عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار جلد 6

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور:عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار جلد 6/ تالیف: میر سید حامد حسین موسوی نیشابوری هندی ؛ تحقیق و ترجمه: غلام رضا مولانا البروجردی

مشخصات نشر:قم: موسسه المعارف الاسلامیه، (1404) ق.

مشخصات ظاهری:ج23.

یادداشت:فارسی- عربی.

یادداشت:کتاب حاضر ردیه ای و شرحی است بر کتاب (التحفه الاثنی عشریه) اثر عبدالعزیز بن احمد دهلوی.

موضوع:دهلوی، عبدالعزیزبن احمد، 1159 - 1239ق. . التحفه الاثنی عشریه -- نقد و تفسیرموضوع

احادیث خاص (ثقلین) - امامت - احادیث

دهلوی، عبدالعزیز بن احمد، 1159 - 1239ق. التحفه الاثنی عشریه - نقد و تفسیر

شیعه - دفاعیه ها و ردیه ها

علی بن ابی طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. - اثبات خلافت

موضوع:شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها

موضوع:امامت -- احادیث

فروست:موسسه المعارف الاسلامیه؛176

وضعیت فهرست نویسی:در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

شماره کتابشناسی ملی:1286819

ص :1

اشاره

عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار جلد 6

تالیف: میر سید حامد حسین موسوی نیشابوری هندی

تحقیق و ترجمه: غلام رضا مولانا البروجردی

ص :2

حدیث غدیر قسم دلالت

المقدمة

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه الذی اکمل لنا الدین، و اتم علینا النعمة، و صاننا عن الاقتحام فی مهوی الهوان، و امتطاء(1) صهوة(2) النقمة.

و الصلاة و السلام علی نبی الرحمة، و شفیع الامة، و آله الهداة الائمة، الکاشفین لکل غمة، الحافظین کل عهد و ذمة.

و بعد فیقول العبد القاصر حامد حسین بن المولی العلامة السید محمد قلی الموسوی، کان اللّه له، و جعل الی کل خیر مآله:

ان هذا هو الجزء الثانی من المجلد الاول، من مجلدات المنهج الثانی، من کتاب «عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار» و اللّه اسأل بالخضوع و الاخبات(3) التام، ان یفیض علیّ لطفه العام، و کرمه الذی لیس له انفصام، و یردع عنی

ص:3


1- الامتطاء : الرکوب
2- الصهوة : مقعد الفارس من الفرس
3- الاخبات : التخشع

حواجز الایام، و یقمع نواجم(1) الصوارف المقبلة بالآلام و یبلغنی سریعاً ذریعا(2) وحیا(3) الی اقصی المرام، و قضاء الوطر بالاکمال و الاتمام، بحق محمد المعتام(4) و آله الکرام، علیه و علیهم آلاف الصلاة و السلام.

(هر گاه بحمد اللّه و حسن توفیقه، در ما سبق بتصریحات اکابر محققین و افاخم منقدین، و اعاظم ماهرین، و اماثل بارعین سنیه، تواتر حدیث غدیر شنیدی، و باستیصال شبهات و شکوک فخر رازی، که بکمال جسارت و تهور، اقدام بر قدح و جرح این حدیث شریف نموده، و ابطال غرایب ایرادات، و طرایف اعتراضات او بابلغ وجوه و اکمل طرق وا رسیدک

مقلدین رازی تقلیدا در حدیث غدیر و تواتر آن قدح کرده اند

اشاره

حالا باید دانست که جمعی از متأخرین مقلدین، که از قانون مناظره و کلام، و آداب مقابله خصام، بیگانه افتاده اند، چون در کتب کلامیه بمقام امامت رسیده، و مبتلا شده اند بگفتگو در این مبحث جلیل، به تقلید رازی، که او را امام المتکلمین می دانند، و کلمات غرابت آیات او را علق(5) نفیس می انگارند، یکی در پی دیگری خلیع (6) العذار و گسسته مهار رفته، کلمات عجیبه گفته اند، و بقدح و جرح در تواتر و صحت حدیث غدیر برخاسته اند، و همت والا نهمت(7) خود را باطفای

ص:4


1- النواجم : الاصول
2- الذریع : السریع
3- الوحی : السریع
4- المعتام : المختار
5- العلق ( بکسر العین و سکون اللام ) : النفیس من کل شیء لتعلق القلب به .
6- الخلیع العذار : الذی اتبع هواه و انهمک فی الغی کأنه کالدابة بلا رسن .
7- النهمة ( بفتح النون و سکون الهاء ) : بلوغ الهمة و الشهوة فی الشیء ، یقال « قضی منه نهمته » أی شهوته

چنین نور روشن گماشته اند، «مطالع الانظار شرح طوالع الانوار» و «مواقف» ، و «شرح مقاصد» ، و «شرح مواقف» ، و «شرح تجرید» و امثال آن را مطالعه باید فرمود، و بر مزید انصاف و نهایت تحقیق این حضرات حیرتها باید نمود.

علامه فخر الاقاصی و الادانی شمس الدین محمود بن عبد الرحمن اصفهانی(1) با آن همه جلالت و نبالت و همه دانی، زمام قلم را بقاید هوی سپرده، و طریق تقلید و ترک تنقید سپرده، حظی وافر از مجانبت انصاف و مصادمت بداهت برده.

چنانچه در «تشیید القواعد شرح تجرید العقائد» بجواب حدیث غدیر گفته:) [و عن الرابع ان هذا الحدیث من باب الآحاد، فلا یکون حجة فی هذا الباب.

و قوله: ان الامة مجمعة علی صحة هذا الحدیث.

قلنا: لا نسلم ان الامة مجمعة علی صحته فانه قد طعن فیه ابن أبی داود، و ابو حاتم الرازی، و غیرهما من ائمة الحدیث، و لئن سلم اجماع الامة علی صحته لکن لا نسلم انه من جهة القطع، بل من جهة الظن]-الخ(2).

(و نیز اصفهانی در «مطالع الانظار شرح طوالع الانوار» بیضاوی می گوید) :

ص:5


1- محمود بن عبد الرحمن : ابو الثناء ، شمس الدین المتوفی بالطاعون فی القاهرة سنة 749
2- تشیید القواعد فی شرح تجرید العقائد مخطوط فی مکتبة آیة اللَّه العظمی المرعشی النجفی مد ظله رقم 3613

و اما

قوله صلّی اللّه علیه و سلم: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فهو من باب الآحاد، و قد طعن فیه ابن أبی داود، و أبو حاتم الرازی، و غیرهما من ائمة الحدیث(1).

(و عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الایجی(2) قاضی در «مواقف» بجواب حدیث غدیر گفته:) [الجواب منع صحة الحدیث، و دعوی الضرورة مکابرة، کیف و لم ینقله أکثر أصحاب الحدیث؟ ! الخ].(3) (و سعد الدین مسعود بن عمر تفتازانی(4) در «شرح مقاصد» بعد ذکر استدلال اهل حق بحدیث غدیر گفته:) [و الجواب منع تواتر الخبر، فان ذلک من مکابرات الشیعة، کیف و قد قدح فی صحته کثیر من ائمة الحدیث، و لم ینقله المحققون منهم کالبخاری و مسلم، و الواقدی؟ !](5).

(و سید شریف علی بن محمد الجرجانی(6) در «شرح مواقف» کما سمعت سابقا گفته:) [الجواب منع صحة الحدیث، و دعوی الضرورة فی صحته لکونه متواترا

ص:6


1- مطالع الانظار ص 588 ط القاهرة المورخ 1311 ه
2- الایجی : عضد الدین عبد الرحمن الادیب الاصولی المتوفی بقلعة کرمان مسجونا سنة 756
3- المواقف ج 3 ص 272 ط القاهرة
4- التفتازانی : مسعود بن عمر الادیب المنطقی المتوفی بسمرقند سنة 793 .
5- شرح المقاصد ص 290
6- الجرجانی : علی بن محمد بن علی الادیب الفیلسوف المتوفی بشیراز سنة 816 .

مکابرة، کیف و لم ینقله أکثر أصحاب الحدیث کالبخاری، و مسلم، و اضرابهما و قد طعن بعضهم فیه کابن ابی داود السجستانی، و أبو حاتم الرازی، و غیرهما من ائمة الحدیث؟]الخ.(1) (و علاء الدین علی بن محمد القوشجی(2) در «شرح تجرید» بجواب حدیث غدیر گفته:) [و اجیب بأنه غیر متواتر، بل هو خبر واحد فی مقابلة الاجماع، کیف و قد قدح فی صحته کثیر من أهل الحدیث، و لم ینقله المحققون منهم کالبخاری و مسلم و الواقدی؟ !]الخ(3).

(از این عبارات و امثال آن حقیقت تبحر و تمهر اصفهانی، و تفتازانی و ایجی، و قوشجی توان دریافت، که به چنین خزعبلات که ادانی طلبه علوم، تفوه را بآن موجب صد گونه ننگ و عار، و باعث نهایت افتضاح و احتقار می دانند، السنه خود می آلایند، و قصب مسابقت در مضمار جسارت می ربایند، و چنین غرایب تقولات را جواب الزامات اهل حق تصور می نمایند، فاعوذ باللّه من تسلط الخذلان، و الایغال(4) فی تیه العدوان.

و شیخ شهاب الدین أحمد بن حجر الهیتمی(5) المکی هم بجواب حدیث غدیر، داد انصاف و ارشاد داده، در قدح و جرح آن طرفه رقص

ص:7


1- شرح المواقف للجرجانی ج 3 ص 272 ط القاهرة 1311
2- القوشجی : علی بن محمد الفلکی الریاضی الفقیه الحنفی السمرقندی المتوفی سنة 879 .
3- شرح التجرید للقوشجی ص 369
4- الایغال : الادخال
5- الهیتمی : احمد بن محمد بن علی بن حجر الفقیه الباحث المصری المتوفی بمکة المکرمة سنة 974 .

جملی بر روی کار آورده، که قابل تماشای اولی الابصار، و مایه حیرت أصحاب افکار است، چنانچه در «صواعق» در وجوه رد تمسک باین حدیث گفته:) [احدها ان فرق الشیعة اتفقوا علی اعتبار التواتر فیما یستدلّ به علی الامامة، و قد علم نفیه، لمّا مرّ من الخلاف فی صحة هذا الحدیث، بل الطاعنون فی صحته جماعة من أئمة الحدیث و عدوله المرجوع إلیهم فیه، کابی داود السجستانی، و أبی حاتم الرازی، و غیرهم.

فهذا الحدیث مع کونه آحادا مختلف فی صحته، فکیف ساغ لهم أن یخالفوا ما اتفقوا علیه من اشتراط التواتر فی احادیث الامامة و یحتجون بذلک، ما هذا الا تناقض قبیح، و تحکم لم یعتضد بشیء من اسباب الترجیح!](1).

(ناظر را باید که در این کلام حیرت نظام تأمّل فرماید، و دریابد که چه قسم حسن حفظ را با کمال انصاف، و مزید تأمل را با مجانبت اعتساف جمع نموده، معجونی ظریف بهم ساخته، مگر نمی بینی که درین افادات محیّره به مقابلة أهل حق، قدح حدیث غدیر ذکر نموده و طاعتین این حدیث شریف را به مدح و ثنا یاد کرده، تقویت قول شان که بزعم خود کرده، حال آنکه خود قبل این عبارات به دو سه سطر، بعد ذکر استدلال اهل حق به این حدیث، گفته) :

[و جواب هذه الشبهة التی هی اقوی شبههم یحتاج الی مقدمة، و هی بیان الحدیث و مخرّجیه.

ص:8


1- الصواعق المحرقة : ص 25

بیانه انه حدیث صحیح لا مریة فیه، و قد اخرجه جماعة کالترمذی(1)، و النسائی(2)، و احمد (3) فطرقه کثیرة جدا، و من ثم رواه ستة عشر صحابیا.

و فی روایة لاحمد انه سمعه من النبی صلّی اللّه علیه و سلم ثلاثون صحابیا، و شهدوا به لعلیّ لمّا نوزع أیام خلافته کما مرّ و سیأتی، و کثیر من اسانیدها صحاح و حسان، و لا التفات لمن قدح فی صحته، و لا لمن رده بان علیا کان بالیمن، لثبوت رجوعه منها، و ادراکه الحج مع النبی صلی اللّه علیه.

و قول بعضهم: ان زیادة

«اللّهم وال من والاه» الی آخره موضوعة، مردود فقد ورد ذلک من طرق صحح الذهبی کثیرا منها](4).

نسبت قدح حدیث غدیر به أبی داود دروغ است

(و نسبت قدح این حدیث به ابو داود، که ابن حجر بر آن جسارت نموده، از اکاذیب بی اصل، و مجازفات صریحة الهزل است.

اما ادعای عدم تواتر آن، پس آن هم از عجایب افادات، و غرایب مزعومات است، خصوصا دعوای عدم تواتر آن نزد شیعه، «کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاّ کَذِباً»(5).

نمی دانم که هر گاه حدیثی که از یکصد صحابی، بلکه زیاده مرویّ باشد، و جمعی از علمای محققین و اساطین معتبرین، در اثبات آن بطرق

ص:9


1- الترمذی : محمد بن عیسی بن سورة البوغی من اکابر الحفاظ ، توفی بترمذ سنة 279 .
2- النّسائی : احمد بن علی بن شعیب الخراسانی الحافظ المتوفی مضروبا سنة 303 .
3- احمد : بن محمد بن حنبل ، امام الحنابلة اصله من مرو ، و ولد ببغداد سنة 164 و توفی سنة 241
4- الصواعق المحرقة ص 26 - 27 .
5- سورة الکهف : 5 .

کثیره کتب عدیده تصنیف کرده باشند، باز کدام عاقل متفوه باین هفوه باطله خواهد شد.

و للّه الحمد که شیعه متفرد در دعوای تواتر آن نیستند، بلکه اکابر حفّاظ أهل سنت هم تصریح به تواتر آن می نمایند.

و از جمله ایشان علامه ذهبی(1)است که به تصحیح او خود ابن حجر در همین مقام احتجاج و استدلال نموده، حیث قال: «فقد ورد ذلک من طرق صحح الذهبی کثیرا منها»(2).

پس حیرت است که هر گاه به تصحیح ذهبی تمسک می کند، به تصریح او به تواتر حدیث شریف چرا گوش نمی دهد، و خود را مصداق «فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ»(3) می گرداند! .

و از همه لطیف تر آنست که خود ابن حجر، در مبحث فضایل ابی بکر، بجهت ادعای روایت هشت کس از صحابه امامت أبی بکر را در صلاة، دعوی تواتر آن نموده، و حال آنکه نزد اهل حق، هرگز این روایت ثابت نیست، و حدیث غدیر را که زیاده از یکصد صحابه روایت کرده اند، لا اقل آنکه به اعتراف خود ابن حجر شانزده، بلکه سی صحابی روایت نموده اند، غیر متواتر می گوید، هل هذا الا تناقض قبیح، و تحکّم لم یعتضد بشیء من اسباب الترجیح؟ !

ص:10


1- الذهبی : شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان الدمشقی الشافعی الحافظ المورخ المتوفی 748 .
2- الصواعق المحرقة ص 25
3- سوره فصلت : 44

و نور الدین علی بن ابراهیم(1) در «انسان العیون» بجواب حدیث غدیر گفته) :

[و قد رد علیهم فی ذلک بما بسطته فی کتابی المسمّی «بالقول المطاع فی رد اهل الابتداع» لخّصت فیه «الصواعق» للعلامة ابن حجر الهیتمی، و ذکرت ان الرد علیهم فی ذلک من وجوه:

احدها ان هؤلاء الشیعة و الرافضة اتفقوا علی اعتبار التواتر فیما یستدلّون به علی الامامة من الاحادیث، و هذا الحدیث مع کونه آحادا، طعن فی صحته جماعة من ائمة الحدیث، کأبی داود، و أبی حاتم الرازی، کما تقدم، فهذا منهم مناقضة]!(2).

قدح حلبی در تواتر غدیر و جواب آن

(و این همان آهنگ حجری است که حلبی آن را سراییده، و از سماجت و شناعت آن باکی نکرده، و ندانسته که:

أولا: نفی تواتر حدیث غدیر، دفع بداهت و مصادمت صراحت است و ائمه کبار سنیه به تواتر آن مصرح اند، کما سبق.

و ثانیا: تواتر آن نزد اهل حق کافی است.

و ثالثا: در احتجاج الزامی، تواتر ضرورت ندارد، که نزد اهل سنت احتجاج و استدلال در امامت باخبار آحادهم رواست.

و رابعا: ذکر طعن ائمه خود، در این حدیث شریف، در حقیقت اثبات طعن این ائمه متعصبین است.

و خامسا: نسبت طعن آن به أبی داود، کذب صریح، و تهمت

ص:11


1- نور الدین علی بن ابراهیم : بن احمد الحلبی المورخ الادبی المتوفی سنة 1044 بمصر .
2- انسان العیون المعروف بالسیرة الحلبیة ج 3 ص 275 ط بیروت .

واهیه است، کما دریت سابقا.

و شیخ نور الدین علی بن سلطان محمد الهروی القاری الحنفی، در شرح حدیث غدیر دست و پا گم کرده، کلمات متهافته بر زبان رانده، و انصاف و حق کشی را بغایت قصوی رسانیده، چنانچه در «مرقاة» جایی که این حدیث بروایت براء بن عازب، و زید بن ارقم مذکور است می فرماید) :

[ثم هذا الحدیث مع کونه آحادا مختلف فی صحته، و کیف ساغ للشیعة ان یخالفوا ما اتفقوا علیه من اشتراط التواتر فی احادیث الامامة، ما هذا الا تناقض صریح و تعارض قبیح](1).

(سبحان اللّه در این جا دعوی آحاد بودن این حدیث بالجزم و القطع می فرماید، و به نقل اختلاف در صحت آن گردن می افرازد، حال آنکه خود قبل از این به دو ورق در شرح این حدیث که صرف بروایت زید بن ارقم مسطور است بعد ذکر تعدد مخرجین آن گفته) :

[و الحاصل ان هذا حدیث صحیح لا مریة فیه، بل بعض الحفاظ عده متواترا، إذ فی روایة لاحمد انه سمعه من النبی صلّی اللّه علیه و سلم ثلاثون صحابیا، و شهدوا به لعلّی لمّا توزع ایام خلافته(2).

(پس حدیثی که بروایت سی صحابی به اعترافش مرویّ باشد، و بعض حفاظ اهل سنت آن را متواتر گفته باشد، باز آن را حتما از آحاد گفتن غایت انصاف و تحقیق و راست گویی است، و مزید جسارت قاری ملاحظه باید کرد، که اکتفا به نفی تواتر این حدیث شریف نکرده،

ص:12


1- المرقاة فی شرح المشکاة ج 5 ص 564 .
2- المرقاة فی شرح المشکاة ج 5 ص 568 .

بمزید حیا و آزرم ذکر اختلاف در صحت آن نموده، توهین آن می خواند حال آنکه خود گفته) :

[هذا حدیث صحیح لا مریة فیه].

(و نیز در مرقاة گفته) :

[رواه احمد فی مسنده، و اقل مرتبته ان یکون حسنا، فلا التفات لمن قدح فی ثبوت هذا الحدیث]انتهی(1).

علی قاری حنفی در غدیر گرفتار تهافت شده

(بار خدایا این چه تحقیق و حسن ضبط است که در یک کتاب، بل در یک مبحث، گاهی یک حدیث را بلا شک و شبهه صحیح می گوید، و تواتر آن از بعضی حفاظ نقل می نماید بلا رد و نکیر، بل ایراد دلیل مستنیر، و قادح آن را قابل التفات نمی داند، و باز خود نفی تواتر بالجزم و القطع می سازد، و بر محتجّین به آن زبان طعن و تشنیع می گشاید، بل کلام و گفتگو در صحت آن بذکر قدحش می نماید، ما هذا الا تناقض صریح و تعارض قبیح؟ ! و اگر بالفرض این حدیث نزد اهل سنت متواتر نمی بود، باز هم استدلال اهل حق بلا ریب صحیح و متین، و بری از توجیه و ساوس جاحدین می بود بدو وجه:

اول: آنکه نزد خود اهل حق متواتر است و قرینه تعاضد آن بروایات مخالفین مفید یقین.

و ثانیا: نزد اهل سنت احتجاج باخبار آحاد صحیح است، پس برای الزام و افحام خصام، احتجاج و استناد به حدیث غدیر بهر تقدیر

ص:13


1- المرقاة فی شرح المشکاة ج 5 ص 584

صحیح خواهد بود.

و میرزا مخدوم(1) بن عبد الباقی در «نواقض الروافض» گفته) :

[و ما ادری ما الذی یورث فی طبائعهم المنحرفة الجزم بدلالة ما

نقل عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم فی غیر الکتب الصحاح انه قال بغدیر خم: «من کنت مولاه» علی امامة المرتضی]؟ ! (در این عبارت سراسر جسارت، توهین و تضعیف این حدیث شریف بمرتبه قصوی نموده، یعنی نقل آن را به کتب غیر صحاح منسوب ساخته و این کذب صریح و عدوان فضیح است، چه منقول بودن آن در کتب صحاح، بتصریح ابن روزبهان(2) کما سیجیء، ثابت است، و نیز مطالعه «صحیح ترمذی» و «صحیح ابن ماجه» و «مستدرک حاکم» و «صحیح ابن حبّان» و «مختاره ضیاء مقدسی» و ما ماثلها مکذب آن، و نیز تصریحات ائمه و اساطین سنیه به صحت این حدیث شریف، کما سبق نموذجه، قمع این هفوه واهیه می کند.

و بالاتر از همه آنست که خود این بزرگ، بالجاء حق بعد این عبارت در مقام دیگر، تصریح به تواتر این حدیث شریف نموده، کمال شناعت و فظاعت و سماجت تعصب و اعتساف خود باعتراف خود ثابت ساخته، و عبارت او که مصرّح به تواتر حدیث غدیر است سابقا شنیدی.

و اسحاق هروی سبط میرزا مخدوم صاحب «نواقض» در «سهام

ص:14


1- میرزا مخدوم : میر معین الدین محمد بن عبد الباقی الشیرازی الرومی الشافعی المتوفی بمکة سنة 995
2- ابن روزبهان : فضل اللَّه بن روزبهان بن فضل اللَّه الخنجی الشیرازی الاصفهانی القاسانی الشافعی العارف الصوفی المحدث المتوفی بعد سنة 909 .

ثاقبه»(1) بجواب حدیث غدیر گفته) :

[قلنا اولا لا نسلم تواتر الخبر، و کیف و لم یذکره الثقات من المحدثین، کالبخاری(2) ، و مسلم(3) ، و الواقدی(4)، و قد قدح فی صحة الحدیث کثیر من ائمة الحدیث، کأبی داود(5)، و الواقدی، و ابن خزیمة(6)، و غیرهم من الثقات و من رواه لم یرو أول الحدیث، أی

قوله «أ لست اولی بکم من انفسکم» و هو القرینة علی کون المولی بمعنی اولی].

اسحاق هروی در غدیر مانند جدش گرفتار عناد شده

(عجیب است که هروی کثیر الهرا بمزید مکابره دعوی می کند:

که این حدیث شریف را ثقات محدثین ذکر نکرده اند، و معاذ اللّه باین بهتان و عدوان جمعی کثیر و جمّی غفیر را از اجله اساطین و ارکان محدثین سنیه، که اسماءشان در ما بعد می شنوی و از جمله شان امام احمد بن حنبل، و نسائی، و ترمذی، و ابن ماجه(7) ، و امثال ایشان

ص:15


1- السهام الثاقبة : قال اسماعیل باشا فی ایضاح المکنون ج 2 ص 31 : السهام الثاقبة : فی الکلام تاریخ کتابة النسخة سنة 1186
2- البخاری : محمد بن اسماعیل بن ابراهیم الحافظ صاحب « الجامع الصحیح » المتوفی سنة 256
3- مسلم : بن الحجاج بن مسلم القشیری النیسابوریّ الحافظ المتوفی سنة 261 .
4- الواقدی : محمد بن عمر بن واقد السهمی المدنی المورخ الحافظ المتوفی سنة 207 .
5- ابو داود : سلیمان بن الاشعث بن اسحاق السجستانی المحدث المتوفی بالبصرة سنة 275 .
6- ابن خزیمة : محمد بن اسحاق بن خزیمة المحدث النیسابوریّ المتوفی سنة 311 .
7- ابن ماجة : محمد بن یزید الرابعی القزوینی من ائمة الحدیث المتوفی سنة 273

می باشند، از ثقات محدثین خارج ساخته، قیامت عظمی بر سر حضرات سنیّه انداخته.

و نیز هروی بمفاد کاسه گرمتر از آش، از دیگر قادحین و طاعنین بالاتر رفته، نسبت قدح حدیث غدیر به واقدی، و ابن خزیمة هم نموده حال آنکه متبوعین او که سیاق این عبارتش مأخوذ از خرافاتشان است بر این تهمت باطله جسارت نکرده بودند، این بزرگ، بمزید غلیان عناد و ثوران لداد بر کلماتشان اکتفا نکرده، نسبت قدح هم بواقدی نمود، و بر آن هم اکتفا نکرده، به نسبت قدح باین خزیمه، خرم دین و دیانت خود فرموده.

و للّه الحمد که برای تکذیب و تخجیل او در این مکابرات و مباهتات صرف، افاده جد متعصب او، یعنی میرزا مخدوم، کافی و وافی است، که او تصریح صریح به تواتر آن کرده، در تسوید وجوه منکرین و جاحدین، که از جمله شان خودش نیز در مقام دیگر است، مبالغه بکار برده.

عبد الحق دهلوی تعصبا در غدیر قدح نموده

و شیخ عبد الحق(1) هم، با وصف اتصاف بسلامت طبع و استقامت ذهن، و مهارتی الی غیره من کبارهم، در شرح حدیث غدیر، چون ابطال حق خواسته، به تشویش غریب گرفتار شده، یعنی هم بخرافات قادحین، مثل رازی و من شابهه، متمسک گردیده، و هم بصحت حدیث

ص:16


1- شیخ عبد الحق : بن سیف الدین الدهلوی الحنفی المحدث الصوفی المتوفی سنة 1052

حتما قائل شده، چنانچه در «شرح مشکاة»(1) گفته:

و این حدیث صحیح هست، بی شک روایت کرده اند آن را جماعتی مانند ترمذی، و نسائی، و احمد، و طرق وی کثیر است، روایت کرده اند آن را شانزده صحابی، و در روایتی مر احمد را آمده که شنیده است آن را از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و سلم سی صحابی، و گواهی دادند بدان علی را در وقتی که نزاع و خلاف کرده شد با وی در ایام خلافت وی، و بسیاری از اسانید آن صحاح و حسان است، و التفات نیست بقول کسی که سخن کرده است در صحت وی، و نه بقول بعضی که گفته اند که زیادة

«اللّهمّ وال من والاه» موضوع است، زیرا که وارد شده است از طرق متعدده که تصحیح کرده است اکثر آن را ذهبی، کذا قال الشیخ ابن حجر فی «الصواعق المحرقة» .

و لیکن ما گوییم به شیعه بطریق الزام، که ایشان اتفاق کرده اند بر اعتبار تواتر در دلیل امامت، و گفته اند که تا حدیث متواتر نباشد، بدان استدلال صحت امامت نتوان کرد، و یقین است این حدیث متواتر نیست، با وجود خلاف در آن، اگر چه آن خلاف مردودست، بلکه طعن کننده در آن بعضی از ائمه حدیث و عدول ایشان اند، که رجوع است بایشان در این امر، کأبی داود سجستانی، و أبی حاتم رازی (2)،

ص:17


1- شرح المشکاة : فارسی من تالیفات الدهلوی ، و هو شرح لکتاب « مشکاة المصابیح » تألیف الشیخ ولی الدین محمد بن عبد اللَّه الخطیب العمری التبریزی فرغ منها سنة 737 ، و هی تکمیل لکتاب « المصابیح » للحسین بن مسعود البغوی الشافعی المتوفی سنة 516
2- ابو حاتم الرازی : محمد بن ادریس بن المنذر الحنظلی الحافظ المتوفی ببغداد سنة 277 .

و جز ایشان، و روایت نکرده اند آن را اهل حفظ و اتقان، که در طلب حدیث، طواف بلاد و سیر امصار کرده اند، مثل بخاری، و مسلم، و واقدی و جز ایشان از اکابر اهل حدیث، و این اگر چه مخل نیست بصحت حدیث، لیکن دعوای تواتر در مثل این از اعجب و عجایب است انتهی.

در این عبارت اولا نقلا عن ابن حجر صحت حدیث بلا شبهه و کثرت طرق آن به تأکید و تکرار ثابت کرده، احراق قلوب منکرین و جاحدین بابلغ وجوه نموده، لکن در آخر پی سپر مضمار پر خار جحود و انکار گردیده، در ابطال تواتر آن دست و پا زده.

سخنان دهلوی در قدح غدیر مسخره است

و بر متدبر منصف مخفی نیست، که هفواتی که در نفی تواتر سراییده ضحکه ای بیش نیست، زیرا که تواتر این حدیث به کثرت روات آن که از افاده خودش ظاهر است، ثابت و متحقق، حیث قال فیما حکی عن ابن حجر، : و طرق وی کثیر است، روایت کرده اند آن را شانزده صحابی.

پس هر گاه شانزده صحابی آن را روایت کرده باشند، و اکثر طرق آن صحاح و حسان باشد، در تواتر آن چه ریب است؟ ، و نزد سینه بکمتر از این عدد تواتر حاصل می شود، یعنی بروایت هشت کس هم تواتر را محقق می دانند، کما فی «الصواعق» پس بروایت شانزده کس چگونه تواتر متحقق نخواهد شد؟ ! و نیز حسب نقل او بنابر روایت احمد سی صحابه گواهی بآن دادند

ص:18

و این همه بر حسب نقل اوست، و الا دانستی که زیاده از صد صحابه روایت آن کرده اند.

و ابو محمد علی بن احمد بن سعید بن حزم(1) در «محلی» در مسئله عدم جواز بیع ماء بعد نقل روایات منع بیع ماء از چهار صحابه گفته) :

[فهؤلاء اربعة من الصحابة رضی اللّه عنهم، فهو نقل تواتر لا تحل مخالفته](2).

(از این عبارت ظاهر است که نقل چهار صحابه نقل تواتر است کمال عجب که از نقل چهار صحابه تواتر حاصل شود، و از نقل شانزده یا سی یا زیاده تواتر در حدیث غدیر حاصل نشود! ، هل هذا الا تحکم قبیح و تعصب فضیح؟ ! و علاوه بر این سابقا دانستی که ائمۀ محققین و اساطین منتقدین سنیه، و منهم الذهبی الذی استند إلیه ابن حجر کما ذکره عبد الحق فی هذه العبارة، تصریح به تواتر حدیث غدیر کرده اند، پس منشأ قدح در تواتر و جزم به بطلان آن، جز اختلال حواس امری دیگر متخیل نمی شود.

و از عجایب آنست که عبد الحق نفی تواتر این حدیث بوجود خلاف در آن کرده، و بطلان آن در کمال وضوح و عیانست، زیرا که این خلاف باعتراف خودش مردود است، و هر گاه خلاف در این حدیث شریف مردود است، تمسک باین خلاف مردود در قدح تواتر خود مردود است، چه امریکه مردود باشد قابلیت اعتنا ندارد.

ص:19


1- ابن حزم : علی بن احمد بن سعید بن حزم الظاهری ، عالم الاندلس فی عصره المتوفی سنة 456 .
2- المحلی ج 9 ص 7 ط بیروت

و عجب آنست که با وصفی که خود به مردود بودن این خلاف تصریح کرده، باز بجهت ضربان عرق تعصب، قادحین مقدوحین را به مدح و ثنا نواخته.

بالجمله این کلام بحدی واهی و بی ربط و مختل و فاقد الضبط است، که بطلان آن در خودش و کلامش ظاهر، و تشویش و اضطرابشان ادل دلیل بر شناعت آنست، که اولا بقدح قادحین تمسک می نماید، و آن را قادح در تواتر حدیث شریف می پندارد، و باز به مردود بودن این خلاف نص صریح می فرماید، و باز به مدح و ثنای قادحین یعنی حکم بعدالت و امامت ایشان، و مرجوع إلیهم بودنشان در امر حدیث، اشعار به متانت قدح ایشان و اعتماد و اعتبار آن می خواند، و اگر امثال این خلافهای واهی، و تعصبات باطل، کل پیروان و مقلدان قادحین هم از قبول آن سر می تابند، قدح در متواترات بکند، لازم آید که قدح مخالفین اسلام و انکار و ردّ ایشان نیز، در تواتر معجزات حضرت خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم قادح باشد، چه این هر دو قدح در بطلان و فساد و مردودیت برابر است، و فرق بر آوردن در قادحین، که در اینجا ائمۀ عدول اند، و در آنجا ملحدین جهول، لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ ، که اولا همۀ قادحین نزد اهل حق از قسم واحداند، ثانیا تسلیم کردیم فرق را مگر چون کلام قادحین حدیث غدیر فی نفسه باطل و مردودست، مثل قدح و انکار معجزات آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلم باشد، و فرق در هر دو جماعت مفید نشود، با این همه مناط و تواتر بر تحقق شروط آنست، هر گاه آن شروط یافته شود حکم بآن باید کرد، و عدم قدح قادحین را ارباب اصول در شروط تواتر ذکر نکرده اند، و نه دلیلی

ص:20

حاکم اعتبار آن، بلکه هر گاه در امری شروط تواتر یافته شود، منکرین آن اگر چه از ائمه مهمترین و فضلای متبحرین باشند خود مطعون خواهند شد، و قدح شان ضرری به تواتر آن نخواهد رسانید، مثلا اگر همین أبی حاتم و امثال او وجوب صوم و صلاة را انکار می کردند، این معنی موجب قدح در تواتر وجوب صوم و صلاة می شد یا در خود ایشان قدح می نمود؟

ابو داود قادح حدیث غدیر نیست

و نسبت عبد الحق قدح حدیث غدیر را به ابو داود، خود کذب واهی و تهمت مردودست، و سابقا دانستی که ابو داود روایت این حدیث شریف نموده است، پس نسبت قدح آن به أبی داود عجب کذب بی اصل است، این نهایت تعصب فاحش است، که بکذب و بهتان ذیل بیچاره ابو داود را آلوده، او را قادح حدیث شریف می گرداند، و با وجود اعتراف به مردودیت این قدح، تمسک بآن در نفی تواتر حدیث غدیر بر خلاف تصریحات محققین و منقدین، و بر خلاف کثرت طرق که خودش ذکر کرده می نماید.

در امر متواتر قدح قادح اثر ندارد

و علاوه بر این همه، حسب افادات ائمه محققین سنیه باجماع مسلمین سوره فاتحه و معوذتین از قرآن شریف اند، و متواتر، و جاحد و منکر آن کافر.

ص:21

شیخ علامه عبد الرحمن سیوطی(1) در «اتقان فی علوم القرآن» گفته) :

[قال النووی(2) فی «شرح المهذب» : اجمع المسلمون علی ان المعوّذتین و الفاتحة من القرآن، و ان من جحد منها شیئا کفر](3).

(و بر متتبعین کتب اخبار هویدا و آشکار است که ابن مسعود(4) که از اعاظم اصحاب اعیان و اکابر این جماعت والا شأن بوده، انکار قرآنیت معوذتین می کرد، بلکه أم القرآن را هم از مصحف خود ساقط کرده بود.

راغب اصفهانی(5) که جلالت شأن او بر ناظر «بغیه» سیوطی و غیر آن مخفی نیست، در «محاضرات» گفته: [و اسقط ابن مسعود من مصحفه أم القرآن و المعوذتین](6).

و سیوطی در «در منثور» گفته:) [اخرج عبد بن حمید، و محمد بن نصر المروزی فی کتاب «الصلوة» ،

ص:22


1- السیوطی : عبد الرحمن بن أبی بکر بن محمد الحافظ المورخ الادیب المتوفی سنة 911 .
2- النووی : یحیی بن شرف ، ابو زکریا الشافعی المحدث الفقیه المتوفی بنو امن قری سوریة سنة 676
3- الاتقان فی علوم القرآن ج 1 ص 271
4- ابن مسعود : عبد اللَّه بن مسعود بن غافل الهذلی الصحابی المتوفی بالمدینة سنة 32 .
5- الراغب الاصفهانی : الحسین بن محمد بن المفضل الساکن فی بغداد الادیب الحکیم المتوفی 502 .
6- محاضرات الادباء ج 2 ص 434

و ابن الانباری فی «المصاحف» عن محمد بن سیرین ان أبی بن کعب کان یکتب فاتحة الکتاب و المعوذتین، و اللّهمّ ایاک نعبد، و اللّهمّ انا نستعینک(1) ، و لم یکتب ابن مسعود شیئا من هذا، و کتب عثمان بن عفان فاتحة الکتاب و المعوذتین](2). (و نیز در «در منثور» مذکور است) :

[اخرج عبد بن حمید عن ابراهیم قال: کان عبد اللّه لا یکتب فاتحة الکتاب فی المصحف، و قال لو کتبتها لکتبت فی اول کل شیء](3).

(و نیز در «در منثور» مذکور است) :

[اخرج احمد و البزّار، و الطبرانی، و ابن مردویه، من طرق صحیحة عن ابن عباس عن ابن مسعود، انه کان یحک المعوذتین، و کان ابن مسعود لا یقرأ بهما، قال البزار لم یتابع ابن مسعود احد من الصحابة، و قد صح عن النبی صلی اللّه علیه و سلم قراءتهما فی الصلوة و اثبتهما فی المصحف](4).

(و نیز در «درّ منثور» مسطور است) :

ص:23


1- قال جمع من اهل السنة : ان فی مصحف أبی بن کعب سورتین لم توجدا فی غیره : الاولی سورة الخلع و هی هذه : بسم الله الرحمن الرحیم انا نستعینک و نستغفرک ، و نثنی علیک و لا نکفرک ، و نخلع و نترک من یفجرک . الثانیة : سورة الحفد ، و هی هذه : بسم الله الرحمن الرحیم ، اللَّهمّ ایاک نعبد ، و لک نصلی و نسجد ، و إلیک نسعی و نحفد ، نرجو رحمتک ، و نخشی عذابک ، ان عذابک بالکفار ملحق .
2- الدر المنثور ج 1 ص 1 .
3- نفس المصدر ج 1 ص 1
4- الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور ج 6 فی تفسیر سورة العلق ص 416 ، و الاتقان ج 1 ص 271

[اخرج احمد، و البخاری، و النّسائی، و ابن الضریس، و ابن الانباری، و ابن حبّان، و ابن مردویه، عن زر بن حبیش قال: اتیت المدینة، فلقیت أبی بن کعب فقلت له: یا ابا المنذر انی رأیت ابن مسعود لا یکتب المعوذتین فی مصحفه فقال: اما و الذی بعث محمدا بالحق لقد سئلت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم عنهما، و ما سألنی عنهما أحد منذ سألته غیرک، قال: قیل لی: قل، فقلت:

فقولوا فنحن نقول کما قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم](1).

(و نیز سیوطی در «اتقان» گفته) :

[اخرج ابو عبید(2) عن ابن سیرین(3) قال: کتب أبی بن کعب فی مصحفه فاتحة الکتاب و المعوذتین، و اللّهمّ انا نستعینک، و اللّهمّ ایاک نعبد، و ترکهن ابن مسعود و کتب عثمان منهن فاتحة الکتاب و المعوذتین(4).

(و محب الدین احمد بن عبد اللّه بن محمد الطبر(5) الشافعی المکی در «ریاض النضرة» در مطاعن عثمان گفته) :

[و اما الخامسة عشر و هی احراق مصحف ابن مسعود فلیس ذلک مما یعتذر عنه، بل هو من اکبر المصالح، فانه لو بقی فی ایدی الناس لکان ادّی ذلک الی الفتنة الکبیرة فی الدین، لکثرة ما فیه من الشذوذ المنکرة عند اهل العلم بالقرآن

ص:24


1- الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور ج 6 ص 416
2- ابو عبید : احمد بن محمد بن عبد الرحمن الهروی صاحب « الغریبین » توفی سنة 401 .
3- ابن سیرین : محمد بن سیرین البصری الانصاری التابعی المعبر ، توفی سنة 110 .
4- الاتقان فی علوم القرآن ج 1 ص 226
5- محب الدین الطبری : احمد بن عبد اللَّه الحافظ الفقیه الشافعی توفی بمکة المکرمة ستة 694

و لحذفه المعوذتین من مصحفه مع الشهرة عند الصحابة انهما من القرآن، و قال عثمان لما عوقب فی ذلک: خشیت الفتنة فی القرآن](1).

(و حسین بن محمد بن الحسن دیاربکری(2) در «تاریخ خمیس» گفته) :

[اما احراق مصحف ابن مسعود فلیس ذلک مما یعتذر عنه بل هو من اکبر المصالح، فانه لو بقی فی ایدی الناس لادی ذلک الی فتنة کبیرة فی الدین، لکثرة ما فیه من الشذوذ المنکرة عند اهل العلم بالقرآن، و لحذفه المعوذتین من مصحفه، مع الشهرة عند الصحابة انهما من القرآن](3).

(و ملا محسن کشمیری در کتاب «نجاة المؤمنین» بجواب طعن عثمان بسبب ضرب ابن مسعود گفته) :

[و اسقط أی (ابن مسعود) عنه، أی عن المصحف، المعوذتین و الفاتحة، و بالغ فی انها لیست من القرآن، مع ان الفاتحة امه].

(و در مسند احمد بن حنبل مسطور است) :

[عن عبد الرحمن بن یزید قال: کان عبد اللّه یحک المعوذتین من مصاحفه، و یقول: انهما لیستا من کتاب اللّه تبارک و تعالی](4).

(و نیز در «مسند» احمد بن حنبل بعد ذکر روایت زر(5) قال:

ص:25


1- ریاض النضرة فی مناقب العشرة ص 150 ط مطبعة الحسینیة بمصر .
2- الدیاربکری : حسین بن محمد بن الحسن المورخ ، توفی بمکة المکرمة سنة 966 .
3- تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس ج 2 ص 273 .
4- مسند ابن حنبل ج 5 ص 129 ط القاهرة .
5- زر بن حبیش : ابن حباشة الاسدی الکوفی التابعی عاش مائة و عشرین سنة و توفی بوقعة بدیر الجماجم سنة 83 .

[قلت لابی: ان أخاک یحکهما من المصحف](1).

(و بیان این معنی که ضمیر در یحکهما برای معوذتین است مسطور است) :

[و لقد کان ابن مسعود یری رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یعوّذ بهما الحسن و الحسین، و لم یسمعه یقرأ بهما فی شیء من صلاته، فظن انهما عوذتان و اصر علی ظنه](2).

(و در «صحیح بخاری» مسطور است) :

[حدثنا علی بن عبد اللّه(3)، قال: حدثنا سفیان، قال: حدثنا عبدة بن أبی لبابة، عن زر قال: سألت أبی بن کعب قلت: یا ابا المنذر ان اخاک ابن مسعود یقول کذا و کذا، فقال ابی: سألت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فقال لی: قل فقلت فنحن نقول کما قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم](4).

(و ابن حجر عسقلانی در «فتح الباری»(5) در شرح این حدیث گفته) :

[قوله: یقول کذا و کذا هکذا وقع هذا اللفظ مبهما، و کان بعض الرواة ابهمه

ص:26


1- مسند ابن حنبل ج 5 ص 130 ط القاهرة 1313 .
2- نفس المصدر ج 5 ص 130
3- علی بن عبد اللَّه : هو ابن المدینی البصری المحدث الحافظ المتوفی بسامراء سنة 234 یحدث عن سفیان بن عیینة الکوفی محدث الحرم المتوفی بمکة 198 .
4- صحیح البخاری ج 6 ص 223
5- ابن حجر العسقلانی : احمد بن علی بن محمد الحافظ المورخ ، توفی بالقاهرة سنة 852 .

استعظاما له، و اظن ذلک من سفیان، فان الاسماعیلی(1) اخرجه من طریق عبد الجبار بن العلاء(2) ، عن سفیان کذلک علی الابهام، و کنت اظنّ اولا ان الذی ابهمه البخاری لاننی رأیت التصریح به فی روایة احمد عن سفیان، و لفظه: قلت لابی: ان اخاک یحکهما من المصحف، و کذا اخرجه الحمیدی(3) عن سفیان، و من طریقی ابو نعیم فی «المستخرج» ، و کان سفیان تارة یصرّح بذلک، و تارة یبهمه، و قد اخرجه احمد ایضا، و ابن حبّان(4) من روایة حماد بن سلمة، عن عاصم، بلفظ «ان ابن مسعود کان لا یکتب المعوذتین فی مصحفه» ، و اخرج احمد، عن أبی بکر بن عیاش، عن عاصم، بلفظ «ان عبد اللّه یقول فی المعوذتین» ، و هذا ایضا فیه ابهام].

ابن مسعود معوذتین را در مصحف خود ننوشت

[و قد اخرجه عبد اللّه بن احمد فی زیادات المسند، و الطبرانی، و ابن مردویه من طریق الاعمش، عن ابی اسحاق، عن عبد الرحمن بن یزید النخعی، قال:

کان ابن مسعود یحک المعوذتین من مصاحفه و یقول: انهما لیستا من کتاب اللّه.

ص:27


1- الاسماعیلی : هو محمد بن اسماعیل بن مهران النیسابوریّ الحافظ المتوفی سنة 295 .
2- عبد الجبار بن العلاء : بن عبد الجبار ، البصری المکی العطار المتوفی سنة 248 .
3- الحمیدی : عبد اللَّه بن الزبیر الاسدی ، احد ائمة الحدیث المتوفی بمکة سنة 219 .
4- ابن حبان : محمد بن حبان بن احمد بن حبان البستی الشافعی الحافظ المتوفی 354

قال الاعمش(1) : و حدثنا عاصم(2)، عن زر، عن أبی بن کعب(3)، فذکر نحو حدیث قتیبة(4) الذی فی الباب الماضی، و قد اخرجه البزار(5) و فی آخره یقول: انما امر النبی صلّی اللّه علیه و سلم ان نتعوّذ بهما، قال البزار: یتابع ابن مسعود علی ذلک احد من الصحابة، و قد صح

عن النبی صلّی اللّه علیه و سلم انه قرأهما فی الصلوة.

قلت: هو فی «صحیح» مسلم عن عقبة بن عامر، و زاد فیه ابن حبان من وجه آخر عن عقبة بن عامر: فان استطعت ان لا تفوتک قراءتهما فی صلاة فافعل.

و اخرج احمد من طریق أبی العلاء بن الشخیر، عن رجل من الصحابة ان النبی صلّی اللّه علیه و سلم اقرأه المعوذتین، و قال له: إذا انت صلّیت فاقرأ بهما و اسناده صحیح، و

لسعد بن مسعود من حدیث معاذ بن جبل ان النبی صلی اللّه علیه و سلم صلی الصبح فقرأ فیها المعوذتین.

چرا ابن مسعود معوذتین را در مصحف خود ننوشت

و قد تاوّل القاضی ابو بکر الباقلانی فی کتاب «الانتصار» و تبعه عیاض، و غیره، ما حکی عن ابن مسعود، فقال: لم ینکر ابن مسعود کونهما من القرآن، و انما انکر اثباتهما فی المصحف، فانه کان یری ان لا یکتب فی المصحف شیئا

ص:28


1- الاعمش : سلیمان بن مهران التابعی الرازی الکوفی المحدث الجلیل توفی بالکوفة 148 .
2- عاصم : بن أبی النجود بهدلة الکوفی التابعی احد القراء السبعة ، توفی بالکوفة 127 .
3- أبی بن کعب : بن قیس الصحابی الخزرجی ، من کتاب الوحی ، توفی بالمدینة سنة 21 .
4- قتیبة : هو ابن سعید بن جمیل البغلانی المحدث سکن العراق ، و توفی سنة 240 .
5- البزار : احمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری الحافظ ، توفی بالرملة سنة 292

الا ان کان النبی صلّی اللّه علیه و سلم اذن فی کتابته فیه، و کأنه لم یبلغه الاذن فی ذلک، قال فهذا تأویل منه، و لیس جحدا لکونهما قرآنا.

و هو تأویل حسن، الا ان الروایة الصحیحة الصریحة التی ذکرتها تدفع ذلک، حیث جاء فیها: و یقول: «انهما لیستا من کتاب اللّه» .

نعم یمکن حمل لفظ کتاب اللّه علی المصحف فیمشی التأویل المذکور.

و قال غیر القاضی: لم یکن اختلاف ابن مسعود مع غیره فی قرآنیتهما، و انما کان فی صفة من صفاتهما انتهی.

و غایة ما فی هذا انه ابهم ما بینه القاضی(1) و من تأمل سیاق الطرق التی أوردتها للحدیث، استبعد هذا الجمع.

و أما قول النووی فی «شرح المهذب»(2) : اجمع المسلمون علی ان المعوذتین و الفاتحة من القرآن، و ان من جحد شیئا منها کفر، و ما نقل عن ابن مسعود باطل، لیس بصحیح، ففیه نظر، و قد سبقه لذلک أبو محمد بن حزم، قال فی اوائل «المحلی»(3): ما نقل عن ابن مسعود من انکار قرآنیة المعوذتین فهو کذب باطل، و کذا قال الفخر(4)الرازی فی أوائل تفسیره: الاغلب علی الظن ان هذا

ص:29


1- القاضی : ابو بکر الباقلانی محمد بن الطیب المتکلم الاشعری البصری توفی ببغداد 403 .
2- المهذب : فی الفروع الفقهیة علی مذهب الشافعی لابی اسحاق ابراهیم بن محمد الشیرازی الشافعی المتوفی سنة 476 ، و شرح الکتاب جمع من الفقهاء منهم ابو زکریا یحیی بن شرف النووی المتوفی 676
3- المحلی : ( بضم المیم و فتح الحاء و اللام المشددة ) کتاب فقهی فی الخلاف فی فروع الشافعیة لابی محمد علی بن حزم الظاهری المتوفی سنة 456 .
4- الفخر الرازی : محمد بن عمر بن الحسن المتکلم المفسر الفقیه الاصولی الشافعی المتوفی بهراة سنة 606

النقل عن ابن مسعود کذب باطل، و الطعن فی الروایات الصحیحة بغیر سند لا یقبل، بل الروایة صحیحة، و التأویل محتمل.

و الاجماع الذی نقله ان أراد شموله لکل عصر فهو مخدوش، و ان أراد استقراره فهو مقبول، و قد قال ابن الصباغ(1) فی الکلام علی مانعی الزکاة: و انما قاتلهم أبو بکر علی منع الزکاة، و لم یقل انهم کفروا بذلک، و انما لم یکفروا لان الاجماع لم یکن استقر، قال و نحن الان نکفر من جحدها، قال و کذلک ما نقل عن ابن مسعود فی المعوذتین، یعنی انه لم یثبت عنده القطع بذلک ثم حصل الاتفاق بعد ذلک.

و قد استشکل هذا الموضع الفخر الرازی فقال: ان قلنا ان کونهما من القرآن کان متواترا فی عصر ابن مسعود لزم تکفیر من أنکرهما، و ان قلنا انه لم یکن متواترا لزم ان بعض القرآن لم یتواتر، قال: و هذه عقدة صعبة، و اجیب باحتمال انه کان متواترا فی عصر ابن مسعود، و لکن لم یتواتر عند ابن مسعود فانحلت العقدة بعون اللّه تعالی](2).

(و علامه سیوطی در کتاب «اتقان فی علوم القرآن» بعد ذکر احادیث عدیده در باب جزئیت بسمله از هر سوره گفته:) [فهذه الاحادیث تعطی التواتر المعنوی بکونها قرآنا منزلا فی اوائل السور و من المشکل علی هذا الاصل ما ذکره الامام فخر الدین، قال: نقل فی بعض الکتب القدیمة ان ابن مسعود کان ینکر کون سورة الفاتحة و المعوذتین من القرآن و هو فی غایة الصعوبة لانا ان قلنا: ان النقل المتواتر کان حاصلا فی عصر الصحابة بکون ذلک من القرآن، فانکاره یوجب الکفر، و ان قلنا: لم یکن حاصلا فی

ص:30


1- ابن الصباغ : عبد السید بن محمد الفقیه الشافعی البغدادی توفی سنة 487 .
2- فتح الباری ج 8 ص 603 - 604 - ط میدان الجامع الازهر بمصر سنة 1348

ذلک الزمان فیلزم ان القرآن لیس بمتواتر فی الاصل، قال: و الاغلب علی الظن ان نقل هذا المذهب عن ابن مسعود نقل باطل، و به یحصل الخلاص عن هذه العقدة، و کذا قال القاضی أبو بکر: لم یصح عنه انها لیست بقرآن، و لا حفظ عنه انما حکها و أسقطها من مصحفه انکارا لکتابتها لا جحدا لکونها قرآنا، لانه کانت السنة عنده أن لا یکتب فی المصحف الا ما أمره النبی صلّی اللّه علیه و سلم باثباته فیه و لم یجده کتب ذلک و لا سمعه أمر به.

و قال النووی فی «شرح المهذب» : اجمع المسلمون علی ان المعوذتین و الفاتحة من القرآن، و ان من جحد منها شیئا کفر، و ما نقل عن ابن مسعود باطل لیس بصحیح، و قال ابن حزم فی «المحلی» : هذا کذب علی ابن مسعود موضوع و انما صح عنه قراءة عاصم عن زر عنه و فیها المعوذتان و الفاتحة.

و قال ابن حجر فی «شرح البخاری» قد صح عن ابن مسعود انکار ذلک، فاخرج أحمد و ابن حبان عنه انه کان لا یکتب المعوذتین فی مصحفه، و اخرج عبد اللّه(1) بن أحمد فی زیادات المسند، و الطبرانی(2) ، و ابن مردویه(3) من طریق الاعمش، عن أبی اسحاق، عن عبد الرحمان بن یزید النخعی، قال: کان عبد اللّه بن مسعود یحک المعوذتین من مصاحفه، و یقول: انهما لیستا من کتاب اللّه، و أخرج الطبرانی، و البزار من وجه آخر عنه، انه کان یحک المعوذتین من

ص:31


1- عبد اللَّه بن احمد : بن محمد بن حنبل البغدادی الحافظ المتوفی سنة 290 زاد علی مسند ابیه نحو عشرة آلاف حدیث .
2- الطبرانی : سلیمان بن احمد بن ایوب المحدث الشامی المتوفی باصبهان سنة 360 .
3- ابن مردویة : احمد بن موسی بن مردویة الاصبهانی الحافظ المورخ المفسر المتوفی سنة 410 .

المصحف، و یقول: انما أمر النبی صلّی اللّه علیه و سلم ان نتعوذ بهما، و کان عبد اللّه لا یقرأ بهما، أسانیدها صحیحة، قال البزار: لم یتابع ابن مسعود علی ذلک أحد من الصحابة، و قد صح انه صلّی اللّه علیه و سلم قرأ بهما فی الصلوة، قال ابن حجر: فقول من قال انه کذب علیه مردود، و الطعن فی الروایات الصحیحة بغیر مستند لا یقبل، بل الروایة صحیحة و التأویل محتمل، قال: و قد اوله القاضی و غیره علی انکار الکتابة کما سبق، قال و هو تأویل حسن، الا ان الروایة الصریحة التی ذکرتها تدفع ذلک، حیث جاء فیها و

یقول: انهما لیستا من کتاب اللّه، قال و یمکن حمل لفظ کتاب اللّه علی المصحف فیتم التأویل المذکور، قال:

لکن من تأمل سیاق الطرق المذکورة استبعد هذا الجمع قال: و قد أجاب ابن الصباغ بأنه لم یستقر عنده القطع بذلک ثم حصل الاتفاق بعد ذلک، و حاصله انهما کانتا متواترتین فی عصره، لکن لم یتواترا عنده انتهی.

و قال ابن قتیبة(1) فی «مشکل القرآن» : ظن ابن مسعود رضی اللّه تعالی عنه ان المعوذتین لیستا من القرآن، لانه رأی النبی صلّی اللّه علیه و سلم یعوذ بهما الحسن و الحسین، فأقام علی ظنه، و لا نقول انه أصاب فی ذلک، و اخطأ المهاجرون و الانصار.

قال: و أما اسقاطه الفاتحة من مصحفه، فلیس لظنه انها لیست من القرآن معاذ اللّه، و لکنه ذهب الی ان القرآن انما کتب و جمع بین اللوحین مخافة الشک و النسیان و الزیادة و النقصان، و رأی ان ذلک مأمون فی سورة الحمد لقصرها و وجوب تعلمها علی کل أحد (2) . قلت: و اسقاطه الفاتحة من مصحفه أخرجه أبو عبید

ص:32


1- ابن قتیبة : عبد اللَّه بن مسلم الدینوری الادیب المتوفی ببغداد سنة 276 .
2- مشکل القرآن ص 33 - 34 مع تصرف فی العبارة و اختصار .

بسند صحیح، کما تقدم فی اوائل النوع التاسع عشر](1).

(پس هر گاه انکار ابن مسعود معوذتین را قادح در تواتر آن نباشد، قدح مثل أبو حاتم و غیر او در حدیث غدیر چگونه قدح در تواتر آن می توان کرد، که ابو حاتم و احزاب او به خاک پای ابن مسعود هم نمی رسند بلکه غبار انف فرس أبی مسعود بهتر بود از مثل ابو حاتم و غیر او علی حسب ما نقله ابن حجر فی «الصواعق» فی تفضیل معاویة علی عمر ابن عبد العزیز.

انشقاق قمر متواتر است و قدح قادحین در آن اثر ندارد

و نیز بنابر توهم قادحین تواتر حدیث غدیر به قدح ابو حاتم و غیر او، لازم می آید که معجزه انشقاق قمر که از اعظم معجزات و افضل کرامات آن سرور است نیز متواتر نباشد، زیرا که از ملاحظه «نهایة العقول» رازی، واضح است که حلیمی(2) منکر انشقاق قمر بوده، و حلیمی از اعاظم اکابر ائمۀ سنیه است، و فضائل عظیمه و مناقب فخیمه او بر ناظر «انساب» سمعانی، و تاریخ « وفیات الأعیان» ابن خلکان و «مرآة الجنان» یافعی و «طبقات شافعیه اسنوی» و «طبقات ابو بکر اسدی» و امثال آن مخفی نیست.

اما تواتر معجزۀ انشقاق قمر، پس شهاب الدین احمد بن محمد الخطیب

ص:33


1- الاتقان فی علوم القرآن ج 1 ص 270 - 273 .
2- الحلیمی : هو الحسین بن الحسن بن محمد البخاری الشافعی المتوفی ببخاری سنة 403 .

القسطلانی المصری الشافعی(1) در کتاب «المواهب اللدنیه فی السیرة النبویّة» گفته:

[و قال ابن عبد البر: قد روی هذا الحدیث یعنی حدیث، انشقاق القمر، عن جماعة کثیرة من الصحابة، و روی ذلک عنهم أمثالهم من التابعین، ثم نقله الجم الغفیر الی ان انتهی إلینا، و تأید بالآیة الکریمة-انتهی.

و قال العلامة ابن السبکی فی «شرحه لمختصر ابن الحاجب» : الصحیح عندی ان انشقاق القمر متواتر، منصوص علیه فی القرآن، مروی فی الصحیحین، و غیرهما من طرق من حدیث شعبة، عن سلیمان، عن ابراهیم، عن أبی معمر، عن ابن مسعود، ثم قال: و له طرق آخر شتی بحیث لا یمتری فی تواتره(2)]-انتهی.

و علامه سیوطی در کتاب «اتمام الدرایه لقراء النقایة» گفته:

[الخبر بمعنی الحدیث، و قیل اعم منه، ان تعددت طرقه بلا حصر، بان احالت العادة تواطؤهم علی الکذب او وقوعه منهم اتفاقا بلا قصد، و اتصف بذلک فی کل طبقاته فهو متواتر، أی یسمی بذلک، و سیاتی فی اصول الفقه انه یوجب العلم الیقینی، فلا یحتاج الی البحث عن حال رجاله: قال ابن الصلاح: و مثاله علی التفسیر المذکور یعز وجوده، الا ان یدعی ذلک فی

حدیث من کذب علی متعمدا فقد رواه من الصحابة نحو المائة، و قیل: المائتین.

و تعقب علیه الحافظ ابو الفضل العراقی(3) بحدیث مسح الخف، فقد رواه

ص:34


1- القسطلانی : احمد بن محمد بن أبی بکر المصری المحدث المتوفی بالقاهرة سنة 923 .
2- المواهب اللدنیة للقسطلانی ج 1 ص 466 ط مصر المورخ سنة 1281 .
3- الحافظ العراقی : هو عبد الرحیم بن الحسین بن عبد الرحمن المتوفی بالقاهرة سنة 806 .

سبعون من الصحابة، و حدیث رفع الیدین فی الصلوة و قد رواه نحو خمسین منهم.

و قال شیخ الاسلام ابو الفضل ابن حجر(1) : ما ادعاه ابن الصلاح(2) من العزة و غیره من العدم ممنوع، لان ذلک نشأ عن قلة الاطلاع علی کثرة الطرق و احوال الرجال و صفاتهم المقتضیه لابعاد العادة ان یتواطئوا علی الکذب او یحصل منهم اتفاقا، و من احسن ما یقرر به کون المتواتر موجودا وجود کثرة فی الاحادیث، ان الکتب المشهورة المتداولة بایدی اهل العلم شرقا و غربا المقطوع عندهم بصحة نسبتها الی مصنفیها، إذا اجتمعت علی اخراج حدیث، و تعددت طرقه تعددا تحیل العادة تواطؤهم علی الکذب، افاد العلم الیقینی بصحة نسبته الی قائله و مثل ذلک فی الکتب المشهورة کثیر.

قلت: صدق شیخ الاسلام و برّ، و ما قاله هو الصواب، إذ لا یمتری فیه من له ممارسة بالحدیث و الاطلاع، فقد وصف جماعة من المتقدمین و المتأخرین أحادیث کثیرة بالتواتر، منها حدیث نزل القرآن علی سبعة أحرف، و حدیث الحوض، و انشقاق القمر، و أحادیث الهرج و الفتن فی آخر الزمان، و قد جمعت جزءا فی حدیث رفع الیدین فی الدعاء، فوقع لی من طرق تبلغ العشرین، و عزمت علی جمع کتاب فی الاحادیث المتواترة، یسر اللّه ذلک بمنه امین](3).

انکار حلیمی بتواتر انشقاق قمر ضرر نمی زند

اما انکار حلیمی انشقاق قمر را: پس سابقا از عبارت فخر رازی

ص:35


1- ابو الفضل ابن حجر : هو احمد بن علی بن محمد الکنانی العسقلانی المتوفی بالقاهرة سنة 852
2- ابن الصلاح : هو عثمان بن عبد الرحمن الشهرزوری المتوفی بدمشق سنة 643 .
3- اتمام الدرایة لقراء النقایة ص 54 ط مصر بهامش مفتاح العلوم .

دریافتی، و باز در اینجا مذکور می شود، پس باید دانست که فخر رازی در «نهایة العقول» اولا: اعتراض بر تقریر طریقه اولی از طرق ابطال نص بر خلافت جناب امیر المؤمنین علیه السلام باین طور ذکر کرده) :

[ثم نقول: لا نزاع فی شیء من المقدمات الا فی قولکم: «الامر العظیم الواقع بمشهد الخلق العظیم لا بد و ان یتواتر» فانا نقول: لیس الامر کذلک، فان انشقاق القمر، و فتح مکة انه کان بالصلح او بالقهر؟ ، و کون بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ هل هو من کل سورة أم لا؟ و کون الاقامة مثنی او فرادی؟ مع مشاهدة الصحابة لذلک مدة حیاة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم کل یوم خمس مرات، و کذلک احکام الصلوة و الزکاة، مع مشاهدتهم هذه الامور من النبی علیه السلام مدة حیاته کل ذلک امور عظیمة وقعت بمشهد اکثر الامة و لم ینتشر شیء منها].

(و در مقام جواب از این تقریر گفته:) [أما الانشقاق فقد منع الحلیمی وقوعه بحمل (وَ اِنْشَقَّ اَلْقَمَرُ) علی انه سینشق و ان سلمنا وقوعه، فلعل المشاهدین کانوا فی حد التواتر لانه آیة لیلیة، و أکثر الناس کانوا تحت السقوف فلذلک لم ینتشر]-الخ.

(و هر گاه قدح حلیمی با آن همه عظمت و جلالت و کمال نبالت، و علو شأن و سمو منزلت قابل اعتناء و لایق التفات نباشد، و قدح در تواتر معجزۀ شق قمر نکند، هم چنین قدح بعض متعصبین در حدیث غدیر قابل اعتناء نیست، و هرگز قدحی در تواتر حدیث نخواهد کرد.

و از غرائب امور آن است که حضرت شاه ولی اللّه(1) والد ماجد مخاطب هم انکار معجزه شق قمر فرموده، شق قلوب اهل ایمان و تأیید

ص:36


1- شاه ولی اللَّه : احمد بن عبد الرحیم الفاروقی الدهلوی الحنفی المحدث المتوفی سنة 1176 .

خرافات اهل عدوان، و تقویت ظهور اصحاب شنآن نموده اند.) قال فی «التفهیمات الالهیة» التی هی حقیقة بأن تسمی بالوساوس الظلمانیة و الهواجس النفسانیة:

[أما شق القمر فعندنا لیس من المعجزات، انما هی من آیات القیامة کما قال اللّه تعالی: «اِقْتَرَبَتِ اَلسّاعَةُ وَ اِنْشَقَّ اَلْقَمَرُ» لکنه صلّی اللّه علیه و سلم اخبر عنه قبل وجوده، فکان معجزة من هذا السبیل]-انتهی.

عدم روایت بخاری و مسلم بتواتر غدیر ضرر ندارد

(اما قدحی دیگر که عبد الحق در حدیث غدیر کرده، اعنی عدم روایت بخاری، و مسلم، و واقدی این حدیث شریف را، پس جواب آن ببسط تمام در رد رازی سابقا گذشته، علاوه بر آن عدم اخراج اینها، باعتراف خود عبد الحق در همین عبارت، قدح در صحت حدیث نمی کند، و هر گاه قدح در صحت حدیث نمی کند، قدح در تواتر چگونه خواهد کرد؟ ! بالجملة دعوای عدم تواتر در مثل این حدیث به چنین هفوات از اعجب عجاب است! و لنعم ما قال ابن حجر العسقلانی فی «فتح الباری» فی شرح حدیث انشقاق القمر:) [و اما من سأل عن السبب فی کون أهل التنجیم لم یذکروه، فجوابه انه لم ینقل عن احد منهم انه نفاه، و هذا کاف، فان الحجة فیمن أثبت، لا فیمن لم یوجد منه صریح النفی، حتی ان من وجد منه صریح النفی، یقدم علیه من وجد منه صریح الاثبات].(1)

ص:37


1- فتح الباری ج 7 ص 147

برزنجی نیز قدح غدیر را به أبی داود نسبت داده

(و محمد بن عبد الرسول برزنجی(1) هم، با وصف ادعای سیادت و انتساب بدوحۀ علویه، در مغاک هلاک افتاده، که با آنکه خود تصریح بصحت این حدیث شریف نموده، لکن خود را از ذکر طعن ائمه خود در این حدیث، بجهت مزید تعصب، باز نداشته، و به مدح و ثنای طاعنین، ستم بر خامه و قرطاس روا داشته، و بسبب ابتلاء به تقلید و اتباع بعض همج رعاع، نسبت قدح این حدیث شریف به ابو داود بیچاره، که بمراحل از این نسبت واهیه دورتر است نموده، چنانچه در «نواقض» گفته:) [و الخلاف فی صحته ینفی تواتره، بل یخرجه عن کونه صحیحا متفقا علیه، و الطاعنون جمع من ائمة الحدیث أجلاء، کأبی داود السجستانی، و أبی حاتم، و غیرهم]-الخ.

سهارنپوری نیز در اخفای حقیقت کوشیده است

(و حسام الدین بن شیخ محمد با یزید بن شیخ بدیع الزمان سهارنپوری در «مرافض الروافض» گفته:) [اما تحقیق تلقی امت در حدیث مذکور مسلم نیست، زیرا که جمعی از ائمۀ عدول و ثقات محدثان، که در این امر شریف رجوع بایشان است، مانند أبو داود سجستانی، و ابو حاتم رازی، و غیرهما در آن حدیث طعن کرده اند، و در صحت آن سخن نموده اند، چنانچه شیخ ابن

ص:38


1- البرزنجی : محمد بن عبد الرسول بن عبد السید الحسینی الفقیه الشافعی المتوفی بالمدینة سنة 1103 .

ابن حجر رحمه اللّه در «صواعق» و میر علی قوشجی در «شرح تجرید» بدان تصریح نموده اند، و جمعی از اهل حق و ایقان، و اکابر محدثان مثل امام بخاری، و مسلم، و واقدی، و غیر ایشان که از اعاظم علماء اهل سنت و جماعتند، و اکابر اصحاب حدیث و اخبار خیر البریة علیه الصلاة و التحیة، و در طلب احادیث و آثار، سیر بلاد و امصار، و گشت بلدان و دیار نموده در این علم شریف باقصی غایت و آخرین پایه کمال و نهایت ارتقا فرموده اند بروایت آن حدیث لب نگشوده اند، چنانچه شیخ عبد الحق رحمه اللّه بدان تصریح نموده، پس دعوای تلقی جمیع امت در حدیثی که مطعون سران محدثان، و غیر مروی ثقات ایشان باشد، باطل است. . .] الی ان قال: [و اثبات تواتر با وجود طعن ائمه محدثین و عدول ایشان بس مشکل](1).

این بزرگ هر چند این خرافات را از ابن حجر و شیخ عبد الحق أخذ کرده، چنانچه طعن ابو داود، و ابو حاتم را حواله به ابن حجر نموده و عدم روایت جمعی از محدثان حواله به عبد الحق کرده، لکن پر ظاهر است که در اخفای حق و ترویج باطل، گوی مسابقت بر ایشان ربوده، و در تعصب و تصلب بالاتر از ایشان شتافته، زیرا که ابن حجر و عبد الحق قبل ذکر این قدح صحت حدیث شریف بلا ریب، و کثرت طرق آن، روایت شانزده صحابی آن را، و شهادت سی صحابی بآن، بنابر روایت احمد بن حنبل،(2) و صحت و حسن بسیاری از طرق آن هم

ص:39


1- نواقض الروافض ص 4 مخطوط فی مکتبة المؤلف بلکهنو .
2- مرافض الروافض ص 158 دلیل دوم از فصل سوم از باب ثالث - مخطوط فی مکتبة المؤلف بلکهنو

ثابت کرده اند، و عبد الحق بعد ذکر این قدح، تصریح به مردودیت این قدح هم نموده، و صاحب «مرافض الروافض» کلمات حقۀ ابن حجر و عبد الحق را کتمان نموده، و اقتصار بر أخذ خرافات تعصب آیات از ایشان کرده، و بذکر این هر دو در این مقام اوشان را روبروی محققین اعلام کما ینبغی رسوا ساخته، که محض حمایت باطل بر ذمه ایشان ثابت نمود، حال آنکه ایشان چنانچه در حمایت باطل تشمیر ذیل کرده اند، هم چنان بالجای حق کلمات حق هم بر زبان آورده اند.

بالجملة کمال تعصب حسام بی نظام باید دید که بمزید جسارت و عداوت امام انام علیه آلاف التحیة و السلام، بر خلاف تصریحات اکابر منقدین اعلام، و افادات محققین فخام، انهماک تمام در قدح و جرح حدیث غدیر دارد، که بلا خوف و هراس از تفضیح اهل اسلام می سراید که: [جمعی از ائمه و عدول و ثقات محدثان که در این امر شریف رجوع به ایشان است در این حدیث طعن کرده اند، و در صحت آن سخن نموده اند].

و از ظهور کذب و بهتان خود بنسبت قدح این حدیث بابی داود بیچاره، که از راویان و مثبتان این حدیث شریف است، استحیاء نمی کند، لکن چون مقلد در مقلد است، او را از این خزی و شنار، چه باک و عار! ؟ و طرفه آن است که صاحب «مرافض» قبل از این حدیث غدیر را از احمد بن حنبل در فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرده، و اینجا این همه شورش و جفا بر پا نموده» .

ص:40

ابن تیمیه تعصبا حدیث غدیر را از صحاح خارج کرده

(و ابن تیمیه در «منهاج السنة»(1) می گوید:) [أما

قوله: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فلیس فی الصحاح، لکن هو مما رواه العلماء، و تنازع الناس فی صحته، فنقل عن البخاری، و ابراهیم الحربی،(2) و طائفة من اهل العلم بالحدیث انهم طعنوا فیه، و ضعفوه.

و نقل عن احمد بن حنبل انه حسنه، کما حسنه الترمذی، و قد صنف أبو العباس ابن عقدة(3) مصنفا فی جمع طرقه](4)-انتهی.

(و برای تکذیب این بانگ بی هنگام ابن تیمیه، که در آن نفی این حدیث از صحاح کرده، قول سناء اللّه در «سیف مسلول» کافی است که در آن تصریح نموده: که جمهور این حدیث را در صحاح و سنن و مسانید روایت کرده اند، و قد سبق فیما مضی فلیتذکر(5).

و نیز مطالعه «صحیح ترمذی» و «صحیح ابن ماجه» و «صحیح

ص:41


1- ابن تیمیه : احمد بن عبد الحلیم الحرانی الدمشقی الحنبلی المتوفی معتقلا بدمشق سنة 728
2- ابراهیم الحربی : بن اسحاق البغدادی الحافظ الفقیه المتوفی ببغداد سنة 285
3- ابن عقدة : احمد بن محمد بن سعید الکوفی الزیدی الجارودی الحافظ المتوفی بالکوفة 332
4- منهاج السنة ج 2 ص 86
5- سیف مسلول ص 108 مقاله سوم بحث امامت - مخطوط فی مکتبة المؤلف بلکهنو .

ابن حبان» و «مستدرک حاکم»(1) و «مختاره ضیاء مقدسی»(2)، که این همه کتب از صحاح اهل سنت است، و در آنها این حدیث شریف مروی گردیده، برای تکذیب او دلیل وافی و شافی است.

و ابن روزبهان با آن همه عصبیت نیز تکذیب این امام خود کرده است که اعتراف نموده به اینکه حدیث غدیر در صحاح ثابت شده، (کما سیجیء انشاء اللّه تعالی) .

و اهل حق از بخاری، بجهت عدم اخراج این حدیث، که اضعاف مضاعفۀ شروط تواتر در آن موجود است، حیرتها داشتند.

از کلام ابن تیمیه گل دیگر شکفت، که از آن ظاهر می شود که بخاری عاری از خوف باری، بر این قدر اکتفا نفرموده، بر قدح و طعن این حدیث شریف هم اقدام نموده.

و بعد استماع چنین تعصبات، بچه طور بر قول این حضرات، مسلمانی اعتماد می تواند کرد.

قدح بخاری در غدیر و تواتر آن مضر نیست

و بعض فضائح و قوادح بخاری نزد ائمة قوم سابقا شنیدی، و بعض افادات این حضرات در هتک ناموس او در ما بعد (انشاء اللّه) مذکور خواهد شد.

ص:42


1- الحاکم : محمد بن عبد اللَّه بن حمدویه النیسابوریّ الحافظ المعروف بابن البیع توفی بنیسابور 405
2- الضیاء المقدسی : محمد بن عبد الواحد المقدسی الحنبلی الدمشقی المحدث المورخ المتوفی 643

و از افحش قوادح او آن است که آتش بغض و عناد در گلخن ضمیر نصب تخمیرش چنان سر کشیده، که از خدا و جناب رسول و ارواح طیبۀ جناب امیر المؤمنین و حضرت بتول، علی جمیعهم افضل الصلوات و التحیات، شرم و آزرم نکرده، در جناب امام بحق ناطق حضرت جعفر صادق علیه الصلاة و السلام، شک و ریب ورزیده، یعنی العیاذ باللّه آن حضرت را قابل قبول حدیث ندانسته، از اخراج روایات آن حضرت دست کشیده، و کلام یحیی بن سعید(1) القطان (جعله اللّه قاطنا فی درکات النیران و اذاقه مرارة الذل و الهوان) ، بسمع اصغاء شنیده.

نه بینی که ابن تیمیه از غلاف بر آمده، علم ناصبیت می افرازد، و بعد انکار أخذ ائمۀ اربعۀ طائفۀ سنیه قواعد فقه را از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، رو به تهجین و توهین اعدای آن جناب می آرد، و ریب و شک بخاری مرتاب رئیس النصاب در آن جناب عالی قباب، علیه آلاف تحیات الملک الوهاب، و عدم اخراج حدیث آن حضرت بجهت کلام یحیی بن سعید غیر سعید، در آن جناب ذکر می کند، و دیگر راویان بخاری را، که جمعی از آنها نواصب و خوارج و مطعونین اند، بر آن حضرت (معاذ اللّه) ترجیح می دهد) .

