنین رفاء

هو الأثر المحمود لیس یناله دثور و لا یخشی علیه عفاء

حرصت علی الإطناب فی نشر فضله و تمجیده لو ساعدتنی فاء

و قال أبو الحسین عبد اللّه بن أحمد بن عبد المجید الأزدی الرندی نزیل بجایة:

کتاب الشّفاء شفاء القلوب قد ایتلفت شمس برهانه

فأکرم به ثمّ أکرم به و عظّم مدی الدّهر من شانه

إذا طالع المرء مضمونه رسا فی الهدی أصل ایمانه

و جاء بروض التّقی ناشقا أرائج أزهار أفنانه

و نال علوما ترقیه فی ثریّا السّماء و کیوانه

فللّه درّ أبی الفضل، إذ سری فی الوری نیل إحسانه

تقرّر قدر نبیّ الهدی و خیر الأنام بتبیانه

و جازاه ربّی خیر الجزاء و جاد علیه بغفرانه

و منه الصّلوة علی المجتبی و أصحابه ثمّ أعوانه

مدی الدّهر لا ینقضی دأبها و لا ینثنی طول أزمانه

و یذکر عن ابن أخیه المدعوّ بمحمّد الفاضل أنّه قال: رأیت عمّی أبا الفضل

ص:390

فی النّوم مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم علی سریر من ذهب فکانت تعترینی دهشة فی السّلام علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و تعجّبت من کون عمّی معه علی السّریر، فکان عمّی رحمه اللّه تعالی فهم ذلک فقال لی: یا محمّد! اشدد یدک علی کتاب «الشّفاء» و تمسّک به، کأنّه یشعر أنّه أحلّه هذه المنزلة الشّریفة. و منها کتاب «مشارق الأنوار علی صحاح الآثار» و هو کتاب لو کتب بالذّهب او وزن بالجواهر کان قلیلا فی حقّه. و منها «إکمال المعلم فی شرح مسلم» و فیه یقول مالک بن المرجل:

من قرء الاکمال کان کاملا فی علمه و زیّن المحافلا

و کتب العلم کنوز انّها تفید نفعا عاجلا و آجلا

و لیس من کتاب عیاض عوض فانّه کان إماما فاضلا

و منها کتاب «المستنبطة» فی شرح کلمات مشکلة و ألفاظ مغلطة ممّا اشتملت علیه الکتب المدوّنة و المختلطة لم یؤلّف فی فنّه مثله و قد غلب علی تسمیته التّنبیهات» و فیه یقول أبا عبد اللّه التوزری شارح الشّقراطیسیة:

کأنی مذ وافی کتاب عیاض انزّه طرفی فی مریع ریاض

فأجنی به الأزهار یانعة الجنی و أکرع منها فی لذیذ حیاض

و منها کتاب «ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفة اعلام مذهب مالک» و کتاب «الإعلام بحدود قواعد الإسلام» و کتاب «الإلماع فی ضبط الرّوایة و تقیید السّماع» و «بغیة الرّائد لما تضمّنه حدیث أمّ زرع من الفوائد» و کتاب «الغنیة» فی شیوخه و «معجم شیوخ أبی علی الصّدفی» و «نظم البرهان علی صحّة جزم الأذان» . و ممّا لم یکمل «المقاصد الحسان فیما یلزم الإنسان» و «جامع التّاریخ» أربی فیه علی جمیع المؤلّفات و «غنیة الکاتب و بغیة الطّالب» فی الصّدور و التّراسیل و غیر ذلک. و مات بمراکش مغربا من أهله فی جمادی الآخرة سنة أربع و أربعین و خمسمائة، رحمة اللّه علیه. قیل إنّه مات مسموما سمّه یهودی].

و خود شاه صاحب در «بستان المحدّثین» گفته: [«کتاب الشّفاء بتعریف حقوق المصطفی» (صلی الله علیه و آله) تصنیف قاضی عیاض، رحمة اللّه علیه، و در حقّ آن کتاب علما و شعراء اطالت مدح و ثنا نموده اند، چنانچه لسان الدین الخطیب تلمسانی می گوید:

ص:391

«شفاء عیاض» للصّدور شفاء و لیس لفضل قد حواه خفاء

هدیّة برّ لم یکن لجزیلها سوی الأجر و الذّکر الجمیل کفاء

و فی لنبیّ اللّه حقّ وفائه و أکرم أوصاف الکرام وفاء

و جاء به بحرا یفوق لفضله علی البحر طعم طیّب و صفاء

و حقّ رسول اللّه بعد وفاته رعاه و إغفال الحقوق جفاء

هو الذّخر یغنی فی الحیاة غناءه و یترک منه للبنین رفاء

هو الأثر المحمود لیس یناله دثور و لا یخشی علیه عفاء

حرصت علی الإطناب فی نشر فضله و تمجیده لو ساعدتنی فاء

و أبو الحسین عبد اللّه بن أحمد بن عبد المجید أزدی رندی که دربجایه سکونت داشته گفته ست:

کتاب الشّفاء شفاء القلوب قد ایتلقت شمس برهانه

فأکرم به ثمّ أکرم به و أعظم مدی الدّهر من شانه

إذا طالع المرء مضمونه رسا فی الهدی أصل إیمانه

و جاء بروض التّقی ناشقا أرائج أزهار أفنانه

و نال علوما ترقّیه فی ثریّا السّماء و کیوانه

فللّه درّ أبی الفضل إذ جری (سری. ظ) فی الوری نیل إحسانه

یقرّر (تقرّر. ظ) قدر نبیّ الهدی و خیر الأنام بتبیانه

فجازاه ربّی خیر الجزاء و جاد علیه بغفرانه

و منه الصّلوة علی المجتبی و أصحابه ثمّ أعوانه

مدی الدّهر لا ینقضی دائما و لا ینتهی طول أزمانه

و برادرزادۀ قاضی عیاض روزی عمّ خود را بخواب دید که همراه آن حضرت صلّی اللّه علیه و سلّم بر تختی از زر نشسته است از دیدن این حالت دهشتی و توهّمی لاحق حال راوی گشت عمّ او فهمید و گفت: أی برادرزادۀ من! کتاب «شفا» را محکم گیر و بآن تمسّک کن. گویا اشاره کرد بآنکه این مرتبه مرا از کرامت این کتاب حاصل شده. بالجمله،

ص:392

این کتاب از عجائب کتب مصنّفۀ این بابست و خیلی مقبول افتاده و او را مصنّفات دیگر نیز مطبوع و مقبول بسیارست از آن جمله است: «مشارق الأنوار علی صحاح الآثار» و آن کتابیست که در حقّ او گفته اند که اگر بآب زر نویسند و بجواهر وزن کنند حقّ او أدا نشود. از آن جمله است: «إکمال المعلم فی شرح صحیح مسلم» و در حق او مالک بن مرجل گفته است:

من قرء الإکمال کان کاملا فی علمه و زیّن المحافلا

و کتب العلم کنوز إنّها تفید نفعا عاجلا و آجلا

و لیس من کتب عیاض عوض فإنّه کان إماما فاضلا

و از آن جمله است: کتاب «المستنبط (المستنبطة. ظ)» فی شرح کلمات مشکلة و ألفاظ مغلطة ممّا اشتملت علیه الکتب المدوّنة و المختلطة، درین فن مثل آن کتاب تصنیف نشد و مشهور به «تنبیهات» گشته و این نام بر وی غالب آمد و در حقّ او أبو عبد اللّه توزری شارح «شقراطیسیّه» گفته:

کأنّی مذ وافی فی کتاب عیاض أنزّه طرفی فی مریع ریاض

فأجنی به الأزهار یانعة الجنی و أکرع منها فی لذیذ حیاض

و نیز از تصانیف اوست «ترتیب المدارک و تقریر المسالک لمعرفة أعلام مذهب مالک» و کتاب «الإعلام بحدود قواعد الاسلام» و کتاب «الإلماع فی ضبط الرّوایة و تقیید السّماع» و «بغیة الرّائد لما تضمّنه حدیث أمّ زرع من الفوائد» و کتاب «الغنیة» در بیان شیوخ خود و «معجم شیوخ أبی علی الصّدفی» و «نظم البرهان علی صحّة جزم الأذان» . و از تصانیف ناتمام او «مقاصد حسان ممّا یلزم الإنسان» و «جامع التّاریخ» که بسیار محیط و مستوعب واقعشده و «غنیة الکاتب و بغیة الطّالب» و غیر ذلک، کنیت او أبو الفضل و نام او عیاض بن عمرو، و قیل: عمرون بن موسی بن عیاض بن محمّد بن موسی بن عیاض یحصبی-بیاء تحتانیّة و حاء مهملۀ ساکنه و صاد محرّکه بالحرکات الثّلاث و باء موحّده-و نسبت بیحصب که قبیله ایست از حمیر و در أصل در یمن سکونت داشتند. قاضی مذکور در سبته که از شهر مغربست متولّد

ص:393

شده در سال چارصد و چل و شش و نشو و نمای او در همان شهر اتّفاق افتاد و لهذا او را سبتی نیز گویند، أوّل از علما و مشایخ شهر خود استفاده نمود و بعد از آن بطرف أندلس رحلت فرمود و از ابن رشد و ابن حمدین و ابن عتاب و ابن الحجّاج (ابن الحاج. ظ) و أبو علی صدفی أخذ أحادیث و فنون دیگر کرد در معرفت علوم حدیث و نحو و فقه و کلام عرب و أیّام و أنساب آنها مهارت کلّی داشت و بهمین سبب أشعار آبدار دارد، و از آن جمله این قطعه که در وقت ارتحال از قرطبه نظم فرموده:

أقول و قد جدّ ارتحالی و غرّدت حداتی و زمّت للفراق رکائبی

و قد عمشت من کثرة الدّمع مقلتی و صارت هواء من فؤادی ترائبی

و لم یبق إلاّ وقفة یستحثّها و داعی للأحباب لا للحبائب

رعی اللّه جیرانا بقرطبة العلی و سقّی رباها بالعهاد السّواکب

و حیّا زمانا بینهم قد ألفته طلیق المحیّا مستلان الجوانب

أ إخواننا باللّه فیها تذکّروا معاهد جار أو مودّة صاحب

غدوت بهم من برّهم و احتفائهم کأنّی فی أهلی و بین أقاربی

و در زراعتی قدری از لاله کاشته بودند نظر قاضی افتاد و باد تند می وزید و شاخه های لاله در میان آن زراعت می جنبید؛ این قطعه نظم کرد و تشبیه غریبش بخاطرش افتاد:

انظر إلی الزّرع و خاماته تحکی و قد ماست أمام الرّیاح

کتائبا خضراء مهزومة شقائق النّعمان فیها جراح]انتهی

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «إتحاف النّبلا» گفته: [القاضی أبو الفضل عیاض بن موسی بن عیاض بن عمر بن موسی بن عیاض بن محمّد بن موسی بن عیاض الیحصبی السّبتی، در علوم حدیث و نحو و لغت و کلام عرب و أیّام و أنساب ایشان إمام وقت بود، تصانیف مفیده دارد، منها کتاب «الاکمال» کمّل به «المعلم فی شرح کتاب مسلم» للمازری، و منها «مشارق الأنوار» و «شرح حدیث أمّ زرع» شرحا مستوفی، و له کتاب سمّاه «التّنبیهات» در روی غرائب و فوائد

ص:394

جمع کرده؛ غرض که جملۀ توالیفش بدیع ست. أبو القاسم بن بشکوال ذکرش در کتاب «الصّله» آورده و گفته: برای طلب علم داخل أندلس شد و در قرطبه از جماعتی فرا گرفته و أحادیث بسیار فراهم آورده و بدان عنایت کثیر داشت و در جمع و تقیید آن اهتمام می نمود، در علم و ذکا و فطنت و فهم از أهل یقینست و قاضی مدینه سبته که وطن اوست مدّتی دراز مانده سیرتش محمود افتاد و از آنجا بقضاء غرناطه نقل شد لیکن مدّت وی در آنجا دراز نگشت، انتهی. و ابن الأبّار او را در أصحاب علی (أبو علی ظ) غسانی شمرده و گفته: وی از أهل سبته است لیکن أصل او از بسطه است، کنیت او أبو الفضل یکی از أئمّه حفّاظ و فقهاء محدّثین و ادباست، توالیف و أشعارش بر آن شاهدست، أبو علی برای او در جماعت جلّه نوشته و دیگران را هم مثل ایشان دیده شیوخ (او. صح. ظ) بصد کس می رسند. مولد قاضی در سبته نصف شعبان سنة ستّ و سبعین و أربعمائة است، از ابن رشد و ابن حمدین و ابن عتاب و ابن الحاج و أبو علی صدفی روایت دارد و أشعار آبدار دارد، از آن جمله این قطعه است که در وقت رحلت از قرطبه نظم کرده، نظم:

أقول و قد جدّ ارتحالی و غرّدت حداتی و زمّت للفراق رکائبی

و قد عمشت من کثرة الدّمع مقلتی و صارت هواء من فؤادی ترائبی

و لم یبق إلاّ وقفة یستحینها (یستحثّها. ظ) و داعی للأحباب لا للحبائب

رعی اللّه جیرانا بقرطبة العلی و سقّی رباها بالعهاد السّواکب

و حیّا زمانا بینهم قد ألفته طلیق المحیّا مستلان الجوانب

أ إخواننا باللّه فیها تذکّروا معاهد جار أو مودّات (مودّة. ظ) صاحب

عددت (عدوت. ظ) لهم من برّهم و اختفائهم (و احتفائهم. ظ) کأنّی فی أهل (أهلی ظ) و بین أقارب (أقاربی. ظ) و در زراعتی قدری از لاله کاشته بودند بنظر قاضی افتاد و باد تند می وزید شاخه های لاله در میان آن زراعت می جنبید، این أبیات نظم کرد و تشبیه غریبی بخاطرش افتاد:

ص:395

انظر إلی الزّرع و خاماته یحکی و قد ماست أمام الرّیاح

کتیبة خضراء مهزومة شقائق النّعمان فیها جراح

خامه بمعنی قصبۀ طیّبه از زرعست. و انشد(1) أیضا لأبیه، نظم:

اللّه یعلم أنّی منذ لم أرکم کطائر خانه ریش الجناحین

فلو قدرت رکبت البحر نحوکم لأنّ بعدکم عنّی جنی حین (حینی. ظ)

و أبو الحسن هارون المالقی در مدح او گفته:

ظلموا عیاضا و هو یحلم عنهم و الظلم بین العالمین قدیم

جعلوا مکان الرّأی عینا فی اسمه کی یکتموه فإنّه معلوم

لولاه ما ناحت أباطح سبتة و الرّوض حول فنائها معدوم

عیاض-بکسر عین مهمله و فتح یاست، و یحصبی-بفتح یا و سکون حا و ضمّ صاد و فتح و کسره-آن نسبتست بسوی یحصب بن مالک قبیلۀ از حمیر، و سبته مدینۀ مشهوره بمغربست. و همچنین غرناطه-بفتح غین و سکون را-مدینه بأندلسست. وفات قاضی در سنۀ أربع و أربعین و خمسمائة در بلده مراکش روز جمعه سابع جمادی الآخرة و قیل: فی رمضان، و بباب ایلان داخل مدینه مدفون شد، رحمه اللّه تعالی].

و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در «أبجد العلوم» گفته: [القاضی أبو الفضل عیاض بن موسی الیحصبی السّبتی، کان إمام وقته فی الحدیث و علومه و النّحو و اللّغة و کلام العرب و أیّامهم و أنسابهم، له التّصانیف المفیدة، منها: کتاب «الإکمال فی شرح صحیح مسلم» و «مشارق الأنوار» فی غریب الحدیث و «الشّفاء فی حقوق المصطفی» . دخل

ص:396


1- محتجب نماند که ابن خلکان در « وفیات الأعیان » کما سمعت ؛ بیتین شقائق نعمان را از ولد قاضی عیاض نقل کرده است و بعد از آن گفته : ( و أنشد أیضا لابیه : اللَّه یعلم أنی منذ لم أرکم ) الی آخر البیتین ؛ و چون فاضل معاصر عالیشان ، بیتین شقائق نعمان با عنوان غرائب اقتران آن از « بستان » شاهصاحب عمدة الأعیان برداشته و این دو بیت جناحین را بلا تعمق و امعان از « وفیات الأعیان » ابن خلکان أخذ نموده لهذا جملهء ( و انشد أیضا لابیه ) در این جا درست نمینشیند . فتبصر و لا تکن من الغافلین ( 12 . ذاکر حسین الموسوی ) .

الأندلس طالبا للعلم و أخذ بقرطبة عن جماعة و جمع من الحدیث کثیرا و کان له عنایة کثیرة به و الاهتمام بجمعه و تقییده و هو من أهل الیقین (التفنّن. ظ) فی العلم و الذّکاء و الفطنة و الفهم و استقصی ببلده سبتة مدّة طویلة حمدت سیرته فیها ثمّ نقل منها الی قضاء غرناطة فلم تطل مدّته فیها. و له شعر حسن و نثر بلیغ. ولد سنة 476 و توفی فی سنة 544 بغرناطة، و هی بلدة بالأندلس].

و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در «تاج مکلّل» گفته: [القاضی أبو الفضل عیاض بن موسی بن عیاض الیحصبی السّبتی، کان إمام وقته بالحدیث و علومه و النّحو و اللّغة و کلام العرب و أیّامهم و أنسابهم و صنّف التّصانیف المفیدة، منها: کتاب «الإکمال» فی شرح کتاب مسلم، کمّل به «المعلم فی شرح کتاب مسلم» للمازری، و منها «مشارق الأنوار» و هو کتاب مفید جدّا فی تفسیر غریب الحدیث المختصّ بالصّحاح الثّلاثة، و هی «الموطّأ» و البخاری و مسلم، و شرح حدیث أمّ زرع، شرحا مستوفیا، و له کتاب سمّاه «التّنبیهات» جمع فیه غرائب و فوائد. و بالجملة فکلّ توالیفه بدیعة، ذکره أبو القاسم بن بشکوال فی کتاب «الصّلة» فقال: دخل الاندلس طالبا للعلم فأخذ بقرطبة عن جماعة و جمع من الحدیث کثیرا و کان له عنایة کثیرة به و الاهتمام بجمعه و تقییده و هو من أهل الیقین (التّفنن. ظ) و العلم و الذّکاء و الفطنة و الفهم، و استقضی ببلده، یعنی مدینة سبتة، مدّة طویلة حمدت سیرته فیها ثمّ نقل منها إلی قضاء غرناطة فلم تطل مدّته فیها، انتهی کلامه.

و له شعر حسن و ذکره العماد فی «الخریدة» فقال: کبیر الشّأن عزیز البیان، و ذکره ابن الأبّار فی أصحاب علی (أبی علی. ظ) الغسّانی و قال: أحد الائمّة الحفّاظ الفقهاء المحدّثین الأدباء، توالیفه و أشعاره شاهدة بذلک، کتب إلیه أبو علی فی جماعة جلّة و لقی أیضا آخرین مثلهم و شیوخه یقاربون المائة، ولد سنة 476 بسبتة و توفی بمراکش سنة 544. و الیحصبی-مثلّثة الصّاد-نسبة إلی یحصب بن مالک قبیلة من حمیر، و سبتة مدینة مشهورة بالمغرب، و کذلک غرناطة مدینة بالاندلس]انتهی.

فهذا علامتهم النحریر القاضی عیاض، و قدوتهم البصیر الکبیر الارتیاض،

ص:397

و حبرهم الخبیر الماتح من الفضل أعمق الحیاض، و بحرهم الغزیر الخائص فی لجج العلم أحسن الخیاض، قد روی هذا الحدیث المزری بعرفه نوافح الرّیاض، الفائق بحسنه خمائل الغیاض، الدّاری من الجهل سائر الامراض، النّافی من الضّلال قاطبة الاعراض، فلا یقابله بالصّدود و الاعراض، و لا یباریه بالردّ و الاعتراض، إلاّ من ضغنه فاض، و حلمه غاض، و عقله انقاض، و دینه انهاض، و لا یجحده إلاّ من عشّش الشّیطان فی صدره و باض، و لا ینکره إلاّ من أوغر قلبه الشّنئان فبلی بالمضض و الامتعاض!

92-أما روایت أبو محمد أحمد بن محمد بن علی العاصمی

حدیث ثقلین را، پس در «زین الفتی فی تفسیر سوره هل أتی» در سیاق طرق حدیث سفینه گفته:

[أخبرنی شیخی(1) الامام رحمة اللّه علیه، قال: أخبرنا الشیخ أبو اسحاق إبراهیم بن جعفر الشّورمینی، رحمة اللّه علیه، قال: أخبرنا أبو الحسن علی بن یونس بن الهیّاج الأنصاری، قال: حدّثنا الحسین بن عبد اللّه و عمران بن عبد اللّه و عیسی بن علی و عبد الرّحمن النّسائیّ، قالوا: حدّثنا عبد الرحمن بن صالح، قال: حدّثنا علی بن عابس، عن أبی إسحاق، عن حنش، قال: رأیت أبا ذرّ متعلّقا بباب الکعبة و هو یقول: من یعرفنی فلیعرفنی و من لم یعرفنی فأنا أبو ذر.

قال حنش: فحدّثنی بعض أصحابی أنّه سمعه یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی فإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض. ألا! و إنّ أهل بیتی فیکم مثل باب بنی إسرائیل و مثل سفینة نوح].

و نیز عاصمی در «زین الفتی» در سیاق طرق حدیث غدیر گفته: [

و أخبرنا محمّد بن أبی زکریّا (رح) قال: و فیما أجاز لنا أبو حفص بن عمر، عن أبی الفضل بن فضلویه، عن أحمد بن سلمة، عن إسحاق بن إبراهیم، عن جریر، عن أبی حیّان، عن یزید بن حیّان بالحرم (الحدیث. ظ) و فیه: قام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم بغدیر خمّ، فوعظ و ذکّر ثمّ قال: أما بعد، فأیّها النّاس (یا أیها النّاس! . ظ) فإنّما أنا بشر مثلکم یوشک أن یأتینی رسول ربّی فاجیب و إنّی تارک فیکم ثقلین أوّلهما کتاب اللّه، و ذکر بقیّة الحدیث مذکور

ص:398


1- یرید به شیخه محمّد بن أحمد ، کما لا یخفی علی من راجع کتابه و تتبع أسانیده ( 12 . ن )

فی «مسند أحمد بن تلید» علی کتاب مسلم]انتهی.

فهذا العاصمی بارعهم المحرز لجلائل المفاخر، و ماهرهم المقتنی لعقائل المآثر، قد روی هذا الحدیث المنیر للنّواظر، المزکّی للسّرائر، المجلی للضّمائر، المطیب للخواطر، فلا یماری فیه من سلمت له الإحساس و المشاعر، و لا یمتری فیه من صحّت له الأحلام و البصائر، و لا یجحده إلاّ من تعامی عن الحجج الزّاهرات السّوافر، و لا ینکره إلاّ من ترامی عن الحقّ کالهائمات النوافر.

93-أما روایت أبو المؤید موفق بن أحمد

المعروف بأخطب خوارزم

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «المناقب» اخراج نموده، چنانچه در کتاب مذکور بعد روایت أحادیث عدیده از بیهقی باین إسناد: [

أخبرنی الشّیخ الزّاهد أبو الحسن علی بن محمّد العاصمی الخوارزمی، قال: أخبرنا الشّیخ إسماعیل بن أحمد الواعظ، قال: أخبرنا أبو بکر أحمد بن الحسین البیهقی]گفته: [و بهذا الإسناد، عن أحمد بن الحسین هذا قال: أخبرنا أبو عبد اللّه قال: حدّثنا أبو نصر أحمد بن سهل الفقیه ببخاری قال: حدّثنا صالح بن محمّد الحافظ قال: حدّثنا خلف بن سالم قال: حدّثنا یحیی بن حمّاد قال: حدّثنا أبو عوانة، عن سلیمان الأعمش قال: حدّثنا حبیب بن أبی ثابت، عن أبی الطفیل، عن زید بن أرقم، قال: لمّا رجع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع و نزل غدیر خمّ أمر بدوحات فقممن ثمّ قال: کأنّی قد دعیت فأجبت و إنّی قد ترکت فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی فانظرونی کیف تخلفونی فیهما فإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا الحوض. ثمّ قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ مولای و أنا مولی کلّ مؤمن، ثمّ أخذ بید علیّ فقال: من کنت ولیّه فهذا ولیّه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه. فقلت: أنت سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم؟ فقال: ما کان فی الدّوحات أحد إلاّ قد رآه بعینه و سمعه بأذنه].

و نیز أخطب در کتاب «المناقب» گفته: [

و روی أنّ أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أرسل إلی معاویة رسله: الطّرمّاح و جریر بن عبد اللّه البجلی و غیرهما

ص:399

قبل مسیره إلی صفّین و کتب إلیه مرّة بعد أخری یحتجّ علیه ببیعة أهل الحرمین له و سوابقه فی الإسلام لئلاّ یکون بین أهل العراق و أهل الشّام محاربة، و معاویة یعتلّ بدم عثمان و یستغوی بذلک جهّال أهل الشّام و أجلاف العرب و یستمیل طلبة الدّنیا بالأموال و الولایات، و کان یشاور فی أثناء ذلک ثقاته و أهل مودّته و عشیرته فی قتال علیّ علیه السّلام فقال له أخوه عتبة: هذا أمر عظیم لا یتمّ إلا بعمرو بن العاص فإنّه قریع زمانه فی الدّهاء و المکر یخدع و لا یخدع و قلوب أهل الشّام مائلة إلیه، فقال معاویة:

صدقت و لکنّه یحبّ علیّا فأخاف أن لا یجیبنی، فقال: اخدعه بالأموال و مصر، فکتب إلیه معاویة: من معاویة بن أبی سفیان خلیفة ابن عفّان، إمام المسلمین، و خلیفة رسول ربّ العالمین، ذی النّورین، ختن المصطفی علی بنتیه، و صاحب جیش العسرة و بئر رومة، المعدوم النّاصر، الکثیر الخاذل، المحصور فی منزله، المقتول عطشا و ظلما فی محرابه، المعذّب بأسیاف الفسقة، إلی عمرو بن العاص صاحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و ثقته و أمیر عسکره بذات السّلاسل المعظم رأیه المفخم تدبیره. أمّا بعد! فلن یخفی علیک احتراق قلوب المؤمنین و ما اصیبوا به من الفجیعة بقتل عثمان و ما ارتکب به جاره حسدا و بغیا بامتناعه من نصرته و خذلانه إیّاه و إشلائه الغاغة علیه حتّی قتلوه فی محرابه، فیا لها من مصیبة عمّت جمیع المسلمین و فرضت علیهم طلب دمه من قتله! و أنا أدعوک إلی الحظّ الاجزل من الثّواب و النّصیب الأوفر من حسن المآب بقتال من آوی قتلة عثمان و أحلّه جنّة المأوی. فکتب إلیه عمرو: من عمرو بن العاص صاحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم إلی معاویة بن أبی سفیان. أمّا بعد! فقد وصل کتابک فقرأته و فهمته، فأمّا ما دعوتنی إلیه من خلع ربقة الإسلام من عنقی و التّهوّر فی الضّلالة معک و إعانتی إیّاک علی الباطل و اختراط السّیف علی وجه علی بن أبی طالب و هو أخو رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و وصیّه و وارثه و قاضی دینه و منجز وعده و زوج ابنته سیدة نساء أهل الجنّة و أبو السّبطین الحسن و الحسین سیّدی شباب أهل الجنّة، و أمّا ما قلت فانّک (من أنّک. ظ) خلیفة عثمان، فقد صدقت و لکن تبیّن الیوم عزلک عن خلافته و قد بویع لغیره و زالت خلافتک. و أمّا ما عظّمتنی و نسبتنی إلیه من صحبة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم

ص:400

و أنّی صاحب جیشه فلا أغترّ بالتّولیة و لا أمیل بها عن الملّة. و امّا ما نسبت أبا الحسن أخا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و وصیّه إلی الحسد و البغی علی عثمان و سمّیت الصّحابة فسقة و زعمت أنّه أشلاهم علی قتله، فهذا غوایة، ویحک یا معاویة! أ ما علمت أنّ أبا حسن بذل نفسه بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و بات علی فراشه؟ ! و هو صاحب السّبق إلی الإسلام و الهجرة و قد قال فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: هو منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی، و قد قال فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یوم غدیر خمّ: ألا من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله، و هو الّذی قال فیه علیه السّلام یوم خیبر: لاعطین الرّایة غدا رجلا یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله، و هو الّذی قال فیه علیه السّلام یوم الطّیر: اللّهمّ ایتنی بأحبّ خلقک إلیک، فلمّا دخل إلیه قال: و إلیّ و إلیّ و قد قال فیه یوم النّضیر: علیّ إمام البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله، و قد قال فیه: علیّ ولیّکم من بعدی، و أکّد القول علیک و علی جمیع المسلمین و قال: إنّی مخلف فیکم الثّقلین کتاب اللّه عزّ و جلّ و عترتی، و قد قال: أنا مدینة العلم و علیّ بابها، و قد علمت یا معاویة! ما أنزل اللّه تعالی من الآیات المتلوّات فی فضائله الّتی لا یشرک فیها أحد کقوله تعالی: یُوفُونَ بِالنَّذْرِ ، إِنَّما وَلِیُّکُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ، أ فمن کان بیّنة من ربّه و یتلوه شاهد منه، رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اَللّهَ عَلَیْهِ ، و قال اللّه تعالی لرسوله صلّی اللّه علیه و سلّم: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی ، و قد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: أ ما ترضی أن یکون سلمک سلمی و حربک حربی و تکون أخی و ولیّی فی الدّنیا و الآخرة؟ یا أبا- الحسن! من أحبّک فقد أحبّنی و من أبغضک فقد أبغضنی و من أحبّک أدخله اللّه الجنّة و من أبغضک أدخله اللّه النّار. و کتابک یا معاویة! الّذی کتبت و هذا جوابه لیس ممّا ینخدع به من له عقل أو دین، و السّلام]انتهی.

