عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار جلد 1

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور:عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار جلد 1/ تالیف: میر سید حامد حسین موسوی نیشابوری هندی ؛ تحقیق و ترجمه: غلام رضا مولانا البروجردی

مشخصات نشر:قم: موسسه المعارف الاسلامیه، (1404) ق.

مشخصات ظاهری:ج23.

یادداشت:فارسی- عربی.

یادداشت:کتاب حاضر ردیه ای و شرحی است بر کتاب (التحفه الاثنی عشریه) اثر عبدالعزیز بن احمد دهلوی.

موضوع:دهلوی، عبدالعزیزبن احمد، 1159 - 1239ق. . التحفه الاثنی عشریه -- نقد و تفسیرموضوع

احادیث خاص (ثقلین) - امامت - احادیث

دهلوی، عبدالعزیز بن احمد، 1159 - 1239ق. التحفه الاثنی عشریه - نقد و تفسیر

شیعه - دفاعیه ها و ردیه ها

علی بن ابی طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. - اثبات خلافت

موضوع:شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها

موضوع:امامت -- احادیث

فروست:موسسه المعارف الاسلامیه؛176

وضعیت فهرست نویسی:در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

شماره کتابشناسی ملی:1286819

ص :1

حدیث غدیر قسمت سند

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :2

مقدمة

اشاره

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم و به نستعین، انه خیر ناصر و معین بدرگاه کبریاء و عظمت پروردگار ستایش می گذارم، که ذات لا یزالش ازلی است، و ازلیت بی آغازش جاویدان است، دیدۀ کوتاه بین ما یارای دیدارش ندارد، و فکر کوچک ما از عهدۀ توصیف و تعریفش بر نیاید.

نه ادراک در کنه ذاتش رسد نه فکرت به غور صفاتش رسد

که خاصان در این ره فرس رانده اند به لا احصی از تک فرومانده اند

خداوندیرا سپاس گزارم که بر ما منت گذاشت و جهان تاریک ما را با فروغ خورشید تابناک رسالت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم روشن فرمود.

احمد مرسل آن چراغ جهان رحمت عالم آشکارا و نهان

و خود باین لقب او را ملقب و مخاطب ساخت: «یا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ

ص:3

شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اَللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً» (1).

آن پیامبری که امام رحمت و واسطۀ فیض و پیشوای خیرات و اصلاحات و کلید برکات بود.

آن بنده خدمت گزار و شایسته ای که دین مقدس حق را در زمین آن چنان که سزاوار بود با علو و عظمت جلوه گر ساخت.

تا جائی که جان عزیز خود را به رضای حق در راه جهاد مقدس خویش بر کف گذاشت، و تن نازنین خود را نیز بخاطر خدایش در طوفان حوادث بمشقت ها و رنجها تسلیم فرمود.

و درود خداوند بر اصحاب و یاران پاکش که حق صحبت را ادا کردند و در رنجها و مشقتها، در پیکارهای خونین، در مهالک و معارک از مرگ نهراسیدند و پروانه صفت در پیرامون شمع جهان افروزش پرواز کردند.

آنانکه به تصدیق و تعظیم وی سبقت جسته اند، و صمیمانه از سویدای قلب و خلوص ضمیر به ندای وی پاسخ قبول گفته اند.

و در برابر حجت الهی از مکابره و عناد پرهیز داشته اند، و در راه اعلای کلمه توحید و ترویج دین مقدس اسلام خانه و خانمان خویش را ترک گفته اند، و چشم از زن و فرزند فرو پوشیده اند.

و صلوات زاکیه و نامیه بر خاندان پاک و دودمان بی آکش که همچون او عاشقانه به تبلیغ وحی حق و اعلای کلمه پاک توحید و نشر قرآن پرداختند.

آنانکه از بد گویی دشمنان نهراسیدند، و لجاج دنیا پرستان به پیکار مقدس و قدم استوارشان لرزۀ تردید نیفکند.

آنانکه بجای متاع دنیا کالای عشق و محبت ببازار آوردند و به تجارتی

ص:


1- (1) الاحزاب : 46

دست زدند که هرگز زیان نمی پذیرد.

آنانکه در دانشگاه عظیم نبوت و ولایت در راه تنویر افکار دانشجویان از هیچ گونه فداکاری دریغ نکردند، از مال و خانه و کاشانه و زن و فرزند دل بریدند، بلکه از پیکر و جان هم چشم پوشیدند تا بجهانیان عملا و علما درس عشق بمعشوق کل را یاد دهند.