قال فی «المنهاج» :

[و بالجملة فهؤلاء الائمة الاربعة(2) لیس منهم من اخذ عن جعفر شیئا من قواعد

ص:43


1- یحیی بن سعید : بن فروخ القطان ، ابو سعید الاحول البصری ، کان من اصحاب سفیان الثوری و یفتی بقول أبی حنیفة مات سنة 198
2- الائمة الاربعة : ابو حنیفة ، و مالک بن انس ، و محمد بن ادریس الشافعی ، و احمد بن حنبل

الفقه، لکن رووا عنه أحادیث، کما رووا عن غیره، و أحادیث غیره اضعاف أحادیثه، و لیس بین حدیث الزهری(1) و حدیثه نسبة لا فی القوة، و لا فی الکثرة، و قد استراب البخاری فی بعض أحادیثه لما بلغه عن یحیی بن سعید القطان فیه کلام، فلم یخرّج له، و یمتنع(2) ان یکون حفظه للحدیث کحفظ من یحتج بهم البخاری](3).

قدح ابراهیم حربی که خود مقدوح است در غدیر اثر ندارد

(اما نسبت قدح حدیث غدیر به ابراهیم حربی، پس از قطع نظر از وجوه دیگر، که سابقا برای رد قدح ابن أبی داود و غیر او مذکور شده، کافی است برای رد آن، که حضرت او با آن همه جلالت و عظمت شأن، استحسان و استملاح عشق ملاح می کرد.

صلاح الدین محمد بن شاکر بن احمد الخازن(4) در «فوات الوفیات» گفته) :

[و قال یاقوت(5): حدثنی صدیقنا الحافظ، أبو عبد اللّه محمد بن محمود بن

ص:44


1- الزهری : محمد بن مسلم القرشی الحافظ التابعی المدنی المتوفی 124
2- هذه الجملة : « و یمتنع » الی آخرها لیست موجودة فی النسخة التی عندی و هی المطبوعة بمصر سنة 1322
3- منهاج السنة ج 4 ص 143 ط بولاق مصر سنة 1322 من الهجرة .
4- ابن شاکر : محمد بن شاکر الدمشقی الادیب المورخ المتوفی بدمشق سنة 726 .
5- یاقوت : بن عبد اللَّه الرومی الحموی الادیب المؤرخ من ائمة الجغرافیین المتوفی 626 .

النجار(1)، قال: حدثنی احمد بن سعید الصباغ(2)، یرفعه الی أبی نعیم(3)، قال کان یحضر مجلس ابراهیم الحربی جماعة من الشبان للقراءة علیه، ففقد أحدهم ایاما، فسأل عنه من حضر، فقالوا: هو مشغول، ثم سأل یوما آخر، فقالوا:

هو مشغول، و کان قد ابتلی بمحبة شخص شغله عن الحضور، و عظموا ابراهیم الحربی ان یخبروه بجلیة الحال، فلما تکرر السؤال عنه، و هم لا یزیدونه علی انه مشغول، قال: یا قوم ان کان مریضا فقوموا بنا لنعوده، و ان کان مدیونا اجتهدنا فی مساعدته، أو محبوسا سعینا فی خلاصه، فخبرونی عن جلیة حاله، فقالوا: نجلک عن ذلک، فقال: لا بد ان تخبرونی، فقالوا: انه ابتلی بعشق صبی، فوجم(4) ابراهیم ساعة، ثم قال: هذا الصبی الذی ابتلی بعشقه هو ملیح او قبیح؟ فعجب القوم من سئواله عن مثل ذلک مع جلالته فی أنفسهم، و قالوا ایها الشیخ مثلک یسأل عن مثل هذا؟ ! ، فقال: انه بلغنی ان الانسان إذا ابتلی بمحبة صورة قبیحة کان بلاء یجب الاستعاذة من مثله، و ان کان ملیحا کان ابتلاء یجب الصبر علیه و احتمال المشقة فیه، قال: فعجبنا مما اتی به](5).

ص:45


1- ابن الجار : محب الدین محمد بن محمود بن الحسن البغدادی الحافظ المتوفی سنة 643 .
2- فی معجم الادباء ج 1 ص 126 : حدثنی ابو بکر احمد بن سعید بن احمد الصباغ الاصبهانی بها قال : حدثنا احمد بن عمر بن الفضل الحافظ الاصبهانی و یعرف بجنک املاء ، قال اخبرنا الحسین بن احمد المقرئ یعنی ابا علی الحداد قال : اظنه عن أبی نعیم .
3- ابو نعیم : احمد بن عبد اللَّه بن احمد الاصبهانی الحافظ المورخ المتوفی باصبهان سنة 430 .
4- وجم یجم وجوما : سکت عن غیظ ، او سکت و عجز عن التکلم من کثرة الغم .
5- فوات الوفیات ج 1 ص 3

(از این حکایت ظاهر است که هر گاه ابراهیم حربی حال ابتلای تلمیذ شابّ خود بعشق بعض صبیان شنید، استفسار کرد که این صبی معشوق ملیح است یا قبیح؟ و مردم از این سئوال صریح الاختلال تعجب کردند، و آن را منافی جلالت شأن و سموّ مکان آن عمدة الأعیان دانستند، که این بیچاره ها از ذکر اصل عشق، در خدمت با جلالتش استحیاء داشتند، و ذکر آن را منافی ادب می دانستند، این چه بلا زد که حضرت او اصلا ذکر عشق بازی و سخن سازی را در این باب انکار نمی کند، بلکه طالب تفصیل و توضیح حال معشوق ملیح الوصال می باشد.

و از فقرۀ(مثلک یسئل عن مثله) ظاهر است که حضار مجلس ابراهیم حربی سئوال او را از قبح و حسن معشوق قبیح دانستند، و لکن حضرت او اصلا التفات باین انکار و تعییر و تعریض و تحقیر نفرموده، بلا محابا قاعدۀ کلیه ارشاد کرد که از آن استحسان عشق صور ملاح ظاهر است، و مردم از بیان این قاعده متعجب شدند، و کیف لا که عشق اما رد ملاحا کانوا او قباحا نهایت قبیح و شنیع و بغایت فضیح و فضیع است.

و شیخ محمد حیات سندی(1)، که از اکابر علمای متبحرین، و اجله محدثین مشهورین سنیه است، در تقبیح و توهین عشق صور أمارد و نسوان، رساله ای نوشته، و بعض کلمات او را، مولوی صدیق حسن معاصر، بترجمۀ شیخ محمد حیات ذکر کرده، و در اینجا نقل تمام عبارت ترجمه شیخ مذکور از این کتاب مناسب می نماید که از آن، جلالت شأن و علوّ منزلت او هم واضح خواهد شد.

ص:46


1- محمد حیاة بن ابراهیم السندی الحنفی المحدث الفقیه الاصولی الصوفی ؟ ؟ ؟ ؟ المدینة المتوفی سنة 1163

پس باید دانست که مولوی صدیق حسن(1) در «اتحاف النبلاء» گفته:

[شیخ محمد حیات سندی مدنی از علمای ربانییّن، و عظمای محدثین بود، نام والدش ملا فلاریه است از قبیلۀ چاچر، ساکن اطراف عادلپور، و چاچر بر وزن ساغر قومی از کشور سند و عادلپور است از توابع بهگر، مولد و منشأ شیخ محمد حیات سند است و در عنفوان شباب توفیق زیارت حرمین شریفین یافت، در مدینه منور توطن و تأهل کرد، و کمر به تحصیل علم بر بست، و با وجود فقدان وجه معاش استقامت را کار فرمود، و نزد علماء حرمین شریفین سیّما شیخ ابو الحسن سندی(2) نزیل مدینه منوره کسب کمالات نمود، و برخی پیش شیخ عبد اللّه بن سالم بصری(3) ، و شیخ أبی المکارم محمد بن احمد تتلمذ کرد، و تمام عمر در خدمت حدیث شریف صرف ساخت، و تبحری عظیم در این فن شریف اندوخت و همیشه ناشر علوم لطیفه، و عامر اوقات شریفه بود، خواص و عوام حرمین مکرمین، و مصر، و روم، و شام، اعتقاد و اخلاص خاص به او داشتند، و از آن ذات همایون کسب برکات می نمودند.

میر آزاد(4) در «مآثر الکرام» نوشته: وقتی که فقیر از مدینۀ منوره

ص:47


1- محمد صدیق خان بن حسن بن علی بن لطف اللَّه البخاری الهندی القنوچی المتوفی سنة 1307
2- الشیخ ابو الحسن السندی : بن عبد الهادی المحدث المتوفی بالمدینة سنة 1136
3- الشیخ عبد اللَّه البصری : بن سالم بن محمد المکی المحدث المتوفی بمکة المکرمة سنة 1134
4- میر آزاد : غلام علی الحسینی الواسطی البلکرامی المورخ الادیب الموی باورنک آباد 1194

به مکۀ معظمه معاودت نمود، شیخ قدس سره مکتوبی نامزد فقیر نمود، و اسم فقیر سید علی بن اضافت غلام تحریر فرمود، از جهت آنکه در حدیث شریف آمده که همه کس عباد اللّه اند، اطلاق عبودیت نسبت به مخلوق نباید کرد.

فقیر در جواب نوشت: مسلم روایت می کند از

أبی هریره(1) رضی اللّه عنه: ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم: «لا یقولن أحدکم عبدی و امتی، کلکم عباد اللّه، و کل نسائکم إماء اللّه، و لیقل فتای و غلامی»(2).

و نیز قلمی ساختم که اگر واضع اسم غلام را بمعنی عبد اراده کرده باشد، و دیگری بمعنی فرزند تلفظ نماید او را می رسد،

لکل امرء مانوی.

شیخ بعد وصول خط، داد انصاف داده و بعد از این اسم فقیر، غلام علی تحریر نمود، و چه خوب واقع شد آنچه ابن نجار در «تاریخ بغداد» در ذکر احمد غزالی(3) آورده: که نوبتی قاری در مجلس او این آیه بخواند: «قُلْ یا عِبادِیَ اَلَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ»(4) فقال: شرفهم بیاء الاضافة الی نفسه بقوله: «یا عِبادِیَ» ثم انشد:

و هان علیّ اللوم فی جنب حبّها و قول الاعادی انه الخلیع

اصمّ إذا نودیت باسمی و اننی إذا قیل لی یا عبدها لسمیع

ص:48


1- ابو هریرة : عبد الرحمن بن صخر الدوسی اسلم سنة 7 و روی عنه 5374 حدیثا توفی 59
2- مختصر صحیح مسلم للمنذری ج 2 ص 133 حدیث 1413 - ط الکویت .
3- احمد غزالی : بن محمد بن محمد الطوسی الواعظ المتوفی بقزوین سنة 520 .
4- سورة الزمر : 53

شیخ محمد حیات در تاریخ بیست و ششم صفر، روز چهار شنبه، سنۀ ثلث و ستین و مائة و الف ودیعت حیات سپرد، و در بقعه مبارکۀ بقیع مدفون گردید «رحلة شیخی» تاریخ یافتم، تای رحلة پنج عدد محسوب است زیرا که معتبر در قاعده جمل صورت کتابت باشد نه تلفظ.

انتهی کلامه.

محرّر سطور گوید: تلامذۀ شیخ محمد حیات جمعی از علماء است: منهم الشیخ احمد بن عبد الرحمن الشامی، و الشیخ محمد سعید صفر، و الشیخ عبد القادر خلیل کدک(1) ، و السید عبد القادر بن احمد بن عبد القادر(2) ، و السید غلام علی بن نوح البلکرامی، و الشیخ محمد فاخر المتخلص بزائر الإله آبادی(3).

و هر یکی از ایشان فرید عصر، و وحید دهر، و شیخ سلاسل حدیث، و جز آن بود در وقت خود. و شیخ محمد حیات رتبۀ اجتهاد داشت، تقلید هیچ کس نمی کرد.

زائر در مدح او گفته است:

باد بر روی صفحۀ دوران محفل آرای حلقۀ انسان

شیخ الاسلام عصر علامه در فنون حدیث فهامه

مو شکاف دقائق ایمان راز دار حقایق ایقان

ص:49


1- عبد القادر خلیل کدک : بن خلیل الحنفی المدنی الحافظ الادیب المورخ المتوفی 1189 .
2- عبد القادر بن احمد : الحسینی الیمنی الفقیه الکوکبانی المتوفی بصنعاء سنة 1207
3- زائر الإله آبادی : محمد فاخر بن محمد یحیی المتوفی ببرهان پور سنة 1164

رسته از حبس ربقه تقلید بسته بر اجتهاد رأی مزید

درس فرمای مسجد نبوی بطریق رشیق مصطفوی

آن محمد حیات بخت بلند بحدیث نبی قوی پیوند

متع اللّه زمرة الأعیان بافاداته الی الازمان

سر من خاک پای او بادا جان من در رضای او بادا

انتهی کلامه من المثنوی.

او را تصانیف است: منها «رسالة فی رد بدعة التعزیة» و «رسالة فی رد التقلید» سماها تحفة الانام فی العمل بحدیث النبی علیه الصلوة و السلام. و دروی گفته:

[ان المنسوخ من السنة فی غایة القلة، و قد جمعه ابن الجوزی فی ورقات و قال: افرد فیها قدر ما صح نسخه او احتمل، و اعرض عما لا وجه لنسخه و لا احتمال و قال: فمن سمع بحدیث یدعی فیه النسخ و لیس فیها فهاتیک دعوی و قد تدبرته، فاذا هو احد و عشرون حدیثا، و ان الانتقال من مذهب الی مذهب ما کان ملوما فی الصدر الاول، و قد انتقل کبار العلماء من مذهب الی مذهب.

و هکذا کان من کان من الصحابة و التابعین و الائمة الاربعة ینتقلون من قول الی قول، و الحاصل ان العمل بالحدیث بحسب ما بدی لصاحب الفهم المستقیم من المصلحة الدینیة هو المذهب عند الکل، و کثیر منهم من یدعی عدم فهم الحدیث إذا قیل له: لم لا تعمل بالحدیث؟ مع ادعائه الفضیلة و تعلیمه و تعلمه و استدلاله لمن قلده، و هذا من اغرب الغرائب.

قال فی «البحر الرائق» : یجوز تقلید من شاء من المجتهدین و ان دونت المذاهب کالیوم و له الانتقال من مذهبه]انتهی.

و «رسالة فی النهی من عشق صور المرد و النسوان» و در وی نوشته:

ص:50

[تلک لعمرو اللّه الفتنة الکبری، و البلیة العظمی، استعبدت النفوس لغیر خلاقها، و ملکت القلوب لمن یسومها الهوان من عشاقها، و القت الحرب بین العشق و التوحید، و دعت الی موالاة کل شیطان مرید]. . . الی قوله:

[و انما حکی اللّه العشق عن کفرة قوم لوط، و امرأة العزیز، و کانت إذ ذاک مشرکة، و الفتنة بعشق الصور تنافی ان یکون دین العبد کله للّه بل ینقص من دینه بحسب ما حصل له من فتنة العشق، و ربما اخرجت صاحبه من ان یبقی معه شیء من الدین، و المفتون بالصور مخالف لقوله تعالی: قُلْ: لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکی لَهُمْ(1) » و المبتلی بها لیس بغاض بصره، بل یلتذ بالنظر الحرام، و ربما یقع فی الزنا]. . الی قوله:

[فان تعبد القلب للمعشوق شرک، و قد اثبت النبی صلّی اللّه علیه و سلم اسم التعبد علی المحبة لغیر اللّه تعالی فی قوله الصحیح: تعس عبد الدینار و عبد الدرهم] -الخ. . . و «الایقاف علی سبب الاختلاف» .

و بعض این رسائل را فقیر از مکۀ معظمه آورده، و للّه الحمد.

نهی از عشق به صور زنان و کودکان

از این عبارت ظاهر است که عشق صور، فتنۀ کبری، و بلیه عظمی است، که نفوس را عابد غیر خلاق رحمان، و قلوب را مملوک سائمین هوان می گرداند، و این فتنه کبری و بلیّه عظمی سبب حرب با توحید، و داعی موالات هر شیطان مرید است، و عشق از خصال ذمیمۀ کفار است، که حق تعالی آن را از کفره قوم لوط و امرأة عزیز نقل فرموده، و امرأة عزیز وقت عشق مشرکه بود، و فتنۀ عشق صور منافات دارد بآنکه دین عبد کلیة برای خدای تعالی باشد، بلکه کم می نماید از دین مفتون به مقداری که او را فتنۀ عشق حاصل است، بلکه گاه است که این فتنه مفتون را کلیّة

ص:51


1- سوره النور : 30

از دین خارج می سازد و مفتون بصور مخالف قول خداوند تعالی است که غض بصر نمی کند و التذاذ بحرام می نماید و تعبد قلب برای معشوق شرک است و جناب رسالت مآب برای محبت غیر خدای اسم تعبد ثابت فرموده.

و شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی در «سیر النبلاء» گفته:

[قال المسعودی(1) : کانت وفاة الحربی المحدث الفقیه فی الجانب الغربی و له نیّف و ثمانون(2) سنة و کان صدوقا عالما فصیحا جوادا عفیفا زاهدا ناسکا و کان مع ذلک ضاحک السن ظریف الطبع و لم یکن معه تکبر و لا تجبر یمازح مع اصدقائه بما یستحیی(3) منه و یستقبح من غیره](4).

از این عبارت ظاهر است که ابراهیم حربی مزاح با اصدقای خود بنوعی می کرد که مردم از آن استحیاء کنند و صدور آن را از غیر او قبیح شمارند.

و نیز در «سیر النبلاء» مسطور است:

[و یروی ان ابراهیم لما صنّف «غریب الحدیث» و هو کتاب نفیس کامل

ص:52


1- المسعودی : علی بن الحسین بن علی المورخ من ذریّة عبد اللَّه بن مسعود : کان بغدادیا و توفی بمصر 346 .
2- فی النسخة التی عندی من « مروج الذهب » : ( و له خمس و ثمانون سنة ) .
3- فی مروج الذهب : ( و ربما مزح مع اصدقائه بما یستحسن منه و یستقبح من غیره .
4- مروج الذهب للمسعودی ج 4 ص 172 ط بیروت دار الاندلس - سیر النبلاء ج 13 ص 365 .

فی معناه قال ثعلب(1): ما لابراهیم و غرائب الحدیث! رجل محدث ثم حضر مجلسه فلما حضر المجلس سجد ثعلب و قال: ما ظننت ان علی وجه الارض مثل هذا الرجل](2).

ابراهیم حربی از سجده کردن در مقابلش منع نمی کرد

از ملاحظۀ این عبارت ظاهر است که ثعلب هر گاه حاضر مجلس ابراهیم حربی گردید سجده نمود و انکاری بر این فعل نقل نکرده اند، پس ابراهیم هم مجوّز سجدۀ مجلس خود باشد و کمال شناعت سجده برای غیر خالق از افادات شاه صاحب در اوائل باب نهم همین کتاب «تحفه» ظاهر است حیث قال:

و هر چند اهل سنت هم در مسائل فقهیه با هم مختلف شده اند، لکن هر یک متمسک بقرآن و احادیث و آثار است طرق متنوعه در فهم معانی و علل شرایع موجب اختلاف اینها گردیده بخلاف این گروه که اصلا شرایع مختصه ایشان با اسلوب قرآن و حدیث مانند نیست گویا شریعت یهودیت یا نصرانیت است یا بیدانت و شاستر هنود است یا دساتیر صابئین است.

و چون این مبحث بغایت تطویل می خواهد ناچار نمونه از خرواری و اندکی از بسیاری در اینجا ذکر می نمائیم که العاقل تکفیه الاشاره]. . .

الی ان قال: هفتم تجویز سجود برای سلاطین ظلمه که آخوند باقر مجلسی و دیگر علمای ایشان نموده اند-که صریح مخالف قواعد کلیات شریعت است.

ص:53


1- ثعلب : احمد بن یحیی بن زید امام الکوفیین فی النحو و اللغة توفی ببغداد 291 .
2- سیر النبلاء ج 13 ص 361 ط بیروت

قوله تعالی: لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اُسْجُدُوا لِلّهِ اَلَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیّاهُ تَعْبُدُونَ(1).

و قوله تعالی: أَلاّ یَسْجُدُوا لِلّهِ اَلَّذِی یُخْرِجُ اَلْخَبْءَ فِی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ(2).

و دیگر آیات بسیار دلالت بر انحصار سجده می کند در حق خالق توانا که دانای پنهان و آشکار است، خصوصا در شریعت مصطفوی و تمسک بسجده ملائکه برای آدم علیه السّلام در این مقام نهایت بی جا است که احکام آدمی را بر احکام ملائکه قیاس نتوان کرد، و هم چنین تمسک بسجود اخوۀ یوسف برای یوسف که اول سجود مصطلح نبود دوم تمسک بشرایع من قبلنا وقتی درست می شود که در شریعت نسخ آن نیامده باشد و این حکم بلا شبهه در شریعت منسوخ است و الا احق و اولی به این تعظیم حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و حضرت امیر علیه السّلام و سبطین علیهما السلام و دیگر ائمه شدند نه شاه عباس و شاه طهماسب]-انتهی (3) سبحان اللّه! شاه صاحب بکذب و بهتان بلا ذکر شاهد و برهان نسبت تجویز سجود برای سلاطین ظلمه باهل حق می نمایند و بنای کمال تشنیع بر آن می گذارند و از این سجود ثعلب که از اکابر ائمه سنیّه است و عدم انکار حربی و امثال آن کما لا یخفی علی ناظر النزهة خبری بر نمی دارند.

ص:54


1- سوره فصلت : 37
2- سوره النمل : 25
3- تحفه اثنا عشریه ص 395 - 396

ابراهیم حربی ابن المدینی استاد بخاری را قدح کرده است

و نیز تعنت ابراهیم بمرتبۀ رسیده بود که علی بن المدینی استاد حضرت بخاری را معتمد و معتبر نمی دانست و قدح و جرح او می کرد و می فرمود: که نزد من از علی بن المدینی قمطری هست (یعنی از احادیث) و تحدیث نمی کنم از او بچیزی.

ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» گفته:

[قال أبو بکر الشافعی(1) : سمعت ابراهیم الحربی یقول: عندی عن علی بن المدینی قمطر و لا احدث عنه بشیء لانه رأیته المغرب و بیده نعله مبادرا فقلت: الی أین؟ قال: ألحق الصلوة مع أبی عبد اللّه فظننته یعنی أحمد بن حنبل ثم قلت: من أبو عبد اللّه؟ قال: ابن أبی داود(2)](3).

(هر گاه ابراهیم حربی ترک روایات علی بن المدینی استاد و ملاذ حضرت بخاری نماید و او را مقدوح و مجروح گرداند، اگر او قدح حدیث غدیر نماید به کلامش چه التفات و احتفال است؟ حالا نبذی از جلائل فضائل و عوالی محامد و محاسن مفاخر و غرر مآثر علی بن المدینی هم بر زبان اکابر قوم باید شنید تا سقوط کلام ابراهیم حربی از اعتبار و انهماک او در تعنت و تعصب ناهنجار نزد اساطین کبار ظاهر گردد.

ص:55


1- أبو بکر الشافعی : محمد بن عبد اللَّه بن ابراهیم الحافظ البغدادی المتوفی 354
2- ابن أبی داود : احمد بن أبی داود بن جریر القاضی المعتزلی المتوفی مفلوجا ببغداد 240
3- سیر أعلام النبلاء ج 13 ص 369 ط بیروت

فضائل ابن المدینی بگفتار نووی

یحیی بن شرف نووی در «تهذیب الاسماء و اللغات» گفته:

[علی بن المدینی الامام هو ابو الحسن علی بن عبد اللّه بن جعفر بن نجیح السعدی مولاهم المدینی مولی عروة بن عطیة السعدی، من بنی سعد بن بکر.

قال البخاری فی تاریخه و ابن ابی(1) حاتم: اصله من المدینة.

قال البخاری: و هو بصری.

و کان علی احد ائمة الاسلام المبرزین فی الحدیث صنف فیه مائتی مصنف لم یسبق الی معظمها و لم یلحق فی کثیر منها.

سمع اباه و حماد بن زید(2)، و سفیان بن عیینة(3)، و یحیی القطان(4) ، و خلائق.

و روی عنه معاذ بن معاذ(5)، و احمد بن حنبل و البخاری و خلائق من الائمة و اجمعوا علی جلالته و امامته و براعته فی هذا الشأن، و تقدمه علی غیره.

ص:56


1- ابن أبی حاتم : عبد الرحمن بن محمد أبی حاتم الرازی من کبار الحفاظ توفی سنة 327 .
2- حماد بن زید : بن درهم البصری الحافظ المتوفی بالبصرة سنة 179
3- سفیان بن عیینة : بن میمون الهلالی الکوفی المحدث المتوفی بمکة المکرمة 198 .
4- یحیی القطان : بن سعید بن فروخ الحافظ البصری المتوفی 198
5- معاذ بن معاذ : بن نصر العنبری القاضی البصری المتوفی 196

قال عبد الغنی بن سعید المصری(1) : احسن الناس کلاما علی حدیث رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم ثلاثة: علی بن المدینی فی وقته و موسی بن هارون(2) فی وقته و الدار قطنی(3) فی وقته.

و قال سفیان بن عیینة و هو احد شیوخ علی بن المدینی: حدثنی علی بن المدینی و تلوموننی علی حب علی و اللّه لقد کنت اتعلم منه اکثر مما یتعلم منی و کان سفیان یسمیه حیة الوادی و کان إذا سئل عن شیء یقول: لو کان حیة الوادی.

و قال حفص بن محبوب(4): کنت عند ابن عیینة و معنا علی بن المدینی و ابن الشاذکونی(5) فلما قام ابن المدنی قال سفیان: إذا قامت الخیل لم نجلس مع الرجالة.

و قال محمد بن یحیی(6): رأیت لعلی بن المدینی کتابا علی ظهره مکتوب المائة و النیف و الستون من علل الحدیث.

و قال عباس العنبری(7): کانوا یکتبون قیام ابن المدینی و قعوده و لباسه و کل شیء یقول و یفعل او نحو هذا و کان ابن المدینی إذا قدم بغداد تصدر

ص:57


1- عبد الغنی بن سعید : الحافظ المصری المتوفی بالقاهرة سنة 409
2- موسی بن هارون : بن عبد اللَّه الحافظ البغدادی المتوفی ( 294 )
3- الدار قطنی : علی بن عمر المحدث الشافعی المتوفی ببغداد ( 385 )
4- حفص بن محبوب : ما وجدته فی کتب التراجم و الرجال
5- الشاذکونی : سلیمان بن داود المنقری البصری المتوفی ( 234 )
6- محمد بن یحیی : الذهلی الحافظ النیسابوریّ المتوفی 258
7- العباس العنبری : بن عبد العظیم الحافظ البصری المتوفی ( 246 )

بالحلقة، و جاء احمد، و یحیی(1) و خلف(2)، و المعیطی و الناس یتناظرون فاذا اختلفوا فی شیء تکلم فیه علی.

و قال الاعین(3): رأیت ابن المدینی مستلقیا و احمد بن حنبل عن یمینه و یحیی بن(4) معین عن یساره و هو یملی علیهما.

و قال البخاری: ما استصغرت نفسی عند احد قط إلا عند علی بن المدینی.

و قال یحیی القطان: نحن نستفید من ابن المدینی اکثر مما یستفید منا.

و قال عبد الرحمن بن المهدی(5): علی بن المدینی أعلم الناس بحدیث رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم و خاصة بحدیث ابن عیینة.

و قال أبو حاتم: کان ابن المدینی علما فی الناس فی معرفة الحدیث و العلل.

و کان احمد بن حنبل لا یسمیه بل یکنیه ابا الحسن تبجیلا و ما سمعت أحمد سماه قط.

قال البخاری: توفی ابن المدینی لیومین بقیا من ذی القعدة سنة اربع و ثلاثین و مائتین بالعسکر](6).

و ذهبی در «کاشف» گفته:

[خ د ت س](7)

ص:58


1- یحیی : هو ابن سعید القطان الحافظ البصری المتوفی ( 198 )
2- خلف : بن سالم ابو محمد السندی الحافظ البغدادی المتوفی ( 231 )
3- الاعین : محمد بن أبی عتاب ابو بکر الحافظ البغدادی المتوفی ( 240 )
4- یحیی بن معین : ابو زکریا الحافظ البغدادی المتوفی ( 233 )
5- عبد الرحمن بن مهدی : بن حسان الحافظ البصری المتوفی ( 198 )
6- تهذیب الاسماء للنووی ج 1 ص 350 - 351
7- خ د ت س : رموز اخراج صحیح البخاری و سنن أبی داود و الترمذی و النّسائی

[علی بن عبد اللّه بن جعفر بن المدینی الحافظ ابو الحسن عن ابیه و حماد بن زید و جعفر بن سلیمان(1) و الطبقة.

و عنه خ-د(2) و البغوی و ابو یعلی.

قال شیخه ابن مهدی: علی بن المدینی اعلم الناس بحدیث رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) و خاصة بحدیث ابن عیینة.

و قال ابن عیینة: تلوموننی علی حب ابن المدینی و اللّه اتعلم منه اکثر مما تعلم منی و کذا قال یحیی القطان فیه.

و قال البخاری: ما استصغرت نفسی الا بین علی.

و قال النسائی: کان اللّه خلقه لهذا الشأن].

هذیان ابن حزم در حدیث غدیر

و نیز باید دانست که ابن تیمیه در عبارتی که می آید از ابن حزم نقل کرده:

[و اما

«من کنت مولاه فعلی مولاه» فلا یصح من طریق الثقات اصلا]-انتهی(3) (فاعوذ باللّه من الکذب و البهتان و التفوه بمثل هذا الهذر و الهذیان کسی از عقلاء چنین کلام را درباره همچو حدیث متواتر که بسیاری از طرق آن بنص أئمه قوم صحیح است بر زبان نمی توان آورد حیرانم که نزد ابن حزم ناصبی معنای (ثقات) چیست؟ ! غالبا مراد او از ثقات نواصب کاذبین و خوارج مفترین بوده باشند.

ص:59


1- جعفر بن سلیمان : الضبعی المحدث الشیعی البصری المتوفی ( 178 )
2- خ - د : رمزان لصحیح البخاری و سنن أبی داود
3- منهاج السنة ج 4 ص 86

و عجب که ابن تیمیه هم مثل این کلام خرافت نظام نقل می کند، و به تأیید آن می پردازد کما سیظهر انشاء اللّه تعالی و لکن الکفر ملة واحدة.

و للّه الحمد که علمای اعلام و محققین فخام در قدح و جرح و هتک ناموس ابن حزم و خرم انف اوسعی بلیغ فرموده اند، و جزای تعصبات فاحشۀ او بکنارش نهاده و ناصبیت او ظاهر کرده.

قدح ابن حجر در ابن حزم

علامه نحریر احمد بن علی العسقلانی المعروف بابن حجر در «لسان المیزان» گفته:) [علی بن احمد بن سعید بن حزم بن یزید الفارسی أبو محمد القرطبی اللبلی (بفتح اللام و سکون الموحدة ثم اللام) الفقیه الحافظ الظاهری صاحب التصانیف.

ولد بقرطبة سنه 384 و نشأ فی نعمة و ریاسة و کان ابوه من الوزراء و ولی هو وزارة بعض الخلفاء من بنی أمیّة بالاندلس ثم ترک و اشتغل فی صباه بالادب و المنطق و العربیة و قال الشعر و ترسل ثم أقبل علی العلم فقرء «الموطأ»(1) و غیره ثم تحول شافعیا فمضی علی ذلک وقت ثم انتقل الی مذهب الظاهریة و تعصب له(2) و صنف فیه ورد علی مخالفیه و کان واسع الحفظ جدا الا انه لثقته بحافظته کان یهجم علی القول فی التعدیل و التجریح و تبیین اسماء الرواة

ص:60


1- الموطأ : فی الحدیث لمالک بن انس المتوفی ( 179 ) شرحه جمع من الاعلام
2- الظاهریة : مذهب فی الفقه انشأه داود بن علی الاصفهانی المتوفی ( 270 ) و سمیت بالظاهریة لانهم یأخذون به ظاهر الکتاب و السنة و یعرضون عن التأویل و القیاس

فیقع له من ذلک أوهام شنیعة و قد تتبع کثیرا منها الحافظ قطب(1) الدین الحلبی ثم المصری من «المحلی» خاصة(2) و سأذکر منها اشیاء.

سمع ابن حزم من أبی عمر بن الجسور(3) و یحیی بن مسعود بن وجه الجنة(4) و یونس بن عبد اللّه بن مغیث(5) و حمام بن احمد(6) و محمد بن سعید بن سنان(7) و عبد اللّه بن الربیع(8) و عبد اللّه بن یوسف ابن نامی(9) و تلمذ له و نشر ذکره بالمشرق ولده ابو رافع الفضل (10) و آخرون.

و روی عنه بالاجازة شریح(11) بن محمد بن شریح المقری فکان خاتمة من روی عنه.

و کان اول سماعه فی سنة اربعمائة.

قال صاعد بن احمد(12): کان ابن حزم أجمع أهل الاندلس کلهم لعلوم الاسلام

ص:61


1- قطب الدین الحلبی : عبد الکریم بن عبد النور الحافظ المتوفی بمصر ( 735 )
2- اسم کتاب القطب هو ( القدح المعلی فی الکلام علی بعض احادیث المحلی )
3- أبی عمر بن الجسور : احمد بن محمد القرطبی المتوفی ( 401 )
4- ابن وجه الجنة : یحیی بن عبد الرحمن بن مسعود القرطبی المتوفی ( 402 )
5- یونس : بن عبد اللَّه بن محمد بن مغیث القاضی القرطبی المتوفی ( 429 )
6- حمام بن احمد : ابو بکر القاضی القرطبی المتوفی ( 421 )
7- محمد بن سعید بن سنان : لا ادری من هو و اختلف فی اسم جده هل هو « سنان » کما ضبط هنا او « بیان » کما فی لسان المیزان او « نبات » کما فی تذکرة الذهبی.
8- عبد اللَّه بن ربیع : ما وجدت ترجمته فیما عندی
9- ابن نامی : هو مجهول عندی کصاحبه
10- ابو رافع الفضل : بن أبی محمد ابن الحزم قتل سنة ( 479 )
11- شریح : ابو الحسن الرعینی الاشبیلی المتوفی ( 539 )
12- صاعد : بن احمد الاندلسی المورخ المتوفی ( 462 )

و أوسعهم معرفة و له مع ذلک توسع فی علم البیان و حظ من البلاغة و معرفة بالسیر و الانساب.

أخبرنی ولده: انه اجتمع عنده بخط أبیه من تآلیفه أربعمائة مجلد یحتوی علی نحو ثمانین ألف ورقة.

و کان أبوه وزیرا للمنصور بن أبی عامر(1) ثم للمظفر بن المنصور (2) ثم وزر هو للمستظهر بن(3) المؤید ثم ترک.

و قال الحمیدی(4) : کان حافظا للحدیث مستنبطا للاحکام من الکتاب و السنة متفننا فی علوم جمة عاملا بعلمه ما رأینا مثله فیما اجتمع له من الذکاء و سرعة الحفظ و التدین و کرم النفس و کان له فی الاثر باع واسع و ما رأیت من یقول الشعر أسرع منه و قد جمعت شعره علی حروف المعجم.

و قد تتبع أغلاطه فی الاستدلال و النظر عبد الحق(5) بن عبد اللّه الانصاری فی کتاب سماه «الرد علی المحلی» .

و قال الیسع(6) المورخ الغافغی: کان محفوظة البحر العجاج و لقد حفظ علی المسلمین علومهم و اربی(7) علی اهل کل دین و ألف «الملل و النحل» .

ص:62


1- المنصور : محمد بن عبد اللَّه بن عامر امیر الاندلس المتوفی ( 392 )
2- المظفر : عبد الملک بن محمد العامری امیر الاندلس توفی ( 399 )
3- المستظهر : عبد الرحمن بن هشام الاموی امیر قرطبة المقتول ( 414 )
4- الحمیدی : محمد بن أبی نصر فتوح الاندلسی الحافظ المتوفی ( 488 )
5- عبد الحق بن عبد اللَّه القاضی المتوفی بمراکش ( 631 )
6- الغافغی : الیسع بن عیسی الجیانی المورخ المتوفی بالقاهرة ( 575 )
7- اربی : فی نسخة من « لسان المیزان » عندی ط حیدرآباد ( 1330 ) بدل کلمة « اربی علی اهل » رادا علی اهل

حدثنی عمر بن واجب(1) : قال کنا باشبیلیة ندرس الفقه فدخل أبو محمد فسمع ثم سأل عن شیء من الفقه فأجبت فاعترض فقیل له: لیس هذا من منتحلاتک(2) فقام و قعد و دخل منزله و حلف فلما کان بعد اشهر قریبة قصدنا الی ذلک الموضع فناظر احسن مناظرة.

قلت: و کان ذلک جری له بعد القصة التی ذکرها عبد اللّه بن محمد بن العربی والد القاضی أبی بکر(3) فانه حکی ان ابن حزم ذکر له انه شهد جنازة فدخل المسجد فجلس قبل ان یصلی فقیل له: قم فصل تحیة المسجد ففعل ثم حضر اخری فبدأ بالصلاة فقیل له: اجلس لیس هذا وقت صلاة و کان بعد العصر فحصل له خزی فقال للذی رباه دلنی علی دار الفقیه فقصده و قرأ علیه «الموطا» ثم جد فی طلب العلم بعد ذلک الی أن صار منه ما صار و لم یزل مستظهرا الی ان قدم أبو الولید الباجی(4) من العراق و قد توسع فی علوم النظر و لقی الائمة فناظر ابن حزم فانتصف منه و لهما مناظرات مدونة فی جزء ثم تعصب علیه فقهاء المالکیة بأمراء تلک الدیار فمقتوه و آذوه و طردوه و حرقوا کتبه علانیة-ولد فی ذلک:

فان تحرقوا القرطاس لا تحرقوا اللذی تضمنه القرطاس بل هو فی صدری

قال: و هذا القدر لا یعرف لاحد من علماء الاسلام الا لابن جریر الطبری.

و قال مورخ الاندلس أبو مروان(5) بن حیان: کان ابن حزم حامل فنون

ص:63


1- عمر بن واجب : ما وجدت له ترجمة فی کتب التراجم
2- منتحلاتک : فی « لسان المیزان » الذی « مستجلاتک »
3- القاضی ابو بکر : محمد بن عبد اللَّه الاشبیلی المالکی المتوفی ( 543 )
4- الباجی : سلیمان بن خلف القرطبی المالکی المتوفی ( 474 )
5- ابو مروان : حیان بن خلف المورخ القرطبی المتوفی ( 469 )

من حدیث و فقه و نسب و ادب مع المشارکة فی أنواع التعالیم القدیمة و کان لا یخلوا فی فنونه من غلط لجرأته علی التسور علی کل فن و مال أولا الی قول الشافعی و ناضل عنه حتی نسب الی الشذوذ و استهدف لکثیر من فقهاء عصره ثم عدل الی الظاهر(1) فجادل عنه و لم یکن یلطف فی صدعه(2) بما عنده بتعریض و لا تدریج بل یصک به معارضه صک الجندل(3) و ینشق فی انفه انشاق(4) الخردل فتمالا(5) علیه فقهاء عصره و أجمعوا علی تضلیله و شنعوا علیه و حذرها اکابرهم من فتنته و نهوا عوامهم عن الاقتراب منه فطفقوا یعضونه و هو مصر علی طریقته حتی کمل له من تصانیفه وقر بعیر لم یتجاوز أکثرها عتبة بابه لزهد العلماء فیها حتی لقد احرق بعضها باشبیلیة و مزقت علانیة و لم یکن مع ذلک سالما من اضطراب رأیه و کان لا یظهر علیه أثر علمه حتی یسأل فینفجر منه علم لا تکدره الدلاء و کان مما یزید فی بغض الناس تعصبه لبنی أمیّة ماضیهم و باقیهم و اعتقاده بصحة امامتهم حتی نسب الی النصب.

و کان لابن حزم ابن عم یقال له: عبد الوهاب بن علاء بن سعید بن حزم یکنی ابا العلاء و کان من الوزراء و بینهما منافسة و مخالفة فوقف علی شیء من تآلیف أبی محمد فکتب إلیه رسالة بلیغة یعیب ذلک المؤلف قد ساقها ابن بسّام(6) فی

ص:64


1- الظاهر : مذهب داود بن علی الظاهری الذی مر ذکره
2- الصدع : الکشف و الاظهار
3- الجندل : علی وزن جعفر أی الحجر
4- الانشاق فی الانف : الصب فیها
5- تمالأ القوم علی الامر : اجتمعوا و تعاونوا علیه
6- ابن بسام : علی ابو الحسن الاندلسی المتوفی ( 542 )

«الذخیرة»(1).

قال: فکتب ابو محمد له الجواب و نصه: سمعت و اطعت لقول اللّه: (وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْجاهِلِینَ)(2) و سلمت و انقدت

لقول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم: (صل من قطعک و اعف عمن ظلمک) و رضیت بقول الحکیم: کفاک انتصارا ممن آذاک اعراضک عنه و انشد بعدها ابیاتا منها:

کفانی ذکر الناس لی و لما تری و مالک فیهم یا بن عمی ذاکر

و مالک فیهم من صدیق فتشتفی و مالک فیهم من عدو تناکر

و قولی مسموع له و مصدق و قولک منبث مع الریح طائر

و قال القاضی ابو بکر بن العربی: ابتدأ ابن حزم أولا فتعلق بمذهب الشافعی ثم انتسب الی داود ثم خلع الکل و استقل و زعم انه امام الائمة یضع و یرفع و یحکم و یشرع و اتفق کونه بین اقوام لا بصر لهم الا بالمسائل فیطالبهم بالدلیل و یتضاحک لهم و ذکر بقیة الحط علیه فی کتاب «العواصم و القواصم» .

و مما یعاب علی ابن حزم وقوعه فی الائمة الکبار بأفحش عبارة و أشنع رد و قد وقعت بینه و بین أبی الولید الباجی مناظرات و منافرات.

و قال أبو العباس(3) بن العریف الصالح الزاهد: لسان ابن حزم و سیف الحجاج شقیقان.

و قال الغزالی(4) فی «شرح الاسماء الحسنی» : وجدت لابی محمد بن حزم

ص:65


1- الذخیرة : فی محاسن اهل الجزیرة و هو فی 8 مجلدات تشمل ( 154 ) ترجمة للادباء السیاسیین
2- الاعراف : 199
3- ابن العریف : احمد بن محمد المتوفی بمراکش ( 536 )
4- الغزالی : محمد بن محمد حجة الاسلام المتوفی ( 505 )

کلاما فی الاسماء یدل علی عظم حفظه و سیلان ذهنه.

و قال عز الدین بن عبد السلام(1) : ما رأیت فی کتب الاسلام مثل «المحلی» لابن حزم و «المغنی» للشیخ الموفق(2).

ذکر نبذة من اغلاطه فی وصف الرواة

قال فی الکلام علی حدیث «لا صلاة بعد طلوع الفجر الا رکعتی الفجر» :

الروایة فی هذا الباب ساقطة مطرحة مکذوبة.

فذکر منها طریق یسار مولی ابن عمر عن کعب بن مرة قال: و یسار مجهول و مدلس و کعب لا یدری من هو(3).

قال ابو زرعة(4) : یسار مدنی ثقة.

و قال ابن حزم فی حدیث عایشه «قلت: یا رسول اللّه قصّرت و اتممت و صمت و افطرت، قال: احسنت یا عائشة» : انفرد به العلاء بن زهیر(5) و هو مجهول.

قال القطب: أخرج الحدیث النّسائی، و الدار قطنی(6) و روی عن العلاء وکیع(7) و ابو نعیم(8) و الفریابی(9) و غیرهم.

ص:66


1- عز الدین : عبد العزیز الدمشقی الشافعی المتوفی ( 660 )
2- الموفق : ابن قدامة عبد اللَّه بن احمد الدمشقی الحنبلی المتوفی ( 620 )
3- کعب : بن مرة البهزی الصحابی المتوفی بالاردن ( 59 )
4- ابو زرعة : عبد الرحمن بن عمرو المحدث المتوفی بدمشق ( 280 )
5- العلاء : الازدی وثقه یحیی بن معین المتوفی ( 233 )
6- الدار قطنی : علی بن عمر المحدث الشافعی المتوفی ببغداد ( 385 )
7- وکیع : بن الجراح الحافظ الکوفی المتوفی ( 197 )
8- ابو نعیم : عبد الرحمن بن هانی النخعی المتوفی ( 216 )
9- الفریابی : محمد بن یوسف الحافظ المتوفی ( 212 )

و قال ابن معین: ثقة.

قال ابن حزم: حدیث أم سلمة: «کنت البس اوضاحا(1) من ذهب» الحدیث عتاب مجهول.

قال القطب: اخرج الحدیث ابو داود عن محمد بن عیسی بن الطباع(2) عن عتاب، و هو ابن بشیر، عن ثابت بن عجلان(3)، عن عطا، عنها، و عتاب هو ابن بشیر المخزومی الجزری(4)، روی عنه اسحاق بن راهویه(5) و محمد بن سلام البیکندری(6) و غیرهما، و أخرج الحدیث المذکور الحاکم فی «المستدرک» ، و قال ابن معین: ثقة.

قال ابن حزم فی الحدیث الذی أخرجه النسائی من طریق المرقع(7) بن صیفی عن جده رباح بن الربیع(8) ، «کنا مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم، فقال لرجل:

ادرک خالدا فقال له: لا تقتل ذریة، و لا عسیفا»(9) : المرقع مجهول.

قال القطب: روی عنه ولده عمر، و یحیی بن سعید(10) الانصاری، و یونس (11)

ص:67


1- الاوضاح : جمع الوضح أی الحلی و الخلخال
2- محمد بن عیسی الحافظ المتوفی ( 224 )
3- ثابت : بن عجلان الانصاری الحمصی
4- عتاب : بن بشیر المخزومی الجزری المتوفی ( 190 )
5- ابن راهویه : اسحاق بن ابراهیم الحافظ المروزی المتوفی ( 238 )
6- البیکندی : محمد بن سلام الحافظ البخاری المتوفی ( 225 )
7- مرقع : بن صیفی التمیمی الحنظلی الاسیدی الکوفی
8- رباح : بن ربیع الصحابی المدنی نزیل البصرة
9- العسیف : الاجیر
10- یحیی بن سعید الانصاری : المحدث المدنی المتوفی ( 143 )
11- یونس : بن أبی اسحاق السبیعی المتوفی ( 159 )

بن أبی اسحاق، و أبو الزناد(1)، و موسی بن عقبة(2)، و ذکره ابن حبان فی الثقات، فلیس بمجهول، و له من ذلک شیء کثیر، و اللّه الموفق.

مات أبو محمد سنة ست و خمسین-و قیل: فی التی بعدها.

ذکرته لان الذهبی اخل به و هو علی شرطه فقد ذکر من انظاره و ممن هو فوقه جماعة کثیرة منهم امام أهل الظاهر داود بن علی، و ذکر علی أولی من ذکر داود-و اللّه أعلم](3).

ترجمۀ ابن حزم بگفتار ذهبی

و علامه شمس الدین محمد بن احمد ذهبی در «سیر النبلاء» گفته:

[قال أبو مروان بن حیان: کان ابن حزم رحمة اللّه حامل فنون من حدیث و فقه و جدل و نسب، و ما یتعلق بأذیال الادب، مع المشارکة فی أنواع التعالیم القدیمة من المنطق و الفلسفة، و له کتب کثیرة لم یخل فیها من غلط لجراءته فی التسور علی الفنون لا سیما المنطق، فأنهم زعموا انه زل هناک، و ضل فی سلوک المسالک، و خالف ارسطاطالیس(4)واضع الفن مخالفة من لم یفهم غرضه و لا ارتاض، و مال أولا الی النظر علی رأی الشافعی، و ناضل عن مذهبه حتی و سم به، فاستهدف بذلک لکثیر من الفقهاء، و عیب بالشذوذ، ثم عدل الی قول أصحاب الظاهر فنقحه و جادل عنه و ثبت علیه الی ان مات، و کان یحمل علمه هذا، و یجادل عنه من خالف علی استرسال فی طباعه و مذل(5) بأسراره، و استناد الی العهد الذی أخذه اللّه

ص:68


1- ابو الزناد : عبد اللَّه بن ذکوان المدنی المتوفی 131
2- موسی بن عقبة : المحدث المتوفی بالمدینة 141
3- لسان المیزان - ج 4 - ص 198 - 202
4- ارسطاطالیس : فیلسوف یونانی توفی ( 322 ق م )
5- مذل : یقال : مذل بسره ، أی ضجر و قلق حتی افشاه

علی العلماء لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ(1) ، فلم یک یلطف فی صدعه بما عنده بتعریض و لا بتدریج، بل یصک به من عارضه صک الجندل، و ینشقه انشاق الخردل، فتنفر عنه القلوب، و یوقع به الندوب حتی استهدف لفقهاء وقته، فتمالئوا علیه، و أجمعوا علی تضلیله، و شنّعوا علیه، و حذروا سلاطینهم من فتنته، و نهوا عوامهم من الدنو منه، فطفق الملوک یقصونه عن قربهم، و یسیّرونه عن بلادهم، الی ان انتهوا به منقطع أثره بلدة من بادیة لبلة(2) ، و هو فی ذلک غیر مرتدع و لا راجع، یبثّ علمه فیمن ینتابه(3) من بادیة بلده، من عامة المقتبسین من أصاغر الطلبة الذین لا یخشون فیه الملامة، یحدثهم و یفقههم و یدارسهم، حتی کمل من مصنفاته وقر بعیر لم یعد أکثرها بادیته لزهد الفقهاء فیها، حتی أحرق بعضها باشبیلیة(4)، و مزقت علانیة، و أکبر معایبه زعموا عند المصنف جهله بسیاسة العلم التی أعوص الاشیاء، و تخلفه عن ذلک علی قوة سبحه فی غماره، و علی ذلک فلم یکن بالسلیم من اضطراب رأیه و مغیب شاهد علمه عنه عند لقائه الی أن یحرک بالسؤال، فینفجر منه بحر علم لا تکدره الدلاء، و کان مما یزید فی شنآنه تشیّعه لامراء بنی أمیة، ماضیهم و باقیهم، و اعتقاده بصحة امامتهم، حتی نسب الی النصب.

قلت: و من تآلیفه کتاب «تبدیل الیهود و النصاری للتوراة و الانجیل» ، و قد أخذ المنطق أبعده اللّه من علم عن محمد بن الحسن المذحجی(5) الزبیدی و أمعن

ص:69


1- سورة آل عمران : 187
2- لبلة : بفتح اللامین و بینهما باء موحدة ساکنة بلدة فی الاندلس
3- انتاب ینتاب زید عمروا : قصده
4- مدینة اشبیلیة من مدن اسبانیا
5- المذحجی : المعروف بابن الکتانی المتوفی بعد ( 400 )

فیه فزلزله فی أشیاء](1)-انتهی.

ابن حزم از ابن ملجم دفاع کرده است

و از دلائل باهره بر ناصبیت ابن حزم آنست که او با کمال جسارت و تهور، و غایت عناد و تعصب، حکم باجتهاد ابن ملجم در قتل جناب امیر المؤمنین علیه السّلام نموده (فألجمه اللّه بلجام من نار، و جزاه شرّ جزاء الاشرار) ، در «محلی» که نسخۀ عتیقۀ آن پیش حقیر حاضر است، گفته:

[مسئلة: مقتول کان فی أولیائه غائب، أو صغیر، أو مجنون.

اختلف الناس فی هذا:

فقال أبو حنیفة: إذا کان للمقتول بنون و فیهم واحد کبیر و غیرهم صغار، أنّ للکبیر أن یقتل و لا ینتظر بلوغ الصغار.

قال: فان کان فیهم غائب لم یکن للحاضر ان یقتل حتی یقدم الغائب، و هو قول اللیث(2) ابن سعد، و به یقول حماد بن أبی سلیمان(3) .

و قال مالک(4) مثل ذلک سواء سواء، و زاد: ان المقتول ان کان له ولد صغیر و أخ کبیر أو اخت کبیرة، فللاخ و للاخت أن یقتلا فورا و لا ینتظر بلوغ الصغیر، و کذلک للعصبة أیضا، و هو قول الاوزاعی(5) و رأی مالک للعصبة إذا کان الولد

ص:70


1- سیر النبلاء - ج 18 - ص 200
2- اللیث : بن سعد الفقیه المصری المتوفی بالقاهرة ( 175 )
3- حماد : الکوفی الفقیه المتوفی ( 120 )
4- مالک : بن انس المدنی امام المالکیة توفی ( 179 )
5- الاوزاعی : عبد الرحمن بن عمرو الفقیه المتوفی ببیروت ( 157 )

صغیرا ان یصالحوا علی الدیة و ینفذ حکمهم.

و قال ابن أبی لیلی(1) و الحسن بن حی(2) و أبو یوسف(3) و الشافعی و محمد: لا یستفید الکبیر من البنین حتی یبلغ الصغیر، و روی هذا القول عن عمر بن عبد العزیز(4)، قال أبو محمد: الظاهر من قولهم: ان المجنون کالصغیر، فلمّا اختلفوا کما ذکرنا وجب أن ننظر فیما احتجت به کلّ طائفة لنعلم الحق فنتبعه، فنظرنا قول أبی حنیفة، فوجدناه ظاهر التناقض، إذ فرّق بین الغائب و الصغیر، و وجدنا حجتهم فی هذا ان الغائب لا یولی علیه، قالوا: و کما کان أحد الاولیاء یزوج، إذا کان هنا لک صغیر من الاولیاء فکذلک یقتل.

و قالوا: قد قتل الحسن بن علی رضی اللّه عنه عبد الرحمن بن ملجم و لعلی بنون صغار و هم بحضرة الصحابة رضی اللّه عنهم من دون مخالف یعرف له منهم. . .]-الی أن قال:

[و کان من اعتراض الشافعیین أن قالوا: ان الحسن بن علی رضی اللّه عنهما کان اماما فنظر فی ذلک بحق الامامة و قتله بالمحاربة، لا قودا.

و هذا لیس بشیء، لان عبد الرحمن بن ملجم لم یحارب و لا أخاف السبیل و لیس للامام عند الشافعیین و لا للوصی أن یأخذ القود بصغیر، حتی یبلغ، فبطل شغبهم.

و هذه القصة عائدة علی الحنفیین بمثل ما شنعوا علی الشافعیین سواء سواء، لانهم و المالکیین لا یختلفون فی ان من قتل آخر علی تأویل فلا قود فی ذلک، و لا

ص:71


1- ابن ابی لیلی : محمد بن عبد الرحمن القاضی الکوفی المتوفی ( 148 )
2- الحسن بن صالح بن حی : الزیدی الفقیه المتوفی ( 168 )
3- ابو یوسف : یعقوب بن ابراهیم القاضی البغدادی المتوفی ( 182 )
4- عمر بن عبد العزیز : الخلیفة الاموی المتوفی ( 101 )

خلاف بین أحد من الامة فی ان عبد الرحمن بن ملجم لم یقتل علیّا رضی اللّه عنه الا متأولا مجتهدا، مقدرا علی انّه صواب، و فی هذا یقول عمران بن حطان(1) شاعر الصفریة:

یا ضربة من تقی ما أراد بها الا لیبلغ من ذی العرش رضوانا

انی لاذکره حینا فأحسبه أو فی البریة عند اللّه میزانا

فقد حصل الحنفیّون فی خلاف الحسن بن علی علی مثل ما شنعوا به علی الشافعیّین و ما ینفکّون أبدا من رجوع سهامهم علیهم و من الوقوع فیما حضروه، فظهر تناقض الحنفییّن و المالکیّین فی الفرق بین الغائب و الصغیر](2).

و علامۀ نحریر محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر(3) در کتاب «روضۀ ندیه شرح تحفۀ علویّه» گفته:

قال النواصب قد أخطأ معاویة فی الاجتهاد و أخطأ فیه صاحبه

و العفو فی ذاک مرجو لفاعله و فی أعالی جنان الخلد راکبه

قلنا کذبتم فلم قال النبی لنا فی النار قاتل عمار و سالبه

و ما دعوی الاجتهاد لمعاویة فی قتاله الاّ کدعوی ابن حزم انّ ابن ملجم أشقی الآخرین مجتهد فی قتله لعلی علیه السّلام، کما حکاه عنه الحافظ ابن حجر فی «تلخیص» به و إذا کان من ارتکب هواه و لفق باطلا یروج به ما یراه اجتهادا لم یبق فی الدنیا مبطل إذ لا یأتی أحد منکرا الاّ و قد أهب له عذرا، و هؤلاء عبدة الاوثان، قالوا: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اَللّهِ زُلْفی(4) -الخ.

ص:72


1- عمران : خطیب الصفریة من الخوارج الهالک ( 84 )
2- المحلی : ج 10 - ص 483 - 484 - ط بیروت
3- الامیر الصنعانی : محمد بن اسماعیل المتوفی بصنعاء ( 1182 )
4- سورة الزمر : 3

بالجملة از این بیان ظاهر گردید که جمعی از علمای حضرات سنیّه، جسارت بر رد و قدح حدیث غدیر نموده اند، و شناعت رد این حدیث صحیح، و دلالت آن بر تعصب و جحود و ناصبیت، و قصد اطفای انوار فضائل علویه، بر أدنی عاقل پوشیده نیست، لیکن چون ارتکاب این تعصب شنیع از حضرات اهل سنت، در مقامات بسیار و مواضع بیشمار واقع شده، لهذا بانکار شناعت آن هم می پردازند و می گویند که این رد و قدح، بنا بر نقد و تحقیق است، نه بجهت تعصب.

حال آنکه بدیهی است که اگر کسی فضائل صحیحۀ جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم، و معجزات آن جناب را انکار کند و مشارکت یهود و نصاری در این معنی اختیار نماید و هفوات و خرافاتشان را نقل کرده، بکلماتشان احتجاج و استدلال کند، اهل اسلام در حق او چه خواهند گفت؟ ! ، آیا او را ملحد و کافر و منکر اسلام خواهند گفت، یا ناقد و محقق و فاضل مدقق؟ !

فخر رازی و اتباعش در پردۀ تسنن داد ناصبیت داده اند

پس چون رازی بردّ حدیث غدیر، فضیلت عظیمۀ واقعیۀ صحیحۀ جناب امیر المؤمنین علیه السّلام را انکار کرده و مشارکت نواصب را در ابطال حدیث غدیر اختیار نموده و قول جاحظ(1) ناصبی را، که در کتاب «مطاعن و نقائص اعدای جناب امیر المؤمنین علیه السّلام» وارد کرده، حجت گردانیده، و افتخارا و مباهاتا روبروی اهل حق پیش نموده و آن را معتبر و معتمد دانسته، چگونه ناصبی و مبغض نباشد؟ !

ص:73


1- الجاحظ : عمرو بن بحر الادیب البصری المتوفی ( 255 )

الحاصل عاقل منصف ریبی ندارد که رازی و دیگر ائمۀ قوم که در انکار حدیث غدیر، داد هرزه سرای داده اند، نواصب جاحدین و معاندین دینند، که در پردۀ تسنن، داد ناصبیّت داده اند.

و معهذا اگر حضرات اهل سنت در بعض احادیث فضائل مختصۀ جناب امیر المؤمنین علیه السّلام، قدحی و جرحی می کردند، حماتشان احتمال تحقیق و تنقید را در آن می گنجانیدند.

این را چه توان کرد که متعصبین این حضرات را، آن چنان غیظ و حنق دامن گیر شده، که با وصف آنکه امام الائمه شان حضرت احمد ابن حنبل افاده کرده که در حق هیچ کس از اصحاب بأسانید حسان، آن قدر فضائل مروی نشده که در حق علی علیه السّلام وارد شده کما فی «الصواعق» و غیره، باز احادیث سخیفۀ فضائل ثلاثه را، تا آنجا که احادیثی که أئمۀ ایشان آن را از موضوعات أخبار و خرافات أسمار وانموده اند، ثابت کنند بلکه بمذهب بکریه گرایند و نصوص جلیّه بر خلافت ثلاثه، از وعید «من کذب علیّ متعمدا» باکی نکرده، بجناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم منسوب نمایند و بمقابلۀ اهل حق، فضائل مختصۀ جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام را کلیه انکار نمایند و یک فضیلتی هم که مختص بجناب أمیر المؤمنین علیه السّلام باشد، از قدح سالم نگذارند.

ابن تیمیه از عناد جمیع فضائل امیر المؤمنین علیه السلام را رد کرده است

اگر چه صدق این دعوی بر متتبع اسفار ایشان واضح است، لیکن در اینجا بر نقل کلام ابن تیمیه اکتفا می کنم که او بچند کلمۀ موجزه، جمیع فضائل مختصۀ جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام را ردّ ساخته، در «منهاج السنة»

ص:74

متصل بعبارتی که آنفا گذشته، می گوید:

[قال أبو محمد بن حزم: الذی صح فی فضائل علی فهو قول رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: (أنت منی بمنزلة هارون من موسی، الا انه لا نبی بعدی)

و قوله:

(لاعطین الرایة غدا رجلا یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله) ، و هذه صفة واجبة لکل مسلم و مؤمن و فاضل، و عهده صلّی اللّه علیه و سلم:

(ان علیا لا یحبّه الاّ مؤمن و لا یبغضه الا منافق) ، و قد صح مثل هذا فی الانصار رضی اللّه عنهم:

(انه لا یبغضهم من یؤمن باللّه و الیوم الآخر) ، و أما

(من کنت مولاه فعلی مولاه) فلا یصح من طریق الثقات أصلا.

و أما سائر الاحادیث التی تتعلق بها الروافض، فموضوعة یعرف ذلک من له أدنی علم بالاخبار و نقلتها.

فان قیل: فلم لم یذکر

ابن حزم فی «الصحیحین» من قوله: (انک منی و أنا منک) ، و حدیث المباهلة، و الکساء.

قیل: مقصود ابن حزم الذی فی «الصحیحین» من الحدیث الذی لا یذکر فیه الاّ علی، و أما تلک ففیها ذکر غیره](1).

از این کلام وقاحت نظام ابن حزم که ابن تیمیه (که نزد حضرات سنیّه: شیخ الاسلام و عمدۀ علمای أعلام و مقتدای أنام و مرجع خواص و عوام است) ذکر کرده و تأیید آن نموده، واضح گردید که جز این احادیث ثلاثه، اصلا حدیثی دیگر در فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السّلام صحیح نشده، و حال این احادیث هم از کتب همین حضرات باید جست که آن را اصلا دالّ بر فضیلتی معتدّ بها ندانند.

أما «الحدیث المنزلة» : پس گویند که مراد از آن این است که جناب

ص:75


1- منهاج السنة : ج 4 - ص 86 - ط بولاق مصر

امیر المؤمنین علیه السّلام در این استخلاف خاص، که بقول ابن تیمیه (کما سیظهر فیما بعد) : أضعف و أوهن استخلافات نبویه بود و بهتر از آن استخلاف، بدیگران مثل ابن أم مکتوم(1) و محمد بن مسلمة(2)، حاصل شده، جناب امیر المؤمنین علیه السّلام بمنزلۀ حضرت هارون از موسی، نسبت بجناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله بود، نه در دیگر فضائل و کمالات.

پس بمقتضای هفوات ایشان، لازم می آید که این حدیث دلالت بر مساوات جناب امیر المؤمنین علیه السّلام با ابن أم مکتوم و محمد بن مسلمة، که معاذ اللّه افضل از این استخلاف نصیبشان شده، هم نداشته باشد، بلکه حدیث منزلت حسب مزعوم شوم یوسف أعور(3)، (کما سیجیء فیما بعد)(4) ، معاذ اللّه دلالت بر ذم و نقص و حط مرتبت دارد، و حال حدیث خیبر را خود ابن حزم بیان کرده که: این صفت برای هر مسلم، که عوام حائکان، و هر فاسق و فاجر هم تحت مفهوم آن داخل، ثابت و متحقق است، و در حدیث ثالث خود تصریح کرده که مثل آن در شأن انصار وارد شده. و بسماع شنایع افعال جمعی از انصار مو بر تن می خیزد! کما لا یخفی علی المتتبع لاسفارهم و المتفحص لاخبارهم.

ملا یعقوب لاهوری در «خیر جاری» در شرح

حدیث: «آیة الایمان حب الانصار و آیة النفاق بغض الانصار» از «کتاب الایمان» گفته:

[و الحاصل انّ حبهم من حیث انهم أنصار الرسول آیة الایمان، و بغضهم

ص:76


1- ابن أم مکتوم : عمرو بن قیس الصحابی الضریر المتوفی ( 23 )
2- محمد بن مسلمة : الانصاری الصحابی المتوفی بالمدینة ( 43 )
3- یوسف أعور : الجمال الواسطی المتوفی فی القرن التاسع
4- سیجیء کلام الاعور و رده فی حدیث المنزلة

بتلک الحیثیة آیة النفاق، و أما بغضهم و محبتهم لا من تلک الحیثیة، فلا یوجب شیئا].

و بنابر این می باید که معنای این حدیث آن باشد که بغض آن جناب من حیث الایمان، نفاق است و هم چنین محبت آن جناب من حیث الایمان، علامت ایمان است و این صفت هم برای هر کسی که مؤمن باشد و گو بر انواع فسق و فجور اقدام کند، ثابت است.

پس از هر دو حدیث آخرین هم، اصلا فضیلتی برای آن جناب ثابت نمی شود، و محض مثل سائر مسلمین این هر دو صفت در آن جناب (معاذ اللّه من ذلک) متحقق خواهد بود و «حدیث منزلت» را، خود بخیال رفع منزلت شیخین (معاذ اللّه) از قبیل مهملات قرار داده اند که دلالت آن را بر محض استخلاف خاص مقصور سازند و آن امری است که بقول نواصب هر کس قابلیت آن را دارد، بلکه (معاذ اللّه) بزعم أعور «حدیث منزلت» دلیل نقص و عیب و ذم است.

پس بنابر این خرافات، هیچ حدیثی که دلالت کند بر فضیلت مختصه برای جناب امیر المؤمنین علیه السّلام ثابت نباشد. فأیّ عناد أبلغ من ذلک؟

رد احادیث پیغمبر صلی الله علیه و آله از اعمال شنیعۀ ارباب جحود است

و باید دانست که ذمّ رد احادیث و اخبار، و شناعت و فظاعت ارباب جحود، و انکار ارشادات سرور اخیار صلّی اللّه علیه و آله الاطهار در کلام علماء کبار و منقدین آثار، بسیار از بسیار است.

نور الدین علی بن عبد اللّه بن احمد سمهودی(1) در «جواهر العقدین»

ص:77


1- السمهودی : ابو الحسن المؤرخ الشافعی المتوفی ( 911 )

گفته:

[اخرج البیهقی(1) ، عن عطاء بن یسار(2): انّ معاویة بن أبی سفیان باع سقایة من ذهب أو ورق بأکثر من وزنها، فقال له أبو الدرداء(3) رضی اللّه عنه: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم نهی عن مثل هذا الاّ مثلا بمثل، فقال له معاویة: ما أری بأسا، فقال أبو الدرداء: من یعذرنی من معاویة، اخبره عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم و یخبرنی عن رأیه، لا أساکنک بأرض أنت بها.

قال البیهقی: قال الشافعی: فرأی أبو الدرداء الحجة تقوم بخبره، و لما لم یر معاویة ذلک فارق أبو الدرداء الأرض التی هو بها اعظاما لان ترک خبرا عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم.

قال الشافعی: و اخبرنا انّ أبا سعید الخدری(4) لقی رجلا فأخبره عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم، فخالفه: فقال ابو سعید: و اللّه لا آوانی و ایاک سقف بیت ابدا](5).

از این عبارت ظاهر است که ابو الدرداء از نهایت درد دین بسبب آنکه معاویه ابداء رأی بمقابلۀ خبر او نمود، غضبناک شد، بحدی که از مساکنت با معاویة در یک زمین احتراز نمود، و حضرت شافعی هم این هجران و عتاب و غضب و التهاب را پسندیده که وجه آن بیان کرده.

و نیز شافعی حکایت غضب و هجران ابو سعید خدری شخصی را که

ص:78


1- البیهقی : احمد بن الحسین المحدث المتوفی بنیسابور ( 458 )
2- عطاء : الفقیه المدنی المتوفی ( 103 )
3- ابو الدرداء : عویمر بن مالک الصحابی المتوفی بالشام ( 32 )
4- الخدری : سعد بن مالک الصحابی المتوفی بالمدینة ( 74 )
5- جواهر العقدین ص 33 - مخطوط فی مکتبة آیة اللَّه العظمی المرعشی النجفی بقم .

مخالفت خبر ابو سعید خدری بیان نموده، این مضمون را مؤکد و مشیّد ساخت.

پس هر گاه اعراض از خبر واحد باین مثابه شنیع و فظیع باشد، انکار چنین خبر متواتر در أقصای مراتب شناعت و فظاعت، و أبلغ مدارج قبح و سماجت خواهد بود.

و حافظ شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی در «سیر النبلاء» گفته:

[قال احمد بن محمد بن اسماعیل الادمی(1) : حدثنا الفضل بن زیاد(2):

سمعت احمد بن حنبل یقول: «من ردّ حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فهو علی شفا هلکة»](3).

منکرین حدیث غدیر بر شفیر هلاکت می باشند

از این عبارت ظاهر است که امام احمد بن حنبل ارشاد فرموده که:

هر که ردّ حدیث حضرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم نماید، پس او بر کنار هلاکت است.

فظهر بحمد اللّه و لاح انّ المنکرین لحدیث الغدیر، الذی أخرجه جمع من الائمة المشاهیر، و منهم هذا الامام النحریر من الهلاک علی شفیر.

و جلال الدین عبد الرحمن بن کمال الدین أبی بکر سیوطی در «تاریخ الخلفاء» گفته:

[قال ابو معاویة الضریر(4) : ما ذکرت النّبی صلّی اللّه علیه و سلم بین یدی الرشید الاّ قال: صلی اللّه علی سیّدی، و حدثته بحدیثه صلّی اللّه علیه و سلم:

ص:79


1- الادمی : ابو بکر شیخ القراء المتوفی ( 327 )
2- الفضل بن زیاد : القطان کان ممن اکثر الروایة عن ابن حنبل
3- سیر النبلاء - ج 11 - ص 297 - ط بیروت
4- ابو معاویة : محمد بن معاویة الحافظ الکوفی المتوفی ( 195 )

(وددت انی اقاتل فی سبیل اللّه فأقتل) ، فبکی حتی انتحب.

و حدثته یوما حدیث «احتج آدم و موسی» و عنده رجل من وجوه قریش، فقال القرشی: فأین لقیه؟ فغضب الرشید و قال: النطع و السیف، زندیق.

قال ابو معاویة: فما زلت اسکنه و أقول: یا امیر المؤمنین کانت منه بادرة حتی سکن](1).

از این عبارت ظاهر است که علامۀ نحریر ابو معاویه ضریر در مقام اثبات فضل و تدیّن رشید نقل کرده، که حضرت او نزد رشید، حدیث احتجاج حضرت آدم و حضرت موسی علیهما السلام را نقل کرده و مردی از وجوه قریش گفت که: کجا ملاقات کرد آدم موسی را، و یا موسی آدم را؟ بمجرد این کلام استفهام، رشید بنهایت مرتبه غضبناک شد، تا آنکه طلب نطع و سیف کرد و ارادۀ قتل قائل کلمۀ(أین لقیه) کرد و تصریح نمود بآنکه این شخص زندیق است که طعن می کند در حدیث نبی صلّی اللّه علیه و آله.

هر گاه مجرد کلمۀ(أین لقیه) موجب زندقه و کفر، و سبب اباحت قتل، و موجب اهلاک و افناء باشد، انکار صریح حدیث غدیر، و اهتمام تمام در ابطال و افساد آن، که از رازی و اتباع و اشیاع او سرزده، بالاولی موجب کفر و نفاق و مبیح قتل و ازهاق باشد.

و نیز ذهبی در «تذهیب التهذیب» گفته:

[و قال الفضل بن زیاد، عن احمد بن حنبل قال: بلغ ابن أبی ذئب(2) انّ مالکا(3) لا یأخذ بحدیث

«البیّعان بالخیار» ، فقال: یستتاب، فان تاب، و الاّ ضربت

ص:80


1- تاریخ الخلفاء ص 265
2- ابن أبی ذئب : محمد بن عبد الرحمن الفقیه المدنی المتوفی ( 159 )
3- مالک : بن أنس رئیس المالکیة ، توفی بالمدینة ( 179 )

عنقه، قال احمد: و مالک لم یردّ الحدیث لکن تأوله].

از این عبارت ظاهر است که هر گاه به ابن أبی ذئب خبر رسید که مالک عمل نمی کند بحدیث

«البیّعان بالخیار» ، ارشاد نمود که: استتابت کرده شود مالک، پس اگر توبه کند، وگرنه گردن زده شود.

و امام احمد بن حنبل در تخلیص گلوی امام مالک و حمایت او افاده کرده که: مالک رد حدیث نکرده، لکن تأویل آن نموده.

پس، از این افاده ظاهر است که امام احمد بن حنبل هم، حکم را باستتابت و ضرب عنق در صورت عدم توبه، اگر رد حدیث از مالک واقع می شد، انکار نتوانست کرد.

اعراض از حدیث غدیر مساوق کفر است

و هر گاه اعراض از حدیث

«البیعان بالخیار» باین مثابه شنیع و فظیع باشد که ابن أبی ذئب بر مالک، با آن همه عظمت و جلالت، حکم استتابت و ضرب عنق در صورت عدم توبه جاری سازد، و احمد بن حنبل هم انکار این حکم ابن أبی ذئب در صورت رد خبر نکند، پس رد و انکار خبر غدیر، که بمراتب بی نهایت بالاتر از حدیث

«البیعان بالخیار» می باشد، بصد اولویت موجب ضرب عنق در صورت عدم توبه خواهد بود.

و محمد بن أبی بکر المعروف بابن القیم الجوزیة الحنبلی(1) در «زاد المعاد فی هدی خیر العباد» بعد ذکر حدیث طویل از عبد اللّه بن احمد در ذکر قدوم وفد بنی المنتفق(2) گفته:

[هذا حدیث کبیر جلیل تنادی جلالته و فخامته و عظمته علی انه قد خرج من

ص:81


1- ابن القیم : شمس الدین الدمشقی المتوفی ( 751 )
2- المنتفق : بن عامر بن عقیل : جد جاهلی

مشکاة النبوة لا یعرف الاّ من حدیث عبد الرحمن بن المغیرة بن عبد الرحمن المدنی(1) ، رواه عنه ابراهیم بن حمزة الزبیری(2) ، و هما من کبار اهل المدینة، ثقتان یحتج بهما فی «الصحیح» ، احتج بهما امام أهل الحدیث محمد بن اسماعیل البخاری. . .] الی أن قال:

[و قال ابن مندة(3) : روی هذا الحدیث محمد بن اسحاق الصغانی(4) و عبد اللّه بن احمد ابن حنبل و غیرهما. و قد رواه بالعراق بمجمع من العلماء و اهل الدین جماعة من الائمة منهم: ابو زرعة الرازی(5) و ابو حاتم، و ابو عبد اللّه محمد بن اسماعیل، و لا ینکره أحد و لم یتکلم فی أسناده، بل رووه علی سبیل القبول و التسلیم، و لا ینکر هذا الحدیث، الاّ جاهد جاهل، أو مخالف للکتاب و السنة. هذا کلام أبی عبد اللّه ابن مندة رحمه اللّه].(6)

منکر حدیث غدیر مخالف کتاب و سنت است

از این عبارت ظاهر است که ابن مندة ارشاد کرده که: انکار نمی کند این خبر را، مگر جاحد جاهل، یا مخالف سنت و کتاب. حال آنکه روایت این خبر در عبد الرحمن منحصر است، که خود ابن القیم تصریح کرده بآنکه: شناخته نمی شود، مگر از حدیث عبد الرحمن بن المغیرة.

پس هر گاه منکر این خبر که از یک کس هم تجاوز نکرده، جاحد جاهل، یا مخالف کتاب و سنت باشد، منکر حدیث غدیر که تواتر آن

ص:82


1- عبد الرحمن : ابو القاسم ، روی عن أبیه المغیرة المتوفی ( 186 )
2- الزبیری : ابراهیم المدنی الحافظ المتوفی ( 230 )
3- ابن مندة : محمد بن یحیی الحافظ الاصفهانی المتوفی ( 301 )
4- الصغانی : محمد بن اسحاق بن جعفر الحافظ البغدادی المتوفی ( 270 )
5- ابو زرعة : عبید اللَّه بن عبد الکریم الحافظ المتوفی ( 264 )
6- زاد المعاد - ج 2 - ص 56

سابقا شنیدی، بأولویت بسیار جاحد جاهل، یا مخالف کتاب و سنت باشد، و للّه الحمد علی ذلک.

و ابو طالب محمد بن علی بن عطیة المکی، که ابو محمد عبد اللّه بن اسعد الیافعی(1) در «مرآت الجنان» در وقایع سنة ست و ثمانین و ثلاثمائة بترجمۀ او گفته:

[فیها توفی شیخ الاسلام، قدوة الاولیاء الکرام، ابو طالب المکی، صاحب «قوت القلوب» محمد بن علی بن عطیة الحارثی، نشأ بمکة، و تزهد، و لقی الصوفیة، و صنّف، و وعظ، و کان فی البدایة صاحب ریاسة و مجاهدة فی النهایة صاحب أسرار و مشاهدة](2).

