عنوان و نام پدیدآور:عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار جلد 14/ تالیف: میر سید حامد حسین موسوی نیشابوری هندی ؛ تحقیق و ترجمه: غلام رضا مولانا البروجردی
مشخصات نشر:قم: موسسه المعارف الاسلامیه، (1404) ق.
مشخصات ظاهری:ج23.
یادداشت:فارسی- عربی.
یادداشت:کتاب حاضر ردیه ای و شرحی است بر کتاب (التحفه الاثنی عشریه) اثر عبدالعزیز بن احمد دهلوی.
موضوع:دهلوی، عبدالعزیزبن احمد، 1159 - 1239ق. . التحفه الاثنی عشریه -- نقد و تفسیرموضوع
احادیث خاص (ثقلین) - امامت - احادیث
دهلوی، عبدالعزیز بن احمد، 1159 - 1239ق. التحفه الاثنی عشریه - نقد و تفسیر
شیعه - دفاعیه ها و ردیه ها
علی بن ابی طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. - اثبات خلافت
موضوع:شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها
موضوع:امامت -- احادیث
فروست:موسسه المعارف الاسلامیه؛176
وضعیت فهرست نویسی:در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)
شماره کتابشناسی ملی:1286819
ص: 1
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الّذی جعل النّبیّ مدینة العلم و علیّا بابها، ثم ابان بهدایتهما و آلهما طریقة الشریعة و صوابها و میّز بهم عن العلوم قشورها و لبابها، و زیّل بهم منها ماءها و سرابها، و نضا بهم عن وجوه حقائق الاسرار نقابها، و کشف بایضاحهم عن رموز دقائق الآثار حجابها، فهم حفظة احکام الدین من کلّ فتق نابها، و اولی من رأی ثلمة الشرع المبین فرتقها و رابها، و صلّی اللّه علی محمّد المختار المسدد من الشرعة الغراء اصلها و نصابها، و آله الاطهار الحافظین من الملة البیضاء سنتها و کتابها، صلاة محمّد الاولون و الآخرون مآلها و مآبها، و تحمد المصلّون و السّابقون متابها و مثابها، و بعد فیقول العبد القاصر حامد حسین بن العلاّمة السّیّد محمد قلی کان اللّه له فی الدنیا و الآخرة، و اماط معایبه الباطنة و الظّاهرة هذا هو المجلّد الخامس من المنهج الثانی من کتاب عبقات الانوار فی امامة الائمّة الاطهار اتیت فیه علی کلام عبد العزیز بن ولی اللّه الدّهلوی صاحب التحفة فی جواب
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها و قد جعله الحدیث الخامس من الاحادیث الدالة علی امامة علی بن أبی طالب علیه السّلام ثم اجاب عنه بما یحیر الافهام، و لا یرتضیه احد ممّن شمّ رائحة الاسلام، و اللّه ولیّ التوفیق و الانعام فی المبدء و الختام
قال الفاضل النحریر حدیث پنجم روایت جابر
انّ النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها و این خبر نیز مطعون ست قال یحیی بن معین لا اصل
ص:2
له و قال البخاری انّه منکر و لیس له وجه صحیح و قال الترمذی انه منکر غریب و ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات و قال الشّیخ تقی الدین بن دقیق العید هذا الحدیث لم یثبتوه و قال الشّیخ محیی الدین النواوی و الحافظ شمس الدین الذّهبی و الشّیخ شمس الدین الجزری انّه موضوع پس تمسک باین احادیث موضوعه که اهل سنت آن را از دائره تمسک و احتجاج خارج کرده اند در مقام الزام ایشان دلیل صریحست بر دانشمندی علمای شیعه و این بدان ماند که شخصی معرفت پیدا کند با نوکر شخصی که او را از نوکری برطرف کرده و تقصیرات او را دیده و خیانت او را معلوم نموده از خانه خود برآورده منادی در شهر گرداند که فلان نوکر را با من سر و کاری نیست من ذمه دار او نیستم و عهده معاملات او ندارم این شخص ساده لوح این همه مراتب را دانسته با آن نوکر معامله دین نمود و زر معامله از آن شخص درخواستن آغاز نهاد این ساده لوح نزد عقلا در کمال مرتبه سفاهت خواهد بود و معهذا مفید مدعا هم نیست زیرا که اگر شخصی باب مدینة العلم شد چه لازمست که صاحب ریاست عام هم باشد بلا فصل بعد از پیغمبر غایة ما فی الباب آنکه یک شرط از شرائط امامت در وی بوجه اتم متحقق گشت و از وجدان یک شرط وجود مشروط لازم نمی آید با وصف آنکه آن شرط ما زیاده از آن شرط در دیگران هم بروایات اهل سنت ثابت شده باشد مثل
ما صبّ اللّه شیئا فی صدری الاّ و قد صببته فی صدر أبی بکر و مثل
لو کان بعدی نبیّ لکان عمر اگر روایات اهل سنت را اعتباری است در هر جا اعتبار باید کرد و الا قصد الزام ایشان نباید نمود که بیکروایت الزام نمی خورند
اقول مستعینا بلطف الخبیر البصیر از غرائب و بوقلمون روزگار و عجائب گوناگون اعصار این ست که با وصفی که خباب شاهد صاحب نزد اتباع خود حاوی العلوم و رئیس القروم و مسند المحدثین و امام المحققین وقت خویش اند و عوام و خواص سنیّه را بافادات حضرتشان کمال نازش و افتخار و ریاستشان برینحضرات در فن شریف حدیث در غایت اشتهارست بمزید اتصاف بانصاف و کمال بعد و مجانبت از اعتساف و منتهای جوش ولا و ایمان و اقصائی حسن صفا و اذعان فضائل جلیّة و مناقب علیه امام البریة علیه آلاف السلام و التحیّة را که بسبب نهایت تواتر و شهرت معاندین و متعصبین هم انکار آن نتوانند ساخت بزعم فاسد خود باطل وانموده در توهین و تهجین ان زبان خلاعت ترجمان را بخرافات غریبه و هفوات عجیبه آلوده اند تا آنکه در این جا بابطال و رد
حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها باب جرح و قدح بر خود گشاده و او کمال جرات و جسارت جالب خیبت و خسارت داده بکلمات بشعه مستهجنه و تفوهات بارده ممتهنه تشنیع و تقطیع آن آغاز نهاده بتقریرات فاسده و تزویرات کاسده ئی در ازاء تحقیر استدلال اهل حقّ نحاریر بآن افتاده حال آنکه بر ادنی ممارس فن احادیث و آثار واضح و آشکارست که این حدیث شریف از جلائل فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام می باشد و بسبب نهایت شهرت کمتر کتابی از کتب مناقب آن جنابست که در آن مذکور نیست و بسیاری از محدثین مختبرین و ائمّه معتبرین بروایت و اثبات ان شرف اندوز گرویده و جمعی از ناقدین حذاق
ص:3
بتحسین و جماعاتی از جهابذۀ سبّاق بتصحیح آن گرویده و شطری از افاخم اعلام آنرا بحتم و جزم ذکر نموده و برخی از اعاظم فخام آن را بشهرت موصوف فرموده قلوب معاندین و جاحدین خسته و ابواب عدول و انحراف و نکول و انصراف بر جائدین مائدین بسته اند و قبل از آن که نحیف وجوه مفصله و ادله مکمله صحت استدلال و احتجاج اهل حق باین حدیث بمعرض بیان آرم و همت بتندید و تعییر و تخجیل و تشویر مخاطب عظیم التعزیر برگمارم بتحریر و تحبیر بعض فوائد معجبة العوائد تثبیت و تبصیر ناظر نحریر می نمایم و برقم و تسطیر آن خبرت و بصیرت ممعن خبیر بعون الملک القدیر می افزایم
حصرت أمیر المؤمنین، امام حسن، امام حسین علیهم السّلام
ابن عباس، جابر بن عبد اللّه الانصاری، حذیفة بن الیمان،
عبد اللّه بن عمر، أنس بن مالک، عمرو بن العاص، عبد اللّه بن مسعود 4
اعتراف جمله أصحاب حضرت رسول بحدیث مدینة العلم
فائده اولی در ذکر صحابه عظام نزد سنیه اعلام که این حدیث شریف جناب اشرف الانام علیه و آله آلاف التحیة و السلام را روایت کرده اند پس از آن جمله هستند خود جناب امیر المؤمنین علیه السلام که این حدیث شریف را از جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت فرموده اند و حدیث آنجناب را سوید بن سعید و احمد بن حنبل و عباد بن یعقوب و ترمذی و ابو بکر باغندی و محمّد بن المظفر البغدادی و ابن شاذان حزلی و ابو عبد اللّه الحاکم و ابن مردویه و ابو نعیم و ابن بشران و ابن المغازلی و احمد بن محمد عاصمی و مجد الدین بن الاثیر الجزری و ابن النجار و سبط ابن الجوزی و محمد بن یوسف کنجی و محب الدین طبری و شهاب الدین احمد و جلال الدین سیوطی و نور الدین سمهودی و ابن حجر مکی و علی متقی و ابراهیم وصابی و شیخ بن عبد اللّه العیدروس و احمد مکی و شیخانی قادری و عبد الحق دهلوی و ابراهیم کردی و مرزا محمد بدخشانی و شیخ صبان مصری و عبد القادر عجیلی و محمد مبین لکهنوی و ثناء اللّه پانی پتی و ولی اللّه لکهنوی و حسن علی محدث لکهنوی و نور الدین سلیمانی و سلیمان بن ابراهیم بلخی ذکر نموده اند و از آن جمله جناب امام حسن علیه السلام هستند و حدیث آن جناب را سلیمان بن ابراهیم البلخی نقلا عن أبی سعید البحتری آورده و از آن جمله جناب امام حسین علیه السلام هستند و حدیث آن جناب را ابن مردویه و ابن بشران و ابن المغازلی و عاصمی و ابن النجار و سلیمان بن ابراهیم بلخی آورده و از آن جمله عبد اللّه بن عباس هستند و حدیثشان را یحیی بن معین و ابن فهم بغدادی و ابو العباس اصم و ابن تمیم قنطری و ابن جریر طبری و ابو القاسم طبرانی و ابو الشیخ اصبهانی و حاکم نیسابوری و ابن مردویه و ابو بکر بیهقی و خطیب بغدادی و ابن عبد البر قرطبی و ابن المغازلی و ابو علی بیهقی و عاصمی و اخطب خوارزم و عز الدین ابن الاثیر الجزری و محمد بن یوسف کنجی و صدر الدین حموی و ابو الحجاج مزی و جمال الدین زرندی و صلاح الدین علائی و مجد الدین فیروزآبادی و شمس الدین جزری و ابن حجر عسقلانی و جلال الدین سیوطی و نور الدین سمهودی و علی متقی و ابراهیم وصابی و جمال الدین محدث شیرازی و عبد الرءوف منادی و علی عزیزی و میرزا محمد بدخشانی و محمد صدر عالم و شاه ولی اللّه و دهلوی و محمد مبین لکهنوی و ثناء اللّه پانی پتی و ولی اللّه لکهنوی و نور الدین سلیمانی و سلیمان بلخی روایت و اثبات آن کرده اند و از آن جمله هستند جابر بن عبد اللّه انصاری و حدیثشان را عبد الرزاق صنعانی و ابو بکر بزار و ابو القسم طبرانی و قفال شاشی و ابن السقا و حاکم نیسابوری و ابو الحسن العطار الشافعی
ص:4
و خطیب بغدادی و ابو محمد غندجانی و ابن المغازلی و شیرویه دیلمی و شهردار دیلمی و ابن عساکر و ابو عبد اللّه کنجی و علی همدانی و شمس الدین جزری و ابن حجر عسقلانی و جلال الدین سیوطی و نور الدین سمهودی و عبد الوهاب بخاری و ابن حجر مکی و علی متقی و عیدروس یمنی و جمال الدین محدث شیرازی و عبد الرؤف منادی و علی عزیزی و ابراهیم کردی و مرزا محمد بدخشانی و شاه ولی اللّه دهلوی و فاضل صبان مصری و محمد مبین لکهنوی و ثناء اللّه پانی پتی و حسن علی محدث لکهنوی روایت و اثبات نموده اند و از آن جمله است عبد اللّه بن مسعود و حدیثشان را سید علی همدانی و سلیمان بن ابراهیم بلخی اثبات و نقل نموده اند و از آن جمله هستند حذیفة بن الیمان و حدیثشان را سلیمان بن ابراهیم بلخی نقلا عن ابن المغازلی آورده و از آن جمله است عبد اللّه بن عمر و حدیثش ابو القسم طبرانی و حاکم نیسابوری و ابن حجر مکی و عیدروس یمنی و میرزا محمد بدخشانی و فاضل صبان مصری و محمد مبین لکهنوی و ثناء اللّه پانی پتی و ولی اللّه لکهنوی و سلیمان بن ابراهیم بلخی روایت و نقل کرده اند و از آن جمله است انس بن مالک و حدیثش را سید علی همدانی و سلیمان بن ابراهیم بلخی اثبات و نقل کرده اند و از آن جمله است عمرو بن العاص که حدیثش را ابو المؤید اخطب خوارزم اثبات نموده الی غیرهم من الاصحاب کما لا یخفی علی اولی الالباب ممّن تتبّع شواهد هذا الباب و چون در عصر اصحاب جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله الاطیاب اختلافی در تحقق این حدیث شریف نبود بلکه جمله ایشان سوء کانوا من الموالین او المعاندین برین فضیلت جلیلة الاثار عزیزة المثار اطباق و اتفاق داشتند بهمین جهت علامه جمال الدین زرندی در کتاب نظم درر السمطین کما سیاتی ان شاء اللّه تعالی در عنوان این حدیث شریف فرموده فضیلة اخری اعترف بها الاصحاب و ابتهجوا و سلکوا طریق الوفاق و انتهجوا و سید شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل کما ستعرف بعون اللّه تعالی فیما بعد بعد نقل این حدیث شریف بروایت ابن عباس گفته رواه الزرندی و قال هذه فضیلة اعترف بها الاصحاب و ابتهجوا و سلکوا طریق الوفاق و انتهجوا انتهی و إذا کان هذا الحدیث الوثیق النصاب الطیب المستطاب مما اعترف به الاصحاب و ابتهجوا به بلا امتراء و لا ارتیاب، و سلکوا فیه طریق الوفاق بلا اختلاف و لا اضطراب، و انتهجوا فیه مسلک الاتفاق، بلا اختلاج و لا اختلاب، کیف یسوغ الطعن فیه ممن ینتسب إلیهم کل الانتساب، و ینتصب للذبّ عنهم غایة الانتصاب، هل هذا الاّ صنیع اهل الخدع و الخلاب، و داب ذوی الزیغ و الانقلاب و اللّه العاصم عن الوقوع فی مهاوی التبار و التّباب، و هو الواقی عن الانخداع بخدع اهل الباطل و الکذاب
فائده ثانیه در بیان تابعین بالاحسان نزد این حضرات والاشان که روایت این حدیث سید الانس و الجان علیه و آله آلاف السلام من الملک المنان نموده اند اول ایشان جناب امام زین العابدین سید السّاجدین علی بن الحسین بن
ص:5
علی بن أبی طالب علیهم السلام می باشند و تعدید آن حضرت در تابعین صرف بنابر اصطلاح اهل سنت است کما لا یخفی علی اولی الاحلام و روایت کردن آنجناب را ابن بشران و ابن المغازلی و عاصمی و ابن النجار و سلیمان بن ابراهیم بلخی آورده اند دوم جناب امام باقر علوم الاولین و الآخرین محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام و ذکر آن جناب نیز درین زمره بنابر مصطلح سنیه است کما اشرنا إلیه آنفا و روایت آن جناب را نیز ابن شبان و ابن المغازلی و عاصمی و ابن النجار و سلیمان بن ابراهیم بلخی ذکر نموده اند سوم اصبغ بن نباته الحنظلی الکوفی و روایت کردنش را ابن شاذان حربی و جلال الدین سیوطی ذکر کرده چهارم جریر ضبی و روایت کردنش را ابو بکر باغندی و ابن المظفر البغدادی و ابن المغازلی مذکور داشته اند پنجم حارث بن عبد اللّه الهمدانی الکوفی و روایتش را عباد بن یعقوب رواجنی و خطیب بغدادی و محمد بن یوسف کنجی اثبات کرده اند ششم سعد بن طریف الحنظلی الکوفی و روایتش را ابن شاذان حزلی و جلال الدین سیوطی آورده اند هفتم سعید بن جبیر الاسدی الکوفی و روایت کردنش از تصریح سلیمان بن ابراهیم بلخی نقلا عن الحموی واضحست هشتم سلمه بن کهیل الحضرمی الکوفی و روایت او را سوید بن سعید حدثانی و احمد بن حنبل و سبط ابن الجوزی بیان کرده اند نهم سلیمان بن مهران الاسدی الکوفی المعروف بالاعمش و روایت او را یحیی بن معین و ابن فهم بغدادی و اصم نیسابوری و ابن تمیم قنطری و ابن جریر طبری و حاکم و طبرانی و ابو بکر بیهقی و خطیب بغدادی و ابن المغازلی و ابو علی بیهقی و عاصمی و اخطب خوارزم و عزّ الدّین بن الاثیر الجزری و ابو عبد اللّه الکنجی و صدر الدین حموی و صلاح الدین علائی و مجد الدین فیروزآبادی و شمس الدین جزری و جلال الدین سیوطی و غیر ایشان نقل کرده اند دهم عاصم بن ضمرة السلولی الکوفی و روایت کردنش از افادۀ عباد بن یعقوب الرواجنی و خطیب بغدادی و ابو عبد اللّه الکنجی ثابت و متحقق می شود یازدهم عبد اللّه بن عثمان بن خیثم القاری المکی و روایتش را عبد الرزاق صنعانی و قفال شاشی و ابن السقا و حاکم نیسابوری و ابو الحسن العطار الشافعی و خطیب بغدادی و ابو محمد غندجانی و ابن المغازلی و ابن عساکر و ابو عبد اللّه گنجی و ابن حجر عسقلانی بیان نموده اند دوازدهم عبد الرحمان بن عثمان و یقال بهمان التیمی المدنی و روایت کردن او را نیز همین حضرات ذکر کرده اند سیزدهم عبد اللّه بن عسیلة المرادی ابو عبد اللّه الصنابحی و روایتش از تصریح سوید بن سعید حدثانی و احمد بن حنبل و سبط ابن الجوزی ظاهر و باهرست چهاردهم مجاهد بن جبر ابو الحجاج المخزومی المکی و روایت کردنش از افادۀ حضراتی که روایت اعمش را ذکر کرده اند واضح و لائحست فهذه عصابة من التّابعین الاعلام، المعروفین عندهم بالقدم الثابت فی الاسلام، قد رووا هذا الحدیث الداری لغیاهب الظلام، فثبت صدوره من مشکاة النّبوة علی صاحبها و آله آلاف السّلام، و طاحت هفوات الطاعنین الطغام، و باحت سقطات القادحین الاغثام، و انزاحت نزغات المنکرین اللئام،
ص:6
و الحمد للّه الملک المنعام،
تا قرن سیزدهم
فائده ثالثه در ذکر اکابر محدثین حفاظ و اجلّه مسندین ایقاظ و مشاهیر محققین جلیل الفخار و نحاریر منقدین عظیمی الاثار و اعاظم علمای والا مرتبت و افاخم کملای عالی منزلت و اماثل نبهائی منیعی الشأن و افاضل نبلائی رفیع المکان حضرات اهل سنت که بروایت و اخراج و اثبات و ادراج و ذکر و اشاعت و نشر و اذاعت و تحقیق و تسدید و تثبیت و تشیید و تازیر و تایید و تقریر و تأکید این حدیث شریف اشتغال فرموده قصب السبق از یکدگر درین مضمار مبهر الابتدار ربوده اند پس از جمله ایشانست ابو بکر عبد الرزاق بن همام بن نافع الصنعانی و ابو زکریا یحیی بن معین المرّی-و ابو محمد سوید بن سعید الهروی الحدثانی الانباری-و احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی-و عباد بن یعقوب الرواجنی الاسدی-و ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترندی-و ابو علی الحسین بن محمد بن عبد الرحمن بن فهم البغدادی-و ابو بکر احمد بن عمر بن عبد الخالق المعروف بالبزار-و ابو جعفر محمد بن جریر الطبرانی و ابو بکر محمد بن محمد بن سلیمان بن حارث الباغندی الواسطی البغدادی-و ابو العباس محمد بن یعقوب الاموی الاصم-و ابو الحسن محمد بن احمد بن تمیم الخیاط القنطری البغدادی-و ابو بکر محمد بن عمر بن محمد بن سلیم التمیمی البغدادی المعروف بالجعابی-و ابو القاسم سلیمان بن احمد بن ایوب الطبرانی و ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل الشاشی المعروف بالقفال-و ابو محمد عبد اللّه بن عبد اللّه بن جعفر بن حیان الاصبهانی الحیانی المعروف بابی الشیخ و ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن عثمان المعروف بابن السقا الواسطی-و ابو اللیث نصر بن محمد السمرقندی الحنفی-و ابو الحسین محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی البغدادی-و ابو حفص عمر بن احمد بن عثمان المعروف بابن شاهین البغدادی-و ابو الحسن علی بن عمر بن محمد بن حسن بن شاذان بن ابراهیم بن اسحاق السکری الحزلی-و ابو عبد اللّه عبید اللّه بن محمد بن محمد بن حمدان بن بطة العکبری المعروف بابن بطة-و ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه بن محمد الضبی النیسابوریّ المعروف بالحاکم-و ابو بکر احمد بن موسی بن مردویه الاصبهانی و ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصبهانی-و ابو الحسن احمد بن مظفر بن احمد العطار الفقیه الشافعی-و ابو الحسن علی بن محمد بن حبیب البصری الشافعی المعروف بالماوردی-و ابو بکر احمد بن الحسین بن علی البیهقی-و ابو غالب محمد بن احمد بن سهل النحوی المعروف بابن بشران-و ابو بکر احمد بن علی المعروف بالخطیب البغدادی-و ابو عمر یوسف بن عبد اللّه المعروف بابن عبد البر النمری القرطبی-و ابو محمد الحسن بن احمد بن موسی الغندجانی-و ابو الحسن علی بن محمد بن الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی-و ابو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی-و ابو علی اسماعیل بن احمد بن الحسین البیهقی-و ابو شجاع شیرویه بن شهردار بن شیرویه بن فناخسرو الهمدانی الدیلمی-و احمد بن محمد بن علی العاصمی و شهردار بن شیرویه بن شهردار بن شیرویه بن فناخسرو الهمدانی الدیلمی-و عبد الکریم بن محمد بن منصور بن محمد بن عبد الجبار بن احمد بن محمد بن جعفر التمیمی السمعانی المروزی-و ابو المؤید موفق بن احمد بن اسحاق المعروف باخطب خوارزم-و ابو القاسم علی بن الحسن بن هبة اللّه بن الحسین الدمشقی المعروف بابن عساکر-و ابو الحجاج یوسف بن محمد البلوی الاندلسی المعروف بابن الشیخ-و ابو السعادات مبارک بن محمد
ص:7
بن محمد بن عبد الکریم الجزری المعروف بابن الاثیر-و ابو الحسن علی بن محمد بن محمد بن عبد الکریم الجزری المعروف بابن الاثیر- و محیی الدین محمد بن علی بن محمد بن عربی الطائی الاندلسی-و محب الدین محمد بن محمود البغدادی المعروف بابن النجار و کمال الدین ابو سالم محمد بن طلحة القرشی النصیبی الشافعی-و شمس الدین ابو المظفر یوسف بن قزغلی المعروف بسبط ابن الجوزی و ابو عبد اللّه محمد بن یوسف بن محمد الکنجی الشافعی-و عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام بن أبی القاسم السلمی-و ابو زکریا یحیی بن شرف بن مرّی النووی-و محب الدین احمد بن عبد اللّه بن محمد الطبری الشافعی المکی-و سعید الدین محمد بن احمد الفرغانی-و احمد بن منصور الکازرونی-و حسین بن محمد المعروف بامیر حسینی الفوزی-و سید محمد بن سید محمود الکرمانی-و ابو المجامع ابراهیم بن محمد بن المؤید بن عبد اللّه بن علی بن محمد بن حمویه الجوینی-و نظام الدین محمد بن احمد بن علی البخاری المشهور علی السنتهم بنظام اولیا-و جمال الدین ابو الحجاج یوسف بن عبد الرحمن المزی-و محمد بن یوسف الزرندی-و صلاح الدین ابو سعید خلیل بن کیکلدی العلائی الدمشقی الشافعی و علی بن شهاب الدین الهمدانی-و نور الدین جعفر بن سالار البدخشانی المعروف بامیر ملاّ-و شیخ بدر الدین محمد بن بهادر بن عبد اللّه الزرکشی الشافعی-و کمال الدین محمد بن عیسی الدمیری و محمد بن یعقوب بن محمد بن ابراهیم الشیرازی اللغوی الشهیر بالفیروزآبادی-و امام الدین محمد الهجروی الایجی الواسطی- و شمس الدین محمد بن محمد بن محمد الجزری-و زین الدین ابو بکر محمد بن محمد بن علی الخوافی-و شهاب الدین بن شمس الدین الزاولی الدولت آبادی-و شهاب الدین احمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی بن محمود بن احمد بن حجر الکنانی العسقلانی- و السید شهاب الدین احمد صاحب توضیح الدلائل-و نور الدین علی بن محمد بن احمد المعروف بابن الصباغ المالکی المکی-و عبد الرحمن بن محمد بن علی بن احمد البسطامی-و شمس الدین محمد بن یحیی بن علی الجیلانی اللاهجی النوربخشی-و شمس الدین ابو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد السخاوی-و حسین بن علی الکاشفی المعروف بالواعظ-و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی-و نور الدین علی بن عبد اللّه السمهودی-و فضل اللّه بن روزبهان الخنجی الشیرازی-و غر الدین عبد العزیز بن عمر المعروف بابن فهد الهاشمی المکی و شهاب الدین احمد بن محمد بن أبی بکر بن عبد الملک بن احمد بن محمد بن الحسین القسطلانی المصری الشافعی-و جلال الدین محمد بن اسعد الصدیقی الدوانی-و کمال الدین حسین بن معین الدین الیزدی المیبدی-و غیاث الدین بن همام الدین المدعو بخواند امیر و عبد الوهاب بن محمد بن رفیع الدین احمد البخاری-و شمس الدین محمد بن یوسف الشامی الدمشقی الصالحی-و شیخ ابو الحسن علی بن محمد بن عراق الکنانی-و احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی-و علی بن حسام الدین الشهیر بالمتقی-و ابراهیم بن عبد اللّه الوصابی الیمنی الشافعی-و محمد طاهر الفتنی-و عباس بن معین الدین الجرجانی الشیرازی الشهیر بمیرزا مخدوم-و کمال الدین بن فخر الدین جهرمی-و شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی-و جمال الدین عطاء اللّه بن فضل اللّه بن عبد الرحمن الشیرازی
ص:8
و ابو العصمت محمد معصوم بابا السمرقندی-و علی بن سلطان محمد الهروی المعروف بالقاری-و محمد عبد الرؤف بن تاج العارفین المناوی-و ملا یعقوب البنانی اللاهوری-و ابو العباس احمد بن محمد المقری الاندلسی-و شیخ احمد بن فضل بن محمد باکثیر المکی الشافعی-و محمود بن محمد بن علی الشیخانی القادری-و عبد الحق بن سیف الدین البخاری الدهلوی-و سید محمد بن سید جلال الدین ماه عالم بن سید حسن البخاری-و؟ اللّه دیه؟ بن عبد الرحیم بن بینا حکیم الچشتی العثمانی-و عبد الرحمن بن عبد الرسول بن قاسم الچشتی-و شیخ بن علی بن محمد بن عبد اللّه بن علوی بن أبی بکر بن جعفر بن محمد بن علی بن محمد بن احمد الجفری-و علی بن احمد بن محمد بن ابراهیم العزیزی- و ابو الضیاء نور الدین علی بن علی الشبراملسی القاهری الشافعی-و تاج الدین السنبلی النقشبندی-و ابراهیم بن حسن الکردی الکورانی- الشهرزوری الشافعی-و اسماعیل بن سلیمان الکردی البصری-و محمد بن عبد الباقی بن یوسف الازهری الزرقانی المالکی-و سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری الشافعی-و سید محمد بن عبد الرّسول البرزنجی الکردی نزیل طیبة-و مرزا محمد بن معتمدخان الحارثی البدخشانی-و محمد صدر عالم و شاه ولی اللّه احمد بن عبد الرحیم الدهلوی-و محمد معین بن محمد امین السندی-و شیخ محمد بن سالم بن احمد الشافعی المصری الشهیر بالحفنی- و محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الیمانی الصنعانی-و محمد بن علی الصبان المصری-و شیخ سلیمان جمل-و قمر الدین حسینی الاورنقابادی و شهاب الدین احمد بن عبد القادر بن بکری العجیلی الشافعی-و محمد مبین بن محب اللّه بن ملا احمد عبد الحق بن ملا محمد سعید بن قطب الدین السهالوی اللکهنوی و ثناء اللّه پانی پتی و عبد العزیز بن ولی اللّه الدهلوی خود مخاطب-و شیخ جواد ساباط بن ابراهیم ساباط الساباطی الحنفی-و عمر بن احمد الخرپوتی-و محمد بن علی الشوکانی الصنعانی-و محمد رشید الذینخان الدهلوی تلمیذ رشید مخاطب-و جمال الدین ابو عبد اللّه محمد بن عبد العلی القرشی المعروف بمرزا حسن علی محدث تلمیذ فرید مخاطب-و نور الدین بن اسماعیل السلیمانی-ولی اللّه بن حبیب اللّه بن محب اللّه بن ملا احمد عبد الحق بن ملا محمد سعید بن قطب الدین السهالوی اللکهنوی-و شهاب الدین محمود بن عبد اللّه البغدادی الشهیر بالوسی زاده-و سلیمان بن ابراهیم بن محمد البلخی القندوزی-و سلامة اللّه البدایونی-و مولوی حسن الزّمان محمد بن قاسم الترکمانی التبریزی ثم الحیدرآبادی المعاصر-و علی بن سلیمان الدمنتی البجمعوی المعتزلی المالکی الشاذلی المعاصر و عبد الغنی افندی الغنیمی المعاصر-فهذه اعلام جمع من علماء السّنیة و اعلامهم و اسماء حرب من ارکانهم و عظامهم و بعد سماع روایاتهم، و غب وعی افاداتهم لا یستریب من وفقه اللّه لرشده و بصره لقصده و کشف الرین عن قلبه بتأییده و ازاح الحرج عن صدره بتسدیده فی التصدیق و الاذعان و الایمان و الایقان بهذا الحدیث الشریف الباهر البرهان الجلی الشأن، المقبول عند المهرة الأعیان، المروی للاساطین العارفین بغوامض السنة و القرآن، و اللّه الصّائن عن التقحم فی مهاوی الزیغ و العدوان، و التّهجم علی مغاوی البغی و الشنئان،
فائده رابعه در افراد اسمای علمای عظام سنیه که از تصریحات و افاداتشان صحت این حدیث شریف واضح و لائحست
ص:9
پس از آن جمله است ابو زکریا یحیی بن معین التّمری که تصریح صریح بصحت این حدیث شریف نموده و از آن جمله است ابو جعفر محمد بن جریر الطبری که باختیار اتحاد این حدیث بحدیث انا دار الحکمه حکم بصحت آن فرموده و از آن جمله است ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه بن حاکم النیسابوریّ که باهتمام تمام صحت این حدیث شریف ثابت فرموده و از آن جمله است علامه ابو سالم محمد بن طلحة القرشی که این حدیث شریف را از جامع ترمذی واصفا ایّاه بالتصحیح مرة بعد اخری نقل کرده و علاوه بر استدلال و استشهاد بآن بتصریح تمام آنرا از جمله احادیث راجحه صحة و معتقدا شمرده و از آن جمله است علامه ابو المظفر یوسف بن قزغلی المعروف بسبط ابن الجوزی که بصراحت این حدیث را از فضائل ثابته مشتهره و از جمله سنت ظاهره که در آن شک و ارتیاب نیست وانموده باهتمام تمام اثبات ان فرموده و از آن جمله است ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی که این حدیث شریف را در کفایة الطالب روایت نموده و در صدر ان تصریح کرده که این کتاب مشتمل ست بر احادیث صحیحه از کتب ائمّه و حفاظ و از آن جمله است صلاح الدّین خلیل بن کیکلدی علائی که بحسب بتصریح سخاوی بیانی نموده که شاهد بصحت این حدیث شریف است او ابن حجر مکی در منح مکیه افاده نموده که قول حافظ علای موافقت بصحیح بودن این حدیث شریف دارد و از آن جمله است شمس الدین محمد بن محمد الجزری که در اسنی المطالب حکم حاکم بصحت این حدیث در مقام تایید نقل کرده و در اول کتاب تصریح نموده که احادیث این کتاب از متواترات و صحاح و حسانست و از آن جمله است شمس الدین محمد بن عبد الرحمان السخاوی که در مقاصد حسنه بعد نقل بیان علامه علائی که آن را شاهد بصحت حدیث وانموده و گفته و هذا ضیع معتمد و از آن جمله است علامه جلال الدین السیوطی که در جمع الجوامع جزم بصحت این حدیث شریف فرموده و از آن جمله است فضل اللّه بن روزبهان الخنجی الشیرازی که در کتاب الباطل خود تصریح صریح بصحت این خبر منیف نموده و از آنجمله است علی بن حسام الدین الشهیر بالمتقی که در کنز العمال کلام سیوطی مشتمل بر جزم بصحت این حدیث شریف بلا رد و نکیر نقل نموده و از آن جمله است سید محمد بخاری که او نیز ببودن این خبر حدیث صحیح تصریح صریح فرموده و از آن جمله است مرزا محمد بدخشانی که این حدیث شریف را در کتاب نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البیت الاطهار که در آن التزام ایراد احادیث صحیحه نموده بطرق عدیده وارد کرده و در مفتاح النجا تصحیح حاکم این حدیث را ذکر نموده و از آن جمله است محمد صدر عالم که در معارج العلی عبارت مجمع الجوامع سیوطی مشتمل بر جزم بصحت این حدیث شریف بلا رد و نکیر نقل نموده و از آن جمله است علامه محمد بن اسماعیل بن صلاح الأمیر الیمانی الصنعانی که باهتمام تمام در روضه ندیه صحت این حدیث باثبات رسانیده و از آن جمله است اثناء اللّه پانی پتی که در سیف مسلول افاده نموده که بکثرت شواهد حکم بصحت این حدیث شریف توان نمود و از آن جمله است مولوی حسن زمان معاصر که صحت این حدیث شریف و تصحیح جماعات ائمه سنیه آن را ببیان انیق واضح فرموده فمن اشرق قلبه بنور الیقین، و ربط فؤاده بعزیمة الدین و لم یفتله فاتلات الغرور و لم تعم علیه مشتبهات الامور، و لا اشرب فی قلبه حب الزّور، و لم یزرع الغی فیحصد الثبور، و لم یسر فی طحنیة عمیاء من الوسواس و لم یرم بالخبط و العمه و الشماس، و لم ینتکث علیه القتل و لم یکب به هوی الختل لا یمتری سجیس اللیالی فی صحة هذا الحدیث
ص:10
السّامق العالی و کونه ثابتا مسلما عند جهابذة الصناعة من ائمّة السّنة و الجماعة الحائزین القدح المعلّی و الرقیب فی الرقعة و المناعة المصیبین خصل السبق فی التقدم و البراعة و اللّه ولی التّوفیق لمن ابصر لقم الحق فاراد اتباعه و هو الموضح سبیل الرشد لمن انقاد له فاطاعه
فائده خامسه در ذکر علمای کبار اهل سنت که از تصریحات و افادات شان حسن بودن این حدیث شریف مطلقا یا بخصوصیت بعض طرق واضح و اشکارست و درین زمره بعضی از حضرات که آنفا در فائده سابقه مذکور شدند نیز داخل می باشند و سببش یا این ست که ایشان اولا قائل بحسن این حدیث بودند من بعد بر ایشان صحت ان منکشف شد کما صرح به السیوطی فی حق نفسه و یا حکم بحسن از ایشان مختص ببعض طرق حدیثست مثل الحافظ الکنجی و کیفما کان پس باید دانست که از جمله علمای مشار إلیهم محمد بن عیسی الترمذیست که بنابر تصریح عبد الحق دهلوی در لمعات شرح مشکاة تحسین این حدیث فرموده و از آن جمله است حافظ ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی الشافعی که در کفایة الطالب نسبت بحدیث ابن عباس گفته هذا حدیث حسن عال و از آن جمله است صلاح الدین خلیل بن کیکلدی علائی که بصراحت اعتراف ببودن این حدیث شریف حسن محتج به نموده و از آن جمله است بدر الدین محمد بن بهادر زرکشی که در کتاب لآلی منثوره قول حافظ علائی مصرح بحسن این حدیث نقل کرده و بنابر افاده مناوی و رفیض القدیر خود زرکشی تصریح کرده که این حدیث منتهی می شود بدرجه حسن محتج به و مولوی حسن زمان نیز در قول مستحسن افاده فرموده که زرکشی تحسین این حدیث فرموده و از آن جمله است مجد الدین محمد بن یعقوب الفیروزآبادی که در کتاب نقد الصحیح تصریح کرده که این حدیث منتهی می شود بدرجه حسن محتج به و از آن جمله است شهاب الدین احمد بن علی العسقلانی المعروف بابن حجر که در فتوای خود و در اجوبه احادیث متعقبه سراج قزوینی تصریح بحسن این حدیث شریف نموده و از آن جمله است شمس الدین محمد بن عبد الرحمن سخاوی که در مقاصد حسنه حدیث ابن عباس را حسن گفته و از آن جمله است جلال الدین عبد الرّحمن بن أبی بکر السیوطی که در تاریخ الخلفاء حکم بحسن بودن این حدیث شریف نموده و در لآلی مصنوعه و کتاب التعقبات علی الموضوعات و تلخیص آن مسمی بالنکت البدیعات کلام علائی و ابن حجر متعلق به حسن بودن این حدیث نقل کرده و از آن جمله است نور الدین علی بن عبد اللّه السمهودی که در مقام اثبات این حدیث شریف تصحیح حاکم و تحسین علائی و ابن حجر ذکر نموده پس کم از کم خود سمهودی قائل بحسن حدیث خواهد بود و از آن جمله است محمد بن یوسف الشامی که در سبل الهدی و الرشاد حسن بودن این حدیث شریف را صواب وانموده و استشهاد بقول علائی و ابن حجر کرده و از آن جمله است ابو الحسن علی بن محمد بن عراق الکنانی که در تنزیه الشریعه در مقام تعقب قدح اخراج حاکم و ترمذی این حدیث شریف را ذکر کرده و بعد از آن قول ابن حجر مشتمل بر ذکر تصحیح حاکم و اختیار بودن حدیث از قسم حسن نقل کرده و تحسین علائی را نیز بعد از آن ذکر نموده پس اقل احوال ابن عراق این ست که قائل بحسن این حدیث شریف باشد و از آن جمله است احمد بن محمد الهیتمی المکی المعروف بابن حجر که در صواعق
ص:11
در مقام اثبات این حدیث تصویب حسن بودن ان از بعض محققین نقل کرده و در منح مکیه حسن بودن آنرا تحقیق دانسته و در تطهیر الجنان نیز آنرا بسبب کثرت طرق حسن وانموده و در فتوای خود نیز آنرا حدیث حسن گفته و از آنجمله است محمد طاهر فتنی که در تذکرة الموضوعات در مقام تعقب قدح این حدیث افاده علائی و ابن حجر را ذکر کرده و از آن جمله است ملا علی بن سلطان محمد القاری که در مرقاة بعد نقل بعض اقوال متعنتین در مقام استدراک افاده علائی و ابن حجر عسقلانی متعلق بحسن بودن این حدیث شریف ذکر نموده و از آنجمله است عبد الرؤف بن تاج العارفین المنادی که در فیض القدیر بعد نقل بعض اقوال مجازفت اشتمال افاده حافظ علائی و زرکشی و ابن حجر و سخاوی متعلق بحسن بودن این حدیث شریف آورده و از آن جمله است محمد حجازی بن محمد بن عبد اللّه الشعرانی که در فتح الموالی لنصیر بشرح الجامع الصغیر قائل بحسن بودن این حدیث شریف شده کما نقله عنه العزیزی فی السراج المنیر و از آن جمله است عبد الحق بن سیف الدین البخاری الدهلوی که در اسماء الرجال مشکاة بعد دارد کردن این حدیث شریف افاده ابن حجر مشتمل بر حکم بحسن بودن آن ذکر نموده و در لمعات شرح مشکاة گفته که ترمذی این حدیث را تحسین کرده است و نیز در آن کلام مبسوط مجد الدین فیروزآبادی که مشتمل بر تصریح ببودن این حدیث حسن محتج به می باشد نقل نموده و از آن جمله است علی بن احمد العزیزی که در سراج منیر حسن بغیره بودن این حدیث از شیخ خود محمد حجازی شعرانی نقل کرده و از آن جمله است علی بن علی؟ الطرابلسی؟ که در تیسیر المطالب السنیه حسن بودن این حدیث را صواب وانموده و آن را مستند بقول علائی و ابن حجر کرده و از آن جمله است محمد بن عبد الباقی الزرقانی که در شرح مواهب لدنیه تصویب حسن بودن این حدیث کرده و استناد بقول علائی و ابن حجر نموده و از آن جمله است محمد بن علی الصبان المصری که در اسعاف الراغبین از بعض محققین تصویب حسن بودن این حدیث نقل کرده و از آن جمله است محمد بن علی الشوکانی که در فوائد مجموعه حسن بودن این حدیث اختیار کرده و از آن جمله است حسن علی محدث لکهنوی که در تفریح الاحباب حسن بودن این حدیث را صواب ظاهر نموده فمن من اللّه علیه بصفاء السریرة، و حسن البصیرة، و التمییز بین الحق و الباطل و تبیین الحالی من العاطل، و تزییل الغث من الثمین، و تفریق الواهی عن المتین، لا یتعتع عن قبول هذا الحدیث المنیف، و لا یحجم عن الانقیاد لهذا الخبر الشریف، بعد رکون هولاء القوم الی تحسینه و الجنوح الی تثبیته و ترصینه، لان الحدیث الحسن یصلح بلا ریب للاحتجاج، بل هو داخل فی الصحیح عند جمع من سالکی هذا المنهاج
فائده سادسه در افراد اسمائی علمای عالیشان و نبهائی رفیع المکان نزد سنیه که این حدیث شریف را بعبارات مفیده حتم و عنوانات مثبته جزم آورده نهایت ثبوت و تحقق ان بر ارباب احلام و ابصار و اصحاب فکرت و اعتبار واضح و لائح کرده اند پس از آن جمله است ابو اللیث نصر بن محمد السمرقندی و ابو محمد احمد بن محمد بن العاصمی و ابو المجد مجدود بن آدم السنائی الغزنوی و ابو الحجاج یوسف بن محمد البلوی
ص:12
الاندلسی و محیی الدین محمد بن علی بن محمد بن عربی الطائی الاندلسی و ابو سالم محمد بن طلحة القرشی النصیبی الشافعی و ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی الشافعی و غر الدین عبد العزیز بن عبد السّلام السلمی الشافعی و محب الدین احمد بن عبد اللّه الطبری الشافعی و سعید الدین محمد بن احمد الفرغانی و حسین بن محمد المعروف بامیر حسینی الفوزی و نظام الدین محمد بن احمد بن علی البخاری المعروف بنظام الاولیاء و جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی و علی بن شهاب الدین الهمدانی و کمال الدین محمد بن عیسی الدمیری و زین الدین محمد بن محمد بن علی الخوافی و شهاب الدین بن شمس الدین الدولت آبادی و شهاب الدین احمد صاحب توضیح الدلائل و نور الدین علی بن محمد بن احمد المعروف بابن الصباغ المکی المالکی و عبد الرحمن بن محمد بن علی بن احمد البسطامی و شمس الدین محمد بن یحیی بن علی الجیلانی اللاهجی و حسین بن علی المعروف بالواعظ الکاشفی و جلال الدین محمد بن اسعد الصدیقی الدوانی و کمال الدین حسین بن معین الدین الیزدی المیبدی و غیاث الدین بن همام الدین المدعو بخواند امیر و احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی- الشافعی و عطاء اللّه بن فضل اللّه الشیرازی المعروف بجمال الدین المحدث و ابو العصمة محمد معصوم السمرقندی و ملا علی بن سلطان محمد القاری و اله دیا بن عبد الرحیم الچشتی وشیح بن علی بن محمد الجفری و ابراهیم بن الحسن الکردی الشافعی و اسماعیل بن سلیمان الکردی البصری و ولی اللّه بن عبد الرحیم الدهلوی و شیخ سلیمان جمل و قمر الدین الحسینی الاورنگ آبادی و محمد مبین بن محب اللّه اللکهنوی و ثناء اللّه الپانی و جواد بن ابراهیم الساباطی الحنفی و ولی اللّه بن حبیب اللّه اللکهنوی فهل یستریب بعد ذلک من تمکنت من سویداء قلبه و شیجة الانصاف و الولاء، و ما اطلقت عنه العصبیة ربق التزمن و الحیاء، و لا شعبته مصارف العسف و الجور، و لا هتفت به هواتف الحور بعد الکور، فهو لطواعیته اسیر ایمان، و لنصاحیته رهین اذعان، لم یفکّه من ربقه زیغ و لا عدول، و لا طوّح به عنه نکوص و لا نکول، فی انّ هذا الحدیث من صحیحة الاخبار، و صادقة الاثار، لم یمسّه غائلة الوهن و الضعف، و لا تطرق إلیه شائبة مما یرمیه به ذوو المجون و السخف، و ان المبطل له معاند حاقد، و المکذب ایّاه کاشح حاسد، و الرّاد علیه متواقح جلع، و الطاعن فیه متکائس ضلع
فائده سابعه در افراد اسمای علمای افاخم و کبرای اعاظم سنیه که اصلا یا نقلا عن غیرهم من العلماء جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بوصف باب مدینة العلم و ما یماثله یا جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلّم را بمدینه علم ستوده یا آنکه این دو وصف جلیل را در اسماء و القاب این دو جناب ذکر فرموده تحتم این حدیث شریف بر اهل نقد و بصیرت و صاحبان توقد و خبرت واضح نموده اند پس از آن جمله است ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصفهانی و احمد بن محمد بن علی العاصمی و عبد الکریم بن محمد بن منصور السمعانی و ابو المؤید موفق بن احمد بن اسحاق الخوارزمی المکی المعروف باخطب خوارزم و محمد بن یوسف الکنجی و احمد بن منصور الگازرونی و جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی و علی بن شهاب الدین الهمدانی و نور الدین جعفر بن سالار البدخشانی
ص:13
و امام الدین محمد الهجروی الایجی الواسطی و شهاب الدین بن شمس الدین الدولت آبادی و شهاب الدین احمد صاحب توضیح الدلائل و شهاب الدین احمد بن محمد القسطلانی و جلال الدین محمد بن اسعد الصدیقی الدوانی و محمد بن یوسف الشامی الدمشقی الصالحی و احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی و عطاء اللّه بن فضل اللّه الشیرازی المعروف بجمال الدین المحدث و ملا علی بن سلطان محمد القاری و عبد الرؤف بن تاج العارفین المناوی و عبد الحق بن سیف الدین البخاری الدهلوی و سید محمد بن سید جلال ماه عالم بخاری و عبد الرحمن بن عبد الرسول بن قاسم الچشتی و تاج الدین العثمانی النقشبندی السنهبلی و ابراهیم بن الحسن الکردی و سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری و محمد بن عبد الرسول البرزنجی و محمد معین بن محمد امین السندی و محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الیمانی الصنعانی و شهاب الدین احمد بن عبد القادر العجیلی و رشید الدین خان الدهلوی و سلامة اللّه البدایونی و حسن الزمان المعاصر و عبد الغنی افندی الغنیمی المعاصر-فلا یرمی هذا الحدیث الشریف بعد ذلک بالکذب و الوضع الاّ من التحمت له عری اشراج العصبیة المردیة، و جری علی اذلال الحمیة المخزیة، و ردعه شغف الباطل عن رؤیة سبحات نور الحق، و قدعه الوله بالخطاء عن اجتلاء لمعات ضوء الصدق، فوقف خاسئا علی نهایته و حدّه، و مرّ سادرا علی اشاحته و صدّه، و ضلّ خابطا فی ظلمته عشوته و هجر لاغطا فی سکرته و نشوته، و امّا من لم ترم الشکوک بنوازغها عزیمة ایمانه، و لم تعترک الاوهام المضلة علی معاقد ایقانه، و لا قدحت قادحة النصب و البغض فی صدره، و لم تطمع فیه الوساوس فتقترع برینها علی فکره فهو بحمد اللّه ثلج الصدر ببرد یقینه، مربوط القواد بتثبیته و ترصینه، مستنیر البصیرة بتتابع رعیجه، طیب السریرة بفوح اریجه
خود آورده اند
فائده ثامنه در ذکر کملای ممدوحین سنیه و نبهائی معروفینشان بمزایای سنیه که این حدیث شریف را در اشعار بلاغت شعار خود نظم نموده مسلک اذعان و ایقان پیموده اند پس از آن جمله است ابو القاسم اسماعیل بن عباد الطالقانی المعروف بالصاحب و ابو القاسم حسن بن اسحاق بن شرفشاه الطوسی المعروف بالفردوسی و ابو المجد مجدود بن آدم الشهیر بالحکیم السنائی و ابو المؤید موفق بن احمد الخوارزمی المکی المعروف باخطب خوارزم و افضل الدین ابراهیم بن علی الشروانی الشهیر بالخاقانی و فرید الدین محمد بن ابراهیم الهمدانی المعروف بالفرید العطار و جلال الدین محمد بن محمد البلخی الرومی المعروف بمولوی الردم و محیی الدین یحیی بن شرف بن مری النووی و شرف الدین مصلح بن عبد اللّه الشیرازی الشهیر بالسعدی و شمس الدین محمد بن احمد بن جابر الاندلسی الهواری المالکی المعروف بابن جابر و فخر الدین عبد الرحمن بن عبد الرزاق بن ابراهیم بن مکانس القبطی المصری و عز الدین عبد العزیز بن عمر الهاشمی المکی المعروف بابن فهد و محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الیمانی الصنعانی-و شهاب الدین احمد بن عبد القادر بن بکری العجیلی و غیر ایشان و لعمری لا یجحد الحقّ بعد وضوح سبیله، و قیام دلیله، و اضاءة مناره، و لمعان انواره و ومضان اسفاره، و تشقق انواره و تفتق ازهاره، و سطوع انتشاره، و تبلج ازدهاره، الاّ من ماج فی غمرة، و طفح فی سکرة، قد ضرب
ص:14
علی قلبه بالاسهاب، فهام علی وجهه فی سباسب البوار و التباب، و جاب مجاهل الزیغ و الجهالة و قطع مفاوز الخبط و الضّلالة و اوضع و خبّ فی مهامه الردی و العطب، و اوغل و نصّ فی مصارع الهلاک و الشجب، قد لزمته خسرانا سوابق الخیبة و الشّقاء و اسلمته الی نفسه خذلانا ایدی القدر و القضاء
فائده تاسعه در اثبات شهرت و تواتر این حدیث شریف حسب افادات اکابر محققین و اعاظم منقدین سنیّه و بیانش بچند وجهست اول آنکه علامه سبط ابن الجوزی در تذکره خواص الامه بودن این حدیث از فضائل ثابته مشتهره افاده نموده کما ستعرفه فیما بعد انشاء اللّه تعالی و علامه قسطلانی در مقدمه ارشاد الساری تصریح فرموده که حدیث مشهور نزد علمای درایت ملحق بمتواترست دوم آنکه شیخ عبد الحق دهلوی در لمعات کما ستسمع انشاء اللّه تعالی در لمعات شرح مشکاة تصریح بمشهور بودن حدیث مدینة العلم نموده سوم آنکه نیز عبد الحق دهلوی در شرح فارسی مشکاة این حدیث شریف را مشهور گفته کما ستعلم انشاء اللّه تعالی چهارم آنکه علامه محمد بن اسماعیل الامیر الیمانی الصنعانی در روضه ندیه کما ستعرف ان شاء اللّه تعالی این حدیث شریف را بشهرت وصف فرموده پنجم آنکه خود مخاطب در جواب سؤال سائل کما ستدری ان شاء اللّه تعالی اعتراف بشهرت این حدیث شریف فرموده ششم آنکه مولوی حسن الزمان معاصر در قول مستحسن کما سیأتی انشاء اللّه تعالی بتصریح افاده فرموده که این حدیث مشهورست هفتم آنکه سابقا در مجلد حدیث طیر دانستی که ابن حجر مکی در صواعق
خبر موضوع مروا أبا بکر فلیصلّ بالناس را بسبب زعم ورود ان بروایت هشت صحابی متواتر دانسته و آنفا در فائده اولی دانستی که حدیث مدینة العلم را بحمد اللّه تعالی بحسب روایات اساطین اعلام و ارکان فخام سنیه ده نفس از صحابه روایت کرده اند پس بنابر افادۀ حجریه بالاولی تواترش ثابت خواهد بود هشتم آنکه نیز در مجلد مذکور دانستی که ابن حزم در محلی حکم منع بیع را که از چهار صحابه منقولست نقل تواتر دانسته پس بنا بر این باولویت هر چه تمامتر حدیث مدینة العلم متواتر خواهد بود زیرا که مردی بودن آن از صحابه عشره سابقا دانستی نهم آنکه ابن تیمیه در منهاج
حدیث موضوع لو کنت متخذا من اهل الارض خلیلا لاتّخذت ابا بکر خلیلا را بزعم بودن ان از حدیث ابن مسعود و أبی سعید و ابن عباس و ابن الزبیر که صرف چار نفر می باشند نزد اهل علم بالحدیث متواتر دانسته چنانچه بعد ذکر خبر مذکور گفته و هذا الحدیث مستفیض بل متواتر عند اهل العلم بالحدیث فانه قد اخرج فی الصّحاح من وجوه متعددة من حدیث ابن مسعود و أبی سعید و ابن عباس و ابن الزّبیر پس حدیث مدینة العلم که مردی بودن ان از جناب امیر المؤمنین علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیه السلام و ابن عباس و جابر بن عبد اللّه و عبد اللّه بن مسعود و حذیفة بن الیمان و عبد اللّه بن عمر و انس بن مالک و عمرو بن العاص حسب افادات اعلام سنیه
ص:15
ثابتست باولویت قطعیه نزد اهل علم بالحدیث متواتر خواهد بود بلکه اگر کسی انکار تواتر ان کند حسب افاده ابن تیمیه او را از اهل علم بالحدیث خارج و در زرافه اهل جهل بان والج می توان دانست دهم آنکه شاهصاحب در همین کتاب تحفه بجواب طعن دوم از مطاعن عثمان بعد ذکر قصه موضوعه فرمودن جناب امیر المؤمنین علیه السلام بعد قتل عثمان
انّما مثلی و مثل عثمان کمثل انوار ثلثة گفته و این قصه در شهرت و تواتر بحدی رسیده که در کتب فریقین مذکور و مسطورست جای انکار نیست انتهی ازین عبارت کاذبه بکمال وضوح ظاهرست که مذکور و مسطور شدن چیزی در کتب فریقین مرتبه رفیعه شهرت و تواترست و بعد ان جای انکار باقی نمی ماند و پر ظاهرست که حدیث مدینة العلم بلا شبهه در کتب فریقین بنحوی مذکور و مسطور و مثبت و مزبورست که احصای آن متعسر بلکه متعذر پس بحسب افاده شاهصاحب وصولش بمرتبه عالیه شهرت تواتر ثابت و محقق باشد وَ لا یَحِیقُ اَلْمَکْرُ اَلسَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ بالجمله در تواتر این حدیث ارتیاب ورزیدن هرگز کار صاحب بصیرت نیست و ناظر متامل را برای تحصیل ثلج فؤاد و برد یقین باین معنی رجوع بفائده تاسعه مجلد حدیث طیر لازمست و إذا ثبت تواتر هذا الخبر الشریف حسب ما افاده اعاظمهم و الاکابر، لم یبق بحمد اللّه مساغ لتعنّت مجادل منهم و لا مکابر، و ظهر علی ارباب الانصاف ان الرادّ علیه متورط الظلماء، و الجاحد له خابط الغشواء، قد تنکب عن وضح السبیل جورا و اعتسافا، و اعرض عن وجه القصد میلا و انحرافا، و اوغل فی مسالک العمی اسراعا و ایجافا، و اخلد الی مخالج الردی ایضاعا و اسفافا لا یهتدی لعمهه الی الحق النصیح، و لا یصیب لعتهه الصواب الصریح، فهو من الهلاک علی شفا جرف هار و من التباب علی طرف بناء منها، لا یفارقه الغی حیثما سار و دار، و لا یباینه الضلال حتی یؤثره خسر المآب و سوء الدار،
فائده عاشره در بیان مزید وضوح و ظهور و قطعیت صدور این حدیث متواتر مشهور حسب افادات اعاظم صدور نزد اهل سنت و ان بچند وجه است اول آنکه این حدیث شریف را جناب امیر المؤمنین علیه السلام روایت فرموده کما علمت و ستعلم و عصمت آنجناب بادله قاهره و براهین ظاهره زاهر و باهرست بلکه والد ماجد مخاطب و خود مخاطب نیز طوعا و کرها بآن اعتراف دارند و صادق بودن آن جناب باجماع اهل سنت ثابتست کما صرح به المخاطب نفسه پس نزد ارباب ایمان و ایقان قطعیت این حدیث متحتم باشد بالاذعان و الحمد للّه المنان دوم آنکه این حدیث شریف را جناب امام حسن علیه السلام نیز روایت فرموده و عصمت آنجناب بادله عصمت اهلبیت علیهم السلام عموما و باحادیث کثیره مختصه خصوصا محققست پس این حدیث بلا ریب نزد اهل دین مقطوع الصدور خواهد بود سوم آنکه جناب امام حسین علیه السلام نیز این حدیث شریف را روایت فرموده اند و عصمت آنجناب نیز بدلائل عامه و خاصه مبرهنست پس ازین جهت نیز حتمیت این حدیث محل ارتیاب نخواهد بود چهارم آنکه این حدیث شریف را جناب امام زین العابدین علیه السلام نیز روایت
ص:16
فرموده اند کما دریت و عصمت آن جناب نیز براهین مبرمه مرصوصه و حجج عمیمه و مخصوصه محققست و این معنی نیز بحمد اللّه تعالی در ثبوت قطعیت این حدیث شریف کافیست پنجم آنکه جناب امام محمد باقر علیه السلام نیز این حدیث شریف را روایت فرموده اند و عصمت آن جناب نیز بدلائل خاصه و عامه و شواهد کامله تامه مستبینست پس قطعیت این حدیث شریف ازین جهت نیز متحقق باشد ششم آنکه امام جعفر صادق علیه السلام نیز روایت این حدیث شریف فرموده اند کما سیأتی ان شاء اللّه تعالی و عصمت آن جناب نیز بحجج متینه و براهین مبینه محتومست پس روایت آنجناب نیز نزد اهل دین مفید قطع و یقین خواهد بود هفتم آنکه جناب امام موسی کاظم علیه السلام نیز روایت این حدیث شریف فرموده اند کما ستدرک نشاء اللّه تعالی و روایت آنجناب نیز مفید قطعیتست لتحقق عصمته علیه السلام بقواطع الحجج المبرمة کلّ الابرام هشتم آنکه این حدیث شریف را جناب امام رضا علیه السلام هم روایت فرموده اند کما ستعلم عن قریب بعون المنعم المثیب و روایت آنجناب نیز بسبب تحقق عصمت آن جناب مثل ابای اطیاب علیهم آلاف السلام من الملک الوهاب مثبت حتمیت و قطعیت این حدیثست نزد هر ناظر بصیر وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ نهم آنکه شاهصاحب در باب المطاعن همین کتاب تحفه خبر موضوع نفی توریث را بزعم روایت کردن جناب امیر المؤمنین علیه السلام آن را برابر ایت قرآنی دانسته و مفید یقین وانموده و آنفا دانستی که روایت فرمودن آن جناب حدیث مدینة العلم را حسب افاده بسیاری از اعاظم و ارکان سنیه ثابتست و ستقف علیه فیما سیأتی ان شاء اللّه تعالی بالتفصیل پس بحمد اللّه تعالی بحسب افاده خود شاهصاحب واضح شد که این حدیث شریف مفید قطع و یقین و در قطعیت برابر آیه قران مبین می باشد دهم آنکه شاهصاحب خبر موضوع مذکور را بسبب زعم روایت کردن حذیفه آن را نیز برابر آیت قرآنی و مفید یقین ظاهر کرده و روایت کردن حذیفه حدیث مدینة العلم را بنابر اخراج ابن المغازلی در کتاب المناقب علی ما نقل عنه البلخی فی ینابیع المودة ثابت و محققست پس باین وجه نیز قطعیت و مساوات آن با آیه قرآنی ثابت و محقق خواهد بود یازدهم آنکه شاه صاحب خبر موضوع مذکور را بزعم روایت هر واحد از زبیر بن العوام و ابو دردا و ابو هریره و عباس و عثمان و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن أبی وقاص نیز مساوی آیه قرآنی و مفید یقین دانسته و بهر وجهی که خبر این صحابه مفید یقین و موجب مساوات آن با آیه قرآنیه خواهد بود بهمان وجه یا اولی از ان خبر دیگر صحابه که روایت حدیث مدینة العلم کرده اند نیز مفید حتم و یقین و مساوی آیه قرآن مبین خواهد شد پس باین وجه که گویا مشتمل بر وجوه عدیده ست نیز بحمد اللّه تعالی قطعیت حدیث مدینة العلم حسب افاده شاهصاحب بدرجه تحقق محتوم رسید و الحمد للّه کما هو اهله دوازدهم آنکه سابقا در مجلد حدیث طیر دانستی که قاضی عیاض در کتاب شفا افاده نموده که قصه نبع ماء و تکثیر طعام چون آن را ثقات و عدد کثیر از جماء غفیر از عدد کثیر صحابه روایت کرده اند لهذا قطعیت حاصل نموده است و ظاهرست و لا
ص:17
کظهور النّار علی العلم و النور فی الظلم که بحمد اللّه تعالی حدیث مدینة العلم را نیز ثقات و عدد کثیر از جم غفیر از عدد کثیر صحابه روایت کرده اند و شطری از اسمای صحابه عظام و تابعین کرام و علمای اعلام و نبهای فخام سنیه که بروایت و اثبات این حدیث مشرف شده اند شنیدی پس بعد ازین نزد ارباب انصاف هرگز قطعیت این حدیث شریف محل اختلاج و اضطراب و تردد و ارتیاب نخواهد بود سیزدهم آنکه نیز قاضی عیاض در شفا کما علمت فی مجلد حدیث الطّیر بعد افاده سابقه افاده نموده که چون صحابه اخبار نموده اند که این وقائع معجزات آن جناب صلی اللّه علیه و اله و سلم در مواطن اجتماع بسیاری ازیشان که جنگ خندق و غزوه بواط و غزوه حدیبیه و غزوه تبوک و امثال آن از محافل مسلمین و مجمع عساکر می باشد واقعشده و منقول نشده از احدی ازیشان مخالفت راوی در آنچه حکایت آن کرده و نه انکار آنچه که راوی ازیشان ذکر کرده بود که ایشان هم دیده اند چنانچه او روایت کرده پس کسی که از جمله ایشان ساکت مانده سکوت او مثل نطق ناطقست زیرا که صحابه از سکوت بر امر باطل و مداهنت در کذب منزه اند و هیچ رغبت و رهبتی نبود که ایشان را مانع باشد پس اگر آنچه شنیده بودند نزدشان منکر و ناشناخته می بود هر آئینه انکار می کرد بعض ایشان بر بعض چنانچه بعض ایشان بر بعض انکار کرد اشیای را که روایت آن کرده بودند از سنن و سیر و حروف قران و تحظیه و توهیم نمود بعض ایشان بعض را درین امر و تمامی این نوع ملحق بمعجزات قطعیه آن جنابست و بحمد اللّه تعالی همین تقریر معه زیادة ما یوجب کمال التایید و التازیر در اکثر فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام بالخصوص در باب حدیث مدینة العلم جاری می شود انشاء اللّه تعالی از روایات علمای اعلام سنیه خواهی دانست که جابر بن عبد اللّه انصاری که از اجله صحابه عظام است اخبار نموده که جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم این حدیث شریف را در غزوه حدیبیه بعد گرفتن بازوی امیر المؤمنین علیه السلام بمد صوت مبارک خود ارشاد فرموده و هرگز منقول نشده که کسی از صحابه بر جابر یا دیگر صحابه که روایت این حدیث شریف نموده اند انکار کرده باشد بلکه بحمد اللّه تعالی از قول علامه زرندی در نظم درر السمطین در عنوان این حدیث شریف فضیلة اخری اعترف بها الاصحاب و ابتهجوا و سلکوا طریق الوفاق و انتهجوا که مشتمل بر لفظ اصحاب که جمع محلی باللام و مفید عمومست و شهاب الدین احمد نیز در توضیح الدلائل آن را بهمین الفاظ نقل کرده ظاهرست که حدیث مدینة العلم فضیلتی ست که تمام اصحاب جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم بان معترف و مبتهج و در باب آن طریق وفاق را السالک و منتهج می باشند پس بحمد اللّه بجای آنکه سکوت ساکت ازیشان مثل نطق ناطق فرض کرده آید اینجا اعتراف صحیح و ابتهاج صریح جمله اصحاب حسب تصریح علامه زرندی والا نصاب متحققست و این هم بکمال وضوح ظاهرست که صحابه را هیچ رغبت و رهبتی مانع از انکار این حدیث شریف نبود بلکه در بسیاری از اصحاب دواعی کثیره ستر و اخفاء و رد و انکار آن متحقق و موجود بود پس با وصف این همه اعترافشان باین فضیلت جلیله مع الابتهاج و سلوک مسلک وفاق و انتهاج
ص:18
از اعظم آیات باهره و افخم شواهد زاهره حقیت ابلج و بوار باطل لجلج می باشد و بعد احاطه بما ذکر هرگز شبه در قطعیت صدور این حدیث منیف نزد ارباب ادراک باقی نمی ماند چهاردهم آنکه نیز قاضی عیاض در شفا در مقام اثبات قطعیت اخبار معاجز جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و اله و سلّم کما سبق فی مجلد حدیث الطّیر افاده فرموده که اخباری که بی اصل و مبنی بر باطلست لابد بمرور ازمان و تداول ناس و اهل بحث ضعف آن اخبار منکشف و ذکر ان خامل می شود چنانچه این معنی در بسیاری از اخبار کاذبه و اراجیف طاریة بمشاهده می رسد و این معجزات و کرامات جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که بطریق آحاد وارد شده با مرور زمان ظهور آن زائد می شود و با وصف تداول فرق و کثرت طعن عدو و حرص او بر توهین آن و تضعیف اصل آن و اجتهاد ملحد بر خاموش کردن نور آن قوت و قبول ان ازدیاد می گیرد و طاعن آن را جز حسرت و شورش قلب چیزی حاصل نمی شود پس بهمین تقریر قاضی عیاض نحریر می توان فهمید که چون فضائل جلیلة الاثار و مناقب عظیمة المقدار و معانی عزیزة المثار و مفاخر مشرقة المنار جناب أبی الائمة الاطهار علیه و علی اخیه و آلهما آلاف السّلام من الملک الغفار با وصف حرص موفور جاحدین اغمار و طمع نامحصور و معاندین اشرار و جهد غیر مبرور متحذلقین سراپا انکار و سعی نامشکور متشدقین عظیم الانذار در اطفای این انوار و اخفای این آثار در منتهای شیوع و انتشار و اقصای استفاضه و اشتهار می باشد و قلوب ارباب زیغ و عدوان و افئده اصحاب بغی و شنان بوجه کافی می خراشد لذلک بلا شبهه نزد اهل نقد و اعتبار و سبر و اختبار قطع و حتم و یقین و جزم آن ثابت و متحقق خواهد بود و شائبه هر ریب و تردد از مناظر ضمائرشان خواهد زدود بالخصوص حدیث مدینة العلم که با وصف نعت و تعمق بعض اهل عصبیت و لداد و زیغ و عناد نهایت شائع و مشتهر و ذائع و مستترست و روات و مخرجین و ذاکرین و مثبتین آن جمع وافر و جم متکاثر خارج از حصر حاصر می باشند لا محاله نزد ناظرین تقریر قاضی عیاض و سائرین این آجام و غیاض قطعی و حتمی و یقینی و جزمی بودن آن بتحقیق خواهد رسید پانزدهم آنکه علماء جانبین و کملای فریقین از صدر اول تا بحال باثبات و روایت و تحقیق و درایت این حدیث شریف اشتغال نموده مسالک و مناهج استبراک استسعاد پیموده اند و بعد ملاحظه مجموع عباراتشان هرگز شبهه در تحقق قطعیت آن پیرامون خاطر اهل انصاف نمی رسد و خلاف بعضی از شذاذ ارباب زیغ و اعتساف که سراسر جزاف و سفسافست کما سنبین ان شاء اللّه تعالی لائق اعتنا و قابل اصغا نیست شانزدهم آنکه اگر بالفرض خلاف اهل خلاف درین باب شاذ و مضمحل هم نمی بود و علمای سنیه در اثبات و نفی این حدیث متناصف هم می بودند باز هم چون اهل حق تماما بر ثبوت و تحقق این حدیث اتفاق و اطباق و ارتفاق و اصفاق دارند لهذا این حدیث متفق علیه فریقین می شد بوجوه عدیده خاصه بحسب افاده مخاطب ما در همین باب امامت تحفه بجواب دلیل چهارم از ادله عقلیه کما مرّ تقریر ذلک بالتفصیل فی مجلد حدیث الطّیر
ص:19
بعون اللّه المنعم المنیل*فالعجب کل العجب*من الجاحد المخلد الی الردی و الشجب*کیف یطعن فی هذا الحدیث الثابت بالقطع و الجزم*المتحقق بالیقین و الحتم*أ لیس هذا منه عناد للحق الباهر الزّاهر* و الطاط للصدق السافر الظاهر*و اقدام علی ما یسخط الغالب القاهر*و تقحم فیما یؤذی النبیّ ص الطیب الطاهر*علیه و آله آلاف السّلام ما بقی الفلک الدائر*و السقف السّائر*بلی و الّذی انزل احسن الحدیث و میز بلطفه بین الطیب و الخبیث*لقد وطأ الجاحد لهذا الخبر موطأ دحض المزالق*و القی نفسه فی ضلع صعب الحوالق*و قد سلک مسلکا یضل فیه الاحلام*و تطمس فیه الاعلام*و تعظم فیه البوالق و الجوائح*و تکثر فیه الهواتف و الصوائح*یضیع فی غباره الوحدان*و یهلک فی قتامه الرکبان*فتورد لسوء رایه علی مناهل الخسران*و تبوء لزیغ طبعه منازل الخذلان*و اللّه العاصم عن امتطاء مراکب العدوان و اقتفاء آثار الشنئان*و اتباع خطوات الشیطان*و التقول بما لم ینزل اللّه به من سلطان
از أمیر المؤمنین تا حضرت رضا علیهم السلام و دفع طعن از آن»
و هر گاه این همه دانستی پس باید دانست که ترّهات معجبه شاهصاحب که در ابطال این حدیث شریف سراییده و هفوات مطربه که در رد و توهین این خبر منیف درآئیده اند مخدوش و موهون و مغشوش و مطعونست بچند
آنکه این حدیث شریف را جناب امام رضا علیه و علی آبائه آلاف التحیة و الثناء در صحیفه شریفه خود بسند سلسلة الذهب ابای کرام خویش علیهم الصلوة و السّلام که روایت هر یکی ازین طیبین طاهرین معصومین صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین برای ارباب ایمان و دین مفید اقصای جزم و حتم متین و مثمر منتهای قطع و یقینست روایت فرموده و فقیر در این جا عبارت آن را که مشتمل بر حدیث مدینة العلم معه یک حدیث قبل و بعدست نقل می نمایم تا ناظر را مزید اطمینان و اعتماد و سکون و کمال بصیرت و ثلج صدر و رکون حاصل شود و هی هذه باسناده
قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم انّ قاتل الحسین فی تابوت من نار و علیه نصف عذاب اهل الدّنیا و قد شدّ یداه و رجلاه بسلاسل من النّار فنکّس فی النّار حتی یقع فی قعر جهنّم و له ریح یتعوذ اهل النّار الی ربّهم من شدة نتنه و هو فیها خالد ذائق العذاب الالیم کلّما نضجت جلودهم بدّل اللّه لهم الجلود لا یفتر عنهم ساعة و یسقون من حمیم جهنم فالویل لهم من عذاب اللّه عز و جل
و باسناده قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب
و باسناده قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا کان یوم القیامة نودیت من بطنان العرش نعم الاب ابوک ابراهیم و نعم الاخ اخوک علیّ ابن أبی طالب و محتجب نماند که کتاب صحیفة الرضا از کتب معروفه معتمده و اصول مشهوره مستنده است و صحت انتساب
ص:20
آن بسوی جناب امام رضا علیه ازکی السلام و التحیة و الثنا از افادات اکابر اعلام و اجلۀ عظام سنیه ظاهر و واضحست ابو شجاع شیرویه بن شهردار الدیلمی در صدر کتاب الفردوس گفته اما بعد فانی رأیت اهل زماننا هذا خاصة اهل بلدنا اعرضوا عن الحدیث و اسانیده و جهلوا معرفة الصّحیح و السقیم و ترکوا الکتب الّتی صنفها ائمة الدین قدیما و حدیثا و المسانید الّتی جمعوها فی الفرائض و السّنن و الحلال و الحرام و الآداب و الوصایا و الامثال و المواعظ و فضائل الاعمال و اشتغلوا بالقصص و الاحادیث المحذوفة عنها اسانیدها الّتی لم یعرفها نقلة الحدیث و لم تقرأ علی احد من اصحاب الحدیث و طلبوا الموضوعات الّتی وضعها القصاص لینالوا بها القطیعات فی المجالس علی الطرقات ثبت فی کتابی هذا اثنی عشر الف حدیث و نیفا من الاحادیث الصغار علی سبیل الاختصار من الصحاح و الغرائب و الافراد و الصحف المرویة عن النبیّ لعلی بن موسی الرضا و عمر بن شعیب الخ و جار اللّه ابو القاسم محمود بن عمر زمخشری در کتاب ربیع الابرار گفته کان یقول یحیی بن الحسین الحسینی فی اسناد صحیفة الرضا لو قرئ هذا الاسناد علی اذن مجنون لافاق و عبد الکریم بن محمد السمعانی در کتاب الانساب گفته الرّضوی بفتح الراء و الضاد و فی آخرها الواو هذه النسبة الی الرّضا ع و هو لقب علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علیّ ابن أبی طالب أبی الحسن المعروف بالرّضا المدفون بطوس یروی صحیفة عن آبائه و جماعة من اولاده نسبوا إلیه یقال لکلّ واحد منهم الرّضوی و محب الدین ابو العباس احمد بن عبد اللّه الطبری الشافعی صحیفة الرضا را از ماخذ کتاب خود ریاض نضره قرار داده و جابجا در ریاض نضره و ذخائر العقبی احادیث از ان نقل کرده لیکن در هر دو کتاب این صحیفه شریفه را بمسند الرضا علیه السلام تعبیر نموده چنانچه در صدر ریاض نضره در بیان اصول و ماخذ کتاب خود بعد ذکر اربعینات گفته جزء مترجم بکتاب السنة تألیف أبی الحسین محمد بن حامد بن السری جزء مترجم بکتاب العلل لابی زرعة عبد الرحمن بن عمرو الضّبی جزء مترجم بکتاب التحفة لابی عقیل محمّد بن محمّد بن علیّ بن محمد الصّابونی المحمودی محاسبة النفس مجابی الدعاء کتاب الیقین من عاش بعد الموت الاربعة لابی بکر بن أبی الدنیا جزء یتضمن مسند الامام علی بن موسی الرضا فی فضل اهل البیت رضی اللّه تعالی عنهم الذریة الطاهرة للدولابی فضائل الصحابة رضی اللّه تعالی عنهم للبغوی جزء الحسن بن عرفة العبدی جزء من حدیث أبی بکر عبد اللّه بن أبی داود السّجستانی و نیز در ریاض نضره در فضائل امیر المؤمنین علیه السلام گفته ذکر انه اوّل من یقرع باب الجنة بعد النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم
عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یا علی انّک اول من یقرع باب الجنة فیدخلها بغیر حساب بعدی خرجه الامام علی بن موسی الرضا فی مسنده و نیز در ان گفته ذکر اخبار
ص:21
جبرئیل عن اللّه تعالی انّ علیّا من النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم بمنزلة هارون من موسی
عن اسماء بنت عمیس قالت هبط جبرئیل علیه السلام علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم فقال یا محمّد ص ان ربّک یقرئک السّلام و یقول لک علیّ منک بمنزلة هارون من موسی لکن لا نبی بعدک خرجه الامام علیّ بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته
عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم انک سیّد المسلمین و قائد الغر المحجلین و یعسوب الدّین خرجه علیّ بن موسی الرّضا و نیز محب طبری در ریاض نضره بعد نقل حدیثی از کتاب شرف النبوة گفته و
اخرج معناه الامام علیّ بن موسی الرّضا فی مسنده بزیادة و لفظه یا علی اعطیت ثلاثا لم یجتمعن لغیرک مصاهرتی و زوجک و ولدیک و الرابعة لولاک ما عرف المؤمنون و نیز در ان گفته ذکر وصف حوریته فی الجنة
عن علی رض قال قال لی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم لمّا اسری بی الی السماء اخذ جبرئیل بیدی و اقعدنی علی درنوک من درانیک الجنّة و ناولنی سفرجلة فکنت اقلبها إذا انفلقت و خرجت منها حورا لم ار احسن منها فقالت السّلام علیک یا محمّد ص قلت و علیک السّلام من انت قالت انا الرّاضیة المرضیّة خلقنی الجبار من ثلثة اصناف اعلای من عنبر و وسطی من کافور و اسفلی من مسک عجننی بماء الحیوان ثم قال کونی فکنت خلقنی لاخیک و ابن عمک علی ابن أبی طالب اخرجه الامام علیّ بن موسی الرّضا فی مسنده و نیز محب طبری در ذخائر العقبی گفته و
عن علی ع رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم اربعة انا لهم شفیع یوم القیامة المکرم لذریتی و القاضی لحوائجهم و السّاعی فی امورهم عند اضطرارهم إلیه و المحبّ لهم بقلبه و لسانه اخرجه علیّ بن موسی الرّضا و نیز محب طبری در ذخائر العقبی گفته ذکر تحریم الجنة علی من ظلمهم
عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم انّ اللّه حرّم الجنة علی من ظلم أهل بیتی او قاتلهم او اغار علیهم او سبّهم اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز محب الدین طبری در ذخائر العقبی گفته ذکر سبب تسمیتها فاطمة
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم لفاطمة یا فاطمة تدرین لم سمیت فاطمة قال علیّ رضی اللّه عنه یا رسول اللّه لم سمیت فاطمة قال ان اللّه تعالی قد فطمها و ذریتها عن النّار یوم القیمة اخرجه الحافظ الدمشقی و قد رواه الامام علی بن موسی الرضا فی مسنده و لفظه ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال ان اللّه تعالی فطم ابنتی فاطمة و ولدها و من احبهم من النّار و لذلک سمیت فاطمة و نیز محب طبری در ذخائر العقبی گفته ذکر تزویج اللّه عزّ و جل علیا فی الملاء الاعلی بمحضر من الملائکة عن علی رضی اللّه عنه قال قال لی رسول اللّه
ص:22
صلّی اللّه علیه و سلّم اتانی جبرئیل فقال یا محمد ان اللّه یقرئک السّلام یقول لک انی قد زوجت فاطمة ابنتک من علی بن أبی طالب فی الملاء الاعلی فزوّجها منه فی الارض اخرجه الامام علی ابن موسی الرّضا فی مسنده و نیز محب طبری در ذخائر العقبی گفته و
عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم اتانی ملک فقال یا محمّد انّ اللّه تعالی یقول لک انّی قد امرت شجرة طوبی ان تحمل الدّر و الیاقوت و المرجان و ان تنثره علی من حضر عقد فاطمة من الملائکة و الحور العین و قد سر بذلک سائر اهل السموات و انّه سیولد بینهما ولدان سیدان فی الدنیا و سیسودان علی کهول الجنّة و شبانها و قد تزین لذلک الجنّة فاقر عینا یا محمّد فانّک سیّد الاولین و الآخرین اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز محب طبری در ذخائر العقبی گفته ذکر ان اللّه یغضب لغضبها و یرضی لرضاها
عن علی رضی اللّه عنه انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال یا فاطمة ان اللّه یغضب غضبک و یرضی لرضاک اخرجه ابو سعید فی شرف النّبوة و اخرجه الامام علی بن موسی فی مسنده و ابن المثنی فی معجمه و عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم اشتد غضب اللّه و غضب رسوله و غضب ملائکته علی من اهرق دم بنی او آذاه فی عترته اخرجه الامام علیّ بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته ذکر طهارتها عن حیض الآدمیات تقدم فی اوّل الباب فی سبب تسمیتها فاطمة طرف من ذلک و عن اسماء قالت ولدت فاطمة بالحسن فلم ار لها دما فقلت یا رسول اللّه انّی لم ار لها دما فی حیض و لا نفاس فقال صلّی اللّه علیه و سلّم اما علمت انّ بنتی فاطمة طاهرة مطهّرة لا یری لها دم فی طمث و لا ولادة اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته ذکر برّها بالنبی صلّی اللّه علیه و سلّم عن علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه قال کنّا مع النّبی صلّی اللّه و علیه و سلّم فی حفر الخندق إذ جاءته فاطمة بکسرة من خبز فدفعتها إلیه فقال ما هذه یا فاطمة قالت من قرص اختبزته لابنی جئتک منه بهذه الکسرة فقال یا بنیّة اما انّها لأوّل طعام دخل فی فم ابیک منذ ثلث اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته ذکر زفاف فاطمة الی الجنة کالعروس عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم تحشر ابنتی فاطمة یوم القیمة و علیها حلة الکرامة قد عجنت بماء الحیوان فتنظر إلیها الخلائق فیعجبون منها ثم تکسی حلة من حلل الجنّة تشتمل علی الف حلة مکتوب علیها بخط اخضر ادخلوا ابنة محمّد ص الجنّة علی احسن صورة و اکمل هیئة و اتمّ کرامة و اوفر حظ فتزف الی الجنة کالعروس و حولها سبعون الف جاریة اخرجه الامام علی بن موسی الرضا فی مسنده و نیز در ان گفته و عن اسماء بنت عمیس انّها کانت عند فاطمة إذ دخل علیها النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم و فی عنقها قلادة من ذهب
ص:23
اتاها بها علی ابن أبی طالب رضی اللّه عنه من سهم فی صار إلیه فقال لها یا بنیة لا تغتری یقول الناس فاطمة بنت محمّد و علیک لباس الجبابرة غنیمة فقطعتها لساعتها و باعتها لیومها و اشترت بالثمن رقبة مؤمنة فاعتقتها فبلغ ذلک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فسر بعتقها و بارک علیها اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته ذکر انّه رضی اللّه عنه اوّل من یقرع باب الجنّة بعد النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم
من علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یا علی انّک اوّل من یقرع باب الجنة و یدخلها بغیر حساب بعدی اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته و
عنها رضی اللّه عنها قالت هبط جبرئیل علی النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم و قال یا محمّد ان ربک یقرئک السلام و یقول لک علیّ أی اسماء بنت عمیس منک بمنزلة هارون من موسی لکن لا نبیّ بعدک اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته ذکر اختصاصه بسیادة المسلمین و
ولایة المتقین عن عبد اللّه بن اسعد بن زراره قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم لیلة اسری بی انتهیت الی ربّی عز و جلّ فاوحی اللّه الیّ او امرنی شک الراوی فی علی ثلثا انه سیّد المسلمین و ولی المتقین و قائد الغرّ المحجلین اخرجه المحاملی و اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا رضی اللّه عنه من حدیث علیّ رض و زاد یعسوب الدّین و نیز در ان گفته ذکر وصف حوریته فی الجنّة
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم لما اسری بی الی السّماء اخذ جبرئیل بیدی و اقعدنی علی درنوک من درانیک الجنّة و ناولنی سفرجلة فکنت اقبلها إذا انفلقت و خرجت منها حوراء لم ار احسن منها فقالت السّلام علیک یا محمد فقلت و علیک السّلام من انت قالت انا الراضیة المرضیة خلقنی الجبار من ثلثة اصناف اعلای من عنبر و وسطی من کافور و أسفلی من مسک عجننی بماء الحیوان ثم قال کونی فکنت خلقنی لاخیک و ابن عمک علی بن أبی طالب اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته و
قد روی عن فاطمة انها عقّت عنهما و اعطت القابلة فخذ شاة و دینارا واحدا اخرجه الامام علی بن موسی الرضا و لعلّ فاطمة باشرت الاعطاء و کان مما عق به النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم عنهما او اسند الی فاطمة لتحمله صلّی اللّه علیه و سلّم ذلک عنها و یدل علی ذلک ما روته اسماء بنت عمیس قالت عق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم عن الحسن یوم سابعه بکبشین املحین و اعطی القابلة الفخذ و حلق راسه و تصدق بزنة الشعر ثم طلی راسه بیده المبارکة بالخلوق ثم قال یا اسماء الدم من فعل الجاهلیة فلما کان بعد حول ولد الحسین فجاء نبی اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و فعل مثل الاوّل قالت و جعله فی حجره و بکی صلّی اللّه علیه و سلّم قلت فداک أبی و أمّی ما ابکاک قال ابنی هذا یا اسماء إنه تقتله الفئة
ص:24
الباغیة من امّتی لا انا لهم شفاعتی یا اسماء لا تخبری فاطمة فانها قریبة عهد بالولادة اخرجه علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته و
عن اسماء بنت عمیس قالت قبلت فاطمة بالحسن فجاء النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم و قال یا اسماء هلمّی ابنی فدفعته إلیه فی خرقة صفراء فالقاها عنه قائلا أ لم اعهد لیکن ان لا تلفوا مولودا فی خرقة صفراء فلففته فی خرقة بیضاء فاخذه و اذن فی اذنه الیمنی و اقام فی الیسری ثم قال لعلّی ما سمیت ابنی قال ما کنت لاسبقک بذلک فقال و لا انا سابق به ربّی فهبط جبرئیل و قال انّ اللّه یقرئک السّلام یا محمّد و یقول علیّ منک بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبی بعدک قسم ابنک هذا باسم ولد هارون فقال و ما کان اسم ولد هارون یا جبرئیل قال شبر قال انّ لسانی عزتی فقال سمه الحسن ففعل فلمّا کان بعد حول ولد الحسین فجاء نبی اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و ذکرت مثل الاوّل و ساقت قصة التسمیة کالاوّل و انّ جبرئیل امره ان یسمّیه باسم ولد هارون شبیر فقال له صلّی اللّه علیه و سلّم مثل الاوّل فقال سمه حسینا اخرجه الامام علیّ بن موسی الرضا و نیز در ان گفته ذکر انهم علی خیل موصوفة بالصفات
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم إذا کان یوم القیامة کنت انت و ولدک علی خیل بلق متوجّه بالدرّ و الیاقوت فیأمر اللّه بکم الی الجنة و النّاس ینظرون اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و نیز در ان گفته اذکار تتضمن فضائل و اخبارا تختصّ بالحسین بن علیّ ذکر فضیلة له رضی اللّه عنه
روی الامام علی بن موسی الرضا رضی اللّه عنه ان الحسین بن علی دخل الخلاء فوجد لقمة ملقاة علی الارض فدفعها الی غلام له فقال له یا غلام ذکرینها إذا خرجت فاکلها الغلام فلمّا ساله عنها قال اکلتها یا مولای قال اذهب انت حرّ لوجه اللّه ثم قال سمعت جدی رسول اللّه یقول من وجد لقمة ملقاة فمسح او غسل ثم اکلها اعتقه اللّه من النّار فلم لکن لاستعبد رجلا اعتقه اللّه من النار و ابراهیم بن عبد اللّه الوصابی الیمنی الشافعی نیز از صحیفة الرضا احادیث عدیده آورده و مثل محب طبری تعبیر از ان بمسند الرضا کرده چنانچه در کتاب الاکتفاء فی فضل الأربعة الخلفاء در فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السلام بعد نقل حدیثی از کتاب شرف النبوة گفته و
خرج معناه علی بن موسی الرّضا فی مسنده بزیادة و لفظه یا علی اعطیت ثلاثا لم یجتمعوا لغیرک مصاهرتی و زوجک و ولدیک و لولاک ما عرف المؤمنون و نیز در کتاب الاکتفاء گفته
وعن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم لما اسری بی الی السّماء اخذ جبرئیل بیدی و اقعدنی علی درنوک من درانیک الجنة و ناولنی سفرجلة فکنت اقبلها إذا انفلقت و خرجت منها حوراء
ص:25
لم ار احسن منها فقالت السّلام علیک یا محمّد فقلت و علیک السّلام من انت قالت الراضیة المرضیة خلقنی الجبّار من ثلثة اصناف اعالی من عنبر و وسطی من کافور و اسفلی من مسک عجننی بماء الحیوة ثمّ قال لی کونی فکنت خلقنی لاخیک و ابن عمک علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه اخرجه الامام علی بن موسی الرضا فی مسنده و نقل المحبّ الطبری فی ریاضه و نیز در کتاب الاکتفاء گفته و
عن اسما بنت عمیس رضی اللّه عنها قالت هبط جبرئیل علیه السّلام علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فقال یا محمّد انّ ربّک یقرئک السّلام و یقول لک علی منک بمنزلة هارون من موسی لکن لا نبی بعدک اخرجه الامام علی بن موسی الرضا فی مسنده و احمد بن الفضل بن محمد باکثیر المکی نیز بعض احادیث صحیفة الرضا را در وسیلة المال آورده و نسبت اخراج آن بآنجناب فرموده چنانچه در وسیلة المال گفته و
عن سیدنا علی کرم اللّه وجهه قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم لما اسری بی الی السّماء اخذ جبرئیل بیدی و اقعدنی علی درنوک من درانیک الجنّة و ناولنی سفرجلة فکنت اقلبها إذا انفلقت و خرجت منها حوراء لم ار احسن منها فقالت السّلام علیک یا محمّد فقلت و علیک السلام من انت قالت انا الراضیة المرضیّة خلقنی الجبار من ثلثة اصناف اعلای من عنبر و وسطی من کافور و اسفلی من مسک عجننی بماء الحیوان ثم قال لی کونی فکنت خلقنی لاخیک و ابن عمک علی بن أبی طالب اخرجه الامام علی بن موسی الرّضا و علاوه برین همه آنکه محمد عابد بن احمد علی سندی در حصر الشارد که در ان اسانید کتب معتبره جمع نموده گفته و امّا الاربعون من نسخة علی بن موسی الرّضا عن آبائه فارویها بالسند المتقدم الی الحافظ ابن حجر عن احمد بن أبی بکر المقدسی عن سلیمان بن حمزة انا محمود بن ابراهیم انا الحسن بن محمّد بن عباس الرّاسمی انا ابو بکر احمد بن علی بن خلف انا ابو القاسم الحسن بن محمد بن حبیب انا ابو بکر محمّد بن عبد اللّه حفید العباس بن حمزة انا ابو القاسم عبد اللّه بن احمد بن عامر الطائی ازین عبارت ظاهرست که محمد عابد سندی اربعینی را که ماخوذ از صحیفة الرضا علیه السلامست بسند متصل خود روایت می نماید و سند خود را که مشتمل بر علمای اعلام اهل سنت مثل حافظ ابن حجر عسقلانی و غیر اوست تا با ابو القاسم عبد اللّه بن احمد بن عامر الطائی که بواسطه پدر خود احمد بن عامر الطائی روایت این صحیفه مقدسه از جناب امام رضا علیه السلام می کند می رساند و کفی بذلک بینة ظاهرة علی وثوق هذه الصحیفة المبارکة الطاهرة و حجة قاهرة علی اعتماد تلک النسخة المیمونة الباهرة و محمد عابد سندی از اکابر علمای مشهورین و اجله نبلای معروفین سنیه است-مولوی صدیق حسن خان معاصر در ابجد العلوم گفته الشیخ محمّد عابد السندی بن احمد علی بن یعقوب الحافظ من بنی أبی ایوب الانصاری ولد ببلدة سیون و هی علی شاطئ النهر شمالی حیدرآباد
ص:26
السند ممّا یلی بلدة بوبک هاجر جده الملقب بشیخ الاسلام الی ارض العرب و کان من اهل العلم و الصّلاح و اقام الشیخ محمد عابد بزبید دارة علم بالیمن معروفة و استفاد من علمائها و اقتبس من اشعّة عظمائها حتی عدّ من اهلها و دخل صنعاء الیمن یتطبّب لامامهم و تزوج ابنة وزیره و ذهب مرة سفیرا من امام صنعاء الی مصر و کان شدید التحنن الی ربوع طابة و عاود مرة ارض قومه فدخل نواری بلدة بارض السند ممّا یلی بندر کراچی و اقام بها لیالی معدودات ثم عاد الی المدینة الطیبة و ولّی ریاسة علمائها من قبل والی مصر و خلّف من مصنفاته کتبا مبسوطة و مختصرة منها کتاب المواهب اللطیفة علی مسند الامام أبی حنیفة و کتاب طوالع الانوار علی الدرّ المختار و کتاب شرح تیسیر الوصول الی احادیث الرسول بلغ منه الی کتاب الحدود و یقال له شرح علی بلوغ المرام للحافظ ابن حجر و کان ذا عصبیة للمذهب الحنفی و لذلک تعقّبه فی بعض الرسائل له السید العلامة اخونا احمد بن حسن الحسینی القنوجی البخاری العرشی توفّی محمّد عابد یوم الاثنین من ربیع الاول سنة 1257 و دفن بالبقیع و لم یخلف عقبا رحمه اللّه و مستتر نماند که نزد نحیف از صحیفة الرضا علیه السلام دو نسخه موجودست که یکی از ان مروی ابو الفتح عبید اللّه بن عبد الکریم بن هوازن القشیری النیسابوریّ الشافعیست و دیگری مروی صدر الدین ابو المجامع ابراهیم بن محمد بن المؤید الحموی الجوینیست و این هر دو از علمای اعلام و محدثین فخام سنیه می باشند امّا ابو الفتح القشیری پس تاج الدین سبکی در طبقات شافعیه گفته عبید اللّه بن عبد الکریم بن هوازن ابو الفتح بن الاستاذ أبی القاسم الصوفی القشیری النیسابوریّ و کان فاضلا کثیر العبادة له مصنفات فی الطریقة و سکن اسفراین الی حین وفاته و سمع الحدیث من والده و عبد الغافر الفارسی و أبی عثمان سعید بن محمد الحیری و أبی حفص بن مسروق و غیرهم توفی سنة احدی و عشرین و خمسمائة و اما صدر الدین حموئی پس مفاخر إلیه و ماثر غالیه و عظمت و جلالت و رفعت و نبالت او بر ناظر معجم مختص و تذکرة الحفاظ و عبر ذهبی و مرآة الجنان یافعی و طبقات شافعیه عبد الرّحیم اسنوی و نظم درر السمطین محمد بن یوسف زرندی و توضیح الدلائل شهاب الدین احمد و جواهر العقدین نور الدین سمهودی و غیر ان واضح و لائحست و قد مرّ اکثر عبارات هذه الکتب فی مجلد حدیث الطیر و روایت فرمودن جناب امام رضا علیه السلام این حدیث شریف را بلفظی که در صحیفة الرضا مذکورست در ما بعد ان شاء اللّه تعالی از روایت عاصمی و ابن النجا نیز واضح و لائح خواهد شد و لا ریب ان روایة
ص:27
هذا الامام المعصوم اعنی علی بن موسی الرّضا*علیه من السّلام ما لا یدرکه نفاد و لا انقضا*کافیة لمن رام الحقّ بالتلمس و الاقتضاء*و وافیة لمن تلقی الصّدق بالقبول و الارتضاء*لا ینکرها الاّ من الف النّصب فاظلم علیه الفضاء*و لا یجحدها الاّ من اضمر البغض فبات علی جمر الغضا*و لا یطعن فیها الاّ من سبقت فیه بالشقا*سوابق القدر و القضاء*و لا یقدح فیها الاّ من مرق فهو لحینه و رینه فی اللّظی للخضا
