عنوان و نام پدیدآور:عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار جلد 14/ تالیف: میر سید حامد حسین موسوی نیشابوری هندی ؛ تحقیق و ترجمه: غلام رضا مولانا البروجردی
مشخصات نشر:قم: موسسه المعارف الاسلامیه، (1404) ق.
مشخصات ظاهری:ج23.
یادداشت:فارسی- عربی.
یادداشت:کتاب حاضر ردیه ای و شرحی است بر کتاب (التحفه الاثنی عشریه) اثر عبدالعزیز بن احمد دهلوی.
موضوع:دهلوی، عبدالعزیزبن احمد، 1159 - 1239ق. . التحفه الاثنی عشریه -- نقد و تفسیرموضوع
احادیث خاص (ثقلین) - امامت - احادیث
دهلوی، عبدالعزیز بن احمد، 1159 - 1239ق. التحفه الاثنی عشریه - نقد و تفسیر
شیعه - دفاعیه ها و ردیه ها
علی بن ابی طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. - اثبات خلافت
موضوع:شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها
موضوع:امامت -- احادیث
فروست:موسسه المعارف الاسلامیه؛176
وضعیت فهرست نویسی:در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)
شماره کتابشناسی ملی:1286819
ص: 1
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی جعل النّبیّ مدینة العلم و علیّا بابها، ثم ابان بهدایتهما و آلهما طریقة الشریعة و صوابها و میّز بهم عن العلوم قشورها و لبابها، و زیّل بهم منها ماءها و سرابها، و نضا بهم عن وجوه حقائق الاسرار نقابها، و کشف بایضاحهم عن رموز دقائق الآثار حجابها، فهم حفظة احکام الدین من کلّ فتق نابها، و اولی من رأی ثلمة الشرع المبین فرتقها و رابها، و صلّی اللّه علی محمّد المختار المسدد من الشرعة الغراء اصلها و نصابها، و آله الاطهار الحافظین من الملة البیضاء سنتها و کتابها، صلاة محمّد الاولون و الآخرون مآلها و مآبها، و تحمد المصلّون و السّابقون متابها و مثابها، و بعد فیقول العبد القاصر حامد حسین بن العلاّمة السّیّد محمد قلی کان اللّه له فی الدنیا و الآخرة، و اماط معایبه الباطنة و الظّاهرة هذا هو المجلّد الخامس من المنهج الثانی من کتاب عبقات الانوار فی امامة الائمّة الاطهار اتیت فیه علی کلام عبد العزیز بن ولی اللّه الدّهلوی صاحب التحفة فی جواب
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها و قد جعله الحدیث الخامس من الاحادیث الدالة علی امامة علی بن أبی طالب علیه السّلام ثم اجاب عنه بما یحیر الافهام، و لا یرتضیه احد ممّن شمّ رائحة الاسلام، و اللّه ولیّ التوفیق و الانعام فی المبدء و الختام
قال الفاضل النحریر حدیث پنجم روایت جابر
انّ النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها و این خبر نیز مطعون ست قال یحیی بن معین لا اصل
ص:2
له و قال البخاری انّه منکر و لیس له وجه صحیح و قال الترمذی انه منکر غریب و ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات و قال الشّیخ تقی الدین بن دقیق العید هذا الحدیث لم یثبتوه و قال الشّیخ محیی الدین النواوی و الحافظ شمس الدین الذّهبی و الشّیخ شمس الدین الجزری انّه موضوع پس تمسک باین احادیث موضوعه که اهل سنت آن را از دائره تمسک و احتجاج خارج کرده اند در مقام الزام ایشان دلیل صریحست بر دانشمندی علمای شیعه و این بدان ماند که شخصی معرفت پیدا کند با نوکر شخصی که او را از نوکری برطرف کرده و تقصیرات او را دیده و خیانت او را معلوم نموده از خانه خود برآورده منادی در شهر گرداند که فلان نوکر را با من سر و کاری نیست من ذمه دار او نیستم و عهده معاملات او ندارم این شخص ساده لوح این همه مراتب را دانسته با آن نوکر معامله دین نمود و زر معامله از آن شخص درخواستن آغاز نهاد این ساده لوح نزد عقلا در کمال مرتبه سفاهت خواهد بود و معهذا مفید مدعا هم نیست زیرا که اگر شخصی باب مدینة العلم شد چه لازمست که صاحب ریاست عام هم باشد بلا فصل بعد از پیغمبر غایة ما فی الباب آنکه یک شرط از شرائط امامت در وی بوجه اتم متحقق گشت و از وجدان یک شرط وجود مشروط لازم نمی آید با وصف آنکه آن شرط ما زیاده از آن شرط در دیگران هم بروایات اهل سنت ثابت شده باشد مثل
ما صبّ اللّه شیئا فی صدری الاّ و قد صببته فی صدر أبی بکر و مثل
لو کان بعدی نبیّ لکان عمر اگر روایات اهل سنت را اعتباری است در هر جا اعتبار باید کرد و الا قصد الزام ایشان نباید نمود که بیکروایت الزام نمی خورند
اقول مستعینا بلطف الخبیر البصیر از غرائب و بوقلمون روزگار و عجائب گوناگون اعصار این ست که با وصفی که خباب شاهد صاحب نزد اتباع خود حاوی العلوم و رئیس القروم و مسند المحدثین و امام المحققین وقت خویش اند و عوام و خواص سنیّه را بافادات حضرتشان کمال نازش و افتخار و ریاستشان برینحضرات در فن شریف حدیث در غایت اشتهارست بمزید اتصاف بانصاف و کمال بعد و مجانبت از اعتساف و منتهای جوش ولا و ایمان و اقصائی حسن صفا و اذعان فضائل جلیّة و مناقب علیه امام البریة علیه آلاف السلام و التحیّة را که بسبب نهایت تواتر و شهرت معاندین و متعصبین هم انکار آن نتوانند ساخت بزعم فاسد خود باطل وانموده در توهین و تهجین ان زبان خلاعت ترجمان را بخرافات غریبه و هفوات عجیبه آلوده اند تا آنکه در این جا بابطال و رد
حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها باب جرح و قدح بر خود گشاده و او کمال جرات و جسارت جالب خیبت و خسارت داده بکلمات بشعه مستهجنه و تفوهات بارده ممتهنه تشنیع و تقطیع آن آغاز نهاده بتقریرات فاسده و تزویرات کاسده ئی در ازاء تحقیر استدلال اهل حقّ نحاریر بآن افتاده حال آنکه بر ادنی ممارس فن احادیث و آثار واضح و آشکارست که این حدیث شریف از جلائل فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام می باشد و بسبب نهایت شهرت کمتر کتابی از کتب مناقب آن جنابست که در آن مذکور نیست و بسیاری از محدثین مختبرین و ائمّه معتبرین بروایت و اثبات ان شرف اندوز گرویده و جمعی از ناقدین حذاق
ص:3
بتحسین و جماعاتی از جهابذۀ سبّاق بتصحیح آن گرویده و شطری از افاخم اعلام آنرا بحتم و جزم ذکر نموده و برخی از اعاظم فخام آن را بشهرت موصوف فرموده قلوب معاندین و جاحدین خسته و ابواب عدول و انحراف و نکول و انصراف بر جائدین مائدین بسته اند و قبل از آن که نحیف وجوه مفصله و ادله مکمله صحت استدلال و احتجاج اهل حق باین حدیث بمعرض بیان آرم و همت بتندید و تعییر و تخجیل و تشویر مخاطب عظیم التعزیر برگمارم بتحریر و تحبیر بعض فوائد معجبة العوائد تثبیت و تبصیر ناظر نحریر می نمایم و برقم و تسطیر آن خبرت و بصیرت ممعن خبیر بعون الملک القدیر می افزایم
حصرت أمیر المؤمنین، امام حسن، امام حسین علیهم السّلام
ابن عباس، جابر بن عبد اللّه الانصاری، حذیفة بن الیمان،
عبد اللّه بن عمر، أنس بن مالک، عمرو بن العاص، عبد اللّه بن مسعود 4
اعتراف جمله أصحاب حضرت رسول بحدیث مدینة العلم
فائده اولی در ذکر صحابه عظام نزد سنیه اعلام که این حدیث شریف جناب اشرف الانام علیه و آله آلاف التحیة و السلام را روایت کرده اند پس از آن جمله هستند خود جناب امیر المؤمنین علیه السلام که این حدیث شریف را از جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت فرموده اند و حدیث آنجناب را سوید بن سعید و احمد بن حنبل و عباد بن یعقوب و ترمذی و ابو بکر باغندی و محمّد بن المظفر البغدادی و ابن شاذان حزلی و ابو عبد اللّه الحاکم و ابن مردویه و ابو نعیم و ابن بشران و ابن المغازلی و احمد بن محمد عاصمی و مجد الدین بن الاثیر الجزری و ابن النجار و سبط ابن الجوزی و محمد بن یوسف کنجی و محب الدین طبری و شهاب الدین احمد و جلال الدین سیوطی و نور الدین سمهودی و ابن حجر مکی و علی متقی و ابراهیم وصابی و شیخ بن عبد اللّه العیدروس و احمد مکی و شیخانی قادری و عبد الحق دهلوی و ابراهیم کردی و مرزا محمد بدخشانی و شیخ صبان مصری و عبد القادر عجیلی و محمد مبین لکهنوی و ثناء اللّه پانی پتی و ولی اللّه لکهنوی و حسن علی محدث لکهنوی و نور الدین سلیمانی و سلیمان بن ابراهیم بلخی ذکر نموده اند و از آن جمله جناب امام حسن علیه السلام هستند و حدیث آن جناب را سلیمان بن ابراهیم البلخی نقلا عن أبی سعید البحتری آورده و از آن جمله جناب امام حسین علیه السلام هستند و حدیث آن جناب را ابن مردویه و ابن بشران و ابن المغازلی و عاصمی و ابن النجار و سلیمان بن ابراهیم بلخی آورده و از آن جمله عبد اللّه بن عباس هستند و حدیثشان را یحیی بن معین و ابن فهم بغدادی و ابو العباس اصم و ابن تمیم قنطری و ابن جریر طبری و ابو القاسم طبرانی و ابو الشیخ اصبهانی و حاکم نیسابوری و ابن مردویه و ابو بکر بیهقی و خطیب بغدادی و ابن عبد البر قرطبی و ابن المغازلی و ابو علی بیهقی و عاصمی و اخطب خوارزم و عز الدین ابن الاثیر الجزری و محمد بن یوسف کنجی و صدر الدین حموی و ابو الحجاج مزی و جمال الدین زرندی و صلاح الدین علائی و مجد الدین فیروزآبادی و شمس الدین جزری و ابن حجر عسقلانی و جلال الدین سیوطی و نور الدین سمهودی و علی متقی و ابراهیم وصابی و جمال الدین محدث شیرازی و عبد الرءوف منادی و علی عزیزی و میرزا محمد بدخشانی و محمد صدر عالم و شاه ولی اللّه و دهلوی و محمد مبین لکهنوی و ثناء اللّه پانی پتی و ولی اللّه لکهنوی و نور الدین سلیمانی و سلیمان بلخی روایت و اثبات آن کرده اند و از آن جمله هستند جابر بن عبد اللّه انصاری و حدیثشان را عبد الرزاق صنعانی و ابو بکر بزار و ابو القسم طبرانی و قفال شاشی و ابن السقا و حاکم نیسابوری و ابو الحسن العطار الشافعی
ص:4
و خطیب بغدادی و ابو محمد غندجانی و ابن المغازلی و شیرویه دیلمی و شهردار دیلمی و ابن عساکر و ابو عبد اللّه کنجی و علی همدانی و شمس الدین جزری و ابن حجر عسقلانی و جلال الدین سیوطی و نور الدین سمهودی و عبد الوهاب بخاری و ابن حجر مکی و علی متقی و عیدروس یمنی و جمال الدین محدث شیرازی و عبد الرؤف منادی و علی عزیزی و ابراهیم کردی و مرزا محمد بدخشانی و شاه ولی اللّه دهلوی و فاضل صبان مصری و محمد مبین لکهنوی و ثناء اللّه پانی پتی و حسن علی محدث لکهنوی روایت و اثبات نموده اند و از آن جمله است عبد اللّه بن مسعود و حدیثشان را سید علی همدانی و سلیمان بن ابراهیم بلخی اثبات و نقل نموده اند و از آن جمله هستند حذیفة بن الیمان و حدیثشان را سلیمان بن ابراهیم بلخی نقلا عن ابن المغازلی آورده و از آن جمله است عبد اللّه بن عمر و حدیثش ابو القسم طبرانی و حاکم نیسابوری و ابن حجر مکی و عیدروس یمنی و میرزا محمد بدخشانی و فاضل صبان مصری و محمد مبین لکهنوی و ثناء اللّه پانی پتی و ولی اللّه لکهنوی و سلیمان بن ابراهیم بلخی روایت و نقل کرده اند و از آن جمله است انس بن مالک و حدیثش را سید علی همدانی و سلیمان بن ابراهیم بلخی اثبات و نقل کرده اند و از آن جمله است عمرو بن العاص که حدیثش را ابو المؤید اخطب خوارزم اثبات نموده الی غیرهم من الاصحاب کما لا یخفی علی اولی الالباب ممّن تتبّع شواهد هذا الباب و چون در عصر اصحاب جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله الاطیاب اختلافی در تحقق این حدیث شریف نبود بلکه جمله ایشان سوء کانوا من الموالین او المعاندین برین فضیلت جلیلة الاثار عزیزة المثار اطباق و اتفاق داشتند بهمین جهت علامه جمال الدین زرندی در کتاب نظم درر السمطین کما سیاتی ان شاء اللّه تعالی در عنوان این حدیث شریف فرموده فضیلة اخری اعترف بها الاصحاب و ابتهجوا و سلکوا طریق الوفاق و انتهجوا و سید شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل کما ستعرف بعون اللّه تعالی فیما بعد بعد نقل این حدیث شریف بروایت ابن عباس گفته رواه الزرندی و قال هذه فضیلة اعترف بها الاصحاب و ابتهجوا و سلکوا طریق الوفاق و انتهجوا انتهی و إذا کان هذا الحدیث الوثیق النصاب الطیب المستطاب مما اعترف به الاصحاب و ابتهجوا به بلا امتراء و لا ارتیاب، و سلکوا فیه طریق الوفاق بلا اختلاف و لا اضطراب، و انتهجوا فیه مسلک الاتفاق، بلا اختلاج و لا اختلاب، کیف یسوغ الطعن فیه ممن ینتسب إلیهم کل الانتساب، و ینتصب للذبّ عنهم غایة الانتصاب، هل هذا الاّ صنیع اهل الخدع و الخلاب، و داب ذوی الزیغ و الانقلاب و اللّه العاصم عن الوقوع فی مهاوی التبار و التّباب، و هو الواقی عن الانخداع بخدع اهل الباطل و الکذاب
فائده ثانیه در بیان تابعین بالاحسان نزد این حضرات والاشان که روایت این حدیث سید الانس و الجان علیه و آله آلاف السلام من الملک المنان نموده اند اول ایشان جناب امام زین العابدین سید السّاجدین علی بن الحسین بن
ص:5
علی بن أبی طالب علیهم السلام می باشند و تعدید آن حضرت در تابعین صرف بنابر اصطلاح اهل سنت است کما لا یخفی علی اولی الاحلام و روایت کردن آنجناب را ابن بشران و ابن المغازلی و عاصمی و ابن النجار و سلیمان بن ابراهیم بلخی آورده اند دوم جناب امام باقر علوم الاولین و الآخرین محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام و ذکر آن جناب نیز درین زمره بنابر مصطلح سنیه است کما اشرنا إلیه آنفا و روایت آن جناب را نیز ابن شبان و ابن المغازلی و عاصمی و ابن النجار و سلیمان بن ابراهیم بلخی ذکر نموده اند سوم اصبغ بن نباته الحنظلی الکوفی و روایت کردنش را ابن شاذان حربی و جلال الدین سیوطی ذکر کرده چهارم جریر ضبی و روایت کردنش را ابو بکر باغندی و ابن المظفر البغدادی و ابن المغازلی مذکور داشته اند پنجم حارث بن عبد اللّه الهمدانی الکوفی و روایتش را عباد بن یعقوب رواجنی و خطیب بغدادی و محمد بن یوسف کنجی اثبات کرده اند ششم سعد بن طریف الحنظلی الکوفی و روایتش را ابن شاذان حزلی و جلال الدین سیوطی آورده اند هفتم سعید بن جبیر الاسدی الکوفی و روایت کردنش از تصریح سلیمان بن ابراهیم بلخی نقلا عن الحموی واضحست هشتم سلمه بن کهیل الحضرمی الکوفی و روایت او را سوید بن سعید حدثانی و احمد بن حنبل و سبط ابن الجوزی بیان کرده اند نهم سلیمان بن مهران الاسدی الکوفی المعروف بالاعمش و روایت او را یحیی بن معین و ابن فهم بغدادی و اصم نیسابوری و ابن تمیم قنطری و ابن جریر طبری و حاکم و طبرانی و ابو بکر بیهقی و خطیب بغدادی و ابن المغازلی و ابو علی بیهقی و عاصمی و اخطب خوارزم و عزّ الدّین بن الاثیر الجزری و ابو عبد اللّه الکنجی و صدر الدین حموی و صلاح الدین علائی و مجد الدین فیروزآبادی و شمس الدین جزری و جلال الدین سیوطی و غیر ایشان نقل کرده اند دهم عاصم بن ضمرة السلولی الکوفی و روایت کردنش از افادۀ عباد بن یعقوب الرواجنی و خطیب بغدادی و ابو عبد اللّه الکنجی ثابت و متحقق می شود یازدهم عبد اللّه بن عثمان بن خیثم القاری المکی و روایتش را عبد الرزاق صنعانی و قفال شاشی و ابن السقا و حاکم نیسابوری و ابو الحسن العطار الشافعی و خطیب بغدادی و ابو محمد غندجانی و ابن المغازلی و ابن عساکر و ابو عبد اللّه گنجی و ابن حجر عسقلانی بیان نموده اند دوازدهم عبد الرحمان بن عثمان و یقال بهمان التیمی المدنی و روایت کردن او را نیز همین حضرات ذکر کرده اند سیزدهم عبد اللّه بن عسیلة المرادی ابو عبد اللّه الصنابحی و روایتش از تصریح سوید بن سعید حدثانی و احمد بن حنبل و سبط ابن الجوزی ظاهر و باهرست چهاردهم مجاهد بن جبر ابو الحجاج المخزومی المکی و روایت کردنش از افادۀ حضراتی که روایت اعمش را ذکر کرده اند واضح و لائحست فهذه عصابة من التّابعین الاعلام، المعروفین عندهم بالقدم الثابت فی الاسلام، قد رووا هذا الحدیث الداری لغیاهب الظلام، فثبت صدوره من مشکاة النّبوة علی صاحبها و آله آلاف السّلام، و طاحت هفوات الطاعنین الطغام، و باحت سقطات القادحین الاغثام، و انزاحت نزغات المنکرین اللئام،
ص:6
و الحمد للّه الملک المنعام،
تا قرن سیزدهم
فائده ثالثه در ذکر اکابر محدثین حفاظ و اجلّه مسندین ایقاظ و مشاهیر محققین جلیل الفخار و نحاریر منقدین عظیمی الاثار و اعاظم علمای والا مرتبت و افاخم کملای عالی منزلت و اماثل نبهائی منیعی الشأن و افاضل نبلائی رفیع المکان حضرات اهل سنت که بروایت و اخراج و اثبات و ادراج و ذکر و اشاعت و نشر و اذاعت و تحقیق و تسدید و تثبیت و تشیید و تازیر و تایید و تقریر و تأکید این حدیث شریف اشتغال فرموده قصب السبق از یکدگر درین مضمار مبهر الابتدار ربوده اند پس از جمله ایشانست ابو بکر عبد الرزاق بن همام بن نافع الصنعانی و ابو زکریا یحیی بن معین المرّی-و ابو محمد سوید بن سعید الهروی الحدثانی الانباری-و احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی-و عباد بن یعقوب الرواجنی الاسدی-و ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترندی-و ابو علی الحسین بن محمد بن عبد الرحمن بن فهم البغدادی-و ابو بکر احمد بن عمر بن عبد الخالق المعروف بالبزار-و ابو جعفر محمد بن جریر الطبرانی و ابو بکر محمد بن محمد بن سلیمان بن حارث الباغندی الواسطی البغدادی-و ابو العباس محمد بن یعقوب الاموی الاصم-و ابو الحسن محمد بن احمد بن تمیم الخیاط القنطری البغدادی-و ابو بکر محمد بن عمر بن محمد بن سلیم التمیمی البغدادی المعروف بالجعابی-و ابو القاسم سلیمان بن احمد بن ایوب الطبرانی و ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل الشاشی المعروف بالقفال-و ابو محمد عبد اللّه بن عبد اللّه بن جعفر بن حیان الاصبهانی الحیانی المعروف بابی الشیخ و ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن عثمان المعروف بابن السقا الواسطی-و ابو اللیث نصر بن محمد السمرقندی الحنفی-و ابو الحسین محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی البغدادی-و ابو حفص عمر بن احمد بن عثمان المعروف بابن شاهین البغدادی-و ابو الحسن علی بن عمر بن محمد بن حسن بن شاذان بن ابراهیم بن اسحاق السکری الحزلی-و ابو عبد اللّه عبید اللّه بن محمد بن محمد بن حمدان بن بطة العکبری المعروف بابن بطة-و ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه بن محمد الضبی النیسابوریّ المعروف بالحاکم-و ابو بکر احمد بن موسی بن مردویه الاصبهانی و ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصبهانی-و ابو الحسن احمد بن مظفر بن احمد العطار الفقیه الشافعی-و ابو الحسن علی بن محمد بن حبیب البصری الشافعی المعروف بالماوردی-و ابو بکر احمد بن الحسین بن علی البیهقی-و ابو غالب محمد بن احمد بن سهل النحوی المعروف بابن بشران-و ابو بکر احمد بن علی المعروف بالخطیب البغدادی-و ابو عمر یوسف بن عبد اللّه المعروف بابن عبد البر النمری القرطبی-و ابو محمد الحسن بن احمد بن موسی الغندجانی-و ابو الحسن علی بن محمد بن الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی-و ابو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی-و ابو علی اسماعیل بن احمد بن الحسین البیهقی-و ابو شجاع شیرویه بن شهردار بن شیرویه بن فناخسرو الهمدانی الدیلمی-و احمد بن محمد بن علی العاصمی و شهردار بن شیرویه بن شهردار بن شیرویه بن فناخسرو الهمدانی الدیلمی-و عبد الکریم بن محمد بن منصور بن محمد بن عبد الجبار بن احمد بن محمد بن جعفر التمیمی السمعانی المروزی-و ابو المؤید موفق بن احمد بن اسحاق المعروف باخطب خوارزم-و ابو القاسم علی بن الحسن بن هبة اللّه بن الحسین الدمشقی المعروف بابن عساکر-و ابو الحجاج یوسف بن محمد البلوی الاندلسی المعروف بابن الشیخ-و ابو السعادات مبارک بن محمد
ص:7
بن محمد بن عبد الکریم الجزری المعروف بابن الاثیر-و ابو الحسن علی بن محمد بن محمد بن عبد الکریم الجزری المعروف بابن الاثیر- و محیی الدین محمد بن علی بن محمد بن عربی الطائی الاندلسی-و محب الدین محمد بن محمود البغدادی المعروف بابن النجار و کمال الدین ابو سالم محمد بن طلحة القرشی النصیبی الشافعی-و شمس الدین ابو المظفر یوسف بن قزغلی المعروف بسبط ابن الجوزی و ابو عبد اللّه محمد بن یوسف بن محمد الکنجی الشافعی-و عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام بن أبی القاسم السلمی-و ابو زکریا یحیی بن شرف بن مرّی النووی-و محب الدین احمد بن عبد اللّه بن محمد الطبری الشافعی المکی-و سعید الدین محمد بن احمد الفرغانی-و احمد بن منصور الکازرونی-و حسین بن محمد المعروف بامیر حسینی الفوزی-و سید محمد بن سید محمود الکرمانی-و ابو المجامع ابراهیم بن محمد بن المؤید بن عبد اللّه بن علی بن محمد بن حمویه الجوینی-و نظام الدین محمد بن احمد بن علی البخاری المشهور علی السنتهم بنظام اولیا-و جمال الدین ابو الحجاج یوسف بن عبد الرحمن المزی-و محمد بن یوسف الزرندی-و صلاح الدین ابو سعید خلیل بن کیکلدی العلائی الدمشقی الشافعی و علی بن شهاب الدین الهمدانی-و نور الدین جعفر بن سالار البدخشانی المعروف بامیر ملاّ-و شیخ بدر الدین محمد بن بهادر بن عبد اللّه الزرکشی الشافعی-و کمال الدین محمد بن عیسی الدمیری و محمد بن یعقوب بن محمد بن ابراهیم الشیرازی اللغوی الشهیر بالفیروزآبادی-و امام الدین محمد الهجروی الایجی الواسطی- و شمس الدین محمد بن محمد بن محمد الجزری-و زین الدین ابو بکر محمد بن محمد بن علی الخوافی-و شهاب الدین بن شمس الدین الزاولی الدولت آبادی-و شهاب الدین احمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی بن محمود بن احمد بن حجر الکنانی العسقلانی- و السید شهاب الدین احمد صاحب توضیح الدلائل-و نور الدین علی بن محمد بن احمد المعروف بابن الصباغ المالکی المکی-و عبد الرحمن بن محمد بن علی بن احمد البسطامی-و شمس الدین محمد بن یحیی بن علی الجیلانی اللاهجی النوربخشی-و شمس الدین ابو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد السخاوی-و حسین بن علی الکاشفی المعروف بالواعظ-و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی-و نور الدین علی بن عبد اللّه السمهودی-و فضل اللّه بن روزبهان الخنجی الشیرازی-و غر الدین عبد العزیز بن عمر المعروف بابن فهد الهاشمی المکی و شهاب الدین احمد بن محمد بن أبی بکر بن عبد الملک بن احمد بن محمد بن الحسین القسطلانی المصری الشافعی-و جلال الدین محمد بن اسعد الصدیقی الدوانی-و کمال الدین حسین بن معین الدین الیزدی المیبدی-و غیاث الدین بن همام الدین المدعو بخواند امیر و عبد الوهاب بن محمد بن رفیع الدین احمد البخاری-و شمس الدین محمد بن یوسف الشامی الدمشقی الصالحی-و شیخ ابو الحسن علی بن محمد بن عراق الکنانی-و احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی-و علی بن حسام الدین الشهیر بالمتقی-و ابراهیم بن عبد اللّه الوصابی الیمنی الشافعی-و محمد طاهر الفتنی-و عباس بن معین الدین الجرجانی الشیرازی الشهیر بمیرزا مخدوم-و کمال الدین بن فخر الدین جهرمی-و شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی-و جمال الدین عطاء اللّه بن فضل اللّه بن عبد الرحمن الشیرازی
ص:8
و ابو العصمت محمد معصوم بابا السمرقندی-و علی بن سلطان محمد الهروی المعروف بالقاری-و محمد عبد الرؤف بن تاج العارفین المناوی-و ملا یعقوب البنانی اللاهوری-و ابو العباس احمد بن محمد المقری الاندلسی-و شیخ احمد بن فضل بن محمد باکثیر المکی الشافعی-و محمود بن محمد بن علی الشیخانی القادری-و عبد الحق بن سیف الدین البخاری الدهلوی-و سید محمد بن سید جلال الدین ماه عالم بن سید حسن البخاری-و؟ اللّه دیه؟ بن عبد الرحیم بن بینا حکیم الچشتی العثمانی-و عبد الرحمن بن عبد الرسول بن قاسم الچشتی-و شیخ بن علی بن محمد بن عبد اللّه بن علوی بن أبی بکر بن جعفر بن محمد بن علی بن محمد بن احمد الجفری-و علی بن احمد بن محمد بن ابراهیم العزیزی- و ابو الضیاء نور الدین علی بن علی الشبراملسی القاهری الشافعی-و تاج الدین السنبلی النقشبندی-و ابراهیم بن حسن الکردی الکورانی- الشهرزوری الشافعی-و اسماعیل بن سلیمان الکردی البصری-و محمد بن عبد الباقی بن یوسف الازهری الزرقانی المالکی-و سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری الشافعی-و سید محمد بن عبد الرّسول البرزنجی الکردی نزیل طیبة-و مرزا محمد بن معتمدخان الحارثی البدخشانی-و محمد صدر عالم و شاه ولی اللّه احمد بن عبد الرحیم الدهلوی-و محمد معین بن محمد امین السندی-و شیخ محمد بن سالم بن احمد الشافعی المصری الشهیر بالحفنی- و محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الیمانی الصنعانی-و محمد بن علی الصبان المصری-و شیخ سلیمان جمل-و قمر الدین حسینی الاورنقابادی و شهاب الدین احمد بن عبد القادر بن بکری العجیلی الشافعی-و محمد مبین بن محب اللّه بن ملا احمد عبد الحق بن ملا محمد سعید بن قطب الدین السهالوی اللکهنوی و ثناء اللّه پانی پتی و عبد العزیز بن ولی اللّه الدهلوی خود مخاطب-و شیخ جواد ساباط بن ابراهیم ساباط الساباطی الحنفی-و عمر بن احمد الخرپوتی-و محمد بن علی الشوکانی الصنعانی-و محمد رشید الذینخان الدهلوی تلمیذ رشید مخاطب-و جمال الدین ابو عبد اللّه محمد بن عبد العلی القرشی المعروف بمرزا حسن علی محدث تلمیذ فرید مخاطب-و نور الدین بن اسماعیل السلیمانی-ولی اللّه بن حبیب اللّه بن محب اللّه بن ملا احمد عبد الحق بن ملا محمد سعید بن قطب الدین السهالوی اللکهنوی-و شهاب الدین محمود بن عبد اللّه البغدادی الشهیر بالوسی زاده-و سلیمان بن ابراهیم بن محمد البلخی القندوزی-و سلامة اللّه البدایونی-و مولوی حسن الزّمان محمد بن قاسم الترکمانی التبریزی ثم الحیدرآبادی المعاصر-و علی بن سلیمان الدمنتی البجمعوی المعتزلی المالکی الشاذلی المعاصر و عبد الغنی افندی الغنیمی المعاصر-فهذه اعلام جمع من علماء السّنیة و اعلامهم و اسماء حرب من ارکانهم و عظامهم و بعد سماع روایاتهم، و غب وعی افاداتهم لا یستریب من وفقه اللّه لرشده و بصره لقصده و کشف الرین عن قلبه بتأییده و ازاح الحرج عن صدره بتسدیده فی التصدیق و الاذعان و الایمان و الایقان بهذا الحدیث الشریف الباهر البرهان الجلی الشأن، المقبول عند المهرة الأعیان، المروی للاساطین العارفین بغوامض السنة و القرآن، و اللّه الصّائن عن التقحم فی مهاوی الزیغ و العدوان، و التّهجم علی مغاوی البغی و الشنئان،
فائده رابعه در افراد اسمای علمای عظام سنیه که از تصریحات و افاداتشان صحت این حدیث شریف واضح و لائحست
ص:9
پس از آن جمله است ابو زکریا یحیی بن معین التّمری که تصریح صریح بصحت این حدیث شریف نموده و از آن جمله است ابو جعفر محمد بن جریر الطبری که باختیار اتحاد این حدیث بحدیث انا دار الحکمه حکم بصحت آن فرموده و از آن جمله است ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه بن حاکم النیسابوریّ که باهتمام تمام صحت این حدیث شریف ثابت فرموده و از آن جمله است علامه ابو سالم محمد بن طلحة القرشی که این حدیث شریف را از جامع ترمذی واصفا ایّاه بالتصحیح مرة بعد اخری نقل کرده و علاوه بر استدلال و استشهاد بآن بتصریح تمام آنرا از جمله احادیث راجحه صحة و معتقدا شمرده و از آن جمله است علامه ابو المظفر یوسف بن قزغلی المعروف بسبط ابن الجوزی که بصراحت این حدیث را از فضائل ثابته مشتهره و از جمله سنت ظاهره که در آن شک و ارتیاب نیست وانموده باهتمام تمام اثبات ان فرموده و از آن جمله است ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی که این حدیث شریف را در کفایة الطالب روایت نموده و در صدر ان تصریح کرده که این کتاب مشتمل ست بر احادیث صحیحه از کتب ائمّه و حفاظ و از آن جمله است صلاح الدّین خلیل بن کیکلدی علائی که بحسب بتصریح سخاوی بیانی نموده که شاهد بصحت این حدیث شریف است او ابن حجر مکی در منح مکیه افاده نموده که قول حافظ علای موافقت بصحیح بودن این حدیث شریف دارد و از آن جمله است شمس الدین محمد بن محمد الجزری که در اسنی المطالب حکم حاکم بصحت این حدیث در مقام تایید نقل کرده و در اول کتاب تصریح نموده که احادیث این کتاب از متواترات و صحاح و حسانست و از آن جمله است شمس الدین محمد بن عبد الرحمان السخاوی که در مقاصد حسنه بعد نقل بیان علامه علائی که آن را شاهد بصحت حدیث وانموده و گفته و هذا ضیع معتمد و از آن جمله است علامه جلال الدین السیوطی که در جمع الجوامع جزم بصحت این حدیث شریف فرموده و از آن جمله است فضل اللّه بن روزبهان الخنجی الشیرازی که در کتاب الباطل خود تصریح صریح بصحت این خبر منیف نموده و از آنجمله است علی بن حسام الدین الشهیر بالمتقی که در کنز العمال کلام سیوطی مشتمل بر جزم بصحت این حدیث شریف بلا رد و نکیر نقل نموده و از آن جمله است سید محمد بخاری که او نیز ببودن این خبر حدیث صحیح تصریح صریح فرموده و از آن جمله است مرزا محمد بدخشانی که این حدیث شریف را در کتاب نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البیت الاطهار که در آن التزام ایراد احادیث صحیحه نموده بطرق عدیده وارد کرده و در مفتاح النجا تصحیح حاکم این حدیث را ذکر نموده و از آن جمله است محمد صدر عالم که در معارج العلی عبارت مجمع الجوامع سیوطی مشتمل بر جزم بصحت این حدیث شریف بلا رد و نکیر نقل نموده و از آن جمله است علامه محمد بن اسماعیل بن صلاح الأمیر الیمانی الصنعانی که باهتمام تمام در روضه ندیه صحت این حدیث باثبات رسانیده و از آن جمله است اثناء اللّه پانی پتی که در سیف مسلول افاده نموده که بکثرت شواهد حکم بصحت این حدیث شریف توان نمود و از آن جمله است مولوی حسن زمان معاصر که صحت این حدیث شریف و تصحیح جماعات ائمه سنیه آن را ببیان انیق واضح فرموده فمن اشرق قلبه بنور الیقین، و ربط فؤاده بعزیمة الدین و لم یفتله فاتلات الغرور و لم تعم علیه مشتبهات الامور، و لا اشرب فی قلبه حب الزّور، و لم یزرع الغی فیحصد الثبور، و لم یسر فی طحنیة عمیاء من الوسواس و لم یرم بالخبط و العمه و الشماس، و لم ینتکث علیه القتل و لم یکب به هوی الختل لا یمتری سجیس اللیالی فی صحة هذا الحدیث
ص:10
السّامق العالی و کونه ثابتا مسلما عند جهابذة الصناعة من ائمّة السّنة و الجماعة الحائزین القدح المعلّی و الرقیب فی الرقعة و المناعة المصیبین خصل السبق فی التقدم و البراعة و اللّه ولی التّوفیق لمن ابصر لقم الحق فاراد اتباعه و هو الموضح سبیل الرشد لمن انقاد له فاطاعه
فائده خامسه در ذکر علمای کبار اهل سنت که از تصریحات و افادات شان حسن بودن این حدیث شریف مطلقا یا بخصوصیت بعض طرق واضح و اشکارست و درین زمره بعضی از حضرات که آنفا در فائده سابقه مذکور شدند نیز داخل می باشند و سببش یا این ست که ایشان اولا قائل بحسن این حدیث بودند من بعد بر ایشان صحت ان منکشف شد کما صرح به السیوطی فی حق نفسه و یا حکم بحسن از ایشان مختص ببعض طرق حدیثست مثل الحافظ الکنجی و کیفما کان پس باید دانست که از جمله علمای مشار إلیهم محمد بن عیسی الترمذیست که بنابر تصریح عبد الحق دهلوی در لمعات شرح مشکاة تحسین این حدیث فرموده و از آن جمله است حافظ ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی الشافعی که در کفایة الطالب نسبت بحدیث ابن عباس گفته هذا حدیث حسن عال و از آن جمله است صلاح الدین خلیل بن کیکلدی علائی که بصراحت اعتراف ببودن این حدیث شریف حسن محتج به نموده و از آن جمله است بدر الدین محمد بن بهادر زرکشی که در کتاب لآلی منثوره قول حافظ علائی مصرح بحسن این حدیث نقل کرده و بنابر افاده مناوی و رفیض القدیر خود زرکشی تصریح کرده که این حدیث منتهی می شود بدرجه حسن محتج به و مولوی حسن زمان نیز در قول مستحسن افاده فرموده که زرکشی تحسین این حدیث فرموده و از آن جمله است مجد الدین محمد بن یعقوب الفیروزآبادی که در کتاب نقد الصحیح تصریح کرده که این حدیث منتهی می شود بدرجه حسن محتج به و از آن جمله است شهاب الدین احمد بن علی العسقلانی المعروف بابن حجر که در فتوای خود و در اجوبه احادیث متعقبه سراج قزوینی تصریح بحسن این حدیث شریف نموده و از آن جمله است شمس الدین محمد بن عبد الرحمن سخاوی که در مقاصد حسنه حدیث ابن عباس را حسن گفته و از آن جمله است جلال الدین عبد الرّحمن بن أبی بکر السیوطی که در تاریخ الخلفاء حکم بحسن بودن این حدیث شریف نموده و در لآلی مصنوعه و کتاب التعقبات علی الموضوعات و تلخیص آن مسمی بالنکت البدیعات کلام علائی و ابن حجر متعلق به حسن بودن این حدیث نقل کرده و از آن جمله است نور الدین علی بن عبد اللّه السمهودی که در مقام اثبات این حدیث شریف تصحیح حاکم و تحسین علائی و ابن حجر ذکر نموده پس کم از کم خود سمهودی قائل بحسن حدیث خواهد بود و از آن جمله است محمد بن یوسف الشامی که در سبل الهدی و الرشاد حسن بودن این حدیث شریف را صواب وانموده و استشهاد بقول علائی و ابن حجر کرده و از آن جمله است ابو الحسن علی بن محمد بن عراق الکنانی که در تنزیه الشریعه در مقام تعقب قدح اخراج حاکم و ترمذی این حدیث شریف را ذکر کرده و بعد از آن قول ابن حجر مشتمل بر ذکر تصحیح حاکم و اختیار بودن حدیث از قسم حسن نقل کرده و تحسین علائی را نیز بعد از آن ذکر نموده پس اقل احوال ابن عراق این ست که قائل بحسن این حدیث شریف باشد و از آن جمله است احمد بن محمد الهیتمی المکی المعروف بابن حجر که در صواعق
ص:11
در مقام اثبات این حدیث تصویب حسن بودن ان از بعض محققین نقل کرده و در منح مکیه حسن بودن آنرا تحقیق دانسته و در تطهیر الجنان نیز آنرا بسبب کثرت طرق حسن وانموده و در فتوای خود نیز آنرا حدیث حسن گفته و از آنجمله است محمد طاهر فتنی که در تذکرة الموضوعات در مقام تعقب قدح این حدیث افاده علائی و ابن حجر را ذکر کرده و از آن جمله است ملا علی بن سلطان محمد القاری که در مرقاة بعد نقل بعض اقوال متعنتین در مقام استدراک افاده علائی و ابن حجر عسقلانی متعلق بحسن بودن این حدیث شریف ذکر نموده و از آنجمله است عبد الرؤف بن تاج العارفین المنادی که در فیض القدیر بعد نقل بعض اقوال مجازفت اشتمال افاده حافظ علائی و زرکشی و ابن حجر و سخاوی متعلق بحسن بودن این حدیث شریف آورده و از آن جمله است محمد حجازی بن محمد بن عبد اللّه الشعرانی که در فتح الموالی لنصیر بشرح الجامع الصغیر قائل بحسن بودن این حدیث شریف شده کما نقله عنه العزیزی فی السراج المنیر و از آن جمله است عبد الحق بن سیف الدین البخاری الدهلوی که در اسماء الرجال مشکاة بعد دارد کردن این حدیث شریف افاده ابن حجر مشتمل بر حکم بحسن بودن آن ذکر نموده و در لمعات شرح مشکاة گفته که ترمذی این حدیث را تحسین کرده است و نیز در آن کلام مبسوط مجد الدین فیروزآبادی که مشتمل بر تصریح ببودن این حدیث حسن محتج به می باشد نقل نموده و از آن جمله است علی بن احمد العزیزی که در سراج منیر حسن بغیره بودن این حدیث از شیخ خود محمد حجازی شعرانی نقل کرده و از آن جمله است علی بن علی؟ الطرابلسی؟ که در تیسیر المطالب السنیه حسن بودن این حدیث را صواب وانموده و آن را مستند بقول علائی و ابن حجر کرده و از آن جمله است محمد بن عبد الباقی الزرقانی که در شرح مواهب لدنیه تصویب حسن بودن این حدیث کرده و استناد بقول علائی و ابن حجر نموده و از آن جمله است محمد بن علی الصبان المصری که در اسعاف الراغبین از بعض محققین تصویب حسن بودن این حدیث نقل کرده و از آن جمله است محمد بن علی الشوکانی که در فوائد مجموعه حسن بودن این حدیث اختیار کرده و از آن جمله است حسن علی محدث لکهنوی که در تفریح الاحباب حسن بودن این حدیث را صواب ظاهر نموده فمن من اللّه علیه بصفاء السریرة، و حسن البصیرة، و التمییز بین الحق و الباطل و تبیین الحالی من العاطل، و تزییل الغث من الثمین، و تفریق الواهی عن المتین، لا یتعتع عن قبول هذا الحدیث المنیف، و لا یحجم عن الانقیاد لهذا الخبر الشریف، بعد رکون هولاء القوم الی تحسینه و الجنوح الی تثبیته و ترصینه، لان الحدیث الحسن یصلح بلا ریب للاحتجاج، بل هو داخل فی الصحیح عند جمع من سالکی هذا المنهاج
فائده سادسه در افراد اسمائی علمای عالیشان و نبهائی رفیع المکان نزد سنیه که این حدیث شریف را بعبارات مفیده حتم و عنوانات مثبته جزم آورده نهایت ثبوت و تحقق ان بر ارباب احلام و ابصار و اصحاب فکرت و اعتبار واضح و لائح کرده اند پس از آن جمله است ابو اللیث نصر بن محمد السمرقندی و ابو محمد احمد بن محمد بن العاصمی و ابو المجد مجدود بن آدم السنائی الغزنوی و ابو الحجاج یوسف بن محمد البلوی
ص:12
الاندلسی و محیی الدین محمد بن علی بن محمد بن عربی الطائی الاندلسی و ابو سالم محمد بن طلحة القرشی النصیبی الشافعی و ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی الشافعی و غر الدین عبد العزیز بن عبد السّلام السلمی الشافعی و محب الدین احمد بن عبد اللّه الطبری الشافعی و سعید الدین محمد بن احمد الفرغانی و حسین بن محمد المعروف بامیر حسینی الفوزی و نظام الدین محمد بن احمد بن علی البخاری المعروف بنظام الاولیاء و جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی و علی بن شهاب الدین الهمدانی و کمال الدین محمد بن عیسی الدمیری و زین الدین محمد بن محمد بن علی الخوافی و شهاب الدین بن شمس الدین الدولت آبادی و شهاب الدین احمد صاحب توضیح الدلائل و نور الدین علی بن محمد بن احمد المعروف بابن الصباغ المکی المالکی و عبد الرحمن بن محمد بن علی بن احمد البسطامی و شمس الدین محمد بن یحیی بن علی الجیلانی اللاهجی و حسین بن علی المعروف بالواعظ الکاشفی و جلال الدین محمد بن اسعد الصدیقی الدوانی و کمال الدین حسین بن معین الدین الیزدی المیبدی و غیاث الدین بن همام الدین المدعو بخواند امیر و احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی- الشافعی و عطاء اللّه بن فضل اللّه الشیرازی المعروف بجمال الدین المحدث و ابو العصمة محمد معصوم السمرقندی و ملا علی بن سلطان محمد القاری و اله دیا بن عبد الرحیم الچشتی وشیح بن علی بن محمد الجفری و ابراهیم بن الحسن الکردی الشافعی و اسماعیل بن سلیمان الکردی البصری و ولی اللّه بن عبد الرحیم الدهلوی و شیخ سلیمان جمل و قمر الدین الحسینی الاورنگ آبادی و محمد مبین بن محب اللّه اللکهنوی و ثناء اللّه الپانی و جواد بن ابراهیم الساباطی الحنفی و ولی اللّه بن حبیب اللّه اللکهنوی فهل یستریب بعد ذلک من تمکنت من سویداء قلبه و شیجة الانصاف و الولاء، و ما اطلقت عنه العصبیة ربق التزمن و الحیاء، و لا شعبته مصارف العسف و الجور، و لا هتفت به هواتف الحور بعد الکور، فهو لطواعیته اسیر ایمان، و لنصاحیته رهین اذعان، لم یفکّه من ربقه زیغ و لا عدول، و لا طوّح به عنه نکوص و لا نکول، فی انّ هذا الحدیث من صحیحة الاخبار، و صادقة الاثار، لم یمسّه غائلة الوهن و الضعف، و لا تطرق إلیه شائبة مما یرمیه به ذوو المجون و السخف، و ان المبطل له معاند حاقد، و المکذب ایّاه کاشح حاسد، و الرّاد علیه متواقح جلع، و الطاعن فیه متکائس ضلع
فائده سابعه در افراد اسمای علمای افاخم و کبرای اعاظم سنیه که اصلا یا نقلا عن غیرهم من العلماء جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بوصف باب مدینة العلم و ما یماثله یا جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلّم را بمدینه علم ستوده یا آنکه این دو وصف جلیل را در اسماء و القاب این دو جناب ذکر فرموده تحتم این حدیث شریف بر اهل نقد و بصیرت و صاحبان توقد و خبرت واضح نموده اند پس از آن جمله است ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصفهانی و احمد بن محمد بن علی العاصمی و عبد الکریم بن محمد بن منصور السمعانی و ابو المؤید موفق بن احمد بن اسحاق الخوارزمی المکی المعروف باخطب خوارزم و محمد بن یوسف الکنجی و احمد بن منصور الگازرونی و جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی و علی بن شهاب الدین الهمدانی و نور الدین جعفر بن سالار البدخشانی
ص:13
و امام الدین محمد الهجروی الایجی الواسطی و شهاب الدین بن شمس الدین الدولت آبادی و شهاب الدین احمد صاحب توضیح الدلائل و شهاب الدین احمد بن محمد القسطلانی و جلال الدین محمد بن اسعد الصدیقی الدوانی و محمد بن یوسف الشامی الدمشقی الصالحی و احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی و عطاء اللّه بن فضل اللّه الشیرازی المعروف بجمال الدین المحدث و ملا علی بن سلطان محمد القاری و عبد الرؤف بن تاج العارفین المناوی و عبد الحق بن سیف الدین البخاری الدهلوی و سید محمد بن سید جلال ماه عالم بخاری و عبد الرحمن بن عبد الرسول بن قاسم الچشتی و تاج الدین العثمانی النقشبندی السنهبلی و ابراهیم بن الحسن الکردی و سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری و محمد بن عبد الرسول البرزنجی و محمد معین بن محمد امین السندی و محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الیمانی الصنعانی و شهاب الدین احمد بن عبد القادر العجیلی و رشید الدین خان الدهلوی و سلامة اللّه البدایونی و حسن الزمان المعاصر و عبد الغنی افندی الغنیمی المعاصر-فلا یرمی هذا الحدیث الشریف بعد ذلک بالکذب و الوضع الاّ من التحمت له عری اشراج العصبیة المردیة، و جری علی اذلال الحمیة المخزیة، و ردعه شغف الباطل عن رؤیة سبحات نور الحق، و قدعه الوله بالخطاء عن اجتلاء لمعات ضوء الصدق، فوقف خاسئا علی نهایته و حدّه، و مرّ سادرا علی اشاحته و صدّه، و ضلّ خابطا فی ظلمته عشوته و هجر لاغطا فی سکرته و نشوته، و امّا من لم ترم الشکوک بنوازغها عزیمة ایمانه، و لم تعترک الاوهام المضلة علی معاقد ایقانه، و لا قدحت قادحة النصب و البغض فی صدره، و لم تطمع فیه الوساوس فتقترع برینها علی فکره فهو بحمد اللّه ثلج الصدر ببرد یقینه، مربوط القواد بتثبیته و ترصینه، مستنیر البصیرة بتتابع رعیجه، طیب السریرة بفوح اریجه
خود آورده اند
فائده ثامنه در ذکر کملای ممدوحین سنیه و نبهائی معروفینشان بمزایای سنیه که این حدیث شریف را در اشعار بلاغت شعار خود نظم نموده مسلک اذعان و ایقان پیموده اند پس از آن جمله است ابو القاسم اسماعیل بن عباد الطالقانی المعروف بالصاحب و ابو القاسم حسن بن اسحاق بن شرفشاه الطوسی المعروف بالفردوسی و ابو المجد مجدود بن آدم الشهیر بالحکیم السنائی و ابو المؤید موفق بن احمد الخوارزمی المکی المعروف باخطب خوارزم و افضل الدین ابراهیم بن علی الشروانی الشهیر بالخاقانی و فرید الدین محمد بن ابراهیم الهمدانی المعروف بالفرید العطار و جلال الدین محمد بن محمد البلخی الرومی المعروف بمولوی الردم و محیی الدین یحیی بن شرف بن مری النووی و شرف الدین مصلح بن عبد اللّه الشیرازی الشهیر بالسعدی و شمس الدین محمد بن احمد بن جابر الاندلسی الهواری المالکی المعروف بابن جابر و فخر الدین عبد الرحمن بن عبد الرزاق بن ابراهیم بن مکانس القبطی المصری و عز الدین عبد العزیز بن عمر الهاشمی المکی المعروف بابن فهد و محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الیمانی الصنعانی-و شهاب الدین احمد بن عبد القادر بن بکری العجیلی و غیر ایشان و لعمری لا یجحد الحقّ بعد وضوح سبیله، و قیام دلیله، و اضاءة مناره، و لمعان انواره و ومضان اسفاره، و تشقق انواره و تفتق ازهاره، و سطوع انتشاره، و تبلج ازدهاره، الاّ من ماج فی غمرة، و طفح فی سکرة، قد ضرب
ص:14
علی قلبه بالاسهاب، فهام علی وجهه فی سباسب البوار و التباب، و جاب مجاهل الزیغ و الجهالة و قطع مفاوز الخبط و الضّلالة و اوضع و خبّ فی مهامه الردی و العطب، و اوغل و نصّ فی مصارع الهلاک و الشجب، قد لزمته خسرانا سوابق الخیبة و الشّقاء و اسلمته الی نفسه خذلانا ایدی القدر و القضاء
فائده تاسعه در اثبات شهرت و تواتر این حدیث شریف حسب افادات اکابر محققین و اعاظم منقدین سنیّه و بیانش بچند وجهست اول آنکه علامه سبط ابن الجوزی در تذکره خواص الامه بودن این حدیث از فضائل ثابته مشتهره افاده نموده کما ستعرفه فیما بعد انشاء اللّه تعالی و علامه قسطلانی در مقدمه ارشاد الساری تصریح فرموده که حدیث مشهور نزد علمای درایت ملحق بمتواترست دوم آنکه شیخ عبد الحق دهلوی در لمعات کما ستسمع انشاء اللّه تعالی در لمعات شرح مشکاة تصریح بمشهور بودن حدیث مدینة العلم نموده سوم آنکه نیز عبد الحق دهلوی در شرح فارسی مشکاة این حدیث شریف را مشهور گفته کما ستعلم انشاء اللّه تعالی چهارم آنکه علامه محمد بن اسماعیل الامیر الیمانی الصنعانی در روضه ندیه کما ستعرف ان شاء اللّه تعالی این حدیث شریف را بشهرت وصف فرموده پنجم آنکه خود مخاطب در جواب سؤال سائل کما ستدری ان شاء اللّه تعالی اعتراف بشهرت این حدیث شریف فرموده ششم آنکه مولوی حسن الزمان معاصر در قول مستحسن کما سیأتی انشاء اللّه تعالی بتصریح افاده فرموده که این حدیث مشهورست هفتم آنکه سابقا در مجلد حدیث طیر دانستی که ابن حجر مکی در صواعق
خبر موضوع مروا أبا بکر فلیصلّ بالناس را بسبب زعم ورود ان بروایت هشت صحابی متواتر دانسته و آنفا در فائده اولی دانستی که حدیث مدینة العلم را بحمد اللّه تعالی بحسب روایات اساطین اعلام و ارکان فخام سنیه ده نفس از صحابه روایت کرده اند پس بنابر افادۀ حجریه بالاولی تواترش ثابت خواهد بود هشتم آنکه نیز در مجلد مذکور دانستی که ابن حزم در محلی حکم منع بیع را که از چهار صحابه منقولست نقل تواتر دانسته پس بنا بر این باولویت هر چه تمامتر حدیث مدینة العلم متواتر خواهد بود زیرا که مردی بودن آن از صحابه عشره سابقا دانستی نهم آنکه ابن تیمیه در منهاج
حدیث موضوع لو کنت متخذا من اهل الارض خلیلا لاتّخذت ابا بکر خلیلا را بزعم بودن ان از حدیث ابن مسعود و أبی سعید و ابن عباس و ابن الزبیر که صرف چار نفر می باشند نزد اهل علم بالحدیث متواتر دانسته چنانچه بعد ذکر خبر مذکور گفته و هذا الحدیث مستفیض بل متواتر عند اهل العلم بالحدیث فانه قد اخرج فی الصّحاح من وجوه متعددة من حدیث ابن مسعود و أبی سعید و ابن عباس و ابن الزّبیر پس حدیث مدینة العلم که مردی بودن ان از جناب امیر المؤمنین علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیه السلام و ابن عباس و جابر بن عبد اللّه و عبد اللّه بن مسعود و حذیفة بن الیمان و عبد اللّه بن عمر و انس بن مالک و عمرو بن العاص حسب افادات اعلام سنیه
ص:15
ثابتست باولویت قطعیه نزد اهل علم بالحدیث متواتر خواهد بود بلکه اگر کسی انکار تواتر ان کند حسب افاده ابن تیمیه او را از اهل علم بالحدیث خارج و در زرافه اهل جهل بان والج می توان دانست دهم آنکه شاهصاحب در همین کتاب تحفه بجواب طعن دوم از مطاعن عثمان بعد ذکر قصه موضوعه فرمودن جناب امیر المؤمنین علیه السلام بعد قتل عثمان
انّما مثلی و مثل عثمان کمثل انوار ثلثة گفته و این قصه در شهرت و تواتر بحدی رسیده که در کتب فریقین مذکور و مسطورست جای انکار نیست انتهی ازین عبارت کاذبه بکمال وضوح ظاهرست که مذکور و مسطور شدن چیزی در کتب فریقین مرتبه رفیعه شهرت و تواترست و بعد ان جای انکار باقی نمی ماند و پر ظاهرست که حدیث مدینة العلم بلا شبهه در کتب فریقین بنحوی مذکور و مسطور و مثبت و مزبورست که احصای آن متعسر بلکه متعذر پس بحسب افاده شاهصاحب وصولش بمرتبه عالیه شهرت تواتر ثابت و محقق باشد وَ لا یَحِیقُ اَلْمَکْرُ اَلسَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ بالجمله در تواتر این حدیث ارتیاب ورزیدن هرگز کار صاحب بصیرت نیست و ناظر متامل را برای تحصیل ثلج فؤاد و برد یقین باین معنی رجوع بفائده تاسعه مجلد حدیث طیر لازمست و إذا ثبت تواتر هذا الخبر الشریف حسب ما افاده اعاظمهم و الاکابر، لم یبق بحمد اللّه مساغ لتعنّت مجادل منهم و لا مکابر، و ظهر علی ارباب الانصاف ان الرادّ علیه متورط الظلماء، و الجاحد له خابط الغشواء، قد تنکب عن وضح السبیل جورا و اعتسافا، و اعرض عن وجه القصد میلا و انحرافا، و اوغل فی مسالک العمی اسراعا و ایجافا، و اخلد الی مخالج الردی ایضاعا و اسفافا لا یهتدی لعمهه الی الحق النصیح، و لا یصیب لعتهه الصواب الصریح، فهو من الهلاک علی شفا جرف هار و من التباب علی طرف بناء منها، لا یفارقه الغی حیثما سار و دار، و لا یباینه الضلال حتی یؤثره خسر المآب و سوء الدار،
فائده عاشره در بیان مزید وضوح و ظهور و قطعیت صدور این حدیث متواتر مشهور حسب افادات اعاظم صدور نزد اهل سنت و ان بچند وجه است اول آنکه این حدیث شریف را جناب امیر المؤمنین علیه السلام روایت فرموده کما علمت و ستعلم و عصمت آنجناب بادله قاهره و براهین ظاهره زاهر و باهرست بلکه والد ماجد مخاطب و خود مخاطب نیز طوعا و کرها بآن اعتراف دارند و صادق بودن آن جناب باجماع اهل سنت ثابتست کما صرح به المخاطب نفسه پس نزد ارباب ایمان و ایقان قطعیت این حدیث متحتم باشد بالاذعان و الحمد للّه المنان دوم آنکه این حدیث شریف را جناب امام حسن علیه السلام نیز روایت فرموده و عصمت آنجناب بادله عصمت اهلبیت علیهم السلام عموما و باحادیث کثیره مختصه خصوصا محققست پس این حدیث بلا ریب نزد اهل دین مقطوع الصدور خواهد بود سوم آنکه جناب امام حسین علیه السلام نیز این حدیث شریف را روایت فرموده اند و عصمت آنجناب نیز بدلائل عامه و خاصه مبرهنست پس ازین جهت نیز حتمیت این حدیث محل ارتیاب نخواهد بود چهارم آنکه این حدیث شریف را جناب امام زین العابدین علیه السلام نیز روایت
ص:16
فرموده اند کما دریت و عصمت آن جناب نیز براهین مبرمه مرصوصه و حجج عمیمه و مخصوصه محققست و این معنی نیز بحمد اللّه تعالی در ثبوت قطعیت این حدیث شریف کافیست پنجم آنکه جناب امام محمد باقر علیه السلام نیز این حدیث شریف را روایت فرموده اند و عصمت آن جناب نیز بدلائل خاصه و عامه و شواهد کامله تامه مستبینست پس قطعیت این حدیث شریف ازین جهت نیز متحقق باشد ششم آنکه امام جعفر صادق علیه السلام نیز روایت این حدیث شریف فرموده اند کما سیأتی ان شاء اللّه تعالی و عصمت آن جناب نیز بحجج متینه و براهین مبینه محتومست پس روایت آنجناب نیز نزد اهل دین مفید قطع و یقین خواهد بود هفتم آنکه جناب امام موسی کاظم علیه السلام نیز روایت این حدیث شریف فرموده اند کما ستدرک نشاء اللّه تعالی و روایت آنجناب نیز مفید قطعیتست لتحقق عصمته علیه السلام بقواطع الحجج المبرمة کلّ الابرام هشتم آنکه این حدیث شریف را جناب امام رضا علیه السلام هم روایت فرموده اند کما ستعلم عن قریب بعون المنعم المثیب و روایت آنجناب نیز بسبب تحقق عصمت آن جناب مثل ابای اطیاب علیهم آلاف السلام من الملک الوهاب مثبت حتمیت و قطعیت این حدیثست نزد هر ناظر بصیر وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ نهم آنکه شاهصاحب در باب المطاعن همین کتاب تحفه خبر موضوع نفی توریث را بزعم روایت کردن جناب امیر المؤمنین علیه السلام آن را برابر ایت قرآنی دانسته و مفید یقین وانموده و آنفا دانستی که روایت فرمودن آن جناب حدیث مدینة العلم را حسب افاده بسیاری از اعاظم و ارکان سنیه ثابتست و ستقف علیه فیما سیأتی ان شاء اللّه تعالی بالتفصیل پس بحمد اللّه تعالی بحسب افاده خود شاهصاحب واضح شد که این حدیث شریف مفید قطع و یقین و در قطعیت برابر آیه قران مبین می باشد دهم آنکه شاهصاحب خبر موضوع مذکور را بسبب زعم روایت کردن حذیفه آن را نیز برابر آیت قرآنی و مفید یقین ظاهر کرده و روایت کردن حذیفه حدیث مدینة العلم را بنابر اخراج ابن المغازلی در کتاب المناقب علی ما نقل عنه البلخی فی ینابیع المودة ثابت و محققست پس باین وجه نیز قطعیت و مساوات آن با آیه قرآنی ثابت و محقق خواهد بود یازدهم آنکه شاه صاحب خبر موضوع مذکور را بزعم روایت هر واحد از زبیر بن العوام و ابو دردا و ابو هریره و عباس و عثمان و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن أبی وقاص نیز مساوی آیه قرآنی و مفید یقین دانسته و بهر وجهی که خبر این صحابه مفید یقین و موجب مساوات آن با آیه قرآنیه خواهد بود بهمان وجه یا اولی از ان خبر دیگر صحابه که روایت حدیث مدینة العلم کرده اند نیز مفید حتم و یقین و مساوی آیه قرآن مبین خواهد شد پس باین وجه که گویا مشتمل بر وجوه عدیده ست نیز بحمد اللّه تعالی قطعیت حدیث مدینة العلم حسب افاده شاهصاحب بدرجه تحقق محتوم رسید و الحمد للّه کما هو اهله دوازدهم آنکه سابقا در مجلد حدیث طیر دانستی که قاضی عیاض در کتاب شفا افاده نموده که قصه نبع ماء و تکثیر طعام چون آن را ثقات و عدد کثیر از جماء غفیر از عدد کثیر صحابه روایت کرده اند لهذا قطعیت حاصل نموده است و ظاهرست و لا
ص:17
کظهور النّار علی العلم و النور فی الظلم که بحمد اللّه تعالی حدیث مدینة العلم را نیز ثقات و عدد کثیر از جم غفیر از عدد کثیر صحابه روایت کرده اند و شطری از اسمای صحابه عظام و تابعین کرام و علمای اعلام و نبهای فخام سنیه که بروایت و اثبات این حدیث مشرف شده اند شنیدی پس بعد ازین نزد ارباب انصاف هرگز قطعیت این حدیث شریف محل اختلاج و اضطراب و تردد و ارتیاب نخواهد بود سیزدهم آنکه نیز قاضی عیاض در شفا کما علمت فی مجلد حدیث الطّیر بعد افاده سابقه افاده نموده که چون صحابه اخبار نموده اند که این وقائع معجزات آن جناب صلی اللّه علیه و اله و سلم در مواطن اجتماع بسیاری ازیشان که جنگ خندق و غزوه بواط و غزوه حدیبیه و غزوه تبوک و امثال آن از محافل مسلمین و مجمع عساکر می باشد واقعشده و منقول نشده از احدی ازیشان مخالفت راوی در آنچه حکایت آن کرده و نه انکار آنچه که راوی ازیشان ذکر کرده بود که ایشان هم دیده اند چنانچه او روایت کرده پس کسی که از جمله ایشان ساکت مانده سکوت او مثل نطق ناطقست زیرا که صحابه از سکوت بر امر باطل و مداهنت در کذب منزه اند و هیچ رغبت و رهبتی نبود که ایشان را مانع باشد پس اگر آنچه شنیده بودند نزدشان منکر و ناشناخته می بود هر آئینه انکار می کرد بعض ایشان بر بعض چنانچه بعض ایشان بر بعض انکار کرد اشیای را که روایت آن کرده بودند از سنن و سیر و حروف قران و تحظیه و توهیم نمود بعض ایشان بعض را درین امر و تمامی این نوع ملحق بمعجزات قطعیه آن جنابست و بحمد اللّه تعالی همین تقریر معه زیادة ما یوجب کمال التایید و التازیر در اکثر فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام بالخصوص در باب حدیث مدینة العلم جاری می شود انشاء اللّه تعالی از روایات علمای اعلام سنیه خواهی دانست که جابر بن عبد اللّه انصاری که از اجله صحابه عظام است اخبار نموده که جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم این حدیث شریف را در غزوه حدیبیه بعد گرفتن بازوی امیر المؤمنین علیه السلام بمد صوت مبارک خود ارشاد فرموده و هرگز منقول نشده که کسی از صحابه بر جابر یا دیگر صحابه که روایت این حدیث شریف نموده اند انکار کرده باشد بلکه بحمد اللّه تعالی از قول علامه زرندی در نظم درر السمطین در عنوان این حدیث شریف فضیلة اخری اعترف بها الاصحاب و ابتهجوا و سلکوا طریق الوفاق و انتهجوا که مشتمل بر لفظ اصحاب که جمع محلی باللام و مفید عمومست و شهاب الدین احمد نیز در توضیح الدلائل آن را بهمین الفاظ نقل کرده ظاهرست که حدیث مدینة العلم فضیلتی ست که تمام اصحاب جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم بان معترف و مبتهج و در باب آن طریق وفاق را السالک و منتهج می باشند پس بحمد اللّه بجای آنکه سکوت ساکت ازیشان مثل نطق ناطق فرض کرده آید اینجا اعتراف صحیح و ابتهاج صریح جمله اصحاب حسب تصریح علامه زرندی والا نصاب متحققست و این هم بکمال وضوح ظاهرست که صحابه را هیچ رغبت و رهبتی مانع از انکار این حدیث شریف نبود بلکه در بسیاری از اصحاب دواعی کثیره ستر و اخفاء و رد و انکار آن متحقق و موجود بود پس با وصف این همه اعترافشان باین فضیلت جلیله مع الابتهاج و سلوک مسلک وفاق و انتهاج
ص:18
از اعظم آیات باهره و افخم شواهد زاهره حقیت ابلج و بوار باطل لجلج می باشد و بعد احاطه بما ذکر هرگز شبه در قطعیت صدور این حدیث منیف نزد ارباب ادراک باقی نمی ماند چهاردهم آنکه نیز قاضی عیاض در شفا در مقام اثبات قطعیت اخبار معاجز جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و اله و سلّم کما سبق فی مجلد حدیث الطّیر افاده فرموده که اخباری که بی اصل و مبنی بر باطلست لابد بمرور ازمان و تداول ناس و اهل بحث ضعف آن اخبار منکشف و ذکر ان خامل می شود چنانچه این معنی در بسیاری از اخبار کاذبه و اراجیف طاریة بمشاهده می رسد و این معجزات و کرامات جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که بطریق آحاد وارد شده با مرور زمان ظهور آن زائد می شود و با وصف تداول فرق و کثرت طعن عدو و حرص او بر توهین آن و تضعیف اصل آن و اجتهاد ملحد بر خاموش کردن نور آن قوت و قبول ان ازدیاد می گیرد و طاعن آن را جز حسرت و شورش قلب چیزی حاصل نمی شود پس بهمین تقریر قاضی عیاض نحریر می توان فهمید که چون فضائل جلیلة الاثار و مناقب عظیمة المقدار و معانی عزیزة المثار و مفاخر مشرقة المنار جناب أبی الائمة الاطهار علیه و علی اخیه و آلهما آلاف السّلام من الملک الغفار با وصف حرص موفور جاحدین اغمار و طمع نامحصور و معاندین اشرار و جهد غیر مبرور متحذلقین سراپا انکار و سعی نامشکور متشدقین عظیم الانذار در اطفای این انوار و اخفای این آثار در منتهای شیوع و انتشار و اقصای استفاضه و اشتهار می باشد و قلوب ارباب زیغ و عدوان و افئده اصحاب بغی و شنان بوجه کافی می خراشد لذلک بلا شبهه نزد اهل نقد و اعتبار و سبر و اختبار قطع و حتم و یقین و جزم آن ثابت و متحقق خواهد بود و شائبه هر ریب و تردد از مناظر ضمائرشان خواهد زدود بالخصوص حدیث مدینة العلم که با وصف نعت و تعمق بعض اهل عصبیت و لداد و زیغ و عناد نهایت شائع و مشتهر و ذائع و مستترست و روات و مخرجین و ذاکرین و مثبتین آن جمع وافر و جم متکاثر خارج از حصر حاصر می باشند لا محاله نزد ناظرین تقریر قاضی عیاض و سائرین این آجام و غیاض قطعی و حتمی و یقینی و جزمی بودن آن بتحقیق خواهد رسید پانزدهم آنکه علماء جانبین و کملای فریقین از صدر اول تا بحال باثبات و روایت و تحقیق و درایت این حدیث شریف اشتغال نموده مسالک و مناهج استبراک استسعاد پیموده اند و بعد ملاحظه مجموع عباراتشان هرگز شبهه در تحقق قطعیت آن پیرامون خاطر اهل انصاف نمی رسد و خلاف بعضی از شذاذ ارباب زیغ و اعتساف که سراسر جزاف و سفسافست کما سنبین ان شاء اللّه تعالی لائق اعتنا و قابل اصغا نیست شانزدهم آنکه اگر بالفرض خلاف اهل خلاف درین باب شاذ و مضمحل هم نمی بود و علمای سنیه در اثبات و نفی این حدیث متناصف هم می بودند باز هم چون اهل حق تماما بر ثبوت و تحقق این حدیث اتفاق و اطباق و ارتفاق و اصفاق دارند لهذا این حدیث متفق علیه فریقین می شد بوجوه عدیده خاصه بحسب افاده مخاطب ما در همین باب امامت تحفه بجواب دلیل چهارم از ادله عقلیه کما مرّ تقریر ذلک بالتفصیل فی مجلد حدیث الطّیر
ص:19
بعون اللّه المنعم المنیل*فالعجب کل العجب*من الجاحد المخلد الی الردی و الشجب*کیف یطعن فی هذا الحدیث الثابت بالقطع و الجزم*المتحقق بالیقین و الحتم*أ لیس هذا منه عناد للحق الباهر الزّاهر* و الطاط للصدق السافر الظاهر*و اقدام علی ما یسخط الغالب القاهر*و تقحم فیما یؤذی النبیّ ص الطیب الطاهر*علیه و آله آلاف السّلام ما بقی الفلک الدائر*و السقف السّائر*بلی و الّذی انزل احسن الحدیث و میز بلطفه بین الطیب و الخبیث*لقد وطأ الجاحد لهذا الخبر موطأ دحض المزالق*و القی نفسه فی ضلع صعب الحوالق*و قد سلک مسلکا یضل فیه الاحلام*و تطمس فیه الاعلام*و تعظم فیه البوالق و الجوائح*و تکثر فیه الهواتف و الصوائح*یضیع فی غباره الوحدان*و یهلک فی قتامه الرکبان*فتورد لسوء رایه علی مناهل الخسران*و تبوء لزیغ طبعه منازل الخذلان*و اللّه العاصم عن امتطاء مراکب العدوان و اقتفاء آثار الشنئان*و اتباع خطوات الشیطان*و التقول بما لم ینزل اللّه به من سلطان
از أمیر المؤمنین تا حضرت رضا علیهم السلام و دفع طعن از آن»
و هر گاه این همه دانستی پس باید دانست که ترّهات معجبه شاهصاحب که در ابطال این حدیث شریف سراییده و هفوات مطربه که در رد و توهین این خبر منیف درآئیده اند مخدوش و موهون و مغشوش و مطعونست بچند
آنکه این حدیث شریف را جناب امام رضا علیه و علی آبائه آلاف التحیة و الثناء در صحیفه شریفه خود بسند سلسلة الذهب ابای کرام خویش علیهم الصلوة و السّلام که روایت هر یکی ازین طیبین طاهرین معصومین صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین برای ارباب ایمان و دین مفید اقصای جزم و حتم متین و مثمر منتهای قطع و یقینست روایت فرموده و فقیر در این جا عبارت آن را که مشتمل بر حدیث مدینة العلم معه یک حدیث قبل و بعدست نقل می نمایم تا ناظر را مزید اطمینان و اعتماد و سکون و کمال بصیرت و ثلج صدر و رکون حاصل شود و هی هذه باسناده
قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم انّ قاتل الحسین فی تابوت من نار و علیه نصف عذاب اهل الدّنیا و قد شدّ یداه و رجلاه بسلاسل من النّار فنکّس فی النّار حتی یقع فی قعر جهنّم و له ریح یتعوذ اهل النّار الی ربّهم من شدة نتنه و هو فیها خالد ذائق العذاب الالیم کلّما نضجت جلودهم بدّل اللّه لهم الجلود لا یفتر عنهم ساعة و یسقون من حمیم جهنم فالویل لهم من عذاب اللّه عز و جل
و باسناده قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب
و باسناده قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا کان یوم القیامة نودیت من بطنان العرش نعم الاب ابوک ابراهیم و نعم الاخ اخوک علیّ ابن أبی طالب و محتجب نماند که کتاب صحیفة الرضا از کتب معروفه معتمده و اصول مشهوره مستنده است و صحت انتساب
ص:20
آن بسوی جناب امام رضا علیه ازکی السلام و التحیة و الثنا از افادات اکابر اعلام و اجلۀ عظام سنیه ظاهر و واضحست ابو شجاع شیرویه بن شهردار الدیلمی در صدر کتاب الفردوس گفته اما بعد فانی رأیت اهل زماننا هذا خاصة اهل بلدنا اعرضوا عن الحدیث و اسانیده و جهلوا معرفة الصّحیح و السقیم و ترکوا الکتب الّتی صنفها ائمة الدین قدیما و حدیثا و المسانید الّتی جمعوها فی الفرائض و السّنن و الحلال و الحرام و الآداب و الوصایا و الامثال و المواعظ و فضائل الاعمال و اشتغلوا بالقصص و الاحادیث المحذوفة عنها اسانیدها الّتی لم یعرفها نقلة الحدیث و لم تقرأ علی احد من اصحاب الحدیث و طلبوا الموضوعات الّتی وضعها القصاص لینالوا بها القطیعات فی المجالس علی الطرقات ثبت فی کتابی هذا اثنی عشر الف حدیث و نیفا من الاحادیث الصغار علی سبیل الاختصار من الصحاح و الغرائب و الافراد و الصحف المرویة عن النبیّ لعلی بن موسی الرضا و عمر بن شعیب الخ و جار اللّه ابو القاسم محمود بن عمر زمخشری در کتاب ربیع الابرار گفته کان یقول یحیی بن الحسین الحسینی فی اسناد صحیفة الرضا لو قرئ هذا الاسناد علی اذن مجنون لافاق و عبد الکریم بن محمد السمعانی در کتاب الانساب گفته الرّضوی بفتح الراء و الضاد و فی آخرها الواو هذه النسبة الی الرّضا ع و هو لقب علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علیّ ابن أبی طالب أبی الحسن المعروف بالرّضا المدفون بطوس یروی صحیفة عن آبائه و جماعة من اولاده نسبوا إلیه یقال لکلّ واحد منهم الرّضوی و محب الدین ابو العباس احمد بن عبد اللّه الطبری الشافعی صحیفة الرضا را از ماخذ کتاب خود ریاض نضره قرار داده و جابجا در ریاض نضره و ذخائر العقبی احادیث از ان نقل کرده لیکن در هر دو کتاب این صحیفه شریفه را بمسند الرضا علیه السلام تعبیر نموده چنانچه در صدر ریاض نضره در بیان اصول و ماخذ کتاب خود بعد ذکر اربعینات گفته جزء مترجم بکتاب السنة تألیف أبی الحسین محمد بن حامد بن السری جزء مترجم بکتاب العلل لابی زرعة عبد الرحمن بن عمرو الضّبی جزء مترجم بکتاب التحفة لابی عقیل محمّد بن محمّد بن علیّ بن محمد الصّابونی المحمودی محاسبة النفس مجابی الدعاء کتاب الیقین من عاش بعد الموت الاربعة لابی بکر بن أبی الدنیا جزء یتضمن مسند الامام علی بن موسی الرضا فی فضل اهل البیت رضی اللّه تعالی عنهم الذریة الطاهرة للدولابی فضائل الصحابة رضی اللّه تعالی عنهم للبغوی جزء الحسن بن عرفة العبدی جزء من حدیث أبی بکر عبد اللّه بن أبی داود السّجستانی و نیز در ریاض نضره در فضائل امیر المؤمنین علیه السلام گفته ذکر انه اوّل من یقرع باب الجنة بعد النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم
عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یا علی انّک اول من یقرع باب الجنة فیدخلها بغیر حساب بعدی خرجه الامام علی بن موسی الرضا فی مسنده و نیز در ان گفته ذکر اخبار
ص:21
جبرئیل عن اللّه تعالی انّ علیّا من النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم بمنزلة هارون من موسی
عن اسماء بنت عمیس قالت هبط جبرئیل علیه السلام علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم فقال یا محمّد ص ان ربّک یقرئک السّلام و یقول لک علیّ منک بمنزلة هارون من موسی لکن لا نبی بعدک خرجه الامام علیّ بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته
عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم انک سیّد المسلمین و قائد الغر المحجلین و یعسوب الدّین خرجه علیّ بن موسی الرّضا و نیز محب طبری در ریاض نضره بعد نقل حدیثی از کتاب شرف النبوة گفته و
اخرج معناه الامام علیّ بن موسی الرّضا فی مسنده بزیادة و لفظه یا علی اعطیت ثلاثا لم یجتمعن لغیرک مصاهرتی و زوجک و ولدیک و الرابعة لولاک ما عرف المؤمنون و نیز در ان گفته ذکر وصف حوریته فی الجنة
عن علی رض قال قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم لمّا اسری بی الی السماء اخذ جبرئیل بیدی و اقعدنی علی درنوک من درانیک الجنّة و ناولنی سفرجلة فکنت اقلبها إذا انفلقت و خرجت منها حورا لم ار احسن منها فقالت السّلام علیک یا محمّد ص قلت و علیک السّلام من انت قالت انا الرّاضیة المرضیّة خلقنی الجبار من ثلثة اصناف اعلای من عنبر و وسطی من کافور و اسفلی من مسک عجننی بماء الحیوان ثم قال کونی فکنت خلقنی لاخیک و ابن عمک علی ابن أبی طالب اخرجه الامام علیّ بن موسی الرّضا فی مسنده و نیز محب طبری در ذخائر العقبی گفته و
عن علی ع رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم اربعة انا لهم شفیع یوم القیامة المکرم لذریتی و القاضی لحوائجهم و السّاعی فی امورهم عند اضطرارهم إلیه و المحبّ لهم بقلبه و لسانه اخرجه علیّ بن موسی الرّضا و نیز محب طبری در ذخائر العقبی گفته ذکر تحریم الجنة علی من ظلمهم
عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم انّ اللّه حرّم الجنة علی من ظلم أهل بیتی او قاتلهم او اغار علیهم او سبّهم اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز محب الدین طبری در ذخائر العقبی گفته ذکر سبب تسمیتها فاطمة
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم لفاطمة یا فاطمة تدرین لم سمیت فاطمة قال علیّ رضی اللّه عنه یا رسول اللّه لم سمیت فاطمة قال ان اللّه تعالی قد فطمها و ذریتها عن النّار یوم القیمة اخرجه الحافظ الدمشقی و قد رواه الامام علی بن موسی الرضا فی مسنده و لفظه ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال ان اللّه تعالی فطم ابنتی فاطمة و ولدها و من احبهم من النّار و لذلک سمیت فاطمة و نیز محب طبری در ذخائر العقبی گفته ذکر تزویج اللّه عزّ و جل علیا فی الملاء الاعلی بمحضر من الملائکة عن علی رضی اللّه عنه قال قال لی رسول اللّه
ص:22
صلّی اللّه علیه و سلّم اتانی جبرئیل فقال یا محمد ان اللّه یقرئک السّلام یقول لک انی قد زوجت فاطمة ابنتک من علی بن أبی طالب فی الملاء الاعلی فزوّجها منه فی الارض اخرجه الامام علی ابن موسی الرّضا فی مسنده و نیز محب طبری در ذخائر العقبی گفته و
عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم اتانی ملک فقال یا محمّد انّ اللّه تعالی یقول لک انّی قد امرت شجرة طوبی ان تحمل الدّر و الیاقوت و المرجان و ان تنثره علی من حضر عقد فاطمة من الملائکة و الحور العین و قد سر بذلک سائر اهل السموات و انّه سیولد بینهما ولدان سیدان فی الدنیا و سیسودان علی کهول الجنّة و شبانها و قد تزین لذلک الجنّة فاقر عینا یا محمّد فانّک سیّد الاولین و الآخرین اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز محب طبری در ذخائر العقبی گفته ذکر ان اللّه یغضب لغضبها و یرضی لرضاها
عن علی رضی اللّه عنه انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال یا فاطمة ان اللّه یغضب غضبک و یرضی لرضاک اخرجه ابو سعید فی شرف النّبوة و اخرجه الامام علی بن موسی فی مسنده و ابن المثنی فی معجمه و عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم اشتد غضب اللّه و غضب رسوله و غضب ملائکته علی من اهرق دم بنی او آذاه فی عترته اخرجه الامام علیّ بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته ذکر طهارتها عن حیض الآدمیات تقدم فی اوّل الباب فی سبب تسمیتها فاطمة طرف من ذلک و عن اسماء قالت ولدت فاطمة بالحسن فلم ار لها دما فقلت یا رسول اللّه انّی لم ار لها دما فی حیض و لا نفاس فقال صلّی اللّه علیه و سلّم اما علمت انّ بنتی فاطمة طاهرة مطهّرة لا یری لها دم فی طمث و لا ولادة اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته ذکر برّها بالنبی صلّی اللّه علیه و سلّم عن علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه قال کنّا مع النّبی صلّی اللّه و علیه و سلّم فی حفر الخندق إذ جاءته فاطمة بکسرة من خبز فدفعتها إلیه فقال ما هذه یا فاطمة قالت من قرص اختبزته لابنی جئتک منه بهذه الکسرة فقال یا بنیّة اما انّها لأوّل طعام دخل فی فم ابیک منذ ثلث اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته ذکر زفاف فاطمة الی الجنة کالعروس عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم تحشر ابنتی فاطمة یوم القیمة و علیها حلة الکرامة قد عجنت بماء الحیوان فتنظر إلیها الخلائق فیعجبون منها ثم تکسی حلة من حلل الجنّة تشتمل علی الف حلة مکتوب علیها بخط اخضر ادخلوا ابنة محمّد ص الجنّة علی احسن صورة و اکمل هیئة و اتمّ کرامة و اوفر حظ فتزف الی الجنة کالعروس و حولها سبعون الف جاریة اخرجه الامام علی بن موسی الرضا فی مسنده و نیز در ان گفته و عن اسماء بنت عمیس انّها کانت عند فاطمة إذ دخل علیها النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم و فی عنقها قلادة من ذهب
ص:23
اتاها بها علی ابن أبی طالب رضی اللّه عنه من سهم فی صار إلیه فقال لها یا بنیة لا تغتری یقول الناس فاطمة بنت محمّد و علیک لباس الجبابرة غنیمة فقطعتها لساعتها و باعتها لیومها و اشترت بالثمن رقبة مؤمنة فاعتقتها فبلغ ذلک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فسر بعتقها و بارک علیها اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته ذکر انّه رضی اللّه عنه اوّل من یقرع باب الجنّة بعد النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم
من علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یا علی انّک اوّل من یقرع باب الجنة و یدخلها بغیر حساب بعدی اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته و
عنها رضی اللّه عنها قالت هبط جبرئیل علی النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم و قال یا محمّد ان ربک یقرئک السلام و یقول لک علیّ أی اسماء بنت عمیس منک بمنزلة هارون من موسی لکن لا نبیّ بعدک اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته ذکر اختصاصه بسیادة المسلمین و
ولایة المتقین عن عبد اللّه بن اسعد بن زراره قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم لیلة اسری بی انتهیت الی ربّی عز و جلّ فاوحی اللّه الیّ او امرنی شک الراوی فی علی ثلثا انه سیّد المسلمین و ولی المتقین و قائد الغرّ المحجلین اخرجه المحاملی و اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا رضی اللّه عنه من حدیث علیّ رض و زاد یعسوب الدّین و نیز در ان گفته ذکر وصف حوریته فی الجنّة
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم لما اسری بی الی السّماء اخذ جبرئیل بیدی و اقعدنی علی درنوک من درانیک الجنّة و ناولنی سفرجلة فکنت اقبلها إذا انفلقت و خرجت منها حوراء لم ار احسن منها فقالت السّلام علیک یا محمد فقلت و علیک السّلام من انت قالت انا الراضیة المرضیة خلقنی الجبار من ثلثة اصناف اعلای من عنبر و وسطی من کافور و أسفلی من مسک عجننی بماء الحیوان ثم قال کونی فکنت خلقنی لاخیک و ابن عمک علی بن أبی طالب اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته و
قد روی عن فاطمة انها عقّت عنهما و اعطت القابلة فخذ شاة و دینارا واحدا اخرجه الامام علی بن موسی الرضا و لعلّ فاطمة باشرت الاعطاء و کان مما عق به النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم عنهما او اسند الی فاطمة لتحمله صلّی اللّه علیه و سلّم ذلک عنها و یدل علی ذلک ما روته اسماء بنت عمیس قالت عق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم عن الحسن یوم سابعه بکبشین املحین و اعطی القابلة الفخذ و حلق راسه و تصدق بزنة الشعر ثم طلی راسه بیده المبارکة بالخلوق ثم قال یا اسماء الدم من فعل الجاهلیة فلما کان بعد حول ولد الحسین فجاء نبی اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و فعل مثل الاوّل قالت و جعله فی حجره و بکی صلّی اللّه علیه و سلّم قلت فداک أبی و أمّی ما ابکاک قال ابنی هذا یا اسماء إنه تقتله الفئة
ص:24
الباغیة من امّتی لا انا لهم شفاعتی یا اسماء لا تخبری فاطمة فانها قریبة عهد بالولادة اخرجه علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته و
عن اسماء بنت عمیس قالت قبلت فاطمة بالحسن فجاء النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم و قال یا اسماء هلمّی ابنی فدفعته إلیه فی خرقة صفراء فالقاها عنه قائلا أ لم اعهد لیکن ان لا تلفوا مولودا فی خرقة صفراء فلففته فی خرقة بیضاء فاخذه و اذن فی اذنه الیمنی و اقام فی الیسری ثم قال لعلّی ما سمیت ابنی قال ما کنت لاسبقک بذلک فقال و لا انا سابق به ربّی فهبط جبرئیل و قال انّ اللّه یقرئک السّلام یا محمّد و یقول علیّ منک بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبی بعدک قسم ابنک هذا باسم ولد هارون فقال و ما کان اسم ولد هارون یا جبرئیل قال شبر قال انّ لسانی عزتی فقال سمه الحسن ففعل فلمّا کان بعد حول ولد الحسین فجاء نبی اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و ذکرت مثل الاوّل و ساقت قصة التسمیة کالاوّل و انّ جبرئیل امره ان یسمّیه باسم ولد هارون شبیر فقال له صلّی اللّه علیه و سلّم مثل الاوّل فقال سمه حسینا اخرجه الامام علیّ بن موسی الرضا و نیز در ان گفته ذکر انهم علی خیل موصوفة بالصفات
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم إذا کان یوم القیامة کنت انت و ولدک علی خیل بلق متوجّه بالدرّ و الیاقوت فیأمر اللّه بکم الی الجنة و النّاس ینظرون اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته اذکار تتضمن فضائل و اخبارا تختصّ بالحسین بن علیّ ذکر فضیلة له رضی اللّه عنه
روی الامام علی بن موسی الرضا رضی اللّه عنه ان الحسین بن علی دخل الخلاء فوجد لقمة ملقاة علی الارض فدفعها الی غلام له فقال له یا غلام ذکرینها إذا خرجت فاکلها الغلام فلمّا ساله عنها قال اکلتها یا مولای قال اذهب انت حرّ لوجه اللّه ثم قال سمعت جدی رسول اللّه یقول من وجد لقمة ملقاة فمسح او غسل ثم اکلها اعتقه اللّه من النّار فلم لکن لاستعبد رجلا اعتقه اللّه من النار و ابراهیم بن عبد اللّه الوصابی الیمنی الشافعی نیز از صحیفة الرضا احادیث عدیده آورده و مثل محب طبری تعبیر از ان بمسند الرضا کرده چنانچه در کتاب الاکتفاء فی فضل الأربعة الخلفاء در فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام بعد نقل حدیثی از کتاب شرف النبوة گفته و
خرج معناه علی بن موسی الرّضا فی مسنده بزیادة و لفظه یا علی اعطیت ثلاثا لم یجتمعوا لغیرک مصاهرتی و زوجک و ولدیک و لولاک ما عرف المؤمنون و نیز در کتاب الاکتفاء گفته
وعن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم لما اسری بی الی السّماء اخذ جبرئیل بیدی و اقعدنی علی درنوک من درانیک الجنة و ناولنی سفرجلة فکنت اقبلها إذا انفلقت و خرجت منها حوراء
ص:25
لم ار احسن منها فقالت السّلام علیک یا محمّد فقلت و علیک السّلام من انت قالت الراضیة المرضیة خلقنی الجبّار من ثلثة اصناف اعالی من عنبر و وسطی من کافور و اسفلی من مسک عجننی بماء الحیوة ثمّ قال لی کونی فکنت خلقنی لاخیک و ابن عمک علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه اخرجه الامام علی بن موسی الرضا فی مسنده و نقل المحبّ الطبری فی ریاضه و نیز در کتاب الاکتفاء گفته و
عن اسما بنت عمیس رضی اللّه عنها قالت هبط جبرئیل علیه السّلام علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فقال یا محمّد انّ ربّک یقرئک السّلام و یقول لک علی منک بمنزلة هارون من موسی لکن لا نبی بعدک اخرجه الامام علی بن موسی الرضا فی مسنده و احمد بن الفضل بن محمد باکثیر المکی نیز بعض احادیث صحیفة الرضا را در وسیلة المال آورده و نسبت اخراج آن بآنجناب فرموده چنانچه در وسیلة المال گفته و
عن سیدنا علی کرم اللّه وجهه قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم لما اسری بی الی السّماء اخذ جبرئیل بیدی و اقعدنی علی درنوک من درانیک الجنّة و ناولنی سفرجلة فکنت اقلبها إذا انفلقت و خرجت منها حوراء لم ار احسن منها فقالت السّلام علیک یا محمّد فقلت و علیک السلام من انت قالت انا الراضیة المرضیّة خلقنی الجبار من ثلثة اصناف اعلای من عنبر و وسطی من کافور و اسفلی من مسک عجننی بماء الحیوان ثم قال لی کونی فکنت خلقنی لاخیک و ابن عمک علی بن أبی طالب اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و علاوه برین همه آنکه محمد عابد بن احمد علی سندی در حصر الشارد که در ان اسانید کتب معتبره جمع نموده گفته و امّا الاربعون من نسخة علی بن موسی الرّضا عن آبائه فارویها بالسند المتقدم الی الحافظ ابن حجر عن احمد بن أبی بکر المقدسی عن سلیمان بن حمزة انا محمود بن ابراهیم انا الحسن بن محمّد بن عباس الرّاسمی انا ابو بکر احمد بن علی بن خلف انا ابو القاسم الحسن بن محمد بن حبیب انا ابو بکر محمّد بن عبد اللّه حفید العباس بن حمزة انا ابو القاسم عبد اللّه بن احمد بن عامر الطائی ازین عبارت ظاهرست که محمد عابد سندی اربعینی را که ماخوذ از صحیفة الرضا علیه السلامست بسند متصل خود روایت می نماید و سند خود را که مشتمل بر علمای اعلام اهل سنت مثل حافظ ابن حجر عسقلانی و غیر اوست تا با ابو القاسم عبد اللّه بن احمد بن عامر الطائی که بواسطه پدر خود احمد بن عامر الطائی روایت این صحیفه مقدسه از جناب امام رضا علیه السلام می کند می رساند و کفی بذلک بینة ظاهرة علی وثوق هذه الصحیفة المبارکة الطاهرة و حجة قاهرة علی اعتماد تلک النسخة المیمونة الباهرة و محمد عابد سندی از اکابر علمای مشهورین و اجله نبلای معروفین سنیه است-مولوی صدیق حسن خان معاصر در ابجد العلوم گفته الشیخ محمّد عابد السندی بن احمد علی بن یعقوب الحافظ من بنی أبی ایوب الانصاری ولد ببلدة سیون و هی علی شاطئ النهر شمالی حیدرآباد
ص:26
السند ممّا یلی بلدة بوبک هاجر جده الملقب بشیخ الاسلام الی ارض العرب و کان من اهل العلم و الصّلاح و اقام الشیخ محمد عابد بزبید دارة علم بالیمن معروفة و استفاد من علمائها و اقتبس من اشعّة عظمائها حتی عدّ من اهلها و دخل صنعاء الیمن یتطبّب لامامهم و تزوج ابنة وزیره و ذهب مرة سفیرا من امام صنعاء الی مصر و کان شدید التحنن الی ربوع طابة و عاود مرة ارض قومه فدخل نواری بلدة بارض السند ممّا یلی بندر کراچی و اقام بها لیالی معدودات ثم عاد الی المدینة الطیبة و ولّی ریاسة علمائها من قبل والی مصر و خلّف من مصنفاته کتبا مبسوطة و مختصرة منها کتاب المواهب اللطیفة علی مسند الامام أبی حنیفة و کتاب طوالع الانوار علی الدرّ المختار و کتاب شرح تیسیر الوصول الی احادیث الرسول بلغ منه الی کتاب الحدود و یقال له شرح علی بلوغ المرام للحافظ ابن حجر و کان ذا عصبیة للمذهب الحنفی و لذلک تعقّبه فی بعض الرسائل له السید العلامة اخونا احمد بن حسن الحسینی القنوجی البخاری العرشی توفّی محمّد عابد یوم الاثنین من ربیع الاول سنة 1257 و دفن بالبقیع و لم یخلف عقبا رحمه اللّه و مستتر نماند که نزد نحیف از صحیفة الرضا علیه السلام دو نسخه موجودست که یکی از ان مروی ابو الفتح عبید اللّه بن عبد الکریم بن هوازن القشیری النیسابوریّ الشافعیست و دیگری مروی صدر الدین ابو المجامع ابراهیم بن محمد بن المؤید الحموی الجوینیست و این هر دو از علمای اعلام و محدثین فخام سنیه می باشند امّا ابو الفتح القشیری پس تاج الدین سبکی در طبقات شافعیه گفته عبید اللّه بن عبد الکریم بن هوازن ابو الفتح بن الاستاذ أبی القاسم الصوفی القشیری النیسابوریّ و کان فاضلا کثیر العبادة له مصنفات فی الطریقة و سکن اسفراین الی حین وفاته و سمع الحدیث من والده و عبد الغافر الفارسی و أبی عثمان سعید بن محمد الحیری و أبی حفص بن مسروق و غیرهم توفی سنة احدی و عشرین و خمسمائة و اما صدر الدین حموئی پس مفاخر إلیه و ماثر غالیه و عظمت و جلالت و رفعت و نبالت او بر ناظر معجم مختص و تذکرة الحفاظ و عبر ذهبی و مرآة الجنان یافعی و طبقات شافعیه عبد الرّحیم اسنوی و نظم درر السمطین محمد بن یوسف زرندی و توضیح الدلائل شهاب الدین احمد و جواهر العقدین نور الدین سمهودی و غیر ان واضح و لائحست و قد مرّ اکثر عبارات هذه الکتب فی مجلد حدیث الطیر و روایت فرمودن جناب امام رضا علیه السلام این حدیث شریف را بلفظی که در صحیفة الرضا مذکورست در ما بعد ان شاء اللّه تعالی از روایت عاصمی و ابن النجا نیز واضح و لائح خواهد شد و لا ریب ان روایة
ص:27
هذا الامام المعصوم اعنی علی بن موسی الرّضا*علیه من السّلام ما لا یدرکه نفاد و لا انقضا*کافیة لمن رام الحقّ بالتلمس و الاقتضاء*و وافیة لمن تلقی الصّدق بالقبول و الارتضاء*لا ینکرها الاّ من الف النّصب فاظلم علیه الفضاء*و لا یجحدها الاّ من اضمر البغض فبات علی جمر الغضا*و لا یطعن فیها الاّ من سبقت فیه بالشقا*سوابق القدر و القضاء*و لا یقدح فیها الاّ من مرق فهو لحینه و رینه فی اللّظی للخضا
آنکه جناب امام رضا علیه و علی آبائه و ابنائه المعصومین آلاف التحیة و الثنا حدیث مدنیة العلم را بلفظ دیگر نیز از آباء اطهار خود علیهم آلاف السلام من الملک الغفار روایت فرموده چنانچه علامه ابن المغازلی در کتاب المناقب در سیاق طرق این حدیث شریف گفته اخبرنا ابو غالب محمّد بن احمد بن سهل النحوی رحمه اللّه تعالی فیما اذن لی فی روایته عنه ان ابا طاهر ابراهیم بن عمر بن یحیی یحدثهم نا محمّد بن عبید اللّه بن محمد بن عبید اللّه بن المطلب نا احمد بن محمد بن عیسی سنة عشر و ثلاثمائة نا محمّد بن عبد اللّه بن عمر بن مسلم اللاحقی الصغار بالبصرة سنة اربع و اربعین و مائتین
نا ابو الحسن علی بن موسی الرضا قال حدثنی أبی عن ابیه عن جعفر بن محمّد عن ابیه عن جده علی بن الحسین عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یا علی انا مدینة العلم و انت الباب کذب من زعم انّه یصل الی المدینة الاّ من قبل الباب و مختفی نماند که سند جناب امام رضا علیه السّلام سندیست که بیان جلالت مرتبت و عظمت منزلت ان خارج از نطاق طوق بشریست لیکن نبذی از آثار و برکات آن بنابر افادات اکابر اعلام و اماثل فخام سنیه علاوه بر ما سبق باید شنید ابو سعد منصور بن الحسین الابی الوزیر در کتاب نثر الدرر علی ما نقل عنه گفته
حدث ابو الصلت قال کنت مع علی بن موسی و قد دخل نیسابور و هو راکب بغلة شهباء فغدا الی طلبه علماء البلد احمد بن حرب و یاسین بن النضر و یحیی بن یحیی و عدة من اهل العلم فتعلقوا بلجامه فی المربعة فقالوا بحق آبائک الطاهرین حدثنا بحدیث سمعته من ابیک قال حدثنی أبی العبد الصالح موسی بن جعفر قال حدثنی أبی الصّادق جعفر بن محمّد قال حدثنی أبی باقر علم الانبیاء محمد بن علی قال حدثنی أبی سید العابدین علی بن الحسین قال حدثنی أبی سیّد شباب اهل الجنة الحسین بن علیّ قال سمعت أبی سید العرب علی بن أبی طالب قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان قال قال احمد بن حنبل لو قرأت هذا الإسناد علی مجنون لبرئ من جنونه و روی عن عبد الرحمن بن أبی حاتم مثل ذلک یحکیه عن ابیه و انه قرأه علی مصروع فافاق و علامه نور الدین علی بن محمد بن الصباغ المالکی المکی در
ص:28
فصول مهمه گفته و
روی المولی السعید امام الدنیا عماد الدین محمد بن أبی سعید بن عبد الکریم الوزان فی محرم سنة ست و تسعین و خمسمائة قال اورد صاحب کتاب تاریخ نیسابور فی کتابه انّ علی بن موسی الرّضا لما دخل الی نیسابور فی السفرة التی خص فیها بفضیلة الشهادة کان فی قبة مستورة بالسقلاط علی بغلة شهباء و قد شق سوق نیسابور فعرض له الامامان الحافظان للاحادیث النبویة و المثابران علی السنة المحمدیة ابو زرعة الرازی و محمّد بن اسلم الطوسی و معهما خلائق لا یحصون من طلبة العلم و الحدیث و اهل الروایة و الدرایة فقالا له ایّها السید الجلیل ابن السّادة الائمة بحق آبائک الطّاهرین و اسلامک الاکرمین الاّ ما اریتنا وجهک المبارک المیمون و رویت لنا حدیثا عن آبائک عن جدک محمد صلّی اللّه علیه و سلّم نذکرک به فاستوقف البغلة و امر غلمانه بکشف المظلة عن القبة و اقر عیون تلک الحلائق برؤیة طلعته المبارکة فکانت له ذؤابتان مدلیتان علی عاتقه و النّاس کلّهم قیام علی طبقاتهم ینظرون إلیه و هم ما بین صارخ و باک و متمرغ فی التراب و مقبّل لحافر بغلته و علا الفجیج فصاحت الائمّة و الفقهاء و العلماء معاشر النّاس اسمعوا و عوا و انصتوا لسماع ما ینفعکم و لا تؤذونا بکثرة صراخکم و بکائکم و کان المستملی
ابو زرعة الرازی و محمد بن اسلم الطوسیّ قال علی بن موسی الرّضا حدثنی أبی موسی الکاظم عن ابیه جعفر الصادق عن ابیه محمد الباقر عن ابیه علی زین العابدین عن ابیه الحسین الشهید بکربلاء عن ابیه علیّ بن أبی طالب کرم اللّه وجهه انّه قال حدثنی جبرئیل قال سمعت رب العزة سبحانه و تعالی یقول کلمة لا اله الاّ اللّه حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی ثم ارخی الستر علی القبة و سار فعدّ اهل المحابر والد و أی الذین کانوا یکتبون فاناخوا علی عشرین الفا قال الاستاذ ابو القاسم القشیری اتصل هذا الحدیث ببعض امراء السامانیة فکتبه بالذهب و اوصی ان یدفن معه فی قبره فروی فی النوم بعد موته فقیل له ما فعل اللّه بک قال غفر لی بتلفظی بلا اله الاّ اللّه و تصدیقی بان محمّدا رسول اللّه و نور الدین علی بن عبد اللّه سمهودی و نیز در جواهر العقدین این روایت را از تاریخ نیسابور بواسطه فصول مهمه نقل نموده و قول ابو القاسم قشیری نیز آورده و بعد از ان گفته و ذکر الجمال الزرندی فی کتابه معراج الوصول انّ الحافظ ابا نعیم روی هذا الحدیث بسنده عن اهل البیت یعنی المذکورین الی علی بن أبی طالب سید الاولیاء
قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم سید الانبیاء قال حدثنی جبرئیل سیّد الملائکة قال قال اللّه تعالی إِنَّنِی أَنَا اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی فمن جاءنی منکم بشهادة ان لا اله الاّ اللّه بالاخلاص دخل حصنی و من دخل حصنی امن عذابی قال
و فی روایة غیر أبی نعیم قال اللّه تعالی کلمة لا اله الاّ اللّه حصنی الحدیث ثم
ص:29
نقل ما قاله القشیری و زاد عقب قوله و تصدیقی بان محمّدا رسول اللّه و کتابتی هذا الحدیث بالذهب تعظیما له و احتراما و
قال الحافظ جمال الدین المذکور و قال ابو اللیث عبد السّلام بن صالح الهروی کنت مع علی بن موسی الرّضا و قد دخل نیسابور و هو علی بغلة له شهباء فغدا فی طلبه العلماء من اهل البلد و هم احمد بن حرب و ابن المضر و یحیی بن یحیی و عدة من اهل العلم فتعلقوا بلجامه فی المربعة و قالوا له بحقّ آبائک الطّاهرین
حدثنا بحدیث سمعته من ابیک فقال حدثنی أبی العبد الصّالح موسی بن جعفر قال حدثنی أبی جعفر الصّادق ابن محمّد قال حدثنی أبی باقر علم الانبیاء محمّد بن علیّ قال حدّثنی أبی سیّد العابدین علیّ بن الحسین قال حدثنی أبی سید شباب اهل الجنّة الحسین بن علیّ قال سمعت أبی سیّد العرب علیّ بن أبی طالب یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان قال الامام احمد بن حنبل رحمه اللّه لو قرأت هذا الاسناد علی مجنون لبرئ من جننه و روی بعضهم ان المستملیّ لهذا الحدیث ابو زرعة الرازی و محمّد بن اسلم الطوسی انتهی و شهاب الدین احمد بن حجر الهیتمی المکی در صواعق در ذکر جناب امام رضا علیه السلام گفته و لمّا دخل نیسابور کما فی تاریخها و شق سوقها و علیه مظلّة لا یری من ورائها تعرض له الحافظان ابو زرعة الرازی و محمد بن اسلم الطوسی و معهما من طلبة العلم و الحدیث من لا یحصی فتضرّعا إلیه ان یریهم وجهه و یروی لهم حدیثا عن آبائه فاستوقف البغلة و امر غلمانه بکشف المظلة و اقر عیون تلک الخلائق برویة طلعته المبارکة فکانت له ذؤابتان مدلیتان علی عاتقه و الناس بین صارخ و باک و متمرغ فی التراب و مقبل لحافر بغلته فصاحت العلماء معاشر الناس انصتوا فانصتوا و استملی منه الحافظان المذکوران فقال حدثنی أبی موسی الکاظم عن ابیه جعفر الصّادق عن ابیه محمّد الباقر عن ابیه زین العابدین عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن أبی طالب رضی اللّه عنهم قال حدثنی حبیبی و قرة عینی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال حدثنی جبرئیل قال سمعت ربّ العزة یقول لا اله الاّ اللّه حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی ثم ارخی الستر و سار فعد اهل المحابر و الدّوی الّذین کانوا یکتبون فانافوا علی عشرین الفا و
فی روایة انّ الحدیث المروی الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان و لعلهما واقعتان قال احمد لو قرأت هذا الاسناد علی مجنون لبرئ من جننه و مرزا محمد بن معتمدخان الحارثی البدخشانی در مفتاح النجا گفته
قال صاحب تاریخ نیسابور فی کتابه انّ علی بن موسی الرّضا لما دخل نیسابور کان فی مهد علی بغلة شهباء علیها مرکب من فضة خالصة فعرض له بالسوق الامامان الحافظان للاحادیث النبویة ابو زرعة
ص:30
و محمّد بن اسلم الطوسی فقالا ایّها السیّد ابن السّادة ایها الامام ابن الائمة ایّها السلالة الطّاهرة الرضیة ایّها الخلاصة الزاکیة النبویة بحق آبائک الاطهرین و اسلافک الاکرمین الاّ اریتنا وجهک المبارک المیمون و رویت لنا حدیثا عن آبائک عن جدک نذکرک به فاستوقف البغلة و رفع المظلة و اقر عیون المسلمین بطلعته المبارکة المیمونة فکانت ذؤابتاه کذؤابتی رسول اللّه ص و الناس علی طبقاتهم قیام کلّهم و کانوا بین صارخ و باک و ممزّق ثوبه و متمرغ فی التراب و مقبل حزام بغلته و مطول عنقه الی مظلة المهد الی ان انتصف النهار و جرت الدموع کالانهار و سکنت الاصوات و صاحت الائمّة و القضاة معاشر الناس اسمعوا و لا توذوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فی عترته و انصتوا و املی و عدّ من المحابر اربع و عشرون الفا سوی الدوی و المستملی ابو زرعة الرازی و محمد بن اسلم الطوسی فقال ص حدثنی أبی موسی بن جعفر الکاظم قال حدثنی أبی جعفر بن محمّد الصادق قال حدثنی أبی محمّد بن علی الباقر قال حدثنی أبی علی بن الحسین زین العابدین قال حدثنی أبی الحسین بن علی شهید کربلا قال حدثنی أبی امیر المؤمنین علی بن أبی طالب شهید ارض الکوفة قال حدثنی اخی و ابن عمّی محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال حدثنی جبرئیل قال سمعت ربّ العزة سبحانه و تعالی یقول کلمة لا اله الاّ اللّه حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی صدق اللّه سبحانه و تعالی و صدق جبرئیل و صدق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و الائمة اقول ذکر أبی زرعة و محمد بن اسلم فی هذه الروایة و هم من بعض الرواة و الثابت اسحاق بن راهویه و یحیی بن یحیی و انما کان لابی زرعة فی تلک السنة عشر سنین و اما محمد بن اسلم فایضا کان ابتداء طلبة للحدیث و لم یکن ح من المشهورین و اللّه اعلم قال الشیخ الکامل الاستاذ ابو القاسم عبد الکریم بن هوازن القشیری ان هذا الحدیث بهذا السند بلغ بعض امراء السامانیة فکتبه بالذهب و اوصی ان یدفن معه فلما مات رای فی المنام فقیل ما فعل اللّه بک فقال غفر لی بتلفظی بلا اله الاّ اللّه و تصدیقی محمّدا رسول اللّه مخلصا فانی کتبت هذا الحدیث بالذهب تعظیما و احتراما و
حدث ابو الصلت قال کنت مع علی بن موسی الرضا رض و قد دخل نیسابور و هو راکب بغلة شهباء فغدا الی طلبه علماء البلد احمد بن حرب و یاسین بن نضر و یحیی بن یحیی و عدة من اهل العلم فتعلقوا بلجامه فقالوا بحق آبائک الطاهرین حدثنا بحدیث سمعته من ابیک قال حدثنی أبی العبد الصالح موسی بن جعفر قال حدثنی أبی الصّادق جعفر بن محمّد قال حدثنی أبی باقر علم الانبیاء محمد بن علی قال حدثنی أبی سیّد العابدین
ص:31
علیّ بن الحسین قال حدثنی أبی سیّد شباب اهل الجنّة الحسین بن علیّ قال سمعت أبی سیّد العرب علیّ بن أبی طالب قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان قال قال احمد بن حنبل لو قرأت هذا الاسناد علی مجنون لبرئ من جنونه اقول الواقعة واحدة و امّا الحدیث الّذی رواه رضی اللّه عنه
ففی الرّوایة الاولی انّه لا اله الاّ اللّه حصنی الی آخره و فی الروایة الثّانیة انه الایمان معرفة بالقلب الی آخره و یمکن التوفیق بان یقال کان حدث بکلا الحدیثین و اللّه اعلم و مولوی رشید الدین خان در رساله حق مبین گفته و از آنجمله است روایت مشهوره که صاحب تحفه مد ظله العالی در تحفه اثنا عشریه از کامل ابن اثیر و صاحب الفصول من الامامیه و شیخ ابن حجر در صواعق و مرزا محمد بدخشی در مفتاح النجا از تاریخ نیشاپور و شیخ عبد الحق محدث دهلوی در شرح سفر السعادة از دیلمی و دیگر علمای کرام در تالیفات خود آورده اند و روایت پر کرامت این ست که چون حضرت امام علی رضا در نیشاپور داخل شدند بر استری سوار بودند شقیق بلخی که از اعاظم صوفیه اهل سنتست پیش پیش امام می رفت و جلوداری می کرد و جماعت دیگر از صوفیه أهل سنت بچادرهای خود بر امام سایه کرده بودند و حافظ ابو زرعه رازی و محمد بن اسلم طوسی که از جمله اکابر علماء و محدثین در ان شهر بودند با جمیع طلبه علم و کتب حدیث از مدارس و رباطات خود برای زیارت امام برآمدند و غوغای عظیم در شهر برخواست و مردم برای دیدار مبارکش هجوم آوردند و عرض داشتند که روی مبارک بایشان نماید و محدثین اهل سنت التماس نمودند که حدیثی از آباء و اجداد امجاد خود جهت ایشان روایت کنند بعد از تضرع بسیار امام قبول این معنی نموده استری را که بر آن سوار بودند بازداشتند و غلامان را امر فرمودند که پرده از روی مبارکش برداشتند و چشم خلائق را بروایت طلعت پر کرامت خود روشن ساختند و نظر مردم چون بدو گیسوی مبارک وی که بدوشهای خود انداخته بودند افتاد بتضرع و زاری درآمدند بعضی گریه و فریاد نمودند و بعضی خود را در خاک انداخته بودند و بعضی سم استر را بوسه می دادند آنگاه علماء فریاد برآوردند و گفتند ایمعاشر ناس زمانی ساکت باشید چون ساکت شدند شیخ ابو زرعه و محمد بن اسلم باز اعاده التماس نمودند و گفتند اگر یک دو حدیث بسند ابای خود که سلسلة الذهبست این وقت که مجمع خلق اللّه ست روایت فرمای کمال منت خواهی نهاد امام بسند آبای خود روایت این حدیث فرمود
لا اله الاّ اللّه حصنی و من قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی مرویست که عدد جمعی که قلم و دوات آورده این حدیث را نوشتند قریب بست هزار می شد و امام احمد ره چون این سند را ذکر می کرد می گفت لو قرئ علی مجنون لافاق او علی مریض لبرئ انتهت الروایة و صاحب مفتاح النجا بعد نقل این روایت فرموده قال الشیخ الکامل الاستاذ ابو القاسم عبد الکریم بن هوازن القشیری انّ هذا الحدیث بهذا السّند بلغ بعض امراء السّامانیة فکتب بالذهب
ص:32
و اوصی ان یدفن معه فلما مات روی فی المنام فقیل ما فعل اللّه بک فقال غفر لی بتلفظی بلا اله الاّ اللّه و تصدیقی بمحمد رسول اللّه مخلصا فانی کتبت هذا الحدیث بالذهب تعظیما و احتراما انتهی کلام الفاضل الرشید فی الحق المبین و فاضل رشید در ایضاح نیز این حکایت را بهمین عنوان مع قول احمد و نقل ابو القاسم قشیری ذکر کرده و نیز در ایضاح عبارت صواعق ابن حجر را که مشتمل بر این حکایت و قول احمدست بالفاظها نقل کرده و مولوی ولی اللّه لکهنوی نیز در مرآة المؤمنین عبارت مذکوره صواعق را ذکر نموده بالجمله بعد درک مکرر روایت فرمودن جناب امام رضا علیه السلام حدیث مدینة العلم را خصوصا باین سند یتبرک در قطعیت این حدیث شریف هرگز اهل ایمان را ریبی باقی نمی ماند و هر چند دلائل خاصه و عامه عصمت جناب امام رضا علیه السلام افزون از حد حصر و شمارست لیکن در این جا بعض حجج خاصه از کتب عامه باید شنید محمد بن محمود الحافظی البخاری المعروف بخواجه پارسا در فصل الخطاب در ذکر آن جناب آورده و
عن موسی الکاظم رضی اللّه عنه انّه قال رایت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فی المنام و امیر المؤمنین رضی اللّه عنه معه فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علی ابنک ینظر بنور اللّه عزّ و جلّ و ینطق بحکمته یصیب و لا یخطی و یعلم و لا یجهل و قد ملی حکما و علما و فی هذه الرؤیا العمامة سلطان اللّه عز و جل و العصا قوة اللّه سبحانه و ملا عبد الرحمن جامی در شواهد النبوة در ذکر آنجناب گفته و
عن موسی الکاظم رضی اللّه عنه انّه قال رایت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی المنام و امیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه معه فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علی ابنک ینظر بنور اللّه عز و جلّ و ینطق بحکمة یصیب و لا یخطی و یعلم و لا بجهل قد ملی حکما و علما و شیخ عبد الحق دهلوی در رساله فضائل و احوال ائمه اطهار که مترجم از فصل الخطابست گفته روایتست از موسی کاظم رضی اللّه عنه که گفت رسول خدا را صلّی اللّه علیه و سلم در خواب دیدم و امیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه بادی بود پس گفت رسول خدا صلّی اللّه علیه و سلم علی پسر تو می بیند بنور خدا عز و جل و گویا می کرد و بحکمت ولی سبحانه و وی در اجتهاد صواب کند و براه خطا نرود و بداند و چیزی ازو نادانسته نماند پرورده شده است بحکمت و علم و در میان خواب این دو کلمه نیز آمده که العمامة سلطان اللّه و العصا قوة اللّه سبحانه یعنی دستار علما محل ظهور سلطنت الهیست عز اسمه و عصای ایشان مظهر قوت وی تعالی انتهی و مولوی مبین لکهنوی در وسیلة النجاة گفته و
فی فصل الخطاب عن موسی الکاظم انه قال رایت رسول اللّه ص فی المنام و امیر المؤمنین علی معه فقال رسول اللّه علی ابنک ینظر بنور اللّه عز و جل و ینطق بحکمته و لا یخطی و یعلم و لا یجهل قد ملی حکما و علما یعنی رسول خدا و علی مرتضی بحضرت امام موسی کاظم در رویا فرمودند که فرزند تو علی الرضا می بیند بنور خدا و می گوید بحکمت خدا که همه صوابست و احتمال خطا ندارد و عالمست که در ان جهل را دخلی نیست و پر کرده شده سینه بی کینه او از علم و حکمت انتهی و مولوی ولی اللّه
ص:33
لکهنوی در مرآة المؤمنین در ذکر امام رضا علیه السلام گفته
عن ابیه موسی الکاظم علیه السلام انه قال رایت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی المنام و امیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه معه فقال رسول اللّه صلعم علی ابنک ینظر بنور اللّه عز و جل و ینطق بحکمة یصیب و لا یخطی و یعلم و لا یجهل قد ملی حکما و علما و فاضل رشید در ایضاح این حدیث را از فصل الخطاب نقل کرده و از شواهد النبوة نیز نقل نموده و عبارت رساله شیخ عبد الحق که مشتمل بر ترجمه این حدیث شریفست نیز در آن آورده و محمد بن محمود الحافظی البخاری النقشبندی المعروف و بخواجه پارسا در فصل الخطاب گفته و
قیل لابی جعفر محمد بن علی الرضا رضی اللّه عنهما انّ اباک سماه المامون الرّضا و رضیه لولایة عهده فقال بل اللّه سبحانه سماه الرّضا لأنّه کان رضا اللّه عز و جلّ فی سمائه و رضا رسوله صلّی اللّه علیه و سلم فی ارضه و خصّ من بین آبائه الماضین بذلک لانه رضی به المخالفون کما رضی به الموافقون و کان ابوه موسی الکاظم رضی اللّه عنه یقول ادعوا لی ولدی الرّضا و إذا خاطبه قال یا ابا الحسن و ملا عبد الرّحمن جامی در شواهد النبوة در حال امام رضا علیه السلام گفته لقب وی رضاست
قیل لابی جعفر محمد بن علی الرضا رضی اللّه عنهما ان اباک سماه المامون الرضا و رضیه لولایة عهده فقال بل اللّه سبحانه سماه الرضا لانه کان رضا اللّه عز و جل فی سمائه و رضا رسوله صلّی اللّه علیه و سلم فی ارضه و خص من بین آبائه الماضین بذلک لأنّه رضی به المخالفون کما رضی به الموافقون و کان ابوه موسی الکاظم رضی اللّه عنه یقول ادعوا لی ولدی الرّضا و إذا خاطبه قال یا ابا الحسن و شیخ عبد الحق دهلوی در رساله فضائل و احوال ائمّة که مترجم از فصل الخطابست گفته ابو جعفر محمد بن علی رضا رضی اللّه عنهما را گفتند پدر ترا مامون رضا نام نهاد که بولایت عهد وی راضی شد گفت بلکه حق جل و علا او را رضا نام کرد زیرا که وی مرضی خدای تعالی بود در آسمان و مرضی رسول وی در زمین و وی مخصوص شد از میان؟ ؟ ؟ پسرانش که گذشته اند باین نام زیرا که راضی شدند بوی مخالفان همچنان که راضی شدند بوی موافقان و پدر وی موسی کاظم رضی اللّه عنه چون او را نزد خود می طلبید می گفت بخوانید ولد مرا که رضاست و چون با وی خطاب می کرد می گفت یا ابا الحسن انتهی و مولوی محمد مبین لکهنوی در وسیلة النجاة گفته روایتست که بخدمت امام محمد تقی عرض کردند که گروهی گمان بردند که والد بزرگوار شما را مامون ملقب برضا گردانید در وقتی که انحضرت را برای ولایت عهد خود اختیار کرد حضرت فرمود حق سبحانه او را برضا مسمی گردانید برای آنکه پسندیده خدا بود در اسمان و رسول خدا و ائمه هدی در زمین ازو خوشنود بودند و انحضرت را باین لقب گرامی مخصوص گردانیدند برای آنکه مخالفان و دشمنان او را پسندیدند و راضی بودند چنانکه موافقان و دوستان ازو خوشنود بودند و اتفاق دوست و دشمن بر خوشنودی مخصوص آن حضرت بود لهذا باین لقب مخصوص شد و حضرت امام
ص:34
موسی کاظم علیه السلام پیوسته فرزند پسندیده خود را رضا می نامید و می فرمود که بخوانید فرزند مرا رضا و چون بان حضرت خطاب می کرد آن حضرت را ابو الحسن می نامید-و مولوی ولی اللّه لکهنوی در مرآة المؤمنین گفته و
قیل لابی جعفر بن علی الرضا علیهما السّلام انّ اباک سماه المامون بالرّضا و رضیه لولایة عهده فقال بل اللّه سبحانه سماه الرّضا لانه کان رضا اللّه عز و جل فی سمائه و رضا رسوله صلعم فی ارضه و خصّ من بین آبائه الماضین بذلک لانه رضی به المخالفون کما رضی به الموافقون انتهی و غیر خفی ان روایة هذا المعصوم المسموم الشهید المظلوم*هذا الخبر النافح کالمسک المشموم*بهذا السند المزری بالدرّ المنظوم*عن جدّه مدینة العلوم*علیه و آله آلاف السلام من الحیّ القیوم*کاف لاذعان ارباب الحلوم*واف بایقان ذوی الالباب و الفهوم*و عاف من آثار اهل الضلال قاطبة الرسوم*و مرسل علی نواجم اصحاب الشمال موبقة السموم*فلا یطعن فیه الاّ من قلبه مختوم و شقاء محتوم*و لا یرتاب فیه الا من دینه مثلوم و عرضه مکلوم
آنکه ابو بکر عبد الرزاق بن همام بن نافع الصنعانی این حدیث شریف را بسند صحیح از جابر بن عبد اللّه انصاری روایت کرده چنانچه ابو عبد اللّه الحاکم در کتاب المستدرک علی الصحیحین بعد تصحیح و تحقیق حدیث مدینة العلم از روایت ابن عباس گفته و لهذا الحدیث شاهد
من حدیث سفیان الثوری باسناد صحیح حدثنی ابو بکر محمد بن علی الفقیه الامام الشاشی القفال ببخاری و انا سألته حدثنی النعمان بن هارون البلدی ببلد من اصل کتابه ثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید الجزانی ثنا عبد الرزاق ثنا سفیان الثوری عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرحمن بن عثمان التیمی قال سمعت جابر بن عبد اللّه یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و روایت کردن عبد الرزاق این حدیث شریف را بسند مذکور از تاریخ بغداد خطیب بغدادی نیز علی ما نقل عنه بثبوت می رسد و بر ناظر کتاب المناقب علامه ابن المغازلی و تاریخ دمشق علامه ابن عساکر و کفایة الطالب حافظ کنجی نیز این معنی متضح و متحققست کما ستقف علیه فیما بعد انشاء اللّه تعالی و هر چند بعد حکم حاکم بصحت سند این روایت احتیاجی بتوثیق رجال سند عبد الرزاق نیست مگر نظر بتوضیح و تصریح شطری از جلالت شان و سمو مکان ایشان حسب افادات منقدین اعیان سنیه مذکور می شود امّا سفیان ثوری پس اصحاب صحاح سته جمیعا اخراج حدیث او کرده اند و عظمت مرتبت و علو منزلت او نزد سنیه بیش از انست که محتاج بیان بوده باشد ابو حاتم محمد بن حبان البستی در کتاب الثقات گفته سفیان بن سعید بن مسروق بن حمزة بن رافع بن موهبة بن أبی عبد اللّه بن نصر بن ثعلبة بن ملکان
ص:35
بن ثور بن عبد مناة بن اد بن طابخة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان ابو عبد اللّه الثوری یروی عن عبد اللّه بن دینار روی عنه شعبة و ابن المبارک و النّاس و هم اخوة اربعة سفین و المبارک و حبیب و عمر بنو سعید بن مسروق و کان سفیان من سادات زمانه فقها و ورعا و حفظا و اتّقانا کان مولده سنة خمس و تسعین فی امارة سلیمان بن عبد الملک فلما قعد بنو العباس راوده المنصور علی ان یلی الحکم فابی و خرج هاربا للنصف من ذی القعدة سنة خمس و خمسین و مائة ثم لم یرجع إلیها حتی مات و کان مولده بالبصرة فی دار عبد الرحمن بن مهدی فی شعبان سنة احدی و ستین و مائة و هو ابن ست و ستین سنة و قبر فی مقبرة بنی کلب بالبصرة و اوصی الی عمّار بن یوسف و کان ابن اخته بکتبه لیمحوها و لیس لسفیان عقب کان له ابن فمات قبله و عبد الکریم بن محمد سمعانی در انساب در نسبت ثوری گفته و امّا نسب ثور بن عبد مناة فالامام ابو عبد اللّه سفین بن سعید بن مسروق بن حمزة بن حبیب بن رافع بن موهبة بن أبی عبد اللّه بن نضر بن ثعلبة بن ملکان بن ثور بن عبد مناة بن اد بن طابخة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان الثوری الکوفی یروی عن عبد اللّه بن دینار روی عنه سعید و ابن المبارک و هم اربعة اخوة سفین و المبارک و حبیب و عمر بنو سعید و کان من سادات اهل زمانه فقها و ورعا و حفظا و اتقانا شمائله فی الصلاح و الورع اشهر من ان یحتاج الی الإغراق فی ذکرها کان مولده سنة فی امارة سلیمان بن عبد الملک فلما قعد بنو العباس راوده المنصور علی ان یلی الحکم فابی و خرج من الکوفة هاربا للنصف من ذی القعدة سنة 144 ثم لم یرجع إلیها حتی مات بالبصرة فی دار عبد الرحمن بن مهدی فی شعبان سنة 161 و هو ابن ست و ستین و قبره فی مقبرة بنی کلب بالبصرة قال ابو حاتم و قد زرته و مجد الدین مبارک بن محمد المعروف بابن الاثیر الجزری در جامع الاصول گفته سفین الثوری هو ابو عبد اللّه سفیان بن سعید بن مسروق بن حبیب بن رافع بن عبد اللّه بن موهبة بن منقذ بن نضر بن الحکم بن الحارث بن مالک بن ملکان بن ثور بن عبد مناة بن اد بن طابخه بن الیاس بن مضر الثوری الکوفی امام المسلمین و حجة اللّه علی خلقه یفوت فضائله الاحصار و تعجز العادین جمع فی زمنه بین الفقه و الاجتهاد فیه و الحدیث و الزهد و العبادة و الورع و الثقة و إلیه المنتهی فی علم الحدیث و غیره من العلوم اجمع الناس علی دینه و زهده و ورعه و ثقته و لم یختلفوا فی ذلک و هو احد الائمّة المجتهدین و احد اقطاب الاسلام و ارکان الدین
ص:36
ولد فی ایام سلیمان بن عبد الملک سنة تسع و تسعین و قیل غیر ذلک سمع ابا اسحاق السبیعی و عمرو بن مرة و منصور بن المظفر و سلمة بن کهیل و حبیب بن أبی ثابت و عبد الملک بن عمیر و الاعمش و اسماعیل بن أبی خالد و ایوب السختیانی و سلیمان السلمی و خلقا کثیرا روی عنه معمر بن راشد و الاوزاعی و ابن جریج و محمد بن اسحاق و مالک و شعبة و ابن عیینة و ابراهیم بن سعد و سلیمان بن بلال و حماد بن سلمة و فضیل بن عیاض و یحیی بن سعید القطان و ابن مهدی و وکیع و ابن المبارک و مات بالبصرة سنة احدی و ستین و مائة فی خلافة المهدی موهبة بفتح المیم و بالهاء و الباء الموحدة و منقذ بسکون النّون و کسر القاف و بالذال المعجمة واد بضم الهمزة و تشدید الدال المهملة و طابخة بالیاء الموحدة و الخاء المعجمة و شمس الدین ذهبی در کاشف گفته سفیان بن سعید ابو عبد اللّه الکوفی الثوری احد الاعلام و عالم العصر و زاهده عن حبیب بن أبی ثابت و سلمة بن کهیل و ابن المنکدر و عنه القطان و الفریابی و علی بن الجعد قال ابن المبارک ما کتبت عن افضل منه و قال ورقاء لم یر سفیان مثل نفسه توفی فی شعبان 161 و عمره اربع و ستون سنة و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب گفته سفیان بن سعید بن مسروق الثوری ابو عبد اللّه الکوفی من ثور بن عبد مناة بن ادّ بن طابخة و قیل من ثور همدان و الصّحیح الاول روی عن ابیه و أبی اسحاق السبیعی و أبی اسحاق الشیبانی و عبد الملک بن عمیر و عبد الرحمن بن عامش بن ربیعة و اسماعیل بن أبی خالد و سلمة بن کهیل و طارق بن عبد الرحمن و الاسود بن قیس و بیان بن بشر و جامع بن أبی راشد و حبیب بن أبی ثابت و حصین بن عبد الرحمن و الاعمش و منصور و مغیرة و حماد بن سلمه و زبید الیامی و صالح بن صالح بن حمی و أبی حصین و عمرو بن مرة و عون بن أبی جحیفه و فراس بن یحیی و فطر بن خلیفة و محارب بن دثار و أبی مالک الاشجعی و خلق من اهل الکوفة و عن زیاد بن علاقه و عاصم الاحول و سلیمان التمیمی و حمید الطویل و ایوب و یونس بن عبید و عبد العزیز بن ربیعی و المختار بن فلفل و اسرائیل بن أبی موسی و ابراهیم بن میسرة و حبیب بن الشهید و خالد الحذاء و داود بن أبی هند و ابن عون و جماعة من اهل البصرة و عن زید بن اسلم و عبد اللّه بن دینار و عمرو بن دینار و اسماعیل بن امیه و ایوب بن موسی و جبلة بن سخیم و ربیعة و سعد بن ابراهیم و سمی مولی أبی بکر و سهیل بن أبی صالح و أبی الزناد و عبد اللّه بن محمّد بن عقیل و ابن عجلان و ابن المنکدر و ابن الزبیر و محمّد و موسی بن عقبه و هشام بن عروة و یحیی بن سعید الانصاری و طوائف من اهل الحجاز و غیرهم
ص:37
روی عنه خلق لا یحصون منهم جعفر بن برقان و حصیف بن عبد الرحمن و ابن اسحاق و غیرهم من شیوخه و ابان بن تغلب و شعبة و زائدة و الاوزاعی و مالک و زهیر بن معاویة و مسعر و غیرهم من اقرانه و عبد الرحمن بن مهدی و یحیی بن سعید القطان و ابن المبارک و حریز و حفص بن غیاث و ابو أسامة و اسحاق الازرق و روح بن عبادة و زائدة بن الحباب ابو زبید عثیر بن القسم و عبد اللّه بن وهب و عبد الرزاق و عبید اللّه الاشجعی و عیسی بن یونس و الفضل بن موسی الشیبانی و عبد اللّه بن نمیر و عبد اللّه بن داود الخریبی و فضیل بن عیاض و ابو اسحاق الفزاری و مخلد بن یزید و مصعب بن المقدام و الولید بن مسلم و معاذ بن معاذ و یحیی بن آدم و یحیی بن یمان و وکیع و یزید بن زریع و یزید بن هارون و ابو عامر العقدی و ابو احمد الزبیری و ابو نعیم و عبید اللّه بن موسی و ابو حذیفة النهدی و ابو عاصم و خلاد بن یحیی و قبیصة و الفریابی و احمد بن عبد اللّه بن یونس و علی بن الجعد و هو آخر من حدث عنه من الثقات قال شعبة و ابن عیینة و ابو عاصم و ابن معین و غیر واحد من العلماء سفین امیر المؤمنین فی الحدیث و قال ابن المبارک کتبت عن الف و مائة شیخ ما کتبت عن افضل من سفین فقال له رجل یا ابا عبد اللّه رایت سعید بن جبیر و غیره و تقول هذا قال هو ما اقول ما رایت افضل من سفین و قال وکیع عن شعبة سفیان احفظ منّی و قال ابن مهدی کان وهب لقدم سفین فی الحفظ علی مالک و قال یحیی القطان لیس احد احبّ الی من شعبة و لا یعد له احد عندی و إذا خالفه سفین اخذت بقول سفین و قال الدوری رایت یحیی بن معین لا یقدم علی سفیان فی زمانه احد فی الفقه و الحدیث و الزهد و کلّ شیء و قال الآجری عن أبی داود لیس یختلف سفیان و شعبة فی شیء الاّ یظفر سفیان و قال ابو داود بلغنی عن ابن معین قال ما خالف احد سفین فی شیء الاّ کان القول قول سفین و قال العجلی احسن اسناد الکوفة سفین عن منصور عن ابراهیم عن علقمة عن عبد اللّه و قال ابن المدینی لا اعلم سفین صحف فی شیء قط الا فی اسم امرأة أبی عبیدة کان یقول و حفینة و قال المروزی عن احمد لا یتقدم فی قلبی احد و قال عبد اللّه بن داود ما رایت افقه من سفین و قال ابو قطن قال لی شعبة ان سفین ساد الناس بالورع و العلم و قال محمد بن سهل بن عسکر عن عبد الرزاق بعث ابو جعفر الخشابین حین خرج الی مکة فقال ان رایتم سفین فاصلبوه قال فجاء النجارون و نصبوا الخشب و نودی سفین و إذا راسه فی حجر الفضیل و رجلاه فی حجر ابن عیینة فقالوا له یا ابا عبد اللّه اتق اللّه و لا تشمت بنا الاعداء فتقدم الی الاستار
ص:38
فاخذها ثمّ قال برئت منه ان دخلها ابو جعفر قال فمات قبل ان یدخل مکة و فضائله کثیرة جدا قال الخطیب کان اماما من ائمّة المسلمین و علما من اعلام الدین مجمعا علی امانته بحیث یستغنی عن تزکیته مع الاتقان و الحفظ و المعرفة و الضبط و الورع و الزهد قال ابو نعیم خرج سفین من الکوفة سنة 155 و لم یرجع إلیها و قال العجلی و غیره مولده سنة 97 و قال ابن سعد اجتمعوا علی انه توفی بالبصرة سنة 161 و فی بعض ذلک خلاف و الصّحیح ما هنا قلت و بقیة کلام ابن سعد ولد سنة 97 و کان ثقة مامونا و کان عابدا ثبتا و قال النّسائی هو اجل من ان یقال فیه ثقة و هو احد الائمّة الدین ارجو ان یکون اللّه ممن جعله للمتقین اماما و قال ابن أبی ما رایت اشبه بالتابعین من سفین و قال زائدة کان اعلم النّاس فی انفسنا و قال ابن معین مرسلا انّه شبه الریح و کذا قال ابو داود قال و لو کان عنده شیء لصاح و قال ابن حبان کان من سادات الناس فقها و ورعا و اتقانا و قال الولید بن مسلم رایته بمکة یستفتی و لما یخط وجهه بعد و قال ابو حاتم و ابو زرعة و ابن معین هو احفظ من شیعته و قال ابن المدینی قلت لیحیی بن سعید ایّما احبّ إلیک رای سفین او رای مالک قال سفین لا شک فی هذا سفین فوق مالک فی کل شیء و نیز ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب گفته سفیان بن سعید بن مسروق الثوری ابو عبد اللّه الکوفی ثقة حافظ فقیه عابد امام حجة الخ و مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته ابو عبد اللّه سفیان ابن سعید بن مسروق بن حبیب بن رافع الثوری الکوفی کان اماما فی علم الحدیث و غیره من العلوم و اجمع النّاس علی دینه و ورعه و زهده و ثقته و هو احد الائمّة المجتهدین و یقال ان الشیخ ابا القاسم الجنید کان علی مذهبه علی الاختلاف فیه قال سفیان بن عیینة ما رایت رجلا اعلم بالحلال و الحرام من سفیان الثوری سمع الحدیث من أبی اسحاق السبیعی و الاعمش و من فی طبقتهما و سمع منه الاوزاعی و ابن جریج و محمد بن اسحاق و مالک و تلک الطبقة قال المسعودی فی مروج الذهب قال المهدی اکتبوا عهده علی قضاء الکوفة علی ان لا یغرض علیه فی حکم فکتب عهده و دفع إلیه فاخذه و خرج فرمی به فی دجلة و هرب فطلب فی کل بلد فلم یوجد و لما امتنع من قضاء الکوفة و تولاه شریک بن عبد اللّه النخعی قال الشاعر تحرز سفیان و فرّ بدینه و امسی شریک مرصدا للدراهم
و حکی عن أبی صالح شعیب بن حرب المدائنی و کان احد السّادة الائمة الاکابر فی الحفظ و الدین انه قال انّنی لاحسب یجاء بسفیان الثوری فی القیامة حجة من اللّه علی الخلق یقال لهم لم تدرکوا نبیکم علیه افضل
ص:39
الصّلوة و السّلام فلقد رایتم سفیان الثوری الاّ اقتدیتم به مولده فی سنة 95 و قیل ست و قیل سبع و تسعین للهجرة و توفی بالبصرة سنة 161 متواریا من السلطان و دفن عشاء رح و لم یعقب و الثوری نسبة الی ثور بن عبد مناة و ثم ثوری آخر من بنی تمیم و ثوری آخر بطن من همدان اما عبد اللّه بن عثمان بن خثیم القاری پس ابو حاتم در کتاب الثقات گفته عبد اللّه بن عثمان بن خثیم المکی یروی عن سعید بن جبیر روی عنه ابن جریج روی عنه اهل الحجاز مات سنة ثنتین و ثلاثین و مائة و عبد الکریم بن محمد سمعانی در انساب در نسبت قاری گفته و ابو عثمان عبد اللّه بن عثمان بن خثیم من القارة یروی عن أبی الطفیل عداده فی اهل مکة روی عنه معمر مات قبل سنة اربع و اربعین و مائة و قد قیل سنة خمس و ثلاثین و مائة و ذهبی در کاشف گفته عبد اللّه بن عثمان بن خثیم المکی حلیف الزهر بین عن صفیة بنت شیبة و أبی الطفیل و عنه بشر بن الفضل و یحیی بن سلیم قال ابو حاتم صالح الحدیث توفی سنة 132 و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب گفته عبد اللّه بن عثمان بن خیثم القاری المکی ابو عثمان حلیف بنی زهرة روی عن أبی الطفیل و صفیّة بنت شیبة و قتیلة أم بنی انمار و لها صحبة و عطا و سعید بن جبیر و أبی الزبیر و شهر بن حوشب و مجاهد و نافع مولی ابن عمر و اسماعیل بن عبید بن رفاعة و سعید بن راشد و عثمان بن جبیر و حفص بن غیاث و مقبل بن سلیمان و وهب و یحیی بن سلیم و بشر بن المفضل و عبد الوهاب الثقفی و عبد الرحیم بن سلیمان و ابو عوانة و علی بن عاصم و غیرهم قال ابن أبی مریم عن ابن معین ثقة حجة و قال العجلی ثقة و قال ابو حاتم ما به باس صالح الحدیث و قال النّسائی ثقة و قال مرة لیس بالقوی و ذکره ابن حبان فی الثقات الی ان قال ابن حجر و قال ابن سعد توفی فی آخر خلافة أبی العباس و اول خلافة أبی جعفر و کان ثقة و له احادیث حسنة الخ و نیز ابن حجر در تقریب گفته عبد اللّه بن عثمان بن خثیم بالمعجمة و المثلثة مصغر القاری المکی ابو عثمان من الخامسة مات سنة اثنتین و ثلثین اما عبد الرّحمن بن بهمان المدنی الذی عبر فی المستدرک عنه بعبد الرحمن بن عثمان التیمی پس ابو حاتم محمد بن حبان بستی در کتاب الثقات گفته عبد الرحمن بن بهمان یروی عن عبد اللّه بن حسان بن ثابت روی عنه عبد اللّه بن عثمان بن خثیم و محمد بن احمد ذهبی در کاشف گفته عبد الرحمن بن بهمان عن جابر و عنه عبد اللّه بن عثمان بن خثیم وثق و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب گفته عبد الرّحمن بن بهمان حجازی روی عن جابر و عبد الرحمن بن حسان بن ثابت و عنه عبد اللّه بن عثمان بن خثیم قال ابن المدینی لا نعرفه و ذکره ابن حبان
ص:40
فی الثّقات له حدیث یاتی فی ابن حسان قلت و وثقه العجلی و نیز ابن حجر در تقریب گفته عبد الرحمن بن بهمان مدنی مقبول من الرابعة انتهی فهذا امامهم الکبیر عبد الرزاق*الّذی سارت عندهم بمآثره الرکبان فی الآفاق*و ارتحلت إلیه نیلا لما عنده عصائب الرفاق*و وقع علی الاخذ عنه من اصحاب الصحاح و غیرهم الاطباق و الاتفاق*قد روی هذا الحدیث المبهر الایتلاق و اثر ذلک الخبر المسفر الاشراق*بسند صححه الحاکم و احد الائمة السباق*و طریق عدل رواته النقدة الحذاق*فباللّه و للمخاطب العظیم الشقاق البدیع الاختراق*کیف رمی هذا الحدیث الصحیح بالوضع و الاختلاق*فاصبح و لیس له فی الیقین من خلاق
آنکه عبد الرزاق این حدیث شریف را بسند صحیح دیگر روایت کرده چنانچه علامه ابن المغازلی در کتاب المناقب گفته
اخبرنا الحسن بن احمد بن موسی انا ابو الحسن احمد بن محمد بن الصلت القرشی نا علی بن محمد المقری نا محمد بن عیسی بن شعبة البزاز نا احمد بن عبد اللّه بن یزید المؤدب نا عبد الرزاق انا معمر عن عبد اللّه بن عثمان عن عبد الرحمان قال سمعت جابر بن عبد اللّه الانصاری یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول یوم الحدیبیة و هو اخذ بضبع علی بن أبی طالب هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مد بها صوته فقال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و رجال این سند عبد الرزاق نیز همه موثق و معدل اند امّا معمر که از روات صحاح سته است جمیعا پس نهایت اعتماد و غایت استناد او بر ناظر کتاب الثقات ابو حاتم محمد بن حبان بستی و کتاب الانساب سمعانی و تهذیب الاسماء محیی الدین نووی و تذکرة الحفاظ و تذهیب التهذیب و عبر دول الاسلام و کاشف ذهبی و رجال مشکاة ولی الدین الخطیب و مرآة الجنان یافعی و طبقات الحفاظ سیوطی و رجال مشکاه شیخ عبد الحق دهلوی واضح و لائحست اما عبد اللّه بن عثمان و عبد الرحمان بن بهمان پس حال جلالت و نبالت شان در وجه سابق بتفصیل دانستی اما مآثر جلیله و مفاخر جمیله و معالی شامخه و مناقب باذخه خود عبد الرزاق پس نبذی از ان در مجلد حدیث تشبیه ان شاء اللّه تعالی از کتاب اسماء رجال الصحیحین محمد بن طاهر مقدسی و کتاب الانساب عبد الکریم محمد السمعانی و کتاب الکمال فی معرفة الرجال عبد الغنی بن عبد الواحد المقدسی و جامع اسانید ابو الموید محمد بن محمود الخوارزمی و وفیات الأعیان علامه بن خلکان البرمکی و مرآة الجنان عفیف الدین عبد اللّه بن اسعد الیافعی و غیر ان خواهی شنید فهذا عبد الرزاق بن نافع*علمهم الحامل اللواء الصناعة و الرافع*قد روی هذا الحدیث الشائع الذائع*بطریق آخر صحیح رائع*فالممتری فیه ذاهب عن الحق الواسع*و المرتاب فیه نازح عن الیقین شاسع*و الجاحد له ناکب عن الصواب الناصع*و الطاعن فیه حاطم لدینه و قاصع
آنکه ابو زکریا یحیی بن معین التمری بصراحت تمام تصحیح این حدیث شریف فرموده و بتصریح ما لا کلام ارغام جاحد عنیف نموده چنانچه علامه ابو الحجاج مزی در تهذیب الکمال در ترجمه ابو الصلت عبد السلام بن صالح الهروی گفته
ص:41
قال القاسم بن عبد الرحمان الانباری حدثنا ابو الصلت الهروی قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات بابه قال القاسم سألت یحیی بن معین عن هذا الحدیث فقال صحیح قال ابو بکر بن ثابت الحافظ أراد انّه صحیح من حدیث أبی معاویة و لیس بباطل إذ قد رواه غیر واحد عنه و علامه ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب بترجمه ابو الصلت گفته و
قال القاسم بن عبد الرحمن الانباری سالت یحیی بن معین عن حدیث حدثنا به ابو الصلت عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا انا مدینة العلم و علی بابها الحدیث فقال هو صحیح قال الخطیب أراد به صحیح عن أبی معاویة إذ قد رواه غیر واحد عنه و سیوطی در جمع الجوامع در ذکر این حدیث شریف گفته و روی خط فی تاریخه عن یحیی بن معین انه سئل عن حدیث ابن عباس فقال هو صحیح و عبد الرؤف مناوی در فیض القدیر در ذکر این حدیث شریف گفته و رواه الخطیب فی التاریخ باللفظ المذکور من حدیث أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس ثم قال قال القسم سالت ابن معین عنه فقال هو صحیح قال الخطیب قلت أراد انه صحیح من حدیث أبی معاویة و لیس بباطل إذ رواه غیر واحد عنه و علامه محمد بن اسماعیل الامیر الصنعانی در روضه ندیه در ذکر این حدیث شریف گفته و روی الخطیب فی تاریخه عن یحیی بن معین انه سئل عن حدیث ابن عباس و قال هو صحیح و قاضی القضاة محمد بن علی الشوکانی در فوائد مجموعه در مقام جواب از قدح این حدیث شریف گفته و اجیب عن ذلک بان محمد بن جعفر البغدادی العبدی قد وثقه یحیی بن معین و ان ابا الصّلت الهروی قد وثقه ابن معین و الحاکم و قد سئل یحیی عن هذا الحدیث فقال صحیح ازین عبارات بکمال ظهور ثابت و متحقق می شود که عمدة النقاد المتقنین یحیی بن معین بجواب سؤال سائل مستبین تصریح نموده که این حدیث شریف صحیحست و پر ظاهرست که بعد تصحیح این جهبذ جلیل مجالی برای قال و قیل ارباب اعالیل و اضالیل باقی نمی ماند و تصریح چنین ناقد عدیم المثیل بنای جحد جاحدین و عناد معاندین و غمز شاحنین و طعن طاعنین را باب می رساند اما ادعای خطیب که مراد یحیی بن معین از صحت این حدیث صحت آن از حدیث ابو معاویه است پس اولا دعوی بی دلیل و تقول غیر قابل التعویلست و از همین جاست که علامه سیوطی و محمد بن اسماعیل الامیر الیمانی و محمد بن علی الشوکانی تصحیح یحیی بن معین این حدیث شریف را علی الاطلاق نقل فرموده اند و اعتنای بدعوی خطیب درین باب ننموده و ثانیا بر تقدیر تسلیم نفعی بحال ارباب بغی و عدوان و بغض و شنان نمی رساند چه هر گاه این حدیث تا بابو معاویه صحیح شد صحت سند ان از ابو معاویة تا بابن عباس هم ثابت و متحقق خواهد شد زیرا که در وثوق ابو معاویه و اعمش و مجاهد متعنتین و متشدقین را هم محل
ص:42
کلام نیست فضلا عن غیرهم و سیاتی لذلک مزید تایید و تحقیق فی کلام الحافظ العلائی و العلامة الفیروزآبادی الشیرازی ان شاء اللّه تعالی و در ما بعد بعون اللّه تعالی بجواب نقض فقرات کلام مخاطب بتفصیل جمیل خواهی دانست که یحیی بن معین بمرات عدیده و افادات سدیده اثبات این حدیث شریف فرموده شبهات ارباب ارتیاب و اختلاج و هفوات اصحاب زیغ و اعوجاج را کما ینبغی باطل و مضمحل نموده فالحمد للّه الموفق المعین*لتشیید مبانی الدین المبین* و احصان معاقد الحق و الیقین*حیث ثبت من نص یحیی بن معین*صحة هذا الحدیث المزری بکأس من معین و وضح ثبوته علی رغم اناف المعاندین* و جدع معاطس المنکرین الجاحدین*و بار سوق الباطل المهین* و کسر زیف المبطلین المدغلین*و قطع من ارباب الزور الوتین*بتحقق هذا الخبر الوثیق المتین*و الحمد للّه حمد الشاکرین و در این مقام نبذی از محامد عظیمة المقدار و مدائح غالیة الاسعار یحیی بن معین از السنه اعلام متسننین باید شنید و بکنه عظمت مرتبت و رفعت منزلت او نزد این حضرات باید رسید-ابو علی یحیی بن عیسی بن جزله بغدادی در مختار مختصر تاریخ بغداد گفته یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام بن عبد الرحمن ابو زکریا المرّی مرة غطفان کان اماما حافظا متقنا قیل انه من قریة نحو الانبار تسمی نقیای مولده سنة ثمان و خمسین و مائة و کان ابوه کاتبا لعبد اللّه بن مالک و قیل ان معین کان علی خراج الری فمات فخلف لابنه یحیی الف الف درهم و خمسین الف درهم فانفق المال کلّه علی الحدیث حتی لم یبق له نعل یلبسه و قال علی بن المدینی انتهی العلم بالبصرة الی یحیی بن أبی کثیر و قتادة و علم الکوفة الی اسحاق و الاعمش و انتهی علم الحجاز الی ابن شهاب و عمرو بن دینار و صار علم هولاء الستة بالبصرة الی سعید بن أبی عروبة و شعبة و معمر و حمّاد بن سلمة و ابن عوانة و من اهل الکوفة الی سفیان الثوری و سفیان بن عیینة و من اهل الحجاز الی مالک بن انس و من اهل الشام الی الاوزاعی فانتهی علم هولاء الی محمد بن اسحاق و هشیم و یحیی بن سعید و ابن أبی زائدة و وکیع و ابن المبارک و هو اسوع هولاء علما و ابن مهدی و ابن آدم و صار علم هولاء جمیعا الی یحیی بن معین و قال احمد کل حدیث لا یعرفه یحیی بن معین فلیس هو بحدیث و سئل یحیی بن معین کم کتبت من الحدیث فقال کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث و قال راوی الخبر احمد بن عقبة و انی اظنّ انّ المحدثین قد کتبوا له بایدیهم ستمائة الف و ستمائه الف و خلف من الکتب مائه قمطر و ثلثین قمطرا و اربع حباب شرابیة مملوة کتبا و طلب یحیی بن اکثم کتبه بمائتی دینار فلم یدع ابو حنیفة ان تباع و قال ابن الرّومی ما سمعت احدا قط یقول الحق فی المشایخ غیر یحیی بن معین و غیره کان یتحامل بالقول و قال یحیی ما رایت علی رجل قط خطاء الاّ سترته و احببت
ص:43
ان ازین امره و ما استقبلت رجلا فی وجهه بامر یکرهه و لکن ابین له خطاه فیما بینی و بینه فان قبل ذلک و الا ترکته و قال یحیی بن معین کتبنا عن الکذابین و سجرنا به التنور و اخرجنا به خبزا نضیجا و انشد یحیی المال یذهب حلّه و حرامه
و یطیب ما یحوی و یکسب کفه
و کان یحیی یحج فیذهب الی مکة علی المدینه و یرجع علی المدینة فلمّا کان آخر حجة حجها خرج علی المدینة و رجع علی المدینة فاقام بها ثلثة ایام ثم خرج حتی نزل المنزل مع رفقائه فباتوا فرای فی النوم هاتفا یهتف یا ابا زکریا أ ترغب عن جواری فلما اصبح قال لرفقائه امضوا فانی راجع الی المدینة فمضوا و رجع فاقام بها ثلثا ثم مات فحمل علی اعواد النّبی صلّی اللّه علیه و سلم و کانت وفاته سنة ثلث و ثلثین و مائتین لسبع لیال بقین من ذی القعدة و قد بلغ سبعا و سبعین سنة الاّ عشرة ایام و رثاه بعض المحدثین فقال ذهب العلیم بعیب کل محدث و بکل مختلف من الاسناد و بکل وهم فی الحدیث و مشکل
یعنی به علماء کل بلاد و عبد الکریم بن محمد سمعانی در انساب در نسبت مرّی گفته و ابو زکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام المری مرة غطفان من اهل بغداد کان اماما ربانیا عالما حافظا ثبتا متقنا مرجوعا إلیه فی الجرح و التعدیل والده معین کان علی خراج الری فمات فخلف لابنه یحیی الف الف درهم و خمسین الف درهم فانفقه کلّه فی الحدیث حتی لم یبق له نعل یلبسه سمع عبد اللّه بن المبارک و هشیم بن بشیر و عیسی بن یونس و سفین بن عیینة و عبد الرحمن بن مهدی و وکیع بن الجراح و ابا معاویة الضریر روی عنه من رفقائه احمد بن حنبل و ابو خیثمة و محمد بن اسحاق الصنعانی و محمد بن اسماعیل البخاری و ابو داود السجستانی و عبد اللّه بن احمد بن حنبل و غیرهم و انتهی علم العلماء إلیه حتی قال احمد بن حنبل ههنا رجل خلقه اللّه لهذا الشأن و اظهر کذب الکذابین یعنی یحیی بن معین و قال علی بن المدینی لا نعلم احدا من لدن آدم کتب من الحدیث ما کتب یحیی بن معین قال ابو حاتم الرازی إذا رایت البغدادی یحب احمد بن حنبل فاعلم انّه صاحب سنة و إذا رایته یبغض یحیی بن معین فاعلم انه کذاب و کانت ولادته فی خلافة أبی جعفر سنة ثمان و خمسین و مائة فی آخرها و کان یحیی بن معین یحج فیذهب الی مکة علی المدینة و یرجع علی المدینة فلمّا کان آخر حجة حجها خرج علی المدینة و رجع فاقام بها یومین او ثلثة ثمّ خرج حتی نزل المنزل مع رفقائه فباتوا فرأی فی النوم هاتفا یهتف یا ابا زکریا أ ترغب عن جواری فلما اصبح قال لرفقائه امضوا فانی راجع الی المدینة فمضوا و رجع فاقام بها ثلاثا
ص:44
ثم مات قال فحمل علی اعواد النبی صلّی اللّه علیه و سلم و صلی علیه الناس و جعلوا یقولون هذا الذابّ عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم الکذب و مات لسبع لیال بقین من ذی القعدة سنة ثلث و ثلثین و مائتین و قال بعض المحدثین فی مرثیته ذهب العلیم بعیب کل محدث و بکل مختلف من الاسناد و بکل وهم
فی الحدیث و مشکل یعنی به علماء کل بلاد
و ابو المؤید محمد بن محمود خوارزمی در جامع مسانید ابو حنیفه گفته یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام بن عبد الرحمن و قیل یحیی بن معین بن غیاث بن زیاد بن عوف بن بسطام بن عبد الرحمن ابو زکریا المری مرة غطفان هکذا ذکره الخطیب فی تاریخه و قال سمع عبد اللّه بن المبارک و همام بن عیسی بن یوسف و سفیان بن عیینة و غندر او معاذ و یحیی بن سعید القطان و وکیعا و ابا معاویة فی امثالهم روی عنه احمد بن حنبل و ابو خثیمة زهیر بن حرب و محمّد بن سعد الکاتب و جماعة قال ولدت فی خلافة أبی جعفر سنة ثمان و خمسین و مائة یقال انه من اهل الانبار من قریة یقال لها نقیای و یقال ان فرعون منها کان ابوه علی خراج الری فترک لابنه یحیی الف الف و خمسین الف درهم فانفق کل ذلک فی الحدیث حتی لم یبق له نعل یلبسه قال الخطیب قال عبد المومن بن خلف النسفی سالت ابا علی صالح بن محمد من اعلم یحیی بن معین أم الامام احمد بن حنبل فقال اما احمد فاعلم بالفقه و اختلاف الناس و امّا یحیی بن معین فاعلم بالرجال و اختلاف الکنی مات بمدینة الرسول علیه الصلوة و السلام سنة ثلاث و ثلاثین و مائتین و له سبع و سبعون سنة و نیز خوارزمی در جامع مسانید ابو حنیفه گفته و ذکر اصحاب المناقب باسانیدهم الی مکرم بن احمد ثنا علی بن حسین بن حبان عن ابیه قال کان امام ائمة الحدیث الّذی بیده زمام الجراح و التعدیل یحیی بن معین رح إذا ذکر له من یتکلم فی أبی حنیفة رض یتمثل بهذین البیتین لابن المبارک حسدوا الفتی الخ و یحیی بن شرف النووی در تهذیب الاسماء و اللغات گفته یحیی بن معین الامام هو ابو زکریا یحیی بن معین بن عوف بن زیاد بن بسطام بن عبد الرحمن و قیل ابن معین بن غیاث بن زیاد بن عون بن بسطام المری من مرة غطفان مولاهم قال ابن أبی خیثمة سمعت یحیی یقول انا مولی للجنید بن عبد الرحمن المقری و یحیی بن معین بغدادی و هو امام اهل الحدیث فی زمنه و المعول علیه فیه قال الخطیب اصله من الانبار سمع ابن المبارک و هشیما و وکیعا و ابن عیینة و ابن مهدی و یحیی القطان و حفص بن غیاث و غندر او معاذ بن معاذ و عبدة بن سلیمان و مروان بن معاویة و یحیی بن زکریا بن أبی زائدة و عبد الصمد بن عبد الوارث و هشام بن یوسف و عیسی بن یونس و یعقوب بن ابراهیم الزهری و زکریا بن یحیی و عفان بن مسلم و ابا معاویة و ابا مسهر و وهب بن جریر و قریش بن انس
ص:45
و حجاج بن محمّد و ابا حفص عمر بن عبد الرحمن الابار و قراد الاصمعی و حکام بن سلم و عبد الرزاق و علی بن عیاش و عبد اللّه بن صالح و سوار بن عمارة الرّملی و یحیی بن صالح و عبد اللّه بن یوسف التنیسی و سعید بن أبی مریم و ابا الیمان و عمرو بن الربیع و الحسن بن واقع بالقاف و اسماعیل بن علیة و جریر بن عبد الحمید و عبد اللّه بن نمیر و ابا عبیدة الحداد و معن بن عیسی و اسماعیل بن مجالد و علی بن هاشم و عثمان بن عبید و ابا أسامة و عباد بن عباد و محمد بن عبد اللّه الانصاری و خلائق روی عنه احمد بن حنبل و زهیر بن حرب و احمد و یعقوب ابنا ابراهیم الدورقیان و محمد بن یحیی الذهلی و محمد بن اسحاق الصّاغانی و محمّد بن سعد کاتب الواقدی و محمد بن هارون و ابو زرعة الرازی و الدمشقی و ابو حاتم و البخاری و مسلم و ابو داود و احمد بن منصور الرمادی و احمد بن الحسن بن عبد الجبار و احمد بن أبی الجواری و عباس بن محمّد الدّوری و عبد اللّه بن احمد بن حنبل و یعقوب بن شیبة و ابو یعلی الموصلی و الحسین بن محمّد و خلائق لا یحصون و اجمعوا علی امامته و توثیقه و حفظه و جلالته و تقدمه فی هذا الشأن و اضطلاعه منه قال الخطیب کان اماما ربانیّا عالما حافظا ثبتا متقنا و قال احمد بن حنبل السماع مع یحیی بن معین شفاء لما فی الصّدور و قال علی بن المدینی ما رایت فی الناس مثله و قال احمد بن حنبل یحیی بن معین رجل خلقه اللّه لهذا الشأن یظهر کذب الکذابین و کلّ حدیث لا یعرفه یحیی فلیس بحدیث و قال عباس الدوری رایت احمد بن حنبل فی مجلس روح بن عبادة یسال یحیی بن معین عن اشیاء یقول له یا ابا زکریا کیف حدیث کذا و کذا کیف حدیث کذا و کذا یستثبته فی احادیث سمعوها فکلما قال یحیی کتبه احمد و قال هارون بن بشیر الرّازی رایت یحیی بن معین استقبل القبلة رافعا یدیه یقول اللّهم ان کنت تکلمت فی رجل لیس هو عندی کذابا فلا تغفر لی و قال یحیی لو لم نکتب الحدیث من ثلاثین وجها ما عقلناه و روینا عن احمد بن عقبة قال سمعت یحیی بن معین یقول کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث قال ابن عقبة و اظن المحدثین کتبوا له ستمائة الف و ستمائة الف و قال محمد بن عبد اللّه خلف یحیی من الکتب مائة قمطر و اربعة عشر قمطرا او اربعة حباب مملوة کتبا و قال علی بن المدینی ما اعلم احدا کتب من الحدیث ما کتب یحیی بن معین و خلف والده معین لیحیی الف الف درهم و خمسین الف درهم فانفقها کلها فی الحدیث حتی لم یبق له نعل یلبسها و ذکر ابن أبی حاتم فی کتاب الجرح و التعدیل باسناده عن أبی عبید القسم بن سلام قال انتهی العلم الی اربعة احمد بن حنبل و یحیی بن معین و هو اکتبهم له و علی بن المدینی و أبی بکر بن أبی شیبة و قال ابو حاتم کتب یحیی بن معین عن موسی بن اسماعیل قریبا من ثلاثین الف حدیث و احواله و فضائله رضی اللّه عنه غیر منحصرة و اتفقوا علی انه توفی بمدینة
ص:46
رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و غسل علی السریر الّذی غسل علیه رسول اللّه صلعم و حمل علی السریر الّذی حمل علیه رسول اللّه صلعم و نودی علیه هذه جنازة یحیی بن معین ذاب الکذب عن رسول اللّه صلعم و الناس یبکون و اجتمع فی جنازته خلائق لا یحصون و دفن بالبقیع قال ابراهیم بن المنذر رای رجل فی المنام النبی صلعم و اصحابه مجتمعین فقال ما لکم مجتمعین فقال صلّی اللّه علیه و سلم جئت لهذا الرّجل اصلّی علیه فانه کان یذب الکذب عن حدیثی و قال بشر بن مبشر رایت یحیی بن معین فی المنام فقال زوجنی ربّی عز و جل اربع مائة حوراء بذبّی الکذب عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و رثاه الشعراء و احسنوا المراثی و من احسنها ما ذکره ابن أبی حاتم قال قال سلیمان بن معبد یرثی یحیی بن معین رحمه اللّه و ذکر صدر القصیدة ثم قال فقد عظمت فی المسلمین رزیة غداة نعی الناعون یحیی فاسمعوا فقالوا یا ناقد دفناه فی
الثری
عظم رزیتی
لقد کان یحیی فی الحدیث بقیة
العلم اجمع
إلیه یستریح المفجع
من حمامه
ابکی علی العلم إذ مضی
یمرع
و یمنع و انی لارجو ان یکون محمّد له شافعا یوم القیامة یشفع
قال النجاری توفی یحیی بن معین بالمدینة سنة ثلاث و ثلاثین و مائتین و له سبع و سبعون سنة الاّ نحو عشرة ایام رحمه اللّه و احمد بن محمد المعروف بابن خلکان در وفیات الأعیان گفته ابو زکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام بن عبد الرحمن المری البغدادی الحافظ المشهور کان اماما عالما حافظا متقنا قیل انه من قریة نحو الانبار تسمی نقیای و کان ابوه کاتبا لعبد اللّه بن مالک و قیل انه کان علی خراج الری فمات فخلف لابنه یحیی المذکور الف الف درهم و خمسین الف درهم فانفق المال جمیعه علی الحدیث حتی لم یبق له نعل یلبسه و سئل یحیی المذکور کم کتبت من الحدیث فقال کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث و قال راوی هذا الخبر و هو احمد بن عقبة و انی اظن ان المحدثین قد کتبوا له بایدیهم
ص:47
ستمائة الف و ستمائة الف و خلف من الکتب مائة قمطر و ثلثین قمطرا و اربع حباب شرابیة مملوة کتبا و هو صاحب الجرح و التعدیل و روی عنه الحدیث کبار الائمة منهم ابو عبد اللّه محمّد بن اسماعیل البخاری و ابو الحسین مسلم بن الحجاج القشیری و ابو داود السجستانی و غیرهم من الحفاظ و کان بینه و بین الامام احمد بن حنبل رضی اللّه عنه من الصحبة و الالفة و الاشتراک فی الاشتغال بعلوم الحدیث ما هو مشهور لا حاجة الی الاطالة فیه و روی عنه هو و ابو خیثمة و کانا من اقرانه و قال علی بن المدینی انتهی العلم بالبصرة الی یحیی بن أبی کثیر و قتاده و علم الکوفة الی اسحاق و الاعمش و انتهی علم الحجاز الی ابن شهاب و عمرو بن دینار و صار علم هولاء الستة بالبصرة الی سعید بن أبی عروبة و شعبة و معمر و حماد بن سلمة و أبی عوانة و من اهل الکوفة الی سفیان الثوری و سفیان بن عیینة و من اهل الحجاز الی مالک بن انس و من اهل الشام الی الاوزاعی و انتهی علم هولاء الی محمد بن اسحاق و هشیم و یحیی بن سعید و ابن أبی زائدة و وکیع و ابن المبارک و هو اوسع هولاء علما و ابن مهدی و یحیی بن آدم و صار علم هولاء جمیعا الی یحیی بن معین و قال احمد بن حنبل کل حدیث لا یعرفه یحیی بن معین فلیس هو بحدیث و کان یقول صاحبنا رجل خلقه اللّه لهذا الشأن یظهر کذب الکذابین یعنی یحیی بن معین و قال ابن الرومی ما سمعت احدا قط یقول الحق غیر ابن معین و غیره کان یتحامل بالقول و قال یحیی بن معین ما رایت علی رجل قط خطأ الا سترته علیه و احببت ان ابین له امره و ما استقبلت رجلا فی وجهه بامر یکرهه و لکن ابین له خطاه فیما بینی و بینه فان قبل ذلک و الا ترکته و کان یقول کتبنا عن الکذابین و سجرنا به التنور و اخرجنا به خبرا نضیجا و کان ینشد المال یذهب حله و حرامه طرّا و یبقی فی
غد آثامه
کلامه نطق النّبی لنا به عن ربّه فعلی النبی صلاته و سلامه
و ذکره الدارقطنی فیمن روی عن الامام الشافعی و قد سبق فی ترجمة الشافعی خبره معه و ما جری بینه و بین الامام احمد بن حنبل فی ذلک و سمع ایضا من عبد اللّه بن المبارک و سفیان بن عیینة و امثالهما و کان یحج فیذهب الی مکة علی المدینة و یرجع علی المدینة فلما کان آخر حجة حجها خرج علی المدینة و رجع علی المدینة و اقام بها ثلثة ایام ثم خرج حتی نزل المنزل مع رفقائه فباتوا فرای فی النوم هاتفا یهتف به یا ابا زکریا أ ترغب عن جواری فلما اصبح قال لرفقائه امضوا فانی راجع الی المدینة فمضوا و رجع فاقام بها ثلاثا ثم مات فحمل علی اعواد النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و کانت وفاته لسبع لیال بقین من ذی القعدة سنة ثلث و ثلثین و مائتین هکذا قال الخطیب
ص:48
فی تاریخ بغداد و هو غلط قطعا لما تقدم ذکره و هو انّه خرج الی مکة ثم رجع الی المدینة و مات بها و من یکون قد حج کیف یتصور ان یموت فی ذی القعدة من تلک السنة فلو ذکر انه توفی فی ذی الحجة لامکن و کان یحتمل ان یکون هذا غلطا من الناسخ و لکنّی وجدته فی نسختین علی هذه الصورة فیبعد ان یکون من الناسخ و اللّه اعلم ثم ذکر بعد ذلک انّ الصحیح انّه مات قبل ان یحج و علی هذا یستقیم ما قاله من تاریخ الوفاة ثم نظرت فی کتاب الارشاد فی معرفة علماء الحدیث تالیف أبی یعلی الخلیل بن عبد اللّه بن احمد بن ابراهیم بن الخلیل الخلیلی الحافظ ان یحیی بن معین توفی لسبع لیال بقین من ذی الحجة من السنة فعلی هذا یکون قد حج و ذکر الخطیب ایضا ان مولده آخر سنة ثمان و خمسین و مائة ثم قال بعد ذکر وفاته انّه قد بلغ سبعا و سبعین سنة الاّ عشرة ایام و هذا لا یصح ایضا من جهة الحساب فتامله و رایت فی بعض التواریخ انه عاش خمسا و سبعین سنة و اللّه اعلم بالصواب و صلّی علیه و الی المدینة ثم صلّی علیه مرارا و دفن بالبقیع و کان بین یدی جنازته رجل ینادی هذا الّذی کان ینفی الکذب عن حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و رثاه بعض المحدثین فقال ذهب العلیم بعیب کل محدث و بکل مختلف من الاسناد و بکل وهم
فی الحدیث و مشکل یعنی به علماء کل بلاد
رضی اللّه عنه و معین بفتح المیم و کسر العین المهملة و سکون الیاء المثناة من تحتها و بعدها نون و بسطام بکسر الباء الموحدة و سکون السین المهملة و فتح الطاء و بعد الالف میم و الباقی معروف فلا حاجة الی ضبطه و رایت فی بعض التواریخ انه یحیی بن معین بن غیاث بن زیاد بن عون بن بسطام مولی الجنید بن عبد الرحمن الغطفانی المرّی امیر خراسان من قبل هشام بن عبد الملک الاموی و الاوّل اشهر و اصح اعنی النسب و المرّی بضم المیم و تشدید الراء هذه النسبة الی مرة غطفان و هو مرة بن عوف بن سعد بن ذبیان بن نعیض بن ریب بن غطفان و هی قبیلة کبیرة مشهورة فی العرب عدة قبائل تنسب إلیها یقال لکل واحد منها مرة و اما نقیای فقال ابن السمعانی فی کتاب الانساب انها بفتح النون و کسر القاف و فتحها و بعدها یاء مفتوحة تحتها نقطتان و بعد الالف یاء ثانیة و هی من قری الانبار منها یحیی بن معین النقیائی قال الخطیب و یقال ان فرعون کان من اهل هذه القریة و اللّه اعلم و ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی در مختصر فی اخبار البشر در وقائع سنه ثلث و ثلثین و مائتین گفته و فیها توفی ابو زکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام المرّی البغدادی المشهور و کان اماما حافظا قیل انه من قریة نحو الانبار تسمی نقیا و هو صاحب الجرح و التعدیل و کان الامام احمد بن حنبل شدید الصحبة له و کانا مشترکین فی الاشتغال بعلوم الحدیث و ذکر الدّارقطنی یحیی بن معین المذکور
ص:49
فی جملة من روی عن الامام الشافعی و ولد یحیی بن معین المذکور فی سنة ثمان و خمسین و مائة و توفی فی هذه السنة اعنی ثلث و ثلثین و مائتین فی ذی القعدة و قیل فی ذی الحجة و محمد بن احمد ذهبی در سیر النبلاء گفته یحیی بن معین هو الامام الحافظ الجهبذ شیخ المحدثین ابو زکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام و قیل اسم جده غیاث بن زیاد بن عون بن بسطام الغطفانی ثم المرّی مولاهم البغدادی احد الاعلام ولد سنة ثمان و خمسین و مائة و سمع من ابن المبارک و هشیم و اسماعیل بن عیاش و عباد بن عباد و اسماعیل بن مجالد بن سعید و یحیی بن زکریا بن أبی زائدة و معمّر بن سلیمان و سفیان بن عیینة و غندر و أبی معاویة و حاتم بن اسماعیل حفص بن غیاث و جریر بن عبد الحمید و عبد الرّزاق و مروان بن معاویة و هشام بن یوسف و عیسی بن یوسف و وکیع و معن و أبی حفص الابار و عمر بن عبید و علی بن هاشم و یحیی القطان و ابن مهدی و عفّان و خلق کثیر بالعراق و الحجاز و الجزیرة و الشام و مصر روی عنه احمد بن حنبل و محمد بن سعد و ابو خیثمة و هنّاد بن السّری و عدة من اقرانه و البخاری و مسلم و ابو داود و عباس الدوری و ابو بکر الصاغانی و عبد الخالق بن منصور و عثمان بن سعید الدارمی و ابو زرعة و ابو حاتم و اسحاق الکوسج و ابراهیم بن عبد اللّه بن الحمید و معاویة بن صالح الاشعری و حنبل بن اسحاق و صالح بن محمد جزرة و احمد بن أبی خیثمة و ابو بکر احمد بن علی المروزی و ابو معین الحسین بن الحسن الرازی و محمد بن عثمان بن أبی شیبة و مطین بن مضر بن محمد الاسدی و المفضل بن غسّان العلابی و ابو زرعة البصری و احمد بن محمّد بن عبید اللّه التمّار و عبد اللّه بن احمد و محمد بن صالح کیلجة و علیّ بن الحسن ما غمة و عبید العجلی حسین بن محمّد و محمّد بن وضّاح و جعفر الفریابی و موسی بن هارون و ابو یعلی الموصلی و احمد بن الحسن بن عبد الجبّار الصوفی و خلائق و نیز در ان گفته قال احمد بن زهیر ولد یحیی فی سنة ثمان و خمسین و مائة قلت و کتب العلم و هو ابن عشرین سنة قال عبد الرحمن بن أبی حاتم سئل أبی عن یحیی فقال امام و قال النّسائی ابو زکریا احد الائمّة فی الحدیث ثقة مامون قال الکلاباذی روی عنه البخاری روی عن عبد اللّه بن محمّد عن یحیی فی تفسیر براءة و روی عن عبد اللّه غیر منسوب عنه فی ذکر ایام الجاهلیة و قال ابن المرزبان انا ابو العباس المروزی سمعت داود بن رشید یذکر ان والد بن معین کان مشعبدا من قریة نحو الانبار یقال لها انقیا و یقال ان فرعون کان من اهل انقیا قال العجلی کان ابو یحیی معین کاتبا لعبد اللّه بن مالک و قال ابن عدی حدثنی شیخ کاتب ذکر انه قرابة یحیی بن معین قال کان معین علی خراج الرّی فمات فخلف لیحیی ابنه الف الف درهم فانفقه کلّه علی الحدیث حتی لم یبق له نعل یلبسه اخبرنا ابو الغنائم القسی إجازة انا ابو الیمن الکندی انا ابو منصور القزاز انا ابو بکر الخطیب
ص:50
انا ابو بکر الحریثی و ابو سعید الصیرفی قالا انا ابو العباس الاصم سمعت العباس بن محمّد سمعت یحیی بن معین و ساله عباس العنبری یا ابا زکریّا من أیّ العرب انت قال انا مولی العرب قیل اصل ابن معین من الانبار و نشأ ببغداد و هو اسن الجماعة الکبار الذین هم علی بن المدینی و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه و ابو بکر بن أبی شیبة و ابو خیثمة فکانوا ینادمون معه و یعترفون له و کان له هیبة و جلالة یرکب البغلة و یتجمل فی لباسه رحمه اللّه تعالی و قال احمد بن زهیر سمعت یحیی یقول انا مولی للجنید بن عبد الرحمن المرّی قال احمد بن یحیی بن الجارود قال ابن المدینی انتهی العلم بالبصرة الی یحیی بن أبی کثیر و قتادة و علم الکوفة الی أبی اسحاق و الاعمش و علم الحجاز الی ابن شهاب و عمرو بن دینار و صار علم هولاء الستة الی اثنی عشر رجلا ابن أبی عروبة و معمر و شعبة و حماد بن سلمة و السّفیانین و مالک و الاوزاعی و ابن اسحاق و هشیم و أبی عوانة و یحیی بن سعید و یحیی بن أبی زائدة الی ان ذکر ابن المبارک و ابن مهدی و یحیی بن آدم فصار علم هولاء جمیعهم الی یحیی بن معین قلت نعم و الی احمد بن حنبل و أبی بکر بن أبی شیبة و علی و عدّة ثم من بعد هولاء الی أبی عبد اللّه البخاری و أبی زرعة و أبی حاتم و أبی داود و طائفة ثم الی أبی عبد الرحمن النّسائی و محمد بن نصر المروزی و ابن خزیمة و ابن جریر ثم شرع العلم ینقص قلیلا قلیلا فلا قوة الاّ باللّه و باسنادی الی الخطیب انا محمّد بن علی المقری انا ابو مسلم بن مهران انا عبد المومن بن خلف سمعت صالح بن محمد یقول انتهی علم الحجاز الی الزهری و عمرو الی ان قال فانتهی علم هولاء الی یحیی بن معین علی بن احمد بن النصر قال ابن المدینی انتهی العلم الی یحیی بن آدم و بعده الی یحیی بن معین رحمه اللّه تعالی عبد الخالق بن منصور قلت لابن الرّومی سمعت ابا سعید الحداد یقول لولا یحیی بن معین ما کتبت الحدیث قال و ما العجب فو اللّه لقد نفعنا اللّه به و لقد کان للحدث یحدثنا لکرامته و لقد کنت عند احمد فجاءه رجل فقال یا ابا عبد اللّه انظر فی هذه الاحادیث فان فیها خطأ قال علیک بابی زکریا فانّه یعرف الخطاء قال عبد الخالق فقلت لابن الرّومی حدثنی ابو عمرو انه سمع احمد بن حنبل یقول السّماع مع یحیی بن معین شفاء لما فی الصدور علی بن سهل سمعت احمد فی دهلیز عفان یقول لعبد اللّه بن الرّومی لیت انّ ابا زکریا قدم فقال ما تصنع به قال احمد اسکت هو یعرف خطاء الحدیث و به الی الخطیب انا الصیرفی ثنا الاصم سمعت الدوری یقول رایت احمد بن حنبل فی مجلس روح سنة خمس و مائتین یسئل یحیی بن معین عن اشیاء یقول یا ابا زکریا ما تقول فی حدیث کذا و کیف حدیث کذا یستثبته احادیث قد سمعوها فما قال یحیی کتبه احمد و قل ما سمعته
ص:51
یسمّی یحیی باسمه بل یکنیه و به انبانا ابو سعید المالینی انبانا عبد الرحمن بن محمد الادریسی حدثنی محمد بن احمد بن محمد بن موسی البخاری سمعت الحسین بن اسماعیل الفارسی سمعت ابا مقاتل سلیمان بن عبد اللّه سمعت احمد بن حنبل یقول ههنا رجل خلقه اللّه تعالی لهذا الشأن یظهر کذب الکذابین یعنی ابن معین و به انبانا التنوخی و محمد بن طلحة النعالی قالا انا ابو نصر احمد بن محمّد بن ابراهیم البخاری انا عبد الرحمن بن محمد بن حریث سمعت احمد بن سلمة سمعت محمّد بن رافع سمعت احمد بن حنبل یقول کلّ حدیث لا یعرفه یحیی بن معین فلیس هو بحدیث ابن عدی انا یحیی بن زکریا بن حبویه انبا العباس بن اسحاق سمعت هارون بن معروف یقول قدم علینا شیخ فبکرت علیه فسالناه ان یملی علینا فاخذ الکتاب و إذ الباب یدق و قال الشیخ من هذا قال احمد بن حنبل فاذن له و الشیخ علی حالته فاذا آخر یدق الباب فقال من ذا قال احمد الدورقی فاذن له و لم یتحرک ثم ابن الرومی فکذلک ثم ابو خیثمة فکذلک ثم دق الباب فقال من ذا فقال یحیی بن معین فرایت الشیخ ارتعدت یده و سقط منه الکتاب جعفر الطیالسی سمعت ابن معین یقول لما قدم عبد الوهاب بن عطا اتیته فکتبت عنه فبینا انا عنده إذ اتاه کتاب من اهله فقراه و اجابهم فرایته و قد کتب علی ظهره قدمت بغداد و قبلنی یحیی بن معین و الحمد للّه ربّ العالمین قال ابو عبید الاخری قلت لابی داود اعلم بالرجال یحیی او علی قال یحیی و لیس عندی من خیر اهل الشام شیء قال عبد المومن النسفی سالت ابا علی صالح بن محمّد من اعلم بالحدیث یحیی بن معین او احمد بن حنبل فقال احمد اعلم بالفقه و الاختلاف و امّا یحیی فاعلم بالرجال و الکنی محمّد بن عثمان بن أبی شیبة سمعت علی بن المدینی یقول کنت إذا قدمت الی بغداد منذ اربعین سنة کان الّذی یذاکرنی احمد فربما اختلفنا فی الشیء فیسأل ابا زکریا فیقوم فیخرجه ما کان اعرفه بموضع حدیثه و قال ابو الحسین ابن البراء سمعت ابن المدینی یقول ما رایت یحیی استفهم حدیثا قط و لا ردّه بکر بن سهل انبا عبد الخالق بن منصور قلت لابن الرومی سمعت بعض اصحاب الحدیث یحدث باحادیث یحیی و یقول حدثنی من لم یطلع الشمس علی اکبر منه فقال و ما تعجب سمعت علی بن المدینی یقول ما فی النّاس مثله و عن ابن المدینی قال ما اعلم احدا کتب ما کتب یحیی بن معین و
قال ابو الحسن بن البراء سمعت علیّا یقول لا نعلم احدا من لدن آدم کتب من الحدیث ما کتب یحیی قال احمد بن عقبة سئلت یحیی بن معین کم کتبت من الحدیث قال کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث قلت یعنی بالمکرر قال صالح بن احمد الحافظ سمعت ابا عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه سمعت أبی یقول خلف یحیی من الکتب مائة قمطر و اربعة عشر قمطرا
ص:52
و اربعة حباب شرابیّه مملوة کتبا و قال عبد المومن سمعت صالحا جزرة یقول ذکرنی ان یحیی بن معین خلف من الکتب ثلاثین قمطرا او عشرین حبا فطلب یحیی بن اکتم بما بقی دینار فلم یدع ابو خیثمة ان تباع و نیز در ان گفته و باسنادی الی الخطیب ابنا علی بن طلحة انبا صالح بن احمد الهمدانی انبا عبد الرّحمن بن حمدان بن المرزبان قال قال لی ابو حاتم الرازی إذا رایت البغدادی بحب احمد بن حنبل فاعلم انه صاحب سنة و إذا رایته یبعض یحیی بن معین فاعلم انه کذاب و قال محمد بن هارون الفلاس إذا رایت الرجل یقع فی یحیی بن معین فاعلم انّه کذاب یضع الحدیث و انما یبغضه لما یبین من امر الکذابین قال الابار قال ابن معین کتبنا عن الکذابین و سجرنا به التنور و اخرجنا به خبزا نضیجا قال ابو داود سمعت یحیی بن معین یقول اکلت عجنة و انا ناقه من علة قال الدوری سئل یحیی بن معین عن الرؤس فقال ثلثة بین اثنین صالح قال علی بن الحسین بن حبان حدثنی یحیی الاحول قال تلقینا یحیی بن معین مقدمه من مکة فسالناه عن الحسین بن حبان فقال احدثکم انه لما کان؟ ؟ ؟ بآخر رمق قال لی یا ابا زکریا أ تری ما مکتوب علی الخیمة قلت ما اری شیئا قال بل اری مکتوبا یحیی بن معین یقضی او یفصل بین الظالمین قال ثم خرجت نفسه الخطیب انا نعیم انا ابو الشیخ انا اسحاق بن بنان سمعت حبیش بن بشر یقول کان یحیی بن معین یحج علی المدینة و یرجع علیها فلما کان آخر حجة حجها رجع علی المدینة فاقام بها یومین او ثلثة ثم خرج حتی نزل المنزل مع رفقائه فباتوا فرای فی النوم کان هاتفا یهتف به یا ابا زکریا أ ترغب عن جواری فلمّا اصبح قال لرفقائه امضوا فانی راجع الی المدینة فمضوا و رجع فاقام بها ثلثا ثم مات قال فحمل علی اعواد النبی صلی اللّه علیه و سلم و صلّی علیه الناس و جعلوا یقولون هذا الذابّ عن رسول اللّه صلعم الکذب قال الخطیب الصحیح موته فی ذهابه قبل ان یحج قال عباس الدوری سمعت یحیی یقول لو لم نکتب الحدیث خمسین مرّة ما عرفناه و فی تاریخ دمشق من طریق محمّد بن نصر سمع یحیی بن معین یقول کتبت بیدی الف الف حدیث قلت یعنی بالمکرر أ لا تراه یقول لو لم نکتب الحدیث خمسین مرّة ما عرفناه انبئت عن أبی المکارم اللبان و غیره عن عبد الغفار بن محمّد انبا محمّد بن ابراهیم الکرمانی سمعت محمّد بن احمد غنجار سمعت عبد اللّه بن موسی السلامی سمعت الفضل بن شاکر ببلد الدیلم سمعت یزید بن مجالد سمعت یحیی بن معین یقول إذا کتبت فقمش و إذا حدثت ففتش و سمعته یقول سیندم المنتخب فی الحدیث حیث لا ینفعه الندامة الاصم انبا عباس سمعت یحیی بن معین یقول کنّا بقریة من قری مصر و لم یکن معنا شیء و لا ثم شیء نشتریه فلمّا اصبحنا إذا نحن بزنبیل ملأ سمک مشوی و لیس سنده احد فسالونی فقلت اقتسموه و کلوه فانی اظن انّه رزق رزقکم اللّه تعالی و سمعت یحیی مرارا یقول القرآن
ص:53
کلام اللّه و لیس بمخلوق و الایمان قول و عمل یزید و ینقص و روی عبد اللّه بن أبی زیاد القطوانی عن أبی عبید قال انتهی الحدیث الی اربعة احمد بن حنبل و هو افقههم فیه و الی یحیی بن معین و هو اکتبهم له و الی علی بن المدینی و هو اعلمهم به و الی أبی بکر بن أبی شیبة و هو احفظهم له و فی روایة عن عبید اللّه القواریری قال لی یحیی القطان ما قدم علینا البصرة مثل احمد و یحیی بن معین قال حنبل سمعت ابا عبد اللّه یقول کان اعلمنا بالرّجال یحیی بن معین و احفظنا للابواب سلیمان الشاذکونی و احفظنا للطوال علی ابو عبد اللّه الحاکم سمعت الزبیر بن عبد الواحد الحافظ قال انبا ابراهیم بن عبد الواحد البکری سمعت جعفر الطیالسی یقول صلی احمد بن حنبل و یحیی بن معین فی مسجد الرصافة فقام قاصّ فقال ابنا احمد بن حنبل و یحیی بن معین قالا
انبانا عبد الرزاق انبا معمر عن قتادة عن انس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم من قال لا اله الا اللّه خلق اللّه من کل کلمة منها طیرا منقارة من ذهب و ریشه من مرجان و اخذ فی قصة نحو عشرین ورقة فجعل احمد ینظر الی یحیی و یحیی ینظر إلیه و هما یقولان ما سمعنا هذا الی الساعة فسکتا حتی فرغ من قصصه و اخذ فطاعه ثم جعل ینظر بعینها فاشار إلیه یحیی فجاء متوهما لنوال یجیزه فقال من حدثک بهذا الحدیث فقال احمد و ابن معین فقال انا یحیی و هذا احمد ما سمعنا بهذا قط فان کان لا بدّ من الکذب فعلی غیرنا فقال انت یحیی بن معین قال نعم قال لم ازل اسمع ان یحیی بن معین احمق و ما علمت السّاعة کانه لیس فی الدنیا یحیی بن معین و احمد بن حنبل غیرکما کتبت عن سبعة عشر احمد بن حنبل و یحیی بن معین قال فوضع احمد کمه علی وجهه و قال دعه یقوم فقام کالمستهزئ بهما هذه حکایة عجیبة و راویها البکری لا اعرفه فاخاف ان یکون وضعها عن احمد بن عقبة قال سمعت یحیی بن معین یقول من لم یکن سمحا فی الحدیث کان کذابا قیل کیف یکون سمحا قال إذا شک فی حدیث ترکه و قال جعفر بن أبی عثمان کنّا عند یحیی بن معین فجاءه رجل استعجل فقال یا ابا زکریا حدثنی بشیء اذکرک به فقال یحیی اذکرنی انک سئلتنی ان احدثک فلم افعل الحسین بن فهم سمعت یحیی بن معین یقول کنت بمصر فرایت جاریة بیعت بالف دینار ما رایت احسن منها صلّی اللّه علیها فقلت یا ابا زکریا مثلک یقول هذا قال نعم صلّی اللّه علیها و علی کل ملیح هذه الحکایة محمولة علی الدعابة من أبی زکریا و یروی عنه باسناد آخر قال سعید بن عمرو البرذعی سمعت الحافظ ابا زرعة الرازی یقول کان احمد بن حنبل لا یری الکتابة عن أبی نصر التمّار و لا عن یحیی بن معین و لا عن احد ممن امتحن فاجاب قلت هذا امر ضیق و لا حرج علی من اجاب فی المحنة بل و لا علی من اکره علی صریح الکفر
ص:54
عملا بالآیة و هذا هو الحق و قد کان یحیی رحمه اللّه من ائمّة السنة فخاف من سطوة الدولة و اجاب تقیة عباس الدوری سمعت یحیی بن معین یقول کنت إذا دخلت منزلی باللّیل قرأت آیة الکرسی علی داری و عیالی خمس مرات فبینا انا إقراء إذا شیء یکلمنی کم تقرأ هذا کان لیس انسان بحسن یقرأ غیرک فقلت اری هذا السؤال و اللّه لازیدنک فصرت اقراها فی اللیلة خمسا و ستین مرّة و قال عباس قلت لیحیی ما تقول فی الرّجل یقوم الرّجل حدیثه یعنی ینزع منه اللّحن فقال لا باس به و سمعته یقول لو لم تکتب الحدیث من ثلثین وجها ما عقلناه قال ابراهیم بن الجنید سمعت یحیی بن معین یقول ما الدنیا الاّ کحلم و اللّه ما ضر رجلا ابقی اللّه علی ما اصبح و امسی لقد حججت و انا ابن اربع و عشرین سنة خرجت راجلا من بغداد الی مکة هذا من خمسین سنة کانما کان امس فقلت لیحیی تری ان ینظر الرجل فی رای الشافعی و أبی حنیفة قال ما اری لاحد ان ینظر فی رای الشافعی ینظر فی رای أبی حنیفة احبّ الی قلت قد کان ابو زکریا رحمه اللّه حنفیا فی الفروع فلهذا قال هذا و فیه انحراف یسیر عن الشافعی قال ابن الجنید و سمعت یحیی یقول تحریم النبیذ صحیح و لکن اقف و لا احرمه قد شربه قوم صالحون باحادیث صحاح و حرمه قوم صالحون باحادیث صحاح و سمعت یحیی بن سعید القطان یقول حدیث الطلا و حدیث عتبة بن فرقد جمیعا صحیحان قال عباس الدوری ثنا یحیی بن معین قال حضرت نعیم بن حماد بمصر فجعل یقرأ کتابا صنفه فقال انا ابن المبارک عن ابن عون و ذکر احادیث فقلت لیس ذا عن ابن المبارک فغضب و قال تردّ علیّ قلت أی و اللّه ارید دیتک فابی ان یرجع فلما رایته لا یرجع قلت لا و اللّه ما سمعت هذه من ابن المبارک و لا سمعها من ابن عون قط فغضب و غضب من کان عنده و قام و دخل فاخرج صحائف فجعل یقول و هی بیده این الذین یزعمون ان یحیی بن معین لیس بامیر المؤمنین فی الحدیث نعم یا ابا زکریا غلطت و انّما روی هذه الاحادیث غیر ابن المبارک من ابن عون قال الحسین بن حسان قال ابن معین دفع الی ابن وهب کتابا عن معاویة بن صالح خمس مائة حدیث او اکثر فانتقیت منها شرارها لم یکن لی یومئذ معرفة قلت أ سمعتها من احد قال ابن وهب قال لا قلت کذا کلّ من یکون مبتدیا لا یحسن الانتخاب فعلنا نحو هذا و ندمنا بعد قال محمّد بن جریر الطبری خرج ابن معین حاجا و کان اکولا فحدثنی ابو العباس احمد بن شاه انه کان فی رفقته فلما قدموا فیه اهدی الی یحیی فالوذجا لم ینضج فقلنا له یا ابا زکریا لا تاکله فانا نخاف علیک فلم یعبأ بکلامنا و اکله فما استقر فی معدته حتی شکا وجع بطنه و انسهل الی ان وصلنا الی المدینة و لا نهوض به فتعاوضنا فی امره و لم یکن سبیل الی المقام علیه لاجل الحج و لم ندر ما نعمل حتی وصی
ص:55
و مات فغسلناه و دفناه قال ابو زرعة الرازی لم ینتفع یحیی لأنّه کان یتکلم فی الناس و قد رایت حکایة شاذة قالها ابو عبد الرحمن السلمی عن الدارقطنی یحیی بن معین مات قبل ابیه بعشرة اشهر قال مهیب بن سلیم البخاری انبانا محمد بن یوسف البخاری الحافظ قال کنا فی الحج مع یحیی بن معین فدخلنا المدینة لیلة الجمعة و مات من لیلته فلما اصبحنا تسامع الناس بقدومه و بموته فاجتمع العامة و جاءت بنو هاشم فقالوا نخرج له الاعواد التی غسل علیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فکره العامة ذلک و کثر الکلام فقالت بنو هاشم نحن اولی بالنبی صلّی اللّه علیه و سلم و هو اهل ان یغسل علیها و دفن یوم الجمعة فی ذی القعدة قال مهیب فیها ولدت یعنی سنة ثلث و ثلثین و مائتین قال عباس الدوری مات قبل ان یحج عامئذ و صلّی علیه و الی المدینة و کلم الحزامی الوالی فاخرجوا له سریر النبی صلّی اللّه علیه و سلم فحمل فعلیه احمد بن أبی خثیمة قال مات یحیی لسبع بقین من ذی القعدة سنة ثلث و ثلثین و مائتین و قد استوفی خمسا و سبعین سنة و دخل فی أ لست و دفن بالبقیع قال حبیش بن مبشر الفقیه و هو ثقة رایت یحیی بن معین فی النوم فقلت ما فعل اللّه بک قال اعطانی و حبانی و زوجنی ثلاثمائة حوراء و مهّد لی بین البابین او قال بین النّاس سمعها جعفر بن أبی عثمان بن حبیش و رواها الحسین بن الحصیب عن حبیش قال رایت یحیی بن معین فی النوم فقلت ما فعل اللّه بک قال ادخلنی علیه فی داره و زوجنی ثلاثمائة حوراء ثم قال للملائکة انظروا الی عبدی کیف نظری و حسن قال احمد بن یحیی بن الجارود قال ابن المدینی ما اعلم احد اکتب ما کتب یحیی بن معین و قال ابن البراء سمعت علیا یقول لا نعلم احدا من لدن آدم کتب من الحدیث ما کتب ابن معین محمد بن علی بن راشد الطبری عن محمد بن نصر الطبری قال دخلت علی یحیی بن معین فوجدت عنده کذا و کذا سفطا دفاتر و سمعته یقول کتبت بیدی الف الف حدیث و کل حدیث لا یوجد ههنا و اشار بیده الی الاسقاط فهو کذب و عن مجاهد بن موسی قال کان یحیی بن معین یکتب الحدیث نیفا و خمسین مرّة و قال محمد بن علی بن زیاد سمعت ابن معین یقول اشتهی ان أقع علی شیخ ثقة عنده بیت ملأ کتب اکتب عنه وحدی قال محمد بن سعد یحیی بن معین اکثر من کتابة الحدیث و عرف به و کان لا یکاد یحدث محمد بن احمد بن أبی مهزول عن محمد بن حفص سمع عمرا الناقد یقول ما کان فی اصحابنا احفظ للابواب من احمد و لا اسرد للحدیث من ابن الشادکونی و لا اعلم بالاسناد من یحیی بن معین ما قدر احد یقلّب علیه اسنادا قط القواریری قال لی یحیی بن سعید ما قدم علینا مثل هذین احمد بن حنبل و ابن معین الی ما آخر ما ذکره الذهبی و ترکناه حذر الاطالة و الملالة-
ص:56
و نیز ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته یحیی بن معین الامام الفرد سید الحفاظ ابو زکریا المرّی مولاهم البغدادی مولده فی سنة ثمان و خمسین و مائة و کان ابوه من نبلاء الکتاب فخلف له الف الف درهم فیما قیل سمع هشیما و ابن المبارک و اسماعیل بن المجالد و یحیی بن أبی زائده و معتمر بن سلیمان و هذه الطبقة و عنه احمد و هناد و البخاری و مسلم و ابو داود و ابو زرعة و أبی یعلی و احمد بن الحسین الصوفی و خلائق و
اخبرنی احمد بن اسحاق انا احمد بن یوسف و الفتح بن عبد اللّه قالا انا محمد بن عمر القاضی ح و اخبرنا احمد بن تاج الامناء عن عبد المعر بن محمّد انا یوسف بن ایوب الزّاهد قالا انا احمد بن محمد البزار انا علی بن عمر الحربی نا احمد بن الحسین الصوفی نا یحیی بن معین نا ابن عیینة عن حمید الاعرج عن سلیمان بن عتیق عن جابر ان النبی صلی اللّه علیه و سلم امر بوضع الجوائح و نهی عن بیع السنین اخرجه و عن ابن معین قال النّسائی ابو زکریا الثقة المامون احد الائمّة فی الحدیث قال ابن المدینی لا نعلم احدا من لدن آدم علیه السلام کتب من الحدیث ما کتب یحیی بن معین قال عباس الدوری سمعت یحیی بن معین یقول لو لم نکتب الحدیث خمسین مرة ما عرفناه و عن یحیی بن معین قال کتبت بیدی الف الف حدیث و قال ابن المدینی انتهی علم الناس الی یحیی بن معین و قال یحیی القطان ما قدم علینا مثل هذین احمد بن حنبل و یحیی بن معین قال احمد بن حنبل یحیی بن معین اعلمنا بالرجال قلت یحیی اشهر من ان نطول الشرح بمناقبه قال خنیس بن مبشر احد الثقات رایت یحیی بن معین فی النوم فقلت ما فعل اللّه بک فقال اعطانی و حبانی و زوجنی ثلث مائة حوراء و مهد لی بین الناس توفی فی ذی القعدة غریبا بمدینة النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم سنة ثلاث و ثلثین و مائتین رحمه اللّه و نیز ذهبی در عبر فی خبر من غبر در سنه ثلاث و ثلاثین و مائتین گفته و فیها الامام ابو زکریا یحیی بن معین البغدادی الحافظ احد الاعلام و حجة الاسلام فی ذی القعدة فی مدینة النبی صلّی اللّه علیه و سلم متوجها الی الحج و غسل علی الاعواد التی غسل علیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و عاش خمسا و سبعین سنة سمع هشیما و یحیی بن أبی زائدة و خلائق و جاء عنه انه قال کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث یعنی بالمکرر و قال احمد بن حنبل کل حدیث لا یعرفه یحیی بن معین فلیس بحدیث و قال ابن المدینی انتهی علم الناس الی یحیی بن معین قلت حدیثه فی الکتب الستة و نیز ذهبی در کاشف گفته یحیی بن معین ابو زکریا المرّی البغدادی امام المحدثین عن عباد بن عباد و هشیم و عنه خ م د و الفریابی و الصوفی و فضائله کثیرة مولده 158 و مات طالب الحج بالمدینة فی ذی القعدة 233 و حمل علی اعواد النبی صلّی اللّه علیه و سلم و عمر بن مظفر الشّهیر بابن الوردی
ص:57
در تتمة المختصر فی اخبار البشر در سنه مذکوره گفته و فیها فی ذی القعدة توفی ابو زکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام المزنی البغدادی الحافظ صاحب الجرح و التعدیل امام حافظ قیل انّه من قریة نقیای نحو الانبار و کان الامام احمد شدید الصحبة له یشترکان فی علوم الحدیث و ذکر الدارقطنی یحیی فیمن روی عن الشافعی و ولد سنة ثمان و خمسین و مائة و عبد اللّه بن اسعد یافعی در مرآة الجنان در سنه مذکوره گفته و الامام ابو زکریا یحیی بن معین الحافظ احد الاعلام توفی بمدینة النبی صلّی اللّه علیه و سلم متوجها الی الحج و غسل علی الاعواد التی غسل علیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم سئل کم کتبت من الحدیث فقال کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث روی عنه کبار ائمة الحدیث منهم البخاری و مسلم و ابو داود و غیرهم و کان بینه و بین الامام احمد صحبة و الفة و اشتراک فی الاشتغال بعلوم الحدیث و کان ینشد المال یذهب حله و حرامه طرا و یبقی فی
غدا ثامه
الحدیث کلامه نطق النبی لنا به عن ربّه فعلی النبیّ صلاته و سلامه
و قد ذکره الدارقطنی فیمن روی عن الامام الشافعی و قد سبق فی ترجمة الشافعی ما جری منه فی حقه بینه و بین الامام احمد فی مشیه تحت رکاب بغلة الشافعی و قول الامام احمد له لو لزمت البغلة لانتفعت و قیل انه لما خرج من المدینة سمع فی النوم هاتفا یقول یا ابا زکریا أ ترغب عن جواری فرجع و اقام بها ثلثا ثم توفی رحمه اللّه و محمد بن محمد الشهیر بابن شحنه الحلبی در روض المناظر فی علم الاوائل و الاواخر در سنه مذکوره گفته و فیها توفی ابو زکریا یحیی بن معین حجة الاسلام من المحدثین متوجها الی الحج بمدینة النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و غسل علی الاعواد الّتی غسل علیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و له من العمر خمس و سبعون سنة و محمود بن احمد عینی در عمدة القاری بعد ذکر حدیثی که آن را دلیل وجوب وتر گردانیده گفته فان قلت فی اسناده ابو المنیب عبید اللّه بن عبد اللّه و قد تکلم فیه البخاری و غیره قلت قال الحاکم وثقه ابن معین و قال ابن أبی حاتم سمعت أبی یقول هو صالح الحدیث و انکر علی البخاری ادخاله فی الضعفاء فهذا ابن معین امام هذا الشأن و کفی به حجة فی توثیقه ایاه و شیخ عبد الحق دهلوی در رجال مشکاة گفته یحیی بن معین المری البغدادی الحافظ امام المحدثین قال الخطیب کان اماما ربانیا عالما ثبتا حافظا متقنا قال ابن المدینی ما نعلم احدا من لدن آدم کتب من الحدیث ما کتب یحیی بن معین و قال ابو حاتم ربانیو الحدیث اربعة اعلمهم بالحلال و الحرام احمد و احسنهم سیاقة للحدیث و ادرکه ابن المدینی و احسنهم وضعا للکتاب ابن أبی شیبة و اعلمهم بصحیح الحدیث و سقیمه
ص:58
یحیی بن معین و قال احمد کان اعلمنا بالرجال یحیی و قال ابن المدینی ما رایت فی الناس مثله و قال ابن سعد الحداد الناس کلهم عیال علی یحیی و قال ابن الرومی ما رایت احدا قط یقول الحق فی المشایخ غیر یحیی و غیره کان یتحامل بالقول و قال احمد اسماع یحیی شفاء لما فی الصدور و قال مرة هنا رجل خلقه اللّه لهذا الشأن یظهر کذب الکذابین یعنی یحیی بن معین و قال ابو زرعة إذا رایت البغدادی یحب احمد فاعلم انّه صاحب سنة و إذا رایته یبغض یحیی بن معین فاعلم انه کذاب و قال احمد کلّ حدیث لا یعرفه یحیی فلیس هو بحدیث و قال هارون بن بشیر رایت ابن معین استقبل القبلة رافعا یدیه یقول اللّهمّ ان کنت تکلمت فی رجل و لیس هو عندی کذابا فلا تغفر لی و قال محمد بن هارون الفلاس إذا رایت الرجل یقع فی یحیی فاعلم انّه کذاب یصنع الحدیث و انّما یبغضه لما بین امر الکذابین و قال یحیی بن معین کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث و قال مجاهد بن موسی کان یحیی یکتب الحدیث نیفا و خمسین مرة و مناقبه و فضائله کثیرة رحمه اللّه روی عن عباد بن عباد و هشیم و روی عنه البخاری و مسلم و ابو داود و الفریابی و الصوفی ولد سنة ثمان و خمسین و مائة و مات طالب الحج بالمدینة فی ذی القعدة سنة ثلث و ثلثین و مائتین و حمل علی اعواد النبی صلّی اللّه علیه و سلم کذا قیل قال صاحب الکاشف و ما احتاج النبی صلّی اللّه علیه و سلم الی اعواد لانه فی حجرته غسل و فیها صلّی اللّه علیه و سلم دفن الا ان یراد بالاعواد التخت الّذی غسل علیه و شیخ ابو مهدی عیسی بن محمد الثعالبی الجعفری در مقالید الاسانید گفته سلافة من خبره قال الذهبی فی التذکرة هو الامام الفرد سید الحفاظ ابو زکریا یحیی بن معین المری مولاهم البغدادی مولده سنة ثمان و خمسین و مائة کان ابوه من نبلاء الکتاب فخلف له الف الف درهم فیما قیل سمع هشیما و ابن المبارک و معتمر بن سلیمان و هذه الطبقة و عنه احمد و البخاری و مسلم و ابو داود و خلائق قال النّسائی ابو زکریا الثقة المامون احد ائمة الحدیث و قال ابن المدینی لا نعلم احدا من لدن آدم علیه السلام کتب من الحدیث ما کتب یحیی بن معین و قال مرة انتهی علم النّاس الی یحیی بن معین روی عن یحیی انّه قال کتبت بیدی الف الف حدیث و رئی فی النوم فقیل له ما فعل اللّه بک فقال اعطانی و حبانی و زوجنی ثلاثمائة حوراء توفی بالمدینة سنة ثلاث و ثلثین و مائتین زاد العامر فی تاریخه متوجها الی الحج و قیل لما خرج من المدینة الی مکة سمع فی النوم هاتفا یقول یا ابا زکریا أ ترغب من جواری فرجع و اقام بالمدینة ثلاثا و مات رحمه اللّه و غسل علی الاعواد النبی غسل علیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و کتب بیده ستمائة الف حدیث انتهی و من نظمه قال عباس بن محمد الدوری انشدنی یحیی المال ینفد حله و حرامه
و یطیب ما یحوی و یکسب اهله
ص:59
افادة ذکر الخطیب البغدادی فی کتاب الکفایة فی معرفة قوانین الروایة فی باب وجوب تعریف المزکی ما عنده من حال المسئول عنه قال و قد انکر قوم لم یتجروا فی العلم قول الحفاظ من ائمتنا و أولو المعرفة من اسلافنا ان فلانا الراوی ضعیف و فلان غیر ثقة و ما اشبه هذا من کلام و رأو ذلک غیبة لمن قیل فیه و قال قائلهم فی ذلک شعرا و هو بکر بن حماد الشاعر المغربی اری الخیر فی الدنیا یقل کثیره و ینقص نقصا و الحدیث یزید
فلو کان خیرا کان کالخیر کله
فان تک حقا فهی فی الحکم غیبة و ان تک زورا فالقصاص شدید
ثم قال الخطیب و لیس الامر علی ما ذهبوا إلیه لان اهل العلم اجمعوا علی ان الخیر لا یجب قبوله الاّ من العاقل الصدوق المامون علی ما یخبر به و فی ذلک دلیل علی جواز الجرح لمن لم یکن صدوقا فی روایته انتهی و قال شیخ شیوخنا الشهاب المقری التلمسانی فی تاریخه نفح الطیب و لما تعرض بعض من لا یبالی بما ارتکب الی اصحاب الحدیث بقوله اری الخیر فی الدنیا الابیات المتقدمة بحروفها اجابه الامام ابو عبد اللّه بن فتوح الحمیدی صاحب الجمع بین الصحیحین بقصیدة طویلة منها قوله و انی الی ابطال قولک قاصد
فان الخیر منک بعید و اقبح شیء ان جعلت لما اتی عن اللّه شیطانا و ذاک شدید
و منها فی ابن معین و ما هو الاّ واحد من جماعة
فیه عتید
و غیرهم عمّا اقتنوه رقود
و جرحهم
و صح لاهل النقل منها احتجاجهم
لا یستطاع جحود
دلیله
انتهی و رایت بآخر الاصل الّذی انتخبت منه ما قرأت علی شیخنا رحمه اللّه الابیات المتقدمة لبکر بن حماد و فیها بعض مخالفة لما تقدم و باثرها و اجابه عبد السلام بن یزید بن غیاث الاشبیلی بقوله و لابن معین فی الّذی قال اسوةو رای مصیب للصواب شدیدو اجر به یعلی الاله محلّه و نیز له فی الخلد حیث یرید یناضل عن قول النبیّ و صحبه و یطرد عن احواضه و یذودو جملة اهل العلم قالوا بقوله و ما هو فی شیء اتاه فرید
ص:60
و لو لم یقم اهل الحدیث بدیننافمن کان یروی علمه و یفیدهم ورثوا علم النبوة و احتووامن الفضل ما عنه الانام رقودو هم کمصابیح الدجی یهتدی بهم و نارهم بعد الممات خمودعلیک ابن عتاب لزوم سبیلهم فحالهم عند الاله حمید و اجابه ایضا احمد بن عمرو بن عصفور بقوله ایا قاذعا فی العلم زید عمایةرویدا بما تبدی به و تعیدجعلت شیاطین الحدیث مریدةالا ان شیطان الضلال مرید و جرّعت بالتکذیب من کان صادقافقولک مردود و انت عنیدذوو العلم فی الدنیا نجوم هدایة إذا غاب نجم لاح بعد جدیدبهم عز دین اللّه طرّا و هم له معاقل من اعدائه و جنودو خود شاهصاحب در بستان المحدثین گفته کنیت او ابو زکریاست و او را مری گویند بالولاء که از موالی بنی مره بود وطنش بغدادست در یکسال یکصد و پنجاه و هشت متولد شده و پدرش از عمده نویسندگان دفتر بود در انشاء نیز دستگاه خوب داشت گویند یحیی بن معین را از میراث پدر خود لکهه درم نقد بدست آمده بود باین سبب کمال ثروت داشت از هشیم و ابن المبارک و معمر بن سلیمان بن طرخان و اقران آنها سماع دارد و امام احمد بن حنبل و بخاری و مسلم و ابو داود از وی استفاده کرده اند و او یکی از ائمه این فنست در نقد احادیث و معرفت احوال رجال و در کثرت معلومات و محفوظات هم نظیر نداشت از وی منقولست که من بدست خود ؟ ؟ ؟ حدیث نوشته ام و او را بعد از مرگ بخواب دیدند و پرسیدند که خدای تعالی با تو چه کرد گفت مرا بخشش و عطایای بسیار داد و از آنجمله سه صد زن از حور عین بمن تزویج فرمود و در سال دو صد و سی و سه از بغداد بحج روانه شد اول در مدینه منوره رسیده و از زیارت فارغ شده قصد خانه کعبه نمود در اول منزل بخواب رفته بود که هاتفی او را آواز داد که أی ابو زکریا از همسایگی ما کجا می روی معلوم کرد که روح مبارک پیغمبر خداست که او را بان تشریف مشرف ساخت زود برگشت و در مدینه اقامت نمود بعد از سه روز وفات یافت و از سعادت او انست که او را بر همان تخته ها غسل دادند که جناب پیغمبر را بر انها غسل داده بودند او را بنظم هم میل بود و این چند بیت ازوست المال ینفد حله و حرامه
و طعامه
فعلی النبیّ صلاته و سلامه
فائده باید دانست که جاهلان و نافهمان قدماء اهل حدیث را عموما و یحیی بن معین را خصوصا مطعون ساخته اند که ایشان خصوصا این شخص از جمله ایشان در خلق اللّه زبان خود را دراز کرده و کسی را دروغگو و کسی را ملبس و جعلی و کسی را مفتری و بهتانی می گویند و این غیبت محرمه را علم می دانند و عبادت می انگارند چنانچه بکر بن حماد شاعر مغربی درین باب یحیی بن معین را هجو کرده بلکه علم حدیث را تعریض بطعن نموده گفته است اری الخیر فی الدنیا یقل کثیره و ینقص
نقصا و الحدیث یزید
ص:61
مقالة
لیکن این حائل و امثال او نفهمیده اند که این طعن و جرح ایشان رجال را محض برای صیانت شریعت و دینست پس گویا از قبیل قتال کفار و خوارج و اهل بدعت و سیاست و تعزیر اهل منکرست که بهترین عباداتست از غیبت محرمه نیست و ازین ابیات مشومه که مرقوم شد ابو عبد اللّه بن فتوح حمیدی صاحب الجمع بین الصحیحین جواب داده و قصیده دراز دارد در آنجا در مخاطبه این شاعر می گوید و انی الی ابطال قولک قاصد و لی من شهادات النصوص جنود إذا لم یکن خیرا کلام نبینا
لدیک فان الخیر منک بعید و اقبح شیء ان جعلت لما اتی عن اللّه شیطانا و ذاک شدید
و بعد از ان در حق ابن معین گوید و ما هو الاّ واحد من جماعة و کلهم فیما حکاه شهود*فان صدّ عن حکم الشهادة حامل* فان کتاب اللّه فیه عتید*و لو لا رواة الدین ضاعت و اصبحت*معالمه فی الآخرین تبید*هم حفظوا الاثار من کل شبهة*و غیرهم عمّا اقتنوه رقود*و هم هاجروا فی جمعها و تبادروا*الی کل افق و المرام کؤود*و قاموا بتعدیل الرواة و جرحهم*قیام صحیح لنقل و هو جدید*بتبلیغهم صحت شرائع دیننا حدود تحروا حفظها و عهود*و صح لاهل النقل منها احتجاجهم*فلم یبق الاّ عاند و حقود*و حسبهم ان الصحابة بلغوا*و عنهم رووا لا یستطاع جحود*فمن جاد عن هذا الیقین ممارق*مرید لاظهار الشکوک مرید*و لکن إذا جاء الهدی و دلیله*فلیس لموجود الضلال وجود*و ان رام اعداء الدیانة کیدها* فکیدهم بالمخزیات مکید*و عبد السلام بن یزید بن غیاث الاشبیلی نیز ازین ابیات در قصیده دراز جواب داده و لابن معین فی الذی قال اسوة*و رای مصیب للصواب سدید*و اجر به یعلی الاله محله*و ینزله فی الخلد حیث یرید*یناضل عن قول النّبی و صحبه*و یطرد عن أحواضه و یذود*و جملة اهل العلم قالوا بقوله*و ما هو فی شیء اتاه فرید*و لو لم یقم اهل الحدیث بدیننا*فمن کان یروی علمه و یفید هم ورثوا علم النبوة و احتووا*من الفضل ما عنه الانام رقود*و هم کمصابیح الدجی یهتدی بهم*و نارهم بعد الممات خمود*علیک ابن عتاب لزوم سبیلهم*فحالهم عند الاله حمید*و نیز احمد بن عمرو بن عصفور جواب داده ست باین ابیات ایا قاذعا فی العلم زید عمائه*رویدا بما تبدی به و تعید*جعلت شیاطین الحدیث مریدة الا ان شیطان الضلال مرید*و قرعت بالتکذیب من کان صادقا*فقولک مردود و انت عنید* ذو العلم فی الدنیا نجوم هدایة*إذا غاب نجم لاح بعد جدید*بهم عز دین اللّه طرا و هم له*معاقل من اعدائه و جنود*و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته ابو زکریا یحیی بن معین بفتح المیم و کسر العین
ص:62
و سکون الیاء بن عون بن زیاد بن بسطام بکسر الموحدة و سکون السین المرّی بضم المیم و تشدید الراء البغدادی الحافظ المشهور امام عالم حافظ متقن بود گویند اصلش از قریه نقیایست بجانب انبار پدرش کاتب عبد اللّه بن مالک بود مقرر بر خراج بلده ری چون بمرد یک نیم لک درهم برای یحیی در میراث بگذاشت ولی این همه مال کثیر را در طلب علم حدیث انفاق کرد سماع دارد از هیثم و ابن المبارک و طبقه او از وی پرسیدند چه قدر احادیث نوشته گفت بدست خود ده لکهه حدیث نوشته ام احمد بن عقبه که راوی این خبرست گفته گمانم انست که محدثین هم برای او بدست خویش شش لکهه حدیث نوشته اند وی صد قمطر کتب و چهار حباب شرابیه پر از کتاب گذاشته صاحب جرح و تعدیلست کبار ائمه حدیث از وی روایت کرده اند منهم البخاری و مسلم و ابو داود و الامام احمد و غیرهم میان او و امام احمد صحبت و الفت و اشتراک در اشتغال بعلوم حدیث بود چنانکه مشهور است ابو خیثمه هم از وی روایت دارد یکی از ائمه این فن بود در نقد احادیث و معرفت احوال رجال و در کثرت معلومات و محفوظات نظیر نداشت علی بن المدینی گفته علم بصره منتهی شده بسوی یحیی بن أبی کثیر و قتاده و علم کوفه بسوی اسحاق و اعمش و علم حجاز بسوی ابن شهاب و عمرو بن دینار و علم این هر شش تن در بصره بسعید بن أبی عروبه و شعبه و معمر و حماد بن سلمه و أبی عوانه و در کوفه بسفیانین و مالک بن انس و از اهل شام باوزاعی رسیده و علم این همه ها بمحمد بن اسحاق و هشیم و یحیی بن سعید و ابن أبی زائده و وکیع و ابن المبارک و ابن مهدی و یحیی بن آدم منتهی شده و ابن المبارک اوسع ایشانست در علم و علم همه این ائمه در حصه یحیی بن معین آمده احمد گفته هر حدیث که نمی شناسد آنرا یحیی حدیث نیست و می گفت اینجا مرویست که خدای تعالی او را برای همین کار آفریده که کذب کذابین ظاهر کند و ابن الرومی گفته نشنیدم احدی را هیچگاه که حق درباره مشایخ گوید جز یحیی بن معین و غیر او متحامل بالقولست یحیی گوید ندیدم خطای هیچکس مگر آنکه پوشیدم آنرا و خواستم که کار او را زینت دهم و گاهی هیچیکی را بمکروهی روبرو نشدم و مواجهه نکردم و لیکن خطای او را میان خود و میان او مبین می کنم اگر قبول کرد فبها و الا ترک می کنم او را می گفت حدیث نوشتم از کذابین و گرم کردم بدان تنور را و برآوردم از ان نان پخته و این اشعار بسیار می خواند اشعار المال یذهب حله و حرامه
یطیب شرابه و طعامه
فعلی النّبی صلاته و سلامه
دارقطنی ذکر او در کسانی که روایت کرده اند از شافعی نموده و در ترجمه شافعی خبر او با وی و با امام احمد گذشته در سنه ثلث و ثلاثین و مائتین از بغداد قصد حج نمود اول بمدینه منوره رسید و از زیارت فارغ شد قصد خانه کعبه نمود در اول منزل بخواب رفته بود که هاتفی او را آواز داد که أی ابو زکریا از همسایگی ما کجا می روی معلوم کرد
ص:63
که روح مبارک پیغمبر خداست که او را بان تشریف مشرف ساخت رفقا را گفت که شما بروید و خود زود برگشته بمدینه اقامت نمود بعد از سه روز وفات یافت و این آخر حج او بود از سعادت او آنست که او را بر همان تختها غسل دادند که جناب رسول خدا صلّی اللّه علیه و سلم را بر آن غسل داده بودند هفتاد و پنج سال عمر یافت در تاریخ وفات او اختلافست والی مدینه بر وی نماز گزارده در بقیع دفن کرد و نماز بر وی مکرر شد چند بار مردی روبروی جنازۀ او بآواز بلند می گفت این ست کسی که نفی کذب از حدیث رسول خدا صلّی اللّه علیه و سلم می کرد بعضی محدثین در مرثیه او این ابیات گفته اند ابیات ذهب العلیم بعیب کلّ محدث
و بکل مختلف من الاسناد و بکلّ وهم فی الحدیث و مشکل یعنی به علماء کل بلاد
او را بعد از مرگ بخواب دیدند و پرسیدند که خدای تعالی با تو چه کرد گفت عطایا و مواهب بسیار داد از آنجمله آنکه سه صد حور عین بمن تزوج فرمود مری او را نسبت بولا گویند زیرا که از موالی بنی مره بود ولادتش در سنه ثمان و خمسین و مائة بوده ابن خلکان گفته در بعض تواریخ دیدم یحیی بن معین بن غیاث بن زیاد بن عون بن بسطام مولی الجنید بن عبد الرحمن الغطفانی المری امیر خراسان از طرف هشام بن عبد الملک الاموی و اول اشهرست و اصح و مری نسبت بسوی مرّة غطفانست که قبیله کلان و مشهورست و در عرب چند قبائل منسوب اند بسوی آن و هر یکی را مره گویند و ابن السمعانی در کتاب الانساب گفته نقیا بفتح نون و کسر قاف یا فتح آن و بعدش یای مفتوحه قریه ایست از قرای انبار که از آنجاست یحیی بن معین و خطیب گفته می گویند که فرعون هم از اهل همین قریه بود انتهی سبحان اللّه این عجائب اتفاقست که چنین کافر و چنین مؤمن از یکجا برخیزند در بستان المحدثین در این مقام بعنوان فائده نوشته که جاهلان و نافهمان قدمای اهل حدیث را عموما و یحیی بن معین را خصوصا مطعون ساخته اند که ایشان خصوصا این شخص در خلق اللّه زبان خود را دراز کرده و کسی را دروغگو و کسی را ملبس و جاعل و کسی را مفتری می گوید و این غیبت محرمه را علم می داند و عبادت می انگارد چنانچه بکر بن حماد شاعر مغربی درین باب یحیی بن معین را هجو کرده بلکه علم حدیث را تعرض بطعن نموده گفته ست نظم اری الخیر فی الدنیا یقل کثیره
و ینقص نقصا و الحدیث یزید
فی الرجال مقالة
شدید
لکن این جاهل و امثال او نفهمیده اند که این طعن و جرح ایشان رجال را محض برای صیانت شریعت و دین است پس گویا از قبیل قتال کفار و خوارج و اهل بدعت و سیاحت و تعزیر اهل منکر باشد که بهترین عباداتست از غیبت محرمه نیست و ازین ابیات مشومه که مرقوم شد حمیدی صاحب الجمع بین الصحیحین جواب داده و قصیده دراز گفته در ان بمخاطبه این شاعر می گوید نظم و انی الی ابطال
قولک قاصد
شیء ان جعلت لما اتی عن اللّه شیطانا و ذاک شدید
بعده در حق یحیی بن معین گفته نظم و ما هو الاّ واحد من جماعة
ص:64
و کلهم فیما حکاه شهود
ضاعت و اصبحت
و هم هاجروا فی اجمعها و تبادروا
النقل و هو حدید
فلم یبق ألا عاند و حقود
مما رق
رام اعداء الدّیانة کیدها فکیدهم بالمخزیات مکید
و عبد السلام بن یزید بن عتاب الاشبیلی را نیز قصیده درازست در جواب این ابیات نظم و لابن معین فی الّذی قال اسوة*و رای مصیب للصواب سدید*و اجر به یعلی الاله محله*و نیز له فی الخلد حیث یرید*یناضل عن قول النبیّ و صحبه*و یطرد عن احواضه و یزود*و جملة اهل العلم قالوا بقوله*و ما هو فی شیء اتاه فرید*و لو لم یقم اهل الحدیث بدیننا*فمن کان یروی علمه و یفید* هم ورثوا علم النبوة و احتووا*من الفضل ما عند الانام رقود*و هم کمصابیح الدّجی یهتدی بهم* و نارهم بعد الممات خمود*علیک ابن عتاب لزوم سبیلهم*فحالهم عند الاله حمید*و هم از ان ابیات احمد بن عمرو بن عصفور را جوابست و منها ابیات ایا قاذعا فی العلم ازید عماؤه*رویدا بما یبدی به و یعید*جعلت شیاطین الحدیث مریدة*الا انّ شیطان الضلال مرید*و قرعت بالتکذیب من کان صادقا*فقولک مردود و انت عنید*و ذو العلم فی الدنیا نجوم هدایة*إذا غاب نجم لاح بعد جدید*بهم عزّ دین اللّه طرا و هم له*معاقل من اعدائه و جنود*انتهی کلام البستان و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته ابو زکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام المری البغدادی الحافظ المشهور کان اماما عالما حافظا متفننا قیل انه من قریة نحو الانبار تسمی نقیای و کان ابوه کاتبا لعبد اللّه بن مالک و قیل انه کان علی خراج الری فمات فحلف لابنه یحیی المذکور الف الف درهم و خمسین الف درهم فانفق جمیع المال علی الحدیث و سئل یحیی کم کتبت من الحدیث فقال کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث و قال راوی هذا الخبر و هو احمد بن عقبة و انّی اظن ان المحدثین قد کتبوا له بایدیهم ستمائة الف و ستمائة الف و خلف من الکتب مائة قمطر و اربع حباب شرابیة مملوة کتبا و هو صاحب الجرح و التعدیل و روی عنه الحدیث کبار الائمة منهم ابو عبد اللّه محمد بن اسماعیل البخاری و ابو الحسین مسلم بن الحجاج القشیری و ابو داود السجستانی و غیرهم من الحفاظ و کان بینه و بین الامام احمد بن حنبل من الصحبة
ص:65
و الالفة و الاشتراک بالاشتغال بعلوم الحدیث ما هو مشهور و لا حاجة الی الاطالة فیه و روی عنه هو و ابو خیثمة و کانا من اقرانه و قال علی بن المدینی انتهی العلم بالبصرة الی یحیی بن أبی کثیر و قتادة و علم الکوفة الی اسحاق و الاعمش و انتهی علم الحجاز الی ابن شهاب و عمرو بن دینار و صار علم هولاء الستة بالبصرة الی سعید بن أبی عروبة و شعبة و معمر و حماد بن سلمة و أبی عوانة و من اهل الکوفة الی سفیان الثوری و سفیان بن عیینة و مالک بن انس و من اهل الشام الی الاوزاعی و انتهی علم هولاء الی محمّد بن اسحاق و هشیم و یحیی بن سعید و ابن أبی زائدة و وکیع و ابن المبارک و هو اوسع هولاء علما و ابن مهدی و یحیی بن آدم و صار علم هولاء جمیعا الی یحیی بن معین و قال احمد بن حنبل کل حدیث لا یعرفه یحیی فلیس هو بحدیث و کان یقول ههنا رجل خلقه اللّه لهذا الشأن و یظهر کذب الکذابین یعنی یحیی بن معین و قال ابن الرومی ما سمعت احدا قط یقول الحق فی المشایخ غیر یحیی بن معین و غیره کان یتحامل بالقول و قال یحیی ما رایت علی رجل قط خطأ الاّ سترته و احببت ان ازین امره و ما استقبلت رجلا فی وجهه بامر یکرهه و لکن ابین له خطأه فیما بینی و بینه فان قبل ذلک و الا ترکته و کان یقول کتبنا عن الکذابین و سجرنا به التنور و اخرجنا به خبزا نضیجا و کان ینشد کثیرا شعر المال یذهب حله و حرامه طرا و یبقی فی غد آثامه
لیس التقی بمتق لالهه
کلامه نطق النبی لنا به عن ربّه فعلی النّبی صلاته و سلامه
و قد ذکره الدارقطنی فیمن روی عن الامام الشافعی رضی اللّه عنه و قد سبق فی ترجمة الشافعی خبره معه و ما جری بینه و بین الامام احمد فی ذلک و سمع ایضا عن عبد اللّه بن المبارک و سفیان بن عیینة و کان یحیی یحج فیذهب الی مکة و یرجع الی المدینة فلما کان آخر حجّة حجها خرج الی المدینة و رجع الی المدینة فاقام بها ثلثة ایام ثم خرج حتی اتی المنزل مع رفقائه فباتوا فرای فی النوم هاتفا یهتف به یا ابا زکریا أ ترغب عن جواری فلما اصبح قال لرفقائه امضوا فانی راجع الی المدینة فمضوا و رجع فاقام بها ثلثة ایام ثم مات فحمل علی اعواد النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و کانت وفاته لسبع لیال من ذی القعدة سنه 233 هکذا قاله الخطیب فی تاریخ بغداد و هو غلط قطعا لما تقدم ذکره و هو انّه خرج الی مکة للحج ثم رجع الی المدینة و مات بها و من یکون قد حج کیف یتصور ان یموت بذی القعدة من تلک السنة فلو ذکر انّه توفی ذی الحجة لامکن ان یحتمل ان یکون هذا غلطا من الناسخ قال ابن خلکان لکنی وجدته فی نسختین علی هذه الصورة فیبعد ان یکون من الناسخ و اللّه اعلم ثم ذکر بعد ذلک ان الصحیح انّه
ص:66
مات قبل ان یحج و علی هذا یستقیم ما قاله من تاریخ الوفاة ثم نظرت فی کتاب الارشاد فی معرفة علماء الحدیث تالیف أبی یعلی الخلیل بن عبد اللّه بن احمد بن ابراهیم بن الخلیل الحافظ ان یحیی بن معین المذکور توفی لسبع لیال بقین من ذی الحجة من السنة المذکورة فعلی هذا یکون قد حج و ذکر الخطیب ایضا ان مولده کان آخر سنة 158 ثم قال بعد ذکر وفاته انه بلغ سبعا و سبعین سنة الاّ عشرة ایام و هذا ایضا لا یصح من جهة الحساب فتامله و رایت فی بعض التواریخ انّه عاش خمسا و سبعین سنة و اللّه اعلم و صلی علیه و الی المدینة ثم صلّی علیه مرارا و دفن بالبقیع و کان بین یدی جنازته رجل ینادی هذا الّذی کان ینفی الکذب عن حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و رثاه بعض المحدثین فقال ذهب العلیم بعیب کل محدث
کلّ بلاد
رضی اللّه عنه و معین بفتح المیم و کسر العین المهملة و سکون التحیّة و بسطام بکسر الباء و اللّه اعلم
آنکه ابو محمد سوید بن سعید الهروی الحدثانی الانباری که از مشایخ مسلم صاحب صحیح و نیز از مشایخ ابن ماجه ست این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه ابن کثیر شامی در تاریخ خود بعد ذکر
حدیث انا دار الحکمة از صحیح ترمذی گفته قلت
روایة سوید بن سعید عن شریک عن سلمة عن الصنابحی عن علی مرفوعا انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات باب المدینة و ذهبی نیز در میزان الاعتدال این حدیث را از عوالی احادیث سوید بن سعید دانسته و بسند خود از سوید روایت ان کرده کما ستدری فیما بعد ان شاء اللّه تعالی و جلالت مرتبت و علو منزلت سوید بن سعید بر ناظر کتاب الانساب سمعانی و تهذیب الکمال مزی و تذهیب التهذیب و تذکرة الحفاظ و عبر ذهبی و تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی و طبقات الحفاظ سیوطی و غیر ان مخفی و محتجب نیست فهذا حافظهم الجلیل سوید بن سعید*شیخ مسلم صاحب الصحیح الحمید*قد روی هذا الحدیث الشریف المجید*القاطع من اعناق ارباب البغی کلّ ورید*فلا یعدل عنه و لا یحید*بعد روایة هذا الخبر المجید*الاّ من ماج لحیرته فی الغی المدید*و ضرب لغمرته فی الضّلال البعید
آنکه احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی که یکی از ائمه اربعه اهل سنتست این حدیث شریف را بطرق متعدده روایت نموده چنانچه علامه ابن شهرآشوب علیه الرحمة که محامد زاهره و مناقب باهره جنابش از وافی بالوفیات صلاح الدین صفدی و بلغه مجد الدین فیروزآبادی و لسان المیزان ابن حجر عسقلانی و بغیة الوعاة جلال الدین سیوطی و طبقات المفسرین شمس الدین داودی در مجلد سابق شنیدی در کتاب مناقب آل أبی طالب فرموده و
قال النبیّ علیه السلام بالاجماع انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه احمد من ثمانیة طرق و علامه سبط ابن الجوزی در تذکره خواص الامه گفته احمد فی الفضائل
ص:67
ثنا ابراهیم بن عبد اللّه ثنا محمد بن عبد اللّه الرومی ثنا شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و نور الدین سمهودی در جواهر العقدین بعد ذکر این حدیث شریف گفته رواه الامام احمد فی الفضائل عن علی رضی اللّه عنه و از افاده علامه مناوی در فیض القدیر و محمود قادری در صراط سوی نیز روایت کردن احمد این حدیث شریف را واضح و ظاهر می شود کما سیاتی فیما بعد ان شاء اللّه تعالی و در کمال ظهورست که روایت نمودن احمد بن حنبل حدیثی را حسب تصریحات اکابر محققین و اجله منقدین سنیه دلیل نهایت ثبوت و تحقق و اعتماد و اعتبار آنست اخطب خوارزم در کتاب مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و یدلک علی ذلک یعنی کثرة فضائل علی علیه السلام ایضا ما یروی عن الامام الحافظ احمد بن حنبل و هو کما عرف اصحاب الحدیث فی علم الحدیث قریع اقرانه و امام زمانه و المقتدی به فی هذا الفن فی ابّانه و الفارس الّذی یکبّ فرسان الحفاظ فی میدانه و روایته فیه رضی اللّه عنه مقبولة و علی کاهل التصدیق محمولة لما علم انّ الامام احمد بن حنبل و من احتذی علی مثاله و نسج علی منواله و حطب فی حبله و انضوی الی حفله مالوا الی تفضیل الشیخین رضوان اللّه علیهما فجاءت روایته فیه کعمود الصباح لا یمکن ستره بالراح و محمد بن یوسف بن محمد الکنجی در کفایة الطالب گفته و یدل علی ذلک یعنی کثرة فضائل علی علیه السّلام ما رویناه عن امام اهل الحدیث احمد بن حنبل و هو اعرف اصحاب الحدیث فی علم الحدیث قریع اقرانه و امام زمانه و المقتدی به فی هذا الفن فی ابانه و الفارس الّذی یکبّ فرسان الحفاظ فی میدانه و روایته مقبولة و علی کاهل التصدیق محمولة ولایتهم فی دینه و لا یشک انّه یقول بتفضیل الشیخین أبی بکر و عمر رضی اللّه عنهما و ارضاهما و اظلّنا بظلّ رضاهما فجاءت روایته فیه کعمود الصباح و لا یمکن ستره بالرّاح الخ و سبط ابن الجوزی در تذکره خواص الامه در ذکر حدیث مواخاة گفته و نحن نقول الحدیث الذی رواه احمد فی الفضائل لیس فیه میسرة و لا الحکم و احمد مقلد فی الباب متی روی حدیثا وجب المصیر الی روایته لانه امام زمانه و عالم اوانه و المبرز فی علم النقل علی اقرانه و الفارس الّذی لا یجاری فی میدانه و هذا هو الجواب عن جمیع ما یرد فی الباب و فی احادیث الکتاب ازین افاده اخطب خوارزم و محمد بن یوسف کنجی در غایت وضوح و ظهورست که احمد بن حنبل مقتدای فن حدیث در وقت خود بوده و روایات او در باب جناب امیر المؤمنین علیه السلام مقبولست و بر کاهل تصدیق محمول چه او و امثال او یقینا بتفضیل شیخین قائل و بسوی این مذهب و مشرب مائل و آئل هستند یعنی ازو صمت رفض و غلو بر کنار و برائت ساحتشان ازین عیب و عار کالشمس فی رابعة النهار آشکار پس روایات او مثل عمود صباح در غایت ایضاح است که ستر ان ممکن نیست براح و از افاده سبط ابن الجوزی پیداست که احمد درین باب مقلد و متبوعست که هر گاه او حدیثی روایت کند رجوع بان لازم و واجبست چه او امام زمان و عالم اوان و سابق
ص:68
در علم نقل بر اقران و شهسوار یکه تاز در میدان بوده و همینست جواب از هر چیزیکه وارد می شود درین باب و دیگر احادیث کتاب یعنی بجواب تشکیکات مجادلین و ارتیابات مخاصمین محض روایت نمودن احمد دلیل قطعیست که در حذاء روایت او شبهات رکیکه جاحدین و مغالطات سخیفه حائدین را آب نیست رو برد و انکار آنها احدی را مجال و تاب نیست و مکارم جلیله و محاسن جمیله و محامد عظیمه و مدائح فخیمه احمد بن حنبل نزد ائمه قوم بالاتر از انست که احاطه آن توان کرد نبذی از ان در بعض مجلدات سابقه شنیدی و شطری از ان در بعض مجلدات آتیه انشاء اللّه خواهی دانست و مرتبه احمد بحدی رسیده که این حضرات در قیام فی الاسلام او را بر خلیفه اول تفضیل می دهند و قیام در مقام انبیا علیهم السلام برای او ثابت می کنند عبد الحق دهلوی در رجال مشکاة در ترجمه احمد گفته قال المیمونی قال لی ابن المدینی بالبصرة بعد المحنة یا میمونی ما قام احد فی الاسلام ما قام احمد فعجبت من هذا و ابو بکر قد قام فی الرّدة قلت بایّ شیء قال انّ أبا بکر وجد انصارا و ان احمد لم یجد ناصرا و محیی الدین نووی در تهذیب الاسماء و اللغات بترجمه احمد گفته قیل لبشر الحافی حین ضرب احمد بن حنبل فی المحنة لوقت و تکلمت کما تکلم فقال لا اقوی علیه ان احمد قام مقام الانبیاء انتهی فهذا حبرهم المبجل عند الاحبار*و بحرهم المتقاصر عنه البحار*الّذی لا یباریه مبار*و لا یجاریه مجار* و لا یشق له غبار*و لا تلحق له اثار*و لا یدرک له مطار*و لا یرام له مضمار*الذی اضحی و صار*إلیه المرجع و علیه المدار*فی علم الاحادیث و الاثار*و فن الروایات و الاخبار*قد روی هذا الحدیث الموتلق الانوار*الملتمع الاسفار الشهیر من قدیم الاعصار*المشهور بین علماء الامصار*فلا ینحرف عنه الا من زاغ عن قصد السبیل و جار*و لا یمتری فیه الاّ من مال عن وضح الطریق فحار*و لا یقدح فیه الاّ من هلک فی بیداء الغیّ و بار*و لا یطعن فیه الاّ من مرق عن الدین المبین و عار*فرکب متن الشناعة و الشنار* و امتطی صهوة العیب و العار*و جمع بین العار و النار*و اقتنی خسر المال و سوء الدار
آنکه عباد بن یعقوب الرواجنی الاسدی که از مشایخ بخاری صاحب صحیح و نیز از مشایخ ترمذی و ابن ماجه است این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه در ما بعد ان شاء اللّه تعالی از عبارت تاریخ خطیب بغدادی و کفایة الطالب کنجی خواهی دانست و نهایت تعدیل و توثیق عباد حسب تحقیق اکابر نقاد بحمد اللّه تعالی در مجلد حدیث طیر بتفصیل دانستی و لا ریب ان روایة عباد شیخ البخاری البارع عندهم فی الانتقاد*لهذا الحدیث الشائع فی الاغوار و الانجاد*المضیء للتلال و الوهاد* ناف لطعن ارباب العصبیة و العناد*و واف لقمع اصحاب الخصومة و اللّداد* و هاد لذوی الانصاف الی سلوک لقم الحق و الرشاد*و داع لاهل الاذعان الی انتهاج لحب الصدق و؟ ؟ ؟ السدم
ص:69
آنکه ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی این حدیث شریف را در جامع صحیح ترمذی روایت نموده چنانچه مبارک بن محمد المعروف بابن الاثیر جزری در جامع الاصول گفته علی
انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها اخرجه الترمذی و محمد بن طلحه شافعی در مطالب السئول گفته و لم یزل أی علی علیه السّلام بملازمة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یزیده اللّه تعالی علما حتی
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فیما نقله الترمذی فی صحیحه بسنده عنه انا مدینة العلم و علی بابها و نیز در مطالب السؤول در بیان شواهد علم و فضل آنجناب گفته و من ذلک ما رواه الامام الترمذی فی صحیحه بسنده و قد تقدم ذکره فی الاستشهاد فی صفة امیر المؤمنین بالانزع البطین
ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها و ابن تیمیه نیز در منهاج السنه اعتراف کرده به اینکه حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها را ترمذی روایت نموده و سید شهاب الدین احمد نیز در توضیح الدلائل عبارت جامع الاصول را که مصرح باخراج ترمذیست آورده کما ستعرف فیما یاتی بعون اللّه تعالی و سیوطی در تاریخ الخلفاء گفته و
اخرج الترمذی و الحاکم عن علی قال قال رسول اللّه صلعم انا مدینة العلم و علیّ بابها هذا حدیث حسن علی الصواب الخ و علامه حلی در کتاب نهج الحق و کشف الصدق فرموده
روی الترمذی فی صحیحه ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال انا مدینة العلم و علی بابها و فضل بن روزبهان در کتاب الباطل خود بجواب آن گفته و اما ما ذکره من صحیح الترمذی فصحیح و حسین ابن معین الدین میبذی در فواتح گفته و بحکم
انا مدینة العلم و علی بابها که در جامع ترمذی مسطورست و
انا میزان الحکمة و علیّ لسانه که در رساله عقلیه امام غزالی مذکورست بر طالبان طریق ایقان و شاربان رحیق عرفان واجبست که متوجه باشند الخ و محمد بن یوسف شامی در سبل الهدی و ارشاد در ذکر اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم گفته مدینة العلم
روی الترمذی و غیره مرفوعا انا مدینة العلم و علیّ بابها و الصّواب انه حدیث حسن الخ و روایت نمودن ترمذی این حدیث شریف را از افاده ابن حجر مکی در صواعق و میرزا مخدوم در نواقض و شیخ بن عبد اللّه العیدروس یمنی در عقد نبوی و محمود شیخانی قادری در صراط سوی و شیخ عبد الحق دهلوی در اسماء رجال مشکاة و نور الدین شبراملسی در تیسیر المطالب السنیه و ابراهیم کردی کورانی در نبراس و محمد بن عبد الباقی زرقانی در شرح مواهب لدنیه و محمد بن علی الصبان المصری در اسعاف الراغبین و عجیبی در ذخیرة المال و مولوی عبد العلی المعروف ببحر العلوم در شرح مثنوی مولوی روم و غیر ایشان نیز واضح و ظاهرست کما ستطلع علیه فیما بعد انشاء اللّه تعالی و إذا دریت ان الترمذی روی هذا الحدیث الشریف و ادرجه فی صحیحه السامق المنیف فلا یجتری
ص:70
علی تکذیبه و ابطاله الاّ المالوس الذی عقله سخیف*و فهمه خفیف*و دینه طفیف*و حیاؤه شفیف* و اهون سیره فی العضیهة الخبب و الوجیف*و ارفق حداه فی العصبیة المقلق العنیف*و دابه التزویر و التلفیق و التلفیف*و دیدنه التغریر و التزویق و التحریف*و اللّه العاصم عن تخبطه و التلقیف*و هو الصائن عن تعسفه فانه الخبیر اللطیف و فضائل جلیله و مناقب جمیله و مدائح سنیه و محامد علیه ترمذی و طول باع و کثرت اطلاع و مزید حفظ و اتقان و براعت و جلالت و علو مرتبت و رفعت شان و کمال تبحر و تمهر او نزد این حضرات ثابت و متحقّقست ابو سعید عبد الکریم بن محمد المروزی در کتاب الانساب بنسبت بوغی گفته هذه النسبة الی بوغ و هی قریه من قری ترمذ علی ستة فراسخ منها الامام ابو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة بن شداد البوغی التّرمذی الضریر امام عصره بلا مدافعة صاحب التصانیف امّا انه کان من هذه القریة او سکن هذه القریة الی ان مات و ساذکره فی حرف التّاء و اذکر شیوخه و من سعة حفظه انه حکی عنه قال کنت فی طریق الحجاز فاستعرت جزئین من شیخ کان معنا فی الطریق لاکتبهما و إقراء علیه فحملت الجزئین الی الرحل و نسختهما و اخذت الموعد من الشیخ لاقرأ علیه فلما قعد الشیخ لیسمع مضیت لی الرحل و اخذت الجزئین من الکراس و جزئین من البیاض عوض الفرع الذی نسخته فلما قعدت بین یدی الشیخ لا قرء و جعل الشیخ ینظر فی اصله قلبت الورقة لا قرأ من فرعی فاذا انا غلطت و ترکت الجزء المکتوب فی الرحل و اخذت البیاض فاستحییت و شرعت اقرأ الجزئین من الحفظ و اقلب الورقة بعد الورقة حتی اتیت علی الکلّ و ما اتفق انی غلطت فی شیء و قد کان حفظ الجزئین حالة النسخ مات بقریة بوغ فی سنة خمس و سبعین و مائتین و نیز سمعانی در انساب بنسبت ترمذی گفته ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن شداد الترمذی الضریر احد الائمّة الذین یقتدی بهم فی علم الحدیث صنف کتاب الجامع و التاریخ و العلل تصنیف رجل عالم متقن و کان یضرب به المثل فی الحفظ و الضبط تلمذ لابی عبد اللّه محمّد بن اسماعیل البخاری و یشارک معه فی شیوخه مثل قتیبة بن سعید البغلانی و علی بن حجر المروزی و هنّاد بن السری و أبی کریب محمّد بن العلاء الکوفیین و محمّد بن بشار و محمد بن موسی الزمن البصریین و عبد اللّه بن عبد الرحمن الدارمیّ السّمرقندی و جماعة کثیرة من اهل العراقین و الحجاز روی عنه محمد بن سهل الغزال و بکر بن محمّد الدهقان و ابو النصر الرشادی و ابو علیّ بن الحرب الحافظ و حماد بن شاکر النسفی و ابو العباس المحبوبی المروزی و الهیثم بن کلیب الشاشی و توفی بقریة بوغ سنة نیف و سبعین و مائتین احدی قری ترمذ و مجد الدین ابن الاثیر در جامع الاصول گفته الترمذی هو ابو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک السلمی الترمذی ولده و توفی بترمذ لیلة الاثنین الثالث عشر من رجب سنة
ص:71
تسع و سبعین و مائتین و هو احد العلماء الحفاظ الاعلام و له فی الفقه ید صالحة اخذ الحدیث عن جماعة من ائمّة الحدیث و لقی الصدر الاوّل من المشایخ مثل قتیبة بن سعید و اسحاق بن موسی و محمود بن غیلان و سعید بن عبد الرحمن و محمّد بن بشار و علی بن حجر و احمد بن منیع و محمد بن المثنی و سفین بن وکیع و محمد بن اسماعیل البخاری و غیر هولاء عن خلق کثیر لا یحصون کثرة و اخذ عنه خلق کثیر منهم محمد بن احمد بن محبوب المحبوبی المروزی و من طریقه روینا کتابه الجامع و له تصانیف کثیرة فی علم الحدیث و هذا کتابه الصحیح احسن الکتب و اکثرها فائدة و احسنها ترتیبا و اقلها تکرارا و فیه ما لیس فی غیره من ذکر المذاهب و وجوه الاستدلال و تبیین انواع الحدیث من الصّحیح و الحسن و الغریب و فیه جرح و تعدیل و فی آخره کتاب العلل قد جمع فیه فوائد حسنة لا یخفی قدرها علی من وقف علیها قال الترمذی رحمه اللّه صنفت هذا الکتاب فعرضته علی علماء الحجاز فرضوا به و عرضه علی علماء العراق فرضوا به و عرضه علی علماء خراسان فرضوا به و من کان فی بیته هذا الکتاب فکانّما فی بیته بنی یتکلم و قال الترمذی کان جدی مروزیا انتقل من مرو ایام اللیث بن یسار و عز الدین ابن الاثیر در تاریخ کامل در حوادث سنة تسع و سبعین و مائتین گفته و فیها توفّی ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی السلمی بترمذ فی رجب و کان اماما حافظا له تصانیف حسنة منها الجامع الکبیر فی الحدیث و هو احسن الکتب و کان ضریرا و ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک و السلمی الضریر البوغی الترمذی الحافظ احد الائمّة الذین یقتدی بهم فی علم الحدیث صنف کتاب الجامع و العلل تصنیف رجل متقن و به یضرب المثل فی الحفظ و هو تلمیذ أبی عبد اللّه محمد بن اسماعیل البخاری و شارکه فی بعض شیوخه مثل قتیبة بن سعید و علی بن حجر و ابن بشار و غیرهم و توفی لثلاث عشرة لیلة خلت من رجب لیلة الاثنین سنة تسع و سبعین و مائتین ذکره فی کتاب الانساب فی نسبة البوغی رحمه اللّه تعالی و بوغ بضم الباء الموحدة و سکون الواو و بعدها غین معجمة و هی قریة من قری ترمذ فی ستة فراسخ منها و قد تقدم الکلام علی ترمذ و الاختلاف فی کسر التاء و ضمها و فتحها فی ترجمة أبی جعفر محمّد بن احمد الفقیه الشافعی و ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی در مختصر فی اخبار البشر در وقائع سنة تسع و سبعین و مائتین گفته و فیها توفی ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی السّلمی بترمذ فی رجب و کان اماما حافظا له تصانیف حسنة منها الجامع الکبیر فی الحدیث و کان ضریرا و هو من ائمّة الحدیث المشهورین الّذی یقتدی
ص:72
بهم فی علم الحدیث و هو تلمیذ محمّد بن اسماعیل البخاری و شارکه فی بعض شیوخه مثل قتیبة بن سعید و علی بن حجر و ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته الترمذی الامام الحافظ ابو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة السلمی الترمذی الضریر مصنف الجامع و کتاب العلل الی ان قال سمع قتیبة بن سعید و ابا مصعب و ابراهیم بن عبد اللّه الهروی و اسماعیل بن موسی السدی و سوید بن نصر و علی بن حجر و محمد بن عبد الملک بن أبی الشوارب و عبد اللّه بن معاویة الجمحی و طبقتهم و تفقه فی الحدیث بالبخاری حدث عنه مکحول بن الفضل و محمد بن محمود بن عنبر و حماد بن شاکر و عبد بن محمد النسفیون و الهیثم بن کلیب الشاشی و احمد بن علی بن حسنویه و ابو العباس المحبوبی و خلق و سواهم قال ابن حیان فی کتاب الثقات کان ابو عیسی ممن جمع و صنف و حفظ و ذاکر و قال ابو سعید الادریسی کان ابو عیسی یضرب به المثل فی الحفظ و قال الحاکم سمعت عمر بن علک یقول مات البخاری فلم یخلف بخراسان مثل أبی عیسی فی العلم و الحفظ و الورع و الزهد بکی حتی عمی و بقی ضریرا سنین قال شیخنا ابن دقیق العید و ترمذ بالکسر هو المستفیض حتی یکون کالمتواتر و قال موتمن السّاجی سمعت عبد اللّه بن محمد الانصاری یقول هو بضم التّاء و عن أبی علی منصور بن عبد اللّه الخالدی قال قال ابو عیسی صنفت هذا الکتاب فعرضته علی علماء الحجاز و العراق و خراسان و رضوا به و من کان فی بیته هذا الکتاب یعنی الجامع فکانما فی بیته بنی یتکلم قال ابو نصر عبد الرحیم ابن عبد الحق الیوسفی الجامع علی اربعة اقسام قسم مقطوع بصحته و قسم علی شرط أبی داود و النّسائی کما بینا و قسم اخرجه للصد به و ابان عن علته و قسم رابع ابان عنه فقال ما اخرجت فی کتابی هذا الا حدیثا قد عمل به بعض الفقهاء و قیل انّ بعض المحدثین امتحن ابا عیسی بان قراء له اربعین حدیثا من غرائب حدیثه فاعادها من صدره فقال ما رأیت مثلک و نقل الادریسی باسناد له ان ابا عیسی قال کنت فی طریق مکة فکتبت جزئین من حدیث شیخ فوجدته فسألته و انا اظن الجزئین معنی فسالته فاجابنی فاذا معی جزءا بیاض فبقی یقرأ علی من لفظه فنظر و ان فی یدی بیاضا فقال امّا تستحیی منی فاعلمته بامری و قلت احفظه کله قال إقراء فقراته علیه فلم یصدقنی و قال استظهرت قبل ان تجیء فقلت حدثنی بغیره فحدثنی باربعین حدیثا و قال هات فاعدتها علیه ما اخطأت فی حرف و قد سمع من أبی عیسی ابو عبد اللّه البخاری و غیره مات فی ثالث عشر رجب سنة تسع و و سبعین و مائتین بترمذ نیز ذهبی در تذهیب التهذیب گفته محمد بن عیسی بن سورة بن موسی ابن الضحاک
ص:73
و قیل محمد بن عیسی بن یزید بن سورة بن السکن السلمی ابو عیسی الترمذی الحافظ الضریر احد الائمة الاعلام و صاحب الجامع و غیره من التصانیف قیل انه کان اکمه طوف البلاد و سمع خلقا قد سمیناهم فی اماکنهم قلت و منهم قتیبة بن سعید و عبد اللّه بن معاویة الجمحی و ابو مصعب الزهری و محمد بن عبد الملک بن أبی الشوارب و اسماعیل بن موسی الفزازی و محمّد بن أبی معشر السندی و ابو کریب و هناد و ابراهیم بن عبد اللّه الهروی و سوید بن نصر و علی بن حجر و اخذ علم الرجال و العلل عن أبی عبد اللّه البخاری قال روی عنه محمد بن اسماعیل السمرقندی و ابو حامد احمد بن عبد اللّه بن داود المروزی و احمد بن علی بن حسنویه المقری و احمد بن یوسف السبیعی و اسد بن حمدویه السبیعی و الحسین بن یوسف الضریری و حماد بن شاکر و ابو داود البزدوی و عبد بن محمّد النسفی و علی بن عمر بن کلثوم السمرقندی و الفضل بن عرام الصرام و ابو العباس محمد بن احمد بن محبوب المروزی و محمد بن احمد و محمد بن سفیان بن النصر الامین و ابو علی محمد بن محمّد بن یحیی العراب و محمّد بن محمود بن عمر النسفی و ابوه و محمّد بن مکّی بن نوح و ابوه و محمد بن المنذر شکر و الشیخ بن أبی موسی الکاجری و مکحول ابو مطرح النسفی و نصر بن محمّد بن سبرة الشرکی و الهیثم بن کلیب الشاشی و آخرون و قد سمع منه ابو عبد اللّه البخاری شیخه قال ابن حبان فی الثقات کان ممّن جمع و صنف و حفظ و ذاکر و قال جعفر بن محمّد المستغفری الحافظ مات ابو عیسی بترمذ لیلة الاثنین لثلاث عشر مضت من رجب سنة تسع و سبعین و مائتین و نیز ذهبی در کاشف گفته محمد بن عیسی الحافظ ابو عیسی الترمذی الضریر قیل ولد اکمه سمع قتیبة و ابا مصعب و تعلم الفن من البخاری و عنه المحبوبی و الهیثم الشاشی و خلق مات فی رجب سنة 279 و نیز ذهبی در کتاب عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه تسع و سبعین و مائتین گفته و فیها الامام ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة السّلمی الترمذی الحافظ مصنف الجامع فی رجب بترمذ سمع قتیبة و ابا مصعب و طبقتهما و کان من ائمة هذا الشأن و کان ضریرا فقیل انه ولد اکمه و نیز ذهبی در دول الاسلام در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها مات الامام ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة السلمی الترمذی مصنف الجامع فی رجب بترمذ و ابن الوردی در تتمه المختصر در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها توفی ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی الضریر السلمی بترمذ فی رجب حافظ من تصانیفه الجامع الکبیر فی الحدیث و هو تلمیذ البخاری و شارکه فی بعض شیوخه مثل قتیبة بن سعید و علی بن حجر و ولی الدین محمد بن عبد اللّه الخطیب در اسماء رجال کتاب خود
ص:74
مشکاة گفته محمد بن عیسی الترمذی هو ابو عیسی محمد بن عیسی الترمذی توفی بها لیلة الاثنین الثالث عشر من رجب سنة 279 تسع و سبعین و مائتین و هو احد العلماء الحفاظ الاعلام و له فی الفقه ید صالحة اخذ الحدیث عن جماعة من ائمة الحدیث و لقی العهد الاوّل من المشایخ مثل قتیبة بن سعید و محمود بن غیلان و محمّد بن بشار و احمد بن منیع و محمّد بن المثنی و سفین بن وکیع و محمد بن اسماعیل البخاری و غیر هولاء و اخذ الحدیث عن خلق کثیر لا یحصون کثرة و اخذ عنه خلق کثیر منهم محمد بن احمد المحبوبی المروزی و له تصانیف کثیرة فی علم الحدیث و هذا کتابه الصّحیح احسن الکتب و احسنها ترتیبا و اقلها تکرارا و فیه ما لیس فی غیره من ذکر المذاهب و وجوه الاستدلال و تبیین انواع من الصحیح و الحسن و الغریب و فیه جرح و تعدیل و فی آخره کتاب العلل و قد جمع فیه فوائد حسنة لا یخفی قدرها علی من وقف قال علیها الترمذی صنفت هذا الکتاب فعرضته علی علماء الحجاز فرضوا به و عرضته علی علماء العراق فرضوا به و عرضته علی علماء خراسان فرضوا به و من کان فی بیته هذا الکتاب فکانما فی بیته نبی یتکلم الترمذی بکسر التاء و بالذال المعجمة منسوب الی مدینة مشهورة من وراء جیحون علی شاطئه الشرقی و عبد اللّه بن اسعد الیافعی در مرآة الجنان در وقائع سنة تسع و سبعین و مائتین گفته و فیها الامام الحافظ مصنف الجامع فی السنن ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة السّلمی الترمذی احد الائمّه المقتدی بهم فی علم الحدیث و کان یضرب به المثل و هو تلمیذ محمد بن اسماعیل البخاری و شارکه فی بعض شیوخه و کان ضریرا قیل ولد اکمه رحمه اللّه و ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب گفته محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک السّلمی الترمذی ابو عیسی صاحب الجامع احد الائمّة ثقة حافظ من الثانیة عشر مات سنة تسع و سبعین و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی در طبقات الحفاظ گفته ابو عیسی الترمذی محمد بن عیسی بن سورة بن الضحاک السّلمی صاحب الجامع و العلل الضریر الحافظ العلامة طاف البلاد و سمع خلقا کثیرا من الخراسانیین و العراقیین و الحجازیین و غیرهم روی عنه محمد بن المنذر شکر و الهیثم بن کلیب و ابو العبّاس المحبوبی و خلق ذکره ابن حبان فی الثقات و قال کان ممّن جمع و صنف و ذاکر و قال ابو سعید الادریسی کان احد الائمة الذین یقتدی بهم فی علم الحدیث صنف کتاب الجامع و العلل و التواریخ تصنیف رجل عالم متقن کان یضرب به المثل فی الحفظ مات بترمذ فی رجب سنة تسع و سبعین و مائتین و فضل اللّه بن روزبهان الخنجی الشیرازی الاصفهانی در شرح کتاب الشمائل گفته محمد بن عیسی بن سورة
ص:75
بن موسی بن الضحاک السلمی الترمذی ابو عیسی صاحب الجامع المشهور للترمذی المنسوب إلیه من الطبقة الثانیة عشر مات سنة تسع و سبعین بعد المائتین اما ضبط اسم جده فبفتح السین المهملة و سکون الواو و فتح الراء المهملة و آخره تاء و امّا جد جده فقد ذکر الشیخ فی التقریب انه الضحاک کما سردنا و اما اسم والد جده فقد ذکرنا موافقا لمّا فی التقریب انه موسی و ذکر السمعانی فی الانساب انه شداد و بعد تحقیق نسبت سلمی و ترمذی گفته امّا ولادته فکما بلغنا کانت فی مدینة ترمذ و اما اوصافه فکثیرة شهیرة فمنها ما ذکر السمعانی انه احد الائمّة الذین یقتدی بهم فی علم الحدیث صنف کتاب الجامع و التواریخ و العلل تصنیف رجل عالم متقن و کان یضرب به المثل فی الحفظ و الضبط انتهی و قد روی انه کان اکمه خلق علی العمی و لکن ما رایت احدا من الاکابر صرح بها و قد ذکر الامام الزمخشری فی الکشاف انه یقال لم یکن فی هذه الامّة اکمه غیر قتادة بن دعامة السدوسی انتهی و لقد ذکرنا ترجمة قتادة فیما سبق و لو کان الترمذی اکمه لم یکن الزمخشری یدعی مثل هذا الحصر مع مکان شهرة الترمذی و ظهور احواله و ایضا کثرة التصانیف المتقنة له و وفور الحفظ و الاتقان سبب لاستبعاد کونه اکمه و اللّه اعلم و الغرض انا لم نعلم هذا الحال منه من اخبار شیخ یعتمد علیه فی امثال هذه الامور و اما مشایخه فکثیر منهم من روی عنه فی کتاب الشمائل و یعرف بالروایة عنه و منهم من ذکره الائمة فمن المشاهیر عن مشایخه الذی روی عنهم فی هذا الکتاب الامام ابو عبد اللّه محمّد اسماعیل البخاری رحمه اللّه و شارک معه فی شیوخه مثل قتیبة بن سعید البغلانی و علی بن حجر المروزی و هناد بن السری و أبی کریب محمد بن العلاء الکوفیین و محمد بن بشار و محمد بن موسی الزمن البصریین و عبد اللّه بن عبد الرحمن الدارمی السمرقندی و جماعة کثیرة من اهل العراقین و الحجاز و امّا الذین رووا عنه من کبار المشایخ و الائمّة فخلق کثیر نذکر المشاهیر عنهم فقد روی عنه محمد بن سهل الغزال و بکر بن محمد الدهقان و ابو النصر الرشادی و ابو علی بن حرب الحافظ و حماد بن شاکر النسفی و ابو العبّاس المحبوبی المروزی و ابو الهیثم بن کلیب الشاشی و غیرهم من الاکابر و العلماء و قد تعرض الامام ابو عیسی رحمه اللّه فی جامعه عند ذکر الحدیث بمرتبته حسنا و غرابة و صحة و ذکر کثیرا من معانی الحدیث ممّا یستنبط منه کثیر من معانی الحدیث و دقائقه و هذا ممّا یدلّ علی کمال فطانته و ذکائه و قوته فی استنباط المسائل الفرعیة
ص:76
من الاصول و اختلف فی معنی ما روی عنه فی آخر احادیث الجامع حیث یقول حدیث حسن صحیح فقال ابن الصلاح معتاه حدیث روی باسنادین احدهما یقتضی الصحة و الآخر یقتضی الحسن او المراد اللغوی و هو ما یمیل إلیه النفس و یستحسنه و علی هذا فیکون معنی ما یقول حدیث حسن غریب ان له اسنادین احدهما یقتضی الحسن و الآخر الغرابة و اما حسن تالیفه لکتاب الشمائل و لطف ترصیفه و ضبط ترتیبه فلعله لا یختفی علی من یطالع الشرح الّذی وفقنا اللّه تعالی لاتمامه فقد ذکرنا فی کلّ باب وجه ربطه بالسابق و حسن سیاقه و لطف اتساق ابوابه بل لو تامّل المتامل لعلم حسن ترتیب الاحادیث الواردة فی کلّ باب من الابواب و حسن التدرج من المبادی الی المقاصد و قد اشتمل هذا الکتاب مع صغر حجمه علی اکثر اقسام السنة النبویة من العادات و العبادات و احواله المتعلقة بالخلق و الخلق مع احتوائه علی الاحادیث المعتبرة المنقولة علی اجلة الثقات من کبار مشایخ هذا الفنّ و سیتضح جمیع ما ذکره نا فی اوصافه علی ارباب الفهم الصائب من زمرة الناظرین و اللّه تعالی هو الموفق و المعین و الهادی الی حقائق الحق و الیقین انّه خیر المسئولین و امّا سنة وفاته فذکر الشیخ رحمه اللّه تعالی فی کتاب التقریب انّ الامام ابا عیسی رحمه اللّه توفی سنة تسع و سبعین و مائتین من الهجرة و قال السمعانی رحمه اللّه تعالی فی کتاب الانساب انه توفی بقریة بوغ احدی قری ترمذ سنة نیف و سبعین و مائتین قرن اللّه تعالی روحه بروحه و رضوانه و انزل بفضله بحبوحة جنانه و لا حرمنا من برکات عفوه و رحمته و غفرانه و حاجی محمد بلخی در شرح شمائل در ذکر ترمذی گفته کنیت او ابو عیساست نام محمد که پسر عیسی که پسر سوره ست که ترمذیست و سوره بفتح سین مهمله است که بعد او واو ساکنست و بعد او راء مهمله و بعد از انها و در لفظ ترمذ سه لفظست کسرة التاء و کسر المیم و ضمهما و فتح تاء مع کسر المیم و یاء در ترمذی از برای نسبتست و ترمذ شهریست قدیم که آن را مدینة الرجال می گویند بدانکه ترمذی از حفاظ اعلامست که اخذ کرد حدیث را از جماعتی از ائمه حدیث و ملاقات کرد مشایخ کبار مثل قتیبه بن سعید و اسحاق بن موسی و محمد بن المثنی و سفیان و وکیع و محمد بن اسماعیل صاحب صحیح بخاری و غیر ایشان اخذ کرد حدیث از خلق کثیر و ویرا تصانیف کثیرست و از آنجمله جامع ازوست و هو احسن الکتب و اکثرها فائدة و احسنها ترتیبا و اقلها تکرارا و در ان کتاب چیزیست که در غیر آن نیست از ذکر مذاهب و وجوه استدلال و بیان انواع الحدیث از صحیح و حسن و غریب و غیر آن و در ویست جرح و تعدیل رواة و در آخر آن کتاب العلل قد جمع فیه فوائد حسنة لا تخفی قدرها علی من وقف علیها و مصنف رحمة اللّه علیه گفت که کسی که در خانه او کتاب منست گویا که در خانه او پیغمبرست صلی اللّه علیه و اله و صحبه و سلم که تکلم می کند و تولد یافت
ص:77
سنه تسع و مائتین و توفی بترمذ لیلة الاثنین الثالث عشرین من رجب سنة تسع و سبعین و مائتین و کان ضریرا و قیل ولد بمکة و ملا علی قاری در مجمع الوسائل شرح شمائل بذکر ترمذی گفته هو احد ائمة عصره و اجلة حفّاظ دهره قیل ولد اکمه سمع خلقا کثیرا من العلماء الاعلام و حفاظ مشایخ الاسلام مثل قتیبة بن سعید و البخاری و الدارمی و نظرائهم و جامعه دال علی اتساع حفظه و وفور علمه کانه کاف للمجتهد و شاف للمقلد و نقل عن الشیخ عبد اللّه الانصاری انه قال جامع الترمذی عندی انفع من کتابی البخاری و مسلم و من مناقبه انّ الامام البخاری روی عنه حدیثا و احدا خارج الصحیح و اعلی ما وقع له فی الجامع حدیث ثلاثی الاسناد و هو
قوله صلّی اللّه علیه و سلم یأتی علی النّاس زمان الصّابر علی دینه کالقابض علی الجمر و شیخ عبد الحق دهلوی در رجال مشکاة گفته الترمذی هو ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک السلمی الترمذی الضریر و قیل ولد اکمه ولد فی سنة تسع و مائتین و توفی بترمذ لیلة الاثنین الثالث عشر من رجب سنة تسع و سبعین و مائتین و هو احد العلماء الحفاظ الاعلام و له فی الفقه ید صالحة اخذ الحدیث عن جماعة من ائمّة الحدیث و لقی الصدر الاوّل من المشایخ مثل قتیبة بن سعید و اسحاق بن موسی و محمود بن غیلان و سعید بن عبد الرحمن و محمّد بن بشار و علی بن حجر و محمد بن منیع و محمد بن المثنی و سفیان بن وکیع و محمد بن اسماعیل البخاری و غیر هولاء و اخذ عن خلق کثیر لا یحصون کثرة و اخذ عنه خلق کثیر مثل محمّد بن احمد بن محبوب المحبوبی المروزی و الهیثم بن کلیب و یقال انّ فی اسانیده ایض حدیث واحد ثلاثی و هو هذا
الحدیث یاتی علی الناس زمان الصّابر فیهم علی دینه کالقابض علی الجمر و لیس المسلم و لا لابی داود حدیث ثلاثی و له تصانیف کثیرة فی علم الحدیث و منه شمائل النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فیه میامن و برکات کثیرة و قراءة لکفایة المهمات مجرب و کتابه الجامع احسن الکتب و اجمعها و اکثرها فائدة و احسنها ترتیبا و اقلها تکرارا و فیه ما لیس فی غیره من کتب الحدیث من ذکر المذاهب و وجوه الاستدلال و تبیین انواع الحدیث من الصحیح و الحسن و الغریب و فیه جرح و تعدیل و فی آخره کتاب العلل قد جمع فیه فوائد حسنة لا یخفی قدرها علی من وقف علیها و قال الترمذی صنفت هذا الکتاب فعرضته علی علماء الحجاز و علماء العراق و علماء خراسان فرضوا به و قال العلماء فی شان کتابه هو کاف للمجتهد و مغن للمقلد ولد فی مکة سنة تسع و مائتین و توفی فی سنة تسع و سبعین و مائتین و نیز شیخ عبد الحق دهلوی در شرح مشکاة گفته ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن ضحاک سلمی ترمذی یکی از علماء اعلام و حفاظ حدیث سید انام علیه الصلوة و السلام
ص:78
و از ثقات مجمع علیه بوده مر او را در حدیث و فقه ید صالحه است و کتاب جامع وی دلالت دارد بر عظیم قدر و اتساع حفظ و کثرت اطلاع و غایت تبحر او درین فن مثل آن کتاب درین باب مولف نشده و در ذکر علل حدیث و تصحیح و تحسین و تضعیف آن و بیان مذاهب علما از سلف و خلف و شرح اختلاف مجتهدان و در شان کتاب جامع او گفته اند هو کاف للمجتهد و مغن للمقلد روایت کرده حدیث را از صدر اول از مشایخ مثل قتیبه بن سعید و محمود بن غیلان بن محمد بن بشار و احمد بن منیع و محمد بن المثنی و سفیان بن وکیع و محمد بن اسماعیل و غیر ایشان و روایت حدیث دارند از وی خلائق بسیار مانند محمد بن احمد محبوبی و هیثم بن کلیب و گفته اند که در اسانید وی ثلاثی هست و یک حدیث در سنن او این حال دارد و آن این حدیثست که
یاتی علی النّاس زمان الصّابر منهم علی دینه کالقابض علی الجمر و مسلم و ابو داود ثلاثی ندارند و چون تصنیف کرد جامع خود و عرض کرد آن را بر علماء حجاز و عراق و خراسان پسندیدند آن را و مرضی افتاد ایشان را و شمائل النّبویّ تصنیف اوست و آن از احسن کتبیست که درین باب تصنیف یافته و میامن و برکات بسیار و بیشمار دارد و خواندن آن برای مهمات مجرب اکابرست ولادت ترمذی در سال دویست و نه و وفات او در سال دویست و هفتاد و نه بود و اللّه اعلم و علامه ابو مهدی عیسی بن محمد الثعالبی در کتاب مقالید الاسانید گفته کتاب الجامع الکبیر لابی عیسی الترمذی الی ان قال بعد ذکر سنده إلیه هادیة یمن و غادیة مزن فی طرف من تعریف هذا الامام الضخم المناقب رضی اللّه تعالی عنه هو الامام الحجة الضابط الثبت ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک السلمی الضریر البوغی بضم الموحدة و بعد الواو غین معجمة نسبة الی بوغ قریة من قری ترمذ علی ستة فراسخ منها الترمذی نسبة الی ترمذ مدینة علی طرف نهر بلخ الّذی یقال له جیحون قال السمعانی و النّاس مختلفون فی ضبط هذه النسبة فبعضهم بفتح التّاء و المیم و بعضهم بضمها و بعضهم بکسرها و المتداول علی لسان اهل تلک المدینة فتح التاء و کسر المیم و الذی کنا نعرفه قدیما کسرهما انتهی احد الحفاظ المشهورین و الاعلام المذکورین اخذ عن البخاری و به تخرج و عن مسلم و أبی داود و عن شیوخهم بالبصرة و الکوفة و واسط و الرّی و خراسان و الحجاز و له تصانیف کثیرة فی علم الحدیث قال ابو السعادات ابن الاثیر و کتابه هذا احسن الکتب و اکثرها فائدة و احسنها ترتیبا و اقلها تکرارا و فیه ما لیس فی غیره من ذکر المذاهب و وجوه الاستدلال و تبیین انواع الحدیث من الصحیح و الحسن و الغریب و قال الذهبی فی التذکرة قال ابن حبان فی کتاب الثقات کان ابو عیسی ممن جمع و صنف و حفظ و ذاکر و قال ابو سعید زیاد الادریسی کان ابو عیسی یضرب به المثل فی الحفظ و نقل الحاکم انّ البخاری مات و لم یخلف مثل أبی عیسی فی العلم و الحفظ و الورع و الزهد بکی حتی عمی و بقی ضریرا سنین و نقل الادریسی انّ ابا عیسی قال کنت فی طریق مکّة فکتبت
ص:79
جزئین من حدیث شیخی فوجدته فسألته و انا اظن الجزئین معی فسالته فاجابنی فاذا معی جزءان بیاض فبقی یقرأ علی من لفظه فنظر فرای فی یدی ورقان بیاضا فقال اما تستحیی منی فاعلمته بامری و قلت احفظه کلّه قال اقرا فقراته علیه فلم یصدقنی و قال استظهرت قبل ان تجیء فقلت حدثنی بغیره فحدثنی باربعین حدیثا و قال هات فاعدتها علیه ما اخطات فی حرف و قیل کان بعض المحدّثین امتحن ابا عیسی بان قرأ له اربعین حدیثا من غرائب حدیثه فاعادها من صدره فقال ما رایت مثلک انتهی قال الترمذی صنفت هذا الکتاب و عرضته علی علماء الحجاز فرضوا به و عرضته علی علماء العراق فرضوا به و عرضته علی علماء خراسان فرضوا به و من کان فی بیته هذا الکتاب فکانما فی بیته نبیّ یتکلم انتهی و ما اخرجت فیه حدیثا الاّ و قد عمل به بعض الفقهاء و لبعض الاندلسیین فیه من قصیدة کتاب الترمذی ریاض علم حکت آثاره زهر النجوم به الاثار
واضحة ابینت
حسن یلیها او غریب
و طرزه بآثار صحاح
فجاء کتابه علقا نفیسا
کتبناه رویناه لنروی
جزی الرحمن خیرا بعد خیر ابا عیسی علی ابا الفضل الکریم
توفی بترمذ لیلة الاثنین لثلاث عشرة لیلة بقیت من رجب سنة تسع و سبعین و مائتین و خود شاهصاحب در بستان المحدثین فرموده جامع کبیر ترمذی یعنی ابو عیسی محمد بن عیسی بن سوره بن موسی بن الضحاک سلمی ضریر بوغی بضم باء موحده و سکون واو بعد از ان غین معجمه نسبت ببوغ که دیهیست از دیهات ترمذ بمسافت شش فرسنگ از ان و ترمذ نام شهری قدیم بر کنار آب امویه که آن را جیحون و نهر بلخ نیز گویند و در لفظ ماوراء النهر مراد بهمین نهر می باشد و در لفظ ترمذ اختلاف بسیارست بعضی تا و میم را مفتوح سازند و بعضی هر دو را مضموم و متداول بر زبان مردم و دیگر خلائق کسر هر دوست و جماعت بفتح تا و کسر میم تکلم کنند و ترمذی شاگرد رشید بخاریست و روش او را آموخته و از مسلم و از أبی داود و شیوخ ایشان نیز روایت دارد و در بصره و کوفه و واسط و ری و خراسان و حجاز سالها در طلب علم حدیث بسر برده و تصانیف بسیار درین فن شریف از وی یادگارست و این جامع بهترین آن کتبست بلکه ببعضی وجوه و حیثیات از جمیع کتب حدیث خوبتر واقع شده اول از جهت ترتیب و عدم تکرار و دوم ذکر مذاهب فقها و وجوه استدلال هر یک از اهل مذاهب سوم بیان انواع حدیث از صحیح و حسن
ص:80
و ضعیف و غریب و معلل بعلل چهارم بیان اسمای رواة و القاب و کنیتهای آنها و دیگر فوائد متعلقه بعلم رجال و ترمذی را در حفظ مثل زنند و او را خلیفه بخاری گفته اند و تورع و زهد و خوف بحدی داشت که فوق آن متصور نیست بخوف الهی سالها گریه و زاری کرد و نابینا شد و از حکایات صحیحه او در حفظ آنست که در راه مکه با شیخی از شیوخ ملاقات کرد و سابق از ان شیخ دو خبر و حدیث نوشته گرفته و فرصت عرض و قرأت نیافته در این وقت از شیخ استدعای سماع نمود شیخ قبول کرد و گفت که اجزای مرقومه بیار و در دست دار تا من بخوانم و آن را مقابله کن اتفاقا آن دو جز گم کرده بود ترمذی بسبب کمال شوق سماع ان احادیث دو جزء دیگر سفید آورده بحضور شیخ بدستور تلامذه نشست و شیخ اغاز قرأت نمود ناگاه شیخ نظر کرده دید که در دست او اجزاء سفیداند بسیار غضبناک شده فرمود که گویا با من استهزاء می کنی ترمذی گفت یا شیخ من اجزاء مکتوبه را گم کردم لیکن احادیث را محفوظ دارم بهتر از نوشته شیخ گفت که بخوان ترمذی همه آن احادیث را یاد بخواند تعجب شیخ زائد شد و از راه استبعاد گفت که مرا باور نمی آید که بمجرد شنیدن یک بار یاد گرفته باشی از سابق یاد داشته باشی ترمذی گفت امتحان باید فرمود شیخ چهل حدیث دیگر از غرائب خود که نزد دیگری نبود خوانده رفت و ترمذی آن احادیث را مع اسانیدها فی الفور اعاده نموده و در هیچ جا خطا نیفتاد و این قسم امتحانات در باب حفظ او را بارها واقع شده ترمذی گفته است که من هر گاه از تصنیف این جامع فارغ شدم اول آن را بعلماء حجاز شریف نمودم ایشان همه پسند فرمودند بعد از ان پیش علماء عراق بردم ایشان نیز متفق الکلمة آن را مدح کردند بعد از ان بر علماء خراسان عرض کردم ایشان نیز رضامند شدند بعد از ان آنرا ترویج و تشهیر نمودم و نیز گفته در خانه هر که این کتاب باشد پس گویا در خانه او پیغمبریست که تکلم می کند بعضی از علماء اندلس در مدح این کتاب نظمی دارند که مرقوم می شود کتاب الترمذی ریاض علم حکت ازهاره زهر النجوم
به الاثار واضحة ابینت
و العموم
لارباب العلوم
الفضل و النهج القویم
یفید نفوسهم اسنی الرسوم
بحر المعانی
و وفات او در ترمذ شب دوشنبه هفدهم رجب سال دو صد و هفتاد و نه بوده است و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن ضحاک السّلمی الضریر البوغی الترمذی الحافظ
ص:81
المشهور یکی از ان ائمه ست که در علم حدیث مقتدی بوده اند کتاب الجامع و العلل تالیف اوست و در اتقان بوی مثل زنند شاگرد محمد بن اسماعیل بخاری و مشارک بعض شیوخ اوست مثل قتیبه بن سعید و علی بن حجر و ابن بشار و غیره او را خلیفه بخاری گویند تورع و زهد و خوف بحدی داشت که فوق ان متصور نیست بخوف الهی سالها گریه و زاری کرد و نابینا شد در بستان المحدثین گفته از حکایات صحیحه او در حفظ آنست که در راه مکه با شیخی از شیوخ ملاقات کرد و سابق از ان شیخ دو جزو حدیث نوشته گرفته و فرصت عرض و قرأت نیافته و در این وقت از شیخ استدعاء سماع نمود شیخ قبول کرد و گفت اجزاء مرقومه بیار و در دست دار تا من بخوانم و آن را مقابله کن اتفاقا آن دو جزو گم کرده بود بسبب کمال شوق بدستور تلامذه بنشست و شیخ اغاز قرائت نموده ناگاه شیخ نظر کرد دید که در دست او اجزای سفیداند بسیار غضبناک شده فرمود با من استهزا می کنی گفت من اجزای مکتوبه گم کرده ام لیکن احادیث را محفوظ دارم بهتر از نوشته گفت بخوان همه را از یاد بخواند تعجب شیخ زائد شد و گفت مرا باور نمی آید که بمجرد شنیدن یک بار یاد گرفته باشی از سابق یاد داری ترمذی گفت امتحان باید کرد شیخ چهل حدیث دیگر از غرائب خود که نزد دیگری نبود خواند وی آن همه را باسانیدش فی الفور اعاده کرده و هیچ جا خطا نیفتاد این قسم امتحان او درباره حفظ بارها واقع شده بعده صاحب بستان بطور فائده ذکر کراهت کنیت بابی عیسی او مصنف ابن أبی شیبه و سنن ابو داود و غیره ذکر کرده که ضرورت نقلش در این جا نیست وفات ترمذی روز دوشنبه شب سیزدهم رجب سنه تسع و سبعین و مائتین در ترمذ اتفاق افتاده و سمعانی گفته وفاتش در قریر بوغ در سنه خمس و سبعین و مائتین بوده ابن خلکان گفته بوغ بضم بای موحده و سکون واو قریه ایست از قری ترمذ بر شش فرسخ از ان انتهی در بستان زیاده کرده که ترمذ شهری قدیمست بر کنار آب مویه که آن را جیحون و نهر بلخ نیز گویند و در لفظ ماوراء النهر مراد همین نهر می باشد و ترمذی شاگرد بخاریست روش او را آموخته و در بصره و کوفه و واسط و ری و خراسان و حجاز سالها در طلب علم حدیث بسر برده تصانیف بسیار درین فن شریف از وی یادگارست انتهی علی قاری گفته وی از محمود بن غیلان و محمد بن بشار و احمد بن منیع و محمد بن المثنی و سفیان بن وکیع و غیرهم گرفته و از وی خلقی کثیر اخذ نموده و در اشعة اللمعات نوشته ترمذی یکی از علماء اعلام و حفاظ حدیث سید انام و از ثقات مجمع علیه بود مر او را در حدیث و فقه ید صالحه است ولادت او در سال دویست و نه بود انتهی گویم کلام بر نسبت ترمذی و اختلاف در ان در ترجمه ابو جعفر محمد بن احمد فقیه شافعی گذشته فلیرجع إلیه و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک السلمی الضریر البوغی الترمذی الحافظ المشهور احد الائمّة الذین یقتدی بهم فی علم الحدیث صنف کتاب الجامع و العلل تصنیف رجل متقن و به کان یضرب المثل و هو تلمیذ أبی عبد اللّه محمد بن اسماعیل البخاری و شارکه فی بعض شیوخه مثل قتیبة بن سعید و علی بن حجر و ابن بشار
ص:82
و غیرهم و توفی لثلاث عشرة لیلة خلت من رجب لیلة الاثنین سنة 279 بترمذ و قال السمعانی توفی بقریة بوغ فی سنة 275 و ذکره فی کتاب الانساب فی نسبة البوغی و بوغ قریة من قری ترمذ علی ستة فراسخ منها و قد تقدم الکلام علی الترمذی و الاختلاف فی کسر التّاء و ضمها و فتحها فی ترجمة أبی جعفر محمد بن احمد الفقیه الشافعی رحمه اللّه تعالی
آنکه ابو علی الحسین بن محمد بن عبد الرحمن بن فهم البغدادی این حدیث شریف را بدو طریق روایت نموده چنانچه ابو عبد اللّه الحاکم در مستدرک علی الصحیحین بعد ذکر مقاله یحیی بن معین در اثبات این حدیث شریف گفته حدثنا بصحّة ما
ذکره الامام ابو زکریا یحیی بن معین ابو الحسین محمّد بن احمد بن تمیم القنطری ثنا الحسین بن فهم ثنا محمد بن یحیی بن الضریس ثنا محمد بن جعفر الفیدی ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس رضی اللّه عنهما قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب قال الحسین بن فهم حدّثناه ابو الصّلت الهروی عن أبی معاویة قال الحاکم لیعلم المستفید بهذا العلم انّ الحسین بن فهم بن عبد الرحمن ثقه مامون حافظ و در اثبات وثوق و اعتماد و اعتبار و جلالت فخار حسین بن فهم همین عبارت حاکم که در آخر ان تصریح نموده که او ثقه مامون حافظست کافی و بسندست و ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنة تسع و ثمانین و مائتین گفته و فیها الحسین بن محمّد بن فهم بن علی البغدادی الحافظ احد ائمة الحدیث اخذ عن یحیی بن معین و روی الطبقات عن ابن سعد انتهی فهذا حسین بن فهم*حافظهم البارع الشهم*قد روی هذا الحدیث المورث من الرشاد افلج السهم*المزیح عن الصواب کلّ شبهة و وهم*فلا یجهله الا العاجز الوکل الجهم*و لا یحید عنه الاّ من مرق عن الحق الواضح کالسهم*و لا یرتاب فیه من اوتی حظا من العقل و الفهم*و لا یختلج عنه الاّ من خدعته الکواذب بالغول و الدهم
آنکه ابو بکر احمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری المعروف بالبزار این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه ابراهیم بن حسن کردی در نبراس گفته و اما انه باب مدینة علمه ففی
قوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها رواه البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الترمذی و الحاکم عن علی و روایت کردن بزار این حدیث شریف را از تصریح ابن حجر مکی در صواعق و شیخ ابن عبد اللّه العیدروس در عقد نبوی و مرزا محمد بدخشانی در نزل الابرار و مفتاح النجا و مولوی محمد مبین در وسیله النجاة و ثناء اللّه پانی پتی در سیف مسلول نیز واضح و ظاهرست کما ستعرف فیما بعد انشاء اللّه تعالی و مخفی نماند که ابو بکر بزار از محدثین عالی فخار و اساطین کبار و مشایخ مشهورین فی الامصار و جهابذه معروفین فی الاقطار نزد سنیه است و جلالت شان و سمو مکان و رفعت منزلت او در غایت
ص:83
وضوح و اشتهارست ابو نعیم در تاریخ اصبهان که نسخه عتیقه آن در کتب حرم مدینه منوره بنظر قاصر رسیده گفته احمد بن عمر بن عبد الخالق البصری ابو بکر البزار الحافظ قدم اصبهان مرتین و شمس الدین ذهبی در دول الاسلام در وقائع سنه اثنتین و تسعین و مائتین گفته و فیها مات حافظ وقته ابو بکر احمد بن عمرو البصری البزار صاحب المسند الکبیر بالرّملة و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر کمال الدین سیوطی در طبقات الحفاظ گفته البزار الحافظ العلامة الشهیر ابو بکر احمد بن هارون بن عبد الخالق البصری صاحب المسند الکبیر المعلل رحل بآخر عمره الی اصبهان و الشام و نشر علمه مات بالرملة سنه 292 و محمد بن محمد امیر ازهری در رساله اسانید خود گفته سنن البزار الحافظ ابو بکر احمد بن عمر بن عبد الخالق البزار العتکی بفتح العین و التاء المخففة البصری المتوفی سنة 292 بالرملة قال ابن أبی خیثمة هو رکن من ارکان الاسلام و کان یشبه بابن حنبل فی زهده و ورعه له المسند الکبیر رحل فی آخر عمره الی الشام و اصبهان و نشر علمه و مات بالرملة من الشام الخ و خود مخاطب در صدر همین باب امامت ابو بکر بزّار را بلقب شریف عمده محدثین اهل سنت که لقبیست بس عظیم نواخته و بروایت او در نفی خلافت از مروانیه و عباسیه دست انداخته چنانچه گفته منشأ اشتباه این فرقه آنست که معاویه و من بعده من المروانیة و العباسیة خود را خلیفه می گفتند و از مردم دیگر هم می گویانیدند بنابر مشابهت صوری که با خلافت پیغمبر داشتند از رسم جهاد و فتح بلدان و تجهیز عساکر و جیوش و تقسیم غنائم و صدقات و حفظ دار اسلام از شر کفار و علماء اهل سنت نیز این لقب را بنابر همین مشابهت صوری و بجهت آنکه القاب و اسماء هر فرقه موافق اصطلاح آنها می باشد دیگران را چه ضرورتست که درین امور پرخاش نمایند اطلاق می کردند چنانچه حالا هر که در کربلاء معلی رفتند از ملا نصیر و اخوان باقر کتاب شرائع را گذرانیده می آید نزد این فرقه مجتهد نامیده می شود علی هذا القیاس در آن زمان لفظ خلیفه ابتذال پیدا کرده بود این گروه فهمیدند که چون خلیفه مرادف امامست اهل سنت این جماعت را خلیفه و امام بحق می دانند این همه غلطفهمیهای خودست و الا محققین اهل سنت از اطلاق لفظ خلیفه هم تحاشی می کردند چنانچه در حدیث صحیح
الخلافة بعدی ثلثون سنة ترمذی از سعید بن جهان که راوی این حدیثست نقل کرده که چون او را گفتند که مروانیان نیز خود را خلیفه می گویند گفت کذب بنو الزرقاء انما هم ملوک من شرّ الملوک و ابو بکر بزّار که عمده محدثین اهل سنت ست بسند حسن از ابو عبیدة بن الجراح روایت کرده
قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انّ اول دینکم بدء نبوة و رحمة ثم یکون خلافة و رحمة ثم یکون ملکا و جبریة الی آخر الحدیث و نیز مخاطب در باب و هم همین کتاب تحفه در جواب طعن هشتم از مطاعن صحابه احتجاج بروایت بزار نموده چنانچه گفته و طبرانی در اوسط المعاجم روایت می کند که عبد اللّه بن عمر را چون خبر توجه امام حسین رض بسمت عراق رسید از مکه دویده بر مسیره سه شب با او ملحق گردید
ص:84
و گفت
این ترید فقال الحسین رض الی العراق فاذا معه کتب و طوامیر فقال هذه کتبهم و بیعتهم فقال لا تنظر الی کتبهم و لا تاتهم فقال ابن عمر انی محدثک حدیثا ان جبرئیل الیّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فخیره بین الدنیا و الآخرة فاختار الآخرة و انک بضعة من رسول اللّه ص لا یلیها احد منکم فابی ان یرجع فاعتنقته ابن عمر فبکی و اجهش فی البکاء و قال استودعک اللّه من قتیل و روی البزار نحوه باسناد حسن جید و نیز مخاطب در حاشیه کید نود و دوم از باب دوم همین کتاب تحفه برای اثبات اشجعیت موهومی ابو بکر تمسک بروایت بزار نموده چنانچه گفته
اخرج البزار فی مسنده عن علی علیه السلام انه قال من اشجع النّاس قالوا انت قال اما فما انا بارز احدا الا انتصفت منه و لکن اخبرنی و باشجع النّاس قالوا لا نعلم فمن قال ابو بکر انه لمّا کان یوم بدر جعلنا لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم عریشا فقلنا من یکون عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم الی آخر الحدیث انتهی و إذا ثبت هذا الحدیث العزیز المثار*بروایة الحافظ البزار*الذی جعله المخاطب العلی الفخار*عمدة المحدثین الکبار*و احتج بروایاته و الاخبار*مظهرا للاعتماد و الاعتبار*فتکذیبه منه بالاصرار*و ابطاله بالاجهار*ابداء و اظهار لنهایة الاجترام و الاجترار* و تسجیل علی نفسه العظیمة الاغترار*بالعناد الفاحش المذموم عند اولی الایدی و الابصار*و لعمری ان المخاطب لیروم هدم رکن من ارکان الاسلام*و یصمد لغض المشبه من کان قائما مقام الانبیاء الکرام*علیهم آلاف التحیة و السّلام*فیا لیته استیقظ وهب من الاستغراق فی هذا المنام*المبدی لاضغاث الاحلام*و دری ما یخرج من راسه بلا تدبر و انعام*و کبح عنانه عن الجری فی مضمار تقلید الکابلی المثیر لهذا القتام*الحری بکلّ عذل و ملام*الّذی أثار النصب و المروق لاتباعه الطغام*و اشیاعه الاغثام*المضعین لهفواته الفاضحة و الاوهام بلا خوف یوم القیام
آنکه ابو جعفر محمد بن جریر الطبری حدیث مدینة العلم را بدو طریق روایت نموده و باختیار اتحاد این حدیث بحدیث
انا دار الحکمة حکم بصحت ان فرموده چنانچه سیوطی در جمع الجوامع بعد نقل
حدیث انا دار الحکمة و علیّ بابها از ترمذی و ابن جریر و ابو نعیم و ذکر عبارت ترمذی متعلق بان گفته و قال ابن جریر هذا خبر صحیح سنده و قد یجب ان یکون هذا علی مذهب الآخرین سقیما غیر صحیح لعلتین احداهما انه خبر لا یعرف له مخرج عن علی ع عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم الا من هذا الوجه و الآخر انّ سلمة بن کهیل عندهم ممن لا یثبت بنقله حجّة و قد وافق علیّا فی روایة هذا الخبر
عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم غبره ثنا محمد بن ابراهیم الفراری ثنا عبد السّلام بن صالح الهروی ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها ثنا ابراهیم بن موسی الرازی و لیس بالفراء ثنا ابو معاویة باسناده
ص:85
مثله هذا الشیخ لا اعرفه و لا سمعت منه غیر هذا الحدیث انتهی کلام ابن جریر و فضائل إلیه و ماثر سامیه و محاسن لطیفه و مناقب منیفه و مفاخر سنیه و محامد بهیه و مدائح رفیعه و معالی منیعه طبری حسب افادات اکابر قوم بیش از انست که استیعاب آن توان کرد سابقا در مجلد حدیث ولایت نبذی از ان از مختار مختصرا تاریخ بغداد یحیی بن عیسی بن خبر له بغدادی و کتاب الانساب عبد الکریم بن محمد السمعانی و معجم الادباء یاقوت بن عبد اللّه الحموی و تهذیب الاسماء محیی الدین یحیی بن شرف النووی و منهاج ابن تیمیه حرانی و تذکره الحفاظ و عبر فی خبر من غبر شمس الدین ذهبی و تتمة المختصر عمر بن المظفر المعروف بابن الوردی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات الشافعیة عبد الوهاب بن علی السبکی در روض المناظر ابو الولید محمد بن محمد بن شحنه حلبی و طبقات الشافعیه تقی الدین أبی بکر الاسدی و طبقات الحفاظ و کتاب التنبه و منتهی العقول جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و طبقات المفسرین محمد بن علی بن احمد الداؤدی تلمیذ سیوطی و کتاب الاعلام باعلام بلد اللّه الحرام تصنیف قطب الدین محمد بن احمد المکی و فیض القدیر عبد الرؤف بن تاج العارفین للمناوی و نسیم الریاض شهاب الدین احمد الخفاجی و شرح مواهب لدنیه محمد بن عبد الباقی الزرقانی و جنة فی الاسوة الحسنة بالسنة تالیف مولوی صدیق حسن خان معاصر شنیدی و در این جا نیز بعض عبارات مذکور می شود ابن خلکان در کتاب وفیات الأعیان گفته ابو جعفر محمّد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری و قیل یزید بن کثیر بن غالب صاحب التفسیر الکبیر و التاریخ الشهیر کان اماما فی فنون کثیرة منها التفسیر و الحدیث و الفقه و التاریخ و غیر ذلک و له مصنفات ملیحة فی فنون عدیدة تدل علی سعة علمه و غزارة فضله و کان من الائمّة المجتهدین لم یقلد احدا و کان ابو الفرج المعافی بن زکریا النهروانی المعروف و بابن طرّار علی مذهبه و سیاتی ذکره إن شاء اللّه تعالی و کان ثقة فی نقله و تاریخه اصح التواریخ و اثبتها و ذکره الشیخ ابو اسحاق الشیرازی فی طبقات الفقهاء من جملة المجتهدین و رایت فی بعض المجامیع هذه الابیات منسوبة إلیه و هی إذا اعسرت لم یعلم شفیقی و استغنی
فیستغنی صدیقی
لکنت الی الغنی سهل الطریق
و کانت ولادته سنة اربع و عشرین و مائتین بامل طبرستان و توفی یوم السبت آخر النهار و دفن یوم الاحد فی داره فی السادس و العشرین من شوال سنة عشر و ثلاثمائة ببغداد رحمه اللّه تعالی و ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی در کتاب المختصر فی اخبار البشر گفته ثم دخلت سنة 310 عشر و ثلاثمائة فی هذه السنة توفی ابو جعفر محمد بن جریر الطبری ببغداد و مولده سنة اربع و عشرین و مائتین بامل طبرستان و کان حافظا لکتاب اللّه عارفا بالقراءات بصیرا بالمعانی و کان من المجتهدین لم یقلد احدا و کان فقیها عالما عارفا باقاویل الصحابة و التابعین و من بعدهم و له التاریخ المشهور ابتدا فیه من اول الزمان الی آخر سنة اثنتین و ثلاثمائة
ص:86
و کتاب فی التفسیر لم یفسر مثله و له فی اصول الفقه و فروعه کتب کثیرة و لمّا مات تعصبت علیه العامّة و رموه بالرفض و ما کان سببه الاّ انه صنف کتابا فیه اختلاف الفقهاء و لم یذکر فیه احمد بن حنبل فقیل له فی ذلک فقال لم یکن احمد بن حنبل فقیها و انّما کان محدثا فاشتد ذلک علی الحنابلة و کانوا الا یحصون کثرة ببغداد فشنعوا علیه بما ارادوه و محمد بن محمد جرزی در طبقات القراء گفته محمد بن جریر بن یزید الامام ابو جعفر الطبری الآملی البغدادی احد الاعلام و صاحب التفسیر و التاریخ و التصانیف ولد بامل طبرستان سنة اربع و عشرین و مائتین و رحل لطلب العلم و له عشرون سنة الی ان قال و سمع الحدیث من احمد بن منیع و هناد و أبی کریب و خلق و روی عنه ابو شعیب الحرانی مع تقدمه و الطبرانی و الجعابی و جماعة و تفقه علیه خلق کثیر قال الخطیب کان احد ائمّة العلم یحکم بقوله و یرجع الی رایه لمعرفته و فضله و کان قد جمع من العلوم ما لم یشارکه فیه احد من اهل عصره فکان حافظا لکتاب اللّه عارفا بالقراءات بصیرا بالمعانی فقیها فی احکام القرآن عالما بالسنن و طرقها صحیحها و سقیمها ناسخها و منسوخها عارفا باقوال الصحابة و التابعین عارفا بایام النّاس و اخبارهم و له کتاب تهذیب الاثار لم ار مثله فی معناه لکن لم یتمه و له فی اصول الفقه و فروعه کتب کثیرة و اختیار من اقاویل الفقهاء و تفرد بمسائل حفظت عنه و قال ابو محمّد عبد اللّه بن احمد الفرغانی صاحب ابن جریر ان قوما من تلامذة ابن جریر حسبوا له منذ بلغ الحلم الی ان مات ثم قسموا علی تلک المدة اوراق مصنفاته فصار لکل یوم اربع عشرة ورقة و قال ابو حامد الاسفراینی امام الشافعیة لو سافر رجل الی الصین حتی یحصل تفسیر ابن جریر لم یکن کثیرا قال الدّانی فیه بدیهة و قد جری ذکره محمد بن جریرامام اهل زمانه و کلّ جاهل علم عارف بمکانه و کتبه قد ابانت عن علمه و بیانه عفا المهیمن عنه و زاد فی احسانه توفی سنة عشر و ثلاثمائة قال احمد بن الفضل الدینوری دفن فی قبره یوم الاحد وقت الظهر لسبع بقین من شوال رحمه اللّه تعالی و فاضل ازنیقی در مدینة العلوم گفته و من التواریخ تاریخ الطبری و هو ابو جعفر محمّد جریر الطبری و قیل یزید بن کثیر بن غالب صاحب التفسیر الکبیر و التاریخ الشهیر کان اماما فی فنون کثیرة منها التفسیر و الحدیث و الفقه و التاریخ و غیر ذلک و له مصنفات ملیحة فی فنون عدیدة تدل علی سعة علمه و غزارة فضله و کان من الائمّة المجتهدین لم یقلد احدا و کان ابو الفرج المعافی بن زکریا النهروانی علی مذهبه و کان ثقة فی نقله و تاریخه اصح التواریخ و اثبتها ذکره الشیخ ابو اسحاق الشیرازی فی طبقات الفقهاء من جملة المجتهدین ولد سنة اربع و عشرین و مائتین بامل طبرستان و توفی فی السّادس و العشرین من شوال سنة عشر و ثلاثمائة ببغداد و محمد بن محمد الامیر الازهری در رساله اسانید خود گفته
ص:87
تفسیر ابن جریر و سائر مؤلفاته من طریق صاحب المنح من طریق أبی علی النّسائی عن أبی الحذاء عن أبی القاسم عبد الرّحمن بن محمّد بن أبی یزید المصری عن أبی محمد عبد اللّه بن احمد الفرغانی عن أبی جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن طالب الطبری المتولد سنة 223 و المتوفی سنه 310 احد ائمّة الدنیا علما و دینا له تالیف کثیرة قال ابو حامد الاسفراینی لو رحل رجل الی الصین فی تحصیل تفسیره لم یکن کثیرا و قال ابن خزیمة ما اعلم علی ادیم الارض اعلم منه کتب کتبا کثیرة و مکث اربعین سنة یکتب کل یوم اربعین ورقة فقد حسبوا له منذ بلغ الحلم الی ان مات ثم قسم علی تلک المدة اوراق مصنفاته فوجد لکلّ یوم اربعة عشرة ورقة قال لاصحابه یوما تنشطون لتفسیر القرآن قالوا کم یکون قدره قال ثلاثین الف ورقة قالوا هذا یفنی الاعمار قبل تمامه فاختصره فی ثلثة آلاف ثم قال هل تنشطون لتاریخ العالم من آدم الی وقتنا هذا فقالوا کم قدره فقال نحو التفسیر فاجابوه کالاول فقال انا للّه ماتت الهمم فاختصره کالتفسیر و الطبری منسوب الی طبریة مدینة بالشام و هی مدینة الاردن و هی فی اسفل جبل علی بحیرة یخرج منها نهر الاردن المشهور و فی مدینة طبریة میاه حارة تفور فی الصیف و الشتاء و لا تنقطع فتدخل المیاه الحارة الحمامات فلا یحتاجون لوقود و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری و قیل یزید بن کثیر بن غالب صاحب التفسیر الکبیر و التاریخ الشهیر و فنون کثیرة مثل تفسیر و حدیث و فقه و تاریخ و غیر ذلک امام بود او را مصنفات ملیحه در فنون عدیده است که دلالت می کند بر سعت علم و غزارت فضل وی یکی از ائمه مجتهدینست که تقلید احدی نکرده و ابو الفرج معافی بن زکریا نهروانی معروف بابن طرار بر مذهب او بود و در نقل معتمدست و تاریخ او اصح تواریخست شیخ ابو اسحاق شیرازی ذکرش در طبقات فقها من جمله مجتهدین کرده در بعض مجامیع این ابیات را بوی نسبت کرده اند نظم إذا اعسرت لم یعلم شفیقی و استغنی
فیستغنی صدیقی
ولادتش در امل طبرستان در سنه اربع و عشرین و مائتین بوده و وفات روز شنبه آخر نهار سادس عشرین شوال سنة عشرة و ثلاثمائة در بغداد و درون خانه خود مدفون گشته رحمه اللّه تعالی و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در ابجد العلوم گفته ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری و قیل یزید بن کثیر بن غالب صاحب التاریخ الشهیر و التفسیر الکبیر کان اماما فی فنون کثیرة منها لحدیث و الفقه و التاریخ و التفسیر و غیر ذلک و له مصنفات ملیحة فی فنون عدیدة تدلّ علی سعة علمه و غرّارة فضله و کان من الائمّة المجتهدین لم یقلد احدا و کان ابو الفرج المعافی بن زکریا النهروانی المعروف بابن طرار علی مذهبه و کان ثقة فی نقله و تاریخه اصحّ التواریخ و اثبتها و ذکره الشیخ ابو اسحاق الشیرازی فی طبقات الفقهاء فی جملة
ص:88
المجتهدین ولد سنة 223 بامل طبرستان و توفی فی شوال سنه 310 ببغداد رحمه اللّه کذا فی ابن خلکان و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری صاحب التفسیر الکبیر و التاریخ الشهیر کان اماما فی فنون کثیرة منها التفسیر و الحدیث و الفقه و التاریخ و غیر ذلک و له مصنفات ملیحة فی فنون عدیدة تدل علی سعة علمه و غزارة فضله و کان من الائمّة المجتهدین لم یقلد احدا و کان ابو الفرج المعافی بن زکریا النهروانی المعروف بابن طرار علی مذهبه و کان ثقة فی نقله و تاریخه اصح التواریخ و اثبتها و ذکره الشیخ ابو اسحاق الشیرازی فی طبقات الفقهاء فی جملة المجتهدین ذکره سلیم الخوری فی الاثار و قال و من تصانیفه کتاب فی اختلاف العلماء لم یذکر فیه احمد بن حنبل و قال لم یکن احمد فقیها و انما کان محدثا و لذلک رموه بعد موته بالرفض و له التاریخ المشهور قال ابن الجوزی بسط فیه الکلام علی الوقائع بسطا و جعله مجلدات و ان المشهور المتداول مختصر من الاصل و انه هو العمدة فی هذا الفنّ و للطبری کتاب فی التفسیر ذکره السیوطی فی الاتقان فقال انّه اجل التفاسیر و اعظمها فانه یتعرض لتوجیه الاقوال و ترجیح بعضها علی بعض و الاعراب و الاستنباط فهو یفوق بذلک تفاسیر الاقدمین انتهی و قال النووی اجمعت الامّة علی انه لم یصنف مثل تفسیر الطبری و قال ابو حامد الاسفراینی لو سافر رجل الی الصین حتی یحصل له تفسیر ابن جریر لم یکن ذلک کثیرا و ذکره ابن السبکی فی طبقاته انتهی ولد سنة 223 بامل طبرستان و توفی سنة 310 ببغداد انتهی فاذا ثبت بافادة الطبری* الحامل لواء الصناعة*الموصوف المذکور بالحذق و البراعة*المقتدی المتبوع لاساطین اهل السنة و الجماعة* صحة هذا الحدیث القاطع دابر ارباب الخسر و الفظاعة*فما یرومه بالطعن و الابطال*و لا یرمیه بالوضع و الافتعال*الا من تجاسر علی التعمیس و الادغال*و اثر الایضاع و الایغال*فی بوادی الزیغ و الاضلال* و مغاوی الخدع و الازلال*و الظ بالانهماک فی ترویج* الزائف و تنفیق المحال*و اللّه العاصم عن شره و هو شدید المحال
ابو بکر محمد بن محمد بن سلیمان بن حارث الباغندی الواسطی البغدادی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه علامه ابن المغازلی در کتاب المناقب گفته
اخبرنا محمّد بن احمد بن عثمان انا ابو الحسین محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی الحافظ البغدادی نا الباغندی محمد بن محمد بن سلیمان نا محمد بن مصفانا حفص بن عمر العدنی نا علی بن عمر عن ابیه عن جریر عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و لا توتی البیوت الاّ من ابوابها و جلالت مرتبت و علو منزلت باغندی بر ناظر کتاب الانساب سمعانی و تذکرة الحفاظ و عبر و دول الاسلام ذهبی و طبقات الحفاظ سیوطی واضح و لائحست فلا یجتری علی تکذیب الحدیث الشریف بعد ادراک
ص:89
روایة الباغندی الاّ الباغی الزّائغ*الطاغی الرائغ الّذی ران الغرور علی قلبه*و استحوذ الشقاء علی لبه*فهو فی حیفه العنید سائر*و فی عسفه الشدید جائر*و فی ضلاله البعید حائر*و فی غیّه المدید مائر
آنکه محمد بن یعقوب بن یوسف النیسابوریّ المعروف بالاصم این حدیث شریف را روایت کرده چنانچه ابو عبد اللّه الحاکم در مستدرک فرموده
حدثنا ابو العباس محمد بن یعقوب ثنا محمّد بن عبد الرحیم الهروی بالرملة ثنا ابو الصّلت عبد السلام بن صالح ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه و ابو الصلت ثقة مامون فانی سمعت ابا العباس محمد بن یعقوب فی التاریخ یقول سمعت العباس بن محمّد الدوری یقول سألت یحیی بن معین عن أبی الصلت الهروی فقال ثقة فقلت أ لیس قد حدّث
عن أبی معاویة عن الاعمش انا مدینة العلم فقال حدث به محمد بن جعفر الفیدی و هو ثقة مامون و ابن المغازلی در کتاب المناقب گفته اخبرنا ابو القاسم الفضل بن محمّد بن عبد اللّه الاصفهانی قدم علینا واسطا املاء فی جامعنا فی شهر رمضان من سنة اربع و ثلاثین و اربعمائة