در کتاب «قوت القلوب» گفته:

[و فی رد اخبار الصفات بطلان شرایع الاسلام(3) ، فالعدل مقبول القول فی کلّ ما نقلوه، و ان کانوا کذبوا فیما نقلوا من اخبار الصفات، فالکذاب مردود القول فی کل ما جاء به، و الکذب علی اللّه تعالی کفر، فکیف تقبل شهادة کافر؟ ، و إذا جاز ان یجترموا علی اللّه سبحانه بأن یزیدوا فی صفاته ما لم یسمعوه عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم، فهم ان یکذبوا علی الرسول فیما نقلوا من الاحکام اولی، ففی ذلک ابطال الشرع و تکفیر النقلة من الصحابة و التابعین باحسان،

ص:83


1- الیافعی : عبد اللَّه بن اسعد بن علی الیمنی الشافعی المؤرخ المتصوف المتوفی بمکة المکرمة سنة 768
2- مرآة الجنان - ج 2 - ص 430 - ط حیدرآباد دکن
3- فی النسخة المطبوعة التی بأیدینا بین کلمة « الاسلام » و کلمة « فالعدل » یکون هکذا : من قبل ان الناقلین إلینا ذلک هم ناقلوا شرایع الدین و احکام الایمان ، فان کانوا عدولا فیما نقلوه من الشریعة . . .

فلذلک کفّر اهل الحدیث من نفی أخبار الصفات](1).

از این عبارت ظاهر است که رد اخبار صفات موجب ابطال شرایع اسلام، و سبب دخول در زمرۀ کفرۀ لئام است، و ظاهر است که خبر غدیر هرگز کم از اخبار صفات نیست، پس رد آن هم مثل رد اخبار صفات باعث نهایت لوم و ملام، و موجب تکفیر و خروج از اسلام خواهد شد.

و حافظ ابو سعد عبد الکریم بن محمد المروزی الشافعی السمعانی در «انساب» گفته:

[«البتری» بفتح الباء الموحدة و سکون التاء ثالث الحروف و فی آخرها الراء: هذه النسبة لجماعة من الشیعة من الفرقة الزیدیة، و هی احدی الفرق الثلث من الزیدیة، و هم الجارودیة، و السلیمانیة، و البتریّة.

و أمّا البتریة: هم اصحاب کثیر النووی، و الحسن بن صالح بن حی، و قولهم کقول السلیمانیة، غیر انّهم توقفوا فی عثمان و أمره و حاله، و اضللنا هذه الطائفة، لأنّهم شکوا فی ایمان عثمان و أجازوا کونه کافرا من اهل النار، و من شک فی ایمان من اخبر النبی علیه السّلام انّه من اهل الجنة فقد شک فی صحة خبره و الشاک فی خبره کافر.

و هذه الفرق الثلاثة من الزیدیة یکفّر بعضهم بعضا لأنّ الجارودیّة اکفرت ابا بکر و عمر، و السلیمانیّة و البتریّة اکفرت من اکفرهما](2).

از ملاحظۀ این عبارت ظاهر است که حضرت سمعانی تصریح می فرماید: که شاکّ در خبر جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله و سلم کافر است.

ص:84


1- قوت القلوب فی معاملة المحبوب - ج 2 - ص 124 ط مصر
2- أنساب السمعانی ص 65 ط الافست ببغداد 1970 - م .

منکر خبر متواتر کافر است

پس هر گاه شاک در خبر جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم کافر باشد، منکر خبر آن حضرت، و خصوصا چنین خبر متواتر، که نهایت مشهور و معروف است، بالاولی کافر باشد.

و اعجباه که حکم بکفر متوقفین در بارۀ عثمان صحیح و مسلم باشد، حال آنکه هرگز ثابت نیست که نزد این متوقفین و اهل مذهبشان خبر جنتی بودن عثمان صحیح باشد، چه جا که متواتر باشد و معهذا منکرین حدیث غدیر که اهل مذهبشان طبقه بعد طبقه روایت آن می کنند و ائمّه و اساطینشان معترف و مصرح بتواتر آن می باشند، کافر و ضال نباشند، بلکه موصوف بتعصب و تعنت و مخالفت، انصاف هم نکردند.

ما هذا الاّ جور صریح و حیف فضیح! و ملک العلماء شهاب الدین دولت آبادی در کتاب «هدایة السعداء» گفته:

[و فی «المضمرات» فی کتاب الشهادات: و من انکر الخبر الواحد و القیاس و قال: انّه لیس بحجة فانّه یصیر کافرا، و لو قال: هذا الخبر غیر صحیح و هذا القیاس غیر ثابت لا یصیر کافرا و لکن یصیر فاسقا].

از این عبارت ظاهر است که حسب افادۀ صاحب «مضمرات» انکار صحت خبر واحد موجب فسق و فجور و دخول در ارباب مجون و زور است.

پس فسق منکرین خبر حدیث غدیر، بر تقدیری که از اخبار آحاد می بود، نیز حسب افادۀ صاحب «مضمرات» مظهر بود، چه جا که حدیث غدیر متواتر باشد که در این صورت مرتبۀ بالاتر از فسق هم برای این حضرات ثابت می شود.

ص:85

و مولوی عبد الحلیم که از اکابر معاصرین علماء سنیّه است، در رسالۀ «نظم الدرر فی سلک شق القمر» گفته:

[اعلم انّه قد تقدّم انّ حدیث شق القمر خبر مشهور، أو متواتر، فعلی الاول منکره یضلل و علی الثانی یکفّر.

قال علی القاری فی شرح «الفقه الاکبر» و فی «المحیط» : من انکر الاخبار المتواترة فی الشریعة کفر، مثل حرمة لبس الحریر علی الرجال، و من انکر اصل الوتر و اصل الاضحیة کفر-انتهی.

و لا یخفی انّ قیده بقوله: «فی الشریعة» لأنّه لو انکر متواتر فی غیر الشریعة کانکار جود حاتم و شجاعة علی علیه السّلام و غیرهما لا یکفر.

ثم اعلم انه أراد بالتواتر هیهنا التواتر المعنوی لا اللفظی، لعدم ثبوت تحریم لبس الحریر و أصل الوتر و الاضحیة بالتواتر المصطلح، فان الاخبار المرویة عنه صلی اللّه علیه و سلم علی ثلاث مراتب کما بیّنته فی «شرح النخبة» و نخبته هیهنا انه اما متواتر و هو ما رواه جماعة عن جماعة لا یتصور تواطؤهم علی الکذب، فمن انکره کفر، و مشهور، و هو ما رواه واحد، ثم جمع عن جمع لا یتصور توافقهم علی الکذب، فمن انکره کفر عند الکل الاّ عیسی بن ابان، فانّ عنده یضلل و لا یکفر و هو الصحیح، أو خبر الواحد، و هو ان یرویه واحد عن واحد، فلا یکفر جاحده، غیر انه یأثم بترک القبول إذا کان صحیحا أو حسنا.

و فی «الخلاصة» : من ردّ حدیثا، قال بعض مشایخنا: یکفر، و قال المتأخرون:

ان کان متواترا کفر.

أقول: هذا هو الصحیح الاّ إذا کان ردّ حدیث الآحاد من الاخیار علی وجه الاستخفاف و الاستحقار و الانکار]-انتهی.

از این عبارت ظاهر است که انکار خبر مشهور موجب تضلیل است،

ص:86

و انکار خبر متواتر سبب تکفیر.

پس چون تواتر خبر غدیر سابقا بتصریحات محققین سنّیه دریافتی، منکرین آن ملاحده و کفار خواهند بود، و اگر از تواتر تنزل کنیم و اقتصار بر وصف خبر غدیر بمحض شهرت نمائیم، باز هم در تضلیل منکرین ریبی نیست.

و علی بن سلطان محمد الهروی المعروف بالقاری در رساله ای که بجواب امام الحرمین ابو المعالی عبد الملک بن عبد اللّه بن یوسف الجوینی، که در آن مطاعن ابو حنیفه نوشته، تصنیف کرده، گفته:

[و منها:

قوله: «ان من توضّأ بنبیذ التمر، فقد جعل نفسه شهرة للعالمین و نکالا للخلق أجمعین» . و نسب مثل هذا القول الی القفال، زعما منه انّه من العاقلین الکاملین، مع انّ هذا موجب لکفر الطاعنین و القائلین، فانّ الامام أبا حنیفة رضی اللّه عنه لم یذهب الی هذا القول برأیه، بل بما ثبت عنده من الاحادیث المرویة عن سید المرسلین بواسطة اجلاء أصحابه رضی اللّه عنهم أجمعین، و لیس منفردا به أیضا بین المجتهدین، إذ ذهب إلیه سفیان الثوری، و عکرمة أیضا من التابعین، و

قد ورد من طرق عن ابن عباس رضی اللّه عنهم:

انّ النبیّ صلّی اللّه علیه و سلم خطب ذات لیلة، ثم قال: لیقم معی من لم یکن فی قلبه مثقال ذرّة من کبر، فقام عبد اللّه بن مسعود، فحمله رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم مع نفسه، فقال ابن مسعود: خرجنا من مکة، فخطّ رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم حولی خطا، و قال: «لا تخرج عن هذا الخط، فانک ان خرجت عنه لم تلقنی الی یوم القیامة» ، ثم ذهب یدعو الجنّ الی الایمان و یقرأ القرآن حتی طلع الفجر، ثم رجع بعد طلوع الفجر، و قال لی: «هل معک ماء أتوضأ به؟» قلت: لا، الاّ نبیذ التمر فی ادواة، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم: «تمرة

ص:87

طیبة و ماء طهور» ، و أخذه و توضأ به صلّی اللّه علیه و سلم.

و روی أبو داود، و الترمذی، و ابن ماجه، و الدار قطنی، عن عبد اللّه بن مسعود: انه صلّی اللّه علیه و سلم قال لیلة الجن: «ما فی ادواتک؟» ، قلت: نبیذ تمر، قال: «تمرة طیبة و ماء طهور» ، و فی روایة: فتوضأ منه.

و رواه ابن أبی شیبة مطولا، و فیه: «هل معک من وضوء؟» ، قلت: لا، قال صلّی اللّه علیه و سلم: «فما فی ادواتک؟» ، قلت: نبیذ تمر، قال صلی اللّه علیه و سلم «تمرة حلوة و ماء طیب» ، ثم توضأ و اقام الصلوة.

و روی الطحاوی: انّ ابن مسعود کان مع النبی صلّی اللّه علیه و سلم، لیلة الجن، و انه صلّی اللّه علیه و سلم احتاج الی ماء یتوضأ به هذا. و البخاری أثبت کونه مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم باثنی عشر وجها، فلا یلتفت الی ما روی عن بعضهم انه قال: لم أکن معه صلّی اللّه علیه و سلم، علی انّ الاثبات مقدم علی النفی عند الاثبات، أو یعنی بذلک حال خطابه الجن، مع انّ لیلة الجن کانت ست مرّات، و اللّه أعلم].

از این عبارت ظاهر است که علی قاری طعن را بر وضوء به نبیذ موجب کفر طاعنین وانموده به ادعای ثبوت این حکم از احادیث.

پس هر گاه طعن بر وضوء به نبیذ بسبب مروی بودن آن موجب کفر باشد، طعن بر چنین حدیث مشهور و متواتر، چگونه موجب کفر طاعنین و قادحین نباشد؟ للّه انصاف باید داد که آیا حدیث غدیر مثل روایت وضوء به نبیذ تمر هم نیست؟ ، که طاعنین بر وضوء به نبیذ تمر که اکابر ائمۀ سنیه اند، مثل قفال با کمال، و حاوی جلائل مفاخر و معالی حضرت امام الحرمین ابو المعالی، (معاذ اللّه) کافر باشند، و منکرین حدیث غدیر، با آن همه

ص:88

استفاضه و تواتر و اشتهار طبقة بعد طبقة، و اتفاق و اجماع امت بر آن، از علماء محققین و اکابر اساطین محسوب گردند؟ !

منکرین حدیث غدیر نشانه الحاد و نفاق است

و شاه ولی اللّه در کتاب «تفهیمات الهیّه» گفته:

[تفهیم: من کان مقلدا لواحد من الائمة، و بلغه عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم ما یخالف قوله فی مسئلة، و غلب علی ظنه ان ذلک نقل صحیح، فلیس له عذر فی ان یترک حدیثه علیه السّلام الی قول غیره، و ما ذلک شأن المسلمین، و یخشی علیه النفاق ان فعل ذلک].

از این عبارت بلیغه و افادات متینه ظاهر است که اگر یکی از مقلدین ائمۀ اربعه را حدیثی از جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله برسد که مخالف قول او باشد و غالب شود بر ظن او صحت نقل آن، پس برای او عذری نیست در ترک حدیث و رجوع بقول دیگری، و نیست این معنی شأن مسلمین، و هر گاه کسی چنین کاری کند، خوف کرده شود بر او نفاق.

پس هر گاه مجرد ترک حدیث مظنون الصحة، خلاف شأن مسلمین، و طریقۀ ملحدین و منافقین، و موجب طعن و تشنیع بلیغ در حق مقلدین ائمۀ أربعۀ متسننین باشد، رد و انکار چنین حدیث متواتر و معروف بالاولی سبب اتّجاه این ذمائم شنیعه، و باعث اتصاف باین قبائح فظیعه خواهد بود.

و اگر این فضایح و قبایح مخالفت با احادیث، و ردّ و انکار آن، موجب تخجیل منکرین، و سبب انکسار قلوب محامینشان نشود، اینک بحمد اللّه بالخصوص ذم انکار فضائل جناب امیر المؤمنین علیه السّلام از زبان عمدة المتکلمین سنیه بعرض می رسانم.

پس باید دانست که فضل بن روزبهان بجواب «نهج الحق» جائی که

ص:89

علامۀ حلی طاب ثراه فرموده:

[روی الجمهور انه علیه السّلام لمّا برز الی عمرو بن عبدود العامری فی غزوة الخندق، و قد عجز عنه المسلمون، قال النبی صلّی اللّه علیه و سلم: «برز الایمان کله الی الکفر کله»]، گفته:

[أقول: انه صح هذا أیضا فی الخبر، و هذا أیضا من مناقبه و فضائله التی لا ینکرها الاّ سقیم الرأی، ضعیف الایمان، و لکن الکلام فی اثبات النص، و هذا لا یثبته]-انتهی.

از این عبارت ابن روزبهان بکمال وضوح و ظهور عیان است که حدیث

«برز الایمان کله الی الکفر کله» از جملۀ مناقب جناب أمیر المؤمنین و فضائل آن حضرت است که انکار نمی کند آن را مگر کسی که سقیم الرأی و ضعیف الایمان باشد.

و نیز ظاهر است که حدیث غدیر بمراتب بی انتهاء در ثبوت و تحقق بالاتر است از

حدیث «برز الایمان کله الی الکفر کله» .

پس هر گاه منکر این حدیث شریف سقیم الرأی و ضعیف الایمان باشد، منکر حدیث غدیر بالاولی، حسب افادۀ ابن روزبهان، مستحق زیادت طعن و تشنیع، و قطعا و حتما هابط از مقام رفیع، و واصل درکات سقم رأی و ضعف ایمان، و داخل زمرۀ ارباب جحود و عدوان خواهد بود.

و اگر ناظر را شغفی بسماع نص واضح بر تعصب و بی اعتباری رادّ و قادح حدیث غدیر از زبان اکابر اهل سنت باشد، اینک بحمد اللّه باثبات می رسانم که بعض ثقات اعلام ایشان فرموده اند: که قدح در حدیث غدیر نکرده است، مگر متعصب جاحد، که اعتباری نیست بقول او.

تضعیف حدیث غدیر علامت تعصب و عناد است

میرزا محمد بن معتمد خان بدخشی که بنص فاضل رشید در «ایضاح»

ص:90

از عظمای اهل سنت است، در «نزل الابرار» بعد ذکر حدیث غدیر فرموده:

[هذا حدیث صحیح مشهور، و لم یتکلم فی صحته الاّ متعصب جاحد لا اعتبار بقوله، فانّ الحدیث کثیر الطرق جدا، و قد استوعبها ابن عقدة فی کتاب «مفرد» ، و قد نص الذهبی علی کثیر من طرقه بالصحة، و رواه من الصحابة عدد کثیر](1).

از این کلام میرزا محمد بن معتمدخان ثابت گردید که کسانی که از راه لداد و فرط بغض و عناد کلام در صحت این حدیث کرده اند کالبخاری، و أبی حاتم الرازی، و ابن أبی داود، و ابراهیم الحربی، و ابن حزم، و الفخر الرازی، و أمثالهم، از جملۀ متعصبین جاحدینند که بقولشان اعتباری نیست، و للّه الحمد علی ذلک حمدا جزیلا.

و سابقا شنیدی که علامه شمس الدین محمد بن محمد الجزری در کتاب «اسنی المطالب فی مناقب علیّ بن أبی طالب» بعد تصریح به تواتر حدیث غدیر گفته:

[و لا عبرة بمن حاول تضعیفه ممن لا اطلاع له فی هذا العلم](2).

از این عبارت ظاهر است که کسی که قصد تضعیف حدیث غدیر نموده، او فاقد الاطلاع و قصیر الباع و غافل است.

و شاهصاحب در حاشیه بجواب حدیث غدیر گفته:

[قالت النواصب خذلهم اللّه: هذا الخبر علی تقدیر فرض صحته منسوخ بما صح عندکم

فی الصحاح انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال: «انّ آل أبی طالب لیسوا لی بأولیاء، انّما ولیی اللّه و صالح المؤمنین» . و اجاب أهل السنة انّ اسم

ص:91


1- نزل الابرار ص 21
2- أسنی المطالب فی مناقب علی بن أبی طالب ص 4

أبی طالب لیس فی صحاحنا، و انما لفظ

الحدیث: «انّ آل أبی فلان» فلعله أراد أبا لهب، و هو مذهب اکثر أهل السنة حیث خصصوا الخمس بما عدا أولاده، و ان ذکره بعض النواصب فی روایته فلا یکون حجة علینا.

قالوا: قد صح عن عمرو بن العاص انّه ذکر أبا طالب.

قلنا: لم یصح عندنا، و انما صح عندکم، و لو فرض صحته، فالمراد من لم یکن حینئذ مؤمنا کأبی طالب و بنیه، لا سیدنا و مولانا علی و أخواه جعفر و عقیل، حتی یصح دعوی نسخ

قوله: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» .

و أیضا دعوی النسخ انما یمکن إذا علم التاریخ.

و اجاب بعض أهل السنة بانّ الخبرین من باب الاخبار، و الاخبار لا یحتمل النسخ، و ردّه النواصب انّ الخبر متی تضمن حکما کقوله تعالی:

(کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ اَلْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً اَلْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ اَلْأَقْرَبِینَ)(1)، و نحوه صح نسخه، و

قوله: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» علی تقدیر فرض صحته من هذا القبیل، فانّه یتضمن ایجاب محبته].

از این عبارت ظاهر است که نواصب گفته اند: که این حدیث صنیع نیز بر تقدیر صحت آن منسوخ گردیده. پس ثابت شد که رد این حدیث صنیع نواصب است، پس رازی و مقلدین او که اهتمام بلیغ در رد و ابطال حدیث غدیر می کنند، از اتباع و اشیاع نواصب، و مؤیدین مقالات آن اشقیای کواذب باشند.

بلکه در این تقریر که شاهصاحب از نواصب نقل کرده اند، تصریح بابطال و افساد اصل حدیث غیر واقع، و صرف تشکیک در صحت از آن

ص:92


1- سورة البقرة : 180

واضح، و بر تقدیر صحت آن دعوی نسخ آن مذکور.

پس رازی و دیگر طاعنین از نواصب هم بالاتر رفتند که بصراحت تمام ابطال و تکذیب آن کردند.

کشمیری در انکار غدیر داد وقاحت را داده است

و محمد حسن کشمیری صاحب «مواهب علیه» حاشیۀ «شرح عقائد عضدی» در قدح و جرح حدیث غدیر از اوائل و أواخر خود هم گوی مسابقت ربوده، و داد وقاحت و عدم استحیاء، و خبط و غلط و کذب و بهت داده، روح مسیلمۀ کذاب و امثال او را شاد فرموده، در «نجاة المؤمنین» بجواب حدیث غدیر گفته:

[و أما عن الحدیث فبوجوه: أما أولا فبأن المهرة کأبی داود، و أبی حاتم الرازی قد ضعفوا هذا الحدیث، و ما أخرجه الا أحمد بن حنبل فی مسنده، و هو مشتمل علی الصحیح و الضعیف، و لیس من الصحاح، کما صرح به مهرة فن الحدیث، فهو خبر واحد ضعیف، فلا یصح للحجیة فی الاصول، سیّما فی أصل الدین، و لم یخرّج غیره من الثقات الاّ الجزء الاخیر من

قوله: «اللّهمّ وال من والاه»].

شناعت این هفوات سماجت آیات پر ظاهر است بوجوه عدیده:

اول: آنکه دانستی که نسبت تضعیف این حدیث به أبی داود کذب محض و بهتان بحت است، آری نسبت قدح این حدیث به ابن أبی داود که فضایح و قبایح او سابقا شنیدی، تا آنکه کذاب بودن او بتصریح والد ماجدش دریافتی، می کنند.

پس کشمیری بتقلید بعض مغفلین، بجای پسر کذاب، پدر عالی جناب را گذاشته و اعلام تفضیح و تقبیح خود افراخته.

دوم: آنکه جواب از ادعای قدح أبی حاتم و امثال او در حدیث غدیر

ص:93

سابقا شنیدی و سخافت خرافتی که بآن متمسک گردیده اند بمیزان عقل سنجیدی.

حیرت آن است که ائمۀ این حضرات که تصحیح و تحسین این حدیث کرده اند، چسان از مهره خارج گردیدند؟ ! بار إلها مگر اینکه مهارت منحصر در قادحین و جارحین و منکرین فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام باشد.

بالجملة ذکر این کشمیری قدح ائمه خود در حدیث غدیر، و یاد کردن خرافتشان بمقابلۀ اهل حق چندان عجب نیست، که هر گاه رازی، و ایجی و تفتازانی، و قوشچی، و امثالهم با وصف آن همه جلالت و امامت و ذکاء و فهم از ذکر این هفوات دست نکشیدند، و از افتضاح خود و ائمه خود نترسیدند، بیچاره کشمیری که آب در دیده ندارد، و کذب و بهت و بی باکی از ادانی صفات او است چگونه دست از آن کشد و بشناخت آن وارسد.

سوم: آنکه این کشمیری، بسبب کمال انهماک در عداوت جناب امیر المؤمنین علیه السّلام، و انکار فضائل وصی حضرت بشیر و نذیر سراییده:

که این حدیث را اخراج نکرده مگر احمد بن حنبل در «مسند» خود.

و این عجب کذب و بهت و هذیان و بهتان است که در بیان نمی گنجد! اسلاف بی انصاف این بزرگ همین می سراییدند که این حدیث را واقدی و بخاری، و مسلم، و ابن اسحاق روایت نکرده اند، و بعض اهل حدیث در آن قدح کرده اند، چون دل کشمیری بر این هذیان سیر نشد ناچار قدمی فراتر از ایشان نهاد، و انکار مطلق از مثل چنین حدیث شریف نموده، و آن را صرف در روایت احمد بن حنبل منحصر ساخت، این بدان ماند که کسی بگوید: که وجوب صلاة و زکاة را مهرۀ فن حدیث مثل هنود

ص:94

و یهود، و نصاری تضعیف کرده اند و روایت نکرده آن را مگر احمد بن حنبل در مسند خویش.

چهارم: آنکه ادعای اشتمال «مسند» احمد بن حنبل بر صحیح و ضعیف حسب افادات محققین این حضرات مثل سبکی(1) و غیر او کما سیجیء فیما بعد انشاء اللّه، ممنوع است.

پنجم: آنکه صحت بسیاری از طرق این حدیث شریف بتصریحات ائمه فن کما سمعت سابقا ثابت است.

ششم: آنکه قول او: که این خبر واحد ضعیف است، عجب کذب واهی و سخیف است که تواتر آن و صحت آن بحمد اللّه تعالی، حسب افادات ائمه محققین و اساطین منقدین سنیه سابقا بیان کردیم.

هفتم: آنکه محسن کشمیری از کمال وقاحت اکتفاء بر این اکاذیب واهیه نکرده، در آخر عبارت کذبی عجیب تر از اکاذیب سابقه بر زبان آورده، یعنی چنان سراییده: که اخراج نکرده غیر او، یعنی احمد بن حنبل از ثقات مگر جزء آخر از قول آن حضرت:

«اللّهمّ وال من والاه» و این اعاده همان کذب سابق است بزیادت حصر اخراج ثقات در جزء اخیر، و هو مما یحیر عقل کل ناقد بصیر.

بالجمله گمان ندارم که احدی از مسلمین و متدینین که نام تدین و اسلام را و لو باللسان بر خود بسته باشد، بر مثل این کذب صریح و دروغ فضیح که شناعت آن بر عوام هم ظاهر است فضلا عن الخواص جسارت کند، و خود را نزد اهل نحلۀ خویش هم بابلغ وجوه رسوا نماید. و اگر چه بعد ثبوت تواتر این حدیث باعتراف ائمۀ سنیه و روایت کردن بسیاری

ص:95


1- السبکی : عبد الوهاب بن علی المورخ المتوفی بالطاعون فی دمشق ( 771 )

از صحابه آن را و صحت اکثر طرق آن، حاجت بدفع هذیان کشمیری نیست. لیکن برای مزید تفضیح و تقبیح این دریده دهر و تکذیب امثال او کابن اسحاق الهروی و ابن حزم و غیرهما اسماء جملۀ از اعیان که روایت این حدیث شریف کرده اند در اینجا ذکر می کنیم.

ناقلین حدیث غدیر از قرن دوم تا سیزدهم هجری

اشاره

پس باید دانست که مخرجین و ناقلین حدیث غدیر جمعی کثیر و جمی غفیر از ائمه اعلام و اساطین فخام و شیوخ اسلام، و منقدین والا مقام، و محققین عظام، و محدثین اثبات و معتمدین ثقات، و صدور حفاظ و مهره ایقاظ و متبحرین نقاد و متمهرین امجاد، و جهابذۀ مشاهیر و اساتذۀ نحاریر، و علمای حذاق و معروفین آفاق، و حاویان مفاخر و حائزان مآثر و مجامع فضائل و محاسن زاهره و ینابیع مناقب و محامد باهره و حاملین ألویۀ صناعت و سابقین حلبات براعت و بارعین بافضل و کمال و محققین فن حدیث و رجال و حمات ذمار درایت و اصول و اکابر صدور و اعاظم فحولند مثل:

المائة الثانیة

1-محمد بن اسحاق المتوفی سنة 151 و قیل:152.

2-معمر بن راشد، ابو عروة الازدی المتوفی سنة 153 و قیل:154.

3-اسرائیل بن یونس السبیعی ابو یوسف الکوفی المتوفی سنة 160 و قیل:162.

4-شریک بن عبد القاضی المتوفی سنة 177.

ص:96

5-محمد بن جعفر المدنی المعروف بغندر المتوفی سنة 193.

6-الوکیع بن الجراح بن ملیح الرواسی المتوفی سنة 197.

7-عبد اللّه بن نمیر الهمدانی المتوفی سنة 199.

المائة الثالثة

8-محمد بن عبد اللّه ابو احمد الزبیری الحبال المتوفی سنة 200.

9-یحیی بن آدم بن سلیمان الاموی المتوفی سنة 203.

10-محمد بن ادریس الشافعی المتوفی سنة 204.

11-اسود بن عامر شاذان الشامی المتوفی سنة 208.

12-عبد الرزاق بن همام الصنعانی المتوفی سنة 211.

13-حسین بن محمد المروزی المتوفی سنة 213.

14-الفضل بن دکین ابو نعیم الکوفی المتوفی سنة 218 أو 219.

15-عفان بن مسلم الصفار المتوفی سنة 220.

16-سعید بن منصور الخراسانی المتوفی سنة 227.

17-ابراهیم بن الحجاج الشامی المتوفی سنة 231 او 232.

18-علی بن حکیم الاودی المتوفی سنة 231.

19-علی بن محمد الطنافسی المتوفی سنة 233.

20-هدیة بن خالد البصری المتوفی سنة 235 أو 236.

21-عبد اللّه بن محمد بن أبی شیبة العبسی المتوفی سنة 235.

22-عبید اللّه بن عمر القواریری المتوفی سنة 235.

23-اسحاق بن ابراهیم الحنظلی المعروف بابن راهویه المتوفی سنة 238.

ص:97

24-عثمان بن محمد، ابو الحسن بن أبی شیبة المتوفی سنة 239.

25-قتیبة بن سعید البلخی المتوفی سنة 240.

26-احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی المتوفی سنة 241.

27-هارون بن عبد اللّه، ابو موسی الحمال المتوفی سنة 243.

28-محمد بن بشار العبدی المتوفی سنة 252.

29-محمد بن المثنی، ابو موسی العنزی المتوفی سنة 252.

30-الحسن بن عرفة العبدی المتوفی سنة 257.

31-محمد بن یحیی الذهلی المتوفی سنة 258.

32-حجاج بن یوسف، الشاعر البغدادی المتوفی سنة 259.

33-اسماعیل بن عبد اللّه الاصفهانی، الملقب بسمویه المتوفی 267.

34-حسن بن علی بن عفان العامری المتوفی سنة 270.

35-محمد بن یزید بن ماجة القزوینی المتوفی سنة 273.

36-احمد بن یحیی البلاذری المتوفی سنة 279.

37-عبد اللّه بن مسلم الدینوری، المعروف بابن قتیبة المتوفی سنة 276.

38-محمد بن عیسی بن سورة الترمذی المتوفی سنة 279.

39-احمد بن عمرو الشیبانی، المعروف بابن أبی عاصم المتوفی سنة 287.

40-زکریا بن یحیی السجزی(1) الخیاط المتوفی سنة 289.

41-عبد اللّه بن احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی المتوفی سنة 290.

42-علی بن محمد المصیصی(2).

ص:98


1- السجز : بالسین المهملة المکسورة و سکون الجیم اسم لسجستان .
2- المصیصی : بفتح المیم و تشدید الصاد ، کان من شیوخ النّسائی

43-ابراهیم بن یونس البغدادی، الملقب بحرمی.

44-احمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار المتوفی سنة 292.

المائة الرابعة

45-احمد بن شعیب النّسائی المتوفی سنة 303.

46-حسن بن سفیان النسوی المتوفی سنة 303.

47-احمد بن علی، ابو یعلی الموصلی المتوفی سنة 307.

48-محمد بن جریر الطبری المتوفی سنة 310.

49-عبد اللّه بن محمد، ابو القاسم البغوی المتوفی سنة 317.

50-محمد بن علی بن الحسین بن بشیر، ابو عبد اللّه الزاهد الحکیم الترمذی(1) 51-احمد بن سلامة الطحاوی المتوفی سنة 321.

52-احمد بن محمد بن عبد ربه، ابو عمرو القرطبی المتوفی سنة 328.

53-حسین بن اسماعیل المحاملی المتوفی 330.

54-احمد بن محمد بن سعید، ابو العباس المعروف بابن عقدة المتوفی سنة 332.

55-یحیی بن محمد بن عبد اللّه العنبری المتوفی سنة 344.

56-دعلج بن احمد الحافظ السجزی المتوفی سنة 351.

57-محمد بن عبد اللّه البزار الشافعی المتوفی سنة 354.

58-محمد بن حبان البستی المتوفی 354.

59-سلیمان بن احمد الطبرانی المتوفی سنة 360.

ص:99


1- الحکیم الترمذی : کان حیا فی سنة ( 318 )

60-احمد بن جعفر القطیعی المتوفی سنة 368.

61-علی بن عمر الدار قطنی المتوفی سنة 385.

62-عبید اللّه بن عبد اللّه، المعروف بابن بطة المتوفی سنة 387.

63-محمد بن عبد الرحمن، المخلص الذهبی المتوفی سنة 393.

المائة الخامسة

64-محمد بن عبد اللّه، ابو عبد اللّه الحاکم المتوفی سنة 405.

65-عبد الملک بن محمد بن ابراهیم الخرکوشی المتوفی سنة 407.

66-احمد بن عبد الرحمن بن احمد الفارسی الشیرازی المتوفی سنة 407.

67-احمد بن موسی بن مردویة الاصبهانی المتوفی سنة 410.

68-احمد بن محمد بن یعقوب، ابو علی مسکویه المتوفی سنة 421 69-احمد بن محمد بن ابراهیم الثعلبی المتوفی سنة 427.

70-احمد بن عبد اللّه، ابو نعیم الاصبهانی المتوفی سنة 430.

71-اسماعیل بن علی بن الحسین بن زنجویه الرازی، المعروف بابن السمان المتوفی سنة 445.

72-احمد بن الحسین بن علی البیهقی المتوفی سنة 458.

73-یوسف بن عبد اللّه، المعروف بابن عبد البر النمری القرطبی المتوفی سنة 463.

74-احمد بن علی المعروف بالخطیب البغدادی المتوفی سنة 463.

75-علی بن احمد، ابو الحسن الواحدی المتوفی سنة 468.

76-مسعود بن ناصر السجستانی المتوفی سنة 477.

ص:100

77-علی بن محمد الجلابی، المعروف بابن المغازلی المتوفی سنة 483.

78-عبید اللّه بن عبد اللّه، ابو القاسم الحسکانی المتوفی بعد 490.

79-علی بن الحسن بن الحسین الخلعی المتوفی سنة 492.

المائة السادسة

80-محمد بن محمد، ابو حامد الغزالی المتوفی سنة 505.

81-الحسین بن مسعود البغوی المتوفی سنة 516.

82-رزین معاویة العبدری المتوفی سنة 535.

83-احمد بن محمد العاصمی.

84-محمود بن عمر الزمخشری المتوفی سنة 338.

85-محمد بن علی بن ابراهیم، ابو الفتح النطنزی(1).

86-عبد الکریم بن محمد، ابو سعد المروزی السمعانی المتوفی سنة 562.

87-موفق بن احمد، ابو المؤید المعروف باخطب خوارزم المتوفی سنة 568.

88-عمر بن محمد بن خضر الاردبیلی المعروف بالملا.

89-علی بن الحسن بن هبة اللّه، المعروف بابن عساکر الدمشقی المتوفی سنة 571.

90-محمد بن عمر بن احمد، ابو موسی المدینی الاصبهانی المتوفی سنة 581.

ص:101


1- النطنزی المولود ( 480 ) و لم یوجد تاریخ وفاته

91-فضل اللّه بن أبی سعید الحسن بن الحسن التوربشتی.

92-اسعد بن محمود بن خلف، ابو الفتح العجلی المتوفی سنة 600.

المائة السابعة

93-محمد بن عمر الرازی المتوفی سنة 606.

94-مبارک بن محمد، ابو السعادات المعروف بابن الاثیر الجزری المتوفی 606.

95-علی بن محمد بن محمد بن عبد الکریم الجزری، ابو الحسن المعروف بابن الاثیر المتوفی 630.

96-محمد بن عبد الواحد المقدسی الحنبلی المتوفی سنة 643.

97-محمد بن طلحة النصیبی المتوفی سنة 652.

98-یوسف بن محمد ابو الحجاج البلوی المعروف بابن الشیخ(1).

99-یوسف بن قزاوغلی سبط ابن الجوزی المتوفی سنة 654.

100-محمد ابن یوسف الگنجی الشافعی المتوفی 658.

101-عبد الرزاق بن رزق اللّه الرسعنی المتوفی سنة 661.

102-یحیی بن شرف النووی المتوفی سنة 676.

103-احمد بن عبد اللّه، محب الدین الطبری المکی المتوفی سنة 694.

104-ابراهیم بن عبد اللّه الوصابی الیمنی الشافعی.

105-محمد بن احمد الفرغانی المتوفی سنة 699.

ص:102


1- ابن الشیخ المتوفی حدود ( 605 )

المائة الثامنة

106-ابراهیم بن محمد الجوینی المتوفی سنة 742.

107-احمد بن محمد بن احمد، علاء الدولة السمنانی المتوفی 736.

108-یوسف بن عبد الرحمن المزی المتوفی سنة 742.

109-محمد بن احمد الذهبی المتوفی سنة 748.

110-حسن بن حسین، نظام الدین الاعرج النیسابوریّ 111-محمد بن عبد اللّه، ولی الدین الخطیب.

112-عمر بن مظفر بن عمر، ابو حفص المعری الحلبی الشهیر بابن الوردی المتوفی 749.

113-احمد بن عبد القادر بن مکتوم، تاج الدین القیسی النحوی المتوفی 749.

114-محمد بن یوسف الزرندی المتوفی سنة بضع و خمسین و سبعمائة.

115-محمد بن مسعود الکازرونی المتوفی سنة 758.

116-عبد اللّه بن اسعد بن علی الیمنی الیافعی المتوفی سنة 768.

117-اسماعیل بن عمر الدمشقی، المعروف بابن کثیر المتوفی سنة 774.

118-عمر بن الحسن، ابو حفص المراغی المتوفی سنة 778.

119-علی بن شهاب الدین الهمدانی المتوفی سنة 786.

120-محمد بن عبد اللّه بن احمد المقدسی المتوفی سنة 789.

ص:103

المائة التاسعة

121-محمد بن محمد، المعروف بخواجه پارسا المتوفی سنة 822.

122-محمد بن محمد، شمس الدین الجزری المتوفی سنة 833.

123-احمد بن علی بن القادر المقریزی المتوفی سنة 845.

124-شهاب الدین بن شمس الدین الدولت آبادی المتوفی 849.

125-احمد بن علی بن محمد المعروف بابن حجر العسقلانی المتوفی سنة 852.

126-علی بن محمد بن احمد المعروف بابن الصباغ المالکی المکی المتوفی سنة 855.

127-محمود بن احمد العینی الحنفی المتوفی سنة 855.

128-حسین بن معین الدین الیزدی المیبذی(1) المتوفی سنة 870.

129-عبد اللّه بن عبد الرحمن المشهور باصیل الدین المحدث المتوفی سنة 883.

130-فضل اللّه بن روزبهان بن فضل اللّه الخنجی الشیرازی(2)

ص:104


1- قال العلامة الامینی فی « الغدیر » ج 1 ص 133 : المیبذی ، شارح الدیوان المنسوب الی امیر المؤمنین ( ع ) شرحه سنة ( 890 ) و الف کتابا فی الحکمة و الفلسفة بشیراز سنة ( 897 ) و له شرح حدیث الفه سنة ( 980 ) - فما فی بعض المعاجم من انه توفی سنة ( 870 ) لیس فی محله .
2- ترجمه السخاوی فی الضوء اللامع ج 6 ص 171 و قال : بلغنی فی سنة سبع و تسعین و ثمانمائة انه کان کاتبا فی دیوان السلطان یعقوب . . .

المائة العاشرة

131-علی بن عبد اللّه نور الدین السمهودی المتوفی سنة 911.

132-عبد الرحمن بن أبی بکر المعروف بجلال الدین السیوطی المتوفی سنة 911.

133-عطاء اللّه بن فضل اللّه الشیرازی المعروف بجمال الدین المحدث(1).

134-عبد الوهاب بن محمد بن رفیع الدین احمد المتوفی فی سنة 932.

135-احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی المکی المتوفی سنة 973.

136-علی بن حسام الدین المتقی المتوفی سنة 975.

137-محمد طاهر الفتنی المتوفی سنة 981.

138-میرزا مخدوم بن عبد الباقی المتوفی فی حدود سنة 995.

المائة الحادیة عشر

139-علی بن سلطان محمد الهروی المعروف بالقاری المتوفی سنة 1014.

140-محمد عبد الرؤف بن تاج العارفین المنادی المتوفی سنة 1031 141-شیخ بن عبد اللّه العیدروس الیمنی المتوفی سنة 1041.

142-محمود بن محمد بن علی الشیخانی القادری المدنی(2).

143-علی بن ابراهیم بن احمد بن علی نور الدین الحلبی المتوفی سنة 1044.

ص:105


1- توفی سنة ( 1000 )
2- مؤلف « الصراط السوی فی مناقب آل النبی »

144-احمد بن الفضل بن محمد باکثیر المکی المتوفی سنة 1047.

145-عبد الحق بن سیف الدین البخاری الدهلوی المتوفی سنة 1052.

146-محمد بن محمد المصری(1).

147-محمد بن صفی الدین جعفر الملقب بمحبوب عالم(2).

المائة الثانیة عشر

148-ابراهیم بن مرعی بن عطیة الشبرخیتی المالکی، المتوفی سنة 1106.

149-صالح بن مهدی المقبلی(3).

150-محمد بن عبد الرسول البرزنجی المدنی المتوفی سنة 1130.

151-حسام الدین بن محمد بایزید السهارنبوری(4).

152-میرزا محمد بن معتمد خان البدخشانی(5).

153-محمد صدر عالم صاحب «معارج العلی»(6).

154-ولی اللّه احمد بن عبد الرحیم الدهلوی المتوفی سنة 1176.

155-محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر الیمانی الصنعانی المتوفی سنة 1182.

ص:106


1- مؤلف « الدرر العوال بحل الفاظ بدء المآل »
2- مؤلف التفسیر الشهیر ب « تفسیر شاهی »
3- المقبلی المکی البارع فی جمیع العلوم الاسلامیة المتوفی سنة 1108 .
4- حسام الدین : صاحب « مرافض الروافض »
5- البدخشانی : مؤلف « مفتاح النجا » و « نزل الابرار » توفی بعد 1126 .
6- « معارج العلاء فی مناقب المرتضی » الفه سنة 1146

المائة الثالثة عشر

156-محمد بن علی الصبان.

157-احمد بن عبد القادر العجیلی.

158-رشید الدین خان الدهلوی تلمیذ المخاطب.

159-المولوی محمد مبین اللکهنوی.

160-محمد سالم البخاری الدهلوی.

161-المولوی ولی اللّه اللکهنوی.

162-المولوی حیدر علی الفیض آبادی المعاصر.

حدیث غدیر بروایت محمد بن اسحاق

اشاره

اما روایت محمد بن اسحاق حدیث غدیر را:

پس سابقا افادات علمای اعلام و مستندین فخام سنیه مثل ابن کثیر شامی، و ابن حجر مکی و محمد بن عبد الرسول برزنجی، و مولوی حسام الدین سهارنبوری، که از آن روایت محمد بن اسحاق حدیث غدیر را ثابت است، شنیدی، و علاوه بر این همه، شاهصاحب هم ثابت می فرمایند که ابن اسحاق حدیث غدیر را روایت کرده و ناهیک به.

و جمعی کثیر از اساطین حذاق و مهرۀ سباق بمبالغه و اغراق در مدح و ثنای ابن اسحاق کوشیده اند تا آنکه شعبه از غایت بی اندامی معاذ اللّه او را بلقب «امیر المؤمنین فی الحدیث» ستوده و أی تبجیل ابلغ من ذلک؟ ! علامه شمس الدین محمد بن احمد ذهبی در کتاب «دول الاسلام» که بفضل اللّه المنعام بعد جد و جهد تمام بدست این اقل الانام آمده،

ص:107

در وقایع سنة احدی و خمسین و مائة گفته:

[و فیها مات محمد بن اسحاق بن یسار المدنی صاحب السیرة الذی یقول فیه شعبة: کان ابن اسحاق امیر المؤمنین فی الحدیث].

و ابو محمد عبد اللّه بن اسعد الیافعی الیمنی در تاریخ «مرآة الجنان» در وقایع سنة احدی و خمسین و مائة گفته:

[و الامام محمد بن اسحاق بن یسار المطلبی مولاهم المدنی صاحب السیرة، و کان بحرا من بحور العلم، ذکیا، حافظا، طلابة للعلم، اخباریا، نسابة، ثبتا فی الحدیث عند اکثر العلماء، و اما فی المغازی و السیر فلا یجهل امامته.

قال ابن شهاب الزهری: من أراد المغازی فعلیه بابن اسحاق، ذکره البخاری فی تاریخه.

و روی عن الشافعی انه قال: من أراد ان یتبحر فی المغازی فهو عیال علی محمد بن اسحاق.

و قال سفیان بن عیینة: ما ادرکت أحدا یتهم ابن اسحاق فی حدیثه.

و قال شعبة بن الحجاج: محمد بن اسحاق امیر المؤمنین یعنی فی الحدیث.

و حکی عن یحیی بن معین، و احمد بن حنبل، و یحیی بن سعید القطان انهم وثقوا محمد بن اسحاق و احتجوا بحدیثه.

و انما لم یخرج البخاری عنه و قد وثقه، و کذلک مسلم بن الحجاج لم یخرج عنه الا حدیثا واحدا فی الرجم، من اجل طعن مالک بن انس فیه، و انما طعن فیه مالک، لانه بلغه عنه انه قال: هاتوا حدیث مالک فانا طبیب لعلته.

و توفی ببغداد رحمه اللّه و دفن فی مقبرة الخیزران بالجانب الشرقی، و هو منسوبة الی الخیزران(1) أم هارون الرشید و اخیه الهادی و انما نسبت إلیها لانها

ص:108


1- الخیزران : زوجة المهدی العباسی ، الحازمة المتفقهة ، توفیت ببغداد 173 .

مدفونة فیها، و هی اقدم المقابر التی فی الجانب الشرقی.

و من کتب ابن اسحاق المذکور اخذ عبد الملک بن هاشم سیرة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و کذلک کل من تکلم فی هذا الباب فعلیه اعتماده و إلیه اسناده](1).

فضائل محمد بن اسحاق در کتب رجال

و علامه ابو الفتح محمد بن محمد الاندلسی المعروف بابن سید الناس در شروع کتاب «عیون الاثر فی فنون المغازی و السیر» می فرماید:

[و عمدتنا فیما نورد من ذلک علی محمد بن اسحاق، إذ هو العمدة فی هذا الباب لنا و لغیرنا، غیر انی قد أجد الخبر عنده مرسلا و هو عند غیره مسند فأذکره من حیث هو مسند ترجیحا لمحل الاسناد، و ان کانت فی مرسل ابن اسحاق زیادة اتبعته بها، و لم أتتبع اسناد مراسیله و انما کتبت ذلک بحسب ما وقع لی، و کثیرا ما أنقل عن الواقدی من طریق محمد بن سعد و غیره أخبارا، و لعل کثیرا منها لا یوجد عند غیره فالی محمد بن عمر انتهی ذلک أیضا فی زمانه، و ان کان قد وقع لاهل العلم کلام فی محمد بن اسحاق، و کلام فی محمد بن عمر الواقدی أشد منه فنذکر نبذة مما انتهی الی من الکلام فیهما جرحا و تعدیلا، فاذا انتهی ما نقله من ذلک أخذت فی الاجوبة عن الجرح فصلا فصلا، بحسب ما یقتضیه النظر و یؤدی إلیه الاجتهاد و اللّه الموفق.

فأما ابن اسحاق فهو محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار، و یقال ابن یسار ابن کوتان المدینی، مولی قیس بن مخرمة بن المطلب بن عبد مناف، أبو بکر و قیل: أبو عبد اللّه.

رأی أنس بن مالک، و سعید بن المسیب، و سمع القاسم بن محمد بن أبی بکر الصدیق، و أبان بن عثمان بن عفان، و محمد بن علی بن الحسین بن علی ابن أبی طالب، و أبا سلمة بن عبد الرحمن بن عوف، و عبد الرحمن بن هرمز

ص:109


1- مرآة الجنان ج 1 ص 313 - 314

الاعرج، و نافعا مولی ابن عمر، و الزهری و غیرهم.

و حدث عنه أئمة العلماء منهم یحیی بن سعید الانصاری، و سفیان الثوری، و ابن جریح، و شعبة، و الحمادان(1)، و ابراهیم بن سعد، و شریک بن عبد اللّه النخعی و سفیان بن عیینة، و من بعدهم.

ذکر ابن المدینی عن سفیان بن عیینة انه سمع ابن شهاب یقول لا یزال بالمدینة علم ما بقی هذا یعنی ابن اسحاق.

و روی ابن أبی ذئب عن الزهری انه رآه مقبلا فقال: لا یزال بالحجاز علم مادام بها ذاک الاحول-یرید محمد بن اسحاق-.

و قال ابن عیینة: سمعت شعبة یقول: محمد بن اسحاق صدوق فی الحدیث.

و من روایة یونس بن بکیر عن شعبة: محمد بن اسحاق أمیر المحدثین، فقیل له: لم؟ قال: لحفظه.

و قال ابن أبی خیثمة: نا ابن المنذر عن ابن عیینة انه قال: ما یقول أصحابک فی محمد بن اسحاق؟ قال: قلت: یقولون: انه کذاب، قال: لا تقل ذلک.

و قال ابن المدینی: سمعت سفیان بن عیینة و سئل عن محمد بن اسحاق فقیل له: و لم یرو أهل المدینة عنه، قال: جالسته منذ بضع و سبعین سنة و ما یتهمه أهل المدینة، و لا یقولون فیه شیئا.

و سئل أبو زرعة عنه، فقال: من تکلم فی محمد بن اسحاق هو صدوق.

و قال أبو حاتم: یکتب حدیثه.

و قال ابن المدینی: مدار حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم علی ستة، فذکرهم، قال: و صار علم الستة عند اثنی عشر أحدهم ابن اسحاق.

ص:110


1- الحمادان : هما حماد بن سلمة البصری المتوفی ( 167 ) و حماد بن زید بن درهم البصری المتوفی ( 179 )

و سئل ابن شهاب عن المغازی، فقال: هذا أعلم الناس بها، یعنی ابن اسحاق.

و قال الشافعی: من أراد أن یتبحر فی المغازی فهو عیال علی ابن اسحاق.

و قال أحمد بن زهیر: سألت یحیی بن معین عنه، فقال: قال عاصم بن عمر بن قتادة: لا یزال فی الناس علم ما عاش محمد بن اسحاق.

و قال ابن أبی خیثمة: نا هارون بن معروف(1) ، قال: سمعت أبا معاویة یقول: کان ابن اسحاق من أحفظ الناس، فکان إذا کان عند الرجل خمسة أحادیث أو أکثر جاء فاستودعها محمد بن اسحاق، فقال: احفظها، فان نسیتها کنت قد حفظتها علیّ.

و روی الخطیب بأسناد له الی ابن نفیل، نا عبد اللّه بن فائد، قال: کنا إذا جلسنا الی محمد بن اسحاق فأخذ فی فن من العلم قضی مجلسه فی ذلک الفن.

و قال أبو زرعة عبد الرحمن بن عمر و النصری: و محمد بن اسحاق قد أجمع الکبراء، من أهل العلم علی الاخذ عنه، منهم: سفیان، و شعبة، و ابن عیینة، و الحمادان، و ابن المبارک، و ابراهیم بن سعد.

و روی عنه من الاکابر یزید بن أبی حبیب، و قد اختبره أهل الحدیث فرأوا صدقا و خیرا مع مدحة ابن شهاب له.

و قد ذاکرت دحیما قول مالک، یعنی فیه، فرأی ان ذلک لیس للحدیث انما هو لانه اتهمه بالقدر.

و قال ابراهیم بن یعقوب الجوزجانی: الناس یشتهون حدیثه و کان یرمی بغیر نوع من البدع.

و قال ابن نمیر: کان یرمی بالقدر و کان أبعد الناس منه.

و قال البخاری: ینبغی أن یکون له ألف حدیث ینفرد بها الا یشارکه فیها أحد

ص:111


1- هارون : أبو علی الخزاز المروزی المتوفی ( 231 )

و قال عن ابن المدینی عن سفیان: ما رأیت أحدا یتهم محمد بن اسحاق.

و قال أبو سعید الجعفی: کان ابن ادریس معجبا بابن اسحاق کثیر الذکر له ینسبه الی العلم و المعرفة و الحفظ.

و قال ابراهیم الحربی: حدثنی مصعب، قال: کانوا یطعنون علیه بشیء من غیر جنس الحدیث.

و قال یزید بن هارون: لو سود احد فی الحدیث لسود محمد بن اسحاق.

و قال شعبة فیه: امیر المؤمنین فی الحدیث.

و روی یحیی بن آدم، نا ابو شهاب، قال: قال لی شعبة بن الحجاج: علیک بالحجاج بن ارطاة، و محمد بن اسحاق.

و قال ابن علیة: قال شعبة: سألت ابن المدینی کیف حدیث محمد بن اسحاق صحیح؟ قال: نعم حدیثه عندی صحیح، قلت له فکلام مالک فیه؟ قال: لم یجالسه و لم یعرفه ثم قال علی: ابن اسحاق أی شیء حدث بالمدینة؟ قلت له فهشام بن عروة قد تکلم فیه، فقال علی: الذی قال هشام لیس بحجة، لعله دخل علی امرأته و هو غلام، فسمع منها.

و سمعت علیا یقول: ان حدیث محمد بن اسحاق لیتبین فیه الصدق، یروی مرة حدثنی ابو الزناد، و مرة ذکر ابو الزناد.

و روی عن رجل، عمن سمع منه، یقول: حدثنی سفیان بن سعید، عن سالم أبی النضر، عن عمر صوم یوم عرفة.

و هو من اروی الناس عن أبی النضر، و یقول حدثنی الحسن بن دینار، عن ایوب، عن عمرو بن شعیب فی سلف و بیع، و هو من اروی الناس عن عمرو بن شعیب.

ص:112

و قال علی: لم أجد لابن اسحاق الا حدیثین منکرین]، الی ان قال بعد ذکر هذین الحدیثین: [و قال مرة: وقع الی من حدیثه شیء فما انکرت منه الا أربعة احادیث ظننت ان بعضه منه و بعضه لیس منه.

و قال البخاری: رأیت علی بن المدینی یحتج بحدیثه فقال لی: نظرت فی کتابه فما وجدت علیه الا حدیثین، و یمکن ان یکونا صحیحین.

و قال العجلی: ثقة.

و روی المفضل بن غسان، عن یحیی بن معین: ثبت فی الحدیث.

و قال یعقوب بن شیبة: سألت ابن معین: عنه فی نفسک شیء من صدقه؟ قال: لا، هو صدوق.

و روی ابن أبی خیثمة عن یحیی: لیس به بأس.

و قال ابن المدینی: قلت لسفیان: کان ابن اسحاق جالس فاطمة بنت المنذر؟ فقال: اخبرنی انها حدثته، و انه دخل علیها.

فاطمة هذه هی زوج هشام بن عروة، و کان هشام ینکر علی ابن اسحاق روایته عنها، و یقول: لقد دخلت بها و هی بنت تسع سنین و ما رآها مخلوق حتی لحقت باللّه.

و قال الاثرم: سألت احمد بن حنبل عنه، قال: هو حسن الحدیث](1)-الخ.

و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در «کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون» در ذکر علم سیر گفته:

[اول من صنف فیه الامام المعروف بمحمد بن اسحاق رئیس اهل المغازی، المتوفی سنة احدی و خمسین و مائة](2).

ص:113


1- عیون الاثر فی فنون المغازی و السیر ج 1 ص 10 - 17
2- کشف الظنون ج 2 ص 1012

حدیث غدیر بروایت معمر بن راشد

اشاره

اما روایت معمر بن راشد حدیث غدیر را:

پس حافظ عماد الدین اسماعیل بن عمر الدمشقی الشهیر بابن کثیر در تاریخ خود در بیان طرق حدیث غدیر گفته:

[قال عبد الرزاق: انا معمر، عن علی بن زید بن جدعان، عن عدی بن ثابت عن البراء بن عازب قال: نزلنا مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم عند غدیر خم، فبعث منادیا ینادی، فلما اجتمعنا، قال: «أ لست اولی بکم من آبائکم؟» ، قلنا بلی یا رسول اللّه، قال: «أ لست أ لست؟» ، قلنا: بلی یا رسول اللّه، قال: «من کنت مولاه، فان علیا بعدی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» .

فقال عمر بن الخطاب: هنیئا لک یا ابن أبی طالب اصبحت الیوم ولی کل مؤمن](1).

فضائل معمر در کتب اهل سنت

و مستتر نماند که معمر بن راشد، شیخ راشد و عالم زاهد، و محدث ناقد است و فضائل جلیله و محامد جمیله و مناقب فاخره، و مدایح زاهرۀ او در کتب ائمه قوم مذکور و مسطور.

محمد بن حبان البستی در کتاب «الثقات» گفته:

[معمر بن راشد مولی عبد السلام بن عبد القدوس اخو صالح بن عبد القدوس و قد قیل: انه مولی المهلب بن أبی صفرة، و هو معمر بن أبی عمرو من اهل البصرة سکن الیمن.

ص:114


1- البدایة و النهایة ج 7 ص 349

یروی عن قتادة، و الزهری.

و عبد الرزاق شامی یروی عن عمیر بن هانی العبسی انه کان یسجد کل یوم الف سجدة، و یسبح مائة الف تسبیحة، روی عنه علی بن حجر السعدی].

و عبد الکریم بن محمد سمعانی در «انساب» در نسبت مهلبی گفته:

[و من القدماء ابو عمرة معمر بن راشد البصری المهلبی مولی الازد من اهل البصرة سکن الیمن، و هو معمر بن أبی عمرو، کان من ثقات العلماء، یروی عن الزهری، و قتادة، و یحیی بن أبی کثیر، و أبی اسحاق الهمدانی، و الاعمش.

روی عنه: الثوری و شعبة، و ابن أبی عروبة، و ابن عیینة، و ابن المبارک، و اسماعیل بن علیة، و مروان الفزاری، و رباح الصنعانی، و محمد بن فوز، و عبد الرزاق بن همام.

قال ابن جریح: علیکم بهذا الرجل، یعنی معمرا، فانه لم یبق من اهل زمانه اعلم منه.

و سئل ابن جریح عن شیء من التفسیر، فأجابنی(1) فقلت له: معمر قال:

کذا و کذا، قال: ان معمرا شرب من العلم فانقع.

قال معمر: جلست الی قتادة و انا ابن اربع عشرة سنة، فما سمعت منه حدیثا الا کأنه منقوش فی صدری.

و قال معمر: خرجت مع الصبیان و انا غلام الی جنازة الحسن، و طلبت العلم سنة مات الحسن.

قال علی بن المدینی: نظرت فاذا الاسناد یدور علی ستة فلاهل البصرة: شعبة و سعید بن أبی عروبة، و حماد بن سلمة، و معمر بن راشد و یکنی ابا عروة مولی حمدان

ص:115


1- لا یظهر من هذه الحکایة اسم قائل فاجابنی ، و کان ینبغی ان یذکر اسم القائل بان یقول : قال فلان : سألت ابن جریح عن شیء من التفسیر فاجابنی

و مات بالیمن سنة اربع و خمسین و مائة.

قال ابو حاتم الرازی: انتهی الاسناد الی ستة نفر، ادرکهم معمر و کتب عنهم لا أعلم اجتمع لاحد غیر معمر، من الحجاز: الزهری، و عمرو بن دینار، و من الکوفة: ابو اسحاق، و الاعمش، و من البصرة: قتادة، و من الیمامة: یحیی بن أبی کثیر.

قال احمد بن حنبل: لا یضم احد الی معمر الا وجدت معمرا اطلب للعلم منه].

و شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی در «عبر» در وقائع سنة ثلاث و خمسین و مائة گفته:

[و فی رمضان معمر بن راشد الازدی مولاهم البصری الحافظ ابو عروة صاحب الزهری کهلا.

روی عن أبی اسحاق و طبقته، و شهد جنازة الحسن، و اقدم شیوخه موتا قتادة.

قال احمد: لیس یضم معمر الی احد الا وجدته فوقه.

و قال غیره: کان معمر، صالحا خیّرا و هو اول من ارتحل الی الیمن فی طلب الحدیث، فلقی بها همام بن منبه صاحب أبی هریرة.](1) و نیز ذهبی در «دول الاسلام» در وقائع سنة ثلاث و خمسین و مائة گفته:

[و شیخ الیمن، معمر بن راشد الازدی البصری، و کان من اوعیة العلم و صنف التصانیف].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته:

[معمر بن راشد، ابو عروة، مولاهم عالم الیمن عن الزهری، و همام،

ص:116


1- العبر فی خبر من غبر ج 1 ص 220 ط الکویت

و عنه غندر، و ابن المبارک، و عبد الرزاق.

قال معمر: طلبت العلم سنة مات الحسن و لی اربع عشرة سنة.

و قال احمد: لا تضم معمرا الی أحد الا وجدته یتقدمه، کان اطلب اهل زمانه للعلم.

و قال عبد الرزاق: سمعت منه عشرة آلاف، و توفی فی رمضان 153.](1).

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقایع سنه ثلاث و خمسین و مائة گفته:

[و فی رمضان منها معمر بن راشد الازدی مولاهم البصری الحافظ.

قال احمد: لیس یضم معمر الی احد الا وجدته فوقه، و قال غیره: کان صالحا خیّرا، و هو اول من ارتحل فی طلب الحدیث الی الیمن، فلقی بها همام بن منبه الیمنی، فسمع منه، و من الزهری، و هشام بن عروة و ارتحل إلیه الثوری و ابن عیینة، و غندر، و هشام بن یوسف قاضی صنعاء، و اخذ عنه عبد الرزاق فقیه الیمن و محدث صنعاء](2).

و جلال الدین عبد الرحمن بن کمال الدین سیوطی در «طبقات الحافظ» گفته:

[معمر بن راشد الازدی الحرانی البصری نزیل الیمن ابو عروة بن أبی عمرو و روی عن الاعمش، و محمد بن المنکدر، و قتادة، و الزهری، و خلق.

و عنه ایوب، و عمرو بن دینار، و ابو اسحاق السبیعی، و هم من شیوخه، و شعبة، و السفیانان(3)، و عدة.

ص:117


1- الکاشف ج 3 ص 164
2- مرآة الجنان ج 1 ص 323
3- السفیانان : السفیان الثوری ، و ابن عیینة

قال ابن حبان: کان فقیها، حافظا، ورعا(1).

حدیث غدیر بروایت اسرائیل السبیعی

اشاره

اما روایت اسرائیل بن یونس: پس اسماعیل بن عمر الشهیر بابن کثیر در تاریخ خود گفته:

[و روی عبد الرزاق، عن اسرائیل، عن أبی اسحاق، عن سعید بن وهب و عبد خیر(2) ، قالا: سمعنا علیا یقول برحبة الکوفة، یقول: انشد اللّه من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقام عدة من اصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، فشهدوا انهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول ذلک](3).

ترجمه اسرائیل سبیعی راوی غدیر

و اسرائیل محدث جلیل و حافظ نبیل است.

محمد بن حبان در کتاب «الثقات» گفته:

[اسرائیل بن یونس بن اسحاق السبیعی الهمدانی من اهل الکوفة، اخو عیسی بن یونس، یروی عن أبی اسحاق، و سماک.

روی عنه اهل العراق، ولد سنة مائة، و مات سنة ستین و مائة، و قد قیل:

سنة اثنتین و ستین، و کنیته ابو یوسف.

ص:118


1- طبقات الحفاظ للسیوطی ص 51
2- عبد خیر : مشترک احدهما : ابن یزید الخیرانی الصحابی المعمر الی ( 120 ) . سنة ، و الثانی : ابن ناجد ، ابو صادق الازدی من اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام و حاله غیر معلوم ، و الراوی للحدیث هو الاول .
3- البدایة و النهایة ج 7 ص 347

سمعت ابن خزیمة یقول: سمعت الدورقی یقول: سمعت ابن مهدی یقول:

قال عیسی بن یونس: قال اسرائیل: کنت أحفظ حدیث یونس بن أبی اسحاق کما أحفظ السورة من القرآن].

و جلال سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[اسرائیل بن یونس بن أبی اسحاق الهمدانی السبیعی، ابو یوسف الکوفی.

روی عن الاعمش و سماک بن حرب، و یوسف بن أبی بردة، و عاصم الاحول.

و عنه عبد الرزاق، و ابو داود الطیالسی، و احمد بن أبی ایاس، و ابن مهدی و ابو نعیم، و الفریابی(1) ، و وکیع.

قال یحیی القطان: اسرائیل فوق أبی بکر بن عیاش، و کان احمد یتعجب من حفظه.

و قال احمد: اسرائیل أصح حدیثا من شریک الا فی أبی اسحاق، فان شریکا اضبط، مات سنة 162](2).

حدیث غدیر بروایت شریک نخعی

اما روایت شریک بن عبد اللّه النخعی:

پس ابن کثیر شامی در تاریخ خود در ذکر طرق حدیث غدیر گفته:

[و رواه ابن أبی شیبة، عن شریک، عن حنش، عن رباح بن الحارث، قال بینما نحن جلوس فی الرحبة مع علی إذ جاء رجل علیه اثر السفر، فقال:

السلام علیک یا مولانا، فقلنا: من هذا؟ فقال: هذا ابو ایوب، فقال: سمعت

ص:119


1- الفریابی : جعفر بن محمد الحافظ الترکی المتوفی ( 301 ) و لا یخفی ان روایة الفریابی عن اسرائیل لا یصح لانه ولد بعد وفاته بسبع و اربعین سنة .
2- طبقات الحفاظ سیوطی ص 90

رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه»](1).

و بر متتبعین کتب و اسفار اساطین کبار، جلالت شأن و عظمت مرتبه و سمو قدر و علو فخر شریک، که شریک اعیان و ارکان سنیه در حفظ و اتقان است، محتجب نیست.

عمر بن أبی المظفر عمر بن محمد الشهیر بابن الوردی در «تتمة المختصر فی اخبار البشر» در سنة سبع و سبعین و مائة گفته:

[فیها توفی بالکوفة ابو عبد اللّه شریک بن عبد اللّه بن أبی شریک، تولی القضاء ایام المهدی(2) ثم عزله الهادی(3) و کان عالما عادلا کثیر الصواب، حاضر الجواب، ذکر عنده معاویة(4) بالحلم، فقال: لیس بحلیم من سفه الحق و قاتل علیا، ولد ببخاری سنة خمس و تسعین].

و ذهبی در «دول الاسلام» در وقایع سنة سبع و سبعین و مائة گفته:

[و قاضی الکوفة و مفتیها شریک بن عبد اللّه النخعی عن نیف و ثمانین سنة] و عبد اللّه بن اسعد الیافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة سبع و سبعین و مائة گفته:

[و فیها شریک بن عبد اللّه النخعی الکوفی أحد الاعلام، و له نیف و ثمانون سنة](5).

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

ص:120


1- البدایة و النهایة ج 7 ص 350
2- المهدی : محمد بن عبد اللَّه المنصور الخلیفة العباسی الهالک ( 169 )
3- الهادی : موسی بن محمد بن المنصور الخلیفة العباسی المقتول ( 170 )
4- معاویة : بن أبی سفیان الاموی الهالک سنة ( 60 )
5- مرآة الجنان ج 1 ص 370

[شریک النخعی بن عبد اللّه بن أبی شریک العاصمی النخعی، ابو عبد اللّه الکوفی احد الاعلام.

روی عن زیاد بن علاقة، و بیان بن بشر، و حبیب بن أبی ثابت و أبی اسحاق السبیعی، و خلق.

و عنه عباد بن العوام و ابن المبارک و علی بن حجر، و ابو بکر بن أبی شیبة، و خلق.

قال ابن معین: صدوق ثقة، الا انه إذا خالف فغیره أحب إلینا منه.

ولد سنة خمس و تسعین، و مات سنة سبع و سبعین و مائة](1).

حدیث غدیر بروایت غندر

اشاره

اما روایت محمد بن جعفر المدنی المعروف بغندر:

پس در «مسند» احمد بن حنبل مذکور است:

[حدثنا عبد اللّه حدثنی أبی، ثنا محمد بن جعفر، ثنا شعبة، عن ابی اسحاق قال: سمعت سعید بن وهب قال: نشد علی الناس؟ فقام خمسة أو ستة من أصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فشهدوا ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه»](2).

جلالت غندر بصری در کتب اهل سنت

و فضل و جلالت و علو و نبالت و عظمت شأن و حفظ و اتقان محمد بن جعفر اظهر و اشهر از آنست که محتاج بیان باشد.

ص:121


1- طبقات الحفاظ سیوطی ص 98
2- مسند ابن حنبل ج 1 ص 118

شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی در «عبر» در وقائع سنة ثلث و تسعین و مائة بعد ذکر وفات اسماعیل بن علیة گفته:

[و توفی بعده بایام محمد بن جعفر غندر الحافظ، أبو عبد اللّه البصری، صاحب شعبة.

و قد روی عن حسین المعلم و طائفة و قال: لزمت شعبة عشرین سنة.

قال ابن معین: کان من أصح الناس کتابا.

و قال آخر: مکث غندر خمسین سنة یصوم یوما و یفطر یوما](1).

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته:

[محمد بن جعفر الهذلی مولاهم البصری الحافظ غندر ابو عبد اللّه.

عن حسین المعلم و شعبة و هو زوج امه.

و عنه احمد و الفلاس و بندار.

و قال ابن معین: أراد بعضهم ان یخطئه فلم یقدر و کان من اصح الناس کتابا بقی یصوم یوما و یفطر یوما خمسین عاما مات 193 فی ذی القعدة رحمه اللّه].

و ابو محمد عبد اللّه بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة ثلث و تسعین و مائة بعد ذکر وفات اسماعیل بن علیة گفته:

[و توفی بعده(2) بایام الحافظ محمد بن محمد بن جعفر المعروف بغندر، قال ابن معین: کان من أصح الناس کتابا.

و قال غیره: مکث خمسین سنة یصوم یوما و یفطر یوما](3).

و میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی در «تراجم الحفاظ» گفته:

ص:122


1- العبر فی خبر من غیر ج 1 ص 311 ط الکویت
2- بعده : أی بعد وفاة اسماعیل بن علیة الحافظ البصری
3- مرآة الجنان ج 1 ص 443 ط حیدرآباد الدکن

[محمد بن جعفر الهذلی مولاهم البصری، ابو عبد اللّه الملقب بغندر احد الائمة و هو ربیب شعبة و صاحبه.

ذکره فی غندر فقال: غندر بضم الغین المعجمة و سکون النون و فتح الدال و الراء المهملتین، هذه کلمة اسم رجل من المحدثین یقال له غندر، و روی عنه صاحب «الصحیح» الامام محمد بن اسماعیل البخاری.

قلت: غندر الذی فی رجال «صحیح البخاری» هو صاحب الترجمة و لکن لیس من شیوخ البخاری، بل هو شیخ شیوخه و هو من کبار الحفاظ.

قال ابن معین: أراد بعضهم ان یخطئه فلم یقدر، و کان من أصح الناس کتابا، مات فی ذی القعدة سنة ثلث و تسعین و مائة.

و قد روی عن شعبة فاکثر، و حسین المعلم، و عوف الاعرابی، و معمر بن راشد، و ابن جریح، و السفیانین، و سعید بن أبی عروبة، و عثمان بن غیاث، و عبد اللّه بن أبی هند، و غیرهم.

و روی عنه، احمد بن حنبل و علی بن المدینی و یحیی بن معین و ابو بکر، و عثمان ابنا أبی شیبة و اسحاق بن راهویه و مسدد و عبید اللّه بن عمر القواریری، و محمد بن المثنی و محمد بن بشار، و عمرو بن علی الفلاس، و خلق.

ذکره الذهبی و ابن ناصر الدین فی طبقات الحفاظ].

حدیث غدیر بروایت وکیع

اما روایت وکیع:

پس در «مناقب علی بن أبی طالب علیه السّلام» تصنیف احمد بن حنبل علی ما نقل مذکور است:

[حدثنا وکیع قال: حدثنا الاعمش عن سعد بن عبیدة، عن ابن بریدة، عن

ص:123

ابیه قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: «من کنت مولاه فعلی مولاه»].

و وکیع صاحب فضل رفیع و مجد منیع و شأن بدیع است.

محمد بن حبان بستی در کتاب «الثقات» گفته:

[وکیع بن الجراح بن ملیح بن عدی بن فرس بن حمحمة بن سفیان بن عمرو بن الحرث بن عمرو بن عبید بن اوس الرواسی من اهل الکوفة، کنیته ابو سفیان، یروی عن اسماعیل بن ابی خالد و الکوفیین روی عنه: احمد بن حنبل، و اهل العراق، و کان حافظا، متقنا.

سمعت محمد بن احمد بن أبی عون یقول: سمعت فیاض بن زهیر یقول:

ما رأینا بید وکیع کتابا قط کان یقرأ کتبه من حفظه.

قال ابو حاتم: کان مولد وکیع سنة تسع و عشرین و مائة، و مات سنة ست أو سبع و تسعین و مائة بفید فی طریق مکة].

و محیی الدین ابو زکریا یحیی بن شرف النووی در «تهذیب الاسماء و اللغات» گفته:

[وکیع بن الجراح بن ملیح بن عدی بن فرس بن حمحمة، و قیل: بن فرس بن سفیان بن الحارث بن عمرو بن عبید بن رؤاس (بهمزة بعد الراء) بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعة ابو سفیان الرؤاسی الکوفی الامام فی الحدیث و غیره، و هو من تابعی التابعین.

سمع اسماعیل بن أبی خالد و الاعمش و هشام بن عروة و عبد اللّه بن عون و عزرة بن ثابت و حنظلة بن أبی سفیان و مالک بن مغول و کهمس بن الحسن و ابن جریح و زکریا بن اسحاق و فضیل بن غزوان، و شریک بن عبد اللّه و الاوزاعی، و السفیانین و خلائق من الکبار.

روی عنه ابن المبارک و یحیی بن آدم و یزید بن هارون و قتیبة و ابن مهدی،

ص:124

و احمد بن حنبل و ابن راهویه و الحمیدی و مسدد و ابن المدینی و ابن معین و ابنا أبی شیبة(1) و ابناه ملیح و سفیان ابنا وکیع، و احمد بن أبی الحواری و یحیی بن یحیی و خلائق.

و اجمعوا علی جلالته و وفور علمه و حفظه و اتقانه و ورعه و صلاحه و عبادته، و توثیقه و اعتماده.

قال احمد بن حنبل: ما رأیت اوعی للعلم و لا احفظ من وکیع، ما رأیته شک فی حدیث الا یوما واحدا، و لا رأیت معه کتابا و لا رقعة قط.

و قال احمد أیضا: حدثنی من لم تر عیناک مثله: وکیع بن الجراح.

و قال احمد: هو احب الیّ من یحیی بن سعید، فقیل له: کیف فضلت وکیعا؟ فقال: کان وکیع صدیقا لحفص بن غیاث، فلما ولی القضاء هجره وکیع و کان یحیی بن سعید صدیقا لمعاذ بن معاذ، فولی القضاء معاذ و لم یهجره یحیی.

و قال احمد: ما رأیت رجلا قط مثل وکیع فی العلم، و الحفظ، و الاسناد و الابواب و یحفظ الحدیث جیدا و یذاکر بالفقه مع ورع و اجتهاد و لا یتکلم فی أحد.

و قال ابن معین: ما رأیت أحدا یحدث للّه غیر وکیع بن الجراح و هو أحب الی سفیان من ابن مهدی، و أحب الیّ من أبی نعیم، و ما رأیت رجلا قط احفظ من وکیع، و وکیع فی زمانه کالاوزاعی فی زمانه.

و قال أحمد بن عبد اللّه: وکیع کوفی ثقة، عابد، صالح، من حفاظ الحدیث کان یفتی.

و قال ابن عمار: ما کان بالکوفة فی زمن وکیع أفقه و لا أعلم بالحدیث من وکیع کان جهبذا.

ص:125


1- ابنا أبی شیبة : أبو بکر و عثمان اللذان سبق ذکرهما

قال محمد بن سعد: توفی وکیع بفید(1) منصرفا من الحج سنة سبع و تسعین و مائة، و کذا قال ابن نمیر، و الترمذی، و قال أحمد بن حنبل: ولد وکیع سنة تسع و عشرین و مائة](2).

و محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی در «کاشف» گفته:

[وکیع بن الجراح أبو سفیان الرؤاسی، أحد الاعلام، عن الاعمش، و هشام بن عروة، و عنه: أحمد، و اسحاق، و ابراهیم بن عبد اللّه القصار، ولد سنة 128.

قال أحمد: ما رأیت أوعی للعلم منه و لا أحفظ، کان احفظ من ابن مهدی.

و قال حماد بن زید: لو شئت لقلت انه أرجح من سفیان.

و قال أحمد: لما ولی حفص بن غیاث القضاء هجره وکیع، مات بقید یوم عاشورا 197](3).

حدیث غدیر بروایت عبد اللّه بن نمیر

اشاره

اما روایت عبد اللّه بن نمیر:

پس در «مسند» احمد مذکور است:

[حدثنا عبد اللّه قال: حدثنی أبی قال: ثنا ابن نمیر، ثنا عبد الملک، عن أبی عبد الرحیم الکندی، عن زاذان ابن عمر، قال: سمعت علیا فی الرحبة و هو ینشد الناس من شهد رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر، و هو یقول ما قال فقام ثلثة عشر رجلا، فشهدوا انهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول:

ص:126


1- فید بفتح فسکون : بلیدة فی نصف طریق مکة من الکوفة .
2- تهذیب الاسماء ج 2 ص 144
3- الکاشف ج 3 ص 227

«من کنت مولاه، فعلی مولاه»](1).