آنکه جناب امام رضا علیه و علی آبائه و ابنائه المعصومین آلاف التحیة و الثنا حدیث مدنیة العلم را بلفظ دیگر نیز از آباء اطهار خود علیهم آلاف السلام من الملک الغفار روایت فرموده چنانچه علامه ابن المغازلی در کتاب المناقب در سیاق طرق این حدیث شریف گفته اخبرنا ابو غالب محمّد بن احمد بن سهل النحوی رحمه اللّه تعالی فیما اذن لی فی روایته عنه ان ابا طاهر ابراهیم بن عمر بن یحیی یحدثهم نا محمّد بن عبید اللّه بن محمد بن عبید اللّه بن المطلب نا احمد بن محمد بن عیسی سنة عشر و ثلاثمائة نا محمّد بن عبد اللّه بن عمر بن مسلم اللاحقی الصغار بالبصرة سنة اربع و اربعین و مائتین
نا ابو الحسن علی بن موسی الرضا قال حدثنی أبی عن ابیه عن جعفر بن محمّد عن ابیه عن جده علی بن الحسین عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یا علی انا مدینة العلم و انت الباب کذب من زعم انّه یصل الی المدینة الاّ من قبل الباب و مختفی نماند که سند جناب امام رضا علیه السّلام سندیست که بیان جلالت مرتبت و عظمت منزلت ان خارج از نطاق طوق بشریست لیکن نبذی از آثار و برکات آن بنابر افادات اکابر اعلام و اماثل فخام سنیه علاوه بر ما سبق باید شنید ابو سعد منصور بن الحسین الابی الوزیر در کتاب نثر الدرر علی ما نقل عنه گفته
حدث ابو الصلت قال کنت مع علی بن موسی و قد دخل نیسابور و هو راکب بغلة شهباء فغدا الی طلبه علماء البلد احمد بن حرب و یاسین بن النضر و یحیی بن یحیی و عدة من اهل العلم فتعلقوا بلجامه فی المربعة فقالوا بحق آبائک الطاهرین حدثنا بحدیث سمعته من ابیک قال حدثنی أبی العبد الصالح موسی بن جعفر قال حدثنی أبی الصّادق جعفر بن محمّد قال حدثنی أبی باقر علم الانبیاء محمد بن علی قال حدثنی أبی سید العابدین علی بن الحسین قال حدثنی أبی سیّد شباب اهل الجنة الحسین بن علیّ قال سمعت أبی سید العرب علی بن أبی طالب قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان قال قال احمد بن حنبل لو قرأت هذا الإسناد علی مجنون لبرئ من جنونه و روی عن عبد الرحمن بن أبی حاتم مثل ذلک یحکیه عن ابیه و انه قرأه علی مصروع فافاق و علامه نور الدین علی بن محمد بن الصباغ المالکی المکی در
ص:28
فصول مهمه گفته و
روی المولی السعید امام الدنیا عماد الدین محمد بن أبی سعید بن عبد الکریم الوزان فی محرم سنة ست و تسعین و خمسمائة قال اورد صاحب کتاب تاریخ نیسابور فی کتابه انّ علی بن موسی الرّضا لما دخل الی نیسابور فی السفرة التی خص فیها بفضیلة الشهادة کان فی قبة مستورة بالسقلاط علی بغلة شهباء و قد شق سوق نیسابور فعرض له الامامان الحافظان للاحادیث النبویة و المثابران علی السنة المحمدیة ابو زرعة الرازی و محمّد بن اسلم الطوسی و معهما خلائق لا یحصون من طلبة العلم و الحدیث و اهل الروایة و الدرایة فقالا له ایّها السید الجلیل ابن السّادة الائمة بحق آبائک الطّاهرین و اسلامک الاکرمین الاّ ما اریتنا وجهک المبارک المیمون و رویت لنا حدیثا عن آبائک عن جدک محمد صلّی اللّه علیه و سلّم نذکرک به فاستوقف البغلة و امر غلمانه بکشف المظلة عن القبة و اقر عیون تلک الحلائق برؤیة طلعته المبارکة فکانت له ذؤابتان مدلیتان علی عاتقه و النّاس کلّهم قیام علی طبقاتهم ینظرون إلیه و هم ما بین صارخ و باک و متمرغ فی التراب و مقبّل لحافر بغلته و علا الفجیج فصاحت الائمّة و الفقهاء و العلماء معاشر النّاس اسمعوا و عوا و انصتوا لسماع ما ینفعکم و لا تؤذونا بکثرة صراخکم و بکائکم و کان المستملی
ابو زرعة الرازی و محمد بن اسلم الطوسیّ قال علی بن موسی الرّضا حدثنی أبی موسی الکاظم عن ابیه جعفر الصادق عن ابیه محمد الباقر عن ابیه علی زین العابدین عن ابیه الحسین الشهید بکربلاء عن ابیه علیّ بن أبی طالب کرم اللّه وجهه انّه قال حدثنی جبرئیل قال سمعت رب العزة سبحانه و تعالی یقول کلمة لا اله الاّ اللّه حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی ثم ارخی الستر علی القبة و سار فعدّ اهل المحابر والد و أی الذین کانوا یکتبون فاناخوا علی عشرین الفا قال الاستاذ ابو القاسم القشیری اتصل هذا الحدیث ببعض امراء السامانیة فکتبه بالذهب و اوصی ان یدفن معه فی قبره فروی فی النوم بعد موته فقیل له ما فعل اللّه بک قال غفر لی بتلفظی بلا اله الاّ اللّه و تصدیقی بان محمّدا رسول اللّه و نور الدین علی بن عبد اللّه سمهودی و نیز در جواهر العقدین این روایت را از تاریخ نیسابور بواسطه فصول مهمه نقل نموده و قول ابو القاسم قشیری نیز آورده و بعد از ان گفته و ذکر الجمال الزرندی فی کتابه معراج الوصول انّ الحافظ ابا نعیم روی هذا الحدیث بسنده عن اهل البیت یعنی المذکورین الی علی بن أبی طالب سید الاولیاء
قال قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم سید الانبیاء قال حدثنی جبرئیل سیّد الملائکة قال قال اللّه تعالی إِنَّنِی أَنَا اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی فمن جاءنی منکم بشهادة ان لا اله الاّ اللّه بالاخلاص دخل حصنی و من دخل حصنی امن عذابی قال
و فی روایة غیر أبی نعیم قال اللّه تعالی کلمة لا اله الاّ اللّه حصنی الحدیث ثم
ص:29
نقل ما قاله القشیری و زاد عقب قوله و تصدیقی بان محمّدا رسول اللّه و کتابتی هذا الحدیث بالذهب تعظیما له و احتراما و
قال الحافظ جمال الدین المذکور و قال ابو اللیث عبد السّلام بن صالح الهروی کنت مع علی بن موسی الرّضا و قد دخل نیسابور و هو علی بغلة له شهباء فغدا فی طلبه العلماء من اهل البلد و هم احمد بن حرب و ابن المضر و یحیی بن یحیی و عدة من اهل العلم فتعلقوا بلجامه فی المربعة و قالوا له بحقّ آبائک الطّاهرین
حدثنا بحدیث سمعته من ابیک فقال حدثنی أبی العبد الصّالح موسی بن جعفر قال حدثنی أبی جعفر الصّادق ابن محمّد قال حدثنی أبی باقر علم الانبیاء محمّد بن علیّ قال حدّثنی أبی سیّد العابدین علیّ بن الحسین قال حدثنی أبی سید شباب اهل الجنّة الحسین بن علیّ قال سمعت أبی سیّد العرب علیّ بن أبی طالب یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان قال الامام احمد بن حنبل رحمه اللّه لو قرأت هذا الاسناد علی مجنون لبرئ من جننه و روی بعضهم ان المستملیّ لهذا الحدیث ابو زرعة الرازی و محمّد بن اسلم الطوسی انتهی و شهاب الدین احمد بن حجر الهیتمی المکی در صواعق در ذکر جناب امام رضا علیه السلام گفته و لمّا دخل نیسابور کما فی تاریخها و شق سوقها و علیه مظلّة لا یری من ورائها تعرض له الحافظان ابو زرعة الرازی و محمد بن اسلم الطوسی و معهما من طلبة العلم و الحدیث من لا یحصی فتضرّعا إلیه ان یریهم وجهه و یروی لهم حدیثا عن آبائه فاستوقف البغلة و امر غلمانه بکشف المظلة و اقر عیون تلک الخلائق برویة طلعته المبارکة فکانت له ذؤابتان مدلیتان علی عاتقه و الناس بین صارخ و باک و متمرغ فی التراب و مقبل لحافر بغلته فصاحت العلماء معاشر الناس انصتوا فانصتوا و استملی منه الحافظان المذکوران فقال حدثنی أبی موسی الکاظم عن ابیه جعفر الصّادق عن ابیه محمّد الباقر عن ابیه زین العابدین عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن أبی طالب رضی اللّه عنهم قال حدثنی حبیبی و قرة عینی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال حدثنی جبرئیل قال سمعت ربّ العزة یقول لا اله الاّ اللّه حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی ثم ارخی الستر و سار فعد اهل المحابر و الدّوی الّذین کانوا یکتبون فانافوا علی عشرین الفا و
فی روایة انّ الحدیث المروی الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان و لعلهما واقعتان قال احمد لو قرأت هذا الاسناد علی مجنون لبرئ من جننه و مرزا محمد بن معتمدخان الحارثی البدخشانی در مفتاح النجا گفته
قال صاحب تاریخ نیسابور فی کتابه انّ علی بن موسی الرّضا لما دخل نیسابور کان فی مهد علی بغلة شهباء علیها مرکب من فضة خالصة فعرض له بالسوق الامامان الحافظان للاحادیث النبویة ابو زرعة
ص:30
و محمّد بن اسلم الطوسی فقالا ایّها السیّد ابن السّادة ایها الامام ابن الائمة ایّها السلالة الطّاهرة الرضیة ایّها الخلاصة الزاکیة النبویة بحق آبائک الاطهرین و اسلافک الاکرمین الاّ اریتنا وجهک المبارک المیمون و رویت لنا حدیثا عن آبائک عن جدک نذکرک به فاستوقف البغلة و رفع المظلة و اقر عیون المسلمین بطلعته المبارکة المیمونة فکانت ذؤابتاه کذؤابتی رسول اللّه ص و الناس علی طبقاتهم قیام کلّهم و کانوا بین صارخ و باک و ممزّق ثوبه و متمرغ فی التراب و مقبل حزام بغلته و مطول عنقه الی مظلة المهد الی ان انتصف النهار و جرت الدموع کالانهار و سکنت الاصوات و صاحت الائمّة و القضاة معاشر الناس اسمعوا و لا توذوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فی عترته و انصتوا و املی و عدّ من المحابر اربع و عشرون الفا سوی الدوی و المستملی ابو زرعة الرازی و محمد بن اسلم الطوسی فقال ص حدثنی أبی موسی بن جعفر الکاظم قال حدثنی أبی جعفر بن محمّد الصادق قال حدثنی أبی محمّد بن علی الباقر قال حدثنی أبی علی بن الحسین زین العابدین قال حدثنی أبی الحسین بن علی شهید کربلا قال حدثنی أبی امیر المؤمنین علی بن أبی طالب شهید ارض الکوفة قال حدثنی اخی و ابن عمّی محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال حدثنی جبرئیل قال سمعت ربّ العزة سبحانه و تعالی یقول کلمة لا اله الاّ اللّه حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی صدق اللّه سبحانه و تعالی و صدق جبرئیل و صدق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و الائمة اقول ذکر أبی زرعة و محمد بن اسلم فی هذه الروایة و هم من بعض الرواة و الثابت اسحاق بن راهویه و یحیی بن یحیی و انما کان لابی زرعة فی تلک السنة عشر سنین و اما محمد بن اسلم فایضا کان ابتداء طلبة للحدیث و لم یکن ح من المشهورین و اللّه اعلم قال الشیخ الکامل الاستاذ ابو القاسم عبد الکریم بن هوازن القشیری ان هذا الحدیث بهذا السند بلغ بعض امراء السامانیة فکتبه بالذهب و اوصی ان یدفن معه فلما مات رای فی المنام فقیل ما فعل اللّه بک فقال غفر لی بتلفظی بلا اله الاّ اللّه و تصدیقی محمّدا رسول اللّه مخلصا فانی کتبت هذا الحدیث بالذهب تعظیما و احتراما و
حدث ابو الصلت قال کنت مع علی بن موسی الرضا رض و قد دخل نیسابور و هو راکب بغلة شهباء فغدا الی طلبه علماء البلد احمد بن حرب و یاسین بن نضر و یحیی بن یحیی و عدة من اهل العلم فتعلقوا بلجامه فقالوا بحق آبائک الطاهرین حدثنا بحدیث سمعته من ابیک قال حدثنی أبی العبد الصالح موسی بن جعفر قال حدثنی أبی الصّادق جعفر بن محمّد قال حدثنی أبی باقر علم الانبیاء محمد بن علی قال حدثنی أبی سیّد العابدین
ص:31
علیّ بن الحسین قال حدثنی أبی سیّد شباب اهل الجنّة الحسین بن علیّ قال سمعت أبی سیّد العرب علیّ بن أبی طالب قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان قال قال احمد بن حنبل لو قرأت هذا الاسناد علی مجنون لبرئ من جنونه اقول الواقعة واحدة و امّا الحدیث الّذی رواه رضی اللّه عنه
ففی الرّوایة الاولی انّه لا اله الاّ اللّه حصنی الی آخره و فی الروایة الثّانیة انه الایمان معرفة بالقلب الی آخره و یمکن التوفیق بان یقال کان حدث بکلا الحدیثین و اللّه اعلم و مولوی رشید الدین خان در رساله حق مبین گفته و از آنجمله است روایت مشهوره که صاحب تحفه مد ظله العالی در تحفه اثنا عشریه از کامل ابن اثیر و صاحب الفصول من الامامیه و شیخ ابن حجر در صواعق و مرزا محمد بدخشی در مفتاح النجا از تاریخ نیشاپور و شیخ عبد الحق محدث دهلوی در شرح سفر السعادة از دیلمی و دیگر علمای کرام در تالیفات خود آورده اند و روایت پر کرامت این ست که چون حضرت امام علی رضا در نیشاپور داخل شدند بر استری سوار بودند شقیق بلخی که از اعاظم صوفیه اهل سنتست پیش پیش امام می رفت و جلوداری می کرد و جماعت دیگر از صوفیه أهل سنت بچادرهای خود بر امام سایه کرده بودند و حافظ ابو زرعه رازی و محمد بن اسلم طوسی که از جمله اکابر علماء و محدثین در ان شهر بودند با جمیع طلبه علم و کتب حدیث از مدارس و رباطات خود برای زیارت امام برآمدند و غوغای عظیم در شهر برخواست و مردم برای دیدار مبارکش هجوم آوردند و عرض داشتند که روی مبارک بایشان نماید و محدثین اهل سنت التماس نمودند که حدیثی از آباء و اجداد امجاد خود جهت ایشان روایت کنند بعد از تضرع بسیار امام قبول این معنی نموده استری را که بر آن سوار بودند بازداشتند و غلامان را امر فرمودند که پرده از روی مبارکش برداشتند و چشم خلائق را بروایت طلعت پر کرامت خود روشن ساختند و نظر مردم چون بدو گیسوی مبارک وی که بدوشهای خود انداخته بودند افتاد بتضرع و زاری درآمدند بعضی گریه و فریاد نمودند و بعضی خود را در خاک انداخته بودند و بعضی سم استر را بوسه می دادند آنگاه علماء فریاد برآوردند و گفتند ایمعاشر ناس زمانی ساکت باشید چون ساکت شدند شیخ ابو زرعه و محمد بن اسلم باز اعاده التماس نمودند و گفتند اگر یک دو حدیث بسند ابای خود که سلسلة الذهبست این وقت که مجمع خلق اللّه ست روایت فرمای کمال منت خواهی نهاد امام بسند آبای خود روایت این حدیث فرمود
لا اله الاّ اللّه حصنی و من قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی مرویست که عدد جمعی که قلم و دوات آورده این حدیث را نوشتند قریب بست هزار می شد و امام احمد ره چون این سند را ذکر می کرد می گفت لو قرئ علی مجنون لافاق او علی مریض لبرئ انتهت الروایة و صاحب مفتاح النجا بعد نقل این روایت فرموده قال الشیخ الکامل الاستاذ ابو القاسم عبد الکریم بن هوازن القشیری انّ هذا الحدیث بهذا السّند بلغ بعض امراء السّامانیة فکتب بالذهب
ص:32
و اوصی ان یدفن معه فلما مات روی فی المنام فقیل ما فعل اللّه بک فقال غفر لی بتلفظی بلا اله الاّ اللّه و تصدیقی بمحمد رسول اللّه مخلصا فانی کتبت هذا الحدیث بالذهب تعظیما و احتراما انتهی کلام الفاضل الرشید فی الحق المبین و فاضل رشید در ایضاح نیز این حکایت را بهمین عنوان مع قول احمد و نقل ابو القاسم قشیری ذکر کرده و نیز در ایضاح عبارت صواعق ابن حجر را که مشتمل بر این حکایت و قول احمدست بالفاظها نقل کرده و مولوی ولی اللّه لکهنوی نیز در مرآة المؤمنین عبارت مذکوره صواعق را ذکر نموده بالجمله بعد درک مکرر روایت فرمودن جناب امام رضا علیه السلام حدیث مدینة العلم را خصوصا باین سند یتبرک در قطعیت این حدیث شریف هرگز اهل ایمان را ریبی باقی نمی ماند و هر چند دلائل خاصه و عامه عصمت جناب امام رضا علیه السلام افزون از حد حصر و شمارست لیکن در این جا بعض حجج خاصه از کتب عامه باید شنید محمد بن محمود الحافظی البخاری المعروف بخواجه پارسا در فصل الخطاب در ذکر آن جناب آورده و
عن موسی الکاظم رضی اللّه عنه انّه قال رایت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فی المنام و امیر المؤمنین رضی اللّه عنه معه فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علی ابنک ینظر بنور اللّه عزّ و جلّ و ینطق بحکمته یصیب و لا یخطی و یعلم و لا یجهل و قد ملی حکما و علما و فی هذه الرؤیا العمامة سلطان اللّه عز و جل و العصا قوة اللّه سبحانه و ملا عبد الرحمن جامی در شواهد النبوة در ذکر آنجناب گفته و
عن موسی الکاظم رضی اللّه عنه انّه قال رایت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم فی المنام و امیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه معه فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علی ابنک ینظر بنور اللّه عز و جلّ و ینطق بحکمة یصیب و لا یخطی و یعلم و لا بجهل قد ملی حکما و علما و شیخ عبد الحق دهلوی در رساله فضائل و احوال ائمه اطهار که مترجم از فصل الخطابست گفته روایتست از موسی کاظم رضی اللّه عنه که گفت رسول خدا را صلّی اللّه علیه و سلم در خواب دیدم و امیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه بادی بود پس گفت رسول خدا صلّی اللّه علیه و سلم علی پسر تو می بیند بنور خدا عز و جل و گویا می کرد و بحکمت ولی سبحانه و وی در اجتهاد صواب کند و براه خطا نرود و بداند و چیزی ازو نادانسته نماند پرورده شده است بحکمت و علم و در میان خواب این دو کلمه نیز آمده که العمامة سلطان اللّه و العصا قوة اللّه سبحانه یعنی دستار علما محل ظهور سلطنت الهیست عز اسمه و عصای ایشان مظهر قوت وی تعالی انتهی و مولوی مبین لکهنوی در وسیلة النجاة گفته و
فی فصل الخطاب عن موسی الکاظم انه قال رایت رسول اللّه ص فی المنام و امیر المؤمنین علی معه فقال رسول اللّه علی ابنک ینظر بنور اللّه عز و جل و ینطق بحکمته و لا یخطی و یعلم و لا یجهل قد ملی حکما و علما یعنی رسول خدا و علی مرتضی بحضرت امام موسی کاظم در رویا فرمودند که فرزند تو علی الرضا می بیند بنور خدا و می گوید بحکمت خدا که همه صوابست و احتمال خطا ندارد و عالمست که در ان جهل را دخلی نیست و پر کرده شده سینه بی کینه او از علم و حکمت انتهی و مولوی ولی اللّه
ص:33
لکهنوی در مرآة المؤمنین در ذکر امام رضا علیه السلام گفته
عن ابیه موسی الکاظم علیه السلام انه قال رایت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی المنام و امیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه معه فقال رسول اللّه صلعم علی ابنک ینظر بنور اللّه عز و جل و ینطق بحکمة یصیب و لا یخطی و یعلم و لا یجهل قد ملی حکما و علما و فاضل رشید در ایضاح این حدیث را از فصل الخطاب نقل کرده و از شواهد النبوة نیز نقل نموده و عبارت رساله شیخ عبد الحق که مشتمل بر ترجمه این حدیث شریفست نیز در آن آورده و محمد بن محمود الحافظی البخاری النقشبندی المعروف و بخواجه پارسا در فصل الخطاب گفته و
قیل لابی جعفر محمد بن علی الرضا رضی اللّه عنهما انّ اباک سماه المامون الرّضا و رضیه لولایة عهده فقال بل اللّه سبحانه سماه الرّضا لأنّه کان رضا اللّه عز و جلّ فی سمائه و رضا رسوله صلّی اللّه علیه و سلم فی ارضه و خصّ من بین آبائه الماضین بذلک لانه رضی به المخالفون کما رضی به الموافقون و کان ابوه موسی الکاظم رضی اللّه عنه یقول ادعوا لی ولدی الرّضا و إذا خاطبه قال یا ابا الحسن و ملا عبد الرّحمن جامی در شواهد النبوة در حال امام رضا علیه السلام گفته لقب وی رضاست
قیل لابی جعفر محمد بن علی الرضا رضی اللّه عنهما ان اباک سماه المامون الرضا و رضیه لولایة عهده فقال بل اللّه سبحانه سماه الرضا لانه کان رضا اللّه عز و جل فی سمائه و رضا رسوله صلّی اللّه علیه و سلم فی ارضه و خص من بین آبائه الماضین بذلک لأنّه رضی به المخالفون کما رضی به الموافقون و کان ابوه موسی الکاظم رضی اللّه عنه یقول ادعوا لی ولدی الرّضا و إذا خاطبه قال یا ابا الحسن و شیخ عبد الحق دهلوی در رساله فضائل و احوال ائمّة که مترجم از فصل الخطابست گفته ابو جعفر محمد بن علی رضا رضی اللّه عنهما را گفتند پدر ترا مامون رضا نام نهاد که بولایت عهد وی راضی شد گفت بلکه حق جل و علا او را رضا نام کرد زیرا که وی مرضی خدای تعالی بود در آسمان و مرضی رسول وی در زمین و وی مخصوص شد از میان؟ ؟ ؟ پسرانش که گذشته اند باین نام زیرا که راضی شدند بوی مخالفان همچنان که راضی شدند بوی موافقان و پدر وی موسی کاظم رضی اللّه عنه چون او را نزد خود می طلبید می گفت بخوانید ولد مرا که رضاست و چون با وی خطاب می کرد می گفت یا ابا الحسن انتهی و مولوی محمد مبین لکهنوی در وسیلة النجاة گفته روایتست که بخدمت امام محمد تقی عرض کردند که گروهی گمان بردند که والد بزرگوار شما را مامون ملقب برضا گردانید در وقتی که انحضرت را برای ولایت عهد خود اختیار کرد حضرت فرمود حق سبحانه او را برضا مسمی گردانید برای آنکه پسندیده خدا بود در اسمان و رسول خدا و ائمه هدی در زمین ازو خوشنود بودند و انحضرت را باین لقب گرامی مخصوص گردانیدند برای آنکه مخالفان و دشمنان او را پسندیدند و راضی بودند چنانکه موافقان و دوستان ازو خوشنود بودند و اتفاق دوست و دشمن بر خوشنودی مخصوص آن حضرت بود لهذا باین لقب مخصوص شد و حضرت امام
ص:34
موسی کاظم علیه السلام پیوسته فرزند پسندیده خود را رضا می نامید و می فرمود که بخوانید فرزند مرا رضا و چون بان حضرت خطاب می کرد آن حضرت را ابو الحسن می نامید-و مولوی ولی اللّه لکهنوی در مرآة المؤمنین گفته و
قیل لابی جعفر بن علی الرضا علیهما السّلام انّ اباک سماه المامون بالرّضا و رضیه لولایة عهده فقال بل اللّه سبحانه سماه الرّضا لانه کان رضا اللّه عز و جل فی سمائه و رضا رسوله صلعم فی ارضه و خصّ من بین آبائه الماضین بذلک لانه رضی به المخالفون کما رضی به الموافقون انتهی و غیر خفی ان روایة هذا المعصوم المسموم الشهید المظلوم*هذا الخبر النافح کالمسک المشموم*بهذا السند المزری بالدرّ المنظوم*عن جدّه مدینة العلوم*علیه و آله آلاف السلام من الحیّ القیوم*کاف لاذعان ارباب الحلوم*واف بایقان ذوی الالباب و الفهوم*و عاف من آثار اهل الضلال قاطبة الرسوم*و مرسل علی نواجم اصحاب الشمال موبقة السموم*فلا یطعن فیه الاّ من قلبه مختوم و شقاء محتوم*و لا یرتاب فیه الا من دینه مثلوم و عرضه مکلوم
آنکه ابو بکر عبد الرزاق بن همام بن نافع الصنعانی این حدیث شریف را بسند صحیح از جابر بن عبد اللّه انصاری روایت کرده چنانچه ابو عبد اللّه الحاکم در کتاب المستدرک علی الصحیحین بعد تصحیح و تحقیق حدیث مدینة العلم از روایت ابن عباس گفته و لهذا الحدیث شاهد
من حدیث سفیان الثوری باسناد صحیح حدثنی ابو بکر محمد بن علی الفقیه الامام الشاشی القفال ببخاری و انا سألته حدثنی النعمان بن هارون البلدی ببلد من اصل کتابه ثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید الجزانی ثنا عبد الرزاق ثنا سفیان الثوری عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرحمن بن عثمان التیمی قال سمعت جابر بن عبد اللّه یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و روایت کردن عبد الرزاق این حدیث شریف را بسند مذکور از تاریخ بغداد خطیب بغدادی نیز علی ما نقل عنه بثبوت می رسد و بر ناظر کتاب المناقب علامه ابن المغازلی و تاریخ دمشق علامه ابن عساکر و کفایة الطالب حافظ کنجی نیز این معنی متضح و متحققست کما ستقف علیه فیما بعد انشاء اللّه تعالی و هر چند بعد حکم حاکم بصحت سند این روایت احتیاجی بتوثیق رجال سند عبد الرزاق نیست مگر نظر بتوضیح و تصریح شطری از جلالت شان و سمو مکان ایشان حسب افادات منقدین اعیان سنیه مذکور می شود امّا سفیان ثوری پس اصحاب صحاح سته جمیعا اخراج حدیث او کرده اند و عظمت مرتبت و علو منزلت او نزد سنیه بیش از انست که محتاج بیان بوده باشد ابو حاتم محمد بن حبان البستی در کتاب الثقات گفته سفیان بن سعید بن مسروق بن حمزة بن رافع بن موهبة بن أبی عبد اللّه بن نصر بن ثعلبة بن ملکان
ص:35
بن ثور بن عبد مناة بن اد بن طابخة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان ابو عبد اللّه الثوری یروی عن عبد اللّه بن دینار روی عنه شعبة و ابن المبارک و النّاس و هم اخوة اربعة سفین و المبارک و حبیب و عمر بنو سعید بن مسروق و کان سفیان من سادات زمانه فقها و ورعا و حفظا و اتّقانا کان مولده سنة خمس و تسعین فی امارة سلیمان بن عبد الملک فلما قعد بنو العباس راوده المنصور علی ان یلی الحکم فابی و خرج هاربا للنصف من ذی القعدة سنة خمس و خمسین و مائة ثم لم یرجع إلیها حتی مات و کان مولده بالبصرة فی دار عبد الرحمن بن مهدی فی شعبان سنة احدی و ستین و مائة و هو ابن ست و ستین سنة و قبر فی مقبرة بنی کلب بالبصرة و اوصی الی عمّار بن یوسف و کان ابن اخته بکتبه لیمحوها و لیس لسفیان عقب کان له ابن فمات قبله و عبد الکریم بن محمد سمعانی در انساب در نسبت ثوری گفته و امّا نسب ثور بن عبد مناة فالامام ابو عبد اللّه سفین بن سعید بن مسروق بن حمزة بن حبیب بن رافع بن موهبة بن أبی عبد اللّه بن نضر بن ثعلبة بن ملکان بن ثور بن عبد مناة بن اد بن طابخة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان الثوری الکوفی یروی عن عبد اللّه بن دینار روی عنه سعید و ابن المبارک و هم اربعة اخوة سفین و المبارک و حبیب و عمر بنو سعید و کان من سادات اهل زمانه فقها و ورعا و حفظا و اتقانا شمائله فی الصلاح و الورع اشهر من ان یحتاج الی الإغراق فی ذکرها کان مولده سنة فی امارة سلیمان بن عبد الملک فلما قعد بنو العباس راوده المنصور علی ان یلی الحکم فابی و خرج من الکوفة هاربا للنصف من ذی القعدة سنة 144 ثم لم یرجع إلیها حتی مات بالبصرة فی دار عبد الرحمن بن مهدی فی شعبان سنة 161 و هو ابن ست و ستین و قبره فی مقبرة بنی کلب بالبصرة قال ابو حاتم و قد زرته و مجد الدین مبارک بن محمد المعروف بابن الاثیر الجزری در جامع الاصول گفته سفین الثوری هو ابو عبد اللّه سفیان بن سعید بن مسروق بن حبیب بن رافع بن عبد اللّه بن موهبة بن منقذ بن نضر بن الحکم بن الحارث بن مالک بن ملکان بن ثور بن عبد مناة بن اد بن طابخه بن الیاس بن مضر الثوری الکوفی امام المسلمین و حجة اللّه علی خلقه یفوت فضائله الاحصار و تعجز العادین جمع فی زمنه بین الفقه و الاجتهاد فیه و الحدیث و الزهد و العبادة و الورع و الثقة و إلیه المنتهی فی علم الحدیث و غیره من العلوم اجمع الناس علی دینه و زهده و ورعه و ثقته و لم یختلفوا فی ذلک و هو احد الائمّة المجتهدین و احد اقطاب الاسلام و ارکان الدین
ص:36
ولد فی ایام سلیمان بن عبد الملک سنة تسع و تسعین و قیل غیر ذلک سمع ابا اسحاق السبیعی و عمرو بن مرة و منصور بن المظفر و سلمة بن کهیل و حبیب بن أبی ثابت و عبد الملک بن عمیر و الاعمش و اسماعیل بن أبی خالد و ایوب السختیانی و سلیمان السلمی و خلقا کثیرا روی عنه معمر بن راشد و الاوزاعی و ابن جریج و محمد بن اسحاق و مالک و شعبة و ابن عیینة و ابراهیم بن سعد و سلیمان بن بلال و حماد بن سلمة و فضیل بن عیاض و یحیی بن سعید القطان و ابن مهدی و وکیع و ابن المبارک و مات بالبصرة سنة احدی و ستین و مائة فی خلافة المهدی موهبة بفتح المیم و بالهاء و الباء الموحدة و منقذ بسکون النّون و کسر القاف و بالذال المعجمة واد بضم الهمزة و تشدید الدال المهملة و طابخة بالیاء الموحدة و الخاء المعجمة و شمس الدین ذهبی در کاشف گفته سفیان بن سعید ابو عبد اللّه الکوفی الثوری احد الاعلام و عالم العصر و زاهده عن حبیب بن أبی ثابت و سلمة بن کهیل و ابن المنکدر و عنه القطان و الفریابی و علی بن الجعد قال ابن المبارک ما کتبت عن افضل منه و قال ورقاء لم یر سفیان مثل نفسه توفی فی شعبان 161 و عمره اربع و ستون سنة و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب گفته سفیان بن سعید بن مسروق الثوری ابو عبد اللّه الکوفی من ثور بن عبد مناة بن ادّ بن طابخة و قیل من ثور همدان و الصّحیح الاول روی عن ابیه و أبی اسحاق السبیعی و أبی اسحاق الشیبانی و عبد الملک بن عمیر و عبد الرحمن بن عامش بن ربیعة و اسماعیل بن أبی خالد و سلمة بن کهیل و طارق بن عبد الرحمن و الاسود بن قیس و بیان بن بشر و جامع بن أبی راشد و حبیب بن أبی ثابت و حصین بن عبد الرحمن و الاعمش و منصور و مغیرة و حماد بن سلمه و زبید الیامی و صالح بن صالح بن حمی و أبی حصین و عمرو بن مرة و عون بن أبی جحیفه و فراس بن یحیی و فطر بن خلیفة و محارب بن دثار و أبی مالک الاشجعی و خلق من اهل الکوفة و عن زیاد بن علاقه و عاصم الاحول و سلیمان التمیمی و حمید الطویل و ایوب و یونس بن عبید و عبد العزیز بن ربیعی و المختار بن فلفل و اسرائیل بن أبی موسی و ابراهیم بن میسرة و حبیب بن الشهید و خالد الحذاء و داود بن أبی هند و ابن عون و جماعة من اهل البصرة و عن زید بن اسلم و عبد اللّه بن دینار و عمرو بن دینار و اسماعیل بن امیه و ایوب بن موسی و جبلة بن سخیم و ربیعة و سعد بن ابراهیم و سمی مولی أبی بکر و سهیل بن أبی صالح و أبی الزناد و عبد اللّه بن محمّد بن عقیل و ابن عجلان و ابن المنکدر و ابن الزبیر و محمّد و موسی بن عقبه و هشام بن عروة و یحیی بن سعید الانصاری و طوائف من اهل الحجاز و غیرهم
ص:37
روی عنه خلق لا یحصون منهم جعفر بن برقان و حصیف بن عبد الرحمن و ابن اسحاق و غیرهم من شیوخه و ابان بن تغلب و شعبة و زائدة و الاوزاعی و مالک و زهیر بن معاویة و مسعر و غیرهم من اقرانه و عبد الرحمن بن مهدی و یحیی بن سعید القطان و ابن المبارک و حریز و حفص بن غیاث و ابو أسامة و اسحاق الازرق و روح بن عبادة و زائدة بن الحباب ابو زبید عثیر بن القسم و عبد اللّه بن وهب و عبد الرزاق و عبید اللّه الاشجعی و عیسی بن یونس و الفضل بن موسی الشیبانی و عبد اللّه بن نمیر و عبد اللّه بن داود الخریبی و فضیل بن عیاض و ابو اسحاق الفزاری و مخلد بن یزید و مصعب بن المقدام و الولید بن مسلم و معاذ بن معاذ و یحیی بن آدم و یحیی بن یمان و وکیع و یزید بن زریع و یزید بن هارون و ابو عامر العقدی و ابو احمد الزبیری و ابو نعیم و عبید اللّه بن موسی و ابو حذیفة النهدی و ابو عاصم و خلاد بن یحیی و قبیصة و الفریابی و احمد بن عبد اللّه بن یونس و علی بن الجعد و هو آخر من حدث عنه من الثقات قال شعبة و ابن عیینة و ابو عاصم و ابن معین و غیر واحد من العلماء سفین امیر المؤمنین فی الحدیث و قال ابن المبارک کتبت عن الف و مائة شیخ ما کتبت عن افضل من سفین فقال له رجل یا ابا عبد اللّه رایت سعید بن جبیر و غیره و تقول هذا قال هو ما اقول ما رایت افضل من سفین و قال وکیع عن شعبة سفیان احفظ منّی و قال ابن مهدی کان وهب لقدم سفین فی الحفظ علی مالک و قال یحیی القطان لیس احد احبّ الی من شعبة و لا یعد له احد عندی و إذا خالفه سفین اخذت بقول سفین و قال الدوری رایت یحیی بن معین لا یقدم علی سفیان فی زمانه احد فی الفقه و الحدیث و الزهد و کلّ شیء و قال الآجری عن أبی داود لیس یختلف سفیان و شعبة فی شیء الاّ یظفر سفیان و قال ابو داود بلغنی عن ابن معین قال ما خالف احد سفین فی شیء الاّ کان القول قول سفین و قال العجلی احسن اسناد الکوفة سفین عن منصور عن ابراهیم عن علقمة عن عبد اللّه و قال ابن المدینی لا اعلم سفین صحف فی شیء قط الا فی اسم امرأة أبی عبیدة کان یقول و حفینة و قال المروزی عن احمد لا یتقدم فی قلبی احد و قال عبد اللّه بن داود ما رایت افقه من سفین و قال ابو قطن قال لی شعبة ان سفین ساد الناس بالورع و العلم و قال محمد بن سهل بن عسکر عن عبد الرزاق بعث ابو جعفر الخشابین حین خرج الی مکة فقال ان رایتم سفین فاصلبوه قال فجاء النجارون و نصبوا الخشب و نودی سفین و إذا راسه فی حجر الفضیل و رجلاه فی حجر ابن عیینة فقالوا له یا ابا عبد اللّه اتق اللّه و لا تشمت بنا الاعداء فتقدم الی الاستار
ص:38
فاخذها ثمّ قال برئت منه ان دخلها ابو جعفر قال فمات قبل ان یدخل مکة و فضائله کثیرة جدا قال الخطیب کان اماما من ائمّة المسلمین و علما من اعلام الدین مجمعا علی امانته بحیث یستغنی عن تزکیته مع الاتقان و الحفظ و المعرفة و الضبط و الورع و الزهد قال ابو نعیم خرج سفین من الکوفة سنة 155 و لم یرجع إلیها و قال العجلی و غیره مولده سنة 97 و قال ابن سعد اجتمعوا علی انه توفی بالبصرة سنة 161 و فی بعض ذلک خلاف و الصّحیح ما هنا قلت و بقیة کلام ابن سعد ولد سنة 97 و کان ثقة مامونا و کان عابدا ثبتا و قال النّسائی هو اجل من ان یقال فیه ثقة و هو احد الائمّة الدین ارجو ان یکون اللّه ممن جعله للمتقین اماما و قال ابن أبی ما رایت اشبه بالتابعین من سفین و قال زائدة کان اعلم النّاس فی انفسنا و قال ابن معین مرسلا انّه شبه الریح و کذا قال ابو داود قال و لو کان عنده شیء لصاح و قال ابن حبان کان من سادات الناس فقها و ورعا و اتقانا و قال الولید بن مسلم رایته بمکة یستفتی و لما یخط وجهه بعد و قال ابو حاتم و ابو زرعة و ابن معین هو احفظ من شیعته و قال ابن المدینی قلت لیحیی بن سعید ایّما احبّ إلیک رای سفین او رای مالک قال سفین لا شک فی هذا سفین فوق مالک فی کل شیء و نیز ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب گفته سفیان بن سعید بن مسروق الثوری ابو عبد اللّه الکوفی ثقة حافظ فقیه عابد امام حجة الخ و مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته ابو عبد اللّه سفیان ابن سعید بن مسروق بن حبیب بن رافع الثوری الکوفی کان اماما فی علم الحدیث و غیره من العلوم و اجمع النّاس علی دینه و ورعه و زهده و ثقته و هو احد الائمّة المجتهدین و یقال ان الشیخ ابا القاسم الجنید کان علی مذهبه علی الاختلاف فیه قال سفیان بن عیینة ما رایت رجلا اعلم بالحلال و الحرام من سفیان الثوری سمع الحدیث من أبی اسحاق السبیعی و الاعمش و من فی طبقتهما و سمع منه الاوزاعی و ابن جریج و محمد بن اسحاق و مالک و تلک الطبقة قال المسعودی فی مروج الذهب قال المهدی اکتبوا عهده علی قضاء الکوفة علی ان لا یغرض علیه فی حکم فکتب عهده و دفع إلیه فاخذه و خرج فرمی به فی دجلة و هرب فطلب فی کل بلد فلم یوجد و لما امتنع من قضاء الکوفة و تولاه شریک بن عبد اللّه النخعی قال الشاعر تحرز سفیان و فرّ بدینه و امسی شریک مرصدا للدراهم
و حکی عن أبی صالح شعیب بن حرب المدائنی و کان احد السّادة الائمة الاکابر فی الحفظ و الدین انه قال انّنی لاحسب یجاء بسفیان الثوری فی القیامة حجة من اللّه علی الخلق یقال لهم لم تدرکوا نبیکم علیه افضل
ص:39
الصّلوة و السّلام فلقد رایتم سفیان الثوری الاّ اقتدیتم به مولده فی سنة 95 و قیل ست و قیل سبع و تسعین للهجرة و توفی بالبصرة سنة 161 متواریا من السلطان و دفن عشاء رح و لم یعقب و الثوری نسبة الی ثور بن عبد مناة و ثم ثوری آخر من بنی تمیم و ثوری آخر بطن من همدان اما عبد اللّه بن عثمان بن خثیم القاری پس ابو حاتم در کتاب الثقات گفته عبد اللّه بن عثمان بن خثیم المکی یروی عن سعید بن جبیر روی عنه ابن جریج روی عنه اهل الحجاز مات سنة ثنتین و ثلاثین و مائة و عبد الکریم بن محمد سمعانی در انساب در نسبت قاری گفته و ابو عثمان عبد اللّه بن عثمان بن خثیم من القارة یروی عن أبی الطفیل عداده فی اهل مکة روی عنه معمر مات قبل سنة اربع و اربعین و مائة و قد قیل سنة خمس و ثلاثین و مائة و ذهبی در کاشف گفته عبد اللّه بن عثمان بن خثیم المکی حلیف الزهر بین عن صفیة بنت شیبة و أبی الطفیل و عنه بشر بن الفضل و یحیی بن سلیم قال ابو حاتم صالح الحدیث توفی سنة 132 و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب گفته عبد اللّه بن عثمان بن خیثم القاری المکی ابو عثمان حلیف بنی زهرة روی عن أبی الطفیل و صفیّة بنت شیبة و قتیلة أم بنی انمار و لها صحبة و عطا و سعید بن جبیر و أبی الزبیر و شهر بن حوشب و مجاهد و نافع مولی ابن عمر و اسماعیل بن عبید بن رفاعة و سعید بن راشد و عثمان بن جبیر و حفص بن غیاث و مقبل بن سلیمان و وهب و یحیی بن سلیم و بشر بن المفضل و عبد الوهاب الثقفی و عبد الرحیم بن سلیمان و ابو عوانة و علی بن عاصم و غیرهم قال ابن أبی مریم عن ابن معین ثقة حجة و قال العجلی ثقة و قال ابو حاتم ما به باس صالح الحدیث و قال النّسائی ثقة و قال مرة لیس بالقوی و ذکره ابن حبان فی الثقات الی ان قال ابن حجر و قال ابن سعد توفی فی آخر خلافة أبی العباس و اول خلافة أبی جعفر و کان ثقة و له احادیث حسنة الخ و نیز ابن حجر در تقریب گفته عبد اللّه بن عثمان بن خثیم بالمعجمة و المثلثة مصغر القاری المکی ابو عثمان من الخامسة مات سنة اثنتین و ثلثین اما عبد الرّحمن بن بهمان المدنی الذی عبر فی المستدرک عنه بعبد الرحمن بن عثمان التیمی پس ابو حاتم محمد بن حبان بستی در کتاب الثقات گفته عبد الرحمن بن بهمان یروی عن عبد اللّه بن حسان بن ثابت روی عنه عبد اللّه بن عثمان بن خثیم و محمد بن احمد ذهبی در کاشف گفته عبد الرحمن بن بهمان عن جابر و عنه عبد اللّه بن عثمان بن خثیم وثق و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب گفته عبد الرّحمن بن بهمان حجازی روی عن جابر و عبد الرحمن بن حسان بن ثابت و عنه عبد اللّه بن عثمان بن خثیم قال ابن المدینی لا نعرفه و ذکره ابن حبان
ص:40
فی الثّقات له حدیث یاتی فی ابن حسان قلت و وثقه العجلی و نیز ابن حجر در تقریب گفته عبد الرحمن بن بهمان مدنی مقبول من الرابعة انتهی فهذا امامهم الکبیر عبد الرزاق*الّذی سارت عندهم بمآثره الرکبان فی الآفاق*و ارتحلت إلیه نیلا لما عنده عصائب الرفاق*و وقع علی الاخذ عنه من اصحاب الصحاح و غیرهم الاطباق و الاتفاق*قد روی هذا الحدیث المبهر الایتلاق و اثر ذلک الخبر المسفر الاشراق*بسند صححه الحاکم و احد الائمة السباق*و طریق عدل رواته النقدة الحذاق*فباللّه و للمخاطب العظیم الشقاق البدیع الاختراق*کیف رمی هذا الحدیث الصحیح بالوضع و الاختلاق*فاصبح و لیس له فی الیقین من خلاق
آنکه عبد الرزاق این حدیث شریف را بسند صحیح دیگر روایت کرده چنانچه علامه ابن المغازلی در کتاب المناقب گفته
اخبرنا الحسن بن احمد بن موسی انا ابو الحسن احمد بن محمد بن الصلت القرشی نا علی بن محمد المقری نا محمد بن عیسی بن شعبة البزاز نا احمد بن عبد اللّه بن یزید المؤدب نا عبد الرزاق انا معمر عن عبد اللّه بن عثمان عن عبد الرحمان قال سمعت جابر بن عبد اللّه الانصاری یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول یوم الحدیبیة و هو اخذ بضبع علی بن أبی طالب هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مد بها صوته فقال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و رجال این سند عبد الرزاق نیز همه موثق و معدل اند امّا معمر که از روات صحاح سته است جمیعا پس نهایت اعتماد و غایت استناد او بر ناظر کتاب الثقات ابو حاتم محمد بن حبان بستی و کتاب الانساب سمعانی و تهذیب الاسماء محیی الدین نووی و تذکرة الحفاظ و تذهیب التهذیب و عبر دول الاسلام و کاشف ذهبی و رجال مشکاة ولی الدین الخطیب و مرآة الجنان یافعی و طبقات الحفاظ سیوطی و رجال مشکاه شیخ عبد الحق دهلوی واضح و لائحست اما عبد اللّه بن عثمان و عبد الرحمان بن بهمان پس حال جلالت و نبالت شان در وجه سابق بتفصیل دانستی اما مآثر جلیله و مفاخر جمیله و معالی شامخه و مناقب باذخه خود عبد الرزاق پس نبذی از ان در مجلد حدیث تشبیه ان شاء اللّه تعالی از کتاب اسماء رجال الصحیحین محمد بن طاهر مقدسی و کتاب الانساب عبد الکریم محمد السمعانی و کتاب الکمال فی معرفة الرجال عبد الغنی بن عبد الواحد المقدسی و جامع اسانید ابو الموید محمد بن محمود الخوارزمی و وفیات الأعیان علامه بن خلکان البرمکی و مرآة الجنان عفیف الدین عبد اللّه بن اسعد الیافعی و غیر ان خواهی شنید فهذا عبد الرزاق بن نافع*علمهم الحامل اللواء الصناعة و الرافع*قد روی هذا الحدیث الشائع الذائع*بطریق آخر صحیح رائع*فالممتری فیه ذاهب عن الحق الواسع*و المرتاب فیه نازح عن الیقین شاسع*و الجاحد له ناکب عن الصواب الناصع*و الطاعن فیه حاطم لدینه و قاصع
آنکه ابو زکریا یحیی بن معین التمری بصراحت تمام تصحیح این حدیث شریف فرموده و بتصریح ما لا کلام ارغام جاحد عنیف نموده چنانچه علامه ابو الحجاج مزی در تهذیب الکمال در ترجمه ابو الصلت عبد السلام بن صالح الهروی گفته
ص:41
قال القاسم بن عبد الرحمان الانباری حدثنا ابو الصلت الهروی قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات بابه قال القاسم سألت یحیی بن معین عن هذا الحدیث فقال صحیح قال ابو بکر بن ثابت الحافظ أراد انّه صحیح من حدیث أبی معاویة و لیس بباطل إذ قد رواه غیر واحد عنه و علامه ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب بترجمه ابو الصلت گفته و
قال القاسم بن عبد الرحمن الانباری سالت یحیی بن معین عن حدیث حدثنا به ابو الصلت عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا انا مدینة العلم و علی بابها الحدیث فقال هو صحیح قال الخطیب أراد به صحیح عن أبی معاویة إذ قد رواه غیر واحد عنه و سیوطی در جمع الجوامع در ذکر این حدیث شریف گفته و روی خط فی تاریخه عن یحیی بن معین انه سئل عن حدیث ابن عباس فقال هو صحیح و عبد الرؤف مناوی در فیض القدیر در ذکر این حدیث شریف گفته و رواه الخطیب فی التاریخ باللفظ المذکور من حدیث أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس ثم قال قال القسم سالت ابن معین عنه فقال هو صحیح قال الخطیب قلت أراد انه صحیح من حدیث أبی معاویة و لیس بباطل إذ رواه غیر واحد عنه و علامه محمد بن اسماعیل الامیر الصنعانی در روضه ندیه در ذکر این حدیث شریف گفته و روی الخطیب فی تاریخه عن یحیی بن معین انه سئل عن حدیث ابن عباس و قال هو صحیح و قاضی القضاة محمد بن علی الشوکانی در فوائد مجموعه در مقام جواب از قدح این حدیث شریف گفته و اجیب عن ذلک بان محمد بن جعفر البغدادی العبدی قد وثقه یحیی بن معین و ان ابا الصّلت الهروی قد وثقه ابن معین و الحاکم و قد سئل یحیی عن هذا الحدیث فقال صحیح ازین عبارات بکمال ظهور ثابت و متحقق می شود که عمدة النقاد المتقنین یحیی بن معین بجواب سؤال سائل مستبین تصریح نموده که این حدیث شریف صحیحست و پر ظاهرست که بعد تصحیح این جهبذ جلیل مجالی برای قال و قیل ارباب اعالیل و اضالیل باقی نمی ماند و تصریح چنین ناقد عدیم المثیل بنای جحد جاحدین و عناد معاندین و غمز شاحنین و طعن طاعنین را باب می رساند اما ادعای خطیب که مراد یحیی بن معین از صحت این حدیث صحت آن از حدیث ابو معاویه است پس اولا دعوی بی دلیل و تقول غیر قابل التعویلست و از همین جاست که علامه سیوطی و محمد بن اسماعیل الامیر الیمانی و محمد بن علی الشوکانی تصحیح یحیی بن معین این حدیث شریف را علی الاطلاق نقل فرموده اند و اعتنای بدعوی خطیب درین باب ننموده و ثانیا بر تقدیر تسلیم نفعی بحال ارباب بغی و عدوان و بغض و شنان نمی رساند چه هر گاه این حدیث تا بابو معاویه صحیح شد صحت سند ان از ابو معاویة تا بابن عباس هم ثابت و متحقق خواهد شد زیرا که در وثوق ابو معاویه و اعمش و مجاهد متعنتین و متشدقین را هم محل
ص:42
کلام نیست فضلا عن غیرهم و سیاتی لذلک مزید تایید و تحقیق فی کلام الحافظ العلائی و العلامة الفیروزآبادی الشیرازی ان شاء اللّه تعالی و در ما بعد بعون اللّه تعالی بجواب نقض فقرات کلام مخاطب بتفصیل جمیل خواهی دانست که یحیی بن معین بمرات عدیده و افادات سدیده اثبات این حدیث شریف فرموده شبهات ارباب ارتیاب و اختلاج و هفوات اصحاب زیغ و اعوجاج را کما ینبغی باطل و مضمحل نموده فالحمد للّه الموفق المعین*لتشیید مبانی الدین المبین* و احصان معاقد الحق و الیقین*حیث ثبت من نص یحیی بن معین*صحة هذا الحدیث المزری بکأس من معین و وضح ثبوته علی رغم اناف المعاندین* و جدع معاطس المنکرین الجاحدین*و بار سوق الباطل المهین* و کسر زیف المبطلین المدغلین*و قطع من ارباب الزور الوتین*بتحقق هذا الخبر الوثیق المتین*و الحمد للّه حمد الشاکرین و در این مقام نبذی از محامد عظیمة المقدار و مدائح غالیة الاسعار یحیی بن معین از السنه اعلام متسننین باید شنید و بکنه عظمت مرتبت و رفعت منزلت او نزد این حضرات باید رسید-ابو علی یحیی بن عیسی بن جزله بغدادی در مختار مختصر تاریخ بغداد گفته یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام بن عبد الرحمن ابو زکریا المرّی مرة غطفان کان اماما حافظا متقنا قیل انه من قریة نحو الانبار تسمی نقیای مولده سنة ثمان و خمسین و مائة و کان ابوه کاتبا لعبد اللّه بن مالک و قیل ان معین کان علی خراج الری فمات فخلف لابنه یحیی الف الف درهم و خمسین الف درهم فانفق المال کلّه علی الحدیث حتی لم یبق له نعل یلبسه و قال علی بن المدینی انتهی العلم بالبصرة الی یحیی بن أبی کثیر و قتادة و علم الکوفة الی اسحاق و الاعمش و انتهی علم الحجاز الی ابن شهاب و عمرو بن دینار و صار علم هولاء الستة بالبصرة الی سعید بن أبی عروبة و شعبة و معمر و حمّاد بن سلمة و ابن عوانة و من اهل الکوفة الی سفیان الثوری و سفیان بن عیینة و من اهل الحجاز الی مالک بن انس و من اهل الشام الی الاوزاعی فانتهی علم هولاء الی محمد بن اسحاق و هشیم و یحیی بن سعید و ابن أبی زائدة و وکیع و ابن المبارک و هو اسوع هولاء علما و ابن مهدی و ابن آدم و صار علم هولاء جمیعا الی یحیی بن معین و قال احمد کل حدیث لا یعرفه یحیی بن معین فلیس هو بحدیث و سئل یحیی بن معین کم کتبت من الحدیث فقال کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث و قال راوی الخبر احمد بن عقبة و انی اظنّ انّ المحدثین قد کتبوا له بایدیهم ستمائة الف و ستمائه الف و خلف من الکتب مائه قمطر و ثلثین قمطرا و اربع حباب شرابیة مملوة کتبا و طلب یحیی بن اکثم کتبه بمائتی دینار فلم یدع ابو حنیفة ان تباع و قال ابن الرّومی ما سمعت احدا قط یقول الحق فی المشایخ غیر یحیی بن معین و غیره کان یتحامل بالقول و قال یحیی ما رایت علی رجل قط خطاء الاّ سترته و احببت
ص:43
ان ازین امره و ما استقبلت رجلا فی وجهه بامر یکرهه و لکن ابین له خطاه فیما بینی و بینه فان قبل ذلک و الا ترکته و قال یحیی بن معین کتبنا عن الکذابین و سجرنا به التنور و اخرجنا به خبزا نضیجا و انشد یحیی المال یذهب حلّه و حرامه
و یطیب ما یحوی و یکسب کفه
و کان یحیی یحج فیذهب الی مکة علی المدینه و یرجع علی المدینة فلمّا کان آخر حجة حجها خرج علی المدینة و رجع علی المدینة فاقام بها ثلثة ایام ثم خرج حتی نزل المنزل مع رفقائه فباتوا فرای فی النوم هاتفا یهتف یا ابا زکریا أ ترغب عن جواری فلما اصبح قال لرفقائه امضوا فانی راجع الی المدینة فمضوا و رجع فاقام بها ثلثا ثم مات فحمل علی اعواد النّبی صلّی اللّه علیه و سلم و کانت وفاته سنة ثلث و ثلثین و مائتین لسبع لیال بقین من ذی القعدة و قد بلغ سبعا و سبعین سنة الاّ عشرة ایام و رثاه بعض المحدثین فقال ذهب العلیم بعیب کل محدث و بکل مختلف من الاسناد و بکل وهم فی الحدیث و مشکل
یعنی به علماء کل بلاد و عبد الکریم بن محمد سمعانی در انساب در نسبت مرّی گفته و ابو زکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام المری مرة غطفان من اهل بغداد کان اماما ربانیا عالما حافظا ثبتا متقنا مرجوعا إلیه فی الجرح و التعدیل والده معین کان علی خراج الری فمات فخلف لابنه یحیی الف الف درهم و خمسین الف درهم فانفقه کلّه فی الحدیث حتی لم یبق له نعل یلبسه سمع عبد اللّه بن المبارک و هشیم بن بشیر و عیسی بن یونس و سفین بن عیینة و عبد الرحمن بن مهدی و وکیع بن الجراح و ابا معاویة الضریر روی عنه من رفقائه احمد بن حنبل و ابو خیثمة و محمد بن اسحاق الصنعانی و محمد بن اسماعیل البخاری و ابو داود السجستانی و عبد اللّه بن احمد بن حنبل و غیرهم و انتهی علم العلماء إلیه حتی قال احمد بن حنبل ههنا رجل خلقه اللّه لهذا الشأن و اظهر کذب الکذابین یعنی یحیی بن معین و قال علی بن المدینی لا نعلم احدا من لدن آدم کتب من الحدیث ما کتب یحیی بن معین قال ابو حاتم الرازی إذا رایت البغدادی یحب احمد بن حنبل فاعلم انّه صاحب سنة و إذا رایته یبغض یحیی بن معین فاعلم انه کذاب و کانت ولادته فی خلافة أبی جعفر سنة ثمان و خمسین و مائة فی آخرها و کان یحیی بن معین یحج فیذهب الی مکة علی المدینة و یرجع علی المدینة فلمّا کان آخر حجة حجها خرج علی المدینة و رجع فاقام بها یومین او ثلثة ثمّ خرج حتی نزل المنزل مع رفقائه فباتوا فرأی فی النوم هاتفا یهتف یا ابا زکریا أ ترغب عن جواری فلما اصبح قال لرفقائه امضوا فانی راجع الی المدینة فمضوا و رجع فاقام بها ثلاثا
ص:44
ثم مات قال فحمل علی اعواد النبی صلّی اللّه علیه و سلم و صلی علیه الناس و جعلوا یقولون هذا الذابّ عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم الکذب و مات لسبع لیال بقین من ذی القعدة سنة ثلث و ثلثین و مائتین و قال بعض المحدثین فی مرثیته ذهب العلیم بعیب کل محدث و بکل مختلف من الاسناد و بکل وهم
فی الحدیث و مشکل یعنی به علماء کل بلاد
و ابو المؤید محمد بن محمود خوارزمی در جامع مسانید ابو حنیفه گفته یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام بن عبد الرحمن و قیل یحیی بن معین بن غیاث بن زیاد بن عوف بن بسطام بن عبد الرحمن ابو زکریا المری مرة غطفان هکذا ذکره الخطیب فی تاریخه و قال سمع عبد اللّه بن المبارک و همام بن عیسی بن یوسف و سفیان بن عیینة و غندر او معاذ و یحیی بن سعید القطان و وکیعا و ابا معاویة فی امثالهم روی عنه احمد بن حنبل و ابو خثیمة زهیر بن حرب و محمّد بن سعد الکاتب و جماعة قال ولدت فی خلافة أبی جعفر سنة ثمان و خمسین و مائة یقال انه من اهل الانبار من قریة یقال لها نقیای و یقال ان فرعون منها کان ابوه علی خراج الری فترک لابنه یحیی الف الف و خمسین الف درهم فانفق کل ذلک فی الحدیث حتی لم یبق له نعل یلبسه قال الخطیب قال عبد المومن بن خلف النسفی سالت ابا علی صالح بن محمد من اعلم یحیی بن معین أم الامام احمد بن حنبل فقال اما احمد فاعلم بالفقه و اختلاف الناس و امّا یحیی بن معین فاعلم بالرجال و اختلاف الکنی مات بمدینة الرسول علیه الصلوة و السلام سنة ثلاث و ثلاثین و مائتین و له سبع و سبعون سنة و نیز خوارزمی در جامع مسانید ابو حنیفه گفته و ذکر اصحاب المناقب باسانیدهم الی مکرم بن احمد ثنا علی بن حسین بن حبان عن ابیه قال کان امام ائمة الحدیث الّذی بیده زمام الجراح و التعدیل یحیی بن معین رح إذا ذکر له من یتکلم فی أبی حنیفة رض یتمثل بهذین البیتین لابن المبارک حسدوا الفتی الخ و یحیی بن شرف النووی در تهذیب الاسماء و اللغات گفته یحیی بن معین الامام هو ابو زکریا یحیی بن معین بن عوف بن زیاد بن بسطام بن عبد الرحمن و قیل ابن معین بن غیاث بن زیاد بن عون بن بسطام المری من مرة غطفان مولاهم قال ابن أبی خیثمة سمعت یحیی یقول انا مولی للجنید بن عبد الرحمن المقری و یحیی بن معین بغدادی و هو امام اهل الحدیث فی زمنه و المعول علیه فیه قال الخطیب اصله من الانبار سمع ابن المبارک و هشیما و وکیعا و ابن عیینة و ابن مهدی و یحیی القطان و حفص بن غیاث و غندر او معاذ بن معاذ و عبدة بن سلیمان و مروان بن معاویة و یحیی بن زکریا بن أبی زائدة و عبد الصمد بن عبد الوارث و هشام بن یوسف و عیسی بن یونس و یعقوب بن ابراهیم الزهری و زکریا بن یحیی و عفان بن مسلم و ابا معاویة و ابا مسهر و وهب بن جریر و قریش بن انس
ص:45
و حجاج بن محمّد و ابا حفص عمر بن عبد الرحمن الابار و قراد الاصمعی و حکام بن سلم و عبد الرزاق و علی بن عیاش و عبد اللّه بن صالح و سوار بن عمارة الرّملی و یحیی بن صالح و عبد اللّه بن یوسف التنیسی و سعید بن أبی مریم و ابا الیمان و عمرو بن الربیع و الحسن بن واقع بالقاف و اسماعیل بن علیة و جریر بن عبد الحمید و عبد اللّه بن نمیر و ابا عبیدة الحداد و معن بن عیسی و اسماعیل بن مجالد و علی بن هاشم و عثمان بن عبید و ابا أسامة و عباد بن عباد و محمد بن عبد اللّه الانصاری و خلائق روی عنه احمد بن حنبل و زهیر بن حرب و احمد و یعقوب ابنا ابراهیم الدورقیان و محمد بن یحیی الذهلی و محمد بن اسحاق الصّاغانی و محمّد بن سعد کاتب الواقدی و محمد بن هارون و ابو زرعة الرازی و الدمشقی و ابو حاتم و البخاری و مسلم و ابو داود و احمد بن منصور الرمادی و احمد بن الحسن بن عبد الجبار و احمد بن أبی الجواری و عباس بن محمّد الدّوری و عبد اللّه بن احمد بن حنبل و یعقوب بن شیبة و ابو یعلی الموصلی و الحسین بن محمّد و خلائق لا یحصون و اجمعوا علی امامته و توثیقه و حفظه و جلالته و تقدمه فی هذا الشأن و اضطلاعه منه قال الخطیب کان اماما ربانیّا عالما حافظا ثبتا متقنا و قال احمد بن حنبل السماع مع یحیی بن معین شفاء لما فی الصّدور و قال علی بن المدینی ما رایت فی الناس مثله و قال احمد بن حنبل یحیی بن معین رجل خلقه اللّه لهذا الشأن یظهر کذب الکذابین و کلّ حدیث لا یعرفه یحیی فلیس بحدیث و قال عباس الدوری رایت احمد بن حنبل فی مجلس روح بن عبادة یسال یحیی بن معین عن اشیاء یقول له یا ابا زکریا کیف حدیث کذا و کذا کیف حدیث کذا و کذا یستثبته فی احادیث سمعوها فکلما قال یحیی کتبه احمد و قال هارون بن بشیر الرّازی رایت یحیی بن معین استقبل القبلة رافعا یدیه یقول اللّهم ان کنت تکلمت فی رجل لیس هو عندی کذابا فلا تغفر لی و قال یحیی لو لم نکتب الحدیث من ثلاثین وجها ما عقلناه و روینا عن احمد بن عقبة قال سمعت یحیی بن معین یقول کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث قال ابن عقبة و اظن المحدثین کتبوا له ستمائة الف و ستمائة الف و قال محمد بن عبد اللّه خلف یحیی من الکتب مائة قمطر و اربعة عشر قمطرا او اربعة حباب مملوة کتبا و قال علی بن المدینی ما اعلم احدا کتب من الحدیث ما کتب یحیی بن معین و خلف والده معین لیحیی الف الف درهم و خمسین الف درهم فانفقها کلها فی الحدیث حتی لم یبق له نعل یلبسها و ذکر ابن أبی حاتم فی کتاب الجرح و التعدیل باسناده عن أبی عبید القسم بن سلام قال انتهی العلم الی اربعة احمد بن حنبل و یحیی بن معین و هو اکتبهم له و علی بن المدینی و أبی بکر بن أبی شیبة و قال ابو حاتم کتب یحیی بن معین عن موسی بن اسماعیل قریبا من ثلاثین الف حدیث و احواله و فضائله رضی اللّه عنه غیر منحصرة و اتفقوا علی انه توفی بمدینة
ص:46
رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و غسل علی السریر الّذی غسل علیه رسول اللّه صلعم و حمل علی السریر الّذی حمل علیه رسول اللّه صلعم و نودی علیه هذه جنازة یحیی بن معین ذاب الکذب عن رسول اللّه صلعم و الناس یبکون و اجتمع فی جنازته خلائق لا یحصون و دفن بالبقیع قال ابراهیم بن المنذر رای رجل فی المنام النبی صلعم و اصحابه مجتمعین فقال ما لکم مجتمعین فقال صلّی اللّه علیه و سلم جئت لهذا الرّجل اصلّی علیه فانه کان یذب الکذب عن حدیثی و قال بشر بن مبشر رایت یحیی بن معین فی المنام فقال زوجنی ربّی عز و جل اربع مائة حوراء بذبّی الکذب عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و رثاه الشعراء و احسنوا المراثی و من احسنها ما ذکره ابن أبی حاتم قال قال سلیمان بن معبد یرثی یحیی بن معین رحمه اللّه و ذکر صدر القصیدة ثم قال فقد عظمت فی المسلمین رزیة غداة نعی الناعون یحیی فاسمعوا فقالوا یا ناقد دفناه فی
الثری
عظم رزیتی
لقد کان یحیی فی الحدیث بقیة
العلم اجمع
إلیه یستریح المفجع
من حمامه
ابکی علی العلم إذ مضی
یمرع
و یمنع و انی لارجو ان یکون محمّد له شافعا یوم القیامة یشفع
قال النجاری توفی یحیی بن معین بالمدینة سنة ثلاث و ثلاثین و مائتین و له سبع و سبعون سنة الاّ نحو عشرة ایام رحمه اللّه و احمد بن محمد المعروف بابن خلکان در وفیات الأعیان گفته ابو زکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام بن عبد الرحمن المری البغدادی الحافظ المشهور کان اماما عالما حافظا متقنا قیل انه من قریة نحو الانبار تسمی نقیای و کان ابوه کاتبا لعبد اللّه بن مالک و قیل انه کان علی خراج الری فمات فخلف لابنه یحیی المذکور الف الف درهم و خمسین الف درهم فانفق المال جمیعه علی الحدیث حتی لم یبق له نعل یلبسه و سئل یحیی المذکور کم کتبت من الحدیث فقال کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث و قال راوی هذا الخبر و هو احمد بن عقبة و انی اظن ان المحدثین قد کتبوا له بایدیهم
ص:47
ستمائة الف و ستمائة الف و خلف من الکتب مائة قمطر و ثلثین قمطرا و اربع حباب شرابیة مملوة کتبا و هو صاحب الجرح و التعدیل و روی عنه الحدیث کبار الائمة منهم ابو عبد اللّه محمّد بن اسماعیل البخاری و ابو الحسین مسلم بن الحجاج القشیری و ابو داود السجستانی و غیرهم من الحفاظ و کان بینه و بین الامام احمد بن حنبل رضی اللّه عنه من الصحبة و الالفة و الاشتراک فی الاشتغال بعلوم الحدیث ما هو مشهور لا حاجة الی الاطالة فیه و روی عنه هو و ابو خیثمة و کانا من اقرانه و قال علی بن المدینی انتهی العلم بالبصرة الی یحیی بن أبی کثیر و قتاده و علم الکوفة الی اسحاق و الاعمش و انتهی علم الحجاز الی ابن شهاب و عمرو بن دینار و صار علم هولاء الستة بالبصرة الی سعید بن أبی عروبة و شعبة و معمر و حماد بن سلمة و أبی عوانة و من اهل الکوفة الی سفیان الثوری و سفیان بن عیینة و من اهل الحجاز الی مالک بن انس و من اهل الشام الی الاوزاعی و انتهی علم هولاء الی محمد بن اسحاق و هشیم و یحیی بن سعید و ابن أبی زائدة و وکیع و ابن المبارک و هو اوسع هولاء علما و ابن مهدی و یحیی بن آدم و صار علم هولاء جمیعا الی یحیی بن معین و قال احمد بن حنبل کل حدیث لا یعرفه یحیی بن معین فلیس هو بحدیث و کان یقول صاحبنا رجل خلقه اللّه لهذا الشأن یظهر کذب الکذابین یعنی یحیی بن معین و قال ابن الرومی ما سمعت احدا قط یقول الحق غیر ابن معین و غیره کان یتحامل بالقول و قال یحیی بن معین ما رایت علی رجل قط خطأ الا سترته علیه و احببت ان ابین له امره و ما استقبلت رجلا فی وجهه بامر یکرهه و لکن ابین له خطاه فیما بینی و بینه فان قبل ذلک و الا ترکته و کان یقول کتبنا عن الکذابین و سجرنا به التنور و اخرجنا به خبرا نضیجا و کان ینشد المال یذهب حله و حرامه طرّا و یبقی فی
غد آثامه
کلامه نطق النّبی لنا به عن ربّه فعلی النبی صلاته و سلامه
و ذکره الدارقطنی فیمن روی عن الامام الشافعی و قد سبق فی ترجمة الشافعی خبره معه و ما جری بینه و بین الامام احمد بن حنبل فی ذلک و سمع ایضا من عبد اللّه بن المبارک و سفیان بن عیینة و امثالهما و کان یحج فیذهب الی مکة علی المدینة و یرجع علی المدینة فلما کان آخر حجة حجها خرج علی المدینة و رجع علی المدینة و اقام بها ثلثة ایام ثم خرج حتی نزل المنزل مع رفقائه فباتوا فرای فی النوم هاتفا یهتف به یا ابا زکریا أ ترغب عن جواری فلما اصبح قال لرفقائه امضوا فانی راجع الی المدینة فمضوا و رجع فاقام بها ثلاثا ثم مات فحمل علی اعواد النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و کانت وفاته لسبع لیال بقین من ذی القعدة سنة ثلث و ثلثین و مائتین هکذا قال الخطیب
ص:48
فی تاریخ بغداد و هو غلط قطعا لما تقدم ذکره و هو انّه خرج الی مکة ثم رجع الی المدینة و مات بها و من یکون قد حج کیف یتصور ان یموت فی ذی القعدة من تلک السنة فلو ذکر انه توفی فی ذی الحجة لامکن و کان یحتمل ان یکون هذا غلطا من الناسخ و لکنّی وجدته فی نسختین علی هذه الصورة فیبعد ان یکون من الناسخ و اللّه اعلم ثم ذکر بعد ذلک انّ الصحیح انّه مات قبل ان یحج و علی هذا یستقیم ما قاله من تاریخ الوفاة ثم نظرت فی کتاب الارشاد فی معرفة علماء الحدیث تالیف أبی یعلی الخلیل بن عبد اللّه بن احمد بن ابراهیم بن الخلیل الخلیلی الحافظ ان یحیی بن معین توفی لسبع لیال بقین من ذی الحجة من السنة فعلی هذا یکون قد حج و ذکر الخطیب ایضا ان مولده آخر سنة ثمان و خمسین و مائة ثم قال بعد ذکر وفاته انّه قد بلغ سبعا و سبعین سنة الاّ عشرة ایام و هذا لا یصح ایضا من جهة الحساب فتامله و رایت فی بعض التواریخ انه عاش خمسا و سبعین سنة و اللّه اعلم بالصواب و صلّی علیه و الی المدینة ثم صلّی علیه مرارا و دفن بالبقیع و کان بین یدی جنازته رجل ینادی هذا الّذی کان ینفی الکذب عن حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و رثاه بعض المحدثین فقال ذهب العلیم بعیب کل محدث و بکل مختلف من الاسناد و بکل وهم
فی الحدیث و مشکل یعنی به علماء کل بلاد
رضی اللّه عنه و معین بفتح المیم و کسر العین المهملة و سکون الیاء المثناة من تحتها و بعدها نون و بسطام بکسر الباء الموحدة و سکون السین المهملة و فتح الطاء و بعد الالف میم و الباقی معروف فلا حاجة الی ضبطه و رایت فی بعض التواریخ انه یحیی بن معین بن غیاث بن زیاد بن عون بن بسطام مولی الجنید بن عبد الرحمن الغطفانی المرّی امیر خراسان من قبل هشام بن عبد الملک الاموی و الاوّل اشهر و اصح اعنی النسب و المرّی بضم المیم و تشدید الراء هذه النسبة الی مرة غطفان و هو مرة بن عوف بن سعد بن ذبیان بن نعیض بن ریب بن غطفان و هی قبیلة کبیرة مشهورة فی العرب عدة قبائل تنسب إلیها یقال لکل واحد منها مرة و اما نقیای فقال ابن السمعانی فی کتاب الانساب انها بفتح النون و کسر القاف و فتحها و بعدها یاء مفتوحة تحتها نقطتان و بعد الالف یاء ثانیة و هی من قری الانبار منها یحیی بن معین النقیائی قال الخطیب و یقال ان فرعون کان من اهل هذه القریة و اللّه اعلم و ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی در مختصر فی اخبار البشر در وقائع سنه ثلث و ثلثین و مائتین گفته و فیها توفی ابو زکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام المرّی البغدادی المشهور و کان اماما حافظا قیل انه من قریة نحو الانبار تسمی نقیا و هو صاحب الجرح و التعدیل و کان الامام احمد بن حنبل شدید الصحبة له و کانا مشترکین فی الاشتغال بعلوم الحدیث و ذکر الدّارقطنی یحیی بن معین المذکور
ص:49
فی جملة من روی عن الامام الشافعی و ولد یحیی بن معین المذکور فی سنة ثمان و خمسین و مائة و توفی فی هذه السنة اعنی ثلث و ثلثین و مائتین فی ذی القعدة و قیل فی ذی الحجة و محمد بن احمد ذهبی در سیر النبلاء گفته یحیی بن معین هو الامام الحافظ الجهبذ شیخ المحدثین ابو زکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام و قیل اسم جده غیاث بن زیاد بن عون بن بسطام الغطفانی ثم المرّی مولاهم البغدادی احد الاعلام ولد سنة ثمان و خمسین و مائة و سمع من ابن المبارک و هشیم و اسماعیل بن عیاش و عباد بن عباد و اسماعیل بن مجالد بن سعید و یحیی بن زکریا بن أبی زائدة و معمّر بن سلیمان و سفیان بن عیینة و غندر و أبی معاویة و حاتم بن اسماعیل حفص بن غیاث و جریر بن عبد الحمید و عبد الرّزاق و مروان بن معاویة و هشام بن یوسف و عیسی بن یوسف و وکیع و معن و أبی حفص الابار و عمر بن عبید و علی بن هاشم و یحیی القطان و ابن مهدی و عفّان و خلق کثیر بالعراق و الحجاز و الجزیرة و الشام و مصر روی عنه احمد بن حنبل و محمد بن سعد و ابو خیثمة و هنّاد بن السّری و عدة من اقرانه و البخاری و مسلم و ابو داود و عباس الدوری و ابو بکر الصاغانی و عبد الخالق بن منصور و عثمان بن سعید الدارمی و ابو زرعة و ابو حاتم و اسحاق الکوسج و ابراهیم بن عبد اللّه بن الحمید و معاویة بن صالح الاشعری و حنبل بن اسحاق و صالح بن محمد جزرة و احمد بن أبی خیثمة و ابو بکر احمد بن علی المروزی و ابو معین الحسین بن الحسن الرازی و محمد بن عثمان بن أبی شیبة و مطین بن مضر بن محمد الاسدی و المفضل بن غسّان العلابی و ابو زرعة البصری و احمد بن محمّد بن عبید اللّه التمّار و عبد اللّه بن احمد و محمد بن صالح کیلجة و علیّ بن الحسن ما غمة و عبید العجلی حسین بن محمّد و محمّد بن وضّاح و جعفر الفریابی و موسی بن هارون و ابو یعلی الموصلی و احمد بن الحسن بن عبد الجبّار الصوفی و خلائق و نیز در ان گفته قال احمد بن زهیر ولد یحیی فی سنة ثمان و خمسین و مائة قلت و کتب العلم و هو ابن عشرین سنة قال عبد الرحمن بن أبی حاتم سئل أبی عن یحیی فقال امام و قال النّسائی ابو زکریا احد الائمّة فی الحدیث ثقة مامون قال الکلاباذی روی عنه البخاری روی عن عبد اللّه بن محمّد عن یحیی فی تفسیر براءة و روی عن عبد اللّه غیر منسوب عنه فی ذکر ایام الجاهلیة و قال ابن المرزبان انا ابو العباس المروزی سمعت داود بن رشید یذکر ان والد بن معین کان مشعبدا من قریة نحو الانبار یقال لها انقیا و یقال ان فرعون کان من اهل انقیا قال العجلی کان ابو یحیی معین کاتبا لعبد اللّه بن مالک و قال ابن عدی حدثنی شیخ کاتب ذکر انه قرابة یحیی بن معین قال کان معین علی خراج الرّی فمات فخلف لیحیی ابنه الف الف درهم فانفقه کلّه علی الحدیث حتی لم یبق له نعل یلبسه اخبرنا ابو الغنائم القسی إجازة انا ابو الیمن الکندی انا ابو منصور القزاز انا ابو بکر الخطیب
ص:50
انا ابو بکر الحریثی و ابو سعید الصیرفی قالا انا ابو العباس الاصم سمعت العباس بن محمّد سمعت یحیی بن معین و ساله عباس العنبری یا ابا زکریّا من أیّ العرب انت قال انا مولی العرب قیل اصل ابن معین من الانبار و نشأ ببغداد و هو اسن الجماعة الکبار الذین هم علی بن المدینی و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه و ابو بکر بن أبی شیبة و ابو خیثمة فکانوا ینادمون معه و یعترفون له و کان له هیبة و جلالة یرکب البغلة و یتجمل فی لباسه رحمه اللّه تعالی و قال احمد بن زهیر سمعت یحیی یقول انا مولی للجنید بن عبد الرحمن المرّی قال احمد بن یحیی بن الجارود قال ابن المدینی انتهی العلم بالبصرة الی یحیی بن أبی کثیر و قتادة و علم الکوفة الی أبی اسحاق و الاعمش و علم الحجاز الی ابن شهاب و عمرو بن دینار و صار علم هولاء الستة الی اثنی عشر رجلا ابن أبی عروبة و معمر و شعبة و حماد بن سلمة و السّفیانین و مالک و الاوزاعی و ابن اسحاق و هشیم و أبی عوانة و یحیی بن سعید و یحیی بن أبی زائدة الی ان ذکر ابن المبارک و ابن مهدی و یحیی بن آدم فصار علم هولاء جمیعهم الی یحیی بن معین قلت نعم و الی احمد بن حنبل و أبی بکر بن أبی شیبة و علی و عدّة ثم من بعد هولاء الی أبی عبد اللّه البخاری و أبی زرعة و أبی حاتم و أبی داود و طائفة ثم الی أبی عبد الرحمن النّسائی و محمد بن نصر المروزی و ابن خزیمة و ابن جریر ثم شرع العلم ینقص قلیلا قلیلا فلا قوة الاّ باللّه و باسنادی الی الخطیب انا محمّد بن علی المقری انا ابو مسلم بن مهران انا عبد المومن بن خلف سمعت صالح بن محمد یقول انتهی علم الحجاز الی الزهری و عمرو الی ان قال فانتهی علم هولاء الی یحیی بن معین علی بن احمد بن النصر قال ابن المدینی انتهی العلم الی یحیی بن آدم و بعده الی یحیی بن معین رحمه اللّه تعالی عبد الخالق بن منصور قلت لابن الرّومی سمعت ابا سعید الحداد یقول لولا یحیی بن معین ما کتبت الحدیث قال و ما العجب فو اللّه لقد نفعنا اللّه به و لقد کان للحدث یحدثنا لکرامته و لقد کنت عند احمد فجاءه رجل فقال یا ابا عبد اللّه انظر فی هذه الاحادیث فان فیها خطأ قال علیک بابی زکریا فانّه یعرف الخطاء قال عبد الخالق فقلت لابن الرّومی حدثنی ابو عمرو انه سمع احمد بن حنبل یقول السّماع مع یحیی بن معین شفاء لما فی الصدور علی بن سهل سمعت احمد فی دهلیز عفان یقول لعبد اللّه بن الرّومی لیت انّ ابا زکریا قدم فقال ما تصنع به قال احمد اسکت هو یعرف خطاء الحدیث و به الی الخطیب انا الصیرفی ثنا الاصم سمعت الدوری یقول رایت احمد بن حنبل فی مجلس روح سنة خمس و مائتین یسئل یحیی بن معین عن اشیاء یقول یا ابا زکریا ما تقول فی حدیث کذا و کیف حدیث کذا یستثبته احادیث قد سمعوها فما قال یحیی کتبه احمد و قل ما سمعته
ص:51
یسمّی یحیی باسمه بل یکنیه و به انبانا ابو سعید المالینی انبانا عبد الرحمن بن محمد الادریسی حدثنی محمد بن احمد بن محمد بن موسی البخاری سمعت الحسین بن اسماعیل الفارسی سمعت ابا مقاتل سلیمان بن عبد اللّه سمعت احمد بن حنبل یقول ههنا رجل خلقه اللّه تعالی لهذا الشأن یظهر کذب الکذابین یعنی ابن معین و به انبانا التنوخی و محمد بن طلحة النعالی قالا انا ابو نصر احمد بن محمّد بن ابراهیم البخاری انا عبد الرحمن بن محمد بن حریث سمعت احمد بن سلمة سمعت محمّد بن رافع سمعت احمد بن حنبل یقول کلّ حدیث لا یعرفه یحیی بن معین فلیس هو بحدیث ابن عدی انا یحیی بن زکریا بن حبویه انبا العباس بن اسحاق سمعت هارون بن معروف یقول قدم علینا شیخ فبکرت علیه فسالناه ان یملی علینا فاخذ الکتاب و إذ الباب یدق و قال الشیخ من هذا قال احمد بن حنبل فاذن له و الشیخ علی حالته فاذا آخر یدق الباب فقال من ذا قال احمد الدورقی فاذن له و لم یتحرک ثم ابن الرومی فکذلک ثم ابو خیثمة فکذلک ثم دق الباب فقال من ذا فقال یحیی بن معین فرایت الشیخ ارتعدت یده و سقط منه الکتاب جعفر الطیالسی سمعت ابن معین یقول لما قدم عبد الوهاب بن عطا اتیته فکتبت عنه فبینا انا عنده إذ اتاه کتاب من اهله فقراه و اجابهم فرایته و قد کتب علی ظهره قدمت بغداد و قبلنی یحیی بن معین و الحمد للّه ربّ العالمین قال ابو عبید الاخری قلت لابی داود اعلم بالرجال یحیی او علی قال یحیی و لیس عندی من خیر اهل الشام شیء قال عبد المومن النسفی سالت ابا علی صالح بن محمّد من اعلم بالحدیث یحیی بن معین او احمد بن حنبل فقال احمد اعلم بالفقه و الاختلاف و امّا یحیی فاعلم بالرجال و الکنی محمّد بن عثمان بن أبی شیبة سمعت علی بن المدینی یقول کنت إذا قدمت الی بغداد منذ اربعین سنة کان الّذی یذاکرنی احمد فربما اختلفنا فی الشیء فیسأل ابا زکریا فیقوم فیخرجه ما کان اعرفه بموضع حدیثه و قال ابو الحسین ابن البراء سمعت ابن المدینی یقول ما رایت یحیی استفهم حدیثا قط و لا ردّه بکر بن سهل انبا عبد الخالق بن منصور قلت لابن الرومی سمعت بعض اصحاب الحدیث یحدث باحادیث یحیی و یقول حدثنی من لم یطلع الشمس علی اکبر منه فقال و ما تعجب سمعت علی بن المدینی یقول ما فی النّاس مثله و عن ابن المدینی قال ما اعلم احدا کتب ما کتب یحیی بن معین و
قال ابو الحسن بن البراء سمعت علیّا یقول لا نعلم احدا من لدن آدم کتب من الحدیث ما کتب یحیی قال احمد بن عقبة سئلت یحیی بن معین کم کتبت من الحدیث قال کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث قلت یعنی بالمکرر قال صالح بن احمد الحافظ سمعت ابا عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه سمعت أبی یقول خلف یحیی من الکتب مائة قمطر و اربعة عشر قمطرا
ص:52
و اربعة حباب شرابیّه مملوة کتبا و قال عبد المومن سمعت صالحا جزرة یقول ذکرنی ان یحیی بن معین خلف من الکتب ثلاثین قمطرا او عشرین حبا فطلب یحیی بن اکتم بما بقی دینار فلم یدع ابو خیثمة ان تباع و نیز در ان گفته و باسنادی الی الخطیب ابنا علی بن طلحة انبا صالح بن احمد الهمدانی انبا عبد الرّحمن بن حمدان بن المرزبان قال قال لی ابو حاتم الرازی إذا رایت البغدادی بحب احمد بن حنبل فاعلم انه صاحب سنة و إذا رایته یبعض یحیی بن معین فاعلم انه کذاب و قال محمد بن هارون الفلاس إذا رایت الرجل یقع فی یحیی بن معین فاعلم انّه کذاب یضع الحدیث و انما یبغضه لما یبین من امر الکذابین قال الابار قال ابن معین کتبنا عن الکذابین و سجرنا به التنور و اخرجنا به خبزا نضیجا قال ابو داود سمعت یحیی بن معین یقول اکلت عجنة و انا ناقه من علة قال الدوری سئل یحیی بن معین عن الرؤس فقال ثلثة بین اثنین صالح قال علی بن الحسین بن حبان حدثنی یحیی الاحول قال تلقینا یحیی بن معین مقدمه من مکة فسالناه عن الحسین بن حبان فقال احدثکم انه لما کان؟ ؟ ؟ بآخر رمق قال لی یا ابا زکریا أ تری ما مکتوب علی الخیمة قلت ما اری شیئا قال بل اری مکتوبا یحیی بن معین یقضی او یفصل بین الظالمین قال ثم خرجت نفسه الخطیب انا نعیم انا ابو الشیخ انا اسحاق بن بنان سمعت حبیش بن بشر یقول کان یحیی بن معین یحج علی المدینة و یرجع علیها فلما کان آخر حجة حجها رجع علی المدینة فاقام بها یومین او ثلثة ثم خرج حتی نزل المنزل مع رفقائه فباتوا فرای فی النوم کان هاتفا یهتف به یا ابا زکریا أ ترغب عن جواری فلمّا اصبح قال لرفقائه امضوا فانی راجع الی المدینة فمضوا و رجع فاقام بها ثلثا ثم مات قال فحمل علی اعواد النبی صلی اللّه علیه و سلم و صلّی علیه الناس و جعلوا یقولون هذا الذابّ عن رسول اللّه صلعم الکذب قال الخطیب الصحیح موته فی ذهابه قبل ان یحج قال عباس الدوری سمعت یحیی یقول لو لم نکتب الحدیث خمسین مرّة ما عرفناه و فی تاریخ دمشق من طریق محمّد بن نصر سمع یحیی بن معین یقول کتبت بیدی الف الف حدیث قلت یعنی بالمکرر أ لا تراه یقول لو لم نکتب الحدیث خمسین مرّة ما عرفناه انبئت عن أبی المکارم اللبان و غیره عن عبد الغفار بن محمّد انبا محمّد بن ابراهیم الکرمانی سمعت محمّد بن احمد غنجار سمعت عبد اللّه بن موسی السلامی سمعت الفضل بن شاکر ببلد الدیلم سمعت یزید بن مجالد سمعت یحیی بن معین یقول إذا کتبت فقمش و إذا حدثت ففتش و سمعته یقول سیندم المنتخب فی الحدیث حیث لا ینفعه الندامة الاصم انبا عباس سمعت یحیی بن معین یقول کنّا بقریة من قری مصر و لم یکن معنا شیء و لا ثم شیء نشتریه فلمّا اصبحنا إذا نحن بزنبیل ملأ سمک مشوی و لیس سنده احد فسالونی فقلت اقتسموه و کلوه فانی اظن انّه رزق رزقکم اللّه تعالی و سمعت یحیی مرارا یقول القرآن
ص:53
کلام اللّه و لیس بمخلوق و الایمان قول و عمل یزید و ینقص و روی عبد اللّه بن أبی زیاد القطوانی عن أبی عبید قال انتهی الحدیث الی اربعة احمد بن حنبل و هو افقههم فیه و الی یحیی بن معین و هو اکتبهم له و الی علی بن المدینی و هو اعلمهم به و الی أبی بکر بن أبی شیبة و هو احفظهم له و فی روایة عن عبید اللّه القواریری قال لی یحیی القطان ما قدم علینا البصرة مثل احمد و یحیی بن معین قال حنبل سمعت ابا عبد اللّه یقول کان اعلمنا بالرّجال یحیی بن معین و احفظنا للابواب سلیمان الشاذکونی و احفظنا للطوال علی ابو عبد اللّه الحاکم سمعت الزبیر بن عبد الواحد الحافظ قال انبا ابراهیم بن عبد الواحد البکری سمعت جعفر الطیالسی یقول صلی احمد بن حنبل و یحیی بن معین فی مسجد الرصافة فقام قاصّ فقال ابنا احمد بن حنبل و یحیی بن معین قالا
انبانا عبد الرزاق انبا معمر عن قتادة عن انس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم من قال لا اله الا اللّه خلق اللّه من کل کلمة منها طیرا منقارة من ذهب و ریشه من مرجان و اخذ فی قصة نحو عشرین ورقة فجعل احمد ینظر الی یحیی و یحیی ینظر إلیه و هما یقولان ما سمعنا هذا الی الساعة فسکتا حتی فرغ من قصصه و اخذ فطاعه ثم جعل ینظر بعینها فاشار إلیه یحیی فجاء متوهما لنوال یجیزه فقال من حدثک بهذا الحدیث فقال احمد و ابن معین فقال انا یحیی و هذا احمد ما سمعنا بهذا قط فان کان لا بدّ من الکذب فعلی غیرنا فقال انت یحیی بن معین قال نعم قال لم ازل اسمع ان یحیی بن معین احمق و ما علمت السّاعة کانه لیس فی الدنیا یحیی بن معین و احمد بن حنبل غیرکما کتبت عن سبعة عشر احمد بن حنبل و یحیی بن معین قال فوضع احمد کمه علی وجهه و قال دعه یقوم فقام کالمستهزئ بهما هذه حکایة عجیبة و راویها البکری لا اعرفه فاخاف ان یکون وضعها عن احمد بن عقبة قال سمعت یحیی بن معین یقول من لم یکن سمحا فی الحدیث کان کذابا قیل کیف یکون سمحا قال إذا شک فی حدیث ترکه و قال جعفر بن أبی عثمان کنّا عند یحیی بن معین فجاءه رجل استعجل فقال یا ابا زکریا حدثنی بشیء اذکرک به فقال یحیی اذکرنی انک سئلتنی ان احدثک فلم افعل الحسین بن فهم سمعت یحیی بن معین یقول کنت بمصر فرایت جاریة بیعت بالف دینار ما رایت احسن منها صلّی اللّه علیها فقلت یا ابا زکریا مثلک یقول هذا قال نعم صلّی اللّه علیها و علی کل ملیح هذه الحکایة محمولة علی الدعابة من أبی زکریا و یروی عنه باسناد آخر قال سعید بن عمرو البرذعی سمعت الحافظ ابا زرعة الرازی یقول کان احمد بن حنبل لا یری الکتابة عن أبی نصر التمّار و لا عن یحیی بن معین و لا عن احد ممن امتحن فاجاب قلت هذا امر ضیق و لا حرج علی من اجاب فی المحنة بل و لا علی من اکره علی صریح الکفر
ص:54
عملا بالآیة و هذا هو الحق و قد کان یحیی رحمه اللّه من ائمّة السنة فخاف من سطوة الدولة و اجاب تقیة عباس الدوری سمعت یحیی بن معین یقول کنت إذا دخلت منزلی باللّیل قرأت آیة الکرسی علی داری و عیالی خمس مرات فبینا انا إقراء إذا شیء یکلمنی کم تقرأ هذا کان لیس انسان بحسن یقرأ غیرک فقلت اری هذا السؤال و اللّه لازیدنک فصرت اقراها فی اللیلة خمسا و ستین مرّة و قال عباس قلت لیحیی ما تقول فی الرّجل یقوم الرّجل حدیثه یعنی ینزع منه اللّحن فقال لا باس به و سمعته یقول لو لم تکتب الحدیث من ثلثین وجها ما عقلناه قال ابراهیم بن الجنید سمعت یحیی بن معین یقول ما الدنیا الاّ کحلم و اللّه ما ضر رجلا ابقی اللّه علی ما اصبح و امسی لقد حججت و انا ابن اربع و عشرین سنة خرجت راجلا من بغداد الی مکة هذا من خمسین سنة کانما کان امس فقلت لیحیی تری ان ینظر الرجل فی رای الشافعی و أبی حنیفة قال ما اری لاحد ان ینظر فی رای الشافعی ینظر فی رای أبی حنیفة احبّ الی قلت قد کان ابو زکریا رحمه اللّه حنفیا فی الفروع فلهذا قال هذا و فیه انحراف یسیر عن الشافعی قال ابن الجنید و سمعت یحیی یقول تحریم النبیذ صحیح و لکن اقف و لا احرمه قد شربه قوم صالحون باحادیث صحاح و حرمه قوم صالحون باحادیث صحاح و سمعت یحیی بن سعید القطان یقول حدیث الطلا و حدیث عتبة بن فرقد جمیعا صحیحان قال عباس الدوری ثنا یحیی بن معین قال حضرت نعیم بن حماد بمصر فجعل یقرأ کتابا صنفه فقال انا ابن المبارک عن ابن عون و ذکر احادیث فقلت لیس ذا عن ابن المبارک فغضب و قال تردّ علیّ قلت أی و اللّه ارید دیتک فابی ان یرجع فلما رایته لا یرجع قلت لا و اللّه ما سمعت هذه من ابن المبارک و لا سمعها من ابن عون قط فغضب و غضب من کان عنده و قام و دخل فاخرج صحائف فجعل یقول و هی بیده این الذین یزعمون ان یحیی بن معین لیس بامیر المؤمنین فی الحدیث نعم یا ابا زکریا غلطت و انّما روی هذه الاحادیث غیر ابن المبارک من ابن عون قال الحسین بن حسان قال ابن معین دفع الی ابن وهب کتابا عن معاویة بن صالح خمس مائة حدیث او اکثر فانتقیت منها شرارها لم یکن لی یومئذ معرفة قلت أ سمعتها من احد قال ابن وهب قال لا قلت کذا کلّ من یکون مبتدیا لا یحسن الانتخاب فعلنا نحو هذا و ندمنا بعد قال محمّد بن جریر الطبری خرج ابن معین حاجا و کان اکولا فحدثنی ابو العباس احمد بن شاه انه کان فی رفقته فلما قدموا فیه اهدی الی یحیی فالوذجا لم ینضج فقلنا له یا ابا زکریا لا تاکله فانا نخاف علیک فلم یعبأ بکلامنا و اکله فما استقر فی معدته حتی شکا وجع بطنه و انسهل الی ان وصلنا الی المدینة و لا نهوض به فتعاوضنا فی امره و لم یکن سبیل الی المقام علیه لاجل الحج و لم ندر ما نعمل حتی وصی
ص:55
و مات فغسلناه و دفناه قال ابو زرعة الرازی لم ینتفع یحیی لأنّه کان یتکلم فی الناس و قد رایت حکایة شاذة قالها ابو عبد الرحمن السلمی عن الدارقطنی یحیی بن معین مات قبل ابیه بعشرة اشهر قال مهیب بن سلیم البخاری انبانا محمد بن یوسف البخاری الحافظ قال کنا فی الحج مع یحیی بن معین فدخلنا المدینة لیلة الجمعة و مات من لیلته فلما اصبحنا تسامع الناس بقدومه و بموته فاجتمع العامة و جاءت بنو هاشم فقالوا نخرج له الاعواد التی غسل علیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فکره العامة ذلک و کثر الکلام فقالت بنو هاشم نحن اولی بالنبی صلّی اللّه علیه و سلم و هو اهل ان یغسل علیها و دفن یوم الجمعة فی ذی القعدة قال مهیب فیها ولدت یعنی سنة ثلث و ثلثین و مائتین قال عباس الدوری مات قبل ان یحج عامئذ و صلّی علیه و الی المدینة و کلم الحزامی الوالی فاخرجوا له سریر النبی صلّی اللّه علیه و سلم فحمل فعلیه احمد بن أبی خثیمة قال مات یحیی لسبع بقین من ذی القعدة سنة ثلث و ثلثین و مائتین و قد استوفی خمسا و سبعین سنة و دخل فی أ لست و دفن بالبقیع قال حبیش بن مبشر الفقیه و هو ثقة رایت یحیی بن معین فی النوم فقلت ما فعل اللّه بک قال اعطانی و حبانی و زوجنی ثلاثمائة حوراء و مهّد لی بین البابین او قال بین النّاس سمعها جعفر بن أبی عثمان بن حبیش و رواها الحسین بن الحصیب عن حبیش قال رایت یحیی بن معین فی النوم فقلت ما فعل اللّه بک قال ادخلنی علیه فی داره و زوجنی ثلاثمائة حوراء ثم قال للملائکة انظروا الی عبدی کیف نظری و حسن قال احمد بن یحیی بن الجارود قال ابن المدینی ما اعلم احد اکتب ما کتب یحیی بن معین و قال ابن البراء سمعت علیا یقول لا نعلم احدا من لدن آدم کتب من الحدیث ما کتب ابن معین محمد بن علی بن راشد الطبری عن محمد بن نصر الطبری قال دخلت علی یحیی بن معین فوجدت عنده کذا و کذا سفطا دفاتر و سمعته یقول کتبت بیدی الف الف حدیث و کل حدیث لا یوجد ههنا و اشار بیده الی الاسقاط فهو کذب و عن مجاهد بن موسی قال کان یحیی بن معین یکتب الحدیث نیفا و خمسین مرّة و قال محمد بن علی بن زیاد سمعت ابن معین یقول اشتهی ان أقع علی شیخ ثقة عنده بیت ملأ کتب اکتب عنه وحدی قال محمد بن سعد یحیی بن معین اکثر من کتابة الحدیث و عرف به و کان لا یکاد یحدث محمد بن احمد بن أبی مهزول عن محمد بن حفص سمع عمرا الناقد یقول ما کان فی اصحابنا احفظ للابواب من احمد و لا اسرد للحدیث من ابن الشادکونی و لا اعلم بالاسناد من یحیی بن معین ما قدر احد یقلّب علیه اسنادا قط القواریری قال لی یحیی بن سعید ما قدم علینا مثل هذین احمد بن حنبل و ابن معین الی ما آخر ما ذکره الذهبی و ترکناه حذر الاطالة و الملالة-
ص:56
و نیز ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته یحیی بن معین الامام الفرد سید الحفاظ ابو زکریا المرّی مولاهم البغدادی مولده فی سنة ثمان و خمسین و مائة و کان ابوه من نبلاء الکتاب فخلف له الف الف درهم فیما قیل سمع هشیما و ابن المبارک و اسماعیل بن المجالد و یحیی بن أبی زائده و معتمر بن سلیمان و هذه الطبقة و عنه احمد و هناد و البخاری و مسلم و ابو داود و ابو زرعة و أبی یعلی و احمد بن الحسین الصوفی و خلائق و
اخبرنی احمد بن اسحاق انا احمد بن یوسف و الفتح بن عبد اللّه قالا انا محمد بن عمر القاضی ح و اخبرنا احمد بن تاج الامناء عن عبد المعر بن محمّد انا یوسف بن ایوب الزّاهد قالا انا احمد بن محمد البزار انا علی بن عمر الحربی نا احمد بن الحسین الصوفی نا یحیی بن معین نا ابن عیینة عن حمید الاعرج عن سلیمان بن عتیق عن جابر ان النبی صلی اللّه علیه و سلم امر بوضع الجوائح و نهی عن بیع السنین اخرجه و عن ابن معین قال النّسائی ابو زکریا الثقة المامون احد الائمّة فی الحدیث قال ابن المدینی لا نعلم احدا من لدن آدم علیه السلام کتب من الحدیث ما کتب یحیی بن معین قال عباس الدوری سمعت یحیی بن معین یقول لو لم نکتب الحدیث خمسین مرة ما عرفناه و عن یحیی بن معین قال کتبت بیدی الف الف حدیث و قال ابن المدینی انتهی علم الناس الی یحیی بن معین و قال یحیی القطان ما قدم علینا مثل هذین احمد بن حنبل و یحیی بن معین قال احمد بن حنبل یحیی بن معین اعلمنا بالرجال قلت یحیی اشهر من ان نطول الشرح بمناقبه قال خنیس بن مبشر احد الثقات رایت یحیی بن معین فی النوم فقلت ما فعل اللّه بک فقال اعطانی و حبانی و زوجنی ثلث مائة حوراء و مهد لی بین الناس توفی فی ذی القعدة غریبا بمدینة النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم سنة ثلاث و ثلثین و مائتین رحمه اللّه و نیز ذهبی در عبر فی خبر من غبر در سنه ثلاث و ثلاثین و مائتین گفته و فیها الامام ابو زکریا یحیی بن معین البغدادی الحافظ احد الاعلام و حجة الاسلام فی ذی القعدة فی مدینة النبی صلّی اللّه علیه و سلم متوجها الی الحج و غسل علی الاعواد التی غسل علیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و عاش خمسا و سبعین سنة سمع هشیما و یحیی بن أبی زائدة و خلائق و جاء عنه انه قال کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث یعنی بالمکرر و قال احمد بن حنبل کل حدیث لا یعرفه یحیی بن معین فلیس بحدیث و قال ابن المدینی انتهی علم الناس الی یحیی بن معین قلت حدیثه فی الکتب الستة و نیز ذهبی در کاشف گفته یحیی بن معین ابو زکریا المرّی البغدادی امام المحدثین عن عباد بن عباد و هشیم و عنه خ م د و الفریابی و الصوفی و فضائله کثیرة مولده 158 و مات طالب الحج بالمدینة فی ذی القعدة 233 و حمل علی اعواد النبی صلّی اللّه علیه و سلم و عمر بن مظفر الشّهیر بابن الوردی