فهذا أبو المؤید موفّق بن أحمد المعروف بأخطب الخطباء، عمدة علماءهم الادباء، و صفوة محدّثیهم النّبهاء، و اسوة مسندیهم الفقهاء، قد روی هذا الحدیث الموفق البهاء، و المشرق الضّیاء، المعجب السّناء، المغرب الرّواء. فلا یشیح بوجهه عن

ص:401

الحقّ بعد هذا الجلاء؛ و لا ینأی بجانبه عنه اثر ذلک العلاء؛ إلاّ من غمرت نحیزته بالبغضاء، و عجنت غریزته بالشّحناء، و اللّه الموفّق لسلوک المحجّة البیضاء، الموزع لنهج القدّة المیثاء.

94-أما روایت أبو القاسم علی بن الحسن بن هبة اللّه المعروف بابن عساکر
اشاره

حدیث ثقلین را، پس ابن کثیر در تاریخ خود در سیاق طرق حدیث غدیر گفته:

[

قد رواه معروف بن خرّبوذ المکّی، عن أبی الطّفیل عامر بن واثلة، عن حذیفة بن أسید الغفاری، قال: لمّا قفل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع أمر أصحابه أن ینزلوا عند شجرات متقاربات بالبطحاء فنزلوا حولهنّ ثمّ أمر فقمّ ما تحتهنّ من الشّوک و شذّبن بمقدار الرّؤوس ثمّ بعث إلیهم فصلّی تحتهنّ، ثمّ قام فقال: أیّها النّاس! لقد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّه لم یعمر نبیّ إلاّ مثل نصف عمر الّذی قبله و إنّی لأظنّ أنّه یوشک أن ادعی فاجیب و إنّی مسئول و أنتم مسئولون فما ذا أنتم قائلون؟ قالوا:

نشهد أنّک قد بلّغت و نصحت و جهدت، فجزاک اللّه خیرا، قال: أ لستم تشهدون أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّ الجنة حقّ و أنّ النّار حقّ و أنّ الموت حقّ و البعث حقّ بعد الموت و أنّ السّاعة آتیة لا ریب فیها و أنّ اللّه یبعث من فی القبور؟ قالوا: بلی! نشهد بذلک، قال: اللّهم اشهد! ثمّ قال: أیّها النّاس! إنّ اللّه مولای و أنا مولی المؤمنین و أنا أولی بهم، من کنت مولاه فهذا مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه، ثمّ قال: أیّها النّاس! إنّی فرطکم و إنّکم واردون علیّ الحوض حوض أعرض ممّا بین بصری و صنعاء فیه آنیة عدد النّجوم قدحان من ذهب و قدحان من فضّة و إنّی سائلکم حین تردون علیّ عن الثّقلین فانظروا کیف تخلفونی فیهما، الثّقل الأکبر کتاب اللّه سبب طرفه بید اللّه و طرف بأیدیکم فاستمسکوا به و لا تضلّوا و لا تبدّلوا و عترتی أهل بیتی فإنّی قد (ظ) نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض. رواه ابن عساکر من طوله بطریق معروف کما ذکرنا].

و نیز علامه ابن عساکر این حدیث شریف را از زید بن أرقم روایت نموده کما سیتّضح فیما بعد إنشاء اللّه من کتاب «کفایة الطّالب» للحافظ الکنجی.

ص:402

ترجمۀ حافظ ابن عساکر دمشقی

و زواهر مفاخر و سوافر مآثر علاّمه ابن عساکر بتتبّع أسفار ناقدین أکابر سنّیّه مثل «معجم البلدان» یاقوت حموی و «وفیات الأعیان» ابن خلّکان و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر-فی خبر من غبر» و «دول الإسلام» ذهبی و «مرآة الجنان» یافعی و «طبقات شافعیّه» تاج الدّین سبکی و «طبقات شافعیّه» جمال الدّین أسنوی و «طبقات شافعیّه» تقی الدّین أسدی و «أسماء رجال مسانید أبی حنیفه» لأبی المؤیّد الخوارزمی و «مختصر فی تاریخ البشر» لأبی الفداء الأیّوبی و «تتمّة المختصر» ابن الوردی و «طبقات الحفّاظ» جلال الدّین سیوطی و «تاریخ خمیس» حسین دیاربکری و «مدینة العلوم» ازنیقی و «أبجد العلوم» و «تاج مکلّل» و «إتحاف النّبلاء» مولوی صدیق حسن خان معاصر، ظاهر و باهر است. در این جا بر بعض عبارات اکتفا می رود علامه ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [ابن عساکر-الإمام الحافظ الکبیر محدّث الشّام فخر الأئمّة ثقة الدّین أبو القسم علیّ بن الحسن بن هبة اللّه بن عبد اللّه بن الحسین الدّمشقی الشّافعی، صاحب التّصانیف و الکتب ولد فی أوّل سنة تسع و تسعین و أربعمائة و سمع فی سنة خمس و خمسمائة باعتناء أبیه و أخیه ضیاء الدّین، فسمع أبا القسم النّسیب و قوام بن زید (زیاد. ن) و سبیع بن قیراط و أبا طاهر الجبّائی و أبا الحسن بن الموازینی و طبقتهم بدمشق، و رحل فی سنة عشرین فسمع أبا القسم بن الحصین و أبا الحصین الدینوریّ و و أبا العزیز کادش و أبا غالب بن البنّاء و أبا عبد اللّه البارع و قاضی المرستان و طبقتهم ببغداد، و عبد اللّه بن محمّد الغزال بمکّة، و عمر بن إبراهیم الزّیدیّ بالکوفة، و أبا عبد اللّه الفراوی و هبة اللّه السّندی و عبد المنعم بن القشیری و سعید بن أبی الرّجاء و الحسین بن عبد الملک الخلال و طبقتهما باصبهان، و یوسف بن أیّوب الهمدانیّ الزّاهد بمرو، و تمیم بن أبی سعید الجرجانیّ و طبقته بهراة؛ و عمل الأربعین البلدانیّة،

عدد شیوخ ابن عساکر 1300 شیخ و نیف و. امرأة

و عدد شیوخه ألف و ثلث مائة شیخ و نیّف و ثمانون امرأة. سمع منه معمّر بن الفاخر و أبو العلاء الهمدانی و أبو سعد السّمعانی و الکبار، و حدّث عنه ولده القاسم و أبو جعفر القرطبی و زین الامناء

ص:403

أبو البرکات بن عساکر و أخوه الشّیخ فخر الدّین و ابن أخیه عزّ الدّین ابن النّسابة و الحافظ عبد القادر الرّهاوی و القسم بن صصری و یونس بن محمّد الفارقی الخطیب و أبو نصر الشّیرازیّ و محمّد بن أخی أبی البیان و أبو إسحاق إبراهیم بن الخشوعی و عبد المعزّ أخوه و یونس بن منصور (ثور. ن) السّفیانی و محمّد بن رومی الجروانی (الجردانی. ظ) و محمّد بن غسان الحمصی و مسلم بن أحمد المازنی و ذاکر اللّه السعتری (الشّعیری. ظ) و عبد الرّحمن بن راشد الثبت السّوائی و عمر بن عبد الوهّاب البراذعی و عتیق السّلمانی و الشیخ بهاء الدین علی بن الحمیری و رشید الدّین بن المسلمة (مسلمة. ظ) و سدید الدّین مکّیّ بن علان و خلق کثیر. و قد روی عنه أبو سعد السّمعانیّ و مات قبل ابن علان بسبعین سنة. عمل «تاریخ دمشق» فی ثمانین مجلّدا و «الموافقات» فی ستّ مجلّدات و «الأطراف الأربعة» أربع مجلّدات و «عوالی مالک» فی خمسین جزء و «غرائب مالک» عشرة أجزاء و «المعجم» مجلّد و «مناقب الشّبّان» خمسة عشر جزء و «فضل أصحاب الحدیث» مجلّد و «فضل الجمعة» أربعة أجزاء و «الأربعین الطّوال» ثلاثة أجزاء و «عوالی شعبة» مجلّد و «الزّهادة فی الشّهادة» مجلد و «عوالی الثوری» مجلّد و «أربعی الجهاد» و «أربعی البلدان» و «أربعی المساواة» «مسند أهل داریا» مجلد و «من وافقت کنیته کنیة زوجته» مجلّد و «شیوخ النّیل» مجلّد و «حدیث أهل صنعاء الشّام» مجیلد و «حدیث أهل البلاط» کذلک و کتاب «الزّلازل» ثلاثة أجزاء و «المصاب بالولدان» جزء ان و «قبض العلم» جزء و «فضل مکّة» و «فضل المدینة» و «فضل عسقلان» و «تاریخ المزّة» و «فضل الرقوة (الربوة. ن)» و «فضل مقام إبراهیم» و «فضل الجمرتین» و جزء کفرسوسة و کفربطنا بطنا و جزء المنیحة و سعد و عدّة أجزاء القری هکذا و جزء حدیث الهبوط، «الجواهر فی الابدال» ثلثة أجزاء، و أملی فی أبواب العلم أربعمائة مجلس و ثمانیة، و خرّج لجماعة منهم رفیقه أبو سعد السّمعانی خرّج له «أربعین المصافحات» و للفراوی «أربعین المساواة» و عمل بعض کتاب «الابدال» لنفسه و لو تمّ لجاء فی عشرین مجلّدا. قال السّمعانی:

أبو القاسم حافظ، ثقة، متقن، دیّن، خیر، حسن السّمت، جمع بین معرفة المتن

ص:404

و الإسناد، و کان کثیر العلم، غزیر الفضل، صحیح القراءة، متثبّتا، رحل و تعب و بالغ فی الطّلب و جمع ما لم یجمعه غیره و أربی علی الأقران. دخل نیسابور قبلی بشهر، سمعت معجمه و «المجالسة» للدّینوری و کان قد شرع فی التّاریخ الکبیر لدمشق. قال ابن الحاجب فیما قرأت بخطّه: حدّثنی زین الامناء، قال: حدّثنا ابن القزوینی عن والد، مدرّس النظامیة أبی الخیر، قال: حکی لنا الفراوی، قال: قدم علیّ شخص فقال: أنا رسول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم إلیک، فقلت: مرحبا بک! فقال: قال لی فی النّوم: امض إلی الفراوی و قل له: قدم بلدکم رجل أسمر اللّون یطلب حدیثی فلا تمل منه، قال القزوینیّ: فو اللّه ما کان الفراوی یقوم حتّی یقوم الحافظ. و قال المحدّث بهاء- الدین القسم: کان أبی رحمه اللّه مواظبا علی الجماعة و التّلاوة یختم کلّ لیلة ختمة و یختم فی رمضان کلّ یوم و یعتکف فی المنارة الشّرقیة و کان کثیر النّوافل و الأذکار یحیی لیلة العیدین بالصّلاة و الذّکر و کان یحاسب نفسه علی لحظة تذهب! قال لی: لما حملت بی أمّی قیل لها فی منامها: تلدین غلاما یکون له شأن، و حدّثنی أنّ أباه رأی رؤیا معناه: یولد لک ابن یحیی اللّه به السّنّة و حدّثنی أنّه کان یقرأ علی شیخ فقال: قدم علینا علی بن الوزیر فقلنا: ما رأینا مثله ثمّ قدم علینا ابن السّمعانی فقلنا: ما رأینا مثله حتّی قدم علینا هذا فلم نر مثله. قال سعد الخیر:

ما رأیت غیر ابن عساکر مثله. قال القسم بن عساکر: سمعت التّاج المسعودیّ یقول:

سمعت أبا العلاء الهمدانیّ یقول لرجل استأذنه فی الرّحلة: إن عرفت أحدا أفضل منّی حینئذ آذن لک أن تسافر إلیه إلاّ أن تسافر إلی ابن عساکر فإنّه حافظ کما یجب. و حدّثنی أبو المواهب بن صصری قال: لما دخلت همدان قال لی الحافظ:

أنا أعلم أنّه لا یساجل الحافظ أبا القاسم فی شأنه أحد فلو خالط النّاس و مازجهم کما صنع إذا لاجتمع علیه الموافق و المخالف، و قال لی یوما: أیّ شیء فتح له و کیف النّاس؟ قلت: هو بعید من هذا کلّه لم یشتغل منه أربعین سنة إلاّ بالجمع و التّسمیع حتّی فی نزهه و خلواته. قال: الحمد للّه، هذا ثمرة العلم الا انا حصل لنا هذا المسجد و الدّار و الکتب تدلّ علی قلّة حظّ أهل العلم فی بلادکم. ثمّ قال: ما کان یسمّی أبو القسم

ص:405

إلاّ بشعلة نار ببغداد من ذکائه و توقّده و حسن إدراکه. قال أبو المواهب: کنت اذاکر أبا القسم الحافظ عن الحفّاظ الّذین لقیهم، فقال: أما بغداد فأبو عامر العبدری، و أمّا أصبهان فأبو نصر الیونارتی لکن إسماعیل بن محمّد الحافظ کان أشهر، فقلت:

فعلی هذا ما کان رأی سیّدنا مثل نفسه، فقال: لا تقل هذا! قال اللّه: لا تزکّوا أنفسکم، قلت: فقد قال: و أمّا بنعمة ربّک فحدّث! فقال: لو قال قائل: إنّ عینی لم تر مثلی لصدق ثمّ قال أبو المواهب: لم أر مثله و لا من اجتمع فیه ما اجتمع فیه من لزوم طریقة واحدة مدّة أربعین سنة من لزوم الصّلوة فی الصّفّ الأوّل إلاّ من عذر و الاعتکاف فی شهر رمضان و عشر ذی الحجّه و عدم التّطّلع إلی تحصیل الأملاک و بناء الدّور؛ قد أسقط ذلک عن نفسه و أعرض عن طلب المناصب من الإمامة و الخطابة و أباها بعد أن عرضت علیه و أخذ نفسه بالأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر لا تأخذه فی اللّه لومة لائم، قال لی: لمّا عزمت علی التّحدیث، و اللّه المطّلع أنّی ما حملنی علی ذلک حبّ الرّیاسة و التّقدّم بلی قلت:

متی أروی ما سمعت و أیّ فائدة فی کونی أخلفه صحائف، فاستخرت اللّه و استأذنت أعیان شیوخی رؤساء البلد و طفت علیهم فکلّهم قال (قالوا. ن) : من أحق بهذا منک؟ فشرعت فی ذلک منذ ثلث و ثلثین و خمسمائة. قال القسم: حدّثنی أبی، قال: قال لی جدی القاضی أبو الفضل یحیی بن علی القرشی: اجلس إلی ساریة حتّی أجلس إلیک فلمّا عزمت علی ذلک مرض أو عجز عن المجیء، سمعت أبا الحسن علیّ بن محمّد الحافظ سمعت الحافظ أبا محمّد المنذری یقول: سألت شیخنا أبا الحسن علیّ بن المفضل عن أربعة تعاصروا و أیّهم أحفظ؟ فقال: من؟ قلت: الحافظ ابن ناصر و ابن عساکر، فقال: ابن عساکر أحفظ. قلت: الحافظ أبو العلاء و ابن عساکر؟ قال: ابن عساکر أحفظ. قلت: الحافظ أبو طاهر السّلفی و ابن عساکر؟ فقال: السّلفیّ شیخنا! السّلفیّ شیخنا! قلت: یعنی أنّه ما أحبّ أن یصرّح بتفضیل ابن عساکر علی السّلفیّ فإنّه شیخه. ثم أبو موسی حفظ من السّلفی مع أن السّلفی من بحور الحدیث و علمائه و کان شیخنا أبو الحجّاج یمیل إلی ابن عساکر و یقول: ما رأی حافظا مثل نفسه، قال الحافظ عبد القادر: ما رأیت أحفظ من ابن عساکر، و قال ابن النّجّار: أبو القسم إمام المحدّثین فی وقته، انتهت

ص:406

إلیه الریّاسة فی الحفظ و الإتقان و النّقل و المعرفة التّامّة و به ختم هذا الشّأن فقرأت بخطّ الحافظ معمّر بن الفاخر فی معجمه: ثنا الحافظ أبو القسم الدّمشقی بمنی، و کان أحفظ من رأیت من طلبة الحدیث و الشأن و کان شیخنا اسماعیل بن محمّد الإمام یفضّله علی جمیع من لقیناهم قدم أصبهان و نزل فی داری و ما رأیت شابّا أورع و لا أحفظ و لا أتقن منه، و کان مع ذلک فقیها أدیبا سنیّا، جزاه اللّه خیرا و کثّر فی الإسلام مثله. فإنّی کثیرا سألته عن تأخّره عن المجیء إلی أصبهان فقال: لم تأذن لی أمّی! قال القسم: توفی أبی فی حادی عشر رجب سنة إحدی و سبعین و خمسمائة، و رئی له منامات حسنة و رثی بقصائد و قبره بزار بباب الصّغیر]انتهی.

فهذا حافظهم الکبیر ثقة الدّین أبو القسم المعروف بابن عساکر، القائد عندهم من مفاخره الجمّة الجحافل و العساکر، قد روی هذا الحدیث المزری بزاهر بهاءه الرّبیع الباکر، الهادی بباهر سناءه کلّ أریب فاکر، القاصم بحجّته البالغة ظهر کلّ ناکر، الفاصم ببیّنة الدّامغة مکر کلّ ماکر، فلا ینکب عن مسلوک أممه إلاّ الجاحد المناکر، و لا ینکل عن ملحوب لقمه إلاّ الحائد المتناکر.

95-أما روایت محمّد بن عمر بن أحمد بن عمر الاصبهانی
اشاره

المعروف بأبی موسی المدینی

حدیث ثقلین را، پس در «تتمّة معرفة الصّحابة» که ذیل کتاب أبو نعیم اصفهانیست این حدیث شریف را بروایت عامر بن لیلی بن ضمرة و حذیفة بن اسید الغفاری اخراج نموده، چنانچه از افادۀ علاّمه سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» سابقا دانستی.

و نور الدین سمهودی در «جواهر العقدین» گفته: [

عن عامر بن لیلی بن ضمرة و حذیفة بن أسید رضی اللّه عنهما، قال: لمّا صدر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع و لم یحجّ غیرها أقبل حتّی إذا کان بالجحفة نهی عن سمرات بالبطحاء متقاربات:

لا تنزلوا تحتهنّ، حتّی إذا نزل القوم و أخذوا منازلهم سواهنّ أرسل إلیهنّ فقمّ ما تحتهنّ و شذّبن عن رءوس القوم حتّی إذا نودی للصّلوة غدا إلیهنّ فصلّی تحتهنّ ثمّ

ص:407

انصرف إلی النّاس و ذلک یوم غدیر خمّ. و خمّ من الجحفة و له بها مسجد معروف، فقال: أیّها النّاس! إنّه قد نبّأنی اللّطیف الخبیر انّه لن یعمر نبیّ إلاّ نصف عمر الّذی یلیه من قبله و إنّی لأظنّ أن أدعی فأجیب و إنّی مسئول و أنتم مسئولون، هل بلّغت؟ فما أنتم قائلون؟ قالوا: نقول: قد بلّغت و جاهدت و نصحت، فجزاک اللّه خیرا.

قال: أ لستم تشهدون أن لا إله إلاّ اللّه و أن محمّدا عبده و رسوله و أنّ جنّته حقّ و أنّ ناره حقّ و البعث بعد الموت حق؟ قالوا: بلی نشهد! قال: اللّهمّ اشهد! ثمّ قال: أیّها النّاس! ألا تسمعون؟ ألا! فإنّ اللّه مولای و أنا أولی بکم من أنفسکم، ألا! من کنت مولاه فهذا مولاه و أخذ بید علیّ فرفعها حتّی عرفه القوم أجمعون ثمّ قال: اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه. ثمّ قال: أیّها النّاس! إنّی فرطکم و أنتم واردون علیّ الحوض ممّا بین بصری و صنعاء، فیه عدد نجوم السّماء قدحان من فضّة، ألا! و إنّی سائلکم حین تردون علیّ عن الثقلین فانظروا کیف تخلفونی فیهما حین تلقونی. قالوا: و ما الثّقلان؟ یا رسول اللّه! قال: الثّقل الأکبر کتاب اللّه سبب طرفه بید اللّه و طرف بأیدیکم فاستمسکوا به لا تضلّوا و لا تبدّلوا، ألا و عترتی! فإنّی قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أن لا یتفرّقا حتّی یلقیانی و سألت اللّه ربّی لهم ذلک فأعطانی فلا تسبقوهم فتهلکوا و لا تعلّموهم فهم أعلم منکم. أخرجه ابن عقدة فی المولاة من طریق عبد اللّه بن سنان عن أبی الطفیل عنهما به، و من طریق ابن عقدة أورده أبو موسی المدینیّ فی الصّحابة و قال: إنّه غریب جدّا، و الحافظ أبو الفتوح العجلیّ فی کتابه «الموجز فی فضائل الخلفاء»].

و عنقریب انشاء اللّه تعالی از تصریح أحمد بن الفضل بن محمّد باکثیر در «وسیلة المآل» نیز واضح خواهد شد که أبو موسی این حدیث شریف بهمین سیاق روایت کرده، و از افادۀ ابن اثیر جزری و ابن حجر عسقلانی نیز اخراج ابو موسی این حدیث شریف را واضح و آشکارا می شود.

ابن اثیر جزری در «اسد الغابه» گفته:

[عامر بن لیلی بن ضمرة، أورده ابو العباس بن عقدة، روی عبد اللّه بن سنان عن ابن الطّفیل و عامر بن واثلة، عن حذیفة ابن اسید الغفاری و عامر بن لیلی بن ضمرة، قالا: لمّا صدر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع

ص:408

و لم یحجّ غیرها أقبل حتّی إذا کان بالجحفة و ذلک یوم غدیر خمّ (و خمّ. صح. ظ) من الجحفة و له بها مسجد معروف، فقال: أیّها النّاس! إنّه قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّه لم یعمر نبیّ إلاّ نصف عمر الّذی قبله و إنّی یوشک ان ادعی فأجیب. ثمّ ذکر الحدیث إلی أن قال: فأخذ بید علیّ فرفعها و قال: من کنت مولاه فهذا مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه، و ذکر الحدیث قال أبو موسی: هذا حدیث غریب جدّا لا أعلم انّی کتبته إلاّ من روایة ابن سعید أخرجه أبو موسی].

و ابن حجر عسقلانی در «إصابه» گفته: [عامر بن لیلی بن ضمرة.

ذکره ابن عقدة فی المولاة، و أخرج باسناده من طریق عبد اللّه بن سنان، عن أبی الطفیل، عن حذیفة بن اسید و عامر بن لیلی بن ضمرة، قالا: لمّا صدر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع أقبل حتّی إذا کان بالجحفة، فذکر الحدیث فی غدیر خمّ، و أخرجه أبو موسی من طریق ابن عقدة، قال: غریب جدّا].

ترجمه أبو موسی مدینی اصفهانی

و علامه أبو موسی المدینی از أکابر أساطین أعلام و أجلّۀ أرکان عظام سنّیّه است، بسیاری از أئمّه این حضرات، علی ما أفاده السّبکی فی «الطبقات» در مناقب رفیعة الدرجات او تصانیف کثیره مفردات تصنیف فرموده اند، و نبذی از آن بر متتبّع «وفیات الأعیان» ابن خلکان و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر-فی خبر من غبر» ذهبی و «مرآة الجنان» عبد اللّه بن أسعد یافعی و «تتمّة المختصر فی أخبار البشر» عمر بن مظفّر الشّهیر بابن الوردی و «طبقات» شافعیّه تاج الدّین سبکی و «طبقات شافعیّه» جمال الدین اسنوی و «طبقات شافعیّه» تقی الدّین أسدی و «طبقات الحفّاظ» جلال الدین سیوطی و «مقالید الأسانید» أبو مهدی ثعالبی و «بستان المحدّثین» شاهصاحب «و إتحاف النّبلاء» و «تاج مکلّل» مولوی صدیق حسن خان معاصر؛ واضح و آشکار است روما للإیجاز و الاختصار، در این جا بر بعضی از عبارات اکتفا و اقتصار می شود.

علامه ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [أبو موسی المدینی-الحافظ شیخ الإسلام الکبیر محمّد بن أبی بکر بن عمر بن أبی عیسی أحمد بن عمر الأصبهانی، صاحب التّصانیف، ولد فی ذی القعدة سنة إحدی و خمسمائة، سمع حضورا باعتناء

ص:409

أبیه ثمّ سمع الکثیر و رحل و عنی بهذا الشّأن و حضوره عند أبی سعید المطرّز و هو ابن سنتین و سمع من أبی منصور محمّد بن عبد اللّه السّیرافی بکثرة و أبی الرّجاء محمّد بن أبی زید و محمّد بن طاهر المقدسی الحافظ و أبی زکریّا بن مندة و هبة اللّه بن الحسن الأبرقوهی و هبة اللّه بن الحصین البغدادی و تخرّج بأبی القسم التّیمی و غیره، و له التّصانیف النّافعة الکثیرة و المعرفة التّامّة و الرّوایة الواسعة، انتهی إلیه التّقدّم فی هذا الشّأن مع علوّ الإسناد، حدّث عنه أبو سعد السّمعانیّ و أبو بکر محمّد بن موسی الخوارزمیّ و عبد الغنیّ بن عبد الواحد و عبد القادر بن عبد اللّه الرّهاویّ و محمّد بن مکّی الأصبهانیّ و أبو نجیع محمّد بن معاویة المقری و النّاصح عبد الرحمن بن الحسن و آخرون، و روی عنه بالإجازة عبد اللّه بن برکات الخشوعیّ و طائفة و قال الزّینبیّ: عاش أبو موسی حتّی صار وحید وقته و شیخ زمانه إسنادا و حفظا، قال السّمعانیّ: سمعت منه و کتب عنّی و هو ثقة صدوق. قال عبد القادر: حصّل من المسموعات باصبهان ما لم یحصل لأحد فی زمانه و انضمّ إلی ذلک الحفظ و الإتقان، و له التّصانیف الّتی أربی فیها علی المتقدّمین مع الثّقة و العفّة، له شیء یسیر یبرقح (یترقح. ظ) به و ینفق منه و لا یقبل من أحد شیئا قطّ أوصی إلیه غیر واحد بمال فردّه و یقال له: فرّقه علی من تری فیمتنع، و کان فیه من التّواضع بحیث إنّه یقرأ الصّغیر و الکبیر و یرشد المبتدی رأیته یحفظ الصّبیان القرآن فی الألواح، و کان یمنع من یمشی معه فعلت ذلک مرّة معه فزبرنی و تردّدت إلیه نحوا من سنة و نصف فما رأیت منه و لا سمعت عنه سقطة تعاب علیه، و کان أبو مسعود یقول: أبو موسی کنز مخفیّ، و من تصانیفه: کتاب «معرفة الصّحابة» الّذی استدرک به علی أبی نعیم الحافظ و کتاب «الطّوالات» جوّدها و لم یسبق إلی مثلها مع کثرة ما فیها من الواهی و الموضوع و کتاب «تتمّة الغریبین» یدلّ علی براعته فی لسان العرب و کتاب «اللّطائف» و کتاب «عوالی التّابعین» و أشیاء و فنون، و قد عرض من حفظه کتاب «علوم الحدیث» للحاکم علی إسماعیل الحافظ. قال الحسین ابن بوجر (نعمان. ظ) الباروی: کنت فی مدینة الحان (الجاز ظ) فسألنی سائل عن

ص:410

رؤیا فقال: رایت کأنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم توفی. فقلت: إن صدقت رؤیاک یموت إمام لا نظیر له فی زمانه و إنّ مثل هذا المنام رئی حال وفاة الشافعی و الثّوری و احمد بن حنبل. قال: فما أمسینا حتّی جاءنا الخبر بوفاة الحافظ أبی موسی و عن عبد اللّه بن محمّد الخجندی قال: لمّا مات أبو موسی لم یکادوا أن یفرغوا حتّی جاء مطر عظیم فی الحرّ الشّدید و کان الماء قلیلا باصبهان. قال محمّد بن محمود الرّویدسی (الرّویدشتی. ظ) : توفی الحافظ ابو موسی فی تاسع جمادی الاولی فی سنة أحدی و ثمانین و خمسمائة].