انا ابو سعید محمّد بن موسی بن القصر بن شاذان الصیرفی بنیسابور انا ابو العبّاس محمّد بن یعقوب الاصم نا محمّد بن عبد الرحیم الهروی نا عبد السّلام بن صالح نا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و مخفی نماند که محمد بن یعقوب اصم از اکابر مشاهیر حذاق و اجله مشایخ معروفین فی الآفاق سنیه بوده مدارج باذخه و معالی شامخه او بر متتبع کتب اعلام این حضرات واضح و ظاهرست عبد الکریم بن محمد سمعانی در کتاب الانساب گفته الاصمّ بفتح الالف و الصّاد المهملة و تشدید المیم فی آخر الکلمة هذه صفة لمن کان لا یسمع من الصمم و المشهور به فی المشرق و المغرب ابو العباس محمّد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان بن عبد اللّه الاموی مولاهم المعروف بالاصم و انّما ظهر به الصمم بعد انصرافه من الرحلة فاستحکم فیه حتی انّه کان لا یسمع نهیق الحمار و کان ابو العبّاس محدث عصره بلا مدافعة فانه حدث فی الاسلام سنة و سبعین سنة و سناتی علیّ ذکره بالتفضیل و لم یختلف قط فی صدقه و صحة سماعه و ضبط ابیه یعقوب الوراق لها و کان مع ذلک یرجع الی حسن المذهب و التدین یصلی خمس صلوات فی الجماعة و بلغنی انّه اذن سبعین سنة فی مسجده و کان حسن الخلق سخی النفس لا یبخل بکلّ ما یقدر علیه و ربما کان فی قدیم الایام یحتاج الی الشیء لمعاشه فیورق و یاکل من کسب یده و هذا الّذی کان یعاب به انه یاخذ علی التحدیث و انّما یعیبه من لا یعرفه فانّه کان یکره ذلک اشد
ص:90
الکراهیة و لا یناقش احدا فیه انّما کان وراقه و ابنه ابو سعد یطلبان النّاس بذلک و قد کان یعلم به فیکرهه ثم لا یقدر علی مخالفتهم سمع منه الاباء و الابناء و الاولاد و احفادهم کالحسن بن الحسین بن منصور سمع منه کتاب الرسالة فسمع منه ابو الحسن بن المحسن فی ذلک الکتاب ثم سمعه ابو نصر بن أبی الحسن فی ذلک الکتاب ثم سمع منه عمر بن أبی نصر فی ذلک الکتاب و مثل هذا کثیر او کفاه شرفا ان یحدث تلک السنین فلا یجد احد من الناس فیه مغمر الحجّة قال الحاکم ابو عبد اللّه الحافظ ما راینا الرحالة فی بلد من بلاد الاسلام اکثر منها إلیه یعنی ابا العباس الاصم فقد رایت جماعة من اهل الاندلس و القیروان و بلاد المغرب علی بابه و کذلک رایت جماعة من اهل طراز و اسفیجاب و اهل المشرق علی بابه و کذلک رایت فی عرض الدنیا من اهل المنصورة و مولتان و بلاد بست و سجستان علی بابه و کذلک رایت جماعة من اهل فارس و شیراز و خوزستان علی بابه فناهیک بهذا شرفا و اشتهارا و علوا فی الدین و قبولا فی بلاد المسلمین بطول الدّنیا و عرضها و قال سمعت ابا العباس محمّد بن یعقوب غیر مرة یقول ولدت سنة 237 سبع و اربعین و مائتین رای محمّد بن یحیی الذهلی و لم یسمع منه ثمّ سمع عن احمد بن یوسف السلمی و أبی الازهر احمد بن الازهر العبدی و فقد سماعه عند منصرفة من مصر ثم رحل به ابوه سنة خمس و ستین علی طریق اصبهان فسمع هارون بن سلیمان و اسید بن عاصم و لم یسمع بالاهواز و لا البصرة حرفا واحدا ثم انّ اباه حج به فی تلک السّنة و سمع بمکة من احمد بن شیبان الرّملی فقط ثم اخرجه الی مصر فسمع محمد بن عبد اللّه بن عبد الحکیم و بحر بن نصر الخولانی و الربیع بن سلیمان المرادی و بکار بن قتیبة القاضی و اقام بمصر علی سماع الامهات و کتاب المبسوط للشافعی الی ان استوفی سماعة ثم دخل الشام فسمع بعسقلان من احمد بن الفضل و بیروت من العباس بن الولید بن مزید اقام علیه حتی سمع منه مسائل الاوزاعی ثم دخل دمشق فسمع من محمد بن هشام بن ملابس النمیری احادیث مروان بن معاویة و سمع من یزید بن عبد الصّمد و غیره ثم دخل دمیاط فسمع من بکر بن سهل و غیره و اقام بطرسوس و سمع الکثیر من أبی میّة و ذهب بعض سماعاته عنه ثم انحدر الی حمص فسمع من محمد بن عوف الطائی الکثیر و ذهب بعض سماعاته منه ثم دخل الجزیرة فکتب بالرقة من محمّد بن علی بن میمون و هو إذ ذاک امام الجزیرة و دخل من الموصل علی طریق الجزائر الی الکوفة فسمع من الحسن بن علی بن عفان العامری و احمد بن عبد الجبار العطاردی و احمد بن عبد الحمید الحارثی ثم دخل بغداد سنة تسع و ستین بعد وفاة سعدان بن نصر و محمّد بن سعید بن غالب فسمع المسند من العباس بن محمد الدوری و المبسوط من محمّد بن اسحاق الصاغانی و التاریخ من الدوری و سمع من محمّد بن سنان الفراد و العلل من عبد اللّه بن احمد بن حنبل و علل علی بن المدینی من حنبل بن اسحاق ثم انصرف الی خراسان و هو ابن ثلثین سنة و هو محدث کبیر ثم ذکر الحاکم فی وفاته خرج علینا ابو العباس محمّد بن یعقوب رحمه اللّه
ص:91
و نحن فی مسجده و قد امتلأت السّکة من اوّلها الی آخرها من النّاس و هو عشیة یوم الاثنین الثالث من شهر ربیع الاوّل من سنة اربع و اربعین و ثلاثمائة و کان یملی عشیة کلّ اثنین من اصوله ممّا لیس فی الفوائد احادیث فلما نظر الی کثرة النّاس و الغرباء من کلّ فج عمیق و قد قاموا یطرقون له و یحملونه علی عوانقهم من باب داره الی المسجد فلما بلغ المسجد جلس علی جدار المسجد و بکی طویلا ثم نظر الی المستملی فقال اکتب سمعت محمد بن اسحاق الصغانی یقول سمعت ابا سعید الأشج یقول سمعت عبد اللّه بن ادریس یقول أتیت یوما باب الاعمش بعد موته فدققت الباب فقیل من هذا فقال ابن ادریس فاجابتنی امرأة یقال لها برّة های های یا عبد اللّه بن ادریس ما فعل جماهیر العرب الّتی کانت تاتی هذا الباب ثم بکی الکثیر ثم قال کانی بهذه السّکة و لا یدخلها احد منکم فانی لا اسمع و قد ضعف البصر و جان الرحیل و انقضی الاجل فما کان الاّ بعد شهر او اقلّ منه حتی کفّ بصره و انقطعت الرحلة و انصرف الغرباء الی اوطانهم و رجع امر أبی العباس الی انه کان یناول قلما فاذا اخذه بیده علم انهم یطلبون الروایة فیقول حدیثا الرّبیع بن سلیمان و یقرأ الاحادیث الّتی کان یحفظها و هی اربعة عشر حدیثا و سبع حکایات و صار باسوء حال الی شهر ربیع الآخر سنة ست و اربعین فتوفی ابو العباس لیلة الاثنین و دفن عشیة الاثنین الثالث و العشرین من شهر ربیع الآخر سنة ست و اربعین و ثلاثمائة فغسّله ابو عمرو بن مطر و شهدت جنازته بشاهنبر فتقدم ابو عمرو بن مطر للصّلوة علیه و دفن فی مقبرة شاهنبر و رئی فی المنام فقیل الی ما ذا انت هی حالک ایّها الشیخ فقال انا مع أبی یعقوب البویطی و الربیع بن سلیمان فی جوار أبی عبد اللّه الشافعی نحضر کل یوم ضیافته قال الحاکم و حضرت ابا العباس یوما فی مسجده فخرج لیوذن لصلوة العسر فوقف موضع المیذنة ثم قال بصوت عال انا الربیع بن سلیمان انا الشافعی ثم ضحک و ضحک الناس ثم اذّن و ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته الاصم الامام الثقة محدث المشرق ابو العباس محمّد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان الاموی مولاهم المعقلی النیسابوریّ و کان یکره ان یقال له الاصم قال الحاکم انما ظهر به الصّمم بعد مجیئه من الرحلة ثم استحکم حتی کان لا یسمع نهیق الحمار قال و کان محدث عصره بلا مدافعة سمعته یقول ولدت سنة سبع و اربعین و مائتین و سمع من احمد بن یوسف و احمد بن الازهر و بعد ذلک رحل به ابوه المحدث یعقوب الورّاق فی سنة خمس و ستین فسمع باصبهان من هارون بن سلیمان و اسید بن عاصم و بمکة من احمد بن سنان الرملی و بمصر من ابن عبد الحکم و الربیع و بحر بن نصر و ابراهیم بن منقذ و بکار بن قتیبة و بعسقلان من احمد بن الفضل الصّائغ و ببیروت من العباس بن الولید و بدمشق من ابن ملاس و یزید بن عبد الصّمد و بحمص من أبی عقبة الحجازی و محمّد بن عوف الطائی و بطرسوس
ص:92
من أبی أمیّة و بالرقّة من محمد بن علیّ بن میمون و بالکوفة من الحسن بن علی بن عفّان و سعید بن محمّد الحجرانی صاحب ابن عیینة و احمد بن عبد الجبّار العطاردی و ببغداد من زکریا بن یحیی المروزی و أبی جعفر بن المناوی و الدوری و الصّاغانی و عدة و قد نبا عنه ابو عبد اللّه بن الاحزم و ابو بکر الضّبعی و یحیی العنبری و ابو الولید بن حسان بن محمّد و ابو علی الحافظ و حدث عنه جماعة ما ادرکتهم ابو عمرو الحیری و مؤمل بن الحسن و ابو علی الثقفی قلت حدث عنه الحاکم و ابن مندة فاکثر و ابو عبد الرحمن السلمی و یحیی بن ابراهیم المزکی و ابو بکر الحیری و ابو سعید الصیرفی و محمّد بن ابراهیم الجرجانی و ابو صادق محمّد بن احمد بن أبی الفوارس و ابو بکر محمّد بن محمّد بن الرجاء و عبد الرّحمن بن محمد بن بالویه و ابن محمش الزیادی و ابو زید عبد الرحمن بن محمّد القاضی و محمد بن محمّد بن بالویه و ابو سعید مسعود بن محمد الجرجانی و الحسین بن عبدان التاجر و احمد بن محمّد البرقانی و اسحاق بن محمد السوسی و علی بن محمّد بن محمد الطرازی و ابو بکر محمّد بن علیّ بن جبیر و احمد بن محمّد بن الحسین السلیطی و الحسین بن احمد المعاذی و منصور بن الحسین المتوفی مع الطرازی سنة اثنتین و عشرین و اربعمائة فهما خاتمة اصحابه من خلا المتفرد فی الدنیا باجازته و هو ابو نعیم الحافظ قال الحاکم حدث فی الاسلام ستا و سبعین سنة و لم یختلف فی صدقه و صحة سماعه و هو بضبط والده اذن سبعین سنة فی مسجد و کان حسن الخلق سخی النفس و ربّما کان یحتاج فیورّق و یاکل و کان یکره الاخذ علی التحدیث و کان وراقة و ابنه ابو سعید یطالبان الناس فیکره ذاک و لا یقدم علی مخالفتهم سمع منه الحسن بن الحسین بن منصور کتاب الرسالة ثم سمعها منه ولد ولده عمرو ما رایت الرحالة فی بلد اکثر منهم إلیه و سمعته یقول حدثت بکتاب معانی القرآن سنة نیف و سبعین و مائتین قال الحاکم و سمعت محمد بن حامد یقول سمعت ابا حامد الاعمش یقول کتبنا عن أبی العباس بن یعقوب الورّاق سنة خمس و سبعین و مائتین فی مجلس محمّد بن عبد الوهاب الفراء قال و سمعت محمد بن الفضل بن خزیمة قال سمعت جدی امام الائمّة و سئل عن کتاب المبسوط الشافعی فقال اسمعوه من أبی العبّاس الاصم فانه ثقة قد رایته یسمع بمصر و سمعت ابا احمد الحافظ یقول سمعت عبد الرحمن بن أبی حاتم یقول ما بقی الکتاب المبسوط راو غیر أبی العباس الورّاق و بلغنا انّه ثقة صدوق قال الحاکم و قرأت بخط أبی علی الحافظ یحث الاصمّ علی الرجوع عن احادیث ادخلوها علیه فوقع الاصمّ کل من روی عنه ذلک فهو کذاب و لیس هو فی کتابی قال الحاکم و قرأت بخط أبی عمرو احمد بن المبارک المستملی حدثنی محمد یعقوب بن یوسف الورّاق نا الربیع نا بشر بن بکر فذکر حدیثین قلت هذا المستملی کبیر یروی عن قتیبة و نحوه و مات سنة اربع و ثمانین و مائتین قال الحاکم حضرت الاصمّ
ص:93
یوما خرج لیوذن للعصر فاستقبل و قال بصوت عال انا الربیع بن سلیمان انا الشافعی ثم ضحک و ضحک الناس ثم اذن و قد خرج علینا فی سنة اربع و اربعین فلما نظر الی کثرة النّاس و الغرباء قد امتلأت السکة بهم و هم یطرقون له و یحملونه فجلس علی جدار المسجد و بکی ثم نظر الی المستملی و قال اکتب انا الصاغانی سمعت ابا سعید الاشج یقول سمعت ابن ادریس یقول اتیت باب الاعمش بعد موته فدققت بابه فاجابتنی امرأة های های تبکی و قالت یا ابا عبد اللّه ما فعل جماهیر العرب التی کانت تاتی هذا الباب ثم بکی الکثیر و قال کانی بهذه السّکة لا یدخلها احد منکم فانی لا اسمع و قد ضعف البصر و حان الرّحیل و انقضی الاجل فما کان بعد شهر او اقل حتی کفّ بصره و انقطعت الرحلة و رجع امره الی ان کان یناول فلما فاذا اخذ بیده علم انهم یظنّون الروایة فیقول انا الربیع و یسرد احادیث یحفظها و هی اربعة عشر حدیثا و یتبع بحکایات و سار باسوء حال و توفی فی ربیع الآخر سنة ست و اربعین و ثلاثمائة رحمه اللّه و نیز ذهبی در عبر در سنه ست و اربعین و ثلاثمائة گفته و فیها محدث خراسان و مسند العصر ابو العباس الاصم محمد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان الاموی مولاهم النیسابوریّ المعقلی الموذن الوراق بنیسابور فی ربیع الاول و له مائة الاّ سنة حدث فی الاسلام نیفا و سبعین سنة و اذن سبعین سنة بمسجده و کان حسن الاخلاق کریما ینسخ بالاجرة و عمر دهرا و رحل إلیه خلق کثیر قال الحاکم ما رایت الرحالة فی بلد اکثر منهم إلیه رایت جماعة من اندلس و من اهل فارس علی بابه قلت سمع من جماعة من اصحاب سفین بن عیینة و ابن وهب و کانت رحلته مع والده فی سنة خمس و ستین و مائتین فغاب عن بلده خمس سنین و سمع باصبهان و العراق و مصر و الشام و الجریرة و نیز ذهبی در دول الاسلام در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها مات محدث خراسان ابو العباس الاصم محمد بن یعقوب بن یوسف النیسابوریّ فی ربیع الآخر و له مائة سنة و قد حمل عن اصحاب سفیان بن عیینة و ابن وهب و سیوطی در طبقات الحفاظ گفته الاصمّ الامام المفید الثقة محدث المشرق ابو العباس محمد بن یعقوب بن یونس بن معقل بن سنان الاموی مولاهم العقیلی النیسابوریّ محدث عصره بلا مدافعة ولد سنة 247 و حدث ستا و سبعین سنة حدث عنه الحاکم و خلق و تفرد فی الدنیا باجازته ابو نعیم الحافظ مات فی ربیع الآخر سنة ست و اربعین و ثلاثمائة انتهی فهذا ابو بکر الاصم*حافظهم المشهور العلم*و رکنهم الباذح الاشم* قد روی هذا الحدیث الهادی بنوره الی النهج الامم*و اثر ذلک الخبر الموصل بهداه الی الفضل الاتمّ* فلا یعرض عنه الا من فی اذنه صمم*و لا یمتری فیه الاّ من فی عینه ظلم*و لا یطعن فیه الاّ من اوبق دینه و اضطلم
ص:94
و لا یقدح فیه الاّ من اعتدی علی نفسه و ظلم
آنکه ابو الحسن محمد بن احمد بن تمیم الخیاط القنطری البغدادی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه سابقا از عبارت مستدرک حاکم که در وجه دهم مذکور شد دانستی و در ما بعد ان شاء اللّه نیز خواهی دانست و قنطری از محدثین مشاهیر و اثبات نحاریر سنیّه می باشد عبد الکریم بن محمد سمعانی در انساب در نسبت قنطری گفته و ابو الحسن محمّد بن احمد بن تمیم الخیاط القنطری من اهل بغداد کان فیه لیس هکذا قال محمّد بن أبی الفوارس حدث عن احمد بن عبد الرشی و أبی قلابة الرقاشی و محمّد بن سعد العوفی و أبی اسماعیل الترمذی و محمد بن یونس الکدیمی روی عنه ابو الحسن محمّد بن احمد بن رزق و ابو الحسن علی بن احمد بن عمر المقری و ابو الحسن علی بن الحسین بن داود النعالی و الحاکم ابو عبد اللّه الحافظ و توفی فی شعبان سنة ثمان و اربعین و ثلاثمائة انتهی فهذا القنطری حبرهم البارع*و علمهم الفارع*قد روی هذا الحدیث الناهج للحق و الشارع*المزری بنضارته بالروض الغض المارع*فطوبی لمن اقبل علیه اقبال الخاضع الضّارع*و الویل لمن اعرض عنه اعراض المدبر المسارع*و اللّه الواقی بلطفه عن سوء المصارع* و هو الموفق للغلبة علی کلّ منازل و مقارع
آنکه ابو بکر محمد بن عمر بن محمد بن مسلم التمیمی البغدادی المعروف بابن الجعابی این حدیث را به شش طریق روایت کرده چنانچه علامه ابن شهرآشوب علیه الرحمة در کتاب مناقب آل أبی طالب فرموده و
قال النبی علیه السّلام بالاجماع انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه احمد من ثمانیة طرق و ابراهیم الثقفی من سبعة طرق و ابن بطة من ستة طرق و القاضی الجعابی من ستة طرق و ابن الجعابی از اکابر حفاظ اعلام و اجله متقنین فخام سنیه می باشد علامه جلال الدین سیوطی در طبقات الحفاظ گفته ابن الجعابی الحافظ البارع فرید زمانه قاضی الموصل ابی بکر محمد بن عمر بن محمد بن مسلم التمیمی البغدادی ولد فی صفر سنة 284 و تخرج بابن عقدة و صنف الابواب و الشیوخ روی عنه الدارقطنی و الحاکم و ابو نعیم و هو خاتمة اصحابه قال ابو علی ما رایت فی المشایخ احفظ من ابن الجعابی و سمعت من یقول انه یحفظ مائتی الف حدیث و یجیب فی مثلها الاّ انه کان یفضل الحفاظ بانه یسوق المتون بالفاظها و اکثر الحفاظ یتسمحون فی ذلک و کان اماما فی معرفة العلل و ثقات الرجال و تواریخهم مات ببغداد فی رجب سنة 355 و علامه سخاوی در استجلاب ارتقاء الغرف و نور الدین سمهودی در جواهر العقدین در سیاق طرق حدیث ثقلین تمسک بروایت ابن الجعابی نموده اند و روایت او را درین ضمن مثل روات دیگر حفاظ اثبات مذهب خویش وارد نموده کما ستعرف فی مجلد حدیث الثقلین ان شاء اللّه تعالی فهذا ابن الجعابی البارع عندهم فی الحفظ و الاتقان المتقدم فی النقد و الامعان*السابق علی اقرانه فی هذا المیدان*المستبد من بینهم بالخطر فی هذا الرهان
ص:95
قد روی هذا الحدیث النیر البرهان*بطرق عدیدة تشدید السلطان*فلا یرتاب فی هذا الخبر الباهر باللمعان السافر بالرمضان*بعد روایة هذا الخبر المضطلع باعباء هذا الشأن*الاّ من غلب علی قلبه الطبع و ران* فهو یجوب بوادی العمه کالحیران*و یهیم فی مخالج العته اشد الهیمان
آنکه ابو القسم سلیمان بن احمد بن ایوب الطبرانی حدیث مدینة العلم را بروایت ابن عباس در معجم کبیر خود اخراج نموده چنانچه علی ما نقل عنه گفته
ثنا الحسن بن علی المعمری و محمّد بن علی الصائفی المکّی قال ثنا ابو الصلت عبد السلام بن صالح الهروی ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه و روایت کردن طبرانی حدیث مدینة العلم را باین لفظ از افاده ابن حجر در اجوبه خود علی ما نقل السیوطی فی قوت المغتذی و از افادۀ خود جلال الدین سیوطی در جمع الجوامع و قول جلی و علی متقی در کنز العمال و مرزا محمد بدخشانی در نزل الابرار و مفتاح النجا و مولوی مبین در وسیلة النجاة و مولوی ولی اللّه در مرآة المؤمنین واضح و آشکارست کما ستعرف فیما یاتی انشاء اللّه تعالی
آنکه طبرانی این حدیث شریف را بروایت ابن عباس در معجم کبیر خود بلفظ دیگر اخراج نموده چنانچه سیوطی در جامع صغیر گفته
انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب عق عد طب ک و از افاده سمهودی در جواهر العقدین و علی متقی در کنز العمال نیز روایت کردن طبرانی این حدیث شریف را بهمین لفظ واضحست و مطلق روایت کردن طبرانی حدیث ابن عباس را از نکت بدیعات سیوطی و شرح مواهب زرقانی و فواید مجموعه شوکانی ثابت و متحقق می شود کما سیاتی فیما بعد انشاء اللّه تعالی
آنکه طبرانی این حدیث شریف را بروایت جابر در معجم اوسط خود اخراج نموده چنانچه ابن حجر مکی در صواعق در فضائل امیر المؤمنین علیه السلام گفته الحدیث التاسع
اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الطبرانی و الحاکم و العقیلی فی الضعفاء و ابن عدی عن ابن عمر و الترمذی و الحاکم عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی در عقد نبوی گفته و
اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الطبرانی و الحاکم و العقیلی فی الضعفاء و ابن عدی عن ابن عمر و الترمذی و الحاکم عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و ابراهیم کردی در نبراس گفته و امّا انه باب مدینة علمه ففی
قوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها رواه البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الترمذی و الحاکم عن علی و اخراج طبرانی این حدیث شریف را بروایت جابر از نزل الابرار و مفتاح النجا و تحفة المحبین مرزا محمد بدخشانی و اسعاف الراغبین صبّان مصری و وسیلة النجاة مولوی محمد مبین لکهنوی و سیف مسلول
ص:96
ثناء اللّه پانی پتی نیز ظاهر و باهرست کما سیاتی فیما بعد انشاء اللّه تعالی
آنکه طبرانی این حدیث شریف را بروایت ابن عمر نیز اخراج نموده چنانچه آنفا از عبارت صواعق ابن حجر مکی و عقد نبوی شیخ بن عبد اللّه العیدروس دانستی و از عبارات نزل الابرار و مفتاح النجا و تحفة المحبین و اسعاف الراغبین و وسیلة النجاة نیز این معنی واضح و لائح خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و مطلق روایت کردن طبرانی حدیث مدینة العلم را از کنوز الحقائق مناوی هویدا و اشکار می شود کما ستعلم بعون اللّه تعالی فیما سیاتی و محامد جلیله و مدائح جمیله و مفاخر سنیه و مآثر علیه طبرانی نزد ائمه قوم بیش از انست که استیفاء آن توان کرد نبذی از ان در مجلد حدیث طیر از کتاب الانساب عبد الکریم سمعانی و وفیات الأعیان ابن خلکان و عبر فی خبر من غبر ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات الحفاظ عبد الرحمن بن أبی بکر سیوطی و طبقات القراء محمد بن محمد جزری و توضیح الدلائل شهاب الدین احمد و شرح مواهب لدنیه محمد بن عبد الباقی زرقانی و منظر الانسان یوسف بن احمد بن محمد بن عثمان سخری و بستان المحدثین خود شاهصاحب و اتحاف النبلاء و ابجد العلوم مولوی صدیق حسن خان معاصر دانستی در این جا نیز بعضی عبارات باختصار مذکور می شود-شمس الدین ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته الطبرانی الحافظ الامام العلاّمة الحجة ابو القاسم سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر الشامی اللخمی الطبرانی مسند الدنیا الی ان قال سمع هاشم بن مزید الطبرانی و ابا زرعة الثقفی و اسحاق الدیری و ادریس العطار و بشر بن موسی و حفص بن عمر شیخه و عبد اللّه بن محمّد بن سعید بن أبی مریم و نظرائهم و حرص علیه فی صباه ابوه و رحل به و کان یروی عن دحیم و غیره مولد الطبرانی بعکا فی صفر من سنة ستین و امه عکا و له کتاب الدعا فی مجلد کبیر و کتاب المناسک و کتاب عشرة النساء و کتاب السنة و کتاب الطوالات و کتاب النوادر و کتاب دلائل النبوة و کتاب مسند شعبة و کتاب مسند سفیان و عمل اسانید جماعة من الکبار و له کتاب حدیث الشامیین و کتاب الاوائل و کتاب الرمی و له تفسیر کبیر و اشیاء لم نقف علیها حدث عنه ابو خلیفة الجمحی و ابن عقدة و احمد بن محمّد الصحاف و هولاء من شیوخه و ابو بکر بن مردویه و الفقیه ابو عمر محمد بن الحسین البسطامی و الحسین بن احمد بن المرزبان و ابو بکر بن علی الذکوانی و ابو الفضل محمد بن احمد الجارودی و ابو نعیم الحافظ و ابو الحسین بن قادسة و محمد بن عبید اللّه بن شهریار و عبد الرحمن بن احمد الصفّار و ابو بکر بن زبدة خاتمة اصحابه و بقی بعده عامین عبد الرحمن ابن الذکوانی یروی عنه بالاجازة ذکر تولیف الطبرانی سماها و لم یر اکثرها الحافظ یحیی بن مندة معجمه مائتا جزء معجمه الاوسط ثلث مجلدات معجمه الصغیر مجلد مسند العشرة ثلثون جزءا مسند الشامیین مجلد النوادر مجلد معرفة الصحابة مجلد فوائده عشرة اجزاء مسند أبی هریرة کبیر مسند عائشة التفسیر کبیر دلائل النبوة مجلد السنة مجلد الطوالات مجلد حدیث شعبة مجلد حدیث الاعمش مجلد الاوزاعی مجلد شیبان مجلد ابواب مجلد
ص:97
عشرة النساء جزء مسند أبی ذر جزان الرویة جزء الجود جزء الالویة جزء فضل رمضان جزء الفرائض جزء الغسل جزء الرد علی المعتزلة جزء الرد علی الجهمیة جزء مکارم الاخلاق العزاء جزء الصلوة علی الرسول صلّی اللّه علیه و سلم جزء الماموم جزء فضل العلم جزء ذم الرّأی جزء تفسیر الحسن جزان الزّهری عن انس جزءان ابن المنکدر عن جابر جزء مسند أبی اسحاق السبیعی حدیث یحیی بن أبی کثیر حدیث مالک بن دینار ما روی الحسن عن انس حدیث حمزة الزیات حدیث مسعر حدیث أبی سعید البقال طرق حدیث من کذّب علی جزء النسوخ جزء مسند ابن حجاده من اسمه عباد من اسمه عطاء من اسمه شعبة اخبار عمر بن عبد العزیز رفیع مسند روح بن القسم فضل عکرمه امهات النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم مسند عمارة بن غزیة و طلحة بن مصرف و جماعة مسند العبادلة کبیر احادیث أبی عمرو بن العلاء غرائب مالک جزء ایادی تغلب جزء حربین أبی مطر وصیّة أبی هریرة مسند أبی الحرب العکلی فضائل الاربعة الراشدین جزءان مسند ابن عجلان کتاب الاشربة کتاب الطهارة کتاب الامارة عشرة النّسا مسند أبی ایوب الافریقی مسند زیاد الجصاص مسند زافر و اشیاء عدة قال الذکوانی سئل الطبرانی عن کثرة حدیثه فقال کنت انام علی البواری ثلاثین سنة قال ابو نعیم دخل الطبرانی اصبهان سنة تسعین سمع و سافر ثم قدمها فاستوطنها ستین سنة و قال ابن مردویه قدم الطبرانی سنة عشر فقبله ابو علی زنیم العامل و ضمه إلیه و جعل له معلوما من دار الخراج و کان یتناوله الی ان مات قال ابو عمر بن عبد الوهاب السلمی سمعت الطبرانی لمّا قدم ابن زنیم العامل من فارس اعطانی خمسة مائة درهم فلمّا کان فی آخر امره اخذ یتکلم فی أبی بکر و عمر ببعض الشیء فخرجت و لم اعد إلیه بعد قال ابن فارس صاحب اللغة سمعت الاستاذ ابن العمید یقول ما کنت اظنّ فی الدّنیا کحلاوة الوزارة و الرّیاسة الّتی انا فیها حتی شاهدت مذاکرة الطبرانی و أبی بکر الجعابی بحضرتی و کان الطبرانی یغلبه بکثرة حفظه و کان ابو بکر یغلبه بفطنته حتی ارتفعت اصواتهما الی ان قال الجعابی عندی حدیث لیس فی الدنیا الاّ عندی فقال هات فقال نا ابو خلیفة نا سلیمان بن أیوب فقال انا سلیمان بن ایوب و متی سمعه ابو خلیفة فاسمعه منی عالیا فخجل الجعابی فوددت ان الوزارة لم تکن و کنت انا الطبرانی و فرحت کفرحه نیز ذهبی در دول الاسلام در وقائع سنه ستین و ثلاثمائة گفته و فیها توفی مسند الدنیا الحافظ ابو القاسم سلیمان بن احمد الطبرانی باصبهان و له مائة سنة و شهران و ازنیقی در مدینة العلوم گفته ثم ان المعاجم إذا اطلقت یراد بها فی اصطلاحهم المعجم الکبیر للطبرانی و المعجم الاوسط و المعجم الصغیر له ایضا و الطبرانی فهو ابو القاسم سلیمان بن احمد الطبرانی الحافظ مسند الدنیا باصبهان و توفی سنة ستین و ثلاثمائة و له مائة سنة و شهران و مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته ابو القاسم سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر اللخمی
ص:98
الطبرانی کان حافظ عصره رحل فی طلب الحدیث من الشام الی العراق و الحجاز و الیمن و المصر و بلاد الجزیرة الفراتیة و اقام فی الرحلة ثلاثا و ثلثین سنة سمع الکثیر و عدد شیوخه الف شیخ و له المصنفات الممتعة النافعة الغریبة منها المعاجم الثلاثة الکبیر و الاوسط و الصغیر و هی اشهر کتبه و روی عنه الحافظ ابو نعیم و الخلق الکثیر مولده سنة ستین و مائتین بطبریة الشام و سکن اصبهان الی ان توفی بها یوم السبت للیلتین بقیتا من ذی القعدة سنة 360 و عمره تقدیرا مائة سنة و قیل انه توفی فی شوال و اللّه اعلم و دفن الی جانب حمة الدوسی صاحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و الطبرانی بفتح الطاء المهملة و الباء الموحدة و الراء و بعد الالف نون هذه النسبة الی طبریة و الطبری نسبة الی طبرستان و اللخمی بفتح اللاّم و سکون الخاء المعجمة و بعدها میم هذه النسبة الی لخم و اسمه مالک بن عدی و هو اخو جذام و مطیر تصغیر مطر و تمسک و احتجاج اکابر علمای اهل سنت بروایات و احادیث طبرانی بلکه تشبث کابلی عدوانی و خود مخاطب لا ثانی باخبار این محدث آنی نیز در مجلد حدیث طیر مفصلا مذکور شده فلیکن منک علی ذکر فهذا الطبرانی حافظهم الطبّ الخبیر*و جهبذهم الناقد البصیر*قد روی هذا الحدیث الشهیر*بوجوه عدیدة ذات تنویر*و الفاظ متعدده تزید فی التبصیر* فرغمت و الحمد للّه اناف اصحاب الانکار و التزویر*و نکست رؤس اهل الاضلال و التغریر*فلا یرتاب فیه بعد الا لا عن الغریر*و لا یتردد فیه الا الاخلف البهیر
ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل الشاشی المعروف بالقفال این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه حاکم در مستدرک علی الصحیحین بعد اثبات حدیث مدینة العلم بروایت ابن عباس کما سمعت سابقا گفته و لهذا الحدیث شاهد من
حدیث سفیان الثوری باسناد صحیح حدثنی ابو بکر محمد بن علی الفقیه الامام الشاشی القفال ببخاری و انا سألته حدثنی النعمان بن هارون البلدی ببلد من اصل کتابه ثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید الحرانی ثنا عبد الرزاق ثنا سفین الثوری عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرّحمن بن عثمان التیمی قال سمعت جابر بن عبد اللّه یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و مخفی نماند که قفال عارج معارج کمال و فاتح اقفال احکام حرام و حلال و محدث نبیل و اصولی جلیل و ناقد کامل و بصیر ماهر نزد سنیه بوده نبذی از مناقب فاخره و مدائح زاهره و معالی باهره و مفاخر وافره او بنابر افادات اکابر قوم در این جا برقم می آید عبد الکریم بن محمد سمعانی در کتاب الانساب نسبت شاشی گفته و الامام ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل القفال الشاشی احد ائمة الدّنیا فی التفسیر و الحدیث و الفقه و اللّغة ولد سنة احدی و تسعین و مائتین و مات سنة ستّ و ستین و ثلاثمائة و نیز در انساب گفته القفال بفتح القاف و تشدید الفاء هذه النسبة الی عمل الاقفال و اشتهر به ابو بکر محمّد بن علی بن اسماعیل
ص:99
القفال الشاشی من اهل الشاش امام عصره بلا مدافعة و کان اماما اصولیّا لغویا شاعرا افنی عمره فی طلب العلم و نشره و شاع ذکره فی الشرق و الغرب و صنف التصانیف الحسان منها دلائل النبوة و محاسن الشریعة رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشام و الثغور سمع أبا بکر محمد بن اسحاق بن خزیمة و ابا العباس محمّد بن اسحاق السراج و ابا القاسم عبد اللّه بن محمد البغوی و ابا عروبة الحسین بن أبی معشر السّلمی و ابا الجهم احمد بن الحسین بن طلاب اسفراینی و طبقتهم روی عنه الحاکم ابو عبد اللّه الحافظ و ابو عبد اللّه بن مندة الحافظ و ابو عبد اللّه الغنجار الحافظ و ابو عبد الرحمن السّلمی و ابو سعد الادریسی و قیل فیه هذا ابو بکر الفقیه
القفال یفتح بالفقه صعاب الافقال
ولد لیلة البراة فی سنة احدی و تسعین و مات بالشاش فی ذی الحجه سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و ابو القاسم عبد الکریم بن محمد الرافعی القزوینی در کتاب التدوین فی ذکر اهل العلم بقزوین گفته محمد بن علی بن اسماعیل ابو بکر القفال الشاشی امام من ائمّة اصحاب الشافعی رضی اللّه عنه مقدم فی العلوم و له تصانیف مشهورة فی التفسیر و الحدیث و الاصول و الفقه و له کتاب محاسن الشریعة الّذی تکلم فیه علی اسلوب بدیع و جمع فی معجزات النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم زیادة علی الف حدیث و درس علی ابن شریح و انتشر عنه فقه الشافعی بما وراء النهر و سمع بخراسان محمد بن اسحاق بن خزیمة و محمد بن اسحاق السّراج و عمر بن محمّد بن بحیر السمرقندی و بالعراق محمد بن جریر الطبری و موسی بن عبد الحمید و عبد اللّه بن محمد البغوی و ابن أبی داود و ابن صاعد و بالکوفة عبد اللّه بن زیدان و علی بن العباس المقانعی و بالشام ابا الجهم و بالجزیرة ابا عروبة الحرانی و ورد قزوین سنة بضع و خمسین و ثلاثمائة و حضر مجلسه الکبار ابو منصور القطان و اقرانه و کتبوا عنه و ممّن سمع منه ابو زرعة عبد اللّه بن الحسین بن احمد الفقیه و
روی عنه الحاکم ابو عبد اللّه الحافظ فی تاریخ نیسابور فقال ثنا ابو بکر القفال ثنا محمد بن علی بن الحسن بن الحرب الرّقی ثنا ایوب بن محمّد الوزان ثنا سعید بن سلمة عن یحیی بن سعید عن محمد بن ابراهیم التیمی عن علقمة بن وقاص عن عمر رضی اللّه عنه عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال الاعمال بالنیّات الحدیث و قال انشدنا ابو بکر القفال انشدنا ابو بکر الدریدی لنفسه فی صفة الاترج جسم لجین قمیصه ذهب
ریح محبوب
مات بالشاش سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و قیل سنة ست و رأیت علی ظهر بعض التعالیق انه ولد لیلة البراة سنة احدی و تسعین و مائتین و محیی الدین نووی در تهذیب الاسماء و اللغات گفته القفال الشاشی مذکور فی موضع واحد من المهذب فی کتاب النکاح فی مسئلة تزویج الجد بنت ابنه من ابن ابنه لیس له
ص:100
ذکر فی غیر هذا الموضع و لا ذکر له فی الوسیط و انّما الّذی فی الوسیط القفال المروزی کما سیاتی ذکره ان شاء اللّه تعالی و ذکر الشاشی فی الروضة فی مواضع کثرة منها فی آخر صلاة المسافر فی جواز الجمع بالمرض و فی باب العقیقة و آخر الباب الثانی من کتاب الاقرار و یعرف هذا بالقفال الشاشی الکبیر و الّذی فی الوسیط و النهایة و تعلیق القاضی حسین و الابانة و التتمة و التهذیب و العدة و البحر و نحوها من کتب الخراسانیین هو القفال المروزی الصغیر ثم ان الشاشی یتکرر فی کتب التفسیر و الحدیث و الاصول و الکلام و الجدل و یوجد فی کتب الفقه للمتاخرین من الخراسانیین و اشتراک القفالان فی ان کلا منهما ابو بکر القفال الشافعی لکن یتمیزان بما ذکرنا من مظانهما و یتمیزان ایضا بالاسم و النسب و الکبیر الشاشی و الصغیر مروزی و الشاشی اسمه محمّد بن علیّ بن اسماعیل تفقه علی ابن شریح و کان امام عصره بما وراء النهر و اعلمهم بالاصول و رحل فی طلب الحدیث سمع بخراسان أبا بکر محمد بن اسحاق بن خزیمه و اقرانه و بالعراق محمد بن جریر الطبری و الباغندی و اقرانهما و بالجزیرة ابا عروبة و بالشام ابا الجهم و اقرانه و بالکوفة و غیرها و له مصنفات من اجل المصنفات و هو اوّل من صنف الجدل و شرح رسالة الشافعی رحمه اللّه و رایت له کتابا نفیسا فی دلائل النبوة و کتابا جلیلا فی محاسن الشریعة قال الشیخ ابو اسحاق فی طبقاته له مصنفات کثیرة لیس لاحد مثلها و له کتاب فی اصول الفقه و له شرح رسالة الشافعی رضی اللّه عنه و عنه انتشر فقه الشافعی وراء النهر قال و توفی سنة ست و ثلثین و ثلاثمائة قال غیره توفی بالشاش و قال الامام ابو عبد اللّه الحلیمی کان شیخنا القفال الشاشی اعلم من لقیته من علماء عصره و قال ابو سعید السمعانی فی الانساب القفال الشاشی الفقیه الشافعی من اهل الشاش امام عصره بلا مدافعة کان فقیها اصولیا لغویا محدثا شاعرا سار ذکره فی الشرق و الغرب و له تصانیف مشهورة و رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشام و الثغور سمع ابا بکر محمد بن اسحاق بن خزیمة و ابا العبّاس السّراج و ابا القسم البغوی و غیرهم و روی عنه الحاکم ابو عبد اللّه و ابو عبد اللّه بن مندة و ابو عبد الرحمن السّلمی و غیرهم ولد سنة احدی و تسعین و مائتین و مات البشاش فی ذی الحجة سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و من غرائب القفال الشاشی ما نقلته عنه فی الروضة انّه قال یجوز الجمع بین الصلوتین بعذر المرض و فیما ترویه بالاجازة فی شعب الایمان للبیهقی قال انشدنا ابو نصر بن قتاده قال انشدنا الشیخ ابو بکر القفال الشاشی رحمه اللّه اوسع رحلی علی من نزل و زادی مباح علی من اکل تقدم
حاضر ما عندنا
و ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته ابو بکر محمّد بن علیّ بن اسماعیل القفال الشاشی الفقیه الشافعی امام عصره بلا مدافعة کان فقیها محدثا اصولیا لغویا شاعرا لم یکن بما وراء النهر
ص:101
فی الشافعیین مثله فی وقته رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشّام و الثغور و سار ذکره فی البلاد و اخذ الفقه عن ابن شریح و له مصنفات کثیرة و هو اوّل من صنف الجدل الحسن من الفقهاء و له کتاب فی اصول الفقه و له شرح الرسالة و عنه انتشر مذهب الشافعی فی بلاده و روی عن محمّد بن جریر الطبری و اقرانه و روی عنه الحاکم ابو عبد اللّه و ابو عبد اللّه بن مندة و ابو عبد الرّحمن السلمی و جماعة کثیرة و هو والد القسم صاحب کتاب التقریب الّذی ینقل عنه فی النّهایة و الوسیط و البسیط و قد ذکره الغزالی فی الباب الثانی من کتاب الرهن لکنه قال ابو القسم و هو غلط و صوابه القسم و قال العجلی فی شرح مشکلات الوجیز و الوسیط فی الباب الثالث من کتاب التیمم انّ صاحب التقریب هو ابو بکر القفال و قیل انّه ابنه القسم ثم قال فلهذا یقال صاحب التقریب علی الابهام قلت ثم رایت فی شوال من سنة خمس و ستین و ستمائة فی خزانة الکتب بالمدرسة العادلیة بدمشق المحروسة کتاب التقریب فی ست مجلدات و هی من حساب عشر مجلدات و کتب علیه انّه تصنیف أبی القسم بن أبی بکر القفال الشاشی و قد کانت النسخة المذکورة الشیخ قطب الدین مسعود النیسابوریّ الآتی ذکره انشاء اللّه تعالی و علیه خطه بانه وقفها و هذا التقریب غیر التقریب الّذی لسلیم الرازی فانی رایت خلقا کثیرا من الفقهاء یعتقدونه هو فلهذا نبهت علیه و التقریب الذی لابن القفال قلیل الوجود و الّذی لسلیم موجود بایدی النّاس و هذا التقریب هو الّذی تخرج به الفقهاء بخراسان و قد وقع الاختلاف فی وفاة القفال المذکور فقال الشیخ ابو اسحاق الشیرازی فی طبقات الفقهاء توفی سنة ست و ثلثین و ثلاثمائة و قال الحاکم ابو عبد اللّه المعروف بابن البیع النیسابوریّ انّه توفی بالشاش فی ذی الحجة سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و قال کتبت عنه و کتب عنی و وافقه علی هذا ابن السمعانی فی کتاب الانساب فزاد فقال کانت ولادته سنة احدی و تسعین و مائتین و قال اعنی السمعانی فی کتاب الذیل انه توفی سنة ست و ستین و ثلاثمائة رحمه اللّه تعالی و اللّه اعلم بالصواب و کذا قاله فی کتاب الانساب ایضا فی ترجمة الشاشی و القول الاوّل قاله فی ترجمة القفال و الشاشی نسبة الی الشاش بشینین معجمتین بینهما الف و هی مدینة وراء نهر سیحون فی ارض الترک خرج منها جماعة من العلماء و هذا القفال غیر القفال المروزی قد سبق ذکر ذلک فی العبادلة و هو متاخر عن هذا و ابو الفداء اسماعیل بن علی در تاریخ مختصر در وقائع سنه خمس و ستین و ثلاثمائة گفته فیها و قیل بل فی سنة ست و ستین و ثلاثمائة و قیل فی سنة ست و ثلثین و ثلاثمائة توفی ابو بکر و اسمه محمّد بن علی بن اسماعیل القفال الشافعی الفقیه الشافعی امام عصره لم یکن بما وراء النهر فی وقته مثله رحل الی العراق و الشام و الحجاز و اخذ الفقه عن ابن شریح
ص:102
و روی عن محمد بن جریر الطبری و اقرانه و روی عنه الحاکم بن مندة و جماعة کثیرة و ابو بکر القفال المذکور هو والد اقسم صاحب کتاب التقریب الّذی ینقل عنه فی النّهایة و الوسیط و البسیط و ذکره الغزالی فی الباب الثانی من کتاب الرّهن لکنه قال ابو القاسم و هو غلط و صوابه القاسم و هذا التقریب غیر التقریب الّذی لسلیم الرازی فان التقریب الّذی للقاسم بن القفال الشاشی قلیل الوجود بخلاف تقریب سلیم الرازی و الشاشی منسوب الی الشاش و هی مدینة وراء نهر سیحون فی ارض الترک و ابو بکر محمّد الشاشی المذکور غیر أبی بکر محمّد الشاشی صاحب العمدة و الکتاب المستظهری الّذی سنذکره انشاء اللّه تعالی فی سنة سبع و خمسمائة المتأخر عن الشاشی القفال المذکور و ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها الشاشی القفال الکبیر ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل الفقیه الشافعی صاحب المصنفات رحل الی العراق و الشام و خراسان قال الحاکم کان اعلم اهل ماوراء النهر بالاصول و اکثرهم رحلة فی الحدیث سمع ابن جریر الطبری و ابن خزیمة و طبقتها قلت هو صاحب وجه فی المذهب قال الحلیمی کان شیخنا القفال اعلم من بقیته من علماء عصره و ابن الوردی در تتمة المختصر در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها اوفی تلوها توفی ابو بکر محمّد بن علی بن اسماعیل القفال الشاشی الشافعی لم یکن وراء النهر فی عصره مثله رحل الی العراق و الشام و الحجاز و اخذ الفقه عن ابن شریح و روی عن الطبری و روی عنه الحاکم و ابن مندة و کثیر و التقریب بالّذی ینقل عنه فی النهایة و الوسیط و البسیط و ذکره الغزالی فی الباب الثانی من کتاب الرهن هو تصنیف القاسم بن القفال المذکور لکن قال الغزالی ابو القاسم و هو سهو و هذا غیر تقریب سلیم الرازی و الشاشی نسبة الی مدینة شاش وراء نهر سیحون و القفال غیر أبی بکر الشاشی الذی صاحب العمدة و المستظهری و یافعی در مرآة الجنان در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها عند الحاکم أبی عبد اللّه و فی ست و ستین عند السمعانی و فی ست و ثلثین عند الشیخ أبی اسحاق الشیرازی توفی الامام النحریر الفاضل الشهیر المعروف بالقفال الکبیر و بالقفال الشاشی الفقیه الشافعی امام عصره بلا منازع و فرید دهره بلا مدافع صاحب المصنفات المفیدة و الطریقة الحمیدة کان فقیها محدثا اصولیّا لغویا شاعرا لم یکن بما وراء النهر للشافعیین مثله فی وقته رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشام و الثغور و اخذ الفقه عن ابن شریح و هو اوّل من صنف الجدل الحسن من الفقهاء و له کتاب فی اصول الفقه و له شرح الرسالة و عنه انتشر مذهب الشافعی فی بلاده روی عن اکابر من العلماء منهم الامامان الکبیران محمّد بن جریر الطبری و امام الائمّة محمد بن خزیمة و اقرانهما و روی عنه جماعة من الکبار منهم الحاکم ابو عبد اللّه و ابن مندة و ابو عبد الرحمن السلمی و غیرهم قلت و هذا القفال الشاشی المذکور قد یشبه علی بعض الناس بقفال و شاشی آخرین و ها انا
ص:103
ذا اوضح ذلک ایضا بالغا کما اوضحت ذلک فی نظیره فی الثلاثة النحویین المسلمین بالاخفش اعلم انهم ثلثة قفال شاشی و هو هذا و قد ذکرنا عن من اخذ و من اخذ عنه و هو والد القسم صاحب کتاب التقریب و قیل انه صاحب کتاب التقریب لا ولده و للشک فی ذلک یقال صاحب التقریب و ابو حامد الغزالی قال فی کتاب الرهن لما ذکر صاحب التقریب قال ابو القسم فغلطوه فی ذلک و قالوا صوابه القاسم و التقریب المذکور قلیل الوجود فی ایدی النّاس و هناک تقریب آخر یکثر وجوده فی ایدی الناس و هو لسلیم و به تخرج فقهاء خراسان و الشاشی بشینین معجمتین بینهما الف نسبة الی الشاش مدینة وراء نهر سیحون خرج منها جماعة من العلماء و إذا علم ابن هذا هو القفال الشاشی فاعلم ان هناک قفالا غیر شاشی و شاشیا غیر قفال و ثلثهم مکنّون بابی بکر و یشترک اثنان منهم فی اسمهما دون اسم ابیهما و اثنان فی اسم ابیهما دون اسمهما فالقفال غیر الشاشی القفال المروزی و هو عبد اللّه بن احمد و عنه اخذ القاضی حسین و الشیخ ابو محمّد الجوینی و ولده امام الحرمین و سیاتی ذکره ان شاء اللّه تعالی فی سنة سبع عشرة و اربعمائة الّتی توفی فیها و الشاشی غیر القفال هو فخر الاسلام محمد بن احمد مصنف المستظهری شیخ الشافعیة فی زمانه تفقه علی محمّد بن السیان الکازرونی ثم لزم الشیخ ابا اسحاق و ابن الصباغ ببغداد و صنف و افتی دولی تدریس النظامیة و دفن عند الشیخ أبی اسحاق و سیاتی ذکره انشاء اللّه تعالی فی سنة سبع و خمسمائة التی توفی فیها فهذا الکلام فیهم قد اوضحت جدا حتی عن حد البیان تعدی و القفال الشاشی المذکور فی سنة خمس و ستین و ثلاثمائة المذکور صاحب وجه فی المذهب و ممن نبه علی الخلاف فی ان کتاب التقریب له او لولده الامام العجلی فی شرح مشکلات الوجیز و الوسیط ذکر ذلک فی کتاب التیم قلت و انما بسطت الکلام فی هذا و خرجت الی الاسهاب الخارج عن مقصود الکتاب لاحتمال ان یقف علیه من یحتاج إلیه من الفقهاء و نسال اللّه تعالی التوفیق و سلوک طریق الصّواب و قال الحلیمی کان شیخنا القفال اعلم من لقیته من علماء عصره و فی وفاته اختلاف و تاج الدین بن عبد الوهاب سبکی در طبقات شافعیه گفته محمد بن علی بن اسماعیل القفال الکبیر الشاشی الامام الجلیل احد ائمة الدهر ذو الباع الواسع فی العلوم و الید الباسطة و الجلالة التامّة و العظمة الوافرة کان اماما فی التفسیر اماما فی الحدیث اماما فی الکلام اماما فی الاصول اماما فی الفروع اماما فی الورع و الزهد اماما فی اللغة و الشعر ذاکرا للعلوم محققا لما یورده حسن التصرف فیما عنده فردا من افراد الزمان قال فیه أبو عاصم العبادی هو افصح الاصحاب قلما و اثبتهم فی دقائق العلوم قدما و اسرعهم بیانا و اثبتهم جنانا و اعلاهم اسنادا و ارفعهم عمادا و قال الحلیمی کان شیخنا القفال اعلم من لقیته من علماء عصره و قال فی کتابه شعب الایمان فی الشعبة
ص:104
السّادسة و العشرین فی الجهاد امامنا الّذی هو من اعلم من لقینا من علماء عصرنا صاحب الاصول و الجدل و حافظ الفروع و العلل و ناصر الدین بالسیف و القلم و الموتی بالفضل فی العلم علی کل علم ابو بکر محمد بن علی الشاشی و قال الحاکم ابو عبد اللّه هو الفقیه الادیب امام عصره بما وراء النهر للشافعیین و اعلمهم بالاصول و اکثرهم رحلة فی طلب الحدیث و قال الشیخ ابو اسحاق الشیرازی کان اماما و له مصنفات کثیرة لیس لاحد مثلها و هو اوّل من صنف الجدل الحسن من الفقهاء و له کتاب فی اصول الفقه و له شرح الرسالة و عنه انتشر فقه الشافعی بما وراء النهر و قال ابن الصلاح القفال الکبیر علم من اعلام المذهب مرفوع و مجمع علوم هو بها علیم و لها جموع قلت سمع القفال الکبیر من ابن خزیمة و ابن جریر و عبد اللّه المدائنی و محمد بن محمّد الباغندی و أبی القاسم البغوی و أبی عروبة الحرانی و طبقتهم روی عنه ابو عبد اللّه الحاکم و قال ورد نیسابور مرة علی ابن خزیمة ثم ثانیا عند منصرفه من العراق ثم وردها علی اکبر السنّ و کتبنا عنه غیر مرة عن ابن خزیمة ثم اجتمعنا ببخاری غیر مرة فکتبت عنه و کتب عنی بخطیره و روی ایضا عنه ابو عبد الرحمن السلمی و ابو عبد اللّه الحلیمی و ابن مندة و ابو نصر عمر بن قتاده و غیرهم و ذکر الشیخ ابو اسحاق انّه درس علی ابن سریج قال ابن الصلاح و الاظهر عندنا انه لم یدرکه الی ان قال السبکی قال الشیخ ابو اسحاق مات القفال سنة ست و ثلثین و ستمائة قال ابن الصلاح و هو و هم قطعا قلت ارّخ الحاکم ابو عبد اللّه وفاته فی آخر سنة خمس و ستین و ثلاثمائة بالشاش و هو الصواب و مولده فیما ذکر ابن السمعانی سنة احدی و تسعین و مائتین فیکون عمره حین توفی ابن سریج سبع سنین و یکون قد جاوز العشرین یوم موت الاشعری بسنوات علی الخلاف فی وفات الاشعری و عبد الرحیم بن حسن اسنوی در طبقات شافعیه گفته ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل القفال الکبیر الشاشی احد ائمّة الاسلام قال العبادی فی الطبقات هو افصح الاصحاب قلما و امکنهم فی دقائق العلوم قدما و اسرعهم بیانا و اثبتهم جنانا و اعلاهم اسنادا و ارفعهم عمادا و قال الحلیمی هو اعلم من لقیته من علماء عصره و قال فیه الحاکم هو الفقیه الادیب امام عصره بما وراء النهر و اعلمهم بالاصول و اکثرهم رحلة فی طلب الحدیث و قال الشیخ ابو اسحاق ان مذهب الشافعی فی ماوراء النهر انتشر عنه و انه صنف مصنفات کثیرة لیس لاحد مثلها و قال ابن عساکر فی تاریخه بلغنی انه کان مائلا عن الاعتدال قائلا فی اوّل امره بالاعتدال ثم رجع الی مذهب الاشعری قال السمعانی ولد بالشاش و هی مدینة وراء النهر سنة احدی و تسعین و مائتین و توفی بها فی ذی الحجة سنة خمس و ستین و ثلاثمائة
ص:105
کذا ذکره فی الانساب فی ترجمة القفال و قال فیه فی ترجمة الشاشی و فی کتاب الذیل انّه توفی فی سنة ست و ستین و قال الشیخ ابو اسحاق انّه اخذ عن ابن سریح و قال ابن الصّلاح انّ ما قاله الشیخ من لقیاه ابن سریج فالاظهر عندنا خلافه و ان ما قاله فی وفاته و هم قطعا قال و قد صرح المطوعی بانه لم یدرک ابن سریج و ذکر الحاکم انّه توفّی فی ذی الحجة سنة خمس و ستین انتهی نقل عنه الرافعی فی مواضع محصورة منها فی باب العقیقة و آخر الباب الثانی من کتاب الاقرار و موضعین من اوّل النکاح و نقل عنه فی الروضة ایضا فی آخر صلاة المسافر و من تصانیفه کتاب ادب القضاء و منها محاسن الشریعة موضوع لمعان و مناسبات لطیفة و مشتمل علی مسائل غریبة و هما قلیلا الوجود و عندی بکلّ منهما نسخة و ابو بکر اسدی در طبقات شافعیة گفته محمد بن علی بن اسماعیل ابو بکر الشاشی القفال الکبیر احد اعلام المذهب و ائمّة المسلمین مولده سنة احدی و تسعین و مائتین و سمع من أبی بکر بن خزیمة و محمّد بن جریر و أبی القسم البغوی و غیرهم قال الشیخ ابو اسحاق درس علی ابن سریج و جری علیه الرافعی فی التذنیب قال ابن الصلاح الاظهر عندنا انه لم یدرک ابن سریج و هو الّذی ذکره المطوعی فی کتابه و انّما اخذ عن أبی اللیث السّالوسی عن ابن سریج قال الشیخ ابو اسحاق و کان اماما و له مصنفات کثیرة لیس لاحد مثلها و هو اول من صنف الجدل الحسن من الفقهاء و له کتاب حسن فی اصول الفقه و له شرح الرسالة و عنه انتشر فقه الشافعی فیما وراء النهر و قال الحاکم کان اعلم اهل ما وراء النهر یعنی فی عصره بالاصول و اکثر رحلة فی طلب الحدیث و قال الحلیمی کان شیخنا القفال اعلم من لقیته من علماء عصره قال النووی فی تهذیبه إذا ذکر القفال الشاشی فالمراد هذا و إذا ورد القفال المروزی فهو الصغیر ثم ان الشاشی یتکرر ذکره فی التفسیر و الحدیث و الاصول و الکلام و المروزی یتکرر ذکره فی الفقهیات و من تصانیف الشاشی دلائل النبوة و محاسن الشریعة و ادب القضاء جزء کبیر و تفسیر کبیر مات فی ذی الحجة سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و ذکره الشیخ ابو اسحاق انه مات سنة ست و ثلثین و هو و هم نقل عنه الرافعی فی مواضع محصورة منها فی باب العقیقة و آخر الباب الثانی من کتاب الاقرار و موضعین من اول النکاح و نقل عنه فی الروضة آخر صلاة المسافر و فاضل ازنیقی در مدینة العلوم گفته و اعلم انّ اول من صنف الجدل الحسن من الفقهاء ابو بکر محمّد بن علی بن اسماعیل القفال الشاشی الشافعی امام عصره بلا مدافعة کان فقیها محدثا اصولیا لغویّا شاعرا شافعیا لم یکن بما وراء النهر من الشافعیین مثله فی وقته رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشام و الثغور و سار ذکره فی البلاد و اخذ الفقه عن ابن سریج و له مصنفات کثیرة فی الجدل و اصول الفقه و عنه انتشر مذهب الشافعی فی بلاده روی عن محمد بن جریر الطبری و اقرانه و روی عنه الحاکم ابو عبد اللّه و ابو عبد الرحمن
ص:106
السلمی و جماعة کثیرة و توفی سنة ست و ثلثین و ثلاثمائة و قیل توفی فی شاش فی ذی الحجة سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و شاش مدینة فی ماوراء نهر سیحون فی ارض الترک و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل القفال الشاشی الفقیه الشافعی امام عصر بلا مدافعت و فقیه محدث اصولی لغوی شاعر بود در ماوراء النهر مثل او در وقت او برای شافعیه کسی نبود بسوی خراسان و عراق و حجاز و شام و ثغور رحلت کرده و ذکر او در بلاد دوردست رفته فقه از ابن سریج گرفته مصنفات بسیار دارد وی اول کسیست که در جدل حسن از فقها تصنیف کرده کتابی دارد در اصول فقه و مذهب شافعی در بلاد او از وی منتشر گردیده روایت دارد از محمد بن جریر طبری و از وی حاکم نیسابوری و ابن منده و ابو عبد الرحمن سلمی و جماعة کثیره راویست در وفاتش اختلافست سمعانی گفته توفی سنة ست و ستین و ثلاثمائة و شاش شهریست ورای نهر سیحون که از وی جماعتی از علما برآمده و این قفال غیر قفال مروزیست که ذکرش در عبادله گذشته و وی متاخر ازین قفالست و نیز مولوی صدیق حسن خان در ابجد العلوم گفته ابو بکر محمّد بن علیّ القفال بن اسماعیل الشاشی الفقیه الشافعی اول من صنّف الجدل الحسن من الفقهاء کان امام عصره بلا مدافعة فقیها محدثا اصولیّا لغویا شاعرا لم یکن بما وراء النهر للشافعیین مثله فی وقته رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشام و الثغور و سار ذکره فی البلاد اخذ الفقه عن ابن سریج و له مصنّفات کثیرة فی الجدل و کتاب فی اصول الفقه و عنه انتشر مذهب الشافعی فی بلاده و روی عن محمّد بن جریر الطبری و اقرانه و روی عنه الحاکم و ابن مندة و جماعة کثیرة توفی سنة 336 و قیل توفی فی الشاش فی سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و شاش مدینة ماوراء نهر سیحون فی ارض التّرک خرج منها جماعة من العلماء و هذا القفال غیر القفال المروزی و هو متاخر عن هذا کذا قال ابن خلکان فی تاریخه وفیات الأعیان و نیز فاضل معاصر در تاج مکلل گفته ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل القفال الشاشی الفقیه الشافعی امام عصره بلا مدافعة کان فقیها محدثا اصولیا لغویّا شاعرا لم یکن بما وراء النهر للشافعیین مثله فی وقته رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشام و الثغور و سار ذکره فی البلاد روی عن محمد بن جریر الطبری و روی عنه الحاکم ابو عبد اللّه و ابو عبد اللّه بن مندة و ابو عبد الرحمن السلمی و جماعة کثیرة وقع الاختلاف فی وفاته فقیل فی سنة ست و ثلثین و ثلاثمائة و قیل خمس و ستین و ثلاثمائة و الشاشی نسبة الی شاش مدینة وراء نهر سیحون خرج منها جماعة من العلماء و هذا القفال غیر القفال المروزی و هو متاخر عن هذا انتهی فهذا ابو بکر الشاشی القفال* محدثهم الجوال*و مسندهم الرحال*و فقیههم المقوال*قد روی هذا الحدیث الفاتح للاقفال*المزیح للشکال*المنیر للبال*الممیط للعضال*المنشط من العقال*المنقذ عن المضال
ص:107
فالطّاعن فیه هائم فی بیداء الضلال*و المرتاب فیه حائر لا یمیز بین الیمین و الشمال*و القادح فیه مارق طینته طینة الخبال*و الموهن له محتقب لعظیم الوزر و الوبال
آنکه ابو محمد عبد اللّه بن جعفر بن حیان الاصبهانی المعروف بابی الشیخ این حدیث شریف را در کتاب السنه روایت نموده چنانچه سخاوی در مقاصد حسنه گفته
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها الحاکم فی المناقب من مستدرکه و الطبرانی فی معجمه الکبیر و ابو الشیخ بن حیان فی السنة له و غیرهم کلهم من حدیث أبی معاویة الضریر عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا به بزیادة فمن اتی العلم فلیات الباب و از تصریح سمهودی در جواهر العقدین و مناوی در فیض القدیر و زرقانی در شرح مواهب نیز روایت کردن ابو الشیخ این حدیث شریف را در ما بعد ان شاء اللّه تعالی ظاهر و باهر می شود و مخفی نماند که ابو الشیخ از حفاظ معتمدین و نقاد معتبرین و ائمه بارعین و اکابر ماهرین بوده سمعانی در انساب در نسبت حیانی گفته و المشهور بهذه النسبة ابو محمد عبد اللّه بن عبد اللّه بن جعفر بن حیان الاصبهانی المعروف بابی الشیخ حافظ کبیر ثقة صنف التصانیف الکثیر و اکثر عنه ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الحافظ و آخر من روی عنه ابو طاهر محمّد بن احمد بن عبد الرحیم الکاتب باصبهان و ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته ابو الشیخ حافظ اصبهان و مسند زمانه الامام ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن جعفر بن حیان الانصاری صاحب التصنیفات السائرة و یعرف بابی الشیخ ولد سنة 273 اربع و سبعین و مائتین و سمع فی سنة اربع و ثمانین و هلم جرا و کتب العالی و النازل و لقی الکبار سمع من جده لامه الزاهد محمود بن الفرج و ابراهیم بن سعدان و محمّد بن عبد اللّه بن الحسن بن حفص الهمدانی رئیس اصبهان و محمد بن اسد المدینی و أحمد بن محمد بن علی الخزاعی و أبی بکر بن أبی عاصم و اسحاق بن اسماعیل الرملی و أبی خلیفة الجمحی و احمد بن الحسن الصوفی و أبی یعلی الموصلی و أبی عروبة الحرانی و کان مع سعة علمه و غزارة حفظه صالحا خیرا قانتا للّه صدوقا حدث عنه ابو بکر احمد بن عبد الرحمن الشیرازی و ابو بکر بن مردویه و ابو سعید المالینی و ابو نعیم و محمد بن علی بن سمّویه المؤدب و سفین بن مسکویه و حفیده محمّد بن عبد الرزاق بن أبی الشیخ و الفضل بن محمد القاشانی و ابو طاهر بن عبد الرحیم الکاتب و خلق کثیر قال ابن مردویه ثقة مامون صنف التفسیر و الکتب الکثیرة فی الاحکام و غیر ذلک و قال ابو بکر الخطیب کان حافظا ثبتا متقنا و روی عن بعض العلماء قال ما دخلت علی الطبرانی الا و هو یمزح او یضحک و ما دخلنا علی أبی الشیخ الا و هو یصلی قال ابو نعیم کان احد الاعلام صنف الاحکام و التفسیر و کان یقید عن الشیوخ و یصنف لهم ستین سنة و کان ثقة قلت و روی عنه ابو بکر بن المقری و قال نا عبد اللّه بن محمد القصیر و اخبرنا علی بن عبد الغنی المعدّل کتابة انه سمع یوسف بن خلیل الحافظ یقول رایت
ص:108
فی النوم کانی دخلت مسجد الکوفة فرایت شیخا طوالا لم ار شیخا احسن منه فقیل لی هذا ابو محمد بن حیان فتبعته و قلت انت ابو محمد بن حیان قال نعم قلت أ لیس قدمت قال بلی قلت فباللّه ما فعل اللّه بک قال اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا اَلْأَرْضَ الآیة فقلت انا یوسف بن خلیل جئت لاسمع حدیثک و احصل کتبک فقال سلمک اللّه وفقک اللّه ثم صافحته فلم ار شیئا قط ألین من کفّه فقبلتها و وضعتها علی عینی قال ابو نعیم توفی فی سلخ المحرم سنة تسع و ستین و ثلاثمائة و نیز ذهبی در عبر در وقائع سنه تسع و ستین و ثلاثمائة گفته و ابو الشیخ الحافظ ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن جعفر بن حیان الاصبهانی صاحب التصانیف فی سلخ المحرم و له خمس و تسعون سنة و اول سماعه فی سنة اربع و ثمانین و مائتین من ابراهیم بن سعدان و ابن أبی عاصم و طبقتهما و رحل فی حدود الثلاثمائة و روی عن أبی خلیفة و امثاله بالموصل و حران و الحجاز و العراق قال ابو بکر بن مردویه ثقة مامون صنف التفسیر و الکتب الکبیرة فی الاحکام و غیر ذلک و قال الخطیب کان حافظا ثبتا متقنا و قال غیره کان صالحا عابدا قانتا للّه کبیر القدر رحمه اللّه و شمس الدین محمد بن محمد جزری در طبقات القرا گفته عبد اللّه بن محمد بن جعفر بن حیان ابو محمد الاصبهانی الحافظ ابو الشیخ روی القراءة عن أبی حامد احمد بن محمّد بن الصباح الخزاعی روی القراءة عنه ابو طاهر محمد بن احمد بن محمّد الاصبهانی توفی سنة تسع و ستین و ثلاثمائة و له خمس و تسعون سنة و جلال الدین السیوطی در طبقات الحفاظ گفته ابو الشیخ حافظ اصبهان و مسند زمانه الامام ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن جعفر بن حیان الاصبهانی صاحب المصنفات ولد سنة 274 و سمع ابا یعلی و ابا خلیفة و لقی الکبار و کان مع سعة علمه و غزارة حفظه احد الاعلام صالحا خیرا صدوقا مامونا ثقة متقنا صنف التفسیر و غیره مات فی محرم سنة 369 و محمد بن أبی بکر المعروف
ص:109
بابن قیم الجوزیة الحنبلی در زاد المعاد فی هدی خیر العباد بعد ذکر حدیث بنی المنتفق گفته هذا حدیث جلیل ینادی جلالته و فخامته علی انه خرج من مشکاة النّبوة لا یعرف الاّ من حدیث عبد الرحمن بن المغیرة بن عبد الرحمن المدنی رواه عنه ابراهیم بن حمزة الزبیری و هما من کبراء علماء اهل المدینة ثقتان یحتج بهما فی الصّحیح احتج بهما امام اهل الحدیث محمد بن اسماعیل البخاری رواه ائمّة السنة فی کتبهم و تلقوه بالقبول و قابلوه بالتسلیم و الانقیاد و لم یطعن احد منهم فیه و لا فی احد من رواته فممن رواه الامام ابن الامام ابو عبد الرحمن عبد اللّه بن احمد بن حنبل فی مسند ابیه و فی کتاب السنة و قال کتب الی ابراهیم ابن حمزة بن محمد بن حمزة بن مصعب بن زبیر الزبیری کتبت إلیک بهذا الحدیث و قد عرضته و سمعته علی ما کتبت به إلیک نحدث به عنی و منهم الحافظ الجلیل ابو بکر احمد بن عمرو بن أبی عاصم النبیل فی کتاب السنة له و منهم الحافظ ابو احمد محمد بن احمد بن ابراهیم بن سلیمان العسال فی کتاب المعرفة و منهم حافظ زمانه و محدث اوانه ابو القاسم سلیمان بن احمد بن ایوب الطبرانی فی کثیر من کتبه و منهم الحافظ ابو محمّد عبد اللّه بن محمد بن حیان ابو الشیخ الاصبهانی فی کتاب السنة الخ و تاج الدین دهان مکی در کفایة المتطلع که در ان مرویات شیخ حسن عجیمی جمع نموده گفته کتاب اخلاق النبی صلّی اللّه علیه و سلم للامام المحدث أبی محمد عبد اللّه بن محمد بن جعفر بن حیان المعروف بابی الشیخ رحمه اللّه تعالی اخبر به عن الشیخ محمد بن علاء الدین البابلی عن محمد حجازی الشعرانی عن العمر محمد ارکماس عن الحافظ احمد بن حجر العسقلانی عن أبی اسحاق ابراهیم بن صدیق الرسام قال انا ابو محمد اسحاق بن یحیی الآمدی قال انا یوسف بن خلیل الحافظ قال انا ناصر بن محمد الویری قال انا جعفر بن عبد الواحد الثقفی قال انا ابو طاهر محمد بن احمد بن عبد الرحیم قال انا به مؤلفه ابو محمد عبد اللّه بن محمّد بن جعفر بن حیان فذکره و مخفی نماند که شیخ حسن عجیمی از آن مشایخ سبعه است که شاه ولی اللّه والد ماجد مخاطب در کتاب ارشاد الی مهمات الاسناد باتصال سند روایت خود بانهما حمد الهی بجا آورده آغاز ابتهاج و افتخار کرده پس ابو الشیخ از شیوخ مشایخ والد ماجد مخاطب باشد پس اگر اولیای شاهصاحب بعد سماع روایت أبی الشیخ که از شیوخ مشایخ والد ماجد آن حاشد المحامد بوده دل بتصدیق
حدیث انا مدینة العلم ندهند و گوش حق نیوش خود برین فضیلت جمیله بنهند جای کمال حیرت و تعجب و بالاتر از همه آنست که کابلی شیخ معنوی مخاطب بروایت أبی الشیخ تمسک نموده و آنرا در مقام دفع عار نصب از اسلاف خود بمقابله اهل حقّ ذکر فرموده چنانچه در صواقع در ذکر تعصبات گفته التاسع عشر انّ اهل السنة افرطوا فی بغض اهل البیت ذکر ذلک ابن شهرآشوب و کثیر من علمائهم و لقبوهم بالنواصب و هو کذب صرد و عمیته طاهرة فانهم یقولون ان اللّه تعالی اوجب محبة اهل بیت نبیه علی جمیع بریته و لا یؤمن احد حتی یکون عترة النّبی
ص:110
احب إلیه من نفسه و یروون فی ذلک احادیث منها ما
رواه البیهقی و ابو الشیخ و الدیلمی انه صلی اللّه علیه و سلم قال لا یؤمن احد حتی اکون احب إلیه من نفسه مقام نهایت شگفتست که با وصفی که مقلد و مطاع مخاطب عظیم الانخداع بروایت أبی الشیخ دست تمسک می زند و آنرا در مقام احتجاج ذکر می کند باز شاهصاحب بسوی روایت او
حدیث انا مدینة العلم را بکمال عصبیّت نظر نمی اندازند و اقصای انصاف و خداترسی خود را بر همکنان ظاهر می سازند و از همه لطیفتر آنست که خود مخاطب عالی نصاب در باب یازدهم همین کتاب دست تشبث بدامان روایت ابو الشیخ می زنند و باز در باب حدیث مدینة العلم که ابو الشیخ آن را روایت نموده آغاز عصبیت خاسره و مکابرت بائره می نهد چنانچه در بیان تعصبات که نسبت آن باهل حق نموده گفته تعصب سیزدهم گویند که اهل سنت افراط می کنند در بغض حضرت علی و ذریت طاهره او رضی اللّه عنهم ذکره ابن شهرآشوب و بهمین سبب ایشان را ملقب بنواصب کنند حال آنکه خود ایشان در کتب خود از کتب اهل سنت خصوصا از بیهقی و ابو الشیخ و دیلمی نقل کرده اند
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لا یؤمن احد حتی اکون احب إلیه من نفسه و یکون عترتی احب إلیه من نفسه پس می بینی که مخاطب نبیل بکمال تعزیر و تسویل در مقام اثبات ولای اهل نحله خود روایت أبی الشیخ را آورده حیله خلاص و مناص خود گردانیده لکن نمی دانم چرا در مقام رد و ابطال حدیث مدینة العلم بر افادات محققین و مدقّقین خود نظر نانداخته تا معلوم می کرد که این حدیث شریف را نیز أبی الشیخ روایت فرموده تا از قدح و جرح این حدیث شریف بازمی ایستاد و داد غایت خلاعت و جلاعت نمی داد و بالجملة فروایة أبی الشیخ هذا الحافظ المبجل*المسند المفضل* المنوه المنول*عندهم بالطراز الاوّل*خیر معتمد و معوّل*فی سلوک المنهج الواضح المذلّل* فلا یرتاب فیه الا الارعن المغفل*و لا یطعن فیه الا المبدّع المضلّل*و اللّه العاصم عن زیغه باللطف المجلل*و هو الواقی عن ختله بالصون المکمل
آنکه ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن عثمان المعروف بابن السقا الواسطی این حدیث شریف را روایت کرده چنانچه علامه علی بن محمد بن الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی در کتاب المناقب گفته
قوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم اخبرنا ابو الحسن احمد بن المظفر بن احمد العطار الفقیه الشافعی رحمه اللّه بقراءتی علیه فاقرّ به سنة اربع و ثلاثین و اربعمائة قلت له اخبرکم ابو محمّد عبد اللّه بن محمد بن عثمان المزنی الملقب بابن السقاء
الحافظ الواسطی رحمه اللّه نا عمر بن الحسن الصیرفی رحمه اللّه نا احمد بن عبد اللّه بن یزید نا عبد الرزاق قال انا سفین الثوری عن عبد اللّه بن عثمان عن عبد الرحمان بن نبهان عن جابر بن عبد اللّه قال اخذ النبی صلّی اللّه علیه و سلم بعضد علی فقال
ص:111
هذا امیر البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مد بها صوته فقال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و ابن السقا از اکابر حفاظ اعلام و اماجد اثبات فخام سنیه بوده مآثر مبهره و مفاخر مزهره او بر ناظر ذیل تاریخ واسط تصنیف علی بن محمد بن الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی و کتاب الانساب عبد الکریم بن محمد السمعانی در تذکرة الحفاظ و عبر فی خبر من غبر شمس الدین محمد بن احمد الذهبی و طبقات محمد بن عبد اللّه الدمشقی الشهیر بابن ناصر الدین و طبقات الحفاظ جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و تراجم الحفاظ مرزا محمد بن معتمد خان الحارثی البدخشی در کمال وضوح و ظهورست شطر و افراز عبارات این کتب در مجلد حدیث طیر مذکور شده و در اینجا اکتفا بر عبارت واحده می رود علامه ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه ثلاث و سبعین و ثلاثمائة گفته و ابو محمد بن السقاء الحافظ عبد اللّه بن محمد بن عثمان الواسطی روی عن أبی خلیفة و عبدان و طبقتهما و ما حدث الا من حفظه توفی فی جمادی الآخرة و کان من کبراء اهل واسط و اولی الحشمة رحل به ابوه انتهی فمن سقاه اللّه ماء الانصاف و الحیاء*و تجنب عن العصبیة و الشقاء*لا یقدم بالاجتراء بعد درک روایة ابن السقاء*لهذا الخبر الساقی لکؤس الولاء*المروی غلیل الظّماء*الفاتح ابواب الاهتداء*الوازع عن التجاوز و الاعتداء*الاّ من ران علی قلبه النصب و الشحناء*و هام به فی موامی الحروریة و البغض شرة الغلواء*فانحرف لزیغه عن اتباع النجباء الامناء*علیهم آلاف التحیّة و الثناء
آنکه ابو اللیث نصر بن محمد السّمرقندی الحنفی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه در کتاب المجالس که نسخه عتیقه آن در سفر عراق بنظر عبد مفتاق رسیده گفته
عن قیس بن أبی حازم رضی اللّه عنه قال جاء رجل الی معاویة رضی اللّه عنه فساله عن مسألة فقال سل عنها علیّ بن أبی طالب فهو اعلم بها فقال الرجل قولک احب الیّ من قول علیّ فقال معاویة بئسما قلت و لو ما جئت به لقد کرهت رجلا کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یهزه للعلم هزا و قد قال النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبیّ بعدی و لقد کان عمر بن الخطاب یسأله و یاخذ عنه و لقد شهدت عمر بن الخطاب إذا اشکل علیه شیء فقال ههنا علیّ بن أبی طالب ثم قال للرجل معاویة رضی اللّه عنه قم لا اقام اللّه رجلیک و محا اسمه من الدیوان
و یروی ان سائلا سأل عائشة رضی اللّه عنها عن المسح علی الخفّین فقالت سلوا عنها عن علی ابن أبی طالب فانه اعلم بالسّنة و قال النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و محامد باذخه و محاسن شامخه و عظمت مرتبت و رفعت منزلت ابو اللیث نزد سنیّه سابقا در مجلد حدیث طیر حسب تصریحات
ص:112
اکابر قوم مثل شمس الدین ذهبی در تذکرة الحفاظ و عبد القادر حنفی در جواهر مضیئه و محمود بن سلیمان کفوی در کتائب اعلام الاخیار و علی قاری در اثمار جنیه و تاج الدین دهان مکی در کفایة المتطلع و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در کشف الظنون شنیدی فهذا ابو اللیث المعروف بالفقیه*امامهم الکابر النبیه*و حبرهم المبجل الوجیه*قد اثبت هذا الحدیث الشریف النزیه*بالحتم و الجزم روما لمزید التنبیه*و حسما لکلام کل معاند فهیه*فلا یطعن و یمتری فیه*الا الاعفک السفیه*و لا یقدحه الا الحائر البائر فی اوحش التیه و لا یحید عنه الا الارعن المدلّه العظیم التدلیه
آنکه ابو الحسین محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی البغدادی این حدیث شریف را روایت کرده چنانچه ابن المغازلی در کتاب المناقب آورده
اخبرنا محمّد بن احمد بن عثمان انا ابو الحسین محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی الحافظ البغدادی نا الباغندی محمد بن محمّد بن سلیمان نا محمد بن مصفا نا حفص بن عمر العدنی نا علی بن عمرو عن ابیه عن جریر عن علی علیه السلام قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و لا توتی البیوت الا من ابوابها و نهایت وثوق و اعتماد و غایت اعتبار و استناد حافظ ابن المظفر بر ناظر تذکرة الحفاظ و عبر فی خبر من غبر و دول الاسلام تصنیف ذهبی و وافی بالوفیات صلاح الدین صفدی و طبقات الحفاظ جلال الدین سیوطی واضحست و عبارات اکثر این کتب انشاء اللّه در مجلد حدیث ثقلین بتفصیل مذکور خواهد شد فهذا ابن المظفر حافظهم المعزّر*و کابرهم الموقر*و جهبذهم المکبّر*قد روی هذا الحدیث السافر الازهر* الباهر الانور*فلا یحید عنه الا التائه فی الضلال الاسمج الانکر*و لا یمیل عنه الا السادر فی الغیّ الاعوج الاعور
آنکه ابو حفص عمر بن احمد بن عثمان البغدادی المعروف بابن شاهین این حدیث شریف را بچار طریق روایت کرده چنانچه علامه ابن شهرآشوب علیه الرحمة در کتاب مناقب آل أبی طالب می فرماید و
قال النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم بالاجماع انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه احمد من ثمانیة طرق و ابراهیم الثقفی من سبعة طرق و ابن بطة من ستة طرق و القاضی الجعابی من ستة طرق و ابن شاهین من اربعة طرق و بر متتبع علم رجال واضح و ظاهرست که ابن شاهین از کبرای ثقات حفاظ و نبهای اثبات ایقاظ سنیه می باشد و مفاخر زاهره و ماثر باهره او از کتاب الانساب عبد الکریم بن محمد السمعانی و تاریخ کامل علی بن محمد المعروف بابن الاثیر و اسماء الرجال مسانید ابی حنیفه از محمد بن محمود الخوارزمی و عبر فی خبر من غبر از محمد بن احمد الذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد الیافعی و طبقات القرا شمس الدین محمد بن محمد الجزری و طبقات الحفاظ و منتهی العقول جلال الدین السیوطی و طبقات المفسرین شمس الدین محمد بن علی الداؤدی
ص:113
المالکی و تاریخ خمیس حسین بن محمد الدیاربکری و شرح مواهب لدنیه محمد بن عبد الباقی الزرقانی و رساله اسانید محمد بن محمد الامیر و جنه فی الاسوة الحسنه بالسنه از مولوی صدیق حسن خان معاصر انشاء اللّه تعالی در مجلد حدیث تشبیه خواهی دانست در این جا نیز بعض عبارات باختصار مذکور می شود-علامه ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته ابن شاهین الحافظ المفید المکثر محدث العراق ابو حفص عمر بن احمد بن عثمان بن احمد البغدادی الواعظ المعروف بابن شاهین صاحب التصانیف سمع محمد بن محمد الباغندی و محمد بن هارون المحذر و ابا حبیب بن العباس الیزنی و شعیب بن محمد الدارع و ابا القسم البغوی و ابا علی محمد بن سلیمان المالکی و طبقتهم و له رحلة الی دمشق لقی فیها ابا اسحاق بن أبی ثابت و طبقته مولده سنة سبع و تسعین و مائتین و سمع سنة ثمان و ثلاثمائة روی عنه ابو سعید المالینی و ابو بکر البرقانی و ابو القاسم التنوخی و ابو محمد الخلال و ابو محمد الجوهری و ابو الحسین بن المهتدی باللّه و خلق کثیر و ابنه عبید اللّه بن عمر قال ابن ماکولا ثقة مامون سمع بالشام و فارس و البصرة جمع الابواب و التراجم و صنف شیئا کثیرا قال ابو الحسین بن المهتدی باللّه قال لنا ابن شاهین صنفت ثلاثمائة مصنف و ثلثین مصنفا منها التفسیر الکبیر الف جزء و منها المسند الف و ثلاثمائة جزو و التاریخ مائة و خمسون جزءا و الزهد مائة جزء قال محمّد بن عمر الداؤدی القاضی سمعت ابن شاهین یقول حسبت ما اشتریت به الحبر الی هذا الوقت فکان سبعمائة درهم قلت تفسیره علی ما ذکر لی شیخنا عماد الدین الخرامی بواسط فی نحو من ثلاثین مجلدا قال الازهری و ابن شاهین ثقة عنده عن البغوی سبعمائة جزء و قال ابن أبی الفوارس ثقة مامون صنّف ما لم یصنفه احد-انتهی ما اردنا نقله فهذا حافظهم الجلیل ابن شاهین*قد روی هذا الحدیث المرتقی المتین*المنتصّ الرصین*بطرق متعددة تظهر الحق و تبین*فالطاعن فی الخبر بعد روایة هذا الحبر الرزین*صاغر قمی حقیر مهین*و القادح فیه اثر اثر هذا العلم المبین*مغموص فی دینه غبین*و اللّه الموفق و هو المعین
آنکه ابو القاسم اسماعیل بن عباد الطالقانی المعروف بالصاحب این حدیث شریف را در اشعار بلاغت شعار خود مکرر نظم فرموده چنانچه علامه ابن شهرآشوب ره در ذکر ناظمین حدیث مدینة العلم می فرماید الصاحب کان النبیّ مدینة هو بابهالو اثبت النصاب ذات المرسل وارد باب المدینة لابتغوا سواه له لتدخلوها فخلوا جانب النیه و نیز در کتاب المناقب در ذکر ناظمین حدیث رد شمس می فرماید
ص:114
الصاحب کان النبیّ مدینة العلم التی حوت الکمال و کنت افضل باب ردت علیک الشمس و هی فضیلةظهرت فلم تستر بلف نقاب و صاحب ابن عباد ممدوح افاخم نقاد و مقبول اعاظم امجاد سنیه می باشد شطری از ماثر ظاهره و مفاخر باهره و معالی شامخه و اعالی باذخه و محامد جلیله و مدائح جزیله او از یتیمة الدهر ابو منصور عبد الملک بن محمد الثعالبی و وفیات الأعیان احمد بن محمد الاربلی المعروف بابن خلکان و مختصر فی اخبار البشر ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی و تتمة المختصر عمر بن المظفر المعری المعروف بابن الوردی و عبر فی خبر من غبر شمس الدین محمد بن احمد ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و بغیة الوعاة جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و ابجد العلوم مولوی صدیق حسن خان معاصر در مجلد حدیث طیر شنیدی اینجا نیز بعض عبارات مذکور می شود ابن اثیر جزری در تاریخ کامل در وقائع سنه خمس و ثمانین و ثلاثمائة گفته فی هذه السنة مات الصاحب ابو القاسم اسماعیل بن عباد وزیر فخر الدولة بالری و کان واحد زمانه علما و فضلا و تدبیرا و جودة رأی و کرما عالما بانواع العلوم عارفا بالکتابة و موادها و رسائله مشهورة مدونة و جمع من الکتب ما لم یجمعه غیره حتی انه کان یحتاج فی نقلها الی اربعمائة جمل و علامه شمس الدین ذهبی در در دول الاسلام در وقائع سنه مذکوره گفته فیها توفی الصاحب اسماعیل بن عباد وزیر مؤید الدولة و فخر الدولة و کان من نبلاء الرجال انتهی فهذا اسماعیل بن عباد المعروف بالصاحب کابرهم المحرز للمجد المنتدح الراحب*قد اثبت هذا الحدیث المبین من الحق کل لاحب فی نظمه الّذی سبی العقول فهو لها ساحب*فالعجب کل العجب من الجاحد المسرع الناحب کیف یخبّ فی الوادی الانکار و هو شاحب*و لا یقبل علی الحق اقبال الطائع المصاحب*و لا یعرج علی طریق الحق و هو واضح لاحب
آنکه ابو الحسن علی ان عمر بن محمد بن حسن بن شاذان بن ابراهیم بن اسحاق السکری الحربی حدیث مدینة العلم را روایت کرده چنانچه در کتاب الامالی علی ما نقل عنه گفته
ثنا اسحاق بن مروان ثنا أبی ثنا عامر بن کثیر السراج عن أبی خالد عن سعد بن بن طریف عن الاصبغ بن نباته عن علی بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و انت بابها باعلی کذب من زعم انه یدخلها من غیر بابها و ثقت و نبالت و عظمت و جلالت شان علامه ابن شاذان از افادات ائمه رفیع المکان و منتقدین اعیان سنیه مثل عبد الکریم بن محمد السمعانی در کتاب الانساب و عز الدین ابن اثیر الجزری در تاریخ کامل و شمس الدین محمد بن احمد ذهبی در عبر فی خبر من غبر ظاهر و اشکارست کما دریته فی مجلد حدیث الطیر و غیر خاف علی من اوتی خطا من الفهم الحدید*و اعطی قسطا من الرای السدید
ص:115
ان تحدیث الحربی و هو حبرهم المفید*و حافظهم المجید*بهذا الخبر الشریف المجید*و ذلک الحدیث الکریم الحمید*مرغم انف کل مکابر عنید*و جاذب بناصیته کلّ معاند مرید*و مؤسس بناء الحق السامق المشید*و مشید عماد الصدق الشاهق الاطید*و اللّه ولی التوفیق و التایید*و هو الموفق بلطفه المحفوف بالتازیر و التشدید
آنکه ابو عبد اللّه عبید اللّه بن محمد بن محمد بن حمدان بن بطة العکبری البطی این حدیث شریف را به شش طریق روایت نموده آنفا شنیدی که ابن شهرآشوب علیه الرحمة در مناقب آل أبی طالب فرموده و
قال النبیّ علیه السّلام بالاجماع انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه احمد من ثمانیة طرق و ابراهیم الثقفی من سبعة طرق و ابن بطّة من ستة طرق و ابن بطه از اجله محدثین حذاق و اماثل مسندین سباق سنیه است و محاسن بارعه و محامد ناصعه او بر ناظر کتاب الانساب عبد الکریم بن محمد السمعانی و طبقات محمد بن عبد اللّه الدمشقی الشهیر بابن ناصر الدین و تراجم الحفاظ مرزا محمد بدخشانی واضح و ظاهرست و از ادله واضحه و براهین لائحه اعتماد و اعتبار ابن بطه عالی فخار آنست که ابن تیمیه با آن همه تشدد و تصلب و تعنت و تعصب در منهاج بروایات او متمسک و متشبث شده کما دریت فی مجلد حدیث الطیر و کافیست برای اثبات جلالت و نبالت ابن بطه که او از شیوخ ان مشایخ سبعه شاه ولی اللّه والد مخاطب می باشد که حضرتش بر اتصال سند خود بایشان حمد الهی فرموده و ایشان را از مشایخ اجله کرام و ائمه قاده اعلام و از جمله مشهورین من بین الحرمین المحترمین و مجمع علی فضلهم بین الخافقین وانموده کما ستعرف ان شاء اللّه تعالی فی مجلد حدیث التشبیه بالتفصیل فهذا ابن بطة حافظهم الجوال*و بارعهم الرحال*المشدود إلیه الرحال*المضروب إلیه آباط الابال*قد روی هذا الحدیث المنیر للبال*المزیح للبلبال*بطرق ستة قمعا لریب اصحاب المکر و الادغال*و ردعا لزیغ اصحاب الخدع و الاحتیال*فالمتعرض له بالطّعن و الاخمال*و المتصدی له بالقدح و الاعلال*موضع فی فیافی العسف و الضلال*موغل فی موامی الحیف اتم الایغال
که مشتمل بر وجوه عدیده است آنکه ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه المعروف بالحاکم حدیث مدینة العلم را بطرق متعدده روایت نموده و باهتمام تمام تصحیح ان فرموده چنانچه در کتاب المستدرک علی الصحیحین که نسخ عدیده آن از نظر نحیف گذشته و دو نسخه آن وقت تحریر پیش این فقیر حاضرست می فرماید
حدثنا ابو العباس محمد بن یعقوب ثنا محمد بن عبد الرحیم الهروی بالرملة ثنا ابو الصلت عبد السلام بن صالح ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس رضی اللّه عنهما قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم
ص:116
و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه و ابو الصلت ثقة مامون ف
إنی سمعت ابا العباس محمد بن یعقوب فی التاریخ یقول سمعت العبّاس بن محمد الدوری یقول سألت یحیی بن معین عن أبی الصلت الهروی فقال ثقة فقلت أ لیس قد حدث عن أبی معاویة عن الاعمش انا مدینة العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی و هو ثقة مامون سمعت ابا نصر احمد بن سهل الفقیه القبانی امام عصره ببخاری یقول سمعت صالح بن محمّد بن حبیب الحافظ یقول و سئل عن أبی الصلت الهروی فقال دخل یحیی بن معین و نحن معه علی أبی الصلت فسلم علیه فلما خرج تبعته فقلت له ما تقول رحمک اللّه فی أبی الصلت فقال هو صدوق فقلت له انّه یروی حدیث الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأتها من بابها فقال قد روی هذا ذاک الفیدی عن أبی معاویة عن الاعمش کما رواه ابو الصّلت حدثنا بصحة ما ذکره الامام ابو زکریا یحیی بن معین ابو الحسین محمّد بن احمد بن تمیم القنطری ثنا الحسین بن فهم ثنا محمّد بن یحیی بن الضریس ثنا محمد بن جعفر الفیدی ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس رضی اللّه عنهما قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب قال الحسین بن فهم حدثناه ابو الصلت الهروی عن أبی معاویة قال الحاکم لیعلم المستفید لهذا العلم ان الحسین بن فهم بن عبد الرحمن ثقة مامون حافظ و لهذا الحدیث شاهد من
حدیث سفین الثوری باسناد صحیح حدثنی ابو بکر محمد بن علی الفقیه الامام الشاشی القفال ببخاری و انا سالته حدثنی النعمان بن هارون البلدی ببلد من اصل کتابه ثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید الحرانی ثنا عبد الرزاق ثنا سفین الثوری عن عبد اللّه بن عثمان بن خیثم عن عبد الرحمن بن عثمان التیمی قال سمعت جابر بن عبد اللّه یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب ازین عبارت سراسر بشارت واضح و لائحست که حاکم در اثبات و تصحیح این حدیث شریف و ارغام و تبکیت جاحد عنیف مساعی جمیله فرموده و بوجوه متعدده زنگ شبهات ارباب اعتساف از قلوب اهل انصاف زدوده اول آنکه این حدیث شریف را بسند متصل خود از ابن عباس روایت کرده دوم آنکه تصریح صریح ببودن ان صحیح الاسناد نموده سوم آنکه باطهار عدم اخراج شیخین این حدیث شریف را راه استدراک بر ایشان پیموده چهارم آنکه بنص واضح ابو الصلت هروی را که راوی این حدیث از ابو معاویه است ثقه مامون
ص:117
گفته پنجم آنکه برای تایید و تسدید توثیق خود حکایت سؤال دوری یحیی بن معین را از حال ابو الصلت و توثیق یحیی بن معین او را که این حکایت مشتمل بر اثبات حدیث مدینة العلم نیز می باشد از تاریخ شیخ خود محمد بن یعقوب الاصم نقل کرده ششم آنکه برای مزید تشیید و تاکید حکایت سؤال صالح بن محمد یحیی بن معین را از حال ابو الصلت و توثیق یحیی بن معین او را که این حکایت نیز مشتمل بر اثبات حدیث مدینة العلمست از شیخ خود ابو نصر قبانی نقل فرموده هفتم آنکه برای اثبات و تصحیح کلام یحیی بن معین که مشتمل بر افاده روایت کردن فیدی این حدیث شریف را می باشد این حدیث شریف را از قنطری از حسین بن فهم از محمد بن یحیی بن الضریس از محمد بن جعفر فیدی از ابو معاویه از اعمش از مجاهد از ابن عباس روایت کرده هشتم آنکه روایت کردن حسین بن فهم این حدیث شریف را از ابو الصلت از ابو معاویه نیز باثبات رسانیده نهم آنکه بمزید تحقیق و تدقیق حسین بن فهم را نیز توثیق نموده و مستفید علم حدیث را بثقه و مامون بودن او اعلام فرموده دهم آنکه نظر باحقاق این حدیث شریف افاده فرموده که برای این حدیث یعنی حدیث مدینة العلم بروایت ابن عباس شاهدیست از حدیث سفیان ثوری یازدهم آنکه تصریح بصحت سند این شاهد کرده دوازدهم آنکه اتماما لتحقیق الشاهد و رغما لانف الجا این حدیث را بسند متصل از جابر بن عبد اللّه انصاری روایت فرموده فالحمد للّه حمدا لا منتهی لاقصاه*و لا یوزن شیء بادناه*علی ما وضح الحق لذی عینین*و بان الصدق بلا ریب و رین*و اضاء نور الصواب الزاهر*و اشرق ضوء الیقین الباهر*او ما تری الحاکم کیف جهد فی تصحیح هذا الحدیث الشریف*و بالغ فی تنقیح هذا الخبر المنیف* و رفع عقیرته بصحة سنده مرة بعد مرة*و مال علی قلع ریب المرتاب کرة اثر کرة*فجعل انکار المنکرین اخزی من کلّ باطل*و صیر جحد الجاحدین اوهن من خطل خاطل*فاضحی جحودهم سمة علی قرفتهم و عنادهم*و عضیهتهم و لدادهم*و انهما لهم فی العصبیة البائرة*و ارتباکهم فی الحمیّة الخاسرة* و ذهابهم عریضا فی الخبط و الشماس*و اغراقهم فی التعته و الوسواس*و انحیازهم عن سبیل الانقیاد و الایقان* و استنکافهم عن لحب الاعتراف و الاذعان*و ایضاعهم فی مهامه العثار و الزلل*و ایغالهم فی محاوی الافک البین الخلل*و تعلقهم بالمکابرة الفاضحة*و المثابرة الواضحة*ردّا علی اللّه و رسوله*و اختیارهم مخالفة العلماء الحذاق* و الجهابذة السباق فی ایثار الحق و قبوله
آنکه حاکم نیسابوری این حدیث شریف را بروایت جناب امیر المؤمنین علیه السلام نیز روایت کرده چنانچه علامه سیوطی در نکت بدیعات گفته حدیث ت ک
انا مدینة العلم و علیّ بابها آورده من حدیث علی و ابن عباس و جابر قلت حدیث علی اخرجه الترمذی و الحاکم و حدیث ابن عباس اخرجه الحاکم و الطبرانی و حدیث جابر اخرجه الحاکم الخ و نیز
ص:118
سیوطی در تاریخ الخلفاء گفته و
اخرج الترمذی و الحاکم عن علیّ قال قال رسول اللّه صلعم انا مدینة العلم و علیّ بابها الخ و اخراج حاکم این حدیث شریف را بروایت جناب امیر المؤمنین علیه السلام ابن حجر در صواعق محرقه و شیخ بن عبد اللّه العیدروس در عقد نبوی و ابراهیم کردی در نبراس و زرقانی در شرح مواهب لدنیه و مرزا محمد بدخشانی در نزل الابرار و مفتاح النجا و تحفة المحبین و فاضل صبّان مصری در اسعاف الراغبین و مولوی محمد مبین در وسیلة النجاة و مولوی ولی اللّه در مرآة المؤمنین و بلخی در ینابیع المودة نیز ذکر کرده اند کما ستقف علیه فیما بعد انشاء اللّه تعالی
آنکه حاکم نیسابوری این حدیث شریف را بروایت ابن عمر نیز اخراج نموده چنانچه ابن حجر مکی در صواعق گفته الحدیث التاسع
اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الطبرانی و الحاکم و العقیلی فی الضعفاء و ابن عدی عن ابن عمر و الترمذی و الحاکم عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و الخ اخراج حاکم این حدیث شریف را بروایت ابن عمر از افاده علامه عیدروس در عقد نبوی و مرزا محمد بدخشانی در نزل الابرار و مفتاح النجا و تحفة المحبّین و فاضل صبان مصری در اسعاف الراغبین و محمد مبین در وسیلة النجاة و ولی اللّه در مرآة المؤمنین و سلیمان بلخی در ینابیع نیز ثابت و متحقق می شود کما ستعرفه فیما بعد انشاء اللّه تعالی-و محتجب نماند که حاکم نیسابوری از اساطین حفاظ اعاظم و ارکان ائمه افاخم و اماثل صدور نقاد و افاضل قروم امجاد سنیه بوده کمال حفظ و اتقان و نقد و امعان و تقدم و براعت و تمهر و تصدر جماعت و رفعت شان و عظمت مکان و فضائل جلائل و محاسن عقائل و ماثر عظائم و مفاخر کرائم او حسب افادات اکابر این حضرات بیش از بیشست شطری از ان بر ناظر مصنف مفرد حافظ ابو موسی المدینی و تاریخ نیسابور عبد الغافر فارسی و مناقب شافعی تصنیف فخر رازی و جامع الاصول مجد الدین ابن اثیر جزری و تاریخ کامل عز الدین ابن اثیر جزری و تهذیب الاسماء و اللغات و منهاج محی الدین نووی و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر فی اخبار البشر اسماعیل بن علی الایوبی و تذکرة الحفاظ و عبر ذهبی و تتمة المختصر ابن الوردی و رجال مشکاة ولی الدین خطیب و مرآة الجنان یافعی و طبقات شافعیه سبکی و طبقات الحفاظ محمد بن عبد اللّه الدمشقی الشهیر بابن ناصر الدین و رجال مشکاة شیخ عبد الحق و شرح مواهب لدنیه محمد بن عبد الباقی الزرقانی و تراجم الحفاظ مرزا محمد بدخشانی و تاج مکلل و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر و غیر آن واضح و ظاهرست بعضی از عبارات کتب مذکوره در بعض مجلدات سابقه مسطور شده و بر اکثر عبارات این کتب انش در بعض مجلدات آتیه واقف می شوی و نیز می دانی که حاکم حسب افادۀ شاه ولی اللّه والد ماجد مخاطب در قرة العینین از جمله مجددین دین جناب ختم المرسلین صلی اللّه علیه و اله الطیبین الطاهرین که آن حضرت بوجودشان بشارت داده می باشد و در مائة رابعه از سر نو احیاء دین مبین آن حضرت کرده
ص:119
و احکام و اتقان علم حدیث بعمل آورده و از جمله ادله واضحه جلالت و نبالت حاکم آنست که شاه ولی اللّه در ازاله الخصاء و قرة العینین احتجاج و استدلال بروایات حاکم نموده اند بلکه خود مخاطب نیز در همین کتاب تحفه جابجا بمرویات و مخرجات او دست تمسک زده اند و بمقابله اهل حق آن را آورده و کلّ هذا ممّا یشیّد اساس المطلوب و یرغم انف الجاحد المعاند المنکوب
آنکه ابو القاسم حسن بن اسحاق بن شرفشاه الفردوسی این حدیث را بنظم آورده و نسبت آن بجناب رسالت ماب صلّی اللّه علیه و سلم بکمال حتم و جزم نموده چنانچه در شاهنامه فرموده چهارم علی بود جفت بتول
گواهی دهم کین سخن راز اوست
و بر ارباب الباب در خیر خفا و احتجاب نیست که نظم فردوسی حدیث مدینة العلم را در شاهنامه دلیل نهایت شهرت و استفاضه آن از قدیم الایام و شاهد کمال مقبولیت آن نزد هر خاص و عام بلکه مسلمیت آن حتی عند الدّ المحصام می باشد زیرا که تصنیف این کتاب بحسب اشارت سلطان محمود سمت وجود یافته و تعصب غیر محدود و عناد نامحمود محمود با شیعیان عترت حبیب رب ودود و متبعین مآل صاحب الحوض المورود علیه و علیهم آلاف السلام الی الیوم الموعود در کتب اعلام اهل سنت مسطور مسرود و حال شیفتگی او بعلم حدیث نیز در ان مذکور و موجود بلکه او نزد این حضرات از جمله فقهای شافعیه و ائمه شان محسوب و معدود و بمحامد و مفاخر عظیمه و مدائح و مآثر فخیمه بر السنه اکابر این حضرات ممدوح و محمودست ابن تیمیه در منهاج السنه گفته و اما ما ذکره من الصلوة التی یجیزها ابو حنیفة و فعلها عند بعض الملوک حتی رجع عن مذهبه فلیس بحجّة علی فساد مذهب اهل السنة لان اهل السنة یقولون ان الحق لا یخرج عنهم لا یقولون انه لا یخطی احد منهم و هذه الصلوة ینکرها جمهور اهل السنة کما لک و الشافعی و احمد و الملک الّذی ذکره هو محمود بن سبکتکین و انّما رجع الی ما ظهر عنده انه من سنة النّبی صلّی اللّه علیه و سلم و کان من خیار الملوک و اعد لهم و کان من اشد الناس قیاما علی اهل البدع لا سیما الرافضة و ابن خلکان در وفیات الأعیان بترجمه محمود بعد ذکر شطری از حالات او گفته و ذکر امام الحرمین ابو المعالی عبد الملک الجوینی المقدم ذکره فی کتابه الّذی سماه مغیث الخلق فی اختیار الاحق ان السلطان المحمود المذکور کان علی مذهب أبی حنیفة رضی اللّه عنه و کان مولعا بعلم الحدیث و کانوا یسمعون الحدیث من الشیوخ بین یدیه و هو یسمع و کان یستفسر الاحادیث فوجد اکثرها موافقا لمذهب الشافعی رضی اللّه عنه فوقع فی خلده حکّة فجمع الفقهاء من الفریقین فی مرو و التمس منهم
ص:120
الکلام فی ترجیح احد المذهبین علی الآخر فوقع الاتفاق علی ان یصلوا بین یدیه رکعتین علی مذهب الامام الشافعی رضی اللّه عنه و علی مذهب أبی حنیفة رضی اللّه عنه لینظر فیه السلطان و یتفکر و یختار ما هو احسنهما فصلی القفال المروزی و قد تقدم ذکره بطهارة مسبغه و شرائط معتبرة من الطهارة و السترة و استقبال القبلة و اتی بالارکان و الهیئات و السنن و الآداب و الفرائض علی وجوه الکمال و التمام و قال هذه صلاة لا یجوز الامام الشافعی دونها رضی اللّه تعالی عنه ثم صلی رکعتین علی ما یجوز ابو حنیفة رضی اللّه عنه فلبس جلد کلب مدبوغا ثم لطخ ربعه بالنجاسة و توضّأ بنبیذ التمر و کان فی صمیم الصیف فی المفازة و اجتمع الذباب و البعوض و کان وضوئه منکسا منعکسا ثم استقبل القبلة و احرم بالصلاة من غیر نیة فی الوضوء و کبر بالفارسیة ثم قرأ آیة بالفارسیة دو برکک سبز ثم نقر نقرتین کنقرات الدیک من غیر فصل و من غیر رکوع و تشهد و ضرط فی آخره من غیر نیة السلام و قال ایّها السلطان هذه صلاة أبی حنیفة فقال السلطان لو لم تکن هذه الصّلاة صلاة أبی حنیفة لقتلتک لان مثل هذه الصلاة لا یجوزها ذو دین فانکرت الحنفیة ان تکون هذه صلاة أبی حنیفة فامر القفال باحضار کتب أبی حنیفة و امر السلطان نصرانیا کاتبا یقرأ المذهبین جمیعا فوجدت الصّلوة علی مذهب أبی حنیفة علی ما حکاه القفال فاعرض السلطان عن مذهب أبی حنیفة و تمسک بمذهب الشافعی رضی اللّه عنه انتهی کلام امام الحرمین و کانت مناقب السلطان محمود کثیرة و سیره من احسن السّیر و مولده لیلة عاشوراء سنة احدی و ستین و ثلاثمائة و توفی فی شهر ربیع الآخر و قیل حادی عشر صفر سنة احدی و قیل اثنتین و عشرین و اربعمائة بغزنة رحمه اللّه تعالی و علامه ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه احدی و عشرین و أربعمائة گفته و السلطان محمود بن سبکتکین سیف الدولة ابو القاسم بن الامیر ناصر الدولة أبی منصور کان ابوه امیر الغزاة الذین یغزون من بلاد ماوراء النهر علی اطراف الهند فاخذ عدة قلاع و افتتح ناحیة بست و کان کرامیا فامّا محمود فافتتح غزنة ثم بلاد ماوراء النهر ثم استولی علی سائر خراسان و عظم ملکه و دانت له الامم و فرض علی نفسه و الهند کلّ عام فافتتح منه بلادا واسعة و کان علی عزم و صدق فی الجهاد قال عبد الغافر الفارسی کان صادق النیة فی اعلاء کلمة اللّه تعالی مظفرا فی غزواته ما خلت سنة من سنة ملکه عن غزوة او سفرة و کان ذکیّا بعید الغور موفق الرای و کان مجلسه مورد العلماء و قبره بغزنة یدعی
ص:121
عنده قال و قد صنف فی ایامه تواریخ و حفظت حرکاته و سکناته و احواله لحظة لحظة رحمه اللّه توفّی فی جمادی الاولی و عبد اللّه بن اسعد یافعی در مرآة الجنان در ذیل وقائع سنة عشر و اربعمائة گفته و ممّا ذکروا عن السلطان محمود ما هو مشهور و من فضل مذهب الشافعی معدود ما سیاتی الآن ذکره و یعلم منه فضل المذهب المذکور و فخره قضیة عجیبة مشتملة علی نادرة غریبة و هی ما ذکر امام الحرمین فحل الفروع و الاصلین ابو المعالی عبد الملک بن الشیخ الامام أبی محمد الجوینی فی کتابه الموسوم بمغیث الخلق فی اختیار الحق ان السلطان محمود المذکور کان علی مذهب أبی حنیفة رضی اللّه عنه و کان مولعا بعلم الحدیث و کان الناس او قال الفقهاء یسمعون الحدیث من الشیوخ بین یدیه و هو یسمع و کان یستفسر الاحادیث فوجد اکثرها موافقا لمذهب الشافعی رضی اللّه عنه فوقع فی خلده حبّه فجمع الفقهاء من الفریقین فی مرو و التمس منهم الکلام فی ترجیح احد المذهبین علی الآخر فوقع الاتفاق علی ان یصلوا بین یدیه رکعتین علی مذهب الشافعی و رکعتین علی مذهب أبی حنیفة رضی اللّه عنهما و یقتصر فیهما علی اقل الفروض لینظر فیه السلطان و یتفکر و یختار ما هو احسنه الخ و نیز یافعی در مرآة الجنان در وقائع سنه احدی و عشرین و اربعمائة گفته و فیها توفی السلطان محمود بن الامیر ناصر الدولة أبی منصور کان ابوه امیر الغزاة الّذین یغزون من بلاد ماوراء النهر علی اطراف الهند فاخذ عدة قلاع و افتتح ناحیة بست و اما محمود فافتتح غزنة ثم بلاد ماوراء النهر ثم استولی علی سائر خراسان و دان له الخلق علی اختلاف اجناسهم و فرض علی نفسه غزو الهند کل عام فافتتح منه بلادا واسعة و قد مضی ذکر شیء من فتحه البلاد البعیدة و صفاته الجمیلة الحمیدة و علو همته الشریفة و رجوعه عن مذهب أبی حنیفة الی مذهب الامام الشافعی رضی اللّه عنه فی القضیة المقدمة فی السنة العاشرة بعد الاربع مائة و تاج الدین عبد الوهاب بن علی السبکی در طبقات شافعیة گفته محمود بن سبکتکین السلطان الکبیر ابو القسم سیف الدولة ابن الامیر ناصر الدولة أبی منصور احد ائمّة العدل و من دانت له البلاد و العباد و ظهرت محاسن آثاره و کان یلقب قبل السلطنة سیف الدولة و اما بعدها فلقب یمین الدولة و بهذا اللقب سمی الکتاب الیمینی الّذی صنفه ابو النصر محمد بن عبد الجبار العتبی فی سیرة هذا السلطان و اهل خوارزم و ما والاها یعتنون بهذا الکتاب و یضبطون الفاظه اشد من اعتماد اهل بلادنا بمقامات الحریری کان هذا السلطان اماما عادلا شجاعا مفرطا فقیها فهما سمحا جوادا سعیدا مؤیدا
ص:122
و قد اعتبرت فوجدت اربعة لا خامس لهم فی العدل بعد عمر بن عبد العزیز رضی اللّه عنه الاّ ان یکون بعض الناس لم تطل لهم مدة و لا ظهرت عنهم آثار ممتدة و هم السلطان محمود و الوزیر نظام الملک و بینهما فی الزمان مدة و سلطان و ملک فی بلادنا هما السلطان صلاح الدین یوسف بن ایوب فاتح بیت المقدس و قبله الملک نور الدین محمود بن زنکی الشهید و لا استطیع ان اسمیه سلطانا لانه لم یسم بذلک و سبب هذا ان مصطلح الدول ان السلطان من ملک اقلیمین- فصاعدا فان کان لا یملک الاّ اقلیما واحدا سمی بالملک و ان اقتصر علی مدینة واحدة لا یسمی لا بالملک و لا بالسلطان بل بامیر البلد و صاحبها و من ثم یعرف خطاء کتاب زماننا حیث یسمون صاحب حماة سلطانا و لا ینبغی ان یسمی لا سلطانا و لا ملکا لان حکمه لا یعدوها فکانهم خرجوا عن المصطلح و من شرط السلطان ان لا یکون فوق یده ید و کذلک الملک و لا کذلک صاحب البلدة الواحدة فانّ السلطان یحکم علیه اما حکم السلطان علی الملک و عدم حکمه فیختلف باختلاف القوة و الضعف ثم نور الدین خطب له علی منابر دیار مصر لما افتتحها صلاح الدین و بهذا سمی بالسلطان و لذلک قال بعض من امتدحه إذ ذاک و ملکت اقلیمین ثمة ثالثافدعیت بعد الملک بالسلطان عدنا الی ذکر یمین الدولة فتقول کان اولا حنفی المذهب ثم انتقل الی مذهب الشافعی لما صلی القفال بین یدیه صلاة لا یجوز الشافعی دونها و صلاة لا یجوز ابو حنیفة دونها و قد ساق القفال الحکایة فی فتاویه ثم حکاها من بعده امام الحرمین و غیره و چون دولت شاه بن علاء الدولة بختیشاه سمرقندی در تذکرة الشعرا که مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی ذکر ان در کشف الظنون باین عنوان نموده تذکرة الشعراء فارسی للامیر دولت شاه بن علاء الدولة بختیشاه رتب علی سبع طبقات و خاتمة و ذکر فی اوله عشرین شاعرا من شعراء العرب ثم اردفهم شعراء الفرس و ضم إلیها فوائد من التواریخ علی طریق الاستطراد و فرغ من جمعه سنة 892 اثنین و تسعین و ثمانمائة در ترجمه فردوسی بعضی از متعلقات تصنیف شاهنامه و حالات عصبیت محمود بتفصیل آورده لهذا برای تشیید مطلوب و ابرام مقصود ذکر آن ترجمه درین مقام مناسب می نماید قال دولت شاه السمرقندی فی التذکرة ذکر سحبان العجم فردوسی ره اکابر و افاضل متفق اند که شاعری در این مدت روزگار اسلام مثل فردوسی از کتم عدم پای بمعمورۀ وجود ننهاده و الحق داد سخنوری و فصاحت داده و شاهد عدل بر صدق این دعوی کتاب شاهنامه ست که درین پانصد سال گذشته از شاعران و فصیحان روزگار هیچ آفریده را یارای جواب شاهنامه نبوده و این حالت از شاعران هیچکس را مسلم نیست و این معنی هدایت خدائیست در حق
ص:123
فردوسی گفته اند بیت سکه کاندر سخن فردوسی طوسی نشاند کافرم گر هیچکس از جمله فردوسی نشاند اول از بالای
کرسی بر زمین آمد سخن او دگر دستش گرفت و بر سر کرسی نشاند
و عزیزی دیگر راست بیت در شعر سه تن پیمبرانند
هر چند که لا نبی بعدی اوصاف و قصیده و غزل را فردوسی و انوری و سعدی
انصاف این ست که مثل قصائد انوری قصائد خاقانی را توان گرفت باندکی کم و زیاده و مثل غزلیات شیخ بزرگوار سعدی غزلیات خواجه خسرو خواهد بود بلکه زیباتر امّا مثل اوصاف و سخن گذاری فردوسی کدام فاضل شعر گوید و کرا باشد و می تواند بود که شخصی این سخن را مسلم ندارد و گوید شیخ نظامی را درین باب ید بیضاست و درین سخن مضایقه نیست و شیخ نظامی بزرگ بوده و سخن او بلند و متین و پر معانیست اما از راه انصاف تامل در هر دو شیوه نکو بکن و ممیز بوده حکم براستی گو بیار اما اسم فردوسی حسن بن اسحاق بن شرفشاه ست و در بعض سخن ابن شرفشاه تخلص می کند و از دهاقین طوس بوده و گویند از قریه رزانست من اعمال طوس و بعضی گویند سوری بن مغتر که او را عمید خراسانی می گفته اند و در روستاق طوس کاریزی و چهار باغی داشته فردوس نام و پدر فردوسی باغبان ان مزرعه بوده و وجه تخلص فردوسی آنست و العهدة علی الراوی ابتدای حال فردوسی آنست که عامل طوس بدو جور و بیدادی می کرده و بشکایت عامل از طوس بغزنین رفته و مدتی بدرگاه سلطان محمود تردد می کرد و مهم او متمشی نمی شد و بخرج الیوم درماند آخرش شاعری پیشه ساخته قطعه و قصائد می گفت از عام و خاص وجه معاش بدو می رسید و در سرا و آرزوی صحبت استاد عنصری می بود و از غایت جاه عنصری او را این آرزو میسر نمی شد تا روزی بحیله خود را در مجلس عنصری گنجانید و در آن مجلس عسجدی و فرخی که هر دو شاگرد عنصری اند حاضر بودند استاد عنصری فردوسی را چون مرد روستائی شکل دید از روی ظرافت گفت أی برادر در مجلس شعرا جز شاعری نمی گنجد فردوسی گفت بنده را درین فن اندک مایه شروعی هست استاد عنصری گفت چون
عارض تو ماه نباشد روشن
عسجدی گفت مانند رخت گل نبود در گلشن
فرخی گفت مژگانت همی کند گذار از جوشن
فردوسی گفت مانند سنان گیو در جنگ پشن
همگنان از حسن کلام او تعجب کردند و استاد عنصری فردوسی را گفت زیبا گفتی مگر ترا در تاریخ سلاطین وقوفی هست گفت بلی تاریخ ملوک عجم همراه دارم عنصری او را در ابیات و اشعار مشکله امتحان کرد فردوسی را در شیوه شاعری و سخنوری قادر یافت گفت أی برادر معذور دار که فضل ترا نشناختم و او را مصاحب خود ساخت و سلطان عنصری را فرموده بود که تاریخ ملوک عجم را بقید نظم درآورد و عنصری از کثرت اشتغال بهانه ها می کرد و می تواند بود که طبعش بر نظم شاهنامه قادر نبوده باشد و هیچکس را در ان روزگار نیافته که اهل این کار بوده باشد القصه فردوسی را پرسید که توانی نظم شاهنامه گفتن فردوسی گفت بلی انشاء اللّه استاد
ص:124
عنصری ازین معنی خرم شد و فی الحال بعرض رسانید که جوانی خراسانی آمده بسیار خوش طبع و بر سخنوری قادرست گمان بنده انست که از عهده نظم تاریخ عجم بیرون تواند آمد سلطان گفت او را بگو که در مدح من چند بیت بگوید عنصری فردوسی را بمدح سلطان اشارت کرد فردوسی چند بیت در مدح سلطان بگفت بدیهه و این بیت از آنجمله است چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست
سلطان را بغایت ازین بیت خوش آمد و فردوسی را فرمود تا بر نظم شاهنامه قیام نماید گویند که او را در سرا بوستان خاص فرمود تا حجره مسکن دادند و مشاهره و وجه معاش مقرر کردند و مدت چهار سال در خطه غزنین بنظم شاهنامه مشغول بود بعد از ان اجازت حاصل کرد که بوطن رود و بنظم شاهنامه مشغول باشد و مدت چهار سال دیگر بطوس ساکن و باز بغزنین رجوع کرد چهار دانگ شاهنامه را بنظم آورده بود بعرض سلطان رسانید و مقبول نظر کیمیا خاصیت سلطانی شد و باز بر طریق اول بکار مشغول شد و سلطان گاه گاه او را نوازش و تفقدی فرمودی و مربی او شمس الکفاة خواجه احمد بن حسن المیمندی بود و مدح او گفتی و التفات بأیاز که جمله خاصان سلطان بود نمی کرد ایاز ازین معنی تافته شد و از روی سعایت در مجلس خاص بعرض رسانید که فردوسی رافضیست و سلطان محمود در دین و مذهب بغایت صلب بوده و در نظر او هیچ طائفه دشمن تر از رفضه نبوده اند خاطر سلطان ازین سبب بر فردوسی متغیر شد روزی او را طلب فرمود و از روی عتاب باو گفت که تو قرمطی بودۀ بفرمایم تا ترا زیر پای فیلان هلاک کنند تا جمیع قرامطه را عبرت باشد فردوسی فی الحال در پای سلطان افتاد که من قرمطی نیستم بلکه از اهل سنت و جماعتم و بر من افترا کرده اند سلطان فرمود که مجتهدان بزرگ شیعه از طوس بوده اند اما من ترا بخشیدم بشرط آنکه ازین مذهب رجوع نمائی بعد از ان از سلطان هراسان شد و در حق او نیز بدگمان گشت بهر کیفیت که بود کتاب نظم شاهنامه باتمام رسانید و او را طمع آن بود که سلطان در حق او احسان بزرگ بجای آورد مثل ندیمی مجلس خاص و اقطاع چون خاطر سلطان بدو گران شده بود صلۀ کتاب شاهنامه شصت هزار درم نقره انعام فرمود که بیتی را درم نقره باشد و فردوسی بغایت این انعام را در حق خود حقیر دانست اما بستد و ببازار شد و بحمام درآمد و بیست هزار درم اجرت حمامی بداد و بیست هزار درم فقاعی خرید و بیست هزار درم بمستحقان قسمت نمود خود را در شهر غزنین مخفی ساخت و بعد از ان بحیله کتاب شاهنامه را از کتابدار سلطان بدست آورد و چند بیت در مذمت سلطان بدانجا الحاق کرد بیت چه سی سال بردم بشهنامه
رنج
نبود نیارست نام بزرگان شنود
و باقی این ابیات شهرتی عظیم دارد نوشتن تمام احتیاج نبود و فردوسی
ص:125
مدت چهار ماه در غزنین متواری بود و بعد از ان مخفی بهراة آمد و در خانه ابو المعالی صحاف چند گاه بسر برد آن جا نیز رسولان بتفحص فردوسی می رسیدند و در شهرها منادی می کردند فردوسی خود را بمشقت تمام بطوس رسانید و در آنجا نیز نتوانست بودن اهل و عیال و اقربا را وداع کرد و عازم رستمدار شده در آن حین اسپهبد جرجانی از قبل منوچهر بن قابوس حاکم رستمدار بد بدو پناه آورد و سپهبد او را مراعاتی کرد و از فردوسی ابیات هجو سلطان را بیک صد و شصت مثقال طلا بخرید که از شاهنامه محو سازد و او اجابت کرده دیگر بار بطوس رجوع نمود و پیری برو مستولی شده بود و در وطن مالوف متواری می بود وقتی سلطان در سفر هند نامه بملک دهلی می نوشت رو بخواجه احمد بن حسن میمندی کرد که اگر جواب نه بر وفق مراد ما اید تدبیر چیست خواجه این بیت از شاهنامه خواند اگر جز بکام من آید جواب من و گرز و میدان و افراسیاب
سلطان را رقتی پیدا شد گفت در حق فردوسی جفا و کم عنایتی کردم ایا احوال او چیست خواجه محل و تقریب یافت بعرض رسانید که فردوسی پیر و عاجز و مستمند شده و در طوس متواری بوده سلطان از غایت عنایت و شفقت فرمود تا دوازده شتر نیل بار کرده کرده جهة انعام فردوسی بطوس فرستاد؟ ؟ ؟ شتران نیل بدروازه رودبار طوس همان بود و بیرون رفتن جنازه فردوسی بدروازه رزان همان بعد از ان جهات تسلیم خواهرش کردند قبول نکرد و از غایت زهد گفت مرا بمال سلاطین چو احتیاجی نیست
*و وفات فردوسی در شهور سنه 411 احدی عشر و اربعمائة بوده و قبر او در شهر طوسست بجنب مزار عباسیه و الیوم مرقد شریف او متعینست و زوار را بدان مرقد التجاست چنین گویند که شیخ ابو القاسم کرکانی علیه ما یستحق بر فردوسی نماز نکرد که او مدح مجوس گفته آن شب در خواب دید که فردوسی را در بهشت عدن درجات عالیست ازو سؤال کرد که این درجه بچه یافتی گفت بدان یک بیت که در توحید گفتم این ست بیت جهان را بلندی و پستی توئی ندانم چۀ هر چه هستی توئی انتهی کلام السمرقندی فثبت و الحمد للّه الودود*ان المخاطب الحیود المیود* فی تعرضه لهذا الحدیث بالانکار و الجحود*و تلقیه بالاعراض و الصدود*قد اربی علی سلطان اصحاب الزیغ و المرود و بذّ علی صندید ذوی البغی و الحرود*و بلغ فی تیهاء العصبیة الی اقصی الغی و العنود و حصل فی غلواء الحمیّة علی اخیب الخسر و الکنود
آنکه طراز المحدثین ابو بکر احمد بن موسی بن مردویه الاصبهانی حدیث مدینة العلم را از جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و اله و سلم بواسطه جناب امیر المؤمنین علیه السلام و ابن عباس روایت نموده چنانچه علی ما نقل عنه بسند خود آورده
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و نیز علی ما نقل عنه بسند خود آورده
عن ابن عباس قال قال رسول اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها
ص:126
فمن أراد العلم فلیات الباب و روایت کردن ابن مردویه این حدیث شریف را بروایت ابن عباس از افاده علامه شوکانی نیز ظاهرست کما ستعرف فیما بعد انشاء اللّه تعالی و ابن مردویه از اجله حفاظ مشهورین و اماثل ایقاظ معروفین سنیه می باشد جلالت شان و علو مکان او بر ناظر کتاب الانساب سمعانی و معجم البلدان یاقوت حموی و کتاب المناقب اخطب خوارزم و تذکرة الحفاظ و عبر ذهبی و زاد المعاد ابن القیم حنبلی و تاریخ ابن کثیر شامی و طبقات شافعیه سبکی و حصن حصین شمس الدین جزری و طبقات الحفاظ سیوطی و شرح مواهب لدنیه زرقانی و کشف الظنون مصطفی بن عبد اللّه قسطنطینی و رساله اصول حدیث خود مخاطب و غیر ان واضح و لائحست و اکثر عبارات این کتب ان شاء اللّه تعالی در مجلداتی مذکور می شود فهذا ابن مردویه طراز محدثیهم الاعلام*و علم حفاظهم الفخام*قد روی هذا الحدیث المبهر النظام*و اثر هذا الخبر المصحف العصام*بطریقین عن سید الانام*علیه و آله آلاف التحیّة و السلام فلا یطعن فیه بعد روایة ابن مردویه الا المارد الّذی هو من الد الخصام و لا یقدح فیه غب وعیها الاّ من تاه فی بید الغوایة و هام
آنکه تاج المحدثین ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصبهانی حدیث مدینة العلم را در کتاب معرفة الصحابة اخراج نموده عبد الرحمن بن أبی بکر سیوطی در جمع الجوامع گفته
انا مدینة العلم و علیّ بابها ابو نعیم فی المعرفة عن علیّ و نیز سیوطی در رساله قول جلی فی فضائل علی گفته الحدیث السادس عشر عنه أی
عن علی کرم اللّه وجهه ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها اخرجه ابو نعیم فی المعرفة و روایت کردن ابو نعیم این حدیث شریف را در کتاب المعرفة از افاده ابراهیم وصابی در کتاب الاکتفاء و مرزا محمد بدخشی در نزل الابرار و مفتاح النجا و تحفة المحبین نیز واضح و ظاهر می شود و نور الدین سلیمانی نیز آن را در درّ یتیم نقل کرده کما ستعرف فیما بعد ان شاء اللّه تعالی
آنکه ابو نعیم جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بلقب باب مدینة الحکم و العلوم مدح نموده کمال ثبوت و حتمیت این حدیث شریف بر اصحاب الباب واضح و ظاهر فرموده چنانچه در حلیة الأولیاء بترجمه جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته سید القوم و محبوب المعبود باب مدینة الحکم و العلوم و راس المخاطبات و مستنبط الاشارات رایة المهتدین و نور المطیعین و ولی المتقین و امام العاولین اقدمهم اجابة و ایمانا و اقومهم قضیة و ایقانا و اعظمهم حلما و اوفرهم علما علی بن أبی طالب علیه السّلام قدة و المتقین و زینة العارفین المنبی عن حقائق التوحید المشیر الی لوامع علم التفرید صاحب القلب العقول و اللسان السئول و الاذن الواعی و العهد الوافی فقأ عیون الفتن و وقی من فنون المحن فدفع الناکثین و وضع القاسطین و دمغ المارقین الأخیشن فی دین اللّه
ص:127
الممسوس فی ذات اللّه و ابو نعیم از حفاظ این شان و نقاد جلیل الشأن و مستندین اعیان و معتمدین ارکان و متمهرین ثقات و متبحرین اثبات و اساطین معظمین و کبار مفخمین سنیه بوده نفائس مکارم شهیه و عقائل محامد بهیه او بر ناظر کتاب مناقب الشافعی لفخر الدین الرازی و تاریخ کامل عز الدین ابن الأثیر الجزری و اسماء الرجال جامع مسانید ابی حنیفه تصنیف ابو الموید محمد بن محمود الخوارزمی و وفیات الأعیان ابن خلکان و منهاج السنه ابن تیمیه و مختصر فی اخبار البشر ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی و تذکرة الحفاظ و عبر و دول الاسلام محمد بن احمد ذهبی و تتمة المختصر ابن الوردی و اسماء الرجال مشکاة ولی الدین خطیب و زاد المعاد ابن القیم و وافی بالوفیات صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد الیافعی و طبقات شافعیه عبد الوهاب بن علی السبکی و طبقات شافعیه عبد الرحیم بن الحسن الاسنوی و طبقات شافعیه تقی الدین ابو بکر بن القاضی شهبة الاسدی و توضیح الدلائل شهاب الدین احمد و طبقات الحفاظ جلال الدین سیوطی و لواقح الانوار عبد الوهاب شعرانی و تاریخ خمیس حسین بن محمد دیاربکری و مقالید الاسانید ابو مهدی ثعالبی و بستان المحدثین خود مخاطب و قول مستحسن مولوی حسن زمان معاصر و اتحاف النبلاء و تاج مکلل مولوی صدیق خان معاصر ظاهر و باهر است بعضی از عبارات این کتب در مجلدات سابقه مذکور شده و شطری از ان ان شاء اللّه تعالی در بعض مجلدات آتیه مذکور خواهد شد در این جا بر بعض عبارات اکتفا می رود ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته الحافظ ابو نعیم احمد بن عبد اللّه بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران الاصبهانی الحافظ المشهور صاحب کتاب حلیة الاولیاء کان من اعلام المحدثین و اکابر الحفاظ الثقات اخذ عن الافاضل و اخذوا عنه و انتفعوا به و کتابه الحلیة من احسن الکتب و له کتاب تاریخ اصبهان نقلت منه فی ترجمة والده عبد اللّه نسبه علی هذه الصورة و ذکران جده مهران اسلم اشاره الی انه اول من اسلم من اجداده و و انه مولی عبد اللّه بن معاویة بن عبد اللّه بن جعفر بن أبی طالب رضی اللّه عنه و سیاتی ذکر عبد اللّه بن معاویة ان شاء اللّه تعالی و ذکران والده توفی فی رجب سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و دفن عند جده من قبل امه ولد فی رجب سنة ست و ثلثین و ثلاثمائة و قیل اربع و ثلثین و توفی فی صفر و قیل یوم الاثنین الحادی و العشرین من المحرم سنة ثلثین و اربعمائة باصبهان رحمه اللّه تعالی و محمد بن احمد ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه ثلثین و اربعمائة گفته و فیها توفی ابو نعیم الاصبهانی احمد بن عبد اللّه بن احمد بن الحافظ الصوفی الاحول سبط الزاهد محمد بن یوسف بن البناء باصبهان فی المحرم و له
ص:128
اربع و تسعون سنة اعتنی به ابوه و اسمعه فی سنة اربع و اربعین و ثلاثمائة و بعدها استجاز له خثیمة الطرابلسی و الاصم و طبقتهما و تفرد بالدنیا بعلو الاسناد مع الحفظ و الاستبحار من الحدیث و فنونه روی عن ابن فارس و العسال و احمد بن سعید السمسار و أبی علی بن الصوف او أبی بکر بن الخلاد و طبقتهم بالعراق و الحجاز و خراسان و صنف التصانیف الکبار المشهورة فی الاقطار انتهی فهذا ابو نعیم و احد حفاظهم الافراد*و فرد ایقاظهم النقاد*الّذی طار صیته فی التلال و الوهاد و بلغت تصانیفه السائرة الی الاغوار و الانجاد*قد روی هذا الحدیث المرغم لا ناف ذوی الاحتداد*فی کتابه معرفة الصحابة المعروف بین اکابرهم الامجادو اثبته بالحتم و الجزم درء فی صدور ارباب الخداع و الکیاد فی کتابه حلیة الاولیاء المشهور بین الامصار و البلاد فالعجب کل العجب من المخاطب الحدید الفواد*البدیع الانتقاد*کیف مضی علی سنن الخصام و اللداد* و نظم نفسه فی سلک المنکرین الجحاد*الجائبین سباسب الحیف و العناد*الهائمین من العمه و العته فی کل واد
آنکه ابو الحسن احمد بن المظفر بن احمد العطار الفقیه الشافعی این حدیث شریف را بسند متصل خود از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم روایت نموده چنانچه آنفا در وجه روایت ابن السقا از تصریح علامه ابن المغازلی در کتاب المناقب دانستی و ستقف علیه فیما بعد ایضا ان شاء اللّه تعالی و ابو الحسن العطار از ائمه کبار و اعلام احبار سنیه است علامه ابن المغازلی در کتاب المناقب روایات و اخبار او بتوفیر و اکثار آورده و مکرر او را بوصف فقیه شافعی ستوده و جلالت شان و رفعت مکان او بر ناظر کتاب العبر ذهبی نیز واضح و لائحست و قد مرت عبارته فی مجلد حدیث الطّیر فهذا ابو الحسن العطار فقیههم السابر للاغوار*قد روی هذا الحدیث المزری بنوافحه اریج الازهار*الزاری بفوائحه علی نسمات الاسحار*فلا یعافه و لو بالالطاط و الاضمار*الاّ من الف لخبثه الا بخاسر و الاقذار*و لا یتلقاه بالجحود و الانکار*الاّ من غاص لعمهه فی الاغباش و الاکدار*و اللّه ولی التوفیق بالتیقظ و الاستبصار*و هو الموزع للتبصر و الاعتبار
آنکه اقضی القضاة ابو الحسن علی بن محمد بن حبیب البصری الشافعی المعروف بالماوردی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه علامه ابن شهرآشوب علیه الرحمة در مناقب آل أبی طالب می فرماید و
قال النبیّ علیه السّلام بالاجماع انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه احمد من ثمانیة طرق و
ص:129
ابراهیم الثقفی من سبعة طرق و ابن بطة من ستة طرق و القاضی الجعابی من ستة طرق و ابن شاهین من اربعة طرق و الخطیب التاریخی من ثلاثة طرق و یحیی بن معین من طریقین و قد رواه السمعانی و القاضی الماوردی و ابو منصور السّکری و ابو الحسن ماوردی از اعاظم فقهای مشاهیر و افاخم نبهای نحاریر سنیه بوده عبد الکریم بن محمد سمعانی در کتاب الانساب گفته الماوردی بفتح المیم و الواو و سکون الراء و فی آخرها الدال المهملة هذه النسبة الی بیع الماورد و عمله و اشتهر جماعة من العلماء بهذه النسبة لان بعض اجداده کان یعمله و یبیعه منهم اقضی القضاة ابو الحسن علی بن محمّد بن حبیب البصری المعروف بالماوردی من اهل البصرة سکن بغداد و کان من وجوه الفقهاء الشافعیین و له تصانیف عدة فی اصول الفقه و فروعه و غیر ذلک و جعل إلیه ولایة القضاء ببلدان کثیرة و سکن بغداد فی درب الزعفران و حدث عن الحسن بن علی بن محمّد الجبلی صاحب أبی خلیفة و عن محمد بن عدی بن زحر المنقری و محمد بن المعلّی الازدی و جعفر بن محمّد بن الفضل البغدادی و سمع منه ابو بکر احمد بن علی بن ثابت الخطیب الحافظ و جماعة آخرهم ابو العز احمد بن عبید اللّه بن کادش العکبری و قال الخطیب کتبت عنه و کان ثقة و مات فی شهر ربیع الاول من سنة خمسین و اربعمائة و دفن من الغد فی مقبرة باب حرب و کان قد بلغ ستا و ثمانین سنة و عز الدین ابن الاثیر در تاریخ کامل در وقائع سنة خمسین و اربعمائة گفته و فی سلخه یعنی ربیع الاول توفی قاضی القضاة ابو الحسین علی بن محمد بن حبیب الماوردی الفقیه الشافعی و کان اماما و له تصانیف کثیرة منها الحاوی و غیره فی علوم کثیرة و کان عمره ست و ثمانین سنة و ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته ابو الحسن علی بن محمد بن حبیب البصری المعروف بالماوردی الفقیه الشافعی کان من وجوه الفقهاء الشافعیة و کبارهم اخذ الفقه عن أبی القاسم الصیمری بالبصرة ثم عن الشیخ أبی حامد الاسفرائنی ببغداد و کان حافظا للمذهب و له فیه کتاب الحاوی الّذی لم یطالعه احد الا و شهد له بالتبحر و المعرفة التامة بالمذهب و فوض إلیه القضاء ببلدان کثیرة و استوطن بغداد فی درب الزعفران و روی عنه الخطیب ابو بکر صاحب تاریخ بغداد و قال کان ثقة و له من التصانیف غیر الحاوی تفسیر القرآن الکریم و النکت و العیون و ادب الدین و الدنیا و الاحکام السلطانیة و قانون الوزارة و سیاسة الملک و الاقناع فی المذهب و هو مختصر و غیر ذلک و صنف فی اصول الفقه و الادب و انتفع النّاس به و قیل انه لم یظهر من تصانیفه فی حیاته شیئا و انما جمعها کلها فی موضع فلما دنت وفاته قال لشخص یثق به الکتب الّتی فی المکان الفلانی کلّها تصنیفی و انّما لم اظهرها لانی لم اجد نیة خالصة للّه تعالی لم یشبها کدر فاذا عانیت الموت
ص:130
و وقعت فی النزع فاجعل یدک فی یدی فان قبضت علیها و عصرتها فاعلم انه لم یقبل منّی شیء منها فاعمد الی الکتب و القها فی دجلة لیلا و ان بسطت یدی و لم اقبض علی یدک فاعلم انها قبلت و انی قد ظفرت بما کنت ارجوه من النیّة الخالصة قال ذلک الشخص فلما قارب الموت وضعت یدی فی یده فبسطها و لم یقبض علی یدی فعلمت انها علامة القبول فاظهرت کتبه بعده و ذکر الخطیب فی اول تاریخ بغداد عن الماوردی المذکور قال کتب اخی الی من البصرة و انا ببغداد طیب الهواء ببغداد یشوقنی قدما إلیها و ان عاقت مقادیر فکیف صبری عنها الان إذ
جمعت طیب الهوائین ممدود و مقصور
قال ابو العز احمد بن عبید اللّه بن کادش انشدنی ابو الحسن الماوردی قال انشدنا ابو الخیر الکاتب الواسطی بالبصرة لنفسه جری قلم القضاء بما یکون
فسیان التحرک و السکون جنون منک ان تسعی لرزق و یرزق فی غشاوته الجنین
و یقال انّ ابا الحسن الماوردی لما خرج من بغداد راجعا الی البصرة کان ینشد ابیات العباس بن الاحنف المقدم ذکره و هی اقمنا کارهین لها فلمّا الفناها خرجنا مکرهینا و ما حب البلاد بنا و لکن
امرّ العیش فرقة من هوینا خرجت اقرّ ما کانت لعینی و خلفت الفواد بها رهینا
و انما قال ذلک لأنّه من اهل البصرة و ما کان یؤثر مفارقتها فدخل بعداد کارها لها ثم طابت له بعد ذلک و نسی البصرة و اهلها فشق علیه فراقها و قد قیل ان هذه الابیات لابی محمد المزنی الساکن بما وراء النهر قاله السمعانی و اللّه اعلم و توفی یوم الثلثاء سلخ شهر ربیع الاول سنة خمسین و اربعمائة و دفن من الغد فی مقبرة باب حرب ببغداد و عمره ست و ثمانون سنة رحمه اللّه تعالی و الماوردی نسبة الی بیع الماورد هکذا قاله السمعانی و محمد بن احمد ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه خمسین و اربعمائة گفته و الماوردی اقضی القضاة ابو الحسن علی بن محمّد بن حبیب البصری الشافعی مصنف الحاوی و الاقناع و ادب الدنیا و الدین و غیر ذلک و کان اماما فی الفقه و الاصول و التفسیر بصیرا بالعربیة ولی قضاء بلاد کثیرة ثم سکن بغداد و عاش ستا و ثمانین سنة تفقه علی أبی القسم الصیمری بالبصرة و علی أبی حامد ببغداد و حدث عن الحسن الجبلی صاحب أبی خلیفة الجمحی و جماعة و آخر من روی عنه ابو العز بن کادش و نیز ذهبی در دول الاسلام در وقائع سنه مذکوره گفته و اقضی القضاة ابو الحسن علی بن محمد بن حبیب الماوردی الشافعی صاحب التصانیف و عبد اللّه بن سعد یافعی در مرآة الجنان در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها الامام النحریر البحر الکبیر اقضی القضاة ابو الحسن علی بن محمد البصری الماوردی الشافعی مصنف الحاوی الکبیر النفیس
ص:131
الشهیر و الاقناع و ادب الدنیا و الدین و الاحکام السلطانیة و قانون الوزارة و سیاسة الملک و تفسیر القرآن الکریم و القلب و العیون و صنف فی اصول الفقه و الادب و غیر ذلک و کان اماما فی الفقه و الاصول و التفسیر بصیرا بالعربیّة ولی قضاء بلاد کثیرة ثم سکن بغداد و عاش ستا و ثمانین تفقه علی أبی القسم الصّیمری بالبصرة و علی الشیخ أبی حامد الاسفرائنی ببغداد و حدث عن جماعة و کان حافظا للمذهب درس العلوم و روی عنه الخطیب صاحب تاریخ بغداد و انتفع الناس به و قیل انه لم یظهر شیئا من تصانیفه فی حیاته و انّما جمع جمیعها فی موضع فلما دنت وفاته قال لشخص هولاء الکتب التی فی المکان الفلانی کلها تصنیفی و انما لم اظهرها لانی لم اجدها خالصة للّه تعالی فاذا عاینت الموت و وقعت فی النزع فاجعل یدک فی یدی فان قبضت علیها و عصرتها فاعلم انه لم یقبل منی شیء منها فالقها فی دجلة و ان بسطت یدی و لم اقبض علی یدک فاعلم انها قد قبلت و قد ظفرت بما کنت ارجوه ففعل الوصیّ ذلک فبسط یده و لم یقبضها علی یده فعلم انها علامة القبول فاظهر کتبه بعده و ذکر الخطیب فی اول تاریخ بغداد عن الماوردی قال کتب الی اخی من البصرة و انا ببغداد طیب الهواء ببغداد یشوّقنی قدما إلیها و ان عاقت مقادیر
فکیف صبری عنها الان إذ جمعت طیب الهوائین ممدود و مقصور
و قیل انه لما خرج من بغداد راجعا الی البصرة کان ینشد ابیات ابن الاحنف اقمنا کارهین لها فلمّا*الفناها خرجنا مکرهینا*و ما حب البلاد بنا و لکن*أمر العیش فرقة من هوینا*خرجت اقر ما کانت لعینی*و خلفت الفواد بها رهینا و الماوردی نسبة الی بیع الماورد و عمره ست و ثمانون سنة رحمه اللّه تعالی و تاج الدین عبد الوهاب بن علی السبکی در طبقات شافعیه گفته علی بن محمد بن حبیب الامام الجلیل القدر الرفیع الشأن ابو الحسن الماوردی صاحب الحاوی و الاقناع فی الفقه و ادب الدین و الدنیا و التفسیر و دلائل النبوة و الاحکام السلطانیة و قانون الوزارة و سیاسة الملک و غیر ذلک روی عن الحسن الجبلی صاحب أبی خلیفة و محمد بن عدی المقری و محمد بن المعلی الازدی و جعفر بن محمّد بن المعقل البغدادی و روی عنه ابو بکر
ص:132
الخطیب و جماعة آخرهم ابو العز بن کادش و تفقه بالبصرة علی الصیمری ثم رحل الی الشیخ أبی حامد الاسفرائنی ببغداد و کان اماما جلیلا رفیع الشأن له الید الباسطة فی المذهب و التفنن التام فی سائر العلوم قال الشیخ ابو اسحاق درس بالبصرة و بغداد سنین کثیرة و له مصنفات کثیرة فی الفقه و الادب و کان حافظا للمذهب انتهی و قال الخطیب من وجوه الفقهاء الشافعیین و له تصانیف عدة فی اصول الفقه و فروعه و غیر ذلک قال و جعل إلیه القضاء ببلدان السلطان احد الائمّة له التصانیف الحسان فی کل فنّ من العلم و بینه و بین القاضی أبی الطیب فی الوفاة احد عشر یوما و قیل انه لم یظهر شیئا من تصانیفه فی حیاته و جمعها فی موضع فلما دنت وفاته قال لمن یثق به الکتب الّتی فی المکان الفلانی کلّها تصنیفی و انّما لم اظهرها لانی لم اجد نیة خالصة فاذا عاینت الموت و وقعت فی النزع فاجعل یدک فی یدی فان قبضت علیها و عصرتها فاعلم انه لم یقبل منی شیء منها فاعمد الی الکتب و القها فی دجلة و ان بسطت یدی و لم اقبض علی یدک فاعلم انها قد قبلت و انّی قد ظفرت بما کنت ارجوه من النیة قال ذلک الشخص فلما قارب الموت وضعت یدی فی یده فبسطها و لم یقبض علی یدی فعلمت انها علامة القبول فاظهرت کتبه بعده قلت لعل هذا بالنسبة الی الحاوی و الا فقد رایت من مصنفاته عدة کثیرة و علیه خطه و منها ما اکملت قرأته علیه فی حیاته و من کلام الماوردی الدال علی دینه و مجاهدته لنفسه ما ذکره فی کتاب ادب الدین و الدنیا فقال و ممّا أتدارک به من حالی انی صنفت فی البیوع کتابا جمعته ما استطعت من کتب الناس و اجتهدت فیه نفسی و کررت فیه خاطری حتی إذا نهدت و استکمل و کدت اعجب به و تصورت انی اشهد الناس اطلاعا بعلمه حضرنی و انا فی مجلس اعرابیان فسالانی عن بیع عقداه فی البادیة علی شروط تضمنت اربع مسائل لم اعرف لشیء منها جوابا فاطرقت مفکرا و بحالی و حالهما معتبرا فقالا اما عندک قیما سالتک جواب و انت زعیم هذه الجماعة فقلت لا فقالا ایها لک و انصرفا ثم أتیا من قد یتقدمه فی العلم کثیر من اصحابی فسالاه فاجابهما مسرعا بما اقنعهما فانصرفا عنه راضیین بجوابه حامدین لعلمه الی ان قال فکان ذلک زاجر نصیحة و تدبر عظیمة تذلل لهما قیاد النفس و انخفض لهما جناح العجب قال الخطیب کان ثقة مات فی یوم الثلثاء سلخ شهر ربیع الاول سنة خمسین و اربعمائة و دفن من الغد فی مقبرة باب حرب قال و کان قد بلغ ستا و ثمانین سنة انتهی فهذا الماوردی عمدة فقهائهم الکبار*و قدوة اعلامهم الاحبار*قد روی هذا الحدیث المنیر الاسفار*المزین بنوره للاسفار
ص:133
فلا یرتاب فیه الاّ من تاه فی مهامه العسف و حار*و لا یختلج عنه الاّ من ضل فی سباسب الحیف فبار و لا یقدم علی طعنه الاّ من فاض ضغنه و فار*و لا یجتری علی الغض منه الاّ من غاض دینه و غار* و لا یقدحه الا من هو من الهلکات علی شفا جرف هار*فانهار به الی النار*و لا یزری الا من تردی فی هوة السعیر و بئس القرار
آنکه ابو بکر احمد بن الحسین بن علی البیهقی حدیث مدینة العلم را روایت نموده چنانچه اخطب خوارزم در کتاب المناقب گفته
اخبرنا الشیخ الزاهد الحافظ ابو الحسن علی بن احمد العاصمی الخوارزمی قال اخبرنا شیخ القضاة اسماعیل بن احمد الواعظ قال اخبرنا ابو بکر احمد بن الحسین البیهقی قال اخبرنا ابو الحسن محمد بن الحسین بن داود العلوی رحمه اللّه تعالی قال اخبرنا محمد بن محمد بن سعد الهروی الشعرانی قال حدثنا محمد بن عبد الرحمن النیسابوریّ قال حدثنا ابو الصلت الهروی قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و نهایت طول باع و کثرت اطلاع و نقد و امعان و حفظ و اتقان و تبحر وافر و تمهر متکاثر بیهقی نزد این حضرات بملاحظه انساب سمعانی و کتاب مناقب الشافعی للفخر الرازی و تاریخ کامل ابن الاثیر الجزری و معجم البلدان یاقوت حموی و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر فی اخبار البشر ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی و تتمة المختصر عمر بن مظفر المعروف بابن الوردی و سیر النبلاء و تذکرة الحفاظ و عبر و دول الاسلام ذهبی و اسماء الرجال مشکاة ولی الدین الخطیب و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات شافعیه عبد الوهاب سبکی و طبقات شافعیه عبد الرحیم اسنوی و طبقات شافعیه ابو بکر اسدی و طبقات الحفاظ سیوطی و مرقاة ملا علی قاری و فیض القدیر مناوی و رجال مشکاة از شیخ عبد الحق دهلوی و مقالید الاسانید ابو مهدی ثعالبی و شرح مواهب لدنیه عبد الباقی زرقانی و بستان المحدثین خود مخاطب و اتحاف النبلاء و ابجد العلوم و تاج مکلل مولوی صدیق حسن خان معاصر و غیر ان واضح و عیانست کما ستقف علیه ان شاء اللّه تعالی فی مجلد حدیث التشبیه در این جا بر ذکر بعضی از عبارات اکتفا می رود ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته ابو بکر احمد بن الحسین بن علی بن عبد اللّه بن موسی البیهقی الخسروجردی الفقیه الشافعی الحافظ الکبیر المشهور واحد زمانه و فرد اقرانه فی الفنون من کبار اصحاب الحاکم أبی عبد اللّه بن البیع فی الحدیث ثم الزائد علیه فی انواع العلوم اخذ الفقه عن أبی الفتح ناصر بن محمد العمری المروزی غلب علیه الحدیث و اشتهر به و رحل فی طلبه الی العراق و الجبال و الحجاز و سمع بخراسان من علماء عصره و کذلک ببقیة البلاد التی انتهی إلیها و شرع فی التصنیف فصنف فیه کثیرا حتی قیل تبلغ تصانیفه الف جزء و هو اول من جمع
ص:134
نصوص الامام الشافعی رضی اللّه تعالی عنه فی عشر مجلدات و من مشهور مصنفاته السنن الکبیر و السنن الصغیر و دلائل النبوة و السنن و الاثار و شعب الایمان و مناقب الشافعی المطلبی و مناقب احمد بن حنبل و غیر ذلک و کان قانعا من الدنیا بالقلیل و قال امام الحرمین فی حقه ما من شافعی المذهب الا و للشافعی علیه منة الاّ احمد البیهقی فان له علی الشافعی منه و کان من اکثر الناس نصر المذهب الشافعی و طلب الی نیسابور لنشر العلم فاجاب و انتقل إلیها و کان علی سیرة السلف و اخذ عنه الحدیث جماعة من الأعیان منهم زاهر الشحامی و محمد الفراوی و عبد المنعم القشیری و غیرهم و کان مولده فی شعبان سنة اربع و ثمانین و ثلاثمائة و توفی فی العاشر من جمادی الاولی سنة ثمان و خمسین و اربعمائة بنیسابور و نقل الی بیهق رحمه اللّه تعالی و نسبته الی بیهق بفتح الباء الموحدة و سکون الیاء المثناة من تحتها و بعد الهاء المفتوحة قاف و هی قری مجتمعة بنواحی نیسابور علی عشرین فرسخا منها و خسروجرد من قراها و هی بضم الخاء المعجمة انتهی فهذا البیهقی عالمهم المشهور*و علمهم المنشوز الذی صبح *عندهم لفضله ملاذ الجمهور*و صار لنبله مفخما عند النقدة الصدور*قد روی هذا الحدیث الماثور*بسنده المزبور*عن النبیّ المحبور*علیه و اله آلاف السلام الی یوم النشور*فلا یقابله بالردّ الاّ الجاحد النکور*و لا یتلقاه بالجحد الاّ الحائد المثبور*و لا یمتری فیه الاّ الخاسئ الملوم المدحور*و لا یعتری له الاّ الغادر المخذول المهجور*و لا یطعنه الاّ من زرع الفجور*و سقاه الغرور و حصد الثبور*و لا ینکره الاّ من فتلته فاتلات الغرور*و عمیت علیه مشتبهات الامورو اَللّهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُماتِ إِلَی اَلنُّورِ
آنکه ابو غالب محمد بن احمد بن سهل النحوی المعروف بابن بشران این حدیث شریف را روایت کرده چنانچه از عبارت کتاب المناقب علامه ابن المغازلی که سابقا در وجه دوم گذشته واضح و ظاهرست و ستقف علی ذلک فیما بعد ایضا انشاء اللّه تعالی و محامد زاهره و محاسن باهره علامه ابن بشران حسب افادات محققین اعیان سابقا در مجلد حدیث طیر از عبر فی خبر من غبر ذهبی و جواهر مضیئه فی طبقات الحنفیه عبد القادر بن محمد القرشی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و اثمار جنیه فی اسماء الحنفیة علی بن سلطان محمد القاری منقول و مسطور شده فلیکن منک علی ذکر فهذا علامتهم الجلیل ابن بشران*الموصوف الممدوح علی السنة اکابرهم الأعیان*قد روی هذا الحدیث العلی الشأن*النیر البرهان
ص:135
الذی هو کالنجم الحیران*و البارد للظّمآن*فلا یضلّ عنه الاّ العامّة السکران*و لا یحید عنه الا العاند الملح فی العدوان*و اللّه العاصم عن جوب مجاهل الخیبة و الخسران*و هو الواقی عن قطع مهامه الاخفاق و الحرمان
آنکه ابو بکر احمد بن علی المعروف بالخطیب البغدادی حدیث مدینة العلم را از حدیث ابن عباس بطرق متعدده روایت کرده چنانچه در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا الحسین بن علی الصیمری قال حدثنا احمد بن علی الصیمری قال ثنا ابراهیم بن احمد بن أبی حصین قال حدثنا محمد بن عبد اللّه ابو جعفر الحضرمی قال حدثنا جعفر بن محمد البغدادی الفقیه قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و نیز در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا احمد بن محمد العتیقی قال ثنا عبد اللّه بن محمد الشاهد قال ثنا ابو بکر احمد بن قادویه الطحان قال ثنا ابو عبد اللّه احمد بن محمد بن یزید بن سلیم قال حدثنی رجاء بن سلمة قال حدثنا ابو معاویة الضریر عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و نیز در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا علی بن أبی علی قال حدثنا محمد بن المظفر قال ثنا احمد بن عبد اللّه بن سابور قال حدثنا عمر بن اسماعیل بن مخالد قال ثنا ابو معاویة الضریر عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد بابها فلیات الباب و نیز در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
حدثنا محمد بن احمد بن رزق قال اخبرنا ابو بکر مکرم القاضی قال حدثنا القاسم بن عبد الرحمن الانباری قال ثنا ابو الصلت عبد السّلام بن صالح بن سلیمان بن میسرة الهروی قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها
آنکه خطیب این حدیث شریف را از حدیث جابر نیز روایت کرده چنانچه در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا ابو طالب یحیی بن علی الدسکری قال اخبرنا ابو بکر بن المقری قال ثنا ابو الطیب محمد بن عبد الصمد الدقاق قال ثنا احمد بن عبد اللّه ابو جعفر المکتب قال اخبرنا عبد الرزاق قال ثنا سفیان عن عبد اللّه بن عثمان بن خیثم عن عبد الرحمن بن بهمان قال سمعت جابر بن عبد اللّه قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یوم الحدیبیة و هو اخذ بید علی هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره و مخذول من خذله یمد بها صوته انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب
آنکه خطیب این حدیث شریف را از حدیث جناب امیر المؤمنین نیز روایت کرده چنانچه در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا عبد اللّه بن محمّد
ص:136
بن عبد اللّه حدثنا محمد بن المظفر حدثنا ابو جعفر الحسین بن حفص الخثعمی حدثنا عباد بن یعقوب حدثنا یحیی بن بشیر الکندی عن اسماعیل بن ابراهیم الهمدانی عن أبی اسحاق عن الحارث عن علی و عن عاصم بن ضمرة عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم شجرة انا اصلها و علیّ فرعها و الحسن و الحسین ثمرتها و الشیعة ورقها فهل یخرج من الطیب الا الطیب و انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب و روایت کردن خطیب در تاریخ بغداد حدیث مدینة العلم را باین سند از کفایة الطالب کنجی نیز واضح و ظاهر خواهد شد ان شاء اللّه تعالی
آنکه خطیب در تاریخ بغداد روایات متعدده از یحیی بن معین مشتمل بر تصحیح و اثبات این حدیث شریف نقل کرده و ستقف علیها انشاء اللّه تعالی فیما بعد
آنکه خطیب این حدیث شریف را بروایت ابن عباس در کتاب المتفق و المفترق نیز روایت کرده چنانچه ابراهیم وصابی در کتاب الاکتفاء گفته و عنه أی
عن ابن عباس رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخرجه الحاکم فی المستدرک و الخطیب فی المفترق و المتفق و مناقب باهره و مراتب فاخره و محامد زاهره و محاسن ظاهره خطیب بنابر افادات این حضرات بالاتر از انست که احاطه و احصای آن توان کرد نبذی از ان بر ناظر کتاب الانساب و ذیل تاریخ بغداد عبد الکریم بن محمد السمعانی و تاریخ کامل ابن اثیر جزری و اسماء رجال جامع مسانید ابی حنیفه از ابو الموید محمد بن محمود خوارزمی و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر فی اخبار البشر ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی و تتمة المختصر عمر بن مظفر الشهیر بابن الوردی و سیر النبلاء و تذکرة الحفاظ و عبر و دول الاسلام شمس الدین محمد بن احمد ذهبی و مرآة الجنان یافعی و طبقات شافعیه عبد الوهاب سبکی و طبقات شافعیه عبد الرحیم اسنوی و و طبقات شافعیه تقی الدین ابو بکر بن احمد بن قاضی شهبه اسدی و طبقات الحفاظ سیوطی و تاریخ خمیس حسین دیاربکری و فیض القدیر مناوی و شرح مواهب لدنیه محمد بن عبد الباقی الزرقانی المالکی و مقالید الاسانید ابو مهدی عیسی الثعالبی المالکی و تراجم الحفاظ مرزا محمد بدخشانی و بستان المحدثین خود شاهصاحب و اتحاف النبلاء و ابجد العلوم و تاج مکلل مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و آشکارست در این جا بر بعض عبارات اکتفا می رود-مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته الحافظ ابو بکر احمد بن علی بن ثابت بن احمد بن مهدی بن ثابت البغدادی المعروف بالخطیب صاحب تاریخ بغداد و غیره من المصنفات کان من الحفاظ المتقنین و العلماء المتبحرین و لو لم یکن له سوی التاریخ لکفاه فانه یدل علی اطلاع عظیم و صنف قریبا من مائة مصنف و فضله اشهر من ان یوصف و اخذ الفقه عن أبی الحسن المحاملی و
ص:137
القاضی أبی الطیب الطبری و غیرهما و کان فقیها فغلب علیه الحدیث و التاریخ ولد فی جمادی الآخرة سنة اثنتین و تسعین و ثلاثمائة یوم الخمیس لست بقین من الشهر و توفی فی یوم الاثنین سابع ذی الحجة سنة ثلث و ستین و اربعمائة ببغداد رحمه اللّه تعالی و قال السمعانی توفی فی شوال و سمعت ان الشیخ ابا اسحاق الشیرازی رحمه اللّه کان من جملة من حمل نعشه لانه انتفع به کثیرا و کان یراجعه فی تصانیفه و العجب انه کان فی وقته حافظ المشرق و ابو عمرو یوسف بن عبد البر صاحب کتاب الاستیعاب حافظ المغرب و ماتا فی سنة واحدة کما سیاتی انشاء اللّه تعالی و ذکر محب الدین بن النجار فی تاریخ بغداد انّ ابا البرکات اسماعیل بن سعد الصوفی قال ان الشیخ أبا بکر بن زهراء الصوفی کان قد اعد لنفسه قبرا الی جانب قبر بشر الحافی رحمه اللّه تعالی و کان یمضی إلیه فی کلّ اسبوع مرة و ینام فیه و یقرأ فیه القرآن کلّه فلما مات ابو بکر الخطیب و کان قد اوصی ان یدفن الی جانب قبر بشر الحافی فجاء اصحاب الحدیث الی أبی بکر بن زهراء و سألوه ان یدفن الخطیب فی القبر الّذی کان قد اعده لنفسه و ان یؤثره به فامتنع من ذلک امتناعا شدیدا و قال موضع قد اعددته لنفسی منذ سنین یؤخذ منی فلما راو ذلک جاؤا الی والدی الشیخ أبی سعد و ذکروا له ذلک فاحضر الشیخ أبا بکر بن زهراء و قال له انا لا اقول لک اعطهم القبر و لکن اقول لک لو ان بشر الحافی فی الاحیاء و انت الی جانبه فجاء ابو بکر الخطیب یقعد دونک أ کان یحسن بک ان تقعد اعلی منه قال لا بل کنت اقوم و اجلسه مکانی قال فهکذا ینبغی ان یکون السّاعة قال فطاب قلب الشیخ أبی بکر و اذن له فی دفنه فدفنوه الی جانبه بباب حرب و قد کان تصدق بجمیع ماله و هو مائتا دینار فرقها علی ارباب الحدیث و الفقهاء و الفقراء فی مرضه و اوصی ان یتصدق عنه بجمیع ما علیه من الثیاب و وقف جمیع کتبه علی المسلمین و لم یکن له عقب و صنف اکثر من ستین کتابا و کان الشیخ ابو اسحاق الشیرازی احد من حمل جنازته و قیل انه ولد سنة احدی و تسعین و ثلاثمائة و اللّه اعلم و رئیت له منامات صالحة بعد موته و کان قد انتهی إلیه علم الحدیث و حفظه فی وقته هذا آخر ما نقلته من کتاب ابن النجار رحمه اللّه تعالی رحمة واسعة انتهی فهذا الخطیب المنیف*یروی هذا الحدیث الشریف*بطرق عدیدة ذات رفیف*و اسانید سدیدة مشیدة الرصیف*ارغاما لکل جاحد عنیف
ص:138
و ایجاعا لصدر کلّ منکر سخیف*و تدمیر الترهات اهل التّلفیق و التلفیف*و تتبیر الخزعبلات اهل التزویر و التحریف*فالطاعن فیه موغل فی موامی العدوان بالخبب و الوجیف*و الزاری علیه مسرع الی مهاوی الطغیان بالذفف و الزفیف
آنکه ابو عمر یوسف بن عبد اللّه المعروف بابن عبد البر النمری القرطبی حدیث مدینة العلم را روایت نموده چنانچه در کتاب استیعاب در ترجمه جناب علی بن أبی طالب علیه السلام گفته و
روی عنه صلی اللّه علیه قال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات من بابه انتهی فللّه در ابن عبد البرّحیث احسن الی اهل الحق و برو نوّر عیون الموقنین و اقرو شرح صدور المؤمنین و سرو اخزی من لهج بابطال الحدیث و اصرّفارتکب اعظم جریرة و جرّو خدع اتباعه و اشیاعه بتزویق الخرافات و غرّو اقحمهم فی الضلال القائد الی السعیر المصعد الحرّو اللّه العاصم عن غیّة و الشزّو هو الواقی عن زیغه و الضرّو ابن عبد البر از نبهای کاملین و عظمای حاذقین و محدثین کبار و منقدین عالی فخار و اساطین معروفین افاق و اجله مشهورین حذاق سنیه است مناقب و محامد او بر ناظر و متتبع انساب سمعانی و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر ابو الفداء و تتمة المختصر ابن الوردی و تذکرة الحفاظ و سیر النبلاء و عبر و دول الاسلام ذهبی و مرآة الجنان یافعی و روض المناظر ابن شحنه و طبقات الحفاظ ابن ناصر الدین دمشقی و طبقات الحفاظ سیوطی و توضیح الدلائل شهاب الدین احمد و مقالید الاسانید ابو مهدی ثعالبی و شرح مواهب لدنیه زرقانی و تراجم الحفاظ مرزا محمد بدخشانی و بستان المحدثین خود مخاطب و ابجد العلوم و تاج مکلل و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و ظاهرست اکثر این عبارات در مجلد حدیث ولایت و حدیث طیر مذکور شده در این جا اکتفا بر بعض عبارات می رود میرزا محمد بدخشانی در تراجم الحفاظ گفته یوسف بن عبد اللّه بن محمد بن عبد البر النمری الاندلسی ابو عمر المعروف بابن عبد البر احد الائمّة ذکره فی نسبة القرطبی و قال بضم القاف و سکون الراء و ضم الطاء المهملة و فی آخرها الباء الموحدة هذه النسبة الی قرطبة و هی بلدة کبیرة من بلاد المغرب الاندلس و هی دار ملک السلطان خرج منها جماعة کثیرة من العلماء فی کلّ فن قدیما و حدیثا و المشهور بالنسبة إلیها ابو عمر یوسف بن عبد اللّه بن عبد البر النمری الاندلسی القرطبی الحافظ کان اماما فاضلا کبیرا جلیل القدر صنف التصانیف یروی عن أبی عبد اللّه محمد بن عبد الملک بن صیفون الرصافی انتهی و لم یورخ وفاته قلت مات سنة ثلث و ستین و اربعمائة ارخها غیر واحد و کان له یوم مات خمس و تسعون سنة و من شیوخه خلف بن القسم
ص:139
و عبد الوارث بن سفیان و ابو عمر بن الباجی و ابو الولید بن الفرضی و جماعة روی عنه ابو محمد بن حزم و ابو علی الغسانی و عبد اللّه الحمیدی و طاهر بن مفوز الشاطبی و خلق و ذکره الذهبی و ابن ناصر الدین فی طبقات الحفاظ
آنکه ابو محمد حسن بن احمد بن موسی الغندجانی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه از عبارت کتاب المناقب علامه ابن المغازلی که در وجه چهارم گذشته واضح و ظاهرست و ستقف علیها عنقریب ایضا انشاء اللّه تعالی و ترجمه ابو محمد غندجانی از کتاب الانساب سمعانی که مثبت نهایت وثاقت و جلالت و عظمت و نبالت اوست ان شاء اللّه تعالی در مجلد حدیث ثقلین مذکور و مسطور خواهد شد فهذا الغندجانی شیخهم الثقة الثبت المستانی*و مسندهم الفرد الفذالانی قد روی هذا الحدیث المشید المبانی*و حدث بذلک الخبر الاطید المغانی*فلا یتصدی لرده الاّ الخاسر الخائب الجانی*و لا یتعرض لدفعه الاّ الجاحد المعاند الشانئ*و لا یمتری فیه الا من خدعته کواذب الامانی*و لا یرتاب فیه الاّ من تاهت به مضلات العوانی
آنکه ابو الحسن علی بن محمد بن الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی این حدیث شریف را بطرق متعدده روایت نموده چنانچه در کتاب مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته
حدثنا ابراهیم بن عبد الرحمن قال حدثنا محمد بن عبد الرحیم الهروی و بالرملة قال حدثنا ابو الصلت الهروی عبد السلام بن صالح قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه و نیز ابن المغازلی در مناقب گفته
قوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم اخبرنا ابو الحسن احمد بن المظفر بن احمد العطار الفقیه الشافعی رحمه اللّه بقراءتی علیه فاقر به سنة اربع و ثلثین و اربعمائة قلت له
اخبرکم ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن عثمان المزنی الملقب بابن السقاء الحافظ الواسطی رحمه اللّه نا عمر بن الحسن الصیرفی رحمه اللّه نا احمد بن عبد اللّه بن یزید نا عبد الرزاق قال انا سفین الثوری عن عبد اللّه بن عثمان عن عبد الرحمن بن برهان عن جابر بن عبد اللّه قال اخذ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم بعضد علیّ فقال هذا امیر البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مدّ بها صوته فقال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخبرنا ابو طالب محمد بن احمد بن عثمان بن الفرج رحمه اللّه تعالی انا ابو بکر احمد بن ابراهیم بن الحسن بن شاذان البزار اذنا نا محمد بن حمید الملحمی انا ابو جعفر محمّد
ص:140
محمد بن عمّار بن عطیّة نا عبد السّلام بن صالح الهروی نا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخبرنا محمد بن احمد بن عثمان انا ابو الحسین محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی الحافظ البغدادی نا الباغندی محمّد بن محمد بن سلیمان نا محمد بن مصفا نا حفص بن عمر العدنی نا علی بن عمر عن ابیه عن جریر عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و لا توتی البیوت الا من ابوابها اخبرنا ابو منصور زید بن طاهر بن سیار البصری قدم علینا واسطا نا ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه بن داسة نا احمد بن عبید اللّه نا بکر بن احمد بن مقبل نا محمد بن الحسن بن العباس نا عبد السلام بن صالح نا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخبرنا ابو القسم الفضل بن محمّد بن عبد اللّه الاصفهانی قدم علینا واسطا إملاء فی جامعنا فی شهر رمضان من سنة اربع و ثلاثین و اربعمائة انا ابو سعید محمد بن موسی بن القصر بن شاذان الصیرفی بنیسابور انا ابو العباس محمد بن یعقوب الاصم نا محمد بن عبد الرحیم الهروی نا عبد السلام بن صالح نا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخبرنا الحسن بن احمد بن موسی انا ابو الحسن احمد بن محمّد بن الصلت القرشی نا علی بن محمّد المقری نا محمد بن عیسی بن شعبة البزّار نا احمد بن عبد اللّه بن یزید المؤدب نا عبد الرزاق انا معمر عن عبد اللّه بن عثمان عن عبد الرحمن قال سمعت جابر بن عبد اللّه الانصاری یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول یوم الحدیبیة و هو اخذ بضیع علی بن أبی طالب هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مد بها صوته فقال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخبرنا ابو غالب محمّد بن احمد بن سهل النحوی رحمه اللّه تعالی فیما اذن لی فی روایته عنه انّ ابا طاهر ابراهیم بن عمر بن یحیی یحدثهم نا محمد بن عبید اللّه بن محمد بن عبید اللّه بن المطلب نا احمد بن محمّد بن عیسی سنة عشر و ثلاثمائة نا محمد بن عبد اللّه بن عمر بن مسلم اللاحقی الصفار بالبصرة سنة اربع و اربعین و مائتین نا ابو الحسن علی بن موسی الرضا قال حدثنی أبی عن ابیه جعفر بن محمّد عن ابیه عن جده علی بن الحسین عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یا علی انا مدینة العلم و انت الباب کذب من زعم انه یصل الی المدینة الاّ
ص:141
من قبل الباب انتهی فالحمد للّه ذی المن الکامل و للفضل الشامل حیث ظهر من اعتناء ابن المغازلی لحافظهم البارع الفاضل و جهبذهم القارح البازل انّ المکذب لهذا الحدیث لاعب بدینه هازل و طارد لعقله عازل و لنسج العنکبوت غازل و فی اسفل الدرکات بعناده و شماسه و عتاهه و وسواسه نازل و الموهن لذلک الخبر ناکب عن طریق الحق عادل و معرض عن سبیل الصواب ناکل و موجف فی مغاری العدوان واغل بحیث لا ینجعه لوم لائم و عذل عاذل و مدائح عظیمه و مناقب فخیمه فضائل عالیه و فواضل غالیه و کمال ثقت و اعتبار و مزید اعتماد و اشتهار ابن المغازلی عمدة الکبار بر متتبع کتب اعلام و احبار سنیه مخفی و مستتر نیست انشاء اللّه المنعام نبذی از ان در بعض مجلدات آتیه بتفصیل مذکور خواهد شد
آنکه ابو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی این حدیث شریف را روایت کرده چنانچه علامه ابن شهرآشوب علیه الرحمة در کتاب مناقب آل أبی طالب فرموده
قال النبیّ علیه السّلام بالاجماع انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه احمد من ثمانیة طرق و ابراهیم الثقفی من سبعة طرق و ابن بطة من ستة طرق و القاضی الجعابی من ستة طرق و ابن شاهین من اربعة طرق و الخطیب التاریخی من ثلاثة طرق و یحیی بن معین من طریقین و قد رواه السمعانی و القاضی الماوردی و ابو منصور السکری و ابو المظفر سمعانی از افاخم فقهای معتمدین و اعاظم نبهای مستندین سنیه بوده مآثر جلیله و مفاخر جمیله که این حضرات برای او ثبت می نمایند بر ناظر سیاق تاریخ نیسابور تصنیف عبد الغافر فارسی و کتاب الانساب عبد الکریم بن محمد السمعانی و تدوین فی ذکر اهل العلم بقزوین تصنیف عبد الکریم بن محمد الرافعی و وفیات الأعیان ابن خلکان و عبر فی خبر من غبر و دول الاسلام ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات شافعیه عبد الوهاب بن علی السبکی و طبقات شافعیه عبد الرحیم بن الحسن الاسنوی و طبقات شافعیه نقی الدین الاسدی و طبقات المفسرین شمس الدین الداودی المالکی و مدینة العلوم فاضل ازنیقی و تراجم الحفاظ میرزا محمد بدخشانی واضح و لائحست بنابر اختصار در این جا بر بعض عبارات اقتصار می رود-عبد الکریم بن محمد رافعی در تدوین فی ذکر اهل العلم بقزوین گفته منصور بن محمد بن عبد الجبار بن احمد بن محمّد بن جعفر بن احمد بن عبد الجبار بن الفضل بن الربیع بن مسلم بن عبد اللّه السمعانی التمیمی ابو المظفر ابن أبی منصور تفقه علی ابیه علی مذهب ابی حنیفه رضی اللّه عنه حتی برع فی الفقه ثم ورد بغداد و اجتمع بابی اسحاق الشیرازی و جری بینه و بین أبی نصر بن الصباغ صاحب الشامل مسئلة احسن الکلام فیها ثم انتقل الی مذهب الشافعی رضی اللّه عنه و کان الطریق قد انقطع من بغداد الی مکة بسبب استیلاء العرب فرکبت تلک السّنة جماعة فی البریة فاخذوا و اخذ جدی الی مکة الی
ص:142
ان خلصه اللّه تعالی و بقی بمکة الی وقت الموسم فی صحبة الشیخ ابو القاسم سعد بن علی الزنجانی شیخ الحرم ذکر ذلک کله ابو سعد السمعانی سبطه و قال سمعت الکیا شهردار بن شیرویه بهمدان سمعت ابا القسم منصور بن احمد المنهاجی و سأله أبی یقول سمعت ابا المظفر السمعانی یقول کنت علی مذهب أبی حنیفة فاردت ان ارجع الی مذهب الشافعی فحججت فلمّا بلغت سمیراء رایت رب العزة فی المنام فقال لی عد إلینا یا ابا المظفر فانتبهت و علمت انه یرید مذهب الشافعی فرجعت إلیه و سمعت بعض مشایخی یقول کان جدک الامام ابو المظفر علی عزم ان یقیم بمکة و یجاور بها فی صحبة الامام سعد بن علی الزنجانی فرأی والدته لیلة کانها کشفت عن شعرها الابیض و قالت یا ابا المظفر بحقی علیک الاّ رجعت الی مرو فانی لا اطیق فراقک فانتبهت مترددا و عزمت علی ان اشاور شیخی سعد بن علی فمضیت إلیه فاذا هو جالس فی الحرم و عنده من الزحام ما لم اقدر معه علی الکلام فلما قام و تفرق الناس تبعته الی باب داره فالتفت الی و قال یا ابا المظفر العجوز ینتظرک و دخل البیت فعرفت انّه یتکلم علی ضمیری و رجعت مع الحاج و قال ابو الحسن عبد الغافر بن اسماعیل الفارسی فی سیاق تاریخ نیسابور ابو المظفر السمعانی وحید عصره فضلا و طریقة من بیت العلم و الزهد و خرج فی شبابه الی الحج ثم لما عاد الی وطنه ترک طریقته الّتی ناظر علیها اکثر من ثلثین سنة و تحول الی مذهب الشافعی رضی اللّه عنه و اضطرب لذلک اهل مرو و تشوش العوام فخرج منها و صار الی طوس ثم قصد نیسابور و استقبله الاصحاب استقبالا عظیمة و کانت النوبة نوبة نظام الملک و عمید الحضرة أبی سعد محمّد بن منصور و اکرموا مورده و عقد له مجلس التذکیر و استحکم امره و عاد الی مرو فعقد له مجلس التدریس فی مدرسة اصحاب الشافعی رضی اللّه عنه و صنف الامام ابو المظفر التفسیر فی ثلث مجلدات و صنف فی الخلاف کتبا مشهورة و سمع الحدیث بمرو و نیسابور و جرجان و همدان و بغداد و صریفین و الحجاز و دخل قزوین فسمع بها الامام ابا حفص هبة اللّه بن زاذان و ابا منصور محمد بن احمد بن زیتارة و ابا طاهر محمد بن علی بن یشکر الشیرازی و
روی عنه ابو القسم اسماعیل بن محمّد الحافظ و ابو نصر احمد بن عمر بن محمّد الغازی و الائمّة انبانا الامام ابو سعد السمعانی بالاجازة العامة عن ابیه عن جده أبی المظفر انبا ابو منصور محمد بن احمد بن زیتارة القزوینی بها انبا ابو محمد عبد اللّه بن عبید اللّه بن یحیی المعلم انبا ابو عبد اللّه الحسین بن اسماعیل ثنا سلم بن جنادة ثنا ابن نمیر عن الاعمش عن حسین الخراسانی عن
ص:143
أبی غالب عن أبی امامة قال استضحک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم ذات یوم فقیل له یا رسول اللّه ما لک تضحک فقال من قوم یساقون الی الجنة فی السلاسل
و به عن الامام أبی المظفر ابنا ابو الفتح الدولابی بالری فی داره ثنا احمد بن عبد اللّه الاصبهانی ثنا علی بن محمّد البجلی ثنا عبد الرحمن بن أبی یحیی الاصبهانی ثنا ابو صالح الاعرج باصبهان ثنا محمد بن هشام الثقفی ثنا نصر بن فضالة ثنا ابو معاویة عن صالح بن أبی الاخضر عن أبی الزبیر عن جابر قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم الرزق اسرع الی البیت الّذی فیه السخاء من الشفرة الی سنام البعیر و قال الامام ابو سعد انشدنا ابو الحسن محمّد بن عبد اللّه بن عمر السیدی مذاکرة انشدنا القاضی الأسترآبادی انشدنا الامام ابو المظفر منصور بن محمّد السمعانی خلیلی ان وافیتما دارمیة بذات الغضا
فالجزع فالهضبات
تلقیانها
توفی رحمه اللّه سنة تسع و ثمانین و اربعمائة و ازنیقی در مدینة العلوم در ذکر صنف ثانی ائمه شافعیه گفته منهم منصور بن محمد بن عبد الجبار ابو المظفر بن الامام أبی منصور السمعانی الرفیع القدر الشهیر الذکر طبق الارض ذکره و عبق الکون ولد نشره سنة ست و عشرین و اربعمائة کان حنفیا ثم انتقل الی مذهب الشافعی لامور یطول ذکرها و جمیع تصانیفه علی مد الشافعی توفی سنة تسع و ثمانین و اربعمائة بمرو انتهی فهذا السمعانی عالمهم الکبیر* و جهبذهم الشهیر*قد روی هذا الحدیث الخطیر*الهامل بالافاضات کالسحاب المطیر*فلا یحید عنه الا من اغتالته ایدی الاضلال و التغریر*و لا ینکل عنه الاّ من اختطفته احبل التخدیع و التزویر*و لا یقدح فیه الا من اشتری لنفسه التتبیب و التخسیر*و لا یطعن فیه الاّ من اجترم لاجله التدمیر و التتبیر
آنکه شیخ القضاة ابو علی اسماعیل بن احمد بن الحسین البیهقی این حدیث شریف را روایت کرده چنانچه سابقا از عبارت ماضیه کتاب المناقب اخطب خوارزم دانستی و شیخ القضاة از اکابر علماء فخام و اجله نبهاء عظام و موصوف بامام ابن امام نزد منقدین این حضرات اعلام می باشد شطری از مآثر شامخه و مفاخر باذخه او بر ناظر تاریخ کامل عز الدین ابن الاثیر و مختصر فی تاریخ البشر ابو الفداء الایوبی و تتمّة المختصر عمر بن المظفر المعروف بابن الوردی و طبقات شافعیه تاج الدین سبکی و طبقات شافعیه جمال الدین اسنوی و روض المناظر ابن شحنه حلبی واضح و لائحست در این جا بر بعض عبارات اکتفا می رود عز الدین ابن اثیر در تاریخ کامل در وقائع سنه سبع و خمسمائة گفته و اسماعیل بن احمد
ص:144
بن الحسین بن علی ابو علیّ بن أبی بکر البیهقی الامام ابن الامام و مولده سنة ثمان و عشرین و اربعمائة و توفی بمدینة بیهق و لوالده تصانیف کثیرة مشهورة و اسماعیل بن علی الایوبی در مختصر فی تاریخ البشر در وقائع سنۀ مذکوره گفته فی هذه السنة توفی اسماعیل بن احمد بن الحسین البیهقی الامام ابن الامام توفی ببیهق و مولده سنة ثمان و عشرین و اربعمائة و علامه ابن الوردی در تتمة المختصر در وقائع سنه مذکوره گفته فیها توفی اسماعیل بن احمد بن الحسین البیهقی الامام ابن الامام ببیهق و مولده سنة ثمان و عشرین و اربعمائة و سبکی در طبقات شافعیه گفته اسماعیل بن احمد ابن الحسین الخسروجردی شیخ القضاة ابو علی ولد الامام الجلیل الحافظ أبی بکر البیهقی مولده بخسروجرد سنة ثمان و عشرین و اربعمائة و سمع اباه و حفص بن مسرور و ابا عثمان الصابونی و عبد الغافر بن محمد الفارسی و ناصر بن الحسین العمری و غیرهم روی عنه ابو القاسم بن السمرقندی و اسماعیل بن أبی سعد الصوفی و غیرهما تفقه علی ابیه و تخرج به فی الحدیث و سافر الکثیر و دخل خوارزم فسکن بها مدة و ولی بها الخطابة و تدریس الشافعیة و القضاء من وراء جیحون الّذی کان برسم اصحاب الشافعی ثم سافر الی بلخ و اقام بها مدة ثم عاد الی بیهق بعد ما غاب عنها نحو ثلث سنة و توفی بها جمادی الآخرة سنة سبع و خمسمائة انتهی فهذا ابو علی البیهقی شیخ القضاة*عمدة احبارهم الدعاة*قد روی هذا الحدیث المقبول عند نقدة الرواة*و حدث بهذا الخبر الثابت عند الحفاظ الوعاة*فلا یتصدی لإزرائه الاّ من سلک مسلک المارقین الشراة*و لا ینتدب لتعیبه الاّ من رکب قدة القاسطین الجفاة*و لا یصمد اخماله الا من امتطی صهوة العدوان کالناکثین الغواة* و لا یرید ابطاله الاّ من افترع ذروة الشنئان کالماردین الطغاة
آنکه ابو شجاع شیرویه بن شهردار بن شیرویه بن فناخسرو الهمدانی الدیلمی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه در فردوس الاخبار که نسخه عتیقه آن بنظر خاکسار در کتبخانه مدینه منوره علی مشرفها آلاف سلام من الملک الغفار رسیده و تاریخ کتابت آن سابع عشر ذی القعده سنه خمس و ستین و ثمانمائة بوده گفته
انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و شیرویه بن شهردار از اعاظم حفاظ عالی فخار و اجله محدثین جلیل الاقدارست و محاسن اثیره و محامد کثیره او بر متتبع کتاب التدوین عبد الکریم بن محمد رافعی و طبقات شافعیه ابو عمرو عثمان بن عبد الرحمن الدمشقی المعروف بابن الصلاح و تذکرة الحفاظ و سیر النبلاء و عبر فی خبر من غبر ذهبی و مرآة الجنان یافعی و طبقات شافعیه تاج الدین سبکی و طبقات شافعیه جمال الدین اسنوی و طبقات شافعیه تقی الدین اسدی و روضة الفردوس سید علی همدانی و طبقات الحفاظ سیوطی و فیض القدیر مناوی و مقالید الاسانید ابو مهدی ثعالبی و کشف الظنون مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی و غیر آن واضح و آشکارست و ستقف علی ذلک فی المجلد
ص:145
الاتی انشاء اللّه تعالی و کمال اعتماد و اعتبار و نهایت جلالت و اشتهار کتاب فردوس الاخبار مثل خود دیلمی عمدة الکبار از تصریحات اعاظم محققین والاتبار واضح و آشکارست از افاده خود دیلمی ظاهرست که هر گاه او اهل زمان خاصه اهل بلد خود را ملاحظه فرمود که از حدیث و اسانید آن اعراض کردند و جاهل معرفت صحیح و سقیم گردیدند و کتب و اسفاری را که ائمه دین قدیما و حدیثا تصنیف کرده بودند و مسانیدی را که ایشان در فرائض و سنن و حلال و حرام و آداب و وصایا و امثال و مواعظ و فضائل اعمال جمع نموده بودند ترک گفتند و بقصص و احادیث محذوفة الاسانید که نقله حدیث آن را نشناخته بودند و بر احدی از اصحاب حدیث مقرونشده بود مشتغل شدند و موضوعاتی که قصاص وضع نموده بودند برای یافتن قطعیات در مجالس و طرقات طلب نمودند دیلمی بکمال حمیت ایمانی درین کتاب خود زیاده از دوازده هزار از احادیث صغار از صحاح و غرائب و افراد و صحف مرویه ثبت نمود پس بنهایت وضوح ثابت شد که این احادیث مجموعه در فردوس الاخبار بپایۀ معتمد و معتبرست که دیلمی آن را برای صرف اهل زمان خود از موضوعات و اکاذیب جمع نموده پس اگر گفته آید که حدیث مدینة العلم و غیر آن از مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام که در ان کتاب اندراج یافته معاذ اللّه از اکاذیب و موضوعاتست لازم آید که دیلمی عین غرض خود را فوت کرده باجترار جریرۀ عظیمه نشر موضوعات مستحق وبال و نکال شده باشد و از صدر مسند الفردوس پسر دیلمی واضحست که دیلمی احادیث کتاب الفردوس را از مسموعات خود تخریج کرده و او متحقق متیقن بود که اکثر آن بلکه عامّه آن از احادیث مسنده است و در مصنفات حفاظ ثقات و مجموعات ائمه اثبات ثبتست و نیز از ان واضحست که آن کتاب نفیس عزیز الوجود مضنون به ست و جامع می باشد غرر و درر نبویه و فوائد جمّه و محاسن کثیره را صیت آن بآفاق رسیده و جماعت رفاق به تحفظ آن راغب گردیده و نیز از ان پیداست که در اسلام مثل آن کتاب تفصیلا و تبویبا تصنیف نشده و از قدیم الایام ترصیفا و ترتیبا بسوی آن سبقت نکرده شد گویا هر فصلی از ان فصول حقه مرواریدست که از لآلی منظومه و درر مکنونه مملوست و یا طبله واشده عطارست که بنافهای مشک مشحونست و نیز از ان آشکارست که دیلمی بسیاری از عجائب اخبار و غرائب احادیث جمع کرده که در اکثری از کتب یافته نمی شود پس آن کتاب فی الحقیقه مثل فردوسست که حق سبحانه و تعالی در وصف آن می فرماید فِیها ما تَشْتَهِیهِ اَلْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ اَلْأَعْیُنُ و نیز از ان واضحست که در زمان پسر دیلمی نسخ آن متکثر گردید و در میان عباد بشهرت رسیده بود باین حیثیت که بلدۀ از بلاد عراق و کوره از اقطار آفاق باقی نماند مگر آنکه علمای آن بر تحصیل آن مواظبت می کردند و ائمه آن بر اشترای آن اقبال و ملازمت می نمودند و فضلای آن بر قرأت و حفظ آن مداومت داشتند و در ریاض محاسن آن طواف و دوران می کردند و از ثمار فوائد آن اجتنا می نمودند پس سیر کرد آن کتاب مسیر شمس در هر بلده و هبوب کرد
ص:146
هبوب ریح در بر و بحر و استحسان می کردند آن را ائمه و حفاظ و استفاده می نمودند از ان علما و وعاظ و استطابت می کردند آن را نحاریر فضلا و ارتضا می نمودند آنرا اکیاس بلغا بسبب نفاست آن و بذل می کردند ملوک غائب را در استکتاب آن برای خزانه های خود و از روضة الفردوس سید علی همدانی نمایانست که کتاب فردوس الاخبار بحری از بحور فوائد و کنزی از کنوز لطائف که مشحونست بحقائق الفاظ نبویه و مخزونست در حدائق فصول آن آثار مصطفویه و با وصف کثرت فوائد و شمول عوائد آن قریب بود که انوار آن منطقی و آثار آن منطمس گردد باین سبب استخراج نمود علی همدانی از قعر بحر آن اشرف جواهر آن را و چید از اغصان ریاض آن انفس زواهر آن را فثبت من روایة الدیلمی بعد لحاظ ما سرده هو و ابنه و علی الهمدانی من فضائل کتابه انّ الحدیث الشریف من الاحادیث التی هی مذکورة فی مصنفات الحفاظ الثقات و مجموعات الائمة الاثبات و انه من الغرر و الدرر النبویة و الفوائد الجمة و المحاسن الکثیرة و انّه ممّا طنّت به الآفاق و تنافست فی تحفظه الرقاق الی غیر ذلک من المحامد الجلیة الباهرة و المفاخر العلیة الزاهرة
پنجاه و دوم
آنکه احمد بن محمد بن علی العاصمی حدیث مدینة العلم را حتما قول جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم دانسته برای اظهار مزید ثبوت و تحقق آن را در مقام احتجاج و استشهاد آورده و روایت آن نیز بسند خود کرده و اثبات تعدد طرق نیز برای آن نموده چنانچه در زین الفتی در ذکر مشابهات جناب امیر المؤمنین علیه السلام با انبیا علیهم السلام گفته ذکر مشابه ابینا آدم علیه السلام امّا آدم علیه السلام فانه قد وقعت المشابهة بین المرتضی و بینه علیه السلام بعشرة اشیاء اولها بالخلق و الطینة و الثانی بالمکث و المدة و الثالث بالصاحبة و الزوجة و الرابع بالتزویج و الخلعة و الخامس بالعلم و الحکمة و السادس بالذهن و الفطنة و السابع بالامر و الحلافة و الثامن بالاعداء و المخالفة و التاسع بالوفاة و الوصیة و العاشر بالاولاد و العترة و در مقام تفصیل این مشابهات گفته و امّا العلم و الحکمة فانّ اللّه تعالی قال لآدم علیه السلام وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْماءَ کُلَّها ففضل بالعلم العباد الّذین کانوا لا یعصون اللّه ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون و استحق بذاک منهم السجود له فکما لا یصیر العلم جهلا و العلم جاهلا فکذلک لم یصر آدم المفضل بالعلم مفضولا و کذلک حال من فضل بالعلم فاما من فضل بالعبادة فربما یصیر مفضولا لان العابد ربّما یسقط عن درجة العبادة ان ترکها معرضا عنها او توانی فیها تغافلا منها فیسقط فضله و لذلک قیل بالعلم یعلو و لا یعلی و العالم یزار و لا یزور و من ذلک وجوب الوصف للّه سبحانه بالعلم و العالم و فساد الوصف له بالعبادة و العابد و لذلک منّ علی نبیّه علیه السلام
بقوله و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل اللّه علیک عظیما فعظم الفضل علیه بالعلم دون سائر ما اکرمه به من الخصال و الاخلاق و ما فتح علیه من البلاد و الآفاق و کذلک المرتضی رضوان اللّه علیه فضل بالعلم و الحکمة ففاق بهما جمیع الامّة ما خلا الخلفاء الماضین رضی اللّه عنهم
ص:147
اجمعین و لذلک
وصفه الرسول علیه السلام بهما حیث قال یا علی ملئت علما و حکمة و ذکر فی الحدیث عن المرتضی رضوان اللّه علیه ان النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم کان ذات لیلة فی بیت أم سلمة فبکرت إلیه بالغداة فاذا عبد اللّه بن عباس بالباب فخرج النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم الی المسجد و انا عن یمینه و ابن عباس عن یساره فقال النبی علیه السلام یا علی ما اول نعم اللّه علیک قال ان خلقنی فاحسن خلقی قال ثم ما ذا قال ان عرفنی نفسه قال لم ما ذا قال قلت و ان تعدوا نعمة اللّه لا تحصوها قال فضرب النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم یده علی کتفی و قال یا علی ملئت علما و حکمة و لذلک
قال النبی صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها
و فی بعض الروایات انا دار الحکمة و علیّ بابها اخبرنی شیخی محمّد بن احمد رحمه اللّه قال حدثنا ابو سعید الرازی قال قرء علی أبی الحسن بن محمّد بن مهرویه القزوینی بها فی الجامع و انا اسمع قال حدثنا ابو احمد داود بن سلیمان بن وهب الفرّاء قال حدثنی علی بن موسی الرّضا قال حدثنی أبی موسی بن جعفر عن ابیه جعفر بن محمد عن ابیه محمد بن علی عن ابیه علی بن الحسین عن ابیه الحسین بن علیّ عن ابیه علی ابن أبی طالب کرّم اللّه وجهه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و لهذا الحدیث طرق أخر نذکرها فی فصل خصائص المرتضی رضوان اللّه انشاء اللّه عز و جل
آنکه نیز عاصمی این حدیث شریف را بمعرض احتجاج آورده و آن را بحتم قول جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم دانسته چنانچه در زین الفتی در ذکر مشابهات جناب امیر المؤمنین علیه السلام با انبیاء علیهم السلام گفته ذکر مشابه داود ذی الاید صلوات اللّه و سلامه علیه و وقعت المشابهة بین المرتضی رضوان اللّه علیه و بین داود علیه السلام بثمانیة اشیاء اولها بالعلم و الحکمة و الثانی بالتفوق علی اخوانه فی صغر سنّه و الثّالث بالمبارزة لقتل جالوت و الرابع بالغدر معه من طالوت الی ان اورثه اللّه ملکه و الخامس بالانة الحدید و السادس بتسبیح الجوامد معه و السابع بالولد الصالح و الثامن بفصل الخطاب و عاش علیه السلام مائة سنة و ملک اربعین سنة و هو داود بن انسا و در مقام تفضیل این مشابهات گفته و اما فصل الخطاب فقوله تعالی و ءاتینه الحکمة و فصل الخطاب ذکر عن أبی موسی الحامض قال فصل الخطاب الحکم بین الخصمین و قیل معناه اصابة الحجة و قیل معناه اما بعد تفصل کلاما بین کلامین و قیل هو
ص:148
ان البینة علی المدّعی و الیمین علی المدعی علیه و قیل هو ان یفصل القضاء بین المتخاصمین فکذلک المرتضی رضوان اللّه علیه اوتی من فصل الخطاب کما ذکرناه فی معنی
قوله علیه السلام انا مدینة العلم و علی بابها و فی فصل قضائه
آنکه نیز عاصمی این حدیث را شاهد تسمیه جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بباب مدینة العلم دانسته و آن را در این مقام بسند دیگر روایت نموده چنانچه در زین الفتی در ذکر اسمائی جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و اما الاسماء التی سماه بها رسول اللّه صلّی اللّه علیه سوی ما ذکرناها فانها سید العرب و سید البررة و قاتل الفجرة و الیعسوب و الصدیق الاکبر و الفاروق و العضد و فارس العرب و سیف اللّه و قاتل الناکثین و المارقین و القاسطین و مولی کل مؤمن و مؤمنة و الرفیق و شیخ المهاجرین و الانصار و ابن العم و الختن و اللحم و الدّم و الشعر و البشر و مفرج الکرب و اسد اللّه و الوصیّ و خیر الوصیین و خیر الاوصیاء و سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغر المحجلین و الخلیل و الوزیر و الخلیفة و منجز الموعود و قاضی الدین و باب مدینة العلم و باب دار الحکمة و ولی اللّه و السعید و الصّالح و الذائد و در مقام تفصیل این اسماء گفته و اما باب مدینة العلم فانه اخبرنا محمد بن أبی زکریا رحمه اللّه قال فیما اجاز لنا
ابو حفص بن عمر قال اخبرنا ابو بکر بن اسحاق قال اخبرنا العباس بن الفضل قال حدثنا ابو الصلت الهروی قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عبّاس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه انا مدینة العلم و علی بابها انتهی فالحمد للّه العاصم من الرّدی و الضلالة* الهادی الی نهج الصواب باوضح الدلالة*حیث ثبت من احتجاج العاصمی الحائر للشرف و النبالة و روایته لهذه الخبر الماثور المحفوف بالجلالة*ان الحدیث الشریف من احادیث معدن الرسالة* و الاخبار الثابتة عند ارباب العلم الموصوفین بالفضل و المثالة*فرمیه بالکذب و الاختلاق صنیع الجاحدین المنهمکین فی الغی و النذالة*و وسمه بالزور و الافتعال دیدن المعاندین المستهترین بسوء النسبة و القالة
آنکه ابو المجد مجدود بن آدم الشهیر بالحکیم السنائی حدیث مدینة العلم را حتما و جزما و یقینا مکرر ثابت کرده چنانچه در کتاب حدیقة الحقیقة و الشریعة و الطریقة در عنوان مدح جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته فی مناقب زوج البتول و ابن عم الرسول أبی الحسن ع و الحسین ع المبارز الکرار غیر الفرار غالب الجیش سید المهاجرین و الانصار امیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه
من احب علیّا فقد استمسک بالعروة الوثقی الّذی انزل اللّه تعالی فی شانه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
ص:149
من احب علیّا فقد استمسک بالعروة الوثقی الّذی انزل اللّه تعالی فی شانه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
و قال النبیّ علیه السلام انا مدینة العلم و علیّ بابها
و قال یا علیّ انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی
و قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله
و قال من کنت مولاه فعلی مولاه
و قال جابر بن عبد اللّه رضی اللّه عنهما دخلت عائشة رضی اللّه عنها و عن ابیها عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم فقال یا عائشة ما تقولین فی امیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه فاطرقت ملیا ثم رفعت راسها فقالت بیتین إذا ما التبرحک علی المحک تبین غشه من غیر شک
و فینا الغش و الذهب المصفا علی بیننا شبه المحک
و نیز در حدیقه در ضمن اشعار مدح آن جناب گفته آل یس شرف بدو دیده ایزد او را بعلم بگزیده مر نبیّ را وصی و هم دامادجان پیغمبر از جمالش شاد کتب نادیده خوانده بود بدل علم هر دو جهان ورا حاصل بفصاحت چو او سخن گفتی مستمع زان حدیث در سفتی لطف او بود لطف پیغمبرعنف او عنف شیر شرزه نرخوانده در دین و ملک مختارش هم در علم و هم علمدارش و بعد اثبات الحکیم السنائی المسمّی بالمجدود هذا الحدیث الشریف المشهور المؤیّد بعدة شهودلا یبطله و لا ینکره الاّ کل مبخوس مصروف عن الانصاف مردودو لا یستریب فیه الا الناصب الشاحن الحقودو المبغض الضّاعن العنودو الحمد للّه الودودعلی ظهور الحق المحمودو زهوق الباطل المنکود و مکارم وضیّه و محاسن سنیه حکیم سنائی بر ناظر نفحات الانس من حضرات القدس تصنیف عبد الرحمن بن احمد الجامی و تذکرۀ دولتشاه بن بختیشاه السمرقندی و جامع السلاسل مجد الدین علی بن ظهیر الدّین بن محمد البدخشانی و غیر آن واضح و لائحست و از دلائل واضحه و براهین لائحه رفعت قدر و شموخ فخر و نهایت مقبولیّت و اعتماد و غایت ممدوحیّت و استناد سنائی آنست که خود مخاطب درین کتاب تحفه حکیم سنائی را از کبرای سنیان و مقبول اهل سنت وانموده و او را از جمله بزرگوارانی که بناء کارشان و نامدار اینکه شریعت و طریقتشان از سر تا قدم بر مذهب اهل سنتست معدود فرموده چنانچه در باب دوم همین کتاب تحفه می فرماید کید سی و ششم آنکه یک دو بیت در اشعار کبراء سنیان الحاق نمایند بمضمونی که صریح در تشیّع باشد و مخالف مذهب اهل سنت و بهمان وزن و قافیه و نعت مصنوع و منحوت سازند و گویند اهل سنت بنا بر خفت و خجالت خود این ابیات را حذف و اسقاط نموده اند و این ماجرا اکثر نسبت بمقبولان اهل سنت مثل شیخ فرید عطار و شیخ اوحدی و شمس تبریز و حکیم سنائی و مولانا روم و حافظ شیرازی و حضرت خواجه قطب الدین دهلوی و امثال ایشان رو داده و باشعار امام شافعی نیز قدمای ایشان سه بیت الحاق کرده اند اشعار
ص:
امام شافعی این ست یا راکبا قف بالمحصّب من منی و اهتف بساکن خیفها و الناهض-
سحرا إذا فاض الحجیج الی منی فیضا کملتطم الفرات الفائض ان کان رفضا حبّ آل
محمّد فلیشهد الثقلان انی رافضی
و غرض امام شافعی از این ابیات مقابله نواصبست که بسبب حب اهل بیت مردم را نسبت برفض می کردند و حالا در بعض کتب شیعه این سه بیت دیگر که صریح در تشیع اند نیز بانها ملحق ساخته نقل کرده اند و بدان بر تشیع امام شافعی تمسک جسته قف ثم ناد باننی لمحمدو وصیّه و بنیه لست بباغض اخبرهم انی من النفر الّذی بولاء اهل البیت لیس بناقض و قل ابن ادریس بتقدیم الّذی قدمتموه علی علیّ ما رضی و فرق در نعت این ابیات و ابیات امام شافعی نزد ماهران عربیت اظهر من الشمسست و این کید ایشان بغایت پوچ ست زیرا که بنای کار این بزرگواران و شریعت و طریقت این نامداران از سر تا قدم بر مذهب اهل سنتست بیک دو شعر کذائی ایشان را شیعی گمان کردن از اطفال مکتب هم نمی آید انتهی و نیز مخاطب جلیل حکیم سنائی را از جمله محققین شمرده باستشهاد از کلام او راه تعظیم و تفخیم او سپرده چنانچه در آخر تفسیر فتح العزیز گفته و نیز بعضی از محققان نوشته اند که ابتدای قران بلفظ باست و انتهای او بلفظ سین این همه اشاره بآنست که قران مجید در کونین بسست چنانچه حکیم ثنائی فرموده است اول و آخر قرآن ز چه با امد و سین یعنی اندر ره دین رهبر تو قران بسست
انتهی*کمال حیرتست که مخاطب فهیم حکیم سنائی را از جمله محققین علما می داند و بذکر نکته لطیفه ازو تزیین کتاب خود می نماید و باز بر اثبات او حدیث مدینة العلم را بحتم و جزم گوش نمی نهد و بابطال و تکذیب و ایراد مثل معیب در ذم توهین و ازراء و تهجین آن داد اظهار کمال اسلام و حسن اعتقاد خود نزد ارباب ایمان و ایقان می دهد و محتجب نماند که کتاب حدیقة الحقیقة را مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در کشف الظنون باین عنوان ذکر کرده حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة المعروف بفخری نامه فارسی منظوم لابی مجد بن آدم الشهیر الحکیم السنائی المتوفی سنة 525 خمس و عشرین و خمسمائة نظمه من بحر الخفیف لبهرام شاه القونوی السبکتکینی و رتب علی عشرین بابا فی التوحید و کلام اللّه و نعت الرسول و فضل الصحابة و الخلفاء و فضل السیدین الشهیدین
ص:151
و الامامین ابو حنیفة و الشافعی و العقل و العلم و العشق و القلب و التصوف و صفة البشر و الشیخوخة و غور الغفلة و الحکمة و الشهوة و صنعة الافلاک و الربیع و مدح بهرام شاه و مدح ولده دولت شاه و الحکم و الامثال فرغ من نظمه سنة 523 اربع و عشرین و خمسمائة و در آخر نسخه عتیقه حدیقة الحقیقة که پیش نحیف حاضرست این عبارت مرقوم می باشد قد وقع الفراغ من تمنیق هذه النسخة المتبرکة المیمونة المعظمة المحترمة العمیدة الرشیدة العلیة الجلیة المشتملة علی الآیات القرآنیة و الاحادیث النبویة و الاقوال الصفیّة و الکلمات الزکیّة الکافیة لحل المشکلات الوافیة لبیان العویصات الکافلة لتبیان انواع التشبیهات و اصناف الاستعارات المحتویة علی سلاسة الالفاظ البدیعة و نفاسة المعانی المنیعة المنظومة بنظم ینتثر عقد اللؤلؤ من انتظام بدائعها المنثورة بنشر ینتظم سلک الخجل للورد عند ابتسام روائعها الموصوفة المعروفة المسماة بحدیقة الحقائق الکاشفة قناع الدقائق المنسوبة الی الامام الهمام مقبول الخواص و العوام غمام المعرفة مطر الرحمة المفضل بالفضائل الإنسیّة و الشمائل القدسیة المختص بالمواهب الجلیة و المراتب العلیّة المتأدب بآداب الاخیار ذوی الابصار المهذب باطوار الاحرار و الابرار العالم بفصاحة القرآن و بلاغته الماهر بلطائف الفرقان و براعته الواقف فن اللغة و المعانی و الفقه الحکیم المداوی امراض قلوب الابرص و الاکمه الذاکر فی مصنفه المنة و التحمید و التنزیه و التوحید و المبین نعت خیر البریة و آله التقیّة و اصحابه النقیة و احبابه الزکیة الواصف للعقل و العقلاء و العلم و العلماء المادح للعشق و اهل العرفان الذام للغفلة و النسیان اللذین یستولیان علی الانسان المخبر حالات الاعداء و الاحباب الکاشف احوال الاغیار و الاصحاب المنبّه کیفیات الحرکات السماویة المداح للسلاطین الجامعین للکمالات الانسانیة الفاخر التصنیف نادر التالیف الا و هو شمس سماء الرافة قمر افلاک الکرامة ممدوح الفصحاء محمود البلغاء تاج الادباء سراج العرفاء العارف الوثوق الصادق الصدوق الحاذق الحذوق الحکیم الالهی فخر العارفین حضرت حکیم سنائی الغزنوی نوره اللّه مرقده و برد اللّه مضجعه و هو الّذی وصفه سلطان العارفین وارث حقائق کمل المرسلین معشوق الاولین و الآخرین سیدنا و مولانا جلال الحق و الدین محمد بن محمد بن الحسین
ص:152
البکری البلخی الرومی زین اللّه صدور السالکین بلطائفه البهیة و نور قلوب العارفین بمعارفه الشهیة فی المثنوی الاولوی الاعلوی المعنوی افاض اللّه علینا من انوار عباراتهما السنیة و وقفنا لاقتباس اسرار اشاراتهما الشهیة فی التاریخ السابع من شهر ربیع الاول فی سنة التسعین و الالف من الهجرة النبویة المصطفویة علی صاحبها افضل الصلوات و اکمل التحیات فی البلدة المتبرکة المسماة بفیشاء و رصانه اللّه تعالی عن الکسور و الفتور فی سبعة و اربعین یوما بید اضعف عباد اللّه القوی المتین المستعین فی کل الامور من اللّه المستعان الغفور قیام الدین القاضی العثمانی حفظه اللّه تعالی عن الوساوس الشیطانی و اوصله الی المقام العرفانی و اغناه عن لذائذ الدهر الفانی بن القاضی صلاح بن القاضی شهاب الدین بن القاضی محمد بن القاضی شمس الدین بن القاضی عالم بن القاضی نجم الدین بن القاضی ابو الفضل بن القاضی تاج الدین بن القاضی اسماعیل المعروف بنجم الدین بن القاضی معروف بن القاضی شمس الدین الذی قرر له و فوضه امیر زمانه و سلطان أوانه خدمة قضاء القصبة المتبرکة المسماة بامیّهی دونکر المتعلقة بالبلدة المعظمة المسماة بلکهنو المضافة الی المدینة المشهورة بارده بن الشیخ صلاح الدین الّذی جاء من الولایة و توطن فی القصبة المعروفة المسماة بسترکه و کان ولیا من اولیاء اللّه عز و جل بن الشیخ اسماعیل بن سلطان العارفین زبدة السالکین وارث حقائق کمل المرسلین معشوق الاولین و الآخرین حضرت ابو الحسن سری السقطی بن المغلس بن ابان بن امیر المؤمنین عثمان بن عفان رضی اللّه عنه و لمغلس انبان جبارة و هو محدث مشهور و سری السقطی المشهور بالکمالات فی الآفاق برد اللّه مضجعهما و نور اللّه ضریحهما استنسخت من النسخة المتبرکة المصححة التی کانت مملوکة لغطریف الدوران حلاحل الاوان نخبة الدهر صفوة العصر معدن الخلق و الاحسان مخزن الفتوة و الامتنان مقبول جناب الملک العزیز المنان المختص بالمواهب الجلیة و المراتب العلیة محمد جان سلمه اللّه تعالی ما دار اللیالی و الایام و کرر الشهور و الاعوام بحرمة النبیّ و آله الکرام
آنکه ابو منصور شهردار بن شیرویه بن شهردار بن شیرویه بن فنا خسر الدیلمی حدیث مدینة العلم را در مسند الفردوس روایت کرده انفا دانستی که شیرویه دیلمی این حدیث را در کتاب الفردوس آورده و مسند الفردوس کتابیست
ص:153
که شهردار دیلمی در ان احادیث کتاب الفردوس والد خود را معه اسانید ذکر کرده چنانچه علامه مناوی در فیض القدیر گفته فر الدیلمی فی مسند الفردوس المسمی بما ثور الخطاب المخرج علی کتاب الشهاب و الفردوس للامام عماد الاسلام أبی شجاع الدیلمی الفه محذوف الاسانید مرتبا علی الحروف لیسهل حفظه و اعلم بازائها بالحروف للمخرجین کما مرّ و مسنده لولده سید الحفاظ أبی منصور شهردار بن شیرویه خرج سند کلّ حدیث تحته و سماه ابانة الشبهة فی معرفة کیفیة الوقوف علی ما فی کتاب الفردوس من علامات الحروف و فضائل جلیله و محامد جزیله شهردار دیلمی بر ناظر کتاب المناقب اخطب خوارزم و کتاب العبر ذهبی و طبقات شافعیه تاج الدین سبکی و طبقات شافعیه جمال الدین اسنوی و طبقات شافعیه تقی الدین اسدی و مقالید الاسانید ابو مهدی ثعالبی و بستان المحدثین خود مخاطب و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و لائحست و کافیست برای اثبات عظمت و جلالت و سمو و نبالت او که اکابر محققین و اعاظم منقدین این حضرات او را بلقب جلیل سید الحفاظ یاد می نمایند و باین صفت عظیمه که بمصداق کل الصید فی جوف الفراست او را می ستایند و لیس بعازب عن الممعن الناقد، المبرم من الاتقان للمعاقد، ان الطاعن فی مرویات مثل هذا العلم الواقد، عادم للرای فاقد، و القادح فیها مضطغن لزیغه حاقد، و المرتاب فیها غارّ فی سنة الغفلة راقد،
آنکه عبد الکریم بن محمد بن منصور بن محمد التمیمی السمعانی حدیث مدینة العلم را بیقین و جزم و قطع و ختم ثابت کرده که بلا تردد و ارتیاب علی رغم المنکرین الاوشاب جناب امیر المؤمنین علیه آلاف السلام من الملک الوهاب را بلقب مبارک باب مدینة العلم یاد کرده چنانچه در کتاب الانساب که نسخ عدیده ان بعنایت رب الارباب بنظر این خادم طلاب رسیده می فرماید الشهید بفتح الشین المعجمة و کسر الهاء و سکون الیاء المعجمة بنقطتین من تحتها و فی آخرها الدال المهملة اشتهر بهذا الاسم جماعة من العلماء المعروفین قتلوا فعرفوا بالشهید اولهم ابن باب مدینة العلم و ریحانة رسول اللّه الشهید بن الشهید الحسین بن علی سید شبان اهل الجنّة و کان یکنی ابا عبد اللّه انتهی بقدر المطلوب فالحمد للّه المنان، حیث وضح الحق و بان، و ظهر منانة احتجاج ارباب الایمان، و رزانة استدلال اصحاب الایقان بهذا الحدیث العلی الشأن النیر البرهان، و لا اظنّ ان احدا ممن حظی بالفهم و الامعان، یستریب بعد سماع کلام علامه سمعان، فی کذب حلفاء الاضفان، و بهت ذوی الحقد و الشنئان، الّذین تهالکوا علی تکذیب ارشاد المبعوث الی الانس و الجان، صلاة اللّه و سلامه علیه و آله ما اختلف الملوان،
ص:154
و جلائل فضائل و عقائل فواضل و زواخر مفاخر و فواخر مآثر سمعانی نزد اکابر منقدین قوم زیاده از انست که استیفای ان توان کرد شطری از ان بر ناظر تاریخ کامل و مختصر الانساب ابن اثیر و تاریخ محب الدین ابن النجار و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی و تتمة المختصر عمر بن المظفر المعروف بابن الوردی و تذکرة الحفاظ و عبر و دول الاسلام محمد بن احمد ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات شافعیه تاج الدین سبکی و طبقات شافعیه جمال الدین اسنوی و طبقات الحفاظ محمد بن عبد اللّه الدمشقی الشهیر بابن ناصر الدین و طبقات شافعیه تقی الدین اسدی و طبقات الحفاظ سیوطی و تاریخ خمیس حسین دیاربکری و مدینة العلوم فاضل ازنیقی و کشف الظنون مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی و تراجم الحفاظ میرزا محمد بدخشانی و ابجد العلوم و تاج مکلل و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر مخفی و محتجب نیست نظر باختصار در این جا بر بعض عبارات اقتصار می رود-شمس الدین محمد بن احمد ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته السمعانی الحافظ البارع العلامة تاج الاسلام ابو سعد عبد الکریم بن الحافظ تاج الاسلام معین الدین أبی بکر محمد بن العلامة المجتهد أبی المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار بن محمّد بن احمد بن جعفر التمیمی السمعانی المروزی صاحب التصانیف ولد فی شعبان سنة ست و خمسمائة و حمله والده الی نیسابور فی آخر سنة تسع فلحق بحضوره المعمر عبد الغفار بن محمد الشیزری و عبیدة بن محمّد القسری و عدة و حضر بمرو علی أبی منصور محمد بن علی باقلة الکراعی فمات ابوه سنة عشر وتر بی مع اعمامه و اهله و حفظ القرآن و الفقه ثم حبب إلیه هذا الشأن و عنی به و رحل الی الاقالیم النائیة و سمع من أبی عبد اللّه الفراوی و زاهر الشحامی و طبقتهما بنیسابور و الحسین بن عبد الملک الخلال و سعید بن أبی الرجاء و طبقتهما باصبهان و أبی بکر محمد بن عبد الباقی الانصاری و طبقته ببغداد و عمر بن ابراهیم العلوی بالکوفة و أبی الفتح المصیصی بدمشق و ببخاری و سمرقند و بلغ و عمل المعجم فی عدة مجلدات و کان ذکیا فهما سریع الکتابة ملیحها درس و افتی و وعظ و املی و کتب عمن دبّ و درج و کان ثقة حافظا حجة واسع الرحلة عدلا دینا جمیل السیرة حسن الصحبة کثیر المحفوظ قال ابن النجار و سمعت من یذکران عدد شیوخه سبعة آلاف شیخ و هذا شیء لم یبلغه احد و کان ملیح التصانیف کثیر الشیء و الاسانید لطیف المزاح ظریفا حافظا واسع الرحلة ثقة صدوقا دینا سمع منه مشایخه و اقرانه و حدث عنه جماعة قلت روی عنه ولده عبد الرحیم
ص:155
مفتی مرو ابو القسم بن عساکر و ابنه القاسم و عبد الوهاب بن سکینة و عبد الغفار بن منینا و ابو روح عبد المعز بن محمد الهروی و ابو الضوء شهاب السّدوانی و الافتخار عبد المطلب الحلبی و ابو الفتح محمد بن محمد الصائغ و خلق ذکر تصانیفه نقل اسماءها ابن النجار منها الذیل علی تاریخ الخطیب اربعمائة طاقة تاریخ مرو خمسمائة طاقة ادب الطلب مائة و خمسون طاقة الاسفار عن الاسفار خمس و عشرون طاقة الاملاء و الاستملاء خمس عشره طاقة معجم البلدان خمسون طاقة معجم الشیوخ ثمانون طاقة تحفة المسافر مائة و خمسون طاقه الهدایة خمس و عشرون طاقة عز الغرلة سبعون طاقة الادب و استعمال الحسب خمس طاقات المناسک ستون طاقة الدعوات اربعون طاقة الدعوات النبویة خمس عشرة طاقة غسل الیدین خمس طاقات افانین النّسابین خمس عشرة طاقة دخول الحمام خمس عشرة طاقة صلاة التسبیح عشر طاقات التحایا ست طاقات تحفة العید ثلاثون طاقة فضل الذیل خمس طاقات الرسائل و الوسائل خمس عشرة طاقة صوم الایام البیض خمس عشرة طاقة سلوة الاحباب خمس طاقات التحبیر فی المعجم الکبیر ثلاثمائة طاقة فرط العوام الی ساکنی الشام خمس عشرة طاقة مقام العلماء بین یدی الامراء احدی عشرة طاقة المساواة و المصافحة ثلاث عشرة طاقة ذکری حبیب رحل و بشری مشیب نزل عشرون طاقة اللیالی الخمسمائة مائتا طاقة فوائد الموائد مائة طاقة فضل الهرّ ثلاث طاقات وفیات المتأخرین خمس عشرة طاقة الامالی ستون طاقة بحار بحور النجاری عشرون طاقة تقدیم الجفان الی الضیفان سبعون طاقة صلاة الضحی عشر طاقات الصدق فی الصّداقة الربح فی التجارة رفع الارتیاب عن کتابة الکتاب اربع طاقات النزوع الی الاوطان خمس و ثلاثون طاقة تخفیف الصلاة فی طاقتین لقیة المشتاق الی ساکن العراق اربع طاقات من کنیة ابو سعد ثلاثون طاقة فضائل الشام طاقتین فضل یاسین فی طاقتین و قد ذهب ابو سعد الی بیت المقدس و زراره و النصاری یومئذ ولاته و ذکر فی کتاب التحبیر تراجم شیوخه فافادوا جاد طالعته مات فی ربیع الاول سنة اثنتین و ستین و خمسمائة بمرو و له ست و خمسون سنة و نیز ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه اثنتین و ستین و خمسمائة گفته و الحافظ ابو سعد السمعانی تاج الاسلام عبد الکریم بن محمّد بن منصور المروزی محدث المشرق و صاحب التصانیف الکبیرة و الرحلة الواسعة عاش ست او خمسین سنة سمع حضورا من السیوری و أبی منصور الکراعی رحل بنفسه و له ثلاث
ص:156
و عشرون سنة فسمع من الفراوی و طبقته بنیسابور و هراة و بغداد و اصبهان و دمشق و له معجم شیوخه فی عشر مجلدات و کان حافظا ثقة مکثرا واسع العلم کثیر الفضائل ظریفا لطیفا متجملا نظیفا نبیلا شریفا توفی فی غرة ربیع الاوّل بمرو
آنکه ابو المؤید موفق بن احمد بن اسحاق الخوارزمی المکی المعروف باخطب خوارزم حدیث مدینة العلم را بالحتم و الجزم ثابت دانسته لقب باب المدینة را از جمله القاب جناب امیر المؤمنین علیه السلام ذکر فرموده چنانچه در کتاب المناقب که نسخ عدیده آن از نظر قاصر گذشته بعد ذکر کنای آن جناب گفته الالقاب له هو امیر المؤمنین و یعسوب الدین و المسلمین و مبیر الشرک و المشرکین و قاتل الناکثین و القاسطین و المارقین و مولی المؤمنین و شبیه هارون و المرتضی و نفس الرسول و اخوه و زوج البتول و سیف اللّه المسلول و ابو السبطین و امیر البررة و قاتل الفجرة و قسیم الجنة و النار و صاحب اللواء و سید العرب و خاصف النعل و کاشف الکرب و الصدیق الاکبر و ابو الرّیحانتین و ذو القرنین و الهادی و الفاروق و الواعی و الشاهد و باب المدینة و بیضة البلد و الولی و الوصیّ و قاضی دین الرسول و منجز وعده
آنکه اخطب خوارزم حدیث مدینة العلم را بسند خود روایت نموده و بر غرارت علم جناب امیر المؤمنین علیه السلام بآن احتجاج فرموده چنانچه در فصل سابع کتاب المناقب که معقود برای بیان غرارت علم جناب و تبیین این معنی که آن جناب اقضی الاصحابست گفته
اخبرنا الشیخ الزاهد الحافظ ابو الحسن علی بن احمد العاصمی الخوارزمی قال اخبرنا شیخ القضاة اسماعیل بن احمد الواعظ قال اخبرنا ابو بکر احمد بن الحسین البیهقی قال اخبرنا ابو الحسن محمد بن الحسین بن داود العلوی رحمه اللّه قال اخبرنا محمّد بن محمد بن سعد الهروی الشعرانی قال حدثنا محمد بن عبد الرحمن الشامی قال حدثنا ابو الصلت الهروی قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب
آنکه میر اخطب در فصل ثالث فصل سادس عشر کتاب المناقب گفته
روی انّ امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب ارسل الی معاویة رسله الطرماح و جریر بن عبد اللّه البجلی و غیرهما قبل مسیره الی صفین و کتب إلیه مرة بعد اخری یحتج علیه ببیعة اهل الحرمین له و سوابقه فی الاسلام لئلا یکون بین اهل العراق و اهل الشام محاربة و معاویة یعتل بدم عثمان و یستغوی
ص:157
بذلک جهال اهل الشام و اجلاف العرب و یستمیل طلبة الدنیا بالاموال و الولایات و کان یشاور فی اثناء ذلک ثقاته و اهل مودته و عشیرته فی قتال علی علیه السلام فقال له اخوه عتبة هذا امر عظیم لا یتم الاّ بعمرو بن العاص فانه قریع زمانه فی الدهاء و المکر یخدع و لا یخدع و قلوب اهل الشام مائلة إلیه فقال معاویة صدقت و لکنّه یحب علیّا فاخاف ان لا یجیبنی فقال اخدعه بالاموال و مصر فکتب إلیه معاویة من معاویة بن أبی سفیان خلیفة عثمان بن عفان امام المسلمین و خلیفة رسول ربّ العالمین ذی النورین ختن المصطفی علی ابنتیه و صاحب جیش العشرة و بئر رومة المعدوم الناصر الکثیر الخاذل المحصور فی منزله المقتول عطشا و ظلما فی محرابه المعذب باسیاف الفسقة الی عمرو بن العاص صاحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و ثقته و امیر عسکره بذات السلاسل المعظم رایه المفخّم تدبیره اما بعد فلن یخفی علیک احتراق قلوب المؤمنین و ما اعیبوا به من الفجیعة بقتل عثمان و ما ارتکب به جاره حسدا و بغیا بامتناعه من نصرته و خذلانه ایاه و اشلاءه الغاغة علیه حتی قتلوه فی محرابه فیا لها من مصیبة عمّت جمیع المسلمین و فرضت علیهم طلب دمه من قتلته و انا ادعوک الی الحظ الاجزل من الثواب و النصیب الاوفر من حسن المآب بقتال من آوی قتلة عثمان و احله جنّة الماوی فکتب إلیه عمرو من عمرو بن العاص صاحب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم الی معاویة بن أبی سفیان اما بعد فقد وصل کتابک فقراته و فهمته فامّا ما دعوتنی إلیه من خلع ربقة الاسلام من عنقی و التهور فی الضلالة معک و اعانتی ایاک علی الباطل و اختراط السیف علی وجه علی ابن أبی طالب علیه السلام و هو اخو رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و وصیّه و وارثه و قاضی دینه و منجز وعده و زوج ابنته سیّدة نساء اهل الجنّة ابو السبطین الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنّة و اماما قلت من انک خلیفة عثمان فقد صدّقت و لکن تبین الیوم عزلک عن خلافته و قد بویع لغیره و زالت خلافتک و اماما عظّمتنی و نسبتنی إلیه من صحبة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و انی صاحب جیشه فلا اغتر بالتزکیة و لا امیل بها عن الملة و اماما نسبت ابا الحسن اخا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و وصیه الی الحسد و البغی علی عثمان و سمیت الصحابة فسقة و زعمت انه اشلاهم علی قتله فهذا غوایة ویحک یا معاویة
ص:158
اما علمت انّ ابا حسن بذل نفسه بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و بات علی فراشه و هو صاحب السبق الی الاسلام و الهجرة و
قد قال فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم هو منی و انا منه و هو منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی
و قد قال فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم الا من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و هو الّذی قال فیه علیه السلام یوم خیبر لاعطین الرایة غدا رجلا یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله و هو الّذی قال فیه علیه السلام یوم الطیر اللّهم ایتنی باحبّ خلقک إلیک فلمّا دخل إلیه قال و الیّ و الیّ و قد قال فیه یوم النظیر علیّ امام البررة و قاتل الفحرة منصور من نصره مخذول من خذله و قد قال فیه علی ولیّکم من بعدی و اکد القول علیک و علیّ و علی جمیع المسلمین و
قال انی مخلف فیکم الثقلین کتاب اللّه عز و جل و عترتی
و قد قال انا مدینة العلم و علی بابها و قد علمت یا معاویة ما انزل اللّه تعالی من الایات المتلوات فی فضائله الّتی لا یشترک فیها احد کقوله تعالی یُوفُونَ بِالنَّذْرِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اَللّهَ عَلَیْهِ و قال اللّه تعالی لرسوله علیه السّلام قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی
و قد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم اما ترضی ان یکون سلمک سلمی و حربک حربی و تکون اخی و ولیّی فی الدنیا و الآخرة یا ابا الحسن من احبک فقد احبنی و من ابغضک فقد ابغضنی و من احبک ادخله اللّه الجنة و من ابغضک ادخله اللّه النار و کتابک یا معاویة الّذی کتبت هذا جوابه لیس مما ینخدع به من له عقل او دین و السّلام انتهی فالحمد للّه علی توفیقه و هدایته و تسدیده و کفایته حیث ثبت من افادات اخطب الخطباء الممدوح بالمدائح الجلیلة المتینة و المثنی علیه بالمناقب الجمیلة الرذیة ان حدیث باب المدینة من الروایات التی هی بالقبول و التسلیم قرینة و الاخبار التی لا یطعن فیها الاّ ارباب الحقد و الضغینة و انه ممّا اثبته عمرو بن العاص فی محاجة معاویة معما هما علیه من العناد و اللداد و المراء و اللجاج و البغضاء الدفینة و الشحناء المبینة للاصفیاء المطهرین الذینهم لنجاة المتمسکین احصف سفینة و اخطب خوارزم از اکابر فقهای معتمدین و اجلۀ
ص:159
نبهای مستندین و اعاظم فضلای ماهرین و افاخم کملای بارعین و ثقات مشاهیر مختبرین و اثبات نحاریر معتبرین بوده بمدائح مزهره و مناقب مبهره و محاسن شارقه و مفاخر بارقه و بطون اسفار قوم مملو و مشحونست و سمو قدر و علو فخر او بر متتبع افادات اساطین اعیان و مهره عالی شان مثل ابو حامد محمود بن محمد بن حسین بن یحیی الصالحانی و عماد الدین محمد بن محمد الکاتب الاصفهانی و ابو الفتح ناصر بن عبد السید بن علی المطرزی و محمد بن محمود بن الحسن البغدادی المعروف بابن النجار و جمال الدین علی بن یوسف بن ابراهیم القفطی و ابو المؤید محمد بن محمود بن محمد الخوارزمی و ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی و شمس الدین محمد بن احمد ذهبی و جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی و صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی و عبد القادر بن محمد القرشی و محمد بن احمد بن علی الفاسی و احمد بن ابراهیم بن علی الصنعانی المعروف بابن الوزیر و شهاب الدین احمد صاحب توضیح الدلائل و علی بن محمد بن احمد بن عبد اللّه المعروف بابن الصباغ المالکی و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و نور الدین علی بن عبد اللّه السمهودی و شمس الدین محمد بن علی بن یوسف الدمشقی الصالحی و شهاب الدین احمد بن محمد بن علی بن حجر المکی و کمال الدین بن فخر الدین جهرمی و محمود بن سلیمان الکفوی و احمد بن الفضل بن محمد باکثیر المکی و عبد اللّه بن محمد المطیری و ولی اللّه لکهنوی و خود مخاطب و غیر ایشان واضح و آشکارست
آنکه ابو القاسم علی بن حسن بن هبة اللّه المعروف بابن عساکر الدمشقی حدیث مدینة العلم را بطرق عدیده روایت نموده چنانچه محمد بن یوسف بن محمد الکنجی در کفایة الطالب گفته
اخبرنا العلامة قاضی القضاة ابو نصر محمد بن هبة اللّه بن قاضی القضاة محمد بن هبة اللّه بن محمد الشیرازی اخبرنا الحافظ ابو القسم اخبرنا القاسم بن محمد السّمرقندی اخبرنا ابو القسم بن مسعدة اخبرنا حمزة بن یوسف اخبرنا ابو احمد بن عدی حدثنا النعمان بن هارون البلدی و محمّد بن احمد بن المؤمّل الصیرفی و عبد الملک بن محمّد قالوا حدثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید المؤدب حدثنا عبد الرزاق عن سفین عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرحمان بن بهمان قال سمعت جابرا یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول یوم الحدیبیة و هو آخذ بضبع علیّ بن أبی طالب و هو یقول هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره و مخذول من خذله ثم مد بها صوته و قال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب قلت هکذا رواه ابن عساکر فی تاریخه و ذکر طرقه عن مشایخه انتهی فاذا ثبت ان ابن عساکر، روی هذا الحدیث الشریف الفاخر، و ذکر طرقه عن مشایخه الاکابر، فلا یکذبه و لا یبطله
ص:160
الا الجاحد الجائر و المعاند الخاسر، و الحاقد البائر الّذی لا یدری الذائب من الخاثر، و لا یخاف نکال ذی البطش الشدید القاهر، و لا یبالی من الافتضاح بین المنقدین الاکابر، و لا یحتفل من ظهور تعصبه و وقاحته لدی المنصفین الحائزین لجلائل المآثر، و لا یکترث من وضوح نصبه و اعتدائه و جفائه و شقائه عند الجهابذة الحاوین لمعالی المفاخر، و ابن عساکر از محدثین کبار و فقهای عالی فخار و مشاهیر اعاظم معاریف و افاخم سنیه بوده مدائح و ماثر و محاسن و مفاخر او بر ناظر معجم الادباء یاقوت حموی و اسماء الرّجال جامع مسانید أبی حنیفه تصنیف محمد بن محمود الخوارزمی و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر فی اخبار البشر ابو الفداء الایوبی و تتمة المختصر ابن الوردی و تذکرة الحفاظ و عبر فی خبر من غبر و دول الاسلام علامه ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات شافعیه عبد الوهاب سبکی و طبقات شافیه عبد الرحیم اسنوی و طبقات شافعیه ابو بکر بن احمد بن قاضی شهبة الاسدی و طبقات الحفاظ جلال الدین سیوطی و تاریخ خمیس حسین بن محمد بن حسن الدیاربکری و مدینة العلوم ازنیقی و ابجد العلوم و تاج مکلل و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر مخفی و محتجب نیست در این جا بر بعض عبارات اکتفا می رود ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته الحافظ ابو القاسم علی بن أبی محمد الحسن بن هبة اللّه بن الحسین بن عبد اللّه بن الحسین المعروف بابن عساکر الدمشقی الملقب ثقة الدین کان محدث الشام فی وقته و من اعیان الفقهاء الشافعیة غلب علیه الحدیث فاشتهر به و بالغ فی طلبه الی ان جمع منه ما لم یتفق لغیره و رحل و طوف و جاب البلاد و لقی المشایخ و کان رفیق الحافظ أبی سعد عبد الکریم بن السمعانی فی الرحلة و کان حافظا دینا جمع بین معرفة المتون و الاسانید سمع ببغداد سنة عشرین و خمسمائة من اصحاب البرمکی و التنوخی و الجوهری ثم رجع الی دمشق ثم رحل الی خراسان و دخل نیسابور و هراة و اصبهان و الجبال و صنف التصانیف المفیدة و خرج التخاریج و کان حسن الکلام علی الاحادیث محظوظا فی الجمع و التالیف صنف التاریخ الکبیر لدمشق فی ثمانین مجلدة اتی فیه بالعجائب و هو علی نسق تاریخ بغداد قال لی شیخنا الحافظ العلامة زکی الدین ابو محمد عبد العظیم المنذری حافظ مصر ادام اللّه به النفع و قد جری ذکر هذا التاریخ و اخرج لی منه مجلدا و طال الحدیث فی امره و استعظامه ما اظن هذا الرجل الا عزم علی وضع هذا التاریخ من یوم عقل علی نفسه و شرع فی الجمع من ذلک الوقت و الا فالعمر یقصر عن ان یجمع فیه الانسان مثل هذا الکتاب
ص:161
بعد الاشتغال و التنبه و لقد قال الحقّ من وقف علیه عرف حقیقة هذا القول و متی یتسع للانسان الوقت حتی یضع مثله و هذا الذی ظهر هو الذی اختاره و ما صح له هذا الابعد مسودات ما یکاد ینضبط حصرها و له غیره توالیف حسنة و اجزاء ممتعة و له شعر لا باس به فمن ذلک قوله الا ان الحدیث اجلّ علم، و اشرفه الاحادیث العوالی، و انفع کلّ نوع منه عندی، و احسنه الفوائد و الامالی، و انک لن تری للعلم شیئا، یحققه کافواه الرجال، فکن یا صاح ذا حرص علیه، و خذه عن الرجال بلا ملال، و لا تاخذه من صحف فترمی، من التصحیف بالداء العضال، و من المنسوب إلیه ایا نفس ویحک جاء المشیب، فما ذا التصابی و ما ذا الغزل، تولی شبابی کان لم یکن، و جاء المشیب کان لم یزل، کان بنفسی علی غرّة، و خطب المنون بها قد نزل، فیا لیت شعری ممن اکون، و ما قدر اللّه لی فی الازل، و قد التزم فیها ما لا یلتزم و هو الزاء قبل اللام، و البیت الثانی هو بیت علی بن جبلة المعروف بالعکوک و هو قوله شباب کان لم یکن، و شیب کان لم یزل، و لیس بینهما الا تغییر سیرکما تراه و هذا البیت من جملة ابیات و سیاتی ذکر قائله بعد هذا انشاء اللّه تعالی و کانت ولادة الحافظ المذکور فی اول المحرم سنة تسع و تسعین و اربعمائة و توفی لیلة الاثنین الحادی عشر من رجب سنة احدی و سبعین و خمسمائة بدمشق المحروسة رحمه اللّه تعالی و صلی علیه الشیخ قطب الدین النیسابوریّ و حضر الصلوة علیه صلاح الدین رحمه اللّه تعالی و دفن عند والده و اهله بمقابر باب الصغیر و ذهبی در عبر در وقائع سنه احدی و سبعین و خمسمائة گفته و فیها توفی الحافظ ابن عساکر صاحب التاریخ الثمانین مجلدا ابو القاسم علی بن الحسن بن هبة اللّه الدمشقی محدث الشام ثقة الدین ولد فی اول سنة تسع و تسعین و اربعمائة و اسمع سنة خمس و خمسمائة و و بعدها من النسیب و أبی طاهر الجبائی و طبقاتهما ثم عنی بالحدیث و رحل فیه الی العراق و خراسان و اصبهان و سار اهل زمانه فی الحدیث و رجاله و بلغ فی ذلک الذروة العلیاء و من تصفح تاریخه علم منزلة الرجل فی الحفظ توفی فی حادی عشر رجب
آنکه افضل الدین ابراهیم بن علی المعروف بالخاقانی حدیث مدینة العلم را حتما و جزما اثبات نموده چنانچه در تحفة العراقین که ذکر آن کاتب حلبی در کشف الظنون ما بین نهج نموده تحفة العراقین فارسی منظومة لا فضل الدین ابراهیم بن علی الخاقانی
ص:162
الشاعر المتوفی سنة 582 اثنتین و ثمانین و خمسمائة وزنه من مزاحفات المسدس در مدح محمد بن مطهر علوی گفته این قدر و صفا که خاطرم راست، از خدمت سید اجل خاست، ان مایه که طبع را قوامست، هم همت سید امامست، ذو الفضل محمد مطهر، آن عرق محمد پیمبر آن مردم دیده مصطفی را، و آن وارث صدق مرتضی را، قدرش ز دو کون برگذشته، یک موی ز مصطفی نگشته الی ان قال بوده در شهر علم حیدر، دین سید دین کلید آن در، وقف ابدیست بر زبانش، هر خانه که داشت شهر دانش، جای شرفست و بحر علمست، استاد سرائی شهر علمست، پیش کرمش ز روی تسنیم، پیش قلمش ببوی تعلیم، شهری که خراجش آورد دهر، او میوۀ باغ آن چنان شهر، فهذا ابراهیم الخاقانی، شیخهم الفردانی، و کابرهم الصمدانی، قد اثبت الحدیث الشریف حتما و جزما و حسم شبهات المنکرین و المبطلین حسما و جذما، و ارغم انوف الجاحدین المدغلین رغما، و حطم صدور المعاندین حطما، و قصم ظهور المتعصبین قصما، و هدم ارکان المجادلین هدما، و فضائل فاخره و مناقب باهره خاقانی و جلالت و عظمت او نزد اکابر این حضرات بر متتبع و متفحص مخفی نیست دولت شاه سمرقندی در تذکره گفته ذکر ملک الشعراء خاقانی حقائقی رحمة اللّه علیه نام او فضل اللّه بن ابراهیم بن علی شیروانیست فضل و جاه و قبول سلاطین و حکام او را میسّر شده در علم بینظیر و در شعر استاد بوده و در جاه مشار إلیه چنانچه اوستادان ماهر مدح او گفته اند که آن را صفیر الضمیر نام کرده می گویند ز دیوان ازل منشور کاول در میان آمد، امیری جمله را دادند و سلطانی بخاقانی، برای حجت معنی براهیمی پدید آمد، ز پشت آذر صنعت علی نجار شروانی، در آخر او را ذوق فقر و شکست نفس و صفای باطن ظاهر شد و از خاقان کبیر منوچهر انار اللّه برهانه از ملازمت و خدمت استعفا می خواست که بخدمت اهل سلوک مشغول گردد خاقان چون دل بسته صحبت او بود اجازت نمی داد تا آنکه بی اجازت خاقان از شیروان گریخت و به یلقان رفت گماشتگان شیروان او را گرفته بدرگاه فرستادند و خاقان او را بند فرمود در قلعه شابران مدت هفتماه مقید و محبوس از غایت ملالت و دلتنگی در قلعه این قصیده می گوید و حالات ترسایان و لغات و اصطلاحات ایشان بیان می کند و این قصیده مشکلست و شیخ عارف آذری شرح این ابیات مشکله در جواهر الاسرار می کند و چند بیت از ان قصیده این ست فلک کجروترست از خط ترسا، مرا دارد مسلسل راهب آسا، پس از تعلیم دین از هفت مردان، بس از تنزیل وحی از هفت قرا، پس از میقات و حج و سعی و عمره، پس از قران و تعظیم مصلا، مراد از بعد پنجه ساله اسلام، نزیبد چون صلیبم بند بر پا، روم زنار بندم زین تحکم، روم ناقوس بوسم زین تعدا، و گر قیصر سگالد راز زردشت، کنم زنده رسوم زند و استا بسرگین خر عیسی به بندم، رعاف جاثلیق ناشکیبا، و چون این قصیده موقوف شرحست زیاده
ص:163
ازین بقلم نیاید و خاقانی بعد از حبس دیگر بملازمت مشغول نشد و درد طلب دامنگیر او شد مشرب فقر دریافت و بعزیمت حج از شیروان بیرون آمد و بهمراهی موفق التوفیق که کریم جهان بود و جمال الدین موصلی سفر حجاز پیش گرفت و این قصیده را در راه مکه می گوید و وصف بادیه می کند و چهار مطلع درین قصیده بکار داشته این مطلع از آن قصیده است سرحد بادیه ست روان باش بر سرش تریاق روح کن ز نسیم معطرش
در آخر این قصیده را تخلص باسم جمال موصلی می کند و جاه او را مبین می سازد بدین طریق و این ست بیت، سلطان دل و خلیفه همم خوانمش
از آن که، سلطان پدر نوشت و خلیفه برادرش
صاحب خلاصه بناکثی می گوید که خاقانی نزد خاقان بسیار مقرب بود و در اول حال حقائقی تخلص داشت و خاقان کبیر او را منصب خاقانی ارزانی داشت الی ان قال وفات افضل الدین خاقانی در شهر تبریز بوده در شهور سنة اثنتین و ثمانین و خمسمائة و در سرخاب تبریز آسوده ست و عبد الرحمن جامی در نفحات گفته افضل الدین الخاقانی رحمه اللّه تعالی هر چند وی شاگرد فلکی شاعرست و بشعر شهرتی تمام یافته چنین گویند که ویرا ورای طور شعر طوری دیگر بوده است که شعر در جنب آن کم بوده است چنانکه حضرت مولوی قدس سره گفته است شعر چه باشد بر من تا که زنم لاف ازو هست مرا فن دگر غیر فنون شعرا
و سخنان وی برینمعنی شاهدست چنانکه می گوید صورت من همه او شد صفت من همه او ، لاجرم کس من و من نشنود اندر سخنم
نزنم هیچ دری تا که نگویند آن کیست ، چون بپرسند مرا باید گفتن که منم
، و در محل دیگر می گوید عشق بیفشرد پایی بر نمط کبریا،
و ازین قبیل سخنان وی بسیارست و ازینها بوی آن می آید که ویرا از مشرب صافی صوفیان قدس اللّه اسرارهم شربی تمام بوده است وی در زمان خلافت المستضیء بنور اللّه بوده و در قصیده عربی که در مدح بغداد گفته ذکر وی کرده و توفی المستضیء سنة خمس و تسعین و خمسمائة وی نیز قصیدۀ رائیه حکیم سنائی را جواب گفته ست و عدد ابیات آن از صد و هشتاد گذشته و آن را سه مطلع نهاده مطلع اولش این ست الصبوح الصبوح کامد کار النثار النثار کامد یار
کاری از روشنی چو آب خزان
و در آخر این قصیده می گوید این قصیده ز جمع سبعیات ثامنست از غرائب اشعار از در کعبه گر دراویزند
کعبه بر من فشاندی استار زد قفا نبک را قفای نیک و امرؤ القیس را فگند از کار
آنکه ابو الحجاج یوسف بن محمد البلوی الاندلسی المعروف بابن الشیخ این حدیث شریف را بحتم و جزم و قطع و یقین اثبات نموده و آن را در فضائل و مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام ذکر فرموده چنانچه در کتاب الف با که مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در
ص:164
کشف الظنون ذکر ان باین نهج نموده الف با فی المحاضرات للشیخ أبی الحجاج یوسف بن محمد البلوی الاندلسی المعروف بابن الشیخ و هو مجلد ضخم اوله انّ افصح کلام سمع و اعجز و اوضح نظام و اوجز حمد اللّه تعالی بنفسه الخ ذکر فیه انه جمع فوائد بدائع العلوم لابنه عبد الرحیم لیقرأه بعد موته إذ لم یلحق بعد لصغره الی درجة النبلاء و سمی ما جمعه لهذا الطفل المربی بکتاب الف با و من نظمه فی اوله هذا کتاب الف با
ق من دعا ان یلبّی
باللّه ربّا
ثم استقم و اتبعه
طب لمن حب طبّا هذی وصاة اب لم یزل لشخصک صبّا
ثم ذکر تسعة و عشرین بیتا علی عدد الحروف المعجمة و شرحه کلمة کلمة مع مقلوبه و معکوسه و اورد فی اوّل الشعر ثمانیة ابواب و فی آخرها اربعا من الکلمات المزدوجات المتشابهات الحروف و هو تالیف غریب لکن فیه فوائد کثیرة بعد ذکر بعض اقوال ابن عباس در اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و إذ قد وقع ذکر علی و ابن عباس رضی اللّه عنهما فلنذکر بعض فضائلهما و لنبدأ بمفاخر علیّ الزّکی العلیّ ابن عمّ النّبیّ ص و لنثن بالثناء علی ابن عباس العدل الرضیّ ابن عم النبیّ ص ایضا
قال ابو الطفیل شهدت علیّا یخطب و هو یقول سلونی فو اللّه لا تسئلونی عن شیء الاّ اخبرتکم به و سلونی عن کتاب اللّه فو اللّه ما من آیة الا و انا اعلم أ بلیل نزلت أم بنهار أم فی سهل أم فی جبل و لو شئت اوقرت سبعین بعیرا من تفسیر فاتحة الکتاب و سیأتی
قول النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فیه انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه و قول ابن عباس فیه لقد اعطی علی تسعة اعشار العلم و ایم اللّه لقد شارکهم فی العشر العاشر الخ
آنکه نیز ابو الحجاج بلوی این حدیث شریف را در مقام اثبات رفعت مکان جناب امیر المؤمنین علیه السلام در علم احتجاجا آورده و آن را بالحتم و الجزم از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم ثابت دانسته چنانچه در کتاب الف با بعد ذکر حکایتی که در ان قول حجاج ثقفی در حق جناب امیر المؤمنین علیه السلام فانّه المرء یرغب عن قوله واردست گفته قلت و لمّا رایت هذه الحکایة فی الکامل و قول الحجاج فی علی رضی اللّه عنه هذا الجفاء لم املک نفسی و حملتنی الغیرة
ص:165
علی حبیبی علی رضی اللّه عنه ان کتبت فی طرة الکتاب حجاج فیما قلته تکذب فی قول من فیه الوری یرغب ذاک علیّ بن أبی طالب من مثله او منه من یقرب یکفیه ان کان ابن عمّ الّذی فی جاهه تطمع یا مذنب صلی علیه اللّه من سیّدما تطلع الشمس و ما تغرب و قلت ایضا انظر الی الحجاج و قلة جده مع سطاحة خده یقول فی مولانا علی هذه المقالة و یرغب عما قاله تاللّه ما حمله علی هذا القول الردی الاّ الحد المردی و الا فقد علم الغوی انّ مکان علی فی العلم المکان العلیّ کیف لا و
النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم یقول فیه انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه و ابن عباس رضی اللّه عنه یقول و اللّه لقد اعطی علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه تسعة اعشار العلم و ایم اللّه لقد شارکهم فی العشر العاشر و قال عمر بن الخطاب رضی اللّه عنه اقضانا علیّ و قال ابن مسعود رضی اللّه عنه اعلم اهل المدینة بالفرائض ابن أبی طالب و صدقوا رضی اللّه عنهم کم له من تشقیق فی العلوم و ترقیق و بصر فی الحساب و تدقیق حتی کانه ینظر الی الغیب من ستر رقیق و کم من قضیة قضاها لمّا بلغت الی النبی صلّی اللّه علیه و سلم امضاها و ربما تبسم علیه السلام إذا سمعها استصوابا ثم انفذها اذراها صوابا و کم مسئلة بدیعة دقق فیها النظر فاتی بالعبر الخ فهذا البلوی ابو الحجاج*قصم ظهور اهل المراء و اللجاج*و فثاء سورة جحود ارباب الزیغ و الاعوجاج*و ابان ان سعیهم فی الابطال الحق خداج*حیث اثبت هذا الحدیث الشریف المبهر الانبلاج*حتما و جزما فی مقام العذل و اللوم* و التانیب و التثریب و الاحتجاج*فثبت ان المخاطب و من سلفه* او لحقه فی التکذیب و الابطال*مغرمون بسوء الحجاج*معرضون عن سوی المنهاج* مقلدون فی الاعراض عن فضل علی علیه السّلام للحجاج*الناصب المعاند الحاقد بلا ارتیاب و اختلاج
آنکه ابو السعادات مبارک بن محمد المعروف بابن الاثیر الجزری الشافعی حدیث مدینة العلم را روایت کرده چنانچه در جامع الاصول فرموده علی
ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها اخرجه الترمذی و شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل گفته
عن علی رضی اللّه تعالی عنه ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و بارک و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها رواه فی جامع الاصول و قال اخرجه الترمذی انتهی فهذا ابن الاثیر الّذی اصبح عندهم و هو عیبة الاثار*و جهینة الاخبار*و ابن بجدة الاسرار*و طلاع انجدة الاعتبار*قد روی هذا الحدیث
ص:166
العزیز المثار*المنیع المستثار*من صحیح الترمذی احد حفاظهم الکبار*و واحد اثباتهم الاحبار فلا یقابله بالجحود و الانکار*و لا یقدم علی هذا الاجترام و الاجترار*الاّ من بلی بالانخداع و الاغترار*و منی بالادبار و الاستکبار*فخاض من الباطل علی الغمار*و رکب من الریغ متن التیار و وطأ قدة الزلل و العثار*فاهال لعسفه قتام الغیّ و اثارو محاسن علیه و مفاخر بهیه و مکارم کثیره و مآثر اثیره ابن اثیر نهایت وفیر و عزیزست نبذی از ان بر ناظر تاریخ کامل علی بن محمد المعروف بابن الاثیر و تاریخ اربل ابو البرکات مبارک بن احمد المعروف بابن المستوفی و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر ابو الفداء الایوبی؟ ؟ ؟ و تتمة المختصر ابن الوردی و عبر فی خبر من غبر و دول الاسلام ذهبی و اسماء الرجال مشکاة ولی الدین الخطیب و مرآة الجنان یافعی و طبقات الشافعیه عبد الوهاب سبکی و طبقات الشافعیه عبد الرحیم اسنوی و روض المناظر ابن شحنه حلبی و طبقات الشافعیه ابو بکر اسدی و بغیة الوعاة سیوطی و مدینة العلوم ازنیقی و تاج مکلل و ابجد العلوم و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر مخفی و محتجب نیست اکثر این عبارات در مجلد حدیث طیر شنیدی در این جا اکتفا بر بعض عبارات می رود تاج الدین عبد الوهاب سبکی در طبقات شافعیه گفته المبارک بن محمّد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشیبانی العلامة مجد الدین ابو السعادات الجزری ابن الاثیر صاحب جامع الاصول و غریب الحدیث و شرح مسند الشافعی و غیر ذلک ولد بجزیرة ابن عمر سنة اربع و اربعین و خمسمائة و نشا بها ثم انتقل الی الموصل فسمع من یحیی بن سعدون القرطبی و خطیب الموصل الطوسی و سمع ببغداد من ابن کلیب روی عنه ولده و الشهاب القوصی و جماعة و آخر من روی عنه بالاجازة فخر الدین بن البخاری و اتصل بخدمة الامیر الکبیر مجاهد الدین قایماز الی ان هلک فاتصل بخدمة صاحب الموصل غر الدین مسعود و ولی دیوان الانشاء و له دیوان رسائل و من تصانیفه غیر ما ذکرناه کتاب الانصاف فی الجمع بین الکشف و الکشاف تفسیری الثعلبی و الزمخشری و المصطفی المختار فی الادعیة و الاذکار و البدیع فی شرح فصول ابن الدهان فی النحو و الفروق و الأبنیة و کتاب الاذواء و الذوات و شرح غریب الطوال و کان بارعا فی الترسیل و عرض له مرض مزمن ابطل یدیه و رجلیه و عجز عن الکتابة و اقام بداره و انشأ رباطا بقریة من قری الموصل و وقف املاکه علیه و کان فاضلا رئیسا مشارا إلیه توفی سنة ست و ستمائة و جامع الاصول کتاب معروف و مشهور و مقبول اکابر فحولست مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در کشف الظنون در ذکر آن گفته جامع الاصول لاحادیث الرسول لابی السعادات مبارک
ص:167
بن محمد المعروف بابن الاثیر الجزری الشافعی المتوفی سنه 606 ست و ستمائة اوله الحمد للّه الّذی اوضح لمعالم الاسلام سبیلا الخ ذکر انّ مبنی هذا الکتاب علی ثلثة ارکان الاول فی المبادی الثانی فی المقاصد الثالث فی الخواتیم و اورد فی الاول مقدمة و اربعة فصول و ذکر فی المقدمة انّ علوم الشریعة تنقسم الی فرض و نفل و الفرض الی فرض عین و فرض کفایة و ان من اصول فروض الکفایات علم احادیث الرّسول علیه الصّلوة و السّلام و آثار اصحابه الّتی هی ثانی ادلة الاحکام و له اصول و احکام و قواعد و اصطلاحات ذکرها العلماء یحتاج طالبها الی معرفتها کالعلم بالرجال و اسامیهم و انسابهم و اعمارهم و وقت وفاتهم و العلم بصفات الرواة و شرائطهم الّتی یجوز معها قبول روایتهم و العلم بمستند الرواة و ایرادهم ما سمعوه و ذکر مراتبه و العلم بجواز نقل الحدیث بالمعنی و روایة بعضه و الزیادة فیه و الاضافة إلیه ما لیس منه و العلم بالمسند و شرائطه و العالی منه و النازل و العلم بالمرسل و انقسامه الی المنقطع و الموقوف و المعضل و العلم بالجرح و بیان طبقات المجروحین و العلم باقسام الصحیح و الکذب و الغریب و الحسن و العلم باخبار التواتر و الآحاد و الناسخ و المنسوخ و غیر ذلک فمن اتقنها اتی دار هذا العلم من بابها و ذکر فی الفصل الاول انتشار علم الحدیث و مبدأ جمعه و تالیفه و فی الفصل الثانی اختلاف اغراض الناس و مقاصدهم فی تصنیف الحدیث و فی الفصل الثالث اقتداء للمتاخرین بالسالفین و سبب اختصار کتبهم و تالیفها و فی الفصل الرابع خلاصة الغرض من جمع هذا الکتاب قال و لما وقفت علی الکتب و رایت کتاب رزین و هو اکبرها و اعمها حیث حوی الکتب السّنة التی هی أم کتب الحدیث و اشهرها فاحببت ان اشتغل بهذا الکتاب الجامع فلما تتبّعته وجدته قد اودع احادیث فی ابواب غیر تلک الابواب اولی بها و کرر فیه احادیث کثیرة و ترک اکثر منها فجمعت بین کتابه و بین ما لم یذکر من الاصول الستة و رایت فی کتابه احادیث کثیرة لم اجدها فی الاصول لاختلاف النسخ و الطرق و انه قد اعتمد فی ترتیب کتابه علی ابواب البخاری فناجتنی نفسی ان اهذّب کتابه و ارتب ابوابه و اضیف إلیه ما اسقطه من الاصول و اتبعه شرح ما فی الاحادیث من الغریب و الاعراب و المعنی فشرعت فحذفت الاسانید و لم اثبت الاّ اسم الصحابی الّذی روی الحدیث ان کان خبرا او اسم من یرویه عن الصحابی ان کان اثرا و افردت بابا فی آخر الکتاب
ص:168
یتضمن اسماء المذکورین فی جمیع الکتاب علی الحروف و اما متون الحدیث فلم اثبت منها الاّ ما کان حدیثا او اثرا و ما کان من اقوال التابعین و الائمّة فلم اذکره الاّ نادرا و ذکره رزین فی کتابه فقه مالک و رجحت اختیار الابواب علی المسانید و بنیت الابواب علی المعانی فکل حدیث انفرد بمعنی اثبته فی بابه فان اشتمل علی اکثر اوردته فی آخر الکتاب فی کتاب سمیته کتاب اللواحق ثم انی عمدت الی کل کتاب من الکتب المسماة فی جمیع هذا الکتاب و فضلته الی ابواب و فصول لاختلاف معنی الاحادیث و لما کثر عدد الکتب جعلتها مرتبة علی الحروف فاودعت کتاب الایمان و کتاب الایلاء فی الالف ثم عمدت الی آخر کل حرف فذکرت فیه فصلا یستدل به علی مواضع الابواب من الکتاب و رایت ان اثبت اسماء رواة کلّ حدیث او اثر علی هامش الکتاب حذاء اول الحدیث و رقمت علی اسم کل راو علامة من اخرج ذلک الحدیث من اصحاب الکتب السّتة و امّا الغریب فذکرته فی آخر کل حرف علی ترتیب الکتب و ذکرت الکلمات الّتی فی المتون المحتاجة الی الشرح بصورتها علی هامش الکتاب و شرحها حذاءها انتهی و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته جامع الاصول لاحادیث الرسول لابی السعادات المبارک بن أبی الکرم محمّد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشیبانی المعروف بابن الاثیر الجزری و درین کتاب صحاح سته را بر وضع کتاب زرین جمع کرده لیکن با زیادات کثیره اوله الحمد للّه الذی اوضح لمعالم الاسلام سبیلا و بنای این کتاب بر سه رکنست اول در مبادی دوم در مقاصد سوم در خواتیم و در وی نوشته و لما وقفت علی الکتب الستة و رایت کتاب رزین و هو اکبرها و اعمها حیث حوی الکتب الستة الّتی هی أم کتب الحدیث و اشهرها فاحببت ان اشتغل بهذا الکتاب الجامع فلما تتبعته و وجدته قد اودع احادیث فی ابواب غیر تلک الابواب اولی بها و کرر فیه احادیث کثیرة و ترک اکثر منها فجمعت بین کتابه و بین ما لم یذکر من الاصول الستة و رأیت فی کتابه احادیث کثیرة لم اجدها فی الاصول لاختلاف النسخ و الطرق و انه قد اعتمد فی ترتیب کتابه علی ابواب البخاری فناجتنی نفسی ان أهذب کتابه و ارتب ابوابه و اضیف إلیه ما اسقطه من الاصول و اتبعه شرح ما فی الاحادیث من الغریب و الاعراب و المعنی
ص:169
فشرعت و لم اثبت الاّ اسم الصحابی الّذی روی الحدیث ان کان خیرا او اسم من یرویه عن الصحابی ان کان اثرا و افردت بابا فی آخر الکتاب یتضمن اسماء المذکورین فی جمع الکتاب علی الحروف و اما متون الحدیث فلم اثبت منها الاّ ما کان حدیثا او اثرا و ما کان من اقوال التابعین و الائمّة فلم اذکره الاّ نادرا و ذکره رزین فی کتابه فقه مالک و رجحت اختیار الابواب علی المسانید و بنیت الابواب علی المعانی فکل حدیث انفرد بمعنی اثبته فی بابه فان اشتمل علی اکثر اوردته فی آخر الکتاب فی کتاب سمیته کتاب اللواحق انتهی
آنکه شیخ فرید الدین محمد بن ابراهیم الهمدانی المعروف بالعطار حدیث مدینة العلم را در اشعار بلاغت شعار خود نظم فرموده و ثبوت و تحقق آن بحتم و جزم وانموده چنانچه در مظهر العجائب گفته مصطفی گفته که حیدر پاکزاد مرتضی گفته که علمم او بداد مصطفی گفته که او حق منست
مرتضی گفته که چون جان در تنست مصطفی گفته که شه بد سر غیب مرتضی گفته که او را نیست عیب
مصطفی گفته علی بابها مرتضی گفته که یا خیر الوری
و نیز در ان گفته رو تو ترک مذهب و دینت بکن
با تو گفت مصطفی را گوش کن نه محمد گفت باب علم اوست انما در شان حیدر خود نکوست
و نیز در ان گفته هیچ می دانی که قران خوان که بود همچو نوری در میان جان که بود هیچ می دانی که باب علم کیست
اندرین عالم بجود و حلم کیست
و نیز در ان گفته عشق می گوید نبی حق را شناخت زانکه در وادی حضرت
می شتافت عشق می گوید علی بابها بارها گفتم بتو اسرارها
و نیز در ان گفته هیچ می دانی که معجز آن کیست
وین همه مدح و ثنا در شان کیست که نهاده پای بر کتف رسول مصطفی کرده چو معراجش قبول
که بده خود تاجدار انما
و ان کیست باب علم از گفت رسول خود کرا بودست در علم قبول
و نیز در ان گفته جوهر معنی من
خود حیدرست
و نیز در آن گفته من ز باب علم عطار آمدم
و نیز عطار در اسرارنامه گفته تو باب اللّه میدان مرتضی را ز خود آگاه میدان مرتضی را برو از باب او در شهر علمش
که تا بینی تو خود آثار حلمش
امیر المؤمنینست عیسی مریم
امیر المؤمنین با نوح همدست
ص:170
امیر المؤمنین ان شاه کامل امیر المؤمنین ختم ولایت امیر المؤمنین باب هدایت
و نیز در ان گفته اگر فرمانبری فرمان شه بر
و نیز عطار در الهی نامه علی ما نقل عنه گفته پیمبر گفت با آن نور دیده ز یک نوریم هر دو آفریده علی ع چون با نبی باشد
ز یک نور
و فرید الدین عطار از مشاهیر عرفای کبار و اکابر واقفین حقائق و اسرار سنیه است مفاخر عظیمة المقدار و ماثر فخیمه الاثار او حسب افادات این حضرت بتفصیل جمیل انشاء اللّه الجلیل در مجلد آتی مرقوم و مسطور خواهد شد مر در این مقام اکتفا بر بعض عبارات می رود مجد الدین علی بن ظهیر الدین محمد بدخشانی در جامع السلاسل گفته شیخ فرید الدین عطار نیشاپوری قدس سره وی مزید حضرت شیخ مجد الدینست چنانچه در مظهر همین ظاهر می سازد و نیز در دیباچه تذکرة الأولیاء که بوی منسوبست می گوید که یک روز بر امام مجد الدین بغدادی درآمدم ویرا دیدم که می گریست گفتم خیرست گفت زهی سپهسالاران که درین امت بوده اند بمثابه انبیا علی نبینا و علیه الصلوة و السلام بوده اند که علماء امتی کانبیاء بنی إسرائیل گفت که گریه من از انست که دوش گفته بودم که خدایا خداوندا کار تو بعلت نیست مرا ازین قوم گردان یا از نظارگیان این قوم گردان که قسم دیگر را طاقت ندارم می گریم که مستجاب شده باشد یا نه بعضی گفته اند بحسب باطن و روحانیت او را از منصور حلاج نیز تربیت بوده است و بعضی گفته اند که نور منصور حلاج بعد از صد و پنجاه سال بروح مقدسه فرید الدین عطار تجلی فرموده است و مربی او شده گویند که سبب توبه وی آن بود که روزی در دکان نشسته بود درویشی بآنجا رسید چند بار شیئا للّه گفت وی بدرویش نپرداخت درویش گفت أی خواجه تو چگونه خواهی مرد عطار گفت چنانکه تو خواهی مرد درویش گفت همچو من می توانی مرد عطار گفت بلی درویش کاسه چوبین داشت زیر سر نهاد و گفته اللّه جان بحق تسلیم کرد عطار را حال متغیر شد دکان را بر هم زد باین طریقه درآمد- گفته اند که مولانا جلال الدین روی در وقت رفتن به بلخ و رسیدن نیشاپور در صحبت وی در حال کبر سن رسیده و کتاب اسرارنامه بوی ارزانی فرموده وی دائما آنرا بخود نگاه می داشت و در بیان حقائق و معارف اقتداء بوی دارد چنانکه می فرماید گرد عطار گشت مولانا شربت از دست شمس بودش نوش
دیگر می فرمود عطار روح بود و ثنای
دو چشم او ما از پی ثنائی و عطار آمدیم
و آن قدر اسرار توحید و حقائق اذواق و مواجید که در مثنویات و غزلیات وی اندراج یافته در سخنان هیچیک ازین طائفه یافت نمی شود جزاه اللّه سبحانه عن الطالبین المشتاقین خیر الجزاء و من انفاسه الشریفه أی روی درکشیده ببازار آمده خلقی باین طلسم گرفتار آمده
و این قصیده بیست بیت زیاده است بعضی اهالی آنرا شرح نیکو گفته اند و در شرح این بیت چنین مذکور شد یعنی أی آنکه روی خود را که نور ظاهر وجودست
ص:171
بروی پوشش تعینات و صور در کشیده و پوشیده ببازار ظهور آمده خلقی باین طلسم صور که بر روی این گنج مخفی کشیده بواسطه کثرت تعینات مختلفه و اثر متباین گرفتار بعد و هجران و غفلت و پندار غیرت گشته با خود بواسطه سرایت پرتو نور جمال ان روی در روی پوش مظاهر و صور جمله گرفتار بلاء صورت عشق و محنت محبت گشته بعضی عاشق معنی گشته و بعضی صورت توئی معنی و بیرون تو اسمست توئی گنج و همه عالم طلسمست
عاشق صورت بوهم خود از معشوق دور افتاده اند و نمی دانند که عاشق کیست و دلربای ایشان چیست و کیست میل خلق جمله عالم تا ابد گر شناسندت و گر نه سوی تست*درین دستور تمام قصیده را شرح کرده است و از جهت اختصار باین مقدار اقتصار افتاد-شهادت وی در سنه سبع و عشرین و ستمائة بوده ست بقول مخدوم جهانیان سید جلال بخاری شهادت وی در خوارزم بر آن طرف جیحون بوده است چون کفار سر از تن مبارک او جدا ساخته اند سر خود را بر دست گرفته از آب جیحون گذشته بشهر خوارزم آمده در آنجا مدفون گشته چون کفار این کرامات از وی معاینه کردند همه اسلام آوردند و خانقاه وی نیز در خوارزم واقعست سن وی صد و چهارده بوده است اما مولانا عبد الرحمان جامی قدس سره در نفحات آورده اند که مرقد شیخ فرید الدین عطار در نیشاپورست چنین معلوم می شود که از خوارزم نقل کرده اند و اللّه اعلم بالصواب انتهی و از دلائل واضحه و براهین لائحه عظمت و جلالت و رفعت و نبالت عطار نزد سنیه آنست که کابلی با آن همه عصبیت و عناد او را بشیخ جلیل یاد نموده و بقول او در مقام اثبات ولای اهل نحله خود با اهلبیت أمجاد علیهم آلاف السلام الی یوم المعاد احتجاج و استناد کرده چنانچه در صواقع گفته قال الشیخ الجلیل فرید الدین احمد بن محمد النیسابوریّ من امن بمحمد و لم یؤمن بأهل بیته فلیس بمومن اجمع العلماء و العرفاء علی ذلک و لم ینکره احد و خود مخاطب نیز در صدد اثبات این خیال محال برآمده راه تعظیم و تفخیم عطار می پیماید و بکمال ابتهاج تشبث بافادات او می نماید چنانچه در همین کتاب تحفه می فرماید حضرت شیخ فرید الدین احمد بن محمد نیشاپوری معروف بعطار در اشعار عربی می فرمایند فلا تعدل باهل البیت خلقا فاهل البیت هم اهل السعادة فبغضهم
من الانسان خسر حقیقی و حبهم عبادة
این اشعار را شیخ بهاء الدین عاملی در کشکول خود نقل نموده باز از شیخ موصوف نقل می کنند که می فرمود من امن بمحمّد و لم یؤمن باهل بیته فلیس بمؤمن انتهی و علاوه برین انفا دانستی که شاهصاحب در باب المکاید همین کتاب تحفه بتصریح صریح عطار را از کبر او مقبولین اهل سنت وانموده و باظهار این معنی که او از جمله بزرگوارانی که بناء کارشان و نامدارانی که شریعت و طریقتشان از سر تا قدم بر مذهب اهل سنتست می باشد در اجلال و اعظام و تبجیل و اکرام او با قطعی الغایة افزوده
ص:172
و لعمری ان نکول المخاطب عمدة الاحبار*عن قبول حدیث مدینة العلم الّذی نظمه الفرید العطار*فی عدة مقاطیع و اشعار*بالحتم و الجزم القاطع لدابر الانکار*بعد ما تمسک بافادته العالیة الاسعار*و مدحه و اثنی علیه بالاعلان و الاجهار*و اظهر مقبولیته بلا ریب و استنکار* اغرب من غریب غرائب الاعصار *و اعجب عجیب من عجائب الادوار*و اللّه ولی التوفیق للاستبصار و الاعتبار
آنکه ابو الحسن علی بن محمد بن محمد بن عبد الکریم الجزری المعروف بابن الاثیر حدیث مدینة العلم را در اسد الغابة روایت کرده چنانچه گفته انبانا زید بن الحسن بن زید ابو الیمن الکندی و غیره کتابة قالوا
انبانا ابو منصور زریق انبانا احمد بن علی بن ثابت انبانا محمد بن احمد بن رزق انبانا ابو بکر بن مکرم بن احمد بن مکرم القاضی حدثنا القاسم بن عبد الرحمن الانباری حدثنا ابو الصلت الهروی حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات بابه انتهی فهذا العلامة ابن الاثیر* المحرز للفخر العالی الاثیر قد روی هذا الحدیث الخطیر* و اروی قبسا للقابس المرید للتنویر*فلا ادری کیف یجتری بعد ذلک علی الطعن جاحد غریر* او یرتبک فی شباک الضلال غب ذاک متیقظ خبیر*و اللّه ولی التوفیق و التیسیر*و هو المیسر لکلّ حرج عسیر و محتجب نماند که ابو الحسن علی بن الاثیر نزد سنیه عارج معارج اقصای فضل و کمال و نازل منازل منتهای شرف و اجلال و فائز مراتب عالیه نقد و تحقیق و محرز مناقب غالیه سبر و تدقیق بوده مفاخر سامیة المقام او بر ناظر وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر فی اخبار البشر ابو الفداء الایوبی و تذکرة الحفاظ و عبر و دول الاسلام تصنیف ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات شافعیه تاج الدین سبکی و طبقات شافعیه عبد الرحیم اسنوی و روض المناظر ابن شحنه حلبی و طبقات شافعیه تقی الدین اسدی و طبقات الحفاظ جلال الدین سیوطی و مدینة العلوم ازنیقی و غیر آن ظاهر و آشکارست در این جا بنابر اختصار بر بعض عبارات اقتصار می رود قال الذهبی فی تذکرة الحفاظ ابن الاثیر الامام العلامة الحافظ فخر العلماء عز الدین ابو الحسن علی بن الاثیر أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد النیسابوریّ الجزری المحدث اللغوی صاحب التاریخ و معرفة الصحابة و الانساب و غیر ذلک و اخو العلامة مجد الدین صاحب جامع الاصول و الوزیر ضیاء الدین نصر اللّه صاحب کتاب المثل السائل مولده بجزیرة ابن عمر سنة خمس و خمسین و خمسمائة و سمع من خطیب الموصل أبی الفضل الطوسی و یحیی الثقفی و غیرهما بالموصل و من عبد المنعم بن کلیب و یعیش بن صدقة و ابن سکینة ببغداد و أبی القاسم
ص:173
بن صصری و زین الامناء بدمشق و حلب روی عنهم فی تصانیفه و حدث بالموصل و دمشق و حلب روی عنه ابن الدبیثی و القرصی و مجد الدین العقیلی و شرف الدین بن عساکر و سنقر الفضائی و آخرون و کانت داره مجمع الفضلاء و کان مکملا فی الفضائل علامة نسابة اخبار با عارفا بالرجال و انسابهم لا سیما الصحابة مع الامانة و التواضع و الکرم قدم الشام رسولا و قد شرع فی تاریخ کبیر لموصل و لم یتمه و مدینة جزیرة ابن عمر هی منسوبة الی الاجل الرئیس عبد العزیز بن عمر البرقعیدی الّتی بناها قاله ابن خلکان و قیل انشأها اوس و کامل ابنا عمر بن اوس التغلبی نقله ابن المستوفی فی تاریخ اربل و قیل منسوبة الی امیر العراق یوسف بن عمر الثقفی مات ابن الاثیر فی اواخر شهر شعبان سنة ثلاثین و ستمائة و تاج الدین سبکی در طبقات شافعیه گفته علی بن محمّد بن عبد الکریم الجزری ابن الاثیر الحافظ المورخ صاحب الکامل فی التاریخ لقبه عز الدین و هو اخو الاخوین المحدث اللّغوی مجد الدین صاحب النهایة و جامع الاصول و الوزیر ضیاء الدین صاحب المثل السائر ولد بالجزیرة العمریة سنة خمس و خمسین و خمسمائة و نشا بها ثم تحول بهم والدهم الی الموصل سمع بها من خطیب الموصل أبی الفضل و من أبی الفرج یحیی الثقفی و مسلم بن علی الشیخی و غیرهم و ببغداد من عبد المنعم بن کلیب و یعیش بن صدقة الفقیه و عبد الوهاب بن سکینة و اقبل فی آخر عمره علی الحدیث و سمع العانی و النازل حتی سمع لما قدم دمشق من أبی القاسم بن صصری و زین الامناء روی عنه الذهبی و الشهاب القوصی و المجد ابن أبی جرادة و الشرف بن عساکر و سنقر القضائی و هما من اشیاخ شیوخنا و غیرهم و من تصانیفه مختصر الانساب لابن السمعانی و کتاب حافل فی معرفة الصحابة اسمه اسد الغابة و شرع فی تاریخ الموصل قال ابن خلکان کان بیته بالموصل مجمع الفضلاء اجتمعت به بحلب فوجدت مکملا فی الفضائل و التواضع و کرم الاخلاق توفی فی رمضان سنة ثلاثین و ستمائة
و هشتم
آنکه محیی الدین محمد بن علی بن محمد المعروف بابن العربی الطائی الاندلسی این حدیث شریف را بحتم و جزم ثابت نموده چنانچه در کتاب الدر المکنون و الجوهر المصون علی ما نقل عنه البلخی فی ینابیع المودة گفته و الامام علیّ رضی اللّه عنه ورث علم الحروف من سیدنا محمد صلّی اللّه علیه و سلم و إلیه الاشاره
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فعلیه بالباب و ابن العربی از اکابر علمای عظام و اجله نبهای اعلام سنیه است کمال جلالت مرتبت و عظمت منزلت او نزد منقدین کبار و محققین احبار
ص:174
این حضرات واضح و لائحست و شطری از مفاخر سامقه و مآثر بارقه او بحسب افادات ایشان بر ناظر تاریخ ابن النجار البغدادی و تکملة الکمال؟ ؟ ؟ ابن نقطه و تاریخ حلب ابن العدیم و وفیات زکی الدین المنذری و تاریخ ابن الابار و تاریخ ابن الزبیر و تاریخ ابن الدهیثی و مشتبه النسبة ابو العلاء فرضی و تاریخ مصر قطب الدین حلبی و مرآة الزمان سبط ابن الجوزی و ذیل امرأة قطب الدین یونینی و کتاب المسالک ابن فضل اللّه و لطائف المنن احمد بن عطاء اللّه الاسکندری و ارشاد علامۀ یافعی و وافی بالوفیات صلاح الدین صفدی و فوات الوفیات محمد بن شاکر بن احمد الکتبی و تنبیه الغبی جلال الدین سیوطی و لواقح الانوار و تنبیه الانبیاء شعرانی و نفحات الانس عبد الرحمن جامی و کتائب اعلام الاخیار محمود بن سلیمان الکفوی و مدینة العلوم فاضل ازنیقی و اشاعه لاشراط الساعة برزنجی و صبح صادق نظام الدین سهالی و رساله تحقیق رویا از مخاطب والا شأن و معرکه سلامة اللّه بدایونی و جنّه فاضل معاصر مولوی صدیق حسن خان و غیر آن ظاهر و باهرست نظر باختصار در این جا بعض عبارات مذکور می شود شعرانی در لواقح الانوار گفته و منهم الشیخ العارف الکامل المحقق المدقق احد اکابر العارفین باللّه سیدی محیی الدین بن العربی رضی اللّه عنه بالتعریف کما رایته بخطه فی کتاب نسب الخرقة رضی اللّه عنه اجمع المحققون من اهل اللّه عز و جل علی جلالته فی سائر العلوم کما یشهد لذلک کتبه و ما انکر من انکر علیه الاّ لدقة کلامه لا غیر فانکروا علی من یطالع کلامه من غیر سلوک طریق الریاضة خوفا من حصول شبهة فی معتقده یموت علیها لا یهتدی لتاویلها علی مراد الشیخ و قد ترجمه الشیخ صفی الدین بن أبی المنصور و غیره بالولایة الکبری و الصلاح و العرفان و العلم فقال هو الشیخ الامام المحقق راس اجلاء العارفین و المقربین صاحب الاشارات الملکوتیة و النفحات القدسیة و الانفاس الروحانیة و الفتح المونق و الکشف المشرق و البصائر الخارقة و السرائر الصادقة و المعارف الباهرة و الحقائق الزاهرة له المحل الارفع من مراتب القرب فی منازل الانس و المورد العذب فی مناهل الوصل و الطول الاعلی من معارج الدنو و القدم الراسخ فی التمکین من احوال النهایة و الباع الطویل فی التصرف فی احکام الولایة و هو احد ارکان هذه الطریق رضی اللّه عنه و کذلک ترجمه الشیخ العارف باللّه تعالی سیدی محمد بن اسعد الیافعی رضی اللّه عنه و ذکره بالعرفان و الولایة و لقبه الشیخ ابو مدین رضی اللّه عنه بسلطان العارفین و کلام الرجل ادل دلیل علی مقامه الباطن و کتبه مشهورة بین الناس لا سیما بارض الروم فانه ذکر فی بعض کتبه صفة السلطان جد السلطان سلیمان بن عثمان الاول و فتحه القسطنطینیة فی الوقت الفلانی فجاء الامر کما قال و بینه و بین السلطان نحو مائتی سنة و قد بنی
ص:175
علیه قبة عظیمة و تکیة شریفة بالشام فیها طعام و خیرات و احتاج الی الحضور عنده من کان ینکر علیه من القاصرین بعد ان کانوا یبولون علی قبره رضی اللّه عنه و اخبرنی اخی الشیخ الصالح الحاج احمد الحلبی انه کان له بیت یشرف علی ضریح الشیخ محیی الدین فجاء شخص من المنکرین بعد صلاة العشاء بنار یرید ان یحرق تابوت الشیخ فخسف به دون القبر بتسعة اذرع فغاب فی الارض و انا انظر ففقده اهله من تلک اللیلة فاخبرتهم بالقصة فجاءوا و حضروا فوجد و راسه فکلما حفروا نزل و غار فی الارض الی ان عجزوا و ردموا علیه التراب و کان رضی اللّه عنه اولا یکتب الانشاء لبعض ملوک العرب ثم تزهد و تعبد و ساح و دخل مصر و الشام و الحجاز و الروم و له فی کل بلد دخلها مؤلفات و کان الشیخ عز الدین بن عبد السلام شیخ الاسلام بمصر المحروسة یحط علیه کثیرا فلما صحب الشیخ ابا الحسن الشاذلی رضی اللّه عنه و عرف احوال القوم صار بترجمه بالولایة و العرفان و القطبیّة مات رضی اللّه عنه سنة ثمان و ثلاثین و ستمائة و قد سطرنا الکلام علی علومه و احواله فی کتابنا تنبیه الاغبیاء علی قطرة من بحر علوم الاولیاء فراجعه و اللّه تعالی اعلم انتهی فهذا ابن العربی المعروف عندهم بالشیخ الاکبر* المحرز من المحامد فیما یزعمون ما لا تحصی و لا تحصر*قد اثبت هذا الحدیث السافر الانور الباهر الابهر*بالحتم القاطع لدابر من تولی عن الحق و ادبر*و الجزم المستاصل شافة من اعرض عن الصدق و استکبر*و احتج به دمغا لرأس المنکر الانکر*و استدل به قلعا لاساس معاند منکر انکر*فالعجب کلّ العجب من المخاطب الفاخر الافخر*الساخر الاسخر کیف لم یحط خبرا بافادات اسلافه فاغتر*و اقبل علی قدح الحدیث فاجترم اکبر الذنوب و اجتر
آنکه محب الدین محمد بن محمود البغدادی المعروف بابن النجار این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه در ذیل تاریخ بغداد علی ما نقل عنه آورده
اتنا رقیة بنت معمر بن عبد الواحد اتنا فاطمة بنت محمد بن أبی سعد البغدادی انا سعید بن احمد النیسابوریّ انا علی بن الحسن بن بندار بن المثنی انا علی بن محمّد بن مهرویه ثنا داود بن سلیمان الغازی ثنا علیّ بن موسی الرضا عن آبائه عن علیّ مرفوعا انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و حافظ ابن النجار از حفاظ کبار و ثقات احبار و اثبات جلالت شعار سنیه است کمال طول و باع و وسعت اطلاع و اعتلاء و ارتفاع و استبحار و اضطلاع او در علم حدیث بنابر افادات
ص:176
این حضرات بر ناظر تذکرة الحفاظ و عبر فی خبر من غیر و دول الاسلام محمد بن احمد ذهبی و وافی بالوفیات صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد الیافعی و طبقات شافعیه عبد الرحیم بن الحسن الاسنوی و فوات الوفیات صلاح الدین محمد بن شاکر بن احمد الخازن الکتبی و طبقات شافعیه تقی الدین ابو بکر بن احمد بن القاضی شهبة الاسدی و مدینة العلوم ازنیقی و ابجد العلوم و تاج مکلل و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و لائحست فهذا ابن النجار حافظهم الکبیر المقدار*و ناقدهم العظیم الاثار*و جهبذهم المرجع فی الانتقاد و الاختبار*قد روی هذا الحدیث المشرق المنار*المبهر الازدهار*فلا یحید عنه الاّ من اختلف علیه النجار*فاخطأ محجة المبار*و لا یطعن فیه الا الاعفک الماتح حیاض التباب و التبار*و لا یقدح فیه الا الاخلف الجالب علی نفسه جوائح الهلک و البوار و محتجب نماند که علی بن محمد بن مهرویه قزوینی که در سند ابن النجار واقع ست و در سند اول عاصمی نیز واقع شده کما دریت سابقا از اجله محدثین عظام و اکابر مسندین فخام می باشد عبد الکریم سمعانی در کتاب الانساب در نسبت قزوینی گفته و ابو الحسن علی بن محمّد بن مهرویه القزوینی حدث فی القریة ببغداد و الجبال عن یحیی بن عبدک القزوینی و داود بن سلیمان الغازی و محمد بن المغیرة و الحسن بن علی بن عفان روی عنه عمر بن محمد بن سنبک و ابو بکر محمد بن عبد اللّه الابهری و محمد بن عبید اللّه بن الشخیر و ابو حفص بن شاهین الواعظ و غیرهم ذکره ابو الفضل صالح بن محمد بن احمد الحافظ فی طبقات اهل همدان و قال ابو الحسن القزوینی قدم علینا سنة ثمان عشرة روی عن هارون بن هزاری و داود بن سلیمان الغازی نسخة علیّ بن موسی الرضا و محمد بن الجهم السمری و العباس بن محمد الدوری و یحیی بن أبی طالب و أبی حاتم الرازی سمعت منه مع أبی و کان یاخذ علی نسخة علی بن موسی الرضا و کان شیخا مسنا و محله الصدق و عبد الکریم رافعی در کتاب التدوین گفته علی بن محمد بن مهرویه البزاز ابو الحسن القزوینی یعرف بعلان و قد یقال له الصّانقانی و الحسن بن علی بن عفان و علی بن عبد العزیز و ابراهیم بن محمد الصنعانی و الدبری و محمّد بن عبد العزیز الدینوری و عمرو بن سلمة و ذکر ابو بکر الخطیب انه حدث ببغداد سنة ثلث و عشرین و ثلاثمائة عن یحیی بن عبدک و داود بن سلیمان و حدث عنه ببغداد ابو الحسن عبد الواحد بن محمّد الحباب القاضی و روی عنه ابو حفص عمر بن احمد بن سیار فی کتاب الشکر و انتخب
ص:177
علیه ابن عقدة ثلثة اجزاء و سمع تاریخ احمد بن زهیر بن أبی خیثمة منه و احادیث أبی هدبة عن انس من أبی جعفر محمد بن عبید اللّه المنادی بسماعه سنة سبع و ستین و مائتین بروایته عن أبی هدبة و احادیث أبی مکیس دینار عن أبی عبد اللّه احمد بن محمد بن غالب غلام الخلیل عن دینار عن انس و احادیث خراش عن غلام الخلیل هذا عن خراش و مسند علی بن موسی الرضا عن داود بن سلیمان الغازی و توفی سنة خمس و ثلثین و ثلاثمائة و قد نیف علی المائة و لم یکن له ولد ذکر-و نیز باید دانست که داود بن سلیمان الغازی القزوینی که علی بن محمد بن مهرویه از وی روایت این حدیث شریف کرده و او شرف روایت این حدیث از جناب امام رضا علیه السلام احراز نموده از روات مشاهیر و سندین نحاریر سنیه است رافعی در کتاب التدوین گفته داود بن سلیمان بن یوسف الغازی ابو احمد القزوینی شیخ اشتهر بالروایة عن علی بن موسی الرضا و یقال ان علیا کان مستخفیا فی داره مدة مکثه بقزوین و له نسخة عنه یرویها اهل قزوین عن داود کإسحاق بن محمد و علی بن محمد بن مهرویه و غیرهما
انبانا غیر واحد عن أبی القسم السحامی انبا ابو القسم عبد الرحمن بن محمّد بن احمد بن فوران الامام ثنا ابو الحسن علی بن عبد اللّه الطیسفونی ثنا ابو الحسن علی بن الحسن بن عبد الرحیم ثنا علی بن محمد بن مهرویه القزوینی بنهاوند ثنا ابو احمد داود بن سلیمان القزوینی حدثنی علی بن موسی الرضا حدثنی أبی موسی بن جعفر عن ابیه جعفر بن محمّد عن ابیه محمد بن علی عن ابیه علی بن الحسین عن ابیه الحسین بن علی عن ابیه علی بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول اللّه تعالی یا بن آدم ما تنصفنی اتحبب إلیک بالنعم و تتمقت الیّ بالمعاصی خیری إلیک منزل و شرک الیّ صاعد و لا یزال ملک کریم یاتینی عنک کلّ یوم و لیلة بعمل قبیح یابن آدم لو سمعت وصفک من غیرک و انت لا تعلم من الموصوف لسارعت الی مقته و أنبئنا
عن أبی علی الحداد عن کتاب الخلیل الحافظ ثنا محمد بن اسحاق بن محمد ثنا أبی و علی بن مهرویه و قالا ثنا داود بن سلیمان ثنا علیّ بن موسی الرّضا حدثنی أبی موسی عن ابیه جعفر عن ابیه محمّد عن ابیه علی عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم العلم خزائن و مفتاحه السؤال فسئلوا یرحمکم اللّه فانه یؤجر فیه اربعة السائل و المعالم و المستمع و المحب لهم و نیز رافعی در تدوین بترجمه جناب امام رضا علیه السلام گفته و حدث
الخلیل الحافظ عن محمد بن اسحاق
ص:178
الکیسانی قال ثنا أبی و علی بن مهرویه ثنا داود بن سلیمان ثنا علی بن موسی الرّضا حدثنی أبی موسی بن جعفر عن ابیه جعفر بن محمّد عن ابیه محمد بن علی عن ابیه علی بن الحسین عن ابیه الحسین الی عن ابیه علی بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم العلم خزائن و مفتاحه السؤال فسئلوا یرحمکم اللّه فانه یؤجر فیه اربعة السائل و المعلم و المستمع و المحبّ له و قد اشتهر اجتیاز علی بن موسی الرضا بقزوین و یقال انه کان مستخفیا فی دار داود بن سلیمان الغازی الّذی روی عنه النسخة المعروفة روی عنه اسحاق بن محمد و علی بن محمد بن مهرویه و غیرهما
آنکه کمال الدین ابو سالم محمد بن طلحه بن محمد القرشی النصیبی حدیث مدینة العلم را در کتاب در منظم بالحتم و الجزم ثابت دانسته چنانچه در در منظم علی ما نقل عنه البلخی فی ینابیع المودة گفته و
قال النبی صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها قال اللّه تعالی و اتوا البیوت من ابوابها فمن أراد العلم فعلیه بالباب
آنکه علامه ابن طلحه این حدیث شریف را در مطالب السؤل ثابت نموده و در معرض احتجاج و استدلال آن را وارد فرموده چنانچه در فصل رابع باب اوّل کتاب مذکور در ضمن کلامی بسیط متعلق ببودن جناب امیر المؤمنین علیه السلام بطین انزع می فرماید و لم یزل بملازمة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یزیده اللّه تعالی علما حتی
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فیما نقله الترمذی فی صحیحه بسنده عنه انا مدینة العلم و علی بابها فکان من غزارة علمه یذلل جوامح القضایا و یوضح مشکلات الوقائع و یسهل مستصعب الاحکام فکل علم کان له فیه اثر و کل حکمة کان له علیها استظهار و سیاتی تفصیل هذا التاصیل فی الفصل السادس المعقود لبیان علمه و فضله انشاء اللّه تعالی
آنکه و نیز علامه ابن طلحة این حدیث شریف را در فصل سادس باب اول مطالب السئول که برای بیان علم و فضل آن جناب معقودست وارد ساخته در اثبات غزارت علم آن جناب بان اعلام بلاغت و براعت افراخته چنانچه در ضمن ادله توفر علم و فضل آن جناب گفته و من ذلک ما رواه الامام الترمذی فی صحیحه بسنده و قد تقدم ذکره فی الاستشهاد فی صفة امیر المؤمنین بالانزع البطین
ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها و نقل الامام ابو محمد الحسین بن مسعود القاضی البغوی فی کتابه الموسوم بالمصابیح
ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علی بابها لکنه صلّی اللّه علیه و سلم خص العلم بالمدینة و الدار بالحکمة لما کان العلم اوسع
ص:179
انواعا و ابسط فنونا و اکثر شعبا و اغزر فائدة و اعم نفعا من الحکمة خصص الاعم بالاکبر و الاخص بالاصغر الی آخر ما سیاتی انشاء اللّه تعالی فیما بعد و محتجب نماند که کتاب مطالب السئول از کتب و اسفار جلیلة الاخطار و از جمله مصنفات و مؤلفات عالیة المقدار می باشد محمد محبوب عالم که از اکابر عرفای کاملین و اعاظم کملای فاضلینست در تفسیر شاهی که شاه صاحب و تلمیذ رشیدشان هر دو در اظهار عظمت مرتبت و رفعت منزلت ان اتفاق دارند جابجا ازین کتاب اعنی مطالب السئول نقلها آورده راه رکون و اعتماد و وثوق و استناد بر آن سپرده و خود علامه ابن طلحه در صدر کتاب مذکور بنهایت رشاقت بیان و فصاحت لسان وثاقت و اشتهار روایات و اخبار و احادیث و آثار ان ظاهر نموده چنانچه سابقا در مجلد حدیث طیر بحمد اللّه تعالی دریافتی و چون علامه ابن طلحه بالخصوص مرویات فصل سادس باب اول کتاب خود که در ان حدیث مدینة العلم آورده بکمال متانت و رزانت و اقصای استحصان و رصانت مکرر ستوده لذلک ایراد کلام او متعلق باین فصل برای تنویر بصائر اولی الالباب مناسب می نماید پس باید دانست که علامه ابن طلحه در عنوان فصل مذکور مطالب السئول گفته-الفصل السادس فی علمه و فضله هذا فصل فی ارجائه مجال المقال واسع و لسان ألباء ان صادع و ثاقب المناقب لامع و فجر الاثر طالع و مراح الامتداح جامع و فضاء الفضائل شاسع فهو لمن تنسک بهذاه نافع و لمن تمسک بعراه رافع فیا له من فصل فضل کوس ینبوعه لذة للشّاربین و دروس مضمونه مفرحة للکرام الکاتبین و عروس مستودعه من مستحسنات حسنات المقربین یعظم عند التحقیق قدر وقعه و یعم اهل التوفیق شمول نفعه و یتم اجر مؤلفه بجمعه و هو لمن وقف علیه قید بصره و سمعه لم اورد فیه ما یصل إلیه وارد الاضطراب و لا اودعته ما یدخل علیه رائد الارتیاب و لا ضمنته غثا تمجه اصداف الاسماع و لا غثاء تقذفه اصناف الالباب بل مریت له اخلاف روایة الخلف عن السلف حتی اکتنفت بزبد الاوطاب و نظمت فیه جواهر درر صرحت السن السنن و نطقت بها آیات الکتاب و قررته بادلة نظر محکمة الاسباب بالصواب هامیة السحاب بالمحاب مفتحة الابواب للطلاب مثمرة ان شاء اللّه تعالی لجامعها جمیل الثناء و جزیل الثواب ازین عبارت سراسر رشاقت علاوه بر وجوه متکثره عظمت و جلالت اخبار و آثار این فصل صراحة ظاهر و واضح می شود که علامه ابن طلحه درین فصل وارد نکرده چیزی را
ص:180
که بآن وارد اضطراب برسد و سپر نکرده آنرا چیزی که بر آن زائد ارتیاب داخل شود و تضمین نکرد و آن را حدیث فاسدی که اصداف اسماع آنرا رد کند و نه چیزی خراب شبیه بغثا را که اصناف الباب آنرا بیند ازو بلکه وارد کرده چیزی را که نرم کرده برای آن پستانهائی روایت خلف را از سلف تا اینکه محاط شد به خلاصه شیر مشکها و نظم کرده درین فصل جواهر درری که تصریح کرده بان زبانهای سنن و گویا شده بان آیات کتاب و نیز علامه ابن طلحه در فصل سادس باب اول مطالب السؤول بعد ذکر نبذی از ادلۀ علم و فضل جناب امیر المؤمنین علیه السلام از آیات و اخبار گفته فقد صدرت هذا الفصل المعقود لبیان فضله الموفور و علمه المشهور من الایات القرآنیّة و الاحادیث النبویة بما فیه شفاء الصدور و وفاء بالمستطاع و المقدور و اهتداء یخرج القلوب الضالّة من الظلمات الی النور و اقتصرت علیها لکونها واضحة جد دارا حجة صحة و معتقدا و قد جعلت للمعقبات الالهیة من بین یدیها و من خلفها لحفظها رصدا و لم اتجاوزها الی ایراد اخبار کثیرة عددا واهیة سند او مستندا غیر انی قد أردفتها من المعقول بمعان مستغربة الاشارات مستعذبة العبارات مهذبة الکلمات مزکیة المقدمات معسولة الحلبات موصولة العذبات تمنح سامعها طربا لحسن ترتیبها و توضح لمن یعیها عجبا من تهذیب تقریبها ازین عبارت سراپا بلاغت در نهایت وضوح و ظهورست که علامه ابن طلحه این فصل را از آیات قرآنیة و احادیث نبویه بچیزی مصدر نموده که در ان شفاء صدورست و وفاست بمستطاع و مقدور و اهتدائیست که بیرون می آورد دلهای گمراه را از ظلمات بسوی نور و اقتصار نموده است علامه ابن طلحه بر ان احادیث بسبب بودن آن واضح از روی راه و راجح از روی صحت و اعتقاد و رصد گردانیده است معقبات الهیه را از پیش روی و پس پشت آن برای حفظ آن و تجاوز نکرده از ان بسوی ایراد اخباری که بسیار بود از روی عدد و واهی بود از روی سند و مستند پس بعد این افادات مزهره و افاضات مبهره علامه ابن طلحه کدام عاقلیست که در اتصاف حدیث مدینة العلم بمحاسن مذکورۀ بارعة الاوصاف و مفاخر محصفة الاطراف و اعتلای آن باقصای صحت و وثاقت و وصول ان بمنتهای تاصل و عراقت ارتیابی خواهد ورزید و با وصف این همه مراتب عالیه و مفاخر متلالیه گرد قدح و جرح و غمز و همز آن خواهد گردید و بالجملة فهذا صاحب مطالب السئول*قد درء فی نحور اهل الجحود و الغفول
ص:181
و دفع فی صدور ارباب العضیهة و الذهول*و سود وجه کل معاند جهول*و ارغم انف کل محائد خذول*و اوجع قلوب الزرافة المنهمکة فی الانحراف عن آل الرسول* صلوات اللّه و سلامه علیه و علیهم ماهب الدبور و القبول*فلیبک الباکون علی عقل المخاطب المخدوم للفحول*حیث اقتصر علی تقلید الکابلی الغفول*و لم یعثر علی افادات ائمة المنقول*المویدین له بمعانی المعقول*المثبتین لهذا الخبر المشهور المقبول*الّذی لا یجحده الا کل حاقد مخذول*مستهتر بالانکار المرذول*مولع بالعناد المغسول
آنکه شمس الدین ابو المظفر یوسف بن قزغلی المعروف بسبط ابن الجوزی حدیث مدینة العلم را از مناقب احمد بن حنبل نقل نموده و باثبات و تحقیق و توثیق و تصدیق آن اهل حقّ را رهین منت خویش فرموده چنانچه در کتاب تذکرۀ خواص الامة فی معرفة الائمة که علامه ابن الوردی در تتمة المختصر تصریح ببودنش از تصانیف او کرده و خود سبط ابن الجوزی در اول آن گفته و بعد فهذا کتاب فی فضل الامام العلیم و الحبر الحلیم و السیّد الکریم اخی الرّسول و بعل البتول و سیف اللّه المسلول سید الحنفاء و رابع الخلفاء و ابن عم المصطفی امام الدین و عالمه و قاضی الشرع و حاکمه و منصف کل مظلوم من ظالمه و المتصدق فی الصلوة بخاتمه مفرق الکتائب و مظهر العجائب لیث بنی غالب أبی الحسنین علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه و عن زوجته و صلی علی ابیها و حشرنا فی زمرته و رضی اللّه عن بقیة الصحابة و اهل البیت اجمعین می فرماید
حدیث انا مدینة العلم
قال احمد فی الفضائل حدثنا ابراهیم بن عبد اللّه ثنا محمد بن عبد اللّه الرومی ثنا شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علی قال قال لی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و فی روایة انا مدینة الفقه و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و رواه عبد الرزاق فقال فمن أراد الحکم فلیات الباب فان قیل فقد ضعفوه فالجواب ان الدارقطنی قال قد رواه سوید بن غفلة عن الصنابحی و لم یذکر سوید بن غفلة و قول الدارقطنی ان ثبت فهو صفة الارسال و المرسل حجة فی باب الاحکام فکیف بباب الفضائل فان قیل فی هذه الروایات مقال قلنا نحن لم نتعرض لها بل نحتج بما خرجه احمد و هو الروایة الاولی عن علی و إذا ثبتت الروایة الاولی ثبتت الروایات کلّها لان روایة الحدیث
ص:182
بالمعنی جائزة فی احکام الشریعة فههنا اولی فان قیل محمد بن علی الرومی شیخ شیخ احمد بن حنبل ضعفه ابن حبان فقال یاتی علی الثقات بما لیس من احادیث الاثبات قلنا قد روی عنه ابراهیم بن محمد شیخ احمد و لو کان ضعیفا لبیّن ذلک و کذا احمد فانه اسند إلیه و لم یضعفه و من عادته الجرح و التعدیل فلما اسند عنه علم انه عدل فی روایته انتهی فثبت بحمد اللّه و حسن توفیقه من هذه العبارة انّ سبط ابن الجوزی قد عنی باثبات الحدیث الشریف و جد و جهد و سعی و وکد فی الذبّ عن ذماره و الرد لتوهینه و تضعیفه و انکاره فدرء فی صدور القاصرین و هشم اناف الخاسرین و فتّ فی اعضاد الجاحدین و نکس رؤس الحائدین و کسر سورة المکابرین و لبد خورة المثابرین علی التکذیب و التوهین و الابطال و التهجین فَقُطِعَ دابِرُ اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا وَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِینَ و باید دانست که اگر سبط ابن الجوزی این همه اهتمام بلیغ در اثبات این حدیث شریف نمی نمود و بر محض نقل آن از احمد در این مقام اکتفا می کرد باز هم دلیل نهایت ثبوت و غایت تحقق آن نزد او می شد بوجوه عدیده اوّل آنکه سبط ابن الجوزی در عنوان باب ثانی کتاب خود که در آن این حدیث شریف را ذکر نموده گفته الباب الثانی فی فضائله کرّم اللّه وجهه فضائله اشهر من الشمس و القمر و اکثر من الحصی و المدر و قد اخترت منها ما ثبت و اشتهر و هی قسمان قسم مستنبط من الکتاب و الثانی من السنة الظاهرة التی لا شک فیها و لا ارتیاب-ازین عبارت ظاهرست که سبط ابن الجوزی درین باب از فضائل نامحصوره جناب امیر المؤمنین علیه السلام که اشهر از شمس و قمر و اکثر از حصی و مدرست اختیار نموده است آنچه را که ثابت و مشتهر شده ست و آنرا دو قسم نموده قسمی از ان مستنبط از کتابست و قسمی دیگر از سنت ظاهره است که در ان شک و ارتیاب نیست پس بحمد اللّه تعالی بکمال وضوح و ظهور واضح و لائح گردید که حدیث مدینة العلم از فضائل ثابته مشتهره جناب امیر المؤمنین علیه السلامست و از قسمیست که در ان ارباب الباب را هیچ شک و ارتیاب نیست و مجرد ایراد سبط ابن الجوزی آن را درین باب برای ظهور این معنی کافیست فضلا عما ایده به من البیان الرشیق* و التبیان الانیق*المسدد لکل حازم افیق*و الهاتف بکل من أخطأ السبیل و اضلّ الطریق دوم آنکه سبط ابن الجوزی در تذکره در فصلی که آنرا برای ذکر والدۀ جناب امیر المؤمنین علیه السلام معقود نموده گفته قلت و قد اخرج لها ابو نعیم الحافظ حدیثا طویلا فی فضلها الا انّهم قالوا
ص:183
فی اسناده روح بن صلاح ضعفه ابن عدی فلذلک لم نذکره ازین عبارت ظاهرست که احتیاط سبط ابن الجوزی در ذکر احادیث بحدی رسیده که حدیثی که مثل حافظ ابو نعیم در فضل حضرت فاطمه بنت اسد رضوان اللّه علیها اخراج کرده بود محض باین سبب که در اسناد ان روح بن صلاح که ابن عدی آن را تضعیف کرده واقعشده بود ذکر نکرد پس معلوم شد که مجرد ذکر سبط ابن الجوزی حدیث مدینة العلم را در تذکره دلیل ثبوت و تحقق و انتفاء طعن از انست نزد او فکیف که سبط ابن الجوزی اهتمام بلیغی که در اثبات این حدیث شریف فرموده بر ناظر بصیر واضح و مستنیرست سوم آنکه سابقا در وجه هفتم دانستی که سبط ابن الجوزی در تذکرۀ خواص الامه بجواب قدح حدیث مواخات افاده نموده که احمد در باب احادیث مقلد و متبوعست هر گاه حدیثی را روایت کند رجوع بروایت او واجبست زیرا که او امام زمان و عالم اوان خود و مبرز در علم نقل بر اقران و فارس یکه تاز میدان خویش بوده و دریافتی که سبط ابن الجوزی محض روایت احمد را در باب رد قدح قادحین و دفع جرح جارحین کافی و وافی می داند پس اگر سبط ابن الجوزی در این مقام اکتفا بر مجرد نقل حدیث مدینة العلم از کتاب الفضائل احمد می کرد دلیل واضح و برهان لائح بر ثبوت و تحقق این حدیث شریف و بطلان کلام جاحد سخیف و منکر عنیف نزد او می شد فکیف إذا انضم الی ذلک مثل هذا الاهتمام و الابرام القاطع لدابر الخصام و محتجب نماند که علامه سبط ابن الجوزی از اکابر حفاظ اعلام اجلا و ایقاظ عظام سنیه بوده شطری از علو مراتب و شموخ مناصب او بر متتبع جامع مسانید ابی حنیفه تصنیف ابو الموید محمد بن محمود الخوارزمی و کفایة الطالب محمد بن یوسف الکنجی و وفیات الأعیان قاضی القضاة ابن خلکان و منظر الانسان یوسف بن احمد السجزی و ذیل مرآة الزمان تالیف قطب الدین موسی بن محمد الیونینی البعلبکی و کتاب المختصر فی اخبار البشر لابی الفداء اسماعیل بن علی بن محمود الایوبی و تتمة المختصر فی اخبار البشر از زین الدین أبی حفص عمر بن مظفر الشهیر بابن الوردی و عبر فی خبر من غبر لشمس الدین الذّهبی و نظم درر السمطین جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی و وافی بالوفیات صلاح الدین صفدی و مرآة الجنان عبد اللّه بن سعد الیافعی و جواهر مضیئة عبد القادر بن محمد القرشی و مختصر جواهر مضیئه مجد الدین ابو طاهر محمد بن یعقوب الفیروزآبادی الشیرازی و طبقات الشافعیه تقی الدین اسدی و قول مبنی شمس الدین سخاوی و جواهر العقدین نور الدین علی بن عبد اللّه السمهودی و حسن المقصد جلال الدین السیوطی و اتحاف الوری لنجم الدین عمر بن فهد المکی و غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام عز الدین عبد العزیز بن فهد المکی و طبقات المفسرین شمس الدین محمد بن علی بن احمد الداودی المالکی و صواعق احمد ابن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی و کتاب اعلام الاخیار محمود بن سلیمان الکفوی
ص:184