ص:57
در تتمة المختصر فی اخبار البشر در سنه مذکوره گفته و فیها فی ذی القعدة توفی ابو زکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام المزنی البغدادی الحافظ صاحب الجرح و التعدیل امام حافظ قیل انّه من قریة نقیای نحو الانبار و کان الامام احمد شدید الصحبة له یشترکان فی علوم الحدیث و ذکر الدارقطنی یحیی فیمن روی عن الشافعی و ولد سنة ثمان و خمسین و مائة و عبد اللّه بن اسعد یافعی در مرآة الجنان در سنه مذکوره گفته و الامام ابو زکریا یحیی بن معین الحافظ احد الاعلام توفی بمدینة النبی صلّی اللّه علیه و سلم متوجها الی الحج و غسل علی الاعواد التی غسل علیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم سئل کم کتبت من الحدیث فقال کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث روی عنه کبار ائمة الحدیث منهم البخاری و مسلم و ابو داود و غیرهم و کان بینه و بین الامام احمد صحبة و الفة و اشتراک فی الاشتغال بعلوم الحدیث و کان ینشد المال یذهب حله و حرامه طرا و یبقی فی
غدا ثامه
الحدیث کلامه نطق النبی لنا به عن ربّه فعلی النبیّ صلاته و سلامه
و قد ذکره الدارقطنی فیمن روی عن الامام الشافعی و قد سبق فی ترجمة الشافعی ما جری منه فی حقه بینه و بین الامام احمد فی مشیه تحت رکاب بغلة الشافعی و قول الامام احمد له لو لزمت البغلة لانتفعت و قیل انه لما خرج من المدینة سمع فی النوم هاتفا یقول یا ابا زکریا أ ترغب عن جواری فرجع و اقام بها ثلثا ثم توفی رحمه اللّه و محمد بن محمد الشهیر بابن شحنه الحلبی در روض المناظر فی علم الاوائل و الاواخر در سنه مذکوره گفته و فیها توفی ابو زکریا یحیی بن معین حجة الاسلام من المحدثین متوجها الی الحج بمدینة النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و غسل علی الاعواد الّتی غسل علیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و له من العمر خمس و سبعون سنة و محمود بن احمد عینی در عمدة القاری بعد ذکر حدیثی که آن را دلیل وجوب وتر گردانیده گفته فان قلت فی اسناده ابو المنیب عبید اللّه بن عبد اللّه و قد تکلم فیه البخاری و غیره قلت قال الحاکم وثقه ابن معین و قال ابن أبی حاتم سمعت أبی یقول هو صالح الحدیث و انکر علی البخاری ادخاله فی الضعفاء فهذا ابن معین امام هذا الشأن و کفی به حجة فی توثیقه ایاه و شیخ عبد الحق دهلوی در رجال مشکاة گفته یحیی بن معین المری البغدادی الحافظ امام المحدثین قال الخطیب کان اماما ربانیا عالما ثبتا حافظا متقنا قال ابن المدینی ما نعلم احدا من لدن آدم کتب من الحدیث ما کتب یحیی بن معین و قال ابو حاتم ربانیو الحدیث اربعة اعلمهم بالحلال و الحرام احمد و احسنهم سیاقة للحدیث و ادرکه ابن المدینی و احسنهم وضعا للکتاب ابن أبی شیبة و اعلمهم بصحیح الحدیث و سقیمه
ص:58
یحیی بن معین و قال احمد کان اعلمنا بالرجال یحیی و قال ابن المدینی ما رایت فی الناس مثله و قال ابن سعد الحداد الناس کلهم عیال علی یحیی و قال ابن الرومی ما رایت احدا قط یقول الحق فی المشایخ غیر یحیی و غیره کان یتحامل بالقول و قال احمد اسماع یحیی شفاء لما فی الصدور و قال مرة هنا رجل خلقه اللّه لهذا الشأن یظهر کذب الکذابین یعنی یحیی بن معین و قال ابو زرعة إذا رایت البغدادی یحب احمد فاعلم انّه صاحب سنة و إذا رایته یبغض یحیی بن معین فاعلم انه کذاب و قال احمد کلّ حدیث لا یعرفه یحیی فلیس هو بحدیث و قال هارون بن بشیر رایت ابن معین استقبل القبلة رافعا یدیه یقول اللّهمّ ان کنت تکلمت فی رجل و لیس هو عندی کذابا فلا تغفر لی و قال محمد بن هارون الفلاس إذا رایت الرجل یقع فی یحیی فاعلم انّه کذاب یصنع الحدیث و انّما یبغضه لما بین امر الکذابین و قال یحیی بن معین کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث و قال مجاهد بن موسی کان یحیی یکتب الحدیث نیفا و خمسین مرة و مناقبه و فضائله کثیرة رحمه اللّه روی عن عباد بن عباد و هشیم و روی عنه البخاری و مسلم و ابو داود و الفریابی و الصوفی ولد سنة ثمان و خمسین و مائة و مات طالب الحج بالمدینة فی ذی القعدة سنة ثلث و ثلثین و مائتین و حمل علی اعواد النبی صلّی اللّه علیه و سلم کذا قیل قال صاحب الکاشف و ما احتاج النبی صلّی اللّه علیه و سلم الی اعواد لانه فی حجرته غسل و فیها صلّی اللّه علیه و سلم دفن الا ان یراد بالاعواد التخت الّذی غسل علیه و شیخ ابو مهدی عیسی بن محمد الثعالبی الجعفری در مقالید الاسانید گفته سلافة من خبره قال الذهبی فی التذکرة هو الامام الفرد سید الحفاظ ابو زکریا یحیی بن معین المری مولاهم البغدادی مولده سنة ثمان و خمسین و مائة کان ابوه من نبلاء الکتاب فخلف له الف الف درهم فیما قیل سمع هشیما و ابن المبارک و معتمر بن سلیمان و هذه الطبقة و عنه احمد و البخاری و مسلم و ابو داود و خلائق قال النّسائی ابو زکریا الثقة المامون احد ائمة الحدیث و قال ابن المدینی لا نعلم احدا من لدن آدم علیه السلام کتب من الحدیث ما کتب یحیی بن معین و قال مرة انتهی علم النّاس الی یحیی بن معین روی عن یحیی انّه قال کتبت بیدی الف الف حدیث و رئی فی النوم فقیل له ما فعل اللّه بک فقال اعطانی و حبانی و زوجنی ثلاثمائة حوراء توفی بالمدینة سنة ثلاث و ثلثین و مائتین زاد العامر فی تاریخه متوجها الی الحج و قیل لما خرج من المدینة الی مکة سمع فی النوم هاتفا یقول یا ابا زکریا أ ترغب من جواری فرجع و اقام بالمدینة ثلاثا و مات رحمه اللّه و غسل علی الاعواد النبی غسل علیها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و کتب بیده ستمائة الف حدیث انتهی و من نظمه قال عباس بن محمد الدوری انشدنی یحیی المال ینفد حله و حرامه
و یطیب ما یحوی و یکسب اهله
ص:59
افادة ذکر الخطیب البغدادی فی کتاب الکفایة فی معرفة قوانین الروایة فی باب وجوب تعریف المزکی ما عنده من حال المسئول عنه قال و قد انکر قوم لم یتجروا فی العلم قول الحفاظ من ائمتنا و أولو المعرفة من اسلافنا ان فلانا الراوی ضعیف و فلان غیر ثقة و ما اشبه هذا من کلام و رأو ذلک غیبة لمن قیل فیه و قال قائلهم فی ذلک شعرا و هو بکر بن حماد الشاعر المغربی اری الخیر فی الدنیا یقل کثیره و ینقص نقصا و الحدیث یزید
فلو کان خیرا کان کالخیر کله
فان تک حقا فهی فی الحکم غیبة و ان تک زورا فالقصاص شدید
ثم قال الخطیب و لیس الامر علی ما ذهبوا إلیه لان اهل العلم اجمعوا علی ان الخیر لا یجب قبوله الاّ من العاقل الصدوق المامون علی ما یخبر به و فی ذلک دلیل علی جواز الجرح لمن لم یکن صدوقا فی روایته انتهی و قال شیخ شیوخنا الشهاب المقری التلمسانی فی تاریخه نفح الطیب و لما تعرض بعض من لا یبالی بما ارتکب الی اصحاب الحدیث بقوله اری الخیر فی الدنیا الابیات المتقدمة بحروفها اجابه الامام ابو عبد اللّه بن فتوح الحمیدی صاحب الجمع بین الصحیحین بقصیدة طویلة منها قوله و انی الی ابطال قولک قاصد
فان الخیر منک بعید و اقبح شیء ان جعلت لما اتی عن اللّه شیطانا و ذاک شدید
و منها فی ابن معین و ما هو الاّ واحد من جماعة
فیه عتید
و غیرهم عمّا اقتنوه رقود
و جرحهم
و صح لاهل النقل منها احتجاجهم
لا یستطاع جحود
دلیله
انتهی و رایت بآخر الاصل الّذی انتخبت منه ما قرأت علی شیخنا رحمه اللّه الابیات المتقدمة لبکر بن حماد و فیها بعض مخالفة لما تقدم و باثرها و اجابه عبد السلام بن یزید بن غیاث الاشبیلی بقوله و لابن معین فی الّذی قال اسوةو رای مصیب للصواب شدیدو اجر به یعلی الاله محلّه و نیز له فی الخلد حیث یرید یناضل عن قول النبیّ و صحبه و یطرد عن احواضه و یذودو جملة اهل العلم قالوا بقوله و ما هو فی شیء اتاه فرید
ص:60
و لو لم یقم اهل الحدیث بدیننافمن کان یروی علمه و یفیدهم ورثوا علم النبوة و احتووامن الفضل ما عنه الانام رقودو هم کمصابیح الدجی یهتدی بهم و نارهم بعد الممات خمودعلیک ابن عتاب لزوم سبیلهم فحالهم عند الاله حمید و اجابه ایضا احمد بن عمرو بن عصفور بقوله ایا قاذعا فی العلم زید عمایةرویدا بما تبدی به و تعیدجعلت شیاطین الحدیث مریدةالا ان شیطان الضلال مرید و جرّعت بالتکذیب من کان صادقافقولک مردود و انت عنیدذوو العلم فی الدنیا نجوم هدایة إذا غاب نجم لاح بعد جدیدبهم عز دین اللّه طرّا و هم له معاقل من اعدائه و جنودو خود شاهصاحب در بستان المحدثین گفته کنیت او ابو زکریاست و او را مری گویند بالولاء که از موالی بنی مره بود وطنش بغدادست در یکسال یکصد و پنجاه و هشت متولد شده و پدرش از عمده نویسندگان دفتر بود در انشاء نیز دستگاه خوب داشت گویند یحیی بن معین را از میراث پدر خود لکهه درم نقد بدست آمده بود باین سبب کمال ثروت داشت از هشیم و ابن المبارک و معمر بن سلیمان بن طرخان و اقران آنها سماع دارد و امام احمد بن حنبل و بخاری و مسلم و ابو داود از وی استفاده کرده اند و او یکی از ائمه این فنست در نقد احادیث و معرفت احوال رجال و در کثرت معلومات و محفوظات هم نظیر نداشت از وی منقولست که من بدست خود ؟ ؟ ؟ حدیث نوشته ام و او را بعد از مرگ بخواب دیدند و پرسیدند که خدای تعالی با تو چه کرد گفت مرا بخشش و عطایای بسیار داد و از آنجمله سه صد زن از حور عین بمن تزویج فرمود و در سال دو صد و سی و سه از بغداد بحج روانه شد اول در مدینه منوره رسیده و از زیارت فارغ شده قصد خانه کعبه نمود در اول منزل بخواب رفته بود که هاتفی او را آواز داد که أی ابو زکریا از همسایگی ما کجا می روی معلوم کرد که روح مبارک پیغمبر خداست که او را بان تشریف مشرف ساخت زود برگشت و در مدینه اقامت نمود بعد از سه روز وفات یافت و از سعادت او انست که او را بر همان تخته ها غسل دادند که جناب پیغمبر را بر انها غسل داده بودند او را بنظم هم میل بود و این چند بیت ازوست المال ینفد حله و حرامه
و طعامه
فعلی النبیّ صلاته و سلامه
فائده باید دانست که جاهلان و نافهمان قدماء اهل حدیث را عموما و یحیی بن معین را خصوصا مطعون ساخته اند که ایشان خصوصا این شخص از جمله ایشان در خلق اللّه زبان خود را دراز کرده و کسی را دروغگو و کسی را ملبس و جعلی و کسی را مفتری و بهتانی می گویند و این غیبت محرمه را علم می دانند و عبادت می انگارند چنانچه بکر بن حماد شاعر مغربی درین باب یحیی بن معین را هجو کرده بلکه علم حدیث را تعریض بطعن نموده گفته است اری الخیر فی الدنیا یقل کثیره و ینقص
نقصا و الحدیث یزید
ص:61
مقالة
لیکن این حائل و امثال او نفهمیده اند که این طعن و جرح ایشان رجال را محض برای صیانت شریعت و دینست پس گویا از قبیل قتال کفار و خوارج و اهل بدعت و سیاست و تعزیر اهل منکرست که بهترین عباداتست از غیبت محرمه نیست و ازین ابیات مشومه که مرقوم شد ابو عبد اللّه بن فتوح حمیدی صاحب الجمع بین الصحیحین جواب داده و قصیده دراز دارد در آنجا در مخاطبه این شاعر می گوید و انی الی ابطال قولک قاصد و لی من شهادات النصوص جنود إذا لم یکن خیرا کلام نبینا
لدیک فان الخیر منک بعید و اقبح شیء ان جعلت لما اتی عن اللّه شیطانا و ذاک شدید
و بعد از ان در حق ابن معین گوید و ما هو الاّ واحد من جماعة و کلهم فیما حکاه شهود*فان صدّ عن حکم الشهادة حامل* فان کتاب اللّه فیه عتید*و لو لا رواة الدین ضاعت و اصبحت*معالمه فی الآخرین تبید*هم حفظوا الاثار من کل شبهة*و غیرهم عمّا اقتنوه رقود*و هم هاجروا فی جمعها و تبادروا*الی کل افق و المرام کؤود*و قاموا بتعدیل الرواة و جرحهم*قیام صحیح لنقل و هو جدید*بتبلیغهم صحت شرائع دیننا حدود تحروا حفظها و عهود*و صح لاهل النقل منها احتجاجهم*فلم یبق الاّ عاند و حقود*و حسبهم ان الصحابة بلغوا*و عنهم رووا لا یستطاع جحود*فمن جاد عن هذا الیقین ممارق*مرید لاظهار الشکوک مرید*و لکن إذا جاء الهدی و دلیله*فلیس لموجود الضلال وجود*و ان رام اعداء الدیانة کیدها* فکیدهم بالمخزیات مکید*و عبد السلام بن یزید بن غیاث الاشبیلی نیز ازین ابیات در قصیده دراز جواب داده و لابن معین فی الذی قال اسوة*و رای مصیب للصواب سدید*و اجر به یعلی الاله محله*و ینزله فی الخلد حیث یرید*یناضل عن قول النّبی و صحبه*و یطرد عن أحواضه و یذود*و جملة اهل العلم قالوا بقوله*و ما هو فی شیء اتاه فرید*و لو لم یقم اهل الحدیث بدیننا*فمن کان یروی علمه و یفید هم ورثوا علم النبوة و احتووا*من الفضل ما عنه الانام رقود*و هم کمصابیح الدجی یهتدی بهم*و نارهم بعد الممات خمود*علیک ابن عتاب لزوم سبیلهم*فحالهم عند الاله حمید*و نیز احمد بن عمرو بن عصفور جواب داده ست باین ابیات ایا قاذعا فی العلم زید عمائه*رویدا بما تبدی به و تعید*جعلت شیاطین الحدیث مریدة الا ان شیطان الضلال مرید*و قرعت بالتکذیب من کان صادقا*فقولک مردود و انت عنید* ذو العلم فی الدنیا نجوم هدایة*إذا غاب نجم لاح بعد جدید*بهم عز دین اللّه طرا و هم له*معاقل من اعدائه و جنود*و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته ابو زکریا یحیی بن معین بفتح المیم و کسر العین
ص:62
و سکون الیاء بن عون بن زیاد بن بسطام بکسر الموحدة و سکون السین المرّی بضم المیم و تشدید الراء البغدادی الحافظ المشهور امام عالم حافظ متقن بود گویند اصلش از قریه نقیایست بجانب انبار پدرش کاتب عبد اللّه بن مالک بود مقرر بر خراج بلده ری چون بمرد یک نیم لک درهم برای یحیی در میراث بگذاشت ولی این همه مال کثیر را در طلب علم حدیث انفاق کرد سماع دارد از هیثم و ابن المبارک و طبقه او از وی پرسیدند چه قدر احادیث نوشته گفت بدست خود ده لکهه حدیث نوشته ام احمد بن عقبه که راوی این خبرست گفته گمانم انست که محدثین هم برای او بدست خویش شش لکهه حدیث نوشته اند وی صد قمطر کتب و چهار حباب شرابیه پر از کتاب گذاشته صاحب جرح و تعدیلست کبار ائمه حدیث از وی روایت کرده اند منهم البخاری و مسلم و ابو داود و الامام احمد و غیرهم میان او و امام احمد صحبت و الفت و اشتراک در اشتغال بعلوم حدیث بود چنانکه مشهور است ابو خیثمه هم از وی روایت دارد یکی از ائمه این فن بود در نقد احادیث و معرفت احوال رجال و در کثرت معلومات و محفوظات نظیر نداشت علی بن المدینی گفته علم بصره منتهی شده بسوی یحیی بن أبی کثیر و قتاده و علم کوفه بسوی اسحاق و اعمش و علم حجاز بسوی ابن شهاب و عمرو بن دینار و علم این هر شش تن در بصره بسعید بن أبی عروبه و شعبه و معمر و حماد بن سلمه و أبی عوانه و در کوفه بسفیانین و مالک بن انس و از اهل شام باوزاعی رسیده و علم این همه ها بمحمد بن اسحاق و هشیم و یحیی بن سعید و ابن أبی زائده و وکیع و ابن المبارک و ابن مهدی و یحیی بن آدم منتهی شده و ابن المبارک اوسع ایشانست در علم و علم همه این ائمه در حصه یحیی بن معین آمده احمد گفته هر حدیث که نمی شناسد آنرا یحیی حدیث نیست و می گفت اینجا مرویست که خدای تعالی او را برای همین کار آفریده که کذب کذابین ظاهر کند و ابن الرومی گفته نشنیدم احدی را هیچگاه که حق درباره مشایخ گوید جز یحیی بن معین و غیر او متحامل بالقولست یحیی گوید ندیدم خطای هیچکس مگر آنکه پوشیدم آنرا و خواستم که کار او را زینت دهم و گاهی هیچیکی را بمکروهی روبرو نشدم و مواجهه نکردم و لیکن خطای او را میان خود و میان او مبین می کنم اگر قبول کرد فبها و الا ترک می کنم او را می گفت حدیث نوشتم از کذابین و گرم کردم بدان تنور را و برآوردم از ان نان پخته و این اشعار بسیار می خواند اشعار المال یذهب حله و حرامه
یطیب شرابه و طعامه
فعلی النّبی صلاته و سلامه
دارقطنی ذکر او در کسانی که روایت کرده اند از شافعی نموده و در ترجمه شافعی خبر او با وی و با امام احمد گذشته در سنه ثلث و ثلاثین و مائتین از بغداد قصد حج نمود اول بمدینه منوره رسید و از زیارت فارغ شد قصد خانه کعبه نمود در اول منزل بخواب رفته بود که هاتفی او را آواز داد که أی ابو زکریا از همسایگی ما کجا می روی معلوم کرد
ص:63
که روح مبارک پیغمبر خداست که او را بان تشریف مشرف ساخت رفقا را گفت که شما بروید و خود زود برگشته بمدینه اقامت نمود بعد از سه روز وفات یافت و این آخر حج او بود از سعادت او آنست که او را بر همان تختها غسل دادند که جناب رسول خدا صلّی اللّه علیه و سلم را بر آن غسل داده بودند هفتاد و پنج سال عمر یافت در تاریخ وفات او اختلافست والی مدینه بر وی نماز گزارده در بقیع دفن کرد و نماز بر وی مکرر شد چند بار مردی روبروی جنازۀ او بآواز بلند می گفت این ست کسی که نفی کذب از حدیث رسول خدا صلّی اللّه علیه و سلم می کرد بعضی محدثین در مرثیه او این ابیات گفته اند ابیات ذهب العلیم بعیب کلّ محدث
و بکل مختلف من الاسناد و بکلّ وهم فی الحدیث و مشکل یعنی به علماء کل بلاد
او را بعد از مرگ بخواب دیدند و پرسیدند که خدای تعالی با تو چه کرد گفت عطایا و مواهب بسیار داد از آنجمله آنکه سه صد حور عین بمن تزوج فرمود مری او را نسبت بولا گویند زیرا که از موالی بنی مره بود ولادتش در سنه ثمان و خمسین و مائة بوده ابن خلکان گفته در بعض تواریخ دیدم یحیی بن معین بن غیاث بن زیاد بن عون بن بسطام مولی الجنید بن عبد الرحمن الغطفانی المری امیر خراسان از طرف هشام بن عبد الملک الاموی و اول اشهرست و اصح و مری نسبت بسوی مرّة غطفانست که قبیله کلان و مشهورست و در عرب چند قبائل منسوب اند بسوی آن و هر یکی را مره گویند و ابن السمعانی در کتاب الانساب گفته نقیا بفتح نون و کسر قاف یا فتح آن و بعدش یای مفتوحه قریه ایست از قرای انبار که از آنجاست یحیی بن معین و خطیب گفته می گویند که فرعون هم از اهل همین قریه بود انتهی سبحان اللّه این عجائب اتفاقست که چنین کافر و چنین مؤمن از یکجا برخیزند در بستان المحدثین در این مقام بعنوان فائده نوشته که جاهلان و نافهمان قدمای اهل حدیث را عموما و یحیی بن معین را خصوصا مطعون ساخته اند که ایشان خصوصا این شخص در خلق اللّه زبان خود را دراز کرده و کسی را دروغگو و کسی را ملبس و جاعل و کسی را مفتری می گوید و این غیبت محرمه را علم می داند و عبادت می انگارد چنانچه بکر بن حماد شاعر مغربی درین باب یحیی بن معین را هجو کرده بلکه علم حدیث را تعرض بطعن نموده گفته ست نظم اری الخیر فی الدنیا یقل کثیره
و ینقص نقصا و الحدیث یزید
فی الرجال مقالة
شدید
لکن این جاهل و امثال او نفهمیده اند که این طعن و جرح ایشان رجال را محض برای صیانت شریعت و دین است پس گویا از قبیل قتال کفار و خوارج و اهل بدعت و سیاحت و تعزیر اهل منکر باشد که بهترین عباداتست از غیبت محرمه نیست و ازین ابیات مشومه که مرقوم شد حمیدی صاحب الجمع بین الصحیحین جواب داده و قصیده دراز گفته در ان بمخاطبه این شاعر می گوید نظم و انی الی ابطال
قولک قاصد
شیء ان جعلت لما اتی عن اللّه شیطانا و ذاک شدید
بعده در حق یحیی بن معین گفته نظم و ما هو الاّ واحد من جماعة
ص:64
و کلهم فیما حکاه شهود
ضاعت و اصبحت
و هم هاجروا فی اجمعها و تبادروا
النقل و هو حدید
فلم یبق ألا عاند و حقود
مما رق
رام اعداء الدّیانة کیدها فکیدهم بالمخزیات مکید
و عبد السلام بن یزید بن عتاب الاشبیلی را نیز قصیده درازست در جواب این ابیات نظم و لابن معین فی الّذی قال اسوة*و رای مصیب للصواب سدید*و اجر به یعلی الاله محله*و نیز له فی الخلد حیث یرید*یناضل عن قول النبیّ و صحبه*و یطرد عن احواضه و یزود*و جملة اهل العلم قالوا بقوله*و ما هو فی شیء اتاه فرید*و لو لم یقم اهل الحدیث بدیننا*فمن کان یروی علمه و یفید* هم ورثوا علم النبوة و احتووا*من الفضل ما عند الانام رقود*و هم کمصابیح الدّجی یهتدی بهم* و نارهم بعد الممات خمود*علیک ابن عتاب لزوم سبیلهم*فحالهم عند الاله حمید*و هم از ان ابیات احمد بن عمرو بن عصفور را جوابست و منها ابیات ایا قاذعا فی العلم ازید عماؤه*رویدا بما یبدی به و یعید*جعلت شیاطین الحدیث مریدة*الا انّ شیطان الضلال مرید*و قرعت بالتکذیب من کان صادقا*فقولک مردود و انت عنید*و ذو العلم فی الدنیا نجوم هدایة*إذا غاب نجم لاح بعد جدید*بهم عزّ دین اللّه طرا و هم له*معاقل من اعدائه و جنود*انتهی کلام البستان و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته ابو زکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد بن بسطام المری البغدادی الحافظ المشهور کان اماما عالما حافظا متفننا قیل انه من قریة نحو الانبار تسمی نقیای و کان ابوه کاتبا لعبد اللّه بن مالک و قیل انه کان علی خراج الری فمات فحلف لابنه یحیی المذکور الف الف درهم و خمسین الف درهم فانفق جمیع المال علی الحدیث و سئل یحیی کم کتبت من الحدیث فقال کتبت بیدی هذه ستمائة الف حدیث و قال راوی هذا الخبر و هو احمد بن عقبة و انّی اظن ان المحدثین قد کتبوا له بایدیهم ستمائة الف و ستمائة الف و خلف من الکتب مائة قمطر و اربع حباب شرابیة مملوة کتبا و هو صاحب الجرح و التعدیل و روی عنه الحدیث کبار الائمة منهم ابو عبد اللّه محمد بن اسماعیل البخاری و ابو الحسین مسلم بن الحجاج القشیری و ابو داود السجستانی و غیرهم من الحفاظ و کان بینه و بین الامام احمد بن حنبل من الصحبة
ص:65
و الالفة و الاشتراک بالاشتغال بعلوم الحدیث ما هو مشهور و لا حاجة الی الاطالة فیه و روی عنه هو و ابو خیثمة و کانا من اقرانه و قال علی بن المدینی انتهی العلم بالبصرة الی یحیی بن أبی کثیر و قتادة و علم الکوفة الی اسحاق و الاعمش و انتهی علم الحجاز الی ابن شهاب و عمرو بن دینار و صار علم هولاء الستة بالبصرة الی سعید بن أبی عروبة و شعبة و معمر و حماد بن سلمة و أبی عوانة و من اهل الکوفة الی سفیان الثوری و سفیان بن عیینة و مالک بن انس و من اهل الشام الی الاوزاعی و انتهی علم هولاء الی محمّد بن اسحاق و هشیم و یحیی بن سعید و ابن أبی زائدة و وکیع و ابن المبارک و هو اوسع هولاء علما و ابن مهدی و یحیی بن آدم و صار علم هولاء جمیعا الی یحیی بن معین و قال احمد بن حنبل کل حدیث لا یعرفه یحیی فلیس هو بحدیث و کان یقول ههنا رجل خلقه اللّه لهذا الشأن و یظهر کذب الکذابین یعنی یحیی بن معین و قال ابن الرومی ما سمعت احدا قط یقول الحق فی المشایخ غیر یحیی بن معین و غیره کان یتحامل بالقول و قال یحیی ما رایت علی رجل قط خطأ الاّ سترته و احببت ان ازین امره و ما استقبلت رجلا فی وجهه بامر یکرهه و لکن ابین له خطأه فیما بینی و بینه فان قبل ذلک و الا ترکته و کان یقول کتبنا عن الکذابین و سجرنا به التنور و اخرجنا به خبزا نضیجا و کان ینشد کثیرا شعر المال یذهب حله و حرامه طرا و یبقی فی غد آثامه
لیس التقی بمتق لالهه
کلامه نطق النبی لنا به عن ربّه فعلی النّبی صلاته و سلامه
و قد ذکره الدارقطنی فیمن روی عن الامام الشافعی رضی اللّه عنه و قد سبق فی ترجمة الشافعی خبره معه و ما جری بینه و بین الامام احمد فی ذلک و سمع ایضا عن عبد اللّه بن المبارک و سفیان بن عیینة و کان یحیی یحج فیذهب الی مکة و یرجع الی المدینة فلما کان آخر حجّة حجها خرج الی المدینة و رجع الی المدینة فاقام بها ثلثة ایام ثم خرج حتی اتی المنزل مع رفقائه فباتوا فرای فی النوم هاتفا یهتف به یا ابا زکریا أ ترغب عن جواری فلما اصبح قال لرفقائه امضوا فانی راجع الی المدینة فمضوا و رجع فاقام بها ثلثة ایام ثم مات فحمل علی اعواد النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم و کانت وفاته لسبع لیال من ذی القعدة سنه 233 هکذا قاله الخطیب فی تاریخ بغداد و هو غلط قطعا لما تقدم ذکره و هو انّه خرج الی مکة للحج ثم رجع الی المدینة و مات بها و من یکون قد حج کیف یتصور ان یموت بذی القعدة من تلک السنة فلو ذکر انّه توفی ذی الحجة لامکن ان یحتمل ان یکون هذا غلطا من الناسخ قال ابن خلکان لکنی وجدته فی نسختین علی هذه الصورة فیبعد ان یکون من الناسخ و اللّه اعلم ثم ذکر بعد ذلک ان الصحیح انّه
ص:66
مات قبل ان یحج و علی هذا یستقیم ما قاله من تاریخ الوفاة ثم نظرت فی کتاب الارشاد فی معرفة علماء الحدیث تالیف أبی یعلی الخلیل بن عبد اللّه بن احمد بن ابراهیم بن الخلیل الحافظ ان یحیی بن معین المذکور توفی لسبع لیال بقین من ذی الحجة من السنة المذکورة فعلی هذا یکون قد حج و ذکر الخطیب ایضا ان مولده کان آخر سنة 158 ثم قال بعد ذکر وفاته انه بلغ سبعا و سبعین سنة الاّ عشرة ایام و هذا ایضا لا یصح من جهة الحساب فتامله و رایت فی بعض التواریخ انّه عاش خمسا و سبعین سنة و اللّه اعلم و صلی علیه و الی المدینة ثم صلّی علیه مرارا و دفن بالبقیع و کان بین یدی جنازته رجل ینادی هذا الّذی کان ینفی الکذب عن حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و رثاه بعض المحدثین فقال ذهب العلیم بعیب کل محدث
کلّ بلاد
رضی اللّه عنه و معین بفتح المیم و کسر العین المهملة و سکون التحیّة و بسطام بکسر الباء و اللّه اعلم
آنکه ابو محمد سوید بن سعید الهروی الحدثانی الانباری که از مشایخ مسلم صاحب صحیح و نیز از مشایخ ابن ماجه ست این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه ابن کثیر شامی در تاریخ خود بعد ذکر
حدیث انا دار الحکمة از صحیح ترمذی گفته قلت
روایة سوید بن سعید عن شریک عن سلمة عن الصنابحی عن علی مرفوعا انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات باب المدینة و ذهبی نیز در میزان الاعتدال این حدیث را از عوالی احادیث سوید بن سعید دانسته و بسند خود از سوید روایت ان کرده کما ستدری فیما بعد ان شاء اللّه تعالی و جلالت مرتبت و علو منزلت سوید بن سعید بر ناظر کتاب الانساب سمعانی و تهذیب الکمال مزی و تذهیب التهذیب و تذکرة الحفاظ و عبر ذهبی و تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی و طبقات الحفاظ سیوطی و غیر ان مخفی و محتجب نیست فهذا حافظهم الجلیل سوید بن سعید*شیخ مسلم صاحب الصحیح الحمید*قد روی هذا الحدیث الشریف المجید*القاطع من اعناق ارباب البغی کلّ ورید*فلا یعدل عنه و لا یحید*بعد روایة هذا الخبر المجید*الاّ من ماج لحیرته فی الغی المدید*و ضرب لغمرته فی الضّلال البعید
آنکه احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی که یکی از ائمه اربعه اهل سنتست این حدیث شریف را بطرق متعدده روایت نموده چنانچه علامه ابن شهرآشوب علیه الرحمة که محامد زاهره و مناقب باهره جنابش از وافی بالوفیات صلاح الدین صفدی و بلغه مجد الدین فیروزآبادی و لسان المیزان ابن حجر عسقلانی و بغیة الوعاة جلال الدین سیوطی و طبقات المفسرین شمس الدین داودی در مجلد سابق شنیدی در کتاب مناقب آل أبی طالب فرموده و
قال النبیّ علیه السلام بالاجماع انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه احمد من ثمانیة طرق و علامه سبط ابن الجوزی در تذکره خواص الامه گفته احمد فی الفضائل
ص:67
ثنا ابراهیم بن عبد اللّه ثنا محمد بن عبد اللّه الرومی ثنا شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و نور الدین سمهودی در جواهر العقدین بعد ذکر این حدیث شریف گفته رواه الامام احمد فی الفضائل عن علی رضی اللّه عنه و از افاده علامه مناوی در فیض القدیر و محمود قادری در صراط سوی نیز روایت کردن احمد این حدیث شریف را واضح و ظاهر می شود کما سیاتی فیما بعد ان شاء اللّه تعالی و در کمال ظهورست که روایت نمودن احمد بن حنبل حدیثی را حسب تصریحات اکابر محققین و اجله منقدین سنیه دلیل نهایت ثبوت و تحقق و اعتماد و اعتبار آنست اخطب خوارزم در کتاب مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و یدلک علی ذلک یعنی کثرة فضائل علی علیه السلام ایضا ما یروی عن الامام الحافظ احمد بن حنبل و هو کما عرف اصحاب الحدیث فی علم الحدیث قریع اقرانه و امام زمانه و المقتدی به فی هذا الفن فی ابّانه و الفارس الّذی یکبّ فرسان الحفاظ فی میدانه و روایته فیه رضی اللّه عنه مقبولة و علی کاهل التصدیق محمولة لما علم انّ الامام احمد بن حنبل و من احتذی علی مثاله و نسج علی منواله و حطب فی حبله و انضوی الی حفله مالوا الی تفضیل الشیخین رضوان اللّه علیهما فجاءت روایته فیه کعمود الصباح لا یمکن ستره بالراح و محمد بن یوسف بن محمد الکنجی در کفایة الطالب گفته و یدل علی ذلک یعنی کثرة فضائل علی علیه السّلام ما رویناه عن امام اهل الحدیث احمد بن حنبل و هو اعرف اصحاب الحدیث فی علم الحدیث قریع اقرانه و امام زمانه و المقتدی به فی هذا الفن فی ابانه و الفارس الّذی یکبّ فرسان الحفاظ فی میدانه و روایته مقبولة و علی کاهل التصدیق محمولة ولایتهم فی دینه و لا یشک انّه یقول بتفضیل الشیخین أبی بکر و عمر رضی اللّه عنهما و ارضاهما و اظلّنا بظلّ رضاهما فجاءت روایته فیه کعمود الصباح و لا یمکن ستره بالرّاح الخ و سبط ابن الجوزی در تذکره خواص الامه در ذکر حدیث مواخاة گفته و نحن نقول الحدیث الذی رواه احمد فی الفضائل لیس فیه میسرة و لا الحکم و احمد مقلد فی الباب متی روی حدیثا وجب المصیر الی روایته لانه امام زمانه و عالم اوانه و المبرز فی علم النقل علی اقرانه و الفارس الّذی لا یجاری فی میدانه و هذا هو الجواب عن جمیع ما یرد فی الباب و فی احادیث الکتاب ازین افاده اخطب خوارزم و محمد بن یوسف کنجی در غایت وضوح و ظهورست که احمد بن حنبل مقتدای فن حدیث در وقت خود بوده و روایات او در باب جناب امیر المؤمنین علیه السلام مقبولست و بر کاهل تصدیق محمول چه او و امثال او یقینا بتفضیل شیخین قائل و بسوی این مذهب و مشرب مائل و آئل هستند یعنی ازو صمت رفض و غلو بر کنار و برائت ساحتشان ازین عیب و عار کالشمس فی رابعة النهار آشکار پس روایات او مثل عمود صباح در غایت ایضاح است که ستر ان ممکن نیست براح و از افاده سبط ابن الجوزی پیداست که احمد درین باب مقلد و متبوعست که هر گاه او حدیثی روایت کند رجوع بان لازم و واجبست چه او امام زمان و عالم اوان و سابق
ص:68
در علم نقل بر اقران و شهسوار یکه تاز در میدان بوده و همینست جواب از هر چیزیکه وارد می شود درین باب و دیگر احادیث کتاب یعنی بجواب تشکیکات مجادلین و ارتیابات مخاصمین محض روایت نمودن احمد دلیل قطعیست که در حذاء روایت او شبهات رکیکه جاحدین و مغالطات سخیفه حائدین را آب نیست رو برد و انکار آنها احدی را مجال و تاب نیست و مکارم جلیله و محاسن جمیله و محامد عظیمه و مدائح فخیمه احمد بن حنبل نزد ائمه قوم بالاتر از انست که احاطه آن توان کرد نبذی از ان در بعض مجلدات سابقه شنیدی و شطری از ان در بعض مجلدات آتیه انشاء اللّه خواهی دانست و مرتبه احمد بحدی رسیده که این حضرات در قیام فی الاسلام او را بر خلیفه اول تفضیل می دهند و قیام در مقام انبیا علیهم السلام برای او ثابت می کنند عبد الحق دهلوی در رجال مشکاة در ترجمه احمد گفته قال المیمونی قال لی ابن المدینی بالبصرة بعد المحنة یا میمونی ما قام احد فی الاسلام ما قام احمد فعجبت من هذا و ابو بکر قد قام فی الرّدة قلت بایّ شیء قال انّ أبا بکر وجد انصارا و ان احمد لم یجد ناصرا و محیی الدین نووی در تهذیب الاسماء و اللغات بترجمه احمد گفته قیل لبشر الحافی حین ضرب احمد بن حنبل فی المحنة لوقت و تکلمت کما تکلم فقال لا اقوی علیه ان احمد قام مقام الانبیاء انتهی فهذا حبرهم المبجل عند الاحبار*و بحرهم المتقاصر عنه البحار*الّذی لا یباریه مبار*و لا یجاریه مجار* و لا یشق له غبار*و لا تلحق له اثار*و لا یدرک له مطار*و لا یرام له مضمار*الذی اضحی و صار*إلیه المرجع و علیه المدار*فی علم الاحادیث و الاثار*و فن الروایات و الاخبار*قد روی هذا الحدیث الموتلق الانوار*الملتمع الاسفار الشهیر من قدیم الاعصار*المشهور بین علماء الامصار*فلا ینحرف عنه الا من زاغ عن قصد السبیل و جار*و لا یمتری فیه الاّ من مال عن وضح الطریق فحار*و لا یقدح فیه الاّ من هلک فی بیداء الغیّ و بار*و لا یطعن فیه الاّ من مرق عن الدین المبین و عار*فرکب متن الشناعة و الشنار* و امتطی صهوة العیب و العار*و جمع بین العار و النار*و اقتنی خسر المال و سوء الدار
آنکه عباد بن یعقوب الرواجنی الاسدی که از مشایخ بخاری صاحب صحیح و نیز از مشایخ ترمذی و ابن ماجه است این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه در ما بعد ان شاء اللّه تعالی از عبارت تاریخ خطیب بغدادی و کفایة الطالب کنجی خواهی دانست و نهایت تعدیل و توثیق عباد حسب تحقیق اکابر نقاد بحمد اللّه تعالی در مجلد حدیث طیر بتفصیل دانستی و لا ریب ان روایة عباد شیخ البخاری البارع عندهم فی الانتقاد*لهذا الحدیث الشائع فی الاغوار و الانجاد*المضیء للتلال و الوهاد* ناف لطعن ارباب العصبیة و العناد*و واف لقمع اصحاب الخصومة و اللّداد* و هاد لذوی الانصاف الی سلوک لقم الحق و الرشاد*و داع لاهل الاذعان الی انتهاج لحب الصدق و؟ ؟ ؟ السدم
ص:69
آنکه ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی این حدیث شریف را در جامع صحیح ترمذی روایت نموده چنانچه مبارک بن محمد المعروف بابن الاثیر جزری در جامع الاصول گفته علی
انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها اخرجه الترمذی و محمد بن طلحه شافعی در مطالب السئول گفته و لم یزل أی علی علیه السّلام بملازمة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یزیده اللّه تعالی علما حتی
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فیما نقله الترمذی فی صحیحه بسنده عنه انا مدینة العلم و علی بابها و نیز در مطالب السؤول در بیان شواهد علم و فضل آنجناب گفته و من ذلک ما رواه الامام الترمذی فی صحیحه بسنده و قد تقدم ذکره فی الاستشهاد فی صفة امیر المؤمنین بالانزع البطین
ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها و ابن تیمیه نیز در منهاج السنه اعتراف کرده به اینکه حدیث انا مدینة العلم و علیّ بابها را ترمذی روایت نموده و سید شهاب الدین احمد نیز در توضیح الدلائل عبارت جامع الاصول را که مصرح باخراج ترمذیست آورده کما ستعرف فیما یاتی بعون اللّه تعالی و سیوطی در تاریخ الخلفاء گفته و
اخرج الترمذی و الحاکم عن علی قال قال رسول اللّه صلعم انا مدینة العلم و علیّ بابها هذا حدیث حسن علی الصواب الخ و علامه حلی در کتاب نهج الحق و کشف الصدق فرموده
روی الترمذی فی صحیحه ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم قال انا مدینة العلم و علی بابها و فضل بن روزبهان در کتاب الباطل خود بجواب آن گفته و اما ما ذکره من صحیح الترمذی فصحیح و حسین ابن معین الدین میبذی در فواتح گفته و بحکم
انا مدینة العلم و علی بابها که در جامع ترمذی مسطورست و
انا میزان الحکمة و علیّ لسانه که در رساله عقلیه امام غزالی مذکورست بر طالبان طریق ایقان و شاربان رحیق عرفان واجبست که متوجه باشند الخ و محمد بن یوسف شامی در سبل الهدی و ارشاد در ذکر اسمای جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم گفته مدینة العلم
روی الترمذی و غیره مرفوعا انا مدینة العلم و علیّ بابها و الصّواب انه حدیث حسن الخ و روایت نمودن ترمذی این حدیث شریف را از افاده ابن حجر مکی در صواعق و میرزا مخدوم در نواقض و شیخ بن عبد اللّه العیدروس یمنی در عقد نبوی و محمود شیخانی قادری در صراط سوی و شیخ عبد الحق دهلوی در اسماء رجال مشکاة و نور الدین شبراملسی در تیسیر المطالب السنیه و ابراهیم کردی کورانی در نبراس و محمد بن عبد الباقی زرقانی در شرح مواهب لدنیه و محمد بن علی الصبان المصری در اسعاف الراغبین و عجیبی در ذخیرة المال و مولوی عبد العلی المعروف ببحر العلوم در شرح مثنوی مولوی روم و غیر ایشان نیز واضح و ظاهرست کما ستطلع علیه فیما بعد انشاء اللّه تعالی و إذا دریت ان الترمذی روی هذا الحدیث الشریف و ادرجه فی صحیحه السامق المنیف فلا یجتری
ص:70
علی تکذیبه و ابطاله الاّ المالوس الذی عقله سخیف*و فهمه خفیف*و دینه طفیف*و حیاؤه شفیف* و اهون سیره فی العضیهة الخبب و الوجیف*و ارفق حداه فی العصبیة المقلق العنیف*و دابه التزویر و التلفیق و التلفیف*و دیدنه التغریر و التزویق و التحریف*و اللّه العاصم عن تخبطه و التلقیف*و هو الصائن عن تعسفه فانه الخبیر اللطیف و فضائل جلیله و مناقب جمیله و مدائح سنیه و محامد علیه ترمذی و طول باع و کثرت اطلاع و مزید حفظ و اتقان و براعت و جلالت و علو مرتبت و رفعت شان و کمال تبحر و تمهر او نزد این حضرات ثابت و متحقّقست ابو سعید عبد الکریم بن محمد المروزی در کتاب الانساب بنسبت بوغی گفته هذه النسبة الی بوغ و هی قریه من قری ترمذ علی ستة فراسخ منها الامام ابو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة بن شداد البوغی التّرمذی الضریر امام عصره بلا مدافعة صاحب التصانیف امّا انه کان من هذه القریة او سکن هذه القریة الی ان مات و ساذکره فی حرف التّاء و اذکر شیوخه و من سعة حفظه انه حکی عنه قال کنت فی طریق الحجاز فاستعرت جزئین من شیخ کان معنا فی الطریق لاکتبهما و إقراء علیه فحملت الجزئین الی الرحل و نسختهما و اخذت الموعد من الشیخ لاقرأ علیه فلما قعد الشیخ لیسمع مضیت لی الرحل و اخذت الجزئین من الکراس و جزئین من البیاض عوض الفرع الذی نسخته فلما قعدت بین یدی الشیخ لا قرء و جعل الشیخ ینظر فی اصله قلبت الورقة لا قرأ من فرعی فاذا انا غلطت و ترکت الجزء المکتوب فی الرحل و اخذت البیاض فاستحییت و شرعت اقرأ الجزئین من الحفظ و اقلب الورقة بعد الورقة حتی اتیت علی الکلّ و ما اتفق انی غلطت فی شیء و قد کان حفظ الجزئین حالة النسخ مات بقریة بوغ فی سنة خمس و سبعین و مائتین و نیز سمعانی در انساب بنسبت ترمذی گفته ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن شداد الترمذی الضریر احد الائمّة الذین یقتدی بهم فی علم الحدیث صنف کتاب الجامع و التاریخ و العلل تصنیف رجل عالم متقن و کان یضرب به المثل فی الحفظ و الضبط تلمذ لابی عبد اللّه محمّد بن اسماعیل البخاری و یشارک معه فی شیوخه مثل قتیبة بن سعید البغلانی و علی بن حجر المروزی و هنّاد بن السری و أبی کریب محمّد بن العلاء الکوفیین و محمّد بن بشار و محمد بن موسی الزمن البصریین و عبد اللّه بن عبد الرحمن الدارمیّ السّمرقندی و جماعة کثیرة من اهل العراقین و الحجاز روی عنه محمد بن سهل الغزال و بکر بن محمّد الدهقان و ابو النصر الرشادی و ابو علیّ بن الحرب الحافظ و حماد بن شاکر النسفی و ابو العباس المحبوبی المروزی و الهیثم بن کلیب الشاشی و توفی بقریة بوغ سنة نیف و سبعین و مائتین احدی قری ترمذ و مجد الدین ابن الاثیر در جامع الاصول گفته الترمذی هو ابو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک السلمی الترمذی ولده و توفی بترمذ لیلة الاثنین الثالث عشر من رجب سنة
ص:71
تسع و سبعین و مائتین و هو احد العلماء الحفاظ الاعلام و له فی الفقه ید صالحة اخذ الحدیث عن جماعة من ائمّة الحدیث و لقی الصدر الاوّل من المشایخ مثل قتیبة بن سعید و اسحاق بن موسی و محمود بن غیلان و سعید بن عبد الرحمن و محمّد بن بشار و علی بن حجر و احمد بن منیع و محمد بن المثنی و سفین بن وکیع و محمد بن اسماعیل البخاری و غیر هولاء عن خلق کثیر لا یحصون کثرة و اخذ عنه خلق کثیر منهم محمد بن احمد بن محبوب المحبوبی المروزی و من طریقه روینا کتابه الجامع و له تصانیف کثیرة فی علم الحدیث و هذا کتابه الصحیح احسن الکتب و اکثرها فائدة و احسنها ترتیبا و اقلها تکرارا و فیه ما لیس فی غیره من ذکر المذاهب و وجوه الاستدلال و تبیین انواع الحدیث من الصّحیح و الحسن و الغریب و فیه جرح و تعدیل و فی آخره کتاب العلل قد جمع فیه فوائد حسنة لا یخفی قدرها علی من وقف علیها قال الترمذی رحمه اللّه صنفت هذا الکتاب فعرضته علی علماء الحجاز فرضوا به و عرضه علی علماء العراق فرضوا به و عرضه علی علماء خراسان فرضوا به و من کان فی بیته هذا الکتاب فکانّما فی بیته بنی یتکلم و قال الترمذی کان جدی مروزیا انتقل من مرو ایام اللیث بن یسار و عز الدین ابن الاثیر در تاریخ کامل در حوادث سنة تسع و سبعین و مائتین گفته و فیها توفّی ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی السلمی بترمذ فی رجب و کان اماما حافظا له تصانیف حسنة منها الجامع الکبیر فی الحدیث و هو احسن الکتب و کان ضریرا و ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک و السلمی الضریر البوغی الترمذی الحافظ احد الائمّة الذین یقتدی بهم فی علم الحدیث صنف کتاب الجامع و العلل تصنیف رجل متقن و به یضرب المثل فی الحفظ و هو تلمیذ أبی عبد اللّه محمد بن اسماعیل البخاری و شارکه فی بعض شیوخه مثل قتیبة بن سعید و علی بن حجر و ابن بشار و غیرهم و توفی لثلاث عشرة لیلة خلت من رجب لیلة الاثنین سنة تسع و سبعین و مائتین ذکره فی کتاب الانساب فی نسبة البوغی رحمه اللّه تعالی و بوغ بضم الباء الموحدة و سکون الواو و بعدها غین معجمة و هی قریة من قری ترمذ فی ستة فراسخ منها و قد تقدم الکلام علی ترمذ و الاختلاف فی کسر التاء و ضمها و فتحها فی ترجمة أبی جعفر محمّد بن احمد الفقیه الشافعی و ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی در مختصر فی اخبار البشر در وقائع سنة تسع و سبعین و مائتین گفته و فیها توفی ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی السّلمی بترمذ فی رجب و کان اماما حافظا له تصانیف حسنة منها الجامع الکبیر فی الحدیث و کان ضریرا و هو من ائمّة الحدیث المشهورین الّذی یقتدی
ص:72
بهم فی علم الحدیث و هو تلمیذ محمّد بن اسماعیل البخاری و شارکه فی بعض شیوخه مثل قتیبة بن سعید و علی بن حجر و ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته الترمذی الامام الحافظ ابو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة السلمی الترمذی الضریر مصنف الجامع و کتاب العلل الی ان قال سمع قتیبة بن سعید و ابا مصعب و ابراهیم بن عبد اللّه الهروی و اسماعیل بن موسی السدی و سوید بن نصر و علی بن حجر و محمد بن عبد الملک بن أبی الشوارب و عبد اللّه بن معاویة الجمحی و طبقتهم و تفقه فی الحدیث بالبخاری حدث عنه مکحول بن الفضل و محمد بن محمود بن عنبر و حماد بن شاکر و عبد بن محمد النسفیون و الهیثم بن کلیب الشاشی و احمد بن علی بن حسنویه و ابو العباس المحبوبی و خلق و سواهم قال ابن حیان فی کتاب الثقات کان ابو عیسی ممن جمع و صنف و حفظ و ذاکر و قال ابو سعید الادریسی کان ابو عیسی یضرب به المثل فی الحفظ و قال الحاکم سمعت عمر بن علک یقول مات البخاری فلم یخلف بخراسان مثل أبی عیسی فی العلم و الحفظ و الورع و الزهد بکی حتی عمی و بقی ضریرا سنین قال شیخنا ابن دقیق العید و ترمذ بالکسر هو المستفیض حتی یکون کالمتواتر و قال موتمن السّاجی سمعت عبد اللّه بن محمد الانصاری یقول هو بضم التّاء و عن أبی علی منصور بن عبد اللّه الخالدی قال قال ابو عیسی صنفت هذا الکتاب فعرضته علی علماء الحجاز و العراق و خراسان و رضوا به و من کان فی بیته هذا الکتاب یعنی الجامع فکانما فی بیته بنی یتکلم قال ابو نصر عبد الرحیم ابن عبد الحق الیوسفی الجامع علی اربعة اقسام قسم مقطوع بصحته و قسم علی شرط أبی داود و النّسائی کما بینا و قسم اخرجه للصد به و ابان عن علته و قسم رابع ابان عنه فقال ما اخرجت فی کتابی هذا الا حدیثا قد عمل به بعض الفقهاء و قیل انّ بعض المحدثین امتحن ابا عیسی بان قراء له اربعین حدیثا من غرائب حدیثه فاعادها من صدره فقال ما رأیت مثلک و نقل الادریسی باسناد له ان ابا عیسی قال کنت فی طریق مکة فکتبت جزئین من حدیث شیخ فوجدته فسألته و انا اظن الجزئین معنی فسالته فاجابنی فاذا معی جزءا بیاض فبقی یقرأ علی من لفظه فنظر و ان فی یدی بیاضا فقال امّا تستحیی منی فاعلمته بامری و قلت احفظه کله قال إقراء فقراته علیه فلم یصدقنی و قال استظهرت قبل ان تجیء فقلت حدثنی بغیره فحدثنی باربعین حدیثا و قال هات فاعدتها علیه ما اخطأت فی حرف و قد سمع من أبی عیسی ابو عبد اللّه البخاری و غیره مات فی ثالث عشر رجب سنة تسع و و سبعین و مائتین بترمذ نیز ذهبی در تذهیب التهذیب گفته محمد بن عیسی بن سورة بن موسی ابن الضحاک
ص:73
و قیل محمد بن عیسی بن یزید بن سورة بن السکن السلمی ابو عیسی الترمذی الحافظ الضریر احد الائمة الاعلام و صاحب الجامع و غیره من التصانیف قیل انه کان اکمه طوف البلاد و سمع خلقا قد سمیناهم فی اماکنهم قلت و منهم قتیبة بن سعید و عبد اللّه بن معاویة الجمحی و ابو مصعب الزهری و محمد بن عبد الملک بن أبی الشوارب و اسماعیل بن موسی الفزازی و محمّد بن أبی معشر السندی و ابو کریب و هناد و ابراهیم بن عبد اللّه الهروی و سوید بن نصر و علی بن حجر و اخذ علم الرجال و العلل عن أبی عبد اللّه البخاری قال روی عنه محمد بن اسماعیل السمرقندی و ابو حامد احمد بن عبد اللّه بن داود المروزی و احمد بن علی بن حسنویه المقری و احمد بن یوسف السبیعی و اسد بن حمدویه السبیعی و الحسین بن یوسف الضریری و حماد بن شاکر و ابو داود البزدوی و عبد بن محمّد النسفی و علی بن عمر بن کلثوم السمرقندی و الفضل بن عرام الصرام و ابو العباس محمد بن احمد بن محبوب المروزی و محمد بن احمد و محمد بن سفیان بن النصر الامین و ابو علی محمد بن محمّد بن یحیی العراب و محمّد بن محمود بن عمر النسفی و ابوه و محمّد بن مکّی بن نوح و ابوه و محمد بن المنذر شکر و الشیخ بن أبی موسی الکاجری و مکحول ابو مطرح النسفی و نصر بن محمّد بن سبرة الشرکی و الهیثم بن کلیب الشاشی و آخرون و قد سمع منه ابو عبد اللّه البخاری شیخه قال ابن حبان فی الثقات کان ممّن جمع و صنف و حفظ و ذاکر و قال جعفر بن محمّد المستغفری الحافظ مات ابو عیسی بترمذ لیلة الاثنین لثلاث عشر مضت من رجب سنة تسع و سبعین و مائتین و نیز ذهبی در کاشف گفته محمد بن عیسی الحافظ ابو عیسی الترمذی الضریر قیل ولد اکمه سمع قتیبة و ابا مصعب و تعلم الفن من البخاری و عنه المحبوبی و الهیثم الشاشی و خلق مات فی رجب سنة 279 و نیز ذهبی در کتاب عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه تسع و سبعین و مائتین گفته و فیها الامام ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة السّلمی الترمذی الحافظ مصنف الجامع فی رجب بترمذ سمع قتیبة و ابا مصعب و طبقتهما و کان من ائمة هذا الشأن و کان ضریرا فقیل انه ولد اکمه و نیز ذهبی در دول الاسلام در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها مات الامام ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة السلمی الترمذی مصنف الجامع فی رجب بترمذ و ابن الوردی در تتمه المختصر در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها توفی ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی الضریر السلمی بترمذ فی رجب حافظ من تصانیفه الجامع الکبیر فی الحدیث و هو تلمیذ البخاری و شارکه فی بعض شیوخه مثل قتیبة بن سعید و علی بن حجر و ولی الدین محمد بن عبد اللّه الخطیب در اسماء رجال کتاب خود
ص:74
مشکاة گفته محمد بن عیسی الترمذی هو ابو عیسی محمد بن عیسی الترمذی توفی بها لیلة الاثنین الثالث عشر من رجب سنة 279 تسع و سبعین و مائتین و هو احد العلماء الحفاظ الاعلام و له فی الفقه ید صالحة اخذ الحدیث عن جماعة من ائمة الحدیث و لقی العهد الاوّل من المشایخ مثل قتیبة بن سعید و محمود بن غیلان و محمّد بن بشار و احمد بن منیع و محمّد بن المثنی و سفین بن وکیع و محمد بن اسماعیل البخاری و غیر هولاء و اخذ الحدیث عن خلق کثیر لا یحصون کثرة و اخذ عنه خلق کثیر منهم محمد بن احمد المحبوبی المروزی و له تصانیف کثیرة فی علم الحدیث و هذا کتابه الصّحیح احسن الکتب و احسنها ترتیبا و اقلها تکرارا و فیه ما لیس فی غیره من ذکر المذاهب و وجوه الاستدلال و تبیین انواع من الصحیح و الحسن و الغریب و فیه جرح و تعدیل و فی آخره کتاب العلل و قد جمع فیه فوائد حسنة لا یخفی قدرها علی من وقف قال علیها الترمذی صنفت هذا الکتاب فعرضته علی علماء الحجاز فرضوا به و عرضته علی علماء العراق فرضوا به و عرضته علی علماء خراسان فرضوا به و من کان فی بیته هذا الکتاب فکانما فی بیته نبی یتکلم الترمذی بکسر التاء و بالذال المعجمة منسوب الی مدینة مشهورة من وراء جیحون علی شاطئه الشرقی و عبد اللّه بن اسعد الیافعی در مرآة الجنان در وقائع سنة تسع و سبعین و مائتین گفته و فیها الامام الحافظ مصنف الجامع فی السنن ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة السّلمی الترمذی احد الائمّه المقتدی بهم فی علم الحدیث و کان یضرب به المثل و هو تلمیذ محمد بن اسماعیل البخاری و شارکه فی بعض شیوخه و کان ضریرا قیل ولد اکمه رحمه اللّه و ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب گفته محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک السّلمی الترمذی ابو عیسی صاحب الجامع احد الائمّة ثقة حافظ من الثانیة عشر مات سنة تسع و سبعین و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی در طبقات الحفاظ گفته ابو عیسی الترمذی محمد بن عیسی بن سورة بن الضحاک السّلمی صاحب الجامع و العلل الضریر الحافظ العلامة طاف البلاد و سمع خلقا کثیرا من الخراسانیین و العراقیین و الحجازیین و غیرهم روی عنه محمد بن المنذر شکر و الهیثم بن کلیب و ابو العبّاس المحبوبی و خلق ذکره ابن حبان فی الثقات و قال کان ممّن جمع و صنف و ذاکر و قال ابو سعید الادریسی کان احد الائمة الذین یقتدی بهم فی علم الحدیث صنف کتاب الجامع و العلل و التواریخ تصنیف رجل عالم متقن کان یضرب به المثل فی الحفظ مات بترمذ فی رجب سنة تسع و سبعین و مائتین و فضل اللّه بن روزبهان الخنجی الشیرازی الاصفهانی در شرح کتاب الشمائل گفته محمد بن عیسی بن سورة
ص:75
بن موسی بن الضحاک السلمی الترمذی ابو عیسی صاحب الجامع المشهور للترمذی المنسوب إلیه من الطبقة الثانیة عشر مات سنة تسع و سبعین بعد المائتین اما ضبط اسم جده فبفتح السین المهملة و سکون الواو و فتح الراء المهملة و آخره تاء و امّا جد جده فقد ذکر الشیخ فی التقریب انه الضحاک کما سردنا و اما اسم والد جده فقد ذکرنا موافقا لمّا فی التقریب انه موسی و ذکر السمعانی فی الانساب انه شداد و بعد تحقیق نسبت سلمی و ترمذی گفته امّا ولادته فکما بلغنا کانت فی مدینة ترمذ و اما اوصافه فکثیرة شهیرة فمنها ما ذکر السمعانی انه احد الائمّة الذین یقتدی بهم فی علم الحدیث صنف کتاب الجامع و التواریخ و العلل تصنیف رجل عالم متقن و کان یضرب به المثل فی الحفظ و الضبط انتهی و قد روی انه کان اکمه خلق علی العمی و لکن ما رایت احدا من الاکابر صرح بها و قد ذکر الامام الزمخشری فی الکشاف انه یقال لم یکن فی هذه الامّة اکمه غیر قتادة بن دعامة السدوسی انتهی و لقد ذکرنا ترجمة قتادة فیما سبق و لو کان الترمذی اکمه لم یکن الزمخشری یدعی مثل هذا الحصر مع مکان شهرة الترمذی و ظهور احواله و ایضا کثرة التصانیف المتقنة له و وفور الحفظ و الاتقان سبب لاستبعاد کونه اکمه و اللّه اعلم و الغرض انا لم نعلم هذا الحال منه من اخبار شیخ یعتمد علیه فی امثال هذه الامور و اما مشایخه فکثیر منهم من روی عنه فی کتاب الشمائل و یعرف بالروایة عنه و منهم من ذکره الائمة فمن المشاهیر عن مشایخه الذی روی عنهم فی هذا الکتاب الامام ابو عبد اللّه محمّد اسماعیل البخاری رحمه اللّه و شارک معه فی شیوخه مثل قتیبة بن سعید البغلانی و علی بن حجر المروزی و هناد بن السری و أبی کریب محمد بن العلاء الکوفیین و محمد بن بشار و محمد بن موسی الزمن البصریین و عبد اللّه بن عبد الرحمن الدارمی السمرقندی و جماعة کثیرة من اهل العراقین و الحجاز و امّا الذین رووا عنه من کبار المشایخ و الائمّة فخلق کثیر نذکر المشاهیر عنهم فقد روی عنه محمد بن سهل الغزال و بکر بن محمد الدهقان و ابو النصر الرشادی و ابو علی بن حرب الحافظ و حماد بن شاکر النسفی و ابو العبّاس المحبوبی المروزی و ابو الهیثم بن کلیب الشاشی و غیرهم من الاکابر و العلماء و قد تعرض الامام ابو عیسی رحمه اللّه فی جامعه عند ذکر الحدیث بمرتبته حسنا و غرابة و صحة و ذکر کثیرا من معانی الحدیث ممّا یستنبط منه کثیر من معانی الحدیث و دقائقه و هذا ممّا یدلّ علی کمال فطانته و ذکائه و قوته فی استنباط المسائل الفرعیة
ص:76
من الاصول و اختلف فی معنی ما روی عنه فی آخر احادیث الجامع حیث یقول حدیث حسن صحیح فقال ابن الصلاح معتاه حدیث روی باسنادین احدهما یقتضی الصحة و الآخر یقتضی الحسن او المراد اللغوی و هو ما یمیل إلیه النفس و یستحسنه و علی هذا فیکون معنی ما یقول حدیث حسن غریب ان له اسنادین احدهما یقتضی الحسن و الآخر الغرابة و اما حسن تالیفه لکتاب الشمائل و لطف ترصیفه و ضبط ترتیبه فلعله لا یختفی علی من یطالع الشرح الّذی وفقنا اللّه تعالی لاتمامه فقد ذکرنا فی کلّ باب وجه ربطه بالسابق و حسن سیاقه و لطف اتساق ابوابه بل لو تامّل المتامل لعلم حسن ترتیب الاحادیث الواردة فی کلّ باب من الابواب و حسن التدرج من المبادی الی المقاصد و قد اشتمل هذا الکتاب مع صغر حجمه علی اکثر اقسام السنة النبویة من العادات و العبادات و احواله المتعلقة بالخلق و الخلق مع احتوائه علی الاحادیث المعتبرة المنقولة علی اجلة الثقات من کبار مشایخ هذا الفنّ و سیتضح جمیع ما ذکره نا فی اوصافه علی ارباب الفهم الصائب من زمرة الناظرین و اللّه تعالی هو الموفق و المعین و الهادی الی حقائق الحق و الیقین انّه خیر المسئولین و امّا سنة وفاته فذکر الشیخ رحمه اللّه تعالی فی کتاب التقریب انّ الامام ابا عیسی رحمه اللّه توفی سنة تسع و سبعین و مائتین من الهجرة و قال السمعانی رحمه اللّه تعالی فی کتاب الانساب انه توفی بقریة بوغ احدی قری ترمذ سنة نیف و سبعین و مائتین قرن اللّه تعالی روحه بروحه و رضوانه و انزل بفضله بحبوحة جنانه و لا حرمنا من برکات عفوه و رحمته و غفرانه و حاجی محمد بلخی در شرح شمائل در ذکر ترمذی گفته کنیت او ابو عیساست نام محمد که پسر عیسی که پسر سوره ست که ترمذیست و سوره بفتح سین مهمله است که بعد او واو ساکنست و بعد او راء مهمله و بعد از انها و در لفظ ترمذ سه لفظست کسرة التاء و کسر المیم و ضمهما و فتح تاء مع کسر المیم و یاء در ترمذی از برای نسبتست و ترمذ شهریست قدیم که آن را مدینة الرجال می گویند بدانکه ترمذی از حفاظ اعلامست که اخذ کرد حدیث را از جماعتی از ائمه حدیث و ملاقات کرد مشایخ کبار مثل قتیبه بن سعید و اسحاق بن موسی و محمد بن المثنی و سفیان و وکیع و محمد بن اسماعیل صاحب صحیح بخاری و غیر ایشان اخذ کرد حدیث از خلق کثیر و ویرا تصانیف کثیرست و از آنجمله جامع ازوست و هو احسن الکتب و اکثرها فائدة و احسنها ترتیبا و اقلها تکرارا و در ان کتاب چیزیست که در غیر آن نیست از ذکر مذاهب و وجوه استدلال و بیان انواع الحدیث از صحیح و حسن و غریب و غیر آن و در ویست جرح و تعدیل رواة و در آخر آن کتاب العلل قد جمع فیه فوائد حسنة لا تخفی قدرها علی من وقف علیها و مصنف رحمة اللّه علیه گفت که کسی که در خانه او کتاب منست گویا که در خانه او پیغمبرست صلی اللّه علیه و اله و صحبه و سلم که تکلم می کند و تولد یافت
ص:77
سنه تسع و مائتین و توفی بترمذ لیلة الاثنین الثالث عشرین من رجب سنة تسع و سبعین و مائتین و کان ضریرا و قیل ولد بمکة و ملا علی قاری در مجمع الوسائل شرح شمائل بذکر ترمذی گفته هو احد ائمة عصره و اجلة حفّاظ دهره قیل ولد اکمه سمع خلقا کثیرا من العلماء الاعلام و حفاظ مشایخ الاسلام مثل قتیبة بن سعید و البخاری و الدارمی و نظرائهم و جامعه دال علی اتساع حفظه و وفور علمه کانه کاف للمجتهد و شاف للمقلد و نقل عن الشیخ عبد اللّه الانصاری انه قال جامع الترمذی عندی انفع من کتابی البخاری و مسلم و من مناقبه انّ الامام البخاری روی عنه حدیثا و احدا خارج الصحیح و اعلی ما وقع له فی الجامع حدیث ثلاثی الاسناد و هو
قوله صلّی اللّه علیه و سلم یأتی علی النّاس زمان الصّابر علی دینه کالقابض علی الجمر و شیخ عبد الحق دهلوی در رجال مشکاة گفته الترمذی هو ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک السلمی الترمذی الضریر و قیل ولد اکمه ولد فی سنة تسع و مائتین و توفی بترمذ لیلة الاثنین الثالث عشر من رجب سنة تسع و سبعین و مائتین و هو احد العلماء الحفاظ الاعلام و له فی الفقه ید صالحة اخذ الحدیث عن جماعة من ائمّة الحدیث و لقی الصدر الاوّل من المشایخ مثل قتیبة بن سعید و اسحاق بن موسی و محمود بن غیلان و سعید بن عبد الرحمن و محمّد بن بشار و علی بن حجر و محمد بن منیع و محمد بن المثنی و سفیان بن وکیع و محمد بن اسماعیل البخاری و غیر هولاء و اخذ عن خلق کثیر لا یحصون کثرة و اخذ عنه خلق کثیر مثل محمّد بن احمد بن محبوب المحبوبی المروزی و الهیثم بن کلیب و یقال انّ فی اسانیده ایض حدیث واحد ثلاثی و هو هذا
الحدیث یاتی علی الناس زمان الصّابر فیهم علی دینه کالقابض علی الجمر و لیس المسلم و لا لابی داود حدیث ثلاثی و له تصانیف کثیرة فی علم الحدیث و منه شمائل النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فیه میامن و برکات کثیرة و قراءة لکفایة المهمات مجرب و کتابه الجامع احسن الکتب و اجمعها و اکثرها فائدة و احسنها ترتیبا و اقلها تکرارا و فیه ما لیس فی غیره من کتب الحدیث من ذکر المذاهب و وجوه الاستدلال و تبیین انواع الحدیث من الصحیح و الحسن و الغریب و فیه جرح و تعدیل و فی آخره کتاب العلل قد جمع فیه فوائد حسنة لا یخفی قدرها علی من وقف علیها و قال الترمذی صنفت هذا الکتاب فعرضته علی علماء الحجاز و علماء العراق و علماء خراسان فرضوا به و قال العلماء فی شان کتابه هو کاف للمجتهد و مغن للمقلد ولد فی مکة سنة تسع و مائتین و توفی فی سنة تسع و سبعین و مائتین و نیز شیخ عبد الحق دهلوی در شرح مشکاة گفته ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن ضحاک سلمی ترمذی یکی از علماء اعلام و حفاظ حدیث سید انام علیه الصلوة و السلام
ص:78
و از ثقات مجمع علیه بوده مر او را در حدیث و فقه ید صالحه است و کتاب جامع وی دلالت دارد بر عظیم قدر و اتساع حفظ و کثرت اطلاع و غایت تبحر او درین فن مثل آن کتاب درین باب مولف نشده و در ذکر علل حدیث و تصحیح و تحسین و تضعیف آن و بیان مذاهب علما از سلف و خلف و شرح اختلاف مجتهدان و در شان کتاب جامع او گفته اند هو کاف للمجتهد و مغن للمقلد روایت کرده حدیث را از صدر اول از مشایخ مثل قتیبه بن سعید و محمود بن غیلان بن محمد بن بشار و احمد بن منیع و محمد بن المثنی و سفیان بن وکیع و محمد بن اسماعیل و غیر ایشان و روایت حدیث دارند از وی خلائق بسیار مانند محمد بن احمد محبوبی و هیثم بن کلیب و گفته اند که در اسانید وی ثلاثی هست و یک حدیث در سنن او این حال دارد و آن این حدیثست که
یاتی علی النّاس زمان الصّابر منهم علی دینه کالقابض علی الجمر و مسلم و ابو داود ثلاثی ندارند و چون تصنیف کرد جامع خود و عرض کرد آن را بر علماء حجاز و عراق و خراسان پسندیدند آن را و مرضی افتاد ایشان را و شمائل النّبویّ تصنیف اوست و آن از احسن کتبیست که درین باب تصنیف یافته و میامن و برکات بسیار و بیشمار دارد و خواندن آن برای مهمات مجرب اکابرست ولادت ترمذی در سال دویست و نه و وفات او در سال دویست و هفتاد و نه بود و اللّه اعلم و علامه ابو مهدی عیسی بن محمد الثعالبی در کتاب مقالید الاسانید گفته کتاب الجامع الکبیر لابی عیسی الترمذی الی ان قال بعد ذکر سنده إلیه هادیة یمن و غادیة مزن فی طرف من تعریف هذا الامام الضخم المناقب رضی اللّه تعالی عنه هو الامام الحجة الضابط الثبت ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک السلمی الضریر البوغی بضم الموحدة و بعد الواو غین معجمة نسبة الی بوغ قریة من قری ترمذ علی ستة فراسخ منها الترمذی نسبة الی ترمذ مدینة علی طرف نهر بلخ الّذی یقال له جیحون قال السمعانی و النّاس مختلفون فی ضبط هذه النسبة فبعضهم بفتح التّاء و المیم و بعضهم بضمها و بعضهم بکسرها و المتداول علی لسان اهل تلک المدینة فتح التاء و کسر المیم و الذی کنا نعرفه قدیما کسرهما انتهی احد الحفاظ المشهورین و الاعلام المذکورین اخذ عن البخاری و به تخرج و عن مسلم و أبی داود و عن شیوخهم بالبصرة و الکوفة و واسط و الرّی و خراسان و الحجاز و له تصانیف کثیرة فی علم الحدیث قال ابو السعادات ابن الاثیر و کتابه هذا احسن الکتب و اکثرها فائدة و احسنها ترتیبا و اقلها تکرارا و فیه ما لیس فی غیره من ذکر المذاهب و وجوه الاستدلال و تبیین انواع الحدیث من الصحیح و الحسن و الغریب و قال الذهبی فی التذکرة قال ابن حبان فی کتاب الثقات کان ابو عیسی ممن جمع و صنف و حفظ و ذاکر و قال ابو سعید زیاد الادریسی کان ابو عیسی یضرب به المثل فی الحفظ و نقل الحاکم انّ البخاری مات و لم یخلف مثل أبی عیسی فی العلم و الحفظ و الورع و الزهد بکی حتی عمی و بقی ضریرا سنین و نقل الادریسی انّ ابا عیسی قال کنت فی طریق مکّة فکتبت
ص:79
جزئین من حدیث شیخی فوجدته فسألته و انا اظن الجزئین معی فسالته فاجابنی فاذا معی جزءان بیاض فبقی یقرأ علی من لفظه فنظر فرای فی یدی ورقان بیاضا فقال اما تستحیی منی فاعلمته بامری و قلت احفظه کلّه قال اقرا فقراته علیه فلم یصدقنی و قال استظهرت قبل ان تجیء فقلت حدثنی بغیره فحدثنی باربعین حدیثا و قال هات فاعدتها علیه ما اخطات فی حرف و قیل کان بعض المحدّثین امتحن ابا عیسی بان قرأ له اربعین حدیثا من غرائب حدیثه فاعادها من صدره فقال ما رایت مثلک انتهی قال الترمذی صنفت هذا الکتاب و عرضته علی علماء الحجاز فرضوا به و عرضته علی علماء العراق فرضوا به و عرضته علی علماء خراسان فرضوا به و من کان فی بیته هذا الکتاب فکانما فی بیته نبیّ یتکلم انتهی و ما اخرجت فیه حدیثا الاّ و قد عمل به بعض الفقهاء و لبعض الاندلسیین فیه من قصیدة کتاب الترمذی ریاض علم حکت آثاره زهر النجوم به الاثار
واضحة ابینت
حسن یلیها او غریب
و طرزه بآثار صحاح
فجاء کتابه علقا نفیسا
کتبناه رویناه لنروی
جزی الرحمن خیرا بعد خیر ابا عیسی علی ابا الفضل الکریم
توفی بترمذ لیلة الاثنین لثلاث عشرة لیلة بقیت من رجب سنة تسع و سبعین و مائتین و خود شاهصاحب در بستان المحدثین فرموده جامع کبیر ترمذی یعنی ابو عیسی محمد بن عیسی بن سوره بن موسی بن الضحاک سلمی ضریر بوغی بضم باء موحده و سکون واو بعد از ان غین معجمه نسبت ببوغ که دیهیست از دیهات ترمذ بمسافت شش فرسنگ از ان و ترمذ نام شهری قدیم بر کنار آب امویه که آن را جیحون و نهر بلخ نیز گویند و در لفظ ماوراء النهر مراد بهمین نهر می باشد و در لفظ ترمذ اختلاف بسیارست بعضی تا و میم را مفتوح سازند و بعضی هر دو را مضموم و متداول بر زبان مردم و دیگر خلائق کسر هر دوست و جماعت بفتح تا و کسر میم تکلم کنند و ترمذی شاگرد رشید بخاریست و روش او را آموخته و از مسلم و از أبی داود و شیوخ ایشان نیز روایت دارد و در بصره و کوفه و واسط و ری و خراسان و حجاز سالها در طلب علم حدیث بسر برده و تصانیف بسیار درین فن شریف از وی یادگارست و این جامع بهترین آن کتبست بلکه ببعضی وجوه و حیثیات از جمیع کتب حدیث خوبتر واقع شده اول از جهت ترتیب و عدم تکرار و دوم ذکر مذاهب فقها و وجوه استدلال هر یک از اهل مذاهب سوم بیان انواع حدیث از صحیح و حسن
ص:80
و ضعیف و غریب و معلل بعلل چهارم بیان اسمای رواة و القاب و کنیتهای آنها و دیگر فوائد متعلقه بعلم رجال و ترمذی را در حفظ مثل زنند و او را خلیفه بخاری گفته اند و تورع و زهد و خوف بحدی داشت که فوق آن متصور نیست بخوف الهی سالها گریه و زاری کرد و نابینا شد و از حکایات صحیحه او در حفظ آنست که در راه مکه با شیخی از شیوخ ملاقات کرد و سابق از ان شیخ دو خبر و حدیث نوشته گرفته و فرصت عرض و قرأت نیافته در این وقت از شیخ استدعای سماع نمود شیخ قبول کرد و گفت که اجزای مرقومه بیار و در دست دار تا من بخوانم و آن را مقابله کن اتفاقا آن دو جز گم کرده بود ترمذی بسبب کمال شوق سماع ان احادیث دو جزء دیگر سفید آورده بحضور شیخ بدستور تلامذه نشست و شیخ اغاز قرأت نمود ناگاه شیخ نظر کرده دید که در دست او اجزاء سفیداند بسیار غضبناک شده فرمود که گویا با من استهزاء می کنی ترمذی گفت یا شیخ من اجزاء مکتوبه را گم کردم لیکن احادیث را محفوظ دارم بهتر از نوشته شیخ گفت که بخوان ترمذی همه آن احادیث را یاد بخواند تعجب شیخ زائد شد و از راه استبعاد گفت که مرا باور نمی آید که بمجرد شنیدن یک بار یاد گرفته باشی از سابق یاد داشته باشی ترمذی گفت امتحان باید فرمود شیخ چهل حدیث دیگر از غرائب خود که نزد دیگری نبود خوانده رفت و ترمذی آن احادیث را مع اسانیدها فی الفور اعاده نموده و در هیچ جا خطا نیفتاد و این قسم امتحانات در باب حفظ او را بارها واقع شده ترمذی گفته است که من هر گاه از تصنیف این جامع فارغ شدم اول آن را بعلماء حجاز شریف نمودم ایشان همه پسند فرمودند بعد از ان پیش علماء عراق بردم ایشان نیز متفق الکلمة آن را مدح کردند بعد از ان بر علماء خراسان عرض کردم ایشان نیز رضامند شدند بعد از ان آنرا ترویج و تشهیر نمودم و نیز گفته در خانه هر که این کتاب باشد پس گویا در خانه او پیغمبریست که تکلم می کند بعضی از علماء اندلس در مدح این کتاب نظمی دارند که مرقوم می شود کتاب الترمذی ریاض علم حکت ازهاره زهر النجوم
به الاثار واضحة ابینت
و العموم
لارباب العلوم
الفضل و النهج القویم
یفید نفوسهم اسنی الرسوم
بحر المعانی
و وفات او در ترمذ شب دوشنبه هفدهم رجب سال دو صد و هفتاد و نه بوده است و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن ضحاک السّلمی الضریر البوغی الترمذی الحافظ
ص:81
المشهور یکی از ان ائمه ست که در علم حدیث مقتدی بوده اند کتاب الجامع و العلل تالیف اوست و در اتقان بوی مثل زنند شاگرد محمد بن اسماعیل بخاری و مشارک بعض شیوخ اوست مثل قتیبه بن سعید و علی بن حجر و ابن بشار و غیره او را خلیفه بخاری گویند تورع و زهد و خوف بحدی داشت که فوق ان متصور نیست بخوف الهی سالها گریه و زاری کرد و نابینا شد در بستان المحدثین گفته از حکایات صحیحه او در حفظ آنست که در راه مکه با شیخی از شیوخ ملاقات کرد و سابق از ان شیخ دو جزو حدیث نوشته گرفته و فرصت عرض و قرأت نیافته و در این وقت از شیخ استدعاء سماع نمود شیخ قبول کرد و گفت اجزاء مرقومه بیار و در دست دار تا من بخوانم و آن را مقابله کن اتفاقا آن دو جزو گم کرده بود بسبب کمال شوق بدستور تلامذه بنشست و شیخ اغاز قرائت نموده ناگاه شیخ نظر کرد دید که در دست او اجزای سفیداند بسیار غضبناک شده فرمود با من استهزا می کنی گفت من اجزای مکتوبه گم کرده ام لیکن احادیث را محفوظ دارم بهتر از نوشته گفت بخوان همه را از یاد بخواند تعجب شیخ زائد شد و گفت مرا باور نمی آید که بمجرد شنیدن یک بار یاد گرفته باشی از سابق یاد داری ترمذی گفت امتحان باید کرد شیخ چهل حدیث دیگر از غرائب خود که نزد دیگری نبود خواند وی آن همه را باسانیدش فی الفور اعاده کرده و هیچ جا خطا نیفتاد این قسم امتحان او درباره حفظ بارها واقع شده بعده صاحب بستان بطور فائده ذکر کراهت کنیت بابی عیسی او مصنف ابن أبی شیبه و سنن ابو داود و غیره ذکر کرده که ضرورت نقلش در این جا نیست وفات ترمذی روز دوشنبه شب سیزدهم رجب سنه تسع و سبعین و مائتین در ترمذ اتفاق افتاده و سمعانی گفته وفاتش در قریر بوغ در سنه خمس و سبعین و مائتین بوده ابن خلکان گفته بوغ بضم بای موحده و سکون واو قریه ایست از قری ترمذ بر شش فرسخ از ان انتهی در بستان زیاده کرده که ترمذ شهری قدیمست بر کنار آب مویه که آن را جیحون و نهر بلخ نیز گویند و در لفظ ماوراء النهر مراد همین نهر می باشد و ترمذی شاگرد بخاریست روش او را آموخته و در بصره و کوفه و واسط و ری و خراسان و حجاز سالها در طلب علم حدیث بسر برده تصانیف بسیار درین فن شریف از وی یادگارست انتهی علی قاری گفته وی از محمود بن غیلان و محمد بن بشار و احمد بن منیع و محمد بن المثنی و سفیان بن وکیع و غیرهم گرفته و از وی خلقی کثیر اخذ نموده و در اشعة اللمعات نوشته ترمذی یکی از علماء اعلام و حفاظ حدیث سید انام و از ثقات مجمع علیه بود مر او را در حدیث و فقه ید صالحه است ولادت او در سال دویست و نه بود انتهی گویم کلام بر نسبت ترمذی و اختلاف در ان در ترجمه ابو جعفر محمد بن احمد فقیه شافعی گذشته فلیرجع إلیه و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک السلمی الضریر البوغی الترمذی الحافظ المشهور احد الائمّة الذین یقتدی بهم فی علم الحدیث صنف کتاب الجامع و العلل تصنیف رجل متقن و به کان یضرب المثل و هو تلمیذ أبی عبد اللّه محمد بن اسماعیل البخاری و شارکه فی بعض شیوخه مثل قتیبة بن سعید و علی بن حجر و ابن بشار
ص:82
و غیرهم و توفی لثلاث عشرة لیلة خلت من رجب لیلة الاثنین سنة 279 بترمذ و قال السمعانی توفی بقریة بوغ فی سنة 275 و ذکره فی کتاب الانساب فی نسبة البوغی و بوغ قریة من قری ترمذ علی ستة فراسخ منها و قد تقدم الکلام علی الترمذی و الاختلاف فی کسر التّاء و ضمها و فتحها فی ترجمة أبی جعفر محمد بن احمد الفقیه الشافعی رحمه اللّه تعالی
آنکه ابو علی الحسین بن محمد بن عبد الرحمن بن فهم البغدادی این حدیث شریف را بدو طریق روایت نموده چنانچه ابو عبد اللّه الحاکم در مستدرک علی الصحیحین بعد ذکر مقاله یحیی بن معین در اثبات این حدیث شریف گفته حدثنا بصحّة ما
ذکره الامام ابو زکریا یحیی بن معین ابو الحسین محمّد بن احمد بن تمیم القنطری ثنا الحسین بن فهم ثنا محمد بن یحیی بن الضریس ثنا محمد بن جعفر الفیدی ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس رضی اللّه عنهما قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب قال الحسین بن فهم حدّثناه ابو الصّلت الهروی عن أبی معاویة قال الحاکم لیعلم المستفید بهذا العلم انّ الحسین بن فهم بن عبد الرحمن ثقه مامون حافظ و در اثبات وثوق و اعتماد و اعتبار و جلالت فخار حسین بن فهم همین عبارت حاکم که در آخر ان تصریح نموده که او ثقه مامون حافظست کافی و بسندست و ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنة تسع و ثمانین و مائتین گفته و فیها الحسین بن محمّد بن فهم بن علی البغدادی الحافظ احد ائمة الحدیث اخذ عن یحیی بن معین و روی الطبقات عن ابن سعد انتهی فهذا حسین بن فهم*حافظهم البارع الشهم*قد روی هذا الحدیث المورث من الرشاد افلج السهم*المزیح عن الصواب کلّ شبهة و وهم*فلا یجهله الا العاجز الوکل الجهم*و لا یحید عنه الاّ من مرق عن الحق الواضح کالسهم*و لا یرتاب فیه من اوتی حظا من العقل و الفهم*و لا یختلج عنه الاّ من خدعته الکواذب بالغول و الدهم
آنکه ابو بکر احمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری المعروف بالبزار این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه ابراهیم بن حسن کردی در نبراس گفته و اما انه باب مدینة علمه ففی
قوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها رواه البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الترمذی و الحاکم عن علی و روایت کردن بزار این حدیث شریف را از تصریح ابن حجر مکی در صواعق و شیخ ابن عبد اللّه العیدروس در عقد نبوی و مرزا محمد بدخشانی در نزل الابرار و مفتاح النجا و مولوی محمد مبین در وسیله النجاة و ثناء اللّه پانی پتی در سیف مسلول نیز واضح و ظاهرست کما ستعرف فیما بعد انشاء اللّه تعالی و مخفی نماند که ابو بکر بزار از محدثین عالی فخار و اساطین کبار و مشایخ مشهورین فی الامصار و جهابذه معروفین فی الاقطار نزد سنیه است و جلالت شان و سمو مکان و رفعت منزلت او در غایت
ص:83
وضوح و اشتهارست ابو نعیم در تاریخ اصبهان که نسخه عتیقه آن در کتب حرم مدینه منوره بنظر قاصر رسیده گفته احمد بن عمر بن عبد الخالق البصری ابو بکر البزار الحافظ قدم اصبهان مرتین و شمس الدین ذهبی در دول الاسلام در وقائع سنه اثنتین و تسعین و مائتین گفته و فیها مات حافظ وقته ابو بکر احمد بن عمرو البصری البزار صاحب المسند الکبیر بالرّملة و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر کمال الدین سیوطی در طبقات الحفاظ گفته البزار الحافظ العلامة الشهیر ابو بکر احمد بن هارون بن عبد الخالق البصری صاحب المسند الکبیر المعلل رحل بآخر عمره الی اصبهان و الشام و نشر علمه مات بالرملة سنه 292 و محمد بن محمد امیر ازهری در رساله اسانید خود گفته سنن البزار الحافظ ابو بکر احمد بن عمر بن عبد الخالق البزار العتکی بفتح العین و التاء المخففة البصری المتوفی سنة 292 بالرملة قال ابن أبی خیثمة هو رکن من ارکان الاسلام و کان یشبه بابن حنبل فی زهده و ورعه له المسند الکبیر رحل فی آخر عمره الی الشام و اصبهان و نشر علمه و مات بالرملة من الشام الخ و خود مخاطب در صدر همین باب امامت ابو بکر بزّار را بلقب شریف عمده محدثین اهل سنت که لقبیست بس عظیم نواخته و بروایت او در نفی خلافت از مروانیه و عباسیه دست انداخته چنانچه گفته منشأ اشتباه این فرقه آنست که معاویه و من بعده من المروانیة و العباسیة خود را خلیفه می گفتند و از مردم دیگر هم می گویانیدند بنابر مشابهت صوری که با خلافت پیغمبر داشتند از رسم جهاد و فتح بلدان و تجهیز عساکر و جیوش و تقسیم غنائم و صدقات و حفظ دار اسلام از شر کفار و علماء اهل سنت نیز این لقب را بنابر همین مشابهت صوری و بجهت آنکه القاب و اسماء هر فرقه موافق اصطلاح آنها می باشد دیگران را چه ضرورتست که درین امور پرخاش نمایند اطلاق می کردند چنانچه حالا هر که در کربلاء معلی رفتند از ملا نصیر و اخوان باقر کتاب شرائع را گذرانیده می آید نزد این فرقه مجتهد نامیده می شود علی هذا القیاس در آن زمان لفظ خلیفه ابتذال پیدا کرده بود این گروه فهمیدند که چون خلیفه مرادف امامست اهل سنت این جماعت را خلیفه و امام بحق می دانند این همه غلطفهمیهای خودست و الا محققین اهل سنت از اطلاق لفظ خلیفه هم تحاشی می کردند چنانچه در حدیث صحیح
الخلافة بعدی ثلثون سنة ترمذی از سعید بن جهان که راوی این حدیثست نقل کرده که چون او را گفتند که مروانیان نیز خود را خلیفه می گویند گفت کذب بنو الزرقاء انما هم ملوک من شرّ الملوک و ابو بکر بزّار که عمده محدثین اهل سنت ست بسند حسن از ابو عبیدة بن الجراح روایت کرده
قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انّ اول دینکم بدء نبوة و رحمة ثم یکون خلافة و رحمة ثم یکون ملکا و جبریة الی آخر الحدیث و نیز مخاطب در باب و هم همین کتاب تحفه در جواب طعن هشتم از مطاعن صحابه احتجاج بروایت بزار نموده چنانچه گفته و طبرانی در اوسط المعاجم روایت می کند که عبد اللّه بن عمر را چون خبر توجه امام حسین رض بسمت عراق رسید از مکه دویده بر مسیره سه شب با او ملحق گردید
ص:84
و گفت
این ترید فقال الحسین رض الی العراق فاذا معه کتب و طوامیر فقال هذه کتبهم و بیعتهم فقال لا تنظر الی کتبهم و لا تاتهم فقال ابن عمر انی محدثک حدیثا ان جبرئیل الیّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فخیره بین الدنیا و الآخرة فاختار الآخرة و انک بضعة من رسول اللّه ص لا یلیها احد منکم فابی ان یرجع فاعتنقته ابن عمر فبکی و اجهش فی البکاء و قال استودعک اللّه من قتیل و روی البزار نحوه باسناد حسن جید و نیز مخاطب در حاشیه کید نود و دوم از باب دوم همین کتاب تحفه برای اثبات اشجعیت موهومی ابو بکر تمسک بروایت بزار نموده چنانچه گفته
اخرج البزار فی مسنده عن علی علیه السلام انه قال من اشجع النّاس قالوا انت قال اما فما انا بارز احدا الا انتصفت منه و لکن اخبرنی و باشجع النّاس قالوا لا نعلم فمن قال ابو بکر انه لمّا کان یوم بدر جعلنا لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم عریشا فقلنا من یکون عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم الی آخر الحدیث انتهی و إذا ثبت هذا الحدیث العزیز المثار*بروایة الحافظ البزار*الذی جعله المخاطب العلی الفخار*عمدة المحدثین الکبار*و احتج بروایاته و الاخبار*مظهرا للاعتماد و الاعتبار*فتکذیبه منه بالاصرار*و ابطاله بالاجهار*ابداء و اظهار لنهایة الاجترام و الاجترار* و تسجیل علی نفسه العظیمة الاغترار*بالعناد الفاحش المذموم عند اولی الایدی و الابصار*و لعمری ان المخاطب لیروم هدم رکن من ارکان الاسلام*و یصمد لغض المشبه من کان قائما مقام الانبیاء الکرام*علیهم آلاف التحیة و السّلام*فیا لیته استیقظ وهب من الاستغراق فی هذا المنام*المبدی لاضغاث الاحلام*و دری ما یخرج من راسه بلا تدبر و انعام*و کبح عنانه عن الجری فی مضمار تقلید الکابلی المثیر لهذا القتام*الحری بکلّ عذل و ملام*الّذی أثار النصب و المروق لاتباعه الطغام*و اشیاعه الاغثام*المضعین لهفواته الفاضحة و الاوهام بلا خوف یوم القیام
آنکه ابو جعفر محمد بن جریر الطبری حدیث مدینة العلم را بدو طریق روایت نموده و باختیار اتحاد این حدیث بحدیث
انا دار الحکمة حکم بصحت ان فرموده چنانچه سیوطی در جمع الجوامع بعد نقل
حدیث انا دار الحکمة و علیّ بابها از ترمذی و ابن جریر و ابو نعیم و ذکر عبارت ترمذی متعلق بان گفته و قال ابن جریر هذا خبر صحیح سنده و قد یجب ان یکون هذا علی مذهب الآخرین سقیما غیر صحیح لعلتین احداهما انه خبر لا یعرف له مخرج عن علی ع عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم الا من هذا الوجه و الآخر انّ سلمة بن کهیل عندهم ممن لا یثبت بنقله حجّة و قد وافق علیّا فی روایة هذا الخبر
عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم غبره ثنا محمد بن ابراهیم الفراری ثنا عبد السّلام بن صالح الهروی ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها ثنا ابراهیم بن موسی الرازی و لیس بالفراء ثنا ابو معاویة باسناده
ص:85
مثله هذا الشیخ لا اعرفه و لا سمعت منه غیر هذا الحدیث انتهی کلام ابن جریر و فضائل إلیه و ماثر سامیه و محاسن لطیفه و مناقب منیفه و مفاخر سنیه و محامد بهیه و مدائح رفیعه و معالی منیعه طبری حسب افادات اکابر قوم بیش از انست که استیعاب آن توان کرد سابقا در مجلد حدیث ولایت نبذی از ان از مختار مختصرا تاریخ بغداد یحیی بن عیسی بن خبر له بغدادی و کتاب الانساب عبد الکریم بن محمد السمعانی و معجم الادباء یاقوت بن عبد اللّه الحموی و تهذیب الاسماء محیی الدین یحیی بن شرف النووی و منهاج ابن تیمیه حرانی و تذکره الحفاظ و عبر فی خبر من غبر شمس الدین ذهبی و تتمة المختصر عمر بن المظفر المعروف بابن الوردی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات الشافعیة عبد الوهاب بن علی السبکی در روض المناظر ابو الولید محمد بن محمد بن شحنه حلبی و طبقات الشافعیه تقی الدین أبی بکر الاسدی و طبقات الحفاظ و کتاب التنبه و منتهی العقول جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و طبقات المفسرین محمد بن علی بن احمد الداؤدی تلمیذ سیوطی و کتاب الاعلام باعلام بلد اللّه الحرام تصنیف قطب الدین محمد بن احمد المکی و فیض القدیر عبد الرؤف بن تاج العارفین للمناوی و نسیم الریاض شهاب الدین احمد الخفاجی و شرح مواهب لدنیه محمد بن عبد الباقی الزرقانی و جنة فی الاسوة الحسنة بالسنة تالیف مولوی صدیق حسن خان معاصر شنیدی و در این جا نیز بعض عبارات مذکور می شود ابن خلکان در کتاب وفیات الأعیان گفته ابو جعفر محمّد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری و قیل یزید بن کثیر بن غالب صاحب التفسیر الکبیر و التاریخ الشهیر کان اماما فی فنون کثیرة منها التفسیر و الحدیث و الفقه و التاریخ و غیر ذلک و له مصنفات ملیحة فی فنون عدیدة تدل علی سعة علمه و غزارة فضله و کان من الائمّة المجتهدین لم یقلد احدا و کان ابو الفرج المعافی بن زکریا النهروانی المعروف و بابن طرّار علی مذهبه و سیاتی ذکره إن شاء اللّه تعالی و کان ثقة فی نقله و تاریخه اصح التواریخ و اثبتها و ذکره الشیخ ابو اسحاق الشیرازی فی طبقات الفقهاء من جملة المجتهدین و رایت فی بعض المجامیع هذه الابیات منسوبة إلیه و هی إذا اعسرت لم یعلم شفیقی و استغنی
فیستغنی صدیقی
لکنت الی الغنی سهل الطریق
و کانت ولادته سنة اربع و عشرین و مائتین بامل طبرستان و توفی یوم السبت آخر النهار و دفن یوم الاحد فی داره فی السادس و العشرین من شوال سنة عشر و ثلاثمائة ببغداد رحمه اللّه تعالی و ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی در کتاب المختصر فی اخبار البشر گفته ثم دخلت سنة 310 عشر و ثلاثمائة فی هذه السنة توفی ابو جعفر محمد بن جریر الطبری ببغداد و مولده سنة اربع و عشرین و مائتین بامل طبرستان و کان حافظا لکتاب اللّه عارفا بالقراءات بصیرا بالمعانی و کان من المجتهدین لم یقلد احدا و کان فقیها عالما عارفا باقاویل الصحابة و التابعین و من بعدهم و له التاریخ المشهور ابتدا فیه من اول الزمان الی آخر سنة اثنتین و ثلاثمائة
ص:86