و تاج الدین سبکی در «طبقات شافعیه» گفته: [محمّد بن عمر بن احمد بن محمّد بن أبی عیسی الحافظ ابو موسی المدینی الاصبهانی، صاحب تصانیف، ولد فی ذی القعدة سنة إحدی و خمسمائة و سمع حضورا فی سنة ثلاث باعتناء والده من أبی سعد محمّد بن محمّد المطرّز و مات المطرّز بتلک السّنة، و سمع ایضا من أبی منصور محمّد بن عبد اللّه بن مندویه الشّروطی و غانم البرجی و أبی علی الحدّاد و أبی الفضل محمّد بن طاهر الحافظ و أبی القاسم إسماعیل بن محمّد بن الفضل الحافظ و به تخرّج وهبة اللّه بن الحصین و فاطمة الجوز دانیّة و أبی العزّ بن کادش و خلق کثیر ببلده و ببغداد و همدان، روی عنه الحافظ ابو بکر بن محمّد بن موسی الحازمی و الحافظ عبد الغنیّ و الحافظ عبد القادر الرّهاویّ و الحافظ محمّد بن مکّی و الحسن بن أبی معشر الاصبهانی و النّاصح بن الحنبلی و خلق کثیر. و من مصنّفاته الکتاب المشهور فی تتمّة معرفة الصّحابة الّذی ذیّل به علی أبی نعیم و کتاب «الأخبار الطّوالات» مجلد و کتاب «تتمّة الغریبین» و کتاب «اللّطائف فی المعارف» و کتاب «الوظائف» و کتاب «عوالی التّابعین» و غیر ذلک، و عرض من حفظه کتاب «علوم الحدیث» للحاکم علی إسماعیل الحافظ. قال ابن الدّبیثی: عاش حتّی صار أوحد وقته و شیخ زمانه إسنادا و حفظا، و قال ابن التّجّار: انتشر علمه فی الآفاق و کتب عنه الحفّاظ و اجتمع له ما لم یجتمع لغیره من الحفظ و العلم و الثّقة و الإتقان و الدّین و الصّلاح و سدید الطّریقة و صحّة الضّبط و النّقل و حسن التّصانیف، قال: و تفقّه علی أبی عبد اللّه الحسن العبّاس الرّستمی، قال: و مهر فی النّحو و اللّغة قال: و سمعت أبا عبد اللّه بن حمار باش

ص:411

یقول: کان الحافظ أبو موسی کوتاه: یقول أبو موسی کنز مخفیّ. و قال الحافظ عبد القادر الرّهاوی:

حصّل من المسموعات بإصبهان خاصّة ما لم یتحصّل لأحد فی زمانه و انضمّ إلی کثرة مسموعاته الحفظ و الإتقان، قال: و تعفّفه الّذی لم نره لأحد من حفّاظ الحدیث فی زماننا، له شیء یسیر یتبرّ به و ینفق منه و لا یقبل من أحد شیئا قطّ و قال الحسین بن النّعمان الباوری: کنت فی المدینة الجاز فجاءنی رجل فسألنی عن رؤیا قال: رأیت کأنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم توفی.

فقلت: هذه رؤیة (رؤیا. ظ) الکبار و إن صدقت رؤیاک یموت إمام لا نظیر له فی زمانه، فإنّ هذا المنام روی حالة وفاة الشّافعی و الثّوری و أحمد بن حنبل، قال: فما أمسینا حتّی جاءنا الخبر بوفاة الحافظ أبی موسی، و عن عبد اللّه بن محمّد الخجندی: لمّا دفن أبو موسی لم یکادوا یفرغون حتّی جاء مطر عظیم فی الحرّ الشّدید و کان الماء قلیلا بإصبهان قال: و کان الحافظ أبو موسی قد ذکر فی آخر إملاء أملاه أنّه متی مات فی کلّ امّة من له منزلة عند اللّه رفیعة بعث اللّه له سحابا یوم موته علامة للمغفرة له و لمن صلّی علیه فوقع له ذلک عند موته کما کان حدّث فی حیاته. توفی بإصبهان یوم الاربعاء منتصف النّهار تاسع جمادی الاولی ولی سنة إحدی و ثمانین و خمسمائة و دفن بالمصلّی خلف محراب الجامع، قال أبو البرکات محمّد بن محمود الرّویدینی (الرویدوشتی. ظ) : و صنّفت الأئمّة فی مناقبه تصانیف کثیرة].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [أبو موسی المدینی الحافظ الکبیر شیخ الإسلام محمّد بن أبی بکر عمر بن أبی عیسی أحمد بن عمر الأصبهانی صاحب التّصانیف. ولد فی ذی القعدة سنة 501 و اعتنی به أبوه فأحضره عند أبی سعد المطرّز ثم سمع الکثیر و رحل و عنی بهذا الشّأن و انتهی إلیه التقدّم فیه مع علوّ الإسناد و عاش حتّی صار أوحد زمانه و شیخ وقته إسنادا و حفظا مع التّواضع لا یقبل من أحد شیئا قطّ، و له «معرفة الصّحابة» و «الطّوالات» و «تتمّة الغریبین» و «عوالی التّابعین» و غیر ذلک و مات فی سابع جمادی الأولی سنة 581].

و أبو مهدی عیسی ثعالبی در «مقالید الاسانید» گفته: [«نزهة الحفّاظ» -للحافظ أبو موسی المدینی-أخبرنی بها قراءة منی علیه لطرف منها و إجازة لسائرها بسنده

ص:412

إلی الحافظ بن حجر بقراءته لها علی فاطمة بنت محمّد بن المنجا بصالحیّة دمشق سنة اثنین و ثمانمائة عن القاضی تقی الدّین سلیمان بن حمزة المقدسی إجازة، قال: أنا، الحافظ ضیاء الدّین محمّد ابن عبد الواحد المقدسی سماعا، قال أخبرنا أبو عبد اللّه محمّد بن مکّی سماعا، قال: أخبرنا الحافظ أبو موسی محمّد بن أبی بکر المدینی الأصبهانی سماعا، فذکرها، و بالسّند قال الحافظ أبو موسی رحمه اللّه فی مسلسل الأحمدین: ستّة کلّ واحد من الآخر و هو المسموع أخبرنا أبو رجاء أحمد بن محمّد بن أحمد الکسائی، قال أبو العباس أحمد بن محمّد بن إبراهیم الوزوانی، قال أبو بکر أحمد بن موسی الحافظ، قال حدّثنا أحمد بن إسحاق، قال ثنا أحمد بن الحسین الأنصاری، قال: (حدّثنا. صح. ظ) أحمد بن شیبان الرّملی، قال:

حدّثنا عبد الرّحمن بن معرا، قال: ثنا مجالد، قال: سمعت الشّعبی یقول: العلم أکثر من عدد القطر فخذ من کلّ شیء أحسنه، ثم قال: فبشّر عبادی الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه، قال ابن شیبان: هذا رخصة فی الانتخاب، انتهی. طراز قال الذّهبی: هو الإمام الحافظ الکبیر شیخ الإسلام أبو موسی محمّد بن أبی بکر عمر بن أبی عیسی أحمد بن عمر بن محمّد المدینی الأصبهانی، صاحب التّصانیف و بقیّة الأعلام، ولد فی ذی القعدة سنة إحدی و خمسمائة و سمع فی سنة ثلاث حضورا باعتناء والده من أبی سعد بن محمّد بن مطرّز ثمّ سمع بعد من أبی علی الحدّاد و الحافظ أبی الفضل محمّد بن طاهر المقدسی و الحافظ أبی القاسم إسماعیل بن محمّد بن الفضل التیمی و به تخرّج و هو استاذه و یحیی بن عبد الوهّاب بن مندة الحافظ و خلق کثیر ببلده و بغداد و حمدان و صنّف التّصانیف النّافعة و کان واسع الدّرایة فی معرفة الحدیث و علله و أبوابه و رجاله و فنونه و لم یکن فی وقته أعلم و لا أحفظ و لا أعلی سندا منه و روی عنه أبو بکر محمّد بن موسی الحازمی و الحافظ عبد الغنی المقدسی و الحافظ عبد القادر الرّهاوی و خلق سواهم و عاش حتّی صار أوحد وقته و شیخ زمانه إسنادا و حفظا، و له التّصانیف الّتی أربی فیها علی المتقدّمین، منها کتاب «تتمیم معرفة الصّحابة» الّذی ذیّله به علی أبی نعیم و کتاب «الطّوالات وجودها» و لم یسبق إلی مثلها مع کثرة ما فیها من الواهی و الموضوع و کتاب «تتمّة الغریبین» یدلّ علی براعته فی السان العرب و

ص:413

کتاب «اللّطائف» و کتاب «عوالی التّابعین» و غیر ذلک، و عرض من حفظه کتاب «علوم الحدیث» للحاکم، و کان من التّعفّف بالمکان المکین لا یقبل من أحد شیئا، له شیء یسیر یتربح (یترقح. ظ) به و ینفق منه، أوصی إلیه رجل من الأغنیاء بمال کثیر یفرّقه فی البرّ فلم یقبل، قال: بل أوص إلی غیری و أنا أدلّک علی من تدفعه إلیه؛ و کان متواضعا بحیث یقرئ کلّ من أراده من صغیر و کبیر و لا یکاد یستتبع أحدا إذا مضی إلی موضع، قال الحافظ عبد القادر: تردّدت إلیه نحوا من سنة و نصف فما رأیت و لا سمعت منه سقطة تعاب علیه. توفی فی تاسع جمادی الاولی سنة إحدی و ثمانین و خمسمائة و لم یفرغوا من دفنه حتّی جاءهم مطر عظیم فی الحرّ الشّدید و کان الماء قلیلا باصبهان. قال بعضهم: سألنی سائل عن رؤیا قال: رایت کأنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم توفی، فقلت: إن صدقت رؤیاک یموت إمام لا نظیر له فی زمانه فإنّ مثل هذا المنام رای فی حال وفاة الشّافعی و الثّوری و أحمد بن حنبل. قال: فما أمسی حتّی جاء الخبر بوفاة الحافظ أبی موسی رحمه اللّه تعالی].

و خود مخاطب در «بستان المحدّثین» گفته: [«نزهة الحفّاظ» تألیف أبو موسی مدائنی (مدینی. ظ) در مسلسل أحمدیین (أحمدین. ظ) که در سند آن شش کس متصل به همدیگر بنام أحمد واقع شده می گوید: أخبرنا أبو رجاء أحمد بن محمّد الکسائی قال:

ثنا: ابو العبّاس أحمد بن محمّد بن إبراهیم الوزانی، ثنا أبو بکر أحمد بن موسی، قال:

ثنا: أحمد بن إسحاق، قال: ثنا أحمد بن الحسین الأنصاری، قال: ثنا أحمد بن سنان الرّملی قال: ثنا عبد الرحمن بن معزّ، قال: ثنا مجالد سمعت الشّعبی یقول: العلم أکثر من عدد القطر فخذ من کلّ شیء أحسنه ثمّ قرء: فَبَشِّرْ عِبادِ اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ . قال ابن سنان: هذا رخصة من الانتخاب. نام أبو موسی محمّد بن أبی بکر عمر بن أبی عیسی أحمد بن عمر بن محمّد المدائنی (المدینی. ظ) ست، و أصل او از أصفهان است یکی از أعلام محدّثین و صاحب تصانیف نافعه است درین فن شریف در سال پانصد و یک در ذی القعدة متولّد شده و در سال سوّم در مجلس سماع حدیث از أبو سعید محمّد بن محمّد مطرّز حاضر شده، والد او او را تبرّکا در آن مجلس

ص:414

می برد و چون هوشیار شد و بسنّ رشد و تمیز رسید از أبو علیّ حدّاد و حافظ أبو الفضل محمّد بن طاهر مقدسی و حافظ أبو القاسم إسماعیل بن محمّد بن الفضل التّیمی أخذ این علم نمود، گویا در حقیقت شاگرد همین أبو القاسم است و عمدۀ فوائد او ازوست و از حافظ یحیی بن عبد الوهّاب منده نیز در بغداد و همدان استفادۀ این علم نموده و صاحب تبحّر عظیم بود در معرفت علل حدیث و أبواب آن و در معرفت رجال و رواة دستگاهی تمام داشت و در وقت خود یگانۀ عصر بود درین فن (فنون. ن) حافظ عبد الغنی مقدسی و حافظ عبد القادر رهاوی و حافظ أبو بکر محمّد بن موسی حازمی و دیگر محدّثان عمده شاگردان اویند، از تصانیف او آنچه بدان بر متقدّمین پیش برده چند کتاب نافع ست از آن جمله است: کتاب «تتمیم معرفة الصّحابة» که گویا ذیل کتاب أبو نعیمست، و کتاب «الطّوالات» که مثل آن از متقدمین مصنف نشده بسیار جیّد نوشته است لیکن در آن (درین. ن) کتاب واهیات و موضوعات بسیار مندرجست بی تمیز اعتماد بر آن نباید کرد و کتاب «تتمة الغریبین» که از آن عبور او بر لغت عرب بوده (بوجه. ظ) کمال ثابت می شود و کتاب «اللّطائف» و کتاب «عوالی التّابعین» و قوّة حافظۀ او باین مرتبه بوده که یک بار از یاد خود کتاب «علوم الحدیث» للحاکم در مقام مقابلۀ نسخه خوانده رفت و در تعفّف و استغنا از دنیا داران مرتبۀ عالی داشت از هیچکس نذر و نیاز قبول نمی کرد، جزء قلیلی از مال داشت و از منفعت تجارت آن وقت بسر می برد، یک بار شخصی از دولتمندان مال کثیر باو داد که ترا وصیّ خود گردانیدم تا در مستحقّانش صرف کنی گفت: من قبول نمی کنم أمّا ترا بر شخصی دلالت خواهم کرد که این کار را بوجه أحسن بهتر از من سرانجام دهد، و خیلی مرد متواضع بود کسی را همراه نمی گرفت چون جای می رفت. حافظ عبد القادر رهاوی گفته ست که یک نیم سال نزد وی بودم هر دو وقت آمد و رفت می کردم درین مدت از وی چیزی که خلاف شرع و مروّت باشد ندیدم نهم جمادی الاول (الاولی. ظ) پانصد و هشتاد و یک وفات یافت و اتّفاق عجیب این شد که هنوز از دفن او فارغ نشده بودند که باران بسیار بهجوم آمد و موسم گرما بود و آب در اصفهان در آن روزها کمیاب بود. بعضی

ص:415

از صالحین آن زمان خبر دادند که من جناب رسالت را علیه الصلوة و السّلام بخواب دیدم گویا وفات یافته اند پیش معبّری رفتم او گفت که اگر خواب تو راستست امامی از أئمّۀ مسلمین که بینظیر وقت باشد رحلت نماید زیرا که همین قسم خواب نزدیک رحلت إمام شافعی دیده بودند و نزدیک وفات سفیان ثوری و إمام أحمد حنبل نیز بیننده خواب گفت که هنوز شام نشده بود که خبر وفات أبو موسی در کوچه و بازار شائع شد، انتهی].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «إتحاف النّبلا» گفته: [أبو موسی محمّد بن أبی بکر عمر بن عیسی أحمد بن عمر بن مخلد الأصبهانی المدینی الحافظ المشهور. إمام عصر خود بود در حفظ و معرفت در حدیث و علوم آن توالیف مفیده دارد کتاب «المغیث» او مجلّدیست و بدان کتاب «الغریبین» هروی را کامل کرده و بر آن استدراک نموده کتابی نافع ست و او را زیادتست در جزوی لطیف بطور ذیل بر کتاب شیخ او أبی الفضل محمّد بن طاهر المقدسی المسمّی بکتاب «الأنساب» و روی اهمال او را ذکر کرده و تقصیر در آن ننموده و از أصبهان بطلب علم حدیث رحلت نموده و بدان رجوع کرده مقیم شد سه سال بود که پدر او تبرّکا او را همراه خود بمجلس سماع حدیث أبو سعید محمّد بن مطرّز می برد چون بسنّ تمیز رسید از أبو علی حدّاد و ابن طاهر مقدسی و أبو القاسم تیمی أخذ این علم نمود و از حافظ یحیی بن منده در بغداد استفاده کرد تبحّر عظیم داشت و در معرفت علل حدیث و أبواب آن و معرفت رجال و روات ید طولی داشت درین فنون یگانه عصر خود بود حافظ عبد الغنی مقدسی و حافظ عبد القادر رهاوی و حافظ أبو بکر حازمی و دیگر محدّثان عمده شاگرد اویند، از تصانیفش که بدان بر قدما سبقت برده چند کتابست، منها: کتاب «تتمیم معرفة الصّحابة» و آن گویا ذیل کتاب أبو نعیمست و کتاب «الطّوالات» و لیکن در آن موضوعات و واهیات بسیارست و کتاب «اللّطائف» و کتاب «عوالی التّابعین» .

قوّت حافظۀ او بسیار بود، یک بار کتاب «علوم الحدیث» حاکم در مقابلۀ نسخه از یاد خود خواند. از أهل دنیا مستغنی و متعفّف بود، از هیچکس نذر و نیاز قبول نمی کرد،

ص:416

جزئی قلیل از مالی داشت از منفعت تجارتش بسر أوقات می کرد، و خیلی متواضع بود، کسی را همراه نمی گرفت. رهاوی گفته: یک نیم سال نزد او آمد و رفت کردم در این مدّت چیزی که خلاف شرع و مروّت باشد از وی ندیدم. ولادت او در ذی قعده سنۀ إحدی و خمسمائة بوده، و وفات لیلة الاربعاء تاسع جمادی الاولی سنة إحدی و ثمانین و خمسمائة و هر دو باصبهان اتفاق افتاد، هنوز از دفن او فارغ نشده بودند که باران بسیار هجوم آورد موسم گرما بود آب در أصفهان در آن روزها کم بود. بعضی از صلحای آن زمان خبر دادند که من آن حضرت صلّی اللّه علیه و سلّم را بخواب دیدم گویا وفات یافته اند پیش معبّری رفتم گفت اگر خواب تو راستست امامی از أئمّۀ مسلمین که بی نظیر وقت باشد رحلت نماید زیرا که همین قسم خواب نزد رحلت إمام شافعی و وفات سفیان ثوری و إمام أحمد بن حنبل نیز دیده بودند. بینندۀ خواب گفته هنوز شام نشده بود که خبر وفات أبو موسی در کوچه و بازار شائع شد.

در بیان نسبت مدینی بچند شهر

مدینی-بفتح میم و کسر دال و سکون یا-نسبتست بسوی مدینۀ أصبهان. حافظ أبو سعد سمعانی در کتاب «الأنساب» گفته: این نسبت بسوی چند مدینه است، اوّل آنها مدینۀ رسول است صلّی اللّه علیه و سلّم، دوّم:

مرو، سوّم: نیشاپور، چهارم: أصبهان، پنجم: مدینة المبارک بقزوین، ششم: بخارا، هفتم: سمرقند، هشتم: نسف، و ذکر کرده که نسبت بسوی همۀ این مدن مدینیست، و أکثر در نسبت مدینه رسول صلّی اللّه علیه و سلّم «مدنی» آید، انتهی. محرّر این مسطورهم در أصل مدینیست نسبت ببخاری]انتهی.

و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در «تاج مکلّل» گفته: [أبو موسی محمّد ابن أبی بکر عمر بن أبی عیسی أحمد بن عمر بن محمّد بن أبی عیسی الأصبهانی المدینی الحافظ المشهور، کان إمام عصره فی الحفظ و المعرفة، و له فی الحدیث و علومه توالیف مفیدة، و صنّف کتاب «المغیث» فی مجلّد کمّل به کتاب «الغریبین» للهروی و استدرک علیه و هو کتاب نافع، و له کتاب «الزّیادات» فی جزء لطیف جعله ذیلا علی کتاب شیخه أبو الفضل محمّد بن طاهر المقدسی الّذی سمّاه کتاب «الأنساب» و ذکر من أهمله

ص:417

و ما اقصر عنه، و رحل عن أصبهان فی طلب الحدیث ثم رجع إلیها و أقام بها، ولد سنة 501 و توفی لیلة الأربعاء تاسع جمادی الاولی سنة 581 باصبهان. و المدینی-نسبة إلی مدینة أصفهان-و ذکر الحافظ أبو سعد السّمعانی فی کتاب «الأنساب» هذه النّسبة إلی عدّة مدن أوّلها مدینة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، و الثّانیة مرو، و الثّالثة نیسابور، و الرّابعة أصبهان، و الخامسة مدینة المبارک قزوین، و السّادسة بخارا، و السّابعة سمرقند، و الثّامنة نسف، و ذکر أنّ النّسبة إلی هذه المدن کلّها «المدینی» و قال: أکثر ما ینسب إلی مدینة رسول صلّی اللّه علیه و سلّم المدنی]انتهی.

فهذا أبو موسی المدینی بارعهم المقدّم عندهم للفضل البسیط النادح، و قدوتهم المحزر فیما لدیهم فاخرات المدائح، و زاهرات الممادح، قد روی هذا الحدیث الرّزین الوزین الرّاجح، النّاصر الموزر للحقّ النّصیح النّاجح، فلا یقبل علیه إلاّ من أبصر الحقّ فهو إلیه طامح، و لا یدبر عنه إلاّ من فارق الصّدق فهو علیه جامح، و اللّه ولیّ التوفیق للإذعان بالصّواب الواضح، و هو الواقی بمنّه عن التّلهّج بالغیّ الفاضح.

96-أما روایت أبو عبد اللّه محمّد بن مسلم بن أبی الفوارس الرازی

حدیث ثقلین را، پس در صدر «أربعین-فضائل جناب أمیر المؤمنین» علیه السّلام که نسخۀ آن بعد جدّ و جهد تمام بعنایت بعض علمای أعلام أدامهم اللّه المنعام بدست این عبد مستهام رسیده، گفته: [فنرجو من اللّه أن یحشرنا فی زمرة نبیّه و عترته و یرزقنا رؤیتهم و شفاعتهم بفضله وسعة رحمته الّذین أذهب اللّه عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیرا.

و قال النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی فهما خلیفتان بعدی أحدهما أکبر من الآخر سبب موصول من السّماء إلی الأرض فإن استمسکتم بهما لن تضلّوا فإنهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض یوم القیامة فلا تسبقوا أهل بیتی بالقول فتهلکوا و لا تقصروا عنهم فتذهبوا فإنّ مثلهم فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها هلک و مثلهم فیکم کمثل باب حطّة فی بنی إسرائیل من دخله غفر له، ألا! و إنّ أهل بیتی أمان أمّتی فإذا ذهب أهل بیتی جاء أمّتی ما یوعدون. ألا! و إنّ اللّه

ص:418

عصمهم من الضّلالة و طهرّهم من الفواحش و اصطفاهم علی العالمین، ألا! و إنّ اللّه أوجب محبّتهم و أمر بمودّتهم، ألا! و إنّهم الشّهداء علی العباد فی الدّنیا و یوم المعاد، ألا! و إنّهم أهل الولایة الدّالّون علی طرق الهدایة، ألا! و إنّ اللّه فرض لهم الطّاعة علی الفرق و الجماعة فمن تمسّک بهم سلک و من حاد عنهم هلک؛ و بالعترة الهادیة الطّیّبین دعاة الدّین و أئمّة المتّقین و سادة المسلمین و قادة المؤمنین و أمناء ربّ العالمین علی البریّة أجمعین الّذین فرّقوا بین الشّک و الیقین و جاءوا بالحقّ المبین]انتهی.

فهذا ابن الفوارس حبرهم الممارس، قد روی هذا الحدیث الّذی أوری قبسا لکلّ قابس، و أنار علما لکلّ حابس، و أضحی لثغر الدّین خیر حارس، و لربع الیقین أفضل آنس، فلا یحجم عنه إلاّ الجاحد الحرون الشّامس، و لا یجمجم فیه إلاّ الممتری المماری الخائس.

97-أما روایت سراج الدین أبو الحسن علی بن عثمان بن محمّد
اشاره

الاوشی الفرغانی الحنفی

حدیث ثقلین را، پس در «نصاب الأخبار» این حدیث شریف را آورده، چنانچه ملک العلماء دولت آبادی در «هدایة السّعداء» گفته: [

و فی الأربعین فی (عن. ظ) الاربعین و کتاب «الشّفاء» و «نصاب الأخبار» و «المصابیح» و «مشکاة الأنوار» و «النّسائیة» أنا: محمّد بن المثنی، قال: ثنا یحیی بن (حماد، أنا أبو عوانة، عن سلیمان قال: ثنا حبیب بن. صح. ظ) أبی ثابت، عن الطّفیل، عن زید بن أرقم، قال: لمّا رجع رسول اللّه صلعم عن حجّة الوداع و نزل عند غدیر خمّ أمر بدوحات فقممن و قال: إنّی دعیت فأجبت و (ظ.) إنّی تارک فیکم الثّقلین أحدهما أعظم من الآخر و أکبر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما].

ترجمۀ سراج الدین علی ابن عثمان اوشی

و سراج الدین أوشی از أکابر علمای مشاهیر و أفاخم فضلای نحاریر سنّیّه می باشد.

عبد القادر بن محمّد القرشی در «جواهر مضیّه فی طبقات الحنفیّه» گفته:

[علیّ بن عثمان الأوشی الإمام المحقّق سراج الدّین له القصیدة المشهورة فی

ص:419

اصول الدّین ستّة و ستّون بیتا أوّلها:

یقول العبد فی بدء الأمالی لتوحید بنظم کاللّآلی و آخرها:

و إنّی الدّهر أدعو کنه و سعی لمن بالخیر یوما قد دعا لی]

و ملا علی قاری در دیباجۀ «ضوء المعالی-شرح قصیده بدء الأمالی» گفته:

[لمّا شرعت فی شرح الفقه الأکبر للإمام الأعظم و الهمام الأقدم کان فی نیّتی و طویّتی أن یکون شرحا بحیث ینتفع به المبتدی و یقتنع به المنتهی ثمّ انجرّ الکلام إلی الکلام حتّی خرج عن نظام المرام، فسنح ببالی و خیالی أن أضع شرحا موجزا علی قصیدة «بدء الأمالی» لیکون مفیدا للأدانی و الأعالی و یصیر موجبا لترقّی حالی و سببا لحسن مآلی، و سمّیته بضوء المعالی لبدء الأمالی، فأقول و باللّه التّوفیق إنّه قال النّاظم و هو الشّیخ العلاّمة أبو الحسن سراج الملّة و الدّین علیّ بن عثمان بن محمّد الأوشی سقی اللّه ثراه و طیّب مضجعه و مثواه) إلخ.

و محمّد بن محمّد بن محمّد مصری در صدر کتاب «الدّر العوال لحلّ ألفاظ بدء المئال» گفته: [لمّا کان التّوحید أفضل العلوم و أولی ما ألقیت فیه دقائق المفهوم لتعلّقه بذات الحیّ القیّوم و شرف کلّ علم بحسب المعلوم، و کانت هذه القصیدة المنسوبة (المنسوب. ظ) وضعها للشّیخ الامام أقضی قضاة الإسلام أبی الحسن علیّ بن عثمان الأوشی-بضمّ الهمزة و سکون الواو بعدها شین معجمة-بلدة بفرغانة، الحنفی من أفضل ما صنّف فیه و أجلّ ما ألّف فیه؛ سألنی بعض الإخوان، أبان اللّه لی و لهم معالم البیان، أنی أضع علیها شرحا یوضح مشکلاتها]الخ.

و مصطفی بن عبد اللّه قسطنطینی در «کشف الظّنون» گفته [«قصیدة یقول العبد» للشّیخ الإمام سراج الدّین علی بن عثمان الأوشی الفرغانی الحنفی و هی ستّة و ستّون بیتا أوّلها:

یقول العبد فی بدء الأمالی بتوحید (لتوحید. ظ) بنظم کاللّآلی

و آخرها:

ص:420

و إنّی الدّهر أدعو کنه و سعی لمن بالخیر یوما قد دعا لی

و هی مقبولة متداولة فرغ من نظمها سنة 569 تسع و ستین و خمسمائة کما نقله التّمیمی فی «طبقات الحنفیة»].