و بذلوا مهجهم لیستنقذوا عباد اللّه من الجهالة و حیرة الضلالة، اللّهمّ صل علی محمد و آله، مصادر العلم، و منابع الحکمة، الذین بهم تمت الکلمة، و عظمت النعمة، مصابیح الظلم، و عصم الامم ما انار فجر ساطع، و خوی نجم طالع.

پس از صلوات بر پیغمبر و خاندان معصومین وی، و درود بر سربازان جان بر کف که در راه حفظ اسلام و ممالک اسلامی و مسلمین و عقائد پاکشان خدمت می کنند.

آنانکه یاد دنیا از ضمیرشان زدوده شده و تنها دل را به یک دلبر باخته اند.

آنانکه گوششان جز ندای حق نمی شنود، و چشمشان جز ملکوت اعلی نمی بیند، و دلشان جز رضای حق نمی جوید، و زبانشان جز کلام حق نمی گوید.

پروردگارا جان این چنین سربازان را با فروغ علم بیفروز و آنچه نمی دانند بآنان بیاموز، و نیرویی بآنها عنایت کن که همواره دشمنان خویش را اندک به بینند، و سلحشورانه بر آنان حمله ور شوند.

خداوندا نیروی دشمن را هر چه قوی باشد ناتوان ساز، و ناخنهای درنده شان را از بیخ و بن برآور، و میان آنان و سلاحی که بر ضد ما تجهیز کرده اند جدائی افکن، و تار و پود قلبشان را با طوفان ترس بلرزان، و راه حمله و فرار را بر روی آنها به بند.

ص:5

اللّهمّ صل علی محمد و آله و حصن ثغور المسلمین بعزتک و اید حماتها بقوتک و اسبغ عطایاهم من جدتک، و کثر عدّتهم، و اشحذ اسلحتهم، و احرس حوزتهم، و امنع حومتهم، و الف جمعهم، و دبر امرهم. . . (1) هزاران درود و سلام بر آن پاکباختکان که با شمشیر آهنین و یا با شمشیر زبان و بیان متین مرزهای اسلام و مسلمین را از گزند دشمنان دین و اهریمنان بد آئین حفظ و حراست می کنند.

علماء مرزداران اسلامند

بر آگاهان پوشیده نیست که علماء متعهد نیز حامیان دین و مرزداران اسلامند چنانکه در احادیث مأثورۀ از معصومین علیهم السّلام دانشمندان شیعه به مرابطین یعنی مرزداران وصف شده اند.

چنانکه در احتجاج طبرسی ج 2 ص 155 از پیشوای یازدهمین امام حسن عسکری علیه السّلام نقل کرده:

«علماء شیعتنا مرابطون فی الثغر الذی یلی ابلیس و عفاریته یمنعونهم عن الخروج علی ضعفاء شیعتنا، و عن ان یتسلط علیهم ابلیس و شیعته النواصب الا فمن انتصب لذلک من شیعتنا کان افضل ممن جاهد الروم و. . . الف الف مرة لانه یدفع عن ادیان محبینا، و ذلک یدفع عن ابدانهم» .

آری آن عالمان که دین را پاس دارند، و اعتقادات حقۀ مسلمین را از دستبرد دیوسیرتان، و تبلیغات زهرآگین اهریمنان مصون می دارند هزاران بار بر شمشیر زنان برتری دارند، زیرا که آنان با دشمنان ابدان پرورده از خاک در نبردند، و لیکن اینان با اهریمنان دین و جان پاک در پیکارند، اینان بودند که امتثالا للقرآن الکریم که فرموده:

اُدْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ

ص:6


1- (2) الصحیفة السجادیة

تا ممکن بود از راه مناظره و تبلیغات صحیح عاقلانه وظیفۀ مقدس خود را انجام می دادند، و تا سر حد امکان نمی خواستند کار را بجنگ گرم و خونریزی بکشانند خاندان پاک پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم همچون خود پیامبر برای اعلای کلمه توحید و هدایت خلق بسعادت و فضیلت بهر دو قسم پیکار دست زدند، و در هر دو پیکار حق جهاد را انجام دادند، چنانکه در زیارت سالار شهیدان عرض می کنیم:

«اشهد انک جاهدت فی اللّه حق جهاده» .

گفتارهای درخشان امیر المؤمنین علیه السّلام و خطبه های بلیغه آن حضرت در مقام احتجاج درباره سقیفه و شوری و جمل و صفین و نهروان که نمونه آنها در نهج البلاغه و کتب عامه و خاصه ضبط شده انموزجی از پیکار مقدس آن جناب است که با تیغ زبان و شمشیر بیان انجام گرفته است.