و کتاب فی التفسیر لم یفسر مثله و له فی اصول الفقه و فروعه کتب کثیرة و لمّا مات تعصبت علیه العامّة و رموه بالرفض و ما کان سببه الاّ انه صنف کتابا فیه اختلاف الفقهاء و لم یذکر فیه احمد بن حنبل فقیل له فی ذلک فقال لم یکن احمد بن حنبل فقیها و انّما کان محدثا فاشتد ذلک علی الحنابلة و کانوا الا یحصون کثرة ببغداد فشنعوا علیه بما ارادوه و محمد بن محمد جرزی در طبقات القراء گفته محمد بن جریر بن یزید الامام ابو جعفر الطبری الآملی البغدادی احد الاعلام و صاحب التفسیر و التاریخ و التصانیف ولد بامل طبرستان سنة اربع و عشرین و مائتین و رحل لطلب العلم و له عشرون سنة الی ان قال و سمع الحدیث من احمد بن منیع و هناد و أبی کریب و خلق و روی عنه ابو شعیب الحرانی مع تقدمه و الطبرانی و الجعابی و جماعة و تفقه علیه خلق کثیر قال الخطیب کان احد ائمّة العلم یحکم بقوله و یرجع الی رایه لمعرفته و فضله و کان قد جمع من العلوم ما لم یشارکه فیه احد من اهل عصره فکان حافظا لکتاب اللّه عارفا بالقراءات بصیرا بالمعانی فقیها فی احکام القرآن عالما بالسنن و طرقها صحیحها و سقیمها ناسخها و منسوخها عارفا باقوال الصحابة و التابعین عارفا بایام النّاس و اخبارهم و له کتاب تهذیب الاثار لم ار مثله فی معناه لکن لم یتمه و له فی اصول الفقه و فروعه کتب کثیرة و اختیار من اقاویل الفقهاء و تفرد بمسائل حفظت عنه و قال ابو محمّد عبد اللّه بن احمد الفرغانی صاحب ابن جریر ان قوما من تلامذة ابن جریر حسبوا له منذ بلغ الحلم الی ان مات ثم قسموا علی تلک المدة اوراق مصنفاته فصار لکل یوم اربع عشرة ورقة و قال ابو حامد الاسفراینی امام الشافعیة لو سافر رجل الی الصین حتی یحصل تفسیر ابن جریر لم یکن کثیرا قال الدّانی فیه بدیهة و قد جری ذکره محمد بن جریرامام اهل زمانه و کلّ جاهل علم عارف بمکانه و کتبه قد ابانت عن علمه و بیانه عفا المهیمن عنه و زاد فی احسانه توفی سنة عشر و ثلاثمائة قال احمد بن الفضل الدینوری دفن فی قبره یوم الاحد وقت الظهر لسبع بقین من شوال رحمه اللّه تعالی و فاضل ازنیقی در مدینة العلوم گفته و من التواریخ تاریخ الطبری و هو ابو جعفر محمّد جریر الطبری و قیل یزید بن کثیر بن غالب صاحب التفسیر الکبیر و التاریخ الشهیر کان اماما فی فنون کثیرة منها التفسیر و الحدیث و الفقه و التاریخ و غیر ذلک و له مصنفات ملیحة فی فنون عدیدة تدل علی سعة علمه و غزارة فضله و کان من الائمّة المجتهدین لم یقلد احدا و کان ابو الفرج المعافی بن زکریا النهروانی علی مذهبه و کان ثقة فی نقله و تاریخه اصح التواریخ و اثبتها ذکره الشیخ ابو اسحاق الشیرازی فی طبقات الفقهاء من جملة المجتهدین ولد سنة اربع و عشرین و مائتین بامل طبرستان و توفی فی السّادس و العشرین من شوال سنة عشر و ثلاثمائة ببغداد و محمد بن محمد الامیر الازهری در رساله اسانید خود گفته
ص:87
تفسیر ابن جریر و سائر مؤلفاته من طریق صاحب المنح من طریق أبی علی النّسائی عن أبی الحذاء عن أبی القاسم عبد الرّحمن بن محمّد بن أبی یزید المصری عن أبی محمد عبد اللّه بن احمد الفرغانی عن أبی جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن طالب الطبری المتولد سنة 223 و المتوفی سنه 310 احد ائمّة الدنیا علما و دینا له تالیف کثیرة قال ابو حامد الاسفراینی لو رحل رجل الی الصین فی تحصیل تفسیره لم یکن کثیرا و قال ابن خزیمة ما اعلم علی ادیم الارض اعلم منه کتب کتبا کثیرة و مکث اربعین سنة یکتب کل یوم اربعین ورقة فقد حسبوا له منذ بلغ الحلم الی ان مات ثم قسم علی تلک المدة اوراق مصنفاته فوجد لکلّ یوم اربعة عشرة ورقة قال لاصحابه یوما تنشطون لتفسیر القرآن قالوا کم یکون قدره قال ثلاثین الف ورقة قالوا هذا یفنی الاعمار قبل تمامه فاختصره فی ثلثة آلاف ثم قال هل تنشطون لتاریخ العالم من آدم الی وقتنا هذا فقالوا کم قدره فقال نحو التفسیر فاجابوه کالاول فقال انا للّه ماتت الهمم فاختصره کالتفسیر و الطبری منسوب الی طبریة مدینة بالشام و هی مدینة الاردن و هی فی اسفل جبل علی بحیرة یخرج منها نهر الاردن المشهور و فی مدینة طبریة میاه حارة تفور فی الصیف و الشتاء و لا تنقطع فتدخل المیاه الحارة الحمامات فلا یحتاجون لوقود و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری و قیل یزید بن کثیر بن غالب صاحب التفسیر الکبیر و التاریخ الشهیر و فنون کثیرة مثل تفسیر و حدیث و فقه و تاریخ و غیر ذلک امام بود او را مصنفات ملیحه در فنون عدیده است که دلالت می کند بر سعت علم و غزارت فضل وی یکی از ائمه مجتهدینست که تقلید احدی نکرده و ابو الفرج معافی بن زکریا نهروانی معروف بابن طرار بر مذهب او بود و در نقل معتمدست و تاریخ او اصح تواریخست شیخ ابو اسحاق شیرازی ذکرش در طبقات فقها من جمله مجتهدین کرده در بعض مجامیع این ابیات را بوی نسبت کرده اند نظم إذا اعسرت لم یعلم شفیقی و استغنی
فیستغنی صدیقی
ولادتش در امل طبرستان در سنه اربع و عشرین و مائتین بوده و وفات روز شنبه آخر نهار سادس عشرین شوال سنة عشرة و ثلاثمائة در بغداد و درون خانه خود مدفون گشته رحمه اللّه تعالی و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در ابجد العلوم گفته ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری و قیل یزید بن کثیر بن غالب صاحب التاریخ الشهیر و التفسیر الکبیر کان اماما فی فنون کثیرة منها لحدیث و الفقه و التاریخ و التفسیر و غیر ذلک و له مصنفات ملیحة فی فنون عدیدة تدلّ علی سعة علمه و غرّارة فضله و کان من الائمّة المجتهدین لم یقلد احدا و کان ابو الفرج المعافی بن زکریا النهروانی المعروف بابن طرار علی مذهبه و کان ثقة فی نقله و تاریخه اصحّ التواریخ و اثبتها و ذکره الشیخ ابو اسحاق الشیرازی فی طبقات الفقهاء فی جملة
ص:88
المجتهدین ولد سنة 223 بامل طبرستان و توفی فی شوال سنه 310 ببغداد رحمه اللّه کذا فی ابن خلکان و نیز مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری صاحب التفسیر الکبیر و التاریخ الشهیر کان اماما فی فنون کثیرة منها التفسیر و الحدیث و الفقه و التاریخ و غیر ذلک و له مصنفات ملیحة فی فنون عدیدة تدل علی سعة علمه و غزارة فضله و کان من الائمّة المجتهدین لم یقلد احدا و کان ابو الفرج المعافی بن زکریا النهروانی المعروف بابن طرار علی مذهبه و کان ثقة فی نقله و تاریخه اصح التواریخ و اثبتها و ذکره الشیخ ابو اسحاق الشیرازی فی طبقات الفقهاء فی جملة المجتهدین ذکره سلیم الخوری فی الاثار و قال و من تصانیفه کتاب فی اختلاف العلماء لم یذکر فیه احمد بن حنبل و قال لم یکن احمد فقیها و انما کان محدثا و لذلک رموه بعد موته بالرفض و له التاریخ المشهور قال ابن الجوزی بسط فیه الکلام علی الوقائع بسطا و جعله مجلدات و ان المشهور المتداول مختصر من الاصل و انه هو العمدة فی هذا الفنّ و للطبری کتاب فی التفسیر ذکره السیوطی فی الاتقان فقال انّه اجل التفاسیر و اعظمها فانه یتعرض لتوجیه الاقوال و ترجیح بعضها علی بعض و الاعراب و الاستنباط فهو یفوق بذلک تفاسیر الاقدمین انتهی و قال النووی اجمعت الامّة علی انه لم یصنف مثل تفسیر الطبری و قال ابو حامد الاسفراینی لو سافر رجل الی الصین حتی یحصل له تفسیر ابن جریر لم یکن ذلک کثیرا و ذکره ابن السبکی فی طبقاته انتهی ولد سنة 223 بامل طبرستان و توفی سنة 310 ببغداد انتهی فاذا ثبت بافادة الطبری* الحامل لواء الصناعة*الموصوف المذکور بالحذق و البراعة*المقتدی المتبوع لاساطین اهل السنة و الجماعة* صحة هذا الحدیث القاطع دابر ارباب الخسر و الفظاعة*فما یرومه بالطعن و الابطال*و لا یرمیه بالوضع و الافتعال*الا من تجاسر علی التعمیس و الادغال*و اثر الایضاع و الایغال*فی بوادی الزیغ و الاضلال* و مغاوی الخدع و الازلال*و الظ بالانهماک فی ترویج* الزائف و تنفیق المحال*و اللّه العاصم عن شره و هو شدید المحال
ابو بکر محمد بن محمد بن سلیمان بن حارث الباغندی الواسطی البغدادی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه علامه ابن المغازلی در کتاب المناقب گفته
اخبرنا محمّد بن احمد بن عثمان انا ابو الحسین محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی الحافظ البغدادی نا الباغندی محمد بن محمد بن سلیمان نا محمد بن مصفانا حفص بن عمر العدنی نا علی بن عمر عن ابیه عن جریر عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و لا توتی البیوت الاّ من ابوابها و جلالت مرتبت و علو منزلت باغندی بر ناظر کتاب الانساب سمعانی و تذکرة الحفاظ و عبر و دول الاسلام ذهبی و طبقات الحفاظ سیوطی واضح و لائحست فلا یجتری علی تکذیب الحدیث الشریف بعد ادراک
ص:89
روایة الباغندی الاّ الباغی الزّائغ*الطاغی الرائغ الّذی ران الغرور علی قلبه*و استحوذ الشقاء علی لبه*فهو فی حیفه العنید سائر*و فی عسفه الشدید جائر*و فی ضلاله البعید حائر*و فی غیّه المدید مائر
آنکه محمد بن یعقوب بن یوسف النیسابوریّ المعروف بالاصم این حدیث شریف را روایت کرده چنانچه ابو عبد اللّه الحاکم در مستدرک فرموده
حدثنا ابو العباس محمد بن یعقوب ثنا محمّد بن عبد الرحیم الهروی بالرملة ثنا ابو الصّلت عبد السلام بن صالح ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه و ابو الصلت ثقة مامون فانی سمعت ابا العباس محمد بن یعقوب فی التاریخ یقول سمعت العباس بن محمّد الدوری یقول سألت یحیی بن معین عن أبی الصلت الهروی فقال ثقة فقلت أ لیس قد حدّث
عن أبی معاویة عن الاعمش انا مدینة العلم فقال حدث به محمد بن جعفر الفیدی و هو ثقة مامون و ابن المغازلی در کتاب المناقب گفته اخبرنا ابو القاسم الفضل بن محمّد بن عبد اللّه الاصفهانی قدم علینا واسطا املاء فی جامعنا فی شهر رمضان من سنة اربع و ثلاثین و اربعمائة
انا ابو سعید محمّد بن موسی بن القصر بن شاذان الصیرفی بنیسابور انا ابو العبّاس محمّد بن یعقوب الاصم نا محمّد بن عبد الرحیم الهروی نا عبد السّلام بن صالح نا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و مخفی نماند که محمد بن یعقوب اصم از اکابر مشاهیر حذاق و اجله مشایخ معروفین فی الآفاق سنیه بوده مدارج باذخه و معالی شامخه او بر متتبع کتب اعلام این حضرات واضح و ظاهرست عبد الکریم بن محمد سمعانی در کتاب الانساب گفته الاصمّ بفتح الالف و الصّاد المهملة و تشدید المیم فی آخر الکلمة هذه صفة لمن کان لا یسمع من الصمم و المشهور به فی المشرق و المغرب ابو العباس محمّد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان بن عبد اللّه الاموی مولاهم المعروف بالاصم و انّما ظهر به الصمم بعد انصرافه من الرحلة فاستحکم فیه حتی انّه کان لا یسمع نهیق الحمار و کان ابو العبّاس محدث عصره بلا مدافعة فانه حدث فی الاسلام سنة و سبعین سنة و سناتی علیّ ذکره بالتفضیل و لم یختلف قط فی صدقه و صحة سماعه و ضبط ابیه یعقوب الوراق لها و کان مع ذلک یرجع الی حسن المذهب و التدین یصلی خمس صلوات فی الجماعة و بلغنی انّه اذن سبعین سنة فی مسجده و کان حسن الخلق سخی النفس لا یبخل بکلّ ما یقدر علیه و ربما کان فی قدیم الایام یحتاج الی الشیء لمعاشه فیورق و یاکل من کسب یده و هذا الّذی کان یعاب به انه یاخذ علی التحدیث و انّما یعیبه من لا یعرفه فانّه کان یکره ذلک اشد
ص:90
الکراهیة و لا یناقش احدا فیه انّما کان وراقه و ابنه ابو سعد یطلبان النّاس بذلک و قد کان یعلم به فیکرهه ثم لا یقدر علی مخالفتهم سمع منه الاباء و الابناء و الاولاد و احفادهم کالحسن بن الحسین بن منصور سمع منه کتاب الرسالة فسمع منه ابو الحسن بن المحسن فی ذلک الکتاب ثم سمعه ابو نصر بن أبی الحسن فی ذلک الکتاب ثم سمع منه عمر بن أبی نصر فی ذلک الکتاب و مثل هذا کثیر او کفاه شرفا ان یحدث تلک السنین فلا یجد احد من الناس فیه مغمر الحجّة قال الحاکم ابو عبد اللّه الحافظ ما راینا الرحالة فی بلد من بلاد الاسلام اکثر منها إلیه یعنی ابا العباس الاصم فقد رایت جماعة من اهل الاندلس و القیروان و بلاد المغرب علی بابه و کذلک رایت جماعة من اهل طراز و اسفیجاب و اهل المشرق علی بابه و کذلک رایت فی عرض الدنیا من اهل المنصورة و مولتان و بلاد بست و سجستان علی بابه و کذلک رایت جماعة من اهل فارس و شیراز و خوزستان علی بابه فناهیک بهذا شرفا و اشتهارا و علوا فی الدین و قبولا فی بلاد المسلمین بطول الدّنیا و عرضها و قال سمعت ابا العباس محمّد بن یعقوب غیر مرة یقول ولدت سنة 237 سبع و اربعین و مائتین رای محمّد بن یحیی الذهلی و لم یسمع منه ثمّ سمع عن احمد بن یوسف السلمی و أبی الازهر احمد بن الازهر العبدی و فقد سماعه عند منصرفة من مصر ثم رحل به ابوه سنة خمس و ستین علی طریق اصبهان فسمع هارون بن سلیمان و اسید بن عاصم و لم یسمع بالاهواز و لا البصرة حرفا واحدا ثم انّ اباه حج به فی تلک السّنة و سمع بمکة من احمد بن شیبان الرّملی فقط ثم اخرجه الی مصر فسمع محمد بن عبد اللّه بن عبد الحکیم و بحر بن نصر الخولانی و الربیع بن سلیمان المرادی و بکار بن قتیبة القاضی و اقام بمصر علی سماع الامهات و کتاب المبسوط للشافعی الی ان استوفی سماعة ثم دخل الشام فسمع بعسقلان من احمد بن الفضل و بیروت من العباس بن الولید بن مزید اقام علیه حتی سمع منه مسائل الاوزاعی ثم دخل دمشق فسمع من محمد بن هشام بن ملابس النمیری احادیث مروان بن معاویة و سمع من یزید بن عبد الصّمد و غیره ثم دخل دمیاط فسمع من بکر بن سهل و غیره و اقام بطرسوس و سمع الکثیر من أبی میّة و ذهب بعض سماعاته عنه ثم انحدر الی حمص فسمع من محمد بن عوف الطائی الکثیر و ذهب بعض سماعاته منه ثم دخل الجزیرة فکتب بالرقة من محمّد بن علی بن میمون و هو إذ ذاک امام الجزیرة و دخل من الموصل علی طریق الجزائر الی الکوفة فسمع من الحسن بن علی بن عفان العامری و احمد بن عبد الجبار العطاردی و احمد بن عبد الحمید الحارثی ثم دخل بغداد سنة تسع و ستین بعد وفاة سعدان بن نصر و محمّد بن سعید بن غالب فسمع المسند من العباس بن محمد الدوری و المبسوط من محمّد بن اسحاق الصاغانی و التاریخ من الدوری و سمع من محمّد بن سنان الفراد و العلل من عبد اللّه بن احمد بن حنبل و علل علی بن المدینی من حنبل بن اسحاق ثم انصرف الی خراسان و هو ابن ثلثین سنة و هو محدث کبیر ثم ذکر الحاکم فی وفاته خرج علینا ابو العباس محمّد بن یعقوب رحمه اللّه
ص:91
و نحن فی مسجده و قد امتلأت السّکة من اوّلها الی آخرها من النّاس و هو عشیة یوم الاثنین الثالث من شهر ربیع الاوّل من سنة اربع و اربعین و ثلاثمائة و کان یملی عشیة کلّ اثنین من اصوله ممّا لیس فی الفوائد احادیث فلما نظر الی کثرة النّاس و الغرباء من کلّ فج عمیق و قد قاموا یطرقون له و یحملونه علی عوانقهم من باب داره الی المسجد فلما بلغ المسجد جلس علی جدار المسجد و بکی طویلا ثم نظر الی المستملی فقال اکتب سمعت محمد بن اسحاق الصغانی یقول سمعت ابا سعید الأشج یقول سمعت عبد اللّه بن ادریس یقول أتیت یوما باب الاعمش بعد موته فدققت الباب فقیل من هذا فقال ابن ادریس فاجابتنی امرأة یقال لها برّة های های یا عبد اللّه بن ادریس ما فعل جماهیر العرب الّتی کانت تاتی هذا الباب ثم بکی الکثیر ثم قال کانی بهذه السّکة و لا یدخلها احد منکم فانی لا اسمع و قد ضعف البصر و جان الرحیل و انقضی الاجل فما کان الاّ بعد شهر او اقلّ منه حتی کفّ بصره و انقطعت الرحلة و انصرف الغرباء الی اوطانهم و رجع امر أبی العباس الی انه کان یناول قلما فاذا اخذه بیده علم انهم یطلبون الروایة فیقول حدیثا الرّبیع بن سلیمان و یقرأ الاحادیث الّتی کان یحفظها و هی اربعة عشر حدیثا و سبع حکایات و صار باسوء حال الی شهر ربیع الآخر سنة ست و اربعین فتوفی ابو العباس لیلة الاثنین و دفن عشیة الاثنین الثالث و العشرین من شهر ربیع الآخر سنة ست و اربعین و ثلاثمائة فغسّله ابو عمرو بن مطر و شهدت جنازته بشاهنبر فتقدم ابو عمرو بن مطر للصّلوة علیه و دفن فی مقبرة شاهنبر و رئی فی المنام فقیل الی ما ذا انت هی حالک ایّها الشیخ فقال انا مع أبی یعقوب البویطی و الربیع بن سلیمان فی جوار أبی عبد اللّه الشافعی نحضر کل یوم ضیافته قال الحاکم و حضرت ابا العباس یوما فی مسجده فخرج لیوذن لصلوة العسر فوقف موضع المیذنة ثم قال بصوت عال انا الربیع بن سلیمان انا الشافعی ثم ضحک و ضحک الناس ثم اذّن و ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته الاصم الامام الثقة محدث المشرق ابو العباس محمّد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان الاموی مولاهم المعقلی النیسابوریّ و کان یکره ان یقال له الاصم قال الحاکم انما ظهر به الصّمم بعد مجیئه من الرحلة ثم استحکم حتی کان لا یسمع نهیق الحمار قال و کان محدث عصره بلا مدافعة سمعته یقول ولدت سنة سبع و اربعین و مائتین و سمع من احمد بن یوسف و احمد بن الازهر و بعد ذلک رحل به ابوه المحدث یعقوب الورّاق فی سنة خمس و ستین فسمع باصبهان من هارون بن سلیمان و اسید بن عاصم و بمکة من احمد بن سنان الرملی و بمصر من ابن عبد الحکم و الربیع و بحر بن نصر و ابراهیم بن منقذ و بکار بن قتیبة و بعسقلان من احمد بن الفضل الصّائغ و ببیروت من العباس بن الولید و بدمشق من ابن ملاس و یزید بن عبد الصّمد و بحمص من أبی عقبة الحجازی و محمّد بن عوف الطائی و بطرسوس
ص:92
من أبی أمیّة و بالرقّة من محمد بن علیّ بن میمون و بالکوفة من الحسن بن علی بن عفّان و سعید بن محمّد الحجرانی صاحب ابن عیینة و احمد بن عبد الجبّار العطاردی و ببغداد من زکریا بن یحیی المروزی و أبی جعفر بن المناوی و الدوری و الصّاغانی و عدة و قد نبا عنه ابو عبد اللّه بن الاحزم و ابو بکر الضّبعی و یحیی العنبری و ابو الولید بن حسان بن محمّد و ابو علی الحافظ و حدث عنه جماعة ما ادرکتهم ابو عمرو الحیری و مؤمل بن الحسن و ابو علی الثقفی قلت حدث عنه الحاکم و ابن مندة فاکثر و ابو عبد الرحمن السلمی و یحیی بن ابراهیم المزکی و ابو بکر الحیری و ابو سعید الصیرفی و محمّد بن ابراهیم الجرجانی و ابو صادق محمّد بن احمد بن أبی الفوارس و ابو بکر محمّد بن محمّد بن الرجاء و عبد الرّحمن بن محمد بن بالویه و ابن محمش الزیادی و ابو زید عبد الرحمن بن محمّد القاضی و محمد بن محمّد بن بالویه و ابو سعید مسعود بن محمد الجرجانی و الحسین بن عبدان التاجر و احمد بن محمّد البرقانی و اسحاق بن محمد السوسی و علی بن محمّد بن محمد الطرازی و ابو بکر محمّد بن علیّ بن جبیر و احمد بن محمّد بن الحسین السلیطی و الحسین بن احمد المعاذی و منصور بن الحسین المتوفی مع الطرازی سنة اثنتین و عشرین و اربعمائة فهما خاتمة اصحابه من خلا المتفرد فی الدنیا باجازته و هو ابو نعیم الحافظ قال الحاکم حدث فی الاسلام ستا و سبعین سنة و لم یختلف فی صدقه و صحة سماعه و هو بضبط والده اذن سبعین سنة فی مسجد و کان حسن الخلق سخی النفس و ربّما کان یحتاج فیورّق و یاکل و کان یکره الاخذ علی التحدیث و کان وراقة و ابنه ابو سعید یطالبان الناس فیکره ذاک و لا یقدم علی مخالفتهم سمع منه الحسن بن الحسین بن منصور کتاب الرسالة ثم سمعها منه ولد ولده عمرو ما رایت الرحالة فی بلد اکثر منهم إلیه و سمعته یقول حدثت بکتاب معانی القرآن سنة نیف و سبعین و مائتین قال الحاکم و سمعت محمد بن حامد یقول سمعت ابا حامد الاعمش یقول کتبنا عن أبی العباس بن یعقوب الورّاق سنة خمس و سبعین و مائتین فی مجلس محمّد بن عبد الوهاب الفراء قال و سمعت محمد بن الفضل بن خزیمة قال سمعت جدی امام الائمّة و سئل عن کتاب المبسوط الشافعی فقال اسمعوه من أبی العبّاس الاصم فانه ثقة قد رایته یسمع بمصر و سمعت ابا احمد الحافظ یقول سمعت عبد الرحمن بن أبی حاتم یقول ما بقی الکتاب المبسوط راو غیر أبی العباس الورّاق و بلغنا انّه ثقة صدوق قال الحاکم و قرأت بخط أبی علی الحافظ یحث الاصمّ علی الرجوع عن احادیث ادخلوها علیه فوقع الاصمّ کل من روی عنه ذلک فهو کذاب و لیس هو فی کتابی قال الحاکم و قرأت بخط أبی عمرو احمد بن المبارک المستملی حدثنی محمد یعقوب بن یوسف الورّاق نا الربیع نا بشر بن بکر فذکر حدیثین قلت هذا المستملی کبیر یروی عن قتیبة و نحوه و مات سنة اربع و ثمانین و مائتین قال الحاکم حضرت الاصمّ
ص:93
یوما خرج لیوذن للعصر فاستقبل و قال بصوت عال انا الربیع بن سلیمان انا الشافعی ثم ضحک و ضحک الناس ثم اذن و قد خرج علینا فی سنة اربع و اربعین فلما نظر الی کثرة النّاس و الغرباء قد امتلأت السکة بهم و هم یطرقون له و یحملونه فجلس علی جدار المسجد و بکی ثم نظر الی المستملی و قال اکتب انا الصاغانی سمعت ابا سعید الاشج یقول سمعت ابن ادریس یقول اتیت باب الاعمش بعد موته فدققت بابه فاجابتنی امرأة های های تبکی و قالت یا ابا عبد اللّه ما فعل جماهیر العرب التی کانت تاتی هذا الباب ثم بکی الکثیر و قال کانی بهذه السّکة لا یدخلها احد منکم فانی لا اسمع و قد ضعف البصر و حان الرّحیل و انقضی الاجل فما کان بعد شهر او اقل حتی کفّ بصره و انقطعت الرحلة و رجع امره الی ان کان یناول فلما فاذا اخذ بیده علم انهم یظنّون الروایة فیقول انا الربیع و یسرد احادیث یحفظها و هی اربعة عشر حدیثا و یتبع بحکایات و سار باسوء حال و توفی فی ربیع الآخر سنة ست و اربعین و ثلاثمائة رحمه اللّه و نیز ذهبی در عبر در سنه ست و اربعین و ثلاثمائة گفته و فیها محدث خراسان و مسند العصر ابو العباس الاصم محمد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان الاموی مولاهم النیسابوریّ المعقلی الموذن الوراق بنیسابور فی ربیع الاول و له مائة الاّ سنة حدث فی الاسلام نیفا و سبعین سنة و اذن سبعین سنة بمسجده و کان حسن الاخلاق کریما ینسخ بالاجرة و عمر دهرا و رحل إلیه خلق کثیر قال الحاکم ما رایت الرحالة فی بلد اکثر منهم إلیه رایت جماعة من اندلس و من اهل فارس علی بابه قلت سمع من جماعة من اصحاب سفین بن عیینة و ابن وهب و کانت رحلته مع والده فی سنة خمس و ستین و مائتین فغاب عن بلده خمس سنین و سمع باصبهان و العراق و مصر و الشام و الجریرة و نیز ذهبی در دول الاسلام در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها مات محدث خراسان ابو العباس الاصم محمد بن یعقوب بن یوسف النیسابوریّ فی ربیع الآخر و له مائة سنة و قد حمل عن اصحاب سفیان بن عیینة و ابن وهب و سیوطی در طبقات الحفاظ گفته الاصمّ الامام المفید الثقة محدث المشرق ابو العباس محمد بن یعقوب بن یونس بن معقل بن سنان الاموی مولاهم العقیلی النیسابوریّ محدث عصره بلا مدافعة ولد سنة 247 و حدث ستا و سبعین سنة حدث عنه الحاکم و خلق و تفرد فی الدنیا باجازته ابو نعیم الحافظ مات فی ربیع الآخر سنة ست و اربعین و ثلاثمائة انتهی فهذا ابو بکر الاصم*حافظهم المشهور العلم*و رکنهم الباذح الاشم* قد روی هذا الحدیث الهادی بنوره الی النهج الامم*و اثر ذلک الخبر الموصل بهداه الی الفضل الاتمّ* فلا یعرض عنه الا من فی اذنه صمم*و لا یمتری فیه الاّ من فی عینه ظلم*و لا یطعن فیه الاّ من اوبق دینه و اضطلم
ص:94
و لا یقدح فیه الاّ من اعتدی علی نفسه و ظلم
آنکه ابو الحسن محمد بن احمد بن تمیم الخیاط القنطری البغدادی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه سابقا از عبارت مستدرک حاکم که در وجه دهم مذکور شد دانستی و در ما بعد ان شاء اللّه نیز خواهی دانست و قنطری از محدثین مشاهیر و اثبات نحاریر سنیّه می باشد عبد الکریم بن محمد سمعانی در انساب در نسبت قنطری گفته و ابو الحسن محمّد بن احمد بن تمیم الخیاط القنطری من اهل بغداد کان فیه لیس هکذا قال محمّد بن أبی الفوارس حدث عن احمد بن عبد الرشی و أبی قلابة الرقاشی و محمّد بن سعد العوفی و أبی اسماعیل الترمذی و محمد بن یونس الکدیمی روی عنه ابو الحسن محمّد بن احمد بن رزق و ابو الحسن علی بن احمد بن عمر المقری و ابو الحسن علی بن الحسین بن داود النعالی و الحاکم ابو عبد اللّه الحافظ و توفی فی شعبان سنة ثمان و اربعین و ثلاثمائة انتهی فهذا القنطری حبرهم البارع*و علمهم الفارع*قد روی هذا الحدیث الناهج للحق و الشارع*المزری بنضارته بالروض الغض المارع*فطوبی لمن اقبل علیه اقبال الخاضع الضّارع*و الویل لمن اعرض عنه اعراض المدبر المسارع*و اللّه الواقی بلطفه عن سوء المصارع* و هو الموفق للغلبة علی کلّ منازل و مقارع
آنکه ابو بکر محمد بن عمر بن محمد بن مسلم التمیمی البغدادی المعروف بابن الجعابی این حدیث را به شش طریق روایت کرده چنانچه علامه ابن شهرآشوب علیه الرحمة در کتاب مناقب آل أبی طالب فرموده و
قال النبی علیه السّلام بالاجماع انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه احمد من ثمانیة طرق و ابراهیم الثقفی من سبعة طرق و ابن بطة من ستة طرق و القاضی الجعابی من ستة طرق و ابن الجعابی از اکابر حفاظ اعلام و اجله متقنین فخام سنیه می باشد علامه جلال الدین سیوطی در طبقات الحفاظ گفته ابن الجعابی الحافظ البارع فرید زمانه قاضی الموصل ابی بکر محمد بن عمر بن محمد بن مسلم التمیمی البغدادی ولد فی صفر سنة 284 و تخرج بابن عقدة و صنف الابواب و الشیوخ روی عنه الدارقطنی و الحاکم و ابو نعیم و هو خاتمة اصحابه قال ابو علی ما رایت فی المشایخ احفظ من ابن الجعابی و سمعت من یقول انه یحفظ مائتی الف حدیث و یجیب فی مثلها الاّ انه کان یفضل الحفاظ بانه یسوق المتون بالفاظها و اکثر الحفاظ یتسمحون فی ذلک و کان اماما فی معرفة العلل و ثقات الرجال و تواریخهم مات ببغداد فی رجب سنة 355 و علامه سخاوی در استجلاب ارتقاء الغرف و نور الدین سمهودی در جواهر العقدین در سیاق طرق حدیث ثقلین تمسک بروایت ابن الجعابی نموده اند و روایت او را درین ضمن مثل روات دیگر حفاظ اثبات مذهب خویش وارد نموده کما ستعرف فی مجلد حدیث الثقلین ان شاء اللّه تعالی فهذا ابن الجعابی البارع عندهم فی الحفظ و الاتقان المتقدم فی النقد و الامعان*السابق علی اقرانه فی هذا المیدان*المستبد من بینهم بالخطر فی هذا الرهان
ص:95
قد روی هذا الحدیث النیر البرهان*بطرق عدیدة تشدید السلطان*فلا یرتاب فی هذا الخبر الباهر باللمعان السافر بالرمضان*بعد روایة هذا الخبر المضطلع باعباء هذا الشأن*الاّ من غلب علی قلبه الطبع و ران* فهو یجوب بوادی العمه کالحیران*و یهیم فی مخالج العته اشد الهیمان
آنکه ابو القسم سلیمان بن احمد بن ایوب الطبرانی حدیث مدینة العلم را بروایت ابن عباس در معجم کبیر خود اخراج نموده چنانچه علی ما نقل عنه گفته
ثنا الحسن بن علی المعمری و محمّد بن علی الصائفی المکّی قال ثنا ابو الصلت عبد السلام بن صالح الهروی ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه و روایت کردن طبرانی حدیث مدینة العلم را باین لفظ از افاده ابن حجر در اجوبه خود علی ما نقل السیوطی فی قوت المغتذی و از افادۀ خود جلال الدین سیوطی در جمع الجوامع و قول جلی و علی متقی در کنز العمال و مرزا محمد بدخشانی در نزل الابرار و مفتاح النجا و مولوی مبین در وسیلة النجاة و مولوی ولی اللّه در مرآة المؤمنین واضح و آشکارست کما ستعرف فیما یاتی انشاء اللّه تعالی
آنکه طبرانی این حدیث شریف را بروایت ابن عباس در معجم کبیر خود بلفظ دیگر اخراج نموده چنانچه سیوطی در جامع صغیر گفته
انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب عق عد طب ک و از افاده سمهودی در جواهر العقدین و علی متقی در کنز العمال نیز روایت کردن طبرانی این حدیث شریف را بهمین لفظ واضحست و مطلق روایت کردن طبرانی حدیث ابن عباس را از نکت بدیعات سیوطی و شرح مواهب زرقانی و فواید مجموعه شوکانی ثابت و متحقق می شود کما سیاتی فیما بعد انشاء اللّه تعالی
آنکه طبرانی این حدیث شریف را بروایت جابر در معجم اوسط خود اخراج نموده چنانچه ابن حجر مکی در صواعق در فضائل امیر المؤمنین علیه السلام گفته الحدیث التاسع
اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الطبرانی و الحاکم و العقیلی فی الضعفاء و ابن عدی عن ابن عمر و الترمذی و الحاکم عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی در عقد نبوی گفته و
اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الطبرانی و الحاکم و العقیلی فی الضعفاء و ابن عدی عن ابن عمر و الترمذی و الحاکم عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و ابراهیم کردی در نبراس گفته و امّا انه باب مدینة علمه ففی
قوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها رواه البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الترمذی و الحاکم عن علی و اخراج طبرانی این حدیث شریف را بروایت جابر از نزل الابرار و مفتاح النجا و تحفة المحبین مرزا محمد بدخشانی و اسعاف الراغبین صبّان مصری و وسیلة النجاة مولوی محمد مبین لکهنوی و سیف مسلول
ص:96
ثناء اللّه پانی پتی نیز ظاهر و باهرست کما سیاتی فیما بعد انشاء اللّه تعالی
آنکه طبرانی این حدیث شریف را بروایت ابن عمر نیز اخراج نموده چنانچه آنفا از عبارت صواعق ابن حجر مکی و عقد نبوی شیخ بن عبد اللّه العیدروس دانستی و از عبارات نزل الابرار و مفتاح النجا و تحفة المحبین و اسعاف الراغبین و وسیلة النجاة نیز این معنی واضح و لائح خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و مطلق روایت کردن طبرانی حدیث مدینة العلم را از کنوز الحقائق مناوی هویدا و اشکار می شود کما ستعلم بعون اللّه تعالی فیما سیاتی و محامد جلیله و مدائح جمیله و مفاخر سنیه و مآثر علیه طبرانی نزد ائمه قوم بیش از انست که استیفاء آن توان کرد نبذی از ان در مجلد حدیث طیر از کتاب الانساب عبد الکریم سمعانی و وفیات الأعیان ابن خلکان و عبر فی خبر من غبر ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات الحفاظ عبد الرحمن بن أبی بکر سیوطی و طبقات القراء محمد بن محمد جزری و توضیح الدلائل شهاب الدین احمد و شرح مواهب لدنیه محمد بن عبد الباقی زرقانی و منظر الانسان یوسف بن احمد بن محمد بن عثمان سخری و بستان المحدثین خود شاهصاحب و اتحاف النبلاء و ابجد العلوم مولوی صدیق حسن خان معاصر دانستی در این جا نیز بعضی عبارات باختصار مذکور می شود-شمس الدین ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته الطبرانی الحافظ الامام العلاّمة الحجة ابو القاسم سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر الشامی اللخمی الطبرانی مسند الدنیا الی ان قال سمع هاشم بن مزید الطبرانی و ابا زرعة الثقفی و اسحاق الدیری و ادریس العطار و بشر بن موسی و حفص بن عمر شیخه و عبد اللّه بن محمّد بن سعید بن أبی مریم و نظرائهم و حرص علیه فی صباه ابوه و رحل به و کان یروی عن دحیم و غیره مولد الطبرانی بعکا فی صفر من سنة ستین و امه عکا و له کتاب الدعا فی مجلد کبیر و کتاب المناسک و کتاب عشرة النساء و کتاب السنة و کتاب الطوالات و کتاب النوادر و کتاب دلائل النبوة و کتاب مسند شعبة و کتاب مسند سفیان و عمل اسانید جماعة من الکبار و له کتاب حدیث الشامیین و کتاب الاوائل و کتاب الرمی و له تفسیر کبیر و اشیاء لم نقف علیها حدث عنه ابو خلیفة الجمحی و ابن عقدة و احمد بن محمّد الصحاف و هولاء من شیوخه و ابو بکر بن مردویه و الفقیه ابو عمر محمد بن الحسین البسطامی و الحسین بن احمد بن المرزبان و ابو بکر بن علی الذکوانی و ابو الفضل محمد بن احمد الجارودی و ابو نعیم الحافظ و ابو الحسین بن قادسة و محمد بن عبید اللّه بن شهریار و عبد الرحمن بن احمد الصفّار و ابو بکر بن زبدة خاتمة اصحابه و بقی بعده عامین عبد الرحمن ابن الذکوانی یروی عنه بالاجازة ذکر تولیف الطبرانی سماها و لم یر اکثرها الحافظ یحیی بن مندة معجمه مائتا جزء معجمه الاوسط ثلث مجلدات معجمه الصغیر مجلد مسند العشرة ثلثون جزءا مسند الشامیین مجلد النوادر مجلد معرفة الصحابة مجلد فوائده عشرة اجزاء مسند أبی هریرة کبیر مسند عائشة التفسیر کبیر دلائل النبوة مجلد السنة مجلد الطوالات مجلد حدیث شعبة مجلد حدیث الاعمش مجلد الاوزاعی مجلد شیبان مجلد ابواب مجلد
ص:97
عشرة النساء جزء مسند أبی ذر جزان الرویة جزء الجود جزء الالویة جزء فضل رمضان جزء الفرائض جزء الغسل جزء الرد علی المعتزلة جزء الرد علی الجهمیة جزء مکارم الاخلاق العزاء جزء الصلوة علی الرسول صلّی اللّه علیه و سلم جزء الماموم جزء فضل العلم جزء ذم الرّأی جزء تفسیر الحسن جزان الزّهری عن انس جزءان ابن المنکدر عن جابر جزء مسند أبی اسحاق السبیعی حدیث یحیی بن أبی کثیر حدیث مالک بن دینار ما روی الحسن عن انس حدیث حمزة الزیات حدیث مسعر حدیث أبی سعید البقال طرق حدیث من کذّب علی جزء النسوخ جزء مسند ابن حجاده من اسمه عباد من اسمه عطاء من اسمه شعبة اخبار عمر بن عبد العزیز رفیع مسند روح بن القسم فضل عکرمه امهات النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم مسند عمارة بن غزیة و طلحة بن مصرف و جماعة مسند العبادلة کبیر احادیث أبی عمرو بن العلاء غرائب مالک جزء ایادی تغلب جزء حربین أبی مطر وصیّة أبی هریرة مسند أبی الحرب العکلی فضائل الاربعة الراشدین جزءان مسند ابن عجلان کتاب الاشربة کتاب الطهارة کتاب الامارة عشرة النّسا مسند أبی ایوب الافریقی مسند زیاد الجصاص مسند زافر و اشیاء عدة قال الذکوانی سئل الطبرانی عن کثرة حدیثه فقال کنت انام علی البواری ثلاثین سنة قال ابو نعیم دخل الطبرانی اصبهان سنة تسعین سمع و سافر ثم قدمها فاستوطنها ستین سنة و قال ابن مردویه قدم الطبرانی سنة عشر فقبله ابو علی زنیم العامل و ضمه إلیه و جعل له معلوما من دار الخراج و کان یتناوله الی ان مات قال ابو عمر بن عبد الوهاب السلمی سمعت الطبرانی لمّا قدم ابن زنیم العامل من فارس اعطانی خمسة مائة درهم فلمّا کان فی آخر امره اخذ یتکلم فی أبی بکر و عمر ببعض الشیء فخرجت و لم اعد إلیه بعد قال ابن فارس صاحب اللغة سمعت الاستاذ ابن العمید یقول ما کنت اظنّ فی الدّنیا کحلاوة الوزارة و الرّیاسة الّتی انا فیها حتی شاهدت مذاکرة الطبرانی و أبی بکر الجعابی بحضرتی و کان الطبرانی یغلبه بکثرة حفظه و کان ابو بکر یغلبه بفطنته حتی ارتفعت اصواتهما الی ان قال الجعابی عندی حدیث لیس فی الدنیا الاّ عندی فقال هات فقال نا ابو خلیفة نا سلیمان بن أیوب فقال انا سلیمان بن ایوب و متی سمعه ابو خلیفة فاسمعه منی عالیا فخجل الجعابی فوددت ان الوزارة لم تکن و کنت انا الطبرانی و فرحت کفرحه نیز ذهبی در دول الاسلام در وقائع سنه ستین و ثلاثمائة گفته و فیها توفی مسند الدنیا الحافظ ابو القاسم سلیمان بن احمد الطبرانی باصبهان و له مائة سنة و شهران و ازنیقی در مدینة العلوم گفته ثم ان المعاجم إذا اطلقت یراد بها فی اصطلاحهم المعجم الکبیر للطبرانی و المعجم الاوسط و المعجم الصغیر له ایضا و الطبرانی فهو ابو القاسم سلیمان بن احمد الطبرانی الحافظ مسند الدنیا باصبهان و توفی سنة ستین و ثلاثمائة و له مائة سنة و شهران و مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته ابو القاسم سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر اللخمی
ص:98
الطبرانی کان حافظ عصره رحل فی طلب الحدیث من الشام الی العراق و الحجاز و الیمن و المصر و بلاد الجزیرة الفراتیة و اقام فی الرحلة ثلاثا و ثلثین سنة سمع الکثیر و عدد شیوخه الف شیخ و له المصنفات الممتعة النافعة الغریبة منها المعاجم الثلاثة الکبیر و الاوسط و الصغیر و هی اشهر کتبه و روی عنه الحافظ ابو نعیم و الخلق الکثیر مولده سنة ستین و مائتین بطبریة الشام و سکن اصبهان الی ان توفی بها یوم السبت للیلتین بقیتا من ذی القعدة سنة 360 و عمره تقدیرا مائة سنة و قیل انه توفی فی شوال و اللّه اعلم و دفن الی جانب حمة الدوسی صاحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم و الطبرانی بفتح الطاء المهملة و الباء الموحدة و الراء و بعد الالف نون هذه النسبة الی طبریة و الطبری نسبة الی طبرستان و اللخمی بفتح اللاّم و سکون الخاء المعجمة و بعدها میم هذه النسبة الی لخم و اسمه مالک بن عدی و هو اخو جذام و مطیر تصغیر مطر و تمسک و احتجاج اکابر علمای اهل سنت بروایات و احادیث طبرانی بلکه تشبث کابلی عدوانی و خود مخاطب لا ثانی باخبار این محدث آنی نیز در مجلد حدیث طیر مفصلا مذکور شده فلیکن منک علی ذکر فهذا الطبرانی حافظهم الطبّ الخبیر*و جهبذهم الناقد البصیر*قد روی هذا الحدیث الشهیر*بوجوه عدیدة ذات تنویر*و الفاظ متعدده تزید فی التبصیر* فرغمت و الحمد للّه اناف اصحاب الانکار و التزویر*و نکست رؤس اهل الاضلال و التغریر*فلا یرتاب فیه بعد الا لا عن الغریر*و لا یتردد فیه الا الاخلف البهیر
ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل الشاشی المعروف بالقفال این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه حاکم در مستدرک علی الصحیحین بعد اثبات حدیث مدینة العلم بروایت ابن عباس کما سمعت سابقا گفته و لهذا الحدیث شاهد من
حدیث سفیان الثوری باسناد صحیح حدثنی ابو بکر محمد بن علی الفقیه الامام الشاشی القفال ببخاری و انا سألته حدثنی النعمان بن هارون البلدی ببلد من اصل کتابه ثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید الحرانی ثنا عبد الرزاق ثنا سفین الثوری عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرّحمن بن عثمان التیمی قال سمعت جابر بن عبد اللّه یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و مخفی نماند که قفال عارج معارج کمال و فاتح اقفال احکام حرام و حلال و محدث نبیل و اصولی جلیل و ناقد کامل و بصیر ماهر نزد سنیه بوده نبذی از مناقب فاخره و مدائح زاهره و معالی باهره و مفاخر وافره او بنابر افادات اکابر قوم در این جا برقم می آید عبد الکریم بن محمد سمعانی در کتاب الانساب نسبت شاشی گفته و الامام ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل القفال الشاشی احد ائمة الدّنیا فی التفسیر و الحدیث و الفقه و اللّغة ولد سنة احدی و تسعین و مائتین و مات سنة ستّ و ستین و ثلاثمائة و نیز در انساب گفته القفال بفتح القاف و تشدید الفاء هذه النسبة الی عمل الاقفال و اشتهر به ابو بکر محمّد بن علی بن اسماعیل
ص:99
القفال الشاشی من اهل الشاش امام عصره بلا مدافعة و کان اماما اصولیّا لغویا شاعرا افنی عمره فی طلب العلم و نشره و شاع ذکره فی الشرق و الغرب و صنف التصانیف الحسان منها دلائل النبوة و محاسن الشریعة رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشام و الثغور سمع أبا بکر محمد بن اسحاق بن خزیمة و ابا العباس محمّد بن اسحاق السراج و ابا القاسم عبد اللّه بن محمد البغوی و ابا عروبة الحسین بن أبی معشر السّلمی و ابا الجهم احمد بن الحسین بن طلاب اسفراینی و طبقتهم روی عنه الحاکم ابو عبد اللّه الحافظ و ابو عبد اللّه بن مندة الحافظ و ابو عبد اللّه الغنجار الحافظ و ابو عبد الرحمن السّلمی و ابو سعد الادریسی و قیل فیه هذا ابو بکر الفقیه
القفال یفتح بالفقه صعاب الافقال
ولد لیلة البراة فی سنة احدی و تسعین و مات بالشاش فی ذی الحجه سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و ابو القاسم عبد الکریم بن محمد الرافعی القزوینی در کتاب التدوین فی ذکر اهل العلم بقزوین گفته محمد بن علی بن اسماعیل ابو بکر القفال الشاشی امام من ائمّة اصحاب الشافعی رضی اللّه عنه مقدم فی العلوم و له تصانیف مشهورة فی التفسیر و الحدیث و الاصول و الفقه و له کتاب محاسن الشریعة الّذی تکلم فیه علی اسلوب بدیع و جمع فی معجزات النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم زیادة علی الف حدیث و درس علی ابن شریح و انتشر عنه فقه الشافعی بما وراء النهر و سمع بخراسان محمد بن اسحاق بن خزیمة و محمد بن اسحاق السّراج و عمر بن محمّد بن بحیر السمرقندی و بالعراق محمد بن جریر الطبری و موسی بن عبد الحمید و عبد اللّه بن محمد البغوی و ابن أبی داود و ابن صاعد و بالکوفة عبد اللّه بن زیدان و علی بن العباس المقانعی و بالشام ابا الجهم و بالجزیرة ابا عروبة الحرانی و ورد قزوین سنة بضع و خمسین و ثلاثمائة و حضر مجلسه الکبار ابو منصور القطان و اقرانه و کتبوا عنه و ممّن سمع منه ابو زرعة عبد اللّه بن الحسین بن احمد الفقیه و
روی عنه الحاکم ابو عبد اللّه الحافظ فی تاریخ نیسابور فقال ثنا ابو بکر القفال ثنا محمد بن علی بن الحسن بن الحرب الرّقی ثنا ایوب بن محمّد الوزان ثنا سعید بن سلمة عن یحیی بن سعید عن محمد بن ابراهیم التیمی عن علقمة بن وقاص عن عمر رضی اللّه عنه عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم قال الاعمال بالنیّات الحدیث و قال انشدنا ابو بکر القفال انشدنا ابو بکر الدریدی لنفسه فی صفة الاترج جسم لجین قمیصه ذهب
ریح محبوب
مات بالشاش سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و قیل سنة ست و رأیت علی ظهر بعض التعالیق انه ولد لیلة البراة سنة احدی و تسعین و مائتین و محیی الدین نووی در تهذیب الاسماء و اللغات گفته القفال الشاشی مذکور فی موضع واحد من المهذب فی کتاب النکاح فی مسئلة تزویج الجد بنت ابنه من ابن ابنه لیس له
ص:100
ذکر فی غیر هذا الموضع و لا ذکر له فی الوسیط و انّما الّذی فی الوسیط القفال المروزی کما سیاتی ذکره ان شاء اللّه تعالی و ذکر الشاشی فی الروضة فی مواضع کثرة منها فی آخر صلاة المسافر فی جواز الجمع بالمرض و فی باب العقیقة و آخر الباب الثانی من کتاب الاقرار و یعرف هذا بالقفال الشاشی الکبیر و الّذی فی الوسیط و النهایة و تعلیق القاضی حسین و الابانة و التتمة و التهذیب و العدة و البحر و نحوها من کتب الخراسانیین هو القفال المروزی الصغیر ثم ان الشاشی یتکرر فی کتب التفسیر و الحدیث و الاصول و الکلام و الجدل و یوجد فی کتب الفقه للمتاخرین من الخراسانیین و اشتراک القفالان فی ان کلا منهما ابو بکر القفال الشافعی لکن یتمیزان بما ذکرنا من مظانهما و یتمیزان ایضا بالاسم و النسب و الکبیر الشاشی و الصغیر مروزی و الشاشی اسمه محمّد بن علیّ بن اسماعیل تفقه علی ابن شریح و کان امام عصره بما وراء النهر و اعلمهم بالاصول و رحل فی طلب الحدیث سمع بخراسان أبا بکر محمد بن اسحاق بن خزیمه و اقرانه و بالعراق محمد بن جریر الطبری و الباغندی و اقرانهما و بالجزیرة ابا عروبة و بالشام ابا الجهم و اقرانه و بالکوفة و غیرها و له مصنفات من اجل المصنفات و هو اوّل من صنف الجدل و شرح رسالة الشافعی رحمه اللّه و رایت له کتابا نفیسا فی دلائل النبوة و کتابا جلیلا فی محاسن الشریعة قال الشیخ ابو اسحاق فی طبقاته له مصنفات کثیرة لیس لاحد مثلها و له کتاب فی اصول الفقه و له شرح رسالة الشافعی رضی اللّه عنه و عنه انتشر فقه الشافعی وراء النهر قال و توفی سنة ست و ثلثین و ثلاثمائة قال غیره توفی بالشاش و قال الامام ابو عبد اللّه الحلیمی کان شیخنا القفال الشاشی اعلم من لقیته من علماء عصره و قال ابو سعید السمعانی فی الانساب القفال الشاشی الفقیه الشافعی من اهل الشاش امام عصره بلا مدافعة کان فقیها اصولیا لغویا محدثا شاعرا سار ذکره فی الشرق و الغرب و له تصانیف مشهورة و رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشام و الثغور سمع ابا بکر محمد بن اسحاق بن خزیمة و ابا العبّاس السّراج و ابا القسم البغوی و غیرهم و روی عنه الحاکم ابو عبد اللّه و ابو عبد اللّه بن مندة و ابو عبد الرحمن السّلمی و غیرهم ولد سنة احدی و تسعین و مائتین و مات البشاش فی ذی الحجة سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و من غرائب القفال الشاشی ما نقلته عنه فی الروضة انّه قال یجوز الجمع بین الصلوتین بعذر المرض و فیما ترویه بالاجازة فی شعب الایمان للبیهقی قال انشدنا ابو نصر بن قتاده قال انشدنا الشیخ ابو بکر القفال الشاشی رحمه اللّه اوسع رحلی علی من نزل و زادی مباح علی من اکل تقدم
حاضر ما عندنا
و ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته ابو بکر محمّد بن علیّ بن اسماعیل القفال الشاشی الفقیه الشافعی امام عصره بلا مدافعة کان فقیها محدثا اصولیا لغویا شاعرا لم یکن بما وراء النهر
ص:101
فی الشافعیین مثله فی وقته رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشّام و الثغور و سار ذکره فی البلاد و اخذ الفقه عن ابن شریح و له مصنفات کثیرة و هو اوّل من صنف الجدل الحسن من الفقهاء و له کتاب فی اصول الفقه و له شرح الرسالة و عنه انتشر مذهب الشافعی فی بلاده و روی عن محمّد بن جریر الطبری و اقرانه و روی عنه الحاکم ابو عبد اللّه و ابو عبد اللّه بن مندة و ابو عبد الرّحمن السلمی و جماعة کثیرة و هو والد القسم صاحب کتاب التقریب الّذی ینقل عنه فی النّهایة و الوسیط و البسیط و قد ذکره الغزالی فی الباب الثانی من کتاب الرهن لکنه قال ابو القسم و هو غلط و صوابه القسم و قال العجلی فی شرح مشکلات الوجیز و الوسیط فی الباب الثالث من کتاب التیمم انّ صاحب التقریب هو ابو بکر القفال و قیل انّه ابنه القسم ثم قال فلهذا یقال صاحب التقریب علی الابهام قلت ثم رایت فی شوال من سنة خمس و ستین و ستمائة فی خزانة الکتب بالمدرسة العادلیة بدمشق المحروسة کتاب التقریب فی ست مجلدات و هی من حساب عشر مجلدات و کتب علیه انّه تصنیف أبی القسم بن أبی بکر القفال الشاشی و قد کانت النسخة المذکورة الشیخ قطب الدین مسعود النیسابوریّ الآتی ذکره انشاء اللّه تعالی و علیه خطه بانه وقفها و هذا التقریب غیر التقریب الّذی لسلیم الرازی فانی رایت خلقا کثیرا من الفقهاء یعتقدونه هو فلهذا نبهت علیه و التقریب الذی لابن القفال قلیل الوجود و الّذی لسلیم موجود بایدی النّاس و هذا التقریب هو الّذی تخرج به الفقهاء بخراسان و قد وقع الاختلاف فی وفاة القفال المذکور فقال الشیخ ابو اسحاق الشیرازی فی طبقات الفقهاء توفی سنة ست و ثلثین و ثلاثمائة و قال الحاکم ابو عبد اللّه المعروف بابن البیع النیسابوریّ انّه توفی بالشاش فی ذی الحجة سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و قال کتبت عنه و کتب عنی و وافقه علی هذا ابن السمعانی فی کتاب الانساب فزاد فقال کانت ولادته سنة احدی و تسعین و مائتین و قال اعنی السمعانی فی کتاب الذیل انه توفی سنة ست و ستین و ثلاثمائة رحمه اللّه تعالی و اللّه اعلم بالصواب و کذا قاله فی کتاب الانساب ایضا فی ترجمة الشاشی و القول الاوّل قاله فی ترجمة القفال و الشاشی نسبة الی الشاش بشینین معجمتین بینهما الف و هی مدینة وراء نهر سیحون فی ارض الترک خرج منها جماعة من العلماء و هذا القفال غیر القفال المروزی قد سبق ذکر ذلک فی العبادلة و هو متاخر عن هذا و ابو الفداء اسماعیل بن علی در تاریخ مختصر در وقائع سنه خمس و ستین و ثلاثمائة گفته فیها و قیل بل فی سنة ست و ستین و ثلاثمائة و قیل فی سنة ست و ثلثین و ثلاثمائة توفی ابو بکر و اسمه محمّد بن علی بن اسماعیل القفال الشافعی الفقیه الشافعی امام عصره لم یکن بما وراء النهر فی وقته مثله رحل الی العراق و الشام و الحجاز و اخذ الفقه عن ابن شریح
ص:102
و روی عن محمد بن جریر الطبری و اقرانه و روی عنه الحاکم بن مندة و جماعة کثیرة و ابو بکر القفال المذکور هو والد اقسم صاحب کتاب التقریب الّذی ینقل عنه فی النّهایة و الوسیط و البسیط و ذکره الغزالی فی الباب الثانی من کتاب الرّهن لکنه قال ابو القاسم و هو غلط و صوابه القاسم و هذا التقریب غیر التقریب الّذی لسلیم الرازی فان التقریب الّذی للقاسم بن القفال الشاشی قلیل الوجود بخلاف تقریب سلیم الرازی و الشاشی منسوب الی الشاش و هی مدینة وراء نهر سیحون فی ارض الترک و ابو بکر محمّد الشاشی المذکور غیر أبی بکر محمّد الشاشی صاحب العمدة و الکتاب المستظهری الّذی سنذکره انشاء اللّه تعالی فی سنة سبع و خمسمائة المتأخر عن الشاشی القفال المذکور و ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها الشاشی القفال الکبیر ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل الفقیه الشافعی صاحب المصنفات رحل الی العراق و الشام و خراسان قال الحاکم کان اعلم اهل ماوراء النهر بالاصول و اکثرهم رحلة فی الحدیث سمع ابن جریر الطبری و ابن خزیمة و طبقتها قلت هو صاحب وجه فی المذهب قال الحلیمی کان شیخنا القفال اعلم من بقیته من علماء عصره و ابن الوردی در تتمة المختصر در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها اوفی تلوها توفی ابو بکر محمّد بن علی بن اسماعیل القفال الشاشی الشافعی لم یکن وراء النهر فی عصره مثله رحل الی العراق و الشام و الحجاز و اخذ الفقه عن ابن شریح و روی عن الطبری و روی عنه الحاکم و ابن مندة و کثیر و التقریب بالّذی ینقل عنه فی النهایة و الوسیط و البسیط و ذکره الغزالی فی الباب الثانی من کتاب الرهن هو تصنیف القاسم بن القفال المذکور لکن قال الغزالی ابو القاسم و هو سهو و هذا غیر تقریب سلیم الرازی و الشاشی نسبة الی مدینة شاش وراء نهر سیحون و القفال غیر أبی بکر الشاشی الذی صاحب العمدة و المستظهری و یافعی در مرآة الجنان در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها عند الحاکم أبی عبد اللّه و فی ست و ستین عند السمعانی و فی ست و ثلثین عند الشیخ أبی اسحاق الشیرازی توفی الامام النحریر الفاضل الشهیر المعروف بالقفال الکبیر و بالقفال الشاشی الفقیه الشافعی امام عصره بلا منازع و فرید دهره بلا مدافع صاحب المصنفات المفیدة و الطریقة الحمیدة کان فقیها محدثا اصولیّا لغویا شاعرا لم یکن بما وراء النهر للشافعیین مثله فی وقته رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشام و الثغور و اخذ الفقه عن ابن شریح و هو اوّل من صنف الجدل الحسن من الفقهاء و له کتاب فی اصول الفقه و له شرح الرسالة و عنه انتشر مذهب الشافعی فی بلاده روی عن اکابر من العلماء منهم الامامان الکبیران محمّد بن جریر الطبری و امام الائمّة محمد بن خزیمة و اقرانهما و روی عنه جماعة من الکبار منهم الحاکم ابو عبد اللّه و ابن مندة و ابو عبد الرحمن السلمی و غیرهم قلت و هذا القفال الشاشی المذکور قد یشبه علی بعض الناس بقفال و شاشی آخرین و ها انا
ص:103
ذا اوضح ذلک ایضا بالغا کما اوضحت ذلک فی نظیره فی الثلاثة النحویین المسلمین بالاخفش اعلم انهم ثلثة قفال شاشی و هو هذا و قد ذکرنا عن من اخذ و من اخذ عنه و هو والد القسم صاحب کتاب التقریب و قیل انه صاحب کتاب التقریب لا ولده و للشک فی ذلک یقال صاحب التقریب و ابو حامد الغزالی قال فی کتاب الرهن لما ذکر صاحب التقریب قال ابو القسم فغلطوه فی ذلک و قالوا صوابه القاسم و التقریب المذکور قلیل الوجود فی ایدی النّاس و هناک تقریب آخر یکثر وجوده فی ایدی الناس و هو لسلیم و به تخرج فقهاء خراسان و الشاشی بشینین معجمتین بینهما الف نسبة الی الشاش مدینة وراء نهر سیحون خرج منها جماعة من العلماء و إذا علم ابن هذا هو القفال الشاشی فاعلم ان هناک قفالا غیر شاشی و شاشیا غیر قفال و ثلثهم مکنّون بابی بکر و یشترک اثنان منهم فی اسمهما دون اسم ابیهما و اثنان فی اسم ابیهما دون اسمهما فالقفال غیر الشاشی القفال المروزی و هو عبد اللّه بن احمد و عنه اخذ القاضی حسین و الشیخ ابو محمّد الجوینی و ولده امام الحرمین و سیاتی ذکره ان شاء اللّه تعالی فی سنة سبع عشرة و اربعمائة الّتی توفی فیها و الشاشی غیر القفال هو فخر الاسلام محمد بن احمد مصنف المستظهری شیخ الشافعیة فی زمانه تفقه علی محمّد بن السیان الکازرونی ثم لزم الشیخ ابا اسحاق و ابن الصباغ ببغداد و صنف و افتی دولی تدریس النظامیة و دفن عند الشیخ أبی اسحاق و سیاتی ذکره انشاء اللّه تعالی فی سنة سبع و خمسمائة التی توفی فیها فهذا الکلام فیهم قد اوضحت جدا حتی عن حد البیان تعدی و القفال الشاشی المذکور فی سنة خمس و ستین و ثلاثمائة المذکور صاحب وجه فی المذهب و ممن نبه علی الخلاف فی ان کتاب التقریب له او لولده الامام العجلی فی شرح مشکلات الوجیز و الوسیط ذکر ذلک فی کتاب التیم قلت و انما بسطت الکلام فی هذا و خرجت الی الاسهاب الخارج عن مقصود الکتاب لاحتمال ان یقف علیه من یحتاج إلیه من الفقهاء و نسال اللّه تعالی التوفیق و سلوک طریق الصّواب و قال الحلیمی کان شیخنا القفال اعلم من لقیته من علماء عصره و فی وفاته اختلاف و تاج الدین بن عبد الوهاب سبکی در طبقات شافعیه گفته محمد بن علی بن اسماعیل القفال الکبیر الشاشی الامام الجلیل احد ائمة الدهر ذو الباع الواسع فی العلوم و الید الباسطة و الجلالة التامّة و العظمة الوافرة کان اماما فی التفسیر اماما فی الحدیث اماما فی الکلام اماما فی الاصول اماما فی الفروع اماما فی الورع و الزهد اماما فی اللغة و الشعر ذاکرا للعلوم محققا لما یورده حسن التصرف فیما عنده فردا من افراد الزمان قال فیه أبو عاصم العبادی هو افصح الاصحاب قلما و اثبتهم فی دقائق العلوم قدما و اسرعهم بیانا و اثبتهم جنانا و اعلاهم اسنادا و ارفعهم عمادا و قال الحلیمی کان شیخنا القفال اعلم من لقیته من علماء عصره و قال فی کتابه شعب الایمان فی الشعبة
ص:104
السّادسة و العشرین فی الجهاد امامنا الّذی هو من اعلم من لقینا من علماء عصرنا صاحب الاصول و الجدل و حافظ الفروع و العلل و ناصر الدین بالسیف و القلم و الموتی بالفضل فی العلم علی کل علم ابو بکر محمد بن علی الشاشی و قال الحاکم ابو عبد اللّه هو الفقیه الادیب امام عصره بما وراء النهر للشافعیین و اعلمهم بالاصول و اکثرهم رحلة فی طلب الحدیث و قال الشیخ ابو اسحاق الشیرازی کان اماما و له مصنفات کثیرة لیس لاحد مثلها و هو اوّل من صنف الجدل الحسن من الفقهاء و له کتاب فی اصول الفقه و له شرح الرسالة و عنه انتشر فقه الشافعی بما وراء النهر و قال ابن الصلاح القفال الکبیر علم من اعلام المذهب مرفوع و مجمع علوم هو بها علیم و لها جموع قلت سمع القفال الکبیر من ابن خزیمة و ابن جریر و عبد اللّه المدائنی و محمد بن محمّد الباغندی و أبی القاسم البغوی و أبی عروبة الحرانی و طبقتهم روی عنه ابو عبد اللّه الحاکم و قال ورد نیسابور مرة علی ابن خزیمة ثم ثانیا عند منصرفه من العراق ثم وردها علی اکبر السنّ و کتبنا عنه غیر مرة عن ابن خزیمة ثم اجتمعنا ببخاری غیر مرة فکتبت عنه و کتب عنی بخطیره و روی ایضا عنه ابو عبد الرحمن السلمی و ابو عبد اللّه الحلیمی و ابن مندة و ابو نصر عمر بن قتاده و غیرهم و ذکر الشیخ ابو اسحاق انّه درس علی ابن سریج قال ابن الصلاح و الاظهر عندنا انه لم یدرکه الی ان قال السبکی قال الشیخ ابو اسحاق مات القفال سنة ست و ثلثین و ستمائة قال ابن الصلاح و هو و هم قطعا قلت ارّخ الحاکم ابو عبد اللّه وفاته فی آخر سنة خمس و ستین و ثلاثمائة بالشاش و هو الصواب و مولده فیما ذکر ابن السمعانی سنة احدی و تسعین و مائتین فیکون عمره حین توفی ابن سریج سبع سنین و یکون قد جاوز العشرین یوم موت الاشعری بسنوات علی الخلاف فی وفات الاشعری و عبد الرحیم بن حسن اسنوی در طبقات شافعیه گفته ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل القفال الکبیر الشاشی احد ائمّة الاسلام قال العبادی فی الطبقات هو افصح الاصحاب قلما و امکنهم فی دقائق العلوم قدما و اسرعهم بیانا و اثبتهم جنانا و اعلاهم اسنادا و ارفعهم عمادا و قال الحلیمی هو اعلم من لقیته من علماء عصره و قال فیه الحاکم هو الفقیه الادیب امام عصره بما وراء النهر و اعلمهم بالاصول و اکثرهم رحلة فی طلب الحدیث و قال الشیخ ابو اسحاق ان مذهب الشافعی فی ماوراء النهر انتشر عنه و انه صنف مصنفات کثیرة لیس لاحد مثلها و قال ابن عساکر فی تاریخه بلغنی انه کان مائلا عن الاعتدال قائلا فی اوّل امره بالاعتدال ثم رجع الی مذهب الاشعری قال السمعانی ولد بالشاش و هی مدینة وراء النهر سنة احدی و تسعین و مائتین و توفی بها فی ذی الحجة سنة خمس و ستین و ثلاثمائة
ص:105
کذا ذکره فی الانساب فی ترجمة القفال و قال فیه فی ترجمة الشاشی و فی کتاب الذیل انّه توفی فی سنة ست و ستین و قال الشیخ ابو اسحاق انّه اخذ عن ابن سریح و قال ابن الصّلاح انّ ما قاله الشیخ من لقیاه ابن سریج فالاظهر عندنا خلافه و ان ما قاله فی وفاته و هم قطعا قال و قد صرح المطوعی بانه لم یدرک ابن سریج و ذکر الحاکم انّه توفّی فی ذی الحجة سنة خمس و ستین انتهی نقل عنه الرافعی فی مواضع محصورة منها فی باب العقیقة و آخر الباب الثانی من کتاب الاقرار و موضعین من اوّل النکاح و نقل عنه فی الروضة ایضا فی آخر صلاة المسافر و من تصانیفه کتاب ادب القضاء و منها محاسن الشریعة موضوع لمعان و مناسبات لطیفة و مشتمل علی مسائل غریبة و هما قلیلا الوجود و عندی بکلّ منهما نسخة و ابو بکر اسدی در طبقات شافعیة گفته محمد بن علی بن اسماعیل ابو بکر الشاشی القفال الکبیر احد اعلام المذهب و ائمّة المسلمین مولده سنة احدی و تسعین و مائتین و سمع من أبی بکر بن خزیمة و محمّد بن جریر و أبی القسم البغوی و غیرهم قال الشیخ ابو اسحاق درس علی ابن سریج و جری علیه الرافعی فی التذنیب قال ابن الصلاح الاظهر عندنا انه لم یدرک ابن سریج و هو الّذی ذکره المطوعی فی کتابه و انّما اخذ عن أبی اللیث السّالوسی عن ابن سریج قال الشیخ ابو اسحاق و کان اماما و له مصنفات کثیرة لیس لاحد مثلها و هو اول من صنف الجدل الحسن من الفقهاء و له کتاب حسن فی اصول الفقه و له شرح الرسالة و عنه انتشر فقه الشافعی فیما وراء النهر و قال الحاکم کان اعلم اهل ما وراء النهر یعنی فی عصره بالاصول و اکثر رحلة فی طلب الحدیث و قال الحلیمی کان شیخنا القفال اعلم من لقیته من علماء عصره قال النووی فی تهذیبه إذا ذکر القفال الشاشی فالمراد هذا و إذا ورد القفال المروزی فهو الصغیر ثم ان الشاشی یتکرر ذکره فی التفسیر و الحدیث و الاصول و الکلام و المروزی یتکرر ذکره فی الفقهیات و من تصانیف الشاشی دلائل النبوة و محاسن الشریعة و ادب القضاء جزء کبیر و تفسیر کبیر مات فی ذی الحجة سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و ذکره الشیخ ابو اسحاق انه مات سنة ست و ثلثین و هو و هم نقل عنه الرافعی فی مواضع محصورة منها فی باب العقیقة و آخر الباب الثانی من کتاب الاقرار و موضعین من اول النکاح و نقل عنه فی الروضة آخر صلاة المسافر و فاضل ازنیقی در مدینة العلوم گفته و اعلم انّ اول من صنف الجدل الحسن من الفقهاء ابو بکر محمّد بن علی بن اسماعیل القفال الشاشی الشافعی امام عصره بلا مدافعة کان فقیها محدثا اصولیا لغویّا شاعرا شافعیا لم یکن بما وراء النهر من الشافعیین مثله فی وقته رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشام و الثغور و سار ذکره فی البلاد و اخذ الفقه عن ابن سریج و له مصنفات کثیرة فی الجدل و اصول الفقه و عنه انتشر مذهب الشافعی فی بلاده روی عن محمد بن جریر الطبری و اقرانه و روی عنه الحاکم ابو عبد اللّه و ابو عبد الرحمن
ص:106
السلمی و جماعة کثیرة و توفی سنة ست و ثلثین و ثلاثمائة و قیل توفی فی شاش فی ذی الحجة سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و شاش مدینة فی ماوراء نهر سیحون فی ارض الترک و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل القفال الشاشی الفقیه الشافعی امام عصر بلا مدافعت و فقیه محدث اصولی لغوی شاعر بود در ماوراء النهر مثل او در وقت او برای شافعیه کسی نبود بسوی خراسان و عراق و حجاز و شام و ثغور رحلت کرده و ذکر او در بلاد دوردست رفته فقه از ابن سریج گرفته مصنفات بسیار دارد وی اول کسیست که در جدل حسن از فقها تصنیف کرده کتابی دارد در اصول فقه و مذهب شافعی در بلاد او از وی منتشر گردیده روایت دارد از محمد بن جریر طبری و از وی حاکم نیسابوری و ابن منده و ابو عبد الرحمن سلمی و جماعة کثیره راویست در وفاتش اختلافست سمعانی گفته توفی سنة ست و ستین و ثلاثمائة و شاش شهریست ورای نهر سیحون که از وی جماعتی از علما برآمده و این قفال غیر قفال مروزیست که ذکرش در عبادله گذشته و وی متاخر ازین قفالست و نیز مولوی صدیق حسن خان در ابجد العلوم گفته ابو بکر محمّد بن علیّ القفال بن اسماعیل الشاشی الفقیه الشافعی اول من صنّف الجدل الحسن من الفقهاء کان امام عصره بلا مدافعة فقیها محدثا اصولیّا لغویا شاعرا لم یکن بما وراء النهر للشافعیین مثله فی وقته رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشام و الثغور و سار ذکره فی البلاد اخذ الفقه عن ابن سریج و له مصنّفات کثیرة فی الجدل و کتاب فی اصول الفقه و عنه انتشر مذهب الشافعی فی بلاده و روی عن محمّد بن جریر الطبری و اقرانه و روی عنه الحاکم و ابن مندة و جماعة کثیرة توفی سنة 336 و قیل توفی فی الشاش فی سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و شاش مدینة ماوراء نهر سیحون فی ارض التّرک خرج منها جماعة من العلماء و هذا القفال غیر القفال المروزی و هو متاخر عن هذا کذا قال ابن خلکان فی تاریخه وفیات الأعیان و نیز فاضل معاصر در تاج مکلل گفته ابو بکر محمد بن علی بن اسماعیل القفال الشاشی الفقیه الشافعی امام عصره بلا مدافعة کان فقیها محدثا اصولیا لغویّا شاعرا لم یکن بما وراء النهر للشافعیین مثله فی وقته رحل الی خراسان و العراق و الحجاز و الشام و الثغور و سار ذکره فی البلاد روی عن محمد بن جریر الطبری و روی عنه الحاکم ابو عبد اللّه و ابو عبد اللّه بن مندة و ابو عبد الرحمن السلمی و جماعة کثیرة وقع الاختلاف فی وفاته فقیل فی سنة ست و ثلثین و ثلاثمائة و قیل خمس و ستین و ثلاثمائة و الشاشی نسبة الی شاش مدینة وراء نهر سیحون خرج منها جماعة من العلماء و هذا القفال غیر القفال المروزی و هو متاخر عن هذا انتهی فهذا ابو بکر الشاشی القفال* محدثهم الجوال*و مسندهم الرحال*و فقیههم المقوال*قد روی هذا الحدیث الفاتح للاقفال*المزیح للشکال*المنیر للبال*الممیط للعضال*المنشط من العقال*المنقذ عن المضال
ص:107
فالطّاعن فیه هائم فی بیداء الضلال*و المرتاب فیه حائر لا یمیز بین الیمین و الشمال*و القادح فیه مارق طینته طینة الخبال*و الموهن له محتقب لعظیم الوزر و الوبال
آنکه ابو محمد عبد اللّه بن جعفر بن حیان الاصبهانی المعروف بابی الشیخ این حدیث شریف را در کتاب السنه روایت نموده چنانچه سخاوی در مقاصد حسنه گفته
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها الحاکم فی المناقب من مستدرکه و الطبرانی فی معجمه الکبیر و ابو الشیخ بن حیان فی السنة له و غیرهم کلهم من حدیث أبی معاویة الضریر عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا به بزیادة فمن اتی العلم فلیات الباب و از تصریح سمهودی در جواهر العقدین و مناوی در فیض القدیر و زرقانی در شرح مواهب نیز روایت کردن ابو الشیخ این حدیث شریف را در ما بعد ان شاء اللّه تعالی ظاهر و باهر می شود و مخفی نماند که ابو الشیخ از حفاظ معتمدین و نقاد معتبرین و ائمه بارعین و اکابر ماهرین بوده سمعانی در انساب در نسبت حیانی گفته و المشهور بهذه النسبة ابو محمد عبد اللّه بن عبد اللّه بن جعفر بن حیان الاصبهانی المعروف بابی الشیخ حافظ کبیر ثقة صنف التصانیف الکثیر و اکثر عنه ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الحافظ و آخر من روی عنه ابو طاهر محمّد بن احمد بن عبد الرحیم الکاتب باصبهان و ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته ابو الشیخ حافظ اصبهان و مسند زمانه الامام ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن جعفر بن حیان الانصاری صاحب التصنیفات السائرة و یعرف بابی الشیخ ولد سنة 273 اربع و سبعین و مائتین و سمع فی سنة اربع و ثمانین و هلم جرا و کتب العالی و النازل و لقی الکبار سمع من جده لامه الزاهد محمود بن الفرج و ابراهیم بن سعدان و محمّد بن عبد اللّه بن الحسن بن حفص الهمدانی رئیس اصبهان و محمد بن اسد المدینی و أحمد بن محمد بن علی الخزاعی و أبی بکر بن أبی عاصم و اسحاق بن اسماعیل الرملی و أبی خلیفة الجمحی و احمد بن الحسن الصوفی و أبی یعلی الموصلی و أبی عروبة الحرانی و کان مع سعة علمه و غزارة حفظه صالحا خیرا قانتا للّه صدوقا حدث عنه ابو بکر احمد بن عبد الرحمن الشیرازی و ابو بکر بن مردویه و ابو سعید المالینی و ابو نعیم و محمد بن علی بن سمّویه المؤدب و سفین بن مسکویه و حفیده محمّد بن عبد الرزاق بن أبی الشیخ و الفضل بن محمد القاشانی و ابو طاهر بن عبد الرحیم الکاتب و خلق کثیر قال ابن مردویه ثقة مامون صنف التفسیر و الکتب الکثیرة فی الاحکام و غیر ذلک و قال ابو بکر الخطیب کان حافظا ثبتا متقنا و روی عن بعض العلماء قال ما دخلت علی الطبرانی الا و هو یمزح او یضحک و ما دخلنا علی أبی الشیخ الا و هو یصلی قال ابو نعیم کان احد الاعلام صنف الاحکام و التفسیر و کان یقید عن الشیوخ و یصنف لهم ستین سنة و کان ثقة قلت و روی عنه ابو بکر بن المقری و قال نا عبد اللّه بن محمد القصیر و اخبرنا علی بن عبد الغنی المعدّل کتابة انه سمع یوسف بن خلیل الحافظ یقول رایت
ص:108
فی النوم کانی دخلت مسجد الکوفة فرایت شیخا طوالا لم ار شیخا احسن منه فقیل لی هذا ابو محمد بن حیان فتبعته و قلت انت ابو محمد بن حیان قال نعم قلت أ لیس قدمت قال بلی قلت فباللّه ما فعل اللّه بک قال اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا اَلْأَرْضَ الآیة فقلت انا یوسف بن خلیل جئت لاسمع حدیثک و احصل کتبک فقال سلمک اللّه وفقک اللّه ثم صافحته فلم ار شیئا قط ألین من کفّه فقبلتها و وضعتها علی عینی قال ابو نعیم توفی فی سلخ المحرم سنة تسع و ستین و ثلاثمائة و نیز ذهبی در عبر در وقائع سنه تسع و ستین و ثلاثمائة گفته و ابو الشیخ الحافظ ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن جعفر بن حیان الاصبهانی صاحب التصانیف فی سلخ المحرم و له خمس و تسعون سنة و اول سماعه فی سنة اربع و ثمانین و مائتین من ابراهیم بن سعدان و ابن أبی عاصم و طبقتهما و رحل فی حدود الثلاثمائة و روی عن أبی خلیفة و امثاله بالموصل و حران و الحجاز و العراق قال ابو بکر بن مردویه ثقة مامون صنف التفسیر و الکتب الکبیرة فی الاحکام و غیر ذلک و قال الخطیب کان حافظا ثبتا متقنا و قال غیره کان صالحا عابدا قانتا للّه کبیر القدر رحمه اللّه و شمس الدین محمد بن محمد جزری در طبقات القرا گفته عبد اللّه بن محمد بن جعفر بن حیان ابو محمد الاصبهانی الحافظ ابو الشیخ روی القراءة عن أبی حامد احمد بن محمّد بن الصباح الخزاعی روی القراءة عنه ابو طاهر محمد بن احمد بن محمّد الاصبهانی توفی سنة تسع و ستین و ثلاثمائة و له خمس و تسعون سنة و جلال الدین السیوطی در طبقات الحفاظ گفته ابو الشیخ حافظ اصبهان و مسند زمانه الامام ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن جعفر بن حیان الاصبهانی صاحب المصنفات ولد سنة 274 و سمع ابا یعلی و ابا خلیفة و لقی الکبار و کان مع سعة علمه و غزارة حفظه احد الاعلام صالحا خیرا صدوقا مامونا ثقة متقنا صنف التفسیر و غیره مات فی محرم سنة 369 و محمد بن أبی بکر المعروف
ص:109
بابن قیم الجوزیة الحنبلی در زاد المعاد فی هدی خیر العباد بعد ذکر حدیث بنی المنتفق گفته هذا حدیث جلیل ینادی جلالته و فخامته علی انه خرج من مشکاة النّبوة لا یعرف الاّ من حدیث عبد الرحمن بن المغیرة بن عبد الرحمن المدنی رواه عنه ابراهیم بن حمزة الزبیری و هما من کبراء علماء اهل المدینة ثقتان یحتج بهما فی الصّحیح احتج بهما امام اهل الحدیث محمد بن اسماعیل البخاری رواه ائمّة السنة فی کتبهم و تلقوه بالقبول و قابلوه بالتسلیم و الانقیاد و لم یطعن احد منهم فیه و لا فی احد من رواته فممن رواه الامام ابن الامام ابو عبد الرحمن عبد اللّه بن احمد بن حنبل فی مسند ابیه و فی کتاب السنة و قال کتب الی ابراهیم ابن حمزة بن محمد بن حمزة بن مصعب بن زبیر الزبیری کتبت إلیک بهذا الحدیث و قد عرضته و سمعته علی ما کتبت به إلیک نحدث به عنی و منهم الحافظ الجلیل ابو بکر احمد بن عمرو بن أبی عاصم النبیل فی کتاب السنة له و منهم الحافظ ابو احمد محمد بن احمد بن ابراهیم بن سلیمان العسال فی کتاب المعرفة و منهم حافظ زمانه و محدث اوانه ابو القاسم سلیمان بن احمد بن ایوب الطبرانی فی کثیر من کتبه و منهم الحافظ ابو محمّد عبد اللّه بن محمد بن حیان ابو الشیخ الاصبهانی فی کتاب السنة الخ و تاج الدین دهان مکی در کفایة المتطلع که در ان مرویات شیخ حسن عجیمی جمع نموده گفته کتاب اخلاق النبی صلّی اللّه علیه و سلم للامام المحدث أبی محمد عبد اللّه بن محمد بن جعفر بن حیان المعروف بابی الشیخ رحمه اللّه تعالی اخبر به عن الشیخ محمد بن علاء الدین البابلی عن محمد حجازی الشعرانی عن العمر محمد ارکماس عن الحافظ احمد بن حجر العسقلانی عن أبی اسحاق ابراهیم بن صدیق الرسام قال انا ابو محمد اسحاق بن یحیی الآمدی قال انا یوسف بن خلیل الحافظ قال انا ناصر بن محمد الویری قال انا جعفر بن عبد الواحد الثقفی قال انا ابو طاهر محمد بن احمد بن عبد الرحیم قال انا به مؤلفه ابو محمد عبد اللّه بن محمّد بن جعفر بن حیان فذکره و مخفی نماند که شیخ حسن عجیمی از آن مشایخ سبعه است که شاه ولی اللّه والد ماجد مخاطب در کتاب ارشاد الی مهمات الاسناد باتصال سند روایت خود بانهما حمد الهی بجا آورده آغاز ابتهاج و افتخار کرده پس ابو الشیخ از شیوخ مشایخ والد ماجد مخاطب باشد پس اگر اولیای شاهصاحب بعد سماع روایت أبی الشیخ که از شیوخ مشایخ والد ماجد آن حاشد المحامد بوده دل بتصدیق
حدیث انا مدینة العلم ندهند و گوش حق نیوش خود برین فضیلت جمیله بنهند جای کمال حیرت و تعجب و بالاتر از همه آنست که کابلی شیخ معنوی مخاطب بروایت أبی الشیخ تمسک نموده و آنرا در مقام دفع عار نصب از اسلاف خود بمقابله اهل حقّ ذکر فرموده چنانچه در صواقع در ذکر تعصبات گفته التاسع عشر انّ اهل السنة افرطوا فی بغض اهل البیت ذکر ذلک ابن شهرآشوب و کثیر من علمائهم و لقبوهم بالنواصب و هو کذب صرد و عمیته طاهرة فانهم یقولون ان اللّه تعالی اوجب محبة اهل بیت نبیه علی جمیع بریته و لا یؤمن احد حتی یکون عترة النّبی
ص:110
احب إلیه من نفسه و یروون فی ذلک احادیث منها ما
رواه البیهقی و ابو الشیخ و الدیلمی انه صلی اللّه علیه و سلم قال لا یؤمن احد حتی اکون احب إلیه من نفسه مقام نهایت شگفتست که با وصفی که مقلد و مطاع مخاطب عظیم الانخداع بروایت أبی الشیخ دست تمسک می زند و آنرا در مقام احتجاج ذکر می کند باز شاهصاحب بسوی روایت او
حدیث انا مدینة العلم را بکمال عصبیّت نظر نمی اندازند و اقصای انصاف و خداترسی خود را بر همکنان ظاهر می سازند و از همه لطیفتر آنست که خود مخاطب عالی نصاب در باب یازدهم همین کتاب دست تشبث بدامان روایت ابو الشیخ می زنند و باز در باب حدیث مدینة العلم که ابو الشیخ آن را روایت نموده آغاز عصبیت خاسره و مکابرت بائره می نهد چنانچه در بیان تعصبات که نسبت آن باهل حق نموده گفته تعصب سیزدهم گویند که اهل سنت افراط می کنند در بغض حضرت علی و ذریت طاهره او رضی اللّه عنهم ذکره ابن شهرآشوب و بهمین سبب ایشان را ملقب بنواصب کنند حال آنکه خود ایشان در کتب خود از کتب اهل سنت خصوصا از بیهقی و ابو الشیخ و دیلمی نقل کرده اند
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم لا یؤمن احد حتی اکون احب إلیه من نفسه و یکون عترتی احب إلیه من نفسه پس می بینی که مخاطب نبیل بکمال تعزیر و تسویل در مقام اثبات ولای اهل نحله خود روایت أبی الشیخ را آورده حیله خلاص و مناص خود گردانیده لکن نمی دانم چرا در مقام رد و ابطال حدیث مدینة العلم بر افادات محققین و مدقّقین خود نظر نانداخته تا معلوم می کرد که این حدیث شریف را نیز أبی الشیخ روایت فرموده تا از قدح و جرح این حدیث شریف بازمی ایستاد و داد غایت خلاعت و جلاعت نمی داد و بالجملة فروایة أبی الشیخ هذا الحافظ المبجل*المسند المفضل* المنوه المنول*عندهم بالطراز الاوّل*خیر معتمد و معوّل*فی سلوک المنهج الواضح المذلّل* فلا یرتاب فیه الا الارعن المغفل*و لا یطعن فیه الا المبدّع المضلّل*و اللّه العاصم عن زیغه باللطف المجلل*و هو الواقی عن ختله بالصون المکمل
آنکه ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن عثمان المعروف بابن السقا الواسطی این حدیث شریف را روایت کرده چنانچه علامه علی بن محمد بن الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی در کتاب المناقب گفته
قوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم اخبرنا ابو الحسن احمد بن المظفر بن احمد العطار الفقیه الشافعی رحمه اللّه بقراءتی علیه فاقرّ به سنة اربع و ثلاثین و اربعمائة قلت له اخبرکم ابو محمّد عبد اللّه بن محمد بن عثمان المزنی الملقب بابن السقاء
الحافظ الواسطی رحمه اللّه نا عمر بن الحسن الصیرفی رحمه اللّه نا احمد بن عبد اللّه بن یزید نا عبد الرزاق قال انا سفین الثوری عن عبد اللّه بن عثمان عن عبد الرحمان بن نبهان عن جابر بن عبد اللّه قال اخذ النبی صلّی اللّه علیه و سلم بعضد علی فقال
ص:111
هذا امیر البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مد بها صوته فقال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و ابن السقا از اکابر حفاظ اعلام و اماجد اثبات فخام سنیه بوده مآثر مبهره و مفاخر مزهره او بر ناظر ذیل تاریخ واسط تصنیف علی بن محمد بن الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی و کتاب الانساب عبد الکریم بن محمد السمعانی در تذکرة الحفاظ و عبر فی خبر من غبر شمس الدین محمد بن احمد الذهبی و طبقات محمد بن عبد اللّه الدمشقی الشهیر بابن ناصر الدین و طبقات الحفاظ جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و تراجم الحفاظ مرزا محمد بن معتمد خان الحارثی البدخشی در کمال وضوح و ظهورست شطر و افراز عبارات این کتب در مجلد حدیث طیر مذکور شده و در اینجا اکتفا بر عبارت واحده می رود علامه ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه ثلاث و سبعین و ثلاثمائة گفته و ابو محمد بن السقاء الحافظ عبد اللّه بن محمد بن عثمان الواسطی روی عن أبی خلیفة و عبدان و طبقتهما و ما حدث الا من حفظه توفی فی جمادی الآخرة و کان من کبراء اهل واسط و اولی الحشمة رحل به ابوه انتهی فمن سقاه اللّه ماء الانصاف و الحیاء*و تجنب عن العصبیة و الشقاء*لا یقدم بالاجتراء بعد درک روایة ابن السقاء*لهذا الخبر الساقی لکؤس الولاء*المروی غلیل الظّماء*الفاتح ابواب الاهتداء*الوازع عن التجاوز و الاعتداء*الاّ من ران علی قلبه النصب و الشحناء*و هام به فی موامی الحروریة و البغض شرة الغلواء*فانحرف لزیغه عن اتباع النجباء الامناء*علیهم آلاف التحیّة و الثناء
آنکه ابو اللیث نصر بن محمد السّمرقندی الحنفی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه در کتاب المجالس که نسخه عتیقه آن در سفر عراق بنظر عبد مفتاق رسیده گفته
عن قیس بن أبی حازم رضی اللّه عنه قال جاء رجل الی معاویة رضی اللّه عنه فساله عن مسألة فقال سل عنها علیّ بن أبی طالب فهو اعلم بها فقال الرجل قولک احب الیّ من قول علیّ فقال معاویة بئسما قلت و لو ما جئت به لقد کرهت رجلا کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یهزه للعلم هزا و قد قال النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبیّ بعدی و لقد کان عمر بن الخطاب یسأله و یاخذ عنه و لقد شهدت عمر بن الخطاب إذا اشکل علیه شیء فقال ههنا علیّ بن أبی طالب ثم قال للرجل معاویة رضی اللّه عنه قم لا اقام اللّه رجلیک و محا اسمه من الدیوان
و یروی ان سائلا سأل عائشة رضی اللّه عنها عن المسح علی الخفّین فقالت سلوا عنها عن علی ابن أبی طالب فانه اعلم بالسّنة و قال النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و محامد باذخه و محاسن شامخه و عظمت مرتبت و رفعت منزلت ابو اللیث نزد سنیّه سابقا در مجلد حدیث طیر حسب تصریحات
ص:112
اکابر قوم مثل شمس الدین ذهبی در تذکرة الحفاظ و عبد القادر حنفی در جواهر مضیئه و محمود بن سلیمان کفوی در کتائب اعلام الاخیار و علی قاری در اثمار جنیه و تاج الدین دهان مکی در کفایة المتطلع و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در کشف الظنون شنیدی فهذا ابو اللیث المعروف بالفقیه*امامهم الکابر النبیه*و حبرهم المبجل الوجیه*قد اثبت هذا الحدیث الشریف النزیه*بالحتم و الجزم روما لمزید التنبیه*و حسما لکلام کل معاند فهیه*فلا یطعن و یمتری فیه*الا الاعفک السفیه*و لا یقدحه الا الحائر البائر فی اوحش التیه و لا یحید عنه الا الارعن المدلّه العظیم التدلیه
آنکه ابو الحسین محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی البغدادی این حدیث شریف را روایت کرده چنانچه ابن المغازلی در کتاب المناقب آورده
اخبرنا محمّد بن احمد بن عثمان انا ابو الحسین محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی الحافظ البغدادی نا الباغندی محمد بن محمّد بن سلیمان نا محمد بن مصفا نا حفص بن عمر العدنی نا علی بن عمرو عن ابیه عن جریر عن علی علیه السلام قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها و لا توتی البیوت الا من ابوابها و نهایت وثوق و اعتماد و غایت اعتبار و استناد حافظ ابن المظفر بر ناظر تذکرة الحفاظ و عبر فی خبر من غبر و دول الاسلام تصنیف ذهبی و وافی بالوفیات صلاح الدین صفدی و طبقات الحفاظ جلال الدین سیوطی واضحست و عبارات اکثر این کتب انشاء اللّه در مجلد حدیث ثقلین بتفصیل مذکور خواهد شد فهذا ابن المظفر حافظهم المعزّر*و کابرهم الموقر*و جهبذهم المکبّر*قد روی هذا الحدیث السافر الازهر* الباهر الانور*فلا یحید عنه الا التائه فی الضلال الاسمج الانکر*و لا یمیل عنه الا السادر فی الغیّ الاعوج الاعور
آنکه ابو حفص عمر بن احمد بن عثمان البغدادی المعروف بابن شاهین این حدیث شریف را بچار طریق روایت کرده چنانچه علامه ابن شهرآشوب علیه الرحمة در کتاب مناقب آل أبی طالب می فرماید و
قال النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم بالاجماع انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه احمد من ثمانیة طرق و ابراهیم الثقفی من سبعة طرق و ابن بطة من ستة طرق و القاضی الجعابی من ستة طرق و ابن شاهین من اربعة طرق و بر متتبع علم رجال واضح و ظاهرست که ابن شاهین از کبرای ثقات حفاظ و نبهای اثبات ایقاظ سنیه می باشد و مفاخر زاهره و ماثر باهره او از کتاب الانساب عبد الکریم بن محمد السمعانی و تاریخ کامل علی بن محمد المعروف بابن الاثیر و اسماء الرجال مسانید ابی حنیفه از محمد بن محمود الخوارزمی و عبر فی خبر من غبر از محمد بن احمد الذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد الیافعی و طبقات القرا شمس الدین محمد بن محمد الجزری و طبقات الحفاظ و منتهی العقول جلال الدین السیوطی و طبقات المفسرین شمس الدین محمد بن علی الداؤدی
ص:113
المالکی و تاریخ خمیس حسین بن محمد الدیاربکری و شرح مواهب لدنیه محمد بن عبد الباقی الزرقانی و رساله اسانید محمد بن محمد الامیر و جنه فی الاسوة الحسنه بالسنه از مولوی صدیق حسن خان معاصر انشاء اللّه تعالی در مجلد حدیث تشبیه خواهی دانست در این جا نیز بعض عبارات باختصار مذکور می شود-علامه ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته ابن شاهین الحافظ المفید المکثر محدث العراق ابو حفص عمر بن احمد بن عثمان بن احمد البغدادی الواعظ المعروف بابن شاهین صاحب التصانیف سمع محمد بن محمد الباغندی و محمد بن هارون المحذر و ابا حبیب بن العباس الیزنی و شعیب بن محمد الدارع و ابا القسم البغوی و ابا علی محمد بن سلیمان المالکی و طبقتهم و له رحلة الی دمشق لقی فیها ابا اسحاق بن أبی ثابت و طبقته مولده سنة سبع و تسعین و مائتین و سمع سنة ثمان و ثلاثمائة روی عنه ابو سعید المالینی و ابو بکر البرقانی و ابو القاسم التنوخی و ابو محمد الخلال و ابو محمد الجوهری و ابو الحسین بن المهتدی باللّه و خلق کثیر و ابنه عبید اللّه بن عمر قال ابن ماکولا ثقة مامون سمع بالشام و فارس و البصرة جمع الابواب و التراجم و صنف شیئا کثیرا قال ابو الحسین بن المهتدی باللّه قال لنا ابن شاهین صنفت ثلاثمائة مصنف و ثلثین مصنفا منها التفسیر الکبیر الف جزء و منها المسند الف و ثلاثمائة جزو و التاریخ مائة و خمسون جزءا و الزهد مائة جزء قال محمّد بن عمر الداؤدی القاضی سمعت ابن شاهین یقول حسبت ما اشتریت به الحبر الی هذا الوقت فکان سبعمائة درهم قلت تفسیره علی ما ذکر لی شیخنا عماد الدین الخرامی بواسط فی نحو من ثلاثین مجلدا قال الازهری و ابن شاهین ثقة عنده عن البغوی سبعمائة جزء و قال ابن أبی الفوارس ثقة مامون صنّف ما لم یصنفه احد-انتهی ما اردنا نقله فهذا حافظهم الجلیل ابن شاهین*قد روی هذا الحدیث المرتقی المتین*المنتصّ الرصین*بطرق متعددة تظهر الحق و تبین*فالطاعن فی الخبر بعد روایة هذا الحبر الرزین*صاغر قمی حقیر مهین*و القادح فیه اثر اثر هذا العلم المبین*مغموص فی دینه غبین*و اللّه الموفق و هو المعین
آنکه ابو القاسم اسماعیل بن عباد الطالقانی المعروف بالصاحب این حدیث شریف را در اشعار بلاغت شعار خود مکرر نظم فرموده چنانچه علامه ابن شهرآشوب ره در ذکر ناظمین حدیث مدینة العلم می فرماید الصاحب کان النبیّ مدینة هو بابهالو اثبت النصاب ذات المرسل وارد باب المدینة لابتغوا سواه له لتدخلوها فخلوا جانب النیه و نیز در کتاب المناقب در ذکر ناظمین حدیث رد شمس می فرماید
ص:114
الصاحب کان النبیّ مدینة العلم التی حوت الکمال و کنت افضل باب ردت علیک الشمس و هی فضیلةظهرت فلم تستر بلف نقاب و صاحب ابن عباد ممدوح افاخم نقاد و مقبول اعاظم امجاد سنیه می باشد شطری از ماثر ظاهره و مفاخر باهره و معالی شامخه و اعالی باذخه و محامد جلیله و مدائح جزیله او از یتیمة الدهر ابو منصور عبد الملک بن محمد الثعالبی و وفیات الأعیان احمد بن محمد الاربلی المعروف بابن خلکان و مختصر فی اخبار البشر ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی و تتمة المختصر عمر بن المظفر المعری المعروف بابن الوردی و عبر فی خبر من غبر شمس الدین محمد بن احمد ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و بغیة الوعاة جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و ابجد العلوم مولوی صدیق حسن خان معاصر در مجلد حدیث طیر شنیدی اینجا نیز بعض عبارات مذکور می شود ابن اثیر جزری در تاریخ کامل در وقائع سنه خمس و ثمانین و ثلاثمائة گفته فی هذه السنة مات الصاحب ابو القاسم اسماعیل بن عباد وزیر فخر الدولة بالری و کان واحد زمانه علما و فضلا و تدبیرا و جودة رأی و کرما عالما بانواع العلوم عارفا بالکتابة و موادها و رسائله مشهورة مدونة و جمع من الکتب ما لم یجمعه غیره حتی انه کان یحتاج فی نقلها الی اربعمائة جمل و علامه شمس الدین ذهبی در در دول الاسلام در وقائع سنه مذکوره گفته فیها توفی الصاحب اسماعیل بن عباد وزیر مؤید الدولة و فخر الدولة و کان من نبلاء الرجال انتهی فهذا اسماعیل بن عباد المعروف بالصاحب کابرهم المحرز للمجد المنتدح الراحب*قد اثبت هذا الحدیث المبین من الحق کل لاحب فی نظمه الّذی سبی العقول فهو لها ساحب*فالعجب کل العجب من الجاحد المسرع الناحب کیف یخبّ فی الوادی الانکار و هو شاحب*و لا یقبل علی الحق اقبال الطائع المصاحب*و لا یعرج علی طریق الحق و هو واضح لاحب