و نیز مصطفی بن عبد اللّه قسطنطینی در «کشف الظنون» گفته: [«نصاب الأخبار لتذکرة الأخیار» لإمام الحرمین سراج الدین أبی محمّد علی بن عثمان بن محمّد الاوشی المتوفی سنة. . . أوّله: الحمد للّه ربّ العالمین، الخ نقله من «الإقناع» بعلامة اق و «التّنبیه» بت و «جامع الترمذی» بج و «روضة العلماء» بر «و شهاب الأخبار» بش و «صحیح البخاری» بص و «طبقات الطّوسی» بط و «عیون المحاسن» بع و «فردوس الأخبار» بف و «کنز الأحباب» بک و «اللّؤلؤات» بل و «مسند أبی هریرة» بم و «النّتف» بن و «الیواقیت» بی. و قد اختصره من کتاب «غرر الأخبار و در الأشعار» و هذا الّذی کان وعد بجمعه مقتصرا علی إیراد ألف حدیث صحیح و هو کثیر الأبواب و کان حیّا فی سنة 569 تسع و ستین و خمس مائة]انتهی.

فهذا سراج الدین الاوشی الفرغانی، المستفرغ جهده فی تشیید ربوع الفضل و المغانی، قد روی هذا الحدیث الوثیق المبانی، و آثر هذا الخبر الأنیق المعانی، فالمستنکف عنه لا یکون إلاّ المضطغن الشّانی، و المشمئزّ عنه لا یعدّ إلاّ المجترم الجانی، و لا یدبر عنه إلاّ من شجرته کلماته کالرّماح الدّوانی، و لا یشیح بوجهه إلاّ من سخنت لرؤیته منه العیون الرّوانی.

راویان قرن هفتم
98-أما روایت أبو الفتوح أسعد بن محمود بن خلف

العجلی الاصفهانی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «فضائل الخلفاء» آن را وارد فرموده، چنانچه آنفا از عبارت ماضیۀ «جواهر العقدین» واضح و آشکار گردید. و أحمد بن الفضل بن محمّد باکثیر المکّی در «وسیلة المآل» گفته: [

و عن عامر بن لیلی بن ضمرة و حذیفة ابن أسید رضی اللّه عنهما قال لمّا صدر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع و لم یحج غیرها أقبل حتّی إذا کان بالجحفة نهی عن سمرات بالبطحاء متقاربات لا تنزلوا تحتهنّ حتّی

ص:421

إذا نزل القوم و أخذوا منازلهم سواهن أرسل إلیهن فقمّ ما تحتهنّ و شذّبن عن رءوس القوم حتّی إذا نودی للصّلوة غدا إلیهن فصلّی تحتهنّ ثمّ انصرف إلی النّاس و ذلک یوم غدیر خمّ. و خمّ من الجحفة و له بها مسجد معروف فی بعض الرّوایات أنّه کان یوما شدید الحرّ و کان ثامن عشر ذی الحجّة، فأقبل علیهم فقال: أیّها النّاس! إنّه قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّه لم یعمر نبیّ إلاّ نصف عمر الّذی یلیه من قبله و إنّی لأظنّ أن ادعی فأجیب و إنّی مسئول و أنتم مسئولون، هل بلّغت؟ فما أنتم قائلون؟ قالوا نقول:

قد بلّغت و جهدت و نصحت فجزاک اللّه تعالی خیرا. قال: أ لستم تشهدون أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّ جنّته حقّ و أنّ ناره حقّ و البعث بعد الموت حقّ؟ قالوا: بلی، نشهد! قال: اللّهمّ أشهد! ثمّ قال: أیّها النّاس! أ لا تستمعون؟ ألا! فإنّ اللّه مولای و أنا أولی بکم من أنفسکم، ألا! من کنت مولاه فهذا مولاه، و أخذ بید علیّ فرفعها حتّی عرفه القوم أجمعون. ثم قال: اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاده ثم قال: أیّها النّاس! أنا فرطکم و إنّکم واردون علیّ الحوض أعرض ممّا بین بصری و صنعاء فیه عدد نجوم السّماء قدحان من فضّة، ألا و إنّی سائلکم حین تردون علیّ عن الثّقلین فانظروا کیف تخلفونی فیهما. قالوا: و ما الثّقلان؟ یا رسول اللّه! قال: الثّقل الأکبر کتاب اللّه سبب طرفه بید اللّه و طرفه بأیدیکم فاستمسکوا به لا تضلّوا و لا تبدّلوا، ألا! و عترتی فإنّی قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أن لا یفترقا حتّی یلقیانی و سألت اللّه ربّی (ربّهم. ن) لهم ذلک فأعطانی فلا تسبقوهم فتهلکوا و لا تعلّموهم فهم أعلم منکم. أخرجه ابن عقدة فی «الموالاة» و من طریق ابن عقدة أورده أبو موسی فی الصّحابة و قال: إنّه غریب و الحافظ أبو الفتوح العجلی فی فضائل الخلفاء].

و شطری از مآثر باهره و مفاخر زاهره که منقّدین أهل سنت برای عجلی ثابت می نمایند سابقا در مجلّد حدیث غدیر از «عبر» ذهبی و «مرآة الجنان» یافعی و «طبقات ابن شهبه أسدی» شنیدی در این جا نیز بعضی از عبارات قوم مذکور می شود.

ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو الفتوح أسعد بن أبی الفضائل

ص:422

محمود بن خلف بن أحمد بن محمّد العجلی الأصبهانی الملقّب منتخب الدین الفقیه الشافعی الواعظ، کان من الفقهاء الفضلاء الموصوفین بالعلم و الزّهد مشهورا بالعبادة و النّسک و القناعة لا یأکل إلاّ من کسب یده و کان یورّق و یبیع ما یتقوّت به، و سمع ببلده الحدیث علی أمّ إبراهیم فاطمة بنت عبد اللّه الجوز دانیّة و الحافظ أبی القاسم إسماعیل بن محمّد بن الفضل و أبی الوفا غانم بن أحمد بن الحسن الجلودی و أبی الفضل عبد الرّحیم بن أحمد بن محمّد البغدادی و أبی المطهّر القاسم بن الفضل بن عبد الواحد الصّیدلانی و غیرهم، و قدم بغداد، و سمع بها من أبی الفتح محمّد بن عبد الباقی بن سلمان المعروف بابن البطی فی سنة سبع و خمسین و خمس مائة و غیره و له إجازة حدّث بها من أبی القاسم زاهر بن طاهر الشحامی و أبی الفتح إسماعیل بن الفضل الأخشید و أبی المبارک بن عبد العزیز بن محمّد الأزدی و غیرهم، و عاد إلی بلده و تبحّر و مهر و اشتهر و صنّف عدّة تصانیف، فمن ذلک: «شرح مشکلات الوسیط و الوجیز» للغزّالی تکلّم فی المواضع المشکلة من الکتابین و نقل من الکتب المبسوطة علیهما، و له کتاب «تتمّة التتمّة» لأبی سعد المتولّی و علیه کان الاعتماد فی الفتوی باصبهان، و کان مولده فی أحد الرّبیعین سنة خمس أو أربع عشرة و خمسمائة باصبهان، و توفی بها فی لیلة الخمیس الثّانی و العشرین من صفر سنة ستّ مائة، رحمه اللّه تعالی].

و عبد الرحیم أسنوی در «طبقات شافعیه» گفته: [منتخب الدّین أبو الفتوح أسعد-بهمزة ثم سین ساکنة-بن محمود بن خلف العجلی الأصفهانی، مصنّف «التّعلیق علی الوسیط و الوجیر» و «تتمّة التتمّة» کان فقیها مکثرا من الرّوایة زاهدا ورعا یأکل من کسب یده یکتب و یبیع ما یتقوّت به لا غیر و کان علیه المعتمد باصبهان فی الفتوی و کان یعظ ثمّ ترک الوعظ و صنّف فی ذلک کتابا سمّاه «آفات الوعّاظ» ولد باصبهان فی سنة خمس عشرة و خمس مائة و توفی بها فی لیلة الخمیس الثانی و العشرین من صفر سنة ستّ مائة، قاله ابن خلکان فی تاریخه، ذکره الرّافعی فی الطلاق فی الکلام علی المسئلة الشّریحیّة فإنّه استدلّ علی بطلان الدّور بوجهین فذکر الأوّل ثمّ قال:

ص:423

و الثّانی، قال الشّیخ الإمام أبو الفتوح العجلی: تصحیح الدّور یلزم منه المحال؛ هذه عبارة الرّافعی فی حقّه، و لم ینقل عن احد اقرب زمنا إلیه منه فإنّ الرّافعی قد أکمل کتابه المذکور بعد وفات العجلی بثنتی عشر سنة، فحین نقل الرّافعی عنه فی کتاب الطلاق ما نقل یکون العجلی إمّا حیّا و إمّا قریب العهد بحیاة و للأصحاب آخر یعرف بالعجلی یأتی قریبا]انتهی.

فهذا العجلی حبرهم الفقیه الکامل، و بارعهم النّبیه الفاضل، قد روی هذا الحدیث الممیّز الفاصل، بین صریح الحقّ و خلیط الباطل، و آثر ذلک الخبر الصّارم القاصل، المجتثّ المستأصل شبهات کلّ مسرع إلی الزّیغ ناسل، و نزغات کلّ مسترسل إلی الغیّ متراسل، فالویل کلّ الویل للمنکر المناکر المناضل، و الجاحد السّاخر المتهزی الهازل، التتارک المصدق الصّراح و الخاذل المتبوّء فی ربع البوار و النازل، کیف جلب علی نفسه الذّلّ الشّامل، و الخزی العاجل، و حرم لشقائه الفضل العاجل، و الأجر الآجل.

99-أما روایت مبارک بن محمّد بن محمّد بن عبد الکریم
اشاره

المعروف بابن الاثیر الجزری

حدیث ثقلین را، پس در «جامع الاصول» گفته:

[ت، جابر بن عبد اللّه، قال:

رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی حجّة الوداع یوم عرفة و هو علی ناقة القصواء یخطب فسمعته یقول: إنّی ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی، أخرجه التّرمذی. ح. غ. ت زید بن، بن أرقم، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی أحدهما أعظم من الآخر و هو کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما. أخرجه التّرمذی. ح. غ].

و نیز در آن گفته:

[م، یزید بن حیّان قال: انطلقت أنا و حصین بن سبره و عمرو بن مسلم إلی زید بن أرقم، فلمّا جلسنا إلیه قال له حصین: لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا: رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و سمعت حدیثه و غزوت معه و صلّیت خلفه،

ص:424

لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا، حدّثنا یا زید! ما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم. قال:

یا ابن أخی! و اللّه لقد کثرت سنّی و قدم عهدی و نسیت بعض الّذی کنت أعی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، فما حدّثتکم فاقبلوا و مالا فلا تکلّفونیه، ثم قال: قام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فینا خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّة و المدینة، فحمد اللّه و أثنی علیه و وعظ و ذکّر، ثمّ قال: أمّا بعد، ألا یا أیّها النّاس! إنّما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربّی فأجیب و إنّی تارک فیکم ثقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به. فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه ثم قال: و أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی (أذکرکم اللّه فی أهل بیتی. ظ) فقال له حصین: و من أهل بیته یا زید؟ أ لیس نساؤه من أهل بیته؟ فقال: نساؤه من أهل بیته و لکنّ أهل بیته من حرم الصّدقة بعده قال: و من هم؟ قال: هم آل علیّ و آل عقیل و آل جعفر و آل عبّاس. قال: کلّ هؤلاء حرم الصّدقة؟ قال: نعم! زاد فی روایة: کتاب اللّه فیه الهدی و النّور من استمسک به و أخذ به کان علی الهدی و من أخطاه ضلّ. و فی أخری نحوه غیر أنّه قال: ألا! و إنّی تارک فیکم ثقلین أحدهما کتاب اللّه و هو حبل اللّه من تبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی ضلالة (الضّلالة. ظ) و فیه: فقلنا: من أهل بیته؟ نساؤه؟ قال: لا! ایم اللّه، إنّ المرأة تکون مع الرّجل العصر من الدّهر ثمّ یطلّقها فترجع إلی أبیها و قومها. أهل بیته: أصله و عصبته الّذین حرموا الصّدقة بعده. أخرجه مسلم].

و نیز ابن أثیر در «نهایه» در لغت «ثقل» گفته: [

فیه- إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی سمّاهما ثقلین لأنّ الأخذ بهما و العمل بهما ثقیل، و یقال لکلّ خطیر نفیس «ثقل» فسمّاهما ثقلین إعظاما لقدرهما و تفخیما لشأنهما].

و نیز ابن اثیر در «نهایة» در لغت عترت گفته: [

فیه: خلفت فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی. عترة الرّجل أخص أقاربه و عترة النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم بنو عبد المطّلب، و قیل: أهل بیته الأقربون و هم أولاده و علیّ و أولاده، و قیل: عترته الأقربون و الأبعدون منهم، و منه حدیث أبی بکر: نحن عترة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و بیضته الّتی تفقّأت عنهم، (عنه. ظ) لأنّهم کلّهم من قریش، و منه حدیثه الآخر

قال للنّبیّ صلّی اللّه علیه

ص:425

و سلّم حین شاور أصحابه فی اساری بدر: عترتک و قومک، أراد بعترته العبّاس و من کان فیهم من بنی هاشم و بقومه قریشا، و المشهور المعروف أنّ عترته أهل بیته الّذی حرمت علیهم الزّکوة].

مآخذ ترجمه مجد الدین ابن الاثیر الجزری

و مفاخر کثیره و مآثر أثیرۀ علاّمۀ مجد الدّین ابن أثیر بر متتبّع خبیر و ناظر بصیر أسفار مورّخین نحاریر و کتب متقدّمین مشاهیر مثل «تاریخ کامل» عزّ الدین ابن الأثیر و «تاریخ إربل» أبو البرکات ابن المستوفی و «وفیات الأعیان» ابن خلّکان و «مختصر-فی أخبار البشر» أبو الفداء الأیّوبی و «عبر-فی خبر من غبر» و «دول الإسلام» ذهبی و «مرآة الجنان» عبد اللّه بن أسعد یافعی و «تتمّة المختصر» ابن الوردی و «روض المناظر» ابن شحنۀ حلبی و «طبقات الشّافعیّة» تاج الدّین سبکی و «طبقات شافعیّه» جمال الدین أسنوی و «طبقات شافعیّه» تقی الدّین أسدی و «بغیة الوعاة» جلال الدّین سیوطی و «مدینة العلوم» فاضل ازنیقی «و أبجد العلوم» و «تاج مکلّل» و «إتحاف النّبلاء» مولوی صدیق حسن خان معاصر؛ واضح و آشکار است.

ترجمه مجد الدین از «تاریخ کامل» عز الدین

در این جا اکتفا بر عبارت «تاریخ کامل» می رود، و هی هذه: [و فیها-یعنی سنة ستّ و ستمائة- فی سلخ ذی الحجّة توفی أخی مجد الدّین أبو السّعادات المبارک بن محمّد بن محمّد بن عبد الکریم الکاتب، مولده فی أحد الرّبیعین سنة أربع و أربعین و کان عالما فی عدّة علوم منها الفقه و الصرف و النّحو و الحدیث و اللّغة، و له تصانیف مشهورة فی التّفسیر و الحدیث و النّحو و الحساب و غریب الحدیث، و له رسائل مدوّنة، و کان کاتبا مفلقا یضرب به المثل ذا دین متین و لزوم طریق مستقیم: رحمه اللّه و رضی عنه فلقد کان من محاسن الزّمان و لعلّ من یقف علی ما ذکرته یتّهمنی فی قولی و من عرفه من أهل عصرنا یعلم أنّی مقصّر]انتهی.

فهذا مجد الدین ابن الاثیر المعروف بینهم بالمجد الأثیر، و الفضل الکثیر، و العلم العزیر، و الفضل الوفیر، و القدر الخطیر، و الجاه الکبیر، قد روی هذا الحدیث

ص:426

السّائر الشهیر، المرشد إلی الهدی کلّ حائر بهیر، و آثر ذاک الخبر المسفر المبلج المضیء المنیر، الموری مقابس الرّشد لکلّ مستضیء و مستنیر، فالحمد للّه علی بوار نزغات کلّ زائغ مهیج للفتن مثیر، و له المنّة علی تبار شبهاته بأحسم مدمر و أطسم مبیر.

100-أما روایت فخر الدین محمّد بن عمر الرازی

حدیث ثقلین را، پس در «مفاتیح الغیب» در تفسیر آیۀ وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّهِ جَمِیعاً گفته: [

و روی عن أبی سعید الخدری عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم أنّه قال: إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه تعالی حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی].

و محاسن عالیة المقدارو محامد غالیة الأسعار و مدائح فخیمه الأخطار و مآثر عظیمة الاثار که أساطین کبار و أئمّۀ أحبار سنّیّه برای فخر رازی ثابت می نمایند بالاتر از آنست که احصا و استیفای آن توانکرد، در این مقام بر بعضی از عبارات اکتفا می رود.

ابن خلکان در «وفیات الأعیان» گفته: [أبو عبد اللّه محمّد بن عمر بن الحسین ابن الحسن بن علی التّیمی البکری الطّبرستانی الرّازی المولد الملقّب فخر الدّین المعروف بابن الخطیب الفقیه الشّافعی، فرید عصره و نسیج وحده، فاق أهل زمانه فی علم الکلام و المعقولات و علم الأوائل، له التّصانیف المفیدة فی فنون عدیدة و منها «تفسیر القرآن الکریم» جمع فیه کلّ غریب و غریبة و هو کبیر جدّا لکنّه لم یکمله و «شرح سورة الفاتحة» فی مجلّد. و منها فی علم الکلام «المطالب العالیة» و «نهایة العقول» و کتاب «الأربعین» و «المحصّل» و کتاب «البیان و البرهان فی الردّ علی اهل الزّیغ و الطغیان» و کتاب «المباحث العمادیّة فی المطالب المعادیّة» و کتاب «تهذیب الدّلائل و عیون المسائل» و کتاب «إرشاد النّظار إلی لطائف الأسرار» و کتاب «أجوبة المسائل البخاریّة» و کتاب «تحصیل الحقّ» و کتاب «الزبدة» و «المعالم» و غیر ذلک. و فی أصول الفقه «المحصول»

ص:427

و «المعالم» و فی الحکمة «الملخّص» و «شرح الإشارات» لابن سینا و شرح عیون الحکمة» و غیر ذلک. و فی الطلسمات «السّرّ المکنون» و «شرح أسماء اللّه الحسنی» و یقال إنّ له «شرب المفصّل» فی النّحو للزّمخشری و «شرح الوجیز» فی الفقه للغزّالی و «شرح سقط الزّند» للمعرّی. و له مختصر فی الإعجاز و مؤاخذات جیّدة علی النّحاة، و له طریقة فی الخلاف، و له فی الطبّ «شرح الکلّیّات للقانون» و صنّف فی علم الفراسة، و له مصنّف فی مناقب الشّافعی، و کلّ کتبه ممتّعة و انتشرت تصانیفه فی البلاد و رزق فیها سعادة عظیمة فإنّ النّاس اشتغلوا بها و رفضوا کتب المتقدّمین و هو أوّل من اخترع هذا التّرتیب فی کتبه و أتی فیها بما لم یسبق إلیه و کان له فی الوعظ الید البیضاء و یعظ باللّسانین العربیّ و العجمی و کان یلحقه الوجد فی حال الوعظ و یکثر البکاء و کان یحضر مجلسه بمدینة هراة أرباب المذاهب و المقالات و یسألونه و هو یجیب کلّ سائل بأحسن إجابة و رجع بسببه خلق کثیر من الطّائفة الکرّامیّة و غیرهم إلی مذهب أهل السّنّة و کان یلقّب بهراة شیخ الاسلام و کان مبدء اشتغاله علی والده إلی أن مات ثمّ قصد الکمال السّمعانی (السّمنانی. ظ) و اشتغل علیه مدّة ثمّ عاد إلی الرّی و اشتغل علی المجد الجیلی و هو أحد أصحاب محمّد بن یحیی، و لمّا طلب المجد الجیلی إلی مراغة لیدرّس بها صحبه فخر الدّین المذکور إلیها و قرأ علیه مدّة طویلة علم الکلام و الحکمة، و یقال إنّه کان یحفظ «الشّامل» لإمام الحرمین فی علم الکلام ثم قصد خوارزم و قد تمهّر فی العلوم فجری بینه و بین أهلها کلام فیما یرجع إلی المذهب و الاعتقاد فأخرج من البلد فقصد ماوراء النهر فجری له أیضا هناک ما جری له فی خوارزم فعاد إلی الرّی و کان بها طبیب حاذق له ثروة و نعمة و کان للطّبیب ابنتان و لفخر الدّین ابنان فمرض الطّبیب و أیقن بالموت فزوّج ابنتیه لولدی فخر الدّین و مات الطّبیب فاستولی فخر الدین علی جمیع أمواله فمن ثمّ کانت له النّعمة و لازم الأسفار و عامل شهاب الدّین الغوری صاحب غرنة فی جملة من المال ثمّ مضی إلیه لاستیفاء حقّه منه فبالغ فی إکرامه و الانعام علیه و حصل له من جهته مال طائل و عاد إلی خراسان و اتّصل بالسّلطان

ص:428

محمّد بن تکش المعروف بخوارزم شاه و حظی عنده و نال أسنی المراتب و لم یبلغ أحد منزلته عنده و مناقبه أکثر من أن تعدّ و فضائله لا تحصی و لا تحدّ و کان له مع هذه العلوم شیء من النّظم فمن ذلک قوله:

نهایة أقدام العقول عقال و أکثر سعی العالمین ضلال

و أرواحنا فی وحشة من جسومنا و حاصل دنیانا أذی و وبال

و لم نستفد من بحثنا طول عمرنا سوی أن جمعنا فیه قیل و قالوا

و کم قدر رأینا من رجال و دولة فبادوا جمیعا مسرعین و زالوا

و کم من جبال قد علت شرفاتها رجال فزالوا و الجبال جبال

و کان العلماء یقصدونه من البلاد و تشدّ إلیه الرّحال من الأقطار. و حکی شرف الدّین ابن عنین الآتی ذکره إنشاء اللّه تعالی أنّه حضر درسه یوما و هو یلقی الدّروس فی مدرسته بخوارزم و درسه حافل بالأفاضل و الیوم شات و قد سقط ثلج کثیر و خوارزم بردها شدید إلی غایة ما یکون فسقطت بالقرب منه حمامة و قد طردها بعض الجوارح فلمّا وقعت رجع عنها الجارح خوفا من النّاس الحاضرین فلم تقدر الحمامة علی الطّیران من خوفها و شدّة البرد، فلما قام فخر الدّین من الدّرس وقف علیها و رقّ لها و أخذها بیده فأنشد ابن عنین فی الحال:

یا ابن الکرام المطعمین إذا شتوا فی کلّ مسغبة و ثلج خاشف

العاصمین إذا النّفوس تطایرت بین الصّوارم و الوشیج الرّاعف

من نبإ الورقاء أنّ محلکم حرم و أنّک ملجأ للخائف

وفدت علیک و قد تدانی حتفها فحبوتها ببقائها المستأنف

لو أنّها تحبی بمال لانتثت من راحتیک بنائل متضاعف

جاءت سلیمان الزّمان بشکوها و الموت یلمع من جناحی خاطف

قرم لواه القوت حتّی ظلّه بازائه یجری بقلب واجف

و لابن عنین المذکور فیه قصیدة من جملتها:

ماتت به بدع تمادی عمرها دهرا و کاد ظلامها لا ینجلی

ص:429

فعلا به الإسلام أرفع هضبة و رسا سواه فی الحضیض الأسفل

غلط امرء بأبی علیّ قاسه هیهات قصّر عن مداه أبو علی!

لو أنّ رسطالیس یسمع لفظه من لفظ لعرته هزّة أفکل

و لحار بطلیموس لو لاقاه من برهانه فی کلّ شکل مشکل

و لو أنّهم جمعوا لدیه تیقّنوا أنّ الفضیلة لم تکن للأوّل

و قال أبو عبد اللّه الحسین الواسطیّ: سمعت فخر الدّین بهراة ینشد علی المنبر عقیب کلام عاتب فیه أهل البلد:

المرء مادام حیّا یستهان به و یعظم الرزء فیه حین یفقد

و ذکر فخر الدّین فی کتابه الّذی سماه «تحصیل الحقّ» أنّه اشتغل فی علم الاصول علی والده ضیاء الدّین عمر، و والده علی أبی القاسم سلیمان بن ناصر الأنصاری، و هو علی إمام الحرمین أبی المعالی و هو علی الاستاذ أبی إسحاق الاسفراینی و هو علی الشّیخ أبی الحسین الباهلی، و هو علی الشّیخ السّنّة أبی الحسن علی بن إسماعیل الأشعری، و هو علی أبی علی الجبائی أوّلا ثمّ رجع عن مذهبه و نصر مذهب أهل السّنّة و الجماعة.

و أما اشتغاله فی المذهب فإنّه اشتغل علی والده و والده علی أبی محمّد الحسین بن مسعود الفرّاء البغوی، و هو علی القاضی حسین المروزی، و هو علی القفّال المروزی، و هو علی أبی زید المروزی، و هو علی أبی إسحاق المروزی، و هو علی أبی العبّاس ابن سریج، و هو علی أبی القاسم الأنماطی، و هو علی أبی إبراهیم المزنی، و هو علی الإمام الشّافعی رضی اللّه عنه. و کانت ولادة فخر الدّین فی الخامس و العشرین من شهر رمضان سنة أربع و أربعین و قیل: ثلاث و أربعین و خمسمائة بالرّیّ، و توفی یوم الإثنین و کان عید الفطر سنة ستّ و ستّمائة بمدینة هراة و دفن آخر النّهار فی الجبل المصاقب لقریة مزداخان رحمه اللّه تعالی. و رأیت له وصیّة أملاها فی مرض موته علی أحد تلامذته تدل علی حسن العقیدة. و مزداخان-بضمّ المیم و سکون الزّاء و فتح الدّال المهملة و بعد الألف خاء معجمة مفتوحة و بعد الألف الثانیة نون-و هی قریة بالقرب من هراة، و قد تقدّم الکلام علی هراة].