و نیز در «مسند» احمد بن حنبل مسطور است:

[حدثنا عبد اللّه، حدثنی أبی، حدثنا ابن نمیر، حدثنا عبد الملک یعنی ابن أبی سلیمان، عن عطیة العوفی، قال: أتیت زید بن أرقم، فقلت له: ان ختنا لی حدثنی عنک بحدیث فی شأن علی یوم غدیر خم، فأنا أحب أن أسمعه منک، فقال: انکم معشر أهل العراق فیکم ما فیکم، فقلت له: لیس علیک منی بأس، فقال: نعم کنا بالجحفة فخرج رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم إلینا ظهرا و هو آخذ بعضد علی، فقال: «أیها الناس أ لستم تعلمون انی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قالوا: بلی، قال: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه» قال فقلت هل قال صلی اللّه علیه و سلم: «اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» ؟ قال: انما اخبرک کما سمعت](2).

و مناقب عالیه، و مدائح سامیه، و محامد سنیه، و محاسن بهیه عبد اللّه ابن نمیر بملاحظة کتب رجالیه قوم ظاهر و روشن است.

عبد الغنی بن عبد الواحد المقدسی الحنبلی در کتاب «الکمال فی معرفة الرجال» گفته:

[عبد اللّه بن نمیر أبو هشام الخارفی الکوفی سمع هشام بن عروة، و اسماعیل ابن أبی خالد، و عبد اللّه بن عمرو العمری، و الاعمش، و أبا حیان التیمی، و عبد الملک بن أبی سلیمان و موسی الجهنی، و مالک بن مغول، و عبد اللّه بن عطا، و مسعر بن کدام، و زکریا بن أبی زائدة، و سفیان الثوری، و الاوزاعی، و سیف ابن سلیمان المکی، و هشام بن حسان، و عبد العزیز بن عمر بن عبد العزیز، و فضیل بن غزوان، و عثمان بن حکیم، و عبد اللّه بن حبیب بن أبی ثابت، و بدر بن عثمان

ص:127


1- مسند ابن حنبل ج 1 ص 84
2- مسند ابن حنبل ج 4 ص 368

و سعد بن سعید الانصاری، و أشعث بن سوار، و عمارة بن زاذان، و الحجاج بن ارطاة، و حنظلة بن أبی سفیان.

روی عنه: ابنه محمد، و أحمد بن حنبل، و یحیی بن معین، و علی بن المدینی، و أبو خیثمة، و أبو بکر، و عثمان ابنا أبی شیبة، و أبو مسعود أحمد بن الفرات الرازی، و علی بن حرب الطائی، و أبو قدامة السرخسی، و زکریا بن یحیی، و علی بن مسلم الطوسی، و یحیی بن عبد الحمید الحمانی، و یحیی بن سلیمان الجعفی، و عبد العزیز بن عبد اللّه الاویسی، و اسحاق بن محمد الفروی، و أبو کریب الهمدانی، و محمد بن المثنی.

قال أبو نعیم: سئل یحیی بن معین عن أبی خالد الاحمر، فقال: نعم الرجل عبد اللّه بن نمیر.

و قال عثمان بن سعد: قلت لیحیی بن معین ابن ادریس أحب إلیک فی الاعمش أو ابن نمیر؟ فقال: کلاهما ثقتان.

و قال أبو حاتم: کان عبد اللّه بن نمیر مستقیم الامر.

و قال أبو بکر الخطیب: عبد اللّه بن نمیر حدث عنه محمد بن بشر العبدی، و الحسن بن علی بن عفان العامری، و بین وفاتیهما سبع و ستون سنة]الخ.

و شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی در «کاشف» گفته:

[عبد اللّه بن نمیر الهمدانی أبو هشام، عن هشام بن عروة و الاعمش.

و عنه: ابنه محمد، و ابن معین، حجة توفی 199].

و شهاب الدین أبو الفضل أحمد بن علی المعروف بابن حجر العسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته:

[عبد اللّه بن نمیر الهمدانی الخارفی أبو هشام الکوفی، روی عن: اسماعیل ابن أبی خالد، و الاعمش، و یحیی بن سعید، و هشام بن عروة، و عبید اللّه بن

ص:128

عمر و موسی الجهنی، و زکریا بن أبی زائدة، و سعد بن سعید الانصاری، و حنظلة بن أبی سفیان، و سیف بن سلیمان، و الاوزاعی، و عثمان بن حکیم، و الثوری، و عمرو ابن عثمان بن موهب، و مجالد بن سعید، و ابن أبی ذئب، و عبد العزیز بن سفیان و مالک بن مغول، و فضیل بن غزوان، و طائفة.

و عنه: ابنه محمد، و أحمد، و أبو خیثمة، و یحیی بن یحیی، و علی بن المدینی، و أبو بکر، و عثمان ابنا أبی شیبة، و أبو قدامة السرخسی، و أبو کریب و أبو موسی، و أبو سعید الاشج، و هناد بن السری، و أبو مسعود الرازی، و علی بن حرب الطائی، و الحسن بن علی بن عفان، و غیرهم.

قال أبو نعیم: سئل سفیان عن أبی خالد الاحمر، فقال: نعم الرجل عبد اللّه بن نمیر.

و قال عثمان الدارمی: قلت لیحیی بن معین: ابن ادریس أحب إلیک فی الاعمش أو ابن نمیر، فقال: کلاهما ثقة.

و قال أبو حاتم: کان مستقیم الامر، قال ابنه محمد و غیره: مات سنة تسع و تسعین، و قیل: انه ولد فی سنة خمس عشر و مائة، قلت: و ذکره ابن حبان فی الثقات، و قال العجلی: ثقة صالح الحدیث صاحب سنة، و قال ابن سعد: کان ثقة کثیر الحدیث صدوقا](1).

فضائل عبد اللّه بن نمیر در کتب رجال اهل سنت

و نیز ابن حجر عسقلانی در «تقریب التهذیب» گفته:

[عبد اللّه بن نمیر بنون مصغرا، الهمدانی أبو هشام الکوفی، ثقة، صاحب حدیث من أهل السنة من کبار التاسعة، مات سنة تسع و تسعین].

ص:129


1- تهذیب التهذیب ج 6 ص 57 ط حیدرآباد

حدیث غدیر بروایت أبی احمد زبیری

اما روایت محمد بن عبد اللّه ابو احمد الزبیری الکوفی الحبال: ؟ پس در «مسند» احمد بن حنبل مذکور است:

[حدثنا عبد اللّه قال: حدثنی أبی قال: ثنا محمد بن عبد اللّه، قال: ثنا الربیع یعنی ابن أبی صالح الاسلمی، قال: حدثنی زیاد بن أبی زیاد الاسلمی، قال:

سمعت علیا ینشد الناس، فقال: أنشد اللّه رجلا مسلما سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول یوم غدیر خم ما قال؟ قال: فقام اثنا عشر بدریا فشهدوا](1).

و اعتبار و اعتماد و وثوق و جلالت و نبالت محمد بن عبد اللّه بر أدنی ممارسی مخفی نیست.

شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن أحمد الذهبی در «کاشف» گفته:

[محمد بن عبد اللّه أبو أحمد الزبیری الکوفی الحبال(2) عن فطر و مسعر و خلق.

و عنه أحمد، و محمود بن غیلان، و أحمد بن الفرات.

قال بندار: ما رأیت أحفظ منه. و قال آخر: کان یصوم الدهر، مات 203](3).

و عبد اللّه بن اسعد الیافعی الیمنی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة ثلث و مائتین گفته:

[و فیها توفی أبو أحمد الزبیری محمد بن عبد اللّه بن الزبیر الاسدی مولاهم الکوفی.

قال أبو حاتم: کان ثقة، حافظا، عابدا، مجتهدا](4).

ص:130


1- مسند ابن حنبل ج 1 ص 88
2- فی المصدر الذی رأیناه : « الخباز »
3- الکاشف ج 3 ص 60
4- مرآة الجنان ج 2 ص 8

حدیث غدیر بروایت یحیی بن آدم

اشاره

اما روایت یحیی بن آدم بن سلیمان: پس در «مسند» احمد بن حنبل مذکور است:

[حدثنا عبد اللّه، ثنی أبی، ثنا یحیی بن آدم، ثنا حنش بن الحارث بن لقیط النخعی الاشجعی، عن رباح بن الحارث، قال: جاء رهط الی علی بالرحبة فقالوا: السلام علیک یا مولانا، فقال: کیف أکون مولاکم و أنتم قوم عرب؟ قالوا: سمعنا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم یقول: «من کنت مولاه فان هذا مولاه» .

قال رباح: فلما مضوا اتبعتهم، فسألت من هؤلاء؟ قالوا: نفر من الانصار فیهم أبو أیوب الانصاری](1).

جلالت یحیی بن آدم در کتب رجال اهل سنت

و یحیی بن آدم بن سلیمان از ائمة جلیل الشأن، و اصحاب حفظ و فقه و اتقان است.

شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی در «تهذیب التهذیب» گفته:

[یحیی بن آدم بن سلیمان القرشی الاموی مولی خالد بن عقبة بن أبی معیط أبو زکریا الکوفی أحد الاعلام لم یدرک الاخذ عن أبیه، و روی عن فطر ابن خلیفة، و مالک بن مغول، و مسعر و الثوری، و عیسی بن طهمان، و یونس بن أبی اسحاق، و أبی بکر النهشلی، و مفضل بن مهلهل، و طبقتهم.

و عنه أحمد، و اسحاق، و ابن المدینی، و ابن معین، و أبو بکر بن أبی شیبة

ص:131


1- مسند ابن حنبل ج 1 ص 584 .

و أبو کریب، و محمد بن رافع، و عبد، و الحسن بن علی بن عفان، و خلق.

و ثقه ابن معین، و النّسائی.

و سئل أبو داود عنه؟ فقال: یحیی واحد الناس.

و قال یعقوب بن شیبة: ثقة کثیر الحدیث، فقیه البدن، لم یکن له سن متقدم سمعت ابن المدینی یقول: رحمه اللّه أی، علم کان عنده.

و قال ابو أسامة: ما رأیت یحیی بن آدم الا ذکرت الشعبی.

و قال محمد بن غیلان: سمعت ابا أسامة یقول: کان عمر بن الخطاب فی زمانه رأس الناس، و هو جامع، و بعده ابن عباس فی زمانه، و بعده الشعبی، و بعده الثوری، و کان بعد الثوری یحیی بن آدم.

قال ابن سعد و غیره: مات بفم الصلح(1) فی نصف ربیع الاول سنة ثلاث و مائتین، و صلی علیه الحسن بن سهل.

قلت: و کان اماما فی القرآن و السنة و الفقه، ضبط حروف عاصم عن أبی بکر بن عیاش، و راجعه فیها مدة، و حررها و دارت قراءة أبی بکر علیه، اخذها شعیب بن ایوب الصریفینی(2)، و ابو حمدون الطبیب بن اسماعیل، و خلف البزار، و ابو هشام الرفاعی، و احمد بن عمر الوکیعی.

قال الرفاعی: سمعته یقول: سألت ابا بکر بن عیاش عن حروف عاصم التی فی هذه الکراسة اربعین سنة و حدثنی بها حرفا حرفا].

و نیز ذهبی در «عبر فی خبر من غبر» در وقائع سنة ثلث و مائتین گفته:

[و فیها الامام الحبر ابو زکریا یحیی بن آدم الکوفی المقری الحافظ الفقیه.

اخذ القراءة عن أبی بکر بن عیاش، و سمع من یونس بن أبی اسحاق، و فطر

ص:132


1- فم الصلح : نهر کبیر فوق واسط کما فی معجم البلدان
2- الصریفین : بفتح الصاد و کسر الراء قریة من اعمال واسط .

ابن خلیفة، و هذه الطبقة و صنف التصانیف.

قال ابو أسامة: کان بعد الثوری فی زمانه یحیی بن آدم.

و قال ابو داود: یحیی بن آدم واحد الناس.

و ذکره ابن المدینی فقال: رحمه اللّه أی علم کان عنده!](1).

و ابو محمد عبد اللّه بن اسعد الیافعی الیمنی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة ثلث و مائتین گفته:

[و فیها الامام الحبر ابو زکریا یحیی بن آدم الکوفی المقری الحافظ الفقیه، صاحب التصانیف](2).

و جلال الدین عبد الرحمان بن أبی بکر السیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[یحیی بن آدم بن سلیمان الکوفی الاموی مولاهم ابو زکریا.

روی عن اسرائیل، و حماد بن سلمة، و السفیانین، و خلق.

و عنه احمد، و یحیی، و اسحاق، و ابنا أبی شیبة، و عدة مات سنة 203](3).

حدیث غدیر بروایت ابن ادریس شافعی

اشاره

اما ذکر ابو عبد اللّه محمد بن ادریس الشافعی حدیث غدیر را: پس شیخ عز الدین ابو الحسن علی بن محمد بن عبد الکریم الجزری (4)

ص:133


1- العبر فی خبر من غیر ج 1 ص 343 ط الکویت
2- مرآة الجنان ج 2 ص 10
3- طبقات الحفاظ ص 152
4- ابن الاثیر الجزری صاحب « النهایة » هو المبارک بن محمد بن محمد المحدث اللغوی المتوفی 606 و اما ابو الحسن علی بن محمد الجزری المتوفی 630 فهو صاحب « اسد الغابة » لا « النهایة » فعلی هذا نسبة « النهایة » الی الثانی سهو من قلمه الشریف .

المعروف بابن الاثیر در «نهایة اللغة» در لغت ولی گفته:

[و قد تکرر ذکر المولی فی الحدیث، و هو اسم یقع علی جماعة کثیرة، و هو الرب، و المالک، و السید، و المنعم و المعتق، و الناصر، و المحب، و التابع، و الجار، و ابن العم، و الحلیف، و العقید و الصهر، و العبد و المعتق، و المنعم علیه.

و اکثرها قد جاءت فی الحدیث، فیضاف کل واحد الی ما یقتضیه الحدیث الوارد فیه.

و کل من ولی امرا او قام به فهو مولاه و ولیه.

و قد یختلف مصادر هذه الاسماء، فالولایة بالفتح فی النسب و النصرة و المعتق، و الولایة بالکسر فی الامارة و الولاء فی المعتق، و الموالاة من والی القوم.

و منه

الحدیث: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و یحمل علی اکثر الاسماء المذکورة.

و قال الشافعی: یعنی بذلک ولاء الاسلام، کقوله تعالی: ذلِکَ بِأَنَّ اَللّهَ مَوْلَی اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ اَلْکافِرِینَ لا مَوْلی لَهُمْ(1) ]الخ(2) و محمد طاهر الصدیقی الفتنی الکجراتی هم قول شافعی را که در عبارت «نهایة» مذکور است در «مجمع البحار» ذکر نموده.

و شمس الدین محمد بن مظفر الخلخالی در «مفاتیح شرح مصابیح» گفته:

[قوله: «من کنت مولاه» قیل: معناه من کنت اتولاه فعلی یتولاه، من الولی ضد العدو، یعنی من کنت احبه فعلی محبه، و قیل: معناه من یتولانی فعلی

ص:134


1- سورة محمد ( ص ) : 11
2- النهایة فی غریب الحدیث و الاثر ج 5 ص 228

یتولاه، و قیل: کان سبب ذلک،

ان أسامة بن زید قال لعلی: لست مولای، انما مولای رسول اللّه صلی اللّه علیه، فقال رسول اللّه صلی اللّه علیه: «من کنت مولاه فعلی مولاه» .

و نقل عن الشافعی رضی اللّه عنه انه قال: أراد بذلک ولاء الاسلام، قال اللّه تعالی: ذلِکَ بِأَنَّ اَللّهَ مَوْلَی اَلَّذِینَ آمَنُوا(1) أی ولیهم و ناصرهم]الخ.

و ابو عبد اللّه فضل اللّه بن تاج الدین أبی سعید الحسن بن الحسن بن یوسف التورپشتی در «معتمد فی المعتقد» گفته:

[از جمله آنچه بدان استدلال می کنند در خلافت علی بعد از رسول این حدیث است که

«من کنت مولاه فعلی مولاه» می گویند: این حدیث دلیل است بر آنکه امیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه اولی تر مردمان است بخلافت.

جواب آنست که این تاویل مستقیم نیست، زیرا که بفاء تعقیب ولایت علی را بر ولایت خود عطف کرد، و با فاء تعقیب تراخی نتواند بود، یعنی باید که چون ولایت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم ثابت شد، ولایت علی بر عقب این ثابت شود، و از آنجا لازم آید که ولایت علی در زمان رسول صلی اللّه علیه و آله قائم بوده باشد، و آن روا نباشد که وی با رسول صلی اللّه علیه و سلم در حکم ولایت مشارک باشد، و چون مقتضای این صیغه در حیات رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم در حکم این تاویل ثابت نشود بدانچه بعد از وفات است در این حدیث شما را متمسک نباشد، پس مراد از این موالات دین است، و مفهوم این حدیث آنست که هر که من دوست و یاور ویم، علی دوست و یار وی است.

و شافعی علیه الرحمة گفت که مراد ازین حدیث موالاة اسلام است].

ص:135


1- سورة محمد ( ص ) : 11

و فضائل فاخره، و مکارم ظاهره، و مناقب باهره، و محامد زاهره، و محاسن جلیله، و مدائح جمیله، و مفاخر أصیله، و ماثر اثیله شافعی بالاتر از آنست که کسی احاطه آن نماید، و بالاختصار بعض عبارات نوشته می شود.

فضائل و مناقب شافعی

محیی الدین یحیی بن شرف النووی در «تهذیب الاسماء و اللغات» گفته:

[امامنا رضی اللّه عنه هو ابو عبد اللّه محمد بن ادریس بن العباس بن عثمان بن شافع بن السائب بن عبید بن عبد یزید بن هاشم بن المطلب بن عبد المناف بن قصی القرشی المطلبی الشافعی الحجازی المکی ابن عم رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یلتقی معه فی عبد مناف.

و قد اکثر العلماء رح من المصنفات فی مناقب الشافعی و احواله من المتقدمین و المتأخرین کداود الظاهری، و الساجی، و خلائق من المتقدمین.

و اما المتأخرون کالدارقطنی، و الاجری، و الرازی، و الصاحب بن عباد، و البیهقی، و المقدسی و خلائق لا یحصون.

فکتبهم فی مناقبه مشهورة، و من احسنها و اتقنها کتاب البیهقی، و هو مجلدتان ضخمتان مشتملتان علی نفائس من کل فن، استوعب فیها معظم احواله و مناقبه بالاسانید الصحیحة و الدلائل الصریحة.

و کتابنا هذا مبنی علی الاختصار فلا یلیق به البسط بالتطویل و الاکثار، فاقتصر فیه، ان شاء اللّه تعالی، علی الاشاره الی نبذ من تلک المقاصد، و الرمز الی جمل تلک الکلیات و المعاقد.

فاقول مستعینا باللّه متوکلا علیه مفوضا امری إلیه].

ص:136

الی ان قال النووی: [«فصل فی تلخیص جملة احوال الشافعی» اعلم انه رح کان من انواع المحاسن بالمحل الاعلی و المقام الاسنی، لما جمعة اللّه الکریم له من الخیرات و وفقه له من جمیل الصفات، و سهله علیه من انواع المکرمات.

فمن ذلک شرف النسب الطاهر و العنصر الباهر، و اجتماعه هو و رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی النسب، و ذلک غایة الشرف و نهایة الحسب.

و من ذلک شرف المولد و المنشأ، فانه ولد بالارض المقدسة و نشأ بمکة.

و من ذلک انه جاء بعد ان مهدت الکتب و صنف و قررت الاحکام و نقحت، فنظر فی مذاهب المتقدمین، و اخذ عن الائمة المبرزین، و ناظر الحذاق و المتقنین، فبحث مذاهبهم و سبرها و تحققها و خبرها، فلخص منها طریقة جامعة للکتاب و السنة و الاجماع و القیاس، و لم یقتصر علی بعض ذلک کما وقع لغیره.

و تفرغ للاختیار و التکمیل و التنقیح مع کمال قوته و علو همته و براعته فی جمیع انواع الفنون، و اضطلاعه منها اشد اضطلاع، و هو المبرز فی الاستنباط من الکتاب و السنة، البارع فی معرفة الناسخ و المنسوخ و المجمل و المبین و الخاص و العام و غیرها من تقاسیم الخطاب، فلم یسبقه احد الی فتح هذا الباب، لانه اول من صنف اصول الفقه بلا اختلاف و لا ارتیاب، و هو الذی لا یساوی بل لا یدانی فی معرفة کتاب اللّه تعالی و سنة رسوله صلی اللّه علیه و سلم ورد بعضها الی بعض].

الی ان قال النووی: [و من ذلک شدة اجتهاده فی نصرة الحدیث و اتباع السنة و جمعه فی مذهبه بین اطراف الادلة مع الاتقان و التحقیق و العرض التام علی المعانی و التدقیق حتی لقب حین قدم العراق بناصر الحدیث، و غلب فی عرف العلماء المتقدمین و الفقهاء الخراسانیین علی متبعی مذهبه لقب اصحاب الحدیث فی القدیم و الحدیث.

و قد روینا عن امام الائمة أبی بکر محمد بن اسحاق بن خزیمة، و کان من

ص:137

حفظ الحدیث و معرفة السنة بالغایة العالیة، انه سئل هل من سنة صحیحة لم یودعها الشافعی کتبه، قال: لا].

ثم قال النووی: [فصل فی شهادات علماء الاسلام المتقدمین فمن بعدهم للشافعی بالتقدم فی العلم، و اعترافهم له به، و حسن ثنائهم علیه، و جمیل دعائهم له، و وصفهم له بالصفات الجمیلة و الخلال الحمیدة، و هذا الباب ربما اتسع جدا لکن نرمز الی احرف منه تنبیها بها علی ما سواها، و اسانیدها کلها موجودة مشهورة لکن نحذفها اختصارا.

قال له شیخه مالک بن انس رض: ان اللّه عز و جل قد القی علی قلبک نورا فلا تطفئه بالمعصیة.

و قال الشافعی رح: لما رحلت الی مالک فسمع کلامی نظر الی ساعة و کانت لمالک فراسة قال: ما اسمک؟ قلت: محمد، قال: یا محمد اتق اللّه و اجتنب المعاصی فانه سیکون لک شأن، فقلت: نعم و کرامة، فقال: إذا کان غدا تجیء و یجیء من یقرأ لک الموطا، فقلت: انی اقرأه ظاهرا، فغدوت إلیه و ابتدأت، فکلما تهیبت مالکا و اردت ان اقطع اعجبته قراءتی و اعرابی(1) فیقول: یافتی زد، حتی قرأته علیه فی ایام یسیرة، ثم اقمت بالمدینة الی ان توفی مالک رض، ثم ذکر خروجه الی الیمن.

و فی روایة فقرأت علیه فربما، قال: لی فی شیء قد مر اعد حدیث کذا، فاعیده حفظا و کان اعجبه، فقال: انت تحب ان تکون قاضیا، و فی هذه الروایة اتیته و انا ابن ثلث عشر سنة.

و قال شیخه سفیان بن عیینة و قد قرئ علیه حدیث فی الرقائق فغشی علی الشافعی فقیل: قد مات الشافعی، فقال سفیان: ان کان قد مات فقد مات افضل اهل زمانه.

ص:138


1- اعرابی : أی افصاحی مع عدم اللحن فی الاعراب

و قال احمد بن محمد بن بدر(1) الشافعی: سمعت أبی و عمی یقولان: کان ابن عیینة إذا جاءه شیء من التفسیر و الفتیا التفت الی الشافعی، و قال: سلوا هذا.

و قال علی بن المدینی: کان الشافعی عند ابن عیینة یعظمه و یجله و فسر الشافعی بحضرة سفیان بن عیینة حدیثا اشکل علی سفیان فقال له سفیان: جزاک اللّه خیرا ما یجیئنا منک الا ما نحب.

و قال الحمیدی صاحب سفیان: کان سفیان بن عیینة، و مسلم بن خالد، و سعید بن سالم و عبد الحمید بن عبد العزیز، و شیوخ مکة یصفون الشافعی و یعرفونه من صغره مقدما عندهم بالذکاء و العقل و الصیانة، و یقولون: لم نعرف له صبوة.

و قال الحمیدی: سمعت مسلم بن خالد یقول للشافعی رح قد و اللّه آن لک ان تفتی و الشافعی ابن خمس عشرة سنة.

و قال یحیی بن سعید القطان امام المحدثین فی زمنه انا ادعو اللّه تعالی للشافعی فی صلاتی منذ اربع سنین.

و قال القطان حین عرض علیه کتاب الرسالة للشافعی: ما رأیت اعقل او افقه منه.

و قال ابو سعید عبد الرحمن بن مهدی المقدم فی عصره فی علمی الحدیث و الفقه حین جاءته رسالة الشافعی، و کان طلب من الشافعی ان یصنف کتاب الرسالة، فاثنی علیه ثناء جمیلا و اعجب بالرسالة اعجابا کثیرا و قال: ما أصلی صلاة الا ادعو للشافعی فیها.

و بعث ابو یوسف القاضی الی الشافعی حین خرج من عند هارون الرشید یقرئه السلام و یقول صنف الکتب فانک اولی من یصنف فی هذا الزمان.

و قال ابو حسان الرازی: ما رأیت محمد بن الحسن یعظم احدا من اهل العلم

ص:139


1- فی المصدر الذی طبع ببیروت : « بنت الشافعی » و لعل البدر کان مصحف بنت .

تعظیمه للشافعی.

و قال ایوب بن سویدا الرملی، و هو احد شیوخ الشافعی و مات قبل الشافعی باحدی عشرة سنة: ما ظننت انی اعیش حتی اری مثل الشافعی.

و قال البویطی: قال یحیی بن حسان: ما رأیت مثل الشافعی و کان شدید المحبة للشافعی قدم مصر، و قال: انما جئت للسلام علی الشافعی.

و قال محمد بن علی المدینی: قال لی أبی: لا تترک للشافعی حرفا الا اکتبه.

و قال یحیی بن معین: و قد سئل عمن یکتب کتب الشافعی؟ فقال عن الربیع.

و قال قتیبة بن سعید: مات الثوری و مات الورع، و مات الشافعی و ماتت السنن، و بموت احمد بن حنبل یظهر البدع.

و قال قتیبة: لو وصلتنی کتب الشافعی لکتبتها ما رأت عینای اکیس منه] الخ(1).

و عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی بن علی بن تمام السبکی أبو نصر تاج الدین بن تقی الدین در «طبقات شافعیه» گفته:

[و قد کان عن لنا أن نعقد لمناقب الامام الاعظم المطلبی و العالم الاقوم ابن عم النبی صلی اللّه علیه و سلم بابا یقدم التراجم، فانه عالم قریش الذی ملأ اللّه به طباق الارض علما، و رفع من طباقها الی طباق السماء بذاته الطاهرة من هو أعلی من نجومها و أسمی، و أثبت باسمه فی طباق اجرامها اسم من یسمع آذانا صما، و من لو قالت بنو آدم علمه اللّه الاسماء لقیل کما أبرز منه لکم أبا و من تصانیفه اما، و الحبر الذی اسس بعد الصحابة قواعد بیته بیت النبوة و اقامها، و شید مبانی الاسلام بعد ما جهل الناس حلالها و حرامها، و أید دعائم الدین منه بمن سهر فی محو لیالی الشبهات إذا سهر غیره اللیالی فی الشهوات أو نامها، و لکنا

ص:140


1- تهذیب الاسماء و اللغات - ج 1 - ص 44 الی ص 60

رأینا الخطب فی ذلک عظیما، و الامر یستدعی مجلدات و لا ینهض بمعشار ما یحاوله من اوتی بسطة فی العلم و الجسم إذا کان علیما جسیما، ثم رأینا الائمة قبلنا الی هذا المقصد قد سبقوا و تنوعوا فیما فعلوه، و أکثروا القول و صدقوا، و أول من بلغنی صنف فی مناقب الشافعی الامام داود بن علی الاصفهانی امام أهل الظاهر له مصنفات فی ذلک، ثم صنف زکریا بن یحیی الساجی، و عبد الرحمن بن أبی حاتم، ثم صنف الحافظ محمد بن الحسین بن ابراهیم الا بری کتابا حافلا رتبه علی أربعة و سبعین بابا، ثم ألف الحاکم أبو عبد اللّه بن البیع الحافظ مصنفا جامعا، و صنف أیضا فی عصره، أبو علی الحسن بن الحسین بن حمکان الاصبهانی مختصرا فی هذا النوع.

ثم صنف أبو عبد اللّه بن أبی شاکر القطان مختصره المشهور.

ثم صنف الامام الزاهد اسماعیل بن محمد السرخسی القرّاب مجموعا، حافلا، رتبه علی مائة و ستة عشر بابا.

ثم صنف الاستاد الجلیل أبو منصور عبد القاهر بن طاهر البغدادی کتابین.

أحدهما کبیر حافل مختص بالمناقب، و الآخر مختصر محقق یختص بالرد علی الجرجانی الحنفی الذی تعرض لجناب هذا الامام.

ثم صنف الحافظ الکبیر أبو بکر البیهقی کتابه فی المناقب المشهور الحسن الجامع المحقق، و کتبا أخر فی هذا النوع مثل بیان خطاء من خطاء الشافعی و غیره.

ثم صنف الحافظ الکبیر أبو بکر الخطیب مجموعا فی المناقب و مختصرا فی الاحتجاج بالشافعی.

ثم صنف الامام فخر الدین الرازی کتابه المشهور المرتب علی أبواب و تقاسیم.

و صنف الحافظ أبو عبد اللّه محمد بن محمد بن أبی زید الاصبهانی المعروف

ص:141

بابن المقری کتابین: أحدهما سماه «شفاء الصدور فی محاسن صدر الصدور» و الآخر مجلد کبیر و هو مختصر من شفاء الصدور سماه الکتاب الذی أعده شافعی فی مناقب الامام الشافعی.

و صنف الحافظ أبو الحسن بن أبی القاسم البیهقی المعروف بابن فندق کتابا کبیرا فی المناقب.

و صنف امام الحرمین أبو المعالی الجوینی کتابا یختص بمسألة ترجیح مذهبه علی سائر المذاهب، و تعیین انه الذی یجب علی کل مخلوق الاعتزاء إلیه و تقلیده ما لم یکن مجتهدا.

فلما رأیت التصانیف فی هذا الباب کثیرة، و عیون أولیاء اللّه بما یسره علی السابقین قریرة، و عیون الناس یکتفون بما سبق لانهم أهل بصیرة، عدلت عن ذلک و شرعت فی مقصود هذا المجموع](1).

و أبو نعیم أحمد بن عبد اللّه الاصفهانی در «حلیة الاولیاء» گفته:

[و منهم الامام الکامل العالم العامل، ذو الشرف المنیف و الخلق الظریف، له السخاء و الکرم، و هو الضیاء فی الظلم، أوضح المشکلات، و أفصح عن المعضلات، المنتشر علمه شرقا و غربا، المستفیض مذهبه برا و بحرا، المتبع للسنن و الاثار، و المقتدی بما اجتمع علیه المهاجرون و الانصار، اقتبس عن الائمة الاخیار، فحدث عنه الائمة الاحبار، الحجازی المطلبی، أبو عبد اللّه محمد بن ادریس الشافعی، حاز المرتبة العالیة، و فاز بالمنقبة السامیة، إذا المناقب و المراتب یستحقها من له الدین و الحسب، و قد ظفر الشافعی رحمة اللّه علیه بهما جمیعا، لشرف العلم و العمل به و شرف الحسب قربة من رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، و شرفه فی العلم ما خصه اللّه تعالی به بصرفه فی وجوه العلم و ببسطه فی فنون الحکم،

ص:142


1- طبقات الشافعیة الکبری للسبکی ج 1 ص 185 ط بیروت

فاستنبط خفیات المعانی، و شرح بفهمه الاصول و المبانی، و نال ذلک بما خص اللّه به قریشا من نبل الرأی الخ](1).

حدیث غدیر بروایت اسود بن عامر

اما روایة اسود بن عامر: پس در «مسند» احمد بن حنبل مذکور است:

[حدثنا عبد اللّه حدثنی ابی حدثنا أسود بن عامر، انبأ أبو اسرائیل، عن الحکم، عن أبی سلیمان، عن زید بن أرقم قال: استشهد علی الناس فقال أنشد اللّه رجلا سمع النبی صلی اللّه علیه و سلم یقول: «اللّهمّ من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» ؟ قال: فقام ستة عشر رجلا فشهدوا](2).

و اسود بن عامر عامر ربوع فضل ظاهر، و حائز شرف فاخر، و شأن باهر، و مجد زاهر، و ممدوح اساطین اکابر، و محققین عالی مآثر است.

شیخ شهاب الدین أبو الفضل احمد بن علی المعروف بابن حجر العسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته:

[الاسود بن عامر شاذان ابو عبد الرحمن الشامی نزیل بغداد.

روی عن شعبة، و الحمادین، و الثوری، و الحسن بن صالح، و جریر بن حازم، و جماعة.

و عنه احمد بن حنبل، و ابنا أبی شیبة، و علی بن المدینی، و ابو ثور، و عمرو الناقد، و ابو کریب، و الصغانی، و الدارمی، و الحارث بن أبی أسامة خاتمة اصحابه و غیرهم، و روی عنه بقیة، و هو اکبر منه.

ص:143


1- حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء ج 9 ص 63 ط بیروت
2- مسند ابن حنبل ج 5 ص 370

قال ابن معین: لا باس به، و قال ابن المدینی: ثقة، و قال ابو حاتم:

صدوق صالح.

و قال ابن سعد: صالح الحدیث، مات سنة 208، قلت: و ذکره ابن حبان فی الثقات و قال: مات اول سنة ثمان](1).

و ابن حبان در «ثقات» گفته:

[الاسود بن عامر ابو عبد الرحمن، و لقبه شاذان اصله من الشام، سکن بغداد، یروی عن حماد بن زید، و شریک، روی عنه ابن أبی شیبة و اهل العراق مات ببغداد اول سنة ثمان و مائتین].

حدیث غدیر بروایت عبد الرزاق

اشاره

اما روایت عبد الرزاق بن همام حدیث غدیر را:

پس از عبارت ابن کثیر که در ذکر روایت معمر و اسرائیل مذکور شده واضح است، و در مناقب علی بن أبی طالب علیه السّلام تصنیف احمد بن حنبل مسطور است:

[حدثنا عبد اللّه بن أحمد بن حنبل قال: حدثنی أبی قال: حدثنا عبد الرزاق قال: حدثنی معمر عن طاووس عن أبیه قال: بعث رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم علیا الی الیمن علینا و خرج بریدة الاسلمی، فبعث علی فی بعض السبی فشکاه بریدة الی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، فقال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم:

«من کنت مولاه فعلی مولاه»].

ص:144


1- تهذیب التهذیب ج 1 ص 340

جلالت عبد الرزاق بگفتار اهل سنت

و عبد الرزاق از اکابر اساطین حذاق، و اجله اعیان سباق، و اعاظم مشاهیر فی الآفاق، و افاخم ائمه علی الاطلاق است.

حافظ عبد الغنی بن عبد الواحد حنبلی در کتاب «الکمال فی معرفة الرجال» بترجمۀ عبد الرزاق از محمد بن اسماعیل الضراری(1) نقل کرده که او گفته:

[بلغنا، و نحن بصنعاء عند عبد الرزاق، ان یحیی بن معین، و أحمد بن حنبل و غیرهما ترکوا حدیث عبد الرزاق و کرهوه، فدخلنا من ذلک غم شدید، فقلنا:

قد أنفقنا و تعبنا و آخر ذلک سقط حدیثه، فلم أزل فی غم من ذلک الی وقت الحج فخرجت من صنعاء الی مکة، فرافقت بها یحیی بن معین، فقلت: یا أبا زکریا ما الذی بلغنا عنکم فی عبد الرزاق؟ فقال: ما هو؟ فقلنا: بلغنا انکم ترکتم حدیثه و رغبتم عنه، فقال: یا أبا صالح، لو ارتد عن الاسلام عبد الرزاق ما ترکنا حدیثه.

و روینا عن عبد الرزاق انه قال: قدمت مکة، فمکثت ثلثة أیام لا یجیئنی أصحاب الحدیث، فمضیت و طفت و تعلقت بأستار الکعبة، فقلت: یا رب ما لی أ کذاب أ مدلس أنا؟ فرجعت الی البیت فجاءونی.

قال ابن أبی خیثمة: سئل یحیی بن معین عن أصحاب الثوری، فقال: أما عبد الرزاق، و الفریابی، و عبید اللّه بن موسی، و أبو أحمد الزبیری، و أبو عاصم و طبقتهم کلهم فی سفیان قریب بعضهم من بعض، و هم دون یحیی بن سعید، و عبد الرحمن بن مهدی، و وکیع، و أبی نعیم.

و قال أحمد بن صالح: قلت لاحمد بن حنبل: رأیت أحدا أحسن حدیثا من

ص:145


1- الضراری : بن أبی ضرار ، أبو صالح الرازی ، صدقه أبو حاتم الرازی کما فی « الجرح و التعدیل » لابنه ج 7 ص 190

عبد الرزاق، قال: لا.

و قال أبو زرعة: عبد الرزاق أحد من ثبت حدیثه.

قال البخاری: مات سنة احدی عشرة و مائتین، روی له الجماعة](1).

و ابو سعد عبد الکریم بن محمد المروزی السمعانی در «انساب» گفته:

[أبو بکر عبد الرزاق بن همام الصنعانی قیل: ما رحل الی أحد بعد رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم مثل ما رحل إلیه].

و حافظ شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن أحمد الذهبی در «دول الاسلام» در وقائع سنة احدی عشرة و مائتین گفته:

[و فیها مات محدث الیمن عبد الرزاق بن همام الصنعانی صاحب التصانیف](2).

و ابو محمد عبد اللّه یافعی در وقائع سنه مذکوره در «مرآة الجنان» گفته:

[و فی السنة المذکورة توفی الحافظ العلامة المرتحل إلیه من الآفاق، الشیخ الامام عبد الرزاق بن همام الیمنی الصنعانی الحمیری صاحب المصنفات عن ست و ثمانین سنة.

روی عن معمر، و ابن جریح، و الاوزاعی، و طبقتهم.

و رحل إلیه الائمة الی الیمن، قیل: ما رحل الناس الی أحد بعد رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم مثل ما رحلوا إلیه.

روی عنه خلائق من أئمة الاسلام، منهم الامام سفیان بن عیینة، و الامام احمد، و یحیی بن معین، و اسحاق بن راهویه، و علی بن المدینی، و محمود بن

ص:146


1- تهذیب التهذیب ج 2 ص 367
2- مختصر دول الاسلام ج 1 ص 100

غیلان](1).

حدیث غدیر بروایت ابن بهرام

اشاره

اما روایت حسین بن محمد بن بهرام: پس در «مسند» احمد مذکور است:

[حدثنا عبد اللّه، حدثنی أبی، ثنا حسین بن محمد، و أبو نعیم، قالا: ثنا فطر، عن أبی الطفیل، قال: جمع علی الناس فی الرحبة، ثم قال لهم: أنشد اللّه کل امرئ مسلم، سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم ما سمع لمّا قام؟ فقام ثلثون من الناس.

قال أبو نعیم: فقام ناس کثیر، فشهدوا حین أخذه بیده، فقال: «أ تعلمون انی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قالوا: نعم یا رسول اللّه، قال: «من کنت مولاه فهذا مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» . قال: فخرجت و کان فی نفسی شیء فلقیت زید بن أرقم فقلت له: انی سمعت علیا رضی اللّه عنه یقول: کذا و کذا، قال: فما تنکر؟ قد سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول ذلک له](2).

ترجمه حسین بن محمد بن بهرام در کتب رجال

و حسین بن محمد بن بهرام از اساطین فخام، و ارکان عظام، و اعیان عالی مقام، و مهره حفاظ اعلام است.

شیخ شهاب الدین ابو الفضل احمد بن علی المعروف بابن حجر العسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته:

ص:147


1- مرآة الجنان ج 2 ص 52
2- مسند ابن حنبل ج 4 ص 370

[الحسین بن محمد بن بهرام التمیمی أبو أحمد و یقال أبو علی المؤدب المروذی سکن بغداد. روی عن اسرائیل، و جریر بن حازم، و أبی غسان محمد ابن مطرف، و شیبان النحوی، و ابن أبی ذئب، و مبارک بن فضالة، و أیوب بن عتبة، و خلف بن خلیفة، و شریک النخعی، و أبی اویس المدنی، و غیرهم.

و عنه أحمد بن حنبل، و أحمد بن منیع، و ابراهیم بن سعید الجوهری، و أبو خیثمة، و محمد بن رافع، و یحیی، و ابن أبی شیبة، و الذهلی، و ابراهیم، و اسحاق الحربیان، و عباس الدوری، و جماعة.

و حدث عنه عبد الرحمن بن مهدی و مات قبله.

قال ابن سعد: ثقة، مات فی آخر خلافة المأمون.

و قال النّسائی: لیس به بأس.

و قال معاویة بن صالح قال لی أحمد: اکتبوا عنه.

و ذکره ابن حبان فی الثقات. و قال حنبل بن اسحاق: مات سنة 213، و قال مطین: سنة 14. قلت: قال أبو حاتم فی حسین بن محمد المروزی أتیته مرات بعد فراغه من تفسیر شیبان و سألته أن یعید علیّ بعض المجلس فقال بکّر بکّر و لم أسمع منه شیئا.

ثم ذکر ابن أبی حاتم حسین بن محمد بن بهرام، و حکی عن أبیه انه مجهول فکأنه ظن انه غیر المروزی و قال ابن قانع: مات سنة 15 و هو ثقة.

و قال ابن وضاح: سمعت محمد بن مسعود یقول: حسین بن محمد ثقة، و سمعت ابن نمیر یقول: حسین بن محمد بن بهرام صدوق. و قال العجلی:

بصری، ثقة].

و نیز ابن حجر العسقلانی در «تقریب التهذیب» گفته:

[الحسین بن محمد بن بهرام التمیمی، ابو احمد، او ابو علی المروذی

ص:148

بتشدید الراء و بذال معجمة نزیل بغداد، ثقة من التاسعة، مات سنة ثلث عشرة و بعدها بسنة أو سنتین].

و شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی در «کاشف» گفته:

[الحسین بن محمد ابو احمد المؤدب المروزی ببغداد عن ابن أبی ذئب، و شیبان.

و عنه احمد، و عباس الدوری، و اسحاق الحربی، توفی 213 و کان یحفظ].

حدیث غدیر بروایت ابن دکین

اشاره

اما روایت ابو نعیم فضل بن دکین که شیخ بخاری است:

پس در «مسند» احمد بن حنبل مسطور است:

[حدثنا عبد اللّه حدثنی أبی، حدثنا الفضل بن دکین ثنا ابن عیینة، عن الحکم و سعید بن جبیر، عن ابن عباس عن بریدة قال: غزوت مع علی بالیمن فرأیت منه جفوة، فلما قدمت علی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم ذکرت علیا فتنقصته، فرأیت وجه رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یتغیر فقال: «یا بریدة أ لست اولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قلت: بلی یا رسول اللّه، قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه»](1).

و نیز در «مناقب» احمد بن حنبل علی ما نقل مذکور است:

[حدثنا الفضل بن دکین، قال: حدثنا ابن أبی عیینة، عن الحکم، عن سعید ابن جبیر، عن ابن عباس، عن بریدة، قال: غزوت مع علی بالیمن، فرأیت منه جفوة، فلما قدمت علی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، ذکرت علیا فتنقصته، فرأیت وجه رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یتغیر فقال: «یا بریدة أ لست أولی

ص:149


1- مسند ابن حنبل ج 5 ص 347 .

بالمؤمنین من انفسهم؟» قلت: بلی یا رسول اللّه، فقال: «من کنت مولاه فعلی مولاه»](1).

جلالت فضل بن دکین از نظر اهل سنت

و فضل بن دکین صاحب فضل جلیل، و حائز مجد اثیل است، و حفظ و اتقان، و جلالت و علو شأن او مسلم علمای اعیان، و چسان چنین نباشد که از اکابر مشایخ بخاری می باشد.

حافظ ابو سعد عبد الکریم بن محمد المروزی در «انساب» بنسبت ملائی می فرماید:

[و ابو نعیم الفضل بن دکین، و دکین لقب، و اسمه عمرو بن حماد بن زهیر ابن درهم الاحول الملائی، مولی آل طلحة بن عبید اللّه القرشی.

من اهل الکوفة و ائمتها، و کان شریک عبد السلم بن حرب فی دکان واحد یبیعان الملاء(2) ، و کان من الرواة عنه، و عنده عنه الوف.

یروی عن الاعمش، و مسعر بن کدام، و زکریا بن أبی زائدة، و الثوری، و مالک، و شعبة، و فطر بن خلیفة، و غیرهم.

روی عنه محمد بن اسماعیل البخاری، و احمد بن حنبل، و ابو بکر، و عثمان، ابنا أبی شیبة، و ابو زرعة، و ابو حاتم الرازیان، و اسحاق بن راهویه، و عالم.

و کان مولده سنة ثلاثین و مائة، و مات سنة ثمان او تسع عشرة و مائتین.

و کان اصغر من وکیع بسنة. و کان فیه دعابة و مزاح و لکن کان ثقة اماما].

ص:150


1- حدیث بریدة موجود فی « مستدرک الحاکم » ج 3 ص 110 - و « حلیة الاولیاء » ج 4 ص 473 و الاستیعاب لابن عبد البر ج 2 ص 473 و الجامع الصغیر ج 2 ص 555 و کنز العمال ج 6 ص 397 .
2- الملاء : بضم المیم جمع الملائة و هی ثوب یلبس علی الفخذین .

و میرزا محمد بن معتمد خان بدخشی در «تراجم الحفاظ» گفته:

[الفضل بن دکین الکوفی ابو نعیم، احد الائمة، ذکره فی نسبة الملائی ثم ذکر عبارة «الانساب» .

و قال: قلت: قال المزی فی «تهذیب الکمال» : قال یعقوب بن شیبة:

سمعت احمد بن حنبل یقول: هو أثبت من وکیع.

و قال ابو زرعة الدمشقی: سمعت یحیی بن معین یقول: ما رأیت أثبت من رجلین: أبی نعیم، و عفان.

و قال یعقوب بن سفیان: اجمع اصحابنا ان ابا نعیم کان غایة فی الاتقان.

و ذکره الذهبی، و ابن ناصر الدین فی «طبقات الحفاظ»].

و ابو محمد عبد اللّه بن اسعد الیافعی الیمنی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة تسع عشرة و مائتین گفته:

[و فیها الامام ابو نعیم الفضل بن دکین محدث الکوفة الحافظ.

قال ابن معین: ما رأیت اثبت من أبی نعیم و عفان.

و قال احمد: کان یقظان فی الحدیث، عارفا، و قام فی امر الامتحان، بما لم یقم به غیره، و کان اعلم من وکیع بالرجال و انسابهم، و وکیع افقه منه.

و قال غیره: لما امتحنوه، قال: و اللّه عنقی اهون من زری هذا، ثم قطع زره و رمی به](1).

و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[ابو نعیم الفضل بن دکین و هو لقب، و اسمه عمرو بن حماد الملائی الکوفی

ص:151


1- مرآة الجنان ج 2 ص 79 ط حیدرآباد

أحد الاعلام.

روی عن الاعمش، و زکریا بن أبی زائدة، و أبی حنیفة، و السفیانین، و مالک، و الحمادین، و خلق.

و عنه احمد، و یحیی و اسحاق، و البخاری، و الدارمی، و عبد(1) و ابو زرعة، و خلق.

قال احمد: ثقة موضع للحجة یزاحم به ابن عیینة.

و قال ابو حاتم: کان ثقة، حافظا، متقنا، مات سنة 218](2).

و عبد الحق در «رجال مشکاة» گفته:

[ابو نعیم اسمه الفضل بن دکین (بضم الدال و فتح الکاف و سکون التحتانیة) التیمی الملائی (بضم میم و خفة لام و بالمد و التحتانیة) نسبة الی بیع الملاء نوع من الثیاب، من أهل الکوفة مولی آل طلحة، و دکین لقب، و اسمه عمرو بن حماد.

قال أحمد: صدوق، ثقة.

و قال العجلی: ثقة، ثبت فی الحدیث. و قال أبو حاتم: ثقة.

سمع سلیمان الاعمش، و سفیان الثوری، و مالک بن انس، و سفیان بن عیینة و امما.

و سمع منه عبد اللّه بن المبارک، و احمد بن حنبل، و اسحاق بن راهویه، و محمد بن اسماعیل البخاری، و خلق کثیر من الائمة.

قدم بغداد، و حدث بها، و کان مزاحا ذا دعابة مع فقهه، و دینه، و امانته، و کان غایة فی الاتقان، و الحفظ و هو حجة.

ص:152


1- عبد : هو ابن حمید بن نصر الکسی ( بکسر الکاف ) الحافظ المتوفی ( 249 )
2- طبقات الحفاظ تألیف السیوطی ص 159 ط القاهرة

ولد سنة تسع و عشرین و مائة، و قیل: سنة ثلثین.

و مات فی سنة ثمانی عشرة و مائتین فی آخرها، و قیل سنة تسع عشرة فی سلخ شعبان بالکوفة فی ایام المعتصم بن الرشید، و روی له الجماعة].

حدیث غدیر بروایت عفان بن مسلم

اشاره

اما روایت عفان بن مسلم:

پس در «مسند» احمد مذکور است:

[حدثنا عبد اللّه، حدثنی أبی، ثنا عفان، ثنا ابو عوانة، عن المغیرة، عن أبی عبید، عن میمون أبی عبد اللّه، قال: قال زید بن ارقم و انا اسمع: نزلنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم بواد، یقال له: وادی خم، فأمر بالصلاة، فصلاها بهجیر، قال فخطبنا و ظلل لرسول اللّه بثوب علی شجرة سمرة من الشمس، فقال:

«أ لستم تعلمون، او لستم تشهدون انی اولی بکل مؤمن من نفسه؟» قالوا: بلی، قال: «فمن کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه»](1).

و نیز در «مناقب» احمد بن حنبل علی ما نقل مذکور است:

[حدثنا عفان، قال حدثنا حماد بن سلمة، عن علی بن زید، عن عدی بن ثابت، عن البراء بن عازب:

قال: کنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی سفر، فنزلنا بغدیر خم، و نودی فینا الصلوة جامعة، و کسح لرسول اللّه بین شجرتین (2) ، فصلی الظهر،

ص:153


1- المسند ج 4 ص 372 ، و لا یخفی ان المؤلف قدس سره سهی قلمه الشریف فی نسبة الحدیث من هذا الطریق الی عفان ، لان الحدیث فی المسند هکذا : حدثنا أبی ، ثنا سفیان ، ثنا أبو عوانة . . . الخ ، و سفیان هو ابن عیینة المتوفی ( 198 ) نعم الحدیث التالی هو المروی عن عفان .
2- فی المسند المطبوع بمصر : ( تحت شجرتین )

و اخذ بید علی، فقال: «أ لستم تعلمون انی اولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قالوا:

بلی، قال «أ لستم تعلمون انی اولی بکل مؤمن من نفسه؟» ، قالوا: بلی، فاخذ بید علی فقال: «اللّهمّ من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» .

و قال: فلقیه عمر بعد ذلک فقال له: هنیئا لک یا ابن أبی طالب، اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة](1).

ترجمه عفان بن مسلم راوی حدیث غدیر

و ابو عثمان عفان هم از اکابر مشایخ بخاری والا شأن، و اجله اساطین اعیان، و نحاریر مهره ارکان است.

محمد بن احمد ذهبی در «کاشف» گفته:

[عفان بن مسلم الصفار ابو عثمان الحافظ، عن هشام الدستوائی، و همام، و الطبقة.

و عنه خ، و ابراهیم الحربی، و ابو زرعة، و امم و کان ثبتا من حکام الجرح و التعدیل، مات (219) .

و جلال الدین عبد الرحمن بن کمال الدین سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[عفان بن مسلم بن عبد اللّه الصفار ابو عثمان البصری احد الاعلام، نزل بغداد و روی عن شعبة، و الحمادین، و همام، و خلق.

و عنه احمد، و یحیی، و اسحاق، و ابن المدینی، و ابو زرعة، و ابو حاتم، و خلق.

قال العجلی: ثقة ثبت صاحب سنة.

ص:154


1- المسند ج 4 ص 281

و قال ابو حاتم: امام، ثقة، متقن، متین، مات سنة 219].

حدیث غدیر بروایت سعید بن منصور

اشاره

اما روایت سعید بن منصور:

پس در «کنز العمال» مذکور است:

[«من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» .

طب(1)، عن ابن عمر(2).

ش(3) ، عن أبی هریرة، و اثنی عشر من الصحابة.

حم(4) ، طب، ص(5) ، عن أبی ایوب، و جمع من الصحابة.

ک(6) عن علی، و طلحة.

حم، طب، ص، عن علی، و زید بن ارقم، و ثلثین رجلا من الصحابة.

ابو نعیم فی «فضائل الصحابة» عن سعد.

الخطیب عن انس](7).

سعید بن منصور از ثقات رجال است

و سعید بن منصور از افاخم صدور است.

سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

ص:155


1- طب رمز للطبرانی فی « المعجم الکبیر »
2- ابن عمر : عبد اللَّه بن الخطاب المتوفی ( 73 )
3- ش : رمز لابن أبی شیبة عبد اللَّه المتوفی ( 235 )
4- حم : رمز لاحمد بن حنبل فی المسند
5- ص : رمز لسعید بن منصور فی السنن
6- ک : رمز لمستدرک الحاکم
7- کنز العمال ج 6 ص 154

[سعید بن منصور بن شعبة الخراسانی.

الحافظ أحد الاعلام، صاحب کتاب «السنن و الزهد» .

روی عن مالک و اللیث، و فلیح، و ابو عوانة، و ابن عیینة، و حماد بن زید و خلق.

و عنه احمد، و مسلم، و ابو داود، و ابو ثور، و ابو بکر الاثرم، و الکدیمی، و أبو زرعة، و أبو حاتم، و خلق.

قال أحمد: من أهل الفضل و الصدق.

و قال أبو حاتم: من المتقنین الاثبات ممن جمع و صنف.

مات بمکة سنة سبع و عشرین و مائتین](1).

و حافظ شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن أحمد الذهبی در «عبر» در وقائع سنة سبع و عشرین و مائتین گفته:

[و فیها ابو عثمان سعید بن منصور الخراسانی الحافظ صاحب «السنن» .

روی عن فلیح بن سلیمان، و شریک، و طبقتهما.

و جاور بمکة، و بها مات فی رمضان، و قد روی البخاری عن رجل عنه].(2) و نیز ذهبی در «کاشف» گفته:

[سعید بن منصور الخراسانی الحافظ، صاحب «السنن» بمکة عن فلیح، و اللیث، و عنه م د(3)، و بهلول بن اسحاق، و ابو شعیب الحرانی، مات 227].

و احمد بن علی المعروف بابن حجر العسقلانی در «تقریب التهذیب» گفته:

ص:156


1- طبقات الحفاظ ص 179
2- العبر فی خبر من غبر ج 1 ص 299
3- م د : رمزان لمسلم بن الحجاج و أبی داود

[سعید بن منصور بن شعبة ابو عثمان الخراسانی، نزیل مکة، ثقة مصنف، و کان لا یرجع عما فی کتابه لشدة وثوقه به.

مات سنة سبع و عشرین و قیل بعدها من العاشرة](1).

حدیث غدیر بروایت ابراهیم بن الحجاج

اشاره

اما روایت ابراهیم بن الحجاج حدیث غدیر را:

پس اسماعیل بن عمر المعروف بابن کثیر الشامی در تاریخ خود بعد ذکر روایت عبد الرزاق حدیث غدیر را از معمر که سابقا منقول شد گفته:

[و رواه ابو یعلی الموصلی، عن هدیة بن خالد، و ابراهیم بن الحجاج الشامی الخ].

ترجمه ابراهیم بن الحجاج

و ابراهیم بن الحجاج از اکابر حفاظ و اساطین اهل لجاج است.

ذهبی در «تذهیب التهذیب» گفته:

[ابراهیم بن الحجاج بن زید الشامی الناجی البصری ابو اسحاق، أحد علماء الحدیث.

عن الحمادین، و أبان العطار، و وهیب بن خالد، و عبد المؤمن بن عبید اللّه السدوسی، و قزعة بن سوید، و طائفة.

و عنه عثمان بن خرزاد، و الحسن بن سفیان، و احمد بن علی بن سعید المروزی، و أبو یعلی الموصلی، و جماعة کثیرة.

قال ابن حبان فی «الثقات» : مات سنة 231].

و احمد بن علی بن حجر العسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته:

ص:157


1- تقریب التهذیب ص 94

[ابراهیم بن الحجاج بن زید الشامی الناجی أبو اسحاق البصری.

روی عن حماد بن سلمة، و وهیب بن خالد، و أبان بن یزید، و غیرهم.

و عنه أبو بکر بن علی المروزی، و أبو زرعة، و موسی بن هارون الحمال، و عبد اللّه بن أحمد، و أبو یعلی، و الحسن بن سفیان.

قال موسی: مات سنة 231، قلت: بقیة کلام ابن حبان أو سنة اثنتین.

و قال الدار قطنی فی «الجرح و التعدیل» : ثقة. و قال ابن قانع: صالح](1).

حدیث غدیر بروایت علی بن حکیم

اشاره

اما روایت علی بن حکیم الاودی:

پس در «مسند» احمد بن حنبل مذکور است:

[حدثنا عبد اللّه قال: حدثنی أبی قال: حدثنا علی بن حکیم الاودی قال:

أخبرنا شریک، عن أبی اسحاق، عن سعید بن وهب، و عن زید بن یثیع قال:

نشد علی الناس فی الرحبة من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول یوم غدیر خم إلا قام؟ فقام من قبل سعد ستة، و من قبل زید ستة، فشهدوا أنهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول لعلی یوم غدیر خم: «أ لیس رسول اللّه أولی بالمؤمنین؟» قالوا: بلی، قال: «اللّهمّ من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه»](2).

ترجمه علی بن حکیم الاودی

و علی بن حکیم اودی از مشایخ بخاری و مسلم، و صلاح، و وثاقت و عظمت و جلالت او از افادات منقدین ظاهر است.

ص:158


1- تهذیب التهذیب ج 1 ص 113
2- مسند ابن حنبل ج 1 ص 118

ابو الفضل احمد بن علی المعروف بابن حجر العسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته:

[علی بن حکیم بن ذبیان الاودی أبو الحسن الکوفی، روی عن ابن ادریس و ابن المبارک، و حمید بن عبد الرحمن الرواسی، و شریک بن عبد اللّه النخعی، و أبی زبید عبثر بن القاسم، و شهاب بن عباد، و ابن عیینة، و علی بن مسهر، و مصعب ابن المقدام، و جماعة.

روی عنه البخاری فی «الادب» ، و مسلم، و روی النسائی عن عثمان بن خرزاد عنه، و أبو الصلت عبد السلام بن صالح الهروی، و هو من أقرانه، و ابن أخیه أحمد بن عثمان بن حکیم، و یعقوب بن سفیان، و محمد بن عبد اللّه سلیمان الحضرمی، و جعفر الفریابی، و عبد اللّه بن أحمد بن حنبل، و عبدان بن أحمد الاهوازی، و أحمد بن علی الابار، و أحمد بن حازم بن أبی غرزة، و عبید بن غنام و الفضل بن محمد بن المسیب الشعرانی، و موسی بن اسحاق الانصاری، و جماعة.

و قال ابن الجنید عن ابن معین: ثقة لیس به بأس.

و قال أبو حاتم: صدوق.

و قال الاجری عن أبی داود: صدوق خرج مع أبی السرایا.

و قال النسائی و محمد بن عبد اللّه الحضرمی: ثقة.

مات سنة احدی و ثلاثین و مائتین.

قلت: و فیها أرخه ابن قانع و زاد: فی رمضان، و کان ثقة صالحا و فی الزهرة روی عنه م حدیثین](1).

حدیث غدیر بروایت علی بن محمد بن الطنافسی

اشاره

اما روایت علی بن محمد بن الطنافسی:

ص:159


1- تهذیب التهذیب ج 7 ص 311

پس در سنن ابن ماجه مذکور است:

[حدثنا علی بن محمد، ثنا أبو معاویة، ثنا موسی بن مسلم، عن ابن سابط و هو عبد الرحمن، عن سعد بن أبی وقاص، قال: قدم معاویة فی بعض حجاته، فدخل علیه سعد، فذکروا علیا فنال منه، فغضب سعد، و قال: تقول هذا لرجل:

سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» ، و سمعته یقول: «أنت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» ، و سمعته یقول: «لاعطین الرایة الیوم رجلا یحب اللّه و رسوله»](1).

ترجمه طنافسی

و علی بن محمد طنافسی از اجله ثقات، و اکابر اثبات است، تا آن که ابو حاتم او را بر ابو بکر بن أبی شیبة در فضل و صلاح ترجیح داد.

شهاب الدین أبو الفضل علی بن احمد بن حجر العسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته:

[علی بن محمد بن اسحاق بن أبی شداد و یقال باسقاط اسحاق، و یقال اسم جده شروی، و یقال عبد الرحمن، و یقال نباتة، أبو الحسن الطنافسی الکوفی مولی آل الخطاب، سکن الری و قزوین.

روی عن خالیه محمد و یعلی ابنی عبید الطنافسی، و ابن ادریس، و حفص ابن غیاث، و أبی معاویة، و وکیع، و ابن عیینة، و ابن نمیر، و المحاربی، و ابراهیم ابن عیینة، و جعفر بن عون، و أبی أسامة، و ابن فضیل، و الولید بن مسلم، و أبی بکر بن عیاش، و أبی سعید مولی بنی هاشم، و عمرو بن محمد العنقزی، و عبید ابن سعید الاموی و طائفة.

ص:160


1- سنن ابن ماجه ج 1 ص 45 حدیث 121

و عنه ابن ماجه، و روی النسائی فی «مسند» علی، عن زیاد بن ایوب الطوسی عنه، و أبو زرعة، و أبو حاتم، و ابن وارة، و ابنه الحسین بن علی بن محمد الطنافسی قاضی قزوین، و علی بن سعید بن بشیر، و محمد بن ایوب الضریس و یحیی بن عبید القزوینی، و یعقوب بن یوسف، و آخرون.

قال أبو حاتم: کان ثقة، صدوقا، و هو أحب الیّ من أبی بکر بن أبی شیبة فی الفضل و الصلاح، و أبو بکر أکثر حدیثا و أفهم.

قال الخلیلی: أقام هو و أخوه الحسن بقزوین و لهما محل عظیم و ارتحل إلیهما الکبار، توفی الحسن سنة 222 و علی سنة 232.

قلت: و ذکره ابن حبان فی «الثقات» و قال: مات سنة 35 أو قبلها بقلیل، أو بعدها بقلیل](1).

و نیز ابن حجر العسقلانی در «تقریب التهذیب» گفته:

[علی بن محمد بن اسحاق الطنافسی (بفتح المهملة و تخفیف النون و بعد الالف فاء ثم مهملة) ثقة، عابد من العاشرة، مات سنة ثلث و قیل: خمس و ثلثین](2).

و ذهبی در «کاشف» گفته:

[علی بن محمد بن اسحاق الطنافسی أبو الحسن الکوفی الحافظ، نزیل قزوین، عن خالیه محمد، و یعلی ابنی عبید، و ابن عیینة، و ابن وهب، و الطبقة.

و عنه ق(3) و أبو زرعة، و علی بن الجنید، و خلق.

قال أبو حاتم: هو أحب الیّ من أبی بکر بن أبی شیبة فی الفضل و الصلاح و هو ثقة مات 233].

ص:161


1- تهذیب التهذیب ج 7 ص 379
2- تقریب التهذیب ص 186
3- ق : اشارة الی ابن ماجة القزوینی

و نیز ذهبی در «تذکرة الحفاظ» ، که بعنایت رب الارباب درین زمان بدست افتاده، گفته:

[علی بن محمد بن اسحاق بن أبی شداد و قیل: بدل اسحاق شروی و قیل:

نباته، و قیل: عبد الرحمن الحافظ الثبت أبو الحسن الطنافسی الکوفی، محدث قزوین و عالمها.

یروی عن أخواله(1) یعلی بن عبید، و محمد بن عبید، و أبی معاویة، و ابن عیینة، و ابن وهب و طبقتهم.

و عنه ابن ماجة، و أبو زرعة، و أبو حاتم، و محمد بن أیوب الرازیون، و خلق.

و قد روی النسائی عن زیاد بن أیوب عنه فی «مسند» علی.

قال أبو حاتم: ثقة، صدوق، هو أحب الیّ من أبی بکر بن أبی شیبة فی الفضل و الصلاح، و أبو بکر أکثر حدیثا منه و أفهم.

قال أبو یعلی الخلیلی: أقام علی و أخوه بقزوین، و ارتحل إلیهما الکبار و لهما محل عظیم. قال: و توفی علی فی سنة ثلث و ثلثین و مائتین](2).

و ابو الفضل عبد الکریم بن محمد بن عبد الکریم بن الفضل بن الحسن ابن الحسین بن رافع الرافعی القزوینی در کتاب «التدوین فی ذکر أهل العلم بقزوین» که بالطاف نامتناهیه الهیه، در این أوان بشارت نشان، بدست این کثیر العصیان آمده، گفته:

[علی بن محمد بن اسحاق بن شروی أبو الحسن الطنافسی ابن اخت یعلی و محمد و عمر بنی عبید الطنافسی.

ذکر الخلیلی الحافظ: انه خرج من الکوفة مع أخیه الحسن بن محمد الی

ص:162


1- أخواله : الصحیح ( خالیه ) الا أن یکون الجمع منطقیا و هو بعید .
2- تذکرة الحفاظ للذهبی ج 2 ص 445

قزوین سنة اثنین و مائتین، و هو من الائمة الثقات.

روی عن أبی بکر بن عیاش، و وکیع، و الولید بن مسلم، و حفص بن غیاث، و أبی معاویة الضریر.

و روی عنه زیاد بن أیوب البغدادی، و أبو زرعة، و أبو حاتم، و أبو عبد اللّه ابن ماجة، و ابنه الحسین بن علی الطنافسی.

و قال ابن أبی حاتم: سمعت أبی یقول: الطنافسی ثقة، صدوق و هو أحب الی من أبی بکر بن أبی شیبة]-الخ.

و مخفی نماند که رافعی صاحب «تدوین» از اجله ارکان و مهرۀ اعیان بوده.

ابو بکر اسدی در «طبقات فقهای شافعیه» گفته:

[الرافعی عبد الکریم بن محمد بن عبد الکریم بن الفضل بن الحسین بن الحسن الامام العلامة امام الدین أبو القاسم القزوینی الرافعی صاحب «الشرح المشهور کالعلم المنشور» و إلیه یرجع عامة الفقهاء من أصحابنا فی هذه الاعصار فی غالب الاقالیم و الامصار، و لقد برز فیه علی کثیر ممن تقدمه، و حاز قصب السبق فلا یدرک شاوه الا من وضع یدیه حیث وضع قدمه.

تفقه علی والده و غیره، و سمع الحدیث من جماعة.

و قال ابن الصلاح: أظن انی لم أر فی بلاد العجم مثله، کان ذا فنون، حسن السیرة، جمیل الامر، صنف «شرح الوجیز» فی بضعة عشر مجلدا لم یشرح «الوجیز» بمثله.

و قال النووی: انه کان من الصالحین المتمکنین، و کانت له کرامات کثیرة ظاهرة.

و قال أبو عبد اللّه محمد بن محمد الاسفراینی فی «الاربعین» تألیفه: هو

ص:163

شیخنا امام الدین، و ناصر السنة صدقا، کان أوحد عصره فی العلوم الدینیة اصولا و فروعا، و مجتهد زمانه فی المذهب، و فرید وقته فی التفسیر، و کان له مجلس بقزوین للتفسیر و تسمیع الحدیث، صنف شرحا لمسند الشافعی و أسمعه، و صنف شرحا للوجیز، ثم صنف أوجز منه، و کان زاهدا، ورعا، متواضعا، سمع الکثیر.

و قال الذهبی: و یظهر علیه اعتناء قوی بالحدیث و فنونه فی شرح «المسند» و قیل انه لم یجد زیتا للمطالعة فی قریة بات بها، فتألم فاضاء له عرق کرمه، فجلس یطالع و یکتب علیه]-الخ.

حدیث غدیر بروایت هدبة بن خالد

اما روایت هدبة بن خالد، حدیث غدیر را:

پس از عبارت ابن کثیر که بعض آن سابقا گذشته، واضحست.

حیث قال فی ذکر حدیث الغدیر:

[و رواه ابو یعلی الموصلی عن هدبة بن خالد، و ابراهیم بن الحجاج الشامی عن حماد بن سلمة، عن أبی زید،(1) و أبی هارون العبدی، عن عدی بن ثابت، عن البراء به](2).

و هدبة بن خالد محدث زاهد، و ثقه، و عابد، و شیخ بخاری و مسلم و ابو داود است.

عبد الکریم سمعانی در «انساب» گفته:

[و ابو خالد هدبة بن خالد القیسی من اهل البصرة، یروی عن همام بن یحیی

ص:164


1- ابو زید : سعید بن اوس الانصاری المتوفی ( 215 ) و لا یخفی ان کلمة أبی زید خطاء و سهو و الصحیح علی بن زید بن جاعان .
2- البدایة و النهایة ج 5 ص 209 - 210

روی عنه البخاری، و مسلم، و جماعة آخر هم ابو القاسم البغوی].

و میرزا محمد بن معتمد خان بدخشی در «تراجم الحفاظ» گفته:

[هدبة بن خالد القیسی احد الائمة و قال بعد ذکر ما ذکر السمعانی قلت: مات سنة خمس و ثلثین و مائتین، ارخها غیر واحد و کان یلقب هداب.

و قد روی ایضا عن حماد بن زید، و حماد بن سلمة، و مبارک بن فضالة، و ابان بن یزید العطار و جریر بن حازم و غیرهم.

و روی عنه ابو داود السجستانی، و ابو بکر بن أبی عاصم، و ابو بکر البزار، و الفضل بن العباس المروزی المعروف بفضلک، و محمد بن جابر المروزی، و احمد بن النضر بن عبد الوهاب النیسابوریّ، و عمران بن موسی الجرجانی، و زکریا الساجی، و ابو یعلی الموصلی، و الحسن بن الطیب البلخی، و خلق.

و ذکره الذهبی، و ابن ناصر الدین فی «طبقات الحفاظ» .

و محمد بن احمد ذهبی در «کاشف» گفته:

[هدبة بن خالد القیسی البصری ابو خالد الحافظ المسند یقال له هداب عن حماد بن سلمة، و جریر بن حازم و عنه خ، م، د،(1) و ابو یعلی، و البغوی، صدوق.

قال ابن عدی: لا اعرف له حدیثا منکرا، توفی 235].(2) و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنة ست و ثلاثین و مائتین گفته:

[و فیها هدبة بن خالد القیسی البصری ابو خالد الحافظ، سمع حماد بن سلمة و مبارک بن فضالة، و الکبار فاکثر.

قال عبدان الاهوازی: کنا لا نصلی خلف هدبة مما یطول، کان یسبح فی

ص:165


1- خ - م - د : رموز البخاری و مسلم و أبی داود
2- الکاشف ج 3 ص 218 .

الرکوع و السجود نحو نیفا و ثلاثین تسبیحة.

و کان من اشبه خلق اللّه بهشام بن عمار، لحیته و وجهه، و کل شیء منه، حتی صلاته](1).

و ابو محمد عبد اللّه بن اسعد بن علی الیمنی الیافعی در «مرآة الجنان» گفته:

[و فی سنة ست و ثلثین أیضا هدبة بالموحدة ابن خالد القیسی البصری الحافظ.

قال عبدان: کنا لا نصلی خلف هدبة، مما یطول کان یسبح فی الرکوع و السجود نیفا و ثلاثین تسبیحة](2).

حدیث غدیر بروایت عبد اللّه بن أبی شیبه

اما روایت عبد اللّه بن محمد بن أبی شیبه:

پس در «کنز العمال» مسطور است:

[مسند البراء بن عازب کنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی سفر، فنزلنا بغدیر خم، فنودی الصلوة جامعة، و کسح لرسول اللّه صلی اللّه علیه و آله تحت الشجرة، فصلی الظهر، فقال: «أ لستم تعلمون انی ولی لکل مؤمن؟» قالوا: بلی، فاخذ بید علی و قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» .

فلقیه عمر بعد ذلک، فقال: هنیئا لک یا بن أبی طالب، اصبحت و امسیت

ص:166


1- العبر فی خبر غبر ج 1 ص 423
2- مرآة الجنان ج 2 ص 117

مولی کل مؤمن و مؤمنة ش(1)](2).

و نیز در «کنز العمال» مذکور است:

[عن بریدة: من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه.

طب(3) عن ابن عمر.

ش عن أبی هریرة، و اثنی عشر من الصحابة.

حم(4) ، طب، ص(5) ، عن ابی ایوب و جمع من الصحابة.

ک(6) عن علی و طلحة.

حم، طب، ص، عن علی، و زید بن ارقم، و ثلاثین رجلا من الصحابة.

ابو نعیم فی «فضائل الصحابة» عن سعد، الخطیب عن انس].(7) و نیز در «کنز العمال» مذکور است:

[عن بریدة بن الحصیب، قال: مررت مع علی الی الیمن، فرأیت منه جفوة، فلما قدمت علی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، ذکرت علیا، فنقصته، فجعل وجه رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یتغیر، فقال: «یا بریدة، أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» قلت: بلی یا رسول اللّه، قال: «من کنت مولاه، فعلی

ص:167


1- ش : اشارة الی ابن أبی شیبة
2- کنز العمال ج 6 ص 397
3- طب : رمز للطبرانی سلیمان بن احمد المتوفی ( 360 )
4- حم : اشارة الی مسند ابن حنبل
5- ص : رمز لسعید بن منصور الخراسانی سبق ذکره
6- ک : رمز لمستدرک الحاکم
7- کنز العمال ج 6 ص 154

مولاه» ، ش و ابن جریر، و ابو نعیم](1).

و فضائل عالیه، و مناقب سامیۀ ابن أبی شیبة انشاء اللّه تعالی در حدیث سوم مذکور خواهد شد. بعض عبارات مدح او در این جا هم مذکور می شود.

محمد بن ذهبی در «عبر» در سنة خمس و ثلثین و مائتین گفته:

[و فیها ابو بکر بن أبی شیبة و هو الامام احد الاعلام عبد اللّه بن محمد بن أبی شیبة ابراهیم بن عثمان العبسی الکوفی، صاحب التصانیف الکبار.

توفی فی المحرم و له بضع و سبعون سنة، سمع من شریک فمن بعده.

قال ابو زرعة: ما رأیت احفظ منه.

و قال ابو عبید: انتهی علم الحدیث الی اربعة: أبی بکر بن أبی شیبة و هو اسردهم، و ابن معین، و هو اجمعهم، و ابن المدینی، و هو اعلمهم، و أحمد بن حنبل، و هو افقههم فیه.

و قال صالح جزرة: احفظ من رأیت عند المذاکرة ابو بکر بن أبی شیبة.

و قال نفطویه: لما قدم ابو بکر بن أبی شیبة بغداد فی ایام المتوکل، حرزوا مجلسه بثلثین الفا(2).

و ابو محمد عبد اللّه بن اسعد الیافعی الیمنی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة خمس و ثلثین و مائتین گفته:

[و فیها الامام، احد الاعلام ابو بکر بن أبی شیبة، صاحب التصانیف الکبار.

قال ابو زرعة: ما رأیت احفظ منه.

و قال ابو عبید: انتهی علم الحدیث الی اربعة: أبی بکر بن أبی شیبة و هو

ص:168


1- کنز العمال ج 6 ص 397
2- العبر فی خبر من غبر ج 1 ص 421

اسردهم له، و ابن معین و هو اجمعهم له، و ابن المدینی و هو اعلمهم به، و احمد بن حنبل و هو افقههم فیه.

و قال نفطویه: لما قدم ابو بکر بن أبی شیبة بغداد فی ایام المتوکل، حرزوا مجلسه بثلثین الفا](1).

حدیث غدیر بروایت عبید اللّه بن عمر قواریری

اما روایت عبید اللّه بن عمر قواریری:

پس در «تاریخ» ابن کثیر مذکور است:

[قال ابو یعلی، و عبد اللّه بن احمد فی «مسند» ابیه: ثنا القواریری، ثنا یونس بن ارقم، ثنا یزید بن أبی زیاد، عن عبد الرحمن بن أبی لیلی، قال: شهدت علیا فی الرحبة، یناشد الناس انشد اللّه من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول یوم غدیر خم:

«من کنت مولاه فعلی مولاه لما قام فشهد» ؟ قال عبد الرحمن: فقام اثنا عشر بدریا، کانی انظر الی أحدهم علیه سراویل قالوا: نشهد أنا سمعنا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، قال یوم غدیر خم: «أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم و أزواجی امهاتهم؟» ، قلنا: بلی یا رسول اللّه، قال:

«فمن کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه»](2).