آنکه ابو الحسن علی ان عمر بن محمد بن حسن بن شاذان بن ابراهیم بن اسحاق السکری الحربی حدیث مدینة العلم را روایت کرده چنانچه در کتاب الامالی علی ما نقل عنه گفته
ثنا اسحاق بن مروان ثنا أبی ثنا عامر بن کثیر السراج عن أبی خالد عن سعد بن بن طریف عن الاصبغ بن نباته عن علی بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و انت بابها باعلی کذب من زعم انه یدخلها من غیر بابها و ثقت و نبالت و عظمت و جلالت شان علامه ابن شاذان از افادات ائمه رفیع المکان و منتقدین اعیان سنیه مثل عبد الکریم بن محمد السمعانی در کتاب الانساب و عز الدین ابن اثیر الجزری در تاریخ کامل و شمس الدین محمد بن احمد ذهبی در عبر فی خبر من غبر ظاهر و اشکارست کما دریته فی مجلد حدیث الطیر و غیر خاف علی من اوتی خطا من الفهم الحدید*و اعطی قسطا من الرای السدید
ص:115
ان تحدیث الحربی و هو حبرهم المفید*و حافظهم المجید*بهذا الخبر الشریف المجید*و ذلک الحدیث الکریم الحمید*مرغم انف کل مکابر عنید*و جاذب بناصیته کلّ معاند مرید*و مؤسس بناء الحق السامق المشید*و مشید عماد الصدق الشاهق الاطید*و اللّه ولی التوفیق و التایید*و هو الموفق بلطفه المحفوف بالتازیر و التشدید
آنکه ابو عبد اللّه عبید اللّه بن محمد بن محمد بن حمدان بن بطة العکبری البطی این حدیث شریف را به شش طریق روایت نموده آنفا شنیدی که ابن شهرآشوب علیه الرحمة در مناقب آل أبی طالب فرموده و
قال النبیّ علیه السّلام بالاجماع انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه احمد من ثمانیة طرق و ابراهیم الثقفی من سبعة طرق و ابن بطّة من ستة طرق و ابن بطه از اجله محدثین حذاق و اماثل مسندین سباق سنیه است و محاسن بارعه و محامد ناصعه او بر ناظر کتاب الانساب عبد الکریم بن محمد السمعانی و طبقات محمد بن عبد اللّه الدمشقی الشهیر بابن ناصر الدین و تراجم الحفاظ مرزا محمد بدخشانی واضح و ظاهرست و از ادله واضحه و براهین لائحه اعتماد و اعتبار ابن بطه عالی فخار آنست که ابن تیمیه با آن همه تشدد و تصلب و تعنت و تعصب در منهاج بروایات او متمسک و متشبث شده کما دریت فی مجلد حدیث الطیر و کافیست برای اثبات جلالت و نبالت ابن بطه که او از شیوخ ان مشایخ سبعه شاه ولی اللّه والد مخاطب می باشد که حضرتش بر اتصال سند خود بایشان حمد الهی فرموده و ایشان را از مشایخ اجله کرام و ائمه قاده اعلام و از جمله مشهورین من بین الحرمین المحترمین و مجمع علی فضلهم بین الخافقین وانموده کما ستعرف ان شاء اللّه تعالی فی مجلد حدیث التشبیه بالتفصیل فهذا ابن بطة حافظهم الجوال*و بارعهم الرحال*المشدود إلیه الرحال*المضروب إلیه آباط الابال*قد روی هذا الحدیث المنیر للبال*المزیح للبلبال*بطرق ستة قمعا لریب اصحاب المکر و الادغال*و ردعا لزیغ اصحاب الخدع و الاحتیال*فالمتعرض له بالطّعن و الاخمال*و المتصدی له بالقدح و الاعلال*موضع فی فیافی العسف و الضلال*موغل فی موامی الحیف اتم الایغال
که مشتمل بر وجوه عدیده است آنکه ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه المعروف بالحاکم حدیث مدینة العلم را بطرق متعدده روایت نموده و باهتمام تمام تصحیح ان فرموده چنانچه در کتاب المستدرک علی الصحیحین که نسخ عدیده آن از نظر نحیف گذشته و دو نسخه آن وقت تحریر پیش این فقیر حاضرست می فرماید
حدثنا ابو العباس محمد بن یعقوب ثنا محمد بن عبد الرحیم الهروی بالرملة ثنا ابو الصلت عبد السلام بن صالح ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس رضی اللّه عنهما قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم
ص:116
و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه و ابو الصلت ثقة مامون ف
إنی سمعت ابا العباس محمد بن یعقوب فی التاریخ یقول سمعت العبّاس بن محمد الدوری یقول سألت یحیی بن معین عن أبی الصلت الهروی فقال ثقة فقلت أ لیس قد حدث عن أبی معاویة عن الاعمش انا مدینة العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی و هو ثقة مامون سمعت ابا نصر احمد بن سهل الفقیه القبانی امام عصره ببخاری یقول سمعت صالح بن محمّد بن حبیب الحافظ یقول و سئل عن أبی الصلت الهروی فقال دخل یحیی بن معین و نحن معه علی أبی الصلت فسلم علیه فلما خرج تبعته فقلت له ما تقول رحمک اللّه فی أبی الصلت فقال هو صدوق فقلت له انّه یروی حدیث الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأتها من بابها فقال قد روی هذا ذاک الفیدی عن أبی معاویة عن الاعمش کما رواه ابو الصّلت حدثنا بصحة ما ذکره الامام ابو زکریا یحیی بن معین ابو الحسین محمّد بن احمد بن تمیم القنطری ثنا الحسین بن فهم ثنا محمّد بن یحیی بن الضریس ثنا محمد بن جعفر الفیدی ثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس رضی اللّه عنهما قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب قال الحسین بن فهم حدثناه ابو الصلت الهروی عن أبی معاویة قال الحاکم لیعلم المستفید لهذا العلم ان الحسین بن فهم بن عبد الرحمن ثقة مامون حافظ و لهذا الحدیث شاهد من
حدیث سفین الثوری باسناد صحیح حدثنی ابو بکر محمد بن علی الفقیه الامام الشاشی القفال ببخاری و انا سالته حدثنی النعمان بن هارون البلدی ببلد من اصل کتابه ثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید الحرانی ثنا عبد الرزاق ثنا سفین الثوری عن عبد اللّه بن عثمان بن خیثم عن عبد الرحمن بن عثمان التیمی قال سمعت جابر بن عبد اللّه یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب ازین عبارت سراسر بشارت واضح و لائحست که حاکم در اثبات و تصحیح این حدیث شریف و ارغام و تبکیت جاحد عنیف مساعی جمیله فرموده و بوجوه متعدده زنگ شبهات ارباب اعتساف از قلوب اهل انصاف زدوده اول آنکه این حدیث شریف را بسند متصل خود از ابن عباس روایت کرده دوم آنکه تصریح صریح ببودن ان صحیح الاسناد نموده سوم آنکه باطهار عدم اخراج شیخین این حدیث شریف را راه استدراک بر ایشان پیموده چهارم آنکه بنص واضح ابو الصلت هروی را که راوی این حدیث از ابو معاویه است ثقه مامون
ص:117
گفته پنجم آنکه برای تایید و تسدید توثیق خود حکایت سؤال دوری یحیی بن معین را از حال ابو الصلت و توثیق یحیی بن معین او را که این حکایت مشتمل بر اثبات حدیث مدینة العلم نیز می باشد از تاریخ شیخ خود محمد بن یعقوب الاصم نقل کرده ششم آنکه برای مزید تشیید و تاکید حکایت سؤال صالح بن محمد یحیی بن معین را از حال ابو الصلت و توثیق یحیی بن معین او را که این حکایت نیز مشتمل بر اثبات حدیث مدینة العلمست از شیخ خود ابو نصر قبانی نقل فرموده هفتم آنکه برای اثبات و تصحیح کلام یحیی بن معین که مشتمل بر افاده روایت کردن فیدی این حدیث شریف را می باشد این حدیث شریف را از قنطری از حسین بن فهم از محمد بن یحیی بن الضریس از محمد بن جعفر فیدی از ابو معاویه از اعمش از مجاهد از ابن عباس روایت کرده هشتم آنکه روایت کردن حسین بن فهم این حدیث شریف را از ابو الصلت از ابو معاویه نیز باثبات رسانیده نهم آنکه بمزید تحقیق و تدقیق حسین بن فهم را نیز توثیق نموده و مستفید علم حدیث را بثقه و مامون بودن او اعلام فرموده دهم آنکه نظر باحقاق این حدیث شریف افاده فرموده که برای این حدیث یعنی حدیث مدینة العلم بروایت ابن عباس شاهدیست از حدیث سفیان ثوری یازدهم آنکه تصریح بصحت سند این شاهد کرده دوازدهم آنکه اتماما لتحقیق الشاهد و رغما لانف الجا این حدیث را بسند متصل از جابر بن عبد اللّه انصاری روایت فرموده فالحمد للّه حمدا لا منتهی لاقصاه*و لا یوزن شیء بادناه*علی ما وضح الحق لذی عینین*و بان الصدق بلا ریب و رین*و اضاء نور الصواب الزاهر*و اشرق ضوء الیقین الباهر*او ما تری الحاکم کیف جهد فی تصحیح هذا الحدیث الشریف*و بالغ فی تنقیح هذا الخبر المنیف* و رفع عقیرته بصحة سنده مرة بعد مرة*و مال علی قلع ریب المرتاب کرة اثر کرة*فجعل انکار المنکرین اخزی من کلّ باطل*و صیر جحد الجاحدین اوهن من خطل خاطل*فاضحی جحودهم سمة علی قرفتهم و عنادهم*و عضیهتهم و لدادهم*و انهما لهم فی العصبیة البائرة*و ارتباکهم فی الحمیّة الخاسرة* و ذهابهم عریضا فی الخبط و الشماس*و اغراقهم فی التعته و الوسواس*و انحیازهم عن سبیل الانقیاد و الایقان* و استنکافهم عن لحب الاعتراف و الاذعان*و ایضاعهم فی مهامه العثار و الزلل*و ایغالهم فی محاوی الافک البین الخلل*و تعلقهم بالمکابرة الفاضحة*و المثابرة الواضحة*ردّا علی اللّه و رسوله*و اختیارهم مخالفة العلماء الحذاق* و الجهابذة السباق فی ایثار الحق و قبوله
آنکه حاکم نیسابوری این حدیث شریف را بروایت جناب امیر المؤمنین علیه السلام نیز روایت کرده چنانچه علامه سیوطی در نکت بدیعات گفته حدیث ت ک
انا مدینة العلم و علیّ بابها آورده من حدیث علی و ابن عباس و جابر قلت حدیث علی اخرجه الترمذی و الحاکم و حدیث ابن عباس اخرجه الحاکم و الطبرانی و حدیث جابر اخرجه الحاکم الخ و نیز
ص:118
سیوطی در تاریخ الخلفاء گفته و
اخرج الترمذی و الحاکم عن علیّ قال قال رسول اللّه صلعم انا مدینة العلم و علیّ بابها الخ و اخراج حاکم این حدیث شریف را بروایت جناب امیر المؤمنین علیه السلام ابن حجر در صواعق محرقه و شیخ بن عبد اللّه العیدروس در عقد نبوی و ابراهیم کردی در نبراس و زرقانی در شرح مواهب لدنیه و مرزا محمد بدخشانی در نزل الابرار و مفتاح النجا و تحفة المحبین و فاضل صبّان مصری در اسعاف الراغبین و مولوی محمد مبین در وسیلة النجاة و مولوی ولی اللّه در مرآة المؤمنین و بلخی در ینابیع المودة نیز ذکر کرده اند کما ستقف علیه فیما بعد انشاء اللّه تعالی
آنکه حاکم نیسابوری این حدیث شریف را بروایت ابن عمر نیز اخراج نموده چنانچه ابن حجر مکی در صواعق گفته الحدیث التاسع
اخرج البزار و الطبرانی فی الاوسط عن جابر بن عبد اللّه و الطبرانی و الحاکم و العقیلی فی الضعفاء و ابن عدی عن ابن عمر و الترمذی و الحاکم عن علیّ رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و الخ اخراج حاکم این حدیث شریف را بروایت ابن عمر از افاده علامه عیدروس در عقد نبوی و مرزا محمد بدخشانی در نزل الابرار و مفتاح النجا و تحفة المحبّین و فاضل صبان مصری در اسعاف الراغبین و محمد مبین در وسیلة النجاة و ولی اللّه در مرآة المؤمنین و سلیمان بلخی در ینابیع نیز ثابت و متحقق می شود کما ستعرفه فیما بعد انشاء اللّه تعالی-و محتجب نماند که حاکم نیسابوری از اساطین حفاظ اعاظم و ارکان ائمه افاخم و اماثل صدور نقاد و افاضل قروم امجاد سنیه بوده کمال حفظ و اتقان و نقد و امعان و تقدم و براعت و تمهر و تصدر جماعت و رفعت شان و عظمت مکان و فضائل جلائل و محاسن عقائل و ماثر عظائم و مفاخر کرائم او حسب افادات اکابر این حضرات بیش از بیشست شطری از ان بر ناظر مصنف مفرد حافظ ابو موسی المدینی و تاریخ نیسابور عبد الغافر فارسی و مناقب شافعی تصنیف فخر رازی و جامع الاصول مجد الدین ابن اثیر جزری و تاریخ کامل عز الدین ابن اثیر جزری و تهذیب الاسماء و اللغات و منهاج محی الدین نووی و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر فی اخبار البشر اسماعیل بن علی الایوبی و تذکرة الحفاظ و عبر ذهبی و تتمة المختصر ابن الوردی و رجال مشکاة ولی الدین خطیب و مرآة الجنان یافعی و طبقات شافعیه سبکی و طبقات الحفاظ محمد بن عبد اللّه الدمشقی الشهیر بابن ناصر الدین و رجال مشکاة شیخ عبد الحق و شرح مواهب لدنیه محمد بن عبد الباقی الزرقانی و تراجم الحفاظ مرزا محمد بدخشانی و تاج مکلل و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر و غیر آن واضح و ظاهرست بعضی از عبارات کتب مذکوره در بعض مجلدات سابقه مسطور شده و بر اکثر عبارات این کتب انش در بعض مجلدات آتیه واقف می شوی و نیز می دانی که حاکم حسب افادۀ شاه ولی اللّه والد ماجد مخاطب در قرة العینین از جمله مجددین دین جناب ختم المرسلین صلی اللّه علیه و اله الطیبین الطاهرین که آن حضرت بوجودشان بشارت داده می باشد و در مائة رابعه از سر نو احیاء دین مبین آن حضرت کرده
ص:119
و احکام و اتقان علم حدیث بعمل آورده و از جمله ادله واضحه جلالت و نبالت حاکم آنست که شاه ولی اللّه در ازاله الخصاء و قرة العینین احتجاج و استدلال بروایات حاکم نموده اند بلکه خود مخاطب نیز در همین کتاب تحفه جابجا بمرویات و مخرجات او دست تمسک زده اند و بمقابله اهل حق آن را آورده و کلّ هذا ممّا یشیّد اساس المطلوب و یرغم انف الجاحد المعاند المنکوب
آنکه ابو القاسم حسن بن اسحاق بن شرفشاه الفردوسی این حدیث را بنظم آورده و نسبت آن بجناب رسالت ماب صلّی اللّه علیه و سلم بکمال حتم و جزم نموده چنانچه در شاهنامه فرموده چهارم علی بود جفت بتول
گواهی دهم کین سخن راز اوست
و بر ارباب الباب در خیر خفا و احتجاب نیست که نظم فردوسی حدیث مدینة العلم را در شاهنامه دلیل نهایت شهرت و استفاضه آن از قدیم الایام و شاهد کمال مقبولیت آن نزد هر خاص و عام بلکه مسلمیت آن حتی عند الدّ المحصام می باشد زیرا که تصنیف این کتاب بحسب اشارت سلطان محمود سمت وجود یافته و تعصب غیر محدود و عناد نامحمود محمود با شیعیان عترت حبیب رب ودود و متبعین مآل صاحب الحوض المورود علیه و علیهم آلاف السلام الی الیوم الموعود در کتب اعلام اهل سنت مسطور مسرود و حال شیفتگی او بعلم حدیث نیز در ان مذکور و موجود بلکه او نزد این حضرات از جمله فقهای شافعیه و ائمه شان محسوب و معدود و بمحامد و مفاخر عظیمه و مدائح و مآثر فخیمه بر السنه اکابر این حضرات ممدوح و محمودست ابن تیمیه در منهاج السنه گفته و اما ما ذکره من الصلوة التی یجیزها ابو حنیفة و فعلها عند بعض الملوک حتی رجع عن مذهبه فلیس بحجّة علی فساد مذهب اهل السنة لان اهل السنة یقولون ان الحق لا یخرج عنهم لا یقولون انه لا یخطی احد منهم و هذه الصلوة ینکرها جمهور اهل السنة کما لک و الشافعی و احمد و الملک الّذی ذکره هو محمود بن سبکتکین و انّما رجع الی ما ظهر عنده انه من سنة النّبی صلّی اللّه علیه و سلم و کان من خیار الملوک و اعد لهم و کان من اشد الناس قیاما علی اهل البدع لا سیما الرافضة و ابن خلکان در وفیات الأعیان بترجمه محمود بعد ذکر شطری از حالات او گفته و ذکر امام الحرمین ابو المعالی عبد الملک الجوینی المقدم ذکره فی کتابه الّذی سماه مغیث الخلق فی اختیار الاحق ان السلطان المحمود المذکور کان علی مذهب أبی حنیفة رضی اللّه عنه و کان مولعا بعلم الحدیث و کانوا یسمعون الحدیث من الشیوخ بین یدیه و هو یسمع و کان یستفسر الاحادیث فوجد اکثرها موافقا لمذهب الشافعی رضی اللّه عنه فوقع فی خلده حکّة فجمع الفقهاء من الفریقین فی مرو و التمس منهم
ص:120
الکلام فی ترجیح احد المذهبین علی الآخر فوقع الاتفاق علی ان یصلوا بین یدیه رکعتین علی مذهب الامام الشافعی رضی اللّه عنه و علی مذهب أبی حنیفة رضی اللّه عنه لینظر فیه السلطان و یتفکر و یختار ما هو احسنهما فصلی القفال المروزی و قد تقدم ذکره بطهارة مسبغه و شرائط معتبرة من الطهارة و السترة و استقبال القبلة و اتی بالارکان و الهیئات و السنن و الآداب و الفرائض علی وجوه الکمال و التمام و قال هذه صلاة لا یجوز الامام الشافعی دونها رضی اللّه تعالی عنه ثم صلی رکعتین علی ما یجوز ابو حنیفة رضی اللّه عنه فلبس جلد کلب مدبوغا ثم لطخ ربعه بالنجاسة و توضّأ بنبیذ التمر و کان فی صمیم الصیف فی المفازة و اجتمع الذباب و البعوض و کان وضوئه منکسا منعکسا ثم استقبل القبلة و احرم بالصلاة من غیر نیة فی الوضوء و کبر بالفارسیة ثم قرأ آیة بالفارسیة دو برکک سبز ثم نقر نقرتین کنقرات الدیک من غیر فصل و من غیر رکوع و تشهد و ضرط فی آخره من غیر نیة السلام و قال ایّها السلطان هذه صلاة أبی حنیفة فقال السلطان لو لم تکن هذه الصّلاة صلاة أبی حنیفة لقتلتک لان مثل هذه الصلاة لا یجوزها ذو دین فانکرت الحنفیة ان تکون هذه صلاة أبی حنیفة فامر القفال باحضار کتب أبی حنیفة و امر السلطان نصرانیا کاتبا یقرأ المذهبین جمیعا فوجدت الصّلوة علی مذهب أبی حنیفة علی ما حکاه القفال فاعرض السلطان عن مذهب أبی حنیفة و تمسک بمذهب الشافعی رضی اللّه عنه انتهی کلام امام الحرمین و کانت مناقب السلطان محمود کثیرة و سیره من احسن السّیر و مولده لیلة عاشوراء سنة احدی و ستین و ثلاثمائة و توفی فی شهر ربیع الآخر و قیل حادی عشر صفر سنة احدی و قیل اثنتین و عشرین و اربعمائة بغزنة رحمه اللّه تعالی و علامه ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه احدی و عشرین و أربعمائة گفته و السلطان محمود بن سبکتکین سیف الدولة ابو القاسم بن الامیر ناصر الدولة أبی منصور کان ابوه امیر الغزاة الذین یغزون من بلاد ماوراء النهر علی اطراف الهند فاخذ عدة قلاع و افتتح ناحیة بست و کان کرامیا فامّا محمود فافتتح غزنة ثم بلاد ماوراء النهر ثم استولی علی سائر خراسان و عظم ملکه و دانت له الامم و فرض علی نفسه و الهند کلّ عام فافتتح منه بلادا واسعة و کان علی عزم و صدق فی الجهاد قال عبد الغافر الفارسی کان صادق النیة فی اعلاء کلمة اللّه تعالی مظفرا فی غزواته ما خلت سنة من سنة ملکه عن غزوة او سفرة و کان ذکیّا بعید الغور موفق الرای و کان مجلسه مورد العلماء و قبره بغزنة یدعی
ص:121
عنده قال و قد صنف فی ایامه تواریخ و حفظت حرکاته و سکناته و احواله لحظة لحظة رحمه اللّه توفّی فی جمادی الاولی و عبد اللّه بن اسعد یافعی در مرآة الجنان در ذیل وقائع سنة عشر و اربعمائة گفته و ممّا ذکروا عن السلطان محمود ما هو مشهور و من فضل مذهب الشافعی معدود ما سیاتی الآن ذکره و یعلم منه فضل المذهب المذکور و فخره قضیة عجیبة مشتملة علی نادرة غریبة و هی ما ذکر امام الحرمین فحل الفروع و الاصلین ابو المعالی عبد الملک بن الشیخ الامام أبی محمد الجوینی فی کتابه الموسوم بمغیث الخلق فی اختیار الحق ان السلطان محمود المذکور کان علی مذهب أبی حنیفة رضی اللّه عنه و کان مولعا بعلم الحدیث و کان الناس او قال الفقهاء یسمعون الحدیث من الشیوخ بین یدیه و هو یسمع و کان یستفسر الاحادیث فوجد اکثرها موافقا لمذهب الشافعی رضی اللّه عنه فوقع فی خلده حبّه فجمع الفقهاء من الفریقین فی مرو و التمس منهم الکلام فی ترجیح احد المذهبین علی الآخر فوقع الاتفاق علی ان یصلوا بین یدیه رکعتین علی مذهب الشافعی و رکعتین علی مذهب أبی حنیفة رضی اللّه عنهما و یقتصر فیهما علی اقل الفروض لینظر فیه السلطان و یتفکر و یختار ما هو احسنه الخ و نیز یافعی در مرآة الجنان در وقائع سنه احدی و عشرین و اربعمائة گفته و فیها توفی السلطان محمود بن الامیر ناصر الدولة أبی منصور کان ابوه امیر الغزاة الّذین یغزون من بلاد ماوراء النهر علی اطراف الهند فاخذ عدة قلاع و افتتح ناحیة بست و اما محمود فافتتح غزنة ثم بلاد ماوراء النهر ثم استولی علی سائر خراسان و دان له الخلق علی اختلاف اجناسهم و فرض علی نفسه غزو الهند کل عام فافتتح منه بلادا واسعة و قد مضی ذکر شیء من فتحه البلاد البعیدة و صفاته الجمیلة الحمیدة و علو همته الشریفة و رجوعه عن مذهب أبی حنیفة الی مذهب الامام الشافعی رضی اللّه عنه فی القضیة المقدمة فی السنة العاشرة بعد الاربع مائة و تاج الدین عبد الوهاب بن علی السبکی در طبقات شافعیة گفته محمود بن سبکتکین السلطان الکبیر ابو القسم سیف الدولة ابن الامیر ناصر الدولة أبی منصور احد ائمّة العدل و من دانت له البلاد و العباد و ظهرت محاسن آثاره و کان یلقب قبل السلطنة سیف الدولة و اما بعدها فلقب یمین الدولة و بهذا اللقب سمی الکتاب الیمینی الّذی صنفه ابو النصر محمد بن عبد الجبار العتبی فی سیرة هذا السلطان و اهل خوارزم و ما والاها یعتنون بهذا الکتاب و یضبطون الفاظه اشد من اعتماد اهل بلادنا بمقامات الحریری کان هذا السلطان اماما عادلا شجاعا مفرطا فقیها فهما سمحا جوادا سعیدا مؤیدا
ص:122
و قد اعتبرت فوجدت اربعة لا خامس لهم فی العدل بعد عمر بن عبد العزیز رضی اللّه عنه الاّ ان یکون بعض الناس لم تطل لهم مدة و لا ظهرت عنهم آثار ممتدة و هم السلطان محمود و الوزیر نظام الملک و بینهما فی الزمان مدة و سلطان و ملک فی بلادنا هما السلطان صلاح الدین یوسف بن ایوب فاتح بیت المقدس و قبله الملک نور الدین محمود بن زنکی الشهید و لا استطیع ان اسمیه سلطانا لانه لم یسم بذلک و سبب هذا ان مصطلح الدول ان السلطان من ملک اقلیمین- فصاعدا فان کان لا یملک الاّ اقلیما واحدا سمی بالملک و ان اقتصر علی مدینة واحدة لا یسمی لا بالملک و لا بالسلطان بل بامیر البلد و صاحبها و من ثم یعرف خطاء کتاب زماننا حیث یسمون صاحب حماة سلطانا و لا ینبغی ان یسمی لا سلطانا و لا ملکا لان حکمه لا یعدوها فکانهم خرجوا عن المصطلح و من شرط السلطان ان لا یکون فوق یده ید و کذلک الملک و لا کذلک صاحب البلدة الواحدة فانّ السلطان یحکم علیه اما حکم السلطان علی الملک و عدم حکمه فیختلف باختلاف القوة و الضعف ثم نور الدین خطب له علی منابر دیار مصر لما افتتحها صلاح الدین و بهذا سمی بالسلطان و لذلک قال بعض من امتدحه إذ ذاک و ملکت اقلیمین ثمة ثالثافدعیت بعد الملک بالسلطان عدنا الی ذکر یمین الدولة فتقول کان اولا حنفی المذهب ثم انتقل الی مذهب الشافعی لما صلی القفال بین یدیه صلاة لا یجوز الشافعی دونها و صلاة لا یجوز ابو حنیفة دونها و قد ساق القفال الحکایة فی فتاویه ثم حکاها من بعده امام الحرمین و غیره و چون دولت شاه بن علاء الدولة بختیشاه سمرقندی در تذکرة الشعرا که مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی ذکر ان در کشف الظنون باین عنوان نموده تذکرة الشعراء فارسی للامیر دولت شاه بن علاء الدولة بختیشاه رتب علی سبع طبقات و خاتمة و ذکر فی اوله عشرین شاعرا من شعراء العرب ثم اردفهم شعراء الفرس و ضم إلیها فوائد من التواریخ علی طریق الاستطراد و فرغ من جمعه سنة 892 اثنین و تسعین و ثمانمائة در ترجمه فردوسی بعضی از متعلقات تصنیف شاهنامه و حالات عصبیت محمود بتفصیل آورده لهذا برای تشیید مطلوب و ابرام مقصود ذکر آن ترجمه درین مقام مناسب می نماید قال دولت شاه السمرقندی فی التذکرة ذکر سحبان العجم فردوسی ره اکابر و افاضل متفق اند که شاعری در این مدت روزگار اسلام مثل فردوسی از کتم عدم پای بمعمورۀ وجود ننهاده و الحق داد سخنوری و فصاحت داده و شاهد عدل بر صدق این دعوی کتاب شاهنامه ست که درین پانصد سال گذشته از شاعران و فصیحان روزگار هیچ آفریده را یارای جواب شاهنامه نبوده و این حالت از شاعران هیچکس را مسلم نیست و این معنی هدایت خدائیست در حق
ص:123
فردوسی گفته اند بیت سکه کاندر سخن فردوسی طوسی نشاند کافرم گر هیچکس از جمله فردوسی نشاند اول از بالای
کرسی بر زمین آمد سخن او دگر دستش گرفت و بر سر کرسی نشاند
و عزیزی دیگر راست بیت در شعر سه تن پیمبرانند
هر چند که لا نبی بعدی اوصاف و قصیده و غزل را فردوسی و انوری و سعدی
انصاف این ست که مثل قصائد انوری قصائد خاقانی را توان گرفت باندکی کم و زیاده و مثل غزلیات شیخ بزرگوار سعدی غزلیات خواجه خسرو خواهد بود بلکه زیباتر امّا مثل اوصاف و سخن گذاری فردوسی کدام فاضل شعر گوید و کرا باشد و می تواند بود که شخصی این سخن را مسلم ندارد و گوید شیخ نظامی را درین باب ید بیضاست و درین سخن مضایقه نیست و شیخ نظامی بزرگ بوده و سخن او بلند و متین و پر معانیست اما از راه انصاف تامل در هر دو شیوه نکو بکن و ممیز بوده حکم براستی گو بیار اما اسم فردوسی حسن بن اسحاق بن شرفشاه ست و در بعض سخن ابن شرفشاه تخلص می کند و از دهاقین طوس بوده و گویند از قریه رزانست من اعمال طوس و بعضی گویند سوری بن مغتر که او را عمید خراسانی می گفته اند و در روستاق طوس کاریزی و چهار باغی داشته فردوس نام و پدر فردوسی باغبان ان مزرعه بوده و وجه تخلص فردوسی آنست و العهدة علی الراوی ابتدای حال فردوسی آنست که عامل طوس بدو جور و بیدادی می کرده و بشکایت عامل از طوس بغزنین رفته و مدتی بدرگاه سلطان محمود تردد می کرد و مهم او متمشی نمی شد و بخرج الیوم درماند آخرش شاعری پیشه ساخته قطعه و قصائد می گفت از عام و خاص وجه معاش بدو می رسید و در سرا و آرزوی صحبت استاد عنصری می بود و از غایت جاه عنصری او را این آرزو میسر نمی شد تا روزی بحیله خود را در مجلس عنصری گنجانید و در آن مجلس عسجدی و فرخی که هر دو شاگرد عنصری اند حاضر بودند استاد عنصری فردوسی را چون مرد روستائی شکل دید از روی ظرافت گفت أی برادر در مجلس شعرا جز شاعری نمی گنجد فردوسی گفت بنده را درین فن اندک مایه شروعی هست استاد عنصری گفت چون
عارض تو ماه نباشد روشن
عسجدی گفت مانند رخت گل نبود در گلشن
فرخی گفت مژگانت همی کند گذار از جوشن
فردوسی گفت مانند سنان گیو در جنگ پشن
همگنان از حسن کلام او تعجب کردند و استاد عنصری فردوسی را گفت زیبا گفتی مگر ترا در تاریخ سلاطین وقوفی هست گفت بلی تاریخ ملوک عجم همراه دارم عنصری او را در ابیات و اشعار مشکله امتحان کرد فردوسی را در شیوه شاعری و سخنوری قادر یافت گفت أی برادر معذور دار که فضل ترا نشناختم و او را مصاحب خود ساخت و سلطان عنصری را فرموده بود که تاریخ ملوک عجم را بقید نظم درآورد و عنصری از کثرت اشتغال بهانه ها می کرد و می تواند بود که طبعش بر نظم شاهنامه قادر نبوده باشد و هیچکس را در ان روزگار نیافته که اهل این کار بوده باشد القصه فردوسی را پرسید که توانی نظم شاهنامه گفتن فردوسی گفت بلی انشاء اللّه استاد
ص:124
عنصری ازین معنی خرم شد و فی الحال بعرض رسانید که جوانی خراسانی آمده بسیار خوش طبع و بر سخنوری قادرست گمان بنده انست که از عهده نظم تاریخ عجم بیرون تواند آمد سلطان گفت او را بگو که در مدح من چند بیت بگوید عنصری فردوسی را بمدح سلطان اشارت کرد فردوسی چند بیت در مدح سلطان بگفت بدیهه و این بیت از آنجمله است چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست
سلطان را بغایت ازین بیت خوش آمد و فردوسی را فرمود تا بر نظم شاهنامه قیام نماید گویند که او را در سرا بوستان خاص فرمود تا حجره مسکن دادند و مشاهره و وجه معاش مقرر کردند و مدت چهار سال در خطه غزنین بنظم شاهنامه مشغول بود بعد از ان اجازت حاصل کرد که بوطن رود و بنظم شاهنامه مشغول باشد و مدت چهار سال دیگر بطوس ساکن و باز بغزنین رجوع کرد چهار دانگ شاهنامه را بنظم آورده بود بعرض سلطان رسانید و مقبول نظر کیمیا خاصیت سلطانی شد و باز بر طریق اول بکار مشغول شد و سلطان گاه گاه او را نوازش و تفقدی فرمودی و مربی او شمس الکفاة خواجه احمد بن حسن المیمندی بود و مدح او گفتی و التفات بأیاز که جمله خاصان سلطان بود نمی کرد ایاز ازین معنی تافته شد و از روی سعایت در مجلس خاص بعرض رسانید که فردوسی رافضیست و سلطان محمود در دین و مذهب بغایت صلب بوده و در نظر او هیچ طائفه دشمن تر از رفضه نبوده اند خاطر سلطان ازین سبب بر فردوسی متغیر شد روزی او را طلب فرمود و از روی عتاب باو گفت که تو قرمطی بودۀ بفرمایم تا ترا زیر پای فیلان هلاک کنند تا جمیع قرامطه را عبرت باشد فردوسی فی الحال در پای سلطان افتاد که من قرمطی نیستم بلکه از اهل سنت و جماعتم و بر من افترا کرده اند سلطان فرمود که مجتهدان بزرگ شیعه از طوس بوده اند اما من ترا بخشیدم بشرط آنکه ازین مذهب رجوع نمائی بعد از ان از سلطان هراسان شد و در حق او نیز بدگمان گشت بهر کیفیت که بود کتاب نظم شاهنامه باتمام رسانید و او را طمع آن بود که سلطان در حق او احسان بزرگ بجای آورد مثل ندیمی مجلس خاص و اقطاع چون خاطر سلطان بدو گران شده بود صلۀ کتاب شاهنامه شصت هزار درم نقره انعام فرمود که بیتی را درم نقره باشد و فردوسی بغایت این انعام را در حق خود حقیر دانست اما بستد و ببازار شد و بحمام درآمد و بیست هزار درم اجرت حمامی بداد و بیست هزار درم فقاعی خرید و بیست هزار درم بمستحقان قسمت نمود خود را در شهر غزنین مخفی ساخت و بعد از ان بحیله کتاب شاهنامه را از کتابدار سلطان بدست آورد و چند بیت در مذمت سلطان بدانجا الحاق کرد بیت چه سی سال بردم بشهنامه
رنج
نبود نیارست نام بزرگان شنود
و باقی این ابیات شهرتی عظیم دارد نوشتن تمام احتیاج نبود و فردوسی
ص:125
مدت چهار ماه در غزنین متواری بود و بعد از ان مخفی بهراة آمد و در خانه ابو المعالی صحاف چند گاه بسر برد آن جا نیز رسولان بتفحص فردوسی می رسیدند و در شهرها منادی می کردند فردوسی خود را بمشقت تمام بطوس رسانید و در آنجا نیز نتوانست بودن اهل و عیال و اقربا را وداع کرد و عازم رستمدار شده در آن حین اسپهبد جرجانی از قبل منوچهر بن قابوس حاکم رستمدار بد بدو پناه آورد و سپهبد او را مراعاتی کرد و از فردوسی ابیات هجو سلطان را بیک صد و شصت مثقال طلا بخرید که از شاهنامه محو سازد و او اجابت کرده دیگر بار بطوس رجوع نمود و پیری برو مستولی شده بود و در وطن مالوف متواری می بود وقتی سلطان در سفر هند نامه بملک دهلی می نوشت رو بخواجه احمد بن حسن میمندی کرد که اگر جواب نه بر وفق مراد ما اید تدبیر چیست خواجه این بیت از شاهنامه خواند اگر جز بکام من آید جواب من و گرز و میدان و افراسیاب
سلطان را رقتی پیدا شد گفت در حق فردوسی جفا و کم عنایتی کردم ایا احوال او چیست خواجه محل و تقریب یافت بعرض رسانید که فردوسی پیر و عاجز و مستمند شده و در طوس متواری بوده سلطان از غایت عنایت و شفقت فرمود تا دوازده شتر نیل بار کرده کرده جهة انعام فردوسی بطوس فرستاد؟ ؟ ؟ شتران نیل بدروازه رودبار طوس همان بود و بیرون رفتن جنازه فردوسی بدروازه رزان همان بعد از ان جهات تسلیم خواهرش کردند قبول نکرد و از غایت زهد گفت مرا بمال سلاطین چو احتیاجی نیست
*و وفات فردوسی در شهور سنه 411 احدی عشر و اربعمائة بوده و قبر او در شهر طوسست بجنب مزار عباسیه و الیوم مرقد شریف او متعینست و زوار را بدان مرقد التجاست چنین گویند که شیخ ابو القاسم کرکانی علیه ما یستحق بر فردوسی نماز نکرد که او مدح مجوس گفته آن شب در خواب دید که فردوسی را در بهشت عدن درجات عالیست ازو سؤال کرد که این درجه بچه یافتی گفت بدان یک بیت که در توحید گفتم این ست بیت جهان را بلندی و پستی توئی ندانم چۀ هر چه هستی توئی انتهی کلام السمرقندی فثبت و الحمد للّه الودود*ان المخاطب الحیود المیود* فی تعرضه لهذا الحدیث بالانکار و الجحود*و تلقیه بالاعراض و الصدود*قد اربی علی سلطان اصحاب الزیغ و المرود و بذّ علی صندید ذوی البغی و الحرود*و بلغ فی تیهاء العصبیة الی اقصی الغی و العنود و حصل فی غلواء الحمیّة علی اخیب الخسر و الکنود
آنکه طراز المحدثین ابو بکر احمد بن موسی بن مردویه الاصبهانی حدیث مدینة العلم را از جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و اله و سلم بواسطه جناب امیر المؤمنین علیه السلام و ابن عباس روایت نموده چنانچه علی ما نقل عنه بسند خود آورده
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و نیز علی ما نقل عنه بسند خود آورده
عن ابن عباس قال قال رسول اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها
ص:126
فمن أراد العلم فلیات الباب و روایت کردن ابن مردویه این حدیث شریف را بروایت ابن عباس از افاده علامه شوکانی نیز ظاهرست کما ستعرف فیما بعد انشاء اللّه تعالی و ابن مردویه از اجله حفاظ مشهورین و اماثل ایقاظ معروفین سنیه می باشد جلالت شان و علو مکان او بر ناظر کتاب الانساب سمعانی و معجم البلدان یاقوت حموی و کتاب المناقب اخطب خوارزم و تذکرة الحفاظ و عبر ذهبی و زاد المعاد ابن القیم حنبلی و تاریخ ابن کثیر شامی و طبقات شافعیه سبکی و حصن حصین شمس الدین جزری و طبقات الحفاظ سیوطی و شرح مواهب لدنیه زرقانی و کشف الظنون مصطفی بن عبد اللّه قسطنطینی و رساله اصول حدیث خود مخاطب و غیر ان واضح و لائحست و اکثر عبارات این کتب ان شاء اللّه تعالی در مجلداتی مذکور می شود فهذا ابن مردویه طراز محدثیهم الاعلام*و علم حفاظهم الفخام*قد روی هذا الحدیث المبهر النظام*و اثر هذا الخبر المصحف العصام*بطریقین عن سید الانام*علیه و آله آلاف التحیّة و السلام فلا یطعن فیه بعد روایة ابن مردویه الا المارد الّذی هو من الد الخصام و لا یقدح فیه غب وعیها الاّ من تاه فی بید الغوایة و هام
آنکه تاج المحدثین ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصبهانی حدیث مدینة العلم را در کتاب معرفة الصحابة اخراج نموده عبد الرحمن بن أبی بکر سیوطی در جمع الجوامع گفته
انا مدینة العلم و علیّ بابها ابو نعیم فی المعرفة عن علیّ و نیز سیوطی در رساله قول جلی فی فضائل علی گفته الحدیث السادس عشر عنه أی
عن علی کرم اللّه وجهه ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها اخرجه ابو نعیم فی المعرفة و روایت کردن ابو نعیم این حدیث شریف را در کتاب المعرفة از افاده ابراهیم وصابی در کتاب الاکتفاء و مرزا محمد بدخشی در نزل الابرار و مفتاح النجا و تحفة المحبین نیز واضح و ظاهر می شود و نور الدین سلیمانی نیز آن را در درّ یتیم نقل کرده کما ستعرف فیما بعد ان شاء اللّه تعالی
آنکه ابو نعیم جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بلقب باب مدینة الحکم و العلوم مدح نموده کمال ثبوت و حتمیت این حدیث شریف بر اصحاب الباب واضح و ظاهر فرموده چنانچه در حلیة الأولیاء بترجمه جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته سید القوم و محبوب المعبود باب مدینة الحکم و العلوم و راس المخاطبات و مستنبط الاشارات رایة المهتدین و نور المطیعین و ولی المتقین و امام العاولین اقدمهم اجابة و ایمانا و اقومهم قضیة و ایقانا و اعظمهم حلما و اوفرهم علما علی بن أبی طالب علیه السّلام قدة و المتقین و زینة العارفین المنبی عن حقائق التوحید المشیر الی لوامع علم التفرید صاحب القلب العقول و اللسان السئول و الاذن الواعی و العهد الوافی فقأ عیون الفتن و وقی من فنون المحن فدفع الناکثین و وضع القاسطین و دمغ المارقین الأخیشن فی دین اللّه
ص:127
الممسوس فی ذات اللّه و ابو نعیم از حفاظ این شان و نقاد جلیل الشأن و مستندین اعیان و معتمدین ارکان و متمهرین ثقات و متبحرین اثبات و اساطین معظمین و کبار مفخمین سنیه بوده نفائس مکارم شهیه و عقائل محامد بهیه او بر ناظر کتاب مناقب الشافعی لفخر الدین الرازی و تاریخ کامل عز الدین ابن الأثیر الجزری و اسماء الرجال جامع مسانید ابی حنیفه تصنیف ابو الموید محمد بن محمود الخوارزمی و وفیات الأعیان ابن خلکان و منهاج السنه ابن تیمیه و مختصر فی اخبار البشر ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی و تذکرة الحفاظ و عبر و دول الاسلام محمد بن احمد ذهبی و تتمة المختصر ابن الوردی و اسماء الرجال مشکاة ولی الدین خطیب و زاد المعاد ابن القیم و وافی بالوفیات صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد الیافعی و طبقات شافعیه عبد الوهاب بن علی السبکی و طبقات شافعیه عبد الرحیم بن الحسن الاسنوی و طبقات شافعیه تقی الدین ابو بکر بن القاضی شهبة الاسدی و توضیح الدلائل شهاب الدین احمد و طبقات الحفاظ جلال الدین سیوطی و لواقح الانوار عبد الوهاب شعرانی و تاریخ خمیس حسین بن محمد دیاربکری و مقالید الاسانید ابو مهدی ثعالبی و بستان المحدثین خود مخاطب و قول مستحسن مولوی حسن زمان معاصر و اتحاف النبلاء و تاج مکلل مولوی صدیق خان معاصر ظاهر و باهر است بعضی از عبارات این کتب در مجلدات سابقه مذکور شده و شطری از ان ان شاء اللّه تعالی در بعض مجلدات آتیه مذکور خواهد شد در این جا بر بعض عبارات اکتفا می رود ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته الحافظ ابو نعیم احمد بن عبد اللّه بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران الاصبهانی الحافظ المشهور صاحب کتاب حلیة الاولیاء کان من اعلام المحدثین و اکابر الحفاظ الثقات اخذ عن الافاضل و اخذوا عنه و انتفعوا به و کتابه الحلیة من احسن الکتب و له کتاب تاریخ اصبهان نقلت منه فی ترجمة والده عبد اللّه نسبه علی هذه الصورة و ذکران جده مهران اسلم اشاره الی انه اول من اسلم من اجداده و و انه مولی عبد اللّه بن معاویة بن عبد اللّه بن جعفر بن أبی طالب رضی اللّه عنه و سیاتی ذکر عبد اللّه بن معاویة ان شاء اللّه تعالی و ذکران والده توفی فی رجب سنة خمس و ستین و ثلاثمائة و دفن عند جده من قبل امه ولد فی رجب سنة ست و ثلثین و ثلاثمائة و قیل اربع و ثلثین و توفی فی صفر و قیل یوم الاثنین الحادی و العشرین من المحرم سنة ثلثین و اربعمائة باصبهان رحمه اللّه تعالی و محمد بن احمد ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه ثلثین و اربعمائة گفته و فیها توفی ابو نعیم الاصبهانی احمد بن عبد اللّه بن احمد بن الحافظ الصوفی الاحول سبط الزاهد محمد بن یوسف بن البناء باصبهان فی المحرم و له
ص:128
اربع و تسعون سنة اعتنی به ابوه و اسمعه فی سنة اربع و اربعین و ثلاثمائة و بعدها استجاز له خثیمة الطرابلسی و الاصم و طبقتهما و تفرد بالدنیا بعلو الاسناد مع الحفظ و الاستبحار من الحدیث و فنونه روی عن ابن فارس و العسال و احمد بن سعید السمسار و أبی علی بن الصوف او أبی بکر بن الخلاد و طبقتهم بالعراق و الحجاز و خراسان و صنف التصانیف الکبار المشهورة فی الاقطار انتهی فهذا ابو نعیم و احد حفاظهم الافراد*و فرد ایقاظهم النقاد*الّذی طار صیته فی التلال و الوهاد و بلغت تصانیفه السائرة الی الاغوار و الانجاد*قد روی هذا الحدیث المرغم لا ناف ذوی الاحتداد*فی کتابه معرفة الصحابة المعروف بین اکابرهم الامجادو اثبته بالحتم و الجزم درء فی صدور ارباب الخداع و الکیاد فی کتابه حلیة الاولیاء المشهور بین الامصار و البلاد فالعجب کل العجب من المخاطب الحدید الفواد*البدیع الانتقاد*کیف مضی علی سنن الخصام و اللداد* و نظم نفسه فی سلک المنکرین الجحاد*الجائبین سباسب الحیف و العناد*الهائمین من العمه و العته فی کل واد
آنکه ابو الحسن احمد بن المظفر بن احمد العطار الفقیه الشافعی این حدیث شریف را بسند متصل خود از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم روایت نموده چنانچه آنفا در وجه روایت ابن السقا از تصریح علامه ابن المغازلی در کتاب المناقب دانستی و ستقف علیه فیما بعد ایضا ان شاء اللّه تعالی و ابو الحسن العطار از ائمه کبار و اعلام احبار سنیه است علامه ابن المغازلی در کتاب المناقب روایات و اخبار او بتوفیر و اکثار آورده و مکرر او را بوصف فقیه شافعی ستوده و جلالت شان و رفعت مکان او بر ناظر کتاب العبر ذهبی نیز واضح و لائحست و قد مرت عبارته فی مجلد حدیث الطّیر فهذا ابو الحسن العطار فقیههم السابر للاغوار*قد روی هذا الحدیث المزری بنوافحه اریج الازهار*الزاری بفوائحه علی نسمات الاسحار*فلا یعافه و لو بالالطاط و الاضمار*الاّ من الف لخبثه الا بخاسر و الاقذار*و لا یتلقاه بالجحود و الانکار*الاّ من غاص لعمهه فی الاغباش و الاکدار*و اللّه ولی التوفیق بالتیقظ و الاستبصار*و هو الموزع للتبصر و الاعتبار
آنکه اقضی القضاة ابو الحسن علی بن محمد بن حبیب البصری الشافعی المعروف بالماوردی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه علامه ابن شهرآشوب علیه الرحمة در مناقب آل أبی طالب می فرماید و
قال النبیّ علیه السّلام بالاجماع انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه احمد من ثمانیة طرق و
ص:129
ابراهیم الثقفی من سبعة طرق و ابن بطة من ستة طرق و القاضی الجعابی من ستة طرق و ابن شاهین من اربعة طرق و الخطیب التاریخی من ثلاثة طرق و یحیی بن معین من طریقین و قد رواه السمعانی و القاضی الماوردی و ابو منصور السّکری و ابو الحسن ماوردی از اعاظم فقهای مشاهیر و افاخم نبهای نحاریر سنیه بوده عبد الکریم بن محمد سمعانی در کتاب الانساب گفته الماوردی بفتح المیم و الواو و سکون الراء و فی آخرها الدال المهملة هذه النسبة الی بیع الماورد و عمله و اشتهر جماعة من العلماء بهذه النسبة لان بعض اجداده کان یعمله و یبیعه منهم اقضی القضاة ابو الحسن علی بن محمّد بن حبیب البصری المعروف بالماوردی من اهل البصرة سکن بغداد و کان من وجوه الفقهاء الشافعیین و له تصانیف عدة فی اصول الفقه و فروعه و غیر ذلک و جعل إلیه ولایة القضاء ببلدان کثیرة و سکن بغداد فی درب الزعفران و حدث عن الحسن بن علی بن محمّد الجبلی صاحب أبی خلیفة و عن محمد بن عدی بن زحر المنقری و محمد بن المعلّی الازدی و جعفر بن محمّد بن الفضل البغدادی و سمع منه ابو بکر احمد بن علی بن ثابت الخطیب الحافظ و جماعة آخرهم ابو العز احمد بن عبید اللّه بن کادش العکبری و قال الخطیب کتبت عنه و کان ثقة و مات فی شهر ربیع الاول من سنة خمسین و اربعمائة و دفن من الغد فی مقبرة باب حرب و کان قد بلغ ستا و ثمانین سنة و عز الدین ابن الاثیر در تاریخ کامل در وقائع سنة خمسین و اربعمائة گفته و فی سلخه یعنی ربیع الاول توفی قاضی القضاة ابو الحسین علی بن محمد بن حبیب الماوردی الفقیه الشافعی و کان اماما و له تصانیف کثیرة منها الحاوی و غیره فی علوم کثیرة و کان عمره ست و ثمانین سنة و ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته ابو الحسن علی بن محمد بن حبیب البصری المعروف بالماوردی الفقیه الشافعی کان من وجوه الفقهاء الشافعیة و کبارهم اخذ الفقه عن أبی القاسم الصیمری بالبصرة ثم عن الشیخ أبی حامد الاسفرائنی ببغداد و کان حافظا للمذهب و له فیه کتاب الحاوی الّذی لم یطالعه احد الا و شهد له بالتبحر و المعرفة التامة بالمذهب و فوض إلیه القضاء ببلدان کثیرة و استوطن بغداد فی درب الزعفران و روی عنه الخطیب ابو بکر صاحب تاریخ بغداد و قال کان ثقة و له من التصانیف غیر الحاوی تفسیر القرآن الکریم و النکت و العیون و ادب الدین و الدنیا و الاحکام السلطانیة و قانون الوزارة و سیاسة الملک و الاقناع فی المذهب و هو مختصر و غیر ذلک و صنف فی اصول الفقه و الادب و انتفع النّاس به و قیل انه لم یظهر من تصانیفه فی حیاته شیئا و انما جمعها کلها فی موضع فلما دنت وفاته قال لشخص یثق به الکتب الّتی فی المکان الفلانی کلّها تصنیفی و انّما لم اظهرها لانی لم اجد نیة خالصة للّه تعالی لم یشبها کدر فاذا عانیت الموت
ص:130
و وقعت فی النزع فاجعل یدک فی یدی فان قبضت علیها و عصرتها فاعلم انه لم یقبل منّی شیء منها فاعمد الی الکتب و القها فی دجلة لیلا و ان بسطت یدی و لم اقبض علی یدک فاعلم انها قبلت و انی قد ظفرت بما کنت ارجوه من النیّة الخالصة قال ذلک الشخص فلما قارب الموت وضعت یدی فی یده فبسطها و لم یقبض علی یدی فعلمت انها علامة القبول فاظهرت کتبه بعده و ذکر الخطیب فی اول تاریخ بغداد عن الماوردی المذکور قال کتب اخی الی من البصرة و انا ببغداد طیب الهواء ببغداد یشوقنی قدما إلیها و ان عاقت مقادیر فکیف صبری عنها الان إذ
جمعت طیب الهوائین ممدود و مقصور
قال ابو العز احمد بن عبید اللّه بن کادش انشدنی ابو الحسن الماوردی قال انشدنا ابو الخیر الکاتب الواسطی بالبصرة لنفسه جری قلم القضاء بما یکون
فسیان التحرک و السکون جنون منک ان تسعی لرزق و یرزق فی غشاوته الجنین
و یقال انّ ابا الحسن الماوردی لما خرج من بغداد راجعا الی البصرة کان ینشد ابیات العباس بن الاحنف المقدم ذکره و هی اقمنا کارهین لها فلمّا الفناها خرجنا مکرهینا و ما حب البلاد بنا و لکن
امرّ العیش فرقة من هوینا خرجت اقرّ ما کانت لعینی و خلفت الفواد بها رهینا
و انما قال ذلک لأنّه من اهل البصرة و ما کان یؤثر مفارقتها فدخل بعداد کارها لها ثم طابت له بعد ذلک و نسی البصرة و اهلها فشق علیه فراقها و قد قیل ان هذه الابیات لابی محمد المزنی الساکن بما وراء النهر قاله السمعانی و اللّه اعلم و توفی یوم الثلثاء سلخ شهر ربیع الاول سنة خمسین و اربعمائة و دفن من الغد فی مقبرة باب حرب ببغداد و عمره ست و ثمانون سنة رحمه اللّه تعالی و الماوردی نسبة الی بیع الماورد هکذا قاله السمعانی و محمد بن احمد ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه خمسین و اربعمائة گفته و الماوردی اقضی القضاة ابو الحسن علی بن محمّد بن حبیب البصری الشافعی مصنف الحاوی و الاقناع و ادب الدنیا و الدین و غیر ذلک و کان اماما فی الفقه و الاصول و التفسیر بصیرا بالعربیة ولی قضاء بلاد کثیرة ثم سکن بغداد و عاش ستا و ثمانین سنة تفقه علی أبی القسم الصیمری بالبصرة و علی أبی حامد ببغداد و حدث عن الحسن الجبلی صاحب أبی خلیفة الجمحی و جماعة و آخر من روی عنه ابو العز بن کادش و نیز ذهبی در دول الاسلام در وقائع سنه مذکوره گفته و اقضی القضاة ابو الحسن علی بن محمد بن حبیب الماوردی الشافعی صاحب التصانیف و عبد اللّه بن سعد یافعی در مرآة الجنان در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها الامام النحریر البحر الکبیر اقضی القضاة ابو الحسن علی بن محمد البصری الماوردی الشافعی مصنف الحاوی الکبیر النفیس
ص:131
الشهیر و الاقناع و ادب الدنیا و الدین و الاحکام السلطانیة و قانون الوزارة و سیاسة الملک و تفسیر القرآن الکریم و القلب و العیون و صنف فی اصول الفقه و الادب و غیر ذلک و کان اماما فی الفقه و الاصول و التفسیر بصیرا بالعربیّة ولی قضاء بلاد کثیرة ثم سکن بغداد و عاش ستا و ثمانین تفقه علی أبی القسم الصّیمری بالبصرة و علی الشیخ أبی حامد الاسفرائنی ببغداد و حدث عن جماعة و کان حافظا للمذهب درس العلوم و روی عنه الخطیب صاحب تاریخ بغداد و انتفع الناس به و قیل انه لم یظهر شیئا من تصانیفه فی حیاته و انّما جمع جمیعها فی موضع فلما دنت وفاته قال لشخص هولاء الکتب التی فی المکان الفلانی کلها تصنیفی و انما لم اظهرها لانی لم اجدها خالصة للّه تعالی فاذا عاینت الموت و وقعت فی النزع فاجعل یدک فی یدی فان قبضت علیها و عصرتها فاعلم انه لم یقبل منی شیء منها فالقها فی دجلة و ان بسطت یدی و لم اقبض علی یدک فاعلم انها قد قبلت و قد ظفرت بما کنت ارجوه ففعل الوصیّ ذلک فبسط یده و لم یقبضها علی یده فعلم انها علامة القبول فاظهر کتبه بعده و ذکر الخطیب فی اول تاریخ بغداد عن الماوردی قال کتب الی اخی من البصرة و انا ببغداد طیب الهواء ببغداد یشوّقنی قدما إلیها و ان عاقت مقادیر
فکیف صبری عنها الان إذ جمعت طیب الهوائین ممدود و مقصور
و قیل انه لما خرج من بغداد راجعا الی البصرة کان ینشد ابیات ابن الاحنف اقمنا کارهین لها فلمّا*الفناها خرجنا مکرهینا*و ما حب البلاد بنا و لکن*أمر العیش فرقة من هوینا*خرجت اقر ما کانت لعینی*و خلفت الفواد بها رهینا و الماوردی نسبة الی بیع الماورد و عمره ست و ثمانون سنة رحمه اللّه تعالی و تاج الدین عبد الوهاب بن علی السبکی در طبقات شافعیه گفته علی بن محمد بن حبیب الامام الجلیل القدر الرفیع الشأن ابو الحسن الماوردی صاحب الحاوی و الاقناع فی الفقه و ادب الدین و الدنیا و التفسیر و دلائل النبوة و الاحکام السلطانیة و قانون الوزارة و سیاسة الملک و غیر ذلک روی عن الحسن الجبلی صاحب أبی خلیفة و محمد بن عدی المقری و محمد بن المعلی الازدی و جعفر بن محمّد بن المعقل البغدادی و روی عنه ابو بکر
ص:132
الخطیب و جماعة آخرهم ابو العز بن کادش و تفقه بالبصرة علی الصیمری ثم رحل الی الشیخ أبی حامد الاسفرائنی ببغداد و کان اماما جلیلا رفیع الشأن له الید الباسطة فی المذهب و التفنن التام فی سائر العلوم قال الشیخ ابو اسحاق درس بالبصرة و بغداد سنین کثیرة و له مصنفات کثیرة فی الفقه و الادب و کان حافظا للمذهب انتهی و قال الخطیب من وجوه الفقهاء الشافعیین و له تصانیف عدة فی اصول الفقه و فروعه و غیر ذلک قال و جعل إلیه القضاء ببلدان السلطان احد الائمّة له التصانیف الحسان فی کل فنّ من العلم و بینه و بین القاضی أبی الطیب فی الوفاة احد عشر یوما و قیل انه لم یظهر شیئا من تصانیفه فی حیاته و جمعها فی موضع فلما دنت وفاته قال لمن یثق به الکتب الّتی فی المکان الفلانی کلّها تصنیفی و انّما لم اظهرها لانی لم اجد نیة خالصة فاذا عاینت الموت و وقعت فی النزع فاجعل یدک فی یدی فان قبضت علیها و عصرتها فاعلم انه لم یقبل منی شیء منها فاعمد الی الکتب و القها فی دجلة و ان بسطت یدی و لم اقبض علی یدک فاعلم انها قد قبلت و انّی قد ظفرت بما کنت ارجوه من النیة قال ذلک الشخص فلما قارب الموت وضعت یدی فی یده فبسطها و لم یقبض علی یدی فعلمت انها علامة القبول فاظهرت کتبه بعده قلت لعل هذا بالنسبة الی الحاوی و الا فقد رایت من مصنفاته عدة کثیرة و علیه خطه و منها ما اکملت قرأته علیه فی حیاته و من کلام الماوردی الدال علی دینه و مجاهدته لنفسه ما ذکره فی کتاب ادب الدین و الدنیا فقال و ممّا أتدارک به من حالی انی صنفت فی البیوع کتابا جمعته ما استطعت من کتب الناس و اجتهدت فیه نفسی و کررت فیه خاطری حتی إذا نهدت و استکمل و کدت اعجب به و تصورت انی اشهد الناس اطلاعا بعلمه حضرنی و انا فی مجلس اعرابیان فسالانی عن بیع عقداه فی البادیة علی شروط تضمنت اربع مسائل لم اعرف لشیء منها جوابا فاطرقت مفکرا و بحالی و حالهما معتبرا فقالا اما عندک قیما سالتک جواب و انت زعیم هذه الجماعة فقلت لا فقالا ایها لک و انصرفا ثم أتیا من قد یتقدمه فی العلم کثیر من اصحابی فسالاه فاجابهما مسرعا بما اقنعهما فانصرفا عنه راضیین بجوابه حامدین لعلمه الی ان قال فکان ذلک زاجر نصیحة و تدبر عظیمة تذلل لهما قیاد النفس و انخفض لهما جناح العجب قال الخطیب کان ثقة مات فی یوم الثلثاء سلخ شهر ربیع الاول سنة خمسین و اربعمائة و دفن من الغد فی مقبرة باب حرب قال و کان قد بلغ ستا و ثمانین سنة انتهی فهذا الماوردی عمدة فقهائهم الکبار*و قدوة اعلامهم الاحبار*قد روی هذا الحدیث المنیر الاسفار*المزین بنوره للاسفار
ص:133
فلا یرتاب فیه الاّ من تاه فی مهامه العسف و حار*و لا یختلج عنه الاّ من ضل فی سباسب الحیف فبار و لا یقدم علی طعنه الاّ من فاض ضغنه و فار*و لا یجتری علی الغض منه الاّ من غاض دینه و غار* و لا یقدحه الا من هو من الهلکات علی شفا جرف هار*فانهار به الی النار*و لا یزری الا من تردی فی هوة السعیر و بئس القرار
آنکه ابو بکر احمد بن الحسین بن علی البیهقی حدیث مدینة العلم را روایت نموده چنانچه اخطب خوارزم در کتاب المناقب گفته
اخبرنا الشیخ الزاهد الحافظ ابو الحسن علی بن احمد العاصمی الخوارزمی قال اخبرنا شیخ القضاة اسماعیل بن احمد الواعظ قال اخبرنا ابو بکر احمد بن الحسین البیهقی قال اخبرنا ابو الحسن محمد بن الحسین بن داود العلوی رحمه اللّه تعالی قال اخبرنا محمد بن محمد بن سعد الهروی الشعرانی قال حدثنا محمد بن عبد الرحمن النیسابوریّ قال حدثنا ابو الصلت الهروی قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و نهایت طول باع و کثرت اطلاع و نقد و امعان و حفظ و اتقان و تبحر وافر و تمهر متکاثر بیهقی نزد این حضرات بملاحظه انساب سمعانی و کتاب مناقب الشافعی للفخر الرازی و تاریخ کامل ابن الاثیر الجزری و معجم البلدان یاقوت حموی و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر فی اخبار البشر ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی و تتمة المختصر عمر بن مظفر المعروف بابن الوردی و سیر النبلاء و تذکرة الحفاظ و عبر و دول الاسلام ذهبی و اسماء الرجال مشکاة ولی الدین الخطیب و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات شافعیه عبد الوهاب سبکی و طبقات شافعیه عبد الرحیم اسنوی و طبقات شافعیه ابو بکر اسدی و طبقات الحفاظ سیوطی و مرقاة ملا علی قاری و فیض القدیر مناوی و رجال مشکاة از شیخ عبد الحق دهلوی و مقالید الاسانید ابو مهدی ثعالبی و شرح مواهب لدنیه عبد الباقی زرقانی و بستان المحدثین خود مخاطب و اتحاف النبلاء و ابجد العلوم و تاج مکلل مولوی صدیق حسن خان معاصر و غیر ان واضح و عیانست کما ستقف علیه ان شاء اللّه تعالی فی مجلد حدیث التشبیه در این جا بر ذکر بعضی از عبارات اکتفا می رود ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته ابو بکر احمد بن الحسین بن علی بن عبد اللّه بن موسی البیهقی الخسروجردی الفقیه الشافعی الحافظ الکبیر المشهور واحد زمانه و فرد اقرانه فی الفنون من کبار اصحاب الحاکم أبی عبد اللّه بن البیع فی الحدیث ثم الزائد علیه فی انواع العلوم اخذ الفقه عن أبی الفتح ناصر بن محمد العمری المروزی غلب علیه الحدیث و اشتهر به و رحل فی طلبه الی العراق و الجبال و الحجاز و سمع بخراسان من علماء عصره و کذلک ببقیة البلاد التی انتهی إلیها و شرع فی التصنیف فصنف فیه کثیرا حتی قیل تبلغ تصانیفه الف جزء و هو اول من جمع
ص:134
نصوص الامام الشافعی رضی اللّه تعالی عنه فی عشر مجلدات و من مشهور مصنفاته السنن الکبیر و السنن الصغیر و دلائل النبوة و السنن و الاثار و شعب الایمان و مناقب الشافعی المطلبی و مناقب احمد بن حنبل و غیر ذلک و کان قانعا من الدنیا بالقلیل و قال امام الحرمین فی حقه ما من شافعی المذهب الا و للشافعی علیه منة الاّ احمد البیهقی فان له علی الشافعی منه و کان من اکثر الناس نصر المذهب الشافعی و طلب الی نیسابور لنشر العلم فاجاب و انتقل إلیها و کان علی سیرة السلف و اخذ عنه الحدیث جماعة من الأعیان منهم زاهر الشحامی و محمد الفراوی و عبد المنعم القشیری و غیرهم و کان مولده فی شعبان سنة اربع و ثمانین و ثلاثمائة و توفی فی العاشر من جمادی الاولی سنة ثمان و خمسین و اربعمائة بنیسابور و نقل الی بیهق رحمه اللّه تعالی و نسبته الی بیهق بفتح الباء الموحدة و سکون الیاء المثناة من تحتها و بعد الهاء المفتوحة قاف و هی قری مجتمعة بنواحی نیسابور علی عشرین فرسخا منها و خسروجرد من قراها و هی بضم الخاء المعجمة انتهی فهذا البیهقی عالمهم المشهور*و علمهم المنشوز الذی صبح *عندهم لفضله ملاذ الجمهور*و صار لنبله مفخما عند النقدة الصدور*قد روی هذا الحدیث الماثور*بسنده المزبور*عن النبیّ المحبور*علیه و اله آلاف السلام الی یوم النشور*فلا یقابله بالردّ الاّ الجاحد النکور*و لا یتلقاه بالجحد الاّ الحائد المثبور*و لا یمتری فیه الاّ الخاسئ الملوم المدحور*و لا یعتری له الاّ الغادر المخذول المهجور*و لا یطعنه الاّ من زرع الفجور*و سقاه الغرور و حصد الثبور*و لا ینکره الاّ من فتلته فاتلات الغرور*و عمیت علیه مشتبهات الامورو اَللّهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُماتِ إِلَی اَلنُّورِ
آنکه ابو غالب محمد بن احمد بن سهل النحوی المعروف بابن بشران این حدیث شریف را روایت کرده چنانچه از عبارت کتاب المناقب علامه ابن المغازلی که سابقا در وجه دوم گذشته واضح و ظاهرست و ستقف علی ذلک فیما بعد ایضا انشاء اللّه تعالی و محامد زاهره و محاسن باهره علامه ابن بشران حسب افادات محققین اعیان سابقا در مجلد حدیث طیر از عبر فی خبر من غبر ذهبی و جواهر مضیئه فی طبقات الحنفیه عبد القادر بن محمد القرشی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و اثمار جنیه فی اسماء الحنفیة علی بن سلطان محمد القاری منقول و مسطور شده فلیکن منک علی ذکر فهذا علامتهم الجلیل ابن بشران*الموصوف الممدوح علی السنة اکابرهم الأعیان*قد روی هذا الحدیث العلی الشأن*النیر البرهان
ص:135
الذی هو کالنجم الحیران*و البارد للظّمآن*فلا یضلّ عنه الاّ العامّة السکران*و لا یحید عنه الا العاند الملح فی العدوان*و اللّه العاصم عن جوب مجاهل الخیبة و الخسران*و هو الواقی عن قطع مهامه الاخفاق و الحرمان
آنکه ابو بکر احمد بن علی المعروف بالخطیب البغدادی حدیث مدینة العلم را از حدیث ابن عباس بطرق متعدده روایت کرده چنانچه در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا الحسین بن علی الصیمری قال حدثنا احمد بن علی الصیمری قال ثنا ابراهیم بن احمد بن أبی حصین قال حدثنا محمد بن عبد اللّه ابو جعفر الحضرمی قال حدثنا جعفر بن محمد البغدادی الفقیه قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و نیز در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا احمد بن محمد العتیقی قال ثنا عبد اللّه بن محمد الشاهد قال ثنا ابو بکر احمد بن قادویه الطحان قال ثنا ابو عبد اللّه احمد بن محمد بن یزید بن سلیم قال حدثنی رجاء بن سلمة قال حدثنا ابو معاویة الضریر عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و نیز در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا علی بن أبی علی قال حدثنا محمد بن المظفر قال ثنا احمد بن عبد اللّه بن سابور قال حدثنا عمر بن اسماعیل بن مخالد قال ثنا ابو معاویة الضریر عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد بابها فلیات الباب و نیز در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
حدثنا محمد بن احمد بن رزق قال اخبرنا ابو بکر مکرم القاضی قال حدثنا القاسم بن عبد الرحمن الانباری قال ثنا ابو الصلت عبد السّلام بن صالح بن سلیمان بن میسرة الهروی قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها
آنکه خطیب این حدیث شریف را از حدیث جابر نیز روایت کرده چنانچه در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا ابو طالب یحیی بن علی الدسکری قال اخبرنا ابو بکر بن المقری قال ثنا ابو الطیب محمد بن عبد الصمد الدقاق قال ثنا احمد بن عبد اللّه ابو جعفر المکتب قال اخبرنا عبد الرزاق قال ثنا سفیان عن عبد اللّه بن عثمان بن خیثم عن عبد الرحمن بن بهمان قال سمعت جابر بن عبد اللّه قال سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یوم الحدیبیة و هو اخذ بید علی هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره و مخذول من خذله یمد بها صوته انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب
آنکه خطیب این حدیث شریف را از حدیث جناب امیر المؤمنین نیز روایت کرده چنانچه در تاریخ بغداد علی ما نقل عنه گفته
اخبرنا عبد اللّه بن محمّد
ص:136
بن عبد اللّه حدثنا محمد بن المظفر حدثنا ابو جعفر الحسین بن حفص الخثعمی حدثنا عباد بن یعقوب حدثنا یحیی بن بشیر الکندی عن اسماعیل بن ابراهیم الهمدانی عن أبی اسحاق عن الحارث عن علی و عن عاصم بن ضمرة عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم شجرة انا اصلها و علیّ فرعها و الحسن و الحسین ثمرتها و الشیعة ورقها فهل یخرج من الطیب الا الطیب و انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب و روایت کردن خطیب در تاریخ بغداد حدیث مدینة العلم را باین سند از کفایة الطالب کنجی نیز واضح و ظاهر خواهد شد ان شاء اللّه تعالی
آنکه خطیب در تاریخ بغداد روایات متعدده از یحیی بن معین مشتمل بر تصحیح و اثبات این حدیث شریف نقل کرده و ستقف علیها انشاء اللّه تعالی فیما بعد
آنکه خطیب این حدیث شریف را بروایت ابن عباس در کتاب المتفق و المفترق نیز روایت کرده چنانچه ابراهیم وصابی در کتاب الاکتفاء گفته و عنه أی
عن ابن عباس رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخرجه الحاکم فی المستدرک و الخطیب فی المفترق و المتفق و مناقب باهره و مراتب فاخره و محامد زاهره و محاسن ظاهره خطیب بنابر افادات این حضرات بالاتر از انست که احاطه و احصای آن توان کرد نبذی از ان بر ناظر کتاب الانساب و ذیل تاریخ بغداد عبد الکریم بن محمد السمعانی و تاریخ کامل ابن اثیر جزری و اسماء رجال جامع مسانید ابی حنیفه از ابو الموید محمد بن محمود خوارزمی و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر فی اخبار البشر ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی و تتمة المختصر عمر بن مظفر الشهیر بابن الوردی و سیر النبلاء و تذکرة الحفاظ و عبر و دول الاسلام شمس الدین محمد بن احمد ذهبی و مرآة الجنان یافعی و طبقات شافعیه عبد الوهاب سبکی و طبقات شافعیه عبد الرحیم اسنوی و و طبقات شافعیه تقی الدین ابو بکر بن احمد بن قاضی شهبه اسدی و طبقات الحفاظ سیوطی و تاریخ خمیس حسین دیاربکری و فیض القدیر مناوی و شرح مواهب لدنیه محمد بن عبد الباقی الزرقانی المالکی و مقالید الاسانید ابو مهدی عیسی الثعالبی المالکی و تراجم الحفاظ مرزا محمد بدخشانی و بستان المحدثین خود شاهصاحب و اتحاف النبلاء و ابجد العلوم و تاج مکلل مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و آشکارست در این جا بر بعض عبارات اکتفا می رود-مولوی صدیق حسن خان معاصر در تاج مکلل گفته الحافظ ابو بکر احمد بن علی بن ثابت بن احمد بن مهدی بن ثابت البغدادی المعروف بالخطیب صاحب تاریخ بغداد و غیره من المصنفات کان من الحفاظ المتقنین و العلماء المتبحرین و لو لم یکن له سوی التاریخ لکفاه فانه یدل علی اطلاع عظیم و صنف قریبا من مائة مصنف و فضله اشهر من ان یوصف و اخذ الفقه عن أبی الحسن المحاملی و
ص:137
القاضی أبی الطیب الطبری و غیرهما و کان فقیها فغلب علیه الحدیث و التاریخ ولد فی جمادی الآخرة سنة اثنتین و تسعین و ثلاثمائة یوم الخمیس لست بقین من الشهر و توفی فی یوم الاثنین سابع ذی الحجة سنة ثلث و ستین و اربعمائة ببغداد رحمه اللّه تعالی و قال السمعانی توفی فی شوال و سمعت ان الشیخ ابا اسحاق الشیرازی رحمه اللّه کان من جملة من حمل نعشه لانه انتفع به کثیرا و کان یراجعه فی تصانیفه و العجب انه کان فی وقته حافظ المشرق و ابو عمرو یوسف بن عبد البر صاحب کتاب الاستیعاب حافظ المغرب و ماتا فی سنة واحدة کما سیاتی انشاء اللّه تعالی و ذکر محب الدین بن النجار فی تاریخ بغداد انّ ابا البرکات اسماعیل بن سعد الصوفی قال ان الشیخ أبا بکر بن زهراء الصوفی کان قد اعد لنفسه قبرا الی جانب قبر بشر الحافی رحمه اللّه تعالی و کان یمضی إلیه فی کلّ اسبوع مرة و ینام فیه و یقرأ فیه القرآن کلّه فلما مات ابو بکر الخطیب و کان قد اوصی ان یدفن الی جانب قبر بشر الحافی فجاء اصحاب الحدیث الی أبی بکر بن زهراء و سألوه ان یدفن الخطیب فی القبر الّذی کان قد اعده لنفسه و ان یؤثره به فامتنع من ذلک امتناعا شدیدا و قال موضع قد اعددته لنفسی منذ سنین یؤخذ منی فلما راو ذلک جاؤا الی والدی الشیخ أبی سعد و ذکروا له ذلک فاحضر الشیخ أبا بکر بن زهراء و قال له انا لا اقول لک اعطهم القبر و لکن اقول لک لو ان بشر الحافی فی الاحیاء و انت الی جانبه فجاء ابو بکر الخطیب یقعد دونک أ کان یحسن بک ان تقعد اعلی منه قال لا بل کنت اقوم و اجلسه مکانی قال فهکذا ینبغی ان یکون السّاعة قال فطاب قلب الشیخ أبی بکر و اذن له فی دفنه فدفنوه الی جانبه بباب حرب و قد کان تصدق بجمیع ماله و هو مائتا دینار فرقها علی ارباب الحدیث و الفقهاء و الفقراء فی مرضه و اوصی ان یتصدق عنه بجمیع ما علیه من الثیاب و وقف جمیع کتبه علی المسلمین و لم یکن له عقب و صنف اکثر من ستین کتابا و کان الشیخ ابو اسحاق الشیرازی احد من حمل جنازته و قیل انه ولد سنة احدی و تسعین و ثلاثمائة و اللّه اعلم و رئیت له منامات صالحة بعد موته و کان قد انتهی إلیه علم الحدیث و حفظه فی وقته هذا آخر ما نقلته من کتاب ابن النجار رحمه اللّه تعالی رحمة واسعة انتهی فهذا الخطیب المنیف*یروی هذا الحدیث الشریف*بطرق عدیدة ذات رفیف*و اسانید سدیدة مشیدة الرصیف*ارغاما لکل جاحد عنیف
ص:138
و ایجاعا لصدر کلّ منکر سخیف*و تدمیر الترهات اهل التّلفیق و التلفیف*و تتبیر الخزعبلات اهل التزویر و التحریف*فالطاعن فیه موغل فی موامی العدوان بالخبب و الوجیف*و الزاری علیه مسرع الی مهاوی الطغیان بالذفف و الزفیف
آنکه ابو عمر یوسف بن عبد اللّه المعروف بابن عبد البر النمری القرطبی حدیث مدینة العلم را روایت نموده چنانچه در کتاب استیعاب در ترجمه جناب علی بن أبی طالب علیه السلام گفته و
روی عنه صلی اللّه علیه قال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات من بابه انتهی فللّه در ابن عبد البرّحیث احسن الی اهل الحق و برو نوّر عیون الموقنین و اقرو شرح صدور المؤمنین و سرو اخزی من لهج بابطال الحدیث و اصرّفارتکب اعظم جریرة و جرّو خدع اتباعه و اشیاعه بتزویق الخرافات و غرّو اقحمهم فی الضلال القائد الی السعیر المصعد الحرّو اللّه العاصم عن غیّة و الشزّو هو الواقی عن زیغه و الضرّو ابن عبد البر از نبهای کاملین و عظمای حاذقین و محدثین کبار و منقدین عالی فخار و اساطین معروفین افاق و اجله مشهورین حذاق سنیه است مناقب و محامد او بر ناظر و متتبع انساب سمعانی و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر ابو الفداء و تتمة المختصر ابن الوردی و تذکرة الحفاظ و سیر النبلاء و عبر و دول الاسلام ذهبی و مرآة الجنان یافعی و روض المناظر ابن شحنه و طبقات الحفاظ ابن ناصر الدین دمشقی و طبقات الحفاظ سیوطی و توضیح الدلائل شهاب الدین احمد و مقالید الاسانید ابو مهدی ثعالبی و شرح مواهب لدنیه زرقانی و تراجم الحفاظ مرزا محمد بدخشانی و بستان المحدثین خود مخاطب و ابجد العلوم و تاج مکلل و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و ظاهرست اکثر این عبارات در مجلد حدیث ولایت و حدیث طیر مذکور شده در این جا اکتفا بر بعض عبارات می رود میرزا محمد بدخشانی در تراجم الحفاظ گفته یوسف بن عبد اللّه بن محمد بن عبد البر النمری الاندلسی ابو عمر المعروف بابن عبد البر احد الائمّة ذکره فی نسبة القرطبی و قال بضم القاف و سکون الراء و ضم الطاء المهملة و فی آخرها الباء الموحدة هذه النسبة الی قرطبة و هی بلدة کبیرة من بلاد المغرب الاندلس و هی دار ملک السلطان خرج منها جماعة کثیرة من العلماء فی کلّ فن قدیما و حدیثا و المشهور بالنسبة إلیها ابو عمر یوسف بن عبد اللّه بن عبد البر النمری الاندلسی القرطبی الحافظ کان اماما فاضلا کبیرا جلیل القدر صنف التصانیف یروی عن أبی عبد اللّه محمد بن عبد الملک بن صیفون الرصافی انتهی و لم یورخ وفاته قلت مات سنة ثلث و ستین و اربعمائة ارخها غیر واحد و کان له یوم مات خمس و تسعون سنة و من شیوخه خلف بن القسم
ص:139
و عبد الوارث بن سفیان و ابو عمر بن الباجی و ابو الولید بن الفرضی و جماعة روی عنه ابو محمد بن حزم و ابو علی الغسانی و عبد اللّه الحمیدی و طاهر بن مفوز الشاطبی و خلق و ذکره الذهبی و ابن ناصر الدین فی طبقات الحفاظ
آنکه ابو محمد حسن بن احمد بن موسی الغندجانی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه از عبارت کتاب المناقب علامه ابن المغازلی که در وجه چهارم گذشته واضح و ظاهرست و ستقف علیها عنقریب ایضا انشاء اللّه تعالی و ترجمه ابو محمد غندجانی از کتاب الانساب سمعانی که مثبت نهایت وثاقت و جلالت و عظمت و نبالت اوست ان شاء اللّه تعالی در مجلد حدیث ثقلین مذکور و مسطور خواهد شد فهذا الغندجانی شیخهم الثقة الثبت المستانی*و مسندهم الفرد الفذالانی قد روی هذا الحدیث المشید المبانی*و حدث بذلک الخبر الاطید المغانی*فلا یتصدی لرده الاّ الخاسر الخائب الجانی*و لا یتعرض لدفعه الاّ الجاحد المعاند الشانئ*و لا یمتری فیه الا من خدعته کواذب الامانی*و لا یرتاب فیه الاّ من تاهت به مضلات العوانی
آنکه ابو الحسن علی بن محمد بن الطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی این حدیث شریف را بطرق متعدده روایت نموده چنانچه در کتاب مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته
حدثنا ابراهیم بن عبد الرحمن قال حدثنا محمد بن عبد الرحیم الهروی و بالرملة قال حدثنا ابو الصلت الهروی عبد السلام بن صالح قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه و نیز ابن المغازلی در مناقب گفته
قوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم اخبرنا ابو الحسن احمد بن المظفر بن احمد العطار الفقیه الشافعی رحمه اللّه بقراءتی علیه فاقر به سنة اربع و ثلثین و اربعمائة قلت له
اخبرکم ابو محمد عبد اللّه بن محمد بن عثمان المزنی الملقب بابن السقاء الحافظ الواسطی رحمه اللّه نا عمر بن الحسن الصیرفی رحمه اللّه نا احمد بن عبد اللّه بن یزید نا عبد الرزاق قال انا سفین الثوری عن عبد اللّه بن عثمان عن عبد الرحمن بن برهان عن جابر بن عبد اللّه قال اخذ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم بعضد علیّ فقال هذا امیر البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مدّ بها صوته فقال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخبرنا ابو طالب محمد بن احمد بن عثمان بن الفرج رحمه اللّه تعالی انا ابو بکر احمد بن ابراهیم بن الحسن بن شاذان البزار اذنا نا محمد بن حمید الملحمی انا ابو جعفر محمّد
ص:140
محمد بن عمّار بن عطیّة نا عبد السّلام بن صالح الهروی نا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخبرنا محمد بن احمد بن عثمان انا ابو الحسین محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی الحافظ البغدادی نا الباغندی محمّد بن محمد بن سلیمان نا محمد بن مصفا نا حفص بن عمر العدنی نا علی بن عمر عن ابیه عن جریر عن علیّ قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و لا توتی البیوت الا من ابوابها اخبرنا ابو منصور زید بن طاهر بن سیار البصری قدم علینا واسطا نا ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه بن داسة نا احمد بن عبید اللّه نا بکر بن احمد بن مقبل نا محمد بن الحسن بن العباس نا عبد السلام بن صالح نا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخبرنا ابو القسم الفضل بن محمّد بن عبد اللّه الاصفهانی قدم علینا واسطا إملاء فی جامعنا فی شهر رمضان من سنة اربع و ثلاثین و اربعمائة انا ابو سعید محمد بن موسی بن القصر بن شاذان الصیرفی بنیسابور انا ابو العباس محمد بن یعقوب الاصم نا محمد بن عبد الرحیم الهروی نا عبد السلام بن صالح نا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخبرنا الحسن بن احمد بن موسی انا ابو الحسن احمد بن محمّد بن الصلت القرشی نا علی بن محمّد المقری نا محمد بن عیسی بن شعبة البزّار نا احمد بن عبد اللّه بن یزید المؤدب نا عبد الرزاق انا معمر عن عبد اللّه بن عثمان عن عبد الرحمن قال سمعت جابر بن عبد اللّه الانصاری یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول یوم الحدیبیة و هو اخذ بضیع علی بن أبی طالب هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مد بها صوته فقال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب اخبرنا ابو غالب محمّد بن احمد بن سهل النحوی رحمه اللّه تعالی فیما اذن لی فی روایته عنه انّ ابا طاهر ابراهیم بن عمر بن یحیی یحدثهم نا محمد بن عبید اللّه بن محمد بن عبید اللّه بن المطلب نا احمد بن محمّد بن عیسی سنة عشر و ثلاثمائة نا محمد بن عبد اللّه بن عمر بن مسلم اللاحقی الصفار بالبصرة سنة اربع و اربعین و مائتین نا ابو الحسن علی بن موسی الرضا قال حدثنی أبی عن ابیه جعفر بن محمّد عن ابیه عن جده علی بن الحسین عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یا علی انا مدینة العلم و انت الباب کذب من زعم انه یصل الی المدینة الاّ
ص:141
من قبل الباب انتهی فالحمد للّه ذی المن الکامل و للفضل الشامل حیث ظهر من اعتناء ابن المغازلی لحافظهم البارع الفاضل و جهبذهم القارح البازل انّ المکذب لهذا الحدیث لاعب بدینه هازل و طارد لعقله عازل و لنسج العنکبوت غازل و فی اسفل الدرکات بعناده و شماسه و عتاهه و وسواسه نازل و الموهن لذلک الخبر ناکب عن طریق الحق عادل و معرض عن سبیل الصواب ناکل و موجف فی مغاری العدوان واغل بحیث لا ینجعه لوم لائم و عذل عاذل و مدائح عظیمه و مناقب فخیمه فضائل عالیه و فواضل غالیه و کمال ثقت و اعتبار و مزید اعتماد و اشتهار ابن المغازلی عمدة الکبار بر متتبع کتب اعلام و احبار سنیه مخفی و مستتر نیست انشاء اللّه المنعام نبذی از ان در بعض مجلدات آتیه بتفصیل مذکور خواهد شد
آنکه ابو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی این حدیث شریف را روایت کرده چنانچه علامه ابن شهرآشوب علیه الرحمة در کتاب مناقب آل أبی طالب فرموده
قال النبیّ علیه السّلام بالاجماع انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب رواه احمد من ثمانیة طرق و ابراهیم الثقفی من سبعة طرق و ابن بطة من ستة طرق و القاضی الجعابی من ستة طرق و ابن شاهین من اربعة طرق و الخطیب التاریخی من ثلاثة طرق و یحیی بن معین من طریقین و قد رواه السمعانی و القاضی الماوردی و ابو منصور السکری و ابو المظفر سمعانی از افاخم فقهای معتمدین و اعاظم نبهای مستندین سنیه بوده مآثر جلیله و مفاخر جمیله که این حضرات برای او ثبت می نمایند بر ناظر سیاق تاریخ نیسابور تصنیف عبد الغافر فارسی و کتاب الانساب عبد الکریم بن محمد السمعانی و تدوین فی ذکر اهل العلم بقزوین تصنیف عبد الکریم بن محمد الرافعی و وفیات الأعیان ابن خلکان و عبر فی خبر من غبر و دول الاسلام ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات شافعیه عبد الوهاب بن علی السبکی و طبقات شافعیه عبد الرحیم بن الحسن الاسنوی و طبقات شافعیه نقی الدین الاسدی و طبقات المفسرین شمس الدین الداودی المالکی و مدینة العلوم فاضل ازنیقی و تراجم الحفاظ میرزا محمد بدخشانی واضح و لائحست بنابر اختصار در این جا بر بعض عبارات اقتصار می رود-عبد الکریم بن محمد رافعی در تدوین فی ذکر اهل العلم بقزوین گفته منصور بن محمد بن عبد الجبار بن احمد بن محمّد بن جعفر بن احمد بن عبد الجبار بن الفضل بن الربیع بن مسلم بن عبد اللّه السمعانی التمیمی ابو المظفر ابن أبی منصور تفقه علی ابیه علی مذهب ابی حنیفه رضی اللّه عنه حتی برع فی الفقه ثم ورد بغداد و اجتمع بابی اسحاق الشیرازی و جری بینه و بین أبی نصر بن الصباغ صاحب الشامل مسئلة احسن الکلام فیها ثم انتقل الی مذهب الشافعی رضی اللّه عنه و کان الطریق قد انقطع من بغداد الی مکة بسبب استیلاء العرب فرکبت تلک السّنة جماعة فی البریة فاخذوا و اخذ جدی الی مکة الی
ص:142
ان خلصه اللّه تعالی و بقی بمکة الی وقت الموسم فی صحبة الشیخ ابو القاسم سعد بن علی الزنجانی شیخ الحرم ذکر ذلک کله ابو سعد السمعانی سبطه و قال سمعت الکیا شهردار بن شیرویه بهمدان سمعت ابا القسم منصور بن احمد المنهاجی و سأله أبی یقول سمعت ابا المظفر السمعانی یقول کنت علی مذهب أبی حنیفة فاردت ان ارجع الی مذهب الشافعی فحججت فلمّا بلغت سمیراء رایت رب العزة فی المنام فقال لی عد إلینا یا ابا المظفر فانتبهت و علمت انه یرید مذهب الشافعی فرجعت إلیه و سمعت بعض مشایخی یقول کان جدک الامام ابو المظفر علی عزم ان یقیم بمکة و یجاور بها فی صحبة الامام سعد بن علی الزنجانی فرأی والدته لیلة کانها کشفت عن شعرها الابیض و قالت یا ابا المظفر بحقی علیک الاّ رجعت الی مرو فانی لا اطیق فراقک فانتبهت مترددا و عزمت علی ان اشاور شیخی سعد بن علی فمضیت إلیه فاذا هو جالس فی الحرم و عنده من الزحام ما لم اقدر معه علی الکلام فلما قام و تفرق الناس تبعته الی باب داره فالتفت الی و قال یا ابا المظفر العجوز ینتظرک و دخل البیت فعرفت انّه یتکلم علی ضمیری و رجعت مع الحاج و قال ابو الحسن عبد الغافر بن اسماعیل الفارسی فی سیاق تاریخ نیسابور ابو المظفر السمعانی وحید عصره فضلا و طریقة من بیت العلم و الزهد و خرج فی شبابه الی الحج ثم لما عاد الی وطنه ترک طریقته الّتی ناظر علیها اکثر من ثلثین سنة و تحول الی مذهب الشافعی رضی اللّه عنه و اضطرب لذلک اهل مرو و تشوش العوام فخرج منها و صار الی طوس ثم قصد نیسابور و استقبله الاصحاب استقبالا عظیمة و کانت النوبة نوبة نظام الملک و عمید الحضرة أبی سعد محمّد بن منصور و اکرموا مورده و عقد له مجلس التذکیر و استحکم امره و عاد الی مرو فعقد له مجلس التدریس فی مدرسة اصحاب الشافعی رضی اللّه عنه و صنف الامام ابو المظفر التفسیر فی ثلث مجلدات و صنف فی الخلاف کتبا مشهورة و سمع الحدیث بمرو و نیسابور و جرجان و همدان و بغداد و صریفین و الحجاز و دخل قزوین فسمع بها الامام ابا حفص هبة اللّه بن زاذان و ابا منصور محمد بن احمد بن زیتارة و ابا طاهر محمد بن علی بن یشکر الشیرازی و
روی عنه ابو القسم اسماعیل بن محمّد الحافظ و ابو نصر احمد بن عمر بن محمّد الغازی و الائمّة انبانا الامام ابو سعد السمعانی بالاجازة العامة عن ابیه عن جده أبی المظفر انبا ابو منصور محمد بن احمد بن زیتارة القزوینی بها انبا ابو محمد عبد اللّه بن عبید اللّه بن یحیی المعلم انبا ابو عبد اللّه الحسین بن اسماعیل ثنا سلم بن جنادة ثنا ابن نمیر عن الاعمش عن حسین الخراسانی عن
ص:143
أبی غالب عن أبی امامة قال استضحک رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم ذات یوم فقیل له یا رسول اللّه ما لک تضحک فقال من قوم یساقون الی الجنة فی السلاسل
و به عن الامام أبی المظفر ابنا ابو الفتح الدولابی بالری فی داره ثنا احمد بن عبد اللّه الاصبهانی ثنا علی بن محمّد البجلی ثنا عبد الرحمن بن أبی یحیی الاصبهانی ثنا ابو صالح الاعرج باصبهان ثنا محمد بن هشام الثقفی ثنا نصر بن فضالة ثنا ابو معاویة عن صالح بن أبی الاخضر عن أبی الزبیر عن جابر قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم الرزق اسرع الی البیت الّذی فیه السخاء من الشفرة الی سنام البعیر و قال الامام ابو سعد انشدنا ابو الحسن محمّد بن عبد اللّه بن عمر السیدی مذاکرة انشدنا القاضی الأسترآبادی انشدنا الامام ابو المظفر منصور بن محمّد السمعانی خلیلی ان وافیتما دارمیة بذات الغضا
فالجزع فالهضبات
تلقیانها
توفی رحمه اللّه سنة تسع و ثمانین و اربعمائة و ازنیقی در مدینة العلوم در ذکر صنف ثانی ائمه شافعیه گفته منهم منصور بن محمد بن عبد الجبار ابو المظفر بن الامام أبی منصور السمعانی الرفیع القدر الشهیر الذکر طبق الارض ذکره و عبق الکون ولد نشره سنة ست و عشرین و اربعمائة کان حنفیا ثم انتقل الی مذهب الشافعی لامور یطول ذکرها و جمیع تصانیفه علی مد الشافعی توفی سنة تسع و ثمانین و اربعمائة بمرو انتهی فهذا السمعانی عالمهم الکبیر* و جهبذهم الشهیر*قد روی هذا الحدیث الخطیر*الهامل بالافاضات کالسحاب المطیر*فلا یحید عنه الا من اغتالته ایدی الاضلال و التغریر*و لا ینکل عنه الاّ من اختطفته احبل التخدیع و التزویر*و لا یقدح فیه الا من اشتری لنفسه التتبیب و التخسیر*و لا یطعن فیه الاّ من اجترم لاجله التدمیر و التتبیر
آنکه شیخ القضاة ابو علی اسماعیل بن احمد بن الحسین البیهقی این حدیث شریف را روایت کرده چنانچه سابقا از عبارت ماضیه کتاب المناقب اخطب خوارزم دانستی و شیخ القضاة از اکابر علماء فخام و اجله نبهاء عظام و موصوف بامام ابن امام نزد منقدین این حضرات اعلام می باشد شطری از مآثر شامخه و مفاخر باذخه او بر ناظر تاریخ کامل عز الدین ابن الاثیر و مختصر فی تاریخ البشر ابو الفداء الایوبی و تتمّة المختصر عمر بن المظفر المعروف بابن الوردی و طبقات شافعیه تاج الدین سبکی و طبقات شافعیه جمال الدین اسنوی و روض المناظر ابن شحنه حلبی واضح و لائحست در این جا بر بعض عبارات اکتفا می رود عز الدین ابن اثیر در تاریخ کامل در وقائع سنه سبع و خمسمائة گفته و اسماعیل بن احمد
ص:144
بن الحسین بن علی ابو علیّ بن أبی بکر البیهقی الامام ابن الامام و مولده سنة ثمان و عشرین و اربعمائة و توفی بمدینة بیهق و لوالده تصانیف کثیرة مشهورة و اسماعیل بن علی الایوبی در مختصر فی تاریخ البشر در وقائع سنۀ مذکوره گفته فی هذه السنة توفی اسماعیل بن احمد بن الحسین البیهقی الامام ابن الامام توفی ببیهق و مولده سنة ثمان و عشرین و اربعمائة و علامه ابن الوردی در تتمة المختصر در وقائع سنه مذکوره گفته فیها توفی اسماعیل بن احمد بن الحسین البیهقی الامام ابن الامام ببیهق و مولده سنة ثمان و عشرین و اربعمائة و سبکی در طبقات شافعیه گفته اسماعیل بن احمد ابن الحسین الخسروجردی شیخ القضاة ابو علی ولد الامام الجلیل الحافظ أبی بکر البیهقی مولده بخسروجرد سنة ثمان و عشرین و اربعمائة و سمع اباه و حفص بن مسرور و ابا عثمان الصابونی و عبد الغافر بن محمد الفارسی و ناصر بن الحسین العمری و غیرهم روی عنه ابو القاسم بن السمرقندی و اسماعیل بن أبی سعد الصوفی و غیرهما تفقه علی ابیه و تخرج به فی الحدیث و سافر الکثیر و دخل خوارزم فسکن بها مدة و ولی بها الخطابة و تدریس الشافعیة و القضاء من وراء جیحون الّذی کان برسم اصحاب الشافعی ثم سافر الی بلخ و اقام بها مدة ثم عاد الی بیهق بعد ما غاب عنها نحو ثلث سنة و توفی بها جمادی الآخرة سنة سبع و خمسمائة انتهی فهذا ابو علی البیهقی شیخ القضاة*عمدة احبارهم الدعاة*قد روی هذا الحدیث المقبول عند نقدة الرواة*و حدث بهذا الخبر الثابت عند الحفاظ الوعاة*فلا یتصدی لإزرائه الاّ من سلک مسلک المارقین الشراة*و لا ینتدب لتعیبه الاّ من رکب قدة القاسطین الجفاة*و لا یصمد اخماله الا من امتطی صهوة العدوان کالناکثین الغواة* و لا یرید ابطاله الاّ من افترع ذروة الشنئان کالماردین الطغاة
آنکه ابو شجاع شیرویه بن شهردار بن شیرویه بن فناخسرو الهمدانی الدیلمی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه در فردوس الاخبار که نسخه عتیقه آن بنظر خاکسار در کتبخانه مدینه منوره علی مشرفها آلاف سلام من الملک الغفار رسیده و تاریخ کتابت آن سابع عشر ذی القعده سنه خمس و ستین و ثمانمائة بوده گفته
انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و شیرویه بن شهردار از اعاظم حفاظ عالی فخار و اجله محدثین جلیل الاقدارست و محاسن اثیره و محامد کثیره او بر متتبع کتاب التدوین عبد الکریم بن محمد رافعی و طبقات شافعیه ابو عمرو عثمان بن عبد الرحمن الدمشقی المعروف بابن الصلاح و تذکرة الحفاظ و سیر النبلاء و عبر فی خبر من غبر ذهبی و مرآة الجنان یافعی و طبقات شافعیه تاج الدین سبکی و طبقات شافعیه جمال الدین اسنوی و طبقات شافعیه تقی الدین اسدی و روضة الفردوس سید علی همدانی و طبقات الحفاظ سیوطی و فیض القدیر مناوی و مقالید الاسانید ابو مهدی ثعالبی و کشف الظنون مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی و غیر آن واضح و آشکارست و ستقف علی ذلک فی المجلد
ص:145