و مدینة العلوم فاضل ازنیقی و اثمار جنیه فی اسماء الحنفیه ملا علی بن سلطان محمد قاری و انسان العیون نور الدین علی بن ابراهیم الحلبی و در مختار محمد بن علی بن محمد بن علی الحصکفی و مفتاح النجا مرزا محمد بن معتمدخان بدخشی و کشف الظنون فاضل چلپی و صواقع خواجه نصر اللّه کابلی و سیف مسلول قاضی ثناء اللّه پانی پتی و همین کتاب تحفه خود شاهصاحب و ایضاح رشید الدین خان تلمیذ رشید مخاطب وحید و ازالة الغبن مولوی حیدر علی معاصر و ابجد العلوم مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و لائحست
آنکه ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی الشافعی که از اعاظم متبحرین حفاظ و افاخم متمهرین ایقاظ و ثقات ناقدین اعیان و اثبات بارعین جلیل الشأن ائمه سنیه است و جلائل فضائل و عوالی معالی و احاسن محاسن و زواهر مآثر او انشاء اللّه تعالی در مجلد حدیث تشبیه و مجلد حدیث نور بسمع اصغا خواهی شنید در کتاب کفایة الطالب فی مناقب امیر المؤمنین علی ابن أبی طالب بابی خاص برای حدیث مدینة العلم معقود نموده بسیاق و اثبات طرق عدیده و وجوه سدیده آن قصب السبق در مضمار تحقیق و تنقید ربوده چنانچه در کتاب مذکور که نسخۀ عتیقه آن در ارض عزی علی مشرفها آلاف السلام من الملک العلی بدست نحیف افتاده بود می فرماید الباب الثامن و الخمسون فی تخصیص علیّ
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها اخبرنا العلامة قاضی القضاة صدر الشام ابو المفضل محمد بن قاضی القضاة شیخ المذاهب أبی المعالی محمد بن علی القزوینی اخبرنا حجة العرب زید بن الحسن الکندی اخبرنا ابو منصور القزاز اخبرنا زین الحفاظ و شیخ اهل الحدیث علی الاطلاق احمد بن علی ثابت البغدادی اخبرنا عبد اللّه بن محمّد بن عبد اللّه حدثنا محمد بن المظفر حدثنا ابو جعفر الحسین بن حفص الخثعمی حدثنا عباد بن یعقوب حدثنا یحیی بن بشیر الکندی عن اسماعیل بن ابراهیم الهمدانی عن أبی اسحاق عن الحرث عن علی و عن عاصم بن ضمرة عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم شجرة انا اصلها و علی فرعها و الحسن و الحسین ثمرتها و الشیعة ورقها فهل یخرج من الطیب الاّ الطیب و انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها قلت هکذا رواه الخطیب فی تاریخه و طرقه اخبرنا العلامة قاضی القضاة ابو نصر محمد بن هبة اللّه بن قاضی القضاة محمد بن هبة اللّه بن محمد الشیرازی اخبرنا الحافظ ابو القاسم اخبرنا القسم بن السمرقندی اخبرنا ابو القاسم بن مسعدة اخبرنا
ص:185
حمزة بن یوسف اخبرنا ابو احمد بن عدی حدثنا النعمان بن هارون البلدی و محمد بن احمد بن المؤمل الصیرفی و عبد الملک بن محمد قالوا حدثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید المؤدب حدثنا عبد الرزاق عن سفیان عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرحمن بن بهمان قال سمعت جابرا یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول یوم الحدیبیة و هو اخذ بضبع علیّ بن أبی طالب و هو یقول هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مدّ بها صوته و قال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب قلت هکذا رواه ابن عساکر فی تاریخه و ذکر طرقه عن مشایخه اخبرنا علی بن عبد اللّه بن أبی الحسن الازجی بدمشق عن المبارک بن الحسن اخبرنا ابو القسم بن البسری اخبرنا ابو عبد اللّه محمد اخبرنا محمد بن الحسین حدثنا ابو الحسن علی بن اسحاق بن زاطیا حدثنا عثمان بن عبد اللّه العثمانی حدثنا عیسی بن یونس عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها قلت هذا حدیث حسن عال و قد تکلم العلماء فی معنی هذا الحدیث ان علیّا باب العلم فاکثروا حتی قالت طائفة انّما أراد النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم
انا مدینة العلم أی انا معدن العلم و موضعه و ما کان عند غیری فغیر معدود من العلم و
قوله و علی بابها یرید ان باب هذا المدینة رفیع من حیث ان شریعة النبی صلّی اللّه علیه و سلم اثبت الشرائع و اقومها و اهداها لا یدخل علیها النسخ و لا التحریف و لا التبدیل بل هی محفوظة بحفظ اللّه عز و جل و مصونة من النقص لا ینسخها شیء فلهذا نسبها الی العلو و کتابه آخر الکتب الّتی انزلها اللّه عز و جلّ فلا یدخل علیه النسخ قال اللّه تعالی وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ أی ان القرآن یحکم علی جمیع الکتب المنزلة قبله و ما ورد فیه من الحلال و الحرام لا یتغیر و لا ینسخ و لا یبطل فکان القرآن اجل الکتب الّتی انزلها اللّه عز و جل و شریعة الرّسول صلّی اللّه علیه و سلم اجل الشرائع و اعلاها و ابهاها و اسناها و اسماها حیث لا یدخل علیها النسخ و لا التبدیل و هی عالیة سامیة عال بابها قلت و اللّه اعلم ان وجه هذا عندی
ان النبی صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها أراد صلّی اللّه علیه و سلم ان اللّه تعالی علّمنی العلم و امرنی بدعاء الخلق الی الاقرار
ص:186
بوحدانیته فی اول النبوة حتی مضی شطر زمان الرسالة علی ذلک ثم امرنی اللّه و بمحاربة من أبی الاقرار للّه عز و جل بالوحدانیة بعد منعه من ذلک
فانا مدینة العلم فی الاوامر و النواهی و فی السلم و الحرب حتی جاهدت المشرکین و علیّ بن أبی طالب بابها أی هو اول من یقاتل اهل البغی بعدی من اهل بیتی و سائر امّتی و لولا علی بیّن للناس قتال اهل البغی و شرع الحکم فی قتلهم و اطلاق الاساری منهم و تحریم سلب اموالهم و سبی ذراریهم لما عرف ذلک فالنبی صلّی اللّه علیه و سلم سن فی قتال المشرکین و نهب اموالهم و سبی ذراریهم و سن علیّ فی قتال اهل البغی ان لا یجهز علی جریح و لا یقتل الاسیر و لا تسبی النساء و الذریة و لا توخذ اموالهم و هذا وجه حسن صحیح و مع هذا فقد قال العلماء من الصحابة و التابعین و اهل بیته بتفضیل علیّ و زیادة علمه و غزارته و حدة فهمه و وفور حکمته و حسن قضایاه و صحة فتواه و قد کان ابو بکر و عمر و عثمان و غیرهم من علماء الصحابة یشاورونه فی الاحکام و یاخذون بقوله فی النقض و الابرام اعترافا منهم بعلمه و وفور فضله و رجاحة عقله و صحة حکمه و لیس هذا الحدیث فی حقه بکثیر لان رتبته عند اللّه عز و جل و عند رسوله و عند المؤمنین من عباده اجل و اعلی من ذلک انتهی فالحمد للّه المسدی بجزیل المواهب* المسعف لجلیل المارب*حیث وضح عن عبارة کفایة الطالب*ما فیه کفایة المطالب* و هدایة للراغب*و تنکیس لرءوس الجاحدین *الجانحین المتهالکین *علی ابطال فضائل امام المشارق و المغرب*مولانا و سیّدنا امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب*علیه و آله آلاف السّلام الملک الواهب*فانه قد ثبت من افادة الحافظ الکنجی ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم ما طلع طالع و غرب غارب*خصص علیّا علیه السلام بهذا الحدیث الثابت الراتب*و انه قد رواه خطیب بغداد و ابن عساکر من طرق متعددة إنارة للطریق المهیع اللاحب*و انّ هذا الحدیث من روایة ابن عباس حدیث حسن عال علی رغم المنکر الخائب*و التائه الحائب*و ظهر ایضا من
ص:187
افادة هذا الناقد الناقب*انّ العلماء قد أکثروا الکلام فی بیان معناه ایضا حالما فیه من المطالب و بان ان بعضهم قد خدعته الکواذب*و تاهت به من النّصب المذاهب*حیث اوله علی نهج اهل العناد اخراجا له من مناقب اسد اللّه الغالب*علیه و اله من سلام اللّه ما لا یحسبه حاسب*و هذا ایضا مما یؤذن بکمال تحقق الحدیث حتی عند من سلک مسلک النواصب* کما هو واضح علی من عقله و فهمه حاضر غیر عازب*و وضح ایضا ان الحافظ الکنجی افاد بنفسه فی معناه کلاما أحد علی الجاحدین من القواضب*و ان هذا الحدیث لیس بکثیر فی حق امیر المؤمنین صلوات اللّه علیه و اله الکرام المناسب*نظر الی ما له عند اللّه و رسوله و المؤمنین من عالیة المراتب*و غالیة المناقب*و باذخة المناصب*و شامخة المراقب و علاوه برین از تصریح حافظ کنجی در صدر کتاب کفایة الطالب واضح و آشکارست که احادیث این کتاب احادیث صحیحه است که حافظ کنجی آن را از مشایخ خود در بلدان روایت نموده و در کتب ائمه و حفاظ مسطور و مثبتست و این احادیث را حافظ مذکور بسبب حمیت محبت اهل البیت علیهم السلام برای افحام و تبکیت و تخجیل و تسکیت بعض منکرین و جاحدین که در بعض احادیث بمزید جهل خود زبان طعن گشوده بودند املا فرموده و زنگ شبهه و ارتیاب از قلوب اهل معرفت زدوده حیث قال فی کفایة الطالب بعد التحمید و التصلیة یقول العبد الفقیر محمد بن یوسف بن محمّد الکنجی اما بعد فانی لما جلست یوم الخمیس لست لیال بقین من جمادی الآخرة سنة 647 سبع و اربعین و ستمائة بالمشهد الشریف بالحصباء من مدینة الموصل و دار الحدیث المهاجریة حضر المجلس صدور البلد من النقباء و المدرسین و الفقهاء و ارباب الحدیث فذکرت بعد الدرس احادیث و ختمت المجلس بفصل فی مناقب اهل البیت علیهم الصلوة و السلام فطعن بعض الحاضرین لعدم معرفته بعلم النقل فی حدیث زید بن ارقم فی غدیر خم و
فی حدیث عمار فی قوله صلّی اللّه علیه و سلم طوبی لمن احبّک و صدق فیک فدعتنی الحمیّة لمحبتهم علی املاء کتاب یشتمل علی بعض ما روینا عن مشایخنا فی البلدان من احادیث صحیحة من کتب الائمّة و الحفاظ فی مناقب امیر المؤمنین علی الّذی لم ینل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فضیلة فی آبائه و طهارة فی مولده الاّ و هو قسیمه فیها تأسّیا بما رویناه عن علی بن محمّد بن عبد الصمد السخاوی امام القراء یجامع دمشق و علی بن هبة اللّه بن سلامة بن الجمیزی الخطیب بمصر و
ص:188
عبد اللّه بن الحسین بن رواحة بحلب و غیرهم قالوا
اخبرنا الحافظ ابو طاهر احمد بن محمد السلفی انبأ القاضی ابو المحاسن عبد الواحد بن اسماعیل الرویانی اخبرنا ابو غانم احمد بن علی الکراعی انبا عبد اللّه بن الحسین النضری انبا الحرث بن أبی أسامة حدثنا محمد بن کناسة ثنا الاعمش عن شقیق عن عبد اللّه قال قلت یا رسول اللّه المرء یحب القوم و لما یلحق بهم فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم المرء مع من احبّ و فی روایة رجل یجالس المصلین و لا یصلّی الاّ قلیلا و یجالس الصّائمین و لا یصوم الاّ قلیلا و یجالس المجاهدین و لا یجاهد الاّ قلیلا فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم اولئک قوم لا یشقی بهم جلیسهم و ابتدأنا بما وقع النزاع فیه فلما تم الاملاء بعون اللّه و توفیقه بیضناه برسم خزانة اشرف نبیه فی عصرنا الّذی علا النّاس بصرامته و بهرهم برجاحته و باینهم بشهامته مولانا الصاحب الاعظم شرف آل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم تاج الدین أبی المعالی محمد بن نصر نصیر امیر المؤمنین اسبغ اللّه علیه ظل المواقف الشریفة بمحمّد و اله الطّاهرین و قد وسمته بکفایة الطالب فی مناقب امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب
آنکه نیز علامه محمد بن یوسف کنجی در کفایة الطالب جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بباب علم جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم وصف نموده کمال ثبوت و حتمیت این حدیث شریف بر ارباب احلام و ابصار واضح و اشکار فرموده چنانچه در باب رابع و ثلثون کفایة الطالب بعد روایت و اثبات
حدیث النظر الی وجه علی عبادة گفته و فقهه ان
النظر الی وجه علی عباده قد ورد الحدیث ایضا یطول ذکر سنده
ان النظر الی الکعبة عبادة و قد رویت ایضا بسند عندی ان النظر الی المصحف عبادة و
قد ورد ایضا ان النظر الی وجه العالم عبادة
و قد ورد ایضا ان النظر الی وجه الوالدین عبادة فنقول یرید به ان نظر الشخص البار لوالدیه الرؤف بهما المحب لهما من غیر اکراه و لا عبوس و لا رفع صوت و لا تبرم و لا تقشف و لا تانف و اللطف لهما عبادة و
النظر الی وجه العالم عبادة بمعرفة الفضل له لکونه وارث علم النبوة و هو من دعاة الهدی الامّة یجنّب الناس به المکاره و المعاطب و یرشدهم الی سبیل الخیر و الصلاح یدعوهم الی ما دعاهم اللّه إلیه و رسوله و ینهاهم عما نهیهم اللّه عنه و رسوله فیکونون بین یدی العالم کالاسیر بین یدی مالکه لا یتهمه فی امر و لا نهی و یکون عند رؤیته و مشاهدته کالناظر الی وجه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و الجالس بین یدیه و لا ینظر إلیه
ص:189
شزرا و لا یرفع صوته بین یدیه و لا یدعوه باسمه بل یکنّیه و یدعوه بالتبجیل و التفخیم و النظر الی المصحف عبادة من حیث معرفته و وجوب حرمته و جلالته و اکرامه و اعظامه و تامله الی الامر و النهی و الندب و الاستحباب و سؤال الرّحمة عند ذکر الرحمة و الجنة و الاستعاذة باللّه عزّ و جل من النّار و الفتن و الشرور عند ذکرها فیفرغ سره و جوارحه عند النظر فی کتاب اللّه عزّ و جل و یدبر آیاته و یتفکر فی عبرة و تبیانه فیکون من العابدین بقراءته و من العابدین بالنظر إلیه و النظر الی وجه النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم عبادة إذا کان النظر إلیه بعین الاحترام و التبجیل و الاکرام و انه سفیر بین اللّه عزّ و جل و بین عباده و له المکانة العظیمة لاختیار اللّه تعالی ایاه لرسالته و اطلاعه علی اسرار الحق و قیامه بالامر و النهی و تتمیمه مکارم الاخلاق الی غیر ذلک مما یطول شرحه و کذلک النظر الی الکعبة و هی حجارة بناها البنّاء اما من اهل الایمان و اما من اهل الشرک و هی ایضا تماثل الابنیة من بیوت النار و بیوت الاصنام و انما کان النظر الی الکعبة عبادة من حیث انها نسبت الی اللّه عزّ و جل و بالتخصیص و انها بیت اللّه و موضع نظره من ارضه و مهبط رحمته و حیاطة ملائکته و محل انبیائه و رسله و مائدة ولیمته و ارضه التی دعا الناس إلیها و اوجب علیهم حجها فان الناظر إلیها کالناظر الی اللّه عز و جل فینظر إلیها بالتعظیم و التوقیر و الاجلال و الاحتشام و یلوذ بها و یطوف حولها و یتمسح بارکانها کما یفعل العبد الذلیل بین یدی المولی الجلیل یرجو فضله و یخاف من المجازاة لعدله بذلة و خضوع و خشیة و خشوع و اما
النظر الی وجه علیّ عبادة من حیث انه ابن عم الرسول و زوج البتول و والد السبطین الحسن و الحسین و اخو الرسول و باب علمه و المبلغ عنه و المجاهد بین یدیه و الذاب عنه و المجلی الکرب و الهموم عنه و الباذل نفسه للّه و لرسوله و وصیه لنصرة دین اللّه و داعی الناس الی دار السلام و معرفة العزیز العلام و یدل علی فضل النظر إلیه علی فضل النظر الی الکعبة ما
جاء فی الحدیث ان النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم وقف حیال الکعبة و قال ما اجلّک و ما اشرفک و ما اعظمک عند اللّه عز و جل و علی اعظم و اشرف منک علیه و هذا یدلّ علی ان النظر علی وجه علیّ افضل من النظر الی الکعبة
آنکه شیخ عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام بن أبی القاسم السلمی حدیث مدینة العلم را بغایت قطع و جزم و نهایت و حتم اثبات نموده و در کلامی که آن را بر زبان جناب امیر المؤمنین علیه السّلام
ص:190
انشا کرده بکمال حسن دارد فرموده چنانچه شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل گفته قال سلطان العلماء فی عصره و برهان العرفاء فی دهره الشیخ القدوة الامام فی الاجلة الاعلام مفتی الانام عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام عن لسان حال اول الاصحاب بلا مقال و افضل الاتراب لدی عدّ الخصال علی ولیّ اللّه فی الارض و السّماء رضی اللّه تعالی عنه و نفعنا به فی کل حال
یا قوم نحن اهل البیت عجنت طینتنا بید العنایة فی معجن الحمایة بعد ان رش علینا فیض الهدایة ثم خمرت بخمیرة النبوة و سقیت بالوحی و نفخ فیها روح الامر فلا اقدامنا تزل و لا ابصارنا تضل و لا انوارنا تقل و إذا نحن ضللنا فمن بالقوم یدل النّاس من اشجار شتی و شجرة النبوة واحدة و محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و بارک و سلّم اصلها و انا فرعها و فاطمة الزهراء ثمرها و الحسن و الحسین اغصانها فاصلها نور و فرعها نور و ثمرها نور و غصنها نور یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یا قومی لما کانت الفروع تبنی علی الاصول بنیت فصل فضلی علی طیب اصلی فورثت علمی عن ابن عمی و کشف به غمی تابعت رسولا امینا و ما رضیت غیر الاسلام دینا فلو کشف الغطاء ما ازددت یقینا و لقد توّجنی بتاج من کنت مولاه و منطقنی بمنطقة انا مدینة العلم و علیّ بابها و قلدنی بتقلید اقضاکم علیّ و کسانی جلّة انا من علیّ و علی منّی شعر عجبت منک اشتغلتنی بک عنّی ادنیتنی منک و حتی ظننت انک انّی
الی آخر ما ذکر فهذا ابن عبد السّلام*سلطان علماءهم الاعلام*و فخر عرفائهم الفخام و صدر نبلائهم العظام قد اثبت هذا الحدیث الشریف بالحتم و الجزم و القطع و البت رغما لآناف المنکرین الاغثام و استیصالا لشافة الجاحدین الجالبین للملام و حصدا لنواجم تعصبات المکابر الّذین لیس لکلامهم خطام و لا زمام فالحمد للّه المنعام حیث وضح مرام اهل الحق الکرام مرة بعد اخری بابین حجّة و اکمل شاهد متین النظام و ظهران ایغال المخاطب القمقام و ایضاع من شابهه من اصحاب الشحناء و البغضاء و الایلام المتخذ لقین المقدمین علی مخالفة الدین و الاسلام فی تکذیب هذا الحدیث الواضح الاعلام و ابطاله و تهجینه و رده و دفعه الجناب الاعلام فی غایة القبح و الفظاعة عند اهل الاحلام و نهایة السماجة و الشناعة عند اولی الافهام و مفاخر عالیة المقدار و ماثر مشرقة المنیار و محامد ساطعة الانوار و محاسن نافحة الازهار شیخ عز الدین بن عبد السلام نزد این حضرات
ص:191
بیش از انست که از کتب و اسفار ائمه اعلامشان احصای ان توان کرد بنابر ایجاز و اختصار شطری از آن منقول می شود علامه ذهبی در عبر در وقائع سنه ستین و ستمائة گفته و عز الدین شیخ الاسلام ابو محمد عبد العزیز بن عبد السلام بن أبی القاسم السلمی الدمشقی الشافعی ولد سنة ثمان و سبعین و حضر احمد بن حمزة الموازینی و سمع من عبد اللطیف بن أبی سعد و القاسم بن عساکر و برع فی الفقه و الاصول و العربیّة و درس و افتی و صنف و بلغ رتبة الاجتهاد و انتهت إلیه معرفة المذهب مع الزهد و الورع و الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و الصلابة فی الدین قال قطب الدین کان مع شدته فیه حسن المحاضرة بالنوادر و الاشعار یحضر السماع و یرقص مات فی عاشر جمادی الاولی و شیعه الملک الظاهر و عبد اللّه بن اسعد یافعی در مرآة الجنان در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها الشیخ الفقیه العلامة الامام المفتی المدرس القاضی الخطیب سلطان العلماء و فحل النجباء المقدم فی عصره علی سائر الاقران بحر العلوم و المعارف و المعظم فی البلدان ذو التحقیق و الاتقان و العرفان و الایقان المشهود له بمصاحبة العلم و الصّلاح و الجلالة و الوجاهة و الاحترام الّذی ارسل النبی صلّی اللّه علیه و سلم مع الولی الشاذلی إلیه السّلام مفتی الانام و شیخ الاسلام عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام أبی القاسم السلمی الدمشقی الشّافعی قال اهل الطبقات سمع من عبد اللطیف بن أبی سعد القسم بن عساکر و جماعة و تفقه علی الامام العلامة فخر الدین بن عساکر و برع فی الفقه و الاصول و العربیة و درس و افتی و صنف المصنفات المفیدة و افتی الفتاوی السدیدة و جمع من فنون العلوم العجب العجاب من التفسیر و الحدیث و الفقه و العربیة و الاصول و اختلاف المذهب و العلماء و اقوال الناس و مآخذهم حتی قیل بلغ رتبة الاجتهاد و رحل إلیه الطلبة من سائر البلاد و عنه اخذ الشیخ الامام شرف الدین الدمیاطی و القاضی الامام المفید تقی الدین ابن دقیق العید و خلق کثیرة و بلغ رتبة الاجتهاد و انتهت إلیه معرفة المذهب مع الزهد و الورع و قمعه للضلالات و البدع و قیامه بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر و غیر ذلک مما عنه اشتهر قالوا و کان مع صلابته فی الدین و شدته فیه حسن المحاضرة بالنوادر و الاشعار یحضر السماع و یرقص قلت و هذا ممّا شاع عنه و کثر شهوده و بلغ فی الاستفاضة و الشهرة مبلغا لا یمکن جحوده و ذلک من اقوی الحجج علی من ینکر ذلک من الفقهاء علی اهل السماع
ص:192
من الفقراء و المشایخ اهل المقامات الرفاع اعنی صدور ذلک عن مثل الامام الکبیر الذی سبق ائمّة زمانه بل سبق کثیرا من السّابقین المتقدمین علی اوانه و اری نسبة فعله هذا مع انکار الفقهاء غالبا فی سائر البلاد کنسبة ذهاب الامام الکبیر المحدّث الحافظ أبی القاسم بن عساکر الی مذهب الاشعریة فی الاعتقاد مع مخالفة طائفة من المحدثین اعتقدوا علی الظواهر و حادوا عن منهج الحق الباهج الظاهر فکل واحد منهما مع غزیر علمه و جلالته و تقدمه علی اقرانه فی فنه و امامته حجة علی المشار إلیهم من اهل ذلک الفن المخالفین مع خلائق منهم لا یحصون علی ذلک موافقین من الائمّة الکبار السّابقین و اللاحقین کالفقیه الامام الجلیل المحدث أبی الفضل عیاض بن موسی الیحصبی و الفقیه الامام الجلیل المحدث محیی الدین النوری و الفقیه الامام الجلیل المحدث أبی العباس احمد بن أبی الخیر الیمنی و غیرهم من المحدثین اولی المناقب الحمیدة للموافقین فی العقیدة و کالفقیه الامام الکبیر المتقن الاستاذ أبی سهل الصعلوکی و الفقیه الامام السید الشهیر العارف باللّه الخبیر أبی القسم الجنید و الفقیه الامام المشکور العارف باللّه المشهور محمد بن حسین النحلی الیمنی و غیرهم من الفقهاء اولی النفع و الانتفاع الواحدین الداخلین فی السماع و لکن ذلک بشروط عند علماء الباطن ذکرتها فی کتاب الموسوم بنشر المحاسن مع موافقتهم ایضا فی العقیدة المذکورة الصحیحة المشکورة قلت و کان عز الدین المذکور رضی اللّه عنه یصدع بالحق و یعمل به متشددا فی الدین لا تاخذه فی اللّه لومة لائم و لا یخاف سطوة ملک و لا سلطان بل یعمل بما امر اللّه و رسوله و ما یقتضیه الشرع المطهر و یامر بالمعروف و ینهی عن المنکر کانه رضی اللّه عنه جبل ایمان یصادم السلطان کائنا ما کان بمشافهة الانکار تحت عظام الاخطار فقیل له فی ذلک فی وقت فقال استحضرت عظمة اللّه فکان السلطان فی عینی اصغر او قال أحقر من کذا و کذا و انکر رضی اللّه عنه صلاة الرغائب و النصف من شعبان قلت و وقع بینه و بین شیخ هار الحدیث الامام أبی عمر بن الصلاح فی ذلک منازعات و محاربات شدیدات و صعف کل واحد منهما فی الردّ علی الآخر و استصوب المتشرعون المحققون مذهب الامام ابن عبد السلام فی ذلک و شهدوا له بالبروز بالحق و الصواب فی تلک الحروب و الضروب و کان ظهور صوابه فی ذلک جدیرا بما
ص:193
النشدة فی عقیدته فی الاستشهاد علی ظهور الحق لقد ظهرت فلا تخفی علی احد الاّ
علی اکمه لا یعرف القمرا
إذ لم یروا فی ذلک من جهة السنة ما یقتضی فعل ذلک و إن کان قد ظهر لهما شعار فی الامصار و صلاهما العلماء الاحبار و الاولیاء الاخیار و ادرکت ذلک فی الحرمین الشرفین حتی تکرر الانکار فی ذلک و اشتهر بین الناس مقال الامام المؤیّد الموفق للذب عن السنة و تحریر الصواب الخیر المحدث الخاشع الاوّاب محیی الدین النووی فی صلاة الرغائب قاتل اللّه واضعها مع انهما الی هذه الزمن یصلیهما اهل الیمن و لعمری انهما لو فعلا فی عهد الرسول صلی اللّه علیه و اصحابه لاستفاض ذلک و اشتهر ما هو اصغر من ذلک فی الخبر و إذا لم یرد فعل ذلک و ما یضمنه من الشعار و کان ذلک بدعة ینبغی فیها الانکار و لیس لحسن الظن مدخل فی احداث اشعار لم یکن فی الاسلام مع
قوله علیه افضل الصلوة و السلام من احدث فی امرنا هذا ما لیس منه فهو رد
و قوله کل محدث بدعة و کل بدعة ضلالة و لو صلاهما انسان وحده مع اعتقاده انهما لیستا سنة لم ار بذلک باسا و اللّه اعلم و اما ما احتج به بعض الناس من قوله تعالی أَ رَأَیْتَ اَلَّذِی یَنْهی عَبْداً إِذا صَلّی فهو احتجاج باطل فان الآیة الکریمة نزلت فی قضیة أبی جهل و نهیه للنّبیّ علیه السلام عن الصلوة و منعه له بزعمه منها فمنعه اللّه عن ذلک المرام بما اراه ما یهول من الایات العظام و لما سلم الملک الصّالح اسماعیل بن الملک العادل صفد و قلعة فی بلاد الشام ساء ذلک المسلمین و نال منه الشیخ الامام عز الدین علی المنبر و لم یدع له فی الخطبة و کان خطیبا بدمشق فغضب الملک المذکور و عز له و سجنه ثم اطلقه فتوجه الی الدیار المصریة هو و الامام ذو الفهم الثاقب المعروف بابن الحاجب بعد ان کان معه فی الحبس فتلقاه الملک الصالح نجم الدین ایوب صاحب مصر و اجله و احترمه و فوض إلیه قضاء مصر و خطابة الجامع فقام بذلک اتم قیام و تمکن من الامر بالمعروف و النهی عن المنکر حتی اتفق ان بعض الامراء بنی مکانا علی سطح مسجد فانکر ذلک و قیل هدمه ثم علم ان ذلک شق علی الوزیر فحکم نفسه و عزل نفسه عن القضاء فلمّا بلغ ذلک حاشیة الملک شق علیهم و اشاروا علی الملک ان یعزله عن الخطابة لئلا یعترض بسبّ الملک علی المنبر فعزله فلزم بیته یشغل الناس و؟ ؟ ؟ یدرس و ذکر انه لما؟ ؟ ؟
ص:194
مرض مرض الموت بعث إلیه الملک الظّاهر یقول له من فی اولادک یصلح لوظائفک فارسل إلیه لیس فیهم من یصلح لشیء منها فاعجب ذلک السلطان منه و لما مات حضر جنازته بنفسه و العالم من الخاص و العام و من مصنفاته الجلیلة کتاب التفسیر الکبیر و کتاب القواعد و مختصر النهایة و العقیدة و کتاب شجرة الاخلاق الرضیّة و الافعال المرضیة و مختصر الرعایة و کتاب الامام فی ادلة الاحکام و غیر ذلک و کانت له مشارکة یقوم بها احسن قیام و کانت له الید الطولی فی تعبیر الرّؤیا و غیر ذلک دخل بغداد فی سنة تسع و تسعین و خمسمائة و اتفق یوم دخوله موت الامام أبی الفرج ابن الجوزی فاقام بها اشهرا ثم عاد الی دمشق و ولاه الملک الصالح بن الملک العادل خطابة الجامع الاموی بعد ولایته التدریس بروایة الغزالی و هو من الّذین قیل علمهم اکثر من تصانیفهم لا من الّذین عبادتهم دون هدایتهم و مرتبته فی العلوم الظاهرة مع السّابقین فی الرعیل الاول و اما فی المعارف و العلم باللّه و حضور هیبته و استیلاء جلالته و عظمته علی قلوب اهل ولایته و معرفته و غیر ذلک ما هو معروف عند اهله فقد قسم النّاس فی المعرفة اقساما و عدّ نفسه رضی اللّه عنه من القسم الثالث بعد ان ذکر انّ القسم الاول هم الذین یحضرهم المعارف من غیر استحضار و تفکر و اعتبار و لا تغیب عنهم فی سائر الاحوال و القسم الثانی هم الذین یحضرهم بغیر استحضار ایضا لکن تغیب عنهم فی بعض الاحیان و القسم الثالث هم الذین یحضرهم باستحضار من غیر دوام و استمرار ثم قال کأمثالنا هذا معنی کلامه فی الاقسام المذکورة و ان اختلف العبارات فی بعض الالفاظ و قد ذکرت فی غیر هذا الکتاب قضیة وقعت له ممّا یؤید عظیم فضله و علو محله و هو ما اخبرنا به بعض اهل العلم ان الامام عز الدین المذکور احتلم فی لیلة بار فاتی الماء فوجده جامدا فکسره و اغتسل و غشی علیه فسمع یقال له لاعوضنک بها عز الدین فی الآخرة و کان مع هذه الجلالة الّتی حازها و العلوم التی حواها ینظم الاشعار السهلة قال الشیخ تاج الدین بن المحب انشدنی صدیقنا سدید الدین ابو محمّد الحسن بن ولید الطیبی الفقیه الشافعی قال انشدنی قاضی القضاة عز الدین ابو محمّد عبد العزیز بن عبد السّلام لنفسه فی قصیدة قوله اوجه وجهی نحوهم متشفعا إلیهم بهم منهم إذ الخطب
اعیانی
ص:195
واهبو الابصار و السمع و البنی و هم عالمو سری و جهری و اعلانی و ان مذنب یوما
انی متنصلا
علیه باحسان فروح رجائی فیک یبقی حشاشتی و خوف معادی منک قد هد أرکانی
ما لی إلیک وسیلة شوی فاقتی و الذل منی و اذعانی
توفی رحمه اللّه بمصر سنة ستین و ستمائة و شیعه الملک الظاهر و کان قد ولی قضاء القضاة و عزل نفسه رضی اللّه عنه و عمره اثنان و ثمانون سنة و عبد الرحیم بن حسن اسنوی در طبقات شافعیه گفته الشیخ عز الدین عبد العزیز بن عبد السّلام السلمی المغربی اصلا الدمشقی مولدا المصری دارا و وفاة الملقب سلطان العلماء و الملقب له هو الشیخ تقی الدین بن دقیق العید کان رحمه اللّه شیخ الاسلام علما و عملا و ورعا و زهدا و تصانیف و تلامیذ امر بالمعروف ناهیا عن المنکر یهین الملوک فمن دونهم یغلظ علیهم القول اغلظ یوما علی الملک الصّالح بمصر فلما خرج قیل له الم تخف من اذائه لک فقال استحضرت عظمة اللّه تعالی فصار قدامی احقر من قط و لما بنی الملک الظّاهر مدرسة بالقاهرة ساله ان یکون مدرسا بها فقال ان معی تدریس الصالحیة فلا اضیق علی غیری فساله ان یشرط فی وقفها ان یکون لاولاده فقال ان فی البلد من هو احق منهم فقال لا بد ان یکون لهم فیها وظیفة بالشرط فافکر و قال إن کان و لا بد فیکون الامامة فشرطها لهم و لما کان مقیما بدمشق کتب إلیه سلطانها بالاغلاظ علیه فی حادثة وقعت فاجاب عن کتابه بکتاب غریب ذکر فی آخره و بعد هذا فانا نزعم انا من جملة حزب اللّه و انصار دینه و جنده و کل جندی لا یخاطر بنفسه فلیس بجندی و کان فیه مع ذلک حسن محاضرة بالنوادر و الاشعار و یحضر السماع و یرقص فیه ولد بدمشق سنة ثمان و سبعین و خمسمائة و قرء الفقه علی الشیخ فخر الدین بن عساکر و الاصول علی السّیف الآمدی و ولی خطابة دمشق فحط علی سلطانها فی الخطبة لامر جری منه فحصل له تشویش انتقل بسببه عن دمشق و صحبته الشیخ جمال الدین ابن الحاجب فتلقاه سلطان الکرک و ساله الاقامة عنده فقال هذه قلیلة علی علمی و قصدی نشره فتلقاه الملک الصّالح سلطان مصر و اکرمه و احترمه و ولاه خطابة الجامع العتیق بمصر و القضاء بها فی الوجه القبلی و قام الامر بالمعروف و النهی عن المنکر علی عادته و ازید ثم ترک ذلک و استقر
ص:196
بتدریس الصالحیّة بالقاهرة عند فراغ الصّالح من عمارتها و کان الحافظ زکی الدین مدرسا بالکاملیة فامتنع من الفتوی مع وجوده و کان کل منهما یأتی الی مجلس الآخر و اخذ التفسیر فی درسه و هو اوّل من اخذه فی الدروس و لم یزل بالصّالحیّة مقیما الی ان توفی بها فی العاشر من جمادی الاولی سنة ستین و ستمائة و لما بلغ السلطان خبر وفاته قال لم یستقرّ ملکی الاّ السّاعة فانه لو امر الناس فی شانی بما أراد لبادروا الی امتثال امره ثم نزل الملک الظّاهر فی جنازته و دفن فی آخر القرافة بعیدا عن الموتی و انتهت المقابر الان إلیه ذکره فی الروضة فی کتاب السیر خاصة فنقل عنه ان المصافحة بعد الصبح و العصر بدعة مباحة و تقی الدین ابو بکر الاسدی المعروف بابن قاضی شهبه در طبقات شافعیه گفته عبد العزیز بن عبد السّلام بن أبی القاسم بن الحسن الشیخ الامام العلامة وحید عصره سلطان العلماء عز الدین ابو محمد السلمی الدمشقی ثم المصری ولد سنة سبع او ثمان و سبعین و خمسمائة و تفقه علی الشیخ فخر الدین بن عساکر و القاضی جمال الدین ابن الحرستانی و قرء الاصول علی الآمدی و برع فی المذهب و فاق فیه الاقران و الاضراب و جمع بین فنون العلم من التفسیر و الفقه و الحدیث و الاصول و العربیة و اختلاف اقوال الناس و مأخذهم حتی قیل انه بلغ رتبة الاجتهاد و رحل إلیه الطلبة من سائر البلاد و صنف التصانیف المفیدة و سمع الحدیث من جماعة روی عنه الدمیاطی و خرج له اربعین حدیثا و ابن دقیق العید و هو الذی لقبه بسلطان العلماء و خلق و رحل الی بغداد سنة سبع و تسعین فاقام بها اشهرا و کان أمّارا بالمعروف نهّاء عن المنکر و قد ولی الخطابة بدمشق فازال کثیرا من بدع الخطباء و لم یلبس سوادا و لا سجّع خطبة بل کان یقولها مسترسلا و اجتنب الثناء علی الملوک بل کان یدعو لهم و ابطل صلاة الرغائب و النصف فوقع بینه و بین ابن الصلاح بسبب ذلک و لم یکن یؤذن بین یدیه یوم الجمعة الاّ موذن واحد و لما سلّم الصّالح اسماعیل قلعة الشفیف و صفد للفرنج نال منه الشیخ علی المنبر و لم یدع له فغضب الملک من ذلک و عز له و سجنه ثم اطلقه فتوجه الی مصر فتلقاه صاحب مصر الصالح ایوب و اکرمه و فوض إلیه قضاء مصر دون القاهرة و الوجه القبلی مع خطابة جامع مصر فقام بالمنصب اتم قیام و تمکن من الامر بالمعروف و النهی عن المنکر ثم عزل نفسه
ص:197
من القضاء و عزله السلطان من الخطابة فلزم بیته یشغل الناس و یدرس و اخذ فی بالتفسیر فی دروسه و هو اول من اخذه فی الدّروس و قال الشیخ قطب الدین الیونینی کان مع شدته فیه حسن محاضرة بالنوادر و الاشعار و قال الشریف عز الدین حدث و درس و افتی و صنف و تولی الحکم بمصر مدة و الخطابة بجامعها العتیق و کان علم عصره فی العلم جامعا لفنون متعددة عارفا بالاصول و الفروع و العربیة مضافا الی ما جبل علیه من ترک التکلف مع الصلابة فی الدین و شهرته تغنی عن الاطناب فی وصفه قلت و ترجمة الشیخ طویلة و حکایاته فی قیامه علی الظلمة و ردعهم کثیرة مشهورة و له مکاشفات و کرامات رضی اللّه عنه توفی بمصر فی جمادی الاولی سنة ستین و ستمائة و حضر جنازته الخاص و العام السلطان فمن دونه و دفن بالقرافة فی آخرها و لمّا بلغ السلطان خبر وفاته قال لم یستقر ملکی الاّ الساعة لانه لو امر الناس فی بما أراد لبادروا الی امتثال امره و من تصانیفه تفسیر حسن فی مجلدین و اختصار النهایة و القواعد الکبری و هو الکتاب الدال علی علو مقدار الرجل و کثیر منه ماخوذ من شعب الایمان للحلیمی و القواعد الصغری و الکلام علی شرح اسماء اللّه الحسنی مفید و مجاز القرآن و شجرة المعارف و الفتاوی الموصلیه سئل عنها من الموصل و فتاوی اخری سئل فیها عن مسائل قلیلة و کتاب الصلوة فیه اختیارات کثیرة اتباعا للحدیث و غیر ذلک ذکره فی الروضة فی کتاب السیر خاصة فنقل عنه انّ المصافحة بعد الصبح و العصر بدعة مباحة و جلال الدین سیوطی در حسن المحاضرة گفته الشیخ عز الدین بن عبد السلام بن أبی القاسم بن حسن بن محمد بن مهذب السلمی ابو محمد شیخ الاسلام سلطان العلماء ولد سنة سبع او ثمان و سبعین و خمسمائة و تفقه علی الفخر بن عساکر و اخذ الاصول عن السیف الاموی و سمع الحدیث من عمر بن طبرزد و غیره و برع فی الفقه و الاصول و العربیة قال الذهبی فی العبر انتهت إلیه معرفة المذهب و مع الزهد و الورع و بلغ رتبة الاجتهاد و قدم مصر فاقام بها اکثر من عشرین سنة ناشرا للعلم امرا بالمعروف و ناهیا عن المنکر یغلظ علی الملوک فمن دونهم و لما دخل مصر بالغ الشیخ زکی الدین المنذری فی الادب معه و امتنع من الافتاء لاجله و قال کنا نفتی قبل حضوره و اما بعد حضوره فمنصب الفتیا متعین فیه و القی التفسیر بمصر دروسا و الف کتبا منها الفتاوی الموصلیة و مختصر النهایة و شجرة المعارف
ص:198
و القواعد الکبری و الصغری و بیان احوال الناس یوم القیامة و له کرامات کثیرة و لبس خرقة التصوف من الشهاب السهروردی و کان یحضر عند الشیخ أبی الحسن الشاذلی و یسمع کلامه فی الحقیقة و یعظمه و قال الشیخ ابو الحسن الشاذلی قیل لی ما علی وجه الارض مجلس فی الفقه ابهی من مجلس الشیخ عز الدین بن عبد السلام و ما علی وجه الارض مجلس فی الحدیث ابهی من مجلس الشیخ زکی الدین عبد العظیم و ما علی وجه الارض مجلس فی علم الحقائق ابهی من مجلسک قال ابن کثیر فی تاریخه انتهت إلیه ریاسة المذهب و قصد بالفتوی من سائر الآفاق ثم کان فی آخر عمره لا یتعبد بالمذهب بل اتسع نطاقه و افتی بما ادی إلیه اجتهاده و قال تلمیذه ابن دقیق العید کان ابن عبد السلام احد سلاطین العلماء و قال الشیخ جمال الدین بن الحاجب ابن عبد السلام افقه من الغزالی و حکی القاضی عز الدین الهکاری انّ الشیخ عز الدین بن عبد السلام افتی مرة بشیء ثم ظهر له انّه أخطأ فنادی فی مصره و القاهرة علی نفسه من افتی له ابن عبد السلام بکذا فلا یعمل به فانه خطاء قال القطب البونی و کان مع شدته و صلابته حسن المحاضرة بالنوادر و الاشعار یحضر السماع و یرقص فیه و قال ابن کثیر کان لطیفا ظریفا یستشهد بالاشعار توفی بمصر عاشر جمادی الاولی سنة ستین و ستمائة
آنکه جلال الدین محمد بن محمد البلخی المعروف بمولوی روم این حدیث شریف را در کلام خویش نظم نموده کمال تحقق و ثبوت آن ظاهر فرموده چنانچه در مثنوی خود می گوید از علی آموز اخلاص عمل
او خدو انداخت بر روی علی ع
در زمان انداخت شمشیر آن علی ع
گفت بر من تیغ تیز افراشتی
آنچه دیدی تا چنین خشمت نشست
آن چه دیدی بهتر از کون و مکان
أی پس از سوء القضاء حسن القضاء
می فشانی نور چون مه هر زمان
بانگ همه غالب شود بر بانگ غول
ص:199
چون شعاعی افتاب حلم را
بارگاه ما له کفوا احد
فهذا عارفهم المعروف بمولوی الروم* الّذی جلالة قدره عندهم امر غیر مروم*قد نظم هذا الحدیث الشریف فی سلک کلامه المنظوم*فاثبته رغما لانف کل معاند جهول ظلوم*فکیف یستریب بعد ذا فی حقه اهل العقول و الحلوم*أم کیف یختلج فی امره ارباب الفطن و الفهوم و محامد مبهره و مفاخر فرهره و معالی لا معه و محاسن ساطعه مولوی روم نزد اکابر و اصاغر این قوم متیقن و معلومست عبد القادر بن محمد القرشی در جواهر مضیئه فی طبقات الحنفیة گفته محمّد بن محمد بن محمّد بن حسین بن احمد بن قاسم بن مسیب بن عبد اللّه بن عبد الرحمن بن أبی بکر الصّدیق بن أبی قحافة الهاشمی المعروف بمولانا جلال الدین الغزنوی کان عالما بالمذهب واسع الفقه عالما بالخلاف و انواع من العلوم قصده الشیخ قطب الدین الشیرازی الامام المشهور صاحب شرح مقدمة ابن الحاجب و المفتاح للسکاکی فلما دخل علیه و جلس عنده سکت زمانا و الشیخ لا یکلمه ثم بعد ذلک ذکر له حکایة قال مولانا جلال الدین کان صدر جهان عالم بخاری خرج من مدرسته و یتوجه الی بستان له فیمن بفقیر الی الطریق فی مسجد فیسأله فلم یتفق انه یعطیه شیئا و اقام علی ذلک مدة سنین فقال الفقیر لاصحابه القوا علی ثوبا و اظهروا انی میّت فاذا مر الصدر جهان فنسأله شیئا فلمّا مرّ الصدر جهان قالوا یا سیدی هذا میت فدفع لهم شیئا من الدراهم ثم نهض الفقیر و القی الثوب عنه فقال الصدر جهان لو لم تمت ما اعطیتک شیئا فلما فرغ مولانا جلال الدین من الحکایة خرج الشیخ قطب الدین علی وجهه و ذلک ان الشیخ جلال الدین فهم عن الشیخ قطب الدین انه جاء ممتحنا له ثم انّ الشیخ جلال الدین انقطع و تجرد و هام و ترک التصنیف و الاشتغال و سبب ذلک انه کان یوما جالسا فی بیته و حوله الکتب و الطلبة فدخل علیه الشیخ شمس الدین التبریزی الامام الصالح المشهور فسلم و جلس و قال الشیخ ما هذا و اشار الی الکتب و الحالة الّتی هو علیها فقال مولانا جلال الدین للشیخ شمس الدین التبریزی هذا لا تعرفه فما فرغ الشیخ جلال الدین من هذا اللفظ الاّ و النار عمّالة فی الکتب فقال مولانا جلال الدین التبریزی هذا لا تعرفه ثم قام و خرج من عنده فخرج الشیخ جلال الدین علی قدم التجرید و ترک اولاده و حشمه و مدرسته و ساح فی البلاد و ذکر اشعارا کثیرة و لم یتفق له اجتماع بالتبریزی و لم یعرف له موضعا
ص:200
فیقال ان حاشیة مولانا جلال الدین قصدوه فاغتالوه و اللّه تعالی اعلم مات فی خامس جمادی الآخرة سنة اثنتین و ثمانین و ستمائة و دفن بالجبل خارج باب الاربعین مولده ببغداد سنة ثلاث و ثمانین و خمسمائة و ولده مولانا احمد بهاء الدین تقدم فی بابه و فاضل ازنیقی در مدینة العلوم گفته و من علماء الحنفیة الشیخ جلال الدین القونی و هو محمد بن محمّد بن حسین بن احمد ینتهی الی أبی بکر الصدیق رض کان عالما بالمذهب واسع الفقه عالما بانواع العلوم قصده العلامة قطب الدین الشیرازی و تبرک بنصیحته ثم ان الشیخ جلال الدین انقطع و تجرد و ترک التصنیف و الاشتغال و سبب ذلک انه جالس فی بیته و حوله الکتب و الطلبة فدخل علیه الشیخ شمس الدین التبریزی فسلم علیه و جلس و قال للشیخ ما هذا و اشار الی الکتب و الحالة الّتی هو علیها فقال له مولانا جلال الدین هذا لا تعرفه فما فرغ الشیخ جلال الدین من هذا اللفظ الا و النار عمالة فی البیت و الکتب فقال مولانا جلال الدین للتبریزی ما هذا فقال هذا لا تعرفه ثم قام و خرج من عنده فخرج الشیخ جلال الدین علی قدم التجرید و ترک اولاده و حشمه و مدرسته و ساح فی البلاد و ذکر اشعار کثیرة و لم یتفق له اجتماع بالتبریزی و لم یعرف له بالتبریز و یقال ان حاشیة مولانا جلال الدین فقدوه و اللّه اعلم بحقیقة الحال کذا فی الجواهر المضیئة فی طبقات الحنفیة و یقال کان لقبه جلال الدین و کان یقول له ابوه خداوندکار و لقب به ایض و اسم ابیه محمّد و لقبه بهاء الدین و تلقب ایضا بسلطان العلماء او لقب بهذا اللقب النبیّ ص هکذا سمعه کثیر من الصلحاء عن النبی ص فی المنام و اسم جده الحسین و اسم ابیه احمد و تمکن ابوه سلطان العلماء فی مدینة بلخ و ولد مولانا جلال الدین هناک ثم توطن ابوه بقونیه و هو طفل صغیر و لهذا لقب بجلال الدین الرومی و کان ولادته فی سادس ربیع الاول سنة اربع و ستمائة و توفی فی خامس جمادی الآخرة سنة اثنتین و سبعین و ستمائة و روی ان سلطان بلخ السلطان محمد خوارزم شاه اعطی اخته لمولانا حسین جد مولانا جلال الدین محمد و ولدت هی سلطان العلماء محمد و کانت جدة بهاء الدین محمد أم احمد الخطیبی اخت سلطان ابراهیم بن ادهم رح و عبد الرحمن جامی در نفحات الانس گفته مولانا جلال الدین محمد البلخی الرومی قدس سره ولادت خدمت مولانا در بلخ بوده است در ششم ربیع الاول سنة اربع و ستمائة می گویند که بر خدمت مولانا از پنجسالگی باز صور روحانی و اشکال غیبی یعنی سفره ملائکه و برره جن و خواص انس که مستوران قباب عزت اند ظاهر
ص:201
می شده اند و متمثل می گشته اند بخط مولانا بهاء الدین نوشته یافته اند که جلال الدین محمد در شهر بلخ شش ساله بود که روز آدینه با چند کودک دیگر بر بامهای خانهای ما سیر می کردند یکی از کودکان با دیگری گفته که بیا تا از این بام بر ان بام جهیم- جلال الدین محمد گفته که این نوع حرکت از سگ و گربه و جانوران دیگر می آید حیف باشد که آدمی بآن مشغول شود اگر در جان شما قوتی هست بیایید تا سوی آسمان پریم و در آن حالت از نظر کودکان غائب شده کودکان گریه نموده فریاد برآوردند بعد از لحظه رنگ وی دگرگون شده و چشمش متغیر گشته بازآمده گفت آن ساعت که با شما سخن می گفتم دیدم که جماعتی سبزقبایان مرا از میان شما برگرفتند و بگرد آسمانها گردانیدند و عجائب ملکوت را بمن نمودند و چون آواز و فریاد و فغان شما برآمد بازم باین جایگاه فرود آوردند و گویند که در ان سن در هر سنه چهار روز یک بار افطار می کرد و گویند که در آن وقت که بمکه می رفتند در نیشاپور بصحبت شیخ طریقت شیخ فرید الدین عطار قدس سره رسیده بود و شیخ کتاب اسرارنامه بوی داده بود و آن را پیوسته با خود می داشته خدمت مولوی می فرموده است که من آن جسم نیستم که در نظر عاشقان منظورم بلکه من آن ذوقم و آن خوشی که در باطن مریدان از کلام من سر می زند اللّه اللّه چون آن دم را یابی و آن ذوق را بچشی غنیمت میدان و شکرها می گذار که من آنم در خدمت مولوی گفتند که فلان می گوید که دل و جان بخدمتست فرمود که خموش در میان مردمان این دروغ مانده است که می گویند او آن چنان دل و جان از کجا یافت که در خدمت مردان باشد بعد از آن روی سوی چلپی حسام الدین کرد که اللّه اللّه با اولیای حق زانو بزانو باید نشستن که آن قرب را اثرهاست عظیم رباعی بیک لحظه ازو دوری نشاید که از دوری
خرابیها فزاید بهر جائی که باشی پیش او باش که از نزدیک بودن مهر زاید
و فرموده است که مرغی که از زمین بالا پرد اگر چه بآسمان نرسد اما این قدر باشد که از دام دورتر باشد و برهد و همچنین اگر کسی درویش شود و بکمال درویشی نرسد اما این قدر باشد که از زمره خلق و اهل بازار ممتاز باشد و از زحمتهای دنیا برهد و سبکبار گردد که نجی المخففون و هلک المثقلون یکی از ابنای دنیا پیش خدمت مولوی عذرخواهی می کرد که در خدمت مقصرم فرمود که حاجت باعتدار نیست آن قدر که مردمان از آمدن تو منّت دارند ما از ناآمدن تو آن قدر منّت داریم یکی از اصحاب را غمناک دید فرمود که همه دل تنگی از دل نهادگی برین عالمست هر دمی که آزاد باشی ازین جهان و خود را غریب دانی و در هر رنگ که بنگری و بهر مزه که بچشی دانی که با آن نمانی و جای دیگر روی هیچ دلتنگ نباشی و فرموده است که آزاد مرد آنست که از رنجانیدن کسی نرنجد و جوانمرد آن باشد که مستحق رنجانیدن را نرنجاند مولانا سراج الدین قونوی صاحب صدر و بزرگ وقت بوده اما با خدمت
ص:202
مولوی خوش نبوده پیش وی تقریر کردند که مولانا گفته که من با هفتاد و سه مذهب یکی ام چون صاحب غرض بود خواست که مولانا را برنجاند و بیحرمتی کند یکی را از نزدیکان خود که دانشمندی بزرگ بود بفرستاد که بر سر جمع از مولانا بپرس که تو چنین گفته اگر اقرار کند او را دشنام بسیار بده و برنجان آن کس بیامد و بر ملا سؤال کرد که شما چنین گفته اید که من با هفتاد و سه مذهب یکی ام گفت گفته ام آن کس زبان بکشاد و دشنام و سفاهت آغاز کرد مولانا بخندید و گفت با این نیز که تو می گوئی یکی ام آن کس خجل شد و بازگشت شیخ رکن الدین علاء الدولة گفته است که مرا این سخن از وی بسیار خوش آمده است خدمت مولوی همواره از خادم سؤال کردی که در خانه ما امروز چیزی هست اگر گفتی خیرست و چیزی نیست منبسط گشتی و شکرها کردی که الحمد للّه خانه ما امروز بخانه پیغمبر می نماید صلی اللّه علیه و سلم و اگر گفتی ما لابد مطبخ مهیاست منفعل گشتی و گفتی ازین خانه بوی فرعون می آید و گویند در مجلس وی هرگز شمع برنگردید الا بنادر بغیر از روغن چراغ گفتی هذا الملوک و هذا للصعلوک روزی در مجلس وی حکایت شیخ اوحد الدین کرمانی رحمه اللّه می کردند که مردی شاهد باز بود اما پاکباز بود و کار ناشایسته نمی کرد و فرمود کاشکی کردی و گذشتی بیت أی برادر بی نهایت درگهیست بر هر آنچه می رسی بر روی ماست
روزی می فرمودند که آواز رباب صریر باب بهشت است که ما می شنویم منکری گفت ما نیز همان آواز می شنویم چونست که چنان گرم نمی شویم که مولانا خدمت مولوی فزود کلاّ و حاشا آنچه ما می شنویم آواز باز شدن آن درست و آنچه وی می شنود آواز فراز شدن درست و فرموده ست که کسی بخلوت درویشی درآمد و گفت چرا تنها نشسته گفت این دم تنها شدم که تو آمدی و مرا از حق مانع آمدی جماعتی از خدمت مولوی التماس امامت کردند و خدمت شیخ صدر الدین قونوی نیز در آن جماعت حاضر بود گفت ما مردم ابدالیم بهر جا که می رسیم می نشینیم و می خیزیم امامت را از ارباب تصوف و تمکین لائق اند بخدمت شیخ صدر الدین اشارت کرد تا امام شد فرمود من صلی خلف امام تقی فکانّما صلی خلف نبیّ خدمت مولانا در سماع بود درویشی را در خاطر گذشت که سؤال کند که فقیر چیست مولانا در اثنای سماع این رباعی خواند الجوهر فقر و سوی الفقر عرض
الفقر شفائی و سوی الفقر مرض العالم کله خداع و غرور و الفقر من العالم سر و غرض
از وی پرسیدند که درویش کی گناه کند گفت مگر طعام بی اشتها خورد که درویش را طعام بی اشتها خوردن گناه عظیمست و فرموده است که صحبت عزیزست لا تصاحبوا غیر ابناء الجنس و گفته که در این معنی حضرت خداوندم شمس الدین تبریز قدس سره فرمود که علامت مزید قبول یافته آنست که اصلا با مردم بیگانه صحبت نتواند داشتن و اگر ناگاه در صحبت بیگانه افتد چنین نشیند که منافق در مسجد و کودک در مکتب و اسیر در زندان و در مرض اخیر با اصحاب گفته است
ص:203
که از رفتن من غمناک نشوید که نور منصور رحمه اللّه بعد از صد و پنجاه سال بروح شیخ فرید الدین عطار رحمه اللّه تجلی کرد و مرشد او شد و گفته در حالتی که باشید با من باشید و مرا یاد کنید تا من شما را ممد باشم در هر لباس که باشم دیگر فرمود که در عالم ما را دو تعلقست یکی ببدن و یکی بشما و چون بعنایت حق سبحانه تعالی فرد و مجرد شوم و عالم تجرید و تفرید روی نماید آن تعلق نیز از ان شما خواهد بود خدمت شیخ صدر الدین قدس سره بعیادت وی آمد فرمود که شفاک اللّه شفاء عاجلا رفع درجات باشد امیدست که صحت باشد خدمت مولانا جان عالمیانست فرمود که بعد ازین شفاک اللّه شما را باد همانا که میان عاشق و معشوق پیراهنی از شعر بیش نمانده است نمی خواهد که نور بنور پیوندد من شدم عریان ز تن او از جمال می خرامم در نهایات الوصال
و هم شیخ با اصحاب خود گریان شدند و حضرت مولانا این غزل فرمود چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم
و خدمت مولانا در وصیت اصحاب چنین فرموده است
اوصیکم بتقوی اللّه فی السر و العلانیة و بقلة الطعام و قلة الکلام و قلة المنام و هجران المعاصی و الاثام و مواظبة الصیام و دوام القیام*و ترک الشهوات علی الدّوام*و احتمال الجفاء من جمیع الانام*و ترک مجالسة السّفهاء و العوام و مصاحبة الصالحین و الکرام و ان خیر الناس من ینفع الناس و خیر الکلام ما قل و دل و الحمد للّه وحده سؤال کردند که بخلافت مولوی مناسبت کیست فرمود که چلپی حسام الدین تا سه بار این سؤال و جواب مکرر شد چهارم باز گفتند که نسبت بسلطان ولد چه می فرمایند فرمود که وی پهلوانست حاجت بوصیت نیست چلپی حسام الدین پرسید که نماز شما را که گذارد فرمود که شیخ صدر الدین و فرمود که یاران ما را ازین سو می کشند و مولانا شمس الدین آنجانب می خواند یا قومنا اجیبوا داعی اللّه ناچار رفتنیست توفی قدس سره وقت غروب الشمس خامس جمادی الاخری سنة اثنین و سبعین و ستمائة از شیخ مؤید الدین جندی سؤال کردند که خدمت شیخ صدر الدین در شان خدمت مولوی چه می گفت گفت و اللّه روزی با خواص یاران مثل مولانا شمس الدین ایکی و فخر الدین عراقی و شرف الدین موصلی و شیخ سعید فرغانی و غیرهم نشسته بودند سخن از سیرت و سریرت مولانا بیرون آمد حضرت شیخ فرمود که اگر بایزید و جنید درین عهد بودندی غاشیه این مرد مردانه را برگفتندی و منت بر جان خود نهادندی خوان سالار فقر محمدی ص اوست ما بطفیل وی ذوق می کنیم همه اصحاب انصاف دادند و آفرین کردند بعد از ان شیخ مؤید الدین گفت من نیز از جمله نیازمندان آن سلطانم و این بیت را بخواند لو کان فینا للالوهیة صورة هی انت لا اکنی و لا اتردد
انتهی و مجد الدین علی بدخشانی در جامع السلاسل گفته مولانا جلال الدین رومی قدس اللّه تعالی سره العزیز ایشان فرزند بزرگوار مولانا
ص:204
بهاء الدین ولد و از اجله اصحاب سید برهان الدین محقق اند تولد او در بلخ بوده در ششم ربیع الاول سنة اربع و ست مائة گویند خدمت مولانا را از پنجسالگی باز صور روحانی و اشکال غیبی سفره ملائک و برره جن و خواص انس که ستوران قباب عزت اند ظاهر می شده اند و متمثل گشته اند بخط مولانا بهاء الدین ولد نوشته یافته که جلال الدین محمد در شهر بلخ شش ساله بود که روز آدینه با چند کودک دیگر بر بامهای خانهای ما سیر می کردند یکی از آن کودکان گفته باشد که بیاید تا ازین بام بر آن بام بجهیم جلال الدین محمد گفته است این نوع حرکت از سگ و گربه می آید حیف باشد که آدمی باینها مشغول شود اگر در جان شما قوتیست بیاید تا سوی آسمان بپریم و در آن حالت از نظر کودکان غائب شد کودکان فریاد آوردند بعد از لحظه ای رنگ روی دگرگون شده و چشمش متغیر گشته باز آمد گفت آن ساعت که با شما سخن می گفتم دیدم که جماعتی سبزقبایان مرا از میان شما برگرفتند و بگرد آسمانها گردانیدند و عجائب ملکوت را بمن نمودند و چون آواز فریاد و فغان شما برآمد بازم باین جایگاه فرود آوردند و گویند که در ان سن در هر سه چهار روز یک بار افطار می کرد و گویند که در آن وقت که بمکه می رفته اند در نیشاپور بصحبت شیخ فرید الدین عطار قدس سره رسیده بود و شیخ کتاب اسرارنامه بوی داده بود آن را پیوسته با خود داشت خدمت مولوی می فرموده است که من این جسم نیستم که در عاشقان متصورم بلکه ان ذوق و خوشی ام که در باطن مریدان از کلام من سر می زند اللّه اللّه چون آن دم را یابی و آن ذوق بچشی غنیمت میدان و شکرها می گذار که من آنم در خدمت مولوی گفتند که فلان می گوید که دل و جان بخدمتست فرمود خاموش که در میان مردم این دروغ مانده است که می گویند آن دل و جان از کجاست که در خدمت مردمان باشد بعد از آن رو سوی چلپی حسام الدین کرد و گفت اللّه اللّه با اولیای حق باید نشستن که قرب را اثرهای عظیمست رباعی یکی لحظه ازو دوری نشاید که از دوری خرابیها فزاید بهر حالی که باشی پیش
اوباش که از نزدیک بودن مهر زاید
و فرموده است که مرغی از زمین بالا پرد اگر چه بآسمان نرسد اما این قدر باشد که از دام دورتر باشد و برهد همچنین اگر کسی درویش شود و بکمال درویشی نرسد اما این قدر باشد که از زمره خلق و اهل بازار ممتاز باشد و از زحمتهای دنیا برهد و سبکبار گردد که نجا المخففون و هلک المثقلون یکی از ابناء دنیا پیش مولوی عذرخواهی می کرد که در خدمت مقصرم فرمود که حاجت باعتذار نیست آن قدر که دیگران از آمدن تو منت دارند ما از ناآمدن تو منت داریم یکی از اصحاب را غمناک دید فرمود این همه دلتنگی از دل نهادگیست برین عالم اگر یک دم آزاد باشی ازین جهان و خود را غریب دانی و در هر رنگ که بنگری و هر مزه که بچشی دانی که بآن نمانی دیگر از هیچ روی تنگدل نباشی و فرمود که آزادمرد انست که از رنجانیدن کسی نرنجد و جوانمرد آن باشد که مستحق رنجانیدن را نرجاند مولانا
ص:205
سراج الدین قونوی صاحب صدر و بزرگ وقت بوده اما با خدمت مولوی خوش نبوده پیش وی تقریر کردند که مولانا گفته که من با هفتاد و سه مذهب یکی ام چون صاحب غرض بود خواست که مولوی را برنجاند و بیحرمتی کند یکی از نزدیکان خود را که دانشمند بزرگ بود بفرستاد که بر سر جمع از مولانا بپرس که تو چنین گفته اگر اقرار کند او را دشنام بده و برنجان آن کس بیاید و ازو سؤال کرد که شما چنین گفته اید که من با هفتاد و سه مذهب یکی ام گفت گفته ام آن کس دشنام و سفاهت آغاز کرد مولانا بخندید و گفت با این نیز که می گوئی هم یکی ام آن کس خجل شد و بازگشت شیخ رکن الدین علاء الدولة قدس سره گفته اند که مرا این سخن از وی بغایت خوش آمده است خدمت مولوی همواره از خادم سؤال کردی که در خانه ما امروز چیزی هست اگر گفتی خیرست چیزی نیست منبسط گشتی و شکرها کردی که للّه الحمد که خانه ما بخانه پیغمبر می ماند صلّی اللّه علیه و سلم و اگر گفتی ما لابد مطبخ مهیاست منفعل گشتی و گفتی که ازین خانه بوی فرعون می آید و گویند در مجلس وی هرگز شمع روشن نمی کردند الا بنادر بغیر از روغن چراغ گفتی هذا للملوک و هذا للصعلوک روزی در مجلس او حکایت شیخ اوحد الدین کرمانی رحمة اللّه علیه می کردند که مردی شاهدباز بود اما پاکباز بود و کار ناشایسته نمی کرد فرمود کاشکی کردی و گذشتی أی برادر بی نهایت درگهیست
بر هر آنچه می رسی بر روی ماست
روزی فرمود که آواز رباب صریر باب بهشت است که ما می شنویم منکری گفت ما نیز همه آواز می شنویم چونست که چنان گرم نمی شویم که مولانا گرم می شوند فرمود کلا و حاشا که آنچه ما می شنویم آواز باز شدن آن درست و آنچه وی می شنود آواز فراز شدن و فرمود که یکی بخلوت درویشی درآمد گفت چرا تنها نشسته گفت این دم تنها شدم که تو آمدی و مرا از حق مانع آمدی جماعتی از مولوی التماس امامت کردند شیخ صدر الدین قونوی نیز در آن جماعت حاضر بود گفت ما مرد ابدالیم بهر جای که می رسیم می نشینیم و می خزیم امامت را ارباب تصوف و تمکین لایق اند پس بخدمت شیخ صدر الدین اشارت کرد تا امام باشد باو فرمود من صلّی خلف امام تقی فکانما صلی خلف بنی خدمت مولا در سماع بود درویشی را در خاطر گذشت که سؤال کند که فقر چیست مولانا در اثناء سماع این رباعی خواند الجوهر فقر و سوی الفقر عرض و الفقر شفاء و سوی الفقر مرض العالم
کله خداع و غرور و الفقر من العالم سرّ و غرض
از وی پرسیدند که درویش کی گناه کند گفت مگر طعام بی اشتها بخورد که طعام بی اشتها خوردن درویش را گناه بزرگست و فرموده است که صحبت عزیز ست که لا تصاحبوا غیر ابناء الجنس و گفت در این معنی حضرت خداوندم شمس الدین تبریزی قدس سره فرمود که علامت مرید قبول یافته آنست که اصلا با مردم بیگانه صحبت نتواند داشتن و اگر ناگاه در صحبت بیگانه افتد چنان نشیند
ص:206
که منافق در مسجد و کودک در مکتب و اسیر در زندان و در مجلس آخر با اصحاب فرمود که از رفتن من غمناک مشوید که نور منصور رحمة اللّه علیه بعد از صد و پنجاه سال بر روح شیخ فرید الدین عطار رحمة اللّه علیه تجلی کرد و مرشد او شد و گفت در حالتی که باشید با من باشید و مرا یاد کنید که تا من شما را ممد باشم در هر لباسی که باشید بعد از ان فرموده مرا در عالم دو تعلقست یکی ببدن و یکی بشما و چون بعنایت حق سبحانه و تعالی فرد و مجرّد شوم و عالم تجرید و تفرید روی نماید آن تعلق نیز از ان شما خواهد بود خدمت شیخ صدر الدین قدس سره بعیادت او آمده بود بگفت شفاک اللّه شفاء عاجلا رفع درجات باشد امیدست که صحت باشد خدمت مولانا جان عالمیانست فرمود بعد ازین شفاک اللّه شما را باد همانا که در میان عاشق و معشوق جز پیراهنی از شعر بیش نمانده است می خواهد نور بنور پیوند و شعر من شدم عریان ز تن او از خیال می خرامم در نهایات الوصال
شیخ با اصحاب گریان شدند و حضرت مولانا این غزل فرمودند چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم
و خدمت مولوی در وصیت اصحاب چنین فرموده است
اوصیکم بتقوی اللّه فی السرّ و العلانیة و بقلة الطعام و قلة المنام و قلة الکلام و هجران المعاصی و الاثام و مواظبة الصیام و دوام القیام و ترک الشهوات علی الدوام و احتمال الجفاء من جمیع الانام و ترک مجالسة السفهاء و العوام و مصاحبة الصالحین الکرام و ان خیر الناس من ینفع الناس و خیر الکلام ما قل و دلّ و الحمد للّه وحده سؤال کردند که بخلافت مولوی مناسب کیست فرمود که چلپی حسام الدین تا سه بار این سؤال و جواب مکرر شد چهارم بار گفتند نسبت بسلطان ولد چه می فرمایند فرمود که وی پهلوانست حاجت بوصیت نیست چلپی حسام الدین پرسید که نماز شما را که گذارد فرمود شیخ صدر الدین و فرمود که یاران ما را ازین سو می کشند و مولانا شمس الدین آنجانب می خواند یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اَللّهِ ناچار رفتنیست توفی قدس اللّه تعالی روحه وقت غروب الشمس خامس جمادی الاخری سنة اثنتین و سبعین و ستمائة از شیخ مؤید الدین جندی سؤال کردند که خدمت شیخ صدر الدین در شان خدمت مولوی چه می گفت گفت و اللّه روزی با خواص یاران مثل شمس الدین ایبکی و فخر الدین عراقی و شرف الدین موصلی و شیخ سعید فرغانی و غیر هم نشسته بودند سخن از سیرت و سریرت مولانا بیرون آمد حضرت شیخ فرمود اگر بایزید و جنید درین عهد بودندی غاشیه این مرد مردانه را برگرفتندی و منت بر جان خود نهادندی و خوان سالار فقر محمّدی اوست ما بطفیل وی ذوق می کنیم همه اصحاب انصاف دادند و آفرین کردند بعد از ان شیخ مؤید گفت من نیز از جمله نیازمندان ان سلطانم و این بیت را خواند ان فینا للالوهیة صورة
ص:207
هی انت لا اکنی و لا اتردد
انتهی و سابقا دانستی که خود شاهصاحب در باب المکاید همین کتاب تحفه مولوی روم را از جمله کبرا و مقبولین سنیه معدود کرده و بصراحت افاده نموده که او از جمله بزرگوارانی که بنای کارشان و نامدارانی که شریعت و طریقتشان از سر تا قدم بر مذهب اهل سنتست می باشد و فی هذا خیر مقنع و بلاغ لدمغ هفوات المخاطب الروّاغ و محتجب نماند که کتاب مثنوی مولوی روم نهایت مشهور و معروف و بغرر مدائح و محاسن موسوم و موصوفست مولوی عبد العلی بن نظام الدین انصاری که در میان سنیّه این دیار ببحر العلوم شهرت یافته در شرح مثنوی مذکور گفته اما بعد فیقول العبد الضعیف الراجی لرحمة الرحمانیة و الرحیمیة عبد العلی محمد بن نظام الدین محمد من القبیلة الانصاریة عامل بهما اللّه یوم لقائه بالاکرام و اسکنهما دار السّلام انّ کمال اعیان الانسان بالفوز بالسعادة القصوی و الوصول الی المنزل الاسنی بتحصیل العلم باللّه و صفاته العلیاء و معرفة اسمائه الحسنی و هو العلم الذی نزل علی قلوب الرسل و الاصفیاء و اوحی به الکمل من الانبیاء و بلّغوا ما نزّل إلیهم الی الانام لیهتدوا سبل السلام فاهتدی جمیع من الاتباع الذین کشف اللّه بصیرتهم فعلموا ما نزل علی المرسلین و احتووا اسراره من العارفین الکاملین بالکشف و العیان و استغنوا به عن الحجة و البرهان فهم الّذین تبعوا الرسل الکرام و دعوا الی اللّه علی بصیرة و هدوا الی السبیل المحمدی و الطریق الاحمدی مع انفتاح البصیرة ففی الغایة القصوی و فی العلم بالمبدأ و المعاد المرسلون الاصفیاء و النبیّون الامناء لا سیما سیدهم و افضلهم محمّد المصطفی و احمد المجتبی صلی اللّه علیه و سلّم الّذی انزل علیه الکتاب الهادی للقوم حجته و اوحی إلیه السنن الجامعة للاسرار طرا ثم التابعون المکاشفون باسرار ما نزل علیه صلاة اللّه علیه و اله و هم الاولیاء الّذین امنوا بما جاء به و تبعه بصیرة و کشف ثم الّذین حصل لهم العلم الایمانی بتقلید ما خاطب به اللّه علی لسان رسوله صلّی اللّه علیه و سلم بالحدیث و القرآن علی حسب ما کوشف باسرارهما العارفون الکاملون فهم المؤمنون لا یشقون ابدا و علم التصوف المشتمل علی ما کوشف به العلماء باللّه من اسرار الدین و ما جاء به الرسول من العقائد و الاعمال القلبیّة من اجل العلوم قدرا و لقد صنف فیه کتب شریفة و زبر قویمة لا سیما کتاب فصوص الحکم و الفتوحات المکیة للشیخ الاکمل و الامام الاجل قدوة ائمّة الاولیاء و افاضل العرفاء خاتم الولایة المحمدیة الشیخ محیی الملة و الدین محمد بن العربی علیه الرضوان فانهما کتابان حاویان للاسرار الدینیّة و الرمز القرآنیّة لم یفت عنهما علم
ص:208
من علوم الحقائق و دقیقة کوشف بها الاولیاء من الدقائق و کلّ ما قصد فی الکتابین ببنائه صدق و صواب و لا یلیق لاحد فیهما الارتیاب فاختلج فی قلبی ان احرر کتابا مشتملا علی ضروریات ما یجب به الایمان و محتویا علی عقائد حکم بها بالکشف و العیان مما بین فی ذینک الکتابین المشهود بکونیتهما الحق المبین فان کتاب فصوص الحکم کتاب معطی ذلک الشیخ الاکمل من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم ایاه المامور بالالقاء علی المؤمنین لیؤمنوا بما فیه من اسرار القرآن و السنة و ینتفعوا به و کتاب الفتوحات لم یکتب فیه بما کوشف الا بقدر ما امر بابانته و الا فکشفه مما لا یسعه کتب و دفاتر بید أنه کان المختلج امرا عظیما فکنت مقدما فیه رجلا و مؤخرا اخری الی ان القی اللّه فی قلبی ما ثبت به قدمی علی الاقدام و کان کتاب المثنوی للامام العارف الکامل صاحب الکشف الصحیح کتابا مشتملا علی الاسرار الکشفیة و طریق السلوک لکن کان فی الابانة مجملا بحیث کان متعسرا علی الطلاب حله فقصدت ان اشرحه شرحا افصل ما فیه من الاسرار علی طبق ما فصله الشیخ الاکبر قدوة العرفاء فی کتابیه من فصوص الحکم و الفتوحات المکیة و ابین ما اهمله الشراح من تبیان الحقائق و الاسرار و تبعت فی حلّ الالفاظ علی ما فی الشروح المعتبرة للکرام و ترکت التطویل فیه و اثرت التفصیل فی تبیان المقاصد و کشف الاسرار و انا أسأل اللّه تعالی شانه ان ینفع به الطلاب و ان یبقی ذکری بینهم الی یوم القیامة و ان یجعله ذریعة فی یوم المعاد و یخصنی بجزیل الثواب و المسئول من الطلاب ان لا ینسونی بالدعاء لسلامة العافیة و هذا اوان الشروع
آنکه ابو زکریا محیی الدین یحیی بن شرف بن مری النووی حدیث مدینة العلم را بحتم و جزم ثابت کرده در اشعار بلاغت شعار خود مضمون بلاغت مشحون آن را بنظم آورده چنانچه سید شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل در ذکر مادحین جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و کالامام فی الاسلام و المشار إلیه فی الاعلام مرجع العلوم و الفتاوی أبی زکریا محیی الدین یحیی النووی فانه قد قال و اجاد المقال امام المسلمین بلا ارتیاب
ازین عبارت ظاهرست که نووی باشعار ابدار خود افاده کرده که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم خازن هر علمست و جناب امیر المؤمنین علیه السلام مثل باب خزانه است و ظاهرست که این مضمون
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها ست پس معلوم شد که علامه نووی قطعا و حتما و یقینا و جزما حدیث مدینة العلم را ثابت می داند که مضمون آن را بقطع و یقین در حق جناب امیر المؤمنین علیه السلام ذکر می کند فثبت انّ العلامة یحیی بن شرف قد حاز بنظمه البهی اسنی الشرف
ص:209
حیث اثبت الحدیث الشریف* رغما لانف کل من مال عن الحق و جنف*و حسب ما لاساس کل جاحد ساق علی نفسه الحتف و التلف*فالویل لمن شاقّ لحینه و غروره اکابر السلف* فمنی بالخبط و الخدع و اللبس و الصلف*و جنی علی نفسه الزیغ و العدوان و الحوب و السرف* و اثر لظی السعیر علی جنات النعیم المکملة للترف و مستتر نماند که علامه نووی از اکابر اعلام و افاخم اساطین عظام و اجله متبحرین والا مقام و اعاظم متمهرین فخام سنیه ست مآثر وافره و مفاخر کاثره او بر ناظر تتمة المختصر ابن الوردی و تذکرة الحفاظ و کتاب العبر ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات شافعیه عبد الرحیم اسنوی و طبقات شافعیه تقی الدین اسدی و نجوم زاهره فی ملوک مصر و القاهرة تالیف جمال الدین أبی المحاسن یوسف بن تغری بردی الظاهری و طبقات الحفاظ جلال الدین سیوطی و تاریخ خمیس حسین بن محمد دیاربکری و اسماء رجال مشکاة و اشعة اللمعات شیخ عبد الحق دهلوی و اتحاف النبلاء فاضل معاصر پیدا و اشکارست
آنکه شیخ شرف الدین مصلح بن عبد اللّه السعدی این حدیث شریف را در کلام بلاغت نظام خود نظم نموده چنانچه نور الدین جعفر مشهور بمیر ملا بن سالار بدخشی در خلاصة المناقب گفته شیخ سعدی علیه الرحمة می فرماید منم کز جان شدم مولای حیدر
بحق پادشاه هر دو عالم
شرع و هفت اقلیم
بمیکائیل و اسرافیل و صورش
بحق آیة الکرسی و یس
و درمان لقمان
بختم انبیاء احمد که باشد
بتعظیم رجب با قدر شعبان
بآب دیدۀ طفلان محروم
مسلم بد سلونی گفتن او را
کمتر
گاه چاکر بدان گفتم که تا خلقان بدانند که سعدی زین سعادت نیست بی بر
ص:210
ایا سعدی تو نیکو اعتقادی ز دین و اعتقاد خویش بر خور
انتهی فالحمد للّه فی الصباح و الرواح*علی وضوح الحق غایة الاتضاح*حیث ثبت ان مصلح بن عبد اللّه السعدی* قد ساعد اهل الصلاح و الفلاح*و احرق قلوب ارباب البغض و الطلاح*باثبات الحدیث الشریف حتما و جزما فی کلماته الفصاح*و نظمه ایاه مع مناقب اخری عظیمة الارباح*فلیمت غیظا کلّ معاند ذی جماح و لیختنق حنقا کل جاحد ذی کلاح و مفاخر مزهره و مآثر مبهره و نهایت علو مرتبت و غایت سمو منزلت شیخ سعدی نزد سنیه در کمال وضوح و ظهورست عبد الرحمن جامی در نفحات الانس گفته شیخ شرف الدین مصلح بن عبد اللّه السعدی الشیرازی قدس اللّه سره وی از افاضل صوفیّه بود و از مجاوران بقعۀ شریفه شیخ ابو عبد اللّه خفیف قدس سرّه از علوم بهره تمام داشته و از آداب نصیبی کامل یافته سفر بسیار کرده است و اقالیم را گشته و بارها بسفر حج پیاده رفته و بر بتخانۀ سومنات درآمده و بت بزرگتر ایشان را شکسته و از مشایخ کبار بسیاری را دریافته و بصحبت شیخ شهاب الدین سهروردی رسیده و با وی در یک کشتی سفر دریا کرده و گفته اند که وی در بیت المقدس و بلاد شام مدتی مدید سقای می کرد و آب بمردم می داد تا بحضرت خضر علیه السلام رسید و ویرا از زلال انعام و افضال خود سیراب گردانید وقتی ویرا با یکی از اکابر سادات و اشراف فی الجمله گفتگوی واقع شده بود و او حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و سلم را بخواب دید که ویرا عتاب کرد چون بیدار شد پیش شیخ آمد و عذرخواهی نمود و استرضای خاطر وی کرد یکی از مشایخ منکر وی بود شبی در واقعه چنان دید که درهای آسمان گشاده شد ملائکه با طبقهای نور نازل شدند پرسید که این چیست گفتند برای سعدی شیرازیست که دوش بیتی گفته که قبول حضرت حق سبحانه و تعالی افتاده است و آن بیت این ست برگ
درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقی دفتریست معرفت کردگار
آن عزیز چون از واقعه برآمد هم در شب بدر زاویه شیخ سعدی رفت که ویرا بشارت دهد دید که چراغی افروخته و با خود زمزمه می کند چون گوش کشید همین بیت می خواند وی در شب جمعه ماه شوال سنه احدی و تسعین و ستمائة از دنیا برفته رحمه اللّه تعالی و دولت شاه سمرقندی در تذکره خود گفته ذکر املح المتکلمین مصلح الدین شیخ سعدی شیرازی رحمة اللّه علیه و لقب شیخ مصلح الدینست در فضل و کمال و حسن سیرت او صاحب کمالان عالم متفق اند صد و دو سال عمر یافت سی سال بتحصیل علوم و سی سال بسیاحت مشغول بوده و تمام ربع مسکون را مسافرست و سی سال دیگر بر سجادۀ طاعت نشسته است و راه و طریق مردان پیش گرفته زهی عمری که بدینطریق صرف شده باشد و شیخ در روزگار اتابک سعد بن زنگی بود و گویند پدر شیخ ملازم اتابک بوده وجه تخلص سعدی بدان جهتست و دیوان شیخ را نمکدان شعرا گفته اند در ابتداء حال در
ص:211
مدرسۀ نظامیه بغداد در حلقه درس شیخ الشیوخ العارف ابو الفرج ابن الجوزی بتحصیل مشغول بوده و بعد از ان بعلم باطن و سلوک مشغول گشته و مرید شیخ الشیوخ عبد القادر گیلانیست و در صحبت شیخ عبد القادر عزیمت حج نمود و بعد از ان گویند چهار نوبت حج کرده بیشتر پیاده و بغزا و جهاد بطرف روم و هند رفته و آن درجه یافته
درین باب در بوستان گوید
ز هر خرمنی خوشۀ یافتم
حکایت کنند که شیخ در آخر حال زاویه در بیرون شهر اختیار کرد و از زوایۀ خود بیرون نیامدی و بطاعت و عبادت و مراقبت اشتغال داشتی سلاطین و بزرگان و صلحا بزیارت شیخ رفتندی و طعامهای لذیذ بجهت شیخ بردندی و شیخ آنچه خوردی و آنچه قسمت کردی و هر چه باقی ماندی در زنبیلی کردی و آن زنبیل را از روزن بالاخانه آویختی و راه هیزم کشان شیراز از زیر بالاخانه شیخ بودی هیزم کشان گرسنه آن کلیچه و حلوا و بریانها را بتکلف بکار بردندی گویند که شخصی جامه هیزم کشان پوشیده خواست تا بامتحان آن سفره را یغما سازد چون دست بزنبیل دراز کرد دستش در هوا خشک شد فریاد برآورد که ایشیخ بفریادم رس شیخ فرمود که اگر هیزم کشی مشقت شب گیر و ضرب خار و آبله دستت کو و اگر غارت کرد و زدی کمند و سلاح و دل سختت کو که بی زخمی بناله درآمدی و در حال دعا کرد و آن سیاه دل سخت عافیت یافت و آن سفره نعمت بدو بخشید حکایت آورده اند که عابدی از صلحاء شیراز در خواب دید که در عرش جوش و خروشی پیدا شد و جمعی روحانیان زمزمه می کنند چون نیک استماع کرد این بیت می گفتند که این بیت سعدی شیرازی با تسبیح و تهلیل یکسال جمیع ملائکه مساویست آن عابد بیدار شد فی الحال بدر زاویه شیخ رفت دید که شیخ بیدار نشسته و زمزمه می کند و ذوقی و حالی دارد و این بیت می سراید و می نویسد این مطلع آن غزل ست
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقی دفتریست معرفت کردگار
عابد در قدم شیخ افتاد و شیخ را بر حال مطلع گردانید و بشارت داد الخ
آنکه محب الدین احمد بن عبد اللّٰه بن محمد الطبری الشافعی المکی این حدیث شریف را روایت نموده و این فضیلت عظیمه را بذات قدسی صفات جناب امیر المؤمنین علیه السلام مخصوص دانسته چنانچه در کتاب الریاض النضره که نهایت عظمت مرتبت و غایت جلالت منزلت آن بحسب افادات اجله اعلام انشاء اللّٰه المنعام در مجلد حدیث تشبیه بتفصیل خواهی دریافت می فرماید ذکر اختصاصه بانه باب دار العلم و باب مدینة العلم
عن علیّ رضی اللّٰه عنه قال قال رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و سلم انا دار العلم و علی بابها اخرجه فی المصابیح فی الحسان و اخرجه ابو عمر و قال انا مدینة العلم و زاد فمن أراد العلم فلیأته من بابه
آنکه نیز محب طبری در ذخائر العقبی که کمال اعتبار و اعتماد و اقصای وثوق و استناد آن نیز در مجلداتی ان شاء اللّٰه
ص: 212
العزیز بتبین کافی و ایضاح وافی از نظرت خواهد گذشت گفته ذکر انه رضی اللّه عنه باب دار العلم و باب مدینة العلم
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار العلم و علی بابها اخرجه البغوی فی المصابیح فی الحسان و خرجه ابو عمر و قال انا مدینة العلم و علی بابها و زاد فمن أراد العلم فلیأته من بابه انتهی فهذا محب الدین الطبری قد روی الحدیث الشریف فی الریاض و الذخائر*و اخرجه بانواره المشرقة عن کنوزه الذخائر*فاستنارت بلمعات اشراقه الابصار و البصائر*و اشرقت بسطعات ائتلاقه الافهام و النواظر*فللّه درّه من محدث حافظ ناقب ماهر*و منقب متقن عاثر خابر*و مؤید للحق الحقیق السافر*و مسدد للصدق المصدق الباهر
آنکه سعید الدین محمد بن احمد الفرغانی حدیث مدینة العلم را حتما و جزما از جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم ثابت دانسته و بآن احتجاج نموده برین معنی که علم و کشف و کشف معضلات کلام عظیم و کتاب کریم که از اخصّ معجزات جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلمست باوضح بیان حصه جناب امیر المؤمنین علیه السلام می باشد چنانچه در شرح عربی قصیده تائیه فارضیه بشرح شعر کراماتهم من
بعض ما خصّهم به بما خصّهم من ارث کل فضیلة
گفته و اما حصّة علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه العلم و الکشف و کشف معضلات الکلام العظیم و الکتاب الکریم الّذی هو من اخص معجزاته صلّی اللّه علیه و سلم باوضح بیان بما ناله
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها
و بقوله من کنت مولاه فعلی مولاه مع فضائل أخر لا تعدّ و لا تحصی
آنکه نیز فرغانی در شرح فارسی قصیده تائیه ابن الفارض بشرح شعر*و اوضح بالتاویل ما کان مشکلا*علیّ بعلم ناله بالوصیة علی ما نقل عنه گفته پیدا و روشن کرد علیّ بتاویل آنچه مشکل و پوشیده بود از معنی و مراد قرآن و حدیث بر غیر او از صحابه خصوصا عمر چنانچه در ان معرض گفته است لو لا علی لهلک عمر با آنکه بیان تفسیر این مشکلات را متعرض گشته بود بعلمی که بوی بمیراث رسیده بود از مصطفی بوصیتی که از جهت وی فرموده بود
انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی اذکرکم اللّه فی أهل بیتی سه بار و باز فرموده
انت منی بمنزلة هارون من موسی غیر انه لا نبی بعدی و بآنچه گفت
انا مدینة العلم و علی بابها انتهی و محتجب نماند که شرح سعید الدین فرغانی بر تائیه ابن فارض از کتب مشهوره و معروفه است و سعید الدین فرغانی از اعاظم و اکابر سنیه می باشد کاتب چلپی در کشف الظنون گفته تائیة فی التصوف للشیخ أبی حفص عمر بن علی بن الفارض الحموی
ص:213
المتوفی سنة 576 ست و سبعین و خمسمائة الی ان قال و لها شروح منها شرح السعید محمد بن احمد الفرغانی المتوفی فی حدود سنة سبعمائة و هو الشارح الاوّل لها و اقدم الشارحین له حکی ان الشیخ صدر الدین القونوی عرض لشیخه محیی الدین بن العربی فی شرحها فقال للصدر لهذه العروس بعل من اولادک فشرحها الفرغانی و التلمسانی و کلاهما من تلامیذه و حکی ان ابن عربی وضع علیها قدر خمسة کراریس و کانت بید صدر الدین قالوا و کان فی آخر درسه یختم ببیت منها و یذکر علیه کلام ابن عربی ثم یتلوه بما هو رده بالفارسیة و انتدب لجمع ذلک سعید الدین و حکی انّ الفرغانی قراها اوّلا علی جلال الدین الرومی المولوی ثم شرحها فارسیا ثم عربیا و سماه منتهی المدارک و هو کبیر اورد فی اوله مقدمة فی احوال السلوک اوله الحمد للّه الرب القدیم الذی تعزز الخ و در نسخه شرح عربی تائیه که پیش فقیر حاضرست نسخه عتیقه است منقول از اصل نسخه شارح و در آخر آن این عبارت مذکورست هذا آخر ما قرره و حرره الشیخ الامام قدوة مشایخ الانام قبلة علماء الایام نقطة دائرة الاحسان و الایمان و الاسلام السید السند الامجد الاوحد العالم العامل المتفضل الفاضل المکمل الکامل المؤیّد بالتوفیق المسدد فی تلفیق التحقیق ترجمان المقامات المصطفویة لسان الحقیقة الاحمدیة اشرف الواصلین اعرف الکاملین اکمل العارفین افضل المحققین سعد الدین سعیدا اسعد اللّٰه الطالبین و ادام بهجتهم بدوام نفائس انفاسه و متّعه بما خوّله من أوانس اختراعه و عرائس اقتباسه و هذه اول نسخة کتبت من مسودته اعلی اللّٰه ذکره و نشر علی الالسنة شکره بحمد الذی لا ینتهی حمده انتهی کتاب لانهی رتبة العلم جامع کتاب کریم یوضح الحقّ کامل لشبهة ارباب الغوایة دافع کتاب لاسرار الحقیقة کاشف رفیع لاستار الطریقة رافع تنوّر من رؤیاه منا بصائرو تطرب من نجواه منا مسامع فتبیانه للحق کالصّبح صادق و برهانه فی الصدق کالسیف قاطع له الشرف الاعلی و فی قصر لفظه جوار لها عین الظباء خواضع سقانا لبان الفهم للّه درّه و قد حرمت قدما علینا المراضع و فی کل صقع من معانی بیانه مزایا معان حار فیها مصاقع و منظومة للحصر مبسوط شرحها محیط لطلاب الهدایة نافع فناظمها السعدی و السعد شارح لها رافع من قدر ما هو واضع امام سعید یسعد الحق نطقه و تزجی إلیه للشتاء البضائع هما ترجمانا احمد من مقامه لذا شرحا فی بسط ما هو شارع فللّه شرح یشرح الصّدر ناثرلنظم سلوک متقن السلک رائع
ص: 214
دلیل سمانا لسائرین سماءه بها انجم للمهتدین سواطع و طالع انوار بدا فتشابهت مطالعة فی حسنها و المقاطع زواهر کشف فی دجنة اسطرکما ازهرت باللیل شهب طوالع حدائق عرفان زهت زهراتهالها ثمرات دانیات یوانع و ابکار افکار الفن خدودها امیطت بشرح الصدر عنها البراقع لباس حروف من سواد و تحتهاضیاء من العلم الالهی ساطع فقد صان من عمی و قد زان من جلاو قد راق متبوع و قد فاق تابع ایا طالبی التحقیق هذا مرامکم مجدوا الی نیل المرام و سارعوا ثم الصلوة و السّلام علی النبیّ الهاشمی القرشی التهامی محمد و علی آله و سلم أنجز تحریره فی عشر الاوسط من محرم من شهور سنة ست عشر و سبعمائة حامدا و مصلّیا و عبد الرحمن جامی در نفحات الانس گفته شیخ سعید الدین الفرغانی رحمه اللّه تعالی وی از اکمل ارباب عرفان و اکابر اصحاب ذوق و وجدان بوده است هیچ کس مسائل علم حقیقت را چنان مضبوط و مربوط بیان نکرده است که وی در دیباچه شرح قصیده تائیه فارضیه بیان کرده است اولا آن را بعبارت فارسی شرح کرده بود و بر شیخ خود شیخ صدر الدین قونوی قدس سره عرض فرمود و شیخ آن را استحسان بسیار کرده و درین باب چیزی نوشته و شیخ سعید آن نوشته را بعینه بر سبیل تبرک و تیمن در دیباجه شرح فارسی خود درج کرده است و ثانیا از برای تعمیم و تتمیم فائدۀ آن را بعبارت عربی نقل کرده و فوائد دیگر بر ان مزید ساخت جزاه اللّه تعالی عن الطالبین خیر الجزاء و ویرا تصنیف دیگرست مسمی بمناهج العباد الی المعاد در بیان مذاهب ائمه اربعه رضوان اللّه علیهم اجمعین و رسائل عبادات و بعضی از معاملات که سالکان این طریق را از ان چاره نیست و در بیان آداب طریقت که بعد از تصحیح احکام شریعت سلوک راه حقیقت بی آن میسر نیست و الحق ان کتابیست بس مفید که مالا بد هر طالب و مریدست الخ و محمود بن سلیمان کفوی در کتائب اعلام الاخیار گفته الشیخ الفاضل الرّبانی و المرشد الکامل الصمدانی سعید الدین الفرغانی هو من اعزة اصحاب الشیخ صدر الدین القونوی مرید الشیخ محیی الدین العربی کان من اکمل ارباب العرفان و افضل اصحاب الذوق و الوجدان و کان جامعا للعلوم الشرعیة و الحقیقیة و قد شرح احسن الشروح اصول الطریقة و کان لسان عصره و برهان دهره و دلیل طریق الحق و سرّ اللّه بین الخلق بسط مسائل علم الحقیقة و ضبط فنون اصول الطریقة فی دیباج شرح القصیدة التائیة الفارضیة و کان قد شرحها اولا بلسان فارسی ثم شرح ثانیا بلسان عربی تعمیما للفائدة و تتمیما للعائدة و له تصنیف آخر مسمی بکتاب مناهج العباد
ص:215
الی المعاد بین فیه مذاهب الائمّة الاربعة رحمهم اللّه و ذکر مسائل العبادات و بعض المعاملات و افعال السلوک و ذهبی در عبر در سنه تسع و تسعین و ستمائة گفته و الشیخ سعید الکاشانی الفرغانی شیخ خانقاه الطاحون و تلمیذ الصدر القونوی کان احد من یقول بالوحدة شرح تائیة ابن الفارض فی مجلدتین و مات فی ذی الحجة عن نحو سبعین سنة انتهی فهذا سعید الدین الفرغانی حبرهم الخابر السعید*و بحرهم الوافر المدید*قد اثبت هذا الحدیث المشید*فی بیانه الرائق الرائع السدید*و کرر اثباته روما لمزید التایید و التوطید*و ثنی احقاقه قصد الکمال التسدید و التشیید فالمعرض عنه ذاهب فی مغاوی الضلال العنید*و الطاعن فیه واقع فی مهاوی البوار العتید
آنکه احمد بن منصور الگازرونی حدیث مدینة العلم را ثابت و متحقق دانسته وصف جناب امیر المؤمنین علیه السلام بباب علم نموده چنانچه در مفتاح الفتوح علی ما نقل عنه گفته ابو الحسن علی بن أبی طالب اول من سمّاه النبیّ صلی اللّه علیه و سلم امیر المؤمنین خاتم الخلفاء الراشدین اقدمهم اجابة و ایمانا و اوّلهم تصدیقا و ایقانا و اقومهم قضیّة و اتقانا باب العلم و معدن الفضل و حائز السبق و یعسوب الدین و قاتل المشرکین و المتمردین ذو القرنین و اب الرّیحانین ابن عمّ النّبیّ لحا و قسمة و اخوه حقا و نسبا و صاحبه دنیا و دینا ختم اللّه بالخلافة کما ختم بمحمد صلّی اللّه علیه و سلم الرسالة و لما کان النبی صلّی اللّه علیه و سلم یضم الشکل الی الشکل و الجنس الی الجنس و المثل الی المثل ادّخر علیّا لنفسه و اختصه باخوته و ناهیه بهذا شرفا و فخرا و من تامل فی کلامه و کتبه و خطبه و رسالاته علم ان علمه لا یوازی علم احد و فضائله لا یشاکل فضائل احد بعد محمّد صلّی اللّه علیه و سلم و من حملتها کتاب نهج البلاغة و ایم اللّه لقد وقف دونه فصاحة الفصحاء و بلاغة البلغاء و حکمة الحکماء نزلت فی شانه آیات کثیرة و وردت فی فضائله احادیث غیر قلیلة کتب التفاسیر مشحونة بذلک و بطون الاسانید مطویة علیها لا یحصیها عادّ و لا یحویها تعداد فما من مشکل الا و له فیه الید البیضاء و لا من معضل الا و جلاه حق الجلاء لقد صدق الفاروق حیث قال اعوذ باللّه من معضلة لیس فیها ابو الحسن لعلی اسماء اوردها الائمّة فی کتبهم منها فی السماء اعلی و فی الارض علیّ و فی التوریة ولیّ و فی الانجیل وفی و فی الزبور تقی و عند حملة العرش سخیّ و فی الجنة السّاقی و عند المؤمنین المرتضی و حیدر و فی القرآن رُکَّعاً سُجَّداً و یسمی قصما سماه النّبی صلّی اللّه علیه و سلم علیا و کناه بابی الحسن و أبی التراب
ص:216
نسبه نسب رسول اللّٰه صلّی اللّٰه علیه و سلم و حسبه حسبه و دینه دینه قریب القربة قدیم الهجرة و امه فاطمة بنت اسد و هی اول هاشمیة ولدت لهاشمی قیل ولدت فاطمة علیا فی الکعبة و نقل عنها انها کانت إذا ارادت ان تسجد لصنم و علیّ فی بطنها لم یمکنها یضع رجله علی بطنها و یلصق ظهره بظهرها و یمنعها عن ذلک و لذلک یقال عند ذکر اسمه کرم اللّٰه وجهه أی کرم اللّٰه وجهه من ان یسجد لصنم و محتجب نماند که کتاب مفتاح الفتوح از شروح معروفه مصابیح می باشد مصطفی بن عبد اللّٰه قسطنطینی در کشف الظنون گفته و من شروح المصابیح مفتاح الفتوح اوله الحمد للّه الّذی قصرت الافهام عمّا یلیق بکبریائه الخ ذکر فیه انه جمعه من شرح السنة و الغریبین و الفائق و النهایة و وضع حروف الرموز لتلک الکتب و فرغ منه فی احدی و عشرین رمضان سنة سبع و سبعمائة انتهی فهذا الکازرونی صاحب مفتاح الفتوح*قد فتح علی المهتدین ابواب الفتوح*و ادار علی اهل العرفان کاسا الذّ من الصبوح*حیث اتی فی کلامه الذکی الساطع کمسک یفوح*بوصف باب العلم الباسط للرّوح*فوصف به مولانا امیر المؤمنین علیه من اللّٰه آلاف السّلام ما استنار الخلق بیوح*فظهر ان المخلد الی طعن الحدیث بالرکون و الجنوح*ناصب معاند بسر ضمیره یبوح*و القادح فیه مطعون اصله مقدوح*و الطاعن فیه مغموص دینه مجروح*و الجاحد له مصروع علی عفر الهوان مطروح* و الممتری فیه محتقب للخسران مقبوح
وجه هشتاد و پنجم
آنکه حسین بن محمد المعروف بامیر حسینی الفوزی حدیث مدینة العلم را ثابت و متحقق دانسته چنانچه در نزهة الارواح گفته نعت امیر المؤمنین علی کرم اللّٰه وجهه و بر ان سرور مطلبی و ابن عم نبی ان اصل شجرۀ ولایت و ان فرع ثمره هدایت آنکه بی او مدینه علم را در می بایست و آنکه با او مصر دین را هیچ در نمی بایست مردی که در این جا بهیچ روی پشت نداد و شیری که در هیچ جا بهیچ پشت روی نیاورد و آن پردلی که بیک نعره لشکری را دوباره می شکست و آن صفدری که بیک حمله قلعه را دو پاره می افگند سخنش یکروی بود از ان در دل دوستان می نشست تیغش دو روی بود از ان در میان قلب دشمنان می رفت انتهی و مختفی مباد که امیر حسینی از اکابر و اعاظم عارفین معروفین و اجله و افاخم بارعین مشهورینست و کتاب او نزهة الارواح نیز در غایت اشتهار می باشد عبد الرحمن جامی در نفحات الانس گفته امیر حسینی رحمه اللّٰه تعالی نام وی حسین بن عالم بن أبی الحسینست در اصل از کریوست که دیهیست از نواحی غور عالم بوده بعلوم ظاهری و باطنی از کتاب وی کنز الرموز چنان متبادر می شود که وی مرید شیخ بهاء الدین زکریاست بی واسطه و مشهور در میان مردم نیز چنینست اما در بعضی کتب نوشته چنین یافتم که وی مرید شیخ رکن الدین ابو الفتحست و وی مرید پدر خود شیخ صدر الدین و وی مرید
ص: 217
شیخ بهاء الدین زکریا مولتانی قدس اللّه تعالی ارواحهم و ویرا مصنفات بسیارست بعضی منظوم چون کتاب کنز الرموز و زاد المسافرین و بعضی منثور چون نزهة الارواح و روح الارواح و صراط المستقیم و مر او را دیوانست بغایت لطیف و سؤالات منظوم که شیخ محمود خیبری از ان جواب گفته است و بنای کتاب گلشن راز بر آنست نیز از ان ویست و گویند که سبب توبه وی آن بود که روزی بشکار بیرون رفته بود اهوی پیش وی رسید خواست تا تیری بر وی افگند آهو بوی نگریست و گفت حسینی تیر بر ما می زنی خدای تعالی ترا از برای معرفت و بندگی خود آفریده است نه از برای این بگفت و غایت شد آتش طلب از نهاد وی شعله برآورد و از هر چه داشت بیرون آمد و با جماعتی جوالقیان همراه به مولتان رفت شیخ رکن الدین آن جماعت را ضیافت کرد و چون شب شد حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و سلم را بخواب دید و فرمود که فرزند مرا از میان این جماعت بیرون آور و بکار مشغول کن روز دیگر شیخ رکن الدین بایشان گفت که در میان شما سید کیست اشارت بامیر حسینی کردند ویرا از میان ایشان بیرون آورد و تربیت کرد تا بمقامات عالیه رسید پس اجازت مراجعت بخراسان داد بهراة آمد همه اهل هراة مرید و معتقد وی بودند در سادس عشر شوال سنه ثمان و عشر و سبعمائة از دنیا برفت و قبر وی در مصرخ هراتست بیرون گنبد مزار عبد اللّه بن جعفر طیار رضی اللّه تعالی عنهم و مجد الدین بن ظهیر الدین بدخشانی در جامع السلاسل گفته ذکر شیخ سید صدر الدین احمد قدس سره بن نجم الدین الهروی المعروف سید حسین قدس سره او را تصانیف بسیارست چه منظوم و چه منثور همه مقبول و مرغوب و محبوب اهل قلوبست مثل نزهة الارواح و طرب المجالس و زاد المسافرین و کنز الرموز و اویسی نامه و دیوان اشعار و نسخه کنز الرموز بعد از ارادت بخدمت پیر خود شیخ الاسلام بهاء الدین زکریا قدس سره تصنیف کرده بشرف مطالعه ایشان رسانید بسیار مستحسن افتاده و جواب سؤالهای که حضرت شیخ المشایخ شرف الدین محمود مزدقانی قدس سره در گلشن راز نوشته اند مخاطب سید حسینست بغایت عالی مرتبت بود تا بحدی که در نواحی خراسان کسی در علم معرفت و روش مشیخت مثل او نبود مرقد او در شهر هری واقعست روز دوشنبه اهل آن بلاد بمرقد وی می آیند و بزیارت مشرف می شوند و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در کشف الظنون گفته نزهة الارواح فارسی لفخر السادات حسین بن محمد المعروف بامیر حسینی الفوزی الفه سنة 711 احدی عشرة و سبعمائة مختصر منثور و منظوم اوّله بتوفیقش چو روشن دیدم آواز سخن را هم بنامش کردم آغاز
الخ و در اول نسخه حاضره نزهة الارواح چنین مسطورست الحمد لله رب العالمین علی کل حال فی کل حین و الصلوة و السّلام علی رسوله محمّد و آله اجمعین قال سیّدنا و مولانا الشیخ الاجل الامام الاکمل مرشد الانام نتیجة الکرام سلالة العظام محیی السنة ماحی البدعة رکن الحق و الدین
ص:218
حسین بن الحسن الحسینی نور اللّه مرقده و سقی بماء الرضوان مشهده انتهی فهذا الفوزی عارفهم المحرز لمراشد الفوز و الفلاح*و کابرهم المدخر لمرافق الرشد و الصلاح*قد افاد ما هو نزهة الارواح*و هرة الاشباح حیث اثبت الحق الصراح*و الصواب البواح*بکلماته الحالیة الفصاح*المرزیة بحستها علی الخرد الملاح*فالمذعن للحدیث مقتن للارباح*و المتلقی ایاه بالقبول یتلقی بالافراح*و المماری فیه لیس له نجاة و لا نجاح*و المشاقق فیه لا یئل فی مغدی و لا مراح*و الطاعن فیه هالک جالب للاتراح*و القادح ایاه لا یؤثر لنفسه الا الشحط و الاطّراح
آنکه صدر الدین ابو المجامع ابراهیم بن محمد بن الموید بن عبد اللّه بن علی بن محمد بن حمویه الحموی الجوینی حدیث مدینة العلم را روایت نموده چنانچه در کتاب فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین علی ما نقل عنه گفته اخبرنی الشیخ الصالح احمد بن محمّد بن محمد القزوینی مشافهة بها بروایته عن الامام أبی القاسم محمّد بن عبد الکریم إجازة ح و انبا الشیخ العدل بهاء الدین محمد بن یوسف بن محمد بن یوسف بسماعی علیه بمسجد الربوة ظاهر مدینة دمشق قال انبا شیخ الشیوخ تاج الدین ابو محمد عبد اللّه بن عمر بن علی بن محمد بن حمویه الجوینی إجازة قالا انبا شیخ الشیوخ سعد الدین ابو سعد عبد الواحد بن أبی الحسن علی بن محمد بن حمویه إجازة ح و اخبرنا الشیخ علی بن محمد بن احمد بن حمزة الثعلبی إجازة بروایتهما عن أبی بکر وجیه بن طاهر بن محمد الشحامی قال انبا شیخ الشیوخ ابو سعد قراءة علیه بنیسابور فی سلخ شهر رمضان سنة ثمان و ثلثین و خمسمائة
انبا ابو محمّد الحسن بن احمد الحافظ قال انبا السید ابو طالب حمزة بن محمد الجعفری قال انبأ محمد بن احمد الحافظ قال نبا ابو صالح الکراسی بنا صالح بن احمد قال نبا ابو الصلت الهروی قال نبأ ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد بابها فلیات علیّا و از افاده بلخی نیز ثابت و محقق می شود که حموی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه در ینابیع المودة بعد نقل این حدیث از ابن المغازلی گفته ایضا اخرج هذا الحدیث موفق بن احمد و الحموینی و الدیلمی فی الفردوس و صاحب کتاب المناقب عن مجاهد عن ابن عباس و محتجب نماند که صدر الدین حموئی از اکابر صدور مشاهیر و افاخم قروم نحاریر سنیه است شطری از ماثر انیقه و مفاخر رشیقۀ او بر متتبع معجم مختص و تذکرة الحفاظ و عبر ذهبی و مرآة الجنان یافعی و طبقات شافعیه جمال الدین اسنوی و ظم درر السمطین محمد بن یوسف زرندی و توضیح الدلائل شهاب الدین احمد و جواهر العقدین نور الدین
ص:219
سمهودی ظاهر و باهرست اکثر عبارات این کتب در مجلد حدیث طیر دیدی و بعضی از ان در این جا نیز مذکور می شود ذهبی در تذکرة الحفاظ در ذکر شیوخ خود گفته و سمعت من الامام المحدث الاوحد الاکمل فخر الاسلام صدر الدین ابراهیم بن محمد بن المؤیّد بن حمویه الخراسانی الجوینی شیخ الصوفیة قدم علینا طالب حدیث و روی لنا عن رجلین من اصحاب المؤید الطوسی و کان شدید الاعتناء بالروایة و تحصیل الاجزاء علی یده اسلم غازان الملک مات سنة اثنتین و عشرین و سبعمائة و له ثمان و سبعون سنة و نیز ذهبی در عبر در وقائع سنه خمس و تسعین و سبعمائة گفته و فیها قدم علینا شیخ الشیوخ صدر الدین ابراهیم بن الشیخ سعد الدین بن حمویه الجوینی طالب حدیث فسمع الکثیر و روی لنا عن اصحاب المؤیّد الطوسی و اخبر ان ملک التتار غازان بن ارغون اسلم علی یده بواسطة نائبه نوروز و کان یوما مشهودا و یافعی در مرآة الجنان در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها قدم الشام شیخ الشیوخ صدر الدین ابراهیم بن الشیخ سعد الدین بن حمویه الجوینی فسمع الحدیث و روی عن اصحاب المؤید الطوسی و اخبر ان ملک التتار غازان بن ارغون اسلم علی یده بواسطة نائبه نوروز بالراء بین الواوین و الزاء فی آخره و کان یوما مشهودا و عبد الرحیم بن الحسن الاسنوی در طبقات شافعیه گفته صدر الدین ابراهیم بن سعد الدین محمد بن المؤید المعروف بالحموی نسبة الی مدینة حماة لان جده کان من ابناء ملوکها کان المذکور اماما فی علوم الحدیث و الفقه کثیر الاسفار فی طلب العلم طویل المراجعة مشهورا بالولایة هو و ابوه سکن بقریة من قری نیسابور و توفی بها حوالی السبعمائة انتهی فهذا الحموی المحدث الاوحد الاکمل الخبیر الافیق* و مسندهم الفرد الابجل السدید الوثیق*قد روی هذا الحدیث المزهر المسفر الانیق الرشیق*المدیر علی اهل العرفان ألذ سلسل و اطیب رحیق*فلا ینحرف عنه الاّ من خذلته ادلة التوفیق* و اوقعته ایدی الخذلان فی حلق المضیق*و هو من سکرته و عمهه لا یصحو و لا یفیق*و المکر السیئ عمّا قریب سینزل به و یحیق
آنکه نظام الدین محمد بن احمد بن علی البخاری المشهور علی السنتهم بنظام الأولیاء حدیث مدینة العلم را از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم ثابت و متحقق دانسته آن را از فضائل مخصوصه جناب امیر المؤمنین علیه السلام وانموده چنانچه عبد الرحمن چشتی در مرآة الاسرار در ذکر احوال جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و می رسید محمد کرمانی در سیر الأولیاء ملفوظ سلطان المشایخ شیخ نظام الدین اولیا نقل می کند که او باوصاف بذل و عطا و رزم و وغا و فقر و صفا میان صحابه کرام ممتاز بود بقوت
ص:220
و شوکت از حضرت عزّت بخطاب اسد اللّه الغالب مخاطب گشت و بکثرت علم از جمله صحابه رضوان اللّه علیهم بقول حضرت رسالت پناه
انا مدینة العلم و علی بابها مخصوص گشت و لهذا قال عمر بن الخطاب لولا علی لهلک عمر و بخلعت خرقه فقر که از حضرت عزّت بحضرت رسالت پناه در شب معراج رسیده بود میان خلفاء اربعه مشرف او گشت لاجرم تا روز قیامت سنت سنیه الباس خرقه مشایخ قدس اللّه اسرارهم ازو ماند و این کار وی استقامت ازو گرفت و او را در تصوف مقامی رفیع و شانی عظیمست خواجه جنید رحمة اللّه علیه گفت که شیخنا فی الاصول و البلاء علی المرتضی یعنی شیخ ما اندر اصول و اندر بلا کشیدن علی مرتضاست یعنی امام ما اندر علم معاملات این طریقت علیست کرم اللّه وجهه انتهی و بر ارباب اطلاع و عثور محجوب و مستور نیست که نظام اولیا از افاخم عرفاء و اصلین مراتب عالیه المقدار و اعاظم اولیای مرتقین مراقب مشرقه المنار و اجلۀ شاربین رحیق توحید و عرفان و اکابر مرتوین نمیر معرفت و ایقانست افاضل نبهای کاملین و اماثل کبرای فاضلین اهل سنت بسیاری از مفاخر عزیزه و ماثر شهیره او بر زبان دارند و همم عالیه خود باثبات جمله مستکثره از محامد موفوره و محاسن غیر محصوره او در مؤلفات و مصنفات خویش می گمارند چنانچه بر ناظر نفحات الانس جامی و جامع السلاسل مجد الدین بدخشانی و اخبار الاخیار شیخ عبد الحق دهلوی و مرآة الاسرار عبد الرحمن بن عبد الرسول چشمی و انتباه فی سلاسل اولیاء اللّه شاه ولی اللّه والد مخاطب و غیر ان واضح و ظاهرست نظر باختصار در این جا بر بعض عبارات اقتصار می رود-مجد الدین بدخشانی در جامع السلاسل گفته شیخ نظام الدین اولیا قدس سره وی از مشایخ کبار و از ارباب ولایت نامدار و در اسرار باطن بایزید دوران و اطوار ظاهر ابو حنیفه زمان بود پدر بزرگوارش احمد بن دانیال از غزنین آمده در خطۀ بداون متوطن گشت تولد شیخ نظام الدین در خطۀ مذکوره است در پنجسالگی پدر از مهرش گذشت والده اش پرورش نمود تحصیل علوم ظاهر ابتدائی در پیش مولانا علاء الدین اصولی و در اخیر پیش مولانا شمس الدین خوارزمی در دهلی کرد که جامع بود بجمیع علوم چون علم شیخ نظام الدین بانتها انجامید از دهلی باجودهن بخدمت فرید الدین عزیمت نمود چون بدان قصبه همایون رسید بشرف ملاقات آن عالی درجات مشرف گشت حضرت شیخ التفات بسیار نموده فرمودند صفا آوردی از نعمت دینی و دنیوی انشاء اللّه تعالی برخوردار گردی- نقلست از شیخ نظام الدین که در ان ایام که بشرف خدمت شیخ مشرف شدم حضرت ایشان را عسرتی تمام بود با وجود آن اکثر فرزندان و درویشان و متعلقان را در هفته دوگان سه گان روز فاقه می بود اما هرگز از برکت صحبت ایشان هیچ یکی را تغیری و تفاوتی نمی شد خدمت مولانا بدر الدین اسحاق هیمه آوردی و خدمت حسام الدین کابلی آب می آورد و من از دیله جنگلی بجهة افطار شیخ و درویشان می پختم و آن را هم گاهی نمک میسر نمی شد نزدیک مسجد بقالی بود که
ص:221
که اگر گاهی چیزی از غیب رسیدی مصالح طعام از وی خریده می شد روزی یک درم را نمک از وی قرض کردم و در طعام انداخته بدستور معهود پیش حضرت شیخ بردم چون دست مبارک بکاسه برد و لقمه برداشت فرمود که دست مرا ثقلی روی می دهد شاید که درین طعام شبهه باشد باز آن لقمه در کاسه نهاد و نخورد شیخ نظام الدین گوید باستماع این سخن لرزه در من افتاد عرض کردم خداوندگار را هیزم و دیله آب شیخ بدر الدین اسحاق و شیخ جمال الدین و مولانا حسام الدین می آرند و فقیر طبخ می نماید و شرط احتیاط بجای آرد فرمود که نمکی که درین طعام انداخته از کجا بود عرض کردم نمک از قرض بود فرمود که درویشان اگر بفاقه بمیرند از برای لذت نفس قرض نگیرند زیرا که قرض بتوکل بعد المشرقینست بهم راست نیاید فرمود که کاسها از پیش درویشان بردارید شیخ نظام الدین گوید مرا یقین شد که این ارشادی بود که مرا نمودند حضرت شیخ را ضمیر من مکشوف شد گلیمی که بر وی نشسته بود بمن عطا فرمود و دعا کرد پس مرا بجانب دهلی رخصت فرمود و در حین وداع نصیحتی فرمودند که البته هر طور که دانی خصمان را خوشنود کنی و از کسی قرض نستانی و اگر ضروری شود زود در ادای آن کوشی القصه چون از آنجا بدهلی رسیدم وقتی از عزیزی کتابی عاریت گرفته بودم و از من غائب شده بود رفتم که مخدوم وقتی کتابی از شما گرفته بودم از پیش من گم شد انشاء اللّه کاغذی حاصل کنم و همان نسخه تحریر نموده بشما رسانم آن عزیز گفت بلی از مقامی که تو می آئی همین ثمره دهد که خوشنودی خدای تعالی حاصل شود برو که من آن کتاب را بتو بخشیدم هم از شیخ نظام الدین منقولست که چون شهر دهلی آمدم مرا آن چنان جای و ماوای نبود که مسکن سازم و بمشغولی حق پردازم و در صحرا می رفتم و مشغول می شدم روزی درویشی پاک کیشی دیدم ازو پرسیدم أی مخدوم شما ازین شهرید گفت بلی باز گفتم درین شهر بخواهش طبع ساکن مباشید گفت بخواهش که هرگز کسی بدین امنوی خلق سکونت نگیرد مگر بضرورت پس همان درویش حکایت کرد که درویشی خرقه پوشی مشغولی را دیدم وی مرا گفت اگر سلامتی ایمان و استقامت در عبادت می خواهی درین شهر مباش که منبع فسق شده است من می خواهم درین شهر نباشم و خود را جای دیگر اندازم شیخ نظام الدین گوید که چون از ان درویش این سخن استماع نمودم عزم کردم که دیگر در شهر متوطن نباشم تجدید وضو نموده دوگانه ادا نمودم و مناجات کردم بار خدایا من ازین شهر بدر آمده ام باختیار خود جای نمی خواهم که در آنجا باشم هر جا که خیریت دینی و صلاحیت یقین من باشد بدانجا دار ناگاه از طرفی آوازی برآمد که جای تو غیاث پورست و غیاث پور موضعی مجهول و نامعروف بود که هیچکس نمی دانست که کجاست شیخ را دوستی بود ازو تفتیش نموده بموضع غیاثپور آمد دید که بکرانه آب موضعیست مختصر آنجا ساکن گشت و بفراغ خاطر بعبادت مشغول شد قضا را سلطان معز الدین کیقباد نبیره سلطان غیاث الدین که در ان عصر پادشاه بود در موضع کیکوکهری نزدیک
ص:222
غیاثپور شهری آبادان ساخت چون بموضع غیاث پور نزدیک بود انبوه خلائق بسیار شد و اعتقاد مردم برسوخ پیوست پیشتر از اهل دولت که همواره مائل بفسق و فجور بودند بخدمت شیخ انابت نموده بصلاح دینی و فلاح یقینی مستلزم و مستحکم گردیدند شیخ از برای ازدحام خلق می خواست از دهلی بطرفی انتقال نماید همان روز مردی صاحب کمال پیش ایشان رسیده و این بیت خواند آن روز که مه شدی نمی دانستی کانگشت نمای عالمی خواهی شد
شیخ گفت باری مشهور نباید شد پس همان مرد غیب گفت گرفتم که این کس مشهور گشت سلوک بمردم بدین نمط نماید که در قیامت این کس از روی مبارک حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و سلم شرمنده نگردد چون آن مرد خدا این کلام باتمام رسانید طعام طلب نمودند آن مرد غیب اصلا دست بطعام نبرد چون شیخ عزم جزم کرد که البته هم در آن مقام بماند و خاص و عام را نفع رساند آن جوان لقمه چند از ان طعام خورد و بدر آمد و شیخ در آن مقام قرار گرفت نقلست از نصیر الدین محمود اودهی قدس سره که شیخ نظام الدین را صوم دوام بود از غیاثپور روز جمعه بشهر پیاده تشریف فرمودی روزی بخاطر شیخ رسید که اگر مرا مرکبی بودی که درین هوای گرم سوار بنماز می رفتم بهتر بودی خادم شیخ نور الدین ملکیار پرّان اسپی داشت شیخ ملکیار او را در خواب نمود اسپی که تو داری بخدمت شیخ نظام الدین اولیا قدس سره بگذران که او روزه دار به مسجد جامع پیاده می رود آن خادم اشارت را بعمل نیاورد مگر روز دیگر همین خواب دید پس اسپ را گرفته پیش نظام الدین قدس سره آورد و صورت خواب باز نمود شیخ فرمود چنانچه شما باشارت شیخ خود این اسپ را آورده اید تا من هم از پیر اشارت نیابم قبول نکنم شب سوم آن خادم را شیخ ملکیار در خواب نمود و دید که برو اسپ را پیش حضرت نظام الدین قدس سره ببرکت امشب حضرت فرید الدین قدّس سره با او اشارت فرموده اند علی الصباح خادم اسپ را برد و ایشان قبول نمودند شیخ نظام الدین را در ملازمت پیر خود شیخ فرید الدین با شیخ نور الدین ملکیار پرّان ملاقات شده بود امّا شیخ نظام الدین بعد از وفات ایشان بدهلی آمدند نقلست از مولانا ضیاء الدین سنامی که سلطان علاء الدین محمد که پدر سلطان قطب الدین بود روزی قنبربیگ نامی را بخدمت شیخ نظام الدین فرستاد و اعلام داد که مدتست که من لشکر عظیم را با الف خان که برادر حقیقی منست بطرف ارنگل که ولایتیست در طرف جنوب فرستاده ام و خبری تا غایت ازو نرسیده بدین سبب خاطر همیشه متفکرست و مرا نیز بخاطر می رسد که خود هم لشکری بدانصوب برم اگر حضرت شیخ زمانی قدم رنجه فرمایند و شبستان مرا بشمع جمال با کمال خود منور سازند مصلحت کار بدانچه بخاطر مبارک که مکان و محل واردات غیبیست برسد بر ان عمل نموده شود مگر سلطان علاء الدین محمد را این معنی در دل بود که بدین بهانه قدم مبارک خود را حضرت شیخ در خانه او بیاورد و شرف ملاقات او معرز گردد و میان سلاطین
ص:223
بدین تشریف ممتاز گردد چون شیخ از قنبربیگ پیغام سلطان شنید لحظه سر در گریبان تفکر فرو برد پس به قنبربیگ فرمود که دعائی بخدمت سلطان رسانید و عرض نمائید که چنانچه شما را غم خواری مسلمانان لازمست فقیر را نیز لازمست انشاء اللّه تعالی فردا مژده فتح بکلی و خبر سلامتی برادر و لشکر می رسد و در معدود ایام الف خان نیز سالم و غانم بیاید قنبربیک پیش سلطان رفت و بشارتی که از شیخ شنیده بود عرض نمود سلطان را ازین کلام فرحت انجام انشراح تمام روی دادند و نذر کرد که اگر فردا مژده فتح ارنگل و خبر الف خان و لشکر برسد پانصد دینار سرخ برای درویشان خانقاه ایشان شکرانه فرستد بفرمان اللّه تعالی روز دوم بوقت چاشت ناقه سواری با عرائض بشارت فتح ارنگل رسید و بسلطان رسانید سلطان مذکور را بخدمت شیخ اعتقاد و اتحاد بیش از بیش گشت و پانصد دینار نذر بدست قنبربیگ مذکور بخدمت شیخ فرستاد بیاورد و در پیش شیخ نهاد همانروز قلندری اسفندیار نام از خراسان آمده بود خود را پیشترک بکشید چنانچه روش قلندرانست گفت ایها الشیخ الهدایا مشترک شیخ تبسم نموده فرموده تنها خوشترک و پانصد دینار باو دادند نقلست از شیخ نصیر الدین وقتی که قاضی محیی الدین بیمار گشت چنانچه مردم قطع امید زیستن او کردند ناگاه شیخ نظام الدین بعیادت او قدم رنجه فرمودند و قاضی در جان کندن بود و بکلی از شعور رفته حضرت شیخ دست مبارک برویش فرود آورد فی الحال قاضی بهوش آمد برخواست و سر در قدم شیخ نهاد و صحت کلی یافت گویی هرگز مریض نبود نقلست از شیخ مذکور که مریدی از مریدان حضرت شیخ باغی داشت در آنجا استدعا نمود و قوالان برای استماع حاضر آورده و بقدر طعامی مهیا کرد چون سماع در دادند مردم بیحد و عد از اطراف جمع آمدند طعام آن قدر نبود که ده کس را کفایت کند بعد از اتمام سماع صاحب طعام متحیر گشت شیخ دریافت بمبشر که خادم ایشان بود اشارت فرمودند که هر دو کس را یکجا بنشان و هر نان را چهار پاره کن و در نان خورش انداز مبشر همچنان کرد بقدرت اللّه تعالی تمام مردم سیر شدند و طعام همچنان باقی ماند نقلست از شیخ شرف الدین احمد یحیای منیری که در بهار آسوده اند که در قصبۀ ساوه دانشمندی بود در خانه او آتش گرفت و فرمان املاک او بسوخت و در دهلی آمد و مکرر فرمانی بهمان مضمون حاصل نمود و آن فرمان نیز در راه از بغلش افتاد چون بخانۀ خود رسید فرمان در بغل نیافت فی الحال مضطربوار بخدمت شیخ شتافت و صورت حال باز نمود شیخ قدس سره فرمود مولانا نذر کن که چون فرمان بیابی حلوا بروح مقدس شیخ فرید الدین قدس سره حاضر آری مولانا قبول کرد شیخ فرمود همین زمان برخیز و حلوا حاضر کن مولانا برخواست و بر در خانقاه شیخ حلوائی بود چند درم بدو داد که حلوای بخرد چون حلوای کاغذ بدر آورد که حلوای پیچد و بدست او دهد مولانا چون نظر کرد فرمان خود را دید بشناخت فی الحال از حلوائی بستد و با حلوا بخدمت شیخ آورد
ص:224
و سر در قدم شیخ نهاد او را کرامات بسیار است لیکن همین قدر اختصار رفت سن مبارک او نود و چهار بود قدس سره العزیز و شیخ عبد الحق دهلوی در اخبار الاخیار گفته شیخ نظام الحق و الدین محمد بداونی قدس سره خلیفه شیخ فرید الحق و الدین نام او محمد بن احمد بن علی النجاریست و لقب او سلطان المشایخ و نظام اولیاست وی از محبوبان و مقربان درگاه الهیست دیار هندوستان مملوست از آثار برکات او جد او خواجه علی بخاری و جد مادری او خواجه عرب هر دو از بخارا آمدند و مدتی در لاهور بوده و بعد از ان در بداون آمده سکونت ساختند و پدر او خواجه احمد در صغر سن از سر او رفت و هم در سواد بداون مدفن یافت شیخ نظام الدین چون قدری بزرگ شد والده او را در مکتب انداخت کلام اللّه بخواند و کتابها خواندن گرفت و هم در ایام صغر سن که عمر شریفش قریب بدوازده سال بود کتاب لغت می خواند مردی که او را ابو بکر قوال گفتندی بخدمت استاد او از ملتان آمد و حکایت کرد که من پیش شیخ بهاء الدین زکریا سماع گفته ام و این قول می گفتم لقد لسعت حیة الهوی کبدی مصراع دوم یاد نیامد شیخ یاد داد بعد مناقب شیخ بهاء الدین گفتن گرفت که آنجا ذکر چنین و تعبد چنین تا کنیزکانی که آس می کنند هم ذکر می گویند این و مانند این بسیار گفت این معنی هیچ در دل او ننشست بعد از ان حکایت کرد که از آنجا در اجود من آمدم شاهی دیدم چنین و چنان بسماع این کلمات در دل او محبتی و ارادتی پیدا شد که از خود رفت از آنگاه باز تخم محبت شیخ فرید الدین در زمین سینۀ او نشست روز بروز تسقیه و تربیت می یافت در نشستن و خاستن و خوردن و خفتن ذکر شیخ فرید الدین می کرد بعد از ان بقصد تعلم بدهلی آمد و تحصیل علم کرد و مقامات حریری را پیش شمس الملک که صدر ولایت بود تلمذ کرد و یاد گرفت و علم حدیث خواند و او را در طالب علمان نظام الدین بحاث گفتندی بعد از ان بشوق ارادت شیخ فرید الدین باجودهن رفت و وی در آن زمان بست ساله بود شش سپارۀ قرآن پیش شیخ فرید الدین تجوید کرد و شش باب از عوارف نیز سند کرد و تمهید ابو شکور سلمی و بعضی کتابهای دیگر نیز پیش شیخ خواند نقلست که وی فرمود چون سعادت پایبوس شیخ فرید الدین حاصل کردم نخستین سخنی که از شیخ شنیدم این بود که خواند أی آتش فراقت دلها کباب کرده سیلاب اشتیاقت جانها خراب کرده
بعد از ان خواستم که شرح اشتیاق خدمت ایشان باز نمایم دهشت حضور غلبه کرده همین قدر گفتم که اشتیاق پابوس عظیم غالب بود چون اثر دهشت در من مشاهده کرد فرمود لکل داخل دهشته هم درین روز بخدمت شیخ بیعت کردم عرضه داشت کردم فرمان چیست ترک تعلم کنم و باوراد و نوافل مشغول شوم فرمود ما کسی را از تعلم منع نمی کنیم آن هم کن اینهم کن تا غالب که آید درویش را قدری علم باید بعده با نعمت خلافت مشرف شد و بدهلی آمد و تا شیخ در صدر حیات بود سه بار بخدمت او رفت امّا در وقت رحلت شیخ حاضر نبود چنانکه شیخ فرید الدین در وقت رحلت خواجه
ص:225
قطب الدین و خواجه در وقت سفر خواجه بزرگ معین الحق و الدین قدس اللّه اسرارهم حاضر نبودند بعد از ان در دهلی باشارت غیبی در غیاث پور که الآن خانقاه او در آنجاست سکونت کرد نقلست که وی می فرمود در آنگاه که معز الدین کیقباد در آنجا شهر نو بنا کرد خلق بر من انبوه شد و آمد و شد ملوک و امر او سائر مردم بسیار شد با خود گفتم که ازینجا هم بباید رفت درین اندیشه بودم که همانروز در نماز دیگر جوانی درآمد صاحب حسن بغایت نحیف اول سخنی که با من گفت این بود آن روز که مه شدی نمی دانستی کانگشت نمای عالمی خواهی شد
بعد از ان این سخن گفت که اول باری مشهور نباید شد چون این کس مشهور شد باید که چنان شود که فردای قیامت از رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم شرمنده نماند آنگاه گفت چه قوت و چه حوصله باشد که از خلق گوشه گیرند و بحق مشغول باشند حوصله آن باشد که با وجود خلق مشغول حق باشند چون این سخنها تمام کرد قدری طعام پیش آوردم نخورد من همان زمان نیت کردم که همین جا خواهم بود چون این نیت کردم قدری از ان آب بخورد و برفت بعد از ان او را ندیدم و چون نیت اقامت او درست شد حق تعالی او را قبول نام داد و خاص و عام را بوی رجوع شد و ابواب فتوح بر وی مفتوح گشت و عالمی از موائد احسان و انعام او فوائد برگرفتند و او خود بریاضت و مجاهده می بود گویند که در آخر عمر که سن شریفش از هشتاد متجاوز شده بود بغایت مجاهده پیش گرفته بود و صوم دوام داشتی و بوقت افطار اندک چیزی چشیدی و طعامی که وقت سحر بودی اکثر چنان بودی که نخوردی خادم عرضه داشت کردی که مخدوم وقت افطار طعام کمتر می خورند اگر از طعام سحر اندک تناول نکنند حال چه شود و ضعف قوت گیرد درین محل بگریستی و گفتی که چندین مسکینان و درویشان در کنجهای مساجد و دکانها گرسنه و فاقه زده افتاده اند این طعام در حلق من چگونه فرو رود همچنان طعام از پیش برمیداشتند نقلست که وی گفت وقتی با شیخ خود در کشتی همراه بودم شیخ مرا پیش طلبید و فرمود بیا ترا چیزی بگویم چون بدهلی بروی در مجاهده باشی بیکار بودن هیچ نیست روزه داشتن نیمی راه ست و اعمال دیگر چون نماز و حج نیمی راه وقتی دیگر فرمود من از خدا خواسته ام که هر چه تو از خدای تعالی بخواهی بیابی وقت دیگر فرمود از برای تو قدری دنیا نیز خواسته ام و در وقت خلافت فرمود مجاهده باید کرد برای استعداد راه وقت دیگر در حجره سر برهنه کرده و بشره مبارک متغیر شده می گشت و این بیت می گفت خواهم که همیشه در رضای تو زیم خاکی شوم و زیر پای تو نیم
مقصود من خسته ز کونین توئی از بهر تو میرم و برای تویم
چون بیت تمام کرد سر بسجده نهاد چند کرت مثل این دیدم در حجره در رفتم سر در قدم شیخ نهادم فرمود بخواه چه می خواهی من چیزی دینی خواستم شیخ مرا بخشید بعده پشیمان شدم که چرا نخواستم که در سماع بمیرم نقلست که وی شب تنها در حجره بودی و در بستی و تمام شب در راز و نیاز بودی چون
ص:226
روز شدی هر که را نظر بر جمال او افتادی تصور کردی مگر مستی طافحست و از بس بیداری شب چشمهای مبارک او سرخ بودی گویند که میر خسرو این بیت در وصف پیر خود گفته است تو شبانه می نمائی ببر که بودی امشب
که هنوز چشم مستت اثر خمار دارد
نقلست که وی فرمود مرا در واقعه کتابی دادند در ان مسطور بود تا توانی راحتی بدل می رسانی که دل مؤمن محل ظهور ربوبیتست و می فرمود که در بازار قیامت هیچ کالای را آن چنان رواج نخواهد بود که دریافت دلها را نقلست که وقتی در قیلوله بود درویشی آمد آن را بازگردانیدند شیخ فرید الدین را در خواب دید که می فرماید اگر در خانه چیزی نیست حسن رعایت آینده واجبست این از کجا آمده ست که همچنین خسته دل بازگردد و چون بیدار شد ازین حال تفحص نمود بر آن شخص که آن درویش را بازگردانیده بود تفت شد که خدمت شیخ را در غضب دیده ام و مرا عتاب می کرد بعده اگر از قیلوله بیدار شدی همین دو سخن پرسیدی یکی آنکه سایه گشته است دوم آینده آمده است نقلست که وقتی چند کس قصد ملازمت او کردند و هر یک برسم تحفه چیزی خریدند در آن میان متعلمی بود گفت این هدایای مختلف یکجا پیش شیخ خواهند نهاد خادم خواهد برداشت او قدری خاک راه برداشت و در کاغذی پیچید چون بخدمت او رسید هر کس چیزی پیش نهاد و آن متعلم کاغذ پاره پیچیده را نیز نهاد خادم آن هدایا را برداشتن گرفت خواست که آن کاغذ را نیز بردارد فرمود که این را همین جا بگذار که این سرمۀ شریف خاص برای چشم ماست آن متعلم تائب شد شیخ او را بتشریف خاص مشرف گردانید و او را مستظهر کرد که اگر ادراری و یا نانی ترا حاجت باشد ما را بگوی نقلست که شخصی از قصبۀ خود بقصد زیارت او می آمد در اثناء راه گذر او بر قصبۀ بوندی افتاد در آنجا شیخی بود که او را شیخ موهن می گفتند بدیدن او رفت پرسید که کجا خواهی رفت گفت بخدمت شیخ نظام الدین گفت شیخ نظام الدین را سلام برسانی و بگوی که هر شب جمعه در کعبه ملاقات می کنم چون بخدمت شیخ رسید عرضه کرد که در قصبه بوندی درویشیست سلام رسانیده است و این سخن گفته است شیخ منغص شد فرمود که او درویشی عزیزست لیکن زبان بر خود ندارد نقلست که یکباری سلطان علاء الدین بقصد امتحان بخدمت او فصلی چند در پرداخت امور مملکت نوشت و یک فصل بدینمضمون بود که چون بندگی شیخ مخدوم عالمیانست و در دین و دنیا هر کرا حاجتیست از خدمت او برمی آید و حق تعالی زمام مملکت دنیا بدست ما داده ست باید که هر کاری و مصلحتی که در مملکت پیش آید بندگی شیخ را عرضه داریم تا بدانچه خیریت مملکت و صلاح ما در ان باشد اعلام فرمایند بنابر این مقدمه فصلی چند درین باب نوشته بخدمت فرستاده شده است آنچه در ان خیریت باشد زیر هر حدیثی بنویسند تا ما آن را بپرداخت برسانیم و این کاغذ را بدست خضر خان که از جمله پسران محبوب تر بود و مرید شیخ بود و او بخدمت شیخ فرستاد چون خضر خان آن کاغذ را بدست شیخ داد مطالعه نفرمود و حاضران
ص:227
مجلس را گفت که فاتحه بخوانیم بعده فرمود که درویشان را با کار پادشاهان چه کار من درویشم و از شهر گوشه گرفته ام و بدعاگویی پادشاهان و مسلمانان مشغولم اگر بسبب این معنی پادشاه بعد ازین چیزی مرا بگوید من ازینجا هم بروم أَرْضُ اَللّهِ واسِعَةً چون این خبر بسلطان علاء الدین رسید خوشحال شد و معتقد گشت و التماس کرد که اگر قبول فرمایند من بخدمت شیخ بیایم شیخ فرمود آمدن حاجت نیست من بدعای غیب مشغولم و دعای غیب را اثرهاست سلطان علاء الدین باز بجهت ملاقات الحاح کرد شیخ فرموده فرستاد که خانه این ضعیف دو در دارد اگر پادشاه از یک در درآید من از در دیگر بیرون روم نقلست که وی می فرمود هر گاه که در سماع صفتی شنیده ام اکثر بر اوصاف و اخلاق حمیده شیخ کبیر حمل کرده ام تا روزی در حالت حیات شیخ در جمعی از گوینده ای این بیت شنیدم مخرام بدین صفت مبادا کز چشم بدت رسد گزندی
مرا اخلاق حمیده و اوصاف گزیده و کمال بزرگی و غایت لطافت ایشان یاد آمد چنانکه درگرفت چون بدینحرف رسید چشم پر آب کرد و فرمود بعده بسی برنیامد که برحمت حق پیوستند نقلست که شخصی در مجلس او تقریر کرد که در فلان موضع یاران شما جمعیتی کرده ازو مزامیر در میان ست فرمود من منع کرده ام که مزامیر و محرمات در میان نباشد نیکو نکرده اند درین باب بسیار غلو کرده فرمود که شیخ اوحد الدین کرمانی بر شیخ شهاب الدین آمد شیخ مصلای خود پیچیده در زیر زانو نهاد و این معنی پیش مشایخ غایت تعظیم باشد چون شب درآمد شیخ اوحد الدین سماع طلبید شیخ شهاب الدین قوالان را طلبید و مقام سماع مرتب کرد و خود بگوشه رفت و بطاعت و ذکر مشغول شد نقلست که وقتی شخصی رقعه نوشت که خط او بغایت مغشوش بود و بدست شیخ داد شیخ را در مطالعه او درنگی واقع شد فرمود مولانا این خط شماست مولانا بمعذرت پیش آمد و گفت اری مخدوم خط بنده طبعیست شیخ تبسم نمود و گفت زهی طبع نقلست که وی پیش از رحلت چهل روز طعام نچشید و در آخر وقت که از عالم می رفت می گفت که وقت نماز شده است و من نماز گزارده ام اگر می گفتند که شما نماز گزارده اید می فرمود که بار دیگر بگذاریم هر نماز را مکرر می گزارد و می فرمود می رویم می رویم می رویم و باقبال خادم می فرمود اگر چیزی در خانه از هیچ جنس نگاهدارد فردای قیامت عهدۀ جواب حضرت عزت باشد خادم همه را بداد مگر غله که چند روزه علوفه درویشان بود فرموده این مرده ریگ چه نگاهداشته این را نیز بدرکن و در خانه جاروب ده در حال انبارخانه ها را گشادند و جهانی جمع شدند و غارت کردند بعد از ان عرضه کردند که حال ما مسکینان بعد مخدوم چه خواهد شد فرمود که شما را در روضۀ من چندان برسد که کفاف باشد گفتند میان ما قسمت حاصل که کند فرمود کسی که از سر نصیب خود برخیزد وفات او بعد طلوع آفتاب
ص:228
روز چهارشنبه سیزدهم ماه ربیع الآخر سنه خمس و عشرین و سبعمائة رحمة اللّه تعالی علیه فرمود رونده رو بکمال دارد یعنی سالک تا در سلوکست امیدوار کمالست بعد از ان فرمود که سالکست و واقف و راجع سالک آنست که او راه رود و واقف آنست که او را وقف افتد درین محل سؤال کردند که سالک را وقفه می باشد فرمود آری هر گاه که سالک را در طاعت فتوری افتد چنانچه از ذوق طاعت بماند او را وقفه باشد اگر زود کار را دریابد و بانابت پیوند و سالک تواند بود و اگر عیاذا باللّه هم بر آن بماند بیم آن باشد که راجع شود و بعد از ان این را بر هفت قسمت بیان فرمود اعراض حجاب تفاصل سلب مزید سلب قدیم تسلی عداوت فرمود و دوست باشند عاشق و معشوق مستغرق محبت یکدیگر درین میان اگر از عاشقی حرکتی یا سکتی در وجود بیاید که نه پسندیدۀ دوست او بود آن دوست ازو اعراض کند یعنی روی بگرداند پس عاشق را واجبست که در حال باستغفار مشغول شود و بمعذرت پیوندد هر آئینه دوست ازو راضی شود و اگر آن محب همبر آن خطا اصرار کند و عذر نخواهد آن اعراض بحجاب کشد معشوق حجاب در میان آرد و پس محب را واجب آید که بتوبه گراید و اگر درین باب هم تاخیر کند حجاب بتفاصل کشد چه شود ان دوست از وی جدای گزیند و اگر هنوز مستغفر نشود سلب شود مزیدی که او را در ذوق طاعت و غیر ان بوده باشد پس اگر عذر آن نخواهد و بر آن بطالت بماند سلب قدیم شود طاعتی و راحتی که پیش از مزید داشت آن هم بستانند پس اگر اینجا هم در توبه تقصیری رود بعد از ان تسلی شود یعنی دوست او را بر جدائی دل بیاراید پس اگر در انابت اهمال رود عداوت شود نعوذ باللّه منها فرمود سماع علی الاطلاق حلال و علی الاطلاق حرام نیست از بزرگی پرسیدند سماع چیست فرمود تا مستمع کیست سماع صوتیست موزون چرا حرام باشد و سماع مزامیر حرامست فرمود بعضی درویشان با پیری بیعت کرده باشند بر آن بسند نمی کنند تا بر پیری دیگر می روند و بیعت و خرقۀ او هم می ستانند نزدیک من این چیزی نیست بیعت همانست که اول با کسی کرده باشند اگر چه آن پیر یکی از آحاد باشد و از شیخ نظام الدین سؤال کردند حکم شیخ منصور حلاج چیست فرمود که مردودست او مرید خیر نساج بود ترک او گرفت بنزد شیخ جنید آمد و درخواست بیعت کرد جنید فرمود تو مرید خیر نساجی ترا دست بیعت ندهم او را رد کرد جنید مقتدای وقت بود رد او رد همه شد فرمود قطعه گر چه ایزد دهد هدایت دین بنده را اجتهاد باید کرد
نامۀ کان بحشر خواهی خواند هم ازینجا سواد باید کرد
و فرمود اگر مرید شیخ را گوید که من مرید توام و شیخ گوید که تو مرید من نۀ او مرید باشد و اگر شیخ گوید تو مرید منی مرید گوید من مرید تو نیم مرید نباشد زیرا که ارادت فعل مریدست نه فعل شیخ فرمود قفل سعادت را کلیدهاست بهمه کلیدها تمسک باید اگر از یکی نگشاید شاید که بکلید دیگر گشاده شود فرمود صبح صادق
ص:229
صبحست و صبح عاشقان شام و احیاء ما بین العشائین مشایخ از آنجاست که فرموده است که جامۀ که از صحبت شیخ یافته باشد بغیری نتوان داد و اگر بشویند منعی نیست و بهتر آنست که نشویند و می فرمود از تشریفات صحبت یافته پیر اگر وصیت کنند که برابر این کس در گور بنهند روا باشد و یا وصیت کنند که بفرزندانی که صالح باشند بدیشان دهند در سیر الأولیاء می نویسد که چون بعد از نقل شیخ نظام الدین را در گور فرود آوردند خرقۀ که از شیخ فرید الحق یافته بود بر وجود شیخ نظام الدین فراز کردند و مصلای شیخ را در زیر سر مبارک او نهادند و نیز شیخ نظام الدین فرمود که فردای قیامت بعضی ازین طائفه را در میان دزدان بایستانند و ایشان گویند که ما دزدی نکرده ایم جواب اید که جامه مردان پوشیدید و عمل نکردید آخر هم بشفاعت پیران نجات یابند و نیز می فرمود چندین خرقه که این ضعیف داده است از آن میان چهار کس را خرقۀ ارادت داده است دیگر همه خرقه تبرکست فرمود در کتب سلوک مسطورست که سلوک را صد مرتبه نهاده اند هفدهم مرتبه کشف و کرامتست و اگر سالک هم درین بماند بهشتاد و سه دیگر کی رسد پس نظر مقتصر بر کرامت باید که نباشد و فرمود در وقتی خواجۀ من مرا خلافت داد گفت حق تعالی ترا علم داد و عقل داد و عشق داد و هر که در وی این سه صفت بودی و شایان خلافت مشایخ باشد و از وی این کار نیکو آید رحمة اللّه علیه و علیهم اجمعین و مستتر نماند که سید محمد بن محمود کرمانی که در سیر الأولیاء از نظام اولیا اثبات حدیث مدینة العلم نقل نموده از اعاظم اولیای فخام و اماثل عرفای کرام سنیّه ست شیخ عبد الحق دهلوی در اخبار الاخیار گفته سید محمد بن محمود کرمانی او از کرمان بتجارت در لاهور آمدی چون بازگشتی در اجودهن شدی سعادت ملاقات شیخ فرید الدین حاصل کردی و بملتان رفتی و در ملتان عم او بود نام او سید احمد کرمانی و درین آمد و شد او را با خدمت شیخ فرید الدین محبتی پیدا شد اسباب و اموال کرمان را بکلی ترک داد و در ملتان پیش عم خود آمد و از آنجا بقصد ارادت شیخ عزیمت اجودهن نمود عم او او را گفت که شیخ الاسلام بهاء الدین زکریّا هم عزیزست سید محمد کرمانی گفت محبت ازینها نمی شود باجودهن آمد و مرید شد و ریاضتها کشید و بعد از شیخ فرید الدین بصحبت شیخ نظام الدین آمد و داخل یاران اعلی شد و در شب جمعه سنه احدی عشر و سبعمائة رحلت نمود در یاران چوتره مدفون شد رحمة اللّه علیه و عبد الرّحمن بن عبد الرّسول بن قاسم چشتی در مرآة الاسرار گفته ذکر آن سید پاک اولاد مصطفی آن جگربند بتول و مرتضی آن عالم بعلوم ربّانی محقق زمان سید محمد بن محمود کرمانی قدس سره از سالکان روزگار بود صدقی و محبتی تمام داشت و سر حلقۀ سادات کرمان نیز بود از لاهور در دهلی آمدی در وقت بازگشت در میان اجودهن شده برای ملاقات عم خود سید احمد کرمانی در ملتان رفتی وی آنجا سکونت کرده بود و دختر خود در عقد نکاح سید محمد مذکور درآورده الغرض درین آمد و رفت سید محمد را بخدمت گنجشکر اعتقاد صادق بهمرسیده و بشرف ارادت مشرف گردیده و بعد از چند سال از غلبۀ محبت گنجشکر اسباب معیشت دنیا را برطرف ساخته بود با منکوحه در اجودهن بخدمتش سکونت گرفت
ص:230
وی مقربترین یاران گنجشکر بود مدت هژده سال بخدمتش قیام داشت و دوازده سال در ارادت از سلطان المشایخ سابقست و میان سلطان المشایخ و سید محمد کرمانی جهتمندی و اخلاص بی اندازه بود از آن جهت حضرت گنجشکر فرمود که شما هر دو کس یکجا باشید و میان شما مواخات باشد تا بدان محبت سبب سید محمد با فرزندان بخدمت سلطان المشایخ در دهلی آمد و باقی عمر در صحبت وی گذرانید وقتی سلطان المشایخ از اباء سید محمد بسی تغیر مزاج شد سید محمد در مائده حاضر نمی گشت سلطان المشایخ حضرت رسالت پناه را در خواب دید که سید محمد پیش آن حضرت ایستاده است پس آن حضرت فرمود که مولانا نظام الدین سید محمد از فرزندان منست چون روز شد سلطان المشایخ بخانۀ سید محمد رفت و انواع دلداری نموده همراه برد و خدمتها کرد بعد از چند روز سید محمد کرمانی زحمت مزاحم گشت چهارده سال پیش از نقل سلطان المشایخ رخت هستی بر بست وفاتش شب جمعه سنه احدی و عشر و سبعمائة واقع شد در حظیره سلطان المشایخ بر سر چوتره یاران علی مدفون یافت رحمة اللّه علیه و مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن گفته و
قد ذکر القصة مولانا السید محمد العلوی الکرمانی اکثر من هذا قال زجر علی رضی اللّه عنه القصاص بمسجد البصرة و امر حتی قصم کل منبر کان ثم فاتی علی الحسین فقال له انت عالم أم متعلم قال لست بشیء و انما ابلغ الناس ما بلغنی عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلم فقال ان هذا الشاب له لخلیق ثم اتبعه الحسن فاخذ ضفّة ثوبه و قال انشدک باللّه علمنی وضوء النبی صلی اللّه علیه و آله و سلم فاتی بطست من ماء عند باب الطسوس فعلمه الوضوء انتهی و نیز در قول مستحسن گفته ثم رایت بعد مدة من تسوید هذه النسخة قد ذکر مولانا السیّد محمد بن المبارک الکرمانی فی سیر الاولیاء نقلا من خط شیخه سلطان المشایخ محبوب الاله سمی حبیب اللّه محمد نظام الملة و الدین المعروف بنظام الاولیاء رضی اللّه تعالی عنه و ارضاه عنا ما نصه و قد جرت السّنة الالهیة ان لا یخرج شیئا من عالم الغیب و الشهادة الا بواسطة الی قوله و ان ابا هریرة اسلم زمن خیر فلازم النبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلم ثلث سنین و قد زادت روایته علی روایة من لازم مدة عمره و بسط کسائه مشهور فکیف ینکر عمن اودع العلوم فی کساء أبی هریرة ان اودع الاسرار فی خرقة البسها علیّا رضی اللّه عنه ثم ذکر خبر العباء عن عائشة رضی اللّه تعالی عنها
آنکه جمال الدین ابو الحجاج یوسف بن عبد الرحمن المزی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه در تهذیب الکمال بترجمۀ جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و
روی انه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ
ص:231
بابها فمن أراد العلم فلیات من بابه
آنکه علامه مزی در تهذیب الکمال بترجمۀ ابو الصلت الهروی نصوص مکرره و افادات محرره یحیی بن معین در باب تصحیح و اثبات این حدیث شریف ذکر نموده تحقق و ثبوت آن را بر ارباب الباب واضح و عیان نموده چنانچه سابقا در وجه پنجم یکی از آن منقول شده و باقی در ما بعد ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و ابو الحجاج مزی از اجلۀ حفاظ ثقات و اکابر متقنین اثبات نزد سنیه بوده محامد مزهره و مدائح مبهره او بر ناظر تذکرة الحفاظ و معجم مختص و تذهیب التذهیب ذهبی و تتمة المختصر ابن الوردی و طبقات شافعیه تاج الدین سبکی و طبقات شافعیه جمال الدین اسنوی و روض المناظر ابو الولید بن شحنه حلبی و طبقات شافعیه تقی الدین اسدی و درر کامنه فی اعیان المائة الثامنه ابن حجر عسقلانی و نجوم زاهره جمال الدین یوسف بن تغری بردی الظاهری و طبقات الحفاظ جلال الدین سیوطی و مدینة العلوم ازنیقی و بدر طالع بمحاسن من بعد القرن السابع محمد بن علی الشوکانی و قول مستحسن مولوی حسن زمان معاصر و تاج مکلل مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و لائحست در این مقام اکتفا بر بعض عبارات می رود عبد الرحیم بن الحسن الاسنوی در طبقات شافعیه گفته ابو الحجاج جمال الدین یوسف بن الزکی بن عبد الرحمن بن یوسف القضاعی الحلبی المزی نسبة الی مزة بکسر المیم قریة بظاهر دمشق کان المذکور احفظ اهل زمانه لا سیما الرجال المتقدمین و انتهت إلیه الرحلة من اقطار الارض لروایته و درایته و کان اماما فی اللغة و التصریف دیّنا خیّرا منقبضا عن الناس طارحا للتکلف فقیرا صنف تهذیب الکمال فی اسماء الرجال و کتاب الاطراف و درس بدار الحدیث الاشرقیة ولد بظاهر مدینة حلب فی سنة اربع و خمسین و ستمائة و استوطن دمشق الی ان توفی بها فی دار الحدیث الاشرفیة ثانی عشر صفر سنة اثنتین و اربعین و سبعمائة و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی در طبقات الحفاظ گفته المزی الامام العالم الحبر الحافظ الاوحد محدث الشام جمال الدین ابو الحجاج یوسف بن عبد الرحمن بن یوسف القضاعی ثم الکلبی الشافعی ولد بحلب سنه 653 و نشأ بالمزة و تفقه قلیلا ثم اقبل علی هذا الشأن و رحل و سمع الکثیر و نظر فی اللغة و مهر فیها و فی التصریف و قراء العربیة و اما معرفة الرجال فهو حامل لوائها لم تر العیون مثله صنف تهذیب الکمال و الاطراف و املی مجالسه و اوضح مشکلات و مفصلات ما سبق إلیها من علم الحدیث و رجاله و ولی مشیخة دار الحدیث الاشرفیة مات یوم السبت ثانی عشر صفر سنة 732 و ازنیقی در مدینة العلوم در ذکر صنف ثانی ائمه شافعیه گفته و منهم یوسف بن عبد الرحمن بن یوسف الکلبی القضاعی الدمشقی الشیخ
ص:232
جمال الدین ابو الحجاج المزی حافظ زمانه حامل رایة السنة و الجماعة المتدرع جلباب الطاعات و قد انتهت ریاسة المحدثین إلیه فی الدنیا و حدث نحو خمسین سنة سمع منه ابن تیمیة و البرزالی و الذهبی و ابن سید الناس و الشیخ الامام السبکی و خلق کثیر لا یحصون و صنف تهذیب الکمال المجمع علی انه لم یصنف مثله و کتاب الاطراف ولد سنة اربع و خمسین و ستمائة توفی سنة اثنتین و اربعین و سبعمائة انتهی فهذا المزّی ابو الحجاج*بحرهم المتقاذف بالامواج*قد اثبت هذا الحدیث الباهر الانبلاج*الزاهر الابتلاج*فالمارق عنه بالانحراف و الاعوجاج*و الحائد عنه بالنکول و الانزعاج*غارّ فی اغباش التلزز و اللجاج*مار علی وجهه فی سباسب الحیرة و الاهتماج* تارک من الحق واضحة الفجاج*زائغ عن الملاحب المامونة عن الاختلاج
آنکه جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی الانصاری در نظم درر السمطین فی فضائل المصطفی ص و المرتضی ع و البتول و السبطین در ذکر ترتیب کتاب گفته فالسمط الاول مشتمل علی فضائل جناب سیّد المرسلین و خاتم النبیین و رسول رب العالمین محمد علیه افضل صلوات المصلین و شمائله و صفاته و ما خصه اللّه تعالی به من آیاته و معجزاته و علی مناقب ابن عمه و باب مدینة علمه امیر المؤمنین علیّ ابن أبی طالب رضی اللّه عنه
آنکه نیز زرندی در نظم درر السمطین بعنوان قسم ثانی سمط اول کتاب گفته القسم الثانی من السمط الاوّل فی مناقب امیر المؤمنین و امام المتقین عین مناهج الحق و الیقین و راس الاولیاء و الصدّیقین زوج فاطمة البتول قرة عین الرسول ابن عمه و باب مدینة علمه موازره و اخیه و قرة عین صنو ابیه المرتضی المجتبی الّذی فی الدنیا و الآخرة امام سیّد و فی ذات اللّه سبحانه و تعالی و اقامة دینه قوی ایّد ذی القلب العقول و الاذن الواعیة و الهمة الّتی هی بالعهود و الذمام وافیة یعسوب الدین و اخی رسول رب العالمین محمد العالی سرادق مجده علی قمة العرش المجید تعالیاعلی ع علا فوق السموات قدره و من فضله نال المعالی الامانیافاسس بنیان الولایة متقناو حاز ذوو التحقیق منه الامانیا اللیث القاهر و العقاب الکاسر و السیف البتور و البطل المنصور و الضیغم الهصور و السیّد الوقور و البحر المسجور و العلم المنشور و العباب الزاخر الخضم و الطود الشاهق الاشم و ساقی المؤمنین من الحوض بالاوفی و الاتم اسد اللّه الکرار أبی الائمّة الاطهار المشرف بمزیة
من کنت
ص:233
مولاه فعلی مولاه و الموید بدعوة
اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه کاسر الانصاب و هازم الاحزاب المتصدق بخاتمه فی المحراب فارس میدان الطعان و الضراب هزبر کل عرین و ضرغام کلّ غاب الّذی کلّ لسان کلّ مغتاب و مغتاب و بیان کل ذام و مرتاب عن قدح فی قدح معالیه لنقاء جنابه عن کلّ ذم و عاب المخصوص من الحضرة النبویّة بکرامة الاخوّة و الانتخاب المنصوص علیه بانه لدار الحکمة و مدینة العلم باب و بفضله و اصطفائه نزل الوحی و نزل الکتاب المکنی بابی الریحانتین و أبی الحسن و أبی التراب هو النبأ العظیم و فلک نوح*و باب اللّه و انقطع الخطاب ذو البراهین القاطعة و الایات الدّامغة و صاحب الکرامات و الحجج البالغة ینبوع الخیر و معدن البرکات و منجی غرقی بحار المعاصی من المخازی و المهاوی و الدرکات الامام الّذی هو فی ظلم الجهالة و الضلالة نبراس و فی قحم المبارزة و الطعان هرماس اخیاس و لمدائن العلوم و الحکم الیقینیة فضائله اساس و ما فی قربه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و مناقبه التی لا یحیط بها وهم و حد و قیاس عند ذی رای و دین و عقل شبهة و ریبة و التباس اخو خاتم الرسل الکرام محمّدص*رسول اللّه العالمین مطهّر*علی ع وصی المصطفی و وزیره*ابو السادة الغر إلیها لیل حیدر* ابو السبطین الحسن ع و الحسین ع* وارث الرسل و مولی الثقلین* مبدع جسیمات المکارم* و مفیض عمیات المتن *الّذی حبه و حب اولاده *من اوفی العدد و اوقی الجنن* اخو احمد المختار صفوة هاشم*ابو السادة الغر المیامین بالمنن*و صهر امام المرسلین محمد ص*علی ع امیر المؤمنین ابو الحسن*هما ظهرا شخصین و النور واحد* بنص حدیث النفس و النور فاعلمن*هو الوزر المامول فی کل خطة*و ان لا تنجینا ولایته *فمن علیهم صلاة اللّه ما لاح کوکب*و ما هب ممراض النسیم علی الفتن
آنکه نیز زرندی در نظم درر السمطین گفته فضیلة اخری اعترف بها الاصحاب و ابتهجوا و سلکوا طریق الوفاق و انتهجوا
عن ابن عباس رضی اللّه عنهما ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد بابها فلیات علیّا و کمال وثوق و اعتماد و انتهای شموخ و استناد احادیث و اخبار نظم درر السمطین از صدر کتاب مذکور واضح و لائحست کما لا یخفی علی من راجعه و سیاتی نقله فی مجلد حدیث النور انشاء اللّه تعالی
آنکه نیز زرندی در معارج الوصول الی معرفة فضل آل الرسول ص و البتول ع گفته
روی ابن عباس رضی اللّه عنهما ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد
ص:234
بابها فلیات علیّا و نهایت استحصان و رزانت و غایت استحکام و متانت روایات و آثار معارج الوصول بر ناظر صدر آن ظاهر و باهرست و ستقف علیه انشاء اللّه تعالی فی مجلد حدیث النور
آنکه نیز زرندی در کتاب الاعلام گفته باب فی خلافة امیر المؤمنین أبی الحسن علی ابن أبی طالب بن عبد المطلب الهاشمی رضی اللّه عنه یجتمع مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فی عبد المطلب فهو ابن عمّه و باب مدینة علمه و موازره و مواخیه و قرة عین صنو ابیه و زوج فاطمة البتول و قرة عین الرّسول اول هذه الامة اسلاما و اوفاها عهدا و ذماما یعسوب الدین مبین مناهج الحق و الیقین و راس الاولیاء و الصّدیقین و امام البررة المتقین البحر المسجور و العلم المنشور و اللیث الهصور و السّیف البتور ذو الکرامات الظاهرة و البراهین القاطعة و الحجج البالغة اسد اللّه الکرار ابو الائمّة الاطهار المخصوص من الحضرة النبویة بکرامة الاخوة و الانتخاب و المنصوص علیه بانّه لدار الحکمة و مدینة العلم باب المکنی بابی الریحانتین و أبی الحسن و أبی التراب هو النبأ العظیم و فلک نوح*و باب اللّه و انقطع الخطاب*المشرف بمزیّة
من کنت مولاه فعلیّ مولاه و المویّد بدعوة
اللّهمّ و آل من والاه و عاد من عاداه کاسر الانصاب و هازم الاحزاب فکم له من قتیل و مصاب و جریح و طریح بالرحاب و کم کشف عن نبی اللّه صلّی اللّه علیه و سلم من شدة و بوسی حتی خصّه
بقوله انت منّی بمنزلة هارون من موسی و کم فرج عنه من غمّة و کربی حتی انزل اللّه فیه قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی ثم زاده شرفا و رفعة و وفره حظّه من اقسام العلی توفیرا بما انزل فیه و فی اولاده إِنَّما یُرِیدُ اَللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً و کم من آیة نزلت فی شانه وقره اللّه بها توقیرا و زاده بها مکانة و جلالة و نضارة و تنضیرا فهو فی حلبة السباق الی کل غایة و مکرمة و منقبة مجلّی و الی المبادرة الی الاسلام مع صغر سنه فی ست او سبع او تسع بعد خدیجة مصلّی و هذا القدر فی الاشاره الی بعض فضائله و مناقبه کاف ههنا لا ناقد جمعنا فی کتبنا الثلثة کتاب الاربعین الصحاح و کتاب نظم درر السمطین فی فضل المصطفی و المرتضی و البتول و السبطین و کتاب معارج الوصول الی معرفة فضل آل الرسول و البتول من فضائله الزاهرة و مناقبه الفاخرة طرفا صالحا فکرهنا الاعادة فی التصانیف و محتجب نماند که زرندی از اماثل اعلام حفاظ و افاخم عظام ایقاظ سنیّه
ص:235
می باشد مفاخر عالیة المقدار و مآثر شامیة الاخطار او حسب افادات این حضرات در مجلد حدیث نور بتفصیل خواهی شنید در این جا بر بعض عبارات که موذن بکمال سمو مرتبت و جلالت و علو منزلت و نبالت اوست باید شنید-احمد بن عبد القادر العجیلی در ذخیرة المال فی شرح عقد جواهر اللآل گفته هذا الذی قرره الاجلة و المقتضی و لازم الادلة
و ذلک ان اجلة العلماء لمّا صرحت لهم الادلة بهذه الخصوصیات لاهل البیت الشریف قرروا ذلک و حرروه مثل السید علی السمهودی امام السّنة فی جواهره و الحافظ الطبری الشافعی فی ذخائره و الحجة الزرندی الشافعی فی معلّله و شیخ الاسلام ابن حجر الشافعی فی صواعقه و جلال الدّین السیوطی الشافعی فی الثغور الباسمة فی مناقب السیّدة فاطمة و احیاء المیت فی ذکر اهل البیت و السمطین فی السبطین و اسنی المطالب فی فضائل علی بن أبی طالب ازین عبارت ظاهرست که علامه عجیلی زرندی را بلقب جلیل حجت وصف فرموده و او را از اجله علماء معدود نموده و بر متتبع افادات محققین کبار و منقدین احبار سنیه عظمت و رفعت این لقب فخیم و وصف عظیم پیدا و آشکار است ذهبی در صدر میزان الاعتدال گفته فاعلا العبارات فی الرواة المقبولین ثبت حجة حافظ ثقة متقن ثقة ثقة ثم ثقة ثم صدوق و لا باس به و لیس به باس ثم محله الصدق و جید الحدیث و صالح الحدیث و شیخ؟ ؟ ؟ شیخ و حسن الحدیث و صدوق ان شاء اللّه و صویلح و نحو ذلک و نیز ذهبی در تذکرة الحفاظ بترجمه ابو بکر محمد بن احمد بن محمد بن یعقوب المعروف بالمفید گفته و الحافظ اعلی من المفید فی العرف کما ان الحجة فوق الثقة و زین الدین عبد الرحیم بن الحسین العراقی در شرح الفیّة این حدیث گفته قال ابن أبی حاتم وجدت الالفاظ فی الجرح و التعدیل علی مراتب شتی فاذا قیل للواحد انه ثقة او متقن فهو ممن یحتج بحدیثه قال ابن الصلاح و کذا إذا قیل ثبت او حجة و کذا إذا قیل فی العدل انّه حافظ او ضابط قال الخطیب ارفع العبارات ان یقال حجة اوثقة و سخاوی در شرح الفیّة الحدیث در ذکر تفاوت الفاظ تعدیل گفته فکلام أبی داود یقتضی ان الحجة اقوی من الثقة و ذلک انّ الاجری ساله عن سلیمان بن بنت شرحبیل فقال ثقة یخطی کما یخطی الناس قال الاجری فقلت هو حجة قال الحجة احمد بن حنبل و کذا قال عثمان بن أبی شیبة فی احمد بن عبد اللّه بن یونس ثقة و لیس بحجة و قال ابن معین فی محمد بن اسحاق ثقة و لیس بحجة و فی أبی اویس صدوق و لیس بحجة و کان لهذه النکتة قدمها الخطیب حیث قال ارفع العبارات ان یقال حجة او ثقة و ملا علی قاری در مجمع الوسائل فی شرح الشمائل گفته ثم الحافظ فی اصطلاح المحدثین من احاط علمه بمائة الف حدیث متنا و اسنادا و الطالب هو المبتدی الراغب فیه و المحدث و الشیخ و الامام هو الاستاذ الکامل و الحجة من احاط علمه بثلاثمائة الف حدیث متنا و اسنادا و احوال رواته جرحا و تعدیلا و تاریخا و الحاکم هو الّذی احاط علمه بجمیع الاحادیث المرویة کذلک انتهی فهذا الحافظ الزرندی محدث الحرم* بحجتهم الکابر المبجل المحترم*قد اثبت هذا الحدیث النافی* لکلّ مذلّ و برم
ص:236
فی افادته البالغة البلیغة *الدارئة لکل ریب اعترض و اعترم*فلا یتفوه بطعنه بعد الاّ* من جزم حبل ایمانه و صرم*و لا یتکلم بالقدح فیه الا* من ثلم اساس دینه و خرم*و لا یلفق فیه الاباطیل* الاّ من احتقب الاثم العظیم و اجترم*و لا یضل فیه بالاضالیل *الاّ من نفخ فی غیر صرم
آنکه صلاح الدین ابو سعید خلیل بن کیکلدی العلائی الدمشقی الشافعی در مضمار اثبات و احقاق حدیث مدینة العلم قصب السبق از اعیان اقران خویش برده مردانه وار قدم در وادی تحقیق و تثبیت آن فشرده علامه سخاوی در مقاصد حسنه در ذکر این حدیث شریف گفته بل صرح العلائی بالتوقف فی الحکم علیه بذلک فقال و عندی فیه نظر ثم بین ما یشهد بصحته لکون أبی معاویة راوی حدیث ابن عباس حدث به فزال المحذور ممّن هو دونه قال و ابو معاویة ثقة حافظ یحتج بافراده کابن عیینة و غیره فمن حکم علی الحدیث مع ذلک بالکذب فقد أخطأ قال و لیس هو من الالفاظ المنکرة الّتی تاباها العقول بل هو کحدیث
ارحم امتی بامتی یعنی الماضی و هو صنیع معتمد و علامه سیوطی در لآلی مصنوعه گفته قال الحافظ صلاح الدین العلائی و من خطه نقلت فی اجوبته عن الاحادیث الّتی تعقبها السّراج القزوینی علی مصابیح البغوی و ادعی انها موضوعة
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها قد ذکره ابو الفرج فی الموضوعات من طرق عدة و جزم ببطلان الکل و کذلک قال بعده جماعة منهم الذّهبی فی المیزان و غیره و المشهور به
روایة أبی الصلت عبد السلام بن صالح الهروی عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا و عبد السلام هذا تکلموا فیه کثیرا قال النّسائی لیس بثقة و قال الدارقطنی و ابن عدی متهم زاد الدارقطنی رافضی و قال ابو حاتم لم یکن عندی بصدوق و ضرب ابو زرعة علی حدیثه و مع ذلک فقد قال الحاکم ثنا الاصم ثنا عباس یعنی الدوری قال سئلت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال ثقة فقلت أ لیس قد حدث
عن أبی معاویة حدیث انا مدینة العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی و هو ثقة عن أبی معاویة و کذلک روی صالح جزرة عن ابن معین ثم ساقه الحاکم من طریق محمد بن یحیی بن الضریس و هو ثقة حافظ عن محمد بن جعفر الفیدی عن أبی معاویة قال العلائی فقد بریء ابو الصّلت عبد السّلام من عهدته و ابو معاویة ثقة مامون من کبار الشیوخ و حفاظهم المتفق علیهم و قد تفرد به عن الاعمش فکان إذا و أی استحالة فی ان یقول النبی صلعم مثل هذا فی حق علی رضی اللّه عنه و لم یأت کل من تکلم فی هذا الحدیث و جزم بوضعه بجواب عن هذه الروایات الصحیحة عن ابن معین و مع ذلک
ص:237
فله شاهد
رواه الترمذی فی جامعه عن اسماعیل بن موسی الفزاری عن محمد بن عمر بن الرّومی عن شریک بن عبد اللّه عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن أبی عبد اللّه الصنابحی عن علیّ مرفوعا انا دار الحکمة و علی بابها و رواه ابو مسلم الکنجی و غیره من محمد بن عمران الرومی و هو ممن روی عنه البخاری فی غیر الصحیح و قد وثقه ابن حیان و ضعفه ابو داود قال ابو ذرعة فیه لین و قال الترمذی بعد اخراج الحدیث هذا حدیث غریب و قد روی بعضهم هذا عن شریک و لم یذکر فیه الصنابحی و لا یعرف هذا عن احد من الثقات غیر شریک قال العلائی فقد بری محمّد بن عمران الرومی من التفرد به و شریک هو ابن عبد اللّه النخعی القاضی احتج به مسلم و علق له البخاری و وثقه یحیی بن معین و قال العجلی ثقة حسن الحدیث و قال عیسی بن یونس ما رایت احدا قط اورع فی علمه من شریک فعلی هذا یکون تفرده حسنا فکیف إذا انضمّ الی حدیث أبی معاویة و لا یرد علیه روایة من اسقط منه الصنابحی لان سوید بن غفلة تابعی مخضرم ادرک الخلفاء الاربعة و سمع منهم فذکر الصنابحی فیه من المزید فی متصل الاسانید و لم یات ابو الفرج و لا غیره بعلة قادحة فی حدیث شریک سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر انتهی کلام الحافظ صلاح الدین العلائی و نیز سیوطی در قوت المغتذی گفته و قال الحافظ صلاح الدین العلائی فی اجوبته هذا الحدیث ذکره ابو الفرج بن الجوزی فی الموضوعات من طرق عدة و حکم ببطلان الکلّ و کذلک قال بعده جماعة منهم الذهبی فی المیزان و غیره و المشهور به روایة أبی الصلت عبد السلام بن صالح الهروی عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا و عبد السلام هذا تکلموا فیه کثیرا قال النّسائی لیس بثقة و قال الدارقطنی و ابن عدی متهم زاد الدارقطنی رافضی و قال ابو حاتم لم یکن عندی بصدوق و صوب ابو زرعة علی حدیثه و مع ذلک فقد قال الحاکم حدثنا الاصم حدثنا عباس یعنی الدوری قال سئلت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال ثقة فقلت أ لیس قد حدث عن أبی معاویة
حدیث انا مدینة العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی و هو ثقة عن أبی معاویة و کذلک روی صالح جزرة ایضا عن ابن معین ثم ساقه الحاکم من طریق محمد بن یحیی بن الضریس و هو ثقة حافظ عن محمد بن جعفر الفیدی عن أبی معاویة و قال ابو الصلت احمد بن محمد بن محرز سالت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال لیس ممن یکذب فقیل له
فی حدیث أبی معاویة انا مدینة العلم فقال هو من حدیث
ص:238
أبی معاویة اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما ثم کف عنه و قال کان ابو الصلت رجلا موسرا یطلب هذه الاحادیث و یلزم المشایخ قلت فقد بریء ابو الصلت عبد السلام من عهدته و ابو معاویة ثقة مامون من کبار الشیوخ و حفاظهم المتفق علیهم و قد تفرد به عن الاعمش فکان ما ذا و أی استحالة فی ان یقول النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم مثل هذا فی حق علی و لم یات کل من تکلم فی هذا الحدیث و جزم بوضعه بجواب عن هذه الروایات الصحیحة عن یحیی بن معین و مع ذلک فله شاهد رواه الترمذی من حدیث علیّ و رواه ابو مسلم الکجی و غیره عن محمد بن عمر الرّومی و هو ممن روی عنه البخاری فی غیر الصحیح و قد وثقه ابن حبان و ضعفه ابو داود و و قال ابو زرعة فیه لین و قال الترمذی روی بعضهم هذا عن شریک و لم یذکر فیه الصنابحی و لا یعرف هذا عن احد من الثقات غیر شریک فقد بریء محمد بن الرومی من التفرد و شریک هو ابن عبد اللّه النخعی القاضی احتج به مسلم و علق له البخاری و وثقه یحیی بن معین و قال العجلی ثقة حسن الحدیث و قال عیسی بن یونس ما رایت احدا قط اورع فی علمه من شریک فعلی هذا یکون تفرده حسنا فکیف إذا انضم الی حدیث أبی معاویة المتقدم و لا یرد علیه روایة من اسقط منه الصنابحی لان سوید بن غفلة تابعی مخضرم ادرک الخلفاء الاربعة و سمع منهم فذکر الصنابحی فیه من المزید فی متصل الاسانید و لم یات ابو الفرج و لا غیره بعلة قادحة فی حدیث شریک سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر انتهی کلام العلائی و نیز سیوطی در نکت بدیعات در ذکر این حدیث شریف گفته و تعقب الحافظ ابو سعید العلائی علی ابن الجوزی فی هذا الحدیث بفصل طویل سقته فی الاصل و ملخصه ان قال هذا الحدیث حکم ابن الجوزی و غیره بوضعه و عندی فی ذلک نظر الی ان قال و الحاصل انه ینتهی بطرقه الی درجة الحسن المحتج به فلا یکون ضعیفا فضلا عن ان یکون موضوعا و تحسین حافظ علائی این حدیث شریف را بر ناظر کتاب احادیث مشتهره تالیف علامه زرکشی و درر منتثره جلال الدین سیوطی و جواهر العقدین نور الدین سمهودی و سبل الهدی و الرّشاد محمد بن یوسف شامی و تنزیه الشریعه ابن عراق کنانی و تذکرۀ محمد طاهر فتنی و مرقاة ملا علی قاری و فیض القدیر عبد الرؤف المناوی و حاشیه مواهب لدنیه تصنیف نور الدین شبراملسی و قول مستحسن مولوی حسن زمان معاصر نیز واضح و ظاهرست و ستقف علیه فیما بعد انشاء اللّه تعالی و محامد عظیمه و مدائح فخیمه علائی و کمال علو مرتبت و سمو منزلت او نزد این حضرات بر ناظر
ص:239
تذکرة الحفاظ و معجم مختص ذهبی و طبقات شافعیه عبد الرحیم اسنوی و طبقات شافعیه تقی الدین الاسدی و درر کامنه ابن حجر عسقلانی و طبقات الحفاظ سیوطی و انس جلیل مجیر الدین عبد الرحمن علیمی حنبلی و بدر طالع محمد بن علی الشوکانی واضح و اشکارست در این جا بر بعضی از عبارات اکتفا می رود شوکانی در بدر طالع گفته خلیل بن کیکلدی العلائی ولد فی ربیع سنه 693 و اول سماعه للحدیث فی سنة 703 سمع علی شرف الدین الفزاری و برهان الدین الذهبی و ابن عبد الدائم و القسم بن عساکر و جماعة کثیرة بلغوا الی سبعمائة و رحل الی الاقطار و اشتغل قبل ذلک بالفقه و العربیة و مهر و صنف التصانیف فی الفقه و الاصول و الحدیث و منها تحفة الرائض فی علم الفرائض و الاربعین فی اعمال المتقین و شرح حدیث ذی الیدین فی مجلد و الوشی المعلم فیمن روی عن ابیه عن جده عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم قال ابن حجر فی الدرر انّه صنف کتبا کثیرة جدا سائرة مشهورة نافعة و کان بزیّ الجند ثم لبس زیّ الفقهاء و حفظ التنبیه و مختصر ابن الحاجب و مقدمته فی النحو و الصرف و ولّی تدریس الحدیث بالناصریة ثم الصلاحیة بالقدس و قطن به الی ان مات و حج مرارا و جاور و کان ممتعا فی کل باب یحفظ تراجم اهل عصره و من قبلهم و وصفه الذهبی بالحفظ و قال استحضر الرجال و العلل و تقدم فی هذا الشأن مع صحة الذهن و سرعة الفهم و قال غیره و کان اماما فی الفقه و النحو و الاصول و الحدیث و فنونه حتی صار بقیة الحفاظ عارفا بالرجال علامة فی المتون و الاسانید و مصنفاته تنبئ عن امامته فی کل فن و قال الاسنوی کان حافظ زمانه اماما فی الفقه و الاصول و غیرهما ذکیا نظارا فصیحا کریما و له نظم حسن و استمر علی حاله حتی مات فی القدس خامس المحرم سنة 761 انتهی فهذا العلائی حافظهم الذی شمخ و اعتلی*و بارعهم الذی اضطلع و امتلا*قد اثبت هذا الحدیث فنفی کلّ ریب و جلی*و قطع اصل کل شبهة و اختلی*فلا ینحرف عنه الاّ من جاب من العمه قائمة الفلا*و لا یصدف عنه الا من اوقد نار الفتنة و اصطلی
آنکه سید علی بن شهاب الدین الهمدانی در کتاب المودة فی القربی گفته
عن جابر رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و عن ابن مسعود و عن انس مثل ذلک
آنکه نیز سید علی همدانی در کتاب السبعین فی فضائل امیر المؤمنین علی ما نقل عنه گفته الحدیث
ص:240
الثانی و العشرون
قال جابر اخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم عضد علی ع و قال هذا امام البررة و قاتل الفجرة مخذول من خذله منصور من نصره ثم مدّ صوته و قال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه ابن المغازلی
آنکه سید علی همدانی در کتاب روضة الفردوس که مختصر کتاب فردوس الاخبار دیلمیست و نسخه منقولۀ آن از نسخۀ عتیقه پیش نظر نحیف حاضرست گفته الباب الاوّل یفتتح بما یروی باب مدینة العلم و منبع الکرم و الحلم صاحب المناقب علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه
آنکه نیز سید علی همدانی در روضة الفردوس در باب حادی عشر که بر مرویات جابر بن عبد اللّه انصاری مشتمل ست گفته و
عنه قال قال علیه السّلام انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب
آنکه نیز سید علی همدانی در شرح قصیده خمریه فارضیه که موسوم بمشارب الاذواقست در شرح شعر لها البدر کاس و هی شمس تدیرها هلال و کم یبدوا
إذا مزجت بحم
گفته شاید مراد ناظم معانی اعیان خارجی بوده و شاید که بدین حقایق نفسی خواهد بود و بر تقدیر ادل مراد از بدر روح محمدی ص بوده که مظهر آفتاب احدیت و دعای حقیقت محبتست و مراد از هلال علی باشد که ساقی کوس شراب محبت ذو الجلال و موصل متعطشان فیافی امال بمورد زلال وصال اوست که
انا مدینة العلم و علی بابها و چنانکه هلال غیر بدر نیست بلکه جزوی ازوست سید اولیا را با مهتر انبیا همین حکمست که
خلقت انا و علیّ من نور واحد علیّ منّی و انا منه و از امتزاج احکام شرائع مصطفوی و اعلام حقائق مرتضوی نجوم مشارب اذواق اعیان اولیا ظاهر شده و آنکه سید انبیا در حق مهتر اصفیا فرموده که
انا و انت ابوا هذه الامّة اشارت بدینمعناست زیرا که منبع اسرار معارف توحید و مطلع انوار معالم تحقیق اوست و حصول کمال درجات اسرار جمیع اهل کشف و شهود از ینبوع هدایت او بوده و هست و خواهد بود که انا المنذر و علی الهادی و بک یا علی یهتدی المهتدون و چون این سر بر تو مکشوف شود بدان که طوالع انوار حقائق هروی مقتبس از مشکات ولایت علیست و با وجود امام هادی متابعت غیری از احولیست
آنکه نیز سید علی همدانی در اجازت نامۀ که برای شیخ طالب داود نوشته و مجد الدین بن ظهیر الدین بدخشانی آن را در جامع السلاسل آورده بعد ذکر بعضی از احوال و مقامات اهل سلوک گفته و غیر این از مراتب سنیه ارباب قلوب و درجات عالیه اهل کشف و شهود که این ضعیف بعضی از آثار و ثمرات آن در صحبت شیخ خود سیّدی سندی قدوة الواصلین حجة العارفین سلطان المحققین برهان الموحدین سر اللّه فی الارضین ابو المعالی شرف الحق و الدین محمود بن عبد اللّه المزدقانی افاض اللّه علی
ص:241
روحه الکریم بحار الرحمة و الغفران یافته و مشاهده کرده است و او از صحبت شیخ شیوخ الاسلام عارف علم ربانی شیخ رکن الملة و الدین احمد بن محمد المعروف بعلاء الدولة سمنانی اخذ طریقت کرده است و او از صحبت شیخ نور الدین عبد الرحمن اسفراینی و او از ذاکر خود احمد جوزقانی و از شیخ کامل سائر علی لالا و او از شیخ واصل شهید مجد الدین بغدادی و او از شیخ محقق کامل مکمل ابو الجناب احمد بن عمر الخیوقی المعروف بنجم الدین کبری و او از شیخ عمار یاسر و او از شیخ ابو النجیب سهروردی و او از شیخ احمد غزالی و او از شیخ ابو بکر نساج و او از شیخ ابو القاسم کورکانی و او از شیخ عثمان مغربی و او از ابو علی کاتب و او از ابو علی رودباری و او از سید الطائفه جنید بغدادی و او از سری سقطی و او از شیخ معروف کرخی و او از داود طائی و او از شیخ حبیب عجمی و او از شیخ حسن بصری و او از امام اولیا سلطان اتقیا باب مدینه علم منبع کرم و حلم اسد اللّه الغالب امیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه و او از حضرت سید المرسلین و امام المتقین و رسول رب العالمین محمد مصطفی علیه افضل الصلوات و اکمل التحیات انتهی-و علی همدانی از اکابر اولیای عظام و اجلۀ عرفای فخام و اماثل علمای اعلام و اماجد نبهای عظام سنیّه بوده مفاخر عظیمه و ماثر فخیمه و محامد سنیه و مدائح علیه او ان شاء اللّه تعالی در مجلد حدیث تشبیه بتفصیل جمیل خواهی شنید فهذا حبرهم المعروف*و قرمهم الموصوف*بالسبق و البراعة و الفضل المشوف*المحرز عندهم من المحامد* معجبة الانواع و الصوف*قد روی هذا الحدیث المشید المرصوف*الموطد المکتوف*و اثبته فی تصانیفه التی لا یعمی* عنها الاّ کل خاسئ مطروف* فارغم من المنکرین المعاطس و الانوف*و ساق إلیهم وحی الحتوف*و رمی عصبتهم بالمرنان الهتوف*و اصمی زرافتهم باحد القواضب و السیوف*و جعل ما لفقوه کالرماد المنسوف*و صیر ما ابرموه کالصوف المنتوف
آنکه نور الدین جعفر بن سالار البدخشانی المعروف بامیر ملا خلیفه سید علی همدانی در خلاصة المناقب گفته جناب سیادت در ذخیره آورده است که در بعضی اخبار آورده است که امام محقق سابق جعفر صادق علیه و علی آبائه السّلام را گفتند
ان فیک کل فضیلة الاّ انک متکبر قال لست بمتکبر و لکن کبریاء الحق قام منی مقام التکبر یعنی طائفه که اخلاق نفسانی را در مقام فنا دربازند و خانۀ وجود را از صفات بشریت بپردازند و خاشاک هستی را در زاویه نابود اندازند هر آینه مقبولان را بعد از تجرع مرارات فنا شربت لقا چشانند و در بارگاه لقا بعضی را لباس حلم و حیا پوشانند و جماعتی بخلعت تعزز و کبریا مخصوص گردانند پس چون در مقام صحو آثار آن صفات را در وجود عزیز ایشان بظهور رسانند عوام کالانعام آن را زیشان تکبر دانند امّا عارف محقق می داند که ان تعزز بحق و تجلی سلطنت کبریاء مطلقست که در ابدان زاکیه و اجسام طاهره ایشان
ص:242
بظهور می رسد نه ایشان را نزد خود مقداری و نه بارد و قبول خلق آرامی و قراری و نه در ظهور آن صفات اختیاری بل یَفْعَلُ ما یَشاءُ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ و آنکه باب مدینۀ علم و منبع کرم و حلم شاهباز فضای ازلی امیر المؤمنین علی کرم اللّه وجهه فرمود که
ما احسن تواضع الغنی فی مجلس الفقیر رغبة فی ثواب اللّه تعالی و احسن من ذلک تیه الفقراء علی الاغنیاء ثقة باللّه تعالی اشارت بان معنی بود زیرا که تکبر اغنیا بسبب نخوت نفسانی و عوارض امور فانی باشد که آن بغیر الحقست و تکبر درویش عارف باللّه باللّه بود و این احسن احوال فقیرست زیرا که این دلالتست بر یقین او ازینجا بدانی که آنچه موجب نقصان عاقلست کمال عارفست انتهی و نور الدین جعفر از افاخم عرفای معروفین معتمدین و اعاظم کملای ممدوحین مستندین سنیّه می باشد جلالت شان و سمو مکان او بر ناظر جامع السلاسل مجد الدین بن ظهیر الدین بدخشانی و انتباه فی سلاسل اولیاء اللّه شاه ولی اللّه والد ماجد مخاطب ظهیر و نمایانست فهذا عارفهم الجلیل*و کابرهم النبیل* قد حتم بهذا الحدیث الاثیر الاثیل*حتما قاطعا لکلّ قال و قیل*فلا یشیح الوجه عن قبوله* الا الارعن الحائر الضلیل*و لا یعرض عنه بعدو له *الا الاخلف الزائغ المخطی للسبیل* و لا یرتاب فیه الاّ المائق* المافوک بالحیل و الاعالیل*و لا یمتری فیه الا المرتبک* فی شباک الخدع و الاضالیل
آنکه بدر الدین محمد بن بهادر بن عبد اللّه الزرکشی الشافعی بوجه حسن و او ایجاع صدور معاندین و احراق قلوب جاحدین داده بتصریح این معنی که حدیث مدینة العلم منتهی بدرجۀ حسن محتج به می شود و ضعیف نیست چه جای آنکه موضوع باشد داغ توهین و تهجین بر نواصی منکرین حائدین نهاده عبد الرّءوف منادی در فیض القدیر در ذکر این حدیث شریف گفته و قال الزرکشی الحدیث ینتهی الی درجة الحسن المحتج به و لا یکون ضعیفا فضلا عن کونه موضوعا و مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن در ذکر این حدیث شریف گفته و اقتصر علی تحسینه العلائی و الزرکشی و ابن حجر فی اقوام أخر ردّا علی ابن الجوزی و علامه زرکشی علاوه بر تحسین خود تحسین این حدیث از علائی نیز نقل کرده چنانچه بر ناظر درر منتثره سیوطی و مرقاة ملا علی قاری واضح و آشکارست و علامه زرکشی از اعاظم محرزین جلائل فخار و افاخم مبرزین کامل عیار نزد سنیه می باشد تقی الدین اسدی در طبقات شافعیه گفته محمد بن بهادر بن عبد اللّه العالم العلامة المصنف المحرر بدر الدین ابو عبد اللّه المصری الزرکشی مولده سنة خمس و اربعین و اخذ عن الشیخین جمال الدین الاسنوی و سراج الدین البلقینی و رحل الی حلب الی الشیخ شهاب الدین الاذرعی و تخرج فی الحدیث بمغلطائی و سمع الحدیث
ص:243
بدمشق و غیرها قال بعض المورخین کان فقیها اصولیا ادیبا فاضلا فی جمیع ذلک و درس و افتی و ولی مشیخة خانقاه کریم الدین بالقرافة الصغری و حکی لی الشیخ شمس الدین البرماری انه کان منقطعا الی الاشتغال بالعلم لا یشتغل عنه بشیء و له اقارب یکفونه امر دنیاه توفی فی رجب سنة اربع و تسعین و سبعمائة و دفن بالقرافة الصغری بالقرب من تبرئة الامیر بکتم الساقی و من تصانیفه تکملة شرح المنهاج الاسنوی و اعتمد فیه علی النکت لابن النقیب و اخذ من کلام الاذرعی و البلقینی و فیه فوائد و ابحاث تتعلق بکلام المنهاج حسنة لکنه یهم فی النقل و البحث کثیرا ثم اکمله لنفسه و لکن الربع الاوّل منه عدم و هو مسودة و خادم الشرح و الروضة و هو کتاب کبیر فیه فوائد جلیلة کتبه علی اسلوب المتوسط للاذرعی و النکت علی البخاری و البحر فی الاصول فی ثلثة اجزاء جمیع فیه جمعا کثیرا لم یسبق إلیه و شرح جمع الجوامع للسبکی فی مجلدین و له مصنفات آخر منها مصنف فی الادب سماه ربیع الغزلان و خطه ضعیف جدا قل من یحسن استخراجه و ابن حجر عسقلانی در درر کامنه فی اعیان المائة الثامنة گفته محمد بن بهادر بن عبد اللّه الترکی الاصل المصری الشیخ بدر الدین الزرکشی ولد سنة خمس و اربعین و عنی بالاشتغال من صغره فحفظ کتبا و اخذ عن الشیخ جمال الدین الاسنوی و الشیخ سراج الدین البلقینی و لازمه و لما ولّی قضاء الشام استعار منه نسخة من الروضة مجلد فعلق ما علی الهوامش من الفوائد فهو اول من جمع حواشی الروضة للبلقینی و ذلک فی سنة تسع و ستین و ملکتها بخطه ثم جمعها القاضی ولی الدین ابن شیخنا العراقی قبل ان یقف علی الزرکشیة فلما اعرتها له انتفع بها فیما کان قد خفی من اطراف الهوامش فی نسخة الشیخ و جعل لکلّ ما زاد علی نسخة الزرکشی زاء و عنی الزرکشی بالفقه و الاصول و الحدیث فاکمل شرح المنهاج و استمد فیه من الاذرعی کثیرا و کان رحل الی دمشق فاخذ عن ابن کثیر فی الحدیث و قرأ علیه مختصره و مدحه ببیتین ثم توجه الی حلب فاخذ عن الاذرعی ثمّ الخادم علی طریق المهمات فاستمد من المتوسط للاذرعی کثیرا لکنه شحنه بالفوائد و الزوائد من المطلب و غیره و جمع فی الاصول کتابا سماه البحر فی ثلاثة اسفار و شرح علوم الحدیث لابن الصلاح و جمع الجوامع للزرکشی و شرع فی شرح البخاری فترکه مسودة وقفت علی بعضها و لخص منه التنقیح فی مجلدة و شرح الاربعین
ص:244
النوویة و ولی مشیخة کریم الدین و کان منقطعا فی منزله لا یتردد الی احد الا الی سوق الکتب و إذا حفره لا یشتری شیئا و انما یطالع فی تصانیفه و خرج احادیث الرافعی و مشی فیه علی جمع ابن الملقن لکنه سلک طریق الزیلعی فی سوق الاحادیث باسانید من خرجها فطال الکتاب بذلک و مات و جلال الدین سیوطی در حسن المحاضره گفته بدر الدین محمد بن عبد اللّه بن بهادر الزرکشی ولد سنة خمس و اربعین و سبعمائة و اخذ عن الاسنوی و مغلطائی و ابن کثیر و الاذرعی و غیرهم و الف تصانیف کثیرة فی عدة فنون منها الخادم علی الرافعی و الروضة و شرح المنهاج و الدیباج و شرح جمع الجوامع و شرح البخاری و التنقیح علی البخاری و شرح التنبیه و البرهان فی علوم القرآن و القواعد فی الفقه و احکام المساجد و تخریج احادیث الرافعی و تفسیر القرآن وصل الی سورة مریم و البحر فی الاصول و سلاسل الذهب فی الاصول و النکت علی ابن الصلاح و غیر ذلک مات یوم الاحد ثالث رجب سنة اربع و تسعین و سبعمائة و دفن بالقرافة الصغری و شمس الدین محمد بن علی بن احمد الداؤدی المالکی در طبقات المفسرین گفته محمد بن عبد اللّه بن بهادر الامام العالم العلامة المصنف المحرر بدر الدین ابو عبد اللّه المصری الزرکشی الشافعی مولده سنة خمس و اربعین و سبعمائة اخذ عن الاسنوی و مغلطائی و ابن کثیر و الاذرعی و سراج الدین البلقینی و رحل الی حلب فاخذ عن الشیخ شهاب الدین الاذرعی و سمع الحدیث بدمشق سنة اثنتین و خمسین و سبعمائة من الصلاح بن أبی عمرو بن أمیلة و غیرهما و کان فقیها اصولیا مفسرا ادیبا فاضلا فی جمیع ذلک و درس و افتی و ولّی مشیخة خانقاه کریم الدین بالقرافة الصغری و کان منقطعا الی الاشتغال بالعلم لا یشتغل عنه بشیء و له اقارب یکفلونه امر دنیاه و له تصانیف کثیرة فی عدة فنون منها الخادم علی الرافعی و الروضة و شرح المنهاج و الدیباج و شرح جمع الجوامع و شرح البخاری و التنقیح علیه و شرح العمدة و شرح التنبیه و البحر فی الاصول فی ثلاثة اجزاء جمع فیه جمعا کثیرا لم یسبق إلیه و سلاسل الذهب فی الاصول و البرهان فی علوم القرآن و القواعد فی الفقه و احکام المساجد و تخریج احادیث الرافعی و تفسیر القرآن العظیم وصل فیه الی سورة مریم و النکت علی ابن الصلاح و غیر ذلک و خطه ضعیف جدا قل من یحسن استخراجه توفی یوم الاحد ثالث شهر رجب سنة اربع و تسعین و سبعمائة و دفن بالقرافة الصغری بالقرب من تربة الامیر بکتمر السّاقی
ص:245
و ابو مهدی ثعالبی در مقالید الاسانید گفته نبذة من تعریف البدر الزرکشی رحمه اللّه تعالی قال الحافظ ابن حجر فی ابناء الغمر هو محمد بن بهادر بن عبد اللّه الزرکشی ولد سنة خمس و اربعین و سبعمائة بتقدیم المهملة علی الموحدة کما رایت بخطه و سمع من مغلطائی و تخرج به فی الحدیث و قرأ علی جمال الدین الاسنوی و تخرج به فی الفقه و سمع من ابن کثیر و اخذ عن الاذرعی و غیره و اقبل علی التصنیف فکتب بخطه ما لا یحصی لنفسه و لغیره و من تصانیفه تخریج احادیث الرافعی فی خمس مجلدات و خادم الرافعی فی عشرین مجلدا و التنقیح و شرع فی شرح کبیر علی البخاری لخصه من شرح ابن الملقن و زاد فیه کثیرا و شرح جمع الجوامع فی مجلدین و شرح المنهاج فی عشرة و مختصرة فی مجلدین و التجرید فی اصول الفقه فی ثلاث مجلدات و غیر ذلک و تخرج به جماعة و کان مقبلا علی شانه منجمعا عن الناس و کان یقول الشعر الوسط مات فی ثلث رجب سنة اربع و تسعین بتقدیم المثناة الفوقیة و سبعمائة رحمة اللّه تعالی علیه انتهی و خود شاهصاحب در بستان المحدثین گفته تنقیح الالفاظ الجامع الصحیح از تصانیف بدر الدین محمد بن بهادر بن عبد اللّه زرکشیست که در سال هفصد و چهل و پنج متولد شده و از شاگردان حافظ مغلطایست در فن حدیث و از جمال الدین اسنوی نیز اخذ علوم کرده خصوصا فقه و سماع حدیث از ابن کثیر و اوزعی نیز دارد صاحب تصانیف بسیارست خصوصا خدمت فقه شافعی و علوم قران بسیار نموده از آن جمله است تخریج احادیث الرافعی در پنج جلد و از آن جمله خادم الرافعی در بست جلد و شرحی دیگر دارد بر بخاری بسیار دراز و مطول که آن را از شرح ابن ملقن تلخیص نموده و چیزها در آن افزوده و جمع الجوامع را نیز شرح نموده در دو جلد و منهاج را در ده جلد و مختصر آن شرح کرده در دو جلد و تجرید در اصول الفقه در سه جلد نوشته و شعری هم دارد متوسط الدرجه و دفعة وفات و در سوم رجب سال نود و چهار بعد از هفصد وداد و صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته بدر الدین محمد بن عبد اللّه بن بهادر الزرکشی در سنه خمس و اربعین و سبعمائة متولد شده و او از اسنوی و مغلطائی و ابن کثیر و اذرعی و غیرهم فرا گرفته و تالیف ساخته تصانیف بسیار در فنون عدیده دارد منها الخادم علی الرافعی و الروضة و شرح المنهاج و الدیباج و شرح جمع الجوامع و شرح البخاری و التنقیح علی البخاری و شرح التنبیه و البرهان فی علوم القرآن و القواعد فی الفقه و احکام المساجد و تخریج احادیث الرافعی و تفسیر القرآن الی سورة مریم و البحر فی الاصول و سلاسل الذهب فی الاصول و النکت علی ابن الصلاح و غیر ذلک مات یوم الاحد ثالث رجب سنة اربع و تسعین و سبعمائة و دفن بالقرافة الصغری
ص:246
فهذا الزرکشی احد اعلامهم المشاهیر*و فرد احبارهم النحاریر*قد حسّن هذا الحدیث الرفیع الاثیر*و صرح بکونه محتجا به علی زعم المنکر الغریر*فالمتعامی عنه مصاب فی بصره ضریر*و المحائد عنه معتوه مألوس فاسد الضمیر*و المتعاند فیه مدیث لصغاره حقیر* و المناکر فیه محتقب لاثمه وقیر
آنکه فخر الدین عبد الرحمن بن عبد الرّزاق بن ابراهیم بن مکانس القبطی المصری این حدیث شریف را در اشعار خود نظم نموده چنانچه تقی الدین ابو بکر علی المعروف بابن حجة الحموی در خزانة الادب در نوع طباق در ضمن اشعاری که از دیوان فخر الدین بن مکانس نقل کرده گفته و نقلت منه ما امتدح به امیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه یا بن عم النبی ان أناسا
قد توالوک بالسعادة فازوا انت للعلم فی الحقیقة باب یا اماما و ما سواک مجاز
و نیز ابن حجر در خزانة الادب در نوع توریه در ذکر اشعار فخر الدین بن مکانس گفته و قال یمدح الامام المرتضی علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه یا بن عم النبی ان أناسا قد توالوک بالسعادة فازوا انت للعلم فی الحقیقة باب
یا اماما و ما سواک مجاز
و فخر الدین بن مکانس از مشاهیر نبهای اعلام و معاریف کملای عظام سنیه بوده ابن حجر عسقلانی در درر کامنه گفته عبد الرحمن بن عبد الرّزاق بن ابراهیم بن مکانس القبطی المصری فخر الدین ولد فی سلخ ذی الحجة سنة 45 و کان ابوه من الکتاب فی الدواوین فنشأ فی ذلک و کان له ذکاء فتولع بالادب فاخذ عن القیراطی و غیره و صحب الشیخ بدر الدین البشتکی و نظم الطریقة النباتیة فاجاد مع قصور بیّن فی العربیّة لکنه کان قوی الذهن حسن الذوق حادّ النادرة یتوقد ذکاء و ولی نظر الدولة و غیرها من المناصب بالقاهرة و صودر مرة مع الصاحب کریم الدین اخیه ثم ولی وزارة الشام فاقام بها مدة و دخل الی حلب صحبة الظّاهر برقوق و طارح فضلاء الشّام فی البلدین ثم طلب من دمشق لیلی الوزارة بالدیار المصریة فیقال انّه اغتیل بالسّم و هو راجع فوصل الی بیته میتا و ذلک فی ثانی عشر ذی الحجة سنة 793 و لم یکمل خمسین سنة اجتمعت به غیر مرة و سمعت منه شیئا من الشعر و هو القائل علقتها
معشوقة خالها
أرخصا
انتهی فهذا فخر الدین بن مکانس*بارعهم المحرز للمفاخر الزاریة علی العین الاوانس*قد نظم هذا الحدیث المجده من معالم الهدی کل رسم دارس*فی نظمه الانیق الرشیق
ص:247
المطرب کل متعاط للصناعة ممارس*فلا یرتاب فی شانه الا الحائد المناکر الخائس*و لا یمتری فی امره الاّ المدبر عن الحق کالقانط الآیس*و لا یتصدی لرده الا المضطغن الشانئ التاعس*و لا یتعدی طوره فیه الاّ الناکص عن الصدق و المتقاعس
آنکه شیخ کمال الدین محمد بن موسی بن عیسی الدمیری حدیث مدینة العلم را حتما و جزما ارشاد جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم می داند و بافاده این معنی که حدیث مذکور از جمله مناقب کثیره جناب امیر المؤمنین علیه السلام کافی و وافیست امر حق را باعلای مراتب ایضاح می رساند چنانچه در حیاة الحیوان بذکر خلافت جناب امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید و مناقبه رضی اللّه عنه تعالی عنه کثیرة جدا و یکفی منها
قوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و اگر چه بر متتبع عثور در کمال ظهور است که علامه دمیری از اعاظم متبحرین اعیان و افاخم متمهرین رفیع المکان و اجله منقدین ثقات و اکابر محققین اثبات می باشد لیکن نبذی از مفاخر عظیمة الاخطار و شطری از مآثر مشرفة المنار او بر زبان اعلام سنیّه باید شنید تقی الدین اسدی در طبقات شافعیه گفته محمد بن موسی بن عیسی الدمیری المصری کمال الدین ولد فی حدود الخمسین و تکسب بالخیاطة ثم خدم الشیخ بهاء الدین السبکی و اخذ عنه و عن الشیخ جمال الدین الاسنوی و اثنی علیه ثناء کثیرا و تخرج و مهر فی الفنون و قال الشعر و ولی تدریس الحدیث بالقبة الزکیة بالقرب من باب النصر و حج مرارا و جاور و تکلّم علی الناس فی جامع الظّاهر بالحسینیة و کان ذا حظ من العبادة و التلاوة لا یفتر لسانه غالبا عنهما و له شرح المنهاج فی اربع مجلدات ضمنه فوائد کثیرة خارجة عن الفقه و الدیباجة فی شرح سنن بن ماجة فی اربع مجلدات و جمع کتابا سماه حیاة الحیوان اجاد فیه ذکر فیه جملا من الفوائد الطبیّة و الخواص و الادبیة و الحدیثیة و غیر ذلک و له خطب مدونة جمعیة و وعظیة و قال الحافظ شهاب الدین ابن حجر فی المعجم و کان له حظ من العبادة تلاوة و صیاما و قیاما و مجاورة بمکة و المدینة و اشتهرت عنه کرامات و اخبار بامور مغیبات بسندها الی المنامات تارة و الی بعض الشیوخ اخری و غالب النّاس یعتقد انه یقصد بذلک الستر توفی فی جمادی الآخرة سنة ثمان و ثمانمائة و تقی الدین فاسی در عقد ثمین فی تاریخ بلد اللّه الامین گفته محمد بن موسی بن عیسی بن علی العلامة المفنن کمال الدین المعروف بالدمیری المصری الشافعی نزیل مکة یکنی ابا البقاء ولد فی اوائل سنة
ص:248
اثنین و اربعین و سبعمائة تقریبا کذا وجدت فی بعض الاستدعاءات الّتی اجاز فیها بخطه و اظنه و اللّه اعلم ولد بالقاهرة و سمع بها علی ما بلغنی جامع الترمذی علی مظفر الدین العطار المصری و علی علی بن احمد الفرضی الدمشقی و لعله سمع علی الفرضی شیئا من مسند احمد بن حنبل و سمع بالقاهرة کثیرا من عبد الرحمن بن علی بن محمد بن هارون الثعلبی و من محمد بن علیّ الحراوی کتاب الحیل للحافظ شرف الدین الدمیاطی عنه و العلم للذّهبی و من غیرهما و من شیوخها و سمع بمکة من مسندها الجمال محمد بن احمد بن عبد المعطی صحیح ابن حبان و غیر ذلک و سمع بمکة ایضا علی مسند حلب کمال الدین محمّد بن عمر بن حبیب الحلبی سنن ابن ماجه و مسند الطیالسی و مسند الشافعی و معجم ابن قانع و اسباب النزول للواحدی و المقامات الحریریة و غیر ذلک و عنی بالعلم کثیرا و اخذه عن جماعة منهم الشیخ بهاء الدین احمد بن الشیخ تقی الدین السبکی اخذ عنه فنونا من العلم و لازمه کثیرا و انتفع به و لما راه الشیخ بهاء الدین السبکی هلا للتّدریس و الفتوی تکلم له مع جدی القاضی کمال الدین أبی الفضل النویری فی ان یجیز له ذلک ففعل و تفقه ایضا بالشیخ جمال الدین عبد الرحیم الأسنوی و اخذ الادب عن الشیخ برهان الدین القیراطی و برع فی التفسیر و الحدیث و الفقه و اصوله و العربیّة و الادب و له توالیف حسنة منها الدیباجة فی شرح سنن ابن ماجه و هو فی نحو خمس مجلدات علی ما وجدت بخطه و شرح المنهاج للنووی و سماه النجم الوهاج و کتاب حیاة الحیوان و هو کتاب نفیس و قد اختصرته فی سنة اثنین و عشرین و ثمان مائة و نبهت فیه علی اشیاء کثیرة تتعلق بما ذکره المؤلف فیه و له توالیف غیر ذلک و له نظم جید و حظ وافر من العبادة و الخیر و کان باخره یسرد الصوم و افتی و درس و اعاد باماکن فی القاهرة منها جامع الازهر کانت له فیه حلقة یشغل فیها الطلبة فی یوم السبت غالبا و منها القبة من خانقاه بیبرس بالقاهرة کان یدرس فیها الحدیث و کنت حضر عنده فیها و کان یذکر الناس بمدرسة ابن البقری فی یوم الجمعة غالبا و یفید فی مجلسه هذا اشیاء حسنة من فنون العلم و یذکر النّاس ایضا بجامع الظاهر بالحسینیة بعد العصر فی یوم الجمعة غالبا و درس ایضا بمکة و افتی و جاور بمکة مدة سنین مفرقة و تاهل فیها و رزق بها اولادا و اول قدماته الی مکة فی موسم سنة اثنین و ستین و سبعمائة علی ما بلغنی عنه و جاور بها حتی حج من سنة ثلاث و ستین ثم جاور بها فی سنة ثمان و ستین قدمها مع الرجبیة فی هذه السنة و اقام بها حتی حج ثم قدم الی مکّة
ص:249
من سنة اثنین و سبعین و اقام بها حتی حج من سنة ثلاث و سبعین بها؟ ؟ ؟ سمع من ابن عبد المعطی و ابن حبیب ثم قدمها فی موسم سنة خمس و سبعین و اقام بها حتی حج من سنة ست و سبعین و فیها تاهل بمکة فیما احسب ثم قدمها فی موسم سنة ثمانین و سبعمائة و اقام بها حتی حج من سنة احدی و ثمانین و سبعمائة ثم قدمها فی سنة تسع و تسعین و سبعمائة و اقام بها حتی حج من سنة ثمان مائة و توجه الی القاهرة و اقام بها حتی توفی فی ثالث جمادی الاولی سنة ثمان و ثمانمائة و دفن بمقابر الصوفیة بسعید السّعداء و کان احد الصوفیة بها و شاهدا فی وقفها نغمده اللّه برحمته سمعت منه فی القاهرة حدیثا من سنن ابن ماجة و سمع منه اصحابنا المحدثون منهم الا ما صلاح الدین خلیل بن محمّد الاقفهی فی جوف الکعبة المعظمة و شمس الدین سخاوی در ضوء لامع گفته محمد بن موسی بن عیسی بن علی الکمال ابو البقاء الدمیری الاصل القاهری الشافعی کان اسمه اولا کمالا بغیر اضافة و کان یکتبه کذلک بخطه فی کتبه ثم تسمّی محمّدا و صار یکشط الاول و کانه لتضمنه نوعا من التزکیة مع هجر اسمه الحقیقی ولد فی اوائل سنة اثنتین و اربعین و سبعمائة تقریبا کما کتبه بخطه بالقاهرة و نشأ بها فتکسب بالخیاطة ثم اقبل علی العلم و اخذه عن البهاء احمد بن التقی السبکی و لازمه کثیرا و انتفع به و کذا اخذ عن الکمال أبی الفضل النویری و تفقه ایضا بالجمال الاسنوی و وصف ابن الملقن فی خطبة شرحه بشیخنا و کذا بلغنی اخذه عن البلقینی ایضا و لیس ببعید و اخذ الادب عن البرهان القیراطی و العربیة و غیرها عن البهاء بن عقیل و سمع علی مظفر الدین العطار و الفرضی و أبی الفرج ابن القاری و الحراوی و بمکة علی الکمال ابن عبد المعطی و الکمال محمد بن عمر بن حبیب فی آخرین کالعفیف المطری بالمدینة و مما سمعه علی الاول الترمذی فی سنة نیف و خمسین و وصفه الزبلعی فی الطبقة بالفاضل کمال الدین کمال و علی ثانیهما فقط جلّ مسند احمد او جمیعه و جزء الانصاری و برع فی التفسیر و الحدیث و الفقه و اصوله و العربیة و الادب و غیرها و اذن له بالافتاء و التدریس و تصدی للاقراء انتفع به جماعة و کتب علی ابن ماجة شرحا فی نحو خمس مجلدات سماه الدیباجه مات قبل تحریره و تبییضه کذا شرح المنهاج و سماه النجم الوهاج لخصه من السبکی و الاسنوی و غیرهما و عظم الانتفاع به خصوصا بما طرزه به من ؟ ؟ ؟ المتممات؟ ؟ ؟ و الخاتمات و النکت البدیعة و اول ما ابتداء من المساقاة بناء علی قطعه شیخه الاسنوی فانتهی
ص:250
فی ربیع الآخر سنة ست و ثمانین ثم استانف و نظم فی الفقه ارجوزة طویلة فیها فروع غریبة و فوائد حسنة و له تذکرة مفیدة و حیاة الحیوان و هو نفیس اجاده و اکثر فوائده مع کثرة استطراده فیه من شیء الی شیء و له فیه زیادات لا توجد فی جمیع النسخ و اتوهم ان فیها ما هو مدخول لغیره ان لم یکن جمیعها لما فیها من المناکیر و قد تجردها بعضهم بل اختصر الاصل التقی الفاسی فی سنة اثنتین و عشرین و نبه علی اشیاء مهمة یحتاج الاصل إلیها و اختصر شرح الصفدی للامیة العجم فاجاده و رایت من غرائبه فیه قوله و کان بعضهم یقول انّ المقامات و کلیلة و دمنه رموز علی الکیمیا و کلّ ذلک من شغفهم و حبهم لها نسئل اللّه العافیة بلا محنة و کان الشیخ تقی الدّین بن دقیق العید رحمه اللّه مغری بها و انفق فیها مالا و عمرا انتهی و انّما استغربته بالضّبة لما نسبه للتقی و قد ترجمه التقیّ الفاسی فی مکّة فقال انّه کان احد صوفیة سعید السّعداء و شاهد وقفها له نظم جید و حظ وافر من العبادة و الخیر حتی کان باخره یرد الصوم حدث بالقاهرة و بمکة و سمع منه الصلاح الاقفهی فی جوف الکعبة و الفاسی بالقاهرة و افتی و اعاد و درس باماکن و القاهرة منها جامع الازهر و کانت له فیه حلقة یشغل فیها الطلبة یوم السبت غالبا و منها القبة البرسیة کان یدرس فیها الحدیث و کنت احضر عنده فیها بل کان یذکر الناس بمدرسة ابن البقری داخل باب النصر فی یوم الجمعة غالبا و یفید فی مجلسه هذا اشیاء حسنة من فنون العلم و بجامع الظّاهر فی الحسینیة بعد عصر الجمعة غالبا و درس ایضا بمکة و افتی و جاور فیها مدة سنین مفرقة و تاهل فیها بام احمد فاطمه بنت یحیی بن عباد السنهاجی المکیة و ولدت له أم حبیبة و أم سلمة و عبد الرّحمن و اول قدماته إلیها علی ما اخبرت عنه فی موسم سنة اثنتین و ستین و سبعمائة و جاور بها حتّی تبع فی الّتی بعدها ثم جاور بها ایضا فی سنة ثمان و ستین قدم جامع الرجبیة فدام حتی حج ثم قدمها فی سنة اثنتین و سبعین فاقام بها حتی حج فی الّتی بعدها قلت؟ ؟ ؟ و حضرموت شیخنا البهاء بن السبکی حینئذ و نقل الکمال عنه انه قال له قبیس موته بقلیل هذا؟ ؟ ؟ جرادی و جرت العادة فیه یعنی لنفسه بحدوث امر ما فان جاء الخبر بموت أبی البقاء و انا فی قید الحیاة فذاک و الا فائر الکتاب علی قبری هکذا سمعته من لفظ شیخنا فیما قرأت بخط الدمیری و انه قال له یا سیدی وصل الامر الی هذا الحد
ص:251
او نحو هذا فقال انه غرمنی مائة الف قال فقلت له درهم فقال بل دینار انتهی قال الفاسی ثم قدم مکة فی موسم سنة خمس و سبعین فاقام بها حتی حج فی التی تلیها و فیها تاهل بمکة فیما احسب؟ ؟ ؟ ثم قدمها فی موسم سنة ثمانین و اقام بها حتی حج فی الّتی بعدها ثم قدمها فی سنة تسع و تسعین و اقام حتی حج فی الّتی بعدها و انفصل عنها فاقام بالقاهرة حتی مات فی ثالث جمادی الاولی سنة ثمان و صلی علیه ثم دفن بمقابر الصوفیة سعید السّعداء و قال المقریزی فی عقوده صحبته سنین و حضرت مجلس وعظه مرا و الاعجابی به و انشدنی و افادنی و کنت احبه و یحبنی فی اللّه لسمته و حسن هدیه و جمیل طریقته و مداومته علی العبادة لقینی مرة فقال لی رایت فی المنام انی اقول لشخص لقد بعد عهدی بالبیت العتیق و کثر شوقی إلیه فقال قل لا اله الاّ اللّه الفتاح العلیم الرقیب المنان فصار یکثر ذکر ذلک فحج فی تلک السنة رحمه اللّه و ایّانا و نفعنا به و قد ذکره شیخنا فی انبائه فقال مهر فی الفقه و الادب و الحدیث و شارک فی الفنون و درس المحدثین بقبّة بیبرس و فی عدة اماکن و وعظ فافاد و خطب فاجاد و کان ذا حظ من العبادة تلاوة و صیاما و مجاورة بالحرمین و یذکر عنه کرامات کان یخفیها و ربما اظهرها و احالها علی غیره و قال فی معجمه کان له حظ من العبادة تلاوة و صیاما و قیاما و مجاورة بمکة و بالمدینة و اشتهرت عنه کرامات و اخبار بامور مغیبات یسندها الی المنامات تارة و الی بعض الشیوخ اخری و غالب الناس یعتقد انه یقصد بذلک الستر سمعت من فوائده و من نظمه و اجتمعت به مرارا و کنت احبّ سمته و یقال انه کان فی صباه اکولا نهما ثم صار بحیث یطیق سرد الصیام زاد غیره و له اذکار یواظب علیها و عنده خشوع و خشیة و بکاء عند ذکر اللّه سبحانه و قد تزوج بابنتیه الجمال محمد و الجلال عبد الواحد ابنا ابراهیم بن احمد بن أبی بکر المرشدی المکی الحنفی و استولداهما فالاول ابا الفضائل محمدا و عبد الرحمن و الثانی عبد الغنی و غیره و روی لنا عنه جماعة ممن اخذ عنه هدایة و روایة و عرضا
و ممّا ینسب إلیه
صدیقک ان صدقت صداقة و ادفع عدوک بالّتی فاذا الّذی
و جلال الدین سیوطی در حسن المحاضرة گفته الکمال الدمیری محمد بن موسی بن عیسی لازم البهاء السبکی و تخرج به و بالاسنوی و غیرهما و سمع علی الفرضی و غیره و مهر فی الادب و درس الحدیث بقیة بیبرس و له تصانیف منها شرح المنهاج
ص:252
و المنظومة الکبری و حیاة الحیوان و اشتهرت عنه کرامات و اخبار بامور مغیبات مات فی جمادی الاولی سنة ثمان و ثمانمائة و ازنیقی در مدینة العلوم گفته و من کتب المحاضرات حیاة الحیوان لکمال الدین الدمیری و لها کبری و صغری و هو کمال الدین محمد بن موسی الدمیری الشافعی المصری صاحب التصانیف المفیدة فی علوم عدیدة کان کثیر العبادة قائما بالصوم عدیم النظر فی وقته و کان یکتسب اولا بالخیاطة ثم ترکه و لم یتقلد القضاء اصلا و لا لبس لباسا فاخرا اخذ عن الاسنوی و العراقی و اعیان العلماء و من تامل کتابه المعروف و بحیاة الحیوان و ما اودعه من الغرائب و الفوائد عرف فضله ولد سنة اثنین و اربعین و سبعمائة و توفی بالقاهرة سنة ثمان و ثمانمائة قلت الدمیری منهم من یقول بکسر الدال المهملة و کسر المیم و منهم من یقول بفتح الدال و کسر المیم و لعلّ الصواب هو الآخر لانی قد وجدته مکتوبا بخط بعض الثقات و مولوی صدیق حسن خان معاصر در ابجد العلوم گفته کمال الدین محمّد بن موسی الدمیری الشافعی المصری صاحب کتاب حیاة الحیوان فی علم المحاضرة و له تصانیف مفیدة فی علوم عدیدة کان کثیر العبادة قائما بالصوم عدیم النظیر فی وقته و کان یکتسب اولا بالخیاطة ثم ترکه و لم یتقلد القضاء اصلا و لا لبس لباسا فاخرا اخذ عن الاسنوی و العراقی و اعیان العلماء و من تامل کتابه حیاة الحیوان و ما اودعه فیه من الغرائب و الفوائد عرف فضله ولد سنة 736 و توفی بالقاهرة سنة 808 و الدمیری بکسر الدال و المیم و قیل بفتحها و کسر المیم قال فی مدینة العلوم و لعلّ الصواب هو الاخیر لانی قد وجدته مضبوطا بخط بعض الثقات انتهی فهذا الدمیری عمدة علمائهم المعروفین فی الامصار*و اسوة نبهائهم المشهورین ببعد الصیت فی الاقطار* قد دمر علی نزغات اصحاب الجحود و الانکار*و دمدم علی هفوات ذوی الخدع و الاغترار*حیث اثبت هذا الحدیث الرازی علی ذوب النضار و صوب القطار*بالحتم و الجزم القاطع للاعذار* و الحمد للّه علی وضوح الحق المبهر بالاسفار*و سطوع الصدق المزدهر کل الازدهار
آنکه مجد الدین محمد بن یعقوب بن محمد بن ابراهیم الشیرازی الفیروزآبادی حدیث مدینة العلم را بتحقیق انیق و تدقیق رشیق خود بکمال ابرام و توطید و احکام و تشیید ثابت فرموده چنانچه در کتاب نقد الصحیح علی ما نقل عنه الوالد الماجد طیب اللّه رمسه می فرماید
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها ذکره ابو الفرج ابن الجوزی فی الموضوعات من عدة طرق و جزم ببطلان الکل و
ص:253
قال مثل ذلک جماعة و عندی فی ذلک نظر کما سنبینه و المشهور بروایة أبی الصلت عبد السّلام بن صالح الهروی عن أبی معاویة محمّد بن خادم الضریر عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس رض و عبد السلام هذا ضعفوه جدّا و اتهم بالرفض و مع ذلک صدوق و قد روی عباس بن محمّد الدوری فی سؤالاته عن یحیی بن معین انه ساله عن أبی الصلت هذا فوثقه فقال أ لیس قد حدث عن أبی معاویة
حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها فقال قد حدث به عن أبی معاویة محمد بن جعفر الفیدی و کذلک روی صالح بن محمّد الحافظ و احمد بن محمّد بن محرز عن یحیی بن معین ایضا و فی روایة ابن محرز قال یحیی هذا الحدیث هو من حدیث أبی معاویة اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما ثم کف عنه و ابو الصلت الهروی کان رجلا موسرا یطلب هذه الاحادیث و ابو معاویة الضریر حافظ یحتج بافراده کابن عیینة و غیره و لیس هذا الحدیث من الالفاظ المنکرة التی تاباها العقول بل هو مثل
قوله صلّی اللّه علیه و سلم فی حدیث ارأف امتی ابو بکر الحدیث و قد حسنه الترمذی و صحّحه غیره و لم یات من تکلّم علی
حدیث انا مدینة العلم بجواب عن هذه الروایات الثابتة عن یحیی بن معین و الحکم بالوضع علیه باطل قطعا و انّما سکت ابو معاویة عن روایته شائعا لغرابته لا لبطلانه إذ لو کان کذلک لم یحدث به اصلا مع حفظه و اتقانه و للحدیث طریق آخر
رواه الترمذی فی جامعه عن اسماعیل بن موسی الفزاری عن محمد بن عمر الرومی عن شریک بن عبد اللّه عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن أبی عبد اللّه الصنابحی عن علی رضی اللّه عنه انّ النّبی صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علی بابها و تابعه ابو مسلم الکجی و غیره علی روایته عن محمّد بن عمر الرّومی و محمد هذا روی عنه البخاری فی غیر الصّحیح و وثقه ابو داود و قال الترمذی بعد سیاق الحدیث هذا حدیث غریب و قد روی بعضهم هذا عن شریک و لم یذکروا فیه الصنابحی قال و لا نعرف هذا عن احد من الثقات غیر شریک فلم یبق الحدیث من افراد محمد الرومی و شریک هذا احتج به مسلم و علق له البخاری و وثقه ابن معین و العجلی و زاد حسن الحدیث و قال عیسی بن یونس ما رایت احدا قط اورع فی علمه من شریک فعلی هذا یکون مفرده حسنا و لا یرد علیه روایة من اسقط الصنابحی
ص:254
منه لان سوید بن غفلة تابعی مخضرم روی عن أبی بکر و عمر و عثمان و علی رض و سمع منهم فیکون ذکر الصنابحی من باب المزید فی متصل الاسانید و الحاصل ان الحدیث ینتهی بمجموع طریق أبی معاویة و شریک الی درجة الحسن المحتج به و لا یکون ضعیفا فضلا ان یکون موضوعا و لم اجد لمن ذکره فی الموضوعات طعنا موثرا فی هذین السندین و باللّه التوفیق و این عبارت نقد الصحیح را شیخ عبد الحق دهلوی هم در لمعات شرح مشکاة نقل کرده کما ستعرف فیما بعد انشاء اللّه تعالی و کمال رفعت مرتبت و تمام عظمت منزلت و غایت علو مراتب و نهایت سمو مناصب و اقصای تقدم و تبحر و منتهای تضلع و تمهر فیروزآبادی نزد این حضرات بر ناظر عقد ثمین فی تاریخ البلد الامین تقی الدین ابو الطیب محمد بن احمد بن علی الفاسی و طبقات شافعیه تقی الدین ابو بکر بن قاضی شهبة الاسدی و ضوء لامع لاهل القرن التاسع شمس الدین محمد بن عبد الرحمن سخاوی و بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و کتائب اعلام الاخیار کفوی و مدینة العلوم ازنیقی و شقائق نعمانیه فی علماء الدولة العثمانیّة تصنیف احمد بن مصطفی المعروف بطاش کبری زاده و بدر طالع بمحاسن من بعد القرن السّابع محمد بن علی بن محمد شوکانی و اتحاف النبلاء و ابجد العلوم و تاج مکلل مولوی صدیق حسن خان معاصر مثل سفیده صبح واضح و آشکارست بنابر اختصار بر بعض عبارات اقتصار می رود احمد بن مصطفی المعروف بطاش کبری زاده در شقائق نعمانیه در ذکر علماء طبقه رابعه گفته و منهم المولی الفاضل صاحب القاموس و هو مجد الدین ابو طاهر محمد بن یعقوب بن محمّد الشیرازی الفیروزآبادی و کان ینتسب الی الشیخ أبی اسحاق الشیرازی صاحب التنبیه و ربما یرفع نسبه الی أبی بکر الصدّیق رضی اللّه عنه و کان یکتب بخطه الصدیقی دخل بلاد الروم و اتصل بخدمة السلطان المذکور و نال عنده مرتبة و جاها و اعطاه السلطان المذکور مالا جزیلا و اعطاه الامیر تیمورخان خمسة آلاف دینار ثم جال البلاد شرقا و غربا و اخذ من علمائها حتی برع فی العلوم کلّها سیما الحدیث و التفسیر و اللغة و له تصانیف کثیرة تنیف علی اربعین مصنفا و اجل مصنفاته اللامع المعلم العجاب الجامع بین المحکم و الجناب و کان تمامه فی ستین مجلدة ثم لخصها فی مجلدتین و سمی ذلک الملخص بالقاموس المحیط و له تفسیر القرآن العظیم و شرح البخاری و المشارق و کان رحمه اللّه لا یدخل بلدة الاّ و اکرمه و إلیها و کان سریع الحفظ و کان یقول لا انام الا و احفظ مائتی سطر و کان کثیر العلم و الاطلاع علی المعارف العجیبة و بالجملة کان آیة فی الحفظ و الاطلاع و التصنیف
ص:255
و له سنة تسع و عشرین و سبعمائة بکازرین و توفی قاضیا بزبید من بلاد الیمن لیلة العشرین من شوال سنه ست او سبع عشرة و ثمانمائة و هو ممتع بحواسه و دفن بتربة الشیخ اسماعیل الجبرتی و هو آخر من مات من الرّؤساء الذین انفرد کلّ منهم بفن فاق فیه اقرانه علی راس القرن الثامن و هم الشیخ سراج الدین البلقینی فی الفقه علی مذهب الشافعی رحمه اللّه و الشیخ زین الدین العراقی فی الحدیث و الشیخ سراج الدین بن الملقن فی کثرة التصانیف فی فن الفقه و الحدیث و الشیخ شمس الدین الفناری فی الاطلاع علی کل العلوم العقلیة و النقلیّة و العربیة و الشیخ ابو عبد اللّه بن عرفة فی فقه المالکیة و فی سائر العلوم بالمغرب و الشیخ مجد الدین الشیرازی فی اللغة رحمهم اللّه تعالی رحمة واسعة و محمد بن علی الشوکانی در بدر طالع گفته محمد بن یعقوب بن محمد بن ابراهیم بن أبی بکر بن احمد بن محمود بن ادریس بن فضل اللّه بن الشیخ أبی اسحاق ابراهیم بن علی بن یوسف بن عبد اللّه المجد ابو الطّاهر الفیروزآبادی الشیرازی اللغوی الشافعی الامام الکبیر الماهر فی اللغة و غیرها من الفنون ولد سنة 729 بکازرون من اعمال شیراز فحفظ القرآن و هو ابن سبع سنین و حفظ کتابا من اللّغة و انتقل الی شیراز و هو ابن ثمان سنین و اخذ عن والده و عن القوام عبد اللّه بن النجم و غیرهما من علماء شیراز و سمع من محمد بن یوسف الانصاری و ارتحل الی العراق و دخل واسط و قرأ بها العشر ثم دخل بغداد فاخذ عن التّاج ابن السباک و السّراج عمر بن علی القزوینی و غیرهما ثم ارتحل الی دمشق فدخلها سنة 755 فسمع بها من التقی السبکی و جماعة زیادة علی المائة کابن القیم و طبقته و دخل بعلبک و حماة و حلب و القدس و سمع من اهل هذه الجهات و استقر بالقدس نحو عشر سنین و درس و تصدر و ظهرت فضائله و کثیر الاخذ عنه و تلمذ له جماعة من الاکابر کالصلاح الصفدی و غیره و جال فی البلاد الشمالیة و للشرقیة و دخل الروم و الهند و لقی جمعا من الفضلاء و حمل عنهم شیئا کثیرا ثم دخل الیمن فوصل الی زبید فی سنة 799 بعد وفاة قاضی الاقضیة بالیمن کلّه الجمال الریمی شارح التنبیه فتلقاه الملک الاشرف اسماعیل بالقبول و بالغ فی اکرامه و صرف له الف دینار سوی الف کان امر ناظر عدن یجهزه بها و استمر مقیما لدیه ینشر العلم فکثر الانتفاع به و بعد اضاف إلیه قضاء الیمن کله بعد ابن عجیل فقصده الطلبة و قراء علیه السلطان فمن دونه
ص:256
الحدیث و استقر قدمه بزبید الی ان مات و کان السلطان الاشرف قد تزوج ابنته لمزید جمالها و نال منه برا و رفعة بحیث صنف له کتابا و اهداه علی اطباق فملأها له دراهم و فی اثناء هذه المدة قدم مکة مرارا فجاور بها و بالمدینة و الطائف و عمل مآثم حسنة و کان زائد الحظ مقبولا عند السلاطین فلم یدخل بلدا الاّ و اکرمه صاحبها مع کثرة دخوله الی الممالک و من جملة المکرمین له تیمورلنک و سلطان الروم ابن عثمان و شاه منصور صاحب تبریز و احمد بن اوس صاحب بغداد و الاشرف صاحب الیمن و غیرهم و وصل إلیه من عطایاهم شیء کثیر فاقتنی من ذلک کتبا نفیسة حتی قال انّه اشتری منها بخمسین الف مثقال من الذهب و کان لا یسافر الاّ و معه منها عدة احمال و یخرج اکثرها فی کلّ منزل فینظر فیها ثم یعیدها و کانت له دینا طائلة و لکنه کان یدفعها الی من یسرف فی انفاقها بحیث انّه قد یملق احیانا فیبیع بعض کتبه و له مصنفات کثیرة نافعة منها فی التفسیر لطائف ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز فی مجلدات و تنویر المقباس فی تفسیر ابن عباس اربع مجلدات و تیسیر فاتحة الا باب فی تفسیر فاتحة الکتاب فی مجلد کبیر و الدرّ النظیم المرشد الی مقاصد القرآن العظیم و حاصل کورة الخلاص فی فضائل سورة الاخلاص و شرح قطبة الخثاف فی شرح خطبة الکشاف و فی الحدیث و التاریخ الشوارق العلیة فی شرح مشارق الانوار النبویة اربع مجلدات و فتح الباری فی شرح صحیح البخاری و لعل ابن حجر لم یسمع بذلک حیث سمی شرحه بهذا الاسم کمل منه نحو عشرین مجلدا و کان یقدر تمامه فی اربعین و عمدة الحکام فی شرح عمدة الاحکام فی مجلدات و امتضاض السهاد فی افتراض الجهاد فی مجلد و الاسعاد بالاصعاد الی درجة الاجتهاد ثلث مجلدات و المرقاة الوفیة فی طبقات الحنفیة و البلغة فی تراجم ائمة النحاة و اللغة و الفضل الوفی فی العدل الاشرفی و نزهة الاذهان فی تاریخ اصبهان و تسهیل طریق الوصول فی الاحادیث الزائدة علی جامع الاصول و الاحادیث الضعیفة و الدر الغالی فی الاحادیث العوالی و سفر السعادة و المتفق وضعا و المختلف صقعا و فی اللغة اللامع المعلم العجاب الجامع بین المحکم و العباب و زیادة امتلأ بها الوطاب کان یقدر تمامه فی مائة مجلد کل مجلد یقرب من صحاح الجوهری و القاموس
ص:257
المحیط و القابوس الوسیط الجامع لما ذهب من لغة العرب شماطیط فی مجلدین و هو کتاب نفیس لیس له نظیر و قد انتفع به الناس و لم یلتفتوا بعده الی غیره و المقصود لذوی الالباب من علم الاعراب و تحبیر الموشین فیما یقال بالسین و الشین و هو ثلث الکبیر فی خمس مجلدات و الصغیر و الروض المسلوف فیمن له اسمان الی الوف و غیر ذلک من المصنفات الکثیرة الواسعة الشهیرة قال التقی الکرمانی کان عدیم النظیر فی زمانه نظما و نثرا بالفارسی و العربی و کان کثیرا لاقتداء بالصغانی ماشیا علی طریقته تابعا لمنهجه حتی فی کثرة المجاورة و حکی الخزرجی انّه رام التوجه فی سنة؟ ؟ ؟699؟ ؟ ؟ الی مکة فکتب الی السلطان ما مثاله و مما ینهیه الی العلوم الشریفة انّه غیر خان علیکم ضعف اقل العبید و رقة جسمه و دقة بنیته و علو سنه و قد آل امره الی ان صار کالمسافر الّذی تحزم و انتقل إذ وهن العظم و الراس اشتعل و تضعضع السن تقعقع الشن فما هو الاعظام فی جراب و بنیان مشرف و علی الخراب و قد ناهز العشرة الّتی تسمیها العرب دقاقة الرقاب و قد مر علی السامع الشریفة غیر مرة
فی صحیح البخاری قول سیدنا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم إذا بلغ المرأستین سنة فقد اعذر اللّه إلیه فکیف من نیف علی السبعین و اشرف علی الثمانین و لا یجمل بالمؤمن ان یمضی علیه اربع سنین و لا یتجدد له شوق و عزم الی بیت ربّ العالمین و زیارة سیّد المرسلین و قد ثبت فی الحدیث النّبویّ ذلک و اقل العبید له ست سنین عن تلک المسالک و قد غلب علیه الشوق حتی جل عمره عن الطوق و من اقصی امنیته ان یجدد العهد بتلک المعاهد و یفوز مرة اخری بتقبیل تلک المشاهد و سؤاله من المراحم الحسنة الصدقة علیه بتجهیزه فی هذه الایام مجردا عن الاهالی و الاقوام قبل اشتداد الحرّ و غلبة الاوام فان الفصل اطیب و الریح ازین و من الممکن ان یفوز الانسان باقامة شهر فی کل حرم و یخطی فی مهابط الرحمة و الکرم و ایضا کان من عادة الخلفاء سلفا و خلفا انهم کانوا یبردون البرید عمدا قصد التبلیغ سلامهم الی حضرة سید المرسلین فاجعلنی اللّه فداک ذلک البرید فلا اتمنی شیئا سواه و لا ارید شوقی الی الکعبة الغراء
قد زادا
اللّه اصحابا و اولادا
فلما وصل هذا الی السلطان کتب فی طرّة الکتاب ما مثاله صدر الجمال
ص:258
المصری علی لسانی ما یحققه لک شفاها ان هذا شیء لا ینطق به لسانی و لا یجری به قلبی فقد کانت الیمن عمیاء فاستنارت فکیف یمکن ان تتقدم و انت تعلم ان اللّه قد احیا بک ما کان میتا من العلم فباللّه علیک الا ما وهبت له بقیة هذا العمر و اللّه یا مجد الدین یمینا بارة انی اری فراق الدنیا و نعیمها و لا فراقک انت الیمن و اهله انتهی و فی هذا الکلام عبرة للمعتبرین من افاضل السلاطین بتعظیم قدر علماء الدین و قد اخذ عنه الاکابر فی کل بلاد وصل إلیه و من جملة تلامذته الحافظ ابن حجر و المقریزی و البرهان الحلبی و مات ممتعا بسمعه و حواسه فی لیلة عشرین من شوال سنة 812 انتهی فهذا الفیروزآبادی عمدة احبارهم المراجیح*و قدوة کبارهم المناجیح*قد نصر الصدق الصریح*و ازر الصواب النصیح*و هتک ستر الباطل الفضیح*و قطع ظهر المنکر القبیح*حیث اثبت هذا الحدیث الثابت الصحیح*فی کتابه المسمی بنقد الصحیح*و قطع عرق کل ریب ببیانه الفصیح* و استاصل شافة کل شک بتبیانه الفسیح*فلا ینکل عن اذعانه الاّ من قدّر اخفاقه و اتیح*و لا یعدل عن ایقانه الاّ من حل ازهاقه و ابیح*و لا یلمز فیه الا من تاه من العدوان فی السباسب الفیح*و لا یطعن فیه الا من هام علی راسه من الطغیان فلا ینجعه هاتف و لا ملیح
آنکه امام الدین محمد الهجروی الایجی در کتاب اسماء النبی و خلفائه الاربعة اثبات این حدیث شریف فرموده چنانچه شهاب الدین احمد در کتاب توضیح الدلائل بعد ذکر بعض اسماء مبارکه جناب امیر المؤمنین علیه السلام و بیان ایراد هجروی مذکور آن را گفته و منها باب مدینة العلم
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و علی اله و بارک و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات من بابه رواه الطبری من تخریج أبی عمرو و آورده الامام الفقیه المذکور و قال کما فی الحدیث و محتجب نماند که علامه هجروی از اکابر علمای اعلام و افاخم فقهای عظام سنیه بوده چنانچه شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل او را باین اوصاف بلیغه ستوده الامام الشیخ العالم العارف الربانی الملقب لوفور علمه و معرفته بالغزالی الثانی مرشد الخلائق الفقیه امام الدین محمّد الهجروی الایجی قدس سره انتهی فهذا الهجری و امامهم المعروف بجلیل الالقاب*و عالمهم للدأب عندهم فی اقتناء الماثر ابلغ الآداب*قد عدّ باب مدینة العلم من اسماء امام ذوی الالباب
ص:259
علیه و علی صنوه و الهما من الملک الوهاب *الان؟ ؟ ؟ السّلام المزری بکل مسک و ملاب*و اظهر کونه مستنبطا من هذا الحدیث الوثیق النصاب*فرغمت و الحمد للّه اناف المنکرین النصاب*و قمعت اروس الجاحدین الاوشاب*و وضح ان الشاک فیه و المرتاب *بعد اثبات الهجروی ایاه بعظیم الانتصاب*هاجر للصدق و الصواب*و الهاجر بطعنه هجیراه ایثار الزیغ بعریض الذهاب*و لیس له إلا خسر المآل و سوء المآب*و ما کیده الا فی تبار و تباب
آنکه یوسف اعور واسطی در رساله که در رد اهل حق نوشته گفته الثانی من وجوه حجج الرافضة بالعلم
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها و الجواب عنه ایضا من وجوه احدها ان هذا الحدیث یتضمن ثبوت العلم لعلیّ و لا شک انه بحر علم زاخر لا یدرک قعره الا انّه لا یتضمّن الرجحان علی غیره بدلیل ثبوت العلم لغیره علی وجه المساواة
بقول النبی صلی اللّه علیه و سلم فی مجموع الاصحاب اصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم فثبت العلم لکلهم ثانیها ان بعض اهل السنة ینقل زیادة علی هذا القدر و ذلک قولهم
ان النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها و ابو بکر و عمر و عثمان حیطانها و ارکانها و الباب فضاء فارغ و الحیطان و الارکان ظرف محیط فرجحانهن علی الباب ظاهر ثالثها دفع فی تاویل علی بابها أی مرتفع و علی هذا یبطل الاحتجاج به للرافضة انتهی فهذا الواسطی ناصبهم الاعور*و مارقهم الأفجر*قد سدت علیه فی قدح هذا الحدیث المذاهب* و اختلط علیه الخاثر بالذائب*فلم یبصر الی الطعن فی سنده طریقا و سبیلا*و لم یلف لاجله فی هذا الباب مقالا و لو کان علیلا*و لم یجد بدا من الاعتراف و الاقرار*و لم یجترئ علی جحد اصله و الانکار*فاخذ یتنکب فی تسویله یمینا و شمالا*و طفق یتردد فی تحریفه زیغا و ضلالا*و سند مرّ علی مزخرفاته فیما بعد انشاء اللّه القهار*و نسوق الی متاعه الکاسد اطم البوار و الدمار*فالعجب کل العجب*من المخاطب الجالب لنفسه وحی الشجب کیف جمع بین الطعن فی سنده و النکول عن معناه*و قرن بین جحود اصله و العدول عن مغراه فجمع بین هذین النکرین*و ساق علی حوبائه ادهی الحین و الرین* و فاق بضیعه اهل النصب و الانحراف*و سبق بتشنیعه ارباب المجون و السفساف
ص:260
آنکه شمس الدین محمد بن محمد بن محمد الجزری در اسنی المطالب فی مناقب علی بن أبی طالب ع گفته
اخبرنا الحسن بن احمد بن هلال قراءة علیه عن علی بن احمد بن عبد الواحد اخبرنا احمد بن محمد بن محمد فی کتابه من اصبهان اخبرنا الحسن بن احمد بن الحسین المقری اخبرنا احمد بن عبد اللّه بن احمد الحافظ اخبرنا ابو احمد محمّد بن احمد الجرجانی اخبرنا الجرجانی اخبرنا الحسن بن سفیان اخبرنا عبد الحمید بن بحر اخبرنا شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علی بابها و رواه الترمذی فی جامعه عن اسماعیل بن موسی حدثنا محمد بن الرومی حدثنا شریک عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن الصنابحی عن علی و قال حدیث غریب و رواه بعضهم عن شریک و لم یذکروا فیه عن الصنابحی قال و لا یعرف هذا الحدیث عن واحد من الثقات غیر شریک و فی الباب عن ابن عباس انتهی قلت و رواه بعضهم عن شریک عن سلمة و لم یذکر فیه عن سوید و رواه الاصبغ بن نباتة و الحارث عن علیّ ع نحوه و
رواه الحاکم من طریق مجاهد عن ابن عباس عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم و لفظه انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأتها من بابها و قال الحاکم صحیح الاسناد و لم یخرجاه و
رواه ایضا من حدیث جابر بن عبد اللّه و لفظه انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و مخفی نماند که از ملاحظه کتاب اسنی المطالب کمال جلالت مرتبت و نهایت علو منزلت احادیث و اخبار آن بنصه شهود می رسد جزری در صدر آن بعد حمد و صلاة گفته و بعد فهذه احادیث مسندة مما تواتر و صح و حسن من اسنی مناقب الاسد الغالب مغرق الکتائب و مظهر العجائب لیث بنی غالب امیر المؤمنین أبی الحسن علی بن أبی طالب کرم اللّه تعالی وجهه و رضی عنه و ارضاه اردفتها بمسلسلات من حدیثه و بمتصلات من روایته و تحدیثه و باعلی اسناد صحیح إلیه من القرآن و الصحبة و الخرقة التی اعتمد فیها اهل الولایة علیه نسال اللّه تعالی ان یثیبنا علی ذلک و یقربنا لدیه و نیز در ان بعد ایراد احادیث مناقب گفته قلت فهذا نزر من بحر و قلّ من کثر بالنسبة الی مناقبه الجلیلة و محاسنه الجمیلة و لو ذهبنا لاستقصاء ذلک بحقه لطال الکلام بالنسبة الی هذا المقام و لکن نرجو من اللّه تعالی ان یسیر افراد ذلک بکتاب نستوعب فیه ما بلغنا من ذلک و اللّه الموفق الصواب و مستتر نماند که علامه شمس الدین الجزری نزد سنیه از اعاظم حفاظ حذاق و افاخم مهره سباق و مصیب خصل سبق در تبحر و اخلاق و مصنف تصانیف مقبوله سائره
ص:261
فی الآفاق می باشد شطری از محاسن مبهره و مفاخر مزهره و معالی معرقه و محامد مورقه او بر ناظر معجم شیوخ تقی الدین محمد بن فهد مکی تالیف پسرش ابو القاسم نجم الدین عمر بن فهد مکی و ابناء الغمر بابناء العمر تصنیف ابن حجر عسقلانی و درر عقود فریده تقی الدین مقریزی و ضوء لامع شمس الدین سخاوی و انس جلیل مجیر الدین علیمی و حبل متین فی اجازات الامین و شرح شمائل ترمذی از فضل بن روزبهان شیرازی و طبقات الحفاظ و حسن المقصد و میزان المعدلة و اتقان جلال الدین السیوطی و صواعق ابن حجر مکی و مقالید الاسانید ابو مهدی ثعالبی و شقائق نعمانیه فی علماء الدولة العثمانیه تصنیف احمد بن مصطفی بن خلیل المعروف بطاش کبری زاده و نوافض محمد بن عبد الرسول برزنجی و کفایة المتطلع تاج الدین بن احمد بن دهان مکی و مدارج الاسناد ابو علی محمد العمری الصفوی و حصر الشارد محمد عابد سندی و مرافض حسام الدین سهارنپوری و صواقع خواجه نصر اللّه کابلی و انتباه فی سلاسل اولیاء اللّه شاه ولی اللّه والد مخاطب و بدر طالع محمد بن علی شوکانی و بستان المحدثین و همین کتاب تحفه خود مخاطب و اشباع الکلام شاه سلامة اللّه معاصر و تاج مکلل مولوی صدیق حسن خان معاصر و غیر ان واضح و اشکار خواهد بود بعضی از عبارات مدائح او در جز اول مجلد حدیث غدیر شنیدی نبذی از ان در این جا نیز مذکور می شود خود جزری در طبقات القرا گفته محمد بن محمّد بن محمّد بن علی بن یوسف الجزری مؤلف هذا الکتاب یکنی ابا الخیر ولد فیما حقق من لفظ والده فی لیلة السبت الخامس و العشرین من شهر رمضان سنة احدی و خمسین و سبعمائة داخل خط القضاعیین بین السورین بدمشق و اجازه خال جدّه محمد بن اسماعیل بن الخباز و سمع منه فیما اخبره والده و لم یقف علی ذلک و حفظ القرآن فی سنة اربع و ستین و صلّی به سنة خمس و سمع الحدیث من جماعة من اصحاب الفخر بن البخاری و غیرهم و افرد القراءات علی الشیخ أبی محمّد عبد الوهاب بن سلار و الشیخ احمد بن ابراهیم بن الطحان و الشیخ احمد بن رجب فی سنة ست و سبع و جمع السبعة علی الشیخ المجود ابراهیم الحموی ثم جمع القراءات بمضمن کتب علی الشیخ أبی المعالی بن اللبان فی سنة ثمان و ستین و حج فی هذه السنة فقرا بمضمن الکافی و التیسیر علی الشیخ أبی عبد اللّه محمد بن صالح الخطیب و الامام بالمدینة الشریفة ثم رحل الی الدّیار المصریة فی سنة تسع فجمع القراءات الاثنی عشر بمضمن کتب علی الشیخ أبی بکر عبد اللّه بن الجندی و السبعة بمضمن العنوان و التیسیر و الشاطبیة علی العلامة أبی عبد اللّه محمد بن الصّائغ
ص:262
و الشیخ أبی محمد عبد الرحمن بن البغدادی فتوفی ابن الجندی و هو قد وصل الی قوله تعالی إِنَّ اَللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسانِ فی النحل فاستجازه و اجازه و اشهد علیه ثم توفی فاکمله علی الشیخین المذکورین ثم رجع الی دمشق و رحل رحلة ثانیة فجمع ثانیا علی ابن الصائغ العشرة بمضمن الکتب الثلاثة المذکورة التیسیر و التذکرة و الارشادین و التجرید و علی ابن البغدادی الائمة الثلاثة عشر و هم العقرة المشهورة و ابن محیص و الاعمش و الحسن البصری بمضمن الکتب المذکورة التی تلا بها علی شیخه ابن الصائغ و غیره و سمع الحدیث ممن بقی من اصحاب الدّمیاطی و الابرقوهی و اخذ الفقه عن الشیخ عبد الرحیم الاسنوی و غیره و سمع الحدیث من غیرهم ثم عاد الی دمشق فجمع القراءات السبع فی ختمة علی القاضی أبی یوسف احمد بن الحسین الکفری الحنفی ثم رحل الی الدیار المصریة و قرأ بها الاصول و المعانی و البیان علی الشیخ ضیاء بن سعد اللّه القزوینی و اخذ عن غیره و رحل الی الاسکندریة فسمع من اصحاب ابن عبد السلام و ابن نصر و غیرهم و قراء بمضمن الاعلان و غیره علی الشیخ عبد الوهاب القزوینی و سمع من هولاء الشیوخ و غیرهم کثیرا من کتب القراءات بالسّماع و الاجازة و قرء علی غیر هولاء القراءات و لم یکمل و اجازه و اذن له بالافتاء شیخ الاسلام ابو الفداء اسماعیل ابن کثیر سنة اربع و سبعین و کذلک اذن له الشیخ ضیاء الدین سنة ثمان و سبعین و کذلک شیخ الاسلام البلقینی سنة خمس و ثمانین الی ان قال و الف فی القراءات کتاب النشر فی القراءات الصغر فی مجلدین و مختصره التقریب و تحبیر التیسیر فی القراءات العشرة و هذا الکتاب و هو تاریخ القراء و طبقاتهم من اصله و لما اخذه امیر تیمور الی ما وراء النهر الف شرح المصابیح فی ثلاثة و الف عند ذلک فی التفسیر و الحدیث و الفقه و العربیة و نظم کثیرا من العلوم و نظم غایة المهرة فی الزیادة علی العشرة قدیما و نظم طیبة النشر فی القراءات العشر و الجوهرة فی النحو و المقدمة فیما علی قارئ القرآن ان یعلمه و غیر ذلک فی فنون شتّی و فضل بن روزبهان در شرح شمائل ترمذی گفته ابو الخیر محمّد بن محمد بن محمّد بن الجزری رحمه اللّه تعالی شیخ مشایخ الاسلام و قاضی القضاة بین الانام الجامع لاقسام العلوم الشرعیة و الحاوی للمعارف الاهلیة و الفرعیة کان متوحدا فی زمانه فی علو الشأن فی العلوم سیّما فی القراءة فقد وصف الشیخ الامام الاجل ابو الفضل العسقلانی شهر بابن الحجر انّه المتفرد الوحید فی القراءة
ص:263
و المشارک فی الحدیث و صاحب الفقه اشتهر فی زمانه بعلوّ الاسناد سافر البلاد و لاقی المشایخ و صحبهم و کان اصله من دمشق و مسکنه بعقبة الکتان و له هناک مدرسة و سافر الی مصر و حدث بها و حضر مجلس ختمه للصحیح البخاری مولانا شیخ الاسلام قاضی القضاة بالدیار المصریّة و امیر المؤمنین فی الحدیث ابو الفضل احمد بن علی العسقلانی شهر بابن حجر و عظمه و ذکره فی شرح البخاری فقال صاحبنا الشیخ محمد الجزری ثم سافر الی الرّوم و حدث بها و نقله السلطان تیمور بعد تسخیره لبلاد الروم الی خراسان و ماوراء النهر فاقام بالبلاد المذکورة زمانا طویلا یحدث و یصنف و صنف فی خراسان شرحه علی المصابیح المسمّی بتصحیح المصابیح و ذکر فیه انه لم یکن معه ورقة من کتبه ثم سافر الی شیراز و تولی قضاء للقضاة الشافعیة و کان جلیلا جزیلا مبجلا الی ان توفی بها سنة نیف و ثلاثین و ثمان مائة و قد ادرکت کثیرا من تلامذته کما فصلته فی کتاب الحبل المتین و مجیر الدین علیمی در انس جلیل گفته شیخ الاسلام شمس الدین ابو الخیر محمّد بن محمد الجزری الدمشقی المقری الشافعی مولده فی لیلة السبت سادس عشر رمضان سنة احدی و خمسین و سبعمائة اعتنی بالقراءات فاتقنها و مهر فیها و له مصنفات جلیلة منها کتاب النشر فی القراءات العشر و نظم العشرة و ذیل علی طبقات القراء للذهبی و الحصن الحصین فی الادعیة و الاذکار و التوضیح فی شرح المصابیح و غیر ذلک و جمیع مصنفاته مفیدة نافعة و عین لقضاء الشام فلم یتم له ذلک ولی تدریس الصلاحیة بعد الشیخ نجم الدین بن جماعة المتقدم ذکره و اقام بها نحو السنة ثم توجه من القدس الی بلاد الروم ثم سار الی بلاد فارس و ولی قضاء شیراز و حضر الی القاهرة سنة سبع و عشرین و ثمان مائة ثم سافر رسولا من سلطان مصر الی سلطان شیراز فی السنة المذکورة و توفی بشیراز نهار عید الاضحی سنة ثلاث و ثلاثین و ثمان مائة رضی اللّه عنه و رحمه و احمد بن مصطفی بن خلیل المعروف بطاش کبری زاده در شقائق نعمانیه گفته-و منهم الشیخ محمد بن محمد بن محمد بن علی بن یوسف الجزری یکنی بابی الخیر ولد فیما حققه نفسه من لفظ والده فی لیلة السبت الخامس و العشرین من شهر رمضان سنة احدی و خمسین و سبعمائة بدمشق و حفظ القرآن سنة اربع و ستین و
ص:264
سنة خمس و ستین و سمع الحدیث من جماعة و افرد القراءات علی بعض الشیوخ و جمع السبعة فی سنة ثمان و ستین و حج فی هذه السنة ثم رحل الی الدیار المصریة فی سنة تسع و جمع القراءات العشرة و الاثنتی عشرة ثم الثلاث عشرة ثم رحل الی دمشق و سمع الحدیث من اصحاب الدمیاطی و الابرقوهی و اخذ الفقه عن الاسنوی و غیره ثم رحل الی الدیار المصریة و قرأ بها الاصول و المعانی و البیان و رحل الی اسکندریة و سمع من اصحاب ابن عبد السلام و غیرهم و اذن له بالافتاء شیخ الاسلام ابو الفداء اسماعیل بن کثیر سنة اربع و سبعین و سبعمائة و کذلک الشیخ ضیاء الدین سنة ثمان و سبعین و کذلک شیخ الاسلام البلقینی سنة خمس و ثمانین ثم جلس للاقراء و قرأ علیه القراءات جماعة کثیرون و ولی قضاء الشام سنة ثلث و تسعین و سبعمائة ثم دخل الروم لما ناله من الظلم من اخذ امواله و غیره بالدیار المصریة فی سنة ثمان و تسعین و سبعمائة فنزل بمدینة برؤسا دار الملک الکامل المجاهد بایزید بن عدنان فاکمل علیه القراءات العشر بها جماعة کثیرون من اهل تلک الدیار و غیرهم و لما کانت الفتنة العظیمة المشهورة من قبل تیمورخان فی اول سنة خمس و ثمانمائة فاخذه الامیر تیمور معه الی ماوراء النهر و انزله بمدینة کش ثم الی سمرقند و قرأ علیه فی کلّ منها جماعة کثیرون و لما توفی الامیر تیمورخان فی شعبان سنة سبع و ثمانمائة خرج من بلاد ماوراء النهر فوصل الی خراسان و دخل الی هراة ثم الی مدینة یزد ثم الی اصبهان ثم الی شیراز فقرأ علیه فی کل منها جماعة بعضهم السبعة و بعضهم العشرة و الزمه صاحب شیراز بیر محمد قضاء شیراز و نواحیها فبقی فیها کرها حتی فتح اللّه علیه فخرج منها الی البصرة ثم فتح اللّه له المجاورة بمکة و المدنیة سنة ثلاث و عشرین و حین اقامته بالمدینة قرأ علیه شیخ الحرم و الف فی القراءات کتاب النشر فی القراءات العشر فی مجلدین و مختصره التقریب و تحبیر التیسیر فی القراءات العشرة و طبقات القراء و تاریخهم کبری و صغری الّتی نقلت هذه الترجمة من صغراها و لما اخذه الامیر تیمورخان الی ماوراء النهر الف هناک شرح المصابیح فی ثلاثة اسفار و الف فی التفسیر و الحدیث و الفقه و نظم قدیما غایة المهرة فی الزیادة علی العشیرة و نظم طیبة النشر فی القراءات العشر و الجوهرة فی النحو و المقدمة فیما علی قاری القرآن ان یعلمه و غیر ذلک فی فنون شتی هذا ما حکاه الجزری عن نفسه فی طبقاته الصغری نقلته عن خطه و قال بعض
ص:265
تلامذته بخطه قال الفقیر المغترف من بحاره توفی شیخنا رحمه اللّه تعالی ضحوة الجمعة لخمس خلون من اول الربیعین سنة ثلاث و ثلاثین و ثمانمائة بمدینة شیراز و دفن بدار القراء الّتی انشأها و کانت جنازته مشهودة تبادر الاشراف و الخواص الی حملها و تقبیلها و مسها تبرکا بها و من لم یمکنه الوصول الی ذلک کان یتبرک بمن یتبرک بها و قد اندرس بموته کثیر من مهام الاسلام رضی اللّه عنه و عن اسلافه و اخلافه و من جملة تصانیف الشیخ المذکور کتاب الحصن الحصین فی الدّعوات الماثورة عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم و هو کتاب نفیس جدا ثم اختصره اختصارا غیر مخل الی ان قال فی الشقائق ثم ان المولی خضربک بن جلال ارسل الی الشیخ الجزری نظما و هو هذا لو کان فی بابه للنظم مفخرة الفت فی مدحه الفا من الکتب*لکنه البحر فی کل الفنون فما*اهداء در الی بحر من الادب* فارسل إلیه الشیخ جوابا لنظمه و هو هذا فی در نظمک بحر الفضل ذو لجب*و در نظمک عقد فی طلی الادب*الدر فی البحر معهود تکونه*و البحر فی الدریبدی غایة العجب الی ان قال فی الشقائق ثم ان الشیخ الجزری رحمة اللّه علیه لما ذهب به الامیر تیمور الی ماوراء النهر اتخذ الامیر تیمور هناک ولیمة عظیمة و کان السّید الشریف الجرجانی مدرسا فی ذلک الوقت بسمرقند فعین الامیر تیمور جانب یساره للامراء و جانب یمینه للعلماء و قدم فی ذلک المجلس الشیخ الجزری علی السید الشریف فقالوا له فی ذلک فقال کیف لا اقدم رجلا عارفا بالکتاب و السنة و یشاور ما اشکل علیه منهما النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم بالذات فیحل له و محمد بن علی الشوکانی الصنعانی در بدر طالع گفته محمد بن محمد بن محمّد بن علی بن یوسف الدمشقی ثم الشیرازی المصری الشافعی المعروف بابن الجزری نسبة الی جزیرة ابن عمر قرب الموصل کان ابوه تاجرا فمکث اربعین سنة لا یولد له ولد ثم حج فشرب ماء زمزم بنیة ان یرزقه اللّه ولدا عالما فولد له صاحب الترجمة فی لیلة السبت الخامس و العشرین من رمضان سنة 751 بدمشق فنشاء بها و اخذ القراءات عن جماعة ثم رحل الی القاهرة فسمع من جماعة کاصحاب الفخر ابن البخاری و اصحاب الدمیاطی و رحل الی الاسکندریة فقراء علی اهلها کابن الدمامینی و جدّ فی طلب الحدیث بنفسه و کتب الطباق و اخذ الفقه عن
ص:266
الاسنوی و البلقینی و البهاء السبکی و اخذ الاصول و المعانی و البیان عن الضیاء القرشی و الحدیث عن العماد بن کثیر و العرقی و اشتد شغفه بالقراءة حتی جمع العشر ثم الثلاث عشرة و تصدر للاقراء بجامع بنی أمیّة ثم دخل الی بلاد الروم سنة 798 و اتصل بالسلطان بایزید خان فاکرمه و عظمه فنشر هنالک علم القراءات و الحدیث و انتفعوا به فلما دخل تیمورلنگ بلاد الروم اخذه معه الی سمرقند فاقام بها ناشرا للعلم و کان وصوله إلیها سنة 805 و لمّا مات تیمور فی شعبان سنة 807 خرج من سمرقند الی خراسان و دخل هراة ثم دخل مدینة یزد ثم اصبهان ثم شیراز و انتفع به الناس فی جمیع هذه الجهات لا سیما فی القراءات و الزمه سلطان شیراز ان یلی قضائها فاجاب مکرها ثم خرج منها الی البصرة ثم جاور بمکة و المدینة سنة 823 ثم قدم دمشق سنة 827 ثم القاهرة و اجتمع بالسلطان الاشرف فعظمه و اکرمه و تصدی للاقراء و التحدیث ثم عاد الی مکة و دخل الیمن فعظمه صاحبها و اکرمه و اخذ عنه جماعة من علماء الیمن و عاد الی مکة ثم الی القاهرة ثم الی شیراز و له تصانیف کثیرة نافعة منها النشر فی القراءات العشر فی مجلدین و التمهید فی التجوید و اتحاف المهرة فی تتمة العشرة و اعانة المهرة فی الزیادة علی العشرة و نظم طیبة النشر فی القراءات العشر الف بیت و نظم المقدمة فیما علی قاریه ان یعلمه و التوضیح و طبقات القراء فی مجلد ضخم و غایة النّهایات فی اسماء رجال القراءات و الحصن الحصین من کلام سید المرسلین و عدة الحصن الحصین و جنّة الحصن الحصین و التعریف بالمولد الشریف و عقد اللآلی فی الاحادیث المسلسلة العوالی و المسند الاحمد فیما یتعلق بمسند احمد و القصد الاحمد فی رجال مسند احمد و المقصد الاحمد فی ختم مسند احمد و اسنی المناقب فی فضائل علیّ بن أبی طالب و الجوهرة فی النحو و غیر ذلک و کان تصنیفه لهذه المصنفات فی الجهات الّتی تقدم ذکرها و قد تفرد بعلم القراءات فی جمیع الدنیا و نشره فی کثیر من البلاد و کان اعظم فنونه و اجل ما عنده و مات بشیراز یوم الجمعة خامس ربیع الاوّل سنة 833 و حکی صاحب الشقائق النعمانیه فی علماء الدولة العثمانیة انّ صاحب الترجمة لما وصل هو و تیمور الی سمرقند عمل تیمور هنالک ولیمة عظیمة و جعل علی یساره اکابر الامراء و علی یمینه العلماء فقدم صاحب الترجمة علی السید الشریف الجرجانی المقدم ذکره فعوتب فی ذلک فقال کیف لا اقدم رجلا عارفا بالکتاب و السنة و مولوی
ص:267
صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته محمد بن محمد الدمشقی الشیرازی الشافعی المعروف بابن الجزری کان ابوه تاجرا لم یولد له اربعین سنة فلما حج شرب ماء زمزم و نوی حصول الولد فاعطاه اللّه تعالی هذا الابن السعید قال فی البدر الطالع جد فی طلب الحدیث بنفسه و اخذ الفقه و الاصول و المعانی و البیان و تصدر للاقراء بجامع بنی أمیّة ثم دخل بلاد الرّوم و اتصل بالسلطان بایزید خان فاکرمه و عظمه فنشر هنالک علم القرآن و الحدیث و لما مات تیمور فی سنة 807 خرج من سمرقند الی خراسان و دخل هراة ثم یزد ثم اصبهان ثم شیراز ثم بصره ثم جاور بمکة ثم قدم دمشق ثم القاهرة و دخل الیمن و له تصانیف کثیرة نافعة منها الحصن الحصین و جنة الحصن و للسند الاحمد فیما یتعلق بمسند احمد مات بشیراز یوم الجمعة سنة 833 رحمة اللّه تعالی علیه و نیز در تاج مکلل بحاشیه این ترجمه گفته صاحب شقائق نعمانیة گوید چون تیمور بسمرقند رسید ولیمه عظیمه کرد اکابر امرا را بر یسار خود و علما را بر یمین خود جا داد و نشانید و مقدم کرد ابن الجزری را بر سید شریف جرجانی چون درین باب عتابش کردند گفت کیف لا اقدم رجلا عارفا بالکتاب و السنة انتهی و این غایت انصاف بود از تیمور زیرا که سیادت دین مقدمست بر سیادت طین و اگر چه علامه جرجانی نیز عارف بود بعلم حدیث اما ابن الجزری امام حدیث بود انتهت الحاشیة فهذا الجزری شیخ محدثیهم الاماثل*و واحد حفاظهم الافاضل*قد اثبت هذا الحدیث الشریف الممیز بجزل صوابه بین الحق و الباطل*الممیز بفصل خطابه بین المتحلی و العاطل*فلا ینحرف عنه الاّ التارک للحق و الخاذل*و لا یحید عنه الاّ المائل عن الصدق و الحائل*و لا یطعن فیه الاّ من جاب مهامه الردی کالمسرع الناسل*و لا یقدح فیه الاّ من رمی مع فقد سداده بافوق ناصل
آنکه شیخ زین الدین ابو بکر محمد بن محمد بن علی الخوافی این حدیث را حتما و جزما ثابت نموده شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل بعد ذکر نزول آیه و تعیها اذن واعیة در شان جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته قال شیخ المشایخ فی زمانه و واحد الاقران فی علومه و عرفانه الشیخ زین الدین ابو بکر محمّد بن محمد بن علی الخوافی قدس اللّه تعالی سرّه فلذا اختص علی کرم اللّه وجهه بمزید العلم و الحکمة حتی
قال رسول اللّه علیه و علی آله و بارک و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و قال عمر لو لا علی ع لهلک عمر و مخفی نماند که خوافی از اجله اعلام و اماثل فخام سنیه بوده از همین عبارت توضیح الدلائل واضح و لائحست که از شیخ مشایخ در زمان خود و واحد
ص:268
اقران در علوم و عرفان خویش بوده و عبد الرحمن جامی در نفحات الانس گفته شیخ ابو بکر الخوافی رحمه اللّه تعالی خدمت خواجه محمد پارسا قدس اللّه تعالی در بعضی مکتوبات القاب ایشان را چنین نوشته است ذو العلم النافع و العمل الرافع ملاذ الجمهور شفاء الصدور و صفرة العلماء و العرفاء و الفقهاء رافع اعلام السنة و قامع اضالیل البدعة ناهج مناهج الحقیقة سالک مسالک الشریعة و الطریقة الداعی الی اللّه سبحانه علی طریق الیقین سیّدنا و مولانا زین الملة و الدین وی جامع بوده میان علوم ظاهری و باطنی و از اول تا آخر استقامت بر جاده شریعت و متابعت سنت که بزرگترین کرامتی پیش محققان این طائفه آنست یافته است و نسبت وی در طریقت بشیخ نور الدین عبد الرحمن مصریست و شیخ نور الدین عبد الرحمن بعد از کمال تربیت و بلوغ وی بمرتبه تکمیل و ارشاد در اجازت وی چنین نوشته است و پیش وی ثبت کرده کذا استحق الخلوة و قبول الواردات الغیبیة و الفتوحات استخرت اللّه تعالی و اخلیته خلوتی المعهودة و هی سبعة ایام من اللّه تعالی فیها بما من یفضله ففتح اللّه علیه الواهب من عنده فی اللیلة الرّابعة و ازداد فی الترقیات فی درجات المقامات الی مقام حقیقة التوحید و انحلت منه قیود التفرقة فی شهود الجمع قبل اتمام الایام السبعة و فی اتمامها ظهر له لوامع التوحید الحقیقی الذاتی المشار إلیه علی لسان اهل الحقیقة بجمع الجمع و هو لقوة استعداده بعد فی الترقی و الزیادة و انی علی رجاء من اللّه ان یاخذه منه إلیه تماما و یبقیه بقاء دواما و یجعله لِلْمُتَّقِینَ إِماماً وی فرموده اجازت نامه که شیخ نور الدین عبد الرحمن نوشته بود در وقت مراجعت بخراسان در بغداد بماند بعد از مدتی مدید که از خراسان بجانب مصر معاودت واقع شد و خدمت شیخ از دنیا رفته بود و بخلوتخانه وی درآمدم در آنجا اجازت نامه خود را یافتم بی تفاوت مگر بحرفی چند با وجود آنکه آن خلوت مضبوط نبود و در ان گشاده می بود نمی دانم که آن مسوده اصل بود که اجازت مرا از آنجا نوشته بود یا خود نبود ولایت دانسته بود که اجازت نامه من فوت شده و بآنجا معاودت خواهم کرد آن را ثانیا برای من نوشته بود و گذاشته بود بهر تقدیر آن مدت مدید در خلوتی چنانکه مذکور شد محض کرامت بود و هم او فرموده است که چون از مصر می آمدم ببغداد رسیدم طاقیه که شیخ نور الدین عبد الرحمن بمن داده بود و بر سر دیگر اکابر از مشایخ رسیده بود همراه داشتم با پیر تاج گیلانی اتفاق ملاقات افتاد این طاقیه از من طلبید چنانکه مقتضای فقر درویشی باشد بوی دادم شب در واقعه دیدم که آن طاقیه پیش من استغاثه می کند و بزرگانی را که بر سر ایشان رسیده بود می شمرد و می گوید که من
ص:269
بر سر فلان و فلان رسیده ام حالی مرا بر سر خماری نهادی که بشرب خمر اشتغال می نماید چون بامداد شد با یکی از از اصحاب بطلب وی بیرون رفتم شنیدم که وی در خراباتست و بشرب خمر مشغولست بآنجا رفتم گفتند فلان خانه است درآمدیم مست افتاده بود و طاقیه بر سر وی مصاحب من مرا گفت تو بیرون رو که من طاقیه را بیاورم من بیرون آمدم او طاقیه از سر وی برداشت و در خانه را بر بالای وی بست و پیش من آورد گویند که در آخر حیات ویرا واردی رسید که سه شبانه روز بالکلیه از خود غائب بود چون ویرا از ان غیبت باز آوردند قریب یکسال خاموشی بر وی غالب بود و سخن کم می گفت روزی از درویش احمد سمرقندی پرسید که در هیچ جا دیدۀ که جذبه چنین مذکور شده باشد که جذبات پی در پی گردد و اصلا منقطع نشود درویش احمد در جواب گفت که این معنی را در هیچجا ندیده ام درویش احمد سمرقندی از مریدان کار کرده و خلفاء وی بود سخنان صوفیه را دیده بود و بر بالای منبر آن را نیک بیان می کرد و بدرس و مطالعه فصوص اشتغال می نمود بخط وی دیده ام که در آخر فصوص نوشته بود که بعد از آنکه حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و سلم مرا بدرس فصوص الحکم اشارت فرموده بود در درویش آباد در خلوت بودم انحضرت را دیدم پرسیدم که یا رسول اللّه ما تقول فی حق فرعون قال صلّی اللّه علیه و سلم قل کما کتب ثمّ قلت یا رسول اللّه ما تقول فی الوجود قال صلّی اللّه علیه و سلم اما یقول الوجود فی القدیم قدیم و فی الحادث حادث ثم قال صلی اللّه علیه و سلم انت آله و انت مولاه انت اله لظهور الصفات الالوهیة و انت مولاه بحصرک و تعینک و هو علی ما اقول شهید توفی الشیخ زین الدین رحمه اللّه تعالی لیلة الاحدی الثانی من شوال سنة ثمان و ثلثین و ثمانمائة اول او را در قریه مالین دفن کردند و از آنجا بدرویشاباد نقل فرمودند و از درویش اباد بجوار عیدگاه هرات و حالا بر سر مزار متبرکه وی عمارت عالی ساختند و چنان معمور و مردم نشین شده که نماز جمعه می گذارند انتهی کلام الجامی و جلالت مرتبت و علو منزلت خوافی بر ناظر حواشی روض الاخیار محمد بن قاسم بن یعقوب الاماسی و حبیب السیر غیاث الدین بن همام الدین المدعو بخواند امیر و اخبار الاخیار شیخ عبد الحق دهلوی و سمط مجید شیخ احمد قشاشی و انتباه فی سلاسل اولیا اللّه شاه ولی اللّه والد مخاطب نیز ظاهر و باهرست فهذا عارفهم الجلیل زین الدّین الخوافی*الناهض فی جو الفضل بالقوادم و الخوافی*قد کسر اجنحة المنکر الجاحد النافی و حص اریاش الطاعن الجارح العافی*حیث اثبت هذا الحدیث الکافی الوافی*و احتج بهذا الخبر الشافی العافی*فطوبی لمن اقبل علیه اقبال المذعن المصافی*و استدری بظل ذیله السابغ
ص:270
الضّافی*و استنقع من غیره السلسل الصافی*و الویل لمن ادبر عنه ادبار الحائد المنافی* و سلک مسلک الضّاغن الکاشح الحائف الجافی*و عدا فی بید العسف و الحیف کالموغل الناسل الطافر الطافی
آنکه ملک العلماء شهاب الدین بن شمس الدین الزاولی الدولت آبادی حدیث مدینة العلم را قطعا و حتما از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم ثابت و متحقق دانسته برای ایضاح و تبیین افترای مفترین بمؤدای آن استدلال و احتجاج فرموده چنانچه در هدایة السعدا گفته و اینجا منافقان افترا کنند که علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه کاغذی نبشت که هر جا که پنج فرزند باشند اولاد من یکی را از ایشان بفروشند پس مصطفی صلّی اللّه علیه و سلم آن کاغذ را پاره کرد عجب از ان مفتریاتست شاه علی ع اخ نبی ص باب علم کاغذی نویسد که احرار بفروشند و بیع احرار در هیچ دینی مباح نبوده اقوالهم علی افواههم غرض این منافقان خوارج آن بوده تا مردمان بعلی ع ولی بدگمان و با فرزندان او دشمن شوند انتهی
آنکه میر شهاب الدین دولت آبادی در هدایة السعدا بعد ذکر حدیث وراثت امیر المؤمنین علیه السلام و عدم وراثت عباس حدیث مدینة العلم را بحتم و جزم در معرض تایید و تسدید آورده چنانچه گفته پس علم را میراث نیامد مگر علی ولی را میراث آمد که
انا مدینة العلم و علی بابها و العلماء ورثة الانبیاء نانریز خوان علی ولیست پس بعد از پیغامبر ما در آل هاشم از علی ع ولی هیچکس بهتر نیست عصمنا اللّه من المعترض الزنیم انتهی و مناقب کثیره و محامد وفیره دولت آبادی ان شاء اللّه تعالی در مجلد حدیث نور بتفصیل خواهی شنید لکن در این جا بر عبارت سبحة المرجان غلام علی آزاد اقتصار می رود و هی هذه مولانا القاضی شهاب الدین بن شمس الدین الزاولی الدولت آبادی نور اللّه ضریحه ولد القاضی بدولت آباد دهلی و تلمذ علی القاضی عبد المقتدر الدهلوی و مولانا خواجکی الدهلوی و هو من تلامذة مولانا معین الدین العمرانی رحمهم اللّه تعالی ففاق اقرانه و سبق اخوانه و کان القاضی عبد المقتدر یقول فی حقه یاتینی من الطلبة من جلده علم و لحمه علم و عظمه علم و لما توجه الموکب التیموری الی الهند و خرج مولانا خواجکی قیل وصوله الی دهلی منها الی کالپی خرج القاضی شهاب الدین صحبة استاذه الی کالپی فاقام مولانا خواجکی بکالپی و ذهب القاضی الی دار الخیوز جونفور بفتح الجیم و سکون الواو و النون و ضم الفاء و سکون الواو و آخرها راء بلدة عظیمة من صوبة اله اباد کانت دار الخلافة للسلاطین الشرقیة و ذکر طبقتهم مسطور فی تواریخ الهند نشأ بها کثیر من المشایخ
ص:271
العلماء فاغتنم السلطان ابراهیم الشرقی و الی جونفور وروده و نضر سقاه اللّه تعالی سحائب الاحسان وروده عظمه بین الکبراء و لقبه بملک العلماء فزین القاضی مسند الافادة و فاق البرجیش فی افاضة السعادة و الف کتبا سارت بها رکنان العرب و العجم و اذکر سراجا اهدی من النّار الموقدة علی العلم منها البحر المواج تفسیر القرآن العظیم بالفارسیة و الحواشی علی کافیة النحو و هی اشهر تصانیفه و الارشاد و هو متن فی النحو التزم فیه تمثیل المسئلة فی ضمن تعریفها و بدیع المیزان و هو متن فی فن البلاغة بعبارات مسجعة و شرح البزدوی فی اصول الفقه الی بحث الامر و شرح بسیط علی قصیدة بانت سعاد و رسالة فی تقسیم العلوم بالعبارة الفارسیة و مناقب السادات بتلک العبارة و غیرها توفی لخمس بقین من رجب المرجب سنة تسع و اربعین و ثمانمائة و دفن بجونفور من الجانب الجنوبی من مسجد السلطان ابراهیم الشرقی انتهی فهذا شهاب الدین الدّولتابادی*المعروف عندهم بملک العلماء بین الحاضر و البادی*قد اثبت بالقطع هذا الحدیث الشریف الهادی*المزری بطیبه علی عرف الورد و الحادی*فلا یجحده الا المنکر الحائد المعادی*و لا یرتاب فیه الا الاخلف الحائر المضادی و اللّه العاصم عن شروره و العوادی*بلطفه المحیط بالخواتم و المبادی
آنکه شهاب الدین ابو الفضل احمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی بن محمود بن احمد بن حجر الکنانی العسقلانی این حدیث شریف را در مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام وارد فرموده چنانچه در تهذیب التهذیب گفته علی بن أبی طالب عبد مناف بن عبد المطلب بن هاشم ابو الحسن الهاشمی امیر المؤمنین کناه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم ابا تراب و الخبر فی ذلک مشهور و امه فاطمة بنت اسد بن هاشم اسلمت و ماتت فی حیاة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و صلی علیها و نزل فی قبرها روی عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم و عن أبی بکر و عمر و المقداد بن الاسود و زوجته فاطمة ع بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و رضی عنها روی عنه اولاده الحسن ع و الحسین ع و محمد المعروف بابن الحنفیة و عمر و فاطمة و ابن ابنه محمد بن عمر بن علی و ابن ابنه علی بن الحسین بن علی مرسلا و مربیته أم موسی و ابن اخیه عبد اللّه بن جعفر بن أبی طالب و ابن اخته جعدة بن هبیرة المخزومی و کاتبه عبید اللّه بن أبی رافع و من الصحابة عبد اللّه بن مسعود و البراء بن عازب و ابو هریرة و ابو سعید الخدری
ص:272
و بشر بن سحیم الغفاری و زید بن ارقم و سفینة مولی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و صهیب الرّومی و ابن عباس و ابن عمر و ابن الزبیر و عمرو بن حریث و النزال بن سیرة الهلالی و جابر بن سمرة و جابر بن عبد اللّه و ابو جحیفة و ابو امامة و ابو لیلی الانصاری و ابو موسی الاشعری و مسعود بن الحکم الزرقی و ابو الطفیل عامر بن واثلة و غیرهم و من التابعین زر بن حبیش و زید بن وهب و ابو الاسود الدئلی و ابو عثمان النهدی و سعید بن المسیب و الاحنف بن قیس و الحرث بن سوید التیمی و الحرث بن عبد اللّه الاعور و حرملة مولی أسامة بن زید و ابو ساسان حصین بن المنذر الرقاشی و جحیة بن عبد اللّه الکندی و ربعی بن خراش و شریح بن هانی و شریح بن النعمان الصائدی و ابو وائل شقیق بن سلمة و شبث بن ربعی و سوید بن غفلة و عاصم بن ضمرة السلولی و عامر بن شراحیل الشعبی و عبد اللّه بن سلمة المرادی و عبد اللّه بن شداد بن الهاد و عبد اللّه بن شقیق و عبد اللّه بن معقل بن مقرن و عبد خیر بن یزید الهمدانی و عبد الرحمن بن أبی لیلی و عبیدة السلمانی و علقمة بن قیس النخعی و عمیر بن سعید النخعی و قیس بن عباد البصری و مالک بن اوس بن الحدثان و مروان بن الحکم و مطرف بن عبد اللّه بن الشخیر و نافع بن جبیر بن مطعم و هانی بن هانی و یزید بن شریک التیمی و ابو بردة بن أبی موسی الاشعری و ابو حیّة الوادعی و ابو الخلیل الحضرمی و ابو صالح الحنفی و ابو عبد الرحمن السلمی و ابو عبید مولی ابن ازهر و ابو الهیاج الاسدی و خلائق کان له من الولد الذکور احدی و عشرون عقبا منهم خمسة و هم الذین رووا عنه و العباس خامسهم و کان له من الاناث ثمانی عشرة منهم زینب و أم کلثوم و امامة و غیرهن قال غیر واحد کان علی اصغر ولد أبی طالب و قال ابن عبد البر روی عن سلمان و أبی ذر و المقداد و خباب و أبی سعید و جابر و زید بن ارقم ان علی ابن أبی طالب اول من اسلم و روی عن أبی رافع مثله لکن قدم خدیجة و
قال ابن اسحاق اول من امن باللّه و رسوله من الرجال علیّ بن أبی طالب و هو قول ابن شهاب الا انه قال من الرجال بعد خدیجة و هو قول الجمیع فی خدیجة و هو
قول عبد اللّه بن محمّد بن عقیل و قتادة و محمد بن کعب القرطی و روی ابو عوانة عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عن ابن عباس قال کان علی ع اوّل من امن باللّه من الناس بعد خدیجة قال ابن عبد البر هذا اسناد لا مطعن فیه لاحد لصحته و ثقة نقلته و هو معارض ما ذکرنا عن ابن عباس فی باب أبی بکر و الصّحیح فی امر أبی بکر انه اول من اظهر اسلامه و
روی
ص:273
الحسن بن علی الحلوانی عن عبد الرزاق عن معمر عن قتادة عن الحسن اسلم علیّ و هو ابن خمس عشرة سنة و قال غیره عن عبد الرزاق عن معمر عن قتادة عن الحسن و غیره اول من اسلم بعد خدیجة علی و هو ابن ثمانی عشرة سنة او ست عشرة سنة و عن شریح بن النعمان عن فرات بن السائب عن میمون بن مهران عن ابن عمر اسلم علیّ و هو ابن ثلاث عشرة سنة قال ابن عبد البر هذا اصح ما قیل فی ذلک و
روی ابن فضیل عن الاجلح عن سلمة بن کهیل عن جبة بن جوین قال سمعت علیا یقول لقد عبدت اللّه قبل ان یعبده احد من هذه الامّة خمس سنین
و قال شعبة عن سلمة بن کهیل عن حبة هو ابن جوین عن علیّ انا اول من صلّی مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال ابن عبد البر و قد اجمعوا انّه اول من صلی القبلتین و هاجر و شهد بدرا واحدا و سائر المشاهد و انه ابلی ببدر واحد و الخندق و خیبر البلاء العظیم و کان لواء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم بیده فی مواطن کثیرة و لم یتخلف الا فی تبوک خلفه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علی المدینة فقال له انت منی بمنزلة هارون من موسی الاّ انه لا نبی بعدی قال و روینا من وجوه عن علی انه کان یقول انا عبد اللّه و اخو رسوله لا یقولها احد غیری الاّ کذاب و کان مع النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم علی حراء لما تحرک و زوجه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم ابنته فاطمة و قال لها زوجتک سیدا فی الدنیا و الآخرة و روی بریدة و ابو هریرة و جابر و البراء بن عازب و زید بن ارقم عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم انه قال یوم غدیر خم من کنت مولاه فعلی مولاه و روی سعد بن أبی وقاص و ابو هریرة و سهل بن سعد و بریدة و ابو سعید و ابن عمر و عمران بن حصین و سلمة بن الاکوع و المعنی واحد انّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال یوم خیبر لاعطین الرایة غدا رجلا یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله یفتح اللّه علی یدیه فاعطاها علیّا و بعثه صلّی اللّه علیه و سلم الی الیمن هو شاب لیقضی بینهم فقال یا رسول اللّه لا ادری القضاء فضرب فی صدره بیده و قال اللّهمّ اهد قلبه و سدد لسانه قال علی فما شککت بعدها فی قضاء بین اثنین و روی انه علیه الصلوة و السّلام قال انا مدینة العلم و علیّ بابها
و قال عمر علیّ اقضانا و أبی اقرانا و قال یحیی بن سعید عن سعید بن المسیب کان عمر یتعوذ من معضلة لیس لها ابو الحسن و قال سعید بن جبیر عن ابن عباس کنا إذا اتانا الثبت عن علیّ لم نعدل به و قال معمر عن وهب بن عبد اللّه عن أبی الطفیل شهدت علیا یخطب و هو یقول سلونی فو اللّه لا تسئلونی
ص:274
عن شیء الاّ اخبرتکم به و سلونی عن کتاب اللّه فو اللّه ما من آیة الاّ و انا العلم اللیل نزلت أم بنهار أم فی سهل أم فی جبل و قال سعید بن عمرو بن سعید بن العاص قلت لعبد اللّه بن عیاش بن أبی ربیعة لم کان صفو الناس الی علیّ بن أبی طالب فقال یا بن اخی ان علیا کان له ما شئت من ضرس قاطع فی العلم و کان له البسطة فی العشرة و القدم فی الاسلام و الصهر برسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و الفقه فی السنة و النجدة فی الحرب و الجود فی الماعون قال ابو عمر بویع لعلی بالخلافة یوم قتل عثمان فاجتمع علی بیعته المهاجرون و الانصار الا نفر منهم لم یجبرهم علی و قال اولئک قوم قعدوا عن الحق و لم یقوموا مع الباطل و تخلف عنه معاویة فی اهل الشام فکان منهم فی صفین بعد الجمل ما کان ثم خرجت علیه الخوارج و کفروه بسبب التحکیم ثم اجتمعوا و شقوا عصی المسلمین و قطعوا السبیل فخرج إلیهم بمن معه فقاتلهم بالنهروان فقتلهم و استاصل جمهورهم فانتدب له من بقایاهم عبد الرحمن بن ملجم و کان فاتکا فقتله لیلة الجمعة لثلاث عشرة خلت و قیل بقیت من رمضان ستة اربعین و قیل اول لیلة فی عشر الاواخر
وروی عن أبی جعفر ان قبر علی جهل موضعه و قیل دفن فی قصر الامارة و قیل فی رحبة الکوفة و قیل بنجف الحیرة و قیل غیر ذلک و
روی ابن جریح عن محمد ص بن علی ع یعنی الباقر ان علیّا مات و هو ابن ثلث او اربع و ستین سنة و قیل ابن خمس و ستین سنة و قیل ابن ثمان و خمسین و قیل غیر ذلک قال و احسن ما رایت فی صفته انه کان ربعة ادعج العینین حسن الوجه عظیم البطن عریض المنکبین شثن الکفین اصلع کبیر اللحیة لمنکبیه مشاش کمشاش السبع إذا مشی تکفاء و هو الی المسمّن ما هو قلت لم یجاوز المؤلف ما ذکر ابن عبد البر و فیه مقنع و لکنه ذکر حدیث الموالاة عن نفر سماهم فقط و قد جمعه ابن جریر الطبری فی مولف فیه اضعاف ما ذکروا صححه و اعتنی بجمع طرقه ابو العباس ابن عقدة فاخرجه من حدیث سبعین صحابیا او اکثروا ما حدیث الرایة یوم فتح خیبر فروی ایضا عن علی و الحسین و الزبیر بن العوام و أبی لیلی الانصاری و عبد اللّه بن عمرو بن العاص و جبر و غیرهم و قد روی عن احمد بن حنبل انه قال لم یرو لاحد من الصحابة من الفضائل ما روی لعلیّ و کذا قال النّسائی و غیر واحد و فی هذا کفایة
آنکه علامه ابن حجر عسقلانی در بعض فتاوی خود در اثبات و تسدید این حدیث شریف کوشیده چنانچه سیوطی در قوت المغتذی
ص:275
گفته و قال الحافظ ابن حجر فی اجوبته
حدیث ابن عباس اخرجه ابن عبد البر فی کتاب الصحابة المسمی بالاستیعاب و لفظه انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه و صححه الحاکم و اخرجه الطبرانی من حدیث ابن عباس بهذا اللفظ و رجاله رجال الصّحیح الا عبد السلام الهروی فانّه ضعیف قاله فی جواب فتیا رفعت إلیه فی هذا الحدیث و آخر کلام ابن حجر عسقلانی که درین فتوی مذکور ست ابن حجر مکی نیز در منح مکیه آورده کما سیاتی فیما بعد انشاء اللّه تعالی
آنکه علامه ابن حجر عسقلانی در بعض دیگر از فتاوای خود حکم بوضع این حدیث سراسر باطل و ناصواب وانموده ارغاما لآناف المعاندین تصریح صریح بحسن بودن ان فرموده چنانچه سیوطی در لآلی مصنوعه بذکر این حدیث شریف گفته و سئل شیخ الاسلام ابو الفضل بن حجر عن هذا الحدیث فی فتیا فقال هذا الحدیث اخرجه الحاکم فی المستدرک و قال انه صحیح و خالفه ابو الفرج بن الجوزی فذکره فی الموضوعات و قال انه کذب و الصواب خلاف قولیهما معا و إن الحسن من قسم الحسن لا یرتقی الی الصحة و لا ینحط الی الکذب و بیان ذلک یستدعی طولا و لکن هذا هو المعتمد فی ذلک انتهی و من خطه نقلت و این فتوی ابن حجر را علامه سیوطی در جمع الجوامع و نکت بدیعات نیز نقل کرده و در درر منتثره نیز ذکرش نموده و نور الدین سمهودی نیز ذکر آن کرده و حکم ابن حجر عسقلانی بحسن بودن این حدیث محمد بن یوسف شامی در سبل الهدی و الرشاد و ابن عراق مدنی در تنزیه الشریعة و محمد بن طاهر فتنی در تذکرة الموضوعات و علی قاری در مرقاة و مناوی در فیض القدیر و شیخ عبد الحق دهلوی در رجال مشکاة و شبراملسی در حاشیه مواهب و زرقانی در شرح مواهب و مرزا محمد بدخشانی در نزل الابرار و تحفة المحبین و محمد بن اسماعیل الامیر الیمانی در روضه ندیه و محمد مبین لکهنوی در وسیلة النجاة و ثناء اللّه در سیف مسلول و شوکانی در فوائد مجموعه و ولی اللّه لکهنوی در مرآة المؤمنین و فاضل معاصر مولوی حسن الزمان در قول مستحسن نیز نقل نموده اند کما ستقف علیه فیما بعد انشاء اللّه تعالی
آنکه علامه ابن حجر عسقلانی در اجوبه خود از احادیثی که سراج قزوینی انتقاد آن بر مصابیح نموده نیز ایضاح و تبیین بطلان حکم بوضع این حدیث و تصریح ببودن آن از قسم حسن فرموده و بزیادت افادت این معنی که حاکم برای این حدیث شاهدی از حدیث جابر روایت کرده قصب سبق در تخجیل جاحدین و تعنیف حائدین ربوده چنانچه سیوطی در لآلی مصنوعه بعد عبارت سابقه گفته و ذکر فی اجوبته عن الاحادیث الّتی انتقدها السراج القزوینی علی المصابیح نحو ذلک و زادان الحاکم روی له شاهدا من حدیث
ص:276
جابر قال حدثنی ابو بکر محمد بن علی الفقیه الشاشی القفال حدثنی النعمان بن هارون البلدی ثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید الحرانی ثنا عبد الرزاق ثنا سفیان الثوری عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرحمن بن عثمان التیمی عن جابر مرفوعا به
آنکه علامه ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان اعتراف بکثرت طرق این حدیث و تحقق اصل آن فرموده اطلاق قول بوضع آن را باطل و مردود و فاسد و مطرود وانموده چنانچه سیوطی در لآلی مصنوعه متصل بعبارت ماضیه گفته و قال فی لسان المیزان عقب ایراد الذّهبی روایة جعفر بن محمد عن أبی معاویة و قوله هذا موضوع ما نصه و هذا الحدیث له طرق کثیرة فی مستدرک الحاکم اقل احوالها ان یکون للحدیث اصل فلا ینبغی ان یطلق القول علیه بالوضع انتهی و علامه ابن حجر عسقلانی از اعاظم مهره حفاظ و افاخم نقده ایقاظ و اماثل محققین ثقات و اعیان مدققین اثبات نزد سنیه ست جلالت شان و رفعت مکان و علو مرتبت و سمو منزلت او بر ناظر طبقات بدر الدین محمد بن ابراهیم البشتکی و ذیل التقیید تقی الدین فاسی و توضیح المشتبه شمس الدین بن ناصر الدین الدمشقی و درّ منتخب ذیل بغیة الطلب فی تاریخ حلب تصنیف علاء الدین الجبرینی الشهیر بابن خطیب الناصریه و عقود فریده تقی الدین مقریزی و اعلام بتاریخ اهل الاسلام تالیف تقی الدین الاسدی الدمشقی المعروف بابن قاضی شهبه و ذیل طبقات الحفاظ تقی الدین بن فهد المکی و معجم نجم الدین بن فهد الهاشمی المکی و طبقات شافعیه تالیف قطب الدین محمد بن محمد الخیضری و کتاب الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ الاسلام ابن حجر و ضوء لامع و ذیل طاهر شمس الدین محمد بن عبد الرحمن السخاوی و طبقات الحفاظ و نظم العقیان و حسن المحاضره جلال الدین عبد الرحمن بن کمال الدین السیوطی و روض الاخبار محمد بن قاسم بن یعقوب الاماسی و تنضید العقود السنیه رضی الدین بن محمد بن علی بن حیدر الشاشی و مدینة العلوم فاضل ازنیقی و اعمال الفکر و الرویات عبد اللّه بن ابراهیم بن شهاب الدین الکردی و مواهب لدنیه محمد بن عبد الباقی الزرقانی و مقالید الاسانید ابو مهدی عیسی بن محمد الثعالبی الجعفری و کفایة المتطلع تاج الدین الدهان المکی و رساله اسانید شیخ احمد بن محمد النخلی المکی و امداد بمعرفة علو الاسناد سالم بن عبد اللّه البصری و بدر طالع محمد بن علی الشوکانی و قرة العینین شاه ولی اللّه والد ماجد مخاطب و بستان المحدثین خود شاهصاحب و منتهی الکلام و ازالة الغین مولوی حیدر علی معاصر و قول مستحسن مولوی حسن زمان معاصر و اتحاف النبلاء و ابجد العلوم و تاج مکلل مولوی صدیق حسن خان معاصر در کمال وضوح و ظهورست بندی ازین عبارات در بعض مجلدات سابقه دیده باشی و شطری از ان در این مقام نیز مذکور می شود محمد بن عبد الرحمن السخاوی الشافعی در کتاب ضوء لامع لاهل القرن التاسع که نسخه آن مزین باجازۀ مصنف و معنون بخط
ص:277
او نزد فقیر حاضرست گفته احمد بن علیّ بن محمد بن محمد بن علی بن احمد شیخی الاستاد امام الائمّة الشهاب ابو الفضل الکنانی العسقلانی المصری ثم القاهری الشافعی و یعرف بابن حجر و هو لقب لبعض آبائه ولد فی ثانی عشری شعبان سنة ثلاث و سبعین و سبعمائة بمصر العتیقة و نشأ بها یتیما فی کنف احد اوصیاء الزکی الخروبی فحفظ القرآن و هو ابن تسع عند الصدر السقطی شارح مختصر التبریزی و صلی به علی العادة بمکة حیث کان مع وصیه بها العمدة و الحاوی الصغیر و مختصر ابن الحاجب الاصلی و الملحة و الفیة العراقی و غیرها و بحث فی صغره و هو بمکة العمدة علی الجمال ابن ظهیرة ثم قرء علی الصدر الاشیطی بالقاهرة شیئا من العلم و بعد بلوغه لازم احد اوصیائه الشمس بن القطان فی الفقه و العربیة و الحساب و غیرها و قرأ علیه جانبا کبیرا من الحاوی و کذا لازم فی الفقه و العربیة النور الادمی و تفقه بالابناسی بحث علیه فی المنهاج و غیره و اکثر من ملازمته ایضا لاختصاصه بابیه و بالبلقینی لازمه مدة و حضر دروسه الفقهیة و قرأ علیه الکثیر من الروضة و من کلامه علی حواشیها و سمع علیه بقراءة الشمس البرماوی فی مختصر المزنی و بابن الملقن قرأ علیه قطعة کبیرة من شرحه الکبیر علی المنهاج و لازم العز بن جماعة فی غالب العلوم الّتی کان یقریها دهرا و مما اخذه عنه فی شرح المنهاج الاصلی و فی جمع الجوامع و شرحه للعز و فی المختصر الاصلی و النصف الاوّل من شرحه العضد و فی المطول و علق عنه بخطه اکثر شرح جمع الجوامع و حضر دروس الهمام الخوارزمی و من قبله دروس قنبر العجمی و اخذ ایضا عن البدر بن الطنبری و ابن الصاحب و الشهاب احمد بن عبد اللّه البوصیری و عن الجمال الماردانی الموقت الحاسب و اللغة عن المجد صاحب القاموس و العربیة عن الغماری و المحب بن هشام و الادب و العروض و نحوهما عن البدر البشتکی و الکتابة عن أبی علی الرقتاوی و النور البدماصی و القراءات عن التنوخی قرأ علیه بالسبع الی المفلحون وجوده قبل ذلک علی غیره وجد فی الفنون حتی بلغ الغایة و حبب اللّه إلیه الحدیث فاقبل علیه بکلیته و طلبه من سنة ثلث و تسعین و هلم جرا لکنه لم یلزم الطلب الا من سنة ست و تسعین فعکف علی الزین العراقی و تخرج به و انتفع بملازمته و قرأ علیه الفیته و شرحها و نکته علی ابن الصلاح درایة و تحقیقا و الکثیر من الکتب الکبار و الاجزاء القصار و حمل عنه من امالیه جملة و استملی علیه بعضها و تحول
ص:278
الی القاهرة فسکنها قبیل القرن و ارتحل الی البلاد الشامیة و المصریة و الحجازیة و اکثر جدّا من المسموع و الشیوخ فسمع العالی و النازل و اخذ عن الشیوخ و الاقران فمن دونهم و اجتمع له من الشیوخ المشار إلیهم و المعول فی المشکلات علیهم ما لم یجتمع لاحد من اهل عصره لان کل واحد منهم کان متبحرا و راسا فی فنه الّذی اشتهر به لا یلحق فیه فالتنوخی فی معرفة القراءات و علو سنده فیها و العراقی فی معرفة علوم الحدیث و متعلقاته و الهیثمی فی حفظ المتون و استحضارها و البلقینی فی سعة الحفظ و کثرة الاطلاع و ابن الملقن فی کثرة التصانیف و المجد الفیروزآبادی فی حفظ اللغة و اطلاعه علیها و الغماری فی معرفة العربیة و متعلقاتها و کذا المحب بن هشام کان حسن التصرف فیها لوفور ذکائه و کان الغماری فائقا فی حفظها و العز بن جماعة فی تفننه فی علوم کثیرة بحیث انّه کان یقول انا اقرئ فی خمسة عشر علما لا یعرف علماء عصری اسماءها و اذن له جلهم او جمیعهم کالبلقینی و العراقی فی الافتاء و التدریس و تصدی لنشر الحدیث و قصر نفسه علیه مطالعة و قراءة و إقراء و تصنیفا و افتاء و شهد له اعیان شیوخه بالحفظ و زادت تصانیفه الّتی معظمها فی فنون الحدیث و فیها من فنون الادب و الفقه و الاصلین و غیر ذلک علی مائة و خمسین تصنیفا و رزق فیها من السعد و القبول خصوصا فتح الباری بشرح البخاری الذی لم یسبق لنظیره امرا عجبا بحیث استدعی طلبه ملوک الاطراف بسئوال علمائهم لهم فی طلبه و بیع بنحو ثلاثمائة دینار و انتشر فی الآفاق و لمّا تم لم یتخلف عن ولیمة ختمه فی التاج و السبع وجوه من سائر المسلمین الاّ النادر و کان مصروف ذلک المهمّ نحو خمسمائة دینار و اعتنی بتحصیل تصانیفه کثیر من شیوخه و اقرانه فمن دونهم و کتبها الاکابر و انتشرت فی حیاته و اقرأ الکثیر منها و حفظ غیر واحد من الابناء عدة منها و عرضوها علی جاری العادة علی مشایخ العصر و انشد من نظمه فی المحافل و خطب من دیوانیه علی المنابر لبلیغ نظمه و نثره و کان مصمما علی عدم دخوله فی القضاء حتی انه لم یوافق الصدر المناوی لما عرض علیه قبل القرآن النیابة عنه علیها ثم قدر ان الموید ولاه الحکم فی بعض القضایا و الزم من ذلک النیابة و لکنه لم یتوجه إلیها و لا انتدب لها الی ان عرض علیه الاستقلال به و ألزم من أحبابه بقبوله فقبل و استقر فی المحرم سنة سبع و عشرین بعد ان کان عرض علیه فی ایام الموید فمن دونه و هو یابی و تزاید ندمه علی القبول لعدم فرق
ص:279
ارباب الدولة بین العلماء و غیرهم و مبالغتهم فی اللوم لرد اشاراتهم و ان لم تکن علی وفق الحق بل یعادون علی ذلک و احتیاجه لمداراة کبیرهم و صغیرهم بحیث لا یمکنه مع ذلک القیام بکل ما یرومونه علی وجه العدل و صرح بانه جنی علی نفسه بتقلید امرهم و ان بعضهم ارتحل للقائه و بلغه فی اثناء توجهه تلبسه بوظیفة القضاء فرجع و لم یلبث ان صرف ثم اعید و لا زال کذلک الی ان اخلص فی الاقلاع عنه عقب صرفه فی جمادی الثانیة سنة اثنتین و خمسین بعد زیادة مدد قضائه علی احدی و عشرین سنة و زهد فی القضاء زهدا تامّا لکثرة ما توالی علیه من الانکاد و المحن بسببه و صرح بانه لم تبق فی بدنه شعرة تقبل اسمه و درس فی اماکن کالتفسیر بالحسنیة و المنصوریة و الحدیث بالبیبرسیّة و الجمالیة المستجدة و الحسینیة و الزینبیة و الشیخونیة و جامع طولون و القبة المنصوریة و الاسماع بالمحمودیة و الفقه بالخروبیة البدریة بمصر و الشریفیة الفخریة و الشیخونیة و الصّالحیة النجمیة و الصلاحیة المجاورة للشافعی و المویدیّة و ولی مشیخة البیبرسیة و نظرها و الافتاء بدار العدل و الخطابة بجامع الازهر ثم بجامع عمرو و خزن الکتب بالمحمودیّة و اشیاء غیر ذلک ممّا لم یجتمع له فی ان واحد و اصلی ما ینیف علی الف مجلس من حفظه و اشتهر ذکره و بعد صیته و ارتحل الائمة إلیه و تبحج الأعیان بالوفود علیه و کثرت طلبته حتی کان روس العلماء من کلّ مذهب من تلامذته و اخذ الناس عنه طبقة بعد اخری و الحق الابناء بالآباء و الاحفاد بل و ابناءهم بالاجداد و لم یجتمع عند مجموعهم و قهرهم بذکائه و شفوف تصوره و سرعة ادراکه و اتساع نظره و وفور آدابه و امتدحه الکبار و تبجج فحول الشعراء بمطارحته و طارت فتاواه الّتی لا یمکن دخولها تحت الحصر فی الآفاق و حدث باکثر مرویاته خصوصا المطولات منها کلّ ذلک مع شدة تواضعه و حلمه و بهائه و تحرّیه فی ماکله و مشربه و ملبسه و صیامه و قیامه و بذله و حسن عشرته و مزید مداراته و لذیذ محاضراته و رضی اخلاقه و میله لاهل الفضائل و انصافه فی البحث و رجوعه الی الحق و خصاله الّتی لم تجتمع لاحد من اهل عصره و قد شهد له القدماء بالحفظ و الثقة و الامانة و المعرفة التّامّة و الذهن الوقاد و الذکاء المفرط و سعة العلم فی فنون شتی و شهد له شیخه العراقی بانه اعلم اصحابه بالحدیث و قال کل من التقی انفاسی و البرهان الحلبی ما راینا مثله و سئله الفاضل تعزی برمش الفقیه أ رأیت مثل نفسک فقال قال اللّه
ص:280
و فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ و محاسنه جمة و ما عسی ان اقول فی هذا المختصر او من انا حتی یعرف بمثله خصوصا و قد ترجمه من الأعیان فی التصانیف المتداولة بالایدی التقی الفاسی فی ذیل التقیید و البدر البشتکی فی طبقاته للشعراء و التقی المقریزی فی کتابه العقود الفریدة و العلاء بن خطیب الناصریة فی ذیل تاریخ حلب و الشمس بن ناصر الدین فی توضیح المشتبه و التقی بن قاضی شهبة فی تاریخه و البرهان الحلبی فی بعض مجامیعه و التقی بن فهد المکی فی ذیل طبقات الحفاظ و القطب الخیضری فی طبقات الشافعیة و جماعة من اصحابنا کابن فهد النجم فی معاجیمهم و غیر واحد فی الوفیات و هو نفسه فی رفع الاصر و کفی بذلک فخرا و تجاسرت فاوردته فی معجمی و الوفیات و ذیل القضاة بل و افردت له ترجمة حافلة لا یفی ببعض احواله فی مجلد ضخم او مجلدین کتبها الائمّة عنی و انتشرت نسخها و حدثت بها الاکابر غیر مرة بکل من مکة و القاهرة و ارجو کما شهد به غیر واحد ان تکون غایة فی بابها سمیتها الجواهر و الدرر و قد قرأت علیه الکثیر جدا من تصانیفه و مرویاته بحیث لا اعلم من شارکنی فی مجموعها و کان رحمه اللّه یودّنی کثیرا و ینوه بذکری فی غیبتی مع صغر سنی حتی قال لیس فی جماعتی مثله و کتب لی علی عدة من تصانیفی و اذن لی فی الاقراء و الافادة بخطه و أمرنی بتخریج حدیث ثم املاه و لم یزل علی جلالته و عظمته فی النفوس و مداومته علی انواع الخیرات الی ان توفی فی اواخر ذی الحجة سنة اثنتین و خمسین و کان له مشهد لم یر من حضره من الشیوخ فضلا عمن دونهم مثله و شهد امیر المؤمنین و السلطان فمن دونهما الصلوة علیه و قدم السلطان الخلیفة للصّلوة و دفن تجاه تربة الدیلمی بالصّرافة و تزاحم الامراء و الاکابر علی حمل نعشه و مشی الی تربته من لم یمش نصف مسافتها قط و لم یخلف بعده فی مجموعه مثله و رثاه غیر واحد بما مقامه اجل منه رحمه اللّه و ایانا و نیز سخاوی در ذیل طاهر گفته احمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی بن احمد شیخی الاستاذ حافظ العصر علاّمة الدهر شیخ الاسلام حامل لواء سنة سیّد الانام قاضی القضاة ابو الفضل ابن العلامة نور الدین أبی الحسن بن القطب أبی القاسم ناصر الدین ابن جلال الدین الکنانی العسقلانی المصری ثم القاهری الشافعی عرف بابن حجر مصنف الاصل الی ان قال بعد ذکر اساتذته و اذن له جلهم او جمیعهم کالبلقینی و العراقی فی الافتاء و التدریس و تصدی لنشر الحدیث و عکف علیه مطالعة و قراءة و اقرأ و تصنیفا و افتاء و زادت تصانیفه الّتی معظمها فی فنون الحدیث و فیهما من فنون الادب و الفقه و اصوله و اصول الدین و غیر ذلک علی مائة و خمسین
ص:281
تصنیفا و رزق فیها من السعد و القبول خصوصا فتح الباری بشرح البخاری الذی لم یسبق الی نظیره امرا عجیبا بحیث استدعی طلبه ملوک الاطراف بسؤال علمائهم لهم فی ذلک و بیع بنحو ثلث مائة دینار و لما تم لم یتخلف عن الحضور عنه فی ولیمة ختمه من سائر المسلمین الاّ النادر بحیث کان امرا یفوق الوصف بلغ المصرف و فی ذلک المهمّ نحو خمس مائة دینار و اعتنی بتحصیل تصانیفه کثیر من شیوخه و اقرانه فمن دونهم و کتبها الاکابر و انتشرت فی حیاته و اقرأ الکثیر منها و حفظ غیر واحد من الابناء عدة منها و عرضوها علی جاری العادة علی مشایخ العصر الی ان قال و املی ما ینیف علی الف مجلس من حفظه و اشتهر ذکره و بعد وصیته ارتحل الأئمّة إلیه و تبجج الفضلاء بالوفود علیه و کثرت طلبته حتی کان رؤس العلماء من کل مذهب تلامذته و لم یجتمع عند احد مجموعهم و قهرهم بذکائه و شفوف نظره و سرعة ادراکه و اتساع نظره و وفور آدابه و امتدحه الکبار و یتبجح فحول الشعراء بمطارحاته و طارت فتواه الّتی لا یمکن دخولها تحت الحصر فی الآفاق و حدث باکثر مرویّاته خصوصا المطولات منها مع شدة تواضعه و حلمه و بهائه و تحریه فی ماکله و مشاربه و ملبسه و صیامه و قیامه و بذله و حسن عشرته و مزید مداراته و لذیذ محاضراته و رضی اخلاقه و میله لاهل الفضائل و انصافه فی البحث و رجوعه الی الحق و خصاله التی لم یجتمع لاحد من اهل عصره و قد شهد له القدماء بالحفظ و الثقة و الامانة و المعرفة التامة و الذهن الوقاد و الذکاء المقرط و سعة العلم فی فنون شتی و شهد له شیخه العراقی بأنه اعلم اصحابه بالحدیث و قال کلّ من التقی الفاسی و البرهان الحلبی ما راینا مثله و ساله الامیر تغری یرمش أ رأیت مثل نفسک فقال قال اللّه تعالی فلا تزکوا انفسکم و محاسنه جمة و ما عسی ان اقول فی هذا المختصر و من انا حتی یعرف بمثله خصوصا و قد ترجمه من الاکابر فی التصانیف المتداولة بالایدی التقی الفاسی فی کتابه ذیل التقیید و البدر البشتکی فی طبقاته للشعراء و التقی المقریزی فی کتابه العقود و محمد بن قاسم بن یعقوب الاماسی در حاشیه روض الاخیار گفته انشد الشیخ ابن حجر شیخ الاسلام ابو الفضل احمد بن علی بن محمّد بن علیّ بن احمد بن حجر العسقلانی المصری المولد و المنشأ نزیل القاهرة ولد فی شعبان سنة ثلث و سبعین و سبعمائة و مات لیلة السبت بعد العشاء بنحو عشرین درجة ثامن ذی الحجة سنة اثنتین و خمسین و ثمانمائة و صلی علیه الخلیفة و کان یوم
ص:282
وفاته یوما عظیما لم یر فی القاهرة مثله عن بعض الصلحاء ان الخضر علیه السلام صلّی الصّلوة علیه و له مؤلفات مثل شرح البخاری و التواریخ نحو عشرة مجلدات و غیرها درس و افتی و قضی مرارا کثیرة عسقلان بلدة قریبة الی مصر و رضی الدین بن محمد بن علی بن حیدر الشامی در تنضید العقود السنیة بتمهید الدولة الحسنیة در وقائع سنة اثنتین و خمسین و ثمانمائة گفته و فیها توفی العالم العلامة و الفاضل الفهامة الحجة البالغة ابو الفضائل احمد بن علی بن محمّد بن علی بن احمد الکنانی العسقلانی المصری المعروف بابن حجر رحمه اللّه و ازنیقی در مدینة العلوم گفته و من التواریخ تاریخ ابن حجر مجلدان و تاریخ آخر له ابناء الغمر بابناء العمر مجلدان و له ایضا الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة و هو الامام العلامة حافظ العصر قاضی القضاة شیخ الاسلام ابو الفضل احمد بن شیخ الاسلام علاء الدین علی بن حجر العسقلانی توفی لیلة السبت فی ثامن عشر ذی الحجة سنة ثمان و خمسین و ثمان مائة و کان عمره إذ ذاک تسعة و تسعین سنة و اربعة اشهر و عشرة ایام و صلّی علیه خلق کثیر و من جملتهم ابو العباس الخضر علیه السّلام راه عصابة من الاولیاء و کان مولده سنة ثلث و سبعین و سبعمائة و محمد بن عبد الباقی الزرقانی المالکی در شرح مواهب لدنیه گفته قال الحافظ ابو الفضل احمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی بن حجر الکتانی العسقلانی ثم المصری الشافعی ولد سنة ثلاث و سبعین و سبعمائة و عانی اولا الادب و تعلم الشعر فبلغ الغایة ثم طلب الحدیث فسمع الکثیر و رحل و برع فیه و تقدم فی جمیع فنونه و انتهت إلیه الرحلة و الریاسة فی الحدیث فی الدنیا باسرها فلم یکن فی عصره حافظ سواه و الّف کتبا کثیرة و املی اکثر من الف مجلس و توفی فی ذی القعدة سنة اثنتین و خمسین و ثمان مائة قال السیوطی و ختم به الفنّ و عبد اللّه بن ابراهیم بن شهاب الدین الکردی در اعمال الفکر و الروایات گفته اقول و باللّه التوفیق الحافظ ابن حجر و ان کان بارعا فی الحدیث متقدما فی فنونه حقیقا بما ترجمه به الحافظ السیوطی رحمه اللّه تعالی کما ینقل عنه فی ذیله علی طبقات الحفاظ للذهبی من قوله شیخ الاسلام و امام الحفاظ فی زمانه و حافظ الدیار المصریة بل حافظ الدنیا مطلقا قاضی القضاة شهاب الدین ابو الفضل احمد بن علی بن محمّد بن محمد بن علی بن حجر الکنانی الشافعی العسقلانی ثم المصری الی ان قال و لازم شیخه الحافظ ابا الفضل العراقی و برع فی الحدیث و تقدم فی جمیع فنونه انتهی الغرض منه و لکن الحق الّذی ما ینکره کل منصف ما قاله الامام ابو حامد فی المنقذ من الضلال ان الحاذق فی صناعة واحدة لیس یلزم ان یکون حاذقا فی کل صناعة