ص:430

و شمس الدین محمّد بن علی بن أحمد الدّاودی المالکی در «طبقات المفسّرین» گفته: [محمّد بن عمر بن الحسین بن حسن بن علی، الإمام العلاّمة سلطان المتکلّمین فی زمانه فخر الدّین أبو عبد اللّه القرشی البکری التّیمی من ذرّیّة أبی بکر الصّدّیق رضی اللّه تعالی عنه، الطّبرستانی الأصل ثمّ الرّازی ابن خطیبها المفسّر المتکلّم إمام وقته فی العلوم العقلیّة واحد الأئمّة فی العلوم الشرعیة صاحب المصنّفات المشهورة و الفضائل الغزیرة المذکورة واحد المبعوثین علی رأس المائة السّادسة لتجدید الدّین ولد فی رمضان سنة أربع و أربعین و خمسمائة و قیل سنة ثلاث، اشتغل أوّلا علی والده ضیاء الدین عمر و هو من تلامذة البغوی و علی الکمال السّمنانی و علی المجد الجیلی صاحب محمّد بن یحیی و أتقن علوما کثیرة و برز فیها و تقدّم و ساد و قصدته الطّلبة من سائر البلاد و صنّف فی فنون کثیرة و کان له مجلس کبیر للوعظ یحضره فیه الخاصّ و العامّ و یلحقه فیه حال و وجد، و جرت بینه و بین جماعة من الکرّامیّة مخاصمات و فتن و اوذی بسببهم و أذاهم و کان ینال منهم فی مجلسه و ینالون منه، و کان إذا رکب یمشی حوله نحو ثلاثمائة تلمیذ فقهاء، و غیرهم، و قیل إنّه کان یحفظ «الشّامل» لإمام الحرمین و قیل، إنّه ندم علی دخوله فی علم الکلام. قال ابن الصلاح: أخبرنی القطب الفرغانی مرّتین أنّه سمع الإمام فخر الدّین الرّازی یقول: یا لیتنی لم أشتغل بعلم الکلام و بکی! و روی عنه أنّه قال: لقد اختبرت الطرق الکلامیّة و المناهج الفلسفیّة فلم أجدها تروی غلیلا و لا تشفی علیلا و رأیت أصحّ الطّرق طریقة القرآن أقرأ فی التّنزیه: «وَ اَللّهُ اَلْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ اَلْفُقَراءُ» و قوله تعالی «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» و «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» و اقرأ فی الاثبات «اَلرَّحْمنُ عَلَی اَلْعَرْشِ اِسْتَوی» «یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ» و «إِلَیْهِ یَصْعَدُ اَلْکَلِمُ اَلطَّیِّبُ» و اقرأ فی أنّ الکلّ من اللّه قوله تعالی «قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اَللّهِ» قال: و أقول من صمیم القلب من داخل الرّوح: إنّی مقرّ بأنّ ما هو الأکمل الأفضل الاجلّ فهو لک، و کلّ ما هو عیب و نقص فأنت منزّه عنه. و کانت وفاته بهراة فی یوم الخمیس الإثنین یوم الفطر سنة ستّ و ستّمائة. قال أبو شامّة: و بلغنی أنّه خلف من الذّهب ثمانین الف دینار سوی الدّوابّ و العقار و غیر ذلک. نقل عنه فی «الرّوضة» فی موضع واحد فی القضاء فی

ص:431

الکلام علی ما إذا تغیّر اجتهاد المفتی و من تصانیفه التّفسیر الکبیر سمّاه «مفاتیح الغیب» و کتاب «المحصول» و کتاب «المنتخب» و کتاب «نهایة العقول «و کتاب «البیان و البرهان علی أهل الزّیغ و الطّغیان» و کتاب «المباحث العمادیّة و کتاب (تأسیس التّقدیس» فی تأویل الصّفات و کتاب «إرشاد النّظّار إلی لطائف الأسرار» و کتاب «الزّبدة» و کتاب «المعالم» فی أصول الدّین و «المعالم» فی أصول الفقه و «شرح أسماء الحسنی» و کتاب «شرح الإشارات» «الملخّص فی الفلسفة» و «شرح المفصّل» للزّمخشری و «شرح نصف الوجیز» للغزّالی و «شرح سقط الزّند» لأبی العلاء و کتاب «إعجاز القرآن» و صنّف فی الطّبّ «شرح کلیّات القانون» و له مصنّف فی مناقب الإمام الشّافعی و کتاب «المطالب العالیة» فی ثلاث مجلّدات و لم یتمة و هو من آخر تصانیفه و کتاب «الملل و النّحل» و غیر ذلک، و رزق سعادة فی مصنّفاته و انتشرت فی الآفاق و أقبل النّاس علی الاشتغال بها. قال ابن السّبکیّ فی «طبقات الکبری» : و کان یفتی مع ابن عبد السّلام و اختصر المذهب فی کتاب سمّاه «الهادی» و من شعره:

نهایة أقدام العقول عقال و أکثر سعی العالمین ضلال

و أرواحنا فی غفلة من جسومنا و حاصل دنیانا أذی و وبال

و لم نستفد من بحثنا طول عمرنا سوی أن جمعنا فیه قیل و قالوا

و کم من جبال قد علت شرفاتها رجال فزالوا و الجبال جبال

و کم قد رأینا من جبال و دولة فبادوا جمیعا مسرعین و زالوا

فهذا فخرهم الفاخر. و بحرهم الزّاخر، و محرزهم الذّاخر، لأبهی المآثر و المفاخر، قد روی هذا الحدیث الدّاری فی نحر کلّ آنف فاخر، القاشع من الشبه کلّ مسحنفر طاخر، فالحمد للّه علی ظهور خزی الجاحد الهاذی السّاخر، و وضوح شین المنکر الصّاغر الدّاخر، و له المنّة علی سبوغ نعمه و عموم کرمه فی الأوّل و الآخر.

101-أما روایت أبو محمّد عبد العزیز بن مسعود بن المبارک
اشاره

المعروف بابن الاخضر الجنابذی البغدادی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «معالم العترة النبویّة» این حدیث شریف را

ص:432

بروایت أبو سعید خدری اخراج نموده، چنانچه نور الدّین سمهودی در «جواهر العقدین» در سیاق طرق حدیث ثقلین بعد ایراد حدیث أبو سعید خدری و ذکر اخراج أحمد و طبرانی و أبو یعلی و غیر ایشان آن را گفته: [

و أخرجه الحافظ أبو محمّد عبد العزیز ابن الأخضر فی «معالم العترة النّبویّة «و فیه أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال ذلک فی حجّة الوداع، و زاد مثله ، یعنی کتاب اللّه کمثل سفینة نوح علیه السّلام من رکبها نجی و مثلهم یعنی أهل بیته کمثل باب حطّة من دخله غفرت له الذّنوب].

و أحمد بن الفضل بن محمّد با کثیر المکی در «وسیلة المآل» گفته:

[

و أخرج (و أخرجه. ظ) الحافظ أبو محمّد عبد العزیز بن الأخضر فی «معالم العترة النبویّة» و فیه أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم قال ذلک فی حجّة الوداع و زاد و مثله یعنی کتاب اللّه کمثل سفینة نوح علیه السّلام من رکبها نجی و مثلهم أی أهل بیته کمثل باب حطّة من دخله غفرت له الذّنوب].

و در ما بعد إنشاء اللّه از افادۀ مناوی «در فیض القدیر» و مولوی حسن زمان معاصر در «قول مستحسن» و شیخ سلیمان بلخی معاصر در «ینابیع المودّة» نیز واضح خواهد شد که علاّمه ابن أخضر این حدیث شریف را روایت نموده، فکن من المترّبصین.

ترجمۀ ابن الاخضر الجنابذی

و علامه ابن أخضر از فضلای محدّثین و نبلای مسندین و حفّاظ بارعین و أیقاظ ماهرین نزد سنّیّه بوده.

ذهبی در «تذکرة الحفاظ» گفته: [ابن الأخضر-الإمام الحافظ المستند محدّث العراق أبو محمّد عبد العزیز بن مسعود بن المبارک الجنابذی ثمّ البغدادی، مولده سنة أربع و عشرین و خمسمائة و سمع باعتناء والده من القاضی أبی بکر الأنصاری و أبی القاسم بن السّمرقندی و یحیی بن الطّراح و عبد الوهّاب الأنماطی ثمّ طلب بنفسه و سمع من الأرموی و ابن ناصر و أبی الوقت و ابن البطی و من بعدهم و نسخ و حصّل الأصول الثّمینة و صنّف و جمع و أفاد و نفع و حدّث نحوا من ستّین عاما و کان ذا حلقة بجامع القصر

ص:433

و توالیفه تدلّ علی معرفته و حفظه و کان ثقة صالحا عفیفا دبّنا، قال ابن الدّبیثی:

لم أر فی شیوخنا أوفر شیوخا منه و لا اغزر سماعا، حدّث بجامع القصر دهرا. قلت: و کان والده قد سمع من إسماعیل بن ملة و حجّ سنة خمس و ثلثین و عمره أربعون سنة فعدم فی الطّریق، قال ابن نقطة: کان شیخنا ثقة ثبتا مأمونا کثیر السّماع واسع الرّوایة صحیح الاصول، منه تعلّمنا و استفدنا ما رأینا مثله. قال ابن النجّار: بالغ شیخنا أبو محمّد حتی قرأ علی شیوخنا و صنّف فی کلّ فنّ و کانت له حلقة بجامع القصر یقرأ بها کلّ جمعة بعد الصّلوة و کان أوّل سماعه فی سنة ثلثین بإفادة أبیه و أبی الحسن بن بکزدوس کتب. لنفسه و توریقا للنّاس فی شبابه و کان له حانوت لزنجار الخلیفة کنت أقرأ علیه به حدّث بجمیع مرویّاته به، سمع منه عمر بن علی القزوینی و کتب عنه فی معجمه و کان ثقة حجّة نبیلا ما رأیت فی شیوخنا سفرا و لا حضرا مثله فی کثرة مسموعاته و معرفته لمشایخه و حسن اصوله و حفظه و إتقانه، و کان أمینا ثخین السّتر متدیّنا عفیفا ارید علی أن یشهد عند القضاء (القضاة. ظ) فامتنع و کان من أحسن النّاس خلقا و ألطفهم طبعا من محاسن البغدادیّین و ظرفائهم ما یملّ جلیسه منه. قلت: حدّث عنه ابن الدّبیثی و ابن نقطة و ابن النّجّار و الضّیاء البرزالی و ابن الخلیل و الزّین النّابلسی و أحمد بن محمّد بن سمان الهمدانی و محمّد بن نصر الختلی و علی بن مهران سبط العاقولی و علی بن عدلان الموصلی و علیّ بن زریق و أحمد بن الحسین بن الخلیل و محمّد بن سعید النّسف (النّسفی. ظ) و الفقیه یحیی بن الصّیرفی و النّجیب عبد اللّطیف و أخوه العزّ و النّجیب القیسی و العلم قاسم بن أحمد الأندلسی و ولده علیّ بن الأخضر و آخرون و آخر من روی عنه بالإجازة الکمال عبد الرّحیم بن المکثر، توفی سادس شوال سنة إحدی عسرة و ستمائة].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه إحدی عشرة و ستّمائة گفته: [و فیها- توفی أبو محمّد بن الأخضر الحافظ المتقن مسند العراق عبد العزیز بن محمود بن المبارک الجنابذی ثم البغدادی، سمع سنة ثلاثین و خمسمائة و بعدها من قاضی المرسان و إسماعیل السمرقندی فمن بعدهما و حصّل الاصول الکثیرة و جمع و خرّج مع الثّقة و الجلالة،

ص:434

توفی فی شوّال].

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ مذکوره گفته: [فیها-توفی الحافظ المتقن مسند العراق عبد العزیز بن محمود المعروف بابن الأخضر البغدادی].

و ابن الوردی در «تتمّة المختصر» در وقائع سنه مذکوره گفته: [و فیها- فی شوّال توفی عبد العزیز بن محمود بن الأخضر و له سبع و ثمانون سنة من فضلاء المحدّثین].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [ابن الأخضر الإمام الحافظ محدّث العراق أبو محمّد عبد العزیز بن محمود بن المبارک البغدادی، ولد سنة 524 و سمع عبد الوهّاب الأنماطی و القاضی أبی بکر الأنصاری و صنّف و جمع و أفاد و حدّث نحو ستّین عاما و تألیفه تدل علی معرفته و حفظه و کان ثقة صالحا دیّنا عفیفا ثبتا کثیر السّماع واسع المعرفة حدّث عنه النجیب الحرانی و أخوه العزّ و ابن خلیل و آخر من روی عنه بالإجازة الکمال عبد الرّحمن المکبّر، مات سادس شوّال سنۀ 611]انتهی.

فهذا أبو محمّد عبد العزیز المعروف بابن الأخضر، حافظهم الکبیر الأکبر، و بارعهم الشّهیر الأشهر، المقتنی عندهم من عقائل المآثر للنّصیب الأوفر، قد روی هذا الحدیث الأشرف الأفخر، الآنق الأبهر، الأضواء الأزهر، الأبلج الأنور، الأغضّ الأنضر، الأطیب الأطهر، الأعبق الأعطر فیا للّه و للجاحد الخاسر الأخسر و المنکر المنکر الأنکر، کیف تربّد و تغیّر، و تزمّخ و تمعّر، و أعرض و أدبر، و أبی و استکبر، و أوحش قلبه و أوغر و أوزر ظهره و أوقر، و اللّه مجازیه علی سوء صنیعه یوم یقوم له و یحشر، و هو الحسیب علیه یوم یبعث من رمسه و یبعثر.

102-أما روایت أبو الحسن علی بن محمّد بن محمّد بن عبد الکریم
اشاره

المعروف بابن اثیر الجزری

حدیث ثقلین را، پس در «أسد الغابه» بترجمۀ جناب إمام حسن علیه السّلام گفته:

ص:435

[قال محمّد(1) و حدّثنا علیّ بن منذر الکوفی، حدّثنا محمّد بن فضیل، أخبرنا الأعمش، عن عطیّة، عن أبی سعید و الأعمش، عن حبیب بن أبی ثابت، عن زید بن أرقم، قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا أحدهما أعظم من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما].

و نیز ابن اثیر این حدیث شریف را باختلاف ألفاظ بروایت عبد اللّه بن حنطب روایت نموده، چنانچه در «اسد الغابة» بترجمه او گفته: [

و روی عنه ابنه أیضا أنّه قال: خطبنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم بالجحفة فقال: أ لست أولی بکم من أنفسکم؟ قالوا: بلی یا رسول اللّه! قال: إنّی سائلکم عن اثنتین عن القرآن و عن عترتی].

ترجمۀ أبو الحسن عز الدین ابن الأثیر

و فضائل مبهره و محامد مزهرۀ عزّ الدّین بن الأثیر که أکابر نحاریر و أعاظم مشاهیر قوم برای او ثابت می نمایند بر ناظر «وفیات الأعیان» ابن خلّکان و «تذکرة الحفّاظ» و «عبر-فی خبر من غبر» و «دول الإسلام» ذهبی و «مختصر فی أخبار البشر» أبو الفداء الأیّوبی و «مرآة الجنان» عبد اللّه بن أسعد الیافعی و «روض المناظر» ابن شحنه و «طبقات الشّافعیّة» تاج الدّین سبکی و «طبقات الشّافعیّة» جمال الدّین أسنوی و «طبقات الشّافعیّة» تقی الدّین الأسدی و «طبقات الحفّاظ» جلال الدّین سیوطی و «مدینة العلوم» فاضل ازنیقی و «أبجد العلوم» و «تاج مکلّل» و إتحاف النّبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و لائحست.

أبو الفداء اسماعیل بن علی الأیّوبی در «مختصر فی أخبار البشر» در سنة ثلثین و ستّمائة گفته: [و فیها-فی شعبان توفی الشّیخ عزّ الدّین علیّ بن محمّد بن محمّد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشّیبانی المعروف بابن الأثیر الجزری، ولد بجزیرة ابن عمر فی رابع جمادی الاولی سنة خمس و خمسین و خمس مائة و نشأ بها ثمّ صار إلی الموصل

ص:436


1- یعنی به الترمذی صاحب « الصحیح » ( 12 . )

مع والده و إخوته و سمع بها من أبی الفضل عبد اللّه بن أحمد الخطیب الطوسیّ و من فی طبقته و قدم بغداد مرارا حاجّا و رسولا من صاحب الموصل و سمع من الشّیخین یعیش بن صدقة و عبد الوهّاب بن علی الصّوفی و غیرهما، ثمّ رحل إلی الشّام و القدس و سمع هناک من جماعة ثمّ عاد إلی الموصل و انقطع فی بیته للتوفیر (للتوفّر. ظ) علی العلم و کان إماما فی علم الحدیث و حافظا للتّواریخ المتقدّمة و المتأخّرة و خبیرا بأنساب العرب و أخبارهم و صنّف فی التاریخ کتابا کبیرا سمّاه «الکامل» و هو المنقول منه غالب هذا المختصر، ابتدأ فیه من أوّل الزّمان إلی سنة ثمان و عشرین و ستّ مائة، و له کتاب «أخبار الصّحابة» فی ستّ مجلدات و اختصر کتاب الأنساب للسّمعانی و هو الموجود فی أیدی النّاس دون کتاب السّمعانی و ورد إلی حلب فی سنة ستّ و عشرین و ستّمائة و نزل عند الطواشی طغربل الأتابک بحلب فأکرمه إکراما زائدا ثمّ سافر إلی دمشق سنة سبع و عشرین ثمّ عاد إلی حلب فی سنة ثمان و عشرین ثمّ توجّه إلی الموصل فتوفی بها فی التاریخ المذکور. و نسبة الجزیرة إلی ابن عمر و هو رجل من أهل برقعید من أعمال الموصل اسمه عبد العزیز بن عمر، بنی هذه المدینه فأضیفت إلیه].

و تاج الدین سبکی در «طبقات الشّافعیه» گفته: [علیّ بن محمّد بن عبد الکریم الجزری ابن الأثیر الحافظ المورّخ صاحب «کامل» فی التاریخ، لقبه عزّ الدّین و هو أخو الأخوین المحدّث اللّغوی مجد الدّین صاحب «النّهایة» و «جامع الاصول» و الوزیر ضیاء الدّین صاحب «المثل السّائر» . ولد بالجزیرة العمریّة سنة خمس و خمسین و خمسمائة و نشأ بها ثم تحوّل بهم والدهم إلی الموصل، سمع بها من خطیب الموصل أبی الفضل و من أبی الفرج یحیی الثّقفی و مسلم بن علی الشّیخی و غیرهم، و ببغداد من عبد المنعم بن کلیب و یعیش بن صدقة الفقیه و عبد الوهّاب بن سکینة و أقبل فی آخر عمره علی الحدیث و سمع العالی و النّازل حتّی سمع لمّا قدم دمشق من أبی القاسم بن صصری و زین الأمناء، روی عنه الذّهبیّ و الشّهاب القوصی و المجد بن أبی جرادة و الشّرف بن عساکر و سنقر القضائیّ و هما أشیاخ شیوخنا و غیرهم، و من تصانیفه «مختصر

ص:437

الأنساب» لابن السّمعانی و کتاب حافل فی معرفة الصّحابة اسمه «اسد الغابة» و شرح فی تاریخ الموصل. قال ابن خلّکان: کان بیته فی الموصل مجمع الفضلاء اجتمعت به بحلب فوجدته مکملا فی الفضائل و التّواضع و کرم الأخلاق، توفی فی رمضان سنة ثلاثین و ستمائة]انتهی.

فالحمد للّه المیسر بفضله کلّ عسیر، حیث وضح علی کلّ ذی خبر بصیر، بروایة هذا الجهبذ النّحریر، و النّاقد الخبیر، أنّ هذا الحدیث القاطع عری کلّ تلمیع و تزویر، القالع أسس کلّ تخدیع و تعزیر، ممّا لا یعتریه إنکار و لا تنکیر، و لا یدانیه إلطاط و لا تغمیر، فالممتری فیه صاغر ضئیل قمیّ حقیر، و المجتری علیه ضاغن بغیض أثیم وقیر.

103-أما روایت ضیاء الدین محمّد بن عبد الواحد
اشاره

المقدسی الحنبلی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «المختاره» که در آن أحادیث صحاح را جمع نموده این حدیث شریف را بروایت حذیفه بن أسید الغفاری یا زید بن أرقم اخراج کرده، چنانچه سابقا از تصریح علاّمۀ سخاوی در «استجلاب ارتقاء الغرف» و افادۀ علاّمۀ سمهودی در «جواهر العقدین» واضح و آشکار شد، و أحمد بن الفضل بن محمّد باکثیر در «وسیلة المآل» گفته: [

عن حذیفة بن أسید الغفاری، أو زید بن أرقم رضی اللّه عنهما: لمّا صدر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم من حجّة الوداع نهی أصحابه عن شجرات بالبطحاء متقاربات أن ینزلوا تحتهنّ ثمّ بعث إلیهنّ من یقمّ ما تحتهنّ من الشّوک و عمد إلیهنّ و صلّی تحتهنّ (ثمّ قال فقال. صح. ظ) یا أیّها النّاس! إنّی قد نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّه لن یعمر نبی إلاّ نصف عمر الّذی یلیه من قبله و إنّی لأظن أنّی یوشک أن ادعی فأجیب و إنّی مسئول و إنّکم مسئولون فما ذا أنتم قائلون؟ قالوا: نشهد أنّک قد بلّغت و جهدت و نصحت، فجزاک اللّه خیرا! فقال أ لیس تشهدون أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّ جنّته حقّ و ناره حقّ و أنّ الموت حقّ و أنّ البعث حقّ بعد الموت وَ أَنَّ اَلسّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اَللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی اَلْقُبُورِ ؟ قالوا بلی! نشهد

ص:438

بذلک، قال: اللّهمّ اشهد، ثمّ قال: أیّها النّاس! إنّ اللّه مولای و أنا ولیّ المؤمنین و أنا أولی بهم من أنفسهم، فمن کنت مولاه فهذا مولاه، یعنی علیّا ع اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه ثمّ قال: أیّها النّاس! إنّی فرطکم و إنّکم واردون علیّ الحوض حوض أعرض ممّا بین بصری إلی صنعاء، فیه عدد النّجوم قدحان من فضّة و إنّی سائلکم حین تردون علیّ الحوض عن الثّقلین فانظروا کیف تخلفونی فیهما، الثّقل الأکبر کتاب اللّه عزّ و جلّ سبب طرفه بید اللّه و طرفه بأیدیکم فاستمسکوا به و لا تضلّوا و لا تبدّلوا و عترتی أهل بیتی فإنه (قد صبح ظ) نبّأنی اللّطیف الخبیر أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض. أخرجه الطّبرانیّ فی الکبیر و الضّیاء فی «المختارة» من طریق سلمة بن کهیل عن أبی الطّفیل و هما من رجال الصّحیح، عنه بالشّکّ فی صحابیه هل هو حذیفة بن أسید أو زید بن أرقم و أخرجه أبو نعیم فی «الحلیة» و غیره من حدیث زید بن الحسن الأنماطی و قد حسّنه التّرمذیّ و ضعّفه غیره عن معروف بن خرّبوذ عن أبی الطّفیل و هما من رجال الصّحیح؛ عن حذیفة وجده من غیر شکّ].

و از افاده علامه مناوی در «فیض القدیر» و نقل مولوی حسن زمان معاصر در «قول مستحسن» واضح و آشکار می شود که علاّمه مقدسی این حدیث شریف را در کتاب «مختاره» بروایت زید بن ثابت که مشتمل بر لفظ

«إنّی تارک فیکم خلیفتین» ست نیز روایت کرده کما ستطلع علیه فیما بعد إنشاء اللّه تعالی.

و مناقب مبهره و محاسن مزهره و محامد سنیّه و مدائح مضیّة ضیاء مقدسی بر ناظر کتب أسفار در کمال اشراق و اسفارست، شطری از آن علاّمۀ ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» و «تاریخ الإسلام» و «عبر فی خبر من غبر» و محمّد بن شاکر بن أحمد الکتبی در «فوات الوفیات» و جلال الدّین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» و أبو مهدی ثعالبی در «مقالید الأسانید» و خود مخاطب در «بستان المحدّثین» و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «إتحاف النّبلا» و «تاج مکلّل» آورده اند، در این جا بر بعض عبارات اکتفا می رود.

ذهبی در «عبر» در وقائع سنة ثلاث و أربعین و ستمائة گفته: «[و الشّیخ الضّیاء

ص:439

أبو عبد اللّه محمّد بن عبد الواحد بن أحمد المقدسی الحنبلی الحافظ أحد الأعلام، ولد سنة تسع و ستّین و سمع من الخضر بن طاوس و طبقته بدمشق، و من أبی المعطوش و طبقته ببغداد؛ و من البوصیری و طبقته بمصر، و من أبی جعفر الصّیدلانی و طبقته باصبهان، و من أبی روح و المؤیّد و طبقتهما بخراسان، و أفنی عمره فی هذا الشّأن مع الدّین المتین و الورع و الفضیلة التّامّة و الثّقة و الإتقان و انتفع النّاس بتصانیفه و المحدّثون بکتبه، فاللّه یرحمه و یرضی عنه. توفی فی سادس و العشرین من جمادی الآخرة].

و أبو مهدی ثعالبی در «مقالید الأسانید» گفته: [«موافقات الأئمّة الخمسة» للضّیاء المقدسی و عدّتها ثمانیة أحادیث اتّفق الشیخان و أبو داود و التّرمذی و النّسائی علی إخراجها عن شیخ واحد قرأتها علیه جمیعها بسنده إلی الحافظ الجلال السّیوطی ، قال: أخبرنی بجمیع تصانیف الضّیاء جلال الدّین عبد الرّحمن بن علی بن عمر بن الملقن الأنصاری إجازة عن أبی إسحاق التّنوخی عن التّقی سلیمان بن حمزة، عن الحافظ ضیاء الدّین محمّد بن عبد الواحد المقدسی فذکرها. و بالسّند قال الحافظ ضیاء الدّین أبو عبد اللّه محمّد بن عبد الواحد المقدسی رحمه اللّه و هو أوّل الأحادیث: أخبرنا أبو جعفر محمّد بن أحمد بن نصر الصّیدلانی بقراءتی علیه و مولده سنة عشر و خمسمائة باصبهان و کلّ سماعه من الصدّاد سنة عشرة توفی سنة اثنتین و ستّمائة باصبهان، قلت له: أخبرک الحسن بن أحمد الحدّاد و أنت حاضر؟ فأقرّ به،

حدیث غریب فی شأن فاطمة الزهراء علیهما السلام

قال: أخبرنا أبو نعیم أحمد بن عبد اللّه ابن أحمد بن إسحاق قراءة علیه قال: حدّثنا محمّد بن معمر قال: حدّثنا موسی بن هارون قال: حدّثنا قتیبة بن سعید قال: حدّثنا اللّیث بن سعد قال: حدّثنی عبد اللّه بن عبد اللّه ابن أبی ملیکة أنّه سمع المسور بن مخرمه رضی اللّه عنهما یقول: إنّه سمع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یقول و هو علی المنبر إنّ: بنی هشام بن المغیرة استأذنونی فی أن ینکحوا ابنتهم علیّ بن أبی طالب فلا آذن ثم لا آذن إلاّ أن یحبّ علیّ بن أبی طالب أن یطلّق ابنتی

و ینکح ابنتهم فإنّما فاطمة بضعة منّی یریبنی ما أرابها و یؤذینی ما آذاها. أخرجه الأئمّة الخمسة عن قتیبة بمثله أو نحوه، انتهی. معرّف: قال الذّهبیّ: هو الإمام العالم الحافظ

ص:440

الحجّة محدّث الشّام شیخ السّنّة ضیاء الدّین أبو عبد اللّه محمّد بن عبد الواحد بن أحمد ابن عبد الرّحمان السّعدی المقدسی ثمّ الدّمشقی الصّالحی الحنبلی صاحب التّصانیف النّافعة، ولد سنة تسع و ستّین و خمسمائة و أجاز له السّلفیّ و شهده و سمع من أحمد ابن الموازینی و یحیی الثقفی و أبو القاسم البوصیری و ابن الجوزی و أبی جعفر الصّیدلانی و عبد الباقی بن عثمان و المؤیّد الطّوسیّ و أبی المظفّر السّمعانی و خلائق بدمشق و مصر و بغداد و أصبهان و همدان و نیسابور و هراة و مرو و غیرها، حصّل الأصول کثیرة و صنّف و صحّح و لیّن و جرح و عدل و کان المرجوع إلیه فی هذا الشّأن شیخ وقته و نسیج وحده علما و حفظا و ثقة و دینا کان شدید التّحرّی فی الرّوایة مجتهدا فی العبادة کثیر الذّکر منقطعا متواضعا، سئل الزّکیّ البرزالیّ عنه فقال: ثقة جلیل حافظ، و قال ابن النّجار: حافظ متقن حجّة عالم بالرّجال ورع تقیّ ما رأیت مثله فی نزاهته و عفّته و حسن طریقته، حدّث عنه البرزالیّ و ابن أخیه و ابن البخاری و الحسن بن خلاّل و آخرون و قد استوفیت سیرته و توالیفه فی «التّاریخ الکبیر» عاش أربعا و سبعین سنة، توفی جمادی الآخرة سنة ثلاث و أربعین و ستّ مائة]انتهی.

فهذا حافظهم الجلیل الضّیاء المقدسیّ صاحب المختارة، الّذی لا تفی لهم بعدّ مفاخره کلام و لا عبارة، قد آثر الیقین و اختاره، و نصر الحقّ و أنصاره، و أضاء الصّواب و أناره، و أبان الصّدق و أثاره، حیث عدّ هذا الحدیث من الأحادیث الصّحاح المختارة و أدخلها فی کتابه رغما لآناف أهل اللّدد و الدّعارة، فمن أقبل علی تلقّیه بالاذعان و القبول ربح فی تجارته و أربح بها من تجارة، و من حاد عنه بالإعراض و النّکول حصل بسوء متاجرته علی الإخفاق و الخسارة، و من شرح به صدرا عدّ لخبرته من أرباب النّظر و البصارة، و من ضاق به ذرعا دیّث لنکرته بالقماءة و الحفارة.

104-أما روایت أبو عبد اللّه محمّد بن محمود بن الحسن بن هبة اللّه
اشاره

المعروف بابن النجار

حدیث ثقلین را، پس در ما بعد إنشاء اللّه از عبارت «کفایة الطالب»

ص:441

کنجی ظاهر خواهد شد، در این جا شطری از محاسن عالیة المقدار و مفاخر غالیة الأسعار او با رعایت ایجاز و اختصار من غیر إطناب و اکثار بر زبان بعضی از أجلّۀ أحبار و أفاخم کبار سنّیّه باید شنید.