الاتی انشاء اللّه تعالی و کمال اعتماد و اعتبار و نهایت جلالت و اشتهار کتاب فردوس الاخبار مثل خود دیلمی عمدة الکبار از تصریحات اعاظم محققین والاتبار واضح و آشکارست از افاده خود دیلمی ظاهرست که هر گاه او اهل زمان خاصه اهل بلد خود را ملاحظه فرمود که از حدیث و اسانید آن اعراض کردند و جاهل معرفت صحیح و سقیم گردیدند و کتب و اسفاری را که ائمه دین قدیما و حدیثا تصنیف کرده بودند و مسانیدی را که ایشان در فرائض و سنن و حلال و حرام و آداب و وصایا و امثال و مواعظ و فضائل اعمال جمع نموده بودند ترک گفتند و بقصص و احادیث محذوفة الاسانید که نقله حدیث آن را نشناخته بودند و بر احدی از اصحاب حدیث مقرونشده بود مشتغل شدند و موضوعاتی که قصاص وضع نموده بودند برای یافتن قطعیات در مجالس و طرقات طلب نمودند دیلمی بکمال حمیت ایمانی درین کتاب خود زیاده از دوازده هزار از احادیث صغار از صحاح و غرائب و افراد و صحف مرویه ثبت نمود پس بنهایت وضوح ثابت شد که این احادیث مجموعه در فردوس الاخبار بپایۀ معتمد و معتبرست که دیلمی آن را برای صرف اهل زمان خود از موضوعات و اکاذیب جمع نموده پس اگر گفته آید که حدیث مدینة العلم و غیر آن از مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام که در ان کتاب اندراج یافته معاذ اللّه از اکاذیب و موضوعاتست لازم آید که دیلمی عین غرض خود را فوت کرده باجترار جریرۀ عظیمه نشر موضوعات مستحق وبال و نکال شده باشد و از صدر مسند الفردوس پسر دیلمی واضحست که دیلمی احادیث کتاب الفردوس را از مسموعات خود تخریج کرده و او متحقق متیقن بود که اکثر آن بلکه عامّه آن از احادیث مسنده است و در مصنفات حفاظ ثقات و مجموعات ائمه اثبات ثبتست و نیز از ان واضحست که آن کتاب نفیس عزیز الوجود مضنون به ست و جامع می باشد غرر و درر نبویه و فوائد جمّه و محاسن کثیره را صیت آن بآفاق رسیده و جماعت رفاق به تحفظ آن راغب گردیده و نیز از ان پیداست که در اسلام مثل آن کتاب تفصیلا و تبویبا تصنیف نشده و از قدیم الایام ترصیفا و ترتیبا بسوی آن سبقت نکرده شد گویا هر فصلی از ان فصول حقه مرواریدست که از لآلی منظومه و درر مکنونه مملوست و یا طبله واشده عطارست که بنافهای مشک مشحونست و نیز از ان آشکارست که دیلمی بسیاری از عجائب اخبار و غرائب احادیث جمع کرده که در اکثری از کتب یافته نمی شود پس آن کتاب فی الحقیقه مثل فردوسست که حق سبحانه و تعالی در وصف آن می فرماید فِیها ما تَشْتَهِیهِ اَلْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ اَلْأَعْیُنُ و نیز از ان واضحست که در زمان پسر دیلمی نسخ آن متکثر گردید و در میان عباد بشهرت رسیده بود باین حیثیت که بلدۀ از بلاد عراق و کوره از اقطار آفاق باقی نماند مگر آنکه علمای آن بر تحصیل آن مواظبت می کردند و ائمه آن بر اشترای آن اقبال و ملازمت می نمودند و فضلای آن بر قرأت و حفظ آن مداومت داشتند و در ریاض محاسن آن طواف و دوران می کردند و از ثمار فوائد آن اجتنا می نمودند پس سیر کرد آن کتاب مسیر شمس در هر بلده و هبوب کرد
ص:146
هبوب ریح در بر و بحر و استحسان می کردند آن را ائمه و حفاظ و استفاده می نمودند از ان علما و وعاظ و استطابت می کردند آن را نحاریر فضلا و ارتضا می نمودند آنرا اکیاس بلغا بسبب نفاست آن و بذل می کردند ملوک غائب را در استکتاب آن برای خزانه های خود و از روضة الفردوس سید علی همدانی نمایانست که کتاب فردوس الاخبار بحری از بحور فوائد و کنزی از کنوز لطائف که مشحونست بحقائق الفاظ نبویه و مخزونست در حدائق فصول آن آثار مصطفویه و با وصف کثرت فوائد و شمول عوائد آن قریب بود که انوار آن منطقی و آثار آن منطمس گردد باین سبب استخراج نمود علی همدانی از قعر بحر آن اشرف جواهر آن را و چید از اغصان ریاض آن انفس زواهر آن را فثبت من روایة الدیلمی بعد لحاظ ما سرده هو و ابنه و علی الهمدانی من فضائل کتابه انّ الحدیث الشریف من الاحادیث التی هی مذکورة فی مصنفات الحفاظ الثقات و مجموعات الائمة الاثبات و انه من الغرر و الدرر النبویة و الفوائد الجمة و المحاسن الکثیرة و انّه ممّا طنّت به الآفاق و تنافست فی تحفظه الرقاق الی غیر ذلک من المحامد الجلیة الباهرة و المفاخر العلیة الزاهرة
پنجاه و دوم
آنکه احمد بن محمد بن علی العاصمی حدیث مدینة العلم را حتما قول جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم دانسته برای اظهار مزید ثبوت و تحقق آن را در مقام احتجاج و استشهاد آورده و روایت آن نیز بسند خود کرده و اثبات تعدد طرق نیز برای آن نموده چنانچه در زین الفتی در ذکر مشابهات جناب امیر المؤمنین علیه السلام با انبیا علیهم السلام گفته ذکر مشابه ابینا آدم علیه السلام امّا آدم علیه السلام فانه قد وقعت المشابهة بین المرتضی و بینه علیه السلام بعشرة اشیاء اولها بالخلق و الطینة و الثانی بالمکث و المدة و الثالث بالصاحبة و الزوجة و الرابع بالتزویج و الخلعة و الخامس بالعلم و الحکمة و السادس بالذهن و الفطنة و السابع بالامر و الحلافة و الثامن بالاعداء و المخالفة و التاسع بالوفاة و الوصیة و العاشر بالاولاد و العترة و در مقام تفصیل این مشابهات گفته و امّا العلم و الحکمة فانّ اللّه تعالی قال لآدم علیه السلام وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْماءَ کُلَّها ففضل بالعلم العباد الّذین کانوا لا یعصون اللّه ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون و استحق بذاک منهم السجود له فکما لا یصیر العلم جهلا و العلم جاهلا فکذلک لم یصر آدم المفضل بالعلم مفضولا و کذلک حال من فضل بالعلم فاما من فضل بالعبادة فربما یصیر مفضولا لان العابد ربّما یسقط عن درجة العبادة ان ترکها معرضا عنها او توانی فیها تغافلا منها فیسقط فضله و لذلک قیل بالعلم یعلو و لا یعلی و العالم یزار و لا یزور و من ذلک وجوب الوصف للّه سبحانه بالعلم و العالم و فساد الوصف له بالعبادة و العابد و لذلک منّ علی نبیّه علیه السلام
بقوله و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل اللّه علیک عظیما فعظم الفضل علیه بالعلم دون سائر ما اکرمه به من الخصال و الاخلاق و ما فتح علیه من البلاد و الآفاق و کذلک المرتضی رضوان اللّه علیه فضل بالعلم و الحکمة ففاق بهما جمیع الامّة ما خلا الخلفاء الماضین رضی اللّه عنهم
ص:147
اجمعین و لذلک
وصفه الرسول علیه السلام بهما حیث قال یا علی ملئت علما و حکمة و ذکر فی الحدیث عن المرتضی رضوان اللّه علیه ان النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم کان ذات لیلة فی بیت أم سلمة فبکرت إلیه بالغداة فاذا عبد اللّه بن عباس بالباب فخرج النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم الی المسجد و انا عن یمینه و ابن عباس عن یساره فقال النبی علیه السلام یا علی ما اول نعم اللّه علیک قال ان خلقنی فاحسن خلقی قال ثم ما ذا قال ان عرفنی نفسه قال لم ما ذا قال قلت و ان تعدوا نعمة اللّه لا تحصوها قال فضرب النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم یده علی کتفی و قال یا علی ملئت علما و حکمة و لذلک
قال النبی صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها
و فی بعض الروایات انا دار الحکمة و علیّ بابها اخبرنی شیخی محمّد بن احمد رحمه اللّه قال حدثنا ابو سعید الرازی قال قرء علی أبی الحسن بن محمّد بن مهرویه القزوینی بها فی الجامع و انا اسمع قال حدثنا ابو احمد داود بن سلیمان بن وهب الفرّاء قال حدثنی علی بن موسی الرّضا قال حدثنی أبی موسی بن جعفر عن ابیه جعفر بن محمد عن ابیه محمد بن علی عن ابیه علی بن الحسین عن ابیه الحسین بن علیّ عن ابیه علی ابن أبی طالب کرّم اللّه وجهه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و لهذا الحدیث طرق أخر نذکرها فی فصل خصائص المرتضی رضوان اللّه انشاء اللّه عز و جل
آنکه نیز عاصمی این حدیث شریف را بمعرض احتجاج آورده و آن را بحتم قول جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم دانسته چنانچه در زین الفتی در ذکر مشابهات جناب امیر المؤمنین علیه السلام با انبیاء علیهم السلام گفته ذکر مشابه داود ذی الاید صلوات اللّه و سلامه علیه و وقعت المشابهة بین المرتضی رضوان اللّه علیه و بین داود علیه السلام بثمانیة اشیاء اولها بالعلم و الحکمة و الثانی بالتفوق علی اخوانه فی صغر سنّه و الثّالث بالمبارزة لقتل جالوت و الرابع بالغدر معه من طالوت الی ان اورثه اللّه ملکه و الخامس بالانة الحدید و السادس بتسبیح الجوامد معه و السابع بالولد الصالح و الثامن بفصل الخطاب و عاش علیه السلام مائة سنة و ملک اربعین سنة و هو داود بن انسا و در مقام تفضیل این مشابهات گفته و اما فصل الخطاب فقوله تعالی و ءاتینه الحکمة و فصل الخطاب ذکر عن أبی موسی الحامض قال فصل الخطاب الحکم بین الخصمین و قیل معناه اصابة الحجة و قیل معناه اما بعد تفصل کلاما بین کلامین و قیل هو
ص:148
ان البینة علی المدّعی و الیمین علی المدعی علیه و قیل هو ان یفصل القضاء بین المتخاصمین فکذلک المرتضی رضوان اللّه علیه اوتی من فصل الخطاب کما ذکرناه فی معنی
قوله علیه السلام انا مدینة العلم و علی بابها و فی فصل قضائه
آنکه نیز عاصمی این حدیث را شاهد تسمیه جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بباب مدینة العلم دانسته و آن را در این مقام بسند دیگر روایت نموده چنانچه در زین الفتی در ذکر اسمائی جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و اما الاسماء التی سماه بها رسول اللّه صلّی اللّه علیه سوی ما ذکرناها فانها سید العرب و سید البررة و قاتل الفجرة و الیعسوب و الصدیق الاکبر و الفاروق و العضد و فارس العرب و سیف اللّه و قاتل الناکثین و المارقین و القاسطین و مولی کل مؤمن و مؤمنة و الرفیق و شیخ المهاجرین و الانصار و ابن العم و الختن و اللحم و الدّم و الشعر و البشر و مفرج الکرب و اسد اللّه و الوصیّ و خیر الوصیین و خیر الاوصیاء و سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغر المحجلین و الخلیل و الوزیر و الخلیفة و منجز الموعود و قاضی الدین و باب مدینة العلم و باب دار الحکمة و ولی اللّه و السعید و الصّالح و الذائد و در مقام تفصیل این اسماء گفته و اما باب مدینة العلم فانه اخبرنا محمد بن أبی زکریا رحمه اللّه قال فیما اجاز لنا
ابو حفص بن عمر قال اخبرنا ابو بکر بن اسحاق قال اخبرنا العباس بن الفضل قال حدثنا ابو الصلت الهروی قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عبّاس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه انا مدینة العلم و علی بابها انتهی فالحمد للّه العاصم من الرّدی و الضلالة* الهادی الی نهج الصواب باوضح الدلالة*حیث ثبت من احتجاج العاصمی الحائر للشرف و النبالة و روایته لهذه الخبر الماثور المحفوف بالجلالة*ان الحدیث الشریف من احادیث معدن الرسالة* و الاخبار الثابتة عند ارباب العلم الموصوفین بالفضل و المثالة*فرمیه بالکذب و الاختلاق صنیع الجاحدین المنهمکین فی الغی و النذالة*و وسمه بالزور و الافتعال دیدن المعاندین المستهترین بسوء النسبة و القالة
آنکه ابو المجد مجدود بن آدم الشهیر بالحکیم السنائی حدیث مدینة العلم را حتما و جزما و یقینا مکرر ثابت کرده چنانچه در کتاب حدیقة الحقیقة و الشریعة و الطریقة در عنوان مدح جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته فی مناقب زوج البتول و ابن عم الرسول أبی الحسن ع و الحسین ع المبارز الکرار غیر الفرار غالب الجیش سید المهاجرین و الانصار امیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه
من احب علیّا فقد استمسک بالعروة الوثقی الّذی انزل اللّه تعالی فی شانه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
ص:149
من احب علیّا فقد استمسک بالعروة الوثقی الّذی انزل اللّه تعالی فی شانه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
و قال النبیّ علیه السلام انا مدینة العلم و علیّ بابها
و قال یا علیّ انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی
و قال صلّی اللّه علیه و آله و سلم اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله
و قال من کنت مولاه فعلی مولاه
و قال جابر بن عبد اللّه رضی اللّه عنهما دخلت عائشة رضی اللّه عنها و عن ابیها عن النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم فقال یا عائشة ما تقولین فی امیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه فاطرقت ملیا ثم رفعت راسها فقالت بیتین إذا ما التبرحک علی المحک تبین غشه من غیر شک
و فینا الغش و الذهب المصفا علی بیننا شبه المحک
و نیز در حدیقه در ضمن اشعار مدح آن جناب گفته آل یس شرف بدو دیده ایزد او را بعلم بگزیده مر نبیّ را وصی و هم دامادجان پیغمبر از جمالش شاد کتب نادیده خوانده بود بدل علم هر دو جهان ورا حاصل بفصاحت چو او سخن گفتی مستمع زان حدیث در سفتی لطف او بود لطف پیغمبرعنف او عنف شیر شرزه نرخوانده در دین و ملک مختارش هم در علم و هم علمدارش و بعد اثبات الحکیم السنائی المسمّی بالمجدود هذا الحدیث الشریف المشهور المؤیّد بعدة شهودلا یبطله و لا ینکره الاّ کل مبخوس مصروف عن الانصاف مردودو لا یستریب فیه الا الناصب الشاحن الحقودو المبغض الضّاعن العنودو الحمد للّه الودودعلی ظهور الحق المحمودو زهوق الباطل المنکود و مکارم وضیّه و محاسن سنیه حکیم سنائی بر ناظر نفحات الانس من حضرات القدس تصنیف عبد الرحمن بن احمد الجامی و تذکرۀ دولتشاه بن بختیشاه السمرقندی و جامع السلاسل مجد الدین علی بن ظهیر الدّین بن محمد البدخشانی و غیر آن واضح و لائحست و از دلائل واضحه و براهین لائحه رفعت قدر و شموخ فخر و نهایت مقبولیّت و اعتماد و غایت ممدوحیّت و استناد سنائی آنست که خود مخاطب درین کتاب تحفه حکیم سنائی را از کبرای سنیان و مقبول اهل سنت وانموده و او را از جمله بزرگوارانی که بناء کارشان و نامدار اینکه شریعت و طریقتشان از سر تا قدم بر مذهب اهل سنتست معدود فرموده چنانچه در باب دوم همین کتاب تحفه می فرماید کید سی و ششم آنکه یک دو بیت در اشعار کبراء سنیان الحاق نمایند بمضمونی که صریح در تشیّع باشد و مخالف مذهب اهل سنت و بهمان وزن و قافیه و نعت مصنوع و منحوت سازند و گویند اهل سنت بنا بر خفت و خجالت خود این ابیات را حذف و اسقاط نموده اند و این ماجرا اکثر نسبت بمقبولان اهل سنت مثل شیخ فرید عطار و شیخ اوحدی و شمس تبریز و حکیم سنائی و مولانا روم و حافظ شیرازی و حضرت خواجه قطب الدین دهلوی و امثال ایشان رو داده و باشعار امام شافعی نیز قدمای ایشان سه بیت الحاق کرده اند اشعار
ص:
امام شافعی این ست یا راکبا قف بالمحصّب من منی و اهتف بساکن خیفها و الناهض-
سحرا إذا فاض الحجیج الی منی فیضا کملتطم الفرات الفائض ان کان رفضا حبّ آل
محمّد فلیشهد الثقلان انی رافضی
و غرض امام شافعی از این ابیات مقابله نواصبست که بسبب حب اهل بیت مردم را نسبت برفض می کردند و حالا در بعض کتب شیعه این سه بیت دیگر که صریح در تشیع اند نیز بانها ملحق ساخته نقل کرده اند و بدان بر تشیع امام شافعی تمسک جسته قف ثم ناد باننی لمحمدو وصیّه و بنیه لست بباغض اخبرهم انی من النفر الّذی بولاء اهل البیت لیس بناقض و قل ابن ادریس بتقدیم الّذی قدمتموه علی علیّ ما رضی و فرق در نعت این ابیات و ابیات امام شافعی نزد ماهران عربیت اظهر من الشمسست و این کید ایشان بغایت پوچ ست زیرا که بنای کار این بزرگواران و شریعت و طریقت این نامداران از سر تا قدم بر مذهب اهل سنتست بیک دو شعر کذائی ایشان را شیعی گمان کردن از اطفال مکتب هم نمی آید انتهی و نیز مخاطب جلیل حکیم سنائی را از جمله محققین شمرده باستشهاد از کلام او راه تعظیم و تفخیم او سپرده چنانچه در آخر تفسیر فتح العزیز گفته و نیز بعضی از محققان نوشته اند که ابتدای قران بلفظ باست و انتهای او بلفظ سین این همه اشاره بآنست که قران مجید در کونین بسست چنانچه حکیم ثنائی فرموده است اول و آخر قرآن ز چه با امد و سین یعنی اندر ره دین رهبر تو قران بسست
انتهی*کمال حیرتست که مخاطب فهیم حکیم سنائی را از جمله محققین علما می داند و بذکر نکته لطیفه ازو تزیین کتاب خود می نماید و باز بر اثبات او حدیث مدینة العلم را بحتم و جزم گوش نمی نهد و بابطال و تکذیب و ایراد مثل معیب در ذم توهین و ازراء و تهجین آن داد اظهار کمال اسلام و حسن اعتقاد خود نزد ارباب ایمان و ایقان می دهد و محتجب نماند که کتاب حدیقة الحقیقة را مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در کشف الظنون باین عنوان ذکر کرده حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة المعروف بفخری نامه فارسی منظوم لابی مجد بن آدم الشهیر الحکیم السنائی المتوفی سنة 525 خمس و عشرین و خمسمائة نظمه من بحر الخفیف لبهرام شاه القونوی السبکتکینی و رتب علی عشرین بابا فی التوحید و کلام اللّه و نعت الرسول و فضل الصحابة و الخلفاء و فضل السیدین الشهیدین
ص:151
و الامامین ابو حنیفة و الشافعی و العقل و العلم و العشق و القلب و التصوف و صفة البشر و الشیخوخة و غور الغفلة و الحکمة و الشهوة و صنعة الافلاک و الربیع و مدح بهرام شاه و مدح ولده دولت شاه و الحکم و الامثال فرغ من نظمه سنة 523 اربع و عشرین و خمسمائة و در آخر نسخه عتیقه حدیقة الحقیقة که پیش نحیف حاضرست این عبارت مرقوم می باشد قد وقع الفراغ من تمنیق هذه النسخة المتبرکة المیمونة المعظمة المحترمة العمیدة الرشیدة العلیة الجلیة المشتملة علی الآیات القرآنیة و الاحادیث النبویة و الاقوال الصفیّة و الکلمات الزکیّة الکافیة لحل المشکلات الوافیة لبیان العویصات الکافلة لتبیان انواع التشبیهات و اصناف الاستعارات المحتویة علی سلاسة الالفاظ البدیعة و نفاسة المعانی المنیعة المنظومة بنظم ینتثر عقد اللؤلؤ من انتظام بدائعها المنثورة بنشر ینتظم سلک الخجل للورد عند ابتسام روائعها الموصوفة المعروفة المسماة بحدیقة الحقائق الکاشفة قناع الدقائق المنسوبة الی الامام الهمام مقبول الخواص و العوام غمام المعرفة مطر الرحمة المفضل بالفضائل الإنسیّة و الشمائل القدسیة المختص بالمواهب الجلیة و المراتب العلیّة المتأدب بآداب الاخیار ذوی الابصار المهذب باطوار الاحرار و الابرار العالم بفصاحة القرآن و بلاغته الماهر بلطائف الفرقان و براعته الواقف فن اللغة و المعانی و الفقه الحکیم المداوی امراض قلوب الابرص و الاکمه الذاکر فی مصنفه المنة و التحمید و التنزیه و التوحید و المبین نعت خیر البریة و آله التقیّة و اصحابه النقیة و احبابه الزکیة الواصف للعقل و العقلاء و العلم و العلماء المادح للعشق و اهل العرفان الذام للغفلة و النسیان اللذین یستولیان علی الانسان المخبر حالات الاعداء و الاحباب الکاشف احوال الاغیار و الاصحاب المنبّه کیفیات الحرکات السماویة المداح للسلاطین الجامعین للکمالات الانسانیة الفاخر التصنیف نادر التالیف الا و هو شمس سماء الرافة قمر افلاک الکرامة ممدوح الفصحاء محمود البلغاء تاج الادباء سراج العرفاء العارف الوثوق الصادق الصدوق الحاذق الحذوق الحکیم الالهی فخر العارفین حضرت حکیم سنائی الغزنوی نوره اللّه مرقده و برد اللّه مضجعه و هو الّذی وصفه سلطان العارفین وارث حقائق کمل المرسلین معشوق الاولین و الآخرین سیدنا و مولانا جلال الحق و الدین محمد بن محمد بن الحسین
ص:152
البکری البلخی الرومی زین اللّه صدور السالکین بلطائفه البهیة و نور قلوب العارفین بمعارفه الشهیة فی المثنوی الاولوی الاعلوی المعنوی افاض اللّه علینا من انوار عباراتهما السنیة و وقفنا لاقتباس اسرار اشاراتهما الشهیة فی التاریخ السابع من شهر ربیع الاول فی سنة التسعین و الالف من الهجرة النبویة المصطفویة علی صاحبها افضل الصلوات و اکمل التحیات فی البلدة المتبرکة المسماة بفیشاء و رصانه اللّه تعالی عن الکسور و الفتور فی سبعة و اربعین یوما بید اضعف عباد اللّه القوی المتین المستعین فی کل الامور من اللّه المستعان الغفور قیام الدین القاضی العثمانی حفظه اللّه تعالی عن الوساوس الشیطانی و اوصله الی المقام العرفانی و اغناه عن لذائذ الدهر الفانی بن القاضی صلاح بن القاضی شهاب الدین بن القاضی محمد بن القاضی شمس الدین بن القاضی عالم بن القاضی نجم الدین بن القاضی ابو الفضل بن القاضی تاج الدین بن القاضی اسماعیل المعروف بنجم الدین بن القاضی معروف بن القاضی شمس الدین الذی قرر له و فوضه امیر زمانه و سلطان أوانه خدمة قضاء القصبة المتبرکة المسماة بامیّهی دونکر المتعلقة بالبلدة المعظمة المسماة بلکهنو المضافة الی المدینة المشهورة بارده بن الشیخ صلاح الدین الّذی جاء من الولایة و توطن فی القصبة المعروفة المسماة بسترکه و کان ولیا من اولیاء اللّه عز و جل بن الشیخ اسماعیل بن سلطان العارفین زبدة السالکین وارث حقائق کمل المرسلین معشوق الاولین و الآخرین حضرت ابو الحسن سری السقطی بن المغلس بن ابان بن امیر المؤمنین عثمان بن عفان رضی اللّه عنه و لمغلس انبان جبارة و هو محدث مشهور و سری السقطی المشهور بالکمالات فی الآفاق برد اللّه مضجعهما و نور اللّه ضریحهما استنسخت من النسخة المتبرکة المصححة التی کانت مملوکة لغطریف الدوران حلاحل الاوان نخبة الدهر صفوة العصر معدن الخلق و الاحسان مخزن الفتوة و الامتنان مقبول جناب الملک العزیز المنان المختص بالمواهب الجلیة و المراتب العلیة محمد جان سلمه اللّه تعالی ما دار اللیالی و الایام و کرر الشهور و الاعوام بحرمة النبیّ و آله الکرام
آنکه ابو منصور شهردار بن شیرویه بن شهردار بن شیرویه بن فنا خسر الدیلمی حدیث مدینة العلم را در مسند الفردوس روایت کرده انفا دانستی که شیرویه دیلمی این حدیث را در کتاب الفردوس آورده و مسند الفردوس کتابیست
ص:153
که شهردار دیلمی در ان احادیث کتاب الفردوس والد خود را معه اسانید ذکر کرده چنانچه علامه مناوی در فیض القدیر گفته فر الدیلمی فی مسند الفردوس المسمی بما ثور الخطاب المخرج علی کتاب الشهاب و الفردوس للامام عماد الاسلام أبی شجاع الدیلمی الفه محذوف الاسانید مرتبا علی الحروف لیسهل حفظه و اعلم بازائها بالحروف للمخرجین کما مرّ و مسنده لولده سید الحفاظ أبی منصور شهردار بن شیرویه خرج سند کلّ حدیث تحته و سماه ابانة الشبهة فی معرفة کیفیة الوقوف علی ما فی کتاب الفردوس من علامات الحروف و فضائل جلیله و محامد جزیله شهردار دیلمی بر ناظر کتاب المناقب اخطب خوارزم و کتاب العبر ذهبی و طبقات شافعیه تاج الدین سبکی و طبقات شافعیه جمال الدین اسنوی و طبقات شافعیه تقی الدین اسدی و مقالید الاسانید ابو مهدی ثعالبی و بستان المحدثین خود مخاطب و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و لائحست و کافیست برای اثبات عظمت و جلالت و سمو و نبالت او که اکابر محققین و اعاظم منقدین این حضرات او را بلقب جلیل سید الحفاظ یاد می نمایند و باین صفت عظیمه که بمصداق کل الصید فی جوف الفراست او را می ستایند و لیس بعازب عن الممعن الناقد، المبرم من الاتقان للمعاقد، ان الطاعن فی مرویات مثل هذا العلم الواقد، عادم للرای فاقد، و القادح فیها مضطغن لزیغه حاقد، و المرتاب فیها غارّ فی سنة الغفلة راقد،
آنکه عبد الکریم بن محمد بن منصور بن محمد التمیمی السمعانی حدیث مدینة العلم را بیقین و جزم و قطع و ختم ثابت کرده که بلا تردد و ارتیاب علی رغم المنکرین الاوشاب جناب امیر المؤمنین علیه آلاف السلام من الملک الوهاب را بلقب مبارک باب مدینة العلم یاد کرده چنانچه در کتاب الانساب که نسخ عدیده ان بعنایت رب الارباب بنظر این خادم طلاب رسیده می فرماید الشهید بفتح الشین المعجمة و کسر الهاء و سکون الیاء المعجمة بنقطتین من تحتها و فی آخرها الدال المهملة اشتهر بهذا الاسم جماعة من العلماء المعروفین قتلوا فعرفوا بالشهید اولهم ابن باب مدینة العلم و ریحانة رسول اللّه الشهید بن الشهید الحسین بن علی سید شبان اهل الجنّة و کان یکنی ابا عبد اللّه انتهی بقدر المطلوب فالحمد للّه المنان، حیث وضح الحق و بان، و ظهر منانة احتجاج ارباب الایمان، و رزانة استدلال اصحاب الایقان بهذا الحدیث العلی الشأن النیر البرهان، و لا اظنّ ان احدا ممن حظی بالفهم و الامعان، یستریب بعد سماع کلام علامه سمعان، فی کذب حلفاء الاضفان، و بهت ذوی الحقد و الشنئان، الّذین تهالکوا علی تکذیب ارشاد المبعوث الی الانس و الجان، صلاة اللّه و سلامه علیه و آله ما اختلف الملوان،
ص:154
و جلائل فضائل و عقائل فواضل و زواخر مفاخر و فواخر مآثر سمعانی نزد اکابر منقدین قوم زیاده از انست که استیفای ان توان کرد شطری از ان بر ناظر تاریخ کامل و مختصر الانساب ابن اثیر و تاریخ محب الدین ابن النجار و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر ابو الفداء اسماعیل بن علی الایوبی و تتمة المختصر عمر بن المظفر المعروف بابن الوردی و تذکرة الحفاظ و عبر و دول الاسلام محمد بن احمد ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات شافعیه تاج الدین سبکی و طبقات شافعیه جمال الدین اسنوی و طبقات الحفاظ محمد بن عبد اللّه الدمشقی الشهیر بابن ناصر الدین و طبقات شافعیه تقی الدین اسدی و طبقات الحفاظ سیوطی و تاریخ خمیس حسین دیاربکری و مدینة العلوم فاضل ازنیقی و کشف الظنون مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی و تراجم الحفاظ میرزا محمد بدخشانی و ابجد العلوم و تاج مکلل و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر مخفی و محتجب نیست نظر باختصار در این جا بر بعض عبارات اقتصار می رود-شمس الدین محمد بن احمد ذهبی در تذکرة الحفاظ گفته السمعانی الحافظ البارع العلامة تاج الاسلام ابو سعد عبد الکریم بن الحافظ تاج الاسلام معین الدین أبی بکر محمد بن العلامة المجتهد أبی المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار بن محمّد بن احمد بن جعفر التمیمی السمعانی المروزی صاحب التصانیف ولد فی شعبان سنة ست و خمسمائة و حمله والده الی نیسابور فی آخر سنة تسع فلحق بحضوره المعمر عبد الغفار بن محمد الشیزری و عبیدة بن محمّد القسری و عدة و حضر بمرو علی أبی منصور محمد بن علی باقلة الکراعی فمات ابوه سنة عشر وتر بی مع اعمامه و اهله و حفظ القرآن و الفقه ثم حبب إلیه هذا الشأن و عنی به و رحل الی الاقالیم النائیة و سمع من أبی عبد اللّه الفراوی و زاهر الشحامی و طبقتهما بنیسابور و الحسین بن عبد الملک الخلال و سعید بن أبی الرجاء و طبقتهما باصبهان و أبی بکر محمد بن عبد الباقی الانصاری و طبقته ببغداد و عمر بن ابراهیم العلوی بالکوفة و أبی الفتح المصیصی بدمشق و ببخاری و سمرقند و بلغ و عمل المعجم فی عدة مجلدات و کان ذکیا فهما سریع الکتابة ملیحها درس و افتی و وعظ و املی و کتب عمن دبّ و درج و کان ثقة حافظا حجة واسع الرحلة عدلا دینا جمیل السیرة حسن الصحبة کثیر المحفوظ قال ابن النجار و سمعت من یذکران عدد شیوخه سبعة آلاف شیخ و هذا شیء لم یبلغه احد و کان ملیح التصانیف کثیر الشیء و الاسانید لطیف المزاح ظریفا حافظا واسع الرحلة ثقة صدوقا دینا سمع منه مشایخه و اقرانه و حدث عنه جماعة قلت روی عنه ولده عبد الرحیم
ص:155
مفتی مرو ابو القسم بن عساکر و ابنه القاسم و عبد الوهاب بن سکینة و عبد الغفار بن منینا و ابو روح عبد المعز بن محمد الهروی و ابو الضوء شهاب السّدوانی و الافتخار عبد المطلب الحلبی و ابو الفتح محمد بن محمد الصائغ و خلق ذکر تصانیفه نقل اسماءها ابن النجار منها الذیل علی تاریخ الخطیب اربعمائة طاقة تاریخ مرو خمسمائة طاقة ادب الطلب مائة و خمسون طاقة الاسفار عن الاسفار خمس و عشرون طاقة الاملاء و الاستملاء خمس عشره طاقة معجم البلدان خمسون طاقة معجم الشیوخ ثمانون طاقة تحفة المسافر مائة و خمسون طاقه الهدایة خمس و عشرون طاقة عز الغرلة سبعون طاقة الادب و استعمال الحسب خمس طاقات المناسک ستون طاقة الدعوات اربعون طاقة الدعوات النبویة خمس عشرة طاقة غسل الیدین خمس طاقات افانین النّسابین خمس عشرة طاقة دخول الحمام خمس عشرة طاقة صلاة التسبیح عشر طاقات التحایا ست طاقات تحفة العید ثلاثون طاقة فضل الذیل خمس طاقات الرسائل و الوسائل خمس عشرة طاقة صوم الایام البیض خمس عشرة طاقة سلوة الاحباب خمس طاقات التحبیر فی المعجم الکبیر ثلاثمائة طاقة فرط العوام الی ساکنی الشام خمس عشرة طاقة مقام العلماء بین یدی الامراء احدی عشرة طاقة المساواة و المصافحة ثلاث عشرة طاقة ذکری حبیب رحل و بشری مشیب نزل عشرون طاقة اللیالی الخمسمائة مائتا طاقة فوائد الموائد مائة طاقة فضل الهرّ ثلاث طاقات وفیات المتأخرین خمس عشرة طاقة الامالی ستون طاقة بحار بحور النجاری عشرون طاقة تقدیم الجفان الی الضیفان سبعون طاقة صلاة الضحی عشر طاقات الصدق فی الصّداقة الربح فی التجارة رفع الارتیاب عن کتابة الکتاب اربع طاقات النزوع الی الاوطان خمس و ثلاثون طاقة تخفیف الصلاة فی طاقتین لقیة المشتاق الی ساکن العراق اربع طاقات من کنیة ابو سعد ثلاثون طاقة فضائل الشام طاقتین فضل یاسین فی طاقتین و قد ذهب ابو سعد الی بیت المقدس و زراره و النصاری یومئذ ولاته و ذکر فی کتاب التحبیر تراجم شیوخه فافادوا جاد طالعته مات فی ربیع الاول سنة اثنتین و ستین و خمسمائة بمرو و له ست و خمسون سنة و نیز ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقائع سنه اثنتین و ستین و خمسمائة گفته و الحافظ ابو سعد السمعانی تاج الاسلام عبد الکریم بن محمّد بن منصور المروزی محدث المشرق و صاحب التصانیف الکبیرة و الرحلة الواسعة عاش ست او خمسین سنة سمع حضورا من السیوری و أبی منصور الکراعی رحل بنفسه و له ثلاث
ص:156
و عشرون سنة فسمع من الفراوی و طبقته بنیسابور و هراة و بغداد و اصبهان و دمشق و له معجم شیوخه فی عشر مجلدات و کان حافظا ثقة مکثرا واسع العلم کثیر الفضائل ظریفا لطیفا متجملا نظیفا نبیلا شریفا توفی فی غرة ربیع الاوّل بمرو
آنکه ابو المؤید موفق بن احمد بن اسحاق الخوارزمی المکی المعروف باخطب خوارزم حدیث مدینة العلم را بالحتم و الجزم ثابت دانسته لقب باب المدینة را از جمله القاب جناب امیر المؤمنین علیه السلام ذکر فرموده چنانچه در کتاب المناقب که نسخ عدیده آن از نظر قاصر گذشته بعد ذکر کنای آن جناب گفته الالقاب له هو امیر المؤمنین و یعسوب الدین و المسلمین و مبیر الشرک و المشرکین و قاتل الناکثین و القاسطین و المارقین و مولی المؤمنین و شبیه هارون و المرتضی و نفس الرسول و اخوه و زوج البتول و سیف اللّه المسلول و ابو السبطین و امیر البررة و قاتل الفجرة و قسیم الجنة و النار و صاحب اللواء و سید العرب و خاصف النعل و کاشف الکرب و الصدیق الاکبر و ابو الرّیحانتین و ذو القرنین و الهادی و الفاروق و الواعی و الشاهد و باب المدینة و بیضة البلد و الولی و الوصیّ و قاضی دین الرسول و منجز وعده
آنکه اخطب خوارزم حدیث مدینة العلم را بسند خود روایت نموده و بر غرارت علم جناب امیر المؤمنین علیه السلام بآن احتجاج فرموده چنانچه در فصل سابع کتاب المناقب که معقود برای بیان غرارت علم جناب و تبیین این معنی که آن جناب اقضی الاصحابست گفته
اخبرنا الشیخ الزاهد الحافظ ابو الحسن علی بن احمد العاصمی الخوارزمی قال اخبرنا شیخ القضاة اسماعیل بن احمد الواعظ قال اخبرنا ابو بکر احمد بن الحسین البیهقی قال اخبرنا ابو الحسن محمد بن الحسین بن داود العلوی رحمه اللّه قال اخبرنا محمّد بن محمد بن سعد الهروی الشعرانی قال حدثنا محمد بن عبد الرحمن الشامی قال حدثنا ابو الصلت الهروی قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات الباب
آنکه میر اخطب در فصل ثالث فصل سادس عشر کتاب المناقب گفته
روی انّ امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب ارسل الی معاویة رسله الطرماح و جریر بن عبد اللّه البجلی و غیرهما قبل مسیره الی صفین و کتب إلیه مرة بعد اخری یحتج علیه ببیعة اهل الحرمین له و سوابقه فی الاسلام لئلا یکون بین اهل العراق و اهل الشام محاربة و معاویة یعتل بدم عثمان و یستغوی
ص:157
بذلک جهال اهل الشام و اجلاف العرب و یستمیل طلبة الدنیا بالاموال و الولایات و کان یشاور فی اثناء ذلک ثقاته و اهل مودته و عشیرته فی قتال علی علیه السلام فقال له اخوه عتبة هذا امر عظیم لا یتم الاّ بعمرو بن العاص فانه قریع زمانه فی الدهاء و المکر یخدع و لا یخدع و قلوب اهل الشام مائلة إلیه فقال معاویة صدقت و لکنّه یحب علیّا فاخاف ان لا یجیبنی فقال اخدعه بالاموال و مصر فکتب إلیه معاویة من معاویة بن أبی سفیان خلیفة عثمان بن عفان امام المسلمین و خلیفة رسول ربّ العالمین ذی النورین ختن المصطفی علی ابنتیه و صاحب جیش العشرة و بئر رومة المعدوم الناصر الکثیر الخاذل المحصور فی منزله المقتول عطشا و ظلما فی محرابه المعذب باسیاف الفسقة الی عمرو بن العاص صاحب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و ثقته و امیر عسکره بذات السلاسل المعظم رایه المفخّم تدبیره اما بعد فلن یخفی علیک احتراق قلوب المؤمنین و ما اعیبوا به من الفجیعة بقتل عثمان و ما ارتکب به جاره حسدا و بغیا بامتناعه من نصرته و خذلانه ایاه و اشلاءه الغاغة علیه حتی قتلوه فی محرابه فیا لها من مصیبة عمّت جمیع المسلمین و فرضت علیهم طلب دمه من قتلته و انا ادعوک الی الحظ الاجزل من الثواب و النصیب الاوفر من حسن المآب بقتال من آوی قتلة عثمان و احله جنّة الماوی فکتب إلیه عمرو من عمرو بن العاص صاحب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم الی معاویة بن أبی سفیان اما بعد فقد وصل کتابک فقراته و فهمته فامّا ما دعوتنی إلیه من خلع ربقة الاسلام من عنقی و التهور فی الضلالة معک و اعانتی ایاک علی الباطل و اختراط السیف علی وجه علی ابن أبی طالب علیه السلام و هو اخو رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و وصیّه و وارثه و قاضی دینه و منجز وعده و زوج ابنته سیّدة نساء اهل الجنّة ابو السبطین الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنّة و اماما قلت من انک خلیفة عثمان فقد صدّقت و لکن تبین الیوم عزلک عن خلافته و قد بویع لغیره و زالت خلافتک و اماما عظّمتنی و نسبتنی إلیه من صحبة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و انی صاحب جیشه فلا اغتر بالتزکیة و لا امیل بها عن الملة و اماما نسبت ابا الحسن اخا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و وصیه الی الحسد و البغی علی عثمان و سمیت الصحابة فسقة و زعمت انه اشلاهم علی قتله فهذا غوایة ویحک یا معاویة
ص:158
اما علمت انّ ابا حسن بذل نفسه بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و بات علی فراشه و هو صاحب السبق الی الاسلام و الهجرة و
قد قال فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم هو منی و انا منه و هو منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی
و قد قال فیه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم الا من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و هو الّذی قال فیه علیه السلام یوم خیبر لاعطین الرایة غدا رجلا یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله و هو الّذی قال فیه علیه السلام یوم الطیر اللّهم ایتنی باحبّ خلقک إلیک فلمّا دخل إلیه قال و الیّ و الیّ و قد قال فیه یوم النظیر علیّ امام البررة و قاتل الفحرة منصور من نصره مخذول من خذله و قد قال فیه علی ولیّکم من بعدی و اکد القول علیک و علیّ و علی جمیع المسلمین و
قال انی مخلف فیکم الثقلین کتاب اللّه عز و جل و عترتی
و قد قال انا مدینة العلم و علی بابها و قد علمت یا معاویة ما انزل اللّه تعالی من الایات المتلوات فی فضائله الّتی لا یشترک فیها احد کقوله تعالی یُوفُونَ بِالنَّذْرِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اَللّهَ عَلَیْهِ و قال اللّه تعالی لرسوله علیه السّلام قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی
و قد قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم اما ترضی ان یکون سلمک سلمی و حربک حربی و تکون اخی و ولیّی فی الدنیا و الآخرة یا ابا الحسن من احبک فقد احبنی و من ابغضک فقد ابغضنی و من احبک ادخله اللّه الجنة و من ابغضک ادخله اللّه النار و کتابک یا معاویة الّذی کتبت هذا جوابه لیس مما ینخدع به من له عقل او دین و السّلام انتهی فالحمد للّه علی توفیقه و هدایته و تسدیده و کفایته حیث ثبت من افادات اخطب الخطباء الممدوح بالمدائح الجلیلة المتینة و المثنی علیه بالمناقب الجمیلة الرذیة ان حدیث باب المدینة من الروایات التی هی بالقبول و التسلیم قرینة و الاخبار التی لا یطعن فیها الاّ ارباب الحقد و الضغینة و انه ممّا اثبته عمرو بن العاص فی محاجة معاویة معما هما علیه من العناد و اللداد و المراء و اللجاج و البغضاء الدفینة و الشحناء المبینة للاصفیاء المطهرین الذینهم لنجاة المتمسکین احصف سفینة و اخطب خوارزم از اکابر فقهای معتمدین و اجلۀ
ص:159
نبهای مستندین و اعاظم فضلای ماهرین و افاخم کملای بارعین و ثقات مشاهیر مختبرین و اثبات نحاریر معتبرین بوده بمدائح مزهره و مناقب مبهره و محاسن شارقه و مفاخر بارقه و بطون اسفار قوم مملو و مشحونست و سمو قدر و علو فخر او بر متتبع افادات اساطین اعیان و مهره عالی شان مثل ابو حامد محمود بن محمد بن حسین بن یحیی الصالحانی و عماد الدین محمد بن محمد الکاتب الاصفهانی و ابو الفتح ناصر بن عبد السید بن علی المطرزی و محمد بن محمود بن الحسن البغدادی المعروف بابن النجار و جمال الدین علی بن یوسف بن ابراهیم القفطی و ابو المؤید محمد بن محمود بن محمد الخوارزمی و ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی و شمس الدین محمد بن احمد ذهبی و جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی و صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی و عبد القادر بن محمد القرشی و محمد بن احمد بن علی الفاسی و احمد بن ابراهیم بن علی الصنعانی المعروف بابن الوزیر و شهاب الدین احمد صاحب توضیح الدلائل و علی بن محمد بن احمد بن عبد اللّه المعروف بابن الصباغ المالکی و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی و نور الدین علی بن عبد اللّه السمهودی و شمس الدین محمد بن علی بن یوسف الدمشقی الصالحی و شهاب الدین احمد بن محمد بن علی بن حجر المکی و کمال الدین بن فخر الدین جهرمی و محمود بن سلیمان الکفوی و احمد بن الفضل بن محمد باکثیر المکی و عبد اللّه بن محمد المطیری و ولی اللّه لکهنوی و خود مخاطب و غیر ایشان واضح و آشکارست
آنکه ابو القاسم علی بن حسن بن هبة اللّه المعروف بابن عساکر الدمشقی حدیث مدینة العلم را بطرق عدیده روایت نموده چنانچه محمد بن یوسف بن محمد الکنجی در کفایة الطالب گفته
اخبرنا العلامة قاضی القضاة ابو نصر محمد بن هبة اللّه بن قاضی القضاة محمد بن هبة اللّه بن محمد الشیرازی اخبرنا الحافظ ابو القسم اخبرنا القاسم بن محمد السّمرقندی اخبرنا ابو القسم بن مسعدة اخبرنا حمزة بن یوسف اخبرنا ابو احمد بن عدی حدثنا النعمان بن هارون البلدی و محمّد بن احمد بن المؤمّل الصیرفی و عبد الملک بن محمّد قالوا حدثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید المؤدب حدثنا عبد الرزاق عن سفین عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرحمان بن بهمان قال سمعت جابرا یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول یوم الحدیبیة و هو آخذ بضبع علیّ بن أبی طالب و هو یقول هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره و مخذول من خذله ثم مد بها صوته و قال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب قلت هکذا رواه ابن عساکر فی تاریخه و ذکر طرقه عن مشایخه انتهی فاذا ثبت ان ابن عساکر، روی هذا الحدیث الشریف الفاخر، و ذکر طرقه عن مشایخه الاکابر، فلا یکذبه و لا یبطله
ص:160
الا الجاحد الجائر و المعاند الخاسر، و الحاقد البائر الّذی لا یدری الذائب من الخاثر، و لا یخاف نکال ذی البطش الشدید القاهر، و لا یبالی من الافتضاح بین المنقدین الاکابر، و لا یحتفل من ظهور تعصبه و وقاحته لدی المنصفین الحائزین لجلائل المآثر، و لا یکترث من وضوح نصبه و اعتدائه و جفائه و شقائه عند الجهابذة الحاوین لمعالی المفاخر، و ابن عساکر از محدثین کبار و فقهای عالی فخار و مشاهیر اعاظم معاریف و افاخم سنیه بوده مدائح و ماثر و محاسن و مفاخر او بر ناظر معجم الادباء یاقوت حموی و اسماء الرّجال جامع مسانید أبی حنیفه تصنیف محمد بن محمود الخوارزمی و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر فی اخبار البشر ابو الفداء الایوبی و تتمة المختصر ابن الوردی و تذکرة الحفاظ و عبر فی خبر من غبر و دول الاسلام علامه ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات شافعیه عبد الوهاب سبکی و طبقات شافیه عبد الرحیم اسنوی و طبقات شافعیه ابو بکر بن احمد بن قاضی شهبة الاسدی و طبقات الحفاظ جلال الدین سیوطی و تاریخ خمیس حسین بن محمد بن حسن الدیاربکری و مدینة العلوم ازنیقی و ابجد العلوم و تاج مکلل و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر مخفی و محتجب نیست در این جا بر بعض عبارات اکتفا می رود ابن خلکان در وفیات الأعیان گفته الحافظ ابو القاسم علی بن أبی محمد الحسن بن هبة اللّه بن الحسین بن عبد اللّه بن الحسین المعروف بابن عساکر الدمشقی الملقب ثقة الدین کان محدث الشام فی وقته و من اعیان الفقهاء الشافعیة غلب علیه الحدیث فاشتهر به و بالغ فی طلبه الی ان جمع منه ما لم یتفق لغیره و رحل و طوف و جاب البلاد و لقی المشایخ و کان رفیق الحافظ أبی سعد عبد الکریم بن السمعانی فی الرحلة و کان حافظا دینا جمع بین معرفة المتون و الاسانید سمع ببغداد سنة عشرین و خمسمائة من اصحاب البرمکی و التنوخی و الجوهری ثم رجع الی دمشق ثم رحل الی خراسان و دخل نیسابور و هراة و اصبهان و الجبال و صنف التصانیف المفیدة و خرج التخاریج و کان حسن الکلام علی الاحادیث محظوظا فی الجمع و التالیف صنف التاریخ الکبیر لدمشق فی ثمانین مجلدة اتی فیه بالعجائب و هو علی نسق تاریخ بغداد قال لی شیخنا الحافظ العلامة زکی الدین ابو محمد عبد العظیم المنذری حافظ مصر ادام اللّه به النفع و قد جری ذکر هذا التاریخ و اخرج لی منه مجلدا و طال الحدیث فی امره و استعظامه ما اظن هذا الرجل الا عزم علی وضع هذا التاریخ من یوم عقل علی نفسه و شرع فی الجمع من ذلک الوقت و الا فالعمر یقصر عن ان یجمع فیه الانسان مثل هذا الکتاب
ص:161
بعد الاشتغال و التنبه و لقد قال الحقّ من وقف علیه عرف حقیقة هذا القول و متی یتسع للانسان الوقت حتی یضع مثله و هذا الذی ظهر هو الذی اختاره و ما صح له هذا الابعد مسودات ما یکاد ینضبط حصرها و له غیره توالیف حسنة و اجزاء ممتعة و له شعر لا باس به فمن ذلک قوله الا ان الحدیث اجلّ علم، و اشرفه الاحادیث العوالی، و انفع کلّ نوع منه عندی، و احسنه الفوائد و الامالی، و انک لن تری للعلم شیئا، یحققه کافواه الرجال، فکن یا صاح ذا حرص علیه، و خذه عن الرجال بلا ملال، و لا تاخذه من صحف فترمی، من التصحیف بالداء العضال، و من المنسوب إلیه ایا نفس ویحک جاء المشیب، فما ذا التصابی و ما ذا الغزل، تولی شبابی کان لم یکن، و جاء المشیب کان لم یزل، کان بنفسی علی غرّة، و خطب المنون بها قد نزل، فیا لیت شعری ممن اکون، و ما قدر اللّه لی فی الازل، و قد التزم فیها ما لا یلتزم و هو الزاء قبل اللام، و البیت الثانی هو بیت علی بن جبلة المعروف بالعکوک و هو قوله شباب کان لم یکن، و شیب کان لم یزل، و لیس بینهما الا تغییر سیرکما تراه و هذا البیت من جملة ابیات و سیاتی ذکر قائله بعد هذا انشاء اللّه تعالی و کانت ولادة الحافظ المذکور فی اول المحرم سنة تسع و تسعین و اربعمائة و توفی لیلة الاثنین الحادی عشر من رجب سنة احدی و سبعین و خمسمائة بدمشق المحروسة رحمه اللّه تعالی و صلی علیه الشیخ قطب الدین النیسابوریّ و حضر الصلوة علیه صلاح الدین رحمه اللّه تعالی و دفن عند والده و اهله بمقابر باب الصغیر و ذهبی در عبر در وقائع سنه احدی و سبعین و خمسمائة گفته و فیها توفی الحافظ ابن عساکر صاحب التاریخ الثمانین مجلدا ابو القاسم علی بن الحسن بن هبة اللّه الدمشقی محدث الشام ثقة الدین ولد فی اول سنة تسع و تسعین و اربعمائة و اسمع سنة خمس و خمسمائة و و بعدها من النسیب و أبی طاهر الجبائی و طبقاتهما ثم عنی بالحدیث و رحل فیه الی العراق و خراسان و اصبهان و سار اهل زمانه فی الحدیث و رجاله و بلغ فی ذلک الذروة العلیاء و من تصفح تاریخه علم منزلة الرجل فی الحفظ توفی فی حادی عشر رجب
آنکه افضل الدین ابراهیم بن علی المعروف بالخاقانی حدیث مدینة العلم را حتما و جزما اثبات نموده چنانچه در تحفة العراقین که ذکر آن کاتب حلبی در کشف الظنون ما بین نهج نموده تحفة العراقین فارسی منظومة لا فضل الدین ابراهیم بن علی الخاقانی
ص:162
الشاعر المتوفی سنة 582 اثنتین و ثمانین و خمسمائة وزنه من مزاحفات المسدس در مدح محمد بن مطهر علوی گفته این قدر و صفا که خاطرم راست، از خدمت سید اجل خاست، ان مایه که طبع را قوامست، هم همت سید امامست، ذو الفضل محمد مطهر، آن عرق محمد پیمبر آن مردم دیده مصطفی را، و آن وارث صدق مرتضی را، قدرش ز دو کون برگذشته، یک موی ز مصطفی نگشته الی ان قال بوده در شهر علم حیدر، دین سید دین کلید آن در، وقف ابدیست بر زبانش، هر خانه که داشت شهر دانش، جای شرفست و بحر علمست، استاد سرائی شهر علمست، پیش کرمش ز روی تسنیم، پیش قلمش ببوی تعلیم، شهری که خراجش آورد دهر، او میوۀ باغ آن چنان شهر، فهذا ابراهیم الخاقانی، شیخهم الفردانی، و کابرهم الصمدانی، قد اثبت الحدیث الشریف حتما و جزما و حسم شبهات المنکرین و المبطلین حسما و جذما، و ارغم انوف الجاحدین المدغلین رغما، و حطم صدور المعاندین حطما، و قصم ظهور المتعصبین قصما، و هدم ارکان المجادلین هدما، و فضائل فاخره و مناقب باهره خاقانی و جلالت و عظمت او نزد اکابر این حضرات بر متتبع و متفحص مخفی نیست دولت شاه سمرقندی در تذکره گفته ذکر ملک الشعراء خاقانی حقائقی رحمة اللّه علیه نام او فضل اللّه بن ابراهیم بن علی شیروانیست فضل و جاه و قبول سلاطین و حکام او را میسّر شده در علم بینظیر و در شعر استاد بوده و در جاه مشار إلیه چنانچه اوستادان ماهر مدح او گفته اند که آن را صفیر الضمیر نام کرده می گویند ز دیوان ازل منشور کاول در میان آمد، امیری جمله را دادند و سلطانی بخاقانی، برای حجت معنی براهیمی پدید آمد، ز پشت آذر صنعت علی نجار شروانی، در آخر او را ذوق فقر و شکست نفس و صفای باطن ظاهر شد و از خاقان کبیر منوچهر انار اللّه برهانه از ملازمت و خدمت استعفا می خواست که بخدمت اهل سلوک مشغول گردد خاقان چون دل بسته صحبت او بود اجازت نمی داد تا آنکه بی اجازت خاقان از شیروان گریخت و به یلقان رفت گماشتگان شیروان او را گرفته بدرگاه فرستادند و خاقان او را بند فرمود در قلعه شابران مدت هفتماه مقید و محبوس از غایت ملالت و دلتنگی در قلعه این قصیده می گوید و حالات ترسایان و لغات و اصطلاحات ایشان بیان می کند و این قصیده مشکلست و شیخ عارف آذری شرح این ابیات مشکله در جواهر الاسرار می کند و چند بیت از ان قصیده این ست فلک کجروترست از خط ترسا، مرا دارد مسلسل راهب آسا، پس از تعلیم دین از هفت مردان، بس از تنزیل وحی از هفت قرا، پس از میقات و حج و سعی و عمره، پس از قران و تعظیم مصلا، مراد از بعد پنجه ساله اسلام، نزیبد چون صلیبم بند بر پا، روم زنار بندم زین تحکم، روم ناقوس بوسم زین تعدا، و گر قیصر سگالد راز زردشت، کنم زنده رسوم زند و استا بسرگین خر عیسی به بندم، رعاف جاثلیق ناشکیبا، و چون این قصیده موقوف شرحست زیاده
ص:163
ازین بقلم نیاید و خاقانی بعد از حبس دیگر بملازمت مشغول نشد و درد طلب دامنگیر او شد مشرب فقر دریافت و بعزیمت حج از شیروان بیرون آمد و بهمراهی موفق التوفیق که کریم جهان بود و جمال الدین موصلی سفر حجاز پیش گرفت و این قصیده را در راه مکه می گوید و وصف بادیه می کند و چهار مطلع درین قصیده بکار داشته این مطلع از آن قصیده است سرحد بادیه ست روان باش بر سرش تریاق روح کن ز نسیم معطرش
در آخر این قصیده را تخلص باسم جمال موصلی می کند و جاه او را مبین می سازد بدین طریق و این ست بیت، سلطان دل و خلیفه همم خوانمش
از آن که، سلطان پدر نوشت و خلیفه برادرش
صاحب خلاصه بناکثی می گوید که خاقانی نزد خاقان بسیار مقرب بود و در اول حال حقائقی تخلص داشت و خاقان کبیر او را منصب خاقانی ارزانی داشت الی ان قال وفات افضل الدین خاقانی در شهر تبریز بوده در شهور سنة اثنتین و ثمانین و خمسمائة و در سرخاب تبریز آسوده ست و عبد الرحمن جامی در نفحات گفته افضل الدین الخاقانی رحمه اللّه تعالی هر چند وی شاگرد فلکی شاعرست و بشعر شهرتی تمام یافته چنین گویند که ویرا ورای طور شعر طوری دیگر بوده است که شعر در جنب آن کم بوده است چنانکه حضرت مولوی قدس سره گفته است شعر چه باشد بر من تا که زنم لاف ازو هست مرا فن دگر غیر فنون شعرا
و سخنان وی برینمعنی شاهدست چنانکه می گوید صورت من همه او شد صفت من همه او ، لاجرم کس من و من نشنود اندر سخنم
نزنم هیچ دری تا که نگویند آن کیست ، چون بپرسند مرا باید گفتن که منم
، و در محل دیگر می گوید عشق بیفشرد پایی بر نمط کبریا،
و ازین قبیل سخنان وی بسیارست و ازینها بوی آن می آید که ویرا از مشرب صافی صوفیان قدس اللّه اسرارهم شربی تمام بوده است وی در زمان خلافت المستضیء بنور اللّه بوده و در قصیده عربی که در مدح بغداد گفته ذکر وی کرده و توفی المستضیء سنة خمس و تسعین و خمسمائة وی نیز قصیدۀ رائیه حکیم سنائی را جواب گفته ست و عدد ابیات آن از صد و هشتاد گذشته و آن را سه مطلع نهاده مطلع اولش این ست الصبوح الصبوح کامد کار النثار النثار کامد یار
کاری از روشنی چو آب خزان
و در آخر این قصیده می گوید این قصیده ز جمع سبعیات ثامنست از غرائب اشعار از در کعبه گر دراویزند
کعبه بر من فشاندی استار زد قفا نبک را قفای نیک و امرؤ القیس را فگند از کار
آنکه ابو الحجاج یوسف بن محمد البلوی الاندلسی المعروف بابن الشیخ این حدیث شریف را بحتم و جزم و قطع و یقین اثبات نموده و آن را در فضائل و مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام ذکر فرموده چنانچه در کتاب الف با که مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در
ص:164
کشف الظنون ذکر ان باین نهج نموده الف با فی المحاضرات للشیخ أبی الحجاج یوسف بن محمد البلوی الاندلسی المعروف بابن الشیخ و هو مجلد ضخم اوله انّ افصح کلام سمع و اعجز و اوضح نظام و اوجز حمد اللّه تعالی بنفسه الخ ذکر فیه انه جمع فوائد بدائع العلوم لابنه عبد الرحیم لیقرأه بعد موته إذ لم یلحق بعد لصغره الی درجة النبلاء و سمی ما جمعه لهذا الطفل المربی بکتاب الف با و من نظمه فی اوله هذا کتاب الف با
ق من دعا ان یلبّی
باللّه ربّا
ثم استقم و اتبعه
طب لمن حب طبّا هذی وصاة اب لم یزل لشخصک صبّا
ثم ذکر تسعة و عشرین بیتا علی عدد الحروف المعجمة و شرحه کلمة کلمة مع مقلوبه و معکوسه و اورد فی اوّل الشعر ثمانیة ابواب و فی آخرها اربعا من الکلمات المزدوجات المتشابهات الحروف و هو تالیف غریب لکن فیه فوائد کثیرة بعد ذکر بعض اقوال ابن عباس در اعلمیت جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و إذ قد وقع ذکر علی و ابن عباس رضی اللّه عنهما فلنذکر بعض فضائلهما و لنبدأ بمفاخر علیّ الزّکی العلیّ ابن عمّ النّبیّ ص و لنثن بالثناء علی ابن عباس العدل الرضیّ ابن عم النبیّ ص ایضا
قال ابو الطفیل شهدت علیّا یخطب و هو یقول سلونی فو اللّه لا تسئلونی عن شیء الاّ اخبرتکم به و سلونی عن کتاب اللّه فو اللّه ما من آیة الا و انا اعلم أ بلیل نزلت أم بنهار أم فی سهل أم فی جبل و لو شئت اوقرت سبعین بعیرا من تفسیر فاتحة الکتاب و سیأتی
قول النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم فیه انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه و قول ابن عباس فیه لقد اعطی علی تسعة اعشار العلم و ایم اللّه لقد شارکهم فی العشر العاشر الخ
آنکه نیز ابو الحجاج بلوی این حدیث شریف را در مقام اثبات رفعت مکان جناب امیر المؤمنین علیه السلام در علم احتجاجا آورده و آن را بالحتم و الجزم از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم ثابت دانسته چنانچه در کتاب الف با بعد ذکر حکایتی که در ان قول حجاج ثقفی در حق جناب امیر المؤمنین علیه السلام فانّه المرء یرغب عن قوله واردست گفته قلت و لمّا رایت هذه الحکایة فی الکامل و قول الحجاج فی علی رضی اللّه عنه هذا الجفاء لم املک نفسی و حملتنی الغیرة
ص:165
علی حبیبی علی رضی اللّه عنه ان کتبت فی طرة الکتاب حجاج فیما قلته تکذب فی قول من فیه الوری یرغب ذاک علیّ بن أبی طالب من مثله او منه من یقرب یکفیه ان کان ابن عمّ الّذی فی جاهه تطمع یا مذنب صلی علیه اللّه من سیّدما تطلع الشمس و ما تغرب و قلت ایضا انظر الی الحجاج و قلة جده مع سطاحة خده یقول فی مولانا علی هذه المقالة و یرغب عما قاله تاللّه ما حمله علی هذا القول الردی الاّ الحد المردی و الا فقد علم الغوی انّ مکان علی فی العلم المکان العلیّ کیف لا و
النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم یقول فیه انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه و ابن عباس رضی اللّه عنه یقول و اللّه لقد اعطی علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه تسعة اعشار العلم و ایم اللّه لقد شارکهم فی العشر العاشر و قال عمر بن الخطاب رضی اللّه عنه اقضانا علیّ و قال ابن مسعود رضی اللّه عنه اعلم اهل المدینة بالفرائض ابن أبی طالب و صدقوا رضی اللّه عنهم کم له من تشقیق فی العلوم و ترقیق و بصر فی الحساب و تدقیق حتی کانه ینظر الی الغیب من ستر رقیق و کم من قضیة قضاها لمّا بلغت الی النبی صلّی اللّه علیه و سلم امضاها و ربما تبسم علیه السلام إذا سمعها استصوابا ثم انفذها اذراها صوابا و کم مسئلة بدیعة دقق فیها النظر فاتی بالعبر الخ فهذا البلوی ابو الحجاج*قصم ظهور اهل المراء و اللجاج*و فثاء سورة جحود ارباب الزیغ و الاعوجاج*و ابان ان سعیهم فی الابطال الحق خداج*حیث اثبت هذا الحدیث الشریف المبهر الانبلاج*حتما و جزما فی مقام العذل و اللوم* و التانیب و التثریب و الاحتجاج*فثبت ان المخاطب و من سلفه* او لحقه فی التکذیب و الابطال*مغرمون بسوء الحجاج*معرضون عن سوی المنهاج* مقلدون فی الاعراض عن فضل علی علیه السّلام للحجاج*الناصب المعاند الحاقد بلا ارتیاب و اختلاج
آنکه ابو السعادات مبارک بن محمد المعروف بابن الاثیر الجزری الشافعی حدیث مدینة العلم را روایت کرده چنانچه در جامع الاصول فرموده علی
ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها اخرجه الترمذی و شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل گفته
عن علی رضی اللّه تعالی عنه ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و بارک و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها رواه فی جامع الاصول و قال اخرجه الترمذی انتهی فهذا ابن الاثیر الّذی اصبح عندهم و هو عیبة الاثار*و جهینة الاخبار*و ابن بجدة الاسرار*و طلاع انجدة الاعتبار*قد روی هذا الحدیث
ص:166
العزیز المثار*المنیع المستثار*من صحیح الترمذی احد حفاظهم الکبار*و واحد اثباتهم الاحبار فلا یقابله بالجحود و الانکار*و لا یقدم علی هذا الاجترام و الاجترار*الاّ من بلی بالانخداع و الاغترار*و منی بالادبار و الاستکبار*فخاض من الباطل علی الغمار*و رکب من الریغ متن التیار و وطأ قدة الزلل و العثار*فاهال لعسفه قتام الغیّ و اثارو محاسن علیه و مفاخر بهیه و مکارم کثیره و مآثر اثیره ابن اثیر نهایت وفیر و عزیزست نبذی از ان بر ناظر تاریخ کامل علی بن محمد المعروف بابن الاثیر و تاریخ اربل ابو البرکات مبارک بن احمد المعروف بابن المستوفی و وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر ابو الفداء الایوبی؟ ؟ ؟ و تتمة المختصر ابن الوردی و عبر فی خبر من غبر و دول الاسلام ذهبی و اسماء الرجال مشکاة ولی الدین الخطیب و مرآة الجنان یافعی و طبقات الشافعیه عبد الوهاب سبکی و طبقات الشافعیه عبد الرحیم اسنوی و روض المناظر ابن شحنه حلبی و طبقات الشافعیه ابو بکر اسدی و بغیة الوعاة سیوطی و مدینة العلوم ازنیقی و تاج مکلل و ابجد العلوم و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر مخفی و محتجب نیست اکثر این عبارات در مجلد حدیث طیر شنیدی در این جا اکتفا بر بعض عبارات می رود تاج الدین عبد الوهاب سبکی در طبقات شافعیه گفته المبارک بن محمّد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشیبانی العلامة مجد الدین ابو السعادات الجزری ابن الاثیر صاحب جامع الاصول و غریب الحدیث و شرح مسند الشافعی و غیر ذلک ولد بجزیرة ابن عمر سنة اربع و اربعین و خمسمائة و نشا بها ثم انتقل الی الموصل فسمع من یحیی بن سعدون القرطبی و خطیب الموصل الطوسی و سمع ببغداد من ابن کلیب روی عنه ولده و الشهاب القوصی و جماعة و آخر من روی عنه بالاجازة فخر الدین بن البخاری و اتصل بخدمة الامیر الکبیر مجاهد الدین قایماز الی ان هلک فاتصل بخدمة صاحب الموصل غر الدین مسعود و ولی دیوان الانشاء و له دیوان رسائل و من تصانیفه غیر ما ذکرناه کتاب الانصاف فی الجمع بین الکشف و الکشاف تفسیری الثعلبی و الزمخشری و المصطفی المختار فی الادعیة و الاذکار و البدیع فی شرح فصول ابن الدهان فی النحو و الفروق و الأبنیة و کتاب الاذواء و الذوات و شرح غریب الطوال و کان بارعا فی الترسیل و عرض له مرض مزمن ابطل یدیه و رجلیه و عجز عن الکتابة و اقام بداره و انشأ رباطا بقریة من قری الموصل و وقف املاکه علیه و کان فاضلا رئیسا مشارا إلیه توفی سنة ست و ستمائة و جامع الاصول کتاب معروف و مشهور و مقبول اکابر فحولست مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در کشف الظنون در ذکر آن گفته جامع الاصول لاحادیث الرسول لابی السعادات مبارک
ص:167
بن محمد المعروف بابن الاثیر الجزری الشافعی المتوفی سنه 606 ست و ستمائة اوله الحمد للّه الّذی اوضح لمعالم الاسلام سبیلا الخ ذکر انّ مبنی هذا الکتاب علی ثلثة ارکان الاول فی المبادی الثانی فی المقاصد الثالث فی الخواتیم و اورد فی الاول مقدمة و اربعة فصول و ذکر فی المقدمة انّ علوم الشریعة تنقسم الی فرض و نفل و الفرض الی فرض عین و فرض کفایة و ان من اصول فروض الکفایات علم احادیث الرّسول علیه الصّلوة و السّلام و آثار اصحابه الّتی هی ثانی ادلة الاحکام و له اصول و احکام و قواعد و اصطلاحات ذکرها العلماء یحتاج طالبها الی معرفتها کالعلم بالرجال و اسامیهم و انسابهم و اعمارهم و وقت وفاتهم و العلم بصفات الرواة و شرائطهم الّتی یجوز معها قبول روایتهم و العلم بمستند الرواة و ایرادهم ما سمعوه و ذکر مراتبه و العلم بجواز نقل الحدیث بالمعنی و روایة بعضه و الزیادة فیه و الاضافة إلیه ما لیس منه و العلم بالمسند و شرائطه و العالی منه و النازل و العلم بالمرسل و انقسامه الی المنقطع و الموقوف و المعضل و العلم بالجرح و بیان طبقات المجروحین و العلم باقسام الصحیح و الکذب و الغریب و الحسن و العلم باخبار التواتر و الآحاد و الناسخ و المنسوخ و غیر ذلک فمن اتقنها اتی دار هذا العلم من بابها و ذکر فی الفصل الاول انتشار علم الحدیث و مبدأ جمعه و تالیفه و فی الفصل الثانی اختلاف اغراض الناس و مقاصدهم فی تصنیف الحدیث و فی الفصل الثالث اقتداء للمتاخرین بالسالفین و سبب اختصار کتبهم و تالیفها و فی الفصل الرابع خلاصة الغرض من جمع هذا الکتاب قال و لما وقفت علی الکتب و رایت کتاب رزین و هو اکبرها و اعمها حیث حوی الکتب السّنة التی هی أم کتب الحدیث و اشهرها فاحببت ان اشتغل بهذا الکتاب الجامع فلما تتبّعته وجدته قد اودع احادیث فی ابواب غیر تلک الابواب اولی بها و کرر فیه احادیث کثیرة و ترک اکثر منها فجمعت بین کتابه و بین ما لم یذکر من الاصول الستة و رایت فی کتابه احادیث کثیرة لم اجدها فی الاصول لاختلاف النسخ و الطرق و انه قد اعتمد فی ترتیب کتابه علی ابواب البخاری فناجتنی نفسی ان اهذّب کتابه و ارتب ابوابه و اضیف إلیه ما اسقطه من الاصول و اتبعه شرح ما فی الاحادیث من الغریب و الاعراب و المعنی فشرعت فحذفت الاسانید و لم اثبت الاّ اسم الصحابی الّذی روی الحدیث ان کان خبرا او اسم من یرویه عن الصحابی ان کان اثرا و افردت بابا فی آخر الکتاب
ص:168
یتضمن اسماء المذکورین فی جمیع الکتاب علی الحروف و اما متون الحدیث فلم اثبت منها الاّ ما کان حدیثا او اثرا و ما کان من اقوال التابعین و الائمّة فلم اذکره الاّ نادرا و ذکره رزین فی کتابه فقه مالک و رجحت اختیار الابواب علی المسانید و بنیت الابواب علی المعانی فکل حدیث انفرد بمعنی اثبته فی بابه فان اشتمل علی اکثر اوردته فی آخر الکتاب فی کتاب سمیته کتاب اللواحق ثم انی عمدت الی کل کتاب من الکتب المسماة فی جمیع هذا الکتاب و فضلته الی ابواب و فصول لاختلاف معنی الاحادیث و لما کثر عدد الکتب جعلتها مرتبة علی الحروف فاودعت کتاب الایمان و کتاب الایلاء فی الالف ثم عمدت الی آخر کل حرف فذکرت فیه فصلا یستدل به علی مواضع الابواب من الکتاب و رایت ان اثبت اسماء رواة کلّ حدیث او اثر علی هامش الکتاب حذاء اول الحدیث و رقمت علی اسم کل راو علامة من اخرج ذلک الحدیث من اصحاب الکتب السّتة و امّا الغریب فذکرته فی آخر کل حرف علی ترتیب الکتب و ذکرت الکلمات الّتی فی المتون المحتاجة الی الشرح بصورتها علی هامش الکتاب و شرحها حذاءها انتهی و مولوی صدیق حسن خان معاصر در اتحاف النبلاء گفته جامع الاصول لاحادیث الرسول لابی السعادات المبارک بن أبی الکرم محمّد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشیبانی المعروف بابن الاثیر الجزری و درین کتاب صحاح سته را بر وضع کتاب زرین جمع کرده لیکن با زیادات کثیره اوله الحمد للّه الذی اوضح لمعالم الاسلام سبیلا و بنای این کتاب بر سه رکنست اول در مبادی دوم در مقاصد سوم در خواتیم و در وی نوشته و لما وقفت علی الکتب الستة و رایت کتاب رزین و هو اکبرها و اعمها حیث حوی الکتب الستة الّتی هی أم کتب الحدیث و اشهرها فاحببت ان اشتغل بهذا الکتاب الجامع فلما تتبعته و وجدته قد اودع احادیث فی ابواب غیر تلک الابواب اولی بها و کرر فیه احادیث کثیرة و ترک اکثر منها فجمعت بین کتابه و بین ما لم یذکر من الاصول الستة و رأیت فی کتابه احادیث کثیرة لم اجدها فی الاصول لاختلاف النسخ و الطرق و انه قد اعتمد فی ترتیب کتابه علی ابواب البخاری فناجتنی نفسی ان أهذب کتابه و ارتب ابوابه و اضیف إلیه ما اسقطه من الاصول و اتبعه شرح ما فی الاحادیث من الغریب و الاعراب و المعنی
ص:169
فشرعت و لم اثبت الاّ اسم الصحابی الّذی روی الحدیث ان کان خیرا او اسم من یرویه عن الصحابی ان کان اثرا و افردت بابا فی آخر الکتاب یتضمن اسماء المذکورین فی جمع الکتاب علی الحروف و اما متون الحدیث فلم اثبت منها الاّ ما کان حدیثا او اثرا و ما کان من اقوال التابعین و الائمّة فلم اذکره الاّ نادرا و ذکره رزین فی کتابه فقه مالک و رجحت اختیار الابواب علی المسانید و بنیت الابواب علی المعانی فکل حدیث انفرد بمعنی اثبته فی بابه فان اشتمل علی اکثر اوردته فی آخر الکتاب فی کتاب سمیته کتاب اللواحق انتهی
آنکه شیخ فرید الدین محمد بن ابراهیم الهمدانی المعروف بالعطار حدیث مدینة العلم را در اشعار بلاغت شعار خود نظم فرموده و ثبوت و تحقق آن بحتم و جزم وانموده چنانچه در مظهر العجائب گفته مصطفی گفته که حیدر پاکزاد مرتضی گفته که علمم او بداد مصطفی گفته که او حق منست
مرتضی گفته که چون جان در تنست مصطفی گفته که شه بد سر غیب مرتضی گفته که او را نیست عیب
مصطفی گفته علی بابها مرتضی گفته که یا خیر الوری
و نیز در ان گفته رو تو ترک مذهب و دینت بکن
با تو گفت مصطفی را گوش کن نه محمد گفت باب علم اوست انما در شان حیدر خود نکوست
و نیز در ان گفته هیچ می دانی که قران خوان که بود همچو نوری در میان جان که بود هیچ می دانی که باب علم کیست
اندرین عالم بجود و حلم کیست
و نیز در ان گفته عشق می گوید نبی حق را شناخت زانکه در وادی حضرت
می شتافت عشق می گوید علی بابها بارها گفتم بتو اسرارها
و نیز در ان گفته هیچ می دانی که معجز آن کیست
وین همه مدح و ثنا در شان کیست که نهاده پای بر کتف رسول مصطفی کرده چو معراجش قبول
که بده خود تاجدار انما
و ان کیست باب علم از گفت رسول خود کرا بودست در علم قبول
و نیز در ان گفته جوهر معنی من
خود حیدرست
و نیز در آن گفته من ز باب علم عطار آمدم
و نیز عطار در اسرارنامه گفته تو باب اللّه میدان مرتضی را ز خود آگاه میدان مرتضی را برو از باب او در شهر علمش
که تا بینی تو خود آثار حلمش
امیر المؤمنینست عیسی مریم
امیر المؤمنین با نوح همدست
ص:170
امیر المؤمنین ان شاه کامل امیر المؤمنین ختم ولایت امیر المؤمنین باب هدایت
و نیز در ان گفته اگر فرمانبری فرمان شه بر
و نیز عطار در الهی نامه علی ما نقل عنه گفته پیمبر گفت با آن نور دیده ز یک نوریم هر دو آفریده علی ع چون با نبی باشد
ز یک نور
و فرید الدین عطار از مشاهیر عرفای کبار و اکابر واقفین حقائق و اسرار سنیه است مفاخر عظیمة المقدار و ماثر فخیمه الاثار او حسب افادات این حضرت بتفصیل جمیل انشاء اللّه الجلیل در مجلد آتی مرقوم و مسطور خواهد شد مر در این مقام اکتفا بر بعض عبارات می رود مجد الدین علی بن ظهیر الدین محمد بدخشانی در جامع السلاسل گفته شیخ فرید الدین عطار نیشاپوری قدس سره وی مزید حضرت شیخ مجد الدینست چنانچه در مظهر همین ظاهر می سازد و نیز در دیباچه تذکرة الأولیاء که بوی منسوبست می گوید که یک روز بر امام مجد الدین بغدادی درآمدم ویرا دیدم که می گریست گفتم خیرست گفت زهی سپهسالاران که درین امت بوده اند بمثابه انبیا علی نبینا و علیه الصلوة و السلام بوده اند که علماء امتی کانبیاء بنی إسرائیل گفت که گریه من از انست که دوش گفته بودم که خدایا خداوندا کار تو بعلت نیست مرا ازین قوم گردان یا از نظارگیان این قوم گردان که قسم دیگر را طاقت ندارم می گریم که مستجاب شده باشد یا نه بعضی گفته اند بحسب باطن و روحانیت او را از منصور حلاج نیز تربیت بوده است و بعضی گفته اند که نور منصور حلاج بعد از صد و پنجاه سال بروح مقدسه فرید الدین عطار تجلی فرموده است و مربی او شده گویند که سبب توبه وی آن بود که روزی در دکان نشسته بود درویشی بآنجا رسید چند بار شیئا للّه گفت وی بدرویش نپرداخت درویش گفت أی خواجه تو چگونه خواهی مرد عطار گفت چنانکه تو خواهی مرد درویش گفت همچو من می توانی مرد عطار گفت بلی درویش کاسه چوبین داشت زیر سر نهاد و گفته اللّه جان بحق تسلیم کرد عطار را حال متغیر شد دکان را بر هم زد باین طریقه درآمد- گفته اند که مولانا جلال الدین روی در وقت رفتن به بلخ و رسیدن نیشاپور در صحبت وی در حال کبر سن رسیده و کتاب اسرارنامه بوی ارزانی فرموده وی دائما آنرا بخود نگاه می داشت و در بیان حقائق و معارف اقتداء بوی دارد چنانکه می فرماید گرد عطار گشت مولانا شربت از دست شمس بودش نوش
دیگر می فرمود عطار روح بود و ثنای
دو چشم او ما از پی ثنائی و عطار آمدیم
و آن قدر اسرار توحید و حقائق اذواق و مواجید که در مثنویات و غزلیات وی اندراج یافته در سخنان هیچیک ازین طائفه یافت نمی شود جزاه اللّه سبحانه عن الطالبین المشتاقین خیر الجزاء و من انفاسه الشریفه أی روی درکشیده ببازار آمده خلقی باین طلسم گرفتار آمده
و این قصیده بیست بیت زیاده است بعضی اهالی آنرا شرح نیکو گفته اند و در شرح این بیت چنین مذکور شد یعنی أی آنکه روی خود را که نور ظاهر وجودست
ص:171
بروی پوشش تعینات و صور در کشیده و پوشیده ببازار ظهور آمده خلقی باین طلسم صور که بر روی این گنج مخفی کشیده بواسطه کثرت تعینات مختلفه و اثر متباین گرفتار بعد و هجران و غفلت و پندار غیرت گشته با خود بواسطه سرایت پرتو نور جمال ان روی در روی پوش مظاهر و صور جمله گرفتار بلاء صورت عشق و محنت محبت گشته بعضی عاشق معنی گشته و بعضی صورت توئی معنی و بیرون تو اسمست توئی گنج و همه عالم طلسمست
عاشق صورت بوهم خود از معشوق دور افتاده اند و نمی دانند که عاشق کیست و دلربای ایشان چیست و کیست میل خلق جمله عالم تا ابد گر شناسندت و گر نه سوی تست*درین دستور تمام قصیده را شرح کرده است و از جهت اختصار باین مقدار اقتصار افتاد-شهادت وی در سنه سبع و عشرین و ستمائة بوده ست بقول مخدوم جهانیان سید جلال بخاری شهادت وی در خوارزم بر آن طرف جیحون بوده است چون کفار سر از تن مبارک او جدا ساخته اند سر خود را بر دست گرفته از آب جیحون گذشته بشهر خوارزم آمده در آنجا مدفون گشته چون کفار این کرامات از وی معاینه کردند همه اسلام آوردند و خانقاه وی نیز در خوارزم واقعست سن وی صد و چهارده بوده است اما مولانا عبد الرحمان جامی قدس سره در نفحات آورده اند که مرقد شیخ فرید الدین عطار در نیشاپورست چنین معلوم می شود که از خوارزم نقل کرده اند و اللّه اعلم بالصواب انتهی و از دلائل واضحه و براهین لائحه عظمت و جلالت و رفعت و نبالت عطار نزد سنیه آنست که کابلی با آن همه عصبیت و عناد او را بشیخ جلیل یاد نموده و بقول او در مقام اثبات ولای اهل نحله خود با اهلبیت أمجاد علیهم آلاف السلام الی یوم المعاد احتجاج و استناد کرده چنانچه در صواقع گفته قال الشیخ الجلیل فرید الدین احمد بن محمد النیسابوریّ من امن بمحمد و لم یؤمن بأهل بیته فلیس بمومن اجمع العلماء و العرفاء علی ذلک و لم ینکره احد و خود مخاطب نیز در صدد اثبات این خیال محال برآمده راه تعظیم و تفخیم عطار می پیماید و بکمال ابتهاج تشبث بافادات او می نماید چنانچه در همین کتاب تحفه می فرماید حضرت شیخ فرید الدین احمد بن محمد نیشاپوری معروف بعطار در اشعار عربی می فرمایند فلا تعدل باهل البیت خلقا فاهل البیت هم اهل السعادة فبغضهم
من الانسان خسر حقیقی و حبهم عبادة
این اشعار را شیخ بهاء الدین عاملی در کشکول خود نقل نموده باز از شیخ موصوف نقل می کنند که می فرمود من امن بمحمّد و لم یؤمن باهل بیته فلیس بمؤمن انتهی و علاوه برین انفا دانستی که شاهصاحب در باب المکاید همین کتاب تحفه بتصریح صریح عطار را از کبر او مقبولین اهل سنت وانموده و باظهار این معنی که او از جمله بزرگوارانی که بناء کارشان و نامدارانی که شریعت و طریقتشان از سر تا قدم بر مذهب اهل سنتست می باشد در اجلال و اعظام و تبجیل و اکرام او با قطعی الغایة افزوده
ص:172
و لعمری ان نکول المخاطب عمدة الاحبار*عن قبول حدیث مدینة العلم الّذی نظمه الفرید العطار*فی عدة مقاطیع و اشعار*بالحتم و الجزم القاطع لدابر الانکار*بعد ما تمسک بافادته العالیة الاسعار*و مدحه و اثنی علیه بالاعلان و الاجهار*و اظهر مقبولیته بلا ریب و استنکار* اغرب من غریب غرائب الاعصار *و اعجب عجیب من عجائب الادوار*و اللّه ولی التوفیق للاستبصار و الاعتبار
آنکه ابو الحسن علی بن محمد بن محمد بن عبد الکریم الجزری المعروف بابن الاثیر حدیث مدینة العلم را در اسد الغابة روایت کرده چنانچه گفته انبانا زید بن الحسن بن زید ابو الیمن الکندی و غیره کتابة قالوا
انبانا ابو منصور زریق انبانا احمد بن علی بن ثابت انبانا محمد بن احمد بن رزق انبانا ابو بکر بن مکرم بن احمد بن مکرم القاضی حدثنا القاسم بن عبد الرحمن الانباری حدثنا ابو الصلت الهروی حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیات بابه انتهی فهذا العلامة ابن الاثیر* المحرز للفخر العالی الاثیر قد روی هذا الحدیث الخطیر* و اروی قبسا للقابس المرید للتنویر*فلا ادری کیف یجتری بعد ذلک علی الطعن جاحد غریر* او یرتبک فی شباک الضلال غب ذاک متیقظ خبیر*و اللّه ولی التوفیق و التیسیر*و هو المیسر لکلّ حرج عسیر و محتجب نماند که ابو الحسن علی بن الاثیر نزد سنیه عارج معارج اقصای فضل و کمال و نازل منازل منتهای شرف و اجلال و فائز مراتب عالیه نقد و تحقیق و محرز مناقب غالیه سبر و تدقیق بوده مفاخر سامیة المقام او بر ناظر وفیات الأعیان ابن خلکان و مختصر فی اخبار البشر ابو الفداء الایوبی و تذکرة الحفاظ و عبر و دول الاسلام تصنیف ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات شافعیه تاج الدین سبکی و طبقات شافعیه عبد الرحیم اسنوی و روض المناظر ابن شحنه حلبی و طبقات شافعیه تقی الدین اسدی و طبقات الحفاظ جلال الدین سیوطی و مدینة العلوم ازنیقی و غیر آن ظاهر و آشکارست در این جا بنابر اختصار بر بعض عبارات اقتصار می رود قال الذهبی فی تذکرة الحفاظ ابن الاثیر الامام العلامة الحافظ فخر العلماء عز الدین ابو الحسن علی بن الاثیر أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد النیسابوریّ الجزری المحدث اللغوی صاحب التاریخ و معرفة الصحابة و الانساب و غیر ذلک و اخو العلامة مجد الدین صاحب جامع الاصول و الوزیر ضیاء الدین نصر اللّه صاحب کتاب المثل السائل مولده بجزیرة ابن عمر سنة خمس و خمسین و خمسمائة و سمع من خطیب الموصل أبی الفضل الطوسی و یحیی الثقفی و غیرهما بالموصل و من عبد المنعم بن کلیب و یعیش بن صدقة و ابن سکینة ببغداد و أبی القاسم
ص:173
بن صصری و زین الامناء بدمشق و حلب روی عنهم فی تصانیفه و حدث بالموصل و دمشق و حلب روی عنه ابن الدبیثی و القرصی و مجد الدین العقیلی و شرف الدین بن عساکر و سنقر الفضائی و آخرون و کانت داره مجمع الفضلاء و کان مکملا فی الفضائل علامة نسابة اخبار با عارفا بالرجال و انسابهم لا سیما الصحابة مع الامانة و التواضع و الکرم قدم الشام رسولا و قد شرع فی تاریخ کبیر لموصل و لم یتمه و مدینة جزیرة ابن عمر هی منسوبة الی الاجل الرئیس عبد العزیز بن عمر البرقعیدی الّتی بناها قاله ابن خلکان و قیل انشأها اوس و کامل ابنا عمر بن اوس التغلبی نقله ابن المستوفی فی تاریخ اربل و قیل منسوبة الی امیر العراق یوسف بن عمر الثقفی مات ابن الاثیر فی اواخر شهر شعبان سنة ثلاثین و ستمائة و تاج الدین سبکی در طبقات شافعیه گفته علی بن محمّد بن عبد الکریم الجزری ابن الاثیر الحافظ المورخ صاحب الکامل فی التاریخ لقبه عز الدین و هو اخو الاخوین المحدث اللّغوی مجد الدین صاحب النهایة و جامع الاصول و الوزیر ضیاء الدین صاحب المثل السائر ولد بالجزیرة العمریة سنة خمس و خمسین و خمسمائة و نشا بها ثم تحول بهم والدهم الی الموصل سمع بها من خطیب الموصل أبی الفضل و من أبی الفرج یحیی الثقفی و مسلم بن علی الشیخی و غیرهم و ببغداد من عبد المنعم بن کلیب و یعیش بن صدقة الفقیه و عبد الوهاب بن سکینة و اقبل فی آخر عمره علی الحدیث و سمع العانی و النازل حتی سمع لما قدم دمشق من أبی القاسم بن صصری و زین الامناء روی عنه الذهبی و الشهاب القوصی و المجد ابن أبی جرادة و الشرف بن عساکر و سنقر القضائی و هما من اشیاخ شیوخنا و غیرهم و من تصانیفه مختصر الانساب لابن السمعانی و کتاب حافل فی معرفة الصحابة اسمه اسد الغابة و شرع فی تاریخ الموصل قال ابن خلکان کان بیته بالموصل مجمع الفضلاء اجتمعت به بحلب فوجدت مکملا فی الفضائل و التواضع و کرم الاخلاق توفی فی رمضان سنة ثلاثین و ستمائة
و هشتم
آنکه محیی الدین محمد بن علی بن محمد المعروف بابن العربی الطائی الاندلسی این حدیث شریف را بحتم و جزم ثابت نموده چنانچه در کتاب الدر المکنون و الجوهر المصون علی ما نقل عنه البلخی فی ینابیع المودة گفته و الامام علیّ رضی اللّه عنه ورث علم الحروف من سیدنا محمد صلّی اللّه علیه و سلم و إلیه الاشاره
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فعلیه بالباب و ابن العربی از اکابر علمای عظام و اجله نبهای اعلام سنیه است کمال جلالت مرتبت و عظمت منزلت او نزد منقدین کبار و محققین احبار
ص:174
این حضرات واضح و لائحست و شطری از مفاخر سامقه و مآثر بارقه او بحسب افادات ایشان بر ناظر تاریخ ابن النجار البغدادی و تکملة الکمال؟ ؟ ؟ ابن نقطه و تاریخ حلب ابن العدیم و وفیات زکی الدین المنذری و تاریخ ابن الابار و تاریخ ابن الزبیر و تاریخ ابن الدهیثی و مشتبه النسبة ابو العلاء فرضی و تاریخ مصر قطب الدین حلبی و مرآة الزمان سبط ابن الجوزی و ذیل امرأة قطب الدین یونینی و کتاب المسالک ابن فضل اللّه و لطائف المنن احمد بن عطاء اللّه الاسکندری و ارشاد علامۀ یافعی و وافی بالوفیات صلاح الدین صفدی و فوات الوفیات محمد بن شاکر بن احمد الکتبی و تنبیه الغبی جلال الدین سیوطی و لواقح الانوار و تنبیه الانبیاء شعرانی و نفحات الانس عبد الرحمن جامی و کتائب اعلام الاخیار محمود بن سلیمان الکفوی و مدینة العلوم فاضل ازنیقی و اشاعه لاشراط الساعة برزنجی و صبح صادق نظام الدین سهالی و رساله تحقیق رویا از مخاطب والا شأن و معرکه سلامة اللّه بدایونی و جنّه فاضل معاصر مولوی صدیق حسن خان و غیر آن ظاهر و باهرست نظر باختصار در این جا بعض عبارات مذکور می شود شعرانی در لواقح الانوار گفته و منهم الشیخ العارف الکامل المحقق المدقق احد اکابر العارفین باللّه سیدی محیی الدین بن العربی رضی اللّه عنه بالتعریف کما رایته بخطه فی کتاب نسب الخرقة رضی اللّه عنه اجمع المحققون من اهل اللّه عز و جل علی جلالته فی سائر العلوم کما یشهد لذلک کتبه و ما انکر من انکر علیه الاّ لدقة کلامه لا غیر فانکروا علی من یطالع کلامه من غیر سلوک طریق الریاضة خوفا من حصول شبهة فی معتقده یموت علیها لا یهتدی لتاویلها علی مراد الشیخ و قد ترجمه الشیخ صفی الدین بن أبی المنصور و غیره بالولایة الکبری و الصلاح و العرفان و العلم فقال هو الشیخ الامام المحقق راس اجلاء العارفین و المقربین صاحب الاشارات الملکوتیة و النفحات القدسیة و الانفاس الروحانیة و الفتح المونق و الکشف المشرق و البصائر الخارقة و السرائر الصادقة و المعارف الباهرة و الحقائق الزاهرة له المحل الارفع من مراتب القرب فی منازل الانس و المورد العذب فی مناهل الوصل و الطول الاعلی من معارج الدنو و القدم الراسخ فی التمکین من احوال النهایة و الباع الطویل فی التصرف فی احکام الولایة و هو احد ارکان هذه الطریق رضی اللّه عنه و کذلک ترجمه الشیخ العارف باللّه تعالی سیدی محمد بن اسعد الیافعی رضی اللّه عنه و ذکره بالعرفان و الولایة و لقبه الشیخ ابو مدین رضی اللّه عنه بسلطان العارفین و کلام الرجل ادل دلیل علی مقامه الباطن و کتبه مشهورة بین الناس لا سیما بارض الروم فانه ذکر فی بعض کتبه صفة السلطان جد السلطان سلیمان بن عثمان الاول و فتحه القسطنطینیة فی الوقت الفلانی فجاء الامر کما قال و بینه و بین السلطان نحو مائتی سنة و قد بنی
ص:175
علیه قبة عظیمة و تکیة شریفة بالشام فیها طعام و خیرات و احتاج الی الحضور عنده من کان ینکر علیه من القاصرین بعد ان کانوا یبولون علی قبره رضی اللّه عنه و اخبرنی اخی الشیخ الصالح الحاج احمد الحلبی انه کان له بیت یشرف علی ضریح الشیخ محیی الدین فجاء شخص من المنکرین بعد صلاة العشاء بنار یرید ان یحرق تابوت الشیخ فخسف به دون القبر بتسعة اذرع فغاب فی الارض و انا انظر ففقده اهله من تلک اللیلة فاخبرتهم بالقصة فجاءوا و حضروا فوجد و راسه فکلما حفروا نزل و غار فی الارض الی ان عجزوا و ردموا علیه التراب و کان رضی اللّه عنه اولا یکتب الانشاء لبعض ملوک العرب ثم تزهد و تعبد و ساح و دخل مصر و الشام و الحجاز و الروم و له فی کل بلد دخلها مؤلفات و کان الشیخ عز الدین بن عبد السلام شیخ الاسلام بمصر المحروسة یحط علیه کثیرا فلما صحب الشیخ ابا الحسن الشاذلی رضی اللّه عنه و عرف احوال القوم صار بترجمه بالولایة و العرفان و القطبیّة مات رضی اللّه عنه سنة ثمان و ثلاثین و ستمائة و قد سطرنا الکلام علی علومه و احواله فی کتابنا تنبیه الاغبیاء علی قطرة من بحر علوم الاولیاء فراجعه و اللّه تعالی اعلم انتهی فهذا ابن العربی المعروف عندهم بالشیخ الاکبر* المحرز من المحامد فیما یزعمون ما لا تحصی و لا تحصر*قد اثبت هذا الحدیث السافر الانور الباهر الابهر*بالحتم القاطع لدابر من تولی عن الحق و ادبر*و الجزم المستاصل شافة من اعرض عن الصدق و استکبر*و احتج به دمغا لرأس المنکر الانکر*و استدل به قلعا لاساس معاند منکر انکر*فالعجب کلّ العجب من المخاطب الفاخر الافخر*الساخر الاسخر کیف لم یحط خبرا بافادات اسلافه فاغتر*و اقبل علی قدح الحدیث فاجترم اکبر الذنوب و اجتر
آنکه محب الدین محمد بن محمود البغدادی المعروف بابن النجار این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه در ذیل تاریخ بغداد علی ما نقل عنه آورده
اتنا رقیة بنت معمر بن عبد الواحد اتنا فاطمة بنت محمد بن أبی سعد البغدادی انا سعید بن احمد النیسابوریّ انا علی بن الحسن بن بندار بن المثنی انا علی بن محمّد بن مهرویه ثنا داود بن سلیمان الغازی ثنا علیّ بن موسی الرضا عن آبائه عن علیّ مرفوعا انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و حافظ ابن النجار از حفاظ کبار و ثقات احبار و اثبات جلالت شعار سنیه است کمال طول و باع و وسعت اطلاع و اعتلاء و ارتفاع و استبحار و اضطلاع او در علم حدیث بنابر افادات
ص:176