ص:283
و لا یلزم ان یکون الحاذق فی الفقه و الکلام حاذقا فی الطب و لا ان یکون الجاهل فی العقلیات جاهلا فی النحو بل لکلّ صناعة اهل بلغوا فیها رتبة البراعة و السبق و ان کان الجهل قد یلزمهم فی غیرها انتهی و تاج الدین الدهان نیز در کفایة المتطلع گفته کتاب فتح الباری شرح صحیح البخاری لخاتمة الحفاظ أبی الفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی رحمه اللّه تعالی اخبر به عن شیخ الاسلام علی بن محمد الاجهوری إجازة و احمد بن محمد بن احمد بن علی النخلی المکی در رساله اسانید خود گفته و شیخ الاسلام زکریا اخذ جمیع العلوم عن جماعات کثیرة اجلّهم علی الاطلاق شیخ مشایخ الاسلام و سید العلماء الاعلام و مرجع المحققین و سند المدققین البالغ فی التحقیق اقصی غایة بلا نزاع و امیر المؤمنین فی الحدیث بلا دفاع البیهقی الثانی الشیخ الحافظ الامام احمد بن علی بن حجر العسقلانی امام و شیخ وحده لم تر عین فی الفضل و الکمال قط مثله تغمده اللّه تعالی رحمته و اسکنه فسیح جنته و سنده مشهور مذکور و نخلی در رساله اسانید خود در دیگر مقامات نیز ابن حجر را بامیر المؤمنین فی الحدیث و شیخ السنة و امثال آن از القاب جلیله جزیله یاد کرده کما لا یخفی علی من راجع تلک الرسالة و مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن گفته و قال الحافظ السخاوی فی کلامه فی تصحیح الحدیث المسلسل بالائمة الحفاظ اننی لم ار احفظ من شیخی یعنی الحافظ ابن حجر کان رحمه اللّه علی الاطلاق احفظ اهل الآفاق کما انه لم یر احفظ من شیخه الزین العراقی کما انه لم یر احفظ من الصلاح العلائی کما انه لم یر احفظ من شیخه المزی کما انه لم یر احفظ من الدمیاطی الخ فهذا حافظهم الجلیل ابن حجر*المحرز عندهم لفضل عظیم الخطر*قد اثبت هذا الحدیث الّذی اشرق و بهر و ائتلق و ازدهر*و حسنه رغما لانف من تولی و نفر*و نفی وضعه قمعا لرأس من أبی و کفر*فیا عجبا من المخاطب الوسیع النظر*الحدید البصر*کیف آثر وتیرة الجحود و الاشر*و اختار سبیل النفور و البطر*و القی نفسه فی مغاوی الغرور و الغرر*و اردی نصفه فی مهاوی البوار و الخطر
آنکه شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل بابی خاص برای اثبات حدیث مدینة العلم و حدیث دار الحکمة و تحقیق اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام معقود نموده و در ان این حدیث شریف را بروایات عدیده وارد فرموده چنانچه گفته الباب الخامس عشر فی ان النبی صلی اللّه علیه و اله و بارک و سلم دار حکمة و مدینة علم و علی لهما باب و انه اعلم الناس باللّه تعالی و احکامه و آیاته و کلامه بلا ارتیاب
عن مولانا امیر المؤمنین علی رضی اللّه تعالی عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و
ص:284
علی اله و بارک و سلم یا علی انّ اللّه امرنی ان ادنیک فاعلمّک لتعی و انزلت هذه الآیة و تعیها اذن واعیة و انت اذن واعیة لعلمی رواه الحافظ الامام ابو نعیم فی الحلیة و رواه سلطان الطریقة و برهان الحقیقة الشیخ شهاب الدین ابو جعفر عمر السهروردی فی العوارف باسناده الی عبد اللّه بن الحسن رضی اللّه تعالی عنهما و لفظه قال حین نزلت هذه الآیة تعیها اذن واعیة قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و علی آله و بارک و سلم لعلیّ رضی اللّه تعالی عنه سالت اللّه ان یجعلها اذنک یا علی قال علی کرم اللّه تعالی وجهه فما نسیت شیئا بعده و ما کان لی ان نسی قال شیخ المشایخ فی زمانه و واحد الاقران فی علومه و عرفانه الشیخ زین الدین ابو بکر محمد بن محمّد بن علی الخوافی قدس اللّه تعالی سره فلذا اختص علی کرم اللّه وجهه بمزید العلم و الحکمة حتی
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی اله و بارک و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و قال عمر لولا علی لهلک عمر و
عن علی رضی اللّه تعالی عنه ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی اله و بارک و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها رواه فی جامع الاصول و قال اخرجه الترمذی و عن ابن عباس رضی اللّه تعالی عنهما ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی اله و بارک و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد بابها فلیات علیا رواه الزرندی و قال هذه فضیلة اعترف به الاصحاب و ابتهجوا و سلکوا طریق الوفاق و انتهجوا
رواه الطبری و قال اخرجه ابو عمر و لفظه انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه
آنکه نیز شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل در ذکر اسمای جناب امیر المؤمنین علیه السّلام گفته و منها باب مدینة العلم
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی اله و بارک و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه رواه الطبری من تخریج أبی عمر و آورده الامام الفقیه المذکور و قال کما فی الحدیث و اعلم ان الباب سبب لزوال الحائل و المانع من الدخول الی البیت فمن أراد الدخول و اتی البیوت من غیر ابوابها شق و عسر علیه دخول البیت فهکذا من طلب العلم و لم یطلب ذلک من علی رضی اللّه عنه و بیانه فانه لا یدرک المقصود فانه رضی اللّه عنه کان صاحب علم و عقل و بیان و ربّ من کان عالما و لا یقدر علی البیان و الافصاح و کان علی رضی اللّه عنه مشهورا من بین الصحابة بذلک فیاب العلم و روایته و استنباطه من علی رضی اللّه عنه و هو کان باجماع الصحابة مرجوعا إلیه فی علمه موثوقا بفتواه و حکمه و الصحابة کلهم یراجعونه مهما اشکل علیهم و لا یسبقونه و من هذا المعنی قال عمر لولا علیّ لهلک
ص:285
عمر رضی اللّه تعالی عنهم
نیز آنکه در توضیح الدلائل در ذکر اسمای جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و منها الفاروق و قد تقدم حدیثه قبل ذلک و انی قد وجدت بخط بعض سادة العلماء و الاکابر ما هذه صورته بتحبیر المحابر ممّا
قال امیر المؤمنین و امام المتقین علی بن أبی طالب کرم اللّه تعالی وجهه علی المنبر انا النون و القلم و انا النور و مصباح الظلم انا الطریق الاقوم انا الفاروق الاعظم انا عیبة العلم انا اوبة الحلم انا النبأ العظیم انا الصراط المستقیم انا وارث العلوم انا هیولی النجوم انا عمود الاسلام انا مکسر الاصنام انا لیث الزحام انا انیس الهوام انا الفخار الافخر انا الصدیق الاکبر انا امام المحشر انا ساقی الکوثر انا صاحب الرایات انا سریرة الخفیّات انا جامع الایات انا مولف الشتات انا مفرج الکربات انا دافع الشقاة انا حافظ الکلمات انا مخاطب الاموات انا حلال المشکلات انا مزیل الشبهات انا صنیعة الغزوات انا صاحب المعجزات انا الزمام الاطول انا محکم المفصل انا حافظ القرآن انا تبیان انا قسیم الجنان انا شاطر النیران انا مکلم الثعبان انا حاطم الاوثان انا حقیقة الادیان انا عین الأعیان انا قرن الاقران انا مذل الشجعان انا فارس الفرسان انا سؤال متی انا الممدوح بهل اتی انا شدید القوی انا حامل اللواء انا کاشف الردی انا بعید المدی انا عصمة الوری انا ذکی الوعی انا قاتل من بغی انا موهوب الشذا انا اثمد القذی انا صفوة الصفا انا کفو الوفا انا موضح القضایا انا مستودع الوصایا انا معدن الانصاف انا محض العفاف انا صواب الخلاف انا رجال الاعراف انا سور المعارف انا معارف العوارف انا صاحب الاذن انا قاتل الجن انا یعسوب الدین و صالح المؤمنین و امام المتقین انا اول الصدیقین انا الحبل المتین انا دعائم الدین انا صحیفة المؤمن انا ذخیرة المهیمن انا الامام الامین انا الدرع الحصین انا الضارب بالسیفین انا الطاعن بالرّمحین انا صاحب بدر و حنین انا شقیق الرسول انا بعل البتول انا سیف اللّه المسلول انا أوام الغلیل انا شفاء العلیل انا سؤال المسائل انا نجحة الوسائل انا قالع الباب انا مفرق الاحزاب انا رشد العرب انا کاشف الکرب انا ساقی العطاش انا النائم علی الفراش انا الجوهرة الثمینة انا باب المدینة انا حکمة الحکمة انا واضع الشریعة انا حافظ الطریقة انا موضح الحقیقة انا مطیة الودیعة انا مبید الکفرة انا ابو الائمّة انا الدوحة الاصیلة انا مفضال الفضیلة انا خلیفة الرسالة انا سمیدع البسالة انا وارث المختار انا طهیر الاطهار انا عقاب الکفور انا مشکاة النور انا جملة الامور
ص:286
انا زهرة النور انا بصیرة البصائر انا ذخیرة الذخائر انا بشارة البشر انا الشفیع المشفع فی المحشر انا ابن عم البشیر النذیر انا طود الاطواد انا جود الاجواد انا حلیة الخلد انا بیضة البلد انا صمصام الجهاد انا جلسة الاساد انا الشاهد المشهود انا العهد المعهود انا منحة المنائح انا صلاح المصالح انا غمضة الغوامض انا لحظة اللواحظ انا اعذوبة اللفظ انا اعجوبة الحفظ انا نفیس النفائس انا غیاث الضنک انا سریع الفتک انا رحیب الباع انا وقر الاسماع انا ارث الوارث انا نفثة النافث انا جنب اللّه انا وجه اللّه
آنکه نیز در توضیح الدلائل گفته قال الامام الهمام المتفق علی علو شانه فی العلوم و الاعمال المتسق له دراری الفضل فی سلک النظم بالسنة اهل الکمال الحافظ الورع البارع العالم العامل العارف الکامل بلا شک و مریة ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصفهانی فی کتابه الفائق اللائق المسمّی بالحلیة و سید القوم محب المشهود و محبوب المعبود باب مدینة الحکم و العلوم و راس المخاطبات و مستنبط الاشارات رایة المهتدین و نور المطیعین و ولی المتقین و امام العادلین اقدمهم اجابة و ایمانا و اقومهم قضیة و ایقانا و اعظمهم حلما و اوفرهم علما علی بن أبی طالب رضوان اللّه تعالی علیه قدوة المتقین و زینة العارفین المنبی عن حقائق التوحید و المشیر الی لوامع علم التفرید صاحب القلب العقول و اللسان السؤل و الاذن الواعی و العهد الوافی فقأ عیون الفتن و وقی من فنون المحن فدفع الناکثین و وضع القاسطین و دمغ المارقین الخ
آنکه نیز در توضیح الدلائل گفته قال سلطان العلماء فی عصره و برهان العرفاء فی دهره الشیخ القدوة الامام فی الاجلة الاعلام مفتی الانام عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام عن لسان حال اول الاصحاب بلا مقال و افضل الاتراب لدی عدّ الخصال علی ولی اللّه فی الارض و السّماء رضی اللّه تعالی عنه و نفعنا به فی کلّ حال یا قوم نحن اهل البیت عجنت طینتنا بید العنایة فی معجن الحمایة بعد ان رش علیها فیض الهدایة ثم خمرت بخمیرة النبوة و سقیت بالوحی و نفخ فیها روح الامر فلا اقدامنا نزل و لا ابصارنا تضل و لا انوارنا تقل و إذا نحن ضللنا فمن بالقوم یدل الناس من اشجار شتی و شجرة النبوة واحدة محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و بارک و سلم اصلها و انا فرعها و فاطمة ع الزهراء ثمرها و الحسن ع و الحسین اغصانها اصلها نور و فرعها نور و ثمرها نور و غصنها یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یا قوم لما کانت الفروع تبنی علی الاصول بنیت فصل فضلی علی طیب اصلی فورثت علمی عن ابن عمی و کشفت به غمی تابعت رسولا امینا و
ص:287
آنکه نیز در توضیح الدلائل گفته قال سلطان العلماء فی عصره و برهان العرفاء فی دهره الشیخ القدوة الامام فی الاجلة الاعلام مفتی الانام عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام عن لسان حال اول الاصحاب بلا مقال و افضل الاتراب لدی عدّ الخصال علی ولی اللّه فی الارض و السّماء رضی اللّه تعالی عنه و نفعنا به فی کلّ حال یا قوم نحن اهل البیت عجنت طینتنا بید العنایة فی معجن الحمایة بعد ان رش علیها فیض الهدایة ثم خمرت بخمیرة النبوة و سقیت بالوحی و نفخ فیها روح الامر فلا اقدامنا نزل و لا ابصارنا تضل و لا انوارنا تقل و إذا نحن ضللنا فمن بالقوم یدل الناس من اشجار شتی و شجرة النبوة واحدة محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و بارک و سلم اصلها و انا فرعها و فاطمة ع الزهراء ثمرها و الحسن ع و الحسین اغصانها اصلها نور و فرعها نور و ثمرها نور و غصنها یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یا قوم لما کانت الفروع تبنی علی الاصول بنیت فصل فضلی علی طیب اصلی فورثت علمی عن ابن عمی و کشفت به غمی تابعت رسولا امینا و
ما رضیت غیر الاسلام دینا فلو کشف الغطاء ما ازددت یقینا و لقد توجنی بتاج من کنت مولاه فعلی مولاه و منطقنی بمنطقة انا مدینة العلم و علی بابها و قلدنی بتقلید اقضاکم علی و کسانی حلة انا من علیّ و علیّ منی عجبت منک اشغلتنی بک عنّی*ادنیتنی منک حتی ظننت انک انی و کما انه لا نبی بعده کذلک لا وصی بعدی فهو خاتم الأنبیاء و انا خاتم الخلفاء الخ
آنکه نیز در توضیح الدلائل گفته و قال الشیخ الامام الفائق المحدث باحد الحرمین شمس الدین محمد الزرندی فی کتابه درر السمطین امیر المؤمنین امام المتقین مبین مناهج الحق و الیقین و راس الاولیاء و الصدیقین زوج فاطمة البتول قرة عین الرسول ابن عمه و باب مدینة علمه الذی هو فی الدنیا و الآخرة امام سید و فی ذات اللّه سبحانه و تعالی و اقامة دینه قوی اید ذو القلب العقول و الاذن الواعیة و الهمة التی هی بالعهود و الذمام وافیة یعسوب الدین و اخو رسول ربّ العالمین محمد ص العالی سرادق مجده*علی قمة العرش المجید تعالیا*علی ع علا فوق السموات قدره و من فضله نال المعالی الامانیا*فاسس بنیان الولایة متقنا*و حاز ذوو التحقیق منه المعانیا اللیث القاهر و العقاب الکاسر السیف البتور و البطل المنضور*و الضیغم الهصور و السید الوقور و البحر المسجور و العلم المنشور و العباب الزاخر الخضم و الطود الشاهق الاشم و ساقی المؤمنین من الحوض بالکاس الاوفی و الاتم اسد اللّه الکرار ابو الائمة الاطهار المشرف بمزیة
من کنت مولاه و المؤید بدعوة
اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه کاسر الانصاب و هازم الاحزاب المتصدق بخاتمه فی المحراب فارس میدان الطعان و الضراب هزبر کلّ عرین و ضرغام کل غاب الّذی کلّ لسان کلّ معتاب و مغتاب و بیان کل ذام و مرتاب عن قدح فی قدح معالیه لنقاء جنابه عن کل ذم و عاب المخصوص من الحضرة النبویة بکرامة الاخوة و الانتخاب المنصوص علیه انه لدار الحکمة و مدینة العلم باب و بفضله و اصطفائه نزل الوحی و نطق الکتاب المکنی بابی الریحانتین و أبی الحسن و الحسین و أبی تراب*هو النبأ العظیم و فلک نوح*و باب اللّه و انقطع الخطاب الخ*
آنکه نیز در توضیح الدلائل در ذکر مادحین جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و کالامام فی الاسلام و المشار إلیه فی الاعلام
ص:
مرجع العلوم و الفتاوی أبی زکریا محی الدین یحیی النواوی فانه قد قال و اجاد المقال شعر امام
المسلمین بلا ارتیاب
انتهی فهذا شهاب الدین احمد*صاحب توضیح الدلائل*علی ترجیح الفضائل*قد اثبت هذا الحدیث المفیض للنائل*و اوضح کونه ثابتا محققا عند علمائه الاواخر و الاوائل* فالمذعن له آئب الی صواب الصواب آئل*و المنحرف عنه غب ذلک فی سباسب العمی هائم جائل و الطاعن فیه مقترف للاثم العظیم الهائل*و القادح فیه جالب علی نفسه اطم الفواقر و الغوائل*و المرتاب فیه لا یرکن الا الی ضوء آفل*و ظلّ زائل*و غرور حائل*و سناد مائل
صد و بیست و پنجم
آنکه نور الدین علی بن محمد بن احمد المعروف بابن الصباغ المالکی المکی حدیث مدینة العلم را حتما و جزما از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم ثابت و متحقق وانموده و بایراد و ادراج آن تزیین بیان رشیق و کلام انیق خویش افزوده چنانچه در کتاب فصول مهمه فی معرفة الائمه که دو نسخه عتیقه آن بحمد اللّه تعالی پیش نظر فقیر حقیر حاضرست بعد ذکر حکم جناب امیر المؤمنین علیه السلام در واقعه خنثی گفته فانظر رحمک اللّه الی استخراج امیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه بنور علمه و ثاقب فهمه ما اوضح به سبیل السداد و طریق الرشاد و اظهر به جانب الذکورة علی الانوثة من مادة الایجاد و حصلت له هذه المنة الکاملة و النعمة الشاملة بملاحظة النبیّ علیه السلام و تربیته و حنوه علیه و شفقته فاستعد لقبول الانوار و تهیأ لفیض العلوم و الاسرار فصارت الحکمة من الفاظه ملتقطة و العلوم الظاهرة و الباطنة بفواده مرتبطة لم تزل بحار العلوم تنفجر من صدره و یطفو عبابها حتی
قال صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها انتهی فهذا حبرهم الکبیر ابن الصباغ*قد اثبت هذا الحدیث المسبغ للهدی اتم الاسباغ*بالحتم و الجزم القاطع لدابر کل منکر للحق طاغ*القالع اس کل مدبر عن الرشد صاغ*القامع راس کل معاند علی الصواب باغ*و المجتث عرق کل متفوه بالباطل لاغ*فالعجب کل العجب من المخاطب الرواغ*الجائل فی خطامه عمها و لا مساغ*کیف جار عن مسلک الاذعان و راغ*و حاد عن منهج الایقان و زاغ*فافرغ اناء الیقین کل الافراغ*و اوثغ متاع الدین کل الایتاغ و علامه ابن صباغ مالکی از اکابر علماء عظام و اعاظم نبهای فخام و اماثل محدثین اعلام و افاضل منقدین والا مقام سنیه می باشد
ص:289
نجم الدین عمر بن فهد المکی در اتحاف الوری باخبار أم القری او را در علماء مکه معظمه ذکر فرموده و وفات او را در سنه خمس و خمسین و ثمان مائة ثبت نموده و احمد بن عبد القادر جیلی شافعی در کتاب خود ذخیرة المال او را بالقاب جلیلۀ شیخ و امام که جلالت مرتبت و عظمت منزلت آن بر ناظر افادات محققین در کمال لمعان و ظهورست ستایش می نماید و بتصریح بودن او از علمای مالکیه و نقل و استفاده از کتاب فصول مهمه او در تشیید مبانی فخامت و نبالت و طول باع و وسعت اطلاع او افزایش می فرماید و عبد اللّه بن محمد مطیری نیز راه کمال مدح و ثنا و وصف و اطرای او پیموده او را از علمای عاملین اعیان معدود فرموده و بنهایت اعتماد و رکون و غایت استناد و سکون کتاب فصول مهمه او را از ماخذ تصنیف کتاب خود الریاض الزاهرة فی فضل آل بیت النبی و عترته الطاهرة قرار داده بنای استمطار سحائب افاضات دویم افادات او بنقل و اخذ ازین کتاب جلالت نصاب بر نهاده و مولوی اکرام الدین بن نظام الدین بن محب الحق دهلوی نیز فصول مهمه را از ماخذ کتاب خود سعادة الکونین فی بیان فضائل الحسنین شمرده باکثار نقل و اخذ از ان کمال اعتماد و استناد خویش باین کتاب ظاهر و باهر فرموده و سلیمان بن ابراهیم البلخی المعاصر نیز فصول مهمه را در ماخذ کتاب خود ینابیع المودة بذکر آورده و جابجا بنقل روایات و اخبار از ان طریق اعتماد و استناد بان سپرده و علاوه بر عجیلی و مطیری و مولوی اکرام الدین دهلوی و سلیمان بن ابراهیم بلخی دیگر افاخم معتبرین سنیه و ارکان معتمدین این فرقه سنیه مثل علامه نور الدین علی بن عبد اللّه السمهودی الشافعی در جواهر العقدین فی فضل الشرفین و نور الدین علی بن ابراهیم الحلبی الشافعی در انسان العیون فی سیرة الامین المامون و محمود بن محمد بن علی الشیخانی القادری در صراط سوی فی مناقب آل النبی و عبد الرحمن بن عبد السلام الصفوی الشافعی در نزهته المجالس و منتخب النفائس و محمد محبوب عالم در تفسیر شاهی و شیخ محمد بن علی صبّان در اسعاف الراغبین و شیخ حسن عدوی خمراوی معاصر در مشارق الانوار و سید مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجی معاصر در نور الابصار از علامه ابن الصباغ نقلها می نمایند و جابجا بنقل احادیث و اخبار از کتاب وثاقت آثار او کمال عظمت مقدار او واضح و آشکار می فرمایند و از همه بالاتر انست که تلمیذ فرید مخاطب وحید اعنی فاضل رشید در ایضاح لطافة المقال بمقام ذکر تصانیف اهل سنت در فضائل اهل بیت علیهم السلام که بسبب آن حسب مزعوم خود اثبات ولایشان با این حضرات و دفع و صمت ناصیت و انحراف از اسلاف با انصاف خود خواسته کتاب فصول مهمه را مذکور ساخته و ابن الصباغ را بلقب جلیل شیخ نواخته و کفی بذلک حجة قاهره علی ثقته و اعتباره و بینة زاهرة علی جلالته و اشتهاره
آنکه عبد الرحمن بن محمد بن علی بن احمد البسطامی الحنفی این حدیث شریف را بحتم و جزم قول آن جناب صلّی اللّه علیه و آله و سلم دانسته چنانچه در کتاب درة المعارف الالهیة فی الاسرار
ص:290
الحرفیة علی ما نقل عنه البلخی فی ینابیع المودة گفته ثم ان الامام علیا کرم اللّه وجهه ورث علم الاسرار الحروف من سیدنا و مولانا محمد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم و إلیه الاشاره
بقوله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم انا مدینة العلم و علی بابها و بسطامی از افاخم علمای مشاهیر و اعاظم کملای نحاریر سنیه است-علامه سخاوی در ضوء لامع لاهل القرن التاسع گفته عبد الرحمن بن محمد بن علی بن احمد او احمد بن علی البسطامی الحنفی ممن اخذ عن الغر محمد بن جماعة فی سنة بضع و ثمانی مائة و تمیز فی علم الحروف و له فیه شمس الآفاق فی علم الحروف و الاوفاق و کان حیّا سنة احدی و اربعین انتهی فهذا البسطامی حبرهم المعروف و فی الآفاق*و صدرهم البارع فی الافلاق*قد اثبت هذا الحدیث المزهر الاشراق المسفر الائتلاق*بحتم و جزم یقتلع اصول المنکرین و الاعراق*و یختلی رؤس الجاحدین المغرقین کل الاغراق*فلا یمتری فیه بعد الامن جاب من العمی السهوب القائمة الاعماق*و لا یستریب فیه الا من تاه من الردی فی الخروق الموبقة الاختراق
آنکه شمس الدین محمد بن یحیی بن علی الجیلانی اللاهجی النوربخشی حدیث مدینة العلم را بالحتم و الجزم ارشاد جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم دانسته و مثل دیگر احادیث آن را بمعرض احتجاج و استدلال بر اقربیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام بسوی آنجناب آورده چنانچه در مفاتیح الاعجاز شرح گلشن راز که مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در کشف الظنون ذکر ان در بیان شروح گلشن راز باین نهج نموده و شرحه مظفر الدین علی الشیرازی و الشیخ شمس الدین محمد بن یحیی بن علی اللاهجی الجیلانی النوربخشی المتوفی سنة شرحا فارسیّا ممزوجا سماه مفاتیح الاعجاز بیضه فی ذی الحجة سنة 877 سبع و سبعین و ثمانمائة بشرح شعر زهر سایه که اول گشت حاصل در آخر شد یکی دیگر مقابل
علی ما نقل عنه گفته یعنی چنانچه از سیر و دور خورشید حقیقت حضرت رسالت صلعم در نقاط درجات ارتفاع از جانب مشرق نبوت از هر نقطه سایه و تعین کاملی ظهور یافته بود تا بزمان آن حضرت که وقت استوا بود رسید و سایه پنهان شد و چون آن خورشید از استوا درگذشت در وی بجانب انحطاط کرد در مقابل هر شخصی از اشخاص انبیا علیهم السلام تعینی و تشخصی از اولیا واقع تواند بود چه در دائره در مقابل و محاذی هر نقطه از نقاط شرقی نقطه از نقاط غربی البته می باشد مثال آنکه نسبت با زمانه حضرت محمدی علیه و علی آله السلام در جانب نبوت که بمثابه مشرق تصویر نموده شد هیچ نبی مرسل از حضرت عیسی علیه السلام اقرب نیست که
انی اولی النّاس بعیسی بن مریم فانه لیس بینی و بینه نبیّ و از جانب مغرب که طرف ولایت تصویر نموده شد مبدا سرّ ولایت
ص:291
مرتضی علی گشت و حضرت رسالت صلعم فرمود که
ان علیا منی و انا منه و هو ولی کل مؤمن بعدی و ایضا
انا اقاتل علی تنزیل القرآن و علی یقاتل علی تاویل القرآن و ایضا
قال علیه السلام لابی بکر کفی و کف علی سواء فی العدل و ایضا
قال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب
و قال ایضا انا و علی من شجرة واحدة و الناس من اشجار شتی و ایضا
قسمت الحکمة علی عشرة اجزاء فاعطی علیا تسعة و الناس جزءا واحدا و ایضا
اوصی من آمن بی و صدقنی بولایة علی بن أبی طالب فمن تولاه فقد تولانی و من تولانی فقد تولی اللّه و ایضا
قال لما اسری بی فی لیلة المعراج فاجتمع علیّ الانبیاء فی السّماء فاوحی اللّه تعالی الی سلهم یا محمّد بما ذا بعثتم فقالوا بعثنا علی شهادة ان لا اله الاّ اللّه و علی الاقرار بنبوتک و الولایة لعلی بن أبی طالب و دلیل بر آنکه علی مرتضی ع مبدء سر ولایتست آنست که سلسله جمیع کاملان اولیاء اللّه تعالی بعلی ع می رسد و ازو بحضرت رسالت صلعم اتصال می باید قطعه داری و لا هوای سلوک طریق حق باید قدم نهی بره شاه لا فتی
ملک فقر چو او شاه مطلقست شاهان فقر جمله باو کرده اقتدا وصف کمال اوست سلونی و لو کشف
کس را نبوده عرصه این بعد انبیا
پس هر آینه مرتضی علی در مقابل عیسی علیه السلام باشد و مصداق این معنی آنست که چنانچه در میان انبیا علیهم السلام بالوهیت هیچ نبی غیر عیسی قائل نشده اند همچنین در میان اولیا و اوصیا بالوهیت غیر شاه اولیا قائل نشده اند و دیگر آنچه در قران کریم مذکورست عیسی می فرماید که وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ از ثقات مرویست که مرتضی می فرماید که اگر نترسیدی که شما بحضرت پیغمبر کافر شوید اخبار شما می نمودم بهر چه شما خورده اید و بهر چه در خانهای خود ذخیره کرده اید و ازینجا قیاس سائر اولیا یا باقی انبیا علیهم السلام می نما و مناسبت بینهما تحقیق می کن فهذا الجیلانی اللاهجی صاحب مفاتیح الاعجاز*عارفهم الذی قطع قنطرة الحقیقة و جاز*و اقتنی عوارف السلوک و حاز و برع فی معارفه بالجمع و الافراز*قد اثبت هذا الخبر الموفق الطراز*المحرز المهدی کل الاحراز الا فمن عمی عنه انخزل عن الرشد و انحاز*و من طعن فیه بذ فی اجرامه و امتاز*و من استیقن به حصل علی الصدق و فاز*و من اهتدی إلیه وصل من الحق الی الرکاز
بست و هشتم
آنکه شمس الدین ابو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد السخاوی المصری در تحقیق و اثبات این حدیث شریف مساعی جمیله بکار برده راه تبکیت و تسکیت متعنتین و متشدقین بکمال انعام و امعان سپرده
ص:292
چنانچه در کتاب مقاصد حسنه که بحمد اللّه تعالی نسخ عدیده آن از نظر قاصر گذشته گفته
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها الحاکم فی المناقب من مستدرکه و الطبرانی فی معجمه الکبیر و ابو الشیخ بن حیان فی السنة له و غیرهم کلّهم من حدیث أبی معاویة الضریر عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا به بزیادة فمن اتی العلم فلیات الباب و رواه الترمذی فی المناقب من جامعه و ابو نعیم فی الحلیة و غیرهما من حدیث علیّ ان النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علی بابها قال الدّارقطنی فی العلل عقیب ثانیهما انه حدیث مضطرب غیر ثابت و قال الترمذی انه منکر و کذا قال شیخه البخاری و قال لیس له وجه صحیح و قال ابن معین فیما حکاه الخطیب فی تاریخ بغداد انه کذب لا اصل له و قال الحاکم عقب اولهما انه صحیح الاسناد و آورده ابن الجوزی من هذین الوجهین فی الموضوعات و وافقه الذّهبی و غیره علی ذلک و اشار الی هذا ابن دقیق العید بقوله هذا الحدیث لم یثبتوه و قیل انه باطل و هو مشعر بتوقفه فیما ذهبوا إلیه من الحکم بکذبه بل صرح العلائی بالتوقف فی الحکم علیه بذلک فقال و عندی فیه نظر ثم بین ما یشهد بصحته لکون أبی معاویة راوی حدیث ابن عباس حدث به فذاک المحذور ممن هو دونه قال و ابو معاویة ثقة حافظ یحتج بافراده کابن عیینة و غیره فمن حکم علی الحدیث مع ذلک بالکذب فقد أخطأ قال و لیس هو من الالفاظ المنکرة التی تاباها العقول بل هو کحدیث
ارحم امتی بامتی الماضی و هو صنیع معتمد فلیس هذا الحدیث بکذب خصوصا و
قد اخرج الدیلمی فی مسنده بسند ضعیف جدّا عن ابن عمر مرفوعا علی بن أبی طالب باب حطّة فمن دخل فیه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا
و من حدیث ابی ذر رفعه علیّ باب علمی و مبین لامّتی ما ارسلت به من بعدی حبّه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة
و من حدیث ابن عباس رفعه انا میزان العلم و علی کفتاه و الحسن و الحسین خیوطه الحدیث و اورد صاحب الفردوس و تبعه ابنه المذکور بلا اسناد عن ابن مسعود رفعه انا مدینة العلم و ابو بکر اساسها و عمر حیطانها و عثمان سقفها و علی بابها
و عن انس مرفوعا انا مدینة العلم و علی بابها و معاویة حلقتها و بالجملة فکلها ضعیفة و الفاظ اکثرها رکیکة و احسنها حدیث ابن عباس بل هو حسن و
قد روی الترمذی ایضا و النّسائی و ابن ماجة و غیرهم من حدیث حبشی بن جنادة مرفوعا علی منّی و انا من علیّ لا یؤدّی عنی الا انا او علی و لیس فی هذا کلّه ما یقدح فی اجماع اهل السّنة من الصّحابة
ص:293
و التابعین فمن بعدهم علی ان افضل الصحابة بعد النبی صلّی اللّه علیه و سلم علی الاطلاق ابو بکر ثم عمر رضی اللّه عنهما و قد قال ابن عمر رضی اللّه عنهما کنّا نقول و رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم حی افضل هذه الامة بعد بنیها ابو بکر و عمر و عثمان فیسمع ذلک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فلا ینکره بل ثبت
عن علی نفسه انه قال خیر الناس بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم ابو بکر ثم عمر ثم رجل آخر فقال له محمد بن الحنفیة ثم انت یا ابة فکان یقول ما ابوک إلا رجل من المسلمین رضی اللّه عنهم و عن سائر الصحابة اجمعین و باید دانست که علامه سخاوی از اکابر حفاظ ثقات و اعاظم ایقاظ اثبات و اجله منقدین رفیع السمات و افاخم محققین عالیدرجات نزد سنیه می باشد عبد القادر بن شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی در نور سافر عن اخبار القرن العاشر گفته و فی یوم الاحد وقت العصر الثامن و العشرین من شهر شعبان سنة اثنتین بعد تسعمائة توفی الشیخ العلامة الرحلة الحافظ ابو عبد اللّه شمس الدین محمد بن عبد الرحمن بن محمد بن أبی بکر بن عثمان بن محمّد السخاوی الاصل القاهری الشافعی بالمدینة الشریفة حال مجاورته الاخیرة بها و عمره احدی و سبعون سنة و صلی علیه بعد صلاة الصبح یوم الاثنین ثانی تاریخه بالروضة الشریفة و وقف بنعشه تجاه الحجرة الشریفة و دفن بالبقیع بجوار مشهد الامام مالک و کانت جنازته حافلة و لم یخلف بعده مثله فی مجموع فنونه و کانت ولادته فی ربیع الاوّل سنة احدی و ثلثین و ثمانمائة و حفظ القرآن العظیم و هو صغیر وجوده ثم حفظ المنهاج الاصلی و الفیة ابن مالک و النخبة و الفیة العراقی و شرح النخبة و غالب الشاطبیة و مقدمة الساوی فی العروض و کلما انتهی حفظه لکتاب عرضه علی شیوخ عصره و برع فی الفقه و العربیّة و القراءات و غیرها و شارک فی الفرائض و الحساب و المیقات و اصول الفقه و التفسیر و غیرها و اما مقرواته و مسموعاته فکثیرة جد الانکاد تنحصر و اخذ عن جماعة لا یحصون حتی بلغت عدة من اخذ عنه زیادة عن اربعمائة نفس و اذن له غیر واحد بالافتاء و التدریس و الاملاء و سمع الکثیر من الحدیث علی شیخه امام الائمّة الشهاب ابن حجر و اقبل علیه بکلیّة اقبالا یزید علی الوصف حتی حمل عنه علما جما و اختص به کثیرا بحیث کان من اکثر الآخذین عنه و اعانه علی ذلک قرب منزله منه و کان لا یفوته ممّا یقرأ علیه الاّ النادر و قرأ علیه الاصطلاح بتمامه و سمع علیه جل کتبه کالالفیة و شرحها مرارا و علوم الحدیث الی الیسیر من اوائله لابن الصلاح و اکثر تصانیفه فی الرجال و غیرها کالتقریب و ثلاثة ارباع اصله و اللسان بتمامه و مشتبه النسبة و تخریج الزّاهر و تلخیص مسند الفردوس
ص:294
و المقدمة و امالیه الحلبیة و الدمشقیة و غالب فتح الباری و تخریج المصابیح و ابن الحاجب الاصلی و تعلیق التعلیق و مقدمة الاصابة و جملة یطول تعدادها و فی بعضه ما سمعه اکثر من مرة و لم یفارقه الی ان مات و اذن له فی الاقراء و الافادة و التصنیف و تدرب به فی معرفة العالی و النازل و الکشف عن التراجم و المتون و سائر الاصطلاح و غیر ذلک و جاب البلاد و جال وجد فی الرحلة و ارتحل الی حلب و دمشق و بیت المقدس و الخلیل و نابلس و الرحلة و حماة و بعلبک و حمص بحیث ان الّذی سمع عنهم یکونون قریب مائة نفر بل زاد عدد من اخذ عنه من الاعلی و الدون و المساوی علی الف و مائتین و الاماکن التی تحمل فیها من البلاد و القری علی الثمانین و اجتمع له من المرویات بالسماع و القراءة ممّا یفوق الوصف و هی تتنوع انواعا تنیف عن العشر حسب ما ذکره مستوفی فی ترجمته من تاریخه و اعلی ما عنده من المروی ما بینه و بین الرسول صلّی اللّه علیه و سلم بالسند المتماسک فیه عشرة انفس و اکثر منه و اصح ما بین شیوخه و بین النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فیه العدد المذکور و اتصلت له الکتب الستة و کذا حدیث کلّ من الشافعی و احمد و الدارمی بثمانیة وسائط و فی بعض الکتب الستة کابی داود من طریق آخر و ابواب فی النّسائی ما هو سبعة بتقدیم المهملة و اتصل له حدیث مالک و أبی حنیفة بتسعة بتقدیم المثناة و حج بعد وفاة شیخه ابن حجر مع والدیه و لقی جماعة من العلماء فاخذ عنهم کابی الفتح الاعزّ و البرهان الزمزمی و التقی ابن فهد و أبی السعادات بن ظهیرة و خلائق ثم زار المدینة الشریفة و رجع الی القاهرة ملازما للسماع و القراءة و التخریج و الاستفادة من الشیوخ و الاقراء من غیر فتور عن ذلک و لم یزل یجتهد فی السماع و یرحل الی الاقطار حتی وصل الی ما وصل إلیه و حضه بعض شیوخه علی عقد مجلس الاملاء فامتثل اشارته فاملاء حتی اکمل تسعة و خمسین مجلسا ثم توجه الی الحج فی سنة سبعین فحج و جاور و حدث هناک باشیاء من تصانیفه و غیرها و اقرأ الفیة الحدیث تقسیما و غالب شرحها لناظمها و النخبة و شرحها و املا مجالس بالمسجد الحرام و لمّا رجع الی القاهرة شرع فی املاء تکملة تخریج شیخه للاذکار ثم أملی تخریج اربعی النووی ثم غیرها بحیث بلغت مجالس الاملاء ستمائة مجلس فاکثر و کذا حج فی سنة خمس و ثمانین و جاور سنة ست ثم سنة سبع و اقام منها ثلثة اشهر بالمدینة النبویة ثم فی سنة اثنتین و تسعین و جاور سنة ثلث ثم سنة اربع ثم فی سنة ست و تسعین و جاور الی اثناء سنة ثمانون فتوجه الی المدینة النبویة فاقام بها شهرا و صام رمضان ثم عاد فی شوالها الی مکة فمکث بها
ص:295
ما شاء اللّه ثم رجع الی المدینة و جاور بها الی ان مات و حمل الناس من اهلهما و القادمین علیهما عنه الکثیر جدا روایة و درایة و حصلوا من تصانیفه مع ملازمة الناس فی منزله للقراءة درایة و روایة فی تصانیفه و غیرها بحیث ختم علیه ما یفوق الوصف من ذلک و اخذ عنه من الخلائق ما لا یحصی کثرة و شرع فی التصنیف و التخریج قبل الخمسین و هلم جرا و تصانیفه إلیها النهایة فی الشهادة له بمزید علوه و فخره و من تصانیفه فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث و هو مع اختصاره فی مجلد ضخم و سبک المتن فیه علی وجه بدیع لا یعلم فی هذا الفن اجمع منه و لا اکثر تحقیقا لمن تدبره و توضیح له حاذی به المتن بدون الافصاح و المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الاحادیث المشتهرة علی الالسنة و هو کتاب جلیل لم یسبق الی مثله مفید فی بابه جدّا و القول البدیع فی الصلوات علی الحبیب الشفیع و هو فی غایة الحسن و الضوء اللامع لاهل القرن التاسع یکون ست مجلدات و عمدة المحتج فی حکم الشطرنج و المنهل العذب الروی فی ترجمة قطب الاولیاء النووی و الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ الاسلام بن حجر فی مجلد ضخم و ربما یکتب فی مجلدین و التاریخ المحیط و هو فی نحو ثلاثمائة ورقة علی حروف المعجم لا یعلم من سبقه إلیه و تلخیص تاریخ الیمن و منتقی من تاریخ مکة للقاسی و الفوائد الجلیة فی الاسماء النبویة و الفخر العلوی فی المولد النّبویّ و ارتقاء العرف بحب اقرباء الرسول و ذوی الشرف و الایناس بمناقب العباس و رجحان الکفة فی بیان اهل الصفة و الاصل الاصیل فی تحریم النقل من التوریة و الانجیل و القول المتین فی تحسین الظن بالمخلوقین و غیر ذلک و قرض اشیاء من تصانیفه غیر واحد من ائمة المذهب کالحافظ ابن حجر و الجلال المحلی و العلم البلقینی و الشرف المناوی و التقی الحصنی و العینی و الکافیاجی و تناقلها الناس الی کثیر من البلدان و القری و کتب الاکابر بعضها بخطوطهم حتی قال بعضهم ان لم تکن التصانیف هکذا فلا فائدة و کان شیخه شیخ الاسلام ابن حجر یحبه و یثنی علیه و ینوه بذکره و یعرف بعلو فخره و یرجحه علی سائر جماعته المنسوبین الی الحدیث و صناعته و کان من دعواته له قوله و اللّه المسئول ان یعینه علی الوصول الی الحصول حتی یتعجب السّابق من اللاحق و مما وصفه به بعض الحفاظ بعد کلام تقدم هو و اللّه بقیة من رایت من المشایخ و انا و جمیع طلبة الحدیث بالبلاد الشامیّة و البلد المصریة و سائر بلاد الاسلام عیال علیه و اللّه ما اعلم فی الوجود له نظیرا و قال غیره هو الان من الافراد فی علم الحدیث
ص:296
الحدیث الّذی اشتهر فیه فضله و لیس بعد شیخ الاسلام ابن حجر فیه مثله و قال غیره واسطة عقدها من انعقد الاجماع علی انه امسی کالجوهر الفرد و اصبح فی وجه الدهر کالغرة حتی صارت الغرر مع جواهره کالدرة بل جواد جوده شهد له جریانه بالسبق فی میدان الفرسان و حکم له بانه هو الفرع الّذی فاق اصله البدیع بالمعانی فلا حاجة للبیان اضاء هذا الشمس فاختفت منه الکواکب الدراری کیف لا و قد جاده الفیض بفتح الباری فهو نخبة العصر و الدهر و عین القلادة فی طبقة الجود لانه عین السخاء و زیادة فبدایته إلیها النهایة و منهاجه اوضح طرق الی الغایة و هو الخادم للسنة الشریفة و الحاوی لمحاسن الاصطلاح و النکت المنیفة فبهجته زهت بروضتها و روضته زهت ببهجتها و قال آخر هو الّذی انعقد علی تفرده بالحدیث النّبویّ الاجماع و انه فی کثرة اطلاعه و تحقیقه لفنونه بلغ ما لا یستطاع و دونت تصانیفه و اشتهرت و ثبت سیادته فی هذا الفنّ النفیس و تقررت و لم یخالف احد من العقلاء فی جلالته و وفور ثقته و دیانته و امانته بل صرحوا باجمعهم بانه هو المرجوع إلیه فی التعدیل و التجریح و التحسین و التصحیح بعد شیخه شیخ مشایخ الاسلام ابن حجر حامل رایة العلوم و الاثر و قال آخر لقد اجاد النقل من کلام اللّه و رسوله القدیم و الحدیث و سارت بفضله الرکبان و بالغت فی السیر الحثیث و مدحه آخر بهذه الابیات و هی یا سیدا اضحی فرید زمانه و دلیل ما
قد قلته الاجماع
تلقی عالما
یا من إذا ما قد اتاه ممرض یشکو لزال الضر و الاوجاع
و رأی بعد موته علی هیئة حسنة فقیل له ما فعل اللّه بک قال حاسبنی و غفر لی و حشر لی مع العلماء و ترجمته فی تاریخه ثلاث و عشرون ورقة قال الشیخ جار اللّه بن فهد رحمه اللّه عقب تلک الترجمة ان شیخنا صاحب الترجمة حقیق بما ذکره لنفسه من الاوصاف الحسنة و لقد و اللّه العظیم لم ار فی الحفاظ المتأخرین مثله و یعلم ذلک کل من اطلع علی مؤلفاته او شهده و هو عارف فقیه منصف فی تراجمه رحم اللّه جدی حیث قال فی ترجمته انه انفرد بفنه فطار اسمه فی الآفاق و کثرت مصنفاته فیه و فی غیره و طار صیته شرقا و غربا شاما و یمنا و لا اعلم الان من یعرف علوم الحدیث مثله و لا اکثر تصنیفا و لا احسن و لذلک اخذها عنه علماء الآفاق من المشایخ و الطلبة و الرفاق و له الید الطولی فی المعرفة بالعلل و اسماء الرجال و احوال الرواة و الجرح و التعدیل و إلیه
ص:297
یشار فی ذلک و لهذا قال بعض العلماء لم یات بعد الحافظ الذهبی احد سلک هذه المسالک غیره و لقد مات فن الحدیث من بعده و اسف الناس علی فقده و لم یخلف بعده مثله انتهی و ولی تدریس الحدیث فی مواضع متعددة و عرض علیه قضاء مصر فلم یقبله رحمه اللّه تعالی و فضل اللّه بن روزبهان شیرازی در شرح شمائل ترمذی گفته یقول الفقیر الی اللّه تعالی مؤلف هذا الشرح ابو الخیر فضل اللّه بن أبی محمّد بن روزبهان بن أبی محمّد فضل اللّه بن محمد بن اسماعیل بن علی الانصاری اصلا و تبارا الخنجی محتد الشیرازی مولد الاصبهانی دار المدنی موتا و اقبارا ان شاء اللّه تعالی اخبرنا بکتاب الشمائل من مؤلفات الامام الجامع لمجامع العلم و التقی الرافع لاعلام الحدیث بین الوری الناشر فی مجالس الحدیث انفاس العرف الشذی الامام أبی عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی رحمه اللّه تعالی قراءة منی علیه لبعضه و إجازة للباقی ان لم یکن سماعا الشیخ الامام الرحلة حافظ العصر مسند مصر الّذی تفرد فی زمانه بعلو الاسناد و رفعة الشأن حتی اذعن لجلالة قدره اجلة ائمة الدوران الشیخ الامام ابو الخیر محمّد بن عبد الرحمن السخاوی المصری فی المدینة الشریفة النبویة علی ساکنها افضل الصلوة و اکمل التحیّة و ذلک فی اواخر جمادی الآخرة سنة سبع و ثمانین و ثمان مائة بدار العثمانیین فی محاذاة باب السلام من ابواب الحرم المکرم زاده اللّه تشریفا و تعظیما و نیز در شرح شمائل گفته الشیخ الامام ابو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمّد السخاوی المصری رحلة الزمان و حافظ العصر و نسیج وحده و فرید عصره فی شأنه لازم المشایخ و صاحب الشیخ الامام أبی الفضل احمد بن علی العسقلانی شهر بابن حجر رحمه اللّه تعالی سنین متطاولة و اثنی علیه الشیخ فی کتبه سیما فی کتاب الطبقات و کان له شان جلیل و من أراد الاطلاع علی حقائق احواله فلیراجع کتابنا المشهور بالحبل المتین فی إجازة الامین کان اصله من سخا و هی قصبة من اعمال بلاد مصر و المشهور من النسبة إلیه السخاوی بزیادة الالف لکن ذکر السمعانی فی کتاب الانساب ان النسبة إلیه السخوی بابدال الالف واوا قال هی قریة باسفل ارض مصر و المشهور بهذه النسبة ابو احمد زیاد بن معلی السخوی توفی بسخا انتهی و منها السخاوی القاری المشهور و کان ولادة شیخنا أبی الخیر محمد بن عبد الرحمن بالقاهرة المعزیة من البلاد المصریة و الشیخ نشأ بها فی الحارة البلقینیة و کان ینسب ابوه الی ملازمة الشیخ سراج الدین البلقینی رحمه اللّه و کان ولادته فی نیف و عشرین و ثمانمائة فلما نشأ الشیخ لازم المشایخ و سافر البلدان و جمع من اطراف
ص:298
علم الحدیث ما قل ان یجمع مثله فی زمانه و کان له مائة و عشرون شیخا فی صحیح البخاری و له تصانیف علی اربعمائة مجلد کما ذکر لی و حصل کثیر منها فی اجازته صاحبته بالمدینة الطیبة و لازمته درسا و افادة و قراءة علیه و سماعا منه و قرأت علیه جمیع الجامع الصحیح للامام أبی عبد اللّه محمد بن اسماعیل البخاری فی الروضة المطهرة النبویة بین القبر الشریف و المنبر الکریم علی ساکنها افضل الصلوة و التسلیم و قرأت علیه غیرة من الکتب و من الصحاح الستة و قرأت علیه بعضا من الشمائل و اجاز لی الباقی و کان الشیخ یرحل کلّ زمان الی الحجاز و یسکن بها سنین و یجاور فی الحرمین و یسمع الناس و یصنف التصانیف ثم یرجع الی مصر و ارتحل آخر عمره مع اهله الی الحجاز و استوطن الحرم الشریف مکة المکرمة زادها اللّه شرفا و تعظیما و عزا و تکریما و توفی بها فی نیف و تسعمائة رفع اللّه درجاته و زاد فی حسناته و عبد الغفار بن ابراهیم العکی العدثانی الشافعی در عجالة الراکب و بغیة الطالب گفته محمد بن عبد الرحمن بن محمد شمس الدین ابو الخیر السخاوی الاصل القاهری الشافعی نزیل الحرمین الشریفین الحافظ الکبیر العلم الشهیر خاتمة الحفاظ بلا نزاع ولد بربیع سنة 831 بالقاهرة و حفظ عدة من الکتب الی ان قال و بالجملة فهو امام جلیل القدر و خاتم حفاظ العصر توفی سنة 902 بالمدینة الشریفة و محمد بن علی الشوکانی الصنعانی در بدر طالع بمحاسن من بعد القرن السابع گفته محمد بن عبد الرحمن بن محمّد بن أبی بکر بن عثمان بن محمد بن شمس الدین السخاوی الاصل القاهری الشافعی ولد فی ربیع الاول سنة 831 و حفظ کثیرا من المختصرات و قرأ علی ابن خضر و الجمال بن هشام الحنبلی و صالح البلقینی و الشرف المناوی و الشمنی و ابن الهمام و ابن حجر و لازمه و انتفع به و تخرج به فی الحدیث و اقبل علی هذا الشأن بکلیته و تدرب فیه و سمع العالی و النازل و اخذ عن مشایخ عصره بمصر و نواحیها حتی بلغوا اربعمائة شیخ ثم حج و اخذ عن مشایخ مکة و المدینة ثم عاد الی وطنه و ارتحل الی الاسکندریة و القدس و الخلیل و دمیاط و دمشق و سائر جهات الشام و مصر و برع فی هذا الشأن و فاق الاقران و حفظ من الحدیث ما صار به منفردا عن اهل عصره ثم حج فی سنة 870 هو و اهله و اولاده و جاور و انتفع به اهل الحرمین ثم عاد الی القاهرة و املاء الحدیث علی ما کان علیه اکابر مشایخه و مشایخهم و انتفع به الناس ثم حج مرات و مجاورات و خرج لجماعة من شیوخه احادیث و جمع کتابا فی تراجم شیوخه فی ثلاث مجلدات سماه بغیة الراوی فیمن اخذ عنه السخاوی و فهرسه بروایاته فی ثلاث مجلدات کذلک و التذکرة فی مجلدات و تخریج اربعی النووی فی مجلد لطیف و تکملة
ص:299
تخریج ابن حجر للاذکار و تخریج احادیث العادلین لابی نعیم و فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث فی مجلد ضخم و شرح التقریب للنووی فی مجلد و بلوغ الامل فی تلخیص کتاب الدارقطنی فی العلل و شرح الشمائل الترمذی فی مجلد و القول المفید فی ایضاح شرح العمدة لابن دقیق العید کتب منه الیسیر من اوله و له ذیل علی تاریخ المقریزی فی الحوادث من سنة خمس و اربعین و ثمان مائة الی راس القرن التاسع فی اربع مجلدات و الضوء اللامع لاهل القرن التاسع فی اربع مجلدات و الذیل علی تاریخ ابن حجر بقضاة مصر فی مجلد و الذیل علی طبقات القراء لابن الجزری فی مجلد و الذیل علی دول الاسلام للذهبی و الوفیات لاهل القرن الثامن و التاسع فی مجلدات سماه الشافی من الالم فی وفیات الامم و مصنف فی ترجمة النووی و آخر فی ترجمة ابن هشام و آخر فی ترجمة ابن الهمام و آخر فی ترجمة نفسه و التاریخ المحیط فی عدة مجلدات و القول المبنی فی ذم ابن عربی فی مجلد و قد افرد عدة مسائل بالتصنیف و قد ترجم لنفسه ترجمة مطولة فی مصنفه الضوء اللامع و عدد شیوخه و مقرواته و مصنفاته و ما مدحه به جماعة من شیوخه و بالجملة فهو من الأئمّة الاکابر حتی قال تلمیذه الشیخ جار اللّه فهذا فیما کتبه عقب ترجمة صاحب الترجمة نفسه فی الضوء اللامع ما نصه قال تلمیذه جار للّه بن فهذا المکّی ان شیخنا صاحب الترجمة حقیق بما ذکره لنفسه من الاوصاف الحسنة و لقد و اللّه العظیم لم ار فی الحفاظ المتأخرین مثله و یعلم ذلک من اطلع علی مؤلفاته او شاهده و هو عارف بفنه منصف فی تراجمه رحم اللّه جدی حیث قال فی ترجمته انه انفرد بفنه و طار اسمه فی الآفاق و کثرت مصنفاته فیه و فی غیره و کثیر منها طار شرقا و غربا شاما و یمنا و لا اعلم الان من یعرف علوم الحدیث مثله و لا اکثر تصنیفا و لا احسن و لذلک اخذ عنه علماء الآفاق من المشایخ و الطلبة و الرفاق و له الید الطولی فی معرفة اسماء الرجال و احوال الرواة و الجرح و التعدیل و إلیه یشار فی ذلک و لقد قال بعض العلماء لم یات بعد الحافظ الذهبی مثله سلک هذا المسلک و بعده مات فن الحدیث و اسف الناس علی فقده و لم یخلف بعده مثله و کانت وفاته فی مجاورته الاخیرة بالمدینة الشریفة فی عصر یوم الاحد سادس عشر شعبان سنة 903 انتهی ما ذکره ابن فهد و لو لم یکن لصاحب الترجمة من التصانیف الا الضوء اللامع لکان اعظم دلیل علی امامته فانه ترجم فیه لاهل الدیار الاسلامیة و سرد فی ترجمة کل احد محفوظاته و مقرواته و شیوخه و مصنفاته و احواله و مولده و وفاته علی نمط حسن و اسلوب لطیف ینبهر له من لدیه معرفة بهذا الشأن و یتعجب من احاطته بذلک وسعة
ص:300
دائرته فی الاطلاع علی احوال الناس فانه قد لا یعرف الرجل لا سیما فی دیارنا الیمنیّة جمیع مسموعات ابیه و ابنه او اخیه فضلا عن غیر ذلک و من قرن هذا الکتاب الذی جعله صاحب الترجمة لاهل القرن التاسع بالدرر الکامنة لشیخه ابن حجر فی اهل المائة الثامنة عرف فضل مصنف صاحب الترجمة علی مصنف شیخه بل وجد بینهما من التفاوت ما بین الثری و الثریّا و لعل العذر لابن حجر فی تقصیره عن تلمیذه فی هذا انه لم یعش فی المائة الثامنة الا سبع و عشرین سنة بخلاف صاحب الترجمة فانه عاش فی المائة التاسعة تسع و ستین سنة فهو شاهد لغالب اهله و ابن حجر لم یشاهد غالب اهل القرآن الثامن ثم ان صاحب الترجمة لم یتقید فی کتابه المذکور بمن مات فی القرن التاسع بل ترجم لجمیع من وجد فیه فمن عاش الی القرن العاشر و ابن حجر لم یترجم فی الدرر الاّ لمن مات فی القرن الثامن و لیت ان صاحب الترجمة صان ذلک الکتاب الفائق عن الوقیعة فی اکابر العلماء من اقرانه و لکن ربما کان له مقصد صالح و قد غلبت علیه محبة شیخه الحافظ ابن حجر فصار لا یخرج عن غالب اقواله کما غلبت علی ابن القیم محبة شیخه ابن تیمیة و علی الهیثمی محبة شیخه العراقی انتهی فهذا السخاوی جهبذهم الاجل*و ناقدهم الّذی صحح و اعلّ قد اثبت هذا الحدیث الّذی سار فی الآفاق سیر المثل*و قضی من طالبی الهدی کل و طرو امل* فلا یصدف عن اذعانه الاّ المولع بالخطاء و الخطل*و لا ینحرف عن ایقانه الاّ الموغل فی مهاوی العثار و الزّلل*و لا یروم ابطاله الاّ من فسدت نحیزته للخب و الوغل*و لا یصمد ایهانه الاّ من امتطی صهوة العته و الخبل
آنکه حسین بن علی الکاشفی المعروف بالواعظ البیهقی حدیث مدینة العلم را ثابت و متحقق دانسته چنانچه در روضة الشهدا در ذکر جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته اما صفات حمیده و سمات پسندیده آن حضرت از قیاس فهم افزونست و از حیز ادراک وهم بیرون و شمه از حقیقت حال و حال حقیقت وی بر ضمائر صافیه عقلا و خواطر زاکیه عرفا و فضلا لائح و پیدا و واضح و هویداست بیت در شرح حسن او چه تصرف کند کسی مرآت آفتاب چه محتاج صیقلست
فضائل ذات ساطعة اللوامع و مفاخر صفات لامعة السواطع آن حضرت در همه اذهان و افکار کضوء النّهار و نور الاسفار قرار یافته پس ایراد و اثبات از مقوله تحصیل حاصل می نماید و الشمس تکبر عن حلی و عن حلل ابیات قدم نهاد قلم تا بقدر شرح کند ز وصف صورت مدحش ضیاء معنی را خرد گرفت عنانش کزین سخن بگذر
بماهتاب چه حاجت شب تجلی را
اما بحکم ما لا یدرک کله لا یترک کله دو سه کلمه از هر جا آورده می شود
ص:301
از جمله شرف نسب عالیش از خبر معتبر
علی منّی و انا منه معلومست و حسب ذاتیش از کلام میمنت انجام
انت منّی بمنزلة هارون من موسی محقق و مفهوم امّا علم او بر همه علمای عالم روشن شده و کیفیت دانش از نکته کامل
انا مدینة العلم و علیّ بابها مبین گشته حکیم ثنای فرماید بیت خوانده در دین و ملک مختارش
هم در علم و هم علمدارش
در شرح تعرف آورده که علی بن أبی طالب را سخنانست که کسی پیش از وی نگفته و بعد از وی نیز کسی مثل آن نیاورده تا بدانجا که روزی بمنبر برآمده بود و گفت
سلونی عمّا دون العرش یعنی پرسید از من ماورای عرش هر چه می پرسید پس بدرستی که در میان دو پهلوی من علم های بسیارست و این از برکت لعاب رسول خدای است صلّی اللّه علیه و سلم در دهان من و این آن چیزیست که زقه کرده است مرا حضرت رسول اللّه بخدای که جان من در قبضه قدرت اوست که اگر فرمان رسد مر توریت و انجیل را که سخن گویند هر آینه من وساده وضع کنم و بر ان نشسته خبر دهم بدانچه در ان هر دو کتابست و آن هر دو کتاب مرا تصدیق نمایند و شک نیست در ان که این علوم در مکتب ادب از ادیب لبیب و علمک ما لم تکن تعلم در آموخته بود چنانچه فرمود که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم هزار باب از علم در من آموخت که از هر بابی هزار باب دیگر بر من منکشف شد درین باب شیخ فرید عطار رحمه اللّه فرماید فردیات نبی در گوش او یک علم در داد و زان اندر دلش صد علم بکشاد چو شهر
علم دین پیغمبر آمد
فهذا الکاشفی صاحب روضة الشهداء*المعروف بالفضل بین الکبراء النجداء*قد اثبت هذا الحدیث الکاشف المزیح للاصداء*فالممتری فی شانه نازح عن الاذعان للاهتداء*و المرتاب فی امره عار عن الرشد و الاهتداء*و الطاعن فیه سالک سبیل العسف و الاعتداء*و القادح فیه هائم من الغیّ فی قاصیة البیداء و محتجب نماند که کتاب روضة الشهدا نهایت مشهور و مقبول می باشد و علمای اهل سنت آن را بتراجم عدیده مترجم نموده اند مصطفی بن عبد اللّه قسطنطینی در کشف الظنون گفته روضة الشهداء فارسی لحسین بن علی الکاشفی المعروف بالواعظ البیهقی المتوفی سنة 910 عشر و تسعمائة و ترجمه الفضولی محمد بن سلیمان البغدادی المتوفی سنة 970 سبعین و تسعمائة و سماه حدیقة السعدا قال فیه اقتدیت بروضة الشهداء فی اصل التالیف و الحقت الفوائد من الکتب فکان کتابا مستقلا کما مر فی الحاء و ترجمه ایضا الجامی المصری المتوفی سنة و سماه سعادتنامه قال اقتفیت اثره غیر انی اوردت الایات و الاحادیث فی خلال الحکایات و زینته بالسجع و المقطعات من شعری و قواعد ترتیبه
ص:302
علی عشرة ابواب الاول فی ابتلاء بعض الانبیاء الثانی فی ابتلاء النبیّ صلّی اللّه تعالی علیه و سلم الثالث فی وفاته الرابع فی احوال فاطمة الزهراء رضی اللّه تعالی عنها الخامس فی احوال علی ع رضی اللّه تعالی عنه السّادس فی احوال ابنه الحسن ع السّابع فی مناقب الحسین الثامن فی احوال مسلم بن عقیل التاسع فی شهادة الحسین رضی اللّه تعالی عنه العاشر علی فصلین الاول فی وقائع اهل البیت و الثانی فی عواقب امور القاتلین انتهی و قطب الدین محمد بن علاء الدین احمد النهر والی المکی الحنفی در کتاب الاعلام باعلام بیت اللّه الحرام گفته قلت و قد ادرکنا الباب الشریف مصفحا بالفضة و کان یختلس من فضته اوقات الغفلة من قل دینه و خفت یده الی ان انکشف سفل الباب الشریف عن خشب الباب و مسک مرارا من یفعل ذلک و حبسوا و بهدلوا فعرض ذلک علی الابواب الشریفة السلطانیة فی ایام المرحوم المقدس السلطان سلیمان خان اسکنه اللّه تعالی فرادیس الجنان فی سنة 961 فبرز الامر الشریف السلطانی بتصفیح الباب الشریف بالفضة الی ناظر الحرم الشریف المقیم بمکة فی منصب نظارة الحرم الشریف یومئذ و هو من فضلاء کتبة مصر احمد چلبی المقاطعجی صهر المرحوم محمد بن سلیمان دفتردار مصر إذ ذاک رحمه اللّه تعالی و کان له شعر لطیف بالترکی و ترجم بلسان الترکی کتاب روضة الشهداء مولانا جامی و ضمنه من لطائف النظم و النثر ما یستحسنه الطبع و من محاسن السجع ما یخف علی السّمع و هو کتاب مقبول متداول بین اللطفاء و کان وصوله الی مکة فی افتتاح سنة 958 الخ
آنکه جلال الدین عبد الرحمن بن کمال الدین أبی بکر السیوطی در قول جلی فی فضائل علی حدیث مدینة العلم را بطرق عدیده و الفاظ سدیده روایت نموده چنانچه گفته الحدیث السّادس عشر و
عنه أی علی کرم اللّه وجهه ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها اخرجه ابو نعیم فی المعرفة الحدیث السّابع عشر
عن جابر ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخرجه الحاکم و تعقب الحدیث الثامن عشر عن ابن عباس انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه اخرجه الطبرانی و باید دانست که سیوطی در اول قول جلی گفته و بعد فهذه نبذة من قطرة من قطرات بحار زاخرة اوردت فیها یسیرا من المناقب الباهرة لسیّدنا علی کرم اللّه وجهه ملقبة بالقول الجلی فی فضائل علیّ و ضمنتها اربعین حدیثا مختصرة متبعة بالغرو لمخرجیها و بعض غریب
ص:303
الفاظها و مشکل معانیها و اللّه أسأل ان یتحفنی بالقبول و ان یرزقنی ببرکة الاستمساک بحب آل البیت اشرف مامول ازین عبارت ظاهرست که سیوطی در قول جلی احادیثی وارد کرده است که نبذه از قطره از قطرات بحار زاخره و شیء یسیر از مناقب باهره جناب امیر المؤمنین علیه السلام می باشد و سیوطی از خداوند عالم مسئلت می کند که او را بقبول ان اتحاف فرماید و ببرکت استمساک بحب اهلبیت اشرف مامول رزق نماید پس بحمد اللّه تعالی بحسب افاده سیوطی بصراحت ثابت و محقق شد که حدیث مدینة العلم از مناقب باهره جناب امیر المؤمنین علیه السلام می باشد و سیوطی بجمع آن و امثال آن از خداوند عالم مسئلت اتحاف بقبول می نماید و هذا ممّا یکسر ظهر الجاحد الخدوع الغرور*و یسوق إلیه رغما ینادی له بالویل و الثبور و مخفی نماند که قول جلی از مشاهیر کتب فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام و نهایت مشهور و معروف نزد علمای اعلام سنیه است خود مخاطب در رساله اصول حدیث گفته احادیث مناقب و مثالب را علم المناقب گویند درین باب نیز تصانیف متعدده و متنوعه واقع شده و بعضی محدثین بالخصوص مناقب بعضی از آل و اصحاب را جد نوشته اند برای غرضی که متعلق شد بآن مثل مناقب قریش و مناقب الانصار و مناقب العشرة المبشرة که تصنیف محب طبریست مسمی بریاض النضرة فی مناقب العشرة و ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی و حلیة الکمیت فی مناقب اهل البیت و الدیباج فی مناقب الازواج و کتب بسیار در مناقب خلفاء راشدین مصنف شده و بالتخصیص القول الصواب فی مناقب امیر المؤمنین عمر بن الخطاب و القول الجلی فی مناقب امیر المؤمنین علی ع است و نسائی در مناقب امیر المؤمنین علی رض رساله دراز نوشته و نواصب شام بجهة فرط تعصب و عداوت او را در دمشق برین عمل شهید ساختند رحمة اللّه علیه و مولوی صدیق حسن خان معاصر در حطه فی ذکر الصحاح الستة بتعریب این عبارت گفته و احادیث المناقب و المثالب تسمّی علم المناقب و فیها ایضا تصانیف عدیدة متنوعة و قد افرز بعض المحدثین مناقب بعضهم عن بعض سیما مناقب الآل و الاصحاب لغرض تعلق به کمناقب قریش و مناقب الانصار و مناقب العشرة المبشرة المسماة بالریاض النضرة فی مناقب العشرة للمحب الطبری و ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی و حلیة الکمیت فی مناقب اهل البیت و الدیباج فی مناقب الازواج و صنفت کتب کثیرة فی مناقب الخلفاء الراشدین کالقول الصواب فی مناقب عمر بن الخطاب و القول الجلی فی مناقب علی و للنسائی رسالة طویلة الذیل فی مناقبه کرم اللّه وجهه و علیها نال الشهادة فی دمشق من ایدی نواصب الشام لفرط تعصبهم و عداوتهم معه رضی اللّه عنه
ص:304
آنکه سیوطی در جمع الجوامع این حدیث را بالفاظ مختلفه و تخریجات متعدده آورده چنانچه گفته
انا مدینة العلم و علی بابها و من أراد العلم فلیات الباب ک و تعقب عن جابر ک و تعقب و الخطیب عن ابن عباس و نیز در جمع الجوامع گفته
انا مدینة العلم و علی بابها
ابو نعیم فی المعرفة عن علی انا مدینة العلم و علی ع بابها و من أراد العلم فلیأته عن بابه طب عن ابن عباس
و سی و دوم
آنکه سیوطی در جامع صغیر من احادیث البشیر النذیر این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه گفته
انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب عن عد طب ک و کمال علو مرتبت و سمو منزلت و وثوق و استناد و اعتبار و اعتماد احادیث جامع صغیر از صدر ان واضح و لائحست حیث قال السیوطی فیه هذا کتاب اودعت فیه من الکلم النبویة الوفا و من الحکم المصطفویة صنوفا اقتصرت فیه علی الاحادیث الوجیزة و لخصت فیه من معادن الاثر ابریزه و بالغت فی تحریر التخریج فترکت القشر و اخذت اللباب و صنته عما تفرد به و ضاع او کذاب ففاق بذلک الکتب المؤلفة فی هذا النوع کالفائق و الشهاب و حوی من نفائس الصناعة الحدیثیة ما لم یودع قبله فی کتاب
آنکه سیوطی در کتاب الدرر المنتثرة فی الاحادیث المشتهرة تایید تحسین این حدیث شریف فرموده چنانچه گفته
(حدیث) انا مدینة العلم و علیّ بابها الترمذی من حدیث علیّ و قال منکر و انکره البخاری ایضا و الحاکم فی مستدرکه من حدیث ابن عباس و قال صحیح قال الذهبی بل موضوع و قال ابو زرعة کم خلق افتضحوا فیه و قال یحیی بن معین لا اصل له و کذا قال ابو حاتم و یحیی بن سعید و قال الدارقطنی غیر ثابت و قال ابن دقیق العید لم یثبتوه و ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات و قال الحافظ ابو سعید العلائی الصواب انه حسن باعتبار طرقه لا صحیح و لا ضعیف فضلا عن ان یکون موضوعا (قلت) و کذا قال شیخ الاسلام ابن حجر فی فتوی له و قد بسطت کلام العلائی و ابن حجر فی التعقبات التی لی علی الموضوعات انتهی
آنکه جلال الدین سیوطی در تاریخ الخلفاء تحسین این حدیث شریف نموده چنانچه در فصل فضائل امیر المؤمنین علیه السلام گفته
اخرج الترمذی و الحاکم عن علیّ قال قال رسول اللّه صلعم انا مدینة العلم و علی بابها هذا حدیث حسن علی الصواب لا صحیح کما قال الحاکم و لا موضوع کما قاله جماعة منهم ابن الجوزی و النووی و قد بینت حاله فی التعقیبات علی الموضوعات
آنکه سیوطی در کتاب النکت البدیعات علی الموضوعات حکم ابن الجوزی را
ص:305
در باب این حدیث باطل وانموده بتعقب آن در اثبات این حدیث شریف سعی جمیل فرموده چنانچه گفته
حدیث ت ک انا مدینة العلم و علی بابها آورده من حدیث علیّ و ابن عباس و جابر قلت حدیث علی اخرجه الترمذی و الحاکم و حدیث ابن عباس اخرجه الحاکم و الطبرانی و حدیث جابر اخرجه الحاکم و تعقب الحافظ ابو سعید العلائی علی ابن الجوزی فی هذا الحدیث بفصل طویل سقته فی الاصل و ملخصه ان قال هذا الحدیث حکم ابن الجوزی و غیره بوضعه و عندی فی ذلک نظر الی ان قال و الحاصل انّه ینتهی بطرقه الی درجة الحسن المحتج به و لا یکون ضعیفا فضلا عن ان یکون موضوعا و رایت فیه فتوی قدمت للحافظ ابن حجر فکتب علیها هذا الحدیث اخرجه الحاکم فی المستدرک و قال انه صحیح و خالفه ابن الجوزی فذکره فی الموضوعات و قال انه کذب و الصواب خلاف قولهما معا و انّ الحدیث من قسم الحسن لا یرتقی الی الصّحة و لا ینحط الی الکذب و بیان ذلک یستدعی طولا و لکن هذا هو المعتمد هذا لفظه بحروفه
و ششم
آنکه سیوطی در لآلی مصنوعه بهر تانیب و تعییر جاحد عزیر زیاده تر طریق انهماک سپرده بنقل کلمات علمای اعلام و تسطیر افادات منقدین عظام ادله مبرمه و شواهد محکمه ثبوت و تحقق این حدیث بمعرض بیان آورده چنانچه بعد نقل حاصل قدح ابن الجوزی درین حدیث شریف گفته قلت حدیث علی اخرجه الترمذی و حدیث ابن عباس اخرجه الحاکم فی المستدرک ثنا ابو العباس محمد بن یعقوب ثنا محمد بن عبد الرحیم الهروی ثنا ابو الصلت عبد السلام بن صالح به قال و ثنا محمد بن احمد بن تمیم القنطری ثنا الحسین بن فهم ثنا محمد بن یحیی بن الضریس ثنا محمد بن جعفر الفیدی ثنا ابو معاویة به قال الحسین بن فهم و حدثناه ابو الصلت الهروی عن أبی معاویة قال الحاکم الحسین بن فهم ثقة مامون حافظ و ابو الصلت ثقة مامون و هذا حدیث صحیح الاسناد سمعت ابا العباس یقول سمعت العباس بن محمد الدوری یقول سالت ابن معین عن أبی الصلت فقال ثقة فقلت أ لیس قد حدث عن أبی معاویة انا
ص:306
مدینة العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی و هو ثقة قال و سمعت احمد بن سهل امام اهل عصره ببخاری یقول سمعت صالح بن محمد بن حبیب الحافظ یقول و سئل عن أبی الصلت فقال دخل یحیی بن معین و نحن معه علیه فلما خرج قلت له ما تقول فیه فقال هو صدوق قلت انه یروی
حدیث انا مدینة العلم فقال قد رواه ذاک الفیدی کما رواه ابو الصلت انتهی ما فی المستدرک و فی تاریخ الخطیب قال الحسن بن علی بن مالک سالت یحیی بن معین عن أبی الصلت الهروی فقال ثقة صدوق الاّ انه یتشیع و قال ابراهیم بن عبد اللّه بن الجنید سالت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال قد سمع و ما اعرفه بالکذب قلت فحدیث الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال ما سمعت به قط و ما بلغنی الاّ عنه و قال عبد الخالق بن منصور سالت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال ما اعرفه قلت انه یروی
حدیث انا مدینة العلم فقال ما هذا الحدیث بشیء قال الخطیب احسب عبد الخالق سأل یحیی عن حال أبی الصلت قدیما و لم یکن یحیی إذ ذاک یعرفه ثم عرفه بعد فاجاب ابراهیم بن عبد اللّه بن الجنید عن حاله قال الخطیب فاما حدیث الاعمش فان ابا الصلت کان یرویه عن أبی معاویة عنه فانکره احمد بن حنبل و یحیی بن معین من حدیث أبی معاویة ثم بحث یحیی عنه فوجد غیر أبی الصلت قد رواه عن أبی معاویة قال القسم بن عبد الرحمن الانباری سالت یحیی عن هذا الحدیث فقال هو صحیح قال الخطیب أراد انه صحیح من حدیث أبی معاویة و لیس بباطل إذ قد رواه غیر واحد عنه قال عبّاس الدوری سمعت یحیی بن معین یوثق ابا الصلت عبد السلام بن صالح فقلت له انه
حدث عن أبی معاویة عن الاعمش انا مدینة العلم و علی بابها فقال ما تریدون و من هذا المسکین أ لیس قد حدث به جعفر الفیدی عن أبی معاویة
ص:307
و قال احمد بن محمّد بن القسم بن محرز سالت یحیی بن معین بن أبی الصلت عبد السلام بن صالح الهروی فقال لیس ممن یکذب فقیل له
فی حدیث أبی معاویة انا مدینة العلم فقال هو من حدیث أبی معاویة اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما ثم کف عنه و کان ابو الصلت رجلا موسرا یطلب هذه الاحادیث و یکرم المشایخ و فکانوا یحدثونه بها و قال عبد المومن بن خلف النسفی سالت ابا علی صالح بن محمّد عن أبی الصلت الهروی فقال رایت یحیی بن معین یحسن القول فیه و رایته سئل عن الحدیث الّذی
روی عن أبی معاویة انا مدینة العلم و علی بابها فقال رواه ایضا الفیدی قلت ما اسمه قال محمد بن جعفر انتهی ما فی تاریخ الخطیب و قال الحافظ صلاح الدین العلائی و من خطه نقلت فی اجوبته عن الاحادیث الّتی تعقبها السراج القزوینی علی مصابیح البغوی و ادعی انها موضوعة
حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها قد ذکره ابو الفرج فی الموضوعات من طرق عدة و جزم ببطلان الکلّ و کذلک قال بعده جماعة منهم الذهبی فی المیزان و غیره و المشهور به روایة أبی الصلت عبد السّلام بن صالح الهروی عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا و عبد السلام هذا تکلموا فیه کثیرا قال النّسائی أ لیس بثقة و قال الدارقطنی و ابن عدی متهم زاد الدارقطنی رافضی و قال ابو حاتم لم یکن عندی بصدوق و ضرب ابو زرعة علی حدیثه و مع ذلک فقد قال الحاکم ثنا الاصم ثنا عباس یعنی الدوری قال سالت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال ثقة فقلت أ لیس
قد حدث عن أبی معاویة حدیث انا مدینة العلم فقال حدث به محمّد بن جعفر الفیدی و هو ثقة عن أبی معاویة و کذلک روی صالح جزرة عن ابن معین ثم ساقه الحاکم من طریق محمد بن یحیی بن الضریس و هو ثقة حافظ عن محمّد بن جعفر الفیدی عن أبی معاویة قال العلائی فقد بریء ابو الصلت عبد السّلام من عهدته و ابو معاویة ثقة مامون من کبار الشیوخ و حفاظهم المتفق علیهم و قد تفرد به عن الاعمش فکان ما ذا و أی استحالة فی ان یقول النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم مثل هذا فی حق علی رضی اللّه عنه و لم یات کل من تکلم فی هذا الحدیث و جزم بوضعه بجواب عن هذه الروایات الصحیحة عن ابن معین و مع ذلک فله شاهد
رواه الترمذی فی جامعه عن اسماعیل بن موسی الفزاری عن محمد بن عمر بن الرومی عن شریک بن عبد اللّه عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن أبی عبد اللّه الصنابحی عن علی مرفوعا انا دار الحکمة و علی بابها و رواه ابو مسلم الکجی و غیره عن محمد بن عمران الرومی و هو ممّن روی عنه البخاری فی غیر الصحیح و قد وثقه ابن حبان و ضعفه ابو داود و قال ابو زرعة فیه لین و قال الترمذی
ص:308
بعد اخراج الحدیث هذا حدیث غریب و قد روی بعضهم هذا عن شریک و لم یذکر فیه الصنابحی و لا یعرف هذا عن احد من الثقات غیر شریک قال العلائی فقد بریء محمد بن الرومی من التفرد به و شریک هو بن عبد اللّه النخعی القاضی احتج به مسلم و علق له البخاری و وثقه یحیی بن معین و قال العجلی ثقة حسن الحدیث و قال عیسی بن یونس ما رایت احد قط اورع فی علمه من شریک فعلی هذا یکون تفرده حسنا فکیف إذا انضم الی حدیث أبی معاویة و لا یرد علیه روایة من اسقط منه الصنابحی لان سوید بن غفلة تابعی مخضرم ادرک الخلفاء الاربعة و سمع منهم فذکر الصنابحی فیه من المزید فی متصل الاسانید و لم یات ابو الفرج و لا غیره بعلة قادحة فی حدیث شریک سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر انتهی کلام الحافظ صلاح الدین العلائی و سئل شیخ الاسلام ابو الفضل بن حجر عن هذا الحدیث فی فتیا فقال هذا الحدیث اخرجه الحاکم فی المستدرک و قال انه صحیح و خالفه ابو الفرج بن الجوزی فذکره فی الموضوعات و قال انّه کذب و الصواب خلاف قولهما معا و إن الحدیث من قسم الحسن لا یرتقی الی الصحة و لا ینحط الی الکذب و بیان ذلک یستدعی طولا و لکن هذا هو المعتمد فی ذلک انتهی و من خطه نقلت و ذکر فی اجوبته عن الاحادیث الّتی انتقدها السراج القزوینی علی المصابیح نحو ذلک و زادان الحاکم روی له شاهدا من حدیث جابر قال حدثنی ابو بکر محمّد بن علی الفقیه الشاشی القفال حدثنی النعمان بن هارون البلدی ثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید الحرانی ثنا عبد الرزاق ثنا سفین الثوری عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرحمن بن عثمان التیمی عن جابر مرفوعا به و قال فی لسان المیزان عقب ایراد الذهبی روایة جعفر بن محمّد عن أبی معاویة و قوله هذا موضوع ما نصه و هذا الحدیث له طرق کثیرة فی مستدرک الحاکم اقل احوالها ان یکون للحدیث اصل فلا ینبغی ان یطلق القول علیه بالوضع انتهی
آنکه سیوطی در قوت المنقذی علی جامع الترمذی در اثبات این حدیث شریف و ارغام انف جاحد عنیف سعی جمیل فرموده بنقل افادات اعلام منقدین مذهب خویش در تشیید و تسدید ان افزوده چنانچه گفته
حدثنا اسماعیل بن موسی حدثنا محمّد بن عمر الرومی حدثنا شریک عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن الصنابحی عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علی بابها هذا حدیث غریب منکر و روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و لم یذکروا فیه عن الصنابحی و لا یعرف هذا عن احد من الثقات غیر شریک و فی الباب عن ابن عباس هذا احد الاحادیث الّتی انتقدها الحافظ سراج الدین
ص:309
القزوینی علی المصابیح و زعم انه موضوع و قال الحافظ صلاح الدین العلائی فی اجوبته هذا الحدیث ذکره ابو الفرج بن الجوزی فی الموضوعات من طرق عدة و حکم ببطلان الکلّ و کذلک قال بعده جماعة منهم الذهبی فی المیزان و غیره و المشهور به روایة أبی الصلت عبد السلام بن صالح الهروی عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا و عبد السلام هذا تکلموا فیه کثیرا قال النّسائی لیس بثقة و قال الدارقطنی و ابن عدی متهم زاد الدّارقطنی رافضی و قال ابو حاتم لم یکن عندی بصدوق و صوب ابو زرعة علی حدیثه و مع ذلک فقد قال الحاکم حدثنا الاصم حدثنا عباس یعنی الدوری قال سالت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال ثقة فقلت أ لیس
قد حدث عن أبی معاویة حدیث انا مدینة العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی و هو ثقة عن أبی معاویة و کذلک روی صالح جزرة ایضا عن ابن معین ثم ساقه الحاکم من طریق محمّد بن یحیی بن الضریس و هو ثقة حافظ عن محمد بن جعفر الفیدی عن أبی معاویة و قال ابو الصلت احمد بن محمّد بن محرز سالت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال لیس ممن یکذب فقیل له
فی حدیث أبی معاویة انا مدینة العلم فقال هو من حدیث أبی معاویة اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما ثم کف عنه و قال کان ابو الصلت رجلا موسرا یطلب هذه الاحادیث و یلزم المشایخ قلت فقد بریء ابو الصلت عبد السلام من عهدته و ابو معاویة ثقة مامون من کبار الشیوخ و حفاظهم المتفق علیهم و قد تفرد به عن الاعمش فکان ما ذا و أی استحالة فی ان یقول النبی صلّی اللّه علیه و سلم مثل هذا فی حق علی و لم یات کلّ من تکلم فی هذا الحدیث و جزم بوضعه بجواب عن هذه الروایات الصحیحة عن یحیی بن معین و مع ذلک فله شاهد رواه الترمذی من حدیث علی و رواه ابو مسلم الکجی و غیره عن محمّد بن عمر الرومی و هو ممن روی عنه البخاری فی غیر الصحیح و قد وثقه ابن حبان و ضعفه ابو داود و قال ابو زرعة فیه لین و قال الترمذی روی بعضهم هذا عن شریک و لم یذکروا فیه الصنابحی و لا یعرف هذا عن احد من الثقات غیر شریک فقد بری محمد بن الرومی من التفرد و شریک هو ابن عبد اللّه النخعی القاضی احتج به مسلم و علق له البخاری و وثقه یحیی بن معین و قال العجلی ثقة حسن الحدیث و قال عیسی بن یونس ما رایت احدا قط اورع فی علمه من شریک فعلی هذا یکون تفرده حسنا فکیف إذا انضم الی حدیث أبی معاویة المتقدم و لا یرد علیه روایة من اسقط منه الصنابحی لان سوید بن غفلة تابعی مخضرم ادرک الخلفاء الاربعة و سمع منهم فذکر الصنابحی فیه من المزید فی متصل الاسانید
ص:310
و لم یات ابو الفرج و لا غیره بعلة قادحة فی حدیث شریک سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر انتهی کلام العلائی و
قال الحافظ ابن حجر فی اجوبته حدیث ابن عباس اخرجه ابن عبد البر فی کتاب الصحابة المسمّی بالاستیعاب و لفظه انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات من بابه و صححه الحاکم و اخرجه الطبرانی من حدیث ابن عباس بهذا اللفظ و رجاله رجال الصحیحی الاّ عبد السلام الهروی فانه ضعیف قاله فی جوابه فتیا رفعت إلیه فی هذا الحدیث
آنکه نیز سیوطی در جمع الجوامع تصحیح این حدیث شریف از اعاظم اسلاف خود نقل کرده طریق اتقان و ترصین آن سپرده و خود نیز جزم بصحت آن نموده جزم حبال شاحنین و جذم ایدی طاعنین بعمل آورده چنانچه گفته
قال الترمذی و ابن جریر معا ثنا اسماعیل بن موسی السری انا محمد بن عمر الرومی عن شریک عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن الصنابحی عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علی بابها حل قال الترمذی هذا حدیث غریب و فی نسخة منکر و روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و لم یذکروا فیه عن الصنابحی و لا نعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک و فی الباب عن ابن عباس انتهی و قال ابن جریر هذا خبر عندنا صحیح و قد یجب ان یکون علی مذهب الآخرین سقیما غیر صحیح لعلتین احدهما انه خبر لا یعرف له مخرج عن علی عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم الا من هذا الوجه و الآخر ان سلمة بن کهیل عندهم ممن لا یثبت بنقله حجة و قد وافق علیّا فی روایة هذا الخبر عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم غیره حدثنی محمد بن اسماعیل الفزاری ثنا عبد السلام بن صالح الهروی
ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها حدثنی ابراهیم بن موسی الرازی و لیس بالفراء ثنا ابو معاویة باسناده مثله هذا الشیخ لا اعرفه و لا سمعت منه غیر هذا الحدیث انتهی کلام ابن جریر و قد اورد ابن الجوزی فی الموضوعات حدیث علیّ و ابن عباس و اخرج ک و حدیث ابن عباس و قال صحیح الاسناد و روی خط فی تاریخه عن یحیی بن معین انه سئل عن حدیث ابن عباس فقال هو صحیح و قال عد فی حدیث ابن عباس انه موضوع و قال الحافظ صلاح الدین العلائی قد قال ببطلانه ایضا الذهبی فی المیزان و غیره و لم یاتوا فی ذلک بعلة قادحة سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر و قال الحافظ ابن حجر فی لسانه هذا الحدیث له طرق کثیرة فی مستدرک الحاکم اقل احوالها ان یکون للحدیث اصل فلا ینبغی ان یطلق القول علیه بالوضع و قال فی فتوی له هذا الحدیث اخرجه ک فی المستدرک و قال انه
ص:311
صحیح و خالفه ابن الجوزی فذکره فی الموضوعات و قال انه کذب و الصواب خلاف قولیهما معا و انّ الحدیث من قسم الحسن لا یرتقی الی الصحة و لا ینحط الی الکذب و بیان ذلک یستدعی طولا و لکن هذا هو المعتمد فی ذلک انتهی و قد کنت اجیب بهذا الجواب دهرا الی ان وقفت علی تصحیح ابن جریر لحدیث علیّ فی تهذیب الاثار مع تصحیح ک لحدیث ابن عباس فاستخرت اللّه تعالی و جزمت بارتقاء الحدیث عن مرتبة الحسن الی مرتبة الصحة و اللّه اعلم
آنکه سیوطی تصنیفی خاص در جمع طرق این حدیث شریف نموده کمال تبحر و تمهر و طول باع و وسعت اطلاع خویش بر مهره این شان واضح و ظاهر فرموده چنانچه در رساله فهرس مصنفات سیوطی زیر عنوان فن الحدیث و تعلیقاته مذکورست الکشف عن مجاوزة هذه الامة بعد الالف ثلج الفواد فی احادیث لبس السواد طرح السقط و نظم اللقط جزء یسمی شعلة نار الشمیط الفانید فی خلاوة الاسانید الدرة التاجیة فی الاسئلة الناجیة ما رواه الاساطین فی یوم المجیء الی السلاطین الاوج فی خبر عوج شرف الاضافة فی منصب الخلافة الرسالة السلطانیة اعذب المناهل فی
حدیث من قال انا عالم فهو جاهل احسن التسلیک فی حکم التشبیک منادمة الشموع فی ضوء الشموع جزء فی الخصیان الارج فی الفرج ضوء البدر فی احیاء لیلة عرفة و العیدین و نصف شعبان و لیلة القدر حسن السمت فی الصمت طوق الحمامة التطریف فی التصحیف نور الشقیق فی العقیق جزء
فی طرق حدیث انا مدینة العلم و علی بابها جزء فی طریق
حدیث طلب العلم فریضة علی کل مسلم الازدهار فیما عقده الشعراء من الاثار خادم النعل الشریف جزء فی الغالیة جزء فی طرق
حدیث من حفظ علی امتی اربعین حدیثا جزء فی طرق
حدیث اطلبوا الخیر عند حسان الوجوه اربعون حدیثا فی الطیلسان احیاء المیت بفضائل اهل البیت انتهی ما اردنا نقله فهذا السیوطی حافظهم الجهبذ النقاد*و بارعهم الفرد فی الجمع و الانتقاد*قد بذل مجهوده بالانفاد*و انفد سعیه بالجدّ و الاجتهاد*فی اثبات هذا الحدیث المشاد*الهادی بنوره الوقاد*فی اسفاره التی سارت بها الرکبان فی البلاد*و تصانیفه التی لا زالت شهرتها تنمو و تزداد*فیا للّه و لمعشر الحجاد*المنبرین بالتخاصم و اللداد*الموثرین و تیرة ذوی التهاتر و العناد*و الآخذین اخذ اهل الختل و الفساد*کیف یعمون عن الحق و قد وضحت اعلام الرشاد*و یعمهون فی الباطل و قد ظهرت آیات السّداد*و یرومون غوارب البغی للاقتعاد*و یصمدون کواذب الغی بالاشتداد*و یترکون
ص:312
لقم الصواب المستجاد*و یهجرون نهج الصدق و هو خیر الجواد*لقد صدق ربّ العباد وَ مَنْ یُضْلِلِ اَللّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ و مخفی نماند که جلال الدین سیوطی از اکابر محدثین و اعاظم مجتهدین و سباق ماهرین و حذاق کاملین و حفاظ مشاهیر و ثقات نحاریر قومست و غوالی محاسن و عوالی مناقب و نفائس محامد و جلائل مدائح او بر متتبع کلمات این حضرات ظاهر و باهر شیخ عبد الوهاب بن احمد شعرانی در لواقح الانوار فی طبقات السادة الاخیار که سه نسخه آن بخط عرب که یکی از آن محشیست بخط میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی بعنایت جلیلۀ پروردگار پیش این خاکسار حاضرست گفته و منهم شیخنا و قدوتنا الی اللّه تعالی الشیخ جلال الدین السیوطی رحمه اللّه تعالی و قد کان رضی اللّه تعالی عنه یقول قد اشاع الناس عنّی اننی ادعیت الاجتهاد المطلق کاحد الائمة الاربعة و ذلک باطل عنی انما مرادی بذلک المجتهد المنتسب فان الاجتهاد علی نوعین احدهما المجتهد المطلق المستقل و هذا النوع قد فقد من القرن الرابع و لم یتصور وجوده الان و لم یدعه احد بعد الامام الشافعی الا ابن جریر خاصة النوع الثانی المجتهد المطلق المنتسب و هذا هو المستمر الی ان تقوم الساعة و فی اصحاب الشافعی من هذا النوع کثیر کالمزنی و ابن شریح و القفال و ابن خزیمة و ابن الصباغ و امام الحرمین و ابن عبد السّلام و تلمیذه ابن دقیق العید و الشیخ تقی الدین السبکی و ولده عبد الوهاب فانه کتب مرة لنائب الشام انا مجتهد الدنیا علی الاطلاق لا یقدر احد یرد علی هذه الکلمة فکل هولاء مجتهدون منتسبون و کذلک القول فی اصحاب مالک کابن وهب و اضرابه بلغوا الاجتهاد المطلق قال الشیخ جلال الدین و مع ذلک فلم یخرج هولاء عن تبعیتهم لامامهم فمن انکر الاجتهاد مطلقا فهو جاهل انتهی فنزل یا اخی هذا علی ما ینقله عنه فی شان الاجتهاد مرتبا و قد کان الشیخ جلال الدین رحمه اللّه علی قدم السلف الصالح من العلماء العاملین و الاکابر من العارفین و کان رضی اللّه عنه له مکاشفات غریبة و خوارق و علوم جمة و مصنفات جیدة کثیرة الفوائد ارسل لی ورقة مع والدی باجازته لی بجمیع مرویاته و مؤلفاته ثم لما جئت الی مصر قبیل موته اجتمعت به مرة واحدة فقرأت علیه بعض احادیث من الکتب الستة و شیئا من المنهاج فی الفقه تبرکا ثم بعد شهر سمعت ناعیه ینعی موته فحضرت الصّلوة علیه و الشیخ احمد الاباریقی بالروضة عقیب صلاة الجمعة و فی سبیل المؤمنین عند الجامع الجدید بمصر العتیق رضی اللّه عنه و قد ذکر الشیخ عبد القادر الشاذلی بعض مناقبه فی جزء و ها انا ملخص لک عیونه
ص:313
فاقول و باللّه التوفیق کان الشیخ جلال الدین رحمه اللّه تعالی مجبولا علی الخصال الحمیدة الجمیلة من صفاء الباطن و سلامة السریرة و حسن الاعتقاد زاهدا ورعا مجتهدا فی العلم و العمل و لا یتردد الی احد من الامراء و الملوک و غیرهم مدة حیاته رضی اللّه تعالی عنه و کان رضی اللّه عنه یظهر کل ما انعم اللّه علیه من العلوم و الاخلاق و لا یکتم منها شیئا الا ما امر بکتمه عملا بقوله تعالی وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ و کان من لا یعرف قصده یقول فلان عنده دعوی عظیمة و سیاتی ما یشهد له اوائل خاتمة هذا الکتاب ان شاء اللّه تعالی و کان رضی اللّه عنه یفتی بتحریم الاشتغال بعلم المنطق و کتبه جماعة قال و هذه الواقعة من اول وقائعی الّتی قام علی الناس فیها و کان یقول ینبغی للمدرس ان یقرأ سورة تَبارَکَ اَلَّذِی بِیَدِهِ اَلْمُلْکُ و الاخلاص و المعوذتین و الفاتحة کلما یرید ان یقرأ و ینقل فعل ذلک عن شیخ الاسلام علم الدین صالح البلقینی رحمه اللّه و کان رضی اللّه عنه یقول اخذت علم الحدیث عن ستمائة نفس و قد نظمتهم فی ارجوزة قال و هم اربع طبقات الاولی من روی عن اصحاب الفخر ابن النجار و الشرف الدمیاطی و وزیرة و الحجار و سلیمان بن حمزة و أبی نصر بن الشیرازی و نحوهم الثانیة من یروی عن السراج البلقینی و الحافظ أبی الفضل العراقی و نحوهما و هی دون الّتی قبلها فی العلوّ الثالثة من یروی عن الشرف بن کویک و الجمال الجبلی و نحوهما و هی دون الثانیة الرابعة من یروی عن أبی زرعة العراقی و ابن الجزری و نحوهما و هی دون الّتی قبلها فی العلو و هذه لتکثیر العدة و لتکثیر المعجم و لم ار و عنهما شیئا لا فی الاملاء و لا فی التخریج و لا فی التالیف و صنف رحمه اللّه فی مکة لما حج و جاور کراسة علی نمط عنوان الشرف فی یوم واحد تحتوی علی نحو و معانی و بدیع و عروض و تاریخ و کان رضی اللّه عنه یقول لما حججت شربت ماء زمزم علی نیّة ان اکون فی الفقه کالسراج البلقینی و فی الحفظ للحدیث کالحافظ ابن حجر و کان رضی اللّه عنه یقول انقطع املاء الحدیث بالدیار المصریة بعد الحافظ ابن حجر عشرین سنة فابتدات فی املاء الحدیث فی مستهل سنة اثنتین و سبعین و ثمانمائة فی جامع ابن طولون قال و اول من أملی الحدیث فیه الربیع بن سلیمان صاحب الامام الشافعی قال و انّما اخترت الاملاء یوم الجمعة بعد الصّلوة اتباعا للحفاظ المتقدمین کالخطیب البغدادی و ابن السمعانی و ابن عساکر خلاف ما علیه العراقی و ولده و ابن حجر فانهم کانوا یملون یوم الثلثاء قال و کانت بدایة افتای سنة احدی و سبعین و ثمانمائة و خالفنی اهل عصری فی خمسین مسئلة فالقت فی کل مسئلة مؤلفا بینت فیه وجه الحق قال و لما بلغت رتبة الترجیح لم اخرج فی الافتاء
ص:314
عن ترجیح النووی و ان کان الراجح عندی خلافه و لما بلغت الی رتبة الاجتهاد المطلق لم اخرج فی الافتاء عن مذهب الامام الشافعی رضی اللّه عنه کما کان القفال یفتی بعد بلوغه درجة الاجتهاد فکان یفتی بمذهب الامام الشافعی لا باختیاره و یقول السائل انما سالنی عن مذهب الامام الشافعی لا ما عندی انا من العلم مع انی لم اختر شیئا خارجا عن المذهب الا یسیرا جدا و بقیّة ما اخترته هو من المذهب امّا قول آخر للشافعی قدیم او جدید او وجد فی المذهب لبعض اصحابه و کل ذلک راجع الی المذهب و لیس بخارج عنه و کتب الشیخ رضی اللّه عنه اربعمائة و ستون مؤلفا مذکورة فی کتاب فهرست کتبه من عشر مجلدات الی ما دونها و انتشرت مؤلفاته فی البلاد الحجازیّة و الشامیة و الحلبیة و بصری و الروم و بلاد التکرور و المغرب و الهند و الیمن و غیرها و کان رضی اللّه عنه یقول و مما انعم اللّه علیّ به هولاء الجماعة الّذین انتصبوا لعداوتی و آذونی و ذلک لیکون لی اسوة بالانبیاء و المرسلین و قد کان ابو الحسن الشاذلی یقول لما کان السابق فی علم اللّه عز و جل ما سیقال فی انبیائه و اصفیائه من الزور و البهتان قضی علی قوم بالشقاء فنسبوا له زوجة و ولدا و نسبوا الانبیاء الی السحر و الجنون حتی إذا ضاق ذرع الولیّ من کلام قیل فیه نادته هواتف الحق اما ترضی ان تکون لک اسوة بی و بانبیائی فیما نسب إلیهم و الیّ من البهتان فهناک یسکن قلب الولی فالحمد للّه ربّ العالمین و کان رضی اللّه عنه یقول قد رزقنی اللّه تعالی التبحر فی سبعة علوم التفسیر-و الحدیث-و الفقه-و النحو-و المعانی-و البیان و البدیع-علی طریقة العرب و البلغاء لا علی طریقة المتأخرین من العجم و اهل الفلسفة قال و دون هذه السبعة فی المعرفة اصول الفقه و الجدل و التصریف و الفرائض و الانشاء و الترسل و القراءات و الطب و الحساب و کان رضی اللّه عنه یقول قد بلغت مقام الکمال فی جمیع الات الاجتهاد المطلق المنتسب و صرحت بذلک تحدثا بنعمة اللّه تعالی لا فخرا بالدنیا و أیّ قدر للدنیا حتی یطلب تحصیلها بالفخر و قد ازف الرحیل و بدا الشیب و ذهب العمر و لو انی اردت ان اکتب فی کلّ مسالة مصنفا یحتوی علی ادلتها و تفاصیلها و فروعها لفعلت ذلک بفضل اللّه تعالی لا بحولی و لا قوتی و کان یقول قد استنکر جماعة بلوغی مرتبة الاجتهاد المطلق فی الفقه و الحدیث و العربیة لظنهم انفرادی بذلک بعد الائمّة المجتهدین و غاب عنهم انها کانت مجتمعة فی الشیخ تقی الدین السبکی رحمه اللّه تعالی و قبله جماعة اتصفوا بالاجتهاد المطلق لکن فی الفقه فقط و امّا الجامعون لفن هذه الثلثة علوم فقلیل
ص:315
و لم تجتمع فی احد بعد السبکی غیری قال و لا تظن ان من لازم المجتهد المطلق ان یکون مجتهدا فی الحدیث مجتهدا فی العربیة لانهم قد نصوا علی انّه لا یشترط فی الاجتهاد المطلق التبحر فی العربیة بل کان یکتفی فیها بالتوسط و نصوا فی الحدیث علی ما یؤدی الی مثل ذلک و الاجتهاد فی الحدیث هو المرتبة الّتی إذا بلغها الانسان سمی فی عرف المحدثین بالحافظ و قد وصف بالاجتهاد المطلق من لم یوصف بالحافظ کالشیخ أبی اسحاق الشیرازی و أبی نصر بن الصباغ و امام الحرمین و الغزالی و قد روی هولاء فی مؤلفاتهم احادیث احتجوا بها و هی منکرة نبه علیها ابن الصلاح و غیره کالنووی فعلم ان خفاء بعض الاحادیث لا یقدح فی مقام الاجتهاد إذ لیس من شرط المجتهد ان یحیط علما بکل حدیث فی الدنیا و قد علق الامام الشافعی رضی اللّه عنه الاخذ بعده باحادیث خفیت علیه علی صحتها بعده و قد صحت عند غیره بل قد وقع ذلک لاکابر الصحابة کعمر بن الخطاب فکان یقضی بما شاء ما یخالف الحدیث حتی یحدثونه بها فیرجع عن اقضیته قال و قد بلغ الشیخ ابو محمد الجوینی رتبة الاجتهاد المطلق و الف کتابه المحیط و التزم فیه الوقوف مع الحدیث و عدم التقید بالمذهب فوقع للامام البیهقی رضی اللّه عنه منه ثلثة اجزاء فی حیاة المصنف فتعقب فیها اوهاما حدیثیة و ارسل بذلک الی الجوینی من جملتها الشیخ اهل ان یجتهد و یتبحر و لکن یحتاج الی ثبوت الحدیث الذی احتج به فانه غیر ثابت فانظر کیف سلم له مرتبة الاجتهاد مع خفاء تلک الاحادیث علیه قال و قد کان السراج البلقینی مجتهدا مطلقا و کان من حفاظ الحدیث ایضا و وصفه تلمیذه الحافظ ابن حجر بالحفظ و ذکره فی طبقات الحفاظ و لکن لم یکن فی الرتبة العلیاء من التجریح و التعدیل بل کان معاصره الحافظ ابو الفضل العراقی احفظ منه و اجل فی الفن الحدیثی و النقد بکثیر و کانت عربیة البلقینی وسطی و اما بقیة من جاء من المجتهدین بعد السبکی الی الان فلم یکن فیهم من بلغ رتبة البلقینی فی الحدیث و اما قبل السبکی فاجتمع الاجتهاد فی الاحکام و الحدیث لخلق کثیر منهم ابن تیمیة و ابن دقیق العید و النووی و قبله ابو شامة و قبله ابن الصلاح و اما قبله من المتقدمین فکثیر جدا و اما الاجتهاد فی العربیة فلم یجئ بعد ابن هشام من یصلح لان یوصف به غیری الا ما بلغنی عن المعمار و قبله ابن هشام و خلائق کابی حیان و الآمدی و ابن الصائغ و ابن مالک قال و غالب الناس الان لا یعرفون الاجتهاد فی الحدیث و العربیة و انما یعرفون الاجتهاد فی الشریعة فقط و قد قال
ص:316
الامام الرازی فی المحصول ما نصه المعتبر فی الاجماع فی کل فنّ من کان من اهل الاجتهاد فی ذلک و ان لم یکونوا من اهل الاجتهاد فی غیره انتهی و الف الشیخ کتبا فی بیان شروط الاجتهاد المطلق منها ارشاد المهتدین الی نصرة المجتهدین و منها تیسیر الاجتهاد و بیان ماله من الاستمداد و منها الردّ علی من اخلد الی الارض و جهل ان الاجتهاد فی کل عصر فرض و اطال فی ذلک ثم قال ما العبرة فی مسائل الکلام بالمجتهد فی الکلام و فی مسائل الفقه بالمتمکن من الاجتهاد فی مسائل الفقه فلا عبرة باهل الکلام إذا تکلموا فی الفقه و لا باهل الفقه إذا تکلموا فی علم الکلام بل من تمکن فی الاجتهاد فی الفرائض دون المناسک یعتبر وفاقه و خلافه فی الفرائض دون المناسک قال ابو الحسن البصری لا یجوز التقلید فی اصول الفقه کما لا یجوز الاجتهاد فی اصول الدین و لا یکون کل مجتهد فیه مصیبا بل المصیب فیه واحد بخلاف الفقه فی الامرین قال و المخطی فی اصول الفقه غیر معذور بخلاف الفقه فانه معذور غیر معلوم فهذه ثلاث قواعد خالف فیها الفقه لان اصول الفقه ملحق باصول الدین و مطالبه قطعیة انتهی فانظر یا اخی الی کلام الامام و أبی الحسن کیف اطلقا الاجتهاد و المجتهد فی اصول الفقه و سائر الفنون ثم قال و یشکل علی هذه الاجتهادات الثلاث فاما الاجتهاد فی العربیة فهو ان محیط بنصوص ائمة الفن من سیبویه الی زمانه هذا و یحفظ غالب شعر العرب الّذین یحتج باشعارهم فی العربیة و لا یضر خفاء بعض ذلک علیه و لیس المراد حفظها عن ظهر قلب و انما المراد ان یکون له اطلاع علی دواوینهم بحیث یعرف محل الاستدلال بذلک من الکتب لا غیر و یکون مع ذلک محیطا بقواعد النحاة التی بنوا تصرفاتهم علیها غیر القواعد المذکورة فی واضحات الکتب فان تلک الاصول لهذه القواعد و هذا لا یعرفه الان الا متبحر فی الفنّ قال و قد الفت فی هذه القواعد کتابا یجمع اصول النحو علی مصطلح قواعد الفقه و اما الاجتهاد فی الحدیث فقال المنذری اقل مراتب الحافظ ان یکون الرجال الّذین یعرفهم و یعرف تراجمهم و بلدانهم و احوالهم اکثر من الّذین لا یعرفهم لیکون الحکم الغالب و اماما یحکی عن المتقدمین من قولهم کنا لا نعرف صاحب حدیث من لم یکتب عشرین الف حدیث فهو بحسب زمانهم و کان الحافظ ابن حجر یقول الشروط التی إذا اجتمعت فی الانسان سمی حافظا هی الشهرة بالطلب و الاخذ من افواه الرجال و المعرفة بالجرح و التعدیل
ص:317
بطبقات الرواة و مراتبهم و تمییز الصحیح من السقیم حتی یکون ما یستحضره من ذلک اکثر مما لا یستحضره مع استحفاظ الکثیر من المتون فهذه الشروط من جمعها فهو حافظ و کان الحافظ ابن حجر یحفظ ما یزید علی مائة الف حدیث و کان الشیخ عثمان الدیمی یحفظ عشرین الف حدیث قال و اما انا فاحفظ مائتی الف حدیث و لو وجدت اکثر لحفظته و لعله لا یوجد علی وجه الارض الان اکثر من ذلک و امّا الاجتهاد فی الفقه فقد ألفنا فیه کتبا و له رضی اللّه عنه سبع سؤالات اوردها علی علماء العصر و لم یجیبوا علیها و هی ما یقول علماء العصر المدعون للعلم و الفقه فی هذه الاسئلة الف باء تاء ثاء الی آخرها ما هذه الاسماء و ما مسماتها و هل هی اسماء اجناس او اسماء اعلام فان کان الاول فمن أی الاجناس هی و ان کان الثانی فهل هی شخصیة او جنسیة فان کان الاوّل فهل هی منقولة أم مرتجلة فان کان الاول فمم نقلت امن حروف أم افعال أم اسماء اعیان أم مصادر أم صفات و إن کانت جنسیة فهل هی من اعلام الأعیان أم من المعانی السؤال الثانی من وضع هذه الحروف و فی أیّ زمن وضعت و ما مستند واضعها هل هو العقل او النقل السؤال الثالث هل هذه الحروف مختصة باللغة العربیة أم هی عامة فی جمیع اللغات السؤال الرابع هل الالف و الهمزة مترادفان فان أم لا و علی الثانی فما الفرق و ایهما الاصل السؤال الخامس لم اجمع علماء اللغة و الفقه و غیرهم من المتکلمین علی المفردات علی الابتداء بحرف الهمزة و هذا منهم اتفاقی او لحکمة السؤال السادس کلمات ابجد هوز الی آخرها هل هی مهملة او مستعملة و ما عنی بها و ما اصلها و کیف نقلت الی المراد بها و ما ضبط الفاظها السؤال السابع ما حکمها فی الابتداء و الوقف و المنع و الصرف و التذکیر و التانیث و الاعراب و البناء و التلفظ و الرسم و عند التسمیة بها و ما حکمها شرعا عند نقشها علی ثوب او بساط او حائط او سقف و هل لها من الحرمة ما للحروف المجتمعة أ فمن اجاب عن هذه الاسئلة فهو من الرجال و الا فلا مزیة له عن الاطفال و من عجز عن معنی الف باء تاء ثاء فلا ینبغی له ان یقرر ابحاثا انتهی ما نقلته من خطه رحمه اللّه و کان الشیخ عز الدین الداؤدی یقول عانیت الشیخ و قد کتب فی یوم واحد ثلثة کراریس تالیفا و تحریرا و کان مع ذلک یملی الحدیث و یجیب عن المتعارض منه باجوبة حسنة من غیر تکلف و کان یقول ما اجبت قط عن مسألة الا و اعددت لها جوابا بین یدی اللّه عز و جل ان سئلت عنه و کان إذا عارضه احد فی اجوبة یردفها باجوبة غیره حتی یبهر العقول و غسل قبل موته عدة کتب لا یعلم اهل عصره لها نظیرا و سرق بعض
ص:318
المعاصرین له کتابا و نسبه لنفسه و لم یکن عند الشیخ غیره فالف کتابا فی ذلک سماه البارق فی قطع السّارق ثم قال و لعمری انّ المؤلف انّما یطلب اجره من اللّه تعالی فی تالیفه فکیف یطلب اجر ما لم یعمله و کان رضی اللّه عنه اعلم اهل زمانه بالفقه و الحدیث و فنونه حافظا متقنا یعرف غریب الفاظه و استنباط الاحکام و قد بیّض ابن حجر لعدة احادیث لا یعرف من خرجها و لا بین مراتبها فخرجها الشیخ و بین مراتبها من حسن و ضعیف و غیر ذلک و اخبرنی الشیخ سلیمان الصوفی الخضیری قال ارسل شیخ الاسلام الاوجاقی معی عدة احادیث بیض لها الحفاظ و لم یعرفوا مراتبها الی الشیخ جلال الدین و قلبت رواتها فردها الشیخ الی من لهم روایة عنه و بین مراتبها فذهب شیخ الاسلام إلیه و قبل یده و قال و اللّه ما کنت اظن انک تعرف شیئا من ذلک فاجعلنی فی حل فطال ما تغدیت و تعشیت بلحمک و دمک و اخبرنی الشیخ سلیمان ایضا قال بینما انا فی الخضیریة علی باب الامام الشافعی رضی اللّه عنه إذ رایت جماعة علیهم بیاض و علی روسهم غمامة من نور یقصدونی و من ناحیة الجبل فلما قربوا منی فاذا هم النبی صلّی اللّه علیه و سلم و اصحابه فقبلت یده فقال النبی صلّی اللّه علیه و سلم امض معنا الی الروضة فذهبت مع النبی صلّی اللّه علیه و سلم الی بیت الشیخ جلال الدین فخرج الی النبی صلّی اللّه علیه و سلم و قبل یده و سلّم علی اصحابه ثم ادخله الدار و جلس بین یدیه فصار الشیخ جلال الدین یسئل النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم عن بعض الاحادیث و هو یقول هات یا شیخ السنة انتهی و ذکر الشیخ عبد القادر الشاذلی رضی اللّه عنه عن الشیخ انه رای هذه الرؤیا بعینها و قال له النّبی صلّی اللّه علیه و سلم هات یا شیخ الحدیث کما سیاتی و کان رضی اللّه عنه کثیرا ما یجب السائل علی البدیهة ثم یقول الذّهن خوان افتح الکتاب الفلانی وعد من الصفحة الفلانیة کذا و کذا سطرا تجد المسئلة انشاء اللّه تعالی کما قلت لک فیفتح الکتاب فیجد الامر کذلک و کان رضی اللّه عنه یقول بنجاة ابوی النبی صلی اللّه علیه و سلّم و انهما فی الجنّة و وافقه علی ذلک من اهل عصره الشیخ عثمان الدیمی و خالفه الحافظ السخاوی و صنف الشیخ جلال الدین فی ذلک ست مؤلفات و ذکر فیها من وافق علی ذلک من الحفاظ و کان رضی اللّه عنه یجتمع بالنبیّ صلّی اللّه علیه و سلم یقظة و اخبرنی الشیخ عبد القادر الشاذلی انه رای بخط الشیخ جلال الدین ورقة کتبها لبعض اصحابه حین سئله ان یقضی له حاجة عند السلطان الغوری فقال یا اخی انی اری النبیّ صلّی اللّه علیه یقظة و اخاف ان اجالس الغوری فیحجب عنی عقوبة و لکن انا اسال لک النبی صلّی اللّه علیه و سلم فقلت له یا سیدی کم رایت النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم یقظة فقال
ص:319
بضعا و سبعین مرة قال و لقد الف الشیخ کتابا فی ذلک و سماه تنویر الحلک فی رویة النبی و الملک و ذکر من کان یجتمع بالنبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و بالملک فی الیقظة لا فی المنام من الاولیاء و الصحابة و العلماء و لم یذکر فیه شیئا مما ذکره فی هذه الورقة الّتی ذکرناها و کان رضی اللّه عنه یقول رایت النبی صلّی اللّه علیه و سلم یقظة فقال یا شیخ الحدیث فقلت یا رسول اللّه أ من اهل الجنة انا فقال نعم فقلت من غیر عذاب یسبق فقال صلّی اللّه علیه و سلم لک ذلک و کان الشیخ عطیّة الابناسی یقول قال لی الشیخ جلال الدین لما سالته یقضی لی حاجة عند السلطان یا عطیة انی اجتمع بالنبیّ صلی اللّه علیه و سلم یقظة و اخاف ان اجتمع به فیحجب عنی رویة النبی صلّی اللّه علیه و سلم ثم قال له اکتم ذلک عنی و لا تخبر به الا بعد موتی قال الشیخ قاسم المکی الامام بمقام الامام الشافعی رضی اللّه عنه و مراد من قال انه رای النبی صلی اللّه علیه و سلم یقظة انکشاف حجاب القلب و لیست کرؤیة احدنا صاحبه الان و اللّه اعلم بالحال و اخبرنی خادم الشیخ جلال الدین و کان اسمه محمد بن علی الحیازک قال لما وقعت فتنة الشیخ برهان الدین البقاعی فی انکاره علی سیدی عمر بن الفارض قال الشیخ جلال الدین قم بنا لزیارة الشیخ سیدی عمر و کان ذلک وقت القیلولة فزرناه و طلعنا للشیخ عبد اللّه الجیوشی فوق الجبل فوجدنا الظّلّ تحت حائط الزاویة نحو زراع فجلسنا ساعة فقال بزید نصلی فی مکة صلاة العصر بشرط ان تکتم ذلک علی حتی اموت فقلت له نعم و اخذ بیدی و قال لی غمض عینیک فغمضتهما فرمل بی نحو سبع و عشرین خطوة ثم قال لی افتح عینیک فاذا نحن بباب المعلّی فزرنا أمنا خدیجة و الفضیل بن عیاض و سفین بن عیینة و غیرهم ثم دخلنا الحرم فطفنا و شربنا من ماء زمزم و جلسنا خلف المقام حتی صلینا العصر و طفنا و شربنا من ماء زمزم ثم قال لی یا فلان لیس العجب من طی الارض لنا و انما العجب من کون احد من اهل مصر المجاورین لم یعرفنا ثم قال ان شئت تمضی معی و ان شئت تقیم حتی یاتی الحجاج فقلت بل اذهب مع سیدی فمشینا الی باب المعلی و قال لی غمض عینیک فغمضتهما فهرول بی سبع خطوات ثم قال لی افتح عینیک ففتحتهما فاذا نحن بالقرب من الجیوشی فنزلنا الی سیدی عمر فرکب الشیخ حمارته و ذهبنا الی جامع ابن طولون انتهی قلت رایت الشیخ مرة و معه مفاتیح کثیرة فاعطاها لی و قال هذه مفاتیح علومی فخذها لک و اخبرنی شیخنا الشیخ امین الدین الامام بجامع العمری قال سمعت الشیخ جلال الدین یقول فی سنة عشرة و تسعمائة اسمع منی هذا الکلام و لا تخبر بذلک احدا حتی اموت فقلت نعم فقال یدخل السلطان
ص:320
سلیم بن عثمان مصر عام افتتاح سنة ثلث و عشرین و تنقرض بیاضاتها من ذوی البیوت سنة ثلث و ثلثین فلا یصیر احد یسال اللّه تعالی شیئا فیجاب و تخرب خرابا وسطا سنة سبع و خمسین و یقف خراج غالب رزقها و تخرب خرابا اشد من ذلک سنة سبع و ستین قلت و سمعت انا هذا الکلام من الشیخ امین الدین الامام بجامع العمری سنة خروج السلطان الغوری لقتال السلطان سلیم فاخبرت بذلک بعض العلماء الذین کانوا ینکرون علی الشیخ جلال الدین فقال هذا امر لا یجوز تصدیقه فلما قتل الغوری و دخل عسکر السلطان سلیم افتتاح عام ثلث و عشرین و صاروا یحرقون ابواب بیوت الجراکسة و یقتلونهم و یسبون حریمهم فقال لی الشیخ امین الدین اذهب الی ذلک المنکر فقل له انظر صدق ما اخبر به الشیخ لم یخط یوما واحدا فقال بکل شیء فیه و هو یرعد هذا موافقة قدر فرددت جوابه علی الشیخ امین الدین فتبسم و قال و انشقاق القمر لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم بقدر اللّه عز و جل و انما المعجزة فیه اجابة الحق سؤاله و الانتصار له و کذلک القول فی کرامات الاولیاء ثم قال یا سبحان اللّه و الحسد یؤدی الی هذا کلّه قلت و قد صدق الشیخ فی العلامة الثانیة و الثالثة ایضا و وقف غالب خراج رزق مصر فی سنة سبع و خمسین و بقی العلامة الرابعة و اللّه اعلم و اخبرنی الشیخ عبد القادر الشاذلی قال لما بلغ الشیخ جلال الدین اربعین سنة اخذ فی التجرد للعبادة و الانقطاع الی اللّه عز و جلّ و الاشتغال به سبحانه و تعالی صرفا و الاعراض عن الدنیا و اهلها حتی کانه لم یعرف احدا منهم و شرع فی تحریر مؤلفاته و ترک الافتاء و التدریس و اقام فی روضة مقیاس النیل فلم یتحول منها الی ان مات علیها و بلغنا انه لم یفتح طاقات بیته التی علی بحر النیل مدة سکناه و کانت الامراء و الأعیان یاتون الی زیارته و یعرضون علیه الاموال النفیسة فیردها و ارسل له السلطان الغوری خصیا و الف دینار فرد الالف و اخذ الخصی فاعتقه و جعله خادما فی الحجرة النبویة و قال لقاصده لا تعد ثانیا بهدیة قط فان اللّه تعالی اغنانا عن مثل ذلک و قالوا مرة ان بعض الاولیاء کان یتردد الی الملوک و الامراء فی حوائج الناس فقال اتباع السلف الصالح فی عدم ترددهم الی اسلم لدین المسلم و کذلک فی رد اموالهم علیهم و اخبرنی الشیخ امین الدین ان الشیخ جلال الدین طلع مرة للسلطان فابتیای فی حادثة و علی راسه الطیلسان فقال له السلطان انت مالکیّ حتی تلبس الطیلسان لظنه انه خاص بالمالکیة لکونه
ص:321
کان لا یطلع له بالطیلسان الا القاضی المالکی فقط فقال له هذه عادة حدثت قریبا و کان الطیلسان فی الزمان الماضی خاصا بالشافعی الی ایام الشیخ تقی الدین السبکی فطال بینهما الکلام فقال الشیخ للسلطان الطیلسان سنة فی کلّ مذهب لا یختص بالمالکیة فقال السلطان هذا تکبر و تجبر و بالغ فی النکیر فقال له الشیخ معاذ اللّه بل سنة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و لم او اخذ السلطان علی ذلک لکونه کان محذوفا فاعلی من بعض القضاة ثم انه تادب معه فی آخر المجلس و انصرف فلما کان بعد ایام مبلغ الشیخ ان امامه ابراهیم بن الکرکی قال له لیس الطیلسان سنة و لو کنت حاضرا عند قوله سنة لقلت له یعنی سنة الیهود فقال الشیخ بل هذا یکفر لردّه سنة ثابتة عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم ثم ان الشیخ جلال الدین صنف کتابا حافلا سماه الاحادیث الحسان فی فضل الطیلسان ثم ان السلطان مرض مرضا شدیدا اشرف فیه علی الموت و طلع له العلماء و غیرهم یهنّئونه بالسلامة فلم یطلع الشیخ إلیه فارسل له قاصده بطلبه فابی فاوقد ابن الکرکی علیه النار و قال هذا عاص للّه و لرسوله فی عدم اجابته و الی الامر قال الشیخ ان السلطان ارسل قاصده الی یخوفنی بامور یوقعها فی فقلت لقاصده قل له ان لک سلطانا نیف و عشرین سنة ما راینا منک سوء فان لم ترجع عنی و الا توجهت فیک لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یحکم بینی و بینک فسکت حتی طلع مشایخ الاسلام یهنئونه بالشهر فشکی لهم منی فی عدم الطلوع له لسلوکی طریق السلف فی ذلک فما منهم احد نصر الحقّ و لا قال ما یلزمه من ان عدم دخول العلماء علی الملوک سنة و لا قال هو سنة السلف الصّالح فعزلت نفسی من سائر الوظائف التی لهم علیها ولایة و الفت فی ذلک کتابا سمیته ما رواه الاساطین فی عدم المجیء الی السلاطین فلما بلغ السلطان ذلک شق علیه و ارسل الی امیر اخور کبیر و تمراز امیر کبیر و الامام الّذی یصلی بالسلطان بکلام طیب یطلبون منی الطلوع فلم اجبهم و ارسلت للسلطان رسالة سمیتها الرسالة السلطانیة فیها جملة من الاحادیث الواردة فی منع العلماء من التردد للسلاطین فلما قرأها علیه امیر کبیر قال السلطان و اللّه لو ان الشیخ بعد هذا الان اخذ عصی و ضربنی بها لاذعنت له و لم اقابله فساء ابن الکرکی ذلک و اخذ یعزی السلطان علیّ فرجع الی قوله الاول و صار یتوعدنی بالقتل فقال لی شیخ الاسلام الشافعی لا باس بان تتلافی خاطر السلطان بکلام طیب ترسله له علی لسان امیر کبیر فاننا نخاف علیک من السلطان فقلت انی متمسک
ص:322
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم لا تزال طائفة من امّتی ظاهرین علی الحق حتی یأتی امر اللّه لا یضرهم من خذلهم ثم انی توجهت فیه الی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فمرض بعد یومین و اشتد به المرض الی ان مات بعد ایام انتهی قلت و لمّا عمر السلطان الغوری مدرسته و قبته الزرقاء بعث الشیخ بمشیختها فلم یقبل فقال نرتب لک حوالی کل شهر فلم یقبل و کان یعتقده اعتقادا عظیما و لما قام علیه صوفیة الخانقاه البیبرسیة و کان قال لهم انکم لستم بصوفیة و انما الصوفی من تخلق باخلاق الاولیاء کما یشهد لذلک کتاب الحلیة لابی نعیم و رسالة القشیری و غیرهما من الکتب و من یاکل المعلوم بغیر تخلق باخلاقهم اکل حراما و لما اشتد الامر و سعوا فی قتله عند السلطان قال الشیخ ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم اخبرنی انّی منصور علیهم و لم یتغیر منه شعرة واحدة ثم انّ جمیع من قام علی الشیخ حصل له مقت بین العباد و مات علی اسوء حال نسال اللّه العفو و قد رایت انا بعینی من صار ینصب علی من یبیع الدجاج و المأکل و یدخل بها بیته فلا یعود یخرج حتی یتعب صاحبها و ییأس من ثمنها و یاکلها حراما سحتا و بعضهم ابتلی بالانکار علی العلماء و الاولیاء حتی ظهرت علیه امارات الشقاء عند الموت من عقد لسانه عن الشهادتین و سواد وجهه و زرته عینیه نسال اللّه العافیة و لما اججوا النار علی الشیخ عند السلطان العادل و قالوا انه یحط علیک کثیرا فقال لئن رایته لاقطعنه قطعا قطعا فقال الشیخ ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم اخبرنی انّ راسه یقطع فی یوم کذا و کذا فکان الامر کما قال لم یختلف یوما واحدا و صدق الشیخ قال الشیخ عبد القادر و امتحن الشیخ بمحن کثیرة و ما سمعته یوما واحدا یدعو علی من آذاه من الجسدة و لا قابله بکلمة سوء و انّما یقول حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ و صنف فی ذلک کتابا سماه تاخیر الظلامة الی یوم القیامة و اخبرنی الشیخ بدر الدین ابن الطباخ نفع اللّه به قال لما قام صوفیة البیبرسیة علی الشیخ جلال الدین و صنف فیهم فسئلونی ان ارد علیه و نولف کتابا فشرعت تلک اللّیلة فیه و إذا بورقة نزلت فی حجری فی اللّیل مکتوب فیها عبدی یا مؤمن لا تؤذ احدا ممن حمل علم بینی فرجعت عن التالیف و علمت ان الشیخ جلال الدین محق و کان الشیخ تقی الدین الاوجاقی یحط علی الشیخ جلال الدین ثم اعترف بامره و استغفر فقال الامر للّه یعطی العلم لمن یشاء و لا تحجیر و لم یزل یعترف بفضل حتی مات و مناقب الشیخ کثیرة مشهورة و لو لم یکن له من الکرامات الا اقبال الناس علی کتابة سائر مؤلفاته و مطالعتها لکان فی ذلک کفایة لما اشتملت علیه من العلوم و المعارف
ص:323
فیما انفرد به من التالیف و لم یسبق إلیه کتاب المعانی الدقیقة فی ادراک الحقیقة و انموذج اللبیب فی خصائص الحبیب و کتاب تزیین الارائک فی ارسال نبینا الی الملائک و کتاب نشر العلمین فی احیاء الابوین و کتبا کثیرة تعلم من کتاب الفهرست مات رضی اللّه عنه فی سحر لیلة الجمعة تاسع عشر جمادی الاول سنة احدی عشر و تسعمائة و کان مرضه سبعة ایام بورم شدید فی ذراعه الیسار یقال انه خلط و انحدار و قد استکمل من العمر احدی و ستین سنة و عشرة اشهر و ثمانیة عشر یوما و دفن فی حوش توصون خارج باب القرافة و قبره بها ظاهر یزار و علیه قبّة نفعنا اللّه ببرکاته امین و مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن نیز بعض محامد سیوطی از کتب شعرانی نقل کرده حیث قال قال الامام عبد الوهاب بن احمد بن علی الشعرانی فی المیزان فی ذکر اجتماع الائمة المجتهدین برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم و قد اشتهر عن کثیر من الاولیاء الذین هم دون الائمة المجتهدین فی المقام بیقین انهم کانوا یجتمعون برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم کثیرا و یصدّقهم اهل عصرهم علی ذلک فمثل بجماعة منهم الشیخ جلال الدین السیوطی قال و رایت ورقة بخط الشیخ جلال الدین السیوطی عند احد اصحابه هو الشیخ عبد القادر الشاذلی مراسلة لشخص ساله فی شفاعة عند السلطان قاتیباری رحمه اللّه اعلم یا اخی انی قد اجتمعت برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم الی وقتی هذا خمسا و سبعین مرة یقظة و مشافهة و لولا خوفی من احتجابه صلّی اللّه علیه و آله و سلم عنی بسبب دخولی للولاة لطلعت القلعة و شفعت فیک عند السلطان و انی رجل من خدام حدیثه صلی اللّه علیه و آله و سلم و احتاج إلیه فی تصحیح الاحادیث التی ضعفها المحدثون من طریقهم و لا شک ان نفع ذلک ارجح من نفعک انت یا اخی انتهی قال و یؤید الشیخ جلال الدین فی ذلک ما ما اشتهر عن سیدی محمد بن زین المادح لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم انه کان یری رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم یقظة و مشافهة و لما حج کلمه من داخل القبر و لم یزل هذا مقامه حتی طلب منه شخص من النهراویة ان یشفع له عند حاکم البلد فلما دخل علیه اجلسه علی بساطه فانقطعت عنه الرویة فلم یزل یتطلب من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم الرؤیا حتی رئی، له من بعید فقال تطلب رؤیتی مع جلوسک علی بساط الظلمة لا سبیل لک الی ذلک فلم یبلغنا انه راه بعد ذلک حتی مات انتهی و قال فی کتابه الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر قد اخبرنی الشیخ الصّالح عطیة الانباسی و الشیخ الصالح قاسم المغربی المقیم فی تربة الشافعی و القاضی زکریا الشافعی
ص:324
انهم سمعوا الشیخ جلال الدین السیوطی رحمه اللّه یقول رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم فی الیقظة بضعا و سبعین مرة و قلت له فی مرة منها هل انا من اهل الجنة یا رسول اللّه فقال نعم فقلت من غیر عذاب یسبق قال لک ذلک قال الشیخ عطیة و سالت الشیخ جلال الدین مرة ان یجتمع بالسلطان الغوری فی ضرورة وقعت لی فقال یا عطیّة انا اجتمع بالنبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلم یقظة و اخشی ان اجتمعت بالغوری ان یحتجب صلّی اللّه علیه و اله و سلم عنی ثم قال ان فلانا من الصحابة کانت الملائکة تسلم علیه فاکتوی فی جسده لضرورة فلم یر الملائکة بعد ذلک عقوبة له علی اکتوائه قال الشعرانی و قد الف الشیخ جلال الدین المذکور کتابا سماه تنویر الحلک فی امکان رویة النبی و الملک و ذکر فیه من کان یجتمع بالنبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلم و بالملائکة یقظة من الصحابة و الاولیاء و العلماء و لم یذکر عن نفسه شیئا مما ذکرناه عن هولاء الاشیاخ الثلاثة العدول و الثقات الّذین لا یتهمون فی مثل ذلک قلت وجه عدم ذکره ذلک عن نفسه ظاهر فانه انّما الّف الکتاب فی رد مخالفیه المنکرین علی من یدعی ذلک کالسخاوی و غیره من اهل عصره فلا یلائم ذکره عن نفسه هنالک و قال الشعرانی فی مشارق الانوار القدسیة فی بیان العهود المحمدیة نقلا عن شیخه علی الخواص رحمه اللّه و ممن بلغنا انه کان یجتمع بالنبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلم یقظة و مشافهة من السلف الشیخ ابو مدین المغزلی شیخ الجماعة فعدّ جماعة آخرهم الشیخ جلال الدین السیوطی قال کان یقول رایت النبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلم و اجتمعت به یقظة نیفا و سبعین مرة و قد قال لی بعض المنکرة علی السیوطی انه ذکر الشعرانی فی العهود المحمدیة ان شیخه علی الخواص رحمه اللّه قال للسیوطی یا شیخ بین العبد و هذا المقام کذا و کذا مقام فلیبین الشیخ لنا عشر مقامات منها فلم یستطع السیوطی بیانها قلت سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ و انّما فی العهود قوله و قد جاء شخص الی سیدی علی المرصفی و انا حاضر فقال یا سیدی قد وصلت الی مقام صرت اری رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم یقظة أی وقت شئت فقال له یا ولدی بین العبد و بین هذا المقام مائتا الف مقام و سبعة و اربعون الف مقام و مرادنا تتکلم لنا یا ولدی علی عشر مقامات منها فما دری ذلک المدعی ما یقول و افتضح فاعلم ذلک وَ اَللّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ انتهی و قد صدق السیوطی علی ذلک جمیع صوفیة عصره و الجامعون بین جمیع العلوم الظّاهرة و للعارف الباطنة کما یعلم من کتب الشعرانی غیر آحاد من اقرانه للتقشفة القشریة
ص:325
کالسخاوی و غیره ممن لا عبرة فیه بقوله و عبد القادر بن شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی در نور سافر عن اخبار القرن العاشر که نسخۀ اصل آن مزین بتصحیح و خط مصنف در کتب خانه حرم مدینۀ منوره زادها اللّه تکریما و تشریفا دیدم و التقاط تراجم عدیده از ان نمودم و در این ولا نسخۀ عتیقۀ آن بعنایت رب غافر بدست این عبد قاصر بعد مساعی بسیار افتاده می فرماید و فی یوم الجمعة وقت العصر تاسع عشر جمادی الاولی سنة احدی عشرة توفی الشیخ العلامة الحافظ ابو الفضل جلال الدین عبد الرحمن بن کمال الدین أبی بکر بن محمّد بن أبی بکر بن عثمان بن محمّد بن محمد بن خضر بن ایوب بن محمد بن الشیخ الهمام الخضیری السیوطی المصری الشافعی و صلی علیه بجامع الافاریقی تحت القلعة و دفن بشر فی باب القرافة و مرض ثلثة ایام و الخضیری نسبة محلة الخضیریة ببغداد و وجد بخطه رحمه اللّه انه سمع من یثوبه انه سمع والده یذکر ان جده الاعلی کان اعجمیا او من الشرق فلا یبعد ان النسبة الی المحلة المذکورة و امه أم ولد ترکیّة و کان مولده بعد المغرب لیلة الاحد مستهل رجب سنة تسع و اربعین و ثمانمائة بالقاهرة و کان یلقب بابن الکتب لان اباه کان من اهل العلم و احتاج الی مطالعة کتاب فامر امه ان تاتیه بالکتاب من بین کتبه فذهبت لتاتی به ففاجأها المخاض و هی بین الکتب فوضعته ثم رسماه والده بعد الاسبوع عبد الرحمن و لقبه جلال الدین و کناه شیخه قاضی القضاة عز الدین احمد بن ابراهیم الکنانی لما عرض علیه و قال له ما کنیتک فقال لا کنیة لی فقال ابو الفضل و کتبه بخطه و توفی والده لیلة الاثنین خامس صفر سنة خمس و ستین و ثمان مائة و جعل الشیخ کمال الدین بن الهمام وصیّا علیه فلحظه بنظره و دعائه و ختم القرآن و سنه دون الثمان سنین ثم حفظ عمدة الاحکام و منهاج النووی و الفیة ابن مالک و منهاج البیضاوی و عرضها و هو دون البلوغ علی مشایخ عصره و احضره والده و عمره ثلاث سنین مجلس شیخ الاسلام بن حجر مرة واحدة و حضر و هو صغیر مجلس الشیخ المحدث زین الدین رضوان العقبی و درس الشیخ سراج الدین عمر الوردی ثم اشتغل بالعلم علی عدة مشایخ و حج سنة تسع و ستین و ثمان مائة و شرب من ماء زمزم لامور منها ان یصل فی الفقه الی رتبة الشیخ البلقینی و فی الحدیث الی رتبة الحافظ ابن حجر و وصلت مصنفاته نحو ستمائة مصنفا سوی ما رجع عنه و غسله و ولی المشیخة فی مواضع متعددة من القاهرة ثم انّه زهد فی جمیع ذلک و انقطع الی اللّه بالروضة و کانت له کرامات و عظم غالبها بعد وفاته و حکی الشیخ العلامة زکریا بن الشیخ العلامة محمّد المحلی الشافعی انه عرض له مهمّ فی بعض اوقاته قال فسالته ان یکتب الی بعض تلامذته بالوصیّة علی فامتنع و اطلعنی علی ورقة بخطه و فیها انه اجتمع
ص:326
بالنبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فی الیقظة مرات تزید علی سبعین مرة و قال له کلاما حاصله ان من کان بهذه المثابة لا یحتاج الی مدد و اعانة من احد رحمه اللّه و حکی عنه انه قال رایت فی المنام کانی بین یدی النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فذکرت له کتابا شرعت فی تالیفه فی الحدیث و هو جمع الجوامع فقلت له اقرأ علیکم شیئا منه فقال لی هات یا شیخ الحدیث قال هذه البشری عندی اعظم من الدّنیا بحذافیرها و من شعره مضمنا لمصراع من البردة و هو ما کتب به الی الحافظ السخاوی متحاملا علیه و معرضا به قل للسخاوی ان تعروک مشکلة علمی کبحر من الامواج ملتطم
و الحافظ الدیمی غیث الزمان فخذ غرفا من البحر او رشفا من الدیم
قال بعض الفضلاء و الحق ان کلا من الثلثة کان فردا فی فنه مع المشارکة فی غیره فالسخاوی و تفرد بمعرفة علل الحدیث و الدیمی بأسماء الرجال و السیوطی بحفظ المتن و اللّه اعلم و اسیوط مدینة فی غربی النیل من نواحی الصعید فی مستوی کثیرة الخیرات عجیبة المتترهات و عجائب عماراتها و سورها مما لا یذکر و لما صورت الدنیا المرشید لم یستحسن غیر کورة اسیوط لکثرة ما بها من الخیرات و المتترهات و من عجائبها انّ بها الف فدان ینثر ماءها فی جمیعها و ان کان لاستوی سطح ارضها و یصیر الماء فی اقطارها قاله القزوینی و ابو مهدی عیسی بن محمد المغربی الجعفری الثعالبی در کتاب مقالید الاسانید گفته هو الامام الحافظ ابو الفضل جلال الدین عبد الرحمن بن الکمال أبی بکر بن محمّد بن أبی بکر بن عثمان بن محمّد بن خضر بن ایوب بن محمّد السیوطی بتثلیث السین المهملة و یقال ایضا الاسیوطی بضم الهمزة و فتحها المصری الشافعی ولد بعد المغرب لیلة الاحد غرّة رجب سنة تسع و اربعین و ثمانمائة بالقاهرة و کان یلقب بابن الکتب لان اباه امر أمّه و کانت أم ولد له ان یاتیه بکتاب من بین الکتب فذهبت لتاتی به ففاجأها المخاض و هی بین الکتب فوضعته بینها و لقب والده جلال الدین و کنّا شیخه العز احمد بن ابراهیم الکنانی ابا الفضل و احضره والده و عمره ثلاث سنین مجلس شیخ الاسلام ابن حجر مرة واحدة و حج و شرب ماء زمزم علی ان یکون فی الحدیث کالحافظ ابن حجر و فی الفقه کالسراج البلقینی و تولی مشیخات کثیرة و زهد آخرا فی جمیعها و انقطع الی اللّه تعالی و کانت له کرامات و عظم غالبها بعد وفاته و ذکر زکریا بن محمّد المحلی الشافعی احد الفضلاء من تلامذته انّه اطلعه علی ورقة بخطه و فیها انه اجتمع بالنبیّ
ص:327
صلّی اللّه علیه و سلم فی الیقظة مرات تزید علی سبعین و حکی عنه انّه قال رایت فی المنام کأننی بین یدیه صلّی اللّه علیه و سلم فذکرت له کتابا شرعت فی تالیفه فی الحدیث و هو جمع الجوامع فقلت له اقرأ علیکم شیئا منه فقال لی هات یا شیخ الحدیث قال هذه البشری عندی اعظم من الدنیا بحذافیرها روی عن علم الدین صالح بن السّراج عمر بن البلقینی و أبی هریرة عبد الرحمن بن علی بن عمر الملقن و تقی الدین احمد بن محمد الشمنی و أبی بکر بن صدقة المناوی و أبی الفضل المرجانی و أبی العباس طریف الشاوی و تقی الدین بن فهد المکی و بالاجازة عن محمد بن المقبل الحلبی فی آخرین یجمعهم معجمه و له التصانیف الّتی عمّ نفعها و عظم فی نفوس ذوی الکمال وقعها و اغتبط بها الشادی و البادی و انتجع الی خصیب مرعاها الحاضر و البادی و قد افرد اسماءها فی جزء مرتبا لها علی الفنون و رادت فی العدّ علی خمسمائة سوی ما رجع عنه و غسله فمن عیونها غیر ما تقدم الدّر المنثور فی التفسیر بالماثور و ترجمان القرآن و الاتقان فی علم القرآن و لباب النقول فی اسباب النزول و التحبیر فی علوم التفسیر و حواشیه علی الکتب الستة و الموطا و مسند الشافعی و احمد و أبی حنیفة و زهر الخمائل علی الشمائل و المعجزات و الخصائص و شرح الصدور بشرح حال الموتی و القبور و البدور السافرة عن امور الآخرة و اللآلی المصنوعة فی الاخبار الموضوعة و مناهل الصفا فی تخریج احادیث الشفاء و عقود الزبرجد فی اعراب الحدیث و المسلسلات الکبری و تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی و لب اللباب فی تحریر الانساب و الدر النثیر فی اختصار نهایة ابن الاثیر و المزهر فی علوم اللغة خمسون نوعا علی نمط علوم الحدیث و شرح الفیة ابن مالک و النکت علی الالفیة و الکافیة و الشذور و الاشباه و النظائر فی النحو و قال لم اسبق إلیه و الاقتراح فی اصول النحو وجد له علی نمط اصول الفقه و التذکرة و تسمّی الفلک المشحون خمسون مجلدا و النقایة و شرحها اتمام الدرایة و طبقات الحفاظ و طبقات اللغویین و النحاة و تاریخ الخلفاء و حسن المحاضرة و معجم شیوخه و تزیین الصحیفة بمناقب الامام أبی حنیفة و تزیین الممالک بمناقب الامام مالک و غیر ذلک و من نظمه و کتب به الی السخاوی قل للسخاوی ان تعروک مشکلة علمی کبحر من الامواج ملتطم و الحافظ الدیمی غیث الزمان فخذ
غرفا من البحر او رشفا من الدیم
قال بعض الفضلاء و الحق ان کلا من الثلثة کان فردا فی فن مع المشارکة
ص:328
فی غیره فالسخاوی فی معرفة علل الحدیث و الدیمی فی اسماء الرجال و السیوطی فی حفظ المتون توفی عصر یوم الجمعة تاسع عشر جمادی الاولی سنة احدی عشرة و تسعمائة و من نظمه و قد آورده فی معجم شیوخه فی ترجمة طریف الشاوی و قال انه آخر من روی عن التنوخی للتنوخی فضیلةساقها حافظ الاثرقد روی عنه قبله الذهبی الّذی اشتهرو روی الشاوی آخراعنه شیخ و معتبرو قضی عام اربع و ثمانین بالقدربینه فی الوفاة و المذهبی الّذی غبرمائة ثم ستةو ثلثون تستطرفهو فی سابق و لاحق اعدده یدخرایّها البارع الّذی فی ذری العلم قد بهرو له ایضا لما بلغه موت شیخه ابن مقبل الحلبی فی عام سبعین بعدها سنةبعد ثمان المئین ما یحضر لم یبق فی العصر من یقال له اخبرکم و احد عن الفخر و محمد بن یوسف الشامی در سبل الهدی و الرّشاد در ذکر مصطلحات خود گفته او الشیخ فشیخنا حافظ الاسلام بقیة المجتهدین الاعلام جلال الدین ابو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی رحمهم اللّه تعالی و عبد الرؤف بن تاج العارفین المناوی در فیض القدیر شرح جامع صغیر در اول کتاب گفته و بعد فهذا ما اشتدت إلیه حاجة المتفهم بل وکّل مدرس و معلم من شرح علی الجامع الصغیر للحافظ الکبیر الامام الجلال الشهیر ینثر جواهره و یبرز ضمائره و یفصح عن لغاته و یکشف القناع عن اشاراته الخ و ابو العباس احمد بن محمد بن احمد المقری المالکی در فتح المتعال فی مدح النعال گفته و قد رایت نسخة من کتاب ابن عساکر فی المثال علیها خط الحافظ السخاوی و جماعة ممن رووها و منهم مجدد المائة التاسعة و مقرب الفوائد الشاسعة الجلال السیوطی الخ و شیخ احمد قشاشی در سمط مجید فی سلاسل اهل التوحید گفته اخبرنی شیخنا الامام احمد بن علی الشناوی رحمه اللّه عن والده سیدی علی بن عبد القدوس الشناوی عن الشیخ عبد الوهاب بن احمد الشعرانی عن الشیخ شیخ الاسلام الحافظ الزاهد الجامع بین العلم و الدین السالک سبیل السادة الاقدمین أبی الفضل جلال الدین عبد الرحمن بن اکمل الدین أبی بکر السیوطی ثم القاهری رحمه اللّه انه قال فی جامع فتاویه المسمّی بالحاوی للفتاوی فی الفتاوی الحدیثیة منه فی المسئلة المترجمة باتحاف الفرقة برفع الخرقة ما نصه الخ و محتجب نماند که سیوطی شیخ الشیوخ والد مخاطب در شریعت و طریقت می باشد و شیخ آن مشایخ سبعه است که والد مخاطب باتصال سند خود بایشان حمد الهی بجا می آرد بلکه یکی از ان دو شیخ الاسلامست که سند این مشایخ سبعه بایشان منتهی می گردد و والد مخاطب و خود مخاطب او را بالقاب جلیله عظیمه و اوصاف جمیله فخیمه می ستایند و کمال جلالت مرتبت او را
ص:329
برملا می نمایند و ناهیک به عندهم فخرا زاهرا و شرفا باهرا شاه ولی اللّه در رساله الارشاد الی مهمات الاسناد و گفته فصل قد اتصل سندی و الحمد للّه بسبعة من المشایخ الجلة الکرام الائمّة القادة الاعلام من المشهورین بالحرمین المحترمین المجمع علی فضلهم من بین الخافقین الشیخ محمد بن العلاء البابلی و الشیخ عیسی المغربی الجعفری و الشیخ محمد بن محمّد بن سلیمان الردانی المغربی و الشیخ ابراهیم بن الحسن الکردی المدنی و الشیخ حسن بن علی العجیمی المکی و الشیخ احمد بن محمّد التجلی المکی و الشیخ عبد اللّه بن سالم البصری ثم المکی و لکل واحد منهم رسالة جمع هو فیها او جمع له فیها اسانیده المتنوعة فی علوم شتی اما البابلی فاجازنی لجمیع ما فی منتخب الاسانید الّذی جمعه الشیخ عیسی له شیخنا الثقة الامین ابو طاهر محمد بن ابراهیم الکردی عن ابیه عن مشایخه الثلثة الذین سردنا اسمائهم بعد ابیه کلّهم عن البابلی و امّا الشیخ عیسی فناولنی مقالید الاسانید تالیف شیخنا ابو طاهر و اجازنی لجمیع ما فیه ابو طاهر عن الاربعة المذکورین عنه امّا ابن سلیمان فاجازنی لجمیع ما فی صلة الخلف تالیفه شیخنا ابو طاهر مشافهة عن المصنف مکاتبة ح و اجازنی لجمیع ما فیه ولده محمد وفد اللّه عنه ح و اجازنی لجمیعه السید عمر ابن بنت الشیخ عبد اللّه بن سالم عن جده عنه و اما الکردی فاخبرنی بجمیع الامم تالیفه سماعا علیه ابو طاهر بقراءته علی ابیه المذکور و اما العجیمی فالف الشیخ تاج الدین الدهان رسالة بسیطة فیها اسانیده و اجازنی لجمیع ما رواه العجیمی ابو طاهر عنه و کان ابو طاهر قاری دروسه و اخص تلامذته و قرأ علیه الستة بکمالها ح سمعت من الشیخ تاج الدین القلعی الحنفی مفتی مکة اوائل الستة و شیئا من مسند الدارمی و موطا محمد و آثاره و اجازنی لسائرها و لجمیع ما تصح له روایته عن العجیمی امّا النخلی فله رسالة جمع فیها اسانیده اجازنی لها ابو طاهر عنه ح ناولنیها الشیخ عبد الرحمن النخلی ابن الشیخ احمد المذکور و اجازنی لها عن ابیه و امّا البصری فالف ولده الشیخ سالم رسالة اجازنی لها و لجمیع ما تصح له روایته السید عمر عن جده الشیخ عبد اللّه المذکور و سمعت عنه اوائل الکتب ح اجازنی ابو طاهر عنه و قد سمع منه ابو طاهر مسند الامام احمد بکماله عند قبر النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و قرأ علیه شمائل الترمذی بکماله الا حدیث سمر النساء فانه سمعه منه فصل سند هولاء المشایخ السبعة ینتهی الی الامامین الحافظین القدوتین الشهیرین بشیخ الاسلام زین الدین زکریا و الشیخ جلال الدین السیوطی اما البابلی فروی عن جماعة و منهم السالم السنهوری عن النجم الغیطی عن الزین زکریا و منهم سلیمان بن عبد الدائم البابلی عن الجمال یوسف بن زکریا عن والده الزین زکریا
ص:330
و منهم النور علی بن یحیی الزیادی عن الشهاب احمد بن محمّد الرملی عن الزین زکریا و منهم الشیخ محمد حجازی الواعظ عن الغیطی عن الزین زکریا و منهم البرهان اللقانی عن الشمس محمد بن احمد بن محمّد الرملی والده عن الزین زکریا و منهم احمد بن عیسی بن جمیل عن علی بن أبی بکر القرافی عن الجلال السیوطی و منهم ابو بکر بن اسماعیل عن ابراهیم بن عبد الرحمن العلقمی عن الجلال السیوطی و للبابلی مشایخ کثیرون غیر هولاء ینتهون الی ذینک الامامین و امّا الشیخ عیسی فروی عن جماعة منهم ابو الارشاد نور الدین علی بن محمد الاجهوری عن علی بن أبی بکر القرافی عن جلال السیوطی و منهم شهاب الدین احمد بن محمّد الشهیر الخفاجی عن البرهان ابراهیم بن أبی بکر العلقمی عن الجلال السیوطی و منهم ابو الحسن علی بن محمد البصری و هو غیر الاجهوری عن سالم السنهوری عن النجم الغیطی عن شیخ الاسلام زین زکریا و منهم الشیخ سلطان المزاحی عن الشیخ احمد بن خلیل السبکی عن النجم الغیطی عن الزین زکریا و امّا ابن سلیمان فروی عن جماعة منهم شیخ الاسلام ابو عثمان سعید بن ابراهیم الجزائری عرف بقدورة عن أبی عثمان سعید بن احمد المقبری عن الحافظ أبی الحسن علی بن هارون و أبی زید عبد الرحمن بن علی بن احمد العاصمی الشهیر بسفیان عن الشیخ الزین زکریا و هذا اسناد مغربی و منهم شیخه المعمر أبی مهدی السجستانی عن المنجور عن النجم الغیطی عن الزین زکریا و منهم ابو الارشاد علی بن محمّد الاجهوری و قاضی القضاة احمد بن محمّد الخفاجی کلاهما عن الشمس محمد بن احمد الرملی عن الشیخ زکریا و منهم السراج عمر الجامی الشیخ بدر الدین الکرخی و الشمس محمد بن احمد العلقمی جمیعا عن الزین زکریا و الجلال السیوطی و امّا الکردی فعن الشیخ احمد القشاشی و روی بالاجازة العامّة عن الشمس الرملی عن الزین زکریا و اکثر اخذه قراءة و سماعا و مشافهة عن الشیخ احمد الشناوی روی عن جماعة منهم ابوه علی بن عبد القدوس عن الشیخ احمد بن حجر المکی و الشیخ عبد الوهاب الشعراوی کلاهما عن الزین زکریا و عن الشیخ محمد بن أبی الحسن البکری عن والده عن الزین زکریا و عن الشمس محمد بن احمد الرملی عن والده عن الزین زکریا و عن الزین زکریا بلا واسطة و عن الشیخ حسین الدیحبی عن الجلال السیوطی و روی الکردی ایضا عن الشیخ سلطان بن احمد بن سلامة اخذ عن جماعة منهم الشیخ نور الدین علی الزیادی و شهاب الدین خلیل السبکی و سالم السنهوری و هو من اقران البابلی و اما العجیمی فله مشایخ کثیرون سماهم لی ابو طاهر و لنکتف منهم علی اشهرهم منهم القشاشی عن الشناوی عن والده عن الشعراوی عن زکریا و عن الشناوی عن الحسن الانجهی عن الجلال السیوطی و منهم البابلی و الشیخ عیسی المغربی و الامام زین العابدین بن عبد القادر الطبری
ص:331
و اما التخلی فروی عن جماعة منهم البابلی و عیسی و الکردی و قد ذکرنا اسانیدهم و منهم المنصور الطوخی المصری عن الشیخ سلطان المزاحی و منهم الشیخ محمد بن علان المکی عن جماعة من اهل مکة و غیرهم و اما البصری فمشایخه مشایخ النخلی و اکثر الاخذ عن البابلی و عیسی و ابن سلیمان و الکردی و قد سردنا اسانیدهم و نیز ولی اللّه در رساله انتباه فی سلاسل اولیاء اللّه گفته سلسله صوفیه علما این فقیر صحبت داشته است با شیخ ابو طاهر و ازیشان علم حدیث اخذ کرده و خرقه صوفیه پوشیده و جانشین ایشان شده و در روایت علم حدیث و الباس خرقه صوفیه جزاه اللّه عنی و عن سائر مستفید به خیرا و شیخ ابو طاهر صحبت داشتند و علم حدیث اخذ کردند و خرقه پوشیدند از والد خود شیخ ابراهیم و جانشین پدر خود بودند و شیخ ابراهیم صحبت داشتند و خرقه پوشیدند و علم حدیث اخذ کردند و جانشین شدند از شیخ احمد قشاشی و وی صحبت داشت و خرقه پوشید و جانشین شد علم حدیث اخذ کرد از شیخ احمد شناوی و وی صحبت داشت و جانشین شد و خرقه پوشید و علم حدیث روایت کرد از والد خود شیخ علی بن عبد القدوس و هو صحب و اخذ و لبس من الشیخ عبد الوهاب الشعراوی و هو صحب و اخذ و لبس عن شیخه جلال الدین السیوطی و هو صحب و اخذ و لبس من شیخه کمال الدین محمد المعروف بابن امام الکاملیّة الخ و نیز شاه ولی اللّه در رساله انتباه گفته و این فقیر را ارتباط از جهت خرقه با شیخ ابو طاهر محمد بن ابراهیم الکردی واقعست و قد لبسها من ابیه و قد لبسها ابوه من ید شیخه الامام احمد القشاشی و له فی الخرقة القادریة طرق منها انّه لبسها من ید شیخه الشیخ احمد الشناوی بلباسه لها من ید ابیه علی بن عبد القدوس بلباسه لها من ید ابیه عبد القدوس بلباسه لها من ید الشیخ عبد الوهاب الشعراوی بلباسه لها من ید الحافظ جلال الدین السیوطی فی روضة مصر بلباسه لها من ید الشیخ کمال الدین محمّد المعروف بابن امام الکاملیة تجاه الکعبة المشرفة الخ و مخاطب وحید در رساله اصول حدیث گفته آخرا حضرت والد ماجد در مدینه منوره و در مکه معظمه از اجله مشایخ حرمین این علم باستیعاب و استقصا فرا گرفتند و بیشتر استفاده ایشان از جناب حضرت شیخ ابو طاهر مدنی قدس سره بود که یگانه عصر خود بودند درین باب رحمة اللّه علیه و علی اسلافه و مشایخه و از حسن انفاقات آنکه شیخ ابو طاهر قدس سره سند مسلسل دارند بصوفیان و عرفا تا شیخ زین الدین زکریا الانصاری و هو انه اخذ عن ابیه الشیخ ابراهیم الکردی و هو عن الشیخ احمد القشاشی و هو عن الشیخ احمد الشناوی و هو عن والده الشیخ عبد القدوس الشناوی و ایض عن الشیخ محمد بن أبی الحسن البکری و ایضا عن الشیخ محمد بن احمد الرملی و ایضا عن الشیخ عبد الرحمن بن عبد القادر بن فهد و هولاء کلهم من اجلة المشایخ العارفین باللّه و الشیخ عبد القدوس عن الشیخ ابن حجر المکّی و عن الشیخ عبد الوهاب الشعراوی و هما عن
ص:332
عن شیخ الاسلام زین الدین زکریا الانصاری و الشیخ محمد بن البکری عن والده العارف باللّه أبی الحسن البکری و هو عن الشیخ زین الدین زکریا و کذلک الشیخ محمد الرملی عن والده و عن الزین زکریا و اما الشیخ عبد الرحمن بن عبد القادر بن فهد فعن عمه جار اللّه بن فهد عن الشیخ جلال الدین السّیوطی و نیز شیخ ابو طاهر قدس سره از شیخ حسن عجیمی اخذ و استفاده نمودند و شیخ حسن عجیمی شاگرد شیخ عیسی مغربی شاگرد شیخ محمد بن العلاء البابلی شاگرد شیخ سالم سنهوریست و سالم سنهوری از شیخ نجم الدین غنیطی فرا گرفته و نجم الدین غنیطی از شیخ الاسلام زین الدین زکریا انصاری اخذ نموده و نیز شیخ عیسی مغربی بوسائط بسیار از شیخ جلال الدین سیوطی اخذ کرده و نیز حضرت شیخ ابو طاهر از شیخ احمد نخلی که اعلم عصر خود در مکه بودند اخذ کردند و شیخ احمد نخلی از شیخ سلطان مزاحی و ایشان از شهاب الدین خلیل سبکی و ایشان از شیخ محمد مقدسی و ایشان از شیخ زین الدین زکریا و نیز حضرت شیخ ابو طاهر از شیخ عبد اللّه بن سالم بصری اخذ نمودند و ایشان از اقران شیخ احمد نخلی بودند و از مشایخ شیخ احمد نخلی اخذ کردند و نیز شیخ ابو طاهر از شیخ محمد بن محمد بن محمد بن سلیمان مغربی بالجمله هر یک ازین عزیزان بدو واسطه یا سه واسطه بطرق کثیره و شجره ملتفه بشیخ زین الدین زکریا و شیخ جلال الدین السیوطی و شمس الدین سخاوی و عبد الحق سنباطی و سید کمال الدین محمد بن حمزة الحسینی می رسند و هر یکی ازین مذکورین مستند و حافظ وقت خود بودند و تصانیف اینها دائر و سائر و اسانید اینها در آفاق مشهور و معروفست انتهی کلام المخاطب
آنکه نور الدین علی بن عبد اللّه السمهودی این حدیث شریف را روایت نموده و اثبات آن فرموده چنانچه در کتاب جواهر العقدین فی فضل الشرفین شرف العلم الجلی و النسب العلی که دو نسخه آن حین تحریر پیش نظر قاصر حاضرست گفته و قد اخرج ابن السمان عن أبی سعید الخدری رضی اللّه عنه انّه سمع عمر یقول لعلیّ رضی اللّه عنهما و قد سئله عن شیء فاجابه نفرج عنه لا ابقانی اللّه بعدک یا علیّ قال الزین العراقی فی شرح التقریب فی ترجمة علی رضی اللّه عنه قال عمر رضی اللّه عنه اقضانا علیّ و کان یتعوذ من معضلة لیس لها أبو حسن انتهی و هذا التعوذ رواه الدارقطنی و غیره و لفظه اعوذ باللّه من معضلة لیس لها ابو حسن و فی روایة له عن أبی سعید الخدری قال قدمنا مع عمر مکة و معه علی بن أبی طالب فذکر له علی شیئا فقال عمر اعوذ باللّه ان اعیش فی قوم لست فیهم ابا حسن قالوا و انما لم یولّه شیئا من البعوث لانه کان یمسکه عنده لاخذ رأیه و مشاورته و اخرج الحافظ الذهبی عن عبد الملک بن أبی سلیمان قال ذکر لعطاء کان احد من اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم افقه من علی قال لا و اللّه ما علمته قلت
ص:333
و هذا و اشباهه ممّا جاء فی فضیلة علی فی هذا الباب شاهد
لحدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها رواه الامام احد فی الفضائل عن علی رضی اللّه عنه و الحاکم فی المناقب من مستدرکه و الطبرانی فی معجمة الکبیر و ابو الشیخ بن حیان فی السنة له و غیرهم کلهم عن ابن عباس مرفوعا به بزیادة فمن اتی العلم فلیات الباب
و رواه الترمذی من حدیث علیّ مرفوعا انا مدینة العلم و علی بابها و قال الترمذی عقب هذا انه منکر و کذا قال شیخه البخاری و قال الحاکم عقب الاوّل انه صحیح الاسناد و آورده ابن الجوزی مع الثانی فی الموضوعات و قال الحافظ ابو سعید العلائی الصواب انه حسن باعتبار طرقه لا صحیح و لا ضعیف فضلا عن ان یکون موضوعا و کذا قال الحافظ ابن حجر فی فتوی له و علامۀ سمهودی از اکابر فقهای فخام و اعاظم نبهای اعلام و اجلۀ محدثین والا مقام و اماثل منقدین رجاحت انضمام نزد سنیه می باشد شطری از مفاخر جزیله و ماثر جلیله او بر ناظر ضوء لامع شمس الدین سخاوی و ذیل ان از جار اللّه محمد بن عبد العزیز بن فهد مکی و کتاب الاعلام باعلام بیت اللّه الحرام قطب الدین محمد بن احمد المکی و نور سافر محیی الدین عبد القادر العیدروس الیمنی و عجالة الراکب و بلغة الطالب عبد الغفار بن ابراهیم العلوی العکی العدثانی و سبل الهدی و الرشاد محمد بن یوسف الشامی و وسیلة المال احمد بن الفضل بن محمد باکثیر المکی و صراط سوی محمود بن محمد بن علی الشیخانی القادری و جذب القلوب شیخ عبد الحق دهلوی و بلغة المسیر ابراهیم بن حسن الکردی الکورانی و کفایة المتطلع تاج الدین الدهان المکی و تنضید العقود السنیه رضی الدین محمد بن علی بن حیدر الحسینی الشامی و اشاعه و نوافض محمد بن عبد الرسول البرزنجی و مفتاح النجاء مرزا محمد بن معتمدخان البدخشی الحارثی و ذخیرة المال احمد بن عبد القادر العجیلی و بدر طالع محمد بن علی الشوکانی و ایضاح لطافة المقال فاضل رشید و ازالة الغین حیدر علی معاصر مخفی نخواهد بود و قد اوردنا شطرا وافرا من عبارات هولاء القوم فی مجلد حدیث الغدیر بحمد اللّه الودود و بر نبذی از ان در این جا اکتفا می رود محمد بن علی الشوکانی در بدر طالع گفته السید علی بن عبد اللّه بن احمد بن علی بن عیسی بن محمّد بن عیسی الحسنی الملقب نور الدین المعروف بالسمهودی ولد فی صفر سنة 833 بسمهود و نشأ بها فحفظ القرآن و المنهاج و لازم والده و قرأ علیه و قدم القاهرة و قرأ علی جماعة منهم الجوجری و المناوی و الزین زکریا و البلقینی و المحلّی ثم حج و جاور و سمع من السخاوی و تردد ما بین مکة و المدینة و عمل للمدینة تاریخا و صنف حاشیة علی ایضاح النووی فی المناسک و عاد الی القاهرة و لقی السلطان فاحسن إلیه و جعل له جرایة و وقف علی المدینة کتبا لاجله ثم سافر لزیارة والدته و زار بیت المقدس و عاد الی المدینة
ص:334
ثم الی مکة و فحج و رجع الی المدینة و صار شیخها غیر مدافع و له فتاوی مجموعات و مؤلفات غیر ما ذکر و موته تقریبا سنة 912 و قطب الدین محمد بن احمد المکی در کتاب الاعلام گفته قلت و من عجیب ما اطلعت فی کتاب وفاء الوفاء فی اخبار دار المصطفی السید نور الدین علی السمهودی الشافعی عالم المدینة فی عصره و محدثها و مورخها و قد اخذنا عمن اخذ عنه فنروی عنه بواسطة قال ان بالمدینة بئر تعرف ببئر زمزم لم یزل اهل المدینة قدیما و حدیثا یتبرکون بها و یشربون من ماءها و ینقل عنها ماءها الی الآفاق کما ینقل ماء زمزم و یسمونها بئر زمزم لبرکتها انتهی و نیز قطب الدین در کتاب الاعلام گفته قال مورخ المدینة و عالمها و فقیهها مولانا السید نور الدین علی بن عبد اللّه السمهودی رحمه اللّه بعد سوق هذه الحکایة بابسط من هذا فی کتابه خلاصة الوفا باخبار دار المصطفی صلعم فی ذلک عبرة تامّة و موعظة عامة ابرزها اللّه تعالی للانذار فخص بها حضرة النذیر الاعظم صلعم و قد ثبت ان اعمال امته تعرض علیه فلما ساءت الاعمال المعروضة ناسب ذلک الانذار باظهار النار المجازی بها فی یوم العرض قال اللّه تعالی وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلاّ تَخْوِیفاً و قال تعالی ذلِکَ یُخَوِّفُ اَللّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ و اگر چه مصنفات علامۀ سمهودی بنابر تصریح عبد الغفار عکی در عجالة الراکب تماما در غایت اتقان و تحقیق و تحریر و تدقیق می باشد و اکابر علمای این حضرات بآن در کتب دینیه و مطالب شرعیه احتجاج و استناد می نمایند لیکن کتاب جواهر العقدین بالخصوص نیز نهایت معروف و مشهور و مستند و ماثورست احمد بن الفضل بن محمد باکثیر مکی در وسیلة المال گفته و قد اکثرت العلماء فی هذا الشأن و جمعت من جواهر مناقبهم الشریفة ما یجمل به جید الزمان و من احسن ما جمعت فی تلک التالیف و انفع ما نقلت منه فی هذا التصنیف کتاب جواهر العقدین فی فضل الشرفین لعلامة الحرمین السید السمهودی تغمده اللّه برحمته و ابراهیم بن الحسن الکردی الکورانی در بلغة المسیر بعد ایراد بعض احادیث و احتجاج بان گفته اورد هذه الاحادیث عالم المدینة و مفتیها العلامة السید نور الدین ابو الحسن علی بن القاضی جمال الدین الحسنی السمهودی ثم المدنی الشافعی رحمه اللّه فی کتاب جواهر العقدین و قد اخبرنا بالکتاب کله شیخنا ایده اللّه تعالی قراءة للبعض و إجازة للکل عن الشیخ الصالح المقری نور الدین علی بن محمّد بن عبد الرحمن بن محمّد بن الوجیه أبی الضبا عبد الرحمن بن علی المعروف بالدیبع الشیبانی الزبیدی سلمه اللّه تعالی عن الشیخ عبد اللّه بن محمد الزهری الیمنی عن الشیخ عبد العزیز الجیشی الیمنی الشعری عن السیّد الشریف الطاهر بن الحسین الاهدل الحسینی
ص:335
عن الفقیه المحدث الوجیه أبی الصّیا عبد الرحمن بن علی الدیبع الزبیدی و هو صاحب تیسیر الوصول الی جامع الاصول عن الشریف أبی الحسن نور الدین علی بن الجمال السمهودی فذکره محمد بن عبد الرسول برزنجی در نوافض الروافض گفته و روی السید الجلیل نور الدین علی السمهودی فی کتابه جواهر العقدین
من طریق الدارقطنی عن الامام أبی حنیفة رحمه اللّه تعالی قال قدمت المدینة فاتیت ابا جعفر ع محمد الباقر بن علی ع فقال یا اخا اهل العراق لا تجلس إلینا فانکم قد نهیتم عن الحلوس إلینا الخ و نیز برزنجی در نوافض گفته قال الامام الشریف الحسنی نور الدین علی السمهودی ثم المدنی مورخ المدینة فی کتاب جواهر العقدین فی فضل الشرفین
روی الدارقطنی عن الامام أبی حنیفة رحمه اللّه تعالی قال قدمت المدینة فاتیت ابا جعفر ع الباقر فقال یا اخا اهل العراق لا تجلس إلینا فانکم قد نهیتم عن الجلوس إلینا و رضی الدین محمد بن علی بن حیدر الحسینی الشامی در تنضید العقود السنیه گفته روی العلامة السید عبد الرحیم السمهودی فی کتاب الاشراف عن عمه السید الجلیل السید علی السمهودی فی جواهر العقدین قال رحمه اللّه تعالی اخبرنی الامام الشیخ العلامة المحقق شیخ المالکیة فی زمنه شهاب الدین احمد بن یونس القسطنطینی المغربی نزیل الحرمین الشریفین فی مجاورته بالمدینة النبویة سنة خمس و سبعین و ثمانمائة ان بعض مشایخه ممن یثق به اخبره انّ شخصا من اعیان المغاربة عزم علی التوجه من بلاده للحج الخ و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در کشف الظنون گفته جواهر العقدین فی فضل الشرفین شرف العلم الجلی و النسب العلی للسید نور الدین أبی الحسن علی بن عبد اللّه السمهودی المدنی الشافعی المتوفی سنة احدی عشرة و تسعمائة و هو مجلد اوله الحمد للّه الذی اعزّ اولیاءه الخ رتب علی قسمین الاول فی فضل العلم و العلماء و فیه ثلثة ابواب و الثانی فی فضل اهل البیت النّبویّ و شرفهم و فیه خمسة عشر بابا ذکر انه فرغ من تالیفه سنة ثمان و سنة 898 تسعین و ثمانمائة و بالاتر از همه آنست که فاضل رشید جواهر العقدین را مثل دیگر مصنفات ائمه خود دافع عار ناصبیت از اهل نحله خود وانموده بتبجج و استبشار تام استدلال بان بر ولای سنیه باهل بیت علیهم السلام فرموده چنانچه در ایضاح لطافة المقال بعد ذکر عبارت شیخ علی حزین متضمن ذکر تصانیف سنیه در فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و سوای اشخاص مذکورین علمای دیگر از عظمای اهل سنت رسائل منفرده در فضل اهلبیت طهارت تالیف نموده مثل رساله مناقب السادات از ملک العلماء شهاب الدین بن عمر دولت آبادی و مفتاح النجا فی مناقب آل العبا و زمل الابرار بما صح من مناقب اهل البیت الاطهار از میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی و مودة القربی از سید علی همدانی و اسنی المطالب فی مناقب علی بن أبی طالب
ص:336
از جزری و فضائل اهل بیت از بزاز و جواهر العقدین فی فضل اهلبیت النبی و شرفهم العلی للامام السید علی السمهودی و رسالۀ امام نسائی که موجب شهادت او شده و غیر اینها از مصنفات و سوای ایشان از مصنفین و هر گاه جناب بمقابله این رسائل و کتب همین قدر رسائل و کتب مؤلفه در فضائل اهلبیت اطهار از طریق خود نشان خواهند داد احقر العباد بذکر مؤلفات دیگر که علمای اهل سنت درین باب تالیف کرد*سرمایه سعادت اندوخته خواهد پرداخت انتهی و از خود جواهر العقدین نیز کمال عظمت و جلالت این کتاب مستفاد می شود حیث قال فی صدره امّا بعد فان اللّه تعالی قد اختص عباده اهل علم النبیّ و اهل البیت النّبویّ بخصّیصا الشرف العلی و حباهم رفیع الدرجات و جعل محبتهم و مودتهم من اهمّ القربات و اعلی المثوبات و الانتصاب لعداوتهم و التصدی لاذیاتهم من اعظم الموبقات و قد کثر الاذی و المعاداة لهم من بعض اشقیاء زماننا و سکان دیارنا لاصالتهم فی الجهالة و ما جبلوا علیه من السفالة و النذالة و لما اقتضته حکمته التّامة من حبهم اللئام و بغضهم الکرام فیبذلون غایة جهدهم فی اخمال ذکرهم و اسقاط کلمتهم و نهیهم و امرهم و هم بذلک ابدا ساعون یُطْفِؤُا نُورَ اَللّهِ بِأَفْواهِهِمْ و یابی اللّه الاّ ان یتم نوره و لو کره المشرکون شیخ الاسلام العلامة الامام ابا زرعة الولی بن العراقی حیث یقول من ابیات فیما انبانی به شیخنا شیخ الاسلام فقیه العصر الشرف المناوی تغمدهما اللّه برحمته شعر هذا زمان فیه
ترفع الحکم
فاستخرت اللّه تعالی فی تالیف رسالة کافلة بعظیم حق هذین الشرفین و آدابهما من الطرفین انظم جواهرها فی عقدین و اقسمها الی قسمین الی ان قال بعد ذکر فهرس الکتاب و سمیتها جواهر العقدین فی فضل الشرفین شرف العلم الجلی و النسب العلیّ و قدمت الاوّل لان العلم هو الامام و ختمت بالثانی لحیازة شرف الختام و المرجو من اللّه تعالی ان ینفع بذلک و ینقذ به من المهالک و باللّه لا سواه اعتصم و اسأله العصمة ممّا یصم فهو حسبی و نعم الوکیل انتهی فهذا السّمهودی الموصوف علی السنتهم بعلامة الحرمین و عالم المدینه*المحرز عندهم للمفاخر الفاخرة الثمینه* قد روی حدیث المدینة*الّذی هو من اجل الحجج المبینة*و اثبته من افادات اعلامه الرزینه* و ابرمه باقوال ارکانه المتینه*فسمل اعین الجاحدین السخینه*و ابطل مموهات المعاندین المهینه*فلا یحید عن اذعان الخبر الا من نفسه بالعدوان قرینه*و لا ینکل عن الایقان الا من ذمته
ص:337
بالخطایا رهینه
آنکه فضل اللّه بن روزبهان بن فضل اللّه بن محمد بن اسماعیل بن علی الانصاری الخنجی الشیرازی با این همه تعصب و تصلب اعتراف صریح بصحت حدیث مدینة العلم نموده چنانچه بجواب قول علامه حلی طاب ثراه در نهج الحق که الفاظ آن این ست المطلب الثانی العلم و الناس کلهم بلا خلاف عیال علی علیه السلام فی المعارف الحقیقیة و العلوم الیقینیة و الاحکام الشرعیة و القضایا النقلیة لانه علیه السّلام کان فی غایة الذکاء و الحرص علی التعلم و ملازمته لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم و هو اشفق الناس علیه لا ینفک عنه لیلا و لا نهارا فیکون بالضرورة اعلم من غیره و
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم فی حقه اقضاکم علیّ و القضاء یستلزم العلم و الدین و
روی الترمذی فی صحیحة ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و اله و سلم انا مدینة العلم و علی بابها در کتاب الباطل خود گفته ما ذکره من علم امیر المؤمنین فلا شک فی انه من علماء الامة و الناس محتاجون إلیه فیه و کیف لا و هو وصی النبی صلّی اللّه علیه و سلم فی ابلاغ العلم و ودائع حقائق المعارف فلا نزاع لاحد فیه و اما ما ذکره من صحیح الترمذی فصحیح
چهل و دوم
آنکه نیز فضل بن روزبهان حدیث مدینة العلم را از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم در حق جناب امیر المؤمنین علیه السلام ثابت و متحقق دانسته باثبات دلالت آن بر وفور علم آنجناب در تشیید و تایید و تسدید و توطید آن افزوده چنانچه بجواب کلام علامه حلّی طاب ثراه در نهج الحق که الفاظ آن این ست التاسع عشر
فی مسند احمد بن حنبل و صحیح مسلم قال لم یکن احد من اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول سلونی الاّ علی بن أبی طالب
و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم انا مدینة العلم و علی بابها در کتاب الباطل خویش گفته هذا یدل علی وفور علمه و استحضاره اجوبة الوقائع و اطلاعه علی العلوم و المعارف و کل هذه الامور مسلمة و لا دلیل علی النص حیث انه لا یجب ان یکون الاعلم خلیفة بل الاحفظ للحوزة و الاصلح للامة و لو لم یکن ابو بکر اصلح للامة لما اختاره کما مرّ و محتجب نماند که ابن روزبهان از اماثل محدثین عظام و اکابر متکلمین فخام اهل سنت می باشد سابقا در مجلد حدیث طیر دانستی که علامه شمس الدین سخاوی در ضوء لامع لاهل القرن التاسع محامد جلیله و مفاخر اثیله او بتفصیل ذکر فرموده و تلمیذ وحید مخاطب فرید اعنی فاضل رشید در مصنفات خود او را بنهایت تعظیم و تبجیل یاد نموده و در صدد حمایت و وقایت و حراست حریم او از فضیحت تحریف و تصحیف کلام الهی برخاسته و افادات و اقول او را بتمسک و تشبث و اعتماد و استناد ملجأ و معاذ خود ساخته و فاضل معاصر صاحب منتهی الکلام نیز بتفخیم شان او علام
ص:338
تبحج و نشاط و تفاخر و انبساط برداشته با وجود ذهول و غفول صریح در حق آن عمدة المراجیح بذکر تجاسر او بمقابله جناب علامه اعلی اللّه مقامه فی دار الکرامه خویش را خوشوقت و مسرور انگاشته فهذا ابن روزبهان کبیر اصحاب الحیف و الشنئان*قد انقاد لهذا الخبر و دان*و بادر إلیه بالتصدیق و الاذعان*و لم یر فیه مجالا للطعن و الایهان*و مساغا للتضعیف و الادهان*و صدق کونه مرویا فی صحیح الترمذی واحد الأعیان*فالعجب من المخاطب الجاری فی سنن العدوان*کیف سهل علیه اللدد و هان*فتفوه بالطعن فی هذا الخبر الوثیق البنیان*بالمنیع الارکان*و خالف اعلامه الخابرین بهذا الشأن*المستبدین بذلک الرهان*فوقع فی مساقط القماءة و الامتهان و سقط فی مهابط الذل و الهوان*و اصبح لزیغه و عناده شر ملوم و مهان*و اللّه حسیبه فَإِذَا اِنْشَقَّتِ اَلسَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ
آنکه عز الدین عبد العزیز بن عمر المعروف بابن فهد الهاشمی المکی حدیث مدینة العلم را در اشعار آبدار خود نظم فرموده زنگ ارتیاب و امترا از خواطر اهل اعتبار و استبصار زدوده چنانچه در کتاب غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام که نسخۀ عتیقۀ آن مکتوب زمان مصنف پیش نظر فقیر حاضرست بذکر جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته مفرق الکتائب و مفرج النوائب غضنفر الهیجاء بلا مریه و هزبر المعامع من غیر ما فریه معدن الفضائل و طیب الشمائل ذی العدل العمیم و الفضل الجسیم المجمع علی کمال سیادته المتفق علی شدة إبائه و فرط شجاعته ذی السبق و الاخوة و المنعة و الفتوة زوج البتول و ابن عم الرسول لیث بنی غالب ذی الفضائل و المناقب امیر المؤمنین علی الّذی فضله بین الانام جلی علیه من ربّه الرحمة و الرضوان ما اختلف الملوان لیث الحروب المدره الضرغام من*بحسامه جانب الدیاجی و الظلم صهر الرسول اخوه باب علومه*اقضی الصحابة ذو الشمائل و الشیم*الزهد و الورع الشدید شعاره*و دثاره العدل العمیم مع الکرم*فی جوده ما البحر ما التیار ما*کل السیول و ما الغوادی و الدیم*و له الشجاعة و الشهامة و الحیاء*و کذا الفصاحة و البلاغة و الحکم*ما عنتر ما غیره فی الباس ما*اسد الشری معه إذا الحرب اصطلم*ما نجل ساعدة البلیغ لدیه ما*سحبان ان نثر الکلام و ان نظم*حاز الفضائل کلّها سبحان من*من فضله اعطاه ذاک من القدم* نصر الرسول و کم فداه فیا له*من نجل عمّ فضله للخلق عمّ*کل اقر بفضله حقا و ذا*امر جلیّ
ص:339
فی علیّ ما انبهم*فعلیه منی الف الف تحیّة*و علی الصحابة کلهم اهل الذمم و محتجب نماند که علامه عبد العزیز بن فهد از افاخم محرزین مفاخر و ماثر و اعاظم وارثین فضل و جلالت کابرا عن کابر نزد سنیه می باشد شمس الدین سخاوی در ضوء لامع لاهل القرن التاسع که بعنایت الهی نسخه نادره آن که بخط همین علامه عبد العزیز مکتوب و باجازه مصنف آن بخط خودش مزین می باشد و اینک پیش نظر حقیر حاضرست گفته عبد العزیر بن عمر بن محمد بن محمّد بن أبی الخیر محمد الغر ابو فارس و ابو الخیر ابن صاحبنا النجم أبی القاسم الهاشمی المکی الشافعی و یعرف کسلفه ابن فهد و امه عائشة ابنة العفیف عبد اللّه بن محمّد بن علی العجمی الاصل ولد فی الثلث الاخیر من لیلة السبت سادس عشری شوال سنة خمسین و ثمانی مائة بمکة فی غیبة والده بالقاهرة و سمی علیا ابا الخیر ثم غیر الکون ابیه رای فی منامه قائلا یقول له جاءک ذکر فسمه عبد العزیز ابا فارس و نشأ فحفظ القرآن و اربعی النووی و الارشاد مختصر الحاوی لابن المقری و النخبة لشیخنا و الفیة النحو و الوردیة و الجرومیة کلاهما فی النحو ایضا و عرضها بتمامها علی ابیه وجده و کذا عرض علی العادة ما عدا النخبة و الاخیرین علی جماعة من اهل بلده و من القادمین إلیها کالبامی و ابن القضبی المالکی و کتب اجازته نظما ثم حفظ ایضا غالب الفیة الحدیث و جانبا من المنهاج الاصلی و اعتنی به والده فاستجاز له خلقا منهم شیخنا و احضره و اسمعه علی کثیر من الکبیر کابی الفتح المراغی و الزین الامیوطی و الزمزمی و غیرهم بها و اماکن منها کمنی و جل ذلک معی و لما ترعرع قرأ بنفسه و توجه غیر مرة للزیارة النبویة و سمع فیها بطیبة من جماعة و ارتحل فی سنة سبعین من البحر فاکثر بالدیار المصریة من القراءة و السماع و مما اخذه عن الشمنی فی البحث بعض شرحه لنظم ابیه للنخبة و عن البقاعی متنها مع شیء حاذی به متن ایساغوجی و سمع بمصر و الجیزة و علو الاهرام و غیرها من اماکنها و کذا بجدة فی مجیئه و لما انتهی اربه سافر فی اول السنة الّتی تلیها الی البلاد الشامیة فسمع فی توجهه بالخانقاه السرماقوسیة و زار القدس و الخلیل و سمع بالقدس و بغزة و نابلس و دمشق و صالحیتها و بعلبک و حماة و حلب و غیرها من جماعة و اجتهد فی کل ذلک و تمیز فی الطلب و استمد منی ثم عاد فیها الی بلده مع الرکب ثم رجع من البحر ایضا فی سنة خمس و سبعین و قرأ علی فی البحث الفیة الحدیث مع غیرها من تصانیفی و حضر عندی فی الاملاء و غیره بل و قرأ علی الشرف عبد الحق السنباطی کتابه الارشاد ثم سمعه علیه الاّ الیسیر فی مجاورته و کان
ص:340
حد المقراء فی تقسیم المنهاج علی السّراج العبادی و لکن لم یتهیّأ اکماله و قرأ علی الشمس الجوهری قطعة من اول شرحه علی الارشاد و کتبه بخطه و علی الزین زکریا فی المتن و کان جل قصده من هذه القدمة الدرایة و رجع الی بلده ثم سافر منها للدرایة ایضا الی الشام فی موسم السنة الّتی تلیها و زار المدینة فی توجهه و قرأ فی دمشق علی الزین خطاب قطعة من اول الارشاد و کذا علی المحب البصری و کان قد اخذ عنه بمکة ایضا و حضر دروس اولهما مع قلیل من دروس التقی ابن قاضی عجلون هناک و وصل منها الی حلب و رجع المصر ایضا ثم لبلده مع الرکب ثم دخل القاهرة ایضا مع الرکب فی اربع و ثمانین فلازمی فی السماع و القراءة و کان مما قراه علی قطعة کبیرة من اول شرحی لالفیة الحدیث و جمیع شرح النخبة و حضر کثیرا من مجالس الاملاء بل و استملی بعضها و اکمل الربع الاوّل من شرح الجوجری الارشاد علیه و حضر عنده تقسیم التنبیه الا یسیرا و تقسیم جمیع الفیة ابن مالک سوی مجلسین او ثلاثة بل هو ممن لازمه حین مجاورته بمکة حتی سمع علیه شرح الصدور له و غالب متن البهجة و کذا لازم امام الکاملیة فی الفقه و غیره و قرأ علیه غالب الوردیة فی النحو و ممّا اخذه عن العبادی فی القدمة الرابعة فی الروضة او الخادم و رجع مع الحاج فیها الی بلده فاقام بها ملازما للاشتغال و الاقبال علی شانه و لما جاورت سنة ست و ثمانین و التی یلیها اکثر من ملازمتی بحیث قرأ علیّ ما کان کتب والده من تصانیفی و هو شیء کثیر و حصل هو ایضا اشیاء قرأها و اکمل سماع شرحی الالفیة مع تکرر کثیر منه له و کذا سمع علی و منی غیر ذلک و ممن لازم ببلده فی الفقه و التفسیر عالم الحجاز البرهان ابن ظهیرة و فی الفقه فقط مع اصوله اخوه الفخر و النور الفاکهی اخذ عنه المنهاج و کان احد القراء فی تقسیمه و قرأ علیه الربع الاوّل من الارشاد بل حضر عنده فی النحو و غیره و قرأ علی یحیی العلمی المالکی المنهاج الاصلی مرتین و الفیة ابن مالک و توضیحها لابن هشام و حضر عنده فی الجمل للخونجی و سمع جمیع التوضیح و الالفیة مرتین الا الیسیر علی المحیوی المالکی و قیل ذلک اخذ فی النحو عن أبی الوقت المرشدی ثم باخره اخذ عن الشریف السمهودی الایضاح فی المناسک للنووی و قطعة من اول الفیة النحو و برع فی الحدیث طلبا و ضبطا و کتب الطباق بل کتب بخطه جملة من الکتب و الاجزاء و تولع بالتخریج و الکشف و التاریخ و اذنت له فی التدریس و الافادة و التحدیث و کذا اذن له الجوجری فی تدریس الفقه و النحو و الافادة و المحیوی ضمن جماعة فی إقراء الالفیة و لیس بعد ابیه ببلاد الحجاز من یدانیه فی الحدیث مع المشارکة فی الفضائل و جودة الخط و الفهم و جمیل الهیئة و علی الهمة و المروة و التخلق بالاوصاف
ص:341
الجمیلة و التقنع بالیسیر و اظهار التجمل و عدم التشکی و هو حسنة من حسنات بلده و محمد المدعو بجار اللّه بن عبد العزیز بن عمر بن محمد بن فهد الهاشمی المکی در ذیل ضوء لامع که بحمد اللّه تعالی نسخه ان بخط خودش بر هامش نسخه مذکوره ضوء لامع نزد نحیف موجودست گفته اقول و بعد المؤلف انفرد بها و صار شیخ المحدثین فیها و اخذ عنه غالب مرویاته خلق من اهلها و القادمین علیها و الف لنفسه فهرسا حافلا و معجما لمشایخه جامعا و مسلسلات نحو مائة و عشرین و الفوائد العلیة فی طرق الحدیث المسلسل بالاولیة و نظم معناه فی بیتین قال لم ینظم غیرها و هما الراحمون لمن فی الارض یرحمهم من فی السّماء کما عن سیّد الرسل
فارحم بقلبک خلق اللّه و ارعهم به تنال الرضا و العفو عن زلل
و له ثبت فی اربع مجلدات و رحلة فی مجلد ضخم و تذکرة فی ستة اسفار و خرج لغیره جملة من الاحادیث و المرویات و رتب عدة طبقات و ذیل علی تاریخ والده سماه بلوغ القری لذیل اتحاف الوری و بیض ذیلا علی تاریخه ایضا الدر الکمین بذیل العقد الثمین و تحفة ذوی الاحلام باخبار القضاة و الخطباء و الائمة و نظار المسجد الحرام و غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام عمله لصاحب مکة السید برکات و امدّه بالمکرمات و بیضه له و غالب مؤلفاته فی مسوداته و المرجو من کرم اللّه ان تکون من حسناته و قرض له بعضها جماعة من شیوخه و امتدحه غیر واحد من تلامذته و هو لا یلتفت الی ذلک و یخالط النّاس بالسیرة الحسنة المسالک مع هضم لنفسه و التقشف فی لباسه و حرصه علی سماع الحدیث و ملازمة الجماعة و التحدیث و الجماعة عن اهل زمانه و التحدث بنعمة اللّه و الصبر علی قضاء اللّه حتی امتحن فی آخر عمره باذیته من بعض جیرانه فصار یتمنی الموت حتی ادرکه الفوت و قضی نحبه بعد توعکه اربعة اشهر بریاح فی خاصرته و انطلق بطنه فی آخر مرضه فختم له بالشهادة و نال بها السعادة و کان ذلک بعد ظهر یوم الجمعة ثامن عشر جمادی الاولی سنة اثنتین و عشرین و تسعمائة فجهز فی یومه و صلی علیه عند باب الکعبة و دفن بالمعلاة علی قبر والده و جده قبل غروب الشمس بساعة فلحق فضل یوم الجمعة رحمه اللّه تعالی- و قطب الدین محمد بن احمد النهر والی المکی الحنفی در کتاب الاعلام باعلام بیت اللّه الحرام گفته المقدمة فی ذکر سندنا فیما ننقله فی کتابنا هذا من اخبار البلد الحرام الی من ننقل عنه للوثوق و الاعتماد اعلم ان من برکة العلم نسبته الی قائله و ما لم یکن هناک سند بین الناقل الراوی و من ینقل عنه فلا اعتماد علی ذلک النقل و لا بد ان یکون رجال السند موثوقا بهم و الا فلا اعتبار لتلک الروایة و اقدم مورخی مکة
ص:342
هو الامام ابو الولید محمد بن عبد اللّه الازرقی ثم الامام ابو عبد اللّه محمد بن اسحاق بن العباس الفاکهی المکی ثم قاضی القضاة السید تقی الدین محمد بن احمد بن علی الحسنی الفاسی ثم المکی ثم الحافظ نجم الدین عمر بن محمد بن فهد الشافعی العلوی المکی ثم ولده الشیخ عز الدین عبد العزیز بن عمر بن فهد و هذا الاخیر ممن ادرکناه و لنا عنه روایة الخ و تاج الدین دهان مکی در کفایة المتطلع که در ان مرویات شیخ خود حسن عجیمی جمع نموده گفته الموطا روایة أبی عبد الرّحمن عبد اللّه بن سلمة القعنبی رحمه اللّه تعالی اخبر به عن الامام صفی الدین احمد بن محمد القشاشی عن الشیخ عبد الرحمن بن عبد القادر بن فهد الهاشمی عن عمه الرحلة محمد جار اللّه بن الرحلة عز الدین عبد العزیز بن الحافظ عمر بن الحافظ تقی الدین بن فهد قال اخبرنی والدی العلامة الحافظ رحلة الطالبین ببلد اللّه الامین عز الدین ابو الخیر و ابو الفارس عبد العزیز بن الحافظ عمر بن فهد مع ابن عمّه شیخنا الخطیب محب الدین النویری الخ ازین عبارت علاوه بر مدح عظیم عبد العزیز بن فهد اینهم واضح و لائح گردید که او از مشایخ اجازه و شیوخ اسانید حسن عجیمیست و شیخ حسن عجیمی یکی از آن مشایخ سبعه می باشد که شاه ولی اللّه والد مخاطب در رساله ارشاد کما علمت سابقا باتصال سند خود بایشان حمد الهی بجا آورده و ایشان را مشایخ جله کرام و ائمه قاده اعلام و از جمله مشهورین بالحرمین المجمع علی فضلهم من بین الخافقین وانموده پس عبد العزیز بن فهد از شیوخ مشایخ اجازه شاه ولی اللّه والد مخاطب خواهد بود و بودن عبد العزیز بن فهد از مشایخ اجازه حسن عجیمی و اتصاف او بوصف جلیل حافظ از مقامات متعدده متکاثره کفایة المتطلع واضح و آشکار می گردد و کما لا یخفی علی من راجع فهذا عز الدین بن فهد حافظهم المبجل*و کابرهم المعدل* قد اثبت هذا الحدیث فی نظمه البارع المکمل*و نظمه فی سمط نظامه الرائع المکلّل*فالرائع عنه لعدوانه معذب منکل*و الممتری فی شانه مدوخ بالهوان مذلّل*و المتلقی له بالاذعان مرجو بالخیر مؤمل*و المتقبل له بالایقان محبوبا لمدح منوّل
آنکه شهاب الدین احمد بن محمد بن أبی بکر بن عبد الملک بن احمد بن محمد بن حسین القسطلانی المصری الشافعی مدینة العلم را از اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم معدود نموده تحقق و ثبوت
حدیث انا مدینة العلم را بوجه اتم و ابلغ ظاهر فرموده چنانچه در مواهب لدنیه در ذکر اسماء آن جناب گفته و الّذی رایته فی کلام شیخنا فی القول البدیع و القاضی عیاض فی الشفاء و ابن العربی فی القبس و الاحکام له و ابن سید النّاس و غیرهم یزید علی الاربع مائة و قد سردتها مرتبة علی حروف المعجم و بعد ذکر اسماء از حرف الهمزه تا بحرف اللام گفته م الماجد ماذ ماذ المؤمل
ص:343
الماحی المامون المافع الماء المعین المبارک المبتل المبرأ المبشر مبشر البائسین المبعوث بالحق المبعوث المبلغ المبیح المبین المتین المتبتل المتبسم المتربص المترحم المتضرع المتقی المتلو علیه المتهجد المتوسط المتوکل المتثبت مجاب مجیب المجتبی المجیر المحرض المحرم المحفوظ المحلل محمّد المحمود المخبر المختار المخصوص بالشرف المخصوص بالعزّ المخصوص بالمجد المخلص المدثر المدنی مدینة العلم انتهی ما اردنا نقله فهذا القسطلانی علمهم المفرد*و بدلهم الاوحد*قد اثبت هذا الحدیث المشید*حیث عدّ مدینة العلم من اسماء النبیّ الموید*علیه و اله آلاف السلام السنضد*ما لاح فی السماء کوکب و توقد*فلا یعدل عنه الاّ المائق الوغد الاوغد*و لا یحید عنه الاّ المارق النکس الانکد*و لا یرتاب فیه الاّ الحائد الملوم المطرد*و لا یمتری فیه الا المعاند الملوم المندّد*و مفاخر اثیره و ماثر شهیرۀ قسطلانی بنابر افادات این حضرات بر ناظر ضوء لامع سخاوی و ذیل ان از جار اللّه بن عبد العزیز بن فهد هاشمی و منن کبری و لواقح الانوار عبد الوهاب بن احمد بن علی الشعرانی و نور سافر عبد القادر بن شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی و مقالید الاسانید ابو مهدی عیسی بن محمد ثعالبی و سمط مجید شیخ احمد بن محمد قشاشی و کفایة المتطلع تاج الدین الدهان المکی و بدر طالع محمد بن علی الشوکانی الصنعانی و بستان المحدثین خود شاهصاحب و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و آشکارست در این جا اکتفا بر بعض عبارات می رود سخاوی در ضوء لامع گفته احمد بن محمد بن أبی بکر بن عبد الملک بن الزین احمد بن الجمال محمد بن الصفی محمد بن المجد حسین بن التاج علی القسطلانی الاصل المصری الشافعی و یعرف بالقسطلانی و امه حلیمة ابنة الشیخ أبی بکر بن احمد بن حمیدة النحاس ولد فی ثانی عشری ذی القعدة سنة احدی و خمسین و ثمانی مائة بمصر و تشابها فحفظ القرآن و الشاطبیتین و نصف الطیبة الجزریة و الوردیة فی النحو و تلی بالسبع علی السراج عمر بن قاسم الانصاری النشار و بالثلاث الی و قال الّذین لا یرجون لقاء علی الزین عبد الغنی الهیثمی و بالسبع ثم بالعشر فی ختمتین علی الشهاب بن اسد و بالسبع لجزء من اوّل البقرة علی الزین خلد الازهری و کذا اخذ القراءات عن الشمس بن الحمصانی امام جامع ابن طولون و الزین عبد الدائم الازهری و اذن له اکثرهم و اخذ الفقه عن الفخر المقسمی تقسیما و السراج العبادی و قرأ ربع العبادات من المنهاج و من السبع و غیره من البهجة علی الشمس البامی و قطعة من الحاوی علی البرهان العجلونی و من اول
ص:344
حاشیة الجلال البکری علی المنهاج الی اثناء النکاح بفوات فی أثنائها علی مؤلفها و عن العجلونی اخذ النحو قرأ علیه شرح الشذو و لمولفه و الحدیث عن کاتبه قرأ علیه قطعة کبیرة من شرحه علی الهدایة الجزریة و سمع مواضع من شرحه علی الالفیة و کتبه بتمامه غیر مرة و قرأ منه بمکة اکثر من ثلثة و لازمنی فی اشیاء و سمع علی الملتوتی و الرضی الاوجاقی و أبی السعود العراقی و قرأ الصحیح بتمامه فی خمسة مجالس علی الشاوی و کذا قرأ علیه ثلاثیات مسند احمد و سمع علیه شیخة ابن شاذان الصغری و غیرها و حج غیر مرة و جاور سنة اربع و ثمانین ثم سنة اربع و تسعین و ستین قبلها علی التوالی و رجع مع الرکب فتخلف بالمدینة و قرأ بمکة علی زینب ابنة الشوبکی السنن لابن ماجة و غیرها و علی النجم ابن فهد و آخرین و صحب البرهان المتبولی و غیره و جلس للوعظ بالجامع العمری فی سنة ثلاث و سبعین و کذا بالشریفیة بالصبانیین بل و بمکة کان یجتمع عنده الجم الغفیر مع عدم میله فی ذلک و ولی مشیخة مقام احمد بن أبی العباس الحرار القرفة الصغری و اقرا الطلبة و جلس بمصر شاهدا رفیقا لبعض الفضلاء و بعده انجمع و کتب بخطه لنفسه و لغیره اشیاء بل جمع فی القراءات العقود السنیة فی شرح المقدمة الجزریة فی التجوید و الکنز فی وقف حمزة و هشام علی الهمز و شرحا علی الشاطبیة وصل فیه الی الادغام الصغیر زاد فیه زیادات ابن الجزری من طرق نشره مع فوائد غریبة لا توجد فی شرح غیره و علی الطیبة کتب منه قطعة مزجا و علی البردة مزجا ایضا سماه مشارق الانوار المضیئة فی مدح خیر البریة قرضته انا و جماعة و له ایضا نفائس الانفاس فی الصحبة و اللباس و الروض الزاهر فی مناقب الشیخ عبد القادر و نزهة الابرار فی مناقب الشیخ أبی العباس الحرار و تحفة السامع و القاری بختم صحیح البخاری و رسائل فی العمل بالربع و اظنه اخذه عن العز الوفائی و هو کثیر الاسقام قانع متعفف جید القراءة للقرآن و الحدیث و الخطابة شبحی الصوت بها مشارک فی الفضائل متواضع متودد الطیف العشرة سریع الحرکة و قد قدم مکة ایضا بحرا صحبة ابن اخی الخلیفة سنة سبع و تسعین فحج ثم رجع معه کان اللّه له و جار اللّه بن فهد مکی در ذیل ضوء لامع گفته و بعد المؤلف کثرت مؤلفاته و اشتهر منها المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة عظیم فی بابه و ارشاد الساری علی صحیح البخاری مزجا فی اربع مجلدات و شرح صحیح مسلم مثله لم یکمله و اشتهر بالصلاح و التقشف علی طریق اهل الفلاح و لما اجتمعت به فی الرحلة الاولی اجازنی بمؤلفاته و مرویاته و فی الرحلة الثانیة عظمنی
ص:345
و اعترف لی بمعرفة فنّی و تادب معی و لم یجلس علی مرتبته بحضرتی فاللّه تعالی یزید فی اکرامه و یبلغه غایة مرامه ثم بلغنی فی رحلتی للشام انّه مات فی لیلة الجمعة سابع المحرم سنة ثلث و عشرین و تسعمائة و صلی علیه بعد الجمعة بجامع الازهر و دفن بالمدرسة تغمده اللّه برحمته و لم یخلف بعده مثله نفعنا اللّه برکاته و شیخ احمد قشاشی در سمط مجید بعد نقل عبارتی از مواهب لدنیه قسطلانی گفته و القسطلانی هذا احد مشایخ عبد الوهاب الشعرانی شیخ والد شیخنا فانه قال فی المنن الکبری و قرأت علی الشیخ العالم الصالح المحدث المقری الشیخ شهاب الدین القسطلانی شارح البخاری غالب شرحه علی البخاری و قطعة من المواهب اللدنیة انتهی بلفظه رحمه اللّه و تاج الدین الدهان المکی در کفایة المتطلع گفته کتاب المواهب اللدنیة للامام العلامة شهاب الدین احمد بن محمد القسطلانی الخطیب رحمه اللّه اخبر به عالیا عن الشیخ المسند العلامة ابراهیم بن محمّد المیمونی عن الشیخ شمس الدین محمد بن الشیخ احمد الرملی عن مؤلفه العلامة احمد بن محمّد القسطلانی إجازة و هذا سند مسلسل بالمصریین و الشافعیة ح و اخبر به مسلسلا بالشامیین و الشافعیة عن الشیخ عبد القادر بن مصطفی الصفوری عن الشیخ شمس الدین محمد بن محمد المیدانی عن الشیخ العلامة بدر الدین محمد بن الرضی الغزی عن مؤلفه و مسلسلا بالمعمرین و الشافعیّة عن الشیخ الصوفی ابو الوفاء احمد بن محمد العجل الزبیدی إجازة عن البدر محمد الغزی إجازة عن مؤلفه و مسلسلا بالمکیین و الشافعیة عن الامام زین العابدین بن الامام عبد القادر بن محمد بن یحیی بن مکرم الصوری عن ابیه عن جده الامام یحیی عن المؤلف إجازة و مسلسلا بالصوفیة و الشافعیة عن شیخه الامام صفی الدین احمد بن محمّد القشاشی عن الشیخ ابو المواهب احمد بن علی الشناوی عن الشیخ القطب محمد بن أبی الحسن البکری عن ابیه القطب الکبیر ابو الحسن محمد بن جلال الدین عن مؤلفه و مسلسلا بالمدنیین بالسند الی الشناوی عن السید غضنفر عن الشیخ عبد اللّه بن سعد اللّه السندی نزیل الحرمین عن الشیخ علی بن محمّد بن عراق المدنی عن المؤلف إجازة بلا واسطة و بواسطة الشیخ أبی عبد اللّه الشامی صاحب السیرة و مسلسلا بالحنفیة و المعمرین ایضا عن الشیخ خیر الدین بن احمد الرّملی عن الشیخ احمد بن امین الدین بن عبد العال الجنبلاطی عن ابیه عن المؤلف و مسلسلا بالمالکیة عن شیخه العلامة روح الدین ابو مهدی عیسی بن محمد الثعالبی الجعفری عن الشیخ العلامة أبی الارشاد علی بن محمد الاجهوری عن الشیخ محمد بن خضیر البنوفری و الشیخ بدر الدین القرافی و غیرهما
ص:346
عن المؤلف إجازة عامة ان لم تکن خاصة و مسلسلا بالحنابلة عن الشیخ عبد الباقی الحنبلی الدمشقی إجازة عامة و الشیخ الصالح محمد البیهوتی عن عم الثانی الشیخ عبد الرحمن البیهوتی عن الشیخ تقی الدین بن النجار عن المؤلف إجازة عامة ان لم تکن خاصة و مسلسلا باهل الیمن و المعتمرین ایضا عن الشیخ عبد الرحیم الخاص الزبیدی عن المسند السید طاهر بن الحسین الاهدل عن العلامة عبد الرحمن بن علی الربیع الشیبانی عن المؤلف إجازة کذلک و مسلسلا بمن اسمه احمد و قد سماه بعضهم احمد عن الشیخ القدوة احمد بن محمد القشاشی عن العلامة الشیخ احمد الشناوی عن العلامة احمد بن قاسم العبادی عن الشیخ احمد الرملی عن مؤلفة العلامة احمد بن محمد القسطلانی و نیز تاج الدین الدهان المکی در کفایة المتطلع گفته کتاب ارشاد الساری الی شرح البخاری للعلامة شهاب الدین احمد بن الشیخ شمس الدین محمد بالخطیب القسطلانی رحمه اللّه تعالی اخبر به عن الشیخ احمد القشاشی عن الامام شهاب الدین احمد بن علی الشناوی عن العلامة احمد بن قاسم العبادی عن الشیخ احمد الرملی عن مؤلفه العلامة شهاب الدین احمد بن الشمس بن محمّد الخطیب القسطلانی ح و اخبر به عالیا عن الشیخ احمد العجل بل العلامة المسند بدر الدین أبی عبد اللّه محمد بن الرضی الغزی عن مؤلفه به و بجمیع مؤلفاته
آنکه جلال الدین محمد بن اسعد الصدیقی الدوانی حدیث مدینة العلم را از جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم بالحتم و الجزم ثابت و متحقق دانسته چنانچه در شرح رساله زورا گفته فاول ما اقول ان هذه الرسالة شانا و هو انی رایت فی منامی فی خارج بغداد ظاهر دار السلام علی قرب من شاطی الزوراء امیر المؤمنین یعسوب الموحدین علیّا رضی اللّه عنه فی مبشرة طویلة محصلها انه رضی اللّه عنه کان ملتفتا الی بنظر العنایة و معتنیا بشأنی بطریق الکلائة فصار ذلک باعثا لی علی ان اعلق رسالة معنونة باسمه العالی متبرکا به و اتلوها علی روضته المقدسة وقت التشرف بزیارته و الاکتحال بدمور تراب عتبته و کنت مترددا فی تعیین المقصد فی تلک الرسالة فتارة کنت اعزم ان اکتبها فی تحقیق ماهیة العلم لمناسبة
قول النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و اخری یخطر ببالی غیر ذلک و لم یتعین شیء من الخواطر الی ان وفقنی اللّه تعالی للاستسعاد بلثم العتبة القدسیة الغرویّة و المشهد المقدس الحائری علی النبیّ و علی ساکنیهما الصلوة و السلام ثم بعد المراجعة سالنی واحد من اصحابی المستعدین
ص:347
لدرک الحقائق ممن کان له درک رائق و دهن فائق کریم الشیم و السجایا حسن الاسم و المسمّی و قد قرأ علی کتاب حکمة الاشراق للشیخ الاجل و الحکیم الاکمل شهاب الدین السهروردی و کنت اقرر له اثناء مباحثة هذا الکتاب طرفا من السوانح و املی علیه بعضا من اللوائح ان اجمعها له فی رسالة فصار سؤاله سببا للاقدام علی هذه الرسالة فاجتمع مقاصدها فی خاطری فی اقرب من ساعة و کنت ذاهلا عن المقصد الاوّل الی ان اتممته فلما نظرت فیها بعد التمام وجدتها هی التی کانت ترام فتیقنت ان نفحات الامداد فیها کانت تهبّ من باب مدینة العلم و سفینة الجور المستوی علی جودی الحکم و الحلم علی النبیّ و علیه الصلوة و السلام و التحیة و الاکرام و سمیتها بالزوراء و هی اسم الدجلة و المناسبة ظاهرة مع ما فیه من التلویح الی ان هذا الفیض من زیارة المشاهد المقدسة و المواقف المونسة و اللّه تعالی مناح الغیوب فتاح القلوب
چهل و ششم
آنکه نیز دوانی در رساله زورا گفته فاجعل ذلک هنالک تکسر به صولة ما فر طبعک عنه فی بدو النظر حتی یاتیک الیقین و تتصعد الی الافق المبین و تری بعین العیان ما یعجز عنه البیان و تشرف علی حقیقة
قول سیّدنا النبی المبعوث علیه السلام لتتمیم سائر ما اتت به الانبیاء النوم اخ الموت و قول صاحب سرّه و باب مدینة علمه علیه السلام
الناس ینام فاذا ماتوا انتبهوا ازین عبارت نیز ظاهرست که علامه دوان بسبب مزید عرفان و ایقان و عدم مبالات بهفوات اهل شنان و فقدان اکتراث بخرافات ارباب هذیان حدیث مدینة العلم را حتما و جزما ثابت می داند و قلوب اهل ایمان و ایقان را بوصف جناب امیر المؤمنین علیه السلام بباب مدینة العلم باقصی المراتب مبتهج و مسرور و اصحاب عصبیت و زور را بنهایت مبتلای انزعاج و ثبور می گرداند فهذا علامتهم الجلیل المعروف بالمحقق الدّوانی) المشهود عندهم بعظائم ماثره بین الاقاصی و الادانی*قد اثبت هذا الحدیث المستاصل لشافة الحاقد الشانئ*المجتث عرق الجاحد الجانی*فلا یرتاب فی تحققه الاّ من عمیت منه الالحاظ الروانی*و لا یطعن فیه الاّ من احتفت به الکواذب کالرماح الدوانی*و لا یحید عنه الا الاعفل المراوغ المماطل الممانی و لا یصد عنه الا الاخلف المحائد المخاتل المعانی و علامه دوانی ممدوح بمدائح عظیمه جلیلة المبانی و موصوف بمفاخر رفیعة المعانی و مسلم و مقبول اعاظم جانب ثانیست علامه سخاوی در ضوء لامع لاهل القرن التاسع گفته محمد بن اسعد مولانا جلال الدین الصدیقی الدوانی بفتح المهملة
ص:348
المهملة و تخفیف النون نسبة لقریة من کازرون الکازرونی الشافعی القاضی باقلیم فارس و المذکور بالعلم الکثیر ممن اخذ عن المحیوی اللاّری و حسن بن البقال و تقدم فی العلوم سیّما العقلیات و اخذ عنه اهل تلک النواحی و ارتحلوا إلیه من الروم و خراسان و ماوراء النهر و سمعت الثناء علیه من جماعة ممن اخذ عنی و استقر به السلطان یعقوب فی القضاء و صنف الکثیر من ذلک شرح علی شرح التجرید للطوسی عم الانتفاع به و کذا کتب علی العضد مع فصاحة و بلاغة و صلاح و تواضع هو الان فی سنة سبع و تسعین حی ابن بضع و سبعین و عبد القادر بن شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی در نور سافر عن اخبار القرن العاشر گفته و فی سنة ثمان و عشرین توفی العلامة محمّد بن اسعد جلال الدین الصدیقی الدوانی بفتح المهملة و تخفیف النون نسبة لقریة من کازرون الکازرونی الشافعی القاضی باقلیم فارس و المذکور بالعلم الکثیر و ممن اخذ عنه المحیوی اللاری و حسن ابن البقال و تقدم فی العلوم سیما العقلیات و اخذ عنه اهل تلک النواحی و ارتحلوا إلیه من الروم و خراسان و ماوراء النهر ذکره السخاوی فی ضوئه قال و سمعت الثناء علیه من جماعة ممن اخذ عنی و استقره السلطان یعقوب فی القضاء و صنف الکثیر من ذلک شرح علی شرح التجرید للطوسی عم الانتفاع به و کذا کتب علی العضد مع فصاحة و بلاغة و صلاح و تواضع و هو الان فی سنة تسع و تسعین حی ابن بضع و سبعین انتهی و محمد بن یعقوب الاماسی در حاشیه روض الاخیار بترجمه دوانی گفته قد تفوق فی راس المائة التاسعة فی الفنون الحکمیة و تبحر فی العلوم الشرعیة من الفقه و الحدیث و القراءة و صنف فی التصوف و علم الاخلاق و مؤلفاته قریبة الی مائة روی العلوم الادبیّة و العقلیّة و الحدیث و التفسیر و الفقه عن والده مولانا اسعد الصدیقی المحدث بالجامع المرشدی بکازرون و هو اخذ من المشایخ العظام منهم الشیخ الامام قاضی قضاة الاسلام شمس الملة و الدین محمد بن محمّد الجزری صاحب النشر فی القراءة و الحصن الحصین فی الاحادیث و الادعیة و المقدمة فی التجوید لا سیّما صحیح البخاری و اخذ الفقه من مولانا جلال الدین محمود بن الحاج أبی الفتح السروستانی و هو عن الشیخ جلال الدین محمّد القزوینی و هو عن الامام قدوة ائمّة الاسلام أبی القاسم محمد بن عبد الکریم الرافعی رفع اللّه درجته فی علیین و اخذ العقلیات من السیّد الشریف زین الملة و الدین علیّ الجرجانی و قال مولانا جلال الدین من مشایخی شیخ الاسلام ابو المجد عبد اللّه بن میمون الکرمانی سمعت منه الحدیث المسلسل بالاولیة اعنی
قوله صلّی اللّه علیه و سلم الراحمون
ص:349
یرحمهم الرحمن ارحموا من فی الارض یرحمکم من فی السّماء و اجازنی إجازة ملفوظة و مکتوبة و قال رحمه اللّه فی ذکر مشایخه فی الاجازة سمعت کتاب العوارف علی الشیخ نور الدین عبد الرّحمن القرشی بقراءة الشیخ العارف زین الدین أبی بکر الخوافی مدّ اللّه ظلال ارشاده و محمد بن علی شوکانی در بدر طالع بمحاسن من بعد القرن السابع گفته محمد بن اسعد الملقب جلال الدین الدوانی نسبة الی دوان و هی قریة من قری کازرون الشافعی عالم العجم بارض فارس و امام المعقولات و صاحب المصنفات اخذ العلم عن المحیوی و البقال و فاق فی جمیع العلوم لا سیما العقلیّة و اخذ عنه اهل تلک النواحی و ارتحل إلیه اهل الروم و خراسان و ماوراء النهر و له شهرة کبیرة و صیت عظیم و تکاثر تلامذته و کان من ادبهم انّه إذا تکلم نکسوا رءوسهم تادبا و لم یتکلم احد منهم بشیء و ولاه سلطان تلک الدیار القضاء بها و له مصنفات کثیرة مقبولة منها شرح التجرید للطوسی و شرح التهذیب و حاشیة علی العضد و له فصاحة زائدة و بلاغة و تواضع و مات سنة 928 قال السخاوی انه فی سنة 897 کان حیا و کان عمره إذ ذاک بضع و سبعین ثم ارخ غیره موته فی التاریخ الّذی قدمنا ذکره فیکون علی هذا قد عاش نحو تسعین سنة و غیاث الدین بن همام الدین در حبیب السیر گفته مولانا جلال الدین محمد دوانی از غایت تبحر در علوم معقول و منقول و از کمال مهارت در مباحث فروع و اصول بر جمیع فضلای عالم و تمامی علماء بنی آدم فائق بود و در میدان تحقیق مسائل و انحلال معضلات رسائل و توضیح خفیات متقدمین و تلویح خبیات متاخرین قصب السبق از امثال و اقران می ربود فنون مکنون که از ابو علی و علامه طوسی در سر خفا محجوب بود در نظر بصیرتش جلوۀ ظهور داشت و اسرار مخزون که از معلم اول و ثانی مکتوم مانده بود قلم عنایت سبحانی بر صفحه ضمیرش می نگاشت سپهر علم را بود افتابی فنون فضل را جامع کتابی
و مولانا جلال الدین ولد ارشد مولانا سعد الدین اسعدست که بعلو صیت و دانش مشهور بود و در قریه دوان که از اعمال کازرونست بقطع و فصل قضایای شرعیه اقدام می فرمود و جناب مولوی نخست نزد والد ماجد خود بتحصیل اشتغال داشت و بالآخر بشیراز شتافته در درس مولانا محی الدین کوشکناری و خواجه حسن شاه بقال همت بر کسب کمال گماشت و این دو بزرگ از تلامذه محقق شریف بوفور علم و فضیلت ممتاز بودند و در زمان میرزا محمد بایسنقر در شیراز بلوازم درس و افاده قیام می نمودند و ایضا مولانا جلال الدین در درس مولانا همام الدین گلناری که بر سر طوالع شرحی مفید دارد مطالعه بعضی از متداولات کرده در وقت اکتساب علم حدیث در خدمت شیخ صفی الدین ایجی که سید دانشمند بود شرائط تلمذ بجای آورده القصه بواسطه قابلیت اصلی بلکه بمحض عنایت لم یزلی هنوز جناب مولوی در سن شباب بود که
ص:350
که از شمیم فضائل و کمالاتش مشام متشممان گلزار علوم معطر گشت و از رشحات سحاب قلم گوهربارش ریاض دانش در خضرت و نضارت از ساحت بوستان ارم درگذشت لاجرم در ایام دولت امیر حسن و یعقوب میرزا از اقطار امصار عراقین و روم و ارّان و آذربایجان و هرمز و کرمان و طبرستان و جرجان و خراسان اعاظم افاضل بامید کسب علم و دانش متوجه ملازمتش بودند و بعد از ادراک آن سعادت عظمی از اشعه ضمیر فیض آثارش اقتباس انوار کمالات می نمودند و آن جناب در ایام شباب چندگاه بصدارت امیرزاده یوسف بن میرزا جهان شاه مشغولی کرده بود و بعد از استعفا از ان مهم در مدرسه بیگم که آن را دار الایتام گویند بلوازم درس و افاده قیام می نمود در زمان دولت سلاطین آق قویونلو منصب قضایای ممالک فارس من حیث الاستقلال تعلق بان مرجع اهل فضل و کمال داشت و هر گاه از درس فارغ می شد همت عالی نهمت بر فصل قضایای شرعیه می گماشت و جناب مولوی در اواسطه ایام زندگانی بر شرح تجرید مولانا علی قوشجی حاشیه در کمال دقت تصنیف نمود و آن رساله بنظر شارح رسیده از روی انصاف زبان بتعریف و توصیفش گشود اما امیر صدر الدین محمد هم در آن اوان بر کتاب مذکور حاشیه نوشته و بر حاشیه جناب مولوی اعتراضات کرده و آن جناب حاشیه دیگر بهتر از پیشتر جهت رو آن سخنان در قلم آورده و برین قیاس پیوسته میان آن دو عالم متبحر مباحثات بوقوع انجامیده و هر کس والی شیراز می بود جهت تحقیق دقائق طبع ایشان مجالس ساخته مستفید و بهره ور می گردید از جمله تصانیف جناب مولوی دیگر رساله زور است که در علم حکمت نگاشتۀ خامۀ بلاغت انتما گردانیده راقم حروف از شیخ مجد الدین کرمانی لا زال مؤیدا بالتایید السبحانی استماع نموده که مولانا جلال الدین در وقتی که بنجف رفته بود در روضۀ قدس منزلت حضرت شاه ولایت پناه علیه السلام و التحیة روزی بر پای ایستاده آن رساله را تصنیف می نمود و بان مناسبت آن تصنیف را به زورا موسوم گردانید و چون زورا متنیست بغایت مختصر و متین جناب مولوی بعد از چندگاه جهت حل عبارات آن شرح مفتح در سلک انشا کشید دیگر از مؤلفات ان عالم پسندیده صفات شرح هیاکلست که در علم حکمت اشراق شیخ شهاب الدین مقتول تحریر فرمود و همچنین رساله اثبات واجب و اخلاق جلالی که در برابر اخلاق ناصری نوشته شد داخل مصنفات مولویست و از جمله حواشی که بر کتب متداوله مرقوم قلم افادات رقم نموده حاشیه شمسیه و حاشیه تهذیب و حاشیه مطالع و حاشیه انوار شافعیه و شرح عقائد عضدیه و شرح رباعیات و شرح بیت حافظ و تفسیر سورۀ اخلاص و ترکیب کلمۀ توحید و رساله تشبیه صلاة بغایت مشهورست و نکات آن کتب بر الواح ضمائر زمانی افاضل طلبه مسطور وفات مولانا جلال الدین محمد بعد از قتل رستم بادشاه باندک زمانی روی نمود مدت حیاتش زیاده بر هفتاد سال بود انتهی و کمال الدین حسین میبذی در فواتح شرح دیوان امیر المؤمنین علیه السلام گفته
ص:351
نقل استاذنا العلامة مولانا جلال الدین محمد الدوانی خلد اللّه ظلاله عن الشیخ العالم العامل التقی الکامل السید صفی الدین عبد الرحمن الایکی قدس سره انه قال ذکر لی الفاضل العالم المتقی الشیخ ابو بکر عن الشیخ برهان الدین الموصلی و هو رجل عالم فاضل صالح ورع انا توجهنا من مصر الی مکة تزید الحج فانزلنا منزلا و خرج علینا ثعبان فتبادر الناس الی قتله فقتله ابن عمی فاختطف و نحن نری سعیه و تبادر الناس علی الخیل و الرکاب یریدون رده فلم یقدروا علی ذلک فحصل الناس من ذلک امر عظیم فلما کان آخر النهار جاء و علیه السکینة و الوقار فسألناه ما شانک فقال ما هو الاّ ان قتلت هذا الثعبان الّذی رایتموه فصنع بی کما رأیتم و إذا انا بین قوم من الجن یقول بعضهم قتلت أبی و بعضهم قتلت اخی و بعضهم قتلت ابن عمّی فتکاثروا علیّ و إذا رجل لصق بی و قال لی قل انا باللّه و بالشریعة المحمدیة فقلت ذلک فاشار إلیهم ان سیروا الی الشرع فسرنا حتی وصلنا الی شیخ کبیر علی مصطبة فلما صرنا بین یدیه قال خلوا سبیله و ادعوا علیه فقال الاولاد ندعی علیه انه قتل ابانا فقلت حاشا للّه انما نحن وفد بیت اللّه الحرام نزلنا هذا المنزل فخرج علینا ثعبان فتبادر الناس الی قتله فضربته فقتلته فلمّا سمع الشیخ مقالتی قال خلوا سبیله سمعت ببطن النخلة
عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم من تزیی بغیر زیّه فقتل فلا دیة و لا قود و شاه ولی اللّه والد مخاطب در نوادر گفته اخبرنا ابو طاهر عن ابیه قال اخبرنا الشیخ المعمر الفاضل المحدث عبد الملک بن عبد اللطیف البنانی إجازة مکاتبة باجازته العامة من المفتی قطب الدین محمد بن احمد النهر والی الاصل المکی الدار عن والده محمد بن احمد النهر والی عن الاستاذ المحقق جلال الدین محمد الدوانی الصدیقی انه قال انا الشیخ العالم العامل المتقی الکامل صفی الدین عبد الرحمن اللاحق قدس سره انه قال لی ذکرنی الفاضل العالم التقی الشیخ ابو بکر عن الشیخ برهان الدین الموصلی و هو رجل عالم فاضل صالح ورع انا توجهنا من مصر الی مکة تزید الحج فنزلنا و خرج علینا ثعبان فتبادر الناس الی قتله فقتله ابن عمی فاختطف و نحن نری سعیه و تبادر الناس علی الخیل و الرکاب یریدون رده فلم یقدروا علی ذلک فحصل لنا من ذلک امر عظیم فلما کان آخر النهار جاء و علیه السکینه و الوقار فسألناه ما شانک فقال ما هو الا ان قتلت هذا الثعبان الّذی رایتموه فصنع بی کما رایتم و إذا انا بین قوم من الجنّ یقول بعضهم قتلت ابانا و بعضهم قتلت اخی و بعضهم قتلت ابن عمّی فتکاثروا علی و إذا رجل لصق بی و قال لی قل انا باللّه و بالشریعة المحمّدیة فقلت ذلک فاشار إلیهم ان سیروا الی الشرع فسرنا حتی وصلنا الی شیخ کبیر علی مصطبة فلما صرنا بین یدیه قال خلوا
ص:352
سبیله و ادعوا علیه فقال الاولاد ندعی انه قتل ابانا فقلت حاشا للّه انّما نحن وفد بیت اللّه الحرام نزلنا هذا المنزل فخرج إلینا ثعبان فتبادر النّاس الی قتله فضربته فقتلته فلما سمع الشیخ مقالتی قال خلوا سبیله
سمعت ببطن نخلة عن النبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلم انه قال من تزیا و تشکل بغیر زیه فقتل فلا دیة و لا قود وجدت بخط الشیخ عبد الحق الدهلوی قدس سره انه سمع الاستاذ مولانا محمد مقیم عن الاستاذ الامیر محمد مرتضی الشریفی بسنده بواسطة او بواسطتین عن الاستاذ مولانا محمد المحقق العلامة جلال الدین محمّد الدوانی بمثله وجدت فی کتاب الفواتح للمیبذی عن مولانا جلال الدین الدوانی مثله و شاهصاحب در رساله اصول حدیث در ذکر والد خود گفته و حضرت ایشان اول در دیار خود بعض کتب حدیث مثل مشکاة و صحیح بخاری بخدمت والد بزرگوار خود گذرانیده بطریق درایت اخذ این علم فرموده بودند و سند ایشان بواسطه میر محمد زاهد تا ملا جلال الدین دوانی می رسد و سند حدیث ایشان در اوائل انموذج العلوم بتفصیل مذکورست و محتجب نماند که مصنفات علامه دوانی در اجازات و مرویات اکابر اعلام و اجلۀ فخام سنیه داخلست و مصنفات ایشان بر نقل و احتجاج از ان شامل ابراهیم در کتاب الامم لایقاظ الهمم گفته تصانیف الاستاذ المحقق جلال الدین محمّد بن اسعد بن محمد بن عبد الرحیم بن علی الصدیقی الدوانی رحمه اللّه تعالی قراءة علی الاستاذ المحقق ملا محمد شریف بن ملا یوسف بن القاضی محمود بن ملا کمال الدین الکورانی الصدیقی رح رسالة الزوراء بکمالها مع حاشیتها للمصنف بکمالها و قرأت علیه معظم شرحه لعیون الجواهر للعضد سنة 1053 سنة مع معظم حاشیته لملا یوسف بن محمد القرباغی و حاشیته لملا حسین الحسینی الخلخالی و قرأت علیه اطرافا من حاشیته لشرح الشمسیة للقطب الرازی و اطرافا من حاشیته علی التهذیب التفتازانی و من الرّسالة الجدیدة فی اثبات الواجب سنة 1053 و قرأت طرفا من شرحه العقائد العضدیة علی شیخنا العارف باللّه صفی الدین احمد قدس سره و طرفا من الزوراء و إجازة لسائرها و لمّا یرویه من کتب الفنون بروایة الاستاذ محمد شریف إجازة عن الفقیه علی بن محمد الحکمی و بروایة شیخنا صفی الدین احمد قدس سره عن شیخه أبی المواهب الشناوی قدس سره بروایتهما عن الشناوی و الحکمی عن عبد الرحمن بن عبد القادر بن عبد العزیز بن فهد المکی عن عمه جار اللّه بن عبد العزیز بن عمر بن فهد المکی عن الفقیه شرف الدین اسماعیل بن الفقیه برهان الدین ابراهیم بن اسماعیل العلوی العکی العدنانی الیمنی الزبیدی و الشهاب أبی العباس احمد بن عمر الشرعبی الهمدانی نسیا التعزی بروایتهما عن المحقق
ص:353
السید عفیف الدین عبد الرحمن بن السید نور الدین عبید اللّه الحسنی ابا الحسینی امّا الایجی الشافعی عن شیخه الجلال الدوانی بجمیع تالیفاته و مرویاته و تاج الدین الدهان المکی در کفایة المتطلع که در ان مرویات شیخ خود حسن عجیمی جمع نموده گفته شرح التهذیب و حاشیة علی شرح الشمسیة للقطب العلامة الاستاذ جلال الدین محمد بن اسعد بن محمّد الدوانی الصدیقی خبر بهما بما مر فی حاشیة العلامة میر صدر الدین الی العلامة عبد الرحمن مؤیدزاده عن مؤلفهما و اخبر بهما بما مر فی سند الاشارات إلیه و اخبر بهما عن العلامة محمد علی بن حسین بن علی بن محمد الکرمانی اللاهوری الحسینی عن العلامة میرزا ابو القاسم بن عباس الختلانی الشهیر بالاعمی عن الاستاذ السید محمد الباقر بن محمّد الأسترآبادی المشهور بالداماد عن العلامة الخواجه جمال الدین محمود الشیرازی عن مؤلفهما العلامة جلال الدین محمد بن اسعد بن محمد بن عبد الرحیم الصدیقی الدوانی فذکر بهما و سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری در رساله؟ ؟ ؟ بمعرفة؟ ؟ ؟ علو الاسناد که در ان مرویات والد خود فراهم آورده گفته و امّا تصانیف الاستاذ جلال الدین محمّد بن اسعد الصدیقی المشهور بالدوانی فیرویها الوالد عن الشیخ ابراهیم الکردی المذکور بلغه اللّه تعالی الاجور عن العلامة ملا شریف بن ملا یوسف بن القاضی محمود بن ملا کمال الدین الکورانی الصدیقی عن الفقیه علی بن محمد الحکمی و یرویه ایضا شیخه الشیخ احمد القشاشی عن الشیخ أبی المواهب احمد الشناوی بروایتهما اعنی الشناوی و الحکمی عن عبد الرحمن بن عبد القادر بن عبد العزیز بن فهد المکی عن عمه جار اللّه بن عبد العزیز بن عمر بن فهد المکی عن الفقیه شرف الدین اسماعیل بن الفقیه برهان الدین ابراهیم بن اسماعیل العلوی المکی العدنانی الیمنی الزبیدی و الشهاب أبی العباس احمد بن عمر الشرعبی الهمدانی التغری بروایتهما عن المحقق السید عفیف الدین عبد الرحمن بن السید نور الدین عبید اللّه الایجی عن شیخه الجلال الدوانی و محمد بن الشیخ علی بن الشیخ منصور الشنوانی در کتاب الدرر السنیه فیما علا من الاسانید الشنوانیة گفته مصنفات الجلال الدوانی و هو المحقق جلال الدین محمد بن اسعد بن محمد بن عبد الرحیم بن علی الصدیقی الدوانی رحمه اللّه تعالی ارویها إجازة عن شیخنا الشیخ عیسی البراوی و عن شیخه الذکری عن سالم البصری عن الملا ابراهیم ح عن شیخنا المنیر قائلا رحمه اللّه قرأت علی الاستاذ المحقق ملا شریف عن ملا یوسف بن القاضی محمود بن ملا کمال الدین الکورانی الصدیقی روح اللّه تعالی روحه رسالته الزّوراء بکمالها مع حاشیتها للمص بکمالها و قرأت علیه معظم شرحه لعیون الجواهر للعضد سنة سنت و خمسین بعد الالف مع معظم حاشیته لملا یوسف بن محمد القرباغی و حاشیته لملا الحسین الخلخالی و قرأت علیه اطرافا من شرح حاشیته الشمسیة للقطب الرازی و اطرافا من حاشیته علی التهذیب التفتازانی و من رسالته الجدیدة فی اثبات الواجب و قرأت علیه طرفا من شرحه للرسالة العضدیة علی شیخنا العارف باللّه صفی الدین احمد قدس سره و طرفا من الزوراء و إجازة لسائرها و لما یرویه من کتب الفنون بروایة الاستاد محمد شریف إجازة عن الفقیه علی بن محمد الحکمی و بروایة شیخنا صفی الدین احمد قدس سره عن شیخه أبی المواهب الشناوی بروایتهما اعنی الشناوی و الحکمی عن عبد الرحمن بن عبد القادر بن عبد العزیز بن فهد المکی عن جار اللّه بن عبد العزیز عن الفقیه شرف الدین اسماعیل بن الفقیه برهان الدین ابراهیم بن اسماعیل العلوی العکی العدنانی الیمنی الزبیدی و الشهاب احمد بن عمر الشرعبی الهمدانی نسبا بروایتهما
ص:354
عن المحقق السید عفیف الدین بن عبد الرحمن بن السید نور الدین عبد اللّه الحسنی ابا و الحسینی امّا الایجی الشافعی عن شیخه جلال الدوانی رحمه اللّه تعالی و محمد بن علی الشوکانی الصنعانی در اتحاف الاکابر باسناد الدفاتر گفته مؤلفات جلال الدین محمد بن اسعد الدوانی ارویها بالاستاد المتقدم الی ابراهیم الکردی عن محمد شریف عن علی بن محمد الحکمی عن عبد الرحمن بن عبد القادر بن فهد عن عمه جار اللّه بن عبد العزیز بن فهد عن اسماعیل بن ابراهیم العلوی العکی الیمنی الزبیدی عن السید عفیف الدین عبد الرحمن بن عبد اللّه الحسنی الایجی عن المؤلف و محمد عابد بن احمد علی السندی در حصر الشارد گفته و امّا مصنفات الاستاذ المحقق جلال الدین محمد بن اسعد بن محمد بن عبد الرحیم بن علی الصدیقی الدوانی فارویها عن عمی الشیخ محمد حسین بن محمد مراد بن یعقوب الانصاری السندی عن ابیه عن الشیخ محمد هاشم بن عبد الغفور السندی عن مفتی مکة عبد القادر الحنفی عن الشیخ حسن العجیمی عن الشیخ احمد القشاشی عن أبی المواهب الشناوی عن عبد الرحمن بن عبد القادر بن عبد العزیز بن فهد المکی عن عمه جار اللّه بن عبد العزیز بن فهد المکی عن اسماعیل بن برهان الدین ابراهیم بن اسماعیل العلوی العکی العدنانی الزبیدی عن عبد الرحمن بن السید نور الدین بن عبد اللّه الحسنی ابا الحسینی امّا الإیجی الشافعی عن شیخه الجلال الدوانی و سید محمد بن عبد الرسول برزنجی در نوافض گفته قال ابن المطهر بحثنا مع الاستاذ نصیر الدین الطوسی فی تعیین المراد من الفرقة الناجیة فاستقر الرّأی علی انه ینبغی ان یکون تلک الفرقة مخالفة لسائر الفرق مخالفة کثیرة و ما هی الا الشیعة الامامیة فانهم یخالفون غیرهم من جمیع الفرق مخالفة کثیرة بخلاف غیرهم من الفرق فانهم متقاربون فی اکثر الاصول و قد نقله عنه الاستاذ المحقق الدوانی فی شرح العقائد العضدیة و نقضه علیهم و قمر الدین حسینی در نور الکریمتین گفته ملا جلال از نصیر الدین طوسی نقل می کند که در شرح رسالة العلم نوشته است نعم ما قال عالم من اهل البیت رضی اللّه عنهم بل سمی عالما قادرا لانه وهب العلم للعلماء و القدرة للقادرین و کل ما میزتموه باوهامکم فی ادق معانیه مخلوق لکم مصنوع مثلکم مردود إلیکم و الباری تعالی واهب الحیوة مقدر الموت و لعل النحل الصغار یتوهم ان للّه تعالی زبانتین کما لها فانها یتصور أن عدمهما نقصان لمن لا یکونان له و هکذا حال العقلاء فیما یصفون اللّه تعالی به ملا جلال بعد نقل کلام مذکور می نویسد اراه العالم الامام الهمام محمد ع الباقر رضی اللّه عنه و عن آبائه الکرام و هذا کلام رشیق انیق صدر من مصدر التحقیق مورد التدقیق
صد و چهل و هفتم
آنکه قاضی کمال الدین حسین بن معین الدین الیزدی المیبذی حدیث مدینة العلم را از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم بالقطع و الیقین ثابت و متحقق انگاشته و باحتجاج و استدلال از آن
ص:355
اعلام نصفت و تحقیق افراشته چنانچه در شرح خود بر دیوان منسوب بجناب امیر المؤمنین علیه السلام که بفواتح مشهور می باشد گفته اما بعد بر مسافران مراحل طریقت و مجاوران منازل حقیقت مخفی نیست که علم روشن تر ستاره ایست که در آسمان ماهیت انسان تابد و نازکتر غنچه ایست که در چمن حقیقت او سمت شگفتن یابد هر نفس ناطقه که بزیور حکمت آراسته گشت در سلک فرشته است و ارقام سعادت ابدی بر جبین استعداد او نوشته عملی که بحلیه علم حالی نشده چون بدنی باشد که او را جان نیست و دلی که بسکه حکمت نرسیده از غایت قلبی روان نیست و للّه در القائل الناس موتی و اهل العلم احیاء
سماء نور و ما فی النور ظلماء و زمرة العلم راس الخلق کلّهم و سائر الناس فی التمثیل اعضاء
علم مفتاح کنوز حقائق و مصباح رموز دقائق و نظام سلسله وجود و قوام مرتبه شهودست رباعی علمت بکمال
معرفت راه دهد
و بحکم
انا مدینة العلم و علی بابها که در جامع ترمذی مسطورست و
انا میزان الحکمة و علیّ لسانه که در رساله عقلیه امام غزالی مذکورست بر طالبان طریق ایقان و شاربان رحیق عرفان واجبست که متوجه باشند بباطن ملکوت موطن حضرت امیر المؤمنین امام المحسنین یعسوب الواصلین مطلوب الکاملین خورشید سپهر امامت جمشید سریر کرامت واقف معارج لاهوت عارف مدارج ناسوت منبع عیون مشاهده مجمع فنون مجاهده مظهر انوار فتوت مصدر آثار مروت فاتحه کتاب ولایت خاتمه مصحف وصایت عنوان صحیفه عنایت دیباجه رساله هدایت مرکز دائره سیادت قطب فلک سعادت شمع لگن فصاحت سرو چمن صباحت نمک خوان ملاحت قمر سمای سماحت قاضی محکمه قضا و قدر صاحب راز حضرت سید البشر آئینه اسماء و صفات الهی لائق مرتبه خلافت و شاهی منصوص بنص
من کنت مولاه فهذا علی مولاه مخصوص بفص ما انتجیته و لکن اللّه انتجاه آنکه هر فقره از ذو الفقار کلام او طبقه از طبقات فصحاء عرب را درهم شکسته و سلسله والیان ولایت ولایت بنقطه دل صاحب هدایت او پیوسته قطعه قنبرش را چون بیاض الوجه فی الدارین هست نور می گیرد مدام از روی قنبر افتاب چون شود صوفی صفت صافی ز
غیر مهر او
کوثر آفتاب
سازم آشکار
منقاد و چاکر افتاب نور می بخشد بخاص و عام عالم بیدریغ شد مگر از خاک درگاهش مخمر افتاب
ص:356
پای تا سر غرق نور معرفت می بینمش گوییا زایید با مهرش ز ما در آفتاب آدم اولیا خاتم اصفیا صاحب اقسام مناقب
ناصب اعلام مناصب مطلوب کل طالب امیر المؤمنین و امام المتقین اسد اللّه الغالب امیر المؤمنین علی بن أبی طالب صلوات اللّه و سلامه علیه و علی من تقرب إلیه و از سخن او که مقبول بلغاء مکّه و یثرب و مسلم قصحای مشرق و مغربست التماس اسرار دین و اقتباس انوار یقین کنند انتهی ما اردنا نقله فهذا المیبذی ندسهم الآبر*و رکزهم الخابر قد احتج بهذا الحدیث المشرق الزّاهر*المسفر الباهر*عازیا ایاه الی صحیح الترمذی الکابر*قاطعا من اهل الریب کل دابر*فلا یحید عنه الا التّائه الحائر*و لا یصد عنه الا العامة البائر*و لا یلمز فیه الاّ العنود الخاسر*و لا یطعن فیه الا الجحود المکابر و میر حسین میبذی از مشاهیر علمای فخام و اکابر فضلای عظام سنیه ست مفاخر عالیه و مآثر متلالیه او حسب افادات اکابر این حضرات انشاء اللّه المفضل المنیل در حدیث تشبیه بتفصیل خواهی شنید در این جا بر بعض عبارات اکتفا می رود غیاث الدین بن همام الدین المدعو بخواند امیر در کتاب حبیب السیر فی اخبار افراد البشر گفته قاضی کمال الدین میر حسین یزدی در سلک افاضل علمای عراق بل اعظم دانشمند آن آفاق انتظام داشت و در مملکت یزد بامر قضا منصوب بوده علم امانت می افراشت از جمله مؤلفاتش شرح دیوان معجزنشان حضرت مقدسه امیر المؤمنین علیه السلام و التحیة تصنیفیست دانش اثر و مطبوع طباع سلیمه دانشوران فضیلت پرور و همچنین آن جناب بر کافیه و هدایه حکمت و طوالع و شمسیه حواشی دقیقه در عقد انشاء انتظام داده و در آن مؤلفات کمال دانش و جودت طبع خود را بر منصه عرض نهاده و قاضی میر حسین را در فن معما رساله ایست مفیده بمیزان ذهن اصحاب نظم و نثر سنجیده و در اوائل ایام دولت شاهی سجل حیات قاضی میر حسین بخاتم القضاء مختوم گشت و بتقدیر ایزد سبحانی روزی چند مؤاخذ بوده درگذشت
و چهل و هشتم
آنکه حاجی عبد الوهاب بن محمد بن رفیع الدین احمد بخاری در تفسیر انوری بتفسیر آیه قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی گفته اعلم یا هذا ان الآیة لبیان فرضیة حبّ اهل البیت علی جمیع المسلمین الی یوم القیامة صلّی اللّه علی محمّد و اهل بیته
فقد روی انّها لما نزلت قیل یا رسول اللّه من قرابتک هولاء الذین وجبت علینا مودتهم قال علی و فاطمة و ابناهما و بعد ذکر نبذی از مناقب اهلبیت علیهم السلام گفته
عن جابر رضی اللّه عنه قال اخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم بعضد علی و قال هذا امیر البررة و قاتل الفجرة مخذول من خذله منصور من نصره ثم مد صوته و قال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه ابن المغازلی و بعد ازین دیگر اخبار در فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام
ص:357
ذکر نموده و گفته اعلم یا هذا ان هذه الاحادیث وردت عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فی علی رضی اللّه عنه و ما ازداد علیّ فضلا الاّ بتزویج فاطمة بنت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم و ما تزوج فاطمة الاّ بکونه اهلا لها رضی اللّه عنهما الخ و حاجی عبد الوهاب بخاری از نبلای اعلام و نبهای فخام نزد سنیه بوده مفاخر بارعه و مآثر ناصعه او حسب افادات این حضرات بر ناظر اخبار الاخیار شیخ عبد الحق دهلوی و تذکرة الابرار سید محمد بن سید جلال ماه عالم بخاری واضح و لائحست در این جا بنابر اختصار اکتفا بر عبارت اخبار الاخیار می رود و هی هذه شیخ حاجی عبد الوهاب بخاری از اولاد سید جلال بخاری بزرگست که جد سید جلال الدین محذوم جهانیانست سید جلال را دو پسر بود سیدی احمد پسر بزرگ و دیگر سید محمود مخدوم جهانیان پسر سید محمودست و شیخ حاجی عبد الوهاب بخاری از اولاد سیدی احمدست بزرگ بود موصوف بعلم و عمل و حال و محبت و در اوائل حال که هنوز در ملتان توطن داشت روزی در ملازمت پیرو اوستاد و صهر خود سید صدر الدین بخاری نشسته بود از وی شنید که گفت دو نعمت در عالم بالفعل موجودست که فوق جمیع نعمتهاست و لیکن مردم قدر آن دو نعمت را نمی شناسند و بدان پی نمی برند و از تحصیل آنها غافلند یکی آنکه وجود مبارک محمد صلی اللّه علیه و سلم بصفت حیات در مدینه موجودست و مردم این سعادت را درنمی یابند و دیگر قرآن مجید که کلام پروردگارست و وی سبحانه و تعالی بیواسطه بدان متکلم و خلق از ان غافلند وی بمجرد شنیدن این کلام از پیش پیر برخاست و رخصت زیارت مدینه درخواست و براه خشکی بزیارت پیغمبر صلّی اللّه علیه و سلم بشتافت و این سعادت را دریافت باز بوطن اصلی عود نمودند بعد از ان بتقریب بعضی سوانح روزگار انتقال نموده در عهد دولت سلطان اسکندر لودهی بدهلی آمد سلطان سکندر را بوی اعتقاد عظیم پیدا شد و آنچه از شرائط تبجیل و تعظیم بود رعایت نمود او را با شاه عبد اللّه نسبت محبت و نیاز و طلب و استرشاد چندان بود که آنچه می گوید که فنا فی الشیخ می باشد این چنین خواهد بود نسبت صحبت او با وی بطریق تشبیه مناسب حکایت مولانا رومست با شمس تبریز قدس اللّه اسرارهم و بار دیگر هم از دهلی قصد زیارت حرمین کرد و مکررا باین سعادت عظمی رسید و به بشارتها از جناب حضرت خاتم الرسل صلّی اللّه علیه و سلم اشارت یافته باز بدین حدود عود فرمود وفات شیخ در سنه اثنین و ثلثین و تسعمائة که عدد عبارت شیخ حاجی موافق آنست و مقبرۀ ایشان در جوار مقبرۀ شاه عبد اللّه ست فهذا عبد الوهاب البخاری*عارفهم المرشد منهم للسالک الساری*قد روی هذا الحدیث النافح کالمسک الذکی الداری*و اثبت هذا؟ ؟ ؟ تغبر المونق؟ ؟ ؟ المشرق المخجل بنوره و ضوئه الکواکب الدراری*فالجاحد له جار من العدوان فی قاطبة المجاری*و الحائد عنه جائر فی مسالک البغی کالعادی الکاری*و الحائد عنه و الملطّ له محتقب له للاثم الکبیر و الوزر الزاری
ص:358
و الطاعن فیه عائث فی دینه کالازلّ الضاری
آنکه غیاث الدین بن همام الدین المدعو بخواندامیر در خطبه کتاب حبیب السیر فی اخبار افراد البشر در مقام تصلیه گفته صلوات اللّه علیه و سلامه و علی عترته سیما وصیه و وارث علمه و خلیفته المکرم بتکریم
انا مدینة العلم و علی بابها المشرف بتشریف
انت منی بمنزلة هارون من موسی مظهر العجائب و مظهر الغرائب امیر المؤمنین و امام المسلمین علی بن أبی طالب نظم امام امم پادشاه نجف
دلش کان علم و کفش بحر جود
ادا چون کنم و صفت ای مقتدا
درود فراوان نثار تو باد بر اولاد عالی تبار تو باد
اللّهمّ صلّ علی محمّد و اله و خلفائه الکرام و سائر اصحابه مصابیح الظلام و سلّم تسلیما کثیرا مبارکا الی قیام الساعة و ساعة القیام انتهی فهذا غیاث الدین صاحب حبیب السیر*کابرهم الجلیل الخطر*قد اثبت هذا الحدیث المشتهر*الذی اشرق ضوءه فازدهر*فلا ینحرف عنه الاّ من الخزل فی کسر الخذلان و انحجر*و لا یصدف عنه الاّ من انقطع عن سبیل الایقان و انحصر*و لا یقدم علی طعنه الا من القی بنفسه فی مهاوی الهلک و الغرر*و لا یجتری علی الغض منه الاّ من وغر منه الصدر و عمی منه البصر و مخفی نماند که کتاب حبیب السیر از کتب معتمده معتبره و اسفار مستنده مشتهره می باشد مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در کشف الظنون گفته حبیب السیر فی اخبار افراد البشر فارسی لغیاث الدین بن همام الدین المدعو بخواند امیر و هو تاریخ کبیر لخصه من تاریخ والده المسمّی بروضة الصفا و زاد علیه الی ان قال و هو فی ثلث مجلدات کبار من الکتب الممتعة المعتبرة الا انه اطال فی وصف ابن حیدر کما هو مقتضی حال عصره و هو معذور فیه تجاوز اللّه سبحانه و تعالی عنه و حسام الدین بن بایزید سهارنپوری در مرافض گفته و هنگام تسوید کتب معتبره مانند بیضاوی و معالم و مدارک و کشاف و جامع البیان و تفسیر نظام نیشاپوری و حسینی و زاهدی و مشکاة و شرح ملا علی قاری و شرحین شیخ عبد الحق دهلوی و صحیح البخاری و تیسیر القاری و صحیح مسلم و صواعق محرقه و بستان أبی اللیث و شمائل ترمذی و سفر السعادة و شرح آن و سنن الهدی و شفاء قاضی عیاض و شرح مواقف و شرح طوالع الانوار و شرح تجرید شرح عقائد و تکمیل الایمان و رساله قطب ربانی حضرت شیخ احمد سرهندی قدس اللّه سرّه و نواقض الرافض میرزا محذوم و مرقق القلوب و تحقیق و حسامی و فتاوی عالمگیری و برهان شرح مواهب رحمان و هدایه و کفایه شعبی و
ص:359
معدن الحقائق شرح کنز الدقائق و جذب القلوب الی دیار المحبوب و مدارج النبوة و معارج النبوة و روضة الاحباب و ترجمه مستقصی و حبیب السیر و رساله مناقب خلفاء و مناقب مرتضوی و حیاة الحیوان و ترجمۀ قطب شاهی و اصول کلینی و بعضی رسائل دیگر رفضه مطمح نظر تفحص داشته احادیث و اخبار و اقوال علماء اخیار و تحقیق مذاهب و اختلاف و احوال بزرگان و قصص اسلاف که درین رساله منقول شده همه را از کتب مذکوره نقل کرده انتهی و بعد ازین سهارنپوری در مرافض از حبیب السیر جابجا نقل آورده و مکرر تصریح باعتبار آن کرده کما لا یخفی علی من راجع و از کلام مخاطب نیز اعتبار و اعتماد حبیب السیر واضح و آشکارست چنانچه مخاطب در باب المطاعن همین کتاب تحفه بجواب طعن سوم از مطاعن أبی بکر بعد ذکر قصه تجهیز جیش اسامه گفته این ست آنچه در روضة الصفا و روضة الاحباب و حبیب السیر و دیگر تواریخ معتبره شیعه و سنی موجودست و نیز مخاطب بجواب طعن چهارم از مطاعن أبی بکر گفته و در معارج و حبیب السیر مذکورست که بعد از غزوة تبوک اعرابی در جناب پیغمبر ص آمده عرض نمود که قومی از اعراب در وادی الرمل مجتمع گشته داعیه شبخون دارند جناب پیغمبر ص نشان خود بابو بکر صدیق داده و او را امیر لشکر ساخته بر آن جماعة فرستادند و نیز مخاطب بجواب طعن یازدهم از مطاعن ابو بکر گفته تفصیل این مقدمه آنکه روایات اهل سنت در این قصه مختلف اند اکثر روایات باین مضمون آمده اند که ابو بکر را برای امارت حج منصوب کرده روانه کرده بودند نه برای رسانیدن برائت و حضرت امیر را بعد از روانه شدن ابو بکر چون سوره برائت نازل شد و نقص عهد مشرکان در آن سوره فرود آمد از عقب فرستادند تا تبلیغ این احکام تازه نماید پس در این صورت عزل ابو بکر اصلا واقع نشد بلکه این هر دو کس برای دو امر مختلف منصوب شدند پس درین روایات خود جای تمسک شیعه نماند که مدار آن بر عزل ابو بکرست و چون نصب نبود عزل چرا واقع شود و در بیضاوی و مدارک و زاهدی و تفسیر نظام نیشاپوری و جذب القلوب و شروح مشکاة همین روایت را اختیار نموده اند و همینست ارجح نزد اهل حدیث و از معالم و حسینی و معارج و روضة الاحباب و حبیب السیر و مدارج چنان ظاهر می شود که اول آن حضرت ابو بکر صدیق را بقراءت این سوره امر نموده بودند بعد از ان علی مرتضی را در این کار نامزد فرمودند و این دو احتمال دارد یکی آنکه ابو بکر صدیق را ازین خدمت عزل کرده علی مرتضی را منصوب فرمودند بجای او دوم آنکه علی مرتضی را شریک ابو بکر کردند تا این هر دو باین خدمت قیام نمایند چنانچه روایات روضة الاحباب و بخاری و مسلم و دیگر جمیع محدثین همین احتمال دوم را قوت می بخشد انتهی
آنکه محمد بن یوسف شامی در سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد در ذکر اسماء جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم گفته مدینة العلم
روی الترمذی و غیره مرفوعا انا مدینة العلم و علی بابها و الصواب انه حدیث حسن کما قال الحافظان العلائی و ابن حجر و قد بسط الشیخ الکلام علیه فی کتابه تهذیب الموضوعات و فی النکت ازین عبارت ظاهرست
ص:360
که حدیث مدینة العلم نزد علامه صالحی حدیث حسنست پس مثل حدیث صحیح صالح استدلال و احتجاج و دافع مراء و لجاج ارباب ختل زیغ و اعوجاج و قالع شبهات واهیه خداج باشد و ازینجاست که صالحی مدینة العلم را حتما و جزما از اسماء مبارک جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم ذکر کرده و بنای اثبات آن صرف بر همین حدیث شریف گذاشته قلوب منکرین و جاحدین و مبطلین مدغلین را بسان رصاص گداخته و باید دانست که محمد بن یوسف شامی از مشاهیر علمای کبار و نحاریر کملای احبار نزد سنیه است و جلالت شان و رفعت مکان او بر متتبع لواقح الانوار عبد الوهاب شعرانی و خیرات حسان ابن حجر مکی و ریحانة الالباء شهاب الدین احمد خفاجی و فتح المتعال احمد بن محمد المقری و کفایة المتطلع تاج الدین الدهان المکی و کشف الظنون ریحانة الالباء شهاب الدین احمد خفاجی و فتح المتعال احمد بن محمد المقری و کفایة المتطلع تاج الدین الدهان المکی و کشف الظنون فاضل چلپی و رساله اصول حدیث خود مخاطب و شوکت عمریه فاضل رشید و منتهی المقال مفتی صدر الدین خان و اشباع الکلام مولوی سلامت اللّه بدایونی و منتهی الکلام و ازالة الغین حیدر علی فیض آبادی و سیرت نبویه احمد بن زینی ابن احمد الشافعی المشهور بدحلان و قول مستحسن مولوی حسن الزمان واضح و ظاهرست و شطر وافر ازین عبارات در مجلد حدیث ولایت مذکور شده در این جا بر بعض عبارات اکتفا و اقتصار می رود عبد الوهاب شعرانی در لواقح الانوار در ذکر جماعتی که ادراک ایشان کرده و بر ایشان نخوانده گفته و منهم الاخ الصّالح العالم الزاهد المتمسک بالسنة المحمّدیة الشیخ محمد الشامی نزیل التربة البرقوقیة رضی اللّه عنه کان عالما صالحا مفننا فی العلوم و الف السیرة المشهورة التی جمعها من الف کتاب و اقبل الناس علی کتابتها و مشی فیها علی انموذج لم یسبق إلیه و کان رضی اللّه عنه عزبا لم یتزوج قط و کان إذا قدم علیه الضیف یعلق القدر و یطبخ له و کان حلو المنطق مهیب المنظر کثیر الصیام و القیام بت عنده اللیالی فما کنت اراه ینام فی اللّیل الا قلیلا و کان إذا مات احد من طلبة العلم و خلف اولادا قاصرین و له وظائف یذهب الی القاضی و یتفرد فیها و یباشرها و یعطی معلومها للایتام حتی یصلحوا للمباشرة و کان لا یقبل من الولاة و اعوانهم شیئا و لا یأکل من طعامهم و ذکر لی شخص من الّذین یحضرون قراءة سیرته فی جامع العمری ان اساله فی اختصار السیرة و ترک ضبط الفاظ غریبها و ان یحکی السیرة علی وجهها کما فعل ابن سید الناس فرایته بین القصرین و اخبرته الخبر فقال قد شرعت فی اختصارها من مدة یومین فرأیت ذلک هو الوقت الذی سالنی فیه ذلک الرجل و کانت عمامته نحو سبعة اذرع علی عرقیة لم یزل غاضا طرفه سواء کان ماشیا او جالسا رضی اللّه عنه و اخلاقه الحسنة کثیرة مشهورة بین اصحابه و ابن حجر مکی در کتاب الخیرات الحسان بعد ذکر فوات کتابی که در مناقب أبی حنیفه نوشته بود گفته فتاثرت لذلک و اعدت النظر فیما لائمّة المناقب
ص:361
من المسالک الی ان ظفرت بکتاب جامع منها لصاحبنا الامام العلامة الصّالح الفهّامة الثقة المطلع و الحافظ المتبع الشیخ محمد الشامی الدّمشقی ثم المصری الخ و احمد بن محمد المقری در فتح المقال بعد ذکر تهدید عراقی نعل آن جناب صلّی اللّه علیه و اله و سلم را و تسلیم علقمی تحدید مذکور را گفته مع ان صاحب سبل الهدی و الرشاد ذکر ذلک التحدید غیر معترض علیه بل اقرّه و ناهیک باطلاع هذا البحر الواقر المدید و مفتی صدر الدینخان معاصر در منتهی المقال گفته قال الشیخ الامام العالم العلامة افضل المحققین و المحدثین محمد الشامی فی باب الدلیل علی مشروعیة السفر و شد الرحال لزیارة سیدنا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و الرد علی من زعم ان شد الرحل لزیارته صلعم معصیة قد تقدم انه انعقد الاجماع علی تاکد زیارته الخ و مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن گفته و قال العلامة الحافظ الشامی صاحب السیوطی فی السیرة المسماة بسبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد صلّی اللّه علیه و سلم و مشروعیة السفر لزیارة قبر النبیّ صلّی اللّه علیه و اله الامجاد قد الف فیها الشیخ تقی الدین السبکی و الشیخ کمال الدین بن الزملکانی و الشیخ ابو داود سلیمان کتاب الانتصار و ابن جملة و غیرهم من الائمة الخ فهذا الشامی صاحب سبل الهدی و الرشاد*حافظهم الجهبذ النقاد*قد نهج رشد السداد*و لحب نهج الرشاد*حیث عدّ مدینة العلم من اسماء خیر العباد* علیه و اله الاطهار الامجاد من سلام اللّه ما لا یعده عاد*و احتج علیه بهذا الحدیث الشائع فی الاغوار و الانجاد*و صوب کونه حسنا حسما لزیغ اصحاب العناد*و استند فی ذلک بقول حافظیه العلائی و ابن حجر رغما لآناف اهل اللداد*فالحمد للّه علی تمام الحجة علی ذوی الاحن و الاحقاد*و وضوح الحجة علی رائمی الحق و الرواد
آنکه شیخ ابو الحسن علی بن محمد بن عراق الکنانی در تنزیه الشریعه عن الاخبار الشنیعة الموضوعه گفته
حدیث انا دار الحکمة و علیّ بابها ابن بطه نع مر طب حب عد خط و
فی لفظ انا مدینة الفقه و آخر انا مدینة العلم و فیه جماعة کثیرة مجروحین و مجاهیل تعقب بانه اخرجه الحاکم و الترمذی و قال الحافظ ابن حجر اخرجه الحاکم و صححه و خالف ابو الفرج ابن الجوزی فذکره فی الموضوعات و الصواب خلاف قولیهما معا و ان الحدیث من قسم الحسن لا یرتقی الی الصحة و لا ینحط الی الکذب و بیان ذلک یستدعی طولا لکن هذا هو المعتمد و کذا حسنه العلائی و مخفی نماند که علامه ابن عراق از اعیان مشهورین فی الآفاق و صنادید جائزین براعت و اخلاق نزد سنیه می باشد رحمة اللّه بن عبد اللّه سندی در مختصر تنزیه الشریعه گفته الحمد للّه الذی صان
ص:362
سنن رسوله عن کل مفتر و ضاع و وفق طائفة من العلماء فعرفوا کل کذاب صناع*و میزوا بین الخبیث و الطیب النصوع بین الحق الثابت و الباطل الموضوع و الصّلوة و السلام علی نبیه الّذی بشر تلک الطائفة بنضرة النعیم و انذر الاخری یتبوأ المقعد فی النار الجحیم و علی اله و اصحابه و اتباعهم الّذین بینوا الصحیح من السقیم و علی کل من اقتدی بهم بقلب سلیم و بعد فانّ من المهمات معرفة الاحادیث الموضوعة و الاثار المصنوعة و قد الفت فیه المؤلفات و للامام الحافظ أبی الفرج ابن الجوزی فیها کتاب جامع الا انّ علیه مؤاخذات و مناقشات فی مواضع قد لخصه الحافظ جلال الدین السیوطی و تعقبه فی کتاب سماه اللآلی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة ثم عمل ذیلا ذکر فیه احادیث موضوعة فاتت ابن الجوزی ثم ان شیخنا الامام الحافظ العلامة عالم المدینة النبویّة فی زمانه الشیخ علی بن محمد بن العراق ولی الخلاق المشهور فی الآفاق الف کتابا لخص فیه هذه المولفات بحیث لم یبق لمحصله الی ما سواه التفات کیف لا و قد زاد فیه زیادات من کثیر من المصنفات فسخ للعبد الفقیر الراجی لطف الصمدی رحمة اللّه بن عبد اللّه السندی اختصاره تسهیلا لتحصیله مع تراجمه و ترتیبه فجعلت کاصله کل ترجمة غیر المناقب فی ثلثة فصول الخ و شیخ عبد الحق دهلوی در ما ثبت بالسنه گفته و فی تنزیه الشریعة فی الاحادیث الموضوعة للشیخ الامام الحافظ العلامة عالم المدینة النبویة فی زمانه الشیخ علی بن محمد بن العراق حدیث من صام تسعة ایام من اول المحرم نبی اللّه له قبة فی الهواء الخ و عبد القادر عیدروس یمنی در نور سافر در ترجمه شهاب الدین لعمودی گفته فائدة اعلم ان فی قلبی حسرة عظیمة إذ لم یتیسر لی الوقوف علی تواریخ جماعة من الأعیان المشهورین کطائفة من الاولیاء الکرام و جملة من العلماء الاعلام مثل شیخ الشیوخ علی الاطلاق الشیخ محمد بن عراق و ولدیه الشیخ الامام العلامة علی و الشیخ الفاضل عبد النافع الی ان قال و آخرین یطول ذکرهم و یتعذر حصرهم مع انی قد اذکر بعضهم فی ترجمة غیره بطریق الاستطراد و لکن لم استوعب اخباره کما ینبغی و یراد و المرجو ان یمن اللّه علی بذلک حتی اشفی العلیل بشرح مناقبهم العدیدة و سیرتهم الحمیدة و اللّه ولی التوفیق و نیز عبد القادر عیدروس یمنی در نور سافر در ترجمه ابو السعادات الفاکهی الحنبلی بعد ذکر عبد النافع بن محمد بن عراق و محمد بن عراق استطرادا گفته و تاریخ وفاته لم اقف علیها و هذا هو الّذی منعنی من ان اترجم له علی حدته و کذا ولده الشیخ علی
ص:363
فکان من کبار اهل العلم و له جملة مصنفات و الشیخ عبد النافع هذا و مولوی صدیق حسن خان معاصر در ابجد العلوم گفته الشیخ علی بن محمد بن عریق عالم المدینة المنورة و خطیب مسجد النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم کان نائبا مناب ابیه فی العلم و العمل و التقوی له تصانیف مفیدة منها کتاب تنزیه الشریعة عن الاحادیث الموضوعة لخصه تلمیذه الشیخ رحمة اللّه السندی و هو فی غایة اللطف من الاختصار انتهی فهذا ابن عراق*علامتهم الشهیر فی الآفاق*قد اثبت هذا الحدیث الموتلق کل الائتلاق*المشرق اتم الاشراق*و نفی عنه طعن اهل البغی و الشقاق*و درء عنه کید ذوی الغیّ و النفاق*الا فمن حاص عن قبوله جرع من الملام کاسا مسمومة المذاق*و من جاد عنه عنف و سیق الی الردی اعنف السیاق*و من شط فیه حرم عن لزوم اهل الصواب و الالتحاق*و من استراب فیه فلیس له فی الآخرة من خلاق
آنکه احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی در صواعق بعد ذکر کثرت فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته ثم اعلم انّه سیاتی فی فضائل اهل البیت احادیث مستکثرة من فضائل علی ع رضی اللّه عنه فلتکن منک علی ذکر و انّه مر فی کثیر من الاحادیث السابقة فی فضائل أبی بکر حمل من فضائل علی و اقتصرت هنا علی اربعین حدیثا لانها من غرر فضائله الی ان قال الحدیث التاسع اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الطبرانی و الحاکم و العقیلی فی الضعفاء
وابن عدی عن ابن عمر و الترمذی و الحاکم عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم انا مدینة العلم و علی بابها و فی روایة فمن أراد العلم فلیات الباب و فی اخری عند الترمذی عن علیّ قال انا دار الحکمة و علی بابها و فی اخری عند ابن عدی علیّ باب علمی الی ان قال و صوب بعض محققی المتأخرین المطلعین من المحدّثین انه حدیث حسن و مر الکلام علیه
سوم
آنکه نیز ابن حجر مکی در منح مکیه شرح قصیدۀ همزیه در شرح شعر کم ابانت آیاته من علوم عن حروف
ابان عنها الهجاء
بعد نقل قول الشافعی گفته و تبعه اعنی الشافعی العلماء علی ذلک فقال واحد ما قال صلی اللّه علیه و سلم شیئا او حکم او قضی بشیء الاّ و هو اواصله فی القرآن قرب او بعد و قال آخر ما من شیء فی العالم الاّ و هو فیه فقیل له فاین ذکر الخانات فیه فقال فی قوله تعالی لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیها مَتاعٌ لَکُمْ و هی الخانات و قال آخر و ما من شیء الا یمکن استخراجه من القرآن لمن فهمه اللّه
ص:364
تعالی حتّی ان عمره صلّی اللّه علیه و سلم ثلاثا و ستین سنة استنبط من آخر سورة المنافقین لانها راس ثلاث و ستین سورة و عقبها بالتغابن لظهوره فی موته صلی اللّه علیه و سلم و قال آخر لم یحط بالقرآن الا المتکلم به ثم بینه صلی اللّه علیه و سلم فیما عدا ما استاثر اللّه بعلمه ثمّ ورث عنه معظم ذلک اعلام الصحابة مع تفاوتهم فیه بحسب تفاوت علومهم کابی بکر رضی اللّه عنه فانه اعلمهم بنص من عمر و غیره و کعلیّ رضی اللّه عنه
لقوله صلّی اللّه علیه و سلم فی الحدیث الحسن خلافا لمن زعم وضعه انا مدینة العلم و علی بابها و من ثم قال ابن عباس رضی اللّه عنه جمیع ما اثرته من التفسیر فانما هو من علی کرم اللّه وجهه و کابن عباس حتی قال لو ضاع علی عقال بعیر لوجدته فی کتاب اللّه ثم ورث عنهم التّابعون معظم ذلک ثم تقاصرت الهمم عن حمل ما حملته اولئک من علومه و فنونه فنوّعوا علومه انواعا یستنبط کل طائفة علما و فنّا و توسعوا فیه بحسب مقدرتهم ثم افرد غالب تلک العلوم و تلک الفنون الّتی کادت ان تخرج عن الحصر و قد بین هذا القائل وجه استنباط غالبها منه بتالیف لا یحصی
و چهارم
آنکه نیز ابن حجر مکی در منح مکیه در شرح شعر و وزیر ابن عمه فی المعالی و من الاهل
تسعد الوزراء
بعد ایراد مصراع آخر گفته تذییل مناسب لما قبله و فیه ردّ العجز الی الصّدر و من تلک السعادة ما امدّه صلّی اللّه علیه و سلم به من المواخاة
فقد اخرج الترمذی اخی النبیّ صلی اللّه علیه و سلم بین اصحابه فجاء علیّ تدمع عیناه فقال یا رسول اللّه آخیت بین اصحابک و لم تواخ بینی و بین احد فقال صلّی اللّه علیه و سلم انت اخی فی الدنیا و الآخرة و من العلوم الّتی اشار إلیها
بقوله انا مدینة العلم و علی بابها و فی روایة فمن أراد العلم فلیات الباب و فی اخری عند الترمذی انا دار الحکمة و علی بابها و فی اخری عند ابن عدی علیّ باب علمی و اختلفوا فی حکم هذا الحدیث فجماعة منهم النووی انه موضوع و الحاکم صححه و صوب بعض الحفاظ المطلعین انّه حدیث حسن
آنکه نیز ابن حجر در منح مکیه در شرح شعر لم یزده کشف الغطاء یقینا بل
هو الشمس ما علیه عطاءا
گفته تنبیه ممّا یدل علی ان اللّه سبحانه اختص علیّا من العلوم بما تقصر عنه العبارات
قوله صلّی اللّه علیه و سلم اقضاکم علیّ و هو حدیث صحیح لا نزاع فیه و
قوله انا دار الحکمة و روایة مدینة العلم و علیّ بابها قد کثر اختلاف الحفاظ و تناقضهم فیه بما یطول بسطه و ملخصه انّ لهم فیه اربعة آراء صحیح و هو ما ذهب إلیه الحاکم و یوافقه قول الحافظ
ص:365
العلائی و قد ذکر له طرقا و بین عدالة رجالها و لم یات احد ممن تکلم فی هذا الحدیث بجواب عن هذه الروایات الصحیحة عن یحیی بن معین و بین ردّ ما طعن به فی بعض رواته کشریک القاضی بان مسلما احتج به و کفاه بذلک فخرا له و اعتمادا علیه و قد قال النووی فی حدیث رواه فی البسملة ردّا علی من طعن فیه یکفینا ان نحتج بما احتج به مسلم و لقد قال بعض معاصریه ما رایت احدا قط اورع منه فی علمه و حسن و هو التحقیق و یوافقه قول شیخ الاسلام الحافظ ابن حجر رجاله رجال الصحیح الا عبد السلام الهروی فانه ضعیف عندهم انتهی و سبقه الی آخر کلامه الحافظ العلائی فقال الهروی هذا تکلموا فیه کثیرا انتهی و یعارض ذلک تصویب أبی زرعة علی حدیثه و نقل الحاکم عن یحیی بن معین انه وثقه فثبت انه حسن مقارب للصحیح بما علمت من قول ابن حجر إن رواته کلهم رواة الصّحیح الاّ الهروی و ان الهروی وثقه جماعة و ضعفه آخرون و ضعیف أی بناء علی راء من ضعف الهروی و موضوع و علیه کثیرون ائمّة حفاظ کالقزوینی و ابن الجوزی و جزم ببطلان جمیع طرقه الذهبی فی میزانه و غیره و هولاء و ان کانوا ائمة اجلاء لکنهم تساهلوا تساهلا کثیرا کما علم ممّا قررته و کیف ساغ الحکم بالوضع مع ما تقرر ان رجاله کلهم رجال الصحیح الا واحدا فمختلف فیه و یجب فیه تاویل کلام القائلین بالوضع بان ذلک لبعض طرقه لا کلها و ما احسن قول بعض الحفاظ فی أبی معاویة احد رواته المتکلم فیهم بما لم یسمع هو ثقة مامون من کبار المشایخ و حفاظهم و قد تفرد به عن الاعمش فکان ما ذا و أی استحالة فی انه صلّی اللّه علیه و سلم یقول مثل هذا فی حق علی الخ
آنکه ابن حجر مکی در تطهیر الجنان جائی که مطاعن معاویه و جوابات آن دارد نموده گفته السادس خروجه علی علیّ کرم اللّه وجهه و محاربته له مع انّه الامام الحقّ باجماع اهل الحال و العقد و الافضل الاعدل الاعلم بنص الحدیث الحسن لکثرة طرقه خلافا لمن زعم وضعه و لمن زعم صحته و لمن اطلق حسنه
انا مدینة العلم و علیّ بابها قال الائمّة الحفاظ لم یرد لاحد من الصحابة رضی اللّه عنهم من الفضائل و المناقب و المزایا ما ورد لعلیّ کرم اللّه وجهه و سببه انه رضی اللّه عنه و کرم وجهه لما استخلف کثرت اعدائه و ساورت المتقولون علیه فاظهر والد معایب و مثالب زورا و بهتانا و الحادا و عدوانا و ورث ذلک من تبعهم علی ضلالتهم فلما رای الحفاظ ذلک نصبوا نفوسهم لبیان الباطل من ذلک و اظهار ما یرده ممّا ورد عندهم فی حقه
ص:366
فبادر کل احد الی بث جمیع ما عنده من فضائله و مناقبه و الجواب انّ ذلک لا یکون قادحا فی معاویة الاّ لو فعله من غیر تاویل محتمل و قد تقرر المرّة بعد المرّة انّه لتاویل محتمل بنص کلام علی کرّم اللّه وجهه و انه من اهل الاجتهاد و غایته انه مجتهد مخطئ و هو ماجور غیر مازور-
آنکه نیز ابن حجر مکی در تطهیر الجنان بعد ایراد روایت خبر دادن جناب امیر المؤمنین از عدد مردمانی که از کوفه برای قتال اهل بصره برآمده بودند گفته قال ابن عباس و هذا أی کون علی رضی اللّه عنه یخبر بالاشیاء المغیبة فیقع کما اخبر لما کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یخبره أی بالمغیبات فیخبر بها علی کرم اللّه وجهه کما اخبره صلّی اللّه علیه و سلم و من استند اخباره الی اخبار الصادق لا یکون الاّ صادقا و فی هذه منقبة علیة جدا لعلی کرم اللّه وجهه لما اتحفه صلی اللّه علیه و سلم به من العلوم الغیبیة و لذا کان باب مدینة العلم النّبویّ و امین السر العلوی
آنکه در فتاوی ابن حجر مکی مذکورست و سئل رضی اللّه عنه
ان النبیّ صلّی اللّه و سلم قال انا مدینة العلم و ابو بکر اساسها و عمر حیطانها و عثمان سقفها و علی بابها هل الحدیث صحیح أم لا فاجاب بقوله الحدیث رواه صاحب مسند الفردوس و تبعه ابنه بلا اسناد عن ابن مسعود رضی اللّه عنه مرفوعا و هو حدیث ضعیف کحدیث
انا مدینة العلم علی بابها و معاویة حلقتها و هو ضعیف ایضا و اما
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها فهو حدیث حسن بل قال الحاکم صحیح و قول البخاری لیس له وجه صحیح و الترمذی منکر و ابن معین کذب معترض و ان ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات و تبعه الذهبی و غیره علی ذلک انتهی ما اردنا نقله فهذا ابن حجر علامتهم الشهیر فی الاقطار*و متکلمهم المشتهر بالعصبیة اتم الاشتهار قد اضرم بکثیر من افاداته فی قلوب الجاحدین النار*و اوری بشطر وافر من کلماته فی صدور المعاندین الاوار*فلا یقدم بعد علی الطعن و القدح و الانکار*الاّ المولع المستهتر بالعناد کل الاستهتار*و لا یجتری علی همزه و غمزه المورث للخیبة و الخسار*الا من خاض لحینه فی غمار التباب و التبار و ابن حجر مکی از اکابر محدثین منقدین و اجله فقهای محققین نزد سنیه می باشد جلالت مرتبت و علو منزلت او بر ناظر لواقح الانوار عبد الوهاب شعرانی و ریحانة الالباء شهاب الدین خفاجی و نور سافر عبد القادر بن شیخ بن عبد اللّه العیدروس و تحفه بهیۀ عبد اللّه بن حجازی شرقاوی و براهین قاطعه کمال الدین
ص:367
بن فخر الدین جهرمی و شرح شمائل ترمذی حاجی محمد بلخی و مرقاة شرح مشکاة ملا علی قاری و ما ثبت من السنة شیخ عبد الحق دهلوی و نوافض محمد بن عبد الرسول برزنجی و کفایة المتطلع تاج الدین بن احمد الدهان المکی و امداد سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری و درر سنیه محمد بن علی شنوانی و ثبت محمد بن عبد الرحمن الکریزی و رساله اسانید محمد بن محمد الامیر الازهری المالکی و ذخیرة المال احمد بن عبد القادر عجیلی و رساله اصول حدیث خود مخاطب و غیر ان واضح و آشکار هست نظر بر اختصار در این جا بعض عبارات مذکور می شود عبد اللّه بن حجازی الشرقاوی در تحفه بهیه گفته العلامة المحقق الناسک الخاشع الزاهد السمح شهاب الدین بن حجر نزیل مکة المشرفة اخذ رضی اللّه عنه العلم عن جماعة من مشایخ الاسلام بمصر و اجازوه بالافتاء و التدریس فدرس بالجامع الازهر و الحجاز و انتفع به خلائق کثیرة و صنف عدة کتب نافعة محررة فی الفقه و الاصول الخ و ملا علی قاری در مرقاة شرح مشکاة گفته و لمّا ذکر شیخنا العالم العلامة و البحر الفهامة شیخ الاسلام و مفتی الانام صاحب التصانیف الکثیرة و التالیف الشهیرة مولانا و سیدنا و سندنا الشیخ شهاب الدین بن حجر المکی مناقب الامام مالک و احمد بن حنبل و الشافعی فی شرح المشکوة قال تعین علینا إذ ذکرنا تراجم هؤلاء الائمّة الثلاثة ان نختم برابعهم المقدم علیهم الخ و نیز در ان گفته و قال شیخنا العلامة ابن حجر المکی فی شرحه للمشکوة عند قوله تکلم فیه بعض النقاد أی تکلم فیه باعتبار ذلک الحذف الّذی استلزم عنده ان یعبر عنه بما اصطلح علیه من عند نفسه الخ و شیخ عبد الحق دهلوی در ما ثبت من السنه گفته قال الشیخ شهاب الدین بن حجر الهیتمی المصری المفتی بلد اللّه الحرام و شیخ الفقهاء و المحدثین فی اوانه بذلک المقام فی الصّواعق المحرقة اعلم انّ ما اصیب به الحسین ع فی عاشوراء انّما هو الشهادة الدالة علی مزید حظوته و رفعة درجته عند ربّه و إلحاقه بدرجات اهل بیت الطاهرین الخ و نیز در ان گفته و قال شیخ مشایخنا فی الحدیث الحافظ ابن حجر الهیتمی و الصواب کما قدمناه فی رویته صلّی اللّه علیه و اله و سلم التعمیم علی أیّ حال رآه الرائی بشرط ان یکون علی صورته الحقیقیة فی وقت ما سواء کان فی شبابه او رجولیته او کهولیته او آخر عمره الخ و مناقب شامخه و محامد باذخه ابن حجر نزد این حضرات بحدیست که نوبت افراد ان بتالیف رسیده چنانچه عبد القادر بن احمد فاکهی که از علمای مشهورین سنیه است کتابی خاص درین باب جمع نموده محمد بن علی الشوکانی در بدر طالع گفته عبد القادر بن احمد الفاکهی ثم المکی العالم المشهور له تصانیف منها شرح منهج القاضی زکریا و شرح قصیدة الصفی الحلی و کتاب فی زیارة النبی صلّی اللّه علیه و سلم و کتاب فی فضائل شیخه ابن حجر الهیتمی و مات سنة 986
ص:368
آنکه علی بن حسام الدین الشهیر بالمتقی این حدیث شریف را در کنز العمال بروایات و الفاظ عدیده وارد نموده چنانچه گفته
انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب عق عد ظب ک عن ابن عباس عد ک عن جابر و نیز گفته
انا مدینة العلم و علیّ بابها ابو نعیم فی المعرفة عن علی انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه طب عن ابن عباس و نیز در ان گفته
قال الترمذی و ابن جریر معا حدثنا اسماعیل بن موسی السری انبا محمد بن عمر الرومی عن شریک عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن الصنابحی عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علی بابها حل قال الترمذی هذا حدیث غریب و فی نسخة منکر و روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و لم یذکروا فیه الصنابحی و لم یعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک و فی الباب عن ابن عباس انتهی و قال ابن جریر هذا خبر صحیح سنده و قد یجب ان یکون هذا علی مذهب الآخرین سقیما غیر صحیح لعلتین احدهما انّه خبر لا یعرف له مخرج عن علی ع عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم الاّ من هذا الوجه و الآخر ان سلمة بن کهیل عندهم ممن لا یثبت بنقله حجّة و قد وافق علیا فی روایة هذا الخبر
عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم غیره ثنا محمد بن ابراهیم الفزاری ثنا عبد السلام بن صالح الهروی ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها حدثنا ابراهیم بن موسی الرازی و لیس بالفراء ثنا ابو معاویة باسناده مثله هذا الشیخ لا اعرفه و لا سمعت منه غیر هذا الحدیث انتهی کلام ابن جریر و قد اورد ابن الجوزی فی الموضوعات حدیث علیّ و ابن عباس و اخرج ک حدیث ابن عباس و قال صحیح الاسناد و روی خط فی تاریخه عن یحیی ابن معین انه سئل عن حدیث ابن عباس فقال هو صحیح و قال عد فی حدیث ابن عباس انه موضوع و قال الحافظ صلاح الدین العلائی قد قال ببطلانه ایضا الذهبی فی المیزان و غیره و لم یاتوا فی ذلک بعلة قادحة سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر و قال الحافظ ابن حجر فی لسانه هذا الحدیث له طرق کثیرة فی مستدرک الحاکم اقل احوالها ان یکون للحدیث اصل فلا ینبغی ان یطلق القول علیه بالوضع و قال فی فتوی هذا الحدیث اخرجه ک فی المستدرک و قال انه صحیح و خالفه ابن الجوزی فذکره فی الموضوعات و قال انه کذب و الصواب خلاف قولهما معا و انّ الحدیث من قسم الحسن لا یرتقی
ص:369
الی الصحة و لا ینحط الی الکذب و بیان ذلک یستدعی طولا و لکن هذا هو المعتمد فی ذلک انتهی و قد کنت اجیب بهذا الجواب دهرا الی ان وقفت علی تصحیح ابن جریر لحدیث علی فی تهذیب الاثار مع تصحیح ک لحدیث ابن عباس فاستخرت اللّه و جزمت بارتقاء الحدیث عن مرتبة الحسن الی مرتبة الصحة و اللّه اعلم انتهی فهذا علی المتقی عمدة نبهائهم الاعلام*الموصوف عندهم بمحامد زاهرة الاعلام*قد روی هذا الحدیث المستنیر الداری للظلام*الهادی بنوره الی جدد الا من و نهج السلام*الاّ فمن سلک فیه لحب الاذعان و الاستسلام و تقبل الجزم بصحته کالمتقی بغیر نکیر و کلام*حظی عند ذوی العقول و الاحلام*و امن من عذلهم و الملام*و من أراد قدحه لزیغ قلبه المظلم کل الاظلام*و ابدی ضمیر سره لوحر صدره المولم اشد الایلام*ذهب دینه بالمحق و الانثلام و حق له من اللّه البطش و الاصطلام و ماثر مشرقه و مفاخر مونقه و نهایت علو درجت و غایت سمو مرتبت علی متقی نزد سنیه بر متتبع قول نقی فی مناقب المتقی تصنیف عبد القادر بن احمد الفاکهی و اتحاف التقی فی فضل الشیخ علی المتقی تصنیف شیخ عبد الوهاب متقی قادری و زاد المتقین فی سلوک طریق الیقین و اخبار الاخیار شیخ عبد الحق دهلوی و نور سافر عن اخبار القرن العاشر عبد القادر بن شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی و سبحة المرجان غلام علی آزاد بلگرامی و کفایة المتطلع تاج الدین الدهان المکی و کشف الظنون مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی و منتهی الکلام و ازالة الغین مولوی حیدر علی معاصر و ابجد العلوم و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و ظاهرست
آنکه ابراهیم بن عبد اللّه الوصابی الیمنی الشافعی حدیث مدینة العلم را دلیل فضل علم جناب امیر المؤمنین علیه السلام دانسته چنانچه در کتاب الاکتفاء در کتاب فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته الباب التاسع فی فضل علمه رضی اللّه عنه الی ان قال و عنه أی
عن علی رضی اللّه عنه انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها اخرجه ابو نعیم فی المعرفة و نیز در آن گفته و
عنه أی عن ابن عباس رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخرجه الحاکم فی المستدرک و الخطیب فی المفترق و المتفق انتهی فهذا الوصّابی صاحب کتاب الاکتفاء*قد روی هذا الحدیث الهادی لارباب الاقتفاء* نقلا عن اکابر علمائه العظماء*و عزوا الی اجلة حفاظه الفخماء*فالمذعن له ماض علی سنن الاهتداء*و الطّاعن فیه خابط فی سهب الاعتداء*و المقبل علیه راکن الی الحق الواضح السناء
ص:370
و المعرض عنه مسرع الی محتوم الشقاء و العناء
محمد طاهر گجراتی؟ ؟ ؟ در تذکرة الموضوعات گفته
انا مدینة العلم و علی بابها آورده من حدیث علیّ و ابن عباس و جابر قلت قد تعقب العلائی علی ابن الجوزی فی حکمه بوضعه فانه ینتهی طرقه الی درجة الحسن فلا یکون ضعیفا فضلا ان یکون موضوعا و قال ابن حجر صححه الحاکم و خالفه ابن الجوزی فکذبه و الصواب خلاف قولهما و الحدیث حسن لا صحیح و لا کذب و نیز در ان بعد ذکر قدح این حدیث از بعض طاعنین گفته قلت له متابعات فمن حکم بکذبه فقد اخطأ و ازین افادات علامه محمد طاهر بطلان تکذیب و ابطال و هوان تعییب و اخمال این حدیث شریف نهایت ظاهر و باهرست و حسن و اعتماد و اعتبار آن بغایت ساطع و سافر فالعجب کل العجب من المخاطب الماهر الحائز من الفضل کل زاه و زاهر کیف اثر الطعن البائر و أثار الضغن الفائر و لم یحتفل بما اثبته المحققون کابرا بعد کابر و لم یعتن بما حصفه المنقدون خالفا اثر غابر و اللّه ولی التوفیق لکلّ مقبل للحقّ اثر و هو الواقی عن زیغ کل ناکب فی سبیل الغی عاثر و محمد طاهر از اکابر علماء اعیان و افاخم نبلای جلیل الشأن نزد سنیه بوده عبد القادر بن شیخ بن عبد اللّه العیدروس در نور سافر فی اخبار القرن العاشر در وقائع سنه ست و ثمانین و تسعمائة گفته و فیها استشهد الرجل الصّالح العلامة جمال الدین محمد طاهر الملقب بملک المحدثین الهندی رحمه اللّه امین علی ید المبتدعة من فرقتی الرافضة السبابة و المهدویة القتالة و سبب ذلک انه کان یناقرهم و یناظرهم و یریدهم یرجعون الی الحق و یترکون ما هم علیه من الضلالة و الزندقة و کان هذا دابه ابدا و جری له معهم وقائع کثیرة و قهرهم فی مجالس عدیدة و اظهر فضائحهم و کشف خزعبلاتهم و ردعهم و أدحض حجتهم و ابطلها و بالغ فی الرد علیهم و التحذیر عنهم حتی قال بکفرهم و جزم بخروجهم من الدین و المنهج القویم و ضلالهم عن الصراط المستقیم و أراد اعدام هذا المذهب القبیح راسا و سعی فی ذلک سعیا بلیغا و أراد التوصل الی سلطان الزمان لذلک فاحتالوا علیه حتی قتلوه قبل ان یصل الی ذلک و لا حول و لا قوّة الا باللّه و هو الّذی اشار إلیه النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم بالمزیة فی الرؤیا التی رآها الشیخ المتقی السابقة و ناهیک بها من منقبة علیة و کان علی قدم من الصّلاح و الورع و التبحر فی العلم و کانت ولادته سنة ثلث عشر و تسع مائة و حفظ القرآن و هو لم یبلغ الحنث وجدا فی طلب العلم و مکث کذلک نحو خمس عشرة سنة و برع فی فنون عدیدة و فاق الاقران حتی لم یعلم انّ احدا من علماء کجرات بلغ مبلغه فی
ص:371
فن الحدیث کذا قاله بعض مشایخنا و له تصانیف نافعة منها مجمع بحار الانوار فی غرائب التنزیل و لطائف الاخبار و شیوخه کثیرون لمّا حج اخذ عن الشیخ حسن البکری و الشیخ ابن الحجر الهیتمی و الشیخ علی بن عراق و الشیخ علی المتقی الهندی المکی و الشیخ جار اللّه بن فهد و اخذ عن جدی السید عبد اللّه العیدروس فی التصوف بعدن و ورث عن ابیه مالا جزیلا فانفقه علی طلبة العلم الشریف و کان یرسل الی معلم الصبیان و یقول أی صبیّ حسن ذکاه و جیّد فهمه ارسله الیّ فیرسل إلیه فیقول له کیف حالک فان کان غنیا یقول له تعلم و ان کان فقیرا یقول له تعلم و لا تهم من جهة معاشک انا اتعهد أمرک و جمیع عیالک علی قدر کفایتهم فکن فارغ البال و اجتهد فی تحصیل العلم فکان یفعل ذلک بجمیع من یاتیه من الضعفاء و الفقراء و یعطیهم قدر ما وظفه لهم حتی صار منهم جماعة کثیرة علماء ذوو فنون کثیرة فاتفق جمیع ماله فی ذلک و حکی انه فی ایام تحصیله قاسی من الطلبة و غیرهم شدائد فنذر ان رزقه اللّه علما لیقومن بنشره ابتغاء لمرضات اللّه فلمّا تم له ذلک فعل کذلک و قام به احتساب اللّه فانتفع بتدریسه عوالم لا تحصی رحمه اللّه و اعاد علینا من برکاته امین و شیخ عبد الحق محدث دهلوی در اخبار الاخیار فی اسرار الابرار گفته میان محمد طاهر در بین گجرات بوده از قوم بوهره که در ان دیارند حق سبحانه تعالی او را علم و فضل داد و بحرمین شریفین رفت و علماء و مشایخ آن دیار شریف را دریافت و تحصیل و تکمیل علم حدیث نمود و با شیخ علی متقی رحمة اللّه علیه صحبت داشت و مرید شد و باز او ببرکت و کرامت بوطن اصلی عود نمود و بعضی بدعتها که در آن قوم شائع بود ازاله کرد و میان اهل سنت و بدعت این قوم تمییز و تعریف نمود و در علم حدیث توالیف مفیده جمع کرد از آنجمله کتابیست که متکفل شرح صحاح ست مسمی بجمیع البحار و رساله دیگر مختصر مسمی بمغنی که تصحیح اسماء رجال کرده بی تعرض به بیان احوال بغایت مختصر و مفید و در خطبهای این کتب مدح شیخ علی متقی بسیار کرده است و وی بوصیت شیخ سیاهی بجهة امداد طلبار است می کرد و در وقت درس نیز بحل کردن آن مشغول می بود تا دست نیز در کار باشد و وی در ازاله بدع و اهل بدع که در آن دیار بودند تقصیر نکرد و آخر هم بدست آن جماعت در سنه نیف و ثمانین و تسع مائة بشهادت رسید شکر اللّه سعیه و جزاه اللّه عن المسلمین خیرا و غلام علی آزاد بلگرامی در سبحة المرجان فی آثار هندوستان گفته مولانا الشیخ محمد طاهر الفتنی قدس سره فتّن بفتح الفاء و تشدید الفوقانیة و فتحها و النون بلدة من بلاد کجرات هو خادم الاحادیث المقدسة و ناصر السنن الموسسة تلمذ علی بعض علماء کجرات و اخذ
ص:372
منهم نبذة من العلوم المتذاولات ثم سلک الی الحرمین المکرمین زادهما اللّه شرفا و علوا و ادرک علماءهما و مشایخهما لا سیما الشیخ علی المتقی قدس اللّه سره و تعاطی منه فیوضات وافرة و فتوحات متکاثرة و عطف عنان العزم الی بلده و عاد الی مسارح اغواره و نجده و صرف جل همته علی افادة العلوم و شد حزامه علی اعلاء کلمة الحیّ القیوم و کانت طریقته حسب وصیّة شیخه المتقی الاشتغال بعمل المداد و اعانة کتبة العلوم بهذا الامداد حتی کان فی حالة التدریس ایضا یشتغل بحله و ینضر خمیلة الطرس بطلّه لیکون اللسان و البنان فی حل المشکلات و حسن العمل رضیعی لبان و فرسی رهان و الف توالیف مفیدة کمجمع البحار فی غریب الحدیث و المغنی فی اسماء الرجال و تذکرة الموضوعات و عزم مثل شیخه علی کسر البواهیر المهدویة الّذین کانوا من قومه و کانوا من اتباع السید محمد الجونفوری الذی ادعی انه المهدی الموعود و عهد ان لا یربط العمامة علی راسه حتی یزیل کیّ البدعة عن جباههم و لما استولی سلطان اکبر والی دهلی فی سنة ثمانین و تسعمائة علی کجرات و اجتمع بالشیخ ربط العمامة بیده علی راس الشیخ و قال علی ذمة معدلتی نصرة الدین المبین و کسر الفرقة المبتدعین وفق ارادتک و فوض السلطان حکومة کجرات الی اخیه الرضاعی میرزا عزیز کوکه الملقب بالخان الاعظم فاعان الشیخ و ازال رسوم البدعة مهما امکن ثم عزل الخان و نصب مکانه عبد الرحیم خان خانان و هو کان شیعیا فاعتضد به المهدویة و خرجوا من الزوایا و رموا السهام عن الخبایا فحل الشیخ العمامة عن راسه و انطلق الی السلطان اکبر و هو کان فی مستقر الخلافة اکبراباد فتبعه جمع من المهدویة سرّا و لما وصل الشیخ الی حوالی اجّین بضم الهمزة و تشدید الجیم و فتحها و سکون التحتانیة و النون هجموا علیه و قتلوه سنة ست و ثمانین و تسع مائة فنقل جسده الی فتن و دفن فی مقابر اسلافه رحمه اللّه تعالی و من احفاده الشیخ عبد القادر بن الشیخ أبی بکر مفتی مکة المعظمة کان عالما جیدا لا سیما فی الفقاهة فصیحا بلیغا و من توالیفه الفتاوی اربع مجلدات و مجموعة المنشآت توفی سنة ثمان و ثلثین و مائة و الف و نظم الشیخ عبد اللّه طرفة الانصاری المکی الشافعی استاده فی مدح التلمیذ قصیدة یوصل فیها نسبه الی الصدیق الاکبر رضی اللّه عنه و یقول قد کان جد ابیک بل ضریحه من اوحد العلماء و الفضلاء اعنی محمد طاهر
من منجبی الصدیق حققه بغیر مراء
لکن جمهور اهل کجرات متفقون علی ان الشیخ من البواهیر
ص:373
و صرح به الشیخ عبد الحق الدهلوی فی کتابه اخبار الاخیار قال بعضهم انّه کان صدیقیا من جانب الامام و قال الآخرون لما تلقب المهدویة بالحیدریة و هی نسبة الی الحیدر علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه فلقب الشیخ بالصدیقی فی مقابلتهم و الاصل ان اسلاف البواهیر جدید اسلامهم و اهل الهند یدعون من یدخل دین الاسلام صدیقیا لمناسبته بالصدیق الاکبر رضی اللّه عنه فی التصدیق قال المیر نور اللّه الشوشتری المتوفی فی العشرة الثانیة بعد الالف فی بعض مؤلفاته البوهرة طائفة متوطنون بکجرات اسلم اسلافهم علی ید الملا علی الّذی قبره فی کنبایت بفتح الکاف و سکون النون و الباء الموحدة و الالف و کسر التحتانیة و سکون الفوقانیة بلدة مشهورة قریبة من کجرات و مضی لاسلامهم ثلاث مائة سنة تخمینا و اکثرهم یکسبون المعاش بالتجارة و انواع الحرف کما یدل علیه اسم بوهرة و معناه التاجر بالهندیة و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته محمد بن طاهر الفتنی مولف مجمع البحار فی غریب الحدیث خادم حدیث نبوی و ناصر سنن مصطفویست در بلده نهرواله در سنه اربع عشر و تسعمائة متولد شده تحصیل علوم و تکمیل فنون از عظمای عصر و فضلاء دهر خود نمود مثل استاذ الزمان ملا مهته و مولانا شیخ ناگوری و شیخ برهان الدین سمهودی و مولانا ید اللّه سوهی بعده جاده نور و حرمین شریفین گردید و از علما و مشایخ ان دیار کرامت آثار استفاده و استفاضه گرفت مثل شیخ أبی عبد اللّه زبیدی و سید عبد اللّه عدنی و شیخ عبید اللّه حضرمی و شیخ جار اللّه مکی و شیخ ابن حجر مکی صاحب صواعق محرقه و شیخ علی مدنی و شیخ برخوردار سندی و شیخ ابو الحسن بکری المکی خصوصا از حاشیه محفل اشرف شیخ اجل علی بن حسام الدین المتقی فیوض فراوان اندوخت و بسعادت ارادت فائز گشت و عنان بوطن اصلی بازگردانید و هنگامه افاده علوم و اعلای کلمة الحق گرم ساخت و بتصانیف نفیسه بدیعه پرداخت از آنجمله کتاب مجمع البحارست که بدان توسل بخدمت شیخ خود علی متقی کرد و در دیباجه آن ثنای بلیغ بر وی نمود همیشه بر وفق وصیت شیخ خود مداد برأی امداد نسخه نویسان علوم حل می کرد بحدی که در وقت درس گفتن هم بحل کردن مرکب مشغول می بود تا دست نیز در کار باشد وی در شکست بواهیر مهدویه که هم قوم او بودند و اقتدای سید محمد جونپوری مدعی مهدویت می کردند مثل استاد خود کمر بست و عهد کرد که تا داغ بدعت از پیشانی ایشان نشوید دستار بر سر نه بندد چون اکبر بادشاه در سنه ثمان و تسعمائة گجرات را تسخیر کرد در پئن با شیخ ملاقات واقع شد پادشاه بدست خود دستار بر سر شیخ پیچید و گفت باعث ترک دستار بسمع رسیده نصرت دین متین بر وفق اراده شما بر ذمه معدلت من لازمست در ان سال حکومت گجرات
ص:374
بخان اعظم میرزا عزیز کوکه تفویض یافت باعانت او اکثر رسوم بدعت برانداخته شد امّا عنقریب صوبه گجرات بر عبد الرحیم خان خانان قرار گرفت و بحمایت او طائفه مهدویه باز از کمین برجستند شیخ دستار از سر بگشاد و عزم آگره کرد که ماجرا بسمع اکبر پادشاه رساند و تدارکی بعمل آرد شیخ وجیه الدین علوی هر چند بکنایه منع کرد و فرمود عالم مظهر اسمای جلالی و جمالیست حفظ آثار و احکام هر اسم صراطی مستقیمست سودمند نیفتاد و رخت کوچ بربست جمعی از مخالفین در پی افتادند و ما بین اوجین و سارنگ پور ریخته شهید ساختند و این حادثه در سنه ست و ثمانین و تسع مائة اتفاق افتاد نعش او را از مالوه به پایین آورده در مقابر اسلاف او دفن کردند کذا فی ماثر الکرام تاریخ بلگرام للسید آزاد رح و غیره حاجی رفیع الدین خان مرادآبادی در حالات الحرمین نوشته اند چون اکبر پادشاه در پئن بملاقات شیخ محمد طاهر که در آن وقت در علوم ظاهر و باطن از اکابر عهد خود بودند آمد گفت خدمتی بفرمائید گفتند آرزوی ما آنست که اگر کسی از فرزندان من پیش شما یا فرزندان شما آید او را بخود راه ندهید و برانید و بعد اندک توقف فرمودند این گفتن من فائده ندارد ایشان خواهند آمد و شما راه خواهید داد آخر یکی از نبائر ایشان نزد عالمگیر پادشاه آمد و بشیخ الاسلام ملقب شد و جاه عظیم یافت انتهی و میرآزاد نوشته که یکی از احفاد او شیخ عبد القادر بن شیخ ابو بکر مفتی مکّه معظمه بود در علم و فضل و فصاحت و بلاغت لا سیما فقاهت ممتاز عصر می زیست سالها بر مسند افتای حرم محترم سربلندی داشت از توالیف اوست فتاوی در چهار مجلد و نسخه منشات مات فی سنه ثمان و ثلاثین و مائة و الف شیخ عبد اللّه طرفه انصاری مکی شافعی استاد او بود در مدح تلمیذ قصیده پرداخته در آنجا نسب شیخ محمد طاهر جد او بصدیق اکبر رضی اللّه عنه رسانیده می گوید قد کان جد ابیک بل ضریحه من اوحد العلماء و الفضلاء
اعنی محمّد طاهر من منجی الصّدیق حققه بغیر مراء
امّا شیخ محمد طاهر باتفاق جمهور از قوم بوهره است و کلام شیخ عبد الحق دهلوی در اخبار الاخیار هم تصریح می کند و صدیقی بعضی می گویند باعتبار نسب از جانب مادر بود و بعضی گویند از جهت اعتقاد بود که چون شیعه خود را حیدری می گویند او خود را صدیقی خواند انتهی کلامه محرر سطور گوید ارجح قول ثانی می نماید زیرا که نسب بمادر نمی باشد بلکه از پدری بود خصوصا اعتبارش از مثل شیخ محمد طاهر عالم محقق خیلی بعیدست و لیکن قول طرفه در بیت مذکور حققه بغیر مراء ناظر در صحت صدیقیت اوست قطع نظر از آنکه از جانب مادر باشد یا پدر و اللّه اعلم و لیکن اصح همینست که بوهره بود انتهی ما اردنا نقله و نیز صدیق حسن در ابجد العلوم گفته الشیخ محمد طاهر الفتنی صاحب مجمع البحار فی غریب الحدیث و فتن بلدة من بلاد کجرات تلمذ علی علماء بلده و صار راسا فی العلوم الحدیثیة و الادبیة و رحل الی الحرمین الشریفین و ادرک علماءهما و مشایخهما سیما
ص:375
الشیخ علی المتقی و ذکره فی مبدء کتابه مجمع البحار و اثنی علیه ثناء حسنا جمیلا و عاد الی بلده و قصر همته علی افادة العلوم و کان طریقته الاشتغال بعمل المداد و اعانة کتبة العلوم بهذا الامداد حتی فی حالة الدرس ایضا یشتغل بحله له المغنی فی اسماء الرجال و تذکرة الموضوعات و عزم علی کسر البواهیر المهدویة الذین کانوا قومه و عهد ان لا یرتبط العمامة علی راسه حتی یزیل تلک البدعة فلما استولی السلطان الاکبر والی دهلی فی سنة 980 علی کجرات و اجتمع بالشیخ ربط العمامة بیده علی راس الشیخ و قال علی ذمة معدلتی نصرة الدین و کسر الفرقة المبتدعین وفق ارادتک و کان قد فوض حکومة کجرات الی اخیه الرضاعی میرزا عزیز کوکه الملقب بالخان الاعظم فاعان الشیخ و ازال رسوم البدعة مهما امکن ثم عزل الخان الاعظم و نصب مکانه عبد الرحیم خان خانان و کان شیعیا فاعتضد به المهدویة و خرجوا من الزوایا و رموا السهام علی الخبایا فحلّ الشیخ العمامة عن راسه و انطلق الی اکبر بادشاه و کان فی مستقر الخلافة اکره فتبعه جمع من المهدویة سرّا و هجموا علیه فی حوالی اجّین و قتلوه سنة 986 فاستشهد و نقل جسده الی فتّن و دفن فی مقابر اسلافه و کان صدیقی النسب من جهة امه و اصله من بواهیر و اسلافهم جدید الاسلام و بیوهار فی الهندیة التجارة و بوهره التاجر و قد ذکره الشیخ عبد الحق بالدّهلوی ترجمته فی اخبار الاخیار و ذکرتها انا فی اتحاف النبلاء و ایضا افردت ترجمته فی رسالة مستقلة الحقتها فی اوائل مجمع البحار قال الشیخ عبد الوهاب المتقی رایت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم فی الرّؤیا فقلت من افضل النّاس فی هذا الزمان یا رسول اللّه فقال شیخک ثم محمد طاهر و یا لها من رویا تفضل علی الیقظة و کتابه مجمع البحار قد طبع بالهند لهذا العهد و اشتهر اشتهار الشمس فی رابعة النّهار و هو کتاب جمع فیه کلّ غریب الحدیث و ما الف فیه فجاء کالشرح للصحاح الستة فان لم یکن عند احد شرح لکتاب من الامهات أ لست فهذا الکتاب یکفیه لحلّ المعانی و کشف المبانی و هو کتاب متفق علی قبوله متداول بین اهل العلم منذ ظهر فی الوجود و باللّه التوفیق و جلالت مرتبت محمد طاهر نزد سنیه بر ناظر رساله اصول حدیث مخاطب و ایضاح فاضل رشید و ازالة الغین حیدر علی معاصر نیز واضح و لائحست
آنکه عباس بن معین الدین الشهیر بمیرزا محذوم الجرجانی ثم الشیرازی این حدیث شریف را در کتاب نواقض الروافض آورده و از فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام شمرده چنانچه در فصل ثانی از فصول ثلاثه کتاب مذکور گفته
فی فضائل علی بن أبی طالب رض عن انس بن مالک قال بعث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یوم الاثنین و صلّی
ص:376
علی یوم الثلثاء اخرجه الترمذی
و عن ابن عباس قال اول من صلی علیّ اخرجه الترمذی و عن زید بن ارقم رضی اللّه عنه قال اول من اسلم علیّ قال عمر بن مرة فذکرت ذلک لابراهیم النخعی فانکره و قال اوّل من اسلم ابو بکر الصدیق اخرجه الترمذی و
عن سعد بن أبی وقاص قال لما اخاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم بین اصحابه جاءه علیّ تدمع عیناه فقال یا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم آخیت بین اصحابک و لم تواخ بینی و بین احد فقال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انت اخی فی الدّنیا و الآخرة اخرجه الترمذی و عن ابن عمر انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال من کنت مولاه فعلی مولاه اخرجه الترمذی و عن زید بن ارقم ان رسول اللّه صلعم خلف علی بن أبی طالب فی غزوة تبوک فقال علیّ یا رسول اللّه تخلفنی فی النساء و الصبیان فقال اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی غیر انه لا نبی بعدی اخرجه البخاری و مسلم و الترمذی عن سعد بن أبی وقاص ان معاویة بن أبی سفیان امره فقال ما یمنعک ان نسب ابا تراب فقال اما ما ذکرت ثلثا قالهن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فالی؟ ؟ ؟ لان یکون لی واحدة احب الیّ من جر النعم سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول له و خلفه فی بعض مغازیه فقال له علی یا رسول اللّه خلفتنی مع النساء و الصبیان فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی الاّ انه لا نبوة بعدی و سمعته یقول یوم خیبر لاعطین الرّایة غدا رجلا یحب اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله قال فتطاولنا فقال ادعوا لی علی ف؟ ؟ ؟ به ارمد فبصق فی عینیه و دفع الرایة إلیه ففتح اللّه علیه و اما نزلت هذه الآیة نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ دعا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّا و فاطمة و حسنا و حسینا فقال اللّهمّ هولاء اهلی اخرجه مسلم و الترمذی
و عن عمر بن حصین قال قال بعث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم جیشا و استعمل علیهم علی بن أبی طالب فمضی فی السریة فاصاب جاریة فانکروا علیه و تعاقد اربعة من اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فقالوا إذا لقینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم اخبرناه بما صنع علیّ و کان المسلمون إذا رجعوا من سفر بدءوا برسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم ثم انصرفوا الی رجالهم فلمّا قدمت السریة فسلموا علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فقام احد الاربعة فقال الم تر الی علی ابن أبی طالب فعل کذا و کذا فاعرض عنه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم ثم قام الثانی فقال مثل ما قال فاعرض عنه
ص:377
ثم قام الثالث فقال مثل مقالتهما ثم قام الرابع و قال ما قالوا فاقبل إلیهم رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و الغضب یعرف فی وجهه فقال ما تریدون من علیّ ثلثا انّ علیا منی و انا منه و هو ولی کل مؤمن بعدی اخرجه الترمذی
و عن جیش بن جنادة ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال علی منی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الا انا او علی اخرجه الترمذی
و عن انس قال کان عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم طیر فقال اللّهمّ ایتنی باحب خلقک إلیک یأکل معی هذا الطیر فجاء علی فاکل معه اخرجه الترمذی
و عن سلمة بن الاکوع قال کان علی قد تخلف عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فی خیبر و کان رمدا فقال انا اتخلف عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فخرج علیّ فلحق النّبی صلّی اللّه علیه و سلم فلما کان مساء اللّیلة الّتی فتح اللّه فی صباحها قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لاعطین الرایة غدا رجلا یحبه اللّه و رسوله او قال یحبّ اللّه و رسوله یفتح اللّه علیه فاذا نحن بعلی و ما نرجوه فقال هذا علیّ فاعطاه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم الرایة ففتح اللّه علیه اخرجه البخاری و مسلم
و عن سهل بن سعدان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال یوم خیبر لاعطین الرایة غدا رجلا یحب اللّه و رسوله قال فبات النّاس یذکرون لیلتهم ایهم یعطاها فلما اصبح النّاس غدوا الی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم کلهم یرجون ان یعطاها فقال این علی بن أبی طالب فقیل هو یا رسول اللّه یشتکی عینیه قال فارسلوا إلیه فبصق فی عینیه و دعا له فبرأ کان لم یکن به رجع فاعطاه الرایة فقال علی یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و اقاتلهم حتی یکونوا مثلنا قال انفذ علی رسلک حق تنزله بساحتهم ثم ادعهم الی الاسلام و اخبرهم بما یجب علیهم من حق اللّه عز و جل فیه فو اللّه لان یهدی اللّه بک رجلا واحدا خیر لک من حمر النعم اخرجه البخاری و مسلم
و عن أبی سعید قال کنا لنعرف المنافقین نحن معاشر الانصار ببغضهم علی بن أبی طالب اخرجه الترمذی
و عن أم سلمة قالت قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لا یحبّ علیّا منافق و لا یبغضه مؤمن اخرجه الترمذی
و عن زر بن حبیش قال سمعت علیا کرم اللّه وجهه یقول و الذی فلق الحبة و برأ النسمة انه لعهد النبیّ الامّی الیّ ان لا یحبنی الاّ مؤمن و لا یبغضنی الاّ منافق اخرجه مسلم و الترمذی و النّسائی ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها اخرجه الترمذی انتهی فهذا متکلمهم الشهیر بمرزا مخدوم*الّذی عناده للحق متیقن معلوم* قد اورد هذا الحدیث القاطع لدابر الخصوم*نقلا عن الترمذی احد اعیانهم الستة القروم*و عده من فضائل مولانا علی
ص:378
باب العلوم*علیه و علی صنوه و الهما آلاف السلام من الحی القیوم*فالعجب کل العجب من المخاطب المشهوم کیف عاند فی رده اهل الاحلام و الفهوم*و عازّ فی طعنه ارباب الافهام و الحلوم*و سبق فی دفعه حتی علی ذوی الزیغ المشوم