ترجمۀ حافظ محب الدین ابن النجار

ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [ابن النّجار-الحافظ الإمام البارع مورّخ العصر مفید العراق محبّ الدّین أبو عبد اللّه محمود بن الحسن بن هبة اللّه بن محاسن بن النّجّار البغدادی صاحب التّصانیف، ولد سنة ثمان و سبعین و خمس مائة و سمع یحیی بن یونس و عبد المنعم بن کلیب و ذاکر بن کامل المبارک بن المعطوش و ابن الجوزیّ و طبقتهم و أوّل شیء سمع و له عشر سنین و أوّل عنایته بالطّلب و هو ابن خمس عشرة سنة و تلی بالرّوایات الکثیرة علی أبی أحمد سکینة و غیره، و سمع بإصبهان من عین الشّمس الثّقفیّة و جماعة، و بنیسابور من المؤیّد و زینب، و بهراة من أبی روح، و بدمشق من الکندی، و بمصر من الحافظ بن الفضل و خلائق، و جمع فأوعی و کتب العالی و النازل و خرّج لغیر واحد و جمع «تاریخ مدینة السّلام» و ذیّل به و استدرک علی الخطیب و هو ثلث مائة جزء و کان من أعیان الحفاظ الثّقات مع الدّین و الصّیانة و الفهم وسعة الرّوایة و حدّث عنه أبو حامد ابن الصّابونی و أبو العبّاس الفارونی و أبو بکر الشّرّیشی و أبو الحسن العراقی و أبو الحسن بن بلیان و أبو عبد اللّه بن القزّاز الحدانی و آخرون و بالإجازة أبو العبّاس بن الطّاهر و تقیّ الدّین الحنبلی و أبو المعالی ابن البالس. قال ابن السّاعی: کانت رحلة ابن النّجّار سبعا و عشرین و اشتملت مشیخته علی ثلثة آلاف شیخ، ألّف کتاب «القمر المنیر فی المسند الکبیر» ذکر کلّ صحابیّ و ماله من الحدیث و کتاب «کنز الأنام (الإمام.

ن. ظ) فی السّنن و الأحکام» و کتاب «المؤتلف و المختلف» ذیّل به علی ابن ماکولا و کتاب «المتّفق و المفترق» و کتاب «أنساب المحدّثین إلی الآباء و البلدان» و کتاب «العوالی» و کتاب «المعجم» و کتاب «جنّة النّاظرین فی معرفة التّابعین» و کتاب «العقد الفائق» و کتاب «الکمال فی الرّجال» و قرأت علیه «ذیل التّاریخ» عمله فی ستّة عشر مجلّدا و له کتاب «الدّرر الثّمینة فی أخبار المدینة» و کتاب «روضة الأولیاء فی

ص:442

مسجد إیلیا» و کتاب «نزهة الوری فی ذکر أمّ القری» و کتاب «الأزهار فی أنواع الأشعار» و کتاب «عیون الفوائد» ستّة أسفار و کتاب «مناقب الشّافعی» . الی أن قال:

و أوصی إلی وقف کتبه بالنّظامیّة منفذ إلی السّتر لتحمل جنازته و رثاه جماعة و کان رحمه اللّه من محاسن الدّنیا، توفی فی خامس شعبان سنة ثلاث و أربعین و ستمائة].

و صلاح الدین محمّد بن شاکر بن أحمد الخازن الکتبی در «فوات الوفیات» گفته: [محمّد بن محمود بن الحسن بن هبة اللّه بن محاسن. هو الحافظ الکبیر محبّ الدّین ابن النّجّار البغدادی صاحب التّاریخ ولد فی ذی القعدة سنة ثمان و سبعین و خمسمائة سمع من ابن کلیب و ابن الجوزیّ و أصحاب ابن الحصین و جماعة، و له الرّحلة الواسعة إلی الشّام و مصر و الحجاز و أصبهان و خراسان و مرو و هراة و نیسابور و سمع الکثیر و حصّل الأصول و المسانید و صنّف التّاریخ الّذی ذیّل به علی «تاریخ الخطیب» و استدرک فیه علی الخطیب فجاء فی ثلاثین مجلّدا دلّ علی تبحّره فی هذا الشّأن وسعة حفظه و کان إماما ثقة حجّة مقریا مجوّدا حسن المحاضرة کیّسا متواضعا اشتملت مشیخته علی ثلثة آلاف شیخ و رحل سبعا و عشرین سنة. یقال إنّه حضر مع تاج الدّین الکندی فی مجلس المعظّم عیسی و الأشرف موسی لأنّه ذکره و أثنی علیه فقال له الأشرف: احضره فسأله السّلطان عن وفاة الشّافعی متی کانت، فبهت و هذا من التّعجیز لمثل هذا الحافظ الکبیر المقدار فسبحان من له الکمال، و له کتاب «القمر المنیر فی المسند للکبیر» ذکر کلّ صحابی و ماله من الحدیث و له کتاب «کنز الإمام فی معرفة السّنن و الأحکام» و «المختلف و المؤتلف» ذیّل به علی ابن ماکولا و «المتّفق و المفترق» و «نسبة المحدثین إلی الاباء و البلدان» کتاب عوالیه، کتاب معجمه، «جنّة الناظرین فی معرفة التّابعین» «الکمال فی معرفة الرّجال» «العقد الفائق فی عیون أخبار الدّنیا و محاسن تواریخ الخلائق» «الدّرّة الثّمینة فی أخبار المدینة» «نزهة الوری فی أخبار أمّ القری» «روضة الأولیاء فی مسجد ایلیا» «الأزهار فی أنواع الأشعار» «سلوة الوحید» «غرر الفوائد» ستّ مجلّدات، «مناقب الشّافعی» و وقف کتبه بالنّظامیّة و «الزّهر فی محاسن شعراء أهل العصر» و کتاب نحا فیه نحو

ص:443

«نشوان المحاضرة» مما التقطه من أفواه الرجال و «نزهة الظرف فی أخبار أهل الطرف» «إخبار المشتاق إلی أخبار العشاق» «الشّافی» فی الطّب. إلخ].

و صلاح الدین خلیل بن أیبک الصفدی در «وافی بالوفیات» گفته: [محمّد بن محمود بن الحسن بن هبة اللّه بن محاسن الحافظ الکبیر محبّ الدین أبو عبد اللّه ابن النّجّار البغدادی صاحب التاریخ، ولد فی ذی القعدة سنة ثمان و سبعین و خمسمائة و سمع عبد المنعم بن کلیب و یحیی بن یونس و ذاکر بن کامل و أبی الفرج بن الجوزی و أصحاب ابن الحصین و القاضی أبی بکر فأکثر، و أوّل سماعه و له عشر سنین، و له الرّحلة الواسعة إلی الشّام و مصر و الحجاز و أصبهان و خراسان و مرو و هراة و نیسابور و سمع الکثیر و حصّل الأصول و المسانید و خرّج لنفسه و لجماعة و جمع التاریخ الّذی ذیّل به علی «تاریخ الخطیب» لبغداد و استدرک فیه علی الخطیب فجاء فی ثلاثین مجلدا دلّ علی تبحّره فی هذا الشأن و سعة حفظه، و کان إماما، ثقة، حجّة، مقریا، مجوّدا حلو المحاضرة، کیسا، متواضعا، اشتملت مشیخته علی ثلاث (ثلاثة. ظ) آلاف شیخ و رحل سبعا و عشرین سنة، یقال إنّه حضر مع الشّیخ تاج الدّین الکندی لیلة فی مجلس المعظم عیسی و الأشرف موسی لأنّه کان ذکره و أثنی علیه فقال له:

أحضره، فسأله السّلطان عن وفاة الشّافعی متی کانت، فبهت، و هذا من التّعجیز لمثل هذا الحافظ الکبیر القدر، فسبحان من له الکمال. و له کتاب «القمر المنیر فی المسند الکبیر» ذکر کلّ صحابیّ و ما له من الحدیث، و له کتاب کنز الإمام فی معرفة السنن و الأحکام. و المختلف؟ ؟ ؟ و المؤتلف، ذیّل به علی ابن ماکولا. و المتفق و المفترق، علی منهاج کتاب الخطیب. نسب المحدثین إلی الآباء و البلدان. کتاب عوالیه. و کتاب مجمعه. جنة الناظرین فی معرفة التابعین. الکمال فی معرفة الرّجال. العقد الفائق فی عیون أخبار الدّنیا و محاسن تواریخ الخلائق. الدّرة الثمینة فی أخبار المدینه. نزهة الوری فی أخبار أمّ القری. روضة الأولیاء فی مسجد إیلیا. الأزهار فی أنواع الأشعار. سلوه الوحید. غرر الفوائد، ست مجلّدات. مناقب الشّافعی. و أنوار الزّهر فی محاسن شعر شعراء العصر. کتاب نحا فیه نحو «نشوان المحاضرة» مما التقطه

ص:444

من أفواه الرّجال و منثور درر القلائد. نزهة الطرف فی أخبار أهل الظرف. إخبار المشتاق إلی أخبار العشّاق الکافی فی الصلاح. الشّافی فی الطّب و وقف کتبه بالنظامیّة، و توفی سنة ثلاث و أربعین و ست مائة]انتهی.

فهذا نادرة الأعصار، و باقعة الأدوار، محب الدین الشهیر بابن النجار، قائدهم العریق النّجار، و بارعهم الجلیل الفخار، و سابقهم السّریع إلی المضمار، قد روی هذا الحدیث الصّافی عن الشوائب و الأکدار، النافی للأقذاء و الأقذار، فلا ینکب عن الحق الصّریح العزیز المستشار، و لا یصدف عن الصدق الصحیح الثّابت بواضحات الأعلام و الآثار، إلاّ الرّواغ التیال التیاه المحیار، اللدود العنود الکفور الختار، و اللّه الواقی عن الارتباک فی شباکه بالانخداع و الاغترار، و هو الصّائن عن الوقوع فی مهاویه بالزّلة و العثار.

105-أما روایت رضی الدین حسن بن محمّد الصغانی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در «مشارق الأنوار النبویة» من صحاح الأخبار المصطفیة» آورده:

[م. زید بن أرقم. أما بعد؛ ألا أیّها النّاس! فإنّما أنا بشر یوشک أن یأتینی رسول ربی فأجیب و أنا تارک فیکم ثقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه النّور و الهدی فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به و أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی. و فی روایة: کتاب اللّه فیه الهدی و النّور من استمسک به و أخذ به کان علی الهدی و من أخطاه ضلّ. و فی روایة: هو حبل اللّه من اتّبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی الضّلالة].

ترجمۀ رضی الدین حسن ضغانی

و علامۀ صغانی از أکابر علمای أعلام و أماثل نبهای فخام سنّیّة می باشد.

صلاح الدین محمّد بن شاکر بن أحمد الکتبی در «فوات الوفیات» گفته: [الحسن بن محمّد بن الحسن بن حیدر بن العلاّمة رضی الدّین أبو الفضائل القرشی العدوی العمری المحدث الفقیه الحنفی اللّغوی النّحوی الصاغانی قال الدّمیاطی: کان شیخا صالحا صموتا عن فضول الکلام صدوقا فی الحدیث إماما فی اللّغة و الفقه و الحدیث، قرأت علیه و حضرت دفنه بداره بالحریم الظاهری

ص:445

ثمّ نقل بعد خروجی من بغداد إلی مکة و دفن بها، و کان قد أوصی بذلک و أعدّ خمسین دینارا لمن یحمله و توفی سنة خمسین و ستّمائة. قال العلامة قاضی القضاة تقیّ الدین السّبکی: حکی لی الشّیخ شرف الدین الدّمیاطی أنّ الصّاغانیّ کان معه ولد و قد حکم فیه بموته فی وقت و کان یترقّب ذلک الوقت فحضر ذلک الیوم و هو معافی قائم لیس به علّة فعمل لاصحابه و تلامذته طماما شکرا و فارقناه و عدّیت الشّطّ فلقینی من أخبرنی بموته فقلت له: السّاعة فارقته! فقال: و السّاعة وقع الحمام به فجأة أو کما قال رحمه اللّه تعالی و عفا عنه و عنّا بمنّه و کرمه].

و عبد القادر بن محمّد القرشی در «جواهر مضیّه فی طبقات الحنفیه» گفته: [الحسن ابن محمّد بن الحسن بن حیدر بن علی بن إسماعیل أبو الفضائل القرشی العدوی العمری من ولد عمر بن الخطاب، الصّغانی المتحد اللّوهوریّ (المولد. صح. ظ) البغدادیّ الوفاة الفقیه المحدّث اللّغوی المنعوت بالرّضیّ، و اللّوهوری-بفتح اللام و سکون الواوین بینهما هاء مفتوحة و فی آخرها راء-نسبة إلی لوهور مدینة کبیرة من بلاد الهند کثیرة الخیر و یقال لها «لهاوور» ، أیضا و بها ولد سنة سبع و سبعین و خمسمائة فی یوم الخمیس عاشر صفر و نشأ بغزنة و دخل بغداد فی صفر سنة خمس عشرة و ستمائة توفی بها لیلة الجمعة تاسع عشر شعبان سنة خمسین و ستمائة و دفن بداره فی الحریم الظاهری ثمّ نقل به إلی مکّة و دفن بها و کان أوصی بذلک و جعل لمن یحمله و یدفنه بمکّة خمسین دینارا، راسل برسالة إلی بلاد الهند من الدّیوان العزیز فی سنة سبع عشرة و رجع بها سنة اربع و عشرین و اعید إلیها رسولا فی شعبان من السنة و رجع منها إلی بغداد سنة سبع و ثلاثین. سمع بمکّة و عدن و الهند و صنّف و «مجمع البحرین» فی اثنی عشر سفرا، و صنّف «العباب» مات قبل ان یکمله بثلاثة أحرف أو أکثر، و صنّف «الشوارد» فی اللغات و «شرح القلادة السّمطیة فی توشیح الدریدیّة» «التراکیب» و «فعال علی وزن حزام و «قطام» و فعلان علی وزن شیبان» و کتاب «الافتعال» و کتاب «المفعول» و کتاب «الأضداد» و کتاب «العروض» و «کتاب فی أسماء الأسد» و «کتاب فی أسماء الذئب» و کتاب «مشارق الأنوار النبویة» و «مصباح الدجی» و «الشّمس المنیرة»

ص:446

فی الحدیث و «شرح البخاری» فی مجلّد و «درّ السّحابة فی وفیات الصّحابة» و «مختصر الوفیات» و کتاب «الضّعفاء» و کتاب «الفرائض» و کان عالما صالحا].

و علامه ذهبی در «عبر فی خبر من غبر» در وقائع سنه خمسین و ستمائة گفته:

[و الصّغانی العلاّمة رضی الدّین أبو الفضائل الحسن بن محمّد بن الحسن بن حیدر العدوی العمری الهندی اللغوی نزیل بغداد. ولد سنة سبع و سبعین و خمسمائة بلوهور و نشأ بغزنة و قدم بغداد و ذهب فی الرّسالة غیر مرّة و سمع بمکّة من أبی الفتوح بن الحصری و ببغداد من سعید بن الدّراز و کان إلیه المنتهی فی معرفة اللّغة، له مصنّفات کبار فی ذلک و له بصر بالفقه و الحدیث مع الدین و الأمانة، توفی فی شعبان و حمل إلی مکّة فدفن بها].

و علامه یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنه مذکوره گفته: [و العلاّمة أبو الفضائل رضی الدّین الحسن بن محمّد الصّغانی العدوی العمری الهندی اللّغوی نزیل بغداد و کان إلیه المنتهی فی معرفة اللّغة، له مصنّفات کبار فی ذلک و له بصر فی الفقه و الحدیث مع الدّین و الامانة].

و ابن شحنه در «روض المناظر» در وقائع سنه مذکوره گفته: [و فیها- توفی العلاّمة أبو الفضائل جار اللّه الحسن بن محمّد الصّاغانی الحنفی إمام اللّغة و کان مولده سنة سبع و سبعین و خمسمائة و من مؤلّفاته «مجمع البحرین» فی اللّغة اثنی عشر مجلّدا و «العباب» عشرة و لم یکمّل و «الشّوارق (الشّوارد. ظ)» و «مشارق الأنوار» فی الحدیث و «شرح البخاری» و «المفصّل» و غیر ذلک].

و جلال الدین سیوطی در «بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة» گفته: [الحسن بن محمّد بن الحسن بن حیدر بن علی العدوی العمری الإمام رضی الدّین أبو الفضائل الصّغانی-بفتح الصّاد المهملة و تخفیف الغین المعجمة، و یقال: الصّاغانی بالألف-الحنفی حامل لواء اللّغة فی زمانه، قال الذّهبیّ: ولد بمدینة لوهور سنة سبع و سبعین و خمسمائة و نشأ بغزنة و دخل بغداد سنة خمس عشرة و ذهب منها بالرّیاسة (بالرّسالة. ظ) الشّریفة إلی صاحب الهند فبقی مدّة و حجّ و دخل الیمن ثمّ عاد إلی بغداد

ص:447

ثمّ إلی الهند ثمّ إلی بغداد و سمع من النّظام الفرغانی، و کان إلیه المنتهی فی اللّغة و کان یقول لأصحابه: احفظوا غریب أبی عبید فمن حفظه ملک ألف دینار فإنّی حفظته ملکتها (فملکتها. ظ) و أشرت إلی بعض أصحابی بحفظه فحفظه و ملکها. حدّث عنه شرف الدّمیاطی، و له من التّصانیف: مجمع البحرین فی اللّغة. التّکملة علی الصّحاح العباب، وصل فیه إلی فصل «بکم» و قد قیل:

إنّ الصّغانیّ الّذی حاز العلوم و الحکم

کان قصاری أمره أن انتهی إلی بکم

النوادر فی اللّغة. توشیح الدّریدیّة. التراکیب. فعال فعلان. الأضداد.

أسماء الغارة. الأسد. الذّئب. مشارق الأنوار فی الحدیث. شرح البخاری مجلّد.

درّ السّحابة فی وفیات الصّحابة. العروض. شرح أبیات المفصّل، بغیة (نغبة. ظ) الصّدیان و غیر ذلک. قال الدّمیاطی: و کان معه مولود و قد حکم فیه بموته فی وقته و کان یترقّب ذلک الیوم فحضر ذلک الیوم و هو معافی فعمل لأصحابه طعام شکران ذلک و فارقناه و عدیت إلی الشّط فلقینی شخص أخبرنی بموته فقلت له: السّاعة فارقته فقال: و السّاعة وقع الحمام بخبر موته فجأة و ذلک سنه خمسین و ستّمائة، و من شعره:

یا راحم الطّفل الرّضیع المزعج یا فاتح الباب المنیع المرتج

إن کان غیری بائسا مستیئسا فأنا المسیکین الفقیر المرتجی

أو کان غیری آمنا فی سربة فأنا الملیح المستجیر المرتج

إن ناطت (فاتت. ظ) الرّاحات عنّی فائتنا یا من یغرّب کلّ ناء مرتج

أنت الّذی منه شفاء السّقم لا قصب الذّریرة أو دواء المرتج

أسندنا حدیثه فی «الطّبقات الکبری» و ذکرنا ما غرّز به بیتی الحریری مذکور فی «جمع الجوامع» فی باب کان].

و محمود بن سلیمان کفوی در «کتائب أعلام الأخیار» گفته: [الشّیخ الإمام

ص:448

استاد الفقهاء و المحدّثین و سند الرّواة الرّاسخین فی معرفة صحیح الحدیث و موضوعه و ضبط أقسام الخبر موقوفه و مرفوعه العالم الرّبّانی و العارف بالأحکام و المعانی الحسن بن محمّد بن الحسن بن حیدر الصّغانی، روی أنّه کان من نسل عمر بن الخطّاب یتّصل سلسلة آبائه إلی عمر بن الخطاب و کان فقیها محدّثا لغویّا و له مشارکة تامّة فی جمیع العلوم. إلی أن قال: و له کتاب الشّوارد فی اللّغات. و شرح العلامة (القلادة ظ) السمطیّة فی توشیح الدّریدیة. و کتاب الافتعال. و کتاب العروض و له کتاب مشارق الأنوار النّبویّة فی صحاح الأخبار المصطفویّة، و له أیضا فی الحدیث: مصباح الدّجی و الشّمس المنیرة، شرح البخاریّ. و درّة (درّ. ظ) السّحابة، و شرحه. و کتاب الفرائض، موصنّف کتاب العباب فی اللّغة فاخترمته المنیّة قبل أن یکمّله بثلاثة أحرف ببغداد فی شهور سنة خمسین و ستمائة، الخ].

و غلام علی آزاد «سبحة المرجان» گفته: [مولانا الحسن الصّغانی اللاّهوری رحمه اللّه تعالی، بشر مکیّ و عنصر فلکیّ من العلماء الرّبّانیّین و الکملاء النّورانیّین، مسقط رأسه لاهور، جاء واحد من أسلافه من صغان إلیها و توطّن بها و لهذا یقال لها الصّغانی.

و صغان-بفتح الصاد المهملة و الغین المعجمة من بلاد ماوراء النّهر-کذا فی «مبارق الأزهار نشرح مشارق الأنوار» . قال مولانا محمود بن سلیمان الشهیر بالکفوی فی کتابه المسمی بکتائب أعلام الأخیار من فقهاء مذهب النّعمان المختار: روی أن الشّیخ الإمام العالم الربّانی و العارف بالأحکام و المعانی الحسن بن محمّد بن الحسن بن حیدر الصغانی کان من نسل عمر بن الخطّاب رضی اللّه عنه و کان فقیها محدّثا و له مشارکة فی غیر (جمیع. ظ) العلوم و کان فی أصله لاهوریّا و هی بلده من بلاد الهند ولد بها سنة سبع و سبعین و خمسمائة فی یوم الخامس عشر من صفر و نشأ بغزنة و اشتغل بها من (فی. ظ) العلوم و أخذ عن والده و حصّل و وصل و کمّل ثمّ رحل إلی بغداد سنة خمس عشرة و ستمائة و أقام بها مدّة و صنّف فی العلوم العدیدة، و له کتاب الشّوارد فی اللّغات. و شرح القلادة السّمطیة فی توشیح الدّریدیة و کتاب الافتعال. و کتاب العروض و له کتاب مشارق الأنوار و له أیضا فی الحدیث: مصباح الدّجی و الشّمس المغیرة. و شرح البخاری. و درّة (درّ ظ)

ص:449

السحابة. و شرحها. و کتاب الفرائض، و صنّف کتاب العباب فی اللّغة فاخترمته المنیة قبل أن یکمّله بثلاث أحرف ببغداد فی شهور سنة خمسین و ستمائة. و کان أوصی بنقل میته إلی مکّة و دفنه بها و جعل لکلّ من یحمله و یدفنه بمکّة خمسین دینارا و دفن بداره فی الحرم الظاهری ثمّ نقل حسب وصیّته و دفن بها فی هذه السّنة و کان قد أقام بمکّة مجاورا مدّة ثمّ عاد إلی العراق و ارسل برسالة إلی بلاد الهند من الدّیوان فی سنة سبع عشرة و ستّمائة و رجع بها سنة أربع و عشرین و ستمائة و اعید إلیها رسولا ثمّ رجع إلی بغداد سنة سبع و ثلثین و ستمائة و سمع الحدیث بمکّة و عدن و الهند من شیوخ کثیرة، و کان إماما دیّنا و عالما متقنا. انتهی کلامه. أقول: قد دعا مولانا الحسن بوقوع موته و قبره بمکّة المعظّمة فی مبدء «مشارق الأنوار» حیث قال: أماته بها حمیدا فأقبره ثمّ إذا شاء أنشره. فسمع اللّه تعالی نداءه و أجاب دعاءه، رحمه اللّه تعالی].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «أبجد العلوم» گفته: [حسن بن محمّد ابن حسن بن حیدر الصّغانی، صاحب «مشارق الأنوار» أصله من صغان بلدة من بلاد ماوراء النّهر و ولد بلاهور فی سنة 577 و هو من نسل عمر بن الخطّاب رضی اللّه عنه.

کان محدّثا لغویّا فقیها أخذ العلم عن والده و رحل إلی بغداد و أقام بها مدّة، له مشارکة فی العلوم و التّصانیف العدیدة المفیدة فیها، منها: کتاب الشّوارد فی اللّغات. و کتاب الافتعال. و کتاب العروض. و کتاب مصباح الدّجی. و الشمس المنیرة. و شرح البخاری و العباب فی اللغة. توفی ببغداد فی سنة 650، أوصی بنقل میته إلی مکّة فدفن بها و کان قد أقام بمکّة مجاورا مدّة ثمّ عاد إلی العراق و ارسل برسالة إلی الهند و سمع الحدیث بمکّة و عدن و الهند من شیوخ کثیرة و کان إماما دیّنا عالما متقنا و قد دعا لوقوع موته و قبره بمکّة المکرمة فی مبدء «مشارق الأنوار» حیث قال: أماته بها حمیدا فأقبره ثمّ إذا شاء أنشره، فسمع اللّه تعالی نداءه].

و نیز مولوی حسن خان صدیق معاصر در «إتحاف النبلاء» گفته: [رضی الدّین حسن بن محمّد بن حسن بن حیدر الصّغانی اللاّهوری، عالم ربّانی و دانای غوامض معانی بود، در فقه و حدیث و علوم دیگر پایه عالی داشت، ولادت او در لاهور پانزدهم

ص:450

صفر سنه سبع و سبعین و خمسمائة واقع شد، صغانی او را باعتبار أصل گویند. صغان- بفتح صاد مهمله و غین معجمه-شهری از بلاد ماوراء النّهرست، ابتدای حال نزد والد خود تلمّذ کرد و فنون کثیرة تحصیل نمود و استعداد عالی بهمرسانید و در سنه خمسة عشر و ستّ مائة ببغداد رفت و سالها در آن جا رحل اقامت افکند و بتدریس و تصنیف مشغول گشت از آنجا بمکّة معظمه شتافت و مدّتی بمجاورت بیت اللّه سعادت اندوخت و جانب عراق عطف عنان نمود، در سنه سبعة عشر و ستّ مائة خلیفۀ وقت او را بر سبیل رسالت بهند فرستاد و در سنه أربع و عشرین و ستّ مائة از هند بعراق برگشت و کرّت ثانی بر سبیل سفارت از آنجا بهند آمد و در سنه 637 ببغداد معاودت نمود و در مکّه معظّمه و عراق عرب و هند از شیوخ فراوان حدیث را سماع نمود و تصانیف غرّا پرداخت مثل مشارق الأنوار که شهرت تمام دارد، و شرح صحیح بخاری، و درّ السّحابة، و شرح آن، همه در فن حدیث، و کتاب شوارد، و عباب، و شرح القلادة السّمطیة فی توشیح الدّریدیه، و کتاب الافتعال در لغت و کتاب الفرائض، و کتاب العروض. وفاتش در بغداد سنۀ خمسین و ستّ مائة در عهد مستعصم ختم خلفای عباسیّه اتفاق افتاد، فرزندان خود را وصیّت کرده که نعش او را بمکّة معظّمه نقل کنند، أوّل او را در حرم ظاهری واقع بغداد بخانه خودش أمانت گذاشتند و در سال مذکور بمکّۀ مقدّسه آورده دفن ساختند. مولانا در آغاز مشارق تمنّای قبر خود در آن بقعۀ فاخره بیان کرده و گفته: أماته بها حمیدا فأقبره ثمّ إذا شاء أنشره. هکذا فی «مآثر الکرام-تاریخ بلگرام» للسّیّد غلام علی آزاد الواسطی البلگرامی. و در «تحفه الأخیار» بترجمۀ مشارق الأنوار نوشته: تصانیف ایشان بسیار است از آن جمله کتاب: «مصباح الدّجی من صحاح أحادیث المصطفی» و کتاب «الشّمس المنیرة من الصّحاح المأثورة» و کتاب «عقلة العجلان» و کتاب «وفیات الصحابة» و کتاب «زبدة المناسک» و کتاب «درجات العلم و العلماء» و کتاب «التکمله» در لغت و در وی باصلاح غلط جوهری در «صحاح» پرداخته و لغاتی که در آن نبود در وی داخل ساخته، و کتاب «مجمع البحرین» حافل جمیع لغت عرب

ص:451

لغایت کلانست، و ورای این؛ او را تصانیف دیگر است که دلیل بر کمال علم ویست. انتهی].

فهذا رضی الدین الصغانی صاحب «المشارق» ، نابههم المعروف بینهم فی المغارب و المشارق، قد روی هذا الحدیث المؤتلق البوارق، و آثر هذا الخبر الملتمع الشّوارق، فلا یحید عن الانقیاد له إلاّ حائد عن ربقة الدین مارق، أو حائد لملأة النّصف خارق، أو معاند فی لجّة العمه غارق، أو جارد علی الحقّ لأنیابه حارق.