این حضرات بر ناظر تذکرة الحفاظ و عبر فی خبر من غیر و دول الاسلام محمد بن احمد ذهبی و وافی بالوفیات صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد الیافعی و طبقات شافعیه عبد الرحیم بن الحسن الاسنوی و فوات الوفیات صلاح الدین محمد بن شاکر بن احمد الخازن الکتبی و طبقات شافعیه تقی الدین ابو بکر بن احمد بن القاضی شهبة الاسدی و مدینة العلوم ازنیقی و ابجد العلوم و تاج مکلل و اتحاف النبلاء مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و لائحست فهذا ابن النجار حافظهم الکبیر المقدار*و ناقدهم العظیم الاثار*و جهبذهم المرجع فی الانتقاد و الاختبار*قد روی هذا الحدیث المشرق المنار*المبهر الازدهار*فلا یحید عنه الاّ من اختلف علیه النجار*فاخطأ محجة المبار*و لا یطعن فیه الا الاعفک الماتح حیاض التباب و التبار*و لا یقدح فیه الا الاخلف الجالب علی نفسه جوائح الهلک و البوار و محتجب نماند که علی بن محمد بن مهرویه قزوینی که در سند ابن النجار واقع ست و در سند اول عاصمی نیز واقع شده کما دریت سابقا از اجله محدثین عظام و اکابر مسندین فخام می باشد عبد الکریم سمعانی در کتاب الانساب در نسبت قزوینی گفته و ابو الحسن علی بن محمّد بن مهرویه القزوینی حدث فی القریة ببغداد و الجبال عن یحیی بن عبدک القزوینی و داود بن سلیمان الغازی و محمد بن المغیرة و الحسن بن علی بن عفان روی عنه عمر بن محمد بن سنبک و ابو بکر محمد بن عبد اللّه الابهری و محمد بن عبید اللّه بن الشخیر و ابو حفص بن شاهین الواعظ و غیرهم ذکره ابو الفضل صالح بن محمد بن احمد الحافظ فی طبقات اهل همدان و قال ابو الحسن القزوینی قدم علینا سنة ثمان عشرة روی عن هارون بن هزاری و داود بن سلیمان الغازی نسخة علیّ بن موسی الرضا و محمد بن الجهم السمری و العباس بن محمد الدوری و یحیی بن أبی طالب و أبی حاتم الرازی سمعت منه مع أبی و کان یاخذ علی نسخة علی بن موسی الرضا و کان شیخا مسنا و محله الصدق و عبد الکریم رافعی در کتاب التدوین گفته علی بن محمد بن مهرویه البزاز ابو الحسن القزوینی یعرف بعلان و قد یقال له الصّانقانی و الحسن بن علی بن عفان و علی بن عبد العزیز و ابراهیم بن محمد الصنعانی و الدبری و محمّد بن عبد العزیز الدینوری و عمرو بن سلمة و ذکر ابو بکر الخطیب انه حدث ببغداد سنة ثلث و عشرین و ثلاثمائة عن یحیی بن عبدک و داود بن سلیمان و حدث عنه ببغداد ابو الحسن عبد الواحد بن محمّد الحباب القاضی و روی عنه ابو حفص عمر بن احمد بن سیار فی کتاب الشکر و انتخب
ص:177
علیه ابن عقدة ثلثة اجزاء و سمع تاریخ احمد بن زهیر بن أبی خیثمة منه و احادیث أبی هدبة عن انس من أبی جعفر محمد بن عبید اللّه المنادی بسماعه سنة سبع و ستین و مائتین بروایته عن أبی هدبة و احادیث أبی مکیس دینار عن أبی عبد اللّه احمد بن محمد بن غالب غلام الخلیل عن دینار عن انس و احادیث خراش عن غلام الخلیل هذا عن خراش و مسند علی بن موسی الرضا عن داود بن سلیمان الغازی و توفی سنة خمس و ثلثین و ثلاثمائة و قد نیف علی المائة و لم یکن له ولد ذکر-و نیز باید دانست که داود بن سلیمان الغازی القزوینی که علی بن محمد بن مهرویه از وی روایت این حدیث شریف کرده و او شرف روایت این حدیث از جناب امام رضا علیه السلام احراز نموده از روات مشاهیر و سندین نحاریر سنیه است رافعی در کتاب التدوین گفته داود بن سلیمان بن یوسف الغازی ابو احمد القزوینی شیخ اشتهر بالروایة عن علی بن موسی الرضا و یقال ان علیا کان مستخفیا فی داره مدة مکثه بقزوین و له نسخة عنه یرویها اهل قزوین عن داود کإسحاق بن محمد و علی بن محمد بن مهرویه و غیرهما
انبانا غیر واحد عن أبی القسم السحامی انبا ابو القسم عبد الرحمن بن محمّد بن احمد بن فوران الامام ثنا ابو الحسن علی بن عبد اللّه الطیسفونی ثنا ابو الحسن علی بن الحسن بن عبد الرحیم ثنا علی بن محمد بن مهرویه القزوینی بنهاوند ثنا ابو احمد داود بن سلیمان القزوینی حدثنی علی بن موسی الرضا حدثنی أبی موسی بن جعفر عن ابیه جعفر بن محمّد عن ابیه محمد بن علی عن ابیه علی بن الحسین عن ابیه الحسین بن علی عن ابیه علی بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول اللّه تعالی یا بن آدم ما تنصفنی اتحبب إلیک بالنعم و تتمقت الیّ بالمعاصی خیری إلیک منزل و شرک الیّ صاعد و لا یزال ملک کریم یاتینی عنک کلّ یوم و لیلة بعمل قبیح یابن آدم لو سمعت وصفک من غیرک و انت لا تعلم من الموصوف لسارعت الی مقته و أنبئنا
عن أبی علی الحداد عن کتاب الخلیل الحافظ ثنا محمد بن اسحاق بن محمد ثنا أبی و علی بن مهرویه و قالا ثنا داود بن سلیمان ثنا علیّ بن موسی الرّضا حدثنی أبی موسی عن ابیه جعفر عن ابیه محمّد عن ابیه علی عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم العلم خزائن و مفتاحه السؤال فسئلوا یرحمکم اللّه فانه یؤجر فیه اربعة السائل و المعالم و المستمع و المحب لهم و نیز رافعی در تدوین بترجمه جناب امام رضا علیه السلام گفته و حدث
الخلیل الحافظ عن محمد بن اسحاق
ص:178
الکیسانی قال ثنا أبی و علی بن مهرویه ثنا داود بن سلیمان ثنا علی بن موسی الرّضا حدثنی أبی موسی بن جعفر عن ابیه جعفر بن محمّد عن ابیه محمد بن علی عن ابیه علی بن الحسین عن ابیه الحسین الی عن ابیه علی بن أبی طالب قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم العلم خزائن و مفتاحه السؤال فسئلوا یرحمکم اللّه فانه یؤجر فیه اربعة السائل و المعلم و المستمع و المحبّ له و قد اشتهر اجتیاز علی بن موسی الرضا بقزوین و یقال انه کان مستخفیا فی دار داود بن سلیمان الغازی الّذی روی عنه النسخة المعروفة روی عنه اسحاق بن محمد و علی بن محمد بن مهرویه و غیرهما
آنکه کمال الدین ابو سالم محمد بن طلحه بن محمد القرشی النصیبی حدیث مدینة العلم را در کتاب در منظم بالحتم و الجزم ثابت دانسته چنانچه در در منظم علی ما نقل عنه البلخی فی ینابیع المودة گفته و
قال النبی صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها قال اللّه تعالی و اتوا البیوت من ابوابها فمن أراد العلم فعلیه بالباب
آنکه علامه ابن طلحه این حدیث شریف را در مطالب السؤل ثابت نموده و در معرض احتجاج و استدلال آن را وارد فرموده چنانچه در فصل رابع باب اوّل کتاب مذکور در ضمن کلامی بسیط متعلق ببودن جناب امیر المؤمنین علیه السلام بطین انزع می فرماید و لم یزل بملازمة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یزیده اللّه تعالی علما حتی
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فیما نقله الترمذی فی صحیحه بسنده عنه انا مدینة العلم و علی بابها فکان من غزارة علمه یذلل جوامح القضایا و یوضح مشکلات الوقائع و یسهل مستصعب الاحکام فکل علم کان له فیه اثر و کل حکمة کان له علیها استظهار و سیاتی تفصیل هذا التاصیل فی الفصل السادس المعقود لبیان علمه و فضله انشاء اللّه تعالی
آنکه و نیز علامه ابن طلحة این حدیث شریف را در فصل سادس باب اول مطالب السئول که برای بیان علم و فضل آن جناب معقودست وارد ساخته در اثبات غزارت علم آن جناب بان اعلام بلاغت و براعت افراخته چنانچه در ضمن ادله توفر علم و فضل آن جناب گفته و من ذلک ما رواه الامام الترمذی فی صحیحه بسنده و قد تقدم ذکره فی الاستشهاد فی صفة امیر المؤمنین بالانزع البطین
ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها و نقل الامام ابو محمد الحسین بن مسعود القاضی البغوی فی کتابه الموسوم بالمصابیح
ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا دار الحکمة و علی بابها لکنه صلّی اللّه علیه و سلم خص العلم بالمدینة و الدار بالحکمة لما کان العلم اوسع
ص:179
انواعا و ابسط فنونا و اکثر شعبا و اغزر فائدة و اعم نفعا من الحکمة خصص الاعم بالاکبر و الاخص بالاصغر الی آخر ما سیاتی انشاء اللّه تعالی فیما بعد و محتجب نماند که کتاب مطالب السئول از کتب و اسفار جلیلة الاخطار و از جمله مصنفات و مؤلفات عالیة المقدار می باشد محمد محبوب عالم که از اکابر عرفای کاملین و اعاظم کملای فاضلینست در تفسیر شاهی که شاه صاحب و تلمیذ رشیدشان هر دو در اظهار عظمت مرتبت و رفعت منزلت ان اتفاق دارند جابجا ازین کتاب اعنی مطالب السئول نقلها آورده راه رکون و اعتماد و وثوق و استناد بر آن سپرده و خود علامه ابن طلحه در صدر کتاب مذکور بنهایت رشاقت بیان و فصاحت لسان وثاقت و اشتهار روایات و اخبار و احادیث و آثار ان ظاهر نموده چنانچه سابقا در مجلد حدیث طیر بحمد اللّه تعالی دریافتی و چون علامه ابن طلحه بالخصوص مرویات فصل سادس باب اول کتاب خود که در ان حدیث مدینة العلم آورده بکمال متانت و رزانت و اقصای استحصان و رصانت مکرر ستوده لذلک ایراد کلام او متعلق باین فصل برای تنویر بصائر اولی الالباب مناسب می نماید پس باید دانست که علامه ابن طلحه در عنوان فصل مذکور مطالب السئول گفته-الفصل السادس فی علمه و فضله هذا فصل فی ارجائه مجال المقال واسع و لسان ألباء ان صادع و ثاقب المناقب لامع و فجر الاثر طالع و مراح الامتداح جامع و فضاء الفضائل شاسع فهو لمن تنسک بهذاه نافع و لمن تمسک بعراه رافع فیا له من فصل فضل کوس ینبوعه لذة للشّاربین و دروس مضمونه مفرحة للکرام الکاتبین و عروس مستودعه من مستحسنات حسنات المقربین یعظم عند التحقیق قدر وقعه و یعم اهل التوفیق شمول نفعه و یتم اجر مؤلفه بجمعه و هو لمن وقف علیه قید بصره و سمعه لم اورد فیه ما یصل إلیه وارد الاضطراب و لا اودعته ما یدخل علیه رائد الارتیاب و لا ضمنته غثا تمجه اصداف الاسماع و لا غثاء تقذفه اصناف الالباب بل مریت له اخلاف روایة الخلف عن السلف حتی اکتنفت بزبد الاوطاب و نظمت فیه جواهر درر صرحت السن السنن و نطقت بها آیات الکتاب و قررته بادلة نظر محکمة الاسباب بالصواب هامیة السحاب بالمحاب مفتحة الابواب للطلاب مثمرة ان شاء اللّه تعالی لجامعها جمیل الثناء و جزیل الثواب ازین عبارت سراسر رشاقت علاوه بر وجوه متکثره عظمت و جلالت اخبار و آثار این فصل صراحة ظاهر و واضح می شود که علامه ابن طلحه درین فصل وارد نکرده چیزی را
ص:180
که بآن وارد اضطراب برسد و سپر نکرده آنرا چیزی که بر آن زائد ارتیاب داخل شود و تضمین نکرد و آن را حدیث فاسدی که اصداف اسماع آنرا رد کند و نه چیزی خراب شبیه بغثا را که اصناف الباب آنرا بیند ازو بلکه وارد کرده چیزی را که نرم کرده برای آن پستانهائی روایت خلف را از سلف تا اینکه محاط شد به خلاصه شیر مشکها و نظم کرده درین فصل جواهر درری که تصریح کرده بان زبانهای سنن و گویا شده بان آیات کتاب و نیز علامه ابن طلحه در فصل سادس باب اول مطالب السؤول بعد ذکر نبذی از ادلۀ علم و فضل جناب امیر المؤمنین علیه السلام از آیات و اخبار گفته فقد صدرت هذا الفصل المعقود لبیان فضله الموفور و علمه المشهور من الایات القرآنیّة و الاحادیث النبویة بما فیه شفاء الصدور و وفاء بالمستطاع و المقدور و اهتداء یخرج القلوب الضالّة من الظلمات الی النور و اقتصرت علیها لکونها واضحة جد دارا حجة صحة و معتقدا و قد جعلت للمعقبات الالهیة من بین یدیها و من خلفها لحفظها رصدا و لم اتجاوزها الی ایراد اخبار کثیرة عددا واهیة سند او مستندا غیر انی قد أردفتها من المعقول بمعان مستغربة الاشارات مستعذبة العبارات مهذبة الکلمات مزکیة المقدمات معسولة الحلبات موصولة العذبات تمنح سامعها طربا لحسن ترتیبها و توضح لمن یعیها عجبا من تهذیب تقریبها ازین عبارت سراپا بلاغت در نهایت وضوح و ظهورست که علامه ابن طلحه این فصل را از آیات قرآنیة و احادیث نبویه بچیزی مصدر نموده که در ان شفاء صدورست و وفاست بمستطاع و مقدور و اهتدائیست که بیرون می آورد دلهای گمراه را از ظلمات بسوی نور و اقتصار نموده است علامه ابن طلحه بر ان احادیث بسبب بودن آن واضح از روی راه و راجح از روی صحت و اعتقاد و رصد گردانیده است معقبات الهیه را از پیش روی و پس پشت آن برای حفظ آن و تجاوز نکرده از ان بسوی ایراد اخباری که بسیار بود از روی عدد و واهی بود از روی سند و مستند پس بعد این افادات مزهره و افاضات مبهره علامه ابن طلحه کدام عاقلیست که در اتصاف حدیث مدینة العلم بمحاسن مذکورۀ بارعة الاوصاف و مفاخر محصفة الاطراف و اعتلای آن باقصای صحت و وثاقت و وصول ان بمنتهای تاصل و عراقت ارتیابی خواهد ورزید و با وصف این همه مراتب عالیه و مفاخر متلالیه گرد قدح و جرح و غمز و همز آن خواهد گردید و بالجملة فهذا صاحب مطالب السئول*قد درء فی نحور اهل الجحود و الغفول
ص:181
و دفع فی صدور ارباب العضیهة و الذهول*و سود وجه کل معاند جهول*و ارغم انف کل محائد خذول*و اوجع قلوب الزرافة المنهمکة فی الانحراف عن آل الرسول* صلوات اللّه و سلامه علیه و علیهم ماهب الدبور و القبول*فلیبک الباکون علی عقل المخاطب المخدوم للفحول*حیث اقتصر علی تقلید الکابلی الغفول*و لم یعثر علی افادات ائمة المنقول*المویدین له بمعانی المعقول*المثبتین لهذا الخبر المشهور المقبول*الّذی لا یجحده الا کل حاقد مخذول*مستهتر بالانکار المرذول*مولع بالعناد المغسول
آنکه شمس الدین ابو المظفر یوسف بن قزغلی المعروف بسبط ابن الجوزی حدیث مدینة العلم را از مناقب احمد بن حنبل نقل نموده و باثبات و تحقیق و توثیق و تصدیق آن اهل حقّ را رهین منت خویش فرموده چنانچه در کتاب تذکرۀ خواص الامة فی معرفة الائمة که علامه ابن الوردی در تتمة المختصر تصریح ببودنش از تصانیف او کرده و خود سبط ابن الجوزی در اول آن گفته و بعد فهذا کتاب فی فضل الامام العلیم و الحبر الحلیم و السیّد الکریم اخی الرّسول و بعل البتول و سیف اللّه المسلول سید الحنفاء و رابع الخلفاء و ابن عم المصطفی امام الدین و عالمه و قاضی الشرع و حاکمه و منصف کل مظلوم من ظالمه و المتصدق فی الصلوة بخاتمه مفرق الکتائب و مظهر العجائب لیث بنی غالب أبی الحسنین علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه و عن زوجته و صلی علی ابیها و حشرنا فی زمرته و رضی اللّه عن بقیة الصحابة و اهل البیت اجمعین می فرماید
حدیث انا مدینة العلم
قال احمد فی الفضائل حدثنا ابراهیم بن عبد اللّه ثنا محمد بن عبد اللّه الرومی ثنا شریک عن سلمة بن کهیل عن الصنابحی عن علی قال قال لی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها و فی روایة انا مدینة الفقه و علیّ بابها فمن أراد العلم فلیات الباب و رواه عبد الرزاق فقال فمن أراد الحکم فلیات الباب فان قیل فقد ضعفوه فالجواب ان الدارقطنی قال قد رواه سوید بن غفلة عن الصنابحی و لم یذکر سوید بن غفلة و قول الدارقطنی ان ثبت فهو صفة الارسال و المرسل حجة فی باب الاحکام فکیف بباب الفضائل فان قیل فی هذه الروایات مقال قلنا نحن لم نتعرض لها بل نحتج بما خرجه احمد و هو الروایة الاولی عن علی و إذا ثبتت الروایة الاولی ثبتت الروایات کلّها لان روایة الحدیث
ص:182
بالمعنی جائزة فی احکام الشریعة فههنا اولی فان قیل محمد بن علی الرومی شیخ شیخ احمد بن حنبل ضعفه ابن حبان فقال یاتی علی الثقات بما لیس من احادیث الاثبات قلنا قد روی عنه ابراهیم بن محمد شیخ احمد و لو کان ضعیفا لبیّن ذلک و کذا احمد فانه اسند إلیه و لم یضعفه و من عادته الجرح و التعدیل فلما اسند عنه علم انه عدل فی روایته انتهی فثبت بحمد اللّه و حسن توفیقه من هذه العبارة انّ سبط ابن الجوزی قد عنی باثبات الحدیث الشریف و جد و جهد و سعی و وکد فی الذبّ عن ذماره و الرد لتوهینه و تضعیفه و انکاره فدرء فی صدور القاصرین و هشم اناف الخاسرین و فتّ فی اعضاد الجاحدین و نکس رؤس الحائدین و کسر سورة المکابرین و لبد خورة المثابرین علی التکذیب و التوهین و الابطال و التهجین فَقُطِعَ دابِرُ اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا وَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِینَ و باید دانست که اگر سبط ابن الجوزی این همه اهتمام بلیغ در اثبات این حدیث شریف نمی نمود و بر محض نقل آن از احمد در این مقام اکتفا می کرد باز هم دلیل نهایت ثبوت و غایت تحقق آن نزد او می شد بوجوه عدیده اوّل آنکه سبط ابن الجوزی در عنوان باب ثانی کتاب خود که در آن این حدیث شریف را ذکر نموده گفته الباب الثانی فی فضائله کرّم اللّه وجهه فضائله اشهر من الشمس و القمر و اکثر من الحصی و المدر و قد اخترت منها ما ثبت و اشتهر و هی قسمان قسم مستنبط من الکتاب و الثانی من السنة الظاهرة التی لا شک فیها و لا ارتیاب-ازین عبارت ظاهرست که سبط ابن الجوزی درین باب از فضائل نامحصوره جناب امیر المؤمنین علیه السلام که اشهر از شمس و قمر و اکثر از حصی و مدرست اختیار نموده است آنچه را که ثابت و مشتهر شده ست و آنرا دو قسم نموده قسمی از ان مستنبط از کتابست و قسمی دیگر از سنت ظاهره است که در ان شک و ارتیاب نیست پس بحمد اللّه تعالی بکمال وضوح و ظهور واضح و لائح گردید که حدیث مدینة العلم از فضائل ثابته مشتهره جناب امیر المؤمنین علیه السلامست و از قسمیست که در ان ارباب الباب را هیچ شک و ارتیاب نیست و مجرد ایراد سبط ابن الجوزی آن را درین باب برای ظهور این معنی کافیست فضلا عما ایده به من البیان الرشیق* و التبیان الانیق*المسدد لکل حازم افیق*و الهاتف بکل من أخطأ السبیل و اضلّ الطریق دوم آنکه سبط ابن الجوزی در تذکره در فصلی که آنرا برای ذکر والدۀ جناب امیر المؤمنین علیه السلام معقود نموده گفته قلت و قد اخرج لها ابو نعیم الحافظ حدیثا طویلا فی فضلها الا انّهم قالوا
ص:183
فی اسناده روح بن صلاح ضعفه ابن عدی فلذلک لم نذکره ازین عبارت ظاهرست که احتیاط سبط ابن الجوزی در ذکر احادیث بحدی رسیده که حدیثی که مثل حافظ ابو نعیم در فضل حضرت فاطمه بنت اسد رضوان اللّه علیها اخراج کرده بود محض باین سبب که در اسناد ان روح بن صلاح که ابن عدی آن را تضعیف کرده واقعشده بود ذکر نکرد پس معلوم شد که مجرد ذکر سبط ابن الجوزی حدیث مدینة العلم را در تذکره دلیل ثبوت و تحقق و انتفاء طعن از انست نزد او فکیف که سبط ابن الجوزی اهتمام بلیغی که در اثبات این حدیث شریف فرموده بر ناظر بصیر واضح و مستنیرست سوم آنکه سابقا در وجه هفتم دانستی که سبط ابن الجوزی در تذکرۀ خواص الامه بجواب قدح حدیث مواخات افاده نموده که احمد در باب احادیث مقلد و متبوعست هر گاه حدیثی را روایت کند رجوع بروایت او واجبست زیرا که او امام زمان و عالم اوان خود و مبرز در علم نقل بر اقران و فارس یکه تاز میدان خویش بوده و دریافتی که سبط ابن الجوزی محض روایت احمد را در باب رد قدح قادحین و دفع جرح جارحین کافی و وافی می داند پس اگر سبط ابن الجوزی در این مقام اکتفا بر مجرد نقل حدیث مدینة العلم از کتاب الفضائل احمد می کرد دلیل واضح و برهان لائح بر ثبوت و تحقق این حدیث شریف و بطلان کلام جاحد سخیف و منکر عنیف نزد او می شد فکیف إذا انضم الی ذلک مثل هذا الاهتمام و الابرام القاطع لدابر الخصام و محتجب نماند که علامه سبط ابن الجوزی از اکابر حفاظ اعلام اجلا و ایقاظ عظام سنیه بوده شطری از علو مراتب و شموخ مناصب او بر متتبع جامع مسانید ابی حنیفه تصنیف ابو الموید محمد بن محمود الخوارزمی و کفایة الطالب محمد بن یوسف الکنجی و وفیات الأعیان قاضی القضاة ابن خلکان و منظر الانسان یوسف بن احمد السجزی و ذیل مرآة الزمان تالیف قطب الدین موسی بن محمد الیونینی البعلبکی و کتاب المختصر فی اخبار البشر لابی الفداء اسماعیل بن علی بن محمود الایوبی و تتمة المختصر فی اخبار البشر از زین الدین أبی حفص عمر بن مظفر الشهیر بابن الوردی و عبر فی خبر من غبر لشمس الدین الذّهبی و نظم درر السمطین جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی و وافی بالوفیات صلاح الدین صفدی و مرآة الجنان عبد اللّه بن سعد الیافعی و جواهر مضیئة عبد القادر بن محمد القرشی و مختصر جواهر مضیئه مجد الدین ابو طاهر محمد بن یعقوب الفیروزآبادی الشیرازی و طبقات الشافعیه تقی الدین اسدی و قول مبنی شمس الدین سخاوی و جواهر العقدین نور الدین علی بن عبد اللّه السمهودی و حسن المقصد جلال الدین السیوطی و اتحاف الوری لنجم الدین عمر بن فهد المکی و غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام عز الدین عبد العزیز بن فهد المکی و طبقات المفسرین شمس الدین محمد بن علی بن احمد الداودی المالکی و صواعق احمد ابن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی و کتاب اعلام الاخیار محمود بن سلیمان الکفوی
ص:184
و مدینة العلوم فاضل ازنیقی و اثمار جنیه فی اسماء الحنفیه ملا علی بن سلطان محمد قاری و انسان العیون نور الدین علی بن ابراهیم الحلبی و در مختار محمد بن علی بن محمد بن علی الحصکفی و مفتاح النجا مرزا محمد بن معتمدخان بدخشی و کشف الظنون فاضل چلپی و صواقع خواجه نصر اللّه کابلی و سیف مسلول قاضی ثناء اللّه پانی پتی و همین کتاب تحفه خود شاهصاحب و ایضاح رشید الدین خان تلمیذ رشید مخاطب وحید و ازالة الغبن مولوی حیدر علی معاصر و ابجد العلوم مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و لائحست
آنکه ابو عبد اللّه محمد بن یوسف الکنجی الشافعی که از اعاظم متبحرین حفاظ و افاخم متمهرین ایقاظ و ثقات ناقدین اعیان و اثبات بارعین جلیل الشأن ائمه سنیه است و جلائل فضائل و عوالی معالی و احاسن محاسن و زواهر مآثر او انشاء اللّه تعالی در مجلد حدیث تشبیه و مجلد حدیث نور بسمع اصغا خواهی شنید در کتاب کفایة الطالب فی مناقب امیر المؤمنین علی ابن أبی طالب بابی خاص برای حدیث مدینة العلم معقود نموده بسیاق و اثبات طرق عدیده و وجوه سدیده آن قصب السبق در مضمار تحقیق و تنقید ربوده چنانچه در کتاب مذکور که نسخۀ عتیقه آن در ارض عزی علی مشرفها آلاف السلام من الملک العلی بدست نحیف افتاده بود می فرماید الباب الثامن و الخمسون فی تخصیص علیّ
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علیّ بابها اخبرنا العلامة قاضی القضاة صدر الشام ابو المفضل محمد بن قاضی القضاة شیخ المذاهب أبی المعالی محمد بن علی القزوینی اخبرنا حجة العرب زید بن الحسن الکندی اخبرنا ابو منصور القزاز اخبرنا زین الحفاظ و شیخ اهل الحدیث علی الاطلاق احمد بن علی ثابت البغدادی اخبرنا عبد اللّه بن محمّد بن عبد اللّه حدثنا محمد بن المظفر حدثنا ابو جعفر الحسین بن حفص الخثعمی حدثنا عباد بن یعقوب حدثنا یحیی بن بشیر الکندی عن اسماعیل بن ابراهیم الهمدانی عن أبی اسحاق عن الحرث عن علی و عن عاصم بن ضمرة عن علی قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم شجرة انا اصلها و علی فرعها و الحسن و الحسین ثمرتها و الشیعة ورقها فهل یخرج من الطیب الاّ الطیب و انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها قلت هکذا رواه الخطیب فی تاریخه و طرقه اخبرنا العلامة قاضی القضاة ابو نصر محمد بن هبة اللّه بن قاضی القضاة محمد بن هبة اللّه بن محمد الشیرازی اخبرنا الحافظ ابو القاسم اخبرنا القسم بن السمرقندی اخبرنا ابو القاسم بن مسعدة اخبرنا
ص:185
حمزة بن یوسف اخبرنا ابو احمد بن عدی حدثنا النعمان بن هارون البلدی و محمد بن احمد بن المؤمل الصیرفی و عبد الملک بن محمد قالوا حدثنا احمد بن عبد اللّه بن یزید المؤدب حدثنا عبد الرزاق عن سفیان عن عبد اللّه بن عثمان بن خثیم عن عبد الرحمن بن بهمان قال سمعت جابرا یقول سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یقول یوم الحدیبیة و هو اخذ بضبع علیّ بن أبی طالب و هو یقول هذا امیر البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مدّ بها صوته و قال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد المدینة فلیات الباب قلت هکذا رواه ابن عساکر فی تاریخه و ذکر طرقه عن مشایخه اخبرنا علی بن عبد اللّه بن أبی الحسن الازجی بدمشق عن المبارک بن الحسن اخبرنا ابو القسم بن البسری اخبرنا ابو عبد اللّه محمد اخبرنا محمد بن الحسین حدثنا ابو الحسن علی بن اسحاق بن زاطیا حدثنا عثمان بن عبد اللّه العثمانی حدثنا عیسی بن یونس عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها قلت هذا حدیث حسن عال و قد تکلم العلماء فی معنی هذا الحدیث ان علیّا باب العلم فاکثروا حتی قالت طائفة انّما أراد النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم
انا مدینة العلم أی انا معدن العلم و موضعه و ما کان عند غیری فغیر معدود من العلم و
قوله و علی بابها یرید ان باب هذا المدینة رفیع من حیث ان شریعة النبی صلّی اللّه علیه و سلم اثبت الشرائع و اقومها و اهداها لا یدخل علیها النسخ و لا التحریف و لا التبدیل بل هی محفوظة بحفظ اللّه عز و جل و مصونة من النقص لا ینسخها شیء فلهذا نسبها الی العلو و کتابه آخر الکتب الّتی انزلها اللّه عز و جلّ فلا یدخل علیه النسخ قال اللّه تعالی وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ أی ان القرآن یحکم علی جمیع الکتب المنزلة قبله و ما ورد فیه من الحلال و الحرام لا یتغیر و لا ینسخ و لا یبطل فکان القرآن اجل الکتب الّتی انزلها اللّه عز و جل و شریعة الرّسول صلّی اللّه علیه و سلم اجل الشرائع و اعلاها و ابهاها و اسناها و اسماها حیث لا یدخل علیها النسخ و لا التبدیل و هی عالیة سامیة عال بابها قلت و اللّه اعلم ان وجه هذا عندی
ان النبی صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها أراد صلّی اللّه علیه و سلم ان اللّه تعالی علّمنی العلم و امرنی بدعاء الخلق الی الاقرار
ص:186
بوحدانیته فی اول النبوة حتی مضی شطر زمان الرسالة علی ذلک ثم امرنی اللّه و بمحاربة من أبی الاقرار للّه عز و جل بالوحدانیة بعد منعه من ذلک
فانا مدینة العلم فی الاوامر و النواهی و فی السلم و الحرب حتی جاهدت المشرکین و علیّ بن أبی طالب بابها أی هو اول من یقاتل اهل البغی بعدی من اهل بیتی و سائر امّتی و لولا علی بیّن للناس قتال اهل البغی و شرع الحکم فی قتلهم و اطلاق الاساری منهم و تحریم سلب اموالهم و سبی ذراریهم لما عرف ذلک فالنبی صلّی اللّه علیه و سلم سن فی قتال المشرکین و نهب اموالهم و سبی ذراریهم و سن علیّ فی قتال اهل البغی ان لا یجهز علی جریح و لا یقتل الاسیر و لا تسبی النساء و الذریة و لا توخذ اموالهم و هذا وجه حسن صحیح و مع هذا فقد قال العلماء من الصحابة و التابعین و اهل بیته بتفضیل علیّ و زیادة علمه و غزارته و حدة فهمه و وفور حکمته و حسن قضایاه و صحة فتواه و قد کان ابو بکر و عمر و عثمان و غیرهم من علماء الصحابة یشاورونه فی الاحکام و یاخذون بقوله فی النقض و الابرام اعترافا منهم بعلمه و وفور فضله و رجاحة عقله و صحة حکمه و لیس هذا الحدیث فی حقه بکثیر لان رتبته عند اللّه عز و جل و عند رسوله و عند المؤمنین من عباده اجل و اعلی من ذلک انتهی فالحمد للّه المسدی بجزیل المواهب* المسعف لجلیل المارب*حیث وضح عن عبارة کفایة الطالب*ما فیه کفایة المطالب* و هدایة للراغب*و تنکیس لرءوس الجاحدین *الجانحین المتهالکین *علی ابطال فضائل امام المشارق و المغرب*مولانا و سیّدنا امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب*علیه و آله آلاف السّلام الملک الواهب*فانه قد ثبت من افادة الحافظ الکنجی ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم ما طلع طالع و غرب غارب*خصص علیّا علیه السلام بهذا الحدیث الثابت الراتب*و انه قد رواه خطیب بغداد و ابن عساکر من طرق متعددة إنارة للطریق المهیع اللاحب*و انّ هذا الحدیث من روایة ابن عباس حدیث حسن عال علی رغم المنکر الخائب*و التائه الحائب*و ظهر ایضا من
ص:187
افادة هذا الناقد الناقب*انّ العلماء قد أکثروا الکلام فی بیان معناه ایضا حالما فیه من المطالب و بان ان بعضهم قد خدعته الکواذب*و تاهت به من النّصب المذاهب*حیث اوله علی نهج اهل العناد اخراجا له من مناقب اسد اللّه الغالب*علیه و اله من سلام اللّه ما لا یحسبه حاسب*و هذا ایضا مما یؤذن بکمال تحقق الحدیث حتی عند من سلک مسلک النواصب* کما هو واضح علی من عقله و فهمه حاضر غیر عازب*و وضح ایضا ان الحافظ الکنجی افاد بنفسه فی معناه کلاما أحد علی الجاحدین من القواضب*و ان هذا الحدیث لیس بکثیر فی حق امیر المؤمنین صلوات اللّه علیه و اله الکرام المناسب*نظر الی ما له عند اللّه و رسوله و المؤمنین من عالیة المراتب*و غالیة المناقب*و باذخة المناصب*و شامخة المراقب و علاوه برین از تصریح حافظ کنجی در صدر کتاب کفایة الطالب واضح و آشکارست که احادیث این کتاب احادیث صحیحه است که حافظ کنجی آن را از مشایخ خود در بلدان روایت نموده و در کتب ائمه و حفاظ مسطور و مثبتست و این احادیث را حافظ مذکور بسبب حمیت محبت اهل البیت علیهم السلام برای افحام و تبکیت و تخجیل و تسکیت بعض منکرین و جاحدین که در بعض احادیث بمزید جهل خود زبان طعن گشوده بودند املا فرموده و زنگ شبهه و ارتیاب از قلوب اهل معرفت زدوده حیث قال فی کفایة الطالب بعد التحمید و التصلیة یقول العبد الفقیر محمد بن یوسف بن محمّد الکنجی اما بعد فانی لما جلست یوم الخمیس لست لیال بقین من جمادی الآخرة سنة 647 سبع و اربعین و ستمائة بالمشهد الشریف بالحصباء من مدینة الموصل و دار الحدیث المهاجریة حضر المجلس صدور البلد من النقباء و المدرسین و الفقهاء و ارباب الحدیث فذکرت بعد الدرس احادیث و ختمت المجلس بفصل فی مناقب اهل البیت علیهم الصلوة و السلام فطعن بعض الحاضرین لعدم معرفته بعلم النقل فی حدیث زید بن ارقم فی غدیر خم و
فی حدیث عمار فی قوله صلّی اللّه علیه و سلم طوبی لمن احبّک و صدق فیک فدعتنی الحمیّة لمحبتهم علی املاء کتاب یشتمل علی بعض ما روینا عن مشایخنا فی البلدان من احادیث صحیحة من کتب الائمّة و الحفاظ فی مناقب امیر المؤمنین علی الّذی لم ینل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فضیلة فی آبائه و طهارة فی مولده الاّ و هو قسیمه فیها تأسّیا بما رویناه عن علی بن محمّد بن عبد الصمد السخاوی امام القراء یجامع دمشق و علی بن هبة اللّه بن سلامة بن الجمیزی الخطیب بمصر و
ص:188
عبد اللّه بن الحسین بن رواحة بحلب و غیرهم قالوا
اخبرنا الحافظ ابو طاهر احمد بن محمد السلفی انبأ القاضی ابو المحاسن عبد الواحد بن اسماعیل الرویانی اخبرنا ابو غانم احمد بن علی الکراعی انبا عبد اللّه بن الحسین النضری انبا الحرث بن أبی أسامة حدثنا محمد بن کناسة ثنا الاعمش عن شقیق عن عبد اللّه قال قلت یا رسول اللّه المرء یحب القوم و لما یلحق بهم فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم المرء مع من احبّ و فی روایة رجل یجالس المصلین و لا یصلّی الاّ قلیلا و یجالس الصّائمین و لا یصوم الاّ قلیلا و یجالس المجاهدین و لا یجاهد الاّ قلیلا فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم اولئک قوم لا یشقی بهم جلیسهم و ابتدأنا بما وقع النزاع فیه فلما تم الاملاء بعون اللّه و توفیقه بیضناه برسم خزانة اشرف نبیه فی عصرنا الّذی علا النّاس بصرامته و بهرهم برجاحته و باینهم بشهامته مولانا الصاحب الاعظم شرف آل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم تاج الدین أبی المعالی محمد بن نصر نصیر امیر المؤمنین اسبغ اللّه علیه ظل المواقف الشریفة بمحمّد و اله الطّاهرین و قد وسمته بکفایة الطالب فی مناقب امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب
آنکه نیز علامه محمد بن یوسف کنجی در کفایة الطالب جناب امیر المؤمنین علیه السلام را بباب علم جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم وصف نموده کمال ثبوت و حتمیت این حدیث شریف بر ارباب احلام و ابصار واضح و اشکار فرموده چنانچه در باب رابع و ثلثون کفایة الطالب بعد روایت و اثبات
حدیث النظر الی وجه علی عبادة گفته و فقهه ان
النظر الی وجه علی عباده قد ورد الحدیث ایضا یطول ذکر سنده
ان النظر الی الکعبة عبادة و قد رویت ایضا بسند عندی ان النظر الی المصحف عبادة و
قد ورد ایضا ان النظر الی وجه العالم عبادة
و قد ورد ایضا ان النظر الی وجه الوالدین عبادة فنقول یرید به ان نظر الشخص البار لوالدیه الرؤف بهما المحب لهما من غیر اکراه و لا عبوس و لا رفع صوت و لا تبرم و لا تقشف و لا تانف و اللطف لهما عبادة و
النظر الی وجه العالم عبادة بمعرفة الفضل له لکونه وارث علم النبوة و هو من دعاة الهدی الامّة یجنّب الناس به المکاره و المعاطب و یرشدهم الی سبیل الخیر و الصلاح یدعوهم الی ما دعاهم اللّه إلیه و رسوله و ینهاهم عما نهیهم اللّه عنه و رسوله فیکونون بین یدی العالم کالاسیر بین یدی مالکه لا یتهمه فی امر و لا نهی و یکون عند رؤیته و مشاهدته کالناظر الی وجه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و الجالس بین یدیه و لا ینظر إلیه
ص:189
شزرا و لا یرفع صوته بین یدیه و لا یدعوه باسمه بل یکنّیه و یدعوه بالتبجیل و التفخیم و النظر الی المصحف عبادة من حیث معرفته و وجوب حرمته و جلالته و اکرامه و اعظامه و تامله الی الامر و النهی و الندب و الاستحباب و سؤال الرّحمة عند ذکر الرحمة و الجنة و الاستعاذة باللّه عزّ و جل من النّار و الفتن و الشرور عند ذکرها فیفرغ سره و جوارحه عند النظر فی کتاب اللّه عزّ و جل و یدبر آیاته و یتفکر فی عبرة و تبیانه فیکون من العابدین بقراءته و من العابدین بالنظر إلیه و النظر الی وجه النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم عبادة إذا کان النظر إلیه بعین الاحترام و التبجیل و الاکرام و انه سفیر بین اللّه عزّ و جل و بین عباده و له المکانة العظیمة لاختیار اللّه تعالی ایاه لرسالته و اطلاعه علی اسرار الحق و قیامه بالامر و النهی و تتمیمه مکارم الاخلاق الی غیر ذلک مما یطول شرحه و کذلک النظر الی الکعبة و هی حجارة بناها البنّاء اما من اهل الایمان و اما من اهل الشرک و هی ایضا تماثل الابنیة من بیوت النار و بیوت الاصنام و انما کان النظر الی الکعبة عبادة من حیث انها نسبت الی اللّه عزّ و جل و بالتخصیص و انها بیت اللّه و موضع نظره من ارضه و مهبط رحمته و حیاطة ملائکته و محل انبیائه و رسله و مائدة ولیمته و ارضه التی دعا الناس إلیها و اوجب علیهم حجها فان الناظر إلیها کالناظر الی اللّه عز و جل فینظر إلیها بالتعظیم و التوقیر و الاجلال و الاحتشام و یلوذ بها و یطوف حولها و یتمسح بارکانها کما یفعل العبد الذلیل بین یدی المولی الجلیل یرجو فضله و یخاف من المجازاة لعدله بذلة و خضوع و خشیة و خشوع و اما
النظر الی وجه علیّ عبادة من حیث انه ابن عم الرسول و زوج البتول و والد السبطین الحسن و الحسین و اخو الرسول و باب علمه و المبلغ عنه و المجاهد بین یدیه و الذاب عنه و المجلی الکرب و الهموم عنه و الباذل نفسه للّه و لرسوله و وصیه لنصرة دین اللّه و داعی الناس الی دار السلام و معرفة العزیز العلام و یدل علی فضل النظر إلیه علی فضل النظر الی الکعبة ما
جاء فی الحدیث ان النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم وقف حیال الکعبة و قال ما اجلّک و ما اشرفک و ما اعظمک عند اللّه عز و جل و علی اعظم و اشرف منک علیه و هذا یدلّ علی ان النظر علی وجه علیّ افضل من النظر الی الکعبة
آنکه شیخ عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام بن أبی القاسم السلمی حدیث مدینة العلم را بغایت قطع و جزم و نهایت و حتم اثبات نموده و در کلامی که آن را بر زبان جناب امیر المؤمنین علیه السّلام
ص:190
انشا کرده بکمال حسن دارد فرموده چنانچه شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل گفته قال سلطان العلماء فی عصره و برهان العرفاء فی دهره الشیخ القدوة الامام فی الاجلة الاعلام مفتی الانام عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام عن لسان حال اول الاصحاب بلا مقال و افضل الاتراب لدی عدّ الخصال علی ولیّ اللّه فی الارض و السّماء رضی اللّه تعالی عنه و نفعنا به فی کل حال
یا قوم نحن اهل البیت عجنت طینتنا بید العنایة فی معجن الحمایة بعد ان رش علینا فیض الهدایة ثم خمرت بخمیرة النبوة و سقیت بالوحی و نفخ فیها روح الامر فلا اقدامنا تزل و لا ابصارنا تضل و لا انوارنا تقل و إذا نحن ضللنا فمن بالقوم یدل النّاس من اشجار شتی و شجرة النبوة واحدة و محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و بارک و سلّم اصلها و انا فرعها و فاطمة الزهراء ثمرها و الحسن و الحسین اغصانها فاصلها نور و فرعها نور و ثمرها نور و غصنها نور یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یا قومی لما کانت الفروع تبنی علی الاصول بنیت فصل فضلی علی طیب اصلی فورثت علمی عن ابن عمی و کشف به غمی تابعت رسولا امینا و ما رضیت غیر الاسلام دینا فلو کشف الغطاء ما ازددت یقینا و لقد توّجنی بتاج من کنت مولاه و منطقنی بمنطقة انا مدینة العلم و علیّ بابها و قلدنی بتقلید اقضاکم علیّ و کسانی جلّة انا من علیّ و علی منّی شعر عجبت منک اشتغلتنی بک عنّی ادنیتنی منک و حتی ظننت انک انّی
الی آخر ما ذکر فهذا ابن عبد السّلام*سلطان علماءهم الاعلام*و فخر عرفائهم الفخام و صدر نبلائهم العظام قد اثبت هذا الحدیث الشریف بالحتم و الجزم و القطع و البت رغما لآناف المنکرین الاغثام و استیصالا لشافة الجاحدین الجالبین للملام و حصدا لنواجم تعصبات المکابر الّذین لیس لکلامهم خطام و لا زمام فالحمد للّه المنعام حیث وضح مرام اهل الحق الکرام مرة بعد اخری بابین حجّة و اکمل شاهد متین النظام و ظهران ایغال المخاطب القمقام و ایضاع من شابهه من اصحاب الشحناء و البغضاء و الایلام المتخذ لقین المقدمین علی مخالفة الدین و الاسلام فی تکذیب هذا الحدیث الواضح الاعلام و ابطاله و تهجینه و رده و دفعه الجناب الاعلام فی غایة القبح و الفظاعة عند اهل الاحلام و نهایة السماجة و الشناعة عند اولی الافهام و مفاخر عالیة المقدار و ماثر مشرقة المنیار و محامد ساطعة الانوار و محاسن نافحة الازهار شیخ عز الدین بن عبد السلام نزد این حضرات
ص:191
بیش از انست که از کتب و اسفار ائمه اعلامشان احصای ان توان کرد بنابر ایجاز و اختصار شطری از آن منقول می شود علامه ذهبی در عبر در وقائع سنه ستین و ستمائة گفته و عز الدین شیخ الاسلام ابو محمد عبد العزیز بن عبد السلام بن أبی القاسم السلمی الدمشقی الشافعی ولد سنة ثمان و سبعین و حضر احمد بن حمزة الموازینی و سمع من عبد اللطیف بن أبی سعد و القاسم بن عساکر و برع فی الفقه و الاصول و العربیّة و درس و افتی و صنف و بلغ رتبة الاجتهاد و انتهت إلیه معرفة المذهب مع الزهد و الورع و الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و الصلابة فی الدین قال قطب الدین کان مع شدته فیه حسن المحاضرة بالنوادر و الاشعار یحضر السماع و یرقص مات فی عاشر جمادی الاولی و شیعه الملک الظاهر و عبد اللّه بن اسعد یافعی در مرآة الجنان در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها الشیخ الفقیه العلامة الامام المفتی المدرس القاضی الخطیب سلطان العلماء و فحل النجباء المقدم فی عصره علی سائر الاقران بحر العلوم و المعارف و المعظم فی البلدان ذو التحقیق و الاتقان و العرفان و الایقان المشهود له بمصاحبة العلم و الصّلاح و الجلالة و الوجاهة و الاحترام الّذی ارسل النبی صلّی اللّه علیه و سلم مع الولی الشاذلی إلیه السّلام مفتی الانام و شیخ الاسلام عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام أبی القاسم السلمی الدمشقی الشّافعی قال اهل الطبقات سمع من عبد اللطیف بن أبی سعد القسم بن عساکر و جماعة و تفقه علی الامام العلامة فخر الدین بن عساکر و برع فی الفقه و الاصول و العربیة و درس و افتی و صنف المصنفات المفیدة و افتی الفتاوی السدیدة و جمع من فنون العلوم العجب العجاب من التفسیر و الحدیث و الفقه و العربیة و الاصول و اختلاف المذهب و العلماء و اقوال الناس و مآخذهم حتی قیل بلغ رتبة الاجتهاد و رحل إلیه الطلبة من سائر البلاد و عنه اخذ الشیخ الامام شرف الدین الدمیاطی و القاضی الامام المفید تقی الدین ابن دقیق العید و خلق کثیرة و بلغ رتبة الاجتهاد و انتهت إلیه معرفة المذهب مع الزهد و الورع و قمعه للضلالات و البدع و قیامه بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر و غیر ذلک مما عنه اشتهر قالوا و کان مع صلابته فی الدین و شدته فیه حسن المحاضرة بالنوادر و الاشعار یحضر السماع و یرقص قلت و هذا ممّا شاع عنه و کثر شهوده و بلغ فی الاستفاضة و الشهرة مبلغا لا یمکن جحوده و ذلک من اقوی الحجج علی من ینکر ذلک من الفقهاء علی اهل السماع
ص:192
من الفقراء و المشایخ اهل المقامات الرفاع اعنی صدور ذلک عن مثل الامام الکبیر الذی سبق ائمّة زمانه بل سبق کثیرا من السّابقین المتقدمین علی اوانه و اری نسبة فعله هذا مع انکار الفقهاء غالبا فی سائر البلاد کنسبة ذهاب الامام الکبیر المحدّث الحافظ أبی القاسم بن عساکر الی مذهب الاشعریة فی الاعتقاد مع مخالفة طائفة من المحدثین اعتقدوا علی الظواهر و حادوا عن منهج الحق الباهج الظاهر فکل واحد منهما مع غزیر علمه و جلالته و تقدمه علی اقرانه فی فنه و امامته حجة علی المشار إلیهم من اهل ذلک الفن المخالفین مع خلائق منهم لا یحصون علی ذلک موافقین من الائمّة الکبار السّابقین و اللاحقین کالفقیه الامام الجلیل المحدث أبی الفضل عیاض بن موسی الیحصبی و الفقیه الامام الجلیل المحدث محیی الدین النوری و الفقیه الامام الجلیل المحدث أبی العباس احمد بن أبی الخیر الیمنی و غیرهم من المحدثین اولی المناقب الحمیدة للموافقین فی العقیدة و کالفقیه الامام الکبیر المتقن الاستاذ أبی سهل الصعلوکی و الفقیه الامام السید الشهیر العارف باللّه الخبیر أبی القسم الجنید و الفقیه الامام المشکور العارف باللّه المشهور محمد بن حسین النحلی الیمنی و غیرهم من الفقهاء اولی النفع و الانتفاع الواحدین الداخلین فی السماع و لکن ذلک بشروط عند علماء الباطن ذکرتها فی کتاب الموسوم بنشر المحاسن مع موافقتهم ایضا فی العقیدة المذکورة الصحیحة المشکورة قلت و کان عز الدین المذکور رضی اللّه عنه یصدع بالحق و یعمل به متشددا فی الدین لا تاخذه فی اللّه لومة لائم و لا یخاف سطوة ملک و لا سلطان بل یعمل بما امر اللّه و رسوله و ما یقتضیه الشرع المطهر و یامر بالمعروف و ینهی عن المنکر کانه رضی اللّه عنه جبل ایمان یصادم السلطان کائنا ما کان بمشافهة الانکار تحت عظام الاخطار فقیل له فی ذلک فی وقت فقال استحضرت عظمة اللّه فکان السلطان فی عینی اصغر او قال أحقر من کذا و کذا و انکر رضی اللّه عنه صلاة الرغائب و النصف من شعبان قلت و وقع بینه و بین شیخ هار الحدیث الامام أبی عمر بن الصلاح فی ذلک منازعات و محاربات شدیدات و صعف کل واحد منهما فی الردّ علی الآخر و استصوب المتشرعون المحققون مذهب الامام ابن عبد السلام فی ذلک و شهدوا له بالبروز بالحق و الصواب فی تلک الحروب و الضروب و کان ظهور صوابه فی ذلک جدیرا بما
ص:193
النشدة فی عقیدته فی الاستشهاد علی ظهور الحق لقد ظهرت فلا تخفی علی احد الاّ
علی اکمه لا یعرف القمرا
إذ لم یروا فی ذلک من جهة السنة ما یقتضی فعل ذلک و إن کان قد ظهر لهما شعار فی الامصار و صلاهما العلماء الاحبار و الاولیاء الاخیار و ادرکت ذلک فی الحرمین الشرفین حتی تکرر الانکار فی ذلک و اشتهر بین الناس مقال الامام المؤیّد الموفق للذب عن السنة و تحریر الصواب الخیر المحدث الخاشع الاوّاب محیی الدین النووی فی صلاة الرغائب قاتل اللّه واضعها مع انهما الی هذه الزمن یصلیهما اهل الیمن و لعمری انهما لو فعلا فی عهد الرسول صلی اللّه علیه و اصحابه لاستفاض ذلک و اشتهر ما هو اصغر من ذلک فی الخبر و إذا لم یرد فعل ذلک و ما یضمنه من الشعار و کان ذلک بدعة ینبغی فیها الانکار و لیس لحسن الظن مدخل فی احداث اشعار لم یکن فی الاسلام مع
قوله علیه افضل الصلوة و السلام من احدث فی امرنا هذا ما لیس منه فهو رد
و قوله کل محدث بدعة و کل بدعة ضلالة و لو صلاهما انسان وحده مع اعتقاده انهما لیستا سنة لم ار بذلک باسا و اللّه اعلم و اما ما احتج به بعض الناس من قوله تعالی أَ رَأَیْتَ اَلَّذِی یَنْهی عَبْداً إِذا صَلّی فهو احتجاج باطل فان الآیة الکریمة نزلت فی قضیة أبی جهل و نهیه للنّبیّ علیه السلام عن الصلوة و منعه له بزعمه منها فمنعه اللّه عن ذلک المرام بما اراه ما یهول من الایات العظام و لما سلم الملک الصّالح اسماعیل بن الملک العادل صفد و قلعة فی بلاد الشام ساء ذلک المسلمین و نال منه الشیخ الامام عز الدین علی المنبر و لم یدع له فی الخطبة و کان خطیبا بدمشق فغضب الملک المذکور و عز له و سجنه ثم اطلقه فتوجه الی الدیار المصریة هو و الامام ذو الفهم الثاقب المعروف بابن الحاجب بعد ان کان معه فی الحبس فتلقاه الملک الصالح نجم الدین ایوب صاحب مصر و اجله و احترمه و فوض إلیه قضاء مصر و خطابة الجامع فقام بذلک اتم قیام و تمکن من الامر بالمعروف و النهی عن المنکر حتی اتفق ان بعض الامراء بنی مکانا علی سطح مسجد فانکر ذلک و قیل هدمه ثم علم ان ذلک شق علی الوزیر فحکم نفسه و عزل نفسه عن القضاء فلمّا بلغ ذلک حاشیة الملک شق علیهم و اشاروا علی الملک ان یعزله عن الخطابة لئلا یعترض بسبّ الملک علی المنبر فعزله فلزم بیته یشغل الناس و؟ ؟ ؟ یدرس و ذکر انه لما؟ ؟ ؟
ص:194
مرض مرض الموت بعث إلیه الملک الظّاهر یقول له من فی اولادک یصلح لوظائفک فارسل إلیه لیس فیهم من یصلح لشیء منها فاعجب ذلک السلطان منه و لما مات حضر جنازته بنفسه و العالم من الخاص و العام و من مصنفاته الجلیلة کتاب التفسیر الکبیر و کتاب القواعد و مختصر النهایة و العقیدة و کتاب شجرة الاخلاق الرضیّة و الافعال المرضیة و مختصر الرعایة و کتاب الامام فی ادلة الاحکام و غیر ذلک و کانت له مشارکة یقوم بها احسن قیام و کانت له الید الطولی فی تعبیر الرّؤیا و غیر ذلک دخل بغداد فی سنة تسع و تسعین و خمسمائة و اتفق یوم دخوله موت الامام أبی الفرج ابن الجوزی فاقام بها اشهرا ثم عاد الی دمشق و ولاه الملک الصالح بن الملک العادل خطابة الجامع الاموی بعد ولایته التدریس بروایة الغزالی و هو من الّذین قیل علمهم اکثر من تصانیفهم لا من الّذین عبادتهم دون هدایتهم و مرتبته فی العلوم الظاهرة مع السّابقین فی الرعیل الاول و اما فی المعارف و العلم باللّه و حضور هیبته و استیلاء جلالته و عظمته علی قلوب اهل ولایته و معرفته و غیر ذلک ما هو معروف عند اهله فقد قسم النّاس فی المعرفة اقساما و عدّ نفسه رضی اللّه عنه من القسم الثالث بعد ان ذکر انّ القسم الاول هم الذین یحضرهم المعارف من غیر استحضار و تفکر و اعتبار و لا تغیب عنهم فی سائر الاحوال و القسم الثانی هم الذین یحضرهم بغیر استحضار ایضا لکن تغیب عنهم فی بعض الاحیان و القسم الثالث هم الذین یحضرهم باستحضار من غیر دوام و استمرار ثم قال کأمثالنا هذا معنی کلامه فی الاقسام المذکورة و ان اختلف العبارات فی بعض الالفاظ و قد ذکرت فی غیر هذا الکتاب قضیة وقعت له ممّا یؤید عظیم فضله و علو محله و هو ما اخبرنا به بعض اهل العلم ان الامام عز الدین المذکور احتلم فی لیلة بار فاتی الماء فوجده جامدا فکسره و اغتسل و غشی علیه فسمع یقال له لاعوضنک بها عز الدین فی الآخرة و کان مع هذه الجلالة الّتی حازها و العلوم التی حواها ینظم الاشعار السهلة قال الشیخ تاج الدین بن المحب انشدنی صدیقنا سدید الدین ابو محمّد الحسن بن ولید الطیبی الفقیه الشافعی قال انشدنی قاضی القضاة عز الدین ابو محمّد عبد العزیز بن عبد السّلام لنفسه فی قصیدة قوله اوجه وجهی نحوهم متشفعا إلیهم بهم منهم إذ الخطب
اعیانی
ص:195
واهبو الابصار و السمع و البنی و هم عالمو سری و جهری و اعلانی و ان مذنب یوما
انی متنصلا
علیه باحسان فروح رجائی فیک یبقی حشاشتی و خوف معادی منک قد هد أرکانی
ما لی إلیک وسیلة شوی فاقتی و الذل منی و اذعانی
توفی رحمه اللّه بمصر سنة ستین و ستمائة و شیعه الملک الظاهر و کان قد ولی قضاء القضاة و عزل نفسه رضی اللّه عنه و عمره اثنان و ثمانون سنة و عبد الرحیم بن حسن اسنوی در طبقات شافعیه گفته الشیخ عز الدین عبد العزیز بن عبد السّلام السلمی المغربی اصلا الدمشقی مولدا المصری دارا و وفاة الملقب سلطان العلماء و الملقب له هو الشیخ تقی الدین بن دقیق العید کان رحمه اللّه شیخ الاسلام علما و عملا و ورعا و زهدا و تصانیف و تلامیذ امر بالمعروف ناهیا عن المنکر یهین الملوک فمن دونهم یغلظ علیهم القول اغلظ یوما علی الملک الصّالح بمصر فلما خرج قیل له الم تخف من اذائه لک فقال استحضرت عظمة اللّه تعالی فصار قدامی احقر من قط و لما بنی الملک الظّاهر مدرسة بالقاهرة ساله ان یکون مدرسا بها فقال ان معی تدریس الصالحیة فلا اضیق علی غیری فساله ان یشرط فی وقفها ان یکون لاولاده فقال ان فی البلد من هو احق منهم فقال لا بد ان یکون لهم فیها وظیفة بالشرط فافکر و قال إن کان و لا بد فیکون الامامة فشرطها لهم و لما کان مقیما بدمشق کتب إلیه سلطانها بالاغلاظ علیه فی حادثة وقعت فاجاب عن کتابه بکتاب غریب ذکر فی آخره و بعد هذا فانا نزعم انا من جملة حزب اللّه و انصار دینه و جنده و کل جندی لا یخاطر بنفسه فلیس بجندی و کان فیه مع ذلک حسن محاضرة بالنوادر و الاشعار و یحضر السماع و یرقص فیه ولد بدمشق سنة ثمان و سبعین و خمسمائة و قرء الفقه علی الشیخ فخر الدین بن عساکر و الاصول علی السّیف الآمدی و ولی خطابة دمشق فحط علی سلطانها فی الخطبة لامر جری منه فحصل له تشویش انتقل بسببه عن دمشق و صحبته الشیخ جمال الدین ابن الحاجب فتلقاه سلطان الکرک و ساله الاقامة عنده فقال هذه قلیلة علی علمی و قصدی نشره فتلقاه الملک الصّالح سلطان مصر و اکرمه و احترمه و ولاه خطابة الجامع العتیق بمصر و القضاء بها فی الوجه القبلی و قام الامر بالمعروف و النهی عن المنکر علی عادته و ازید ثم ترک ذلک و استقر
ص:196
بتدریس الصالحیّة بالقاهرة عند فراغ الصّالح من عمارتها و کان الحافظ زکی الدین مدرسا بالکاملیة فامتنع من الفتوی مع وجوده و کان کل منهما یأتی الی مجلس الآخر و اخذ التفسیر فی درسه و هو اوّل من اخذه فی الدروس و لم یزل بالصّالحیّة مقیما الی ان توفی بها فی العاشر من جمادی الاولی سنة ستین و ستمائة و لما بلغ السلطان خبر وفاته قال لم یستقرّ ملکی الاّ السّاعة فانه لو امر الناس فی شانی بما أراد لبادروا الی امتثال امره ثم نزل الملک الظّاهر فی جنازته و دفن فی آخر القرافة بعیدا عن الموتی و انتهت المقابر الان إلیه ذکره فی الروضة فی کتاب السیر خاصة فنقل عنه ان المصافحة بعد الصبح و العصر بدعة مباحة و تقی الدین ابو بکر الاسدی المعروف بابن قاضی شهبه در طبقات شافعیه گفته عبد العزیز بن عبد السّلام بن أبی القاسم بن الحسن الشیخ الامام العلامة وحید عصره سلطان العلماء عز الدین ابو محمد السلمی الدمشقی ثم المصری ولد سنة سبع او ثمان و سبعین و خمسمائة و تفقه علی الشیخ فخر الدین بن عساکر و القاضی جمال الدین ابن الحرستانی و قرء الاصول علی الآمدی و برع فی المذهب و فاق فیه الاقران و الاضراب و جمع بین فنون العلم من التفسیر و الفقه و الحدیث و الاصول و العربیة و اختلاف اقوال الناس و مأخذهم حتی قیل انه بلغ رتبة الاجتهاد و رحل إلیه الطلبة من سائر البلاد و صنف التصانیف المفیدة و سمع الحدیث من جماعة روی عنه الدمیاطی و خرج له اربعین حدیثا و ابن دقیق العید و هو الذی لقبه بسلطان العلماء و خلق و رحل الی بغداد سنة سبع و تسعین فاقام بها اشهرا و کان أمّارا بالمعروف نهّاء عن المنکر و قد ولی الخطابة بدمشق فازال کثیرا من بدع الخطباء و لم یلبس سوادا و لا سجّع خطبة بل کان یقولها مسترسلا و اجتنب الثناء علی الملوک بل کان یدعو لهم و ابطل صلاة الرغائب و النصف فوقع بینه و بین ابن الصلاح بسبب ذلک و لم یکن یؤذن بین یدیه یوم الجمعة الاّ موذن واحد و لما سلّم الصّالح اسماعیل قلعة الشفیف و صفد للفرنج نال منه الشیخ علی المنبر و لم یدع له فغضب الملک من ذلک و عز له و سجنه ثم اطلقه فتوجه الی مصر فتلقاه صاحب مصر الصالح ایوب و اکرمه و فوض إلیه قضاء مصر دون القاهرة و الوجه القبلی مع خطابة جامع مصر فقام بالمنصب اتم قیام و تمکن من الامر بالمعروف و النهی عن المنکر ثم عزل نفسه
ص:197
من القضاء و عزله السلطان من الخطابة فلزم بیته یشغل الناس و یدرس و اخذ فی بالتفسیر فی دروسه و هو اول من اخذه فی الدّروس و قال الشیخ قطب الدین الیونینی کان مع شدته فیه حسن محاضرة بالنوادر و الاشعار و قال الشریف عز الدین حدث و درس و افتی و صنف و تولی الحکم بمصر مدة و الخطابة بجامعها العتیق و کان علم عصره فی العلم جامعا لفنون متعددة عارفا بالاصول و الفروع و العربیة مضافا الی ما جبل علیه من ترک التکلف مع الصلابة فی الدین و شهرته تغنی عن الاطناب فی وصفه قلت و ترجمة الشیخ طویلة و حکایاته فی قیامه علی الظلمة و ردعهم کثیرة مشهورة و له مکاشفات و کرامات رضی اللّه عنه توفی بمصر فی جمادی الاولی سنة ستین و ستمائة و حضر جنازته الخاص و العام السلطان فمن دونه و دفن بالقرافة فی آخرها و لمّا بلغ السلطان خبر وفاته قال لم یستقر ملکی الاّ الساعة لانه لو امر الناس فی بما أراد لبادروا الی امتثال امره و من تصانیفه تفسیر حسن فی مجلدین و اختصار النهایة و القواعد الکبری و هو الکتاب الدال علی علو مقدار الرجل و کثیر منه ماخوذ من شعب الایمان للحلیمی و القواعد الصغری و الکلام علی شرح اسماء اللّه الحسنی مفید و مجاز القرآن و شجرة المعارف و الفتاوی الموصلیه سئل عنها من الموصل و فتاوی اخری سئل فیها عن مسائل قلیلة و کتاب الصلوة فیه اختیارات کثیرة اتباعا للحدیث و غیر ذلک ذکره فی الروضة فی کتاب السیر خاصة فنقل عنه انّ المصافحة بعد الصبح و العصر بدعة مباحة و جلال الدین سیوطی در حسن المحاضرة گفته الشیخ عز الدین بن عبد السلام بن أبی القاسم بن حسن بن محمد بن مهذب السلمی ابو محمد شیخ الاسلام سلطان العلماء ولد سنة سبع او ثمان و سبعین و خمسمائة و تفقه علی الفخر بن عساکر و اخذ الاصول عن السیف الاموی و سمع الحدیث من عمر بن طبرزد و غیره و برع فی الفقه و الاصول و العربیة قال الذهبی فی العبر انتهت إلیه معرفة المذهب و مع الزهد و الورع و بلغ رتبة الاجتهاد و قدم مصر فاقام بها اکثر من عشرین سنة ناشرا للعلم امرا بالمعروف و ناهیا عن المنکر یغلظ علی الملوک فمن دونهم و لما دخل مصر بالغ الشیخ زکی الدین المنذری فی الادب معه و امتنع من الافتاء لاجله و قال کنا نفتی قبل حضوره و اما بعد حضوره فمنصب الفتیا متعین فیه و القی التفسیر بمصر دروسا و الف کتبا منها الفتاوی الموصلیة و مختصر النهایة و شجرة المعارف
ص:198
و القواعد الکبری و الصغری و بیان احوال الناس یوم القیامة و له کرامات کثیرة و لبس خرقة التصوف من الشهاب السهروردی و کان یحضر عند الشیخ أبی الحسن الشاذلی و یسمع کلامه فی الحقیقة و یعظمه و قال الشیخ ابو الحسن الشاذلی قیل لی ما علی وجه الارض مجلس فی الفقه ابهی من مجلس الشیخ عز الدین بن عبد السلام و ما علی وجه الارض مجلس فی الحدیث ابهی من مجلس الشیخ زکی الدین عبد العظیم و ما علی وجه الارض مجلس فی علم الحقائق ابهی من مجلسک قال ابن کثیر فی تاریخه انتهت إلیه ریاسة المذهب و قصد بالفتوی من سائر الآفاق ثم کان فی آخر عمره لا یتعبد بالمذهب بل اتسع نطاقه و افتی بما ادی إلیه اجتهاده و قال تلمیذه ابن دقیق العید کان ابن عبد السلام احد سلاطین العلماء و قال الشیخ جمال الدین بن الحاجب ابن عبد السلام افقه من الغزالی و حکی القاضی عز الدین الهکاری انّ الشیخ عز الدین بن عبد السلام افتی مرة بشیء ثم ظهر له انّه أخطأ فنادی فی مصره و القاهرة علی نفسه من افتی له ابن عبد السلام بکذا فلا یعمل به فانه خطاء قال القطب البونی و کان مع شدته و صلابته حسن المحاضرة بالنوادر و الاشعار یحضر السماع و یرقص فیه و قال ابن کثیر کان لطیفا ظریفا یستشهد بالاشعار توفی بمصر عاشر جمادی الاولی سنة ستین و ستمائة
آنکه جلال الدین محمد بن محمد البلخی المعروف بمولوی روم این حدیث شریف را در کلام خویش نظم نموده کمال تحقق و ثبوت آن ظاهر فرموده چنانچه در مثنوی خود می گوید از علی آموز اخلاص عمل
او خدو انداخت بر روی علی ع
در زمان انداخت شمشیر آن علی ع
گفت بر من تیغ تیز افراشتی
آنچه دیدی تا چنین خشمت نشست
آن چه دیدی بهتر از کون و مکان
أی پس از سوء القضاء حسن القضاء
می فشانی نور چون مه هر زمان
بانگ همه غالب شود بر بانگ غول
ص:199
چون شعاعی افتاب حلم را
بارگاه ما له کفوا احد
فهذا عارفهم المعروف بمولوی الروم* الّذی جلالة قدره عندهم امر غیر مروم*قد نظم هذا الحدیث الشریف فی سلک کلامه المنظوم*فاثبته رغما لانف کل معاند جهول ظلوم*فکیف یستریب بعد ذا فی حقه اهل العقول و الحلوم*أم کیف یختلج فی امره ارباب الفطن و الفهوم و محامد مبهره و مفاخر فرهره و معالی لا معه و محاسن ساطعه مولوی روم نزد اکابر و اصاغر این قوم متیقن و معلومست عبد القادر بن محمد القرشی در جواهر مضیئه فی طبقات الحنفیة گفته محمّد بن محمد بن محمّد بن حسین بن احمد بن قاسم بن مسیب بن عبد اللّه بن عبد الرحمن بن أبی بکر الصّدیق بن أبی قحافة الهاشمی المعروف بمولانا جلال الدین الغزنوی کان عالما بالمذهب واسع الفقه عالما بالخلاف و انواع من العلوم قصده الشیخ قطب الدین الشیرازی الامام المشهور صاحب شرح مقدمة ابن الحاجب و المفتاح للسکاکی فلما دخل علیه و جلس عنده سکت زمانا و الشیخ لا یکلمه ثم بعد ذلک ذکر له حکایة قال مولانا جلال الدین کان صدر جهان عالم بخاری خرج من مدرسته و یتوجه الی بستان له فیمن بفقیر الی الطریق فی مسجد فیسأله فلم یتفق انه یعطیه شیئا و اقام علی ذلک مدة سنین فقال الفقیر لاصحابه القوا علی ثوبا و اظهروا انی میّت فاذا مر الصدر جهان فنسأله شیئا فلمّا مرّ الصدر جهان قالوا یا سیدی هذا میت فدفع لهم شیئا من الدراهم ثم نهض الفقیر و القی الثوب عنه فقال الصدر جهان لو لم تمت ما اعطیتک شیئا فلما فرغ مولانا جلال الدین من الحکایة خرج الشیخ قطب الدین علی وجهه و ذلک ان الشیخ جلال الدین فهم عن الشیخ قطب الدین انه جاء ممتحنا له ثم انّ الشیخ جلال الدین انقطع و تجرد و هام و ترک التصنیف و الاشتغال و سبب ذلک انه کان یوما جالسا فی بیته و حوله الکتب و الطلبة فدخل علیه الشیخ شمس الدین التبریزی الامام الصالح المشهور فسلم و جلس و قال الشیخ ما هذا و اشار الی الکتب و الحالة الّتی هو علیها فقال مولانا جلال الدین للشیخ شمس الدین التبریزی هذا لا تعرفه فما فرغ الشیخ جلال الدین من هذا اللفظ الاّ و النار عمّالة فی الکتب فقال مولانا جلال الدین التبریزی هذا لا تعرفه ثم قام و خرج من عنده فخرج الشیخ جلال الدین علی قدم التجرید و ترک اولاده و حشمه و مدرسته و ساح فی البلاد و ذکر اشعارا کثیرة و لم یتفق له اجتماع بالتبریزی و لم یعرف له موضعا
ص:200
فیقال ان حاشیة مولانا جلال الدین قصدوه فاغتالوه و اللّه تعالی اعلم مات فی خامس جمادی الآخرة سنة اثنتین و ثمانین و ستمائة و دفن بالجبل خارج باب الاربعین مولده ببغداد سنة ثلاث و ثمانین و خمسمائة و ولده مولانا احمد بهاء الدین تقدم فی بابه و فاضل ازنیقی در مدینة العلوم گفته و من علماء الحنفیة الشیخ جلال الدین القونی و هو محمد بن محمّد بن حسین بن احمد ینتهی الی أبی بکر الصدیق رض کان عالما بالمذهب واسع الفقه عالما بانواع العلوم قصده العلامة قطب الدین الشیرازی و تبرک بنصیحته ثم ان الشیخ جلال الدین انقطع و تجرد و ترک التصنیف و الاشتغال و سبب ذلک انه جالس فی بیته و حوله الکتب و الطلبة فدخل علیه الشیخ شمس الدین التبریزی فسلم علیه و جلس و قال للشیخ ما هذا و اشار الی الکتب و الحالة الّتی هو علیها فقال له مولانا جلال الدین هذا لا تعرفه فما فرغ الشیخ جلال الدین من هذا اللفظ الا و النار عمالة فی البیت و الکتب فقال مولانا جلال الدین للتبریزی ما هذا فقال هذا لا تعرفه ثم قام و خرج من عنده فخرج الشیخ جلال الدین علی قدم التجرید و ترک اولاده و حشمه و مدرسته و ساح فی البلاد و ذکر اشعار کثیرة و لم یتفق له اجتماع بالتبریزی و لم یعرف له بالتبریز و یقال ان حاشیة مولانا جلال الدین فقدوه و اللّه اعلم بحقیقة الحال کذا فی الجواهر المضیئة فی طبقات الحنفیة و یقال کان لقبه جلال الدین و کان یقول له ابوه خداوندکار و لقب به ایض و اسم ابیه محمّد و لقبه بهاء الدین و تلقب ایضا بسلطان العلماء او لقب بهذا اللقب النبیّ ص هکذا سمعه کثیر من الصلحاء عن النبی ص فی المنام و اسم جده الحسین و اسم ابیه احمد و تمکن ابوه سلطان العلماء فی مدینة بلخ و ولد مولانا جلال الدین هناک ثم توطن ابوه بقونیه و هو طفل صغیر و لهذا لقب بجلال الدین الرومی و کان ولادته فی سادس ربیع الاول سنة اربع و ستمائة و توفی فی خامس جمادی الآخرة سنة اثنتین و سبعین و ستمائة و روی ان سلطان بلخ السلطان محمد خوارزم شاه اعطی اخته لمولانا حسین جد مولانا جلال الدین محمد و ولدت هی سلطان العلماء محمد و کانت جدة بهاء الدین محمد أم احمد الخطیبی اخت سلطان ابراهیم بن ادهم رح و عبد الرحمن جامی در نفحات الانس گفته مولانا جلال الدین محمد البلخی الرومی قدس سره ولادت خدمت مولانا در بلخ بوده است در ششم ربیع الاول سنة اربع و ستمائة می گویند که بر خدمت مولانا از پنجسالگی باز صور روحانی و اشکال غیبی یعنی سفره ملائکه و برره جن و خواص انس که مستوران قباب عزت اند ظاهر
ص:201
می شده اند و متمثل می گشته اند بخط مولانا بهاء الدین نوشته یافته اند که جلال الدین محمد در شهر بلخ شش ساله بود که روز آدینه با چند کودک دیگر بر بامهای خانهای ما سیر می کردند یکی از کودکان با دیگری گفته که بیا تا از این بام بر ان بام جهیم- جلال الدین محمد گفته که این نوع حرکت از سگ و گربه و جانوران دیگر می آید حیف باشد که آدمی بآن مشغول شود اگر در جان شما قوتی هست بیایید تا سوی آسمان پریم و در آن حالت از نظر کودکان غائب شده کودکان گریه نموده فریاد برآوردند بعد از لحظه رنگ وی دگرگون شده و چشمش متغیر گشته بازآمده گفت آن ساعت که با شما سخن می گفتم دیدم که جماعتی سبزقبایان مرا از میان شما برگرفتند و بگرد آسمانها گردانیدند و عجائب ملکوت را بمن نمودند و چون آواز و فریاد و فغان شما برآمد بازم باین جایگاه فرود آوردند و گویند که در ان سن در هر سنه چهار روز یک بار افطار می کرد و گویند که در آن وقت که بمکه می رفتند در نیشاپور بصحبت شیخ طریقت شیخ فرید الدین عطار قدس سره رسیده بود و شیخ کتاب اسرارنامه بوی داده بود و آن را پیوسته با خود می داشته خدمت مولوی می فرموده است که من آن جسم نیستم که در نظر عاشقان منظورم بلکه من آن ذوقم و آن خوشی که در باطن مریدان از کلام من سر می زند اللّه اللّه چون آن دم را یابی و آن ذوق را بچشی غنیمت میدان و شکرها می گذار که من آنم در خدمت مولوی گفتند که فلان می گوید که دل و جان بخدمتست فرمود که خموش در میان مردمان این دروغ مانده است که می گویند او آن چنان دل و جان از کجا یافت که در خدمت مردان باشد بعد از آن روی سوی چلپی حسام الدین کرد که اللّه اللّه با اولیای حق زانو بزانو باید نشستن که آن قرب را اثرهاست عظیم رباعی بیک لحظه ازو دوری نشاید که از دوری
خرابیها فزاید بهر جائی که باشی پیش او باش که از نزدیک بودن مهر زاید
و فرموده است که مرغی که از زمین بالا پرد اگر چه بآسمان نرسد اما این قدر باشد که از دام دورتر باشد و برهد و همچنین اگر کسی درویش شود و بکمال درویشی نرسد اما این قدر باشد که از زمره خلق و اهل بازار ممتاز باشد و از زحمتهای دنیا برهد و سبکبار گردد که نجی المخففون و هلک المثقلون یکی از ابنای دنیا پیش خدمت مولوی عذرخواهی می کرد که در خدمت مقصرم فرمود که حاجت باعتدار نیست آن قدر که مردمان از آمدن تو منّت دارند ما از ناآمدن تو آن قدر منّت داریم یکی از اصحاب را غمناک دید فرمود که همه دل تنگی از دل نهادگی برین عالمست هر دمی که آزاد باشی ازین جهان و خود را غریب دانی و در هر رنگ که بنگری و بهر مزه که بچشی دانی که با آن نمانی و جای دیگر روی هیچ دلتنگ نباشی و فرموده است که آزاد مرد آنست که از رنجانیدن کسی نرنجد و جوانمرد آن باشد که مستحق رنجانیدن را نرنجاند مولانا سراج الدین قونوی صاحب صدر و بزرگ وقت بوده اما با خدمت
ص:202
مولوی خوش نبوده پیش وی تقریر کردند که مولانا گفته که من با هفتاد و سه مذهب یکی ام چون صاحب غرض بود خواست که مولانا را برنجاند و بیحرمتی کند یکی را از نزدیکان خود که دانشمندی بزرگ بود بفرستاد که بر سر جمع از مولانا بپرس که تو چنین گفته اگر اقرار کند او را دشنام بسیار بده و برنجان آن کس بیامد و بر ملا سؤال کرد که شما چنین گفته اید که من با هفتاد و سه مذهب یکی ام گفت گفته ام آن کس زبان بکشاد و دشنام و سفاهت آغاز کرد مولانا بخندید و گفت با این نیز که تو می گوئی یکی ام آن کس خجل شد و بازگشت شیخ رکن الدین علاء الدولة گفته است که مرا این سخن از وی بسیار خوش آمده است خدمت مولوی همواره از خادم سؤال کردی که در خانه ما امروز چیزی هست اگر گفتی خیرست و چیزی نیست منبسط گشتی و شکرها کردی که الحمد للّه خانه ما امروز بخانه پیغمبر می نماید صلی اللّه علیه و سلم و اگر گفتی ما لابد مطبخ مهیاست منفعل گشتی و گفتی ازین خانه بوی فرعون می آید و گویند در مجلس وی هرگز شمع برنگردید الا بنادر بغیر از روغن چراغ گفتی هذا الملوک و هذا للصعلوک روزی در مجلس وی حکایت شیخ اوحد الدین کرمانی رحمه اللّه می کردند که مردی شاهد باز بود اما پاکباز بود و کار ناشایسته نمی کرد و فرمود کاشکی کردی و گذشتی بیت أی برادر بی نهایت درگهیست بر هر آنچه می رسی بر روی ماست
روزی می فرمودند که آواز رباب صریر باب بهشت است که ما می شنویم منکری گفت ما نیز همان آواز می شنویم چونست که چنان گرم نمی شویم که مولانا خدمت مولوی فزود کلاّ و حاشا آنچه ما می شنویم آواز باز شدن آن درست و آنچه وی می شنود آواز فراز شدن درست و فرموده ست که کسی بخلوت درویشی درآمد و گفت چرا تنها نشسته گفت این دم تنها شدم که تو آمدی و مرا از حق مانع آمدی جماعتی از خدمت مولوی التماس امامت کردند و خدمت شیخ صدر الدین قونوی نیز در آن جماعت حاضر بود گفت ما مردم ابدالیم بهر جا که می رسیم می نشینیم و می خیزیم امامت را از ارباب تصوف و تمکین لائق اند بخدمت شیخ صدر الدین اشارت کرد تا امام شد فرمود من صلی خلف امام تقی فکانّما صلی خلف نبیّ خدمت مولانا در سماع بود درویشی را در خاطر گذشت که سؤال کند که فقیر چیست مولانا در اثنای سماع این رباعی خواند الجوهر فقر و سوی الفقر عرض
الفقر شفائی و سوی الفقر مرض العالم کله خداع و غرور و الفقر من العالم سر و غرض
از وی پرسیدند که درویش کی گناه کند گفت مگر طعام بی اشتها خورد که درویش را طعام بی اشتها خوردن گناه عظیمست و فرموده است که صحبت عزیزست لا تصاحبوا غیر ابناء الجنس و گفته که در این معنی حضرت خداوندم شمس الدین تبریز قدس سره فرمود که علامت مزید قبول یافته آنست که اصلا با مردم بیگانه صحبت نتواند داشتن و اگر ناگاه در صحبت بیگانه افتد چنین نشیند که منافق در مسجد و کودک در مکتب و اسیر در زندان و در مرض اخیر با اصحاب گفته است
ص:203
که از رفتن من غمناک نشوید که نور منصور رحمه اللّه بعد از صد و پنجاه سال بروح شیخ فرید الدین عطار رحمه اللّه تجلی کرد و مرشد او شد و گفته در حالتی که باشید با من باشید و مرا یاد کنید تا من شما را ممد باشم در هر لباس که باشم دیگر فرمود که در عالم ما را دو تعلقست یکی ببدن و یکی بشما و چون بعنایت حق سبحانه تعالی فرد و مجرد شوم و عالم تجرید و تفرید روی نماید آن تعلق نیز از ان شما خواهد بود خدمت شیخ صدر الدین قدس سره بعیادت وی آمد فرمود که شفاک اللّه شفاء عاجلا رفع درجات باشد امیدست که صحت باشد خدمت مولانا جان عالمیانست فرمود که بعد ازین شفاک اللّه شما را باد همانا که میان عاشق و معشوق پیراهنی از شعر بیش نمانده است نمی خواهد که نور بنور پیوندد من شدم عریان ز تن او از جمال می خرامم در نهایات الوصال
و هم شیخ با اصحاب خود گریان شدند و حضرت مولانا این غزل فرمود چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم
و خدمت مولانا در وصیت اصحاب چنین فرموده است
اوصیکم بتقوی اللّه فی السر و العلانیة و بقلة الطعام و قلة الکلام و قلة المنام و هجران المعاصی و الاثام و مواظبة الصیام و دوام القیام*و ترک الشهوات علی الدّوام*و احتمال الجفاء من جمیع الانام*و ترک مجالسة السّفهاء و العوام و مصاحبة الصالحین و الکرام و ان خیر الناس من ینفع الناس و خیر الکلام ما قل و دل و الحمد للّه وحده سؤال کردند که بخلافت مولوی مناسبت کیست فرمود که چلپی حسام الدین تا سه بار این سؤال و جواب مکرر شد چهارم باز گفتند که نسبت بسلطان ولد چه می فرمایند فرمود که وی پهلوانست حاجت بوصیت نیست چلپی حسام الدین پرسید که نماز شما را که گذارد فرمود که شیخ صدر الدین و فرمود که یاران ما را ازین سو می کشند و مولانا شمس الدین آنجانب می خواند یا قومنا اجیبوا داعی اللّه ناچار رفتنیست توفی قدس سره وقت غروب الشمس خامس جمادی الاخری سنة اثنین و سبعین و ستمائة از شیخ مؤید الدین جندی سؤال کردند که خدمت شیخ صدر الدین در شان خدمت مولوی چه می گفت گفت و اللّه روزی با خواص یاران مثل مولانا شمس الدین ایکی و فخر الدین عراقی و شرف الدین موصلی و شیخ سعید فرغانی و غیرهم نشسته بودند سخن از سیرت و سریرت مولانا بیرون آمد حضرت شیخ فرمود که اگر بایزید و جنید درین عهد بودندی غاشیه این مرد مردانه را برگفتندی و منت بر جان خود نهادندی خوان سالار فقر محمدی ص اوست ما بطفیل وی ذوق می کنیم همه اصحاب انصاف دادند و آفرین کردند بعد از ان شیخ مؤید الدین گفت من نیز از جمله نیازمندان آن سلطانم و این بیت را بخواند لو کان فینا للالوهیة صورة هی انت لا اکنی و لا اتردد
انتهی و مجد الدین علی بدخشانی در جامع السلاسل گفته مولانا جلال الدین رومی قدس اللّه تعالی سره العزیز ایشان فرزند بزرگوار مولانا
ص:204
بهاء الدین ولد و از اجله اصحاب سید برهان الدین محقق اند تولد او در بلخ بوده در ششم ربیع الاول سنة اربع و ست مائة گویند خدمت مولانا را از پنجسالگی باز صور روحانی و اشکال غیبی سفره ملائک و برره جن و خواص انس که ستوران قباب عزت اند ظاهر می شده اند و متمثل گشته اند بخط مولانا بهاء الدین ولد نوشته یافته که جلال الدین محمد در شهر بلخ شش ساله بود که روز آدینه با چند کودک دیگر بر بامهای خانهای ما سیر می کردند یکی از آن کودکان گفته باشد که بیاید تا ازین بام بر آن بام بجهیم جلال الدین محمد گفته است این نوع حرکت از سگ و گربه می آید حیف باشد که آدمی باینها مشغول شود اگر در جان شما قوتیست بیاید تا سوی آسمان بپریم و در آن حالت از نظر کودکان غائب شد کودکان فریاد آوردند بعد از لحظه ای رنگ روی دگرگون شده و چشمش متغیر گشته باز آمد گفت آن ساعت که با شما سخن می گفتم دیدم که جماعتی سبزقبایان مرا از میان شما برگرفتند و بگرد آسمانها گردانیدند و عجائب ملکوت را بمن نمودند و چون آواز فریاد و فغان شما برآمد بازم باین جایگاه فرود آوردند و گویند که در ان سن در هر سه چهار روز یک بار افطار می کرد و گویند که در آن وقت که بمکه می رفته اند در نیشاپور بصحبت شیخ فرید الدین عطار قدس سره رسیده بود و شیخ کتاب اسرارنامه بوی داده بود آن را پیوسته با خود داشت خدمت مولوی می فرموده است که من این جسم نیستم که در عاشقان متصورم بلکه ان ذوق و خوشی ام که در باطن مریدان از کلام من سر می زند اللّه اللّه چون آن دم را یابی و آن ذوق بچشی غنیمت میدان و شکرها می گذار که من آنم در خدمت مولوی گفتند که فلان می گوید که دل و جان بخدمتست فرمود خاموش که در میان مردم این دروغ مانده است که می گویند آن دل و جان از کجاست که در خدمت مردمان باشد بعد از آن رو سوی چلپی حسام الدین کرد و گفت اللّه اللّه با اولیای حق باید نشستن که قرب را اثرهای عظیمست رباعی یکی لحظه ازو دوری نشاید که از دوری خرابیها فزاید بهر حالی که باشی پیش
اوباش که از نزدیک بودن مهر زاید
و فرموده است که مرغی از زمین بالا پرد اگر چه بآسمان نرسد اما این قدر باشد که از دام دورتر باشد و برهد همچنین اگر کسی درویش شود و بکمال درویشی نرسد اما این قدر باشد که از زمره خلق و اهل بازار ممتاز باشد و از زحمتهای دنیا برهد و سبکبار گردد که نجا المخففون و هلک المثقلون یکی از ابناء دنیا پیش مولوی عذرخواهی می کرد که در خدمت مقصرم فرمود که حاجت باعتذار نیست آن قدر که دیگران از آمدن تو منت دارند ما از ناآمدن تو منت داریم یکی از اصحاب را غمناک دید فرمود این همه دلتنگی از دل نهادگیست برین عالم اگر یک دم آزاد باشی ازین جهان و خود را غریب دانی و در هر رنگ که بنگری و هر مزه که بچشی دانی که بآن نمانی دیگر از هیچ روی تنگدل نباشی و فرمود که آزادمرد انست که از رنجانیدن کسی نرنجد و جوانمرد آن باشد که مستحق رنجانیدن را نرجاند مولانا
ص:205
سراج الدین قونوی صاحب صدر و بزرگ وقت بوده اما با خدمت مولوی خوش نبوده پیش وی تقریر کردند که مولانا گفته که من با هفتاد و سه مذهب یکی ام چون صاحب غرض بود خواست که مولوی را برنجاند و بیحرمتی کند یکی از نزدیکان خود را که دانشمند بزرگ بود بفرستاد که بر سر جمع از مولانا بپرس که تو چنین گفته اگر اقرار کند او را دشنام بده و برنجان آن کس بیاید و ازو سؤال کرد که شما چنین گفته اید که من با هفتاد و سه مذهب یکی ام گفت گفته ام آن کس دشنام و سفاهت آغاز کرد مولانا بخندید و گفت با این نیز که می گوئی هم یکی ام آن کس خجل شد و بازگشت شیخ رکن الدین علاء الدولة قدس سره گفته اند که مرا این سخن از وی بغایت خوش آمده است خدمت مولوی همواره از خادم سؤال کردی که در خانه ما امروز چیزی هست اگر گفتی خیرست چیزی نیست منبسط گشتی و شکرها کردی که للّه الحمد که خانه ما بخانه پیغمبر می ماند صلّی اللّه علیه و سلم و اگر گفتی ما لابد مطبخ مهیاست منفعل گشتی و گفتی که ازین خانه بوی فرعون می آید و گویند در مجلس وی هرگز شمع روشن نمی کردند الا بنادر بغیر از روغن چراغ گفتی هذا للملوک و هذا للصعلوک روزی در مجلس او حکایت شیخ اوحد الدین کرمانی رحمة اللّه علیه می کردند که مردی شاهدباز بود اما پاکباز بود و کار ناشایسته نمی کرد فرمود کاشکی کردی و گذشتی أی برادر بی نهایت درگهیست
بر هر آنچه می رسی بر روی ماست
روزی فرمود که آواز رباب صریر باب بهشت است که ما می شنویم منکری گفت ما نیز همه آواز می شنویم چونست که چنان گرم نمی شویم که مولانا گرم می شوند فرمود کلا و حاشا که آنچه ما می شنویم آواز باز شدن آن درست و آنچه وی می شنود آواز فراز شدن و فرمود که یکی بخلوت درویشی درآمد گفت چرا تنها نشسته گفت این دم تنها شدم که تو آمدی و مرا از حق مانع آمدی جماعتی از مولوی التماس امامت کردند شیخ صدر الدین قونوی نیز در آن جماعت حاضر بود گفت ما مرد ابدالیم بهر جای که می رسیم می نشینیم و می خزیم امامت را ارباب تصوف و تمکین لایق اند پس بخدمت شیخ صدر الدین اشارت کرد تا امام باشد باو فرمود من صلّی خلف امام تقی فکانما صلی خلف بنی خدمت مولا در سماع بود درویشی را در خاطر گذشت که سؤال کند که فقر چیست مولانا در اثناء سماع این رباعی خواند الجوهر فقر و سوی الفقر عرض و الفقر شفاء و سوی الفقر مرض العالم
کله خداع و غرور و الفقر من العالم سرّ و غرض
از وی پرسیدند که درویش کی گناه کند گفت مگر طعام بی اشتها بخورد که طعام بی اشتها خوردن درویش را گناه بزرگست و فرموده است که صحبت عزیز ست که لا تصاحبوا غیر ابناء الجنس و گفت در این معنی حضرت خداوندم شمس الدین تبریزی قدس سره فرمود که علامت مرید قبول یافته آنست که اصلا با مردم بیگانه صحبت نتواند داشتن و اگر ناگاه در صحبت بیگانه افتد چنان نشیند
ص:206
که منافق در مسجد و کودک در مکتب و اسیر در زندان و در مجلس آخر با اصحاب فرمود که از رفتن من غمناک مشوید که نور منصور رحمة اللّه علیه بعد از صد و پنجاه سال بر روح شیخ فرید الدین عطار رحمة اللّه علیه تجلی کرد و مرشد او شد و گفت در حالتی که باشید با من باشید و مرا یاد کنید که تا من شما را ممد باشم در هر لباسی که باشید بعد از ان فرموده مرا در عالم دو تعلقست یکی ببدن و یکی بشما و چون بعنایت حق سبحانه و تعالی فرد و مجرّد شوم و عالم تجرید و تفرید روی نماید آن تعلق نیز از ان شما خواهد بود خدمت شیخ صدر الدین قدس سره بعیادت او آمده بود بگفت شفاک اللّه شفاء عاجلا رفع درجات باشد امیدست که صحت باشد خدمت مولانا جان عالمیانست فرمود بعد ازین شفاک اللّه شما را باد همانا که در میان عاشق و معشوق جز پیراهنی از شعر بیش نمانده است می خواهد نور بنور پیوند و شعر من شدم عریان ز تن او از خیال می خرامم در نهایات الوصال
شیخ با اصحاب گریان شدند و حضرت مولانا این غزل فرمودند چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم
و خدمت مولوی در وصیت اصحاب چنین فرموده است
اوصیکم بتقوی اللّه فی السرّ و العلانیة و بقلة الطعام و قلة المنام و قلة الکلام و هجران المعاصی و الاثام و مواظبة الصیام و دوام القیام و ترک الشهوات علی الدوام و احتمال الجفاء من جمیع الانام و ترک مجالسة السفهاء و العوام و مصاحبة الصالحین الکرام و ان خیر الناس من ینفع الناس و خیر الکلام ما قل و دلّ و الحمد للّه وحده سؤال کردند که بخلافت مولوی مناسب کیست فرمود که چلپی حسام الدین تا سه بار این سؤال و جواب مکرر شد چهارم بار گفتند نسبت بسلطان ولد چه می فرمایند فرمود که وی پهلوانست حاجت بوصیت نیست چلپی حسام الدین پرسید که نماز شما را که گذارد فرمود شیخ صدر الدین و فرمود که یاران ما را ازین سو می کشند و مولانا شمس الدین آنجانب می خواند یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اَللّهِ ناچار رفتنیست توفی قدس اللّه تعالی روحه وقت غروب الشمس خامس جمادی الاخری سنة اثنتین و سبعین و ستمائة از شیخ مؤید الدین جندی سؤال کردند که خدمت شیخ صدر الدین در شان خدمت مولوی چه می گفت گفت و اللّه روزی با خواص یاران مثل شمس الدین ایبکی و فخر الدین عراقی و شرف الدین موصلی و شیخ سعید فرغانی و غیر هم نشسته بودند سخن از سیرت و سریرت مولانا بیرون آمد حضرت شیخ فرمود اگر بایزید و جنید درین عهد بودندی غاشیه این مرد مردانه را برگرفتندی و منت بر جان خود نهادندی و خوان سالار فقر محمّدی اوست ما بطفیل وی ذوق می کنیم همه اصحاب انصاف دادند و آفرین کردند بعد از ان شیخ مؤید گفت من نیز از جمله نیازمندان ان سلطانم و این بیت را خواند ان فینا للالوهیة صورة
ص:207
هی انت لا اکنی و لا اتردد
انتهی و سابقا دانستی که خود شاهصاحب در باب المکاید همین کتاب تحفه مولوی روم را از جمله کبرا و مقبولین سنیه معدود کرده و بصراحت افاده نموده که او از جمله بزرگوارانی که بنای کارشان و نامدارانی که شریعت و طریقتشان از سر تا قدم بر مذهب اهل سنتست می باشد و فی هذا خیر مقنع و بلاغ لدمغ هفوات المخاطب الروّاغ و محتجب نماند که کتاب مثنوی مولوی روم نهایت مشهور و معروف و بغرر مدائح و محاسن موسوم و موصوفست مولوی عبد العلی بن نظام الدین انصاری که در میان سنیّه این دیار ببحر العلوم شهرت یافته در شرح مثنوی مذکور گفته اما بعد فیقول العبد الضعیف الراجی لرحمة الرحمانیة و الرحیمیة عبد العلی محمد بن نظام الدین محمد من القبیلة الانصاریة عامل بهما اللّه یوم لقائه بالاکرام و اسکنهما دار السّلام انّ کمال اعیان الانسان بالفوز بالسعادة القصوی و الوصول الی المنزل الاسنی بتحصیل العلم باللّه و صفاته العلیاء و معرفة اسمائه الحسنی و هو العلم الذی نزل علی قلوب الرسل و الاصفیاء و اوحی به الکمل من الانبیاء و بلّغوا ما نزّل إلیهم الی الانام لیهتدوا سبل السلام فاهتدی جمیع من الاتباع الذین کشف اللّه بصیرتهم فعلموا ما نزل علی المرسلین و احتووا اسراره من العارفین الکاملین بالکشف و العیان و استغنوا به عن الحجة و البرهان فهم الّذین تبعوا الرسل الکرام و دعوا الی اللّه علی بصیرة و هدوا الی السبیل المحمدی و الطریق الاحمدی مع انفتاح البصیرة ففی الغایة القصوی و فی العلم بالمبدأ و المعاد المرسلون الاصفیاء و النبیّون الامناء لا سیما سیدهم و افضلهم محمّد المصطفی و احمد المجتبی صلی اللّه علیه و سلّم الّذی انزل علیه الکتاب الهادی للقوم حجته و اوحی إلیه السنن الجامعة للاسرار طرا ثم التابعون المکاشفون باسرار ما نزل علیه صلاة اللّه علیه و اله و هم الاولیاء الّذین امنوا بما جاء به و تبعه بصیرة و کشف ثم الّذین حصل لهم العلم الایمانی بتقلید ما خاطب به اللّه علی لسان رسوله صلّی اللّه علیه و سلم بالحدیث و القرآن علی حسب ما کوشف باسرارهما العارفون الکاملون فهم المؤمنون لا یشقون ابدا و علم التصوف المشتمل علی ما کوشف به العلماء باللّه من اسرار الدین و ما جاء به الرسول من العقائد و الاعمال القلبیّة من اجل العلوم قدرا و لقد صنف فیه کتب شریفة و زبر قویمة لا سیما کتاب فصوص الحکم و الفتوحات المکیة للشیخ الاکمل و الامام الاجل قدوة ائمّة الاولیاء و افاضل العرفاء خاتم الولایة المحمدیة الشیخ محیی الملة و الدین محمد بن العربی علیه الرضوان فانهما کتابان حاویان للاسرار الدینیّة و الرمز القرآنیّة لم یفت عنهما علم
ص:208
من علوم الحقائق و دقیقة کوشف بها الاولیاء من الدقائق و کلّ ما قصد فی الکتابین ببنائه صدق و صواب و لا یلیق لاحد فیهما الارتیاب فاختلج فی قلبی ان احرر کتابا مشتملا علی ضروریات ما یجب به الایمان و محتویا علی عقائد حکم بها بالکشف و العیان مما بین فی ذینک الکتابین المشهود بکونیتهما الحق المبین فان کتاب فصوص الحکم کتاب معطی ذلک الشیخ الاکمل من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم ایاه المامور بالالقاء علی المؤمنین لیؤمنوا بما فیه من اسرار القرآن و السنة و ینتفعوا به و کتاب الفتوحات لم یکتب فیه بما کوشف الا بقدر ما امر بابانته و الا فکشفه مما لا یسعه کتب و دفاتر بید أنه کان المختلج امرا عظیما فکنت مقدما فیه رجلا و مؤخرا اخری الی ان القی اللّه فی قلبی ما ثبت به قدمی علی الاقدام و کان کتاب المثنوی للامام العارف الکامل صاحب الکشف الصحیح کتابا مشتملا علی الاسرار الکشفیة و طریق السلوک لکن کان فی الابانة مجملا بحیث کان متعسرا علی الطلاب حله فقصدت ان اشرحه شرحا افصل ما فیه من الاسرار علی طبق ما فصله الشیخ الاکبر قدوة العرفاء فی کتابیه من فصوص الحکم و الفتوحات المکیة و ابین ما اهمله الشراح من تبیان الحقائق و الاسرار و تبعت فی حلّ الالفاظ علی ما فی الشروح المعتبرة للکرام و ترکت التطویل فیه و اثرت التفصیل فی تبیان المقاصد و کشف الاسرار و انا أسأل اللّه تعالی شانه ان ینفع به الطلاب و ان یبقی ذکری بینهم الی یوم القیامة و ان یجعله ذریعة فی یوم المعاد و یخصنی بجزیل الثواب و المسئول من الطلاب ان لا ینسونی بالدعاء لسلامة العافیة و هذا اوان الشروع
آنکه ابو زکریا محیی الدین یحیی بن شرف بن مری النووی حدیث مدینة العلم را بحتم و جزم ثابت کرده در اشعار بلاغت شعار خود مضمون بلاغت مشحون آن را بنظم آورده چنانچه سید شهاب الدین احمد در توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل در ذکر مادحین جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و کالامام فی الاسلام و المشار إلیه فی الاعلام مرجع العلوم و الفتاوی أبی زکریا محیی الدین یحیی النووی فانه قد قال و اجاد المقال امام المسلمین بلا ارتیاب
ازین عبارت ظاهرست که نووی باشعار ابدار خود افاده کرده که جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم خازن هر علمست و جناب امیر المؤمنین علیه السلام مثل باب خزانه است و ظاهرست که این مضمون