آنکه شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی در عقد نبوی و سر مصطفوی این حدیث شریف را وارد نموده چنانچه گفته و
اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الطبرانی و الحاکم و العقیلی فی الضعفاء و ابن عدی عن ابن عمر و الترمذی و الحاکم عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و بابها
و فی روایة فمن أراد العلم فلیات الباب و فی اخری عند الترمذی عن علی انا دار الحکمة و علی بابها و فی اخری عند ابن عدی علی باب علمی
آنکه شیخ بن عبد اللّه العیدروس در عقد نبوی ابیات قصیده ابن جابر اندلسی که مشتمل بر نظم این حدیث شریف می باشد نقل نموده و استحسان آن فرموده چنانچه در کتاب مذکور بعد ذکر شطری از مناقب و اخبار جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و للّه در ابن جابر الاندلسی حیث قال و انّ علیّا کان سیف رسوله و صاحبه السّامی لمجد مشید و صهر النّبیّ المجتبی و ابن عمه
ابا الحسنین المحتوی کلّ سودد
ربّ السّماء من سمائه
اثرا بالزّاد من جاء یجتدی
من قدیات و الصوف لبسه و فی السندس الغالی غدا سوف یغتدی و قال رسول اللّه اتی مدینة
من العلم و هو الباب و الباب فاقصد
آنکه شیخ بن عبد اللّه العیدروس در عقد نبوی قصیده ابو الحسن علی بن أبی بکر بن عبد الرحمن السقاف که در بعض ابیات آن مضمون بلاغت مشحون حدیث مدینة العلم نظم کرده استحسانا نقل نموده چنانچه در کتاب مذکور گفته و للّه در الشیخ العارف شیخنا و قدوتنا السید الشریف الحسینی ابو الحسن علی بن أبی بکر بن عبد الرحمن السقاف حیث قال و عدد ابیات هذه القصیدة مائتان و تسعة و عشرون بیتا و مجموعها مفرق فی هذا المجموع اللطیف عند ذکر من ذکر من عمود سلسلة هذا النسب الشریف لنا قصر مجد فی انتساب و منسب
قبیلتنا تسمو بکم من مهذب
الفاروق احکم نسبة
ص:379
و بعد نقل بسیاری از ابیات می آرد لهم من جمال المصطفی خیر خلعة و من صفو حلو
الاقتفا سر معذب
الکبری
بها فضلا و سرا بموجب
فاضت و سر حسینهم
لاعطی کلّ خیر و مطلب
سقیما مقعدا حل قیده و جلّله بالالطاف و الحال طیب
و مخفی نماند که شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی از اکابر اولیاء معروفین و اجله علماء مشهورین و اعاظم کبراء ممدوحین و افاخم عظماء مقبولین اهل سنتست عبد القادر بن شیخ بن عبد اللّه العیدروس در نور سافر گفته و فی لیلة السبت لخمس و عشرین خلت من رمضان سنة تسعین توفی الشیخ الکبیر و العلم الشهیر القطب العارف باللّه شیخ بن عبد اللّه العیدروس باحمدآباد و دفن بها فی صحن داره و علیه قبة عظیمة و کان مولده سنة تسع عشرة و تسعمائة بتریم و من احسن تواریخ وفاته تاریخ صاحبنا الفقیه عبد اللّه بن احمد بن فلاح الحضرمی و قد نظمه فی بیتین فقال ارخت نقله سیدی شمس الشموس العیدروس فانظر تجد تاریخه القطب هو شمس الشموس
و لفضلاء الآفاق فیه جملة مستکثرة من المراثی و من غریب الاتفاق انه قبل موته بنحو شهرین کان امر بتحصیل رسالة فی مناقب النووی رحمه اللّه ثم امر بمقابلتها و کان مؤلفها ذکر فیها جملة من المراثی الّتی قیلت فی الامام فقال ذات یوم ان المراثی إذا قرئت لا بد ان یموت احد فاتفق ان مات بعد ذلک و رثی بمراثی کثیرة حتی انی لم ار احد ارثی بهذا القدر منها سوی التی ذکرها فی تلک الرسالة من مراثی الامام النووی و روی عن الشیخ الکبیر الولی شهاب الدین احمد بن الشیخ عبد الرحمن انه کان یقول عاد اهل حضرموت یودون فیه نظرة و یخص به اهل بلد بعید من اهل المشرق و کانت مدة اقامته بالهند اثنین و ثلاثین سنة لأنّه دخلها سنة ثمان و خمسین و تسعمائة و کان شیخا کاسمه کما قال بعض الصلحاء فی وصفه و لقد صار بحمد اللّه شیخ زمانه باتفاق عار فی وقته و قد الهم اللّه اهله حیث سموه شیخنا قبل اوانه و وقته و ذلک لتحقیق وراثته من متبوعه کما الهم اللّه آل المصطفی صلّی اللّه علیه و سلم لتسمیته محمد ص اقبل تجلی صفاته الحمیدة صلّی اللّه علیه و سلّم
ص:380
و صار هذا الاسم الشریف یصدق فیه من اربع حیثیات احدها انه اسمه و ثانیها انه بلغ فی السن حدّ الشیوخة و ثالثها انه شیخ اهل التصوف فی زمانه و رابعها انّه شیخ طلبة العلم فی العلوم الظاهرة فهو شیخ اسما و وصفا و علی کلّ تقدیر و بکلّ وجه و ما احسن قول الادیب الفاضل عبد اللطیف الدبیر حیث یقول فیه شیخ الی سبل الرشاد مسلّک و طریقه فی العلم ما لا یجهل شیخ بحسن ادائه و بیانه لعظیم اشکال العویص یسهل شیخ تبحر فی العلوم فمن رای بحرا یسوغ لواردیه المنهل شیخ علیه من المهابة رونق کالبدر لکن وجهه یتهلل شیخ له فی الطالبین مسائل صوفیة ان جئت عنها تسأل شیخ تقدم فی السلوک لانه ان عد ارباب الکرامة اوّل العیدروس الحبر قدوة عصره من للشدائد مقصد و مؤمل قطب الزمان و غوثه و غیاثه من یرتجیه لا یضاع و یحمل ابن العفیف ابو الشهاب المرتضی بحر الحقائق مرشد متفضل عذب الموارد من اتاه واردامن فیضه درن الغشاوة یغسل ما قیل هذا کامل فی ذاته الا و قلت الشیخ عندی اکمل لا زال فیض کماله متواصلاما دام شیخ فی الطّریقة موصل و روی عن الشیخ الکبیر و الولی الشهیر القطب شمس الشموس ابو بکر بن عبد اللّه العیدروس انه قال لابیه السید عبد اللّه بن شیخ و کان فی خدمته و هو ابن اخیه عند وفاته تمن یا عبد اللّه فقال ما ارید الاّ البرکة و الدعاء لی بذریّة صالحة فبشره بذلک و قال له سیاتیک من الولد کذا و کذا و ذکرهم باسمائهم و عد من جملتهم سیدی الشیخ صاحب الترجمة ثم اثنی علیه و اشار بالسر المصون إلیه و قال له انه ولدی و صاحب سری و أم امه بنت الشیخ علی بن أبی بکر و حکی ابن الشیخ علیّ رضی اللّه عنه کان إذا رای السید عبد اللّه بن شیخ و هو صغیر یقول أرجو ان یتزوج هذا احدا من بناتی او بنات اولادی فتحصل له منهم ذریة صالحة فلمّا عقد السید عبد اللّه بزوجته السیدة فضل اللّه الّتی امها بنت الشیخ علی حضر جماعة من الأعیان منهم والده السید شیخ و خالها السید عبد الرحمن أرجو من اللّه ان کلام والدی ینتج نتیجة فان کلام الصّالحین ما یسقط فقال له السید شیخ هذا ثمرة تلک البشارة قلت فی اسمها ما یشعر بهذه الموهبة العظیمة التی سبقت فی الازال السید عبد اللّه بالذریة الصالحة فظهر بفضل اللّه من بطن فضل اللّه هذا السیّد العظیم و ذلِکَ فَضْلُ اَللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اَللّهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ و روی عن الشیخ الکبیر و العلم الشهیر أبی بکر بن سالم باعلوی انه کان یقول ما احد من آل باعلوی أولهم و آخرهم اعطی
ص:381
مثله و روی مثل ذلک عن المولی العلامة عبد اللّه بن عبد الرحمن الشهیر بالنحوی باعلوی و زاد و اللّه ما هو الآیة الیوم فهو عدیم النظیر و لما سمع کتابه الفوز و البشری کان لا یمرّ بشیء الاّ و یقول کنت ادور لاشیاء من جهة المعتقدات فما شفانی شیء مثله فیها لا من کتب الغزالی و لا الیافعی و حکی من مجاهداته انّه کان یعتمر غالبا فی رمضان اربع عمرات باللیل و اربع بالنهار و ناهیک بها منقبة ما اجلها فقد ورد فی الصحیح ان عمرة فی رمضان کحجّة و فی روایة تقضی حجة او حجة مع النبی صلّی اللّه علیه و سلم قال العلامة حمید و تیسر اربع باللّیل و اربع بالنّهار من الکرامات الخارقة و لم ینقل مثله عن احد فیما اعلم من الاسلاف السابقة و ما احسن قول الشیخ عبد المعطی بن حسن باکثیر رحمه اللّه حیث یقول فی اثناء بعض قصائده فیه قد عشت فی أم القری دهرا علی
و قیام لیل مع صیام هواجر
منذ زمان
و مواهبا فی رتبة السلطان
یا فتی
ابوک و السقاف جدّک
و من شیوخه شیخ الاسلام الحافظ شهاب الدین بن حجر الهیتمی المصری و الفقیه الصالح العلامة عبد اللّه بن احمد باقشیر الحضرمی و له من کلّ منهما إجازة فی جماعة آخرین یکثر عددهم و اجتمع بالعلامة الربیع بزبید و اما مقرواته فکثیرة جدا و من تصانیفه العقد النّبویّ و السر المصطفوی و الفوز و البشری و شرحان علی قصیدته المسماة تحفة المرید احدهما اکبر من الآخر امّا الکبیر فالمسمّی حقائق التوحید و امّا الصغیر فالمسمی سراج التوحید و مولدان کذلک احدهما اکبر من الآخر و معراج و رسالة فی العدل و ورد اسمه الحزب النفیس و نفحات الحکم علی لامیة العجم و هو علی لسان التصوف و لم یکمله و دیوان شعر و من شعره هذه الوسیلة الّتی نظم فیها نسبة الی النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و هی شعر توسلی بمحمد خاتم الرسل و فاطمة و امیر المؤمنین علی
ثم الحسن و الحسین مع زین العابد علی محمد الباقر السجاد جعفر علی ذاک العریضی الامام محمد
نجله
الرباط ثم علی
ص:382
فهؤلاء بنو الزهراء صح بهم
الضّحی فی دارة الحمل
الزهر عقدهم بدأ و ختما محمد خاتم الرسل
و منه فی وصف العارفین رضی اللّه عنهم اجمعین اولئک القوم
سادات فحق لهم
فیض رحمان
طریقهم حبذا افتخارا و برهان
و منه شعر سارعوا من قبل فوت و اغنموا فرضا و وقتا و اقرضوا للّه قرضا
لن تنالوا البر حتی
و منه شعر یا قارئ الخط ادعو اللّه یغفر لی ذنبی و اثمی و عصیانی کذا زللی و یلحظ العبد لحظا
انه قمن
القذر
مسلسلة تعلو علی کل رتبة
و البدور طوالع
ابدال اوتاد صفوة
نسب بالمصطفی و ابن بنته
المجتبی خیر ماجد
سادة لشد امجدنا شدوا بطیب المحامد و منه لنا سادة فاقوا علی کل سادة بتمکین ارث
کابر عن کابر
لهم عن عشائر
و کیف لا یکون الحق عیش قلوبهم و هم بضعة المختار اهل المفاخر
و منه هذا المفرد و التزم فیه الحروف المقطعة زردار و ددارود و دد و ادای وادی ز رود
و منه هذه القصیدة العظیمة المشهورة بالبرکة مطلعها حجاب من اللّه و حرز منیع علینا دواما و فضل وسیع و حسبی
ربی لطیف بدیع
المعارف لنا دانیه
خلق أراد و بنا
ص:383
هو اللّه هو القریب السریع
و مناقبه و کراماته لیس هذا محلها و قد افردها غیر واحد من العلماء بالتصنیف کالشیخ العلامة حمید بن عبد اللّه السندی فی رسالة له و الشیخ العلامة شهاب الدین احمد بن علی الیشکریّ المکی فی کتابه نزهة الاخوان و النفوس فی مناقب شیخ بن عبد اللّه العیدروس و قد ذکرت کثیرا منها فی مقدمة الفتوحات القدوسیة فی مناقب الخرقة العیدروسیة و انما قصدنا الان الاشاره الی ذلک اجمالا لیستدل به علی جلالة قدره فکفی بالنفحة دلیلا علی الزهر و بالفرقة معرفة علی عذوبة النهر و بعلامة الهلال تنبیها علی اقبال شخص الشهر إذ کتابنا هذا مبنی علی الایجاز و الاختصار دون الاسهاب و و الاکثار و باللّه التوفیق و للّه در الشیخ عبد المعطی باکثیر حیث یقول من قصیدة ذاعت فضائله و شاع ثناؤه فی الخافقین و جاورت بغداداما احسن قول الشیخ الفاضل عبد اللطیف الدبیر حیث یقول فیه شیخ الانام مفید کل محقق بحر العلوم العارف الربّانی ابن العفیف ابو الشهاب المجتبی قطب الزمان العیدروس الثانی شرف السّیادة و الزّهادة و التقی فخر الحماة الغر من عدنان هو کالسفینة من تولاه نجا وسواه لم یامن من الطوفان و محمود بن محمد بن علی الشیخانی القادری المدنی در کتاب صراط سوی گفته و فی العقد النّبویّ و السر المصطفوی للشیخ الامام و الغوث الهمام بحر الحقائق و المعارف السید السند و الفرد الامجد الشریف الحسینی المسمّی بالشیخ بن عبد اللّه بن الشیخ بن عبد اللّه العیدروس باعلوی ما نصه فی الکتاب المذکور
ان النبی صلّی اللّه علیه و سلم قال کل سبب و نسب و حسب ینقطع یوم القیامة الا سببی و نسبی و حسبی و ازین عبارت علاوه بر مدح و ثنای فخیم عیدروس ظاهر و باهر گردید که قادری بروایت عقد نبوی متمسک گردیده و محمد محبوب عالم نیز از کتاب عقد نبوی در تفسیر خود که عظمت و جلالت آن از کلام شاهصاحب و فاضل رشید واضح و آشکارست جابجا نقل می کند چنانچه در تفسیر شاهی مسطورست
فی العقد النّبویّ وقع بین عبد اللّه بن الحسن و جعفر بن محمد رضی اللّه تعالی عنهم کلام فاغلظ له عبد اللّه فقال له جعفر اما علمت ان صلة الرحم تخفف الحساب و تلی قوله تعالی وَ اَلَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اَللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ اَلْحِسابِ و نیز در ان مسطورست
فی العقد النّبویّ قال جعفر بن محمّد الصادق رضی اللّه عنهما عجبت لمن ابتلی باربع کیف یغفل عن اربع عجبت لمن اعجب بامر کیف لا یقول ما شاء اللّه لا قوة الا باللّه و عجبت لمن خاف قوما کیف لا یقول حسبی اللّه و نعم الوکیل قال اللّه تعالی اَلَّذِینَ قالَ لَهُمُ اَلنّاسُ إِنَّ اَلنّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ و عجبت لمن یمکر به کیف لا یقول حسبی اللّه و افوض امری الی اللّه انّ اللّه بصیر بالعباد قال اللّه فَوَقاهُ اَللّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا و عجبت لمن اصابه هم اوغم او کرب فکیف لا یقول لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ اَلظّالِمِینَ قال اللّه فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ اَلْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی اَلْمُؤْمِنِینَ و نیز در تفسیر شاهی مذکورست
ص:384
فی العقد النّبویّ قال جعفر بن محمّد الصادق رضی اللّه عنهما عجبت لمن ابتلی باربع کیف یغفل عن اربع عجبت لمن اعجب بامر کیف لا یقول ما شاء اللّه لا قوة الا باللّه و عجبت لمن خاف قوما کیف لا یقول حسبی اللّه و نعم الوکیل قال اللّه تعالی اَلَّذِینَ قالَ لَهُمُ اَلنّاسُ إِنَّ اَلنّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ و عجبت لمن یمکر به کیف لا یقول حسبی اللّه و افوض امری الی اللّه انّ اللّه بصیر بالعباد قال اللّه فَوَقاهُ اَللّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا و عجبت لمن اصابه هم اوغم او کرب فکیف لا یقول لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ اَلظّالِمِینَ قال اللّه فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ اَلْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی اَلْمُؤْمِنِینَ و نیز در تفسیر شاهی مذکورست
فی العقد النّبویّ عن معاویة بن عمار الذهبی عن محمّد بن علی بن الحسین رضی اللّه تعالی عنهم فی قوله تعالی فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ قال نحن اهل الذکر
و روی الزهری فقال حج هشام بن عبد الملک فدخل المسجد الحرام متوکیا علی ید سالم مولاه و محمد بن علی بن الحسن رضی اللّه تعالی عنهم فقال له سالم یا امیر المؤمنین هذا محمد بن علی بن الحسین فی المسجد المفتون باهل العراق فقال اذهب إلیه و قل له یقول لک امیر المؤمنین ما الّذی یاکل الناس و یشربون الی ان یفصل بینهم یوم القیامة فقال قل له یحشر النّاس علی قرص نقی فیها انهار منفجرة یاکلون و یشربون منه حتی یفرغوا من الحساب فلما سمع هشام ذلک رای انه قد ظفر به فقال اللّه اکبر ارجع إلیه و قل له ما اشغلهم عن الاکل و الشرب یومئذ فقال ابو جعفر رضی اللّه تعالی عنهما قل له هم فی النار اشغل و ما اشتغلوا ان قالوا افیضوا علینا من الماء او ممّا رزقکم اللّه فسکت هشام و لم یرجع الی الکلام و نیز در تفسیر شاهی مذکورست
فی العقد النّبویّ قیل بایع الحسن معاویة قال عمرو بن العاص و الولید بن عقبة انّ الحسن بن علیّ رضی اللّه تعالی عنهما مرتفع فی اعین النّاس لقرابته من رسول اللّه صلّی اللّه تعالی علیه و اله و سلم حدیث السن عیسی فمره فلیخطب فانّه سیعیا فی الخطبة فیسقط من اعین النّاس فابی علیها فلم یزالا به حتّی امره فقام الحسن بن علی رضی اللّه عنهما علی المنبر دون معاویة فحمد اللّه و اثنی علیه ثم قال و اللّه لو ابتغیتم بین جابلق و جابلس رجلا جده نبی غیری و اخی لم تجدوه و انا قد اعطینا بیعتنا معاویة و راینا ان حقن دماء المسلمین خیر من اهراقها و اللّه ما ادری لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ و اشار بیده الی معاویة قال فغضب معاویة فخطب بعده خطبة عییة فاحشة ثم نزل و قال ما رایت بقولک فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ قال اردت بها ما أراد اللّه بها و قیل انه قال بعد التشهد امّا بعد فان علیا لم یسبّه احد من هذه الامة من اولها بعد نبیها و لیس یلحق به احد من الآخرین منهم ثم وصله بقوله و اللّه لو ابتغیتم و قیل انه قال فی خطبته ان اللّه هداکم باولنا و حقن دماءکم بآخرنا ان لهذا الامر مدة و الدهر دول و ان اللّه تعالی قال لنبیه صلّی اللّه تعالی علیه و آله و سلم قل إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ ما تُوعَدُونَ إِنَّهُ یَعْلَمُ اَلْجَهْرَ مِنَ اَلْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ و نیز در تفسیر شاهی مذکورست
فی العقد النّبویّ قیل لجعفر الصادق رضی اللّه تعالی عنه لم سمی البیت العتیق قال لان اللّه تعالی اعتقه من الطوفان و نیز در تفسیر شاهی مذکورست
فی العقد النّبویّ روی الثعلبی فی تفسیره ان سفیان بن عیینة سئل من قول اللّه تعالی سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقع فیمن نزلت فقال سالتنی
ص:
عن مسئلة ما سئلنی عنها احد قبلک حدثنی جعفر بن محمّد عن آبائه علیهم التحیة ان رسول اللّه صلّی اللّه تعالی علیه و اله و سلم لما کان بغدیر خم نادی النّاس فاجتمعوا فاخذ بید علی بن أبی طالب کرم اللّه تعالی وجهه و قال من کنت مولاه فعلی مولاه فشاع ذلک و طار فی البلاد فبلغ ذلک الحارث بن نعمان الفهری فاتی رسول اللّه صلّی اللّه تعالی علیه و اله و سلم علی ناقة فنزل بالابطح عن ناقته و اناخها و قال یا محمّد ص أمرتنا عن اللّه ان نشهد ان لا اله الاّ اللّه و انک رسول اللّه صلّی اللّه تعالی علیه و اله و سلم فقبلناه منک و أمرتنا ان نصلّی خمسا فقبلناه منک و أمرتنا بالحج فقبلناه ثم لم ترض بهذا حتی رفعت بضبعی ابن عمک تفضله و قلت من کنت مولاه فعلی مولاه فهذا شیء منک أم من اللّه عز و جل فقال النبیّ صلّی اللّه تعالی علیه و اله و سلم و الّذی لا اله الا هو ان هذا من اللّه عز و جل قولی الحارث بن نعمان و هو یرید راحلته و هو یقول اللّهمّ ان کان ما یقول محمّد حقا فامطر علینا حجارة من السّماء او ائتنا بعذاب الیم فما وصل الی راحلته حتی رماه اللّه تعالی بحجر فسقط علی هامته فخرج من دبره فقتله و انزل اللّه تعالی سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ انتهی فهذا حبرهم الجلیل شیخ بن عبد اللّه العیدروس*العاض لدیهم علی العلم بالناب الضروس*قد روی هذا الحدیث المالوف المانوس*و اثبت هذا الخبر المطیب للقلوب و النفوس*فلا یحج عن الانقیاد له الا المعاند الحرون الشموس*و لا یحید عن الایقان به الاّ الحائد العنود العموس*و لا یرتاب فی شانه الا الاخلف المافون المالوس*و لا یستریب فی امره الا الاعفک المفتون بالرای المنکوس
آنکه جمال الدین عطاء اللّه بن فضل اللّه بن عبد اللّه الشیرازی المعروف بجمال الدین المحدث در کتاب اربعین گفته الحدیث السّادس عشر
عن جابر بن عبد اللّه و عبد اللّه بن عباس عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و فی روایة انا دار الحکمة و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب
آنکه نیز جمال الدین محدث در صدر کتاب اربعین گفته و بعد فیقول العبد الفقیر الی اللّه الغنی عطاء اللّه بن فضل اللّه المشتهر بجمال الدین المحدث الحسینی احسن اللّه احواله و حقق بجوده العمیم آماله هذه اربعون حدیثا فی مناقب امیر المؤمنین و امام المتقین و یعسوب المسلمین و راس الاولیاء و الصدیقین و مبین مناهج الحق و الیقین کاسر الانصاب و هازم
ص:386
الاحزاب المتصدق فی المحراب فارس میدان الطعان و الضراب المخصوص بکرامة الاخوة و الانتجاب المنصوص علیه بانه لدار الحکمة و مدینة العلم باب و بفضله و اصطفائه نزل الوحی و نطق الکتاب المکنی بابی الریحانتین و أبی تراب هو النبأ العظیم و فلک نوح و باب اللّه و انقطع الخطاب*المشرف بمزیة
من کنت مولاه فعلیّ مولاه المدعو بدعوة
اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه فکم کشف عن نبی اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم من شدة و بوسی حتی خصه
بقوله انت منی بمنزلة هارون من موسی و کم فرج عنه من غمة و کربی حتی انزل اللّه فیه قل لا اسئلکم علیه اجرا الاّ المودة فی القربی ثم زاده شرفا و رفعة و وفر حظه من اقسام العلی توفیراو انما انزل اللّه فیه و فی أهل بیته إِنَّما یُرِیدُ اَللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً مظهر جسیمات المکارم و مظهر عمیمات المنن الّذی حبه و حبّ اولاده العظام و احفاده الکرام من اوفی العدد و اوقی الجنن شعر اخو احمد المختار صفوة هاشم
ابو السّادة الغرّ المیامین موتمن
شخصین و النور واحد بنص حدیث النفس و النور فاعلمن هو الوزر المامول فی کل خطة
و ان لا تنجینا ولایته فمن علیهم صلاة اللّه ما لاح کوکب و ما هب ممراض النسیم علی فنن
آنکه جمال الدین محدث در تحفة الأحباء من مناقب آل العبا اثبات این حدیث شریف بحتم و جزم نموده چنانچه در صدر کتاب گفته و ایضا درین مطلب مذکور می گردد انشاء اللّه تعالی فضایل و مناقب و احوال جناب امیر المؤمنین و امام المتقین مبین مناهج الحق و الیقین راس الاولیاء و الصدیقین اللیث القاهر و العقاب الکاسر السیف البتور و الشجاع المنصور السید الوقور و البحر المسجور اسد اللّه الکرار أبی الائمّة الاطهار کاسر الانصاب هازم الاحزاب و المتصدق بخاتمه فی المحراب المخصوص من الحضرة النبویة بکرامة الاخوة و الانتجاب و المنصوص علیه بانه لدار الحکمة و مدینة العلم باب المکنی بابی الخلیفتین و أبی الحسن و الحسین و أبی تراب المشرف بمزیة
من کنت مولاه فعلیّ مولاه و الموید بدعوة
اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه اول هذه الامة اسلاما و اوفاهم عهدا و ذماما و لنعم ما قیل شعر علی علا فوق السموات قدره و حاز ذوو التحقیق منه
المعانیا فاسس بنیان الولایة متقنا و من فضله نال المعانی الامانیا
بعد از اطوار نبوت هر کمال و
هر شرف
ص:387
ور به تیغ افتد سخن لا سیف الا ذو الفقار در حدیث از جود گویی لا فتی الا علی
شصت و نهم
آنکه نیز جمال الدین محدث در روضة الاحباب در ذکر جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته امّا صفات حمیده و سمات پسندیده آن حضرت از قیاس فهم افزونست و از حیز ادراک وهم بیرون و شمه از حقیقت حال و حال حقیقت وی بر ضمائر صافیه عقلا و خواطر زاکیه عرفا و فضلا لائح و پیدا و واضح و هویداست در شرح حسن او چه تصرف کند کسی مرات آفتاب چه محتاج صیقلست فضائل ذات ساطعة اللوامع و مفاخر صفات لامعة السواطع آن حضرت در همه اذهان و افکار کضوء النهار و نور الابصار قرار یافته پس ایراد و اثبات آن از مقوله تحصیل حاصل می نماید و الشمس تکبر عن حلی و عن حلل قدم نهاد قلم تا بقدر شرح کند ز وصف صورت مدحش نگاشت
معنی را خرد گرفت عنانش کزین سخن بگذر بماهتاب چه حاجت شب تجلی را
اما بحکم ما لا یدرک کلّه لا یترک کلّه دو کلمه از هر جا آورده می شود از جمله شرف نسب عالیش از خبر معتبر
علی منّی و انا منه معلومست و حسب وافیش از کلام میمنت انجام
انت منی بمنزلة هارون من موسی متحقق و مفهوم اما علم او در همه علمهای عالم روشن شده و کیفیت دانش وی از نکته کامل
انا مدینة العلم و علیّ بابها یقین گشته درین باب حکیم سنائی فرماید خوانده در دین و ملک مختارش هم در علم و هم علمدارش
در شرح تعریف آورده که علی بن أبی طالب را سخنانست که کسی پیش از وی نگفته و بعد از وی کسی نیز مثل آن نیاورده تا بدانجا که روزی در کوفه به منبر برآمده بود و گفت
سلونی عما دون العرش فان ما بین الجوانح علما جمّا هذا لعاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فی فمی هذا ما زقنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم زفا زفا فو الّذی نفسی بیده لو اذن للتوریة و الانجیل ان یتکلما لوضعت وسادة فاخبرت بما فیهما فصدقانی علی ذلک یعنی پرسید از من ماورای عرش هر چه می پرسید پس بدرستی که در میان دو پهلوی من علمهای بسیارست و این اثر لعاب رسول ص خداست صلّی اللّه علیه و آله و سلم که ذقّه کرده است یعنی چشانیده است مرا حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم بخدای که جان من در قبضه قدرت اوست که اگر فرمان برسد مر توریت و انجیل را که سخن گویند هر آینه من وساده وضع کنم و بر ان نشسته خبر دهم بدانچه مرا در ان هر دو کتاب تصدیق نمایند و شک نیست در آنکه این علوم در مکتب ادب از ادیب لبیب علمک ما لم تکن تعلم در آموخته بود چنانکه فرموده که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم هزار باب از علم در من آموخت که از هر بابی هزار باب دیگر بر من منکشف شد درین باب شیخ عطار فرماید نبی در گوش او یک علم در داد و زان اندر دلش صد علم بگشاد
چو شهر علم دین پیغمبر آمد
ص:388
و محتجب نماند که کتاب روضة الاحباب از مشاهیر کتب معتبره مستنده و معاریف اسفار مقبوئه معتمده است و اکابر و افاخم و اعلام و اعاظم سنیه جابجا در مصنفات و مؤلفات خویش بمنقولات و مرویات آن تمسک می فرمایند غیاث الدین بن همام الدین المدعو بخواند امیر در حبیب السیر بترجمه جمال الدین محدث گفته از مؤلفات فصاحت صفات حضرت نقابت منقبت روضة الاحباب فی سیرة النبی و الآل و الاصحاب در اقطار آفاق اشتهار تمام دارد و بی شبهه عقل ادراک نظیر آن کتاب افادت باب را در آئینه خیال محال می شمارد انتهی و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی الشهیر بحاجی خلیفه در کشف الظنون گفته روضة الاحباب فی سیرة النبیّ علیه الصلوة و السلام و الآل و الاصحاب فارسی لجلال الدین عطاء اللّه بن فضل اللّه الشیرازی النیسابوریّ المتوفی سنة 1000 الف فی مجلدین بالتماس الوزیر میر علیشیر بعد الاستشارة مع استاذه و ابن عمه السید اصیل الدین عبد اللّه و هو علی ثلثة مقاصد و فی اوله ثلاثة ابواب الاول فی نسبه علیه الصلوة و السلام الثانی فی ولادته و الوقائع فی زمانه الشریف الی وفاته الثالث فی فن السیر و فیه ثمان فصول الاول فی عدد ازواجه علیه الصلوة و السلام الثانی فی اولاده علیه الصلوة و السلام الثالث فی فضائله و معجزاته الرابع فی اوصافه الخامس فی عباداته السّادس فی آدابه و عاداته السّابع فی خصوصیاته الثامن فی خدامه و موالیه و المقصد الثانی فی احوال اصحابه علیه الصلوة و السلام و فیه فصلان الاول فی معرفة رجال الصحابة و الثانی فی نسائهم و المقصد الثالث فی التابعین و مشاهیر ائمة الحدیث و فیه ثلاثة فصول الاول فی التابعین و الثانی فی تابعی التابعین و الثالث فی جماعة بعد تابعی التابعین و ملا یعقوب لاهوری در خیر جاری شرح صحیح بخاری گفته و ذکر فی روضة الاحباب ما معناه
ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و صحبه و سلم قال للعباس بعد وقعة البدر علیک ان تؤدی فدیة عن نفسک و عن ابنی اخیک عقیل بن أبی طالب و نوفل بن الحارث و عن حلیفک عتبة بن جحدم و حسین بن محمد بن حسن دیاربکری در تاریخ خمیس گفته امّا بعد فیقول المستوهب من اللّه ذی المنن العبد الضعیف حسین بن محمد بن الحسن الدیاربکری غفر اللّه له و لوالدیه و نولهم کرامة لدیه هذه مجموعة فی سیر سید المرسلین و شمائل خاتم النبیین صلّی اللّه علیه و اله و اصحابه اجمعین انتخبتها من الکتب المعتبرة تحفة الاخوان الکرام البررة و هی التفسیر الکبیر و الکشاف و حاشیة للشریف الجرجانی و الکشف و الوسیط و معالم التنزیل و انوار التنزیل و مدارک التنزیل و تفسیری
ص:389
القشیری و بحر العلوم و لباب التاویل و تفسیر الحدادی و عمدة المعانی و زاد المسیر لابن الجوزی و تفسیر الینابیع و تبصرة الرحمن و تفسیر أبی اللیث السمرقندی و صحیحا البخاری و مسلم و سنن الترمذی و شمائله و سنن أبی داود و النّسائی و ابن ماجة و المصابیح و شرح السنة و المشکاة و شرحها للطیبی و مشارق الانوار للصغانی و الموطا و شرحها صحیح البخاری لابن حجر و الکرمانی و مسند الامام احمد و مستدرک الحاکم و جامع الاصول لابن الاثیر و النهایة له و اسد الغابة و الکامل له و الشفاء و شعب الایمان للبیهقی و دلائل النبوة له و احیاء العلوم و التلقیح لابن الجوزی و صفوة الصفوة له و شرف المصطفی له و الحدائق له و الوفاء له و خلاصة الوفا للسمهودی و ایضاح النووی و المنهاج له و الاذکار له و ریاض الصّالحین له و النجم الوهاج و معجم الطبرانی و ذخائر العقبی للمحب الطبری و السمط الثمین له و خلاصة السیر له و الرّیاض النضرة له و المنتقی و شواهد النبوة و المواهب اللدنیة لاحمد القسطلانی و روضة الاحباب و اسماء الرجال و مزیل الخفا و سیرة ابن هشام و اکتفاء الکلاعی و الاستیعاب لابن عبد البر و سیرة الیعمری و سیرة الدمیاطی و سیرة مغلطائی و مناسک الکرمانی و التذنیب للرافعی و هدی ابن القیم و التنبیه لابی اللیث السمرقندی و فصل الخطاب و الفتوحات المکیة و ربیع الابرار و حیاة الحیوان و تلخیص المغازی و زین القصص و امثال العسکری و کتاب الاعلام للزرندی و تاریخ مکة الازرقی و تاریخ الیافعی و شفاء الغرام للفاسی و دول الاسلام للذهبی و شرح المواقف للشریف الجرجانی و شرح المقاصد للتفتازانی و شرح العقائد العضدیة للدوانی و تفسیر قُلْ یا أَیُّهَا اَلْکافِرُونَ له و انموذج العلوم له و عقائد الفیروزآبادی و فصوص الحکم و العروة الوثقی و شرعة الاسلام و الملل و النحل لمحمد الشهرستانی و الهدایة و المضمرات و کنز العباد و المهمات و تشویق الساجد و المختصر الجامع و صحاح الجوهری و القاموس و سامی الاسامی و مورد اللطافة و الاصل الاصیل للسخاوی و الفوائد و الانس الجلیل و بهجة الانوار و العوارف و معجم ما استعجم للبکری و انموذج اللبیب للسیوطی و الکشف له و الدرجة المنیفة له و العرائس للثعلبی و سح السحابة و اصول الصغار و البحر العمیق و سر الادب و الانسان الکامل و سمیتها بالخمیس فی احوال انفس نفیس و نیز در تاریخ خمیس گفته و فی روضة الاحباب کان لعبد مناف اربعة بنین هاشم و عبد شمس و المطلب و نوفل و نیز در ان گفته و فی شفاء الغرام قیل ان هاشما و عبد شمس توأمان و ان احدهما ولد قیل الآخر قیل ان الاول هاشم و ان اصبع احدهما ملتصقة بجهة صاحبه فتحیت فسال الدّم
ص:390
فقیل یکون بینهما دم و فی روضة الاحباب کان جباههما متلاصقتین فکلما عالجوا فی فکهما لم یقدروا حتّی فصلوهما بالسیف فبلغ الخبر بعض عقلاء العرب فقال کان ینبغی ان یفصلوهما بشیء آخر فاذا لم یفعلوا فلا تزال تکون العداوة و السیف فی اولادهما فکان کما قال و شیخ عبد الحق در مدارج النبوة گفته و ما در ترتیب سنوات و بیان وقائع براه موافقت روضة الاحباب که کتاب مشهور و متداولست رفتیم انتهی و شیخ عبد الحق در مدارج در مقامات متکاثره روایات روضة الاحباب آورده و از ان نقلها نموده کما لا یخفی علی من راجع و از عبارت مرافض که سابقا در
مذکور شد واضح و لائح می گردد که روضة الاحباب نزد حسام الدین سهارنپوری از کتب معتبره است و از ماخذ کتاب او می باشد و بر ناظر مرافض محتجب نیست که مؤلفش در آن کتاب جابجا از روضة الاحباب نقلها آورده و تصریح باعتبار و اعتماد آن نموده چنانچه در ذکر موافقات عمر که وعدۀ نقل آن از کتب معتبره نموده گفته در بیضاوی و کشاف و مدارک و حسینی و زاهدی و معالم و شرح ملا علی قاری و مدارج و روضة الاحباب مذکور ست که چون اسیران غزوه بدر را که هفتاد کس بودند نزد آن حضرت صلّی اللّه علیه و سلم آوردند آن جناب از اصحاب پرسیدند که با ایشان چه کار باید کرد الخ و شاه ولی اللّه والد مخاطب در ازالة الخفا بعد ذکر دعوت نمودن خلیفه اول اعراب را بسوی قتال کفار شام گفته و این فعل حضرت صدیق دستور العمل فاروق اعظم شد رضی اللّه عنهما بهمین اسلوب در واقعه قادسیه دعوت اعراب فرمود فی کتاب روضة الاحباب عند ذکر غزوة القادسیة چون خبر رسید که عجم یزدگرد رایت پادشاهی برداشتند و امور خود مهیا ساختند امیر المؤمنین عمر بهر یک از عمال خود نامه نوشت بدینمضمون که باید در ان ناحیه هر کرا داند که اسپ و سلاح دارد و از اهل نجدت و شجاعت و مقاتله بود ساختگی نموده بتعجیل تمام بجانب مدینه روان سازد انتهی و نیز ولی اللّه در ازالة الخفا گفته اما تشبه قوة عقلیه صدیق اکبر با قوت عقلیه انبیا صلوات اللّه علیهم پس باید دانست که چون فیض الهی در نفس ناطقه کسی درمی آید فیض در چندین هیاکل ظاهر می شود و از صدیق اکبر اکثر آن هیاکل شناخته شده یکی از آنجمله خوابهای صادقست که سبب وصول رائی بسوی سعادت باشد یا سبب نفع عام بخلق اللّه و همینست شان انبیا و الا انطباع وقائع آتیه بغیر اقتران یکی ازین دو وجه در باب تشبه بانبیاء نتوان شمرد بلکه کاهنان نیز در ان مشارک اند مانند خوابهای حضرت صدیق که حامل شد او را بر اسلام و خوابی که باعث بر فرستادن چهار امیر بر چهار حصه شام شد و خواب دیگر که حامل بر استخلاف حضرت فاروق گشت و بیان آن طولی دارد در روضة الاحباب مذکورست که صدیق اکبر
ص:391
نزدیک بایام هجرت بخواب دید که ماه از اسمان بر بطحای مکه نازل شده و بشهر مکه درآمد و صحرا و دشت بنور آن منور گشت باز آن ماه از آسمان میل نمود و بمدینه فرود آمد و بسیاری از ستارگان بموافقت او حرکت کردند و باز ان ماه با ستارگان بمکه رجوع نمود و زمین مدینه همچنان روشن بود مگر سیصد و شصت خانه و بسبب ورود آن ماه اطراف حرم باز منور گشت بعد از ان آن ماه بسمت مدینه روان شد و بمنزل عائشه درآمد پس از ان زمین بشکافت و ماه در ان ناپدید گشت و صورت حال موافق همین رویا بظهور رسید انتهی و نیز ولی اللّه در ازالة الخفا در ماثر عمر در حکایات سیاست او گفته و از آنجمله در روضة الاحباب مذکورست که در زمان خلافت وی هزار و سی و شش شهر با توابع و لواحق آن مفتوح شد و چهار هزار مسجد ساخته گشت و چهار هزار کنیسه خراب گردید و نهصد منبر بر جنوب محاریب جوامع بجهت خطبه جمعه بنا کردند انتهی و نیز در ازالة الخفا گفته و از آنجمله آنکه در محافظت بیت المال دقیقه فرو نمی گذاشت در روضة الاحباب مذکورست که احنف بن قیس با جمعی از وجوه عرب از جانب عراق بجانب فاروق اعظم آمدند می بینند که وی عباء خود را بر میان زده در طلب شتری گم شده از شتران صدقه در حال کمال حرارت هوا تردد می کند چون احنف را دید فرمود یا احنف ساعتی با من رفاقت کن در طلب این اشتر چه حق یتامی و مساکین و ارامل درین هست مردی از قوم گفت یا امیر المؤمنین چرا نمی فرمای که بنده از بندگان صدقه باین امر قیام نماید فرمود أیّ عبد اعبد منی و من الاحنف هر کسی که والی امر مسلمانان باشد واجبست بر وی آنچه واجبست بر بنده برای خواجه انتهی و از کلام خود شاهصاحب نیز در همین کتاب تحفه بجواب طعن تخلف ابو بکر از جیش اسامه و طعن عزل او از ادای سورۀ برائت اعتبار و اعتماد روضة الاخباب واضح و ظاهر می شود و عبارت این هر دو مقام سابقا در
مذکور شده و مولوی سلامت اللّه نیز متمسک بروضة الاحباب شده و تصریح ببودن آن از کتب معتمده مستنده فرموده چنانچه در معرکة الآراء در مقام اثبات طهارت نسب و شرافت حسب ابو بکر حسب مزعوم خود گفته در روضة الاحباب می نویسد که اسم شریفش عبد اللّه بن أبی قحافه عثمان بن عامر بن کعب بن سعد بن تیم بن مرة بن عدی بن کعب بن لویست نسب طاهر او بنسب اطهر سید البشیر صلّی اللّه علیه و اله و سلم در مره بن کعب اتصال می یابد الخ و نیز در معرکة الآراء در همین مقام گفته و در کتاب مذکور در وجه تلقیب وی بصدیق و عتیق نوشته و در وجه تلقیب وی بعتیق چند روایت بنظر رسید و نیز در معرکة الآراء گفته و در روضة الاحباب مسطورست که چون با ابو بکر بیعت کردند ابو سفیان بن حرب نزد علی رضی اللّه عنه رفت الخ و نیز در معرکة الآراء در مقام دفع عار فرار از کبار خود گفته و فی روضة الاحباب نقلست که چون پیغمبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم بان جمع از یاران بپای کوه رسید ابو سفیان با جمعی از مشرکان قریش از طرفی خواستند که بر بالای کوه روند و بر ایشان مستقلی شوند و نگذارند که ایشان در شعب در آینده حضرت دست دعا برداشت الخ و نیز در معرکة الآراء گفته و امّا قصه خیبر پس صحیح همین قدرست که در روضة الاحباب موافق صحاح نوشته هنگام
ص:392
و حال آنکه آن قلعه بود بغایت محکم و حضرت بواسطه صداع نتوانست که بنفس نفیس خود در معرکه محاربه حاضر شود هر روز علمی بیکی از صحابه می داد و بجنگ می فرستاد و در احادیث صحیحه به ثبوت پیوسته که یک روز ابو بکر علم رسول خدا صلّی اللّه علیه و سلم برداشت و بپای قلعه آمد و مقاتله شدید نمود و فتح ناکرده بازگشت روز دیگر عمر رض علم برخواست و بپای قلعه درآمد و مقاتله نمود اشد از مقاتله روز سابق و او را نیز فتح میسر نشد و نیز در معرکة الآراء گفته و بنای اکثر امصار و ظهور شوکت اسلام و قلع و قمع کفار لئام که در عهد خلافت مهد فاروق اعظم بظهور آمده محتاج بیان نیست در روضة الاحباب نوشته که علماء اتفاق دارند بر کثرت علم و وفور فهم و غایت زهد و تواضع و رفق او بر مسلمانان الخ و نیز در معرکة الآراء گفته و فی روضة الاحباب نقلست که چون نزدیک وادی چنین رسیدند مالک بن عون نضری بر مسلمانان سبقت گرفته لشکر خویش را در شب بان وادی رسانید و ایشان را بر حرب تحریص کرد و گفت در گذرگاه ها کمین کنید و چون لشکر محمد ص پیدا شود یک بار حمله نمایید الخ و نیز در معرکة الآراء گفته ثامنا استنادی که بذکر بعضی احادیث از شرح صحیح مسلم نووی و قول قاضی عیاض کرده فهو لنا لا علینا زیرا که محبت و وداد و اطاعت و انقیاد صحابه کبار نسبت برسول مختار از غایت ظهور کالشمس علی شاهق الطور بجای رسیده که بهیچ تدبیر پوشیده شدنی نیست نمی بیند که تمامی کتب و سیر و تواریخ معتمده از حالات محبت آیات این محبان و محبوبان خدا و رسول مقبول آن چنان مملو و مشحونست که احدی انکار آن نمی تواند نمود در روضة الاحباب از صحیح بخاری مرویست که ابو بکر صدیق رض کارسازی آن کرد که بجانب مدینه هجرت نماید رسول ص با وی فرمود صبر کن که امیدوارم که مرا نیز اذن هجرت دهند یعنی همراه ابو بکر گفت پدر و مادرم فدای تو باد این امیدواری هست حضرت فرمود آری صدیق توقف نمود تا مصاحب و موافق آن سرور باشد و نیز در ان کتابست آورده اند که صدیق دو شتر در ورق کنار بست و علف می داد تا فربه شوند و انتظار می کشید که حضرت مامور گردد بهجرت مدینه و نیز در کتاب مذکور از صدیقه مرویست که روزی در خانه خویش نشسته بودیم در گرمگاه روز گوینده ای گفت اینست رسول اللّه طیلسانی بر سر مبارک انداخته می آید و نیز در معرکة الآراء گفته و حال صداقت صدیق بمرتبه رسید که چه جای مسلمانان مشرکان قریش هم تصدیق این معنی داشتند چنانچه در روضة الاحباب منقولست که مشرکان بواسطه آنکه کمال صداقت آن سرور ص بابو بکر می دانستند بدر خانۀ او آمدند تا از وی حال ابو بکر معلوم نمایند اسماء دختر ابو بکر از خانه بیرون آمد پرسیدند که پدرت کجاست گفت نمی دانم ابو جهل لعین دست برآورده طپانچه محکم بر روی وی زد چنانچه گوشواره او از گوش بیرون افتاد انتهی و نیز در معرکة الآراء
ص:393
گفته و آنچه از روضة الصفا که بیشتر مغبر بغبار ضعف و سقمست نقل کرده معارض صحیح بخاری و دیگر کتب صحاح نمی تواند شد چون از صحیح بخاری و غیره صحاح اهل سنت ثبات قدمی شیخین و طلحه و دیگر مهاجر و انصار ثابتست از روایت روضة الصفا چه گشاید عجبست که روایت صحیح بخاری و معالم التنزیل و تاریخ الخلفاء و جامع الاصول و روضة الاحباب و غیر آنها که بر ثبات قدمی صحابه کبار از مهاجر و انصار دلالت دارد بلکه روایت در منثور که اثبات ثبات قدم عثمان هم می نماید در نظر نمی آرد و با روایات روضة الصفا که صلاحیت معارضه با کتب مذکوره ندارد استناد و استشهاد می کند و چون تفصیل روایات سابق گذشت در این مقام بذکر اجمالی اکتفا رفت و استدعای اثبات استثنای سی کس و ثبات قدمی آنها ثمره جهل یا تجاهل مستدعیست چه در روضة الاحباب و دیگر کتب سیر و تواریخ مسطورست که سی مرد از یاران رسول پیش پیش حضرت ص جنگ می کردند و هر یک از ایشان می گفت وجهی دون وجهک و نفسی دون نفسک و علیک السلام غیر مودع انتهی و این روایت از تلقی بقبول بمنزله روایت مشهور و مستفیضه است چنانکه بر متتبع خبیر مخفی نیست انتهی کلام سلامة اللّه و مولوی صدیق حسن خان معاصر در فرع نامی بذکر جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته در سیر سیوطی و بهجة المحافل و روضة الاحباب و دیگر کتب معتبره مرقومست که باتفاق اهل علم اول کسی که ایمان آورد خدیجه کبراست بعده بیک روز و بروایتی در آخر همان روز مسلمان شد و خود وی گفته صلیت مع النبی قبل الناس سبعا بعده زید بن حارثه عتیق خدیجه بعده ابو بکر صدیق ایمان آوردند انتهی فهذا جمال الدین المحدث صاحب روضة الاحباب*حبرهم البارع المتفرد النقاب*قد نضا عن وجه الحق الحجاب و رفع عن محیا الصدق النقاب*حیث قد اثبت هذا الحدیث العلی النصاب*الهادی الی لحب الرشد و لقم الصواب*و کرر اثباته بالحتم و الجزم قطعا لدابر اهل الارتیاب*و حسما لزیغ اصحاب الخدع و الخلاب*و الحمد للّه المفضل المنعم الوهاب*علی وضوح المحجة لارباب الحلوم و الالباب*و لزوم الحجة علی رزافة الجاحدین النصاب*و اللّه الواقی عن الاقتحام فی مهاوی التبار و التباب
آنکه ابو العصمة محمد معصوم باباسمرقندی در رساله فصول اربعه اثبات این حدیث شریف نموده و احتجاج بان کرده چنانچه در فصل دوم رساله مذکوره بجواب طعن غصب فدک گفته و بعد از تسلیم صحت آنکه حضرت امیر گواهی داده باشند بر قاضی لازم نیست که قبول این شهادت نماید و حال آنکه شریعت مطهره بر عدم قبول این قسم شهادت ناطقست و از ادله داله بر کذب این نقل شهادت امیرست چه آن عالی حضرت کرم اللّه وجهه با وجود اختصاص شرف
انا مدینة العلم و علی بابها چه متصورست که درین قسم شهادت اقدام نمایند و شهادت حسین رضی اللّه عنهما نیز ازین قبیلست انتهی کلامه ازین عبارت ظاهرست که سمرقندی بهوس باطل انکار شهادت أبی الائمة الاطیاب سلام اللّه علیه و علیهم ما نفح المسک و طاب الملاب اثبات حتمی و جزمی حدیث
ص:394
انا مدینة العلم نموده سبیل اذعان و انقیاد بتحقق این خبر منیر اعلام الرشاد پیموده فالحمد للّه علی دمغ رؤس ذوی الجحود و العناد*و قلع اسوس اهل المراء و اللداد*المخلدین الی الباطل المهین باتم الاخلاد* الراکنین الی العاطل الهجین زیغا عن السداد
آنکه علی بن سلطان محمد الهروی المعروف بالقاری در رساله که در باب مذهب حضرت مهدی علیه السلام تالیف نموده و اولش این ست الحمد للّه الّذی اوضح سبل الدین باجتهاد الائمّة المجتهدین جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بباب مدینة العلم وصف نموده کمال تحقق و ثبوت این حدیث شریف بر اهل نظر واضح فرموده چنانچه در رساله مذکوره بعد ذکر حکایتی طویله مشتمل بر اینکه معاذ اللّه حضرت خضر ع هر روز وقت صبح نزد ابو حنیفه می آمد و تعلم احکام شرعیه ازو تا پنج سال می کرد و بعد مردن ابو حنیفه گفت الهی إن کان لی عندک منزلة فاذن لابی حنیفة حتی یعلمنی من القبر علی حسب عادته الی غیر ذلک من الهذر و الهذیان و الکذب و البهتان گفته و لا یخفی ان هذا من کلام بعض الملحدین الساعی فی فساد الدین إذ حاصله ان الخضر الّذی قال تعالی فی حقه عبدا من عبادنا ءاتینه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما و قد تعلم موسی علیه السلام بعض العلوم منه بما اوتی حلما من جملة تلامیذ أبی حنیفة ثم عیسی علیه السلام یاخذ احکام الاسلام من تلمیذ تلمیذ أبی حنیفة فی ذلک المقام و ما اسرع فهم التلمیذ حیث اخذ عن الخضر فی ثلاث سنین ما تعلم الخضر من أبی حنیفة حیا و میّتا فی ثلاثین سنة و اعجب منه ان ابا القاسم القشیری لیس معدودا فی طبقات الحنفیة و انّما هو احد اکابر الشافعیة ثم العجب من الخضر انه ادرک النبیّ علیه السلام و لم یتعلم منه الاسلام و لا من علماء الصحابة الکرام کعلی باب مدینة العلم و اقضی الصحابة و زیدا فرضهم و أبی اقرء القراء و معاذ بن جبل الاعلم بالحلال و الحرام و لا من التابعین العظام کالفقهاء السبعة و سعید بن المسیب بالمدینة و عطاء بمکة و الحسن بالبصرة و مکحول بالشام و قد رضی لجهله بالشریعة الحنفیة حتی تعلم مسائلها بدلائلها فی اواخر عمر أبی حنیفة فهذا ممّا لا یخفی بطلانه علی العقول السخیفة و الفهوم الضعیفة بل لو اطلع علی هذا المقالة الردیة علماء الشافعیة او الحنابلة او المالکیة اخذوها علی وجه السخریة و جعلوها وسیلة فی قلة عقل الطائفة الحنفیة حیث تعلموا ان احدا منهم لم یرض بهذه القضیة بالکلیة ثم لو تعرضت لما فی منقوله من الخطاء فی مبانیه و معانیه الدالة علی نقصان معقوله لصار کتابا مستقلا فی رد محصوله الاّ انی اعرضت عنه صفحا لقوله تعالی خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین و قال عز و جل
ص:395
فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِصْفَحْ إِنَّ اَللّهَ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ
آنکه علی قاری در شرح فقه اکبر اثبات این حدیث شریف بحتم و جزم نموده چنانچه در شرح قول ماتن ثم علی بن أبی طالب گفته أی ابن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی القریشی الهاشمی و هو المرتضی زوج فاطمة الزّهراء و ابن عم المصطفی و العالم فی الدرجة العلیاء و المعضلات التی ساله کبار الصحابة و رجعوا الی فتواه فیها فضائل کثیرة شهیرة تحقق
قوله علیه السلام انا مدینة العلم و علی بابها
و قوله علیه السلام اقضاکم علیّ
آنکه نیز علی قاری در مرقاة شرح مشکاة استدراک اثبات این حدیث شریف بافادات اعلام خود نموده چنانچه گفته ثم اعلم ان
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها رواه الحاکم فی المناقب من مستدرکه من حدیث ابن عباس و قال صحیح و تعقبه الذهبی فقال بل هو موضوع و قال ابو زرعة کم خلق افتضحوا فیه و قال یحیی بن معین لا اصل له و کذا قال ابو حاتم و یحیی بن سعید و قال الدارقطنی ثابت و رواه الترمذی فی المناقب من جامعه و قال انه منکر و کذا قال البخاری و قال انه لیس له وجه صحیح و آورده ابن الجوزی فی الموضوعات و قال ابن دقیق العید هذا الحدیث لم یثبتوه و قیل انه باطل لکن قال الحافظ ابو سعید العلائی الصواب انه حسن باعتبار طرقه لا صحیح و لا ضعیف فضلا ان یکون موضوعا ذکره الزرکشی و سئل الحافظ العسقلانی عنه فقال انه حسن لا صحیح کما قال الحاکم و لا موضوع کما قال ابن الجوزی قال السیوطی و قد بسطت کلام العلائی و العسقلانی فی التعقبات التی علی الموضوعات انتهی و ملا علی قاری از اکابر علماء محرزین رفعت و جلالت و افاخم نبهای حائزین ثقت و نبالت نزد این قوم می باشد محمد بن فضل اللّه محبی در خلاصة الاثر گفته علی بن محمد السلطان الهروی المعروف بالقاری الحنفی نزیل مکة واحد صدور العلم فرد عصره الباهر السمت فی التحقیق و تنقیح العبارات و شهرته کافیة عن الاطراء فی وصفه ولد بهراة و رحل الی مکة و تدبّرها و اخذ بها عن الاستاد أبی الحسن البکری و السید زکریا الحسینی و الشهاب احمد بن حجر الهیتمی و الشیخ احمد المصری تلمیذ القاضی زکریا و الشیخ عبد اللّه السندی و العلامة قطب الدین المکی و غیرهم و اشتهر ذکره و طار صیته و الف التالیف الکثیرة اللطیفة التادیة المحتویة علی الفوائد الجلیلة منها شرحه علی المشکاة فی مجلدات و هو اکبرها و اجلها و شرح الشفاء و شرح الشمائل و شرح النخبة و شرح الشاطبیة و شرح الجزریة و لخص من القاموس مواد و سماه الناموس و له الاثمار الجنیة فی اسماء الحنفیة و شرح ثلاثیات البخاری و نزهة الخاطر الفاتر فی ترجمة الشیخ عبد القادر لکنه امتحن بالاعتراض علی الائمّة لا سیما الشافعی
ص:396
و اصحابه رحمهم اللّه تعالی و اعترض علی الامام مالک فی ارسال الید فی الصلوة و الف فی ذلک رسالة فانتدب لجوابه الشیخ محمد مکین و الف رسالة جوابا له فی جمیع ما قاله ورد علیه اعتراضاته و اعجب من ذلک ما نقله عنه السید محمد بن عبد الرسول البرزنجی الحسینی فی کتابه سداد الدین و سداد الدین فی اثبات النجاة فی الدرجات للوالدین انّه شرح الفقه الاکبر المنسوب الی الامام أبی حنیفة رحمه اللّه تعالی و تعدی فیه طوره فی الاساءة فی حق الوالدین ثم انه ما کفاه و ذلک حتی الف فیه رسالة و قال فی شرحه للشفاء متبحجا و مفتخرا بذلک انی الفت فی کفرهما رسالة فلیته إذ لم یراع حق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم حیث آذاه بذلک کان استحیا من ذکر ذلک فی شرح الشفاء الموضوع لبیان شرف المصطفی صلّی اللّه علیه و سلم و قد غاب الناس علی صاحب الشفاء ذکره فیه عدم مفروضیة الصلوة علیه صلّی اللّه علیه و سلم فی الصلوة و ادعی تفرد الشافعی بذلک بان هذه المسئلة لیست من موضوع کتابه و قد قیض اللّه تعالی الامام عبد القادر الطبری للرد علی القاری فالف رسالة اغلظ فیها فی الرد علیه و بالجملة فقد صدر منه امثال ما ذکر و کان غنیا عن ان تصدر منه و لولاها لاشتهرت مؤلفاته بحیث ملأت الدنیا لکثرة فائدتها و حسن انسجامها و کانت وفاته بمکة فی شوال سنة اربع عشرة و الف و دفن بالمعلاة و لما بلغ خبر وفاته علماء مصر صلّوا علیه بجامع الازهر صلاة الغیبة فی مجمع حافل یجمع اربعة آلاف نسمة فاکثر و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته نور الدین علی بن محمد سلطان القاری الهروی الفقیه الحنفی سید محمد بن أبی بکر الباعلوی ترجمه او در عقد الجواهر و الدرر چنین نوشته که وی جامع علوم عقلیه و نقلیه و متضلع از سنت نبویه بود بکی از جماهیر اعلام و مشاهیر اولی الحفظ و الافهامست در هرات متولد شده و بسوی مکه رحلت آورده و از خاتمة المحققین احمد بن حجر الهیتمی المکی اخذ نموده و صاحب تصانیف کثیره در چند فنونست منها شرح المشکوة و شرح الشمائل و شرح الوتریه و الجزریه و شرح علی شرح النخبة در اصول حدیث و شرح شفا و شاطبیه و قاموس را تلخیص نموده ناموس نام نهاده و له الاثمار الجنیه فی اسماء الحنفیه و شرح ثلاثیات البخاری و نزهة الخاطر فی ترجمة الشیخ عبد القادر و لیکن بنابر اعتراض بر ائمه خصوصا شافعی و اصحاب او ممتحن شده و بر امام مالک در مسئله ارسال یدین فی الصلوة اعتراض کرده و در ان رساله نوشته پس شیخ محمد مکین بجوابش پرداخت و اعتراضات او را هم بر وی رد ساخت و لهذا تجد مؤلفاته لیس علیها نور العلم و من ثم نهی عن مطالعتها کثیر من العلماء و الاولیاء و توفی فی سنة اربع عشرة و الف انتهی کلامه محرر سطور گوید ملا علی قاری را جواب الجواب این رساله هاست و از تصانیف او قریب چهل رساله بخط خاص وی در فقه و حدیث نزد فقیرست و شرح فقه اکبر و حزب اعظم اشهر مؤلفات اوست
ص:397
و همه توالیفش مقبولست و در اهل علم متداول پس نبودن نور علم بر ان یعنی چه بلکه در فقهای حنفیه کم کسی مثل او منصف مزاج محقق طبع درین دور برخاسته او را در تحریر عبارت عربی طوری خاص و طرزی مخصوصست که کراسها بیک وضع مسجع و مقفی می نویسد و در تحقیق فقه و حدیث و دریافت علوم کلام و معقول ید طولی دارد از هر کتاب او رتبه تحقیق نمایانست و دستگاه او در ان علم عیان و اعتراض او هزار سال مالک و اصحاب شافعی در بعض مسائل نه از راه عصبیت و هواست بلکه بنابر وضوح ادله بر خلاف آن و این قسم اختلاف در جمیع اصناف علما قدیما و حدیثا موجودست مخصوص بوی نیست انتهی و فاضل رشید ملا علی قاری را بلفظ مولانا یاد نموده بافاده او استدلال و احتجاج فرموده چنانچه در غرة الراشدین گفته و مولانا علی قاری در شرح فقه اکبر می فرماید اول الملوک معاویه و نیز می فرماید فتبین انّ معاویة و من بعده لا یکون خلفاء بل ملوکا و امراء انتهی و شاه سلامة اللّه ملا علی قاری را از عمائد علمای خود ظاهر کرده و بنقل او استدلال نموده چنانچه در معرکة الآراء گفته ملا علی قاری که از عمائد علمای ماست در شرح شمائل علی ما نقل عنه نوشته که و لم یرو انه صلّی اللّه علیه و سلم انهزم و لم یقل احد من الصحابة انه صلّی اللّه علیه و سلم انهزم فی موطن من المواطن الخ و مولوی حیدر علی معاصر در ازالة الغین ملا علی قاری را از اکابر محدثین وانموده و بافاده او احتجاج کرده چنانچه گفته سلمنا که بیعت یزید مقدم و بیعت اهل کوفه بظاهر متاخرست مگر چون اهل حل و عقد از خلافت یزید کاره و مستنکف بودند و جلوس او را تجویز نمی کردند و استحقاق جناب امام حسین مجمع علیه بود حقیقت بیعت یزید کان لم یکن شد و الحمد للّه که این سخن هم از زبان فقیر بی سند و دلیل برنیامده زیرا که اکابر محدثین مثل ملا علی قاری در مرقاه شرح مشکاة از تاریخ ابو عبد اللّه بخاری و حاکم نقل می کنند و آن بزرگان تا بصحابه می رسانند که خلافت حقیقیه در شهر پیغمبر خداست صلّی اللّه علیه و اله و سلم و اهل حل و عقد همین بلاد درکاراند و ملک و سلطنت در شامست و انعقاد ابن بطور تسلط و غلبه است که برای نظام عامه قرار دادند و بیعت اهل شام و دمشق را اعتباری نیست انتهی و در منتهی الکلام نیز او را از اکابر دانسته بنقل او تمسک و تشبث فرموده چنانچه گفته بلکه از أم المؤمنین صدیقه علی ما قال بعض الاکابر مثل علی القاری و المحقق الدهلوی در همین روایت متنازع فیها نام حضرت امیر در بعضی از طرق مرویست انتهی و محتجب نماند که مؤلفات و مصنفات ملا علی قاری نزد علمای اهل سنت بغایت ممدوح و مشهورست و در کتب اجازات و مرویات ایشان مثبت و مسطور انفا کمال مدح و ثنای آن از خلاصة الاثر محبی و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر دانستی و تاج الدین دهان مکی در کفایة المتطلع گفته کتاب شرح الشمائل للعلامة الملا علی بن سلطان القاری رحمه اللّه تعالی اخبر به عن الشیخ محمد حسین الحافی النقشبندی
ص:398
عن الشیخ عبد الحق الدهلوی عن مؤلفه العلامة علی بن سلطان القاری فذکره و نیز در ان گفته شروح الموطا روایة محمد بن الحسن و المشارق و المشکاة للملا علی بن سلطان القاری رحمه اللّه تعالی اخبر بها عن السیّد محمد صادق بن أحمدآباد شاه و قد حضر دروس الشارح و اخذ عن جماعة کالشیخ عبد الرحمن المرشدی عن مؤلفها الملا علی بن السلطان القاری ح و اخبر بها عن الامام زین العابدین عن والده الامام عبد القادر بن محمد الطبری عنه و نیز در ان گفته شرح النقایة للعلامة الملاعلی بن سلطان القاری اخبر به عن الشیخ الصیرفی المحقق محمد حسین الحافی النقشبندی عن العلامة الشیخ عبد الحق الدهلوی عن مؤلفه العلامة علی بن سلطان القاری النهروانی المکی و نیز در ان گفته شرح المنسک الوسط للعلامة الملاعلی بن سلطان القاری اخبر به عن الشیخ الصوفی المحقق الشیخ محمد حسین الحافی عن الشیخ عبد الحق الدهلوی عن مؤلفه العلامة الملا علی بن السلطان القاری و محمد عابد بن احمد علی السندی در حصر الشارد گفته و امّا شرح المشکاة للشیخ علی القاری و شرح الشفاء و شرح الشمائل و شرح شرح النخبة و شرح الشاطبیة و شرح الجزریة و شرح موطا محمد بن الحسن الشیبانی و شرح مسند أبی حنیفة و شرح المنسک مختصر کل ذلک له ارویها عن عمی الشیخ محمد حسین بن محمد مراد بن یعقوب الانصاری الخزرجی السندی عن ابیه عن الشیخ محمد هاشم عن الشیخ عبد القادر بن أبی بکر الصّدیقی عن الشیخ حسن بن العجیمی عن شیخ القراء علی بن محمد الربیع عن العارف باللّه الشیخ احمد الحکمی المکی عن مؤلفها علی بن سلطان الهروی القاری المکی الحنفی و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون گفته و للشیخ نور الدین علی بن سلطان محمد الهروی المعروف بالقاری المتوفی سنة 1014 اربع و عشرة و الف شرح عظیم ممزوج علی المشکوة مسمی بالمرقاة فی اربعة مجلدات جمع فیه جمیع الشروح و الحواشی و خود مخاطب در بستان المحدثین در ذکر موطا نسخه شانزدهم گفته و این نسخه موطأ املا علی قاری از متاخرین شرح کرده و هو مروج مشهور فی هذه الدیار انتهی و نیز مخاطب در همین کتاب تحفه در ذکر فرقه مهدویه هند گفته و اینها اتباع سید محمد جونپوری اند که خود را مهدی موعود خیال کرده بود و ملا علی قاری در ردّ این خیال و رساله ملتقط از احادیث صحیحه نوشته است و علامات مهدی موعود را بتفصیل بیان نموده انتهی و حسام الدین بن بایزید سهارنپوری در مرافض الروافض شرح مشکاة ملا علی قاری را از کتب معتبره شمرده و آن را از ماخذ کتاب خویش وانموده کما سمعت انفا و سهارنپوری در مرافض جابجا افادات او را نقل کرده بلکه بمزید خوش فهمی باقوال او بمقابله اهل حق استدلال و احتجاج کرده چنانچه در مرافض بعد نقل حدیثی از ترمذی گفته
ص:399
ملا علی قاری حنفی رح گفته که این حدیث دلیلست بر آنکه ابو بکر صدیق از جمیع اصحاب افضلست و چون افضلیت آن جناب از همه اصحاب متحقق شد استحقاق خلافتش ثابت گشت زیرا که لائق نیست که با وجود فاضل مفضول خلیفه شود انتهی خصوصا نزد اکثر شیعه خلافت مفضول را درست نمی دارند انتهی و نیز در مرافض گفته ملا علی قاری در شرح مشکاة از ابن عباس رضی اللّه عنهما روایت کرده که گفت
بعثنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم الی علی بن أبی طالب فقال له انت سید فی الدنیا و سید فی الآخرة من احبّک فقد احبنی و حبیبک حبیبی و حبیبی حبیب اللّه و عدوک عدوی و عدوی عدو اللّه الویل لمن ابغضک انتهی فهذا القاری کابرهم المتعصب الحقود*و واحدهم المتعنت الجحود*قد اثبت مع عناده هذا الحدیث المسعود و کرر اثباته بالحتم و الجزم قطعا لدابر اهل المرود*فلا یقدم علی طعنه الاّ الناصب العنود*و لا یجتری علی غمزه الاّ المارق الکنود*و لا یمتری فی امره الاّ من جرمه شقاق الحق المحمود*و لا یستریب فی شانه الا من استهواه الزیغ عن الصدق المنقود
آنکه عبد الرؤف بن تاج العارفین المناوی الشافعی در فیض القدیر شرح الجامع الصغیر در ذیل شرح حدیث افات گفته عن باب مدینة العلم و ربّان سفینة الفهم سیّد الحنفاء زین الخلفاء ذی القلب العقول و اللسان السئول بشهادة الرّسول امیر المؤمنین علی بن أبی طالب القائل فیه المصطفی
من کنت مولاه فعلی مولاه و القائل هو لو شئت لاوقرت لکم من تفسیر الفاتحة سبعین و قرأ و القائل انا عبد اللّه و اخو رسوله و الصدیق الاکبر لا یقولها بعدی الاّ کاذب قتل بالکوفة شهیدا و عمّر کالنبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم و صاحبیه
آنکه نیز مناوی در فیض القدیر گفته
انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب فان المصطفی صلّی اللّه علیه و سلم المدینة الجامعة لمعانی الدیانات کلّها و لا بد للمدینة من باب فاخبر ان بابها هو علی کرم اللّه وجهه فمن اخذ طریقه دخل المدینة و من اخطأه اخطأ طریق الهدی و قد شهد له بالاعلمیة الموافق و الموالف و المعادی و المخالف و خرج الکلاباذی ان رجلا سال معاویة عن مسئلة فقال سل علیّا هو اعلم منی فقال ارید جوابک قال ویحک کرهت رجلا کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یغرّه بالعلم غرّا و کان اکابر الصحب یعترفون له بذلک و کان عمر رض یساله عما اشکل علیه جاءه رجل فساله فقال ههنا علی فاسئله فقال ارید ان اسمع منک یا امیر المؤمنین قال قم لا اقام اللّه رجلیک و محا اسمه من الدیوان و صحّ عنه من طرق انه کان یتعوذ من قوم لیس هو فیهم
ص:400
حتّی امسکه عنده و لم یولّه شیئا من البعوث لمشاورته فی المشکل و اخرج الحافظ عبد الملک بن سلیمان قال ذکر لعطاء ما کان احد من الصحب افقه من علی قال لا و اللّه و قال الحر الی قد علم الاولون و الآخرون ان فهم کتاب اللّه منحصر الی علم علیّ و من جهل ذلک فقد ضل عن الباب الّذی من ورائه یرفع اللّه من القلوب الحجاب حتی یتحقق الیقین الّذی لا یتغیر بکشف الغطاء الی هنا کلامه عق عد طب ک و صححه و کذا ابو الشیخ فی السنة کلهم عن ابن عباس ترجمان القرآن عدک عن جابر بن عبد اللّه و رواه احمد بدون فمن الی آخره قال الذهبی کابن الجوزی موضوع قال ابو زرعة کم خلق افتضحوا به و قال ابن معین لا اصل له و قال الدارقطنی غیر ثابت و قال الترمذی عن البخاری منکر و تعقبه جمع من الائمة منهم الحافظ العلائی فقال من حکم بوضعه فقد اخطأ و الصواب انه حسن باعتبار طرقه لا صحیح و لا ضعیف و لیس هو من الالفاظ المنکرة الّتی تاباها العقول بل هو کخبر ارأف امتی بامتی ابو بکر و قال الزرکشی الحدیث ینتهی الی درجة الحسن المحتج به و لا یکون ضعیفا فضلا عن کونه موضوعا و فی لسان المیزان هذا الحدیث له طرق کثیرة فی المستدرک اقل احوالها ان یکون للحدیث اصل فلا ینبغی اطلاق القول علیه بالوضع انتهی و رواه الخطیب فی التاریخ باللفظ المزبور من حدیث أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس ثم قال قال القاسم سالت ابن معین عنه فقال هو صحیح قال الخطیب قلت أراد انه صحیح من حدیث أبی معاویة و لیس بباطل إذ رواه غیر واحد عنه و افتی بحسنه ابن حجر و تبعه السخاوی فقال هو حسن
آنکه نیز مناوی در تیسیر شرح جامع صغیر گفته
انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب فان المصطفی هو المدینة الجامعة لمعانی الدیانات کلها و لا بد للمدینة من باب یدخل منه فاخبر انّ بابها هو علی فمن اخذ طریقه دخل المدینة و من لا فلا عق عد طب ک و صححه عن ابن عباس عدک عن جابر بن عبد اللّه و هو حسن باعتبار طرقه لا صحیح و لا ضعیف فضلا عن کونه موضوعا و وهم ابن الجوزی
آنکه نیز مناوی در کنوز الحقائق گفته
انا مدینة العلم و علی بابها ط أی اخرجه الطبرانی هر گاه روایت نمودن مناوی حدیث مدینة العلم را در کنوز الحقائق شنیدی خطبه کنوز الحقائق که از ان مدح و ثناء کتاب ظاهر می شود باید شنید قال المناوی الحمد للّه الّذی کسا اهل الحدیث رداء الشرف فی کلّ اقلیم و رفع شانهم و اعلی ذکرهم فی کلّ حدیث و قدیم و خصهم من بین جملة الشرع بمزید التشریف و التعظیم و اشهد ان لا اله الاّ اللّه
ص:401
ربّ العرش الکریم و ان محمّدا عبده و رسوله الهادی الی الصراط المستقیم و بعد فیقول العبد الفقیر القائم علی قدم التقصیر عبد الرؤف المناوی هذا کتاب عجاب من تامله دخلت علیه المسرة من کل باب جمعت فیه زهاء عشرة آلاف حدیث فی عشرة کراریس کل کراس الف حدیث فی کلّ ورقة مائة حدیث تقرأ بالعرض علی العادة و فی نصف العرض بالطّول و من اعلی الی اسفل و من اسفل الی اعلی کل نصف سطر مستقل بنفسه و رتبته علی حروف المعجم لیسهل تناوله علی العرب و العجم مع شغل القلب بآخر ان یتضاءل دونها الشوامخ و مصائب تطیش فی مقابلتها الشم الرواسخ رمانی الزمان بسهامه و اصابنی الدهر بحسامه و حمامه و الحمد للاله ذی الجلال علی کل حال من الاحوال و سمیته کنوز الحقائق فی حدیث خیر الخلائق و المامول من ساداتنا مشایخ العصر و جهابذة الدهران یسمح احدهم بتمشیته علیه متنا و اسنادا لیکون تبصرة لهذا العاجز و لمن تبصر و تذکرة لمن أراد ان یتذکر و علامه مناوی از اکابر محققین فخام و اجله منقدین عظام و معاریف شیوخ والا مقام و مشاهیر قروم عظیم الاحترام نزد سنیه می باشد محمد امین بن فضل اللّه بن محب اللّه المحبی در خلاصة الاثر گفته عبد الرؤف بن تاج العارفین بن علی بن زین العابدین الملقب زین الدین الحدادی ثم المناوی القاهری الشافعی و قد تقدم ذکر تتمة نسبه فی ترجمة ابنه زین العابدین الامام الکبیر الحجة الثبت القدوة صاحب التصانیف السائرة و اجل اهل عصره من غیر ارتیاب و کان اماما فاضلا زاهدا عابدا قانتا للّه خاشعا له کثیر النفع و کان متقربا بحسن العمل مثابرا علی التسبیح و الاذکار صابرا صادقا و کان یقتصر یومه و لیلته علی اکلة واحدة من الطعام و قد جمع من العلوم و المعارف علی اختلاف انواعها و تباین اقسامها ما لم یجتمع فی احد ممن عاصره نشأ فی حجر والده و حفظ القرآن قبل بلوغه ثم حفظ البهجة و غیرها من متون الشافعیة و الفیة ابن مالک و الفیة سیرة العراقی و الفیة الحدیث له ایضا و عرض ذلک علی مشایخ عصره فی حیاة والده ثم اقبل علی الاشتغال فقرأ علی والده علوم العربیة و تفقه بالشمس الرملی و اخذ التفسیر و الحدیث و الادب عن النور علی بن غانم المقدسی و حضر دروس الاستاذ محمد البکری فی التفسیر و التصوف و اخذ الحدیث عن النجم الغیطی و الشیخ قاسم و الشیخ حمدان الفقیه و الشیخ الطبلاوی لکن کان اکثر اختصاصه بالشمس الرملی و به برع و اخذ التصوف عن جمع و تلقی الذکر من قطب زمانه الشیخ عبد الوهاب الشعراوی ثم اخذ طریق الخلوتیة عن الشیخ محمد المناخلی اخی عبد اللّه و اخلاه مرارا ثم عن الشیخ محرم الرومی حین قدم مصر بقصد الحج و طریق البیرامیّة عن الشیخ حسین الرومی المنتشوی و طریق الشاذلیة عن الشیخ منصور الغیطی و طریق النقشبندیة عن السید
ص:402
الحسیب النسیب مسعود التاشکندی و غیرهم من مشایخ عصره و تقلد النیابة الشافعیة ببعض المجالس فسلک فیها الطریقة الحمیدة و کان لا یتناول منها شیئا ثم رفع نفسه عنها و انقطع عن مخالطة الناس و انعزل فی منزله و اقبل علی التالیف فصنف فی غالب العلوم ثم ولی تدریس المدرسة الصّالحیة فحده اهل عصره و کانوا لا یعرفون مزیة علمه لانزوائه عنهم و لما حضر الدرس فیها ورد علیه من کل مذهب فضلاءه منتقدین علیه و شرع فی إقراء مختصر المزنی و نصب الجدل فی المذاهب و اتی فی تقریره بما لم یسمع من غیره فاذعنوا لفضله و صار اجلاء العلماء یبادرون لحضوره و اخذ عنه منهم خلق کثیر منهم الشیخ سلیمان البابلی و السید ابراهیم التاشکندی و الشیخ علی الاجهوری و الولی المعتقد احمد الکلبی و ولده الشیخ محمد و غیرهم و کان مع ذلک لم یخل من طاعن و حاسد حتی دس علیه السم فتوالی علیه بسبب ذلک نقص فی اطرافه و بدنه من کثرة التداوی و لما عجز صار ولده تاج الدین محمّد یستملی منه التالیف و یسطرها و تالیفه کثیرة منها تفسیره علی سورة الفاتحة و بعض سورة البقرة و شرح علی شرح العقائد للسعد التفتازانی سماه غایة الامانی لم یکمل و شرح علی نظم العقائد لابن أبی شریف و شرح علی الفن الاول من کتاب النقایة للجلال السیوطی و کتاب سماه اعلام الاعلام باصول فنی المنطق و الکلام و شرح علی متن النخبة کبیر سماه نتیجة الفکر و آخر صغیر و شرح علی شرح النّخبة سماه الیواقیت و الدرر و شرح علی الجامع الصغیر ثم اختصره فی اقل من ثلث حجمه و سماه التیسیر و شرح قطعة من زوائد الجامع الصغیر و سماه مفتاح السعادة لشرح الزّیادة و له کتاب جمع فیه ثلثین الف حدیث و بین ما فیه من الزیادة علی الجامع الکبیر و عقب کل حدیث ببیان رتبته و سماه الجامع الازهر من حدیث النبی الانور و کتاب آخر فی الاحادیث القصار عقب کل حدیث ببیان رتبته سماه المجموع الفائق من حدیث خاتمه رسل الخلائق و کتاب انتقاه من لسان المیزان و بین فیه الموضوع و المنکر و المتروک و الضعیف و رتبه کالجامع الصغیر و کتاب فی الاحادیث القصار جمع فیه عشرة آلاف حدیث فی عشر کراریس کل کراسة الف حدیث کل حدیث فی نصف سطر یقرأ طردا و عکسا سماه کنز الحقائق فی حدیث خیر الخلائق و شرح علی نبذة شیخ الاسلام البکری فی فضل لیلة النصف من شعبان و کتاب فی فضل لیلة القدر سماه اسفار البدر عن لیلة القدر و شرح علی الاربعین النوویة و رتب کتاب الشهاب للقضاعی و شرحه و سماه امعان الطلاب بشرح ترتیب الشهاب و له کتاب فی الاحادیث القدسیة و شرح الکتاب المذکور و شرح الباب الاول من الشفاء و شرح الشمائل الترمذی شرحین احدهما مزج و الآخر
ص:403
قولات لکنه لم یکمل و شرح الفیة السیرة بحدّه العراقی شرحین احدهما قولان و الآخر مزج سماه الفتوحات السبحانیة فی شرح نظم الدرر السنیة فی السیرة الزکیّة و شرح الخصائص الصغری للجلال السیوطی شرحین صغیر سماه فتح الرؤف المجیب بشرح خصائص الحبیب و شرح کبیر سماه توضیح فتح الرؤف المجیب و اختصر شمائل الترمذی و زاد علیه اکثر من النصف و سماه الروض الباسم فی شمائل المصطفی أبی القاسم و خرج احادیث القاضی البیضاوی و کتاب الادعیة الماثورة بالاحادیث الماثورة و کتاب آخر سماه بالمطالب العلیة فی الادعیة الزّهیة و کتاب فی اصطلاح الحدیث سماه بغیة الطالبین لمعرفة اصطلاح المحدثین و شرح علی ورقات امام الحرمین و آخر علی ورقات شیخ الاسلام ابن أبی شریف و اختصر التمهید للأسنوی لکنه لم یکمله و له کتاب فی الاوقاف سماه تیسیر الوقوف علی غوامض احکام الوقوف و هو کتاب لم یسبق الی مثله و شرح زید بن ارسلان التی نظم فیها اربعة العلوم اصول الدین و اصول الفقه و الفقه و التصوف و سماه فتح الرؤف الصمد بشرح صفوة الزبد و شرح التحریر لشیخ الاسلام زکریا سماه احسان التقریر لشرح التحریر ثم شرح نظمه للعمریطی بالتماس بعض الاولیاء و سماه فتح الرؤف الخبیر بشرح کتاب التیسیر نظم التحریر وصل فیه الی کتاب الفرائض و کمله ابنه تاج الدین محمّد و شرح علی عماد الرضی فی آداب القضاء سماه فتح الرؤف القادر لعبده هذا العاجز القاصر و شرح علی العباب سماه اتحاف الطلاب بشرح کتاب العباب انتهی فیه الی کتاب النکاح و حاشیة علیه لکنه لم یکملها و شرح علی المنهج انتهی فیه الی الضمان و حاشیة علی شرح المنهج لم تکمل و کتاب فی احکام المساجد سماه تهذیب التسهیل و کتاب فی مناسک الحج علی المذاهب الاربعة سماه اتحاف الناسک باحکام المناسک و شرح علی البهجة الوردیة سماه الفتح السماوی بشرح بهجة الطحاوی ثم اختصره فی نحو ثلث حجمه و کلاهما لم یکمل و کتاب فی احکام الحمام الشرعیة و الطبیة سماه النزهة الزّهیّة فی احکام الحمام الشرعیة و الطبیة و شرح علی هدیة الناصح للشیخ احمد الزاهد لکنه لم یکمل و شرح علی تصحیح المنهاج سماه الدر المصون فی تصحیح القاضی ابن عجلون لکنه لم یکمل و شرح علی مختصر المزنی لم یکمل و اختصر العباب و سماه جمع الجوامع و لم یکمل و کتاب فی الالغاز و الحیل و سماه بلوغ الامل بمعرفة الالغاز و الحیل و کتاب فی الفرائض و شرح علی الشمعة المضیّة فی علم العربیة للسیوطی سماه المحاضر الوضیّة فی الشمعة المضیئة و کتاب جمع فیه عشرة علوم اصول الدین و اصول الفقه و الفرائض و النحو و التشریح و الطب و الهیئة و احکام النجوم و التصوف و کتاب فی فضل العلم و اهله و کتاب اختصر فیه الجزء الاول من المباح فی علم المنهاج للجلدی و شرح علی القاموس انتهی فیه الی حرف الذال و اختصر الاساس و رتبه کالقاموس و سماه احکام الاساس
ص:404
و کتاب الامثال و کتاب سماه عماد البلاغة و کتاب فی اسماء البلدان و کتاب فی التعاریف سماه التوقیف علی مهمات التعاریف و کتاب فی اسماء الحیوان سماه قرة عین الانسان بذکر اسماء الحیوان و کتاب فی احکام الحیوان سماه الاحسان ببیان احکام الحیوان و کتاب فی الاشجار سماه غایة الارشاد الی معرفة احکام الحیوان و النبات و الجماد و کتاب فی التفصیل بین الملک و الانسان و کتاب الانبیاء سماه فردوس الجنان فی مناقب الانبیاء المذکورین فی القرآن و کتاب الطبقات الکبری سماه الکواکب الدریة فی تراجم السادة الصوفیة و کتاب الصفوة بمناقب بیت آل النبوة و افرد السیدة فاطمة رض بترجمة و الامام الشافعی بترجمة و کذا الشیخ علی الخواص شیخ الشیخ عبد الوهاب الشعرانی و له شرح علی منازل السائرین و حکم ابن عطاء اللّه و ترتیب الحکم للشیخ علی التقی سماه فتح الحکم بشرح ترتیب الحکم لکنه لم یکمل و شرح علی رسالة ابن سینا فی التصوف سماه ارسال اهل التعریف و شرح قصیدته العینیة و له شرح علی المواقف التفویة لم یکمل و شرح علی رسالة الشیخ ابن علوان فی التصوف و کتاب منحة الطّالبین لمعرفة اسرار الطواعین و کتاب فی التشریح و الرّوح و ما به صلاح الانسان و فساده و کتاب فی دلائل خلق الانسان و شرح علی الفیة ابن الوردی فی المنامات و شرح علی منظومة ابن العماد فی آداب الاکل سماه فتح الرؤف الجواد و هو اول کتاب شرحه فی الآداب و کتاب فی آداب الملوک سماه الجواهر المضیئة فی بیان الآداب السلطانیة و کتاب فی الطب سمّاه بغیة المحتاج الی معرفة اصول الطب و العلاج و کتاب سماه الدر المنضود فی ذم البخل و مدح الجود و کتاب فی تاریخ الخلفاء و تذکرة فیها رسائل عظیمة النفع ینبغی ان یفرد کل منها بالتالیف و له مؤلفات أخر غیر هذه و بالجملة فهو اعظم علماء هذا التاریخ آثارا و مؤلفاته غالبها متداولة کثیرة النفع و للناس علیها تهافت زائد و یتغالون فی اثمانها و اشهرها شرحاه علی الجامع الصغیر و شرح السیرة المنظومة للعراقی و کانت ولادته فی سنة اثنتین و خمسین و تسعمائة و توفی صبیحة یوم الخمیس الثالث و العشرین من صفر سنة احدی و ثلثین و الف و صلّی علیه بجامع الازهر یوم الجمعة و دفن بجانب زاویته الّتی انشأها بخط المقسم المبارک فیما بین زاویتی سیدی الشیخ احمد الزاهد و الشیخ مدین الاشمونی و قیل فی تاریخ موته مات شافعی الزمان رحمه اللّه تعالی و ابو مهدی ثعالبی در مقالید الاسانید در ترجمه ابن حجر عسقلانی گفته قال شیخ شیوخنا عبد الرؤف المناوی فی شرحه لشرح النخبة لما عزل الحافظ ابن حجر عن القضاء بالشمس أبی عبد اللّه بن محمد بن علی القایاتی سلم کلّ منهما علی الآخر و انشده الحافظ ابن حجر عندی حدیث ظریف بمثله یتغنی
ص:405
من قاضیین یعزی هذا و هذا یهنی یقول ذا أکرهونی و ذا یقول استرحنا و یکذبان جمیعا فمن یصدق منا
و نیز ابو مهدی ثعالبی در مقالید الاسانید در ترجمه ابو العباس زروق گفته و فی طبقات الصوفیة لشیخ شیوخنا الزین عبد الرؤف المناوی الشافعی فی ترجمة زروق انه کتب علی الحکم نیفا و ثلاثین شرحا و علی القرطبیّة و علی الرسالة عدة شروح و نظم فصول السلمی انتهی و تاج الدین الدهان در کفایة المتطلع گفته کتاب شرح الشمائل للعلاّمة عبد الرؤف بن المناوی رحمه اللّه اخبر به عن الشیخ العلامة الشبراملسی و حافظ وقته محمد بن علاء الدین البابلی و غیرهما عن مؤلفه العلامة عبد الرؤف بن المناوی فذکره و سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری در رسالة الامداد بمعرفة علو الاستاد در ذکر روایت موطا گفته و کذلک یرویه الوالد عن الشیخ البابلی من روایة أبی مصعب الزهری عن الزین عبد الرؤف المناوی عن النجم محمّد بن احمد عن شیخ الاسلام زکریا الانصاری عن الاستاد أبی الفضل بن حجر عن مریم بنت احمد بن محمد الاذرعی عن یونس بن ابراهیم الدبوسی عن أبی الحسن بن المقیر عن الحافظ أبی الفضل بن ناصر عن أبی القاسم بن مندة عن أبی علی زاهر بن احمد السرخسی عن أبی اسحاق ابراهیم بن عبد الصّمد الهاشمی عن مصعب الزهری عن الامام مالک و نیز در امداد گفته و اما عمدة الاحکام الصغری للمقدسی فیرویها عن الشیخ المذکور عن الشیخ ابراهیم اللقانی و الشیخ عبد الرؤف المناوی عن أبی النصر الطبلاوی عن والده ناصر الدین عن زکریا بن محمد الحافظ عن أبی محمد عبد الرحیم بن الفرات عن عمر بن احسن المراغی عن علی بن احمد بن البخاری عن مؤلفها الحافظ عبد الغنی بن سرور المقدسی و نیز در امداد گفته و اما سیرة ابن سیّد الناس فیرویها عن الشیخ المذکور عن الشیخ عبد الرؤف المناوی عن النجم الغیطی عن زکریا عن الحافظ بن حجر عن أبی الحسن محمد بن الحسن الفرسیسی عن مؤلفها الحافظ أبی الفتح الیعمری و احمد بن محمد بن احمد بن علی النخلی المکی در رساله اسانید خود گفته و سمعت علی شیخنا الشیخ محمد المذکور المؤطا روایة أبی مصعب بن احمد بن أبی بکر الزهری رحمه اللّه تعالی بقراءة شیخنا الشیخ عیسی بن محمد الثعالبی لبعضه و إجازة لسائره عن الزین عبد الرؤف المناوی عن النجم محمد الغیطی عن شیخ الاسلام زکریا الانصاری عن الحافظ أبی الفضل احمد بن حجر عن مریم بنت احمد بن محمد الاذرعی قراءة علیها لموافقاته و إجازة لسائره باجازتها من یونس بن ابراهیم الدبوسی ان لم یکن سماعا عن أبی الحسن بن المقیر عن الحافظ أبی الفضل بن ناصر عن أبی القاسم بن مندة عن أبی علی زاهر بن احمد السرخسی عن أبی اسحاق ابراهیم بن عبد الصمد الهاشمی قال اخبرنا به ابو مصعب الزهری قال اخبرنا به امام دار الهجرة
ص:406
مالک بن انس رحمه اللّه تعالی رحمة واسعة فی الدنیا و الآخرة امین و محمد بن علی الشوکانی در بدر طالع گفته عبد الرّءوف شارح الجامع الصغیر شرحه شرحا بسیطا و شرحا مختصر و شرح الشهاب و شرح آداب القضاء و طبقات الصوفیة و غیر ذلک توفی سنة 1049 اوفی التی بعدها و لم اقف له علی ترجمة مبسوطة و خود مخاطب در رساله اصول حدیث می فرماید و مجمع البحار شیخ محمد طاهر در تحقیق جمیع کتب حدیث یعنی طبقات اربعه مذکوره کافیست و شرح عبد الرؤف مناوی بر جامع صغیر شیخ جلال الدین سیوطی نیز اکثر احادیث را کفایت می کند انتهی و فاضل رشید در عزة الراشدین گفته مناوی در فیض القدیر شرح جامع صغیر می فرماید الخلافة قال الحافظ فی الفتح خلافة النبوة و اما معاویة و من بعده علی طریقة الملوک و لو سموا خلفاء الخ و حیدر علی معاصر نیز در ازالة الغین این عبارت فاضل رشید را آورده فهذا علامتهم الجلیل عبد الرؤف المناوی الحاشد عندهم لاشتات المحامد کالمحرز الحاوی*قد اثبت هذا الحدیث الذی اصبح لبهجته نزهة السامع و الراوی و ظل لنضرته عقلة المستوفز الهاوی*فلا یصدف عنه الا المافون المتغمر فی المثالب و المساوی*و لا ینحرف عنه الا المافوک المعاند المشاحن المناوی*و لا یضل عن اعلامه الا الحائر الممنو بالضلال فی المغاوی*و لا یجوز عن اکامه الا الحائر البائر المصرعة فی المهاوی
آنکه ملا یعقوب بنبانی لاهوری در رسالۀ عقائد ثبوت این حدیث را تسلیم فرموده اگر چه در دلالت آن بر اعلمیت و افضلیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام کلامی کرده چنانچه انشاء اللّه تعالی در ما بعد خواهی دانست و جلالت مرتبت و علو منزلت ملا یعقوب نزد این حضرات بر متتبع افق مبین فی احوال المقربین تصنیف رزق اللّه الملقب بحافظ عالم خان و عمل صالح محمد صالح مورخ و مرات افتاب نمای شاه نوازخان مخفی و محتجب نیست و انشاء اللّه تعالی در مجلد حدیث ثقلین خواهی دریافت که خود مخاطب والا مقام بکلام ملا یعقوب در حاشیه همین کتاب تحفه متمسک و متشبث گردیده فالعجب کل العجب من المخاطب الکابر*المضطلع الخابر*کیف یتمسک بکلام حبره هذا الآبر*ثم یتغافل عن تسلیمه لذلک الحدیث القاطع من اهل الضلال کل دابر*و یرکب فی قدحه و طعنه المهالک و النهابر*و یمتطی فی رده و توهینه صهوة الاعجف المرمی الدوابر
هفتاد و نهم
آنکه ابو العباس احمد بن محمد المعتری الاندلسی اثبات این حدیث شریف کرده چنانچه در نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب و ذکر وزیرها لسان الدین بن الخطیب جایی که قصیدۀ دالیه شمس الدین محمد بن احمد بن علی الهواری المعروف بابن جابر بطرز التقاط وارد نموده گفته و ممّا یختص بعلی رضی اللّه تعالی عنه قوله و ان علیا ع
کان سیف رسوله
المحتوی کل سودد
نساء الجنة الغر سوددا و حسبک هذا سودد المسوّد فباتا و حلی الزهد خیر حلاهما
ص:407
و قد اثرا بالزاد من کان یجتدی
من قد بات و الصوف لبسه و فی السندس الغالی غدا سوف یغتدی و قال رسول اللّه انی مدینة
من العلم و هو الباب و الباب فاقصد
و باید دانست که مقری بعد ایراد انتخاب این قصیده بمدح و ثناء و وصف و اطراء ان پرداخته چنانچه گفته و هذا ما وقفت علیه من هذه القصیدة الفریدة و لیس بیدی الان دیوان شعره حتی اکتبها بکمالها فانها مناسبة لهذا الباب الّذی جعلناه ختما للکتاب کما لا یخفی و محتجب نماند که ابو العباس احمد بن محمد المقری از اکابر اعیان و افاضل جلیل ایشان و واحد زمان و فردا و ان خود نزد سنیه بوده احمد بن محمد الخفاجی در ریحانة الألباء و زهرة الحیوة الدنیا گفته العلامة شهاب الدین احمد بن محمّد المقری المغربی المالکی نزیل مصر فاضل لغر المناقب مشرق و بدر لعلو همته سار من المغرب للمشرق و هو رفیق السّداد و بیت مجده منتظم الاسباب ثابت الاوتاد و هو کما قیل فیه دمث من غیر خفر و لین جانب من غیر خور ذو رأی یرد اللبن فی الضرع و النّار فی الزند و له آثار یثنی علیها ثناء النسیم علی الند و ادب امتزج باللطف امتزاج الماء بالخمر و فیصل حکم رفع به التنازع بین زید و عمرو و هو لفقه مالک اکرم سید مالک و قد بوأه اللّه فی الحدیث تکرمة بین العلیاء و السند وجد فی ارث المجد بغیر کلالة عن اکرم اب وجد مضت الدهور و ما اتین بمثله و لقد اتی فعجزن عن
نظرائه
امّا الشعر فهو اصمعی بادیته و سلمان بیته و حسان فصاحته فما مس قضب الاقلام الا سجدت شکرا إذ رأته قبلة الآمال و اقسمت ان من البیان لسحرا لکنّه السحر الحلال و هو من قوم تعاویذهم الصوارم و آثارهم فی کل جید تمائم انفق عمره فی کسب الخیر الرابح لما علم ان مال المال غاد و رائح و لما رای ما بمصر من الحسد و النفاق و تجارة الآداب لیس لها بسوقها نفاق و لم یرض بالکساد و مسابقة الحمیر للجواد ارتحل للشام ذات العماد فقال له رائد السداد من سابق الجواد بالحمار جنت یداه ثمر الغبار
و قد کنت استقطر خیره و استودقه و أومل أن ربیع التلافی یخضر ورقه و یرد علی منه ما یسر الثّکالی و ینسیها صعاب الآفات و الرزایا مما یستنزل العصم للوهاد و تصغی له او ابد الایام حتی تصاد و عصر اللئیم لئیم و زمان الکریم کریم و الورد فی زمن الربیع طلوعه و العقد لیس یزین غیر الجید
فضنّ علیّ بالاثر و العین و لم یرض ان یجمع بین ساکنین فسبقت المنایا الامانی و جاءنی بنعیه من کنت ارجوه بشیر التهانی
ص:408
فبکیت للظل الّذی
و قد نزهت طرفی فی ریاض آثاره و ملأت أراد ان المسامع بجنی اخباره فرایت له نظما و نثرا و محاسن تملأ الافواه و الاسماع درّا و من تالیفه ازهار الریاض فی اخبار عیاض و فتح المتعال فی وصف النعال و غیر ذلک و لما مرّ فی طریقه بمحمّد بن یوسف التاولی المغربی کتب له یستدعی منه الاجازة أ موقظ جفن العلم من بعد ما اغفی
و باسط کف البذل من بعد ما کفّا و محیی رسوم الاکرمین التی عفت و مجری معین الفضل من بعد ما جفّا
اجزنی بما قد قلته و رویته ففضلک یا ذا الفضل قد حیر الوصفا فاجابه بقوله سقی اللّه ثراه و عطر مثواه
ایا فاضلا اعیت محاسنه الوصفا و انسان عین الود و المنهل الاصفی و مشکاة انوار القراءات و الادا
و ساحب أذیال الکمال علی الاکفا و حائز اشتات الفضائل إذ غدت مفاخره فی اذن مغربنا شنفا
بعثتم بطرس بل بروض بلاغة تعطرت الارجاء من نشره عرفا و أمّلتم اعلی الاله مقامکم
و البسکم من غره المطرف الاصفی من القام الباع الضعیف إجازة الم تعلموا ان الصواب هو الاعفا
و لست باهل ان اجاز فکیف ان اجیز علی ان الحقائق قد تخفی فاضواء فکری اظلمتها حوادث
فاونة تبدو و اونة تطفی و لولا رجائی منکم صالح الدّعا لما سطرت یمنای فی مثل ذا حرفا
فارجو من الرحمن جل جلاله و من فضله ان یقبل العدل و الصرفا و ها انا ذا اشهدت انی اجزتکم
علی السنن المالوف و المقصد الاوفی جمیع تآلیفی و نظمی و ان وهی و نثری و ان حاز الرکاکة و الضعفا
و کل الّذی ارویه عمن لقیته من السادة الغر الاولی احسنوا الوصفا کسیّدنا شیخ الائمّة عمّنا
سعید فکم نلنا معارفه قطفا عن اشیاخهم من اهل فاس و غیرهم کمثل ابن هارون فاعظم بهم کهفا
و هذا هو الشیخ ابن غازی و وصفه شهیر فلم یحتج لتشهیره کشفا رعی اللّه عهدا کان فیه امامنا
و والی علی مثواه رحمته عطفا و لا تغفلونی من دعائکم إذا مددتم بباب اللّه سبحانه الکفا
و عند ضریح الاولیاء و ذکرهم عسی نرتوی من بحر غفرانهم رشفا و ان جهل الناس الحقوق بعصرنا
فمثلک من راعی الحقوق و ما وفّی و کاتبه المقری احمد مرتج من اللّه جل العون و البر و العطفا
بجاه شفیع الخلق ما ملنا الّذی نؤمّل یوم الدین من حوضه رشفا علیه من الرّحمن الف تحیة
ننال بها حسن الختام مع الزلفی و له فی مثال نعل النبی صلّی اللّه علیه و سلم
لک اللّه من تمثال نعل کریمة بخیر الوری فاقت سنا و سناء یحق لذی داء یلازم وضعه
ص:409
علی جرحه منه ینال شفاء و ذاک قلیل فی ماثر من علا علی کلّ اوج إذا جاب نداء
و من ذا الّذی یحصی فضائل احمد و قد جود القرآن فیه ثناء علیه من الرّحمن ازکی تحیة
توسس للمدح الشریف بناء
و له یا مثل نعال خبر فخر العرب لیس اجل واطئ للترب
کم رمت مدیحه بقصد القرب و العذر اجل و المعانی تربی
و له اعظم بمثال نعل عزّ العرب
من ارشدنا الی اجل القرب قبّله و کن بحقه معتنیا و اجعله وسیلة لدفع الکرب
و له و مثال نعل عرفه متارج فی الخافقین و نوره متبلج حاکی نعال اجل من وطی الثری
و بدت کواعب مجده تتبرج فاجعله خیر وسیلة ترجو بها دفع المکاره حین ضاق المخرج
صلی الاله علی مشرفه الّذی اشکال منطقه الهدایة تنتج و لما وقفت علی کتابه فتح المتعال
قلت مضمنا لبیتی المعری حکی المحراب تمثال ففیه لنا سجدات تقبیل توالی
اقول لنعل خیر الخلق طرّا و قد حاز المهابة و الجلالا و عزّ به التراب فکل مسک
لریاه لقد هجر الغزالا لیهنک فی المکارم و المعالی کمال علّم القمر الکمالا
و انک لو تعلقت الثریّا بشسعک ما قطعت له قبالا و کتب له صاحبنا عبد العزیز
الفشتالی بارک اللّه فیه یا نسمة عطست بها ریح الصبا فتضمخت بعبیرها حلل الرّبا
هبی الی ساحات احمد و اشرحی شوقی الی لقیاه شرحا مطنبا وصفی له بالمنحنی من اضلعی
قلبا علی جمر الغضا متقلبا بان الاحبة عنه حتی قد ثوی منهم و آخر قد نای و تغیبا
فعساک تسعد یا زمان بقربهم فاقول اهلا باللقاء و مرحبا اقول استعارة العطاس
للنسیم غیر مستحسنة و المعروف فی کلام فصحاء العرب عطس الصبح و الفجر و فی شرح الفصیح للمرزوقی یقال عطس إذا فجأته صبحة من غیر إرادة و مصدره العطس و العطاس الاسم جعل کالادواء و یقال ارغم اللّه معطسه أی انفه و عطس الصبح انفجر علی التشبیه و لابی اسحاق الغزی فی قصیدته المشهورة الّتی اولها امط عن الدرر الزهر الیواقیتا و اجعل لحج تلاقینا مواقیتا
کم من بکور الی احراز منصبة جعلته لعطاس الفجر تشمیتا و من لطائف بعض المتأخرین
قوله قلت له و الدجی مولّ و نحن فی الانس بالتلاقی قد عطس الصبح یا حبیبی
فلا تشمته بالفراق
و کتب ابو عبد اللّه محمد بن احمد المکلاتی علی کتابه زهر الریاض فی اخبار عیاض
ص:410
أ هذه ازهار هذی الریاض
حدیث الشفاء عن عیاض
بین ابوابکم
قد بایعت بالحق سلطانکم توفیة للعهد دون انتقاض
و محمد امین بن فضل اللّه محبی در خلاصة الاثر گفته الشیخ احمد بن محمد بن احمد بن یحیی بن عبد الرحمان بن أبی العیش بن محمد ابو العباس المقری التلمسانی المولد المالکی المذهب نزیل فاس ثم القاهرة حافظ المغرب جاحظ البیان و من لم یر نظیره فی جودة القریحة و صفاء الذّهن و قوة البدیهة و کان آیة باهرة فی علم الکلام و التفسیر و الحدیث و معجزا باهرا فی الادب و المحاضرات و له المؤلفات الشّائعة منها عرف الطیب فی اخبار ابن الخطیب و فتح المتعال الّذی صنفه فی اوصاف نعل النبی صلّی اللّه علیه و سلم و اضاءة الدجنة فی عقائد اهل السّنة و ازهار الکمامة و ازهار الریاض فی اخبار القاضی عیاض و قطف المهتصر فی اخبار المختصر و اتحاف المغری فی تکمیل شرح الصغری و عرف النشق فی اخبار دمشق و الغث و السمین و الرث و الثمین و روض الاس العاطر الانفاس فی ذکر من لقیته من اعلام مراکش و فاس و الدر الثمین فی اسماء الهادی الامین و حاشیة شرح أم البراهین و کتاب البدأة و النشأة کله ادب و نظم و له رسالة فی الوفق المخمس الخالی الوسط و غیر ذلک ولد بتلمسان و نشأ بها و حفظ القرآن و قرأ و حصل بها علی عمه الشیخ الجلیل العالم أبی عثمان سعید بن احمد المقری مفتی تلمسان ستین سنة و من جملة ما قرأ علیه صحیح البخاری سبع مرات و روی عنه الکتب الستة بسنده عن أبی عبد اللّه التّنّیسی عن والده حافظ عصره محمّد بن عبد اللّه التّنّیسی عن البحر أبی عبد اللّه بن مرزوق عن أبی حیان عن أبی جعفر بن الزبیر عن أبی الربیع عن القاضی عیاض باسانیده المذکورة فی کتاب الشفاء و الاحادیث المسندة فی الشفاء جمیعها ستون حدیثا افردها بعضهم فی جزء من أراد روایة الکتب الستة من طریقه فلیأخذها من کتاب الشفاء او من الجزء المذکور و کان یخبر عن بلدة تلمسان انها بلدة عظیمة من احاسن بلاد المغرب و انها فی ید العثمانیین سلاطین مملکتنا و هی الحد المضروب بین سلطاننا و سلطان المغرب و ترحل الی فاس مرتین مرة سنة تسع بعد الالف مرة سنة ثلاث عشرة و کان یخبر انها دار الخلافة للمغرب و کان بها الملک الاعظم مولای احمد المنصور المشهور بالفضل و الادب المقدم ذکره و ان الفنوی
ص:411
صارت إلیه فی زمنه و من بعده لما اختلت احوال المملکة بسبب اولاده الی حدیث یطول ذکره ارتحل تارکا للمنصب و الوطن فی اواخر شهر رمضان سنة سبع و عشرین بعد الالف قاصدا حجّ بیت اللّه الحرام و انشد صاحب مراکش متمثلا قول علی بن عبد العزیز الحضرمی محبتی تقتضی مقامی و حالتی تقتضی الرحیلا
فاجابه صاحب المراکش بقوله لا اوحش اللّه منک قوما
تعود و اصنعک الجمیلا
قلت و بیت الحضرمی اول ابیات ثلاثة کتب بها لعز الدولة ابن سقمون و کان فی خدمته و بعده هذان خصمان لست اقضی بینهما خوف ان أمیلا فلا یزالان فی خصام
حتی اری رأیک الجمیلا
فوقع عز الدین علی ورقته الرأی الجمیل ان تمنع من الرّحیل و تسوغ الاقامة فی ظل دوحة و احسان غمامة قال المقری و کتب الی الفقیه الکاتب ابو الحسن علی الخزرجی الفاسی الشهیر بالشاحی بما کتبه ابو جعفر احمد بن خاتمة المصری المغربی الی بعض اشیاخه اشمس الغرب حقّا ما سمعنابانک قد سئمت من الاقامةو انک قد عزمت علی طلوع الی شرق سموت به علامة لقد زلزلت مناکل قلب بحق اللّه لا تقم القیامة ثم ورد الی مصر بعد اداء الحج فی رجب سنة ثمان و عشرین و الف و تزوج بها من السادة الوفائیة و سکنها و قد سئل عن حظّه بها فقال قد دخلها قبلنا ابن الحاجب و انشد فیها قوله یا اهل مصر وجدت ایدیکم فی بذلها بالسّخاء منقبضة لما عدمت
القری بارضکم
بمصر منسی الرسوم
و لکن اللیالی من خصومی
ثم زار بیت المقدس فی شهر ربیع الاوّل سنة تسع و عشرین و الف و رجع الی القاهرة و کرر منها الذهاب الی مکة فدخلها بتاریخ سنة سبع و ثلاثین خمس مرات و اعلی بها دروسا عدیدة و وفد علی طیبة سبع مرات و املی الحدیث النّبویّ ص بمرأی منه صلّی اللّه علیه و سلم و مسمع ثم رجع الی مصر فی صفر سنة تسع و ثلاثین و دخل القدس فی رجب من تلک السنة و اقام خمسة و عشرین یوما ثم ورد منها الی دمشق فدخلها فی اوائل شعبان و انزلته المغاربة فی مکان لا یلیق به فارسل إلیه احمد بن شاهین مفتاح المدرسة الجقمقیة و کتب مع المفتاح هذه الابیات کنف المقری شیخی مقری و إلیه من الزمان مقری کنف مثل صدره فی اتساع
و علوم کالبحر فی ضمن بحر
شیخی و ذخری
ص:412
فاجابه المقری بقوله أی نظم فی حسنه حار فکری و تحلّی بدره صدر ذکری طائر الصیت
لابن شاهین ینمی
حلّ مفتاح فضله باب وصل
ازدیاد تجنیس شکر
و لما دخل علیها اعجبته فنقل اسبابه إلیها و استوطنها مدة اقامته و املی صحیح البخاری بالجامع تحت قبة النسر بعد صلاة الصبح و لما کثر الناس بعد ایام خرج الی صحن الجامع تجاه القبة المعروفة بالباعونیة و حضره غالب اعیان علماء دمشق و اما الطلبة فلم یتخلف منهم احد و کان یوم ختمه حافلا جدا اجتمع فیه الالوف من النّاس و علت الاصوات بالبکاء فنقلت حلقة الدرس الی وسط الصّحن الی الباب الّذی یوضع فیه العلم النّبویّ فی الجمعات من رجب و شعبان و رمضان و اتی له بکرسی الوعظ فصعد علیه و تکلم بکلام فی العقائد و الحدیث لم یسمع نظیره ابدا و تکلم علی ترجمة البخاری و انشد له بیتین و افاد ان لیس للبخاری غیرهما و هما اغتنم فی الفراغ فضل رکوع فعسی ان یکون موتک بغتة کم صحیح قد مات قبل سقیم
ذهبت نفسه النفیسة فلتة
قلت و رایت فی بعض المجامیع نقلا عن الحافظ ابن حجر انه وقع للبخاری ذلک او قریب منه و هذه من الغرائب انتهی و کانت الجلسة من طلوع الشمس الی قرب الظهر ثم ختم الدرس بابیات قالها حین ودع المصطفی صلّی اللّه علیه و سلم و هی قوله یا شفیع العصاة انت رجائی کیف
یخشی الرجاء عندک خیبة
بالعیش فی البلاد انقطاع اطیب العیش ما یکون بطیبة
و نزل عن الکرسی فازدحم الناس علی تقبیل یده و کان ذلک نهار الاربعاء سابع عشری رمضان سنة سبع و ثلاثین و الف و لم یتفق لغیره من العلماء الواردین الی دمشق ما اتفق له من الحظوة و اقبال الناس و کان بعد ما رأی من اهلها ما رای کثر الاهتمام بمدحها و قد عقد فی کتابه عرف الطیب فصلا یتعلّق بها و باهلها و اورد فی مدحها اشعارا الی ان قال المحبی و قد اطلنا الکلام حسب ما اقتضاه المقام فلنرجع الی الغرض من ذکر بقیة خبر المقری فنقول و کانت اقامته بدمشق دون الاربعین یوما ثم رحل منها فی خامس شوال سنة تسع و ثلاثین الی مصر و عاد الی دمشق مرة ثانیة فی اواخر شعبان سنة اربعین و حصل له من الاکرام ما حصل فی قدمته الاولی و حین فارقها انشد قوله ان شام قلبی عنک بارق سلوة یا شام کنت کمن یخون و
یغدر
ص:413
و الدم من أجفانه یتحدّر
و دخل مصر و استقرّ بها مدة یسیرة ثم طلق زوجته الوفائیة و أراد العود الی دمشق المتوطن بها ففاجاه الحمام قیل نیل المرام و کانت وفاته فی جمادی الآخرة سنة احدی و اربعین و الف و دفن بمقبرة المجاورین و قال الادیب ابراهیم الاکرمی فی تاریخ وفاته قد ختم الفضل به فارخوه خاتم و المقری بفتح المیم و تشدید القاف و آخرها راء مهملة و قیل بفتح المیم و سکون القاف لغتان اشهرهما الاولی نسبة الی قریة من قری تلمسان و إلیها نسبة آبائه و رضی الدین بن محمد بن علی بن حیدر الحسینی الشامی در تنضید العقود السنیّه بتمهید الدولة الحسنیه در ترجمۀ شریف مبارک بن الشریف نای بن عبد المطلب بن حسن بن أبی نمی گفته فصل فی الحوادث المتعلقة بدولة صاحب الترجمة رحمه اللّه الی عام وفاته ففی سنة ثنتین و اربعین بعد الالف توفی العالم العلامة الشیخ احمد المقری المالکی صاحب التصانیف الجمة و العلوم الکثیرة ولد بتلمسان و سکن فاس من ارض المغرب و اخذ العلم بها و اتسعت معرفته و کملت فضیلته و رحل الی الحرمین و مصر و الشام و اقام بها و بها الف کتابه الکبیر المعروف بنفح الطیب فی اخبار ابن الخطیب و هو کتاب حافل قصد فیه ایراد جملة صالحة من اخبار لسان الدین ابن الخطیب من شعره و مکاتباته و مشایخه و من اخذ عنه ثم اتسع به الحال الی انه خرج عن هذه الحلبة فاتی بتاریخ الاندلس بالمناسبة و من ولیها من الملوک منذ افتتحها المؤمنون و تنقل الدول و ما جری فی ضمن ذلک من الوقائع و الحوادث و کیفیة اخذ الکفار لها و خروجها من ایدی المسلمین و اطال ذلک بذکر مدائن الاندلس و انهارها و بساتینها و ما قیل ذلک من الشعر و ما یناسب ذلک من الابیات و اللطائف ثم استطرد الی ذکر من دخل الاندلس من علماء المشرق و من خرج من الاندلس الی المشرق و ذکر جانبا من تشاء ابن الخطیب و شعره و استشهاده و کیفیة قتله فصار ذکر ابن الخطیب فی هذا الکتاب و هو نزر قلیل بالنسبة الی ما اشتمل علیه من الوقائع و الحوادث و الحاصل انه کتاب متسع فی الادب و الشعر و الاخبار و هو فی نحو اربعة اسفار ثم اقام الشیخ المذکور فی آخر ایامه بمصر و توفی بها فی السنة المذکورة و کان واسع الفضل له مشارکة تامّة فی سائر العلوم و من تالیفه ازهار الریاض فی اخبار عیاض و روضة الامل العاطرة الانفاس فی ذکر من لقیته من اعلام مراکش و فاس و الجنابذ فیما لقیت من الجهابذ و هو اعم من الذی قبله و الدر الثمین فی اسماء الهادی الامین و رسالتان فی صفة النعال النّبویّ و قد اشتهرنا و ارجوزة فی العقائد و ارجوزة فی الوفق المخمس و له
ص:414
شعر رائق فی نفح الطیب و مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته الشیخ احمد بن محمّد بن احمد المقری التلمسانی المولد المالکی المذهب نزیل قاهرة قال فی خلاصة الاثر حافظ المغرب جاحظ البیان و من لم یر نظیره فی جودة القریحة و صفاء الذهن و قوة البدیهة و کان آیة باهرة فی علم التفسیر و الحدیث و معجزا باهرا فی الادب و المحاضرات له المولفات الشائعة منها عرف الطیب فی اخبار ابن الخطیب انتهی قلت و ذکر فی کشف الظنون انه سماه بعد ذلک نفح الطیب عن غصن الاندلس الرطیب انتهی و له اضاءة الدجنة فی عقائد اهل السنة ولد بتلمسان و نشأ بها و حفظ القرآن و قرء علی عمه سعید بن احمد المقری مفتی تلمسان ستین سنة و من جملة ما قراء علیه صحیح البخاری سبع مرات و روی عنه الکتب الستة و ان الفتوی صارت إلیه فی زمنه ارتحل تارکا للمنصب و الوطن الی حج بیت اللّه الحرام سنة 1027 ثم ورد الی مصر و تزوج بها من السادة الوفائیة سنة 1028 ثم زار بیت المقدس سنة 1029 و کرر الذهاب الی مکة و املی بها دروسا و وفد علی طیبة سبع مرات و املی الحدیث النّبوی بمرأی منه ضللم و مسمع ثم رجع الی مصر سنة 1039 ثم ورد الی دمشق و املی صحیح البخاری و حضره غالب اعیان دمشق من العلماء و امّا الطلبة فلم یتخلف منهم احد و کان یوم ختمه حافلا جدا اجتمع فیه الالوف من الناس و علت الاصوات بالبکاء و اتی له بکرسی الوعظ فصعد علیه و تکلم بکلام فی العقائد و الحدیث لم یسمع نظیره ابدا و تکلم علی ترجمة البخاری و انشد له بیتین و افاد ان لیس للبخاری غیرهما و هما اغتنم
فی الفراغ فضل رکوع
النفیسة فلتة
و کانت الجلسة من طلوع الشمس الی قرب الظهر ثم ختم الدرس بابیات قالها حین ودع المصطفی صلعم و هی قوله یا شفیع العصاة انت رجائی*کیف یخشی الرجاء عندک خیبة* و إذا کنت حاضرا بفوادی*غیبة الجسم عنک لیس بغیبة*لیس بالعیش فی البلاد انقطاع* اطیب العیش ما یکون بطیبة*و نزل عن الکرسی فازدحم الناس علی تقبیل یده و کان ذلک نهار الاربعاء سابع عشر رمضان سنة 1039 و لم یتفق لغیره من العلماء الواردین الی دمشق ما اتفق له من الحظوة و اقبال النّاس و کان بعد ما رأی من اهلها ما رای کثر الاهتمام بمدحها و قد عقد فی کتابه نفح الطیب فصلا یتعلق بها و باهلها و اورد فی مدحها اشعارا و جری بینه و بین ادبائها و علمائها مطارحات شتّی و دخل مصر و استقر بها مدة یسیرة ثم طلق زوجته الوفائیة و أراد العود الی دمشق للتوطن بها ففاجاه
ص:415
الحمام قبل نبل المرام و کانت وفاته سنة 1041 رحمه اللّه تعالی ذکره الخفاجی فی ریحانة الالباء و امتدحه بعبارة ابتهر لها العلماء و انشد له اشعارا و قال رایت له نظما و نثرا و محاسن تملأ الافواه و الاسماع در او من تالیفه ازهار الریاض فی اخبار عیاض انتهی و از مفاخر بارعه و ماثر ناصعه مقری آنست که او از جمله شیوخ مشایخ سبعه است که شاه ولی اللّه والد مخاطب در رساله ارشاد الی مهمات الاستاد باتصال سند خود بایشان حمد الهی فرموده و ایشان را از مشایخ جلۀ کرام و ائمۀ اقادۀ اعلام و از جمله مشهورین بالحرمین المحترمین و مجمع علی فضلهم من بین الخافقین وانموده ابو مهدی ثعالبی که یکی از مشایخ سبعه مذکورینست در مقالید الاسانید در ذکر مرویات خود از علی اجهوری گفته و اما شرح الکرمانی المسمی بالکواکب الدراری فی شرح صحیح البخاری و ذکر انه الهم تسمیته فی المطاف بعد الفراغ من الطواف فاخبرنا به سماعا و قراءة علیه لمواضع متفرقة منه و إجازة لسائره عن الشهاب احمد بن محمّد بن احمد المقری عن أبی العباس احمد بن أبی العافیة الشهیر بابن القاضی المکناسی عن عبد الرحمن بن فهد عن عمه عز الدین عبد العزیز بن عمر بن محمد بن فهد عن ابیه عن أبی الفتح محمّد بن أبی بکر بن الحسین المراغی المدنی ح قال ابن القاضی و اخبرنی به البرهان ابراهیم بن عبد الرحمن بن علی بن أبی بکر العلقمی و النور علی بن أبی بکر القرافی قال اخبرنا الحافظ الجلال عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی إجازة عن شمس الدین محمد بن احمد المخزومی عن تقی الدّین یحیی بن العلامة شمس الدین محمد بن یوسف الکرمانی قال هو و ابو الفتح المراغی اخبرنا مؤلفه شمس الدین محمد بن یوسف الکرمانی و بجمیع تصانیفه فذکره انتهی فهذا بارعهم المقری صاحب نفح الطیب قد اثبت هذا الحدیث الغض الرطیب*حیث اورد فی کتابه ذلک النظم القشیب*عن ابن جابر المفلق الادیب*و استحسنه استحسانا یبهر کل لبیب*و استجوده استجواد یعجب کل اریب*فالمقدم علی إزرائه و التعییب*و المجتری علی اخماله و التغریب*مستهدف من اهل النقد الملام و التانیب*مغصوب بتعییرهم و التثریب*غیر مبال بالتخسیر و التتبیب*موقع نفسه فی اهوال الیوم العصیب
آنکه شیخ احمد بن الفضل بن محمد باکثیر المکی الشافعی که مفاخر کثیره و ماثر اثیره او در مجلد حدیث ولایت بتفصیل جمیل شنیدی حدیث مدینة العلم را روایت نموده چنانچه در کتاب وسیلة اکمال فی عد مناقب الآل که نهایت علو مرتبت و سمو منزلت آن بر ناظر کتاب تنضید العقود السنیه بتمهید الدولة الحسنیه پوشیده نیست و از کلام مصنف خود این کتاب اعنی وسیلة المال کما سبق فی مجلد حدیث الولایة غایت عظمت و جلالت احادیث و اخبار ان واضح و اشکارست گفته و عنه أی
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه
ص:416
علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه اخرجه ابو عمرو انتهی فهذا احمد بن الفضل المکّی صاحب وسیلة المآل*جهبذهم المحرز عندهم لماثر اثیرة لا تنال*قد روی هذا الحدیث الدّاری لحنادس الضلال*القاطع دابر اصحاب الشمال*فاجتثت و الحمد للّه عروق ذوی الخدع و الاضلال*و اقتلعت و المنة له اسوس اهل الزیغ و الازلال* و ظهر ان الجاحدین له مغمورون فی طینة الخبال*و ان الطاعنین فیه مأسورون فی عصبیة لیس لها زوال
آنکه محمود بن محمد بن علی الشیخانی القادری در صراط سوی فی مناقب آل النبی گفته
روی الامام احمد فی الفضائل و الترمذی مرفوعا انّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها و لهذا کان ابن عباس یقول من اتی العلم فلیأت الباب و هو علی رضی اللّه عنه و محتجب نماند که کتاب صراط سوی از جمله جلائل کتب و عقائل اسفار کبار و اخبار سنیه است از صدر خود این کتاب نهایت مدح و ثنا و وصف و اطرای مطالب و مقاصد و کمال حقیت و صدقیت و اصابت و وثاقت روایت و اخبار ان واضح و اشکارست و هذه عبارته بعد التحمید و التصلیة اما بعد فان العمل بغیر العلم و بال و العلم بغیر العمل خیال و لا یقبض العلم الا بموت العلماء کما فی الحدیث المتفق علی صحته
فی روایة عبد اللّه ابن عمر ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال ان اللّه لا یقبض العلم انتزاعا ینتزعه من الناس و لکن یقبض العلم بموت العلماء کلّما ذهب عالم ذهب بما معه حتی إذا لم یبق عالم اتخذ الناس رؤساء جهالا فسئلوا فافتوا بغیر علم فضلوا و اضلوا و اعلم ان الفحول قد قبضت و الوعول قد هلکت و انقرض زمان العلم و خمدت جمرته و هزمته کرة الجهل و علت دولته حتی لم یبق من الکتب الّتی یعتمد علیها فی ذکر الانساب الاّ بعض الکتب المؤلفة التی صنفها اصحاب البدعة کما ستقف علی اسماءها فی تضاعیف الکتاب انشاء اللّه تعالی یلوح لک شرارها من بعید کالسراب لکونها فارغة عن الصدق و الصواب و ذلک اما لاندراس محبة آل بیت النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم من قلوب الصالحین من اهل السنة و العیاذ باللّه من تلک الفتنة او لنقص فی الایمان و ترداد فی الیقین او لشین فاحش و کلم ظاهر فی امر الدین و الدلیل علی ذلک انی سمعت من جماعة لا یعبأ اللّه بها انّهم یسبون الاشراف القاطنین بمکة المشرفة و المدینة المنورة من بنی الحسن ع و الحسین ع فاجبتها یقول القائل لو کل کلب عوی لقمته حجرا لاصبح الصخر مثقالا بدینار
ثم نودی فی سرّی فی الروضة بین القبر الشریف و المنبر بالانتصار لاهل البیت فشرعت عند ذلک فی کتاب اذکر فیه مناقب اهل البیت علی ما اتفق علیه اهل السنة او الجماعة علی وجه الاختصار
ص:417
و اذکر فیه ان شاء اللّه تعالی مع ذکر کل واحد من ائمّة اهل البیت من کان معاصر الهم من اصحابهم اعداءهم کما تری ذلک ان شاء اللّه تعالی قریبا و سمیته الصّراط السوی فی مناقب آل النبی و لقد اجاد من قال ارتجالا فیه شعرا حسنا هذا کتاب نفیس قد حوی دررا فی مدح آل رسول اللّه و الشرف انعم به من
کتاب تحفة برزت
الجوهر المکنون فی الصدف
الصّراط السوی فی الاسم شهرته
اتباعا للعهود و فی
و محمود بن محمد شیخانی از شیوخ مشهورین و علمای معروفین سنیه است نهایت رفعت مرتبت و سمو منزلت او از اشعار بلاغت شعار بعض معاصرین قادری که اینک در ضمن صدر صراط سوی مذکور شد واضح و ظاهرست کافیست برای ظهور کمال و استناد و اعتماد او که فاضل رشید بروایتش احتجاج و استدلال نموده چنانچه در کتاب عزة الراشدین بمقام اثبات ادعای فدا کردن ابو حنیفه جان خود را بر اهل بیت علیهم السلام گفته و سید محمود قادری قدس سره در کتاب حیات الذاکرین فرموده قیل ان رجلا اتی ابا حنیفة رحمة اللّه علیه و قال اخی توفی و اوصی بثلث ماله لامام المسلمین الی من ادفع فقال له ابو حنیفة أمرک بهذا السؤال ابو جعفر الدوانقی و کان یبغض ابا حنیفة کبغض جماعة من اشقیاء بلدنا للامام الشافعی رح فحلف السّائل کذبا انه ما امرنی بهذا السّؤال فقال ابو حنیفة رح ادفع الثلث الی جعفر بن محمد الصادق فانه هو الامام الحق فذهب السائل و اخبر ابا جعفر الدوانقی بذلک فقال ابو جعفر بهذا عرفت ابا حنیفة منذ قدیم انه یری الحقّ لغیرنا ثم دعی بابی حنیفة و سقاه السمّ فی الطعام ففهم ابو حنیفة ذلک فقام لیخرج فقال له ابو جعفر الی این یا ابا حنیفة فقال الی این تامرنی فامره بالجلوس الی ان عمل السّم فیه فخرج و مات شهیدا فی الطریق انتهی و درین روایت مناقب امام اعظم که بالا مذکور شده اعنی بعضی گفته اند که در حادثه محمد و ابراهیم چون امام فتوی نوشت و به بیعت و اعانت ایشان فرمود منصور بر آن مطلع شد الخ اختلافی نیست چرا که سؤال متعدد بود چنانکه از عبارت هر دو روایت پر ظاهرست پس جائرست که جواب امام اول یعنی فتوی دادن بصرف مال بطرف محمد و ابراهیم باعث تغیر منصور بر آنجناب و طلب ایشان از کوفه ببغداد و باعث حبس شده باشد و جواب دوم یعنی فتوی دادن بدفع ثلث بسوی حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و قائل شدن بامامت آن جناب باعث قتل شده باشد انتهی ما فی عزة الراشدین فهذا القادری کابرهم الّذی سماه الکابرون*و بارعهم الّذی انجب به الماهرون*قد روی هذا الحدیث الّذی یتبصر به الناظرون
ص:418
و یفلح به الظافرون*فلا یعمی عنه الا الحائرون البائرون*و لا یضل عنه الاّ الخائبون الخاسرون و لا یغمزه الاّ التائهون السادرون*و ما تفوهوا به فانا علی ذهاب به لقادرون
آنکه عبد الحق بن سیف الدین البخاری الدهلوی در رجال مشکاة اثبات این حدیث شریف فرموده چنانچه در کتاب مذکور بترجمه جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و
اخرج الترمذی و الحاکم عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و قد تکلم فی هذا الحدیث قال ابن حجر هذا حدیث حسن علی الصواب لا صحیح کما قال الحاکم و لا موضوع کما قاله جماعة منهم ابن الجوزی و النّووی
آنکه عبد الحق دهلوی در لمعات شرح مشکاة اثبات این حدیث شریف بسیاق افادات علمای اعلام خود نموده چنانچه گفته و اعلم ان المشهور من لفظ الحدیث فی هذا المعنی
انا مدینة العلم و علی بابها و قد تکلم النقاد فیه و اصله من أبی الصّلت عبد السلام و کان شیعیا و قد تکلم فیه و صحح هذا الحدیث الحاکم و حسنه الترمذی و ضعفه آخرون و نسبه الی الوضع طائفة و نحن ننقل ما ذکره علماءنا فی ذلک بعباراتهم و ان کانت مشتملة علی التکرار فنقول قال الشیخ مجد الدین الشیرازی اللغوی صاحب القاموس فی نقد الصحیح
حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها ذکره ابو الفرج ابن الجوزی فی الموضوعات من عدة طرق و جزم ببطلان الکلّ و قال مثل ذلک جماعة و عندی فی ذلک نظر کما سنبینه و المشهور بروایته ابو الصلت بن عبد السلام بن صلاح الهروی عن أبی معاویة محمد بن خازم الضریر عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس رضی اللّه عنهما و عبد السلام هذا ضعفوه جدّا و اتهم بالرفض و مع ذلک فقد روی عباس بن محمد الدوری فی سؤالاته عن یحیی بن معین انه ساله عن أبی الصلت هذا فوثقه فقال أ لیس
قد حدث عن أبی معاویة انا مدینة العلم و علی بابها فقال قد حدث به عن أبی معاویة محمد بن جعفر الفیدی و کذلک روی صالح بن محمّد الحافظ الملقب جزرة و ابو الصلت محمد بن محرز عن یحیی بن معین ایضا فی روایة أبی الصلت بن محرز قال یحیی فی هذا الحدیث هو من حدیث أبی معاویة اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما ثم کفّ عنه و کان ابو الصلت الهروی رجلا موسرا یطلب هذه الاحادیث و یکرم المشایخ یعنی فخصه ابو معاویة بهذا الحدیث فقد یری عبد السلام عن عهدة هذا الحدیث و ابو معاویة الضریر حافظ یحتج بافراده کابن عیینة و غیره و لیس هذا الحدیث من الالفاظ المنکرة الّتی تاباها العقول بل هو مثل
قوله صلّی اللّه علیه و سلم فی حدیث أرأف امّتی ابو بکر الحدیث و قد حسنه الترمذی و صححه غیره و لم یات من تکلم علی
حدیث انا مدینة العلم بجواب عن هذه الروایات
ص:419
الثانیة عن یحیی بن معین و الحکم علیه بالوضع باطل قطعا و انّما امسک ابو معاویة عن روایته شائعا لغرابته لا لبطلانه إذ لو کان کذلک لم یحدث به اصلا مع حفظه و اتقانه و للحدیث طریق اخری
رواها الترمذی فی جامعه عن اسماعیل بن موسی الفزاری عن محمد بن عمر الرّومی عن شریک بن عبد اللّه عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن أبی عبد اللّه الصنابحی عن علی رضی اللّه عنه ان النبی صلی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علی بابها و تابعه ابو مسلم الکجی و غیره علی روایته عن محمد بن عمر الرّومی و محمد هذا روی عنه البخاری فی غیر الصّحیح و وثقه ابن حبان و ضعفه ابو داود و قال الترمذی بعد سیاق الحدیث هذا حدیث غریب و قد روی بعضهم هذا عن شریک و لم یذکّر فیه الصنابحی و لا یعرف هذا عن احد من الثقات غیر شریک قلت فلم یبق الحدیث من افراد محمد الرّومی و شریک احتج به مسلم و علق له البخاری و وثقه ابن معین و العجلی و زاد حسن الحدیث و قال عیسی بن یونس ما رایت احدا قط اورع فی علمه من شریک فعلی هذا یکون مفرده حسنا و لا یرد علیه روایة من اسقط الصنابحی منه لان سوید بن غفلة تابعی مخضرم روی عن أبی بکر و عمر و عثمان و علی رضی اللّه عنهم و سمع فیکون ذکر الصنابحی فیه من باب المزید فی متصل الاسانید و الحاصل ان الحدیث ینتهی بمجموع طریقی أبی معاویة و شریک الی درجة الحسن المحتج به و لا یکون ضعیفا فضلا عن ان یکون موضوعا و لم اجد لمن ذکره فی الموضوعات طعنا موثرا فی هذین السندین و باللّه التوفیق انتهی کلام الشیخ مجد الدین و قال السخاوی فی المقاصد الحسنة
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها ذکره الحاکم فی المناقب من مستدرکه و الطبرانی فی معجمه الکبیر و ابو الشیخ و ابن حبان فی السنة له و غیرهم کلهم من حدیث أبی معاویة الضریر عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا به بزیادة من اتی العلم فلیات الباب و رواه الترمذی فی المناقب من جامعه و ابو نعیم فی الحلیة و غیرهما من حدیث علیّ ع انّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علی بابها قال الدارقطنی فی العلل عقب ثانیهما انه حدیث مضطرب غیر ثابت و قال الترمذی انه منکر و کذا قال شیخه البخاری و قال انه لیس له وجه صحیح و قال ابن معین فیما حکاه الخطیب فی تاریخ بغداد انه کذب لا اصل له و قال الحاکم عقب اولهما انه صحیح الاسناد و آورده ابن الجوزی من هذین الوجهین فی الموضوعات و وافقه الذّهبی و غیره علی ذلک و اشار الی هذا ابن دقیق العید بقوله هذا الحدیث لم یثبتوه و قیل انه باطل و هو مشعر بتوقفه فیما ذهبوا إلیه من الحکم بکذبه بل
ص:420
صرح العلائی بالتوقف فی الحکم علیه بذلک و قال و عندی فیه نظر ثم بین ما یشهد لکون أبی معاویة راوی حدیث ابن عباس حدث به فزال المحذور ممن هو دونه قال و ابو معاویة ثقة حافظ یحتج بافراده کابن عیینة و غیره فمن حکم علی الحدیث مع ذلک بالکذب فقد أخطأ و قد اخرج الدیلمی فی مسنده بسند ضعیف جدا
عن ابن عمر مرفوعا علی بن أبی طالب باب حطة فمن دخل فیه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا
و من حدیث أبی ذرّ رفعه علی باب علمی و مبین لامتی ما ارسلت به من بعدی حبه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه عبادة
و من حدث ابن عباس رفعه انا میزان العلم و علی ع کفتاه و الحسن ع و الحسین ع خیوطه و آورده صاحب الفردوس و تبعه ابنه المذکور بلا اسناد عن ابن مسعود رفعه انا مدینة العلم و ابو بکر اساسها و عمر حیطانها و عثمان سقفها و علی ع بابها انتهی کلام المقاصد الحسنة و فی فصل الخطاب من کتاب الانساب للامام عبد الکریم بن محمد السمعانی رحمه اللّه فی ترجمة الهروی ابو الصلت عبد السلام بن صالح بن سلیمان الهروی مولی عبد الرّحمن بن سمرة ادرک حماد بن زید و مالک بن انس و سفیان بن عیینة و غیرهم و کان صاحب قشافة و زهد قدم مرو ایام المامون فلما سمع کلامه جعله من الخاصة من اخوانه و کان ابو الصلت یرد علی اهل الاهواء من المرجیة و الجهمیة و الزنادقة و القدریة و کان یعرف بالتشیع قال احمد بن سیار المروزی ناظرته فلم اره بفرط و رایته یقدم أبا بکر و عمر رضی اللّه عنهما و کان لا یذکر اصحاب النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و رضی عنهم الاّ بالجمیل و کان یقول هذا مذهبی الّذی ادین اللّه به عز و جل و قال یحیی بن معین ابو الصلت ثقة صدوق الا انه یتشیع و قال ابو عبد الرحمن النّسائی ابو الصلت لیس بثقة توفی ابو الصلت فی شوال سنة ست و ثلاثین و مائتین و ایضا فی الانساب قال ابو حاتم بن حبان ابو الصلت عبد السّلام هو الذی
روی عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس رضی اللّه عنهما انه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات من قبل الباب و هذا شیء لا اصل له لیس من حدیث ابن عباس و لا مجاهد و لا الاعمش و لا أبی معاویة و کل من حدث بهذا المتن فانما سرقه من أبی الصلت هذا انتهی کلام فصل الخطاب و فیه الطعن فی الحدیث فقط لکن الکلام الجامع من مهرة الفتن ما ذکرناه قبل و لعل ذلک هو الصّواب
آنکه شیخ عبد الحق دهلوی در اشعة اللمعات شرح فارسی مشکاة اثبات این حدیث شریف نموده چنانچه گفته و عنه و هم از علیست
قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة
ص:421
و علی بابها من سرای حکمتم و علی در آنست و مشهور بلفظ
انا مدینة العلم و علی ع بابها و گفته شده که شک نیست که علم از ان حضرت از جانب صحابه دیگر نیز آمده و مخصوص لعلی مرتضی نیست بلکه تخصیص بوجهی خاص خواهد بود که وسیع تر و مفتوح تر و عظیم تر خواهد بود مثلا چنانکه آمده است
اقضاکم علی ع و اصل این حدیث از أبی الصلت عبد السلام بن صلاح هرویست که شیعیست و لیکن صدوقست و در تعظیم اصحاب تقصیر نمی کرد رواه الترمذی و قال هذا حدیث غریب و قال روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و گفته است ترمذی روایت کرده اند بعضی این حدیث را از شریک بفتح الشین که از تابعینست و لم یذکروا فیه عن الصنابحی و ذکر نکرده اند در وی از صنابحی چنانکه در بعضی روایات آمده است و لا نعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات و نمی شناسیم این حدیث را از هیچ یکی از ثقات غیر شریک جز شریک و کلام درین باب بسیارست پارۀ از ان در شرح مذکورست
و هشتاد و پنجم
آنکه شیخ عبد الحق دهلوی در مدارج النبوة اثبات این حدیث شریف کرده چنانچه در ذکر اسمای مبارکۀ جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم نقلا عن المواهب گفته م الماجد ماد ماد الماجی المامول المانح المبارک المبتهل المبر المبشر مبشر البائسین المبعوث بالحق المبلغ المبین المتین المبل المتربص المخصوص المترحم المتضرع المتقی المتلو علیه المتهجد المتوکل المتثبت مجاب مجیب المجتبی المجیر المحرض المحرم المحفوظ المحلل محمد ص المحمود المخیر المختار المخصوص بالشرف المخصوص بالعزّ المخصوص بالمجد المخلص المدثر المدنی مدینة العلم
آنکه شیخ عبد الحق در اخبار الاخیار در ضمن وصف شیخ خود موسی گیلانی اثبات این حدیث شریف بحتم و جزم نموده چنانچه در خاتمۀ اخبار الاخیار در شرح حال خود گفته آخر صدق نیت من کار کرد و شجرۀ اخلاص من بار آورد بر مثال وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ بر سر من عیسی نفسی را فرستاد که هر نفس او مائده بود از آسمان معرفت نازل و باعث عید و سرور در اواخر و اوائل موسی مقامی که جمال او ناریست از شجرۀ وحدت طالع و نوری از جانب طور حقیقت لامع خلیل لقای که رخسارۀ زیبایش گلزار بوستان خلت و گل گلستان دین و ملتست مصطفی جمالی که دهانش نمکدان خوان انا املح و زبانش تبیان قران انا افصح ست مرتضی کمالی که دلش باب مدینۀ علم و فتوح و بر ضمیرش ابواب اسرار لو کشف مفتوح حسن سیرتی وارث مرتبه وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ و نائب منصب بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ حسین سریرتی که مصدوق وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً آمد و مصداق إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی شد زین العابدین و امام الصادقین السید التقی النقی و العلوی العلی المهدی سمی کلیم اللّه و محبوبه حبیب اللّه الخ و مخفی نماند که شیخ عبد الحق دهلوی از جمله محققین عظام
ص:422
و اکابر منقدین فخام نزد سنیه است سید محمد بن سید جلال ماه عالم بخاری در تذکرة الابرار گفته ذکر اعلم العلماء مخدومی شیخ عبد الحق قدس سره والد شریف ایشان شیخ سیف الدین نام داشته نسبت ارادت وی بسلسله قادریه بود فراوان فیوض باطنی از صحبت شیخ امان پانی پتی برداشته و بزرگان بسیار را دیده ملازمت نموده از فضائل ظاهری و باطنی بهره مند بود و در لطافت و ظرافت و محبت و سوز و گداز بی نظیر و اعظم علامات بزرگی وی آنست که فرزندی مثل حضرت مخدومی نصیب شد که عالمی از ان فیض مند گشت و چون عظمت بزرگی مخدوم بر وی مکشوف شده بود نهایت محبت می داشت و از سائر فرزندان ممتاز دانسته بارها می گفت که مرا ازین فرزند امیدواریهاست و آثار بزرگی و رشد از ایام صبا تا وقت نشو و نما از چهره مخدومی می تافت از بس که فطرت بلند و استعداد عالی داشتند در ایام تحصیل در مجالس درس سخنان مفید و بحثهای قوی داشتند اکثر استادان می گفتند ما از ایشان مستفیدیم پس از تحصیل حفظ قرآن نموده بحرمین شریفین رفتند و پیش محدثان عالی اسناد تصحیح کتب احادیث نمودند و باکابر آنجا صحبتها داشت و با شیخ عبد الوهاب متقی قدس سره که خلیفه و جانشین حضرت قدوة الأولیاء شیخ علی متقی بودند و در مکۀ معظمه در آن ایام بر مسند ارشاد متمکن بودند صحبت داشته خلافت یافته و برخصت شیخ بوطن خود تشریف آوردند دهلی را روشنائی بخشیدند و چون صاحب تصرف انفسی و افاقی خواجه محمد باقی قدس سره بدهلی تشریف آورده بخدمت مستعدان و فیض طلبان اشتغال نمودند حضرت مخدومی از نهایت تعطش و طلب که داشتند بعد از اشاره از روح حضرت غوث صمدانی قدس سره ملازمت حضرت خواجه نموده و اخذ طریقه نقشبندیه از آن حضرت یافته و حضرت خواجه نیز بایشان بکمال توجه و تواضع و نیاز پیش می آمد و رعایت خاطر می کرد امروز برکت و میمنت دهلی از ذات والا صفات آن دانای علوم متداوله شناسای فنون متعارفه است و سخن همانست که یکی از فضلای روزگار در حق آن حضرت می گفت این مثل در عهد او نو شد که هر شهری و کوچه این شهر بلک تمام هندوستان را می رسد که بر ولایت دیگر بوجود فائض الجود ایشان فخر نماید و آن حضرت را در علوم عقلی و نقلی تصانیفست و تمامه تصانیف صغیر و کبیر قریب صد رسیده اللّه تعالی سایه افاضه ایشان را بر سر طالبان و مستفیدان همیشه داراد-و غلام علی آزاد بلگرامی در سبحة المرجان گفته مولانا الشیخ عبد الحق الدهلوی هو المتضلع من الکمال الصوری و المعنوی و العاشق الصادق من عشاق الجمال النّبویّ رزق من الشهرة قسطا جزیلا و اثبت الموزحون ذکره اجمالا و تفصیلا و فی قبة مزاره بدهلی لوح من الحجر نقشت علیه فذلکة من احواله بالفارسیة و انا اترجمها بالعربیة هو من مبادی الشعور شد نطاقه علی طاعة الحق و طلب العلم و قریبا من اوان البلوغ
ص:423
تناول الاکثر من العلوم الدینیة و فرغ من تحصیلها کلها و له اثنان و عشرون سنة و حفظ القرآن و جلس علی مسند الافادة و فی عنفوان الشباب اخذته جذبة الهیّة فقطع علاقة محبته عن الخلان و الاوطان و توجه الی الحرمین و اقام بتلک الاماکن مدة و صحب بها اقطاب الزمان و الاولیاء الکبار و اختص معهم بودائع ثمینة و رخصة الارشاد للطالبین و کمل فی فن الحدیث ثم عاد الی الوطن المالوف مع برکات وافرة و استقر به اثنین و خمسین سنة فی جمعیّة الظاهر و الباطن و اشتغل بتکمیل الاولاد و الطالبین و نشر العلوم لا سیما الحدیث الشریف بحیث لم تیسر مثله لاحد من العلماء السابقین و اللاحقین فی دیار الهند و صنف فی العلوم خصوصا فی الحدیث کتبا معتبرة اعتنی بها علماء الزمان و جعلوها دستورا لعملهم و تصانیفه من الکبار و الصغار بلغت مائة مجلد ولد فی المحرم سنة ثمان و خمسین و تسعمائة و توفی سنة اثنین و خمسین و الف تمت الترجمة و وجد بعضهم تاریخ وفاته علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل و همزة علماء و همزة انبیاء محسوبتان فی التاریخ و الشیخ تشرف سنة خمس و ثمانین و تسعمائة بخدمة الشیخ موسی القادسی و اخذ عنه الخرقة القادریة و هو من نسل الشیخ جلال الدین البخاری الاحی الذی هو من اولاد الشیخ عبد القادر الجیلانی رضی اللّه عنه و من مشاهیر اولیاء الهند و لما وصل الشیخ عبد الحق الی مکة المعظمة صحب الشیخ عبد الوهاب المتقی تلمیذ الشیخ علی المتقی المتقدم ذکره و تلمذ علیه و اخذ عنه إجازة کتب الاحادیث النبویة و شاه نوازخان در مرآة آفتاب نما گفته شیخ عبد الحق محدث نسبت ارادت با شاه موسی گیلانی داشت و شاه یکی از اولاد حضرت عبد القادر جیلانی بود و مرقد در ملتان دارد و شیخ عبد الحق را از مشایخ بسیار نعمتها رسیده در عین جوانی دست از مرادات برداشته عازم مکه معظمه شد و دولت حج را دریافت و فتوحات فراوان از صحبت شیخ عبد الوهاب خلیفه و جانشین علی متقی که از مشاهیر مشایخ مکه بود حاصل نمود و احادیث را سند کرده اجازت تدریس یافت مدتی در مکه معظمه ریاضات شاقه کشیده قاصد زیارات مدینه منوره گردید از روح پر فتوح جناب رسالت مآب تربیت پذیرفته برهنمای گم گشتگان بادیه ضلالت مجاز گشته بشهر دهلی مراجعت نمود و بتربیت ارباب ارادت و بتدریس کتب احادیث مشغول گشت و کمال صوری و معنوی اش از تصانیف وی هویداست و مصنفاتش در عالم رواج دارد وفات و بتاریخ بست و سوم شهر ربیع الاول سنه یک هزار و پنجاه و دو واقع شد بر لب حوض شمسی بسمت غروب مدفن یافته مقبره عالیه و خانقاه رفیع دارد و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته ابو المجد شیخ عبد الحق بن سیف الدین بن سعد اللّه الترک الدهلوی
ص:424
البخاری در خاتمه اخبار الاخیار در احوال خود نوشته اند سه چهار ساله بودم که والدم سخنان این طائفه در کام جان این حقیر ریخته تربیت باطنی را ضمیمه شفقت ظاهری ساختند بعضی از ان سخنان با خصوصیات وقت هنوز در خزینه خیال مانده است خالی از غرابتی نیست و غریب تر از وی آنکه فقیر را حالت انفطام خود که مدت عمر دو سال یا دو نیم سال خواهد بود آن چنان در خاطرست که گویا حکایت دیروزست از قرآن مجید سبق در سبق ایشان می نوشتند و من می خواندم همین مقدار تعلم کرده ام در دو سه ماه قرآن تمام کردم و در مقدار یک ماه قدرت کتابت و سلیقه انشا پیدا شد از کتابهای نظم و اشعار شاید چند جزو از بوستان و گلستان و دیوان حافظ تعلیم کرده باشند بعد از ختم قرآن میزان صرف یاد دادند تا مصباح و کافیه خود تعلیم نمودند و از لب و ارشاد شاید جزوی طی می نمودم دوازده ساله بودم که شرح شمسیه و شرح عقاید می خواندم و در پانزده سالگی مختصر و مطول گذرانیدم بعد از ان بحفظ قرآن نیز موفق شدم و بر همین قیاس بر سائر کتب عبور کردم و مدت هفت هشت سال ملازم درس بعضی از دانشمندان ماوراء النهر ماندم می گفتند که ما از تو مستفیدیم و ما را بر تو منتی نیست از طفولیت نمی دانم که بازی چیست و خواب کدام و آرام چه و آسایش کو هرگز در شوق کسب علم طعام بوقت نخورده و خواب در محل نبرده در زمستان و تابستان بمدرسه دهلی که بعد دو میل می داشت می رفتم و در سایه چراغ جز می کشیدم و با وجود احاطه اوقات در مطالعه و بحث هر چه از شروح و حواشی بنظر می آمد تقید آن به کتابت از ضروریات وقت بود چند بار در دستار و موی سر آتش چراغ در گرفته و مرا تا رسیدن حرارت آن بحجره دماغ خبر نه و با وجود این در کثرت صلاة و اوراد و شب خیزی و مناجات هم در طفولیت جد و اجتهاد بوجود می آمد که مردم حیران آن بودند الی الان بتعلیم و افاده معاذ اللّه بلکه تعلم و استفاده بسر می برم حضور و جمعیت من موقوف اختلاط خلق نمانده از ذکر زید و عمرو که در تراکیب نحو مذکور شود نیز در ملالم و بحکم وصیت پدر که می گفت هان تا ملای خشک و ناهموار نباشی همواره از عشق و محبت دم می زنم چاره گر بیچارگان مرا بجانب خود طلبید و بسوی خانه خود کشید آنچه از انعام آن حضرت صلی اللّه علیه و سلم بشارت یافته ام اشارت نتوانم کرد در طریقت مرید سید موسی از اولاد شیخ جیلانی در طریقه علیه قادریه ام انتهی ملخصا بر لوح سنگ مزار ایشان سطری چند مرقومست که محصل احوال ایشانست در این جا از ماثر الکرام تاریخ بلگرام نقل کرده می شود ابو المجد عبد الحق از مبادی شعور بطاعت حق و طلب علم کمر بسته نزدیک باوان بلوغ اکثر علوم دین تحصیل کرد و در سن بست و دو سالگی از همه آن فارغ شده کلام مجید از بر گرفته بر مسند افاده نشست هم در عنفوان جوانی جاذبه الهی در رسید بیکبار دل از یار و دیار برکنده متوجه حرمین محترمین گشت مدتی مدید بآن مقامات شریف اقامت ورزیده باقطاب زمان و اولیای
ص:425
کبار محبت داشته بودائع ارجمند و رخصت ارشاد طالبان اختصاص یافت و علاوه آن تکمیل فن حدیث نموده با برکات فراوان بموطن مالوف مراجعت فرمود مدت پنجاه و دو سال بجمعیت ظاهر و باطن تمکن یافته تکمیل فرزندان و طالبان بجا آورد و بنشر علوم سیما علم شریف حدیث پرداخته به نهجی که در دیار عجم احدیرا از علمای متقدمین و متاخرین دست نداده ممتاز و مستثنی گردید و در فنون علمیه خاصه فن حدیث کتب معتبره تصنیف کرد چنانکه علمای زمان اعتنای بان ورزیده دستور العمل خود دارند و اهل دانش از خواص و عوام بجان خریداری می نمایند تصانیف ایشان از صغیر و کبیر بصد مجلد و بحسب شمار ابیات بپانصد هزار می رسد در محرم سنه نهصد و پنجاه و هشت این نور اتم پرتو ظهور بعالم عنصری دارد و در سنه یک هزار و پنجاه و دو بتمام آگهی و گشاده پیشانی بعالم قدس خرامید تاریخ ولادت شیخ اولیاست و تاریخ رحلت فخر العالم انتهی کلامه مقبره او در دهلی بر کنار حوض شمسی واقعست از اشهر مصنفات ایشان لمعات شرح مشکاة در عربی و اشعة اللمعات در فارسی و شرح سفر السعادة و اخبار الاخیار و مدارج النبوة و ما ثبت بالسنه و چهل رساله ست الی غیر ذلک و اطلاع و عبور ایشان بر کتب فقه حنفیه چندانست که بیان نتوان کرد کاتب حروف بزیارت مرقد شریف مکرر فیض یاب شده و کششی عجیب و بستگی غریب در ان مقام یافته توالیف ایشان در بلاد هند قبول و شهرت تمام دارد و همه نافع و مفید افتاده اما خالی از گوشه تعصب مذهب نیست میل بنظم هم داشتند و حقی تخلص می کردند و این ابیات از ایشانست حقی کجا و صحبت کس کز خیال دوست
دارد بخود چو مردم دیوانه عالمی حقی بیان شوق بیابان نمی رسد کوتاه ساز قصه دور و دراز را
ایشان را قصیده ایست در نعت نبوی قریب شصت بیت که بعد از وصول بمدینه در حضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلم خوانده شده اولش این ست بیا ایدل دمی از هستی خود ترک دعوی کن میفکن چشم بر صورت نظر در عین معنی
کن
ایشان را با جناب شیخ احمد سرهندی مجدد الف ثانی نقاری بود لیکن در آخر عمر از ان خیالات رجوع فرمودند و در مکتوبی بخواجه حسام الدین خلیفه شاه باقی باللّه قدس سرهم نوشته اند درین ایام صفای فقیر بخدمت شیخ احمد سلمه اللّه تعالی از حد متجاوزست اصلا پرده بشریت و غشاوه جبلت بمیان نمانده قطع نظر از رعایت طریقه و انصاف و حکم عقل با این چنین عزیزان و بزرگان بد نباید بود و در باطن بطریق ذوق و وجدان و غلبه چیزی افتاده که زبان از تقریر آن لالست سبحان اللّه مقلب القلوب و مبدل الاحوال شاید ظاهر بنیان استبعاد کنند من نمی دانم که حال چیست و بچه منوالست انتهی بلفظه و وجه این نقار آنست که حضرت شیخ را در تقلید مذهب تعصب بسیار بود و؟ ؟ ؟ مجدد رح؟ ؟ ؟ را در اتباع سنت و ردّ بدعات طریقت و شریعت صلابت تمام باین رهگذر اتفاق میان هر دو صورت
ص:426
نمی بست و لیکن چون حق تعالی ازاله این وهم از حضرت شیخ خواست حقیقت طریقه مجدورح را در دل ایشان انداخته صفای کامل بخشد و تالیف قلوب مختلفه ارزانی داشت و للّه الحمد انتهی ما فی الاتحاف و از جمله مفاخر مبهره و ماثر مزهره شیخ عبد الحق این ست که او از شیوخ اجازه شیخ حسن عجیمیست و عجیمی از ان مشایخ سبعه می باشد که شاه ولی اللّه والد مخاطب بر اتصال سند خود بایشان کمال تبحج ظاهر فرموده حمد و ثنای الهی بر ان بجا آورده چنانچه از عبارات عدیده کفایة المتطلع تاج الدین الدهان المکی که در
گذشته واضح و لائحست و شاه ولی اللّه در مقدمه سنیه گفته و من عجیب صنع اللّه انه کما تراکم فی عهد هذین من الفتن الدهماء ما لم یرو لا معشاره فی عصور القدماء فکذلک لم یر مثل عهدهما فی اجتماع الاولیاء اصحاب الایات الظاهرة و الکرامات الباهرة و العلماء اصحاب التصانیف المفیدة و التوالیف المجیدة کالسید عبد الوهاب البخاری و شاه محمد خیالی صاحب الرایات العجیبة و الشیخ عبد العزیز حامل لواء الچشتیة فی زمانه و الخواجه باقی ناشر الطریقة النقشبندیة فی اقطار الهند و الشیخ عبد الحق له شرحان علی المشکوة و شرح علی سفر السعادة للشیخ مجد الدین الفیروزآبادی و له جذب القلوب الی دیار المحبوب فی تاریخ المدینة المنورة و غیرها من الرسائل المفیدة کلهم بمحروسة دهلی و فاضل رشید در ایضاح لطافة المقال گفته و چون مختار شیخ محقق عبد الحق موافق بکتاب و سنتست علی ما صرح به العلامة سعد الملة و الدین التفتازانی فی شرحه للمقاصد بتفصیل یعجب الاماجد پس در حقیقت مختار شیخ عبد الحق و موافقانش بجهت موافقت آن با کتاب و سنت معتبر و اقوال مخالفه آن از واقع بعیدتر گو نزد زاعمین آن متسم برجحان باشد پس باعتبار اختیار قولی که مطابق بکتاب و سنت نزد عامه علمای اهل سنتست و متصف بصحت و نزد اکثر معتمدانشان مقرون بارجحیت باشد مثل شیخ محقق عبد الحق دهلوی را که علم علومش از جو آسمان درگذشته و فنن فنونش بر ارجاء عالم سایه انداز گشته و تصانیفش در علوم دینیّه مسلم الثبوت نزد علمای اهل سنت و جماعت و کلامش بجهت اتصاف بجودت و انصاف مستند اصحاب دیانت و براعتست سنّیست نقل کردن بدون آنکه آن نقل فاسد الاصل را بطرف احدی از معتمدین اهل سنت نسبت نمایند و تصحیح آن فرمایند موجب استعجاب ناظران و استغراب ماهران انتهی کلام الفاضل الرشید و انفا در
دانستی که حیدر علی معاصر در منتهی الکلام استناد بافاده عبد الحق نموده و او را بمحقق دهلوی یاد کرده در تعظیم و تفخیم او افزوده و عمر بن عبد الکریم بن عبد الرسول المکی در بعض مکاتیب خود که بسوی ابو علی محمد الملقب بارتضاء العمری نوشته و در مدارج الاسناد مرقوم است می فرماید ذکر مولای انه یستجیزنی و هو خیر منی و انه
ص:427
الحقیق بان یکون المجیز و انا له مجاز لما له من السند الکافی المغنی عن الاعواز کیف لا و فیه الدهلویان اللّذان هما عند اهل الحدیث العینان انتهی فهذا محققهم الجلیل عبد الحق*المحرز عندهم من الخلال ما راق ورق*قد روی هذا الحدیث الذی ابطل الباطل و احق الحق*و اثبت هذا الخبر الّذی احرز من مراشد الصواب ما جل و دق*فالمعرض عنه صامد لعصا اهل الصواب* بالشق و الحائد عنه متلق لصفاء اهل الوفاق بالصدع و الدّق*و لا ینکره الاّ من خالف جهابذة الحدیث و عق*و لا یطعنه الاّ من عاند سماسرة الاثر ولق
آنکه سید محمد بن سید جلال ماه عالم بن سید حسن بخاری حدیث مدینة العلم را از مفاخر جناب امیر المؤمنین علیه السلام شمرده بنص صریح بر صحیح بودن آن راه احقاق حق و ازهاق باطل سپرده چنانچه در تذکرة الابرار در ذکر جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته ظاهر فرخنده ماثرش مظهر اسرار سبحانی و باطن خجسته میانش مهبط انوار ربانی بود و علو مراتب و سمو مناقبش در صحائف لیل و نهار گنجایش پذیر نیست و شرف ذات محامد صفاتش در دفاتر اسمان و زمین تمامی ندارد و فضائل وی از انحصار افزون و تعهد بیان کمالات وی از احاطه امکان بیرونست رفعت نسب مبارکش از خبر معتبر خیر الانام صلّی اللّه علیه و سلم
انا و علی من نور واحد معلومست و عظمت حسبش از کلمه شریفه
انت اخی فی الدنیا و الآخرة مفهوم و وفور دانش او از
حدیث صحیح انا مدینة العلم و علی بابها ظاهر و شمول جود وی از کلام معجز نظام اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً با هر آثار شجاعت او از فحوای
لا فتی الا علی لا سیف الا ذو الفقار معین و اخبار فضیلتش از مضمون
لمبارزة علی بن أبی طالب یوم الخندق افضل من اعمال امتی روشن بیت فضلش از حد و
حصر افزونست ز آنچه بتوان نوشت بیرونست
آنکه نیز سید محمد بخاری جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بباب مدینة العلم تعبیر نموده در اظهار تحتم و تحقق این حدیث شریف افزوده چنانچه در تذکرة الابرار گفته ذکر سید السادات سید علی بن سید جعفر بخاری نسبت وی تا بباب مدینة العلم علی رضی اللّه عنه و عن جمیع اولاده پانزده واسطه دارد و لقب وی محبة اللّه ست و کنیت ابو الید صاحب عظمت ظاهره و برکت باهره بود انتهی ما اردنا نقله فهذا السید محمّد البخاری کابرهم المثیل* و ماجدهم النبیل*قد صحح هذا الحدیث الجلیل*و اثبته بالحتم و الجزم رغما لآناف ارباب الاضلال و التضلیل*فالمستریب فی شانه بالقال و القیل*و الممتری فی امره
ص:428
آنکه اللّه دیا بن عبد الرحمن بن بینا حکیم الچشتی العثمانی حدیث مدینة العلم را بالحتم و الجزم قول جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم دانسته چنانچه در سیر الاقطاب گفته آن ختم الخلفاء الراشدین آن وصی رسول رب العالمین آن سردفتر اهل ایمان آن مقدم اصحاب عرفان آن شیر بیشه وغا آن معدن صدق و صفا آن مقرب احدیت آن مقدس صمدیت آن مظهر العجائب آن مظهر الغرائب آن پادشاه والا جاه آن سرچشمه اولیاء اللّه آن محرم راز الهی آن واقف اسرار نامتناهی آن امیر المؤمنین آن امام المتقین آن اسد اللّه الغالب آن صاحب المشارق و المغارب قدوة الاخیار زبدة الابرار حیدر کرار جهان مدار اخ المصطفی حضرت شاه مردان علی المرتضی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه که وصی و داماد و رازدار و محرم الاسرار و ابن عم رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلمست و باوصاف بذل و عطا و رزم و وغا موصوف و ممتاز شده و کام روای خلق و اعلم و ارحم و اکرم و اشجع و اجود و انجب و معظم و مکرم و معلی بوده و بکثرت علم و عمل بقول رسول خدا صلّی اللّه علیه و سلم
انا مدینة العلم و علی بابها مخاطب گشته و اول کسی که در ایام طفولیت بشرف ایمان مشرف گردیده او بود و با لباس خرقه فقر و ارادت از حضرت سید المرسلین محبوب رب العالمین صلّی اللّه علیه و سلم او معزز گردیده خواجه جنید بغدادی رحمة اللّه علیه می گوید شیخنا فی الاصول و البلاء علی المرتضی و در قرآن مجید سی و پنج آیتست که دلالت می کند بر علو مرتبه او بطریق تصریح و ایت تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اَللّهِ وَ رِضْواناً نیز از آنجمله است که در شان حضرت وارد گشته و حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و سلم در باب آن جناب فرموده
من أراد ان ینظر الی آدم و صفوته و الی یوسف و حسنه و الی موسی و صلابته و الی عیسی و زهده و الی محمد ص و خلقه فلینظر الی علی بن أبی طالب انتهی فهذا صاحب سیر الاقطاب*قد اثبت هذا الحدیث الطیب المستطاب*بالحتم القالع لاس الارتیاب*و الجزم القامع راس کل شاک مرتاب*فلا ینکب عنه الاّ من و ماء قدة الشاحنین بالاکباب*و لا یطعن فیه الاّ من مرق عن الیقین کالنصاب*و لا یقدم علی غمزة الاّ من انتصب لهجر الحق باکد الانتصاب*و لا یتصدی لرده الا من انتدب لایثار الباطل اشد الانتداب
آنکه عبد الرحمن بن عبد الرسول بن قاسم الچشتی در مرآة الاسرار بترجمه جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته مصنف کتاب وصول الآداب خلیفه شیخ سیف الدین باخرزی قدس سره آورده که آن حضرت همین کلیم سیاه مر علی مرتضی را پوشانیده بود آن را سند خرقه اصل گرفته است و می گوید که حضرت شیخ نجم الدین کبری قدس سره اخبار صحیح نقل کرده است که خرقه اصل عبا بود که از آن حضرت بعلی مرتضی رسید و از علی ع کرم اللّه وجهه تا بمشایخ ما دست بدست رسیده است و نیز می نویسد
ص:429
که این معنی حقیقت خرقه است که حق تعالی این خرقه را واسطه طهارت تشریف پوشیده خرقه گردانیده است پس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم حقائق اسرار نبوت و ولایت را در خرقه ودیعت نهاد و آن خرقه را در بر امیر المؤمنین علیّ پوشانید و باب مدینه علم را در صورت الباس خرقه منور گردانید و باین تشریف مشرف گشت که
انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی انتهی و محتجب نماند که کتاب مرآة الاسرار از مشاهیر کتب و اسفار عرفای سنیه این دیارست اکابر و افاخم ایشان بآن استناد دارند و از ان در کتب خویش نقلها می آرند شاه ولی اللّه والد ماجد مخاطب در رساله انتباه فی سلاسل اولیاء اللّه گفته و هم در مرآة الاسرار مذکورست که حضرت گنجشکر در راحة القلوب می فرماید که من می خواستم که نعمت سجاده و ملک هندوستان را بکسی دیگر دهم هاتف غیب او از داد که شیخ نظام الدین در راه ست بدار تا وی برسد که نصیب اوست انتهی و فاضل رشید تلمیذ مخاطب وحید در ایضاح لطافة المقال گفته صاحب کشاف اصطلاحات الفنون نقلا عن مرآة الاسرار می فرماید اهل نحل آنهااند که تابع کتاب دینی نباشند انتهی فهذا صاحب مرآة الاسرار*کابرهم المحرز لجلیل الفخار*قد نقل الحتم بهذا الحدیث العزیز المثار*و الجزم بذلک الخبر المشرق المنار*حیث ذکر وصف أبی الائمة الاطهار*علیه سلام اللّه ما وصف الفجر بالاسفار*بباب مدینة العلم رغما لآناف اهل الجحود و الانکار*و جدعا لمعاطس اصحاب الانفة و الاستکبار*الاّ فمن اثر وتیرة الغی رکب متن العثار*و خدم حیث لا ینفعه اعتذار*و من امتطی صهوة الجماح اودت به غوائل التباب و التبار
و یکم
آنکه شیخ بن علی بن محمد بن عبد اللّه بن علوی بن أبی بکر بن جعفر بن محمد بن علی بن محمد بن احمد الجفری حدیث مدینة العلم را بالحتم و الجزم قول جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم وانموده چنانچه در کنز البراهین الکسبیة و الاسرار الوهبیّة الغیبیة لسادات مشایخ الطریقة العلویة الحسینیة الشعبتیة گفته و
قال صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و من أراد العلم فلیات الباب و محامد بارعه و مدائح ناصعه علامه جفری عالی سمات و کمال تبحر و نهایت تمهر او در علوم عقلیه و نقلیه نزد این حضرات سابقا در مجلد حدیث طیر مبین و مبرهن شده فهذا الجفری حبرهم المعروف عند الصدور*و علمهم المفرد بین الجمهور*قد اثبت هذا الحدیث المروی الماثور*عن النبیّ المحبور*علیه و اله سلام اللّه ما وصف الفجر بالجشور*بحتم رضّ من المنکرین الصدور و جزم قصم من الجاحدین الظهور*و الحمد للّه علی سطوع الحق باتم الایتلاق و السفور*و ظهور الصواب باکمل الالتماع و الزهور
آنکه علی بن احمد بن محمد بن ابراهیم العزیزی در سراج منیر
ص:430
شرح جامع صغیر گفته
انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب یؤخذ منه انّه ینبغی للعالم ان یخبر الناس بفضل من عرف فضله لیاخذوا عنه العلم عق عد طب ک عن ابن عباس عدک عن جابر بن عبد اللّه قال الشیخ حدیث حسن لغیره أی باعتبار طرقه و محتجب نماند که علی عزیزی از اعاظم علمای معتمدین کبار و افاخم محدثین مستندین عالی فخار نزد سنیه می باشد محمد امین محبی در خلاصة الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر گفته علی العزیزی البولاقی الشافعی کان اماما فقیها محدثا حافظا متقنا ذکیا سریع الحفظ بعید النسیان مواظبا علی النظر و التحصیل کثیر التلاوة سریعها متوددا متواضعا کثیر الاشتغال بالعلم محبا لاهله خصوصا اهل الحدیث حسن الخلق و المحاضرة مشار إلیه فی العلم شارک النور الشبراملسی فی کثیر من شیوخه و اخذ عنه و استفاد منه و کان یلازمه فی دروسه الاصلیة و الفرعیة و فنون العربیة و له مؤلفات کثیرة نقله فیها یزید علی تصرفه منها شرح علی الجامع الصغیر للسیوطی فی مجلدات و حاشیة علی شرح التحریر للقاضی زکریا و حاشیة علی شرح الغایة لابن قاسم فی نحو سبعین کراسة و اخری علی شرحها للخطیب و کانت وفاته ببولاق فی سنة سبعین و الف و بها دفن و العزیزی بفتحة و معجمتین مکسورتین بینهما یاء تحتیة نسبة للعزیزیة من الشرقیة بمصر انتهی فهذا العزیزی کابرهم العزیز*و خابرهم الرمیز*قد اثبت تحسین هذا الحدیث الرمیز الزری بسنائه علی الذهب الابریز*فلا یستریب فی تحققه الاّ من فقد لعماه التزییل و التمییز*و لا یؤفک عنه الا من راج علیه لغمارته التوهین و التعریز*و لا یتصدی لطعنه الاّ من جاش الضغن فی صدره باشد الازیز*و سیجازیه القاهر ببطشه و ما ذلک علی اللّه بعزیز
آنکه ابو الضیاء نور الدین علی بن علی الشبراملسی القاهری الشافعی این حدیث شریف را تحسین نموده چنانچه در حاشیه خود بر مواهب لدنیه که مسمی تیسیر المطالب السنیه بکشف اسرار المواهب اللدنیه می باشد در ذکر اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم و گفته قوله مدینة العلم
روی الترمذی و غیره مرفوعا انا مدینة العلم و علی بابها و الصواب انه حدیث حسن کما قاله الحافظ العلائی و ابن حجر و محتجب نماند که علامه شبر املسی از محققین اعلام و منقدین فخام و متبحرین عظام و متمهرین والا مقام نزد سنیه می باشد محمد امین محبی در خلاصة الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر گفته علی بن علی ابو الضیاء نور الدین الشبراملسی الشافعی القاهری خاتمة المحققین و ولی اللّه تعالی محرر العلوم النقلیة و اعلم اهل زمانه لم یات مثله فی دقة النظر و جودة الفهم و سرعة استخراج الاحکام من عبارات العلماء و قوة التأنی فی البحث و اللطف و الحلم و الانصاف بحیث انه لم یعهد منه انه اساء الی احد من الطلبة بکلمة حصل له منها تعب بل کان غایة
ص:431
ما یقول إذا تغیر من احد من تلامذته اللّه یصلح حالک یا فلان و کان شیخا جلیلا عالما عاملا له قوة اقدام علی تفریق کتائب المشکلات و رسوخ قدم فی حل اقفال المقفلات مهابا موقرا فی النفوس بحیث انّ الانسان إذا تامل وجهه النور انی و لحیته البیضاء الطاهرة و هیئته الحسنة یخشع لرؤیته و لا یرید مفارقته و کان حسن المنادمة لطیف المداعبة لا یتکلم الا فیما یعنیه و کان مجلسه مصونا عن الغیبة و ذکر الناس بسوء و جمیع اوقاته مصروفة فی المطالعة و قراءة القرآن و الصلاة و العبادة و کان زاهدا فی الدنیا لا یعرف احوال اهلها و لا یتردد الی احد منهم الاّ فی شفاعة خیر و کان إذا مرّ فی السوق تتزاحم الناس مسلمها و کافرها علی تقبیل یده و لم ینکر احد من علماء عصره و اقرانه فضله بل جمیع العلماء إذا اشکلت علیهم مسئلة یراجعونه فیها فیبینها لهم علی احسن وجه و اتمه و قال فیه العلامة سری الدین الدروری لا یکلمه احد إلا علاه فی کل فن و کان یقول ما فی الجامع الا الاعمی و یشیر إلیه و کان سری الدین هذا فرید عصره فی العلوم النظریة و سئل البشبیشی عن سری الدین و عن المترجم فقال ان سری الدین کان إذا طالع الدرس لا یقدر علیه احد فیه و إذا نقل الی غیره وقف یشیر الی قلة استحضاره و اما الشبراملسی فکان إذا نقل الی أی فن کان لا یختل و لا یتوقف لقوة فهمه و سرعة استحضاره للقواعد من العلوم و کان جبلا من جبال العلم لا یضجر من البحث فی الدرس و یتعب ان لم یبحث معه الطلبة و یقول لهم ما لنا الیوم هکذا و إذا بحث مع احد من المتقدمین یبحث بغایة الادب و من مقولاته قیراط من الادب خیر من اربعة و عشرین قیراطا من العلم ولد ببلدة شبراملس و حفظ بها القرآن و کان اصابه الجدری و هو ابن ثلاث سنین فکف بصره و کان یقول لا اعرف من الالوان الا الاحمر لانه کان یومئذ لابسه ثم قدم مصر صحبة والده فی سنة ثمان بعد الالف و حفظ الشاطبیة و الخلاصة و البهجة الوردیة و المنهاج و نظم التحریر للعمریطی و الغایة و الجزریة و الکفایة و الرحبیة و غیر ذلک و تلا جمیع القرآن للسبعة من طریق التیسیر و الشاطبیة و ختمه فی سنة ست عشرة و الف ثم قرأه کله للعشر من طریق الشاطبیة و ختمه فی سنة خمس و عشرین و الف علی شیخ القراء فی زمانه الشیخ عبد الرحمن الیمنی و حضر دروس الشیخ عبد الرؤف المناوی فی مختصر المزنی فی المدرسة الصلاحیة جوار الامام الشافعی و اخذ الفقه و الحدیث عن النور الزیادی و سالم الشبشیری و انتفع به کثیرا و کان یحکی عنه کرامة وقعت له معه تقدم ذکرها فی ترجمة الشبشیری و لازم النور الحلبی صاحب السیرة الملازمة الکلیة و الشمس الشوبری
ص:432
و عبد الرحمن الخیاری و محیی الدین بن شیخ الاسلام و فخر الدین و سراج الدین الشنوانیین و سلیمان البابلی و لزم فی العقلیات الشهاب الغنیمی و کان لا یفتر عن ذکره و سمع الصحیحین و الشفاء علی المحدث الکبیر الشهاب احمد السبکی شارح الشفاء و سمع ایضا صحیح البخاری و الشمائل و المواهب و شرح عقائد النسفی و شرح جمع الجوامع و مغنی اللبیب و شرح ابن ناظم الخلاصة و شرح جوهرة التوحید کل ذلک علی البرهان اللقانی و حضر الاجهوری فی شرح نخبة الاثر و شرح الفیة السیرة و الجامع الصغیر و شرح الشمسیة و شرح التهذیب و الحفید و حضر عبد اللّه الدنوشری فی جمیع شرح ابن عقیل و شرح البهجة للولی العراقی فی مقدمتین فی العروض و تصدر للاقراء بجامع الازهر فانفرد فی عصره بجمیع العلوم و انتهت إلیه الریاسة و کان آخر اقرانه موتا و لازمه لاخذ العلم عنه اکابر علماء عصره کالشیخ شرف الدین بن شیخ الاسلام و الشیخ زین العابدین و محمد البهوتی الحنبلی و یس الحمصی و منصور الطوخی و عبد الرحمن المحلی و الشهاب البشیشی و السید احمد الحموی و عبد الباقی الزرقانی و غیرهم ممن لا یحصی و کان یکتب علی جمیع ما یقرؤه من الکتب و لو جمع ما کتبه لجاوز الحد و لکنه تبدد بین یدی طلبته فمنهم من نسب ما بیده له و منهم من مات و ذهب ما کتبه و لم یشتهر من مؤلفاته الا حاشیة علی المواهب اللدنیة فی خمس مجلدات ضخام و حاشیة علی شرح الشمائل لابن حجر و حاشیة علی شرح الورقات الصغیر لابن قاسم و حاشیة علی شرح أبی شجاع لابن قاسم الغزی و حاشیة علی شرح الجزریة للقاضی زکریا و حاشیة علی شرح المنهاج النهایة الشمس الرّملی و سبب کتابته علیه انه کان یطالع التحفة لابن حجر فاتاه الشمس الرملی فی المنام و قال له یا شیخ علی احی کتابی النهایة یحیی اللّه قلبک فاشتغل بمطالعتها عن ذلک الحین و تقید به و کتب علیه هذه الحاشیة فی ست مجلدات ضخام و کان إذا اتی الی الدرس فی آخر عمره یجلس و هو فی غایة التعب من الکبر بحیث انه لا یستطیع النطق الا بصوت خفی ثم یقوی فی الدرس شیئا فشیئا حتی یصیر کالشاب و یتجلد للبحث و کان کثیر المطالعة و إذا ترکها ایاما تاتیه الحمی و الحاصل انه مستحسن الخصال کلها و کانت ولادته فی سنة سبع او ثمان و تسعین و تسعمائة و توفی لیلة الخمیس ثامن عشر شوال سنة سبع و ثمانین و الف و تولّی غسله بیده تلمیذه الفاضل احمد البنّاء الدمیاطی فانه اتاه فی المنام قبل موته بایام و امره ان یتولی غسله فتوجه من دمیاط الی مصر فاصبح بها یوم وفاته و باشر غسله و تکفینه بیده و حکی انه لما وضأه ظهر منه نور ملأ البیت بحیث انه لم یستطع بعد النظر إلیه و صلّی علیه بجامع الازهر یوم الخمیس اماما بالناس
ص:433
الشیخ شرف الدین بن شیخ الاسلام زکریا و کان له مشهد عظیم و حصل للناس علیه من الجزع ما لم یعهد لمثله و الشبراملسی بشین معجمة فموحدة فراء و الف مقصورة علی وزن سکری کما فی القاموس مضافة الی ملس بفتح المیم و کسر اللام المشددة و بالسین المهملة او مرکبة ترکیب مزج و هی قریة بمصر و عبد اللّه بن حجازی الشهیر بالشرقاوی در تحفه بهیه فی طبقات الشافعیه گفته شیخ مشایخ الاسلام ملک العلماء الاعلام الشیخ نور الدین علی الشبراملسی المکنی بابی الضیاء کان رضی اللّه عنه علی خلق عظیم و نفع عمیم و کان فی التواضع و الادب و عدم دعوی العلم علی جانب عظیم و لم یزل یطلب العلم علی مشایخه و یحضر دروسهم حتی قال له الشیخ محمّد الشوبری الی متی تطلب العلم علی المشایخ و تحضر دروسهم الزمتک بالجلوس لإقراء العلم فی الدرس و نفع الطلبة فامتثل کلامه و أقرأ العلم و انتفع الناس به و الف کتبا کثیرة منها حاشیة علی متن المواهب للشیخ احمد القسطلانی و هی مادة شرح الشیخ محمد الزرقانی و حاشیة علی شرح ابن حجر الهیتمی علی الهمزیة و حاشیة علی شرح البهجة و علی شرح المنهج و علی شرح الرملی و غیر ذلک من الکتب النفیسة و کان اماما فی سائر العلوم الشرعیة و العقلیة من فقه و حدیث و تفسیر و اصول و معان و بیان و نحو و صرف و قراءت و غیر ذلک من العلوم الدینیة و کان الغالب علیه علم الوهب اللدنی توفی یوم الخمیس ثامن عشر شوال من شهور سنة سبع و ثمانین بعد الالف و دفن بتربة المجاورین بجوار تربة الشیخ حسن الشرنبلانی و رضی الدین بن محمد بن علی بن حیدر الشامی در تنضید العقود السنیه بتمهید الدولة الحسنیه در ذکر حوادث سنة سبع و ثمانین و الف گفته و فی هذه السنة توفی العالم العلامة شیخ الاسلام نور الدین بن علی الشبراملسی کان رئیس العلماء و مقدم الفضلاء و انتهت إلیه ریاسة العلم بمصر و غیرها و سالم بن عبد اللّه بصری در رساله امداد بمعرفة علو الاسناد در ذکر مشایخ والد خود گفته و منهم العلامة المتقن و الفهامة المتفنن الشیخ علی الشبراملسی المصری فانه اجاز سیدی الوالد بجمیع یجوز له روایته عن مشایخ اعلام من اجلهم الشیخ ابراهیم اللقانی و منهم الشیخ علی الاجهوری و الشیخ شهاب الدین احمد السبکی عن النجم الغیطی عن شیخ الاسلام زکریا الانصاری عن الحافظ ابن حجر عن الحافظ الکبیر أبی الفضل عبد الرحیم العراقی بسنده المعروف أی بجمیع کتب الفقه و الحدیث و التفسیر و الاصول و المعقول و المنقول و نیز در رساله امداد گفته و منهم الشیخ العلامة احمد البشیشی فقد اخذ عنه سیدی الوالد و اجازه بجمیع مرویاته و مسموعاته بسنده عن مولانا الشیخ سلطان المزاحی
ص:434
و مولانا الشیخ محمد البابلی و مولانا الشیخ علی الشبراملسی بسندهم المتقدم و عن الشیخ یاسین الشامی و الشیخ محمد المنزلی و غیرهم و احمد بن محمد الشهیر بالنخلی المکی در رساله که در بیان مشایخ خود تالیف نموده در ذکر شیخ خود احمد بن عبد اللطیف البشیشی المصری الشافعی گفته قال شیخنا الشیخ احمد البشیشی رحمه اللّه تعالی و من جملة من اخذت عنه خاتمة الحفاظ شیخ الاسلام محمد البابلی رحمه اللّه تعالی و حضرته فی جملة کبیرة من صحیح البخاری و الفیة المصطلح و سیرة ابن سیّد الناس و الشمائل و الجامع الصغیر و قرأت علیه جملة من صحیح مسلم مع اجازته العامة الشاملة لجمیع مرویّاته و اسانیده مقررة معلومة و من جملتهم خاتمة المحققین شیخ الاسلام الشیخ علی الشبراملسی حضرته فی حصّة کبیرة من صحیح البخاری و فی المواهب قطعة و من الشفاء للقاضی عیاض و فی شرح الفیة العراقی لشیخ الاسلام و شرح الشمائل لابن حجر الهیتمی و حضرته من جملة کبیرة من تفسیر البیضاوی و جملة من الکشاف للزمخشری مع اجازته العامة الشاملة لجمیع مرویّاته و حضرته ایضا فی جملة من کتب النحو و الاصول و المنطق و المعانی و غیرها من العلوم المشهورة و ذکر اسانیده یطول مع شهرة غالبها فلا حاجة إلیه لا سیما مع ضیق الوقت و تاج الدین دهان در کفایة المتطلع گفته حواشی المواهب للشیخ العلامة محمد بن عمر الشوبری و العلامة ابراهیم بن احمد المیمونی و العلامة علی بن علی الشبراملسی و العلامة المحقق صفی الدین احمد بن محمد القشاشی رحمه اللّه تعالی اخبر بها عنهم إجازة فذکروا بها انتهی فهذا الشبراملسی حافظهم البارع عندهم بلا اختلاف*المعروف المذکور علی السنتهم بجلائل الالقاب و الاوصاف*قد حسن هذا الحدیث الهادی الی سبیل الازلاف*و اثبته علی رغم اهل الانفة و الخلاف*فالمعرض عنه یطأ موطأ الجور و الاعتساف*و الحائد عنه معرّض نفسه للایباق و الاتلاف*و القادح فیه یجترم اثما عظیما مهلک الاقتراف*و الطاعن فیه یحتسی کاسا مترعة من السم الدعاف
آنکه شیخ تاج الدین سنبهلی در رساله اشغال نقشبندیه اثبات این حدیث شریف بحتم و جزم نموده چنانچه در رساله مذکوره گفته و هذه الطریقة العلیّة النقشبندیة اخذها الفقیر الحقیر الکامل فی النقصان و العاجز فی معرفة الرحمن تاج الدین السنبهلی عن مهدی الزمان الخواجا محمد الباقی و هو اخذها عن المولی خواجکی امکنکی و هو اخذها عن المولی درویش محمّد و هو عن المولی محمد الزّاهد و هو عن الغوث الاعظم الخواجا عبید اللّه احرار و هو عن شیخ الشیوخ یعقوب الچرخی و هو من الخواجا الکبیر
ص:435
الخواجه بهاء الدین المعروف بنقشبند و هو عن السید امیر کلال و هو عن الخواجا محمد بابا سماسی و هو عن حضرت العزیزان الخواجا علی الرامتینی و هو عن الخواجا محمود الخیر فغنوی و هو عن الخواجا ریوکری و هو عن الخواجه عبد الخالق الغجدوانی و هو عن الشیخ یوسف بن یعقوب بن ایوب الهمدانی و هو عن أبی علی الفارمدی و هو من أبی الحسن الخرقانی و الشیخ ابو علی له نسبة الخدمة و الصحبة و الاستفاضة بالشیخ أبی القاسم الکرکانی ایضا و حیث کان عند المحققین ان الشیوخ ثلاثة شیخ الخرقة و شیخ الذکر و شیخ الصحبة و شیخ الصحبة اتم و اکمل فی الارتباط و هو الشیخ الحقیقی لا جرم اوردنا نسبة الشیخ أبی القاسم الذی انتهی بها السلوک للشیخ أبی علی و بین الشیخ أبی القاسم الی الامام علی بن موسی الرضاست وسائط الشیخ ابو عثمان المغربی و ابو علی الکاتب و ابو علی الرودباری و سید الطائفة الجنید البغدادی و السری السقطی و معروف الکرخی رضی اللّه تعالی عنهم و لمعروف قدس اللّه سره نسبة اخری یتصل بها الی داود الطائی عن حبیب العجمی عن الحسن البصری قدس اللّه اسرارهم و تمام نسبته الی باب مدینة العلم معروف و مشهور و هنا الآن ارجع الی راس الکلام فاعلم انّ الشیخ ابا الحسن الخرقانی اخذ عن روحانیة أبی یزید البسطامی کنسبة اویس قدس اللّه سره من منبع الانوار علیه افضل الصّلوة و اکمل التحیات و هکذا نسبة سلطان العارفین الی روحانیة جعفر الصادق و المعروف من خدمته و صحبته غیر صحیح و الامام جعفر الصادق مع وجود انوار وراثة آبائه الکرام یتصل لجده لامه القاسم بن محمّد بن أبی بکر الصدیق رضی اللّه تعالی عنهم و هو من الفقهاء السبعة فی التابعین کان من اکملهم فی علم الظاهر و الباطن و هو منسوب الی سلمان الفارسی رضی اللّه عنه و سلمان مع تشرفه بصحبة النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم اخذ الطریقة عن الصّدیق رض و هو عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم و الطّریقة الاخری للامام جعفر ابا عن جد الی باب مدینة العلم معروفة و مخفی نماند که رساله اشغال نقشبندیه تالیف تاج الدین سنبهلی از رسائل ممدوحه و تالیف مقبوله اهل سنتست شاه ولی اللّه والد مخاطب در انتباه فی سلاسل اولیاء اللّه گفته کاتب الحروف گوید که شیخ تاج الدین سنبهلی خلیفه حضرت خواجه محمد باقی در باب اشغال نقشبندیه رساله دارند مختصر حضرت والد بزرگوار آن را بغایت می پسندیدند و آن را بخط خود از نزدیک بعض اصحاب شیخ تاج الدین انتساخ کرده بودند و طالبان را بهمان سلوک ارشاد می فرمودند این فقیر آنرا پیش حضرت ایشان بحثا و درایة خوانده است خواستم که آن را اینجا بعینه نقل کنم و باللّه التوفیق و شاه ولی اللّه بعد ازین تمام رساله مذکور را در انتباه ذکر نموده و باید دانست که تاج الدین سنبهلی از اکابر عرفای عالیمقام و افاخم سالکین با احترام نزد سنیه می باشد و از جلائل ماثر و عظائم مفاخر او بنابر افادات این حضرات
ص:436
آنست که او از مشایخ طریقت شاه ولی اللّه والد مخاطبست بلکه از مشایخ عبد اللّه بن سالم بصریست که یکی از ان مشایخ سبعه می باشد که شاه ولی اللّه بر اتصال سند خود بایشان حمد الهی کرده طریق تعظیم و تفخیم ایشان بجلائل اوصاف و عظائم القاب سپرده چنانچه شاه ولی اللّه در رساله انتباه گفته و این فقیر را خرقه نقشبندیه از شیخ ابو طاهر مدنی رسیده و ایشان را از سه کس والد بزرگوار ایشان شیخ ابراهیم کردی و شیخ احمد نخلی و شیخ عبد اللّه بصری مکی و شیخ ابراهیم را ارتباط بشیخ احمد قشاشیست از جهت تلقین و خرقه عن أبی المواهب احمد الشناوی و عن الشیخ محمد بن محمد بن عبد الرحمن التهنیسی عن مولانا محمد امین بن اخت ملا جامی عن مولانا غیاث الدین احمد عن مولانا علاء الدین محمد عن مولانا عبد الرحمن جامی عن مولانا سعد الدین الکاشغری عن مولانا نظام الدّین خاموش عن خواجه علاء الدین عطار عن خواجه بهاء الدین نقشبند و شیخ احمد نخلی اشغال این طریقه اخذ کرده از سید میر کلان البلخی عن ملا محمد عرب البلخی عن ملا اکّة الشبرغانی عن ملا خورد عزیزان عن مخدوم الاعظم ملا خواجکی عن مولانا محمد قاضی عن خواجه عبید اللّه احرار و الشیخ عبد اللّه البصری لبس الخرقة من ید شیخ عبد اللّه باقشیر المکی عن الشیخ تاج الدین السنبهلی نزیل مکة عن خواجه محمد باقی بسنده المذکور و بودن تاج الدین از مشایخ عبد اللّه بن سالم بصری و وصف او بشیخ عارف از عبارت رساله امداد سالم بن عبد اللّه بصری نیز در ما بعد ان شاء اللّه تعالی ظاهر و واضح خواهد گردید فهذا عارفهم الجلیل تاج الدین*قد اثبت هذا الحدیث الّذی یخضع له کل ذو دین و یدین*فالحمد للّه علی رغم انوف الجاحدین*و کسر اعناق المعاندین*و بوار هفوات الحائدین*و تباب خزعبلات الکائدین
آنکه ابراهیم بن حسن الکردی الکورانی الشهرزوری الشافعی در نبراس لکشف الالتباس الواقع فی الاساس گفته و الصلوة و السّلام علی محمد النبیّ المختار لتبلیغ الرسالة الی الثقلین لاستیداء شکر نعمته و علی أخیه و وصیّه و باب مدینة علمه المنزل منزلة هارون الاّ النبوة و ولی عهده بعده فی امته اما اخوته
ففی قوله صلی اللّه علیه و سلم انت اخی فی الدنیا و الآخرة رواه الترمذی عن ابن عمر رضی اللّه عنهما و اما انه باب مدینة علمه ففی
قوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها رواه البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الترمذی و الحاکم عن علی و اما انه منزل منزلة هارون ففی
قوله صلّی اللّه علیه و سلم اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی غیر انه لا نبی بعدی رواه الشیخان عن سعد بن أبی وقاص و الامام احمد و البزار عن أبی سعید الخدری و الطبرانی عن اسماء بنت قیس و أم سلمة و ابن عمر و ابن عباس و جابر بن سمرة و علی و البراء بن عازب و زید بن ارقم و احتج المؤلف بهذا الحدیث علی امامة علی رضی اللّه تعالی عنه فی الفصل الثالث من کتاب الامامة و سیجیء الکلام علیه
ص:437
انشاء اللّه تعالی و انه لا دلالة فیه علی ما ذکروه و ابراهیم بن حسن کردی کورانی از افاخم محدثین اعیان و اعاظم مسندین رفیع المکان نزد سنیه می باشد محمد خلیل افندی المرادی در سلک الدرر فی اعیان القرن الثانی عشر گفته ابراهیم بن حسن الکورانی الشهرزوری الشهرانی الشافعی نزیل المدینة المنورة الشیخ الامام العالم العلامة خاتمة المحققین عمدة المسندین العارف باللّه تعالی صاحب المؤلفات العدیدة الصوفی النقشبندی المحقق المدقق الاثری المسند النسابة ابو الوقت برهان الدین ولد فی شوال سنة خمس و عشرین و الف و طلب العلم بنفسه و رحل الی المدینة المنورة و توطنها و اخذ بها عن جماعة من صدور العلماء کالصفی احمد بن محمّد بن القشاشی و العارف أبی المواهب احمد بن علیّ الشناوی و ملا محمد شریف بن یوسف الکورانی و الاستاذ عبد الکریم بن أبی بکر الحسینی الکورانی و اخذ بدمشق عن الحافظ النجم محمد بن محمد العامری الغزی و بمصر عن أبی العزائم سلطان بن احمد المزاحی و محمّد بن علاء الدین البابلی و التقی عبد الباقی الحنبلی و غیرهم و اشتهر ذکره و علا قدره و هرعت إلیه الطالبون من البلدان القاصیة للاخذ و التلقی عنه و درس بالمسجد الشریف النّبویّ و الف مؤلفات نافعة عدیدة منها تکمیل التعریف لکتاب فی التصریف و حاشیة شرح الاندلسیة للقصیری و شرح العوامل الجرجانیة و النبراس لکشف الالتباس الواقع فی الاساس و جواب العتید لمسألة اول واجب و مسئلة التقلید و ضیاء المصباح فی شرح بهجة الارواح و جواب سؤالات عن قول تقبل اللّه و المصافحة تقبل اللّه تعالی و المتمه للمسألة المهمة و ذیلها و القول الجلی فی تحقیق قول الامام زین الدین بن علی و تحقیق التوفیق بین کلامی اهل الکلام و اهل الطریق و قصد السبیل الی توحید الحق الوکیل و شرح العقیدة المسماة بالعقیدة الصحیحة و الجواب المشکور عن السؤال المنظور و اشراق الشمس بتعریب الکلمات الخمس و بلغة المسیر الی توحید العلی الکبیر و عجالة ذوی الانتباه بتحقیق اعراب لا اله الاّ اللّه و جوابات الغراویة عن المسائل الجاویة الجهریة و العجالة فیما کتب محمد بن محمد القلعی سؤاله و القول المبین فی مسئلة التکوین و ابناه الانباه علی تحقیق اعراب لا اله الاّ اللّه و افاضة العلام بتحقیق مسئلة الکلام و الالماع المحیط بتحقیق الکسب الوسط بین طرفی الافراط و التفریط و اتحاف الزکی بشرح التحفة المرسلة الی النبیّ و مسالک الابرار الی احادیث النبی المختار و مسلک السداد الی مسئلة خلق افعال العباد و المسلک الجلی فی حکم شطح الولیّ و حسن الاوبة فی حکم ضرب النوبة و اتحاف الخلف بتحقیق
ص:438
مذهب السلف و غیر ذلک من المؤلفات الّتی تنوف عن المائة و کان جبلا من جبال العلم بحرا من بحور العرفان توفی یوم الاربعاء بعد العصر ثامن عشری شهر ربیع الثانی سنة احدی و مائة و الف بمنزله ظاهر المدینة المنورة و دفن بالبقیع رحمه اللّه تعالی و شیخ احمد بن محمد النخلی المکی در رساله خود در ذکر مشایخ خویش گفته و منهم العالم الامام الحبر الهمام من حکت افکاره فی صحة الاستنباط المتقدمین فی جمیع الفنون فکانت مصنفاته جدیرة بان تکتب بماء العیون و ان یبذل فی تحصیلها المال و الاهل و البنون الشیخ برهان الدین ابو الفضائل ابراهیم بن حسن الکردی الکورانی الشافعی الصوفی نزیل المدینة المشرفة و عالمها نفعنا اللّه تعالی به و المسلمین و رحمه رحمة واسعة فی الدنیا و الآخرة امین و سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری در رساله امداد بمعرفة علو الاسناد در ذکر مشایخ والد خود گفته و منهم العلامة المحقق ابراهیم بن حسن الکورانی المدنی فقد اخذ عنه الوالد حفظه اللّه تعالی الجامع الصّحیح للبخاری عن جماعة منهم شیخ الحقیقة و الطّریقة الشیخ احمد بن محمد المدنی الشهیر بالقشاشی عن الشیخ محمد بن احمد بن حمزة الرّملی بسنده و فخر الدین محمد بن نظام الدین محمد الاورنقابادی الدهلوی در فخر الحسن گفته قال زبدة المحدثین عمدة المحققین مشید قواعد الطریقة الجامع بین الشریعة و الحقیقة سالک الصراط المستقیم الشیخ ابراهیم الکردی شیخ شیخ صاحب المقامات العلیة و الکرامات الجلیة الشیخ ولی اللّه المحدث سلمه اللّه تعالی و ابقاه فی فن الحدیث الخ و مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن شرح فخر الحسن گفته و الکردی هذا کان آیة من آیات اللّه تعالی فی الاصلین و الفروع الفقهیة و علوم الصوفیة و کان فی عصره إلیه النظر و الاشاره فی اقطار الارض کلّها فی سائر ما ذکر و کانت ترد علیه المسائل من الخافقین فیجیب عنها و یجعلها رسائل و له فی جمیع هذه الفنون تحریر کثیر عدیم النظیر تعرف منها براعة علمه و غزارة فضله کرسالة تصحیح الاخبار و الاثار الّتی تجری علی السنة الصوفیة و نشر الزهر فی الذکر بالجهر و اتحاف المنیب الاواه بفضل الجهر بذکر اللّه و المسلسلات المسماة بمسالک الابرار فی احادیث النبیّ المختار و المسلک الوسط الدانی الی الدرر الملتقطة للصغانی و المسلک المختار و مسلک الاعتدال و مسلک التعریف بتحقیق التکلیف و تحقیق عدم تابید الکفار فی عذاب النار و اتحاف الذکی و تحقیق التجلی فی الصور و مطلع الجود بتحقیق التنزیه فی وحدة الوجود و مد الفیء فی تقریر لیس کمثله شیء و تنبیه العقول علی تنزیه الصوفیة عن اعتقاد التجسم و العینیة و الاتحاد و الحلول و الرد علی شیخ سهرند و جلاء الفهوم و المتمة للمسألة المهمة و التوصیل
ص:439
الی ان علم اللّه بالاشیاء ازلا علی التفصیل و المسلک القویم فی مطابقة تعلق الخبرة بالحادث یتعلق العلم القدیم و الجواب العتید و قصد السبیل و بلغة المسیر و الالماع المحیط بتحقیق الکسب بین طرفی الافراط و التفریط و تعلیقات علی الفصوص و الفتوحات و غیرها من مؤلفات الشیخ الاکبر رضی اللّه عنه الی غیر ذلک و فهرست اسانیده فی الامم لایقاظ الهمم و لا یحتاج الی زیادة ترجمة-و از محامد مشرقه و مدائح مونقه ابراهیم کردی آنست که او یکی از ان مشایخ سبعه است که شاه ولی اللّه والد مخاطب بر اتصال سند خود بایشان حمد الهی نموده و ایشان را بصفات جلیله و القاب جمیله مشایخ جله کرام و ائمۀ قادۀ اعلام و مشهورین بحرمین محترمین و مجمع علی فضلهم من بین الخافقین ستوده چنانچه در رساله ارشاد الی مهمات الاسناد کما سمعت سابقا گفته فصل قد اتصل سندی و الحمد للّه بسبعة من المشایخ الجلة الکرام الائمة القادة الاعلام من المشهورین بالحرمین المحترمین المجمع علی فضلهم من بین الخافقین الشیخ محمد بن العلاء البابلی و الشیخ عیسی المغربی الجعفری و الشیخ محمد بن محمد بن سلیمان الردانی المغربی و الشیخ ابراهیم بن الحسن الکردی المدنی و الشیخ حسن بن علیّ العجیمی المکی و الشیخ احمد بن محمّد النخلی المکّی و الشیخ عبد اللّه بن سالم البصری ثم المکی و لکل واحد منهم رسالة جمع هو فیها او جمع له فیها اسانیده المتنوعة فی علوم شتّی و از ادله زاهره و حجج باهره عظمت و جلالت ابراهیم کردی آنست که خود شاهصاحب در همین کتاب تحفه بجواب آیه انّما ولیکم اللّه کما دریت سابقا راه کمال تعظیم و تفخیم او پیموده بذکر بعض تفوهات باطله او کمال خوشوقتی نموده حیث قال جواب دوم حضرت شیخ ابراهیم کردی علیه الرحمة و دیگر اهل سنت نوشته اند که ولایت اَلَّذِینَ آمَنُوا در زمان خطاب البته مراد نیست بالاجماع زیرا که زمان خطاب زمان وجود نبی بود و امامت نیابت نبی است بعد از موت او پس چون زمان خطاب مراد نشد لابد زمان متاخر خواهد بود از موت پیغمبر و تاخر را حدی نیست بعد چهار سال باشد یا بعد بیست و چهار سال پس این دلیل هم در غیر محل نزاع قائم شد و مدعای شیعه یعنی امامت بلا فصل حاصل نگشت انتهی و این مقام محل کمال استعجاب ارباب افهامست که شاهصاحب چسان در صدد توهین و تهجین استدلال اهل حق بآیه انما برآمده ابراهیم کردی را بکمال اجلال و اعظام یاد می نمایند و در باب حدیث مدینة العلم از افاده متینه همین ابراهیم کردی اعراض و تغافل و اغماض و تجاهل می فرمایند بلکه بکمال جسارت سراسر خسارت همت قالصه خود را بر رد این حدیث شریف برمی گمارند و معاندت افاده والد ماجد خود را در حق این شیخ اجل بلکه مخالفت افاده خود نیز در تبجیل و احترام این حبر اکمل چیزی نمی شمارند فهذا الکردی حبرهم المفرد ابراهیم*و فردهم الاوحد المتوقد الشهیم* قد روی هذا الحدیث الکاشف من غمم الضلال کل حندس کاللیل البهیم*و اثبت هذا الحدیث الّذی یهدی الی سبل الهدی بالتلقین و التفهیم*فلا یقدم علی الطعن فیه و التوهیم*الا من جاب
ص:440
سباسب العمی فهو فیها یهیم*و لا یجتری علی قدحه الاّ من هو مولع بالعدوان نهیم*و لا یتجاسر علی ردّه الاّ من جلب لحینه وحی الحتف و اللهیم
آنکه علامه اسماعیل بن سلیمان الکردی البصری حدیث مدینة العلم را قطعا و حتما قول جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم وانموده و بمفاد واضح السداد ان بطلان و هوان جسارت ابن تیمیه سلیط اللسان که بمزید نصب و عدوان مرتکب نسبت خطا بساحت علیای جناب امیر المؤمنین علیه السلام گردیده واضح و اشکار فرموده چنانچه در کتاب جلاء النظر فی دفع شبهات ابن حجر جائی که شطری از عبارت زوراء محقق دوانی را شرح نموده است می فرماید و ایاک و الاغترار بظواهر الاثار و الاحوال من التزیی بزی آثار الفقر کلبس المرقعات و حمل العکاز و غیر ذلک لانها لیست نافعة لمن اتصف بها و هو لیس علی شیء و من المعرفة باللّه بل قد یکون المتصف بها صاحب انتقاد علی المشایخ بنظره الی نفسه حیث انه یری حقیقة الامر عنده دون غیره و کثیر من اهل هذا الشأن هلکوا فی اودیة الحیرة لانهم اعتراهم الجهل المرکب فلا یدرون و لا یدرون انّهم لا یدرون کابن تیمیة و ابن المقری و السعد التفتازانی و ابن حجر العسقلانی و غیرهم فان اعتراضهم علی معاصریهم و علی من سبق من الموتی دال علی حصرهم طریق الحق عندهم لا غیر و قد زاد ابن تیمیة باشیاء و من جملتها ما ذکره الفقیه ابن حجر الهیتمی رحمه اللّه فی فتاواه الحدیثیة عن بعض اجلاّء عصره انه سمعه یقول و هو علی منبر جامع الجبل بالصّالحیّة ان سیدنا عمر رضی اللّه تعالی عنه له غلطات و أیّ غلطات و انّ سیدنا علی رضی اللّه عنه أخطأ فی اکثر من ثلاثمائة مکان فیا لیت شعری من این یحصل لک الصواب إذا اخطا عمر و علی رضی اللّه عنهما بزعمک اما
سمعت قول النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فی حق سیدنا علی رضی اللّه عنه انا مدینة العلم و علی بابها
و قوله فی حق سیدنا عمر رضی اللّه عنه ما سلک عمر فجّا الا و سلک الشیطان فجّا غیر فجه
و قوله ما ترک الحق لعمر من صدیق فیا ویح من هؤلاء خصمه یوم القیمة و انّی یرجی له السلامة انتهی فهذا صاحب جلاء النظر* بارعهم الجلیل الخطر*قد احتج بهذا الحدیث العظیم الاثر*لدمغ راس المعاند المهنو بالاشر*فلا یقطع عنه الاّ من الخزل لعیّه و الخصر*و لا یضلّ عنه الاّ من اصیب لغیه فی البصر*و لا یجمح عن اذعانه الاّ من تاه فی بید الغوایة و سدر*و لا یحجم عن استیقانه الاّ من ورد علی شرب العمایة و صدر
آنکه محمد بن عبد الباقی بن یوسف الازهری الزرقانی المالکی در شرح مواهب لدنیه در مقام شرح اسماء جناب
ص:441
رسالت مآب صلی علیه و اله و سلم گفته مدینة العلم کما
قال صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها رواه الترمذی و الحاکم و صححه و غیرهما عن علی و الحاکم ایضا و الطبرانی و ابو الشیخ و غیرهم عن ابن عباس و الصواب انّه حدیث حسن کما قاله الحافظ ان العلائی و ابن حجر لا موضوع کما زعم ابن الجوزی و لا صحیح کما قال الحاکم لکن فی المحدثین من یسمی الحسن صحیحا و محتجب نماند که علامه زرقانی از اکابر محدثین محرزین جلائل مراتب و افاخم فقهای حائزین عوالی مناصب اهل سنتست و شرح او بر مواهب لدنیه از مشاهیر کتب و اسفار معروفه ممدوحه عند العلماء الکبار می باشد محمد خلیل مرادی در سلک الدرر فی اعیان القرن الثانی عشر گفته محمد الزرقانی بن عبد الباقی بن یوسف الازهری المالکی الشهیر بالزرقانی الامام المحدث الناسک النحریر الفقیه العلامة اخذ عن والده و عن النور علی الشبراملسی و عن الشیخ محمد البابلی و غیرهم و له من المؤلفات شرح علی الموطا و شرح علی المواهب و غیر ذلک و اخذ عن الشیخ محمد بن خلیل العجلونی الدمشقی و الجمال عبد اللّه الشبراوی و کانت وفاته سنة اثنتین و عشرین و مائة و الف رحمه اللّه تعالی و ابو محمد محمد بن محمد الامیر المصری الازهری در رساله اسانید خود در ذکر موطا گفته ارویه سماعا لجمیعه عن شیخنا السقاط و هو عن شارحه سیدی محمد الزرقانی عن والده الشیخ عبد الباقی عن الشیخ علی الاجهوری الخ و نیز محمد امیر الازهری در رساله اسانید خود گفته المواهب اللدنیة عن شیخنا السقاط عن شارحها سیدی محمد الزرقانی و قد ساق اسانیده فیها فی اول شرحه لها و کذلک نروی ارشاد الساری شرح البخاری القسطلانی ایضا و محمد امیر ازهری در مقامات دیگر نیز از رساله خود زرقانی را به تبجیل و تعظیم تمام یاد نموده و در کشف الظنون مسطورست و شرح المواهب المولی العلامة خاتمة المحدثین محمد بن عبد الباقی بن یوسف الزرقانی المصری المالکی المتوفی سنة 1122 اثنتین و عشرین و مائة و الف شرحا حافلا فی اربعة مجلدات جمع فیه اکثر الاحادیث المرویة فی شمائل المصطفی صلی اللّه تعالی علیه و سلم و سیره و صفاته الشریفة جزاه اللّه خیرا و رحمه رحمة واسعة و نیز در کشف الظنون مسطورست و شرحه اعنی موطا مالک خاتمة المحدثین محمد بن عبد الباقی بن یوسف بن احمد بن علوان الزرقانی المصری المالکی المتوفی سنة 1122 اثنتین و عشرین و مائة و الف شرحا بسیطا فی ثلثة مجلدات و فاضل معاصر احمد بن زینی بن احمد الشافعی المشهور بدحلان در خطبه سیرت نبویه گفته الحمد للّه ربّ العالمین و الصلوة و السلام علی سیّدنا محمّد و علی اله و صحبه اجمعین اما بعد فیقول العبد الفقیر المرتجی من ربّه الغفران احمد بن زینی بن احمد دحلان غفر اللّه له و لوالدیه و لاشیاخه و محبیه و المسلمین اجمعین انه لما من اللّه تعالی علی بقراءة الشفاء فی حقوق النبی المصطفی ص
ص:442
صلّی اللّه علیه و سلم و کان ذلک بمدینة المنورة فی عام الثامن و السبعین بعد المائتین و الالف یسر اللّه لی مطالعة جملة من شروح الشفاء مع مراجعة المواهب و شرحها للعلامة الزرقانی و مع مراجعة شیء عمن کتب السیر کسیرة ابن سید الناس و سیرة ابن هشام و السیرة الشامیة و السیرة الحلبیة و هذه الکتب هی اصح الکتب المولفة فی هذا الشأن فاحببت ان الخص ما احتوت علیه من سیرته صلّی اللّه علیه و سلم و من المعجزات و خوارق العادات الدّالة علی صدق اشرف المخلوقات صلّی اللّه علیه و سلم الخ و از صدر خود شرح مواهب کمال عظمت و جلالت مضامین ان واضح و ظاهرست و هذه عبارته امّا بعد فهذا الکتاب لم یطلبه منی طالب و لا رغب الیّ فی تصنیفه راغب و انما تطلبت نفسی فیه مزج المواهب فاودعته نفائس بها یتنافس فی شرح السنة النبویة و عرائس استجلیتها من مخدرات خدور السیرة المحمدیّة و جواهر استخرجتها من قاموس الحکم المصطفویة و زواهر اقتبستها من ارقعة السیرة الهاشمیة و زهور اجتنیتها من جنات و جنات الروضة المدنیة یبهر من عقد نظامها ناظر الناظر و ینادی من این هذا لهذا القاصر فیجیبه حال اللسان الوهاب قوی قادر اما العیوب و ان کثرت فهما لا سبیل الی السّلامة منها لغیر المعصوم و قد قال من ذا الّذی ما ساء قطّ و من له الحسنی فقطّ
و قد قال ابن عبدوس النیسابوریّ لا اعلم فی الدنیا کتابا سلم الی مؤلفه و لم یتبعه من یلیه فکیف و فهمی فاتر و نظری قاصر و وجودی فی الزمان الآخر مع ما أقاسیه من تلاطم امواج الهموم و اقاومه من ترادف جیوش الغموم لکنی انتظر الفرج من الحیّ القیوم مستعیذا به من حسود ظلوم*و اللّه اسأل العون علی اتمامه و التوفیق من امتنانه و هو حسبنا و نعم الوکیل انتهی فهذا الزرقانی خاتمة محدثیهم الکبار*و باقعة منقدیهم الذی لا یشق له غبار*قد حسن هذا الحدیث الثابت عند اهل النقد و الاعتبار*المتحقق عند ذوی السبر و الاختبار*فلا یرتاب فیه من مارس افادات نقدة الاحادیث و الاخبار*و لا یمتری فیه من تصفح آثار هولاء الاعلام الاحبار*و لا یجرح فیه الا من استرسل کالعجماء و جرحه جبار*و لا یقدح فیه الاّ من امتطی متن العمیاء فی غلواء التباب و التبار
و هشتم
آنکه سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری الشافعی در رساله امداد بمعرفة علو الاسناد گفته و امّا سلسلة الطریقة النقشبندیة فقد اخذها الشیخ الوالد حفظه اللّه تعالی عن شیخه عبد اللّه باقشیر و هو اخذها عن الشیخ العارف تاج الدین العثمانی النقشبندی و هو عن الخواجه محمد باقی و هو عن المولی خواجکی الامکنکی و هو
ص:443
عن المولی درویش محمد و هو عن المولی محمّد زاهد و هو عن الغوث الاعظم عبید اللّه احرار و هو عن شیخ الشیوخ یعقوب الجرخی و هو عن حضرة الخواجة الکبیر الخواجه بهاء الحق و الدین المعروف و بنقشبند و هو عن السید کلال و هو عن الخواجه بابا السماسی و هو عن حضرة العزیز الخواجه علی الرامتینی و هو عن الخواجه محمود الخیر الفغنوی و هو عن الخواجه عارف الریوکری و هو عن الخواجه عبد الخالق الغجدوانی و هو عن الشیخ یعقوب بن یوسف بن ایوب الهمدانی و هو عن الشیخ أبی علی الفارمدی و هو عن الشیخ أبی الحسن الخرقانی و الشیخ عثمان المغربی و أبی علی الکاتب و أبی علی الرودباری و سید الطائفة الجنید البغدادی و السری السقطی و المعروف الکرخی رضی اللّه عنهم و لمعروف قدس سره نسبة اخری یتصل بها الی داود الطائی عن حبیب العجمی عن الحسن البصری قدس اللّه اسرارهم و تمام نسبته الی باب مدینة العلم معروفة و مشهورة و ههنا الآن ارجع الی راس الکلام فاعلم ان الشیخ ابا الحسن اخذ عن روحانیة أبی یزید البسطامی کنسبة اویس قدس سره من منبع الانوار علیه افضل الصلوة و اکمل التحیات و هکذا نسبة سلطان العارفین الی روحانیة جعفر الصادق و المعروف فی خدمته و صحبته غیر صحیح و الامام جعفر الصّادق مع وجود انوار وراثة آبائه الکرام یتصل بجده لامه القاسم بن محمّد بن أبی بکر الصدیق رضی اللّه عنهم و هو من الفقهاء السبعة فی التابعین کان من اکملهم فی علم الظاهر و الباطن و هو منسوب الی سلمان الفارسی رضی اللّه عنه و سلمان مع تشرفه بصحبة النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم اخذ الطریقة عن الصدیق رضی اللّه عنه و هو عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و الطریقة الاخری للامام جعفر ابا عن جد الی مدینة العلم معروفة و سالم بن عبد اللّه بصری از کملای مشاهیر و علمای نحاریر نزد سنیه است محمد بن محمد بن الامیر الازهری المالکی در رساله اسانید خود در ذکر صحیح بخاری گفته و یرویه شیخنا السقاط ایضا عن الشیخ عبد اللّه بن سالم البصری منشأ المکی مولدا لما جاور شیخنا بالحرم و هو یرویه من طرق کثیرة منها روایته عن الملا ابراهیم الکورانی عن شیخه القشاشی المدنی الی غیر ذلک ممّا هو مفصل فی الثبت الّذی جمعه ولده سیدی سالم و سماه الامداد بمعرفة علو الاسناد فکان اسمه تاریخا لعام تالیفه من غیر قصد سنة 1126 و شاه ولی اللّه در رساله ارشاد الی مهمات الاسناد گفته و اما البصری فالّف ولده الشیخ سالم رسالة اجازنی لها و بجمیع ما تصح له روایته السید عمر عن جده الشیخ عبد اللّه المذکور و سمعت عنه اوائل الکتب الستة و محمد بن علی الشوکانی
ص:444
در اتحاف الاکابر گفته مؤلفات المسند العصر الاخیر محمّد بن علاء الدین البابلی و من جملتها المجموع فی اسانیده اروی ذلک من طرق منها عن شیخنا السیّد العلامة عبد القادر بن احمد بن عبد القادر عن شیخه محمد حیوة السندی عن شیخه سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری عن ابیه عن المؤلف و بعد ذکر طرق عدیده دیگر گفته و قد اشتملت هذه الطرق علی اسانید متصلة بمجموعات مؤلفة فی اسانید الطرق منها اسانید سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری المسماة بالامداد بمعرفة علو الاسناد ارویها بالاسناد المذکور ههنا المتصل به و مولوی صدیق حسن خان معاصر در ابجد العلوم بترجمه محمد بن اسماعیل الامیر گفته و من شیوخه الشیخ عبد القادر بن علی البدری و الشیخ محمد طاهر بن ابراهیم الکردی و الشیخ سالم بن عبد اللّه البصری و غیرهم انتهی فهذا سالم بن عبد اللّه البصری صاحب الامداد*احد علمائهم الکابرین الامجاد*قد اثبت هذا الحدیث الرفیع العماد*و حتم بذلک الخبر الوثیق السناد*فلا ینحرف عنه الاّ من اصبح لضلاله شر باغ و عاد*و لا یصدف عنه الا من هام من العمی کل قفر و واد*و لا یجترم بطعنه الا من منی بالمروق و الالحاد*و لا یقدم علی قدحه الا من نسی لطغواه یوم المعاد
آنکه محمد بن عبد الرسول البرزنجی الکردی المدنی اثبات این حدیث شریف نموده چنانچه در رسالة الاشاعه فی اشراط الساعة اولا از رسالة المشرب الوردی فی مذهب المهدی تصنیف علی قاری حکایت موضوعه در باب تعلم خضر از ابو حنیفه نقل کرده و بعد از ان گفته قال الشیخ علی و لا یخفی ان هذا مع رکاکته و لحنه کلام بعض الملحدین الساعین فی فساد الدین إذ حاصله ان الخضر الذی قال اللّه تعالی فی حقه عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً و قد تعلم منه موسی علیه السلام تلمیذ أبی حنیفة و ما اسرع فهم التلمیذ حیث اخذ عن الخضر فی ثلث سنین ما تعلمه الخضر من أبی حنیفة حیا و میتا فی ثلثین سنة و اعجب منه ان ابا القاسم القشیری لیس معدودا فی طبقات الحنفیة ثم العجب من الخضر انه ادرک النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و لم یتعلم منه الاسلام و لا من علماء الصحابة کعلی باب مدینة العلم و اقضی الصحابة و زید افرضهم و أبی اقرءهم و معاذ بن جبل اعلمهم بالحلال و الحرام و لا من عظماء التابعین کالفقهاء السبعة و سعید بن المسیب بالمدینة و عطاء بمکة و الحسن بالبصرة و مکحول بالشام و قد رضی لجهله بالشریعة حتی تعلم مسائلها فی اواخر عمر أبی حنیفة قال فهذا ممّا لا یخفی بطلانه حتی علی العقول السخیفة حتی انّ علماء المذاهب اخذوا هذه المقالة علی وجه السخریة و جعلوها دلیلا علی قلة عقل الطائفة الحنفیة حیث لم یعلموا انّ احدا منهم لم یرض بهذه
ص:445
القضیة بالکلیة ثم لو تعرضت لما فی منقوله من الخطاء فی مبانیه و معانیه الدالة علی نقصان معقوله لصار کتابا مستقلا الاّ انی اعرضت عنه صفحا لقوله تعالی خُذِ اَلْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْجاهِلِینَ الی ان قال البرزنجی بعد نقل تمام الکلام المقصود من رسالة القاری انتهی ما اردنا ما نقله من کلام العلامة الشیخ علی القاری الحنفی عامله اللّه بلطف الخفی و هو فی غایة النفاسة و محمد برزنجی از اکابر محققین و اجله مدققین نزد سنیه است محمد خلیل مرادی در سلک الدرر گفته محمد البرزنجی بن عبد الرسول بن عبد السید بن عبد الرّسول بن قلندر بن عبد السید المتصل النسب بسیّدنا الحسن بن علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه الشافعی البرزنجی الاصل و المولد المحقق المدقق النحریر الاوحد الهمام ولد بشهرزور لیلة الجمعة ثانی عشر ربیع الاول سنة اربعین و الف و نشأ بها و قرأ القرآن وجوده علی والده و به تخرج فی بقیة العلوم و قرأ فی بلاده علی جماعة منهم الملا محمد شریف الکورانی و لازم خاتمة المحققین ابراهیم بن حسن الکورانی و انتفع بصحبته و سلک طریق القوم علی ید الصفی احمد القشاشی و دخل همذان و بغداد و دمشق و قسطنطینیة و مصر و اخذ عمن بها من العلماء فاخذ بماردین عن احمد السلاحی و جلب عن أبی الوفاء العرضی و محمد الکواکبی و بدمشق عن عبد الباقی الحنبلی و عبد القادر الصفوری و ببغداد عن الشیخ مدلج و بمصر عن محمد البابلی و علی الشبراملسی و سلطان المزاحی و محمد العنانی و احمد العجمی و بالحرمین عن الوافدین إلیهما کالشیخ اسحاق بن جعمان الزبیدی و علی الربیعی و علی العقیبی التغری و عیسی الجعفری و عبد الملک السجلماسی و غیرهم ثم توطن المدینة الشریفة و تصدر للتدریس و صار من سراة رؤسائها و الف تصانیف عجیبة منها انهار السلسبیل فی شرح تفسیر البیضاوی و الاشاعة فی اشراط السّاعة و النوافض الروافض و شرحا علی الفیة المصطلح و العافیة شرح الشافیة لم یکمل و خالص التلخیص مختصر تلخیص المفتاح و مرقاة الصعود فی تفسیر اوائل العقود و الضاوی علی صبح فاتحة البیضاوی و رسالة فی الجهرة بالبسملة فی الصلوة و کانت له قوة اقتدار علی الاجوبة عن المسائل المشکلة فی اسرع وقت و اعذب لفظ و اسهله و اوجزه و اکمله و بالجملة فقد کان من افراد العالم علما و عملا و کانت وفاته فی غرة محرم سنة ثلاث و مائة و الف و دفن بالمدینة رحمه اللّه تعالی انتهی فهذا البرزنجی صاحب الاشاعة* عالمهم المحرز عندهم للکمال و البراعة*قد اثبت هذا الحدیث المبهر السناعة*المتحقق اتمّ التحقق عند اصحاب الصناعة*فالمعرض عنه جالب علی نفسه اشنع الشناعة*و الحائد عنه ملق
ص:446
بیده فی اقظع الفظاعة
آنکه مرزا محمد بن معتمدخان الحارثی البدخشانی که مفاخر عالیه و ماثر غالیه او ان شاء اللّه تعالی در مجلداتی بتفصیل خواهی شنید در نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البیت الاطهار گفته و
اخرج البزار عن جابر بن عبد اللّه و العقیلی و ابن عدی عن ابن عمر و الطبرانی عن کلیهما و الحاکم عن علی و ابن عمر و ابو نعیم فی المعرفة عن علی رضی اللّه عنه قالوا قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها
زاد الطبرانی فی روایة عن ابن عباس رضی اللّه عنهما مرفوعا فمن أراد العلم فلیأته من بابه و هذا الحدیث صحیح علی رای الحاکم و خالفه ابن الجوزی فذکره فی الموضوعات و قال الحافظ ابن حجر الصواب خلاف قولیهما معا فالحدیث حسن لا صحیح و لا موضوع و هو
عند الترمذی و أبی نعیم فی الحلیة عن علی کرم اللّه وجهه بلفظ انا دار الحکمة و علی بابها
آنکه نیز مرزا محمد بدخشانی در مفتاح النجا فی مناقب آل العبا گفته الفصل الرابع عشر فی علمه
اخرج البزار عن جابر بن عبد اللّه و العقیلی و ابن عدی عن ابن عمر و الطبرانی عن کلیهما و الحاکم عن ابن عمر و علی و ابو نعیم فی المعرفة عن علی رضی اللّه عنهم قالوا قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها زاد الطبرانی فی روایة اخری عن ابن عباس رضی اللّه عنه مرفوعا فمن أراد العلم فلیأته من بابه و اخرجه الترمذی و ابو نعیم فی الحلیة عن علی رضی اللّه عنه مرفوعا بلفظ انا دار الحکمة و علی بابها اقول ذهب اکثر محققی المحدثین الی ان هذا الحدیث حدیث حسن بل قال الحاکم صحیح و لم یصب ابن الجوزی فی ایراده فی الموضوعات
آنکه مرزا محمد بدخشانی در تحفة المحبین گفته
انا مدینة العلم و علی بابها رطس عن جابر بن عبد اللّه عق طب عد عن ابن عمر عم فی المعرفة عن علی ک عن کلا الأخیرین اقول هذا الحدیث صححه الحاکم و خالفه ابن الجوزی فذکره فی الموضوعات و قال الحافظ ابن حجر الصواب خلاف قولیهما معا فالحدیث حسن لا صحیح و لا موضوع
انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه طب عن ابن عباس انتهی فهذا البدخشی کابرهم النبیل*و جهبذهم المتلقی التنویه و التبجیل قد روی هذا الحدیث الجلیل*و صحح هذا الحدیث الحسن الجمیل*فارغم بافاداته انوف اهل التلمیع و التسویل*و غبّر بتصریحاته وجوه ذوی التخدیع و التضلیل*فلا ینکب عن منهجه الا من أخطأ لعدوانه سواء السبیل*و لا یحید عن فجه الا من اقتحم لطغیانه درک النکال الالیم و العذاب الوبیل
و سوم
آنکه صدر عالم در معارج العلی فی مناقب المرتضی که جلالت شان و سمو مکان او نیز انشاء اللّه تعالی در مجلداتی خواهی دریافت گفته
قال الترمذی و ابن جریر معا ثنا اسماعیل بن موسی الستری انا
ص:447
محمد بن عمر الرومی عن شریک عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن الصنابحی عن علی ع قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علی بابها حل قال الترمذی هذا حدیث غریب و فی نسخة منکر و روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و لم یذکروا فیه الصنابحی و لا یعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک و فی الباب عن ابن عباس انتهی و قال ابن جریر و هذا الخبر عندی صحیح سنده و قد یجب ان یکون علی مذهب الآخرین سقیما غیر صحیح لعلتین احدهما انه خبر لا یعرف له مخرج عن علیّ عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم الاّ من هذا الوجه و الآخر ان سلمة بن کهیل عندهم ممن لا یثبت بنقله حجة و قد وافق علیا فی روایة هذا الخبر عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم غیره
حدثنی محمد بن اسماعیل الفزاری ثنا عبد السلام بن صالح الهروی ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها حدثنی ابراهیم بن موسی الرازی و لیس بالفراء ثنا ابو معاویة باسناده مثله هذا الشیخ لا اعرفه و لا سمعت منه غیر هذا الحدیث انتهی کلام ابن جریر و قد اورد ابن الجوزی فی الموضوعات حدیث علی و ابن عباس و اخرج ک حدیث ابن عباس و قال صحیح الاسناد و روی خط فی تاریخه عن یحیی بن معین انه سئل عن حدیث ابن عباس فقال هو صحیح قال عد فی حدیث ابن عباس انه موضوع و قال الحافظ صلاح الدین العلائی قد قال ببطلانه ایضا الذهبی فی المیزان و غیره و لم یاتوا فی ذلک بعلة قادحة سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر و قال الحافظ ابن حجر فی لسانه هذا الحدیث له طرق کثیرة فی مستدرک الحاکم اقل احوالها ان یکون للحدیث اصل فلا ینبغی ان یطلق القول علیه بالوضع و قال فی الفتوی هذا الحدیث اخرجه ک فی المستدرک و قال انه صحیح و خالفه ابن الجوزی و ذکره فی الموضوعات و قال انه کذب و الصواب خلاف قولهما معا و ان الحدیث من قسم الحسن لا یرتقی الی الصحة و لا ینحط الی الکذب و بیان ذلک یستدعی طولا و لکن هذا هو المعتمد فی ذلک انتهی و قد کنت اجیب بهذا الجواب دهرا الی ان وقفت علی تصحیح ابن جریر لحدیث علی فی تهذیب الاثار مع تصحیح ک لحدیث ابن عباس فاستخرت اللّه تعالی و جزمت بارتقاع الحدیث عن رتبة الحسن الی مرتبة الصحة و اللّه تعالی اعلم کذا فی جمع الجوامع للسیوطی رحمه اللّه انتهی فهذا محمد صدر العالم صدرهم الجلیل الاجل*و کابرهم المحرز عندهم للفضل العظیم الجلل*قد اورد فی اثبات هذا الحدیث المزیح للعلل*کلام السیوطی المستاصل شافة اصحاب الخطل فالمعرض عنه محتقب لغیه و زر سیئ العمل*و الناکب
ص:448
عنه مخفق لزیغه فی کلّ رجاء و امل*و المتحامل علیه راکب لعمهه متن العثار و الزلل*و المتعنت فیه مرسل لبواره فی غیر سدد کمرسلة الهمل
آنکه شاه ولی اللّه والد ماجد مخاطب حدیث مدینة العلم را از فضائل ثابته و مناقب متحققه جناب امیر المؤمنین علیه السلام شمرده و بقطع و حتم آن را بجناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم نسبت کرده چنانچه در قرة العینین در ذکر فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و آن حضرت صلّی اللّه علیه و سلم او را بعلم گواهی دادند که
انا مدینة العلم و علی بابها و بتفوق در قضا که اقضاکم علی انتهی
آنکه نیز شاه ولی اللّه در قرة العینین در ذکر فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و قال یعنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم
انا مدینة العلم و علی بابها انتهی
ششم
آنکه نیز شاه ولی اللّه در قرة العینین گفته نکته سابعه خدای تعالی خواست که دین خود را بواسطه پیغامبر خود در آفاق منتشر گرداند و این معنی بدون علما و قراء که از آن حضرت صلّی اللّه علیه و سلم قران روایت کنند متصور نمی باشد پس بر زبان مبارک آن حضرت صلّی اللّه علیه و سلم فضائل جماعت از صحابه ظاهر ساخت تا حث باشد بر اخذ علم و قران ازیشان و آن فضائل بمنزله اجازت نامهای محدثینست برای تلامذه خودها تا قومی که رجال را باقوال نمی تواند شناخت باری اقوال را بر حال بشناسند و درین فضائل جمیع علمای صحابه مشترک اند چنانکه از کتب حدیث ظاهرست
انا مدینة العلم و علیّ بابها ازین بابست و اقرأکم أبی و اعلم بالحلال و الحرام معاذ نیز ازین باب
آنکه نیز شاه ولی اللّه در قرة العینین گفته و آن حضرت صلّی اللّه علیه و سلم باختصاص هر یکی بصفتش اشاره فرمود جای در باب فاروق فرموده فاوّلته الدین و در باب مرتضی ع فرمود
اقضاکم علی و انا مدینة العلم و علی بابها زیرا که قضا موقوف بر سرعت انتقال ذهنست و حکمت نیز همچنان
آنکه نیز شاه ولی اللّه در قرة العینین گفته
قوله و انا مدینة العلم و علی بابها گوییم این حدیث را نظائرست که
خذوا ربع العلم عن هذه الحمیراء اقتدوا بالذین من بعدی أبی بکر و عمر رضیت لکم ما رضی ابن أم عبد و کمال مرتضی در علوم دینیه و تقدم او بر بسیاری از صحابه در ان باب اشهرست از آنکه کسی انکار او بکند پس حمل او بر معنی که صاحب شبهه قصد کرده است متعین نیست
آنکه نیز شاه ولی اللّه در ازالة الخفا در ذکر مآثر جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و
عن ابن عباس رضی اللّه عنهما قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب
و عن جابر بن عبد اللّه یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انا مدینة العلم و علیّ بابها و من أراد العلم فلیات الباب
آنکه باعتراف خود
ص:449
مخاطب ثابتست که شاه ولی اللّه حدیث مدینة العلم را در تصانیف خود روایت و اثبات نموده چنانچه مخاطب در رساله که موضوع آن بیان عقیدۀ والد ماجد خودست علی ما فی ذخیرة العقبی لعاشق علیخان الدهلوی می فرماید و در مناقب حضرت امیر المؤمنین خاصة
حدیث غدیر خم و انت منی و انا منک و من فارقک یا علی ع فقد فارقنی
و حدیث ائتنی باحب خلقک إلیک و انا مدینة العلم و علی بابها
و حدیث هذا امیر البررة و قاتل الفجرة و دیگر احادیث بیشمار در تصانیف ایشان ثبتست و حدیث رد شمس برای حضرت مرتضی که از قدیم محدثین در صحت آن اختلاف دارند آن را بطریق صحیح از شیخ ابو طاهر مدنی تا ابو القاسم طبرانی روایت کرده اند و شواهد آن را از طحاوی و دیگر محدثان عمده نقل کرده حکم بصحت آن نموده اند و از کرامات حضرت مرتضی چند واقعه را بطریق صحیحه روایت فرموده انتهی و اگر چه کمال اعتماد و اعتبار و علو مدارج و مزید استناد و اشتهار و سمو معارج ولی اللّه والد مخاطب نزد متسننین این دیار واضح و آشکارست لیکن بنابر ایقاف اهل دیگر امصار و استطراف جمله اهل احلام و ابصار شطری از عبارات جلالت آثار که بنابر افادات این حضرات موذن بجلالت و عظمت اوست مرقوم می گردد و خود ولی اللّه بعضی از فضائل خویش که محیر عقول و الباب و موجب صد حیرت و استعجاب و استغرابست بیان کرده چنانچه در تفهیمات الهیه گفته تفهیم بایّ لسان احمد اللّه عز و جل و بای لفظ اثنی علیه علی ما رزقنی فی قرب الملکوت من الکمالات باسرها و لو ان لی فی کل منبت شعرة لسانا لما استوفیت واجب حمده
و لم یکن ذلک بالعلم فقط بل بالتحقیق و التلون و الانصباغ فاول ما منحنی انه حصل لی علم القضاء و علم التدبیر من السماء و الارض فانصبغت بصبغ المقربین من الملائکة و وجدت فی قوة التصرف فی الملک و وقعت بعض ذلک بالفعل لما ضاقت بنا الحیل فی سفرنا الملقب بفتح الباب ثم حصل علم الشرع فی دعاء النسمة من قبل تصادق منبع الشریعة و صدور حاملی الشرع من الملائکة و اختلاط الکمال بالاسباب الخارجیة المرتبة کما انا کنا ذقنا الشرع فی دورة الحکمة ثم فهمناه فی قرب الفرائض ثم حصل لی مقامات الانبیاء کلهم فامّا الکمالات المتأصلة فعلمناها منفردة ممتازة عن غیرها و اما غیر ذلک فحصل لنا و ان لم نقدر علی تبیانها و حینئذ اتینا علی تشریعاتهم و انصبغنا بها ثم حصل لی مقامات الصحابة و الاولیاء و العلماء فاقمنا مقام الوصایة و الارشاد و المجددیة و غیرها ممّا یضیق التحریر عن بیانها ثم اوتینا الطریقة المتأخرة التی بها امتثال الرسل فی احوالهم و مقاماتهم ثم راینا حدیقة غضة و علی ابوابها رجال من العرب یمنعوننا عنها حتی امر السید العربی بادخالنا
ص:450
و اکرامنا فدخلناها و العاریة غیر الملک و اعلمن انا لم نعبر مقاما من هؤلاء المقامات الاّ و قد استغرقنا فی لجته و اضمحللنا فیه مرة واحدة اسبوعا او اکثر من ذلک ثم وقعت الافاقة و لم نعبر مقاما من قبل تصادق اسماء الملائکة و الاسماء القدیمة الا بالتحقیق فان نشأة البشر لا تطیق اکثر من ذلک و اما ما عبرناه من قبل تصادق اسماء المقربین من الانبیاء و من قبل انعکاس حقائق الصحابة و الأولیاء فیشبه ان یکون تقلیدا ما خلا امور وقع فیها التصادق فقط فذلک تحقیق تقلیدی کما قال اللّه تعالی فَبِهُداهُمُ اِقْتَدِهْ و لم یکن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم مقلدا لاحد بل محققا و نیز در تفهیمات گفته تفهیم رأت والدتی بارک اللّه فی عمرها فی المنام کأنّ طائرا عجیب الشکل جاء الی أبی قدس سره یحمل فی منقاره کاغذة علیها اسم اللّه بالذهب ثم جاء طائر آخر یحمل فی منقاره کاغذة اخری فیها بسم الله الرحمن الرحیم لو کان النبوة بعد محمّد صلّی اللّه علیه و سلم ممکنا لجعلتک نبیّا و لکنها انقطعت به هذه الالفاظ او بمعناها و الطائر الاول کان منقاره احمر و سائر جسده اغبر مثل الحمام و الثانی سائر جسده اخضر کالطوطی فقال أبی قدس سره ابشری بولدک اشار الیّ انا کنا علمناک انه سیکون ولیا قالت والدتی و کان علمی فی ذلک المنام ان البشارة فی حق ابیک و قوله قدس سره یشعر بانها فیک و کان الامر مشتبها علیها اقول و حق التعبیر کما تقتضیه قوانین الحکمة ان یقال الکاغذة الاولی اشاره الی کمال أبی قدس سره فانه کان فانیا فی اللّه مستغرقا فیه اما غبرة حاملها فلانه کان غیر مشغول بذکر المعارف و کذلک الحمام و الفاختة حسن الصوت غیر فصیحها و اما الکاغذة الاخری فاشاره الی کمالی الذی اوتیته من تلقاء تشریح کمالات الانبیاء علیهم الصلوة و السلام و اما خضرة حاملها فلا یضاحی بالمعارف کما ان الطوطی تفصح و تقطع صوتها و کان هذا حین فطمت عن اللبن و الحمد للّه ربّ العالمین الرحمن الرحیم و نیز ولی اللّه در فوز کبیر گفته و این فقیر را بحمد اللّه و توفیقه در هر یک ازین فنون مناسبتی حاصل شده است و اکثر اصول ان و جمله صالحه از فروع آن بدست آمده است و نوعی از استقلال و تحقیق در هر بابی بوجهی که شبهه باجتهاد فی المذاهب باشد صورت بسته است دو و سه فن دیگر از فنون تفسیر از دریای فیض الهی بخاطر ریخته است اگر راست پرسی من شاگرد بیواسطه قران عظیم چنانکه اویس روح پر فتوح حضرت رسالتم صلی اللّه علیه و سلم مانند آنکه مستفید بیواسطه کعبه حسنی ام شبیه با آنکه اثرپذیر بیواسطه صلاة عظمی ام و لو ان لی فی کل منبت شعرة لسانا لما استوفیت
واجب حمده
و محمد معین بن محمد امین در دراسات اللبیب فی الاسوة الحسنة بالحبیب گفته و لقد سمعنا شیخنا
ص:451
عالم الهند و عارف وقته الشیخ الاجل ولی اللّه بن عبد الرحیم الدهلوی رحمه اللّه تعالی یدعی و یقول حدیثا من الاحادیث الصحیحة یرد علی العلماء الاربعة باجمعهم یکون حجة علیهم فما ذهبوا إلیه و الامر علی ما قال رحمه اللّه تعالی و نفعنا ببرکات حقائقه و علومه و احواله و نیز محمد معین در دراسات اللبیب گفته هذا ما بدی لنا فی حجیّة الاجماع و قد وافقنا علی هذا الرای قدوة علما دهره یعسوب زماننا الشیخ الاجل الصوفی فی الاکمل امام بلاد الهند الشیخ ولی اللّه بن عبد الرحیم الخ و ابو علی محمد الملقب بارتضاء العمری الجوفاموی البخاری در مدارج الاسناد مکتوب خود بنام عمر بن عبد الکریم بن عبد الرسول مشتمل بر استجازه وارد نموده و در آن مکتوب مسطورست یا سیدی لا یخفاک اقر اللّه عینی برؤیاک انی بعد تحصیل الکتب الدرسیة من المعقول و المنقول و الفروع و الاصول من بلاد الهند من الاساتذة الأعیان المشار إلیهم بالبنان تشرفت باجازة روایة بعض کتب الحدیث و التفسیر و غیرهما من علماء هذا الشأن فبعضهم یرفعون الاسناد الی الشیخ الاجل نقاد الحدیث النّبویّ عبد الحق الدهلوی و البعض الی العارف باللّه أبی الفیض ولی اللّه صاحب القول الجمیل و الانتباه الدهلوی و لا عیب فی هذه الاجازات إلا کثرة الرواة و نیز در مدارج الاسناد بجواب این خط خود از عمر بن عبد الکریم بن عبد الرسول مکتوبی نقل کرده که در ان مذکورست و قد ذکر مولای انه یستجیزنی و هو خیر منی و انه الحقیق بان یکون المجیز و انا له مجاز لما له من السند الکافی المغنی عن الاعواز کیف لا و فیه الدهلویان اللذان هما عند اهل الحدیث عینان و خود مخاطب در همین کتاب تحفه کما سمعت سابقا گفته و دلائل کتاب و اقوال عترت برین عقیده نزد ایشان موجودست چنانچه در کتاب ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء هزاران دلائل را از کتاب و سنت و اجماع امت و اقوال عترت بتقریبی و سوقی که پیرایه گوش دانشمندان روزگار و سرمایه جمعیت خواطر متبحران این اسرارست درج یافته و مصنف این کتاب مستطاب را که در شهر دهلی کهنه سکونت داشت آیتی از آیات الهی و معجزۀ از معجزات نبوی توان گفت راقم این رساله نیز بارها بزیارت او مشرف شده و از گلهای تقریرات رنگینش کنار و دامن پر کرده جزاه اللّه خیر انتهی ازین عبارت که در ان ذکر والد ماجد خود باخفای علاقه ابوت او و نبوت خود کرده کمال فضل و جلالت و اعتلا و نهایت سمو مرتبت و علو منزلت و سناء شاه ولی اللّه ظاهرست و نیز از ان غایت عظمت مدح و ثنا کتاب ازالة الخفا روشن و پیداست و رشید الدین خان در ایضاح لطافة المقال گفته این مذهب نزد صاحب تحفه و والد ماجدش که نیرین فلک هدایت و سعدین سماء روایت و درایت و متبوع سنیان این بلاداند و حضرات شیعه روی سخن بجانب ایشان و توابع ایشان دارند مهجورست
ص:452
و مفتی به نزد این هر دو جناب همینست که منکر لیاقت امیر ولایت ماب برای خلافت رسول عالیجناب و سب کننده آن کرم اللّه وجهه کافرست الخ و نیز فاضل رشید در ایضاح گفته حضرت شاه ولی اللّه محدث قدس سره در کتاب مستطاب حجة اللّه البالغة در شرح جمله ثم ینشأ دعاة الضّلال که پاره حدیث شریفست می فرمایند و دعاة الضلال یزید بالشام انتهی ما اردنا نقله و نیز اللّه رشید الدین خان در عزة الراشدین گفته عمدة المحدثین قدوة العارفین شاه ولی اللّه طیب ثراه در کتاب مستطاب حجة اللّه البالغة در شرح حدیث ان هذا الامر بدا نبوة و رحمة ثم یکون خلافة و رحمة ثم ملکا عضوضا ثم کان عتوا و جبریّة و فسادا فی الارض یستحلون الحریر و الفروج و الخمور یرزقون علی ذلک و ینصرون حتی یلقوا اللّه می فرمایند اقول فالنبوة انقضت بوفاة النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و الخلافة بشهادة علی کرم اللّه وجهه و خلع الحسن و الملک العضوض مشاجرات بنی أمیّة و مظالمهم الی ان استقر امر بنی العباس و الجبریة و العتو خلافة بنی عباس فانهم مهدوها علی رسوم کسری و قیصر و نیز در عزة الراشدین گفته الحال قدری از حال و محبت و تعظیم حضرت مصنف و والد آن جناب نیز باید شنید جناب عمدة المحدثین قدوة العارفین اعنی والد ماجد حضرت مصنف در قصیده اطیب النغم فی مدح سید العرب و العجم و شرح ان می فرمایند الخ و مولوی حیدر علی معاصر در منتهی الکلام بعد کلامی گفته دمی که این خبر بمسامع مولف رسید چند جزو صغیر متعلق به بحث مطاعن فرستاد هر گاه نظر بر ان افتاد معلوم شد که بخطاب خاتم العارفین قاصم المخالفین سید المحدثین سند المتکلمین و حجة اللّه علی العالمین شاه ولی اللّه دهلوی انار اللّه برهانه الی یوم الدین خیلی زبان درازی را کار فرموده و لفظ ناصب و ما یماثله را برای آن جناب که اشقیای نواصب خذلهم اللّه را از بدترین فرق می داند استعمال نموده و نیز در منتهی الکلام بعد کلامی گفته و قرینه بر اصابت این توجیه آنست که علمای حدیث در کتب فقه کتاب امام مالک را اولی و اقوی و بی نظیر دانسته اند از جمله علمای محققین و متبحرین والد علامه دهلوی رح شارح موطاست که در مصفی صراحة فرموده که بیقین معلوم شد که امروز هیچ کتابی از کتب فقه اقوی از موطأ نیست و نیز در منتهی الکلام بعد کلامی گفته مع ذلک برین تقدیر می بایست که عداوت این بزرگان با جناب سید المرسلین ص می بود نه بامیر المؤمنین و دگر اهل بیت طاهرین زیرا که منشأ این همه محامدات و مقاتلات و قتل و اسر اشرار و تذلیل و تفضیح کفار ذات مقدس نبوی بود علیه و آله الصلوات و التسلیمات چنانچه امام فخر المتکلمین رازی در نهایة العقول و رئیس المتبحرین یعنی صاحب قرة العینین بتفضیل الشیخین ارشاد نموده اند و نیز در منتهی الکلام در ذکر هبه فدک گفته و حضرت قدوة المحدثین و اسوة العارفین صاحب قرة العینین
ص:453
بتفضیل الشیخین فرموده که باطل محضست هیچ جا روایتی بان صحیح نشده و نیز فاضل معاصر در ازالة العین در در ذکر لاعنین یزید گفته و از آنجمله است حضرت اسوة المحدثین المتبحرین قدوة العرفاء السالکین شاه ولی اللّه دهلوی و نیز در ازالة الغین گفته الا تری الی تصانیف حجة اللّه علی البریة والد مصنف تحفة الاثنی عشریة فانّها تنادی باعلی نداءان ما قلته عین التحقیق لا یمسه شیء من التشکیک و اذکر محصول ما قاله فی الکتاب المستطاب المسمّی بازالة الخفا عن خلافة الخلفاء فی الفارسیة بالعبارة العربیّة و نیز در ازالة الغین بعد کلامی گفته پس ناگزیر بعبارت ازالة الخفا عن خلافة الخلفاء که از تصانیف حضرت حجة اللّه علی العالمین شاه ولی اللّه ست رجوع کرده مقام ضروری را نقل می کنم و نیز در ازاله الغین بعد کلامی گفته و اگر کسی را درین امر شکی و ریبی باشد باید که بکتاب مستطاب قرة العینین بتفضیل الشیخین رجوع کند و بداند که حضرت حجة اللّه علی البریه والد ماجد صاحب تحفه اثنا عشریه شاه ولی اللّه دهلوی انار اللّه برهانهما جائی که در کتاب مذکور اقوال طوسی را زیر و زبر کرده می فرماید الخ و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته ولی اللّه قطب الدین احمد بن عبد الرحیم بن وجیه الدین الشهید بن معظم بن منصور بن احمد بن محمود بن قوام الدین عرف قاضی قواذن بن قاضی قاسم بن قاضی کبیر عرف قاضی بدها بن عبد الملک بن قطب الدین بن کمال الدین بن شمس الدین المفتی بن شیرملک بن عطاملک بن ابو الفتح ملک بن عمر الحاکم مالک بن عادل ملک بن قارون بن جرجیس بن احمد بن محمد شهریار بن عثمان بن هامان بن همایون بن قریش بن سلیمان بن عفان بن عبد اللّه بن محمد بن عبد اللّه بن عمر بن الخطاب هکذا ذکره فی الامداد فی ماثر الامجاد پس نسب ایشان بخلیفه ثانی حضرت فاروق بسی واسطه می رسد در ترجمه خود جزو لطیف نوشته اند ملخصش آنکه ولادت این فقیر روز چهارشنبه چهارم شوال مقارن طلوع شمس سنة اربع عشر از قرن دوازدهم واقع شد بعض یاران عظیم الدین تاریخ یافتند و حضرت والدین و جماعۀ از صالحان مبشرات بسیار در حق این فقیر قبل ولادت و بعد آن دیدند چنانچه بعض اعزۀ و اوان و اجله خلان تفصیل ان وقائع با واقعات دیگر در رساله مضبوط نموده بالقول الجلی مسمی کرده اند چون سال پنجم درآمد بمکتب نشست در سال هفتم پدر بزرگوار بر نماز ایستاده کردند و بروزه داشتن فرمودند و تطهیر نیز در همین سال واقعشد و چنان در خاطر مانده است که آخر همین سال قران عظیم ختم کردم و کتب فارسیه و مختصرات خواندن شروع نمودم در سال دهم شرح ملا می خواندم راه مطالعه فی الجمله گشاده شد سال چهاردهم تزوج صورت گرفت سال پانزدهم با والد بیعت کردم و باشغال صوفیه خصوصا نقشبندیه مشغول شدم و همان سال طرفی از بیضاوی خواندم و والد طعام وافر مهیا ساخته و خاص و عام را
ص:454
دعوت کرده فاتحه اجازت درس خواندند فراغ از فنون متعارفه بحسب رسم این دیار در پانزدهم حاصل شد از علم حدیث مشکاة تمام آن خوانده شد و صحیح بخاری تا کتاب الطهارة و شمائل النبی تمام و طرفی از بیضاوی و مدارک و چند بار در مدارست قرآن کریم با تدبر معانی و شان نزول برجوع بتفاسیر بخدمت ایشان حاضر شدم و این معنی سبب فتح عظیم شد و از فقه شرح وقایه و هدایه بتمامها إلا طرفی یسیر از هر دو و از اصول حسامی و طرفی از توضیح و تلویح و از منطق شرح شمسیه و طرفی از شرح مطالع و از کلام شرح عقاید همه با طرفی از خیالی و شرح مواقف و از سلوک طرفی از عوارف و پاره از رسائل نقشبندیه و غیر آن و از حقائق شرح رباعیات مولوی جامی و مقدمه شرح لمعات و مقدمه نقد النصوص و از خواص اسماء و آیات مجموعه خاصه ایشان و مائة فوائد و از طب موجز القانون و از حکمت شرح هدایة الحکمة و از نحو کافیه و شرح ملا و از معانی مطول و مختصر و از هیئت و حساب بعض رسائل مختصره و درین میان سخنان بلند در هر فن بخاطر می رسیدند سال هفدهم ایشان مریض شده برحمت حق پیوستند و اجازت بیعت و ارشاد دادند و کلمۀ یده کیدی مکرر فرمودند نعمت از همه عالی آنست که در نهایت رضامندی از فقیر بگذشتند و توجّه ایشان بفقیر بتوجه ابا بابنا نمی مانست بعد از وفات ایشان دوازده سال کما بیش بدرس کتب دینیه و عقلیّه مواظبت نمود و بعد ملاحظۀ کتب مذاهب اربعه و اصول فقه ایشان و احادیثی که متمسک ایشانست قرار داد خاطر بمدد نور غیبی روش فقهای محدثین افتاد بعد از ان در آخر سنه ثلث و اربعین بحج مشرف شد و یکسال بمجاورت حرمین و روایت حدیث از شیخ ابو طاهر مدنی و غیره مشایخ موفق گشت و با متوطنان حرمین از علماء و غیر ایشان صحبتهای رنگین اتفاق افتاد و خرقه جامعه شیخ ابو طاهر که حاوی جمیع خرق صوفیه توان گفت پوشید و آخر این سال حج گزارده اوائل سنه خمس و اربعین متوجه وطن شد روز جمعه چهاردهم رجب در کنف صحت و سلامت بوطن رسید نعمت عظمی برین صفت آنست که او را خلعت فاتحیت دادند و فتح دوره بازپسین بر دست وی کردند و ارشاد فرمودند که مرضی در فقه چیست آن را جمع کرده فقه حدیث از سر بنیاد کرد و اسرار حدیث و مصالح احکام و ترغیبات و سائر آنچه حضرت صلّی اللّه علیه و سلم از خدای تعالی آورده اند و آن فنیست که پیش ازین فقیر مضبوطتر از سخن این فقیر کسی آن را ادا نکرده است با وجود جلالت آن فن اگر کسی را درین حرف شبهه باشد گو کتاب قواعد کبری ببین که شیخ عز الدین آنجا چه جهدها کرده بعشر عشیر این فن فائز شده و طریقه سلوک که این زمان مرضی حق ست و درین دوره فائز می شود الهام فرمودند آن را در همعات و الطاف القدس ضبط کرده و عقائد قدمای اهل سنت بدلایل و حجج اثبات نموده و آن را از خس و خاشاک معقولیان پاک ساخته و بوجهی مقرر نموده که محل بحث نماند و علم کمالات یعنی ابداع و خلق و تدبیر و تدلی باین عرض و طول
ص:455
و علم استعدادات نفوس انسانیه بجمیعها و کمال و مآل هر کسی افاضه فرمودند و این هر دو علم جلیل اند بیش ازین فقیر کسی گرد آن نگشته و حکمت عملی که صلاح این دوره در آنست بوسعتی تمام افاده نمودند و توفیق تشیید آن بکتاب و سنت و آثار صحابه دادند و بر تمییز آنچه علم دینست منقول از آن حضرت صلّی اللّه علیه و سلم و آنچه مدخول و محرفست و آنچه سنتست و آنچه هر فرقه بدعت کرده است افاده ساختند و لو ان لی فی کل منبت شعرة لسانا لما استوفیت واجب حمده انتهی کلامه تصانیف ایشان بسیارست و همه نافع و مفید و بعضی از ان در باب خود عدیم النظیر غیر مسبوق منها کتاب حجة اللّه البالغة و ازالة الخفا عن خلافة الخلفاء و این هر دو درین قرب زمان سنه 1285 بصرف همت مدار المهام صاحب بها در خسر محرر سطور بقالب طبع رسیده و مصفی شرح فارسی موطّأ و مسوی شرح عربی موطّأ و فیوض الحرمین و انسان العین فی مشایخ الحرمین و فوز الکبیر فی اصول التفسیر و قول الجمیل و همعات و الطاف القدس و تاویل الاحادیث و مقاله وضیه فی النصیحة و الوصیة و عقد الجید فی احکام الاجتهاد و التقلید و انصاف فی بیان سبب الاختلاف و سرور المحزون و لمحات و سطعات و المقدمة السنیه فی انتصار الفرقة السّنیة و فتح الرحمن ترجمه فارسی قرآن و انفاس العارفین و خیر کثیر و شفاء القلوب و فتح الخبیر و قره العینین فی تفضیل الشیخین و البدور البازغة و الزهراوین و رسائل التفهیمات و هی تزید علی مئین الی غیر ذلک و در تفهیمات گفته و من نعم اللّه علی و لا فخر أن جعلنی ناطق هذه الدورة و حکیمها و قائد هذه الطبقة و زعیمها فنطق علی لسانی و نفث فی نفسی فان نطقت باذکار القوم و اشغالهم نطقت بجوامعها و اتیت علی مذاهبهم جمیعها و ان تکلمت علی نسب القوم فیما بینهم و بین ربهم زویت لی مناکبها و بسطت فی جوانبها و وافیت ذروة سنامها و قبضت علی مجامع ختامها و ان خطبت باسرار اللطائف الانسانیة تغوضت قاموسها و تلمست ناعوسها و قبضت علی جلابیبها و اخذت بتلابیبها و ان تمطیت ظهر علم النفوس و مبالغها فانا ابو عذرتها ایتهم بعجائب لا تحصی و غرائب لا تکتنه و لا اکتناهها یرجی و ان بحثت عن علم الشرائع و النبوات فانا لیث عرینها و حافظ جرینها و وارث خزائنها و باحث مغانبها و کم للّه من لطف خفی یدق خفاه عن فهم الزّکی
انتهی شیخ اکمل شرف الدین محمد در کتاب خود مسمی بوسیلة الی اللّه گفته و من کان له لطف قریحة و طالع مصنفاته الشریفة و تحقق بقواعدها و قوانینها لم تبق له ریبة فی تصدیق هذا المطلب الاهنی و المقصد الاقصی قُلِ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ خصوصا کتاب الحجة البالغة و اللمحات و الطاف القدس و الهمعات
ص:456
و المکتوب المرسل الی المدینة و المسوی و غیر ذلک انتهی و نیز در تفهیمات گفته لما تمت بی دورة الحکمة البسنی اللّه تعالی خلعة المجددیة فعلمت علم الجمع بین المختلفات انتهی و انصاف این ست که اگر وجود او در صدر اول و زمانه ماضی می بود امام الائمه و تاج المجتهدین شمرده می شد ثنای علمای عصر و مشایخ آن بر وی چندانست که این مختصر نقل آن را برنمی تابد جمعی بیشمار از حاشیه بساط او تبحر تام در علوم ظاهر و باطن حاصل نمودند و باعلای مدارج کمالات صوری و معنوی فائز شدند خصوصا اولاد امجاد او که هر یکی ازیشان بینظیر وقت و فرید دهر و وحید عصر در علم و عمل و عقل و فهم و قوت تقریر و فصاحت تحریر و تقوی و دیانت و امانت و مراتب ولایت بود و همچنین اولاد اولاد بیت این خانه تمام آفتابست این سلسله از طلای نابست
در قول جلی از کلام ایشان آورده که فرمودند آگاهی آمد این فرزندان که لطف الهی ایشان را بما عطا کرده است همه سعدااند نوعی از ملکیت دریشان ظهور خواهد کرد لیکن تدبیر غیب تقاضا می کند که دو شخص دیگر پیدا شوند که در مکه و مدینه سالها احیای علوم دین نمایند و همانجا وطن اختیار کنند از طرف مادر نسب ایشان بما متمکن باشد زیرا که آدمی زاده بوطن ما در میلان طبعی دارد انتقال جماعت که وطن والده ایشان متمکن باشند به سرزمینی بالطبع مستحیلست مگر بقسر قاسر انتهی بلفظه محرر سطور گوید مصداق این آگاهی بظاهر وجود هر دو نواسه شاه عبد العزیز دهلویست مولوی محمد اسحاق و محمد یعقوب که هجرت از دهلی کرده در مکه اقامت نمودند و سالها باحیای روایت حدیث باهل عرب و عجم پرداختند و اللّه اعلم و لیکن در این وقت این خاندان علم و کمال بتمامها منقرض شده و هیچ یکی از آنها باقی نمانده یَفْعَلُ اَللّهُ ما یَشاءُ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ میل طبع گاهی بنظم عربی و فارسی هم می کردند الی ان قال بعد ذکر شطر من اشعاره توفی رح سنة ست و سبعین و مائة و الف تاریخش این مصراعست مصراع او بود امام اعظم دین
رضی اللّه عنه و ارضاه و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در ابجد العلوم گفته مسند الوقت الشیخ الاجل شاه ولی اللّه احمد بن عبد الرحیم المحدث الدهلوی له رسالة سماها الجزء اللطیف فی ترجمة العبد الضعیف ذکر فیها ترجمته بالفارسیة مفصلة حاصلها انه ولد یوم الاربعاء رابع شوال وقت طلوع الشمس فی سنة 1110 الهجریة تاریخه عظیم الدین و رای جماعة من الصلحاء منهم والده الماجد مبشرات قبل ولادته و هی مذکورة فی کتاب القول الجلی فی ذکر آثار الولیّ للشیخ محمد عاشق بن عبید اللّه البارهوی الپهلتی المخاطب بعلی و اکتسب فی صغر سنه الکتب الفارسیة و المختصرات من العربیة و شرع فی قراءة شرح الجامی و هو ابن عشرة سنة و تزوج و هو ابن اربع عشرة سنة و استسعد ببیعة والده فی الخامس عشر من عمره و اشتغل باشغال
ص:457
المشایخ النقشبندیّة و لبس خرقة الصوفیة و قرء البیضاوی و اجیز بالدرس و فرغ من تحصیل العلم و قراء طرفا من المشکوة و الصحیح للبخاری و الشمائل للترمذی و المدارک و من علم الفقه شرح الوقایة و الهدایة بتمامها الا طرفا یسیرا و من اصول الفقه الحسامی و طرفا صالحا من التوضیح و التلویح و من المنطق شرح الشمسیة و قسطا من شرح المطالع و من الکلام شرح العقائد و جملة من الخیالی و شرح المواقف و قطعة من العوارف و من الطبّ موجز القانون و من الحکمة شرح هدایة الحکمة و من المعانی المختصر و المطوّل و بعض الرسائل فی الهیئة و الحساب الی غیر ذلک و برع فی هذه کلّها و اجازه والده باخذ البیعة ممن یریدها و قال یده کیده ثم اشتغل بالدرس نحو اثنتی عشرة سنة و حصل له فتح عظیم فی التوحید و الجانب الواسع فی السلوک و نزل علی قلبه العلوم الوجدانیة فوجا فوجا و خاض فی بحار المذاهب الاربعة و اصول فقههم خوضا بلیغا و نظرا فی الاحادیث التی هی متمسکاتهم فی الاحکام و ارتضی من بینها بامداد النور الغیبی طریق الفقهاء المحدثین و اشتاق الی زیارة الحرمین الشریفین فرحل إلیهما فی سنة 1143 و اقام هناک عامین کاملین و تلمذ علی الشیخ أبی الطّاهر المدنی و غیره من مشایخ الحرمین و توجه الی المدینة المنورة و استفاض فیضا کثیرا و صحب علماء الحرمین صحبة شریفة ثم عاد فی سنة 1145 الی الهند و من نعم اللّه تعالی علیه ان اولاه خلعة الفاتحیة و الهمه الجمع بین الفقه و الحدیث و اسرار السنن و مصالح الاحکام و سائر ما جاء به صلّی اللّه علیه و سلم من ربّه عز و جل حتی اثبت عقائد اهل السنة بالادلة و الحجج و طهرها من قذی اهل المعقول و اعطی علم الابداع و الخلق و التدبیر و التدلّی مع طول و عرض و علم استعداد النفوس الانسانیة لجمیعها و افیض علیه الحکمة العملیة و توفیق تشییدها بالکتاب و السنة و تمییز العلم المنقول من المحرف المدخول و فرق السّنة السنیة من البدعة الغیر المرضیة انتهی و کانت وفاته فی سنة 1176 الهجریة و له مؤلفات جلیلة ممتعة یجل تعدادها منها فتح الرحمن فی ترجمة القرآن و الفوز الکبیر فی اصول التفسیر و المسوی و مصفی فی شروح الموطّأ و القول الجمیل و الخیر الکثیر و الانتباه و الدر الثمین و کتاب حجة اللّه البالغة و کتاب ازالة الخفا عن خلافة الخلفاء و رسائل التفهیمات و غیر ذلک و قد ذکرت له ترجمة حافلة فی کتابی اتحاف النبلاء المتقین باحیاء ماثر الفقهاء المحدثین و ذکر له معاصرنا المرحوم المولوی محمد محسن بن یحیی البکری التیمی الترهتی رح ترجمة بلیغة فی رسالته؟ ؟ ؟ الیافع الجنی و بالغ فی الثناء علیه و اتی بعبارة نفیسة جدا و اطال فی فکر احواله الاولی
ص:458
و الاخری و اطاب فان شئت زیادة الاطلاع فارجع إلیهما و قد طبع کتابه الحجة لهذا العهد بمصر و کذا الازالة بالهند بنفقة الشیخ الوزیر محمد جمال الدین خان مدبر مهمات الریاسة عافاه اللّه تعالی و کان له اولاد صالحون الشیخ عبد العزیز و الشیخ رفیع الدین و الشیخ عبد القادر و الشیخ عبد الغنی والد الشیخ محمد اسماعیل الشهید الدهلوی و کلهم کانوا علماء نجباء حکماء فقهاء کاسلافهم و اعمامهم کیف لا و هم من بیت العلم الشریف و النسب الفاروقی المنیف و قد اذن الزمان الان بانصرام ذلک البیت و اهله ف إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ و کان بیته فی الهند بیت علم الدین و هم کانوا مشایخ الهند فی العلوم النقلیة بل و العقلیة اصحاب الاعمال الصالحات و ارباب الفضائل الباقیات لم یعهد مثل علمهم بالدین علم بیت واحد من بیوت المسلمین فی قطر من اقطار الهند و ان کان بعضهم قد عرف بعض علم المعقول و عدّ علی غیر بصیرة من الفحول و لکن لم یکن علم الحدیث و التفسیر و الفقه و الاصول و ما یلیها الا فی هذا البیت لا یختلف فی ذلک مختلف من موافق و لا من مخالف الاّ من اعماه اللّه عن الانصاف و مسته العصبیة و الاعتساف و این الثری من الثریا و النبیذ من الحمیّا و اللّه یختص برحمته من یشاء و لکلّ من اخلافه رح مؤلفات ممتعة نافعة کفتح العزیز فی التفسیر و التحفة الاثنی عشریة فی الرد علی الروافض و سر الشهادتین و غیرها للشیخ عبد العزیز الدهلوی و مقدمة العلم و رسالة العروض و کتاب التکمیل للشیخ رفیع الدین و موضح القرآن للشیخ عبد القادر و رسالة فی اصول الفقه و رسالة فی الامامة و رد الاشراک الشیخ محمد اسماعیل الدهلوی الی غیر ذلک و هذه المصنفات ممتعة نافعة متداولة بین الناس و فضائلهم شهیرة و هی متلقاة بالقبول من العلماء الاکیاس لا یدرک الواصف المطری خصائصهم و ان یکن بالغا فی کل ما وصفا*انتهی فهذا والد المخاطب ولی اللّه*قد کرر اثبات هذا الحدیث الهادی بسناه*المرشد بهداه*بحتم قصم ظهور الطّاعنین ارباب الزیغ و العتاه*و جزم جزم ایدی المنکرین ذوی الخلاعة و السفاه*فالعجب کل العجب من المخاطب کیف نطق بطعن هذا الحدیث وفاه*و ضلّ فی موامی العطب بذلک و تاه*و لم یبال بمخالفة ما حققه والده المبجل عند النباه* الّذی ایدی المخاطب بمزید المبالغة الناشئة عن العواه*کونه آیة من آیات الاله*و معجزة من معجزات رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله الاطهار الوجاه
آنکه محمد معین بن امین السندی در کتاب دراسات اللبیب
ص:459
فی الاسوة الحسنة بالحبیب گفته و استدلوا ایضا علی حجیة القیاس بعمل جمع کثیر من الصّحابة و انّ ذلک نقل عنهم بالتواتر و ان کانت تفاصیل ذلک آحادا و ایضا عملهم بالقیاس و ترجیح البعض علی البعض تکرر و شاع من غیر نکیر و هذا وفاق و اجماع علی حجیة القیاس فالجواب انه کما نقل عنهم القیاس نقل ذمهم القیاس ایضا فعن باب مدینة العلم رضی اللّه عنه انه قال لو کان الدین بالقیاس لکان باطن الخف اولی بالمسح من ظاهره و محمد معین سندی از محققین مشاهیر و منقدین نحاریر سنیه است و از تلامذه شیخ عبد القادر مفتی مکه و معاصرین شاه ولی اللّه والد مخاطب و ممدوحین و مبجلین حضرتش می باشد و کتاب او دراسات اللبیب از معاریف کتب و اسفار علمای این دیار و امصارست خود محمد معین در دراسات اللبیب بعد نقل کلامی از ابن عربی گفته و من فوائد هذه الجملة الاخیرة من کلامه و نقله ههنا ان یعرف هو رضی اللّه تعالی عنه و قد عرفه من عرفه فی مرقاة العالی من اخذ العلوم و الشرائع عن النبیّ صلّی اللّه تعالی علیه و سلم بهذه الحکایة فی نظائرها المتقدمة ذکرها فیعتقد ان حکمه فیما یحکم به من مقصود الباب حکم متقن من عالم عارف جمع اللّه سبحانه له بین الاخذ من ظاهر الشریعة و باطنها و حقیقتها و بین الروایتین عن النبی صلّی اللّه تعالی علیه و سلم ظاهرة بوسائط المشایخ علی ما کان قدوة فیها لکبار شیوخ الحدیث رحمهم اللّه تعالی ممن سماهم الامام الشعرانی فی مقدمة کتابه الیواقیت فی ترجمته رضی اللّه تعالی عنه و باطنه شافه بها النبی صلّی اللّه علیه تعالی علیه و سلم من غیر واسطة بالکشف و العیان علی ما کان قدوة فیها لطوائف العارفین قدست اسرارهم و مشایخ الحدیث حیث اخذوا بطریق کشفه و اتصل ذلک منه بهم بالرجال الثقات حتی وصل بحمد اللّه سبحانه إلینا إجازة من شیخنا الاجل مفتی حرم اللّه الامین الشیخ عبد القادر رحمه اللّه تعالی و هو موجود فی فهرسه و نیز در دراسات گفته و قد وافقنا علی هذا الرای قدوة علماء دهره یعسوب زماننا الشیخ الاجل الصوفی الاکمل امام بلاد الهند الشیخ ولی اللّه بن عبد الرحیم مشافها فی جملة صالحة من آرائنا مخاطبا لی فی تفردی ببعض ما خالفت فیه الجماهیر و من الردیف فقد رکبت غضنفراو الحمد للّه تعالی علی ذلک حمدا کثیرا طیبا مبارکا فیه کما یحب ربنا و یرضی و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء در ذکر جامع صحیح ترمذی آورده و ترمذی گفته جمیع ما فی هذا الکتاب من الحدیث هو معمول به و به اخذ بعض اهل العلم ما خلا حدیثین
حدیث ابن عباس ان النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم جمع بین الظهر و العصر بالمدینة و المغرب و العشاء من غیر خوف و لا سفر و لا مطر
و حدیث النبی صلّی اللّه علیه و سلم
ص:460
انه قال إذا شرب الخمر فاجلدوه فان عاد فی الرابعة فاقتلوه انتهی و شیخ علامه خواجه محمد معین در کتاب دراسات اللبیب فی الاسوة الحسنة بالحبیب تعقب وی کرده و گفته معه کلام طویل بعده ثابت کرده که این هر دو حدیث معمول به ست نزد جماعتی از علما انتهی کلام الفاضل المعاصر و نیز فاضل معاصر در اتحاف النبلاء گفته دراسات اللبیب فی الاسوة الحسنة بالحبیب للشیخ الفاضل المحقق محمد معین بن محمد امین السندی مجلدی وسط ست در سنه 1284 در بلده لاهور بقالب طبع رسیده اوله لک الحمد اللّهمّ علی ان سبقت علینا من طمطام بم الکتاب رزقا طریّا و درین کتاب بجای فصل و باب دراستهاست و جمله دراسات او دوازده ست و تالیفش برای اثبات عمل بر حدیث صحیح و ترک روایت مذهب مخالف آن بوده است و در باب خود در متانت عبارت و رشاقت الفاظ و تحقیقات مطالب علیه و سرو ادله صحیحه بر مدعای مطلوب خیلی خوب واقع شده جز آنکه مذاق تصوف را در وی زیاده از حاجت صرف کرده و مع ذلک برای افحام خصم و الزام مقلدین کافی و وافیست قاضی طلا محمد پشاوری را در وصف کتاب مذکور و تحریص عمل بالحدیث قصیدۀ عربیست که در آخر کتاب مذکور طبع شده دیدنیست انتهی و چون فاضل معاصر قصیده قاضی پشاوری را استجاده نموده لهذا ایراد قدری از ان که متعلق بمدح مصنّف و مصنّفست مناسب می نماید پس باید دانست که قاضی مذکور در قصیده مشار إلیها بعد تحمید و تصلیه می گوید و بعد بشری لاصحاب السداد بان تمت دراسات اهل العلم و النظرفهذه نسخة مرغوبة طبعت بل روضة قد حوت من زاهر الزّهرراقت و فاقت بحسن الخط و اختتمت و بخترت فی العری فی اجمل الصورحکت معانیه حورات مجالسها علی سرائر من استبرق خضرخریدة لا تری فی الدهر ثانیهاو لم یجد مثلها فی سالت العصرکانها الفور فی الخضراء حاملةنوافجا عبقا من فورها العطرمجموعة لقناع الحق کاشفةصحت و عمت مع الاقبال و الظّفرعذراء شنباء عند النطق تنظرهاتفتر عن برد رطب و عن درربالائمی عذلا لو کنت ناظرهالصرت من عذلی للعفو معتذری کان وجنتها صبح و طلعتهابرق تالق فی الظلماء بالسحرتحکی لوامعها فی النور عن فلق و عن شهاب و عن شمس و عن قمرراح بلا ضرر صفو بلا کدربرق بلا خطر نور بلا شررتضهی شمائلها شمسا بلا کسف تحکی شمائمها عن عنبر الشحرلو غائص الفکر فیها غاص مجتهدایراه بحرا بلا ضیر و لا ضجرتثبت الحق بالبرهان موضحة علی الفواد ثبوت النقش فی الحجرروائح الرند و الند الزکی لهاتروّح الروح من هم و من فکر غدا فوادی بها فی الروح مبتهجاکوردة بسمت من نسمة السّحرکانها الشمس لاحت من مطالعها
ص:461
بدت لنا فی جمال غیر مستتراو غادة برزت فی زینة و ضیالعاشق دنف فی الوجد و السهرتنضر الروح من تقریر مطلبهاکما تنضر وجه الزرع بالمطراطروفة من معانیها مروحةللروح و العقل و الاسماع و النظرهی الکنوز الّتی عزت جواهرهامحفوظة من حلول الحادث الغیرو کم محاسن یهدی الواصفون لهاما بین منتظم منها و منتشرقالوا ظفرت بما تبغی فقلت لهم الشکر للّه ربی منجح الوطر تصنیف حبر خبیر کامل فطن من من فضائله دأماء ذی ذخرمحمد بن محمّد طاب مرقده معین دین الهدی بالمنطق البهربحر العلوم امام العصر شمس هدی عرّیف اعصاره النجریر فی الخبرسمیدع العصر حبر الدهر بدر دجی فی العلم محتلم فی الزهد مشتهرهو الخبیر الّذی فاق الفواضل فی علم و فضل و فی مجد و فی خطرمن ذا یماثله فی الفضل مرتبةمن ذا یساهمه فی العلم و الفخرقد ابرز الحق فی هذا فلیس هناحق بمنکتم صدق بمستتر و از انشای قاضی پشاوری مذکور در مدح دراسات اللبیب و مصنف آن قصیده دیگرست که آن نیز در آخر کتاب مطبوع شده شطری از ابیات آن که مناسب مقامست نیز باید شنید و هی هذه عوجا نرق دمعة فی حسرة و جوی با عین ذات انهال علی نسق علی انطماس رسوم العلم قاطبةثم اختلافات اهل العصر و الفرق اضحت مراسم علم الدین عافیة من وابلات و طیشات ذوی الصعق فبینما کنت اشکو فاقتی اسفافیما فوادی من ریب المنون لقی إذ طابت الاذن من ذکری مکرمةصحیفة فاقت الازهار فی عبق الف بلا اسف کنز بلا تلف شمس بلا کسف بدر بلا بهق و غیرها من طروس لا یماثلهافی ندرة النظم او فی جودة النسق إذا سفرت عن ضیاء الصبح طلعتهاو اظهرت عن سنا برق و عن شفق اوراقها تخطف الابصار بارقةکانها صفحات التبر من ورق شمس السنا و الهدی فی لمعة و ضیانور التقی و النقی بالمنظر الطلق تصنیف حبر خبیر بارع فهم عریف اقرانه فی الخلق و الخلق معین دین الهدی من من براعته فاق الخلائق فی علم و فی ذلق جزاء ربی خیر دائما فله حسن الثناء الی یوم التناد بقی و کم جهول تری فی الغی جاحده و یزدری فضله جهلا من الرهق إذا لقیت لمن ماداه من سفه فقل اعوذ برب الناس و الفلق انتهی فهذا السندی محمد معین بن محمد امین بارعهم الّذی هو عندهم بکل مدح قمین قد اثبت هذا الحدیث الیمین و لم یسلک فیه مسلک اهل الجزاف و التخمین فالمنحرف عنه الی الشمال و الیمین یقتحم مضالّ قوم عمین و المقدم علی طعنه
ص:462
لا یجد غیر ما یکذب به و یمین و لا یتفوه الا بما هو علیه وزر و هو به ضمین
و دوازدهم
آنکه شیخ محمد بن سالم الحفنی الشافعی اثبات و تایید این حدیث شریف فرموده چنانچه در حاشیه خود بر جامع صغیر گفته قوله
(فلیات الباب) یعنی علیّا
فقد ورد ان العلم جزی عشرة اجزاء اعطی علیّا تسعة اجزاء و الناس جزءا و لذا سئل سیّدنا معاویة فقال للسائل سل علیا فانه اعلم منّی و بدر الدین محمد الحقنی از اعاظم علمای مشهورین و افاخم نبلای معروفین نزد سنیه ست محمد بن محمد الامیر الازهری المالکی در رساله اسانید خود در ذکر شیوخ خویش بعد ذکر جمال الدین الحفنی گفته و منهم اخوه طراز عصابة العلماء المحققین و بقیة السّادة الهداة العارفین بهجة الدنیا و زینة الملة و الدین موصل السالکین و محمد الواصلین الاستاذ الاعظم شیخ الشیوخ ابو عبد اللّه بدر الدین سید محمّد الحفنی رضی اللّه عنه و ارضاه حضرته فی مجالس من الجامع الصغیر و النجم الغیطی فی مولده صلّی اللّه علیه و سلم و فی متن الشمائل للترمذی و مات رحمه اللّه اثناء قراءتها و تلقنت عنه الذکر من طریق الخلوتیة و اجازنی إجازة عامة و نص ما کتب لی بسم الله الرحمن الرحیم نحمدک یا علی یا سند و نصلّی و نسلم علی اجل سند و علی اله الاعلام و صحبه نجوم الاسلام اما بعد فقد اجزت المولی الفاضل الحمل بفرائد الفواضل و الفضائل سیدی محمد الامیر نفعه اللّه و نفع به و نظمه فی سلک اهل قربه بما تجوز لی روایته او ثبتت لدی درایته من کتب الحدیث الستة المشهورة و غیرها من کتب السنة الماثورة و کتب المعقول من معان و بیان و اصول موصیا له بتقوی اللّه الّتی من تمسک بها مولاه اجتباه و افضل الصلوة و التسلیم علی اکمل رسل السلام و علی آله و صحبه و عترته و حزبه کتبه محمد بن سالم الحفناوی الشافعی فی حادی عشر رجب الفرد سنة ثمانیة و سبعین و مائة و الف و محمد خلیل مرادی در سلک الدرر گفته محمد الحفنی بن سالم بن احمد الشافعی المصری الشهیر بالحفنی الشیخ العالم المحقق المدقق العارف باللّه تعالی قطب وقته ابو المکارم نجم الدین ولد بحفنه قریة من قری مصر قریب بلبیس سنة احدی و مائة و الف و دخل الازهر و اشتغل بالعلم علی من به من الفضلاء کمحمّد بن عبد اللّه السجلماسی و عبد بن علی النمرسی و مصطفی بن احمد العزیزی و الشمس محمد بن ابراهیم الزیادی الملقب بعبد العزیز و علی بن مصطفی السیواسی الحنفی الضریر و الجمال عبد اللّه الشبراوی و الشهابین احمد الملوی و احمد الجوهری و السید محمد بن محمّد
ص:463
البلیدی و الشمس محمد بن محمد البدیری الدمیاطی و اخذ الطریقة الخلوتیة عن القطب مصطفی بن کمال الدین البکری و تربی علی یدیه و الف التآلیف النافعة منها حاشیة علی شرح الهمزیة لابن حجر و حاشیة علی شرح رسالة الوضع و حاشیة علی حاشیة الحفید علی المختصر و حاشیة علی شرح الرحبیة الشنشوری و غالب حواشی اخیه الجمال یوسف مأخوذة منه و کان یدرس اولا بالسنانیة و بالوراقین ثم فی الطبرسیة داخل باب الجامع ثم لما توفی الجمال عبد اللّه الشبراوی نقل التدریس الی محله داخل الجامع و کان یحضر درسه اکثر من خمسمائة طالب حسن التقریر ذا فصاحة و بیان شهما مهابا محققا مدققا یهرع إلیه الناس جمیعا و اشتهرت طریقة الخلوتیة عنه فی مشرق الارض و مغربها فی حیاته و کانت وفاته فی شهر ربیع الاوّل سنة احدی و ثمانین و مائة و الف رحمه اللّه تعالی انتهی فهذا محمد الحفنی الموصوف بانه طراز العصابة*قد اثبت هذا الحدیث النادب الی مهیع الاصابة و ایده بمویدات بلغت من الحق نصابه*و نضت عن وجه الثواب نقابه*فلا یتجاسر لطعنه الا من عاف لحینه الحقائق المستطابه*و لا یجتری علی غمزه الا من عاند لزیغه المعارف المطابه*و لا یحید عن قبوله الا الغار من ظلمات الجهل فی الغیابة*و لا یروغ عن اذعانه الا المار علی وجهه فی غیاهب العدوان من غیر انابة
آنکه محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الیمانی الصنعانی در روضۀ ندیه فی شرح التحفة العلویة باثبات صحت این حدیث شریف داد کمال جد و جهد داده و در ذب ذمار این خبر منیف ابواب تحقیق و تنقید گشاده چنانچه گفته قوله باب علم المصطفی ان تأته فهنیئا لک بالعلم
مریا
البیت اشاره الی
الحدیث المشهور المروی من طرق ابن عباس و غیره و لفظه عن ابن عباس انه صلعم قال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخرجه العقیلی و ابن عدی و الطبرانی و الحاکم اخرج ابن عدی ایضا و الحاکم من حدیث جابر و اخرج الترمذی من حدیث علی علیه السلام بلفظ انا دار الحکمة و علی بابها قال الترمذی هذا حدیث غریب و فی نسخة منکر و قال العلامة الحافظ الکبیر المجتهد محمد بن جریر الطبری هذا حدیث عندنا صحیح صحیح سنده و قال مالک فی حدیث ابن عباس صحیح الاسناد و روی الخطیب فی تاریخه عن یحیی بن معین انه سئل عن حدیث ابن عباس و قال هو صحیح و قال ابن عدی انّه موضوع و اورد ابن الجوزی الحدیثین حدیث جابر و حدیث ابن عباس فی الموضوعات و قال الحافظ صلاح الدین العلائی قد قال ببطلانه ایضا الذهبی فی المیزان و غیره و لم یاتوا فی ذلک بعلة قادحة
ص:464
قادحة سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر و قال الحافظ ابن حجر هذا الحدیث له طرق کثیرة فی مستدرک الحاکم اقل احوالها ان یکون للحدیث اصل فلا ینبغی ان یطول القول علیه بالوضع و قال الصواب خلاف قول الحاکم انه صحیح و خلاف قول ابن الجوزی انّه موضوع بل هو من قسم الحسن لا یرتقی الی الصحة و لا ینحط الی الکذب قال الحافظ السیوطی قد کنت اجیب بهذا الجواب و هو انه من قسم الحسن دهرا الی ان وقعت تصحیح ابن جریر لحدیث علیّ فی تهذیب الاثار مع تصحیح الحاکم لحدیث ابن عباس فاستخرت اللّه تعالی و جزمت بارتقاء الحدیث عن رتبة الحسن الی رتبة الصحة انتهی قلت قد قسم ائمة الحدیث الصحیح من الاحادیث الی اقسام سبعة احدها ان ینص امام من ائمة الحدیث غیر الشیخین انه صحیح و هذا الحدیث قد نص امامان حافظان کبیران الحاکم ابو عبد اللّه و العلامة محمد بن جریر الّذی قال الخطیب البغدادی فی حقه و کان ابن جریر من الائمة یحکم بقوله و یرجع الی رایه لمعرفته و فضله جمع من العلوم ما لم یشارکه احد من اهل عصره و قال فی حقه المعروف عندهم بامام الائمة ابن خزیمة ما اعلم علی ادیم الارض اعلم من محمد بن جریر و امّا الحاکم فهو امام غیر منازع قال الذهبی فی حقه المحدث الحافظ الکبیر امام المحدثین و قال الخلیل بن عبد اللّه هو ثقة واسع بلغت تصانیفه قریبا من خمس مائة انتهی قلت فاین یقع ابن الجوزی عند هذین الامامین و ابن هو من طبقتهما و حفظهما و اتقانهما و هو الذی قال الحافظ الذهبی فی حقه نقلا عن المامون ان ابن الجوزی کان کثیر الغلط فیما یهنّفه ثم قال الذهبی قلت نعم له و هم کثیر فی موالفته یدخل علیه الداخل من العجلة و التحول من کتاب الی آخر انتهی قلت و سمعت ما قاله الحافظ العلائی انه لا علة قادحة و انما دعوی الوضع دفع بالصدر و قد قال الذهبی فی حق العلائی انّه قرأه و افاد و انتهی و نظر فی الرجال و العلل و تقدم فی هذا الشأن مع صحة الذهن و سرعة الفهم انتهی هذا کلام الذهبی فیه و هو عصریّه و من اقرانه و قد اثنی علیه غیره ممن تاخر عن عصره باکثر من هذا فظهر لک بطلان دعوی الوضع و صحة القول بالصحة کما اختاره الحافظ السیوطی و هو قول الحاکم و ابن جریر
آنکه نیز محمد بن اسماعیل الامیر در روضه ندیه شرح تحفه علویه گفته و کفاه کونه
للمصطفی ثانیا فی کلّ ذکر و صفیّا
قوله و کفاه أی کفاه شرفا و فخرا انه تذکر ثانیا و تالیا لذکره صلعم
ص:465
و انه صفی و مختار للّه تعالی و لرسوله کما تقدم من اکرامه و البیت یشیر الی ما خص اللّه الوصیّ علیه السّلام من القاء ذکره الشریف علی السنة العالم من صبیّ و مکلّف و حرّ و عبد و ذکر و انثی فانّهم إذا ذکروا رسول اللّه صلعم ذکروه لذکره و هذا من اکرام اللّه له ینشأ الصبیّ فیهتف یا محمّد یا علی و العامی و غیرهما و هذا من رفع الذکر الذی طلبه خلیل اللّه فی قوله وَ اِجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی اَلْآخِرِینَ و هو الّذی امتن اللّه به علی رسوله صلعم فی قوله تعالی وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ و کفاه شرفا انه اول السّابقین الی الاسلام و کفاه شرفا انّه اول من صلّی و الّذی رقی جنب أبی القاسم صلعم لکسر الاصنام و کفاه شرفا انه الّذی فداه بنفسه لیلة مکر الّذین کفروا به و کفاه شرفا انّه الذی ادّی عنه الامانات و کفاه شرفا انه من رسول اللّه صلعم بمنزلة الراس من البدن و کفاه شرفا انه من رسول اللّه و ان رسول اللّه صلعم منه و کفاه شرفا انه سلمت علیه الاملاک یوم بدر و کفاه شرفا انّه الّذی قطر ابطال المشرکین فی کل معرکة و کفاه شرفا انه قاتل عمرو بن عبد ود و کفاه شرفا انه فاتح خیبر و کفاه انه مبلغ براءة الی المشرکین و کفاه شرفا ان اللّه سبحانه زوجه البتول و کفاه شرفا ان اولاده لرسول اللّه صلعم اولاده و کفاه شرفا انه خلیفته یوم غزوة تبوک و انه منه بمنزلة هارون من موسی و کفاه شرفا انه احب الخلق الی اللّه بعد رسوله صلعم و کفاه شرفا انه احب الخلق الی رسول اللّه صلعم و کفاه شرفا ان اللّه باهی به ملائکته و کفاه شرفا انه قسیم النار و الجنّة و کفاه شرفا انه اخو رسول اللّه صلعم و کفاه شرفا انه من آذاه فقد آذی رسول اللّه صلعم و کفاه شرفا ان النظر الی وجهه عبادة و کفاه شرفا انه لا یبغضه الاّ منافق و لا یحبه الا مؤمن و کفاه شرفا ان فیه مثلا من عیسی بن مریم علیهما السلام و کفاه شرفا انه ولی کل مؤمن و مؤمنة و کفاه شرفا انه سید العرب و کفاه شرفا انه سید المسلمین و کفاه شرفا انه یحشر راکبا و کفاه شرفا انه یسقی من حوض رسول اللّه صلعم المؤمنین و یذود المنافقین و کفاه شرفا انه لا یجوز احد الصراط الاّ بجواز منه و کفاه شرفا انه یکسی حلة خضراء من حلل الجنّة و کفاه شرفا انه ینادی من تحت العرش نعم الاخ اخوک علی و کفاه شرفا انه مع رسول اللّه صلعم فی قصره مع ابنته سیدة نساء العالمین و کفاه شرفا انه حامل الواء الحمد آدم و من ولده یمشون فی ظله و کفاه شرفا انه یقول اهل المحشر حین یرونه ما هذا الا ملک مقرب او بنی مرسل فینادی مناد لیس هذا ملک مقرب و لا نبی مرسل و لکنه علی بن أبی طالب اخو رسول اللّه صلعم و کفاه شرفا انه مکتوب اسمه مع اسم رسول اللّه صلعم محمد رسول اللّه ایدته
ص:466
بعلی و نصرته به و کفاه شرفا انه یقبض روحه کما یقبض روح رسول اللّه صلعم و کفاه شرفا انه تشتاق إلیه الجنّة کما
فی حدیث انس تشتاق الجنة الی ثلاثة علی و عمار و سلمان و کفاه شرفا انه باب مدینة علمه و کفاه شرفا انها سدت الابواب الا بابه و کفاه شرفا انه لم یرمد بعد الدعوة النبویة و لا اصابه حر و لا برد و کفاه شرفا انه اول من یقرع باب الجنة و کفاه شرفا ان قصره فی الجنّة بین قصری خلیل الرحمن و سید ولد آدم صلعم و کفاه شرفا نزول آیة الولایة و کفاه شرفا ان اللّه سماه مؤمنا فی عشر آیات و کفاه شرفا ان رسول اللّه صلعم انتجاه و کفاه شرفا اکله من الطائر مع رسول اللّه صلعم و کفاه شرفا بیعة الرضوان و کفاه شرفا انه راس اهل البدر و کفاه شرفا انه وصی رسول اللّه صلعم و کفاه شرفا انه وزیره و کفاه شرفا انّه اعلم امته و کفاه شرفا
انّه یقاتل علی تاویل القرآن کما قاتل رسول اللّه صلعم علی تنزیله و کفاه شرفا انه قاتل الناکثین و القاسطین و المارقین و کفاه شرفا انه حامل لوائه صلعم فی کل معرکة و کفاه شرفا انه الّذی غسل رسول اللّه صلعم و تولی دفنه و کفاه شرفا ما اعطاه اللّه من الزهادة و العبادة و التألّه و کفاه شرفا ما فاز به من الزهادة و الزلفی هذی المفاخر لا قعبان من
لبن شیبا بماء فعادا بعد ابوالا
و محمد بن اسماعیل الامیر از اجله علماء عالی مقدار و اماثل نبهای جلیل الاخطار نزد سنیه است شطری از مراتب عالیه و مناقب غالیه او نزد این حضرات بر ناظر ذخیرة المال احمد بن عبد القادر العجیلی و بدر طالع محمد بن علی الشوکانی و جنه فی الاسوة الحسنة بالسنة و حطه فی ذکر الصحاح الستة و اتحاف النبلاء و ابجد العلوم و تاج مکلل مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و ظاهرست فهذا علامتهم المتبحر محمد بن اسماعیل الامیر*قد انفد جهده فی تحقیق هذا الحدیث الخطیر*و بالغ فی تصحیحه جلبا لحین ذوی الزیغ و التعزیر*و ارداهم باثبات هذا الخبر بالاعادة و التکریر*فالمدبر عنه ناکب عن منهج الحق اللاحب المستنیر*و المشیح بوجهه مختلج عن ملحب الصواب السافر المنیر*و المنکر علیه مارق عن ربقة الحقّ من غیر نکیر*و الجاحد له ها و الی اسفل درک من السعیر
آنکه محمد بن علی الصبان در اسعاف الراغبین فی سیرة المصطفی و فضائل اهل بیته الطاهرین گفته
اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الطبرانی و الحاکم و العقیلی فی الضعفاء و ابن عدی عن ابن عمر و الترمذی و الحاکم عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و فی روایة فمن أراد العلم فلیات الباب و فی اخری عند الترمذی عن علی انا دار الحکمة و علی
ص:467
بابها و فی اخری عند ابن عدی علی باب علمی و قد اضطرب النّاس فی هذا الحدیث فجماعة علی انّه موضوع منهم ابن الجوزی و النووی و بالغ الحاکم علی عادته فقال ان الحدیث صحیح و صوب بنص محققی المتأخرین المطلعین من المحدثین انه حسن و محتجب نماند که علامه صبّان از اکابر محققین اعیان و افاخم منقدین عالی شأن سنیه می باشد شیخ حسن عدوی حمزاوی در مشارق الانوار فی فوز اهل الاعتبار که جلالت مرتبت این مصنف و مصنف در مجلد آتی انشاء اللّه تعالی بوجه احسن خواهی دانست جابجا بافادات او تمسک و تشبث می فرماید و بالقاب جلیله شیخ و علامه و محقق او را یاد می نماید چنانچه در مشارق مذکورست قال العلامة الصبان و قال شیخ الاسلام فی شرح البهجة الّذی اختاره ان الافضلیة محمولة علی احوال فعائشة افضل من حیث العلم و خدیجة من حیث تقدمها و اعانتها له صلّی اللّه علیه و سلم فی المهمات الخ و نیز در مشارق گفته قال المحقق الصبان الاصح عند العلماء ان اولاده صلّی اللّه علیه و سلم سبعة ثلاثة ذکور و اربعة اناث الخ و نیز در مشارق گفته قال المحقق الصبان و قد یقال علی اصطلاح مصر الشرف انواع نوع عام لجمیع اهل البیت و نوع خاص بالذریة الخ و نیز در مشارق گفته قال العلامة الصبان کان سیدی جعفر اماما نبیلا اخذ الحدیث عن ابیه وجده لامه القاسم بن محمد بن أبی بکر الصدیق الخ و نیز در مشارق گفته قال الشیخ الصبان و من کراماته یعنی الشافعی انه لما اختضر دخل علیه جماعة الخ و نیز در مشارق گفته قال العلامة الصبان فی رسالته لاهل البیت الخ انتهی فهذا محمّد بن علی الصّبان*احد افرادهم الأعیان*قد نصر الحق و اعان و هصر الباطل و اهان*حیث اورد هذا الحدیث النیر البرهان*الظاهر السلطان*بروایة اکابرهم الارکان*و تخریج احبارهم الذین لا یدانیهم مدان*و مال الی اثباته رغما لمعاطس ذوی الحقد و الشنئان و آل الی تحقیقه قمعا لرءوس اهل الزیغ و العدوان*فالناکل عنه جائب لبید العته و الهیمان* و الناکص عنه خائب فی تیه الخیبة و الخسران
آنکه شیخ سلیمان جمل در کتاب الفتوحات الاحمدیه بالمنح المحمدیه شرح شعر و وزیر ابن عمه فی المآلی و من الاهل تسعد الوزراء
گفته و قوله و من الاهل الخ من تلک السعادة ما امده به من المواخاة
فقد اخرج الترمذی اخی صلّی اللّه علیه و سلّم بین اصحابه فجاء علی تدمع عیناه فقال یا رسول اللّه آخیت بین اصحابک و لم تواخ بینی و بین احد فقال انت اخی فی الدنیا و الآخرة و منها العلوم الّتی اشار إلیها
بقوله انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب انتهی فهذا شیخهم الجلیل سلیمان الجمل*قد اثبت
ص:468
هذا الحدیث الرفیع المحل*بحتم قطع من المستریب کل حبل و فصل*و آورده بجزم صرم من المستنکر کل سبب و قصل*فالمقدم علی طعنه عائث فی دینه کالاغبس الازل*و الذاهب عنه هائم لحینه کالاخلف الاضل*و الممتری فیه لا یکون الا من عمّه الخذلان و شمل*و المجتری علیه لا یحصل فی هفواته الاّ علی رفض الجمل
آنکه قمر الدین حسینی اورنگ بادی در نور الکریمتین در ذکر بیت نبوت گفته
حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها و سدوا کل خوخة الا خوخة أبی بکر و سدوا کل خوخة الاّ باب علیّ اشارت بکلیه این بیت و بابواب این بیتست انتهی-و قمر الدین اورنگ بادی از افاخم کملای اعلام و اعاظم نبلای عالیمقام نزد سنیه است غلام علی آزاد بلگرامی در سبحة المرجان گفته مولانا السید قمر الدین الحسینی الاورنقابادی جعل اللّه به اللّیل نهارا و ادامه للزمان فخارا قمر طالع فی میزان الشرع المبین و کوکب ساطع فی اوج الشرف الرصین اضاء بانوار الابدیة و انطبع بالعکوس السّرمدیة اشرق علی عالمی السفلی و العلوی و احاط بعلمی الصوری و المعنوی آباءه الکرام من سادات خجند و ازهر بمیامنهم کثیر من الرّند و السیّد ظهیر الدین منهم هاجر من خجند الی الهند و توطن فی أمن آباد من توابع لاهور و ملأ سوحها بالنور و السرور ثم السید محمد ابن ابنه خرج عن الوطن و رحل الی الدکن و السید عنایة اللّه بن السید محمد المذکور کان من العرفاء و خواص الاولیاء اخذ الطریقة النقشبندیة عن الحافل بالعلم النظری و الضروری مولانا الشیخ أبی المظفر البرهانفوری عن نور السّموات و التخوم مولانا الشیخ محمد معصوم عن ابیه امام ائمة المعانی مولانا الشیخ احمد السّرهندی مجدد الالف الثانی قدس اللّه اسرارهم توطن السیّد عنایة اللّه ببلده بالافور علی اربع منازل من برهانفور و اعلی کلمة الهدایة و اوصل الطالبین الی النهایة و توفی سنة سبعة عشر و مائة و الف و دفن ببالافور صانها اللّه عن الفتور و خلفه الصدق السید منیب اللّه قدس سره کان من المنقطعین الی اللّه و المنیبین إلیه و العارفین بالحق و المقربین لدیه توفی سنة احدی و ستین و مائة و الف و ولده الارشد مولانا السیّد قمر الدین سلمه اللّه تعالی ولد سنة ثلاث و عشرین و مائة و الف و لما تجاوز هلاله عن الغرر و وصل من التنقل الی منتهی العشر اخذ السیاحة فی مناهج الفنون و طوی مسافتها من السّهول و الحزون و اکتسب العلوم العقلیة و النقلیة من الفضلاء الاجلاء و صار فی النقلیات اما ما بارعا و فی العقلیات برهانا ساطعا مشی المشائیون فی رکابه
ص:469
و شام الاشراقیون و میض صحابه و وفق بحفظ القرآن العظیم و فاز بحمل الامانة من الکنز القدیم و اخذ الطریقة النقشبندیة عن ابیه و انجاز من بدایات التشبیه الی نهایات التنزیه وزان العلم بالعمل و لاح نارا علی القلل و قصد السیاحة الی شاهجهان آباد لا برح رونقها فی الازدیاد خالصا لرؤیة الفقراء و صحبة العرفاء فخرج عن اورنقاباد فی الثامن من شوال سنة خمس و خمسین و مائة و الف و دخل شاهجهان آباد فی السابع و العشرین من ذی الحجة من ذلک العام و لقی بها جماعة من المشایخ الاعلام و مر عن شاهجهان آباد الی سهرند فی اوائل صفر سنة سبع و خمسین و مائة و الف و زار مرقد شیخه الاکبر العارف الرّبانی مجرد الالف الثانی و اخری من المراقد المنورة و المشاهد المعطرة برد اللّه مضاجعهم و منها الی لاهور حرمها اللّه تعالی عن الشرور و اجتمع بطائفة من کملائها و وافی جماعة من عرفائها و عاد الی شاهجهان آباد فی شهر ربیع الآخر من ذلک العام و اقام بها ما قدر اللّه من الایام ثم قصد الانعطاف الی الدکن و اشتاق الی مسارح الوطن فخرج عن شاهجهان آباد فی الثامن و العشرین من ذی الحجة من العام المرقوم و سار سیر القمر بین النجوم حتی وصل فی العشرة الاولی من شهر ربیع الآخر سنة ثمان و خمسین و مائة و الف ببالافور و اطمان بلقاء والده المغفور و جاء فی جمادی الاولی من هذه السنة الی اورنقاباد لا زالت معمورة بخواص العباد و لعمری لقد عاد القمر الی ابراجه و نشر اردیة الضوء علی فجاجه و لمّا وردت انا اورنقاباد انعقد بینی و بینه الوداد فنحن فرقدان فی فلک الاتحاد و ظفرنا بفرصة من الزمان و اصبحنا منشرحین فی روح و ریحان انتهی ما اردنا نقله و نیز غلام علی آزاد در تسلیة الفواد گفته السید قمر الدین بن سید منیب اللّه الاورنقابادی جعل اللّه به اللیل نهارا و ادامه للزمان فخارا قمر ساطع فی میزان الشرع المبین و کوکب ساطع فی اوج الشرف الرصین اضاء بالانوار الابدیة و انطبع بالعکوس السرمدیة و اشرق علی عالمی السفلی و العلوی و احاط بعلمی الصوری و المعنوی آباءه الکرام من سادات خجند و ازهر بمیامنهم کثیر من الزند و السید ظهیر الدین منهم هاجر من خجند الی الهند و توطن فی أمن آباد من توابع لاهور و ملأ سوحها بالنور و السرور ثم السیّد محمد ابن ابنه خرج من الوطن و رحل الی الدکن و السیّد عنایة اللّه بن السید محمد المذکور کان من العرفاء و خواص الاولیاء اخذ الطریقة النقشبندیة عن الحافل بالعلم النظری و الضروری مولانا الشیخ مظفر البرهانفوری
ص:470
و هو عن نور السموات و التخوم مولانا الشیخ محمد معصوم و هو عن ابیه امام ائمّة المعانی مولانا الشیخ احمد السّرهندی مجدد الالف الثانی صاحب المکتوبات الشهیرة و الکرامات المستنیرة قدس اللّه اسرارهم توطن السید عنایة اللّه ببلدة بالافور علی اربع منازل من برهانفور و اعلی کلمة الهدایة و اوصل الطالبین الی النهایة و توفی سنة سبعة عشر و مائة و الف و دفن ببالافور صانها اللّه عن الفتور و خلفه الصدق السید منیب اللّه قدس سره کان من المنقطعین الی اللّه و المنیبین إلیه و العارفین بالحق و المقربین لدیه توفی سنة احدی و ستین و مائة و الف و ولده الارشد مولانا السید قمر الدین سلمه اللّه تعالی ولد سنة ثلث و عشرین و مائة و الف و لما تجاوز هلاله عن الغرر و وصل من النقل الی منتهی العشر اخذ السیاحة فی مناهج الفنون و طوی مسافتها من السهول و الحزون و اکتسب العلوم العقلیة و النقلیة من الفضلاء الاجلاء و صار فی النقلیات اماما بارعا و فی العقلیات برهانا ساطعا مشی المشائیون فی رکابه و شام الاشراقیون و میض سحابه و وفق بحفظ القرآن العظیم و فاز بحمل الامانة من الکنز القدیم و اخذ الطریقة النقشبندیة عن ابیه و انحاز من بدایات التشبیه الی نهایات التنزیه وزان العلم بالعمل و لاح نارا علی القلل و قصد السیاحة الی شاهجهان آباد ما برح رونقها فی الازدیاد خالصا لرویة الفقراء و صحبة العرفاء فخرج من اورنقاباد فی الثامن من شوال سنة خمس و خمسین و مائة و الف و دخل شاهجهان آباد فی السابع و العشرین من ذی الحجة من ذلک العام و لقی بها جماعة من المشایخ الاعلام و مر من شاهجهان آباد الی سرهند فی اواخر صفر سنة سبع و خمسین و مائه و الف و زار مرقد شیخه الاکبر العارف الربانی مجدد الالف الثانی و اخری من المراقد المنورة و المشاهد المعطرة برد اللّه مضاجعهم و منها الی لاهور حرسها اللّه عن الشرور و اجتمع بطائفة من کملائها و وافی جماعة من عرفائها و عاد الی شاهجهان آباد فی جمادی الاولی من ذلک العام و اقام بها ما قدره اللّه سبحانه من الایام ثم قصد الانعطاف الی الدکن و اشتاق الی مسارح الوطن فخرج من شاهجهان آباد فی الثامن و العشرین من ذی الحجة من العام المرقوم و سار سیر القمر بین النجوم حتی وصل فی العشرة الاولی من شهر ربیع الآخر سنة ثمان و خمسین و مائة و الف بالافور و اطمأن بلقاء والده المغفور و جاء فی جمادی الاولی من هذه السنة الی اورنقاباد لا زالت معمورة بخواص العباد و لعمری عاد القمر الی ابراجه و نشر أردیة الضوء علی فجاجه و هو بها من ذلک الوقت الی الآن ادامه اللّه نورا فی جبهة الزمان و صنف سنة
ص:471
اربع و ستین و مائة و الف کتابا فی مسئلة الوجود و ملأ جیوب الاوراق بجیاد النقود سماه مظهر النور و انار به ظلم الدّهور بین فیه مذاهب العلماء و مسالک المتکلمین و الحکماء فماط اللثام عن وجوه الحقائق و حل العقد عن ذوائب الدقائق و لما وردت اورنقاباد انعقد بینی و بینه الوداد فنحن کالفرقدین فی فلک الاتحاد و ظفرنا بفرصة من الزمان و اصبحنا منشرحین فی روح و ریحان فالحمد للّه علی ما جعل لیالینا بیضاء و صیر ظلامنا و میضا نرجو ان یصون ایامنا و یحفظ عن التناثر نظامنا و مولوی صدیق حسن خان معاصر در ابجد العلوم گفته السیّد قمر الدین الحسینی الاورنگ آبادی کان قمرا طالعا فی میزان الشرع المبین و کوکبا ساطعا فی اوج الشرف الرصین آباؤه من سادات خجند و السیّد ظهیر الدین منهم هاجر منها الی الهند و توطن فی أمن آباد من توابع لاهور ثم ابنه السید محمد رحل الی الدکن و کان ابنه السید عنایة اللّه من العرفاء اخذ الطریقة النقشبندیة عن الشیخ أبی المظفر البرهانفوری عن الشیخ محمد معصوم عن ابیه الشیخ احمد السهرندی و توطن ببلدة بالاپور علی اربع منازل من برهانفور و توفی بها سنة 1117 و ابنه السید منیب اللّه المتوفی سنة 1161 کان من العرفاء ایضا و صاحب هذه الترجمة ولده الارشد ولد سنة 1123 و ساح فی مناهج الفنون و برع فی العلوم العقلیة و النقلیة حتی صار فی النقلیات اماما بارعا و فی العقلیات برهانا ساطعا حفظ القرآن وزان العلم بالعمل و راح الی دهلی و سهرند و زار قبر المجدد و رحل الی لاهور و اجتمع بطائفة من العلماء و العرفاء فی تلک البلاد ثم رجع الی بالاپور و جاء الی اورنگ آباد و انعقد الوداد بینه و بین السید آزاد فکانا فرقدین علی فلک الاتحاد ثم ارتحل الی الحرمین الشریفین مع ابنیه الکریمین میر نور الهدی و میر نور العلی و رجع الی الهند ثم انتهض مع اهل بیته الی اورنگ آباد له کتاب فی مسئلة الوجود سماه مظهر النور بین فیه مذاهب العلماء و مسالک المتکلمین و الحکماء ذکر طرفا منها السید آزاد فی السبحة و ارخ له بابیات عربیّة اولها فاح عرف النسیم فی السحر
و اتانی باطیب الخبر
توفی فی أورنک آباد فی سنة 1193 و دفن داخل البلد قال آزاد فی تاریخ وفاته موت العلماء ثلمة انتهی فهذا قمر الدین بارعهم المعروف فی الاقطار*الّذی علا عندهم صیت فضله و طار قد اثبت هذا الحدیث النافح العطار*المزری لسلاسة بصوب القطار*فلا ینحرف عنه الا من مرن علی الاود و الانئطار*و لا یصدف عنه الا من منی بالالس و الابطار*و لا یرمیه بالضعف الا من القاه الباطل فی مهالک الاخطار*و لا یطعنه بالوهن الا من قضی منه الغرور کل الاوطار
آنکه شهاب الدین احمد بن عبد القادر بن بکری العجیلی
ص:472
الشافعی که محامد سنیه و مدائح علیه او در مجلد آتی ان شاء اللّه تعالی بتفصیل خواهی شنید در ذخیرة المآل فی شرح عقد جواهر اللآل گفته و دعوة الحق و باب العلم و اعلم الصحب بکل حکم
قالت أم سلمة رضی اللّه عنها سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم یقول اما ترضین یا فاطمة ان زوجتک اقدم امتی سلما و اکثرهم علماء و اعظمهم حلما
و قالت أم سلمة رضی اللّه عنها سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم یقول علی مع القرآن و القرآن مع علیّ لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فهو الداعی الی الحق و هو دعوة الحق
و فی الجامع الکبیر قسمت الحکمة عشرة اجزاء فاعطی علی تسعة اجزاء و الناس جزءا واحدا و علی اعلم بالواحد منهم
و اخرج الترمذی انه قال صلّی اللّه علیه و اله و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و لهذا کانت الطرق و السلسلات راجعة إلیه و
فی الکبیر للسیوطی رحمه اللّه قال صلّی اللّه علیه و اله و سلم علیّ باب علمی و مبین لامتی ما ارسلت به من بعدی رواه ابو ذر و فیه قال صلّی اللّه علیه و اله و سلم علی بن أبی طالب اعلم الناس باللّه و اکثر الناس حبا و تعظیما لاهل لا اله الاّ اللّه اخرجه ابو نعیم و کان عمر رضی اللّه عنه یقول اعوذ باللّه من معضلة لیس فیها ابو الحسن و یقول ان علیّا اقضانا و لو لا علی لهلک عمر و قالت عائشة رضی اللّه عنها انه اعلم من بقی بالسنة و من کلامه رضی اللّه عنه لو شئت لاوقرت سبعین بعیرا من تفسیر سورة الفاتحة و کان یشیر الی صدره و یقول کم من علوم هاهنا لو وجدت لها حاملا
آنکه نیز شهاب الدین عجیلی در ذخیرة المال گفته و لیس منها حجر مرصوصة الا و هی
من جبل مقصوصة
و قد قالوا العلم مدینة مبنیة لبنة من الدرایة و لبنة من الروایة فما ظنک بهذا الشأن لبنة من السنة و لبنة من القرآن فی وسط مدینة علم و علیّ لها باب ف اُدْخُلُوا اَلْبابَ سُجَّداً یا اولی الالباب
آنکه نیز شهاب الدین عجیلی در ذخیرة المال گفته و المراد بقولی علی اصطلاح العلماء اعنی مدینة العلم صلّی اللّه علیه و آله و سلم و اعنی اعلم خلق اللّه بمراد اللّه و اعنی باب المدینة و نقطة الباء رضی اللّه عنه و اعنی عالم قریش الّذی یملأ طباق الارض علما و من تابعهم علی ذلک المنهج سلفا و خلفا فان صریح اقوالهم ما ذکرته فی المنظومة ان الشیعة کلّ من تولی علیا و أهل بیته و تابعهم فی اقوالهم و افعالهم فمن سلک منهجهم القویم و اتخذهم اولیاء صدق علیه اسم التشیع إذ هو التتبع لهم حقیقة و لا نفصل مذهبا من مذهب و لا فرقة من فرقة و من اظهر اتباعهم و تشیع به و هو عار منه فهو من اعدائهم و ان تسمی بذلک الاسم
ص:473
فالاسماء لا تغیر المعانی و من یتعنی فانّه منّی
آنکه نیز شهاب الدین عجیلی در ذخیرة المال بعد ذکر بعض مدائح شیخین که شیوخ آن قوم آن را بر زبان جناب امیر المؤمنین علیه السلام افترا نموده اند گفته فانظر الی کلام باب مدینة العلم و شهادته لهما بالحق فانک تعرف بذلک من دخل الباب و من خرج انتهی فهذا حبرهم العجیلی صاحب الذخیرة*المعروف عندهم بالمآثر الشامخة الاثیرة*قد روی هذا الحدیث الّذی جلیّ من اهل الایمان کل بصیرة*و اثبته فی افاداته المتکررة الحظیرة*فالناظر إلیه بعین من العرفان قریرة*سالک من طرق الاذعان اسد وتیرة*و المتفوه بطعنه رافعا للعقیرة*مجترم لعدوانه اکبر جریرة
دو صد و بست و دوم
آنکه محمد مبین بن محب اللّه بن ملا احمد عبد الحق بن ملا محمد سعید بن قطب الدین السهالوی که محامد جلیله و مدائح جزیله او بنابر افادات اکابر قوم در مجلد حدیث ولایت بتفصیل شنیدی در وسیلة النجاة گفته اما بیان علم و حکمت و حل مشکلات و فقاهت و ذکا و جودت او نه بحدیست که در حیطه تحریر درآید لیکن شمۀ از ان مرقوم می گردد و طالب صادق را کفایت می کند فرمود رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در حق و