و در «مسند» احمد بن حنبل مذکور است:

[حدثنا عبد اللّه، قال: حدثنی عبید اللّه بن عمر القواریری، قال: حدثنا یونس بن ارقم، قال: ثنا یزید بن أبی زیاد، عن عبد الرحمن بن أبی لیلی، قال:

ص:169


1- مرآة الجنان ج 2 ص 1168 حیدرآباد
2- البدایة و النهایة ج 5 ص 211

شهدت علیا فی الرحبة، ینشد الناس انشد اللّه، من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول یوم غدیر خم: من کنت مولاه فعلی مولاه، لما قام فشهد؟ قال عبد الرحمن:

فقام اثنا عشر بدریا کانی انظر الی احدهم(1) فقالوا: نشهد انا سمعنا رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله یقول یوم غدیر خم: «أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم و ازواجی امهاتهم؟» فقلنا: بلی یا رسول اللّه، قال: «فمن کنت مولاه، فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه»](2).

و فضائل و مناقب و محامد و محاسن قواریری نحریر، محتاج بتقریر نیست و او از مشایخ بخاری، و مسلم، و ابو داود است.

حافظ عبد الکریم بن محمد سمعانی در نسبت قواریری در «انساب» گفته:

[ابو سعید عبید اللّه بن عمر بن میسرة الجشمی، مولاهم المعروف بالقواریری من اهل البصرة، سکن بغداد، و کان ثقة، صدوقا، مکثرا من الحدیث.

سمع حماد بن زید، و ابا عوانة الوضاح، و عبد الوارث بن سعید، و مسلم بن خالد و سفیان بن عیینة، و هشیم بن بشیر، و معتمر بن سلیمان، و یحیی بن سعید القطان، و عبد الرحمن بن مهدی و غیرهم.

روی عنه ابو قدامة السرخسی، و محمد بن اسحاق الصغانی، و ابو داود السجستانی و ابو زرعة و ابو حاتم الرازیان، و احمد بن أبی خیثمة، و ابو القاسم البغوی و ابو یعلی الموصلی و غیرهم.

و کان احمد بن سیار المروزی یقول: لم ار فی جمیع من رأیت مثل مسدد بالبصرة، و القواریری ببغداد، و صدقة بمرو، و ثقه یحیی بن معین و غیره.

ص:170


1- فی اللفظ سقط راجع الحدیث السابق
2- مسند ابن حنبل ج 1 ص 191

قال ابو علی جزرة الحافظ: القواریری اثبت من الزهرانی، و اشهر، و اعلم بحدیث البصرة و ما رأیت احدا اعلم بحدیث البصرة منه، و توفی فی ذی الحجة سنة خمس و ثلثین و مائتین.

و حکی حفص بن عمرو الربالی یقول: رأیت عبید اللّه بن عمر القواریری فی المنام، فقلت: ما صنع اللّه بک؟ قال: فقال لی: غفر لی و عاتبنی، و قال:

یا عبید اللّه أخذت من هؤلاء القوم، قال: قلت: یا رب أنت أحوجتنی إلیهم، و ان لم تحوجنی لم آخذ، قال: فقال: إذا قدموا علینا کافیناهم عنک، قال: ثم قال لی: أ ما ترضی ان کتبت فی أم الکتاب سعیدا].

و محمد بن احمد ذهبی در «دول الاسلام» در وقائع سنة خمس و ثلثین و مائتین گفته:

[و فی ذی الحجة مات محدث البصرة عبد اللّه بن عمر القواریری الحافظ.

قال صالح بن محمد: هو أعلم من رأیت بحدیث بلده].

و احمد بن علی بن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته:

[عبید اللّه بن عمر بن میسرة الجشمی مولاهم القواریری ابو سعید البصری نزیل بغداد، روی عن حماد بن زید، و عبد الوارث بن سعید البصری، ابن عیینة و خالد بن الحارث، و أبی عوانة، و حرمی بن عمارة، و عبد الوهاب الثقفی، و فضیل بن سلیمان، و معاذ بن هشام، و عبد الاعلی بن عبد الاعلی، و یوسف بن یعقوب بن الماجشون، و یزید بن زریع، و عبد الرحمن بن مهدی، و معاذ بن معاذ العنبری و محمد بن جعفر غندر، و یحیی القطان، و أبی أحمد الزبیری، و طائفة.

و عنه البخاری و مسلم، و أبو داود.

و روی النّسائی عن أبی بکر بن علی المروزی عنه، و أبو بکر بن أبی خیثمة و أبو هاشم، و أبو زرعة، و الصغانی، و صالح جزرة، و عبد اللّه بن أحمد، و ابن

ص:171

أبی الدنیا، و بقی بن مخلد، و محمد بن عبید اللّه بن المنادی، و جعفر بن محمد الفریابی، و الحارث بن أبی أسامة، و آخرون من آخرهم أبو یعلی الموصلی.

و کتب عنه أحمد و یحیی بن معین، و ابن سعد، و أبو قدامة السرخسی و غیرهم.

قال ابن معین، و العجلی، و النّسائی: ثقة:

و قال صالح جزرة: ثقة صدوق، قال: و هو أثبت من الزهرانی، و أشهر و أعلم بحدیث البصرة.

قال ابن سعد: ثقة کثیر الحدیث.

و قال أبو حاتم: صدوق.

و قال أحمد بن سیار: لم أر فی جمیع من رأیت مثل مسدد بالبصرة و القواریری ببغداد، و صدقة بمرو.

قال أبو بکر بن الانباری: سمعت أحمد بن یحیی یعنی ثعلب، یقول:

سمعت من عبید اللّه القواریری مائة ألف حدیث.

و قال أبو القاسم البغوی، و الحسین بن فهم: مات فی ذی الحجة خمس و ثلاثین و مائتین و فیها أرخه غیر واحد.

قلت: منهم مطین، و ابن قانع و قال: ثقة، ثبت.

و الفرات، و ابن أبی خیثمة، و ذکر: انه ولد فی سنة أربع و ثلثین الی احدی و ثمانین.

و قال ابن عساکر ولد سنة خمسین و مائة.

و ذکره ابن حبان فی «الثقات» و قال حدثنا عنه الحسن بن سفیان و غیره، مات سنة ثلث و ثلثین کذا قال.

و قال مسلمة بن قاسم: ثقة، و فی الزهرة روی عنه البخاری خمسة و مسلم أربعین](1).

ص:172


1- تهذیب التهذیب ج 7 ص 40 - 41

حدیث غدیر بروایت ابن راهویه المروزی

اشاره

اما روایت ابن راهویه اسحاق بن ابراهیم المروزی: پس ملا علی متقی در «کنز العمال» گفته:

[عن علی ان النبی (صلی الله علیه و آله) أخذ بیده یوم غدیر خم، فقال: «اللّهمّ من کنت مولاه، فعلی مولاه» قال: فزاد الناس بعده «اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» ابن راهویه و ابن جریر](1).

و اسحاق ابن راهویه که شیخ، بخاری، و مسلم، و ترمذی است، از اکابر حفاظ متقنین، و اجله ائمه معتمدین، و افاخم شیوخ مستندین، و اعاظم منقدین می باشد.

ترجمه ابن راهویه در کتب رجال اهل سنت

محمد بن حبان در کتاب «الثقات» گفته:

[اسحاق بن ابراهیم بن مخلد بن ابراهیم الحنظلی أبو یعقوب المروزی الذی یقال له: راهویه.

یروی عن ابن عیینة، مات بنیسابور لیلة السبت لاربع عشرة خلت من شهر شعبان سنة ثمان و ثلاثین و مائتین و هو ابن سبع و سبعین، و قبره مشهور یزار.

و کان اسحاق من سادات أهل زمانه فقها، و علما، و حفظا، و نظرا ممن صنف الکتب و فرع الفروع علی السنن، و ذب عنها و قمع من خالفها].

و محمد بن احمد ذهبی در «عبر فی خبر من غبر» در سنة ثمان و ثلثین و مائتین گفته:

ص:173


1- کنز العمال ج 6 ص 406

[و فیها توفی اسحاق بن راهویه، و هو الامام عالم الشرق أبو یعقوب اسحاق ابن ابراهیم بن مخلد الحنظلی المروزی ثم النیسابوریّ الحافظ صاحب التصانیف.

سمع عبد العزیز الدراوردی، و بقیة، و طبقتهما، و عاش سبعا و سبعین سنة.

و قد سمع من ابن المبارک و هو صغیر، فترک الروایة عنه لصغره.

قال أحمد بن حنبل: لا أعلم بالعراق له نظیرا و ما عبر الجسر مثل اسحاق.

قال محمد بن أسلم: ما أعلم أحدا أخشی للّه من اسحاق، و لو کان سفیان حیا لا أحتاج الی اسحاق.

و قال أحمد بن سلمة أملی علی اسحاق التفسیر عن ظهر قلبه.

و جاء من غیر وجه، ان اسحاق کان یحفظ سبعین ألف حدیث.

و قال أبو زرعة: ما روی أحد أحفظ من اسحاق.

توفی لیلة نصف شعبان بنیسابور](1).

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته:

[اسحاق بن ابراهیم بن مخلد الامام أبو یعقوب المروزی ابن راهویه، عالم خراسان. عن جریر، و الدراوردی، و معتمر.

و عنه خ م د ت س(2) ، و بقیة شیخه، و أبو العباس السراج.

أملی المسند من حفظه.

مات 238، و عاش سبعا و سبعین سنة](3).

و عبد اللّه بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة ثمان و ثلثین و مائتین گفته:

ص:174


1- العبر فی خبر من غبر ج 1 ص 426 ط الکویت
2- خ . . . الخ : رموز البخاری ، و مسلم ، و الترمذی ، و أبو داود ، و النّسائی
3- الکاشف ج 1 ص 106

[و فیها الامام عالم المشرق، المحدث اسحاق بن راهویه الحنظلی المروزی النیسابوریّ الحافظ.

روی انه کان یحفظ سبعین ألف حدیث، و یذاکر بمائة ألف ألف حدیث.

و قال: ما سمعت شیئا قط الا حفظته و لا حفظت فنسیته، و جمع بین الحدیث و الفقه، و الورع.

و ذکره الدار قطنی فیمن روی عن الشافعی.

و عده البیهقی فی أصحاب الشافعی، و قد ناظر الشافعی فی جواز بیع دور مکة، و قد استوفی فخر الدین الرازی صوره ذلک المجلس فی کتابه «مناقب الشافعی» فلما عرف اسحاق فضله نسخ کتبه، و جمع مصنفاته بمصر.

و قال الامام أحمد: اسحاق عندنا من أئمة المسلمین، و کان قد رحل الی الحجاز، و العراق، و الیمن، و الشام، و سمع من سفیان بن عیینة و طبقته، و منه سمع البخاری و مسلم و الترمذی، و عمر قریبا من ثمانین سنة، و لقب أبوه براهویه لانه ولد فی طریق مکة و الطریق بالفارسیة: راه و (ویه) معناه و جده فکانه و جد فی الطریق](1).

و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[ابن راهویه اسحاق بن ابراهیم بن مخلد بن ابراهیم بن مطر الحنظلی أبو یعقوب المروزی.

نزیل نیسابور، أحد أئمة المسلمین و علماء الدین، اجتمع له الحدیث، و الفقه و الحفظ، و الصدق، و الورع، و الزهد.

و رحل الی العراق، و الحجاز، و الیمن، و الشام، و عاد الی خراسان.

ص:175


1- مرآة الجنان ج 2 ص 121

روی عن ابن علیة، و روح بن عبادة، و سلیمان بن حرب و ابن عیینة، و زکریا بن عدی، و ابن مهدی، و عبد الرزاق، و خلائق.

و عنه الجماعة سوی ابن ماجة، و أبو العباس السراج و هو آخر من حدث عنه.

مولده سنة 166.

قال وهب بن جریر: جزی اللّه اسحاق، و صدقة، و یعمر عن الاسلام خیرا أحیوا السنة بأرض المشرق.

و قال أحمد: لا أعلم لاسحاق بالعراق نظیرا.

و قال الدارمی: سأل(1) اسحاق أهل المشرق و المغرب لصدقه.

و قال الذهلی: اجتمع فی الرصافة أعلام أصحاب الحدیث، منهم أحمد، و ابن معین و غیرهما، فکان صدر المجلس لاسحاق، و هو الخطیب.

و قال أحمد: اسحاق امام من أئمة المسلمین.

و قال ابن خزیمة: لو کان اسحاق فی التابعین لاقروا له بحفظه، و علمه، و فقهه.

قال أحمد: إذا حدثک أبو یعقوب أمیر المؤمنین فتمسک به.

و قال اسحاق: ما سمعت شیئا الا حفظته و لا حفظته فنسیته، و کانی أنظر الی سبعین ألف حدیث فی کیس.

و قال: أعرف مکان مائة ألف حدیث، کانی أنظر إلیها، و أحفظ سبعین ألف حدیث عن ظهر قلبی، و أحفظ أربعة آلاف حدیث مزورة.

فقیل له: ما معنی حفظ المزورة؟ قال: إذا قرئ منها حدیث فی الاحادیث الصحیحة، فلیته منها فلیا(2).

ص:176


1- سأل : فی النسخة المطبوعة بالقاهرة ( ساد )
2- فلیته : یقال : فلی الشعر : تدبره و استخرج معایبه و غرائبه ، و فلی رأسه أو ثوبه نقاهما من القمل

أملی المسند و التفسیر من حفظه، و ما کان یحدث الا حفظا.

مات لیلة نصف شعبان سنة 238](1).

حدیث غدیر بروایت عثمان بن أبی شیبة

اما روایت عثمان بن محمد ابو الحسن بن أبی شیبة، حدیث غدیر را:

پس در کتاب «الاکتفاء فی فضل الاربعة الخلفاء» تصنیف ابراهیم بن عبد اللّه وصابی یمنی مسطور است:

[و عن ابن عمر رضی اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» أخرجه أبو زید عثمان بن أبی شیبة فی سننه، و أخرجه ابن أبی عاصم، و سعید بن منصور فی سنتهما عن سعد بن أبی وقاص].

و ابن أبی شیبة از اجله محدثین مشاهیر، و اکابر اساطین نحاریر، و شیخ بخاری، و مسلم، و ابو داود، و ابن ماجه است.

ذهبی در «کاشف» گفته:

[عثمان بن أبی شیبة أبو الحسن العبسی مولاهم الکوفی الحافظ، عن شریک و جریر، و أبی الاحوص.

و عنه خ م د ن(2)، و ابنه محمد، و أبو یعلی، و البغوی، مات فی محرم 239].

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنة تسع و ثلثین و مائتین گفته:

[و فیها عثمان بن محمد بن أبی شیبة العبسی الکوفی الحافظ، و کان أکبر من أخیه أبی بکر، رحل، و طوف، و صنف التفسیر و المسند، و حضر مجلسه

ص:177


1- تذکرة الحفاظ ص 188 ط القاهرة
2- خ م د ن : اشارات الی البخاری ، و مسلم ، و أبی داود ، و النّسائی

ثلاثون ألفا.

روی عن شریک، و أبی الاحوص، و خلق](1).

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة تسع و ثلثین و مائتین گفته:

[و فیها الحافظ عثمان بن أبی شیبة العبسی الکوفی و کان أسن من أخیه أبی بکر، رحل، و طوف، و صنف التفسیر، و حضر مجلسه ثلثون ألفا](2).

حدیث غدیر بروایت قتیبة بن سعید

اشاره

اما روایت قتیبة بن سعید:

پس در «خصائص نسائی» مذکور است:

[أنبأنا قتیبة بن سعید، قال ثنا ابن أبی عدی، عن عوف، عن میمون أبی عبد اللّه قال: قال زید بن أرقم: قام رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، فحمد اللّه و أثنی علیه، ثم قال: «أ لستم تعلمون أنی أولی بکل مؤمن و مؤمنة من نفسه؟» قالوا: بلی، نشهد لانت أولی بکل مؤمن من نفسه، قال صلی اللّه علیه و سلم:

«فانی من کنت مولاه فهذا مولاه» و أخذ بید علی](3).

جلالت قتیبه بن سعید در کتب رجال

و قتیبه بن سعید حافظ جلیل و حمید، و محدث نبیل و رشید، و مقتدای فخیم و سعید، و شیخ بخاری، و مسلم، و ابو داود، و ترمذی و نسائی است.

عبد الکریم سمعانی در «انساب» در نسبت بغلانی گفته:

[و اشتهر بهذه النسبة أبو رجا قتیبة بن سعید بن جمیل بن طریف بن عبد اللّه

ص:178


1- العبر فی خبر من غبر ج 1 ص 430 .
2- مرآة الجنان ج 2 ص 122
3- الخصائص للنسائی ص 16

البغلانی المحدث فی الشرق و الغرب، له رحلة الی العراق و الحجاز و الشام و دیار مصر و عمر العمر الطویل، حتی کتب عنه البطون، و رحل إلیه أئمة الدنیا من الامصار.

سمع مالک بن أنس، و اللیث بن سعد، و أقرانهما.

و روی عنه الائمة الخمسة، البخاری، و مسلم، و أبو داود، و أبو عیسی، و أبو عبد الرحمن، و من لا یحصی کثرة.

و توفی ببغلان مستهل شعبان سنة أربعین و مائتین عن اثنتین و تسعین سنة، لان ولادته کانت فی رجب سنة ثمان و أربعین و مائة](1).

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب» بترجمۀ قتیبه گفته:

[قال الاثرم عن أحمد: انه ذکر قتیبة فأثنی علیه و قال: هو آخر من سمع من ابن لهیعة.

و قال ابن معین و أبو حاتم و النّسائی: ثقة، زاد النّسائی: صدوق.

و قال أحمد بن محمد بن زیاد الکربیسی(2) : قال لی قتیبة بن سعید: ما رأیت فی کتابی من علامة الحمرة فهو علامة أحمد، و من علامة الخضرة فهی علامة یحیی بن معین.

و قال محمد بن حمید بن فروة: سمعت قتیبة، انحدرت الی العراق أول خروجی سنة اثنتین و سبعین و مائة، و کنت یومئذ ابن ثلث و عشرین سنة.

قال البرسانی: قتیبة صدوق، لیس أحد من الکبار الا و قد حمل عنه بالعراق و قال: و سمعت عمرو بن علی یقول: مررت بمنی علی قتیبة فجزته و لم أحمل عنه فندمت].

الی أن قال:

ص:179


1- الانساب للسمعانی ج 2 ص 276 ط حیدرآباد الدکن .
2- فی النسخة المطبوعة بحیدرآباد ( الکرمینی )

[و قال ابن حبان فی «الثقات» : مات قتیبة یوم الاربعاء مستهل شعبان سنة أربعین.

و قال مسلمة بن قاسم: خراسانی ثقة، مات سنة احدی و أربعین.

و قال ابن القطان الفاسی: لا یعرف له تدلیس، و فی الزهرة، روی عنه البخاری ثلاثمائة و ثمانیة أحادیث، و مسلم ستمائة و ثمانیة و ستین](1).

ذهبی در «کاشف» گفته:

[قتیبة بن سعید أبو رجا البلخی عن مالک، و اللیث، و عنه الجماعة، لکن ق بواسطة و الفریابی، و السراج، مات عن اثنتین و تسعین سنة فی شعبان 240](2).

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنة اربعین و مائتین گفته:

[و فیها محدث خراسان أبو رجا قتیبة بن سعید الثقفی مولاهم البلخی ثم البغدادی الحافظ و اسمه یحیی، و قیل: علیّ، و لقبه قتیبة.

سمع مالکا و اللیث و الکبار، و رحل العلماء إلیه من الاقطار، و کان من الاغنیاء السادة ببغداد](3).

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته:

[قتیبة بن سعید بن جمیل بفتح الجیم ابن طریف الثقفی أبو رجاء البغلانی بفتح الموحدة و سکون المعجمة، یقال اسمه یحیی، و قیل: علیّ ثقة ثبت من العاشرة، مات سنة أربعین عن تسعین سنة](4).

و سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[قتیبة بن سعید بن جمیل بن طریف البلخی أبو رجا الثقفی أحد أئمة الحدیث.

ص:180


1- تهذیب التهذیب ج 8 ص 358
2- الکاشف ج 2 ص 397
3- العبر فی خبر من غبر ج 1 ص 433 ط الکویت
4- تقریب التهذیب ج 2 ص 123

روی عن مالک، و اللیث، و ابن لهیعة، و أبی عوانة و خلق.

و عنه الائمة الخمسة، و عبد اللّه بن أحمد، و آخرون أثنی علیه أحمد، و قال:

آخر من سمع من أبی لهیعة مات سنة 240 عن نحو 90 سنة](1).

حدیث غدیر بروایت احمد بن حنبل

اشاره

اما روایت احمد بن حنبل حدیث غدیر را:

پس از عبارات سابقه ظاهر است که او در «مسند» خویش این حدیث شریف را بطرق متعدده و اسانید متنوعه از مشایخ خود روایت کرده و در اینجا هم بعض عبارات از «مسند» او که بعنایات ربانی و تأییدات یزدانی این کتاب در مجلدات عدیده، نزد آثم خاکسار حاضر است، مذکور می شود:

ففی «المسند» :

[حدثنا عبد اللّه حدثنی أبی ثنا عفان ثنا أبو عوانة عن المغیرة، عن أبی عبید عن میمون أبی عبد اللّه، قال قال زید بن أرقم: و أنا أسمع نزلنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم بواد، یقال له وادی خم، فأمر بالصلوات، فصلاها بهجیر، قال فخطبنا، و ظلل لرسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم بثوب علی شجرة سمرة من الشمس، فقال: «أ لستم تعلمون؟ أو لستم تشهدون أنی أولی بکل مؤمن من نفسه؟» قالوا: بلی قال: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه»](2).

و أیضا فی «المسند» :

ص:181


1- طبقات الحفاظ ص 195
2- مسند ابن حنبل ج 4 ص 372

حدثنا عبد اللّه، حدثنی أبی، ثنا محمد بن جعفر، ثنا شعبة، عن میمون أبی عبد اللّه، قال: کنت عند زید بن أرقم، فجاء رجل من أقصی الفسطاط، فسأل عن ذا، فقال: ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، قال: «أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قالوا: بلی، قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه» .

قال میمون: فحدثنی بعض القوم عن زید، ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال: «اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه»](1).

و نیز احمد بن حنبل حدیث غدیر را باسانید کثیره در «مناقب جناب امیر المؤمنین» علیه السّلام روایت کرده، چنانچه علی ما نقل عنه در آن گفته:

[حدثنا عفان، قال: حدثنا حماد بن سلمة، قال: حدثنا علی بن زید، عن عدی بن ثابت، عن البراء بن عازب، قال: کنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی سفر، فنزلنا بغدیر خم، و نودی فینا الصلوة، جامعة، و کسح لرسول اللّه (صلی الله علیه و آله) بین شجرتین، فصلی الظهر، و أخذ بید علیّ، فقال: «أ لستم تعلمون، انی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قالوا: بلی، قال «أ لستم تعلمون انی أولی بکل مؤمن من نفسه؟» قالوا: بلی، فأخذ بید علیّ، فقال (صلی الله علیه و آله) : «من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» .

قال: فلقیه عمر بعد ذلک فقال: هنیئا لک یا ابن أبی طالب، أصبحت و أمسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة(2).

و أیضا

عنه حدثنا عفان، قال: حدثنا أبو عوانة، عن المغیرة، قال: حدثنا أبو عبید، عن میمون أبی عبد اللّه، قال: قال زید بن أرقم ، و أنا أسمع نزلنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم بواد، یقال له وادی، خم فأمر بالصلاة فصلی

ص:182


1- مسند ابن حنبل ج 4 ص 372 ط مصر
2- مسند ابن حنبل ج 4 ص 281

قال فخطبنا و ظلل لرسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم بثوب علی شجرة من الشمس فقال النبی صلی اللّه علیه و سلم:

«أو لستم تعملون؟ أرسلتم تشهدون انی أولی بکل مؤمن من نفسه؟» .

قالوا: بلی قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه»(1).

و عنه ایضا:

[حدثنا حسین بن محمد و أبو نعیم قالا: حدثنا فطر عن أبی الطفیل قال:

جمع علی الناس فی الرحبة ثم قال: أنشد اللّه کل امرئ مسلم سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم ما سمع لما قام؟ فقام ثلثون من الناس قال أبو نعیم: فقام ناس کثیر فشهدوا حین أخذ بیده فقال للناس: «أ تعلمون انی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قالوا: نعم یا رسول اللّه قال: «من کنت مولاه فهذا مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه»](2).

و عنه أیضا:

[حدثنا محمد بن جعفر قال: حدثنا شعبة عن سلمة بن کهیل قال: سمعت أبا الطفیل یحدث عن أبی السریحة أو زید بن أرقم شعبة الشاک عن النبی صلی اللّه علیه و سلم أنه قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه» .

قال سعید بن جبیر: و أنا قد سمعت مثل هذا عن ابن عباس قال: أظنه قال: و کتمته](3).

و عنه أیضا:

ص:183


1- المسند ج 4 ص 372
2- مسند ابن حنبل ج 4 ص 370
3- البدایة و النهایة لابن کثیر ج 7 ص 29 عن طریق أحمد

[حدثنا یحیی بن آدم قال: حدثنا حنش بن الحارث بن لقیط النخعی عن ریاح بن الحارث قال: جاء رهط الی علیّ بالرحبة فقالوا: السلام علیک یا مولانا قال: و کیف أکون مولاکم و أنتم قوم عرب؟ قالوا: سمعنا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول یوم غدیر خم: «من کنت مولاه فهذا مولاه» .

قال ریاح: فلما مضوا اتبعتهم و سألت من هم؟ قالوا: نفر من الانصار فیهم أبو أیوب الانصاری](1).

و عنه أیضا:

[حدثنا عبد الملک عن أبی عبد الرحیم الکندی عن زاذان بن عمر قال:

سمعت علیا فی الرحبة و هو ینشد الناس من شهد رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) و هو یقول ما قال؟ فقام ثلثة عشر رجلا فشهدوا انهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه»](2).

و عنه أیضا:

حدثنا ابن نمیر قال: حدثنا عبد الملک عن عطیة العوفی قال: أتیت زید ابن أرقم فقلت له: ان ختنا لی حدثنی عنک بحدیث فی شأن علیّ یوم غدیر خم فأنا أحب أن أسمعه منک فقال: انکم معشر أهل العراق فیکم ما فیکم فقلت له: لیس علیک منی بأس قال: نعم کنا بالجحفة فخرج رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم إلینا ظهرا و هو آخذ بعضد علی فقال: «أیها الناس أ لستم تعلمون انی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قالوا: بلی قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه» قال: فقلت له: هل قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم «اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه؟» قال: انما اخبرک ما سمعت(3).

ص:184


1- مسند أحمد بن حنبل ج 5 ص 419
2- مسند أحمد بن حنبل ج 1 ص 84
3- مسند أحمد بن حنبل ج 4 ص 368 و ذکره المتقی أیضا فی کنز العمال ج 6 ص 390 .

و عنه أیضا:

حدثنا محمد بن جعفر قال: حدثنا شعبة عن أبی اسحاق قال: سمعت سعید بن وهب قال: نشد علی الناس فقام خمسة أو ستة من أصحاب النبی صلی اللّه علیه و سلم فشهدوا ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه»(1).

و عنه أیضا:

حدثنا محمد بن جعفر قال: حدثنا شعبة عن أبی اسحاق سمعت عمرو زاد فیه ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال: «اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و أحب من أحبه و ابغض من أبغضه» .

و عنه أیضا حدثنا الفضل بن دکین قال: حدثنا ابن أبی عیینة(2) عن الحکم عن سعید بن جبیر عن ابن عباس عن بریدة قال: غزوت مع علیّ الیمن فرأیت منه جفوة فلما قدمت علی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم ذکرت علیا فتنقصته فرأیت وجه رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یتغیر فقال: یا بریدة «أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قلت: بلی یا رسول اللّه فقال: «من کنت مولاه فعلی مولاه»].

جلالت احمد بن حنبل از کتب رجال

و نبذی از مناقب بارعه و فضائل ناصعه و محامد شامخه و مدائح

ص:185


1- مسند أحمد بن حنبل ج 5 ص 366 و رواه النّسائی أیضا فی خصائصه ص 22 .
2- کذا فی المسند لابن حنبل ج 5 ص 347 و فی مستدرک الحاکم ج 3 ص 110 ( ابن أبی غنیة ) ، و فی الحلیه لابی نعیم : ( ابن عیینة ) و فی هامش الغدیر ج 1 ص 20 : ( ابن أبی عتبة ) و فی بعضها : ( ابن عیینة ) و یقال : الصحیح ( ابن أبی غنیة ) کما فی المستدرک

باذخه احمد بن حنبل انشاء اللّه تعالی در ما بعد مذکور خواهد شد لکن برای رفع انتظار بعض عبارات مذکور می شود.

عبد الحق در «رجال مشکاة» گفته:

[الامام أحمد بن حنبل هو الامام أبو عبد اللّه أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی منسوب الی شیبان الاصغر ابن أخی شیبان بن ثعلبة المروزی و ینتهی نسبه الی ربیعة بن نزار بن معد بن عدنان الی اسماعیل بن ابراهیم الخلیل علیهما السلام کان طوالا أسمر شدید السمرة.

ولد ببغداد فی ربیع الاول سنة أربع و ستین و مائة و مات بها سنة احدی و أربعین و مائتین یوم الجمعة وقت الضحی و دفن بعد العصر و له سبع و سبعون سنة.

کان اماما فی الفقه و الحدیث و الزهد و الورع و العبادة و به یعرف الصحیح من السقیم و المجروح و المعدل.

نشأ ببغداد و طلب العلم و سمع من شیوخها فلما فرغ من سماع الحدیث من مشایخ تلک الناحیة ارتحل الی الکوفة و البصرة و مکة و المدینة و الیمن و الشام و الجزیرة.

و سمع الحدیث و کتب عن علماء ذلک العصر مثل اسماعیل بن علیة و هشیم بن بشیر و یزید بن هارون و یحیی بن سعید القطان و عبد الرحمن بن مهدی و أبو داود الطیالسی و وکیع بن الجراح و سفیان بن عیینة و محمد بن ادریس الشافعی و عبد الرزاق بن همام و خلق کثیر سواهم.

و روی عنه ابناه صالح و عبد اللّه و ابن عمه حنبل بن اسحاق و محمد بن اسماعیل البخاری و مسلم بن الحجاج النیسابوریّ و أبو زرعة و أبو حاتم و أبو داود السجستانی و خلق سواهم کثیر.

ص:186

و فضائله کثیرة و مناقبه جمة و مآثره فی الاسلام مشهورة و مقاماته فی الدین مذکورة انتشر ذکره فی الآفاق و سری حمده فی الارفاق.

و هو أحد المجتهدین المعمول بقوله و رأیه و مذهبه فی کثیر من البلاد.

و أثنی علیه الائمة الاعلام و العلماء العظام کثیرا من مشایخه و غیرهم.

قال اسحاق بن راهویه: أحمد بن حنبل حجة بین اللّه و بین عباده فی أرضه.

و قال الشافعی: خرجت من بغداد و ما خلقت فیها أتقی و لا أورع و لا أفقه و لا أعلم من أحمد بن حنبل.

و قال أحمد بن سعید الدارمی: ما رأیت أسود الرأس أحفظ لحدیث رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و لا أعلم بفقهه و معانیه من أبی عبد اللّه أحمد بن حنبل.

و قال یحیی بن القیطان: ما قدم علیّ مثل أحمد بن حنبل.

و عن وکیع: ما قدم الکوفة مثل أحمد بن حنبل.

و عن ابن علیة انه غضب و قال تضحکون و عندی أحمد بن حنبل.

و قال أحمد بن سنان: ما رأیت یزید بن هارون لاحد أشد تعظیما منه لاحمد و کان یعقده الی جنبه.

و قال عبد الرزاق: ما رأیت أفقه من أحمد بن حنبل و لا أورع.

و قال ابن قتیبة: لو لا أحمد بن حنبل لاحدثوا فی الدین.

و قال أیضا: هو امام الدنیا.

و قال ابن عیینة: انتهی علم الحدیث الی أربعة و کان أحمد بن حنبل أفقههم فیه و کان ابن المدینی أعلمهم به و کان ابن معین أجمعهم و کان أبو بکر بن أبی شیبة أحفظهم.

و قال نصر بن علی الجهضمی: أحمد بن حنبل أفضل أهل زمانه.

و قال هلال بن العلاء: منّ اللّه علی الناس بأحمد ثبت فی المحنة و لو لا

ص:187

ذلک لکفر الناس.

قال ابن معین: ما رأیت خیرا من أحمد قط ما افتخر علینا بالعربیة قط و لا ذکرها بغیر السنة.

و قال الکدیمی: سمعت أبا عاصم یقول: لیس ببغداد الا ذاک الرجل یعنی أحمد.

و قال ابن راهویه: سمعت یحیی بن آدم یقول: امامنا.

و قال الحسن بن أبی الربیع: ما شبهت أحمد الا بابن المبارک فی سمته و هدیه و هیبته.

و قال ابن راهویه: لو لا أحمد و بذل نفسه لما بذلها له لذهب الاسلام.

و قال ابن المدینی: لیس فی أصحابنا أحفظ من أحمد.

و قال المیمونی: قال لی ابن المدینی بالبصرة بعد المحنة یا میمونی: ما قام أحد فی الاسلام مثل ما قام أحمد فعجبت من هذا و أبو بکر قد قام فی الردة قلت:

بأی شیء؟ قال: ان أبا بکر وجد أنصارا و ان أحمد لم یجد ناصرا.

و عن ابن معین انه قال: أرادوا منا أن نکون مثل أحمد لا و اللّه ما نقوی علی طریقه.

و قال الحارث بن عباس: قلت لابی مسهر: تعرف أحدا یحفظ علی هذه الامة أمر دینها؟ قال: لا أعلمه الا شابا بالمشرق یعنی ابن حنبل.

و قال الاثرم: قلت یوما و نحن عند أبی عبید فی مسئلة شیئا فقال بعض من حضر: من قال هذا؟ قلت: من لیس فی شرق الارض و لا غربها أصدق منه.

و قال أبو داود السجستانی: أدرکت مائتی شیخ من کبار مشایخ الحدیث فما رأیت أحدا مثل أحمد بن حنبل.

و قال أیضا: مجلس أحمد مجلس الآخرة و کان لا یذکر الدنیا فی مجلسه قط.

ص:188

و قال أبو زرعة: ما رأیت عینای مثل أحمد بن حنبل قالوا: فی العلم؟ قال:

فی العلم و الزهد و الفقه و فی کل خیر.

و قال أبو زرعة: کان أحمد یحفظ ألف ألف حدیث فقیل له: ما یدریک؟ قال: ذاکرته فأخذت علیه الامارات]الخ.

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة احدی و أربعین و مائتین گفته:

[و فیها توفی امام المحدثین فی عصره السید الکبیر فرید دهره ذو العلم و العمل و الحق و التحقیق و الزهد الصادق و الورع الدقیق المعظم المبجل أحمد بن حنبل الشیبانی المروزی الاصل رضی اللّه عنه.

سمع من جماعة من الکبار و رحل الی الیمن و سمع من الامام الحافظ عبد الرزاق فی صنعاء و الامام ابراهیم بن الحکم فی عدن و غیرهما من شیوخ الیمن.

و قیل کان یحفظ ألف ألف حدیث.

و کان من أصحاب الامام الشافعی و خواصه و المحبین له و المعتقدین فضله و المعظمین قدره و المبجلین محله.

و قد تقدم فی ترجمة الشافعی الاشاره الی تفخیم الامام أحمد له و کذلک کان الشافعی یفخمه و لما ارتحل الی مصر قال فی حقه: خرجت من بغداد و ما خلفت بها أتقی و لا أفقه من ابن حنبل.

الی أن قال: و حکی ان ابراهیم الحربی قال: رأیت بشر بن الحارث الحافی فی المنام کانه خرج من مسجد الرصافة و فی کمه شیء یتحرک فقلت: ما فعل اللّه بک؟ فقال: غفر لی اللّه و أکرمنی فقلت: ما هذا الذی فی کمک؟ فقال:

و قدم علینا روح أحمد بن حنبل فنثر علیه الدر و الیاقوت و هذا مما التقطت.

ص:189

قلت: فما فعل یحیی بن معین و فلان سماه من أئمة الحدیث؟ قال: ترکتهما و قد زارا رب العالمین و وضعت لهما الموائد.

قلت: فلم لم تأکل معهما أنت؟ قال: قد عرفت هو ان الطعام علیّ فأباحنی النظر الی وجهه الکریم.

و کان رضی اللّه عنه حسن الوجه ربعة یخضب بالحناء خضابا لیس بالقانی(1) و فی لحیته شعرات سود قد جاوز سبعا و سبعین سنة.

و قد جمع ابن الجوزی أخباره فی مجلد و کذلک البیهقی و الهروی.

و من مناقبه أیضا ما ذکر بعض العلماء فی مناقب الامام الشافعی عن الربیع قال: لما خرج الشافعی الی مصر و أنا معه کتب کتابا و قال: یا ربیع خذ کتابی هذا و امض به الی أبی عبد اللّه أحمد بن حنبل و ائتنی بالجواب.

قال الربیع: فدخلت بغداد و معی الکتاب فلقیت أحمد بن حنبل فی صلاة الصبح فصلیت معه فلما انتقل من المحراب سلمت إلیه الکتاب و قلت:

هذا کتاب الشافعی من مصر فقال أحمد: نظرت فیه؟ قلت: لا فکسر الختم و قرأ الکتاب فتغرغرت عیناه بالدموع فقلت له: أیش فیه؟

قال: یذکر انه رأی النبی صلی اللّه علیه و سلم فقال له: اکتب الی أبی عبد اللّه أحمد بن حنبل و اقرأ منی السلام و قل له: انک ستمتحن و تدعی للقول بخلق القرآن فلا تجبهم فسترفع لک علم الی یوم القیمة.

قال الربیع: فقلت البشارة فخلع قمیصه الذی یلی جلده و دفعه الیّ و أخذت جواب الکتاب و خرجت الی مصر فسلمت الکتاب للشافعی فقال:

یا ربیع ایش الذی دفع إلیک قلت: القمیص الذی یلی جلده فقال الشافعی

ص:190


1- القانی : شدید الحمرة

لا نفجعک به و لکن بلّه و ادفع الیّ الماء حتی اکون شریکا لک فیه»(1).

حدیث غدیر بروایت هارون بن عبد اللّه البغدادی

اشاره

اما روایت هارون بن عبد اللّه البغدادی:

پس در خصائص نسائی مذکور است:

[اخبرنی هارون بن عبد اللّه البغدادی الحمال قال: حدثنا مصعب بن المقدام قال: حدثنا فطر بن خلیفة عن أبی الطفیل.

و أخبرنا ابو داود قال: حدثنا محمد بن سلیمان قال: حدثنا فطر عن أبی الطفیل عامر بن واثلة قال: جمع علی الناس فی الرحبة فقال: انشد باللّه کل امرئ سمع من رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال یوم غدیر: «أ لستم تعلمون انی اولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» و هو قائم ثم أخذ بید علی فقال: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» .

قال أبو الطفیل: فخرجت و فی نفسی منه شیء فلقیت زید بن ارقم و اخبرته فقال: ما تشک؟ انا سمعته من رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و اللفظ لابی داود](2).

و هارون حافظی است موثوق به و مأمون و از غوائل قدح و جرح مصون و کتب اساطین قوم بمناقب و مدائح او مشحون و او شیخ مسلم ابن الحجاج و ابو داود و نسائی و ترمذی و ابن ماجه است.

هارون بغدادی و جلالت او از نظر اهل سنت

ذهبی در «تذهیب التهذیب» گفته:

ص:191


1- مرآة الجنان ج 2 ص 134 ط حیدرآباد الدکن
2- خصائص النّسائی ص 100 .

[هارون بن عبد اللّه بن مروان البغدادی ابو موسی البزاز الحافظ المعروف بالحمال عن سفیان بن عیینة و عبد اللّه بن نمیر و معن بن عیسی و ابن أبی فدیک و حسین الجعفی و أبی أسامة و أبی داود الحفری و خلق کثیر.

و عنه م 4(1) و ابراهیم الحربی و ابن أبی الدنیا و ابنه موسی بن هارون الحمال الحافظ و البغوی و ابن صاعد و آخرون.

قال المروزی: سألت ابا عبد اللّه اکتب عن هارون الحمال؟ قال: أی و اللّه و قال ابراهیم الحربی: صدوق لو کان الکذب حلالا لترکه تنزها.

و قال النّسائی: ثقة.

و قال الدار قطنی: و انما سمی الحمال لانه حمل رجلا فی طریق مکة علی ظهره فانقطع به فیما یقال.

و قال ابنه موسی: ولد سنة احدی أو اثنتین و سبعین و مائة و مات فی تاسع شوال سنة ثلث و أربعین و مائتین و قال بعضهم: ستة و أربعین و هو غلط].

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته:

[هارون بن عبد اللّه بن مروان البغدادی البزاز الحافظ الحمال عن ابن عیینة و معن بن عیسی.

و عنه م 4 و ابنه موسی الحافظ و ابن صاعد. ثقة حمل رجلا علی ظهره انقطع بطریق مکة مات 243](2).

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته:

[هارون بن عبد اللّه بن مروان البغدادی أبو موسی الحمال بالمهملة البزاز

ص:192


1- م 4 : اشارة الی مسلم و الاربعة أی ابا داود و النّسائی و الترمذی و ابن ماجة
2- الکاشف ج 3 ص 214

ثقة من العاشرة مات سنة ثلث و أربعین و قد ناهز الثمانین](1).

و عبد الکریم سمعانی در «انساب» در نسبت حمال گفته:

[و المشهور بهذه النسبة من المحدثین أبو موسی هارون بن عبد اللّه بن مروان الحمال و ابنه موسی بن هارون الحمال و هارون کان بزازا فتزهد فصار یحمل الاشیاء بالاجرة و یأکل منها.

و قیل: انه لقب بالحمال لکثرة ما حمل من العلم و بقی علی ابنه الحافظ الکبیر موسی بن هارون.

سمع سفیان بن عیینة و سیار بن حاتم و معن بن عیسی و روح بن عبادة و أبا عاصم النبیل و أبا عامر العقدی و عبد اللّه بن نمیر و أبا أسامة الکوفیین.

روی عنه ابنه موسی و مسلم بن الحجاج و ابراهیم الحربی و أبو عبد الرحمن النسائی و أبو زرعة و أبو حاتم الرازیان.

روی عنه الحسن بن سفیان ذکر هارون الحمال قال: جاءنی أحمد بن حنبل باللیل فدق الباب فقلت: من هذا؟ : فقال أحمد فبادرت ان خرجت إلیه فمساتی و مسیته قلت: حاجة أبا عبد اللّه؟ قال: نعم شغلت الیوم قلت: بما ذا یا أبا عبد اللّه؟ قال: جزت علیک الیوم و أنت قاعد تحدث الناس فی الفیء و الناس فی الشمس بأیدیهم الاقلام و الدفاتر لا تفعل مرة اخری إذا قعدت مع الناس.

و کان ابراهیم الحربی: یقول: کان هارون بن عبد اللّه صدوقا لو کان الکذب حلالا لترکه تنزها و مات سنة ثلث و أربعین و مائتین](2).

ص:193


1- التقریب ج 2 ص 312
2- أنساب السمعانی ج 4 ص 228 ط حیدرآباد

حدیث غدیر بروایت محمد بن بشار

اشاره

اما روایت محمد بن بشار:

پس در «صحیح» ترمذی مذکور است:

[حدثنا محمد بن بشار نا محمد بن جعفر نا شعبة عن سلمة بن کهیل قال: سمعت أبا الطفیل یحدث عن أبی سریحة أو زید بن أرقم شک شعبة عن النبی (صلی الله علیه و آله) قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و هذا حدیث حسن غریب و روی شعبة هذا الحدیث عن میمون أبی عبد اللّه عن زید بن أرقم عن النبی صلی اللّه علیه و سلم نحوه و أبو سریحة هو حذیفة بن أسید الغفاری صاحب النبی (صلی الله علیه و آله)](1).

جلالت بندار در کتب رجال

و محمد بن بشار بندار از حفاظ کبار و اعلام عالی فخار و اساطین جلیل الاعتبار و شیخ بخاری و مسلم و ابو داود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه است.

ذهبی در «عبر» در وقائع سنة اثنتین و خمسین و مائتین گفته:

[و فیها بندار(2) محمد بن بشار البصری أبو بکر الحافظ فی رجب سمع معتمر بن سلیمان و غندرا (3) و طبقتهما.

ص:194


1- صحیح الترمذی ج 5 ص 633 ط بیروت
2- بندار فی الاصل : من فی یده القانون و هو أصل دیوان الخراج و انما قیل له بندار لانه کان بندارا فی الحدیث جمع حدیث بلده ( تهذیب التهذیب ج 9 ص 70 ) .
3- غندر : بضم الغین المعجمعة و سکون النون و فتح الدال المهملة و قد تضم ( تهذیب التهذیب ج 9 ص 96 )

قال أبو داود: کتبت عنه خمسین ألف حدیث](1).

ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته:

[محمد بن بشار بن عثمان العبدی البصری أبو بکر بندار ثقة من العاشرة مات سنة اثنتین و خمسین و له بضع و ثمانون سنة](2).

حدیث غدیر بروایت محمد بن المثنی

اشاره

اما روایت محمد بن المثنی پس نسائی در خصائص خود آورده:

[أنبأنا محمد بن المثنی قال: ثنا شعبة عن أبی اسحاق قال: سمعت سعید بن وهب قال: قام خمسة أو ستة من أصحاب النبی صلی اللّه علیه و سلم فشهدوا ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه»](3).

مناقب محمد بن المثنی از کتب رجال

و محمد بن المثنی از اکابر مهره اعیان و أعاظم أصحاب حفظ و اتقان و افاخم حذاق والا شأن و او و ابن بشار هر دو مثل فرسی رهان و او هم شیخ ائمه سته یعنی بخاری و مسلم و أبو داود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه است.

عبد الکریم بن محمد سمعانی در «انساب» بنسبت عنزی گفته:

[و أبو موسی محمد بن المثنی العنزی من أهل البصرة یروی عن غندر روی عنه البخاری و الناس].

و میرزا محمد بن معتمد خان بدخشی در «تراجم الحفاظ» گفته:

ص:195


1- العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 10 ط الکویت
2- تقریب ج 2 ص 147
3- الخصائص ص 22

[محمد بن المثنی العنزی البصری أبو موسی الزمن أحد الائمة ذکره فی نسبة العنزی الی أن قال فقال: أبو موسی محمد بن المثنی العنزی من أهل البصرة.

یروی عن غندر روی عنه البخاری و الناس.

قلت: مات سنة اثنتین و خمسین و مائتین أرخها غیر واحد و کان له یوم مات خمس و ثمانون سنة.

و کان هو و أبو بکر محمد بن بشار العبدی البصری الملقب ببندار فرسی رهان فی الحفظ و الاتقان و ولدا فی سنة واحدة و هی السنة التی مات فیها حماد بن سلمة سنة سبع و ستین و مائة و ماتا فی سنة واحدة.

و سمع من کل منهما الائمة الستة البخاری و مسلم و أبو داود و الترمذی و النسائی و ابن ماجه و هذا من عجیب الاتفاق! و قد ذکرهما الذهبی و ابن ناصر الدین فی «طبقات الحفاظ»].

و ذهبی در «عبر» در وقائع سنة اثنتین و خمسین و مائتین گفته:

[و فیها محمد بن المثنی الحافظ ابو موسی العنزی البصری الزمن فی ذی القعدة و مولده عام توفی حماد بن سلمة سمع معتمر بن سلیمان و سفیان بن عیینة و طبقتهما](1).

و نیز ذهبی در «کاشف» گفته:

[محمد بن المثنی ابو موسی العنزی الحافظ عن ابن عیینة و عبد العزیز العمی و عنه ع و ابو عروبة و المحاملی ثقة ورع مات 252](2).

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته:

[محمد بن المثنی بن عبید العنزی بفتح الفنون و الزای ابو موسی البصری

ص:196


1- العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 10 ط الکویت
2- الکاشف ج 3 ص 93

المعروف بالزمن مشهور بکنیته و باسمه، ثقة، ثبت من العاشرة، و کان هو و بندار فرسی رهان، و ماتا فی سنة واحدة](1).

حدیث غدیر بروایت حسن بن عرفه

اشاره

اما روایت ابو علی الحسن بن عرفة بن یزید العبدی:

پس در تاریخ ابن کثیر مذکور است:

[و قال الحسن بن عرفة العبدی: ثنا محمد بن خازم ابو معاویة الضریر، عن موسی بن مسلم الشیبانی، عن عبد الرحمن بن سابط، عن سعد بن أبی وقاص، قال: قدم معاویة فی بعض حجاته، فدخل علیه سعد، فذکروا علیا، فقال سعد:

سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول له: ثلث خصال، لئن یکون لی واحدة منهن، احب الی من الدنیا و ما فیها، سمعته، یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» ، و سمعته، یقول: «لاعطین الرایة رجلا یحب اللّه و رسوله» ، و سمعته یقول: «انت منی بمنزلة هارون من موسی، الا انه لا نبی بعدی» ، اسناده حسن و لم یخرجوه](2).

مناقب حسن بن عرفه در کتب رجال

و جلائل مدائح و مناقب و فضائل، و عوالی محامد و مکارم و محاسن حسن بن عرفه بالاتر از آنست که احصا کرده شود.

ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» گفته:

ص:197


1- تقریب ابن حجر ج 2 ص 204
2- البدایة و النهایة ج 7 ص 341 و لکن فیه هکذا : فقال سعد : له ثلث خصال لئن تکون لی واحدة منهن احب الی من الدنیا و ما فیها ، سمعت رسول اللَّه ( ص ) یقول : من کنت مولاه . . . الخ

[الحسن بن عرفة بن یزید الامام المحدث الثقة، مسند وقته، ابو علی العبدی البغدادی المؤدب.

ولد سنة خمسین و مائة، و سمع من هشیم بن بشیر، و اسماعیل بن عیاش، و ابراهیم بن أبی یحیی، و خلف بن خلیفة، و المبارک بن سعید اخی سفیان الثوری، و عبد اللّه بن المبارک، و زیاد البکائی، و عباد بن عباد المهلبی، و عبد السلام بن حرب، و جریر بن عبد الحمید، و أبی بکر بن عیاش، و عیسی بن یونس، و الحکم بن ظهیر، و مرحوم بن عبد العزیز العطار، و قرآن بن تمام، و معمار بن محمد الثوری، و علی بن ثابت الجزری، و عبد العزیز بن عبد الصمد العمی، و معتمرین سلیمان التیمی، و حفص بن غیاث، و اسماعیل بن علیة، و عبد اللّه بن ادریس، و عمر بن عبد الرحمن الابار، و عبد الرحمن بن محمد المحاربی، و عباد بن العوام، و أبی معاویة، و مروان بن شجاع، و بشر بن المفضل و طبقتهم.

و کان من علماء الحدیث، حدث عنه الترمذی، و ابن ماجة، و ابن أبی الدنیا، و زکریا خیاط السنة، و عبد اللّه بن احمد، و ابو یعلی، و قاسم المطرز، و ابن صاعد، و المحاملی].

الی ان قال: [قال عبد اللّه بن احمد: قال لی ابن معین: کتبت عن ذاک المعلم الذی فی المربعة؟ قلت: نعم، أ هو الحسن بن عرفة؟ قال: نعم. یروی عن مبارک بن سعید و هو ثقة. قال عبد اللّه: و کان یختلف الی أبی.

و روی عبد اللّه بن الدورقی، عن ابن معین، قال: لیس به باس، اذهب إلیه.

و قال ابن أبی حاتم: صدوق، سمعت منه مع أبی بسامراء، و سئل عنه أبی، فقال: صدوق.

و قال النّسائی: لا باس به. و قد روی النّسائی عن رجل عنه.

و قال محمد بن المسیب الارغیانی: سمعت الحسن بن عرفة، یقول: کتب

ص:198

عنی خمسة قرون.

قلت: یعنی خمس طبقات، فالطبقة الاولی: ابن أبی حاتم، الثانیة: ابن أبی الدنیا، و الثالثة: طبقة ابن خزیمة، الرابعة: طبقة المحاملی، الخامسة: الصفار.

قال ابن أبی حاتم: عاش الحسن بن عرفة مائة و عشر سنین، و کان له اولاد سماهم باسامی العشرة(1) رضی اللّه عنهم.

اخبرنا المسلم بن علان، و مؤمل بن محمد إجازة، قالا: اخبرنا ابو الیمن الکندی، اخبرنا ابو منصور الشیبانی، اخبرنا احمد بن علی الحافظ، قال:

اجاز لی محمد بن مکی المصری، و حدثنی عنه نصر بن ابراهیم الفقیه، اخبرنا احمد بن عبد اللّه بن رزیق، اخبرنا الحسن بن رشیق، حدثنا احمد بن محمد بن حکیم الصدفی، سمعت الحسن بن عرفة، و سئل کم تعد من السنین؟ قال:

مائة سنة و عشر سنین، لم یبلغ احد من اهل العلم هذا السن غیری.

قلت: قد بلغ ایضا هذا السن حسان بن ثابت، و حکیم بن حزام، و غیرهما من الصحابة، و سوید بن غفلة، و جماعة من التابعین، و ممن شارکه فی السن ابو العباس الحجار.

قال الحسن بن محمد الخلال الحافظ: ولد فی سنة خمسین و مائة: الشافعی، و بشر الحافی، و خلف البزار، و الحسن بن عرفة].

الی ان قال:

[و کان رحمه اللّه تعالی، صاحب سنة و اتباع.

قال البغوی: مات بسامراء فی سنة سبع و خمسین و مائتین.

و قیل: مات لاربع بقین من ذی الحجة منها.

ص:199


1- العشرة : الخلفاء الاربعة ، و طلحة ، و الزبیر ، و سعد بن أبی وقاص ، و عبد الرحمن بن عوف ، و ابو عبیدة بن الجراح ، و سعید بن زید

و یقال: سنة ثمان و هو وهم.(1) و ابن حجر در «تقریب» گفته:

[الحسن بن عرفة بن یزید العبدی ابو علی البغدادی، صدوق من العاشرة، مات سنة سبع و خمسین و مائتین و قد جاوز المائة](2).

و نیز ابن حجر در «تهذیب» گفته:

[الحسن بن عرفة بن یزید ابو علی العبدی البغدادی المؤدب.

روی عن عمار بن محمد ابن اخت الثوری، عیسی بن یونس، و هشیم، و ابن المبارک، و أبی بکر بن عیاش، و ابن ادریس، و اسماعیل بن عیاش، و ابن علیة، و عبد الرحمن(3) الابار، و خلف بن خلیفة، و المبارک بن سعید الثوری، و ابی معاویة بن هشام، و محمد بن السائب الکلبی، و یزید بن هارون و جماعة.

و عنه الترمذی، و ابن ماجة.

و روی النسائی له بواسطة زکریا الساجی، و ابو بکر بن ابی الدنیا، و ابو یعلی، و اسماعیل بن العباس الوراق، و صالح جزرة، و ابن أبی حاتم، و محمد بن اسحاق الصغانی، و ابو بکر بن الباغندی، و ابن صاعد، و البغوی، و المحاملی، و الحسین بن یحیی القطان، و محمد بن مخلد، و اسماعیل الصفار، و علی بن الفضل الستوری خاتمة اصحابه و غیرهم.

قال عبد اللّه بن احمد عن یحیی بن معین: ثقة. قال: و کان یختلف الی ابی.

و قال عبد اللّه بن الدورقی عن ابن معین: لیس به باس و اثنی علیه خیرا.

ص:200


1- سیر النبلاء ج 11 ص 547 - 551 - ط بیروت مؤسسة الرسالة .
2- تقریب ابن حجر 1 ص 168
3- یحتمل ان الصحیح : عمر بن عبد الرحمن الابار کما مر عن الذهبی فی « سیر النبلاء »

و قال ابن ابی حاتم: سمعت منه مع ابی و هو صدوق. و قال ابی: هو صدوق.

و قال النسائی: لا باس به.

و قال محمد بن المسیب الارغیانی: سمعت الحسن بن عرفة، یقول: کتب عنی خمسة قرون.

و قال ابن ابی حاتم: عاش الحسن بن عرفة مائة و عشر سنین.

و قال البغوی: مات سنة 257.

و قال الدار قطنی: لا باس به.

و ذکره ابن حبان فی «الثقات» .

و ذکره ابن علی الحیانی فی شیوخ ابی داود، قال: روی عنه فی کتاب الزهد.

و قال مسلمة بن قاسم: انا عنه غیر واحد و کان ثقة](1).

حدیث غدیر بروایت محمد بن یحیی بن عبد اللّه نیسابوری

اشاره

پس در «خصائص» نسائی مذکور است:

[أنبأنا محمد بن یحیی بن عبد اللّه النیسابوریّ، و احمد بن عثمان بن حکیم، قالا: ثنا عبید اللّه بن موسی، قال: اخبرنا هانی بن ایوب، عن طلحة الایامی، قال: ثنا عمیرة بن سعد، انه سمع علیا و هو ینشد فی الرحبة من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» ، فقام بضعة عشر فشهدوا](2).

ص:201


1- تهذیب التهذیب ج 2 ص 293
2- خصائص نسائی ص 16

محامد ذهلی محمد بن یحیی از کتب رجال اهل سنت

و شرف و جلالت، و تصدر و ریاست، و حذاقت و مهارت، و نبالت و نباهت، و دیانت و امانت محمد بن یحیی، که از اجله شیوخ بخاری، و ابو داود، و ترمذی، و نسائی، و ابن ماجه است بر متتبع کتب رجالیه ظاهر است، و سابقا نبذی از محامد او مذکور شده، در این جا بعض عبارات باز نوشته می شود.

حافظ ابو سعد عبد الکریم بن محمد سمعانی در «انساب» در نسبت زهری گفته:

و اما الامام ابو عبد اللّه محمد بن یحیی بن خالد الذهلی امام اهل نیسابور فی عصره و رئیس العلماء و مقدمهم، لقب بالزهری لجمعه الزهریات، و هو احادیث محمد بن مسلم بن شهاب الزهری](1).

و میرزا محمد در «تراجم الحفاظ» گفته:

[محمد بن یحیی بن عبد اللّه بن خالد الذهلی النیسابوریّ احد الائمة، ذکره فی نسبة الزهری فذکر عبارة «الانساب» ثم قال: قلت: کانت وفاته فی سنة ثمان و خمسین و مائتین، ارخها غیر واحد، و کان له یوم مات ست و ثمانون سنة، و هو من کبار الحفاظ الثقات الاثبات، و اجلة شیوخ البخاری، و أبی داود، و الترمذی، و النّسائی، و ابن ماجة، و قد لقی عبد الرحمن بن مهدی، و ابا داود الطیالسی، و عبد الرزاق، و عفان، و من بعدهم فسمع منهم، و انما اقتصر ابو سعد من ترجمته علی هذا القدر لشهرتها، و قد ذکره الذهبی، و ابن ناصر الدین فی «طبقات الحفاظ»].

و ذهبی در «کاشف» گفته:

ص:202


1- انساب سمعانی ج 6 ص 329

[محمد بن یحیی بن عبد اللّه بن خالد بن فارس الذهلی ابو عبد اللّه النیسابوریّ الحافظ عن ابن مهدی، و عبد الرزاق، و احمد، و اسحاق.

و عنه خ(1) و الاربعة(2)، و ابن خزیمة، و ابو عوانة، و ابو علی المیدانی، و لا یکاد البخاری یفصح باسمه لما وقع بینهما.

قال ابن أبی داود: ثنا محمد بن یحیی و کان امیر المؤمنین فی الحدیث.

و قال ابو حاتم: هو امام اهل زمانه، توفی 258 و له ست و ثمانون](3).

و ابن حجر العسقلانی در «تقریب» گفته:

[محمد بن یحیی بن عبد اللّه بن خالد بن فارس بن ذویب الذهلی النیسابوریّ، ثقة، حافظ جلیل من الحادیة عشرة.

مات سنة ثمان و خمسین علی الصحیح و له ست و ثمانون](4).

حدیث غدیر بروایت حجاج بن یوسف ابن شاعر الثقفی

اشاره

اما روایت حجاج بن یوسف شاعر: پس عبد اللّه بن احمد در «مسند» والد خود گفته:

[حدثنی حجاج بن الشاعر، قال: حدثنا شبابة، قال: حدثنی نعیم بن حکیم، قال: حدثنی ابو مریم، و رجل من جلسائه عن علی، ان النبی صلی اللّه علیه و سلم، قال یوم غدیر خم: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» ، قال: فزاد الناس(5) بعد «وال من والاه و عاد من عاداه»](6).

ص:203


1- خ : رمز البخاری
2- الاربعة : ابو داود ، و الترمذی ، و النّسائی ، و ابن ماجه
3- الکاشف للذهبی ج 3 ، ص 107
4- تقریب ابن حجر ج 2 ص 217
5- الحکم بالزیادة مردود و باطل
6- مسند ابن حنبل ج 1 ص 152

و حجاج بن شاعر از اجله شیوخ اکابر، و افاخم اساطین والا مفاخر، و نحاریر معتمدین عالی مآثر، و شیخ مسلم و ابو داودست.

ترجمه و محامد ابن الشاعر از کتب رجال اهل سنت

سمعانی در «انساب» در نسبت شاعر بترجمه حجاج گفته:

[و کان ثقة فهما حافظ.

قال ابن أبی حاتم: کتبت عنه و هو ثقة من الحفاظ ممن یحسن الحدیث، و سئل أبی عنه، فقال: صدوق]الی ان قال: [و سئل ابو داود السجستانی، ایما احب إلیک الرمادی أو حجاج بن الشاعر؟ ، فقال: حجاج خیر من مائة مثل الرمادی.

و قال النسائی: حجاج بن یوسف یقال له ابن الشاعر، بغدادی، ثقة](1).

و ابن حجر در العسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته:

[حجاج بن یوسف بن حجاج الثقفی ابو محمد ابن أبی یعقوب البغدادی المعروف بابن الشاعر، و کان یوسف شاعرا صحب ابا نواس و کان یلقب لقوة.

روی حجاج عن روح بن عبادة، و حجاج بن محمد، و الا شیب، و أبی علی الحنفی، و شبابة، و عثمان بن عمر، و یزید بن هارون، و ابی احمد الزبیری و عبد الرزاق، و أبی داود الطیالسی، و ابی عامر العقدی، و جماعة.

و عنه مسلم، و ابو داود، و ابن ابی حاتم، و ابوه و ابن خراش، و صالح جزرة، و غیرهم و الحسین المحاملی، و هو آخر من حدث عنه.

قال ابو حاتم: صدوق.

و قال ابن أبی حاتم: ثقة من الحفاظ ممن یحسن الحدیث.

ص:204


1- انساب السمعانی ج 8 ص 20 ط حیدرآباد

و قال ابو داود: خیر من مائة مثل الرمادی.

و قال النّسائی: ثقة، و ذکره ابن حبان فی الثقات.

و قال ابن قانع: مات فی رجب سنة 259 قال: و قیل سنة 257](1).

و نیز ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته:

[حجاج بن أبی یعقوب یوسف بن حجاج الثقفی البغدادی المعروف بابن الشاعر، ثقة، حافظ من الحادیة عشرة، مات سنة تسع و خمسین](2).

و سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[الحجاج بن شاعر، هو ابن یوسف بن حجاج الثقفی، ابو محمد البغدادی.

کان ابوه شاعرا صحب ابا نواس، و اما ابنه هذا فاحد الائمة الحدیث.

روی عن الحسن بن موسی الاشیب، و روح بن عبادة، و زکریا بن عدی، و ابی عاصم النبیل، و غیرهم.

روی عنه مسلم، و ابو داود، و ابو یعلی، و بقی بن مخلد، و صالح جزرة، و ابو حاتم، و ابنه عبد الرحمن، و ابن ابی الدنیا، و الحسین بن اسماعیل المحاملی، و هو آخر من روی عنه.

قال ابن أبی حاتم: ثقة من الحفاظ، ممن یحسن الحدیث. مات فی رجب سنة 259](3).

حدیث غدیر بروایت اسماعیل بن عبد اللّه العبدی الملقب بسمویه

اما روایت اسماعیل بن عبد اللّه العبدی الملقب بسمویه: پس میرزا محمد بن معتمد خان در «مفتاح النجا فی مناقب آل العبا» گفته:

ص:205


1- تهذیب التهذیب ج 2 ص 210
2- تقریب ابن حجر ج 1 ص 154
3- طبقات الحفاظ للسیوطی ص 244

[و لاحمد

فی روایة اخری، و لابن حبان، و الحاکم، و الحافظ أبی بشر اسماعیل ابن عبد اللّه العبدی الاصبهانی المشهور بسمویه، عن ابن عباس، عن بریدة رضی اللّه عنهما بلفظ یا بریدة «أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ من کنت مولاه فعلی مولاه»](1).

و سابقا دانستی که در «کنز العمال» ملا علی متقی مذکور است:

[«یا بریدة، أ لست أولی بالمؤمنین؟ من کنت مولاه فعلی مولاه» حم طب و سمویه ک ص(2)](3).

و مدائح و محاسن عالیه، و مفاخر و مکارم سامیه سمویه، و جلالت و نباهت، و مهارت و حذاقت او بملاحظة کتب رجالیه ظاهر است.

حافظ أبو سعد عبد الکریم بن محمد سمعانی در «أنساب» در نسبت سموئی می فرماید:

[و اشتهر بهذه أبو البشر اسماعیل بن عبد اللّه بن مسعود العبدی السمّوئی الاصبهانی المعروف بسمویه.

یروی عن الحسین بن الحفص، و سعید بن عبد الحمید بن جعفر، و بکر بن بکار، و الفضل بن دکین، و عثمان بن الهیثم المؤذن، و علی بن عیاش، و یحیی ابن یعلی المحاربی، و عمر بن عبد الوهاب الریاحی، و أبی مسهر عبد الاعلی بن مسهر.

قال ابن أبی حاتم: سمعنا منه و هو ثقة صدوق](4).

ص:206


1- نزل الابرار ص 21
2- حم و طب ، و ک : و ص ، رموز لمسند أحمد ، و الطبرانی ، و الحاکم ، و سعید بن منصور .
3- کنز العمال ج 6 ص 397
4- انساب سمعانی ج 7 ص 151

و ذهبی در «عبر» در وقائع سنة سبع و ستین و مائتین گفته:

[و فیها توفی اسماعیل بن عبد اللّه الحافظ، أبو البشر العبدی الاصفهانی سمویه.

سمع بکر بن بکار، و أبا مسهر، و خلقا من هذه الطبقة.

قال أبو الشیخ: کان حافظا متقنا یذاکر بالحدیث](1).

و نیز ذهبی در «دول الاسلام» در وقائع سنة سبع و ستین و مائتین گفته:

[و فیها مات اسماعیل بن عبد اللّه سمویه الحافظ باصبهان و محدث مصر].

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[سمویه الحافظ المتقن الطواف، أبو بشر اسماعیل بن عبد اللّه بن مسعود العبدی الاصبهانی. سمع بکر بن بکار، و أبا نعیم، و سعید بن أبی مریم، و الطبقة.

و کان من الحفاظ و الفقهاء، حافظا متقنا، یذاکر بالحدیث، و من تأمل «فوائده المرویة» علم اعتناءه بهذا الشأن.

قال ابن أبی حاتم: ثقة صدوق.

مات سنة سبع و ستین و مائتین](2).

حدیث غدیر بروایت حسن بن علی بن عفان

اشاره

اما روایت حسن بن علی بن عفان: پس اسماعیل بن عمر المعروف بابن کثیر الدمشقی در «تاریخ» خود در ذکر طرق حدیث غدیر گفته:

[و قال الطبرانی ثنا أحمد بن ابراهیم بن عبد اللّه بن کیسان المدینی سنة تسعین و مائتین، حدثنا اسماعیل بن عمرو البجلی، حدثنا مسعر، عن طلحة بن المصرف

ص:207


1- العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 41 ط الکویت
2- طبقات الحفاظ للسیوطی ص 243

عن عمیرة بن سعد، قال: شهدت علیا علی المنبر یناشد أصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم الا قام فشهد؟ فقام اثنا عشر رجلا، منهم أبو هریرة، و أبو سعید، و أنس بن مالک فشهدوا انهم سمعوه «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» .

و رواه ابو العباس بن عقدة الحافظ الشیعی عن الحسن بن علی بن عفان العامری عن عبید اللّه بن موسی، عن فطر، عن أبی اسحاق، عن عمرو بن مرة، و سعید ابن وهب، و عن زید بن یثیع، قالوا: سمعنا علیا یقول فی الرحبة، فذکر الحدیث

وفیه: فقام ثلثة عشر رجلا فشهدوا ان رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و أحب من أحبه و ابغض من أبغضه، و انصر من نصره و اخذل من خذله» .

قال أبو اسحاق حین فرغ من الحدیث: یا أبا بکر أی أشیاخ هم](1).

محامد حسن بن علی بن عفان از کتب رجال اهل سنت

و حسن بن علی بن عفان از اکابر اساطین جلیل الشأن، و اجله حذاق اعیان است.

محمد بن حبان در کتاب «الثقات» گفته:

[الحسن بن علی بن عفان العامری من أهل الکوفة. یروی عن معاویة بن هشام، و أبی نعیم، و الکوفیین.

حدثنا عنه زکریا بن یحیی الساجی و غیره، و کان کنیته أبو محمد].

ذهبی در «کاشف» گفته:

[حسن بن علی بن عفان، عن اسباط، و ابن نمیر، و عنه ابن ماجة القزوینی

ص:208


1- البدایة و النهایة لابن کثیر ج 7 ص 347

و الصفار، و ابن الزبیر القرشی.

قال أبو حاتم: صدوق](1).

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته:

[الحسن بن علی بن عفان العامری أبو محمد الکوفی.

روی عن عبد اللّه بن نمیر، و أبی أسامة، و زید بن الحباب، و معاویة بن هشام، و یحیی بن آدم، و عمران بن عیینة، و محاضر بن المورع(2)، و جعفر بن عون، و غیرهم.

و عنه ابن ماجة، و أبو حامد الاحمسی(3) و ابن أبی حاتم، و السراج، و محمد ابن المنذر شکر، و اسماعیل الصفار، و علی بن محمد بن الزبیر القرشی الکوفی و غیرهم.

قال ابن أبی حاتم: صدوق و ذکره ابن حبان فی «الثقات» .

قال ابن عقدة: مات لیلة خلت من صفر سنة 270.

و ذکر صاحب النبل ان أبا داود روی عنه أیضا. و شبهته فی ذلک ان أبا داود روی فی کتاب «الخاتم» عن الحسن بن علی، عن یزید بن هارون، و أبی عاصم عن أبی الاشهب حدیثا، هکذا قاله عنه عامة الرواة، و انفرد ابن داسة فیه عن أبی داود بقوله الحسن بن علی بن عفان، قلت و قال صاحب النبل فی کتاب الاطراف فی هذا الحدیث عندی انه الخلال. و قال الدار قطنی: الحسن و أخوه محمد

ص:209


1- الکاشف ج 1 ص 224
2- محاضر بضم المیم و کسر الضاد ، و المورع بضم المیم و فتح الواو و تشدید الراء المکسورة بعدها عین مهملة - تهذیب التهذیب ج 10 ص 51 - .
3- الاحمسی : ما وجدته فی کتب الرجال و یحتمل انه تصحیف الاعمشی و هو ابو حامد الاعمشی احمد بن حمدون النیسابوریّ الحافظ المتوفی ( 321 )

ثقتان. و قال مسلمة بن قاسم: کوفی، ثقة، حدثنا عنه ابن الاعرابی](1).

و نیز ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته:

[الحسن بن علی بن عفان العامری، أبو محمد الکوفی، صدوق من المائة الحادیة عشرة مات سنة سبعین و قیل: ان أبا داود روی عنه](2).

حدیث غدیر بروایت ابن ماجة القزوینی

اشاره

اما روایت ابو عبد اللّه محمد بن یزید بن ماجة القزوینی حدیث غدیر را:

پس از عبارت سابقه که در ذکر روایت علی بن محمد الطنافسی مذکور شده ظاهر است.

و نیز ابن ماجه در «سنن» خود گفته:

حدثنا علی بن محمد، حدثنا ابو الحسین، أخبرنی حماد بن سلمة، عن علی ابن زید بن جدعان، عن عدی بن ثابت، عن البراء بن عازب رضی اللّه عنه، قال: اقبلنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی حجته التی حج، فنزل فی بعض الطریق، فأمر الصلوة، جامعة(3) ، فأخذ بید علی رضی اللّه عنه، فقال: «أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قالوا: بلی، قال: «أ لست أولی بکل مؤمن من نفسه؟» قالوا: بلی، قال: «فهذا ولی من أنا مولاه، اللّهمّ وال من والاه، اللّهمّ عاد من عاداه»](4).

و محامد و مفاخر زاهره، و مناقب و مآثر باهره ابن ماجه بالاتر از

ص:210


1- تهذیب التهذیب ج 2 ص 302
2- تقریب ابن حجر ج 1 ص 168
3- الصلاة جامعة : کلاهما بالنصب . الصلاة مفعول ، و جامعة حال
4- سنن ابن ماجة ج 1 ص 43

آنست که استیعاب آن توان نمود، بنابر انموذج بر بعض عبارات اکتفا می رود.

مناقب و فضائل ابن ماجه قزوینی در کتب اهل سنت

ابو محمد عبد اللّه بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة ثلث و سبعین و مائتین گفته:

[الحافظ الکبیر محمد بن یزید بن ماجة القزوینی صاحب «السنن» و «التاریخ» کان اماما فی الحدیث، عارفا بعلومه و جمیع ما یتعلق به، ارتحل الی العراق، و البصرة، و الکوفة، و بغداد، و مکة، و الشام، و مصر، و الری لکتب الحدیث، و کتابه فی الحدیث أحد الکتب الستة التی هی اصول الحدیث و امهاته.

قلت: هکذا قال الذهبی، و هو مذهب بعض المحدثین.

و مذهب بعضهم، و به قال الشیخ محی الدین النواوی رحمه اللّه: ان امهات الحدیث خمسة صحیحا: «البخاری» و «مسلم» و «سنن أبی داود» و «الترمذی» و «النّسائی» و الذین قالوا: هی ستة، اختلفوا فبعضهم یقول: السادس هی «سنن ابن ماجة» المذکور، و بعضهم یقول: هو الموطا](1).

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته:

[محمد بن یزید الربعی (بفتح الراء و الموحدة) القزوینی أبو عبد اللّه ابن ماجة (بتخفیف الجیم) صاحب «السنن» أحد الائمة حافظ، صنف السنن، و التفسیر، و التاریخ، مات سنة ثلث و سبعین و له أربع و ستون](2).

و جلال الدین عبد الرحمن بن کمال الدین سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

ص:211


1- مرآة الجنان ج 2 ص 188
2- التقریب ج 2 ص 220

[ابن ماجة أبو عبد اللّه محمد بن یزید الربعی مولاهم القزوینی الحافظ، صاحب کتاب «السنن» و «التفسیر» .

سمع بخراسان، و العراق، و الحجاز، و مصر، و الشام، و غیرها.

روی عنه خلق: منهم أبو الطیب البغدادی، و اسحاق بن محمد القزوینی، و علی بن سعید العسکری، و أبو الحسن علی بن ابراهیم القطان.

قال الخلیلی: ثقة کبیر، متفق علیه، محتج به، له معرفة بالحدیث و حفظ، و مصنفات فی السنن و التفسیر و التاریخ، و کان عارفا بهذا الشأن]-الخ(1).

حدیث غدیر بروایت احمد بن یحیی البلاذری

اما روایت احمد بن یحیی البلاذری حدیث غدیر را پس در ادله دلالت حدیث غدیر بر امامت، عبارت او انشاء اللّه تعالی نقل خواهد شد.

و نیز همانجا جلالت و عظمت شأن بلاذری عمدة الأعیان انشاء اللّه المستعان روشن و عیان خواهد شد.

حدیث غدیر بروایت ابن قتیبة

اما روایت عبد اللّه بن مسلم بن قتیبة حدیث غدیر را:

پس از ملاحظۀ کتاب «الامامة و السیاسة» تصنیف او ظاهر است، حیث

قال فیه:

[وقوع عمرو فی علی رضی اللّه عنه، و ذکروا ان رجلا من همدان یقال له برد قدم علی معاویة فسمع عمروا یقع فی علی، فقال له: یا عمرو ان أشیاخنا سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فحق ذلک أم باطل؟

ص:212


1- طبقات الحفاظ للسیوطی ص 278

قال عمرو: حق، و أنا ازیدک: انه لیس أحد من صحابة رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم له مناقب مثل مناقب علی، ففرغ الفتی، فقال عمرو: یا بن أخی انه أفسدها بأمره فی عثمان.