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها ست پس معلوم شد که علامه نووی قطعا و حتما و یقینا و جزما حدیث مدینة العلم را ثابت می داند که مضمون آن را بقطع و یقین در حق جناب امیر المؤمنین علیه السلام ذکر می کند فثبت انّ العلامة یحیی بن شرف قد حاز بنظمه البهی اسنی الشرف
ص:209
حیث اثبت الحدیث الشریف* رغما لانف کل من مال عن الحق و جنف*و حسب ما لاساس کل جاحد ساق علی نفسه الحتف و التلف*فالویل لمن شاقّ لحینه و غروره اکابر السلف* فمنی بالخبط و الخدع و اللبس و الصلف*و جنی علی نفسه الزیغ و العدوان و الحوب و السرف* و اثر لظی السعیر علی جنات النعیم المکملة للترف و مستتر نماند که علامه نووی از اکابر اعلام و افاخم اساطین عظام و اجله متبحرین والا مقام و اعاظم متمهرین فخام سنیه ست مآثر وافره و مفاخر کاثره او بر ناظر تتمة المختصر ابن الوردی و تذکرة الحفاظ و کتاب العبر ذهبی و مرآة الجنان عبد اللّه بن اسعد یافعی و طبقات شافعیه عبد الرحیم اسنوی و طبقات شافعیه تقی الدین اسدی و نجوم زاهره فی ملوک مصر و القاهرة تالیف جمال الدین أبی المحاسن یوسف بن تغری بردی الظاهری و طبقات الحفاظ جلال الدین سیوطی و تاریخ خمیس حسین بن محمد دیاربکری و اسماء رجال مشکاة و اشعة اللمعات شیخ عبد الحق دهلوی و اتحاف النبلاء فاضل معاصر پیدا و اشکارست
آنکه شیخ شرف الدین مصلح بن عبد اللّه السعدی این حدیث شریف را در کلام بلاغت نظام خود نظم نموده چنانچه نور الدین جعفر مشهور بمیر ملا بن سالار بدخشی در خلاصة المناقب گفته شیخ سعدی علیه الرحمة می فرماید منم کز جان شدم مولای حیدر
بحق پادشاه هر دو عالم
شرع و هفت اقلیم
بمیکائیل و اسرافیل و صورش
بحق آیة الکرسی و یس
و درمان لقمان
بختم انبیاء احمد که باشد
بتعظیم رجب با قدر شعبان
بآب دیدۀ طفلان محروم
مسلم بد سلونی گفتن او را
کمتر
گاه چاکر بدان گفتم که تا خلقان بدانند که سعدی زین سعادت نیست بی بر
ص:210
ایا سعدی تو نیکو اعتقادی ز دین و اعتقاد خویش بر خور
انتهی فالحمد للّه فی الصباح و الرواح*علی وضوح الحق غایة الاتضاح*حیث ثبت ان مصلح بن عبد اللّه السعدی* قد ساعد اهل الصلاح و الفلاح*و احرق قلوب ارباب البغض و الطلاح*باثبات الحدیث الشریف حتما و جزما فی کلماته الفصاح*و نظمه ایاه مع مناقب اخری عظیمة الارباح*فلیمت غیظا کلّ معاند ذی جماح و لیختنق حنقا کل جاحد ذی کلاح و مفاخر مزهره و مآثر مبهره و نهایت علو مرتبت و غایت سمو منزلت شیخ سعدی نزد سنیه در کمال وضوح و ظهورست عبد الرحمن جامی در نفحات الانس گفته شیخ شرف الدین مصلح بن عبد اللّه السعدی الشیرازی قدس اللّه سره وی از افاضل صوفیّه بود و از مجاوران بقعۀ شریفه شیخ ابو عبد اللّه خفیف قدس سرّه از علوم بهره تمام داشته و از آداب نصیبی کامل یافته سفر بسیار کرده است و اقالیم را گشته و بارها بسفر حج پیاده رفته و بر بتخانۀ سومنات درآمده و بت بزرگتر ایشان را شکسته و از مشایخ کبار بسیاری را دریافته و بصحبت شیخ شهاب الدین سهروردی رسیده و با وی در یک کشتی سفر دریا کرده و گفته اند که وی در بیت المقدس و بلاد شام مدتی مدید سقای می کرد و آب بمردم می داد تا بحضرت خضر علیه السلام رسید و ویرا از زلال انعام و افضال خود سیراب گردانید وقتی ویرا با یکی از اکابر سادات و اشراف فی الجمله گفتگوی واقع شده بود و او حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و سلم را بخواب دید که ویرا عتاب کرد چون بیدار شد پیش شیخ آمد و عذرخواهی نمود و استرضای خاطر وی کرد یکی از مشایخ منکر وی بود شبی در واقعه چنان دید که درهای آسمان گشاده شد ملائکه با طبقهای نور نازل شدند پرسید که این چیست گفتند برای سعدی شیرازیست که دوش بیتی گفته که قبول حضرت حق سبحانه و تعالی افتاده است و آن بیت این ست برگ
درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقی دفتریست معرفت کردگار
آن عزیز چون از واقعه برآمد هم در شب بدر زاویه شیخ سعدی رفت که ویرا بشارت دهد دید که چراغی افروخته و با خود زمزمه می کند چون گوش کشید همین بیت می خواند وی در شب جمعه ماه شوال سنه احدی و تسعین و ستمائة از دنیا برفته رحمه اللّه تعالی و دولت شاه سمرقندی در تذکره خود گفته ذکر املح المتکلمین مصلح الدین شیخ سعدی شیرازی رحمة اللّه علیه و لقب شیخ مصلح الدینست در فضل و کمال و حسن سیرت او صاحب کمالان عالم متفق اند صد و دو سال عمر یافت سی سال بتحصیل علوم و سی سال بسیاحت مشغول بوده و تمام ربع مسکون را مسافرست و سی سال دیگر بر سجادۀ طاعت نشسته است و راه و طریق مردان پیش گرفته زهی عمری که بدینطریق صرف شده باشد و شیخ در روزگار اتابک سعد بن زنگی بود و گویند پدر شیخ ملازم اتابک بوده وجه تخلص سعدی بدان جهتست و دیوان شیخ را نمکدان شعرا گفته اند در ابتداء حال در
ص:211
مدرسۀ نظامیه بغداد در حلقه درس شیخ الشیوخ العارف ابو الفرج ابن الجوزی بتحصیل مشغول بوده و بعد از ان بعلم باطن و سلوک مشغول گشته و مرید شیخ الشیوخ عبد القادر گیلانیست و در صحبت شیخ عبد القادر عزیمت حج نمود و بعد از ان گویند چهار نوبت حج کرده بیشتر پیاده و بغزا و جهاد بطرف روم و هند رفته و آن درجه یافته
درین باب در بوستان گوید
ز هر خرمنی خوشۀ یافتم
حکایت کنند که شیخ در آخر حال زاویه در بیرون شهر اختیار کرد و از زوایۀ خود بیرون نیامدی و بطاعت و عبادت و مراقبت اشتغال داشتی سلاطین و بزرگان و صلحا بزیارت شیخ رفتندی و طعامهای لذیذ بجهت شیخ بردندی و شیخ آنچه خوردی و آنچه قسمت کردی و هر چه باقی ماندی در زنبیلی کردی و آن زنبیل را از روزن بالاخانه آویختی و راه هیزم کشان شیراز از زیر بالاخانه شیخ بودی هیزم کشان گرسنه آن کلیچه و حلوا و بریانها را بتکلف بکار بردندی گویند که شخصی جامه هیزم کشان پوشیده خواست تا بامتحان آن سفره را یغما سازد چون دست بزنبیل دراز کرد دستش در هوا خشک شد فریاد برآورد که ایشیخ بفریادم رس شیخ فرمود که اگر هیزم کشی مشقت شب گیر و ضرب خار و آبله دستت کو و اگر غارت کرد و زدی کمند و سلاح و دل سختت کو که بی زخمی بناله درآمدی و در حال دعا کرد و آن سیاه دل سخت عافیت یافت و آن سفره نعمت بدو بخشید حکایت آورده اند که عابدی از صلحاء شیراز در خواب دید که در عرش جوش و خروشی پیدا شد و جمعی روحانیان زمزمه می کنند چون نیک استماع کرد این بیت می گفتند که این بیت سعدی شیرازی با تسبیح و تهلیل یکسال جمیع ملائکه مساویست آن عابد بیدار شد فی الحال بدر زاویه شیخ رفت دید که شیخ بیدار نشسته و زمزمه می کند و ذوقی و حالی دارد و این بیت می سراید و می نویسد این مطلع آن غزل ست
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقی دفتریست معرفت کردگار
عابد در قدم شیخ افتاد و شیخ را بر حال مطلع گردانید و بشارت داد الخ
آنکه محب الدین احمد بن عبد اللّٰه بن محمد الطبری الشافعی المکی این حدیث شریف را روایت نموده و این فضیلت عظیمه را بذات قدسی صفات جناب امیر المؤمنین علیه السلام مخصوص دانسته چنانچه در کتاب الریاض النضره که نهایت عظمت مرتبت و غایت جلالت منزلت آن بحسب افادات اجله اعلام انشاء اللّٰه المنعام در مجلد حدیث تشبیه بتفصیل خواهی دریافت می فرماید ذکر اختصاصه بانه باب دار العلم و باب مدینة العلم
عن علیّ رضی اللّٰه عنه قال قال رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و سلم انا دار العلم و علی بابها اخرجه فی المصابیح فی الحسان و اخرجه ابو عمر و قال انا مدینة العلم و زاد فمن أراد العلم فلیأته من بابه
آنکه نیز محب طبری در ذخائر العقبی که کمال اعتبار و اعتماد و اقصای وثوق و استناد آن نیز در مجلداتی ان شاء اللّٰه
ص: 212
العزیز بتبین کافی و ایضاح وافی از نظرت خواهد گذشت گفته ذکر انه رضی اللّه عنه باب دار العلم و باب مدینة العلم
عن علی رضی اللّه عنه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم انا دار العلم و علی بابها اخرجه البغوی فی المصابیح فی الحسان و خرجه ابو عمر و قال انا مدینة العلم و علی بابها و زاد فمن أراد العلم فلیأته من بابه انتهی فهذا محب الدین الطبری قد روی الحدیث الشریف فی الریاض و الذخائر*و اخرجه بانواره المشرقة عن کنوزه الذخائر*فاستنارت بلمعات اشراقه الابصار و البصائر*و اشرقت بسطعات ائتلاقه الافهام و النواظر*فللّه درّه من محدث حافظ ناقب ماهر*و منقب متقن عاثر خابر*و مؤید للحق الحقیق السافر*و مسدد للصدق المصدق الباهر
آنکه سعید الدین محمد بن احمد الفرغانی حدیث مدینة العلم را حتما و جزما از جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم ثابت دانسته و بآن احتجاج نموده برین معنی که علم و کشف و کشف معضلات کلام عظیم و کتاب کریم که از اخصّ معجزات جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلمست باوضح بیان حصه جناب امیر المؤمنین علیه السلام می باشد چنانچه در شرح عربی قصیده تائیه فارضیه بشرح شعر کراماتهم من
بعض ما خصّهم به بما خصّهم من ارث کل فضیلة
گفته و اما حصّة علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه العلم و الکشف و کشف معضلات الکلام العظیم و الکتاب الکریم الّذی هو من اخص معجزاته صلّی اللّه علیه و سلم باوضح بیان بما ناله
بقوله صلّی اللّه علیه و سلم انا مدینة العلم و علی بابها
و بقوله من کنت مولاه فعلی مولاه مع فضائل أخر لا تعدّ و لا تحصی
آنکه نیز فرغانی در شرح فارسی قصیده تائیه ابن الفارض بشرح شعر*و اوضح بالتاویل ما کان مشکلا*علیّ بعلم ناله بالوصیة علی ما نقل عنه گفته پیدا و روشن کرد علیّ بتاویل آنچه مشکل و پوشیده بود از معنی و مراد قرآن و حدیث بر غیر او از صحابه خصوصا عمر چنانچه در ان معرض گفته است لو لا علی لهلک عمر با آنکه بیان تفسیر این مشکلات را متعرض گشته بود بعلمی که بوی بمیراث رسیده بود از مصطفی بوصیتی که از جهت وی فرموده بود
انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی اذکرکم اللّه فی أهل بیتی سه بار و باز فرموده
انت منی بمنزلة هارون من موسی غیر انه لا نبی بعدی و بآنچه گفت
انا مدینة العلم و علی بابها انتهی و محتجب نماند که شرح سعید الدین فرغانی بر تائیه ابن فارض از کتب مشهوره و معروفه است و سعید الدین فرغانی از اعاظم و اکابر سنیه می باشد کاتب چلپی در کشف الظنون گفته تائیة فی التصوف للشیخ أبی حفص عمر بن علی بن الفارض الحموی
ص:213
المتوفی سنة 576 ست و سبعین و خمسمائة الی ان قال و لها شروح منها شرح السعید محمد بن احمد الفرغانی المتوفی فی حدود سنة سبعمائة و هو الشارح الاوّل لها و اقدم الشارحین له حکی ان الشیخ صدر الدین القونوی عرض لشیخه محیی الدین بن العربی فی شرحها فقال للصدر لهذه العروس بعل من اولادک فشرحها الفرغانی و التلمسانی و کلاهما من تلامیذه و حکی ان ابن عربی وضع علیها قدر خمسة کراریس و کانت بید صدر الدین قالوا و کان فی آخر درسه یختم ببیت منها و یذکر علیه کلام ابن عربی ثم یتلوه بما هو رده بالفارسیة و انتدب لجمع ذلک سعید الدین و حکی انّ الفرغانی قراها اوّلا علی جلال الدین الرومی المولوی ثم شرحها فارسیا ثم عربیا و سماه منتهی المدارک و هو کبیر اورد فی اوله مقدمة فی احوال السلوک اوله الحمد للّه الرب القدیم الذی تعزز الخ و در نسخه شرح عربی تائیه که پیش فقیر حاضرست نسخه عتیقه است منقول از اصل نسخه شارح و در آخر آن این عبارت مذکورست هذا آخر ما قرره و حرره الشیخ الامام قدوة مشایخ الانام قبلة علماء الایام نقطة دائرة الاحسان و الایمان و الاسلام السید السند الامجد الاوحد العالم العامل المتفضل الفاضل المکمل الکامل المؤیّد بالتوفیق المسدد فی تلفیق التحقیق ترجمان المقامات المصطفویة لسان الحقیقة الاحمدیة اشرف الواصلین اعرف الکاملین اکمل العارفین افضل المحققین سعد الدین سعیدا اسعد اللّٰه الطالبین و ادام بهجتهم بدوام نفائس انفاسه و متّعه بما خوّله من أوانس اختراعه و عرائس اقتباسه و هذه اول نسخة کتبت من مسودته اعلی اللّٰه ذکره و نشر علی الالسنة شکره بحمد الذی لا ینتهی حمده انتهی کتاب لانهی رتبة العلم جامع کتاب کریم یوضح الحقّ کامل لشبهة ارباب الغوایة دافع کتاب لاسرار الحقیقة کاشف رفیع لاستار الطریقة رافع تنوّر من رؤیاه منا بصائرو تطرب من نجواه منا مسامع فتبیانه للحق کالصّبح صادق و برهانه فی الصدق کالسیف قاطع له الشرف الاعلی و فی قصر لفظه جوار لها عین الظباء خواضع سقانا لبان الفهم للّه درّه و قد حرمت قدما علینا المراضع و فی کل صقع من معانی بیانه مزایا معان حار فیها مصاقع و منظومة للحصر مبسوط شرحها محیط لطلاب الهدایة نافع فناظمها السعدی و السعد شارح لها رافع من قدر ما هو واضع امام سعید یسعد الحق نطقه و تزجی إلیه للشتاء البضائع هما ترجمانا احمد من مقامه لذا شرحا فی بسط ما هو شارع فللّه شرح یشرح الصّدر ناثرلنظم سلوک متقن السلک رائع
ص: 214
دلیل سمانا لسائرین سماءه بها انجم للمهتدین سواطع و طالع انوار بدا فتشابهت مطالعة فی حسنها و المقاطع زواهر کشف فی دجنة اسطرکما ازهرت باللیل شهب طوالع حدائق عرفان زهت زهراتهالها ثمرات دانیات یوانع و ابکار افکار الفن خدودها امیطت بشرح الصدر عنها البراقع لباس حروف من سواد و تحتهاضیاء من العلم الالهی ساطع فقد صان من عمی و قد زان من جلاو قد راق متبوع و قد فاق تابع ایا طالبی التحقیق هذا مرامکم مجدوا الی نیل المرام و سارعوا ثم الصلوة و السّلام علی النبیّ الهاشمی القرشی التهامی محمد و علی آله و سلم أنجز تحریره فی عشر الاوسط من محرم من شهور سنة ست عشر و سبعمائة حامدا و مصلّیا و عبد الرحمن جامی در نفحات الانس گفته شیخ سعید الدین الفرغانی رحمه اللّه تعالی وی از اکمل ارباب عرفان و اکابر اصحاب ذوق و وجدان بوده است هیچ کس مسائل علم حقیقت را چنان مضبوط و مربوط بیان نکرده است که وی در دیباچه شرح قصیده تائیه فارضیه بیان کرده است اولا آن را بعبارت فارسی شرح کرده بود و بر شیخ خود شیخ صدر الدین قونوی قدس سره عرض فرمود و شیخ آن را استحسان بسیار کرده و درین باب چیزی نوشته و شیخ سعید آن نوشته را بعینه بر سبیل تبرک و تیمن در دیباجه شرح فارسی خود درج کرده است و ثانیا از برای تعمیم و تتمیم فائدۀ آن را بعبارت عربی نقل کرده و فوائد دیگر بر ان مزید ساخت جزاه اللّه تعالی عن الطالبین خیر الجزاء و ویرا تصنیف دیگرست مسمی بمناهج العباد الی المعاد در بیان مذاهب ائمه اربعه رضوان اللّه علیهم اجمعین و رسائل عبادات و بعضی از معاملات که سالکان این طریق را از ان چاره نیست و در بیان آداب طریقت که بعد از تصحیح احکام شریعت سلوک راه حقیقت بی آن میسر نیست و الحق ان کتابیست بس مفید که مالا بد هر طالب و مریدست الخ و محمود بن سلیمان کفوی در کتائب اعلام الاخیار گفته الشیخ الفاضل الرّبانی و المرشد الکامل الصمدانی سعید الدین الفرغانی هو من اعزة اصحاب الشیخ صدر الدین القونوی مرید الشیخ محیی الدین العربی کان من اکمل ارباب العرفان و افضل اصحاب الذوق و الوجدان و کان جامعا للعلوم الشرعیة و الحقیقیة و قد شرح احسن الشروح اصول الطریقة و کان لسان عصره و برهان دهره و دلیل طریق الحق و سرّ اللّه بین الخلق بسط مسائل علم الحقیقة و ضبط فنون اصول الطریقة فی دیباج شرح القصیدة التائیة الفارضیة و کان قد شرحها اولا بلسان فارسی ثم شرح ثانیا بلسان عربی تعمیما للفائدة و تتمیما للعائدة و له تصنیف آخر مسمی بکتاب مناهج العباد
ص:215
الی المعاد بین فیه مذاهب الائمّة الاربعة رحمهم اللّه و ذکر مسائل العبادات و بعض المعاملات و افعال السلوک و ذهبی در عبر در سنه تسع و تسعین و ستمائة گفته و الشیخ سعید الکاشانی الفرغانی شیخ خانقاه الطاحون و تلمیذ الصدر القونوی کان احد من یقول بالوحدة شرح تائیة ابن الفارض فی مجلدتین و مات فی ذی الحجة عن نحو سبعین سنة انتهی فهذا سعید الدین الفرغانی حبرهم الخابر السعید*و بحرهم الوافر المدید*قد اثبت هذا الحدیث المشید*فی بیانه الرائق الرائع السدید*و کرر اثباته روما لمزید التایید و التوطید*و ثنی احقاقه قصد الکمال التسدید و التشیید فالمعرض عنه ذاهب فی مغاوی الضلال العنید*و الطاعن فیه واقع فی مهاوی البوار العتید
آنکه احمد بن منصور الگازرونی حدیث مدینة العلم را ثابت و متحقق دانسته وصف جناب امیر المؤمنین علیه السلام بباب علم نموده چنانچه در مفتاح الفتوح علی ما نقل عنه گفته ابو الحسن علی بن أبی طالب اول من سمّاه النبیّ صلی اللّه علیه و سلم امیر المؤمنین خاتم الخلفاء الراشدین اقدمهم اجابة و ایمانا و اوّلهم تصدیقا و ایقانا و اقومهم قضیّة و اتقانا باب العلم و معدن الفضل و حائز السبق و یعسوب الدین و قاتل المشرکین و المتمردین ذو القرنین و اب الرّیحانین ابن عمّ النّبیّ لحا و قسمة و اخوه حقا و نسبا و صاحبه دنیا و دینا ختم اللّه بالخلافة کما ختم بمحمد صلّی اللّه علیه و سلم الرسالة و لما کان النبی صلّی اللّه علیه و سلم یضم الشکل الی الشکل و الجنس الی الجنس و المثل الی المثل ادّخر علیّا لنفسه و اختصه باخوته و ناهیه بهذا شرفا و فخرا و من تامل فی کلامه و کتبه و خطبه و رسالاته علم ان علمه لا یوازی علم احد و فضائله لا یشاکل فضائل احد بعد محمّد صلّی اللّه علیه و سلم و من حملتها کتاب نهج البلاغة و ایم اللّه لقد وقف دونه فصاحة الفصحاء و بلاغة البلغاء و حکمة الحکماء نزلت فی شانه آیات کثیرة و وردت فی فضائله احادیث غیر قلیلة کتب التفاسیر مشحونة بذلک و بطون الاسانید مطویة علیها لا یحصیها عادّ و لا یحویها تعداد فما من مشکل الا و له فیه الید البیضاء و لا من معضل الا و جلاه حق الجلاء لقد صدق الفاروق حیث قال اعوذ باللّه من معضلة لیس فیها ابو الحسن لعلی اسماء اوردها الائمّة فی کتبهم منها فی السماء اعلی و فی الارض علیّ و فی التوریة ولیّ و فی الانجیل وفی و فی الزبور تقی و عند حملة العرش سخیّ و فی الجنة السّاقی و عند المؤمنین المرتضی و حیدر و فی القرآن رُکَّعاً سُجَّداً و یسمی قصما سماه النّبی صلّی اللّه علیه و سلم علیا و کناه بابی الحسن و أبی التراب
ص:216
نسبه نسب رسول اللّٰه صلّی اللّٰه علیه و سلم و حسبه حسبه و دینه دینه قریب القربة قدیم الهجرة و امه فاطمة بنت اسد و هی اول هاشمیة ولدت لهاشمی قیل ولدت فاطمة علیا فی الکعبة و نقل عنها انها کانت إذا ارادت ان تسجد لصنم و علیّ فی بطنها لم یمکنها یضع رجله علی بطنها و یلصق ظهره بظهرها و یمنعها عن ذلک و لذلک یقال عند ذکر اسمه کرم اللّٰه وجهه أی کرم اللّٰه وجهه من ان یسجد لصنم و محتجب نماند که کتاب مفتاح الفتوح از شروح معروفه مصابیح می باشد مصطفی بن عبد اللّٰه قسطنطینی در کشف الظنون گفته و من شروح المصابیح مفتاح الفتوح اوله الحمد للّه الّذی قصرت الافهام عمّا یلیق بکبریائه الخ ذکر فیه انه جمعه من شرح السنة و الغریبین و الفائق و النهایة و وضع حروف الرموز لتلک الکتب و فرغ منه فی احدی و عشرین رمضان سنة سبع و سبعمائة انتهی فهذا الکازرونی صاحب مفتاح الفتوح*قد فتح علی المهتدین ابواب الفتوح*و ادار علی اهل العرفان کاسا الذّ من الصبوح*حیث اتی فی کلامه الذکی الساطع کمسک یفوح*بوصف باب العلم الباسط للرّوح*فوصف به مولانا امیر المؤمنین علیه من اللّٰه آلاف السّلام ما استنار الخلق بیوح*فظهر ان المخلد الی طعن الحدیث بالرکون و الجنوح*ناصب معاند بسر ضمیره یبوح*و القادح فیه مطعون اصله مقدوح*و الطاعن فیه مغموص دینه مجروح*و الجاحد له مصروع علی عفر الهوان مطروح* و الممتری فیه محتقب للخسران مقبوح
وجه هشتاد و پنجم
آنکه حسین بن محمد المعروف بامیر حسینی الفوزی حدیث مدینة العلم را ثابت و متحقق دانسته چنانچه در نزهة الارواح گفته نعت امیر المؤمنین علی کرم اللّٰه وجهه و بر ان سرور مطلبی و ابن عم نبی ان اصل شجرۀ ولایت و ان فرع ثمره هدایت آنکه بی او مدینه علم را در می بایست و آنکه با او مصر دین را هیچ در نمی بایست مردی که در این جا بهیچ روی پشت نداد و شیری که در هیچ جا بهیچ پشت روی نیاورد و آن پردلی که بیک نعره لشکری را دوباره می شکست و آن صفدری که بیک حمله قلعه را دو پاره می افگند سخنش یکروی بود از ان در دل دوستان می نشست تیغش دو روی بود از ان در میان قلب دشمنان می رفت انتهی و مختفی مباد که امیر حسینی از اکابر و اعاظم عارفین معروفین و اجله و افاخم بارعین مشهورینست و کتاب او نزهة الارواح نیز در غایت اشتهار می باشد عبد الرحمن جامی در نفحات الانس گفته امیر حسینی رحمه اللّٰه تعالی نام وی حسین بن عالم بن أبی الحسینست در اصل از کریوست که دیهیست از نواحی غور عالم بوده بعلوم ظاهری و باطنی از کتاب وی کنز الرموز چنان متبادر می شود که وی مرید شیخ بهاء الدین زکریاست بی واسطه و مشهور در میان مردم نیز چنینست اما در بعضی کتب نوشته چنین یافتم که وی مرید شیخ رکن الدین ابو الفتحست و وی مرید پدر خود شیخ صدر الدین و وی مرید
ص: 217
شیخ بهاء الدین زکریا مولتانی قدس اللّه تعالی ارواحهم و ویرا مصنفات بسیارست بعضی منظوم چون کتاب کنز الرموز و زاد المسافرین و بعضی منثور چون نزهة الارواح و روح الارواح و صراط المستقیم و مر او را دیوانست بغایت لطیف و سؤالات منظوم که شیخ محمود خیبری از ان جواب گفته است و بنای کتاب گلشن راز بر آنست نیز از ان ویست و گویند که سبب توبه وی آن بود که روزی بشکار بیرون رفته بود اهوی پیش وی رسید خواست تا تیری بر وی افگند آهو بوی نگریست و گفت حسینی تیر بر ما می زنی خدای تعالی ترا از برای معرفت و بندگی خود آفریده است نه از برای این بگفت و غایت شد آتش طلب از نهاد وی شعله برآورد و از هر چه داشت بیرون آمد و با جماعتی جوالقیان همراه به مولتان رفت شیخ رکن الدین آن جماعت را ضیافت کرد و چون شب شد حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و سلم را بخواب دید و فرمود که فرزند مرا از میان این جماعت بیرون آور و بکار مشغول کن روز دیگر شیخ رکن الدین بایشان گفت که در میان شما سید کیست اشارت بامیر حسینی کردند ویرا از میان ایشان بیرون آورد و تربیت کرد تا بمقامات عالیه رسید پس اجازت مراجعت بخراسان داد بهراة آمد همه اهل هراة مرید و معتقد وی بودند در سادس عشر شوال سنه ثمان و عشر و سبعمائة از دنیا برفت و قبر وی در مصرخ هراتست بیرون گنبد مزار عبد اللّه بن جعفر طیار رضی اللّه تعالی عنهم و مجد الدین بن ظهیر الدین بدخشانی در جامع السلاسل گفته ذکر شیخ سید صدر الدین احمد قدس سره بن نجم الدین الهروی المعروف سید حسین قدس سره او را تصانیف بسیارست چه منظوم و چه منثور همه مقبول و مرغوب و محبوب اهل قلوبست مثل نزهة الارواح و طرب المجالس و زاد المسافرین و کنز الرموز و اویسی نامه و دیوان اشعار و نسخه کنز الرموز بعد از ارادت بخدمت پیر خود شیخ الاسلام بهاء الدین زکریا قدس سره تصنیف کرده بشرف مطالعه ایشان رسانید بسیار مستحسن افتاده و جواب سؤالهای که حضرت شیخ المشایخ شرف الدین محمود مزدقانی قدس سره در گلشن راز نوشته اند مخاطب سید حسینست بغایت عالی مرتبت بود تا بحدی که در نواحی خراسان کسی در علم معرفت و روش مشیخت مثل او نبود مرقد او در شهر هری واقعست روز دوشنبه اهل آن بلاد بمرقد وی می آیند و بزیارت مشرف می شوند و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در کشف الظنون گفته نزهة الارواح فارسی لفخر السادات حسین بن محمد المعروف بامیر حسینی الفوزی الفه سنة 711 احدی عشرة و سبعمائة مختصر منثور و منظوم اوّله بتوفیقش چو روشن دیدم آواز سخن را هم بنامش کردم آغاز
الخ و در اول نسخه حاضره نزهة الارواح چنین مسطورست الحمد لله رب العالمین علی کل حال فی کل حین و الصلوة و السّلام علی رسوله محمّد و آله اجمعین قال سیّدنا و مولانا الشیخ الاجل الامام الاکمل مرشد الانام نتیجة الکرام سلالة العظام محیی السنة ماحی البدعة رکن الحق و الدین
ص:218
حسین بن الحسن الحسینی نور اللّه مرقده و سقی بماء الرضوان مشهده انتهی فهذا الفوزی عارفهم المحرز لمراشد الفوز و الفلاح*و کابرهم المدخر لمرافق الرشد و الصلاح*قد افاد ما هو نزهة الارواح*و هرة الاشباح حیث اثبت الحق الصراح*و الصواب البواح*بکلماته الحالیة الفصاح*المرزیة بحستها علی الخرد الملاح*فالمذعن للحدیث مقتن للارباح*و المتلقی ایاه بالقبول یتلقی بالافراح*و المماری فیه لیس له نجاة و لا نجاح*و المشاقق فیه لا یئل فی مغدی و لا مراح*و الطاعن فیه هالک جالب للاتراح*و القادح ایاه لا یؤثر لنفسه الا الشحط و الاطّراح
آنکه صدر الدین ابو المجامع ابراهیم بن محمد بن الموید بن عبد اللّه بن علی بن محمد بن حمویه الحموی الجوینی حدیث مدینة العلم را روایت نموده چنانچه در کتاب فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین علی ما نقل عنه گفته اخبرنی الشیخ الصالح احمد بن محمّد بن محمد القزوینی مشافهة بها بروایته عن الامام أبی القاسم محمّد بن عبد الکریم إجازة ح و انبا الشیخ العدل بهاء الدین محمد بن یوسف بن محمد بن یوسف بسماعی علیه بمسجد الربوة ظاهر مدینة دمشق قال انبا شیخ الشیوخ تاج الدین ابو محمد عبد اللّه بن عمر بن علی بن محمد بن حمویه الجوینی إجازة قالا انبا شیخ الشیوخ سعد الدین ابو سعد عبد الواحد بن أبی الحسن علی بن محمد بن حمویه إجازة ح و اخبرنا الشیخ علی بن محمد بن احمد بن حمزة الثعلبی إجازة بروایتهما عن أبی بکر وجیه بن طاهر بن محمد الشحامی قال انبا شیخ الشیوخ ابو سعد قراءة علیه بنیسابور فی سلخ شهر رمضان سنة ثمان و ثلثین و خمسمائة
انبا ابو محمّد الحسن بن احمد الحافظ قال انبا السید ابو طالب حمزة بن محمد الجعفری قال انبأ محمد بن احمد الحافظ قال نبا ابو صالح الکراسی بنا صالح بن احمد قال نبا ابو الصلت الهروی قال نبأ ابو معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد بابها فلیات علیّا و از افاده بلخی نیز ثابت و محقق می شود که حموی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه در ینابیع المودة بعد نقل این حدیث از ابن المغازلی گفته ایضا اخرج هذا الحدیث موفق بن احمد و الحموینی و الدیلمی فی الفردوس و صاحب کتاب المناقب عن مجاهد عن ابن عباس و محتجب نماند که صدر الدین حموئی از اکابر صدور مشاهیر و افاخم قروم نحاریر سنیه است شطری از ماثر انیقه و مفاخر رشیقۀ او بر متتبع معجم مختص و تذکرة الحفاظ و عبر ذهبی و مرآة الجنان یافعی و طبقات شافعیه جمال الدین اسنوی و ظم درر السمطین محمد بن یوسف زرندی و توضیح الدلائل شهاب الدین احمد و جواهر العقدین نور الدین
ص:219
سمهودی ظاهر و باهرست اکثر عبارات این کتب در مجلد حدیث طیر دیدی و بعضی از ان در این جا نیز مذکور می شود ذهبی در تذکرة الحفاظ در ذکر شیوخ خود گفته و سمعت من الامام المحدث الاوحد الاکمل فخر الاسلام صدر الدین ابراهیم بن محمد بن المؤیّد بن حمویه الخراسانی الجوینی شیخ الصوفیة قدم علینا طالب حدیث و روی لنا عن رجلین من اصحاب المؤید الطوسی و کان شدید الاعتناء بالروایة و تحصیل الاجزاء علی یده اسلم غازان الملک مات سنة اثنتین و عشرین و سبعمائة و له ثمان و سبعون سنة و نیز ذهبی در عبر در وقائع سنه خمس و تسعین و سبعمائة گفته و فیها قدم علینا شیخ الشیوخ صدر الدین ابراهیم بن الشیخ سعد الدین بن حمویه الجوینی طالب حدیث فسمع الکثیر و روی لنا عن اصحاب المؤیّد الطوسی و اخبر ان ملک التتار غازان بن ارغون اسلم علی یده بواسطة نائبه نوروز و کان یوما مشهودا و یافعی در مرآة الجنان در وقائع سنه مذکوره گفته و فیها قدم الشام شیخ الشیوخ صدر الدین ابراهیم بن الشیخ سعد الدین بن حمویه الجوینی فسمع الحدیث و روی عن اصحاب المؤید الطوسی و اخبر ان ملک التتار غازان بن ارغون اسلم علی یده بواسطة نائبه نوروز بالراء بین الواوین و الزاء فی آخره و کان یوما مشهودا و عبد الرحیم بن الحسن الاسنوی در طبقات شافعیه گفته صدر الدین ابراهیم بن سعد الدین محمد بن المؤید المعروف بالحموی نسبة الی مدینة حماة لان جده کان من ابناء ملوکها کان المذکور اماما فی علوم الحدیث و الفقه کثیر الاسفار فی طلب العلم طویل المراجعة مشهورا بالولایة هو و ابوه سکن بقریة من قری نیسابور و توفی بها حوالی السبعمائة انتهی فهذا الحموی المحدث الاوحد الاکمل الخبیر الافیق* و مسندهم الفرد الابجل السدید الوثیق*قد روی هذا الحدیث المزهر المسفر الانیق الرشیق*المدیر علی اهل العرفان ألذ سلسل و اطیب رحیق*فلا ینحرف عنه الاّ من خذلته ادلة التوفیق* و اوقعته ایدی الخذلان فی حلق المضیق*و هو من سکرته و عمهه لا یصحو و لا یفیق*و المکر السیئ عمّا قریب سینزل به و یحیق
آنکه نظام الدین محمد بن احمد بن علی البخاری المشهور علی السنتهم بنظام الأولیاء حدیث مدینة العلم را از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و اله و سلم ثابت و متحقق دانسته آن را از فضائل مخصوصه جناب امیر المؤمنین علیه السلام وانموده چنانچه عبد الرحمن چشتی در مرآة الاسرار در ذکر احوال جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و می رسید محمد کرمانی در سیر الأولیاء ملفوظ سلطان المشایخ شیخ نظام الدین اولیا نقل می کند که او باوصاف بذل و عطا و رزم و وغا و فقر و صفا میان صحابه کرام ممتاز بود بقوت
ص:220
و شوکت از حضرت عزّت بخطاب اسد اللّه الغالب مخاطب گشت و بکثرت علم از جمله صحابه رضوان اللّه علیهم بقول حضرت رسالت پناه
انا مدینة العلم و علی بابها مخصوص گشت و لهذا قال عمر بن الخطاب لولا علی لهلک عمر و بخلعت خرقه فقر که از حضرت عزّت بحضرت رسالت پناه در شب معراج رسیده بود میان خلفاء اربعه مشرف او گشت لاجرم تا روز قیامت سنت سنیه الباس خرقه مشایخ قدس اللّه اسرارهم ازو ماند و این کار وی استقامت ازو گرفت و او را در تصوف مقامی رفیع و شانی عظیمست خواجه جنید رحمة اللّه علیه گفت که شیخنا فی الاصول و البلاء علی المرتضی یعنی شیخ ما اندر اصول و اندر بلا کشیدن علی مرتضاست یعنی امام ما اندر علم معاملات این طریقت علیست کرم اللّه وجهه انتهی و بر ارباب اطلاع و عثور محجوب و مستور نیست که نظام اولیا از افاخم عرفاء و اصلین مراتب عالیه المقدار و اعاظم اولیای مرتقین مراقب مشرقه المنار و اجلۀ شاربین رحیق توحید و عرفان و اکابر مرتوین نمیر معرفت و ایقانست افاضل نبهای کاملین و اماثل کبرای فاضلین اهل سنت بسیاری از مفاخر عزیزه و ماثر شهیره او بر زبان دارند و همم عالیه خود باثبات جمله مستکثره از محامد موفوره و محاسن غیر محصوره او در مؤلفات و مصنفات خویش می گمارند چنانچه بر ناظر نفحات الانس جامی و جامع السلاسل مجد الدین بدخشانی و اخبار الاخیار شیخ عبد الحق دهلوی و مرآة الاسرار عبد الرحمن بن عبد الرسول چشمی و انتباه فی سلاسل اولیاء اللّه شاه ولی اللّه والد مخاطب و غیر ان واضح و ظاهرست نظر باختصار در این جا بر بعض عبارات اقتصار می رود-مجد الدین بدخشانی در جامع السلاسل گفته شیخ نظام الدین اولیا قدس سره وی از مشایخ کبار و از ارباب ولایت نامدار و در اسرار باطن بایزید دوران و اطوار ظاهر ابو حنیفه زمان بود پدر بزرگوارش احمد بن دانیال از غزنین آمده در خطۀ بداون متوطن گشت تولد شیخ نظام الدین در خطۀ مذکوره است در پنجسالگی پدر از مهرش گذشت والده اش پرورش نمود تحصیل علوم ظاهر ابتدائی در پیش مولانا علاء الدین اصولی و در اخیر پیش مولانا شمس الدین خوارزمی در دهلی کرد که جامع بود بجمیع علوم چون علم شیخ نظام الدین بانتها انجامید از دهلی باجودهن بخدمت فرید الدین عزیمت نمود چون بدان قصبه همایون رسید بشرف ملاقات آن عالی درجات مشرف گشت حضرت شیخ التفات بسیار نموده فرمودند صفا آوردی از نعمت دینی و دنیوی انشاء اللّه تعالی برخوردار گردی- نقلست از شیخ نظام الدین که در ان ایام که بشرف خدمت شیخ مشرف شدم حضرت ایشان را عسرتی تمام بود با وجود آن اکثر فرزندان و درویشان و متعلقان را در هفته دوگان سه گان روز فاقه می بود اما هرگز از برکت صحبت ایشان هیچ یکی را تغیری و تفاوتی نمی شد خدمت مولانا بدر الدین اسحاق هیمه آوردی و خدمت حسام الدین کابلی آب می آورد و من از دیله جنگلی بجهة افطار شیخ و درویشان می پختم و آن را هم گاهی نمک میسر نمی شد نزدیک مسجد بقالی بود که
ص:221
که اگر گاهی چیزی از غیب رسیدی مصالح طعام از وی خریده می شد روزی یک درم را نمک از وی قرض کردم و در طعام انداخته بدستور معهود پیش حضرت شیخ بردم چون دست مبارک بکاسه برد و لقمه برداشت فرمود که دست مرا ثقلی روی می دهد شاید که درین طعام شبهه باشد باز آن لقمه در کاسه نهاد و نخورد شیخ نظام الدین گوید باستماع این سخن لرزه در من افتاد عرض کردم خداوندگار را هیزم و دیله آب شیخ بدر الدین اسحاق و شیخ جمال الدین و مولانا حسام الدین می آرند و فقیر طبخ می نماید و شرط احتیاط بجای آرد فرمود که نمکی که درین طعام انداخته از کجا بود عرض کردم نمک از قرض بود فرمود که درویشان اگر بفاقه بمیرند از برای لذت نفس قرض نگیرند زیرا که قرض بتوکل بعد المشرقینست بهم راست نیاید فرمود که کاسها از پیش درویشان بردارید شیخ نظام الدین گوید مرا یقین شد که این ارشادی بود که مرا نمودند حضرت شیخ را ضمیر من مکشوف شد گلیمی که بر وی نشسته بود بمن عطا فرمود و دعا کرد پس مرا بجانب دهلی رخصت فرمود و در حین وداع نصیحتی فرمودند که البته هر طور که دانی خصمان را خوشنود کنی و از کسی قرض نستانی و اگر ضروری شود زود در ادای آن کوشی القصه چون از آنجا بدهلی رسیدم وقتی از عزیزی کتابی عاریت گرفته بودم و از من غائب شده بود رفتم که مخدوم وقتی کتابی از شما گرفته بودم از پیش من گم شد انشاء اللّه کاغذی حاصل کنم و همان نسخه تحریر نموده بشما رسانم آن عزیز گفت بلی از مقامی که تو می آئی همین ثمره دهد که خوشنودی خدای تعالی حاصل شود برو که من آن کتاب را بتو بخشیدم هم از شیخ نظام الدین منقولست که چون شهر دهلی آمدم مرا آن چنان جای و ماوای نبود که مسکن سازم و بمشغولی حق پردازم و در صحرا می رفتم و مشغول می شدم روزی درویشی پاک کیشی دیدم ازو پرسیدم أی مخدوم شما ازین شهرید گفت بلی باز گفتم درین شهر بخواهش طبع ساکن مباشید گفت بخواهش که هرگز کسی بدین امنوی خلق سکونت نگیرد مگر بضرورت پس همان درویش حکایت کرد که درویشی خرقه پوشی مشغولی را دیدم وی مرا گفت اگر سلامتی ایمان و استقامت در عبادت می خواهی درین شهر مباش که منبع فسق شده است من می خواهم درین شهر نباشم و خود را جای دیگر اندازم شیخ نظام الدین گوید که چون از ان درویش این سخن استماع نمودم عزم کردم که دیگر در شهر متوطن نباشم تجدید وضو نموده دوگانه ادا نمودم و مناجات کردم بار خدایا من ازین شهر بدر آمده ام باختیار خود جای نمی خواهم که در آنجا باشم هر جا که خیریت دینی و صلاحیت یقین من باشد بدانجا دار ناگاه از طرفی آوازی برآمد که جای تو غیاث پورست و غیاث پور موضعی مجهول و نامعروف بود که هیچکس نمی دانست که کجاست شیخ را دوستی بود ازو تفتیش نموده بموضع غیاثپور آمد دید که بکرانه آب موضعیست مختصر آنجا ساکن گشت و بفراغ خاطر بعبادت مشغول شد قضا را سلطان معز الدین کیقباد نبیره سلطان غیاث الدین که در ان عصر پادشاه بود در موضع کیکوکهری نزدیک
ص:222
غیاثپور شهری آبادان ساخت چون بموضع غیاث پور نزدیک بود انبوه خلائق بسیار شد و اعتقاد مردم برسوخ پیوست پیشتر از اهل دولت که همواره مائل بفسق و فجور بودند بخدمت شیخ انابت نموده بصلاح دینی و فلاح یقینی مستلزم و مستحکم گردیدند شیخ از برای ازدحام خلق می خواست از دهلی بطرفی انتقال نماید همان روز مردی صاحب کمال پیش ایشان رسیده و این بیت خواند آن روز که مه شدی نمی دانستی کانگشت نمای عالمی خواهی شد
شیخ گفت باری مشهور نباید شد پس همان مرد غیب گفت گرفتم که این کس مشهور گشت سلوک بمردم بدین نمط نماید که در قیامت این کس از روی مبارک حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و سلم شرمنده نگردد چون آن مرد خدا این کلام باتمام رسانید طعام طلب نمودند آن مرد غیب اصلا دست بطعام نبرد چون شیخ عزم جزم کرد که البته هم در آن مقام بماند و خاص و عام را نفع رساند آن جوان لقمه چند از ان طعام خورد و بدر آمد و شیخ در آن مقام قرار گرفت نقلست از نصیر الدین محمود اودهی قدس سره که شیخ نظام الدین را صوم دوام بود از غیاثپور روز جمعه بشهر پیاده تشریف فرمودی روزی بخاطر شیخ رسید که اگر مرا مرکبی بودی که درین هوای گرم سوار بنماز می رفتم بهتر بودی خادم شیخ نور الدین ملکیار پرّان اسپی داشت شیخ ملکیار او را در خواب نمود اسپی که تو داری بخدمت شیخ نظام الدین اولیا قدس سره بگذران که او روزه دار به مسجد جامع پیاده می رود آن خادم اشارت را بعمل نیاورد مگر روز دیگر همین خواب دید پس اسپ را گرفته پیش نظام الدین قدس سره آورد و صورت خواب باز نمود شیخ فرمود چنانچه شما باشارت شیخ خود این اسپ را آورده اید تا من هم از پیر اشارت نیابم قبول نکنم شب سوم آن خادم را شیخ ملکیار در خواب نمود و دید که برو اسپ را پیش حضرت نظام الدین قدس سره ببرکت امشب حضرت فرید الدین قدّس سره با او اشارت فرموده اند علی الصباح خادم اسپ را برد و ایشان قبول نمودند شیخ نظام الدین را در ملازمت پیر خود شیخ فرید الدین با شیخ نور الدین ملکیار پرّان ملاقات شده بود امّا شیخ نظام الدین بعد از وفات ایشان بدهلی آمدند نقلست از مولانا ضیاء الدین سنامی که سلطان علاء الدین محمد که پدر سلطان قطب الدین بود روزی قنبربیگ نامی را بخدمت شیخ نظام الدین فرستاد و اعلام داد که مدتست که من لشکر عظیم را با الف خان که برادر حقیقی منست بطرف ارنگل که ولایتیست در طرف جنوب فرستاده ام و خبری تا غایت ازو نرسیده بدین سبب خاطر همیشه متفکرست و مرا نیز بخاطر می رسد که خود هم لشکری بدانصوب برم اگر حضرت شیخ زمانی قدم رنجه فرمایند و شبستان مرا بشمع جمال با کمال خود منور سازند مصلحت کار بدانچه بخاطر مبارک که مکان و محل واردات غیبیست برسد بر ان عمل نموده شود مگر سلطان علاء الدین محمد را این معنی در دل بود که بدین بهانه قدم مبارک خود را حضرت شیخ در خانه او بیاورد و شرف ملاقات او معرز گردد و میان سلاطین
ص:223
بدین تشریف ممتاز گردد چون شیخ از قنبربیگ پیغام سلطان شنید لحظه سر در گریبان تفکر فرو برد پس به قنبربیگ فرمود که دعائی بخدمت سلطان رسانید و عرض نمائید که چنانچه شما را غم خواری مسلمانان لازمست فقیر را نیز لازمست انشاء اللّه تعالی فردا مژده فتح بکلی و خبر سلامتی برادر و لشکر می رسد و در معدود ایام الف خان نیز سالم و غانم بیاید قنبربیک پیش سلطان رفت و بشارتی که از شیخ شنیده بود عرض نمود سلطان را ازین کلام فرحت انجام انشراح تمام روی دادند و نذر کرد که اگر فردا مژده فتح ارنگل و خبر الف خان و لشکر برسد پانصد دینار سرخ برای درویشان خانقاه ایشان شکرانه فرستد بفرمان اللّه تعالی روز دوم بوقت چاشت ناقه سواری با عرائض بشارت فتح ارنگل رسید و بسلطان رسانید سلطان مذکور را بخدمت شیخ اعتقاد و اتحاد بیش از بیش گشت و پانصد دینار نذر بدست قنبربیگ مذکور بخدمت شیخ فرستاد بیاورد و در پیش شیخ نهاد همانروز قلندری اسفندیار نام از خراسان آمده بود خود را پیشترک بکشید چنانچه روش قلندرانست گفت ایها الشیخ الهدایا مشترک شیخ تبسم نموده فرموده تنها خوشترک و پانصد دینار باو دادند نقلست از شیخ نصیر الدین وقتی که قاضی محیی الدین بیمار گشت چنانچه مردم قطع امید زیستن او کردند ناگاه شیخ نظام الدین بعیادت او قدم رنجه فرمودند و قاضی در جان کندن بود و بکلی از شعور رفته حضرت شیخ دست مبارک برویش فرود آورد فی الحال قاضی بهوش آمد برخواست و سر در قدم شیخ نهاد و صحت کلی یافت گویی هرگز مریض نبود نقلست از شیخ مذکور که مریدی از مریدان حضرت شیخ باغی داشت در آنجا استدعا نمود و قوالان برای استماع حاضر آورده و بقدر طعامی مهیا کرد چون سماع در دادند مردم بیحد و عد از اطراف جمع آمدند طعام آن قدر نبود که ده کس را کفایت کند بعد از اتمام سماع صاحب طعام متحیر گشت شیخ دریافت بمبشر که خادم ایشان بود اشارت فرمودند که هر دو کس را یکجا بنشان و هر نان را چهار پاره کن و در نان خورش انداز مبشر همچنان کرد بقدرت اللّه تعالی تمام مردم سیر شدند و طعام همچنان باقی ماند نقلست از شیخ شرف الدین احمد یحیای منیری که در بهار آسوده اند که در قصبۀ ساوه دانشمندی بود در خانه او آتش گرفت و فرمان املاک او بسوخت و در دهلی آمد و مکرر فرمانی بهمان مضمون حاصل نمود و آن فرمان نیز در راه از بغلش افتاد چون بخانۀ خود رسید فرمان در بغل نیافت فی الحال مضطربوار بخدمت شیخ شتافت و صورت حال باز نمود شیخ قدس سره فرمود مولانا نذر کن که چون فرمان بیابی حلوا بروح مقدس شیخ فرید الدین قدس سره حاضر آری مولانا قبول کرد شیخ فرمود همین زمان برخیز و حلوا حاضر کن مولانا برخواست و بر در خانقاه شیخ حلوائی بود چند درم بدو داد که حلوای بخرد چون حلوای کاغذ بدر آورد که حلوای پیچد و بدست او دهد مولانا چون نظر کرد فرمان خود را دید بشناخت فی الحال از حلوائی بستد و با حلوا بخدمت شیخ آورد
ص:224
و سر در قدم شیخ نهاد او را کرامات بسیار است لیکن همین قدر اختصار رفت سن مبارک او نود و چهار بود قدس سره العزیز و شیخ عبد الحق دهلوی در اخبار الاخیار گفته شیخ نظام الحق و الدین محمد بداونی قدس سره خلیفه شیخ فرید الحق و الدین نام او محمد بن احمد بن علی النجاریست و لقب او سلطان المشایخ و نظام اولیاست وی از محبوبان و مقربان درگاه الهیست دیار هندوستان مملوست از آثار برکات او جد او خواجه علی بخاری و جد مادری او خواجه عرب هر دو از بخارا آمدند و مدتی در لاهور بوده و بعد از ان در بداون آمده سکونت ساختند و پدر او خواجه احمد در صغر سن از سر او رفت و هم در سواد بداون مدفن یافت شیخ نظام الدین چون قدری بزرگ شد والده او را در مکتب انداخت کلام اللّه بخواند و کتابها خواندن گرفت و هم در ایام صغر سن که عمر شریفش قریب بدوازده سال بود کتاب لغت می خواند مردی که او را ابو بکر قوال گفتندی بخدمت استاد او از ملتان آمد و حکایت کرد که من پیش شیخ بهاء الدین زکریا سماع گفته ام و این قول می گفتم لقد لسعت حیة الهوی کبدی مصراع دوم یاد نیامد شیخ یاد داد بعد مناقب شیخ بهاء الدین گفتن گرفت که آنجا ذکر چنین و تعبد چنین تا کنیزکانی که آس می کنند هم ذکر می گویند این و مانند این بسیار گفت این معنی هیچ در دل او ننشست بعد از ان حکایت کرد که از آنجا در اجود من آمدم شاهی دیدم چنین و چنان بسماع این کلمات در دل او محبتی و ارادتی پیدا شد که از خود رفت از آنگاه باز تخم محبت شیخ فرید الدین در زمین سینۀ او نشست روز بروز تسقیه و تربیت می یافت در نشستن و خاستن و خوردن و خفتن ذکر شیخ فرید الدین می کرد بعد از ان بقصد تعلم بدهلی آمد و تحصیل علم کرد و مقامات حریری را پیش شمس الملک که صدر ولایت بود تلمذ کرد و یاد گرفت و علم حدیث خواند و او را در طالب علمان نظام الدین بحاث گفتندی بعد از ان بشوق ارادت شیخ فرید الدین باجودهن رفت و وی در آن زمان بست ساله بود شش سپارۀ قرآن پیش شیخ فرید الدین تجوید کرد و شش باب از عوارف نیز سند کرد و تمهید ابو شکور سلمی و بعضی کتابهای دیگر نیز پیش شیخ خواند نقلست که وی فرمود چون سعادت پایبوس شیخ فرید الدین حاصل کردم نخستین سخنی که از شیخ شنیدم این بود که خواند أی آتش فراقت دلها کباب کرده سیلاب اشتیاقت جانها خراب کرده
بعد از ان خواستم که شرح اشتیاق خدمت ایشان باز نمایم دهشت حضور غلبه کرده همین قدر گفتم که اشتیاق پابوس عظیم غالب بود چون اثر دهشت در من مشاهده کرد فرمود لکل داخل دهشته هم درین روز بخدمت شیخ بیعت کردم عرضه داشت کردم فرمان چیست ترک تعلم کنم و باوراد و نوافل مشغول شوم فرمود ما کسی را از تعلم منع نمی کنیم آن هم کن اینهم کن تا غالب که آید درویش را قدری علم باید بعده با نعمت خلافت مشرف شد و بدهلی آمد و تا شیخ در صدر حیات بود سه بار بخدمت او رفت امّا در وقت رحلت شیخ حاضر نبود چنانکه شیخ فرید الدین در وقت رحلت خواجه
ص:225
قطب الدین و خواجه در وقت سفر خواجه بزرگ معین الحق و الدین قدس اللّه اسرارهم حاضر نبودند بعد از ان در دهلی باشارت غیبی در غیاث پور که الآن خانقاه او در آنجاست سکونت کرد نقلست که وی می فرمود در آنگاه که معز الدین کیقباد در آنجا شهر نو بنا کرد خلق بر من انبوه شد و آمد و شد ملوک و امر او سائر مردم بسیار شد با خود گفتم که ازینجا هم بباید رفت درین اندیشه بودم که همانروز در نماز دیگر جوانی درآمد صاحب حسن بغایت نحیف اول سخنی که با من گفت این بود آن روز که مه شدی نمی دانستی کانگشت نمای عالمی خواهی شد
بعد از ان این سخن گفت که اول باری مشهور نباید شد چون این کس مشهور شد باید که چنان شود که فردای قیامت از رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم شرمنده نماند آنگاه گفت چه قوت و چه حوصله باشد که از خلق گوشه گیرند و بحق مشغول باشند حوصله آن باشد که با وجود خلق مشغول حق باشند چون این سخنها تمام کرد قدری طعام پیش آوردم نخورد من همان زمان نیت کردم که همین جا خواهم بود چون این نیت کردم قدری از ان آب بخورد و برفت بعد از ان او را ندیدم و چون نیت اقامت او درست شد حق تعالی او را قبول نام داد و خاص و عام را بوی رجوع شد و ابواب فتوح بر وی مفتوح گشت و عالمی از موائد احسان و انعام او فوائد برگرفتند و او خود بریاضت و مجاهده می بود گویند که در آخر عمر که سن شریفش از هشتاد متجاوز شده بود بغایت مجاهده پیش گرفته بود و صوم دوام داشتی و بوقت افطار اندک چیزی چشیدی و طعامی که وقت سحر بودی اکثر چنان بودی که نخوردی خادم عرضه داشت کردی که مخدوم وقت افطار طعام کمتر می خورند اگر از طعام سحر اندک تناول نکنند حال چه شود و ضعف قوت گیرد درین محل بگریستی و گفتی که چندین مسکینان و درویشان در کنجهای مساجد و دکانها گرسنه و فاقه زده افتاده اند این طعام در حلق من چگونه فرو رود همچنان طعام از پیش برمیداشتند نقلست که وی گفت وقتی با شیخ خود در کشتی همراه بودم شیخ مرا پیش طلبید و فرمود بیا ترا چیزی بگویم چون بدهلی بروی در مجاهده باشی بیکار بودن هیچ نیست روزه داشتن نیمی راه ست و اعمال دیگر چون نماز و حج نیمی راه وقتی دیگر فرمود من از خدا خواسته ام که هر چه تو از خدای تعالی بخواهی بیابی وقت دیگر فرمود از برای تو قدری دنیا نیز خواسته ام و در وقت خلافت فرمود مجاهده باید کرد برای استعداد راه وقت دیگر در حجره سر برهنه کرده و بشره مبارک متغیر شده می گشت و این بیت می گفت خواهم که همیشه در رضای تو زیم خاکی شوم و زیر پای تو نیم
مقصود من خسته ز کونین توئی از بهر تو میرم و برای تویم
چون بیت تمام کرد سر بسجده نهاد چند کرت مثل این دیدم در حجره در رفتم سر در قدم شیخ نهادم فرمود بخواه چه می خواهی من چیزی دینی خواستم شیخ مرا بخشید بعده پشیمان شدم که چرا نخواستم که در سماع بمیرم نقلست که وی شب تنها در حجره بودی و در بستی و تمام شب در راز و نیاز بودی چون
ص:226
روز شدی هر که را نظر بر جمال او افتادی تصور کردی مگر مستی طافحست و از بس بیداری شب چشمهای مبارک او سرخ بودی گویند که میر خسرو این بیت در وصف پیر خود گفته است تو شبانه می نمائی ببر که بودی امشب
که هنوز چشم مستت اثر خمار دارد
نقلست که وی فرمود مرا در واقعه کتابی دادند در ان مسطور بود تا توانی راحتی بدل می رسانی که دل مؤمن محل ظهور ربوبیتست و می فرمود که در بازار قیامت هیچ کالای را آن چنان رواج نخواهد بود که دریافت دلها را نقلست که وقتی در قیلوله بود درویشی آمد آن را بازگردانیدند شیخ فرید الدین را در خواب دید که می فرماید اگر در خانه چیزی نیست حسن رعایت آینده واجبست این از کجا آمده ست که همچنین خسته دل بازگردد و چون بیدار شد ازین حال تفحص نمود بر آن شخص که آن درویش را بازگردانیده بود تفت شد که خدمت شیخ را در غضب دیده ام و مرا عتاب می کرد بعده اگر از قیلوله بیدار شدی همین دو سخن پرسیدی یکی آنکه سایه گشته است دوم آینده آمده است نقلست که وقتی چند کس قصد ملازمت او کردند و هر یک برسم تحفه چیزی خریدند در آن میان متعلمی بود گفت این هدایای مختلف یکجا پیش شیخ خواهند نهاد خادم خواهد برداشت او قدری خاک راه برداشت و در کاغذی پیچید چون بخدمت او رسید هر کس چیزی پیش نهاد و آن متعلم کاغذ پاره پیچیده را نیز نهاد خادم آن هدایا را برداشتن گرفت خواست که آن کاغذ را نیز بردارد فرمود که این را همین جا بگذار که این سرمۀ شریف خاص برای چشم ماست آن متعلم تائب شد شیخ او را بتشریف خاص مشرف گردانید و او را مستظهر کرد که اگر ادراری و یا نانی ترا حاجت باشد ما را بگوی نقلست که شخصی از قصبۀ خود بقصد زیارت او می آمد در اثناء راه گذر او بر قصبۀ بوندی افتاد در آنجا شیخی بود که او را شیخ موهن می گفتند بدیدن او رفت پرسید که کجا خواهی رفت گفت بخدمت شیخ نظام الدین گفت شیخ نظام الدین را سلام برسانی و بگوی که هر شب جمعه در کعبه ملاقات می کنم چون بخدمت شیخ رسید عرضه کرد که در قصبه بوندی درویشیست سلام رسانیده است و این سخن گفته است شیخ منغص شد فرمود که او درویشی عزیزست لیکن زبان بر خود ندارد نقلست که یکباری سلطان علاء الدین بقصد امتحان بخدمت او فصلی چند در پرداخت امور مملکت نوشت و یک فصل بدینمضمون بود که چون بندگی شیخ مخدوم عالمیانست و در دین و دنیا هر کرا حاجتیست از خدمت او برمی آید و حق تعالی زمام مملکت دنیا بدست ما داده ست باید که هر کاری و مصلحتی که در مملکت پیش آید بندگی شیخ را عرضه داریم تا بدانچه خیریت مملکت و صلاح ما در ان باشد اعلام فرمایند بنابر این مقدمه فصلی چند درین باب نوشته بخدمت فرستاده شده است آنچه در ان خیریت باشد زیر هر حدیثی بنویسند تا ما آن را بپرداخت برسانیم و این کاغذ را بدست خضر خان که از جمله پسران محبوب تر بود و مرید شیخ بود و او بخدمت شیخ فرستاد چون خضر خان آن کاغذ را بدست شیخ داد مطالعه نفرمود و حاضران
ص:227
مجلس را گفت که فاتحه بخوانیم بعده فرمود که درویشان را با کار پادشاهان چه کار من درویشم و از شهر گوشه گرفته ام و بدعاگویی پادشاهان و مسلمانان مشغولم اگر بسبب این معنی پادشاه بعد ازین چیزی مرا بگوید من ازینجا هم بروم أَرْضُ اَللّهِ واسِعَةً چون این خبر بسلطان علاء الدین رسید خوشحال شد و معتقد گشت و التماس کرد که اگر قبول فرمایند من بخدمت شیخ بیایم شیخ فرمود آمدن حاجت نیست من بدعای غیب مشغولم و دعای غیب را اثرهاست سلطان علاء الدین باز بجهت ملاقات الحاح کرد شیخ فرموده فرستاد که خانه این ضعیف دو در دارد اگر پادشاه از یک در درآید من از در دیگر بیرون روم نقلست که وی می فرمود هر گاه که در سماع صفتی شنیده ام اکثر بر اوصاف و اخلاق حمیده شیخ کبیر حمل کرده ام تا روزی در حالت حیات شیخ در جمعی از گوینده ای این بیت شنیدم مخرام بدین صفت مبادا کز چشم بدت رسد گزندی
مرا اخلاق حمیده و اوصاف گزیده و کمال بزرگی و غایت لطافت ایشان یاد آمد چنانکه درگرفت چون بدینحرف رسید چشم پر آب کرد و فرمود بعده بسی برنیامد که برحمت حق پیوستند نقلست که شخصی در مجلس او تقریر کرد که در فلان موضع یاران شما جمعیتی کرده ازو مزامیر در میان ست فرمود من منع کرده ام که مزامیر و محرمات در میان نباشد نیکو نکرده اند درین باب بسیار غلو کرده فرمود که شیخ اوحد الدین کرمانی بر شیخ شهاب الدین آمد شیخ مصلای خود پیچیده در زیر زانو نهاد و این معنی پیش مشایخ غایت تعظیم باشد چون شب درآمد شیخ اوحد الدین سماع طلبید شیخ شهاب الدین قوالان را طلبید و مقام سماع مرتب کرد و خود بگوشه رفت و بطاعت و ذکر مشغول شد نقلست که وقتی شخصی رقعه نوشت که خط او بغایت مغشوش بود و بدست شیخ داد شیخ را در مطالعه او درنگی واقع شد فرمود مولانا این خط شماست مولانا بمعذرت پیش آمد و گفت اری مخدوم خط بنده طبعیست شیخ تبسم نمود و گفت زهی طبع نقلست که وی پیش از رحلت چهل روز طعام نچشید و در آخر وقت که از عالم می رفت می گفت که وقت نماز شده است و من نماز گزارده ام اگر می گفتند که شما نماز گزارده اید می فرمود که بار دیگر بگذاریم هر نماز را مکرر می گزارد و می فرمود می رویم می رویم می رویم و باقبال خادم می فرمود اگر چیزی در خانه از هیچ جنس نگاهدارد فردای قیامت عهدۀ جواب حضرت عزت باشد خادم همه را بداد مگر غله که چند روزه علوفه درویشان بود فرموده این مرده ریگ چه نگاهداشته این را نیز بدرکن و در خانه جاروب ده در حال انبارخانه ها را گشادند و جهانی جمع شدند و غارت کردند بعد از ان عرضه کردند که حال ما مسکینان بعد مخدوم چه خواهد شد فرمود که شما را در روضۀ من چندان برسد که کفاف باشد گفتند میان ما قسمت حاصل که کند فرمود کسی که از سر نصیب خود برخیزد وفات او بعد طلوع آفتاب
ص:228
روز چهارشنبه سیزدهم ماه ربیع الآخر سنه خمس و عشرین و سبعمائة رحمة اللّه تعالی علیه فرمود رونده رو بکمال دارد یعنی سالک تا در سلوکست امیدوار کمالست بعد از ان فرمود که سالکست و واقف و راجع سالک آنست که او راه رود و واقف آنست که او را وقف افتد درین محل سؤال کردند که سالک را وقفه می باشد فرمود آری هر گاه که سالک را در طاعت فتوری افتد چنانچه از ذوق طاعت بماند او را وقفه باشد اگر زود کار را دریابد و بانابت پیوند و سالک تواند بود و اگر عیاذا باللّه هم بر آن بماند بیم آن باشد که راجع شود و بعد از ان این را بر هفت قسمت بیان فرمود اعراض حجاب تفاصل سلب مزید سلب قدیم تسلی عداوت فرمود و دوست باشند عاشق و معشوق مستغرق محبت یکدیگر درین میان اگر از عاشقی حرکتی یا سکتی در وجود بیاید که نه پسندیدۀ دوست او بود آن دوست ازو اعراض کند یعنی روی بگرداند پس عاشق را واجبست که در حال باستغفار مشغول شود و بمعذرت پیوندد هر آئینه دوست ازو راضی شود و اگر آن محب همبر آن خطا اصرار کند و عذر نخواهد آن اعراض بحجاب کشد معشوق حجاب در میان آرد و پس محب را واجب آید که بتوبه گراید و اگر درین باب هم تاخیر کند حجاب بتفاصل کشد چه شود ان دوست از وی جدای گزیند و اگر هنوز مستغفر نشود سلب شود مزیدی که او را در ذوق طاعت و غیر ان بوده باشد پس اگر عذر آن نخواهد و بر آن بطالت بماند سلب قدیم شود طاعتی و راحتی که پیش از مزید داشت آن هم بستانند پس اگر اینجا هم در توبه تقصیری رود بعد از ان تسلی شود یعنی دوست او را بر جدائی دل بیاراید پس اگر در انابت اهمال رود عداوت شود نعوذ باللّه منها فرمود سماع علی الاطلاق حلال و علی الاطلاق حرام نیست از بزرگی پرسیدند سماع چیست فرمود تا مستمع کیست سماع صوتیست موزون چرا حرام باشد و سماع مزامیر حرامست فرمود بعضی درویشان با پیری بیعت کرده باشند بر آن بسند نمی کنند تا بر پیری دیگر می روند و بیعت و خرقۀ او هم می ستانند نزدیک من این چیزی نیست بیعت همانست که اول با کسی کرده باشند اگر چه آن پیر یکی از آحاد باشد و از شیخ نظام الدین سؤال کردند حکم شیخ منصور حلاج چیست فرمود که مردودست او مرید خیر نساج بود ترک او گرفت بنزد شیخ جنید آمد و درخواست بیعت کرد جنید فرمود تو مرید خیر نساجی ترا دست بیعت ندهم او را رد کرد جنید مقتدای وقت بود رد او رد همه شد فرمود قطعه گر چه ایزد دهد هدایت دین بنده را اجتهاد باید کرد
نامۀ کان بحشر خواهی خواند هم ازینجا سواد باید کرد
و فرمود اگر مرید شیخ را گوید که من مرید توام و شیخ گوید که تو مرید من نۀ او مرید باشد و اگر شیخ گوید تو مرید منی مرید گوید من مرید تو نیم مرید نباشد زیرا که ارادت فعل مریدست نه فعل شیخ فرمود قفل سعادت را کلیدهاست بهمه کلیدها تمسک باید اگر از یکی نگشاید شاید که بکلید دیگر گشاده شود فرمود صبح صادق
ص:229
صبحست و صبح عاشقان شام و احیاء ما بین العشائین مشایخ از آنجاست که فرموده است که جامۀ که از صحبت شیخ یافته باشد بغیری نتوان داد و اگر بشویند منعی نیست و بهتر آنست که نشویند و می فرمود از تشریفات صحبت یافته پیر اگر وصیت کنند که برابر این کس در گور بنهند روا باشد و یا وصیت کنند که بفرزندانی که صالح باشند بدیشان دهند در سیر الأولیاء می نویسد که چون بعد از نقل شیخ نظام الدین را در گور فرود آوردند خرقۀ که از شیخ فرید الحق یافته بود بر وجود شیخ نظام الدین فراز کردند و مصلای شیخ را در زیر سر مبارک او نهادند و نیز شیخ نظام الدین فرمود که فردای قیامت بعضی ازین طائفه را در میان دزدان بایستانند و ایشان گویند که ما دزدی نکرده ایم جواب اید که جامه مردان پوشیدید و عمل نکردید آخر هم بشفاعت پیران نجات یابند و نیز می فرمود چندین خرقه که این ضعیف داده است از آن میان چهار کس را خرقۀ ارادت داده است دیگر همه خرقه تبرکست فرمود در کتب سلوک مسطورست که سلوک را صد مرتبه نهاده اند هفدهم مرتبه کشف و کرامتست و اگر سالک هم درین بماند بهشتاد و سه دیگر کی رسد پس نظر مقتصر بر کرامت باید که نباشد و فرمود در وقتی خواجۀ من مرا خلافت داد گفت حق تعالی ترا علم داد و عقل داد و عشق داد و هر که در وی این سه صفت بودی و شایان خلافت مشایخ باشد و از وی این کار نیکو آید رحمة اللّه علیه و علیهم اجمعین و مستتر نماند که سید محمد بن محمود کرمانی که در سیر الأولیاء از نظام اولیا اثبات حدیث مدینة العلم نقل نموده از اعاظم اولیای فخام و اماثل عرفای کرام سنیّه ست شیخ عبد الحق دهلوی در اخبار الاخیار گفته سید محمد بن محمود کرمانی او از کرمان بتجارت در لاهور آمدی چون بازگشتی در اجودهن شدی سعادت ملاقات شیخ فرید الدین حاصل کردی و بملتان رفتی و در ملتان عم او بود نام او سید احمد کرمانی و درین آمد و شد او را با خدمت شیخ فرید الدین محبتی پیدا شد اسباب و اموال کرمان را بکلی ترک داد و در ملتان پیش عم خود آمد و از آنجا بقصد ارادت شیخ عزیمت اجودهن نمود عم او او را گفت که شیخ الاسلام بهاء الدین زکریّا هم عزیزست سید محمد کرمانی گفت محبت ازینها نمی شود باجودهن آمد و مرید شد و ریاضتها کشید و بعد از شیخ فرید الدین بصحبت شیخ نظام الدین آمد و داخل یاران اعلی شد و در شب جمعه سنه احدی عشر و سبعمائة رحلت نمود در یاران چوتره مدفون شد رحمة اللّه علیه و عبد الرّحمن بن عبد الرّسول بن قاسم چشتی در مرآة الاسرار گفته ذکر آن سید پاک اولاد مصطفی آن جگربند بتول و مرتضی آن عالم بعلوم ربّانی محقق زمان سید محمد بن محمود کرمانی قدس سره از سالکان روزگار بود صدقی و محبتی تمام داشت و سر حلقۀ سادات کرمان نیز بود از لاهور در دهلی آمدی در وقت بازگشت در میان اجودهن شده برای ملاقات عم خود سید احمد کرمانی در ملتان رفتی وی آنجا سکونت کرده بود و دختر خود در عقد نکاح سید محمد مذکور درآورده الغرض درین آمد و رفت سید محمد را بخدمت گنجشکر اعتقاد صادق بهمرسیده و بشرف ارادت مشرف گردیده و بعد از چند سال از غلبۀ محبت گنجشکر اسباب معیشت دنیا را برطرف ساخته بود با منکوحه در اجودهن بخدمتش سکونت گرفت
ص:230
وی مقربترین یاران گنجشکر بود مدت هژده سال بخدمتش قیام داشت و دوازده سال در ارادت از سلطان المشایخ سابقست و میان سلطان المشایخ و سید محمد کرمانی جهتمندی و اخلاص بی اندازه بود از آن جهت حضرت گنجشکر فرمود که شما هر دو کس یکجا باشید و میان شما مواخات باشد تا بدان محبت سبب سید محمد با فرزندان بخدمت سلطان المشایخ در دهلی آمد و باقی عمر در صحبت وی گذرانید وقتی سلطان المشایخ از اباء سید محمد بسی تغیر مزاج شد سید محمد در مائده حاضر نمی گشت سلطان المشایخ حضرت رسالت پناه را در خواب دید که سید محمد پیش آن حضرت ایستاده است پس آن حضرت فرمود که مولانا نظام الدین سید محمد از فرزندان منست چون روز شد سلطان المشایخ بخانۀ سید محمد رفت و انواع دلداری نموده همراه برد و خدمتها کرد بعد از چند روز سید محمد کرمانی زحمت مزاحم گشت چهارده سال پیش از نقل سلطان المشایخ رخت هستی بر بست وفاتش شب جمعه سنه احدی و عشر و سبعمائة واقع شد در حظیره سلطان المشایخ بر سر چوتره یاران علی مدفون یافت رحمة اللّه علیه و مولوی حسن زمان معاصر در قول مستحسن گفته و
قد ذکر القصة مولانا السید محمد العلوی الکرمانی اکثر من هذا قال زجر علی رضی اللّه عنه القصاص بمسجد البصرة و امر حتی قصم کل منبر کان ثم فاتی علی الحسین فقال له انت عالم أم متعلم قال لست بشیء و انما ابلغ الناس ما بلغنی عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلم فقال ان هذا الشاب له لخلیق ثم اتبعه الحسن فاخذ ضفّة ثوبه و قال انشدک باللّه علمنی وضوء النبی صلی اللّه علیه و آله و سلم فاتی بطست من ماء عند باب الطسوس فعلمه الوضوء انتهی و نیز در قول مستحسن گفته ثم رایت بعد مدة من تسوید هذه النسخة قد ذکر مولانا السیّد محمد بن المبارک الکرمانی فی سیر الاولیاء نقلا من خط شیخه سلطان المشایخ محبوب الاله سمی حبیب اللّه محمد نظام الملة و الدین المعروف بنظام الاولیاء رضی اللّه تعالی عنه و ارضاه عنا ما نصه و قد جرت السّنة الالهیة ان لا یخرج شیئا من عالم الغیب و الشهادة الا بواسطة الی قوله و ان ابا هریرة اسلم زمن خیر فلازم النبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلم ثلث سنین و قد زادت روایته علی روایة من لازم مدة عمره و بسط کسائه مشهور فکیف ینکر عمن اودع العلوم فی کساء أبی هریرة ان اودع الاسرار فی خرقة البسها علیّا رضی اللّه عنه ثم ذکر خبر العباء عن عائشة رضی اللّه تعالی عنها
آنکه جمال الدین ابو الحجاج یوسف بن عبد الرحمن المزی این حدیث شریف را روایت نموده چنانچه در تهذیب الکمال بترجمۀ جناب امیر المؤمنین علیه السلام گفته و
روی انه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ
ص:231
بابها فمن أراد العلم فلیات من بابه
آنکه علامه مزی در تهذیب الکمال بترجمۀ ابو الصلت الهروی نصوص مکرره و افادات محرره یحیی بن معین در باب تصحیح و اثبات این حدیث شریف ذکر نموده تحقق و ثبوت آن را بر ارباب الباب واضح و عیان نموده چنانچه سابقا در وجه پنجم یکی از آن منقول شده و باقی در ما بعد ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و ابو الحجاج مزی از اجلۀ حفاظ ثقات و اکابر متقنین اثبات نزد سنیه بوده محامد مزهره و مدائح مبهره او بر ناظر تذکرة الحفاظ و معجم مختص و تذهیب التذهیب ذهبی و تتمة المختصر ابن الوردی و طبقات شافعیه تاج الدین سبکی و طبقات شافعیه جمال الدین اسنوی و روض المناظر ابو الولید بن شحنه حلبی و طبقات شافعیه تقی الدین اسدی و درر کامنه فی اعیان المائة الثامنه ابن حجر عسقلانی و نجوم زاهره جمال الدین یوسف بن تغری بردی الظاهری و طبقات الحفاظ جلال الدین سیوطی و مدینة العلوم ازنیقی و بدر طالع بمحاسن من بعد القرن السابع محمد بن علی الشوکانی و قول مستحسن مولوی حسن زمان معاصر و تاج مکلل مولوی صدیق حسن خان معاصر واضح و لائحست در این مقام اکتفا بر بعض عبارات می رود عبد الرحیم بن الحسن الاسنوی در طبقات شافعیه گفته ابو الحجاج جمال الدین یوسف بن الزکی بن عبد الرحمن بن یوسف القضاعی الحلبی المزی نسبة الی مزة بکسر المیم قریة بظاهر دمشق کان المذکور احفظ اهل زمانه لا سیما الرجال المتقدمین و انتهت إلیه الرحلة من اقطار الارض لروایته و درایته و کان اماما فی اللغة و التصریف دیّنا خیّرا منقبضا عن الناس طارحا للتکلف فقیرا صنف تهذیب الکمال فی اسماء الرجال و کتاب الاطراف و درس بدار الحدیث الاشرقیة ولد بظاهر مدینة حلب فی سنة اربع و خمسین و ستمائة و استوطن دمشق الی ان توفی بها فی دار الحدیث الاشرفیة ثانی عشر صفر سنة اثنتین و اربعین و سبعمائة و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی در طبقات الحفاظ گفته المزی الامام العالم الحبر الحافظ الاوحد محدث الشام جمال الدین ابو الحجاج یوسف بن عبد الرحمن بن یوسف القضاعی ثم الکلبی الشافعی ولد بحلب سنه 653 و نشأ بالمزة و تفقه قلیلا ثم اقبل علی هذا الشأن و رحل و سمع الکثیر و نظر فی اللغة و مهر فیها و فی التصریف و قراء العربیة و اما معرفة الرجال فهو حامل لوائها لم تر العیون مثله صنف تهذیب الکمال و الاطراف و املی مجالسه و اوضح مشکلات و مفصلات ما سبق إلیها من علم الحدیث و رجاله و ولی مشیخة دار الحدیث الاشرفیة مات یوم السبت ثانی عشر صفر سنة 732 و ازنیقی در مدینة العلوم در ذکر صنف ثانی ائمه شافعیه گفته و منهم یوسف بن عبد الرحمن بن یوسف الکلبی القضاعی الدمشقی الشیخ
ص:232
جمال الدین ابو الحجاج المزی حافظ زمانه حامل رایة السنة و الجماعة المتدرع جلباب الطاعات و قد انتهت ریاسة المحدثین إلیه فی الدنیا و حدث نحو خمسین سنة سمع منه ابن تیمیة و البرزالی و الذهبی و ابن سید الناس و الشیخ الامام السبکی و خلق کثیر لا یحصون و صنف تهذیب الکمال المجمع علی انه لم یصنف مثله و کتاب الاطراف ولد سنة اربع و خمسین و ستمائة توفی سنة اثنتین و اربعین و سبعمائة انتهی فهذا المزّی ابو الحجاج*بحرهم المتقاذف بالامواج*قد اثبت هذا الحدیث الباهر الانبلاج*الزاهر الابتلاج*فالمارق عنه بالانحراف و الاعوجاج*و الحائد عنه بالنکول و الانزعاج*غارّ فی اغباش التلزز و اللجاج*مار علی وجهه فی سباسب الحیرة و الاهتماج* تارک من الحق واضحة الفجاج*زائغ عن الملاحب المامونة عن الاختلاج
آنکه جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی الانصاری در نظم درر السمطین فی فضائل المصطفی ص و المرتضی ع و البتول و السبطین در ذکر ترتیب کتاب گفته فالسمط الاول مشتمل علی فضائل جناب سیّد المرسلین و خاتم النبیین و رسول رب العالمین محمد علیه افضل صلوات المصلین و شمائله و صفاته و ما خصه اللّه تعالی به من آیاته و معجزاته و علی مناقب ابن عمه و باب مدینة علمه امیر المؤمنین علیّ ابن أبی طالب رضی اللّه عنه
آنکه نیز زرندی در نظم درر السمطین بعنوان قسم ثانی سمط اول کتاب گفته القسم الثانی من السمط الاوّل فی مناقب امیر المؤمنین و امام المتقین عین مناهج الحق و الیقین و راس الاولیاء و الصدّیقین زوج فاطمة البتول قرة عین الرسول ابن عمه و باب مدینة علمه موازره و اخیه و قرة عین صنو ابیه المرتضی المجتبی الّذی فی الدنیا و الآخرة امام سیّد و فی ذات اللّه سبحانه و تعالی و اقامة دینه قوی ایّد ذی القلب العقول و الاذن الواعیة و الهمة الّتی هی بالعهود و الذمام وافیة یعسوب الدین و اخی رسول رب العالمین محمد العالی سرادق مجده علی قمة العرش المجید تعالیاعلی ع علا فوق السموات قدره و من فضله نال المعالی الامانیافاسس بنیان الولایة متقناو حاز ذوو التحقیق منه الامانیا اللیث القاهر و العقاب الکاسر و السیف البتور و البطل المنصور و الضیغم الهصور و السیّد الوقور و البحر المسجور و العلم المنشور و العباب الزاخر الخضم و الطود الشاهق الاشم و ساقی المؤمنین من الحوض بالاوفی و الاتم اسد اللّه الکرار أبی الائمّة الاطهار المشرف بمزیة
من کنت
ص:233
مولاه فعلی مولاه و الموید بدعوة
اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه کاسر الانصاب و هازم الاحزاب المتصدق بخاتمه فی المحراب فارس میدان الطعان و الضراب هزبر کل عرین و ضرغام کلّ غاب الّذی کلّ لسان کلّ مغتاب و مغتاب و بیان کل ذام و مرتاب عن قدح فی قدح معالیه لنقاء جنابه عن کلّ ذم و عاب المخصوص من الحضرة النبویّة بکرامة الاخوّة و الانتخاب المنصوص علیه بانه لدار الحکمة و مدینة العلم باب و بفضله و اصطفائه نزل الوحی و نزل الکتاب المکنی بابی الریحانتین و أبی الحسن و أبی التراب هو النبأ العظیم و فلک نوح*و باب اللّه و انقطع الخطاب ذو البراهین القاطعة و الایات الدّامغة و صاحب الکرامات و الحجج البالغة ینبوع الخیر و معدن البرکات و منجی غرقی بحار المعاصی من المخازی و المهاوی و الدرکات الامام الّذی هو فی ظلم الجهالة و الضلالة نبراس و فی قحم المبارزة و الطعان هرماس اخیاس و لمدائن العلوم و الحکم الیقینیة فضائله اساس و ما فی قربه من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و مناقبه التی لا یحیط بها وهم و حد و قیاس عند ذی رای و دین و عقل شبهة و ریبة و التباس اخو خاتم الرسل الکرام محمّدص*رسول اللّه العالمین مطهّر*علی ع وصی المصطفی و وزیره*ابو السادة الغر إلیها لیل حیدر* ابو السبطین الحسن ع و الحسین ع* وارث الرسل و مولی الثقلین* مبدع جسیمات المکارم* و مفیض عمیات المتن *الّذی حبه و حب اولاده *من اوفی العدد و اوقی الجنن* اخو احمد المختار صفوة هاشم*ابو السادة الغر المیامین بالمنن*و صهر امام المرسلین محمد ص*علی ع امیر المؤمنین ابو الحسن*هما ظهرا شخصین و النور واحد* بنص حدیث النفس و النور فاعلمن*هو الوزر المامول فی کل خطة*و ان لا تنجینا ولایته *فمن علیهم صلاة اللّه ما لاح کوکب*و ما هب ممراض النسیم علی الفتن
آنکه نیز زرندی در نظم درر السمطین گفته فضیلة اخری اعترف بها الاصحاب و ابتهجوا و سلکوا طریق الوفاق و انتهجوا
عن ابن عباس رضی اللّه عنهما ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد بابها فلیات علیّا و کمال وثوق و اعتماد و انتهای شموخ و استناد احادیث و اخبار نظم درر السمطین از صدر کتاب مذکور واضح و لائحست کما لا یخفی علی من راجعه و سیاتی نقله فی مجلد حدیث النور انشاء اللّه تعالی
آنکه نیز زرندی در معارج الوصول الی معرفة فضل آل الرسول ص و البتول ع گفته
روی ابن عباس رضی اللّه عنهما ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال انا مدینة العلم و علیّ بابها فمن أراد
ص:234
بابها فلیات علیّا و نهایت استحصان و رزانت و غایت استحکام و متانت روایات و آثار معارج الوصول بر ناظر صدر آن ظاهر و باهرست و ستقف علیه انشاء اللّه تعالی فی مجلد حدیث النور
آنکه نیز زرندی در کتاب الاعلام گفته باب فی خلافة امیر المؤمنین أبی الحسن علی ابن أبی طالب بن عبد المطلب الهاشمی رضی اللّه عنه یجتمع مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فی عبد المطلب فهو ابن عمّه و باب مدینة علمه و موازره و مواخیه و قرة عین صنو ابیه و زوج فاطمة البتول و قرة عین الرّسول اول هذه الامة اسلاما و اوفاها عهدا و ذماما یعسوب الدین مبین مناهج الحق و الیقین و راس الاولیاء و الصّدیقین و امام البررة المتقین البحر المسجور و العلم المنشور و اللیث الهصور و السّیف البتور ذو الکرامات الظاهرة و البراهین القاطعة و الحجج البالغة اسد اللّه الکرار ابو الائمّة الاطهار المخصوص من الحضرة النبویة بکرامة الاخوة و الانتخاب و المنصوص علیه بانّه لدار الحکمة و مدینة العلم باب المکنی بابی الریحانتین و أبی الحسن و أبی التراب هو النبأ العظیم و فلک نوح*و باب اللّه و انقطع الخطاب*المشرف بمزیّة
من کنت مولاه فعلیّ مولاه و المویّد بدعوة
اللّهمّ و آل من والاه و عاد من عاداه کاسر الانصاب و هازم الاحزاب فکم له من قتیل و مصاب و جریح و طریح بالرحاب و کم کشف عن نبی اللّه صلّی اللّه علیه و سلم من شدة و بوسی حتی خصّه
بقوله انت منّی بمنزلة هارون من موسی و کم فرج عنه من غمّة و کربی حتی انزل اللّه فیه قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی ثم زاده شرفا و رفعة و وفره حظّه من اقسام العلی توفیرا بما انزل فیه و فی اولاده إِنَّما یُرِیدُ اَللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً و کم من آیة نزلت فی شانه وقره اللّه بها توقیرا و زاده بها مکانة و جلالة و نضارة و تنضیرا فهو فی حلبة السباق الی کل غایة و مکرمة و منقبة مجلّی و الی المبادرة الی الاسلام مع صغر سنه فی ست او سبع او تسع بعد خدیجة مصلّی و هذا القدر فی الاشاره الی بعض فضائله و مناقبه کاف ههنا لا ناقد جمعنا فی کتبنا الثلثة کتاب الاربعین الصحاح و کتاب نظم درر السمطین فی فضل المصطفی و المرتضی و البتول و السبطین و کتاب معارج الوصول الی معرفة فضل آل الرسول و البتول من فضائله الزاهرة و مناقبه الفاخرة طرفا صالحا فکرهنا الاعادة فی التصانیف و محتجب نماند که زرندی از اماثل اعلام حفاظ و افاخم عظام ایقاظ سنیّه
ص:235
می باشد مفاخر عالیة المقدار و مآثر شامیة الاخطار او حسب افادات این حضرات در مجلد حدیث نور بتفصیل خواهی شنید در این جا بر بعض عبارات که موذن بکمال سمو مرتبت و جلالت و علو منزلت و نبالت اوست باید شنید-احمد بن عبد القادر العجیلی در ذخیرة المال فی شرح عقد جواهر اللآل گفته هذا الذی قرره الاجلة و المقتضی و لازم الادلة
و ذلک ان اجلة العلماء لمّا صرحت لهم الادلة بهذه الخصوصیات لاهل البیت الشریف قرروا ذلک و حرروه مثل السید علی السمهودی امام السّنة فی جواهره و الحافظ الطبری الشافعی فی ذخائره و الحجة الزرندی الشافعی فی معلّله و شیخ الاسلام ابن حجر الشافعی فی صواعقه و جلال الدّین السیوطی الشافعی فی الثغور الباسمة فی مناقب السیّدة فاطمة و احیاء المیت فی ذکر اهل البیت و السمطین فی السبطین و اسنی المطالب فی فضائل علی بن أبی طالب ازین عبارت ظاهرست که علامه عجیلی زرندی را بلقب جلیل حجت وصف فرموده و او را از اجله علماء معدود نموده و بر متتبع افادات محققین کبار و منقدین احبار سنیه عظمت و رفعت این لقب فخیم و وصف عظیم پیدا و آشکار است ذهبی در صدر میزان الاعتدال گفته فاعلا العبارات فی الرواة المقبولین ثبت حجة حافظ ثقة متقن ثقة ثقة ثم ثقة ثم صدوق و لا باس به و لیس به باس ثم محله الصدق و جید الحدیث و صالح الحدیث و شیخ؟ ؟ ؟ شیخ و حسن الحدیث و صدوق ان شاء اللّه و صویلح و نحو ذلک و نیز ذهبی در تذکرة الحفاظ بترجمه ابو بکر محمد بن احمد بن محمد بن یعقوب المعروف بالمفید گفته و الحافظ اعلی من المفید فی العرف کما ان الحجة فوق الثقة و زین الدین عبد الرحیم بن الحسین العراقی در شرح الفیّة این حدیث گفته قال ابن أبی حاتم وجدت الالفاظ فی الجرح و التعدیل علی مراتب شتی فاذا قیل للواحد انه ثقة او متقن فهو ممن یحتج بحدیثه قال ابن الصلاح و کذا إذا قیل ثبت او حجة و کذا إذا قیل فی العدل انّه حافظ او ضابط قال الخطیب ارفع العبارات ان یقال حجة اوثقة و سخاوی در شرح الفیّة الحدیث در ذکر تفاوت الفاظ تعدیل گفته فکلام أبی داود یقتضی ان الحجة اقوی من الثقة و ذلک انّ الاجری ساله عن سلیمان بن بنت شرحبیل فقال ثقة یخطی کما یخطی الناس قال الاجری فقلت هو حجة قال الحجة احمد بن حنبل و کذا قال عثمان بن أبی شیبة فی احمد بن عبد اللّه بن یونس ثقة و لیس بحجة و قال ابن معین فی محمد بن اسحاق ثقة و لیس بحجة و فی أبی اویس صدوق و لیس بحجة و کان لهذه النکتة قدمها الخطیب حیث قال ارفع العبارات ان یقال حجة او ثقة و ملا علی قاری در مجمع الوسائل فی شرح الشمائل گفته ثم الحافظ فی اصطلاح المحدثین من احاط علمه بمائة الف حدیث متنا و اسنادا و الطالب هو المبتدی الراغب فیه و المحدث و الشیخ و الامام هو الاستاذ الکامل و الحجة من احاط علمه بثلاثمائة الف حدیث متنا و اسنادا و احوال رواته جرحا و تعدیلا و تاریخا و الحاکم هو الّذی احاط علمه بجمیع الاحادیث المرویة کذلک انتهی فهذا الحافظ الزرندی محدث الحرم* بحجتهم الکابر المبجل المحترم*قد اثبت هذا الحدیث النافی* لکلّ مذلّ و برم
ص:236
فی افادته البالغة البلیغة *الدارئة لکل ریب اعترض و اعترم*فلا یتفوه بطعنه بعد الاّ* من جزم حبل ایمانه و صرم*و لا یتکلم بالقدح فیه الا* من ثلم اساس دینه و خرم*و لا یلفق فیه الاباطیل* الاّ من احتقب الاثم العظیم و اجترم*و لا یضل فیه بالاضالیل *الاّ من نفخ فی غیر صرم
آنکه صلاح الدین ابو سعید خلیل بن کیکلدی العلائی الدمشقی الشافعی در مضمار اثبات و احقاق حدیث مدینة العلم قصب السبق از اعیان اقران خویش برده مردانه وار قدم در وادی تحقیق و تثبیت آن فشرده علامه سخاوی در مقاصد حسنه در ذکر این حدیث شریف گفته بل صرح العلائی بالتوقف فی الحکم علیه بذلک فقال و عندی فیه نظر ثم بین ما یشهد بصحته لکون أبی معاویة راوی حدیث ابن عباس حدث به فزال المحذور ممّن هو دونه قال و ابو معاویة ثقة حافظ یحتج بافراده کابن عیینة و غیره فمن حکم علی الحدیث مع ذلک بالکذب فقد أخطأ قال و لیس هو من الالفاظ المنکرة الّتی تاباها العقول بل هو کحدیث
ارحم امتی بامتی یعنی الماضی و هو صنیع معتمد و علامه سیوطی در لآلی مصنوعه گفته قال الحافظ صلاح الدین العلائی و من خطه نقلت فی اجوبته عن الاحادیث الّتی تعقبها السّراج القزوینی علی مصابیح البغوی و ادعی انها موضوعة
حدیث انا مدینة العلم و علی بابها قد ذکره ابو الفرج فی الموضوعات من طرق عدة و جزم ببطلان الکل و کذلک قال بعده جماعة منهم الذّهبی فی المیزان و غیره و المشهور به
روایة أبی الصلت عبد السلام بن صالح الهروی عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا و عبد السلام هذا تکلموا فیه کثیرا قال النّسائی لیس بثقة و قال الدارقطنی و ابن عدی متهم زاد الدارقطنی رافضی و قال ابو حاتم لم یکن عندی بصدوق و ضرب ابو زرعة علی حدیثه و مع ذلک فقد قال الحاکم ثنا الاصم ثنا عباس یعنی الدوری قال سئلت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال ثقة فقلت أ لیس قد حدث
عن أبی معاویة حدیث انا مدینة العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی و هو ثقة عن أبی معاویة و کذلک روی صالح جزرة عن ابن معین ثم ساقه الحاکم من طریق محمد بن یحیی بن الضریس و هو ثقة حافظ عن محمد بن جعفر الفیدی عن أبی معاویة قال العلائی فقد بریء ابو الصّلت عبد السّلام من عهدته و ابو معاویة ثقة مامون من کبار الشیوخ و حفاظهم المتفق علیهم و قد تفرد به عن الاعمش فکان إذا و أی استحالة فی ان یقول النبی صلعم مثل هذا فی حق علی رضی اللّه عنه و لم یأت کل من تکلم فی هذا الحدیث و جزم بوضعه بجواب عن هذه الروایات الصحیحة عن ابن معین و مع ذلک
ص:237
فله شاهد
رواه الترمذی فی جامعه عن اسماعیل بن موسی الفزاری عن محمد بن عمر بن الرّومی عن شریک بن عبد اللّه عن سلمة بن کهیل عن سوید بن غفلة عن أبی عبد اللّه الصنابحی عن علیّ مرفوعا انا دار الحکمة و علی بابها و رواه ابو مسلم الکنجی و غیره من محمد بن عمران الرومی و هو ممن روی عنه البخاری فی غیر الصحیح و قد وثقه ابن حیان و ضعفه ابو داود قال ابو ذرعة فیه لین و قال الترمذی بعد اخراج الحدیث هذا حدیث غریب و قد روی بعضهم هذا عن شریک و لم یذکر فیه الصنابحی و لا یعرف هذا عن احد من الثقات غیر شریک قال العلائی فقد بری محمّد بن عمران الرومی من التفرد به و شریک هو ابن عبد اللّه النخعی القاضی احتج به مسلم و علق له البخاری و وثقه یحیی بن معین و قال العجلی ثقة حسن الحدیث و قال عیسی بن یونس ما رایت احدا قط اورع فی علمه من شریک فعلی هذا یکون تفرده حسنا فکیف إذا انضمّ الی حدیث أبی معاویة و لا یرد علیه روایة من اسقط منه الصنابحی لان سوید بن غفلة تابعی مخضرم ادرک الخلفاء الاربعة و سمع منهم فذکر الصنابحی فیه من المزید فی متصل الاسانید و لم یات ابو الفرج و لا غیره بعلة قادحة فی حدیث شریک سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر انتهی کلام الحافظ صلاح الدین العلائی و نیز سیوطی در قوت المغتذی گفته و قال الحافظ صلاح الدین العلائی فی اجوبته هذا الحدیث ذکره ابو الفرج بن الجوزی فی الموضوعات من طرق عدة و حکم ببطلان الکلّ و کذلک قال بعده جماعة منهم الذهبی فی المیزان و غیره و المشهور به روایة أبی الصلت عبد السلام بن صالح الهروی عن أبی معاویة عن الاعمش عن مجاهد عن ابن عباس مرفوعا و عبد السلام هذا تکلموا فیه کثیرا قال النّسائی لیس بثقة و قال الدارقطنی و ابن عدی متهم زاد الدارقطنی رافضی و قال ابو حاتم لم یکن عندی بصدوق و صوب ابو زرعة علی حدیثه و مع ذلک فقد قال الحاکم حدثنا الاصم حدثنا عباس یعنی الدوری قال سئلت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال ثقة فقلت أ لیس قد حدث عن أبی معاویة
حدیث انا مدینة العلم فقال قد حدث به محمد بن جعفر الفیدی و هو ثقة عن أبی معاویة و کذلک روی صالح جزرة ایضا عن ابن معین ثم ساقه الحاکم من طریق محمد بن یحیی بن الضریس و هو ثقة حافظ عن محمد بن جعفر الفیدی عن أبی معاویة و قال ابو الصلت احمد بن محمد بن محرز سالت یحیی بن معین عن أبی الصلت فقال لیس ممن یکذب فقیل له
فی حدیث أبی معاویة انا مدینة العلم فقال هو من حدیث
ص:238
أبی معاویة اخبرنی ابن نمیر قال حدث به ابو معاویة قدیما ثم کف عنه و قال کان ابو الصلت رجلا موسرا یطلب هذه الاحادیث و یلزم المشایخ قلت فقد بریء ابو الصلت عبد السلام من عهدته و ابو معاویة ثقة مامون من کبار الشیوخ و حفاظهم المتفق علیهم و قد تفرد به عن الاعمش فکان ما ذا و أی استحالة فی ان یقول النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم مثل هذا فی حق علی و لم یات کل من تکلم فی هذا الحدیث و جزم بوضعه بجواب عن هذه الروایات الصحیحة عن یحیی بن معین و مع ذلک فله شاهد رواه الترمذی من حدیث علیّ و رواه ابو مسلم الکجی و غیره عن محمد بن عمر الرّومی و هو ممن روی عنه البخاری فی غیر الصحیح و قد وثقه ابن حبان و ضعفه ابو داود و و قال ابو زرعة فیه لین و قال الترمذی روی بعضهم هذا عن شریک و لم یذکر فیه الصنابحی و لا یعرف هذا عن احد من الثقات غیر شریک فقد بریء محمد بن الرومی من التفرد و شریک هو ابن عبد اللّه النخعی القاضی احتج به مسلم و علق له البخاری و وثقه یحیی بن معین و قال العجلی ثقة حسن الحدیث و قال عیسی بن یونس ما رایت احدا قط اورع فی علمه من شریک فعلی هذا یکون تفرده حسنا فکیف إذا انضم الی حدیث أبی معاویة المتقدم و لا یرد علیه روایة من اسقط منه الصنابحی لان سوید بن غفلة تابعی مخضرم ادرک الخلفاء الاربعة و سمع منهم فذکر الصنابحی فیه من المزید فی متصل الاسانید و لم یات ابو الفرج و لا غیره بعلة قادحة فی حدیث شریک سوی دعوی الوضع دفعا بالصدر انتهی کلام العلائی و نیز سیوطی در نکت بدیعات در ذکر این حدیث شریف گفته و تعقب الحافظ ابو سعید العلائی علی ابن الجوزی فی هذا الحدیث بفصل طویل سقته فی الاصل و ملخصه ان قال هذا الحدیث حکم ابن الجوزی و غیره بوضعه و عندی فی ذلک نظر الی ان قال و الحاصل انه ینتهی بطرقه الی درجة الحسن المحتج به فلا یکون ضعیفا فضلا عن ان یکون موضوعا و تحسین حافظ علائی این حدیث شریف را بر ناظر کتاب احادیث مشتهره تالیف علامه زرکشی و درر منتثره جلال الدین سیوطی و جواهر العقدین نور الدین سمهودی و سبل الهدی و الرّشاد محمد بن یوسف شامی و تنزیه الشریعه ابن عراق کنانی و تذکرۀ محمد طاهر فتنی و مرقاة ملا علی قاری و فیض القدیر عبد الرؤف المناوی و حاشیه مواهب لدنیه تصنیف نور الدین شبراملسی و قول مستحسن مولوی حسن زمان معاصر نیز واضح و ظاهرست و ستقف علیه فیما بعد انشاء