انا مدینة العلم و علی بابها اخرجه البزار عن جابر بن عبد اللّه و العقیلی و ابن عدی عن ابن عمر و الطبرانی عن کلیهما و الحاکم عن علی و ابن عمر و زاد الطبرانی فی روایة عن ابن عباس مرفوعا فمن أراد العلم فلیأته من بابه و هذا الحدیث صحیح علی رای الحاکم و
قال ابن حجر حسن و هو عند الترمذی و ابو نعیم عن علی بلفظ انا دار الحکمة و علی بابها بار بگشا أی علی مرتضی
أی پس سوء القضاء حسن القضاء
باب رحمت تا ابد
انتهی فهذا اکابرهم الجلیل محمد مبین*و خابرهم المجیل المثیل المتین*قد اثبت هذا الحدیث الرصین*و حقق ذلک الخبر الرزین*بما ارغم انف کل معاند مهین* و کسر شوکة کل جاحد بالخطیئة رهین*فلا ینبس بقدحه بعد الاّ المنکب الاخلف الافین و لا یظهر طعنه الا من ثار فی صدره الداء الدفین*و لا یقطع عنه الاّ الناکب عن الطریق الامم المستبین*و لا یصرف عنه الا الخائب المخفق و الخاسر الغبین
آنکه ثناء اللّه پانی پتی در سیف مسلول گفته پنجم
حدیث جابر عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها رواه البزار و الطبرانی عن جابر و له شواهد من حدیث ابن عمر و ابن عباس و علی و اخیه و صححه الحاکم و ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات و قال یحیی بن معین لا اصل له و قال البخاری و الترمذی انه
ص:474
منکر و لیس له وجه صحیح و قال النووی و الجزری انه موضوع و قال الحافظ ابن حجر الصواب خلاف قول الفریقین یعنی من قال انه صحیح و من قال انه موضوع فالحدیث حسن لا صحیح و لا موضوع فقیر گوید نظر برسند قول ابن حجر صوابست اما بکثرت شواهد حکم بصحت توان نمود جواب این حدیث بر امامت دلالت ندارد انتهی
آنکه نیز ثناء اللّه در سیف مسلول در ذکر مآثر جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و پیغمبر صلّی اللّه علیه و سلم بعلم او گواهی داد و فرمود
انا مدینة العلم و علی بابها و فرمود
اقضاکم علیّ
آنکه نیز ثناء اللّه در سیف مسلول گفته خاتمه در ذکر ائمه اهلبیت رضی اللّه عنهم بدانکه امامت چند معنی دارد یکی معنی مخترعه روافض که اصلا آن را ثبوت نیست و بطلان آن بیان نمودیم دوم بمعنی خلیفه و ذکر آن هم سابق رفته و باین معنی هم اطلاق لفظ امام بر ان اکابر برای علی مرتضی و حسن مجتبی و محمد مهدی دروغ و افتراست سوم بمعنی پیشوای ملت و باین معنی اطلاق بر اکثر اکابر امت کرده می شود چون امام ابو حنیفه و امام شافعی پس بر ائمه اهلبیت هم بطریق اولی کرده شود که دیگر اکابر امت را در علوم ظاهر و باطن بیشتر رجوع بآن اکابر افتاده خصوص امام محمد باقر و امام جعفر صادق و بعضی از اکابر اولیاء امت را کشف صریح که یکی از اسباب علمست و سابق در اسباب علم مذکور شده امام را بمعنی دیگر ظاهر گشته و آن آنست که فیوض و برکات کارخانه ولایت که از جناب الهی بر اولیاء اللّه نازل می شود اول بر یک شخص نازل می شود و از ان شخص قسمت شده بهر یک از اولیاء عصر موافق مرتبه و بحسب استعداد او می رسد و هیچکس را از اولیاء اللّه بی توسط او فیضی نمی رسد و کسی از مردان خدا بیوسیلۀ او درجه ولایت نمی یابد اقطاب جزئی و اوتاد و ابدال و نجبا و نقبا و جمیع اقسام اولیاء خدا بوی محتاج می باشند صاحب این منصب عالی را امام و قطب ارشاد بالاصالة نیز خوانند و این منصب عالی از وقت ظهور آدم علیه السلام بروح پاک علی مرتضی کرم اللّه وجهه مقرر بود که پیش از نشأۀ عنصری آن حضرت هم در امم سابقه هر کرا درجه ولایت می رسید بتوسط روح پاک آن حضرت می رسید و بعد وجود عنصری تا وقت رحلت او از صحابه و تابعین همه را این دولت بتوسط او رسیده و بعد رحلت او این منصب عالی بحسن مجتبی و بعد از وی به حسین شهید کربلا پستر به امام زین العابدین ص پستر به محمد باقر بعد از ان بجعفر صادق پستر بموسی کاظم پستر بعلی رضا پستر به محمد التقی بعد از ان بعلی النقی پستر بحسن العسکری علیهم السلام آن منصب عالی مفوض گشته و بعد وفات عسکری علیه السلام تا وقت ظهور سید الشرفا غوث الثقلین محیی الدین عبد القادر الجیلی این منصب عالی بروح حسن عسکری علیه السلام متعلق بود چون حضرت غوث الثقلین پیدا شد این منصب مبارک بوی متعلق شد و تا ظهور محمد مهدی این منصب بروح مبارک غوث الثقلین متعلق باشد و لهذا آن حضرت قدمی هذه علی رقبة کلّ ولی اللّه فرموده و باین بیت ترنم نموده شعر افلت شموس الاولین و شمسنا ابدا علی افق العلی لا تغرب
ص:475
یعنی فرو رفتند افتابهای دیگر اولیاء کرام پیشین و آفتاب ما یعنی ائمه عظام همیشه بر افق بلندی باشد غروب نشود و چون امام محمد مهدی ظاهر شود این منصب عالی بوی مفوض گردد و تا انقراض زمان بوی مفوض باشد و باین قول که روح امیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه و ائمه همراه انبیاء پیشین بود بحکم الکذوب قد یصدق امامیّه هم گفته اند لیکن با غلطهای بسیار در ان و قول غوث الثقلین و اخی و خلیلی کان موسی بن عمران نیز بر ان دلالت دارد و این مدعا بکشف و الهام ثابت شده و استنباط این مدعا از کتاب اللّه و از حدیث سرور پیغمبران صلی اللّه علیه و علیهم و سلم نیز می توانیم کرد قال اللّه تعالی قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی یعنی سؤال نمی کنم از شما هیچ اجرت و نمی خواهم لیکن می خواهم از شما دوستی اقربای من وجه استنباط آنست که انبیای سابق لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَی اَلَّذِی گفته اند اصلا اجرت بر فریضه تبلیغ رسالت درخواست نکرده اند و چه احتمال درخواست اجرت بود پیغمبر ما را صلّی اللّه علیه و سلم حق تعالی بتغیر اسلوب کلام امر فرموده حکمت در آن آنست که شرائع انبیاء سابق بعد وفات آنها منسوخ می شد و این شریعت موبدست پس امّتان را باید که بعد رحلت پیغمبر بنائب پیغمبر رجوع آرند لهذا آن سرور علیه السلام برای شفقت بر امت خود رهنمونی کرده بمحبت آل خود اشارت فرمود به تشبث دامان پاک آنها که وارثان پیغمبر و دروازه علوم وی اند و لهذا
قال علیه السلام ترکت فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی الحدیث یعنی گذاشتم در شما دو وسیلۀ محکم قران مجید و آل خود را و
قال علیه السّلام انا مدینة العلم و علی بابها من شهر علمم و علی دروازه آن شهرست مراد ازین علم علم ظاهر نیست که همه اصحاب در ان شریک بودند بلکه مراد علم باطنست پس محض برای تحصیل علم باطن اشاره بسوی علی و آل پاک او رفته و بمحبت آنها امر صادر شده حیث
قال من کنت مولاه فعلی مولاه
و قال حب علی عبادة و غرض از محبت آنست که محبت مرید را در رنگ پیر می گرداند
قال علیه السلام المرامع من احبّ انتهی و محتجب نماند که قاضی ثناء اللّه از اکابر علمای کاملین و افاخم عرفای واصلین و اجلۀ کبرای محدثین و اعاظم نبهای منقدین نزد سنیه است شاه عبد اللّه المعروف بشاه غلام علی دهلوی در رساله خود که در حالات شمس الدین حبیب اللّه مرزاجان جانان مظهر تالیف نموده گفته حضرت مولوی ثناء اللّه اشرف و اسبق خلفاء حضرت ایشان اند نسب ایشان بحضرت شیخ جلال کبیر اولیاء چشتی رحمة اللّه علیه به دوازده واسطه می رسد و نسب حضرت شیخ جلال بجناب امیر المؤمنین حضرت عثمان رضی اللّه تعالی منتهی می شود ایشان زبدۀ علمای ربّانی مقرب بارگاه یزدانی اند در علوم عقلی و نقلی تبحر تمام دارند در فقه و اصول بمرتبه اجتهاد رسیده کتابی مبسوط در علم فقه با بیان ماخذ و دلائل و مختار مجتهدان مذاهب اربعه در هر مسئله تالیف نموده اند و آنچه نزد ایشان اقوی ثابت شد آن را رسالۀ جدا مسمّی بماخذ الاقوی تحریر فرموده در اصول نیز مختارات خود نوشته تفسیر طولانی جامع اقوال قدماء مفسرین و تاویلات
ص:476
جدیده که بر لطیفه روحانی ایشان از مبدء فیاض ریخته ارقام نموده اند و رسائل در تصوف و تحقیق معارف حضرت مجدد رضی اللّه تعالی عنه نگاشته صفاء ذهن و جودة طبع و قوت فکر و سلامت عقل ایشان زائد الوصف ست طریقه از حضرت شیخ الشیوخ محمد عابد قدس سره گرفته بتوجهات ایشان بفناء قلبی رسیده اند باز باتباع امر آن حضرت بخدمت حضرت ایشان رجوع نموده بحسن تربیت بلیغه بجمیع مقامات احمدیه فائز شده اند و از بس سرعت سیر و شوق وصول اصل خود تمام سلوک این طریقه در پنجاه توجه بانجام رسانیده هژده ساله بودند که فراغ از تحصیل علم ظاهر و خلافت طریقه یافته باشاعت علم و فیض باطن پرداختند و هدایت و ارشاد را رواجی بخشیده بر زبان حضرت ایشان بلقب علم الهدی سرافراز گشتند ایشان در ایام خوردی جد خود حضرت شیخ جلال پانی پتی را رحمة اللّه علیه دیدند الطاف بسیار بحال ایشان فرموده پیشانی مبارک خود را به پیشانی ایشان مالیدند هم در آن ایام بزیارت حضرت غوث الثقلین مشرف شدند و انحضرت خرمایی تر ایشان را عطا فرموده یک بار امیر المؤمنین علی مرتضی کرم اللّه وجهه را بخواب دیدند درباره ایشان بشاشت تمام می فرمایند
انت منی بمنزلة هارون من موسی علیهما السلام حضرت ایشان تعبیر این خواب چنین فرمودند که صورت مثالی فقیر بصورت جد بزرگوار فقیر اعنی علی مرتضی رضی اللّه تعالی عنه متمثل شده شما را باین کلمات مبشر ساخته می تواند که بعد فقیر خلافت طریقه بشما منتقل گردد بعد واقعه حضرت ایشان حضرت غوث الثقلین را دیده اند که تشریف آورده کلمات تعزیت ماتم آن حضرت مذکور فرمودند و از واقعه حضرت ایشان تاسف داشتند حضرت ایشان تعریف و مدح ایشان بسیار می نمودند می فرمودند نسبت ایشان با نسبت فقیر در علو مساویست و در عرض و قوت متفاوت ایشان ضمنی فقیراند و فقیر ضمنی حضرت شیخ قدس سره هر فیضی که بفقیر می رسد ایشان در ان شریک اند نیک و بد ایشان نیک و بد فقیرست از بس اجتماع کمالات ظاهری و باطنی ایشان عزیزترین موجودات اند در دل فقیر مهابت ایشان می آید از روی صلاح و تقوی و دیانت روح مجسم اند مروج شریعت منور طریقت ملکی صفت که ملائکه تعظیم ایشان می نمایند انتهی فقیر زبانی ایشان شنیده ام می گفتند حضرت ایشان می فرمودند اگر خدای تعالی بروز قیامت از بنده پرسد که در درگاه ما تحفه چه آوردی عرض کنم ثناء اللّه پانی پتی را روزی فقیر بحضور حاضر بودم و حلقه ذکر و مراقبه منعقد بود که ایشان درآمدند فرمودند شما چه عمل می نمائید که ملائک بجهت تعظیم شما جا خالی نمودند الحق فقیر کمّل اصحاب حضرت ایشان را دیده ام این همه فیوض و برکات طریقه احمدیه که در ذات ایشان جمع است در هیچ یکی ملاحظه نکرده ام اگر چه دست ادراک ارباب قلب از ان حالات کوتاه است لهذا می گویم که باعتقاد فقیر مثل ایشان باین کمالات و علو نسبت خاصه مجددی در این وقت کسی نیست و از خلفای حضرت ایشان بفضائل کثیره ممتازاند اما نیابت حضرت ایشان که عبارتست از تسلیک و ایصال طالبان بغایات طریقه احمدیه با صحت کشف مقامات و وجدان کیفیات درجات قرب الهی
ص:477
سبحانه بکسی مسلم نگشت چنانچه حضرت ایشان بارها افسوس می نمودند که در اصحاب فقیر کسی قائم مقام فقیر نیست گفت فقیر را قم مقصود از اختیار طریقۀ تصفیه قلب از گرفتاری ماسوا و دوام علم باللّه و تزکیه نفس از رذائل و تهذیب اخلاقست و از برکات ذکر و شغل کیفیات و حالات و استغراق و سکر غلبات محبت دست می دهد الحمد للّه که این معانی در صحبت خلفاء حضرت ایشان موافق زمانه طالبان حاصل می نمایند بنده مستفیدان اینها را دیده ام حضور و جمعیتی باذواق قلبی بلکه انوار فوق نیز دارند بالجمله ذات ایشان با کمالات ظاهر و باطن موصوف است و اوقات بطاعت و عبادت معمور دارند صد رکعت نماز وظیفه مقرر نموده یک منزل قرآن در تهجد می خوانند چون درین زمانه علمای متدین کم اند در دل ایشان چنین ریختند که منصب قضا و فصل قضایا اختیار نمودند و حق این مرتبه چنانچه باید بجا می آرند و رسوم متعارفه قضات ناعاقبت بین هرگز ایشان بظهور نمی آید یک بار شخصی که مهر ایشان داشت از کسی چیزی گرفت ایشان بر ان اطلاع یافته تعزیز فرموده و آنچه گرفته بود رو نمودند مشهورست این چنین ادای حق این منصب خاصه ایشانست مکاتیب حضرت ایشان بنام ایشان بسیارست چند فقره از ان نوشته می شود شیخ عین الدین نام جوانی از سکنه عظیم آباد ترک روزگار کرده از چند روز داخل طریقه شده بوسیله رقعه بخدمت ایشان حاضر خواهد شد در قلب او تنویری حاصل شده قطع مسافت هنوز شروع نکرده مردی شکسته دلست مورد رحم بحال او توجهات فرمایند علی رضاخان طریقه از فقیر گرفته اند ذکر لطائف خمسه ایشان جاری شده و نفی اثبات هم شروع نموده اند در حلقه شما داخل خواهند شد توجه بر لطیفه قلب ایشان که اول کار این لطیفه منظورست ضرورست انتهی از اصحاب ایشان پیر محمد و سید محمد گهیسا بصحبت حضرت ایشان رسیده نسبت های طریقه فائز شدند انتهی مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته قاضی ثناء اللّه پانی پتی از اولاد شیخ جلال الدین کبیر اولیای چشتی اند و نسب ایشان منتهی می شود بحضرت عثمان رضی اللّه عنه در علوم عقلیه و نقلیه تبحر تمام داشت و در فقه و اصول بمرتبه اجتهاد رسیده کتابی مبسوط در فقه با بیان ماخذ و دلائل و مختار مجتهدین اربعه در هر مسئله تالیف نموده اند و آنچه نزد ایشان اقوی ثابت شد آن را رساله جداگانه مسمی بماخذ الاقوی تحریر فرموده در اصول نیز مختارات خود نوشته اند تفسیر طولانی جامع اقوال قدمای مفسرین و تاویلات جدیده که بر لطیفه روحانی ایشان از مبدا فیاض ریخته نوشته اند و رسائل در تصوف و تحقیق معارف حضرت مجدد الف ثانی شیخ احمد سرهندی نگاشته صفای ذهن و جودت طبع و قوت فکر و سلامت عقل ایشان زائد الوصف بود طریقه از شیخ محمد عابد گرفته و از بس سرعت و شوق وصول تمام سلوک در پنجاه توجه بانجام رسانیده هیژده ساله بودند که از تحصیل علم ظاهر فراغ یافته بخدمت میرزا جانجانان رسیدند و بر زبان ایشان ملقب بعلم الهدی شدند-شاه عبد العزیز محدث دهلوی ایشان را بیهقی وقت می گفتند در ایام تحصیل سیصد
ص:478
و پنجاه کتب سوای کتب تحصیلیه بمطالعه خود دراوردند در منامات از شیخ جلال جد خود و شیخ عبد القادر جیلانی تربیت و بشارتها یافتند مرزا مظهر می فرمود در دل فقیر مهابت ایشان می آید از روی صلاح و تقوی و دیانت مروج شریعت منور طریقت ملکی صفت اند ملائکه تعظیم ایشان می نمایند می فرمودند اگر خدای تعالی روز قیامت از بنده پرسد که بدرگاه ما چه تحفه آوردی عرض کنم ثناء اللّه پانی پتی را اوقات بطاعت و عبادت معمور داشتند صد رکعت نماز وظیفه مقرر نموده یک منزل قرآن در تهجد می خواندند منصب قضا اختیار نمودند و حق آن چنانکه باید بجا آوردند رسوم متعارفه قضات از ایشان بظهور نمی آمد از اصحاب ایشان پیر محمد و سید محمد و گهیسا بصحبت ایشان رسیده به نسبتهای طریقه فائز شدند مدة العمر در افاضۀ کمالات ظاهر و باطن و اشاعت علوم و فصل خصومات و افتای سؤالات و حل معضلات مصروف بودند در علم تفسیر و فقه و کلام و تصوف ید طولی داشتند کتب مؤلفه ایشان بسیارست و همه نافع و مفید و مقبول و مشهور ما لا بد منه در فقه بفارسی و تذکرة الموتی و تذکرة المعاد و تفسیر مظهری هفت جلد و رساله حرمت متعه و حرمت سرود و حقوق الاسلام و شهاب ثاقب و ارشاد الطالبین و وصیت نامه و جز آن متجاوز از سی عدد در حدیث سماع و روایت از شاه ولی اللّه محدث دهلوی داشتند کمالات و فضائل ایشان پیش از آنست که درین مختصر گنجد در علمای حنفیه کم کسی مثل ایشان در تحقیق و انصاف و عدم تعصب مذهب و اتباع دلیل در سرزمین هند برخاسته رح وفات ایشان غره رجب سنه خمس و عشرین و مائتین و الف بود و تاریخ آن از قران کریم این آیت یافته اند وَ هُمْ مُکْرَمُونَ فِی جَنّاتِ اَلنَّعِیمِ لفظ جنت درین تاریخ بی الف موافق رسم خط قرآن ماخوذست فهذا ثناء اللّه جهبذهم الناقد*و عارفهم الرافع عندهم لواء الارشاد و العاقد*قد اثبت هذا الحدیث السافر الواقد*بافاداته المتکررة المبرمة للمعاقد*فاوری فی قلب کل جاحد نارا عظیم المواقد*و اوغر صدر کلّ غار فی اغباش الجهل راقد*فلا یستریب فی امره بعد الامن هو عازب للرای فاقد*و لا یمتری فی شانه إلا معاد للحقّ الحقیق حاقد
آنکه خود مخاطب این حدیث شریف را بجواب سؤال سائلی ثابت و محقق فرموده کمال اتصاف خود بانصاف نزد ارباب فهم و ذکاء ظاهر نموده چنانچه در مجموع فتاوی شاهصاحب که بخط بعض افاضل اهل خلاف نزد حقیر موجود می باشد مذکورست سؤال نزد اهل حق یعنی اهل سنت و جماعت ببراهین عقلیه و نقلیه ثابت شده که سوای حضرات انبیاء و ملائکه عصمت در احدی ثابت نیست حتی که اگر کسی را معصوم گویند درست نیست و لهذا متکلمین و فقها عصمت بر غیر انبیا و ملائکه روا ندارند پس آنچه جناب فخر المحدثین جناب شاه ولی اللّه قدس سره در تفهیمات الهیه و غیره صفات اربعه که عصمت و حکمت و وجاهت و
ص:479
فضیلت باطنیه است برای حضرات ائمه اثنا عشر ثابت کرده اند و ان هدایت مآب نیز این مراتب را در رساله در بیان اعتقادات که تالیف فرموده اند بحضرات ایشان ثابت فرموده اند آن را بکدام محمل صحیح حمل توان کرد و دلیلی از کتاب و سنت اجماعست برو کدامست و جواب تخالف این قول که به نسبت مذهب اهل سنت نمایان شده چه خواهد شد و مع ذلک منافی تفضیل خلفاء ثلاثه رض خصوصا حضرات شیخین خواهد شد حال آنکه این مسئله تفضیل مجمع علیه اهل سنتست عند من یعتمد به و علاوه خود جناب افادت ماب هدایت انتساب حضرت شاه ولی اللّه قدس سره بهزار ضبط و ربط و طمطراق تمام این مسئله را یعنی تفضیل خلفاء ثلاثه خصوصا حضرات شیخین را بدلائل عقلیه و نقلیه و کشفیه و وجدانیه و بتقریر وافی و مثال شافی و ترتیب کافی تحریر فرموده اند پس جواب تخالف و تعارض این مسئله ممهده ثابت متفق علیها با مسئله غریبه غیر ثابت عند اهل حقّ چه خواهد شد جواب از مولانا شاه عبد العزیز محدث دهلوی عصمت و حکمت و وجاهت نزد صوفیه معانی اصطلاحیه دارند خصوصا در کتب مصنّفه حضرت والد ماجد قدس سره مفصل مذکوراند این وقت به سبب شدت امراض ممکن نیست که بتمهید مقدمات نوشته آید اکثر کتب مصنفه ایشان موجوداند تشفی باید نمود واضح خواهد شد و شرح اعتصام از تصنیف شاه محمد عاشق اگر بهم رسد شافی و کافی خواهد شد بالجمله موافق علمای ظاهر این وقت جواب نوشته می آید عصمت دو معنی دارد اول امتناع صدور ذنب مع القدرة علیه و این معنی باجماع اهل سنت مخصوص بحضرات انبیا و ملائکه است دوم عدم صدور ذنب مع جوازه و این معنی را نزد صوفیه محفوظیت نامند و بهمین معنی سؤال عصمت در کلام صوفیه برای خود آمده چنانچه در اول دعای حزب البحر واقع است نسئلک العصمة فی الحرکات و السکنات و الارادات و الخطرات الی آخره و این معنی مخصوص بانبیا و ملائکه است و آن حضرت که عصمت برای اهل بیت خود خواسته اند بقول خود که اللّهمّ اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا همین معناست و بهمین معنی در حق حضرت عمر وارد شده ان الشیطان یفر من عمر و نیز وارد شده ان الحق ینطق علی لسان عمر و قلبه و در حق صهیب رومی وارد شده نعم العبد صهیب لو لم یخف اللّه لم یعصه فلا اشکال و حکمت بمعنی علم نافع ست اگر مکتب باشد در اصطلاح صوفیه آن را حکمت ننامند بلکه فضیلت باشد و اگر بر طریق موهب بر دل شخصی وارد شود آن را حکمت نامند نحو قوله تعالی وَ آتَیْناهُ اَلْحِکْمَةَ و فصل الخطاب و کلاّ آتیناه حکما و علما خواه آن علم متعلق بعقائد باشد یا باعمال یا باخلاق و این معنی هم مخصوص بانبیاست کقوله تعالی وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ اَلْحِکْمَةَ أَنِ اُشْکُرْ لِلّهِ الآیة آری آنچه بوحی آید مخصوص بانبیاست و ذهب اعمت نبی و غیر نبی در آن شریک اند و در حدیث واردست
انا دار الحکمة و علی بابها و در روایت مشهور
انا مدینة العلم و علی بابها و مراد از علم در این جا همان معناست و وجاهت آنست که حق تعالی بعض بندگان خود را بوجهی معامله نماید که از طعن معاندان و تهمت عیوب و حفظ از اصابت پادشاهان و امرا در حق محبوبان خود محفوظ مانند
ص:480
و این معنی در حق دو کس از انبیای اولو العزم منصوص قرآنیست اول در حق حضرت موسی ع هر گاه بنی اسرائیل ایشان را تهمت برص نمودند قال اللّه یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اَللّهُ مِمّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اَللّهِ وَجِیهاً حق تعالی راضی نشد به تهمت شان اگر چه آن تهمت هیچ محذور شرعی نداشت دوم در حق حضرت عیسی که یهود در حق ایشان تهمت زنازادگی بر زبان آوردند و بسخن آمدن ایشان در عین طفولیت آن تهمت را زائل فرمود قال اللّه تعالی وَجِیهاً فِی اَلدُّنْیا وَ اَلْآخِرَةِ وَ مِنَ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ یُکَلِّمُ اَلنّاسَ فِی اَلْمَهْدِ وَ کَهْلاً الآیة و این معنی در حق اکثر اولیا بثبوت پیوسته اول در حق حضرت ابو بکر
انّ اللّه یکره فوق السموات العلی ان یخطو ابو بکر فی الارض دوم در حق حضرت علی
اللّهمّ ادر الحق معه حیث دار و نفرموده اند
داره حیث دار الحق و معنی قطبیت باطنه آنست که حق تعالی بعضی بندگان خود را مخصوص سازد که مهبط فیض الهی اولاد بالذات ایشان باشند و از ایشان بدیگران منتقل شود گو بظاهر کسی تلمذ و اکتساب ازیشان نکرده باشد مانند آنکه شعاع افتاب از روزنی در خانه می فتد پس اولا آن روزن روشن شده است و بواسطه آن تمام خانه روشن گردیده و این را قطب ارشاد نیز نامند بخلاف قطب مدار بالجمله اثبات این صفات اربعه عند التحقیق مخالف مذهب اهل سنت نیست گو ظاهر بنیان از اطلاق این الفاظ تحاشی نمایند و نه مخالف تفضیل شیخین که مجمع علیه جمیع اهل حقست زیرا که مدار ان تفضیل بر اکثریت ثوابست عند المتکلمین و جائزست که او تعالی بعض بندگان خود را بزیادتی ثواب مخصوص گرداند هر چند فضائل دیگر و صفات کمال در غیر اینها بیشتر باشند و نزد مصنف کتاب همعات مدار تفضیل شیخین بر تشبه انبیاست در سیاست امت و رفع شبهات و ترویج دین و حفظ مردم از بدعت و اجراء جهاد و امر بالمعروف و نهی عن المنکر و ظاهرست که زیادتی شیخین درین امور اوضح من الشمس و ابین من الامسست و لهذا قال اکثر المتکلمین التفضیل عندنا بالتوفیق لا بالفضائل فقط انتهی
آنکه نیز خود مخاطب در رساله که در ان اعتقادات والد خود شاه ولی اللّه بیان نموده در معرض اثبات حسن عقیده والد خود با اهلبیت علیهم السلام افاده کمال تحقق و ثبوت حدیث مدینة العلم نموده چنانچه در رساله مذکوره علی ما نقل عنها عاشق علیخان الدهلوی فی ذخیرة العقبی گفته فصل دوم در بیان اعتقاد ایشان در جناب حضرات اهل بیت علی صاحب البیت و علیهم الصلوة و السلام باید دانست که اعتقاد در جناب آن حضرات دو مرتبه دارد مرتبه اول که باتفاق شیعه و سنی لازم ایمان و رکن اسلامست و عوام و خواص در ان شریک اند اگر شخصی در ان مرتبه قصور کند در خوارج و نواصب معدود شود و از دائره ایمان و اسلام بیرون رود معاذ اللّه من ذلک و آن مرتبه همینست که محبت آن حضرات را مثل ایمان به پیغمبر فرض شمارد و عداوت آن حضرات را مثل کفر حرام انگارد و آن حضرات را یقینا از اهل بهشت داند و بتعظیم و توقیر پیش آید و این مرتبه را حضرت ایشان در رساله حسن العقیده که عقائد خود را در آن جمع نموده اند و خدای تعالی و ملائک و جن و انس را بر ان عقائد شاهد گرفته اند
ص:481
بیان می فرمایند باین عبارت و نشهد بالجنة و الخیر لفاطمة و الحسن و الحسین رضی اللّه عنهم و نوقرهم و نعترف بعظم محلهم فی الاسلام یعنی گواهی می دهم ببهشت و نیکی برای فاطمه زهراء و حسن و حسین رضی اللّه عنهم و توقیر و تعظیم می کنیم ایشان را و اعتراف می کنیم به بزرگی ایشان در اسلام و لازم این مرتبه اعتقاد آنست که دشمنان آن جناب را مبغوض دارد و این معنی را در قصیده اطیب النغم فی مدح سید العرب و العجم که از منظومات ایشانست و شرح فارسی آن قصیده هم از تصانیف ایشانست باین عبارت ادا می فرمایند و آل رسول اللّه لا زال امرهم قویما علی ارغام انف النواصب
یعنی اهل بیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم همیشه باو حال ایشان راست درست بخاک آلوده کردن بینی جمعی که عداوت اهل بیت دارند انتهی بنده ضعیف گویند خاک آلوده کردن بینی در محاوره عرب کنایه از خواری و ذلت و هلاکت و نواصب فرقه را گویند که عداوت اهل بیت داشته باشند پس درین بیت هم اظهار تولاست بجناب حضرات و هم دعای بد و تبرّیست از دشمنان ایشان ضمیمه این مرتبه اعتقاد آنست که مناقب آن حضرات را که از روی احادیث و آیات ثابتست در تصانیف خود روایت کنند و این معنی را بفضله تعالی حضرت ایشان در تصانیف خود بحدی استیعاب فرموده اند که کم کسی آن مقدار درین باب سعی و جهد کرده باشد آن همه را اگر در این جا نقل کنیم مجلدات می باید پرداخت و اگر کسی را اشتیاق این مطلب باشد کتاب ازالة الخفا و دیگر تصانیف کبار ایشان را مطالعه نماید اما بطریق نمونه چیزی ازین باب هم ذکر می کنم در کتاب مقدمه سنیه که در مدینه منوره تصنیف فرموده اند می فرمایند و نختم الرسالة بالخاتمة الحسنة ذکر مناقب اهل البیت رضی اللّه تعالی عنهم یعنی باید که ختم بکنیم این رساله را بخاتمه نیک که ذکر مناقب اهل بیتست رضی اللّه تعالی عنهم بعد از ان مناقب این حضرات را بتفصیل تمام بیان کرده اند از آنجمله آیه تطهیر را از روی احادیث ثابت کرده اند که در حق این پنجتن پاک نازل شده و گفته اند که مراد از رجس گناه و شرکست و این حضرات از گناه و شرک پاک بودند و از آنجمله آیه مباهله و دیگر آیات را در حق آن حضرات اعتقاد کرده اند و
حدیث انی تارک فیکم الثقلین
و حدیث انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم
و حدیث الا ان مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها هلک و احادیث دیگر را در شان این حضرات روایت کرده اند و در مناقب حضرت امیر المؤمنین خاصه حدیث غدیر خم و
انت منی و انا منک و من فارقک یا علی فقد فارقنی
و حدیث ائتنی باحبّ خلقک إلیک و انا مدینة العلم و علی بابها
و حدیث هذا امیر البررة و قاتل الفجرة و دیگر احادیث بیشمار در تصانیف ایشان ثبتست و حدیث رد شمس برای حضرت مرتضی که از قدیم محدثین در صحت آن اختلاف دارند آن را بطریق صحیح از شیخ ابو طاهر مدنی تا ابو القاسم طبرانی روایت کرده اند و شواهد آن را از طحاوی و دیگر محدثان عمده نقل کرده حکم بصحت آن نموده اند و از کرامات حضرت مرتضی چند واقعه را بطرق صحیحه روایت فرموده اند
ص:482
و در بیاض خود که بطریق کشکول فوائد متفرقه در ان جمع فرموده اند می فرمایند الحمد للّه الّذی ملأ قلوبنا بمحبته فلم یدع لمحبة غیره موضع شعرة ثم انه امرنا بمحبة نبیه صلّی اللّه علیه و سلم فاحببناه لمحبة اللّه و انما محبته شعبة من محبة اللّه عز و جل ثم امرنا محمد صلّی اللّه علیه و سلم بمحبة اهل بیته فاحببناهم لمحبته و انما محبتهم شعبة من محبته انتهی ما اردنا نقله من رسالة المخاطب و مخفی نماند که این رساله را رشید الدین خان در ایضاح لطافة المقال هم ذکر نموده بلکه عبارتی هم از ان نقل فرموده چنانچه گفته و اگر چه چند فقره کج مج که در این مقام از بیان قلم مکسور اللسان بطریق ماده بیماران برآمده تلفظ بان وقت مناظره با حضرات امامیه برره ظاهرا مناسب حال و مقام نبود لیکن چون در اثنای ذکر افعال خسران مال اشقیای بدخصال که نزد ثقات از متواتراتست نه بر خلاف تواتر من جمله مفروضات بعض حضرات اهل ایمان را زمام اختیار از دست می رود و کمیت خامه حرونی کرده در بیدای بیان قبائح آن قوم مصدر فضائح که اعمال فظیعه و افعال شنیعه شان بر جریده دهر مثبتست بی اختیار می رود چنانکه صاحب تحفه در رساله که در بیان حال شدت موالات جناب والد ماجد خود رضی اللّه عنهما با اهلبیت اطهار و تعظیم شان و کثرت عداوت با معاندان آن پاکان بالتقاط عبارات از مصنفات آن جناب جمع کرده است می فرماید حضرت ایشان را با این جماعت أی خوارج نهروان و نواصب بنی امیه مثل یزید و مروان و اتباع ایشان عناد کلی بود و حرکات ایشان نسبت بخاندان نبوت چون بتقریب دراست کتب تاریخ بر زبان ایشان می رفت خیلی تفت می شدند و عنف می فرمودند و با وجود ان کمال خلق و سلامت روی که گاهی اعدی عدو خود را ببدی یاد نمی فرمودند چون در این مقام می آمدند غیر ذکر فضائح و قبائح این جماعت بر زبان ایشان غالب نمی آمد و از مقتضای طبع و سلامت روی متزلزل می ساخت انتهی بالجمله از عبارت سابقه رساله شاهصاحب بر ناظر بصیر واضح و مستنیرست که حدیث مدینة العلم و دیگر احادیث فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام که در کتب ولی اللّه سمت ذکر یافته ست احادیث ثابته متحققه است که ذکر ان دلالت بر حسن عقیده شاه ولی اللّه بجناب امیر المؤمنین علیه السلام دارد نه آنکه معاذ اللّه حسب زعم جاحدین و معاندین که از جمله ایشان مخاطب فطین نیز در تحفه خودست این حدیث شریف حدیث مطعون و موضوع و خبر مفتعل و مصنوع ید باشد فهذا مخاطبنا الماهر* قد الجأه الحق القاهر*فاثبت بنفسه هذا الحدیث السّافر الزاهر*و اعترف بشهرة هذا الخبر المستنیر الباهر*فی جواب مسئلة له بالاعتراف الجلی الظّاهر*و اثبته ایضا فی رسالته المعمولة لتبرئة والده الزائغ المجاهر*عن شین عناد الاطیبین الا طاهر*علیهم آلاف السلام ما بقی الدهر الداهر*فیا عجبا من صنع المخاطب الشاهر*للخلاف الفاضح الجاهر*کیف اثر طعن الحدیث فی تحفته المردودة بالحجج القواهر*و رام من غمط الحق ما هو فوق کلّ قنة و ظاهر
دو صد و بست و هشتم
آنکه شیخ جواد ساباط بن ابراهیم ساباط الساباطی الحنفی این حدیث را حتما و جزما قول جناب
ص:483
رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم ظاهر نموده و آن را مصداق بعض بشارات ثابت فرموده چنانچه در براهین ساباطیه در برهان سابع از براهین مقاله ثالثه از تبصره ثالثه بعد نقل عبارتی از رویای یوحنا گفته و ترجمته بالعربیة و الابواب الاثنا عشر اثنا عشر لؤلؤة کل واحد من الابواب کان من لولؤه واحدة و ساحة المدینة من الذهب الابریز کالزجاج الشفاف اقول هذا بیان لما قبله و صفة للابواب و کون کلّ باب من لولؤة واحدة فیه انتشارة الی ما یدعیه الامامیون من عصمة ائمتهم لان اللؤلؤة کرویة و لا شک ان الشکل الکروی لا یمکن انثلامه لانه لا یباشر الاجسام الا علی ملتقی نقطة واحدة کما صرح به اوقلیدس و الاصل فی عصمة الامام امّا عند اهل السنة و الجماعة فان العصمة لیست بشرط بل العمدة فیه انعقاد الاجماع و اما عند الامامیة فهی واجبة فیه لانه لطف و لان النفوس الذکیّة الفاضلة تابی عن اتباع النفوس الدنیة المفضولة و عدم العصمة علة عدم الفضیلة و لهما فیها بحث طویل لا یناسب هذا المقام قوله و ساحة المدینة من الذهب الابریز کالزجاج الشفاف یرید بذلک اهل ملته صلعم لانهم لا ینحرفون عن اعتقادهم و لا ینصرفون عن مذهبهم فی حالة العسرة و امّا الذین اغواهم فسوس الانکتاریین فمن الجهال الّذین لا معرفة لهم باصول دینهم و هذا هو مصداق
قوله صلعم انا مدینة العلم و علی بابها انتهی فهذا جواد ساباط*بارعهم العظیم الاغتباط*قد اثبت هذا الحدیث الهادی الی سوی الصراط*و احتج بهذا الخبر الموصل الی جدد الاحتیاط*فالمنحرف عنه سالک سبیل الرّدی و الاعتباط*و الصادف عنه موجف فی تیه المتاهة و الاختباط*و المستنکر له لا یکون الا من اثر الباطل علی الحق لزیغه و الاستواط*و المستریب فیه لا یکون الاّ من اختلط علیه الخاثر بالزباد اشدّ الاختلاط
آنکه عمر بن احمد الخرپوتی الحنفی در کتاب عصیدة الشهادة فی شرح قصیدة البرده اثبات این حدیث شریف بحتم و جزم نموده چنانچه در شرح شعر فاق النبیین فی خلق و فی خلق و لم یدانوه فی علم و لا کرم
گفته ثم اعلم ان بیان علمه ثابت بقوله تعالی وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ
و بقوله علیه السلام انا مدینة العلم الحدیث و غیر ذلک و مخفی نماند که عمر خرپوتی از نبلاء عظام و نبهای فخام سنیه بوده کمال عظمت مرتبت و جلالت منزلت او از تقریظات علماء معاصرینش که در آخر کتاب عصیده الشهادة مسطورست واضح و لائح می شود قال فی آخر الکتاب قد قرضه افاضل عصرنا و اماثل جهابذة مصرنا حیث قال الاستاذ العلامة و الجهبذ الفهامة ذو التآلیف المفیدة و التصانیف المجیدة مولانا الشیخ ابراهیم الباجوری المحرز لقصبات السباق إذا حوری بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه الّذی شرح
ص:484
قلوب اهل العلم الافادة الاحکام وجعهم نجوم الهدی و شموس الاقتداء بین الانام و اثبت لهم التمییز و رفع المقام و الصّلوة و السلام علی سیّدنا محمد الّذی تشرّفت بمدحه البردة و القصائد و علی اله و اصحابه و عترته السّادة الاماجد و بعد فقد نزهت طرفی فی هذا الشرح الّذی شرح القلوب بیانه و سطع فی سماء التحقیق برهانه فرأیت اسرار البلاغة فیه فاشیة و ابکار الفصاحة فی خدور السطور ناشیة و البردة به اکتست رقة الحاشیة فیا له من شرح لطیف قد طرز البردة و اضحی بین الشروح عمدة و احتوی علی کثیر من الآداب و اتی بالعجب العجاب بحسن سبکة تقر العیون و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون فللّه در مؤلفه لقد حقق لنا قول القائل الماهر کم ترک الاول للاخر کیف و هو زبدة الافاضل
السّادة العلماء و ثمرة کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی اَلسَّماءِ انسان عین اعیان الروم ربّ المنطوق و المفهوم حضرة سید عمر افندی الحنفی مفتی مدینة خرپوت المحمیة لا زال مبلغ الامنیة و لا برح رافلا فی ثواب المحاسن واردا من المعارف شرابا غیر اسن و جزاه اللّه خیرا عن هذا المرام و احسن لی و له الختام و قال الامام الاکمل و الهمام الامثل مولانا الشیخ ابراهیم السقا الذی هو اجلّ من عنه یتلقی بسم الله الرحمن الرحیم لک الحمد اوجدت العلماء فی الامصار و جددت بهم الدین و لک الشکر اودعت فی قلوبهم من الاسرار و الانوار ما اوزعت به نفوسهم تمام التبیین مننت علیهم بمنة توریث الانبیاء فی العلم و العمل و احسنت إلیهم بنعمة مدح مصطفاک و مختارک فی الابد و الازل و منک سلسل الصّلوات و مسلسل التسلیمات علی عین العنایة و النعمة و نفس الحمایة و الرحمة و علی آله الاشراف و اصحابه اهل الانصاف اما بعد فقد حظیت برویة هذا الشرح البدیع الفائق المورد الصفی الهنی الرائق الذی خدم به اوحد العلماء الاعلام و مفرد العظماء الفخام الانسان الکامل الجهبذ الفاضل ذو النسب الرفیع السّامی صاحب الادب البدیع النامی قاموس البلاغة و الفضاحة و نبراس الافهام السید عمر افندی مفتی مدینة خرپوت و مفید الحکام صحیح الاحکام بردة المدیح للحضرة النبویة الممدوحة بالمدائح العلیة من ربّ البریة فوجدته بحرا احتوی علی الدرر و روضا استوی منه الثمر و حوی من فنون الافنان الغرر انتجت قیاساته الصحیحة و ابتهجت اشکاله فزال عن مشروحه ما تضمنه غموضه و اشکاله یحق ان یقال فیه هو البحر لکنه زاخر هو الروض
لکنه زاهر
فنزه الطرف بافنان فنونه ما لها آخر فجزی اللّه مؤلفه خیر جزاء و انابة و بلغه بجاه الممدوح بالمشروح آرابه و احسن لی و لاخواننا العواقب و اقامنا معه و ادامنا علی احسن الطرق و اقوم المذاهب امین
ص:485
و قال العمدة الفاضل الجامع بین الفضائل و الفواضل مولانا الشیخ محمد الابراشی الجدیر بتحقیق الشروح و الحواشی بسم الله الرحمن الرحیم الحمد منک إلیک یا من جعلت العلماء مصابیح یهتدی بهم فی حلک الظلام و خصصهم بخصیصة الخشیة حتی انتشر فضلهم و ظهر للخاص و العام و الصّلوة و السلام علی سیدنا محمد ص ممد الاوائل و الاواخر و علی اله و اصحابه اولی الماثر و المفاخر اما بعد فلما نضرت الی محاسن روض ما تضمنته هذه الطروس من ازاهر المعانی و ما اودعه کنز هذه الصحائف من الدر المباهی به المعانی قلت هذه روضة تمایلت اغصانها و تدلت افنانها و عبقت ازهارها و طابت ثمارها و تدفقت انهارها أو حلة ابهر الناظر رونقها و ادهش الالباب تانقها أم بردة اجید طرازها أم آیات اخرس البلغاء اعجازها أم عقود تلألأت فرائدها و انتظمت قلائدها بل هی درر تنافست التیجان فی نفائسها فما طالت و تطاولت الاکالیل ان تحسن بها فما زالت لم لا و هی جمع من فضله بین البریة معلوم و من حسدت العرب العرباء علیه الروم خرجت کلماته من قلب سلیم و اخلاص فی حبّ صاحب الشفاعة من صمیم فماکل من جمع الف و الاکل من اکثر النقل و العز و صنف انما تلک مواهب وهبها المولی لمن شاء و جعله اولی و کل یدعی و صلا بلیلی*فدونک شرحا صار لبردة المدیح کالطراز المعلم و ابان ببلاغته و حسن انسجامه انه خیر شرح علیها تکلم و ترجم فمن تامله کذب قول القائل ما ترکت الاوائل کلمة لقائل هذا و انی و ان مددت ذراعی و اجلت فی میدان مدیحه یراعی و قطعت فی ذلک لیلی و نهاری و شمرت عن الساق ازاری فما انا فی کمال محاسنه الاّ ذو قصور إذ لا تساوی الحجر الارضیة القصور کیف لا و مؤلفه جائز لشرفی العلم و النسب مفخر العجم و العرب الهمام العلامة الا انه شیخ الاسلام و العمدة الفهامة الا انه ملک العلماء الاعلام الحسیب النسیب الآخذ من کل فن اوفر نصیب المتوکّل علی المعید المبدی سیدی السید عمر افندی مفتی مدینة خرپوت المحمیة صانه اللّه تعالی و حفظه من کل رزیة و بلیة ابقاه اللّه راقیا ذری المعالی رافلا فی حلل الحبور علی ممر اللیالی ما ترنم بمدح سیّد الکائنات مادح و تلیت قصیدة البردة بین الممادح و عبق مسک الختام باریجه الفائح انتهی فهذا الخرپوتی و احدهم المفرد*و فردهم الاوحد*قد اثبت هذا الحدیث الهادی الی لحب الصواب الارشد* بحتم قد اطفی لهبات کل جاحد و اخمد*فالمارق عن ربقته هالک فی تیه الضلال الممدّد*و الناکب عن قدته بائر فی بید الغی المعتدّ*و الطاعن علیه محتقب للوبال الدائم المؤبد*و القادح فیه مشتر لاجله النکال الآبد المخلّد
آنکه قاضی محمد بن علی الشوکانی الصنعانی در کتاب الفوائد المجموعة
ص:486
فی الاحادیث الموضوعة گفته
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه الخطیب عن ابن عباس مرفوعا و رواه الطبرانی و ابن عدی و العقیلی و ابن حبان عن ابن عباس ایضا مرفوعا و فی اسناده الخطیب جعفر بن محمد البغدادی و هو متهم و فی اسناد الطبرانی ابو الصلت الهروی عبد السلام بن صالح قیل هو الذی وضعه و فی اسناد ابن عدی احمد بن سلمة الجرجانی یحدث عن الثقات بالاباطیل و فی اسناد العقیلی عمر بن اسماعیل بن مجالد کذاب و فی اسناد ابن حبان اسماعیل بن محمد بن یوسف و لا یحتج به و قد رواه ابن مردویه عن علی ع مرفوعا و فی اسناده من لا یجوز الاحتجاج به و رواه ایضا ابن عدی عن جابر مرفوعا بلفظ هذا یعنی
علیا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب قیل لا یصح و لا اصل له و قد ذکر هذا الحدیث ابن الجوزی فی الموضوعات من طرق عدة و جزم ببطلان الکل و تابعه الذّهبی و غیره و اجیب عن ذلک بان محمد بن جعفر البغدادی الفیدی قد وثقه یحیی بن معین و ان ابا الصّلت الهروی و قد وثقه ابن معین و الحاکم و قد سئل یحیی عن هذا الحدیث فقال صحیح و اخرجه الترمذی عن علی مرفوعا و اخرجه الحاکم فی المستدرک عن ابن عباس مرفوعا و قال صحیح الاسناد قال الحافظ ابن حجر و الصواب خلاف قولهما معا یعنی ابن الجوزی و الحاکم و ان الحدیث من قسم الحسن لا یرتقی الی الصحّة و لا ینحط الی الکذب انتهی و هذا هو الصواب لان یحیی بن معین و الحاکم قد خولفا فی توثیق أبی الصلت و من تابعه فلا یکون مع هذا الخلاف صحیحا بل حسنا لغیره لکثرة طرقه کما بیّنّاه و له طرق اخری ذکرها صاحب اللآلی و غیره و مستتر نمایند که علامه شوکانی از اعاظم ماهرین و افاخم نبلای کابرین و حفاظ ثقات مستندین و ایقاظ اثبات مجتهدین نزد سنیه می باشد حسن بن احمد البهکلی در کتاب الدیباج الخسروانی فی اخبار اعیان المخلاف السلیمانی علی ما نقل عنه الفاضل المعاصر المولوی صدیق حسن خان فی التاج المکلل گفته السنة الخمسون بعد المائتین و الالف و فیها فی شهر جمادی الآخرة کانت وفاة شیخنا محمد بن علی الشوکانی و هو قاضی الجماعة شیخ الاسلام المحقق العلامة الامام سلطان العلماء امام الدنیا خاتمة الحفاظ بلا مراء الحجة النقاد عالی الاسناد السابق فی میدان الاجتهاد المطلع علی حقائق الشریعة و غوامضها لعارف بمدارکها و مقاصدها و علی الجملة فما رای مثل نفسه و لا رای من راه مثله علما و ورعا و قیاما بالحق بقوة جنان و سلاطة لسان قد افرد ترجمته تلمیذه الادیب العلامة محمد بن حسن الشجنی الذماری بمولف سماه التقصار فی جید زمن عالم الاقالیم و الامصار
ص:487
قصره علی ذکر مشایخه و تلامذته و سیرته و ما انطوت علیه شمائله و ما قاله من شعر و ما قیل فیه من مدح و ثناء بالنظم و النثر جاء فی مجلد ضخم مولده یوم الاثنین الثامن و العشرین من ذی القعدة الحرام سنة اثنتین و سبعین بعد المائة و الالف کما اخبرنی بذلک فی بلده هجرة شوکان و نشاء علی العفاف و الطهارة و ما زال یدرّب و یدرج و یجمع النشئات و یحرز المکرمات له قراءة علی والده و لازم القاضی امام الفروع فی زمانه احمد بن محمد الحرازی و انتفع به فی الفقه و اخذ النحو و الصرف عن السیّد العلامة اسماعیل بن حسن و العلامة عبد اللّه بن اسماعیل النهمی و العلامة القاسم بن محمّد الخولانی و اخذ علم البیان و المعانی و المنطق و الاصلین عن العلامة حسین بن محمد المغربی و العلامة علی بن الهادی عرهب و لازم فی کثیر من العلوم مجدد زمانه السید عبد القادر بن احمد الکوکبانی و اخذ فی علم الحدیث عن الحافظ علی بن ابراهیم بن عامر و غیر هولاء من المشایخ الکملة فی جمیع العلوم العقلیة و النقلیة حتی احرز جمیع المعارف و انفق علی تحقیقه للمخالف و الموالف و صار المشار إلیه فی علوم الاجتهاد بالبنان و المجلی فی معرفة غوامض الشریعة عند الرهان له المولفات الجلیلة الممتعة المفیدة النافعة فی اغلب العلوم منها نیل الاوطار شرح منتفی الاخبار لابن تیمیّة رح فی اربعة مجلدات لم تکتحل عین الزمان بمثله فی التحقیق و لم یسمح الدهر بنحوه فی التدقیق اعطی المسائل حقها فی کل بحث علی طریق الانصاف و عدم التقیّد بالتقلید و مذهب الاخلاف و الاسلاف و تناقله عنه مشایخه الکرام فمن دونهم من الاعلام و طار فی الآفاق فی زمان حیاته و قرئ علیه مرارا و انتفع به العلماء و کان یقول انه لم یرض عن شیء من مؤلفاته سواه لما هو علیه من التحریر بارفع مکان و من التمسک بالدلیل فی اعلی شان و کان تالیفه فی ایام مشایخه فنبهوه علی مواضع منه حتی تحرر و له التفسیر الکبیر المسمی فتح القدیر الجامع بین فنی الدرایة و الروایة من التفسیر و قد سبقه الی التالیف فی الجمع بین الروایة و الدرایة العلامة محمد بن یحیی بن بهران فله تفسیر فی ذلک عظیم لکن تفسیر شیخنا ابسط و اجمع و احسن منه ترتیبا و ترصیفا و احرز لمعانی اللغات و شواهدها تحقیقا و تالیفا و قد ذکر الحافظ السیوطی فی الاتقان انه جعله مقدمة لتفسیر جامع للدرایة و الروایة سماه مطلع البدرین و مجمع البحرین و له مختصر فی الفقه علی مقتضی الدلیل سماه الدرر البهیة و شرحه شرحا نافعا سماه الدراری المضیئة اورد فیه الادلة الّتی بنی علیها ذلک المؤلف و له و بل الغمام حاشیة شفاء الاوام للامیر حسین بن محمد و له درّ السحابه فی مناقب القرابة
ص:488
و الصحابة و له ارشاد الفحول الی تحقیق الحق من علم الاصول یعز نظیره فی جمعه و ترصیفه و حسن ترتیبه و تصنیفه و له السیل الجرار المتدفق علی حدائق الازهار کان تالیفه فی آخر مدته و لم یؤلف بعده شیئا فیما اعلم و قد تکلم فیه علی عیون من المسائل و صحح من الشروع ما هو مقید بالدلائل و زیف ما لم یکن علیه دلیل و حسن العبارة فی الردّ و التعلیل و السبب فی ذلک انه نشأ فی زمنه جماعة من المقلدة الجامدین علی التعصب فی الاصول و الفروع و لم تزل المصاولة و المقاولة بینه و بینهم دائرة و لم یزالوا ینددون علیه فی المباحث من غیر حجة و لا برهان من سنة و قرآن فجعل کلامه فی ذلک الشرح فی الحقیقة موجها ایهم فی التنفیر عن التقلید المذموم و ایقاظهم الی النظر فی الدلیل لانه یری تحریم التقلید الشوم و قد الف فی ذلک رسالة سماها القول المفید فی حکم التقلید و قد تحاماه لما حواه جماعة من علماء الوقت و ارسل علیه اهل جهته بسببه سهام اللوم و المقت و ثارت من اجل ذلک فتنة فی صنعاء بین من هو مقلد و بین من هو متقید بالدلیل توهما من المقلدین انّه ما أراد الا هدم مذهب اهل البیت لان الازهار هو عمدتهم فی هذه الاعصار و علیه فی عبادتهم و المعاملة المدار و حاشاه من التعصب علی من اوجب اللّه تعالی محبتهم و جعل اجر نبینا صلّی اللّه علیه و سلم فی تبلیغ الرسالة مودتهم لان له الولاء التام لهم و قد نشر محاسنهم فی مؤلفه در السحابة بما لم یخالج بعده ریبة لمرتاب و له العنایة التامة بحفظ مذهبهم فانه افنی شبابه فی الدرس و التدریس فی ذلک و عندی ان من جملة العنایة بهم هذا الشرح فان من تامله حق التأمل بعین الانصاف عرف انه بیان لما اقتضاه متن الازهار من الادلة الصحیحة لانه جاء فیه بادلة لم توجد فی غیره و اوضح مأخذها من الکتاب و السنة علی ابدع اسلوب و قد اطلعت علی غالب شروح الازهار فلم ار فی شروحه ما یدانیه فی ایراد الادلة و انّما لم یرتض ما بنی فی ذلک الکتاب من التفاریع علی القیاس الّذی علته المناسبة او تخریج و سبیل الامام فی ذلک سبیل المفرعین من سائر المذاهب الاسلامیة فان کتبهم الفروعیة ممزوجة بذلک علی ان کلامه مع الجمیع من اهل المذاهب لان الماخذ واحد و الرد واحد و إن کان فی الحقیقة ان الخطب یسیر و الخلاف فی المسائل العلمیة الظنّیة سهل لانها مطارح الانظار و الاجتهاد یدخلها و المصیب من المجتهدین فی ذلک له اجران و المخطی له اجر و ان تنبیه العالم بالخطاء علی ذلک الخطاء للمقلد لا باس به لئلا یقلد فی الخطاء فانه مؤاخذ به مع ان من قلده معفو عنه فی ذلک و هذه الطریقة ربما یحمد علیها من قصد ذلک و لا یخرج المجتهد ما اجتهد فیه و نبه علی الخطاء بحسب ما ظهر له عن تولیه لاهل بیت النبوة صلوات اللّه علیهم اجمعین
ص:489
لان التولا فی جانب و بیان الخطأ فی جانب و ربّما یحمده ذلک المجتهد الّذی قد اصل ما هو خطاء فی کتبه لئلا یتبعه فی ذلک الخطأ من یتبع و هذا شان اهل العلم فی کل زمان و مکان ما بین راد و مردود علیه و کل ماخوذ من قوله و متروک الاّ صاحب العصمة علیه افضل الصلوة و التحیة و قد ذکر السیوطی فی کتابه الخصائص ان من خصائص هذه الامّة ان لا یقر بعضهم بعضا علی الخطاء و لو کان احب حبیب إلیه و من طالع الکتب الاسلامیة فی الفروع و الاصول علی اختلاف انواعها عرف ذلک و هان علیه سلوک هذه المسالک و من وزن الامور بالانصاف لا تخفی علیه الحقیقة و من جمد علی التقلید و ضاق عطنه عن مدارک الاستدلال فما له و للاعتراض علی المجتهدین و لا ینبغی له ان یضایق المجتهد فی اجتهاده لاجل توقفه فی موقفه الّذی هو التقلید و قد تفضل اللّه علیه بالاجتهاد و التجدید و لکل منهم عرفت مقاما شرحه فی الکتاب مما یطول و التقلید لا یجوز الا لغیر المجتهد و الاجتهاد عند ائمة اهل البیت رضی اللّه عنهم غیر متعذر کما یقول غیرهم من مقلدة المذاهب و من اعترض علی المجتهد فیما ادی إلیه اجتهاده فقد تحجر الواسع و ما جری علی نهج السلف له فیه من اهل العلم نعم انا قد حبرت مقاصد السیل الجرار فی مولف سمیته نزهة الابصار من السیل الجرار و هو واف بالمقصود من ایراد تلک الادلة من غیر تعرض لما یقع به بسط الالسنة من الناس و المترجم له تاریخ حافل سماه البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن التاسع جری فیه من ذلک الوقت الی زمانه و ابتداء فیه بذکر عابد الیمن ابراهیم الکنعی الولی المشهور و له جملة رسائل من مطولات و مختصرات و قد جمعت فتاواه و رسائله فجاءت فی مجلدات و سماها ابنه العلامة علی بن محمّد الشوکانی بالفتح الربانی و له فی الادب الید الطولی و له اشعار کثیرة مدونة قد رتبها ابنه المذکور علی حروف المعجم فجاءت فی دیوان کتب إلیه ادیب عصره السید محمد بن هاشم بن یحیی الشامی و رفیقه العلامة حسین بن احمد السباعی یسألهما علی سبیل المطارحة عن الشّوق هل هو من قسم المشکک او من المتواطی المعروفین فی علم المنطق بهذه الابیات البدیعة یا نیری فلک العلیاء دام لنا من نور
علمکما ما یکشف الظلما
شهادات القلوب إذا
بانهما فی السلک قد نظما
المشکک هل
لوصلکما
فاجاب المترجم له و اجاد یا بن البهالیل و الاطواد من مضر*و المنعمین بسیب یخجل الدّیما
ص:490
قد دل نظمک للدر الثمین بلا شک بانک بحر العلوم طما*و رمت ابداء عتب فی ملاطفة*و قد اسأت ببعدی فاحتمل کرما*فالشوق بالشوق منقاس و معتبر*قضی بذلک خیر الرسل و الحکماء*و ان تشکک بالتشکیک فهو علی*تواطؤ باتحاد الجنس قد نظما*و موجبات ودادی فیک ما سلبت*و لا غدا عقد ودی عنک منفصما*محصلات ودادی ما ارضیت لها عنک العدول و لا اولیتها عدما*و قد تالف شملانا علی نمط*لنا نتائج ودّ تمنع العقما و هذه القطعة من شعره تدل علی انه مفرد بلیغ و لا مفرد سواه یوصف بالبلاغة و قد تم التوجیه بالقضایا المنطقیة الموجبة و السّالبة و المحصلة و المعدولة و للّه درّ القائل الحسن یظهر فی شیئین رنقة بیت من الشعر أو بیت من الشعر
و قد اخذت عنه فی کثیر من الفنون العلمیة و اخذت عنه غالب مؤلفاته الشریفة و بموته طفئ علی الیمن مصباحهم المنیر و لا اظن یرون مثله فی تحقیقه للعلوم و التحریر و قد جرت بینی و بینه مکاتبة ادبیة و مراسلة لمسائل علمیة هی عندی مثبتة بخطه الشریف و قلمه اللطیف و کان قد توفی قبله بمدة یسیرة ابنه العلامة علی بن محمد و هو احد محققی العلماء و ممن لازم والده فی جمیع المعارف حتی بلغ ذروة العلوم تحقیقا و تدقیقا و قد شارکته فی الاخذ علی والده فی کثیر من مقرواته رحمهما اللّه تعالی و قد کنت قلت فی والده مراثی و اشرکته فیها لولا الاطالة لذکرتها و مولوی صدیق حسن خان معاصر در ابجد العلوم گفته محمد بن علی بن محمد الشوکانی شیخنا الامام العلامة الربانی و السهیل الطالع من القطر الیمانی امام الائمة و مفتی الامّة بحر العلوم و شمس الفهوم سند المجتهدین الحفاظ فارس المعانی و الالفاظ فرید العصر نادر الدّهر شیخ الاسلام قدوة الانام علامة الزمان ترجمان الحدیث و القرآن علم الزهاد اوحد العباد قامع المبتدعین آخر المجتهدین راس الموحدین تاج المتبعین صاحب التصانیف الّتی لم یسبق الی مثلها قاضی الجماعة شیخ الروایة و السماعة عالی الاسناد السابق فی میدان الاجتهاد علی الاکابر الامجاد المطلع علی حقائق الشریعة و مواردها العارف بغوامضها و مقاصدها قال القاضی العلامة عبد الرحمن بن احمد البهکلی فی کتابه نفح العود فی ایام الشریف حمود کان مولد شیخنا الشوکانی یوم الاثنین الثامن و العشرین من ذی قعدة الحرام سنة اثنتین و سبعین بعد مائة و الف کما اخبرنی بذلک فی بلدة هجرة شوکان و نشأ علی العفاف و الطهارة و ما زال بجمیع النشئات و یحرز المکرمات له قراءة علی والده و لازم امام الفروع فی زمانه القاضی احمد بن محمد الحرازی و انتفع به فی الفقه و اخذ النحو و الصرف عن السید العلامة اسماعیل بن حسن و العلامة عبد اللّه بن اسماعیل النهمی و العلامة القاسم بن محمد الخولانی و اخذ علم البیان و المنطق و الاصلین عن العلامة حسن بن محمد المغربی و العلامة علی بن هادی رهب و لازم
ص:491
فی کثیر من العلوم مجدد زمانه السید عبد القادر بن احمد الحسنی الکوکبانی و اخذ فی علم الحدیث عن الحافظ علی بن ابراهیم بن عامر و غیر ذلک من المشایخ فی جمیع العلوم العقلیة و النقلیة حتی احرز جمیع المعارف و اتفق علی تحقیقه المخالف و الموالف و صار مشارا إلیه فی علوم الاجتهاد بالبنان و المجلی فی معرفة غوامض الشریعة عند الرهان له المولفات فی اغلب العلوم منها کتاب نیل الاوطار شرح منتقی الاخبار لجد ابن تیمیة رح فی اربع مجلدات کبار لم تکتحل عین الزمان بمثله فی التحقیق اعطی فیه المسائل حقها فی کل بحث علی طریق الانصاف و عدم التقید بمذهب الاسلاف و تناقله عنه مشایخه فمن دونهم و طار فی الآفاق فی حیاته و قرئ علیه مرارا و انتفع به العلماء و کان یقول انه لم یرض عن شیء من مؤلفاته سواه لما هو علیه من التحریر البلیغ و کان تالیفه فی ایام مشایخه فنبهوه علی مواضع منه حتی تحرر و له التفسیر الکبیر المسمّی فتح القدیر الجامع بین فنی الرّوایة و الدرایة من التفسیر و قد سبقه الی التالیف فی الجمع بین الروایة و الدرایة العلامة محمد بن یحیی بن بهران فله تفسیر فی ذلک عظیم لکن تفسیر شیخنا ابسط و اجمع و احسن ترتیبا و ترصیفا و قد ذکر الحافظ السیوطی فی الاتقان انّه جعله مقدمة لتفسیر جامع للدرایة و الروایة سماه مطلع البدرین و مجمع البحرین و له مختصر فی الفقه علی مقتضی الدلیل سماه الدرر البهیة و شرحه شرحا نافعا سماه الدراری المضیئة اورد فیه الادلة التی بنی علیها ذلک المؤلف و له و بل الغمام حاشیة علی شفاء الاوام للامیر حسین بن محمد الامام و له در السحابة فی مناقب القرابة و الصحابة و له الفوائد المجموعة فی الاحادیث الموضوعة و له ارشاد الفحول الی تحقیق الحق من علم الاصول یعز نظیره فی جمعه و ترصیفه و حسن ترتیبه و تصنیفه و له السیل الجرار المتدفق علی حدائق الازهار و کان تالیفه فی آخر مدته و لم یؤلف بعده شیئا فیما اعلم و قد تکلم فیه علی عیون من المسائل و صحح من المشروع ما هو مقید بالدلائل و زیف ما لم یکن علیه دلیل و حسن العبارة فی الرد و التعلیل و السبب فی ذلک انه نشأ فی زمنه جماعة من المقلدة الجامدین علی التعصب فی الاصول و الفروع و لم تزل المصاولة و المقاولة بینه و بینهم دائرة و لم یزالوا ینددون علیه فی المباحث من غیر حجّة فجعل کلامه فی ذلک الشرح فی الحقیقة موجها إلیهم فی التنفیر عن التقلید المذموم و ایقاظهم الی النظر فی الدلیل لانه یری تجریم التقلید و قد الف فی ذلک رسالة سماها القول المفید فی حکم التقلید و قد تحاماه لمّا حواه جماعة من علماء الوقت و ارسل إلیه اهل جهته بسببه سهام اللوم و المقت و ثارت من اجل ذلک فتنة فی صنعاء بین من هو
ص:492
مقلد و بین من هو مقتد بالدلیل توهما من المقلدین انه ما أراد الا هدم مذهب اهل البیت لان الازهار هو عمدتهم فی هذه الاعصار و علیه فی عبادتهم و المعاملة المدار و حاشاه من التعصب علی من اوجب اللّه تعالی محبتهم و جعل اجر نبینا صلعم فی تبلیغ الرسالة مودتهم لان له الولاء التام لهم و قد نشر محاسنهم فی مؤلفه در السحابة بما لم تخالج بعده ریبة لمرتاب علی ان کلامه مع الجمیع من اهل المذاهب سواء بسواء لان الماخذ واحد و الرد واحد و الخطب یسیر و الخلاف فی مسائل العلمیة الظنیة سهل لانها مطارح انظاره و الاجتهاد یدخلها و المصیب من المجتهدین فی ذلک له اجران و المخطی له اجر و هذا شان اهل العلم فی کل زمان و مکان ما بین راد و مردود علیه و کل ماخوذ من قوله و متروک الا صاحب العصمة علیه افضل الصلوة و التسلیم و من طالع الکتب الاسلامیة فی الفروع و الاصول علی اختلاف انواعها عرف ذلک و هان علیه سلوک هذه المسالک و من وزن الامور بالانصاف لا تخفی علیه الحقیقة و من جمد علی التقلید و ضاق عطنه عن مدارک الاستدلال فما له و الاعتراض علی المجتهدین و لا ینبغی ان یضایق المجتهد فی اجتهاده لاجل توقفه فی موقفه الّذی هو التقلید و قد تفضل اللّه علیه بالاجتهاد و التقلید لا یجوز الا لغیر المجتهد و الاجتهاد غیر متعذر و من اعترض علی المجتهد فیما ادی إلیه اجتهاده فقد تحجر الواسع و جری علی خلاف نهج السلف من اهل العلم نعم انا قد حبّرت مقاصد السیل الجرار فی مؤلف سمیته نزهة الابصار و هو واف بالمقصود من ایراد تلک الادلة من غیر تعرض لما یقع به بسط الالسنة من الناس و للمترجم له تاریخ حافل سماه البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن التاسع جری فیه من ذلک الوقت الی زمانه و ابتدأ فیه بذکر عابد الیمن ابراهیم الولی المشهور و له جملة رسائل من مطولات و مختصرات و قد جمعت فتاواه و رسائله فجاءت فی مجلدات و سماها ابنه العلامة علی بن محمد بالفتح الربّانی و له فی الادب الید الطولی و له اشعار کثیرة مدونة قد رتبها ابنه المذکور علی حروف المعجم فجاءت فی دیوان و قد اخذت عنه فی کثیر من الفنون العلمیة و اخذت عنه غالب مؤلفاته و بموته طفی علی اهل الیمن مصباحهم المنیر و لا اظن یرون مثله فی تحقیقه للعلوم و التحریر و قد جرت بینی و بینه مکاتبة ادبیّة و مراسلة لمسائل علمیة هی عندی مثبتة بخطه و علی الجملة فما رای مثل نفسه و لا رای من رای مثله علما و ورعا و قیاما بالحق بقوة جنان و سلاطة لسان و قد افرد ترجمته تلمیذه الادیب محمد بن حسن الشجنی الذماری بمولف قصره علی ذکر مشایخه و تلامذته و سیرته و ما انطوت علیه شمائله و ما قاله من شعر و ما قیل فیه جاء فی مجلد ضخم و کانت وفاته فی شهر جمادی الآخرة فی سنة خمسین بعد المائتین و الالف و قد کان توفی قبله بمدة یسیرة ابنه العلامة علی بن محمّد
ص:493
و هو احد محققی العلماء و ممن لازم والده فی جمیع المعارف حتی بلغ ذروة العلوم تحقیقا و تدقیقا و قد شارکته فی الاخذ علی والده فی کثیر من مقرواته و قد کنت قلت فی والده مراثی لو لا الاطالة لذکرتها انتهی کلامه رحمه اللّه تعالی بلفظه و معناه مع التلخیص قلت و وجدت علی ظهر کتابه الدراری المضیئة ان مولده رضی اللّه عنه کان عام سبع و سبعین و مائة و الف و قلد ولایة القضاء من جهة الامام المنصور باللّه علی بن العباس فی اوائل شهر شعبان سنة 1229 و توفاه اللّه تعالی یوم الاربعاء فی السادس و العشرین من جمادی الآخر من شهور سنة 1250 و کان بین وفاته و وفات ولده علی بن محمد نحو شهر و کان قد توفاه اللّه قبله و لم یظهر والده جزعا و لا حزنا و کان ولدا صالحا عالما مبرزا فی جمیع العلوم و کان نادرة وقته علی صغر سنة قیل انه انه توفی و هو فی حدود العشرین رحم اللّه الجمیع برحمته ثم ذکر له تصانیف عددها ثلثة و خمسون کتابا سماها باسمائها قال السید الجلیل العلامة عبد الرحمن بن سلیمان بن یحیی بن عمر مقبول الاهدل رح فی کتابه المسمّی بالنفس الیمانی و الروح الریحانی فی إجازة القضاة بنی الشوکانی ما عبارته و ممن تخرج بسیدی الامام عبد القادر بن احمد الحسنی امام عصرنا فی سائر العلوم و خطیب دهرنا فی ایضاح دقائق المنطوق و المفهوم الحافظ المسند الحجة الهادی فی ایضاح السنن النبویة الی المحجة عز الاسلام محمد بن علی الشوکانی بلغه اللّه فی الدارین اقصی الامانی ان هز اقلامه یوما لیعملها انساک کل کمی هز عامله و ان اقر علی رق
انامله اقر بالرق کتاب الانام له
و لقد منح رب العالمین من بحر فضله الواسع هذا القاضی الامام ثلثة امور لا اعلم انها فی هذا الزمان الاخیر جمعت لغیره الاول سعة التبحر فی العلوم علی اختلاف اجناسها و انواعها و اصنافها الثانی سعة التلامیذ المحققین و النبلاء المدققین اولی الافهام الخارقة و الفضائل الفائقة الحقیق ان ینشد عند حضور جمعهم الغفیر و مشاهدة غوصهم علی جواهر المعانی الّتی استخراجها من بحر الحقائق غیر یسیر انی إذا حضرتنی الف محبرة تقول اخبرنی هذا و حدثنی صاحت
بعقوتها الاقلام ناطقة هذا المکارم لا قعبان من لبن
الثالث سعة التالیف المحررة و الرسائل و الجوابات المحبرة الّتی تسامی فی کثرتها الجهابذة الفحول و بلغ من تنقیحها و تحقیقها کلّ غایة رسول و قد ذکر لی بعض المعتمدین ان مؤلفاته الحاصلة الان مائة و اربعة عشر مؤلفا عدد سور کتاب اللّه تعالی قد شاعت فی الامصار الشاسعة فضلا عن القریبة وقع بها غایة الانتفاع و اللّه عز و جل السئول ان یبارک للاسلام و المسلمین فی اوقاته و ان یمتع بحیاته امین ثم امین کلنا عالم بانک فینانعمة ساعدت
ص:494
بها الاقدارفوقت نفسک النفوس من الشرو زیدت فی عمرک الاغمار و قد اعتنی بشرح مناقبه و فضائله عدة من العلماء الاعلام و الجهابذة الفخام منهم السید العلامة ابراهیم بن عبد اللّه الحوثی و منهم بعض علماء کوکبان عظماء القدر کبراء الشأن و منهم السید العلامة محمد بن محمّد الدیلمی و منهم القاضی العلامة محمد بن حسن الشجنی الذماری فی کتاب حافل سماه التقصار فی جید زمن علامة الامصار و منهم الحبر العلامة و البحر الفهامة لطف اللّه جحاف و بالجملة فحل القول فی هذا الامام ذو سعة فان وجدت لسانا قائلا فقل زد فی علا مهما تشا رفعةو لیصنع الحاسد ما یصنع فالدهر نحویّ کما ینبغی یدری الّذی یخفض او یرفع و اللّه المسئول ان یزیده مما اولاه و ان یصلح لکلّ منا اخراه و اولاه فضلا من رب العالمین و کرما منه سبحانه اللّهمّ امین انتهی کلامه رح و المترجم له کتاب اتحاف الاکابر باسناد الدفاتر ذکر فیه مشایخه الاعلام و اسماء کتبه المقرؤة و المسموعة و مرویاته علی التمام فمن شاء الزیادة فعلیه بالکتاب المذکور فان النّظر فیه یقضی العجب العجاب و هذا الّذی ذکرناه فی هذا الکتاب قطرة من بحر فضائله التی لا تحصی و ذرة من وادی فواضله الّتی لا تستقصی تشهد بذلک مؤلفاته و تنطق به مصنفاته و اللّه یختص برحمته من یشاء و هو الذاب عن شریعة الاسلام باللسان و القلم و المناضل عن الدین النّبویّ و کم ابدی الحکم و لا عبرة بمن یرمیه بما لیس فیه او ینسبه بمجرد الهوی لقول غیر وجیه فلم یضره قول الطاعن الحاسد و الباغی الجاحد و ما ضر نور الشمس ان کان ناظرا إلیها عیون لم تزل دهرها عمیا
غیر ان الحسد یحمل صاحبه علی اتباع هواه و ان یتکلم فیمن یحسده بما یلقاه و ما احقه بقول القائل حسدوا الفتی إذ لم ینالوا علمه*فالقوم اعداء له و خصوم*فاللّه تعالی هو المسئول ان یقینا شرور نفوسنا و حصائد السنتنا بمنه و فضله و قد روی عن أبی ذر الغفاری رضی اللّه عنه انه قال کان الناس ورقا لا شوک فیه فصاروا لیوم شوکا لا ورق فیه فهذا زمان أبی ذر فما ذاک من زماننا و باشراره* ان یسمعوا لخیر اخفوه و ان سمعوا*شرا اذاعوا و ان لم یسمعوا کذبوا فالمناسب جمع الخاطر عن علماء الوقت و رفع الهمة عنهم و القناعة بمن مضی من علماء السّنة المطهرة و اقتصار النظر فی کتبهم المحققة هذا و له رحمه اللّه تعالی مؤلفات مفیدة فی فنون عدیدة و التی وقفت علیها و هی عندی موجودة ایضا کثیرة جدا غیر ما ذکر و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته جمال الاسلام و شیخ المسلمین قاضی القضاة ابو علی محمد بن علی بن محمد الشوکانی الیمنی الصنعانی از اعاظم علما و اکابر فضلای صنعای یمن بود در جمیع علوم
ص:495
متداوله از صرف نحو و منطق و فقه و اصول و حدیث و تفسیر و اصول آن ید بیضا داشت چنانکه ثبت او که مشتمل بر ذکر کتب این علوم و غیرهاست بر ان دلالت دارد ولادت او در سنه سبع و سبعین و مائة و الف اتفاق افتاده شیوخ او بسیاراند منهم السید الامام عبد القادر بن احمد بن الناصر و علی بن ابراهیم بن علی و صدیق بن علی المزجاجی و یوسف بن محمد المزجاجی و حسن بن اسماعیل بن حسین المغربی و غیرهم و بعضی از ایشان روایت دارند از محمد حیات سندی مدنی و از ابو الحسن سندی و از سید محمد بن اسماعیل امیر و عبد الخالق مزجاجی و غیرهم و چنانکه وی ازینها اخذ کرده و سماع نموده و همچنان خلقی بسیار بلکه بیشمار از وی اخذ نموده و استفاده کرده در عهد خود در علوم و فنون حدیث عدیم النظیر بود تلمذ وی و اخذ اجازت از وی در مفاخر و مناقب عظیمه معدودست قاضی قضاة صنعای یمن بود و از طرف امام منصور باللّه علی بن العباس در سنه 1209 اوائل شهر شعبان متقلد این حدیث شده حاکم آنجا با آنکه مذهب زیدیه داشت در تعظیم و اجلال او مبالغه می کرد و در هر باب از امر و نهی مقتدی قول او بود و مجال نداشت که سر مو خلاف رای او در فصل خصومات و دیگر مهمات ملک و مال کند شیخ محمد بن القاضی محسن الانصاری در حدیده با فقیر حکایت کردند که پادشاه صنعاء می گفت آن قدر خوف که مرا از دو کس می آید از هیچکس نیست یکی او تعالی دوم شوکانی و نیز می گفت که زیدیه را بسبب رد بر مذهب ایشان تعصبی تمام با او بود بارها بصورت بلوی برآمده خانه او را محاصره کردند چون وی یک بار از خانه برآمد همه ها بگریختند هیچیکی را مجال مقابله و مواجهه با او نبود آری مصراع هیبت حقست این از خلق نیست*در علوم دینیه برتبه اجتهاد رسیده بود تقلید هیچ یکی نمی کرد نواب محمد مصطفی خان صاحب بهادر المتوفی سنه ست و ثمانین و مائتین و الف در ترغیب السالک الی احسن المسالک نوشته از شوکانی که قاضی القضاة صنعاء بود شاید که خبری داشته باشی می گوئی که بعد از سلف بوفور احاطه و اطلاع او در فن حدیث کسی برخاسته در فروع تقلید ائمه نمی کرد عمل باجتهاد خویش داشت و این معنی نه خاص اوست که همه اهل حدیث آنجا بدین شیوه خرامش دارند بالجمله اگر ارض یمن مسکن چندین ارباب خیر و صلاح و مجمع چنین اصحاب فلاح آمد شگفت چیست که خواجه کائنات علیه و علی اله افضل الصّلوات در خصوص او فرموده
الایمان یمان و الحکمة یمانیة انتهی گویم وی صاحب تصانیف بسیارست از مطولات و مختصرات منها فتح القدیر تفسیر القرآن الکریم در اربع مجلد ضخام و نیل الاوطار شرح منتقی الاخبار در چهار مجلد و اول کسی که این هر دو کتاب در هند آورده و آن را رواج داده محرر سطورست و حال این هر دو کتاب در مقصد اول گذشت و منها الدرر البهیة مختصر فی فقه الحدیث و شرحه الدراری المضیئة مجلد لطیف و رفع الریبة فی مسئلة الغیبة و شرح الصدور فی تحریم رفع القبور و ارشاد السائل الی دلیل المسائل و التوضیح فیما جاء فی المنتظر و المسیح و الابحاث الوضیه و
فی الکلام علی حدیث حب الدنیا راس کل خطیئه و تحفة الذاکرین شرح
ص:496
حصن حصین مجلد ضخیم و الفوائد المجموعة فی الاحادیث الموضوعه و این کتاب در هند بقالب طبع رسیده و اول کسی که آن را در هند آورد مولوی عبد الحی مرحوم اند و ایشان در سفر حج از وی رح سند فن حدیث هم بطریق اجازت بالکتابة حاصل نموده بودند و تحریر الدلائل علی مقدار ما یجوز بین الامام و الموتم من الارتفاع و الانخفاض و البعد و الحائل و کشف الاستار عن حکم الشفعة بالجوار و فقیه علامه علی بن احمد را بر وی تقریظی منظومست منها نظم للّه در العالم الربّانی البدر نجل علی الشوکانی فلقد ابان عن العلوم جواهراتنبیک منه علی علو الشأن قد اشرقت اکواننا بعلومه شان البدور یضیء فی الاکوان و لئن هوی کلّ الکمال فانه عن وصفه الجاری علی الازمان سبحان من جعل الفضائل کلّهافیه و فضله علی الاقران و علیه منی الف الف تحیّةما غردت ورقا علی الاغصان و له اشراق النیرین فی بیان الحکم إذا تخلف عن الوعد احد الخصمین و در وی علامه لطف اللّه بن احمد جحاف را نظمیست بطور تقریظ منها نظم لقد ابدعت فی التحریر یا من إلیه دقائق الابحاث تنتهی و جئت من الکمال بمعجزات
اضاءت انجم الافلاک عنها
قال وجه
و لما جاءهم بهتوا و قالوا صه قد جاء من ستین وجها
و له کتاب و بل الغمام علی شفاء الاوام شرحا و تخریجا و کتاب ادب الطلب و منتهی الارب و ارشاد الفحول الی تحقیق الحق من علم الاصول و السیل الجرار المندفق علی حدائق الازهار مجلد ضخیم و له کتاب فی الاشتقاق و کتاب الفتح الربانی فی فتاوی الشوکانی فی اربع مجلدات ضخیمة فیه غرائب مسائل و عجائب رسائل و کتاب ارشاد الثقات الی ایقاف الشرائع علی التوحید و المعاد و النبوات ردا علی موسی بن میمون الاندلسی الیهودی فی ظاهر المستند و الزندیق فی باطن المعتقد و من رسائله الطود المنیف فی الانتصاف للسعد علی الشریف فی المسئلة المشهورة التی تنازعا فیها بین یدی تیمورلنگ السمرقندی و منها شفاء العلل فی زیادة الثمن لمجرد الاجل و طیب النشر فی مسائل العشر جواب علی القاضی عبد الرحمن و الصوارم الهندیة المسلولة علی الریاض الندیة لابطال قول من اوجب غسل الفرجین و القول الصّادق فی الامام الفاسق و تشنیف السمع بابطال ادلة الجمع و رسالة فی حد السفر الّذی یجب معه قصر الصّلوة و القول المحرر فی لبس المعصفر و سائر انواع الاحمر و ابطال دعوی الاجماع علی تحریم السماع و زهر النشرین الفائح بفضائل العمرین و عقود الجمان فی بیان حدود البلدان و اتحاف المهرة فی الکلام علی حدیث
ص:497
لا عدوی و لا طیرة و ارشاد الغبی الی مذهب اهل البیت فی صحب النبیّ و دفع الجناح عن باقی المباح هل هو مامور به أم لا و ارشاد المستفید الی دفع کلام ابن دقیق العید فی الاطلاق و التقیید و البحث الملم بقوله تعالی إِلاّ مَنْ ظُلِمَ و البحث المشعر عن تحریم کل مسکر و الرسالة المکملة فی ادلة البسملة و رسالة عجیبة فی رفع المظالم و المآثم الی غیر ذلک من المؤلفات و کلها بدیعة فی بابها نافعة لطلابها لم یتیسر مثلها لعلماء عصره فضلا عمن جاؤا بعدهم و غایة انه نادرة الدهر و اعلم علماء العصر و له کتب و رسائل و اجوبة سوی هذا لا یحصی کثرة فرحمه اللّه تعالی و رضی عنه و بعض این کتب نزد محرر سطور موجودست و وی شیخ منست بیک واسطه و هم بدو واسطه و فضلا و کملای عصر او را در مدح وی قصائد و اشعار بسیار است که حصر نتوان کرد منها للشیخ العلامة لطف اللّه بن احمد الجحاف الیمنی نظم کف تخیرت الادلّة حیث لا هاد یری الطلاب نهج السنة
بتصرف کتصرف القطان
و نطق الدقة
محمّد
عن عضد تملک منکب
عند الخطب خادر بیشة
نصبت اعلام الهدی
باکمل دعوة
و منها للسید الجلیل فخر الاسلام عبد اللّه بن علی الحلال الیمنی نظم یا دار عزة صوب
المزن حیاک
فلی بعزة فی تلک الربا خلس
محب ظل یرعاک
الریح ریاها کریّاک
رای
قد مر من سبب
مضناک
الریح تسری و قد شیبت بارکاک قد جرت فیه باشبال مررت بها و کل اشوس الوی غیر ضحاک
ص:498
قطعته بامون غیر وانیة
ابعدت مراک
اقلامه فی الاعادی فعل بتاک
العلم فی هذا الاوان و من
لدم الفجار سفاک
مقالة خاب منها کل افاک
العلم الشریف بها
یا بن علی قد سمحت بها فرائدا ما نظمناها باسلاک
و لبعض ادباء مسقط فی حقه رحمه اللّه نظم یا من اتی صنعاء یبقی مفخرا
محمد الشوکانی
و المنقول من
بدر الهدی النظار سله مقبلا کفیه ملتمسا لرد جوابه
شوکانی در نظم هم دستگاه کامل دارد علم عربیت و ادب را چنانکه باید اتقان کرده و سابق بر فرسان این میدان گشته در حدیده از کلام او نظم کثیر دیده شد این چند بیت بخاطر مانده است ابیات یا نازلین الحمی ان غر قربکم عنی و ضاقت بنا دار و اوظان فلی إلیکم تحیات مرددة
مع النسیم و اشواق
صار
و تختمت تبرا و درا
بالسبق بدرا
شوکانی نسبت بسوی قبیله است و صنعانی نسبت بصنعا که اشرف بلاد یمن و تختگاه امام آنجاست در ترغیب السالک گفته خاکش همه محدث خیز امروز علم حدیث چنانکه در آنجاست گمان نمی رود که باین فراوانی و باین وسعت بجای دیگر باشد انتهی شیخ احمد فرزند شوکانی هم عالم کامل فقیه محدث بود بعد پدر بجای او درس گفت و فتوی داد برای طالبین اجازت و استماع حدیث نمود هر سال وفاتش اطلاع دست بهم نداد امّا وفات شوکانی در سنه خمس و خمسین و مائتین و الف یوم الأربعاء بست و ششم جمادی الآخرة بوده و میان وفات او و وفات ولد او علی بن محمد قریب یک ماه تفاوت افتاده اول پسر بمرد پدر هیچ جزع و فزع ظاهر نکرد
ص:499
با آنکه ولد صالح عالم مبرز در جمیع علوم بود و با وجود صغر سن که در حدود بست سالگی باشد نادرۀ وقت آمده بود رحم اللّه الجمیع برحمته تلامذه شوکانی و کسانی که سلسله اسناد روایت حدیث ایشان بوی منتهی می شود اکثر اینها در فروع مقید مذاهبی خاص نیستند بلکه عمل بر احادیث بعد طی جمیع مدارج تحقیق و تصحیح می نمایند و هر که از ایشان نوعی از اجتهاد بهم می رساند کار حسب اجتهاد خود می کند موافق آنچه او را ظاهر می شود شوکانی بآنکه رتبه اجتهاد داشت در کتب مؤلفه خود هیچ جا از دائرۀ مذاهب اربعه بیرون نرفته الا ما شاء اللّه تعالی و در ان خلاف جماعتی از سلف و اکابر اهل حدیث همراه اوست در وقت او ریاست علم حدیث و فتوی و تدریس و قضای بلدان بوی منتهی شده بود و قوت ذکا و مرتبه تحقیق او بجای رسیده که مسائل اصول فقه را از هر چهار مذهب در مجلدی ضخیم تنقیح نموده و صواب آن را از خطا جدا ساخته و در هر مسئله بحث و تفتیش کامل بر روی کار آورده نامش ارشاد الفحول الی تحقیق الحق من علم الاصول نهاده و این امری غیر مسبوقست زیرا که تا ضوابط و قوانین این علم در این عالم ممهد گشته هیچکس بجز تقلیدش دم از تحقیق در ان نزده مگر این شخص که درین آخر زمان گوی سبقت از همگنان ربوده و ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء موافق و مخالف بعلم و فضل او اعتراف دارند و کتب مصنفه او را بجان خریداری می نمایند و بسوی آن محتاج اند تلخیص مذاهب با ادلّه چنانکه او می کند دید نیست و ترجیح حکم در محل خلاف و اختلاف از وی شنیدنی و اللّه یختص برحمته من یشاء امروز اگر پیش یکی امهات تالیف وی باشد در هیچ باب شریعت محتاج بسوی غیر او نیست با این همه در نصرت سنت و قلع و قمع بدعت و رد محدثات و رفع منکرات بزبان و بیان آیتی از آیات الهی بود درین دور آخر آنچه سعی در ترویج شرع مطهر و تجدید احکام اسلام و احیای سنن و اماتت فتن از وی بوجود آمده گمان نمی رود که کسی دیگر کرده باشد جزاه اللّه عن الاسلام و المسلمین خیرا انتهی فهذا الشوکانی جهبذهم الناقد النقاب*قد اثبت هذا الحدیث الوثیق النصاب* فارغم بذلک أنوف الجاحدین النصاب*و اوهن منن المعاندین الاوشاب*فالمقدم علی رده مطعون عند اولی الالباب*و المتجاسر علی طعنه ملموز عند اصحاب الانقاب*و المرتاب فیه زائغ عن منهج الحق و الصواب*و المافوک عنه غار فی اغباش التلجلج و الاضطراب
آنکه محمد رشید الدینخان دهلوی تلمیذ مخاطب وحید اثبات این حدیث شریف فرموده جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بوصف باب مدینة العلم یاد نموده چنانچه در ایضاح لطافة المقال بجواب قول صاحب لطافة المقال چهارم حدیث
الحق مع علیّ ع و علی مع الحق یدور حیثما دار روایت می کنند الخ گفته دوم آنکه در باب خلافت حقی که با باب مدینه علم معیت داشت لیاقت خلافت بود و شخصی که در ان حق مخالفت ورزد بی شبهه مورد طعن ملامتست الخ
ص:500
و محتجب نماند که فاضل رشید از اکابر متکلمین و افاخم متبحرین نزد سنیه می باشد جلالت شان و رفعت مکان او بر متتبع افادات این حضرات واضح و آشکارست خود مخاطب بمزید تبجیل و تکریم راه تعظیم و تفخیم او پیموده چنانچه فاضل رشید در غرة الراشدین می فرماید چونکه مراسله فقیر بخدمت مصنف مد ظله رسید و شرف اصغای آن جناب یافت بمرتبه تحسین فرمودند که این ناچیز خود را لائق آن نمی داند لهذا مناسب نمی بود که تعرض بنقل آن نماید لیکن برای تزیین این رساله بطریق تبرک چند فقره از ان بقید قلم می آید فرموده که از فقیر عبد العزیز مطالعه نمایند که درین ایام جواب چند شبهه معترض که بر تحفه اثنا عشریه در باب مسائل فقهیه نموده تحریر آن فضائل ماب بسمع درآمد خیلی موجب انشراح خاطر و انبساط سامع و ناظر گردید تقریر شافی با مراعات قاعده مناظره بعمل آوردند جزاکم اللّه تعالی خیر الجزاء بی اختیار دعاء خیر از ته دل برای صلاح دنیا و آخرت و مزید درجات علم و عمل برای آن فضائل مآب جوشید و المرجو من اللّه تعالی ان یقرنه بالقبول مبرکة الرسول ص و البتول و جعلک اللّه کاسمک رشیدا فی الدین ارشدا للمسلمین و نیز فرموده اند قدری که نوشته اند بسیار خوب نوشته اند جزاکم اللّه تعالی خیرا انتهی کلامه الشریف انتهی ما نقله الرشید و مولوی حیدر علی معاصر در ازالة الغین گفته و اگر کسی را دریافت حال خلافت امیر شام از کتب اهل حقّ منظور باشد در عبارت رساله عزة الراشدین و ذلّة الضالین که از رسائل مؤلفه مولانا رشید المتکلمین و مرشد المسلمین رفع اللّه درجته فی اعلی علیینست نظر فرماید الخ و نیز در ازالة الغین در ذکر لاعنین و مکفرین یزید گفته و از آنجمله است حجة اللّه علی البریه صاحب تحفه اثنا عشریه که در زمان متاخر بنیاد مناظره شیعه و سنی بعنوانی که قلوب مخالفین بکنهش می رسد نهاده اوست و از آنجمله است ارشد تلامذه او رشید المتکلمین مولانا محمد رشید الدین قدس اللّه اسرارهم و زاد اللّه انوارهم انتهی و نیز حیدر علی معاصر در منتهی الکلام بعد نقل عبارتی گفته و مولانا رشید المتکلمین اعلی اللّه مقامه فی اعلی علیین نیز عبارت این مقام را در کتب غرة الراشدین بقدر ضرورت آورده انتهی و نیز در منتهی الکلام گفته مولانا رشید المتکلمین اعلی اللّه مقامه فی علیین در کرّه صفدریه می فرماید که نوبت مناظره و منازعه در میان حضرت عمر و حضرت عثمان در مسائل بجای می رسید که ناظر گمان می نمود که ایشان گاهی با هم متفق نخواهند شد الخ و مولوی صدیق حسن خان معاصر در ابجد العلوم در ذکر اصحاب شاه عبد العزیز گفته و منهم الشیخ رشید الدین خان الدهلوی کان فاضلا جامعا بین کثیر من العلوم الدرسیة و کان حسن العبارة دابة الذب عن حمی اهل السنة و الجماعة و النکایة فی الرافضة المشائیم صنف فی الرد علیهم کتابه الشوکة العمریة و غیرها مما یعظم موقعه عند الجدلیین من اهل النظر و نجاره کشمیری انتهی فهذا الفاضل الرشید عمدة متکلمیهم الصنادید*قد اثبت بالحتم هذا الحدیث الحمید*و دان بالجزم لهذا الخبر المنیف المجید*و لم یعتن بما هفی به استاذه الوحید*و لم یحتفل بما تفوه به ذلک الفرد الفرید
ص:501
فوضح و الحمد للّه لحب الصواب السدید*و کشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید
و سی و دوم
آنکه جمال الدین ابو عبد اللّه محمد بن عبد العلی القرشی المعروف بمرزا حسن علی محدث تلمیذ مخاطب حدیث مدینة العلم را در مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام معدود فرموده باثبات و تحسین آن مبانی ارغام جاحدین تاسیس نموده چنانچه در تفریح الاحباب بمناقب الآل و الاصحاب گفته و
اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر عن علی ع قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها هذا حدیث حسن علی الصواب لا صحیح کما قال الحاکم و لا موضوع کما قاله جماعة منهم ابن الجوزی و النووی و مولوی حسن علی محدث لکهنوی از کبار محدثین این دیار و عظام منقدین این امصار نزد سنیه می باشد و سلامة اللّه بدایونی در اشباع الکلام او را از اکابر و اعلام معدود نموده و باحترام تمام افادات او که متعلق بمولد جناب سرور انام علیه و آله آلاف التحیة و السلامست ذکر کرده تمسک و تشبث بان فرموده چنانچه گفته و در التقاطی که از رساله مولانا جلال الدین سیوطی و سیرت شامی و رساله ملا علی قاری سرمه دیده تحریر شد اثبات عمل مولد شریف را محصور و مقصور نباید انگاشت که بسیاری از اکابر و اعلام در تحقیق این مبحث و اثبات این مقصد و مرام بتحریر و تقریر محرز حسنات و جامع برکات شده اند الی ان قال و از آنجمله است آنچه مولانا جمال الدین المعروف بمیرزا حسن علی محدث لکهنوی علیه الرحمة در این خصوص نوشته اند که محفل مولد شریف برای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و سلم البته مستحسنست بلکه مستحب و موجب ثواب دلائل جواز محفل مولد شریف در رسائل اثبات مولد از اکابر محدثین و علما از سلف و خلف انتظام دارند و شیخ جلال الدین سیوطی از شرح نسائی و شیخ ابن حجر عسقلانی در شرح اربعین و امام نووی حکم باستحسان آن فرموده اند و امام نووی هم بهمین مطلب میل فرموده اند و قصه مقرر ساختن آن حضرت صلّی اللّه علیه و سلم حسان را برای دفع هجو و ذم مشرکین از انحضرت صلّی اللّه علیه و سلم در صحیحین مسطورست و بهمین جهت فرمودند
اللّهمّ اید الحسّان بروح القدس کذا فی الصّحیحین و در حدیث آمده است که فرمود آن حضرت صلی اللّه علیه و سلم حضرت بلال را که ترک مکن روزه دوشنبه را زیرا که من زاییده شده ام روز دوشنبه و این حدیث اصلست در جواز تعیین روز مولد و نیز در حدیث واردست عن ابن مسعود رضی اللّه عنه ما راه المسلمون حسنا فهو عند اللّه حسن اخرجه محمد فی الموطا و اختیار عمل مولد الشریف از مدت پانصد سال کسری زائد از علمای محدثین و فقهای عظام و مفتیان کرام و مشایخ اهل سنت و جماعت و متبعان سنت و مسلمین ترویج یافته و سلاطین عادل بر تائید ایشان کمر همت بسته ترویج آن منظور داشتند و صرف اموال بسیار بر ان نموده اند و تا حال این عمل در دیار عرب از حرمین شریفین و یمن و عراق و هند از اکابر علما و مشایخ کبرا و ارباب ورع و تقوی بملاحظه دلائل مسطوره در کتب و رسائل جاریست انتهی مختصر الطف و خوبی این تحریر و تقریر بر ناظر بصیر پوشیده نخواهد بود که اگر بنظر انصاف ملاحظه رود این قدر قلیل حاوی تقاریر سلف کرام
ص:502
بلکه خلاصه تحریر جل نحاریر عظامست و ایمائی که بقصد تقرر حسان بن ثابت بروایت صحیحین نمودند در صحیحین و دیگر صحاح نیز موجود چنانچه در ترمذی این قصه بروایت حضرت عائشه رضی اللّه عنها مرویست و حاصلش اینکه آن حضرت علیه الصلوة و التحیة وضع منبر در مسجد منیف برای حسان می فرمودند و حسان بر آن منبر استاده شده بیان مفاخر آن حضرت صلی اللّه علیه و سلم و دفع مطاعن از آن حضرت علیه الصلوة و السلام می کرد و بهمین جهت مورد این بیان از زبان رسالت ترجمان می گردید
ان اللّه یؤید حسان بروح القدس ما ینافح او یفاخر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و در مشکاة هم موافق ترمذی حدیثی بروایت حضرت عائشه از صحیح بخاری مرویست بالجمله این قصه هم از مؤیدات مطلوبست نمی بینی که حسان بر منبر ایستاده شده ذکر مفاخر آن سرور کائنات علیه الوف من الصلوات و التسلیمات باین تعظیم و تکریم می کرد و آن حضرت علیهم الصلوة و السلام و صحابه کرام می شنیدند پس این قصه را نیز اصلی برای صحت و ثبوت و استحباب و استحسان انعقاد مجلس میلاد شریف که عبارت از بیان فضائل و معجزات سرور کائناتست صلّی اللّه علیه و سلم باید انگاشت و لهذا جناب محدث ممدوح بذکر آن قصه پرداخت انتهت عبارات اشباع الکلام فهذا جمال الدین صاحب تفریح الاحباب*تلمیذ المخاطب البارع الالقاب*قد روی هذا الحدیث الفاتح من الهدی کل باب*و اظهر کونه حدیثا حسنا علی الصواب*فیا له من تلمیذ صدع بافاداته صفات شیخه المنفرد فی الخداع و الخلاب*و اکرم به من مستفید قد ابان بتحقیقه زیغ مفیده المنغمر فی الزور و الکذاب فظهر ان ما لفقه المخاطب من الاباطیل کلمع الآل و السراب*و وضح ان ما سوله من الاعالیل عرضة للتبار و التباب
آنکه نور الدین بن اسماعیل السلیمانی حدیث مدینة العلم را روایت نموده چنانچه در در یتیم نقلا عن الاکتفاء آورده و
عنه أی من علی رضی اللّه عنه ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها اخرجه ابو نعیم فی المعرفة و نیز در در یتیم نقلا عن الاکتفاء آورده و عنه أی
عن ابن عباس رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخرجه الحاکم فی المستدرک و الخطیب فی المفترق و المتفق انتهی فهذا نور الدین السّلیمانی کابرهم الفارد*قد روی هذا الحدیث العذب الموارد*نقلا عن اکابرهم المحرزین لکل آبد من التحقیق و شارد*المفیدین لکلّ منتجع للتثبیت وارد*فلا یصدف عنه الا من صار لفرط عناده شر مارد*و لا یمیل عنه الاّ من اصبح لداده اسوء حارد
آنکه ولی اللّه بن حبیب اللّه بن محب اللّه بن ملا احمد عبد الحق بن ملا محمد سعید بن قطب الدین السهالوی اللکهنوی در مرآة المؤمنین در بیان مناقب و ماثر جناب امیر المؤمنین علیه السلام که نصوص قاطعه اند بر فضیلت و خلافت و امامت آنجناب گفته و از آنجمله آنست که رسول صلّی اللّه علیه و سلم در حق علی رضی اللّه عنه فرمود
ص:503
انا مدینة العلم و علی بابها اخرج الحاکم عن علی و ابن عمر و ابو نعیم فی المعرفة عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و الطبرانی عن ابن عباس انه قال فمن أراد العلم فلیأته من بابه و صححه الحاکم و انکر ابن الجوزی و اختار الحافظ ابن الحجر انه حسن لا صحیح و لا موضوع و اورد الترمذی لفظ الدار مکان المدینة و آنچه در بعض روایات در این حدیث در حق اصحاب الحاق کرده اند موضوع و مفتریست علی ما فی الصواعق انتهی و ولی اللّه لکهنوی از اجلۀ علمای کبار و افاخم کملای اخبار نزد سنیه بوده جلالت مرتبت و علو منزلت او در مجلد اتی انشاء اللّه تعالی بتفصیل خواهی شنید و کمال استناد و غایت اعتماد مرویات و منقولات کتاب مرآة المؤمنین از صدر و ختام آن که در مجلد سابق منقول شده در نهایت ظهور و وضوحست فلیکن منک علی ذکر فهذا ولی اللّه صاحب مرآة المؤمنین*عمدة علمائهم المتقنین*قد روی هذا الحدیث الشارح لصدور الموقنین*و اثبت ذلک الخبر المبهج لقلوب المذعنین*فالموثر فیه وتیرة القادحین الموهنین*و المداجی فیه عصابة المستریبین المدهنین*مخطی سبیل الصّالحین المحسنین*واطی قدّة الناصبین المعلنین
آنکه شهاب الدین محمود بن عبد اللّه البغدادی الشهیر بالوسی زاده اثبات این حدیث شریف بحتم و جزم نموده چنانچه در تفسیر روح المعانی در بحث رویت لوح محفوظ گفته ثم انّ الامکان ممّا لا نزاع فیه و لیس الکلام الاّ فی الوقوع و ورد ذلک عن النبی صلّی اللّه تعالی علیه و سلم و اجلة اصحابه کالصدیق و الفاروق و ذی النورین و باب مدینة العلم و النقطة تحت الباء رضی اللّه تعالی عنهم اجمعین و الوسی زاده از مفسرین عظام و محدثین عالیمقام نزد سنیه بوده مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته السید شهاب الدین محمود بن السید عبد اللّه افندی الوسی زاده البغدادی ینتهی نسبه الشریف من جهة الاب الی الحسین ع و من جهة الام الی الحسن رضی اللّه عنهما بواسطة الشیخ الربانی السید عبد القادر الجیلانی قدس سره و قد کان رح خاتمة المفسرین و نخبة المحدثین اخذ العلم عن فحول العلماء منهم والده العلامة و منهم الشیخ علی السویدی و منهم الشیخ خالد النقشبندی و الشیخ علی الموصلی و کل ذلک مفصل فی حدیقة الورود فی مدائح السید شهاب الدین محمود و کان احد افراد الدنیا بقول الحق و اتباع الصدق و حب السنن و تجنب الفتن حتی جاء مجددا و للدین الحنیفی مسددا دنیا بها انقرض الکرام فاذنبت و کانما بوجوده استغفارها
و کان جل میله الی خدمة کتاب اللّه و حدیث جده رسول اللّه صلعم لانهما المشتملان علی جمیع العلوم و إلیهم المرجع فی المنطوق و المفهوم و کان غایة فی الحرص علی تزاید علمه و توفیر نصیبه منه و سهمه و کان کثیرا ما ینشد سهری لتنقیح العلوم الذلّی
ص:504
من وصل غانیة و طیب عناق*و اشتغل بالتدریس و التالیف و هو ابن ثلثة عشر سنة و درس و وعظ و افتی للحنفیّة فی بغداد المحمیة و اکثر من املاء الخطب و الرسائل و الفتاوی و المسائل و خطه کانه اللؤلؤ و المرجان او العقود فی اجیاد الحسان قلد الافتاء سنة 1248 و هو عام ولادة محرر هذه السطور ارسل إلیه السلطان بنیشان ذی قدر شان قال نجله السیّد احمد کان اللّه له خیر ناصر فی ترجمته المسماة بارج الند و الهود کان عالما باختلاف المذاهب مطلعا علی الملل و النحل و الغرائب سلفی الاعتقاد شافعی المذهب کآبائه الامجاد الا انه فی کثیر من المسائل یقتدی بالامام الاعظم ثم فی آخر امره مال الی الاجتهاد کامثاله من العلماء النقاد حسب ما صرح به الائمة فی کتب الاصول و تعرفه الجهابذة الفحول قال و من مؤلفاته ما هو اعظمها قدرا و اجلها فخرا تفسیره المسمی بروح المعانی فی تفسیر القرآن و السبع المثانی اید فیه مذهب السلف الاماثل و منها شرح السلم فی المنطق و منها نزهة الالباب فی غرائب الاغتراب و منها نشوة الشمول فی السفر الی اسلامبول و نشوة المدام و کتاب الاجوبة العراقیة و الفیض الوارد و منها الی آخر ما قال و قد اتحفنی فی عامی هذا سنة 1298 الهجریة نجلة العلامة السیّد خیر الدین نعمان الوسی زاده من بغداد المحمیة سلمه اللّه تعالی باربع کتب من مؤلفاته الشریفة منها النزهة و النشوة و الاجوبة و الفیض وقفت علیها و استفدت منها و عرقت مقدار جامعها فی العلم و الادب و الدین و الصلاح توفی رح (21) ذی القعدة سنة 1270 رئی له منامات حسنة و رثاه خلق کثیر لئن حسنت فیه المراثی و ذکرها*لقد حسنت من قبل فیه المدائح انتهی فهذا ابن الآلوسی شهاب الدین محمود*مفسرهم الکابر المحظوظ المجدود*الذی صنّف فی مدائحه کتاب حدیقة الورود*و الّف فی ترجمته ارج الند و العود*قد اثبت هذا الحدیث الموصل الی خیر مرام و مقصود*المظفر بکل مطلوب محمود*بحتم قد جزم اس ذوی الزیغ و العنود*و جزم قد قطع شافة اصحاب الغی و الکنود* الا فمن جنح الی حزب اهل الانکار و الجحود*و مال الی ذرافة ارباب الجماح و المرود*او نری لصلیه لظی ما لها من خمود*و اوقد لاجله النار ذات الوقود
آنکه سلیمان بن ابراهیم المعروف بخواجه کلان الحسینی البلخی القندوزی حدیث مدینة العلم را بطرق متعدده و اسانید متنوعه اثبات نموده چنانچه در ینابیع المودة گفته الحموینی فی فرائد السمطین بسنده
عن سعید بن جبیر عن ابن عباس رضی اللّه عنهما قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یا علی ع انا مدینة العلم و انت بابها و لن توتی المدینة الاّ من قبل الباب و کذب من زعم انه یحبنی و یبغضک لانک منی و انا منک لحمک لحمی و دمک من دمی و روحک من روحی و سریرتک
ص:505
من سریرتی و علانیتک من علانیتی سعد من اطاعک و شقی من عصاک و ربح من تولاک و خسر من عاداک فاز من لزمک و هلک من فارقک مثلک و مثل الائمّة من ولدک بعدی مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق و مثلکم کمثل النجوم کلما غاب نجم طلع نجم الی یوم القیامة و نیز در ینابیع المودة گفته الباب الرابع عشر فی غزارة علمه علیه السلام و
فی الدر المنظم لابن طلحة الحلبی الشافعی قال امیر المؤمنین علیه السّلام لقد حزن علم الاولین و انّنی*ظنین بعلم الآخرین کتوم*و کاشف اسرار الغیوب باسرها*و عندی حدیث حادث و قدیم*و انی لقیوم علی کل قیم*محیط بکل العالمین علیم*ثم قال علیه السلام لو شئت لاوقرت من تفسیر الفاتحة سبعین بعیرا قال النبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و قال اللّه تعالی وَ أْتُوا اَلْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها فمن أراد العلم فعلیه بالباب انتهی و نیز در ینابیع المودة گفته ابن المغازلی بسنده عن مجاهد عن ابن عباس و ایضا عن جابر بن عبد اللّه رضی اللّه عنهما قالا اخذ النبی صلّی اللّه علیه و سلم بعضد علی و قال هذا امیر البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله فمد بها صوته ثم قال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب ایضا اخرج هذا الحدیث موفق بن احمد و الحموینی و الدیلمی فی الفردوس و صاحب کتاب المناقب عن مجاهد عن ابن عباس ایضا ابن المغازلی اخرج عن حذیفة بن الیمان عن علی رضی اللّه عنهما قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و لا تؤتی البیوت الا من ابوابها ابن المغازلی بسنده عن محمد بن عبد اللّه قال حدثنا علی بن موسی الرضا عن ابیه عن آبائه عن امیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یا علی انا مدینة العلم و انت بابها کذب من زعم انه یصل الی المدینة الاّ من قبل الباب عن الاصبغ بن نباتة قال لمّا جلس علی علیه السلام فی الخلافة خطب خطبة ذکرها ابو سعید البحتری الی آخرها ثم قال للحسن علیهما السّلام یا بنی فاصعد المنبر و تکلم فصعد و بعد الحمد و التصلیة قال ایّها الناس سمعت جدی صلّی اللّه علیه و اله یقول انا مدینة العلم و علیّ بابها و هل تدخل المدینة الاّ من بابها فنزل ثم قال للحسین علیه السلام فاصعد المنبر و تکلم فصعد فقال بعد الحمد و التصلیة ایّها الناس سمعت جدی صلّی اللّه علیه و اله یقول ان علیّا مدینة هدی فمن دخلها نجی و من تخلف عنها هلک فنزل ثم قال علی علیه السلام ایّها الناس انهما ولدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم و ودیعته التی استودعتهما علی امته وسائل عنهما و نیز در ینابیع المودة گفته
ابن المغازلی بسنده عن محمد بن عبد اللّه قال حدثنا علی بن موسی الرضا عن ابیه عن آبائه
ص:506
عن امام المتقین علی رضی اللّه عنهم قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله یا علی انا مدینة العلم و انت بابها کذب من زعم انه یدخل المدینة بغیر الباب و نیز در ینابیع المودة نقلا عن کنوز الحقائق آورده
انا مدینة العلم و علی بابها للطبرانی و الدیلمی و نیز در ینابیع المودة نقلا عن الجامع الصغیر آورده
انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب *العقیلی و ابن عدی و الطبرانی فی الکبیر و الحاکم عن ابن عباس و ایضا رواه ابن عدی و الحاکم عن جابر و نیز در ینابیع المودة نقلا عن ذخائر العقبی مسطورست فی ذکر کثرة علم علی و
عن علیّ مرفوعا انا دار العلم و علی بابها اخرجه البغوی فی المصابیح و اخرجه ابو عمر انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه و نیز در ینابیع المودة نقلا عن کتاب السبعین مذکورست الحدیث الثانی و العشرون
قال جابر اخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم عضد علیّ و قال هذا امام البررة و قاتل الفجرة مخذول من خذله منصور من نصره ثم مدّ صوته و قال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه ابن المغازلی و نیز در ینابیع المودة نقلا عن مودة القربی مذکورست
جابر رفعه انا مدینة العلم و علی بابها و رواه ابن مسعود و انس مثله و نیز در
ینابیع المودة نقلا عن الصواعق مذکورست اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و ایضا الطبرانی و الحاکم و العقیلی و ابن عدی عن ابن عمر و الترمذی و ایضا الحاکم عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و فی روایة فمن أراد العلم فلیات الباب
و فی اخری عن الترمذی عن علی انا دار الحکمة و علی بابها و نیز در ینابیع المودة نقلا عن درّة المعارف مذکورست ثم ان الامام علیّا کرم اللّه وجهه ورث علم الاسرار الحروف من سیدنا و مولانا محمد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و إلیه الاشاره
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و هو اول من وضع وفق مائة فی مائة فی الاسلام و نیز در ینابیع المودة نقلا عن کتاب الدر المنظم مذکورست و الغرض من هذا السر الباهر و الرمز الفاخر اظهار لوائح لارباب الذوق لانه من العلوم الجسیمة الفاتحة لابواب المدینة لا یمسه ناسوتی و لا ینظر به الا لاهوتی و هذا هو العلم الذی خص به آل محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلم و العلم الّذی محمّد صلّی اللّه علیه و سلم مدینته و علی بابها و نیز در ینابیع المودة نقلا عن الدر المنظم مذکورست و هما کتابان جلیلان احدهما ذکره الامام علی کرم اللّه وجهه علی المنبر و هو قائم یخطب بالکوفة علی ما سیاتی بیانه و هو المسمّی بخطبة البیان و الآخر اسره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم هذا العلم المکنون و هو المشار إلیه
بقوله صلّی اللّه علیه و اله و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و امره بتدوینه فکتبه الامام علی رضی اللّه عنه حروفا مفرقة علی طریقة سفر آدم علیه السلام فی جفر یعنی فی رق قد صنع من جلد البعیر و اشتهر بین الناس بالجفر الجامع و النور اللاّمع و قیل الجفر و الجامعة و نیز در ینابیع المودة نقلا عن الدر المنظم مذکورست
قال النبی صلّی اللّه علیه و سلم
ص:507
انا مدینة العلم و علی بابها و قال اللّه تعالی وَ أْتُوا اَلْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها فمن أراد العلم فعلیه بالباب و نیز در ینابیع المودّة نقلا عن الدر المکنون و الجواهر المصون مذکورست و الامام علی رضی اللّه عنه ورث علم الحروف من سیدنا محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلم و إلیه الاشاره
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فعلیه بالباب انتهی فهذا عمدة احبارهم البلخی صاحب ینابیع المودة*محرز المفاخر المعتدة المعدة*قد اثبت هذا الحدیث فشیده و شدّه*و بذل فی اثبات هذا الخبر وکده و کدّه* فلا ینحرف عن اممه الا من تاه به الغرور فی الضلال فصدّه*و لا یصدف عن لقمه الاّ من القاه الخدوع فی الغی فمده*و لا یطعن فیه الاّ من تجاوز فی العدوان و البغی نصابه و حدّه*و لا یقدح فیه الا من حاق به الخسران فاتعس جدّه و اضرع خدّه
آنکه سلامة اللّه بدایونی در معرکة الآراء گفته و حاشا ثم حاشا که احدی از علماء اهل سنت زبان باین چنین منقصت گشاده کثرت علم را در خصوص غلامان باب مدینة علم علت کبر بطن و انتفاخ شکم قرار داده باشد انتهی
آنکه نیز سلامة اللّه در معرکة الآراء بعد ایراد روایت موضوعه اصبت و اخطأت گفته خلاصه چون سائل ردّ جواب باب مدینه علم نمود فرمود که تو راست گفتی و من خطا کردم و زیاده از هر دانای دانایست انتهی فهذا سلامة اللّه المعاصر*کابر السنیة الممتن علیهم بالاواصر*قد اثبت هذا الحدیث الّذی اصبح للحق الحقیق خیر مظاهر و ناصر*و صار للباطل الزائف خیر کاسر و هاصر*فیا للّه و للجاحد الخاسر القاصر*کیف یعمی عن هذا الخبر الّذی هو من اوضح الحجج و المباصر*فیلقی بیده الی اوحش المضائق و الماصر*و یرمی نفسه فی انحس المحابس و المحاصر
آنکه مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن فی فخر الحسن گفته تنبیه من احسن بینة علی معنی ختم الاولیاء الحدیث المشهور الصحیح الّذی صححه جماعات من الائمّة منهم اشد الناس مقالا فی الرجال سند المحدثین ابن معین کما اسنده عنه و وافقه الخطیب فی تاریخه و قد کان قال اولا لا اصل له و منهم الامام الحافظ المنتقد المجتهد المستقل المجدد الجامع من العلوم کما ذکره السیوطی و ابن حجر و التاج السبکی و الذهبی و النووی عن الامام الحافظ الخطیب البغدادی ما لم یشارکه فیه احد من اهل عصره و یؤیده قول امام الائمة ابن خزیمة ما اعلم علی ادیم الارض اعلم من ابن جریر فی تهذیب الاثار و قد قال الخطیب لم ار مثله فی معناه کما نقل کلامه السیوطی فی مسند علیّ من جمع الجوامع و منهم الحاکم و من آخرهم الحافظ المجد الشیرازی شیخ ابن حجر فی نقد الصحیح و اطنب فی تحقیقه کما نقله الدهلوی فی لمعات التنقیح و اقتصر علی تحسینه العلائی
ص:508
و الزرکشی و ابن حجر فی اقوام أخر ردا علی ابن الجوزی من
قوله صلّی اللّه علیه و اله و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و لا یؤتی المدینة الا من بابها قال اللّه تعالی وَ أْتُوا اَلْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها و هو اقوی شاهد لصحة روایة صححها الحاکم فمن أراد العلم فلیات الباب و هذا مقام الحتم من انّه لا ولی بعده الا و هو راجع إلیه اخذ من لدیه و إلیه الاشاره بما فی الحدیث الصّحیح المستفیض المشهور بل المتواتر من الامر بسند کل باب فی المسجد الا بابه مستندا الی امر اللّه تعالی بذلک فهو سد کل باب من صاحب الشریعة الا ما شاء فی الطریقة الی الحقیقة الا بابه فلا جرم قد آن حضرت سلاسل الطریقة فی باب المرتضی الا ما ندر کخوخة الصّدیق أبی بکر و یؤیّده الاحادیث الصحیحة المذکورة و غیرها المشهورة و من هنا کان المرتضی مثل عیسی علی نبینا و کل الانبیاء الصّلوة و السلام فی افراد الناس و تفریطهم فیه کما ورد و قد استشهد لیلة رفع فیها عیسی کما اورد من طرق عن الامام الحسن بن علیّ فی الخطبة فانه خاتم الولایة العامة من آدم الی آخر ولی و المرتضی کرم اللّه تعالی وجهه خاتم الولایة الخاصة المحمدیة الاکبر فالمهدی الوارد فیه عند الطّبرانی و جماعة المهدی منا اهل البیت یختم الدین به کما فتح بنا فولی آخر من العرب من اکرمها اصلا و یدا کان الشیخ الاکبر خاتم الولایة المحمدیة الاصغر عاصره و لقیه و نفیه خاتما خاصا فی العالم غیره قبل تحققه برتبته و ان کان بشر به فنسی ثم لما تحقق حقق
آنکه نیز مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن گفته و قد صح عن ائمّة الصحابة کباب مدینة العلم و ابن مسعود و ابن عباس تاویل فواتح السور و هی من المتشابه
و چهل و یکم
آنکه نیز مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن گفته و الاخبار و الاثار من ذلک عن باب مدینة العلم و دار الحکمة لا تکاد تحصی کثرة و ستاتی انشاء اللّه العلی القوی اشاره الی انموذجة منها
و چهل و دوم
آنکه نیز مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن گفته ثم الامام عبد الواحد اخذا عن الامام الهمام سیّد التابعین سند العارفین رضیع أم المؤمنین أم سلمة زوج النبی صلّی اللّه علیه و اله و سلم و ربیب اسرار النبوة أبی سعید الحسن بن أبی الحسن البصری و قد صنف الائمّة فی مناقبه کتبا جمة و لابن الجوزی ایضا فیها مجلد مجود عن شیخ الامة امام الائمة باب مدینة العلم و دار الحکمة فاتح ختم الخلافة من خاتم النبوة خاتم الولایة الکبیر سید الاولیاء الشهیر حامل الرایة المحمدیة فی الدنیا و الآخرة سید المحبین و المحبوبین الذی قد ورد فیه تنصیصا و تخصیصا انه یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله بل احبّ الخلق الی اللّه بعد سید العالمین لیث بنی غالب
ص:509
اسد اللّه الغالب مطلوب کل راغب و طالب قطب دائرة المقاصد و المطالب مولی الکلّ فی الکلّ سیدنا أبی تراب أبی الحسن ع و الحسین ع علی ع بن أبی طالب عن سید رسل رب العالمین حبیب اللّه المعطی الصّمد القاسم أبی القاسم احمد المجتبی محمد ص المصطفی صلّی اللّه تعالی و سلم و بارک علیه و علیهم اجمعین
آنکه نیز مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن گفته و ایضا استفاض الامام الطائی عن جماعة من التابعین منهم الامام الهمام ابو حکیم الحبیب بن سلیم الراعی عن الشیخ المعمر الامام الهمام عالم العلم الاول و الآخر البحر الزاخر مولی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم المعدود من اهل بیته أبی عبد اللّه سلمان الفارسی المعروف بسلمان الخیر ابن الاسلام عن سید الخلق حبیب الحق صلّی اللّه علیه و اله و سلم ثم عن امیر المؤمنین أبی بکر الصدیق رضی اللّه عنهما و لا یبعد ان یکون استفاض من باب مدینة العلم و دار الحکمة ایضا بعد و ان لم یذکره الجماهیر المشاهیر من الصوفیّة فیما اعلم و اللّه اعلم انتهی فهذا الفاضل المعاصر حسن الزّمان*جهبذهم العظیم الایتمان* قد اثبت هذا الحدیث المرزی بنظمه علی اللآلی و الجمان*و حقق هذا الخبر الهادی الی سبیل الحق بالضمان* الا فمن اقبل علیه بقلب منشرح للایمان*استخرج من معادنه جواهر فوائد غالیة الاثمان*و من اتی فیه بالمبطلات کالمتفوه الخبان*استحق الصلم و ارتفع عن سربه الامان
آنکه علی بن سلیمان الدمنتی الجمعوی المغربی المالکی الشاذلی المعاصر حدیث مدینة العلم را اثبات فرموده چنانچه در نفع قوت المغتذی علی صحیح الترمذی گفته
نا اسماعیل بن موسی نا محمد بن عمر الرومی نا شریک عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن الصنابحی عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علی بابها هذا حدیث غریب منکر و روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و لم یذکر فیه عن الصنابحی و لا یعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک و فی الباب عن ابن عباس هذا احد احادیث انتقدها سراج الدین القزوینی علی المصابیح فزعم وضعه و قال صلاح الدین العلائی باجوبته ذکره ابو الفرج ابن الجوزی بالموضوعات بعدة طرق و جزم ببطلان کلّ و قاله جماعة یعده کالذهبی بالمیزان و المشهور به روایة أبی الصلت عبد السلام بن صالح الهروی عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد برفع ابن عباس و عبد السلام هذا تکلم فیه کثیر قال النّسائی غیر ثقة و الدارقطنی و ابن عبد متهم و الدارقطنی رافضی و ابو حاتم لیس عندی بصدوق
ص:510
و ترک ابو زرعة حدیثه و معه قال الحاکم نا الاصم نا عباس الدوری قال سئلت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال ثقة فقلت أ لیس
قد حدث عن أبی معاویة خبر انا مدینة العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الغیدنی و هو ثقة
عن أبی معاویة خبر انا مدینة العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الغیدنی و هو ثقة عن أبی معاویة و کذا رواه صالح عن عزرة ایضا عن ابن معین فساقه الحاکم بطریق محمد بن یحیی بن الضریس و هو ثقة حافظ عن محمد جعفر الغیدنی عن أبی معاویة و قال ابو الصلت احمد بن محمد بن محرز سالت ابن معین عن أبی الصلت فقال لا یکذب فقیل له
فی خبر أبی معاویة انا مدینة العلم فقال هو من حدیث أبی معاویة اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما فکف عنه و کان ابو الصلت رجلا متورعا یطلب هذه الاحادیث و یلزم المشایخ فقلت قد بری ابو الصلت عبد السلام من عهدته و ابو معاویة ثقة مامون من کبار الشیوخ و حفاظهم المتفق علیهم و قد تفرد به عن الاعمش فاستحال الی ان یقول صلّی اللّه تعالی علیه و اله و سلم مثله بحق علی و لم یفت کلّ من تکلم فی هذا الحدیث و حکم بوضعه بجواب عن هذه الروایات الصحیحة عن یحیی بن معین و معه فله شاهد قوی رواه ت بحدیث علیّ و ابو موسی الکحی و غیره عن محمد بن عمر الرومی و هو ممن روی عنه خ بغیر صحیحه و وثقه ابن حبان و ضعفه د و قال ابو زرعة به لین و ت رواه بعضهم عن شریک فقد بری محمد بن الرومی من التفرد به و شریک هو ابن عبد اللّه النخعی القاضی احتج به م و علق له خ و وثقه ابن معین و العجلی و قال حسن الحدیث و عیسی بن یونس ما رایت قط اورع فی علمه من شریک فتفرده إذا حسن فکیف إذا انضم لخبر أبی معاویة المار و لا ترد علیه روایة من حذف الصنابحی إذ سوید بن غفلة تابعی مخضرم ادرک الخلفاء الاربعة و سمع منهم فذکره فیه من المزید فی متصل السند و لم یات ابو الفرج و غیره بعلة قادحة بما لشریک إلا دعوی وضعه دفعا بالصدر اه ما للعلائی و قال حج باجوبة ما لابن عباس
اخرجه ابن عبد البر بالصحابة بالاستیعاب بلفظ انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه و صححه الحاکم و اخرجه الطبرانی بابن عباس بهذا نفسه فرجاله رجال الصحیح الا عبد السلام الهروی فقد ضعفوه و قال بجواب
ص:511
فتیا رفعت إلیه بهذا الحدیث انتهی فهذا الدمنتی حبرهم البارع*و علمهم القارع*قد اثبت هذا الحدیث المزری بالروض النضیر المارع*الهادی الی ملاحب الهدی کالنادب الشارع*فالمقبل علیه اقبال المذعن المسارع*وارد عین الیقین کارع*و المدبر عنه مدیث بالصغار ضارع*و المستریب فیه سلس القیاد للهوی الصارع
آنکه عبد الغنی افندی الغنیمی المعاصر اثبات این حدیث شریف فرموده جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بباب مدینه علم وصف نموده چنانچه سلیم فارس افندی مدیر جوائب در قرة الأعیان و مسرة الاذهان می گوید و قال العالم المتفنن النحریر المتقن السید عبد الغنی افندی الغنیمی الحمد للّه الذی جعل العلماء ورثة الانبیاء و اجتباهم لحفظ الشریعة الغراء شریعة نبیه المصطفی و خصهم بمزید الهبات و ادام بدوامهم آثار من مضی وفات و میز بین مراتبهم تحقیقا لقوله تعالی وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ احمده سبحانه من اله کریم جواد جعل العلم مجازا فی الحقیقة لکلّ اسعاد و الصّلوة و السلام علی سیدنا محمّد اشرف مرسل و اکرم مبعوث و افضل و علی اله و اصحابه و ذریته الذین حازوا الشرف بتبعیّته اما بعد فقد وقفت علی هذا التالیف المیمون فوجدته بغرر الدرر مشحون حیث اخذ باطراف الفنون و اظهر سرها المکنون و کیف لا و منشأه ملک العلماء الاکرمین و ابن امیر المؤمنین خاتمة الخلفاء الاربعة الرّاشدین باب مدینة العلم سیّدنا علی ابن عم سید المرسلین فهو الخاتم المشرفین الحسب و النسب الافخم و الجامع بین الفضیلتین السیف و القلم الخ انتهی فهذا الغنیمی عالمهم المتفنن ذو الفضل الراجح*و نحریرهم المتقن المحرز للممادح* قد اثبت هذا الحدیث المزری لطیبه بالزهر الفائح*المرشد بنوره الی المسلک الامم الواضح اللائح*بالحتم و الجزم المرغم انف کلّ معاند کاشح*الکاسر ظهر کل مناکر قادح*فطوبی لمن رکن الی هذا الخبر بالعرفان ففاز بکل مرام رائع ناجح*و الویل لمن نفر عنه للعدوان نفور شارد عن الهدی نازح
ص:512
و هر گاه بعون اللّه المنعام روایات ائمه اعلام و افادات نقاد عظام سنیه که متعلق باثبات این حدیث رائق النظام بوجه احسن شنیدی و کمال تحقق و رزانت و استحکام و متانت آن بوجوه مسدده مبرمه و دلائل مشیده محکمه دیدی حالا شطری از احادیث مبهره و اخبار مزهره که بمنزله شواهد و مؤیدات و زوافر و موطدات حدیث مدینة العلم بوده باشد بسمع اصغا باید شنید و از تخریجات محققین احبار و تحقیقات منقدین کبار سنیه که متعلق بآنست ازهار نقد و اعتبار بایدی استظهار و اختبار باید چید پس باید دانست که
از آنجمله است
حدیث شریف انا دار الحکمة و علیّ بابها که بسیاری از اکابر اهل سنت مثل ابو عبد اللّه احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی و ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی و ابو مسلم ابراهیم بن عبد اللّه بن مسلم البصری الکجی و ابو جعفر محمد بن جریر بن زید الطبری و ابو بکر محمد بن محمد بن سلیمان الباغندی و ابو الحسین محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی البغدادی و ابو عبد اللّه عبید اللّه بن محمد بن محمد العکبری المعروف بابن بطه و ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه الحاکم النیسابوریّ و ابو بکر احمد بن موسی بن مردویه الاصبهانی و ابو نعیم احمد بن عبد اللّه بن احمد الاصبهانی و ابو الحسن علی بن محمد بن الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی و ابو المظفر منصور بن محمد السمعانی و ابو شجاع شیرویه بن شهردار بن شیرویه بن فناخسرو الدیلمی و ابو محمد الحسین بن مسعود الفراء البغوی و احمد بن محمد بن علی العاصمی و کمال الدین ابو سالم محمد بن طلحه بن محمد القرشی النصیبی الشافعی و ابو المظفر یوسف بن قزغلی المعروف بسبط ابن الجوزی و ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی الشافعی و محب الدین احمد بن عبد اللّه بن محمد الطبری الشافعی و صدر الدین ابو المجامع ابراهیم بن محمد بن الموید الحموئی و ولی الدین ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه الخطیب التبریزی و جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی و صلاح الدین خلیل بن کیکلدی العلائی و مجد الدین محمد بن یعقوب الشیرازی الفیروزآبادی و شمس الدین محمد بن محمد بن محمد الجزری و شهاب الدین احمد بن علی بن محمد المعروف بابن حجر العسقلانی و شهاب الدین احمد صاحب توضیح الدلائل و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و شهاب الدین احمد بن محمد بن أبی بکر القسطلانی و شمس الدین محمد العلقمی و شمس الدین محمد بن یوسف الشامی الصالحی و احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی و علی بن حسام الدین الشهیر بالمتقی و ابراهیم بن عبد اللّه الوصابی الشافعی و شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی و رحمة اللّه بن عبد اللّه السندی و جمال الدین عطاء اللّه بن فضل اللّه الشیرازی المحدث و محمد عبد الرؤف بن تاج العارفین المناوی و محمد حجازی بن محمد بن عبد اللّه الشعرانی و ملا یعقوب البنبانی اللاهوری و احمد بن الفضل بن محمد باکثیر المکی و شیخ عبد الحق الدهلوی و شیخ بن علی بن محمد الجفری و نور الدین علی بن احمد بن محمد العزیزی و نور الدین علی بن علی الشبراملسی و محمد بن عبد الباقی الزرقانی و مرزا محمد بن معتمدخان البدخشی
ص:513
و محمد صدر عالم و نظام الدین بن قطب الدین السهالوی و ولی اللّه بن عبد الرحیم الدهلوی و محمد بن اسماعیل الامیر الصنعانی و محمد بن علی الصبان المصری و محمد مبین بن محب اللّه السهالوی اللکهنوی و عبد العزیز بن ولی اللّه الدهلوی خود مخاطب و محمد اسماعیل بن عبد الغنی الدهلوی برادرزاده مخاطب و حسن علی محدث تلمیذ مخاطب و نور الدین بن اسماعیل السلیمانی و ولی اللّه بن حبیب اللّه السهالوی اللکهنوی و سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی و غیر ایشان روایت و اثبات آن کرده اند اما احمد بن حنبل پس این حدیث شریف را بسند خود از صنابحی در کتاب المناقب روایت نموده چنانچه مرزا حسن علی محدث در تفریح الاحباب گفته
عن علی رضی اللّه عنه قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الترمذی و قال هذا حدیث غریب و قال روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و لم یذکر فیه عن الصنابحی و لا نعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک و رواه احمد عن الصّنابحی اما ترمذی پس این حدیث شریف را در جامع صحیح خود اخراج نموده و بمزید نقد و تحقیق تحسین آن فرموده چنانچه محب طبری در ذخائر العقبی گفته
عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم انا دار الحکمة و علیّ بابها اخرجه الترمذی و قال حدیث حسن و نیز محبّ طبری در ریاض نضره گفته
عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها اخرجه الترمذی و قال حسن غریب و روایت کردن ترمذی
حدیث انا دار الحکمة را از مشکاة المصابیح و اجوبه صلاح الدین علائی و تاریخ ابن کثیر و نقد الصّحیح و اسنی المطالب و توضیح الدلائل و قول جلی و جمع الجوامع و جامع صغیر و کوکب منیر و صواعق و منح مکیه و کنز العمال و کتاب الاکتفاء و عقد نبوی و مرقاة شرح مشکاة و کنوز الحقائق و فیض القدیر و تیسیر و وسیلة المال و لمعات و اشعة اللمعات و سراج منیر و نزل الابرار و مفتاح النجا و تحفة المحبین و معارج العلی و صبح صادق و روضه ندیه و اسعاف الراغبین و وسیلة النجاة و عزیز الاقتباس و تفریح الاحباب و شرح عزیز الاقتباس و در یتیم و مرآة المؤمنین و ینابیع المودة و غیر ان نیز واضح و لائحست کما لا یخفی علی من راجع الی هذه الکتب و ستقف علی اکثر عباراتها عن کثب انشاء اللّه تعالی اما ابو مسلم کجی پس این حدیث شریف را بسند متصل روایت نموده چنانچه صلاح الدین علائی در اجوبه خود کما مرّ سابقا در اثبات حدیث مدینة العلم گفته و مع ذلک فله شاهد
رواه الترمذی فی جامعه عن اسماعیل بن موسی الفزاری عن محمّد بن عمر بن الرّومی عن شریک بن عبد اللّه عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن أبی عبد اللّه الصنابحی عن علی مرفوعا انا دار الحکمة و علی بابها و رواه ابو مسلم الکجی و غیره عن محمّد بن عمران الرّومی و مجد الدین فیروزآبادی در نقد الصحیح کما سبق در اثبات حدیث
ص:514
مدینة العلم گفته و للحدیث طریق آخر
رواه الترمذی فی جامعه عن اسماعیل بن موسی الفزاری عن محمّد بن عمر الرّومی عن شریک بن عبد اللّه عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن أبی عبد اللّه الصّنابحی عن علیّ رضی اللّه عنه انّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علی بابها و تابعه ابو مسلم الکجی و غیره علی روایته عن محمد بن عمر الرّومی و ابو مسلم کجّی از حفاظ اعلام و اثبات عظام نزد سنیه است ابو سعد عبد الکریم بن محمد السمعانی در کتاب الانساب گفته الکجّی بفتح الکاف و الجیم المشدّدة هذه النّسبة الی الکجّ و هو الجص اشتهر بهذه النسبة ابو مسلم ابراهیم بن عبد اللّه بن مسلم بن عز بن کش البصری الکجی الکشی من اهل البصرة کان من ثقات المحدثین و کبارهم عمر احدث بالکشّ و قیل له الکجّی قال ابو الفضل محمد بن طاهر المقدّسی سمعت ابا القاسم الشیرازی یقول انّما لقّب بالکشی لانه کان یبنی دارا بالبصرة و کان یقول هاتوا الکجّ و اکثر من ذکره فلقّب بالکجی فیقال الکشی و الکحّ بالفارسیة الجصّ قلت و ظنّی ان الکشی منسوب الی جده الاعلی کش و اللّه اعلم فانی رایت نسبه حسب ما سقته اولا فی کتاب أبی الفضل الفلکی لالقاب المحدثین سمع مسلم بن ابراهیم و عفان بن مسلم و عمرو بن حکام و محمد بن کثیر العبدی و عمرو بن مرزوق و طبقتهم من قدماء البصریین روی عنه جماعة کثیرة مثل أبی بکر عمرو بن احمد النّهاوندی و أبی بکر احمد بن جعفر بن حمدان القطیعی و هو آخر من روی عنه و شمس الدین ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته ابو مسلم الکجّی الحافظ المسند ابراهیم بن عبد اللّه بن مسلم بن ماعز البصری صاحب کتاب السّنن و بقیة الشیوخ سمع ابا عاصم النّبیل و الانصاری و الاصمعی و بدل بن المحبر و مسلم بن ابراهیم و خلقا کثیرا حدث عنه النجاد و فاروق الخطابی و حبیب الفراز و ابو بکر القطیعی و ابو القسم الطبرانی و ابو محمد بن ماسی و خلائق الی ان قال الذهبی وثقه الدارقطنی و غیره و کان سریّا نبیلا عالما بالحدیث مدحه البحتری و قیل انّه لمّا حدث تصدق بعشرة آلاف و عن فاروق الخطابی قال لمّا فرغنا من سماع السّنن منه عمل لنا مادبة انفق فیها الف دینار و قال احمد بن جعفر الختلی لمّا قدم الکجی بغداد املی فی رحبة غسان فکان فی مجلسه سبعة مستملین یبلغ کل واحد منهم الآخر و یکتب النّاس عنه قیاما ثم مسحت الرحبة و حسب من حضر بمحبرة فبلغ ذلک نیفا و اربعین الف محبرة سوی النظارة هذه حکایة ثابتة رواها الخطیب فی تاریخه عن الیسری الفاتنی انه سمع الختلی یقولها و قیل انّه اضرّ باخره قال جعفر بن محمّد بن محمّد الطبسی کنّا ببغداد عند أبی مسلم الکجّی فعرف اننا من اصحاب صالح جرزة فعظمه و قال الا تقولون سید المسلمین
ص:515
و اکرمنا و قال ما تریدون قلنا احادیث ابن عرعرة و حکایات الاصمعی فاملی علینا عن ظهر قلب مات ببغداد فی المحرم سنة اثنتین و تسعین و مائتین و حمل الی البصرة و قد قارب المائة و نیز ذهبی در عبر در وقائع سنه اثنتین و تسعین و مائتین گفته فیها ابو مسلم الکجی ابراهیم بن عبد اللّه البصری الحافظ صاحب السنن و مسند الوقت فی المحرم و قد قارب المائة او اکملها سمع ابا عاصم النّبیل و الانصاری و الکبار وثقه الدارقطنی و کان محدثا حافظا محتشما کبیر الشأن قیل انه لمّا فرغوا من سماع السنن علیه عمل لهم مائدة عزم علیها الف دینار تصدق بجملة منها و لما قدم بغداد ازدحموا علیه حتی حرز مجلسه باربعین الفا و زیادة و کان فی المجلس سبعة مستملین کل واحد یبلغ الآخر و نیز ذهبی در دول السلام در وقائع سنه مذکوره گفته و شیخ المحدثین ابو مسلم الکجی ابراهیم بن عبد اللّه البصری مصنف السنن و قد قارب مائة سنة و یافعی در مرآة الجنان در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها ابو مسلم ابراهیم بن عبد اللّه البصری الحافظ صاحب السّنن و مسند الوقت و قد قارب المائة و ملکها و کان محدثا حافظا محتشما کبیر الشأن قیل انه لما فرغوا من سماع السنن علیه عمل لهم مائدة عزم علیها الف دینار و تصدّق بجملة منها و لما قدم بغداد ازدحموا علیه حتّی حرز مجلسه باربعین الفا و زیادة و کان فی المجلس سبعة یبلغون کل واحد یبلغ الآخر و علامه سیوطی در طبقات الحفاظ گفته ابو مسلم الکجی الحافظ المسند ابراهیم بن عبد اللّه بن مسلم بن ماعر بن کج البصری صاحب کتاب السنن وثقه الشیوخ قال الدارقطنی کان ثقة نبیلا عالما بالحدیث قیل انّه لما حدث تصدق بعشرة آلاف و قال الفاروق الخطابی لما فرغنا من سماع السنن منه عمل لنا مائدة انفق فیها الف دینار و قال الخستکی لما قدم بغداد املی فی رحبة غسان فکان فی مجلسه سبع مستملین کل واحد منهم یبلغ الآخر و کتب النّاس عنه قیاما ثم مسحت الرحبة و حسب من حضر بمحبرته فبلغ نیفا و اربعین الف محبرة سوی النظارة هذه حکایة ثابتة رواها الخطیب فی تاریخه و قیل انّه اضرّ باخره مات ببغداد سنة اثنین و ثمانین و مائتین و قد قارب المائة و حمل الی البصرة امّا محمد بن جریر طبری پس این حدیث را در کتاب تهذیب الاثار بسند و روایت نموده و بکمال اهتمام تصحیح آن فرموده چنانچه از عبارت جمع الجوامع که سابقا در وجه صد و سی و ششم مذکور شده واضح و لائحست و حقیر بحسب ضرورت باز آن عبارت را درین مقام بالتمام نقل می نمایم پس باید دانست که سیوطی در جمع الجوامع گفته
قال الترمذی و ابن جریر معا ثنا اسماعیل بن موسی السری انا محمّد بن عمر الرومی عن شریک عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن الصنابحی عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علی بابها حل قال الترمذی هذا حدیث غریب و فی نسخة منکر
ص:516
و روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و لم یذکروا فیه عن الصنابحی و لا نعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک و فی الباب عن ابن عباس انتهی و قال ابن جریر هذا خبر عندنا صحیح و قد یجب ان یکون هذا علی مذهب الآخرین سقیما غیر صحیح لعلتین احداهما انه خبر لا یعرف له مخرج عن علیّ عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم الاّ من هذا الوجه و الآخر ان سلمة بن کهیل عندهم ممن لا یثبت بنقله حجة و قد وافق علیّا فی روایة هذا الخبر عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم غیره
حدثنی محمد بن اسماعیل الفزاری ثنا عبد السلام بن صالح الهروی ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها حدثنی ابراهیم بن موسی الرازی و لیس بالفرّاء ثنا ابو معاویة باسناده مثله هذا الشیخ لا اعرفه و لا سمعت منه غیر هذا الحدیث انتهی کلام ابن جریر و قد اورد ابن الجوزی فی الموضوعات حدیث علیّ و ابن عباس و اخرج ک حدیث ابن عباس و قال صحیح الاسناد و روی خط فی تاریخه عن یحیی بن معین انه سئل عن حدیث ابن عباس فقال هو صحیح و قال عد فی حدیث ابن عباس انه موضوع و قال الحافظ صلاح الدین العلائی قد قال ببطلانه ایضا الذهبی فی المیزان و غیره و لم یاتوا فی ذلک بعلة قادحة سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر و قال الحافظ ابن حجر فی لسانه هذا الحدیث له طریق کثیرة فی مستدرک الحاکم اقل احوالها ان یکون للحدیث اصل فلا ینبغی ان یطلق القول علیه بالوضع و قال فی فتوی له هذا الحدیث اخرجه ک فی المستدرک و قال انه صحیح و خالفه ابن الجوزی فذکره فی الموضوعات و قال انه کذب و الصواب خلاف قولیهما معا و انّ الحدیث من قسم الحسن لا یرتقی الی الصحة و لا ینحط الی الکذب و بیان ذلک یستدعی طولا و لکنّ هذا هو المعتمد فی ذلک انتهی و قد کنت اجیب بهذا الجواب دهرا الی ان وقفت علی تصحیح ابن جریر لحدیث علیّ فی تهذیب الاثار مع تصحیح ک لحدیث ابن عباس فاستخرت اللّه تعالی و جزمت بارتقاء الحدیث عن مرتبة الحسن الی مرتبة الصحة و اللّه اعلم اما ابن بطه عکبری پس این حدیث شریف را علی ما نقل عنه باین سند روایت نموده
ثنا ابو علی محمد بن احمد الصواف ثنا ابو مسلم ابراهیم بن عبد اللّه البصری ثنا محمد بن عمران الرومی ثنا شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علی بابها و روایت کردن ابن بطه این حدیث شریف را از تصریح ابن عراق در تنزیه الشریعة نیز ظاهر و اشکار می گردد و قد مضت عبارته فیما سبق اما حاکم نیسابوری پس این حدیث شریف را بنابر تصریح محمد بن یوسف شامی و شبراملسی و زرقانی
ص:517
در مستدرک علی الصحیحین روایت نموده و عبارت شامی و شبراملسی و زرقانی عنقریب ان شاء اللّه تعالی منقول خواهد شد اما ابن مردویه پس این حدیث شریف را علی ما نقل عنه بسند خود از شعبی روایت کرده
عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها و روایت کردن ابن مردویه این حدیث شریف را از عبارت تنزیه الشریعة ابن عراق که در ما سبق منقول شده نیز واضح و لائحست اما ابو نعیم اصفهانی پس در حلیة الأولیاء گفته
حدثنا ابو احمد محمد بن احمد الجرجانی نا الحسن بن سفیان ثنا عبد الحمید بن بحر ثنا شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علی ابن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الاصبغ بن نباته و الحرث عن علیّ نحوه و مجاهد عن ابن عباس عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلم مثله و نیز ابو نعیم این حدیث را در کتاب المعرفة روایت کرده چنانچه از عبارت آتیه کتاب الاکتفاء ابراهیم وصابی واضح و لائح خواهد شد اما ابن المغازلی پس این حدیث شریف را بدو سند روایت کرده چنانچه در کتاب المناقب گفته
قوله علیه السلام انا دار الحکمة
اخبرنا ابو طالب محمد بن احمد بن عثمان البغدادی قدم علینا واسطا انا ابو الحسن علیّ بن محمّد بن لؤلؤ اذنا نا عبد الرحمن بن محمّد بن المغیرة نا محمّد بن یحیی نا محمد بن جعفر الکوفی عن محمّد بن الطفیل عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة الحکمة و علیّ بابها فمن أراد الحکمة فلیات الباب اخبرنا محمد بن احمد بن عثمان بن الفرج قال انا محمّد بن المظفر بن موسی بن عیسی الحافظ إجازة نا الباغندی محمّد بن محمّد بن سلیمان نا سوید عن شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علیّ عن النّبی صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علیّ بابها فمن أراد الحکمة فلیأتها اما ابو المظفر سمعانی پس در مناقب الصحابة علی ما نقل عنه آورده
عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها امّا دیلمی پس در فردوس الاخبار گفته انا دار الحکمة و علی بابها امّا عاصمی پس در زین الفتی در ذکر مشابهات جناب امیر المؤمنین علیه السلام با حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام در ذکر مشابهت علم و حکمت کما سمعت سابقا گفته و لذلک
قال النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و فی بعض الرّوایات انا دار الحکمة و علیّ بابها و نیز عاصمی در زین الفتی در مقام تفصیل اسمای که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بآن مسمی نموده گفته و امّا باب دار الحکمة فانه
اخبرنا الشیخ ابو محمد عبد اللّه بن احمد بن نصر رحمه اللّه قال اخبرنا الشیخ ابراهیم بن احمد الحلوانی رحمه اللّه عن محمود بن محمّد بن رجا عن المامون بن احمد و عمار بن عبد المجید و سلیمان بن خمیرویه عن الامام محمّد بن کریم رحمه اللّه عن احمد عن محمد بن فضیل عن زیاد بن زیاد عن عبید بن أبی جعد عن جابر بن عبد اللّه قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه یقول انا
ص:518
دار الحکمة و علیّ بابها فمن أراد الحکمة فلیات الباب مذکور فی کتاب المکتفی و اخبرنی شیخی محمّد بن احمد رحمه اللّه
قال اخبرنا علی بن ابراهیم بن علی قال حدثنا ابو الحسن احمد بن محمّد بن عبدوس الطرائفی قال حدثنا حکیم بن الحجاج الهروی قال حدثنا اسماعیل بن بنت السدی قال حدثنا محمد بن عمر الرّومی عن شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه انا دار الحکمة و علیّ بابها و اخبرنا محمد بن أبی زکریا رحمه اللّه قال اخبرنا ابو ابراهیم اسماعیل بن ابراهیم بن محمّد بن احمد الواعظ قراءة علیه بنیسابور قال اخبرنا ابو بکر هلال بن محمّد بالبصرة قال حدثنا ابو مسلم ابراهیم بن عبد اللّه البصری قال حدثنا محمد بن عمر بن عبد اللّه قال حدثنا شریک عن سلمة عن الصنابحی عن علیّ و ذکر الحدیث اما محمد بن طلحه شافعی پس در مطالب السئول بعد نقل حدیث مدینة العلم کما سمعت سابقا گفته و
نقل الامام ابو محمّد الحسین بن مسعود القاضی البغوی فی کتابه الموسوم بالمصابیح ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علیّ بابها الخ امّا سبط ابن الجوزی پس در تذکرۀ خواص الامه بعد نقل حدیث مدینة العلم کما سمعت سابقا گفته و
فی روایة انا دار الحکمة و علیّ بابها و فی روایة انا مدینة الفقه علیّ بابها اما کنجی پس در کفایة الطالب بابی خاص برای این حدیث شریف معقود نموده و تصریح صریح بحسن و عالی بودن آن فرموده چنانچه گفته الباب الحادی و العشرون فیما خصّ اللّه تعالی علیّا رضی اللّه عنه بالحکمة قال اللّه تعالی وَ مَنْ یُؤْتَ اَلْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً
اخبرنا عبد اللطیف بن محمّد ببغداد اخبرنا محمّد بن عبد الباقی اخبرنا ابو الفضل بن احمد حدّثنا احمد بن عبد اللّه الحافظ حدثنا ابو احمد محمّد بن احمد الجرجانی حدثنا الحسن بن سفیان حدثنا عبد الحمید بن بحر حدثنا شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها قلت هذا حدیث حسن عال و قد فسرت الحکمة بالسّنة لقوله عزّ و جلّ وَ أَنْزَلَ اَللّهُ عَلَیْکَ اَلْکِتابَ وَ اَلْحِکْمَةَ الآیة یدلّ علی صحة هذا التاویل ما
قد قال صلّی اللّه علیه و سلم اوتیت الکتاب و مثله معه أراد بالکتاب القرآن و مثله معه ما علمه اللّه تعالی من الحکمة و بین له من الامر و النهی و الحلال و الحرام فالحکمة هی السّنة فلهذا قال انا دار الحکمة و علیّ بابها اما محب طبری پس در کتاب الرّیاض النضرة فی مناقب العشرة جناب امیر المؤمنین علیه السلام از مختص بشرف این حدیث وانموده و بعنوان خاص اثبات آن فرموده چنانچه گفته ذکر اختصاصه بانه باب دار الحکمة عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها اخرجه الترمذی و قال حسن غریب و نیز محب طبری
ص:519
در کتاب ذخائر العقبی در فضائل آن جناب اثبات این حدیث فرموده چنانچه گفته ذکر انه رضی اللّه عنه باب دار الحکمة
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها اخرجه الترمذی و قال حدیث حسن اما صدر الدین حموئی پس در فرائد السمطین علی ما نقل عنه گفته اخبرنا شیخنا الامام ابو عمرو بن الموفق بقراءتی علیه قال انبا شیخ الاسلام سعد الحق و الدین محمّد بن المؤید الحموئی قدس اللّه روحه إجازة
قال ابنا شیخ الاسلام نجم الدین احمد بن عمر بن محمّد بن عبد اللّه الخیوقی إجازة ان لم یکن سماعا قال انبا محمد بن عمر بن علی الطوسی سماعا علیه بقراءتی علیه بنیسابور قال انبا ابو العباس احمد بن أبی الفضل السقائی انبا ابو سعید محمّد بن طلحة الحنابلی انبا ابو علی احمد بن عبد الرّحمن الدمشقی انبا ابو بکر یوسف بن القاسم القاضی نبا ابو عبد اللّه بن محمّد القاضی الکوفی نبا اسماعیل بن موسی الفزاری نبا محمد بن عمر الرومی عن شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها اما ولی الدین الخطیب پس در مشکاة المصابیح گفته و
عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الترمذی و قال هذا حدیث غریب و قال روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و لم یذکروا فیه عن الصنابحی و لا نعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک امّا محمد بن یوسف الزرندی پس اثبات این حدیث شریف بالحتم نموده چنانچه در نظم درر السمطین کما سمعت سابقا در مدح جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته المخصوص من الحضرة النبویة بکرامة الاخوّة و الانتخاب المنصوص علیه بانّه لدار الحکمة و مدینة العلم باب و نیز زرندی در کتاب الاعلام در مدح جناب امیر المؤمنین علیه السلام کما مر گفته المخصوص من الحضرة النبویة بکرامة الاخوّة و الانتخاب و المنصوص علیه بانه لدار الحکمة و مدینة العلم باب اما صلاح الدین العلائی پس در اثبات
حدیث انا دار الحکمة جد و جهد وافر نموده چنانچه عبارت او سابقا در وجه نود و پنجم از لآلی مصنوعه و قوت المغتذی جلال الدین سیوطی منقول شده اما مجد الدین فیروزآبادی پس در کتاب نقد الصحیح داد تحقیق و تنقید این حدیث شریف داده چنانچه عبارت او سابقا در وجه صد و ششم بمعرض تحریر آمده اما شمس الدین الجزری پس این حدیث شریف را بسند خود در کتاب اسنی المطالب فی مناقب علی بن أبی طالب روایت کرده و اثبات مروی بودن آن بطرق و اسانید متعدده نموده و عبارت اسنی المطالب سابقا در وجه صد و نهم منقول گردیده اما ابن حجر عسقلانی پس این حدیث شریف را حسن گفته چنانچه از عبارات کوکب منیر و سبل الهدی و الرشاد
ص:520
و فیض القدیر و شرح مواهب لدنیه زرقانی و غیر ان که عنقریب ان شاء اللّه مذکور می شود ظاهر و واضح خواهد شد اما شهاب الدین احمد پس در توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل گفته الباب الخامس عشر فی انّ النّبی صلّی اللّه علیه و علی آله و بارک و سلم دار حکمة و مدینة علم و علیّ لهما باب و انه اعلم باللّه تعالی و احکامه و آیاته و کلامه بلا ارتیاب و بعد نقل شطری از اخبار و روایات این باب گفته و
عن علی رحمه اللّه و رضوانه علیه قال قال رسوله صلّی اللّه علیه و علی آله و بارک و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الحافظ ابو نعیم و الطبری و رواه فی المشکوة و قال اخرجه الترمذی و در وجه صد و بست سوم دانستی که نیز شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل نقلا عن الزرندی در مدح جناب امیر المؤمنین علیه السلام آورده المخصوص من الحضرة النبویة بکرامة الاخوّة و الانتخاب المنصوص علیه بانه لدار الحکمة و مدینة العلم باب امّا جلال الدین سیوطی پس در رساله قول جلی فی فضائل علی ع روایت این حدیث شریف نموده چنانچه گفته الحدیث الخامس عشر
عن علیّ کرم اللّه وجهه انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علیّ بابها اخرجه الترمذی و قال غریب و نیز سیوطی این حدیث شریف را در جامع صغیر روایت نموده چنانچه گفته
انا دار الحکمة و علیّ بابها ت عن علیّ و نیز سیوطی این حدیث شریف را در جمع الجوامع روایت نموده چنانچه گفته انا دار الحکمة و علی بابها ت غریب حل و نیز سیوطی در جمع الجوامع این حدیث شریف را از ترمذی و ابن جریر و ابو نعیم نقل کرده و کلام ابن جریر متعلق بتصحیح آن آورده و بر ان اعتماد نموده کما سبق فیما مضی و نیز سیوطی در لآلی مصنوعه و قوت المغتذی کلام حافظ علائی که متعلق باثبات این حدیث است آورده کما مر فیما مضی اما قسطلانی پس دار الحکمة را از اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم معدود نموده تحقق و ثبوت این حدیث شریف بوجه احسن و اجمل ظاهر و باهر فرموده چنانچه در مواهب لدنیه در ذکر اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم گفته د دار الحکمة الداعی الی اللّه دعوة ابراهیم دعوة النبیین دلیل الخیرات الخ امّا علقمی پس در کوکب منیر شرح جامع صغیر اثبات این حدیث کرده چنانچه گفته
حدیث انا دار الحکمة و علیّ بابها و قال فی الکبیر ت غریب انتهی قلت و زعم القزوینی و ابن الجوزی بانّه موضوع ورد علیهما الحافظ العلائی و ابن حجر و المؤلف بما یبطل قولیهما اما محمد بن یوسف شامی پس در سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد روایت و اثبات این حدیث شریف نموده چنانچه در کتاب مذکور در بیان اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم گفته حرف الدال دار الحکمة اخذه الشیخ رحمه اللّه تعالی من
حدیث علی رضی اللّه عنه ان النّبی صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الحاکم
ص:521
فی المستدرک و صححه و ادعی ابن الجوزی انه موضوع و تعقبه الشیخ رحمه اللّه تعالی فی النکت و فی اللآلی و قال الحافظان ان العلائی و ابن حجر الصواب انّه حسن لا صحیح و لا موضوع و قد بسطت الکلام علیه فی کتاب الفوائد المجموعة فی بیان الاحادیث الموضوعة و امّا ابن حجر مکی پس این حدیث شریف را در صواعق روایت نموده چنانچه در کتاب مذکور کما سمعت سابقا در ذکر حدیث مدینة العلم گفته و
فی اخری عند الترمذی عن علیّ قال انا دار الحکمة و علیّ بابها و نیز در منح مکیه این حدیث را آورده چنانچه در ذکر حدیث مدینة العلم گفته و
فی اخری عند الترمذی انا دار الحکمة و علیّ بابها و نیز در منح مکیه کما مضی گفته ممّا یدل علی ان اللّه سبحانه اختص علیّا من العلوم بما تقصر عنه العبارات
قوله صلّی اللّه علیه اقضاکم علیّ و هو حدیث صحیح لا نزاع فیه و
قوله انا دار الحکمة
و روایة انا مدینة العلم و علیّ بابها الخ امّا علی متقی پس در کنز العمال این حدیث شریف را در فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام اثبات نموده چنانچه گفته
انا دار الحکمة و علیّ بابها ت عن علی و نیز علی متقی در کنز العمال گفته
قال الترمذی و ابن جریر معا حدثنا اسماعیل بن موسی السری انبا محمد بن عمر الرومی عن شریک عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن الصنابحی عن علیّ قال قال رسول اللّه صلعم انا دار الحکمة و علیّ بابها حل قال الترمذی هذا حدیث غریب و فی نسخة منکر و روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و لم یذکروا فیه الصنابحی و لم یعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک و فی الباب عن ابن عباس انتهی و قال ابن جریر هذا خبر صحیح سنده الخ اما ابراهیم وصابی پس این حدیث شریف را در کتاب الاکتفاء روایت نموده چنانچه گفته و عنه أی عن امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب رضی اللّه عنه انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علیّ بابها اخرجه الترمذی فی جامعه و قال غریب و و ابو نعیم فی المعرفة امّا شیخ بن عبد اللّه العیدروس پس در عقد نبوی روایت این حدیث نموده چنانچه در کتاب مذکور کما سمعت سابقا گفته و
فی اخری عند الترمذی عن علیّ انا دار الحکمة و علیّ بابها اما رحمة اللّه سندی پس این حدیث شریف را در مختصر تنزیه الشریعه اثبات نموده چنانچه گفته
حدیث انا دار الحکمة و علی بابها ابن بطة نع مر طب حب عد خط و
فی لفظ انا مدینة الفقه و آخر انا مدینة العلم و فیه جماعة کثیرة مجروحون و مجاهیل تعقب بانه اخرجه الحاکم و الترمذی و قال الحافظ ابن حجر اخرجه الحاکم و صحّحه و خالف ابو الفرج ابن الجوزی فذکره فی الموضوعات و الصواب خلاف قولیهما معا و انّ الحدیث من قسم الحسن لا یرتقی الی الصحة و لا ینحط الی الکذب و بیان ذلک یستدعی طولا لکن هذا هو المعتمد و کذا حسنه العلائی
ص:522
امّا جمال الدین محدث پس در اربعین خود اثبات این حدیث شریف نموده چنانچه در مدح جناب امیر المؤمنین علیه السلام کما مر سابقا گفته المخصوص بکرامة الاخوّة و الانتجاب المنصوص علیه بانّه لدار الحکمة و مدینة العلم باب و نیز جمال الدین محدث در تحفة الأحباء اثبات این حدیث شریف بهمین نهج نموده کما مضی فیما سبق اما مناوی پس در کنوز الحقائق روایت این حدیث شریف نموده چنانچه گفته
انا دار الحکمة و علیّ بابها ت أی اخرجه الترمذی و نیز مناوی در تیسیر شرح جامع صغیر این حدیث شریف را محقق نموده چنانچه گفته
انا دار الحکمة و فی روایة نبی الحکمة و علیّ بن أبی طالب بابها الّذی یدخل منه إلیها و من زعم انه من العلود هو الارتفاع فقد تمحل لغرضه الفاسد بما لا یجدیه ت عن علیّ و قال غریب و نیز مناوی در فیض القدیر شرح جامع صغیر تحقیق آن نموده چنانچه گفته
انا دار الحکمة و فی روایة انا مدینة الحکمة و علی بابها أی علی بن أبی طالب هو الباب الّذی یدخل منه الی الحکمة و ناهیک بهذه المرتبة ما اسناها و هذه المنقبة ما اعلاها و من زعم ان المراد بقوله و علیّ بابها انه مرتفع من العلو و هو الارتفاع فقد تمحّل لغرضه الفاسد بما لا یجدیه و لا یسمنه و لا یغنیه
اخرج ابو نعیم عن ترجمان القرآن مرفوعا ما انزل اللّه عز و جلّ یا ایّها الذین امنوا الاّ و علیّ راسها و امیرها و اخرج عن ابن مسعود قال کنت عند النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فسئل عن علی کرم اللّه وجهه فقال قسمت الحکمة عشرة اجزاء فاعطی علیّ تسعة اجزاء و النّاس جزء واحدا
و عنه ایضا انزل القرآن علی سبعة احرف ما منها حرف الا له ظهر و بطن و اما علیّ فعنده منه علم الظاهر و الباطن و اخرج ایضا علیّ سید المرسلین و امام المتقین
و اخرج ایضا انا سید ولد آدم و علیّ سیّد العرب
و اخرج ایضا علیّ رایة الهدی
و اخرج ایضا یا علیّ انّ اللّه امرنی ان ادنیک و اعلمک لتعی و انزلت علی هذه الآیة و تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ
و اخرج ایضا عن ابن عباس کنا نتحدث ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم عهد الی علیّ کرم اللّه وجهه سبعین عهدا لم یعهد الی غیره و الاخبار فی هذا الباب لا تکاد تحصی ت عن اسماعیل بن موسی الفزاری عن محمّد بن عمر الرومی عن شریک عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن أبی عبد اللّه الصنابحی عن علیّ امیر المؤمنین و قال غریب و زعم القزوینی کابن الجوزی وضعه و اطال العلائی رده و قال لم یات ابو الفرج و لا غیره بعلة قادحة فی هذا الخبر سوی دعوی الوضع دفعا بالصّدر و سئل عنه الحافظ ابن حجر فی فتاویه فقال هذا حدیث صحّحه الحاکم و ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات و قال انه کذب و الصواب خلاف قولهما معا و انه من قسم الحسن لا یرتقی الی الصحة و لا ینحط الی الکذب قال و بیانه یستدعی طولا لکن هذا هو المعتمد
ص:523
اما محمد حجازی الشعرانی پس در فتح المولی النصیر بشرح الجامع الصغیر تحسین این حدیث شریف فرموده بصراحت تمام افصاح از حسن بودن آن نموده چنانچه عنقریب از عبارت سراج منیر لامع و مستنیر می شود انشاء اللّه تعالی اما ملا یعقوب لاهوری پس ثبوت
حدیث انا دار الحکمة از کلام او در ما بعد ان شاء اللّه تعالی خواهی دریافت اما احمد بن الفضل المکی پس در وسیلة المال این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه گفته و
عنه ایض کرم اللّه وجهه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها اخرجه الترمذی اما شیخ عبد الحق دهلوی پس در لمعات شرح مشکاة اثبات این حدیث شریف نموده و افادات علمای اعلام مذهب خود متعلق بآن وارد کرده و نیز در اشعة اللمعات اثبات آن فرموده کما سمعت سابقا و نیز عبد الحق دهلوی در مدارج النبوة در ذکر اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم نقلا عن المواهب گفته د دار الحکمة الداعی الی اللّه دعوة ابراهیم دعوة النبیین دلیل الخیرات الخ اما شیخ بن علی بن محمد الجعفری پس در کنز البراهین الکسبیة و الاسرار الوهبیة الغیبیه لسادات المشایخ الطریقة العلویة الحسینیة الشعبیة اثبات این حدیث بحتم و جزم نموده چنانچه گفته
قال صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها اما عزیزی پس در سراج منیر شرح جامع صغیر اثبات و تحقیق این حدیث شریف نموده چنانچه گفته
(انا دار الحکمة) قال المناوی و
فی روایة نبی الحکمة (و علی) بن أبی طالب (بابها) فیه التنبیه علی فضل علی و استنباط الاحکام الشرعیة منه (ت) عن علیّ و قال غریب قال العلقمی و زعم القزوینی و ابن الجوزی بانه موضوع ورد علیهما الحافظ العلائی و ابن حجر و المؤلف بما یبطل قولهما اه و قال الشیخ حدیث حسن اما شبراملسی پس در حاشیه مواهب که مسماست به تیسیر المطالب السنیه بکشف اسرار المواهب اللدنیه اثبات این حدیث شریف نموده چنانچه در ذکر اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلّم گفته
قوله دار الحکمة اخذه الشیخ من
حدیث علیّ ان النّبی صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الحاکم فی المستدرک و صححه اما زرقانی پس در شرح مواهب لدنیه تحقیق و اثبات این حدیث شریف فرموده چنانچه در ذکر اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم گفته حرف (د دار الحکمة)
لقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الحاکم فی المستدرک و صححه و زعم ابن الجوزی و الذّهبی انه موضوع ورد بما یطول قال الحافظان العلائی و ابن حجر الصواب انه حسن لا صحیح و لا موضوع اما مرزا محمد بن معتمدخان بدخشی پس در نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البیت الاطهار این حدیث شریف را آورده چنانچه سابقا شنیدی که در کتاب مذکور در ذکر حدیث مدینة العلم گفته و هو
عند الترمذی و أبی نعیم فی الحلیة عن علیّ کرم اللّه وجهه بلفظ انا دار الحکمة و علیّ بابها و نیز مرزا محمد بدخشی در مفتاح النجا فی مناقب آل العبا
ص:524
این حدیث شریف را آورده چنانچه در ذکر حدیث مدینة العلم کما سمعت سابقا گفته و
اخرجه الترمذی و ابو نعیم فی الحلیة عن علیّ کرم اللّه وجهه مرفوعا بلفظ انا دار الحکمة و علیّ بابها و نیز مرزا محمد بدخشی در تحفة المحبین این حدیث شریف را از ترمذی نقل کرده و آن را بسبب شواهد ان حدیث حسن دانسته اما محمد صدر عالم پس در معارج العلی نقلا عن جمع الجوامع للسیوطی اثبات این حدیث شریف فرموده و قد مرت عبارته فیما سبق اما نظام الدین سهالوی پس در کتاب صبح صادق اثبات این حدیث بحتم و جزم نموده چنانچه از عبارت آن که انشاء اللّه تعالی در ما بعد خواهی شنید واضح و لائح خواهد شد اما ولیّ اللّه دهلوی پس در قرة العینین اظهار حسن این حدیث شریف نموده چنانچه گفته
حدیث انا دار الحکمة و علیّ بابها اخرجه ناس و فی اسناده جماعة من المجروحین و المجاهیل و قال الترمذی غریب منکر و صححه الحاکم و ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات و قال الحافظ ابن حجر حسن لغیره و هو المختار اما محمد بن اسماعیل الامیر پس در روضه ندیه این حدیث شریف را از ترمذی نقل کرده و تصحیح محمد بن جریر طبری آن را نیز ذکر نموده و قد مضت عبارته سابقا اما صبّان مصری پس در اسعاف الراغبین این حدیث شریف را آورده چنانچه در ذکر روایات حدیث مدینة العلم کما مرّ سابقا گفته و
فی اخری عند الترمذی عن علیّ انا دار الحکمة و علیّ ع بابها اما محمد مبین لکهنوی پس این حدیث شریف را در وسیلة النحاة از ترمذی و ابو نعیم نقل کرده و قد مرّت عبارته فیما سبق اما خود مخاطب پس در کتاب عزیز الاقتباس این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه گفته
حدیث انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الترمذی و نیز مخاطب در جواب سؤال بعض سائلین این حدیث شریف ذکر نموده و بان احتجاج فرموده و قد مضت عبارته سابقا اما محمد اسماعیل دهلوی برادرزاده مخاطب پس در رساله منصب امامت بالحتم و الجزم اثبات این حدیث شریف فرموده چنانچه گفته و از آنجمله حکمتست قال اللّه تبارک و تعالی وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ اَلْحِکْمَةَ أَنِ اُشْکُرْ لِلّهِ
و قال صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها
و دعی صلی اللّه علیه و سلم لابن عباس اللّهمّ علّمه الحکمة اما حسن علی محدث تلمیذ مخاطب پس در کتاب تفریح الاحباب فی مناقب الآل و الاصحاب روایت این حدیث شریف نموده چنانچه گفته
عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الترمذی و قال هذا حدیث غریب و قال روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و لم یذکر فیه عن الصنابحی و لا نعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک و رواه احمد عن الصنابحی و نیز حسن علی محدث اثبات این حدیث در شرح عزیز الاقتباس نموده چنانچه گفته
حدیث
ص:525
انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الترمذی منم دار حکمت و علی دروازه آنست و در حق شیخین هم در چند احادیث مرتبه کمال علم بثبوت رسیده انتهی اما نور الدین سلیمانی پس در درّ یتیم این حدیث شریف را آورده چنانچه در کتاب مذکور نقلا عن کتاب الاکتفاء گفته و
عنه رضی اللّه عنه انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علیّ بابها اخرجه الترمذی فی جامعه و قال غریب و ابو نعیم فی المعرفة اما ولی اللّه لکهنوی پس در مرآة المؤمنین ذکر این حدیث شریف نموده چنانچه سابقا شنیدی که در کتاب مذکور در ذکر حدیث مدینة العلم گفته و اورد الترمذی لفظ الدار مکان المدینة اما شیخ سلیمان بلخی پس در ینابیع المودة این حدیث را بتخریجات عدیده آورده چنانچه گفته
الترمذی و الحموینی بسندیهما عن سوید بن غفلة عن الصنابحی عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علی بابها
و فی الباب عن ابن عباس الحموینی عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها ابن المغازلی بسنده عن مجاهد عن ابن عباس و ایضا عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علیّ کرّم اللّه وجهه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها و نیز بلخی در ینابیع المودة نقلا عن کنوز الحقائق گفته
انا دار الحکمة و علیّ بابها للترمذی و نیز بلخی در ینابیع المودة نقلا عن الجامع الصغیر گفته
انا دار الحکمة و علیّ بابها للترمذی عن علیّ و نیز بلخی در ینابیع المودة نقلا عن الصواعق گفته و
فی اخری عن الترمذی عن علیّ انا دار الحکمة و علیّ بابها اما دمنتی معاصر پس در نفع قوت المغتذی اثبات این حدیث شریف نموده و قد مرت عبارته قریبا
و از آنجمله است
حدیث انا مدینة الحکمة و علیّ بابها و این حدیث شریف را اسماعیل المدنی الانماطی و ابو الحسن شاذان الفضلی و ابو الحسن علی بن عمر بن احمد الدارقطنی و ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصبهانی و ابو بکر احمد بن علی بن ثابت الخطیب البغدادی و ابو المجامع ابراهیم بن محمد بن المؤید الحموئی و شهاب الدین احمد صاحب توضیح الدلائل و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و عبد الرؤف بن تاج العارفین المناوی و شاه ولی اللّه بن عبد الرحیم الدهلوی و مولوی ولی اللّه بن حبیب اللّه اللکهنوی و سلیمان بن ابراهیم بن محمد البلخی القندوزی روایت و اثبات کرده اند حالا عباراتی که مثبت این معنی باشد باید شنید اسماعیل انماطی در تاریخ الصحابة در ترجمه جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته
حدثنا ابو بکر بن خلاد و فاروق الخطابی قالا اخبرنا ابو مسلم الکجی عن محمّد بن عمر بن الرّومی عن شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم انا مدینة الحکمة و علیّ بابها و از ملاحظه صدر تاریخ انماطی جلالت مرتبت و سمو منزلت احادیث و اخبار ان واضح
ص:526
و لائحست حیث قال فیه فالفت هذا الکتاب و بدأت باخبار فی مناقبهم و مراتبهم ثم قدمت ذکر العشرة المشهود لهم بالجنّة و اتبعته بمن وافق اسمه اسم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم ثم رتبت الباقین علی ترتیب حروف المعجم و اقتصرت من جملة روایاتهم علی حدیث او حدیثین و اکثر مع ما یضم إلیه من ذکر الولادة و السن و الوفاة و من لم یقع له حدیث و ثبت له ذکرا و روی خبر ذکرته بعد القائی الاوهام و الموضوعات ممّا لا حقیقة له و لم یشتمل علی ذکره مسانید الائمّة و الاثبات و لا رویة تواریخ الحفاظ الذین هم العمدة و الاوتاد الّذی یشتغل بجمعه و ذکره من غرضه المکاثرة و المفاخرة لا التحقق بذکر الحقائق للابلاغ و المتابعة لیکون ذلک دلیلا علی معرفته نسال اللّه نفعه و المعونة علیه علیه و التوفیق فی رحمته و رأفته ابو نعیم اصفهانی در حلیة الأولیاء کما سمعت سابقا در مدح جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته سید القوم محب المشهود و محبوب المعبود باب مدینة الحکم و العلوم الخ و سید شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل کما سمعت سابقا گفته قال الامام الهمام المتفق علی علو شانه فی العلوم و الاعمال المتسق له دراری الفضل فی سلک النظم بالسنة اهل الکمال الحافظ الورع البارع العالم العامل العارف الکامل بلا شک و مریة ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصفهانی فی کتابه الفائق اللائق المسمّی بالحلیة و سید القوم محب المشهود و محبوب المعبود باب مدینة الحکم و العلوم الخ و سیوطی در لآلی مصنوعه گفته و قال ابو الحسن شاذان الفضلی فی خصائص علیّ ثنا ابو بکر محمد بن ابراهیم بن فیروز الانماطی ثنا الحسین بن عبد اللّه التمیمی ثنا حبیب بن النعمان حدثنی جعفر بن محمّد حدثنی أبی عن جدی
عن جابر بن عبد اللّه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة الحکمة و علیّ بابها فمن أراد المدینة فلیات الی بابها اخرجه الخطیب فی تلخیص المتشابه من طریق الدارقطنی ثنا محمّد بن ابراهیم الانماطی به و مناوی در فیض القدیر کما سمعت آنفا گفته
انا دار الحکمة
و فی روایة انا مدینة الحکمة و علیّ بابها أی علی بن أبی طالب هو الباب الّذی یدخل منه الی الحکمة و شاه ولی اللّه در ازالة الخفا در ذکر ماثر جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و حکمت او بیش از انست که باحصاء درآید و چگونه میسر شود احصای آن حال آنکه آن حضرت صلّی اللّه علیه و سلم فرموده باشند
انا مدینة الحکمة و علیّ بابها و مولوی ولی اللّه لکهنوی در مرآة المؤمنین فی مناقب آل سید المرسلین در ذکر مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و اما حکمت او بیش از انست که باحصا درآید و چگونه میسر شود احصاء آن حال آنکه آن حضرت فرموده باشند
انا مدینة الحکمة و علیّ بابها و شیخ سلیمان بن
ص:527
ابراهیم القندوزی البلخی در ینابیع المودة گفته ایضا
اخرج الحموینی عن سعید بن جبیر عن ابن عباس رح قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم یا علی انا مدینة الحکمة و انت بابها و لن توتی المدینة الاّ من قبل الباب و کذب من زعم انه یحبنی و یبغضک لانک منی و انا منک لحمک من لحمی و دمک من دمی و روحک من روحی و سریرتک من سریرتی و علانیتک من علانیتی و انت امام امتی و وصیی سعد من اطاعک و شقی من عصاک و ربح من تولاک و خسر من عاداک فاز من لزمک و هلک من فارقک و مثلک و مثل الائمّة من ولدک مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق و مثلکم مثل النجوم کلما غاب نجم طلع نجم الی یوم القیمة و محتجب نماند که از ملاحظه کتاب العلل دارقطنی واضح و لائح می شود که او در ثبوت
حدیث انا مدینة الحکمة و علی بابها بروایت جناب امیر المؤمنین علیه السلام کلامی دارد و همت قالصه خود را بر اثبات اضطراب در مثل این حدیث وثیق النصاب می گمارد چنانچه در کتاب العلل دارقطنی مذکورست
و سئل عن حدیث الصنابحی عن علیّ عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة الحکمة و علی بابها فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها فقال هو حدیث یرویه سلمة بن کهیل و اختلف عنه فرواه شریک عن سلمة عن الصنابحی عن علی و اختلف عن شریک فقیل عنه عن سلمة عن رجل عن الصنابحی و رواه یحیی بن سلمة بن کهیل عن ابیه عن سوید بن غفلة عن الصنابحی و لم یسنده و الحدیث مضطرب غیر ثابت و سلمة لم یسمع من الصنابحی و این کلام دارقطنی نزد ارباب افهام خود معلول و غیر مقبولست و چه وجوه و طرق روایت این حدیث با هم تنافی و تضاد ندارد بلکه جمع در آن ممکنست و بعض ان بعض را مشید می کند پس ادعای اضطراب در ان مورث عجب عجابست اما طریقی که در ان شریک این حدیث را از سلمه از صنابحی از جناب امیر المؤمنین علیه السلام روایت نموده پس ثبوت آن جائی کلام نیست و آنچه دارقطنی در آخر کلام خود گفته که سلمه از صنابحی نشنیده پس شهادت علی النقیست و مقبول نمی باشد و هیچ دلیلی ندارد و کدام استبعادست در سماع سلمه از صنابحی حال آنکه سلمه در سنه سبع و اربعین متولد شده و وفات صنابحی در زمان عبد الملک بن مروان واقعشده و بخاری آن را در میان سنه سبعین و ثمانین ضبط کرده پس اگر سنه سبعین هم زمان وفات صنابحی قرار داده آید در آن وقت سلمه از ابنای ثلث و عشرین سنه خواهد بود و سماع کسی که این سنّ داشته باشد هرگز محل اشکال نیست امّا اینکه سلمه در سنه سبع و اربعین متولد شده پس ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب در ترجمه سلمة بن کهیل گفته قال یحیی بن سلمة بن کهیل ولد أبی سنة سبع و اربعین
ص:528
و مات یوم عاشورا سنة احدی و عشرین و مائة امّا اینکه صنابحی در زمان عبد الملک وفات یافته و بخاری وفات او ما بین السبعین الی الثمانین ضبط نموده پس ابن حجر در تهذیب التهذیب در ترجمه عبد الرحمن صنابحی گفته و قال ابن معین تاخر الی زمن عبد الملک بن مروان و کان عبد الملک یجلسه معه علی السریر و ذکره البخاری فی التاریخ الاوسط فی فصل من مات بین السبعین الی الثمانین اما طریقی که در ان رویت کردن شریک این حدیث را از سلمه از مردی از صنابحی واقع شده پس ثبوت آن نیز محمل ریب نیست چه از طریق دیگر که دارقطنی بعد ازین ذکر نموده خود منکشف می شود که آن مرد سوید بن غفلة است و سوید بن غفلة از تابعین ثقات و موثقین اثباتست ذهبی در کاشف گفته سوید بن غفلة الجعفی ابو أمیّة ولد عام الفیل قدم المدینة حین دفنوا النّبی صلّی اللّه علیه و سلم و سمع أبا بکر و عدة و عنه سلمة بن کهیل و عبدة بن أبی لبابة ثقة امام زاهد قوام توفی 181 امّا قول دارقطنی در باب طریق آخر از طرق این حدیث که سوید بن غفلة این حدیث را از صنابحی روایت کرده و اسناد آن بسوی صنابحی نکرده یعنی آن را بلا ذکر صنابحی از جناب امیر المؤمنین علیه السلام آورده پس سبب طعن در این طریق نمی شود زیرا که سوید بن غفلة تابعی مخضرمست که از خلفاء اربعه روایت و سماع دارد و کما لا یخفی علی من لاحظ کتب الرجال و قد نص علی ذلک الحافظ العلائی فی اجوبته و العلامة الفیروزآبادی فی نقد الصحیح و او با صنابحی همطبقه است و ورود هر دو در مدینه منوره قریب یکدیگر اتفاق افتاده چنانچه ابن حجر عسقلانی در تقریب گفته سوید بن غفلة بفتح المعجمة و الفاء ابو أمیّة الجعفی مخضرم من کبار التابعین قدم المدینه یوم دفن النبی صلّی اللّه و سلم و کان مسلما فی حیاته ثم نزل الکوفة و مات سنة ثمانین و له مائة و ثلثون سنة و نیز ابن حجر در تقریب گفته عبد الرحمن بن عسیلة بمهملة مصغر المرادی ابو عبد اللّه الصنابحی ثقة من کبار التّابعین قدم المدینة بعد موت النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلم بخمسة ایام مات فی خلافة عبد الملک پس کدام امر مانعست ازین که چنانچه صنابحی این حدیث را از جناب امیر المؤمنین علیه السلام شنیده سوید بن غفلة نیز از آنجناب سماع این خبر نموده باشد و ازینجا بحمد اللّه تعالی ظاهر گردید که روایت سوید بن غفلة این حدیث را از جناب امیر المؤمنین علیه السلام و عدم اسناد او بسوی صنابحی هرگز موجب طعن در این طریق نمی تواند شد و بالفرض اگر تسلیم هم کنیم که سوید بن غفلة این حدیث را از جناب امیر المؤمنین علیه السلام بلا واسطه نشنیده بلکه از صنابحی سماع نموده پس با این همه نیز سبب سقوط این طریق از درجه اعتبار نمی شود چه هر گاه از طریق دیگر متضح شد که واسطه در میان سوید بن غفلة و جناب امیر المؤمنین علیه السلام صنابحیست و اوثقه و از کبار تابعین می باشد اشتباه مرتفع شد و این طریق
ص:529
هم مخدوش نماند بالجمله ازین بیان متخلص گردید که روایت کردن سلمه بن کهیل این حدیث را از صنابحی از جناب امیر المؤمنین علیه السلام و روایت سلمه بواسطۀ مردی که اوفی الحقیقة سوید بن غفلة است از صنابحی از جناب امیر المؤمنین سلام اللّه علیه و روایت سلمه از سوید بن غفلة از جناب امیر المؤمنین علیه السلام همه متصل و محمول بر سماعست و بعض آن مشیّد و موکد بعضست نه آنکه موجب اضطراب و تهافت و تعارض و تساقط باشد و اگر فرضا بعضی ازین طرق سالم نمی بود باز هم سلامت بعض آخر ان در ثبوت این حدیث بروایت جناب امیر المؤمنین علیه السلام کفایت می نمود و ادعای اضطراب آن درین صورت عین جور و جفا بلکه دلیل قلت شرم و حیا می بود چنانچه ابن حزم در کتاب المحلی جائی که حدیث عمران بن الحصین انّ رجلا اوصی عند موته فاعتق ستة مملوکین له لم یکن له مال غیرهم فدعا هم رسول اللّه صلعم فجزّاهم اثلاثا ثم اقرع بینهم فاعتق اثنین و ارقّ اربعة و قال له قولا سدیده ذکر نموده و ایرادات معترضین بر این حدیث دفع کرده گفته و قالوا وجدنا حدیث عمران بن الحصین مضطربا فیه فمرة رواه ابو قلابة عن أبی المهلب عن عمران و مرة رواه عن أبی زید ان رجلا من الانصار قال ابو محمّد فکان ما ذا و ما یتعلل بهذا الاّ قلیل الحیاء رواه ابو قلابة عن أبی زید و هو مجهول فلم نحتج به و رواه عن أبی المهلب عن عمران بن الحصین فاشتد و ثبت فاخذنا به الی ان قال ابن حزم و کلّ خبر فی الارض فانه ینقله الثقة و غیر الثقة فیؤخذ نقل الثقة و یترک ما عداه پس مقام کمال استعجاب و استغرابست که چگونه دارقطنی این حدیث شریف را با وصف تعدد طرق و تکثر وجوه و سلامت آن از طعن مضطرب و غیر ثابت وامی نماید و بچنین کلام معلول و دخل مدخول حیرت ناقدین متبحرین می افزاید و مستتر نماند که کلام دارقطنی که ما در صدد نقض آن بودیم متعلق
بحدیث انا مدینة الحکمة بروایت جناب امیر المؤمنین علیه السلام بود و الا در اصل حدیث
انا مدینة الحکمة دارقطنی طاعن نیست بلکه این حدیث شریف را بروایت جابر بن عبد اللّه انصاری خود روایت کرده کما دریت من عبارة اللآلی المصنوعة و این حدیث شریف بروایت عبد اللّه بن عباس نیز ماثور شده چنانچه از عبارت حموئی که بلخی در ینابیع نقل کرده واضح و ظاهرست
و از آنجمله است
حدیث انا دار العلم و علیّ بابها و این حدیث شریف را ابو محمد الحسین بن مسعود بن محمد الفراء البغوی و محب الدین احمد بن عبد اللّه الطبری و علی بن سلطان محمد القاری و احمد بن الفضل بن محمد باکثیر المکی و شیخ بن علی بن محمد بن عبد اللّه الجفری و شیخ سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی روایت کرده اند محب طبری در ذخائر العقبی گفته ذکر انّه رضی اللّه عنه باب دار العلم و باب مدینة العلم
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار العلم و علیّ بابها اخرجه البغوی فی المصابیح فی الحسان و اخرجه ابو عمر و قال انا مدینة العلم و علیّ بابها و زاد فمن أراد العلم فلیأته من بابه و نیز محب طبری در ریاض نضره گفته ذکر اختصاصه بانه باب دار العلم و باب مدینة العلم
ص:530
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم انا دار العلم و علیّ بابها اخرجه فی المصابیح فی الحسان و اخرجه ابو عمر و قال انا مدینة العلم و زاد فمن أراد العلم فلیأته من بابه و نیز در ریاض نضره گفته ذکر علمه و فقهه و قد تقدّم فی ذکر اعلمیته مطلقا و اعلمیته بالسنة و انه باب دار العلم و ان احدا من الصحابة لم یکن یقول سلونی غیره و احالة جمع من الصحابة علیه معظم احادیث هذا الذکر و ملا علی قاری در مرقاة شرح مشکاة گفته و عنه أی
عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و فی روایة انا مدینة العلم و فی روایة المصابیح انا دار العلم و علیّ بابها و فی روایة زیادة فمن أراد العلم فلیأته من بابه و احمد بن الفضل بن محمد باکثیر المکی در وسیلة المال فی عدّ مناقب الآل گفته و عن سیدنا علیّ کرم اللّه وجهه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار العلم و علی بابها اخرجه البغوی فی الحسان من المصابیح و جفری در کنز البراهین گفته
وقال صلّی اللّه علیه و سلم انا دار العلم و علیّ بابها و شیخ سلیمان بن خواجه کلان القندوزی البلخی در ینابیع المودة نقلا عن ذخائر العقبی گفته و
عن علیّ مرفوعا انا دار العلم و علیّ بابها اخرجه البغوی فی المصابیح و اخرجه ابو عمر انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه
و از آن جمله است
حدیث انا میزان العلم و علیّ کفتاه الخبر و این حدیث شریف را ابو شجاع شیرویه بن شهردار بن شیرویه الدیلمی و سید علی بن شهاب الدین الهمدانی و عبد الوهاب بن محمد بن رفیع الدین احمد البخاری و شیخ سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی روایت کرده اند دیلمی در فردوس الاخبار گفته ابن عباس
انا میزان العلم و علیّ کفتاه و الحسن ع و الحسین ع خیوطه و فاطمة ع علاقته و الائمّة من امتی عموده یوزن فیه اعمال المحبین لنا و المبغضین لنا و سید علی بن شهاب الدین الهمدانی در روضة الفردوس گفته و
عنه قال قال علیه السلام انا میزان العلم و علیّ کفتاه و الحسن ع و الحسین ع خیوطه و فاطمة علاقته و نیز سید علی همدانی در مودة القربی گفته و
عن ابن عباس رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا میزان العلم و علیّ کفتاه و الحسن و الحسین خیوطه و فاطمة علاقته و الائمّة من بعدی عموده یوزن فیه اعمال المحبین لنا و المبغضین لنا و نیز علی همدانی در کتاب السبعین فی فضائل امیر المؤمنین علی ما نقل عنه گفته الحدیث السادس و الثلاثون
عنه رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا میزان العلم و علیّ کفتاه و الحسن و الحسین خیوطه و فاطمة علاقته رواه صاحب الفردوس و عبد الوهاب بخاری در تفسیر انوری گفته و
عنه رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا میزان العلم و علی کفتاه و الحسن و الحسین خیوطه و فاطمة علاقته رواه صاحب الفردوس و شیخ سلیمان القندوزی البلخی در ینابیع المودة نقلا عن کتاب السبعین
ص:531
گفته الحدیث السّادس و الثلاثون
عنه رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا میزان العلم و علیّ کفتاه و الحسن ع و الحسین ع خیوطه و فاطمة علاقته رواه صاحب الفردوس و نیز در ینابیع المودّة نقلا عن مودة القربی گفته
ابن عباس رفعه انا میزان العلم و علیّ کفتاه و الحسن ع و الحسین ع خیوطه و فاطمة ع علاقته و الائمّة من بعدی عموده یوزن اعمال المحبین لنا و المبغضین علینا
از آنجمله است
حدیث انا مدینة الجنّة و علیّ بابها و این حدیث شریف را فقیه علامه ابو الحسن علی بن محمد بن الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی و شیخ سلیمان بن ابراهیم بن محمد البلخی القندوزی روایت کرده اند ابن المغازلی در کتاب المناقب گفته
قوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة الجنة اخبرنا محمد بن احمد بن سهل النحوی رحمه اللّه اذنا عن أبی طاهر ابراهیم بن محمّد بن عمر بن یحیی العلوی نا عمر بن عبد اللّه بن محمّد بن عبید اللّه نا عبد الرزاق بن سلمان بن غالب الازدی بارباح و محمد بن سعید بن شرحبیل نا ابو عبد الغنی الحسن بن علیّ نا عبد الوهاب بن همام حدثنی أبی عن ابیه عن سعید بن جبیر عن ابن عباس عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة الجنّة و علیّ بابها فمن أراد الجنّة فلیأتها من بابها و شیخ سلیمان البلخی در ینابیع المودة گفته
ابن المغازلی بسنده عن سعید بن جبیر عن ابن عباس رضی اللّه عنهما قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة الجنة و علیّ بابها فمن أراد الجنة فلیأتها من بابها
و از آنجمله است
حدیث انا مدینة الفقه و علیّ بابها و این حدیث شریف را ابو عبد اللّه عبید اللّه بن محمد بن محمد بن حمدان بن بطة العکبری المعروف بابن بطه و شمس الدین ابو المظفر یوسف بن قزغلی الحنفی المعروف بسبط ابن الجوزی و ابو الحسن علی بن محمد بن عراق الکنانی و رحمة اللّه بن عبد اللّه السندی روایت و اثبات کرده اند ابن بطه علی ما نقل عنه روایت این حدیث باین سند نموده
ثنا ابو بکر محمد بن القاسم النحوی قال ثنا عبد اللّه بن ناحیة قال ثنا ابو منصور شجاع بن شجاع قال ثنا عبد الحمید بن بحر البصری قال ثنا شریک قال حدثنا سلمة بن کهیل عن عبد الرحمن عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة الفقه و علیّ بابها و سبط ابن الجوزی در تذکرۀ خواص الامه کما سمعت سابقا در ذکر حدیث مدینة العلم گفته و
فی روایة انا دار الحکمة و علی بابها و فی روایة انا مدینة الفقه و علیّ بابها و ابن عراق در تنزیه الشریعه کما سمعت سابقا گفته
انا دار الحکمة و علیّ بابها ابن بطه نع مر طب حب عد خط و
فی لفظ انا مدینة الفقه و آخر انا مدینة العلم الخ و رحمة اللّه سندی در مختصر تنزیه الشریعة بهمین عبارت این حدیث شریف را ذکر کرده کما دریت انفا
و از آنجمله است
ص:532
حدیث انا میزان الحکمة و علی لسانه و این حدیث شریف را ابو حامد محمد بن محمد الغزالی و کمال الدین حسین بن معین الدین الیزدی المیبذی اثبات کرده اند میبذی در فواتح شرح دیوان منسوب بجناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و بحکم
انا مدینة العلم و علیّ بابها که در جامع ترمذی مسطورست و
انا میزان الحکمة و علیّ لسانه که در رساله عقلیه امام غزالی مذکورست بر طالبان طریق ایقان و شاربان رحیق عرفان واجبست که متوجه باشند بباطن ملکوت موطن حضرت امیر المؤمنین امام المحسنین یعسوب الواصلین مطلوب الکاملین الی آخر ما سبق
و از آنجمله است
حدیث انا المدینة و انت الباب و لا یؤتی المدینة الاّ من بابها و این حدیث شریف را ابو محمد احمد بن محمد بن علی العاصمی روایت نموده چنانچه در کتاب زین الفتی گفته و
اخبرنا محمد بن أبی زکریّا الثقة رحمه اللّه قال حدثنا ابو الحسن علی بن احمد بن عبدان قال اخبرنا محمد بن عمر بن سلم الجعابی الحافظ ابو بکر قال حدثنی ابو محمد القسم بن محمد بن جعفر بن محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن عمر بن علی قال حدثنی أبی عن ابیه عن محمّد بن عبد اللّه عن ابیه عبد اللّه بن محمّد عن ابیه محمّد عن ابیه عمر عن ابیه علیّ بن أبی طالب رضی اللّه عنهم قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لعلیّ ان اللّه امرنی ان ادنیک و لا اقصیک و اعلمک لتعی و انزلت علی هذه الآیة و تعیها اذن واعیة فانت الواعیة لعلمی یا علیّ و انا المدینة و انت الباب و لا یؤتی المدینة الا من بابها
و از آنجمله است حدیثی که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم در ان ذکر معراج خود فرموده و در حق جناب امیر المؤمنین علیه السلام
فهو باب مدینة علمی یا
فهو باب علمی ارشاد نموده و این حدیث شریف را علامه ابو الحسن علی بن محمد بن الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی و ابو المؤید موفق بن احمد الخوارزمی علی ما نقل عنه البلخی و سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی روایت کرده اند ابن المغازلی در کتاب المناقب گفته
قوله صلّی اللّه علیه و سلم اتانی جبریل بدرنوک من درانیک الجنّة اخبرنا ابو محمّد الحسن بن احمد بن موسی الکندجانی نا ابو الفتح هلال بن محمّد الحفار نا اسماعیل بن علی بن رزین نا اخی دعبل بن علیّ نا شعبة بن الحجاج عن أبی التیاح عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم اتانی جبرئیل ع بدرنوک من الجنّة فجلست علیه فلما صرت بین یدی ربی کلّمنی و ناجانی فما علمنی شیئا الاّ علمه علیّ فهو باب مدینة علمی ثم دعاه النّبی صلّی اللّه علیه و سلم إلیه فقال له یا علیّ سلمک سلمی و حربک حربی و انت العلم بینی و بین امّتی من بعدی و شیخ سلیمان بن ابراهیم القندوزی در ینابیع المودة گفته
اخرج ابن المغازلی بسنده عن أبی الصباح عن ابن عباس رضی اللّه عنهما قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لما صرت بین یدی ربّی کلّمنی و ناجانی
ص:533
فما علمت شیئا الاّ علمته علیّا فهو باب علمی و نیز شیخ سلیمان بلخی در ینابیع المودة گفته
اخرج موفق بن احمد الخوارزمی بسنده من أبی الصّباح عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم اتانی جبرئیل بدرنوک من الجنّة فجلست علیه فلمّا صرت بین یدی ربی کلمنی و ناجانی فما علمت شیئا الاّ علمته علیّا فهو باب علمی ثم دعاه إلیه فقال یا علیّ سلمک سلمی و حربک حربی و انت العلم فیما بینی و بین امّتی
و از آنجمله است حدیثی که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم در ان بمخاطبه عبد الرحمن بن عوف در حق جناب امیر المؤمنین علیه السلام
فهو باب علمی ارشاد فرموده و این حدیث شریف را سید علی بن شهاب الدین الهمدانی علی ما نقل عنه البلخی و شیخ سلیمان بن ابراهیم القندوزی البلخی نقل کرده اند شیخ سلیمان بلخی در ینابیع المودة نقلا عن مودة القربی گفته
عن عکرمة عن ابن عباس رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم لعبد الرحمن بن عوف یا عبد الرحمن انکم اصحابی و علیّ بن أبی طالب اخی و منی و انا من علیّ فهو باب علمی و وصیی و هو و فاطمة و الحسن و الحسین هم خیر الارض عنصرا و شرفا و کرما
و از آنجمله است
حدیث علیّ باب علمی و مبین لامّتی ما ارسلت به من بعدی و این حدیث شریف را اکابر محدثین حفاظ و افاخم منقدین ایقاظ اهل سنت مثل ابو شجاع شیرویه بن شهردار الدیلمی و ابو منصور شهردار بن شیرویه الدیلمی و سید علی بن شهاب الدین الهمدانی و جلال الدین عبد الرحمن بن کمال الدین السیوطی و عبد الوهاب بن محمد بن رفیع الدین احمد البخاری و ملا علی بن حسام الدین الشهیر بالمتقی و و ابراهیم بن عبد اللّه الوصابی الیمنی و جمال الدین عطاء اللّه بن فضل اللّه الشیرازی و محمد صدر عالم و شهاب الدین احمد بن عبد القادر العجیلی و نور الدین بن اسماعیل السلیمانی و ولی اللّه بن حبیب اللّه اللکهنوی و سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی روایت و نقل کرده اند سید علی همدانی در کتاب المودة فی القربی گفته و
عن أبی ذر رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلعم علیّ باب علمی و مبین لامتی ما ارسلت به من بعدی حبه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة و مودة عبادة و نیز سید علی همدانی در کتاب السبعین علی ما نقل عنه گفته الحدیث التاسع و العشرون
عن أبی الدرداء رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ باب علمی و مبین لامّتی ما ارسلت به من بعدی حبّه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة و مودته عبادة رواه صاحب الفردوس و سیوطی در لآلی مصنوعه گفته و قال الدیلمی
انا أبی انا المیدانی انا ابو محمّد الحلاج انا ابو الفضل محمد بن عبد اللّه ثنا احمد بن عبید الثقفی ثنا محمّد بن علی بن خلف العطار ثنا موسی بن جعفر بن ابراهیم بن محمّد بن علی بن عبد اللّه بن جعفر بن أبی طالب ثنا عبد المهیمن بن العباس عن ابیه عن جدّه سهل بن سعد عن أبی ذر قال قال رسول اللّه
ص:534
صلّی اللّه علیه و سلم علیّ باب علمی و مبین لامّتی ما ارسلت به من بعدی حبّه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة و نیز سیوطی در جمع الجوامع گفته
علیّ باب علمی و مبین لامتی ما ارسلت به من بعدی حبه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة الدیلمی عن أبی ذر و نیز سیوطی در قول جلی فی فضائل علی علیه السلام گفته الحدیث الثامن و الثلاثون
عن أبی ذرّ ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال علی باب علمی و مبین لامتی ما ارسلت به من بعدی حبّه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة و عبد الوهاب بخاری در تفسیر انوری گفته و
عن أبی الدرداء رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ باب علمی و مبین لامتی ما ارسلت به من بعدی حبه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة و مودة عبادة رواه صاحب الفردوس و ملا علی متقی در کنز العمال گفته
علیّ باب علمی و مبین لامتی ما ارسلت به من بعدی حبه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة الدیلمی عن أبی ذر و ابراهیم وصابی در کتاب الاکتفاء گفته و
عن ابن عباس رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ باب علمی و مبین لامّتی ما ارسلت به من بعدی حبّه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة اخرجه الدیلمی فی مسند الفردوس و جمال الدین محدث در اربعین فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته الحدیث الثامن عشر
عن أبی ذر عن النبی صلّی اللّه علیه و اله و سلم انّه قال علیّ باب علمی و هدیی و مبین لامتی ما ارسلت به من بعدی حبه ایمان و بغضه نفاق و محمد صدر عالم در معارج العلی گفته
اخرج الدیلمی عن أبی ذر رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ ع باب علمی و مبین لامتی ما ارسلت به من بعدی حبّه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة و شهاب الدین احمد بن عبد القادر العجیلی در ذخیرة المال گفته و
فی الکبیر للسیوطی رحمه اللّه قال صلّی اللّه علیه و سلم علیّ باب علمی و مبین لامّتی ما ارسلت به من بعدی رواه ابو ذر و نور الدین سلیمانی در درّ یتیم نقلا عن کتاب الاکتفاء گفته و
عن ابن عباس رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ باب علمی و مبین لامّتی ما ارسلت به من بعدی حبه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة اخرجه الدیلمی فی مسند الفردوس و مولوی ولی اللّه لکهنوی در مرآة المؤمنین فی مناقب اهلبیت سید المرسلین گفته
قال صلّی اللّه علیه و سلم علیّ باب علمی و مبین لامّتی ما ارسلت به من بعدی حبّه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة و شیخ سلیمان بلخی در ینابیع المودة نقلا عن کتاب السبعین گفته الحدیث التاسع و العشرون
عن أبی الدرداء رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ باب علمی و مبین لامّتی ما ارسلت به من بعدی حبه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة و مودة
ص:535
عبادة رواه صاحب الفردوس و نیز در ینابیع المودة نقلا عن کتاب المودة فی القربی گفته
ابو ذر رفعه علیّ باب علمی و مبین لامّتی ما ارسلت به من بعدی حبه ایمان و بغضه نفاق و النظر إلیه رافة عبادة
و از آنجمله است حدیث طویل مشتمل بر فضائل عظیمه جناب امیر المؤمنین علیه السلام که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم روز فتح خیبر آن را ارشاد نموده و در ان واقعست که آن جناب صلوات اللّه علیه و اله الطاهرین بخطاب جناب امیر المؤمنین علیه السلام ارشاد کرده و انت باب علمی و این حدیث شریف را ابو سعد عبد الملک بن محمد النیسابوریّ الخرکوشی و ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصبهانی و ابو منصور شهردار بن شیرویه بن شهردار الدیلمی و ابو المؤید موفق بن احمد الخوارزمی المعروف باخطب خوارزم و ابو العلاء الحسن بن احمد بن الحسن العطار الهمدانی و ابو حامد محمود بن محمد بن حسین بن یحیی الصالحانی و ابو عبد اللّه محمد بن یوسف بن محمد الکنجی الشافعی و سید شهاب الدین احمد صاحب توضیح الدلائل و شیخ سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی روایت کرده اند حالا عباراتی که مثبت این معنی باشد باید شنید اخطب خوارزم در کتاب المناقب گفته حدثنا سیّد الحفاظ ابو منصور شهردار بن شیرویه بن شهردار الدیلمی فیما کتب الیّ من همدان حدثنا ابو الفتح عبدوس بن عبد اللّه بن عبدوس الهمدانی کتابة
اخبرنا الشیخ ابو طاهر الحسین بن علی بن مسلمة رضی اللّه عنه من مسند زید بن علی رضی اللّه عنه حدثنا الفضل بن الفضل بن العباس حدثنا ابو عبد اللّه محمّد بن سهل حدثنا محمد بن عبد اللّه البلدی حدثنی ابراهیم بن عبید اللّه بن العلاء حدثنی أبی عن زید بن علیّ رضی اللّه عنه عن ابیه عن جده عن علیّ بن أبی طالب رضی اللّه عنه قال قال النبی صلّی اللّه علیه و سلم یوم فتحت خیبر لو لا ان یقول فیک و طوائف من امتی ما قالت النصاری فی عیسی بن مریم لقلت الیوم فیک مقالا لا تمرّ علی ملإ من المسلمین الا اخذ و امن تراب رجلیک و فضل طهورک یستشفون به و لکن حسبک ان تکون منی و انا منک ترثنی وارثک و انت منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی انت تؤدی دینی و تقاتل علی سنتی و انت فی الآخرة اقرب الناس منّی و انک غدا علی الحوض خلیفتی تذود عنه المنافقین و انت اول من یرد علی الحوض و انت اول داخل الجنّة من امتی و ان شیعتک علی منابر من نور رواء مرویین مبیضة وجوههم حولی اشفع لهم فیکونون غدا فی الجنّة جیرانی و ان عدوک ظماء مظمئون مسودة وجوههم مقمحون حربک حربی و سلمک سلمی و سرک سری و علانیتک علانیتی و سریرة صدرک کسریرة صدری و انت باب علمی و انّ ولدک ولدی و لحمک لحمی و دمک دمی و انّ الحق معک و الحق علی لسانک و فی قلبک و بین عینیک
ص:536
و الایمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی و ان اللّه عز و جلّ امرنی ان ابشرک انک و عترتک فی الجنّة و ان عدوک فی النار لا یرد الحوض علی مبغض لک و لا یغیب عنه محب لک قال علی فخررت له سبحانه و تعالی ساجدا و حمدته علی ما انعم به علیّ من الاسلام و القرآن وجبنی الی خاتم النبیین و سید المرسلین صلّی اللّه علیه و اله و علامه کنجی در کفایة الطالب گفته
اخبرنی ابو اسحاق ابراهیم بن یوسف بن برکة الکتبی اخبرنا الحافظ ابو العلاء الهمدانی اخبرنا ابو الفتح عبدوس بن عبد اللّه الهمدانی حدثنا ابو طاهر الحسین بن علی بن سلمة عن مسند زید بن علی رضی اللّه عنه حدثنا الفضل بن الفضل بن العباس حدثنا ابو عبد اللّه محمّد بن سهل حدثنا محمّد بن عبد اللّه البلوی حدثنی ابراهیم بن عبید اللّه بن العلاء قال حدثنی أبی عن زید بن علی عن ابیه عن جدّه عن علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یوم فتحت خیبر لولا ان یقول فیک طوائف من امتی ما قالت النصاری فی عیسی بن مریم لقلت الیوم فیک مقالا لا تمرّ علی ملإ من المسلمین الا اخذ و امن تراب رجلیک و فضل طهورک لیستشفوا به و لکن حسبک ان تکون منی و انا منک ترثنی وارثک و انت منّی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبی بعدی انت تؤدی دینی و تقاتل عن سنتی و انت فی الآخرة اقرب النّاس منی و انک غدا علی الحوض و انک اوّل داخل الجنّة من امّتی و ان شیعتک علی منابر من نور مسرورون مبیضة وجوههم حولی اشفع لهم فیکونون غدا فی الجنّة جیرانی و ان عدوّک غدا ظماء مظنین مسودة وجوههم مقمحین حربک حربی و سلمک سلمی و سرّک سری و علانیتک علانیتی و سریرة صدرک کسریرة صدری و انت باب علمی و ان ولدک ولدی و لحمک لحمی و دمک دمی و ان الحق معک و الحق علی لسانک و فی قلبک و بین عینیک و الایمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی و ان اللّه عزّ و جلّ امرنی ان ابشرک انّک و عترتک فی الجنّة و ان عدوک فی النّار لا یرد علی الحوض مبغض لک و لا یغیب عنه محب لک قال علیّ فخررت للّه سبحانه و تعالی ساجدا و حمدته علی ما انعم به علیّ من الاسلام و القرآن و حببنی الی خاتم النّبیین و سیّد المرسلین صلّی اللّه علیه و سلّم و شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل گفته
عن زید بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب عن ابیه عن جده عن ابن أبی طالب رضی اللّه تعالی عنه و عنهم قال قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی اله و بارک و سلّم یوم فتحت خیبر لولا ان تقول طوائف من امتی فیک ما قالت النصاری فی عیسی بن مریم لقلت فیک مقالة
ص:537
لا تمر بملإ من النّاس الا اخذوا من تراب رجلیک و من فضل طهورک یستشفون به و لکن حبک ان تکون منّی و انا منک ترثنی و ارثک و انت منّی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبی بعدی انت تبری ذمّتی و تقاتل علی سنتی و انت فی الآخرة اقرب الناس منی و انت غدا علی الحوض خلیفتی تذود عنه المنافقین و انت اول من یرد علی الحوض و انت اوّل داخل الجنّة من امّتی و ان شیعتک علی منابر من نور مبیضة وجوههم حولی اشفع لهم فیکونوا غدا فی الجنة جیرانی و ان عدوک غدا یرد نارا مسودة وجوههم و انّ حربک حربی و سلمک سلمی و علانیتک علانیتی و سریرة صدرک کسریرة صدری و انت باب علمی و ان ولدک ولدی و لحمک لحمی و دمک دمی و ان الحقّ معک و الحق علی لسانک و فی قلبک و بین عینیک و الایمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی و ان اللّه عزّ و جلّ امرنی ان ابشرک انّک و عترتک فی الجنّة و انّ عدوک فی النار لا یرد علی الحوض مبغض لک و لا یغیب عنه محب لک رواه الامام الحافظ الصّالحانی و قال اخبرنا محمّد بن اسماعیل بن أبی نصر یعرف بدانکفاد بقراءتی علیه قال حدثنا الحسن بن احمد قال اخبرنا الامام الحافظ العالم الربانی ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصفهانی بسنده الی زید بن علیّ فذکر سنده و رواه ایضا الامام ابو سعد فی شرف النبوّة بتغییر یسیر فی اللفظ و زیادة هی سیس احد من الامّة یتقدمک و
ان امیر المؤمنین علیّا کرم اللّه تعالی وجهه خر ساجدا ثم قال الحمد للّه الّذی انعم علیّ بالاسلام و هدانی بالقرآن وجبنی الی خیر البریة خاتم النبیّین و سید المرسلین احسانا منه و تفضلا اقول هذا حدیث جامع یدخل فیه اشتات ابواب المناقب و یشتمل اسباب خصائص الفضائل و علو المراتب قد رواه اجلة الثقات من اهل السنة و عناة ادلة التقاة و للّه الفضل و المنة و المراد من ایراده فی هذا الباب کما خطه قلمی لفظه و تقاتل علی سنتی و الایمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی و شیخ سلیمان بلخی در ینابیع المودة گفته
موفق بن احمد قال اخبرنا سید الحفاظ ابو منصور بن شهردار بن شیرویه الدیلمی بسنده عن زید بن علیّ بن الحسین عن ابیه عن جدّه عن علیّ رضی اللّه عنهم قال قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم یوم فتحت خبیر لو لا ان تقول فیک طوائف من امتی ما قالت النصاری فی عیسی بن مریم لقلت فیک الیوم مقالا بحیث لا تمر علی ملإ من المسلمین الاّ اخذ و امن تراب رجلیک و فضل طهورک یستشفون به و لکن حسبک ان تکون منّی و انا منک ترثنی وارثک و انت منّی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبیّ بعدی یا علی انت تؤدّی دینی و تقاتل علی سنتی و انت فی الآخرة اقرب الناس منّی و انک علی الحوض خلیفتی تذود عنه المنافقین و انت اوّل
ص:538
من یرد علی الحوض و انت اوّل داخل فی الجنّة من امتی و انّ شیعتک علی منابر من نور رواء مرویین مبیضة وجوههم حول اشفع لهم فیکونون غدا فی الجنة جیرانی و ان اعدائک غدا ظمأ مظمئین مسودة وجوههم مقمحون و مقمعون یضربون بالمقامع و هی سیاط من نار مقتحمین الی حربک حربی و سلمک سلمی و سرّک و سری و علانیتک علانیتی و سریرة صدرک کسریرة صدری و انت باب علمی و ان ولدک ولدی و لحمک لحمی و دمک دمی و انّ الحق معک و الحق علی لسانک و فی قلبک و بین عینیک و الایمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی و ان اللّه عزّ و جلّ امرنی ان ابشرک انک انت و عترتک فی الجنة و عدوّک فی النار لا یرد علی الحوض مبغض لک و لا یغیب عنه محب لک قال علیّ ع فخررت ساجدا للّه تعالی و حمدته علی ما انعمه علی من الاسلام و القرآن و حبّبنی الی خاتم النبیّین و سید المرسلین صلی اللّه علیه و اله و سلم و نیز در ینابیع المودة گفته
اخرج ابو المؤید اخطب الخطباء موفق بن احمد الخوارزمی المکی عن سید الحفاظ أبی منصور شهردار بن شیرویه الدیلمی بسنده عن زید بن علی بن الحسین عن ابیه عن جده عن امیر المؤمنین علی رضی اللّه عنهم قال قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم یوم فتحت خیبر بقدرة اللّه لولا ان تقول فیک طوائف من امتی ما قالت النصاری فی عیسی بن مریم لقلت فیک مقالا لا تمر علی ملإ من المسلمین الاّ اخذوا من تراب رجلیک و فضل طهورک یستشفون به و لکن حسبک ان تکون منی و انا منک ترثنی وارثک و انت منی بمنزلة هارون من موسی الاّ انه لا نبیّ بعدی یا علی انت تؤدی دینی و تقاتل علی سنتی و انت فی الآخرة اقرب الناس منّی و انک غدا علی الحوض خلیفتی و انت اول من یرد علی الحوض و انت تذود المنافقین عن حوضی و انت اوّل داخل فی الجنّة من امّتی و ان محبیک و اتباعک علی منابر من نور رواء مرویین مبیضة وجوههم حولی اشفع لهم فیکونون غدا جیرانی و ان اعداءک غدا ظمأ مظمئین مسودة وجوههم یضربون بالمقامع و هی سیاط من نار مقمحین و حربک حربی و سلمک سلمی و سرّک سری و علانیتک علانیتی و سریرة صدرک سریرة صدری و انت باب علمی و ان ولدک ولدی و لحمک لحمی و دمک دمی و ان الحق معک و الحق علی لسانک و فی قلبک و بین عینیک و الایمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی و انّ اللّه امرنی ان ابشرک انّک و و عترتک و محبیک فی الجنّة و عدوک فی النّار لا یرد علی الحوض مبغضک و لا یغیب عنه محبک قال علیّ فخررت ساجدا للّه تبارک و تعالی و حمدته علی ما انعم به من الاسلام و القرآن و حببنی الی خاتم النّبیین و سید المرسلین صلی اللّه علیه و اله و سلم
و از آنجمله است حدیثی که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم در ان
ص:539
بحق جناب امیر المؤمنین علیه السلام
عیبة علمی و بابی الذی اوتی منه ارشاد فرموده و این حدیث را باختلاف طرق و الفاظ ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصفهانی و ابو المؤید موفق بن احمد الخوارزمی المعروف باخطب خوارزم و ابو القاسم عبد الکریم بن محمد بن عبد الکریم بن الفضل بن الحسن بن الحسین بن رافع الرافعی و ابو عبد اللّه محمد بن یوسف بن محمد الکنجی الشافعی و ابو المجامع ابراهیم بن محمد بن مؤید الحموئی و حسام الدین ابو عبد اللّه حمید بن احمد المحلّی و شهاب الدین احمد صاحب توضیح الدلائل و محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الصنعانی و سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی روایت کرده اند ابو نعیم اصفهانی در کتاب ذکر منقبة المطهرین اهلبیت محمد سید الاولین و الآخرین علی ما نقل عنه گفته
حدثنا ابو الفرج احمد بن جعفر النّسائی قال حدثنا محمد بن جریر قال حدثنا عبد اللّه بن داهر الرازی قال حدثنی أبی داهر بن یحیی الاحمری المقری قال حدثنا الاعمش عن عبایة عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم هذا علیّ بن أبی طالب لحمه من لحمی و دمه من دمی و هو متی بمنزلة هارون من موسی الاّ انه لا نبی بعدی و قال یا أم سلمة اشهدی و اسمعی هذا علیّ أمیر المؤمنین و سیّد المسلمین و عیبة علمی و بابی الّذی اوتی منه و الوصیّ علی الاموات من اهل بیتی اخی فی الدنیا و خدینی فی الآخرة و معی فی السّنام الاعلی و ابو المؤید موفق بن احمد الخوارزمی المعروف باخطب خوارزم در کتاب المناقب گفته و انبانی مهذب الائمّة هذا
قال انبانا محمد بن علی الشّاهد قال اخبرنا الحسن بن احمد المقری قال اخبرنا احمد بن عبد اللّه الحافظ قال حدثنا حبیب بن الحسن قال حدثنا عبد اللّه بن ایوب القرنی قال حدثنا زکریا بن یحیی المنقری قال حدثنا اسماعیل بن عباد المدنی عن شریک عن منصور عن ابراهیم عن علقمة عن عبد اللّه قال خرج النّبی صلّی اللّه علیه و سلم من عند زینب بنت جحش فاتی بیت أم سلمة و کان یومها من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فلم یلبث ان جاء علی رضی اللّه عنه فدق الباب دقا خفیّا فاستثبت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم الدق فانکرته أم سلمة فقال لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قومی فافتی له الباب فقالت یا رسول اللّه من هذا الذی بلغ من خطره ما افتح له الباب فاتلقاه بمعاصمی و قد نزلت فی آیة من کتاب اللّه بالامس فقال کالمغضب ان طاعة الرسول طاعة اللّه و من عصی الرّسول فقد عصی اللّه انّ الباب رجلا لیس بالنزق و لا الخرق یحب اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله ففتحت له الباب فاخذ بعضا دنی الباب حتی إذا لم یسمع حسا و لا حرکة و
صرت الی خدری استاذن فدخل فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم أ تعرفینه قلت نعم هذا علی بن أبی طالب قال صدقت سجیته من سجیتی و لحمه من لحمی و دمه من دمی و هو عیبة علمی اسمعی و اشهدی و هو قاتل الناکثین و القاسطین و المارقین
ص:540
من بعدی اسمعی و اشهدی لو انّ عبدا عبد اللّه الف عام من بعد الف عام بین الرکن و المقام ثم لقی اللّه مبغضا لعلیّ رضی اللّه عنه لاکبه اللّه یوم القیمة علی منخریه فی نار جهنم و قال رضی اللّه عنه صوابه لکبّه و اکبّ غیر متعد و النزق الخفیف الطائش یقال نزق إذا طاش و رجل نزق فیه نزق و طیش و نزّق فرسه ضربه لینزو الخرق الّذی فیه دهش من خرق الغزال إذا خیف فلزق بالارض من الدهش و اصابه خرق أی دهش و خرق فی علمه و فیه خرق و هو خرق و هی خرقاء و ناقة خرقاء لا تتعاهد مواضع قوائمها من الارض و ریح خرقاء لا یدوم علی جهة فی هبوبها و نیز اخطب خوارزم در کتاب المناقب گفته و انبانی ابو العلاء هذا
قال اخبرنا الحسن بن احمد المقری قال اخبرنا احمد بن عبد اللّه الحافظ قال اخبرنا ابو الفرج احمد بن جعفر النّسائی قال حدثنا محمد بن جریر قال حدثنا عبد اللّه بن داهر بن یحیی الرازی قال حدثنی أبی داهر بن یحیی المقری قال حدثنا الاعمش عن عبایة عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم هذا علی بن أبی طالب لحمه من لحمی و دمه من دمی و هو منی بمنزلة هارون من موسی غیر انه لا نبی بعدی
و قال یا أمّ سلمة اشهدی و اسمعی هذا علیّ ع امیر المؤمنین و سید المسلمین و عیبة علمی و بابی الذی اوتی منه اخی فی الدنیا و خدنی فی الآخرة و معی فی السنام الاعلی و عبد الکریم بن محمد الرافعی در تدوین فی ذکر اهل العلم بقزوین گفته کتب إلینا ابو الفتح محمد بن عبد الباقی و قرأت علی یوسف بن عمر بسماعه منه
قال ثنا ابو الفضل احمد بن الحسن بن خیرون انبا ابو علی احمد بن ابراهیم بن الحسن بن شاذان ثنا ابو بکر بن کامل ثنا القسم بن العباس ثنا زکریا بن یحیی الحراز ثنا اسماعیل بن عباد ثنا شریک عن منصور عن ابراهیم عن علقمة عن عبد اللّه قال خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم من بیت زینب بنت جحش و اتی بیت أم سلمة و کان یومها من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فلم یلبث ان جاء علیّ فدق الباب دقّا خفیفا فاثبت النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم الدق و انکرته أم سلمة فقال لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قومی فافتحی له قالت یا رسول اللّه من هذا الّذی بلغ من خطره ما افتح له الباب و اتلقاه بمعاصمی و قد نزلت فی آیة من کتاب اللّه تعالی بالامس فقال لها صلّی اللّه علیه و سلم کهیئة المغضب انّ طاعة الرسول کطاعة اللّه و من عصی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فقد عصی اللّه ان بالباب رجلا لیس بنزق و لا غلق یحب اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله ففتحت الباب فاخذ بعضادتی الباب حتی إذا لم یسمع حسیسا و لا حرکة و صرت فی خدری استاذن فدخل فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یا أم سلمة أ تعرفینه قالت نعم یا رسول اللّه هذا علی بن أبی طالب قال صدقت سجیته من سجیتی و لحمه
ص:541
من لحمی و دمه من دمی و هو عیبة علمی فاسمعی و اشهدی و هو قاتل الناکثین و المارقین و القاسطین من بعدی فاسمعی و اشهدی و هو قاسم عداتی فاسمعی و اشهدی لو ان عبدا عبد اللّه الف علم و الف عام و الف عام بین الرکن و المقام ثم لقی اللّه تعالی مبغضا لعلی بن أبی طالب و عترتی اکبّه اللّه علی منخریه یوم القیمة فی نار جهنّم تخفیف الدّق ادب لئلا یزعج من فی البیت و قوله اثبت الدّق أی عرف انه دقّ من یقال اثبت و ثبت و المعصم موضع السوار من الید و قوله نزلت فی آیة من کتاب اللّه تعالی یمکن ان یرید به آیة الحجاب و یناسبه قوله اتلقاه بمعاصمی و یمکن ان یرید الایات الواردة فی فضیلة زوجات النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و یناسبه استبعادها فتح الباب له و علی التقدیرین المعنی فیّ و فی مثلی و النزق الطیاش یقال نزق ینزق أی طاش و یقال غلق الرّجل أی غضب و الغلق الّذی یغضب کثیرا و یجوز ان یکون اللفظ و لا علق بالعین یقال علق به إذا هویه و یقال من ذی علق أی ذی هوی یعنی انه ضابط نفسه یعرف ادب الدخول و وقته و قولها و انا اختال فی مشیتی یجوز ان یکون سبب الاختیال تعجبها ممّا وصف به النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم الداق بابه و یجوز ان یکون السبب تبحجها بفتح الباب لمن وصفه به و حسیس الشیء حسه و یقال أراد بالناکثین الّذین بغوا علی علیّ رضی اللّه عنه و بالمارقین الخوارج
قال صلّی اللّه علیه و سلم یمرقون من الدین و بالقاسطین الکفار قال تعالی وَ أَمَّا اَلْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً و محمد بن یوسف کنجی در کفایة الطالب گفته
اخبرنا المعمر ابو اسحاق ابراهیم بن عثمان بن یوسف الکاشغری اخبرنا الشیخان ابن النبطی و الکاغذی قال ابو الفتح اخبرنا ابو الفضل بن خیرون و قال ابو المظفر اخبرنا ابو بکر احمد بن الطرثیثی قالا اخبرنا ابو علی بن شاذان اخبرنا عبد اللّه بن جعفر بن درستویه اخبر الحافظ ابو یوسف یعقوب بن سفیان الفارسی الفسوی فی مشیخته حدثنا ابو طاهر محمد بن قسیم الحضرمی حدثنا حسن بن حسین العرنی حدثنی یحیی بن عیسی الرسلی عن الاعمش عن حبیب بن أبی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لام سلمة هذا علی بن أبی طالب لحمه من لحمی و دمه من دمی و هو منی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبی بعدی یا أم سلمة هذا علی ع امیر المؤمنین و سید المسلمین و وعاء علمی و وصیی و بابی الّذی اوتی منه اخی فی الدنیا و الآخرة و معی فی المقام الا علی یقتل القاسطین و الناکثین و المارقین و نیز کنجی در کفایة الطالب گفته الباب السادس و الثمانون فی ان خلق علیّ رضی اللّه عنه مثل خلق النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم
اخبرنا ابو الحسن بن أبی عبد اللّه بن الحسن الازجی بدمشق عن الحافظ ابن الفضل محمد بن ناصر بن علی السلامی اخبرنا محمد بن علی
ص:542
بن عبید اللّه ثنا عمی احمد بن عبد اللّه حدثنا ابو الحسین بن الضواف حدثنا عبد اللّه بن أبی سفیان حدثنا محمد بن الکدیمی حدثنا زکریا بن یحیی حدثنا اسماعیل بن عباد عن شریک النخعی عن سعد بن زید قال خرج علینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم من بیت زینب حتی دخل بیت أم سلمة و کان یومها من رسول اللّه فلم یلبث ان جاء علیّ بن أبی طالب رضی اللّه عنه فدق الباب دقا خفیفا فاستثبت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فقال یا أم سلمة قومی فافتحی فقلت یا رسول اللّه ما الذی بلغ من خطره ما افتح له الباب و القاه بمعاصمی و قد نزلت فیّ بالامس آیة من کتاب اللّه عز و جل فقال لها رسول اللّه کالمغضب ان طاعة رسول اللّه کطاعة اللّه و ان بالباب رجلا لیس بنزق و لا بخرق یحب اللّه و رسوله و لم یکن یدخل حتّی ینقطع الواطؤ قالت فقمت ففتحت له الباب فاخذ بعضادتی الباب حتی إذا لم یسمع حسّا استاذن و دخل فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم أ تعرفینه قلت نعم هذا علیّ بن أبی طالب قال صدقت سجیته سجیتی و دمه کدمی و هو عیبة علمی فاسمعی و اشهدی لو ان عبدا من عباد اللّه عز و جل عبد اللّه الف عام و الف عام بعد الف عام بین الرکن و المقام ثم لقی اللّه عز و جل مبغضا لعلیّ و عترته کتبه اللّه عز و جل علی منخریه یوم القیمة فی نار جهنم قلت هذا حدیث حسن سنده مشهور عند اهل النقل و ابراهیم بن محمد حموئی در فرائد السمطین علی ما نقل عنه باسناد خود آورده
عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لام سلمة هذا علی بن أبی طالب لحمه من لحمی و دمه من دمی و هو منی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبی بعدی یا أم سلمة هذا علیّ امیر المؤمنین و سید المسلمین و وصیی و عیبة علمی و بابی الذی اوتی منه اخی فی الدنیا و الآخرة و معی فی السنام الاعلی یقتل القاسطین و المارقین و الناکثین و شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل گفته
عن ابن عباس رضی اللّه عنهما عن النّبی صلی اللّه علیه و علی اله و بارک و سلم انه قال و هو فی بیت أم سلمة رضی اللّه تعالی عنها هذا علی بن أبی طالب لحمه من لحمی و دمه من دمی و هو منی بمنزلة هارون من موسی غیر انی لا نبی من بعدی ثم قال صلّی اللّه علیه و سلم یا أم سلمة اشهدی و اسمعی هذا علی امیر المؤمنین و سید المسلمین و عیبة علمی و بابی الذی اوتی منه اخی فی الدنیا و خدنی فی الآخرة و معی فی السنام الاعلی و شیخ محمد حفنی در حاشیۀ جامع صغیر گفته
قوله عیبة علمی أی وعاء علمی الحافظ له فانه مدینة العلم و لذا کانت الصحابة تحتاج إلیه فی فک المشکلات و محمد بن اسماعیل الامیر الیمانی در روضه ندیه گفته ذکر الفقیه العلامة حمید رحمه اللّه فی
ص:543
شرحه بعضا من الروایات فی الخوارج و لم یستوف کما سقناه الا انه ذکر ما لم نذکره فیما مضی و
ذکر بسنده الی ابن عباس قال کان ابن عباس جالسا بمکة یحدث الناس علی شفیر زمزم فلما انقضی حدیثه نهض إلیه رجل من القوم فقال یا بن عباس انی رجل من اهل الشام قال اعوان کلّ ظالم الاّ من عصم اللّه منکم سل عمّا بدا لک قال یا بن عباس انی جئت اسالک عن علی بن أبی طالب و قتله اهل لا اله الاّ اللّه لم یکفروا بقبلة و لا حجّ و لا صیام رمضان فقال له ثکلتک امک سل عما یعنیک قال یا عبد اللّه ما جئتک اضرب من حمص لحجّ و لا عمرة و لکن اتیتک لتخرج لی امر علیّ و فعاله فقال ویحک ان علم العالم صعب لا یحتمل و لا تقر به القلوب الی ان
نقل عن ابن عباس انه قال فی خطاب الشامی فاجلس حتی اخبرک الذی سمعته من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و عاینته انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم تزوج زینب بنت جحش فاولم و کانت ولیمته الحیس و کان یدعو عشرة عشرة من المؤمنین فکانوا إذا اصابوا من طعام نبی اللّه صلّی اللّه علیه و سلم استانسوا الی حدیثه و اشتهوا النظر فی وجهه و کان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یشتهی ان یخففوا عنه و یخلو له المنزل لانه کان قریب عهد بعرس زینب بنت جحش و کان یکره اذی المؤمنین فانزل اللّه سبحانه یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ اَلنَّبِیِّ إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلی طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی اَلنَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اَللّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ اَلْحَقِّ فلما نزلت هذه الآیة کان النّاس إذا اصابوا من طعام نبیهم لم یلبثوا ان یخرجوا فمکث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم سبعة ایام و لیالیها ثم تحول الی بیت أم سلمة بنت أمیّة و کانت لیلتها و صبحها و یومها من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فلما تعالی النّهار و انتهی علیّ الی الباب فدقه دقا خفیفا فعرف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم دقه و انکرته أم سلمة فقال یا أم سلمة قومی و افتحی الباب قالت یا رسول اللّه من هذا الّذی بلغ من خطره ان ینظر الی محاسنی فقال لها نبی اللّه کهیئة المغضب من یطع الرسول فقد اطاع اللّه قومی و افتح الباب فان بالباب رجلا لیس بالخرق و لا بالنزق و لا بالعجل یحب اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله یا أم سلمة انه اخذ بعضادتی الباب فلیس بفاتح الباب و لا داخل الدار حتی یغیب عنه الوطء فقامت أم سلمة و هی لا تدری من بالباب غیر انها قد حفظت النعت و المدح فمشت نحو الباب و هی تقول بخ بخ لرجل یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله ففتحت و امسک علی بعضادتی الباب فلم یزل قائما حتی خفی علیه الوطء فدخلت أم سلمة خدرها و فتح علی الباب فدخل فسلم علی النّبی صلعم
ص:544
فقال النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم لام سلمة هل تعرفینه قالت نعم و هنیئا له هذا علیّ ع قال صدقت یا أم سلمة هذا علیّ بن أبی طالب لحمه لحمی و دمه دمی و هذا منی بمنزلة هارون من موسی الاّ انه لا نبیّ بعدی یا أم سلمة اسمعی و افهمی هذا علیّ امیر المؤمنین و سیّد المسلمین و عیبة علمی و بابی الّذی اوتی منه و الوصیّ علی الاموات من اهل بیتی و الخلیفة علی الاحیاء من امّتی اخی فی الدّنیا و قرینی فی الآخرة و معی فی السنام الاعلی فاشهدی یا أم سلمة انّه یقاتل الناکثین و القاسطین و المارقین فقال الشّامی فرّجت عنّی یا بن عباس اشهد ان علیّا مولای و مولی کلّ مسلم انتهی کلامه و شیخ سلیمان بن ابراهیم القندوزی البلخی در ینابیع المودة گفته
اخرج موفق بن احمد الخوارزمی عن یحیی و مجاهدهما عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم یا أم سلمة هذا علی لحمه لحمی و دمه دمی و هو منّی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبی بعدی یا أم سلمة اسمعی و اشهدی هذا علیّ امیر المؤمنین و سید المسلمین و هذا عیبة علمی و هذا بابی الّذی اوتی منه و هذا اخی فی الدّنیا و الآخرة و هذا معی فی السنام الاعلی و نیز بلخی در ینابیع المودة گفته
اخرج الحموینی عن ابراهیم النّخعی عن علقمة عن ابن مسعود قال خرج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم من بیت زینب بنت جحش و اتی بیت أمّ سلمة و کان یومها فجاء علیّ قال صلّی اللّه علیه و سلم یا أمّ سلمة هذا علی أحبّیه لحمه من لحمی و دمه من دمی و هو عیبة علمی و اسمعی و اشهدی انه قاتل النّاکثین و القاسطین و المارقین من بعدی و هو قاصم اعدائی و محیی سنتی و اسمعی و اشهدی لو ان عبدا عبد اللّه الف عام و الف عام طلف عام بین الرّکن و المقام و لقی اللّه تعالی مبغضا لعلیّ و عترتی اکبّه علی منخریه فی جهنّم یوم القیمة و مؤید این حدیث شریف در خصوص وصف عیبة علمی کلام معجز نظام جناب امیر المؤمنین علیه السلامست که در ان کلام آن جناب بعض صفات عالیه خود بیان فرموده و در جمله آن ارشاد نموده
انا عیبة العلم انا اوبة الحلم و این کلام حقائق انضمام آن امام عالیمقام علیه آلاف التحیة و السّلام سابقا در وجه صد و بستم از کتاب توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل منقول شده فلیراجع و نیز مؤید آنست خطبه جناب امیر المؤمنین علیه السلام که در آن خطبه آن جناب در وصف آل محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین
هم موضع سره و لجاء امره و عیبة علمه ارشاد فرموده و این خطبه را شیخ سلیمان بن ابراهیم البلخی در ینابیع المودة باختصار ذکر نموده چنانچه گفته و
فی نهج البلاغة قال امیر المؤمنین علی علیه السلام فی خطبته بعد انصرافه من صفین یذکر آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلم هم موضع سره و لجاء امره و عیبة علمه و موئل حکمه و کهوف کتبه و جبال دینه بهم اقام انحناء ظهره و اذهب
ص:545
ارتعاد فرائضه لا یقاس بآل محمّد صلّی اللّه علیه و اله من هذه الامّة احد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه أبدا هم اساس الدین و عماد الیقین إلیهم یفیء الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص الولایة و فیهم الوصیة و الوراثة الان إذ رجع الحق الی اهله و نقل الی منتقله و نیز در ینابیع المودة گفته
فی نهج البلاغة و من خطبة امیر المؤمنین و امام المتقین و قائد الغر المحجّلین و یعسوب الدّین مولانا و مولی الانس و الجنّ اسد اللّه الغالب علیّ بن أبی طالب سلام اللّه علیه و علی الائمّة من اولاده دائما ابدا متزائدا متنامیا متکاثرا باقیا سرمدا بعد انصرافه من صفین منها یعنی آل محمد صلّی اللّه علیه و اله هم موضع سرّه و لجاء امره و عیبة علمه و موئل حکمه و کهوف کتبه و جبال دینه بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائضه منها فی المنافقین زرعوا الفجور و سقوا الغرور و حصدوا الثبور لا یقاس بال محمّد صلّی اللّه علیه و اله من هذه الامة احد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه أبدا هم اساس الدّین و عماد الیقین إلیهم یفیء الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثة الآن إذ رجع الحقّ الی اهله و نقل الی منتقله و نیز مؤید آنست ارشاد جناب
امام زین العابدین علیه السلام نحن ابواب اللّه و نحن الصّراط المستقیم و نحن عیبة علمه و این ارشاد باسداد عنقریب ان شاء اللّه منقول خواهد شد
و از آنجمله است
حدیث هذا اوّل من امن بی و اول من یصافحنی یوم القیامة که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم در آن بعد ذکر فضائل عدیده جناب امیر المؤمنین علیه السلام در حق آن حضرت فرموده اند و هو بابی الذی اوتی منه و این حدیث شریف را طراز المحدثین ابو بکر احمد بن موسی بن مردویه الاصبهانی و ابو القسم علی بن الحسن بن هبة اللّه المعروف بابن عساکر و ابو عبد اللّه محمد بن یوسف بن محمد الکنجی الشافعی روایت کرده اند ابن مردویه در کتاب المناقب علی ما نقل عنه گفته
حدثنا سلیمان بن احمد قال حدثنا عبد اللّه بن داهر قال حدثنی أبی عن الاعمش عن عبایة الاسدی عن ابن عباس قال ستکون فتنة فمن ادرکها او فان ادرکها احد منکم فعلیه بخصلتین کتاب اللّه و علیّ بن أبی طالب فانی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول و هو اخذ بید علیّ بن أبی طالب هذا اول من امن بی و اوّل من یصافحنی یوم القیمة و هو فاروق هذه الامّة یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الظّلمة و هو الصدیق الاکبر و هو بابی الذی اوتی منه و محمد بن یوسف کنجی در کفایة الطالب گفته الباب الرّابع و الاربعون فی تخصیص علیّ بالمتابعة عند الفتنة
اخبرنا العلامة مفتی الشام ابو نصر محمد بن هبة اللّه القاضی اخبرنا ابو القسم مسعدة اخبرنا ابو القسم الحافظ اخبرنا ابو القسم السمرقندی اخبرنا ابو القسم مسعدة
ص:546
اخبرنا عبد الرحمن بن عمرو الفارسی اخبرنا ابو احمد بن عدی حدثنا علی بن سعید بن بشیر حدثنا عبد اللّه بن داهر الرازی حدثنا أبی عن الاعمش عن عبایة عن ابن عباس قال ستکون فتنة فمن ادرکها منکم فعلیکم بخصلتین کتاب اللّه و علیّ بن أبی طالب فانی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه و سلم و هو اخذ بید علیّ و هو یقول هذا اوّل من امن بی و اول من یصافحنی و هو فاروق هذه الامّة یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الظالمین و هو الصدیق الاکبر و هو بابی الّذی اوتی منه و هو خلیفتی من بعدی
و از آنجمله است حدیث علی ع بن أبی طالب باب حطّة که مؤید بودن آن برای حدیث مدینة العلم از کلام حافظ سخاوی واضح و لائحست و این حدیث شریف را ابو الحسن علی بن عمر بن احمد الدارقطنی و ابو شجاع شیرویه بن شهردار الدیلمی و سید علی بن شهاب الهمدانی و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و عبد الوهاب بن محمد بن رفیع الدین احمد البخاری و احمد بن محمد بن علی المعروف بابن حجر المکی و ملا علی بن حسام الدین المتقی و شیخ بن عبد اللّه بن شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی و علی بن احمد بن محمد بن ابراهیم العزیزی البولاقی الشافعی و مرزا محمد بن معتمدخان البدخشی و محمد صدر عالم و محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الصنعانی و احمد بن عبد القادر العجیلی و شیخ سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی روایت کرده اند دیلمی در فردوس الاخبار گفته
ابن عباس علیّ باب حطّة من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا و سید علی همدانی در روضة الفردوس گفته و
عنه قال قال علیه السلام علی بن أبی طالب باب من دخله کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا و نیز سید علی همدانی در کتاب المودة فی القربی گفته
عن ابن عباس رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال علیّ بن أبی طالب باب حطّة من دخل منه کان مؤمنا و من خرج عنه کان کافرا و جلال الدین سیوطی در رساله القلول الجلی فی فضائل علی گفته الحدیث التاسع و الثلاثون
عن ابن عباس انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال علیّ بن أبی طالب باب حطّة من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا اخرجه الدارقطنی فی الافراد و نیز سیوطی در جامع صغیر گفته
علیّ باب حطة من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا قط فی الافراد عن ابن عباس و عبد الوهاب بخاری در تفسیر انوری گفته
وعنه رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ بن أبی طالب باب من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا رواه صاحب الفردوس و ابن حجر مکی در صواعق در ذکر احادیث مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته الحدیث الرابع و الثلاثون
اخرج الدارقطنی فی الافراد عن ابن عباس انّ النّبی صلّی اللّه علیه و سلم قال علیّ باب حطة من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا و ملا علی متقی در کنز العمال گفته علیّ بن أبی طالب باب حطة
ص:547
من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا قط فی الافراد عن ابن عبّاس و شیخ بن عبد اللّه العیدروس در عقد نبوی گفته و
اخرج الدارقطنی فی الافراد عن ابن عباس انّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال علیّ باب حطّة من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا و عزیزی در سراج منیر گفته (علیّ باب حطّة) أی طریق
من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا و عزیزی در سراج منیر گفته
(علیّ باب حطة) أی طریق حطّ الخطایا
(من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا) یحتمل ان المراد الحث علی اتباعه و الزّجر عن مخالفته و قال المناوی أی انه تعالی کما جعل لبنی اسرائیل دخولهم الباب متواضعین خاشعین سببا للغفران اجعل الاهتداء یهدی علیّ سببا للغفران و هذا نهایة المدح اه و قال العلقمی اشار الی قوله تعالی وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ أی قولوا حط عنّا ذنوبنا و ارتفعت علی معنی مسئلتنا او امرنا فعلی رضی اللّه عنه و من اقتدی و اهتدی به بهدیه و تبعه فی احواله و اقواله کان مؤمنا کامل الایمان (قط الافراد عن ابن عباس) و مرزا محمد بن معتمدخان البدخشی در مفتاح النجا گفته و
اخرج الدارقطنی فی الافراد عن ابن عباس رضی اللّه عنه ان النبی صلّی اللّه علیه و سلم قال علی باب حطّة من دخل فیه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا و محمد صدر عالم در معارج العلی گفته و
اخرج الدارقطنی فی الافراد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ بن أبی طالب باب حطة من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا و محمد بن اسماعیل الامیر الیمانی در روضۀ ندیه شرح تحفه علویه گفته قل من المدح بما شئت فلم تأت
فیما قلته شیئا فریا کلّ من رام یدانی شاوه فی العلی فاعدده روما اشعبیا
هذه کالفذلکة لما تقدم من فضائله کانه قال إذا قد عرفت انه احرز کل کمال و بذ فی کل فضیلة کملة الرجال فقل ما شئت فی مدحه کان تمدحه بالعبادة فانه بلغ رتبتها العلیّة و بالشجاعة فانّه انسی ما سبقه من ابطال البریّة و بالزهادة فانه امامها الّذی به یقتدی و بالجود فانه الّذی إلیه فیه المنتهی و بالجملة فلا فضیلة الا و هو حامل لوائها و مقدام امرائها فقل فی صفاته ما انطلق به اللسان فلن یعیبک فی ذلک انسان و فی هذه اشاره الی عدم انحصار فضائله کما قد اشرنا إلیه سابقا و کیف تنحصر لنا و قد قال امام المحدثین احمد بن حنبل انه ما ثبت لاحد من الفضائل الصحیحة مثل ما ثبت للوصیّ علیه السلام و قد علم ان کتب السنة قد شرقت و غربت و بلغت مبلغ الریاح فلا یمکن حصرها و لنشر الی ما لم نورده سابقا فمن ذلک انه من الرسول صلّی اللّه علیه و سلم بمنزلة الراس من البدن کما
اخرجه الخطیب من حدیث البراء و الدیلمی فی مسند الفردوس من حدیث بن عباس رضی اللّه عنهما عنه صلعم علیّ منّی بمنزلة راسی من بدنی و من ذلک انه باب حطة کما
اخرجه الدارقطنی فی الافراد عن ابن عباس عنه صلعم علیّ باب حطة من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا و احمد بن عبد القادر عجیلی در
ص:548
ذخیرة المال گفته و ذاک باب حطة من یلج*فمومن و کافر من یخرج*
اخرج الدارقطنی ان النبی صلّی اللّه علیه و سلم قال علیّ باب حطة من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا و شیخ سلیمان بلخی در ینابیع المودة نقلا عن الجامع الصغیر گفته
علیّ باب حطة من دخل منه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا للدارقطنی فی الافراد عن ابن عباس و نیز در ینابیع المودة نقلا عن مودة القربی گفته
ابن عباس رفعه علیّ باب حطة من دخل فیه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا و نیز در ینابیع المودة نقلا عن الصواعق گفته الرابع و الثلاثون
اخرج الدارقطنی فی الافراد عن ابن عباس ان النبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلم قال علیّ باب حطة من دخل فیه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا
و از آنجمله است حدیث علی بن أبی طالب باب الدّین و این حدیث شریف را شیرویه بن شهردار دیلمی و سید علی همدانی و شیخ سلیمان بلخی روایت کرده اند سید علی همدانی در کتاب السبعین فی فضائل امیر المؤمنین علیه السلام علی ما نقل عنه گفته الحدیث الاربعون
عنه رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ بن أبی طالب باب الدّین من دخل فیه کان مؤمنا و من خرج منه کان کافرا رواه صاحب الفردوس و شیخ سلیمان بلخی در ینابیع المودة کتاب السبعین را تماما وارد نموده و این حدیث را نیز بهمین الفاظ آورده و از جمله مؤیدات این حدیث شریفست کلام أم الخیر بنت الحریش که در حرب صفین آنرا انشا کرده و در ان کلام در ذکر فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام تصریح نموده که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم آن جناب را باب دین خود گردانیده ابو عمر احمد بن محمد بن عبد ربه القرطبی در کتاب العقد الفرید در کتاب الجمانه گفته (وفود أم الخیر بنت حریش علی معاویة) عبد اللّه بن عمر الغسّانی عن الشعبی قال کتب معاویة الی و إلیه بالکوفة ان یحمل إلیه أمّ الخیر بنت الحریش بن سراقة البارقی برحلها و اعلمه انی مجازیه بالخیر خیرا و بالشر شرا بقولها فیه فلما ورد علیه کتابه رکب إلیها فاقرأها کتابه فقالت اما انا فغیر زائغة عن طاعة و لا معتلة بکذب و لقد کنت احب لقاء امیر المؤمنین لامور تختلج فی صدری فلما شیعها و أراد مفارقتها قال لها یا أم الخیر ان امیر المؤمنین کتب الی انه یجازینی بالخیر خیرا و بالشر شرا فما لی عندک قالت یا هذا لا یطمعک برّک بی ان اسرّک بباطل و لا یؤیسک معرفتی بک ان اقول فیک غیر الحق فسارت خیر مسیر حتّی قدمت علی معاویة فانزلها مع الحرم ثم ادخلها فی الیوم الرابع و عنده جلساؤه فقالت السّلام علیک یا امیر المؤمنین و رحمة اللّه و برکاته فقال لها و علیک السلام یا أمّ الخیر بحق ما دعوتنی بهذا الاسم قالت یا امیر المؤمنین لکلّ اجل کتاب قال صدقت فکیف حالک یا خالة و کیف کنت فی مسیرک قالت لم ازل یا امیر المؤمنین فی خیر و عافیة حتی صرت إلیک فانا فی مجلس انیق عند ملک رفیق قال معاویة بحسن نیتی ظفرت بکم قالت یا امیر المؤمنین یعیدک
ص:549
اللّه من دحض المقال و ما توذی عاقبته قال لیس هذا اردنا اخبرینا کیف کان کلامک إذ قتل عمار بن یاسر قالت لم اکن زودته قبل و لا رویته بعد و انما کانت کلمات نفثها لسانی عند الصدمة فان احببت ان احدث لک مقالا غیر ذلک فعلت فالتفت معاویة الی جلسائه فقال ایکم یحفظ کلامها فقال رجل منهم انا احفظ بعض کلامها یا امیر المؤمنین قال هات قال کانّی بها بین بردین زئبرین کثیفی النّسیج و هی علی جمل ارمک و بیدها سوط منتشر الضفیرة و هی کالفحل یهدر فی شقشقته تقول یا أَیُّهَا اَلنّاسُ اِتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ اَلسّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ انّ اللّه قد اوضح لکم الحقّ و ابان الدّلیل و بین السبیل و رفع العلم و لم یدعکم فی غمّاء مدلهمة فاین تریدون رحمکم اللّه اقرارا عن امیر المؤمنین أم فرارا من الزحف أم رغبة عن الاسلام أم ارتدادا عن الحق اما سمعتم اللّه جل ثناؤه یقول وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتّی نَعْلَمَ اَلْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ اَلصّابِرِینَ و نبلو اخبارکم ثم رفعت راسها الی السّماء و هی تقول اللّهمّ قد عیل الصبر و ضعف الیقین و انتشرت الرغبة و بیدک یا رب ازمة القلوب فاجمع اللّهمّ بها الکلمة علی التقوی و الف القلوب علی الهدی و اردد الحق الی اهله هلموا رحمکم اللّه الی الامام العادل و الرضی التقی و الصدیق الاکبر انها احن بدریة و احقاد جاهلیة وثب بها واثب حین الغفلة لیدرک ثارات بنی عبد شمس ثم قالت فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ اَلْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ صبرا یا معشر المهاجرین و الانصار قاتلوا علی بصیرة من ربّکم و ثبات من دینکم فکانی بکم غدا و قد لقیتم اهل الشام ک حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ لا تدری این یسلک بها من فجاج الارض باعوا الآخرة بالدنیا اِشْتَرَوُا اَلضَّلالَةَ بِالْهُدی و علما قلیل لیصبحن نادمین حتی تحل بهم الندامة فیطلبون الاقالة وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ انه من ضلّ و اللّه عن الحقّ وقع فی الباطل الا ان اولیاء اللّه استصغروا عمر الدنیا فرفضوها و استطابوا الآخرة فسعوا لها فاللّه ایّها النّاس قبل ان تبطل الحقوق و تعطل الحدود و تقوی کلمة الشیطان فالی این تریدون رحمکم اللّه عن ابن عمّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و صهره و أبی سبطیه خلق من طینته و تفرع من نبعته و جعله باب دینه و ابان ببغضه المنافقین و ها هو ذا مفلق الهام و مکسر الاصنام صلّی و الناس مشرکون و اطاع و الناس کارهون فلم یزل فی ذلک حتّی قتل مبارزیه و افنی اهل احد و هزم الاحزاب و قتل اللّه به اهل خیبر و فرق به جمع اهوائهم فیا لها من وقائع زرعت فی قلوب نفاقا و ردّة و شقاقا و زادت المؤمنین ایمانا قد اجتهدت فی القول و بالغت فی النصیحة و باللّه التوفیق و السّلام علیکم و رحمة اللّه فقال معاویة یا أمّ الخیر ما اردت بهذا الکلام الا قتلی و لو
ص:550
قتلتک ما حرجت فی ذلک قالت و اللّه ما یسؤنی ان یجری قتلی علی یدی من یسعدنی اللّه بشقائه قال هیهات یا کثیرة الفضول ما تقولین فی عثمان بن عفان رحمه اللّه قالت و ما عسیت ان اقول فی عثمان استخلفه النّاس و هم به راضون و قتلوه و هم له کارهون قال معاویة یا أم الخیر هذا ثناؤک الّذی تثنین قالت لکِنِ اَللّهُ یَشْهَدُ وَ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً اما اردت بعثمان نقصا و لکن کان سابقا الی الخیر و انّه لرفیع الدرجة غدا قال فما تقولین فی الزبیر قالت و ما اقول فی ابن عمة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و حواریه و قد شهد له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم بالجنّة و انا أسألک بحق اللّه یا معاویه فان قریشا تحدثت انک احلمها ان تعفینی من هذه المسائل و تسألنی عما شئت من غیرها قال نعم و نعمة عین قد اعفیتک منها ثم امر لها بجائزة رفیعة و ردّها مکرّمة
و از آنجمله است حدیثی که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم در ان حدیث فضائل عدیده جناب امیر المؤمنین علیه السلام بیان فرموده و در ضمن آن بخطاب آن جناب
و انت باب اللّه ارشاد نموده و این حدیث را سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی در کتاب ینابیع المودة روایت نموده چنانچه گفته و
عن یاسر الخادم عن علی الرضا ع عن ابیه عن آبائه عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم قال یا علی انت حجة اللّه و انت باب اللّه و انت الطریق الی اللّه و انت النبأ العظیم و انت الصراط المستقیم و انت المثل الاعلی و انت امام المسلمین و امیر المؤمنین و خیر الوصیین و سید الصّدیقین یا علی انت الفاروق الاعظم و انت الصّدیق الاکبر و ان حزبک حزبی و حزبی حزب اللّه و انّ حزب اعدائک حزب الشیطان و مؤید این حدیث شریف خطبه ایست که در ان خطبه جناب امیر المؤمنین علیه السلام بعضی از فضائل عالیه خود ذکر فرموده و در جمله آن باب اللّه بودن خود نیز ظاهر فرموده چنانچه سلیمان بلخی در ینابیع المودة گفته
فی المناقب عن أبی بصیر عن جعفر الصّادق قال قال امیر المؤمنین علی سلام اللّه علیه فی خطبته انا الهادی و انا المهتدی و انا ابو الیتامی و المسکین و زوج الارامل و انا ملجا کل ضعیف و ما من کلّ خائف و انا قائد المؤمنین الی الجنة و انا حبل اللّه المتین و انا عروة الوثقی و کلمة التقوی و انا عین اللّه و باب اللّه و لسان اللّه الصّادق و انا جنب اللّه الّذی یقول اللّه تعالی فیه أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اَللّهِ و انا ید اللّه المبسوطة علی عباده بالرحمة و المغفرة و انا باب حطّة من عرفنی و عرف حقی فقد عرف ربّه لانی وصی نبیه فی ارضه و حجته علی خلقه لا ینکر هذا الا رادّ علی اللّه و رسوله و نیز مؤید این حدیث شریفست ارشاد باسداد جناب
امام زین العابدین علیه السلام نحن ابواب اللّه و این ارشاد هدایت بنیاد را شیخ سلیمان بلخی در ینابیع المودة آورده چنانچه گفته و
قال علیّ
ص:551
بن الحسین ع رضی اللّه عنهما نحن الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة یا من من رکبها و یغرق من ترکها و
قال ایضا ان اللّه عز و جلّ اخذ میثاق من یحبنا و هم فی اصلاب آبائهم فلا یقدرون علی ترک ولایتنا لان اللّه جعل جبلیتهم علی ذلک
و قال ایضا انّی لاکتم من علمی جواهره*کیلا یری ذو جهل فیفتتنا* و قد تقدم فی هذا ابو حسن*الی الحسین و اوصی قبله الحسنا*و رب جوهر علم لو ابوح به*لقیل لی انت ممّن یعبد الوثنا*و لاستحل رجال مسلمون دمی*یرون اقبح ما یاتونه حسنا* کما فی کتاب التنزلات الموصلیة للشیخ الاکبر و فی کتاب سفینة راغب الصدر الاعظم و
قال ایضا نحن ابواب اللّه و نحن الصّراط المستقیم و نحن عیبة علمه و تراجمة وحیه و نحن ارکان توحیده و موضع سرّه و نیز در ینابیع المودة گفته و
فی المناقب عن ثابت الثمالی عن علی بن الحسین رضی اللّه عنهما قال لیس بین اللّه و بین حجته حجاب و لا للّه دون حجته سرّ نحن ابواب اللّه و نحن الصّراط المستقیم و نحن عیبة علم اللّه و تراجمة وحیه و نحن ارکان توحیده و موضع سره
و از آنجمله است خطبه جناب امیر المؤمنین علیه السلام که در ان بضمن صفات عالیه خود
انا باب المدینة ارشاد فرموده اند و این خطبه را علامه کمال الدین ابو سالم محمد بن طلحة القرشی النصیبی الشافعی در کتاب الدر المنظم روایت کرده و شیخ سلیمان بن ابراهیم البلخی آن را در کتاب ینابیع المودة آورده چنانچه در ینابیع المودة نقلا عن الدر المنظم مسطورست و قد ثبت عند العلماء الطریقة و مشایخ الحقیقة بالنقل الصّحیح و الکشف الصّریح
انّ امیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه قام علی المنبر بالکوفة و هو یخطب فقال بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه بدیع السموات و الارض و فاطرها و ساطح المدحیات و وازرها و مطود الجبال و قافرها و مفجّر العیون و نافرها و مرسل الریاح و زاجرها و ناهی القواصف و آمرها و مزین السّماء و زاهرها و مدبّر الافلاک و مسیرها و مقسم المنازل و مقدرها و منشئ السحاب و مسخرها و مولج الحنادس و منورها و محدث الاجسام و مقررها و مکور الدهور و مکدّرها و مورد الامور و مصدرها و ضامن الارزاق و مدبرها و محیی الرفات و ناشرها احمده علی آلائه و توافرها و اشکره علی نعمائه و تواترها و اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شریک له شهادة تؤدی الی السّلامة ذاکرها و تومن من العذاب ذاخرها و اشهد ان محمّدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم الخاتم لما سبق من الرسل و فاخرها و رسوله الفاتح لما استقبل من الدعوة و ناشرها ارسله الی امة قد شعر بعبادة الاوثان شاعرها فابلغ صلّی اللّه علیه و آله و سلم فی النصیحة وافرها و انار منار اعلام الهدایة و منابرها
ص:552
و محا بمعجز القرآن دعوة الشیطان و مکاثرها و ارغم معاطیس غواة العرب و کافرها حتی اصبحت دعوته الحق باوّل زائرها و شریعته المطهرة الی المعاد یفخر فاخرها صلّی اللّه علیه و علی اله الدوحة العلیاء و طیب عناصرها ایها الناس سار المثل و حقق العمل و تسلمت الخصیان و حکمت النسوان و اختلفت الاهواء و عظمت البلوی و اشتدت الشکوی و استمرت الدعوی و زلزلت الارض و ضیّع الفرض و کنست الامانة و بدت الخیانة و قام الادعیاء و نال الاشقیاء و تقدمت السفهاء و تاخرت الصّلحاء و ازور القرآن و احمر الدبران و کملت الفترة و سدست الهجرة و ظهرت الافاطس فحسمت الملابس یملکون السرائر و یهتکون الحرائر و یجیئون کیسان و یخربون خراسان فیهدمون الحصون و یظهرون المصون و یفتحون العراق بدم یراق فآه آه ثم آه آه لعریض الافواه و زبول الشفاه ثم التفت یمینا و شمالا و تنفس الصّعداء لا ملالا و تاوه خشوعا و تغیر خضوعا فقام إلیه سوید بن نوفل الهلالی فقال یا امیر المؤمنین انت حاضر بما ذکرت و عالم به فالتفت إلیه بعین الغضب و قال له ثکلتک الثواکل و نزلت بک النوازل یا بن الجبان الخبائث و المکذب الناکث سیقصر بک الطول و یغلبک الغول انا سر الاسرار انا شجرة الانوار انا دلیل السموات انا انیس المسبحات انا خلیل جبرائیل انا صفیّ میکائیل انا قائد الاملاک انا سمندل الافلاک انا سریر الصراح انا حفیظ الالواح انا قطب الدیجور انا البیت المعمور انا مزن السحائب انا نور الغیاهب انا فلک اللجج انا حجة الحجج انا مسدد الخلائق انا محقق الحقائق انا مأول التاویل انا مفسر الانجیل انا خامس الکساء انا تبیان النّساء انا الفة الایلاف انّا رجال الاعراف انا سر ابراهیم انا ثعبان الکلیم انا ولی الاولیاء انا ورثة الانبیاء انا اوریا الزبور انا حجاب الغفور انا صفوة الجلیل انا ایلیاء الانجیل انا شدید القوی انا حامل اللواء انا امام المحشر انا ساقی الکوثر انا قسیم الجنان انا مشاطر النیران انا یعسوب الدین انا امام المتقین انا وارث المختار انا ظهیر الاظهار انا مبید الکفرة انا ابو الائمّة البررة انا قالع الباب انا مفرق الاحزاب انا الجوهرة الثمینة انا باب المدینة انا مفسر البینات انا مبین المشکلات انا النون و القلم انا مصباح الظلم انا سؤال متی انا ممدوح هل اتی انا النبأ العظیم انا الصراط المستقیم انا لؤلؤ الاصداف انا جبل قاف انا سر الحروف انا نور الظروف انا الجبل الراسخ انا العلم الشامخ انا مفتاح الغیوب انا مصباح القلوب انا نور الارواح انا روح الاشباح انا الفارس الکرار انا نصرة الانصار انا السیف المسلول انا الشهید المقتول انا جامع القرآن انا بنیان البیان انا شفیق الرسول انا بعل البتول انا عمود الاسلام انا منکسر الاصنام
ص:553
انا صاحب الاذن انا قاتل الجنّ انا صالح المؤمنین انا امام المفلحین انا امام ارباب الفتوة انا کنز اسرار النّبوة انا المطلع علی اخبار الاولین انا المخبر عن وقائع الآخرین انا قطب الاقطاب انا حبیب الاحباب انا مهدی الاوان انا عیسی الزمان انا و اللّه وجه اللّه انا و اللّه اسد اللّه انا سیّد العرب انا کاشف الکرب انا الّذی قیل فی حقه لا فتی الا علی انا الّذی قال فی شانه انت منّی بمنزلة هارون من موسی انا لیث بنی غالب انا علیّ بن أبی طالب قال فصاح السائل صیحة عظیمة و خرّ میتا فعقب امیر المؤمنین کرّم اللّه وجهه کلامه بان قال الحمد للّه بارئ النسم و ذاری الامم و الصّلوة علی الاسم الاعظم و النور الاقدم محمّد ص و آله و سلم ثم قال سلونی عن طرق السّماء فانی اعلم بها من طرق الارض سلونی قبل ان تفقدونی فان بین جنبی علوما کثیرة کالبحار الزواخر فنهض إلیه الرسخ من العلماء و المهرة من الحکماء و احدق به الکمّل من الاولیاء و الندر من الاصفیاء یقبلون مواطی قدمیه و یقسمون بالاسم الاعظم علیه بان یتم کلامه و یکمل نظامه فقال بحر الراسخین و حبر العارفین الامام الغالب علیّ بن أبی طالب کرم اللّه وجهه یظهر صاحب الرایة المحمّدیة و الدولة الاحمدیة القائم بالسیف و الحال الصادق فی المقال یمهد الارض و یحیی السّنة و الفرض ثم قال ایها المحجوب عن شانی الغافل عن حالی ان العجائب آثار خواطری و الغرائب اسرار ضمائری لانّی قد خرقت الحجاب و اظهرت العجاب و اتیت بالباب و نطقت بالصواب و فتحت خزائن الغیوب و فتقت دقائق القلوب و کنزت لطائف المعارف و رمزت عوارف اللطائف فطوبی لمن استمسک بعروة هذا الکلام و صلی خلف هذا الامام فانه یقف علی معانی الکتاب المسطور و الرّق المنشور ثم یدخل الی البیت المعمور و البحر المسجور ثم انشد یقول لقد حزت علم
الاوّلین و انّنی
حادث و قدیم و انّی لقیّوم علی کلّ قیّم محیط بکل العالمین علیم
ثم قال لو شئت لاوقرت من تفسیر الفاتحة سبعین بعیرا ثم قال ق وَ اَلْقُرْآنِ اَلْمَجِیدِ کلمات خفیات الاسرار و عبارات جلیات الاثار ینابیع عوارف القلوب من مشکاة لطائف الغیوب لمحات العواقب کالنجوم الثواقب نهایة الفهوم بدایة العلوم الحکمة ضالة کلّ حکیم سبحان القدیم یفتح الکتاب و یقرأ الجواب یا ابا العباس انت امام الناس سبحان من یحیی الارض بعد موتها و یرد الولایات الی بیوتها یا منصور تقدم الی بناء السور ذلک تقدیر العزیز العلیم و هذا آخر ما اسمعه من لفظه النورانی و اضبطه من کلامه
ص:554
الروحانیّ فی هذا الباب و شطری از کلام این خطبه را سید شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل نیز آورده و در ان نیز جمله
انا باب المدینة واقعست کما عرفت فیما سبق
و از آنجمله است
حدیث علی منّی و انا منه و لا یؤدّی عنی الاّ انا او علیّ که مؤید بودن آن برای
حدیث مدینة العلم از افادۀ علامه سخاوی ظاهرست و این حدیث شریف را اکابر علمای اعلام و افاخم نبهای عظام سنیه مثل ابو بکر عبد اللّه بن محمد بن أبی شیبة العبسی الکوفی و ابو الحسن عثمان بن محمد بن أبی شیبته العیسی الکوفی و ابو عبد اللّه احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی و ابو عبد اللّه محمد بن یزید بن ماجة القزوینی و ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی و ابو بکر احمد بن عمرو بن أبی عاصم النبیل الشیبانی المشهور بابن أبی عاصم و ابو عبد الرحمن احمد بن شعیب بن علی النّسائی و ابو القاسم عبد اللّه بن محمد بن عبد العزیز البغوی و ابو الحسین عبد الباقی بن قانع الاموی البغدادی و ابو القاسم سلیمان بن احمد الطبرانی و ابو الحسن علی بن محمد الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی و ابو محمد الحسین بن مسعود الفراء البغوی و ابو طاهر احمد بن محمد بن احمد السلفی الاصبهانی و مجد الدین مبارک بن محمد بن محمد المعروف بابن الاثیر الجزری و ضیاء الدین محمد بن عبد الواحد المقدسی الحنبلی و ابو عبد اللّه محمد بن یوسف بن محمد الکنجی الشافعی و ابو الفتح محمد بن محمد بن أبی بکر الباوردی و محیی الدین یحیی بن شرف النووی و محب الدین احمد بن عبد اللّه بن محمد الطبری و صدر الدین ابو المجامع ابراهیم بن محمد بن الموید الحموئی و شمس الدین محمد بن احمد الذهبی و ولی الدین محمد بن عبد اللّه الخطیب التبریزی و شمس الدین محمد بن عبد الرحمن السخاوی و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی و ملا علی بن حسام الدین المتقی و ابراهیم بن عبد اللّه الوصابی و شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی و عبد الرؤف بن تاج العارفین المناوی و علی بن احمد بن محمد بن ابراهیم العزیزی و مرزا محمد بن معتمدخان البدخشانی و محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الیمانی و محمد بن علی الصبان المصری و شهاب الدین احمد بن عبد القادر العجیلی و محمد مبین بن محب اللّه اللکهنوی و ولی اللّه بن حبیب اللّه اللکهنوی و سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی و سید مؤمن بن حسن مؤمن الشبلنجی المعاصر روایت و اثبات کرده اند حالا عباراتی که مثبت و محقق این معنی باشد باید شنید-احمد بن حنبل در مسند گفته
ثنا یحیی بن آدم و ابن أبی بکیر قالا ثنا اسرائیل عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة قال یحیی بن آدم السلولی و کان قد شهد یوم حجة الوداع قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منی و انا منه و لا یؤدی عنی الاّ انا او علی و نیز در مسند گفته
ثنا اسود بن عامر انا شریک عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول علی منّی و انا منه و لا یودّی عنی الاّ انا او علی ثنا یحیی بن آدم ثنا
ص:555
شریک عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة السلولی قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول علیّ منی و انا منه و لا یؤدی عنی الاّ انا او علیّ ع قال شریک قلت لابی اسحاق انت این سمعته منه قال موضع کذا و کذا لا احفظه
ثنا ابو احمد ثنا اسرائیل عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة السلولی و کان قد شهد حجة الوداع قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منّی و انا منه و لا یؤدی عنی الا انا او علیّ و ابن ماجه در سنن خود گفته
حدثنا ابو بکر بن أبی شیبة و سوید بن سعید و اسماعیل بن موسی قالوا ثنا شریک عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یقول علیّ منی و انا منه و لا یؤدی عنی الا علیّ و ترمذی در جامع صحیح خود گفته
حدثنا اسماعیل بن موسی نا شریک عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الاّ انا او علیّ هذا حدیث حسن غریب صحیح و احمد بن شعیب النّسائی در کتاب الخصائص گفته ذکر
قوله صلّی اللّه علیه و سلم لا یودّی عنی الاّ انا او علیّ
اخبرنا احمد بن سلیمان قال حدثنا یحیی بن آدم قال حدثنا اسماعیل عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة السلولی قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم علیّ منّی و انا منه فلا یؤدّی عنی الاّ انا او علیّ و ابن المغازلی در کتاب المناقب گفته
قوله علیه السلام علیّ منی و انا منه اخبرنا ابو الحسن محمّد بن محمّد بن مخلد البزار بقراءتی علیه فاقر به قلت له حدثکم ابو بکر احمد بن عبید بن الفضل بن سهل بن بری سنة اربع و تسعین و ثلاثمائة
قال حدثنا علی بن عبد اللّه بن میسر ثنا احمد بن سنان ثنا یزید بن هارون ثنا شریک عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة قال سمعت النّبی صلّی اللّه علیه و سلم یقول علی منّی و انا منه لا یؤدی عنی الا انا او علیّ و نیز در ان گفته
اخبرنا محمد بن احمد بن عثمان الازهری انا ابو حفص عمر بن شاهین اذنا ثنا جعفر بن محمد بن العباس ثنا اسماعیل بن موسی بن بنت السدی ثنا شریک عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علی منّی و انا من علیّ
و قال صلّی اللّه علیه و سلم لا یؤدی عنّی الاّ انا او علیّ ع اخبرنا محمد بن احمد بن عثمان انا محمّد بن المظفر الحافظ إذ نا ثنا یوسف بن الضحاک ثنا اسماعیل بن موسی بن بنت السدی ثنا اسرائیل عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منی و انا من علیّ لا یودّی عنّی الاّ علیّ اخبرنا احمد بن محمّد بن عثمان انبا محمّد بن المظفر بن موسی الحافظ إجازة قال نا محمد بن محمد بن سلیمان الباغندی نا سوید بن سعید قال ثنا شریک عن أبی اسحاق
ص:556
عن حبشی بن جنادة قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول لعلیّ انت منی و انا منک و لا یؤدی عنی الاّ انا او انت و بغوی در مصابیح گفته
عن حبشی بن جنادة قال قال رسول اللّه علیه السّلام علیّ منّی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الا انا او علیّ و ابن اثیر در جامع الاصول گفته
حبشی بن جنادة انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال علیّ منی و انا من علی و لا یؤدی عنی الاّ انا او علیّ اخرجه الترمذی و محمد بن یوسف کنجی در کفایة الطالب در ذکر
حدیث علی منّی و انا منه گفته و
اخرجه الطبرانی فی معجمه الکبیر فی ترجمة حبشی بن جنادة السلولی بطرق شتّی بزیادة لفظ فمنها عن أبی اسحاق عن حبشی قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول علیّ منی و انا منه و لا یؤدی عنی الاّ انا و علیّ و ناهیک به راویا و محیی الدین نووی در کتاب تهذیب الاسماء و اللغات بترجمة جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و
عن حبشی بن جنادة الصحابی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منّی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الاّ انا او علیّ رواه الترمذی و النّسائیّ و ابن ماجة قال الترمذی حدیث حسن و فی بعض النسخ حسن صحیح و محب طبری در ریاض نضره در عنوان ذکر اختصاصه بالتبلیغ عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم گفته و عن حبشی بن جنادة و کان قد شهد حجة الوداع
قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم علی منّی و انا منه و لا یؤدی عنّی الاّ انا او علیّ خرّجه الحافظ السلفی و حموئی در فرائد السمطین علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا الشّیخ العدل الصالح رشید الدین محمد بن أبی القاسم بن عمر المقری البغدادی بقراءتی علیه قال انبا الشیخ عبد اللطیف بن القسطی إجازة ان لم یکن سماعا و شیخ الاسلام شهاب الدین عمر بن محمّد السهروردی إجازة قالا انبا ابو زرعة طاهر بن أبی الفضل محمّد بن طاهر المقدسی انبا ابو منصور محمّد بن الحسین بن احمد بن الهیثم المقری القزوینی انبا ابو طلحة القاسم بن أبی البدر الخطیب نبا ابو الحسین علی بن ابراهیم بن سلمة القطان نبا ابو عبد اللّه محمّد بن یزید بن ماجة القزوینی الحافظ قال نبا ابو بکر بن أبی شیبة و سوید بن سعید و اسماعیل بن موسی قالوا نبا شریک عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة قال سمعت رسول اللّه صلعم یقول علیّ منی و انا منه و لا یؤدی عنّی الاّ انا او علیّ و رواه ابو عیسی محمد بن عیسی الترمذی الحافظ فی مسنده الجامع الصّحیح قال نبا اسماعیل بن موسی قال نبا شریک عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منّی و انا من علیّ فلا یؤدّی عنی الاّ انا او علیّ و محمد بن احمد ذهبی در
ص:557
تذکرة الحفاظ بترجمه سوید بن سعید گفته
اخبرنا احمد بن المؤید انا الفتح بن عبد السلام انا عبد اللّه بن الحسین انا ابو الحسین بن النقور نا عیسی بن علیّ نا عبد اللّه بن محمّد البغوی نا سوید بن سعید نا شریک عن أبی اسحاق عن حبشی بن جنادة قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول علیّ منی و انا من علیّ لا یؤدی عنّی الاّ انا او هو ولی الدین خطیب در مشکاة المصابیح گفته و
عن حبشی بن جنادة قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم علیّ منّی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الاّ انا او علیّ رواه الترمذی و رواه احمد عن أبی جنادة و سخاوی در مقاصد حسنه کما سمعت سابقا گفته و
قد روی الترمذی ایضا و النّسائی و ابن ماجة و غیرهم من حدیث حبشی بن جنادة مرفوعا علی منّی و انا من علیّ لا یؤدی عنّی الاّ انا او علیّ و جلال الدین سیوطی در جامع صغیر گفته
علیّ منی و انا من علیّ و لا یؤدی عنّی الا انا او علیّ (رحم ت ن ه) عن حبشی بن جنادة و ابن حجر مکی در صواعق گفته الحدیث السّادس
اخرج احمد و الترمذی و النّسائی و ابن ماجة عن حبشی بن جنادة قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منی و انا من علی و لا یؤدی عنی الا انا او علیّ و ملا علی متقی در کنز العمال گفته علیّ منّی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الا انا او علیّ حم ت ن ه عن حبشی بن جنادة و نیز در کنز العمال گفته
علی منّی و انا من علیّ و لا یؤدی عنّی الا انا او علیّ ش حم ت حسن صحیح غریب ن ه و ابن أبی عاصم و البغوی و الباوردی و ابن قانع طب ص عن حبشی بن جنادة السلولی و ابراهیم وصابی در کتاب الاکتفاء گفته و
عن حبشی بن جنادة رضی اللّه عنه و کان قد شهد حجة الوداع قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منی و انا منه و لا یؤدی عنی الاّ انا او علیّ اخرجه الامام احمد فی مسنده و الترمذی فی جامعه و النّسائیّ و عثمان بن أبی شیبة فی سننهما و الحافظ ابو طاهر احمد بن محمد بن سلفة فی السلفیات و فی روایة اخری عنه انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال علیّ منی و انا من علیّ و لا یؤدی عنّی الاّ انا او علی اخرجه ابن ماجة و ابن أبی عاصم فی سننهما و البغوی فی المعجم و الطبرانی فی الکبیر و الضیاء فی المختارة و الباوردی و ابن قانع و شیخ بن عبد اللّه العیدروس در عقد نبوی گفته و
اخرج احمد و الترمذی و النّسائی و ابن ماجة عن جیش بن جنادة قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منّی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الا علیّ و عبد الرؤف مناوی در کنوز الحقائق فی حدیث خیر الخلائق گفته
علیّ منّی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الا انا او علیّ حم و نیز عبد الرؤف مناوی در تیسیر شرح جامع صغیر گفته
(علیّ منّی و انا من علیّ) أی هو متصل بی و انا متصل به فی الاختصاص و المحبة
(و لا یؤدی عنّی الا انا
ص:558
او علیّ) کان الظاهر ان یقال
لا یؤدی عنی الاّ علیّ فادخل انا تاکید المعنی الاتصال (حم ت ن ه) من حبشته بضم الحاء المهملة و سکون الموحدة التحتیة (ابن جنادة) السلولی و علی عزیزی در سراج منیر شرح جامع صغیر گفته
(علیّ منی و انا من علیّ) أی هو متصل بی و انا متصل به فی الاختصاص و المحبّة
(و لا یؤدی عنی الا انا او علیّ) کان الظاهر ان یقال
لا یؤدی عنی الا علیّ فادخل انا تاکید المعنی الاتصال (حم ت ن ه عن حبشی) بضم الحاء المهملة و سکون الموحدة التحتیة ثم شین معجمة ابن جنادة و مرزا محمد بدخشانی در نزل الابرار بما صحّ من مناقب اهل البیت الاطهار گفته و
اخرج ابن أبی شیبة و احمد و ابن ماجة و الترمذی و صححه و البغوی و ابن أبی عاصم و النّسائی و ابن قانع و الطبرانی و الضیاء و الباوردی عن حبشی بن جنادة السلولی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منّی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الا انا او علیّ و نیز مرزا محمد بدخشی در مفتاح النجا گفته و
اخرج احمد و ابن أبی شیبة و الترمذی و صححه و النّسائی و ابن ماجة و البغوی و الحافظ ابو بکر احمد بن عمرو بن أبی عاصم النّبیل الضحاک بن مخلد الشیبانی المشهور بابن أبی عاصم و ابن قانع و الطبرانی و الباوردی عن حبشی بن جنادة السلولی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلّم علیّ منی و انا من علیّ و لا یؤدی عنّی الا انا او علیّ و نیز مرزا محمد بدخشی در تحفة المحبین در فصل اول باب رابع اصل ثالث کتاب که معقود برای ذکر احادیث صحیحه است گفته
علیّ منّی و انا من علیّ و لا یؤدی عنّی الاّ انا او علیّ حم ت و صححه س حه شب قا طب ض کلّهم عن حبشی بن جنادة السلولی و محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الیمانی در روضه ندیه گفته و قد ثبت انه صلّی اللّه علیه و سلم سمّی الوصیّ علیه السلام نفسه فی احادیث منها ما
اخرج عبد الرزاق فی جامعه و ابو عمر النمری و ابن السمان عن المطلب بن عبد اللّه بن حنطب قال قال رسول صلی اللّه علیه و سلم لوفد ثقیف لتسلمن او لابعثن علیکم رجلا منّی او قال مثل نفسی فلیضربن اعناقکم و لیسبین ذراریکم و لیاخذن اموالکم قال عمر فو اللّه ما تمنیت الامارة الا یومئذ فجعلت انصب صدری رجاء ان یقول هو هذا فالتفت الی علیّ و اخذ بیده و قال هو هذا هو هذا و منها ما
اخرج احمد و الترمذی و النّسائی و ابن ماجة عن حبشی بن جنادة علی منّی و انا من علی ع و لا یؤدی عنی الا انا او علیّ ع و محمد صبان مصری در اسعاف الراغبین گفته و
اخرج احمد و الترمذی و النّسائی و ابن ماجة عن حبشی بن جنادة قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منی و انا من علیّ و لا یؤدی عنّی الا علیّ و عجیلی در ذخیرة المال بشرح شعر
علی منی و انا منه و لا*یؤدعنی غیره من الملا *گفته
اخرج ابن حنبل
ص:559
رحمه اللّه انّه قال صلی اللّه علیه و آله و سلم علیّ منی و انا من علیّ و لا یؤدعنی غیره و محمد مبین در وسیلة النجاة گفته و از آنجمله آنست که برای تبلیغ احکام اوائل سورۀ برائت علی مرتضی را در مکه فرستاد
اخرج احمد عن علی ان النبیّ بعثه ببراءة فقال یا نبی اللّه انی لست باللّسن و لا بالخطیب قال لا بد لی ان اذهب بها انا او تذهب بها انت قال فان کان لا بد فاذهب انا قال فانطلق فانّ اللّه یثبت لسانک و یهدی قلبک ثمّ وضع یده علی فمه ترجمه فرستاد رسول ص خدا حضرت علی ع مرتضی را بسوی مکه برای قراءت برائت پس عرضکرد که من لسان و زبان آور و خطیب نیستم رسول خدا ص فرمود گریز نیست مرا ازین که من ببرم این سوره را یا تو ببری آن را و دیگری سزاوار نیست پس علی ع مرتضی عرض که اگر ضرورست و از رفتن چاره نیست من می روم فرمود رسول خدا صلی اللّه علیه و آله برو بدرستی که خدای تعالی ثابت خواهد داشت زبان ترا و هدایت خواهد کرد دل ترا بعد از آن نهاد رسول خدا دست خود را بر دهان علی مرتضی و مملو گردانید دهان مبارکش را از علوم خدا و رخصت فرمود و در حق وی فرمود
علی منّی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الا انا او علیّ اخرجه ابن أبی شیبة و احمد و ابن ماجة و الترمذی و صححه و مولوی ولی اللّه لکهنوی در مرآة المؤمنین بعد نقل حدیثی از خصائص نسائی گفته و
فیه ایضا انه قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منّی و انا منه و لا یؤدی عنی الاّ انا او علیّ و شیخ سلیمان بلخی در ینابیع المودة گفته و
فی المشکاة عن حبشی بن جنادة رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم علیّ منی و انا من علیّ و لا یؤدی عنّی الاّ انا او علیّ رواه الترمذی و رواه احمد ایضا عن حبیش بن جنادة و قال الترمذی هذا حدیث حسن غریب صحیح ایضا و رواه ابن ماجة عن ابن جنادة و نیز شیخ سلیمان بلخی در ینابیع المودة گفته
احمد بن حنبل فی مسنده عن جیش بن جنادة السلولی قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول علی منی و انا منه و لا یؤدی عنی الا انا او علی و نیز شیخ سلیمان بلخی در ینابیع المودة نقلا عن کنوز الحقائق گفته
علیّ منّی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الا انا او علیّ لاحمد و نیز شیخ سلیمان بلخی در ینابیع المودة نقلا عن الصواعق گفته (السادس)
اخرج احمد و الترمذی و النّسائی و ابن ماجة عن حبشی بن جنادة قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم علیّ منی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الا علیّ و سید مؤمن شبلنجی معاصر در نور الابصار گفته و
اخرج احمد و الترمذی و النّسائی و ابن ماجة عن حبشی بن جنادة قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علیّ منّی و انا من علیّ و لا یؤدی عنی الا علیّ
و از آنجمله است خطبه جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم که آن جناب در ان خطبه
ص:560
فضائل عظیمه اهلبیت خود سلام اللّه علیهم بیان فرموده و در ضمن آن ارشاد کرده فهم الباب المبتلی بهم من اتاهم نجی و من اباهم هوی هم حطة لمن دخل و حجّة اللّه علی من جهل و این خطبه را تاج المحدثین ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصبهانی در کتاب منقبة المطهرین روایت نموده چنانچه در کتاب مذکور علی ما نقل عنه باسناد خود آورده
عن جابر بن عبد اللّه قال خرج علینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یوما و معه علیّ و الحسن ع و الحسین ع فخطبنا فقال ایّها الناس انّ هؤلاء اهل بیت نبیکم قد شرفهم اللّه بکرامته و استحفظهم سره و استودعهم علمه عماد الدین و شهداء علی امته برأهم قبل خلقه إذ هم اظلة تحت عرشه نجباء فی علمه و ارتضاهم و اصطفاهم فجعلهم علماء و فقهاء لعباده و دلّهم علی صراطه فهم الائمة المهدیة و القادة الدّاعیة و الائمّة الوسطی و الرحم الموصلة هم الکهف الحصین للمومنین و نور ابصار المهتدین و عصمة من لجأ إلیهم و نجاة لمن احترز بهم یغتبط من والاهم و یهلک من عاداهم و یفوز من تمسک بهم الراغب عنهم مارق من الدین و المقصر عنهم زاهق و اللازق لهم لاحق فهم الباب المبتلی بهم من اتاهم نجی و من اباهم هوی هم حطة لمن دخله و حجّة اللّه علی من جهله الی اللّه یدعون و بامر اللّه یعملون و بآیاته یرشدون فیهم نزلت الرسالة و علیهم هبطت ملائکة الرّحمة و إلیهم بعث الرّوح الامین تفضلا من اللّه و رحمة و اتاهم ما لم یؤت احدا من العالمین فعندهم بحمد اللّه ما یلتمس و یحتاج من العلم و الهدی فی الدین و هم النّور من الضّلالة عند دخول الظلم و هم الفروع الطیبة من الشجرة المبارکة و هم معدن العلم و اهل بیت الرحمة و موضع الرسالة و مختلف الملائکة الّذین اذهب اللّه عنهم الرجس و طهّرهم تطهیرا و مؤید این خطبه بلیغه در خصوص مطلوب و دیگر مطالب کلام بلاغت انضمام عبد اللّه بن عباسست که در ان مدح عظیم جناب امیر المؤمنین علیه السلام نموده و در جمله آن بمعرض بیان صفات عالیه اهل البیت علیهم السلام گفته هم الرحم الموصولة و الائمّة المتخیرة و الباب المبتلی به النّاس من اتاهم نجی و من نأی عنهم هوی حطة لمن دخلهم و حجة علی من ترکهم و این کلام ابن عباس را ابو محمد احمد بن محمد بن علی العاصمی در زین الفتی روایت نموده چنانچه در کتاب مذکور در ذکر اسمای جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و امّا الاسماء التی سماه بها ابن عمه حبر الامة و بحرها عبد اللّه بن عباس رضی اللّه عنه فانه
روی عن سعید بن طریف عن الاصبغ بن نباتة قال اسلم اعرابی علی یدی امیر المؤمنین علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه فخلع علیه علیّ حلتین و خرج
ص:561
الاعرابی من عنده فرحا مستبشرا و بحضرة الباب قوم من الخوارج فلمّا ان نظروا الی الاعرابی و فرحه باسلامه علی یدی علیّ حسدوه علی ذلک و قال بعضهم لبعض أ ما ترون فرح هذا الاعرابی باسلامه تعالوا تنزّله عن ولایته و نردّه عن امامته فاقبلوا باجمعهم علیه و قالوا له یا اعرابی من این اقبلت قال من عند امیر المؤمنین قالوا و ما الّذی صنعت عنده قال اسلمت علی یدیه قالوا ما اصبت رجلا تسلم علی یدیه الا علی یدی رجل کافر فلمّا سمع ذلک و الاعرابی غضب غضبا شدیدا و ثار القوم فی وجهه و قالوا لا تغضب بیننا و بینک کتاب اللّه فقال تلوه فتلا بعضهم إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا الی قوله سَبِیلاً فقال لهم الاعرابی ویلکم فیمن هذه الآیة قالوا فی صاحبک الذی اسلمت علی یدیه فازداد الاعرابی غضبا و ضرب بیده الی قائمة سیفه و همّ بالقوم ثم انه رجع الی نفسه و کان عاقلا فقال لا و اللّه لاعجلت علی القوم و أسأل عن هذا الخبر فإن کان کما یقولون خلعت علیا و ان کان علی خلاف ما یقولون جالدتهم بالسیف الی ان تذهب نفسی قال فاتی ابن عباس و هو قاعد فی مسجد الکوفة فقال السلام علیک یا بن عباس قال له ابن عباس و علیک السلام قال ما تقول فی امیر المؤمنین قال أیّ الامراء تعنی یا اعرابی قال علیّ بن أبی طالب قال و کان ابن عباس متکیا فاستوی قاعدا ثم قال له لقد سألت یا اعرابی عن رجل عظیم یحب اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله ذاک و اللّه صالح المؤمنین و خیر الوصیین و قامع الملحین و رکن المسلمین و یعسوب المؤمنین و نور المهاجرین و زین المتعبدین و رئیس البکائین و اصبر الصّابرین و افضل القائمین و سراج الماضین و اول السابقین من آل یس المؤید بجبریل الامین و المنصور بمیکائیل المتین و المحفوظ بجند السّماء اجمعین و المحامی عن حرم المسلمین و مجاهد اعدائه الناصبین و مطفی نیران الموقدین و اصدق بلا بل الناطقین و افخر من مشی من قریش اجمعین عین رسول رب العالمین و وصی نبیه فی العالمین و امینه علی المخلوقین و قاصم المعتدین و جزار المارقین و سهم من مرامی اللّه علی المنافقین و لسان حکم العابدین ناصر دین اللّه فی ارضه و ولی امر اللّه فی خلقه و عیبة علمه و کهف کتبه سمح سخی سند حیی بهلول بهی سنحنح جوهری زکی رضی مطهر ابطحی باسل جری قرم همام صابر صوام مهذب مقدام قاطع الاصلاب عالی الرقاب مفرق الاحزاب المنتقم من الجهال المبارز للابطال الکیال فی کلّ الافضال اضبطهم عنانا و اثبتهم جنانا و امضاهم عزیمة و اشدهم شکیمة و اسدهم نقیبة اسد بازل صاعقة مبرقة
ص:562
یطحنهم فی الحروب إذا ازدلفت الاسنة و قرنت الاعنة لمحن الرحا بثقالها و یذروهم فیها ذرو الریح الهشیم باسل بازل صندید هزبر ضرغام عازم عزام خطیب حصیف محجاج مقول ثجاج کریم الاصل شریف الفضل نقی العثیرة فاضل القبیلة عبل الذراع طویل الباع ممدوح فی جمیع الافق اعلم من مضی و اکرم من مشی و اوجب من ولی بعد النّبی المصطفی ص لیث الحجاز و کبش العراق مصادم الابطال و المنتقم من الجهال زکی الرکانة منیع الصّیانة صلب الامانة من هاشم القمقام ابن عم نبی الانام السید الهمام الرسول الامام مهدی الرشاد المجانب للفساد الاشعب الحائم و البطل المحاجم و اللیث المزاحم بدری احدی حنفی مکی مدنی شعشعانی روحانی نورانی له من الجبال شوامخها و من الهضاب ذراها و فی الوغی لیثها و من العرب سیدها اللیث المقدام و البدر التمام و الماجد الهمام محل الحرمین و وارث المشعرین و ابو السبطین الحسن ع و الحسین ع من اهلبیت اکرمهم اللّه بشرفه و شرفهم بکرمه و اعزهم بهداه و خصهم لدینه و استودعهم سرّه و استحفظهم علمه عمد الدنیه و شهدا علی خلقه و اوتاد ارضه و نجباء فی علمه اختارهم و اصطفاهم و فضّلهم و اجتباهم علما لعباده و اولاهم علی الصراط فهم الأئمّة الدّعاة و السادة الولاة و القادة الحماة و الخیرة الکرام و القضاة و الحکام و النجوم و الاعلام و العترة الهادیة و القدوة العالیة و الاسوة الصّافیة الراغب عنهم مارق و اللازق بهم لاحق هم الرحم الموصولة و الائمّة المتخیرة و الباب المبتلی به النّاس من اتاهم نجی و من نای عنهم هوی حطّة لمن دخلهم و حجة علی من ترکهم هم الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة یتصدع عنهم الانهار المتشعبة و ینفلق عنهم الاقاویل الکاذبة یفوز من رکبها و یغرق من جانبها هم الحصن الحصین و النور المبین و هدی لقلوب المهتدین و البحار السائغة للشاربین و امان لمن تبعهم اجمعین الی اللّه یدعون و بامره یعملون و الی آیاته یرشدون فیهم توالت رسله و علیهم هبطت ملائکته و إلیهم بعث الروح الامین فضلا من ربّه و رحمة فضلهم لذلک و خصّهم و ضربهم مثلا لخلقه و اتاهم ما لم یؤت احد من العالمین من الیمن و البرکة فروع طیبة و اصول مبارکة معدن الرحمة و ورثة الانبیاء بقیة النقباء و اوصیاء الاوصیاء منهم الطیب ذکره المبارک اسمه احمد الرضی و رسوله الامّی من الشجرة المبارکة صحیح الادیم واضح البرهان و المبلغ من بعده ببیان التاویل و بحکم التفسیر علیّ بن أبی طالب علیه من اللّه الصّلوة الرضیّة
ص:563
و الزکاة السنیة لا یحبه الا مؤمن تقی و لا یبغضه الا منافق شقی قال فلما سمع الاعرابی ذلک ضرب بیده الی قائمة سیفه و قام مبادرا فضرب ابن عباس یده إلیه و قال الی این یا اعرابی قال اجالد القوم او تذهب نفسی قال ابن عباس اقعد یا اعرابی فان لعلیّ محبین لو قطعتهم إربا إربا ما ازدادوا له الاّ حبّا و ان لعلیّ بن أبی طالب مبغضین لو العقهم العسل ما ازداد و اله الاّ بغضا قال فقعد الاعرابی و خلع علیه ابن عباس حلّتین حمراوین