قال برد: هل أمر أو قتل؟ قال: لا و لکنه آوی و منع.

قال: فهل بایعه الناس علیها؟ قال: نعم.

قال: فما أخرجک من بیعته؟ قال: اتهامی ایاه فی عثمان، قال: و أنت أیضا قد اتهمت، قال: صدقت فیها، خرجت الی فلسطین.

فرجع الفتی الی قومه، فقال: انا أتینا قوما، فأخذنا بالحجة علیهم من أفواههم علی علی الحق](1).

و عبد اللّه بن مسلم، عالمی است مسلم، و حبری است معظم، کما سیظهر فیما بعد انشاء اللّه تعالی.

و کتاب «الامامة و السیاسة» کتابی است معروف و مشهور و در «تفسیر شاهی» نقلها از آن مذکور، و یوسف بن محمد البلوی هم از آن نقل می نماید، چنانچه در کتاب «الف باء» گفته:

[ذکر ابن قتیبة فی «الامامة و السیاسة» : انه لما قدم علی الحجاج سعید بن جبیر، قال له: ما اسمک؟ قال: أنا سعید بن جبیر، فقال الحجاج: بل أنت شقی ابن کسیر، قال سعید: امی أعلم باسمی و اسم أبی شقیت و شقیت امک](2) -الخ.

و عمر بن محمد بن محمد بن أبی الخیر محمد بن عبد اللّه بن فهد مکی هم از آن نقل می کند و آن را بتصریح تمام بعبد اللّه بن مسلم بن قتیبة

ص:213


1- الامامة و السیاسة ص 93
2- ألف باء لیوسف البلوی ص 478 - ط القاهرة - و هو کتاب بدیع فی المحاضرات جمع فیه المؤلف لابنه عبد الرحیم فوائد کثیرة من العلوم المتنوعة

نسبت می نماید.

حیث قال فی «الاتحاف الوری بأخبار أم القری» :

[و قال أبو محمد عبد اللّه بن مسلم بن قتیبة فی کتاب «الامامة و السیاسة» :

کان مسلمة بن عبد الملک بن مروان والیا علی أهل مکة، فبینا هو یخطب علی المنبر إذ أقبل خالد بن عبد اللّه القسری من الشام والیا علیها، فدخل المسجد فلما قضی مسلمة خطبته، صعد خالد المنبر فلما ارتقی فی الدرجة الثالثة تحت مسلمة أخرج طومارا ففضه، ثم قرأه علی الناس](1)-الخ.

حدیث غدیر بروایت ابو عیسی الترمذی

اشاره

اما روایت ابو عیسی محمد بن عیسی الترمذی حدیث غدیر را:

پس از عبارت سابقه او که در ذکر روایت محمد بن بشار مذکور شد ظاهر است، و دیگر علمای اعلام سنیه هم حدیث غدیر را از ترمذی نقل می نماید.

سیوطی در «جامع صغیر» گفته:

[«من کنت مولاه، فعلی مولاه» ، (حم) عن البراء (حم) عن بریدة (ت ن)(2) و الضیاء عن زید بن أرقم](3).

و مدائح عظیمه، و مناقب فخیمه، و محاسن جلیله، و محامد جمیله ترمذی انشاء اللّه تعالی در حدیث طیر مفصلا مذکور خواهد شد، لکن در این مقام هم بعض عبارات ذکر می شود.

ص:214


1- الامامة و السیاسة ج 2 ص 42
2- حم - ت - ن : رموز لاحمد فی المسند ، و الترمذی ، و النّسائی .
3- الجامع الصغیر ص 181 ط بیروت

مناقب ترمذی از کتب رجال

ذهبی در «تذهیب التهذیب» گفته:

[محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک، و قیل: محمد بن عیسی ابن یزید بن سورة بن السکن السلمی أبو عیسی الترمذی الحافظ الضریر أحد الائمة الاعلام و صاحب «الجامع» و غیره من التصانیف].

الی أن قال:

[و قد سمع منه أبو عبد اللّه البخاری شیخه.

قال ابن حبان فی «الثقات» : کان ممن جمع و صنف و حفظ و ذاکر.

قال جعفر بن محمد المستغفری الحافظ: مات أبو عیسی بالترمذ، لیلة الاثنین لثلاث عشر مضت من رجب سنة تسع و سبعین و مائتین].

و عبد اللّه بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة تسع و سبعین و مائتین گفته:

[و فیها الامام الحافظ، مصنف «الجامع فی السنن» أبو عیسی محمد بن عیسی بن سورة السلمی الترمذی، أحد الائمة المقتدی بهم فی علم الحدیث، و کان یضرب به المثل، و هو تلمیذ محمد بن اسماعیل البخاری، و شارکه فی بعض شیوخه، و کان ضریرا قیل: ولد اکمه رحمه اللّه](1).

حدیث غدیر بروایت احمد الشیبانی

اما روایت احمد بن عمرو بن أبی عاصم الشیبانی حدیث غدیر را:

پس در «کتاب السنة» که مصطفی بن عبد اللّه الکاتب الچلبی در

ص:215


1- مرآة الجنان ج 2 ص 193

«کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون» در ذکر آن گفته:

[«کتاب السنة» لابن أبی عاصم الحافظ الکبیر أحمد بن عمرو بن أبی عاصم الشیبانی المتوفی سنة سبع و ثمانین و مائتین](1).

حدیث غدیر را ذکر کرده، چنانچه ملا علی متقی در «کنز العمال» گفته:

[عن زاذان بن عمر، قال: سمعت علیا فی الرحبة و هو ینشد الناس من شهد رسول اللّه یوم غدیر خم و هو یقول ما قال؟ فقام ثلثة عشر رجلا فشهدوا انهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» حم، و ابن أبی عاصم فی «السنة»](2).

و ابن أبی عاصم امام عالم، و فقیه حازم، و حافظ جلیل المکارم است.

محمد ذهبی در «عبر» در وقائع سنة سبع و ثمانین و مائتین گفته:

[و فیها توفی الامام أبو بکر أحمد بن عمرو بن أبی عاصم الضحاک بن مخلد الشیبانی البصری الحافظ، قاضی اصبهان و صاحب المصنفات، و هو فی عشر التسعین، فی ربیع الآخر.

سمع من جده لامه موسی بن اسماعیل، و أبی الولید الطیالسی، و طبقتهما.

و کان اماما، فقیها، ظاهریا صالحا ورعا، کبیر القدر، صاحب مناقب](3).

و عبد اللّه بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» در سنۀ مذکوره گفته:

[و فیها توفی الامام الحافظ أبو بکر بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی البصری

ص:216


1- کشف الظنون ج 2 ص 1425
2- کنز العمال ج 6 ص 407
3- العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 85 ط الکویت

قاضی اصبهان صاحب المصنفات](1).

و سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[ابن أبی عاصم الحافظ الکبیر الامام أبو بکر أحمد بن عمر بن النبیل أبی عاصم الشیبانی الزاهد قاضی اصبهان، له الرحلة الواسعة و التصانیف النافعة.

قال ابن أبی حاتم: ذهبت کتبه بالبصرة فی فتنة الزنج(2)، فأعاد من حفظه خمسین ألف حدیث.

و قال ابن الاعرابی: کان من حفاظ الحدیث و الفقه، ظاهری(3) المذهب مات فی ربیع الآخر سنة 287](4).

حدیث غدیر بروایت زکریا بن یحیی السجزی

اما روایت زکریا بن یحیی السجزی:

پس در «خصائص» نسائی مذکور است:

[أخبرنی زکریا بن یحیی قال: حدثنا نصر بن علی، قال: حدثنا عبد اللّه بن داود، عن عبد الواحد بن أیمن، عن أبیه، ان سعدا قال: قال رسول اللّه صلی اللّه

ص:217


1- مرآة الجنان ج 2 ص 215
2- فتنة الزنج هذه کانت سنة 255 ه ، حین خرج العلوی قائد الزنج بالبصرة فعسکر و دعا الی نفسه ، فبادر الی دعوته عبید أهالی البصرة و السودان ، و من ثم قیل : الزنج ، فهزم جیوش الخلیفة ، و استباح البصرة و غیرها الی أن قتل سنة 270 . - تاریخ الطبری ج 9 ص 410
3- الظاهری : نسبة الی أصحاب الظاهر ، و هم طائفة من الفقهاء ینتحلون مذهب داود بن علی الاصفهانی المتوفی 270 و هم یجرون النصوص علی ظواهرها - اللباب ج 2 ص 99 .
4- طبقات الحفاظ ص 380

علیه و سلم: «من کنت مولاه، فعلی مولاه»](1).

و زکریا بن یحیی خیاط، ثقۀ محتاط است و فضل و جلالت و عظمت و مهارت او بمرتبه ای رسیده که او را بخیاط السنه ملقب ساخته اند.

ذهبی در «کاشف» گفته:

[زکریا بن یحیی السجزی الحافظ أبو عبد الرحمن خیاط السنة.

عن شیبان، و قتیبة، و عنه رفیقه (س)(2) و الطبرانی ثقة، ولد 195 و مات 289](3).

و نیز ذهبی در «عبر» در وقائع سنة سبع و ثمانین و مائتین گفته:

[زکریا بن یحیی السجزی الحافظ أبو عبد الرحمن خیاط السنة بدمشق، و قد نیف علی التسعین.

روی عن شیبان بن فروخ و طبقته، و کان من علماء الاثر و قیل: توفی سنة تسع و ثمانین](4).

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته:

[زکریا بن یحیی بن إیاس بن سلمة السجزی، أبو عبد الرحمن، المعروف بخیاط السنة(5)، سکن دمشق.

روی عن اسحاق بن راهویه، و بشر بن الحکم، و ابراهیم بن سعید الجوهری و داود بن رشید، و أبی معمر القطیعی، و صفوان بن صالح، و بنی أبی شیبة،

ص:218


1- الخصائص ص 95
2- ( س ) : رمز للنسائی
3- الکاشف ج 1 ص 324
4- العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 85
5- فی « الخلاصة » : کان یخیط أکفان أهل السنة

و دحیم، و عبید اللّه بن معاذ، و محمد بن یحیی بن أبی عمر العدنی، و أبی موسی و بندار، و الفلاس، و أبی کامل الجحدری، و هارون الحمال، و هدبة بن خالد و غیرهم.

و روی عنه النسائی و هو من أقرانه، و ابن صاعد، و أبو الحسن بن جوصا و اسحاق بن ابراهیم المنجنیقی، و أبو القسم الطبرانی، و أبو القسم بن أبی العقب و أبو المیمون البجلی و غیرهم.

قال النسائی: ثقة.

و قال عبد الغنی بن سعید: حافظ ثقة.

و قال ابن یونس: قدم مصر و کتب عنه و خرج، و توفی بدمشق بعد الثمانین و مائتین.

و قال أبو علی بن هارون: کان مولده سنة 195 و کانت وفاته سنة 289](1).

و نیز ابن حجر در «تقریب التهذیب» گفته:

[زکریا بن یحیی بن إیاس بن سلمة السجزی (بکسر المهملة و سکون الجیم بعدها زاء) أبو عبد الرحمن، نزیل دمشق، یعرف بخیاط السنة، ثقة حافظ، من الثانیة عشرة.

مات سنة تسع و ثمانین و مائتین، و له أربع و تسعون](2).

حدیث غدیر بروایت عبد اللّه بن حنبل الشیبانی

اما روایت عبد اللّه بن احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی حدیث غدیر را:

پس بعض عبارات او سابقا گذشته و بعض عبارات را در اینجا ذکر

ص:219


1- تهذیب التهذیب ج 3 ص 334
2- التقریب ج 1 ص 262

می کنیم، در «مسند» احمد بن حنبل والد خود گفته:

[حدثنا العباس بن الفضل الاسقاطی، ثنا الحسین بن علی، ثنا عمران بن أبان، حدثنی مالک بن الحسین بن مالک بن الحویرث، حدثنی أبی عن جدی قال: رقی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم المنبر، فقال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه»](1).

و در «کنز العمال» ملا علی متقی مسطور است:

[عبد الرحمن بن أبی لیلی، قال: شهدت علیا فی الرحبة ینشد الناس:

أنشد اللّه من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول یوم غدیر خم: «أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم، و أزواجی امهاتهم؟» فقلنا: بلی، فقال: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» عم ع ابن جریر خط س(2)](3).

و ابن کثیر شامی در تاریخ خود گفته:

[قال أبو یعلی، و عبد اللّه بن أحمد فی «مسند» أبیه، ثنا القواریری، ثنا یونس بن أرقم، ثنا یزید بن أبی زیاد، عن عبد الرحمن بن أبی لیلی، قال:

ص:220


1- مجمع الزوائد للهیثمی ج 9 ص 108 من طریق الطبرانی
2- ( عم ) رمز لعبد اللَّه بن أحمد ، و ( ع ) رمز لابی یعلی فی مسنده ، و ( خط ) رمز للخطیب البغدادی و ( س ) رمز للنسائی
3- کنز العمال ج 13 ص 170 - و لا یخفی ان فی الروایة سقطا ، و الصحیح کما فی « اسد الغابة » ج 4 ص 28 هکذا : قال : شهدت علیا فی الرحبة یناشد الناس : أنشد اللَّه من سمع رسول اللَّه ( ص ) یقول یوم غدیر خم : « من کنت مولاه فعلی مولاه » لما قام ؟ قال عبد الرحمن : فقام اثنا عشر به دریا کانی أنظر الی أحدهم علیه سراویل فقالوا : نشهد انا سمعنا رسول اللَّه ( ص ) یقول یوم غدیر خم : أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجی امهاتهم ؟ قلنا : بلی یا رسول اللَّه فقال : « من کنت مولاه فعلی مولاه اللَّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه » و کما فی تاریخ ابن کثیر ج 7 ص 346 و نقله المؤلف قدس سره

شهدت علیا فی الرحبة یناشد الناس أنشد اللّه: من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول یوم غدیر خم: «من کنت مولاه، فعلی مولاه؟» .

قال عبد الرحمن: فقام اثنا عشر بدریا کأنی أنظر الی أحدهم علیه سراویل، قالوا: نشهد انا سمعنا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم، قال: «أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجی امهاتهم؟» قلنا: بلی یا رسول اللّه، قال:

«فمن کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه»](1).

و نیز عبد اللّه بن احمد در «مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السّلام» تصنیف والد خود، علی ما نقل عنه گفته:

[حدثنا حجاج(2)، قال: حدثنا حماد(3)، عن علی بن زید، عن عدی بن ثابت عن البراء و هو ابن عازب، قال: أقبلنا مع النبی صلی اللّه علیه و سلم فی حجة الوداع حتی کنا بغدیر خم، فنودی فینا الصلوة الجامعة، و کسح لرسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم بین شجرتین، و أخذ بید علی، فقال: «أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» ، قالوا: بلی یا رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) ، قال: «أ لست أولی بکل مؤمن من نفسه؟» قالوا: بلی یا رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) ، قال: «هذا مولی من أنا مولاه اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» . فلقیه عمر فقال: هنیئا لک یا ابن أبی طالب أصبحت و أمسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة](4).

و عنه أیضا: [حدثنا علی بن الحسن، قال: حدثنا ابراهیم بن اسماعیل عن أبیه

ص:221


1- البدایة و النهایة ج 7 ص 346
2- حجاج : هو ابن منهال السلمی البصری المتوفی ( 217 )
3- حماد : هو ابن سلمة بن دینار البصری المتوفی ( 167 )
4- الفضائل المعزو الی ابن حنبل ص 126 مخطوط یظن کتابته فی المائة السادسة کما قال آیة اللَّه العظمی النجفی المرعشی دام ظله فی مستدرکات حدیث الغدیر فی « احقاق الحق » ج 3 ص 323

عن سلمة بن کهیل، عن أبی لیلی الکندی انه حدثه، قال: سمعت زید بن أرقم یقول: و نحن ننتظر جنازة، فسأله رجل من القوم، فقال: یا أبا عامر، أ سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم، یقول لعلی: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» ؟ قال: نعم قال أبو لیلی: فقلت لزید بن أرقم، قالها رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم؟ قال: نعم، قالها أربع مرات](1).

و عنه أیضا: [حدثنا عبد اللّه بن الصقر سنة تسع و سبعین و مائتین، قال:

حدثنا یعقوب بن حمید بن کاسب، قال: حدثنا سفیان(2)، عن ابن أبی نجیح، عن أبیه، و ربیعة الجرشی انه ذکر علی عند رجل، و عنده سعد بن أبی وقاص، فقال له سعد: أ تذکر علیا؟ ان له مناقب أربعا لان تکون لی واجدة منهن أحب الی من کذا و کذا، و ذکر حمر النعم: قوله: «لاعطین الرایة» و قوله: «أنت منی بمنزلة هارون من موسی» و قوله: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و نسی سفیان واحدة](3).

و عبد اللّه فرزند ارجمند امام احمد از اکابر ائمه ماهرین، و اجله اساطین حاذقین، و افاخم محدثین منقدین، و اعاظم شیوخ محققین است.

علامه حافظ عبد الغنی بن عبد الواحد حنبلی مقدسی در «کمال فی معرفة الرجال» گفته:

[عبد اللّه بن أحمد بن حنبل أبو عبد الرحمن الشیبانی البغدادی. سمع أباه و یحیی بن معین، و أبا بکر، و عثمان ابنی أبی شیبة، و أبا خیثمة].

الی أن قال:

ص:222


1- الفضائل ، النسخة المذکورة ص 133
2- سفیان : هو ابن عیینة الکوفی المتوفی ( 198 )
3- رواه ابن بطریق فی « العمدة » ص 48

قال أبو بکر الخطیب: کان ثقة ثبتا فهما.

و قال بدر بن أبی بدر البغدادی: عبد اللّه بن أحمد جهبذ ابن جهبذ.

و قال أبو الحسین بن المنادی: لم یکن فی الدنیا أروی عن أبیه منه، لانه سمع المسند و هو ثلثون ألفا، و التفسیر و هو مائة و عشرون ألفا، سمع منها ثمانین ألفا، و الباقی و جادة و «الناسخ و المنسوخ» و التاریخ، و حدیث شعبة، و المقدم و الموخر فی کتاب اللّه تعالی، و الجوابات فی القرآن، و المناسک الکبیر و الصغیر و حدیث الشیوخ و غیر ذلک.

قال: و ما زلنا نری اکابر شیوخنا، یشهدون له بمعرفة الرجال و علل الحدیث و الأسماء و الکنی، و المواظبة علی طلب الحدیث فی العراق و غیرها، و یذکرون عن أسلافهم الاقرار له بذلک حتی ان بعضهم لیسرف فی تقریظه ایاه بالمعرفة و زیادة السماع للحدیث علی أبیه.

اخبرنا ابو الیمن الکندی، أنبا ابو منصور، أنبا ابو بکر الخطیب، حدثنی ابو یعلی محمد بن الحسین الفرا، قال: وجدت علی ظهر کتاب رواه ابو الحسین السوسنجردی، عن اسماعیل الخطبی، قال: بلغنی عن أبی زرعة(1) انه قال: قال لی احمد بن حنبل: ابنی عبد اللّه محفوظ من علم الحدیث أو من حفظ الحدیث، لا یکاد یذاکرنی الا بما احفظ.

و به انبأ الخطیب، حدثنی محمد بن علی الصوری، أنبا عبد الرحمن بن عمر المصری، ثنا محمد بن اسحاق الملحمی، حدثنی ابراهیم بن محمد، قال:

سمعت عباسا الدوری، یقول: کنت یوما عند أبی عبد اللّه احمد بن حنبل، فدخل علیه ابنه عبد اللّه، فقال لی احمد: یا عباس، ان ابا عبد الرحمن قد وعی علما کثیرا.

و قال عبد الرحمن بن أبی حاتم: سمعت معه من ابراهیم بن مالک و کتب

ص:223


1- ابو زرعة هو الرازی عبید اللَّه الحافظ المتوفی ( 264 )

الیّ بمسائل أبیه و بعلل الحدیث.

و قال ابو احمد بن عدی: عبد اللّه بن أحمد بن حنبل ابو عبد الرحمن، نبل بأبیه، و له فی نفسه محل فی العلم، فأحیا علم أبیه من مسنده الذی قرأه علیه ابوه خصوصا فلم یقرأه علی غیره، و مما سأل اباه عن رواة الحدیث فاخبره به ما لم یسأله غیره و لم یکتب عن أحد الا من أمره ابوه ان یکتب عنه.

و قال ابو علی بن الصوّاف: ولد عبد اللّه بن احمد سنة ثلث عشرة و مائتین و مات سنة تسعین و مائتین.

و قال اسماعیل الخطبی: صلی علیه زهیر بن صالح ابن اخیه، و دفن فی مقابر «باب التین» و کان الجمع کثیرا فوق المقدار].

و ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته:

[عبد اللّه بن احمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن اسد الشیبانی ابو عبد الرحمن البغدادی.

روی عن أبیه، و ابراهیم بن الحجاج الشامی، و احمد بن منیع البغوی، و أبی ابراهیم اسماعیل بن ابراهیم الترجمانی، و الحسن بن حماد سجادة، و الحکم ابن موسی، و داود بن رشید، و أبی الربیع الزهرانی، و داود بن عمرو الضبی، و عبد الاعلی بن حماد النرسی، و عبید اللّه بن معاذ العنبری، و سریج بن یونس و أبی بکر بن أبی شیبة، و کامل بن طلحة الجحدری، و الهیثم بن خارجة، و یحیی ابن عبدویه مولی ابن المهدی، و منصور بن أبی مزاحم، و محمد بن جعفر الورکانی، و محمد بن الصباح الدولابی، و یحیی بن معین و خلق کثیر.

روی عنه النّسائی، حدیثین، و ابو بکر بن زیاد، و ابو بکر النجاد، و احمد بن کامل، و المحاملی(1)، و ابو القاسم البغوی، و یحیی بن صاعد، و محمد بن مخلد

ص:224


1- المحاملی : مشترک بین القاسم بن اسماعیل المتوفی ( 323 ) و بین الحسین بن - اسماعیل البغدادی المتوفی ( 330 ) .

و دعلج بن احمد، و ابو بکر الشافعی، و ابو سهل بن زیاد القطان، و ابو الحسین ابن المنادی، و ابو القاسم الطبرانی، و ابو احمد العسال الاصبهانی، و ابو عوانة الاسفراینی، و ابو علیّ الصواف، و ابو بکر القطیعی و جماعة.

قال عباس الدوری: سمعت احمد، یقول: قد وعی عبد اللّه علما کثیرا.

و قال الخطبی: بلغنی عن أبی زرعة، قال: قال لی احمد: ابنی عبد اللّه محظوظ من علم الحدیث، لا یکاد یذاکر الا بما لا أحفظ.

و قال ابو علی الصواف: قال عبد اللّه بن احمد: کل شیء أقول: قال أبی، فقد سمعته مرتین أو ثلثة.

و قال ابن أبی حاتم: کتب الیّ بمسائل أبیه و بعلل الحدیث.

و قال ابو الحسین بن المنادی: لم یکن فی الدنیا أحد أروی عن أبیه منه، لانه سمع منه «المسند» و هو ثلثون ألفا، و التفسیر و هو مائة و عشرون ألفا، سمع منه ثمانین ألفا، و الباقی و جادة، و الناسخ و المنسوخ و التاریخ و حدیث شعبة، و جوابات القرآن، و المناسک، و غیر ذلک من التصانیف و حدیث الشیوخ.

قال: و ما زلنا نری أکابر شیوخنا یشهدون له بمعرفة الرجال و علل الحدیث و الاسماء و الکنی و المواظبة علی الطلب، حتی ان بعضهم اسرف فی تقریظه ایاه بالمعرفة و زیادة السماع علی أبیه.

و قال ابن عدی: نبل بأبیه، و له فی نفسه محل فی العلم و لم یکتب عن أحد الا من أمره أبوه أن یکتب عنه.

و قال بدر ابن أبی بدر البغدادی: عبد اللّه بن احمد جهبذ ابن جهبذ.

و قال الخطیب: کان ثقة، ثبتا فهما.

و قال ابو علی الصواف: ولد سنة 213 و مات سنة 290.

ص:225

و کذا أرخه اسماعیل الخطبی و زاد فی جمادی الآخرة.

قلت: و قال النّسائی: ثقة. و قال السلمی: سألت الدار قطنی عن عبد اللّه بن احمد، و حنبل بن اسحاق، فقال: ثقتان نبیلان.

و قال ابو بکر الخلال: کان عبد اللّه رجلا صالحا، صادق اللهجة کثیر الحیاء](1).

و ذهبی در «عبر» در وقائع سنة تسعین و مائتین گفته:

[و فیها توفی الحافظ ابو عبد الرحمن عبد اللّه بن احمد بن محمد بن حنبل الذهلی الشیبانی ببغداد، فی جمادی الآخرة، و له سبع و سبعون سنة کأبیه، و کان اماما خبیرا بالحدیث و علله مقدما فیه، و کان من أروی الناس عن أبیه، و قد سمع من صغار شیوخ أبیه و هو الذی رتب «مسند» والده](2).

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة تسعین و مائتین گفته:

[و فی السنة المذکورة الحافظ ابو عبد الرحمن عبد اللّه بن احمد بن حنبل الشیبانی، کان اماما خبیرا بالحدیث و علله مقدما فیه](3).

و سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[عبد اللّه بن احمد بن حنبل البغدادی الحافظ، روی عن أبیه، و ابن معین و خلق. و عنه النّسائی، و ابن صاعد، و ابو عوانة، و الطبرانی، و ابو بکر النجاد و القطیعی، و ابو بکر الشافعی و خلق.

قال ابو زرعة: قال لی احمد بن حنبل: ابنی عبد اللّه محظوظ من علم الحدیث لا یکاد یذاکرنی الا بما لا احفظ.

و قال ابن عدی: نبل بأبیه و له فی نفسه محل فی العلم، فاحیی علم أبیه و لم

ص:226


1- تهذیب التهذیب ج 5 ص 141 - 143
2- العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 92 ط الکویت
3- مرآة الجنان ج 2 ص 218

یکتب عن احد الا عمن أمره أبوه أن یکتب. و قال الخطیب: کان ثقة، ثبتا فهما ولد سنة ثلث عشرة و مائتین، و مات سنة تسعین و مائتین](1).

حدیث غدیر بروایت علی بن محمد مصیصی

اشاره

اما روایت علی بن محمد مصیصی: پس در «خصائص» نسائی مذکور است:

[اخبرنا علی بن محمد بن علی قاضی المصیصة قال: حدثنا خلف(2)، قال:

حدثنا اسرائیل، عن أبی اسحاق(3) ، قال: حدثنی سعید بن وهب: انه قام مما یلیه ستة، و قال زید بن یثیع: و قام مما یلینی ستة، فشهدوا انهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه»](4).

و علی بن محمد مصیصی از افاخم محدثین ثقات، و اجلۀ مشایخ اثبات و صدور قضات عالی درجات است.

ترجمه مصیصی از کتب رجال

ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» گفته:

[علی بن محمد بن علی بن أبی المضاء المصیصی قاضیها.

روی عن خلف بن تمیم، و سعید بن المغیرة الصیاد، و نجدة بن المبارک الکوفی، و داود بن منصور النّسائی، و داود بن معاذ العتکی، و اسحاق بن عیسی ابن الطباع، و الحسن بن الربیع البورانی، و محمد بن کثیر المصیصی، و الهیثم

ص:227


1- طبقات الحفاظ للسیوطی ص 288
2- خلف : هو خلف بن تمیم البجلی الحافظ الکوفی المتوفی ( 206 )
3- ابو اسحاق : هو عمرو بن عبد اللَّه السبیعی الهمدانی المتوفی ( 129 )
4- « الخصائص » للنسائی ص 22

ابن الجمیل و غیرهم.

و عنه النّسائی، و مطین، و ابو بکر بن صدقة البغدادی، و سعید بن عمرو البرذعی(1) ، و ابو طالب بن سوادة، و ابو الطیب الربیعی(2)، و محمد بن المنذر بن سعید شکر، و محمد بن عبد اللّه بن عبد السلام بن ایوب، مکحول البیروتی.

قال النّسائی: ثقة، و ذکره ابن حبان فی «الثقات» .

قلت: و ذکره مسلمة بن قاسم و قال: ثقة.

و قال النّسائی فی مشیخته: نعم الشیخ کان](3).

حدیث غدیر بروایت ابراهیم بن یونس الملقب بحرمی

اشاره

اما روایت ابراهیم بن یونس الملقب بحرمی حدیث غدیر را:

پس در «خصائص» نسائی مذکور است:

[اخبرنا حرمی بن یونس بن محمد الطرسوسی قال: اخبرنا ابو غسان(4) قال:

اخبرنا عبد السلام، عن موسی الصغیر، عن عبد الرحمن بن سابط، عن سعد، قال:

کنت جالسا فتنقصوا علی بن أبی طالب (رض) فقلت: لقد سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: «خصال ثلث لان یکون لی واحدة منهن أحب الیّ من حمر النعم، سمعته یقول: «انه منی بمنزلة هارون من موسی، الا انه لا نبی بعدی» ، و سمعته یقول: «لاعطین الرایة غدا رجلا یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله» و سمعته یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه»](5).

ص:228


1- البرذع بلد من اعمال آذربیجان - تذکرة الحفاظ للذهبی ج 2 ص 743 .
2- فی المصدر الذی راجعنا : الرسعنی
3- تهذیب التهذیب ج 7 ص 380
4- ابو غسان : هو مالک بن اسماعیل الحافظ الکوفی المتوفی ( 219 )
5- الخصائص للنسائی ص 4

ترجمه حرمی از کتب رجال اهل سنت

و ابراهیم حرمی از اکابر ثقات محترمین، و اعاظم اثبات معظمین است.

ذهبی در «کاشف» گفته:

[ابراهیم بن یونس بن محمد المؤدب، عن أبیه، و عثمان بن عمر. و عنه (س) و جماعة، ثقة](1).

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب التهذیب» گفته:

[ابراهیم بن یونس بن محمد البغدادی، نزیل طرسوس، لقبه حرمی بمهملتین صدوق من الحادیة عشرة](2).

و نیز ابن حجر در «تهذیب التهذیب» گفته:

[ابراهیم بن یونس بن محمد البغدادی، نزیل طرسوس یعرف بحرمی.

روی عن أبیه یونس المؤدب، و عبید اللّه بن موسی، و أبی نعیم(3)، و غیرهم.

و عنه النّسائی، و محمد بن جمیع الاسوانی، و محمد بن احمد بن الولید الثقفی.

قال النّسائی: صدوق. قلت و قال فی اسامی شیوخه: البأس به.

و قال ابن حبان فی «الثقات» : یغرب.

و قال ابن عساکر: ان أبا داود روی عنه](4).

ص:229


1- الکاشف ج 1 ص 97
2- التقریب ج 1 ص 47
3- ابو نعیم : هو الفضل بن دکین الکوفی المتوفی ( 218 )
4- تهذیب التهذیب ج 1 ص 185

حدیث غدیر بروایت احمد بن عمرو بن عبد الخالق البزاز

اما روایت احمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار حدیث غدیر را:

پس ملا علی متقی در «کنز العمال» گفته:

[عن أبی اسحاق، عن عمرو بن مرة، و سعید بن وهب، و زید بن یثیع، قالوا: سمعنا علیا یقول: نشدت اللّه رجلا سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول یوم غدیر خم ما قال لما قام؟ فقام ثلثة عشر رجلا، فشهدوا ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال: «أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قالوا: بلی یا رسول اللّه فأخذ بید علی فقال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و أحب من أحبه، و أبغض من أبغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله» .

البزار، و ابن جریر، و الخلعی فی الخلعیات، قال الهیتمی: رجال إسناده ثقات. قال ابن حجر: و لکنهم شیعة](1).

و احمد بن عمر بزار از محدثین کبار، و منقدین عالی فخار، و اساطین والا تبار، و بسبب کمال علم و عظمت در غایت اشتهارست.

جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[البزار الحافظ العلامة الشهیر ابو بکر احمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری صاحب المسند الکبیر المعلل، رحل بآخر عمره الی اصفهان و الشام ینشر علمه مات بالرملة سنة 292](2).

ص:230


1- کنز العمال ج 6 ص 403
2- طبقات الحفاظ للسیوطی ص 285

حدیث غدیر بروایت ابو عبد الرحمن احمد بن شعیب نسائی

اما روایت ابو عبد الرحمن احمد بن شعیب نسائی حدیث غدیر را:

پس از عبارت سابقه او که در ذکر روایات مشایخ او گذشته ظاهر است که او این حدیث شریف را بطریق متعدده و اسانید متنوعه روایت کرده و بعض عبارات او در این جا هم نوشته می شود:

قال فی خصائص علی علیه السّلام:

[أنبأنا علی بن محمد بن علی قال: حدثنا خلف بن تمیم، قال: حدثنا اسرائیل قال: حدثنا ابو اسحاق، عن عمرو بن مرة قال: شهدت علیا فی الرحبة، ینشد اصحاب محمد صلی اللّه علیه و سلم: ایکم سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول یوم غدیر خم ما قال؟ فقام أناس فشهدوا انهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و أحب من أحبه، و أبغض من أبغضه، و انصر من نصره](1).

و نیز در «خصائص» مسطور است:

[أنبأنا ابو داود(2) قال: ثنا ابو نعیم قال: ثنا عبد الملک بن أبی عیینة، قال:

ثنا الحکم(3)، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس رضی اللّه عنهما، قال: ثنی بریدة قال: بعث النبی صلی اللّه علیه و سلم علیا علی الیمن، فذکرت علیا فنقصته فجعل رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یتغیر وجهه و قال: «یا بریدة، أ لست اولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قلت: بلی یا رسول اللّه، قال: «من کنت مولاه، فعلی

ص:231


1- الخصائص ص 19 و فی طبعة ص 26
2- ابو داود : هو سلیمان بن سیف الحرانی المتوفی ( 272 )
3- الحکم : هو ابن عتیبة الکوفی الکندی المتوفی ( 114 / 115 )

مولاه»](1).

و دیگر ائمه اعلام سنیه نیز روایت حدیث غدیر را از نسائی نقل کرده اند.

ابن کثیر شامی در «تاریخ» خود گفته:

[قال احمد: ثنا حسین بن محمد(2) ، و ابو نعیم قالا: ثنا فطر، عن أبی الطفیل قال: جمع علی الناس فی الرحبة، ثم قال: انشد اللّه کل امرء مسلم سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول یوم غدیر خم، ما سمع لما قام؟ فقام جمع کثیر من الناس.

قال ابو نعیم: فقام ناس کثیر، فشهدوا حین اخذ بیده، فقال للناس: «أ تعلمون انی اولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قالوا: نعم، قال: «من کنت مولاه فهذا مولاه اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» قال: فخرجت و کان فی نفسه شیء، فلقیت زید بن ارقم، فقلت له: انی سمعت علیا یقول کذا و کذا، قال: فما تنکر لقد سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول ذلک له.

رواه النّسائی من حدیث ابن أبی ثابت، عن أبی الطفیل عنه](3).

و سیوطی در «جامع صغیر» گفته:

[«من کنت مولاه، فعلی مولاه» ، (حم) عن البراء (حم) عن بریدة (ت) (ن)(4) و الضیاء عن زید بن أرقم](5).

و نیز سیوطی در «تفسیر در منثور» در ذیل قوله تعالی:

ص:232


1- الخصائص للنسائی ص 21 ط مصر
2- حسین بن محمد : هو ابن بهرام المروزی المتوفی ( 213 )
3- البدآیة و النهایة ج 5 ص 208
4- حم ، ت ، ن : رموز أحمد بن حنبل ، و الترمذی ، و النّسائی
5- جامع الصغیر ج 2 ص 555 - الحدیث : 9000 - ط مصر مصطفی محمد .

اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ(1) گفته:

[و أخرج ابن أبی شیبة، و أحمد، و النّسائی، عن بریدة رضی اللّه عنه، قال: غزوت مع علی الیمن، فرأیت منه جفوة، فلما قدمت علی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، ذکرت علیا، فتنقصته، فرأیت وجه رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم تغیر و قال: «یا بریدة، أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قلت: بلی یا رسول اللّه قال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه»](2).

و نبذی از فضائل کثیره، و محامد غزیره، و مناقب اثیره، و مدائح شهیرۀ نسائی انشاء اللّه تعالی در ما بعد ذکر خواهد شد. بعض عبارات در این جا هم باید شنید.

ذهبی در «عبر» در وقائع سنة ثلث و ثلاثمائة گفته:

[و فیها توفی الامام أحد الاعلام، صاحب التصانیف، أبو عبد الرحمن أحمد ابن شعیب بن علی النسائی(3) فی ثالث عشر صفر، و له ثمان و ثمانون سنة.

سمع قتیبة، و اسحاق(4) ، و طبقتهما، بخراسان و الحجاز، و الشام، و العراق و مصر و الجزیرة.

و کان رئیسا نبیلا، حسن البزة، کبیر القدر، له أربع زوجات یقسم لهن، و لا یخلو من سریة، لنهمته فی التمتع، و مع ذلک فکان یصوم صوم داود(5) و یجتهد.

ص:233


1- سورة الاحزاب : 6
2- الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور ج 5 ص 182 ط مصر .
3- النّسائی : بفتح النون و السین و بعد الالف همزة و یاء النسبة ، نسبة الی مدینة بخراسان یقال لها « نساء » . اللباب ج 3 ص 223
4- اسحاق : هو ابن راهویه المروزی المتوفی ( 238 )
5- جاء فی حدیث : أحب الصیام الی اللَّه تعالی صیام داود ، کان یصوم یوما و یفطر یوما - الخ . - کشف الخفا ج 1 ص 52

قال ابن المظفر الحافظ: سمعتهم بمصر یصفون اجتهاد النسائی فی العبادة باللیل و النهار، و انه خرج الی الغزاة مع أمیر مصر فوصف من شهامته، و اقامته السنن فی فداء المسلمین و احترازه عن مجالس الامیر.

و قال الدار قطنی: خرج حاجا، فامتحن بدمشق و أدرک الشهادة، فقال:

احملونی الی مکة فحمل، و توفی بها فی شعبان.

قال: و کان أفقه مشایخ مصر فی عصره و اعلمهم بالحدیث](1).

و ابن حجر عسقلانی در «تقریب» گفته:

[أحمد بن شعیب بن علی بن سنان بن بحر بن دینار، أبو عبد الرحمن النسائی الحافظ صاحب السنن، مات سنة ثلث و ثلاثمائة، و له ثمان و ثمانون سنة](2).

حدیث غدیر بروایت ابو العباس حسن بن سفیان بن عامر

اشاره

اما روایت ابو العباس حسن بن سفیان بن عامر: پس ابن کثیر در «تاریخ» در ذیل ذکر حجة الوداع گفته:

[و قال الحافظ أبو یعلی الموصلی و الحسن بن سفیان: حدثنا هدبة، ثنا حماد ابن سلمة، عن علی بن زید، و أبی هارون، عن عدی بن ثابت، عن البراء، قال: کنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی حجة الوداع، فلما أتینا غدیر خم کسح لرسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم تحت شجرتین، و نودی فی الناس الصلوة جامعة، و دعا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم علیا و أخذ بیده، فأقامه عن یمینه، فقال: «أ لست أولی بکل امرئ مؤمن من نفسه؟» قالوا: بلی، قال: «فان هذا مولی من أنا مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» فلقیه عمر بن

ص:234


1- عبر فی خبر من غبر ج 2 ص 129 .
2- التقریب ج 1 ص 16

الخطاب، فقال: هنیئا لک، أصبحت و أمسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة](1).

ترجمه حسن بن سفیان از کتب رجال اهل سنت

و حسن بن سفیان بن عامر، شیخ و مقتدای اساطین اکابر، و معتمد علیه، و معول فحول عالی مآثر، و مرجع و ملاذ اسلاف و الا مفاخر، و حاوی فضل زاهر، و حائز نبل باهر است.

عبد الکریم بن محمد سمعانی در «انساب» بذکر نسبت بالوزی گفته:

[البالوزی بفتح الباء الموحدة بعدها الالف و اللام و الواو و فی آخرها الزای هذه النسبة الی بالوز، و هی قریة من قری نسا، علی ثلث أو أربع فراسخ منها.

خرجت إلیها لزیارة قبر أبی العباس الحسن بن سفیان بن عامر بن عبد العزیز ابن النعمان بن عطاء الشیبانی البالوزی النسوی من قریة بالوز.

کان محدث خراسان فی عصره، و کان مقدما فی الفقه و العلم و الادب، و له الرحلة الی العراق، و الشام، و مصر.

تفقه علی أبی ثور ابراهیم بن خالد الکلبی، و کان یفتی علی مذهبه.

سمع بمرو حبان بن موسی، و بنیسابور اسحاق بن ابراهیم الحنظلی، و ببلخ قتیبة بن سعید، و ببغداد أحمد بن حنبل، و یحیی بن معین، و ببصرة ابراهیم بن الحجاج الشامی، و هدبة بن خالد، و بالکوفة أبا بکر بن أبی شیبة، و أبا کریب محمد بن العلاء، و بمکة ابراهیم بن المنذر الحزامی(2)، و بالمدینة أبا مصعب الزهری و بمصر حرملة بن یحیی، و محمد بن رمح، و بدمشق هشام بن عمار.

ص:235


1- البدایة و النهایة ج 5 ص 209
2- الحزامی : بکسر الحاء و بالزای و بالمیم بعد الالف نسبة الی جده الاعلی حزام ابن خویلد . - اللباب ج 1 ص 296

و صنف «المسند الکبیر» و «الجامع» و «المعجم» .

و هو الروایة بخراسان لمصنفات الائمة و کتب الامهات بالکوفة عن آخرها من أبی بکر بن أبی شیبة، و مصنفات ابن المبارک، عن حبان بن موسی الکشمیهنی(1) و «الموطا الکبیر» من حرملة بن یحیی، و «السنن» من المسیب بن واضح و «التفسیر» من محمد بن أبی بکر المقدمی، و کانت إلیه الرحلة بخراسان من أقطار الارض.

سمع منه أبو حاتم محمد بن حبان البستی، و أبو بکر أحمد بن ابراهیم الإسماعیلی، و أبو أحمد عبد اللّه بن عدی الحافظ، و امام الائمة أبو بکر محمد بن اسحاق بن خزیمة (و کان من أقرانه) و أبو حامد أحمد بن محمد بن الشرقی(2) ، و أبو عمرو محمد بن أحمد بن حمدان الحیری.

و کان قرأ الادب علی النضر(3) بن شمیل، و کناه علی بن حجر بأبی العباس و قرأ الحدیث بین یدیه.

و مات فی سنة ثلث و ثلاثمائة، و قبره بقریة بالوز مشهور یزار زرته](4).

و ذهبی در «عبر» در وقائع سنة ثلث و ثلاثمائة گفته:

[و فیها الحافظ الکبیر أبو العباس الحسن بن سفیان الشیبانی النسوی صاحب «المسند» تفقه علی أبی ثور، و کان یفتی بمذهبه.

ص:236


1- الکشمیهنی : بالضم ثم السکون و فتح المیم و کسر الهاء منسوب الی قریة من قری مرو . معجم البلدان ج 4 ص 413
2- الشرقی : بفتح الشین المعجمة و سکون الراء و فی آخرها قاف ، نسبة الی الجانب الشرقی من نیسابور
3- لا یخفی انه لا یصح قراءة الحسن علی نضر لان الحسن ولد بعده بعشر سنین فی سنة ( 213 )
4- أنساب السمعانی ج 2 ص 60 ط حیدرآباد الدکن

و سمع من أحمد بن حنبل، و یحیی بن معین، و الکبار، و کان ثقة حجة، واسع الرحلة.

قال الحاکم: کان محدث خراسان فی عصره، مقدما فی التثبت و الکثرة و الفهم و الادب و الفقه. توفی فی رمضان](1).

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[الحسن بن سفیان بن عامر الحافظ الامام شیخ خراسان أبو العباس الشیبانی النسوی، صاحب «المسند الکبیر» و «الاربعین» .

لقی اسحاق، و ابن معین، و تفقه علی أبی ثور و کان یفتی بمذهبه.

قال الحاکم: کان محدث خراسان فی عصره، مقدما فی التثبت، و الکثرة و الفهم، و الادب. لیس له فی الدنیا نظیر.

دخل علیه ابن خزیمة، و أبو عمرو الحیری، و أحمد بن علی الرازی، فقال له الرازی: کتبت هذا من حدیثک، قال: هات فقرأ ثم أدخل اسنادا فی اسناد فرده ثم بعد قلیل فعل ذلک فرده، فلما کان فی الثالثة قال له: قد احتملتک مرتین و أنا ابن تسعین سنة، فاتق اللّه فی المشایخ، فربما استجیبت فیک دعوة، فقال له ابن خزیمة: لا تؤذ الشیخ، قال: انما أردت أن تعلم انه یعرف حدیثه، مات فی رمضان سنة 303](2).

و قاضی تقی الدین ابو بکر بن احمد بن قاضی شهبة الدمشقی الاسدی در «طبقات فقهای شافعیه» گفته:

[الحسن بن سفیان بن عامر بن عبد العزیز بن النعمان الشیبانی النسوی أبو العباس الحافظ، مصنف «المسند» .

ص:237


1- العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 130 ط الکویت
2- طبقات الحفاظ ص 305

تفقه علی أبی ثور و کان یفتی بمذهبه. و سمع من أحمد بن حنبل، و اسحاق ابن راهویه و خلق.

قال الحاکم: کان محدث خراسان فی عصره، مقدما فی التثبت، و الکثرة و الفهم، و الفقه و الادب.

روی عنه ابن حبان فأکثر، و ذکره فی «الثقات» . مات فی شهر رمضان سنة ثلث و ثلاثمائة جاوز السبعین.

قال الحسن: سمعت حرملة، یقول: سمعت الشافعی، یقول: فی رجل فی فمه تمرة، فقال لزوجته: ان أکلت هذه التمرة فأنت طالق، و ان طرحتها فأنت طالق، قال: تأکل نصفها و تطرح نصفها.

قال الحسن: سمع منی ابن شریح هذه المسئلة، و بنی علیها مسائل الطلاق].

حدیث غدیر بروایت ابو یعلی احمد بن علی الموصلی

اشاره

اما روایت ابو یعلی احمد بن علی الموصلی حدیث غدیر را: پس از عبارت سابقه ابن کثیر ظاهر است.

و ملا علی متقی در «کنز العمال» گفته:

[عن عبد الرحمن بن أبی لیلی، قال: شهدت علیا فی الرحبة ینشد الناس أنشد اللّه من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول یوم غدیر خم: «من کنت مولاه، فعلی مولاه؟» فشهد اثنا عشر بدریا، قالوا: نشهد انا شهدنا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول یوم غدیر خم: «أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم، و أزواجی امهاتهم؟» فقلنا: بلی، فقال: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ

ص:238

وال من والاه، و عاد من عاداه» (عم) (علیه السلام) ابن جریر (خط) (ض)(1)](2).

و مناقب سامیه، و محامد عالیه ابو یعلی انشاء اللّه تعالی در ما بعد مذکور خواهد شد، در اینجا هم بعض عبارات ذکر می شود.

ترجمۀ أبی یعلی الموصلی از رجال اهل سنت

ذهبی در «عبر» در وقائع سنة سبع و ثلاثمائة گفته:

[و فیها أبو یعلی الموصلی، أحمد بن علی بن المثنی بن یحیی التمیمی الحافظ، صاحب «المسند» .

روی عن علی بن الجعد، و غسان بن الربیع، و الکبار.

و صنف التصانیف، و کان ثقة صالحا، متقنا یحفظ حدیثه. توفی و له سبع و تسعون سنة](3).

و ابو مهدی عیسی بن محمد الثعالبی الجعفری المالکی در کتاب «اسانید» خود گفته:

[قال الذهبی: هو الامام الحافظ الثقة محدث الجزیرة أبو یعلی أحمد بن علی بن المثنی بن یحیی بن عیسی بن هلال التمیمی الموصلی صاحب «المسند الکبیر» و «المعجم» . سمع علی بن الجعد، و یحیی بن معین، و شیبان بن فروخ، و امما سواهم. حدث عنه أبو حاتم بن حبان، و أبو علی النیسابوریّ، و أبو بکر الاسماعیلی، و ابن حمدان، و ابن المقری و خلق سواهم.

قال یزید بن محمد الازدی: کان أبو یعلی من أهل الصدق و الامانة، و الدین

ص:239


1- عم - ع - خط - ض : اشارات الی عبد اللَّه بن حنبل ، و أبی یعلی الموصلی و الخطیب البغدادی ، و الضیاء المقدسی
2- کنز العمال ج 6 ص 407
3- العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 140 ط الکویت

و الحلم، غلقت أکثر الاسواق یوم موته، و حضر جنازته من الخلق أمر عظیم.

و قال أبو عمرو الحیری: و ذکر أبا یعلی ففضله علی الحسن بن سفیان، فقیل له:

کیف تفضله علیه و مسند الحسن أکبر و شیوخه أعلی؟ قال: ان أبا یعلی کان یحدث احتسابا، و الحسن کان یحدث اکتسابا.

و وثقه ابن حبان و وصفه بالاتقان و الدین، ثم قال: و بینه و بین النبی صلی اللّه علیه و سلم ثلثة أنفس.

و قال الحاکم: ثقة مأمون.

قال السمعانی: سمعت اسماعیل بن محمد بن الفضل الحافظ، یقول: قرأت المسانید، کمسند العدنی و «مسند ابن منیع» و هی کالانهار، و «مسند أبی یعلی» کالبحر.

و کان مولده فی شوال سنة عشر و مائتین، و ارتحل و هو ابن خمس عشرة سنة و عمر و تفرد و رحل الناس إلیه، مات سنة سبع و ثلاثمائة](1).

و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی المشهور بحاجی خلیفه در «ذکر مسانید» گفته:

[و لابی یعلی أحمد بن علی الموصلی المتوفی سنة سبع و ثلاثمائة، قال اسماعیل ابن محمد التمیمی: المسانید کلها کالانهار، و «مسند أبی یعلی» کالبحر فیکون مجمع الانهار](2).

حدیث غدیر بروایت محمد بن جریر الطبری شافعی

اما روایت محمد بن جریر الطبری شافعی حدیث غدیر را: پس از

ص:240


1- تذکرة الحفاظ للذهبی ج 2 ص 707
2- کشف الظنون ج 2 ص 1679

عبارت سابقه «کنز العمال» دریافتی.

و نیز ملا علی متقی در «کنز العمال» گفته:

[عن أبی الطفیل عامر بن واثلة، قال: لما رجع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم من حجة الوداع، فنزل غدیر خم، أمر بدوحات فقممن، ثم قام، فقال: «کأن قد دعیت فأجبت، انی قد ترکت فیکم الثقلین، أحدهما أکبر من الآخر: کتاب اللّه حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی أهل بیتی، فانظروا کیف تخلفونی فیهما، فانهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض» ثم قال: «ان اللّه مولای و أنا ولی کل مؤمن» ثم أخذ بید علی، فقال: «من کنت ولیه، فعلی ولیه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» . فقلت لزید: أنت سمعته من رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فقال: ما کان فی الدوحات أحد الا قدر رآه بعینیه و سمعه باذنیه. ابن جریر(1).

أیضا عن عطیة العوفی عن أبی سعید الخدری مثل ذلک ابن جریر(2).

أیضا عن میمون أبی عبد اللّه، قال: کنت عند زید بن ارقم، فجاء رجل فسأل عن علی فقال: کنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی سفر بین مکة و المدینة فنزلنا مکانا یقال له غدیر خم، فاذن الصلوة جامعة، فاجتمع الناس فحمد اللّه و اثنی علیه، ثم قال: «یا أیها الناس أ لست أولی بکل مؤمن من نفسه؟» قلنا: بلی یا رسول اللّه نحن نشهد انک أولی بکل مؤمن من نفسه، قال: «فانی من کنت مولاه، فهذا مولاه» فأخذ بید علی و لا اعلمه الا قال: «اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» . ابن جریر(3).

أیضا عن عطیة العوفی، عن زید بن أرقم: ان رسول اللّه صلی اللّه علیه

ص:241


1- کنز العمال ج 6 ص 390
2- کنز العمال ج 6 ص 390
3- کنز العمال ج 6 ص 390

و سلم أخذ بعضدی علی یوم غدیر خم بأرض الجحفة، ثم قال: «أیها الناس أ لستم تعلمون انی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» قالوا: بلی یا رسول اللّه، قال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» ابن جریر](1).

و نیز در «کنز العمال» مسطور است:

[عن سعد، قال: سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول لعلی ثلث خصال، لان یکون لی واحدة منها، أحب الی من الدنیا و ما فیها، سمعته یقول:

«أنت منی بمنزلة هارون من موسی، الا انه لا نبی بعدی» و سمعته یقول: « لأعطینّ الرایة غدا رجلا یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله، لیس بفرار» و سمعته یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» ابن جریر](2).

و سابقا روایت ابن جریر حدیث غدیر را، و تصنیف او کتابی خاص در طرق این حدیث، از اقوال محدثین بارعین، و محققین کاملین مثل ابو عبد اللّه یاقوت بن عبد اللّه الرومی الحموی البغدادی در «معجم البلدان» و شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد بن عثمان الذهبی بنابر نقل محمد بن اسماعیل در «روضة ندیه» ، و اسماعیل بن عمر الدمشقی الشافعی در «تاریخ» خود شنیدی، و نبذی از مناقب سدیده، و اوصاف حمیدۀ طبری، و کمال ثقت و اعتماد او انشاء اللّه تعالی در ما بعد بتفصیل مذکور خواهد شد و نموذج آن سابقا گذشته، بعض عبارات مدح و ثنا و تبجیل و اطرای او در اینجا هم ذکر می شود.

ذهبی در «عبر» در وقائع سنة عشر و ثلاثمائة گفته:

[و فیها الحبر البحر أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، صاحب التفسیر،

ص:242


1- کنز العمال ج 6 ص 390
2- کنز العمال ج 6 ص 405

و التاریخ، و المصنفات الکثیرة. سمع اسحاق بن أبی اسرائیل، و محمد بن حمید الرازی و طبقتهما.

و کان مجتهدا لا یقلد أحدا.

قال امام الائمة ابن خزیمة: ما أعلم علی الارض أعلم من محمد بن جریر، و لقد ظلمته الحنابلة.

قال أبو حامد الاسفراینی الفقیه: لو سافر رجل الی الصین حتی یحصل تفسیر محمد بن جریر، لم یکن کثیرا.

قلت: و مولده بآمل طبرستان سنة أربع عشرة و مائتین، و توفی لیومین بقیا من شوال، و کان ذا زهد و قناعة، توفی ببغداد](1).

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة عشر و ثلاثمائة گفته:

[فیها توفی ببغداد الحبر النحریر الامام أحد العلماء الاعلام صاحب التفسیر الکبیر، و التاریخ الشهیر، و المصنفات العدیدة، و الاوصاف الحمیدة، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، کان مجتهدا لا یقلد أحدا.

قال امام الائمة المعروف بابن خزیمة: ما أعلم علی وجه الارض أعلم من محمد بن جریر، و لقد ظلمته الحنابلة.

و قال الفقیه الامام مفتی الانام أبو حامد الاسفراینی: لو سافر رجل الی الصین حتی یحصل تفسیر محمد بن جریر، لم یکن کثیرا.

قلت: و ناهیک بهذا الثناء العظیم، و المدح الکریم من هذین الامامین النبیلین.

و مولده بطبرستان سنة أربع و عشرین و مائتین، و کان ذا زهد و قناعة.

توفی فی أواخر شوال من السنة المذکورة، و کان اماما فی فنون کثیرة منها التفسیر، و الحدیث، و الفقه، و التاریخ و غیر ذلک و له مصنفات ملیحة فی فنون

ص:243


1- العبر فی خبر من غبر 2 ص 152

عدیدة یدل علی سعة علمه و غزارة فضله، و کان ثقة فی نقله و تاریخه، قیل: تاریخه أصح التواریخ و أثبتها، و ذکره الشیخ أبو اسحاق فی طبقات الفقهاء من جملة المجتهدین](1).

حدیث غدیر بروایت ابو القاسم عبد اللّه بن محمد البغوی

اما روایت ابو القاسم عبد اللّه بن محمد البغوی حدیث غدیر را: پس در «ریاض النضرة فی مناقب العشرة» گفته:

[

و عن ریاح بن الحارث، قال: جاء رهط الی علی بالرحبة، فقالوا:

السلام علیک یا مولانا، قال: کیف أکون مولاکم و أنتم عرب؟ قالوا: سمعنا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول یوم غدیر خم: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» . قال ریاح: فلما مضوا تبعتهم، فسألت من هؤلاء؟ قالوا: نفر من الانصار فیهم أبو أیوب الانصاری، خرجه أحمد(2).

و عنه قال: بینما علی جالس، إذ جاء رجل فدخل و علیه أثر السفر، فقال:

السلام علیک یا مولای، قال: من هذا؟ فقال: أبو أیوب الانصاری، قال علی:

أفرجوا له، ففرجوا، فقال أبو أیوب: سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» .

خرجه البغوی فی معجمه](3).

و محامد سنیه، و مناقب علیه، و مفاخر بهیۀ بغوی سابقا در مقام قدح ابن أبی داود از «انساب» سمعانی، و «عبر» ذهبی، و «طبقات»

ص:244


1- مرآة الجنان ج 2 ص 261
2- الریاض النضرة ج 2 ص 169
3- الریاض النضرة ج 2 ص 169

سیوطی و غیر آن شنیدی، بعض عبارات در این مقام باز باید شنفت.

ذهبی در «عبر» در وقائع سنة سبع عشرة و ثلاثمائة گفته:

[و فیها البغوی(1) أبو القاسم عبد اللّه بن محمد بن عبد العزیز، لیلة عید الفطر ببغداد و له مائة و ثلث سنین و شهر.

و کان محدثا، حافظا، مجودا، مصنفا، انتهی إلیه علو الاسناد فی الدنیا، فانه سمع فی الصغر بعنایة جده لامه: أحمد بن منیع، و عمه علی بن عبد العزیز و حضر مجلس عاصم بن علی، و روی الکثیر عن علی بن الجعد، و یحیی الحمانی و أبی نصر التمار، و علی بن المدینی و خلق.

و أول ما کتب الحدیث، سنة خمس و عشرین و مائتین، و کان ناسخا ملیح الخط نسخ الکثیر لنفسه و لجده و عمه، و کان ببیع اصول نفسه](2).

حدیث غدیر بروایت محمد بن علی بن الحسین المعروف

«بالحکیم الترمذی»

اما روایت محمد بن علی بن الحسین المعروف بالحکیم الترمذی:

پس عالم جلیل الشأن میرزا محمد بن معتمد خان که حسب افاده حسب افاده فاضل رشید در «ایضاح لطافة المقال» از عظمای اهل سنت است در کتاب «مفتاح النجا فی مناقب آل العبا» گفته:

[أخرج الحکیم فی «نوادر الاصول» ، و الطبرانی بسند صحیح فی «الکبیر» عن أبی الطفیل، عن حذیفة بن أسید رضی اللّه عنهما، ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم خطب بغدیر خم تحت شجرة، فقال: «یا أیها الناس انی قد

ص:245


1- البغوی : نسبة الی بلد من بلاد خراسان بین مرو و هراة یقال له : بغ و بغشور .
2- عبر فی خبر من غبر ج 2 ص 176 ط الکویت

نبأنی اللطیف الخبیر انه لم یعمر نبی الا نصف عمر الذی یلیه من قبله و انی قد یوشک أن ادعی فاجیب و انی مسئول و انکم مسئولون، فما ذا أنتم قائلون؟» قالوا: نشهد انک قد بلغت، و جهدت، و نصحت، فجزاک اللّه خیرا، فقال:

«أ لستم تشهدون أن لا اله الا اللّه و ان محمدا عبده و رسوله و ان جنته حق، و ان ناره حق و ان الموت حق، و ان الساعة آتیة لا ریب فیها، و ان اللّه یبعث من فی القبور؟» قالوا: بلی نشهد بذلک، قال: «اللّهمّ اشهد» ، ثم قال: «یا أیها الناس ان اللّه مولای، و أنا مولی المؤمنین، و أنا أولی بهم من أنفسهم، فمن کنت مولاه، فهذا علی مولاه اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» ، ثم قال: «یا أیها الناس انی فرطکم و انکم واردون علیّ الحوض، حوض أعرض مما بین بصری الی صنعاء فیه آنیة عدد النجوم، قدحان من فضة، و انی سائلکم حین تردون علیّ عن الثقلین فانظروا کیف تخلفونی فیهما الثقل الاکبر کتاب اللّه عز و جل، سبب طرفه بید اللّه و طرف بأیدیکم، فاستمسکوا به، لا تضلوا و لا تبدلوا، و الثقل الاصغر: عترتی أهل بیتی، و انه قد نبأنی اللطیف الخبیر: انهما لن ینقضیا حتی یردا علیّ الحوض»(1)].

و حکیم ترمذی از اکابر ائمه و عرفا، و اعاظم مشایخ و نبلا، و اجله محدثین معروفین، و ثقات محققین مشهورین ایشان است.

فرید الدین عطار در «تذکرة الاولیاء» گفته:

[ذکر محمد بن علی ترمذی رحمة اللّه علیه، آن سلیم سنت، آن عظیم ملت، آن مجتهد اولیاء، آن منفرد اصفیا، آن محرم حرم ایزدی شیخ وقت محمد بن علی ترمذی رحمة اللّه علیه، از محتشمان شیوخ، و از محترمان اهل ولایت بود، و بهمۀ زبانها ستوده، و آیتی بود در شرح معانی، و در احادیث و روایات اخبار ثقة بود، و در بیان معارف

ص:246


1- نوادر الاصول للحکیم الترمذی ج 5 ص 209 و ج 7 ص 348

و حقائق اعجوبه بود، قبولی بکمال، و حلمی شگرف و شفقتی وافر، و خلقی عظیم داشت، و او را ریاضات و کرامات بسیار است، و در فنون علم کامل، و در شریعت و طریقت مجتهد، و ترمذیان جماعتی انداز متصوفه که به وی اقتدا کنند، و مذهب او بر علم بوده است، که عالم ربانی بود و صاحب کشف و اسرار بود، و حکمتی بغایت داشت، چنانکه او را حکیم الاولیاء خوانند.

و صحبت ابو تراب، و احمد خضرویه، و ابن جلا را دریافته بود، و با یحیی بن معاذ سخن گفته چنانکه گفت: یک روز سخنی می گفتم در مناظره ای، امیر یحیی متحیر شد در آن سخن.

و او را تصانیف بسیار است همه مشهور و مذکور، و در وقت او در ترمذ کسی نبود که سخن او فهم کردی، و از اهل شهر مجبور بودی.

و دو ابتدا با دو کس از طالب علم راست شد که بطلب علم روند، چون عزم درست شد مادرش گفت: أی جان مادر، من ضعیفم و بیکس و تو متولی کار من، مرا به که می گذاری؟ از این سخن دردی به دل او فرود آمد، و ترک سفر کرد، و آن دو رفیق او به طلب علم رفتند، چون پنج ماه بر آمد، روزی در گورستان نشسته بود و می گریست، که مهمل و جاهل ماندم، و یاران من فردا بازآیند علم حاصل کرده، ناگاه پیری نورانی پدید آمد، مرا گفت: چرا می گریی؟ من حال بگفتم، گفت:

می خواهی تا من ترا هر روز سبقی بگویم؟ گفتم: شاید، پس هر روز آنجا می آمد، و مرا سبقی می گفت، تا سه سال بر آمد، بعد از آن مرا معلوم شد که او خضر بود علیه السّلام، و این دولت برضای مادر یافتم. ابو بکر وراق می گوید: هر یکشنبه خضر علیه السّلام پیش محمد بن علی حکیم ترمذی آمدی

ص:247

و با یکدیگر سخن گفتند](1).

و عبد الرؤف بن تاج الدین العارفین المناوی در «فیض القدیر» گفته:

[الحکیم محمد بن علی الترمذی المؤذن الصوفی الشافعی صاحب التصانیف سمع الکثیر من الحدیث بالعراق و نحوه، و حدث عن قتیبة بن سعید و غیره، و هو من القرن الثالث من طبقة البخاری.

قال السلمی: نفوه من ترمذ و شهدوا علیه بالکفر بسبب تفضیله الولایة علی النبوة، و انما مراده ولایة النبی صلی اللّه علیه و سلم.

و قال ابن عطاء اللّه: کان العارفان: الشاذلی، و المرسی یعظمانه جدا، و لکلامه عندهما الحظوة التامة، و یقولان: هو أحد الاوتاد الاربعة.

و قال ابن أبی جمرة(2) فی کتاب «المختارة»(3) ، و ابن القیم فی کتاب «اللمحة فی الرد علی ابن طلحة» : انه لم یکن من أهل الحدیث و رواته، و لا علم له بطرقه و صناعته، و انما فنه الکلام علی اشارات الصوفیة، حتی خرج عن قاعدة الفقهاء، و استحق الطعن علیه، و طعن علیه أئمة الفقهاء و الصوفیة، و قالوا:

ادخل فی الشریعة ما فارق به الجماعة، و ملأ کتبه الفظیعة بالاحادیث الموضوعة و حشاها بأخبار لا مرویة و لا مسموعة. . . الی آخر ما قالا من الهذیان و البهتان! کما لا یخفی علی أهل هذا الشأن.

کیف و قد قال الحافظ ابن النجار فی تاریخه: کان اماما من أئمة المسلمین له المصنفات الکبار فی اصول الدین و معانی الحدیث، لقی الائمة الکبار، و أخذ

ص:248


1- تذکرة الاولیاء ج 2 ص 77 از چاپ نیکلسون
2- ابن أبی جمرة : مشترک بین محمد بن أحمد الاموی الفقیه المالکی المتوفی ( 599 ) و بین عبد اللَّه بن سعد الاندلسی المحدث المالکی المتوفی ( 695 ) .
3- فی المصدر المطبوع بالقاهرة الذی راجعناه « الختان » بدل « المختارة »

عنهم، و فی شیوخه کثرة، ثم أطال فی بیانه.

و قال السلمی فی «الطبقات» : له اللسان العالی و الکتب المشهورة.

و قال الفشیری فی «الرسالة» : هو من کبار الشیوخ، و أطال فی الثناء علیه.

و قال الحافظ أبو نعیم فی «الحلیة» : له التصانیف الکثیرة فی الحدیث و هو مستقیم الطریقة، تابع للاثر یرد علی المرجئة و غیرهم، و له حکم علیة الشأن، منها قوله: کفی بالمرء عیبا أن یسره ما یضره، و قوله: و قد سئل عن الخلق ضعف ظاهر و دعوی عریضة.

و قال الکلاباذی فی «التعرف» : هو من أئمة الصوفیة.

الی غیر ذلک من الکلام فی شأن هذا الامام، و انما أطلت فیه دفعا لذلک الافتراء فلا تکن من أهل المراء](1).

حدیث غدیر بروایت احمد بن محمد بن سلامة الطحاوی

اما روایت احمد بن محمد بن سلامه الطحاوی: پس در «شرح مشکلات الاثار» علی ما نقل عنه گفته:

[ثنا أبو أمیّة أی الطرسوسی صاحب «المسند» ثنا سهل بن عامر البجلی، ثنا عیسی بن عبد الرحمن، أخبرنی أبو اسحاق السبیعی، عن عمرو، فذکره به و زاد: «و أحب من أحبه، و ابغض من أبغضه، و أعن من أعانه، و انصر من نصره و اخذل من خذله»](2).

و طحاوی از اساطین محدثین نقاد، و نحاریر فقهای جلیل الاعتماد است.

یافعی در «مرآة الجنان» در سنة احدی و عشرین و ثلاثمائة گفته:

ص:249


1- فیض القدیر شرح الجامع الصغیر ج 1 ص 116 ط القاهرة
2- مشکل الاثار ج 2 ص 307 ط حیدرآباد

[و فیها أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الازدی الطحاوی الفقیه الحنفی المصری، برع فی الفقه و الحدیث، و صنف التصانیف المفیدة.

قال الشیخ أبو اسحاق: انتهت إلیه ریاسة الحنفیة بمصر.

و قال غیره: کان شافعی المذهب، یقرأ علی المزنی، فقال له یوما: و اللّه لا جاء منک شیء، فغضب أبو جعفر من ذلک، و انتقل الی أبی جعفر بن أبی عمران الحنفی و اشتغل علیه، و لما صنف مختصره، قال: رحم اللّه أبا ابراهیم، یعنی المزنی، لو کان حیا لکفر عن یمینه.

و ذکر أبو یعلی الخلیلی فی کتاب «الارشاد»(1) فی ترجمة المزنی: ان الطحاوی المذکور کان ابن اخت المزنی، و ان أحمد بن محمد الشروطی، قال:

قلت للطحاوی: لم خالفت خالک و اخترت مذهب أبی حنیفة، فقال: کنت أری خالی یدیم النظر فی کتب أبی حنیفة، فلذلک انتقلت إلیه، و صنف کتبا مفیدة، منها: «أحکام القرآن» و «اختلاف العلماء» و «معانی الاثار» و «الشروط» و له: «تاریخ کبیر» و غیر ذلک، و نسبته الی «طحا» و هی قریة بصعید مصر، و الی «الازد» و هی قبیلة کبیرة مشهورة من قبائل الیمن](2).

حدیث غدیر بروایت ابو عمر احمد بن محمد بن عبد ربه

اما روایت ابو عمر أحمد بن محمد بن عبد ربه: پس در کتاب

ص:250


1- الارشاد : فی علماء البلاد ، ذکر فیه المحدثین و غیرهم من العلماء علی ترتیب البلاد الی زمانه . - کشف الظنون
2- مرآة الجنان ج 2 ص 281 - و للطحاوی ترجمة فی « البدایة و النهایة » ج 11 ص 174 و « تذکرة الحفاظ » للذهبی ج 3 ص 808 ، و « حسن المحاضرة » ج 1 ص 350 و « تذکرة الحفاظ » للسیوطی ص 337 - و « طبقات الشیرازی » ص 142 ، و « العبر » ج 2 ص 192 - و « لسان المیزان » ج 1 ص 274 - و « وفیات الأعیان » ج 1 ص 71 .

«عقد» علی ما نقل مذکور است:

[أسلم علی و هو ابن خمس عشرة سنة و هو أول من شهد ان لا اله الا اللّه، و ان محمدا رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) ، و

قال النبی صلی اللّه علیه و سلم: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و أدر الحق معه حیث دار» .

و قال النبی صلی اللّه علیه و سلم: «أ ما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی، غیر انه لا نبی بعدی»]- الخ(1).

و بعض فضائل فاخره ابن عبد ربه سابقا در جزء اول این جلد از لسان لسان الدین شنیدی(2)، در اینجا هم تبجیل و تعظیم او بر زبان ابن خلکان باید شنید، در «وفیات الأعیان» گفته:

[أبو عمر أحمد بن محمد بن عبد ربه بن حبیب بن حدیر بن سالم القرطبی مولی هشام بن عبد الرحمن بن معاویة بن هشام بن عبد الملک بن مروان بن الحکم الاموی.

کان من العلماء المکثرین من المحفوظات، و الاطلاع علی أخبار الناس، و صنف کتابه «العقد» و هو من الکتب الممتعة حوی من کل شیء، و له دیوان جید. . .] الی أن قال بعد ذکر نبذ من أشعاره: [و له غیر ذلک کل معنی ملیح.

و کانت ولادته فی عاشر شهر رمضان سنة ست و أربعین و مائتین.

و توفی یوم الاحد ثامن عشر جمادی الاولی سنة ثمان و عشرین و ثلاثمائة، و دفن یوم الاثنین فی مقبرة بنی العباس بقرطبة، و کان قد أصابه الفالج قبل ذلک

ص:251


1- عقد الفرید ج 5 ص 61 ط بیروت ، و لکن لیس فی هذه النسخة جملتا : « و انصر من نصره و اخذل من خذله » و کذلک جملة : « و أدر الحق معه حیث دار » .
2- به ج 5 « عبقات الانوار » یعنی همین طبع ص 262 مراجعه شود .

بأعوام رحمة اللّه تعالی](1).

حدیث غدیر بروایت حسین بن اسماعیل المحاملی

اشاره

اما روایت حسین بن اسماعیل المحاملی حدیث غدیر را: پس سیوطی در «جامع صغیر» گفته:

[علی بن أبی طالب مولی من کنت مولاه، المحاملی فی أمالیه عن ابن عباس](2).

و در «کنز العمال» ملا علی متقی مذکور است:

[علی بن أبی طالب مولی من کنت مولاه، المحاملی فی أمالیه عن ابن عباس](3).

و نیز در «کنز العمال» مسطور است:

[عن علی ان النبی صلی اللّه علیه و سلم حضر الشجرة بخم، ثم خرج آخذا بید علی، فقال: «أیها الناس، أ لستم تشهدون ان اللّه و رسوله أولی بکم من أنفسکم و ان اللّه و رسوله مولاکم؟» قالوا: بلی، قال: «فمن کان اللّه و رسوله مولاه، فان هذا مولاه، و قد ترکت فیکم ما ان أخذتم به لن تضلوا بعده، کتاب اللّه سببه بیده و سببه بأیدیکم، و أهل بیتی» و ابن جریر، و ابن أبی عاصم، و المحاملی فی

ص:252


1- وفیات الأعیان ج 1 ص 110 و یوجد ترجمته أیضا فی « معجم الادباء » ج 4 ص 211 و « البدایة و النهایة » ج 11 ص 193 - و « یتیمة الدهر » ج 2 ص 74 - 100 و « بغیة الوعاة » ص 161 - و نفح الطیب ج 4 ص 217 - و « شذرات الذهب » ج 2 ج 2 ص 312 و « المختصر فی أخبار البشر » ج 2 ص 92 - و « النجوم الزاهرة » ج 3 ص 266 .
2- الجامع الصغیر فی حرف العین ص 66 .
3- کنز العمال ج 6 ص 153

أمالیه](1).

و در «مرقاة شرح مشکاة» تصنیف ملا علی قاری در شرح حدیث غدیر بعد قول مصنف: رواه احمد و الترمذی مسطور است:

و فی «الجامع» رواه أحمد و ابن ماجة، عن البراء، و أحمد عن بریدة، و الترمذی و النسائی و الضیاء عن زید بن أرقم، ففی اسناد المصنف الحدیث عن زید بن أرقم الی أحمد و الترمذی مسامحة لا تخفی.

و فی روایة لاحمد و النّسائی و الحاکم عن بریدة بلفظ «من کنت ولیه، فعلی ولیه» .

و روی المحاملی فی أمالیه عن ابن عباس و لفظه «علی بن أبی طالب مولی من کنت مولاه»](2).

و محاملی از افاخم حاملین لواء صناعت: و اعاظم اصحاب درایت و براعت است.

جلالت محاملی در کتب رجال عامه

حافظ عبد الکریم بن محمد سمعانی در «انساب» بنسبت محاملی گفته:

[أبو عبد اللّه حسین بن اسماعیل بن سعید بن أبان الضبی المحاملی، کان فاضلا، صادقا، دینا، ثقة، صدوقا و أول سماعه الحدیث فی سنة أربع و أربعین و مائتین و له عشر سنین و شهد عند القضاة و له عشرون سنة، ولی قضاء الکوفة ستین سنة. سمع یوسف بن موسی القطان، و أبا هشام الرفاعی، و یعقوب بن ابراهیم الدورقی، و الحسن بن الصباح البزاز، و عمرو بن علی الفلاس، و محمد

ص:253


1- کنز العمال ج 6 ص 399
2- المرقاة شرح المشکاة ج 5 ص 568 .

ابن المثنی العنزی(1) و أبا الاشعث أحمد بن المقدام العجلی، و محمد بن اسماعیل البخاری، و خلقا من هذه الطبقة و من بعدهم.

روی عنه دعلج بن أحمد السجزی، و أبو بکر الجعابی، و محمد بن المظفر و أبو القاسم الطبرانی، و أبو بکر بن المقری، و أبو الحسن الدار قطنی، و أبو حفص بن شاهین.

و آخر من روی عنه أبو عمر بن مهدی، و أبو محمد عبد اللّه بن عبید اللّه بن البیع.

و کان یحضر مجلس املائه عشرة آلاف رجل.

و کانت ولادته فی سنة خمس، أو ست و ثلاثین و مائتین.

و مات فی شهر ربیع الآخر سنة ثلثین و ثلاثمائة](2) .

و محمد بن احمد ذهبی در «عبر» در وقائع سنة ثلثین و ثلاثمائة گفته:

[و فیها المحاملی القاضی أبو عبد اللّه الحسین بن اسماعیل الضبی البغدادی فی ربیع الآخر، و له خمس و تسعون سنة.