106-أما روایت أبو سالم محمّد بن طلحة القرشی النصیبی الشافعی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «مطالب السّئول فی مناقب آل الرّسول» گفته:

[

و قد روی مسلم فی صحیحه بسنده عن یزید بن حیّان، قال: انطلقت أنا و حصین ابن سبرة و عمرو بن مسلم إلی زید بن أرقم فلمّا جلسنا إلیه قال له حصین: لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا: رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و سمعت حدیثه و غزوت معه و صلّیت خلقه، لقد لقیت (یا زید. صح. ظ) خیرا کثیرا، حدّثنا یا زید! ما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم؟ قال: یا بن أخی! لقد کبرت سنّی و قدم عهدی و نسیت بعض الّذی کنت أعی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فما أحدّثکم (حدّثتکم ظ) فاقبلوه و مالا فلا تکلّفونیه.

ثمّ قال: قام فینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یوما خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّة و المدینة فحمد اللّه و أثنی علیه و وعظ و ذکّر ثم قال: أما بعد، (ألا! یا. صح. ظ) أیّها النّاس! إنّما أنا بشر یوشک أن یأتینی رسول ربّی فأجیب و أنا تارک فیکم ثقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور، فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به. فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه ثمّ قال: و أهل بیتی، اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی (اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی. صح. ظ) . فقال له حصین: یا زید! أ لیس نساؤه بأهل بیته؟ قال: أهل بیته من حرم الصّدقة علیه بعده].

و علامه ابن طلحه قرشی از أجلّۀ حفّاظ أعلام و أفاخم فقهای عظام سنّیّه می باشد، شطری از حالات عظمت و جلالت و رفعت و نبالت او بر ناظر «مرآة الجنان» عفیف الدین عبد اللّه بن أسعد یافعی و «طبقات شافعیّه» جمال الدّین عبد الرحیم بن

ص:452

الحسن الأسنوی و «طبقات شافعیّه» تقی الدّین أبو بکر بن أحمد الأسدی المعروف بابن قاضی شهبة و «عجالة الرّاکب و بلغة الطّالب» عبد الغفّار بن إبراهیم العلوی العکّی العدثانی الشافعی و غیر آن واضح و ظاهرست، بنابر اختصار، بعضی از عبارات موضحۀ سموّ مرتبت و علوّ منزلت او در این جا مذکور می گردد.

تجلیل گنجی شافعی و دیگران از محمّد ابن طلحۀ شافعی

محمّد بن یوسف الکنجی الشافعی در «کفایة الطالب» در ذکر آیات نازله در شأن جناب امیر المؤمنین علیه السّلام گفته: [فمن ذلک: ما أخبرنا شیخنا حجة الإسلام شافعی الزمان أبو سالم محمّد بن طلحة القاضی بمدینة حلب و الحافظ محمّد بن محمود المعروف بابن النّجّار ببغداد، قالا:

أخبرنا أبو الحسن المؤیّد بن محمّد بن علی، قال: أخبرنا عبد الجبّار الخواری، أخبرنا العلاّمة أبو الحسن علیّ بن أحمد بن محمّد بن الحرث، أخبرنا أبو محمّد بن حسّان، حدّثنا محمّد بن یحیی بن مالک الضّبیّ، حدّثنا محمّد بن إسماعیل الجرجانی، حدّثنا عبد الرّزّاق، أخبرنا عبد الوهّاب بن مجاهد، عن أبیه، عن ابن عبّاس فی قوله تعالی «اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً» قال:

نزلت فی علی بن أبی طالب، کان عنده أربعة دراهم فأنفق باللّیل واحدا و بالنّهار واحدا و فی السّر واحدا و فی العلانیة واحدا].

ازین عبارت ظاهرست که علاّمه ابن طلحه شیخ و استاد کنجیست که بتحدیث او کنجی این خبر را درین کتاب بسلک روایت کشیده و او را بر شیخ دیگر خود أعنی علاّمه ابن النّجار در ذکر؛ شرف تقدیم بخشیده و حضرتش را بألقاب جلیلۀ شیخنا، حجّة الإسلام، شافعیّ الزّمان؛ مدح نموده و باین صفات ثلاثه نبیله که عظمت و جلالت آن بنهایت وضوح و ظهور و سطوع و سفور بر ماهران علم رجال؛ واضح و عیانست کمال علوّشان و رفعت مکانش بر همکنان ثابت فرموده، و فی ذلک خیر مقنع و کفایة لأهل التّبصّر و الدّرایة.

و نیز کنجی در «کفایة الطّالب» در ذکر فضائل حضرت خدیجه سلام اللّه علیها گفته: [و من مناقبها: سبق هدایتها و بشارتها للنّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم و مشورتها مع ورقة

ص:453

ابن نوفل فی أمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی بدو الوحی، و هو ما أخبرنا أئمّة الأمصار و حفّاظ الوقت شیخ الإسلام حجّة العرب أبو عبد اللّه محمّد بن أبی الفضل المرسی بمکّة، شرّفها اللّه تعالی، و أوحد دهره أبو عمرو عثمان بن عبد الرّحمن بن الصلاح، و قدوة أهل الحدیث أبو إسحاق إبراهیم بن محمّد الصّریفینی بدمشق، و بقیة السّلف أبو عبد اللّه محمّد ابن عبد الواحد المقدسی بجبل قاسیون، و شیخ المذاهب علاّمة الزّمان أبو الثّنا محمود بن أحمد الحصیری بدمشق أیضا و مولده ببخاری سنة ستّ و أربعین و خمسمائة و توفی فی یوم الأحد ثامن صفر سنة ستّ و ثلاثین و ستّمائة، و حجة الإسلام، شافعی الوقت، أبو سالم محمّد بن طلحة النصیبی، و مورّخ العراق أبو عبد اللّه بن محمود بن الحسن المعروف بابن النّجّار ببغداد مولده لیلة الأحد ثالث عشرین (عشری. ظ) ذی القعدة سنة ثمان و سبعین و خمسمائة و توفی، بکرة الثّلثاء خامس شعبان سنة ثلث و أربعین و ستمائة و تقدّم فی الصّلوة علیه شیخنا العلاّمة رئیس الأصحاب شرقا و غربا أبو محمّد عبد اللّه بن أبی الوفا البادرائی و دفن بالشهداء من باب حرب،

قالوا جمیعا: أخبرنا المقری أبو الحسن المؤیّد بن محمّد بن علی الطوسی بنیسابور، أخبرنا أبو عبد اللّه محمّد بن الفضل، أخبرنا أبو الحسین عبد الغافر، أخبرنا أبو أحمد بن عمرو السّرّاج، أخبرنا ابن وهب، قال: أخبرنی یونس، عن ابن شهاب، قال: حدّثنی ابن الزّبیر أنّ عائشة زوج النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم أخبرته أنّها قالت: کانت أوّل ما بدی به رسول اللّه من الوحی الرّؤیا الصّادقة فی النّوم و کان لا یری رؤیا إلاّ جاءت مثل فلق الصبح، الحدیث].

ازین عبارت نیز مثل عبارت سابقه واضحست که حافظ کنجی از علاّمه ابن طلحه روایت حدیث نموده و او را بعد معدود نمودن از أئمّه أعصار و حفّاظ وقت بحجّة الإسلام و شافعیّ الوقت یاد فرموده، و فی ذلک من التّبجیل الجلیل و التّفخیم العظیم ما لا یخفی علی ذی قلب سلیم و طبع مستقیم.

و مرزا محمّد بن معتمد خان بدخشی در «مفتاح النجا» در ذکر أولاد أمجاد جناب إمام حسن علیه السّلام گفته: [و قال الشّیخ العالم محمّد بن طلحة الشّامی: کانوا خمسة

ص:454

عشر نفرا و عدّ سوی الأربعة الأولی(1) قاسما و حسینا و محمّدا و أبا بکر و حمزة و جعفر و طلحة و إسماعیل و یعقوب و عبد الرّحمن و عبد اللّه الثّانی].

ازین عبارت بصراحت ظاهرست که مرزا محمّد بدخشانی بکلام ابن طلحه در کتاب خود استناد کرده و بعد وصف او بشیخ عالم نامش برده.

و محمّد محبوب عالم که از أکابر اولیا و عرفا و أفاخم علما و فضلای سنّیّه است در «تفسیر شاهی» که غایت استناد و نهایت اعتماد او بر ناظر افادۀ شاهصاحب در همین کتاب «تحفه» و متتبّع کلام تلمیذ رشید او در «ایضاح» مخفی و محتجب نیست در مقامات عدیده دست تمسّک بروایات «مطالب السّئول» ابن طلحه زده بإکثار و توقیر از مطالب آن نقل آورده، و قد ذکرنا نبذا منها فی مجلّد حدیث التّشبیه، فراجع إلیه إن شئت تستفد بما فیه.

و بالجملة، فهذا ابن طلحة المکنی بأبی سالم أحد أرکانهم الأعلام، الموصوف عندهم بشافعیّ الزّمان و حجّة الإسلام، قد روی هذا الحدیث المنیر من العمی کلّ اغساق و اظلام، المبیر من الزّیغ لکلّ ناجم باصطلام، الموضح من آیات الحقّ باهرات الأعلام الموصل بارشاده إلی جدد الأمن و نهج السّلام، فالحمد للّه المنعم المفضل الخبیر العلاّم حیث وضح علی أهل النّهی و أرباب الأحلام، أنّ شبهات الجاحدین أضغاث أحلام، و أنّ هفوات المبطلین من خطل القول و زیف الکلام.

107-اما روایت شمس الدین ابو المظفر یوسف بن قزغلی
اشاره

المعروف بسبط ابن الجوزی

حدیث ثقلین را، پس در «تذکرة خواص الأمة» گفته: [الباب الثانی عشر-فی ذکر الأئمّة.

قال أحمد فی الفضائل: ثنا أسود بن عامر، ثنا إسرائیل، عن عثمان بن المغیرة، عن علی بن ربیعة، قال: لقیت زید بن أرقم فقلت له: هل سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یقول:

ترکت فیکم الثّقلین واحد منها أکبر من الآخر، قال: نعم، سمعته یقول: ترکت فیکم الثّقلین کتاب اللّه حبل ممدود بین السّماء و الأرض و عترتی أهل بیتی، ألا إنّهما لن یفترقا حتّی

ص:455


1- یرید بهم زیدا و الحسن و عمرا و عبد اللَّه ( 12 ) .

یردا علیّ الحوض، ألا! فانظروا کیف تخلفونی فیهما، فان قیل: فقد قال جدّک فی کتاب «الواهیة» : أنبأنا عبد الوهاب الأنماطی، عن محمّد بن المظفر، عن محمّد(1) العتیقی عن یوسف بن الدّخیل، عن جعفر العقیلی، عن أحمد الخلوانی، عن عبد اللّه بن داهر، ثنا عبد اللّه بن عبد القدّوس، عن الأعمش، عن عطیّة، عن أبی سعید، عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم بمعناه.

ثمّ قال جدّک: (عطیّة صح ظ) ضعیف، و ابن عبد القدّوس، رافضی، و ابن داهر لیس بشیء قلت: الحدیث الّذی رویناه أخرجه أحمد بن الفضائل و لیس فی إسناده أحد ممّن ضعّفه جدّی و قد أخرجه أبو داود فی سننه و التّرمذیّ أیضا (و عامّة المحدّثین. ن) و ذکره رزین فی «الجمع بین الصّحاح» و العجب کیف خفی عن جدّی ما روی مسلم فی صحیحه من حدیث زید بن أرقم: قام فینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خطیبا بماء یقال له «خمّ» أو یدعی خمّا بین مکّة و المدینة فحمد اللّه و أثنی علیه و وعظ و ذکّر ثمّ قال: أمّا بعد، أیّها النّاس! فإنّما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربّی فأجیب و أنا تارک فیکم الثّقلین، أو ثقلین، أوّلهما کتاب اللّه فیه النّور و الهدی، فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به.

فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه ثمّ قال و أهل بیتی اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی قالها مرّتین(2) فقال حصین بن سبرة لزید بن أرقم: و من أهل بیته یا زید؟ أ لیس نساؤه من أهل بیته؟ فقال زید: نعم! نساؤه من أهل بیته و لکن أهل بیته من حرم علیه الصّدقة بعده.

و فی روایة: فقال زید: لا و ایم اللّه! إنّ المرأة قد تکون مع الرّجل العصر و (من ظ) الدّهر ثمّ یطلّقها فترجع إلی أبیها و قومها، و لکن أهل بیته عصبته الّذین یحرم علیهم الصّدقة. قال حصین: و من هم؟ قال: آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عبّاس. و الثّقلان: الخطیران العظیمان، و قال أحمد فی المسند: ثنا: عبد الرزاق(3)

ص:456


1- فی النسخة الحاضرة من کتاب ابن الجوزی هو أحمد بن محمّد العتیقی فلیتنبه ( 12 . ن ) .
2- المحفوظ فی « صحیح مسلم » انه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قالها ثلاث مرات فلیتنبه ( 13 . ن .
3- هذا سبقة من قلم المصنف أو غلط من الناسخ ، و الصحیح الموجود فی « المسند » کما نقل عنه فی المتن سابقا هو هکذا : ثنا أسود بن عامر ، ثنا اسرائیل ، عن عثمان بن المغیرة ، عن علی بن ربیعة . قال : لقیت زید بن أرقم . الحدیث ( 13 . ن ) .

بالاسناد المتقدّم إلی علی(1) بمعناه].

مآخذ ترجمۀ سبط ابن الجوزی

و علامه سبط ابن الجوزی از صدور حفّاظ بارعین و قروم فقهای ماهرین و أساطین نبهای کابرین و مشاهیر نبلای فاضلین سنّیّه می باشد، شطری از عظمت و جلالت و رفعت و نبالت و وثوق و اعتماد و شموخ و استناد او بر ناظر «جامع مسانید أبی حنیفه» تصنیف أبو المؤیّد محمّد بن محمود الخوارزمی و «کفایة الطالب» محمّد بن یوسف الکنجی و «وفیات الأعیان» قاضی القضاة ابن خلکان و «منظر الإنسان» یوسف بن أحمد السجزی و «ذیل مرآة الزمان» تالیف قطب الدین موسی بن محمّد الیونینی البعلبکی و کتاب «المختصر فی أخبار البشر» لأبی الفداء إسماعیل بن علی بن محمود الأیوبی و «تتمة المختصر فی أخبار البشر» لزین الدین أبی حفص عمر بن مظفر الشهیر بابن الوردی و «عبر فی خبر من غبر» لشمس الدّین الذّهبی و «وافی بالوفیات» صلاح الدّین صفدی و «مرآة الجنان» عبد اللّه بن أسعد الیمنی الیافعی الشافعی و «مختصر جواهر مضیه» مجد الدین أبو طاهر محمّد بن یعقوب الفیروزآبادی الشیرازی و «طبقات الشّافعیّة» تقی الدین اسدی و «جواهر العقدین» نور الدین علی بن عبد اللّه سمهودی و «حسن المقصد» جلال الدین السّیوطی و «قول منبی» شمس الدّین سخاوی و «إتحاف الوری» لنجم الدین عمر بن فهد المکی و «غایة المرام بأخبار سلطنة البلد الحرام» عزّ الدین عبد العزیز بن فهد المکّی و «طبقات المفسّرین» شمس الدین محمّد بن علی بن أحمد الداودی المالکی و «کتائب أعلام الأخیار» محمود بن سلیمان الکفوی و «مدینة العلوم» فاضل ازنیقی و «أثمار جنیّه فی أسماء الحنفیّه» ملا علی بن سلطان محمّد قاری و «إنسان العیون» نور الدین علی بن إبراهیم الحلبی و «درّ مختار» محمّد بن علی بن محمّد بن علی الحصکفی و «مفتاح النجا» مرزا محمّد بن معتمد خان بدخشی و «کشف الظّنون» فاضل چلپی و «صواقع» خواجه نصر اللّه کابلی و «سیف مسلول» قاضی ثناء اللّه پانی پتی و همین کتاب «تحفه» خود شاهصاحب و «ایضاح» رشید الدین خان تلمیذ رشید مخاطب وحید و «إزالة الغین»

ص:457


1- المراد علی بن ربیعة الراوی عن زید بن أرقم ( 12 . ن ) .

مولوی حیدر علی معاصر و «أبجد العلوم» مولوی صدیق حسن خان معاصر؛ واضح و آشکارست.

فهذا سبط ابن الجوزی أحد ثقاتهم الأعیان، و فرد حفّاظهم الأرکان، قد روی هذا الحدیث المتهدّل الأغصان، المتنضّر الأفنان، من غیر إیهاء و لا إیهان، و لا إضجاع و لا ادهان، بل أوضح بباهر تحقیقه و أبان؛ بوار ما تفوّه به الجاحد المعاند المهان، و فساد ما أتی به المنکر من الخطل الواضح الهوان، فیا له من فارس للحدیث قد بذّ و شفّ علی قاطبة الفرسان، و سبق و فاق علی سائر القروم من الأقران، حتّی أصاب خصل السّبق إلی الغایة فی هذا المیدان، و استبدّ لتقدّمه فی هذه الحلبة بالسّبقة و الرّهان، و لم یترک فی جحد هذا الحدیث المرصّص البنیان، الموصّص الأرزان؛ مجالا لأهل البغی و العدوان، و مقالا لأرباب الزّیغ و الطغیان، و کلاما لأصحاب الشّنف و الشّنئان، و ملاکا لذوی الأحقاد و الأضغان.

108-أما روایت أبو عبد اللّه محمّد بن یوسف بن محمّد

الکنجی الشافعی

حدیث ثقلین را، پس در «کفایة الطالب فی مناقب علیّ بن أبی طالب» گفته:

[الباب الأول-فی بیان صحّة خطبته بماء یدعی خمّا. أخبرنا محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن أبی الفضل بمکّة حرسها اللّه و محمّد بن الحسن بن سالم بن علیّ بن سلام بقراءتی علیه بین قبر النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم و منبره و الحافظ محمّد بن أبی جعفر القرطبی بمدینة بصری و إبراهیم بن برکات الخشوعی بجامع دمشق و محمّد بن محمود بن الحسن الحافظ المعروف بابن النّجّار بمدینة السّلام.

قال ابن النجّار بن أبی الفضل: أخبرنا أبو الحسن المؤیّد بن محمّد بن علی الطوسی، و قال ابن سلام و القرطبی: أخبرنا محمّد بن علی بن صدقة الحرّانی، و قال الخشوعی: أخبرنا علیّ بن الحسن بن هبة اللّه المعروف بابن عساکر مورّخ الشّام، قالوا: أخبرنا الإمام أبو عبد اللّه محمّد بن الفضل الفراوی، أخبرنا أبو الحسن عبد الغافر بن محمّد الفارسی، أخبرنا محمّد بن عیسی بن عمرویه الجلودی أخبرنا إبراهیم بن محمّد بن سفیان، أخبرنا الإمام الحافظ أبو الحسین مسلم بن الحجّاج

ص:458

القشیری النّیسابوریّ، حدّثنی زهیر بن حرب و شجاع بن مخلد، جمیعا عن ابن علیّة، قال زهیر: حدّثنا إسماعیل بن إبراهیم، حدّثنی أبو حیّان، قال: حدّثنی یزید ابن حیّان، قال: انطلقت أنا و حصین بن سبرة و عمرو بن مسلم إلی زید بن أرقم فلمّا جلسنا إلیه قال له حصین: لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا: رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و سمعت حدیثه و غزوت معه و صلّیت خلفه، لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا، حدّثنا یا زید! ما سمعت من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم؟ قال یا بن أخی! و اللّه لقد کبرت سنّی و قدم عهدی و نسیت بعض الّذی کنت أعی من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم، فما حدّثتکموه فاقبلوا و مالا احدّثکم فلا تکلّفونیه. ثم قال: قام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یوما فینا خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّة و المدینة فحمد اللّه و أثنی علیه و وعظ و ذکّر ثم قال: أما بعد ألا یا أیّها النّاس! فإنّما أنا بشر یوشک أن یأتینی رسول ربّی فاجیب و أنا تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه فیه هدی و نور فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به. فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه ثم قال: و أهل بیتی اذکّرکم اللّه فی أهل بیتی. فقال حصین: و من أهل بیته؟ قال: أهل بیته من حرم الصّدقة بعده، و هم آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عبّاس. اخرجه مسلم فی صحیحه کما أخرجنا و رواه أبو داود و ابن ماجة القزوینی فی کتابیهما. قلت:

إنّ تفسیر زید أهل البیت غیر مرضیّ لأنّه قال: أهل البیت من حرم الصّدقة، و هم لا ینحصرون فی المذکورین فإنّ بنی المطلّب یشارکونهم فی الحرمان و لأنّ آل الرّجل غیره علی الصّحیح. فعلی قول زید یخرج أمیر المؤمنین رضی اللّه عنه عن أن یکون من أهل البیت، بل الصّحیح أنّ أهل البیت علیّ ع و فاطمة و الحسنان رضی اللّه عنهم، کما

رواه مسلم باسناده عن عائشة أن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خرج ذات غداة و علیه مرط مرحل من شعر أسود فجاء الحسن بن علی فأدخله ثم جاء الحسین بن علی فأدخله ثم جاءت فاطمة فأدخلها ثم جاء علی فأدخله ثم قال: إِنَّما یُرِیدُ اَللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً .

و هذا دلیل علی أنّ أهل البیت هم الّذین ناداهم اللّه بقوله «أهل البیت» و أدخلهم الرّسول فی المرط. و أیضا

روی مسلم باسناده أنّه لمّا نزلت آیة المباهلة دعا رسول اللّه

ص:459

صلّی اللّه علیه و سلّم علیّا و فاطمة و حسنا و حسینا رضی اللّه عنهم و قال: اللّهم هؤلاء أهل بیتی].

و نیز کنجی در «کفایة الطالب» گفته:

[أخبرنا أبو المنجا عبد اللّه بن عمر ابن علی بن اللّتی، قال: أخبرنا أبو الوقت عبد الأوّل بن عیسی قال: أخبرنا أبو الحسن عبد الرّحمن بن محمّد الدّارمی، أخبرنا أبو محمّد عبد اللّه بن أحمد بن حمویه، أخبرنا أبو إسحاق إبراهیم بن خزیم، أخبرنا الإمام أبو محمّد عبد بن حمید، حدّثنی یحیی بن عبد الحمید، حدّثنا شریک، عن الرّکین، عن القسم بن حسّان، عن زید بن ثابت قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم (به. ظ) لن تضلّوا کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض. قلت: هکذا أخرجه فی «المنتخب» من مسنده]. و کمال فضل و جلالت و أقصای عظم و نبالت و غایت علوّ درجات و نهایت سموّ رتبت حافظ کنجی در علوم أحادیث و أخبار و فنون روایات و آثار بنابر افادات أئمّۀ کبار و أساطین أحبار سنّیّه در مجلّدات سابقه بعون اللّه المنعام بتوضیح تمام مفصّل و مبیّن و محقّق و مبرهن گردیده.

فهذا محمّد بن یوسف الکنجی الحافظ أحد الأعلام الأفراد، و واحد الأحبار النّقّاد، المضطلعین باعباء علوم الحدیث بین العباد، المختبر السّابر الخابر من الخبر بالمتن و الإسناد، قد روی هذا الحدیث الکثیر الإسعاد، العظیم الإنجاد، السّابق فی الإرفاد، البالغ فی الارشاد، الموضح المنیر سنن الصّواب و السّداد، المنبط المثیر کوامن الهدی و الرّشاد، و صحّحه رغما لآناف المؤثرین للعناد، و ثبّته جدعا لمعاطس المنبرین باللّداد، و أطده دفعا لزوافر قصره المشاد. و شیّده دعما لشجوب صرحه المصون عن التّداعی و الانهداد.

109-أما روایت أبو الفتح محمّد بن محمّد بن أبی بکر
اشاره

الابیوردی(1) الشافعی

ص:460


1- قال فی « الاتحاف » : الاباوردی - بکسر الهمزه و فتح الموحدة المخففة و الواو و سکون الراء آخره دال مهملة . إلی اباورد بلیدة بخراسان و یقال بلا همزة و یقال أبی ورد بفتح الهمزة و الواو و کسر الموحدة و سکون التحتیة و الراء و هو الأشهر . و أیضا قال فیه : الابیوردی مر فی الاباوردی . و أیضا قال فیه : الباوردی بفتح الواو و سکون الراء الی ابیورد ، قد تقدم فی موضعین ( 12 ) .

حدیث ثقلین را، پس سیوطی در «إحیاء المیت» گفته: [الحدیث الخامس و الخمسون-

أخرج الباوردی عن أبی سعید قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: إنّی تارک فیکم الثّقلین ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا کتاب اللّه سبب طرفه بید اللّه و طرفه بأیدیکم و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

و مرزا محمّد بدخشانی در «مفتاح النّجا» بعد ذکر اخراج طبرانی این حدیث شریف را از أبو سعید خدری گفته: [

و أخرجه الحافظ أبو الفتح محمّد بن محمّد الباوردیّ عنه بلفظ: إنّی تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی کتاب اللّه سبب طرفه بید اللّه و طرفه بأیدیکم و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض].

ترجمۀ حافظ أبو الفتح أبیوردی

و أبیوردی از أماثل حفّاظ و مشاهیر و أفاضل أیقاظ نحاریر نزد سنّیّه می باشد.

ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [الأبیوردی-الإمام المحدّث الحافظ المفید زین الدّین أبو الفتح محمّد بن أحمد بن أبی بکر الابیوردی الصّوفی الشّافعی، نزیل القاهرة، ولد سنة إحدی و ستّمائة؛ ظنّا، و طلب الحدیث فی کهولته فسمع من کریمة الزّبیریّة و السّخاوی و الضّیاء الحافظ و طبقتهم و أصحاب السّلفی و ابن عساکر ثم نزل إلی أصحاب البوصیری و الخشوعی ثمّ نزل إلی أصحاب ابن بافا و کتب الکثیر و تعب و سوّد «المعجم» و قلّ ما روی، عوضه اللّه بالعفو و المغفرة. قال الشّریف بالوفیات (فی «الوفیات» . ظ) : کان حریصا علی التّحصیل صابرا علی کلف الاستفادة، سمعت منه و کان أهلا للدّین و الصّلاح و العفاف و له فهم و فیه تیقّظ، خرّج معجمه و وقف أجزاءه و کتبه، و توفی فی حادی عشر جمادی الاولی سنة سبع و ستّین و ستّمائة. قلت:

روی عنه الدّمیاطیّ بیتین من نظمه و قال: توفی بخانقاه سعید السّعداء].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنه سبع و ستین و ستّمائة گفته: [و الابیوردی- الحافظ زین الدّین أبو الفتح محمّد بن محمّد بن أبی بکر الصّوفی الشّافعی، سمع و هو ابن أربعین سنة من کریمة و ابن قمیرة فمن بعدهما حتّی کتب عن أصحاب محمّد بن عماد

ص:461

و شرع فی «المعجم» و حرص و بالغ فما أفاق من الطّلب إلاّ و المنیّة قد فجأته، و کان ذا دین و ورع، توفی بخانکاه سعید السّعداء فی جمادی الاولی، و له شعر].

و علامه جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [الأبیوردی- الإمام المحدّث الحافظ المفید زین الدّین أبو الفتح محمّد بن محمّد بن أبی بکر الصوفی الشّافعی نزیل القاهرة، ولد سنة 601 و طلب الحدیث کهلا فسمع من السّخاوی و الضّیاء الحافظ و کان من أهل الدّین و الصّلاح و له فهم و یقظة، خرّج معجمه و مات فی حادی عشر جمادی الاولی سنة 667].

و نیز سیوطی در «حسن المحاضره» گفته: [الأبیوردی-الإمام المحدّث الحافظ زین الدّین أبو الفتح محمّد بن محمّد بن أبی بکر نزیل القاهرة، ولد سنة ستّمائة و سمع من السّخاوی و غیره و ألّف و خرّج، مات فی جمادی الاولی سنة سبع و ستّین].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «إتحاف النّبلا» گفته: [الإمام المحدّث الحافظ زین الدّین أبو الفتح محمّد بن محمّد بن أبی بکر الأبیوردی، نزیل القاهرة، در سنه إحدی و ستّمائة متولّد شده و از سخاوی و غیره شنیده و تألیف و تخریج نموده در سنه سبع و ستین و ستّمائة درگذشت].

فهذا امامهم البارع الخبیر النقاب، أبو الفتح الأبیوردی المحرز لعقائل السّمات و جلائل الألقاب، قد فتح بروایة هذا الحدیث باب الرّشد و الصّواب، و ردم بتحدیثه و تاج الغیّ و التّباب، فلا یصدف عن الحقّ السّاطع السّافر کالشّهاب، البارق الباهر کالمتهلّل من السّحاب؛ إلاّ من سلک مسلک العدوان باتّباع النّصاب، فابتلی لعماه من العمه و العته بأنجس الأوصاب، حتّی قادته العصبیّة الموبقة إلی سوء المآب، و أوردته الحمیّة المردیة علی خسر الحساب.