و از آنجمله است حدیث تشبیه جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و اله و سلم اهلبیت خود را بباب حطّه و چون مؤید بودن
حدیث علی باب حطة برای حدیث مدینة العلم از کلام سخاوی ظاهرست پس این حدیث نیز از مؤیدات آن خواهد بود و این حدیث شریف را باختلاف الفاظ ابو بکر احمد بن عمر بن عبد الخالق البزار البصری و ابو یعلی احمد بن علی بن المثنی الموصلی و ابو القاسم سلیمان بن احمد الطبرانی و ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه الحاکم النیسابوریّ و ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصفهانی و ابو شجاع شیرویه بن شهردار الدیلمی و ابو محمد احمد بن محمد بن علی العاصمی و ابو محمد عبد العزیز بن الاخضر الجنابذی البغدادی و صدر الدین ابو المجامع ابراهیم بن محمد بن المؤید الحموئی و سید علی بن شهاب الدین الهمدانی و شمس الدین محمد بن عبد الرحمن السخاوی و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و نور الدین علی بن عبد اللّه السمهودی و عبد الوهاب بن محمد رفیع الدین البخاری و احمد بن محمد بن علی بن حجر المکی و ملا علی بن حسام الدین المتقی و احمد بن الفضل بن محمد باکثیر المکی و محمود بن محمد الشیخانی القادری و مرزا محمد بن معتمدخان البدخشانی و ولی اللّه بن عبد الرحیم الدهلوی و شهاب الدین احمد بن عبد القادر العجیلی و سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی و سید احمد زینی المشهور بدحلان المکی المعاصر روایت کرده اند ابو عبد اللّه الحاکم در مستدرک خود گفته
اخبرنی احمد بن جعفر بن حمدان الزاهد ببغداد ثنا العباس بن ابراهیم القراطیسی ثنا محمد بن اسماعیل الاخمیمی ثنا مفضل بن صالح عن أبی اسحاق عن حنش الکنانی قال سمعت أبا ذر رضی اللّه عنه و هو آخذ بباب الکعبة من عرفنی فانا من عرفنی و من انکرنی فانا ابو ذر سمعت النبیّ صلی اللّه علیه و سلم یقول مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من قومه من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق و مثل حطة لبنی اسرائیل و ابو نعیم احمد بن عبد اللّه اصفهانی در منقبة المطهرین علی ما نقل عنه آورده
عن أبی سعید الخدری قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انّما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق و انّما مثل أهل بیتی مثل باب حطة من دخله غفر له و نیز در کتاب منقبة المطهرین علی ما نقل عنه آورده
عن حنش بن المعتمر قال رایت
ص:564
أبا ذر اخذ بعضادتی باب الکعبة و هو یقول من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فانا ابو ذر الغفاری سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول مثل أهل بیتی کمثل سفینة نوح فی قوم نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها هلک و مثل باب حطّة فی بنی اسرائیل رواه سماک بن حرب عن حنش بن المعتمر مثله و احمد بن محمد عاصمی در زین الفتی گفته
اخبرنی شیخی الامام رحمة اللّه علیه قال اخبرنا الشیخ ابو اسحاق ابراهیم بن جعفر الشورمیثی رحمة اللّه علیه قال اخبرنا ابو الحسن علی بن یونس بن الهیاج الانصاری قال حدثنا الحسین بن عبد اللّه و عمران بن عبد اللّه و عیسی بن علی و عبد الرّحمن النّسائی قالوا حدثنا عبد الرحمن بن صالح قال حدثنا علی بن عابس عن أبی اسحاق عن حنش قال رایت أبا ذر متعلقا بباب الکعبة و هو یقول من یعرفنی فلیعرفنی و من لم یعرفنی فانا ابو ذر قال حنش فحدّثنی بعض اصحابی انه سمعه یقول قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی فانهما لن یتفرقا حتی یردا علیّ الحوض الاوان اهل بیتی فیکم مثل باب بنی اسرائیل و مثل سفینة نوح و صدر الدین حموئی در فرائد السمطین علی ما نقل عنه گفته اخبرنی الشیخ الصّالح کمال الدین ابو عبد اللّه محمد بن محمد بن علی الجوینی فیما کتب الیّ و اجاز لی فی روایته فی ذی الحجة سنة اربع و ستین و ستمائة
قال انبانا الامام جمال الدین ابو الفضل جمال بن معین الطبری قال انبانا زاهر بن طاهر بن محمد المسلمی انبانا ابو الفتح محمد بن علیّ بن عبد اللّه المذکر بهراة قال انبانا اسماعیل بن زاهر النوقانی فی کتابه قال انبانا ابو الحسن احمد بن ابراهیم الاصفهانی قال نبأنا سلیمان بن احمد الطبرانی قال نبأنا محمد بن عبد العزیز الکلابی قال انبانا عبد الرحمن بن حماد المقری عن أبی سلمة الصائغ عن عطیّة العوفی عن أبی سعید الخدری قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انّما مثله أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف غرق و انما مثل اهل بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له و سید علی همدانی در کتاب السبعین فی فضائل امیر المؤمنین علیه السلام علی ما نقل عنه گفته الحدیث السادس و الستون
عن أبی سعید الخدری رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم مثل أهل بیتی فیکم مثل باب حطة من دخل غفر له رواه صاحب الفردوس و نیز در روضة الفردوس گفته و
عنه قال قال علیه السلام مثل أهل بیتی فیکم کمثل باب حطّة من دخله غفر له و سخاوی در استجلاب ارتقاء الغرف بحب اقرباء الرّسول و ذوی الشرف
ص:565
در ذکر طرق حدیث سفینه گفته و
عن أبی اسحاق السبیعی عن حنش بن المعتمر الصنعانی عن أبی ذر رضی اللّه عنه سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح فی قومه من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق و مثل حطة لبنی اسرائیل اخرجه الحاکم من وجهین عن أبی اسحاق هذا لفظ احدهما و لفظ الآخر الا انّ مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح و ذکره دون قوله و مثل حطّة الی آخره و نیز در ان گفته و
اخرجه ابو یعلی ایضا من حدیث أبی الطفیل عن أبی ذر رضی اللّه عنه بلفظ انّ مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکب فیها نجی و من تخلف عنها غرق و انّ مثل أهل بیتی مثل باب حطة و اخرجه البزار من طریق سعید بن المسیب عن أبی ذر نحوه و نیز در ان گفته و
عن أبی سعید الخدری رضی اللّه عنه سمعت النّبی صلّی اللّه علیه و سلم یقول انّما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق و انما مثل أهل بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له رواه الطبرانی فی الصغیر و الاوسط و جلال الدین سیوطی در جمع الجوامع گفته
مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح فی قوم نوح من رکب فیها نجا و من تخلف عنها هلک و مثل باب حطة فی بنی اسرائیل طب عن أبی ذر و نور الدین سمهودی در جواهر العقدین در سیاق طرق حدیث ثقلین بعد ایراد حدیث ابو سعید خدری و ذکر اخراج احمد و طبرانی و ابو یعلی و غیر ایشان گفته و
اخرجه الحافظ ابو محمد عبد العزیز بن الاخضر فی معالم العترة النبویّة و فیه ان النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال ذلک فی حجة الوداع و زاد مثله یعنی کتاب اللّه کمثل سفینة نوح علیه السلام من رکبها نجی و مثلهم یعنی أهل بیته کمثل باب حطة من دخله غفرت له الذنوب و نیز در جواهر العقدین در ذکر طرق حدیث سفینه گفته و
عن أبی اسحاق السبیعی عن حنش بن المعتمر الصنعانی عن أبی ذر رضی اللّه عنه سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح فی قومه من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق و مثل حطة لبنی اسرائیل اخرجه الحاکم من وجهین عن أبی اسحاق هذا لفظ احدهما و لفظ الآخر
انّ مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح و ذکره دون قوله و مثل حطة الی آخره و نیز در ان گفته و
اخرجه ابو یعلی ایض من حدیث أبی الطفیل عن أبی ذر رضی اللّه عنه بلفظ انّ أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکب فیها نجی و من تخلف عنها غرق و ان أهل بیتی فیکم مثل باب حطة و اخرجه البزار من طریق سعید بن المسیب
ص:566
عن أبی ذر نحوه و نیز در ان گفته و
عن أبی سعید الخدری رضی اللّه عنه سمعت النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم یقول انّما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق و انّما مثل أهل بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له رواه الطبرانی فی الصغیر و الاوسط و سبق اوائل الذکر قبله فی حدیثه فی الثقلین کتاب اللّه و
اهل البیت ان الحافظ عبد العزیز بن الاخضر اخرجه و زاد مثله یعنی کتاب اللّه کمثل سفینة نوح علیه السلام من رکبها نجی و مثلهم یعنی اهل البیت کمثل باب حطّة من دخله غفر له الذّنوب و عبد الوهاب بخاری در تفسیر انوری گفته و
عن أبی سعید الخدری رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم مثل أهل بیتی کمثل باب حطة من دخل غفر له رواه صاحب الفردوس و ابن حجر مکی در صواعق در ذکر حدیث ثقلین گفته و
فی روایة انّ ذلک کان فی حجة الوداع و فی اخری مثله یعنی کتاب اللّه کسفینة نوح من رکب فیها نجی و مثلهم أی أهل بیته کمثل باب حطة من دخله غفرت له الذّنوب و نیز ابن حجر در صواعق گفته و جاء من طرق عدیدة یقوی بعضها بعضا
انّما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و فی روایة مسلم و من تخلف عنها غرق و
فی روایة هلک و انّما مثل أهل بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له و فی روایة غفر له الذنوب و ملا علی متقی در کنز العمال گفته
مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح فی قوم نوح من رکب فیها نجا و من تخلف عنها هلک و مثل باب حطة فی بنی اسرائیل طب عن أبی ذر و احمد بن الفضل بن محمد باکثیر در وسیلة المال بعد ذکر حدیث ثقلین بروایت أبی سعید خدری گفته و اخرج الحافظ ابو محمّد عبد العزیز بن اخضر فی معالم العترة النبویة و
فیه انّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال ذلک فی حجة الوداع و زاد و مثله یعنی کتاب اللّه کمثل سفینة نوح علیه السلام من رکبها نجی و مثلهم أی أهل بیته کمثل باب حطة من دخله غفرت له الذنوب و محمود قادری در صراط سوی گفته و
عن أبی ذر رضی اللّه عنه سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح فی قومه من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق او مثل حطة لبنی اسرائیل اخرجه الحاکم هذا فی لفظ و فی لفظ آخر الا ان مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح و زاد فی روایة أبی الحسن المغازلی و من قاتلنا آخر الزمان فکانما قاتل مع الدجال
و عن أبی سعید الخدری رضی اللّه عنه سمعت النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم یقول انما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق و انما مثل اهل بیتی
ص:567
فیکم مثل باب حطّة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له او الذنوب کما فی روایة و مرزا محمد بدخشانی در مفتاح النجا گفته و
عند الطبرانی فی الکبیر عنه مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح فی قوم نوح من رکب فیها نجی و من تخلف عنها هلک و مثل باب حطة فی بنی اسرائیل شاه ولی اللّه در قرة العینین در ماثر جناب امیر المؤمنین علیه السلام بعد نقل بعض احادیث گفته و
قال مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق و مثل حطة لبنی اسرائیل اخرج الحاکم هذه الاحادیث کلّها فی المستدرک و احمد بن عبد القادر العجیلی در ذخیرة المآل در خطبه کتاب گفته الحمد للّه الّذی جعل اهل البیت کسفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها اهلکه الغرق و سماهم باب حطة من دخله غفر له و من خرج منه فسق و نیز عجیلی در ذخیرة المآل گفته
من دخل الباب و قال حطّة ذنوبه مغفورة منحطة قال صلّی اللّه علیه و سلم انما مثل أهل بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له الذنوب و وجه تشبیههم بباب حطة ان اللّه جعل دخول ذلک الباب الّذی هو باب اریحاء او بیت المقدس مع التواضع و الاستغفار سببا للمغفرة و جعل لهذه الامّة اهل البیت سببا لها و سیاتی ایضا فی فضائل علی رضی اللّه عنه انّه باب حطة و ابراهیم بن سلیمان بلخی در ینابیع المودة گفته الباب الرابع فی حدیث سفینة نوح و باب حطة بنی اسرائیل و حدیث الثقلین و حدیث یوم الغدیر
فی مشکاة المصابیح عن أبی ذر رضی اللّه عنه انّه قال و هو اخذ بباب الکعبة سمعت النبیّ صلّی اللّه و سلم یقول انّ مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها هلک رواه احمد و فی جمع الفوائد ابن الزبیر رفعه مثل أهل بیتی مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من ترکها غرق للبزار و زاد فی الاوسط و انّما مثل أهل بیتی فیکم مثل باب حطّة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له ابو الطفیل عن أبی ذرّ و هو اخذ بباب الکعبة رفعه ان مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها هلک و ان مثل أهل بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له اخرجه الطبرانی فی الاوسط و الصغیر ابو یعلی و احمد بن حنبل عن أبی ذر انتهی جمع الفوائد ایضا
اخرجه البزار و ابن المغازلی عن سعید بن جبیر عن ابن عباس و عن سلمة بن الاکوع و عن ابن المعتمر عن أبی ذر و عن سعید بن المسیب عن أبی ذر و ایضا اخرجه الحموینی عن أبی سعید الخدری بزیادة و انما مثل أهل بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له ایضا اخرجه ابو یعلی و البزار و الطبرانی فی الاوسط و الصغیر عن أبی سعید
ص:568
الخدری حدیث السفینة و باب الحطة ایضا ابن المغازلی اخرجه عن أبی ذر حدیث السفینة و الحطّة ایضا
الحموینی اخرجه عن حبیش بن المعتمر عن أبی ذر اخرجه المالکی فی فصول المهمة عن رافع مولی أبی ذر و اخرج ایضا حدیث السفینة الثعلبی و السمعانی ایضا عن سلیم بن قیس الهلالی قال بینا انا و جبیش بن المعتمر بمکة إذ قام ابو ذر و اخذ بحلقة باب الکعبة فقال من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فانا جندب بن جنادة ابو ذر فقال ایّها النّاس انی سمعت نبیکم صلّی اللّه علیه و سلم یقول مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من ترکها هلک و یقول مثل أهل بیتی فیکم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له و یقول انّی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا کتاب اللّه و عترتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض و سید احمد زیی المکی مشهور بدحلان در کتاب الفتح المبین فی فضائل الخلفاء الراشدین و اهلبیت ع الطاهرین گفته و صح
عنه صلّی اللّه علیه و سلم من طرق کثیرة انه قال انّما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق و فی روایة هلک و مثل أهل بیتی فیکم کمثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له و مؤید این حدیث شریفست ارشاد فرمودن جناب امیر المؤمنین علیه السلام در باب عترت جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم و مثلهم باب حطة و هم باب السلم و این ارشاد باسداد آن جناب را شیخ سلیمان بن ابراهیم البلخی در ینابیع المودة آورده چنانچه گفته و فی تفسیر یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُدْخُلُوا فِی اَلسِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ اَلشَّیْطانِ
فی المناقب عن مسعدة بن صدقة عن جعفر الصّادق عن ابیه عن جدّه عن الحسین ع عن امیر المؤمنین علی علیهم السّلام قال الا ان العلم الذی هبط به آدم علیه السلام و جمیع ما فضلت به النبیّون الی خاتم النبیین فی عترة خاتم النّبیین فاین یتاه بکم و این تذهبون و انهم فیکم کاصحاب الکهف و مثلهم باب حطة و هم باب السلم فی قوله تعالی یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُدْخُلُوا فِی اَلسِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ اَلشَّیْطانِ
و از آنجمله است حدیثی که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم در ان بعد ذکر بعض فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام در حق ائمه سلام اللّه علیهم ارشاد فرموده اند
و هم ابواب العلم فی امتی من تبعهم نجا من النار و من اقتدی بهم هدی الی صراط مستقیم و مؤید بودن این حدیث برای حدیث مدینة العلم نهایت واضح و ظاهرست و این حدیث شریف را شیخ سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی در ینابیع المودة آورده چنانچه گفته و
فی المناقب بالاسناد عن أبی الزبیر المکی عن جابر بن عبد اللّه الانصاری رضی اللّه عنهما قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم ان اللّه تبارک و تعالی
ص:569
اصطفانی و اختارنی و جعلنی رسولا و انزل علی سیّد الکتب فقلت الهی و سیدی انّک ارسلت موسی الی فرعون فسئلک ان تجعل معه اخاه هارون وزیرا یشد به عضده و یصدق به قوله و انی اسألک یا سیدی و الهی ان تجعل لی من اهلی وزیرا تشد به عضدی فاجعل لی علیا وزیرا و اخا و اجعل الشجاعة فی قلبه و البسه الهیبة علی عدوه و هو اول من امن بی و صدقنی و اول من وحد اللّه معی و انّی سألت ذلک ربّی عز و جلّ فاعطانیه و هو سید الاوصیاء اللحوق به سعادة و الموت فی طاعته شهادة و اسمه فی التوراة مقرون الی اسمی و زوجته الصدیقة الکبری ابنتی و ابناه سیّدا شباب اهل الجنّة ابنای و هو و هما و الائمة من بعدهم حجج اللّه علی خلقه بعد النبیّین و هم ابواب العلم فی امّتی من تبعهم نجا من النّار و من اقتدی بهم هدی الی صراط مستقیم لم یهب اللّه محبتهم لعبد لا ادخله اللّه الجنّة و از جملۀ مؤیدات این حدیث شریفست کلام جناب امیر المؤمنین علیه السلام
نحن الشعار و الاصحاب و الخزنة و الابواب و لا توتی البیوت الاّ من ابوابها و این کلام معجز نظام آن جناب را شیخ سلیمان بن ابراهیم بلخی در ینابیع المودة آورده چنانچه گفته و
من خطبته نحن الشعائر و الاصحاب و الخزنة و الابواب و لا توتی البیوت الا من ابوابها فمن اتاها من غیر ابوابها سمی سارقا و منها فیهم کرائم الایمان و هم کنوز الرحمن ان نطقوا صدقوا و ان صمتوا لم یسبقوا و نیز در ینابیع المودة گفته و
من خطبته سلام اللّه علیه نحن الشعائر و الاصحاب و الخزنة و الابواب و لا توتی البیوت الاّ من ابوابها فمن اتاها من غیر ابوابها سمی سارقا و منها فیهم کرائم الایمان و هم کنوز الرّحمن ان نطقوا صدقوا و ان صمّتوا لم یسبقوا
و چون بحمد اللّه تعالی این همه شواهد مبرمه و مؤیدات محکمه حدیث مدینة العلم شنیدی و دلالت آن بر تایید و تشیید و توکید و توطید این حدیث منیف بنظر ثاقب دیدی حالا وقت آن رسید که بعون مفضل منعام کلام فاسد النظام مخاطب قمقام متعلق باین حدیث متین الاستحکام رزین الابرام بتفصیل جمیل تمام مرضوض و منقوض گردانم و وهی و انحزام و وهن و انجذام هفوات منحلة القوام شاهصاحب عمدة الاعلام جملة جملة باثبات رسانم قوله حدیث پنجم روایت جابر
ان النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها
اقول مخاطب والاشان در ایراد این حدیث رفیع المکان صنیع شنیع ستر و کتمان پیش نظر خود نهاده بارتکاب اخمال حق واضح ابلج و الطاط صدق ظافر افلج داد کمال دیانت و امانت داده بیانش آنکه مخاطب بقول خود حدیث پنجم روایت جابر بر ناظرین قاصرین چنان ایهام نموده که این حدیث شریف در روایت جابر منحصرست حال آنکه سابقا در فائدۀ اولی از فوائد عشره این مجلد بصراحت تمام دریافتی که این حدیث شریف را
ص:570
بنابر تخریجات و تصریحات اکابر و اساطین سنیه بسیاری از صحابه که از جمله آن جناب امیر المؤمنین علیه السلام و جناب امام حسن علیه السلام و جناب امام حسین علیه السلام و حضرت عبد اللّه بن عباس و جابر بن عبد اللّه انصاری و عبد اللّه بن مسعود و حذیفة بن الیمان و عبد اللّه بن عمر و انس بن مالک و عمرو بن العاص می باشند روایت کرده اند بلکه از افادۀ علامه زرندی در نظم درر السمطین واضح و لائحست که حدیث مدینة العلم فضیلتیست که جمله اصحاب جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم اعتراف و ابتهاج بآن نموده طریق وفاق را بسلوک و انتهاج پیموده اند پس مثل چنین حدیث را که کمتر حدیثی معادل آن درین خصوصیت خواهد بود محض روایت جابر وانمودن بچه حد انهماک و مبالغه خویش در جلاعت و خلاعت افزودنست و متوهم نشود که شاید سبب تعبیر شاهصاحب این حدیث را بروایت جابر انست که این حدیث از جابر به نسبت دیگر اصحاب زیاده تر مرویست چه این امر واقعیت ندارد و بر کسی که تتبع روایات این حدیث شریف و تخریجات این خبر منیف نموده ظاهر و مستبین ست که این حدیث در میان محدثین اعلام و مسندین فخام سنیه بروایت ابن عباس اعرف و اشهرست و ادراج و اخراج آن از حدیث ایشان اوفر و اکثر و این هم توهم نتوان کرد که تخصیص شاهصاحب این حدیث را بروایت جابر شاید ازین روست که اهل حق آن را در مقام احتجاج و استدلال صرف بهمین روایت جابر آورده اند چه ازین امر اثری در کتب کلامیه اهل حق پیدا نیست و بسیاری از علماء کرام اهل حق که در کتب خود این حدیث شریف را بقصد احتجاج از کتب مخالفین آورده اند اکتفا بر محض روایت جابر نکرده اند بلکه روایات دیگر اصحاب نیز نقل کرده اند کما لا یخفی علی من راجع الی کتاب المناقب لابن شهرآشوب طاب ثراه و کتاب العمدة لابن بطریق رحمه اللّه و غایة المرام للعلامة البحرانی اعلی اللّه درجته و غیرها من الاسفار و کاش مخاطب خلیع العذار بر همین مقدار از اخمال حق واضح المنار اکتفا و اقتصار می کرد و زیاده ازین کاربند تفریط و تضجیع و تقصیر و تقطیع نمی شد و این حدیث را بروایت جابر بالتمام و الکمال ذکر می نمود لیکن چه کرده آید که حضرت او روایت جابر را نیز تامة وارد ننموده جملات عدیده سدیده و فقرات متعدده مفیده که بدرجه کمال موضح مراد و قاطع و ابرار باب عصبیت و عناد می باشد و در روایت جابر موجودست یکسر برانداخته زبان قلم را بذکر آن هرگز آشنا نساخته و هر چند روایت کامله جابر سابقا در ضمن تخریجات اکابر و اساطین سنیه مکرر گذشته است مگر در این مقام باز مذکور می نمایم تا اتصاف مخاطب بکمال انصاف و مجانبت او از سنن اعتداء و اعتساف ظاهر و باهر گردد خطیب بغدادی در تاریخ خود علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا ابو طالب یحیی بن علیّ الدسکری قال اخبرنا ابو بکر بن المقری قال ثنا
ص:571
ابو الطیب محمد بن عبد الصّمد الدقاق قال حدثنا احمد بن عبید اللّه ابو جعفر المکتب قال اخبرنا عبد الرزاق قال ثنا سفیان عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرحمن بن بهمان قال سمعت جابر بن عبد اللّه قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یوم الحدیبیة و هو اخذ بید علی هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله فمد بها صوته و قال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و از ملاحظه این عبارت بر ناظر بصیر کالصبح السفر المنیر واضح و مستنیرست که روایت جابر حاوی بسیاری از جملات و کلمات می باشد که شاهصاحب اصلا آن را مذکور نفرموده اند و اکثر این جملات بالغه و کلمات سابغه مظهر کمال مبالغه و اهتمام جناب سرور انام علیه و آله آلاف التحیة و السلام در اثبات امامت و افضلیت جناب امیر المؤمنین علیه صلوات الملک العلام می باشد کما ستقف علیه فیما بعد انشاء اللّه تعالی پس حذف و اسقاط آن بالتمام در مثل این مقام از مثل مخاطب قمقام از جمله طامات عظامست و اگر چه اسقاط هر واحد ازین جملات کرامت آیات مورث حیرت ارباب افهام و تعجب اصحاب احلام می شود مگر زیاده تر حیرت بر اسقاط جمله
فمن أراد العلم فلیات الباب ست که در تتمه حدیث واقع شده و نهایت معروف و مشهورست و در روایت جابر و غیر او بحدی متکثر الورود و متکرر النقل شده که احصای آن از عبارات مخرجین کبار و مسندین احبار بسیار عسیر و دشوار می باشد بالجمله آنچه مخاطب نحریر در تقطیع و تقصیر این حدیث رفیع اثیر مرتکب آن شده فظاعت و شناعت آن اظهر من الشمس و ابین من الامسست و برای اولیای مخاطب در انقاذ و تخلیص او از ورطه این الزام عویص هیچ مهرب و محیص نیست بار الها مگر آنکه اعتراف صریح نمایند به اینکه حضرت او بسبب قصر باع و قلت اطلاع خود بر طرق و اسانید این حدیث شریف وقوف و عثوری و بر روایات و سیاقات آن مرور و عبوری نداشت و همت خالصه خود بر اتباع و تقلید کابلی عنید و استراق هفوات آن مرید طرید می گماشت و چون کابلی در این مقام مرتکب همین صنیع شنیع شده بود شاهصاحب نیز مسلک تخدیع و تلمیع او سپردند و در اقتفای آثار آن خداع غدار پیش پا خوردند کابلی در صواقع گفته الخامس ما
رواه جابر ان النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها و هو باطل لان الخبر مطعون فیه قال یحیی بن معین لا اصل له و قال البخاری انه منکر و انّه لیس له وجه صحیح و قال الترمذی ایضا انه منکر و قال الشیخ تقی الدین بن دقیق العید هذا الحدیث لم یثبتوه و قال الشیخ محی الدین النووی و الحافظ شمس الدین الذّهبی و الشیخ شمس الدین الجزری انه موضوع فلا یجوز الاحتجاج و لأنّ
ص:572
من کان باب مدینة العلم لا یلزم ان یکون صاحب الزعامة الکبری و لانه لا یقاوم الاخبار الصحاح الدالة علی خلافة المتقدمین علیه قوله
و این خبر نیز مطعونست اقول علی رسلک ایّها الشیخ المهذار و علی ضلعک ایّها المتفیهق المتنطع المکثار أ ما لک حیاء ایّها المتحذلق الکثیر العثار أ ما لک افاقة و صحو عن سکر العصبیة الواضحة الشنار أ ما لک وازع یزعک عن الاقتحام فی مهواة الکذب و العضیهة و البهت أ ما لک رادع بردعک عن الالظاظ عن القحة و الصفاقة و الجلع البحت کیف نصبت نفسک لقدح فضائل وصیّ المختار علیهما و الهما سلام اللّه ما کر اللّیل و النّهار و رمی مناقبه بالوضع و الصغار لا تدری یمینا عن شمال و لقد تهت فی بادیة عظیمة الاهوال و لقد ارتقیت مرقبا صعب المنال و ابدیت صنوفا مکنونة من الاضلال و الازلال و اتعبت نفسک بالمحال و المحال و بالغت فی الخدع و الاحتیال و انثالت علیک الخدع کل الانثیال قد الفت بالجدل و المراء بلا مریة و تشبثت بالجسارة و الفریة و ارتبکت فی شراک الزیغ و الجحود و هویت فی حفرة الاعراض عن الحق و الصّدود و اقتحمت فی التعصب الثائر و العناد الفائر فطبعک بانکار الأروح و ابطال الواضح مشغوف و رأیک و همّک الی التلمیع و التزویق و التلبیس الخسیس مصروف سبحان اللّه تبطل و ترد و تنفی مثل هذا الحدیث المشهور الشائع و الخبر المستفیض الذائع الصحیح سندا و الواضح جدد اللامع منار البالغ انوار الّذی نقله و رواه و خرّجه و اثره جهابذة الاخبار و منقد و الاثار و نظمه الاعلام الاحبار فی الاشعار و ذکروه فی الکتب و الاسفار علی مدی تحول الاعصار و تنقّل الادوار و هو من الاشتهار و عدم الاستتار و کمال الاستفاضة و الشیوغ و التداول و الثقة و الاعتماد و الاعتبار و تمسک الخلف و السلف و الاعتناء بشأنه و التثبت بارکانه و الحلول بمیطانه و التشیید لجدرانه بمکان عظیم الشأن باهر البرهان لا یمسه ید الانکار و التضعیف و لا یصل إلیه غائلة التوهین و التسخیف و لعمری انّ الطاعنین فی الحدیث الشریف شذاذ لا یعبأ بهم ذوو التحقیق و معاندون لا یحتفل بهم أولو النظر الدقیق قد أخطئوا وجه الصواب فهم فی غلواء العصبیة متمادون و فی سورة الحمیة الجاهلیة عادون و فی بوادی الجسارة و الخسارة مهطعون و الی نوادی الخطل و الخبل مسرعون و لعوار الغمارة مظهرون و لشنار الحروریة مضمرون و عن لقم روم الصدق صادفون و عن اقتفاء اثر الحق عازفون و فی هوة الهوان هاوون و فی تیه العدوان غاوون و حیث اوغلوا فی سباسب الباطل فهم عن الحق یجمحون و إذ لم یهتدوا بهدی اللّه فهم فی سکرتهم یعمهون قوله قال یحیی بن معین لا اصل له
ص:573
اقول بر ارباب احلام و اصحاب افهام که تتبع افادات متبحرین عظام و متمهرین فخام سنیه نموده اند بطلان صدور این کلام مهین از یحیی بن معین در خصوص
حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها ظاهر و مستبینست بوجوه عدید و براهین سدیده
اول آنکه یحیی بن معین بجواب سؤال قاسم بن عبد الرحمن الانباری تصحیح این حدیث شریف نموده چنانچه خطیب در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه السیوطی گفته قال القاسم بن عبد الرحمن الانباری سألت یحیی عن هذا الحدیث فقال هو صحیح قال الخطیب أراد انه صحیح من حدیث أبی معاویة و لیس بباطل إذ قد رواه غیر واحد عنه و مزی در تهذیب الکمال بترجمته ابو الصلت عبد السلام بن صالح الهروی گفته
قال القاسم بن عبد الرحمن الانباری حدثنا ابو الصلت الهروی قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات بابه قال القاسم سألت یحیی بن معین عن هذا الحدیث فقال صحیح قال ابو بکر بن ثابت الحافظ أراد انه صحیح من حدیث أبی معاویة و لیس بباطل إذ قد رواه غیر واحد عنه و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب بترجمۀ ابو الصلت گفته و
قال القاسم بن عبد الرحمن الانباری سألت یحیی بن معین عن حدیث حدثنا به ابو الصلت عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا انا مدینة العلم و علیّ بابها الحدیث فقال هو صحیح قال الخطیب أراد به صحیح عن أبی معاویة إذ قد رواه غیر واحد عنه و از تصریح سیوطی در جمع الجوامع و ملا علی متقی در کنز العمال و عبد الرؤف مناوی در فیض القدیر و علامه محمد بن اسماعیل الامیر در روضۀ ندیه و قاضی القضاة محمد بن علی الشوکانی در فوائد مجموعه نیز واضح و آشکارست که ابن معین بصحت حدیث مدینة العلم حکم نموده کما مر فیما مضی
دوم آنکه یحیی بن معین بجواب کلام عباس بن محمد الدوری نیز اثبات
حدیث انا مدینة العلم فرموده چنانچه ابو عبد اللّه الحاکم النیسابوریّ در مستدرک علی الصحیحین بعد روایت مدینة العلم بطریق ابو الصلت گفته و
ابو الصلت ثقة مامون فانی سمعت ابا العباس محمد بن یعقوب فی التاریخ یقول سمعت العباس بن محمّد الدوری یقول سألت یحیی بن معین عن أبی الصلت الهروی فقال ثقة فقلت أ لیس قد حدث عن أبی معاویة عن الاعمش انا مدینة العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی و هو ثقة مامون و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه السیوطی فی اللآلی گفته
قال عباس الدوری سمعت یحیی بن معین یوثق ابا الصلت عبد السلام بن صالح فقلت له انه حدث عن أبی معاویة عن الاعمش انا مدینة العلم و علیّ بابها فقال ما تریدون من هذا المسکین أ لیس قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی عن أبی معاویة و عبد الغنی بن عبد الواحد المقدسی در کتاب الکمال فی اسماء الرجال بترجمه ابو الصلت گفته
قال عباس بن
ص:574
محمد سمعت یحیی بن معین یوثق ابا الصلت فقیل له انّه حدث عن أبی معاویة انا مدینة العلم و علیّ بابها فقال ما تریدون من هذا المسکین أ لیس قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی عن أبی معاویة و مزی در تهذیب الکمال بترجمۀ ابو الصلت گفته
قال عباس بن محمّد الدوری سمعت یحیی بن معین یوثق ابا الصلت عبد السلام بن صالح فقلت انه حدث عن أبی معاویة عن الاعمش انا مدینة العلم و علیّ بابها فقال ما تریدون من هذا المسکین أ لیس قد حدث محمد بن جعفر الفیدی عن أبی معاویة فقال نحوه و علائی در اجوبۀ خود کما نقل عنه السیوطی فی قوت المغتذی گفته و مع ذلک
فقد قال الحاکم حدثنا الاصم حدثنا عباس یعنی الدوری قال سئلت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال ثقة فقلت أ لیس قد حدث عن أبی معاویة حدیث انا مدینة العلم فقال قد حدث به محمّد بن جعفر الفیدی و هو ثقة عن أبی معاویة و فیروزآبادی در نقد الصحیح علی ما نقل عنه گفته و
قد روی عباس بن محمّد الدوری فی سؤالاته عن یحیی بن معین انه سأله عن أبی الصلت هذا فوثقه فقال أ لیس قد حدث عن أبی معاویة حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها فقال قد حدث به عن أبی معاویة محمد بن جعفر الفیدی و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب بترجمۀ ابو الصلت گفته و قال الدوری سمعت ابن معین یوثق ابا الصّلت و
قال فی حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی عن أبی معاویة
سوم آنکه یحیی بن معین وقتی که احمد بن محمد بن القاسم بن المحرز او را از حال ابو الصلت سؤال کرده بود نیز اثبات حدیث مدینة العلم نموده چنانچه خطیب در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه السیوطی فی اللآلی گفته و قال احمد بن محمّد بن القاسم بن المحرز سألت یحیی بن معین عن أبی الصلت عبد السلام بن صالح الهروی فقال لیس ممن یکذب فقیل له فی حدیث أبی معاویة انا مدینة العلم فقال هو من حدیث أبی معاویه اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما ثم کف عنه و کان ابو الصلت رجلا موسرا یطلب هذه الاحادیث و یلزم المشایخ فکانوا یحدّثونه بها و مزی در تهذیب الکمال گفته و قال احمد بن محمد بن القاسم بن محرز سألت یحیی بن معین عن أبی الصّلت الهروی فقال لیس ممن یکذب فقیل له
فی حدیث أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس انا مدینة العلم و علیّ بابها فقال هو من حدیث أبی معاویة و فی حدیث أبی معاویة اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما ثم کف عنه و کان ابو الصّلت رجلا موسرا یطلب هذه الاحادیث و یلزم المشایخ و کانوا یحدثونه بها و علائی در اجوبۀ خود علی ما نقل عنه السیوطی فی قوت المغتذی گفته و قال ابو الصّلت احمد بن محمّد
ص:575
بن محرز سالت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال لیس ممن یکذب فقیل له فی حدیث أبی معاویة انا مدینة العلم فقال هو من حدیث أبی معاویة اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما ثم کف عنه و قال کان ابو الصلت رجلا موسرا یطلب هذه الاحادیث و یلزم المشایخ و فیروزآبادی در نقد الصحیح بعد نقل روایت دوری گفته و کذلک روی صالح بن محمّد الحافظ و احمد بن محمّد بن محرز عن یحیی بن معین ایضا و فی روایة ابن محرز و قال یحیی هذا الحدیث هو من حدیث أبی معاویة اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما ثم کفّ عنه و ابو الصلت الهروی کان رجلا موسرا یطلب هذه الاحادیث و یلزم المشایخ و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب بعد نقل روایت دوری گفته و قال ابن محرز عن ابن معین لیس ممن یکذب فقیل له فی حدیث أبی معاویة هذا فقال اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما ثم کف عنه و کان ابو الصلت موسرا یطلب هذه الآحاد و یکرم المشایخ و کانوا یحدثونه بها
چهارم آنکه ابن معین بخطاب صالح بن محمد بن حبیب المعروف به جزره نیز اثبات حدیث مدینة العلم فرموده چنانچه حاکم در مستدرک علی الصحیحین گفته سمعت ابا نصر احمد بن سهل الفقیه القیانی امام عصره ببخاری یقول سمعت صالح بن محمد بن حبیب الحافظ یقول و سئل عن أبی الصلت الهروی فقال دخل یحیی بن معین و نحن معه علی أبی الصلت فسلم علیه فلمّا خرج تبعته فقلت له ما تقول رحمک اللّه فی أبی الصلت فقال هو صدوق فقلت له انه
یروی حدیث الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس رضی اللّه عنه عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأتها من بابها فقال روی هذا ذاک الفیدی عن أبی معاویة عن الاعمش کما رواه ابو الصّلت و خطیب در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه السیوطی فی اللآلی گفته و قال عبد المومن بن خلف النسفی سالت ابا علی صالح بن محمد عن أبی الصلت الهروی فقال رایت یحیی بن معین یحسن القول فیه و رأیته سئل عن الحدیث الّذی
روی عن أبی معاویة انا مدینة العلم و علیّ بابها فقال رواه ایضا الفیدی قلت ما اسمه قال محمد بن جعفر و مزی در تهذیب الکمال گفته و قال عبد المومن بن خلف النسفی سالت ابا علی صالح بن محمد عن أبی الصلت الهروی فقال رایت یحیی بن معین یحسن القول فیه و رأیت یحیی بن معین عنده و سئل عن الحدیث الّذی
روی عن أبی معاویة حدیث انا مدینة العلم فقال رواه ایضا الفیدی قلت ما اسمه قال محمّد بن جعفر و علائی در اجوبه خود علی ما نقل عنه السیوطی فی قوت المغتذی بعد نقل روایت دوری گفته و کذلک روی صالح جزرة ایضا عن ابن معین و فیروزآبادی در نقد الصحیح بعد ذکر روایت دوری گفته
ص:576
و کذلک روی صالح بن محمّد الحافظ و احمد بن محمّد بن محرز عن یحیی بن معین ایضا ازین عبارات متعدده بر ناظر بصیر واضح و مستنیرست که ابن معین بخطاب مستفیدین حضرتش مرة بعد اولی و کرة بعد اخری در تصحیح و اثبات
حدیث انا مدینة العلم سعی جمیل فرموده شبهات ارباب ارتیاب و همزات اصحاب اغتیاب را بمصقل بیان واضح و تبیان لائح خویش زدوده پس چگونه عاقلی تجویز توان کرد که این چنین نقاد کبیر و حافظ نحریر نسبت باین حدیث شهیر کلمه واهیه لا اصل له بر زبان آورده باشد بار إلها مگر آنکه گفته شود که ابن معین در اول امر بسبب عدم اطلاع و عثور جسارت برین کلمه باطله کرده بود و من بعد بسوی تصحیح و اثبات این حدیث شریف و ارغام انف کل مرتاب سخیف عود و انابت نمود و هذا هو الّذی اختاره معاصرنا الجلیل الشأن محمد حسن الزمان حیث قال فی القول المستحسن تنبیه من احس بیّنة علی معنی ختم الاولیاء الحدیث المشهور الصحیح الّذی صححه جماعات من الائمّة منهم اشد النّاس مقالا فی الرجال سند المحدثین ابن معین کما اسنده عنه و وافقه الخطیب فی تاریخه و قد کان قال اولا لا اصل له الخ این ست مختار فاضل معاصر لیکن از کلام سخاوی که زبده محققین عظام و اسوه منقدین فخام سنیه است واضح و لائح می شود که صدور کلمه لا اصل له از ابن معین نسبت بحدیث انا مدینة العلم فی حین من الاحیان بی اصل محضست بلکه اگر فی الاصل ابن معین این کلمه را گفته است نسبت
بحدیث انا دار الحکمة گفته سخاوی در مقاصد حسنه می فرماید
حدیث انا مدینة العلم و علیّ ع بابها الحاکم فی المناقب من مستدرکه و الطبرانی فی معجمه الکبیر و ابو الشیخ بن حیّان فی السّنّة له و غیرهم کلهم
من حدیث أبی معاویة الضریر عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا به بزیادة فمن اتی العلم فلیات الباب و رواه الترمذی فی المناقب من جامعه و ابو نعیم فی الحلیة و غیرهما من حدیث علیّ ع انّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علیّ بابها قال الدارقطنی فی العلل عقب ثانیهما انه حدیث مضطرب غیر ثابت و قال الترمذی انه منکر و کذا قال شیخه البخاری و قال لیس له وجه صحیح و قال ابن معین فیما حکاه الخطیب فی تاریخ بغداد انه کذب لا اصل له و قال الحاکم عقب اولهما انه صحیح الاسناد ازین عبارت چنانچه می بینی بصراحت هویدا و آشکارست که کلام ابن معین که مشتمل بر کلمه لا اصل له می باشد متعلق بحدیث انا دار الحکمة صادر شده نه بحدیث انا مدینة العلم پس کسانی که این کلام را از ابن معین نسبت بحدیث مدینة العلم صادر می دانند بنابر تحقیق سخاوی مرتکب وهم صریح و خطای فضیح خواهند بود و حقیر صدور این کلام از ابن معین نسبت
بحدیث انا دار الحکمة
ص:577
هم مستبعد می دارم زیرا که این حدیث نیز مثل
حدیث انا مدینة العلم نهایت ثابت و مبرم و متحقق و محکمست و طرق و اسانید این حدیث مشید و افادات علمای صنادید سنیّه متعلق بتحقیق و تنقید و تایید و تسدید آن عنقریب گذشته و از جمله آن نص صریح علامه محمد بن جریر طبری و افاده علامه علائی و تحقیق علامه فیروزآبادی بالخصوص قابل تذکر و تدبّرست و کمال عجبست از مخاطب قمقام که این کلام بین الانخرام را که عند التحقیق صدور آن از یحیی بن معین ثابت نیست به بشاشت و ابتهاج تمام در صدر کلام خود جا داده در پی هوس باطل اثبات مطعونیت این حدیث شریف فتاده و از افادات عالیه و تحقیقات غالیه ابن معین که در تشیید مبانی این حدیث شریف و ترصیص مغانی این خبر منیف ارزن من الحدید و امتن من الراسی الاطید می باشد یکسر غفلت ورزیده و اصلا گرد ادراک حقائق و اکتناه دقائق آن نگردیده و انی له ذلک و این فانه لم یحظ من افادات اعلام هذا الشأن باثر و لا عین و اقتصر لافنه و الحین علی استراق هفوات الکابلی المکبّ علی الشین و المین و باید دانست که افادات ابن معین متعلق بتصحیح و اثبات این حدیث متین بحدی مسکت و مفحم واقع شده و به نهجی ثابت و متحقق گشته است که منکرین و جاحدین این حدیث شریف اصلا تاب دم زدن بمقابله آن ندارند و هیچ جوابی از ان و لو کان سخیفا بر زبان بشاعت ترجمان خود نمی آرند چنانچه علامۀ علائی در اجوبه خود علی ما نقل عنه السیوطی فی قوت المغتذی در بیان حدیث مدینة العلم بعد ذکر سه روایت از افادات ابن معین فرموده و لم یات کلّ من تکلم فی هذا الحدیث و جزم بوضعه بجواب عن هذه الروایات الصحیحة عن یحیی بن معین و علامه فیروزآبادی در نقد الصحیح علی ما نقل عنه بعد ذکر سه روایت از افادات ابن معین گفته و لم یات من تکلّم علی
حدیث انا مدینة العلم بجواب عن هذه الروایات الثابتة عن یحیی بن معین و ابن حجر مکی در منح مکیه در ذکر این حدیث شریف نقلا عن العلائی گفته و لم یات احد ممن تکلم فی هذا الحدیث بجواب عن هذه الروایات الصحیحة عن یحیی بن معین و از جمله شواهد مصدقه کلام علائی و فیروزآبادی آنست که ذهبی در سیر اعلام النبلاء بترجمه ابو الصلت هروی حکایت توثیق یحیی بن معین ابو الصلت را و اثبات او حدیث مدینة العلم را باختصار ذکر کرده و بعد از ان بمزید اختلال حواس در باب توثیق ابو الصلت بکلامی مهمل متفوه گردیده لیکن از ایراد و اعتراض بر اثبات یحیی حدیث مدینة العلم را دم درکشیده چنانچه در سیر اعلام النبلاء گفته و قال عباس سمعت ابن معین یوثق ابا الصلت فذکر له
حدیث انا مدینه العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی عن أبی معاویة قلت جبلت القلوب علی حبّ من احسن إلیها و کان هذا بارّا بیحیی و نحن نسمع من یحیی دائما و نحتج بقوله فی الرّجال ما لم یتبرهن لنا و هن رجل انفرد بتقویته او قوة من وهاه و این کلام ذهبی
ص:578
برای مذهب اهل سنت خیلی ضرر دارد بلکه اگر گفته اید که سیلاب فنا باساس آن می داند و بنای علم جرح و تعدیل را بآب می رساند بجاست زیرا که جلالت مرتبت و علو منزلت ابن معین در علوم حدیث عموما و فن جرح و تعدیل خصوصا نزد سنیه نه چنانست که محل ارتیاب بوده باشد و شطری از ان از افادات ابو علی یحیی بن عیسی بن جزله بغدادی در مختار مختصر تاریخ بغداد و عبد الکریم بن محمد سمعانی در انساب و ابو المؤید محمد بن محمود خوارزمی در جامع مسانید ابو حنیفه و یحیی بن شرف النووی در تهذیب الاسماء و اللغات و احمد بن محمد المعروف بابن خلکان در وفیات الأعیان و ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی در مختصر فی اخبار البشر و محمد بن احمد ذهبی در سیر النبلاء و تذکرة الحفاظ و عبر فی خبر من غبر و کاشف و عمر بن مظفر الشهیر بابن الوردی در تتمّة المختصر و عبد اللّه بن اسعد یافعی در مرآة الجنان و محمد بن محمد الشهیر بابن شحنة الحلبی در روض المناظر فی علم الاوائل و الاواخر و محمود بن احمد عینی در عمدة القاری و شیخ ابو مهدی عیسی بن محمد الثعالبی الجعفری در مقالید الاسانید و مخاطب در بستان المحدثین و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء و تاج مکلل سابقا واضح و اشکار گردیده و مخاطب در باب المکائد این کتاب تحفه او را اوثق علمای اهل سنت وانموده و بنابر افاده ابن الرومی یحیی کسی هست که صرف او در باب مشایخ حدیث قائل بحق بود و باقی دیگران قائل بحق نمی شدند و راه تجاهل می رفتند چنانچه ابن جزله در مختار مختصر تاریخ بغداد گفته قال ابن الرومی ما سمعت احدا قطّ یقول الحق فی المشایخ غیر یحیی بن معین و غیره کان یتحامل بالقول و ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته و قال ابن الرومی ما سمعت احدا قط یقول الحق غیر ابن معین و غیره کان یتحامل بالقول و با این همه هر گاه نزد ذهبی حالت او چنین روی افتاده باشد که شخصی ضعیف را بسبب برّ و احسانی که با او می کرد توثیق نماید و نفع عاجل بر اجر آجل اختیار کند باز بر کدام کس اعتماد باید کرد و بقول که استناد باید نمود و کرا معتبر باید داشت ف إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ و لنعم ما قیل فی مثل هذا المقام در دهر چو من یکی و آن هم کافر*پس در همه دهر یک مسلمان نبود
قوله و قال البخاری انه منکر و لیس له وجه صحیح اقول اولا صدور این کلام جالب الملام از بخاری عظیم الاجرام در خصوص
حدیث انا مدینة العلم محل منع ست چه آنفا از تصریح علامه سخاوی در مقاصد حسنه دریافتی که بخاری در باب
حدیث انا دار الحکمة متفوه باین کلام گردیده پس ذکر آن در معرض قدح
حدیث انا مدینة العلم بعید از شان تبحر و تحقیق مخاطب یقظ افیق خواهد بود و ثانیا اگر صدور این کلام فاسد النظام از بخاری عمدة النواصب اللئام در خصوص
حدیث انا مدینة العلم ثابت هم شود پس مردود و منقوض و متروک و مرفوض خواهد بود بوجوه عدیده و دلائل عتیده اول آنکه مطعون و مقدوح و معیوب و مجروح بودن بخاری بقوادح شنیعه و مثالب فظیعه
ص:579
حسب افادات اکابر اعلام و اساطین فخام سنیه ثابت و مبرهنست و قد فصّلنا نبذا منها فی کتابنا استقصاء الافحام و ایضا فی مجلد حدیث الغدیر من هذا الکتاب بفضل اللّه المنعام پس کلام او نزد ارباب تحقیق علی الخصوص در مثل این حدیث وثیق حظی از قبول نخواهد داشت دوم آنکه بالخصوص نصب و انحراف بخاری عظیم الاعتساف بشواهد صحیحه و اعترافات صریحه اکابر سنیه واضح و روشنست کما لا یخفی علی من طالع کتابنا استقصاء الا فحام بفضل اللّه الوهاب و مجلد حدیث الولایة من هذا الکتاب پس کلام او در طعن این حدیث شریف که از فضائل جلیله و ماثر جمیله ابو الائمة الاطیاب سلام اللّه علیهم ما نفح مسک و طاب ملابست هرگز قابل ادنی التفات هم نخواهد بود سوم آنکه این حدیث شریف را عبد الرزاق بن همام الصنعانی بدو سند صحیح روایت نموده کما دریت سابقا و عبد الرّزاق از کبائر مشایخ بخاریست و بخاری در صحیح خود جابجا احادیث متکاثره ازو روایت نموده کما لا یخفی علی المتتبع پس هر گاه عبد الرّزاق که شیخ بخاریست این حدیث شریف را بدو سند صحیح روایت کرده باشد باز در وهن و هوان و فساد و بطلان قدح بخاری در این حدیث شریف نزد ارباب تیقظ و انتباه کدام مقام ارتیاب و اشتباه ست چهارم آنکه ابو عبد اللّه احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی که یکی از ائمة اربعه اهل سنتست و مفاخر او نزد سنیه بیشتر از انست که روم احصای آن توان کرد و او نیز از اجله مشایخ بخاری می باشد این حدیث شریف را کما سمعت سابقا بطرق متعدده روایت نموده و در ما سبق از افاده اخطب خوارزم و حافظ کنجی دانستی که روایت احمد در باب جناب امیر المؤمنین علیه السلام مقبول و بر کابل تصدیق محمولست و در جلا و اتضاح مثل عمود صباحست که ممکن نیست ستر ان براح و از افاده سبط ابن الجوزی دریافتی که احمد درین باب مقلد و متبوعست و هر گاه او حدیثی را روایت کند رجوع بروایت او واجبست و این معنی را سبط ابن الجوزی برای جواب جمله ایرادات مخاصمین و اعتراضات منازعین کافی و وافی می داند پس بعد درک این معنی قدح بخاری درین حدیث لائق اعتنا و التفات اعلام اثبات نخواهد شد پنجم آنکه یحیی بن معین که از اکابر حفاظ و افاخم ایقاظ و جله اثبات و ارکان ثقات علمای سنیه است و از اعاظم مشایخ بخاری می باشد بکرات و مرات اثبات این حدیث شریف نموده و بتصریح صریح تصحیح آن فرموده کما سبق آنفا پس بعد اثبات و تصحیح یحیی که شیخ بخاریست و بخاری از خرمن افادات او خوشه چینی ها نموده چگونه قدح بخاری در حدیث مدینة العلم وقعتی نزد اهل عقل سلیم خواهد داشت ششم آنکه ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید الطبری کما سمعت سابقا در کتاب تهذیب الاثار بتصریح صریح حکم بصحت
حدیث انا دار الحکمة نموده و باختیار اتحاد آن با
حدیث انا مدینة العلم بر ارباب احلام و اصحاب
ص:580
افهام صحت آن بالقطع و الیقین ظاهر و مستبین نموده پس بحمد اللّه تعالی بعد افاده این ناقد عظیم و جهبذ فخیم که جلالت شان و علو مکان او در علم حدیث بنابر اطراءات اکابر حضرات سنیه کالنار علی العلم لائح و واضحست کسی که حظّ یسیر از انصاف داشته باشد هرگز کلام صفاقت انضمام بخاری را در مقام التفات و اصغا جا نخواهد داد و ادنی وزنی برای آن در میزان احتفال و اعتنا نخواهد نهاد هفتم آنکه ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه الحاکم النیسابوریّ در کتاب مستدرک علی الصحیحین که در آن احادیث صحیحه علی شرط الشیخین روایت کرده این حدیث شریف را بطرق عدیده آورده صحت آن بنابر شرط بخاری و مسلم ببیان مبرم و تبیین محکم خود واضح و آشکار فرموده کما سبق بعون اللّه المنعام پس بعد حکم حاکم بصحت این حدیث شریف و اظهار صحیح بودن آن بنابر شرط بخاری و مسلم بحمد اللّه تعالی بر ارباب انصاف واضح و ظاهر گردید که قدح بخاری درین حدیث شریف محض عصبیت عناد و بحت اعوجیّت و لداد و ادعای منکریت آن بالیقین دعوی بی سر و پا و نبودن وجهی صحیح برای آن عین انکار و سراسر خطاست و اللّه العاصم عن التفوه بامثال هذه الهفوات و التردی فی اشباه هاتیک الهوات هشتم آنکه علامه ابن طلحه شافعی در مطالب السؤل کما علمت سابقا این حدیث شریف را از صحیح ترمذی نقل نموده و آن را از احادیث راجحه صحة و معتقدا معدود نموده پس بحمد اللّه تعالی واضح و آشکار گردید که حسب افادۀ علامه ابن طلحه نیز انکار سراسر خسار بخاری عین باطل و از حلیه صحت و سداد عاری و عاطلست نهم آنکه علامه ابو المظفر یوسف بن قزغلی المعروف بسبط ابن الجوزی در تذکرۀ خواص الامّه کما دریت فیما مضی این حدیث شریف را از فضائل ثابته مشتهره و از جمله سنت ظاهره که در ان شک و ارتیاب نیست وانموده پس حسب تصریح علامه سبط ابن الجوزی نیز قدح و جرح بخاری در این حدیث شریف هباء منثورا خواهد بود دهم آنکه حافظ ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی الشافعی در کتاب کفایة الطالب این حدیث را روایت نموده و در صدر آن کتاب افاده فرموده به اینکه احادیث ان احادیث صحیحه است پس بعد افاده حافظ کنجی که این حدیث شریف را از احادیث صحیحه تعدید نموده بر ارباب نصفت واضح و لائح می شود که ادعای بخاری منکریت این حدیث را و نفی وجه صحیح برای آن ناشی از عصبیت بائره و حروریت خاسره اوست یازدهم آنکه علامه جلال الدین سیوطی در جمع الجوامع کما سمعت فیما سبق جزم بصحت این حدیث شریف فرموده و باین جزم سراسر حزم اساس تخدیع جاحدین و معاندین خرم نموده پس حسب اختیار این علامه عمدة الکبار نیز هفوه بخاریه نزد ارباب نقد و اعتبار موجب صد ننگ و عار خواهد بود نه قابل ذکر و افتخار دوازدهم آنکه ملا علی متقی در کنز العمال کما سمعت سابقا بعون اللّه المفضال
ص:581
کلام و مقال حقائق اشتمال سیوطی عمده اهل الکمال در باب جزم بصحت این حدیث منیر بلا رد و نکیر آورده پس نزد علامه متقی نیز قدح و انکار بخاری قول شنیع و عمل فظیع خواهد بود سیزدهم آنکه محمد صدر عالم در معارج العلی همین کلام سیوطی عالیمقام در مقام اثبات اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام نقل کرده و بلا تشکیک و ارتیاب آن را تلقی نموده پس نزد او نیز قدح بخاری در این حدیث باطل و مضمحل خواهد بود چهاردهم آنکه مرزا محمد بدخشانی کما دریت سابقا این حدیث شریف را در کتاب نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البیت الاطهار که در ان التزام ایراد احادیث صحیحه نموده آورده پس حسب افاده این محقق جلیل المقدار نیز تفوه بخاری خطای واضح و عثار فاضحست پانزدهم آنکه علامه محمد بن اسماعیل الامیر الصنعانی در کتاب روضه ندیه کما عرفت باهتمام تمام اثبات این حدیث متین النظام نموده زنگ ارتیاب از صفحات خواطر ارباب الباب زدوده پس بحمد اللّه تعالی واضح و لائح گردید که حسب اختیار این جهبذ نقاد نیز تقوّل بخاری ناکب از جاده استقامت و سدادست شانزدهم آنکه مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن کما سمعت بنص صریح این حدیث شریف را حدیث مشهور صحیح فرموده و تصحیح کردن جماعات ائمه سنیه آن را ببیان رشیق ظاهر نموده و پر ظاهرست که هر گاه این حدیث شریف نزد فاضل معاصر مشهور و صحیح بوده باشد و جماعات ائمه سنیه فضلا عن جماعة واحدة بتصحیح آن پرداخته باشند یقینا و حتما و قطعا و جزما نزد حضرتش قدح و جرح بخاری از حلیه صدق و صواب عاطل و عاری و موجب کمال مذلت و خواری خواهد بود هفدهم آنکه حافظ محمد بن یوسف کنجی در کفایة الطالب کما سمعت سابقا بعد روایت این حدیث شریف بسند خود از ابن عباس گفته هذا حدیث حسن عال پس حسب این افاده حافظ کنجی ظاهر و باهر گردید که دعوی بخاری در باب منکریت این حدیث شریف باطل و مردود و زائف و مطرودست هجدهم آنکه علامه صلاح الدین العلائی اعتراف صحیح بحسن محتج به بودن این حدیث شریف نموده رد صریح بر قادحین و منکرین آن فرموده کما دریت سابقا من کتاب النکت البدیعات للسیوطی پس بحمد اللّه بحسب افادۀ او نیز بطلان دعوی منکر بودن این حدیث شریف که از بخاری عنیف عنادا للحق المنیف سرزده واضح و ظاهر گردید نوزدهم آنکه علامه مجد الدین فیروزآبادی در کتاب نقد الصحیح کما سمعت سابقا تصریح صریح فرموده به اینکه این حدیث شریف بدرجه حسن محتج به منتهی می شود پس بعون اللّه تعالی بطلان دعوی بخاری در باب منکریت این حدیث شریف از افاده فیروزآبادی عمدة الکبار نیز بر ارباب نقد و اعتبار واضح و اشکار گردید بستم آنکه علامه ابن حجر عسقلانی در فتوای خود و نیز در اجوبه احادیث متعقبه سراج قزوینی کما علمت فیما مضی بکمال صراحت حسن بودن این حدیث شریف اختیار نموده
ص:582
قدح قادح مهذار بنیان تحقیق و تنقید فرسوده پس بفضله تعالی ظاهر و باهر گردید که حسب تحقیق حافظ ابن حجر که نزد اهل سنت بامیر المؤمنین فی الحدیث ملقب می باشد دعوی منکریت این حدیث که بخاری از راه نصب و عدوان و بغض و و شنان متجاسر بر ان شده خطائی صریح و عثار فضیحست و بحدی باطل و واهیست که ابن حجر با آنکه کمال جد و جهد در تاویل اباطیل و تصحیح اضالیل بخاری می دارد کما لا یخفی علی ناظر فتح الباری از اتباع این تقوّل باطل دست برداشته بتصریح حسن بودن این حدیث شریف مرة بعد اولی اعلام تجهیل و تخجیل مقتدای نبیل خود افراشته بست و یکم آنکه شمس الدین سخاوی در مقاصد حسنه کما دریت فیما مضی تحسین این حدیث شریف نموده پس حسب افادۀ او نیز دعوی منکریت این حدیث باطل محض خواهد بود و تجاسر بخاری برین دعوی کاذبه بحت تقوّل مردود و اللّه الصّائن عن زیغ کل مشاق عنود بست و دوم آنکه جلال الدین السیوطی در تاریخ الخلفاء کما سمعت فیما سبق حکم بحسن بودن این حدیث شریف نموده و حسب این افاده نیز شناعت و فظاعت دعوی باطله بخاری در باب منکریت این حدیث محتجب و متواری نیست بست و سوم آنکه محمد بن یوسف شامی در سبل الهدی و الرشاد کما سمعت سابقا حسن بودن این حدیث شریف را صواب وانموده پس خطا بودن دعوی بخاری در باب منکریت این حدیث سامی از افاده علامۀ شامی نیز ثابت و محققست بست و چهارم آنکه ابن حجر مکی در منح مکیّه حسن بودن این حدیث را تحقیق دانسته و در تطهیر الجنان نیز آن را بسبب کثرت طرق حسن وانموده و در صواعق تصویب حسن بودن آن از بعض محققین نقل کرده و بعد درک این افادات قول بخاری بمنکریت این حدیث نزد ارباب نصفت و امعان واضح البطلان و لائح الهوان می باشد بست و پنجم آنکه محمد طاهر فتنی در تذکره در مقام تعقب قدح این حدیث شریف افاده علائی و ابن حجر مشتمل بر تحسین این حدیث منیف ذکر نموده کما سمعت سابقا پس بحسب تحقیق او نیز تقول بخاری در کمال بطلان و فساد و سقوط و انهداد خواهد بود بست و ششم آنکه محمد حجازی شعرانی در فتح المولی النصیر فی شرح الجامع الصغیر علی ما نقل عنه العزیزی فی السراج المنیر این حدیث شریف را حسن لغیره گفته پس بنابر تحقیق این حبر افیق نیز دعوی منکریت آن که از بخاری سرزده محض ادعای فاسد و تقول کاسد خواهد بود بست و هفتم آنکه عبد الحق دهلوی در اسماء الرجال مشکاة از ابن حجر تحسین این حدیث نقل نموده و در لمعات شرح مشکاة افاده کرده که ترمذی این حدیث شریف را تحسین فرموده است و نیز در ان کتاب کلام علامه فیروزآبادی که متعلق باثبات و تحقیق این حدیث شریفست و مشتمل بر تصریح صریح بحسن محتج به بودن آن می باشد آورده پس قول باطل بخاری در قدح این حدیث نزد او نیز از درجه اعتنا ساقط و از مرتبه قبول هابط خواهد بود
ص:583
بست و هشتم آنکه علی عزیزی در سراج منیر کما دریت فیما سلف حسن بودن این حدیث از شیخ خود محمد حجازی الشعرانی نقل کرده پس نزد او هم تقول بخاری از حلیه صدق و سداد عاری خواهد بود بست و نهم آنکه نور الدین شبراملسی در تیسیر المطالب السنیه کما علمت حسن بودن این حدیث را ثواب وانموده پس خطای بخاری در دعوتی منکریت آن نزد این حبر محقق نیز ثابت و محقق خواهد بود سی ام آنکه محمد ابن عبد الباقی الزرقانی در شرح مواهب لدنیّه کما مضی سابقا تصویب حسن بودن این حدیث نموده و این معنی مستلزم تخطیه بخاریست در ادعای منکریت او پس بحمد اللّه تعالی خطائی منکر بخاری درین باب حسب افاده این حبر نقاب بلا خفا و احتجاب ثابت گردید و للّه الحمد علی ذلک سی و یکم آنکه محمد صبّان المصری در اسعاف الراغبین کما مضی از بعض محققین تصویب حسن بودن این حدیث شریف نقل کرده و این معنی نیز بحمد اللّه در ثبوت خطای بخاری که جرأت بر دعوی منکریت این خبر منیف نموده کافی و وافیست سی و دوم آنکه قاضی القضاة محمد بن علی الشوکانی در کتاب فوائد مجموعه تصویب حسن بودن این حدیث شریف از ابن حجر عسقلانی نقل کرده و خود نیز آن را صواب وانموده پس خطاء بخاری در دعوی منکرۀ خویش حسب افاده علامه شوکانی که شیخ الاسلام و سلطان العلماء و امام الدنیا و خاتمة الحفاظ سنیه می باشد نیز ثابت و محقق گردید سی و سوم آنکه مرزا حسن علی محدث در تفریح الاحباب کما سمعت بودن این حدیث شریف حدیث حسن علی الصواب مصرح نموده و افادۀ این محدث مشهور نیز ابطال دعوی پر کذب و زور بخاری نکور علی الوجه الحسن می نماید و در خیبت و خسار متعنت مهذار کما ینبغی می افزاید سی و چهارم آنکه بدر الدین الزرکشی در لآلی منثوره با وصف آنکه تجاسر بخاری در قدح این حدیث شریف اولا نقل کرده لیکن من بعد بطریق تعقب تحقیق علامه علائی متعلق باثبات حسن بودن این حدیث ذکر فرموده کمال وهن و هوان طعن بخاری راس ذوی الشنئان بر اصحاب احلام و ارباب افهام واضح و لایح نموده و از تصریح علامۀ مناوی در فیض القدیر کما سمعت سابقا ثابت است که علامه زرکشی بصراحت افاده کرده که این حدیث بدرجه احسن محتج به منتهی می شود و ضعیف هم نیست چه جای آنکه موضوع باشد و ازین افاده در کمال ظهورست که جسارت سراسر خسارت بخاری نزد علامه زرکشی از خیر صواب نهایت دور و حسب تحقیق آن منقد افیق متروک و مهجور می باشد سی و پنجم آنکه ابن حجر مکی در فتاوای حدیثیه در صدر کلام بصراحت تمام حسن بودن این حدیث بلکه حسب قول حاکم ترقی آن بمرتبه صحیح مصرح فرموده من بعد رغما لآناف الجاحدین و قمعا لا رؤس المعاندین بعض اقوال زائفه مشتمل بر قدح این حدیث که از جمله آن قول بخاری
ص:584
له وجه صحیح نیز می باشد بنقل آورده معترض و مردود و مخترم و مطرود بودن آن واضح و لائح فرموده چنانچه در فتاوای حدیثیه می فرماید و امّا
حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها فهو حدیث حسن بل قال الحاکم صحیح و قول البخاری لیس له وجه صحیح و الترمذی منکر و ابن معین کذب معترض و ان ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات و تبعه الذهبی علی ذلک پس هر گاه نزد ابن حجر با این همه تعصب و تصلب که بر تو مخفی نیست قول بخاری در باب این حدیث شریف قابل اعتنا و لائق احتفال نبود بلکه مورد اعتراض و محل انتقاض گردد-شاهصاحب را سزاوار نیست که این چنین قول واهی جالب تباهی را مظهرا للتداهی موثرا للتباهی بمقابلۀ اهل حق نقل فرمایند و در مقام اثبات مطعونیت این حدیث شریف بآن احتجاج نمایند و کمال مجانبت خود از تحقیقات اکابر علمای خویش فراروی ارباب خبرت نهند و داد کمال ممارات و ملاحات در ایثار باطل لجلج و اختیار خطای اعوج و هندسی و ششم آنکه علامۀ سیوطی در کتاب درر منتثره با وصفی که انکار این حدیث شریف از بخاری ذکر نموده لیکن اعتنای بآن نکرده رجحان حسن بودن این حدیث ظاهر نموده کما سلف پس هر گاه نزد علامۀ سیوطی قول بخاری قابل التفات و اعتنا نبوده باشد ذکر فرمودن شاه صاحب آن را بمقابلۀ اهل حق ناشی از کمال شرم و حیا خواهد بود سی و هفتم آنکه علامۀ نور الدین سمهودی در جواهر العقدین با وصف نقل قدح بخاری وزنی برای آن نگذاشته بلکه باثبات و احقاق این حدیث شریف اعلام تخجیل و تعییر آن جاحد غریر برافراشته پس ذکر چنین قدح موهون و جرح مطعون جز آنکه کاشف از مبالغه شاهصاحب در تلفیق اباطیل و تزویق اضالیل باشد مثمر ثمری نیست سی و هشتم آنکه ملا علی قاری در مرقاة شرح مشکاة قدح این حدیث از بخاری ذکر کرده لیکن در مقام استدراک باثبات و احقاق این حدیث شریف مایه تعییر و تندید بخاری وحید اندوخته پس ذکر نمودن شاهصاحب چنین قدح مردود و متعقب سبب کمال حیرت و عجبست سی و نهم آنکه علامۀ مناوی در فیض القدیر قدح بخاری غریر در این حدیث رفیع اثیر نقل نموده و متعقب و منقوض و موهون و مرضوض بودن آن بافادات جمعی از ائمه اعلام و اساطین فخام خود واضح و لائح فرموده پس کمال عجبست که شاهصاحب چگونه این قدح مقدوح و جرح مطروح را بکمال خوشدلی و انبساط نقل می فرمایند و لحاظی بتحقیقات اکابر محققین و اعاظم منقدین مذهب خود در باب موهونیت آن منظور نظر نمی نمایند چهلم آنکه قاضی ثناء اللّه پانی پتی که حسب افادۀ مخاطب کما فی اتحاف النبلاء بیهقی وقت بود در سیف مسلول قدح بخاری درین حدیث ذکر کرده لیکن بمزید اظهار نصفت ناصواب بودن آن حسب افاده ابن حجر واضح نموده بلکه بعد نقل حسن بودن این حدیث شریف از ابن حجر خود افاده نموده که بکثرت شواهد حکم بصحت این حدیث توان نمود و هر گاه حال قدح بخاری باین حد رسیده باشد که قاضی ثناء اللّه هم آن را قابل التفات ندانسته بلکه
ص:585
باثبات ناصواب بودن آن برخاسته باشد پس احتجاج مخاطب بان محل کمال استبداع و استنکار ارباب اسماع و ابصار خواهد بود
قوله و قال الترمذی انه منکر غریب اقول کسانی که بهره از تحقیقات علمای محققین احبار و افادات کملای منقدین کبار برداشته اند و همت والا نهمت خود را بر تمییز حق از باطل و افراز حالی از عاطل گماشته بخوبی می دانند که ساحت ترمذی از قدح
حدیث انا مدینة العلم مبعد و مبراست و نسبت طعن در این حدیث شریف بسوی او از حلیه صحت عاطل و معری بلکه ترمذی والا مقام بروایت و اخراج این حدیث وثیق الابرام در صحیح عظیم الاحترام خود شرف اندوز گردیده بلکه بنابر تصریح بعض اعاظم سنیه بتحسین این حدیث منیف گرویده بالجمله آنچه شاه صاحب در این جا نسبت بترمذی فرموده اند سراسر باطل و ناصواب و مثل نمایش سرابست بوجوه عدیده اول آنکه ابن طلحه شافعی این حدیث شریف را از صحیح ترمذی در معرض احتجاج و استدلال نقل نموده چنانچه در مطالب السؤل در بیان معنی انزع بطین گفته و لم یزل بملازمة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یزیده اللّه تعالی علما حتی
قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فیما نقله الترمذی فی صحیحه بسنده عنه انا مدینة العلم و علی بابها و ظاهرست که اگر ترمذی در این حدیث قدح می کرد چگونه ابن طلحه بروایت او استدلال می کرد و از قدح او اعراض می ورزید دوم آنکه ابن طلحه این حدیث شریف را جای دیگر نیز در معرض استدلال و احتجاج از صحیح ترمذی نقل نموده چنانچه در مطالب السؤل در بیان شواهد علم و فضل جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و من ذلک ما رواه الامام الترمذی فی صحیحه بسنده و قد تقدم ذکره فی الاستشهاد فی صفة امیر المؤمنین بالانزع البطین
انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها و نقل الامام ابو محمّد الحسین بن مسعود القاضی البغوی فی کتابه الموسوم بالمصابیح
ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علیّ بابها لکنه صلّی اللّه علیه و سلم خص العلم بالمدینة و الدّار بالحکمة لمّا کان العلم اوسع انواعا و ابسط فنونا و اکثر شعبا و اغزر فائدة و اعم نفعا من الحکمة خصص الاعم بالاکبر و الاخصّ بالاصغر الی آخر ما سیاتی ان شاء اللّه تعالی فیما بعد و پر ظاهرست که استدلال علامه ابن طلحه باین حدیث شریف در این مقام و در مقام سابق مبنی بر روایت ترمذیست پس اگر خود ترمذی در ان قدح می نمود هرگز چنین علامه با کمال بآن احتجاج و استدلال نمی کرد سوم آنکه ابن تیمیه در منهاج گفته و
حدیث انا مدینة العلم اضعف و اوهی و لهذا انّما یعد فی الموضوعات و ان رواه الترمذی و ذکره ابن الجوزی و بین ان سائر طرقه موضوعة ازین عبارت واضح و لائحست که ابن تیمیه با وصفی که از کمال عناد و غایت لداد خود بر سر قدح و جرح این حدیث رسیده لیکن در باب روایت کردن
ص:586
ترمذی آن را چاره جز اعتراف و اقرار ندیده و پر ظاهرست که اگر خود ترمذی درین حدیث شریف قادح می بود این ناصب عنید و معاند مرید در خصوص این مقام از ذکر ان صبر و سکوت نمی نمود پس واضح و ظاهر گردید که نسبت قدح این حدیث شریف بسوی ترمذی باطل محض و کذب صرفست چهارم آنکه علامه حلی اعلی اللّه مقامه در کتاب نهج الحق ارشاد فرموده
وروی الترمذی فی صحیحه انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها و ابن روزبهان در کتاب الباطل خود بجواب آن گفته و امّا ما ذکره من صحیح الترمذی فصحیح و ازین عبارت واضحست که ابن روزبهان در نقل این حدیث شریف از صحیح ترمذی تصدیق جناب علامه نموده بنص صریح بر صحیح بودن آن روان ارباب ارتیاب علی وجه الکمال فرسوده و ظاهرست که اگر ترمذی خود قدح این حدیث می کرد و آن را غریب منکر می دانست ابن روزبهان در جواب علامه ضرور بان تعرض می نمود و هرگز راه اعتراف و تصحیح ان نمی پیمود و هذا من الظهور بمکان لا یخفی علی اصحاب الأعیان پنجم آنکه حسین بن معین الدین المیبذی این حدیث شریف را در مقام احتجاج و استدلال از جامع ترمذی نقل نموده چنانچه در فواتح شرح دیوان جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و بحکم
انا مدینة العلم و علیّ بابها که در جامع ترمذی مسطورست و
انا میزان الحکمة و علیّ لسانه که در رساله عقلیه امام غزالی مذکورست بر طالبان طریق ایقان و شاربان رحیق عرفان واجبست که متوجه باشند بباطن ملکوت موطن حضرت امیر المؤمنین الخ و واضح و لائحست که اگر خود ترمذی قادح در این حدیث شریف می بود علامه میبذی روایت او را در معرض احتجاج و استدلال ذکر نمی فرمود ششم آنکه محمد بن یوسف شامی در سبل الهدی و الرشاد در ذکر اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم گفته مدینة العلم
روی الترمذی و غیره مرفوعا انا مدینة العلم و علی بابها و الصّواب انّه حدیث حسن الخ ازین عبارت ظاهرست که علامه محمد بن یوسف شامی در مقام احتجاج باین حدیث شریف روایت کردن ترمذی را بصراحت تمام ذکر نموده و ظاهرست که اگر ترمذی در این حدیث راه قدح و جرح می پیمود مثل علامه شامی را جائز نبود که محض روایت کردن آن را باو منسوب نماید و از ذکر قدحی که خود ترمذی برین حدیث وارد نموده اعراض فرماید هفتم آنکه ابن حجر مکی در صواعق کما مر سابقا روایت کردن ترمذی این حدیث شریف را در مقام اثبات ذکر فرموده و هیچ قدحی ازو در این حدیث نقل ننموده و ظاهرست که اگر قدح ترمذی در این حدیث اصلی می داشت ابن حجر از نقل آن باز نمی ایستاد و بذکر روایت کردن او در مقام اثبات و او تحقیق نمی داد هشتم آنکه مرزا مخدوم در نواقض این حدیث شریف را از ترمذی بلا قدح و جرح آورده و به ثبت کردن آن در فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام
ص:587
راه اذعان بآن سپرده چنانچه گفته
ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها اخرجه الترمذی و پر ظاهرست که اگر ترمذی در این حدیث قدحی می کرد مرزا مخدوم که تعصب و تعنتش معلوم ارباب علومست هرگز همت خود را بر اثبات این حدیث در فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام بر نمی گماشت و در صورت ذکر خود را از نقل قدح و جرح ترمذی در ان باز نمی داشت نهم آنکه شیخ بن عبد اللّه العیدروس در عقد نبوی روایت کردن ترمذی این حدیث شریف را در مقام اثبات ذکر نموده کما دریته فیما سبق و این معنی بحمد اللّه دلالت بر عدم صدور قدح این حدیث از ترمذی دارد و قد مضی تقریبه آنفا و هم آنکه محمود بن محمد الشیخانی القادری در صراط سوی در مقام اثبات این حدیث شریف روایت کردن ترمذی را ذکر نموده و ازینجا نیز بطلان صدور قدح این حدیث از ترمذی واضح و لائح می شود یازدهم آنکه شیخ عبد الحق دهلوی در رجال مشکاة در مقام اثبات این حدیث شریف اخراج ترمذی را ذکر نموده و این افاده نیز بحمد اللّه المنان مبین بطلان صدور قدح این حدیث از ترمذی می باشد دوازدهم آنکه نور الدین شبر املسی در تیسیر المطالب السنیه در شرح اسماء جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم کما سمعت سابقا گفته قوله مدینة العلم
روی الترمذی و غیره مرفوعا انا مدینة العلم و علی بابها و الصواب انّه حدیث حسن کما قاله الحافظ العلائی و ابن حجر ازین عبارت واضحست که شبر املسی در مقام اثبات اسم مدینة العلم برای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم این حدیث شریف را آورده و روایت کردن ترمذی آن را ثابت نموده و این معنی نیز برای ابطال دعوی قدح ترمذی در این حدیث شریف کافی و بسندست سیزدهم آنکه ابراهیم کردی کورانی در نبراس کما سمعت فیما مضی گفته و امّا انه باب مدینة علمه
فی قوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها رواه البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الترمذی و الحاکم عن علیّ ازین عبارت ظاهرست که ابراهیم کردی در مقام اثبات بودن جناب امیر المؤمنین علیه السلام باب مدینه علم رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله ماهب القبول این حدیث شریف را ذکر نموده و در مقام اثبات آن احتجاج بتخریج ترمذی نیز نموده و هذا ایضا ممّا یدفع صدور قدح هذا الحدیث عن الترمذی المنیف چهاردهم آنکه محمد بن عبد الباقی الزرقانی در شرح مواهب لدنیه در مقام شرح اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم کما سمعت فیما سبق گفته مدینة العلم کما
قال صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها رواه الترمذی و الحاکم و صححه و غیرهما عن علیّ و الحاکم ایضا و الطبرانی و ابو الشیخ و غیرهم عن ابن عباس الخ ازین عبارت پیداست
ص:588
که زرقانی برای اثبات بودن مدینة العلم از اسمای آن جناب صلّی اللّه علیه و اله و سلم
حدیث انا مدینة العلم را ذکر کرده و در مقام اثبات آن روایت کردن ترمذی آن را نیز ثابت نموده و ظاهرست که اگر خود ترمذی قادح در این حدیث می بود ذکر روایت کردن او در مقام اثبات و احتجاج از مثل زرقانی بظهور نمی رسید پانزدهم آنکه محمد بن علی الصبان المصری در اسعاف الراغبین کما دریت فیما مضی در مقام اثبات این حدیث شریف روایت کردن ترمذی را ذکر نموده پس حسب افادۀ فاضل صبان نیز دعوی صدور قدح این حدیث از ترمذی عمدة الأعیان در کمال وهن و هوان خواهد بود شانزدهم آنکه علامۀ عجیلی در ذخیرة المآل کما سمعت سابقا در شرح شعر و دعوة الحق و باب العلم و اعلم الصحب بکلّ حکم
گفته و
اخرج الترمذی انه قال صلی اللّه علیه و سلّم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و لهذا کانت الطرق و السّلسلات راجعة إلیه ازین عبارت واضحست که علامۀ عجیلی حدیث مدینة العلم را بروایت ترمذی در مقام اثبات باب العلم و اعلم الصحابة بودن جناب امیر المؤمنین علیه السلام وارد نموده و پر ظاهرست که اگر ترمذی در این حدیث شریف مرتکب قدح می شد علامۀ عجیلی جائز نمی داشت که بروایت مقدوحه خود ترمذی در مثل این مطلب احتجاج و استناد می کرد و ذلک ظاهر کلّ الظهور و لکن مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اَللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ
هفدهم آنکه حسب تصریح شیخ عبد الحق دهلوی در لمعات شرح مشکاة ثابت و متحقق هست که ترمذی تحسین این حدیث شریف نموده یعنی این حدیث را حدیث حسن گفته و هذه عبارته کما سمعت سابقا و اعلم انّ المشهور من لفظ الحدیث فی هذا المعنی
انا مدینة العلم و علیّ بابها و قد تکلم النّقاد فیه و اصله من أبی الصّلت عبد السّلام و کان شیعیّا و قد تکلم فیه و صحح هذا الحدیث الحاکم و حسنه الترمذی الخ ازین عبارت بکمال ظهور واضح و لائحست که حاکم این حدیث شریف را تصحیح کرده و ترمذی تحسین آن نموده پس بحمد اللّه ظاهر و باهر گردید که ادعای باطل شاهصاحب در باب قدح ترمذی خطی از واقعیت ندارد بلکه کذب صریح و افترای فضیح و عضیهه شنیعه و فریه فظیعه می باشد و ترمذی عظیم التثبیت و الاتقان در صحیح جلیل الشأن خود اخراج این حدیث رفیع المکان نموده است و علاوه بر اخراج و ادراج بتحسین آن حسم بنیان ارتیاب ارباب بغض و شنان نیز فرموده فللّه دره و علیه اجره هجدهم آنکه سیوطی در کتاب النکت البدیعات که آن را بالخصوص برای بیان تعقبات خود بر موضوعات ابن الجوزی تصنیف نموده کما سمعت سابقا گفته
حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها آورده من حدیث علیّ و ابن عباس و جابر قلت حدیث علیّ اخرجه الترمذی و الحاکم و حدیث ابن عباس اخرجه الحاکم و الطبرانی و حدیث جابر اخرجه الحاکم الخ
ص:589
ازین عبارت واضح و ظاهرست که ابن الجوزی
حدیث انا مدینة العلم را بروایت جناب امیر المؤمنین علیه السلام و ابن عباس و جابر در موضوعات وارد نموده و علامه سیوطی در مقام رد جسارت او برآمده افاده می نماید که روایت جناب امیر المؤمنین علیه السلام را ترمذی و حاکم اخراج کرده اند پس بحمد اللّه تعالی ثابت و محقق گردید که ترمذی
حدیث انا مدینة العلم را بروایت جناب امیر المؤمنین علیه السلام اخراج نموده و این روایت و اخراج او به نهجی واقع شده که قابل استدلال و احتجاج بر قادحین این حدیث واضح الفجاجست و ظاهرست که اگر ترمذی در این حدیث شریف مرتکب طعن و قدح می گردید احتجاج باخراج او و رد جسارت ابن الجوزی بان هرگز درست نمی شد و ذلک ظاهر کل الظّهور
نوزدهم آنکه سیوطی در لآلی مصنوعه کما دریت سابقا بعد نقل قدح ابن الجوزی در این حدیث شریف گفته قلت حدیث علیّ اخرجه الترمذی و حدیث ابن عباس اخرجه الحاکم فی المستدرک الخ ازین عبارت واضحست که علامه سیوطی اخراج ترمذی را در ردّ جسارت ابن الجوزی ذکر می کند و بان استدلال و احتجاج می نماید پس بحمد اللّه تعالی ظاهر و باهر گردید که اخراج ترمذی این حدیث شریف را حق ثابت و صحیحست و دعوی قدح ترمذی در ان باطل محض و صریح بستم آنکه علامه شوکانی در فوائد مجموعه کما سمعت سابقا اولا قدح این حدیث شریف از بعض متعنتین نقل کرده و من بعد در معرض جواب از ان گفته و اجیب عن ذلک بان محمّد بن جعفر البغدادی الفیدی قد وثقه یحیی بن معین و آن ابا الصلت الهروی قد وثقه ابن معین و الحاکم و قد سئل یحیی عن هذا الحدیث فقال صحیح و اخرجه الترمذی عن علی مرفوعا و اخرجه الحاکم فی المستدرک عن ابن عباس مرفوعا و قال صحیح الاسناد الخ ازین عبارت واضحست که علامه شوکانی در مقام جواب از قدح این حدیث شریف امور عدیده نقل کرده که از جمله آن اخراج ترمذی نیز می باشد پس بحمد اللّه تعالی واضح و لائح گردید که اخراج ترمذی این حدیث شریف را در مقام جواب قدح آن لائق تمسک و استدلالست و ادعای قدح ترمذی در ان بحت افترا و عین اضلال وَ کَفَی اَللّهُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْقِتالَ -
قوله و ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات اقول احتجاج مخاطب با صفات بذکر کردن ابن الجوزی این حدیث شریف را در موضوعات از طرائف احتجاجات و غرائب استدلالاتست زیرا که بنابر افادات اکابر علمای اعلام و تصریحات افاخم کملای عظام و تحقیقات منقدین والا مقام و تنقیدات محققین ذوی الاحترام سنیه ابن الجوزی و کتاب الموضوعات او هر دو از درجه اعتبار و اعتماد سافل و ساقط و از مرتبه رکون و استناد نازل و هابط می باشند در این مقام شطری از کلمات و نبذی از عبارات که مصدق کلام عبد مستهام باشد بگوش حقائق نیوش باید شنید و بهره کافی و وافی از نقد و اعتبار و تفهم و استبصار باید گزید عز الدین بن الاثیر الجزری در تاریخ کامل در وقائع سنه سبع و تسعین و خمسمائة گفته و فی هذه
ص:590
السنة فی شهر رمضان توفی ابو الفرج عبد الرحمن بن علی بن الجوزی الحنبلی الواعظ ببغداد و تصانیفه مشهورة و کان کثیر الوقیعة فی الناس لا سیما فی العلماء المخالفین لمذهبه و الموافقین له و کان مولده سنة عشر و خمسمائة و ابو الفداء الایوبی در مختصر فی اخبار البشر در وقائع سنه سبع و تسعین و خمسمائة گفته و فیها فی رمضان توفی ابو الفرج عبد الرحمن بن علی بن الجوزی الحنبلی الواعظ المشهور و تصانیفه مشهورة و کان کثیر الوقیعة فی العلماء و کان مولده سنة عشر و خمسمائة و حسین بن محمد دیاربکری در تاریخ خمیس گفته و فی سنة سبع و تسعین و خمسمائة مات ببغداد شیخ الوقت العلامة جمال الدین ابو الفرج عبد الرحمن بن علی بن الجوزی الحنبلی الواعظ ببغداد صاحب التصانیف و تصانیفه مشهورة و کان کثیر الوقیعة فی الناس لا سیما العلماء المخالفین لمذهبه و کان مولده سنة عشر و خمسمائة کذا فی الکامل و ابن اثیر در تاریخ کامل در حوادث سنه ثلاث و ستین و خمسمائة در ترجمه عبد الکریم سمعانی گفته و قد جمع مشیخته فزادت عدتهم علی اربعة آلاف شیخ و قد ذکره ابو الفرج بن الجوزی ففظعه فمن جملة قوله فیه انه کان یاخذ الشیخ ببغداد و یعبر به الی فوق نهر عیسی فیقول حدثنی فلان بما وراء النهر و هذا بارد جدا فان الرّجل سافر الی ماوراء النهر حقّا و سمع فی عامة بلاده من عامة شیوخه فایّ حاجة به الی هذا التدلیس البارد و انّما ذنبه عند ابن الجوزی انّه شافعی و له اسوة بغیره فان ابن الجوزی لم یبق علی احد الاّ مکثری الحنابلة و ابو الفداء در مختصر فی اخبار البشر در وقائع سنة اثنتین و ستین و خمسمائة بترجمه عبد الکریم سمعانی گفته و قد جمع مشیخته فزادت عدتهم علی اربعة آلاف شیخ و قد ذکره ابو الفرج ابن الجوزی فاوقع فیه فمن جملة قوله فیه انه کان یاخذ الشیخ ببغداد و یعبر به الی فوق نهر عیسی و یقول حدثنی فلان بما وراء النهر و هذا بارد جدّا لأن السمعانی المذکور سافر الی ماوراء النهر حقّا فایّ حاجة به الی هذا التدلیس و انّما ذنبه عند ابن الجوزی انه شافعی و له اسوة بغیره فان ابن الجوزی لم یبق علی احد غیر الحنابلة و ابن الوردی در تتمّة المختصر فی اخبار البشر در وقائع سنه مذکوره بترجمه عبد الکریم سمعانی گفته و کان ابن الجوزی یقول انه کان یاخذ الشیخ ببغداد و یعبر به الی ما فوق نهر عیسی و یقول حدثنی فلان بما وراء النهر و هذا بارد فایّ حاجة للسمعانی الی هذا التدلیس و قد سافر الی ما وراء النّهر و ذنبه عند ابن الجوزی انه شافعی فابن الجوزی لم یبق علی احد غیر الحنابلة و ابو محمد عبد اللّه بن اسعد یافعی در مرآة الجنان گفته سنة خمس و تسعین و خمسمائة فیها بغت الخلیفة خلع السلطنة لخوارزم شاه و فیها اخرج ابن الجوزی
ص:591
من سجن واسط و تلقاه الناس و بقی فی المطمورة خمس سنین کذا ذکره الذهبی و لم یتبین لای سبب سجن و کنت قد سمعت فیما مضی انه حبس بسبب الشیخ عبد القادر بانه کان ینکر علیه و کان بینه و بین ابیه عداوة بسبب الانکار المذکور و اخبرنی من وقف علی کتاب له ینکر فیه علی قطب الاولیاء تاج المفاخر الّذی خضعت لقدمه رقاب الاکابر الشیخ محیی الدّین عبد القادر قدس اللّه روحه و نور ضریحه و انکار ابن الجوزی علیه و علی غیره من الشیوخ اهل المعارف و النور من جملة الخذلان و تلبیس الشیطان و الغرور و العجب منه فی انکاره علیهم و بمحاسنهم یطرز کلامه فقد ملأت و الحمد للّه محاسنهم الوجود فلا مبالاة بذم کل مغرور و حسود و نیز یافعی در مرآة الجنان در وقائع سنه ست و تسعین و خمسمائة بترجمه ابن الجوزی گفته قلت و کلام ابن الجوزی و ان افتخر فهو بالنسبة الی کلام القطب عبد القادر محقر و لو سلم من طعنه و انکاره علی المشایخ علماء الباطن لبقی مکتسیا بحلل المحاسن و قد قدمت ذکر ذلک الانکار و انشدت فی الفرق بین الکلام ابیاتا من الاشعار فی تاریخ سنة خمس و تسعین و خمسمائة التی اخرج فیها من السجن و فی سنة احدی و ستین التی فیها ترجمة الشیخ عبد القادر رضی اللّه عنه و شیخ عبد الحق دهلوی در اسماء الرجال مشکاة بترجمه ابن الجوزی گفته و له کتاب مشهور مسمّی بتلبیس ابلیس بین فیه ما تطرق الی طوائف الناس من شر الشیطان مما وقعوا فیه من البدعة و خلاف السّنة و خصّ من بینهم الصوفیة بالرد و الانکار و ردّ علیهم فیما نقل من الحکایات من غلبة الحال و طفح السّکر اشد رد و انکار و نسبهم الی الجهل و الجنون مع تطریره کتبه بکلماتهم و غریب حکایاتهم و ان حلف فی کتابه هذا ان غرضه اظهار السنة لیتبع و تعریف وجوه الضلال لتحذر لا تشنیع عباد اللّه الصالحین و لکن مجاوزة الحدّ فی الرّد و التشنیع یدل علی خلاف ذلک قال الشیخ الامام القیم الفاروق سیدی الاحمدین زروق و لذلک اطرحه المحققون و حذر منه الناصحون لإیراثه سوء الظنّ علی الکبراء الکمل و قد یکون للولیّ الزلة و الزلات و الهفوة و الهفوات لعدم العصمة و غلبة الاقدار کما اشار إلیه الجنید رحمه اللّه وَ کانَ أَمْرُ اَللّهِ قَدَراً مَقْدُوراً و لا بدّ من ستر زلل الائمّة نعم او حسنت النیّة فی ذلک و احتیج الی الردّ فی مقام النصح و التذکیر فلیعرض علی القول دون تعیین القائل و یعرض بعظمته و جلالته مع اقامة قدره إذ ستر زلل الائمّة واجب و صیانة الدین اوجب و الانصاف فی الحق لازم و لا خیر فی دیانة یصحبها هوی و هذا الطریق اسلم و قد قیل اسلم تسلم و نیز شیخ عبد الحق دهلوی در اسماء رجال مشکاة بترجمه ابن الجوزی گفته و کان ابن الجوزی عالما فاضلا
ص:592
قد غر فی شبابه بفضله و کتابه متقشفا غلیظا خشنا عافاه اللّه بعیدا عن طریقة القوم و محبتهم و الاعتقاد فیهم و اشدّ من ذلک کلّه انه کان ببغداد فی زمن سیّدی الشیخ محیی الدین عبد القادر الجیلانی و کان محروما من برکات محبته و حسن عقیدته و کان یسلک معه رضی اللّه عنه طریقة الاجتناب و الاستنکار حتی کان انّه صنف کتابا فی ذکر زهاد زمانه ببغداد و غیره من البلاد و لم یکمله بجمیل ذکره رضی اللّه عنه و کان هذا منه جهلا و غرورا بظاهر العلوم و الفضائل و ذکر الشیخ الکامل العارف باللّه خواجه محمد پارسا قدس سره فی الفصول الستة فی ذکر ابن الجوزی هو الشیخ الحافظ ابو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد بن علی البکری البغدادی المعروف بابن الجوزی و کان اماما حافظا فصیحا متبحرا فی انواع العلوم مصنفا فیها و کان له مائتان و خمسون تصنیفا و کان صاحب القبول التام عند الخاص و العامّ و کانت ولادته ببغداد فی سنة ثمان و خمسمائة و توفی بها فی رمضان سنة سبع و تسعین و خمسمائة و اخرج من سجن واسط سنة خمس و تسعین و تسعمائة و قد بقی فی المطمورة خمس سنین بسبب انکاره علی الشیخ عبد القادر قطب الأولیاء تاج المفاخر و انکار ابن الجوزی المذکور علیه و علی غیره من الشیوخ اهل المعارف من جملة الخذلان و تلبیس الشیطان و الغرور و العجب منه فی انکاره علیهم و بمحاسن کلماتهم و ذکر مقاماتهم و حالاتهم یطرز کلامه فلو سلم ابن الجوزی من طعنه و انکاره علی المشایخ علماء الباطن لبقی مکتسیا بحلل المحاسن و الجوزی نسبة الی موضع یقال له فرضة الجوز و ابوه کان یعمل الصفر و کان ولده محیی الدین یوسف محتسب بغداد و تولی تدریس المستنصریة بطائفة الحنابلة انتهی و نیز شیخ عبد الحق دهلوی در شرح فارسی مشکاة بترجمه ابن الجوزی گفته و ابن جوزی را کتابیست مشهور مسمی بتلبیس ابلیس بیان کرده است در وی طریقهای که راه یافته ست شیطان بطوائف مردم و واقع شده اند در بدعت و خلاف سنت خصوصا بر طائفه صوفیه و مبالغه کرده در رد و انکار بر ایشان و در آنچه منقولست ازین قوم از حکایات بغلبه حال یا طفح سکر و نسبت کرده بزرگان این طائفه علیه را را بجهل و جنون و حماقت و با وجود آنکه کتابهای خود را مطرز ساخته است بکلمات غریب و حکایات عجیب ایشان و بحقیقت این نیز از تلبیس ابلیسست که بر وی ازین راه درآمده و مغرور ساخت و وی اگر چه سوگند می خورد که غرض من اظهار علم و تائید سنت ست تا اتباع آن کنند نه تشنیع عباد اللّه الصالحین و لیکن افراط و تجاوز وی از حد اعتدال در رد و تشنیع دلالت بر خلاف آن دارد و ظاهر می شود که وی از منکران این طائفه علیه است و نزاع حقیقی دارد بایشان و سیدی احمد زروق گفته است که تحذیر کرده اند ناصحان ازین کتاب وی که مورث سوء ظنست بر کبار مشایخ و گفته که ولی را لغزشها و زلتها
ص:593
می باشد از جهت عدم عصمت و غلبه حال و سابقه تقدیر و لازمست ستر زلات ائمۀ هفوات کبار و اگر بناگهان در مقام نصیحت و تذکیر تنبیه بر ان مصلحت افتد باید که تعرض بر قول کند بی تعیین بر قائل زیرا که ستر زلل ائمه واجبست و انصاف در حق لازم و دیانتی که مصاحب و مشوب بهوای نفس باشد معلول و این طریق اسلمست و اسلم تسلم انتهی و نیز شیخ عبد الحق دهلوی در شرح فارسی مشکاة بترجمۀ ابن الجوزی گفته و بالجمله بود ابن جوزی عالم و فاضل و لکن مغرور شد بعلم و فضل و جوانی خود و بود متقشف غلیظ خشن عافاه اللّه و بعید بود از طریقه قوم و محبت و اعتقاد ایشان و سخت تر از همه آنکه در بغداد بوده در زمان کرامت نشان شیخ محیی الدین عبد القادر جیلانی و محروم بود از برکات محبت و حسن عقیدت بایشان و سلوک می کرد بآن حضرت طریقه اجتناب و انکار را اعاذنا اللّه من ذلک تا آنکه بود تصنیف می کرد کتاب در ذکر زهاد و عباد زمان خود از بغداد و غیر ان از بلاد و توشیح و تکمیل نمی کرد آن را بجمیل ذکر حضرت شیخ و شمرده شده است این حال از روی جهل و غرور بظاهر علم و فضل و شیخ عالم عارف کامل خواجه محمد پارسا قدس اللّه روحه و افاض علی المستفیدین فیوضه و فتوحه در فصول سته که از تصانیف ایشانست در ذکر ابن جوزی بتقریب فرموده اند که هو الشیخ الحافظ ابو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمّد بن علی البکری البغدادی المعروف بابن الجوزی بود امام حافظ فصیح متبحر مصنف در اقسام علوم دویست و پنجاه تصنیف کرد و بود مر او را قبول تام نزد خاص و عام و بود ولادت او ببغداد سنه ثمان و خمسمائة و وفات یافت در رمضان سنة سبع و تسعین و خمسمائة و بیرون آورده شد از زندان واسط و پنهان ماند در نهانخانه پنجسال بسبب انکار وی بر شیخ عبد القادر قطب الاولیاء و تاج المفاخر بجهت انکار ابن الجوزی مذکور بر شیخ و بر غیر وی از شیوخ اهل المعارف و بود این انکار وی از جمله خذلان و تلبیس شیطان و غرور و عجب از وی در انکار وی بر ایشان و حال آنکه بمحاسن کلمات و ذکر مقامات و حالات ایشان مطرز می گرداند کلام خود را و اگر سلامت می ماند ابن جوزی از طعن و انکار وی بر مشایخ و علمای باطن پاینده و سلامت می ماند و متلبس و متحلی بحلل محاسن و بود پسر وی محیی الدین یوسف محتسب بغداد بود و متولی شد تدریس مدرسه مستنصریه را مر طائفه از حنابله را تا اینجا کلام خواجه محمد پارساست بلفظه رحمة اللّه علیه رحمة واسعة انتهی و ذهبی در میزان الاعتدال در ترجمه ابان بن یزید العطار گفته ثم قال ابن عدی هو حسن الحدیث متماسک یکتب حدیثه و عامتها مستقیمة و ارجو انّه من اهل الصدق قلت بل هو ثقة حجّة ناهیک بانّ احمد بن حنبل ذکره فقال کان ثبتا فی کل المشایخ و قال ابن معین و النّسائی ثقة و قد آورده ایضا العلامة ابو الفرج بن الجوزی فی الضعفاء و لم یذکر فیه اقوال من وثقه و هذا من عیوب کتابه یسرد الجرح و یسکت عن التوثیق و لو لا ان ابن عدی و ابن الجوزی ذکروا ابان بن یزید
ص:594
لمّا ذکرته اصلا و نیز ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته قرأت بخط الموقانی ان ابن الجوزی شرب البلاذر فسقطت لحیته فکانت قصیرة جدا و کان یخضبها بالسواد و کان کثیر الغلط فیما یصنفه فانه کان یفرغ من الکتاب و لا یعتبره قلت له و هم کثیر فی توالیفه یدخل علیه الدّاخل من العجلة و التحویل الی مصنف آخر و من ان اجلّ علمه من کتب و صحف ما مارس فیه ارباب العلم کما ینبغی و ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان بترجمۀ ثمامة بن الاشرس البصری گفته و ذکر ابو منصور بن طاهر التمیمی فی کتاب الفرق بین الفرق ان الواثق لما قتل احمد بن نصر الخزاعی و کان ثمامة ممن سعی فی قتله فاتفق انه حج فقتله ناس من خزاعة بین الصفا و المروة و اورد ابن الجوزی هذه القصة فی حوادث سنة ثلث عشرة و ترجم لثمامة فیمن مات فیها و فیها تناقض لان قتل احمد بن نصر تاخر بعد ذلک بدهر طویل فانه قتل فی خلافة الواثق سنة بضع و عشرین فکیف یقتل قاتله سنة ثلاث عشرة و الصواب انه مات فی سنة ثلاث عشرة و دلت هذه القصة علی ان ابن الجوزی حاطب لیل لا ینتقد ما یحدث به و سیوطی در طبقات الحفاظ بترجمه ابن الجوزی گفته قلت قال الذهبی فی التاریخ الکبیر لا یوصف ابن الجوزی بالحفظ عندنا باعتبار الصّنعة بل باعتبار کثرة و اطلاعه و جمعه و شمس الدین داودی در طبقات المفسرین بترجمۀ ابن الجوزی گفته قال الذهبی فی التاریخ الکبیر لا یوصف ابن الجوزی بالحفظ عندنا باعتبار الصنعة بل باعتبار کثرة اطلاعه و جمعه
و ابن الصلاح در کتاب علوم الحدیث گفته و لقد اکثر الّذی جمع فی هذا العصر الموضوعات فی نحو مجلدین فاودع فیها کثیرا ممّا لا دلیل علی وضعه و انما حقه ان یذکر فی مطلق الاحادیث الضعیفة و محمد بن ابراهیم بن سعد اللّه بن جماعة الکتانی در کتاب المنهل الروی فی علم اصول حدیث النبی ص گفته و صنف الشیخ ابو الفرج بن الجوزی کتابه فی الموضوعات فذکر کثیرا من الضعیف الّذی لا دلیل علی وضعه و طیبی در کاشف شرح مشکاة در ذکر حدیث موضوع گفته و قد صنف ابن الجوزی فی الموضوعات مجلدات قال ابن الصلاح اودع فیها کثیرا ممّا لا دلیل علی وضعه و انما حقه ان یذکر فی الاحادیث الضعیفة و نیز طیبی در مختصر خلاصه گفته و قد صنف ابن الجوزی فی الموضوعات مجلدات قال ابن الصّلاح اودع فیها کثیرا من الاحادیث الضعیفة مما لا دلیل علی وضعه و حقها ان یذکر فی الاحادیث الضعیفة و اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی در کتاب الباعث الحثیث علی ما نقل عنه گفته و قد صنف الشیخ ابو الفرج بن الجوزی کتابا حافلا فی الموضوعات غیر انه ادخل فیه ما لیس منه و اخرج عنه ما کان یلزمه ذکره فسقط علیه و لم یهتد إلیه و زین الدین العراقی در شرح الفیة الحدیث در ذکر حدیث موضوع بشرح شعر و اکثر الجامع فیه إذ خرج
ص:595
لمطلق الضعف عنی ابا الفرج
گفته قال ابن الصلاح و لقد اکثر الّذی جمع فی هذا العصر الموضوعات فی نحو مجلدین فاودع فیها کثیرا ممّا لا دلیل علی وضعه و انّما حقه ان یذکر فی مطلق الاحادیث الضعیفة و أراد ابن الصلاح بالجامع المذکور ابا الفرج ابن الجوزی و اشرت الی ذلک بقولی عنی ابا الفرج و ابن حجر در فتح الباری بعد اثبات حدیث سد ابواب إلا باب علی علیه السلام گفته و قد اورد ابن الجوزی هذا الحدیث فی الموضوعات و اخرجه من حدیث سعد بن أبی وقاص و زید بن ارقم و ابن عمر مقتصرا علی بعض طرقه عنهم و اعله ببعض من تکلم فیه من رواته و لیس بقادح لما ذکرت من کثرة الطرق و اعله ایضا بانه مخالف للاحادیث الصّحیحة الثابتة فی باب أبی بکر و زعم انه من وضع الرافضة قابلوا به الحدیث الصحیح فی باب أبی بکر انتهی و اخطأ فی ذلک خطاء شنیعا فانه سلک رد الاحادیث الصّحیحة بتوهمه المعارضة مع ان الجمع بین القصتین ممکن و نیز ابن حجر عسقلانی در کتاب القول المسدّد فی الذب عن مسند احمد در ذکر احادیث سد الابواب إلا باب علی علیه السلام علی ما نقل عنه گفته قول ابن الجوزی فی هذا الحدیث انه باطل و انه موضوع دعوی لم یستدل علیها الاّ بمخالفة الحدیث الّذی فی الصّحیحین و هذا اقدام علی ردّ الاحادیث الصحیحة بمجرد التوهم و لا ینبغی الاقدام علی الحکم بالوضع الاّ عند عدم امکان الجمع و لا یلزم من لم تعذر الجمع فی الحال انه لا یمکن بعد ذلک لان فوق کل ذی علم علیم و طریق الورع فی مثل هذا ان لا یحکم علی الحدیث بالبطلان بل یتوقف فیه الی ان یظهر لغیره ما لم یظهر له و هذا الحدیث من هذا الباب هو حدیث مشهور له طرق متعددة کل طریق منها علی انفراده لا تقصر عن رتبة الحسن و مجموعها مما یقطع بصحته علی طریقة کثیر من اهل الحدیث و سخاوی در فتح المغیث شرح الفیه الحدیث گفته و یوجد الموضوع کثیرا فی الکتب المصنفة فی الضعفاء و کذا فی العلل و لقد اکثر الجامع فیه مصنفا نحو مجلدین إذ خرج عن موضوع کتابه لمطلق الضعف حیث اخرج فیه کثیرا من الاحادیث الضعیفة التی لا دلیل معه علی وضعها و عنی ابن الصلاح بهذا الجامع الحافظ الشهیر ابا الفرج ابن الجوزی بل ربما ادرج فیها الحسن و الصّحیح ممّا هو فی احد الصّحیحین فضلا عن غیرهما و هو مع اصابته فی اکثر ما عنده توسع منکر ینشأ عنه غایة الضرر من ظن ما لیس بموضوع بل هو صحیح موضوعا مما قد یقلده فیه العارف تحسینا للظنّ به حیث لم یبحث فضلا عن غیره و لذا انتقد العلماء صنیعه اجمالا و الموقع له استناده فی غالبه بضعف راویه الّذی رمی بالکذب مثلا غافلا عن مجیئه من وجه آخر و ربّما یکون اعتماده فی التفرد قول غیره ممن یکون کلامه فیه محمولا علی النسبی
ص:596
و نیز سخاوی در فتح المغیث شرح الفیة الحدیث گفته ثم انّ من العجب ایراد ابن الجوزی فی کتابه العلل المتناهیة فی الاحادیث الواهیة کثیرا ممّا آورده فی الموضوعات کما انّ فی الموضوعات کثیرا من الاحادیث الواهیة بل قد اکثر فی تصانیفه الوعظیة و ما اشبهها من ایراد الموضوع و شبهه قال شیخنا وفاته من نوعی الموضوع و الواهی فی الکتابین قدر ما کتب قال و لو انتدب شخص لتهذیب الکتاب ثم لالحاق ما فاته لکان حسنا و الا فیما تقرر عدم الانتفاع به الا للناقد إذ ما من حدیث الاّ و یمکن ان لا یکون موضوعا و سیوطی در صدر لآلی مصنوعه گفته و بعد فان من مهمات الدین التنبیه علی ما وضع من الحدیث و اختلق علی سیّد المرسلین صلی اللّه علیه و علی آله و صحابته اجمعین و قد جمع فی ذلک الحافظ ابو الفرج ابن الجوزی کتابا فاکثر فیه من اخراج الضعیف الذی لم ینحط الی رتبة الوضع بل و من الحسن و من الصّحیح کما نبه علی ذلک الائمّة الحفاظ و منهم ابن الصّلاح فی علوم الحدیث و اتباعه و نیز سیوطی در لآلی مصنوعه گفته و اعلم انه جرت عادة الحفاظ کالحاکم و ابن حبان و العقیلی و غیرهم انهم یحکمون علی حدیث بالبطلان من حیثیة سند مخصوص لکون راویه اختلق ذلک السند لذلک المتن و یکون ذلک المتن معروفا من وجه آخر و یذکرون ذلک فی ترجمة ذلک الراوی یجرحونه به فیغتر ابن الجوزی بذلک و یحکم علی المتن بالوضع مطلقا و یورده فی کتاب الموضوعات و لیس هذا بلائق و قد عاب علیه النّاس ذلک آخرهم الحافظ ابن حجر و هذا الموضع من ذلک و قد قال الحاکم فی ترجمة شیخه أبی بکر محمّد بن احمد بن هارون الشافعی دخلت یوما علی أبی محمّد عبد اللّه بن احمد الثقفی المزکی فعرض علی حدیثا
عنه باسناد مظلم عن الحجاج بن یوسف قال سمعت سمرة بن جندب رفعه من أراد اللّه به خیرا فقهه فی الدین فقلت هذا باطل و انما تقرب به إلیک ابو بکر الشافعی لانک من ولد الحجاج انتهی و معلوم ان هذا المتن صحیح من طرق اخری و انّما نحکم علیه بالبطلان من حیثیة هذا السند المخصوص الّذی اختلقه ابو بکر و کثیرا ما تجدهم یقولون هذا الحدیث بهذا الاسناد باطل أی و هو بغیره لیس بباطل فمثل هذا لا یذکر فی کتب الموضوعات و انما یذکر فی کتب الجرح و التعدیل فی ترجمة الراوی الّذی یراد جرحه و نیز سیوطی در لآلی مصنوعه در تحقیق حدیث من قراءة الکرسی دبر کل صلاة مکتوبة لم یمنعه من دخول الجنّة الا ان یموت گفته و قال الحافظ ابن حجر فی تخریج احادیث المشکاة غفل ابن الجوزی فاورد هذا الحدیث فی الموضوعات و هو اسمج ما وقع له و قال الحافظ شرف الدین الدمیاطی فی جزء جمعه فی تقویة هذا
ص:597
الحدیث محمّد بن حمیر القضاعی الشبلنجی الحمصی کنیته ابو عبد الحمید احتج به البخاری فی صحیحه و کذلک محمد بن زیاد الألهانی ابو سفیان الحمصی احتج به البخاری ایضا و قد تابع ابا امامة علی بن أبی طالب و عبد اللّه بن عمرو بن العاصی و المغیرة بن شعبة و جابر و انس فرووه عن النّبی صلّی اللّه علیه و سلم و اورد حدیث علی من الطریقین السّابقین و حدیث ابن عمرو و المغیرة و جابر و انس من الطرق التی سازیدها ثم قال و إذا انضمت هذه الاحادیث بعضها الی بعض اخذت قوة و قال الذهبی فی تاریخه فقلت من خط السیف احمد بن أبی المجد الحافظ قال صنف ابن الجوزی کتاب الموضوعات فاصاب فی ذکره احادیث مخالفة للنقل و العقل و ممّا لم یصب فیه اطلاقه الوضع علی احادیث بکلام بعض الناس فی احد رواتها کقوله فلان ضعیف او لیس بالقوی أو لیّن و لیس ذلک الحدیث ممّا یشهد القلب ببطلانه و لا فیه مخالفة و لا معارضة لکتاب و لا سنة و لا اجماع و لا حجة بانه موضوع سوی کلام ذلک الرجل فی راویه و هذا عدوان و مجازفة قال فمن ذلک انه اورد حدیث أبی امامة فی قراءة آیة الکرسی بعد الصّلوة لقول یعقوب بن سفیان فی راویه محمد بن حمیر لیس بالقوی و محمد هذا روی له البخاری فی صحیحه و وثقه احمد و ابن معین انتهی و نیز سیوطی در لآلی مصنوعه در بیان حدیث اولکم ورودا علی الحوض اولکم اسلاما علیّ بن أبی طالب گفته و العجب من المصنف انه قال فی العلل باب فضل علی بن أبی طالب قد وضعوا احادیث خارجة عن الحد ذکرت جمهورها فی کتاب الموضوعات و انّما اذکر ههنا ما دون ذلک ثم اورد هذا الحدیث و هذا یدل علی ان متنه عنده لیس بموضوع فکیف یورده فی الموضوعات و قد عاب علیه الحفاظ هذا الامر بعینه فقالوا انّه یورد حدیثا فی کتاب الموضوعات و یحکم بوضعه ثم یورده فی العلل و موضوعه الاحادیث الواهیة الّتی لم تنته الی ان یحکم علیها بالوضع و هذا تناقض و نیز سیوطی در لآلی مصنوعه بعد ذکر حدیث ان طالت بک مدة او شک ان تری قوما یغدون فی سخط اللّه و یروحون فی لعنته فی ایدیهم مثل اذناب البقر و نقل قدح ابن الجوزی در ان گفته قلت لا و اللّه ما هو بباطل بل صحیح فی نهایة الصّحة اخرجه مسلم فی صحیحة قال شیخ الاسلام ابن حجر فی القول المسدّد هذا حدیث صحیح اخرجه مسلم عن جماعة من مشایخه عن أبی عامر العقدی و اخرجه من وجه آخر قال و لم اقف علی شیء فی کتاب الموضوعات حکم علیه بالوضع و هو فی احد الصحیحین غیر هذا الحدیث و انها لغفلة شدیدة منه و افلح المذکور ثقة مشهور و وثقه ابن معین و ابن سعد و النّسائی و ابو حاتم و روی عنه ابن المبارک و طبقته و اخرج له مسلم فی
ص:598
صحیحه و لم ار للمتقدمین فیه کلاما الا ان العقیلی قال لم یرو عنه ابن مهدی و هذا لیس بجرح و قد اخطأ ابن الجوزی فی تقلیده لابن حبان فی هذا الموضع خطأ شدیدا و غلط ابن حبان فی افلح فضعفه بهذا الحدیث و تعقب الذّهبی فی المیزان کلام ابن حبان فقال حدیث افلح صحیح غریب و ابن حبان ربما جرح الثقة حتی کانه لا یدری ما یخرج من راسه و قد تابعه سهیل عن ابیه عن أبی هریرة اخرجه احمد و الحاکم و البیهقی فی الدلائل و ابن حبان فی صحیحه قال و لقد اساء ابن الجوزی لذکره فی الموضوعات حدیثا فی صحیح مسلم و هذا من عجائبه انتهی و اللّه اعلم و نیز سیوطی در لآلی مصنوعه بعد نقل کلام ابن الجوزی در ردّ
حدیث إذا اتاکم کریم قوم فاکرموه گفته قلت بل و اعجبا من المؤلف کیف یحتم علی ردّ الاحادیث الثابتة من غیر تثبت و لا تتبع فانّ
حدیث إذا اتاکم کریم قوم فاکرموه ورد من روایة اکثر من عشرة من الصحابة فهو متواتر علی رای من یکتفی فی التواتر بعشرة فاخرجه ابن خزیمة و الطبرانی و البیهقی فی الشعب من حدیث جریر و اخرجه الحاکم فی المستدرک من حدیث جابر بن عبد اللّه و اخرجه الحکیم الترمذی فی نوادر الاصول من حدیث ابن عمر و اخرجه الطبرانی من حدیث ابن عباس و من حدیث عبد اللّه بن ضمرة و من حدیث معاذ بن جبل و اخرجه البزار من حدیث أبی هریرة و اخرجه ابن عدی من حدیث أبی قتادة و اخرجه ابن عساکر فی تاریخه من حدیث انس و من حدیث عدی بن حاتم و من حدیث جابر البجلی و اخرجه الدولابی فی الکنی و ابن عساکر من حدیث أبی راشد و نیز سیوطی در صدر کتاب النکت البدیعات علی الموضوعات گفته و بعد فان کتاب الموضوعات جمع الامام أبی الفرج ابن الجوزی قد نبه الحفاظ قدیما و حدیثا علی ان فیه تساهلا کثیرا و احادیث لیست بموضوعة بل هی من وادی الضعیف و فیه احادیث حسان و اخری صحاح بل و فیه حدیث من صحیح مسلم نبه علیه الحافظ ابو الفضل بن حجر و وجدت فیه حدیثا من صحیح البخاری روایة حماد بن شاکر و آخر متنه فی البخاری من روایة صحابی غیر الّذی آورده عنه و قد قال شیخ الاسلام ابن حجر ان تساهله کتساهل الحاکم فی المستدرک اعدم النفع بکتابیهما إذ ما من حدیث فیهما الاّ و یمکن انه مما وقع فیه التساهل فلذلک وجب علی الناقد الاعتناء بما ینقله منهما من غیر تقلید لهما و قد اعتنی الحافظ الذهبی بالمستدرک فاختصره معلقا اسانیده و اقره علی ما لا کلام فیه و تعقب ما فیه الکلام و جرد بعض الحفاظ منه مائة حدیث موضوعة
ص:599
فی جزء و امّا موضوعات ابن الجوزی فلم اقف علی من اعتنی بشانها فاختصرتها معلقا اسانیدها و تعقبت منها کثیرا علی وجه الاختصار علی نحو ما صنع الذهبی فی المستدرک ثم جمعت کتابا حافلا فی الاحادیث المتعقبة خاصة بسطت فیه الکلام علی کلّ حدیث حدیث مع ذکر طرقها و شواهدها و ما وفقت علیه من کلام الحفاظ علیها و ما عثرت انا علیه فی ضمن المطالعة من المتابعات و نحو ذلک غیر ان الهمم عن الاعتناء بتحصیله قواصر و اهل هذا الفتن کانوا فی الصّدر الاوّل قلیلا فما ظنّک بهم فی هذا العصر الدائر فاردت ان الخص الکتاب المذکور فی تالیف وجیز اقتصر فیه علی ایراد الحدیث علی طریقة الاطراف و اعقبه بذکر من اعله به ثم اردفه برده امّا بتوثیقه او بذکر متابعة او شاهد و ابنه علی من خرجه من الائمة المعتبرة شیء من کتبه الجلیلة و ها هو ذا و الی اللّه الضّراعة فی القبول و بلوغ غایة المامول و نیز سیوطی در آخر نکت بدیعات گفته تنبیه هذا آخر ما اوردته فی هذا الکتاب من الاحادیث المتعقّبة الّتی لا سبیل الی ادراجها فی سلک الموضوعات و عدتها نحو ثلاثمائة حدیث منها فی صحیح مسلم حدیث و فی صحیح البخاری روایة حماد بن شاکر حدیث و فی مسند احمد ثمانیة و ثلثون حدیثا و فی سنن أبی داود تسعة احادیث و فی جامع الترمذی ثلاثون حدیثا و فی سنن النّسائی عشرة احادیث و فی سنن ابن ماجة ثلاثون حدیثا و فی مستدرک الحاکم ستون حدیثا علی تداخل فی العدة فجمیع ما فیه من الکتب الستة و المسند و المستدرک مائة حدیث و ثلثون حدیثا و فیه من مؤلفات البیهقی السنن و الشعب و البعث و الدلائل و غیرها و من صحیح ابن خزیمة و التوحید له و صحیح ابن حبان و مسند الدارمی و تاریخ البخاری و خلق افعال العباد و جزء القراءة له و سنن الدارقطنی جملة وافرة و نیز سیوطی در نکت بدیعات در باب فضائل القرآن گفته
حدیث من قراء آیة الکرسی دبر کلّ صلاة مکتوبة لم یمنعه من دخول الجنة الاّ ان یموت آورده من حدیث أبی امامة و قال تفرد به محمّد بن حمیر و لیس بالقوی و من حدیث علیّ و قال فیه حبة العرنی ضعیف و نهشل بن سعید کذاب قلت حدیث أبی امامة صحیح علی شرط البخاری اخرجه النّسائی و ابن حبان و محمد بن حمیر ثقة مشهور احتج به البخاری فی الصحیح قال الذّهبی فی تاریخه نقلت من خط السیف احمد بن أبی المجد الحافظ قال صنف ابن الجوزی کتاب الموضوعات فاصاب فی ذکر احادیث مخالفة النقل و العقل و مما لم یصب فیه اطلاقه الوضع علی احادیث بکلام بعض النّاس فی رواتها کقوله فلان ضعیف او لیس بالقوی او لین و لیس ذلک الحدیث ممّا یشهد القلب ببطلانه و لا فیه مخالفة و لا معارضة لکتاب و لا
ص:600
سنة و لا اجماع و لا حجّة بانّه موضوع سوی کلام ذلک الرّجل فی روایة و هذا عدوان و مجازفة قال فمن ذلک انه اورد حدیث أبی امامة فی قراءة آیة الکرسی بعد الصلوة لقول یعقوب بن سفیان فی رواته محمد بن حمیر لیس بالقوی و محمد هذا روی له البخاری فی صحیحه و وثقه احمد و ابن معین انتهی و قال الحافظ ابن حجر فی تخریج احادیث المشکاة غفل ابن الجوزی فذکر هذا الحدیث فی الموضوعات و هو من اسمج ما وقع له و نیز سیوطی در نکت بدیعات گفته حدیث أبی هریرة ان طالت بک مدة او شک ان تری قوما یغدون فی سخط اللّه و یروحون فی لعنته فی ایدیهم مثل اذناب البقر فیه افلح بن سعید یروی عن الثقات الموضوعات قلت قال الحافظ ابن حجر فی القول المسدد هذا الحدیث اخرجه مسلم فی صحیحه و هذه غفلة شدیدة من ابن الجوزی و افلح ثقة مشهور لم یتکلم فیه بجرح انتهی و العجب ان الحاکم اخرجه فی المستدرک و قال صحیح علی شرط الشیخین و نیز سیوطی در تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی گفته و قد اکثر جامع الموضوعات فی نحو مجلدین اعنی ابا الفرج بن الجوزی فذکر فی کتابه کثیرا ممّا لا دلیل علی وضعه بل هو ضعیف بل و فیه الحسن بل و الصحیح و اغرب من ذلک انّ فیها حدیثا من صحیح مسلم کما سابینه قال الذهبی ربما ذکر ابن الجوزی فی الموضوعات احادیث حسانا قویة قال و نقلت من خط السّیف احمد بن أبی المجد قال صنف ابن الجوزی کتاب الموضوعات فاصاب فی ذکره احادیث شنیعة مخالفة للنقل و العقل و ما لم یصب فیه اطلاقه الوضع علی احادیث بکلام بعض الناس فی احد رواتها کقوله فلان ضعیف او لیس بالقوی اولین و لیس ذلک الحدیث ممّا یشهد القلب ببطلانه و لا فیه مخالفة و لا معارضة لکتاب و لا سنة و لا اجماع و لا حجة بانه موضوع سوی کلام ذلک الرّجل فی راویه و هذا عدوان و مجازفة انتهی و قال شیخ الاسلام غالب ما فی کتاب ابن الجوزی موضوع و الّذی ینتقد علیه بالنسبة الی ما لا ینتقد قلیل جدا قال و فیه من الضّرر ان یظن ما لیس بموضوع موضوعا عکس الضرر بمستدرک الحاکم فانه یظن ما لیس بصحیح صحیحا قال و یتعین الاعتناء بانتقاد الکتابین فان الکلامین فی تساهلهما اعدم الانتفاع بهما الا لعالم بالفنّ لانه ما من حدیث الا و یمکن ان یکون قد وقع فیه التساهل قلت قد احتضرت هذا الکتاب فعلقت اسانیده و ذکرت منها موضع الحاجة و اتیت بالمتون و کلام ابن الجوزی علیها و تعقبت کثیرا منها و تتبعت اسانیده و ذکرت منها موضع الحاجة و اتیت بالمتون و کلام ابن الجوزی علیها و تعقبت کثیرا منها و تتبعت کلام الحفاظ فی تلک الاحادیث خصوصا شیخ الاسلام فی تصانیفه و امالیه ثم افردت الاحادیث المتعقبة فی تالیف و ذلک ان شیخ الاسلام الف القول المسدد فی الذب عن المسند اورد فیه اربعة و عشرین حدیثا فی المسند و هی
ص:601
فی الموضوعات و انتقدها حدیثا حدیثا و منها حدیث فی صحیح مسلم و هو ما
رواه من طریق أبی عامر العقدی عن افلح بن سعید عن عبد اللّه بن رافع عن أبی هریرة قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم ان طالت بک مدة او شک ان تری قوما یغدون فی سخط اللّه و یروحون فی لعنته فی ایدیهم مثل اذناب البقر قال شیخ الاسلام لم اقف فی الموضوعات علی شیء حکم علیه بالوضع و هو فی احدی الصحیحین غیر هذا الحدیث و انها لغفلة شدیدة ثم تکلم علیه و علی شواهده و ذیلت علی هذا الکتاب بذیل فی الاحادیث التی بقیت فی الموضوعات من المسند و هی اربعة عشر مع الکلام علیها ثم الفت ذیلا لهذین الکتابین سمیته القول الحسن فی الذب عن السنن اوردت فیه مائة و بضعة و عشرین حدیثا لیست بموضوعة منها ما هو فی سنن أبی داود و هی اربعة احادیث منها حدیث صلاة التسبیح و منها ما هو فی جامع الترمذی و هو ثلاثة و عشرون حدیثا و منها ما هو فی سنن النّسائی و هو حدیث واحد و منها ما هو فی ابن ماجة و هو ستة عشر حدیثا و منها ما هو فی صحیح البخاری روایة حماد بن شاکر و هو حدیث ابن عمر کیف بک یا بن عمر إذا عمرت بین قوم یجبون رزق سنتهم هذا الحدیث آورده الدیلمی فی مسند الفردوس و عزاه البخاری و ذکر سنده الی ابن عمر و رایت بخط العراقی انه لیس فی الروایة المشهورة و ان المزی ذکر انه فی روایة حماد بن شاکر فهذا حدیث ثان من احادیث الصحیحین و منها ما هو فی تالیف البخاری غیر الصحیح کخلق افعال العباد او تعالیقه فی الصحیح او فی مؤلف اطلق علیه اسم الصّحیح کمسند الدارمی و المستدرک و صحیح ابن حبان او فی مؤلف معتبر کتصانیف البیهقی فقد التزم ان لا یخرج فیها حدیثا یعلمه موضوعا و منها ما لیس فی احد هذه الکتب و قد حررت الکلام علی ذلک حدیثا حدیثا فجاء کتابا حافلا و قلت فی آخره نظما کتاب الاباطیل للمرتضی
المهتدی
حماد عن المسند
ماجة ست عشرة ان تعدد
الامام و تلمیذه الجهبذ
و اوضحته لک کی تهتدی و ثم بقایا المستدرک فما جمع العلم فی مفرد
و نیز سیوطی در تدریب الراوی گفته و ما آورده البخاری فی الصحیح ممّا عبر فیه بصیغة التمریض و قلنا لا یحکم بصحته لیس هو بواه أی
ص:602
ساقط جدا لادخاله ایاه فی الکتاب الموسوم بالصحیح و عبارة ابن الصلاح و مع ذلک فایراده له فی اثناء الصّحیح مشعر بصحة اصله اشعارا یونس به و یرکن إلیه قلت و لهذا رددت علی ابن الجوزی حیث اورد فی الموضوعات حدیث ابن عباس مرفوعا إذا اتی احدکم بهدیة فجلساؤه شرکاؤه فیها فانه آورده من طریقین و من طریق عن عائشة و لم یصب فان البخاری آورده فی الصحیح فقال و یذکر عن ابن عباس و له شاهد آخر من حدیث الحسن ع بن علیّ ع رویناه فی فوائد أبی بکر الشافعی و قد بینت ذلک فی مختصر الموضوعات ثم فی کتابی القول الحسن فی الذب عن السنن و محمد بن یوسف شامی در سبل الهدی و الرشاد گفته و قد نص ابن الصلاح فی علوم الحدیث و سائر من تبعه علی ان ابن الجوزی تسامح فی کتابه الموضوعات فاورد فیه احادیث و حکم بوضعها و لیست بموضوعة بل هی ضعیفة فقط و ربما تکون حسنة او صحیحة قال زین الدین العراقی فی الفیته و اکثر الجامع فیه إذ خرج لمطلق
الضعف عن ابا الفرج
و الف شیخ الاسلام ابو الفضل ابن حجر رحمه اللّه تعالی کتابا سماه القول المسدد فی الذبّ عن مسند احمد اورد فیه جملة من الاحادیث التی اوردها ابن الجوزی فی الموضوعات و هی فی مسند احمد و درء عنها احسن الدرع و بین وهم ابن الجوزی فی حکمها علیها بالوضع و بین ان منها ما هو ضعیف فقط من غیر ان یصل الی حد الوضع و منها ما هو حسن و منها ما هو صحیح و ابلغ من ذلک ان منها حدیثا مخرجا فی صحیح مسلم حتی قال شیخ الاسلام هذه غفلة شدیدة من ابن الجوزی حیث حکم علی هذا الحدیث بالوضع و هو فی احد الصحیحین انتهی و سبقه الی شیء فی هذا التعقب شیخه حافظ عصره زین الدین العراقی و رایت فی فهرست مصنفات شیخ الاسلام انه شرع فی تالیف تعقبات علی ابن الجوزی و لم اقف علی هذا التالیف قال شیخنا قد تعقبت انا منه جملة من الاحادیث لیست بموضوعة فمنها ما هو فی سنن أبی داود و الترمذی و النّسائی و ابن ماجة و مستدرک الحاکم و غیرها من الکتب المعتمدة و بینت حال کلّ حدیث منها ضعفا و حسنا و صحة فی تالیف حافل یسمی النکت البدیعات علی الموضوعات و رحمة اللّه بن عبد اللّه السندی در صدر مختصر تنزیه الشریعه گفته و بعد فان من المهمات معرفة الاحادیث الموضوعة و الاثار المصنوعة و قد الفت فیه المولفات و للامام الحافظ أبی الفرج بن الجوزی فیها کتاب جامع الا ان علیه مؤاخذات و مناقشات فی مواضع قد لحظه الحافظ جلال الدین السیوطی و تعقبه فی کتاب سماه اللآلی المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة
ص:603
و محمد طاهر گجراتی در صدر تذکرة الموضوعات گفته و بعد فقد قال اضعف عباد القوی الولیّ محمّد بن طاهر بن علی الهندی الفتنی مسکنا و نسبا و البهرة لقبا و الحنفی مذهبا هذا مختصر یجمع اقوال العلماء النقاد و المحدثین السراد فی وضع الحدیث او ضعفه حتی یتبین ان وضعه او ضعفه متفق او انه بسبب قصور قاصرا و ساه مختلف کیلا یتجاسر الکسل علی الجزم بوضعه بمجرد نظره فی کلام قائل انه موضوع و لا یتسارع الی الحکم بصحة کلّ ما نسب الی الحدیث غافل مخدوع فان الناس فیه بین افراط و تفریط فمن مفرط یجزم بالوضع بمجرد السماع من احد لعله ساه او ذو تخلیط و من مفرط یستبعد کونه موضوعا و ظن الحکم به سوء أدب و مخترعا و لم یدر انّ لیس حکمه علی الحدیث بل علی مخترع الکذاب الخازل او ما زل فیه قدم الغافل و ما بعثنی إلیه انه اشتهر فی البلدان موضوعات الصغانی و غیره و ظنی انّ امامهم کتاب ابن الجوزی و نحوه و لعمری انه قد افرط فی الحکم بالوضع حتی تعقبه العلماء من افاضل الکاملین فهو ضرر عظیم علی القاصرین المتکاسلین قال مجدد المائة السیوطی قد اکثر ابن الجوزی فی الموضوعات من اخراج الضعیف بل و من الحسان و من الصحاح کما نبه علیه الحفاظ و منهم ابن الصلاح و قد میز فی وجیزه ثلث مائة حدیث و قال لا سبیل الی ادراجها فی الموضوعات فمنها حدیث فی صحیح مسلم و فی صحیح البخاری روایة حماد بن شاکر و احادیث فی بقیة الصحاح و السنن و نقل فیه عن احمد بن أبی المجد انه قال و مما لم یصب فیه ابن الجوزی اطلاقه الوضع بکلام قائل فی بعض رواته فلان ضعیف او لیس بقوی او لین فحکم بوضعه من غیر شاهد عقل و نقل و مخالفة کتاب او سنة او اجماع و هذا عدوان و مجازفة انتهی و شیخ عبد الحق دهلوی در اسماء رجال مشکاة بترجمۀ ابن الجوزی گفته و له کتاب فی الموضوعات مشهور و لقد افرط فی نسبة الاحادیث الی الوضع و هو من اهل العجلة فی هذا الامر بحکم بالوضع بمجرد التوهم و المخالفة لما عنده من العلم و قد اعترض علیه الشیخ ابن الحجر العسقلانی فی الاکثر و قال لا یعتمد علی قوله فی نسبة الوضع و نیز شیخ عبد الحق دهلوی در مقدمۀ شرح فارسی مشکاة بترجمۀ ابن الجوزی گفته و ابن جوزی را کتابیست در موضوعات حدیث که افراط کرده است در آنجا در نسبت وضع باحادیث و حکم کرده است در وی بر بسیاری از احادیث بمجرد توهم و مخالفت آنچه نزد وی بود از علم و شیخ ابن حجر عسقلانی در بسیاری از مواضع بر وی بحث کرده و گفته اعتماد نیست بر وی در نسبت وضع باحادیث انتهی و نیز عبد الحق دهلوی در شرح سفر السعادة گفته و نیز باید دانست که از ارباب انتقاد احادیث جماعتند که درین باب غلو و افراط دارند و براه تعصب و تعجیل روند باندک توهمی و شائبه وهمی نسبت بوضع کنند و بدان مبادرت نمایند مثل ابن جوزی و امثال وی
ص:604
بمجرد آنکه بعض مردم در بعض روایات احادیث تکلم کرده مثل آنکه گفته فلان ضعیف یا لیس بقوی یا متروک یا مطعون و امثال ذلک حکم بوضع کرده و حال آنکه آن احادیث از ان قبیل نیست که قلوب ببطلان آن شهادت دهند و نه مخالف کتاب و اجماعست و منکر نیست او را عقل و نقل و دلیلی نیست بر وضع آن مگر تکلم همان بعض در راوی آن و این نیز مجازفت و افراط و تجاوز از حدست غایت آنکه او را صحیح نگویند و حکم بضعف و وهن وی کنند و چندین احادیث را که ایشان نسبت بوضع کرده و موضوع گفته اند قومی دیگر از مهره این شان آن را اثبات کرده و تصحیح و تحسین فرموده اند و اگر امثله آن را بیاریم سخن دراز گردد و جمله از ان در ضمن احادیث که مصنف درین خاتمه آورده بیاید و مصنف خود در رساله نقد الصحیح لما اعترض علیه من احادیث المصابیح گفته است که حکم بر حدیث بوضع بغایت عسیرست زیرا که آن صورت نبندد مگر بعد از جمع طرق و کثرت تفتیش و تحقیق آنکه این متن را جز این طریق واحد که بر وی طعن کرده شد طریقی دیگر نبود و وجود قرائن کثیره که باعث شود حافظ متبحر را بر جزم بکذب حدیث و این در غایت تعسر و اشکالست و لهذا اعتراض کرده شده است بر ابو الفرج ابن جوزی در کتاب موضوعاتش که توسع کرده است در ان بحکم بوضع بر بسیاری از احادیث که باین مثابه نیست چه در ان میان احادیث ضعیفست که محتملست و ممکنست تمسک بدان در ترغیب و ترهیب و نیز احادیث حسنست که بعض ائمه آن را تصحیح کرده چنانچه حدیث صلاة تسبیح مثلا و احادیثست که مر آن را طرق دیگرست که قوت می گیرد حدیث بدان و مطلع نشده ابن جوزی بر آن پس درآمده آفت بر وی باین وجوه و تقلید کرد او را در حکم بوضع بر ان احادیث هر که بعد از وی آمده از آنها که قدرت و مهارت ندارند در علم حدیث الخ و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی المعروف بحاجی خلیفه در کشف الفنون عن اسامی الکتب و الفنون گفته الموضوعات الکبری فی اربعة مجلدات و هی الموضوعات من الاحادیث المرفوعات اوّله الحمد للّه علی التعلیم حمد الخ ذکر فی اوله اربعة ابواب الاول فی ذم الکذب الثانی فی حدیث من کذب علی الثالث فی الوصیة بانتقاد الرجال الرابع فیما اشتمل علیه هذا الکتاب و هو خمسون کتابا من الکتب ثم شرح المقصود و هو للشیخ أبی الفرج عبد الرحمن بن علی المعروف بابن الجوزی البغدادی المتوفی سنة 597 سبع و تسعین و خمسمائة ذکر فیه کل حدیث موضوع و قد نص ابن الصلاح و من تبعه فی علوم الاحادیث علی انّ ابن الجوزی معترض علیه فی کتابه الموضوعات فانه اورد فیه احادیث کثیرة و حکم بوضعها و لیست بموضوعة بل هی ضعیفة فقط و ربّما تکون حسنة او صحیحة و قال فی الفیته و اکثر الجامع فیه إذ خرج
لمطلق الضعف عنی ابا الفرج
و قد اورد ابن حجر فی الذّبّ عن مسند احمد جملة من الاحادیث التی اوردها ابن الجوزی فی الموضوعات و هی فی مسند احمد ورد عنها احسن الردّ و ابلغ من ذلک ان منها حدیثا مخرجا فی صحیح مسلم حتی قال شیخ الاسلام هذه غفلة شدیدة من ابن الجوزی حیث حکم علی هذا الحدیث بالوضع و قد شرع ابن حجر فی تالیف تعقبات علی الموضوعات و قد تتبع جلال الدین السیوطی جملة من الاحادیث لیست بموضوعة منها ما هو فی السنن الاربع و المستدرک فی تالیف سماة النکت البدیعات علی الموضوعات و لخصها ایضا فی کتاب مع زیادات و تعقیبات سماه اللآلی المصنوعة فی الاخبار الموضوعة و ابراهیم کردی در رساله المسلک الوسط الدانی الی الدر الملتقط للصغانی گفته و لما کان اللائق بشان الحافظ المتصدی للحکم بالوضع علی بعض ما یروی حدیثا ان لا یحکم الا بعد استقراء التام و فحص بالغ بحسب وسعه لام الحفاظ الامام ابا الفرج عبد الرحمن
ص:605
ابن علیّ بن الجوزی الحنبلی فی تساهله فی کتاب الموضوعات فانه مع اطلاعه علی الاصول المعتمدة و حفظه ادرج فیه لتساهله احادیث لیست بموضوعات بل هی اما ضعاف او حسان او صحاح و کلّها فی الاصول التی توجد ذلک الوقت قال الحافظ السیوطی رح فی کتاب التعقیبات علی الموضوعات ما نصّه ان کتاب الموضوعات جمع الامام الحافظ ابو الفرج عبد الرحمن بن علی الجوزی البکری رحمه اللّه قد نبّه الحفاظ قدیما و حدیثا علی ان فیه تساهلا کثیرا و احادیث لیست بموضوعة بل هی من وادی الضعیف و فیه احادیث حسان و اخری صحاح بل و فیه حدیث من صحیح مسلم نبّه علیه الحافظ ابو الفضل بن حجر و وجدت فیه حدیثا من صحیح البخاری من روایة حماد بن شاکر و آخر متنه فی البخاری من روایة صحابی غیر الّذی آورده عنه و قد قال شیخ الاسلام الحافظ ابن حجر ان تساهله و تساهل الحاکم فی المستدرک عدم النفع بکتابیهما إذ ما من حدیث فیهما الاّ و یمکن انه ممّا وقع فیه التساهل فلذلک وجب علی الناقل الاعتناء بما ینقله منهما من غیر تقلید لهما ثم قال السیوطی ان فی کتابه نحو الثلث مائة لا سبیل الی ادراجها فی سلک الموضوعات منها فی صحیح مسلم حدیث و فی صحیح البخاری من روایة حماد بن شاکر حدیث و فی مسند احمد ثمانیة و ثلاثون حدیثا و فی سنن أبی داود تسعة احادیث و فی جامع الترمذی ثلاثون حدیثا و فی سنن النّسائی عشرة احادیث و فی سنن ابن ماجة ثلاثون حدیثا و فی مستدرک الحاکم ستون حدیثا علی تداخل فی العدة فجمیع ما فی الکتب الستة و المسند و المستدرک مائة حدیث و ثلاثون حدیثا و فیه من مؤلفات البیهقی السّنن و الشعب و البعث و الدلائل و غیرها و من صحیح ابن خزیمة و التوحید له و صحیح ابن حبان و مسند الدارمی و تاریخ البخاری و خلق افعال العباد و جزء القراءة له و سنن الدارقطنی جملة وافرة و قال فی موضع آخر من هذا الکتاب قال الذهبی فی تاریخه نقلت من خط السیف احمد بن أبی المجد الحافظ قال صنف ابن الجوزی کتاب الموضوعات فاصاب فی ذکره احادیث مخالفة فی النقل و العقل و مما لم یصب فیه اطلاقه الوضع علی احادیث بکلام بعض الناس فی احد رواتها کقوله فلان ضعیف او لیس بقوی او لین و لیس ذلک الحدیث ممّا یشهد القلب ببطلانه و لا فیه مخالفة و لا معارضة لکتاب و لا سنة و لا اجماع و لا حجة بانه موضوع سوی کلام ذلک الرجل فی راویه و هذا عدوان و مجازفة انتهی و محمد بن عبد الباقی زرقانی در شرح مواهب لدنیه در ذکر حدیث احیاء ابوین جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم گفته فاما الذین تمسکوا بالحدیث فقال السیوطی فی سبیل النجاة مال الی انّ اللّه احیاهما حتی آمن به طائفة من الائمّة و حفاظ الحدیث و استندوا الی حدیث ضعیف لا موضوع کما قال ابن الجوزی و قد نصّ ابن الصلاح و اتباعه علی
ص:606
تسامحه فی الموضوعات فاورد احادیث ضعیفة فقط و ربما تکون حسنة او صحیحة قال الحافظ العراقی و اکثر الجامع فیه إذ خرج لمطلق الضعف عنی أبا الفرج
و حدیثه هذا خالفه فیه کثیر من الحفاظ فذکروا انّه ضعیف تجوز روایته فی الفضائل و المناقب لا موضوع کالخطیب و ابن عساکر و ابن شاهین و السهیلی و المحب الطبری و العلامة ناصر الدین بن المنیر و ابن سیّد الناس و نقله عن بعض اهل العلم و مشی علیه الصلاح الصفدی فی نظم له و الحافظ ابن الناصر فی ابیات له الخ و محمد معین بن محمد امین سندی در دراسات اللبیب گفته و لیس الجرح من کل جارح ممّا یعتنی به کجرح ابن الجوزی و رمیه الحسان بل بعض الصحاح من الاحادیث بالوضع و علامه محمد بن اسماعیل الامیر الصنعانی در روضۀ ندیه بعد ذکر حدیث سد ابواب و اثبات آن گفته قلت امّا ادخال ابن الجوزی له فی الموضوعات فمن قصوره و قلة اطلاعه و کم فی موضوعاته صحیح و قاضی القضاة محمد بن علی الشوکانی در صدر فوائد مجموعه گفته و قد اذکر ما لا یصح اطلاق الموضوع علیه بل غایة ما فیه انه ضعیف بمرة و قد یکون ضعیفا ضعفا خفیفا و قد یکون اعلی من ذلک و الحامل علی ذکر ما کان هکذا التنبیه علی انّه قد عدّ ذلک بعض المصنفین موضوعا کابن الجوزی فانه تساهل فی موضوعاته حتی ذکر فیها ما هو صحیح فضلا عن الحسن فضلا عن الضعیف و قد تعقبه السیوطی بما فیه کفایة و نیز شوکانی در نیل الاوطار علی ما نقل عنه در ذکر مسند احمد گفته و امّا ابن الجوزی فادخل کثیرا منه فی موضوعاته و تعقبه بعضهم فی بعضها و قد حقق الحافظ ابن حجر رح نفی الوضع عن جمیع احادیثه و انه احسن انتقاء او تحریرا من الکتب الّتی لم یلتزم مصنفوها الصحة فی جمیعها کالموطإ و السنن الاربع و لیست الاحادیث الزائدة علی الصّحیحین باکثر ضعفا من الاحادیث الزائدة فی سنن أبی داود و الترمذی و قد ذکر العراقی انّ فیه تسعة احادیث موضوعة و اضاف إلیها خمسة عشر حدیثا اوردها ابن الجوزی و هی فیه و اجاب عنها حدیثا حدیثا قال السیوطی و قد فاته احادیث أخر اوردها ابن الجوزی و هی فیه و قد جمعها السیوطی فی جزء سماه الذیل المهبد و ذب عنها و عدّتها اربعة عشر حدیثا و مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن فی فخر الحسن گفته و امّا ابن الجوزی فقد قال السیوطی فی طبقات المفسرین قال الذهبی و فی الحدیث له اطلاع تام علی متونه و اما الکلام علی صحیحه و سقیمه فما له فیه ذوق المحدثین و لا نقد الحفاظ المبرزین انتهی و نقل الذهبی فی تاریخه عن السیف بن أبی المجد الحافظ قال صنف ابن الجوزی کتاب الموضوعات فاصاب فی ذکره احادیث مخالفة للعقل و النقل و انما لم یصب فیه اطلاقه الوضع علی احادیث بکلام فی احد رواتها کفلان ضعیف او لین او
ص:607
غیر قوی و لیس ذلک الحدیث مما یشهد القلب ببطلانه و لا یعارض الکتاب و السّنّة و لا حجة بانه موضوع سوی کلام رجل فی رواته و هذا عدوان و مجازفة انتهی و نیز مولوی حسن الزمان معاصر در قول مستحسن گفته قلت جل کلام ابن الجوزی فی الموضوعات وقع علیه من السیوطی فی جمع قبله و بعده تعقبات و تشنیعات و قد صرح الذّهبی و غیر واحد من الحفاظ بانّ ابن الجوزی لیس له فی الکلام علی صحیح الحدیث و سقیمه ذوق المحدثین و لا نقد الحفاظ المبرزین کما مضی و قال ابن حجر فی اللسان فی ترجمة ثمامة بن اشرس بعد ان بین له غلطا فاحشا فی قصة وفاته ما نصّه و دلّت هذه القصة علی ان ابن الجوزی حاطب لیل لا ینتقد ما یحدث به انتهی و هو من معادن المجازفة حتی انّه ادخل حدیث مسلم فی الموضوعات فکیف بغیره و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته الموضوعات الکبری للشیخ أبی الفرج عبد الرحمن بن علی المعروف بابن الجوزی البغدادی المتوفی سنة سبع و تسعین و خمسمائة و در وی هر حدیث موضوع ذکر کرده و مراد موضوعات احادیث مرفوعه است و در اولش چهار باب یکی در ذم کذب دوم در حدیث من کذب علی سوم در وصیت بانتقاد رجال چهارم در ما اشتمل علیه الکتاب و آن پنجاه کتابست بعده بشرح مقصود پرداخته اوله الحمد للّه علی التعلیم حمدا و لیکن ابن الصلاح و تبعه او در علوم الحدیث نص کرده اند بر معترض علیه بودن این کتاب زیرا که بر احادیث بسیار حکم بوضع نموده حال آنکه آن همه ضعیف اند نه موضوع و گاه باشد که حسن یا صحیح بودند و در الفیه گفته و اکثر الجامع فیه إذ خرج لمطلق الضعف اعنی ابا الفرج
و حافظ ابن حجر در کتاب الذب عن مسند احمد بسیاری را از آن احادیث که در مسندست و ابن الجوزی در موضوعات شمرده آورده رد کرده است ردا حسنا و ابلغ آنست که بعضی از آن احادیث در صحیح مسلمست و لهذا شیخ الاسلام گفته هذه غفلة شدیدة من ابن الجوزی حیث حکم علی هذا الحدیث بالوضع و قد شرع ابن حجر فی تالیف تعقبات علی الموضوعات و قد تتبع جلال السیوطی جملة من الاحادیث لیس بموضوعة منها ما هو فی السنن الاربعة و المسند فی تالیف سماه النکت البدیعات علی الموضوعات و لخصها ایضا فی کتاب مع زیادات و تعقبات سماه اللآلی المصنوعة فی الاخبار الموضوعة انتهی از ملاحظه این عبارات عدیده و مطالعه این افادات سدیده وجوه مثالب قبیحه و فنون معایب فضیحه ابن الجوزی و نهایت بعد او از داب و دیدن اهل تحقیق و تدقیق و غایت مباینت او از زمره ارباب امعان و تحدیق و کمال سقوط کتاب موضوعاتش از درجه اعتنا و احتفال و اقصای هبوط ان از مرتبه قبول و اقبال اهل فضل و کمال بحدی واضح و لائح می شود که اگر کسی ادنی شرمی هم داشته باشد بمقابله اهل حقّ
ص:608
نام ابن الجوزی هم بر زبان نخواهد آورد و تجاسر شنیع و اجتراء فظیع او بر قدح حدیث مدینة العلم هرگز قابل احتجاج و استدلال خصوصا بمقابله اهل حق اقیال نخواهد شمرد
و هر چند برای اثبات وهن و هوان و فساد و بطلان قدح ابن الجوزی در این حدیث شریف همین نصوص صحیحه و کلمات صریحه علمای سنیه کافی و وافیست لیکن علاوه برین باید دانست که بسیاری از محققین اعلام و منقدین عظام سنیه حکم ابن الجوزی را در باب موضوع بودن این حدیث شریف بالخصوص باطل و از حلیه صحت عاطل وانموده اند و جماعتی از ایشان جسارت سراسر خسارت او را درین باب ببراهین قاطعه و حجج ساطعه و ادلّه قاهره و بینات باهره فاسد و مضمحل فرموده اند از آنجمله است حافظ صلاح الدین العلای که بفصل طویل و بیان جزیل کما سمعت سابقا بر ابن الجوزی و اتباع او تعقب نموده صد ارتیاب از سجنجل اصحاب الباب زدوده و از آنجمله است بدر الدین زرکشی که در کتاب اللآلی المنثورة فی الاحادیث المشهوره کلام علائی والا مقام مشتمل بر ردّ جسارت فاضحه ابن الجوزی عظیم الاوهام نقل نموده و از آنجمله است علامه مجد الدین فیروزآبادی که در کتاب نقد الصحیح ببیان انیق و تبیان رشیق اثبات و تحقیق این حدیث وثیق نموده و حکم ابن الجوزی و اتباع او را بشواهد متقنه منقوض و مردود و مدفوع و مطرود فرموده و از آنجمله است شیخ الاسلام سنیه ابن حجر عسقلانی که در بعض فتاوی خود حکم ابن الجوزی را بوضع این حدیث شریف بصراحت تمام خلاف صواب وانموده نامعتمد بودن آن بر ملا فرموده و از آنجمله است علامه شمس الدین سخاوی که در مقاصد حسنه حکم ابن الجوزی و اتباع او را در باب وضع این حدیث بکلام علائی والا مقام رد نموده و آن را صنیع متعمد دانسته و بتصریح صریح کذب بودن این حدیث را نفی کرده و بتحسین آن رغم اناف منکرین فرموده و از آنجمله است علامه جلال الدین سیوطی که در تاریخ الخلفاء حکم ابن الجوزی و اتباع او را بوضع این حدیث شریف خلاف صواب وانموده و بتصویب تحسین این حدیث منیف زیغ ارباب باطل را بانامل تنقید فرسوده و نیز سیوطی در کتاب النکت البدیعات که مخصوص آن را برای بیان تعقبات بر کتاب الموضوعات ابن الجوزی کثیر العثرات تصنیف کرده حکم ابن الجوزی را در خصوص این حدیث شریف مردود و مدفوع نموده و بکلام علائی عالیمقام و ابن حجر شیخ الاسلام استناد فرموده و نیز سیوطی در لآلی مصنوعه نقض قدح ابن الجوزی در این حدیث شریف آغاز نهاده در اظهار وهن و هوان آن داد کمال شرح و بسط داده و نیز سیوطی در قوت المغتذی مقال حقائق اشتمال علائی با کمال که مشتمل بر رد جسارت سراسر خسارت ابن الجوزی و اتباع او می باشد در معرض اثبات این حدیث شریف آورده راه تفضیح و تقبیح آن جاحد حق صریح بقدم تحقیق سپرده و نیز سیوطی در جمع الجوامع بطلان حکم ابن الجوزی حسب افادات ائمه عالیدرجات خود واضح نموده باختیار صحت این حدیث
ص:609
شریف بالحتم و الجزم کمال توهین و تهجین حکم ابن الجوزی مهین لائح فرمود و از آنجمله است علامه نور الدین سمهودی که در جواهر العقدین بطلان قدح ابن الجوزی ظاهر الشنئان در این حدیث رفیع الشأن بکلام علائی عالی مکان و ابن حجر عمدة الارکان ظاهر و عیان کرده و از آنجمله است علامه ابن عراق که در تنزیه الشریعه کلام حافظ ابن حجر عسقلانی را که مشتمل بر رد حکم ابن الجوزیست استنادا نقل نموده و از آنجمله است علامه ابن حجر مکی که در منح مکیه تساهل کثیر ابن الجوزی غریر و دیگر متعنتین با تغریر در حکم بوضع این حدیث اثیر بمعرض اثبات رسانیده و نیز ابن حجر مکی در فتاوای حدیثیه خود باثبات این حدیث شریف اعلام تحقیق برافراشته و قدح ابن الجوزی و ذکر نمودن او این حدیث شریف را در موضوعات غیر قابل التفات انگاشته و از آنجمله است علی بن حسام الدین المتقی که در کنز العمال کلام حقائق اشتمال علامه سیوطی که مظهر کمال بطلان و اضمحلال قدح ابن الجوزی درین حدیث شریف می باشد بلا رد و نکیر نقل نموده و از آنجمله است محمد طاهر فتنی که در تذکرة الموضوعات بافادات متینه رد حکم ابن الجوزی بوضع این حدیث شریف نموده و بصراحت تمام تخطیۀ ان کثیر الاوهام در تکذیب این حدیث عظیم الابرام واضح و لائح فرموده و از آنجمله است علی قاری که در مرقاة شرح مشکاة بعد ذکر جسارت ابن الجوزی در مقام اثبات این حدیث منیف افاده علامه علائی در تحسین این حدیث شریف و تقی ضعف و وضع از ان نقل نموده و نیز افاده علامه ابن حجر که صراحة مشتمل بر رد قول ابن الجوزیست ذکر فرموده و نیز قول سیوطی که مظهر متعقب بودن حکم ابن الجوزیست بمعرض بیان آورده و از آنجمله است علامه مناوی که در فیض القدیر بعد نقل قول ابن الجوزی و ذکر تجاسر دیگر متجاسرین خاسرین افاده نموده که تعقب کرده اند آن را جمعی از ائمه که ازیشان حافظ علائیست و بعد ازین افاده علائی و دیگر افادات اعلام کبار و منقدین احبار سنیه متعلق بتحسین و تصحیح این حدیث شریف و نفی ضعف و وضع از ان بمعرض اثبات رسانیده سیلاب فنا باساس تقولات ابن الجوزی و دیگر زائغین دوانیده و نیز مناوی در تیسیر بعد افاده حسن بودن این حدیث شریف نفی وضع از آن نموده و بوضوح تمام وهم ابن الجوزی عظیم الاجرام مصرح فرموده و از آنجمله است شیخ عبد الحق دهلوی که در اسماء رجال مشکاة افادۀ ابن حجر مشتمل بر رد قول ابن الجوزی نقل نموده طریق اثبات و تحقیق این حدیث وثیق بدلالت آن حبر افیق پیموده و نیز عبد الحق دهلوی در لمعات شرح مشکاة عبارت نقد الصحیح علامه فیروزآبادی که مشتمل بر نهایت رد و توهین و نقض و تهجین کلام ابن الجوزیست استنادا نقل کرده و نیز عبد الحق در لمعات عبارت مقاصد حسنه سخاوی که مبطل جسارت سراسر خسارت ابن الجوزیست احتجاجا آورده و از آنجمله است علامه محمد بن عبد الباقی الزرقانی که در شرح مواهب لدنیه تحسین این حدیث جلیل الخطر حسب افادۀ علائی و ابن حجر بر منصه ثبوت نشانیده من بعد بتصریح صریح
ص:610
بطلان زعم فاسد و رجم کاسد ابن الجوزی بمعرض ظهور رسانیده و از آنجمله است مرزا محمد بدخشانی که در نزل الابرار بما صحّ من مناقب اهل البیت الاطهار بطلان تجاسر فاضح العثار ابن الجوزی مهذار واضح و مبین فرموده و نیز در کتاب مفتاح النجا عدم اصابت او در جسارت خاسره خویش مبرهن نموده و نیز در کتاب تحفة المحبین فساد قول ابن الجوزی عظیم الغرر واضح و لائح ساخته برای تنبیه اهل نظر رایت تحقیق و تثبیت افراخته و از آنجمله است محمد صدر عالم که در معارج العلی کلام تبحر نظام علامه سیوطی در جمع الجوامع که مشتمل بر تصحیح این حدیث شریف و ارغام انف ابن الجوزی عنیف ست نقل نموده وهن و هوان تقول ابن الجوزی کثیر الشنئان بر اصحاب اعیان ظاهر و عیان فرموده و از آنجمله است علامه محمد بن اسماعیل الامیر الصنعانی که در کتاب روضۀ ندیه فی شرح التحفة العلویة توهین و تهجین تقول مهین ابن الجوزی أفین باقصی الغایة رسانیده بافادات محرره و اجادات محبره خویش روان آن معدن المجازفة و العدوان کما ینبغی رنجانیده و از آنجمله است فاضل صبان مصری که در اسعاف الراغبین وهن اختیار ابن الجوزی کثیر العثار بذکر مختار بعض محققین احبار خود ظاهر و باهر کرده و از آنجمله است قاضی ثناء اللّه پانی پتی که در سیف مسلول بعد ذکر تجاسر ابن الجوزی و نقل دیگر کلمات زائغه بذکر تحقیق ابن حجر فساد و بطلان آن مصرح و محقق گردانیده و بافاده این معنی که بکثرت شواهد حکم بصحت این حدیث شریف توان نمود کمال زیغ و عدول و انحراف و نکول ابن الجوزی غفول از حق لازم القبول بحد وضوح و ظهور و سطوع و سفور رسانیده و از آنجمله است قاضی القضاة محمد بن علی الشوکانی که در فوائد مجموعه خطای ابن الجوزی عنیف در قدح این حدیث شریف واضح و لائح فرموده بذکر افاده علامه ابن حجر عسقلانی و تصویب آن در تانیب و تعییر ان جاحد غریر افزوده و از آنجمله است مرزا حسن علی محدث که در تفریح الاحباب بتحسین این حدیث شریف پرداخته صراحة قول ابن الجوزی و احزاب او را مردود ساخته و از آنجمله است ولی اللّه لکهنوی که در مرآة المؤمنین باثبات این حدیث شریف داد تحقیق داده کمال قبح و فظاعت صنیع شنیع ابن الجوزی عظیم الاعتساف فراروی ارباب انصاف نهاده و از آنجمله است فاضل معاصر مولوی حسن الزمان که در قول مستحسن بسیاری از اعلام کبار و اثبات احبار خود را رادّ بر ابن الجوزی کثیر العناد شمرده بذکر اسامی شریفه بعضی از ایشان راه تحقیق و تنقید این حدیث سدید و مسلک تعییر و تندید آن جاحد عنید سپرده و از آنجمله است علی بن سلیمان الدمنتی المالکی المعاصر که در کتاب نفع قوت المغتذی کلام علائی که مشتمل بر رد وافر جسارت فاضحه ابن الجوزیست بنقل آورده در ابانت خسارت لائحه او قصب السبق از اقران خود برده و ظاهرست که هر گاه بطلان تقول باطل و تفوه عاطل و تجاسر خاسر و تهور بائر ابن الجوزی در خصوص این حدیث بافادات متینه و تحقیقات مبینه امثال این منقدین اعاظم و محققین افاخم بحد تحقیق رسیده
ص:611
باشد احتجاج و استدلال مخاطب با کمال بصنیع فظیع بین الاضمحلال آن ختال محتال عین ضلال و اضلال و بحث تعزیر و ازلال و صرف بسط حبال خبال و محض نصب شباک احتیال و اغتیال خواهد بود و اللّه العاصم عن زیغ کل معاند جحود و محائد لدود و مکابر عنود و مباهت کنود
قوله و قال الشیخ تقی الدین ابن دقیق العید هذا الحدیث لم یثبتوه
اقول این قول ابن دقیق العید نزد اصحاب تدقیق و تنقید از مرکز صدق و صواب نهایت بعید و در میزان تحقیق بغایت باطل و ناسدید بلکه نزد هر ذی بصر حدید از قبیل وساوس شیطان مریدست زیرا که سابقا بحمد اللّه المنعام بتفصیل تمام و بسط تام و تبیین ما لا کلام دانستی که افاخم محدثین اعلام و اعاظم مسندین فخام و اماجد حفاظ کرام و اماثل ایقاظ عظام از طبقات متقدمین و متاخرین و زرافات سابقین و لاحقین و طوائف ماضین و غابرین و زمر سالفین و عاقبین سنیه بتحدیث و روایت این حدیث شریف بهره ور گردیده باحراز شرف نقل این خبر منیف بمرتبه سامقه رسیده اند و کمله نقاد ثقات و مهرۀ صدور اثبات و ائمه اساطین عالیدرجات و اجله بارعین فن جرح و تعدیل روات بتصحیح و تحسین و تثبیت و ترصین این حدیث متین پرداخته توازغ شبهات جاحدین و ناجم نزغات معاندین را کهشیم تذروه الریاح فرسوده و مضمحل ساخته و بسیاری از علمای عالی شان و نبهای رفیع المکان و احبار جلالت اقتران و کبار عظمت نشان ایشان این حدیث شریف را بعبارات مفیده حتم و عنوانات مبینه جزم آورده و نهایت ثبوت و تحقق آن بر ارباب احلام و اصحاب افهام ظاهر و باهر کرده اند و جمعی وافر و عدد متکاثر از نبلاء اکابر و کملاء رفیعی الماثر شان جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بوصف باب مدینة العلم و باب مدینة الحکم و العلوم و امثال ذلک ستوده نهایت ثبوت و تحقق این حدیث منیف بغایت وضوح و ظهور ساطع و لامع نموده اند و جماعتی از معاریف مقبولین و مشاهیر ممدوحین ایشان در اشعار بلاغت شعار خود این حدیث شریف را نظم نموده مسلک عرفان و ایقان آن بقدم انقیاد و اذعان پیموده اند و بعد ادراک این همه شواهد ساطعه و براهین قاطعه بحیرتم که چگونه جمله هذا الحدیث لم یثبتوه نزد ارباب الباب و ابصار و اصحاب نقد و اختیار حظی از واقعیت خواهد داشت یا کسی از صاحبان اذهان سلیمه و افهام مستقیمه بر استدلال و احتجاج بان خویشتن را خواهد برگماشت و از همین جاست که این کلام ابن دقیق العید مقبول اهل تحقیق و تنقید نیفتاده علامه بدر الدین محمد بن بهادر زرکشی با وصفی که آن را در لآلی منثوره وارد نموده لیکن بمزید تبحر و تمهر خود وزنی برای آن نگذاشته بتحسین این حدیث سدید اعلام تعبیر و تندید ان شیخ فرید افراشته و علامه شمس الدین محمد بن عبد الرحمن سخاوی نیز در مقاصد حسنه التفاتی بکلام ابن دقیق العید نفرموده بلا توقف تصریح
ص:612
بحسن بودن این حدیث شریف نموده کما دریت فیما مضی
و جلال الدین عبد الرحمن سیوطی نیز در درر منتثره با وصف ذکر کلام ابن دقیق العید اعتنای بان نکرده تایید تحسین این حدیث شریف فرموده کما سمعت فیما سبق و ملا علی بن سلطان محمد قاری نیز با وصف آنکه کلام ابن دقیق العید را در مرقاة ذکر نموده لیکن مستدرک بودن آن حسب افادات اعلام خود واضح و لائح نموده کما دریت فیما مضی قوله و قال الشیخ محیی الدّین النواوی و الحافظ شمس الدّین الذّهبی و الشیخ شمس الدین الجزری انه موضوع
اقول مخاطب قمقام درین کلام جالب الملام این شیوخ ثلاثه عظام خود را قائل بوضع حدیث خیر الانام صلی اللّه علیه و اله الی یوم القیام وانموده نزد ارباب تحقیق و انصاف و اصحاب تدقیق و ترک اعتساف کما ینبغی ایشان را عرضه تعییر و تفضیح و خویشتن را هدف تحقیر و تقبیح فرموده و نحیف کثیر التقصیر بعون اللّه القدیر آنچه متعلق بشرح حال قدح مهین هر یکی ازین ثلاثه بخاطر فاتر خویش جاگزین دارم جدا جدا بر صفحه قرطاس برمی نگارم اما محیی الدین النواوی پس حقیقت حال قدحش در این حدیث شریف این ست که او در کتاب تهذیب الاسماء و اللغات بترجمه جناب امیر المؤمنین علیه السلام بعد ذکر بعض فضائل آن جناب گفته و امّا الحدیث
المروی عن الصنابحی عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علی بابها
و فی روایة انا مدینة العلم فحدیث باطل رواه الترمذی و قال هو حدیث منکر و فی بعض النسخ غریب قال و لم یروه من الثقات غیر شریک و روی مرسلا و ازین عبارت واضحست که نووی فی الاصل در
حدیث انا دار الحکمة که مروی از صنابحیست کلام می کند و آن را بمزید جسارت و جرات باطل می گوید و
حدیث انا مدینة العلم را روایتی از روایات
حدیث انا دار الحکمة می داند و بر ناظر افادات اکابر محدثین و اعلام مسندین سنیه پر ظاهرست که
حدیث انا دار الحکمة حدیثی دیگرست و حدیث انا مدینة العلم حدیثی دیگر و اکثر سلاسل اسانید هر واحد جدا جدا می باشد پس اگر بفرض غیر واقع
حدیث انا دار الحکمة ثابت نباشد از عدم ثبوت آن عدم ثبوت حدیث انا مدینة العلم لازم نمی آید فکیف که بر متتبع خبیر و ناظر بصیر ظاهرست و لا کظهور النّار علی العلم و النور فی الظّلم که حدیث انا دار الحکمة نیز ممثل
حدیث انا مدینة العلم حدیث ثابت و متحقق و مشهورست
و حکم نووی ببطلان ان نزد ارباب تحقیق و تنقید و اصحاب تثقیف و تسدید باطل و مضمحل و مهجور بوجوه عدیده و براهین سدیده که بسیاری از آن بر ناظر تخریجات محدثین اعلام و افادات منقدین فخام سنیه که سابقا بحمد اللّه المنعام ببسط تمام مذکور شده واضح و لائحست لیکن نبذی از آن در این مقام نیز تنبیها لاولی الاحلام و اظهارا لما فی حکم النووی من السقام مرقوم می شود اول آنکه
حدیث انا دار الحکمة را احمد بن حنبل روایت نموده چنانچه حسن علی محدث در تفریح الاحباب گفته
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الترمذی و قال
ص:613
هذا حدیث غریب و قال روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و لم یذکر فیه عن الصنابحی و لا نعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک و رواه احمد عن الصنابحی و ظاهرست که مجرد روایت احمد حدیثی را موجب ثبوت و اعتماد و اعتبار آنست و دلیل نفی وضع و بطلان از ان می باشد کما سبق مفصلا پس بحمد اللّه تعالی واضح و لائح گردید که این حدیث شریف معتمد و معتبرست و هرگز باطل و موضوع نیست دوم آنکه ترمذی این حدیث شریف را در جامع صحیح خود اخراج نموده و بمزید نقد و تحقیق تحسین آن فرموده چنانچه محب طبری در ذخائر العقبی در فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته ذکر انه رضی اللّه عنه باب دار الحکمة
عن علیّ ع رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها اخرجه الترمذی و قال حدیث حسن و تحسین ترمذی حدیثی را دلیل کمال اعتبار و اعتماد اوست زیرا که حدیث حسن نزد ترمذی حدیثیست که در اسناد او کسی که متهم بالکذبست نباشد و آن حدیث شاذ هم نبود و بوجوه متعدده مروی گردد چنانچه خود ترمذی در جامع خود گفته و ما ذکرنا فی هذا الکتاب حدیث حسن فانما اردنا حسن اسناده عندنا کلّ حدیث یروی لا یکون فی اسناده من یتهم بالکذب و لا یکون الحدیث شاذّا و یروی من غیر وجه نحو ذاک فهو عندنا حدیث حسن و سابقا در مجلد حدیث طیر دانستی که مجرد روایت کردن ترمذی حدیثی را در جامع خود دلیل نهایت تحقق و ثبوت و وثوق و اعتماد آنست چه جای آنکه ترمذی بالخصوص تحسین آن هم کرده باشد پس بحمد اللّه تعالی بکمال وضوح ثابت شد که قدح نووی در
حدیث انا دار الحکمة ناشی از قلت تتبع افادات ائمه اعلام و حفاظ کرام مذهب خویش می باشد سوم آنکه محمد بن جریر طبری در تهذیب الاثار این حدیث شریف را روایت نموده و باهتمام تمام تصحیح آن فرموده کما سبق مفصلا و بعد تصحیح این چنین جهبذ جلیل و ناقد نبیل چگونه حکم نووی ببطلان این حدیث شریف قابل التفات و اصغاء احدی از ارباب خبرت و ذکا خواهد بود و چگونه کلام حقائق انضمام طبری علام بر مثل نووی که قلاده نهایت عقیدتش در گردن انداخته اعلام کمال مدح و ثنا و وصف اطراء او در همین کتاب تهذیب الاسماء و اللغات افراخته است حجت قاهره و بیّنه زاهره نخواهد بود-چهارم آنکه حاکم نیسابوری این حدیث شریف را در مستدرک علی الصحیحین اخراج نموده و تصحیح آن فرموده چنانچه محمد بن یوسف شامی در سبل الهدی و الرشاد در ذکر اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم گفته دار الحکمة اخذه الشیخ رحمه اللّه تعالی من
حدیث علیّ ع رضی اللّه عنه ان النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الحاکم فی المستدرک و صححه الخ و نور الدین شبراملسی در تیسیر المطالب السنیه در ذکر اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم گفته قوله دار الحکمة اخذه الشیخ من
حدیث علیّ انّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة
ص:614
و علیّ بابها رواه الحاکم فی المستدرک و صححه و زرقانی در شرح مواهب لدنیه در ذکر اسماء جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم گفته دار الحکمة
لقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الحاکم فی المستدرک و صححه الخ و ظاهرست که بعد روایت و تصحیح حاکم که امام المحدثین سنیه می باشد و جلالت شان رواه الحاکم فی المستدرک و صححه الخ و ظاهرست که بعد روایت و تصحیح حاکم که امام المحدثین سنیه می باشد و جلالت شان و نقد و اتقان او نزد اعیان ماهرین این شان واضح و عیانست نزد منصف لبیب دعوی باطل نووی در باب
حدیث انا دار الحکمة هیچ وقعی ندارد و آبی بر روی کار نمی آرد پنجم آنکه محمد بن یوسف گنجی در کفایة الطالب
حدیث انا دار الحکمة را بسند خود روایت نموده و بعد از ان حکم بحسن و عالی بودن این حدیث فرموده و در صدر کفایة الطالب ظاهر کرده ست که این کتاب مشتمل بر احادیث صحیحه است که از کتب ائمه و حفاظ ماخوذ می باشد پس بعد ظهور و تحقق صحت و حسن این حدیث حسب افاده علامه کنجی بطلان و سخافت دعوی نووی در نهایت لموع و سطوع است ششم آنکه محب الدین طبری در ذخائر العقبی تحسین
حدیث انا دار الحکمة از ترمذی نقل نموده و نیز در ریاض نضره حسن بودن این حدیث شریف از ترمذی منیف حکایت فرموده کما سبق و ازینجا نیز واضح و لائح می شود که دعوی نووی در حق این حدیث شریف از صدق و سداد بغایت دورست و بطلان آن بر ارباب الباب در کمال وضوح و ظهور هفتم آنکه حافظ صلاح الدین العلائی حسن بودن
حدیث انا دار الحکمة ببیان شافی و تبیان کافی اثبات فرموده نهایت سخف و هوان و وهن و بطلان دعوی وضع آن بر ارباب احلام واضح و لائح فرموده و چنانچه از عبارت اجوبه علای که سیوطی در قوت المغتذی و غیر آن نقل کرده در ما سبق دانستی و گمان ندارم که احدی از ارباب انصاف بعد ملاحظه آن وزنی برای دعوی باطله نووی نهد یا بتأیید کلام خلاعت نظام او داد ابداء عوار و اکتساب عرّ و عار دهد هشتم آنکه علامه فیروزآبادی در نقد الصحیح این حدیث شریف را بنهایت تحقیق و تنقید باثبات رسانیده و باظهار حسن بودن آن نشتر خونین در رگ جان جاحدین دوانیده و پر ظاهرست که بعد اعتراف سراسر انصاف علامه فیروزآبادی وقعی برای دعوی باطل نووی باقی نمی ماند و محض ادعای لا طائل او نفعی بحال اولیای متبعینش نمی رساند نهم آنکه شمس الدین الجزری در کتاب اسنی المطالب
حدیث انا دار الحکمة را اولا بسند متصل خود روایت نموده و ثانیا آن را از صحیح ترمذی نقل فرموده من بعد بذکر دیگر روایات در تشیید و تایید آن افزوده روان جاحد عنید بتحقیق و تنقید خود کما ینبغی فرسوده و بعد ملاحظه آن نیز بطلان کلام نووی در باب این حدیث عزیز المثار کالشمس فی رابعة النهار می باشد دهم آنکه علامه ابن حجر عسقلانی
حدیث انا دار الحکمة را تحسین فرموده چنانچه از عبارات کوکب منیر و سبل الهدی و الرشاد و فیض القدیر و شرح مواهب زرقانی در ما سبق دریافتی و ازینجا نیز بطلان دعوی نووی درین حدیث شریف بنهایت ظهور متحقق و متضح می شود و هفوۀ باطله او نزد اهل تحقیق
ص:615
ادراج الریاح می رود یازدهم آنکه علامه جلال الدین سیوطی در جمع الجوامع حکم محمد بن جریر طبری بصحت
حدیث انا دار الحکمة نقل نموده و استناد بان فرموده پس نزد علامه سیوطی نیز حکم نووی ببطلان این حدیث شریف نهایت مدفوع و مردود و بغایت منفی و مطرود خواهد بود دوازدهم آنکه علامۀ شمس الدین علقمی در کوکب منیر شرح جامع صغیر اثبات
حدیث انا دار الحکمة فرموده و بطلان زعم قزوینی و ابن الجوزی در باب آن بنابر افادات اعلام خود مثل حافظ علائی و حافظ ابن حجر و علامه سیوطی ثابت و محقق نموده پس بحمد اللّه تعالی ظاهر و باهر گردید که حسب اختیار علامه علقمی نیز کلام نووی از جمله مزعومات فاسده و مظنونات کاسده است سیزدهم آنکه محمد بن یوسف شامی در سبل الهدی و الرشاد
حدیث انا دار الحکمة را ثابت و محقق نموده و در اثبات آن بتصحیح حاکم و تحسین علائی و ابن حجر تمسک نموده کما سبق پس بحمد اللّه تعالی واضح و لائح گردید که حسب تحقیق این حبر نقاد نیز دعوی نووی در نهایت بطلان و فسادست چهاردهم آنکه علامۀ عبد الرؤف مناوی در فیض القدیر باثبات حدیث دار الحکمة بکمال اهتمام گردیده در تحقیق و تثبیت آن بافادات علامۀ علائی و حافظ ابن حجر عسقلانی متمسک گردیده و ظاهرست که حسب تحقیق این علامه افیق نیز ادعای نووی در باب این حدیث شریف سراسر باطل و از حلیۀ صدق و سداد عاطل می باشد پانزدهم آنکه محمد حجازی شعرانی در فتح المولی النصیر بشرح الجامع الصغیر
حدیث انا دار الحکمة را حدیث حسن گفته چنانچه در ما سبق بعون اللّه تعالی دریافتی و این معنی نیز بحمد اللّه بهر ابطال دعوی نووی کافی و وافیست و آثار کلام فاسد النظام او را بخوبی ماحی و عافی شانزدهم آنکه شیخ عبد الحق دهلوی عبارت نقد الصحیح علامه فیروزآبادی که مثبت حسن بودن
حدیث انا دار الحکمة می باشد در لمعات شرح مشکاة آورده طریق اعتماد و استناد بان سپرده پس واضح و آشکار گردید که حسب اختیار شیخ دهلوی نیز کلام نووی در باب
حدیث انا دار الحکمة از دائره حق و صواب خارج و در حیطه هواجس مورثة التباب و الج می باشد هفدهم آنکه نور الدین العزیزی در سراج منیر شرح جامع صغیر در شرح حدیث انا دار الحکمة عبارت علامۀ علقمی که متضمن اثبات این حدیث و رد مزعوم قزوینی و ابن الجوزیست نقل نموده بعد از ان حسن بودن این حدیث از شیخ خود محمد حجازی الشعرانی ذکر کرده تشیید مبانی آن فرموده پس بعون اللّه تعالی واضح و لائح گردید که بنابر تحقیق علامه غریزی نیز کلام نووی در باب
حدیث انا دار الحکمة قابل التفات و احتفال اصحاب براعت و کمال نیست هجدهم آنکه علامه نور الدین شبراملسی در تیسیر المطالب السنیه اثبات
حدیث انا دار الحکمة نموده و روایت کردن حاکم آن را در مستدرک مع التصحیح نقل فرموده پس حسب افاده علامه شبراملسی نیز کلام نووی در باب این حدیث شریف باطل و مضمحل و فاسد و منخزل خواهد بود نوزدهم آنکه علامه زرقانی در شرح مواهب لدنیه افاده نموده که
حدیث انا دار الحکمة را حاکم در مستدرک روایت
ص:616
نموده و تصحیح کرده و زعم ابن الجوزی و ذهبی در باب آن بکلام طویل مردودست و حافظ علائی و حافظ ابن حجر قائل بحسن آن شده اند و این افاده علامه زرقانی نیز برای وضوح بطلان مزعوم نووی در باب این حدیث شریف کافی و بسند ست بستم آنکه میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی در نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البیت الاطهار
حدیث انا دار الحکمة را ذکر کرده و ازینجا نیز سخافت و بطلان و رکاکت و هوان کلام نووی در باب این حدیث عزیز المثار واضح و آشکارست بست و یکم آنکه نیز میرزا محمد بدخشی در تحفة المحبین
حدیث انا دار الحکمة را در فصلی که مختص باحادیث حسانست دارد نموده و آن را بسبب شواهد آن حسن ظاهر فرموده و ازین معنی نیز بطلان قدح سخیف نووی عنیف در این حدیث شریف متضح و متحقق می گردد بست و دوم آنکه محمد صدر عالم در معارج العلی
حدیث انا دار الحکمة را از ابن جریر طبری بتوسط سیوطی نقل کرده طریق اذعان و تسلیم بان سپرده پس حسب صنیع معتمد این حبر مستند نیز سخف ظاهر و وهن باهر هفوۀ نوویه واضح و روشنست بست و سوم آنکه نظام الدین السهالوی در صبح صادق
بحدیث انا دار الحکمة احتجاج نموده بر حق بودن مذهب جناب امیر المؤمنین علیه السلام در مسئله اشتراط انقراض عصر در تقرر اجماع کما ستقف علیه فیما بعد انشاء اللّه تعالی و این معنی مثبت کمال ثبوت و تحقق این حدیث شریف و موضح نهایت بطلان کلام جاحد عنیفست بست و چهارم آنکه شاه ولی اللّه والد مخاطب در قرة العینین حسن بودن
حدیث انا دار الحکمة را مختار وانموده و ازینجا بکمال وضوح ظاهر می گردد که کلام نووی در باب این حدیث مشرق المنار مهجور ارباب نقد و اعتبار و متروک اصحاب خبرت و اختیارست بست و پنجم آنکه محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الصنعانی در روضه ندیه تصحیح
حدیث انا دار الحکمة از محمد بن جریر طبری نقل کرده و بر ان اعتماد نموده و ازینجا نیز واضح می شود که کلام نووی در حق این حدیث شریف بغایت رکیک و سخیفست و علاوه برین دیگر وجوه متینه و حجج مبینه بطلان کلام فاسد النظام نووی از تخریجات سابقه و تحقیقات سالفه بر ناظر بصیر و متتبع خبیر واضح و مستنیرست
اما ادعای نووی که ترمذی
حدیث انا دار الحکمة را منکر گفته پس از جمله منکرات فاضحه و بطلات لائحه است و هرگز بر اهل تیقظ و اعتبار و نقد و استبصار ثابت نشده که ترمذی این حدیث شریف را بنکارت وصف کرده باشد بلکه بر خلاف آن نزد ارباب تثبت و ضبط ثابت و متحققست که ترمذی این حدیث شریف را بحسن موصوف فرموده ریب جاحد مرتاب را کما ینبغی زدوده چنانچه آنفا از تصریح محب طبری در ذخائر العقبی دانستی و از عبارت ریاض نضره محب طبری نیز تحسین ترمذی این حدیث شریف را ظاهر و باهر می شود کما ستراه عنقریب انشاء اللّه تعالی و سبب صدور این ادعای باطل از نووی تحریف بعض محرفین اغمار و میلان خاطر خود نووی بجحود فضیلت باهره ابو الائمة الاطهار علیهم آلاف السّلام من الملک
ص:617
الغفار می باشد حقیقت حال و شرح این اجمال آنکه ترمذی در صحیح خود در حق
حدیث انا دار الحکمة حسن غریب گفته چنانچه محب طبری که اقدم و اوثق ناقلین این حدیث از صحیح ترمذیست در کتاب ریاض نضره می گوید
عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها اخرجه الترمذی و قال حسن غریب و چون حکم ترمذی بحسن این حدیث شریف مرغم انف هر جاحد عنیف بود جمله از اصحاب عناد که همیشه در پی اطفای فضائل آل امجاد علیهم آلاف السلام الی یوم المعاد می باشند کار بند تحریف و تبدیل و تغییر و تحویل گردیدند چنانچه بعضی از ایشان از بعض نسخ صحیح ترمذی لفظ حسن را برانداختند لیکن لفظ غریب را باقی گذاشتند و از همین جاست که بسیاری از علماء سنیه که متاخر از محب طبری بودند در نقل وصف این حدیث از ترمذی اکتفا بر محض لفظ غریب کرده اند مثل علامه ولی الدین الخطیب در مشکاة و صلاح الدین العلائی در اجوبه خود و عماد الدین الدمشقی المعروف بابن کثیر در تاریخ خود و مجد الدین فیروزآبادی در نقد الصحیح و شمس الدین الجزری در اسنی المطالب و جلال الدین سیوطی در قول جلی و ابراهیم وصابی در کتاب الاکتفاء و عبد الرؤف مناوی در تیسیر و نیز در فیض القدیر و نور الدین عزیزی در سراج منیر و جمال الدین المعروف بمرزا حسن علی محدث در تفریح الاحباب و نور الدین سلیمانی در در یتیم و بعضی از معاندین حذف لفظ حسن را در مقصود نامحمود خود کافی نه انگاشتند و بمزید وغر و وحر خود لفظ غریب را نیز بر حال خود باقی نگذاشتند بلکه آن را بلفظ منکر مبدل ساختند و لوای سبقت بر مصادیق یُحَرِّفُونَ اَلْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ افراختند و باین صنیع شنیع شان حضرت نووی چنان دلداده شد که با وصف علم و اعتراف باختلاف نسخ صحیح ترمذی لفظ منکر را بترمذی نسبت نموده و نزد ارباب تحقیق و تنقید راه کمال اهمال و اخلال پیموده و بهمین تحریف سخیف سخاوی گول خورده و در مقاصد حسنه در حق این حدیث شریف از ترمذی لفظ منکر نقل نموده و بعضی از اصحاب تحریف و تلفیف و ارباب خلط و تصحیف ازین هم بالاتر رفته در بعض نسخ صحیح ترمذی لفظ منکر را با لفظ غریب جمع کرده اند و بعض علماء سنیه از راه غفلت یا تغافل اعتماد بر ان نموده بترمذی نسبت می نمایند که او این حدیث شریف را غریب منکر گفته کما فعله ولیّ اللّه الدّهلوی فی قرة العینین فتنبه و لا تکن من المغترین الغافلین و المنخدعین الذاهلین و استعذ باللّه من تبدیل المدغلین و تحریف المبطلین و مخفی نماند که صدور امثال این تحریفات از اهل سنت نزد ناظر بصیر و متتبع خبیر مستبعد و مستعجب نیست ایا نمی دانی که محیی السنه ابو محمد الحسین بن مسعود الضراء البغوی در کتاب مصابیح التزام کرده است که حدیث منکر را در ان ذکر نکند چنانچه خود در صدر مصابیح می فرماید و تجد احادیث کل باب منها تنقسم الی صحاح و حسان و اعنی بالصّحاح ما اخرجه الشیخان ابو عبد اللّه محمد بن اسماعیل الجعفی البخاری و ابو الحسین مسلم بن الحجاج القشیری
ص:618
النیسابوریّ رحمهما اللّه فی جامعیهما او احدهما و اعنی بالحسان ما آورده ابو داود و سلیمان بن الاشعث السجستانی و ابو عیسی محمد بن عیسی الترمذی و غیرهما من الائمّة فی تصانیفهم رح و اکثرها صحاح بنقل العدل عن العدل غیر انها لم تبلغ غایة شرط الشیخین فی علو الدرجة من صحة الاسناد إذا اکثر الاحکام ثبوتها بطریق حسن و ما کان فیها من ضعیف او غریب اشرت إلیه و اعرضت عن ذکر ما کان منکرا او موضوعا و اللّه المستعان و علیه التکلان و با وصف این معنی در همین کتاب اعنی مصابیح بعد حدیث مدح قبیله حمیر در حق آن حدیث لفظ منکر یافته می شود چنانچه در بابی که عنوانش این ست باب فی مناقب قریش و ذکر القبائل مسطورست
عن أبی هریرة قال کنّا عند النبیّ علیه السّلام فجاءه رجل احسبه من قریش فقال یا رسول اللّه العن حمیرا فقال النبیّ علیه السلام رحم اللّه حمیرا افواههم سلام و ایدیهم طعام و هم اهل امن و ایمان منکر و شمس الدین محمد بن مظفر خلخالی در مفاتیح شرح مصابیح بشرح این حدیث گفته قوله منکر أی هذا الحدیث منکر یحتمل ان الحاق لفظ المنکر ههنا من غیر المؤلف من بعض اهل المعرفة بالحدیث لانه لو کان یعلم انه منکر لم یتعرض له لانه قد التزم الاعراض عن ذکر المنکر فی عنوان الکتاب ازین عبارت ظاهرست که خلخالی افاده می نماید که محتملست که در این جا لفظ منکر را غیر مؤلف الحاق کرده باشد و آن غیر از بعض اهل معرفت بعلم حدیث بوده باشد چرا که اگر خود مصنف می دانست که این حدیث منکرست متعرض آن نمی شد یعنی ذکر آن درین کتاب نمی کرد چه او یعنی مصنف التزام کرده ست اعراض را از ذکر منکر در عنوان کتاب و ملا علی قاری در مرقاة در شرح همین حدیث گفته و قال شارح للمصابیح قوله منکر هذا الحاق من بعض اهل المعرفة بالحدیث لأنّ المؤلف رحمه اللّه یعنی محیی السنة لو کان یعلم انه منکر لم یتعرض له لانه قد التزم الاعراض عن ذکر المنکر فی عنوان الکتاب و اللّه اعلم بالصواب بالجمله ثبوت لفظ منکر در حق
حدیث انا دار الحکمة از ترمذی نهایت ممنوعست و نسبت آن بسوی او بادلۀ واضحه مطرود و مدفوع
اما آنچه نووی در حق این حدیث از ترمذی باین عبارت نقل کرده و لم یروه من الثقات غیر شریک پس مطابق باصل عبارت ترمذی نیست زیرا که اصل عبارت ترمذی در صحیح او چنینست و لا نعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک و فرقی که درین دو عبارتست بر ناظر بصیر واضح و مستنیرست چه مفاد اصل عبارت ترمذی این ست که او نفی عرفان خود یا نفی عرفان خود و امثال خود می نماید ازین که سوای شریک کسی از ثقات روایت این حدیث شریف کرده باشد و مودای عبارتی که نووی ازو نقل کرده آنست که ترمذی حتما نفی روایت این حدیث از ثقات سوای شریک نموده و شتان ما بینهما و علی کل حال
ص:619
این کلام بهیچ وجه قادح در
حدیث انا دار الحکمة نیست زیرا که اگر تسلیم هم کرده شود که سوای شریک دیگری از ثقات روایت این حدیث شریف نکرده پس غایتش آنست که این حدیث از افراد شریک باشد و این معنی مانع صحت یا حسن آن نیست و ازینجاست که خود ترمذی کما صرح به المحب الطبری فی الریاض و الذّخائر تحسین این حدیث شریف فرموده و علامۀ علائی در اجوبه خود کما سبق بعد نقل کلام ترمذی در حق این حدیث شریف می فرماید و شریک هو ابن عبد اللّه النخعی القاضی احتج به مسلم و علق له البخاری و وثقه یحیی بن معین و قال العجلی ثقة حسن الحدیث و قال عیسی بن یونس ما رایت احدا قط اورع فی علمه من شریک فعلی هذا یکون تفرده حسنا و فیروزآبادی در نقد الصحیح بعد نقل کلام ترمذی متعلق باین حدیث گفته و شریک هذا احتج به مسلم و علق له البخاری و وثقه ابن معین و العجلی و زاد حسن الحدیث و قال عیسی بن یونس ما رایت احدا قط اورع فی علمه من شریک فعلی هذا یکون مفرده حسنا و ازین دو عبارت در کمال وضوحست که
حدیث انا دار الحکمة نزد علائی و فیروزآبادی با وصف تفرد شریک بان حسن می باشد حال آنکه در ما سبق بحمد اللّه تعالی از اسانید جمه متکاثره و طرق دثره متوافره
حدیث انا دار الحکمة دانستی که علاوه بر شریک دیگر ثقات نیز در روایت این حدیث با او شریک می باشند
و از عجائب مستطرفات این ست که بعضی از محرفین زائغین و مصحفین رائغین در این کلام ترمذی نیز تحریف سخیف بکار برده راه اخمال و الطاط ثبوت این حدیث شریف سپرده اند بیانش آنکه ترمذی چنانچه شنیدی گفته است که لا نعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک یعنی نمی شناسیم این حدیث را از هیچ یکی از ثقات جز شریک و این عبارت اگر چه نفی عرفان ترمذی این حدیث را بروایت غیر شریک از ثقات می نماید لیکن از آن معروفیت این حدیث نزد ترمذی بروایت شریک و بودن او از ثقات نهایت واضح و لائحست و چون این معنی هم بحمد اللّه تعالی برای ثبوت این حدیث شریف کافی و وافیست لهذا رگ ناصبین بعض اهل انحراف جوش زد و در بعض نسخ صحیح ترمذی در عبارت مذکوره لفظ غیر را بلفظ عن مبدل نمودند و صورت عبارت باین نحو مسخ کردند لا نعرف هذا الحدیث عن احد من الثقات عن شریک چنانچه ملا علی قاری در مرقاة در شرح حدیث دار الحکمة جائی که کلام ترمذی متعلق باین حدیث شرح نموده است گفته و لا نعرف أی نحن هذا الحدیث عن احد من الثقات غیر شریک بالنصب علی الاستثناء و فی نسخة بالحر علی انه بدل من احد قیل و فی بعض نسخ الترمذی عن شریک بدل غیر شریک و اللّه اعلم و غرض ازین تبدیل ضئیل آن بود که ناظرین صحیح ترمذی مخدوع و مغرور شوند و بدانند که
حدیث انا دار الحکمه چنان موهونست که ترمذی با وصفی که آن را بسند خود از شریک روایت کرده لیکن بعد از ان خود معترف
ص:620
که نمی شناسیم این حدیث را از احدی از ثقات از شریک و باین اعتراف او بکمال وضوح ظاهر خواهد شد که این حدیث از شریک بروایت ثقات معروف نیست و کسی که روایت این حدیث از شریک نموده غیر ثقه است لیکن بحمد اللّه تعالی این تحریف سخیف معاندین رواجی نیافت و نزد ارباب تحقیق و تنقید در عبارت ترمذی در محل مشار إلیه لفظ غیر ثابتست نه لفظ عن چنانچه بر ناظر مشکاة المصابیح ولی الدین الخطیب و اجوبه حافظ صلاح الدین العلائی و نقد الصحیح علامه فیروزآبادی و اسنی المطالب شمس الدین الجزری و جمع الجوامع جلال الدین سیوطی و کنز العمال ملا علی متقی و معارج العلی تصنیف محمد صدر عالم و غیر آن واضح و لائحست
اما آنچه نووی در آخر کلام از ترمذی نقل کرده که این حدیث مرسلا نیز مروی شده پس ناشی از سوء فهم کلام ترمذی می باشد و بر متتبع خبیر واضح و مستنیرست که نووی را در این جا و هم صریح و غلط فضیح رو داده بیانش آنکه ترمذی در جامع صحیح خود
حدیث انا دار الحکمة را بسند خود از شریک از سلمة بن کهیل از سوید بن غفلة از صنابحی از جناب امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده من بعد در بیان حال این حدیث شریف گفته روی بعضهم هذا الحدیث عن شریک و لم یذکروا فیه عن الصنابحی و نووی چون ازین کلام دریافت نمود که بعضی از روات این حدیث شریف را از شریک روایت نموده اند و در سند آن صنابحی را ذکر نکرده اند بمزید علو فهم چنان گمان کرد که سقوط صنابحی در سند این حدیث موجب ارسال آنست و بنا بر این بی امعان نظر و اعمال بصر ترمذی نسبت کرده که او گفته است که این حدیث مرسلا نیز مروی شده است حال آنکه بر ماهرین احوال و ناقدین فن رجال واضح و لائحست که مذکور نبودن صنابحی در سند این حدیث و روایت کردن بعضی از روات این حدیث را بدون ذکر صنابحی چنانچه ترمذی حکایت آن کرده امریست که اصلا ضرری ندارد و هرگز سبب ارسال نمی تواند شد زیرا که سوید بن غفلة تابعی مخضرمست که ادراک خلفاء اربعه کرده و ازیشان سماع احادیث نموده پس در این صورت حدیث او از جناب امیر المؤمنین علیه السلام متصل خواهد بود نه منقطع و کسی که مثل ترمذی در سند این حدیث صنابحی را ذکر می کند یعنی بیان می کند که سوید بن غفلة این حدیث را از صنابحی روایت کرده و صنابحی بروایت آن از جناب امیر المؤمنین علیه السلام مشرف شده پس از باب مزید فی متصل الاسانید می باشد چنانچه حافظ صلاح الدین العلائی در اجوبه خود کما دریت سابقا در ذکر
حدیث انا دار الحکمة گفته و لا یرد علیه روایة من اسقط منه الصنابحی لان سوید بن غفلة تابعی مخضرم ادرک الخلفاء الاربعة و سمع منهم فذکر الصنابحی فیه من المزید فی متصل الاسانید و علامۀ فیروزآبادی در نقد الصحیح در ذکر
حدیث انا دار الحکمة گفته و لا یرد علیه روایة من اسقط الصنابحی منه لان سوید بن غفلة تابعی مخضرم روی عن أبی بکر و عمر و عثمان و علی ع رضی اللّه عنهم و سمع منهم فیکون ذکر الصنابحی من باب المزید فی متصل الاسانید
و باید دانست که روایت
حدیث انا دار الحکمة از جناب امیر المؤمنین
ص:621
علیه السلام منحصر در صنابحی و سوید بن غفلة نیست بلکه دیگر تابعین نیز این حدیث شریف را از جناب امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده اند از آنجمله است ابو عمر و عامر بن شراحیل الشعبی و حدیث او را طراز المحدثین ابو بکر احمد بن موسی بن مردویه الاصفهانی روایت کرده کما دریت فیما مضی و از آنجمله است ابو القاسم اصبغ بن نباتة التمیمی الحنظلی الکوفی و روایت کردن او را تاج المحدثین ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصفهانی در کتاب حلیة الأولیاء و شمس الدین محمد بن محمد بن محمد الجزری در اسنی المطالب فی مناقب علی بن أبی طالب ذکر کرده اند و از آنجمله است ابو زهیر حارث بن عبد اللّه الاعور الهمدانی الکوفی و روایت کردن او نیز از تصریح ابو نعیم اصفهانی در حلیة الاولیاء و تبیین شمس الدین جزری در اسنی المطالب ظاهر و واضحست و نیز باید دانست که سوای جناب امیر المؤمنین علیه السلام دیگر صحابه نیز
حدیث انا دار الحکمة را از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم روایت کرده اند از آنجمله عبد اللّه بن عباس هستند چنانچه ابو نعیم اصفهانی در حلیة الأولیاء گفته
حدثنا ابو احمد محمد بن احمد الجرجانی نا الحسن بن سفیان نا عبد الحمید بن بحر نا شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علیّ بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الاصبغ بن نباتة و الحرث عن علی نحوه و مجاهد عن ابن عباس عن النّبی صلّی اللّه علیه و سلم مثله و از آنجمله جابر بن عبد اللّه انصاری می باشند چنانچه عاصمی در زین الفتی گفته
اخبرنا الشیخ ابو محمد عبد اللّه بن احمد بن نصر رحمه اللّه قال اخبرنا الشیخ ابراهیم بن احمد الحلوائی رحمه اللّه عن محمود بن محمّد بن رجا عن المامون بن احمد و عمار بن عبد المجید و سلیمان بن خمیرویه عن الامام محمد بن کرام رحمه اللّه عن احمد عن محمد بن فضیل عن زیاد بن زیاد عن عبید بن أبی جعد عن جابر بن عبد اللّه قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه یقول انا دار الحکمة و علیّ بابها فمن أراد الحکمة فلیات الباب مذکور فی کتاب المکتفی و مقصود از ذکر این تحقیق در این مقام آنست که مبادا ناظر غیر ماهر بکلام نووی غره شده گمان نماید که
حدیث انا دار الحکمة در روایت صنابحی از جناب امیر المؤمنین علیه السلام محصور می باشد و بس فلیتنبه لهذا المرام و اللّه العاصم عن عثار الافهام و هر گاه بحمد اللّه تعالی بطلان کلام نووی در
حدیث انا دار الحکمة بر ارباب ابصار واضح و آشکار گردید قدحی که از لحن قول او متوجه
بحدیث انا مدینة العلم می شود نیز از هم پاشید چه از عبارت او که سابقا بالفاظها منقول شده واضح و لائحست که او
حدیث انا دار الحکمة را اصل قرار داده و حدیث انا مدینة العلم را روایتی از ان فهمیده و چون ازین بیان مبرم و تحقیق محکم کمال ثبوت و استناد و تحقق و اعتماد حدیث انا دار الحکمة بمنصه ظهور رسید اتباع نووی خصوصا مخاطب دهلوی را لازمست که علاوه بر قبول
حدیث انا دار الحکمة تن به تسلیم صحت
حدیث انا مدینة العلم هم در دهند و از مضیق و کشمکش تعنیف و تعییر نقاد نحاریر وارهند زیرا که حرف قدح و جرح
حدیث انا مدینة العلم بر زبان آوردن
ص:622
و درین باب استناد بکلام نووی کردن مهامه غایت تجهیل و تفضیح و تسفیه و تقبیح خویش سپردنست و ریبی در صحت و ثبوت آن بخاطر راه دادن کمال مشاقت حفاظ ثقات و نهایت معازت نقاد اثبات اغاز نهادن ست کما هو غیر خاف علی من اوتی شطرا من الانصاف و نظر الی ما سقناه سابقا من الوجوه المجموعة الاطراف المحصفة کل الاحصاف و تامل ما ذکرناه بالاسلاف من کلمات کبراء السنیة اسلافهم و الاحلاف
و اگر اولیای حضرت نووی بر کلام این عبد مستهام گوش ننهند و بقدح موهونی که از لحن کلام او بسوی
حدیث انا مدینة العلم متوجه می شود خوشوقت شده و او مصاومت حق صریح دهند ناچار رکاکت این قدح موهون و سخافت این جرح مطعون از کلام علمای اعلام و محققین فخام سنیه که متعرض بقدح نووی شده بمعرض اثبات می رسانم و سرور و فرح اتباع نووی را مبدل بملال و ترح می گردانم علامه سیوطی در تاریخ الخلفاء گفته و
اخرج الترمذی و الحاکم عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها هذا حدیث حسن علی الصواب الا صحیح کما قال الحاکم و لا موضوع کما قاله جماعة منهم ابن الجوزی و النووی و قد بینت حاله فی التعقیبات علی الموضوعات ازین عبارت ظاهرست که نزد علامه سیوطی قدح نووی در این حدیث وثیق النصاب مخالف حق و صوابست و علامه سیوطی التفاتی بان نفرموده بتحسین این حدیث بالحتم و الجزم ارغام آناف جاحدین ذوی الاعتساف نموده و ابن حجر مکی در منح مکیه شرح قصیده همزیه در شرح شعر و وزیر ابن عمه فی المعالی و من الاهل تسعد الوزراء
بعد ایراد مصراع آخر گفته تذییل مناسب لما قبله و فیه رد العجز علی الصدر و من تلک السعادة ما امدّه صلّی اللّه علیه و سلم به من المواخاة
فقد اخرج الترمذی آخی صلّی اللّه علیه و سلم بین اصحابه فجاء علیّ تدمع عیناه فقال یا رسول اللّه أ آخیت بین اصحابک و لم تواخ بینی و بین احد فقال صلّی اللّه علیه و سلم انت اخی فی الدّنیا و الآخرة و منها العلوم التی اشار إلیها
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و فی روایة و فمن أراد العلم فلیات الباب
و فی اخری عند الترمذی انا دار الحکمة و علیّ بابها و فی اخری عند ابن عدی علیّ باب علمی و اختلفوا فی حکم هذا الحدیث فجماعة منهم النّووی رحمه اللّه تعالی علی انه موضوع و الحاکم صحّحه و صرّح بعض الحفاظ المطلعین انه حدیث حسن ازین عبارت واضحست که ابن حجر حدیث مدینة العلم را حتما قول جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم می داند و بان استدلال و احتجاج می کند و برای قدح نووی و احزاب او وقعی نمی گذارد و بلکه بعد ذکر ان تصحیح حاکم و تصویب بعض
ص:623
حفاظ مطلعین حسن بودن آن را بمعرض بیان می آرد و نیز ابن حجر مکی در صواعق که اشتمال آن بر تشدد و تعصب حسب تصریح عبد الحق دهلوی در تکمیل الایمان واضح و عیانست در فصل ثانی باب تاسع که در ان چهل حدیث در فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام ذکر نموده و آن را از عزر فضائل آن جناب شمرده گفته الحدیث التاسع
اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الطبرانی و الحاکم و العقیلی فی الضعفاء و ابن عدی عن ابن عمر و الترمذی و الحاکم عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و فی روایة فمن أراد العلم فلیات الباب و فی اخری عند الترمذی عن علیّ ع انا دار الحکمة و علیّ بابها و فی اخری عند ابن عدی علیّ باب علمی و قد اضطرب الناس فی هذا الحدیث فجماعة علی انه موضوع منهم ابن الجوزی و النووی و ناهیک بهما معرفة بالحدیث و طرقه حتی قال بعض محققی المحدثین لم یات بعد النووی من یدانیه فی علم الحدیث فضلا عن ان یساویه و بالغ الحاکم علی عادته و قال انّ الحدیث صحیح و صوب بعض محققی المتأخرین المطلعین علی الحدیث انه حدیث حسن و مرّ الکلام علیه ازین عبارت ظاهرست که ابن حجر با وصفی که از راه غمارت و انحراف خود را از ذکر قدح ابن الجوزی و نووی در این حدیث شریف باز نداشته بلکه ترانه بی محل در مدح سرای ایشان برداشته و بالخصوص در حق نووی علم کمال اطراء او برافراشته و تصحیح حاکم این حدیث شریف را از قبیل مبالغه انگاشته لیکن باز هم چاره جز اظهار حسن بودن این حدیث شریف ندیده بنقل افاده بعض محققین متاخرین مطلعین بر علم حدیث مظهر خطای ابن الجوزی و نووی و احزاب گردیده و شیخ عبد الحق دهلوی در رجال مشکاة بترجمه جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و
اخرج الترمذی و الحاکم عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و قد تکلم فی هذا الحدیث قال ابن حجر هذا حدیث حسن علی الصواب لا صحیح کما قال الحاکم و لا موضوع کما قاله جماعة منهم ابن الجوزی و النووی ازین عبارت نیز واضحست که
حدیث انا مدینة العلم حدیث حسن می باشد و نووی و دیگر کسانی که در این حدیث شریف راه قدح پیموده اند ارتکاب خلاف صواب نموده و ناهیک بهذا دلیلا علی خطاء النووی و احزابه فی قدح هذا الحدیث المتین المحصف فی نصابه و محمد بن علی الصبان المصری در اسعاف الراغبین فی سیرة المصطفی و فضائل أهل بیته الطاهرین بعد نقل این حدیث شریف از اکابر علماء خود بطرق متعدده گفته و قد اضطرب الناس فی هذا الحدیث فجماعة علی انه موضوع
ص:624
منهم ابن الجوزی و النووی و بالغ الحاکم علی عادته فقال ان الحدیث صحیح و صوب بعض محققی المتأخرین المطلعین من المحدثین انّه حسن و این عبارت نیز مثل عبارت صواعق در تبیین حسن بودن این حدیث شریف متین و ایضاح خطاء نووی و دیگر متعنتین کافی و وافی می باشد و
از جمله طرائف آنکه قاضی ثناء اللّه پانی پتی که حسب افادۀ مخاطب بیهقی وقت بوده نیز قدح نووی و دیگر متعنتین را در این حدیث شریف زائف و کاسد و باطل و فاسد وانموده بمزید انصاف افاده فرموده که بسبب کثرت شواهد حکم بصحت این حدیث توان نمود چنانچه در سیف مسلول گفته پنجم حدیث
جابر عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها رواه البزار و الطبرانی عن جابر و له شواهد من حدیث ابن عمر و ابن عباس و علی و اخیه و صححه الحاکم و ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات و قال یحیی بن معین لا اصل له و قال البخاری و الترمذی انّه منکر و لیس له وجه صحیح و قال النووی و الجزری انه موضوع و قال الحافظ ابن حجر الصواب خلاف قول الفریقین یعنی من قال انه صحیح و من قال انّه موضوع فالحدیث حسن لا صحیح و لا موضوع فقیر گوید نظر بر سند قول ابن حجر صوابست اما بکثرت شواهد حکم بصحت توان نمود جواب این حدیث بر امامت دلالت ندارد انتهی پس کاش مخاطب قمقام اگر بر افادات دیگر محققین اعلام بر نخورده بود برین افادۀ بیهقی وقت خود مطلع می شد و زبان بلاغت ترجمان خود را بذکر قدح نووی و احزاب او نمی آلود و باعتماد بر ان و استناد بان گوی سبقت در میدان عدوان از اصحاب بغی و شنان نمیر بود و از جمله لطائف آنست که حسن علی محدث که تلمیذ رشید مخاطب وحیدست نیز قدح نووی را در این حدیث شریف خلاف صواب وامینماید و بتصریح صریح تحسین این حدیث شریف می فرماید و در اظهار حق باکی بمخالفت استاد خود نمی دارد و روی التفات بصنیع شنیع او نمی آرد چنانچه در تفریح الاحباب گفته و
اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر و ابو نعیم فی المعرفة عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها هذا حدیث علی الصواب لا صحیح کما قال الحاکم و لا موضوع کما قاله جماعة منهم ابن الجوزی و النووی و از جملۀ آیات علو حق و سمو صدق آنست که خود نووی مضمون بلاغت مشحون حدیث مدینة العلم را در اشعار آبدار خود نظم فرموده اذعان کمال ثبوت و تحقق این حدیث شریف در قلوب ارباب انصاف افزوده زنگ ارتیاب از سجاجل افئدۀ اصحاب الباب کما ینبغی زدوده قدح موهونی که از کلام او پیرامون این حدیث شریف می رسید بابلغ وجوه آن را هباء منثورا نموده چنانچه شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل در ذکر مادحین جناب امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید و کالامام فی الاسلام و المشار إلیه
ص:625
فی الاعلام مرجع العلوم و الفتاوی أبی زکریا محیی الدین یحیی النواوی فانه قد قال و اجاد المقال
امام المسلمین بلا ارتیاب
مثل باب
انتهی و لقد حق بعد هذا ان یقال علی سبیل ضرب الامثال*اطف المصباح فقد طلع الصباح
امّا شمس الدین ذهبی پس اگر چه بمزید عتو و طغیان و بغی و شنآن بقدح حدیث مدینة العلم مرتکب خسارت عظیمة الشأن و محتقب جسارت کثیرة الخسران گردیده لیکن نزد ارباب تحقیق و امعان و اصحاب تنقید و اتقان قدح او درین حدیث مشید الارکان حصیف البنیان در کمال سخافت و بطلان و رکاکت و هوان رسیده است و بوجوه موفوره و دلائل غیر محصوره که بعضی از ان ردا ما للاختصار در این مقام ایما و اشعار کرده می آید قابل اعتنا و التفات منقدین اثبات نیست اول آنکه زیغ و انحراف ذهبی عساف از مناهج عدل و انصاف و ایغال و ایجاف او در بوادی کذب و اعتساف و اتصاف او بانحس الاوصاف اعنی اقتراف و اصطراف نصب و خلاف با اهلبیت عصمت و طهارت و عفاف علیهم من اللّه آلاف السلام المضاعفة الاضعاف و التسام او بدیگر قوادح فظیعة الاصناف سابقا در مجلد حدیث طیر حسب اقرار و اعتراف اعاظم اسلاف سنیّه شنیدی و بکنه مثالب مظهرة الاسراف و مطاعن مبنیة الاسفاف او کما ینبغی وارسیدی و بعد آن هرگز کسی از ارباب انتصاف در انقصام و انقصاف و انحزام و انتساف قول ظاهر السفساف و قدح سراسر خراف او در باب این حدیث محصف الاطراف ریبی نخواهد ورزید و غایت اعتدا و اجحاف او را در حق این خبر متین الاحصاف بنظر حق بین نهایت واضح و مستبین خواهد دید دوّم آنکه علامه صلاح الدین العلائی برین تجاسر فضیح ذهبی زد صریح نموده ببیان فصیح صدق نصیح را واضح و لائح فرموده چنانچه علامه سیوطی در قوت المغتذی گفته و قال الحافظ صلاح الدین العلائی فی اجوبته هذا الحدیث ذکره ابو الفرج بن الجوزی فی الموضوعات من طرق عدة و حکم ببطلان الکلّ و کذلک قال بعده جماعة منهم الذهبی فی المیزان و غیره و المشهور به روایة أبی الصّلت عبد السّلام بن صالح الهروی عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا و عبد السلام هذا تکلموا فیه کثیرا قال النّسائی لیس بثقة و قال الدّارقطنی و ابن عدی منهم زاد الدّارقطنی رافضی و قال ابو حاتم لم یکن عندی بصدوق و صوب ابو زرعة علی حدیثه و مع ذلک فقد قال الحاکم حدثنا الاصمّ حدثنا عباس یعنی الدوری قال سألت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال ثقة فقلت أ لیس
قد حدث عن أبی معاویة حدیث انا مدینة العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی و هو ثقة عن أبی معاویة و کذلک و روی صالح جزرة ایضا عن ابن معین ثم ساقه الحاکم من طریق محمد بن یحیی
ص:626
بن الضریس و هو ثقة حافظ عن محمّد بن جعفر الفیدی عن أبی معاویة و قال ابو الصّلت احمد بن محمد بن محرز سالت یحیی بن معین عن أبی الصّلت فقال لیس ممّن یکذب فقیل له
فی حدیث أبی معاویة انا مدینة العلم فقال هو من حدیث أبی معاویة اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما ثم کف عنه و قال کان ابو الصّلت رجلا موسرا یطلب هذه الاحادیث و یلزم المشایخ قلت فقد بری ابو الصلت عبد السلام من عهدته و ابو معاویة ثقة مامون من کبار الشیوخ و حفاظهم المتفق علیهم و قد تفرد به عن الاعمش فکان ما ذا و أی استحالة فی ان یقول النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم مثل هذا فی حق علیّ و لم یات کل من تکلّم فی هذا الحدیث و جزم بوضعه بجواب عن هذه الروایات الصحیحة عن یحیی بن معین و مع ذلک فله شاهد الخ سوم آنکه علامۀ زرکشی با وصفی که در لآلی منثوره جسارت ذهبی بر قدح
حدیث انا مدینة العلم نقل کرده لیکن بنقل کلام علائی عمدة الاعلام کمال وهن و انثلام و وهی انحزام آن بر ارباب احلام و اصحاب افهام واضح و ظاهر فرموده و چون خود علامۀ زرکشی قائل بحسن بودن
حدیث انا مدینة العلم می باشد کما نقله عنه المناوی فی فیض القدیر و المولوی حسن الزمان المعاصر فی القول المستحسن لهذا کمال فساد و بطلان زعم ذهبی کبیر الشنئان بحسب مذهب و مختار خود علامۀ زرکشی والاشان نیز واضح و عیان می باشد چهارم آنکه ادعای باطل موضوعیت این حدیث شریف که از ذهبی در میزان سرزده بحدی موهون و مضمحلست که علامۀ ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان آن را بنهایت متانت و رزانت مردود و مطرود وانموده کمال سخافت و رکاکت آن بر الباب فطنت و کیاست واضح و عیان فرموده حالا مجازفت ظاهر العدوان ذهبی در میزان و کلام نصفت اقتران علامۀ ابن حجر در لسان باید شنید و هر دو را در میزان نقد و اعتبار باید سنجید ذهبی در میزان گفته جعفر بن محمد الفقیه فیه جهالة قال مطین
حدثنا جعفر حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انا مدینة العلم و علی بابها و هذا موضوع و علامۀ ابن حجر در لسان المیزان بعد نقل عبارت مذکوره گفته هذا الحدیث له طرق کثیرة فی مستدرک الحاکم اقل احوالها ان یکون للحدیث اصل فلا ینبغی ان یطلق القول علیه بالوضع پنجم آنکه علامۀ سخاوی در مقاصد حسنه زعم باطل ذهبی را مدفوع و موهون و مقلوع و مطعون وانموده در اثبات و تحقیق حدیث مدینة العلم بکلام علائی عمدة الاعلام تمسک فرموده و بذکر دیگر اخبار مؤیده و امور مشیده این خبر منیف در تقویت و تایید و ابرام و توکید آن افزوده قصب السبق در تعییر و تشویر جاحدین این حدیث شریف از امثال خود ربوده و قد سبقت عبارته فیما مضی
ص:627
ششم آنکه علامۀ سیوطی در لآلی مصنوعه کلام علامۀ علائی که مشتمل بر رد مزعوم مشوم ذهبی ملومست استنادا نقل فرموده و بذکر ان نهایت سقوطش از محل اعتماد ارباب رشد و سداد واضح و لائح نموده و هذا مما یدلک علی سخافة کلام الذهبی و غایة بطلانه و یرشدک الی وضوح وهنه و جلاء هوانه هفتم آنکه علامۀ سیوطی در قوت المغتذی شرح صحیح ترمذی نیز کلام علائی والا مقام که قالع اساس زعم نافرجام ذهبی عظیم الاجرامست برای تشیید و تایید این حدیث سدید نقل فرموده روان جاحد عنید و معاند مرید را کما ینبغی فرموده کما دریت آنفا و لا نخالک ترتاب بعده فی مهانة کلام الذهبی و بواره او توثر المیل و الرکون الی زلله و عثاره هشتم آنکه علامه سیوطی در جمع الجوامع نیز بطلان زعم ذهبی در باب این حدیث شریف بمعرض اثبات رسانیده بنقل افادۀ علائی و کلام ابن حجر ادعای آن ناکب عظیم الغرر را هباء منثورا گردانیده و هر چند تمام عبارت جمع الجوامع که مشید ارکان این حدیث منیف و مرغم انف هر طاعن عنیفست سابقا منقول شده لیکن در این مقام جزوی از آن که اوفق بمقصود و مرام و ادخل فی الافحام و الالزامست باز باید شنید سیوطی در جمع الجوامع در ذکر این حدیث شریف می فرماید و قال الحافظ صلاح الدین العلائی قد قال ببطلانه ایضا الذهبی فی المیزان و غیره و لم یاتوا فی ذلک بعلة قادحة سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر و قال الحافظ ابن حجر فی لسانه هذا الحدیث له طرق کثیرة فی مستدرک الحاکم اقل احوالها ان یکون للحدیث اصل فلا ینبغی ان یطلق القول علیه بالوضع نهم آنکه علامۀ سیوطی در درر منتثره نیز فساد قدح ذهبی واضح العناد و دیگر ارباب مرا و لداد در این حدیث واضح السداد ظاهر و باهر نموده و بذکر افادۀ علائی عمدة النقاد و اظهار تایید آن بتحقیق ابن حجر عظیم الانتقاد در تشیید مبانی این خبر منیر علم الرشاد افزوده دهم آنکه ابن حجر مکی با آن همه عصبیت و عناد و غرو و لداد قول ذهبی و امثال او را در این حدیث شریف مردود و مطرود ساخته باظهار تساهل کثیر شان کما ینبغی پرداخته چنانچه در منح مکیه شرح قصیدۀ همزیه کما سمعت سابقا جائی که
حدیث انا دار الحکمة
و انا مدینة العلم را متحد وانموده در باب آن آرای اربعه نقل کرده بعد نقل سه رأی از ان می گوید موضوع و علیه کثیرون ائمّة حفاظ کالقزوینی و ابن الجوزی و جزم ببطلان جمیع طرقه و الذهبی فی میزانه و غیره و هولاء و ان کانوا ائمة اجلاّء لکنهم تساهلوا تساهلا کثیرا کما علم مما قررته و کیف ساغ الحکم بالوضع مع ما تقرر انّ رجاله کلهم رجال الصّحیح الا واحد فمختلف فیه و یجب تاویل کلام القائلین بالوضع بان ذلک لبعض طرقه لا کلّها و ما احسن قول بعض الحفاظ فی أبی معاویة احد رواته المتکلم فیهم بما لا یسمع هو ثقة مامون من کبار المشایخ و حفاظهم و قد تفرد به عن الاعمش فکان ما ذا و أی استحالة فی انه صلی اللّه علیه و سلم یقول
ص:628
مثل هذا فی حق علیّ الخ ازین عبارت ظاهرست که ابن حجر مکی اگر چه اولا بوجه زیغ کامن قلبش مدعی کثرت و عظمت قائلین بوضع این حدیث گردیده بر سر تعدید اسمای بعضی از ایشان مثل قزوینی و ابن الجوزی و ذهبی رسیده لیکن من بعد چار و ناچار اعتراف صریح به تساهل کثیر ایشان نموده باثبات غیر سائغ بودن حکم بوضع این حدیث شریف تقول باطل ایشان را بغایت منقوض و مرضوض فرموده و چون اقدام ایشان بر دعوی وضع این حدیث شریف نزد ابن حجر نهایت شنیع و فظیع بود لهذا از راه کمال اضطرار و انتشار تاویل کلام فاسد النظام ایشان را واجب دیده در تنزیل کلام آن متفوهین بالاباطیل بتلمیع و تسویل و تخدیع و تضلیل گرویده بالجمله ازینجا بنهایت وضوح متضحست که طعن ذهبی و امثال او در این حدیث شریف بحدی فضیح و قبیحست که ابن حجر با وصف تعصب و تصلب حجری خود آن را غیر جائز دانسته برائت صریحه از ان آغاز نهاده داد کمال توهین و تهجین ضیع شنیع ایشان داده یازدهم آنکه نیز ابن حجر مکی در فتاوای حدیثیه قدح ذهبی و غیره را در حدیث مدینة العلم ناقابل التفات انگاشته باثبات و تحقیق این حدیث اعلام تفضیح هر طاعن سخیف افراشته چنانچه در فتاوای مذکوره کما سمعت سابقا گفته و امّا
حدیث انا مدینة العلم و علیّ ع بابها فهو حدیث حسن بل قال الحاکم صحیح و قول البخاری لیس له وجه صحیح و الترمذی منکر و ابن معین کذب معترض و ان ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات و تبعه الذهبی و غیره علی ذلک دوازدهم آنکه ملا علی متقی در کنز العمال عبارت جمع الجوامع علامه سیوطی که مشتمل بر رد جسارت فاضحه و خسارت لائحه ذهبیست بلا رد و نکیر آورده طریق تسلیم هوان و بطلان قدح ان عدیم الایقان باقدام انقیاد و اذعان سپرده سیزدهم آنکه علی قاری در مرقاة با وصفی که جسارت ذهبی عظیم المراد و کلمات بعضی دیگر از ارباب ریب و امتراء در باب این حدیث شریف نقل نموده لیکن من بعد بذکر افادۀ علامه علائی و تحقیق حافظ ابن حجر زنگ این هفوات باطله و صدء این اقوال عاطله از قلوب اصحاب نقد و اعتبار و سبر و اختبار زدوده چهاردهم آنکه علامه مناوی در فیض القدیر شرح جامع صغیر قدح ذهبی و دیگر متعنتین را در باب این حدیث شریف بافادات اکابر اعلام و اساطین فخام مذهب خویش متعقب و مردود نموده و بالخصوص بنقل افادۀ علامه علائی و ابن حجر عسقلانی کمال بطلان و هوان قدح ذهبی عظیم العدوان واضح و عیان فرموده و قد سبقت عبارته فیما مضی پانزدهم آنکه شیخ عبد الحق دهلوی در لمعات شرح مشکاة عبارت مقاصد حسنه سخاوی را که مبطل مزعوم شوم ذهبیست استنادا ذکر کرده و آن را کلام جامع از مهره فن شمرده مظهر تصویب آن گردیده و هذا ایضا کاف و واف بارغام انف المنکر الموثر للخلاف المتهالک علی قول الذهبی الراکب متن الاعتساف الذاهب عریضا فی مهامه
ص:629
الجزاف و السفساف شانزدهم آنکه محمد صدر عالم در معارج العلی کلام جمع الجوامع سیوطی را که متضمن توهین و تهجین مزعوم ذهبی أفین در حق این حدیث متینست استنادا و اعتمادا ناقل گردیده باظهار کمال رزانت و رصانت حدیث مدینه مبین سخافت و مهانت قدح ارباب ضعینه گردیده هفدهم آنکه علامه محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الیمانی الصنعانی در ضمن اثبات و تایید و ابرام و تشیید حدیث مدینة العلم افادۀ علامه علائی و کلام حافظ ابن حجر عسقلانی که مظهر بطلان و فساد قول ذهبی راس ذوی الاحقاد می باشد احتجاجا نقل فرموده زنگ اضلال ذهبی عظیم الاحتیال از خواطر و ضمائر قاصرین زدوده چنانچه در روضه ندیه شرح تحفه علویه کما دریت سابقا گفته و قال الحافظ صلاح الدّین العلائی قد قال ببطلانه ایضا الذهبی فی المیزان و غیره و لم یاتوا فی ذلک بعلة قادحة سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر و قال الحافظ ابن حجر هذا الحدیث له طرق کثیرة فی مستدرک الحاکم اقل احوالها ان یکون للحدیث اصل فلا ینبغی ان یطلق القول علیه بالوضع هجدهم آنکه علامه شوکانی کما سمعت سابقا در فوائد مجموعه بطلان قول فاسد و هوان زعم کاسد ذهبی برملا نموده باثبات حسن این حدیث شریف بوجه احسن ارغام انف آن جاحد عنیف فرموده نوزدهم آنکه دمنتی معاصر در نفع قوت المغتذی کلام علائی عالیمقام که کاسر ظهر ذهبی ذاهب الکلام و موهن اسر هر منکر مرسل الزمامست ذکر نموده مسلک تشیید و ابرام و توطید و احکام این خبر متین النظام پیموده
بستم آنکه از آثار علو حق واضح السنا و سمو صدق لائح الجلا این ست که خود ذهبی در میزان بسند متصل روایت حدیث مدینة العلم کرده و آن را از عوالی احادیث سوید بن سعید که از جمله مشایخ مسلم صاحب صحیحست شمرده باین صنیع بدیع تمامی هفوات خود را هباء منثورا نموده کمال ثبوت و تحقق این حدیث بر ارباب نقد و امعان واضح و ظاهر فرموده چنانچه در میزان بترجمه سوید بن سعید گفته قلت عاش سوید مائة سنة و مات فی سنة اربعین و مائتین وقع لنا من عالی حدیثه اخبرنا ابو المعالی الابرقوهی انا المبارک بن أبی الجواد انا احمد بن أبی غالب انا عبد العزیز بن علی انا ابو طاهر الذهبی ثنا عبد اللّه بن محمّد ثنا سوید بن سعید ثنا زیاد بن الربیع عن صالح الدّهان عن جابر بن زید قال نظرت فی اعمال المرء فاذا الصلاة تجهد بالبدن و لا تجهد بالمال و کذلک الصّیام و الحج بجهد المال و البدن فرایت ان الحج افضل من ذلک کله اخبرنا محمّد بن عبد السلام عن زینب بنت أبی القسم انا عبد المنعم بن القشیری انا ابو سعید الادیب ثنا محمد بن بشیر ثنا ابو لبید السرخسی ثنا سوید ثنا علی بن مسهر عن داود عن عکرمة عن ابن عباس قال صاحب الذبح اسحاق و قوله و بشرناه باسحق أی بنبوته و به نا علی عن اشعب عن ابن سیرین عن الجارود العبدی قال اتیت
ص:630
النبی صلّی اللّه علیه و سلم ابایعه فقلت انی علی دین و انی ان ترکت دینی و دخلت فی دینک لا یعذبنی اللّه فی الآخرة قال نعم و به ثنا عبد الرحیم بن سلیمان عن عبید بن أبی الجعد قال سئل جابر عن قتال علی فقال ما یشک فی قتاله الا کافر و به
ثنا شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علی قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد المدینة فلیات باب المدینة انتهی کلام الذهبی فی المیزان*و بعد هذا البیان*و غب ذلک التبیان*الماحی آثار الزیغ و العدوان القالع من الریب الاصل و البنیان لا یخلد الی قدح هذا الحدیث العلی المکان*المقبول عند علماء هذا الشأن*الا من غلب علی قلبه الطبع و ران*و استهام به الغرور و استهواه الشّیطان*و اللّه العاصم عما یورث سخط الرحمن*و یقود الی لظی النیران*اما شمس الدین الجزری پس نسبت قدح حدیث مدینة العلم باو کمال ظلم و اعتدا و جور و جفا بلکه بحت باطل و خطا و عین کذب و افتراست چه بر هر کسی که کتاب اسنی المطالب فی مناقب امیر المؤمنین علی بن أبی طالب بنظر بصیرت دیده و بمدلولات الفاظ و جملات آن رسیده کالشمس فی رابعة النهار واضح و اشکارست که علامه شمس الدین جزری در ان کتاب باثبات
حدیث انا مدینة العلم مشرف گردیده و باذعان و تصدیق و ابرام و تحقیق آن کما ینبغی گردیده حالا افادات علامه جزری متعلق باین حدیث شریف باید شنید و دست تحیر بدندان تعجب از جسارت موحشه و جرات مدهشه مخاطب عظیم التعصب باید گزید علامه جزری در اسنی المطالب فی مناقب امیر المؤمنین علی ع بن أبی طالب گفته
اخبرنا الحسن بن احمد بن هلال قراءة علیه عن علی بن احمد بن عبد الواحد اخبرنا احمد بن محمد بن محمّد فی کتابه من اصبهان اخبرنا الحسن بن احمد بن الحسین المقری اخبرنا احمد بن عبد اللّه بن احمد الحافظ اخبرنا ابو احمد محمد بن احمد الجرجانی اخبرنا الحسن بن سفیان اخبرنا عبد الحمید بن بحر اخبرنا شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الترمذی فی جامعه عن اسماعیل بن موسی حدثنا محمد بن الرومی حدثنا شریک عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن الصنابحی عن علی و قال حدیث غریب و رواه بعضهم عن شریک و لم یذکروا فیه عن الصنابحی قال و لا یعرف هذا الحدیث عن واحد من الثقات غیر شریک و فی الباب عن ابن عباس انتهی قلت و رواه بعضهم عن شریک عن سلمة و لم یذکر فیه عن سوید و رواه الاصبغ بن نباتة و الحارث عن علی نحوه و
رواه الحاکم من طریق مجاهد عن ابن عباس عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و لفظه انا مدینة
ص:631
العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأتها من بابها و قال الحاکم صحیح الاسناد و لم یخرجاه و رواه ایضا من
حدیث جابر بن عبد اللّه و لفظه انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و نیز جزری در صدر اسنی المطالب بعد حمد و صلاة گفته و بعد فهذه احادیث مسندة ممّا تواتر و صحّ و حسن من اسنی مناقب الاسد الغالب مفرق الکتائب و مظهر العجائب لیث بنی غالب امیر المؤمنین أبی الحسن علی بن أبی طالب کرم اللّه تعالی وجهه و رضی عنه و ارضاه اردفتها بمسلسلات من حدیثه و بمتصلات من روایته و تحدیثه و باعلی اسناد صحیح إلیه من القرآن و الصحبة و الخرقة الّتی اعتمد فیها اهل الولایة علیه نسأل اللّه تعالی ان یثیبنا علی ذلک و یقربنا لدیه و نیز در ان؟ ؟ ؟ احادیث مناقب گفته قلت فهذا نزر من بحر و قلّ من کثر بالنسبة الی مناقبه الجلیلة و محاسنه الجمیلة و لو ذهبنا لاستقصاء ذلک بحقه لطال الکلام بالنسبة الی هذا المقام و لکن ترجو من اللّه تعالی ان ییسر افراد ذلک بکتاب نستوعب فیه ما بلغنا من ذلک و اللّه الموفق للصّواب از ملاحظه این عبارات بر ناظر بصیر و ممعن خبیر مستبین و مستنیرست که علامۀ جزری نحریر حدیث مدینة العلم را بافادات خود تشیید و تا زیر نموده بچند وجه اول آنکه
حدیث انا دار الحکمة را که مؤید و مشید
حدیث انا مدینة العلم می باشد بسند متصل خود روایت نموده دوم آنکه روایت کردن ترمذی
حدیث انا دار الحکمة را نیز باثبات رسانیده سوم آنکه بنقل کلام ترمذی متعلق باین حدیث شریف ظاهر فرموده که این حدیث از شریک بطریق دیگر ماورای طریق ابن الرومی نیز منقول شده چهارم آنکه بنقل کلام ترمذی اینهم واضح نموده که حدیث انا دار الحکمة از ابن عباس نیز ماثورست پنجم آنکه جزری بکلام خود قلت و رواه بعضهم عن شریک عن سلمة و لم یذکر فیه عن سوید بر ارباب امعان ظاهر نموده که
حدیث انا دار الحکمة بسند دیگر علاوه بر اسانید مذکوره نیز منقول گردیده ششم آنکه افاده نموده که
حدیث انا دار الحکمة را اصبغ نیز از امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده هفتم آنکه تصریح نموده به اینکه
حدیث انا دار الحکمة را حارث نیز از جناب امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده هشتم آنکه علامه جزری بعد این همه افادات خود حدیث مدینة العلم را بروایت ابن عباس از حاکم نقل فرموده نهم آنکه صحت اسناد ان نیز بنص حاکم ظاهر نموده دهم آنکه عدم اخراج شیخین یعنی بخاری و مسلم نیز از حاکم نقل کرده و بنقل این افاده ظاهر فرموده که حدیث مدینة العلم اگر چه بر شرط بخاری و مسلم بود لیکن ایشان بروایت آن احراز شرف نفرمودند و خویشتن را عرضه تندید و تعییر ناقدین نحاریر نمودند یازدهم آنکه حدیث مدینة العلم را بروایت جابر نیز از حاکم نقل فرموده در کمال تشیید و توطید آن
ص:632
افزوده دوازدهم آنکه خود علامه جزری حدیث مدینة العلم را از جمله احادیثی دانسته که یا متواتر یا صحیح یا حسن می باشد و چون علامه جزری از حاکم تصحیح آن بلا تعقب نقل کرده ظاهر آنست که قول او در باب این حدیث با قول حاکم اتفاق داشته باشد سیزدهم آنکه علامه جزری حدیث مدینة العلم را از اسنای مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام دانسته چهاردهم آنکه واضح شد که جزری بجمع حدیث مدینة العلم و امثال آن درین کتاب طالب ثواب و قربت از خداوند عالم گردیده و ظاهرست که العیاذ باللّه اگر حدیث مدینة العلم نزد او از جمله موضوعات می بود کما هو زعم المخاطب الشائن و الکابلی المائن هرگز درج آن درین کتاب نمی فرمود و بجمع کتابی که شامل بر آنست طلب ثواب و قرب نمی کرد زیرا که ادراج موضوعات و اکاذیب سبب تبعید و تعذیبست نه موجب اثابت و تقریب پانزدهم آنکه واضح شد که علامه جزری حدیث مدینة العلم و امثال آن را نسبت بدیگر مناقب جلیله و محاسن جمیله جناب امیر المؤمنین علیه السلام مثل نزر من بحر و قل من کثر می داند و واضحست کل الوضوح که اگر حدیث مدینة العلم عیاذا باللّه نزد جزری موضوع می بود هرگز آن را از مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام نمی شمرد فضلا ازین که آن را قابل درج در تصنیف بداند و آن را از جمله دیگر فضائل و مناقب که ذکر نکرده برای درج در کتاب خود منتخب نماید فوا عجباه چسان مخاطب والاتبار با آن همه کمالات بارعه و ملکات ناصعه که اتباع و اشیاع حضرتش برای او ادعای آن دارند و خود شاهصاحب نیز بکلمات تحذلق آمیز و جملات تفهیق انگیز خود همت بر تصویب مزعوم شان برمی گمارند ازین همه مقاصد و مارب عبارات اسنی المطالب غضّ بصر و قطع نظر نموده مثل علامه جزری را که بچندین وجوه مبرمه و مؤیدات محکمه تایید و تشیید و توطید و تسدید حدیث مدینة العلم فرموده است بی محابا قائل بوضع این حدیث شریف وا می نمایند و در ارتکاب بهت صراح و کذب بواح قصب السبق از امثال مسیلمه و سجاح می رباید و لیس هذا منه ببدیع و طریف فقد عرف قدما بالتهالک علی الافتراء و التحریف و اللّه العاصم عن تخدیعه و التلفیف و هو المجازی کل من یعتدی لزیغه علی الحق و یحیف و از عجائب آنست که قاضی ثناء اللّه پانی پتی که حسب افاده مخاطب بیهقی وقت خود بوده علامه جزری را قائل بوضع این حدیث دانسته و با وصف بیهقی وقت بودن نظری بر افادات غالیه و اجادات عالیه کتاب اسنی المطالب علامه جزری نیانداخته لیکن بس غنیمتست که قاضی مذکور قدح و جرح این حدیث شریف را مقبول و مسلم نداشته بمطرود و مردود نمودن آن رایت تحقیق و تنقید افراشته چنانچه اولا بنقل تحقیق علامۀ ابن حجر در تشیید مبانی آن افزوده و ثانیا بافادۀ این معنی که بسبب کثرت شواهد حکم بصحت این حدیث می توان کرد نهایت وهن و هوان کلمات متعنتین واضح و لائح فرموده
ص:633
کما دریت فیما سبق بعون اللّه الجلیل فلیکن منک علی ذکر بالتفصیل بالجمله ازین بیان متانت اقتران کالصّبح إذا اسفر و استبان واضح و عیان گردید که آنچه شاهصاحب در اثبات مطعونیت حدیث مدینة العلم اقوال زائغه شنیعه و کلمات زائفه فظیعه از اسلاف خویش نقل نموده اند بعضی از ان باطل محض و افتراء بحتست و شطری از آن اگر بمعرض ثبوت هم می رسد بحسب افادات مبرمه و تحقیقات محکمه دیگر منقدین اخبار و محققین کبار از حلیۀ صدق و سداد عاطل و باقصای مراتب سقوط و هبوط نازل می باشد و بنقل این چنین اقوال واهیه موهونه و طامات سخیفۀ مطعونه جز افتضاح خود و اسلاف خود حاصلی نیست و در ذکر آن سوای اظهار انهماک در جحد ثابتات و انکار واضحات طائلی نه و معذلک از بیان سابق و لاحق اینهم بمرتبه تحقق تام و ثبوت لا کلام رسید که این حدیث شریف و خبر منیف بحدی مرصوص و مشید و مبرم و مؤطدست که قدح آن از هر کسی که باشد نزد نقاد اثبات هرگز قابل احتفال و التفات نیست پس علاوه بر هفواتی که شاهصاحب بذکر ان پرداخته مایۀ تندید و تعییر و تخجیل و تشویر برای اسلاف و کبرای نحاریر خود مهیا ساخته اند کلماتی که از بعض متعنتین ارباب عناد و متشدقین اصحاب لداد در خلال بعض عبارات سالفة النقل مثل عبارت درر منتثره سیوطی و مرقاة ملا علی قاری و فیض القدیر مناوی منقول شده بر فرض ثبوت و صدور آن ازیشان نیز لمع سراب و مثل نقش قبر آبست که هیچ عاقل بصیر و ناقد خبیر بامثال آن ترهات و اشباه ان طامات مخدوع و مغرور نخواهد گردید و از همین جاست که خود ناقلین آن مثل علامه سیوطی و ملا علی قاری و علامه مناوی پی ببطلان و فساد و انحزام و انهداد آن برده طریق تعقب و ردّ آن بذکر تحقیقات انیقه و تبیینات رشیقه و تسدیدات کافیه و تشییدات وافیه مثبتین و مبرمین و محصفین و محکمین این حدیث شریف سپرده اند و مردودیت و مطرودیت آن بنصوص کلمات متینه و خصوص افادات رزینه دیگر اعلام محققین و احبار منقدین سنیه نیز واضح و لائحست کما سبق فلا تکن من الذاهلین المبعدین الحائدین و لا تعدل عن هذا الحدیث الحصیف المتین الذی عزّ مثاره علی رغم انف الجاحدین
قوله پس تمسک باین احادیث موضوعه که اهل سنت آن را از دائره تمسک و احتجاج خارج کرده اند در مقام الزام ایشان دلیل صریحست بر دانشمندی علماء شیعه اقول مخاطب کثیر الاعوجاج عظیم اللجاج درین قول واضح الخداج و کلام فاسد الانتاج خویش مرتکب افک عظیم و کذب جسیم و زور شنیع و بهت فظیع گردیده شیوه مباهتین عظیم العناد و طریقه مکابرین کثیر اللداد برگزیده و بر متتبع بیانات رشیقه و متفحص تبیینات انیقه که حسب افادات علمای احبار و نقاد کبار سنیه در مجلدات سابقه و درین مجلد مذکور شده در کمال وضوح و ظهورست که حدیث مدینة العلم و امثال آن احادیثیست که حسب تحقیق حفاظ اعلام
ص:634
و تنقید اثبات کرام اهل سنت از جمله احادیث صحیحه مشیده و اخبار ثابته موطده است و یقینا قابل تمسک و احتجاج می باشد و خاک مذلت و عار بر رؤس ارباب جحود و انکار کما ینبغی می پاشد و اوردن علماء شیعه این احادیث را در مقام الزام خصام و محل افحام منکرین خلافت بلا فصل جناب امیر المؤمنین علیه السلام در نهایت حصافت و ابرام و کمال حصانت و استحکام و نزد ارباب احلام و اصحاب افهام دلیل صریح علو مکان علمای اهل حقّ کرام در علم مناظره و کلام و برهان صحیح سمو شأنشان در تبکیت و تسکیت منکرین لئامست نه آنکه جای سخریه و فسوس و تشنیع معکوس و تقریع معکوس و تفظیع مرکوس شاهصاحب عظیم المقام و دیگر اتباع اغشام آن قدوۀ و امام عوام کالانعام بوده باشد مگر نمی بینی که قطع نظر از دیگر احادیث بالخصوص این حدیث شریف اعنی
حدیث انا مدینة العلم بمرتبه رسیده که جم غفیر از اعاظم حفاظ مسندین و افاخم ایقاظ محدثین سنیه بروایت و اخراج و ذکر و ادراج آن گرویده و عدد کثیر از کبرای عالیمقام و خبرای ذوی الاحترام شان این حدیث شریف را بصیغ حتم و جزم ذکر کرده مظهر کمال رزانت و متانت آن گردیده اند و جماعات سدیده از حذاق منقدین و سباق محققین بافادات خود صحت آن را واضح و روشن فرموده و اقوام عدیده از ارباب نقد و تحقیق و اصحاب سر و تدقیق حسن بودن آن لائح و مبین نموده اند و علاوه بر ما ذکر این خبر منیف بحدی ثابت و متحقق و قابل تمسک و احتجاجست که بسیاری از علماء عظام و محققین فخام سنیه در مطالب دینیه و مقاصد یقینیه بآن استدلال فرموده کمال ثبوت و تحقق آن بر ارباب نصفت متبین و متضح نموده اند سابقا شنیدی که علامۀ عاصمی در زین الفتی در بیان مشابهات جناب امیر المؤمنین علیه السلام با حضرت آدم علیه السلام در مقام اثبات علم و حکمت جناب امیر المؤمنین علیه السلام احتجاج باین حدیث شریف نموده چنانچه گفته و کذلک المرتضی رضوان اللّه علیه فضّل بالعلم و الحکمة ففاق بهما جمیع الامّة مدخلا الخلفاء الماضین رضی اللّه عنهم اجمعین و لذلک وصفه الرّسول علیه السلام بهما حیث قال یا علی ملئت علما و حکمة و ذکر
فی الحدیث عن المرتضی رضوان اللّه علیه انّ النبیّ صلی اللّه علیه کان ذات لیلة فی بیت أم سلمة فبکرت علیه بالغداة فاذا عبد اللّه بن عباس بالباب فخرج النبیّ صلّی اللّه علیه الی المسجد و علیّ عن یمینه و ابن عباس عن یساره فقال النبیّ علیه السلام یا علی ما اوّل نعم اللّه علیک قال ان خلقنی فاحسن خلقی قال ثم ما ذا قال ان عرفنی نفسه قال ثم ما ذا قال قلت و ان تعدوا نعمة اللّه لا تحصوها قال فضرب النبیّ صلی اللّه علیه یده علی کتفی و قال یا علی ع ملئت علما و حکمة و لذلک
قال النبیّ صلی اللّه علیه انا مدینة العلم و علیّ بابها و نیز علامه عاصمی در زین الفتی در ذکر مشابهات جناب امیر المؤمنین علیه السلام با حضرت داود علیه السلام استدلال بحدیث مدینة العلم فرموده چنانچه گفته فکذلک المرتضی رضوان اللّه علیه اوتی من فصل الخطاب کما ذکرناه فی
ص:635
معنی
قوله علیه السلام انا مدینة العلم و علیّ بابها و فی فصل قضائه و نیز علامه عاصمی در زین الفتی در بیان اسماء جناب امیر المؤمنین علیه السلام این حدیث شریف استدلال کرده برینکه باب مدینة العلم از جمله اسمائیست که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بان مسمی فرموده و علامه اخطب خوارزم در کتاب المناقب بحدیث مدینة العلم بر غزارت علم جناب امیر المؤمنین علیه السلام احتجاج کرده و ابو الحجاج بلوی در کتاب الفبا با بحدیث مدینة العلم احتجاج بر علو مکان جناب امیر المؤمنین علیه السلام در علم نموده و محیی الدین ابن العربی در کتاب الدرّ المکنون و الجوهر المصون باین حدیث شریف استدلال نموده بر اینکه جناب امیر المؤمنین علیه السلام علم حروف را از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم بمیراث یافته چنانچه در کتاب مذکور علی ما نقل عنه البلخی فی الینابیع گفته و الامام علیّ رضی اللّه عنه ورث علم الحروف من سیّدنا محمّد صلّی اللّه علیه و سلم و إلیه الاشاره
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فعلیه بالباب و علامه کمال الدین محمد بن طلحة الشافعی در کتاب الدر المنظم بحدیث مدینة العلم احتجاج نموده برین افاده که جناب امیر المؤمنین علیه السلام عالم علم مکنون بوده چنانچه در کتاب مذکور علی ما نقل عنه البلخی فی الینابیع گفته و قد ذکرت فی هذا الکتاب النّاطق بالصّواب جفر الامام علیّ بن أبی طالب رضی اللّه عنه و هو الف و سبعمائة مصدر من مفاتیح العلوم و مصابیح النجوم المعروف عند علماء الحروف بالجفر الجامع و النور اللامع و هو عبارة عن لوح القضاء و القدر عند الصوفیة و قبل مفتاح اللوح و القلم و قبل سرّ القضاء و القدر و قیل مفتاح العلم اللدنی و هما کتابان جلیلان احدهما ذکره الامام علیّ کرم اللّه وجهه علی المنبر و هو قائم یخطب بالکوفة علی ما سیاتی بیانه و هو المسمّی بخطبة البیان و الآخر اسره رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و هذا العلم المکنون هو المشار إلیه
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و امره بتدوینه فکتبه الامام علیّ رضی اللّه عنه حروفا مفرقة علی طریقة سفر آدم علیه السلام فی جفر یعنی فی رق قد صنع من جلد البعیر و اشتهر بین النّاس بالجفر الجامع و النور اللامع و قیل الجفر و الجامعة و فیه ما جری للاولین و ما یجری للآخرین و نیز علامه ابن طلحه در کتاب الدر المنظم این حدیث شریف بر اختصاص آل محمّد علیهم السلام بعلم جفر و مدینه بودن جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم و باب المدینه بودن جناب امیر المؤمنین علیه السلام استدلال نموده چنانچه در کتاب مذکور علی ما نقل عنه البلخی فی الینابیع گفته و الغرض من هذا السرّ الباهر و الرمز الفاخر اظهار لوائح لارباب الذوق لانه من العلوم الجسیمة الفاتحة لابواب المدینة لا یمسّه ناسوتی
ص:636
و لا ینظر به الا لاهوتی و هذا هو العلم الّذی خص به آل محمد صلّی اللّه علیه و سلم و العلم الذی محمد صلی اللّه علیه و سلم مدینته و علیّ بابها و نیز علامه ابن طلحه در مطالب السئول در مقام تبیین انزع بطین بودن جناب امیر المؤمنین علیه السلام احتجاج بحدیث مدینة العلم نموده کما سبق و نیز علامۀ ابن طلحه در مطالب السئول در ضمن ادله توفر علم و فضل جناب امیر المؤمنین علیه السلام باین حدیث شریف تمسک فرموده و آن را از جمله احادیث واضحة جددا و راجحة صحة و معتقد دانسته کما دریت سابقا و علامه محمد بن یوسف کنجی در کفایة الطالب علاوه برینکه بابی خاص برای آن معقود نموده و در اثبات و ابرام آن بذل مجهود فرموده باین حدیث شریف استدلال بر اولیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام در قتال اهل بغی کرده و محب الدین طبری در کتاب الریاض النضرة حدیث مدینه را دلیل اختصاص جناب امیر المؤمنین علیه السلام بباب مدینة العلم بودن گردانیده و در ذخائر العقبی نیز آن را شاهد بودن آن جناب باب مدینة العلم دانسته و علامه سعید الدین فرغانی در شرح قصیدۀ تائیه فارضیه بحدیث مدینة العلم احتجاج نموده برینمعنی که علم و کشف و کشف معضلات کلام عظیم و کتاب کریم باوضح بیان حصه جناب امیر المؤمنین می باشد چنانچه در شرح مذکور بشرح شعر کراماتهم من بعض ما خصّهم به بما خصّهم من ارث کلّ فضیلة
گفته و امّا حصة علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه العلم و کشف و الکشف معضلات الکلام العظیم و الکتاب الکریم الّذی هو من اخص معجزاته صلّی اللّه علیه و سلم باوضح بیان بما ناله
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و
بقوله من کنت مولاه فعلی مولاه مع فضائل أخر لا تعد و لا تحصی و نیز فرغانی در شرح فارسی قصیده تائیه حدیث مدینه را دلیل رسیدن علم بجناب امیر المؤمنین علیه السلام بطور میراث از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم دانسته چنانچه در شرح شعر و اوضح بالتّاویل ما کان مشکلا علیّ
یعلم ناله بالوصیّة
علی ما نقل عنه گفته پیدا و روشن کرد علی ع بتاویل آنچه مشکل و پوشیده بود از معنی و مراد قران و حدیث بر غیر او از صحابه خصوصا عمر چنانچه در ان معرض گفته است لولا علی لهلک عمر بآنکه بیان تفسیر آن مشکلات را متعرض گشته بود بعلمی که بوی بمیراث رسیده بود از مصطفی بوصیتی که از جهت وی فرموده بود
انّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی اذکرکم اللّه فی أهل بیتی سه بار و باز فرموده
انت منّی بمنزلة هارون من موسی غیر انّه لا نبیّ بعدی و بآنچه گفت
انا مدینة العلم و علیّ بابها انتهی و سید علی همدانی در مشارب الاذواق شرح قصیده خمریه فارضیه بحدیث مدینة العلم احتجاج نموده برینکه جناب امیر المؤمنین علیه السلام ساقی کؤوس شراب محبّت ذو الجلال و موصل متعطشان فیافی امال بمورد زلال وصالست و امام الدین محمد الهجروی الایجی در کتاب اسماء النّبیّ و خلفائه الأربعة
ص:637
باین حدیث شریف استدلال کرده بر آنکه باب مدینة العلم از اسمای جناب امیر المؤمنین علیه السلامست و زین الدین ابو بکر خوافی این حدیث شریف را در محل تایید اختصاص جناب امیر المؤمنین علیه السلام بمزید علم و حکمت آورده و ملک العلماء شهاب الدین دولت آبادی در هدایة السعدا بمؤدای حدیث مدینة العلم برای اظهار بطلان افترای بعض مفترین استدلال و احتجاج نموده و نیز در هدایة السعداء باین حدیث شریف در معرض اثبات وراثت جناب امیر المؤمنین علیه السلام و عدم وراثت عباس تمسک کرده و شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل در باب خامس عشر آن باین حدیث شریف استدلال نموده به آنکه جناب امیر المؤمنین علیه السلام باب مدینه علمست و نیز شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل بر بودن باب مدینة العلم از اسمای جناب امیر المؤمنین علیه السلام بان احتجاج کرده و نور الدین بن الصباغ المالکی در فصول مهمه در بیان تفجر بحار علوم از صدر جناب امیر المؤمنین علیه السلام باین حدیث شریف تمسک نموده و عبد الرحمن بن محمد بسطامی در درة المعارف باین حدیث شریف استدلال نموده بر آنکه امیر المؤمنین علیه السلام وارث علم اسرار حروف از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلّم گردیده و شمس الدین محمد بن یحیی اللاهجی در مفاتیح الاعجاز شرح گلشن راز این حدیث منیف را بمعرض احتجاج و استدلال بر اقربیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام بسوی جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم آورده و حسین بن علی الکاشفی در روضة الشهداء در مدح علم جناب امیر المؤمنین علیه السلام باین حدیث متین تمسک کرده و فضل بن روزبهان در کتاب الباطل خود این حدیث شریف را دلیل وفور علم حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و استحضار اجوبه وقائع و اطلاع بر علوم و معارف گردانیده و کمال الدین میبذی در فواتح شرح دیوان منسوب بجناب امیر المؤمنین علیه السلام باین حدیث شریف استدلال نموده برینکه طالبان طریق ایقان و شاربان رحیق عرفان را واجبست که متوجه باشند بباطن ملکوت موطن حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و محمد بن یوسف شامی در سبل الهدی و الرشاد این حدیث شریف را دلیل بودن مدینة العلم از اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم گردانیده و ابن حجر مکی در منح مکیه شرح قصیده همزیه در شرح شعر کم ابانت آیاته من علوم عن حروف ابان عنه الهجاء
باین حدیث استدلال نموده برینکه جناب امیر المؤمنین علیه السلام وارث معظم علم قران از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم شده و نیز ابن حجر مکی در منح مکیه بشرح شعر و وزیر ابن عمه فی المعالی و من الاهل تسعد الوزراء
در بیان امداد فرمودن جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بعلوم بحدیث مدینة العلم متمسک گردیده و نیز ابن حجر
ص:638
مکی در منح مکیه در شرح شعر لم یزده کشف الغطاء یقینا بل هو الشمس ما علیه غطاء
این حدیث شریف را دلیل گردانیده بر اینکه اللّه سبحانه مختص فرموده امیر المؤمنین علیه السلام را از علوم بچیزی که قاصر می شود از ان عبارات و نیز ابن حجر مکی در تطهیر الجنان این حدیث شریف را دلیل اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام وانموده و جمال الدین محدث در روضة الاحباب در مدح علم جناب امیر المؤمنین علیه السلام باین حدیث شریف استدلال کرده و سید محمد بخاری در تذکرة الابرار بر وفور علم جناب امیر المؤمنین علیه السلام باین حدیث منیف احتجاج نموده و علی عزیزی در سراج منیر شرح جامع صغیر باین حدیث شریف احتجاج نموده برینکه سزاوارست برای عالم اینکه خبر دهد مردم را بفضل کسی که شناخته است فضل او را تا که مردم ازو اخذ علم نمایند و نور الدین شبراملسی در تیسیر المطالب السنیه این حدیث شریف را دلیل گردانیده بر اینکه مدینة العلم از اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم می باشد و ابراهیم بن الحسن الکردی در نبراس این حدیث شریف را دلیل باب مدینة العلم بودن جناب امیر المؤمنین علیه السلام دانسته و اسماعیل بن سلیمان الکردی در کتاب جلاء النظر باین حدیث شریف بر برائت ساحت علیای جناب امیر المؤمنین علیه السلام از خطا احتجاج نموده چنانچه در کتاب مذکور گفته و قد زاد ابن تیمیة باشیاء و من جملتها ما ذکره الفقیه ابن حجر الهیتمی رحمه اللّه فی فتاواه الحدیثیة عن بعض اجلاء عصره انّه سمعه یقول و هو علی منبر جامع الجبل بالصّالحیة ان سیدنا عمر رضی اللّه عنه له غلطات و أی غلطات و ان سیدنا علی رضی اللّه عنه اخطأ فی اکثر من ثلاثمائة مکان فیا لیت شعری من این یحصل لک الصواب إذا اخطأ عمر و علی رضی اللّه عنهما بزعمک امّا
سمعت قول النّبی صلّی اللّه علیه و سلم فی حق سیدنا علی انا مدینة العلم و علی بابها الخ و محمد بن عبد الباقی الزرقانی در شرح مواهب لدنیه در اثبات بودن مدینة العلم از اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و سلم باین حدیث شریف استدلال نموده و شیخ سلیمان جمل در فتوحات احمدیه باین حدیث شریف استدلال کرده برینکه جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بعلوم امداد فرموده و قمر الدین الحسینی الاورنقابادی در نور الکریمتین بحدیث مدینة العلم استدلال نموده برینکه جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم اشاره بکلیه بیت نبوت فرموده و شهاب الدین عجیلی در ذخیرة المآل بحدیث مدینة العلم احتجاج نموده برینکه جناب امیر المؤمنین علیه السلام باب العلمست و علاوه برین دیگر علمای کبار و نبهای احبار سنیه باین حدیث شریف احتجاج و استدلال نموده روان جاحد عنید و منکر مرید کما ینبغی فرسوده اند پس مقام حیرت و استعجابست که چسان مخاطب والا تبار پی سپر وادی پر خار
ص:639
جحود و انکار این حدیث مشرق المنار گردیده بادعای باطل اخراج اهل سنت این حدیث شریف را از دائره تمسک و احتجاج از افادات اکابر اهل مذهب خود تغافل و تعامی صریح ورزیده بار إلها مگر آنکه این همه فحول اعلام و صدور فخام خویش را از زمرۀ اهل سنت خارج و در زرافه اهل بدعت مارج تصور کرده باشد و عجب بر عجب آنست که شاه ولی اللّه والد مخاطب نیز در قرة العینین جابجا بحدیث مدینة العلم استدلال و احتجاج فرموده و در ازالة الخفا نیز بان تمسک نموده کما سبق مفصلا پس نمی دانم که شاهصاحب بعد ادراک این معنی ایا تکذیب دعوی باطله خود خواهند فرمود یا آنکه والد ماجد خود را نیز از زمرۀ اهل سنت اخراج نموده قصب السبق در نصرت باطل خواهند ربود و اعجب از همه آنست که خود مخاطب بجواب سؤال بعض سائلین سالک طریق استدلال و احتجاج باین حدیث متین گردیده طریق اذعان و انقیاد باین حدیث واضح الرشاد گزیده کما دریت فیما سبق و این مقام محل کمال تحیر ارباب احلامست که شاهصاحب در این جا بمقابله اهل حقّ همت بر ادعای اخراج اهل سنت این حدیث را از دائره تمسک و احتجاج می گمارند و باکی از دار و گیر متتبعین افادات نقاد نحاریر برنمی دارند و خود در جواب بعض مستفیدین تمسک و استدلال بان می فرمایند و این تهافت عجیب و تناقض غریب ارباب افهام را حیرت بر حیرت می افزایند و حق این ست که بمفاد الحق یعلو و لا یعلی شاهصاحب را در استدلال و احتجاج باین حدیث شریف حق بر زبان جاری گردید و آنچه در تحفه مسروقه تفوه بان کرده بودند بافاده مبرمه خودشان سراسر باطل و مضمحل شد و بآب رسید و الحمد للّه علی ذلک حمدا جزیلا قوله و این بدان ماند که شخصی معرفت پیدا کند با نوکر شخصی که او را از نوکری برطرف کرده و تقصیرات او را دیده و خیانت او را معلوم نموده از خانه خود برآورده منادی در شهر گرداند که فلان نوکر را با من سر و کاری نیست من ذمه دار او نیستم و عهده معاملات او ندارم این شخص ساده لوح این همه مراتب را دانسته بان نوکر معامله دین نمود و زر معامله از ان شخص درخواستن اغاز نهاد این ساده لوح نزد عقلا در کمال مرتبه سفاهت خواهد بود اقول این کلمات حروریت سمات ناصبیت آیات از افحش ترهات و اسمج خرافات و افظع طامات و اقبح محالات و اشنع هفوات و افضح عثرات و انکر خزعبلات و اوهن تمحلات و اشوه تعصبات و افسد تفوهاتست و منشأ آن جز نصب و عدوان و بغی و شنان و فقدان ایمان و الغدام ایقان و استخفاف ارشادات حبیب ایزد منان و استکبار از قبول فضائل أمناء الرحمن علیه و علیهم آلاف السلام ما توالی الاصرمان و تعاقب الملوان دیگر چیزی نیست یا للعجب مگر دیدن و داب خدام احادیث جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله الاطیاب ها نفح مسک و طاب ملاب همینست که امثال این اخبار مستفیضه بل متواتره و اضراب این احادیث مرویه بطرق متضافره متکاثره را باینچنین مزخرفات مستهجنه فاسده و بطلات
ص:640
مستفظعه کاسده تلقی نمایند و باین نحو تمثیلات مخزیه خاسره و تشبیهات مرویه بائره راه توهین و تهجین آن پیمایند کلاّ و اللّه کسانی که بهره طفیف و خط خفیف از انصاف دارند و همت خود بر مکابرت و لداد و مباهتت و عناد برنمیگمارند ایشان نیز نیک می دانند که این گونه حصائد لسان قطع نظر از آنکه بعید از شان اهل نقد و عرفانست یقینا مخرج از دائره اسلام و ایمان و مولج در زرافه اهل کفر و طغیان می باشد و حیرتم بسوی خود می کشد که چگونه مخاطب والا نژاد در حالت مزید اضطرام و احتداد نیران ضغائن و احقاد و غلیان و اشتداد مواد ابطال و افساد زبان بشاعت ترجمان باین هفوه باطله و قوله عاطله آلوده ساخته نقاب حیا و شرم و تحشم و آزرم از رخ خویش انداخته و ندانسته که باین کلام جالب ملام که سراسر فاسد النظام و بیّن الانخرام و الانثلامست حد تشنیع بکجا می رسد و گوشه این سخریه و فسوس بکجا می خورد آیا از جمله محققین اعلام و منقدین فخام اهل سنت و جماعت جماعاتی نیستند که بافادات صحیحه و تصریحات صریحه خود تصحیح و تحسین این احادیث نموده اند آیا از حفاظ کرام و نقاد عظام سنیه طائفه هستند که بروایت و اخراج این احادیث رغم اناف جاحدین فرموده اند آیا از علمای احبار و نبهای کبار متسننین زمرۀ نیستند که بحتم و جزم این احادیث را ذکر کرده زنگ ارتیاب از خواطر زدوده اند آیا از کملای عالیمقام و نبلای عظیمی الاحتشام سنیین زرافه نمی باشند که بعنوانات عدیده مفیده حتم تثبیت این احادیث شریفه افزوده اند آیا از نقاد نحاریر و حذاق مشاهیر مخالفین جماعتی نیستند که شبهات جاحدین و منکرین این احادیث منیفه را بانامل تحقیق فرموده اند آیا از عظمای مشهورین و فخمای معروفین سنیه جمعی نیستند که احتجاج باین احادیث متینه کرده ابواب ترصین آن گشوده اند پس کاش مخاطب حظی از تامل و تدبر برمیداشت و بمفاد این تمثیل بارد داغ ساده لوحی و سفاهت و نیل بی عقلی و بلاهت بر نواصی این همه ارکان عالیشان و اعضاد رفیع المکان مذهب خود نمی گذاشت
و بالجملة فلا یخفی علی المنصف النبیل-الّذی هجر الزیغ الهجر الجمیل-ان المخاطب الضلیل لقد ضل سواء السبیل فی هذا التمثیل العلیل و التشبیه الضئیل المقحم صاحبه فی العذاب الوبیل-و المورث له شدید التنکیل- کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اَللّهِ ان یرمی الحدیث الصّحیح بالسخریة و الاستهزاء-و یعزو الحقّ الواضح الی الکذب و الافتراء-و یبالغ فی تشیید اساس الباطل الخاسر-و یوغل فی احصاف مبانی الضلال البائر- و لا یخاف بطش اللّه و سطوته-و لا یخشی اخذه بالقدرة و نقمته و یمجن باحادیث نبیه المعتام و یطعن فی فضائله آله الکرام علیه و علیهم اشرف الصلوة و السلام الی یوم البعث و القیام فلو دری المخاطب ما فی هذا التشدّق و التفیهق-و التنطع و التهور و التحذق-و ضرب الامثال-
ص:641
و تلفیق سخائف الاقوال-و التشبث بالکلمات المردیة-و الهفوات الموبقة-و الخزعبلات المهلکة-و الخرافات المنهکة-من الشناد و العوار و البوار و؟ ؟ ؟ الخریث؟ ؟ ؟ و الخیبة و الخسار-و الدمار و التباب و التبار-و العمه و السفه و خلع ربقة الدین-و ابداء عجر القلب و یجره بالیقین لحار وجلا-و اندهش ذهلا-و کبح عنانه ندما-و زم لسانه سدما-و لما تفوه بکلمة-و لما نبس بنفثة-لکن ذهب به قائد العمی الی سباسب العدوان و الطغیان-و اوصله سائق الجهل الی موامی الشحناء و الشنئان-و بلغ به حبّ الباطل الی عقبات کؤوده-فنسی مواقف یوم یسال فیه عن المؤدة یا سبحان اللّه کیف تطیب نفس مؤمن موقر للدین معظم لشعائره-مبجل لحرماته و مقتبس من منائره ان ینبس بمثل هذا المثل الفظیع المشتمل علی التعییر الشنیع-و الازراء القبیح-و الثلب الفضیح-و لکن حبّ الباطل یعمی البصائر-و یغشی السرائر-و ینغل الضّمائر و یصمّ الاذان-و یفسد الایمان-و یدغل الایقان-و یبعث علی الاقتحام فی المهالک و التّوغل فی الحوالک-و التردی فی المعاطب-و الانخداع بالکواذب-و قد حاق و الحمد للّه بنفسه و بال هذا التمثیل الاعوج و نزل به و بوالده نکال هذا الهذر الا سمج-فانهما بنفسهما قد اعتمدا علی هذا الحدیث الشریف-و استندا بهذا الخبر المنیف-فکیف ینسب نفسه و والده الی الاعتماد علی الخادم الخائن و الرکون الی السّارق المائن-هل هذا الا هذر قبیح-و هراء فضیح و العجب کل العجب ان المخاطب الکثیر الشغب مع هذه المجازفات الفاحشة-و التعنّنات الداهشة الّتی تذهل کل ذی رای سدید یدعی حصول الملکة المعتد بها فی فهم معانی الاحادیث و ادراک دقائق الاسانید فتعسا لهذه الملکة و بهرا و نتنا لها و دفرا-حیث قادته الی ابطال الاحادیث الصحیحة الثانیة و الروایات الاثیلة الّتی هی عن اصول التحقق نابتة-الّتی اثبتها والده و شیخه و فخره و عماده و شرفه و سناده الّذی ادعی بالاستفادة منه تلک الملکة الغریبة-و تجاسر بالاعتزاء إلیه علی انتحال هذه القوة العجیبة و لعمری ان المخاطب ما یروم بالتفوه بهذا الکلام المعتل- و التقول بهذا الهذر المختل-و الجسارة علی هذه الکلمات السخیفة الواهیة الجالبة علی متفوهها کل بائقة و داهیة إلا تعفیة رسوم الحدیث بزعمه الکاسد البهرج-و توعیر وجوهه بحسبانه الفاسد اللجلج-و لا یدری ان اهل النقد و الامعان و الحفظ و الاتقان المجددین لما اندرس
ص:642
من آثاره المجتهدین فی إنارة مقباسه و رفع مناره یدرؤن فی صدره و یدفعون فی نحره و ینصرون الحق بتأزیره و یشیدون مبانی الصدق بتقریره و یحسمون مواد الریب عن اساسها- و ینورون طرق الهدایة باضاءة نبراسها-و یظهرون الصواب الصراح-کالقمر اللیاح-و یجعلون ما لفقه من الاباطیل کهشیم تذروه الریاح
قوله و معهذا مفید مدعا هم نیست زیرا که اگر شخصی باب مدینة العلم شد چه لازمست که صاحب ریاست عام هم باشد بلا فصل بعد از پیغمبر اقول بر ارباب اذهان ذاکیه و اصحاب عقول صافیه که بصر بصیرتشان بغشاوه عصبیت و عناد محجوب نگردیده و طبع جحود و لداد بر صفحه دل شان نرسیده مختفی و محتجب نیست که نفی دلالت حدیث مدینة العلم بر مدعا محض عدوان و جفا و بحت طغیان و اعتداست و کسانی که معانی احادیث و اخبار نبویه را بچشم بینا دیده اند و کلام حقائق نظام جناب سرور انام علیه و آله آلاف التحیة و السلام را بگوش حق نیوش شنیده نزد ایشان بکمال وضوح و ظهور واضح و لائحست که استدلال باین حدیث شریف بوجوه عدیده و عنوانات سدیده افاده مقصود و مرام اهل حق کرام که خلافت بلا فصل جناب امیر المؤمنین علیه السلامست می نماید و احتجاج این خبر منیف بتقریبات انیقه و تقریرات رشیقه در تشیید مبانی مطلوب می افزاید اول آنکه این حدیث شریف دلالت دارد بر اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام و اعلمیت مستلزم افضلیتست و بعد ثبوت افضلیت کار اهل عقل نیست که در خلافت بلا فصل آن جناب ارتیاب ورزند لأنّه قد ثبت غیر مرة انّ الافضل متعین للخلافة و الامامة و لا یتعدی عنه امر الرّیاسة و الزّعامة اما امر اوّل اعنی دلالت این حدیث شریف بر اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام پس بکمال مرتبه واضح و آشکار و در سطوع و لموع کالشمس فی رابعة النّهار می باشد زیرا که هر گاه بنص این حدیث شریف جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم مدینه علم باشد و جناب امیر المؤمنین علیه السلام باب آن بوده باشد بلا شبهه لازمست که آن جناب از دیگران افضل و اعلم باشد چه اگر از باب این مدینه دیگران عالمتر باشند لازم آید نقصان باب و نقصان باب مفضیست بنقصان مدینه و ذلک ما لا یجتری مسلم علی تقوله و لا مؤمن علی تخیله و تقریب دلالت حدیث بر اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام بطریق دیگر این ست که مفاد صریح این حدیث شریف آنست که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم مدینه علمست و جناب امیر المؤمنین علیه السلام باب آن مدینه می باشد و هر که عقل سلیم و فهم مستقیم داشته باشد بعین الیقین می داند که باب مدینه همان کس می تواند شد که عارف بجمله علوم مدینه علم باشد و این معنی بحمد اللّه مستلزم اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلامست از
ص:643
قاطبه خلائق فضلا عن سائر الاصحاب چه ظاهرست و لا کظهور النور علی شاهق الطور که جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله الاطیاب در علوم ربانیه و معارف صمدانیه از جمله انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین سلام اللّه علیهم اجمعین اعلم و اکمل بود و هر چند این مطلب معدود از جلیات واضحه و منسلک در سلک متبنیات لائحه است لیکن در این مقام بعضی از تقریرات علماء سنیه متعلق باین باب مذکور می نمایم تا بعد ادراک آن در حصول جمله کمالات علمیه مدینة العلم برای باب مدینة العلم هیچکس را محل ارتیاب نبوده باشد ابو حامد غزالی در رساله لدنیه گفته و الطریق الثانی التعلیم الرّبانی و ذلک علی وجهین الاوّل القاء الوحی و هو انّ النفس إذا کملت بذاتها یزول عنها دنس الطبیعة و درن الحرص و الامل و ینفصل نظرها عن شهوات الدنیا و ینقطع نسبها عن الامانی الفانیة و تقبل بوجهها علی بارئها و منشئها و تتمسک بجود مبدعها و تعتمد علی افادته و فیض نوره و اللّه تعالی بحسن عنایته یقبل علی تلک النفس اقبالا کلیّا و ینظر إلیها نظرا إلیها و یتّخذ منها الواحا و من النّفس الکلی قلما و ینقش فیها جمیع علومه و یصیر العقل الکلی کالمعلم و النفس القدسی کالمتعلم فیحصل جمیع العلوم لتلک النفس و ینقش فیها جمیع الصور من غیر تعلم و تفکر و مصداق هذا قول اللّه تعالی لنبیه صلّی اللّه علیه و سلم وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ الآیة فعلم الانبیاء اشرف مرتبة من جمیع علوم الخلائق لان حصوله من اللّه تعالی بلا واسطة و وسیلة و بیان هذه الکلمة یوجد فی قصّة آدم و الملائکة فانهم تعلموا طول عمرهم و حصلوا بفنون الطرق الکثیرة العلوم حتی صاروا اعلم المخلوقات و اعرف الموجودات و آدم لما جاء ما کان عالما لانه ما تعلم و ما رای معلما فتفاخرت الملائکة علیه و تجبروا و تکبروا و قالوا نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ و تعلم حقائق الاشیاء فرجع آدم الی باب خالقه و اخرج قلبه و اقبل بالاستغاثة علی الربّ تعالی فعلّمه اَلْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی اَلْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فصغر حالهم عند آدم و قلّ علمهم و انکسرت سفینة جبروتهم فغرقوا فی العجز ف قالُوا لا عِلْمَ لَنا فقال تعالی یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فانبئهم آدم عن مکنونات الغیب و مستترات الامر فتقرر الامر عند العقلاء ان العلم الغیبی المتولد عن الوحی اقوی و اکمل من العلوم المکتسبة و صار علم الوحی ارث الانبیاء و حق الرسل حتی اغلق اللّه باب الوحی فی عهد سیدنا محمد علیه الصلوة و السلام فکان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم خاتم النبیّین و کان اعلم و افصح العرب و العجم و
کان یقول ادّبنی ربی فاحسن تادیبی
و قال لقومه انا اعلمکم باللّه و أخشاکم من اللّه و انما کان علمه اشرف و اکمل و اقوی لانه حصل عن التعلیم الرّبانی و ما اشتغل قط بالتعلم و التعلیم الانسانی فقال تعالی عَلَّمَهُ شَدِیدُ اَلْقُوی
ص:644
قاضی عیاض بن موسی الیحصبی در کتاب الشفاء بتعریف حقوق المصطفی گفته فصل و من معجزاته الباهرة ما جمعه اللّه تعالی له من المعارف و العلوم و خصه به من الاطلاع علی جمیع مصالح الدنیا و الدین و معرفته بامور شرائعه و قوانین دینه و سیاسة عبادة و مصالح امته و ما کان فی الامم قبله و قصص الانبیاء و الرسل و الجبابرة و القرون الماضیة من لدن آدم الی زمنه و حفظ شرائعهم و کتبهم و وغی سیرهم و سرد ابناءهم و ایام اللّه فیهم و صفات اعیانهم و اختلاف آرائهم و المعرفة بمددهم و اعمارهم و حکم حکمائهم و محاجة کل امة من الکفرة و معارضة کل فرقة من الکتابیّین بما فی کتبهم و اعلامهم باسرارها و مخبّات علومها و اخبارهم بما کتموه من ذلک و غیره الی الاحتواء علی لغات العرب و غریب الفاظ فرقها و الاحاطة بضروب فصاحتها و الحفظ لایامها و امثالها و حکمها و معانی اشعارها و التخصیص بجوامع کلمها الی المعرفة بضرب الامثال الصحیحة و الحکم البینة لتقریب التفهیم للغامض و التبیین المشکل الی تمهید قواعد الشرع الّذی لا تناقض فیه و لا تخاذل مع اشتمال شریعته علی محاسن الاخلاق و محامد الآداب و کل شیء مستحسن مفضل لم ینکر منه ملحد ذو عقل سلیم شیئا الا من جهة الخذلان بل کل جاحد له و کافر به من الجاهلیة به إذا سمع ما یدعو إلیه صوبه و استحسنه دون طلب اقامة برهان علیه ثم ما احلّ لهم من الطیبات و حرم علیهم من الخبائث و صان به انفسهم و اعراضهم و اموالهم من المعاقبات و الحدود عاجلا و التخویف بالنار آجلا الی الاحتواء علی ضروب العلوم و فنون المعارف کالطبّ و العبارة و الفرائض و الحساب و النسب و غیر ذلک من العلم ممّا اتخذ اهل هذه المعارف کلامه علیه السلام فیها قدوة و اصولا فی علمهم
کقوله علیه السّلام الرّؤیا لاول عابر و هی علی رجل طائر
و قوله الرؤیا ثلث رؤیا حق و رویا یحدث بها الرّجل نفسه و رؤیا تحزین من الشیطان
و قوله إذا تقارب الزمان لم تکد رؤیا المؤمن تکذب
و قوله اصل کل داء البردة و ما
روی عنه فی حدیث أبی هریرة من قوله المعدة حوض البدن و العروق إلیها واردة و إن کان حدیثا لا نصححه لضعفه و کونه موضوعا تکلم علیه الدارقطنی و قوله خیر ما ندا و یتم به السعوط و اللدود و الحجامة و المشی و خیر الحجامة یوم سبع عشرة و تسع عشرة و احدی و عشرین و فی عود الهندی سبعة اشفیة و قوله ما ملأ ابن آدم دعاء شرا من بطن الی قوله فان کان لا بد فثلث للطعام و ثلث للشراب و ثلث للنفس و قوله قد سئل عن سبأ أ رجل هو أم
ص:645
امرأة او ارض فقال رجل ولد عشرة تیامن منهم ستة و تشاءم اربعة الحدیث بطوله و کذلک جوابه فی نسب قضاعة و غیر ذلک ممّا اضطرب العرب علی شغلها بالنسب الی سؤاله عما اختلفوا فیه من ذلک
وقوله حمیر راس العرب و نابها و مذحج هامتها و غلصمتها و الازد کاهلها و جمجمتها و همدان غاربها و ذروتها
و قوله ان الزمان قد استدار کهیئة یوم خلق اللّه السموات و الارض
و قوله فی الحوض زوایاه سواء و قوله فی حدیث الذکر و ان الحسنة بعشرة فتلک مائة و خمسون علی اللسان و الف و خمسمائة فی المیزان و قوله هو بموضع نعم موضع الحمام هذا و قوله ما بین المشرق و المغرب قبلة و قوله لعینة او الاقرع انا افرس بالخیل منک و قوله لکاتبه ضع القلم علی اذنک فانه اذکر للممل هذا مع انه صلّی اللّه علیه و سلم کان لا یکتب و لکنه اوتی علم کل شیء حتی قد وردت آثار بمعرفته حروف الخط و حسن تصویرها
کقوله لا تمدّوا بسم الله الرحمن الرحیم رواه ابن شعبان من طریق ابن عباس و قوله فی الحدیث الآخر الّذی
یروی عن معاویة انه کان یکتب بین یدیه علیه السلام فقال له الق الدواة و حرف القلم و اقم الباء و فرق السین و لا تعور المیم و حسن اللّه و مدّ الرحمن وجود الرحیم و هذا و ان لم تصح الروایة انه صلّی اللّه علیه و سلم کتب فلا یبعد ان یرزق علم هذا و یمنع الکتابة و القراءة و اما علمه صلّی اللّه علیه و سلم بلغات العرب و حفظه معانی اشعارها فامر مشهور قد نبّهنا علی بعضه فی اول الکتاب و کذلک حفظه لکثیر من لغات الامم کقوله فی الحدیث سنه سنه و هی حسنة بالحبشیة و قوله یکثر الهرج و هو القتل بها و
قوله فی حدیث أبی هریرة اشکنب دردم أی وجع البطن بالفارسیة الی غیر ذلک مما لا یعلم بعض هذا و لا یقوم به و لا ببعضه الا من مارس الدرس و العکوف علی الکتب و مثافنة اهلها عمره و هو رجل کما قال اللّه أمّی لم یکتب و لم یقرأ و لاعرف بصحبة من هذه صفته و لا نشأ بین قوم لهم علم و لا قراءة بشیء من هذه الامور و لا عرف هو قبل بشیء منها قال اللّه وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ الآیة انّما کانت غایة معارف العرب النسب و اخبار اوائلها و الشعر و البیان و انّما حصل ذلک لهم بعد التفرغ لعلم ذلک و الاشتغال بطلبه و مباحثة اهله عنه و هذا الفن نقطة من بحر علمه صلّی اللّه علیه و سلم و لا سبیل الی جحد الملحد بشیء مما ذکرناه و لا وجد الکفرة حیلة فی دفع ما نصصناه الاّ قولهم اساطیر الاولین و انما یعلّمه بشر فرد اللّه قولهم بقوله لسان الّذی یلحدون إلیه اعجمی وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ ثم ما قالوه مکابرة العیان فان الذی
ص:646
نسبوا تعلیمه إلیه اما سلمان او العبد الرومی و سلمان انما عرفه بعد الهجرة و نزول الکثیر من القرآن و ظهور ما لا یتعد من الایات و اما الرومی فکان اسلم و کان یقرأ علی النّبی صلّی اللّه علیه و مسلم و اختلف فی اسمه و قیل بل کان النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم یجلس عنده عند المروة و کلاهما اعجمی اللسان و هم الفصحاء اللدّ و الخطباء اللسن قد عجزوا عن معارضة ما اتی به و الاتیان بمثله بل عن فهم رصفه و صورة تالیفه و نظمه فکیف باعجمی لکن نعم و قد کان سلمان و بلعام الرّومی او بعیش او جبر او یسار علی اختلافهم فی اسمه بین اظهرهم یکلمونهم مدی اعمارهم فهل حکی عن واحد منهم شیء من مثل ما کان یجیء به محمد صلّی اللّه علیه و سلم و هل عرف واحد منهم بمعرفة شیء من ذلک و ما منع العدو حینئذ علی کثرة عدده و دؤوب طلبه و قوة حسده ان یجلس الی هذا فیاخذ عنه ایضا ما یعارضه به و یتعلم منه ما یحتج به علی شیعته کفعل النضر بن الحارث بما کان یمخرق به من اخبار کتبه و لا غاب النبی صلّی اللّه علیه و سلم عن قومه و لا کثرت اختلافاته الی بلاد اهل الکتاب فیقال انه استمدّ منهم بل لم یزل بین اظهرهم یرعی فی صغره و شبابه علی عادة ابنائهم ثم لم یخرج عن بلادهم الا فی سفرة او سفرتین لم یطل فیها مکثه مدة یحتمل فیها تعلیم القلیل فکیف الکثیر بل کان فی سفره فی صحبة قومه و رفاقة عشیرته لم یغب عنهم و لا خالف حاله مدة مقامه بمکة من تعلیم و اختلاف الی حبر او قس او منجم او کاهن بل لو کان هذا بعد کله لکان مجیء ما اتی به فی معجز القرآن قاطعا لکل عذر و مدحضا لکلّ حجة و مجلیا لکل امر و فخر الدین رازی در تفسیر مفاتیح الغیب در بیان حج افضلیت جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم بر سائر انبیا علیهم السلام گفته الحجّه السّادسة عشرة قال محمّد بن عیسی الحکیم الترمذی فی تقریر هذا المعنی ان کل امیر فانه تکون مؤنة علی قدر رعیته فالامیر الّذی تکون امارته علی قریة تکون امارته و مؤنته بقدر تلک القریة و من ملک الشرق و الغرب احتاج الی اموال و ذخائر اکثر من اموال تلک القریة فکذلک کلّ رسول بعث الی قومه فاعطی من کنوز التوحید و جواهر المعرفة علی قدر ما حمل من الرسالة فالمرسل الی قومه فی طرف مخصوص من الارض انما یعطی من هذه الکنوز الروحانیة بقدر ذلک الموضع و المرسل الی کلّ اهل الشرق و الغرب إنسهم و جنّهم لا بد و أن یعطی من المعرفة بقدر ما یمکنه ان یقوم بسعیه بامور اهل الشرق و الغرب و إذا کان کذلک کان نسبة نبوة محمّد صلی اللّه علیه و سلم الی نبوّة سائر الأنبیاء کنسبة کلّ المشارق و المغارب الی ملک بعض البلاد المخصوصة و لما کان کذلک لا جرم اعطی من کنوز الحکمة و العلم ما لم یعط احد قبله فلا جرم بلغ فی العلم الی الحد الّذی لم یبلغه حد
ص:647
من البشر قال تعالی فی حقّه فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی و فی الفصاحة الی ان قال اوتیت جوامع الکلم و صار کتابه مهیمنا علی الکتب و صارت امته خیر الامم و ابن حجر مکی در منح مکیه شرح قصیده همزیه گفته لک لا لغیرک ذات اصلها مؤنث ذو المقتضیة لموصوف و الملازمة للاضافة غالبا کرجل ذی مال ثم استعملوها استعمال الاسماء المستقلة فقالوا ذات قدیمة و نسبوا للفظها فقالوا ذاتی و قد تستعمل بمعنی نفس الشیء و حقیقته کما هنا و کما فی قول خبیب رضی اللّه عنه و ذلک فی ذات الاله العلوم جمع علم و هو هنا صفة ینجلی به المذکور لمن قامت به انجلاء تامّا او الادراک الجازم الّذی لا یحتمل النقیض و حدّ بحدود اخری کلها مدخولة ایضا و ترادفه المعرفة لکن لا یقال اللّه تعالی عارف لانها تستدعی سبق جهل بخلاف العلم و الیقین لکن فرق بینهما بعض المحققین بان الیقین خاص بما من شانه ان یتطرق إلیه شک فلا یقال تیقنت ان الواحد نصف الاثنین و قال الراغب الیقین من صفة العلم فوق المعرفة و الدّرایة و اخواتهما یقال علم الیقین و لا یقال معرفة الیقین و هو سکون النفس مع ثبات الحکم حال کونها واصلة إلیک علی لسان الملک او بالالقاء فی الرّوع او بخلق العلم الضروری او بسماع الکلام النفسی من فیض عالم الغیب مصدر وصف به المبالغة و بمعنی اسم الفاعل أی الغائب و هو ما لم یشاهد لکن بالنسبة إلینا و اما بالنسبة إلیه تعالی فالکلّ من عالم الشهادة لا المفعول أی المغیب خلافا لمن زعمه لأنّ غاب لازم و خص بالذکر علی حد قوله تعالی عالِمُ اَلْغَیْبِ فلا یظهر علی غیبه احدا الآیة لان العلم به افخم و اظهر و لان اکثر علوم نبینا صلی اللّه علیه و سلّم تتعلق بالمغیبات بدلیل فعلمت علم الاولین و الآخرین فی الحدیث المشهور و لانه تعالی اختص به لکن من حیث الاحاطة و الشمول لعلمه بالکلیات و الجزئیات فلا ینافی ذلک اطلاع اللّه تعالی لبعض خواصه علی کثیر من المغیبات حتی من الخمس الّتی قال فیهن صلّی اللّه علیه و سلم خمس لا یعلمهنّ الاّ اللّه تعالی لانها جزئیات معدودة وردت لا غیر و انکار المعتزلة لذلک مکابرة فقد وقع الانبیاء علیهم السلام و الاولیاء من ذلک ما لا یمکن عده لا سیما ما وقع لنبینا صلّی اللّه علیه و سلم و سیاتی بسط جماعة ممّا اخبر به صلی اللّه علیه و سلم من المغیبات فی شرح قوله و کم اخرج خباء له الغیوب خباء و جملة ما یتعلق بانکار المعتزلة او أواخر الکتاب و منها أی العلوم بمعنی المعلومات و هو متعلق بالأسماء لآدم أبی البشر صلوات اللّه علیه و اصله اءدم لکنهم لینوا الهمزة الثانیة تحقیقا و جعلوها فی التصغیر واوا نظرا لتلیینها من الادمة بالسکون او الفتح او من ادیم الارض
ص:648
کما صح عن ابن عباس رضی اللّه عنهما و ورد عن علی و ابن مسعود رضی اللّه عنهما و ادیم الارض ظاهر وجهها و الادمة السمرة و هو من مراد من قال لون یقارب السواد و من قال یشبه التراب و استشکل بما ورد من براعة جماله و ان یوسف علیه السلام کان علی الثلث من جماله و قد یجاب بان الجمال لا ینافی السمرة لانها بین البیاض و الحمرة قیل اشتقاقه مما ذکر یؤید القول بانه عربی و به صرح الجوالیقی و غیره و ردّ بان توافق اللغتین غیر منکر و بانه لا دلیل علی ان الاشتقاق من خواص الکلام العرب و اجیب بانّ الاصل عدم التوافق و بان الوجه انّ الاشتقاق خاص بکلام العرب فقد اطبقوا علی التفرقة بین اللفظ العربی و العجمی بصحة الاشتقاق و
صحّ خبر ان آدم کان یتکلم بکلّ لسان و لکن الغالب انّه کان یتکلم بالسریانی الاسماء مبتدأ مؤخرا جمع اسم و هو هنا ما دل علی معنی فیشمل الفعل و الحرف ایضا و احتاج الناظم الی هذا التفصیل مع العلم به ممّا قبله لان آدم میزه اللّه تعالی علی الملائکة بالعلوم الّتی علمها له و کانت سببا لامرهم بالسّجود و الخضوع له بعد استعلائهم علیه بذمه و مدحهم انفسهم بقولهم أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ الخ فربّما یتوهم ان هذه المرتبة الباهرة لم تحصل لنبینا صلّی اللّه علیه و سلم إذ قد یوجد فی المفضول ما لیس فی الفاضل فرد ذلک التوهم ببیان انّ آدم علیه الصّلوة و السلام لم یحصل له من العلوم الا مجرد العلم بأسماءها و انّ الحاصل لنبینا صلّی اللّه علیه و سلم هو العلم بحقائقها و مسمّیاتها و لا ریب انّ العلم بهذا اعلی و اجلّ من العلم بمجرد اسمائها لانها انّما یؤتی بها لتبیین المسمیات فهی المقصودة بالذات و تلک بالوسیلة و شتان ما بینهما و نظیر ذلک ان المقصود من خلق آدم صلی اللّه علیه و سلم انّما هو خلق نبینا صلّی اللّه علیه و سلم من صلبه فهو المقصود بطریق الذّات و آدم بطریق الوسیلة و من ثم قال بعض المحققین انّما سجد الملائکة لاجل نور محمد صلی اللّه علیه و سلم الّذی فی جبینه ثم ما سلکه الناظم من ان آدم انما علم أی باحد الطرق السابقة انفا الاسماء فقط أی الالفاظ الموضوعة بازاء الأعیان و المعانی هو الوارد عن ابن عباس رضی اللّه تعالی عنهما و علیه فقیل عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْماءَ الموضوعة بکل لغة و علمها اولاده فلما افترقوا فی البلاد و کثر و اقتصر کلّ قوم علی لغة و هذا یقوی ما هو الاصح فی الاصول ان اللغات کلها توقیفیة و قیل انّما علم لغة واحدة لان الحاجة لم تدع الاّ إلیها و اما بقیّة اللغات فبالوضع و یقابل ما سلکه الناظم قولان احدهما انه انّما علم مدلولاتها لان المزیة فی العلم انما تحصل بمعرفة مقاصد المخلوقات و منافعها لا بمعرفة ان اسماءها کذا و کذا
ص:649
قال بعض المحققین و هذا و ان قرب من المعنی فهو بعید من اللفظ أی لان قوله بأسماء هؤلاء و ما بعده ظاهر او صریح فی الاسماء فقط و معنی ثم عرضهم أی الأعیان لانها الّتی تعرض دون الاسماء انها ابرزت إلیهم لیخبروا باسمائها و لا تایید فیه لکون العلم بالمسمیات خلافا لمن زعمه و ثانیهما و هو الّذی سلکه صاحب الکشاف انه علم الامرین معا جمعا بین مقتضی اللفظ و المعنی و شیخ زین الدین خالد بن عبد اللّه الازهری در شرح قصیدۀ برده بشرح اشعار ثلاثه فان النّبیین فی
خلق و فی خلق
من الدیم و واقفون لدیه عند حدّهم من نقطة العلم او من شکلة الحکم
گفته و معنی الابیات الثلاثة انه صلّی اللّه علیه و سلم علا جمیع النبیین فی الخلقة و السجیّة و لم یقاربوه فی العلم و لا فی الکرم کما سیاتی بیانه فی قوله یا اکرم الرسل و فی قوله و من علومک علم اللوح و القلم و کل النّبیّین اخذ من علم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم مقدار غرفة من البحر او مصّة من المطر العزیز و کلّهم واقفون عند غایتهم من نقطة العلم او من شکلة الحکم و خص الشکلة بالحکم لزیادة التفهیم بها علی النقطة و بدر الدین محمود بن احمد بن مصطفی بن ابراهیم الرّومی در تاج الدرة شرح قصیدۀ برده در شرح شعر فاق النّبیّین فی خلق و فی خلق و لم یدانوه فی علم و لا کرم
گفته المعنی یقول من اوصاف ذلک الحبیب صلوات اللّه علیه انه فاق جمیع الأنبیاء علیهم السّلام بشرف طینته و نزاهة عنصره و کمال صفاته و فضائل ملکاته حیث بعث من اشرف بقاع الارض لیتمم مکارم الاخلاق فله السبق و الافضلیة من جهة القابلیة و الاستفاضة من اللّه الحق و من جهة الفاعلیة و الافاضة علی الخلق بالعلم و الکرم الّذین بهما حیاة الباطن و الظاهر تکمل و تتم و لم یقربوا منه فیهما فضلا عن ان یساووه و نیز در تاج الدرة در شرح شعر و کلهم من رسول اللّه ملتمس غرفا من البحر او رشفا من الدیم
گفته المعنی یقول فاق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم جمیع الانبیاء فی الخلق الاحسن الاقوم و الخلق الاتم الاعظم و بعلم کبحر زاخر و بکرم کدیمة دائمة و کیف لا و هم مع کثرة فضائلهم سائلون من ذلک البحر المحیط العذب المشرب غرفا و من ذلک الغیث المحیی لا راضی القلوب رشفا و یتمنون ان یکونوا فی زمانه و فی رکابه و یبشرون بمجیئه و قدومه صلی اللّه علیه و سلم و نیز در تاج الدرة در شرح شعر و واقفون
لدیه عند حدهم من نقطة العلم او من شکلة الحکم
گفته و اعلم انّ هذا البیت علی ما ذکره
ص:650
بعض الشارحین اقتباس من کلام امیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه حین ساله رجل من بنی تمیم عن عروج رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم الی السّماء لیلة المعراج و کیفیة ملاقاته الرسل علیهم السلام فی تلک اللیلة
فقال علی رضی اللّه عنه بعد کلام طویل بلی لاقاهم و هم واقفون لدیه عند حدهم من نقطة العلم و من شکلة الحکم المعنی یقول نبینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم امام الانبیاء و الرسل و مقدمهم و هم واقفون لدیه عند حدّهم الحاصل لهم من العلم و الحکمة لا یتجاوز احد منهم عن جده و لا یدعی ما لیس فیه بل یعترف کلهم بفضله و بقصور انفسهم من مقامه ثم نسبة النقطة الی العلم و الشکلة الی الحکمة لکون النقطة کالممیز الذّاتی لامتیاز الحروف بعضها من بعض بها اولا و کون الاعراب کالممیز العرضی للترکیب ثانیا و هو ظاهر و العلم هو الممیز الاول و العمل هو الممیز الثانی و الحکمة تتعلق بالعمل فالتعین الحاصل بالنقطة هو التعین الحاصل بالعلم و التعین الحاصل بالاعراب هو التعین الحاصل بالحکمة العملیة و قیل المعنی النّبیّون کلهم واقفون لدی نبینا صلّی اللّه علیه و سلم مبتدیا وقوفهم من نقطة العلم أی من معرفة الذات او من شکلة الحکم أی من معرفة الصفات و المراد انّ مراتبهم فی معرفة الذات و الصّفات و العمل بمقتضاها کانت اخفض من مرتبة العلیة فیهما لکونه کالدائرة المحیطة لهم و کل منهم کنقطة منها او لکونه کالکتاب الجامع لخلاصة حقائق العلوم و حکمها کما قیل حلقة القرآن و کون علوم غیره من الانبیاء کالنقطة و حکمهم کالاعراب من ذلک الکتاب و نیز در تاج الدرة در شرح شعر کفاک بالعلم فی الامّی
معجزة فی الجاهلیة و التادیب فی الیتم
گفته المعنی یقول ناهیک ایّها المعتبر المستدلّ بالآثار تحلی الامیّ ناشیا بین اهل الجهالة بالعلوم و الحکم المحتاج إلیها المنوط بها مصالح کافة النّاس من لدن زمانه الی یوم القرار معجزا مصدقا له فی کلّ ما قاله و ادعاه و کذا اتصافه بمکارم الاخلاق و محاسن الآداب یتیما و لطیما لم یتفق له معلم یعلمه و مؤدب یؤدبه من اهل زمانه سنین اربعین و هم سلموا له الصدق و الانصاف و الامانة سمّوه بالامین یدل علی ان له من اللّه تعالی شانا عظیما و نیز در تاج الدرة در شرح شعر فان من جودک الدنیا و ضرتها و من علومک علم اللوح و القلم
گفته المعنی یقول انّما لا یضیق فی ظنی جاهک بمثلی ایّها البحر الزاخر علما و جودا لانی علمت یقینا انّ وجود الدنیا و الآخرة و اهالیهما من جودک فانک کنت الباعث للصانع تعالی علی افاضة الوجود علی الکائنات فکانک جدت
ص:651
بالوجود علی الکلّ کما
ورد لولاک لما خلقت الافلاک و کذا علم اللوح و القلم انما ابتداء من علمک المحیط بما فیهما بل العلم المکتوب فی الواح الکائنات بعض علومک لان لک من اللّه تعالی علما لا یطلع علیه اللوح و القلم و لا الثقلان و الملک کما
ورد لی مع اللّه وقت لا یسع فیه ملک مقرب و لا نبیّ مرسل و من هذا شانه یکون ازمة الامور کلها بیده صلّی اللّه علیه و سلم فیجود باذن ربّه آخرا کما جاد اولا و ملا عصام در شرح قصیدۀ برده بشرح شعر فاق النبیین فی خلق و فی خلق و لم یدانوه فی علم
و فی کرم
گفته فان قلت لا یلزم من کونه فائقا علی الانبیاء کونه فائقا علی الرسل إذ الرسل فائق علی النبیین و الانبیاء مع انه علیه الصلوة و السلام فائق علی جمیع الانبیاء و الرسل و من کان فائقا علی الاعلی یلزم ان یکون فائقا علی الادنی لا محالة قلت لا فرق بین الانبیاء عند البعض او نقول المراد بالنبیین المرسلون بدلالة محل الکلام و یمکن ان یجاب عنه بان بین النبیین و المرسلین عموما و خصوصا مطلقا عند من قال بالفرق بینهما إذ کلّ رسول نبیّ بدون العکس و اللام فیه للاستغراق فعلی هذا المرسلون مندرجون تحت النبیین قال لم یدانوه و لم یقل لم یدانه کل واحد منهم لان ذلک ابلغ إذ معناه انهم لو جمعوا و قوبلوا بمحمّد علیه الصلوة و السلام وحده لم یدانوه فکیف لو قوبل واحد بواحد و هذا مثل قوله تعالی قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا اَلْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً التنکیر فی علم و کرم للتعظیم أی فی علم جسیم و کرم فخیم و فی اعادة الخافض فی قوله فی کرم دلالة علی انهم لا یدانوه فی علم وحده و لا فی کرم وحده لا انهم لا یدانوه فی العلم و الکرم من حیث المجموع و نیز ملا عصام در شرح قصیدۀ برده بشرح شعر و کلهم من رسول اللّه ملتمس غرفا من البحر او رشفا من الدیم
گفته النکات کلّ للاستغراق الحقیقی الضمیر للانبیاء و تقدیم من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علی عامله للحصر أی من رسول اللّه لا من غیره ملتمس أی متوقع الغرف شرب الماء بالید و قیل رفع الماء بالید البحر الیم الرشف شرب الماء القلیل الدیمة السحابة التی تمطر و تدوم یوما و لیلة شبهة علیه الصلوة و السلام بالبحر فی غزارة العلم تارة و بالسحاب فی الافاضة و الجود اخری و شبه سائر الانبیاء بالمقتنین و الاستعارة مصرح بها الفاء فی قوله فکلهم للتعلیل أی فاق النبیین لان کلهم من رسول اللّه ملتمس کذا و کذا من رسول اللّه من قبیل وضع المظهر موضع المضمر
ص:652
إذ حق الکلام منه و هذه الاضافة لتعظیم المضاف فان قلت الالتماس انما یستعمل فی طلب الشیء من المساوی و الانبیاء کانوا دونه فی المرتبة بدلالة قوله فاق النبیین قلت الملتمس هنا بمعنی السائل لکن الناظم احترز عن اطلاق لفظ السّائلین علی الانبیاء تادیا او لمساواتهم فی اصل النّبوة استعمل الالتماس من رسول اللّه علیه الصلوة و السلام فان قلت لا بد من المطابقة بین المبتدأ و الخبر و المبتدأ هنا جمع و الخبر مفرد قلت افرده نظرا الی لفظ کلّ او لان المراد کل واحد منهم و نکتة الافراد هو انهم فی الافتقار إلیه کشخص واحد او للتنبیه علی ان الفقراء کنفس واحدة فان قلت هم علیهم الصلوة و السلام سابقون علی النبی صلّی اللّه علیه و سلم فکیف یلتمسون غرفا من بحره قلت هم سألوا منه مسائل مشکلة فی علم التوحید و الصفات فاجاب النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و حل مشکلاتهم و بین یدیه فجرت المحاجة بین آدم صفی اللّه و بین موسی کلیم اللّه لیلة المعراج و إلیه اشار بقوله حاج موسی آدم فحج آدم موسی او تقول الاعتبار بتقدم الروح العلوی لا القالب السّفلی و روح نبینا مقدم علی ارواح سائر الانبیاء و إلیه اشار
بقوله کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین الحاصل کل الانبیاء من نبینا لا من غیره استفاد و العلم و طلبوا الشفاعة إذ هو البحر من العلم و السحاب من الجود و هم کالانهار و الاشجار و نیز ملا عصام در شرح قصیده برده بشرح شعر و واقفون لدیه عند حدهم من نقطة العلم او من شکلة الحکم
گفته النکات اتی بصیغة جمع القلة و الانبیاء کثیرون تنبیها علی انهم مع کثرة عددهم و علو درجتهم قلیلون بالنسبة الی عظمته علیه الصلوة و السلام و کثرته دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند سروران بر سر سودای تو خاک قدمند
أی هم بالنسبة إلیه کنقطة موهومة هی جزء لا یتجزی او کشکلة اللجام واقفون بحضرته کالاصحاب لدی الآمر ملازمون حده لا یتجاوزون ثم بقدر نکتة ادبا و هو نظیر
قول جبرئیل علیه الصلوة و السّلام لو دنوت انملة لاخرجت و کانهم اخذوا الوقوف من نقطة اهل العلم فان النقطة لا یتجاوز عن مقامها قط الحاصل أی سائر الانبیاء واقفون بحضرته عند حدودهم یلازمونها کما یلازم النقطة موضعها او الشکلة مقامها و نیز ملا عصام در شرح قصیده برده بشرح شعر کفاک بالعلم فی الامی معجزة فی
الجاهلیة و التادیب فی الیتم
گفته الحاصل حسبک شیئان منه علیه الصلوة و السلام من حیث المعجزة العلم الکائن فی النبی الامّی فی ایّام الجاهلیة حیث ما رای نبیا و رسولا لیتعلم منه العلم و لا استاذا فقیها و لا
ص:653
الادیب الکامل و لم یکن له اب یؤدبه فعلمنا ان علمه علم لدنی و ادبه بتأدیب ربّه فقال ادبنی ربّی فاحسن تادیبی و علمنی ربّی فاحسن تعلیمی فمن کان استاذه ربّ الخلائق طرّا کیف لا یکون اعلم النّاس قاطبة و نیز ملا عصام در شرح قصیده برده بشرح شعر فانّ من جودک الدنیا و ضرتها و من علومک علم اللوح
و القلم
گفته أی الدنیا و الآخرة قطرة من بحر جودک و علم اللوح و القلم شیء قلیل من علومک الدینیة التی اعطاک اللّه تعالی إذ ما فی اللوح له نهایة و لیس لعلوم باطنک نهایة إذ هو ینبوع من بحر علومک و فاضل معاصر ابراهیم باجوری در حاشیه برده گفته قوله فاق النبیین الخ أی زاد صلی اللّه علیه و سلّم علی النبیین و کذا علی غیرهم بالطریق الاولی فی خلق بفتح الخاء و سکون اللام و هو الصورة و الشکل و فی خلق بضمهما و هو ما طبع علیه الانسان من الخصال الحمیدة کالعلم و الحیاء و الجود و الشفقة و الحلم و العدل و العفة و امثال ذلک فقد اجتمع فیه صلّی اللّه علیه و سلم ما تفرق فی غیره من تلک الخصال و قد ذکر بعضهم انّ من تمام الایمان ان یعتقد الانسان انه لم یجتمع فی احد من المحاسن الظّاهرة و الباطنة مثل ما اجتمع فیه صلّی اللّه علیه و سلم و اعترض علی الناظم بان مقتضی کلامه انه صلّی اللّه علیه و سلم فاق النبیین فی بعض الخلق بفتح الخاء و سکون اللام و بعض الخلق بضمهما لان کلا منهما نکرة و هی فی سیاق الاثبات لا تعم و هذا لیس بمدح تام لانه یحتمل بعد ذلک ان یساویهم فی البعض الآخر و یحتمل ان یفوقوه فیه و علی هذا فان کان ما فاقوه فیه مثل ما فاقهم فیه حصلت المعادلة و ان کان اکثر انعکس ما قصده المصنف من المدح و اجیب بانّ المراد فی خلقهم و فی خلقهم فهما مضافان فی المعنی فیعمان علی ان النکرة فی سیاق الاثبات قد تعم و لمّا لم یلزم من کونه فاقهم فی ذلک نفی مقاربتهم له نفاها بقوله و لم یدانوه أی لم یقاربوه و قوله فی علم و لا کرم أی و لا غیرهما و انّما اقتصر المصنف علیهما لان العلم راس الفضائل و الکرم راس الفواضل و لا یرد علی ذلک ما ورد من النهی عن التفضیل بین الانبیاء
کقوله صلّی اللّه علیه و سلم لا تفضلوا بین الانبیاء لانه محمول علی تفضیل یؤدی الی تنقیص و لیس فی ذلک تنقیص لاحد من النبیین لانا نعتقد انهم متصفون بالکمال و النبیّ اکمل قال تعالی تِلْکَ اَلرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ قال ابن عباس و المراد بالبعض الاول محمد صلی اللّه علیه و سلم قوله و کلّهم من رسول اللّه الخ هذا البیت کالدلیل للبیت قبله و الجار و المجرور متعلق بقوله ملتمس و الاضافة فی رسول اللّه للعهد و المعهود هو سیّدنا محمّد صلّی اللّه علیه و سلم و المراد من قوله ملتمس اخذ و ان کان الالتماس معناه فی الاصل الطلب و قوله غرفا من البحر او رشفا من الدّیم