و أول سماعه سنة أربع و أربعین من أبی هشام الرفاعی، و أقدم شیخ له أحمد بن اسماعیل السهمی صاحب مالک.

قال أبو بکر الداودی: کان یحضر مجلس المحاملی عشرة آلاف رجل](3).

و عبد اللّه بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» در ذکر وقائع سنة ثلثین و ثلاثمائة گفته:

[و فیها الامام الکبیر القاضی أبو عبد اللّه المحاملی الشهیر الحسین بن اسماعیل

ص:254


1- فی المصدر الذی راجعناه : العنبری
2- أنساب السمعانی ، حرف المیم ، المحاملی
3- العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 228

الضبی البغدادی، عاش خمسا و تسعین سنة.

قال أبو بکر الداودی: کان یحضر مجلس المحاملی عشرة آلاف رجل](1).

و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[القاضی الامام العلامة الحافظ شیخ بغداد و محدثها أبو عبد اللّه الحسین ابن اسماعیل بن محمد الضبی البغدادی.

ولد سنة 235، و سمع الفلاس و الزبیر بن البکار، و أحمد بن اسماعیل السهمی صاحب مالک، و صنف و جمع.

روی عنه دعلج، و الدار قطنی. و کان فاضلا، دینا، صدوقا.

ولی قضاء الکوفة سنتین، ثم استعفی. و کان یحضر مجلسه عشرة آلاف رجل.

مات فی ربیع الآخر سنة 330](2).

و در «مفتاح کنز درایة المجموع» بعد ذکر سند «أمالی» محاملی و اول آن مذکور است:

[لمع من تعریفه قال الذهبی: هو العلامة الحافظ شیخ بغداد و محدثها أبو عبد اللّه الحسین بن اسماعیل بن محمد الضبی البغدادی.

ولد فی أول سنة خمس و ثلثین و مائتین، و أول سماعه فی سنة أربع و أربعین.

سمع أبا حذاقة أحمد بن اسماعیل السهمی صاحب مالک، و عمرو بن علی الفلاس، و أحمد بن المقدام العجلی، و یعقوب بن ابراهیم الدورقی، و محمد بن المثنی العنزی، و الزبیر بن بکار، و طبقتهم و من بعدهم فأکثر و صنف و جمع.

ص:255


1- مرآة الجنان ج 2 ص 297
2- تذکرة الحفاظ للسیوطی ص 343

روی عنه دعلج، و الدار قطنی، و ابن جمیع، و ابن خرشید(1) قوله و آخرون، قال الخطیب: کان فاضلا، دینا، صادقا، شهد عند القضاة و له عشرون سنة ولی قضاء الکوفة ستین سنة.

و قال ابن جمیع الغسانی: عند المحاملی سبعون نفسا من أصحاب سفیان ابن عیینة.

و قال أبو بکر الداودی: کان یحضر مجلس المحاملی عشرة آلاف رجل و استعفی عن القضاء أخیرا و کان محمودا فی ولایته عقد بالکوفة سنة سبعین و مائتین فی داره مجلسا للفقه فلم یزل أهل العلم و النظر یختلفون إلیه.

قال محمد بن الحسین: رأیت فی النوم کأن قائلا یقول: ان اللّه لیدفع عن أهل بغداد البلاء بالمحاملی.

و قال أبو حفص بن شاهین: حضر معنا ابن المظفر مجلس المحاملی، فقال لی: یا أبا حفص ما عدمنا من أبی محمد بن صاعد الا غیبته یرید ان الحاملی نظیر ابن صاعد فی العلو و الثقة.

أملی المحاملی مجلسا کعادته فی ثانی ربیع الآخر من سنة ثلثین و ثلاثمائة، ثم مرض، و مات بعد أحد عشر یوما، رحمة اللّه علیه](2).

و شاهصاحب در «بستان المحدثین» بانتحال این عبارت فرموده:

[محاملی هم از محدثان بغداد، و مشایخ آن مبارک بنیاد است، کنیت او ابو عبد اللّه، و نام او حسین بن اسماعیل بن محمد ضبی بغدادی است و او را

ص:256


1- قوله : قال الفیروزآبادی فی القاموس : قوله بضم القاف لقب لابن خرشید شیخ أبی القاسم القشیری
2- تذکرة الحفاظ للذهبی ج 3 ص 824

قاضی حسین نیز گویند، زیرا که بر قضای کوفه تا مدت شصت سال ماند.

تولد او در اول سال دو صد و سی و پنج ست، و ابتدای طلب او در سال چهل و چهار، از ابو حذاقه سهمی که صاحب نسخه «موطا» و از شاگردان امام مالک است اخذ این علم کرده و از عمرو بن علی فلاس، و احمد بن المقدام، و یعقوب بن ابراهیم الدورقی، و محمد بن مثنی عنزی و زبیر بن بکار، و دیگر علمای آن طبقه روایت کرده.

و دار قطنی، و ابن جمیع، و دعلج، و دیگر محدثان عمده از او اقتباس نموده اند، و او را قریب هفتاد کس از اصحاب سفیان بن عیینة شیخ علم حدیث بوده اند، در مجلس املای او قریب ده هزار کس حاضر می شدند و آخرها از قضاء استعفاء نمود و مادام که خدمت قضا بود محمود خلائق بود، هیچکس انگشت اعتراض و اتهام بر وی ننهاده، و در کوفه خانۀ خود را مجمع اهل علم ساخته بود، هر روز مردم برای شغل این علم شریف در خانۀ او جمع می شدند و فائده ها می گرفتند.

محمد بن الحسین که یکی از بزرگان آن عهد بود، گفته است که من بخواب دیدم که گویا گوینده ای می گوید: که حق تعالی از اهل بغداد ببرکت محاملی بلا را دفع می کند، در دوم ربیع الثانی سال سه صد و سی بعد فراغ از مجلس درس حدیث موافق عادت خود برخاست و مریض شد و بعد از پانزده روز وفات یافت](1).

ص:257


1- و یوجد ترجمة المحاملی ایضا فی اعلام الزرکلی ج 2 ص 251 - و هدیة العارفین ج 1 ص 305 - و تاریخ بغداد ج 8 ص 19 - و معجم المؤلفین ج 3 ص 315 - و الفهرست لابن الندیم ج 1 ص 233 - و کشف الظنون ص 588 - 1417 - 1418 - و سهی حاجی خلیفة فی الکشف حیث ارخ وفاة المحاملی سنة ( 373 )

حدیث غدیر بروایت ابو العباس المعروف بابن عقدة

اما روایت ابو العباس احمد بن محمد بن سعید بن عبد الرحمن الکوفی المعروف بابن عقده حدیث غدیر را: پس سابقا در جزء اول این جلد دریافتی که ابن عقده کتابی مفرد در جمع طرق این حدیث شریف تصنیف نموده، و افاخم مشایخ، و اعاظم و اکابر ماهرین، و افاضل معتمدین سنیه، مثل احمد بن عبد الحلیم المعروف بابن تیمیه در «منهاج السنه» و شیخ احمد بن علی المعروف بابن حجر العسقلانی در «فتح الباری» ، و محمود بن محمد بن علی الشیخانی القادری در «صراط سوی» ، و سید نور الدین ابو الحسن علی بن عبد اللّه السمهودی در «جواهر العقدین» و عبد الرءوف مناوی در «فیض القدیر شرح جامع صغیر» ، و میرزا محمد ابن معتمد خان بدخشی در «مفتاح النجا» ذکر آن کرده اند، در این جا بعض روایات ابن عقده نوشته می شود.

نور الدین ابو الحسن علی بن عبد اللّه السمهودی در «جواهر العقدین» گفته:

[عن أبی الطفیل، ان علیا رضی اللّه عنه قام فحمد اللّه و اثنی علیه، ثم قال:

انشد اللّه من شهد یوم غدیر خم الا قام؟ و لا یقوم رجل، یقول: انی نبئت او بلغنی الا رجل سمعت اذناه و وعاه قلبه، فقام سبعة عشر رجلا منهم: خزیمة بن ثابت، و سهل بن سعد، و عدی بن حاتم، و عقبة بن عامر، و ابو ایوب الانصاری، و ابو سعید الخدری، و ابو شریح الخزاعی، و ابو قدامة الانصاری، و ابو لیلی(1) و ابو الهیثم بن التیهان و رجال من قریش، فقال علی رضی اللّه عنه و عنهم: هاتوا ما سمعتم

ص:258


1- فی بعض الالفاظ : ابو یعلی الانصاری و هو شداد بن اوس المتوفی ( 58 ) .

فقالوا: نشهد انا اقبلنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم من حجة الوداع حتی إذا کان الظهر خرج رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، فأمر بشجرات فشذبن و القی علیهن ثوب، ثم نادی بالصلاة، فخرجنا فصلینا.

ثم قام فحمد اللّه و اثنی علیه، ثم قال: «ایها الناس ما انتم قائلون؟» ، قالوا:

قد بلغت، قال: «اللّهمّ اشهد» ثلث مرات، قال: «انی اوشک ان ادعی فاجیب و انی مسئول و انتم مسئولون» .

ثم قال: «ألا ان دماءکم و اموالکم حرام کحرمة یومکم هذا و حرمة شهرکم هذا، اوصیکم بالنساء، اوصیکم بالجار، اوصیکم بالممالیک، اوصیکم بالعدل و الاحسان» .

ثم قال: «أیها الناس انی تارک فیکم الثقلین، کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی، فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، نبأنی بذلک العلیم الخبیر» .

ثم قال: «ان اللّه مولای و انا مولی المؤمنین، أ لستم تعملون انی اولی بکم من انفسکم؟» قالوا: بلی ذلک، ثلاثا، ثم اخذ بیدک فرفعها و قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقال: «علی صدقتم و انا علی ذلک من الشاهدین» .

اخرجه ابن عقدة من طریق محمد بن کثیر عن فطر، و أبی الجارود کلیهما عن أبی الطفیل](1).

و نیز در آن مذکورست:

[عن ضمیرة الاسلمی رضی اللّه عنه، قال: لما انصرف رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم من حجة الوداع، امر بشجرات فقممن بوادی خم، و هجر، فخطب الناس فقال: «اما بعد ایها الناس، فانی مقبوض او شک ان ادعی فاجیب فما انتم قائلون؟»

ص:259


1- حکاه القندوزی الحنفی فی ینابیع المودة ص 38 عن السمهودی نقلا عن أبی نعیم فی « الحلیة »

قالوا: نشهد انک قد بلغت و نصحت و ادیت.

قال: «انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا: کتاب اللّه، و عترتی اهل بیتی، ألا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما» .

اخرجه ابن عقدة فی الموالاة](1).

و ابن عقده عاقد معاقد فضل و مهارت، و قاطن معاهد حذق و براعت است، و نبذی از فضائل فاخره و مدائح باهرۀ او سابقا شنیدی، فلا حاجة الی الاعادة (2).

حدیث غدیر بروایت ابو زکریا یحیی بن عبد اللّه العنبری

اما روایت ابو زکریا یحیی بن عبد اللّه العنبری حدیث غدیر را: پس در «مستدرک» حاکم مذکورست:

[و اما ما ذکر من اعتزال سعد بن أبی وقاص عن القتال فحدثناه ابو زکریا یحیی بن محمد العنبری، ثنا ابراهیم بن أبی طالب، ثنا علی بن المنذر، ثنا بن فضیل، ثنا مسلم الملائی، عن خیثمة بن عبد الرحمن، قال: سمعت سعد بن مالک و قال له رجل: ان علیا یقع فیک انک تخلفت عنه.

فقال سعد: و اللّه انه لرأی رأیته، و اخطأ رأیی، ان علی بن أبی طالب اعطی ثلاثا لان اکون اعطیت احداهن احب الی من الدنیا و ما فیها، لقد قال له رسول

ص:260


1- ذکر الحدیث المصنف قدس سره فی حدیث الثقلین عن العلامة السخاوی فی « استجلاب ارتقاء الغرف » عن کتاب « الموالاة » لابن عقدة عن ابراهیم بن محمد الاسلمی عن حسین ابن عبد اللَّه بن ضمیرة ، عن ابیه ، عن جده . . .
2- ترجم لابن عقدة جمع من اکابر الفریقین منهم : الذهبی فی « تذکرة الحفاظ » ج 3 ص 839 ، و الخطیب فی « تاریخ بغداد » ج 5 ص 14 و السیوطی فی « التذکرة » ص 348 - و السید محسن الامین فی « الأعیان » ج 9 ص 428

اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم بعد حمد اللّه و الثناء علیه: «هل تعلمون انی اولی بالمؤمنین؟» ، قلنا: بلی، قال: «اللّهمّ من کنت مولاه، فعلی مولاه، وال من والاه، و عاد من عاداه» .

و جیء به یوم خیبر و هو أرمد ما یبصر، فقال: یا رسول اللّه انی أرمد، فتفل فی عینیه و دعا له، فلم یرمد حتی قتل، و فتح علیه خیبر، و اخرج رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم عمه العباس و غیره من المسجد، فقال له العباس: تخرجنا و نحن عصبتک و عمومتک و تسکن علیا؟ فقال: ما انا اخرجکم و اسکنه، و لکن اللّه اخرجکم و اسکنه!](1).

و یحیی بن محمد عنبری از اعیان ماهرین و افاضل سابقین است، و هو ممن لا یشق غباره و لا یجاری آثاره.

عبد الکریم سمعانی در نسبت بغیانی از کتاب «انساب» گفته:

[ابو زکریا یحیی بن محمد بن عبد اللّه بن العنبر بن عطا بن صلح بن محمد ابن عبد اللّه بن محمد بن بغیان العنبری البغیانی مولی أبی خرقاء السلمی من اهل نیسابور.

کان ادیبا فاضلا، عارفا بالتفسیر و اللغة.

و کان ابو علی الحافظ، یقول: الناس یتعجبون من حفظنا لهذه الاسانید، و ابو زکریا العنبری یحفظ من العلوم، ما لو کلفنا حفظ شیء منها لعجزنا عنه، و ما اعلم انی رأیت مثله.

و کان القاضی عبد الحمید بن عبد الرحمن، یقول: ذهبت الفوائد من مجالسنا بعزلة أبی زکریا العنبری و ذلک ان ابا زکریا اعتزل الناس و قعد عن حضور المحافل بضع عشرة سنة.

ص:261


1- المستدرک للحاکم ج 3 ص 116

سمع ابا علی محمد بن عمرو الحرشی، و الحسین بن محمد زیاد القبانی، و احمد بن سلمة، و ابراهیم بن أبی طالب، و اکثر عنهما.

روی عنه ابو بکر بن عبوس المفسر، و ابو علی الحسین بن علی الحافظ، و ابو الحسین محمد بن محمد الحجاجی، و المشایخ.

و حکی عن أبی زکریا انه قال: دخلت مع والدی علی أبی عبد اللّه البوشنجی فقال لابی: یا ابا عبد اللّه بلغنی ان ابنک هذا قد تأدب، قال: نعم، قال: ایش علمته من الکتب، قال: قد قرأ جملة من الکتب فالتفت الی، فقال: یا بنی ما العقرب؟ قلت: عقرب المیزان، قال: ما العقرب؟ ، قلت: دابة یلذع، قال: ما العقرب؟ قلت: عقرب الصدغین، فقال: احسنت.

توفی ابو زکریا فی شوال سنة اربع و اربعین و ثلاثمائة و هو ابن ست و سبعین](1).

و ذهبی در «عبر» در وقائع سنة اربع و اربعین و ثلاثمائة گفته:

[و فیها ابو زکریا یحیی بن محمد العنبری(2) النیسابوریّ العدل الحافظ الادیب المفسر.

روی عن محمد بن ابراهیم البوشنجی(3)، و طبقته و لم یرحل، و عاش ستا و سبعین سنة.

قال الحافظ ابو علی النیسابوریّ: ابو زکریا یحفظ ما نعجز عنه، و ما اعلم انی رأیت مثله](4).

ص:262


1- انساب السمعانی ج 2 ص 277 - 278
2- العنبری : نسبة الی العنبر بن تمیم و یقال لهم : بلعنبر ایضا - اللباب -
3- البوشنجی : بضم الباء و فتح الشین المعجمة نسبة الی بوشنج ، هی بلدة علی سبعة فراسخ من هراة - اللباب - .
4- العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 271 ط الکویت .

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنۀ مذکوره گفته:

[و فیها الحافظ الادیب المفسر ابو زکریا یحیی بن محمد العنبری النیسابوریّ].(1)

حدیث غدیر بروایت دعلج بن احمد السجزی

اشاره

اما روایت دعلج بن احمد السجزی: پس در «مستدرک» حاکم بعد ذکر حدیث «من کنت ولیه، فهذا ولیه» بروایت زید بن ارقم مذکورست:

[حدثناه ابو بکر بن اسحاق، و دعلج بن احمد السجزی، قالا: انبا محمد بن ایوب، ثنا الازرق بن علی، ثنا حسان بن ابراهیم الکرمانی، ثنا محمد بن سلمة ابن کهیل، عن ابیه، عن أبی الطفیل عامر بن واثلة، انه سمع زید بن ارقم رضی اللّه عنه، یقول: نزل رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم بین مکة و المدینة عند سمرات(2).

خمس دوحات عظام، فکنس الناس ما تحت السمرات، ثم راح رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم عشیة، فصلی، ثم قام خطیبا فحمد اللّه و اثنی علیه و ذکر و وعظ، فقال: ما شاء اللّه ان یقول، ثم قال: «ایها الناس انی تارک فیکم أمرین لن تضلوا ان اتبعتموهما، و هما کتاب اللّه و اهل بیتی عترتی» ، ثم قال: «أ تعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» ثلث مرات، قالوا: نعم، فقال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: «من کنت مولاه، فعلی مولاه»](3).

فضائل دعلج از کتب رجال و تراجم عامه

و دعلج صاحب فضل ابلج، از مشاهیر محدثین و نحاریر منقدین است.

ص:263


1- مرآة الجنان ج 2 ص 337 .
2- سمرات : جمع السمرة بضم المیم و هی ضرب من شجر الطلح .
3- المستدرک للحاکم ج 3 ص 109 .

ذهبی در «عبر» در وقائع سنة احدی و خمسین و ثلاثمائة گفته:

[و فیها دعلج بن احمد بن دعلج، ابو محمد السجزی المعدل، و له نیف و تسعون سنة.

رحل و طوف و اکثر، و سمع من هشام السیرافی، و علی البغوی و طبقتهما.

قال الحاکم: اخذ عن ابن خزیمة مصنفاته، و کان یفتی بمذهبه.

و قال الدار قطنی: لم أر فی مشایخنا اثبت من دعلج.

و قال الحاکم: یقال: لم یکن فی الدنیا ایسر منه، اشتری بمکة دار العباسیة بثلثین الف دینار.

و قیل: کان الذهب فی داره بالقفاف، و کان کثیر المعروف و الصلات. توفی فی جمادی الآخرة](1).

و یافعی در «مرآة الجنان» گفته:

[دعلج ابو محمد السجزی، قال الحاکم: اخذ عن ابن خزیمة مصنفاته، و کان یفتی بمذهبه.

و قال الدار قطنی: لم أر فی مشایخنا اثبت من دعلج و قال الحاکم: لم یکن فی الدنیا ایسر منه، اشتری بمکة دار العباس بثلثین الف دینار.

و قیل: کان الذهب فی داره بالقاف(2)، و کان کثیر المعروف و الصلات](3).

و سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[دعلج بن احمد بن دعلج الامام الفقیه، محدث بغداد ابو محمد السجزی المعدل، ولد سنة ستین و مائتین. و سمع البغوی، و منه الدار قطنی، و الحاکم.

ص:264


1- العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 297 .
2- القفاف ککتاب : جمع القف و هو ما ارتفع من الارض دون الجبل .
3- مرآة الجنان ج 2 ص 347 .

و کان من اوعیة العلم و بحور الروایة، و شیخ اهل الحدیث، صنف «المسند» الکبیر.

و مات فی جمادی الآخرة سنة 351، و خلف ثلاثمائة الف دینار](1).

حدیث غدیر بروایت محمد بن عبد اللّه البزار الشافعی

اشاره

اما روایت محمد بن عبد اللّه البزار الشافعی حدیث غدیر را: پس عبارت آن از اصل «فوائد» او انشاء اللّه تعالی در ما بعد ذکر خواهم کرد، درین جا بر زبان علامه ابن کثیر باید شنید که او در «تاریخ» خود گفته:

[

قال ابو بکر الشافعی: ثنا محمد بن سلیمان بن الحارث، ثنا عبید اللّه بن موسی، ثنا ابو اسرائیل الملائی، عن الحکم(2)، عن أبی سلیمان المؤذن، عن زید بن ارقم، انّ علیا استنشد الناس: من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» ؟ ، فقام ستة عشر رجلا، فشهدوا بذلک و کنت فیهم](3).

جلالت أبی بکر شافعی از نظر اهل سنت

و مزید وثوق و اعتماد، و نهایت جلالت و اعتبار ابو بکر شافعی انشاء اللّه تعالی در ما بعد ظاهر خواهد شد، لکن درین جا هم مدح و اطرای او بر زبان سیوطی عمدة الأعیان باید شنید که در «طبقات الحفاظ» گفته:

ص:265


1- تذکرة الحفاظ للسیوطی ص 360 - و له ترجمة ایضا فی تذکرة الحفاظ للذهبی ج 3 ص 881 و تاریخ بغداد ج 8 ص 387 - و الاعلام للزرکلی ج 3 ص 18 .
2- الحکم : هو ابن عتیبة ، ابو محمد الکندی الکوفی المتوفی ( 113 ) / 14 / 15 .
3- البدایة و النهایة ج 7 ص 346

[ابو بکر الشافعی الامام الحجة المفید، محدث العراق محمد بن عبد اللّه بن ابراهیم بن عبدویه البغدادی البزار ولد سنة 260.

و سمع موسی بن سهل الوشّاء(1) ، خاتمة اصحاب بن علیة، و محمد بن شداد المسمعی خاتمة اصحاب یحیی القطان.

حدث عنه الدار قطنی، و ابن شاهین، و ابن شاذان.

قال الخطیب: ثقة ثبت، حسن التصنیف، جمع ابوابا و شیوخا، و املی فی حیاة ابن صاعد.

مات فی ذی الحجة سنة اربع و خمسین و ثلاثمائة](2).

حدیث غدیر بروایت ابو حاتم محمد بن حبان البستی

اشاره

اما روایت ابو حاتم محمد بن حبان البستی حدیث غدیر را: پس محب الدین احمد بن عبد اللّه بن محمد الطبری در کتاب «ریاض النضرة» گفته:

[عن أبی الطفیل، قال: قال علی: انشد اللّه کل امرئ سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول یوم غدیر خم، لما قام؟ فقام ناس فشهدوا انهم سمعوه، یقول: «أ لستم تعلمون انی اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟» ، قالوا: بلی یا رسول اللّه، قال: «من کنت مولاه، فان هذا مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» . فخرجت و فی نفسی من ریبة شیء، فلقیت زید بن ارقم، فذکرت له ذلک، فقال: قد سمعناه من رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول له ذلک.

ص:266


1- الوشّاء : بفتح الواو و تشدید الشین المعجمة نسبة الی بیع الوشی ، و هو نوع من الثیاب المعمولة من الابریسم - اللباب ج 3 ص 274 .
2- طبقات الحفاظ للسیوطی ص 360 .

قال ابو نعیم: قلت لفطر یعنی الذی

روی عنه الحدیث: کم بین القول و بین موته؟ ، قال: مائة یوم. خرجه أبو حاتم. و قال: یرید موت علی بن أبی طالب و خرجه أحمد](1).

و میرزا محمد بن معتمدخان بدخشانی در «مفتاح النجا فی مناقب آل العباء» گفته:

[

و فی روایة اخری عند ابن حبان، و الحاکم، و الحافظ أبی بشر اسماعیل بن عبد اللّه الاصبهانی المشهور بسمویه، عن ابن عباس، عن بریدة، بلفظ:

«یا بریدة! أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ من کنت مولاه، فعلی مولاه»](2).

جلالت ابن حبان از نظر اهل سنت

و مخفی نماند که ابن حبان از اکابر و اجله اعیان، و اعاظم منقدین والا شأنست.

ذهبی در «عبر» در وقائع سنة اربع و خمسین و ثلاثمائة گفته:

[و فیها الحبر العلامة ابو حاتم محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ التمیمی البستی الحافظ، صاحب التصانیف.

سمع أبا خلیفة الجمحی و طبقته، بخراسان، و الشام، و العراق، و مصر، و الجزیرة.

و کان من اوعیة العلم فی الحدیث، و الفقه، و اللغة، و الوعظ و غیر ذلک الخ](3).

ص:267


1- الریاض النضرة ج 2 ص 169 .
2- مفتاح النجا ، و نزل الابرار ص 21
3- العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 306 ط الکویت ، و له ترجمة ایضا فی البدایة و النهایة ج 11 - ص 295 و طبقات الحفاظ ص 374 - و تذکرة الحفاظ ج 3 ص 920 و شذرات الذهب ج 3 ص 16 و طبقات السبکی ج 3 ص 131 - و لسان المیزان ج 5 ص 112 و میزان الاعتدال ج 3 ص 506 - و النجوم الزاهرة ج 3 ص 342 - .

حدیث غدیر بروایت ابو القاسم سلیمان بن احمد طبرانی

اشاره

اما روایت ابو القاسم سلیمان بن احمد طبرانی حدیث غدیر را:

پس در «کنز العمال» مسطورست:

[«من کنت مولاه، فعلی مولاه: اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اعن من اعانه» طب، عن عمرو بن مرة، و زید بن ارقم معا](1).

و نیز در آن مسطورست:

[«اللّهمّ من کنت مولاه، فعلی مولاه، وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اعن من اعانه» ، طب، عن حبشی بن جنادة](2).

و نیز در آن مسطورست:

[عن عمیرة بن سعد، قال: شهدت علیا علی المنبر ناشدا اصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم یقول ما قال؟ فقام اثنا عشر رجلا منهم أبو هریرة، و أبو سعید، و انس بن مالک فشهدوا انهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» . طس](3).

و نیز در آن مسطورست:

ص:268


1- کنز العمال للمتقی الهندی ج 6 ص 154 .
2- کنز العمال ج 6 ص 154 .
3- کنز العمال ج 6 ص 403

[عن عمیره بن سعد، ان علیا جمع الناس فی الرحبة، و انا شاهد، فقال:

انشد اللّه رجلا سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول: «من کنت مولاه» ؟ فقام ثمانیة عشر رجلا، فشهدوا انهم سمعوا النبی صلی اللّه علیه و سلم، یقول ذلک.

طس(1)](2).

و نیز در آن مسطورست:

[عن زید بن ارقم، قال: نشد علی الناس، من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول یوم غدیر خم: «أ لستم تعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» قالوا: بلی قال: «فمن کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» ؟ ، فقام اثنا عشر رجلا، فشهدوا بذلک. طس](3).

و نیز طبرانی در «معجم صغیر» که بعنایت رب قدیر پیش این فقیر حاضر گفته:

[حدثنا أحمد بن ابراهیم بن عبد اللّه بن کیسان الثقفی المدنی الاصبهانی سنة تسعین و مائتین.

حدثنا اسماعیل بن عمرو، حدثنا مسعر، عن طلحة بن مصرف، عن عمیرة ابن سعد، قال: شهدت علیا علی المنبر یناشد اصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم، یقول ما قال یقوم فیشهد؟ فقام اثنا عشر رجلا منهم ابو هریره، و أبو سعید، و انس(4) بن مالک، فشهدوا

ص:269


1- طب : رمز للمعجم الکبیر للطبرانی ، و طس : رمز لمعجمه الاوسط .
2- کنز العمال ج 6 ص 403 .
3- کنز العمال ج 6 ص 403 .
4- ان انسا کان ممن حول المنبر لا من شهود الحدیث و هو الذی اصابته دعوة الامام علیه السلام کما فی الاحادیث ، ففی هذا المتن کما اشار إلیه العلامة الامینی قدس سره فی الغدیر ج 1 ص 182 فی الذیل تحریف واضح .

انهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» . لم یروه عن مسعر الا اسماعیل](1).

و نیز در «معجم صغیر» گفته:

[حدثنا أحمد بن اسماعیل بن یوسف العابد الاصبهانی، حدثنا أحمد بن الفرات الرازی، حدثنا عبد الرزاق، اخبرنا سفیان(2) بن عیینة، عن عمرو بن دینار عن طاوس، عن بریدة بن الحصیب، عن النبی صلی اللّه علیه و سلم، قال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» . لم یروه عن سفیان بن عیینة الا عبد الرزاق تفرد به أحمد بن الفرات](3).

و علامه عماد الدین أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الشافعی الدمشقی هم روایت طبرانی ذکر کرده، چنانچه در «تاریخ» خود گفته:

[قال الطبرانی: ثنا أحمد بن ابراهیم، عن عبد اللّه بن کیسان المدنی، سنة تسعین و مائتین، ثنا اسماعیل بن عمر البجلی، ثنا مسعر، عن طلحة بن مصرف، عن عمیرة، قال: شهدت علیا علی المنبر، یناشد أصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول یوم غدیر خم إلا قام فشهد؟ فقام اثنا عشر رجلا منهم أبو هریرة، و أبو سعید، و انس بن مالک، فشهدوا انهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه

ص:270


1- البدایة و النهایة ج 7 ص 347 - و المعجم الصغیر ص 33 مطبعة الانصاری بالهند .
2- یظهر من هذا السند ان سفیان بن عیینة اخذ الحدیث من مشایخه و لم یبلغ العشرة من عمره إذ ابن عیینة ولد سنة سبع بعد المائة و توفی عمرو بن دینار سنة ( 115 ) / 116 - الغدیر ج 1 ص 56
3- المعجم الصغیر للطبرانی ص 37 ط الانصاری بالهند .

اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه](1).

جلالت طبرانی از کتب رجال اهل سنت

و سلیمان طبرانی از افاخم محدثین، و اعاظم اساطین طرف ثانی است و فضل و جلالت، و نقد و براعت، و ثقت و امانت، و اعتماد و دیانت، و رزانت و متانت او از افادات محققین این حضرات ظاهر و باهر.

عبد اللّه بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة ستین و ثلاثمائة گفته:

[و فیها توفی الحافظ العلم، مسند العصر، ابو القاسم سلیمان بن احمد بن ایوب اللخمی الطبرانی، فی ذی القعدة باصبهان، و له مائة سنة و عشرة اشهر.

کان ثقة صدوقا، واسع الحفظ، بصیرا بالعلل و الرجال و الابواب، کثیر التصانیف.

و اول سماعاته بطبریة، ثم رحل الی القدس، ثم الی حمص، و جبلة، و مدائن الشام، و حج، و دخل الیمن، و ورد الی مصر، ثم رحل الی العراق و اصفهان و فارس]الخ(2).

ص:271


1- البدایة و النهایة ج 7 ص 347
2- مرآة الجنان ج 2 ص 372 - و له ترجمة ایضا فی البدایة و النهایة ج 11 ص 270 و تاریخ اصبهان ج 2 ص 335 - و طبقات الحفاظ ص 372 - و تذکرة الحفاظ ج 3 ص 912 و شذرات الذهب ج 3 ص 30 - طبقات الحنابلة ج 2 ص 49 - و المنتظم ج 7 ص 54 و العبر ج 2 ص 321 - و لسان المیزان ج 3 ص 73 - و میزان الاعتدال ج 2 ص 195 و النجوم الزاهرة ج 4 ص 59 - و وفیات الأعیان ج 1 ص 215 .

حدیث غدیر بروایت احمد قطیعی

اما روایت احمد قطیعی: پس در «مستدرک» حاکم مذکور است:

[اخبرنا ابو بکر احمد بن جعفر بن حمدان القطیعی ببغداد، من اصل کتابه، ثنا عبد اللّه بن احمد بن حنبل، حدثنی أبی، ثنا یحیی بن حماد، ثنا ابو عوانة، ثنا ابو بلج، ثنا عمر بن میمون، قال: انی لجالس عند ابن عباس إذ اتاه تسعة رهط، فقالوا: یا ابن عباس، اما ان تقوم معنا، و اما ان تخلو بنا من بین هؤلاء فقال ابن عباس بل انا اقوم معکم، قال: و هو یومئذ صحیح قبل ان یعمی، قال:

فانتدوا(1)، فتحدثوا فلا ندری، ما قالوا؟ ، قال: فجاء ینفض ثوبه و یقول: اف و تف(2)، وقعوا فی رجل له بضع عشر فضائل، لیست لاحد غیره، وقعوا فی رجل قال له النبی صلی اللّه علیه و سلم: لأبعثن رجلا لا یخزیه اللّه ابدا، یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله، فاستشرف لها مستشرف، فقال: این علی؟ ، فقالوا: انه فی الرحی یطحن، قال: و ما کان احد لیطحن، قال: فجاء و هو ارمد لا یکاد ان یبصر، قال: فنفث فی عینه، ثم هز الرایة ثلاثا فاعطاها ایاه، فجاء علی بصفیة بنت حی.

قال ابن عباس: ثم بعث رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فلانا بسورة التوبة، فبعث علیّا خلفه، فاخذها منه و قال: لا یذهب بها الا رجل هو منی و انا منه.

فقال ابن عباس: و قال النبی صلی اللّه علیه و سلم: لبنی عمه ایکم یوالینی فی الدنیا و الآخرة فأبوا، قال: و علی جالس معهم فقال علی: انا او إلیک فی الدنیا فی و الآخرة، قال: فترکه معهم: و اقبل علی رجل رجل منهم، فقال: ایکم یوالینی

ص:272


1- انتدوا جلسوا فی النادی
2- اف و تف له : أی قذر له ، و کلمة اف بضم الهمزة و تشدید الفاء ، و فیها ست لغات بکسر الفاء و الضم و الفتح مع التنوین و بدونها .

فی الدنیا و الآخرة؟ فأبوا فقال علی: انا او إلیک فی الدنیا و الآخرة، فقال لعلی:

انت ولیی فی الدنیا و الآخرة.

قال ابن عباس: و کان علی اول من آمن من الناس بعد خدیجة رضی اللّه عنها.

قال: و اخذ رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم ثوبه فوضعه علی علی و فاطمة و حسن و حسین، و قال: (إِنَّما یُرِیدُ اَللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً(1)) .

قال ابن عباس: و شری علی نفسه، فلبس ثوب النبی صلی اللّه علیه و سلم، ثم نام مکانه.

قال ابن عباس: و کان المشرکون یرمون رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فجاء ابو بکر و علی نائم، قال: و ابو بکر یحسب انه رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال:

فقال: یا نبی اللّه فقال له علی: ان نبی اللّه صلی اللّه علیه و سلم قد انطلق نحو بئر میمون(2) قال: فانطلق ابو بکر فدخل معه الغار، قال: و جعل علی علیه السّلام یرمی بالحجارة کما کان یرمی نبی اللّه و هو یتضور و قد لف رأسه فی الثوب لا یخرجه حتی اصبح، ثم کشف عن رأسه، فقالوا: انک للئیم، و کان صاحبک لا یتضور و نحن نرمیه، و انت تتضور و قد استنکرنا ذلک.

فقال ابن عباس: و خرج رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی غزوة تبوک و خرج الناس معه، قال: فقال له علی: اخرج معک؟ قال: فقال النبی صلی اللّه علیه و سلم:

لا، فبکی علی، فقال له: «اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی، الا انه لیس بعدی نبی، انه لا ینبغی ان اذهب، الا و انت خلیفتی» .

قال ابن عباس: و قال له رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: «أنت ولی کل

ص:273


1- سورة الاحزاب : 33
2- بئر میمون : کانت آخر بئر حفرت فی الجاهلیة ، حفرها میمون الحضرمی عبد اللَّه ابن عماد .

مؤمن بعدی و مؤمنة» .

قال ابن عباس: و سد رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم ابواب المسجد غیر باب علی، فکان یدخل المسجد جنبا و هو طریقه لیس له طریق غیره.

قال ابن عباس: و قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: «من کنت مولاه، فان مولاه علی» .

قال ابن عباس: و قد اخبرنا اللّه عز و جل فی القرآن: انه رضی عن اصحاب الشجرة، فعلم ما فی قلوبهم، فهل اخبرنا انه سخط علیهم بعد ذلک؟ .

قال ابن عباس: و قال نبی اللّه صلی اللّه علیه و سلم لعمر، حین قال: ائذن لی فاضرب عنقه، قال: و کنت فاعلا و ما یدریک، لعل اللّه قد اطلع الی اهل بدر فقال: اعملوا ما شئتم. هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه بهذه السیاقة](1).

و احمد بن جعفر بن حمدان از اکابر و اجله اعیان، و صلحای مشایخ جلیل الشأن است.

عبد الکریم سمعانی در «انساب» بنسبت قطیعی گفته:

[المحدث المشهور ابو بکر احمد بن جعفر بن حمدان بن مالک بن شبیب القطیعی من قطیعة الدقیق محلة فی اعلی غری بغداد.

یروی عن اسحاق، و ابراهیم الحربیین، و الکدیمی، و أبی مسلم الکجی فکان یروی عن عبد اللّه بن احمد بن حنبل المسند عن ابیه و کان مکثرا.

یروی عنه ابو عبد اللّه الحافظ ابن البیع، و ابو نعیم الحافظ الاصفهانی فی جماعة کثیرة، آخرهم ابو محمد الحسن بن علی الجوهری.

و مات فی ذی الحجة سنة ثمان و ستین و ثلاثمائة](2).

ص:274


1- المستدرک للحاکم ج 3 ص 132 .
2- انساب السمعانی ج 10 ص 465 ط حیدرآباد الدکن .

و محمد بن احمد ذهبی در «عبر» در وقائع سنة ثمان و ستین و ثلاثمائة گفته:

[و فیها توفی القطیعی، ابو بکر احمد بن جعفر بن حمدان بن مالک البغدادی مسند العراق، و کان یسکن بقطیعة الدقیق.

روی عن عبد اللّه بن الامام احمد «المسند» ، و سمع من الکدیمی، و ابراهیم الحربی، و الکبار.

توفی فی ذی الحجة، و له خمس و تسعون، و کان شیخا صالحا](1).

حدیث غدیر بروایت عبید اللّه بن محمد المعروف بابن بطة

اما روایت عبید اللّه بن محمد المعروف بابن بطة: پس در بحار الانوار نقلا عن «مناقب» ابن شهرآشوب طاب ثراه مذکور است:

[فضائل احمد و احادیث أبی بکر بن مالک، و ابانة ابن بطة، و کشف الثعلبی عن البراء، قال: لما اقبلنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی حجة الوداع کنا بغدیر خم، فنادی ان الصلوة جامعة، و کسح للنّبیّ صلی اللّه علیه و سلم تحت شجرتین، فاخذ بید علی، فقال: «أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» قالوا:

بلی یا رسول اللّه، فقال: «أو لست اولی من کل مؤمن بنفسه؟» ، قالوا: بلی، قال: «هذا مولی من انا مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» . فقال:

فلقیه عمر بن الخطاب، فقال له: هنیئا لک یا بن أبی طالب، اصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنة](2).

ص:275


1- العبر فی خبر من غیر ج 2 ص 352 - و ترجمه أیضا الخطیب فی تاریخ بغداد ج 4 ص 74 - و ابن حجر فی لسان المیزان ج 1 ص 145 - و ابن الاثیر فی اللباب ج 2 ص 273 - و الزرکلی فی الاعلام ج 1 ص 103 - و الکحالة فی معجم المؤلفین ج 1 ص 182
2- بحار الانوار ج 37 ص 159 ط الحدیث ببیروت .

و ابن بطة از اکابر محدثین جلیل الاعتماد، و مشاهیر صلحاء و زهاد است عبد الکریم سمعانی در «انساب» در نسبت بطی گفته:

[ابو عبد اللّه عبید اللّه بن محمد بن محمد بن حمدان بن بطة العکبری البطی من اهل عکبرا، کان اماما فاضلا، عالما بالحدیث، و فقهه اکثر من الحدیث.

و سمع جماعة من أهل العراق، و کان من فقهاء الحنابلة.

صنف التصانیف الحسنة المفیدة]-الخ(1).

و نیز سمعانی در «انساب» بنسبت حنبلی گفته:

[و اشتهر بهذه النسبة جماعة، منهم ابو عبد اللّه عبید اللّه بن محمد بن محمد ابن حمدان بن بطة العکبری الحنبلی من أهل عکبرا.

صنف التصانیف، و کان فاضلا زاهدا.

حدث عن أبی القاسم البغوی، و أبی بکر ابن أبی داود.

روی عنه ابو محمد الحسن بن علی الجوهری و ابو اسحاق ابراهیم ابن احمد البرمکی، و غیرهما. زرت قبره بعکبرا](2).

حدیث غدیر بروایت ابو الحسن علی بن عمر دار قطنی

اشاره

اما روایت ابو الحسن علی بن عمر دار قطنی: پس در «کنز العمال» مسطور است:

[عن عبد الرحمن أبی لیلی، قال: خطب علی، فقال: انشد اللّه امرأ نشدة

ص:276


1- انساب السمعانی ج 2 ص 261 .
2- انساب السمعانی ج 4 ص 281 - و له ایضا ترجمة فی طبقات الحنابلة ج 2 ص 144 - 153 - و الاعلام ج 4 ص 354 - و البدایة ج 11 ص 321 - و اللباب ج 1 ص 324 - و شذرات الذهب ج 3 ص 122 - و ایضاح المکنون ج 1 ص 8 - و معجم المؤلفین ج 6 ص 245 .

الاسلام سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم اخذ بیدی، یقول:

«أ لست اولی بکم یا معشر المسلمین من انفسکم؟» قالوا: بلی یا رسول اللّه، قال:

«من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله» ، الا قام فشهد؟ .

فقام بضعة عشر رجلا، فشهدوا، و کتم قوم فما فنوا من الدنیا حتی عموا و برصوا. قط فی الافراد](1).

فضائل دار قطنی در کتب رجال عامه

و دار قطنی دار فضل و براعت، و عامر ربع عظمت و جلالت است و فضائل بهیه، و مناقب سنیه، و مدائح علیه، و محامد وضیئة او نهایت مشهور، و بر افواه اکابر و صدور مذکور.

ذهبی در «عبر» در وقائع سنة خمس و ثمانین و ثلاثمائة گفته:

[الدار قطنی، ابو الحسن علی بن عمر بن احمد البغدادی، الحافظ المشهور، صاحب التصانیف، فی ذی القعدة و له ثمانون سنة. روی عن البغوی و طبقته.

ذکره الحاکم، فقال: صار اوحد عصره فی الحفظ، و الفهم، و الورع، و اماما فی القراء و النحاة، صادفته فوق ما وصف لی، و له مصنفات یطول ذکرها.

و قال الخطیب: کان فرید عصره، و قریع دهره، و نسیج وحده، و امام وقته انتهی إلیه علم الاثر، و المعرفة بالعلل، و اسماء الرجال، مع الصدق، و صحة الاعتقاد و الاضطلاع من علوم، سوی علم الحدیث منها القراءات، و قد صنف فیها مصنفه، و منها المعرفة بمذاهب الفقهاء، و بلغنی انه درس فقه الشافعی علی أبی سعید الاصطخری، و منها المعرفة بالادب و الشعر، فقیل: انه کان یحفظ دواوین جماعة.

ص:277


1- کنز العمال ج 6 ص 397

و قال ابو ذر الهروی: قلت للحاکم: هل رأیت مثل الدار قطنی؟ فقال: هو امام لم یر مثل نفسه، فکیف انا.

و قال البرقانی: کان الدار قطنی یملی علیّ العلل من حفظه.

و قال القاضی ابو الطیب الطبری: الدار قطنی امیر المؤمنین فی الحدیث](1).

روایت أبی طاهر محمد بن عبد الرحمن المخلص الذهبی

اما روایت أبی طاهر محمد بن عبد الرحمن المخلص الذهبی: پس محب طبری در «ریاض النضرة» بعد روایت ریاح، و براء گفته:

[عن زید بن ارقم، مثله خرجهما احمد فی «مسنده» و خرج الاول ابن السمان، و خرج احمد فی کتاب «المناقب» معناه، عن عمر، و زاد بعد قوله:

«و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و احب من احبه» .

قال شعبة: أو قال «ابغض من ابغضه» .

و خرج ابن السمان، عن عمر منه «من کنت مولاه، فعلی مولاه» .

و خرجه المخلص الذهبی، عن حبشی بن جنادة و قال: بعد «و انصر من نصره و اعن من اعانه» . و لم یذکر ما بعده](2).

و جلائل فضائل ناصعه، و عوالی مناقب خالصه مخلص ذهبی از افادات محققین عالی درجات ظاهر است.

عبد الکریم بن محمد سمعانی در «انساب» گفته:

ص:278


1- العبر فی خبر من غبر ج 3 ص 28 - و له ترجمة ایضا فی وفیات الأعیان ج 1 ص 331 - و تاریخ بغداد ج 12 ص 34 - و طبقات الشافعیة ج 2 ص 310 - و البدایة ج 11 ص 317 و اللباب ج 1 ص 404 - و المنتظم ج 7 ص 183 - و النجوم الزاهرة ج 4 ص 172 و تذکرة الحفاظ ج 3 ص 991 - و طبقات الحفاظ ص 393 .
2- الریاض النضرة ج 2 ص 169 .

[المخلص بضم المیم و فتح الخاء و کسر اللام و فی آخرها الصاد، هذا الاسم لمن یخلص الذهب من الغش، و یفصل بینهما، و اشتهر به ابو طاهر محمد بن عبد الرحمن بن العباس بن عبد الرحمن بن زکریا المخلص من اهل بغداد، و کان ثقة صدوقا، صالحا مکثرا من الحدیث.

سمع ابا بکر عبد اللّه بن أبی داود السجستانی، و ابا القاسم عبد اللّه بن محمد البغوی، و ابا محمد یحیی بن محمد بن صاعد، و احمد بن سلیمان الطوسی، و عبید اللّه بن عبد الرحمن السکری، و رضوان بن احمد الصیدلانی، و جماعة من امثالهم.

روی عنه ابو بکر البرقانی، و ابو القاسم الازهری، و ابو محمد الخلال و هبة اللّه بن الحسن اللالکائی، و ابو القاسم التنوخی، و ابو الحسین بن النقور، فی جماعة کثیرة من المتقدمین و المتأخرین آخرهم الشریف ابو نصر محمد بن محمد بن علی الزینبی الصوفی.

و کانت ولادته فی شوال سنة خمس و ثلاثمائة، و اول سماعه فی ذی القعدة سنة اثنی عشرة و ثلاثمائة، من ابن بنت(1) احمد بن منیع البغوی.

و مات فی شهر رمضان سنة ثلث و تسعین و ثلاثمائة و له ثمان و ثمانون](2).

حدیث غدیر بروایت محمد بن عبد اللّه الحاکم

اشاره

اما روایت محمد بن عبد اللّه الحاکم: پس در «مستدرک» بعد ذکر

ص:279


1- ابن بنت منیع البغوی : هو ابو القاسم البغوی عبد اللَّه بن محمد المتوفی ( 317 ) و ابن منیع البغوی هو الحافظ الکبیر
2- انساب السمعانی ج 12 ص 141 ط حیدرآباد الدکن - و له ترجمة ایضا فی تاریخ بغداد ج 2 ص 322 - و اللباب ج 3 ص 111 - و الاعلام ج 7 ص 63 - و هدیة العارفین ج 2 ص 57 - و معجم المؤلفین ج 10 ص 140 .

روایت سلمة بن کهیل که سابقا در ذکر روایت دعلج گذشته، گفته:

[حدثنی محمد بن صالح بن هانی، ثنا احمد بن نصر، و اخبرنا محمد بن علی الشیبانی بالکوفة، ثنا احمد بن حازم الغفاری، و ثنا محمد بن عبد اللّه العمری ثنا محمد بن اسحاق(1)، ثنا محمد بن یحیی(2) ، و احمد بن یوسف، قالوا: ثنا ابو نعیم، ثنا ابن أبی عتبة(3) ، عن الحکم، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، عن بریدة الاسلمی رضی اللّه عنه، قال: غزوت مع علی الی الیمن، فرأیت منه جفوة و قدمت علی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، فذکرت علیا فتنقصته، فرأیت وجه رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یتغیر، فقال: «یا بریدة، أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» قلت: بلی یا رسول اللّه، فقال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» .

و ذکر الحدیث هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم و لم یخرجاه](4).

و نیز در «مستدرک» مسطور است:

[حدثنا ابو الحسین محمد بن احمد بن تمیم الحنظلی ببغداد، ثنا ابو قلابة عبد الملک بن محمد الرقاشی، ثنا یحیی بن حماد، و حدثنی ابو بکر محمد بن احمد بن بالویه و ابو بکر احمد بن جعفر البزار، قالا: ثنا عبد اللّه بن احمد بن حنبل حدثنی أبی، ثنا یحیی بن حماد، و ثنا ابو نصر احمد بن سهل الفقیه ببخاری، ثنا صالح بن محمد الحافظ البغدادی، ثنا خلف بن سالم المخرمی، ثنا یحیی بن حماد ثنا ابو عوانة، عن سلیمان الاعمش، قال: ثنا جبیب بن أبی ثابت، عن أبی الطفیل عن زید بن ارقم رضی اللّه عنه، قال: لما رجع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم من

ص:280


1- محمد بن اسحاق : هو ابن خزیمة النیسابوریّ المتوفی ( 311 ) .
2- محمد بن یحیی : هو الذهلی النیسابوریّ المتوفی ( 258 ) .
3- فی بعض النسخ : ابن عیینة ، و فی « الحلیة » لابی نعیم : ابن عیینة . و قال الامینی قدس سره : فی « الغدیر » ج 1 ص 20 : و یقال الصحیح : ابن أبی غنیة ، کما فی المستدرک
4- مستدرک الحاکم ج 3 ص 110 .

حجة الوداع، و نزل غدیر خم، امر بدوحات، فقممن قال: «کأنی قد دعیت فاجبت، انی قد ترکت فیکم الثقلین، احدهما اکبر من الآخر، کتاب اللّه تعالی، و عترتی، فانظروا کیف تخلفونی فیهما، فانهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض» ثم قال: «اللّه عز و جل مولای، و انا ولی کل مؤمن» ، ثم اخذ بید علی رضی اللّه عنه، فقال: «من کنت ولیه، فهذا ولیه، اللّهمّ وال من والاه» .

و ذکر الحدیث بطوله هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه بطوله شاهده حدیث سلمة بن کهیل عن أبی الطفیل أیضا صحیح علی شرطهما، ثم ذکر حدیث سلمة بن کهیل الذی سبق فی ذکر روایة دعلج](1).

و نیز در «مستدرک» در مناقب زید بن ارقم مذکور است:

[اخبرنی محمد بن علی الشیبانی بالکوفة، حدثنا أحمد بن حازم الغفاری، حدثنا أبو نعیم، حدثنا کامل أبو العلاء، قال: سمعت حبیب بن أبی ثابت، یخبر عن یحیی بن جعدة عن زید بن ارقم رضی اللّه عنه، قال: خرجنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه (و آله) و سلم حتی انتهینا الی غدیر خم، فأمر بدوح، فکسح فی یوم ما اتی علینا یوم کان اشد حرا منه، فحمد اللّه و اثنی علیه، و قال: «یا ایها الناس انه لم یبعث نبی قط الا ما عاش نصف ما عاش الذی کان قبله، و انی اوشک ان أدعی فاجیب، و انی تارک فیکم ما لن تضلوا بعده: کتاب اللّه عز و جل» ثم قام فاخذ بید علی رضی اللّه عنه، فقال: «یا أیها الناس من اولی بکم من انفسکم؟» قالوا: اللّه و رسوله اعلم، قال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» . هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه](2).

و نیز در «مستدرک» مذکور است:

ص:281


1- مستدرک الحاکم ج 3 ص 109 .
2- مستدرک الحاکم ج 3 ص 533 .

[اخبرنی الولید، و أبو بکر بن قریش، ثنا الحسن بن سفیان، ثنا محمد بن عبدة، ثنا الحسن بن الحسین(1)، ثنا رفاعة بن ایاس الضبی، عن أبیه، عن جده، قال: کنا مع علی یوم الجمل، فبعث الی طلحة بن عبید اللّه ان القنی فاتاه طلحة، فقال: نشدتک اللّه، هل سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» ؟ ، قال: نعم، قال: فلم تقاتلنی، قال: لم اذکر، قال: فانصرف طلحة](2).

فضائل حاکم در کتب رجال اهل سنت

و حاکم امام کبیر، و حافظ شهیر، و حائز فضل غزیر، و حاوی نبل اثیر است.

یافعی در وقائع سنة خمس و اربعمائة گفته:

[و فیها الامام الکبیر الحافظ الشهیر: أبو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه، المعروف بالحاکم بن البیع النیسابوریّ، امام أهل الحدیث فی وقته، کتب عن نحو الفی شیخ، و برع فی معرفة الحدیث و فنونه، و صنف التصانیف.

و تفقه علی الامام أبی سهل الصعلوکی الفقیه الشافعی، و لازمه الدار قطنی، و سمع منه الامام أبو بکر القفال الشاشی،(3) و غیره من الائمة](4).

ص:282


1- قال الامینی قدس سره فی « الغدیر » ج 1 ص 186 فی ذیل الصفحة : کذا فی النسخ ، و الصحیح به مکان رفاعة : حسین بن حسن الاشقر الفزاری الکوفی المتوفی ( 208 ) .
2- المستدرک ج 3 ص 371 .
3- الشاش : مدینة وراء نهر سیحون . - اللباب - .
4- مرآت الجنان ج 3 ص 14 - و له ترجمة ایضا فی تذکرة الحفاظ للذهبی ج 3 ص 1039 و عبر فی خبر من غیر ج 3 ص 91 - و طبقات السبکی ج 3 ص 64 - و غایة النهایة ج 2 ص 184 و میزان الاعتدال ج 3 ص 85 - و لسان المیزان ج 5 ص 232 - و تاریخ بغداد ج 5 ص 473 و الوافی بالوفیات ج 3 ص 320 .

حدیث غدیر بروایت عبد الملک بن محمد ابو سعد خرکوشی

اشاره

اما روایت عبد الملک بن محمد ابو سعد خرکوشی: پس ابن شهرآشوب طاب ثراه در کتاب «مناقب» در ذکر حدیث غدیر کما فی «البحار» فرموده:

[الخرکوشی فی «شرف المصطفی» ، عن البراء بن عازب فی «خبر» ، فقال النبی صلی اللّه علیه و سلم: «اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» ، فلقیه عمر بعد ذلک، فقال: هنیئا لک یا ابن أبی طالب، اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة](1).

ترجمۀ خرکوشی در کتب رجال عامه

و مناقب حمیده، و فضائل سدیدۀ ابو سعد بر متتبع کتب رجالیه مخفی نیست.

ذهبی در «عبر» در سنة سبع و اربعمائة گفته:

[عبد الملک بن أبی عثمان، أبو سعد النیسابوریّ، الواعظ القدوة، المعروف بالخرکوشی(2) صنف کتاب «الزهد» ، و کتاب «دلائل النبوة» و غیر ذلک.

قال الحاکم: لم أر اجمع منه علما، و زهدا، و تواضعا، و ارشادا الی اللّه، زاده اللّه توفیقا، و اسعدنا بایامه.

ص:283


1- بحار الانوار ج 37 ص 159 ط بیروت ، و مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 36 ط قم .
2- الخرکوشی : بفتح الخاء و ضم الکاف و آخره شین ، نسبة الی سکة بنیسابور - اللباب - .

قلت: روی عن حامد الرفاء و طبقته، و توفی فی جمادی الاولی](1).

حدیث غدیر بروایت ابو بکر احمد بن عبد الرحمن بن احمد الشیرازی

اما روایت ابو بکر احمد بن عبد الرحمن بن احمد الشیرازی، پس در ما بعد در دلیل اول از ادله دلالت حدیث غدیر بر امامت، عبارت او انشاء اللّه تعالی خواهی شنید، و خواهی دریافت که شیرازی صاحب کتاب «القاب» ، از ائمۀ عالی القاب، و محدثین والا نصاب است(2).

حدیث غدیر بروایت احمد بن موسی بن مردویه اصبهانی

اما روایت احمد بن موسی بن مردویه اصبهانی: پس میرزا محمد بن معتمد خان بدخشانی در «مفتاح النجا فی مناقب آل العبا» گفته:

[اخرج ابن مردویه عن ابن عباس مرفوعا، «اللّهمّ من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و اخذل من خذله، و ابغض من ابغضه»](3).

و مدائح جلیله، و مناقب جمیله و مفاخر بهیه، و مآثر سنیه ابن مردویه که حافظ جلیل الشأن کثیر الاطلاع است، بر متتبع ظاهر و باهر است.

جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

ص:284


1- عبر فی خبر من غبر ج 3 ص 96 ط الکویت و له ترجمة أیضا فی انساب السمعانی ج 5 ص 101 - و تبیین کذب المفتری ص 233 - و شذرات الذهب ج 3 ص 184 - و الاعلام ج 4 ص 310 و طبقات السبکی ج 3 ص 282 .
2- ترجمة أبی بکر الشیرازی توجد فی شذرات الذهب ج 3 ص 184 - الاعلام ج 1 ص 142 و مرآة الجنان ج 3 ص 20 - تذکرة الحفاظ ج 3 ص 1065 - معجم المؤلفین ج 2 ص 246 .
3- تفسیر المنار ج 6 ص 463 ط مصر .

[ابن مردویه الحافظ الکبیر العلامة أبو بکر أحمد بن موسی بن مردویه الاصبهانی، صاحب «التفسیر» و «التاریخ» و «المستخرج علی البخاری» .

سمع أبا سهل بن زیاد القطان، و خلقا.

و کان قیما بهذا الشأن، بصیرا بالرجال، طویل الباع، ملیح التصانیف ولد سنة 333، و مات لست بقین من رمضان سنة 410](1).

حدیث غدیر بروایت احمد بن محمد بن یعقوب ابو علی مسکویه

اشاره

اما ذکر احمد بن محمد بن یعقوب ابو علی مسکویه حدیث غدیر را: پس در کتاب «ندیم الفرید» ، که مصطفی بن عبد اللّه در «کشف الظنون» بذکر آن گفته:

[ندیم الفرید لابی علی بن مسکویه، أحمد بن محمد بن یعقوب المتوفی سنة 421 احدی و عشرین و اربعمائة](2).

در کتابی که مأمون بجواب بنی هاشم نوشته، علی ما نقل مذکور است:

[فلم یقم مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم أحد من المهاجرین کقیام علی بن أبی طالب فانه آزره، و وقاه بنفسه، و نام فی مضجعه، ثم لم یزل بعد متمسکا باطراف الثغور، ینازل الابطال، و لا ینکل عن قرن، و لا یولی عن جیش، منیع القلب، یؤمر علی الجمیع، و لا یؤمر علیه أحد، اشد الناس وطأة علی المشرکین، و اعظمهم جهادا فی اللّه، و افقههم فی دین اللّه، و اقرأهم لکتاب اللّه، و اعرفهم بالحلال و الحرام، و هو صاحب الولایة فی حدیث غدیر خم، و صاحب

قوله صلی اللّه علیه و سلم: «انت

ص:285


1- طبقات الحفاظ ص 412 - و له أیضا ترجمة فی تاریخ اصبهان ج 1 ص 168 و تذکرة الحفاظ ج 3 ص 1050 - و شذرات الذهب ج 3 ص 190 - و العبر ج 3 ص 102 - و النجوم الزاهرة ج 4 ص 254 - و الاعلام ج 1 ص 246 .
2- کشف الظنون ج 2 ص 1937 .

منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» الخ](1).

جلالت ابن مسکویه در کتب اهل سنت

و طیب فضائل و محامد مسکویه ضائع، و جلالت و عظمت شان او شائع است.

ابو منصور عبد الملک بن محمد الثعالبی النیسابوریّ در «یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر» گفته:

[ابو علی مسکویه الخازن کان فی الذروة العلیاء من الفضل و الادب، و البلاغة و الشعر، و کان فی ریعان شبابه متصلا بابن العمید مختصا به.

الی ان قال: ثم تنقلت به أحوال جلیلة فی خدمة بنی بویه، و الاختصاص ببهاء الدولة، و عظم شانه، و ارتفع مقداره، فترفع عن خدمة الصاحب](2).

و موفق الدین احمد بن قاسم الخزرجی الطبیب المعروف بابن اصیبعة در «عیون الانباء فی طبقات الاطباء» گفته:

[مسکویه فاضل فی العلوم الحکمیة، متمیز فیها، خبیر بصناعة الطب، جید فی اصولها و فروعها، و لمسکویه من الکتب: «کتاب الاشربة» ، «کتاب البطیخ» کتاب «تهذیب الاخلاق»](3).

ص:286


1- ینابیع المودة ص 484 الباب الثانی و التسعون
2- معجم الادباء ج 5 ص 7 نقلا عن أبی منصور الثعالبی .
3- عیون الانباء فی طبقات الاطباء ج 1 ص 245 - و له ترجمة ایضا فی ارشاد الاریب ج 2 ص 49 و الامتاع و المؤانسة ج 1 ص 32 و ص 136 - و آداب اللغة ج 2 ص 317 - و الذریعة ج 4 ص 66 - و هدیة العارفین ج 1 ص 73 و هو فیه « ابن مسکویه » کما فی دائرة المعارف الاسلامیة ج 1 ص 277 .

حدیث غدیر بروایت احمد بن محمد ثعلبی

اشاره

اما روایت احمد بن محمد ثعلبی: پس در تفسیر او مسمی «بالکشف و البیان» که بعنایت رب منان نسخۀ عتیقه آن مزین باجازات علمای اعیان نزد این کثیر العصیان حاضر است، گفته:

[أخبرنا أبو القاسم یعقوب بن أحمد بن السری، انا أبو بکر محمد بن عبد اللّه ابن محمد، حدثنا ابو مسلم ابراهیم بن عبد اللّه الکجی، نا حجاج بن منهال، نا حماد(1) عن علی بن زید، عن عدی بن ثابت، عن البراء، قال: لما نزلنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی حجة الوداع کنا بغدیر خم، فنادی ان الصلوة جامعة، و کسح للنّبیّ تحت شجرتین، فاخذ بید علی، فقال: «أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» ، قالوا: بلی یا رسول اللّه، قال: «أ لست اولی بکل مؤمن من نفسه؟» ، قالوا: بلی، قال: «هذا مولی من انا مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» . قال: فلقیه عمر، فقال: هنیئا لک یا ابن أبی طالب، اصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنة](2).

فضائل و مناقب ثعلبی در کتب تراجم

و جلائل فضائل، و عوالی محامد ثعلبی بتفصیل در ما بعد انشاء اللّه تعالی خواهی شنید، در اینجا بر عبارت قاضی شمس الدین ابو العباس احمد بن محمد المعروف بابن خلکان البرمکی الاربلی الشافعی اکتفا می رود.

قال فی «وفیات الأعیان فی انباء ابناء الزمان» :

ص:287


1- حماد : هو ابن سلمة بن دینار الحافظ البصری المتوفی ( 167 )
2- الکشف و البیان - مخطوط حدود المائة السابعة فی مکتبة آیة اللَّه النجفی المرعشی ، کما حکی عنه فی مستدرکات حدیث الغدیر فی ذیل « احقاق الحق » ج 3 ص 325 .

[أبو اسحاق أحمد بن محمد بن ابراهیم الثعلبی النیسابوریّ المفسر المشهور کان اوحد زمانه فی علم التفسیر، و صنف «التفسیر الکبیر» الذی فاق غیره من التفاسیر، و له کتاب «العرائس» فی قصص الانبیاء صلوات اللّه علیهم و غیر ذلک.

ذکره السمعانی و قال: یقال له الثعلبی، و الثعالبی و هو لقب له و لیس بنسب قاله بعض العلماء.

و قال أبو القاسم القشیری: رأیت رب العزة عز و جل فی المنام و هو یخاطبنی و اخاطبه، فکان فی اثناء ذلک ان قال الرب تعالی اسمه: اقبل الرجل الصالح فالتفت فاذا أحمد الثعلبی مقبل.

و ذکره عبد الغافر بن اسماعیل الفارسی فی کتاب «سیاق تاریخ نیسابور» و اثنی علیه و قال: هو صحیح النقل، موثوق به.

حدث عن أبی طاهر بن خزیمة، و الامام أبی بکر بن مهران المقری، و کان کثیر الحدیث کثیر الشیوخ.

توفی فی سنة سبع و عشرین و اربعمائة.

و قال غیره: توفی فی المحرم سنة سبع و عشرین و اربعمائة.

و قال غیره: توفی یوم الاربعاء لسبع بقین من المحرم سنة سبع و ثلثین و اربعمائة رحمه اللّه تعالی](1).

ص:288


1- وفیات الأعیان ج 1 ص 79 ، و توجد ترجمته ایضا فی طبقات السبکی ج 3 ص 23 - و معجم الادباء ج 5 ص 36 - و انباه الرواة ج 1 ص 119 - و اللباب ج 1 ص 119 و بغیة الوعاة ص 154 - و غایة النهایة ج 1 ص 100 - و العبر ج 3 ص 161 - و الشذرات ج 3 ص 230 - و النجوم الزاهرة ج 4 ص 283 - و تاریخ نیسابور ص 109 - و البدایة و النهایة ج 12 ص 40 - و تذکرة الحفاظ ج 3 ص 1090 .

حدیث غدیر بروایت حافظ ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصبهانی

اشاره

اما روایت حافظ ابو نعیم احمد بن عبد اللّه الاصبهانی: پس در «کنز العمال» ملا علی متقی مذکور است.

[«الا ان اللّه ولیی و انا ولی کل مؤمن، من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» .

(طب) عن ابن عمر (ش) عن أبی هریرة و اثنی عشر من الصحابة (حم) (طب) عن أبی ایوب و جمع من الصحابة (ک) عن علی و طلحة (حم) (طب) (صلی الله علیه و آله) عن علی و زید بن ارقم و ثلثین رجلا من الصحابة، أبو نعیم فی «فضائل الصحابة» عن سعد، الخطیب عن انس](1).

فضائل أبی نعیم اصفهانی در کتب تراجم

و ابو نعیم اصفهانی از اماثل اعلام محدثین، و افاضل فخام متبحرین، و اعاظم حفاظ منقدین، و اکابر ایقاظ معتمدین است.

ذهبی در «عبر» در سنة ثلثین و اربعمائة گفته:

[و فیها توفی أبو نعیم الاصبهانی، أحمد بن عبد اللّه بن أحمد بن اسحاق الحافظ الصوفی الاحول، سبط الزاهد محمد بن یوسف بن البناء، باصبهان، فی المحرم و له أربع و تسعون سنة.

اعتنی به ابوه و سمعه فی سنة أربع و اربعین و ثلاثمائة، و بعدها استجاز له خیثمة الاطرابلسی، و الاصم، و طبقتهما، و تفرد فی الدنیا بعلو الاسناد مع الحفظ و الاستبحار من الحدیث و فنونه.

ص:289


1- کنز العمال ج 6 ص 154 .

روی عن ابن فارس، و العسال، و احمد بن معبد السمسار، و أبی علی بن الصواف، و أبی بکر بن خلاد و طبقتهم، بالعراق و الحجاز و خراسان.

و صنف التصانیف الکبار المشهورة فی الاقطار](1).

و عبد اللّه بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» در سنة ثلثین و اربعمائة گفته:

[فیها توفی الحافظ الشیخ العارف ابو نعیم الاصفهانی أحمد بن عبد اللّه الاصفهانی الصوفی صاحب کتاب «حلیة الاولیاء» کان من اعلام المحدثین، و اکابر الحفاظ المفیدین، اخذ عن الافاضل و اخذوا عنه و انتفعوا به و کتاب «الحلیة» من احسن الکتب. قلت: اما طعن ابن الجوزی فیها و تنقیصه لها، فهو من باب قولی:

لئن ذمها جاراتها و ضرائر و عبن جمالا فی حلاها و فی الحلی

فما سلمت حسناء من ذم حاسد و صاحب حق من عداوة مبطل

مع ابیات اخری فی مدح الامام أبی حامد الغزالی.

و تصانیفه و کلامه العالی، و له کتاب «تاریخ اصفهان» ، تفرد فی الدنیا بعلو الاسناد مع الحفظ.

روی عن المشایخ بالعراق و الحجاز و الخراسان، و صنف التصانیف المشهورة فی الاقطار](2).

ص:290


1- عبر فی خبر من عبر ج 3 ص 170 ط الکویت .
2- مرآة الجنان ج 3 ص 52 و له ترجمة ایضا فی وفیات الأعیان ج 1 ص 26 - و میزان الاعتدال ج 1 ص 201 - و طبقات الشافعیة ج 3 ص 7 و المنتظم ج 8 ص 100 - و البدایة ج 12 ص 45 - و تذکرة الحفاظ ج 3 ص 1092 و طبقات الحفاظ ص 423 - و لسان المیزان ج 1 ص 201 - و معجم البلدان ج 1 ص 298 و النجوم الزاهرة ج 5 ص 30 - و شذرات الذهب ج 3 ص 245 .

حدیث غدیر بروایت ابن السمان الرازی

اشاره

اما روایت اسماعیل بن علی بن حسین بن زنجویه الرازی المعروف بابن السمان: پس در «ریاض النضرة» بعد ذکر روایت ریاح مذکور است:

[و عنه قال بینما علی جالس إذ جاء رجل، فدخل و علیه اثر السفر، فقال:

السلام علیک یا مولای، قال: من هذا؟ فقال: ابو ایوب الانصاری، قال علی:

افرجوا له، ففرجوا، فقال ابو ایوب: سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» . خرجه البغوی فی معجمه.

و عن البراء بن عازب، قال: کنا عند النبی صلی اللّه علیه و سلم فی سفر، فنزلنا بغدیر خم، فنودی فینا الصلوة جامعة، و کسح لرسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم تحت شجرة، فصلی الظهر و اخذ بید علی و قال: «أ لستم تعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» قالوا: بلی، فاخذ بید علی و قال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» قال: فلقیه عمر بعد ذلک، فقال: هنیئا لک یا ابن أبی طالب، اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة. و عن زید بن ارقم مثله، خرجهما أحمد فی «مسنده» ، و خرج الاول ابن السمان، و خرج أحمد فی کتاب «المناقب» معناه](1).

و نیز در آن مذکور است:

[

و خرج ابن السمان عن عمر منه «من کنت مولاه، فعلی مولاه» . و خرجه المخلص الذهبی](2).

و نیز در آن مسطور است:

ص:291


1- الریاض النضرة ج 2 ص 169 .
2- الریاض النضرة ج 2 ص 161 .

[و عن عمر انه قال: علی مولی من کان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم مولاه.

و عن سالم قیل لعمر: انک تصنع بعلی شیئا ما تصنعه باحد من أصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، قال: انه مولای(1).

و عن عمرو قد جاء الاعرابیان یختصمان، فقال لعلی: اقض بینهما یا ابا الحسن فقضی علی بینهما، فقال احدهما: أ هذا یقضی بیننا؟ فوثب إلیه عمر، و اخذ بتلبیبه، و قال: ویحک، ما تدری من هذا؟ هذا مولای و مولی کل مؤمن و من لم یکن علی مولاه، فلیس بمؤمن(2).

و عنه و قد نازعه رجل فی مسئلة، فقال بینی و بینک هذا الجالس، و اشار الی علی بن أبی طالب، فقال الرجل: هذا الابطن؟ فنهض عمر عن مجلسه، و اخذ بتلبیبه حتی شاله من الارض، ثم قال: أ تدری من صغرت؟ انه مولای و مولی کل مؤمن. خرجهن ابن السمان](3).

فضائل ابن سمان در کتب تراجم

و مخفی نماند که ابن سمان ممدوح اکابر اعیان، و از حفاظ کبار، و محدثین عالی شأن است.

ابو الفضل عبد الکریم بن محمد بن عبد الکریم بن الفضل بن الحسن بن الحسین بن رافع الرافعی در «تدوین فی اهل العلم بقزوین» گفته:

[اسماعیل بن علی بن الحسین السمان ابو سعد الرازی حافظ مکثر، سمع و جمع و کتب و طاف الکثیر، و معجم شیوخه و «معجم البلدان» من جمعه یوضحان سعة رحلته و طلبه و سماعه، و ورد قزوین و تفحص عن شیوخها حین ورد، و سمع

ص:292


1- الریاض النضرة ج 2 ص 170 .
2- ذخائر العقبی للمحب الطبری ص 68
3- الریاض النضرة ج 2 ص 170 ط الاتحاد المصری الطبعة الاولی .

من المشهورین و الحاملین، و تتبع طبقات السماع علی الاصول و معجم شیوخه علی ما حکاه العاد یشتمل علی الف و اربعمائة و اربعة و ثلثین شیخا.

و سمع منه ابو طاهر عبد الرحمن بن محمد بن الحسن بن الفضلکان، و ابو سعد اسماعیل بن احمد بن العباس الوکیل الرازی و غیرهما].

و محمد بن احمد ذهبی در «عبر» در ذکر وقائع سنة خمس و اربعین و اربعمائة گفته:

[ابو سعد السمان اسماعیل بن علی الرازی الحافظ، سمع بالعراق و مکة و مصر و الشام، و روی عن المخلص و طبقته. قال الکنانی: کان من الحفاظ الکبار زاهدا عابدا، یذهب الی الاعتزال. قلت: کان متبحرا فی العلوم، و هو القائل من لم یکتب الحدیث لم یتغرغر بحلاوة الاسلام، و له تصانیف کثیرة. یقال: انه سمع من ثلثة آلاف شیخ، و کان رأسا فی القراءة، و الحدیث، و الفقه، بصیرا بمذهبی أبی حنیفة و الشافعی، لکنه من رؤس المعتزله و کان یقال انه ما رأی مثل نفسه](1).

و عبد اللّه بن اسعد یافعی در «مرآة الجنان» در ذکر حوادث سنة خمس و اربعین و اربعمائة گفته:

[الحافظ ابو سعد السمان اسماعیل بن علی الرازی.

قال الکنانی: کان من الحفاظ الکبار، زاهدا، عابدا و یقال: انه سمع من ثلثة آلاف شیخ.

و کان رأسا فی القراءة، و الحدیث، و الفقه. بصیرا بمذهبی أبی حنیفة و الشافعی لکنه من رؤس المعتزلة.

قلت: و ما سمعت ان احدا له من الشیوخ مثل هذا المذکور الا الحافظ ابا

ص:293


1- العبر فی خبر من غبر ج 3 ص 209 ط الکویت .

سعید السمعانی، فان شیوخه یزیدون علی اربعة آلاف شیخ](1).

و جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[السمان الحافظ الکبیر المتقن ابو سعد اسماعیل بن علی بن الحسین بن زنجویه الرازی.

سمع ابا طاهر المخلص و الطبقة، و کان من الحفاظ الکبار، اماما بلا مدافعة فی القرآن، و الحدیث، و الرجال، و الفرائض، و الشروط، و فقه أبی حنیفة، و الخلاف زاهدا، ورعا، معتزلیا و مع ذلک. قال من لم یکتب بالحدیث، لم یتغرغر(2) بحلاوة الاسلام، صنف کثیرا، و مات فی شعبان سنة 445](3).

و در «کشف الظنون» گفته:

[«الموافقة بین اهل البیت و الصحابة و ما رواه کل فریق فی حق الآخر» للحافظ أبی سعد اسماعیل بن علی بن زنجویه الرازی السمان، المتوفی سنة 445 خمس و اربعین و اربعمائة، اختصره العلامة جار اللّه ابو القاسم محمود بن عمر الزمخشری المتوفی سنة ثمان و ثلثین و خمسمائة بحذف الاسانید و التکرار و اقتصر علی نصوص الاخبار](4).

حدیث غدیر بروایت بیهقی

اشاره

اما روایت ابو بکر احمد بن الحسین بن علی البیهقی، پس شیخ

ص:294


1- مرآة الجنان ج 3 ص 63 ط دائرة المعارف حیدرآباد
2- تغرغر بالماء : رددها فی حلقه
3- طبقات الحفاظ ص 430 - و ترجمته توجد ایضا فی تذکرة الحفاظ ج 3 ص 1121 و شذرات الذهب ج 3 ص 273 - و لسان المیزان ج 1 ص 421 - و میزان الاعتدال ج 1 ص 239 و النجوم الزاهرة ج 5 ص 51 - و الجواهر المضیئة ج 1 ص 156 .
4- کشف الظنون ج 2 ص 1890 .

نور الدین علی بن محمد المعروف بابن الصباغ المالکی المکی در «فصول مهمه» گفته:

[و روی الامام احمد بن حنبل فی «مسنده» عن البراء بن عازب، انه قال:

کنا فی سفر، فنزلنا بغدیر خم، فنودی فینا الصلوة جامعة، و کسح لرسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم تحت شجرتین، فصلی الظهر و اخذ بید علی (علیه السلام) ، فقال:

«أ لستم تعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» قالوا: بلی، قال: «أ لستم تعلمون انی اولی بکل مؤمن من نفسه؟» قالوا: بلی، فقال: «اللّهمّ من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» .

فلقیه عمر بن الخطاب بعد ذلک، فقال له: هنیئا لک یا ابن أبی طالب، اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة.