110-أما روایت أبو زکریا یحیی بن شرف النووی
اشاره

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «تهذیب الأسماء و اللّغات» در ترجمه جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام در بیان فضائل آن جناب آورده: [

و فی «صحیح مسلم» أیضا عن زید

ص:462

ابن أرقم فی جملة حدیث طویل قال. قام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فینا خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّة و المدینة فحمد اللّه و أثنی علیه و وعظ و ذکّر ثمّ قال: أمّا بعد، ألا أیّها النّاس فإنّما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربّی فأجیب و أنا تارک فیکم ثقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور، فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به. فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه قال: و أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی، أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی (أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی. صح. ظ) فقیل: و من أهل بیته یا زید؟ أ لیس نساؤه من أهل بیته؟ قال: نساؤه من أهل بیته؟ قال: نساؤه من اهل بیته و لکنّ أهل بیته من حرم الصّدقة بعده. قال: و من هم؟ قال: آل علیّ و آل عقیل و آل جعفر و آل عبّاس].

ترجمۀ محیی الدین نووی صاحب التهذیب

و محتجب نماند که نووی از أعلام حفّاظ متبحّرین و أحبار فقهای متمهّرین سنیّه بوده، نبذی از مناقب سامیه و مفاخر طامیۀ او بر متتبّع «تذکرة الحفّاظ» و «عبر فی خبر من غبر» ذهبی و «مرآة الجنان» یافعی و «تتمّة المختصر» زین الدّین عمر بن مظفّر الشّهیر بابن الوردی و «نجوم زاهره» جمال الدین أبو المحاسن یوسف بن تغری بردی الأتابکی و «طبقات شافعیّه» جمال الدّین اسنوی و «طبقات شافعیّه» تقی الدین الأسدی» و «طبقات الحفّاظ» سیوطی و «إتحاف النّبلاء» مولوی صدیق حسن خان معاصر و غیر آن ظاهر و باهرست در این جا روما للاختصار، بعضی از عبارات مذکور می شود.

ذهبی در «تذکرة الحفّاظ» گفته: [النّواوی-الإمام الحافظ الأوحد القدوة شیخ الإسلام علم الأولیاء محیی الدّین أبو زکریّا یحیی بن شرف بن مری الحزامی الحوازبی (الحورانی. ظ) الشّافعی صاحب التّصانیف النّافعة مولده فی المحرّم سنة إحدی و ثلثین و ستّمائة و قدم دمشق سنة تسع و أربعین فسکن فی الرّواجیة (الرّواحیة. ظ) یتناول خبز المدرسة فحفظ «التّنبیه» فی أربعة أشهر و نصف وقر أربع «المهذّب» حفظا فی باقی السنّة علی شیخه الکمال بن أحمد ثم حجّ مع أبیه و أقام بالمدینة شهرا و نصفا و مرض أکثر الطّریق فذکر شیخنا أبو الحسن بن العطار أنّ الشّیخ محیی الدّین ذکر له أنّه کان یقرأ کلّ یوم اثنی عشر درسا علی مشایخه شرحا و تصحیحا: درسین فی «الوسیط»

ص:463

و درسا فی «المهذّب» و درسا فی «الجمع بین الصّحیحین» و درسا فی «صحیح مسلم» و درسا فی «اللّمع» لابن جنی و درسا فی «إصلاح المنطق» و درسا فی التصریف و و درسا فی أصول الفقه و درسا فی أسماء الرّجال و درسا فی أصول الدّین. قال: و کنت أعلّق جمیع ما یتعلّق بها من شرح مشکل و وضوح عبارة و ضبط لغة و بارک اللّه تعالی فی وقتی و خطر لی أن أشتغل فی الطبّ و اشتغلت فی کتاب «القانون» و أظلم قلبی و بقیت أیّاما لا أقدر علی الاشتغال فأفقت علی نفسی و بعت «القانون» فنار قلبی قلت:

سمع من الرّضی ابن البرهان و شیخ الشّیوخ عبد العزیز بن محمّد الأنصاری و زین الدّین ابن عبد الدائم و عماد الدّین عبد الکریم الخرستانی (الحرستانی. ظ) و زین الدّین خلف ابن یوسف و تقی الدّین بن أبی الیسر و جمال الدّین بن الصّیرفی و شمس الدّین بن أبی عمر و طبقتهم و سمع «الکتب السّتّة» و «المسند» و «الموطّأ» و «شرح السّنة» للبغوی و «سنن الدّار قطنی» و أشیاء کثیرة و قرأ «الکمال» للحافظ عبد الغنی (علی. صح . ظ) علاء الدّین و شرح فی أحادیث الصّحیحین علی المحدّث أبی إسحاق إبراهیم بن عیسی المرادی، و أخذ الأصول علی القاضی التّفلیسی، و تفقّه علی الکمال إسحاق المعرّی و شمس الدّین عبد الرّحمن بن نوح و عزّ الدّین عمر بن سعد الإربلی و الکمال سلاّر الإربلی، و قرأ اللّغة علی الشّیخ أحمد المصری و غیره، و قرأ علی ابن مالک کتابا من تصنیفه، و لازم الاشتغال و التّصنیف و نشر العلم و العبادة و الأوراد و الصّیام و الذّکر و الصّبر علی المعیشة الخشنة فی المأکل و الملبس کلّیة لا مزید علیها، ملبسه ثوب خام و عمامته سبجانیّة صغیرة تخرّج به جماعة من العلماء، منهم الخطیب صدر (الصدر ظ) سلیمان الجعفری و شهاب الدّین أحمد بن جعوان و شهاب الدّین الإربدی و علاء الدّین ابن العطّار، و حدّث عنه ابن أبی الفتح و المزّی و ابن العطّار. و أخبرنا علیّ بن إبراهیم، ثنا یحیی بن شرف الفقیه، أنبا خالد بن یوسف. «ح» . و أجاز لی ستّ العرب ستّ یحیی،

قالوا؛ ثنا أبو الیمن الکندیّ، ثنا المبارک بن الحسین، أنبا علیّ بن أحمد، أنبا محمّد بن عبد الرّحمن، ثنا عبد اللّه، ثنا شیبان، ثنا حمّاد بن سلمة، عن ثابت، عن أنس قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: من طلب الشّهادة صادقا من قلبه أعطیها و لو لم تصبه. أخرجه

ص:464

مسلم عن شیبان. قال ابن العطّار: ذکر لی شیخنا رحمه اللّه تعالی أنّه کان لا یضیع له وقتا لا فی لیل و لا فی نهار حتّی فی الطّرق و أنّه دام ستّ سنین ثم أخذ فی التصنیف و الإفادة و النّصیحة و قول الحقّ. قلت: مع ما هو علیه من المجاهدة بنفسه و العمل بدقائق الورع و المراقبة و تصفیة النّفس من الشّوائب و محقها من أغراضها کان حافظا للحدیث و فنونه و رجاله و صحیحه و علیله رأسا فی معرفة المذهب، قال شیخنا الرّشید ابن المعلم: عذلت الشیخ محیی الدّین فی عدم دخوله الحمّام و تضییق العیش فی مأکله و ملبسه و أحواله و خوّفته من مرض یعطّله عن الاشتغال فقال: إنّ فلانا صام و عبد اللّه حتّی اخضرّ جلده و کان یمتنع من أکل الفواکه و الخیار و یقول: أخاف أن یرطب جسمی و یجلب النّوم! و کان یأکل فی الیوم و اللّیلة أکلة و یشرب شربة واحدة عند السّحر.

قال ابن العطّار: کلّمته فی الفاکهة فقال: دمشق کثیرة الأوقاف و أملاک من تحت الحجر و التّصرف لهم لا یجوز إلاّ علی وجه الغبطة لهم ثمّ المعاملة فیها علی وجه المساقاة و فیها خلاف، فکیف تطیب نفسی بأکل ذلک؟ ! و قد جمع ابن العطّار سیرته فی ستّ کراریس. فمن تصانیفه: «شرح صحیح مسلم» و «ریاض الصّالحین» و «الأذکار» و «الأربعین» و «الإرشاد» فی علوم الحدیث و «التقریب» مختصره و کتاب «المهمّات» و «تحریر الألفاظ» و «العمدة» و «تصحیح النّسبة» و «الإیضاح» و «المناسک» مجلّد. و له ثلاثة مناسک سواه، و «التبیان فی آداب حملة القرآن» ، و فتاواه مجموعة فی مجیلید (مجیلد. ظ) و «الرّوضة» أربعه أسفار و «شرح المهذب» إلی باب المصراة فی أربع مجلّدات، و شرح قطعة من «البخاری» و قطعة من «الوسیط» و عمل قطعة من الأحکام و جملة کثیرة من الأسماء و اللّغات و «مسوّدة فی طبقات الفقهاء» و من التّحقیق إلی باب صلاة المسافر. و کان لا یقبل من أحد شیئا إلاّ فی النّادر ممّن لا یشتغل علیه. أهدی له فقیر إبریقا فقبله و عزم علیه الشّیخ برهان الدّین الإسکندرانی أن یفطر عنده فقال: احضر الطّعام إلی هنا و نفطر جملة، فأکل من ذلک و کان لونین.

و ربّما جمع الشّیخ بعض الأوقات بین إدامین، و کان یواجه الملوک و الظّلمة بالإنکار و یکتب إلیهم و یخوّفهم باللّه تعالی، کتب مرّة: من عبد اللّه یحیی النواوی:

ص:465

سلام اللّه و رحمته و برکاته علی المولی المحسن ملک الامراء بدر الدین أدام اللّه له الخیرات و تولاّه بالحسنات و بلّغه من خیرات الدّنیا و الآخرة کلّ آماله و بارک له فی جمیع أحواله، آمین و ینهی إلی العلوم الشّریفة أنّ أهل الشّام فی ضیق و ضعف حال بسبب قلّة الامطار، و ذکر فصلا طویلا و فی طیّ ذلک ورقة إلی الملک الظّاهر. فردّوا جوابها ردّا عنیفا مولما فتنکّدت خواطر الجماعة، و له غیر رسالة إلی الملک الظّاهر فی الأمر بالمعروف، و کان شیخنا ابن فرح یشرح علی الشّیخ الحدیث فقال نوبة الشیخ محیی الدّین قد صار إلی ثلاث مراتب کلّ مرتبة لو کانت لشخص لشدّت إلیه الرّحال: العلم و الزّهد و الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر. فسافر. (سافر. ظ) الشّیخ فزار بیت المقدس و عاد إلی نوی فمرض عند والده فحضرته المنیّة فانتقل إلی رحمة اللّه فی الرّابع و العشرین من رجب سنة ستّ و سبعین و ستمائة و قبره ظاهر یزار. قاله الشّیخ قطب الدین الیونینی و قال: کان أوحد زمانه فی العلم و الورع و العبادة و التقلّل و خشونة العیش، واقف الملک الظّاهر بدار العدل غیر مرّة فحکی عن الملک الظّاهر أنّه قال: أنا أفزع منه! ولی مشیخة دار الحدیث، قلت: ولیها سنة خمس و ستّین بعد أبی شامّة إلی أن مات. و قال الشّیخ شمس الدّین بن الفخر الحنبلی:

کان إماما بارعا حافظا متقنا أتقن علوما جمّة و صنّف التّصانیف الجمّة و کان شدید الورع و الزّهد تارکا لجمیع المأکول إلاّ ما یأتیه به أبوه من کعک وتین، و کان یلبس الثّیاب الرّدیّة المرقعة، و لا یدخل الحمّام، و ترک الفواکه جمیعها و لم یتناول من الجهات، رحمه اللّه تعالی].

و ابن الوردی در «تتمّة المختصر» در وقایع سنه ستّ و سبعین و ستّمائه گفته:

[قلت: و فیها توفی شیخ الإسلام العالم الرّبانی الزّاهد محیی الدّین یحیی بن شرف ابن مری النّواوی و له خمس و أربعون سنة و نصف، و له سیرة مفردة فی علومه و تصانیفه و دینه و یقینه و ورعه و زهده و قناعته بالیسیر و تعبّده و تهجّده و خوفه من اللّه تعالی. ولی مشیخة دار الحدیث بدمشق و کان لا یتناول من معلومها شیئا و قبره ظاهر یزار بنوی. قلت:

ص:466

لقیت خیرا یا نوی! *و حرست من ألم النّوی فلقد نشا بک زاهد فی العلم أخلص ما نوی

و علی عداه فضله فضل الحبوب علی النوی. و اللّه أعلم].

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفّاظ» گفته: [النووی-الإمام الفقیه الحافظ الأوحد القدوة شیخ الإسلام علم الأولیاء محیی الدین أبو زکریا یحیی ابن شرف بن مری الحرّانی الحورانی الشافعی. ولد فی المحرّم سنة 631 و قدم دمشق سنة 49 و حجّ مرّتین و سمع من الرّضی بن البرهان و النّعمان بن أبی الیسر و الطبقة و صنّف التّصانیف النّافعة فی الحدیث و الفقه و غیرها، کشرح مسلم. و الرّوضة. و شرح المهذّب. و المنهاج. و التّحقیق. و الأذکار. و ریاض الصّالحین. و الإرشاد. و التقریب، کلاهما فی علوم الحدیث. و تهذیب الأسماء و اللّغات. و مختصر اسد الغابة فی الصّحابة.

و المبهمات، و غیر ذلک. و کان إماما بارعا حافظا متقنا أتقن علوما شتّی و بارک اللّه فی علمه و تصانیفه لحسن قصده، و کان شدید الورع و الزّهد آمرا بالمعروف ناهیا عن المنکر، تهابه الملوک، تارکا لجمیع ملاذ الدّنیا و لم یتزوّج و ولی مشیخة دار الحدیث الأشرفیّة بعد أبی شامّة فلم یتناول منها درهما، مات فی رابع عشری رجب سنة 676. قلت: أفرزت ترجمته بالتّألیف. قال الذّهبی: و هو سیّد الطبقة الآتیة و إنّما ذکر هنا لتقدّم موته].

حسین بن محمّد دیاربکری در «تاریخ خمیس» گفته: [و فی سنة ستّ و سبعین و ستّمائة فی رجبها مات شیخ الإسلام شیخ الشّافعیّة القدوة الزّاهد العلم محیی الدّین یحیی بن شرف النّووی، و له خمس و أربعون سنة و نصف سنة، متفرّد فی علومه و تصانیفه و دینه و یقینه و ورعه و زهده و قناعته بالیسیر و تعبّده و تهجّده و خوفه من اللّه تعالی، و قبره بنوی یزار].

و ولی الدین خطیب در «أسماء رجال مشکاة» گفته: [الإمام النّووی- هو أبو زکریا محیی الدین یحیی بن شرف النّووی إمام أهل زمانه کان عالما فاضلا متورعا فقیها محدّثا ثبتا حجّة. له مصنّفات کثیرة مشهورة و تألیفات عجیبة مفیدة فی الفقه

ص:467

مثل «الرّوضة» و فی الحدیث مثل «الریاض» و «الأذکار» و فی شرحه مثل «شرح مسلم» و غیر ذلک من معرفة علوم الحدیث و اللّغة، سمع من المشایخ الکبار و منه خلق کثیر و أجاز روایة شرح مسلم و الأذکار لجمیع المسلمین و کان من أهل «نوی» قریة من أعمال دمشق نشأ بها و حفظ الختمة و قدم دمشق فی سنة خمسین و ستّمائة و له تسع عشرة سنة فتفقّه و برع، و کان خشن العیش قانعا بالقوت تارکا للشّهوات صاحب عبادة و خوف و کان قوّالا بالحقّ صغیر العمامة کبیر الشّأن کثیر السهر مکبّا علی العلم و العمل مات فی رجب سنة ستّ و سبعین و ستّمائة و قبره یزار بنوی، عاش خمسا و أربعین سنة].

و شیخ عبد الحق دهلوی در «أسماء رجال مشکاة» گفته: [النّوویّ-هو الشّیخ الإمام محیی الدّین أبو زکریّا یحیی بن شرف الحزامی-بحاء مهملة مکسورة و الزّاء-النّووی، محرّر مذهب الشّافعی و ممهّده و منقّحه و مرتّبه صاحب التّصانیف المشهورة المبارکة النافعة. ولد فی العشر الأوّل من المحرّم سنة إحدی و ثلثین و ستّمائة بنوی من الشّام من عمل دمشق و قرأ بها القرآن و قدم دمشق فی سنة تسع و أربعین و قرأ «التّنبیه» فی أربعة أشهر و نصفه (نصف. ظ) و حفظ ربع المذهب فی بقیّة السّنة و مکث قریبا من سنتین لا یضع جنبه علی الأرض و کان یقرأ فی الیوم و اللّیلة اثنی عشر درسا علی المشایخ فی عدّة من العلوم و تفقّه علی المشایخ و أکثر انتفاعه علی الکمال إسحاق المغربی و کان رحمه اللّه علی جانب کثیر (کبیر. ظ) من العمل و الزّهد و الصّبر علی خشونة العیش، و کان لا یدخل الحمّام و لا یأکل إلاّ أکلة واحدة فی الیوم و اللّیلة بعد العشاء الآخرة و لا یشرب إلاّ شربة واحدة عند السّحر و لا یشرب بالثّلج کما یعتاده الشّامیّون، و لم یتزوّج، و کان کثیر السّهر فی العبادة و التّصنیف، و کان آمرا بالمعروف ناهیا عن المنکر یواجه به الملوک فمن دونهم و حجّ مرّتین و تولّی دار الحدیث الأشرفیّة سنة خمس و ستّین فلم یأخذ من معلومها شیئا إلی أن توفی، و کان یلبس ثوبا قطنا (قطنیا. ظ) و عمامته سحتانیّة، و کان فی لحیته شعرات بیض و علیه سکینة و وقار فی البحث مع الفقهاء و فی غیره لم یزل علی ذلک إلی أن سافر إلی بلده و زار القدس و الخلیل ثمّ عاد إلیها فمرض بها عند أبویه و توفی لیلة الأربعاء رابع عشر شهر

ص:468

رجب سنة ستّ و سبعین و ستمائة و دفن ببلده، رحمة اللّه تعالی علیه و علی جمیع عباده الصّالحین].

و نیز شیخ عبد الحق دهلوی در مقدّمۀ «أشعة اللّمعات» گفته: [إمام نووی- لقب وی محیی الدّین و کنیت وی أبو زکریّا و نام وی یحیی بن شرف حزامیست.

و حزامی-بحاء مهملۀ مکسوره و بزای-نسبتست بحزام که یکی از أجداد اوست.

ولادت وی در عشرۀ أوّل از محرّم سنه إحدی و ثلثین و ستّمائه است در «نوی» از شام که از أعمال دمشقست و نسبت بوی «نواوی» نیز گویند. قرائت کرد قرآن مجید را پس قدوم آورد بدمشق در سنه تسع و أربعین و خواند «تنبیه» را که گویند در مذهب شافعیست در چهار و نیم ماه و یاد گرفت ربع مذهب را در بقیّۀ سال و مکث کرده دو سال چنانکه پهلو ننهاده بر زمین، می خواند در شب و روز دوازده درس بر مشایخ در أنواع علوم دینیّه و تفقّه کرد بر بسیاری از مشایخ و أکثر انتفاع وی بکمال الدّین إسحاق مغربی بود و وی محرّر مذهب شافعی و ممهّد و منقّح و مرتّب اوست بعد از رافعی، و الآن مدار مذهب شافعی بر تصحیح و تحقیق اوست، و بود وی رحمة اللّه تعالی علیه بر جانب کثیر (کبیر. ظ) از عمل و زهد و صبر بر خشونت عیش، در نمی آمد بحمام و نمی خورد از فواکه دمشق که أکثر قوت أهل دیار بر آنست بجهت آنچه در ضمانیت آن بود از خیانت و شبهه و قوت می کرد بآنکه می آمد از بلد وی از نزد والدین وی، و أکل نمی کرد مگر یک بار بعد از نماز عشا و شرب نمی کرد مگر یک بار نزد سحر و نمی خورد آب برف چنانکه عادت شامیانست و اختیار کرد تجرّد و انفراد را و اتّفاق نیفتاد مر او را تزوّج، و بسیار می کرد بیداری را از عبادت و تصنیف و می کرد أمر معروف و نهی منکر بملوک و امرا و غیرهم، و راه نمی داد مداهنت را درین کار، و دو بار بحجّ رفت و متولّی شد دار الحدیث أشرفیّه را در سنه خمس و ستّین، و نگرفت از وظائف وی چیزی تا رفت ازین عالم، و نبود در لحیۀ مبارک وی مگر چند موی سفید، و غالب بود بروی سکینه و وقار در بحث و در جمیع أحوال، و منزّه بود از تعصّب بشافعیّت، و متّصف بود بانصاف، و نقل می کرد در کتب خود از أقوال أبی حنیفه، و متّصف بود بتصوّف و

ص:469

اعتقاد مشایخ، بعد از آن مسافرت کرد ببلدۀ خود و زیارت کرد قدس خلیل را باز بوطن آمد و بیمار افتاد و نزد والدین خودش وفات یافت در شب چهارشنبه چهاردهم شهر رجب سنه ستّ و سبعین و ستّمائة و هم در شهر خود مدفون گشت، رحمة اللّه تعالی علیه و علی جمیع عباد اللّه الصالحین].

و مولوی صدیق حسن خان معاصر در «إتحاف النّبلا» گفته: [محیی الدین أبو زکریا یحیی بن شرف الحزامی-بکسر الحاء و فتح الزاء-نسبة إلی (بعض. صح. ظ) أجداده، النّووی. ولادت وی در عشرۀ أوّل از محرّم سنۀ إحدی و ثمانین و ستّمائة بوده در قریۀ نوی از شام، أعمال دمشق، و نسبت بوی «نواوی» نیز گویند. قرائت کرد قرآن را پس قدوم آورد بدمشق در سنه تسع و أربعین و خواند کتاب «تنبیه» را که در مذهب شافعیست در چهار و نیم ماه و یاد گرفت ربع مذهب را در بقیّه سال و مکث کرد دو سال چنانکه پهلو ننهاد بر زمین و می خواند در شب و روز دوازده درس بر مشایخ در أنواع علوم دینیّه و تفقّه کرد بر بسیاری از مشایخ و اکثر انتفاع وی بر کمال الدین إسحاق مغربی بود. و وی محرّر مذهب شافعی و ممهّد و منقّح و مرتّب اوست بعد از رافعی، و الآن (مدار. صح. ظ) مذهب شافعی بر تصحیح و تحقیق اوست، بود وی (رح) بر جانب کثیر (کبیر. ظ) از عمل و زهد و صبر بر خشونت عیش، نمی درآمد بحمام و نمی خورد از فواکه دمشق که أکثر قوت أهل آن دیار بر آنست بجهة آنچه در ضمانت آن بود از خیانت و شبهه و قوت می کرد آنچه می آمد از بلد وی از نزد والدین (او.

صح. ظ) و وی أکل نمی کرد در شب و روز مگر یک بار بعد از نماز عشا و شرب نمی کرد مگر یک بار نزد سحر، نمی خورد آب برف چنانکه عادت شامیانست، اختیار کرد تجرّد و انفراد (را. صح ظ) و اتّفاق نیفتاد مر او را بتزوّج، بسیار می کرد بیداری را در عبادت و راه نمی داد مداهنت را درین کار و دو بار بحجّ رفت و متولّی شد دار الحدیث أشرفیّه را در سنه خمس و ستّین و نگرفت از وظائف وی چیزی تا رفت ازین عالم، و نبود لحیۀ مبارک وی مگر چند موی سفید، و غالب بود بر وی سکینه و وقار در بحث و در جمیع أحوال و منزّه بود از تعصّب شافعیّت و متّصف بانصاف و نقل می کرد در کتب

ص:470

خود از أقوال أبو حنیفه و متّصف بود بتصوّف و اعتقاد مشایخ، بعد از آن مسافرت کرد ببلد خود و زیارت کرد قدس خلیل را باز بوطن آمد و بیمار افتاد نزد والدین خود پس وفات یافت در شب چار شنبه چهاردهم رجب سنه ستّ و سبعین و ستّ مائه و هم در شهر خود مدفون گشت، رحمه اللّه تعالی. هکذا فی «أشعّة اللّمعات-شرح المشکوة» للشیخ عبد الحقّ الدهلوی (رح)].

فهذا النووی فرد أعلامهم الأجبال، و واحد عظمائهم الأقیال، الموصوف عندهم بمآثر أثیرة لا تنال، المذکور بمفاخر عزّ لهم مثلها فی الأسلاف و الأمثال، قد روی هذا الحدیث المصون عن الانحلال، المبرّء عن الاضمحلال، فمن أذعن له بالرّکون و الإقبال، و بادر فی أمره بالخضوع و الامتثال، فاز بما لا یفی بوصفه منطق و مقال، و أحرز مالا یدرک کنهه بضرب مثل و رسم مثال، و من أدبر عنه بالتّعلّل و الاعتلال، و التّحوّل و الاحتیال؛ احتقب فوادح الوزر و الوبال، و اعتقب جوائح الخسف و النّکال.

111-أما روایت محب الدین أبو العباس أحمد بن عبد اللّه

الطبری المکی الشافعی

حدیث ثقلین را، پس در کتاب «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی «گفته:

[الباب الخامس-فی فضل أهل البیت. ذکر بیان أهل البیت و الحثّ علی التّمسّک بهم و بکتاب اللّه عزّ و جلّ و الخلف فیهما.

عن زید بن أرقم، قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم:

إنّی تارک فیکم الثّقلین ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدی أحدهما أعظم من الآخر کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما، أخرجه التّرمذیّ و قال: حدیث غریب.

و عنه، قال: قام فینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم خطیبا فحمد اللّه و أثنی علیه ثمّ قال: أمّا بعد، یا أیّها النّاس! إنّما أنا بشر یوشک أن یأتینی رسول ربّی فأجیبه و إنّی تارک فیکم الثّقلین أوّلهما کتاب اللّه فیه الهدی و النّور فتمسّکوا بکتاب اللّه عزّ و جلّ و خذوا به.

و حثّ فیه (علیه. ظ) و رغّب فیه ثمّ قال: و أهل بیتی، أذکّرکم اللّه عزّ و جلّ فی أهل

ص:471

بیتی؛ ثلث مرّات. فقیل لزید: من أهل بیته؟ أ لیس نساؤه من أهل بیته؟ قال: بلی! و لکنّ أهل بیته من حرم الصّدقة علیهم (قیل: و من هم؟ . صح. ظ) قال: هم آل جعفر و آل علی و آل عقیل و آل العبّاس. قال (قیل) : أ کلّ هؤلاء من حرم علیهم الصّدقة؟ قال: نعم! أخرجه مسلم، و عند أحمد بمعناه من حدیث أبی سعید و لفظه أنه صلّی اللّه علیه و سلّم إنّی أوشک أن أدعی فأجیب و إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی، إن اللّطیف الخبیر أخبرنی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض فانظروا بما تخلفونی فیهما].

مآخذ ترجمۀ محب الدین طبری

و مدائح جلیله و محامد جزیله و مفاخر غزیره و مکارم وفیرۀ علاّمه محبّ الدّین طبری بر ناظر «تذکرة الحفّاظ» و «معجم» و «عبر فی خبر من غبر» و «دول الإسلام» ذهبی و «تتمّة المختصر» ابن الوردی و «طبقات شافعیّه» سبکی و «طبقات الشّافعیّة» أسنوی و «وافی بالوفیات» صفدی و «طبقات الحفّاظ» سیوطی و «توضیح الدّلائل» شهاب الدّین أحمد و «عجالة الرّاکب» عبد الغفّار عکّی شافعی و «وسیلة المآل» أحمد بن الفضل بن محمّد باکثیر و «روضۀ ندیّۀ» محمّد بن إسماعیل الأمیر و «ذخیرة المآل» عبد القادر عجیلی؛ مخفی و محتجب نیست.

فهذا امامهم الحافظ الجلیل المحبّ الطّبری شیخ الحرم، الّذی شاب رأسه فی هذا الشّأن حتّی أدرک الهرم، قد روی هذا الحدیث لا جرم، و ساق طرقا منه من غیر برم، فقطع بإثباته أسباب الشّبهات و صرم، و ثلم بتشییده بنیان النزغات و خرم، فمن نکص عنه علی عقبیه منع نفسه عن الصّواب و حرم، و من عاد باغیا للکید نفخ فی غیر ضرم.

ص:472

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109