ص:654
أی حال کون بعض الملتمسین مغترفا من البحر و بعضهم مرتشفا من الدّیم فهو اشاره الی اختلاف احوال الملتمسین فاولوا العزم مثلا اکثر التماسا من غیرهم فاوفی ذلک للتنویع و التقسیم و الغرف مصدر غرف بمعنی اخذ و البحر ضد البر سمیّ بذلک لعمقه و اتساعه و الرشف المص و الدیم جمع دیمة و هی المطر الدائم یوما و لیلة من غیر رعد و المراد من البحر و الدیم هنا علمه و حلمه صلّی اللّه علیه و سلم فکل منهما استعارة تصریحیّة و کل من الغرف و الرشف ترشیح و انما عبر فی جانب البحر بالغرف و فی جانب الدیم بالرشف لأنّ الغرف مناسب للبحر لکثرته دون الدیم لانها تجری علی وجه الارض فلا یجتمع منها ماء غالبا حتی یغترف قوله و واقفون الخ عطف علی قوله ملتمس لکن نظر فی احدهما للفظ کلّ و فی الآخر لمعناه و معنی کونهم واقفین لدیه عند حدهم انهم ثابتون عنده صلّی اللّه علیه و سلم فی العلم و الحکم عند الحد الّذی حدّ لهم من ذلک فلا یتجاوزونه و اما هو صلّی اللّه علیه و سلم فلم یزل یترقی بعد ذلک فنهایة مراتبهم فی العلم و الحکم مبدا ما اوتیه صلّی اللّه علیه و سلم منهما فوقوفهم لدیه صلّی اللّه علیه و سلم وقوف ذی الغایة عند مبدا غیره و قوله من نقطة العلم او من شکلة الحکم بیان لحدهم و المعنی علی التشبیه الاضافة فی الموضعین علی معنی من أی الّذی هو کنقطة من العلم او کشکلة من الحکم و المراد من العلم و الحکم علم الرسول و حکمه کما قاله بعض الشارحین و قیل المراد بهما علم اللّه و حکمه و حاصل المعنی علی الاوّل انهم ثابتون لدیه صلّی اللّه علیه و سلم فی العلم و الحکم عند حدهم الّذی هو کالنقطة من علم الرسول او کالشکلة من حکمه صلّی اللّه علیه و سلم و حاصل المعنی علی الثانی انهم ثابتون لدیه فی العلم و الحکم عند حدهم الّذی هو کالنقطة من علم اللّه او کالشکله من حکمه تعالی فعلمهم بالنسبة لعلمه صلّی اللّه علیه و سلم کنقطة من علم اللّه و حکمهم بالنسبة لحکمه صلّی اللّه علیه و سلم کشکلة من حکمه تعالی و هذا ابلغ فی مدحه صلّی اللّه علیه و سلم من الاوّل لکن الاقرب الاوّل و نیز فاضل معاصر در حاشیه برده متعلق بشعر فان من جودک الدنیا الخ گفته قوله فان من جودک الدنیا اه هذا البیت تعلیل للبیت قبله فکانه قال و انما کان جاهک یا رسول اللّه لا یضیق بی بل یسعنی و غیری من العصاة لان من جودک الدنیا الخ و من للتبعیض و المراد من الدّنیا ما قابل الاخری و لذلک جعله الناظم ضرتها و فی کلامه تقدیر مضاف أی خیری الدنیا و ضرتها الّتی هی الآخرة فمن خیر الدنیا هدایته صلّی اللّه علیه و سلم للنّاس و من خیر الآخرة شفاعته صلّی اللّه علیه و سلم فیهم و قوله و من علومک علم اللوح و القلم من جهة التعلیل لکون جاهه صلّی اللّه علیه و سلم
ص:655
لا یضیق عنه لانه لا شک ان العلم من اکبر اسباب عظم الجاه و علوه و یجوز ان یکون مستانفا و من فی قوله و من علومک للتبعیض ایضا فهی للتبعیض فی الموضعین و المراد بعلومه صلی اللّه علیه و سلم المعلومات الّتی اطلعه اللّه علیها فانه تعالی اطلعه علی علوم الاولین و الآخرین و المراد بعلم اللوح و القلم المعلومات الّتی کتبها القلم فی اللوح بامر اللّه تعالی فانه
ورد اول ما خلق اللّه القلم فقال له اکتب قال و ما اکتب قال اکتب مقادیر کل شیء حتی تقوم الساعة من مات علی غیر ذلک فلیس منی أی لیس علی طریقتی و استشکل جعل علم اللوح و القلم بعض علومه صلی اللّه علیه و سلم بان من جملة علم اللوح و القلم الامور الخمسة المذکورة فی آخر سورة لقمان مع ان النبیّ علیه الصلوة و السّلام لا یعلمها لا ان اللّه قد استاثر بعلمها فلا یتم التبعیض المذکور و اجیب بعدم تسلیم ان هذه الامور الخمسة مما کتب القلم فی اللوح و الا لاطلع علیها من شانه ان یطلع علی اللوح کبعض الملائکة المقربین و علی تسلیم انها مما کتب القلم فی اللوح فالمراد ان بعض علومه صلی اللّه علیه و سلم علم اللّوح و القلم الّذی یطلع علیه المخلوق فخرجت هذه الامور الخمسة علی انه صلّی اللّه علیه و سلم لم یخرج من الدنیا الاّ بعد ان علّمه اللّه تعالی بهذه الامور فان قیل إذا کان علم اللوح و القلم بعض علومه صلّی اللّه علیه و سلم فما البعض الآخر اجیب بان البعض الآخر هو ما اخبره اللّه عنه من احوال الآخرة لان القلم انما کتب فی اللوح ما هو کائن الی یوم القیامة فقط کما تقدم فی الحدیث ازین عبارات مشرقه و افادات مولقه ظاهر و باهرست که علوم جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم حد و نهایت ندارد و تمامی انبیاء مرسلین علیهم السلام مستفید و ملتمس علم از آن جناب می باشند و علم لوح و قلم که منتهای معلومات ملائکه است بعضی از علوم آن جنابست و ظاهر ست که هر گاه جناب امیر المؤمنین علیه السلام بنص حدیث مدینة العلم باب علم جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم ست پس علم آن جناب نیز حد و نهایت نخواهد داشت و علم آن جناب نیز همان علم خواهد بود که تمامی انبیاء مرسلین سلام اللّه علیهم اجمعین از ان مستفید و آخذ می باشند و علم لوح و قلم بعضی از ان علمست پس بحمد اللّه تعالی از اینجا اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام از قاطبه انبیاء مرسلین و جمله ملائکه مقربین علیهم سلام اللّه رب العالمین کالصبح عند الاسفار واضح و اشکار گردید بلکه افتاب حق و صواب بکوری چشم نواصب التشاب بدائرۀ نصف النهار رسید و محتجب نماند که دلالت حدیث مدینة العلم بر اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام از وضوح و ظهور و زهور و سفور بحدی رسیده است که علمای اعلام و محققین عظام سنیه در مقام تحقیق اعتراف بان دارند و همم عالیه
ص:656
خود بر تبیین و توضیح و تفصیل و تشریح و تفسیر و تصریح و تثبیت و ترجیح آن می گمارند سید شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل گفته الباب الخامس عشر فی انّ النبیّ صلّی اللّه علیه و علی آله و بارک و سلم دار حکمة و مدینة علم و علیّ لهما باب و انّه اعلم النّاس باللّه تعالی و احکامه و آیاته و کلامه بلا ارتیاب
عن مولانا امیر المؤمنین علی رضی اللّه تعالی عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی آله و بارک و سلّم یا علی ع ان اللّه امرنی ان ادنیک فاعلمک لتعی و انزلت هذه الآیة وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ و انت اذن واعیة لعلمی رواه الحافظ الامام ابو نعیم فی الحلیة و رواه سلطان الطریقة و برهان الحقیقة الشیخ شهاب الدین ابو جعفر عمر السهروردی فی العوارف باسناده الی عبد اللّه بن الحسن رضی اللّه تعالی عنهما و لفظه قال حین نزلت هذه الآیة تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی آله و بارک و سلم لعلیّ رضی اللّه تعالی عنه سالت اللّه ان یجعلها اذنک یا علی قال علیّ کرم اللّه تعالی وجهه فما نسیت شیئا بعده و ما کان لی ان انسی قال شیخ المشایخ فی زمانه و واحد الاقران فی علومه و عرفانه الشیخ زین الدین ابو بکر محمّد بن علی الخوافی قدس اللّه تعالی سره فلذا اختصّ علی کرم اللّه وجهه بمزید العلم و الحکمة حتی
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی اله و بارک و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و قال عمر لولا علیّ لهلک عمر و نیز شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل در ذکر اسمای جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و منها باب مدینة العلم
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی آله و بارک و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات من بابه رواه الطبری من تخریج أبی عمر و آورده الامام الفقیه المذکور و قال کما فی الحدیث و اعلم انّ الباب سبب لزوال الحائل و المانع من الدخول الی البیت فمن أراد الدخول و اتی البیوت من غیر ابوابها شق و عسر علیه دخول البیت فهکذا من طلب العلم و لم یطلب ذلک من علیّ رضی اللّه عنه و بیانه فانه لا یدرک المقصود فانه رضی اللّه عنه کان صاحب علم و عقل و بیان و ربّ من کان عالما و لا یقدر علی البیان و الافصاح و کان علی رضی اللّه مشهورا من بین الصحابة بذلک فباب العلم و روایته و استنباطه من علی رضی اللّه عنه و هو کان باجماع الصحابة مرجوعا إلیه فی علمه موثوقا بفتواه و حکمه و الصّحابة کلّهم یراجعونه مهما اشکل علیهم و لا یسبقونه و من هذا المعنی قال عمر لولا علی لهلک عمر رضی اللّه عنه تعالی عنهم و ابن روزبهان با آن تشدد و تعصب و تعنت و تصلب که دارد اعتراف کرده که این حدیث شریف بر اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام
ص:657
دلالت دارد چنانچه بجواب استدلال علامۀ حلی علیه الرحمة که در نهج الحق باین الفاظ افاده آن فرموده التّاسع عشر فی مسند احمد بن حنبل
وصحیح مسلم قال لم یکن احد من اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم یقول سلونی الاّ علی بن أبی طالب
و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم انا مدینة العلم و علی بابها انتهی ابن روزبهان در کتاب الباطل خود گفته هذا یدل علی وفور علمه و استحضاره اجوبة الوقائع و اطلاعه علی اشتات العلوم و المعارف و کلّ هذه الامور مسلمة و لا دلیل علی النصّ حیث انّه لا یجب ان یکون الاعلم خلیفة بل الاحفظ للحوزة و الاصلح للامّة و لو لم یکن ابو بکر اصلح للامامة لما اختاره کما مرّ و عبد الرؤف مناوی در فیض القدیر شرح جامع صغیر در شرح این حدیث کما دریت سابقا افاده فرموده
انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب فان المصطفی صلّی اللّه علیه و سلم المدینة الجامعة لمعالی الدّیانات کلّها و لا بد للمدینة من باب فاخبر ان بابها هو علی کرم اللّه وجهه فمن اخذ طریقه دخل المدینة و من اخطاه أخطأ طریق الهدی و قد شهد له بالاعلمیة الموالف و الموالف و المعادی و المخالف اخرج الکلاباذی انّ رجلا سأل معاویة عن مسئلة فقال سل علیّا هو اعلم منی فقال ارید جوابک قال ویحک کرهت رجلا کان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یغره بالعلم غرا و کان اکابر الصّحب یعترفون له بذلک و کان عمر یساله عما اشکل علیه جاءه رجل فسأله فقال ههنا علیّ فاسئله فقال ارید ان اسمع منک یا امیر المؤمنین قال قم لا اقام اللّه رجلیک و محا اسمه من الدیوان و صحّ عنه من طرق انه کان یتعوذ من قوم لیس هو فیهم حتی امسکه عنده و لم یولّه شیئا من المبعوث لمشاورته فی المشکل و اخرج الحافظ عبد الملک بن سلیمان قال ذکر لعطاء أ کان احد من الصّحب افقه من علیّ قال لا و اللّه و قال الحر الی قد علم الاولون و الآخرون ان فهم کتاب اللّه منحصر الی علم علیّ و من جهل ذلک فقد ضل عن الباب الّذی من ورائه یرفع اللّه عن القلوب الحجاب حتی یتحقق الیقین الّذی لا یتغیر بکشف الغطاء الی هنا کلامه و نیز در همین شرح اعنی فیض القدیر مسطورست
انا دار الحکمة و فی روایة انا مدینة الحکمة و علی بابها أی علی بن أبی طالب هو الباب الّذی یدخل منه الی الحکمة و ناهیک بهذه المرتبة ما اسناها و هذه المنقبة ما اعلاها و من زعم انّ المراد
بقوله و علیّ بابها انه مرتفع من العلو و هو الارتفاع فقد تمحل لغرضه الفاسد بما لا یجد به و لا یسمنه و لا یغنیه
اخرج ابو نعیم عن ترجمان القرآن مرفوعا ما انزل اللّه عزّ و جلّ یا ایّها الّذین امنوا الا و علی راسها و امیرها
و اخرج عن ابن مسعود قال کنت عند النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم
ص:658
فسئل عن علیّ کرم اللّه وجهه فقال قسمت الحکمة عشرة اجزاء فاعطی علی تسعة اجزاء و النّاس جزء واحدا
و عنه ایضا انزل القرآن علی سبعة احرف ما منها حرف الاّ و له ظهر و بطن و امّا علی فعنده منه علم الظّاهر و الباطن
و اخرج ایضا علیّ سیّد المرسلین و امام المتقین
و اخرج ایضا انا سید ولد آدم و علیّ سیّد العرب
و اخرج ایضا علی رایة الهدی
و اخرج ایضا یا علی انّ اللّه امرنی ان ادینک و اعلمک لتعی و انزلت علی هذه الآیة وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ
و اخرج ایضا عن ابن عباس کنا نتحدث ان رسول اللّه صلعم عهد الی علی کرم اللّه وجهه سبعین عهدا لم یعهد الی غیره و الاخبار فی هذا الباب لا تکاد تحصی و ابن حجر مکی در منح مکیه شرح قصیدۀ همزیه در شرح شعر لم یزده کشف الغطاء یقینا بل هو الشمس ما علیه غطاء
گفته تنبیه ممّا یدل علی ان اللّه سبحانه اختص علیّا من العلم بما تقصر عنه العبارات
قوله صلّی اللّه علیه و سلم اقضاکم علیّ و هو حدیث صحیح لا نزاع فیه و
قوله انا دار الحکمة
و روایة انا مدینة و علیّ بابها و نیز ابن حجر مکی در تطهیر الجنان جائی که مطاعن معاویة و جوابات آن وارد نموده گفته السادس خروجه علی علی کرم اللّه وجهه و محاربته له مع انه الامام الحق باجماع اهل الحل و العقد و الافضل الاعدل الاعلم بنص الحدیث الحسن لکثرة طرقه خلافا لمن زعم وضعه و لمن زعم صحته و لمن اطلق حسنه
انا مدینة العلم و علی بابها الخ و علاوه برین از افادات دیگر اساطین اعلام و ارکان عالیمقام اهل سنت نیز دلالت این حدیث بر اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام واضح و لائحست فلینظر النّاظر البصیر فیما قدّمنا من عبارات هولاء النحاریر اما امر دوم اعنی استلزام اعلمیت افضلیت را پس نهایت واضح و لائحست و باجماع ارباب دانش و عقل و اتفاق اصحاب علم و فضل اشرف فضائل و اعلای مناقب علمست و هر که در علم بالاترست بلا شبهه افضلست و بمقتضای کل الصید فی جوف الفرا تمامی فضائل نفسانیه تحت علم می باشد و منشأ آن فضائل همین صفت فاضله است و هر که در علم افضلست افضلیت مطلقه برای او ثابتست و هر چند این مطلب در منتهای وضوح و ظهور و تبین و سفور می باشد لیکن شطری از افادات علمای محققین و کملای مدقّقین سنیه که قاطع السن اصحاب مرا و خصام و مثبت این مقصود و مرام بوده باشد باید شنید حکیم ترمذی در نوادر الاصول گفته الاصل الخامس و الثلاثون و المائة
حدثنا اسماعیل بن نصر بن راشد قال حدثنا مسدد قال حدثنا بشر بن المفضل قال حدثنا عمر مولی عفرة قال سمعت ایوب بن صفوان یذکر جابر بن عبد اللّه قال خرج علینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فقال ایها الناس من کان یجب ان یعلم منزلته عند اللّه فلینظر کیف منزلة اللّه عنده فان اللّه ینزل العبد منه حیث انزله من نفسه و ان للّه سرایا من الملئکة تحل و تقف علی مجالس الذکر فاغدوا و روحوا فی ذکر اللّه الاّ فارتعوا فی ریاض الجنّة قالوا و این ریاض الجنّة یا رسول اللّه قال مجالس الذکر فاغدوا و روحوا فی ذکر اللّه و ذکروه بانفسکم فمنزلة اللّه عند العبد انما هو علی قلبه علی قدر معرفته ایاه و علمه و هیبته منه و اجلاله له تعظیمه و الحیاء منه و الخشیة منه و الخوف من عقابه و الرجل عند ذکره و اقامة الحرمة لامره و نهیه و قبول مننه و رویة تدبیره و الوقوف عند احکامه طیب النفس بها و التسلیم له بدنا و روحا و قلبا و مراقبة تدبیره فی اموره و لزوم ذکره و النهوض باثقال نعمه و احسانه
ص:659
و ترک مشیّاته لمشیاته و حسن الظن به فی کل ما نابه و النّاس فی هذه الاشیاء علی درجات یتفاضلون فمنازلهم عند ربهم علی قدر حظوظهم من هذه الاشیاء و انّ اللّه تبارک اسمه اکرم المؤمنین بمعرفته فاوفرهم حظا من المعرفة اعلمهم به و اعلمهم بهم اوفرهم حظا من هذه الاشیاء و اوفرهم خطا منها اعظمهم منزلة عنده و ارفعهم درجة و اقربهم وسیلة و علی قدر نقصانه من هذه الاشیاء ینتقص حظه و ینحط درجته و تبعد وسیلته و یقل علمه به و تضعف معرفته ایاه و یسقم ایمانه و یملکه نفسه قال اللّه تبارک اسمه وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ اَلنَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً فانّما فضل الخلق بالمعرفة له و العلم به لا بالاعمال و الیهود و النصاری و سائر اهل الملل قد عملوا اعمال الشریعة فصارت هنا هباء منثورا فبالمعرفة تزکو الاعمال و بها تقبل منهم و بها تطهر الابدان فمن فضل بالمعرفة فقد اوتی خطا من العلم به و من فضل بالعلم به یکون هذه الاشیاء التی وصفنا موجودة عنده و ابو حامد غزالی در رساله لدنیه گفته اعلم انّ العلم هو قصور النفس الناطقة المطمئنّة حقائق الاشیاء و صورها المجردة عن المواد باعیانها و کیفیاتها و کمیاتها و جواهرها و ذواتها إن کانت مفردة و ان کانت مرکبة و العالم هو المحیط المدرک المتصور و المعلوم هو ذات الشیء الّذی ینتقش علمه فی النفس و شرف العلم بقدر شرف معلومه و رتبة العالم بحسب رتبة العلم و لا شک ان افضل المعلومات و اعلاها و اشرفها و اجلها هو اللّه تعالی الصّانع المبدع الحقّ الواحد فعلمه و هو علم التوحید افضل العلوم و اجلها و اکملها و هذا العلم الضروری واجب تحصیله علی جمیع العقلاء کما
قال صاحب الشرع علیه الصلوة و السلام طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم و امر بالسفر فی طلب العلم
فقال اطلبوا العلم و لو بالصین و عالم هذا العلم افضل العلماء و بهذا السبب خصهم اللّه تعالی بالذکر فی اجل المراتب فقال شهد اللّه انه لا اله الا هو و الملائکة و أولو العلم فعلماء علم التوحید لا باطلاق هم الانبیاء و بعدهم العلماء الذین هم ورثة الانبیاء و هذا العلم و ان کان شریفا فی ذاته کاملا بنفسه لا ینفی سائر العلوم بل لا یحصل الاّ بمقدمات کثیرة و تلک المقدمات لا تنتظم الاّ عن علوم شتی مثل علم السموات و الافلاک و جمیع علم المصنوعات و یتولد عن علم التوحید علم آخر کما سنذکرها باقسامها فی مواضعها
ص:660
و نیز غزالی در احیاء العلوم در کتاب العلم گفته الباب الاوّل فی فضل العلم و التعلیم و التعلم و شواهده من النقل و العقل فضیلة العلم امّا شواهد ذلک من القرآن فقوله عزّ و جل شَهِدَ اَللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ اَلْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ فانظر کیف بدا سبحانه و تعالی بنفسه و ثنی بالملئکة و ثلث باهل العلم و ناهیک بهذا شرفا و فضلا و جلالا و نبلا و قال اللّه تعالی یَرْفَعِ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجاتٍ قال ابن عباس رضی اللّه عنه للعلماء درجات فوق المؤمنین بسبع مائة درجة ما بین الدّرجتین مسیرة خمس مائة عام و قال عز و جلّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ و قال تعالی إِنَّما یَخْشَی اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ و قال تعالی قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتابِ و قال تعالی قالَ اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ تنبیها علی انه اقتدر علیه بقوة العلم و قال عزّ و جلّ وَ قالَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اَللّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً بین انّ عظم قدر الآخرة یعلم بالعلم و قال تعالی وَ تِلْکَ اَلْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ اَلْعالِمُونَ و قال تعالی وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی اَلرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ اَلَّذِینَ یستنبطونه منهم ردّ حکمه فی الوقائع الی استنباطهم و الحق رتبتهم برتبة الانبیاء فی کشف حکم اللّه و قیل فی قوله تعالی یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ یعنی العلم و ریشا یعنی الیقین و لباس التقوی یعنی الحیاء و قال عزّ و جل وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ و قال تعالی فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ و قال عزّ و جلّ بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ و قال تعالی خَلَقَ اَلْإِنْسانَ عَلَّمَهُ اَلْبَیانَ و انما ذکر ذلک فی معرض الامتنان و امّا الاخبار
فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم من یرد اللّه به خیرا یفقهه فی الدّین و یلهمه رشده و قال صلّی اللّه علیه و سلم العلماء ورثة الانبیاء و معلوم انّه لا رتبة فوق رتبة النّبوة فلا شرف فوق شرف الوراثة لتلک الرّتبة و
قال صلی اللّه علیه و سلم یستغفر للعالم ما فی السموات و الارض و أی منصب یزید علی منصب من تشتغل ملائکة السّموات و الارض بالاستغفار له فهو مشغول بنفسه و هم مشغولون بالاستغفار له و
قال صلّی اللّه علیه و سلم ان الحکمة تزید الشریف شرفا و ترفع المملوک حتی یجلسه مجالس الملوک و قد نبه بهذا علی ثمرته فی الدّنیا و معلوم انّ الآخرة خیر و ابقی و
قال صلی اللّه علیه و سلم خصلتان لا یکونان فی منافق حسن سمت و فقه فی الدّین و لا تشکن فی الحدیث لنفاق بعض فقهاء الزمان فانه ما أراد به الفقه الّذی ظننته و سیاتی معنی الفقه و ادنی درجات الفقیه ان یعلم انّ الآخرة خیر من الدنیا و هذه المعرفة إذا صدقت و
ص:661
و غلبت برئته من النفاق و الریاء و
قال صلّی اللّه علیه و سلم افضل النّاس المومن العالم الّذی ان احتیج إلیه نفع و ان استغنی عنه اغنی نفسه
و قال صلّی اللّه علیه و سلم الایمان عریان و لباسه التقوی و زینته الحیاء و ثمرته العلم
و قال صلّی اللّه علیه و سلم اقرب النّاس من درجة النّبوة اهل العلم و الجهاد امّا اهل العلم فدلوا النّاس علی ما جاءت به الرسل و اما اهل الجهاد فجاهدوا باسیافهم علی ما جاءت به الرّسل
و قال صلی اللّه علیه و سلم لموت قبیلة ایسر من موت عالم
و قال علیه الصلوة و السلام النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضة فخیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الاسلام إذا فقهوا
و قال صلّی اللّه علیه و سلم یوزن یوم القیمة مداد العلماء بدم الشهداء
و قال صلّی اللّه علیه و سلم من حفظ علی امتی اربعین حدیثا من السنة حتی یؤدیها إلیهم کنت له شفیعا و شهیدا یوم القیامة
و قال صلّی اللّه علیه و سلم من حمل من امتی اربعین حدیثا لقی اللّه عز و جل یوم القیامة فقیها عالما
و قال صلّی اللّه علیه و سلم من تفقه فی دین اللّه عز و جل کفاه اللّه همه و رزقه من حیث لا یحتسب
و قال صلّی اللّه علیه و سلم اوحی اللّه عز و جلّ الی ابراهیم علیه السلام یا ابراهیم انّی علیم احب کلّ علیم
و قال صلی اللّه علیه و سلم العالم امین اللّه سبحانه فی الارض
و قال صلّی اللّه علیه و سلم صنفان من امّتی إذ اصلحوا صلح النّاس و إذا فسدوا فسد النّاس الامراء و الفقهاء
و قال علیه السّلام إذا اتی علی یوم لا ازداد فیه علما یقربنی الی اللّه عز و جلّ فلا بورک فی طلوع شمس ذلک الیوم
و قال صلّی اللّه علیه و سلم فی تفضیل العلم علی العبادة و الشهادة فضل العالم علی العابد کفضلی علی ادنی رجل من اصحابی فانظر کیف نزل العلم مقارنا لدرجة النبوة و کیف حط رتبة العمل المجرد عن العلم و ان کان العابد لا یخلو عن علم بالعبادة الّتی یواظب علیها و لولاه لم تکن عبادة و
قال صلّی اللّه علیه و سلم فضل العالم علی العابد کفضل القمر لیلة البدر علی سائر الکواکب
و قال صلّی اللّه علیه و سلم یشفع یوم القیامة ثلاثة الانبیاء ثم العلماء ثم الشّهداء فاعظم برتبة هی تلو النبوّة و فوق الشهادة مع ما ورد فی فضل الشهادة و
قال صلی اللّه علیه و سلم ما عبد اللّه تعالی بشیء افضل من فقه فی الدین و لفقیه واحد اشدّ علی الشیطان من الف عابد و لکل شیء عماد و عماد هذا الذین الفقه
و قال صلّی اللّه علیه و سلم خیر دینکم ایسره و خیر العبادة الفقه
و قال صلّی اللّه علیه و سلم فضل المؤمن العالم علی المومن العابد بسبعین درجة
و قال صلّی اللّه علیه و سلم انکم اصبحتم فی زمان کثیر فقهاؤه قلیل خطباؤه قلیل سائلوه کثیر معطوه العمل فیه خیر من العلم و سیاتی علی الناس زمان قلیل فقهاؤه کثیر خطباؤه قلیل معطوه کثیر سائلوه العلم فیه خیر من العمل
و قال صلی اللّه علیه و سلم بین العالم و العابد مائة درجة بین کل درجتین حضر الجواد المضمر سبعین سنة و قیل یا رسول اللّه
ص:662
أیّ الاعمال افضل قال العلم باللّه عزّ و جل فقال أی الاعمال ترید قال صلّی اللّه علیه و سلّم العلم باللّه سبحانه فقیل نسال عن العمل و تجیب عن العلم فقال صلّی اللّه علیه و سلم ان قلیل العمل ینفع مع العلم و انّ کثیر العمل لا ینفع مع الجهل
و قال صلّی اللّه علیه و سلم یبعث اللّه سبحانه العباد یوم القیامة ثم یبعث العلماء ثمّ یقول یا معشر العلماء انی لم اضع علمی فیکم الاّ لعلمی بکم و لم اضع علمی فیکم لاعذبکم اذهبوا فقد غفرت لکم و امّا الاثار
فقد قال علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه لکمیل یا کمیل العلم خیر من المال العلم یحرسک و انت تحرس المال و العلم حاکم و المال محکوم علیه و المال تنقصه النفقة و العلم یزکو بالانفاق
و قال علیّ ایضا رضی اللّه عنه العالم افضل من الصائم القائم المجاهد و إذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسدها الاّ خلف منه
و قال رضی اللّه تعالی عنه نظما ما الفخر الا لاهل العلم انهم*علی الهدی لمن استهدی ادلاء* و قدر کل امرئ ما کان یحسنه*و الجاهلون لاهل العلم اعداء*ففز بعلم تعش حیا به ابدا*النّاس موتی و اهل العلم احیاء* و قال ابو الاسود لیس شیء اعز من العلم الملوک حکام علی النّاس و العلماء حکام علی الملوک و قال ابن عباس رضی اللّه عنهما خیر سلیمان بن داود علیهما السلام بین العلم و المال و الملک فاختار العلم فاعطی المال و الملک معه و سئل ابن المبارک من النّاس فقال العلماء قیل فمن الملوک قال الزهاد قیل فمن السفلة قال الذی یاکل بدینه و لم یجعل غیر العالم من النّاس لان الخاصیّة التی تمیز بها الناس عن سائر البهائم هی العلم و الانسان انسان بما هو شریف لاجله و لیس ذلک بقوة شخصه فانّ الجمل اقوی منه و لا بعظمه فان الفیل اعظم منه و لا بشجاعته فانّ السبع اشجع منه و لا باکله فانّ الثور اوسع بطنا منه و لا بالمجامعة فانّ اخسّ العصافیر اقوی علی السفاد منه بل لم یخلق الا العلم و لم یشرف الاّ بذلک و قال بعض الحکماء لیت شعری أی شیء ادرک من فاته العلم و أی شیء فات من ادرک العلم و قال فتح الموصلی رحمه اللّه أ لیس المریض إذا منع الطعام و الشراب و الدواء یموت قالوا بلی قال کذلک القلب إذا منع عنه الحکمة و العلم ثلاثة ایام یموت و لقد صدق فان غذاء القلب العلم و الحکمة و بهما حیاته کما انّ غذاء الجسد الطعام و من فقد العلم فقلبه مریض و موته لازم و لکنه لا یشعر به إذ حب الدنیا و شغله بها ابطل احساسه کما ان غلبة الخوف قد تبطل احساس الم الجرح فی الحال و ان کان واقعا فاذا حط الموت عنه اعباء الدّنیا احسن بهلاکه و تحسر تحسرا لا ینفعه و ذلک کاحساس الامن من خوفه و المفیق من سکره بما اصابه من الجراحات فی حالة السکر او الخوف فنعوذ باللّه من یوم کشف الغطاء
ص:663
فان النّاس نیام فاذا ماتوا انتبهوا و قال الحسن رحمه اللّه یوزن مداد العلماء بدم الشهداء فیرجح مداد العلماء و قال ابن مسعود رضی اللّه عنه علیکم بالعلم قبل ان یرفع و رفعه ان یهلک رواته فو الّذی نفسی بیده لیودّن رجال قتلوا فی سبیل اللّه شهداء ان یبعثهم اللّه علماء لما یرون من کرامتهم فان احدا لم یولد عالما و انما العلم بالتعلم و قال ابن عباس رضی اللّه عنه تذاکر العلم بعض لیلة احب الی من احیائها و کذلک عن أبی هریرة رضی اللّه عنه و احمد بن حنبل رحمه اللّه و قال الحسن فی قوله تعالی رَبَّنا آتِنا فِی اَلدُّنْیا حَسَنَةً هی العلم و العبادة وَ فِی اَلْآخِرَةِ حَسَنَةً هی الجنة و قیل لبعض الحکماء أیّ الاشیاء تقتنی قال الاشیاء الّتی إذا غرقت سفینتک سبحت معک یعنی العلم و قیل أراد بغرق السفینة هلاک بدنه بالموت و قال بعضهم من اتخذ الحکمة لجاما اتخذه النّاس اماما و من عرف بالحکمة لاحظته العیون بالوقار و قال الشافعی رحمه اللّه علیه انّ من شرف العلم کلّ من نسب إلیه و لو فی شیء حقیر فرح و من دفع عنه حزن و قال عمر رضی اللّه عنه ایّها النّاس علیکم بالعلم فانّ اللّه سبحانه رداء یحبّه فمن طلب بابا من العلم ردّاه اللّه عز و جل بردائه فان اذنب ذنبا استعتبه فان اذنب ذنبا استعتبه فان اذنب ذنبا استعتبه لئلا یسلبه رداءه ذلک و ان تطاول به ذلک الذنب حتی یموت و قال الاحنف رحمه اللّه کاد العلماء ان یکونوا اربابا و کلّ عز لم یوطد بعلم فالی ذلّ مصیره و قال سالم بن أبی الجعد اشترانی مولائی بثلاثمائة درهم فاعتقنی قلت بایّ حرفة احترف فقال باحسن حرفة فاحترقت بالعلم فما تمت لی سنة حتی اتانی امیر المدینة زائرا فلم اذن له و قال الزبیر بن أبی بکر کتب الی أبی بالعراق علیک بالعلم فانّک ان افتقرت کان لک مالا و ان استغنیت کان لک جمالا و حکی ذلک فی وصایا لقمان لابنه قال یا نبیّ جالس العلماء و زاحمهم برکبتیک فان اللّه سبحانه یحیی القلب بنور الحکمة کما یحیی الارض بوابل السماء و قال بعض الحکماء إذا مات العالم بکاه الحوت فی الماء و الطیر فی الهواء و یفقد وجهه و لا ینسی ذکره و قال الزهری رحمه اللّه العلم ذکر و لا یحبه الا ذکر ان الرجال و نیز غزالی در احیاء العلوم در بیان فضل علم گفته الشواهد العقلیة اعلم ان المطلوب من هذا الباب معرفة فضیلة العلم و نفاسته و ما لم تفهم الفضیلة فی نفسها و لم یتحقق المراد منها لم یکن ان یعلم وجودها صفة العلم او لغیره من الخصال فلقد ضل عن الطریق من طمع ان یعرف ان زیدا حکیم أم لا و هو بعد لم یفهم معنی الحکمة و حقیقتها فالفضیلة مأخوذة من الفضل و هی الزیادة فاذا تشارک شیئان فی امر و اختص احدهما بمزید یقال فضله و له الفضل علیه مهما کانت زیادته فیما هو کمال ذلک الشیء
ص:664
کما یقال الفرس افضل من الحمار بمعنی انه یشارکه فی قوة الحمل و یزید علیه بقوة الکرّ و الفرّ و شدة العدو و حسن الصورة فلو فرض حمل اختص بسلعة زائدة لم یقل انه افضل لان تلک زیادة فی الجسم و نقصان فی المعنی و لیست من الکمال فی شیء و الحیوان مطلوب لمعناه و صفاته لا لجسمه فاذا فهمت هذا لم یخف علیک ان العلم فضیلة ان اخذته بالاضافة الی سائر الاوصاف کما ان للفرس فضیلة ان اخذته بالاضافة الی سائر الحیوانات بل شدة العدو فضیلة فی الفرس و لیست فضیلة علی الاطلاق و العلم فضیلة فی ذاته و علی الاطلاق من غیر اضافة فانه کمال اللّه سبحانه و به شرف الملائکة و الانبیاء بل الکیس من الخیل خیر من البلید فهی فضیلة فی ذاته علی الاطلاق من غیر اضافة و اعلم ان الشیء النّفیس- المرغوب فیه ینقسم الی ما یطلب لغیره و الی ما یطلب لذاته و الی ما یطلب لغیره و لذاته جمیعا فما یطلب لذاته اشرف و افضل ممّا یطلب لغیره و المطلوب لغیره الدراهم و الدنانیر فانهما حجران لا منفعة لهما و لو لا ان اللّه سبحانه و تعالی یسر قضاء الحاجات بهما لکانا و الحصباء بمثابة واحدة و الّذی یطلب لذاته فالسعادة فی الآخرة و لذة النظر لوجه اللّه تعالی و الّذی یطلب لذاته و لغیره فکسلامة البدن فان سلامة الرجل مثلا مطلوبة من حیث انّها سلامة البدن عن الالم و مطلوبة المشی بها و التوصّل الی المارب و الحاجات و بهذا الاعتبار إذا نظرت الی العلم رایته لذیذا فی نفسه فیکون مطلوبا لذاته و وجدته وسیلة الی دار الآخرة و سعادتها و ذریعة الی القرب من اللّه تعالی و لا یتوصل إلیه الآیة و اعظم الاشیاء رتبة فی حق الادمی السعادة الابدیة و افضل الاشیاء ما هو وسیلة إلیها و لن یتوصّل إلیها الاّ بالعلم و العمل و لا یتوصّل الی العمل ایضا الاّ بالعلم بکیفیة العمل فاصل السعادة فی الدّنیا و الآخرة هو العلم فهو إذا افضل الاعمال و کیف لا و قد تعرف فضیلة الشیء ایضا بشرف ثمرته و قد عرفت ان ثمرة العلم القرب من رب العالمین و الالتحاق بافق الملائکة و مقارنة الملإ الاعلی هذا فی الآخرة و اما فی الدّنیا فالعزّ و الوقار و نفوذ الحکم علی الملوک و لزوم الاجترام فی الطباع حتی ان اغبیاء الترک و اجلاف العرب یصادفون طباعهم مجبولة علی التوقیر لشیوخهم لاختصاصهم بمزید علم مستفاد من التجربة بل البهیمة بطبعها توقر الانسان لشعورها بتمییز الانسان لکمال مجاوز لدرجتها هذه فصیلة العلم مطلقا ثم تختلف العلوم کما سیاتی بیانه و تتفاوت لا محالة فضائلها بتفاوتها
ص:665
و فخر الدین رازی در مفاتیح الغیب گفته و اعلم انه یدل علی فضیلة العلم الکتاب و السنة و المعقول اما الکتاب فوجوه الاول ان اللّه تعالی سمی العلم بالحکمة ثم انه تعالی عظّم امر الحکمة و ذلک یدل علی عظم شان العلم بیان انه تعالی سمی العلم بالحکمة ما یروی عن مقاتل انه قال تفسیر الحکمة فی القرآن علی اربعة اوجه احدها مواعظ القرآن قال فی سورة البقرة وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ اَلْکِتابِ وَ اَلْحِکْمَةِ یعنی مواعظ القرآن و فی سورة النساء وَ أَنْزَلَ اَللّهُ عَلَیْکَ اَلْکِتابَ وَ اَلْحِکْمَةَ یعنی المواعظ و مثلها فی آل عمران و ثانیها الحکمة بمعنی الفهم و العلم قوله تعالی وَ آتَیْناهُ اَلْحُکْمَ صَبِیًّا و فی سورة لقمان وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ اَلْحِکْمَةَ یعنی الفهم و العلم و فی الانعام أُولئِکَ اَلَّذِینَ آتَیْناهُمُ اَلْکِتابَ وَ اَلْحُکْمَ وَ اَلنُّبُوَّةَ و ثالثها الحکمة بمعنی النبوّة فی النساء فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ اَلْکِتابَ وَ اَلْحِکْمَةَ یعنی النبوّة و فی ص وَ آتَیْناهُ اَلْحِکْمَةَ و فصل الخطاب و فی سورة البقرة وَ آتاهُ اَللّهُ اَلْمُلْکَ وَ اَلْحِکْمَةَ و رابعها القرآن فی النحل اُدْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ و فی البقرة وَ مَنْ یُؤْتَ اَلْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً و جمیع هذه الوجوه عند التحقیق ترجع الی العلم ثم تفکر ان اللّه تعالی ما اعطی من العلم الا القلیل قال وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ إِلاّ قَلِیلاً و سمی الدنیا باسرها قلیلا قُلْ مَتاعُ اَلدُّنْیا قَلِیلٌ فما سمّاه قلیلا لا یمکننا ان ندرک کمیته فما ظنک بما سماه کثیرا ثم البرهان لعقلی علی قلة الدنیا و کثرة الحکمة ان الدنیا متناهی القدر متناهی العدد متناهی المدّة و العلم لا نهایة لقدره و عدده و مدته و لا للسعادات الحاصلة منه و ذلک ینبهک علی فضیلة العلم الثانی فی قوله تعالی قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ و قد فرق بین سبعة فرق فی کتابه فرق بین الخبیث و الطیب فقال قُلْ لا یَسْتَوِی اَلْخَبِیثُ وَ اَلطَّیِّبُ یعنی الحلال و الحرام و فرق بین الاعمی و البصیر فقال قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلْأَعْمی وَ اَلْبَصِیرُ و فرق بین الظلمة و النور فقال أَمْ هَلْ تَسْتَوِی اَلظُّلُماتُ وَ اَلنُّورُ و فرق بین الجنّة و النّار و بین الظّلّ و الحرور و إذا تاملت وجدت کل ذلک مأخوذا من الفرق بین العالم و الجاهل الثالث قوله تعالی أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ المراد باولی الامر العلماء فی اصح الاقوال لان الملوک یجب علیهم طاعة العلماء و لا ینعکس ثم انظر الی هذه المرتبة فانه تعالی ذکر العالم فی موضعین من کتابه فی المرتبة الثانیة قال شَهِدَ اَللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ اَلْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ و قال أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ ثم انه سبحانه و تعالی زاد فی الاکرام فجعلهم فی المرتبة الاولی فی آیتین فقال تعالی وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اَللّهُ وَ اَلرّاسِخُونَ فِی اَلْعِلْمِ و قال تعالی قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتابِ الرابع یَرْفَعِ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجاتٍ و اعلم انّه تعالی ذکر الدرجات لاربعة اصناف اولها للمومنین من اهل بدر قوله إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اَللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ الی قوله لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ و الثانیة المجاهدین قوله وَ فَضَّلَ اَللّهُ اَلْمُجاهِدِینَ عَلَی اَلْقاعِدِینَ و الثالثة الصّالحین وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ اَلصّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ اَلدَّرَجاتُ اَلْعُلی و الرّابعة للعلماء وَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجاتٍ فاللّه تعالی فضل اهل بدر علی غیرهم من المؤمنین بدرجات وَ فَضَّلَ اَللّهُ اَلْمُجاهِدِینَ عَلَی اَلْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً درجات منه و فضل الصّالحین علی هولاء بدرجة ثم فضل العلماء علی جمیع الاصناف بدرجات فوجب کون العلماء افضل النّاس الخامس قوله إِنَّما یَخْشَی اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ و ان اللّه تعالی وصف العلماء فی کتابه بخمس مناقب احدها الایمان و اَلرّاسِخُونَ فِی اَلْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا و ثانیها التوحید و الشهادة شَهِدَ اَللّهُ الی قوله وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ و ثالثها البکاء وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ و رابعها الخشوع إِنَّ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ و خامسها الخشیة إِنَّما یَخْشَی اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ و امّا الاخبار فوجوه احدها
ص:666
و قال رضی اللّه تعالی عنه نظما ما الفخر الا لاهل العلم انهم*علی الهدی لمن استهدی ادلاء* و قدر کل امرئ ما کان یحسنه*و الجاهلون لاهل العلم اعداء*ففز بعلم تعش حیا به ابدا*النّاس موتی و اهل العلم احیاء* و قال ابو الاسود لیس شیء اعز من العلم الملوک حکام علی النّاس و العلماء حکام علی الملوک و قال ابن عباس رضی اللّه عنهما خیر سلیمان بن داود علیهما السلام بین العلم و المال و الملک فاختار العلم فاعطی المال و الملک معه و سئل ابن المبارک من النّاس فقال العلماء قیل فمن الملوک قال الزهاد قیل فمن السفلة قال الذی یاکل بدینه و لم یجعل غیر العالم من النّاس لان الخاصیّة التی تمیز بها الناس عن سائر البهائم هی العلم و الانسان انسان بما هو شریف لاجله و لیس ذلک بقوة شخصه فانّ الجمل اقوی منه و لا بعظمه فان الفیل اعظم منه و لا بشجاعته فانّ السبع اشجع منه و لا باکله فانّ الثور اوسع بطنا منه و لا بالمجامعة فانّ اخسّ العصافیر اقوی علی السفاد منه بل لم یخلق الا العلم و لم یشرف الاّ بذلک و قال بعض الحکماء لیت شعری أی شیء ادرک من فاته العلم و أی شیء فات من ادرک العلم و قال فتح الموصلی رحمه اللّه أ لیس المریض إذا منع الطعام و الشراب و الدواء یموت قالوا بلی قال کذلک القلب إذا منع عنه الحکمة و العلم ثلاثة ایام یموت و لقد صدق فان غذاء القلب العلم و الحکمة و بهما حیاته کما انّ غذاء الجسد الطعام و من فقد العلم فقلبه مریض و موته لازم و لکنه لا یشعر به إذ حب الدنیا و شغله بها ابطل احساسه کما ان غلبة الخوف قد تبطل احساس الم الجرح فی الحال و ان کان واقعا فاذا حط الموت عنه اعباء الدّنیا احسن بهلاکه و تحسر تحسرا لا ینفعه و ذلک کاحساس الامن من خوفه و المفیق من سکره بما اصابه من الجراحات فی حالة السکر او الخوف فنعوذ باللّه من یوم کشف الغطاء
ص:
و سابعها
ابن عمر رضی اللّه عنه مرفوعا فضل العالم علی العابد تسعین درجة بین کلّ درجة عدو الفرس سبعین عاما و ذلک ان الشیطان یضع البدعة للنّاس فیبصرها العالم فیزیلها و العابد یقبل علی عبادته لا یتوجه لها و لا یتعرف لها و ثامنها
الحسن مرفوعا رحمة اللّه علی خلفائی فقیل من خلفائک یا رسول اللّه قال الذین یحیون سنتی و یعلمونها عباد اللّه و تاسعها
قال علیه الصلوة و السلام من خرج یطلب بابا من العلم لیرد به باطلا الی حق او ضالا الی هدی کان علمه کعبادة اربعین عاما و عاشرها
قال علیه الصلوة و السلام لعلی رضی اللّه عنه حین بعثه الی الیمن لئن یهدی اللّه بک رجلا واحدا خیر لک مما تطلع علیه الشمس او تغرب الحادی عشر
ابن مسعود رضی اللّه عنه مرفوعا من طلب العلم لیحدث النّاس ابتغاء وجه اللّه اعطاه اللّه اجر سبعین نبیا الثانی عشر
عامر الجهنی رضی اللّه عنه مرفوعا یؤتی بمداد طالب العلم و دم الشهید یوم القیمة لا یفضل احدهما علی الآخر
و فی روایة یرجح مداد العلماء الثالث عشر
ابو واقد اللیثی رضی اللّه عنه انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم بینما هو جالس و النّاس معه إذا قبل ثلاثة نفر اما احدهم فرای فرجة فی الخلقة فجلس إلیها و اما الآخر فجلس خلفهم و امّا الثالث فانه رجع و فر فلمّا فرغ صلّی اللّه علیه و سلم من کلامه قال الا اخبرکم عن النفر الثلاثة اما الاول اوی الی اللّه فاواه اللّه و امّا الثانی فاستحیا من اللّه فاستحیا اللّه منه و اما الثالث فاعرض عن اللّه فاعرض اللّه عنه نظام الدین نیسابوری در غرائب القرآن گفته البحث الثالث فی فصل العلم لو کان فی الامکان شیء اشرف من العلم لا ظهر اللّه تعالی فضل آدم بذلک الشیء و مما یدلّ علی فضله الکتاب و السّنة و المعقول اما الکتاب فمن ذلک ما یروی عن مقاتل ان الحکمة فی القرآن علی اربعة اوجه احدها مواعظ القرآن وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ اَلْکِتابِ وَ اَلْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ و ثانیها الحکمة بمعنی الفهم و العلم وَ آتَیْناهُ اَلْحُکْمَ صَبِیًّا وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ اَلْحِکْمَةَ و ثالثها الحکمة بمعنی النبوّة فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ اَلْکِتابَ وَ اَلْحِکْمَةَ و رابعها القرآن یُؤْتِی اَلْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ اَلْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً و جمیع هذه الوجوه عند التحقیق ترجع الی العلم و من ذلک انه تعالی فرق بین سبعة نفر فی کتابه قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ قُلْ لا یَسْتَوِی اَلْخَبِیثُ وَ اَلطَّیِّبُ لا یَسْتَوِی أَصْحابُ اَلنّارِ وَ أَصْحابُ اَلْجَنَّةِ وَ ما یَسْتَوِی اَلْأَعْمی وَ اَلْبَصِیرُ وَ لاَ اَلظُّلُماتُ وَ لاَ اَلنُّورُ وَ لاَ اَلظِّلُّ وَ لاَ اَلْحَرُورُ وَ ما یَسْتَوِی اَلْأَحْیاءُ وَ لاَ اَلْأَمْواتُ
ص:668
فاذا تاملت وجدت کل ذلک مأخوذا من الفرق بین العالم و الجاهل و من ذلک قوله أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ أی العلماء فی اصح الاقوال لان الملوک یجب علیهم طاعة العلماء و لا ینعکس شَهِدَ اَللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ اَلْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ جعلهم فی الآیتین فی المرتبة الثالثة ثم زاد فی الاکرام فجعلهم فی المرتبة الثانیة وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اَللّهُ وَ اَلرّاسِخُونَ فِی اَلْعِلْمِ قُلْ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتابِ و من ذلک قوله تعالی یَرْفَعِ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجاتٍ و من ذلک وصفهم بالایمان وَ اَلرّاسِخُونَ فِی اَلْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ و بشهادة التوحید شَهِدَ اَللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ اَلْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ و بالبکاء و السجود و الخشوع إِنَّ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً و بالخشیة إِنَّما یَخْشَی اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ و امّا الاخبار فمنها ما
رواه انس عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم من احبّ ان ینظر الی عتقاء اللّه من النّار فلینظر الی المتعلمین فو الّذی نفسی بیده ما من متعلم یختلف الی باب العالم الاّ کتب اللّه بکلّ قدم عبادة سنة له و بنی بکل قدم مدینة فی الجنة له و یمشی علی الارض و الارض تستغفر له یمسی و یصبح مغفورا له و شهدت الملائکة لهم بانهم عتقاء اللّه من النار
و عن انس ایضا انّ النبی صلعم قال من طلب العلم لغیر اللّه لم یخرج من الدّنیا حتی یاتی علیه العلم فیکون للّه و من طلب العلم للّه فهو کالصّائم نهاره و القائم لیله و ان بابا من العلم یتعلمه الرجل خیر من ان یکون ابو قبیس ذهبا له فانفقه فی سبیل اللّه
و عن الحسن مرفوعا من جاءه الموت و هو یطلب العلم لیحیی به الاسلام کان بینه و بین الانبیاء درجة فی الجنة
و عنه صلّی اللّه علیه و سلم رحمة اللّه علی خلفائی فقیل یا رسول اللّه و من خلفائک قال الذین یحیون سنتی و یعلمونها عباد اللّه
و عن أبی موسی الاشعری مرفوعا یبعث اللّه العباد یوم القیمة ثم یمیز العلماء فیقول یا معشر العلماء انی لم اضع نوری فیکم الا لعلمی بکم و لا اضع علمی فیکم لاعذبکم انطلقوا فقد غفرت لکم
و قال صلّی اللّه علیه و سلم معلم الخیر إذا مات ابکی علیه طیر السّماء و دواب الارض و حیتان البحر
و عن أبی هریره مرفوعا من صلی خلف عالم من العلماء فکانما صلی خلف نبی من الانبیاء
و عن ابن عمر مرفوعا فضل العالم علی العابد بسبعین درجة بین کل درجة حضر الفرس سبعین عاما و ذلک ان الشیطان رفیع البدعة النّاس فیغیرها العالم و یزیلها و العابد یقبل علی عبادته لا یتوجه إلیها و لا یتعرف لها
و قال صلّی اللّه علیه و سلم لعلیّ
ص:669
حین بعثه الی الیمن لان یهدی اللّه بک رجلا واحدا خیر لک ممّا طلعت علیه الشمس و تغرب
و عن ابن مسعود مرفوعا من طلب العلم لیحدث النّاس ابتغاء وجه اللّه اعطاه اللّه اجر سبعین نبیّا
و عن عامر الجهنی مرفوعا یؤتی بمداد العلماء و دم الشهداء یوم القیمة لا یفضل احدهما علی الآخر
و فی روایة فیترجح مداد العلماء
و عن أبی واقد اللیثی انّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم بینما هو جالس و النّاس معه إذا قبل ثلثة نفر فامّا احدهم فرای فرجة فی الحلقة فجلس إلیها و امّا الآخر فجلس خلفهم و امّا الثالث فانّه رجع و فر فلما فرغ صلّی اللّه علیه و سلم من کلامه قال الا اخبرکم عن النفر الثلثة امّا الاول اوی الی اللّه فاواه اللّه و اما الثانی فاستحیی من النّاس فاستحیی اللّه منه و اما الثالث فاعرض فاعرض اللّه عنه
و عنه صلعم یشفع یوم القیامة ثلثة الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء قال الراوی فاعظم بمرتبة هی الواسطة بین النبوة و الشّهادة
وعن أبی هریرة مرفوعا إذا مات الانسان انقطع عمله الا من ثلثة صدقة جاریة و علم ینتفع به و ولد صالح یدعو له بالخیر
و عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم إذا سالتم الحوائج فاسئلوها النّاس قیل یا رسول اللّه و من النّاس قال صلّی اللّه علیه و سلم اهل القرآن قیل ثم من قال اهل العلم قیل ثم من قال صباح الوجوه قال الرّاوی و المراد باهل القرآن من یحفظ معانیه و
قال صلعم کن عالما مجتهدا او متعلما او مستمعا او محبّا و لا تکن الخامس فتهلک قال الراوی وجه التوفیق بین هذه الروایة و بین الروایة الاخری
النّاس رجلان عالم و متعلم و سائر النّاس همج لا خیر فیه انّ المستمع و المحبّ بمنزلة المتعلم و ما احسن قول بعض الاعراب لولده کن مستمعا جالسا او ذئبا خالسا او کلیا حارسا و ایّاک ان تکون انسانا ناقصا و
عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم انّه کان یحدث انسانا فاوحی اللّه إلیه انّه لم یبق من عمر هذا الرجل الّذی تحدثه الاّ ساعة و کان هذا وقت العصر فاخبره الرسول بذلک فاضطرب الرّجل
و قال یا رسول اللّه دلّنی علی اوفق عمل فی هذه السّاعة قال صلّی اللّه علیه و سلم اشتغل بالتعلم فاشتغل بالتعلم و قبض قبل المغرب قال الراوی و لو کان شیء افضل من العلم لامره النبی صلّی اللّه علیه و سلم به فی ذلک الوقت و نور الدین سمهودی در جواهر العقدین گفته الباب الاول فی ایراد الدّلائل الدالة علی فضل العلم و العلماء و وجوب توقیرهم و احترامهم و التحذیر من بعضهم و الذی لبعضهم و قد تظاهرت الآیات و صحیح الاخبار و الاثار و تواترت و تطابقت الدلائل العقلیة و النقلیة و توافقت علی هذا الغرض الّذی اشرنا إلیه و عوّلنا فی هذا الباب علیه و انما نورد اشیاء من ذلک تنبیها علی
ص:670
ما هنا لک لیشرق قلب المؤمن بالیقین و یشرق صدر العدوّ اللعین و یقدر العقلاء علماء الشریعة حق قدرهم و تمتلی بانوار ذلک جوانح صدرهم فنقول قال اللّه تعالی قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ و قال تعالی یَرْفَعِ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجاتٍ و هو من عطف الخاص علی العام لأنّ العلماء اخص من المؤمنین فیکون المعنی انّه یرفع المؤمنین علی غیر المؤمنین و یرفع العلماء من المؤمنین علی بقیة المؤمنین و لذا جاء عن ابن عباس رضی اللّه عنهما قال یرفع اللّه الذین اوتوا العلم علی الّذین آمنوا درجات رواه الدیلمی و فی روایة لغیره عن ابن عباس قال للعلماء درجات فوق المؤمنین بسبعمائة درجة ما بین الدرجتین خمسمائة سنة و فی روایة عنه ما بین الدرجتین مائة عام و فی مسند الدارمی عن الزّهری قال فضل العالم علی المجتهد یعنی فی العبادة مائة درجة ما بین الدّرجتین خمسمائة سنة حضر الفرس المضمر السریع و قوله حضر الفرس بضم الحاء المهملة یعنی عدوه و بهذا یتبین ما اشیر إلیه فی قوله تعالی قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ و قال تعالی إِنَّما یَخْشَی اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ أی لان خشیة اللّه انما تنشئ عن العلم به و بصفات ذاته و بصفات فعله و من خامر قلبه علم ذلک اورثه الخشیة للّه و لا تتم الخشیة بدون هذا العلم فاذا ضممت الی هذه الآیة قوله تعالی أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ اَلْبَرِیَّةِ الی قوله ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ حصل من مجموع ذلک ان العلماء هم الّذین یخشون ربّهم اللّه تعالی و ان الذین یخشون اللّه تعالی هم خیر البریّة فینتج العلماء خیر البریّة و کیف لا و هم ورثة الانبیاء علیهم الصّلوة و السّلام کما یعلم ممّا سیاتی فکما انه لا رتبة فوق رتبة النبوة فلا شرف فوق شرف وارث تلک الرّتبة و قال تعالی فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ فاوجب علی من لا یعلم سؤالهم و الرجوع إلیهم و قال تعالی شَهِدَ اَللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ اَلْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ فبدأ سبحانه بنفسه و ثنی بملائکته و ثلث باهل العلم فناهیک بهذا شرفا و جلالة و نبلا إذ لو کان ثمّ من هو اشرف من العلماء لقرنه اللّه تعالی باسمه و اسم ملائکته کما قرن اسم العلماء قلت و السر فیه ان الشّهادة مشتقة من الشهود المقتضی لتحقق المشهود به عند من شهد و اولو العلم اکمل النّاس علما بوحدانیة اللّه عز و جلّ و سائر صفاته قد خام هذا العلم قلوبهم بحیث لا یغیب عنها و ذلک منشأ جمیع النعم فکان لهم هذه المنزلة و قال تعالی وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً
ص:671
فانظر الی تخصیصه تعالی للعلم بالامر لحبیبه و اشرف خلقه بطلب المزید منه مع عظیم ما انعم به علیه ممّا لا یحیط به الاّ اللّه تعالی لانه اصل النعم کلها فلو کان شیء اشرف من العلم لامر اللّه حبیبه صلّی اللّه علیه و سلم ان یسأله المزید عنه کما امره ان یستزیده من العلم فاعظم لهذه الرتبة و قال تعالی وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِی فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ اَلْمُؤْمِنِینَ فتامل هذه الآیة و ما اشتملت علیه من انواع الدلالات علی تفضیل العلم و اهله سیما الاخیرة فان اللّه تعالی اتی داود و سلیمان علیهما الصّلوة و السّلام من نعم الدّارین ما لا ینحصر و لم یذکر من ذلک فی صدر هذه الآیة فی مساق الامتنان علیهما و شکرهما لجزیل ما انعم به الاّ العلم لیبین انه الاصل فی النعم کلها فلقد کان داود من اعبد البشر کما فی صحیح مسلم و ذلک من آثار علمه و جمع اللّه له و لابنه سلیمان ما لم یجمعه لاحد و جعل العلم اصلا لذلک کلّه و اشار داود و سلیمان الی هذا المعنی بقولهما اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِی فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ اَلْمُؤْمِنِینَ لان اللّه تعالی حکاه عنهما عقب قوله وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً فافهم انهما شکرا بهذا الحمد ما اتاهما ایاه من اصل کل النعم الّذی هو ما نالاه من العلم و انّه السبب فی التفضیل قال التقی السبکی عقب ذکر هذا المعنی انما قال و قالا بالواو دون القاء لانه لو اتی بالفاء کان بمنزلة قولک فشکرا و یکون الشکر هو قولهما ذلک لا غیر فعدل الی الواو لما یتوهم من الفاء من الاقتصار فی الشکر فی ذلک و لیشیر الی الجمع فی الایتاء لهما بین العلم و قولهما ذلک المحقق المقصود العلم من القیام بوظائف العبادة و کل خصلة حمیدة قال فذلک یؤخذ منه مسائل ذکر العلماء منها انّ فضل العلم افضل من فضل العبادة و منها ان العلماء افضل من المجاهدین و لهذا کان مداد العلماء افضل من دم الشهداء و اعظم ما عند المجاهد دمه و اهون ما عند العالم مداده فما ظنک باشرف ما عند العالم من المعارف و التفکر فی آلاء اللّه تعالی و فی تحقیق الحقّ و بیان الاحکام و هدایة الخلق و لذلک جعلوا ورثة الأنبیاء و هذا معنی قوله تعالی وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ انتهی قلت و فی قوله تعالی لحبیبه محمّد صلّی اللّه علیه و سلم وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً ما یؤخذ منه التفضیل المذکور فی المسئلتین و کذا ممّا قبله بضمیمة ما تقدمت الاشاره إلیه و سنورد من الاخبار و الاثار ما یصرح بذلک
فعن أبی امامة الباهلی رضی اللّه عنه قال ذکر لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم رجلان احدهما عابد و الآخر عالم فقال فضل العالم علی العابد کفضلی علی ادناکم ثم قال صلی اللّه علیه
ص:672
و سلم ان اللّه و ملائکته و اهل السّموات و الارض حتی النملة فی حجرها و حتی الحوت لیصلون علی معلمی النّاس الخیر رواه الترمذی و قال حدیث حسن صحیح و
رواه البزار مختصرا من حدیث عائشة رضی اللّه عنها بلفظ معلم النّاس الخیر یستغفر له کلّ شیء حتی الحیتان فی البحر
و جاء مطولا عن أبی الدرداء قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول من سلک طریقا یلتمس فیه علما سهل اللّه له طریقا الی الجنّة و ان الملائکة لتضع اجنحتها لطالب العلم رضی مما یصنع و ان العالم یستغفر له من فی السّموات و من فی الارض حتی الحیتان فی الماء و فضل العالم علی العابد کفضل القمر علی الکواکب و انّ العلماء ورثة الانبیاء ان الانبیاء لم یورثوا دینارا و لا درهما و انّما ورثوا العلم فمن اخذه اخذ بخط وافر رواه ابو داود و الترمذی و ابن ماجة و ابن حبان و صححه و احمد بنحوه باختصار و کذا الحاکم و صححه و
البیهقی و لفظه من غدا یرید العلم یتعلمه فتح اللّه له بابا الی الجنّة و فرشت له الملائکة اکتافها و صلت علیه ملائکة السماء و حیتان البحر و للعالم من الفضل علی العابد کالقمر لیلة البدر علی اصغر کوکب فی السماء الحدیث و زاد فی آخره و موت العالم مصیبة لا تجبر و ثلمة لا تسدّ و هو نجم طمس موت قبیلة ایسر من موت عالم
و اخرج الدیلمی و الحافظ عبد الغنی عنه عن البراء بن عازب رضی اللّه عنه مرفوعا العلماء ورثة الانبیاء یحبهم اهل السّماء و یستغفر لهم الحیتان فی البحر إذا ماتوا الی یوم القیامة
و للدارمی فی مسنده عن مکحول رفعة ان اللّه و ملائکته و اهل سماواته و ارضه و النون فی البحر یصلون علی معلمی الناس الخیر قلت و الصلوة من اللّه تعالی بمعنی الرحمة و من الملائکة بمعنی الاستغفار المعبر به
فی الروایة الاخری و لا رتبة فوق رتبة من تشتغل الملائکة و غیرهم من المخلوقات بالاستغفار و الدعاء له الی یوم القیمة علی ما اشارت إلیه
روایة الدیلمی لان العلم ینتفع به بعد موت العالم الی یوم القیمة و لهذا کان ثوابه غیر منقطع بموته کما سیاتی و انه لیتنافس فی دعوة من رجل صالح فکیف بدعاء الملائکة خصوصا ملائکة السّماء و مولوی عبد العلی که نزد معاصرین اهل سنت ملقب ببحر العلوم می باشد نیز تصریح کرده به اینکه مدار تفاضل بر علمست و فضل بغیر علم در حساب و شمار نیست چنانچه در شرح مسلم گفته و ان تاملت فی معاملات الاولیاء و مواجیدهم و اذواقهم کمقامات الشیخ محیی الدین و قطب الوقت السید محی الملة و الدین السیّد عبد القادر الجیلانی الّذی قدمه علی رقاب کلّ ولیّ و الشیخ سهل بن عبد اللّه التستری و الشیخ
ص:673
أبی مدین المغربی و الشیخ أبی یزید البسطامی و سید الطائفة جنید البغدادی و الشیخ أبی بکر الشبلی و الشیخ عبد اللّه الانصاری و الشیخ احمد النامقی الجامی و غیرهم قدس اسرارهم علمت علم یقین ان ما یلهمون به لا یتطرق إلیه احتمال شبهة بل هو حق حق حق مطابق لما فی نفس الامر و یکون مع خلق علم ضروری انه من اللّه تعالی لکن لا ینالون هذا الوعاء فی العلم الا بالمدد المحمّدی و تاییده لا بالذات من غیر وسیلة اصلا و ان تاملت فی کلام الشیخ الاکبر خلیفة اللّه فی الارضین خاتم فص الولایة الشیخ محی الملة و الدین الشیخ محمد بن العربی قدس سرّه و وفقنا لفهم کلماته الشریفة لما بقی لک شائبة و هم و شک فی ان ما یلهمون به من اللّه تعالی و مما یصلح منبها انه علم ضرورة من الدّین ان اولیاء هذه الامّة افضل من اولیاء الامم السّابقین کما ان نبیهم افضل من نبی السّابقین و لا شک ان الاولیاء الذین کانوا فی بنی اسرائیل مثل مریم و أم موسی و زوجة فرعون کان یوحی إلیهم و لا اقل من ان یکون الهاما و لا یکون الا مع خلق علم ضروریّ انه من اللّه تعالی فهو حجة قاطعة و لو لم یکن احد من هذه الامّة المرحومة الفاضلة مثلهم فی تحصیل العلم القطعی فتکون مفضولة عنهم غایة المفضولیة لان التفاضل لیس الا بالعلم و الفضل بما عداه غیر معتد به و لا خلف اشنع من هذا اللازم فافهم و از جملۀ دلائل قاطعه و براهین ساطعه افضلیت اعلم قصه استخلاف حضرت آدم علیه السلام و اظهار فضل آن جنابست بر ملائکه قال اللّه تعالی فی کتابه العزیز وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ اَلدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ* وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی اَلْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ* قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَلِیمُ اَلْحَکِیمُ* قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ و ازین قصه ادب آموز و واقعه خرد افروز که در کلام ملک علام مذکور شده اکابر مفسرین اعلام و افاخم محققین عظام سنیه بعنوانات شتی و طرق متفاوته کمال افضلیت حضرت آدم علیه السلام از ملائکه استنباط کرده اند و بمعرض بیان آورده اند که در عالم امکان چیزی اشرف از علم نیست و الا حق سبحانه و تعالی فضل حضرت آدم را بر ملائکه بهمان چیز ظاهر می فرمود و نیز افاده کرده اند که آیات این قصه دلالت دارد بر آنکه علم در خلافت شرطست بلکه عمدۀ شروط آن می باشد
ص:674
الی غیر ذلک من النکات الظریفة و الفوائد اللطیفة التی هی لاثبات ما نحن بصدده من اوکد الادلة الباهرة و امتن الحجج القاهرة و فخر الدین رازی در مفاتیح الغیب بتفسیر آیه وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْماءَ کُلَّها گفته اعلم ان الملائکة لمّا سئلوا عن وجه الحکمة فی خلق آدم و ذرّیته و اسکانه تعالی ایاهما الارض و اخبر اللّه تعالی عن وجه الحکمة فی ذلک علی سبیل الاجمال بقوله إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ أراد تعالی ان یزیدهم بیانا و ان یفصل لهم ذلک المجمل فبین تعالی لهم من فضل آدم علیه السلام ما لم یکن ذلک معلوما لهم و ذلک بان عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْماءَ کُلَّها ثم عرضهم علیهم لیظهر بذلک کمال فضله و قصورهم عنه فی العلم فیتاکد ذلک الجواب الاجمالی بهذا الجواب التفصیلی و نیز فخر رازی در مفاتیح الغیب در تفسیر آیه مذکوره گفته المسئلة السادسة هذه الآیة دالة علی فضل العلم فانه سبحانه ما اظهر کمال حکمته فی خلقه آدم علیه السّلام الاّ بان اظهر علمه فلو کان فی الامکان وجود شیء اشرف من العلم لکان من الواجب اظهار فضله بذلک الشیء لا بالعلم و نیز فخر رازی در مفاتیح الغیب بتفسیر آیه مذکوره گفته ثم خذ من اوّل الامر فانه سبحانه لما قال إِنِّی جاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً فلماقالت الملائکة أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها قال سبحانه إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ فاجابهم سبحانه بکونه عالما فلم یجعل سائر صفات الجلال من القدرة و الارادة و السمع و البصر و الوجود و القدم و الاستغناء عن المکان و الجهة جوابا لهم و موجبا لسکوتهم و انما جعل صفة العلم جوابا لهم و ذلک یدلّ علی انّ صفات الجلال و الکمال و إن کانت باسرها فی نهایة الشرف الا ان صفة العلم اشرف من غیرها ثم انه سبحانه انما اظهر فضل آدم علیه السلام بالعلم و ذلک یدل ایضا علی ان العلم اشرف من غیره ثم انه سبحانه لما اظهر علمه جعله مسجود الملائکة و خلیفة العالم السفلی و ذلک یدل علی ان تلک المنقبة انما استحقها آدم علیه السلام بالعلم ثم انّ الملئکة افتخرت بالتسبیح و التقدیس و الافتخار بهما انما یحصل لو کانا مقرونین بالعلم فانهما ان حصلا بدون العلم کان ذلک نفاقا و النفاق اخس المراتب قال تعالی إِنَّ اَلْمُنافِقِینَ فِی اَلدَّرْکِ اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّارِ او تقلید او التقلید مذموم فثبت ان تسبیحهم و تقدیسهم انّما صار موجبا للافتخار ببرکة العلم و نیز فخر رازی در مفاتیح الغیب بتفسیر آیه وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ گفته اعلم انّ هذا هو النعمة الرابعة من النعم العامة علی جمیع البشر و هو انه سبحانه و تعالی جعل ابانا مسجود الملائکة و ذلک لانه تعالی ذکر تخصیص آدم بالخلافة اولا ثم تخصیصه بالعلم الکثیر
ص:675
ثانیا ثم بلوغه فی العلوم الی ان صارت الملائکة عاجزین عن بلوغ درجته فی العلم و ذکر الان کونه مسجودا للملائکة و نیز فخر الدین رازی در اربعین در بیان حجج تفضیل انبیا علیهم السلام بر ملائکه گفته الحجة الثانیة ان آدم علیه السلام کان اعلم من الملائکة و الاعلم افضل بیان الاول قوله تعالی وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْماءَ کُلَّها الی قوله قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَلِیمُ اَلْحَکِیمُ قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ بیان الثانی قوله تعالی هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ و نیسابوری در غرائب القرآن بتفسیر آیه وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً گفته و
روی عن الحسن و قتادة ان اللّه لما اخذ فی خلق آدم همست الملائکة فیما بینهم و قالوا لیخلق ربّنا ما شاء ان یخلق فلن یخلق خلقا الا کنا اعظم منه و اکرم علیه فلما خلق آدم علیه السلام و فضله علیهم و علّمه الاسماء کلها قال أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فی انه لا یخلق خلقا الاّ و انتم افضل منه ففزعوا الی التوبة قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا و نیز نیسابوری در غرائب القرآن بتفسیر آیه وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْماءَ کُلَّها گفته البحث الثالث فی فضل العلم لو کان فی الامکان شیء اشرف من العلم لأظهر اللّه تعالی فضل آدم بذلک الشیء و نیز نیسابوری در غرائب القرآن بتفسیر آیه مذکوره گفته و لامر ما لم یجعل اللّه سبحانه سائر صفات الجلال من القدرة و الارادة و السمع و البصر و الوجوب و القدم و الاستغناء عن المکان و الحیز جوابا للملائکة و موجبا لسکوتهم و انما جعل صفة العلم جوابا لهم حیث قال إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ و هکذا اظهر فضیلة آدم بالعلم بعد افتخارهم بالتسبیح و التقدیس و نیز در غرائب القرآن در تفسیر آیه مذکوره گفته
عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم ان اللّه خلق آدم فتجلی فیه فبالتجلی علمه التّخلق باخلاقه و الاتصاف بصفاته و هذا هو سر الخلافة بالحقیقة لان المرأة تکون خلیفة المتجلی فیه أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ أی بأسماء هؤلاء المخلوقات دون اسماء اللّه و صفاته إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فی دعوی الفضیلة فان الفضیلة لیست بمجرد الطاعة فان ذرات الموجودات مسبحات بحمدی و انما الافضلیّة بالعلم لان الطاعة من صفات الخلق و العلم من صفات الخالق و الفضل لمن له صفة الحق و الخلق جمیعا فیخلف عن الحق بصفاته و عن الخلق بصفاتهم و نیز در غرائب القرآن در تفسیر آیه مذکوره گفته و انما کان آدم مخصوصا بعلم الاسماء و احتاجت الملائکة إلیه فی انباء اسماءهم و اسماء غیرهم لانه کان خلاصة العالم و لهذا خلق شخصه بعد تمام العالم بما فیه کخلق الثمرة بعد تمام الشجرة فکما ان الثمرة تعبر علی اجزاء الشجرة کلّها
ص:676
حتّی یظهر علی اعلی الشّجرة کذلک آدم عبر علی اجزاء شجرة الوجود و کان فی کلّ جزء من أجزائها له منفعة و مضرة و مصلحة و مفسدة فحصل له من کلّ من ذلک اسم یلائمه حتّی ان اسماء اللّه تعالی جاءت علی وفقه فضلا عن اسماء غیره و ذلک انّه لما کان مخلوقا کان اللّه خالقا و لما کان مرزوقا کان رازقا و لمّا کان عبدا کان معبودا و لمّا کان معیوبا کان ستارا و لما کان مذنبا کان غفارا و لما کان تائبا کان توابا و لما کان منتفعا و متضررا کان نافعا و ضارا و لما کان ظالما کان عادلا و لمّا کان ظلوما کان منتقما و علی هذا القیاس و نیز در غرائب القرآن در تفسیر آیه وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ گفته لمّا خصص اللّه تعالی ابانا آدم بالخلافة ثمّ علّمه من العلوم ما ظهر بذلک مزیته علی جمیع الملائکة اقتضت حکمته البالغة ان جعله مسجود الهم و بیضاوی در تفسیر انوار التنزیل گفته و اعلم انّ هذه الایات تدلّ علی شرف الانسان و مزیّة العلم و فضله علی العبادة و انّه شرط فی الخلافة بل العمدة فیها و انّ التّعلیم یصحّ اسناده الی اللّه تعالی و ان لم یصح اطلاق المعلم لاختصاصه بمن یحترف به و انّ اللغات توقیفیّة فان الاسماء تدلّ علی الالفاظ بخصوص او عموم و تعلیمها ظاهر فی القائها علی التعلم مبیّنا له معانیها و ذلک یستدعی سابقة وضع و الاصل ینبغی ان یکون ذلک الوضع ممن کان قبل آدم فیکون من اللّه و ان مفهوم الحکمة زائد علی مفهوم العلم و الاّ لتکرر قوله انّک انت العلیم الحکیم و ان علوم الملائکة و کمالاتهم تقبل الزّیادة و الحکماء منعوا ذلک فی الطبقة الاعلی منهم و حملوا علیه قوله تعالی وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ و ان آدم افضل من هولاء الملائکة لانه اعلم منهم و الاعلم افضل لقوله تعالی قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ و سید شریف جرجانی در شرح مواقف در بیان ادلّه تفضیل انبیا علیهم السلام بر ملائکه گفته الثانی قوله تعالی وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْماءَ کُلَّها الی قوله تعالی سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا فانه یدلّ علی ان آدم علم الاسماء کلّها و لم یعلموها و العالم افضل من غیره لان الآیة سبقت لذلک و لقوله تعالی قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ و خطیب شربینی در تفسیر سراج منیر گفته هذه الایات و هی آیة و علّم آدم و آیة سبحانک و آیة قال یا آدم تدلّ علی شرف الانسان و مزیة العلم و فضله علی العبادة و الا لاظهر فضل آدم بها و ان العلم بما یستخلف فیه شرط فی الخلافة بل العمدة فیها و انّ التّعلیم یصح اسناده الی اللّه تعالی و ان لم یصح اطلاق المعلم علیه لاختصاصه بمن یحترف به و انّ اللغات توقیفیّة فان الاسماء تدل علی الالفاظ بخصوص او عموم و تعلیمها ظاهر فی
ص:677
القائها علی المتعلم مبیّنا له معانیها و ذلک یستدعی سابقة وضع و الاصل ینفی ان یکون ذلک الوضع ممن کان قبل آدم من الملائکة و الجنّ فیکون من اللّه و انّ مفهوم الحکمة زائد علی مفهوم العلم لتغایر المتعاطفین و الا لتکرر قوله إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَلِیمُ اَلْحَکِیمُ و انّ علوم الملائکة و کمالاتهم تقبل الزیادة و ان آدم افضل من هولاء الملائکة لانه اعلم منهم و الاعلم افضل لقوله تعالی قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ و انّ الانبیاء افضل من الملائکة و ان کانوا رسلا کما ذهب إلیه اهل السنّة و علی بن احمد بن ابراهیم مهائمی در تفسیر تبصیر الرحمن گفته و اذکر لمنکر ذلک إِذْ قالَ رَبُّکَ أی وقت قول ربّک اظهارا لفضل آدم قبل خلقه لئلا یری بعین الحقارة اصلا للملائکة و هم اجسام لطیفة خیرة قادرة علی التشکل باشکال مختلفة عند جمهور المتکلمین و جواهر مجردة خیرة مخالفة النفوس الناطقة تتصور بصور خیالیة عند الفلاسفة انّی جاعل فی الارض أی الّتی هی محل الکون و الفساد فهو محل التصرف من عناصرها و من الرّوح السماوی خلیفة نائبا عنّی علیهم و الهاء للمبالغة قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها لعمارتها و اصلاحها مَنْ یُفْسِدُ فِیها لکونها من العناصر المختلفة الداعیة الی اللذات السفلیّة وَ یَسْفِکُ اَلدِّماءَ إذ فیه قوة غضبیة من النّار و نحن و ان لم یکن لنا جمعیة نسبح ذاتک ملتبسا بحمدک علی کمالاتها و نقدّس أی ننزّه صفاتک فنقول انها مستحقة لک دون غیرک قالَ إِنِّی أَعْلَمُ من قصور تسبیحکم و تقدیسکم و عدم صلاحیتکم لخلافتی علی الکلّ و اقتضاء ظهور اسمائی اللطیفة و القهریة ما لا تَعْلَمُونَ لما لم یکن للخلیفة بد من العلم بحقائق المستخلف و المستخلف علیه لیوثر بها فیها علی اکمل الوجوه علم آدم بخلق علم ضروری فیه الاسماء کلها أی الالفاظ الدّالة علی الحقائق إذ هی اقل ما یفید التمیین بینها ثم عرضهم أی المسمیات علی الملائکة فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ أی باقل ممیز لها حتی یصح دعواکم استحقاقکم الخلافة علیها اللازمة لکلامکم و دعویکم إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فی دعویکم انکم تسبّحون اللّه علی الاطلاق أی بجمیع اسمائه و تقدسونه بها قالوا سبحانک أی ننزهک تنزیها عن ان یقصر علمک او تشارک فیه او تعبث فی فعلک و انّما سئلناک استفسارا و استرشادا لانه لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا و انّما لم تعلمناها ابتداء إذ إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَلِیمُ بانّ حقائقنا لا تقتضی العلم بها بلا واسطة و قد جعلت الوسائط مع قدرتک علی الافعال ابتداء لانّک انت الحکیم قال یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ و ان کنت دونهم فی التجرد الّذی به الاطلاع باسمائهم أی بأسماء المسمیات المعروضة علیهم فانباهم بجمیعها فلمّا انباهم باسمائهم مع فواتها للحصر من غیر غلط فیها قال ا لم اقل لکم
ص:678
إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ قاصدا به إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ اَلسَّماواتِ أی العالم العلوی مع کونکم منه و غیب الارض أی العالم السفلی مع ظهوره للحس ففی کلّ منها من الخفایا ما لا یبلغه علمکم بادنی وجوه التمییز مع کمال تجردکم وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ من قولکم أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ اَلدِّماءَ و الحکمة تقتضی ایجاده لیظهر اثر اسم القهار و الغفار و نحوهما و ما کنتم تکتمون من کونکم احق بالخلافة منه و از لطائف مقام آنست که علامه ابو محمد احمد بن محمد بن علی العاصمی برای اثبات مشابهت جناب امیر المؤمنین علیه السلام با حضرت آدم علیه السلام در علم و حکمت افضلیت حضرت آدم علیه السلام از ملائکه بسبب علم و بودن علم بهتر از تمامی خصال و اخلاق بعنوان لطیف و بیان شریف ثابت نموده و بعد از ان خواسته که افضلیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام بسبب علم و حکمت از جمیع امت باستثنای شیوخ ثلاثه خود ثابت نماید لیکن بمفاد انطقنا اللّه الّذی انطق کلّ شیء خداوند عالم او را واداشت برینکه در مقام دلیل
بحدیث یا علی ملئت علما و حکمة و نیز
بحدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها احتجاج کرده طریق اذعان و ایقان باین دو حدیث شریف سپرده و باین استدلال من حیث لا یشعر مطلوب و مرام اهل حق کرام که اعلمیت تام و افضلیت عام جناب امیر المؤمنین علیه السلام از قاطبه خلائق و انام سوی اخیه و صنوه علیه و آله آلاف التحیة و الصلوة من الملک المنعام می باشد بنهایت احقاق و ابرام علی نهج الکمال و التمام ثابت فرموده چنانچه در زین الفتی جائی که مشابهات جناب امیر المؤمنین علیه السلام با حضرت آدم علیه السلام بیان نموده گفته و امّا العلم و الحکمة فان اللّه تعالی قال لآدم علیه السلام وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْماءَ کُلَّها ففضل بالعلم العباد الّذین کانوا لا یَعْصُونَ اَللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ و استحق بذاک منهم السجود له فکما لا یصیر العلم جهلا و العالم جاهلا فکذلک لم یصر آدم المفضل بالعلم مفضولا و کذلک حال من فضل بالعلم فاما من فضل بالعبادة فربما یصیر مفضولا لأنّ العابد ربما یسقط عن درجة العبادة ان ترکها معرضا عنها او یتوانی فیها تغافلا منها فیسقط فضله و لذلک قیل بالعلم یعلو و لا یعلی و العالم یزار و لا یزور و من ذلک وجوب الوصف للّه سبحانه بالعلم و العالم و فساد الوصف له بالعبادة و العابد و لذلک منّ علی نبیّه علیه السّلام بقوله وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ و کان فضل اللّه علیک عظیما فعظم الفضل علیه بالعلم دون سائر ما اکرمه به من الخصال و الاخلاق و ما فتح علیه من البلاد و الآفاق و کذلک المرتضی رضوان اللّه علیه فضل بالعلم و الحکمة ففاق بهما جمیع الامة ما خلا الخلفاء الماضین رضی اللّه عنهم اجمعین و لذلک وصفه الرسول علیه السلام بهما حیث
قال یا علی ملئت علما و حکمة
و ذکر فی الحدیث عن المرتضی رضوان اللّه علیه انّ النّبیّ صلّی اللّه علیه کان ذات لیلة فی بیت أم سلمة فبکرت إلیه بالغداة فاذا عبد اللّه بن عباس
ص:679
بالباب فخرج النبیّ صلّی اللّه علیه الی المسجد و علیّ ع عن یمینه و ابن عباس عن یساره فقال النّبیّ علیه السّلام یا علی ما اول نعم اللّه علیک قال ان خلقنی فاحسن خلقی قال ثم ما ذا قال ان عرفنی نفسه قال ثم ما ذا قال قلت وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اَللّهِ لا تُحْصُوها قال فضرب النبیّ صلی اللّه علیه یده علی کتفی و قال یا علی ملئت علما و حکمة و لذلک
قال النّبی صلّی اللّه علیه انا مدینة العلم و علیّ بابها و فی بعض الروایات انا دار الحکمة و علیّ بابها دوم آنکه این حدیث شریف دلالت بر عصمت جناب امیر المؤمنین علیه السلام می نماید و ظاهرست که بعد ثبوت عصمت تعین آن جناب برای خلافت جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله ماهمر سحاب در حیز خفا و احتجاب نیست امّا دلالت این حدیث شریف بر عصمت پس در این مقام حسب افاده بعض محققین عالیمقام اهل سنت باید شنید و ظهور امر حق را ابین من الصبح عند الاسفار باید دید اسماعیل بن سلیمان الکردی البصری در جلاء النظر فی دفع شبهات ابن حجر جائی که شطری از عبارات رساله زور اجلال الدین دوانی را شرح کرده ست گفته و ایاک و الاغترار بظواهر الاثار و الاحوال من التزیّی بزی آثار الفقر کلبس المرقعات و حمل العکاز و غیر ذلک لانّها لیست نافعة لمن اتصف بها و هو لیس علی شیء من المعرفة باللّه بل قد یکون المتصف بها صاحب انتقاد علی المشایخ بنظره الی نفسه حیث انه یری حقیقة الامر عنده دون غیره و کثیر من اهل هذا الشأن هلکوا فی اودیة الحیرة لانهم اغتراهم الجهل المرکّب فلا یدرون و لا یدرون انّهم لا یدرون کابن تیمیة و ابن المقری و السّعد التفتازانی و ابن حجر العسقلانی و غیرهم فان اعتراضهم علی معاصریهم و علی من سبق من الموتی دال علی حصرهم طریق الحق عندهم لا غیر و قد زاد ابن تیمیّة باشیاء و من جملتها ما ذکره الفقیه ابن حجر الهیتمی رحمه اللّه فی فتاواه الحدیثیة عن بعض اخلاء عصره انه سمعه یقول و هو علی منبر جامع الجبل بالصالحیة ان سیّدنا عمر رضی اللّه تعالی عنه له غلطات و أیّ غلطات و ان سیّدنا علیّ رضی اللّه عنه اخطأ فی اکثر من ثلاثمائة مکان فیا لیت شعری من این یحصل لک الصواب إذا أخطأ عمر و علی رضی اللّه عنهما بزعمک اما
سمعت قول النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فی حق سیدنا علی ع انا مدینه العلم و علیّ بابها الخ ازین عبارت ظاهرست که علامه اسماعیل کردی در اظهار فساد و بطلان و وهن و هوان مزعوم پر عدوان ابن تیمیه حلیف النصب و الشنئان که مرتکب جسارت عظیمة الخسران و جرأت موصله الی النیران گردیده بحدیث مدینة العلم تمسک می فرماید و آن را دلیل قاطع و برهان ساطع منزه و مبرا بودن ساحت علیای جناب امیر المؤمنین علیه السلام خطا وامی نماید
ص:680
و همینست معنی عصمت پس بحمد اللّه تعالی حسب افادۀ این علامه عالی تبار دلالت این حدیث شریف بر عصمت ابو الائمة الاطهار علیهم آلاف السلام من الملک الغفار نهایت واضح و اشکار گردید و اساس زعم سراسر خطای مخاطب واسع الخطا که از راه استکبار و ادعا نفی دلالت این حدیث شریف بر مدعا کرده کالجرف المنهار باب رسید و ملا نظام الدین سهالوی انصاری در کتاب صبح صادق گفته افاضة قال الشیخ ابن همام فی فتح القدیر بعد ما اثبت عتق أم الولد و انعدام جواز بیعها عن عدة من الصحابة رضوان اللّه تعالی علیهم و بالاحادیث المرفوعة استنتج ثبوت الاجماع علی بطلان البیع مما یدلّ علی ثبوت ذلک الاجماع ما
اسنده عبد الرزاق انبانا معمر عن ایوب عن ابن سیرین عن عبیدة السلمانی قال سمعت علیّا یقول اجتمع رأیی و رأی عمر فی امهات الاولاد ان لا یبعن ثم رایت بعد ان یبعن فقلت له فرایک و رای عمر فی الجماعة احبّ الی من رأیک وحدک فی الفرقة فضحک علیّ رضی اللّه تعالی عنه و اعلم ان رجوع علی رضی اللّه تعالی عنه یقتضی انّه یری اشتراط انقراض العصر فی تقرر الاجماع و المرجح خلافه و لیس یعجبنی انّ لامیر المؤمنین شانا یبعد اتباعه ان یمیلوا الی دلیل مرجوح و رای مغسول و مذهب مزدول فلو کان عدم الاشتراط اوضح لا کوضوح شمس النهار کیف یمیل هو إلیه و
قد قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی اله و سلم انت منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انه لا نبی بعدی رواه الصحیحان
و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی آله و سلم انا دار الحکمة و علیّ بابها رواه الترمذی فالانقراض هو الحقّ لا یقال انّ الخلفاء الثلثة ایضا ابواب العلم و قد حکم عمر بامتناع البیع لان غایة ما فی الباب انهما تعارضا ثم المذهب انّ امیر المؤمنین عمر افضل و هو لا یقضی ان یکون الافضلیة فی العلم ایضا و قد ثبت انّه دار الحکمة فالحکمة حکمه ازین عبارت ظاهرست که شان جناب امیر المؤمنین علیه السلام ارفع و اعلی و برترست از آنکه آنجناب مائل بدلیل مرجوح و رای مغسول و مذهب مرذول گردد و چیزی که خلاف حق باشد آنجناب میل بان نمی فرماید و حدیث منزلت و حدیث انا دار الحکمة دلالت برینمعنی دارد و امریکه آنجناب اختیار کنند همان حقست و حکم آن جناب عین حکمتست و ظاهرست که هر گاه
حدیث انا دار الحکمة دلیل عصمت جناب امیر المؤمنین علیه السلام باشد دلالت
حدیث انا مدینة العلم بر مطلوب بالاولی متحقق خواهد شد زیرا که حسب افادۀ علامۀ ابن طلحه عنقریب می دانی که علم نسبت بحکمت اوسع انواعا و ابسط فنونا و اکثر شعبا و اغزر فائدة و اعم نفعا می باشد و بهمین سبب جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله اعم را باکبر و اخص را باصغر تخصیص نموده و علم را بمدینه و حکمت را بدار تعبیر فرموده سوم آنکه این حدیث شریف دلالت دارد بر آنکه علوم جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم بامت آن جناب
ص:681
بذریعه جناب امیر المؤمنین علیه السلام می رسد و آن جناب واسطه وصول آن علوم بدیگران می باشد چنانچه امتعه غالیه و نفائس عالیه شهری بخارج آن بذریعه باب آن شهر می رسد و ظاهرست که این مرتبه سامیه مع قطع النظر عن غیرها مثبت کمال افضلیت آن حضرت بر دیگرانست و بعد ثبوت افضلیت تحقق خلافت بلا فصل برای آن جناب محل ارتیاب نیست علاّمه نحریر محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر در روضه ندیه بعد اثبات و تصحیح حدیث مدینة العلم گفته نعم و لعلک تقول کیف حقیقة هذا الترکیب النّبویّ اعنی
قوله انا مدینة العلم و علیّ بابها فاقول الکلام فیه استعارة تخییلیة و مکنیة و ترشیح و ذلک انه شبه العلم بمحسوس من الاموال یحاز و یحرز لان بین العلم و المال تقارن فی الاذهان و لذلک یقرن بینهما کثیرا مثل ما فی کلام الوصیّ علیه السلام العلم خیر من المال فی کلامه المشهور الثابت لکمیل بن زیاد و فی الحدیث النّبویّ منهومان لا یشبعان طالب علم و طالب دنیا فشبه العلم بالمال بجامع النفاسة فی کل منهما و الحرص علی طلبهما و الفخر بحیازتهما و لذلک قال الشافعی رحمه اللّه قیمة المرء علمه عند ذی العلم
و ما فی یدیه عند الرعاع و إذا ما جمعت علما و مالا کنت عین الوجود بالاجماع
و لما شبه العلم بالمال اثبت له ما هو من لوازم المال و هو ما یجمعه و یحفظ فیه من المکان و جعل المکان المدینة لانه لم یرد نوعا من العلم مشبها بنوع من المال بل علوم جمة واسعة من فنون مختلفة کالاموال المتعددة الانواع الّتی لا یحفظها الاّ مدینة ثم طوی ذکر المشبه به اعنی المال کما هو شان المکنیة و رمز إلیه بلازمه و هو المدینة استعارة تخییلیة ثم اثبت لها الباب ترشیحا مثل قولهم اظفار المنیة نشبت بفلان ثم حمل ضمیر قوله مدینة العلم علی ضمیر نفسه صلی اللّه علیه و سلم فاخبر عنه بها و اخبر عن علی علیه السلام بانّه بابها فلما کان الباب للمدینة من شانه ان یجلب منه إلیها منافعها و یستخرج منه الی غیرها مصالحها کان فیه ایهام انه صلی اللّه علیه و سلم یستمد من غیره بواسطة الباب الّذی هو علی علیه السلام دفع صلعم هذا الایهام
بقوله فمن أراد العلم فلیات من الباب اخبارا بان هذا باب تستخرج منه العلوم و تستمد بواسطته لیس له من شأن الباب الا هذا لا کسائر الابواب فی المدن فانّها للجلب إلیها و الاخراج عنها فللّه قدر شان الکلام النّبویّ ما ارفع شانه و اشرفه و اعظم بنیانه و یحتمل وجوها من التخریج أخر الاّ ان هذا انفسها و إذا عرفت هذا عرفت انه قد خص اللّه الوصیّ علیه السلام بهذه الفضیلة العجیبة دنوه شانه إذ جعله باب اشرف ما فی الکون و هو العلم و ان منه
ص:682
یستمد ذلک من اراده ثمّ انّه باب لاشرف العلوم و هی العلوم النبویة ثم لاجمع خلق اللّه علما و هو سید رسله صلّی اللّه علیه و سلم و ان هذا الشرف یتضاءل عنه کل شرف و یطاطی راسه تعظیما له کل من سلف و خلف و کما خصه اللّه بانّه باب مدینة العلم فاض عنه منها ما یاتیک من دلائل ذلک قریبا چهارم آنکه این حدیث شریف دلالت دارد بر آنکه جناب امیر المؤمنین علیه آلاف سلام رب العالمین حافظ علم جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله الاطیاب ما نفح المسک و الملاب بوده و بر ارباب الباب بلا شبهة و ارتیاب کالشمس التی لا تستر ما حجاب واضح و لائحست که مجرد این معنی مع قطع النظر عن غیره مثبت افضلیت آن جناب بر سائر اصحاب ست و هو المطلوب فی هذا الباب علامه کمال الدین ابو سالم محمد بن طلحة القرشی النصیبی در مطالب السؤل فی مناقب آل الرسول در ذکر شواهد علم و فضل جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و من ذلک ما رواه الامام الترمذی فی صحیحه بسنده و قد تقدم ذکره فی الاستشهاد فی صفة امیر المؤمنین بالانزع البطین
انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها
و نقل الامام ابو محمّد الحسین بن مسعود القاضی البغوی فی کتابه الموسوم بالمصابیح ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علی بابها لکنه صلّی اللّه علیه و سلم خص العلم بالمدینة و الدار بالحکمة لما کان العلم اوسع انواعا و ابسط فنونا و اکثر شعبا و اغزر فائدة و اعم نفعا من الحکمة خصص الاعم بالاکبر و الاخصّ بالاصغر و فی قول النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم ذلک اشاره الی کون علیّ علیه السّلام نازلا من العلم و الحکمة منزلة الباب من المدینة و الباب من الدار لکون الباب حافظا لما هو داخل المدینة و داخل الدار من تطرق الضّیاع و اعتداء ید الذهاب علیه و کان معنی الحدیث ان علیّا علیه السلام حافظ العلم و الحکمة فلا یتطرق إلیهما ضیاع و لا یخشی علیها ذهاب فوصف علیا بانه حافظ العلم و الحکمة و یکفی علیّا علیه السلام علوا فی مقام العلم و الفضیلة ان جعله رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم حافظا للعلم و الحکمة پنجم آنکه این حدیث شریف دلالت دارد بر آنکه امت جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم را رجوع بسوی جناب امیر المؤمنین علیه السلام لازمست زیرا که اخذ علوم جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم موقوفست بر رجوع بجناب امیر المؤمنین علیه السلام چنانکه دخول مدینه موقوف بر اتیان من البابست و بهمین سبب آن جناب ارشاد فرموده
فمن أراد العلم فلیات الباب و نیز ارشاد فرموده
کذب من زعم انه یصل الی المدینة الا من الباب و این معنی بحمد اللّه تعالی برای اثبات مطلوب اظهر من الشمس و ابین من الامس می باشد و بعد تحقیق آن ریبی در امامت بلا فصل جناب امیر المؤمنین علیه السلام
ص:683
باقی نمی ماند علامه ابن شهرآشوب علیه الرحمة طاب ثراه در کتاب مناقب الی أبی طالب بعد نقل این حدیث شریف از طرق مخالفین می فرماید و هذا یقتضی وجوب الرجوع الی امیر المؤمنین علیه السلام لانه کنی عنه بالمدینة و اخبر انّ الوصول الی علمه من جهة علی خاصة لانه جعله کباب المدینة الّذی لا یدخل إلیها الاّ منه ثم اوجب ذلک الامر به
بقوله فلیات الباب و فیه دلیل علی عصمته لانه من لیس بمعصوم یصح منه وقوع القبیح فاذا وقع کان الاقتداء به قبیحا فیودی الی ان یکون علیه السلام قد امر بالقبیح و ذلک لا یجوز و یدل ایضا انّه اعلم الامة یؤید ذلک ما قد علمناه من اختلافها و رجوع بعضها الی بعض و غناءه علیه السلام عنها و ابان علیه السّلام ولایة علی علیه السّلام و امامته و انه لا یصح اخذ العلم و الحکمة فی حیاته و بعد وفاته الاّ من قبله و روایته عنه کما قال اللّه تعالی وَ أْتُوا اَلْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها و جناب قاضی نور اللّه شوشتری نور اللّه مرقده الشریف در احقاق الحق افاده فرموده اقول فی الحدیث اشاره الی قوله تعالی وَ أْتُوا اَلْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها و فی کثیر من روایات ابن المغازلی تصریح بذلک
ففی بعضها مسندا الی جابر رض انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و فی بعضها مسندا الی علی علیه السلام یا علی انا مدینة و انت الباب کذب من زعم انه یصل الی المدینة الاّ من الباب
و روی عن ابن عباس انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد الجنة فلیأتها من بابها
و عن ابن عباس ایضا بطریق آخر انا دار الحکمة و علی بابها فمن أراد الحکمة فلیات الباب فهذا یقتضی وجوب الرجوع الی امیر المؤمنین علیه السلام لان النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلم کنی عن نفسه الشریفة بمدینة العلم و بدار الحکمة ثم اخبر انّ الوصول الی علمه و حکمته و الی جنّة اللّه سبحانه من جهة علی ع خاصّة لانه جعله کباب مدینة العلم و الحکمة و الجنّة الّتی لا یدخل إلیها الا منه و کذب علیه السلام من زعم انه یصل الی المدینة لا من الباب و تشیر إلیه الآیة ایضا کما ذکرناه و فیه دلیل علی عصمته و هو ظاهر لانه علیه السلام امر بالاقتداء به فی العلوم علی الاطلاق فیجب ان یکون مامونا عن الخطاء و یدل علی انه امام الامة لانه الباب لتلک العلوم و یؤید ذلک ما علم من اختلاف الامّة و رجوع بعض الی بعض و غناءه علیه السلام عنها و یدل ایضا علی ولایته و امامته علیه السلام و انه لا یصح اخذ العلم و الحکمة و دخول الجنة فی حیاته صلّی اللّه علیه و آله و سلم الاّ من قبله و روایة العلم و الحکمة الا عنه لقوله تعالی وَ أْتُوا اَلْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها حیث کان علیه السّلام هو الباب و للّه در القائل مدینة علم و ابن عمک بابها*
ص:684
فمن غیر ذاک الباب لم یؤت سورها*و یدل ایضا علی ان من اخذ شیئا من هذه العلوم و الحکم التی احتوی علیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم من غیر جهة علی علیه السلام کان عاصیا کالسّارق و المتسور لان السارق و المتسور إذا دخلا من غیر الباب المامور بها و وصلا الی بغیتهما کانا عاصیین و
قوله علیه السلام فمن أراد العلم فلیات الباب لیس المراد به التخییر بل المراد به الایجاب و التهدید کقوله عز و جلّ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ و الدلیل علی ذلک انه لیس ههنا نبی غیر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلم هو مدینة العلم و دار الحکمة فیکون العالم مخیرا بین الاخذ من احدهما دون الآخر و فقد ذلک دلیل علی ایجابه و انه فرض لازم و الحمد للّه و نیز علامه شوشتری در احقاق الحق فرموده ثم لا یخفی علی اولی الالباب ان المراد بالباب فی هذه الاخبار الکنایة عن الحافظ للشیء الّذی لا یشذ عنه منه شیء و لا یخرج الاّ منه و لا یدخل إلیه الا به و إذا ثبت انه علیه السّلام الحافظ لعلوم النّبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم و حکمته و ثبت امر اللّه تعالی و رسوله بالتوصّل به الی العلم و الحکمة وجب اتباعه و الاخذ عنه و هذا حقیقة معنی الامام کما لا یخفی علی ذوی الافهام ششم آنکه ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی الشافعی در کتاب کفایة الطالب در ذکر معنی
حدیث انا مدینة العلم گفته قلت و اللّه اعلم ان وجه هذا عندی
انّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها أراد صلّی اللّه علیه و سلم ان اللّه تعالی علّمنی العلم و امرنی بدعاء الخلق الی الاقرار بوحدانیته فی اول النبوة حتی مضی شطر زمان الرسالة علی ذلک ثم امرنی اللّه بمحاربة من أبی الاقرار للّه عز و جلّ بالوحدانیّة بعد منعه من ذلک فانا مدینة العلم فی الاوامر و النواهی و فی السلم و الحرب حتی جاهدت المشرکین و علی بن أبی طالب بابها أی هو اول من یقاتل اهل البغی بعدی من اهل بیتی و سائر امّتی و لولا علی بین للنّاس قتال اهل البغی و شرع الحکم فی قتلهم و اطلاق الاساری منهم و تحریم سلب اموالهم و سبی ذراریهم لما عرف ذلک فالنبیّ صلّی اللّه علیه و سلم سنّ فی قتال المشرکین و نهب اموالهم و سبی ذراریهم و سن علیّ فی قتال اهل البغی ان لا یجهز علی جریح و لا یقتل الاسیر و لا تسبی النساء و الذریة و لا توخذ اموالهم و هذا وجه حسن صحیح و مع هذا فقد قال العلماء من الصحابة و التابعین و اهل بیته بتفضیل علی و زیادة علمه و غزارته وحدة فهمه و وفور حکمته و حسن قضایاه و صحة فتواه و قد کان ابو بکر و عمر و عثمان و غیرهم من علماء
ص:685
الصحابة یشاورونه فی الاحکام و یاخذون بقوله فی النقض و الابرام اعترافا منهم بعلمه و وفور فضله و رجاحة عقله و صحة حکمه و لیس هذا الحدیث فی حقه بکثیر لان رتبته عند اللّه عز و جل و عند رسوله و عند المؤمنین من عباده اجلّ و اعلی من ذلک ازین عبارت ظاهرست که نزد حافظ کنجی جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم ازین حدیث اراده فرموده است که جناب امیر المؤمنین علیه السلام اول مقاتل با اهل بغی خواهد بود بعد جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم و هر چند قصر اراده آنجناب ازین حدیث برین مطلب درست نیست چنانچه بهمین سبب حافظ کنجی در آخر کلام خود در صدد اثبات دلالت این حدیث شریف بر اعلمیت مطلقه جناب امیر المؤمنین علیه السلام برآمده لیکن بلا ریب آنچه حافظ کنجی ذکر فرموده دلیل واضح امامت و افضلیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام می باشد پس استدلال اهل حق کرام باین حدیث وثیق النظام در محل الزام خصام باین تقریب نیز تمامست هفتم آنکه ابو بکر احمد بن ثابت الخطیب البغدادی در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا ابو طالب یحیی بن علی الدسکری قال اخبرنا ابو بکر بن المقری قال ثنا ابو الطیب محمد بن عبد الصّمد الدقاق قال حدثنا احمد بن عبید اللّه ابو جعفر المکتب قال اخبرنا عبد الرّزاق قال ثنا سفیان عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرحمن بن بهمان قال سمعت جابر بن عبد اللّه قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یوم الحدیبیّة و هو آخذ بید علیّ ع هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله یمد بها صوته انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و ابو الحسن علی بن محمد بن الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی در کتاب المناقب گفته اخبرنا ابو الحسن احمد بن المظفر بن احمد العطار الفقیه الشافعی رحمه اللّه تعالی بقراءتی علیه فاقر به سنة اربع و ثلثین و اربعمائة قلت له اخبرکم ابو محمّد عبد اللّه بن محمد بن عثمان المزنی الملقب بابن السقاء الحافظ الواسطی رحمه اللّه نا عمر بن الحسن الصیرفی رحمه اللّه
نا احمد بن عبد اللّه بن یزید نا عبد الرزاق قال انا سفین الثوری عن عبد اللّه بن بن عثمان عن عبد الرحمن بن برهان عن جابر بن عبد اللّه قال اخذ النّبی صلّی اللّه علیه و سلم بعضد علیّ فقال هذا امیر البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مدّ بها صوته فقال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و نیز علامه ابن المغازلی در کتاب المناقب گفته
اخبرنا الحسن بن احمد بن موسی انا ابو الحسن احمد بن محمّد بن الصلت القرشی نا علی
ص:686
بن محمد بن المقری نا محمد بن عیسی بن شعبة البزاز نا احمد بن عبد اللّه بن یزید المؤدب نا عبد الرزاق انا معمر عن عبد اللّه بن عثمان عن عبد الرحمن قال سمعت جابر بن عبد اللّه الانصاری یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول یوم الحدیبیّة و هو اخذ بضیع علی بن أبی طالب ع هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مدّ بها صوته فقال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی الشافعی در کفایة الطالب فی مناقب علیّ بن أبی طالب گفته
اخبرنا العلامة قاضی القضاة ابو نصر محمد بن هبة اللّه بن قاضی القضاة محمد بن هبة اللّه بن محمّد الشّیرازی اخبرنا الحافظ ابو القاسم اخبرنا القسم بن السّمرقندی اخبرنا ابو القاسم بن مسعدة اخبرنا حمزة بن یوسف اخبرنا ابو احمد بن عدی حدثنا النعمان بن هارون البلدی و محمّد بن احمد بن المؤمّل الصیرفی و عبد الملک بن محمد قالوا حدثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید المؤدب حدثنا عبد الرزاق عن سفیان عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرحمن بن بهمان قال سمعت جابرا یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول یوم الحدیبیّة و هو آخذ بضبع علی بن أبی طالب و هو یقول هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مدّ بها صوته و قال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب قلت هکذا رواه ابن عساکر فی تاریخه و ذکر طرقه عن مشایخه ازین سیاق تام الاحقاق حدیث جابر بن عبد اللّه انصاری که اکابر حفاظ حذاق و اعاظم نقاد سباق سنیه مثل عبد الرزاق صنعانی و ابن السقاء الواسطی و ابو الحسن العطار الشافعی و خطیب بغدادی و ابو محمد غندجانی و ابن المغازلی و ابن عساکر دمشقی و محمد بن یوسف کنجی بروایت آن مشرف شده اند واضح و لائح می شود که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم درین واقعه برای ارشاد فرمودن حدیث مدینة العلم و ابانت و اثبات امامت و افضلیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام اهتمامی چند بذریعه افعال و اقوال خود بعمل آورده که دلالت بر کمال اهمیت و اعظمیت این حدیث شریف دارد اول آنکه یوم حدیبیه را که از جمله مشاهد معروفه اهل اسلام و محتفل و محتشد کبیر خواص و عوام بود برای بیان این حدیث شریف اختیار فرموده دوم آنکه برای تعریف و توجیه حاضرین و اتمام حجت بر شاهدین و غائبین بازوی جناب امیر المؤمنین علیه السلام بدست مبارک خود گرفته سوم آنکه در حق آن جناب
هذا امیر البررة و قاتل الکفرة که نص صریح در امامت و افضلیت آن جناب می باشد ارشاد فرموده چهارم آنکه برای اثبات وجوب اطاعت آن جناب
ص:687
در کلام هدایت نظام خود
منصور من نصره مخذول من خذله بیان فرموده پنجم آنکه صوت مبارک خود برای ابلاغ آن باسماع حضار ممدود فرموده و بعد این همه اهتمامات بالغه و احتفالات سابغه حدیث مدینة العلم را ارشاد کرده پس چگونه می توان گفت که مقصود آن جناب از حدیث مدینة العلم اثبات امامت جناب امیر المؤمنین علیه السلام نبود و این حدیث بر مدعای اهل حق دلالت نمی کند هل هذا الا من یروم ستر الشمس بالرّاح*و لا یبالی بهتک ستره و الافتضاح هشتم آنکه شیخ سلیمان بن ابراهیم البلخی القندوزی در ینابیع المودة گفته
عن الاصبغ بن نباتة قال لما جلس علی علیه السلام فی الخلافة خطب خطبة ذکرها ابو سعید البحتری الی آخرها ثم قال للحسن علیهما السّلام یا بنیّ فاصعد المنبر و تکلم فصعد و بعد الحمد و التصلیة قال ایّها النّاس سمعت جدی صلّی اللّه علیه و آله یقول انا مدینة العلم و علیّ بابها و هل تدخل المدینة الاّ من بابها فنزل ثم قال للحسین علیه السّلام فاصعد المنبر و تکلم فصعد فقال بعد الحمد و التصلیة ایّها النّاس سمعت جدّی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم یقول انّ علیّا مدینة هدی فمن دخلها نجی و من تخلف عنها هلک فنزل ثمّ قال علیّ علیه السلام ایّها النّاس انهما ولد رسول اللّه و ودیعته التی استودعهما علی أمته و سائل عنهما ازین خبر ظاهرست که هر گاه جناب امیر المؤمنین علیه السلام بر وسادۀ خلافت متمکن گردید خطبه ارشاد فرموده و بعد از ان بجناب امام حسن علیه السلام حکم فرمود که آن جناب هم خطبه بخواند پس آن جناب بحکم پدر بزرگوار خود بالای منبر تشریف برد و بعد حمد و صلاة ارشاد فرمود که ایّها الناس من شنیده ام از جد بزرگوار خود صلّی اللّه علیه و اله که می فرمود
انا مدینة العلم و علیّ بابها و هل تدخل المدینة الا من بابها یعنی من شهر علم هستم و علی دروازه آن شهر می باشد و کسی داخل شهر نمی توان شد الاّ از دروازۀ آن و بعد بیان این حدیث آن جناب از منبر فرود آمد بعد ازین جناب امیر المؤمنین علیه السلام بجناب امام حسین علیه السلام ارشاد فرمود که آن جناب هم خطبه بخواند پس آن جناب بالای منبر تشریف برد و بعد حمد و صلاة ارشاد فرمود که ایها الناس من شنیده ام از جدّ بزرگوار خود که می فرمود
ان علیّا مدینة هدی من دخلها نجی و من تخلف عنها هلک یعنی علی شهر هدایتست پس هر کسی که داخل آن شهر شد نجات یافت و هر که از ان تخلف ورزید هلاک شد و بعد بیان این حدیث آن جناب از منبر فرود آمد بعد ازین جناب امیر المؤمنین علیه السلام بمردم خطاب فرمود و ارشاد کرد که ایّها الناس بتحقیق که
ص:688
این هر دو یعنی حسنین علیهما السلام فرزندان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم می باشند و امانت آن حضرت هستند که امت خود سپرده و ازیشان امت خود را سؤال خواهد فرمود انتهی ملخص الخبر و ازین واقعه بر ارباب احلام و ابصار واضح و اشکار گردید که دلالت حدیث مدینة العلم بر امامت جناب امیر المؤمنین علیه السلام و وجوب طاعت آن جناب بحدی متحقق و متبینست و از مراتب عالیه بلاغت بدرجه رسیده که جناب امام حسن علیه السلام در خطبه خود که آن را در حین حصول خلافت ظاهره بجناب امیر المؤمنین علیه السلام حسب ارشاد آن جناب انشا نموده اقتصار بر آن فرموده آن را برای حث و ترغیب مردم بر لزوم اتباع و تمسک بجناب امیر المؤمنین علیه السلام کافی و وافی دانسته و بعد ازین احدی از ارباب ایمان و اصحاب عرفان در دلالت واضحه این حدیث شریف بر خلافت و امامت و وجوب طاعت جناب امیر المؤمنین علیه السلام کلام نمی توان کرد وَ اَللّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ نهم آنکه شهاب الدین احمد بن عبد القادر العجیلی در ذخیرة المال گفته و دعوة الحق و باب العلم
و اعلم الصحب بکلّ حکم
قالت أمّ سلمة رضی اللّه عنها سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم یقول اما ترضین یا فاطمة ان زوجتک اقدم امتی سلما و اکثرهم علما و اعظمهم حلما و قالت أمّ سلمة رضی اللّه عنها سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم یقول علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض فهو الداعی الی الحق و هو دعوة الحق و فی الجامع الکبیر قسمت الحکمة عشرة أجزاء فاعطی علیّ سبعة اجزاء و الناس جزء واحد و علیّ اعلم بالواحد منه منهم
و اخرج الترمذی انّه قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و لهذا کانت الطرق و المسلسلات راجعة إلیه ازین عبارت ظاهرست که چون امیر المؤمنین علیه السلام باب مدینة العلم بود بهمین سبب طرق و سلسلات راجع بآنجناب می شود و ظاهرست که این معنی مثبت افضلیت آن جنابست و ثبوتها کاف فی هذا الباب کما لا یخفی علی اولی الالباب دهم آنکه مولوی حسن الزمان در قول مستحسن گفته تنبیه و من احسن بینة علی معنی ختم الاولیاء الحدیث المشهور الصّحیح الّذی صححه جماعات من الائمّة منهم اشد النّاس مقالا فی الرجال سند المحدثین ابن معین کما اسنده و وافقه الخطیب فی تاریخه و قد کان قال اولا لا اصل له و منهم الامام الحافظ المنتقد المجتهد المستقل المجدد الجامع من العلوم کما ذکره السیوطی و ابن حجر و التاج السبکی و الذهبی و النووی عن الامام الحافظ الخطیب البغدادی ما لم یشارکه فیه احد من اهل عصره و یؤیّده قول امام الائمّة ابن خزیمة ما اعلم
ص:689
علی ادیم الارض اعلم من ابن جریر فی تهذیب الاثار و قد قال الخطیب لم ار مثله فی معناه کما نقل کلامه السیوطی فی مسند علیّ من جمع الجوامع و منهم الحاکم و من آخرهم الحافظ المجد الشیرازی شیخ ابن حجر فی نقد الصّحیح و اطنب فی تحقیقه کما نقله الدهلوی فی لمعات التنقیح و اقتصر علی تحسینه العلائی و الزرکشی و ابن حجر فی اقوام أخر ردا علی ابن الجوزی من
قوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم انا مدینة العلم و علیّ بابها و لا توتی المدینة الاّ من بابها قال اللّه تعالی وَ أْتُوا اَلْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها و هو اقوی شاهد
لصحة روایة صححها الحاکم فمن أراد العلم فلیات الباب و هذا مقام الحتم من انه لا ولی بعده الاّ و هو راجع إلیه اخذ من لدیه و إلیه الاشاره بما فی الحدیث الصّحیح المستفیض المشهور بل المتواتر من الامر بسدّ کلّ باب فی المسجد الاّ بابه مستندا الی امر اللّه تعالی بذلک فهو سدّ کلّ باب من صاحب الشریعة الاّ ما شاء فی الطریقة الی الحقیقة الاّ بابه فلا جرم قد انحصرت سلاسل الطریقة فی باب المرتضی الا ما ندر کخوخة الصّدیق أبی بکر و یؤیده الاحادیث الصحیحة المذکورة و غیرها المشهورة و من هنا کان المرتضی مثل عیسی علی نبینا و کلّ الانبیاء الصلوة و السلام فی افراط النّاس و تفریطهم فیه کما ورد و قد استشهدا لیلة رفع فیها عیسی کما
ورد من طرق عن الامام الحسن ع بن علیّ ع فی الخطبة فانّه خاتم الولایة العامة من آدم الی آخر ولی و المرتضی کرم اللّه تعالی وجهه خاتم الولایة الخاصة المحمدیة الاکبر فالمهدیّ الوارد فیه عند الطبرانی و جماعة المهدی منا اهل البیت یختم الدین به کما فتح بنا فولی آخر من العرب من اکرمها اصلا و یدا کان الشیخ الاکبر خاتم الولایة المحمدیة الاصغر عاصره و لقیه و نفیه خاتما خاصا فی العالم غیره قبل تحققه برتبته و ان کان بشّر به فنسی ثم لما تحقق حقق ازین عبارت ظاهرست که حدیث مدینة العلم از احسن بینه است بر معنی خاتم اولیا بودن جناب امیر المؤمنین علیه السلام و هر ولی راجع بسوی آن جناب و آخذ از نزد آن جناب می باشد و ظاهرست که هر گاه حدیث مدینه دلیل خاتم الأولیاء بودن جناب امیر المؤمنین علیه السلام بوده باشد دلیل کمال افضلیت آن جناب خواهد بود و بعد ثبوت افضلیت در تحقق امامت آن جناب محل ارتیاب نیست کما مرّ غیر مرّة
قوله غایة ما فی الباب آنکه یک شرط از شرائط امامت در وی بوجه اتم متحقق گشت و از وجدان یک شرط وجود مشروط لازم نمی آید اقول آنفا بحمد اللّه المنعام بتفصیل تمام دانستی که
حدیث انا مدینة العلم بوجوه عدیده و عناوین سدیده دلالت بر امامت جناب امیر المؤمنین علیه السلام دارد پس تعلل مخاطب قمقام باین کلام منحل النظام اعجوبه ارباب احلامست و مع ذلک مطلوب و مرام اهل حق کرام
ص:690
ازین کلام مخاطب فهام نیز ثابتست زیرا که هر گاه یک شرط از شرائط امامت که علمست در ذات قدسی سمات جناب امیر المؤمنین علیه السلام بوجه اتم متحقق گشت اعلمیت انحضرت بلا کلام ثابت شد و اعلمیت آنجناب مثبت افضلیت ست و بعد ثبوت افضلیت در وجدان دیگر شرائط و تحقق امامت آنجناب ارباب افهام را جای کلام نیست و هر چند در ما سبق بکمال وضوح و ظهور دانستی که اعلمیت مستلزم افضلیتست و نیز دریافتی که مستحق خلافت و امارت همانست که اعلم بوده باشد لیکن در این مقام نیز بعضی از ادله محکمه و براهین مبرمه و شواهد واضحه و حجج لائحه این مطلب باید شنید پس مخفی نماند که از آنجمله است قصه طالوت که حق سبحانه تعالی در قران مجید ذکر آن فرموده حیث قال أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ اِبْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّهِ قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ اَلْقِتالُ أَلاّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اَللّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ اَلْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاّ قَلِیلاً مِنْهُمْ وَ اَللّهُ عَلِیمٌ بِالظّالِمِینَ وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اَللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنّی یَکُونُ لَهُ اَلْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ اَلْمالِ قالَ إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی اَلْعِلْمِ وَ اَلْجِسْمِ وَ اَللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اَللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ ثعلبی در تفسیر خود که نسخه عتیقه آن پیش نظر قاصر حاضر است در تفسیر این قصه گفته قال إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفاهُ اختاره عَلَیْکُمْ و زاده بسطة فضیلة و سعة فی العلم و ذلک انه کان اعلم بنی اسرائیل فی وقته و محیی السنه بغوی در معالم التنزیل در تفسیر این قصه گفته قال إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفاهُ اختاره عَلَیْکُمْ و زاده بسطة فضیلة و سعة فی العلم و الجسم و ذلک انّه کان اعلم بنی اسرائیل فی وقته و ابو البرکات عبد اللّه بن احمد نسفی در تفسیر مدارک التنزیل گفته قالَ إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ الطاء فی اصطفاه بدل من الطاء لمکان الصّاد السّاکنة أی اختاره علیکم و هو اعلم بالمصالح منکم و لا اعتراض علی حکمه ثم ذکر مصلحتین انفع ممّا ذکروا من النسب و المال و هما العلم المبسوط و الجسامة فقال و زاده بسطة مفعول ثان فی العلم و الجسم قالوا کان اعلم بنی اسرائیل بالحرب و الدیانات فی وقته و اطول من کل انسان برأسه و منکبه و البسطة السعة و الامتداد و الملک لا بدّ ان یکون من اهل العلم فان الجاهل ذلیل مزدری غیر منتفع به و ان یکون جسیما لانه اعظم فی النفوس و اهیب فی القلوب و خطیب شربینی در سراج منیر گفته قال أی نبیّهم إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفاهُ أی اختاره للملک عَلَیْکُمْ و العهدة فی التّملک اصطفاء اللّه تعالی و قد اختاره علیکم و هو اعلم بالمصالح منکم هذا الامر الاول و الثانی و زاده علیکم
ص:691
بسطة أی سعة فی العلم الّذی یحصل به نظام المملکة و یتمکن به من معرفة الامور السیاسة و فی الجسم الّذی به یتمکن من الظفر بمن بارزه من الشجعان و قصده من سائر الاقران و یکون اعظم خطرا فی القلوب و اقوی علی مقاومة العدو و مکابدة الحروب لا ما ذکرتم و قد زاده اللّه فی العلم فکان اعلم بنی اسرائیل یومئذ و الجسم فکان اجملهم و اتمهم خلقا کان الرجل القائم یمد یده فیناول راس طالوت و از آنجمله ست قصه استخلاف حضرت داود علیه السلام حضرت سلیمان علیه السلام را و این قصه را بسیاری از علمای کبار و نبلای احبار سنیه در کتب خود روایت کرده اند ابو الحسن محمد بن عبد اللّه الکسائی در قصص الانبیا گفته حدیث الصحیفة الّتی فیها آیة الخلافة قال وهب فلمّا اتت علی سلیمان بضع و عشرون سنة نزل جبرئیل علیه السلام و معه صحیفة من ذهب
فقال یا داود ان اللّه تعالی یقرئک السلام من دار السلام و یقول لک اجمع اولادک و إقراء علیهم ما فی هذه الصحیفة من المسائل فمن اجابک عنها فهو الخلیفة من بعدک قال فدعا داود علیه السلام باولاده و کان سلیمان اصغرهم سنا و اغزرهم علما و اخبر داود علیه السلام اولاده انّ جبرئیل علیه السلام اخبره عن اللّه تعالی ان من عرف تفسیر هذه المسائل فهو الخلیفة من بعدی ثم قراء علیهم المسائل فلم یکن فیهم من یعرف تفسیرها فقالوا عند عجزهم عنها ان ابنک سلیمان اکثرنا فهما فسله عنها فقال داود یا سلیمان انی سائلک عن هذه المسائل فما تری فقال یا نبی اللّه سل فانّی ارجو من اللّه تعالی ان یهدینی الی اجوبتها فقال داود یا نبیّ ما الشیء فقال سلیمان هو المؤمن قال صدقت قال فما کل شیء قال الماء لان منه کلّ شیء قال صدقت قال فاخبرنی عن اکثر شیء قال هو الشکّ فی بنی آدم قال فاول شیء قال الیقین فی بنی آدم قال فاخبرنی عن احلی شیء قال له المال و الولد قال صدقت قال فما امر الاشیاء قال الفقر بعد الغناء قال صدقت قال اخبرنی عن اقبح شیء قال الکفر بعد الایمان قال صدقت قال فاخبرنی عن اکبر شیء قال هو الشکر فی بنی آدم قال صدقت قال فاخبرنی عن احسن شیء قال الروح فی الجسد قال فاوحش شیء قال الجسد بلا روح قال فاخبرنی عن اقرب شیء قال الآخرة من الدنیا قال فما ابعد شیء قال الدنیا من الآخرة قال فاخبرنی عن اشر شیء قال المرأة السیّئة قال فاخبرنی عن اخیر کلّ شیء قال المرأة الصالحة قال و کان فی عقب کلّ مسئلة یصدقه علی ذلک ثم التفت الی بنی اسرائیل و قال ما الّذی انکرتم فی قول ابنی
ص:692
سلیمان قال ما أخطأ فی شیء من ذلک فامتعک اللّه به و بارک لک فیه و لنا معک و معه قال داود أ فرضیتم ان یکون خلیفتی علیکم فقالوا و اللّه رضینة و ابو اسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم الثعالبی در کتاب العرائس گفته باب فی قصة استخلاف داود ابنه سلیمان علیهما السّلام و ذکر بدو الخاتم قال ابو هریرة رضی اللّه عنه انزل اللّه تعالی کتابا من السّماء علی داود علیه السلام مختوما بخاتم من ذهب فیه ثلثة عشر مسئلة فاوحی اللّه تعالی إلیه ان سل عنها ابنک فان هو اخرجهن فهو الخلیفة من بعدک قال فدعا داود علیه السلام سبعین قسّا و سبعین حبرا و اجلس سلیمان بین ایدیهم و قال یا بنی ان اللّه تعالی انزل علی کتابا من السّماء فیه مسائل و امرنی ان أسألک منها فان اخرجتهنّ فانت الخلیفة من بعدی فقال سلیمان لیسال نبی اللّه عما بدا له و ما توفیقی الاّ باللّه قال داود یا نبی ما اقرب الاشیاء و ما ابعد الاشیاء و ما انس الاشیاء و ما اوحشها و ما احسن الاشیاء و ما اقبحها و ما اقل الاشیاء و ما اکثرها و ما القائمان و ما الساعیان و ما المشترکان و فالمتباغضان و ما الامر الّذی إذا رکبه الرجل حمد آخره و ما الامر الّذی إذا رکبه الرجل ذم آخره فقال سلیمان علیه السلام اما اقرب الاشیاء فالاخرة و اما ابعد الاشیاء فما فاتک من الدنیا و امّا انس الاشیاء فجد فیه روح و اما اوحش الاشیاء فجسد لا روح فیه و اما احسن الاشیاء فالایمان بعد الکفر و اما اقبح الاشیاء فالکفر بعد الایمان و اما اقل الاشیاء فالیقین و اما اکثر الاشیاء فالشکّ و اما القائمان فالسماء و الارض و اما الساعیان فالشمس و القمر و اما المشترکان فاللّیل و النهار و اما المتباغضان فالموت و الحیاة و اما الامر الذی إذا رکبه الرجل حمد آخره فالحلم عند الغضب و اما الامر الّذی إذا رکبه الرجل ذم آخره فالحدة عند الغضب قال ففکوا الخاتم فاذا جواب المسائل سواء علی ما نزل من السّماء فقال القسیسون لا ترضی حتی نسأله عن مسالة فان اخرجها فهو الخلیفة من بعدک فقال سلیمان علیه السلام سلونی وَ ما تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللّهِ فقالوا له ما الشیء الذی إذا صلح صلح کلّ شیء من الانسان و إذا فسد فسد کل شیء من الانسان فقال هو القلب فقام داود فصعد المنبر فحمد اللّه تعالی و اثنی علیه ثم قال ان اللّه تعالی یامرنی ان استخلف علیکم سلیمان قال فضجت بنو اسرائیل و قالوا غلام حدث یستخلف علینا و فینا من هو افضل منه و اعلم فبلغ ذلک داود علیه السلام فدعا اسباط رؤساء بنی اسرائیل و قال لهم انه قد بلغنی مقالتکم فأرونی عصیّکم فایّ عصاه اثمرت فان صاحبها ولیّ هذا الامر بعدی قالوا قد رضینا فجاءوا بعصیهم فقال
ص:693
لهم داود لیکتب کل رجل منکم اسمه علی عصاه فکتبوا ثم جاء سلیمان بعصاه فکتب علیها اسمه ثم ادخلت بین العصیّ و اغلق علیها الباب و حرست رؤس اسباط بنی اسرائیل فلما اصبح صلّی بهم الغداة ثم اقبل ففتح فاخرج عصیّهم فاذا هی کما هی و عصا سلیمان قد اورقت و اثمرت قال فسلموا ذلک لداود علیه السلام فلما رای ذلک داود حمد اللّه و جعل سلیمان خلیفة ثم سار به فی بنی اسرائیل فقال ان هذا خلیفتی علیکم من بعدی و عبید اللّه کاشغری در کتاب نفائس العرائس که نسخه عتیقه آن پیش نظر فقیر حاضرست گفته قال ابو هریرة رضی اللّه عنه نزل کتاب من السّماء علی داود علیه السلام مختوم بخاتم من ذهب فیه ثلاث عشرة مسئلة و اوحی اللّه تعالی إلیه ان سل عنها ابنک سلیمان فان هو اخرجهنّ فهو الخلیفة بعدک فدعا داود علیه السلام بسبعین قسا و سبعین حبرا و اجلس سلیمان بین ایدیهم قال له یا بنی نزل کتاب من السّماء فیه مسائل و امرت ان أسألک عنهنّ فان اخرجتهن فانت الخلیفة من بعدی قال سلیمان یسئل نبی اللّه عما بدا له وَ ما تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللّهِ فقال داود علیه السّلام اخبرنی یا نبیّ ما اقرب الاشیاء و ما ابعد الاشیاء و ما آنس الاشیاء و ما اوحش الاشیاء و ما احسن الاشیاء و ما اقبح الاشیاء و ما اقل الاشیاء و ما اکثر الاشیاء و ما القائمان و ما المختلفان و ما المتباغضان و ما الامر الّذی إذا رکبه الرجل حمد آخره و ما الامر الّذی إذا رکبه الرجل ذم آخره قال سلیمان اما اقرب الاشیاء فالاخرة و اما ابعد الاشیاء فما فاتک من الدنیا و اما آنس الاشیاء فجسد فیه روح ناطق و اما اوحش الاشیاء فجسد بلا روح فامّا احسن الاشیاء فالایمان بعد الکفر و اما اقبح الاشیاء فالکفر بعد الایمان و اما اقل الاشیاء فالیقین و اما اکثر الاشیاء فالشک و امّا القائمان فالسّماء و الارض و امّا المختلفان فاللیل و النهار و امّا المتباغضان فالموت و الحیوة و اما الامر الذی إذا رکبه الرّجل حمد آخره فالحلم علی الغضب و اما الامر الّذی إذا رکب الرجل ذم آخره فالحدة علی الغضب قال ففکوا الخاتم فاذا هی المسائل سواء علی ما نزل من السّماء فقال القسیسون و الاحبار لا نرضی حتی نسأله عن مسئلة فان هو اخرجها فهو الخلیفة من بعدک قال سلوه فقال سلیمان سلونی وَ ما تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللّهِ فقالوا و ما الامر الّذی إذا صلح صلح کل شیء من الانسان و إذا افسد فسد منه کل شیء فقال هو القلب فقام داود علیه السلام و صعد المنبر و حمد اللّه تعالی و اثنی علیه ثم قال ان اللّه عز و جل امرنی ان استخلف علیکم سلیمان قال فضجت
ص:694
رؤس بنی اسرائیل من ذلک و قالوا غلام یحدث یستخلف علینا و فینا من هو اعلم و افضل منه فبلغ ذلک داود علیه السلام فدعا رؤس بنی اسرائیل فقال انه بلغنی مقالتکم فأرونی عصیّکم فایّ عصا اثرت فانّ صاحبها ولی هذا الامر بعدی فقالوا رضینا فجاءوا بعصیهم فقال لهم داود لیکتب کل اسمه ثم ادخلت بیتا و اغلق الباب و سدّ بالاقفال و حرسه رؤس اسباط بنی اسرائیل فلما اصبح صلّی بهم الغداة ثم اقبل ففتح الباب فاخرج عصیّهم کما هی و عصی سلیمان علیه السلام قد اورقت و اثمرت قالوا فسلموا ذلک لداود علیه السلام فلمّا رای ذلک داود جمل سلیمان خلیفة ثم ساریه فی بنی اسرائیل فقال ان هذا خلیفتی فیک من بعدی و از جمله ادله صریحه تعین اعلم برای خلافت و امامت و امارت و زعامت حدیثیست که ملا علی متقی در کنز العمال آورده و الفاظ آن این ست
من استعمل عاملا من المسلمین و هو یعلم ان فیهم اولی بذلک منه و اعلم بکتاب اللّه و سنة نبیّه فقد خان اللّه و رسوله و جمیع المسلمین م د عن ابن عباس و نیز ملا علی متقی در منتخب کنز العمال گفته
من استعمل عاملا من المسلمین و هو یعلم انّ فیهم اولی بذلک منه و اعلم بکتاب اللّه و سنة نبیّه فقد خان اللّه و رسوله و جمیع المسلمین (م د) عن ابن عباس ازین حدیث واضح و لائحست که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم ارشاد فرمود که هر که مقرر کند عاملی را از مسلمین در حالی که بداند که در مسلمین کسی هست که از ان عامل اولاست باین عمل و اعلمست بکتاب خدا و سنت نبی خدا پس بتحقیق که خیانت کرده است آن شخص خدا و رسول خدا و جمله مسلمین را و هر گاه بنص ارشاد هدایت بنیاد سرور عباد علیه و آله الامجاد آلاف السلام الی یوم المعاد در تولیت امارت جزئیه نصب عامل غیر اعلم با وجود عامل اعلم جائز نباشد و موجب خیانت خدا و رسول ص و جمله اهل اسلام گردد چگونه تجویز توان کرد که زعامت کبری و ریاست عظمی که خلافت و امامت عبارت از آنست با وجود اعلم بغیر اعلم خواهد رسید و نصب غیر اعلم برای این چنین منصب جلیل خطیر و مرقب رفیع اثیر بلا اشکال جائز و سائغ خواهد گردید و ازینجا بحمد اللّه تعالی بکمال اتضاح ساطع و لامع شد که کسانی که با وجود باب مدینه علم مثل ابو بکر را که جاهل اب و کلاله بل العلم المنصوب علی الجهالة بود برای نصب بر منصب خلافت تجویز کرده اند راه کمال نصب و انحراف و غیّ و اعناف پیموده و با فحش وجوه ارتکاب خیانت خدا و رسول و جمله اهل اسلام نموده اند و سَیَعْلَمُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ و از جملۀ دلائل این معنی که اعلمیت موجب خلافت
ص:695
می باشد اشعار بلاغت شعار حضرت عباس عم رسول صلّی اللّه علیه و آله ماهب القبول می باشد که آن را در وقتی که اهل سقیفه بیعت ابو بکر کرده بودند انشا نموده و در ان اشعار باعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام بر احق بودن آن جناب بخلافت استدلال فرموده چنانچه اخطب خوارزم در کتاب المناقب گفته قال العباس بن عبد المطلب یمدح علیّا علیه السلام حین بویع لابی بکر ما کنت احسب انّ الامر منحرف عن هاشم ثم منها عن أبی حسن أ لیس اوّل من صلی لقبلتکم و اعلم النّاس بالآثار و السنن و اقرب النّاس عهدا بالنبی و من جبریل عون له فی الغسل و الکفن من فیه ما فی جمیع الناس کلّهم و لیس فی النّاس ما فیه من الحسن ما ذا الّذی ردکم عنه فنعرفه ها ان بیعتکم من اول الفتن و بعضی از علما این اشعار را بعتبة بن أبی لهب نسبت داده اند چنانچه ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی در کتاب المختصر فی اخبار البشر گفته لمّا قبض اللّه نبیّه قال عمر بن الخطاب رضی اللّه عنه من قال ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم مات علوت راسه بسیفی هذا و انّما ارتفع الی السماء فقرأ ابو بکر وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ اَلرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ فرجع القوم الی قوله و بادروا سقیفة بنی ساعدة فبایع عمر أبا بکر رضی اللّه عنهما و انثال الناس علیه یبایعونه فی العشر الاوسط من ربیع الاوّل سنة احدی عشرة خلا جماعة من بنی هاشم و الزبیر و عتبة بن أبی لهب و خالد بن سعید بن العاص و المقداد بن عمرو و سلمان الفارسی و أبی ذر و عمار بن یاسر و البرأ بن عازب و ابیّ بن کعب و مالوا مع علیّ بن أبی طالب و قال فی ذلک عتبة بن أبی لهب ما کنت احسب انّ الامر منصرف عن هاشم ثم منهم عن أبی حسن عن اول النّاس ایمانا و سابقةو اعلم الناس بالقرآن و السنن و آخر النّاس عهدا بالنبیّ و من جبریل عون له فی الغسل و الکفن من فیه ما فیهم لا یمترون به و لیس فی القوم ما فیه من الحسن و مؤید این معنی آنست که زبیر بن بکار در کتاب الموفقیات علی ما نقل عنه گفته روی محمّد بن اسحاق ان أبا بکر لما بویع افتخرت تیم بن مرة قال و کان عامة المهاجرین و جلّ الانصار لا یشکون انّ علیّا هو صاحبها بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فقال الفضل بن عباس یا معشر قریش و خصوصا یا بنی تیم انکم انّما اخذتم الخلافة بالنبوّة و نحن اهلها دونکم و لو طلبنا هذا الامر الّذی نحن اهله لکانت کراهة النّاس لنا اعظم من کراهتهم لغیرنا حسدا منهم لنا و حقدا علینا و انا لنعلم ان عند صاحبنا عهدا هو ینتهی إلیه و قال بعض ولد أبی لهب بن عبد المطلب ما کنت احسب ان الامر متصرف عن هاشم
ثم منها عن أبی حسن أ لیس اوّل من صلّی لقبلتکم و اعلم النّاس بالقرآن و السنن
ص:696
و اقرب النّاس عهدا بالنبیّ و من
فیه من الحسن ما ذا الذی ردّهم عنه فنعلمه ها ان ذا غبنا من اعظم الغبن
و بعضی از اعلام مخالفین این اشعار را بخزیمه بن ثابت ذو الشهادتین منسوب کرده اند عبد الرحیم بن حسین العراقی در کتاب التقیید و الایضاح لما اطلق و اغلق من کتاب ابن الصلاح گفته و الصّحیح ان علیّا اول ذکر اسلم و حکی ابن عبد البر الاتفاق علیه کما سیاتی و قال ابن اسحاق فی السیرة اول من امن خدیجة ثم علی بن أبی طالب و کان اول ذکر آمن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و هو ابن عشر سنین ثم زید بن حارثة فکان اول ذکر اسلم بعد علی ثم ابو بکر فاظهر اسلامه الی آخر کلامه و ما فکرنا انه الصّحیح من ان علیا اول ذکر اسلم هو قول اکثر الصحابة أبی ذر و سلمان الفارسی و خباب بن الارت و خزیمة بن ثابت و زید بن ارقم و أبی ایوب الانصاری و المقداد بن الاسود و یعلی بن مرة و جابر بن عبد اللّه و أبی سعید الخدری و انس بن مالک و عفیف الکندی و انشد ابو عبد اللّه المرزبانی لخزیمة بن ثابت ما کنت
احسب هذا الامر منصرفا
النّاس بالفرقان و السنن
و نیز عبد الرحیم عراقی در شرح الفیة الحدیث گفته و القول الثانی اولهم اسلاما علی روی ذلک عن زید بن ارقم و أبی ذر و المقداد بن الاسود و أبی ایوب و انس بن مالک و یعلی بن مرة و عفیف الکندی و خزیمة بن ثابت و سلمان الفارسی و خباب بن الارت و جابر بن عبد اللّه و أبی سعید الخدری و انشد ابو عبد اللّه المرزبانی لخزیمة بن ثابت فی علی رضی اللّه عنهما أ لیس اول من
صلّی لقبلتهم و اعلم الناس بالفرقان و السنن
و محمد بن عبد الرحمن سخاوی در فتح المغیث شرح الفیة الحدیث گفته و قال بل اولهم اسلاما علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه
لقوله علی المنبر اللّهمّ لا اعرف عبدک قبلی غیر نبیک ثلث مرات لقد صلیت قبل ان یصلی الناس سبعا و سنده حسن و لقوله ممّا انشده القضاعی سبقتکم
الی الاسلام طرّا صغیرا ما بلغت او ان حلمی
و لما روی فی ذلک عن انس و جابر و خباب و خزیمة و زید بن ارقم و سلمان و ابن عباس ایضا و عفیف الکندی و معقل بن یسار و المقداد بن الاسود و یعلی بن مرة و أبی ایوب و أبی ذر و أبی رافع و أبی سعید الخدری فی آخرین منهم مسلم الملائی و انشد ابو عبد اللّه المرزبانی لخزیمة ما کنت احسب هذا الامر منصرفا عن هاشم ثم منها عن أبی حسن أ لیس اول من صلی لقبلتهم
و اعلم الناس بالفرقان و السنن و جمال الدین محدث شیرازی در روضة الاحباب در مبحث سبق اسلام جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و از خزیمة بن ثابت رضی اللّه عنه ابیات در مدح علی مرتضی کرم اللّه وجهه منقولست که مشیر باین معناست حیث قال
ص:697
ما کنت احسب هذا الامر منصرفا عن هاشم ثم منها عن أبی حسن أ لیس اول من صلی لقبلتهم
و اعلم بالناس بالفرقان و السنن
و محمد بن عبد الباقی زرقانی در شرح مواهب لدنیه گفته انشد المرزبانی لخزیمة فی علیّ أ لیس اول من صلی لقبلتکم و اعلم النّاس بالقرآن و السنن
و بعضی از علمای اهل خلاف حسان بن ثابت را قائل این اشعار می دانند چنانچه فخر رازی در مفاتیح الغیب در تفسیر آیه وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ گفته اجمع المسلمون علی ان ذلک السجود لیس سجود عبادة لان سجود العبادة لغیر اللّه کفر و الامر لا یرد بالکفر ثم اختلفوا بعد ذلک علی ثلثة اقوال الاول ان ذلک السجود کان للّه تعالی و آدم علیه السلام کان کالقبلة و من النّاس من طعن فی هذا القول من وجهین الاول انه لا یقال صلیت للقبلة بل یقال صلیت الی القبلة فلو کان آدم علیه السلام قبلة لذلک السجود لوجب ان یقال اسجدوا الی آدم فلما لم یرد الامر هکذا بل قیل اسجدوا لآدم علمنا ان آدم علیه السلام لم یکن قبلة الثانی ان ابلیس قال أ رایتک هذا الذی کرمت علی أی ان کونه مسجودا یدل علی أمّ اعظم حالا من السّاجد و لو کان قبلة لما حصلت هذه الدرجة بدلیل ان محمدا علیه الصّلوة و السّلام کان یصلی الی الکعبة و لم یلزم ان تکون الکعبة افضل من محمّد صلّی اللّه علیه و سلم و الجواب عن الاول انّه کما یجوز ان یقال صلیت الی القبلة جاز ان یقال صلیت للقبلة و الدلیل علیه القرآن و الشعر امّا القرآن فقوله تعالی أَقِمِ اَلصَّلاةَ لِدُلُوکِ اَلشَّمْسِ و الصّلاة للّه لا للدلوک فاذا جاز ذلک فلم لا یجوز ان یقال صلیت للقبلة مع ان الصلوة تکون للّه تعالی لا للقبلة و اما الشعر فقول حسان ما کنت اعرف ان الامر منصرف عن هاشم ثم منها
عن أبی الحسن أ لیس اول من صلی لقبلتکم و اعرف الناس بالقرآن و السنن
فقوله صلّی لقبلتکم نص علی المقصود و الجواب عن الثانی ان ابلیس شکی تکریمه و ذلک التکریم لا نسلم انه حصل مجرد تلک المسجودیة بل لعلّه حصل بذلک مع امور أخر فهذا ما فی القول الاول و نظام الدین نیسابوری در غرائب الفرقان بتفسیر آیه مذکوره گفته ثم ان المسلمین اجمعوا علی ان ذلک السجود لم یکن للعبادة لانه تعالی لا یامر بالکفر و العبادة لغیره کفر فزعم بعض ان السجود کان للّه تعالی و آدم کالقبلة فقوله اُسْجُدُوا لِآدَمَ مثل قولک صل للقبلة قال حسان بن ثابت ما کنت اعرف ان الامر
منصرف
و بیضاوی در تفسیر آیه مذکوره گفته امرهم بالسجود تذللا لما راو فیه من عظیم قدرته و باهر آیاته و شکرا لما انعم علیهم بواسطته فاللام فیه کاللام فی قول حسان أ لیس اول من صلّی لقبلتکم و اعرف الناس بالقرآن و السنن
و ملا عصام در حاشیة تفسیر بیضاوی گفته قوله أ لیس اول من صلّی
لقبلتکم
قاله فی شان امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب رضی اللّه عنه مدعیا ان الخلافة حقه و اوله ما کنت اعلم أی اعرف ان الامر
ص:698
منصرف یعنی الخلافة عن هاشم ثم منها عن أبی حسن یعنی ثمّ ابعد من ذلک ان ینصرف من هذه القبیلة عن أبی الحسن کنیته علیّ رض ما فیه ما فیهم من کل صالحة و لیس فی کلهم ما فیه من حسن یعنی ارید بابی الحسن من فیه ما فی الاصحاب او فی هاشم من کلّ خصلة صالحة و لیس فی کلّهم ما فیه من خلق حسن أ لیس اوّل من صلّی لقبلتکم أی اول المسلمین و اعرف الناس بالقرآن و السّنن فاللام فی لقبلتکم بمعنی الجانب و بعضی از کبار مخالفین اشعار را بابو سفیان بن حرب نسبت می نمایند چنانچه ابو جعفر محمد بن عبد اللّه اسکافی در نقض کتاب العثمانیة جاحظ در بیان سبق اسلام جناب امیر المؤمنین علیه السلام علی ما نقل عنه گفته و امّا الاشعار المرویّة فمعروفة کثیرة منتشرة فمنها قول عبد اللّه بن أبی سفیان بن الحارث بن عبد المطلب مجیبا للولید بن عقبة بن أبی معیط و انّ ولیّ الامر بعد محمّد ص و علیّ ع
من صلّی و من لان جانبه
و قال خزیمة بن ثابت وصیّ رسول اللّه من دون اهله و فارسه
مذ کان فی سالف الزّمن و اوّل من صلّی من النّاس کلّهم سوی خیرة النسوان و اللّه ذو منن
و قال ابو سفیان بن حرب بن أمیّة بن عبد شمس حین بویع ابو بکر ما کنت احسب انّ الامر منصرف* عن هاشم ثم منها عن أبی حسن*أ لیس اوّل من صلّی لقبلتهم*و اعلم النّاس بالاحکام و السنن* و قال ابو الاسود الدؤلی یهدد طلحة و الزّبیر و ان علیّا لکم مصحر*یماثله الاسد الاسود* اما انه اول العابدین*بمکة و اللّه لا یعبد*و قال سعید بن قیس الهمدانی یرتجز بصفین هذا علیّ ع و ابن عم المصطفی*اول من اجابه فیما روی*هو الامام لا یبالی من غوی*و قال زفر بن یزید بن حذیفة الاسدی فحوطوا علیا و الضرورة فانّه*وصی و فی الاسلام اول اول*و ان تخذلوه و الحوادث جمة*فلیس لکم عن ارضکم متحول*و الاشعار کالاخبار إذا امتنع فی مجیء القبیلتین التواطی و الاتفاق کان ورودهما حجّة و از جمله غرائب مطربه اولی الاحلام و عجائب مغربه مناسبه این مقام خبر تمنای حضرت خلیفه ثانیست استخلاف معاذ بن جبل را بزعم این معنی که معاذ اللّه جناب رسالتمآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم فرموده است که معاد روز قیامت پیش علما خواهد بود باندازه انداختن سنگی و این خبر طریف را اکابر محدثین اعلام و اماثل حفاظ فخام سنیه بالفاظ مختلفه روایت کرده اند ابو عبد اللّه محمد بن سعد بن منیع الزهری البصری کاتب الواقدی در طبقات گفته اخبرنا یزید بن هارون انا سعید بن أبی عروبة
ص:699
سمعت شهر بن حوشب یقول قال عمر بن الخطاب لو ادرکت معاذ بن جبل فاستخلفته فسالنی عنه ربی لقلت ربی
سمعت نبیک یقول ان العلماء إذا اجتمعوا یوم القیمة کان معاذ بن جبل بن ایدیهم بقذفة حجر و احمد بن حنبل در مسند خود گفته ثنا ابو المغیرة و عصام بن خالد قالا ثنا صفوان عن شریح بن عبیدة و راشد بن سعد و غیرهما قالوا لمّا بلغ عمر بن الخطاب رضی اللّه عنه سرغ حدث انّ بالشام وباء شدیدا قال بلغنی ان شدّة الوباء فی الشام فقلت ان ادرکنی اجلی و ابو عبیدة بن الجراح حی استخلفته فان سالنی اللّه لم استخلفته علی امّة محمّد صلّی اللّه علیه و سلم قلت
انی سمعت رسولک صلّی اللّه علیه و سلم یقول ان لکلّ نبی امینا و امینی ابو عبیدة بن الجراح فانکر القوم ذلک و قالوا ما بال علیا قریش یعنون بنی فهر ثم قال فان ادرکنی اجلی و قد توفی ابو عبیدة استخلفت معاذ بن جبل فان سالنی ربّی عز و جلّ لم استخلفته قلت سمعت رسولک صلّی اللّه علیه و سلم یقول انه یحشر یوم القیمة بین یدی العلماء نبذة و ابو محمد عبد اللّه بن مسلم بن قتیبة الدینوری در کتاب الامامة و السیاسة گفته ثمّ انّ المهاجرین دخلوا علی عمر و هو فی الموت من جراحته تلک و قالوا یا امیر المؤمنین استخلف علینا قال و اللّه لا احملکم حیّا و میّتا ثم قال ان استخلف فقد استخلف من هو خیر منی یعنی أبا بکر و ان ادع فقد ودع من هو خیر منّی یعنی النبیّ علیه السلام فقالوا جزاک اللّه خیرا یا امیر المؤمنین فقال ما شاء اللّه راغبا راهبا وددت انی أنجو منها لا لی و لا علی فلما احس الموت قال لابنه اذهب الی عائشة و اقرأها منی السّلام و استاذنها ان اقبر فی بیتها مع رسول اللّه و مع أبی بکر فاتاها عبد اللّه بن عمر فاعلمها فقالت نعم و کرامة ثم قالت یا بنی ابلغ عمر سلامی و قال له لا تدع امّة محمّد بلا راع استخلف علیهم و لا تدعهم بعدک هملا فانی اخشی علیهم الفتنة فاتاه عبد اللّه فاعلمه فقال و من تامرنی ان استخلف لو ادرکت ابا عبیدة بن الجراح حیّا باقیا استخلفته و ولّیته فاذا قدمت علی ربی فسالنی فقال لی من ولّیت علی امّة محمّد ص قلت أی ربی
سمعت عبدک و نبیّک یقول لکلّ امة امین و ان امین هذه الامّة ابو عبیدة بن الجراح و لو ادرکت معاذ بن جبل ولّیته فاذا قدمت علی ربّی فسئلنی من ولّیت علی امّة محمّد ص قلت أی ربّ
سمعت عبدک و نبیّک یقول انّ معاذ بن جبل یاتی بین یدی العلماء یوم القیمة برتوة و ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصفهانی در حلیة الأولیاء گفته حدثنا ابو حامد بن جبلة نا محمد بن اسحاق نا محمود بن خداش نا مروان بن معاویة نا سعید بن أبی عروبة عن شهر بن حوشب قال
ص:700
قال عمر بن الخطاب لو استخلفت معاذ بن جبل فسالنی عنه ربّی عز و جل ما حملک علی ذلک لقلت
سمعت نبیک صلّی اللّه علیه و سلم یقول ان العلماء إذا حضروا ربهم کان بین ایدیهم رتوة بحجر الرتوة المنزلة و ابن حجر عسقلانی در فتح الباری گفته اخرج احمد عن عمر بسند رجاله ثقات انه قال ان ادرکنی اجلی و ابو عبیدة حیّ استخلفته فذکر الحدیث و فیه قال ان ادرکنی جلی و قد مات ابو عبیدة استخلفت معاذ بن جبل و ملا علی متقی در کنز العمال گفته عن شهر بن حوشب قال قال عمر بن الخطاب لو استخلفت سالما مولی أبی حذیفة فسالنی ربی ما حملک علی ذلک لقلت یا رب
سمعت نبیّک صلی اللّه علیه و سلم یقول انه یحبّ اللّه حقّا من قلبه و لو استخلفت معاذ بن جبل فسالنی ربّی ما حملک علی ذلک لقلت
سمعت نبیّک صلّی اللّه علیه و سلم یقول ان العلماء إذا حضروا ربّهم کان معاذ بن جبل بین ایدیهم رتوة بحجر حل أی رواه ابو نعیم فی کتاب حلیة الاولیاء ازین عبارات ظاهرست که حضرت خلیفه ثانی با آن همه بالاخوانی ارشاد می کردند که اگر من دریافت می کردم معاذ بن جبل را و استخلاف او می کردم پس سؤال می کرد از من پروردگار من که چه چیز ترا بر این امر باعث شد هر آینه می گفتم که شنیدم نبی ترا که می گفت بدرستی که علما هر گاه حاضر می شوند پیش پروردگار خود خواهد بود معاذ پیش ایشان بقدر پرتاب یک سنگ و این افادۀ حضرت خلافت مآب دلیل واضح و برهان لائح برانست که رجحان و تقدم یکی از اهل علم بر دیگران دلیل استحقاق خلافتست و بحدی کافی و وافی درین مقصودست که موجب برائت ذمه مستخلف می گردد پس بعد ازین در افضلیت اعلم و احقیت او بخلافت و امامت ریبی ورزیدن در حقیقت داد تسفیه و تجهیل حضرت خلافت مآب دادن و کمال تحمیق و تضلیل آن والا نصاب آغاز نهادنست مقام کمال عجبست که حضرت خلافت مآب مجرد تقدم معاذ را بر علما بقدر پرتاب سنگی بحسب زعم خود دلیل صحت استخلاف او بر امت جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله الاطیاب می گردانند و آن را برای جواب و سؤال رب الارباب و فراغ از مؤاخذه و دار و گیر روز حساب کافی و وافی می دانند و این فضیلت مزعومی معاذ چنان در کاخ دماغ شان جاگزین گردیده که نگاهی بموانع عدیده استحقاق خلافت که در معاذ متحققست و از جمله آن غیر قرشی بودن او نیز می باشد نمی کنند و بناء مرصوص خبر الائمة من قریش را که روز سقیفه مستمسک و معوّل حضرت اوّل بود بمعول مقول خود می کنند و مخاطب ما چنان در گرداب جحود و انکار و ورطۀ الطاط و اضمار سر فرو برده است که حدیث مدینة العلم را نیز دلیل خلافت جناب امیر المؤمنین علیه السلام نمی انگارد و با وصف تنبیهات مکرره و توجیهات محرره اهل حقّ درین باب رو بسوی اذعان صدق و صواب نمی آرد و غالب این ست که اگر مخاطب شرف حضوری جد امجد
ص:701
خود در وقت تمنای استخلاف معاذ و اظهار این احتجاج ساقط النفاذ در می یافت لابد در وادی تعبیر و تندید آن فرد وحید نیز می شتافت
قوله با وصف آنکه ان شرط یا زیاده از ان شرط در دیگران هم بروایت اهل سنت ثابت شده باشد اقول مخاطب کثیر العثار درین گفتار سراسر خسار داد خلاعت و جلاعت داده ادعای باطل ثبوت شرط علم در شیوخ فاقدین حلم خود اغاز نهاده و بمزید تنطع و تشدق و تعنت و تفهیق در پی اثبات زیادت از ان شرط فتاده ابواب صنوف تندید و تعییر و تعنیف و تشویر بروی خویش گشاده و کسانی که خطی از تتبع آثار و تفحص اخبار برداشته اند و اتباع حق و اقتفای صدق را داب و دیدن خود انگاشته بخوبی می دانند که شیوخ مخاطب در جهل و نادانی معروف اقاصی و ادانی و در ضلالت و حیرانی هر واحد از ایشان معدوم النظیر و لا ثانیست و هرگز هرگز در ذوات بدیعة السماتشان شرط علم بهیچوجه ثابت نشده فضلا عن الزیادة علیه و ادعای ثبوت این معنی در در ذوات شان خصوصا بمقابله ذات قدسی صفات جناب امیر المؤمنین علیه السلام چنانست که کسی ظلمت را با نور قیاس نماید بلکه بمفاد شر العمی عمی القلب بادعای مزیت آن بر نور در اظهار سفاهت و بلاهت خود افزاید و بحمد اللّه دلائل ساطعه باهره و براهین قاطعه قاهره این مطلوب و مرام علمای اهل حقّ کرام در کتب مبسوطه مناظره و کلام خصوصا والد ماجد علام اعلی اللّه درجته فی دار السّلام در تشیید المطاعن بشرح و بسط تمام تحریر فرموده اند من شاء فلیراجع و چون نهایت بعد حضرات خلفای ثلاثه از ساحت علم و کمال و غایت سقوطشان؟ ؟ ؟ در وهده؟ ؟ ؟ چهل قائد الی الضلال و الاضلال بسبب اقصای انجلا و سفور و منتهای اتضاح و ظهور قابل ستر و کتمان نبود لهذا اهل سنت در امام علم بجمیع احکام دین بالفعل شرط نمی دانند بلکه جمهور ایشان بر اشتراط اجتهاد در امام اکتفا کرده اند و بعضی از اهل سنت حقیقت حال شیوخ ثلاثه خود را زیاده تر پیش نظر داشته بمزید فهم و فراست اجتهاد را نیز شرط ندانسته اند و برای امام تجویز کرده اند که مثل عامّه مقلدین در امور دین کاربند استفتا از مجتهدین شده باشد چنانچه تفتازانی در شرح مقاصد در ذکر شروط امام گفته و زاد الجمهور اشتراط ان یکون شجاعا لئلا یجبن عن اقامة الحدود و مقاومة الخصوم مجتهدا فی الاصول و الفروع لیتمکّن من القیام بامر الدین إذا رای فی تدبیر الامور لئلا یخبط فی سیاسة الجمهور و لم یشترطها بعضهم لندرة اجتماعها فی الشخص و جواز الاکتفاء فیها بالاستعانة من الغیر بان یفوض امر الحروب و مباشرة الخطوب الی الشجعان و یستفتی المجتهدین فی امور الدین و یستشیر اصحاب الآراء الصّائبة فی امور الملک و فاضل معاصر مولوی صدیق حسن خان در اکلیل الکرامه فی تبیان الامامة در ذکر شروط امام گفته و منها کونه مجتهدا و هذا من اهم الامور و اقدمها لان المقصود من نصب الائمّة هو تنفیذ احکام اللّه عز و جلّ و جهاد اعداء
ص:702
الاسلام و حفظ البیضة الاسلامیة و دفع من ارادها بمکر و الاخذ علی ید الظالم و انصاف المظلوم و تامین السبل و اخذ الحقوق الواجبة علی ما اقتضاه الشرع و وضعها فی مواضعها الشرعیة فاذا لم یکن له من العلم ما یهتدی به الی الحقّ خبط خبط عشواء و لا سیّما إذا کان یباشر الاحکام الشرعیة بنفسه و یورد و یصدر فمن بایعه المسلمون و قام بهذه الامور فقد تحمل اعباء الامامة فان انضم له الی هذه الامامة کونه اماما فی العلم مجتهدا مطلقا فی مسائله فلا شک و لا ریب انّه انهض من الامام الّذی لم یبلغ رتبة الاجتهاد لانه یورد الامور و یصدرها عن علم و لکن لا دلیل یدلّ علی انه لا یولّی الامر الاّ من کان بهذه المنزلة من الکمال و فی هذه الغایة القصوی من محاسن الخصال و لیس النزاع فی الاکمل و لا فی الافضل بل النزاع فیمن یصلح لتولی هذا المنصب و من قام بتلک الامور و نهض بها فهو المراد من الامامة و المراد بالامام نعم علیه ان ینتخب من العلماء المبرزین و المجتهدین المحققین من یشاوره فی الامور و یجریها علی ما ورد به الشرع و یدیر رحی الشریعة المطهرة علیه بعد ان یصح له سعة علمه و قوة عدالته و تصلبه فی امر الدین فیجعل الخصومات الی اهل هذه الطبقة فما حکموا به کان علیه انفاذه و ما امروا به فعله و إذا لم یعرف ذلک بنفسه فعلیه اخفاء السؤال من اهل العلم علی اختلاف انواعهم فلا بد یحصل له من ذلک ما یطمئن إلیه کیف و معرفة اهل هذه الطبقة لا یخفی علی العقلاء الذین لا نصیب لهم من العلم فانّه لا بد ان یرفع اللّه بهم من الصّیت و الشهرة ما یعرف النّاس انهم الطبقة العالیة من جنس اهل العلم و لیس للامام إذا لم یکن مجتهدا ان یستبد بما یتعلق بامور الدین و یدخل نفسه فی فصل الخصومات و الحکم بین النّاس فیما ینوبهم لان ذلک لا یکون الا من مجتهد کما فی القضاء و الحاصل انه لا دلیل فی المقام یوجب علینا اشتراط اجتهاد الائمّة حتی یجب إلیه المصیر و لا اجماع حتّی یکون التعویل علیه و لیس فی المقام الاّ مجرد المجادلة بمباحث راجعة الی الرای البحت کما یعرف ذلک من یعرفه و ما اهون مثلها علی المحققین من علماء المتقیدین بالدلیل المحکمین للشرع
قوله مثل ما صبّ اللّه شیئا فی صدری الاّ و صببته فی صدر أبی بکر
اقول بر ارباب نقد و عبور و خبرت و عثور در کمال وضوح و ظهور و سطوع و سفورست که مخاطب ذی شعور در احتجاج باین کذب و زور مرتکب کمال تجاسر محظور و مرتبک نهایت تجری محذور گردیده بذکر چنین هزل فضول و هذر نامعقول
ص:703
و قول مرذول و کلام مدخول و خطل معلول و تهجم ضلالت مشمول و تقول خرافت شمول کمال لوم اصحاب حلوم و عقول و اقصای عذل ناقدین ماثور و منقول برای خود خریده بالجمله احتجاج باین افترای مفتعل و استدلال باین بهتان مبتذل باطلست بوجوه عدیده اول آنکه اختلاق و افتعال و تفصم و انحلال این مقال ضلالت اشتمال ببداهت عقل واضح و لائحست زیرا که محصول و مفاد آن مساوات ابو بکرست با جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله الاطیاب در جمیع علوم آن جناب و هذا ممّا یقطع ببطلانه کل شیخ و شاب من غیر شک و لا ارتیاب پس نباید که هیچ یکی از فریقین در بطلان آن ریبی داشته باشد و بذکر این چنین کلام خرافت التیام گونه دین و ایمان خود خراشد دوم آنکه این تقول فاسد النظام دلالت صریحه دارد بر آنکه ابو بکر حامل جمله علوم جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم بوده و این معنی نزد هیچ عاقلی راست نمی آید زیرا که غوایت و ضلالت و خرق و جهالت ابو بکر اظهر من الشمس و ابین من الامسست و شطری از تفاصیل آن در کتاب مستطاب تشیید المطاعن تصنیف والد ماجد علامه اعلی اللّه مقامه فی دار الکرامة سمت تبیین یافته و بر ناظر و متامل آن در کمال وضوح و ظهور می باشد که ابو بکر را بسیاری از علوم دین و معارف یقین و آیات قرآن مبین و الفاظ کلام رب العالمین و مسائل شریعت غراء جناب سید المرسلین و احکام ملت بیضاء حضرت خاتم النبیین صلّی اللّه علیه و آله الاکملین معلوم نبود و در مقامات بسیار و واقعات بی شمار از فرط جهالت خود عاجز آمده از دیگران سؤال می کرد و با این همه تکدی و تکفف نیز بیش از بیش خطا و خطل و عثار و زلل او بر همگنان منجلی گردیده و نهایت عجز و نادانی و تحیر و سرگردانی او در فهم کلام ربانی و درک احکام یزدانی بحسب اعتراف خودش به سر حد کمال ظهور و اتضاح مورث خزی و افتضاح رسیده پس بعد ازین اتباع شاهصاحب نمی توانند که در صدد تصدیق تقول باطل
ما صبّ اللّه فی صدری شیئا الاّ و صببته فی صدر أبی بکر برایند و ابو بکر را حامل جمله علوم جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم وانمایند بار إلها مگر آنکه از سر کمال عجز دست پاچه شده ادعا فرمایند که جهالت ابو بکر از معارف دینیه و مسائل شرعیه و احکام ربانیه و آیات قرآنیه منافی این کذب و زور نیست چه ما التزام می نمائیم که آنچه ابو بکر نمی دانست جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم نیز از ان جاهل بود پس جمله
ما صبّ اللّه فی صدری شیئا الاّ و صببته فی صدر أبی بکر بجای خود درست بوده باشد و صدور این کلام جالب ملام که هادم اساس اسلامست از اولیای شاهصاحب مستبعد نیست زیرا که خود شاهصاحب در جواب طعن قرطاس بسبب حمایت خلیفه ثانی وحی بودن جمیع
ص:704
اقوال جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم را نعوذ باللّه من ذلک باطل دانسته و در ابطال آن بزعم خود کمال دراز نفسی را کارفرما شده اند سوم آنکه ابو الفرج ابن الجوزی کمال وهن و هوان و فساد و بطلان این افترای صریح بکلام وثیق صحیح خود واضح و لائح فرموده چنانچه در کتاب الموضوعات که نسخه عتیقه آن پیش احقر البریات حاضر و موجودست بعد ذکر نبذی از احادیث موضوعه در شان ابو بکر و قدح و جرح آن مذکور و مسرود ست قال المصنف و قد ترکت احادیث کثیرة یروونها فی فضل أبی بکر فیها صحیح المعنی لکنه لا یثبت منقولا و منها ما لیس بشیء و ما ازال اسمع العوام یقولون
عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی آله و سلم انّه قال ما صبّ اللّه فی صدری شیئا الاّ و صببته فی صدر أبی بکر و إذا اشتقت الی الجنّة قبلت شیبة أبی بکر و کنت انا و ابو بکر کفرسی رهان سبقته فاتبعنی و لو سبقنی لاتبعته فی اشیاء ما راینا لها اثرا لا فی الصّحیح و لا فی الموضوع و لا فائدة فی الاطالة بمثل هذه الاشیاء ازین عبارت سراسر بشارت بر ارباب خبرت و بصارت واضح و لائحست که ابن الجوزی افترای بی اصل ما صب اللّه را چنان باطل و مضمحل دانسته که اوّلا آن را قابل افراد بالقدح ندیده بر سر کمال تهجین و توهین آن رسیده و ثانیا آن را در زمره تقولات عوام کالانعام و مفتریات زرافه طغام اغثام که اتباع هر ناعق و اشیاع هر ناهق می باشند گنجانیده وضوح بطلان و هوان آن باقصی المراتب رسانیده و ثالثا آن را داخل اکاذیبی وانموده که هیچ اثری از آن یافته نمی شود نه در صحیح و نه در موضوع و ازینجا بنهایت مهانت و فساد و انخرام وانهد او این زور شنیع و کذب فظیع باید رسید و اقصای اتضاح خواری این بهت صراح باید دید رابعا بافاده این معنی که اطالت کلام بامثال این اشیا فائده ندارد این افترای پر ضلال را عرضه نهایت تطمیس و اخمال ساخته باظهار اقصای اختلال و اهمال آن پرداخته و بعد این افادات متینه و اجادات رزینه ابن الجوزی اولیای شاهصاحب را چاره کار باقی نمی ماند جز آنکه باعتراف موضوعیت این باطل مهین تن در دهند و برای انقیاد و اذعان ببطلان این تقول مستبین گردن نهند وا عجباه شاهصاحب از راه کمال حروریت و عناد و شحناء و لداد مثل حدیث مدینة العلم را که بنای محکم و اساس مبرم آن بحدی متین افتاده که جمله شیاطین جن و انس وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً مثلوم نمی توانند کرد و حصن حصین و سد رصین آن را یاجوج و ماجوج تمامی معاندین دین و کل معادین آل حضرت خاتم المرسلین صلّی اللّه علیه و آله اجمعین هم رخنه نتوانند زد بزعم باطل خود می خواهند که باطل و موضوع و مجعول و مصنوع وانمایند و برای اثبات این زعم فاسد و رجم کاسد بذکر نمودن ابن الجوزی آن را در موضوعات تمسک می فرمایند و اصلا اعتنائی
ص:705
بتوهین و تهجین کلام او که اکابر اعلام سنیه متکفل آن شده اند نمی کنند و بنای انصاف بمعاول اعتساف بی محابا می کنند و باز از راه کمال غفلت یا تغافل و جهل یا تجاهل بمقابله همین حدیث مدینة العلم فریه باطله ما صب اللّه را مذکور می سازند و در باب این افترای صریح و کذب فضیح بکلمات نصیحه و اقوال صریحه همین ابن الجوزی نظری نمی اندازند و هذا ممّا لا یکاد یقضی منه العجب الی آخر الابد و کم مثلها للمخاطب المتعود للاود و اللدد چهارم آنکه حسین بن عبد اللّه بن محمد الطیبی در خلاصه تصریح بوضع این افترای باطل نموده بتحقیق رشیق خود آن را موهون و مضمحل فرموده چنانچه انشاء اللّه تعالی در ما بعد عبارت تذکرة الموضوعات محمد طاهر فتنی و فوائد مجموعه شوکانی واضح و لائح خواهد شد و علامه طیبی از اکابر محققین نقاد و افاخم منقدین امجاد نزد سنیه ست ولی الدین محمد بن عبد اللّه الخطیب التبریزی در آخر رجال مشکاة گفته و فرغت من هذه تصنیفا یوم الجمعة عشرین رجب الحرام الفرد سنة اربعین و سبعمائة من جمعه و تهذیبه و تشذیبه و انا اضعف العباد الراجی عفو اللّه تعالی و غفرانه محمّد بن عبد اللّه الخطیب بن محمّد بمعاونة شیخی و مولای سلطان المفسرین و امام المحققین شرف الملة و الدین حجة اللّه علی المسلمین الحسین بن عبد اللّه بن محمّد الطیبی متعهم اللّه بطول بقائه ثم عرضته علیه کما عرضت المشکوة فاستحسنه کما استحسنها و استجاده کما استجادها و لحمد لله رب العالمین و الصلوة و السّلام علی محمّد و اله و اصحابه اجمعین و ابن حجر عسقلانی در درر کامنه گفته الحسین بن محمّد بن عبد اللّه الطیبی الامام المشهور صاحب شرح المشکاة و غیره قرأت بخط بعض الفضلاء کان ذا ثروة من الارث و التجارة فلم یزل ینفق ذلک فی وجوه الخیرات الی ان کان فی آخر عمره فقیرا قال و کان کریما متواضعا حسن المعتقد شدید الرد علی الفلاسفة و المبتدعة مظهر فضائحهم مع استیلائهم فی بلاد المسلمین حینئذ شدید الحبّ للّه و رسوله کثیر الحیاء ملازما لاشغال الطلبة فی العلوم الاسلامیة بغیر طمع بل یجدیهم و یعینه و یعیر الکتب النفیسة لاهل بلدة و غیرهم من اهل البلدان من یعرف و من لا یعرف محبّا لمن عرف منه تعظیم الشریعة مقبلا علی نشر العلم آیة فی استخراج الدقائق من القرآن و السّنن شرح الکشاف شرحا کبیرا و اجاب عمّا خالف مذهب السنة احسن جواب یعرف فضله من طالعه و صنف فی المعانی و البیان و التبیان و شرحه و امر بعض تلامذته باختصار المصابیح علی طریقة نهجها له و سماه المشکاة و شرحها هو شرحا حافلا ثم شرع فی جمع کتاب فی التفسیر و عقد مجلسا عظیما القراءة کتاب البخاری فکان یشغل فی التفسیر من بکرة الی الظّهر
ص:706
و من ثم الی العصر لاسماع البخاری الی ان کان یوم مات فرغ من وظیفة التفسیر و توجه الی مجلس الحدیث فدخل مسجدا عند بیته فصلی النافلة قاعدا و جلس ینتظر الاقامة للفریضة فقضی نحبه متوجها الی القبلة و ذلک یوم الثلثاء ثالث عشری شعبان سنة 743 و جلال الدین سیوطی در بغیة الوعاة گفته الحسن بن محمّد بن عبد اللّه الطیبی بکسر الطاء الامام المشهور العلامة فی المعقول و العربیّة و المعانی و البیان قال ابن حجر کان آیة فی استخراج الدقائق من القرآن و السنن مقبلا علی نشر العلم متواضعا حسن المعتقد شدید الردّ علی الفلاسفة و المبتدعة مظهرا فضائحهم مع استیلائهم حینئذ شدید الحبّ للّه و رسوله کثیر الحیاء ملازما لاشغال الطلبة فی العلوم الاسلامیة من غیر طمع بل یخدمهم و یعینهم و یعیر الکتب النفیسة لاهل بلدة و غیرهم من یعرف و من لا یعرف محبا لمن عرف منه تعظیم الشریعة و کان ذا ثروة من الارث و التجارة فلم یزل ینفقه فی وجوه الخیرات حتّی صار فی آخر عمره فقیرا صنف شرح الکشاف التفسیر التبیان فی المعانی و البیان شرحه شرح المشکاة و کان یشغل فی التفسیر من بکرة الی الظّهر و من ثم الی العصر فی الحدیث الی یوم مات فاته لمّا فرغ من وظیفة التفسیر توجّه الی مجلس الحدیث فصلی النافلة و جلس ینتظر الاقامة للفریضة فقضی نحبه متوجها الی القبلة و ذلک یوم الثلثاء ثالث عشری شعبان سنة ثلاث و اربعین و سبعمائة قلت ذکر فی شرحه علی الکشاف انه اخذ عن أبی حفص السهروردی و انه قبیل الشروع فی هذا شرح رأی النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فی النوم و قد ناوله قدحا من اللبن فشرب منه پنجم آنکه محمد بن أبی بکر بن ایوب بن سعید بن جریر المعروف بابن قیم الجوزیة الحنبلی تصریح صریح بموضوع بودن این زور مفتعل نموده باظهار این معنی که آن را جهله منتسبین الی السنه وضع نموده کمال سقوط آن از درجه اعتبار بر اهل احلام و ابصار واضح و آشکار فرموده کما ستقف علیه عنقریب ان شاء اللّه تعالی و ابن القیم از احبار کبار و اعلام عظیمی المقدار نزد سنیه می باشد جلال الدین سیوطی در بغیة الوعاة گفته محمّد بن أبی بکر بن ایوب بن سعید بن جریر الشمس ابن فیم الجوزیة الحنبلی العلامة ولد فی سابع صفر سنة احدی و تسعین و ستمائة و قراء العربیة علی المجد التونسی و ابن أبی الفتح البعلی و الفقه و الفرائض علی ابن تیمیة و الاصلین علیه و علی الصفی الهندی و سمع الحدیث من التقی سلیمان و أبی بکر بن عبد الدائم و أبی نصر بن الشیرازی و عیسی المطعم و غیرهم و صنف و ناظر و اجتهد و صار من الائمة الکبار فی التفسیر و الحدیث و الفروع و الاصلین و العربیة و له من التصانیف زاد المعاد مفتاح دار السعادة
ص:707
مهذب سنن أبی داود سفر النجدین بین رفع الیدین فی الصلاة معالم الموقعین عن ربّ العالمین الکافیة و الشافیة نظم الرسالة الجلیة فی الطّریقة الحمدیة تفسیر الفاتحة اسماء القرآن الروح بیان الاستدلال علی بطلان محلل السّباق و النضال جلاء الافهام فی حکمة الصلوة و السلام علی خیر الانام معانی الادوات و الحروف بدائع الفوائد مجلدان و هو کثیر الفوائد اکثره مسائل نحویة مات فی رجب سنة احدی و خمسین و سبعمائة ششم آنکه مجد الدین محمد بن یعقوب بن محمد بن ابراهیم الشیرازی الفیروزآبادی در کتاب سفر السعادة داد اظهار کمال سخافت و هوان این زور واضح و عیان داده نهایت سماجت و بطلان آن فراروی ارباب اعیان نهاده چنانچه در خاتمه کتاب مذکور گفته و در باب فضائل أبی بکر صدّیق رضی اللّه عنه آنچه مشهورترست از موضوعات
حدیث ان اللّه یتجلی یوم القیامة للنّاس عامة و لابی بکر خاصة
و حدیث ما صب اللّه فی صدری شیئا الاّ و صببته فی صدر أبی بکر
و حدیث کان رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم إذا اشتاق الی الجنّة قبل شیبة
و حدیث انا و ابو بکر کفرسی رهان
و حدیث ان اللّه تعالی لما اختار الارواح اختار روح أبی بکر و امثال این از مفتریاتیست که بطلان ان ببداهت عقل معلومست انتهی پس بحیرتم که چسان جناب شاهصاحب چنین خرافت ظاهره و فریه باهره را که علما و محققین شان قطعا و حتما آن را موضوع گفته و بطلان آن را ببداهت عقل معلوم کرده اند از احادیث معتمده دانستند و از روایات ثابته اهل سنت شمردند و بمزید حسن فهم و بعد از وهم بمقابله اهل حق ذکر کردند و اثبات کمال علم برای أبی بکر بان خواستند انّ هذا لعمری من افظع الفظائع و اشنع الشنائع و انکر البدائع و افجر الصنائع هفتم آنکه محمد طاهر گجراتی نیز مفتعل و منحول بودن این افترای قبیح بتصریح صریح واضح فرموده مصنوعیت و موضوعیت ان از خلاصه نقل نموده چنانچه در تذکرة الموضوعات گفته فی الخلاصة
ما صب اللّه فی صدری شیئا الاّ و صببته فی صدر أبی بکر موضوع هشتم آنکه ملا علی قاری نیز این تقول مهین را باطل مستبین ظاهر ساخته علم کمال تهجین و توهین آن برای ناظرین متبینین افراخته چنانچه در رساله موضوعات کبری نقلا عن ابن القیم گفته و مما وضعه جهلة المنتسبین الی السّنة
فی فضل الصدیق حدیث ان اللّه ینجلی للنّاس عامة یوم القیمة و لابی بکر خاصة
و حدیث ما صبّ اللّه فی صدری شیئا الا صببته فی صدر أبی بکر
و حدیث کان إذا اشتاق الی الجنّة قبل شیبة أبی بکر
و حدیث انا و ابو بکر کفرسی رهان
و حدیث ان اللّه لما اختار الارواح اختار روح أبی بکر
ص:708
و حدیث عمر کان رسول اللّه علیه السلام و أبی بکر یتحدثان و کنت کالزنجی بینهما
و حدیث لو حدثتکم بفضائل عمر عمر نوح فی قومه ما فنیت و ان عمر حسنة من حسنات أبی بکر
و حدیث ما سبقکم أبی بکر بکثرة صوم و لا صلاة و انما سبقکم بشیء وقر فی صدره و هذا من کلام أبی بکر بن عیاش ازین عبارت ظاهرست که
حدیث ما صب اللّه از جمله موضوعاتیست که جهله منتسبین الی السنه در فضل ابو بکر آن را وضع نموده اند پس محل کمال استعجابست که شاهصاحب چگونه بآن همه تفوق و زعامت و تشدق و شهامت که اتباعشان تبعا له ادعای آن دارند چنین زور واضح و کذب لائح را در محل استدلال و احتجاج آوردند و طریق و منهاج عناد و لجاج بذکر این باطل خداج بیباکانه سپردند و ندانستند که این افک شنیع و بهت فظیع موضوع و مصنوع بعض جهال و مجعول و منحول زرافه انذالست که برای اظهار فضل خلیفه خویش حسبة للّه آن را تراشیده اند و گونه دین و ایمان خود را بناخن مروق و عدوان خراشیده نهم آنکه شیخ عبد الحق دهلوی حکم فیروزآبادی را بموضوعیت این افترای فظیع و زور شنیع مسلم داشته بتقریر و تایید آن اعلام تقبیح این تقول واضح الهوان افراشته چنانچه در شرح سفر السعادة در شرح عبارت فیروزآبادی که سابقا منقول شد گفته مصنف می گوید که امثال این احادیث که از آنجا فضل بر تمامه خلق از انبیا و غیرهم لازم آید یا مساوات در رتبه با سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم مفهوم گردد و یا از دائره حکم عقل و عادت بیرون بود همه موضوعات اند انتهی ازین عبارت رشیقه تائید و تازیر و تثبیت و تقریر حکم فیروزآبادی نحریر بر ناظر بصیر واضح و مستنیرست وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ دهم آنکه محمد فاخر اله آبادی اعتراف صحیح و اقرار صریح بموضوعیت این کذب ظاهر و بهت باهر نموده بمبالغه تمام و تصریح ما لا کلام بمقابله اهل حقّ کرام اظهار وضع و افتعال آن فرموده بیانش اینکه نظام الدین نیسابوری در غرائب القرآن در تفسیر آیه غار این خبر موضوع را بمعرض استدلال ذکر کرده چنانچه گفته استدل اهل السنة بالآیة علی افضلیة أبی بکر و غایة اتحاده و نهایة صحبته و موافقة باطنه ظاهره و الا لم یعتمد الرسول علیه فی مثل تلک الحالة و انه کان ثانی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فی الغار و فی العلم
لقوله ما صب شیء فی صدری الاّ و صببته فی صدر أبی بکر الخ و علامه نور اللّه شوشتری در رساله کشف العوار فی تفسیر آیة الغار در جواب کلام نظام نیسابوری فرموده و اما ما ذکره من انضمام کون ثانی اثنین فی العلم ثم الاستدلال علیه
بقول ما صب فی صدری الاّ صببته فی صدر أبی بکر فمن فضول الکلام و لا تعلق له بالاستدلال من الآیة علی افضلیة أبی بکر علی ان الشیخ الفاضل خاتم محدثی الشافعیة مجد الدین الفیروزآبادی
ص:709
صاحب القاموس فی اللغة قد ذکر فی خاتمة کتابه المشهور الموسوم بسفر السّعادة ان هذا الحدیث و غیره ممّا روی فی شان أبی بکر من اشهر الموضوعات و المفتریات المعلوم بطلانها ببداهة العقل الخ و محمد فاخر اله آبادی در درة التحقیق فی نصرة الصدیق بجواب کلام علامه شوشتری گفته و امّا خامسا فلان الحدیث الّذی اتی به دلیلا علی الثانویة فی العلم فنحن ایضا بحمد اللّه تعالی نعرفه من الموضوعات صرح به غیر واحد من الجهابذة الثقات وددت ان العلامة المستدل لم یحتج به و اسقط هذه الثّانویة من نضد الکلام لضعف الاحتجاج و ایهامه سوء الادب هل یکون احد ثانیا لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فی العلم نبیّا کان او ولیّا هذا داب من الاخلاق له من الدین و من لا یعرف مقام سید المرسلین صلّی اللّه علیه و سلم کما یذکره الشیعة فی فضائل ائمّة اهل البیت سلام اللّه علیهم عفا اللّه تعالی عنا و عن العلامة عن سائر ما اجترأ مثل جرءته فاللّه تعالی و رسوله صلّی اللّه علیه و سلم و الصّدیق و الائمّة رضی اللّه تعالی عنهم براء عن امثال هذه الاطراءات و للّه در الامام الهمام رحمه اللّه تعالی حیث لم یذکر هذه الثانویة کما یظهر من عبارة التفسیر الکبیر و مرّ سابقا ازین عبارت واضح و اشکارست که فاخر اله آبادی بجواب علامه شوشتری طاب ثراه چنان دست پاچه شده که چاره جز اعتراف بموضوعیت این زور شنیع ندیده دست از تایید و تسدید آن کشیده بر سر کمال توهین و تهجین ان رسیده پی سپر وادی ابطال و اخمال آن گردیده چنانچه اولا اعتراف صریح فرموده به اینکه ما این حدیث را از موضوعات می دانیم و برین مطلب شکر الهی نیز بجا آورده و ثانیا افاده نموده که غیر واحد از جهابذه ثقات بوضع این حدیث تصریح کرده اند و ثالثا از کمال وهن آن آرزو کرده که کاش نیسابوری بان احتجاج نمی کرد و رابعا افاده کرده که احتجاج نیسابوری باین حدیث در ثانویت ابو بکر با جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم در علم ضعیفست و خامسا افاده نموده که اثبات ثانویت ابی بکر با جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم باین حدیث موهم سوء ادبست و ادعای ان داب کسیست که از دین بهره ندارد و مقام جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم را نمی شناسد و سادسا دعا کرده که حق تعالی از نیسابوری و سائر کسانی که مثل او جرأت کرده باشند عفو فرماید و ازینجا نیز کمال قبح استناد باین افترای صریح الانهداد واضح و لائح می شود و سابعا افاده نموده که خدا و رسول و ابو بکر از امثال این اطراءات بری هستند و ازینجا نیز پی بکمال فساد این زور مهجور می توان برد و ثامنا بر عدم ذکر رازی ثانویت مستفاده از خبر ما صب اللّه اظهار کمال سرور آغاز نهاده داد نهایت تقبیح و تفضیح آن داده و ازین افادات متینه و اعترافات
ص:710
مبینه مقابح و فضائحی که بحال پر اختلال مخاطب با کمال بوجه احتجاج و استدلال او باین کذب و افتعال عائد و متوجه می شود خود بر ناظر بصیر واضحست و حاجت باعاده ندارد امّا آنچه فاخر اله آبادی بزعم باطل خود بر اهل حقّ تشنیع کرده و اثبات مساوات ائمّه طاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین را با جناب ختم المرسلین علیه و آله آلاف الصلوة من الملک الحق المبین در علم شنیع و فظیع دانسته پس ناشی از عدم عرفان و فقدان ایقان اوست در باب مراتب اهلبیت علیهم السلام و موذنست از قلت عثور و اطلاع بر اخبار صحیحه و احادیث صریحه خود جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم والا بر خدمه احادیث و اخبار و نقدۀ اقوال و آثار آن جناب این امر از اوضح واضحات و ابین لائحاتست و دلائل موفوره و براهین غیر محصوره آن در کتب اهل حقّ موجود و مسرود می باشد و شطری از ان در ضمن مؤیدات حدیث مدینة العلم دیدی و بسیاری از آن ان شاء اللّه تعالی در ما بعد خواهی شنید و از جمله غرائب طریقه این ست که فاخر اله آبادی بعد این همه زور و شور در توهین و تهجین این کذب و زور ادعای صحت آن بطریق کشف که بر فرض تحقق آن یقینا از قبیل کشف شیطانی خواهد بود ببعض کبرای عارفین خود نسبت نموده و بعض تاویلات بارده و تسویلات شارده برای دعوای فاسده و هفوۀ کاسده او تیار کرده و نحیف بحمد اللّه تعالی تمام کلام فاسد النظام او را در کتاب العضب البتار که بجواب درة التحقیق تالیف نموده ام بتفصیل تمام منقوض و مرضوض ساخته او نیز در کتاب شوارق النصوص بابطال و توهین و افساد و تهجین آن پرداخته من أراد الاطلاع فلیراجع و محمد فاخر از محدثین افاخر و مسندین اکابر و علمای مشاهیر و کملای نحاریر سنیه بوده مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته شیخ محمد فاخر متخلص بزائر بن شیخ محمد یحیی المعروف بشاه خواب اللّه اله آبادی العباسی ترجمه ایشان میرآزاد در سرو آزاد باین عبارت نوشته اند صاحب صفات رضیه و مناقب سنیه اساس محکم مدارج علیا قیاس منتج ولایت کبری میزان عدل نقلیات برهان نقد عقلیات تشرع بدرجه کمال داشت و همیشه همت بتعدیل قسطاس شریعت می گماشت بسیار گشاده دست و شگفته پیشانی بود فتوح ذخیره نمی ساخت یگانه و بیگانه را باحسان بیدریغ می نواخت اکثر اوقات در سفر گذرانید در جمیع اسفار جمعی کثیر از ابنای سبیل باو می پیوستند شیخ از ماکولات و ملبوسات خبر همه می گرفت و مادامی که عامه رفقا را طعام بهم نمی رسید خود باکل تنها نمی پرداخت از عنفوان شعور بخدمت والد ماجد برادر کلان خود شیخ محمد طاهر تلمذ نمود و کتب تحصیلی مرتب گذرانید و بر صدر استاذی نشست و در سفر حجاز میمنت طراز علم حدیث از مولانا و استاذنا شیخ محمد حیات مدنی سند نمود جوهر فهم و ذکاء او بس عالی افتاده بود در مقدمات غامضه علمی بسرعت تمامتر می رسید جد امجدش شیخ محمد افضل او را در صغر سن مرید ساخت و تربیت حواله شیخ محمد یحیی کرد در ظل
ص:711
پدر بزرگوار تربیتها یافت و مجاز و مرخص گردید و بعد ارتحال والد جانشین شد و در سنه تسع و اربعین بعد مائة و الف عازم حرمین شریفین شد و در سنه خمسین باین سعادت فائز گشت در همین سال راقم الحروف احرام بیت اللّه بست و سفر دریا بانجام رسانیده بجده نازل شد از جده باتفاق بمکه رسیدیم و دیده نیاز بر آستان رب العزة مالیدیم مشار إلیه در اوائل سنه احدی و خمسین بر جهازی که راقم الحروف رفته بود بوطن برگشت و در سنه اربع و خمسین کرت ثانی داعیه حرمین شریفین مصمم ساخت و رخت کوچ از اله اباد بربست در سنه خمس و خمسین در کشتی نشست ناگاه در آن بحر پر شور جهازات قوم مرهئه دکن که از چندی بندر بمبئی را که از دست فرنگیان انتزاع نموده در دریا قطع طریق شعار ساخته اند نمودار شد بضرب توپها آتش حرب اشتعال گرفت و جهاز را قابض گردیدند و جهاز را با متاع و مسلمین گرفته به بندر بمبئی بردند و بحال شیخ محمد فاخر این قدر رحم کردند که سواری از جانب خود داده بسورت رسانیدند و اشیاء و اسباب ایشان را جز صندوق کتب همه را بتصرف آوردند شیخ بانتظار موسم جهاز در سورت توقف کرد و در ماه صفر سنه ست و خمسین و مائة و الف بر جهاز عازم گردید قضا را جهاز تباه شد و بکنار بندر مخا رسید شیخ چند ماه در بندر مخار اقامت کرد و در موسم کشتی متوجه مکه معظمه گردید بست و دوم رمضان سنه ست و خمسین بحرم آمن واصل شد و هم درین سال حج روز جمعه که آن را در عرف حج اکبر گویند دریافت و در سنه تسع و خمسین باز بهندوستان عطف عنان نمود و در جمادی الاولی سال مذکور از بندر سورت روانه پیشتر گردید برادر میر محمد یوسف قلمی نمود که شیخ محمد فاخر در رجب سنه تسع و خمسین به شاه جهان آباد تشریف آوردند میرزا جانجانان مظهر از ملاقات ایشان بسیار محظوظ شدند و با هم صحبتها گذشت انتهی شیخ یکسال در اله آباد ماند در ماه شوال سنه ستین و مائة و الف از راه بنگاله عازم دریای محیط شد که از آنجا در جهاز نشسته سری بحرمین کشد در عظیم آباد و پئینه و مرشدآباد و دیگر امصار سر راه حکام خدمتها بتقدیم رسانیدند از بندر هورگلی بر جهاز نشست قضا را مسافت چند روزه قطع کرده چوبی از جهاز شکست سه ماه جهاز در دریا تباه ماند آخر الامر بموضع چات گام که منتهای دریای شرقی عمل پادشاه هندست از جهاز فرود آمد و بعلت موسم بر شگال سه چهار ماه در چائگام گذرانیده از راهی که رفته بود باله اباد برگشت درین مرتبه هم نیز حکام سر راه نذر فراوان گذرانیدند قریب دو ماه در اله اباد مانده قصد شاهجهان آباد کرد و بست و پنجم رمضان سنه اثنین و ستین واصل ان شهر شد و چندی باقامت آنجا پرداخت و باز نطاق همت بزیارت حرمین شریفین بربست و محض باراده ملاقات راقم الحروف اول قصد دکن کرد و غره شعبان سنه اربع و ستین از شاهجهان آباد روانه شده پنجم ذی حجه سال مذکور به برهانپور رسید فلک ناتوان بین فرصت نداد که برویت یکدیگر
ص:712
کهنه تمنا برآید بعد عبور دریای نریدا بیماری سرسام او را عارض شد و پس از وصول برهانپور بیماری قوت گرفت یازدهم ذی حجه روز یکشنبه وقت اشراق سنه اربع و ستین و مائة و الف جان عزیز را در راه بیت اللّه فدا ساخت تاریخ ولادت او که در سنه عشرین و مائة و الف واقع شد خورشیدست و تاریخ انتقال زوال خورشید عمرش چهل و چهار سال در حالت مرض وصیت کرد که از مشایخ برهانپور شیخ عبد اللطیف قدس سره در کمال تشرع بودند و بر مرقد مبارک ایشان بدعتهای اهل زمان بعمل نمی آید مرا در جوار ایشان دفن سازند موافق وصیت بعمل آوردند وا حسرتا که این چنین صاحب کمال در ایام شباب ازین عالم رحلت کرد و داغ مفارقت بر دل یاران گذاشت سپهر دوار اگر عمرها چرخ زند مشکل که چنین ذات قدسی صفات بهمرساند قول مرزا جانجانانست که بسیاری از کبرای دین را مشاهده نمودم بعد از یازده صد سال یک شخص که عبارت از شیخ محمد فاخر باشد موافق کتاب و سنت و یافتم و نیز قول میرزاست که بسا ارباب کمال را برخوردم آن قدر که نزد شیخ محمد فاخر ارزان شدم هیچ جا اتفاق نیفتاد یعنی مرزا خلاف وضع خود بملاقات شیخ محمد فاخر اکثر می رسید شیخ محمد فاخر صاحب دیوانست این چند بیت از آنجا فراگرفته شد بباغ عاشقی از میوه و گل نیست سامانی کنم بادام و نرگس را فدای چشم گریانی و له آئینه با صفای
رخت رو گرفته است گل پیش آن دهن دهن بو گرفته است و له دارم دلی که بر دم تیغ ست راه او
مژگان چشم یار بود سیرگاه او و له بر میان بر زده دامان ز کجا می آئی مرحبا گر بشکار دل ما می آئی
و له حبّ دنیا می فریبد خاطر افسرده را گوشمالی می دهد روباه شیر مرده را و له مرا از آمد و رفت نفس
روشن شد این معنی که اقبال جهان در دم زدن ادبار می گردد و له کنند گورپرستان زیارت زاهد
که زیر گنبد دستار زنده در گورست
چهار عنصر با هم تا هست باعتدال بیمار نۀ
انتهی کلام آزاد قدس سره فی سرو آزاد محرر سطور گوید شیخ محمد فاخر اگر چه در جمیع فنون و تمام علوم ید بیضا داشت و علم سبقت بر سابقین می افراشت لیکن علم حدیث بر وی بحدی غالب آمده که گویا غیر آن را آشنا نبوده است غالب تصانیف او در انتصار سنت و مختار اهل حدیث و ردّ بر بدعت و اهل اوست منها قرة العین فی اثبات رفع الیدین و منها نظم عبادات سفر السعادة و منها رساله نجاتیه در عقائد حدیثیه و منها مثنوی در تعریف علم حدیث دیوان شعر او را دیدیم مملو بمضامین تقدیم حدیث بر رای و تفضیل سنت بر بدعت و نهی از علم کلام و معقولات و جز آنست و مع ذلک قانون شاعری را از دست نداده در همین مطالب آن چنان بلندپروازی می کند و صید معانی بیگانه می فرماید که عقل حیرانست و قیاس پریشان بیتی چند
ص:713
از دیوانش چیده در این جا نوشته می آید بقول مصطفی زائر ز رای دیگران ماندم شهود یار مانع گردد از
اغیار عاشق را
زائر ز رای قوم مرا نیست بهرۀ علم حدیث کرد ز خود بیخبر مرا و له زائر از کشکول اهل رای نتوان لقمه
خورد
جهان را
بحدیث و رخ یاران سوی رای قسمت هر که بود از قلم تقدیرست و له جز سنتش نمانده ره و رسم قال و قیل
زائر تمام دفتر بدعت دریده است و له ده که سنت شد و بدعت بجهان زائر ماند دانه رفت و خس و خاشاک
بجز من باقیست
أی سیّد رسل گهر کان لعل تست
زائر بود بعلم حدیث
گر سر ما داشته باشد و له زائر چو اهل رای نه پیچد سر از حدیث کار این دیوانها فرزانه نتوانست کرد
و له نمی دهند اطبا دوای درد گناه بخاک سنت اگر می روی شفا باشد و له زائر همه علم و عمل او ز حدیث
ست
و له زائر بهار باغ جمال پری رخان با شاهد حدیث برابر نمی کند و له بقول و فعل کسان کی نظر کند زائر
کسی که دفتر سنت تواند املا کرد و له ز خط لالۀ خان شد فراغتم زائر دلم بخط حدیث اقتدار پیدا کرد
و له ذکر سنت بسی کنم زائر بلب این نام الفتی دارد
و له خدا گواه که زائر حسد برای نکرد و لیک تارک
مسنون نمی تواند شد
و حدیث ورده ام زائر
نمی شود
و له کی شود منت پذیر اهل رای زائر از خیر البشر ممنون بود
و له اهل بدعت رای را پشت و پناهی
دیده اند زائر از سنت نماید حاصل ایمانی دگر
و له حدیثست جنس گران مایه زائر توان شد خریدار با نقد
جانش
و له ز رای قوم نشد نور ظلمتت زائر بیا بیا که بعلم حدیث چاره کنیم
و له زائر از رای شدم ناکاره
از احادیث بکاری برسم
و له زائر نجات خواهی آئین عشق سر کن از دیگران بریدن و از مصطفی ص شنیدن
و له غم مهجوری سنت کشم تا چند أی زائر ز آهم آتشی در دفتر اغیار بایستی
و له زائر بحدیث بگذر از رای با آب سر سراب تا کی
ص:714
این قسم اشعار ابدار بلکه جواهر شاهوار وی رح بسیارست در کتاب جنه در خاتمه اش قدری معتد به از آن نوشته ایم من شاء فلیرجع إلیه فقیر حضرت ایشان را یک بار در خواب دید که در مکانی مصفا در لباسی زیبا بکمال رعنائی و لطافت بخواب شیرین بیخبر از ان و این خفته اند چنانکه عروسی خواب می کند از آنجا که الفتی خاص با ایشان حاصلست دیدن این خواب موجب مسرت بسیار شد از حق تعالی امیدوارم که چنانکه در خواب یکجا کرده در بیداری هم بعالم آخرت در جنة الفردوس اجتماع و همسایگی نبخشد انه علی ذلک قدیر و بالاجابة جدیر زائر را دو فرزند گرامی بود یکی شاه قطب الدین که در مکه معظمه سنه سبع یا ثمان و ثمانین و مائة و الف برحمت حق پیوست دیگر شاه محمد اجمل که وساده آرای بلده اله آباد بود دائره ایشان مشهورست توفی سنة ست و ثلثین و مائتین و الف انتهی کلام الفاضل المعاصر فی الاتحاف و عظمت مرتبت و جلالت منزلت محمد فاخر نزد سنیه بحدیست که مولوی حیدر علی در منتهی الکلام او را بتعظیم تمام یاد کرده و بروایت مذکوره در رساله او احتجاج نموده چنانچه در مسلک اول منتهی الکلام گفته القصه مفاد
مروا من یصلی بالنّاس بروایت صاحب استیعاب و تصریح بنام صدیق که در روایت ابو داود از عبد اللّه بن زمعه در قرة العینین بتفضیل الشیخین و رساله نصرة الصدیق لمولانا محمد فاخر قدس سره و مانند آن مرویست و قبل ازین درین اوراق وارد کرده ام امر واحدست انتهی یازدهم آنکه قاضی القضاة محمد بن علی الشوکانی که از اعاظم منقدین کبار و افاخم محققین اخبار نزد سنیه است این زور منحول و کذب مجعول را از موضوعات شمرده و از صاحب خلاصه حکم بوضع آن صراحة نقل کرده چنانچه در فوائد مجموعه فی الاحادیث الموضوعه گفته
حدیث ما صب اللّه فی صدری الاّ و صببته فی صدر أبی بکر ذکره صاحب الخلاصة و قال موضوع دوازدهم آنکه حسب افادۀ خود مخاطب والاشان کمال وهن و هوان این افترا و بهتان بر اصحاب ابصار و اعیان واضح و عیانست بیانش اینکه شاهصاحب در باب المطاعن همین کتاب تحفه افاده فرموده اند که حدیث بی سند نزد اهل سنت شتر بی مهارست که اصلا گوش بان نمی کنند انتهی و این افترای صریح بحدی مهملست که هیچ سندی برای آن و لو کان موضوعا پیدا نمی شود چنانچه این معنی بر ناظر عبارت سابقه ابن الجوزی و متامّل دیگر عبارات واضح و لائحست و بحمد اللّه تعالی عدم وجدان سندی برای این زور مفتعل امریست که در ان حاجت استناد بکلام احدی نیست هر کسی که دعوی آن داشته باشد بسم اللّه سندی برای ان از کتب اسلاف خود برآرد و هر گاه مبین شد که سندی برای این حدیث و لو موضوع هم باشد پیدا نیست ظاهر گردید که حسب افاده مخاطب این خبر باطل نزد سنیه شتر بی مهارست که اصلا بان گوش نمی کنند پس محل کمال عجبست که چگونه خود مخاطب این شتر بی مهار را برای رکوب خود اختیار ساختند و بامتطاء غارب آن
ص:715
تقلیدا لراکبة الجمل الادیب و اقتفاء لأثر من تنبحها کلاب الحوأب خویشتن را در بوادی زلل و عثار و هلک و بوار و تباب و تبار انداختند و بجای آنکه اصلا بان گوش نکنند آن را بسمع دل شنیدند بلکه بمزید جرات و جسارت آن را قابل احتجاج و استدلال بمقابله اهل حق اقبال دیدند ما هکذا تورد یا سعد الابل بالجمله ازین بیان مناعت اقتران کمال وهن و بطلان این افترای عظیم العدوان واضح و ظاهر گردید و علاوه بر ان بر عاقل بصیر و متامل خبیر بالخصوص فوائد عدیده بحد تبین و ظهور رسید اول آنکه واضح گردید که اهل سنت اصلا دلیلی متین از احادیث خیر المرسلین صلی اللّه علیه و آله الطاهرین بر اتصاف خالفه اول بعلم ندارند و از احادیث موضوعه خویش هم اثبات آن نمی توانند نمود و الا بذکر این خرافات عوام و هفوات جهال لئام که در احادیث موضوعه هم یافته نمی شود نوبت نمی رسید و مصداق الغریق یتشبّث بکل حشیش ظاهر نمی گردید و جناب شاهصاحب با وصف کمال اطلاع و طول باع و جامعیت منقول و معقول و امامت و محذومیت قروم فحول که حسب ادعای معتقدینشان حاصلشانست از احتجاج بان باز نمی ایستادند و بذکر این خرافت سراسر سخافت داد فضیحت خود نمی دادند آخر کدام مقام بهتر از مقابله خصامست که برای آن این احادیث را مذخور داشته اند و برای کدام روز سیاه آن را مهیا گذاشته اند ذکر ان نمی فرمایند و بالواث این هفوات دست می آلایند فانه لا عطر بعد عروس و لا مخبأ بعد بوس دوم آنکه از کلام ابن الجوزی واضحست که او این خبر باطل و تقول عاطل را از اخس موضوعات و ارذل مفتریات وانموده و اعتناء و احتفال بتوهین و ابطال و اطالت مقال بذکر اشباه و امثال آن پسند نفرموده و این افاده ابن الجوزی با تحقیق هیچ یکی از متقدمین و معاصرین و متاخرین از ابن الجوزی مخالفت ندارد بلکه بسیاری از نقاد احادیث و آثار و جهابذه روایات و اخبار در توهین و تهجین این افترای اشکار مساعدت و موافقت و مساعدت و مطابقت و معاضدت او اختیار نموده اند و تعقب و اعتراض هیچ کسی و لو بمراتب و طبقات کثیره از ابن الجوزی فروتر بوده باشد برین کلام او منقول نشده و شاهصاحب با وصف این معنی نظر بکلامش نیانداختند و فریه منحوته ما صبّ اللّه را محتج به ساختند و جرأت و جسارت ابن الجوزی در باب حدیث مدینة العلم با وصفی که مخالف بسیاری از اکابر متقدمین و اسلاف و اساطین مبرزین با انصاف سنیه که ابن الجوزی بخاکپایشان هم نمی رسد می باشد و افادات جماعات متعدده و زرافات متبدده کملای عالی مقدار و نبلای کبار سنیه که بعد از ابن الجوزی گذشته اند نیز قطعا موهن آنست و غیر واحد از نقاد عظام و حفاظ فحام شان بصراحت در پی تعقب و نقض و تهضم و رضّ کلام بی نظام او افتاده داد تحقیق و تدقیق داده اند لیکن مخاطب عظیم الغرر چنان فریفته
ص:716
و دلداده آن شدند که در قدح و جرح این چنین خبر مشید و حدیث موطد دست بان انداخته خود را عرضه تعییر و تعییب و تثریب و تانیب ساخته اند پس متبین گردید که حضرت شان در مناظره اهل حقّ کرام هرگز رو بسوی تحقیق و انصاف نمی آرند و همت والا نهمت خود را مدام بر مراء و اعتساف برمی گمارند و باکی از تهافت و تنافر و تناقض و تناکر هم ندارند و جملۀ این امور را در اخمال حق نصیح و نصرت باطل فضیح سهل و آسان می شمارند سوم آنکه از عبارت علامه فیروزآبادی بکمال وضوح ظاهر شده که این حدیث ببداهت عقل موضوعست پس معلوم گردید که شاه صاحب که تصدیق آن می فرمایند و بوسیلۀ آن اثبات افضلیت امام خود می خواهند قطع نظر از صفات عالیه اخری بفضل الهی بمزید عقل و فراست هم متصف می باشند و از راه نهایت کیاست خاک مذلت و صغار بر سر سوفسطائیان کبار می باشند چهارم آنکه از افادۀ علامه ابن الیم واضح شده که این بهتان شنیع موضوع جهال منتسبین الی السنه می باشد پس ثابت شد که شاه صاحب در احتجاج و استدلال باین افترای بین الاضمحلال اقتفاء جهال انذال و اتباع اغمار ضلال پیش گرفته اند و بعد ازین تعدیدشان در زمره علماء محققین و نظمشان در سلک محدثین منقدین کما هو داب اکثر المتسننین عین جور صریح و ظلم قبیحست پنجم آنکه از نص ابن الجوزی واضح شد که این حدیث از ان قبیلست که عوام آن را بر زبان دارند و اثری از آن در صحیح و موضوع مشاهد و مرئی نمی شود پس ثابت شد که گو معتقدین شاهصاحب حضرت شان را بعرش برین رسانند و مستحق انواع تبجیل و تعظیم گردانند لیکن هنوز ذات با برکاتشان بوجه صدور این گونه اباطیل و خزعبلات و تفوه بامثال این اضالیل و ترهات در زمره عوام کالانعام داخل و این زرافت سراسر خرافت را بوجودنا مسعودشان زیب و زینت تمام حاصلست
اقول نزد ارباب صحت نظر و اصحاب سلامت بصر و نقاد حدیث و اثر و جهابذه روایت و خبر این کذب سراسر هذر و این زور سراپا غرر محض افتعال بی ثمر و بحت افترای بی اثر بر جناب سید البشر صلّی اللّه علیه و آله ما طلع القمر می باشد و بوجوه عدیده و براهین سدیده ضیر و ضرر و فساد و دعر احتجاج و استدلال باین سمر قائد الی سقر متبین و مختبر می شود اول آنکه مجمع علیه اهل اسلام و ایمانست که حضرت عمر تا زمان دراز علی الاعلان در عبادت اوثان و شرک بخدای رحمان و کفر بایزد سبحان و جحود خالق منان ممتطی مراکب زیغ و عدوان و راکب غوارب بغی و شنان مانده و این امر از غایت شهرت و تواتر حاجت باستناد و استشهاد ندارد و حضرات اهل سنت و لو بالغ اقصای مراتب عناد و لداد باشند انکار این مطلب نمی توانند کرد و هر گاه کفر حضرتش و لو فی شطر من الزمان و بر همه من الاوان باتفاق فریقین ثابت شد مستحیل
ص:717
گردید که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم چنین کلام در حق او ارشاد فرموده تجویز نبوت برای او فرموده باشند چه اجماعی اهل اسلامست که کفر مانع قابلیت نبوتست و مسبوق بالکفر نبی نمی تواند شد و دلالت این خبر مفتعل بر تجویز نبوت برای حضرت عمر هر چند نهایت ظاهر و واضحست لیکن بخیال اینکه مبادا بعض حضرات راه جحود و انکار آن پیش گیرند عرفی چند متعلق این مطلب مرقوم می نمایم پس باید دانست که اولا حضرات اهل سنت این حدیث موضوع را در فضائل خلیفه ثانی نقل کرده اند و این معنی دلیل واضحست بر آنکه ازین حدیث مصنوع فضل تجویز نبوت برایشان فهمیده اند و بهمین سبب بر سر تعدید آن از فضائل و مناقب حضرتشان رسیده و ثانیا طیبی یکسر از خوف خداوند قهار عاری گردیده مصرح شده به اینکه عمر در الهام بدرجه انبیا رسیده بود و گویا جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم العیاذ باللّه در نبوت عمر تردد داشتند و خبر مفتعل
لو کان بعدی نبیّ لکان عمر بن الخطاب را مؤید این معنی وانموده چنانچه ملا علی قاری در مرقاة شرح مشکاة در شرح
حدیث ابو هریره لقد کان فیما قبلکم من الامم محدثون فان یک من امّتی احد فانه عمر گفته قال الطیّبی هذا الشرط من باب قول الاجیر ان کنت عملت لک فوفّنی حقی و هو عالم بذلک و لکنه یخیل فی کلامه انّ تفریطک فی الخروج عن الحق فعل من له شک فی الاستحقاق مع وضوحه و المراد بالمحدث الملهم المبالغ فیه الّذی انتهی الی درجة الانبیاء فی الالهام فالمعنی لقد کان فیما قبلکم من الامم انبیاء یلهمون من قبل الملاء الاعلی فان یک فی امتی احدا هذا شانه فهو عمر جعله لانقطاع قرینه و تفوقه علی اقرانه فی هذا کانه تردد فی انّه هل هو نبیّ أم لا فاستعمل ان و یؤیده ما ورد فی الفصل الثانی لو کان بعدی نبیّ لکان عمر بن الخطاب فلو فی هذا الحدیث بمنزلة ان علی سبیل الفرض و التقدیر کما فی قول عمر رضی اللّه عنه نعم العبد صهیب لو لم یخف اللّه لم یعصه و ثالثا شیخ احمد سرهندی که معروف به مجدد الف ثانیست در مکاتیب خود نقاب حیا از رخ برافگنده تفوه نموده به اینکه شیخین از بزرگی و کلانی معاذ اللّه در انبیا معدوداند و بفضائل انبیا محفوف و بهمین خبر باطل
لو کان بعدی نبی لکان عمر احتجاج کرده چنانچه در مکتوب دویست و پنجاه و یکم که بنام محمد اشرف نوشته می گوید در نظر این حقیر حضرات شیخین را در میان جمیع صحابه شان علیحده است و درجه منفرده گوییا بهیچ احدی مشارکت ندارند حضرت صدیق با حضرت پیغمبر علیه و علیهم الصلوات و التسلیمات گوییا همخانه است اگر تفاوتست بعلو و سفلست و حضرت فاروق بطفیل حضرت صدیق نیز باین دولت مشرفند و سائر صحابه کرام بآنسرور علیه و علیهم
ص:718
الصلوات و التسلیمات نسبت همسرایی دارند یا همشهری باولیای امت خود چه رسد ع این بسکه رسد ز دور بانگ جرسم*پس اینها از کمالات شیخین چه دریابند این هر دو بزرگوار از بزرگی و کلانی در انبیا معدوداند و بفضائل انبیا محفوف
قال النبیّ صلّی اللّه تعالی علیه و علی آله و سلّم لو کان بعدی نبیّ لکان عمر و رابعا عبد الحق دهلوی توجیه این خبر مزور نموده به اینکه عمر ملهم و محدّث بود و ملک در دل او حق را القاء می کرد و برای او مناسبت بود بعالم وحی و نبوت چنانچه در لمعات شرح مشکاة گفته
قوله لکان عمر بن الخطّاب لعله صلّی اللّه علیه و سلم قال ذلک لاجل کون عمر ملهما محدّثا یلقی الملک فی روعه الحق و له مناسبة بعالم الوحی و النبوّة و اللّه اعلم و خامسا شاه ولی اللّه ازین خبر مفتعل تجویز پیغمبری عمر مستفاد دانسته چنانچه در قرة العینین گفته نوع سی و نهم اگر بعد آن حضرت پیغمبری ممکن بودی فاروق پیغامبر می شد از
حدیث عقبة بن عامر قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لو کان بعدی نبیّ لکان عمر بن الخطّاب اخرجه الترمذی بالجملة ازین عبارات بنهایت وضوح و ظهور ثابت گردید که این خبر موضوع دلالت بر امکان نبوت برای عمر دارد و اولیاء و معتقدین او در اثبات و تقریر این مطلب بکلمات جسارت سمات متفوه شده اند لیکن محل کمال حیرت و استعجاب ست که چگونه بتقضّی شطر وافر عمر حضرت عمر در کفر و ضلال که سراسر مکذب و مبطل این کذب محالست التفاتی ننموده بی محابا راه استدلال و احتجاج و تصدیق و تایید این زور شدید پیموده اند بلی
ان حبّ الشّیء یعمی و یصمّ و یلقی فیما یفدح و یلم دوم آنکه متفق علیه قاطبه اهل اسلام و ایمانست که عمر معصوم نبوده و اعترافات صریحه موفوره اهل سنت درین باب معتد و موجود و شواهد صحیحه غیر محصوره این مقصود در کتب قوم مسرود و منضودست و این حدیث چنانچه دانستی دلالت واضحه بر تجویز نبوت برای او نماید حال آنکه تجویز نبوت برای غیر معصوم نهایت قبیح و مذموم و مثبت آن نزد اهل عقول و حلوم بانواع ذم و ملام مدحور و ملومست پس بحمد اللّه تعالی واضح و لائح شد که این خبر موضوع و حدیث مصنوع ساخته و پرداخته بعضی از آن مغفلین اغمار و ذاهلین ناهنجارست که در نشئه حب شیوخ کبار چنان مدهوش و سرشار شده اند که از عقائد قطعیه و معتقدات یقینیه اهل اسلام نیز خبری ندارند و همه تن از غی و ضلالت و خرق جهالت غرق دریای ناپیدا کنارند سوم آنکه این خبر موضوع مستلزم افضلیت عمر بر ابو بکرست زیرا که بر هر متامل از آن واضحست که اگر بعد جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم نبی می بود معاذ اللّه عمر می شد نه ابو بکر بلکه ابو بکر در این صورت مثل دیگران از رعایای عمر می شد و افضلیت عمر بر ابو بکر مخالف اجماع قاطبه اهل سنتست پس بحمد اللّه تعالی محقق شد که این کذب فظیع و زور شنیع با آنکه خطی از صحت و واقعیت ندارد
ص:719
مخالف مسلمات اجماعیه و مصدقات قطعیه اهل سنت نیز می باشد و ازین مقام برای اهل احلام مایه حیرت و استعجاب بیش از بیش بدست می آید و تامل در ان نهایت غفلت و غمارت و فقدان امعان و بصارت واضع این جسارت سراسر خسارت ثابت و محقق می نماید و لنعم ما افاد العلامة العظیم المکان سبحان علیخان افاض اللّه علیه سجال الرّحمة و الرضوان فی بعض رسائله المصنفة فی هذا الشّأن و همچنینست
حدیث لو کان بعدی نبیّ لکان عمر که بعبارات مختلفه مرویست چه حسبة للّه انصاف باید کرد که جناب مخبر صادق بحق شخصی که عمرها بت پرستی کرده باشد چگونه ارشاد می فرمودند که اگر بعد از من نبی می بود عمر می بود و با وجود سخافت و رکاکت مضمون این جمله که حدیثش نتوان گفت مبطل ترتیب مقرر این طائفه و مثبت فضل ثانی بر اولست چه بعد استحقاق عمر نبوت را افضلیت ابو بکر بر عمر از مستحیلات می شود مگر اینکه در شان ابو بکر روایت سازند که لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اَللّهُ لکان فلان و اینجا نقلی بس لطیف بیاد آمد که لطف سخن از رویه محصلین دور افگنده بر ذکرش آورد شیخ محمد علی المتخلص به حزین از زبان خود بحد داعی می فرمودند که در موسم بهار که بولایت ایران اکثر جهت ثوران دم عارضه جنون مردم را عارض می شود به بیمارستانی رفتم حرفهائی کج مج سودازدگان خالی از لطف نمی باشد پیش مجنونی نشستم او بمن تبلیغ رسالت خودش دائما بتحذیر و تخویف قوم و نزول عذاب در صورت عدم اتباعش کرد از آنجا برخاسته بدر حجره مجنونی دگر رفتم او سکوت بحت داشت انگشت بر لبش زدم که همسایه شما دعوی نبوت دارد این مجنون تاملی کرده سر جنبانیده گفت منش نفرستاده ام انتهی لیکن غلط گفتم اینجا بجای سلب ایجاب صادق می افتاد انتهی کلامه رفع فی الخلد مقامه و از جمله طرائف این ست که با وصف وضوح دلالت این حدیث بر افضلیت عمر بر ابو بکر بعضی از علمای اهل سنت این حدیث را در ادلّه بودن افضلیت بترتیب خلافت ذکر نموده کمال حسن فهم خود ظاهر فرموده اند چنانچه تفتازانی در تهذیب الکلام گفته و الافضلیة بترتیب الخلافة اما اجمالا فلان اتفاق اکثر العلماء علی ذلک یشعر بوجود دلیل لهم علیه و امّا تفصیلا فلقوله تعالی وَ سَیُجَنَّبُهَا اَلْأَتْقَی اَلَّذِی یُؤْتِی مالَهُ یَتَزَکّی و هو ابو بکر و
لقوله علیه السلام و اللّه ما طلعت الشمس و لا غربت بعد النبیین و المرسلین علی احد افضل من أبی بکر
و قوله خیر امتی ابو بکر ثم عمر
و قال لو کان بعدی نبی لکان عمر
و قال عثمان اخی و رفیقی فی الجنّة لیکن ملا یعقوب لاهوری باین نقص و خلل و عثار و زلل پی برده قدم در وادی تبیین و تصریح این خطای فضیح فشرده چنانچه در شرح تهذیب الکلام گفته و
لقوله صلّی اللّه علیه و سلم خیر امتی ابو بکر ثم عمر
و قال علیه السلام لو کان بعدی نبی لکان عمر لا شک ان هذا و ما بعده یدل علی فضل من ورد فی فضله و اما علی الوجه الذی یدعیه اهل الحق
ص:720
ففی اثباته له نوع تردد و لو قررنا هذا الدلیل بانه لو کان بعده علیه السلام نبی لکان هو خیرا من غیره و ان عمر وحده صالح لنیل النّبوة علی تقدیر عدم ختمها یلزم ان یکون عمر افضل من أبی بکر و التخصیص یخلّ بالتّنصیص چهارم آنکه سابقا دانستی که علامۀ فیروزآبادی حدیث
ان اللّه یتجلی یوم القیمة للنّاس عامة و لأبی بکر خاصّة
و حدیث ما صب اللّه فی صدری شیئا الاّ و صببته فی صدر أبی بکر
و حدیث کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم إذا اشتاق الی الجنّة قبل شیبة ابو بکر
و حدیث انا و أبو بکر کفرسی رهان و
حدیث ان اللّه لمّا اختار الارواح اختار روح أبی بکر و امثال آن را از مفتریانی وانموده که بطلان آن ببداهت عقل معلومست و بر ارباب بصیرت و خبرت در نهایت ظهور می باشد که خبر مفتعل
لو کان بعدی نبیّ لکان عمر اعظم و اطمست ازین اخبار مجعوله که فیروزآبادی بتوهین و تهجین آن پرداخته و هر گاه حال بر چنین منوال باشد بطلان این خبر شنیع بالاولی ببداهت عقل ثابت خواهد بود و هر وجهی که اولیای فیروزآبادی برای تنویر دعوی آن نحریر در باب بداهت بطلان این اکاذیب پر تزویر بیان خواهند کرد بهتر از ان و کم از کم مثل آن در تقریر بطلان این زور مستهجن حقیر نیز جاری خواهد شد پنجم آنکه این خبر مصنوع و حدیث موضوع بحیثیت سند نیز مجروح و مقدوح و مردود و مطروحست و هر چند این مطلب بر ماهرین علم احادیث و اخبار و ناقدین فن روایات و آثار در حجاب خفا و استتار نیست لیکن اتماما للحجة بتبیین و تصریح آن می پردازم و پرده از روی کار حسب افادات اساطین احبار برمی اندازم پس باید دانست که این حدیث مفتعل را اهل سنت بیشتر بروایت عقبه بن عامر می آرند حال آنکه مدار آن بر مشرح بن هاعانست چنانچه ترمذی در جامع خود گفته
حدثنا سلمة بن شبیب نا المقری عن حیوة بن شریح عن بکر بن عمر و عن مشرح بن هاعان عن عقبة بن عامر قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لو کان نبی بعدی لکان عمر بن الخطاب هذا حدیث غریب لا تعرفه الاّ من حدیث مشرح بن هاعان ازین عبارت ظاهرست که مدار این روایت سراپا بهتان بر مشرح بن هاعانست و ترمذی اعتراف صریح بغرابت آن نموده و عدم عرفان خود آن را الا از حدیث مشرح مصرح فرموده و مشرح بن هاعان مطعون و مغموز اکابر ناقدین اعیانست ابن الجوزی در کتاب الضعفاء و المتروکین علی ما نقل عنه گفته مشرح بن هاعان المعافری المصری لا یحتج به و نیز ابن الجوزی در کتاب الموضوعات در بیان قدح حدیث ثانی از فضائل عمر گفته قال ابن حبان انقلبت علی مشرح صحائفه فبطل الاحتجاج به و ذهبی در میزان الاعتدال گفته مشرح بن هاعان المصری عن عقبة بن عامر صدوق لیّنه ابن حبان و قال عثمان بن سعید عن ابن معین ثقة و قال ابن حبان یکنی ابا مصعب یروی عن عقبة مناکیر لا یتابع علیها
ص:721
روی عنه اللیث و ابن لهیعة فالصواب ترک و ما انفرد به و ذکره العقیلی فما زاد فی ترجمته من ان قیل انه جامع الحجاج الی مکة و نصب المنجنیق علی الکعبة و سیوطی در حسن المحاضره در ترجمه شرح گفته قال ابن حبان یروی عن عقبة مناکیر لا یتابع علیها ازین عبارات بر ناظر و متامل ان کمال قدح و جرح شرح واضح و لائح گردید چه اولا ثابت شد که ابن الجوزی که از مشاهیر منقدین اهل سنتست و شاهصاحب بهوس باطل ابطال فضیلت باهره جناب امیر المؤمنین علیه السلام بصنیع شنیع او احتجاج کرده اند مشرح را در کتاب الضعفاء و المتروکین ذکر کرده و این معنی بحمد اللّه در الزام خصام کافی و وافیست و ثانیا واضح شد که ابن الجوزی در کتاب مذکور بترجمه مشرح بتصریح صریح افاده فرموده که باو احتجاج کرده نمی شود و ازین مقام بحمد اللّه المنعام سقوط حدیث مروی او از درجه استدلال و احتجاج کالصبح عند الاسفار واضح و اشکارست و ثالثا متحقق شد که ابن الجوزی در کتاب الموضوعات در ابطال حدیثی که از مشرح در فضل عمر مرویست بقدح و جرح مشرح احتجاج نموده پس بحمد اللّه تعالی مطعونیت مشرح و صحت استدلال نحیف در ابطال این خبر موضوع بقدح و جرح مشرح بکمال وضوح ظاهر گردید رابعا مستبین شد که ابن حبان که از اکابر ناقدین سنیه ست در باب مشرح افاده فرموده که صحائف مشرح بر او منقلب شد پس احتجاج باو باطل گردید و ازینجا بحمد اللّه ثابت شد که احتجاج اهل سنت بحدیث او باطل ست خامسا ظاهر شد که ابن حبان در حق مشرح گفته که او از عقبه مناکیری روایت می کند که بر ان متابعت کرده نمی شود و این حدیث شرح نیز بحسب افاده ترمذی حدیثیست که روایت آن از عقبه کسی دیگر غیر مشرح ننموده پس بحمد اللّه متضح گردید که این حدیث نیز از جمله مناکیر مشرحست که هیچ کسی بر ان متابعت او نکرده سادسا متبین شد که ابن حبان ترک حدیثی را که مشرح بان منفرد باشد صواب دانسته و این حدیث کما علمت من افادة الترمذی بنفسه از متفردات مشرح ست پس ترک آن عین حق و صواب و احتجاج بان محض خطای مورث تباب خواهد بود سابعا ساطع گردید که عقیلی که از افاخم نقاد اهل سنتست مشرح را در کتاب الضعفا ذکر نموده و ازینجا نیز مقدوحیت و مجروحیت مشرح بر ارباب نظر واضح و عیانست ثامنا مستبین شد که عقیلی در ترجمه مشرح نقل نموده که او با حجاج در مکه آمد و منجنیق بالای کعبه نصب کرد و این فعل شنیع دلالت واضحه بر مروق و خروج او از دائرۀ ایمان و اسلام و دخول او در زمره مفسدین و ملحدین لئام دارد سبحان اللّه حضرات اهل سنت در محبت خلیفه ثانی چنان مدهوش و از خود فراموش شده اند که حدیث مثل این کافر عنید و ملحد مرید که همراه حجاج مبیر و مبید در مکه معظمه که أم القری و البلاد و مصداق سواء العاکف فیه و البادست دست الحاد و افساد دراز ساخته احتجاج می نمایند
ص:722
و بخبر چنین فاسق زندیق که بنصب منجنیق بر بیت العتیق پرداخته تمسک می فرمایند و هرگز از خدا و رسول شرمی و از اهل حلوم و عقول آزرمی ندارند و سراسر همت قالصه خود را بر ایثار باطل لجلج و اختیار زائف اسمج برمی گمارند و چون این همه قدح و جرح مشرح حسب افادات اکابر منقدین دانستی بر تو واضح گردید که آنچه ذهبی از عثمان بن سعید نقل کرده که ابن معین توثیق مشرح نموده قابل التفات و اصغا نیست زیرا که اولا ثبوت آن از ابن معین بحد ثبوت قدح مشرح از عقیلی و ابن حبان و ابن الجوزی نرسیده ثانیا از ابن معین که یک نفرست توثیق مشرح ثابت هم شود موازنه آن بقدح او که ازین حضرات ثلاثه متحقق شده نمی توان کرد ثالثا قدح مشرح که از افادات عقیلی و ابن حبان و ابن الجوزی دریافتی جرح مفسر السببست و جرح مفسر السبب بر تعدیل حسب افادات اکابر سنیه مقدمست پس باین لحاظ نیز تعدیل ابن معین چیزی نیست و از آنجا که بعضی از اسباب جرح مشرح چنانست که ارتکاب آن کار احدی از اهل اسلام و ایمان نیست پس رجحان چنین جرح متین بر تعدیل مهین ابن معین باولویت تمام واضح و مستبینست و هر گاه حال بر چنین منوال باشد بس محل کمال تعجبست که چگونه ذهبی با آن همه تعمق و تشدق ازین قوادح واضحه و فضائح لائحه مشرح تعامی صریح ورزیده باطلاق وصف صدوق در حق آن معدن فسوق و مروق متفوه گردیده و کاش اگر جمله فضائح او را یکسو گذاشته کان لم یکن انگاشته بود نظری بالحاد و زندقه او در بلد الحرام می انداخت و خویشتن را بصدوق گفتن این چنین معاند مارق رسوا نمی ساخت و چون این داهیه دهیاء و طامه فقها که از مشرح أفین در بلد امین ظاهر شده برای اظهار کمال مطعونیت و مجروحیت او کافی و وافی بود لهذا عقیلی در کتاب الضعفاء در ترجمه مشرح بر ذکر همین واقعه اکتفا نموده بمفاد کل الصید فی جوف الفرا آن را اعظم و اطم از جمله معایب و مثالب او دانسته اثبات آن را معنی از ذکر دیگر مشائن و مطاعن او دیده و لنعم ما افاد بعض ناظری المیزان للذهبی حیث کتب علی هامش الکتاب حذاء قول الذّهبی ذکره العقیلی فما زاد فی ترجمته من ان قیل انه جاء مع الحجاج الی مکة و نصب المنجنیق علی الکعبة انتهی ما صورته لقد اصاب العقیلی رحمه اللّه و کأنّ المصنف استصغر هذه الطامّة و اللّه المستعان و باید دانست که که بکر بن عمر و المعافری که از مشرح روایت این خبر موضوع نموده و در سند ترمذی واقع شده امر او نیز محل نظر و ارتیابست دارقطنی در حق او کلمه بلیغه ینظر فی امره استعمال نموده چنانچه ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب بترجمه او گفته قال الحاکم سالت الدارقطنی عنه فقال ینظر فی امره و حاکم نیز در حق او همچنین افاده فرموده چنانچه ذهبی در میزان الاعتدال بترجمه او گفته قال ابو عبد اللّه الحاکم ینظر فی امره و ابن القطان بصراحت گفته
ص:723
که ما عدالت او را نمی دانیم چنانچه ابن حجر در تهذیب بترجمه او گفته قال ابن الفضل لا نعلم عدالته و از همین جاست که ابن حجر عسقلانی او را در زمرۀ رجال بخاری که مطعون شده اند ذکر نموده و اثبات توثیق او تعدیل او بشهادت احدی از ائمه این فن نتوانسته ناچار عذر آورده که در صحیح بخاری ازو صرف یک حدیث مرویست و آن هم متابعة واقع شده چنانچه در مقدمه فتح الباری گفته الفصل التاسع فی سیاق اسماء من طعن فیه من رجال هذا الکتاب مرتبا لهم علی حروف المعجم و الجواب عن الاعتراضات موضعا موضعا و تبیین من له حدیث فی الاصول او فی المتابعات و الاستشهادات مفصلا لذلک جمیعه الی ان قال بعد کلام و إذا تقرر ذلک فنعود الی سرد اسماء من طعن فیه من رجال البخاری من حکایة ذلک الطعن و التنقیب عن سببه و القیام بجوابه و التنبیه علی وجه رده علی النعت الّذی اسلفناه فی الاحادیث المعلقة بعون اللّه و توفیقه بعد ازین در همین فصل در حرف الباء گفته بکر بن عمر و المعافری المصری قال ابو حاتم شیخ و قال الدارقطنی یعتبر به قلت له فی البخاری حدیث واحد فی التفسیر و هو حدیثه عن بکیر بن الاشبح عن نافع عن ابن عمر فی ذکر علیّ ع و عثمان و هو متابعة قد اخرجه البخاری من طریق اخری و روی له الباقون سوی ابن ماجة و مخفی نماند که طبرانی در معجم کبیر این خبر موضوع را بروایت عصمة بن مالک روایت نموده لیکن سند آن نیز بحسب افادات اکابر اعلام سنیه مقدوح و مجروحست علامه عبد الرؤف مناوی در تیسیر شرح جامع صغیر گفته
لو کان بعدی نبی لکان عمر بن الخطاب اخبر عما لم یکن لو کان کیف یکون و فیه ابانة عن فضل ما جعله اللّه لعمر من اوصاف الانبیاء و خلال المرسلین حم ت ک عن عقبة بن عامر الجهنی طب عن عصمة بن مالک و اسناده ضعیف و نیز علامه مناوی در فیض القدیر شرح جامع صغیر بعد قول سیوطی طب عن عصمة بن مالک گفته قال البیهقی و فیه الفضل بن مختار و هو ضعیف و هر چند بیهقی در باب فضل بن مختار که راوی این کذب واضح اشنارست محض بر قول خود و هو ضعیف اکتفا کرده لیکن دیگر ائمۀ فن رجال زیاده ازین کشف حال او نموده اند ابن الجوزی در کتاب الضعفاء و المتروکین علی ما نقل عنه گفته الفضل بن المختار ابو سهل البصری منکر الحدیث و قال ابو حاتم الرازی یحدث بالاباطیل سمع محمد بن مسلم الطائفی و ابان بن أبی عیاش روی عنه ابراهیم بن مخلد و سعید بن عفیر و ذهبی در میزان الاعتدال گفته الفضل بن المختار ابو سهل البصری عن ابن أبی ذئب و غیره قال ابو حاتم احادیثه منکرة یحدث بالاباطیل و قال الازدی منکر الحدیث جدا و قال ابن عدی
ص:724
احادیثه منکرة عامتها لا یتابع علیها خالد بن عبد السلام
ثنا الفضل بن المختار عن عبید اللّه بن موهب عن عصمة بن مالک قال جاء مملوک الی النّبی صلّی اللّه علیه و سلم فقال یا رسول اللّه ان مولای زوجنی و هو یرید ان یفرق بینی و بین امرأتی فصعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علی المنبر فقال ایّها الناس انّما الطلاق بید من اخذ بالساق
محمد بن عبید الغزی ثنا الفضل بن المختار اللیثی عن عبید اللّه بن موهب عن عصمة بن مالک الخطمی فرض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم زکاة الفطر مدین من قمح او صاعا من شعیر او صاعا من زبیب او من تمر أو صاعا من أقط فان لم یکن عنده أقط فصاعین من لبن ابراهیم بن مخلد
ثنا الفضل بن مختار عن محمد بن مسلم الطائفی عن ابراهیم بن أبی نجیح عن مجاهد عن جابر قال النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم یا معاذ انی مرسلک الی قوم هم اهل کتاب فاذا سئلوک عن المجرة فقل هی لعاب حیّة تحت العرش
فضل بن المختار عن ابان عن انس مرفوعا قال لابی بکر ما اطیب مالک منه بلال مؤذنی و ناقتی کانی انظر إلیک علی باب الجنّة تشفع لامتی فهذه اباطیل و عجائب
و قال الدارقطنی ثنا محمد بن مخلد بن حفص ثنا اسحاق بن داود بن عیسی المروزی ثنا خالد بن عبد السلام الصوفی ثنا الفضل بن المختار عن عبید اللّه بن موهب عن عصمة بن مالک قال سرق مملوک فی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فرفع الی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فعفی عنه ثم رفع إلیه ثانیة و قد سرق فعفی عنه ثم رفع إلیه الثالثة فعفی عنه ثم رفع إلیه الرابعة فعفی عنه ثم رفع إلیه الخامسة و قد سرق فقطع یده ثم رفع إلیه السادسة فقطع رجله ثم رفع إلیه السابعة فقطع یده ثم رفع إلیه الثامنة فقطع رجله و قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم اربع باربع و هذا یشبه ان یکون موضوعا و نیز ذهبی در مغنی گفته الفضل بن المختار ابو سهل عن ابن أبی ذئب مجهول قال ابو حاتم و لم یحدث باباطیل و ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان بعد نقل عبارت میزان گفته و قال العقیلی یحدث عن محمّد بن مسلم الطائفی و هو منکر الحدیث ثم ساق له حدیث المجرّة فقال ثنا روح بن الفرج ثنا ابراهیم بن مخلد به و علامه سیوطی در ذیل اللآلی گفته
ابن عدی حدثنا الحسین بن عبد الغفاری الازدی حدثنا سعید بن کثیر بن عفیر حدثنا الفضل بن المختار عن ابان عن انس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لابی بکر یا أبا بکر ما اطیب مالک منه بلال مؤذنی و ناقتی الّتی هاجرت علیها و زوجتنی ابنتک و واسیتنی بنفسک و مالک کانی انظر إلیک علی باب الجنّة تشفع لامتی آورده ابن الجوزی فی الواهیات و قال ابان متروک و الفضل بن المختار قال ابو حاتم
ص:725
الرازی یحدث بالاباطیل و آورده صاحب المیزان فی ترجمة الفضل و قال هذا باطل و رحمة اللّه بن عبد اللّه السندی در مختصر تنزیه الشریعه گفته فصل فی سرد اسماء الوضاعین و الکذابین و من کان یسرق الاحادیث و یقلبها و من اتهم بالکذب او الوضع من رواة الاخبار ملخصا من الاصل مرتبا علی حروف المعجم و بعد ازین درین فصل در حرف الفاء گفته الفضل بن المختار ابو سهل یحدث بالاباطیل و
بعضی از وضاعین صناعین و کذابین خداعین این کذب شنیع و زور فظیع را از زبان جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله الاطیاب بخطاب خود عمر بن الخطاب نقل نموده مهلکه موبقه افتراء و افتعال را باقدام غی و ضلال پیموده اند لیکن خطیب لبیب که نزد سنیه از اکابر ناقدین اکاذیبست بصراحت تمام آن را منکر فرموده این اکذوبه فاحشه را بانامل تزییل و تفتید فرموده چنانچه ملا علی متقی در کنز العمال گفته
عن ابن عمر قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لعمر بن الخطاب لو کان بعدی نبی لکنه خط و قال منکر کر و علامه ابن عساکر که از منقدین اکابرست نیز این فریه مجعوله و عضیه منحوله را منکر گفته چنانچه ملا علی متّقی در کنز العمال گفته
لو کان بعدی نبی لکنته قاله لعمر الخطیب فی رواة مالک و ابن عساکر عن ابن عمر و قال منکر و مرزا محمد بدخشی در تحفة المحبین گفته
لو کان بعدی نبی لکنته قاله لعمر خط فی رواة مالک عس و قال منکر کلاهما عن ابن عمر و آورده ابن الجوزی فی الموضوعات و ازین عبارت علاوه بر منکر گفتن ابن عساکر اینهم بصراحت ظاهر شد که ابن الجوزی این خبر مفتعل را در موضوعات دارد نموده و للّه الحمد علی ذلک حمدا جزیلا و هیچ می دانی که سبب وضع و افتعال و تحرص و انتحال این زور و محال بین الاضمحلال چیست همانا چون بعضی از زرافه مدغلین شاحنین که با جناب امیر المؤمنین علیه آلاف السلام من رب العالمین عداوت متوارثه عن الاسلاف دارند دیدند که در حق آن جناب جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله الاطیاب
حدیث متواتر انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبیّ بعدی ارشاد فرموده ست و این حدیث شریف ایمای لطیف دارد به اینکه اگر بعد جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم نبی می بود آن نبی جناب امیر المؤمنین علیه السلام می شد چنانچه بحمد اللّه خود اهل سنت باین معنی اعتراف دارند کما لا یخفی علی من لاحظ المرقاة لعلی القاری و در بعض طرق این حدیث شریف صراحة نیز این معنی وارد شده چنانچه علامۀ ابن شهرآشوب طاب ثراه در کتاب مناقب آل أبی طالب در ذکر حدیث منزلت فرموده و فی روایات کثیرة
الاّ انّه لا نبی بعدی و لو کان لکنته رواه الخطیب فی التاریخ و عبد الملک العکبری فی الفضائل و ابو بکر بن مالک و ابن الثلاج و علی بن الجعد فی احادیثهم و ابن فیاض فی شرح الاخبار عن عمار بن مالک عن سعید بن خالد عن ابیه
ص:726
و جلال الدین سیوطی در بغیة الوعاة در بانی که آن را باین عنوان معنون نموده باب فی احادیث منتقاة من الطبقات الکبری عنّ لنا ان نختم بها هذا المختصر لیکون المسک ختامه و الکلم الطیب تمامه بعد روایت احادیث عدیده از خطیب بغدادی گفته و به إلیه
انبانا ابو القسم الازهری حدثنا المعافی بن زکریّا حدثنا ابن أبی الازهر حدثنا ابو کریب محمد بن العلاء حدثنا محمد بن اسماعیل بن صبیح حدثنا ابو اویس حدثنا محمد بن المنکدر حدثنا جابر قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لعلیّ أ ما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی و لو کان لکنته و علاوه بر حدیث منزلت دیگر احادیث نیز دلالت صریحه برین مقصود دارد چنانچه سید علی همدانی در کتاب المودة فی القربی گفته
عن انس رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم ان اللّه اصطفانی علی الانبیاء و اختار لی وصیّا و خیرت ابن عمی وصیی و شدّ به عضدی کما شد عضد موسی باخیه هارون و هو خلیفتی و وزیری و لو کان بعدی النبوة لکان نبیا و دیگر اخبار نیز مؤید و مشید آنست چنانچه محمد بن علی بن ابراهیم النطنزی در کتاب الخصائص علی ما نقل عنه گفته
اخبرنی ابو علی الحداد قال حدثنی ابو نعیم الاصفهانی باسناده عن الاشبح قال سمعت علی بن أبی طالب یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول یا علیّ انّ اسمک فی دیوان الانبیاء الّذین لم یوح إلیهم لهذا رگ عصبیت عناد و حروریت و لدادشان جوش زد و نخواستند که مشایخ ثلاثه خود را که بنابر زعم فاسد و خیال کاسدشان العیاذ باللّه از جناب امیر المؤمنین علیه السلام افضل می باشند یکسر ازین فضیلت مرتبت جلیله محروم بدارند پس حسبة للّه این افترای سراسر هذر در حق عمر بر جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم بربستند و روح و روان انصاف باین اعتدا و اعتساف علی اقبح الوجوه خستند
و محتجب نماند که بعضی از اصحاب جسارت و اجترا و ارباب تهجم و افترا فریه شنیعه
لو کان بعدی نبیّ لکان عمر را در قالب دیگر انداخته بجمله فظیعه
لو لم ابعث فیکم لبعث عمر مبدل ساخته اند و باین تقلب و تقلیب که جالب نهایت تخسیر و تتبیب است قدم در وادی اقصای خلاعت و جلاعت نهاده داد کمال سفاهت و رقاعت داده اند ذهبی در میزان الاعتدال گفته رشدین بن سعد المهری المصری عن زهرة بن معید و یونس بن یزید و عنه قتیبة و ابو کریب و عیسی بن مثرود و خلق قال احمد لا یبالی عمن روی و لیس به باس فی الرقاق و قال ارجو انه صالح الحدیث و قال ابن معین لیس بشیء و قال ابو زرعة ضعیف و قال الجوزجانی عنده مناکیر کثیرة قلت کان صالحا عابدا شیء الحفظ غیر معتمد مات سنة ثمان و ثمانین و مائة و قال ابو یوسف الرقی إذا سمعت بقیّة یقول ثنا ابو الحجاج المهری فاعلم انه رشدین
ص:727
ابن سعد و عن قتیبة قال ما وضع فی ید رشدین شیء الا و قرأه و قال س متروک عمر و الناقد ثنا عبد اللّه بن سلیمان الرقی ثنا رشید عن عقیل عن الزهری
عن أبی سلمة عن أبی هریرة مرفوعا لکلّ شیء قمامة و قمامة المسجد لا و اللّه و بلی و اللّه رشدین عن ریان بن قائد عن سهل بن معاذ عن ابیه مرفوعا الّذی یتخطی رقاب الناس یوم الجمعة یتخذ جسرا الی جهنّم احمد بن الحجاج القهستانی ثنا ابن المبارک ثنا رشدین بن سعد
عن عمرو بن الحرث عن أبی السمج عن أبی الهیثم عن أبی سعید لعن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم الفاعل و المفعول به
و قال انا منهم بری بن أبی السری العسقلانی ثنا رشدین ثنا ابن لهیعة عن مشرح بن هاعان عن عقبة بن عامر مرفوعا لو لم ابعث فیکم لبعث عمر نبیا قال ابن عدی قلّب رشدین متنه انّما متنه
لو کان بعدی نبی لکان عمر و هر چند برای اثبات وهن و سقوط این افترای رکیک و سخیف و ایضاح و هی و هبوط این کذب سراسر تحریف و تلفیف همین عبارت میزان کافی و وافیست لیکن بحمد اللّه تعالی نهایت فساد و بطلان این باطل مهین مهان بکمال ظهور واضح و لائح می نمایم و باثبات موضوع و مصنوع بودن آن حسب تصریح ابن الجوزی افیق سرور و حبور ارباب تحقیق می افزایم پس باید دانست که ابن الجوزی در کتاب الموضوعات در بیان احادیث موضوعه در فضل عمر گفته الحدیث الثانی
انبانا اسماعیل بن احمد قال انبا ابن مسعدة قال انبا حمزة قال انبا ابن عدی قال ثنا علی بن الحسن بن قدید قال ثنا زکریا بن یحیی الوقار قال ثنا بشر بن بکر عن أبی بکر بن عبد اللّه بن أبی مریم عن حمزة بن حبیب عن عصیف بن الحارث عن بلال بن رباح قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی آله و سلم لو لم ابعث فیکم لبعث عمر
قال ابن عدی و ثنا عمر بن الحسن بن نصر الحلبی قال ثنا مصعب بن سعد ابو خیثمة قال ثنا عبد اللّه بن واقد قال حدثنا حیوة بن شریح عن بکر بن عمر و عن مشرح بن هاعان عن عقبة بن عامر قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی آله و سلم لو لم ابعث فیکم لبعث عمر قال المصنف هذان حدیثان لا یصحان عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و علی آله و سلم اما الاول فان زکریا بن یحیی کان من الکذابین الکبار قال ابن عدی کان یضع الحدیث و اما الثانی فقال احمد و یحیی عبد اللّه بن واقد لیس بشیء و قال النّسائی متروک الحدیث و قال ابن حبان انقلبت علی مشرح صحائفه فبطل الاحتجاج به و از جمله بدائع مستشنعه و صنائع مستفظعه این ست که سیوطی با وصف وضوح بطلان این کذب مهجور و زور متبور در صدد تاییدش برآمده این تحقیق انیق ابن الجوزی را بشبهات فاسده و کلمات بارده تعقب نموده چنانچه در لآلی مصنوعه گفته
ابن عدی ثنا علی بن الحسن بن قدید ثنا زکریا بن یحیی الوقار ثنا بشر بن بکر عن أبی بکر بن عبد اللّه بن أبی مریم الغسانی
ص:728
عن ضمرة عن غضیف بن الحارث عن بلال بن رباح مرفوعا لو لم ابعث فیکم لبعث عمر و قال ثنا عمر بن الحسن بن نصر الحلبی ثنا مصعب بن سعد ابو خیثمة ثنا عبد اللّه بن واقد ثنا حیوة بن شریح عن بکر بن عمرو بن عن مشرح بن هاعان عن عقبة بن عامر مرفوعا لو لم ابعث فیکم لبعث فیکم عمر لا یصحّ زکریا کذّاب بضیع و ابن واقد متروک و مشرح لا یحتج به قلت زکریا ذکره ابن حبان فی الثقات و ابن واقد هو ابو قتادة الحرانی وثقه ابن معین و احمد و غیرهما و مشرح ثقة صدوق روی له ابو داود و الترمذی و ابن ماجة و قال ابو العباس الزوزنی فی کتاب شجرة العقل
ثنا علی بن الحسین بالرقة ثنا ابو عبد اللّه محمد بن عتبة المعروف بالرملی ثنا الحسین بن الفضل الواسطی ثنا ع عبد اللّه بن واقد عن صفوان بن عمر و عن راشد بن سعد عن عبد اللّه بن جبیر الحضرمی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لعمر لو لم ابعث لبعثت
و قد ورد من حدیث أبی بکر و أبی هریرة قال الدیلمی انا أبی انا عبد الملک بن عبد الغفار انا عبد اللّه بن عیسی بن هارون ثنا الحسین بن عبد الرحمن عن حمران ثنا اسحاق بن نجیح عن عطا بن میسرة الخراسانی عن أبی هریرة رفعه لو لم ابعث فیکم لبعث عمر اید اللّه عمر بملکین یوفقانه و یسددانه فاذا اخطأ صرفاه حتی یکون صوابا قال الدیلمی تابعه راشد بن سعد عن المقدام بن معدیکرب عن أبی بکر الصدیق و اللّه اعلم و صدور این کلام جالب لملام از مثل سیوطی والا مقام که حضرات سنیه قلاده کمال عقیدتش در گردن انداخته ما فوق الوصف در مدح و ثنا و تبجیل و اطرای او پرداخته کمال مستبعد و مستغربست زیرا که اولا سیوطی در نقل کلام ابن الجوزی متعلق بقدح این خبر مفتعل مرتکب تحریف و حذف و اسقاط بیجا گردیده چه آنفا از عبارت کتاب الموضوعات ابن الجوزی دانستی که او در حق زکریا بن یحیی کان من الکذابین الکبار گفته و سیوطی درین عبارت این قول ابن الجوزی را بعینه نقل نکرده بلکه بجای آن صرف کذاب آورده و نیز دانستی که ابن الجوزی در حق عبد اللّه بن واقد از احمد و یحیی نقل کرده که لیس بشیء و سیوطی اصلا این کلام احمد و یحیی را نقل ننموده و این تحریف عظیمست و منشأ آن این ست که سیوطی آینده در کلام خود توثیق ابن واقد باحمد و یحیی منسوب نموده پس اگر درین مقام تضعیف ابن واقد از احمد و یحیی و آن هم بعبارت لی بشیء نقل می کرد آنچه در ما بعد از ایشان نقل کرده در اول نظر سقوط و هوانش واضح می شد و نیز دریافتی که ابن الجوزی در حق مشرح از ابن حبان نقل کرده است که انقلبت علی مشرح صحائفة فبطل الاحتجاج به و این جرح مفسر خیلی مستحکم و متینست و سیوطی بلحاظ تخفیف و تقلیل امر آن بجای آن مشرح لا یحتج به آورده الی غیر ذلک من الدقائق التی لا تخفی علی اهل النظر و ثانیا آنچه در مقام تعقب قدح ابن الجوزی در حق زکریا بن یحیی الوقار ادّعا کرده که ابن حبان او را در ثقات
ص:729
ذکر نموده پس اگر تسلیم هم کرده شود قابل اعتنا و التفات نیست زیرا که بمقابله او جارحین و قادحین زکریا متعدد می باشند و بعبارات بسیار ردی در او طاعن شده اند صالح جز ره او را از کذابین کبار شمرده و ابن عدی گفته که او وضع حدیث می کرد و ابن یونس و غیر او نیز تضعیفش کرده اند و ذهبی نیز او را متهم بالکذب نموده چنانچه ذهبی در میزان الاعتدال گفته زکریا بن یحیی المصری ابو یحیی الوقار عن ابن وهب فمن بعده قال ابن عدی یضع الحدیث کذبه صالح جزرة قال صالح ثنا زکریا الوقار و کان من الکذابین الکبار و قال ابن یونس کان فقیها صاحب حلقة عاش ثمانین سنة و قیل کان من الصلحاء العباد الفقهاء نزح عن مصر ایام محنة القرآن الی طرابلس المغرب ضعفه ابن یونس و غیره و نیز ذهبی در مغنی گفته زکریا بن یحیی الوقار عن ابن وهب و کان احد الفقهاء اتهمه بالکذب و از جمله عجائب این ست که سیوطی در این مقام بهوس تایید و اثبات فضیلت عمر قدح و جرح را از زکریا دور می نماید و در اظهار وثوق او اهتمام می فرماید لیکن من بعد سیوطی در ذیل اللآلی زکریا را مقدوح و مجروح وانموده و قدح او از اکابر اعیان خود نقل فرموده چنانچه در کتاب الانبیاء و القدماء از کتاب مذکور بعد نقل حدیثی از ابن عساکر گفته قلت زکریا الوقار قال ابن عدی یضع الحدیث و قال صالح جزرة کان من الکذابین الکبار و قال ابن حبان اخطأ فی هذا الحدیث و قال العقیلی حدث عن ابن وهب حدیثا باطلا پس بحمد اللّه بطلان زعم سیوطی در باب زکریا حسب افاده سراسر جاده خود باطل و مضمحل برآمد وَ یُحِقُّ اَللّهُ اَلْحَقَّ بِکَلِماتِهِ و ثالثا آنچه سیوطی در توثیق ابن واقد گفته مردودست به اینکه ابن الجوزی در عبارت خود قدح ابن واقد از احمد و یحیی و آن هم بصیغه لیس بشیء نقل کرده و از نسائی متروک الحدیث بودن او ذکر نموده و سیوطی از راه تحریف در نقل کلام ابن الجوزی ذکر قدح احمد و یحیی را یکسر ساقط کرده و قدح نسائی را نیز باو منسوب ننموده بلکه محض در حق ابن واقد متروک بودن او بلا نسبت باحدی منقول ساخته و این صنیع شنیع را جز تعزیر و تخدیع چه توان گفت اگر سیوطی خطی از انصاف و تحقیق می داشت لازمش بود که قدح احمد و یحیی در ابن واقد که ابن الجوزی نقل کرده بود ساقط نمی کرد و در جواب آن یا ثبوت آن را از احمد و یحیی برهان باطل می کرد و آنچه خود از احمد و یحیی ثابت دانسته در توثیق ابن واقد نقل کرده بدلیل ثابت می کرد و یا هر دو را ثابت دانسته رجحان توثیق بر قدح بدرجه تحقیق می رسانید ولی چون این مطلب برای او میسر نبود راه تحریف پیش گرفت و خود را عرضه تانیب و تعییر ناقدین نحاریر نمود بالجمله توثیق ابن واقد از احمد و یحیی بن معین اگر ثابت هم شود و بسبب تعارض آن با جرح خودشان ساقط از اعتبار خواهد بود و جرحی که نسائی در حق ابن واقد نموده بحال خود سالم عن المعارض خواهد بود فکیف که علاوه بر نسائی دیگر اعلام کبار سنیه مثل یعقوب بن اسماعیل بن صبیح و ابو زرعه و ابو حاتم و بخاری و جوزجانی و ابن سعد و بزاز و ابن حبان و صالح جرزه و حربی
ص:730
و ابو عروبة و ابن عدی و ابو داود و ابو احمد حاکم و ابو نعیم اصفهانی و دارقطنی نیز ابن واقد را زیر مشق قدح و جرح کرده و ظاهرست که بمقابله این همه جارحین اگر توثیق محض ابن واقد از احمد و یحیی هم ثابت شود نیز هرگز هرگز قابل اعتنا و احتفال نیست و ذهبی در میزان الاعتدال گفته عبد اللّه بن واقد ابو قتادة الحرانی مات سنة عشر و مائتین قال البخاری سکتوا عنه و قال ایضا ترکوه و قال ابو زرعة و الدارقطنی ضعیف و قال ابو حاتم ذهب حدیثه و روی عبد اللّه بن احمد عن ابن معین لیس بشیء و روی الدولابی عن عباس عن یحیی لیس بشیء و قال ایضا لیس به باس کثیر الغلط ابن عدی ثنا ابن حوصا ثنا عباس بن محمّد عن ابن معین ابو قتادة الحرانی ثقة و قال عبد اللّه بن احمد قلت لابی ان یعقوب بن اسماعیل بن صبیح ذکر ان ابا قتادة الحرانی کان یکذب فعظم ذلک عنده جدا و قال هولاء اهل حران یحملون علیه کان ابو قتادة یتحری الصدق و لقد رأیته یشبه اصحاب الحدیث و قال احمد فی موضع آخر ما به باس رجل صالح یشبه اهل النسک و ربما اخطأ و قال الجوزجانی متروک و قال یحیی بن بکیر قدم ابو قتادة علی اللیث و علیه جبة صوف و هو یکتب فی کتف قد وضع صوفة فی قشر جوزة فکتب منها فلمّا ذهب الی منزله بعث إلیه سبعین دینارا فردها و قال ابن حبان کان ابو قتادة من عباد الجزیرة فغفل عن الاتقان فوقعت المناکیر فی اخباره فلا یجوز ان یحتج بخبره و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب بترجمه ابن واقد گفته قال المیمونی عن احمد ثقة الاّ انه کان ربّما اخطأ و کان من اهل الخیر یشبه النساک و کان له ذکاء و قال عبد اللّه عن ابیه نحو ذلک و زاد فقیل له انّ قوما یتکلمون فیه قال لم یکن به باس فقلت انهم یقولون لم یکن یفصل بین سفیان و یحیی بن أبی انیسة قال لعله اختلط اما هو فکان زکیا فقلت ان یعقوب بن اسماعیل بن صبیح ذکر انه کان یکذب فعظم ذلک عنده جدا و قال کان ابو قتادة یتحری الصدق و اثنی علیه قال قد رایته یشبه اصحاب الحدیث و اظنه کان یدلس و لعله کبر فاختلط قال عبد اللّه بن احمد و قال یحیی بن معین لیس بشیء و قال الدوری عن یحیی ثقة و قال ابن أبی حاتم سالت ابا زرعة عنه فقلت ضعیف الحدیث قال نعم لا یحدث عنه قال و سألت أبی عنه فقال تکلموا فیه منکر الحدیث و ذهب حدیثه و قال البخاری ترکوه منکر الحدیث و قال فی موضع آخر سکتوا عنه و قال النّسائیّ لیس بثقة و قال الجوزجانی متروک الحدیث قال البخاری مات سنة 207 سبع و مائتین و قال ابو عروبة الحرانی
ص:731
ذکر اصحابنا انّه مات سنة عشرة و مائتین قلت و قال ابن سعد کان لابی قتادة فضل و عبادة و لم یکن فی الحدیث بذاک و قال البزار لم یکن بالحافظ و کان عفیفا متفقها بقول أبی حنیفة و کان یغلط و لا یرجع الی الصواب و قال ابن حبان کان من عباد الجزیرة فغفل عن الاتقان و حدث علی التوهم فوقع المناکیر فی حدیثه فلا یجوز الاحتجاج بخبره و قال صالح جزرة ضعیف مهین و قال الحربی غیره اوثق منه و هذه العبارة یقولها الحربی فی الّذی یکون شدید الضعف و قال ابو عروبة کان یتکل علی حفظه فیغلط و قال ابن عدی لیس هو عندی ممن یتعمد الکذب انما یخطی و قال ابو داود اهل حران یضعفونه و احمد ثنا عنه و قال انّما کان یؤتی من لسانه و قال الحاکم ابو احمد حدیثه لیس بالقائم و قال ابو نعیم الاصبهانی روی عن هشام و ابن جریج منکرات اما ادعای سیوطی که علاوه بر احمد و یحیی دیگران نیز توثیق ابن واقد کرده اند پس مجرد دعوی بلا دلیلست و اثری از آن در کتب حاضرۀ رجال یافته نمی شود اگر اولیای سیوطی دلیلی بر ان داشته باشند اظهار نمایند بلی قدح ابن واقد علاوه بر احمد و یحیی از دیگر اساطین احبار سنیه ثابت و محققست چنانچه از عبارت میزان و تهذیب دانستی و از دیگر عبارات نیز قدح ابن واقد واضح و لائح می شود ابن الجوزی در کتاب الضعفا و المتروکین علی ما نقل عنه گفته عبد اللّه بن واقد ابو قتادة الحرانی کان یغلط فلا یرجع و ذهبی در کتاب المغنی فی الضعفاء گفته عبد اللّه بن واقد ابو قتادة الحرانی مشهور بالحدیث و الزّهد قال ابو حاتم ذهب حدیثه و قال الدّارقطنی و غیره ضعیف و اما احمد فقال ما به باس و ربّما اخطأ و قال البخاری ترکوه و ابن حجر عسقلانی در تقریب گفته عبد اللّه بن واقد الحرانی ابو قتادة اصله من خراسان متروک و کان احمد یثنی علیه و قال لعله کبر و اختلط و کان یدلس من التاسعة مات سنة عشر و مائتین و رحمة اللّه بن عبد اللّه سندی در مختصر تنزیه الشریعه گفته عبد اللّه بن واقد ابو قتادة الحرانی روی خبرا موضوعا مهتوکا قال الذّهبی هو آفته و قال ابن الجوزی دسّ فی حدیثه و کان مغفلا و از جمله غرائب مستطرفه این ست که سیوطی در این مقام در صدد توثیق عبد اللّه بن واقد برآمده مرتکب کمال تخدیع و تلمیع گردیده مگر در ذیل اللآلی خود بر سر قدح و جرح او رسیده حدیثی که ابن واقد در سندش واقع شده موضوع انگاشته بتصریح متروک بودن او اعلام تقبیح و تفضیح او افراشته چنانچه در کتاب الجهاد از کتاب مذکور گفته الدیلمی انبانا أبی انبانا عبد الباقی ابن محمّد انبانا احمد بن محمد بن عمران انبانا الحسن بن احمد بن سعید الرهاوی حدثنی سعید عن عثمان بن مطر عن قیس بن الربیع عن أبی اسحاق عن عبد اللّه بن واقد عن أبی سعید رفعه من رابط یوما فی
ص:732
سبیل اللّه کان له کعتاقة الف رجل کلّ رجل عبد اللّه الف عام عثمان بن مطر متروک و کذا عبد اللّه بن واقد بالجمله چون مقدوحیت این واقد نزد محققین سنیه ثابت و متحققست و وقوع او در سند خبر مفتعل
لو لم ابعث فیکم لبعث عمر موجب نهایت مطعونیت و موهونیت آن شده بهمین سبب این خبر را ذهبی نیز در ترجمه ابن واقد در ضمن احادیثی که بوجه ابن واقد مطعون شده ذکر نموده چنانچه در میزان در ذیل ترجمه ابن واقد گفته
ابو خیثمة مصعب بن سعید ثنا عبد اللّه بن واقد ثنا حیوة بن شریح عن بکر بن عمرو عن مشرح عن عقبة بن عامر قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لو لم ابعث فیکم لبعث فیکم عمر و رابعا آنچه سیوطی در توثیق مشرح سراییده باطل و مضمحلست زیرا که سابقا قدح و جرح مشرح حسب افادات اکابر اعلام و منقدین عظام سنیه مثل عقیلی و ابن حبان و ابن الجوزی بتفصیل و تکمیل دانستی و بعد ان کار احدی از اهل ایقان نیست که در خروج و مروق او از اصل اسلام شک و ریبی آرد فضلا ازین که او را عادل و ثقه انکار و خامسا آنچه سیوطی در معرض تایید این کذب منهار که مصداق مثل کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اُجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اَلْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ ست برآمده از کتاب شجرة العقل ابو العباس زوزنی این افترای شنیع را از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله الاطیاب بصیغۀ خطاب با عمر بن الخطاب نقل کرده پس فی الحقیقة شجره عقل خود را به تیشه ضلالت بریده ارتکاب مصادمت عقل را با مخالفت نقل برگزیده چه در سند این تخرص باطل نیز ابن واقد واقع شده و عنقریب بحمد اللّه تعالی نهایت قدح و جرح او حسب تصریحات و افادات اعاظم نقاد و افاخم جهابذۀ متن و اسناد دانستی فلا یحتج بحدیثه فی محل لتایید الا من هو عن الامعان بعید و علاوه بر ان درین سند زوزنی راشد بن سعد حمصی واقع شده و او را دارقطنی و ابن حزم که هر دو از اجله علمای ماهرین سنیه می باشند تضعیف نموده اند چنانچه ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب بترجمه راشد گفته و ذکر الحاکم ان الدارقطنی ضعفه و کذا ضعفه ابن حزم و قد ذکر البخاری انه شهد صفین مع معاویة و ازین عبارت گل دیگر شگفت و ظاهر شد که راشد غیر راشد در حرب صفین با معاویه طاغیه در زمرۀ فئه باغیه که داعیه الی النار و بسبب نصب جنگ و پیکار با نفس رسول مختار علیه آلاف السلام من العزیز الغفار جامعه بین العار و النار بود انسلاک داشت و این دلیل واضح و برهان لائح بر ضلال و هلاک اوست و بر متتبع کتب و اسفار واضح و آشکارست که اهل حمص در قدیم الایام بشدت عداوت جناب امیر المؤمنین علیه السلام معروف بنهایت حماقت و رقاعت موصوف بودند ابو عبد اللّه یاقوت بن عبد اللّه الحموی الرومی البغدادی در کتاب
ص:733
معجم البلدان گفته و من عجیب ما تاملته من امر حمص فساد هوائها و تربتها اللذان یفسدان العقل حتی یضرب بحماقتهم المثل ان اشد النّاس علی علی ع رض بصفین مع معاویة کان اهل حمص و اکثرهم تحریضا علیه و جدّا فی حربه فلمّا انقضت تلک الحروب و مضی ذلک الزّمان صاروا من غلاة الشیعة حتی انّ فی اهلها کثیرا ممن رای مذهب النصیریة و اصلهم الامامیة الّذین یسبون السلف فقد التزموا الضلال اولا و اخیرا فلیس لهم زمان کانوا فیه علی الصّواب و ابو الفتح ناصر بن عبد السید المطرزی در شرح مقامات حریری گفته حمص احد اجناد الشام و اهلها موصوفون بالرقاعة باتفاق الجماعة حتی ان البغدادیین إذا أرادوا ان یعبروا عن الاحمق قالوا حمصی و نوادرهم کثیرة منها ما آورده ابو العباس السنجری المعروف بجراب الدولة فی کتابه قال قال واحد من اهل حمص لآخر علیک بالسنة حتّی تدخل الجنّة فقال و ما السنة قال حب أبی بکر بن عفان و عمر بن الصدیق و عثمان بن الفاروق و علی بن أبی سفیان و معاویة بن أبی طالب قال صاحبه و من معاویة بن أبی طالب قال کان صلی اللّه علیه رجلا عابدا من جملة العرش و کاتب المؤمنین و خال الوحی و ختن النبی علی ابنته عائشة جدة فاطمة و قریب من هذا ما مر بی فی هذا الکتاب انّه جاء بعضهم الی بعض القضاة اخذا بتلبیب رجل فقال اعز اللّه القاضی ان هذا رافضی ناصبیّ مجبریّ مشبهیّ جهمی مبتدعیّ حروری یشتم علی ع بن أبی طالب و یحب عمر بن أبی قحافة و أبا بکر بن عفان فقال القاضی ما ادری أی شیء احد معرفتک بالمذاهب أم علمک بانساب العرب و منها انه مات لقاضیهم ابن و کان القاضی یتفلسف فلما أرادوا دفن المیّت قال للحفار اضجعه علی شقه الایسر فانّه اهضم للطعام و منها انه نظر رجل منهم الی منارة المسجد فقال لرجل کان معه من اهل حمص ما کان اطول اولئک الّذین بنوا هذه المنارة فقال الآخر اسکت ما اجهلک تری یکون فی الارض احد علی طول هذه المنارة انما بنوها علی الارض ثم سووها و جاء حمصی الی طبیب فقال ان امرأتی تشکت جوفها او وسط بطنها او فوق بطنها فقال الطبیب احمل ماءها إلی لأنظر فیه فقال لعلک تعنی بولها فقال نعم فذهب و جاء بالماء فی الطست فقال الطبیب الا جئت به فی قارورة فقال جعلت فداک احلیلها اوسع من ذلک و هی اکثر من ان تعدوا شهر من ان ترد و ابو العباس احمد بن عبد المومن الشریشی در شرح مقامات حریری گفته و قال الفنجدیهی باهل حمص یضرب المثل فی الحماقة و تنسب إلیهم حکایات مضحکة حکی عن بعضهم انه قال دخلتها و فی فمی درهم لاشتری به بعض ما اشتهیه فاذا برجل بباب الجامع جالس علی کرسی و
ص:734
علی راسه عمامة هو متحنک بها علی قلنسوة و قد لبس فروة مقلوبة بلا سراویل و قد تقلد بسیف و فی حجره مصحف یقرأ فیه و عنده کلب رابض یمسکه بمقوده فسلمت علیه و قلت له أ تری القوم صلوا فقال لی او انت اعمی اما ترانی قاعدا قلت و من انت قال انا امام الجامع ابو خالد قلت ما هذه الحلیة قال دخل رجل زندیق یقرأ السبع الطوال و یشتم أبا بکر الصنادیقی و عمر القواریری و عثمان بن أبی سفیان و معاویة بن أبی غسان الّذی هو من جملة العرش و زوجه النبیّ ابنته عائشة فی زمن الحجاج بن یوسف فاستولدها الحسن ع و الحسین ع فقلت ما اعرفک بالمقالة و الانساب فقال و ما خفی علیک اکثر قلت انحفظ القرآن قال نعم قلت فاقرأ شیئا منه قال بسم الله الرحمن الرحیم ؟ ؟ ؟ وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً وَ أَکِیدُ کَیْداً فَمَهِّلِ اَلْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً؟ ؟ ؟ فرفعت یدی و صفعته بها صفعة وقعت عمامته و بقی التحنک فی عنقه فصاح بالناس فکبسونی و قال احملوه الی المحتسب فاوصلونی الی رجل حاسر حاف قد لبس درّاعة بلا سراویل فقال ما فعل هذا قالوا صفع امام الجامع قال یا مسکین اهلکت نفسک قلت هذا حکم اللّه فصبرا علیه قال ایما احبّ إلیک سمل عینیک او قطع یدیک او تدفع نصف درهم فرفعت یدی و صفعت المحتسب صفعة ثم اخرجت الدرهم من فمی فقلت یا سیدی خذ نصف درهم لک و نصف درهم لامامک و قال فیهم بعض الشعراء لانهم اهل حمص لا عقول لهم*بهائم غیر معدودین فی النّاس*و نزلها فی القدیم اهل الیمن و لم یکن فیها من مصر الا ثلاثة ابیات و کان فیهم امام من مصر فغضبوا و عزلوه فقال فیهم دیک الجنّ یهجوهم سمعوا الصلوة علی النبیّ تلالوا فتفرقوا شیعا و قالوا لا لا
ثم استمر علی الصلوة امامهم
یحل بکلکم و وبالا شاهت وجوهکم وجوها طالما رغمت معاطسها و ساءت حالا
و ارشد بن سعد نیز حمصیست کما لا یخفی علی من لاحظ ترجمته فی تهذیب الکمال للمزی و تهذیب التهذیب لابن حجر العسقلانی و التقریب له و غیر ذلک من کتب الرجال پس روایت کردن او این زور فضیح و کذب صریح را بصیغه خطاب با ابن الخطاب نظر بناصبیت و رقاعت او مستبعد نیست لیکن آنچه مستبعد و مستغربست این ست که اخبار موضوعه و اسمار مصنوعه چنین نواصب انذال و مغفلین پر اختلال در کتاب شجرة العقل وارد کرده اید و مثل سیوطی آن را در معرض تایید و تشیید ذکر نماید هل هذا الاّ الانهماک فی الصفاقة و الرقاعة و الالتباک فی الحماقة و الجلاعة
ص:735
و سادسا آنچه سیوطی در تایید این خبر مفتعل گفته که این خبر از حدیث ابی بکر و أبی هریره وارد شده و از دیلمی آن را نقل کرده پس نزد محققین سراسر منقوض و مرضوضست زیرا که سند اول دیلمی که بابو هریره منتهی می شود نهایت مطعون و موهون می باشد چه در ان اسحاق بن نجیح واقعشده و او باقصی الغایة مجروح و مقدوحست و اعاظم مهره اعلام و افاخم نقدۀ عظام اهل سنت بعبارات ردیه و کلمات منکیه تقبیح و تفضیح او نموده اند ابن الجوزی در کتاب الضعفاء و المتروکین علی ما نقل عنه گفته اسحاق بن نجیح ابو صالح الملطی اکذب الناس و ذهبی در میزان گفته اسحاق بن نجیح الملطی عن عطاء الخراسانی و ابن جریج و غیرهما کنیته ابو صالح و قیل ابو یزید یروی عنه علی بن حجر و سوید بن سعید و احمد بن بشار الصیرفی و محمّد بن منصور الطوسی و الحسین بن أبی زید الدباغ و ابراهیم بن راشد الآدمی قال احمد هو من اکذب الناس و قال یحیی معروف بالکذب و وضع الحدیث و قال یعقوب الفسوی لا یکتب حدیثه و قال س و الدارقطنی متروک و قال الفلاس کان یضع الحدیث صراحا و قال العقیلی و من حدیثه ما حدثناه احمد بن محمد بن عاصم ثنا نصر بن عاصم ثنا عثمان بن عبد الرحمن ثنا اسحاق بن نجیح عن عطاء عن عائشة مرفوعا ردّوا مذمة السائل و لو بمثل راس الذباب قلت ما هذا بالملطی ذا آخر الآفة من عثمان الوقاصی و قال یزید بن مروان الخلال ثنا اسحاق بن نجیح
عن عطا عن أبی هریرة مرفوعا ان لکلّ نبیّ خلیلا من امته و ان خلیلی عثمان و هذا باطل و یدل علی ذلک قوله علیه السلام لو کنت متخذا من لهذه الامة خلیلا لاتخذت ابا بکر خلیلا قال احمد بن حنبل فیما رواه عنه ابنه عبد اللّه اسحاق بن نجیح من اکذب الناس یحدث عن البتّی و عن ابن سیرین برای أبی حنیفة و قال احمد بن محمّد القسم بن المحرز سمعت یحیی بن معین یقول اسحاق بن نجیح الملطی کذاب عدو اللّه رجل سوء خبیث و قال عبد اللّه بن علی المدینی سألت أبی عن اسحاق الملطی فقال بیده هکذا أی لیس بشیء و من اباطیل الملطی عن ابن جریج عن عطاء عن ابن عباس مرفوعا ما زنی عبد فأدمن الاّ ابتلی فی اهله و به مرفوعا نهی عن اللعب کلّه حتی لعب الصبیان بالکعاب و به لا یحل لامرأة تومن باللّه و الیوم الآخر ان یفرح علی السرج و من منع الماعون لزمه طرف من البخل و من حفظ علی امتی اربعین حدیثا و عفوا تعف نساؤکم و من بلایاه عن هشام بن حسان عن الحسن عن عمران بن حصین مرفوعا لا یزال العبد یمسی مطلقا ما خمص بطنه و عن هشام عن الحسن عن ابن عمر رفعه لو یعلم النّاس ما فی الصف الاول و الاذان و خدمة القوم فی السفر لاقترعوا و له
عن عباد بن راشد عن الحسن عن عمران رفعه لعن الناظر و المنظور و عن
ص:736
عباد عن الحسن عن أبی هریرة مرفوعا لا تقولوا مسیجد و لا مصیحف و نهی عن تصغیر الأسماء و ان یسمّی حمدون او علوان او یعموش و له عن الاوزاعی عن عطاء عن ابن عمر یرفعه من قال فی دیننا برایه فاقتلوه قال ابن یحیی هذه کلّها هو وضعها و روی عن ابن جریج عن عطا عن أبی سعید وصیة اوصی بها النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم لعلیّ کلها فی الجماع فانظر الی هذا الدجال ما اجراه و نیز ذهبی در مغنی گفته اسحاق بن نجیح الملطی عن عطاء الخراسانی و ابن جریح معروف بالوضع و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب گفته اسحاق بن نجیح الملطی الازدی ابو صالح و یقال ابو یزید سکن بغداد روی عن ابان بن أبی عیاش و عطاء الخراسانی و الاوزاعی و ابن جریج و غیرهم و عنه علی بن حجر و سوید بن سعید و محمد بن منصور الطوسی و جماعة قال احمد اسحاق من اکذب النّاس یحدث عن النبی یعنی عثمان عن ابن سیرین برأی أبی حنیفة و قال ابن محرز سمعت ابن معین یقول کذاب عدو اللّه رجل سوء خبیث و قال ابن أبی شیبة عنه کان ببغداد قوم یضعون الحدیث منهم اسحاق بن نجیح الملطی و قال ابن أبی مریم عنه من المعروفین بالکذب و وضع الحدیث و قال عبد اللّه بن علیّ بن المدینی سئلت أبی عنه فقال بیده هکذا أی لیس بشیء و ضعفه و قال فی موضع آخر روی عجائب و قال عمرو بن علیّ کذاب کان یضع الحدیث و قال الجوزجانی غیر ثقة و لا من اوعیة الامانة و قال علی بن نصر الجهضمی و البخاری منکر الحدیث و قال النّسائی متروک الحدیث و قال یعقوب الفسوی لا یکتب حدیثه و قال صالح بن محمّد ترک حدیثه و قال ابو احمد بن عدی احادیثه موضوعات وضعها هو و عامه ما اتی عن ابن جریج بکل منکر وضعه علیه و هو بیّن الامر فی الضعفاء و هو ممن یضع الحدیث قلت و قال النّسائی فی التمییز کذاب و قال ابو احمد الحاکم منکر الحدیث و قال ابن حبان دجال من الدجاجلة یضع الحدیث صراحا و قال البرقی نسب الی الکذب و قال الجوزقانی کذاب وضاع لا یجوز قبول خبره و لا الاحتجاج بحدیثه و یجب بیان امره و قال ابو سعید النقاش مشهور بوضع الحدیث و قال ابن طاهر دجال کذاب و قال ابن الجوزی اجمعوا علی انه کان یضع الحدیث و ذکره الدولابی و الساجی و العقیلی و غیرهم فی الضعفاء و نیز ابن حجر در تقریب گفته اسحاق بن نجیح الملطی ابو صالح و ابو یزید نزیل بغداد کذّبوه من التاسعة و رحمة اللّه بن عبد اللّه السندی در مختصر تنزیه الشریعه گفته اسحاق بن نجیح الملطی ابو صالح او ابو یزید کذاب یضع الحدیث و محمد طاهر فتنی در قانون الموضوعات گفته ابو صالح اسحاق بن نجیح الملطی شیخ الجویباری اکذب الناس قال احمد و کان یضع صراحا و هو الّذی وضع الوصیّة
ص:737
لعلی فی الجماع کیف یجامع فانظر الی هذا الدجال ما اجراه و خود سیوطی نیز اسحاق بن نجیح را مقدوح و مجروح می داند و احادیثی که در سند ان اسحاق واقع شده موضوع وامی نماید چنانچه در ذیل اللآلی در کتاب المناقب گفته
الخطیب انبانا عثمان بن محمّد بن یوسف العلاف انبانا محمد بن عبد اللّه الشافعی حدثنا عبد اللّه بن الحسن بن احمد حدثنا یزید بن مروان حدثنا اسحاق بن نجیح عن عطا عن أبی هریرة قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انّ لکلّ نبی خلیلا من امّته و انّ خلیلی عثمان بن عفان آورده ابن الجوزی فی الواهیات و قال اسحاق بن نجیح معروف بالکذب و وضع الحدیث و قال ابن حبان کان یضع الحدیث علی رسول اللّه صراحا و یزید بن مروان قال یحیی کذاب و قال ابن حبان یروی الموضوعات عن الاثبات لا یجوز الاحتجاج به و قال فی المیزان هذا من اباطیل اسحاق و نیز در ذیل اللآلی در کتاب الاطعمه گفته
ابن عساکر انبانا ابو محمّد عبد الصّمد بن محمد بن عبد اللّه البغوی الواعظ اخبرنی أبی حدثنا القاضی الامام ابو علی الحسین بن محمد الفقیه حدثنا ابو القاسم ابراهیم بن محمّد بن علیّ بن الشاه حدثنا محمّد بن ابراهیم ابو جعفر المروزی حدثنا الحسن بن سهل الواسطی حدثنا محمد بن ابراهیم بن المسیب الدّمشقی حدثنا اسحاق بن نجیح عن عطاء بن میسرة عن مکحول عن أبی هریرة مرفوعا من اکل ما یسقط من المائدة عاش فی سعة و عوفی من الحمق فی ولده و ولد ولده و فی جاره و جار جاره و دویرات جاره اسحاق بن نجیح کذاب یضع الحدیث پس محل کمال عجبست که چگونه در این مقام سیوطی بروایتی که چنین کذاب دجال در ان واقعشده تایید و تشیید خبر موضوع
لو لم ابعث فیکم لبعث عمر خواسته و بارتکاب چنین مناقضه صریحه شان خویش را که نزد معتقدینش بس رفیع ست یکسر کاسته و درین سند دیلمی عطاء خراسانی نیز واقع شده و او را بخاری در کتاب الضعفا ذکر نموده و کذب او بر سعید بن المسیب حسب تصریح خود سعید بن المسیب نقل کرده و عقیلی نیز او را بهمین سبب در ضعفا ذکر نموده و ابن حبان افاده کرده که او ردی الحفظست و خطا می کند و نمی داند پس احتجاج باو باطل شد چنانچه ذهبی در میزان الاعتدال گفته و ذکره العقیلی فی الضعفاء متشبثا بهذه الحکایة التی
رواها حماد بن زید عن ایوب حدثنی القسم بن عاصم قلت لسعید بن المسیب ان عطاء الخراسانی حدثنی عنک ان النبی صلّی اللّه علیه و سلم امر الذی واقع اهله فی رمضان بکفارة الظهار فقال کذب ما حدثته
ص:738
انّما بلغنی ان النبی صلّی اللّه علیه و سلم قال له تصدق تصدق و قد ذکر البخاری عطاء الخراسانی فی الضّعفاء فروی له هذا عن سلیمان بن حرب عن حماد و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب بترجمه عطاء خراسانی در ذکر نفی روایت کردن بخاری از عطاء خراسانی بعد کلامی گفته و لا سیما انّ البخاری قد ذکر عطاء الخراسانی فی الضعفاء و ذکر حدیثه
عن سعید بن المسیب عن أبی هریرة ان النبی صلّی اللّه علیه و سلم امر الّذی واقع فی شهر رمضان بکفارة الظهارة و قال لا یتابع علیه ثم ساق باسناد له عن سعید بن المسیّب انه قال کذب علی عطاء ما حدثته هکذا و ممّا یؤید ان البخاری لم یخرج له شیئا ان الدارقطنی و الحبال و الحاکم و اللالکائی و الکلاباذی و غیرهم لم یذکروه فی رجاله و قال ابن حبان کان ردی الحفظ یخطی و لا یعلم فبطل الاحتجاج به و علاوه برین این سند دیلمی مشتمل ست بر روایت عطاء خراسانی از ابو هریرة و روایت عطاء خراسانی از ابو هریره مرسلست پس تا وقتی که واسطه که عطا ازو شنیده ظاهر نشود روایت او قابل اعتبار نخواهد شد ابن حجر عسقلانی در تهذیب بترجمه عطاء خراسانی گفته روی عن الصحابة مرسلا کابن عباس و عدی بن عدی الکندی و المغیرة بن شعبة و أبی هریرة و أبی الدرداء و انس و کعب بن عجرة و معاذ بن جبل و غیرهم و نیز ابن حجر در تهذیب بترجمه عطا گفته و قال الطبرانی لم یسمع من احد من الصحابة الاّ من انس بالجمله این سند دیلمی خیلی مطعون و موهون می باشد و ازینجاست که علامه مناوی صراحة حکم بمنکر بودن این خبر دیلمی نموده چنانچه در فیض القدیر شرح جامع صغیر در ذیل
حدیث موضوع لو کان بعدی نبی لکان عمر بن الخطاب گفته و امّا
خبر الدیلمی عن أبی هریرة لو لم ابعث لبعث عمر فمنکر اما سند دیگر دیلمی که بابو بکر منتهی می شود پس مدار آن بر راشد ابن سعدست و قدح و جرح او عنقریب بعون اللّه المنعام بتفصیل تمام دانستی پس بحمد اللّه تعالی واضح و لائح شد که هر دو طریق دیلمی در روایت این خبر موضوع مقدوح و مجروحست و قابل اعتبار و اعتماد و احتجاج و استناد نیست و بهمین سبب مرزا محمد بدخشی در تحفة المحبین این خبر را از فردوس دیلمی بروایت ابو بکر و ابو هریره هر دو در فصل ثالث باب فضائل عمر که مختص برای ذکر احادیث اضعافست نقل کرده کما لا یخفی علی من راجع الکتاب المذکور و بعد این بیان مناعت اقتران بر ارباب نقد و اتقان واضح و عیان گردید که هر چند خراصین انکاس و وضاعین ارجاس این زور منقلع الاساس و این کذب بادی الانتکاس را بانحاء مختلفه و اضراب متفاوته برتافته و در صدد ترویج این بهتان بهرج کاسد و تنفیق این باطل لجلج فاسد در بوادی تلمیع و تسویل و فیافی تخدیع و تضلیل بقرع ظنابیب شتافته اند لیکن بحمد اللّه المتعال سعیشان همه تن در ضلال و اقدامشان
ص:739
بر تخرص و افتعال و تلبیس و ادغال و ایثار زور و محال سراسر راجع بانحزام و اختلال و آئل بانفصام و انحلال و مورث نهایت در زد و بال و موجب نهایت عقوبت و نکال و باعث خسران مآب و مآلست و اللّه شدید المحال قوله اگر روایات اهل سنت را اعتباری هست در هر جا اعتبار باید کرد و الا قصد الزام شان نباید نمود که بیکروایت الزام نمی خورند اقول این کلام مخاطب قمقام که خاتمه افادات و آخر اجاداتست از جمله طرائف عجیبه و بدائع غریبه است و بالاتر از تمامی کلمات متینه و جملات رزینه مخاطب کامن الضغینة در جواب حدیث مدینه می باشد کمال وهن و سخافت و وهی و رکاکت آن ظاهر و باهرست بوجوه عدیده اول آنکه همین تقریر مخاطب نحریر بعینه شیعه هم بجواب استدلالات مخاطب بروایات شان می توانند کرد و می توانند گفت که اگر روایات شیعه را اعتباری هست در هر جا اعتبار باید کرد و الا قصد الزامشان نباید نمود که بیکروایت الزام نمی خورند پس چرا مخاطب این تقریر را خود در مقام الزام شیعه فراموش می فرماید و اینجا آن را بکمال خوشوقتی ادا می نماید مگر نمی داند که این تقریر پر تزویر او اکثر مساعی نامشکوره او را که درین کتاب تحفه بعمل آورده است یکسر بر باد فنا می دهد و نهایت مهانت و هجنت کلام او را فراروی ارباب احلام و اصحاب افهام می نهد دوم آنکه اگر این افاده مخاطب درست باشد استدلال اهل اسلام از کتب مخالفین خود مثل یهود و نصاری و غیرهم و الزام دادن شان بان نیز باطل خواهد شد زیرا که ایشان می توانند که بجواب دلائل نبوت جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم مطالب مخالفه از کتب خود نقل نمایند و بگویند که اگر مضامین کتب ما را اعتباری است در هر جا اعتبار باید کرد و الا قصد الزام ما نباید نمود که بیک مضمون الزام نمی خوریم پس گویا مخاطب در این مقام در پرده نصرت شیوخ عالیمقام خود هدم استدلالات اهل اسلام و نقض الزامات خصام که از ایشان علی مرّ الدهور و کر العصور بظهور رسیده پیش نظر دارد و تخم تشکیک رکیک خود را برای بار آوردن کفر و نفاق در مزارع قلوب مریضه اتباع و اشیاع خویش میکارد سوم آنکه اگر کلام مخاطب معمول به متکلمین گردد اعظم ابواب کلام که باب الزام بمنقولاتست مسدود و مطبق خواهد شد زیرا که هر فریق را از فریقین متخاصمین می رسد که بجواب فریق دیگر بگویند که اگر روایات ما با اعتباری هست در هر جا اعتبار باید کرد و الاّ قصد الزام ما نباید نمود که بیک روایت الزام نمی خوریم چهارم آنکه استدلال اهل حق بحدیث مدینة العلم و ذکر ان از کتب اهل سنت نه ازین روست که ایشان روایات اهل سنت را معتمد و معتبر می دانند بلکه مقصود از ذکر این حدیث شریف از کتب سنیه آنست که تا ایشان را مجال عدول از تسلیم آن و عمل بمقتضای آن باقی نماند و حجت حق بر ایشان تمام شود پس فرمایش شاهصاحب که اگر روایات اهل سنت را اعتباری هست در هر جا
ص:740
اعتبار باید کرد فرمایشیست بی محل و هرگز قابلیت قبول ندارد پنجم آنکه چون قضیه اقرار العقلاء علی انفسهم مقبول و علی غیرهم مردود مسلمه ارباب احلامست لهذا حدیث مدینة العلم که اکابر اساطین اهل سنت روایت و اثبات آن کرده اند و دلالت آن بر خلافت بلا فصل جناب امیر المؤمنین علیه السلام واضح و لائح می باشد لابد نزد منصفین اهل حلوم و عقول مدغن و متلقی بالقبولست و استدلال اهل حق بان در نهایت متانتست و احادیثی که شاهصاحب در باب شیوخ خود ذکر نموده اند از متفردات بعض اهل نحله شانست بر وجوه ذاکرین و ناقلین آن مرمی و مردود و ذکر آن بمقابله اهل حقّ باطل مدفوع و مطرود می باشد پس بحمد اللّه تعالی ظاهر و باهر شد که ارشاد شاهصاحب که قصد الزام اهل سنت نباید کرد که بیک روایت الزام نمی خورند در نهایت انجذام و انحزام می باشد ششم آنکه اهل سنت در روایت و اثبات حدیث مدینة العلم و دیگر ادله امامت و افضلیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام بمنزله خصم مقر می باشند و در روایت و اثبات فضائل شیوخ خود مثل خصم مدعی و ظاهرست که اقرار خصم در هر حال مقبولست و ادعاء او بمفاد باطلست آنچه مدعی گوید عرضه فساد و بطلان می باشد الاّ ان یثبته بالدّلیل و البرهان پس ظاهر شد که استدلال اهل حق بحدیث مدینة العلم که افاخم محققین و اعاظم منقدین بروایت و اثبات آن اقرار می نمایند بحمد اللّه المنعام باقصی الغایة کامل و تام ست و احتجاج شاهصاحب
بحدیث ما صبّ اللّه الخ
و حدیث لو کان بعدی الخ بسبب آنکه محض ادعاست و هرگز مؤید بدلیلی نیست که قابل ادنی التفات اهل حق شود باطل محض و ناتمامست اگر شاهصاحب مرد میدان هستند اندک زحمتی بردارند و این احادیث را بدلیل و برهان بر اهل حق و ایقان ثابت نمایند و الا از تفوه بان دم درکشند و هر چند آنچه نحیف در صدر این وجه وجیه ذکر کرده ام محتاج بشاهد و دلیل نیست و از مزید تحقق و وضوح تنظیر و تمثیل هم نمی خواهد مگر برای تنبیه قاصرین و تفریح ناظرین تایید این وجه مرصوص مرصون از کلام مامون که جلالت شان او نزد اهل سنت بحیثیت خلافت و دیگر وجوه عظمت بحمد اللّه تعالی در مجلد حدیث غدیر بکمال تفصیل و اشباع سمت تحریر و تسطیر یافته ثابت می نمایم و حظ وافی از تخجیل مخاطب بنبیل می ربایم پس باید دانست که علامه جلال الدین سیوطی در تاریخ الخلفاء گفته و اخرج عن ابراهیم بن الحسن قال قال المدائنی للمأمون ان معاویة قال بنو هاشم اسود واحد او نحن اکثر سیدا فقال المامون انه قد اقر و ادعی فهو فی ادعائه خصم و فی اقراره مخصوم ازین عبارت ظاهرست که مدائنی برای مامون نقل کرد کلام معاویه را که او گفت بنی هاشم زیاده تر صاحب سودد هستند از روی شخص واحد یعنی اگر شخص واحد را از بنی هاشم با شخص واحد از بنی امیه که مقابل کنند هاشمی از اموی
ص:741
زیاده تر صاحب سود و خواهد بود و ما یعنی بنی امیه اکثر هستیم از روی سید یعنی در قبیله ما افراد سادات نسبت بقبیله بنی هاشم عددا زیاده تر هستند و هر گاه مامون این کلام را شنید گفت که معاویه اقراری کرد و ادعای نمود پس او در ادعای خود خصمست و در اقرار خود مخصومست یعنی چون معاویه در اول کلام خود اقرار و اعتراف نموده است بمزیت بنی هاشم بر بنی امیه در سیادت و لو بحیثیت مقابله شخص واحد از بنی هاشم با شخص واحد از بنی امیه پس مزیّت بنی هاشم بر بنی امیه بحسب اقرار او ثابتست و معاویه بسبب این اقرار خود مخصوم یعنی مغلوبست فی الخصام و آنچه معاویه در آخر کلام خود گفته که ما یعنی بنی امیه اکثر هستیم از روی سید یعنی افراد سادات در میان قبیله ما اکثر هستند از بنی هاشم و باین کلام اظهار مزیت بنی امیه بر بنی هاشم خواسته پس این کلام او ادعاست و او در ادعای خود خصمست و ادعای خصم بدون بینه و دلیل مقبول نیست بلکه باطلست پس فضل بنی هاشم بر بنی امیه بحسب اقرار معاویه ثابت خواهد بود و فضل بنی امیه بر بنی هاشم بمحض ادعای او ثابت نخواهد شد پس بحمد اللّه تعالی واضح گردید که بهمین نهج اهل سنت در اقرار خود بثبوت حدیث مدینة العلم و دیگر ادله امامت و افضلیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام مخصوم و مغلوب هستند و در ادعای ثبوت فضائل برای شیوخ خود مخذول و منکوب می باشند و آنچه شاهصاحب در این مقام خواسته اند که شیعه اگر بحدیث مدینة العلم احتجاج می نمایند
حدیث ما صبّ اللّه و دیگر خرافات را نیز قبول کنند و الا قصد الزام اهل سنت نه نمایند از قبیل خیالات خام و هواجس اوهامست که هرگز قابل ادنی التفات و احتفال در باب کلام و کمال نیست هفتم آنکه فاضل رشید تلمیذ مخاطب وحید در شوکت عمریه گفته اگر چه ائمه اطهار علیهم السلام بحکم احادیثی که صاحب رساله ذکر کرده و دیگر احادیث شائعه مستفیضه مستند امت اند و اخبار آن اخیار مفاتیح مغلقات و مصابیح ظلمات و مصادر حکمت و مظاهر شریعت ست لیکن کلام در طریق وصول آن اخبارست و بسا اوقات روات یک فرقه نزد اهل آن مامون و نزد غیر آن مطعون می باشند لهذا هر فرقه روایات مرویه را در طریق خود مسلم می دارد و اخبار مرویه را در فرقه مخالف خود مقدوح می انگارد انتهی ازین عبارت فاضل رشید بنهایت صراحت واضح و لائحست که هر فرقه اخبار مرویه را در فرقه مخالف خود مقدوح می انکارد پس محل کمال تعجبست که چگونه شاهصاحب ازین امر واضح که تلمیذ وحیدشان نیز از ان واقفیت دارد تعامی صریح نموده بکمال خوشوقتی از اهل حق خواستگار می شوند که ایشان احادیث اهل سنت را در هر جا اعتبار کنند و حدیث صبّ و امثاله من الخرافات را در حق شیوخ سنیه قبول نمایند و نمی دانند که مقدوح انگاشتن هر فرقه اخبار مرویه را در طریق مخالف خود بحدی ظاهر و باهرست که متعلمین و مستفیدین حضرتش نیز آن را دست آویز خود ساخته اند پس این از روی محال از کجا برمی آید و کی شاهد مقصود باین تقریر بی سود چهره ز پرده خفا و احتجاب می نماید
ص:742
هشتم آنکه خود مخاطب در صدر همین کتاب تحفه گفته درین رساله التزام کرده شد که در نقل مذهب شیعه و بیان اصول ایشان و الزاماتی که عائد بایشان می شود غیر از کتب معتبره ایشان منقول عنه نباشند و الزاماتی که عائد بأهل سنت می شود می باید که موافق روایات اهل سنت باشد و الا هر یک را از طرفین نسبت تعصب و عناد لاحقست و با یکدیگر اعتماد و وثوق غیر واقع انتهی ازین عبارت بصراحت واضحست که روایات اهل سنت بر شیعه و روایات شیعه بر اهل سنت حجت نمی تواند شد زیرا که هر یک از طرفین دیگری را بتعصب و عناد متهم می نمایند و بر یکدیگر اعتماد و وثوق ندارند پس مقام تحیر افهامست که چرا شاهصاحب این افاده خود را فراموش فرموده اند و بلا خوف و خطر مناقضه از اهل حق خواستگار هستند که ایشان
حدیث ما صب اللّه فی صدری شیئا الاّ و صببته فی صدر أبی بکر
و خبر لو کان بعدی نبیّ لکان عمر را مثل حدیث مدینة العلم معتبر و معتمد دانند و هرگز اهل سنت را درین باب متهم بتعصب و عناد ننمایند و اعجب از ان این ست که احتجاج بحدیث مدینة العلم را که حسب اقتراح شاهصاحب الزام اهل سنت موافق روایتشانست مقبول نمی نمایند و از راه کمال شرم و حیا افاده می فرمایند که قصد الزام اهل سنت نباید کرد که ایشان بیکروایت الزام نمی خورند هل هذا الا تهافت غریب و تناقض عجیب یتحیر فی مثله اللبیب و یورث لصاحبه عند النظر القلق و الوجیب نهم آنکه والد ماجد شاهصاحب در آخر قرة العینین گفته این ست تقریر آنچه درین رساله از دلیل نقلی و عقلی بر تفضیل شیخین اقامت نموده ایم بقیة الکلام دفع شبهات مخالفینست و ما را درین رساله باجوبه امامیه و زیدیه کار نیست مناظره ایشان بطور دیگر باید نه باحادیث صحیحین و مانند آن و بعد از قطع نظر از امامیه و زیدیه باستقراء معلوم شد که مخالفان و متوقفان درین مسئله سه گروه اند انتهی بقدر الحاجة ازین عبارت ظاهرست که مناظره با امامیه امریست که در ان احادیث صحیحین هم فضلا عن غیرها بکار نمی خورد بلکه مناظره با زیدیه نیز چنینست و احادیث این دو کتاب فضلا عن غیرها برای آن هم کافی نیست پس هر گاه حال بر چنین منوال باشد بمقابله اهل حقّ بحدیث صب و امثال آن دست انداختن و آن را برای قواضب ادله قاطعه و بواتر براهین ساطعه اهل حق سپر ساختن کار عاقلانه نیست بلکه اگر نیک بنگری از اعاجیب اطروفات زمانه ست و ازین جا بر متامل خبیر و ناظر بصیر بنهایت ظهور واضح و مستنیر گردید که شاهصاحب درین کلام جالب ملام علاوه بر مخالفت قواعد مسلمه و قوانین مبرمه ارتکاب عقوق والد ماجد خود نیز نموده در استحقاق تانیب و تعییر و تثریب و تشویر نظار نحاریر و نقاد باحثین عن الفتیل و النقیر باقصی الغایة افزوده اند دهم آنکه سابقا بحمد اللّه المنعام بتفصیل تمام و تنقیح ما لا کلام دانستی که حدیث
ص:743
مدینة العلم حسب افادات اجله ارکان و اماثل اعیان اهل سنت باعلای مدارج ثبوت و تحقق رسیده است و حدیث موضوع صبّ از جمله افتراءات عوام کالانعام و حدیث لو کان بعدی نبی نیز بوجه مقدوح و مجروح بودن آن سند او متنا مثل اضغاث احلامست پس هر گاه حال این دو خبر مصنوع و این دو حدیث موضوع حسب افادات اهل سنت باین حد رسیده باشد و سقوط آن از درجه اعتماد و اعتبار بر طبق تصریحات خودشان این گونه متضح و مستبین گردد باز اعتبار و اعتماد بر ان از اهل حقّ خواستن و در هوس تخلیص و رهائی خود از الزام اهل حق کرام بحدیث شریف مدینة العلم متاع تزویق و تلمیع آراستن فی الحقیقة کار مخاطبست و بس این کار از تو آید و مردان چنین کنند*
بالجمله ازین بیان باهر البرهان بکمال اتضاح و ظهور واضح و لائح گردید که استدلال اهل حق اقیال بحدیث مدینة العلم بر اثبات امامت جناب امیر المؤمنین علیه السلام هم از راه تحقیق مقصود و مرام و هم از راه تبکیت و الزام خصام در نهایت استقامت و سدادست و عدول و انحراف و نکول و انصراف مخاطب حلیف الاعتساف از قبول حدیث مدینة العلم و تمسک و تشبث بحدیث موضوع
ما صبّ اللّه شیئا فی صدری الا و صببته فی صدر أبی بکر وخبر باطل
لو کان بعدی نبیّ لکان عمر بهر نهج که باشد در کمال بطلان و فسادست و احتجاج خداج مخاطب بین الاعوجاج بامثال این اکاذیب بادیة العوار واضحة الشنار بنابر تمثیل خود مخاطب نبیل بدان می ماند که شخصی نوکر خود را از نوکری برطرف کرده و تقصیرات او را دیده و خیانت و بی ایمانی و دروغ او را معلوم نموده از خانه خود برآورده منادی در شهر گرداند که فلان نوکر را با من سر و کاری نیست من ذمه دار او نیستم و عهده معاملات او ندارم و او خیلی خائن و بی ایمان و دروغ گو می باشد از حالتش خبردار باید ماند و شخصی ساده لوح از اعقاب همین شخص این همه مراتب را دانسته آن نوکر خائن نمکحرام دروغگو را معتمد علیه خود سازد و موافق گفته این مکار بعض مطالبات بی اصل بسوی شخص غیر که اصلا با این کاذب آثم غادر خائن سر و کاری ندارد عائد نماید و زر معامله بی حقیقت از ان شخص غیر درخواستن آغاز نهد این ساده لوح نزد عقلا در کمال مرتبه سفاهت خواهد بود و تمثیل حقیقی و تشبیه تحقیقی احتجاج اهل حق بحدیث مدینة العلم و انکار و جحود و اعراض و صدود مخاطب عنود و لدود از قبول این حدیث شریف و تمسک و تشبث بخرافت بارده ما صب اللّه الخ و سخافت بشعه
لو کان بعدی نبی الخ این ست که شخصی در امری نزاع داشته باشد و برای اثبات دعوی خویش فرمان واجب الاذعان سلطانی
ص:744
را که بسیار شائع و مستفیض بلکه متواتر و قطعی الصدور باشد سند گیرد و بهر اسکات و افحام و قطع لسان خصم خود نقول عدیده آن فرمان بخط خود آن خصم گرفته پیش کند و بشهادات حقه متکاثره ثابت نماید که خصم خود معترف و مذعن بصحت صدور و نفاذ این فرمان عالیشان می باشد و آن شخص دیگر بجواب دعوی شخص سابق از راه بیحیائی اولا انکار ان فرمان پیش گیرد و هر گاه ببیند که این امر پیش رفتنی نیست در دلالت آن بر مدعای خصم خود کلام کند و هر گاه درین باب نیز بخیبت و خسار همکنار گردد ناچار یکدو سندهای جعلی بخط خود برآورد که عبارات رکیکه و مضامین مهمله آن خود شاهد عادل بر افتعال و تزویر ان بوده باشد و علاوه بر آن شهود عدول که مسلم و مقبول خودش باشند شهادت کذب و زور بودنش هم بدهند و با این همه این شخص دیگر از شخص اول بخواهد که این سندهای جعلی ویرا قبول کند و درین باب بسر آید که اگر خط من معتبرست در هر جا اعتبار باید کرد و الا قصد محجوجیت من نباید نمود که بیک سند نوشته دست خود محجوج نمی شوم حقا که این چنین شخص نزد جمله عقلا و قساط علما در کمال مرتبه سفاهت و بلاهت و حماقت و صفاقت و رقاعت و جلاعت خواهد بود و در هیچ وقت و هیچ عصر مطلوب مقلوب و مقصود منکود او که در منتهای سخافت و رکاکت و سماجت و بشاعت و شناعت و فظاعت رسیده است روی ظهور نخواهد نمود و علیک بالتامل فی هذا البیان الشافی و لو کان یسیرا فقد وضح صدق قوله تعالی و لا یاتونک بمثل الا جئناک بالحقّ و احسن تفسیر قد تمّ الجزء الاول من مجلد حدیث مدینة العلم من مجلدات کتاب عبقات الانوار فی امامة ائمّة الاطهار و بتمام هذا الجزء تمّ الکلام علی ما تفوه به صاحب التحفة فی الجواب عن هذا الحدیث فی باب الامامة و سیدی و الجزء الآخر من هذا المجلد انشاء اللّه تعالی الکلام علی ما اتی به غیر صاحب التحفة من علماء اهل السّنة فی هذا الباب و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و اله الاکرمین تمّ هذا الکتاب المستطاب بید العاصی کلب حسین حشره اللّه مع محمد و آله المصطفین فی مطبع مطبع الانوار باعتناء السید الاجل و السند الاکمل مولانا السید مظفر حسین حرسه اللّه ربّ المشرقین عن طوارق الملوین
ص:745