و روی الحافظ ابو بکر احمد بن الحسین البیهقی رحمة اللّه تعالی ایضا هذا الحدیث بلفظه مرفوعا الی البراء بن عازب](1).

و اخطب خوارزم هم روایات عدیده از بیهقی نقل کرده و جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی هم در «نظم درر السمطین»(2) روایت بیهقی ذکر کرده کما ستسمع فیما بعد انشاء اللّه تعالی.

و علو منزلت، و سمو مرتبت، و تبحر و تمهر، و ریاست و تصدر، و نقد و تحقیق و براعت و حفظ، و اتقان و مهارت، و عظمت و جلالت شأن بیهقی حاجت بیان ندارد.

مکانت بیهقی در کتب تراجم

جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر سیوطی، در «طبقات الحفاظ»

ص:295


1- الفصول المهمة ص 25 .
2- نظم درر السمطین ص 109 ط طهران بتحقیق الدکتور هادی الامینی .

گفته:

[البیهقی الامام الحافظ العلامة شیخ خراسان، ابو بکر احمد بن الحسین بن علی بن موسی الخسروجردی صاحب التصانیف.

ولد سنة 384 فی شعبان، و لزم الحاکم، و تخرج به و اکثر منه جدا و هو من کبار اصحابه، بل زاد علیه بانواع من العلوم.

کتب الحدیث و حفظه من صباه و برع، و اخذ فی الاصول، و انفرد بالاتقان و الضبط و الحفظ و رحل، و لم یکن عنده «سنن النّسائی» و لا «جامع الترمذی» و لا «سنن ابن ماجة» و عمل کتبا لم یسبق إلیها «کالسنن الکبری» و «الصغری» و «شعب الایمان» و «الاسماء و الصفات» و «دلائل النبوة» و «و البعث» و «الآداب» و «الدعوات» و «المدخل» و «المعرفة» و «الترغیب و الترهیب» و «الخلافیات» و «الزهد» و «المعتقد» و غیر ذلک مما یقارب الف جزء.

و بورک له فی علمه لحسن قصده، و قوة فهمه و حفظه، و کان علی سیرة العلماء قانعا بالیسیر.

مات فی عاشر جمادی الاولی سنة 458 بنیسابور و نقل فی تابوت الی بیهق مسیرة یومین](1).

حدیث غدیر بروایت قرطبی

اشاره

اما روایت ابو عمر یوسف بن عبد اللّه المعروف بابن عبد البر النمری

ص:296


1- طبقات الحفاظ ص 433 - و توجد ترجمة البیهقی ایضا فی الانساب ج 2 ص 412 و البدایة و النهایة ج 12 ص 94 - و تبیین کذب المفتری ص 265 - و تذکرة الحفاظ ج 3 ص 1132 و شذرات الذهب ج 3 ص 304 - و طبقات السبکی ج 4 ص 8 و العبر ج 3 ص 242 و اللباب ج 1 ص 165 - و معجم البلدان ج 1 ص 804 - و المنتظم ج 8 ص 242 و النجوم الزاهرة ج 5 ص 77 - و وفیات الأعیان ج 1 ص 20 .

القرطبی حدیث غدیر را: پس در «استیعاب فی معرفة الاصحاب» که نسخ عدیدۀ آن بعنایت رب الارباب بنظر خادم الطلاب رسیده، و بتصریح کاتب جلبی در «کشف الظنون» کتاب جلیل القدر است گفته:

[و روی بریدة و ابو هریرة، و جابر، و البراء بن عازب، و زید بن ارقم کل واحد منهم عن النبی صلی اللّه علیه و سلم انه قال یوم غدیر خم: «من کنت مولاه فعلی مولاه»](1).

و محاسن و مدائح، و مفاخر و جلائل، و مکارم و مأثر ابن عبد البر صاحب «استیعاب» در بر و بحر معروف و مشهور، و بر السنه اکابر و صدور مذکور و استیعاب آن مفضی بتطویل و اطناب.

فضائل ابن عبد البر قرطبی در کتب تراجم

عبد اللّه بن اسد یافعی در «مرآة الجنان» در ذکر وقائع سنة ثلث و ستین و اربعمائة گفته:

[الحافظ ابو عمر بن عبد البر القرطبی، احد الاعلام، و صاحب التصانیف و عمره خمس و تسعون سنة و خمسة ایام.

قیل و لیس لاهل المغرب احفظ منه مع الثقة، و الدین، و النزاهة، و التبحر فی الفقه و العربیة و الاخبار].

الی ان قال: [و کان له بسطة کبیرة فی علم النسب مع ما تقدم من الفقه و الاخبار و العربیة](2).

ص:297


1- الاستیعاب ج 2 ص 473 .
2- مرآة الجنان ج 3 ص 89 - و توجد ترجمة ایضا فی تذکرة الحفاظ ج 3 ص 1128 و طبقات الحفاظ ص 432 - و شذرات الذهب ج 3 ص 314 - و العبر ج 3 ص 255 و وفیات الأعیان ج 2 ص 348 - و الاعلام ج 9 ص 316 .

حدیث غدیر بروایت خطیب بغدادی

اما روایت احمد بن علی الخطیب البغدادی: پس از عبارت سابقۀ «کنز العمال» ظاهر است.

و هی هذه:

[عن عبد الرحمن قال: شهدت علیا فی الرحبة ینشد الناس انشد اللّه، من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول یوم غدیر خم: «من کنت مولاه فعلی مولاه» لما قام فشهد؟ قال عبد الرحمن: فقام اثنی عشر بدریا کانی انظر الی احدهم، فقالوا: نشهد انا سمعنا رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) یقول: «أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم، و ازواجی امهاتهم؟» فقلنا: بلی، فقال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» . عم (علیه السلام) ابن جریر خط(1)(صلی الله علیه و آله)](2).

و ابو بکر خطیب محدث لبیب، و حافظ اریب، و فاقد حسیب، و صاحب شأن عجیب، و حائز فضل غریب است.

عبد اللّه بن اسد یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة ثلث و ستین و اربعمائة گفته:

[و الحافظ احد الائمة الاعلام، صاحب التوالیف المنتشرة فی الاسلام، أبو بکر الخطیب أحمد بن علی بن ثابت البغدادی.

روی عن أبی عمر بن مهدی، و ابن الصلت الاهوازی و طبقتهما.

و رحل الی البصرة و نیسابور و اصبهان و دمشق و الکوفة و الری.

و صنف قریبا من مائة مصنف، و فضله اشهر من ان یوصف.

ص:298


1- ( عم ) و ( ع ) و ( خط ) و ( ص ) رموز لعبد اللَّه بن احمد ، و أبی یعلی ، و الخطیب البغدادی ، و سعید بن منصور .
2- کنز العمال ج 6 ص 397

و اخذ الفقه عن أبی الحسن المحاملی، و القاضی أبی الطیب الطبری.

و کان فقیها یغلب علیه الحدیث و التاریخ. توفی یوم الاثنین سابع ذی الحجة، و قال السمعانی فی شوال، و کان الشیخ أبو اسحاق الشیرازی من جملة من حمل نعشة و کان یراجعه فی تصانیفه. قلت: لعله یعنی فیما یتعلق بالحدیث.

و ذکر محب الدین ابن النجار بسنده ان أبا بکر بن زهیرا الصوفی کان قد أعد لنفسه قبرا الی جانب قبر بشر الحافی، و کان یمضی إلیه فی کل اسبوع مرة و ینام فیه و یقرأ فیه القرآن کله، فلما مات الخطیب و کان قد اوصی ان یدفن الی جانب قبر بشر، جاء أصحاب الخطیب الی ابن زهیر او سألوه ان یدفن الخطیب فی القبر الذی اعده لنفسه و ان یؤثر به، فامتنع من ذلک امتناعا شدیدا، و قال:

اعددته لنفسی منذ سنین یؤخذ منی، فلما رأوا ذلک، جاؤا الی الشیخ أبی سعد الصوفی، و ذکروا له ذلک فاستحضره، و قال له: أنا لا اقول اعطهم القبر و لکن اقول لک: لو ان بشر الحافی فی الاحیاء و انت الی جانبه، فجاء أبو بکر الخطیب و یقعد دونک أ کان یحسن بک ان تقعد اعلی منه؟ قال: لا بل کنت اقوم اجلسه فی مکانی، قال: فهکذا ینبغی ان یکون الان، قال: فطاب قلبه و اذن لهم فی دفنه فی القبر المذکور فی باب حرب.

و کان الخطیب قد تصدق بجمیع ماله و هو مائتا دینار و فرقها علی ارباب الحدیث و الفقهاء و الفقهاء فی مرضه، و أوصی ان یتصدق عنه بجمیع ما علیه من الثیاب، و وقف جمیع کتبه علی المسلمین، و لم یکن له عقب، و رئیت له منامات صالحة بعد موته، و کان قد انتهی إلیه علم الحدیث و حفظه.

قال ابن ماکولا: لم یکن للبغدادیین بعد الدار قطنی مثل الخطیب](1).

و تقی الدین ابو بکر احمد بن محمد بن عمر بن محمد الدمشقی

ص:299


1- مرآة الجنان ج 3 ص 87 .

الاسدی در «طبقات فقهای شافعیه» گفته:

[أحمد بن علی بن ثابت بن أحمد بن مهدی، الحافظ أبو بکر الخطیب البغدادی، أحد حفاظ الحدیث و ضابطیه المتقنین.

ولد فی جمادی الآخر سنة اثنتین و تسعین و ثلاثمائة.

و تفقه علی القاضی أبی الطیب الطبری، و أبی الحسن المحاملی، و استفاد من الشیخ أبی اسحاق الشیرازی، و أبی نصر بن الصباغ.

و شهرته فی الحدیث تغنی عن الاطناب فی ذکر مشایخه فیه، و تعداد البلدان التی رحل إلیها و سمع فیها، و ذکر مصنفاته فی ذلک، فانها تزید علی ستین مصنفا، منها «تاریخ بغداد» .

قال ابن ماکولا: کان آخر الأعیان ممن شاهدناه معرفة و حفظا، و اتقانا، و ضبطا لحدیث رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، و تفننا فی علله و اسانیده، و علما بصحیحه و غریبه و فرده و منکره. و قال: و لم یکن للبغدادیین بعد الدار قطنی مثله.

و قال الشیخ أبو اسحاق الشیرازی: کان أبو بکر الخطیب یشبه بالدار قطنی، و نظرائه فی معرفة الحدیث و حفظه.

و قال ابن السمعانی: کان مهیبا، وقورا، ثقة، متحریا، حجة حسن الخط، کثیر الضبط، فصیحا، ختم به الحفاظ.

و قال غیره: کان یتلو فی کل یوم و لیلة ختمة، و کان حسن القراءة، جهوری الصوت.

توفی فی ذی الحجة سنة ثلث و ستین و اربعمائة، و دفن الی جانب بشر الحافی.

و قال ابن خلکان: سمعت ان الشیخ أبا اسحاق ممن حمل جنازته لانه انتفع به کثیرا و کان یراجعه فی الاحادیث التی یودعها کتبه تکرر النقل عنه فی اوائل القضاء

ص:300

من الروضة](1).

حدیث غدیر بروایت واحدی

اما روایت ابو الحسن علی بن احمد الواحدی: پس عبارت او در ادله دلالت حدیث غدیر انشاء اللّه القدیر ذکر خواهم کرد(2).

و واحدی از اجله مفسرین، و اعاظم متقدمین، و استاد زمانه، و متفرد و یگانه در نحو و تفسیر بوده، و سعادت در تصانیف برای او حاصل شده و مردمان بر حسن تصانیفش اجماع کردند، و مدرسین در مدارس خود بتدریس آن پرداختند.

قاضی شمس الدین احمد بن محمد المعروف بابن خلکان الاربلی الشافعی در «وفیات الأعیان» گفته:

[علی بن أحمد بن محمد بن علی بن متویه الواحدی صاحب التفاسیر المشهورة.

کان استاد عصره فی النحو و التفسیر و رزق السعادة فی تصانیفه، و اجمع الناس علی حسنها، و ذکرها المدرسون فی تدریسهم، منها «البسیط فی تفسیر القرآن الکریم» و کذلک «الوسیط» و کذلک الوجیز، و منه اخذ أبو حامد الغزالی

ص:301


1- ترجمة الخطیب توجد فی غیر واحد من کتب التراجم و إلیک بعضها : منها وفیات الأعیان ج 1 ص 32 و معجم الادباء ج 4 ص 13 - المنتظم ج 8 ص 265 - طبقات السبکی ج 3 ص 12 - و تذکرة الحفاظ ج 3 ص 312 - و شذرات الذهب ج 3 ص 1312 - و العبر ج 3 ص 253 و اللباب ج 1 ص 191 - و النجوم الزاهرة ج 5 ص 87 - و البدایة ج 12 ص 101 .
2- ذکر الواحدی فی اسباب النزول ص 150 بأسناده نزول آیة التبلیغ یوم غدیر خم فی امیر المؤمنین علیه السلام .

اسماء کتبه الثلثة، و له کتاب «اسباب النزول» و «التحبیر فی شرح اسماء اللّه تعالی الحسنی»].

الی ان قال:

[و کان الواحدی المذکور تلمیذ الثعلبی، صاحب التفسیر، المقدم ذکره فی حرف الهمزة، و عنه اخذ علم التفسیر و أربی علیه.

و توفی عن مرض طویل فی جمادی الآخر سنة ثمان و ستین و اربعمائة بمدینة نیسابور، رحمة اللّه](1).

حدیث غدیر بروایت ابو سعید مسعود بن ناصر السجستانی

اما روایت ابو سعید مسعود بن ناصر السجستانی: پس سابقا ظاهر گردید که او هم کتابی مفرد، که مجلدات آن بهفده مجلد می رسد، در جمع طرق حدیث غدیر تصنیف نموده، و آن را بکتاب «درایه فی حدیث الولایة» موسوم ساخته، درین مقام بعض روایات او باید شنید.

پس باید دانست که مسعود سجستانی در کتاب مذکور از عبد اللّه بن عباس علی ما نقل روایت کرده:

[قال لما خرج النبی صلی اللّه علیه و سلم الی حجة الوداع نزل بالجحفة، فاتاه جبرئیل علیه السلام، فأمره ان یقوم بعلی، فقال صلی اللّه علیه و سلم: «أیها الناس، أ لستم تزعمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» قالوا: بلی یا رسول اللّه، قال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره، و اعز من اعزه، و اعن

ص:302


1- وفیات الأعیان ج 3 ص 303 - و توجد ترجمة الواحدی أیضا فی انباه الرواة ج 2 ص 223 و النجوم الزاهرة ج 5 ص 104 - و طبقات السبکی ج 3 ص 289 - و الاعلام ج 5 ص 59 .

من اعانه» .

قال ابن عباس: وجبت و اللّه فی اعناق القوم](1).

و مسعود بن ناصر صاحب فضل زاهر، و نبل باهر، و مجد فاخر است و مدح و ثنای او سابقا بر زبان اعلام اکابر شنیدی فلیتذکر(2).

حدیث غدیر بروایت ابن مغازلی شافعی

اما روایت ابو الحسن علی بن محمد الجلابی المعروف بابن المغازلی:

پس در کتاب «مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام» تصنیف او مذکور است:

[حدثنا أبو الحسن محمد بن أحمد بن عمارة العطار فی سنة ثمانی عشر و ثلاثمائة(3) قال: حدثنا الحسین بن علی بن الاسود العجلی، قال: حدثنا محمد بن الصلت، قال: حدثنا شریک عن داود هو ابن یزید الاودی، عن أبیه، عن أبی هریرة، قال: سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه»](4).

ص:303


1- نقله العلامة المجلسی قدس سره فی « البحار » ج 37 ص 180 - ط بیروت ، عن « الطرائف » عن السجستانی .
2- العبقات ج 1 ص 153 - 155 - من هذا الطبع - و ترجمته توجد أیضا فی طبقات الحفاظ ص 447 و تذکرة الحفاظ ج 4 ص 1216 - و شذرات الذهب ج 3 ص 357 - و الاعلام ج 8 ص 117 - و معجم المؤلفین ج 12 ص 231 .
3- حدث ابن المغازلی هذا الحدیث من أبی نصر أحمد بن محمد بن صاعد المتوفی ( 482 ) ، عن السید أبی طالب حمزة بن محمد الجعفری الفقیه الامامی ، عن أبی الحسین أحمد بن الحسن الکلابی محدث دمشق المعروف باخی تبوک المتوفی ( 396 ) ، عن أبی الحسن العطار المتوفی ( 323 ) .
4- مناقب علی بن أبی طالب ( ع ) لابن المغازلی الشافعی ( ص 443 ) .

و ابن المغازلی در صدر کتاب «مناقب» حدیث غدیر را بطرق کثیره، و اسانید عدیده روایت کرده.

چنانچه شیخ ابو الحسن یحیی بن الحسن الاسدی الحلبی الربعی المعروف بابن بطریق قدس اللّه نفسه الزکیة در کتاب «عمده» بعد ذکر روایات عدیده که انشاء اللّه تعالی در ما بعد مذکور خواهد شد گفته:

[و قد ذکر ابن المغازلی من احادیث یوم الغدیر ما قدمنا ذکره من طرق احمد ابن حنبل، نشیر الی اول راو، و الی من یرفع الخبر إلیه، کراهیة التطویل من غیر اثارة نفع زائد.

فمن ذلک انه روی احد ذلک عن أبی طالب محمد بن احمد بن عثمان، یرفعه الی أبی الضحی الی زید بن ارقم (1).

و الثانی یرویه عن أبی طاهر محمد بن علی البیع، عن احمد بن صلت الاهوازی(2)، یرفعه الی عطیة، عن أبی سعید الخدری (3).

الثالث

عن أبی طالب محمد بن احمد بن عثمان، عن محمد بن المظفر بن موسی بن عیسی الحافظ البغدادی، یرفعه الی حبة العرنی یذکر یوم الغدیر، فقام اثنا عشر رجلا من اهل بدر منهم زید بن ارقم، فقالوا: نشهد انا سمعنا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول یوم غدیر خم: «من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه»(4).

الرابع

عن احمد بن عبد الوهاب، عن الحسین بن محمد العدل العلوی

ص:304


1- المناقب ص 20 - الحدیث ( 25 ) .
2- هو ابو الحسن احمد بن محمد بن احمد بن موسی بن الصلت الاهوازی البغدادی المتوفی ( 409 ) .
3- المناقب ص 20 - الحدیث ( 26 ) .
4- المناقب ص 21 - الحدیث ( 27 )

الواسطی، یرفعه الی بریدة یذکر خروجه مع علی الی الیمن، و شکایته علیا و قول النبی صلی اللّه علیه و سلم له عند ذلک «من کنت مولاه، فعلی مولاه، و من کنت ولیه، فعلی ولیه» . و قد تقدمت سیاقة الخبر(1).

الخامس

یرویه عن أبی الفضل محمد بن الحسین بن عبد اللّه البرجی الاصفهانی یرفعه الی أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین عن ابیه علی، قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: «من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه»(2).

السادس

یرویه عن احمد بن محمد البزاز، قال: حدثنی الحسین بن محمد العدل یرفعه الی ریاح بن الحارث، قال: کنا مع علی فی الرحبة، إذ جاء رکب من الانصار، فقالوا: السلام علیک یا مولانا، قال: کیف ذا و انتم قوم من العرب؟ قالوا: سمعنا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم، یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» ثم انصرفوا، فقلت: من القوم؟ فقالوا: قوم من الانصار و فینا ابو ایوب الانصاری(3).

السابع

قال: اخبرنا احمد بن محمد قال: حدثنی الحسین بن محمد العدل قال: حدثنی اسماعیل بن أبی الحکم الحواری (4)، قال: حدثنی یحیی الصوفی(5) قال: حدثنی اسماعیل بن أبی الحکم الثقفی، قال: حدثنی شاذان، عن عمران بن

ص:305


1- المناقب ص 21 - الحدیث ( 28 )
2- مناقب ابن المغازلی ص 21 - الحدیث ( 29 ) .
3- المناقب ص 22 - الحدیث ( 30 )
4- فی المناقب الذی حققه البهبودی : « الجواربی » من غیر ذکر الاسم ، و لعله محمد بن صالح بن خلف البغدادی المتوفی ( 321 ) .
5- فی المصدر السابق : احمد بن یحیی الصوفی ، و یحتمل انه احمد بن یحیی بن زکریا الازدی الصوفی المتوفی ( 264 ) .

مسلم، عن سوید(1) بن أبی صالح، عن ابیه عن أبی هریرة، عن عمر بن الخطاب قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم لعلی: «من کنت مولاه، فعلی مولاه»(2).

الثامن

قال: اخبرنا ابو طالب محمد بن عثمان، یرفعه الی الاعمش، عن ابراهیم(3) عن علقمة، عن عبد اللّه، یعنی ابن مسعود، ان النبی صلی اللّه علیه و سلم قال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه»(4).

ثم ذکر بعد ذلک عن ابن المغازلی اربع اخبار أخر، سنذکر انشاء اللّه ثلثة منها فیما بعد، و الرابع حدیث بریدة].

حدیث غدیر بروایت حسکانی

اما روایت عبید اللّه بن عبد اللّه الحسکانی: پس سابقا در جزء اول(5) این جلد شنیدی که او کتاب خاص در طرق حدیث غدیر تصنیف نموده و آن را «دعاء الهداة الی اداء حق الموالاة» نام نهاده.

حدیث غدیر بروایت علی بن الحسن الخلعی

اما روایت علی بن حسن بن حسین الخلعی حدیث غدیر را: پس ملا علی متقی در «کنز العمال» گفته:

[عن أبی اسحاق، عن عمر و ذی مر، و سعید بن وهب، و زید بن یثیع، قالوا:

ص:306


1- سوید : اظن انه تصحیف ، و الصحیح سهیل بن أبی صالح ، و هو ابو یزید السمان المدنی المتوفی ( 138 )
2- مناقب ابن المغازلی ص 22 - الحدیث ( 31 ) .
3- ابراهیم : هو ابن یزید بن قیس بن الاسود الفقیه الکوفی المتوفی ( 95 )
4- مناقب ابن المغازلی ص 23 - الحدیث ( 32 ) - العمدة لابن بطریق ص 53 - 54 .
5- عبقات الانوار ج 1 ص 137

سمعنا علیا یقول: نشدت اللّه رجلا سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، یقول یوم غدیر خم ما قال: لما قام؟ فقام ثلثة عشر رجلا، فشهدوا ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، قال: «أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» قالوا: بلی یا رسول اللّه، فأخذ بید علی، فقال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله» . البزار، و ابن جریر و الخلعی فی «الخلعیات» ، قال الهیتمی: رجال اسناده ثقات. قال ابن حجر: و لکنهم شیعة](1).

و خلعی از أصحاب کشف و کرامت، و اکابر و اعیان اهل سنت و جماعت و اجله حاملین لواء صناعت، و اعاظم حائزین کمال و براعت، و بعیدتر از اوهام ارباب خلاعت است.

محمد بن احمد بن عثمان ذهبی در «سیر النبلاء» گفته:

[الخلعی الشیخ الامام الفقیه القدوة، مسند الدیار المصریة، القاضی أبو الحسن علی بن الحسن بن الحسین بن محمد الموصلی الاصل المصری الشافعی الخلعی، صاحب «الفوائد العشرین» : و راوی السیرة النبویة، مولده بمصر فی اول سنة خمس و اربعمائة.

و سمع أبا محمد بن عبد الرحمن بن عمر بن النحاس، و أبا العباس بن الحاج، و أبا سعد أحمد بن محمد المالینی، و أبا العباس منیر بن أحمد الخشاب(2) و اسماعیل ابن رجاء الادیب، و الحسن بن جعفر المکللی(3) ، و أبا عبد اللّه بن نظیف، و الحصیب ابن عبد اللّه القاضی، و شعیب بن عبد اللّه بن المنهال، و أبا نعمان تراب بن عمر،

ص:307


1- کنز العمال ج 6 ص 403 .
2- أبو العباس : منیر بن أحمد الخشاب بن الحسن المصری المعدل المتوفی ( 412 ) .
3- فی المصدر المطبوع الذی راجعناه : الکللی

و أحمد بن الحسین العطار، و أبا حازم محمد بن الحسین، و اسماعیل بن بکران، و عبد الوهاب بن أبی الکرام، و غیرهم.

و کان آخر من حدث عن جماعة کابن النحاس، و المالینی.

حدث عنه أبو علی الصدفی، و محمد بن طاهر، و أبو الفتح سلطان بن ابراهیم الفقیه، و سلیمان بن محمد بن أبی داود الفارسی، و علی بن محمد بن سلامة الروحانی، و عبد الکریم بن سوار التککی، و عبد الحق بن أحمد البانیاسی، و محمد ابن حمزة الغرقی اللغوی، و القاضی أبو بکر بن العربی، و عبد اللّه بن رفاعة السعدی و آخرون.

قال ابن سکرة: هو فقیه، له تصانیف، ولی القضاء و حکم یوما واحدا و استعفی، و انزوی بالقرافة(1)، و کان مسند مصر بعد الحبال. و قال أبو بکر بن العربی: شیخ معتزل فی القرافة، و له علو فی الروایة، و عنده «فوائد» ، و قد حدث عنه الحمیدی، و عبر عنه بالقرافی.

و قال آخر: کان یبیع الخلع لملوک مصر.

و قال الحافظ اسماعیل بن الانماطی: سمعت أبا صادق عبد الحق بن هبة اللّه القضاعی المحدث، سمعت العالم أبا الحسن علی بن ابراهیم بن بنت أبی سعد یقول: کان القاضی الخلعی یحکم بین الجن، و انهم أبطئوا علیه قدر جمعة، ثم اتوه، قالوا: کان فی بیتک اترج، و نحن لا ندخل مکانا یکون فیه.

قال أبو المیمون بن وردان: نا أبی الفضل، نا بعض المشایخ، عن أبی الفضل الجوهری الواعظ، قال: کنت اتردد الی الخلعی، فقمت فی لیلة مقمرة، ظننت الصبح، فاذا علی باب مسجده فرس حسنة، فصعدت: فوجدت بین یدیه شابا لم

ص:308


1- القرافة : بفتح القاف و الراء المخففة قرافتان : الکبری و هی التی به ظاهر مصر و الصغری و هی به ظاهر القاهرة و بها قبر الشافعی .

أر احسن منه یقرأ القرآن، فجلست استمع الی ان قرأ جزءا، ثم قال للشیخ:

آجرک اللّه قال: نفعک اللّه، ثم نزل، فنزلت خلفه، فلما استوی علی الفرس طارت به، فغشی علی، و القاضی یصیح بی اصعد یا أبا الفضل، فصعدت، فقال: هذا من مؤمنی الجن یأتی فی الاسبوع مرة یقرأ جزءا و یمضی.

قال الانماطی: قبر الخلعی بالقرافة یعرف بقبر قاضی الجن و الانس یعرف باجابة الدعاء عنده.

قال: و سألت شجاعا المدلجی، و غیره، عن الخلعی النسبة الی أی شیء فما أخبرنی أحد بشیء.

و سألت السدید الربعی و کان عارفا بأخبار المصریین عدلا، فقال: کان أبوه بزازا، و کانت امراء المصریین من أهل العصر یشترون الخلع من عنده، و کان یتصدق بثلث مکسبه. . .

الی ان قال: قال ابو الحسن علی بن احمد العابد: سمعت الشیخ بن بختشاه قال: کنا ندخل علی القاضی أبی الحسن الخلعی فی مجلسه، فنجده فی الشتاء و الصیف علیه قمیص واحد، و وجهه فی غایة الحسن، لا یتغیر من البرد و لا من الحر فسألته عن ذلک، فتغیر وجهه و دمعت عیناه، ثم قال: أ تکتم علی ما اقول؟ قلت:

نعم، قال: غشیتنی حماة یوما، فنمت فی تلک اللیلة، فهتف هاتف فنادانی باسمی فقلت: لبیک داعی اللّه، فقال: قل لبیک ربی اللّه، ما تجد من الالم؟ قلت: الهی و سیدی قد اخذت اللیلة منی الحمی ما قد علمت، فقال: قد أمرتها ان تقلع عنک فقلت: الهی و البرد ایضا، فقال: قد امرت البرد ایضا ان یقلع عنک فلا تجد الم البرد و لا الحر، فقال: و اللّه ما أحس بما انتم فیه من الحر و لا من البرد.

قال هبة اللّه بن الاکفانی: مات الخلعی بمصر فی السادس و العشرین من ذی

ص:309

الحجة سنة اثنتین و تسعین و اربعمائة](1).

و نیز ذهبی در «عبر فی خبر من غبر» در سنة اثنتین و تسعین و اربعمائة گفته:

[و الخلعی، القاضی، ابو الحسن علی بن الحسن المصری، الفقیه الشافعی، و له ثمان و ثمانون سنة.

سمع عبد الرحمن بن عمر النحاس، و ابا سعد المالینی و طائفة، و انتهی إلیه علو الاسناد بمصر.

قال ابن سکرة: فقیه له تصانیف ولی القضاء و حکم یوما و استعفی، و انزوی بالقرافة، توفی فی ذی الحجة، قلت: و کان یوصف بدین و عبادة](2).

و شیخ جمال الدین عبد الرحیم بن الحسن الاسنوی در «طبقات شافعیة» گفته:

[القاضی ابو الحسن علی بن حسن بن الحسین الموصلی الاصل الخلعی نسبة الی بیع الخلع، لانه کان یبیعها لملوک مصر.

ولد بمصر فی المحرم من السنة الخامسة بعد اربعمائة، و کان فقیها صالحا له کرامات و تصانیف و روایات متسعة، و کان اعلی اهل مصر اسنادا جمع له ابو نصر احمد بن الحسن الشیرازی عشرین جزء خرجها عنه و سماها الخلعیات.

تولی قضاء الدیار المصریة فاقام فیه یوما واحدا، ثم استعفی، توفی بمصر فی ذی الحجة سنة اثنتین و تسعین و اربعمائة و له ثمان و ثمانون سنة.

قال فی «العبر» و ابن خلکان فی تاریخه: و کان والده ایضا فقیها شافعیا، توفی

ص:310


1- سیر النبلاء ج 19 ص 74
2- العبر فی خبر من غبر ج 3 ص 334 ط الکویت

بمصر فی شوال سنة ثمان و اربعین و اربعمائة](1).

حدیث غدیر بروایت ابو حامد غزالی

اما ذکر ابو حامد محمد بن محمد غزالی حدیث غدیر را: پس از عبارت کتاب او مسمی ب «سر العالمین و کشف ما فی الدارین» که در ما بعد انشاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد، واضح و لائح می گردد(2) و مدائح و محاسن و مآثر و معالی غزالی هم، در ما بعد بسمع تو خواهد رسید، فکن من المتربصین.

حدیث غدیر بروایت حسین بن مسعود

اما روایت حسین بن مسعود، پس در کتاب او «مصابیح السنة» مذکور است:

[عن زید بن ارقم عن النبی علیه السّلام قال: «من کنت مولاه، فعلی مولاه»](3).

و بغوی از اعاظم حفاظ معتمدین، و اجله محیین دین متسننین است.

جلال الدین سیوطی در «طبقات الحفاظ» گفته:

[محیی السنة البغوی، الامام الفقیه الحافظ المجتهد، ابو محمد الحسین بن مسعود بن محمد الفراء الشافعی، و یلقب ایضا رکن الدین صاحب «معالم التنزیل»

ص:311


1- طبقات الاسنوی ج 1 ص 479 ط بغداد - و ترجمة الخلعی توجد ایضا فی طبقات السبکی ج 5 ص 253 - و وفیات الأعیان ج 3 ص 317 - و النجوم الزاهرة ج 5 ص 164 و الشذرات ج 3 ص 398 - و حسن المحاضرة ج 1 ص 228 - و مرآة الجنان ج 3 ص 255 و کشف الظنون ج 1 ص 722 - و انساب السمعانی ج 5 ص 178 - و الاعلام ج 5 ص 82 .
2- سر العالمین و کشف ما فی الدارین ص 9 .
3- مصابیح السنة ج 2 ص 199 .

و «شرح السنة» و «التهذیب» و «المصابیح» و غیر ذلک.

تفقه علی القاضی حسین و حدث عنه، و عن أبی عمر عبد الواحد الملیحی.

و بورک له فی تصانیفه، لقصده الصالح، فانه کان من العلماء الربانیین، ذا تعبد و نسک و قناعة بالیسیر.

و آخر من روی عنه بالاجازة ابو المکارم فضل اللّه بن محمد البرقانی الذی اجاز للفخر بن البخاری.

مات بمروالروذ فی شوال سنة ست عشرة و خمسمائة، عن ثمانین](1).

حدیث غدیر بروایت رزین بن معاویة العبدری

اما روایت رزین بن معاویة العبدری حدیث غدیر را: پس در کتاب «جمع بین الصحاح الستة» علی ما نقل عنه گفته:

[عن أبی سریحة، او زید بن ارقم ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال:

«من کنت مولاه، فعلی مولاه»].

و رزین عالم رزین و شهیر، و محدث متین و کبیر است.

محمد بن احمد ذهبی در «عبر» در وقائع سنة خمس و ثلثین و خمس مائة گفته:

[و رزین بن معاویة ابو الحسن العبدری الاندلسی السر قسطی مصنف «تجرید الصحاح» روی «کتاب البخاری» عن أبی مکتوم بن أبی ذر و «کتاب مسلم»

ص:312


1- طبقات الحفاظ ص 457 - و ترجمته ایضا توجد فی البدایة و النهایة ج 12 ص 193 و تذکرة الحفاظ ج 4 ص 1257 - و شذرات الذهب ج 4 ص 48 - و العبر ج 4 ص 37 و طبقات السبکی ج 7 ص 75 - و مرآة الجنان ج 3 ص 213 - و معجم البلدان ج 1 ص 695 و النجوم الزاهرة ج 5 ص 223 - و وفیات الأعیان ج 1 ص 145 .

عن الحسین الطبری، و جاور بمکة دهرا، و توفی فی المحرم](1).

حدیث غدیر بروایت احمد بن محمد العاصی

اما روایت احمد بن محمد العاصی پس در «زین الفتی فی شرح سورة هل اتی»(2) گفته:

[اما بعد فقد سألنی بعض من اوجبت فی اللّه سبحانه حقه و ذمامه، و الزمت نفسی اتحافه و اکرامه، لما انفق فی الاختلاف إلینا ایامه، ان اذکر له نکتا من شرح سورة الانسان، و اجعل ذلک إلیه من غرر الصنائع و الاحسان، بعد ما رآنی لخصت بعض فوائد سورة الرحمن، و استخرجت اصولا فی علوم القرآن، ثم راجعنی فیه مرة بعد اخری، لیکون ذلک له عظة و ذکری، فرأیت الاشتغال باسعافه اولی و احری، مراعاة لحقوقه و حقوق اسلافه، و مباداة الی انعامه و اتحافه، و محاماة علی اولیائه و اخلافه، فابتدأت بعد الاستخارة، معتصما باللّه سبحانه، فانه نعم المولی و نعم النصیر، و راغبا إلیه فیما و عد من الاجر، فان ذلک علیه یسیر، و هو علی ما یشاء قدیر، و لقد کان من اوکد ما دعانی إلیه، و اشد ما حدانی علیه، بعد الذی قدمت ذکره، و بینت امره، ظن بعض الجهلة الاغثام، و الغفلة الذین هم فی بلادة الاغنام بنا معاشر آل الکرام، و جماعة اهل السنة و الجماعة الاحکام، انا نستجیز الوقیعة فی المرتضی، رضوان اللّه علیه، و حباه خیر ما لدیه و فی اولاده، ثم فی شیعته و احفاده، و کیف نستجیز ذلک، و هو الذی قال النبی صلی اللّه علیه و سلم: «من

ص:313


1- العبر فی خبر من غبر ج 4 ص 95 ط الکویت - و توجد ترجمته ایضا فی شذرات الذهب ج 4 ص 106 - و الرسالة المستطرفة ص 130 - و الاعلام ج 3 ص 46 و هدیة العارفین ج 1 ص 367 و ارخ وفاته سنة ( 524 ) .
2- قال الامینی رضوان اللَّه علیه : هذا الکتاب من انفس کتب العامة - فیه آیات العلم و بینات العبقریة .

کنت مولاه فعلی مولاه» .

و هذا حدیث تلقته الامة بالقبول، و هو موافق للاصول.

اخبرنا الشیخ الزاهد جدی أبو عبد اللّه أحمد بن المهاجرین الولید رضی اللّه عنه و ارضاه.

قال: اخبرنا الشیخ الزاهد أبو علی الهروی الادیب، عن عبد اللّه بن عروة:

قال: حدثنا یوسف بن موسی القطان، عن مالک بن اسماعیل، قال: حدثنا جعفر بن زیاد الاحمر، عن یزید بن أبی زیاد، و عن مسلم بن سالم، قالا أخبرنا عبد الرحمن ابن أبی لیلی، قال: سمعت علیا کرم اللّه وجهه ینشد الناس یقول انشد کل امرئ مسلم سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم یقول الا قام؟ فقام اثنا عشر بدریا، فقالوا اخذ رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم بید علی فرفعها ثم قال: «ایها الناس أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» قالوا: بلی یا رسول اللّه، قال: «اللّهمّ من کنت مولاه فهذا مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» .

و أخبرنی الصالح أبو بکر محمد بن أحمد الجلاب رحمه اللّه قال: أخبرنا أبو سعید عبد اللّه بن محمد بن عبد الوهاب الرازی الصوفی فی شهر رمضان سنة خمس و سبعین و ثلاثمائة قال: أخبرنا أبو أحمد بن منة النیسابوریّ السمسار، قال: أخبرنا أبو جعفر الحضرمی، قال: حدثنا علی بن سعید الکندی، قال: حدثنا جریر بن السری بن اسماعیل الهمدانی، قال: حدثنا أبی، عن سعید بن وهب الهمدانی. قال: نشد أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه الناس بالرحبة فقال: انشد اللّه رجلا سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» . فقام اثنا عشر رجلا فشهدوا.

و أخبرنی شیخی محمد بن أحمد الجلاب رحمه اللّه. قال: أخبرنا أبو

ص:314

أحمد الهمدانی، قال: حدثنا أبو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه الصفار، قال: حدثنا أحمد بن مهران، قال: حدثنا علی بن قادم، قال حدثنا فطر. قال حدثنا أبو الطفیل.

قال شهد علیا فی الرحبة. قال انشد اللّه رجلا، یوم غدیر خم یقول ما قال الا قام؟ قال فقام قوم فشهدوا أن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم. قال یوم غدیر خم:

«من کنت مولاه، فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» .

فقمت، و کان فی نفسی شیء، فلقیت زید بن ارقم فأخبرته بما قال علی، فقال:

و ما تنکر سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقوله.

و لهذا الحدیث طرق سوی ما ذکرناه یاتیک فی الفصل الخامس من هذا الکتاب ان شاء اللّه عز و جل].

و نیز در «زین الفتی» مذکور است:

[و من ذلک

قوله صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم: «من کنت مولاه فعلی مولاه» .

أخبرنی شیخی محمد بن أحمد رحمه اللّه، قال أخبرنا أبو أحمد الهمدانی، قال حدثنا أبو جعفر محمد بن ابراهیم بن محمد بن عبد اللّه بن جبالة القهستانی، قال حدثنا أبو قریش محمد بن جمعة بن فلف القائنی، قال حدثنا أبو یحیی محمد بن عبد اللّه بن یزید المقری قال: حدثنا أبی، قال: حدثنا حماد بن سلمة، عن علی بن زید بن جدعان، عن عدی بن ثابت عن البراء بن عازب قال لما قال رسول اللّه صلی اللّه علیه: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» قال عمر: هنیئا لک یا أبا الحسن اصبحت مولی کل مسلم.

و أخبرنی شیخی محمد بن أحمد رحمه اللّه، قال: أخبرنا أبو سعید الرازی، قال: قرئ علی أبی الحسن علی بن محمد بن مهرویه القزوینی بها و أنا أسمع،

قال: حدثنا داود بن سلیمان بن وهب، قال: حدثنا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ،

ص:315

قال: حدثنی أبی موسی بن جعفر، عن أبیه جعفر بن محمد عن ابیه محمد بن علی عن أبیه علی بن الحسین عن أبیه الحسین بن علی بن أبی طالب رضی اللّه عنه، عن أبیه علی بن أبی طالب رضی اللّه عنهم، قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه «من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و اخذل من خذله و انصر من نصره»].

و نیز در «زین الفتی» گفته:

[و أخبرنی الشیخ أحمد بن محمد اسحاق بن جمع، قال اخبرنا علی بن الحسین بن علی الدرسکی الرامی، عن محمد بن الحسین بن القاسم، عن الامام أبی عبد اللّه محمد بن کرام رضی اللّه عنه، عن علی بن اسحاق، قال حدثنا حبیب بن حبیب اخو حمزة الزیات، عن أبی اسحاق الهمدانی، عن عمرو(1) ، عن زید بن ارقم ان نبی اللّه صلی اللّه علیه اتی غدیر خم فخطب الناس فحمد اللّه و اثنی علیه حتی إذا فرغ من خطبته اخذ بید علی و بعضده حتی رئی بیاض ابطه، فقال: «ایها الناس من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اعن من اعانه و احب من احبه» . ثم قال لعلی: «یا علی الا اعلمک کلمات تدعو بهن لو کانت ذنوبک مثل عدد الذر لغفر لک مع انک مغفور؟ قل اللّهمّ لا اله الا أنت تبارکت سبحانک رب العرش العظیم»].

و نیز در «زین الفتی» در ذکر مشابهة جناب امیر المؤمنین علیه السّلام با جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم گفته:

[و أما المولی و الولایة،

فان النبی صلی اللّه علیه و سلم قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه» .

أخبرنا محمد بن أبی زکریا رحمه اللّه، قال: أخبرنا أبو بکر العدل، قال:

ص:316


1- عمرو : یحتمل انه عمرو بن مرة الکوفی الهمدانی المتوفی ( 116 ) .

أخبرنا عبد اللّه بن محمد السیرافی قال: حدثنا محمد بن الهیاج قال: حدثنا اسماعیل بن زکریا، عن یزید(1) عن عبد الرحمن بن أبی لیلی، قال: نشد علی الناس ان من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه یقول: «من کنت مولاه فان علیا مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» ؟ فقام اثنا عشر بدریا، فقالوا: نشهد انا سمعنا رسول اللّه صلی اللّه علیه یقول:

«أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» .

قال: فقلنا: بلی، قال: «اللّهمّ من کنت مولاه فهذا مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» .

مذکور فی ترجمة عبد الرحمن بن أبی لیلی عن علی.

و أخبرنا محمد بن أبی زکریا رحمه اللّه، قال: اخبرنا أبو حفص بن عمر، من اصل سماعه، قال: اخبرنا أبو محمد بن عبد اللّه بن اسحاق بن ابراهیم الخراسانی فی صفر سنة احدی و اربعین و ثلاثمائة، قال: حدثنا أحمد بن الهیثم، قال: حدثنا أبو نعیم، قال: قلت لفطر: کم بین قول رسول اللّه صلی اللّه علیه لعلی: «من کنت مولاه فعلی مولاه» الی وفاته صلی اللّه علیه؟ قال: مائة یوم فطر لعله ابن خلیفة(2).

و اخبرنا محمد بن أبی زکریا رحمه اللّه، قال: أخبرنا أبو الحسن محمد بن علی بن الحسین بن الحسن بن القاسم بن محمد بن القاسم بن الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن أبی طالب الهمذانی الوصیّ.

قدم علینا من بخارا سنة أربع و ثمانین و ثلاثمائة، قال: حدثنا أحمد بن علی بن مهدی، هو ابن صدقة الرقی، بالرملة، قال: حدثنا أبی، قال: حدثنا علی بن

ص:317


1- یزید : هو یزید بن أبی زیاد الکوفی المتوفی ( 136 ) .
2- فطر : بن خلیفة الحناط الکوفی المتوفی ( 153 ) .

موسی الرضا علیه السّلام، قال: حدثنا أبی، عن أبیه جعفر بن محمد الصادق، قال:

حدثنی أبی، عن أبیه علی بن الحسین، عن أبیه، عن جده علی بن أبی طالب قال:

قال رسول اللّه صلی اللّه علیه: «من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» .

و أخبرنا محمد بن أبی زکریا رحمه اللّه، قال: أخبرنا أبو الحسن محمد بن عمر بن بهتة البزاز بقراءة، أبی الفتح ابن أبی الفوارس الحافظ علیه ببغداد فأقر به قال: أخبرنا أبو العباس أحمد بن محمد بن سعید بن عبد الرحمن بن عقدة الهمدانی مولی بنی هاشم قراءة علیه من أصل کتابه سنة ثلثین و ثلاثمائة قدم علینا بغداد.

قال: حدثنا ابراهیم بن الولید بن حماد، قال: اخبرنا أبی، قال: اخبرنا یحیی ابن یعلی، عن حرب بن صبیح، عن ابن اخت حمید الطویل، عن ابن جدعان(1) عن سعید بن المسیب، قال: قلت لسعد بن أبی وقاص: انی ارید ان اسألک عن شیء و انی اتقیک، قال: سل عما بدا لک، فانما انا عمک، قال: قلت: مقام رسول اللّه صلی اللّه علیه فیکم یوم غدیر خم قال: نعم، قام فینا بالظهیرة، فأخذ بید علی بن أبی طالب و قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» .

فقال أبو بکر و عمر امسیت یا ابن أبی طالب مولی کل مؤمن و مؤمنة.

و اخبرنا محمد بن أبی زکریا رحمه اللّه، قال: اخبرنا أبو الحسن محمد بن أبی اسماعیل العلوی الرضی الهمدانی بنیسابور، قال: حدثنا محمد بن عمر البزاز قال: حدثنا عبد اللّه بن زیاد المقبری، قال: حدثنا أبی، قال: حدثنا حفص بن عمر العمری، قال: حدثنا غیاث بن ابراهیم، عن طلحة بن یحیی، عن عمه عیسی(2)

ص:318


1- ابن جدعان : علی بن زید بن جدعان البصری المتوفی ( 129 ) .
2- عیسی : هو ابن طلحة بن عبید اللَّه التمیمی المدنی المتوفی ( 100 ) أو ( 101 ) .

عن طلحة بن عبید اللّه، ان النبی صلی اللّه علیه قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه»].

و نیز در آن گفته:

[و اخبرنی شیخی محمد بن أحمد رحمه اللّه، قال: أخبرنا علی بن ابراهیم بن علی الهمدانی، قال: حدثنا محمد بن عبد اللّه بن دینار، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن نصر اللباد، قال: حدثنا أبو نعیم، قال: حدثنا فطر، عن أبی الطفیل، قال: جمع علی الناس فی الرحبة، فقال: أنشد اللّه کل امرئ سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه یوم غدیر خم، و هو آخذ بیدی، و هو یقول: أ لست اولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ لما قام فشهد؟ فقام ناس کثیر فشهدوا أن النبی صلی اللّه علیه قال: «من کنت مولاه فهذا مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» . فقال أبو الطفیل: فخرجت و فی نفسی شیء فلقیت زید بن ارقم فقلت سمعت علیا یقول کذا و کذا قال: فلم تنکر ذلک فقد سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه یقول ذلک].

حدیث غدیر بروایت زمخشری

اما ذکر محمود بن عمر زمخشری حدیث غدیر را: پس در کتاب «ربیع الابرار و نصوص الاخبار» که بعنایت پروردگار نسخ عدیده آن از نظر این خاکسار گذشته در باب حادی و اربعون گفته:

[حج معاویة فطلب امرأة یقال لها: دارمیة الحجونیة من شیعة علی علیه السّلام، و کانت سوداء ضخمة، فقال: کیف حالک یا بنت حام؟ فقالت: بخیر و لست بحام انما أنا امرأة من کنانة، فقال: صدقت، هل تعلمین لم دعوتک قالت: یا سبحان اللّه و انی لم أعلم الغیب، قال: لا لأسألک لم اجبت علیا و ابغضتنی، و والیته و عادیتنی؟ قالت: أ و تعفینی؟ قال: لا، قالت: اما إذا ابیت فأنی اجبت علیا علی عدله فی

ص:319

الرعیة، و قسمه بالسویة، ابغضتک علی قتال من هو اولی بالامر منک، و طلبک ما لیس لک، و والیت علیا علی ما عقد له رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم من الولایة یوم خم بمشهد منک، و حبه للمساکین، و اعظامه لاهل الدین. . . إلخ].

و نیز در «ربیع الابرار» مذکور است:

[لیلة الغدیر معظمة عند الشیعة، محیاة عندهم بالتهجد، و هی اللیلة التی خطب فیها رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم بغدیر خم علی اقتاب الجمال، و

قال فی خطبته: «من کنت مولاه فعلی مولاه»].

و فضل و جلالت و کمال و براعت زمخشری عمدة الاحبار، شائع در اقطار و امصار، و مسلم علمای کبار است.

محیی الدین عبد القادر بن أبی الوفا محمد القرشی الحنفی در «جواهر مضیئه» گفته:

[محمود بن عمر بن محمد بن عمر الزمخشری، الامام الکبیر، المضروب به المثل فی علم الادب، لقی الفضلاء، و صنف التصانیف: التفسیر، و غریب الحدیث و غیرهما، و له دیوان شعر، و شهرته تغنی عن الاطناب بذکره.

ولد بزمخشر، قریة من قری خوارزم، فی رجب سنة سبع و ستین و اربعمائة و توفی رحمه اللّه تعالی بجرجانیة خوارزم، لیلة عرفة سنة سبع و ثلثین و خمسمائة و اجاز للحافظ السلفی](1).

ص:320


1- الجواهر المضیئة فی طبقات الحنفیة ج 2 ص 160 و یوجد ترجمته أیضا فی وفیات الأعیان ج 2 ص 81 - و ارشاد الاریب ج 7 ص 147 - و لسان المیزان ج 6 ص 4 - و الاعلام ج 8 ص 55 - و نزهة الالباء ص 469 - و آداب اللغة ج 3 ص 46 .

حدیث غدیر بروایت نطنزی

اما روایت ابو الفتح محمد بن علی بن ابراهیم النطنزی حدیث غدیر را: پس عبارت او از کتاب «خصائص» در ما بعد انشاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد.

حدیث غدیر بروایت سمعانی

اما روایت عبد الکریم بن محمد المروزی السمعانی الحافظ حدیث غدیر را پس علامه هاشم بن سلیمان بن اسماعیل بن عبد الجواد الحسینی البحرانی رحمه اللّه تعالی در «غایة المرام» از «فضائل الصحابة» سمعانی نقل کرده:

[عن البراء بن عازب، قال: اقبلنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی حجة الوداع حتی إذا کنا بغدیر خم نودی فینا الصلوة جامعة و کسح لرسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم تحت شجرتین فاخذ النبی صلی اللّه علیه بید علی فقال: «أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» ثم قال رسول اللّه: «فان هذا مولی من أنا مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» . قال: فلقیه عمر بن الخطاب بعد ذلک، فقال: هنیئا یا ابن أبی طالب اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة](1).

و نیز در «غایة المرام» از «فضائل الصحابة» سمعانی منقول است:

[عن أبی هریرة عن عمر بن الخطاب ان النبی صلی اللّه علیه و سلم قال: من کنت مولاه فعلی مولاه].

و نیز در «غایة المرام» از «فضائل صحابه» سمعانی منقول است.

ص:321


1- غایة المرام ص 85 .

[عن البراء ان النبی صلی اللّه علیه و سلم نزل بغدیر خم، و امر فکسح بین شجرتین و صیح بین الناس، فاجتمعوا، فحمد اللّه و اثنی علیه، ثم قال: «أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» قالوا: بلی، قال: «أ لست اولی بالمؤمنین من آبائهم؟» قالوا بلی، فدعا علیا فاخذ بعضده ثم قال: «هذا ولیکم من بعدی اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه» فقام عمر الی علی، فقال: لیهنئک یا ابن أبی طالب اصبحت او قال: امسیت مولی کل مؤمن].

و نیز در آن از «فضائل صحابه» نقل کرده:

[عن سالم بن أبی الجعد قال: قیل لعمر: انک تصنع بعلی ما لا تصنعه باحد من صحابة رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، قال: لانه مولای].

و نیز در «غایة المرام» مذکور است:

[و من کتاب «الفضائل» لابی المظفر السمعانی، ایضا باسناده، قال: قدم ابو هریرة و دخل المسجد، فاجتمعنا حوله، و قام رجل و قال: انشدک الی اسألک ان حدیثا سمعته من رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» قال: نعم، قال: فانی رایتک والیت اعدائه و عادیت اولیائه].

و سمعانی از اکابر محدثین، و اماثل منقدین، و افاخم متبحرین، و اعاظم محققین است کما سیظهر فیما بعد انشاء اللّه.

حدیث غدیر بروایت اخطب خوارزم

اما روایت موفق بن احمد المعروف باخطب خوارزم: پس در کتاب «مناقب علی بن أبی طالب علیه السّلام» تصنیف او، که بعنایت رب منعام، دو تا نسخۀ آن بنظر این عبد مستهام رسیده مذکور است:

ص:322

[و بهذا الاسناد عن احمد بن الحسین(1) هذا قال: اخبرنا بهذا علی بن احمد ابن حمدان، قال: اخبرنا احمد بن عبید، قال: حدثنا احمد بن سلیمان المؤدب قال: حدثنا عثمان(2)، قال: حدثنا زید بن الحباب، قال: حدثنا حماد بن سلمة، عن علی بن زید بن جدعان، عن عدی بن ثابت، عن البراء قال: اقبلنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی حجته، حتی إذا کنا بین مکة و المدینة نزل، فامر منادیا بالصلاة جامعة، قال: فاخذ بید علی، ثم قال: «أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» قالوا: بلی، قال: «أ لست اولی بکم بکل مؤمن من نفسه؟» قالوا:

بلی، قال: «فهذا ولی من انا ولیه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، من کنت مولاه فعلی مولاه» .

فلقیه عمر بن الخطاب بعد ذلک، فقال: هنیئا لک یا ابن أبی طالب، اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة](3).

و نیز اخطب خوارزم در کتاب «مناقب» در ضمن کتاب عمرو بن عاص بسوی معاویه نقل کرده:

[و اما ما نسبت ابا الحسن اخا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و وصیه الی الحسد و البغی علی عثمان، و سمیت الصحابة فسقة، و زعمت انه اشلاهم علی قتله، فهذا کذب و غوایة، ویحک یا معاویة اما علمت ان ابا حسن بذل نفسه بین یدی رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، و بات علی فراشه، و هو صاحب السبق الی الاسلام و الهجرة و قد قال فیه رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: «هو منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» .

ص:323


1- احمد بن الحسین : هو ابو بکر الحافظ البیهقی المتوفی ( 458 ) .
2- عثمان : هو عثمان بن محمد بن أبی شیبة الحافظ الکوفی المتوفی ( 239 ) .
3- مناقب الخوارزمی ص 94 .

و قد قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم: «الا من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله»][1].

و نیز در «مناقب» اخطب از اصبغ بن نباته منقول است که او گفته:

قلت لابی هریرة: یا صاحب رسول اللّه انی احلفک باللّه الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة، و بحق حبیبة المصطفی علیه السّلام الا اخبرتنی اشهدت غدیر خم؟ قال: بلی شهدته، قلت: فما سمعته یقول فی علی؟ قال: سمعته یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله» قلت له فأذن انت والیت عدوه و عادیت ولیه، فتنفس ابو هریرة صعداء و قال: إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ][2].

حدیث غدیر بروایت عمر بن محمد الاردبیلی

اما روایت عمر بن محمد، پس در «وسیلة المتعبدین» علی ما نقل عنه الحسن بن محمد بن علی المهلبی الحلی طاب ثراه فی کتاب «الانوار البدریة لکشف شبه النواصب القدریة» آورده:

[عن البراء قال: اقبلنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فی حجة الوداع حتی إذا کنا بغدیر خم نودی فینا الصلوة جامعة، و کسح لرسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم تحت شجرتین، فاخذ النبی صلی اللّه علیه و سلم بید علی، ثم قال: أ لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: بلی، قال: أ لست اولی بکل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلی، قال: أ لیس ازواجی امهاتکم؟ قالوا: بلی، قال: فان هذا مولی من انا مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، فلقیه بعد ذلک عمر، فقال له:

ص:324

هنیئا لک یا ابن أبی طالب، اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة](1).

حدیث غدیر بروایت ابن عساکر

اشاره

اما روایت علی بن الحسن بن هبة اللّه المعروف بابن عساکر الدمشقی پس ابن کثیر در «تاریخ» خود در ذکر حدیث غدیر گفته:

[و قد رواه معروف بن خربوذ المکی، عن أبی الطفیل عامر بن واثلة، عن حذیفة بن اسید الغفاری، و قال: لما قفل رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم من حجة الوداع، امر اصحابه ان ینزلوا عند شجرات متقاربات بالبطحاء، فنزلوا حولهن ثم امر فقم ما تحتهن من الشوک و شذبن بمقدار الرؤس، ثم بعث إلیهم فصلی تحتهن، ثم قام.

فقال: ایها الناس، لقد نبأنی اللطیف الخبیر انه لم یعمر نبی الا مثل نصف عمر الذی قبله، و انی لاظن انه یوشک ان ادعی، فاجیب و انی مسئول و انتم مسئولون فما ذا انتم قائلون؟ قالوا: نشهد انک قد بلغت و نصحت و جهدت فجزاک اللّه خیرا.

قال: «أ لستم تشهدون ان لا اله الا اللّه و محمد عبده و رسوله و ان الجنة حق و ان النار حق و ان الموت حق و ان البعث حق بعد الموت و ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان اللّه یبعث من فی القبور» ؟ قالوا: بلی، نشهد بذلک.

قال: «اللّهمّ اشهد، ثم قال: ایها الناس ان اللّه مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من کنت مولاه، فهذا مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» .

ثم قال: «ایها الناس، انی فرطکم و انکم واردون علی الحوض، حوض اعرض مما بین بصری و صنعاء، فیه آنیة عدد النجوم قدحان من ذهب، و قدحان من فضة، و انی سائلکم حین تردون علی من الثقلین، فانظروا کیف تخلفونی فیهما:

ص:325


1- مناقب الخوارزمی ص 124 .

الثقل الاکبر کتاب اللّه سبب طرف بید اللّه، و طرف بایدیکم، فاستمسکوا به و لا تضلوا و لا تبدلوا، و عترتی اهل بیتی، فانی نبأنی اللطیف الخبیر انهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض» .

رواه ابن عساکر بطوله من طریق معروف کما ذکرنا](1).

و در «کنز العمال» ملا علی متقی مسطور است:

[عن رفاعة بن ایاس الضبی عن أبیه، عن جده(2) قال: کنت مع علی فی الجمل فبعث الی طلحة ان القنی فلقیه، فقال: انشدک اللّه سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: من کنت مولاه، فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، قال: نعم قال: فلم تقاتلنی. کر].

و ابن عساکر حاوی معالی مآثر، و حائز محاسن مفاخر، و ممدوح اساطین اکابر است.

ترجمه ابن عساکر در کتب رجال اهل سنت

قاضی تقی الدین ابو بکر بن احمد بن قاضی شهبة الاسدی در «طبقات شافعیه» گفته:

[علی بن الحسن بن هبة اللّه بن عبد اللّه بن الحسین، الحافظ الکبیر، ثقة الدین أبو القاسم بن عساکر، فخر الشافعیة، و امام أهل الحدیث فی زمانه، و حامل لوائهم صاحب «تاریخ دمشق» و غیر ذلک من المصنفات المفیدة المشهورة.

مولده فی مستهل سنة تسع و تسعین و اربعمائة، و رحل الی بلاد کثیرة، و سمع الکثیر من نحو ألف و ثلاثمائة شیخ و ثمانین امرأة، و تفقه بدمشق و بغداد

ص:326


1- البدایة و النهایة ج 5 ص 209 - و ج 7 ص 348 .
2- هو نذیر ( بالتصغیر ) الضبی الکوفی من کبار التابعین .

و کان دینا خیرا، یختم فی کل جمعة، و أما فی رمضان ففی کل یوم، معرضا عن المناصب بعد عرضها علیه، کثیر الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، قلیل الالتفات الی الامراء و ابناء الدنیا.

قال الحافظ أبو سعد السمعانی فی تاریخه: هو کثیر العلم، غزیر الفضل، حافظ، ثقة، متقن، دین خیر، حسن السمت، جمع بین معرفة المتون و الاسانید، صحیح القراءة، متثبت محتاط، رحل و بالغ فی الطلب، الی أن جمع ما لم یجمع غیره، و أربی علی اقرانه، و صنف التصانیف، و خرج التخاریج، و شرع فی تاریخ لدمشق.

و قال أبو محمد عبد القادر الرهاوی: رأیت الحافظ السلفی، و الحافظ أبا العلاء الهمدانی، و الحافظ أبا موسی المدینی، ما رأیت فیهم مثل ابن عساکر.

توفی فی رجب سنة احدی و سبعین و خمسمائة، و دفن بمقبرة باب الصغیر شرقی الحجرة الی فیها قبر معاویة رضی اللّه عنه، و من تصانیفه المشهورة «التاریخ الکبیر» ثمان مائة جزء فی ثمانین مجلدة، «الموافقات» اثنان و سبعون جزء، «الاطراف للسنن الاربعة» ثمانیة و اربعون، «معجم شیوخه» اثنا عشر جزء، «مناقب الشبان» خمسة عشر جزء، «فضل اصحاب الحدیث» احد عشر جزء «تبیین کذب المفتری علی الشیخ أبی الحسن الاشعری» مجلد](1).

ص:327


1- طبقات الشافعی للسبکی ج 4 ص 273 و توجد ترجمته أیضا فی تذکرة الحفاظ للسیوطی ص 474 و تذکرة الحفاظ للذهبی ج 4 ص 1328 - و البدایة و النهایة ج 12 ص 294 - و العبر فی خبر من غبر ج 4 ص 212 - و شذرات الذهب ج 4 ص 239 و مرآة الجنان ج 3 ص 393 - و المنتظم ج 10 ص 261 - و النجوم الزاهرة ج 6 ص 77 .

حدیث غدیر بروایت ابو موسی المدینی

اشاره

اما روایت ابو موسی المدینی محمد بن أبی بکر عمر بن أبی عیسی احمد بن عمر الاصفهانی، پس در «جواهر العقدین» سید علی سمهودی مذکور است:

[و عن عامر بن لیلی بن ضمرة، و حذیفة بن أسید الغفاری، رضی اللّه عنهما قال: لما صدر رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم من حجة الوداع و لم یحج غیرها، اقبل حتی إذا کان بالجحفة، نهی عن شجرات بالبطحاء متقاربات ان لا ینزلوا تحتهن حتی إذا نزل القوم و أخذوا منازلهم سواهن، ارسل إلیهن فقم ما تحتهن فشذ بن عن رؤس القوم، حتی إذا نودی للصلاة غدا إلیهن فصلی تحتهن ثم انصرف الی الناس و ذلک یوم غدیر خم، و خم من الجحفة و له بها مسجد معروف، فقال: «یا أیها الناس انه قد نبأنی اللطیف الخبیر انه لم یعمر نبی الا نصف عمر الذی یلیه من قبله، و انی لاظن ان ادعی فأجیب، و انی مسئول و انهم مسئولون، هل بلغت؟ فما أنتم قائلون» ؟ قالوا: نقول: قد بلغت، و جهدت، و نصحت فجزاک اللّه خیرا قال:

«أ لستم تشهدون أن لا اله الا اللّه، و أن محمدا عبده و رسوله، و ان جنته حق و ان ناره حق، و البعث بعد الموت حق» ؟ قالوا: بلی، قال: «اللّهمّ اشهد» ، ثم قال: «یا أیها الناس أ لا تسمعون؟ ألا فان اللّه مولای و أنا اولی بکم من أنفسکم، ألا و من کنت مولاه فهذا علی مولاه» ، و أخذ بید علی فعرفها حتی عرفه القوم أجمعون، ثم قال: اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» ، ثم قال: «أیها الناس أنی فرطکم و أنتم واردون علیّ الحوض، حوض اعرض مما بین بصری و صنعاء فیه عدد نجوم السماء قدحان من فضة، الاوانی سائلکم حین تردون علی عن الثقلین فانظروا کیف تخلفونی فیهما حین تلقونی» .

ص:328

قالوا: و ما الثقلان یا رسول اللّه؟ قال: الثقل الاکبر: کتاب اللّه سبب طرفه بید اللّه و طرف بأیدیکم فاستمسکوا به، لا تضلوا بعدی و لا تبدلوا، و الثقل الاصغر:

عترتی، قد نبأنی الخبیر أن لا یتفرقا حتی یلقیانی، و سألت اللّه ربی لهم ذلک فأعطانی، فلا تسبقوهم فتهلکوا، و لا تعلموهم فهم أعلم منکم.

أخرجه ابن عقدة فی «الموالاة» من طریق عبد اللّه بن سنان، عن أبی الطفیل عنهما به، و من طریق ابن عقدة أورده أبو موسی المدینی فی «فضائل الصحابة» و قال: انه غریب جدا، و الحافظ أبو الفتوح العجلی فی کتابه «الموجز فی فضائل الخلفاء»](1).

و علی بن محمد المعروف بابن الاثیر الجزری در «اسد الغابة فی معرفة الصحابة» گفته:

[عبد اللّه بن یامیل: أورده ابن عقدة وحده، روی جعفر بن محمد، عن أبیه، و ایمن بن نائل، عن عبد اللّه بن یامیل، قال: سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: «من کنت مولاه، فعلی مولاه» . أخرجه أبو موسی](2).

و در «اسد الغابة» روایات دیگر نیز از ابو موسی نقل کرده کما سیظهر عن قریب انشاء اللّه تعالی.

جلالت ابو موسی المدینی راوی حدیث غدیر

و ابو موسی از حائزین فضل اسنی، و حاوین نبل ابهی، و صاحبین کمال اسمی، و فائزین مقام اعلی است.

محمد بن احمد ذهبی در «عبر» در وقائع سنة احدی و ثمانین و خمسمائة گفته:

[و أبو موسی المدینی محمد بن أبی بکر عمر بن أحمد الحافظ، صاحب

ص:329


1- ینابیع المودة ص 38 - و الاصابة ج 2 ص 257 - و أسد الغابة ج 3 ص 92 .
2- اسد الغابة ج 3 ص 274

التصانیف، و له ثمانون سنة.

سمع من غانم البرجی، و جماعة من أصحاب أبی نعیم(1) ، و لم یخلف بعده مثله.

مات فی جمادی الاولی، و کان مع براعته فی الحفظ و الرجال صاحب ورع و عبادة و جلالة و تقی](2).

و شیخ جمال الدین عبد الرحیم بن الحسن بن علی الاسنوی الشافعی در «طبقات شافعیه» گفته:

[أبو موسی محمد بن عمر بن أحمد المدینی الاصبهانی الامام الحافظ.

ولد لیلة الاربعاء تاسع عشر ذی القعدة سنة احدی و خمسمائة، و تخرج بالامام اسماعیل بن محمد التیمی، و أخذ عنه المذهب و علوم الحدیث، و سمع من خلائق کثیرین، و صنف التصانیف المشهورة النافعة، و کان ورعا زاهدا، متواضعا متعففا عما فی أیدی الناس لا یقبل لاحد شیئا قط مع الهرب من الناس.

قال ابن الدبیثی: و عاش حتی صار أوحد وقته و شیخ زمانه، توفی منتصف یوم الاربعاء تاسع جمادی الاولی سنة احدی و ثمانین و خمسمائة ذکره فی «العبر» قال: لم یخلف بعده مثله](3).

و تقی الدین ابو بکر بن احمد بن قاضی شهبة در «طبقات شافعیه» گفته:

[محمد بن عمر بن محمد الحافظ الکبیر أبو موسی المدینی الاصبهانی، أحد الاعلام.

ص:330


1- أبو نعیم : هو أبو نعیم الحافظ الاصفهانی المتوفی ( 430 ) .
2- العبر فی خبر من غبر ج 4 ص 246 .
3- طبقات الشافعیة للأسنوی ج 2 ص 162 .

ولد فی ذی القعدة سنة احدی و خمسمائة، و تخرج بالامام اسماعیل بن محمد التیمی، و أخذ عنه المذهب و علوم الحدیث، و سمع الکثیر، و صنف التصانیف الملیحة المفیدة المشهورة، منها «تتمة معرفة الصحابة» ذیل به علی کتاب أبی نعیم الحافظ و کتاب «تتمة الغریبین» و کتاب «عوالی التابعین» و غیر ذلک، و کان حافظا، واسع الدائرة، جم العلوم.

قال أبو سعد السمعانی: کتبت عنه و سمعت منه و هو ثقة صدوق.

و قال ابن الدبیثی: عاش حتی صار أوحد وقته و شیخ زمانه اسنادا و حفظا.

روی عنه جماعة کثیرون: منهم الحفاظ الاربعة: أبو بکر الحازمی، و عبد الغنی المقدسی، و به تخرج و انتفع، و عبد القادر الرهاوی، و محمد بن مکی.

توفی فی جمادی الآخر سنة احدی و ثمانین و خمسمائة و قد افردت ترجمته بالتصنیف].

حدیث غدیر بروایت فضل اللّه التوربشتی

اما حکم فضل اللّه التوربشتی باعتبار و شهرت حدیث غدیر: پس در کتاب «المعتمد فی المعتقد» که در «کشف الظنون» در ذکر آن گفته:

[«معتمد فی المعتقد» للامام شهاب الدین فضل اللّه التوربشتی ذکره الحسین الواعظ فی تحفة الصلوة](1).

بعد ذکر حدیث منزلت و حدیث غدیر، و جواب از هر دو گفته:

[و از احادیث معتبر، که این دو طائفه بدان تمسک می سازند، مشهور و معتبر این دو حدیث است، که وجه آن یاد کردیم، و آنچه غیر این است اما ضعیف است که حجت را نشاید، و اما موضوع که تلفظ بدان روا

ص:331


1- کشف الظنون ج 2 ص 1733 .

نباشد، فکیف استدلال]الخ.

و فضل اللّه توربشتی صاحب فضل جلیل، و حاوی مجد اثیل است.

تقی الدین ابو بکر اسدی در «طبقات شافعیه» گفته:

[فضل اللّه التوربشتی، قال السبکی فی «الطبقات الکبری» فقیه محدث من أهل شیراز، شرح «مصابیح البغوی» شرحا حسنا، و لعله کان فی حدود الستین و الستمائة.

و توربشت بضم التاء المثناة من فوق، بعدها واو ساکنة، ثم راء مکسورة، ثم باء موحدة مکسورة، ثم شین معجمة ساکنة، ثم تاء مثناة من فوق].

حدیث غدیر بروایت ابو الفتوح عجلی

اشاره

اما روایت ابو الفتوح اسعد بن محمود بن خلف العجلی الاصفهانی الشافعی: پس شیخ نور الدین علی بن محمد المعروف بابن الصباغ در «فصول مهمه» گفته:

[و روی الحافظ أبو الفتوح اسعد بن أبی الفضائل بن خلف العجلی فی کتابه «الموجز فی فضل الخلفاء الاربعة» یرفعه بسنده الی حذیفة بن أسید الغفاری و عامر بن لیلی بن ضمرة قالا: لما صدر رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم من حجة الوداع و لم یحج غیرها اقبل حتی إذا کان بالجحفة، نهی عن سمرات متقاربات بالبطحاء أن لا ینزل تحتهن أحد، حتی إذا أخذ القوم منازلهم ارسل فقم ما تحتهن حتی إذا نودی بالصلاة صلاة الظهر عمد إلیهن فصلی بالناس تحتهن، و ذلک یوم غدیر خم، ثم بعد فراغه من الصلاة قال:

«أیها الناس انه قد نبأنی اللطیف الخبیر انه لم یعمر نبی الا نصف عمر النبی الذی کان قبله، و انی لاظن بأنی أدعی فأجیب و أنی مسئول، هل بلغت؟ فما انتم قائلون؟» ، قالوا: نقول قد بلغت و و جهدت و نصحت، فجزاک اللّه خیرا.

ص:332

قال: «أ لستم تشهدون أن لا اله الا اللّه، و ان محمدا عبده و رسوله، و ان جنته حق، و ان ناره حق، و البعث بعد الموت حق؟» .

قالوا: بلی نشهد، قال: «اللهم اشهد» ، ثم قال:

«أیها الناس أ لا تسمعون؟ ألا فان اللّه مولای و أنا أولی بکم من أنفسکم، ألا من کنت مولاه، فعلی مولاه» ، و أخذ بید علی فعرفه(1) حتی نظره القوم، ثم قال:

اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه»](2).

و نور الدین سمهودی نیز ذکر کرده: که این روایت را عجلی وارد کرده، چنانچه از عبارت او که در ذکر روایت ابو موسی مدینی نقل کردم واضح است.

و محامد فاخره، و محاسن باهرۀ ابو الفتوح بر ناظر کتب ائمه محققین مفتوح است.

محامد ابو الفتوح عجلی راوی حدیث غدیر

علامۀ ذهبی در «عبر» در وقائع سنة ستمائة گفته:

[و فیها توفی العلامة أبو الفتوح العجلی منتجب الدین أسعد بن أبی الفضائل محمود بن خلف الاصفهانی الشافعی الواعظ، شیخ الشافعیة. عاش خمسا و ثمانین سنة. و روی عن فاطمة الجوزدانیة و جماعة. و کان یقتنع و ینسخ. له کتاب «مشکلات الوجیز» و کتاب «تتمة التتمة» . و ترک الوعظ و ألف کتاب «آفات الوعظ»](3).

و یافعی در «مرآة الجنان» در وقائع سنة ستمائة گفته:

[و فیها توفی الامام العلامة أبو الفتوح العجلی منتجب الدین اسعد بن أبی

ص:333


1- فی المصدر المطبوع بالنجف الاشرف فی مطبعة العدل : فرفعها حتی نظره القوم .
2- الفصول المهمة ص 41 ط النجف الاشرف .
3- العبر فی خبر من غبر ج 4 ص 311

الفضائل محمود بن خلف الاصفهانی الشافعی الواعظ، شیخ الشافعیة.

کان من الفقهاء الفضلاء الموصوفین بالعلم و الزهد، مشهورا بالعبادة و النسک و القناعة، لا یأکل الا من کسب یدیه، و کان یورق و یبیع ما یتقوت به، و کان واعظا ثم ترک الوعظ، و ألف کتاب «آفات الوعاظ» سمع ببلده الحدیث علی جماعة منهم الحافظ اسماعیل بن محمد بن الفضل، و أبو الوفا غانم بن أحمد الجلودی، و أبو الفضل عبد الرحیم بن أحمد البغدادی، و أبو المطهر قاسم بن الفضل الصیدلانی.

و قدم بغداد و سمع بها من أبی الفتح محمد بن عبد الباقی، و له إجازة حدیث بها عن أبی القاسم زاهر بن طاهر، و أبی الفتح اسماعیل بن الفضل الاخشیدی، و أبی المبارک عبد العزیز الازدی، و غیرهم، و عاد الی بلده، و تبحر و تمهر و اشتهر و صنف عدة تصانیف، فمن ذلک کتاب «شرح مشکلات الوسیط و الوجیز» للغزّالی تکلم فی المواضع المشکلة من الکتابین و نقل من الکتب المبسوطة علیها و له کتاب «تتمة التتمة» للمتولی، و علیه کان الاعتماد فی الفتوی باصبهان، و العجلی بکسر العین المهملة و سکون الجیم نسبة الی عجل بن لجیم بضم اللام و فتح الجیم](1).

و تقی الدین ابو بکر بن احمد بن قاضی شهبه در طبقات شافعیه گفته:

[أسعد بن محمود بن خلف بن أحمد بن منتجب الدین(2) أبو الفتوح العجلی الاصبهانی، مصنف «التعلیق علی الوسیط و الوجیز» و هو جز آن و «تتمه التتمة» .

ولد باصبهان فی احدی الربیعین فی سنة خمس عشر و خمسمائة، و کان فقیها مکثرا من الروایة زاهدا ورعا، یأکل من کسب یده، یکسب و یبیع ما یتقوت به لا غیر و کان علیه المعتمد باصبهان فی الفتوی، و کان یعظ، ثم ترک الوعظ، و صنف فی

ص:334


1- مرآة الجنان ج 3 ص 499 .
2- فی طبقات السبکی ج 5 ص 50 : منتخب الدین بالخاء المعجمة .

ذلک کتابا سماه «آفات الوعاظ» .

قال ابن الدبیثی: کان زاهدا له معرفة بالمذهب، توفی فی صفر سنة ستمائة باصبهان.

نقل عنه الرافعی فی المسئلة الشریحیة، و لم ینقل عن أحد أقرب زمان إلیه فیه، فان الرافعی اکمل کتابه بعد وفاة العجلی بثنتی عشرة سنة].

انتهی الجزء السادس من عبقات الانوار فی حدیث الغدیر حسب تجزئتنا و یلیه انشاء اللّه الجزء السابع

ص:335

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109