و هم چنین احتجاجات بانوی کبرای اسلام فاطمه زهراء سلام اللّه علیها با خلیفه زمان و مهاجرین و انصار در مسئله خلافت و فدک. و سخنان درربار و مکاتیب سبط اکبر و امام دوم امام مجتبی علیه السّلام با طاغوت عصر (معاویة) .

و کلمات تامات و مکاتیب و خطب سالار شهیدان امام حسین علیه السّلام با معاویه و أهل کوفه و طواغیت کربلاء.

و سخنان فصیحه و خطب بلیغه سید الساجدین امام زین العابدین علیه السّلام در کوفه و دمشق در برابر ابن زیاد و یزید پلید.

و خطبه های آتشین صدیقه صغری زینب کبری علیها السّلام در کوفه و دمشق.

و هم چنین احتجاجات و استدلالات عمیقه امامین همامین امام محمد باقر و امام جعفر صادق سلام اللّه علیهما در عقائد.

و بیانات کافیۀ امام کاظم علیه السّلام با طاغوت زمان (هارون) .

و مناظرات امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السّلام با مأمون و علماء مذاهب و ملل مختلفه.

ص:7

و بیانات شافیه امام نهم امام محمد تقی الجواد علیه السّلام در برابر مأمون و معتصم و یحیی بن اکثم و ابن أبی داود و علماء بغداد.

و هم چنین کلمات و مناظرات ائمه دیگر علیهم الصلاة و السلام که اندکی از بسیار آنها را مرحوم طبرسی قدس سره در (احتجاج) و مرحوم علامه مجلسی رضوان اللّه علیه در (بحار الانوار) ذکر فرموده اند.

أئمه معصومین علیهم السّلام با گفتارهای قیّمه خویش اساس و شالودۀ علم کلام را ریختند، و سپس ریزه خواران خوان معارف آنان در سایه تعلیمات درخشان آن پاکان باین علم سامان بخشیدند.

علم کلام چیست

اشاره

علم کلام شاخه ایست از شاخه های علم حکمت الهی (متافیزیک) .

مرحوم علامة المحققین عبد الرزاق لاهیجی قدس سره در کتاب (شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام) فرموده:

الکلام هو العلم بالعقائد الدینیة عن ادلتها الیقینیة.

مرحوم شهید مطهری رضوان اللّه علیه در دروس خود در کلام می گوید:

مجموع تعلیمات اسلامی سه بخش است:

الف-بخش عقائد، یعنی مسائل و معارفی که باید آنها را شناخت و بدانها معتقد بود و ایمان آورد، مانند مسأله توحید، صفات ذات باری تعالی، نبوت عامه و خاصه، و برخی مسائل دیگر.

و البته فرق اسلامی در اینکه چه چیزهایی از اصول دین است و لازم است به آنها ایمان و اعتقاد داشت تا حدودی اختلاف نظر دارند.

ب-بخش اخلاق، یعنی مسائل و دستورهائی که دربارۀ چگونه بودن انسان از نظر صفات روحی و خصلتهای معنوی است از قبیل: عدالت-تقوا شجاعت، عفت، حکمت، استقامت، وفا، صداقت، امانت، و غیره.

ص:8

ج-بخش احکام، یعنی مسائلی که مربوط به کار و عمل است که چه کارهائی را و چگونه باید انجام داد از قبیل: نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، بیع اجاره، نکاح، طلاق، تقسیم ارث، و غیره.

علمی که متصدی بخش اول است علم کلام، و علمی که عهده دار بخش دوم است علم اخلاق، و علمی که بخش سوم را بر ذمه دارد علم فقه نامیده می شوند.

موضوع علم کلام

در کتب منطق و فلسفه بحثی است راجع به اینکه هر علمی موضوعی دارد، و تمایز علوم به تمایز موضوعات است، و اگر علمی باشد که مسائل آن وحدت اعتباری داشته باشد نه وحدت واقعی مانعی ندارد که آن علم موضوعات متعدده داشته باشد، و غرض واحدی منشأ اعتبار وحدت باشد، مانند علم کلام که وحدت مسائل آن اعتباری است نه حقیقی، و بنابر این تداخل مسائل علم کلام با فلسفه، و روانشناسی، و مسائل اجتماعی خالی از اشکال است، زیرا اشکال تداخل در علومی است که مسائل آنها وحدت واقعی داشته باشند.

برخی از علمای اسلامی در صدد بر آمده اند برای علم کلام موضوعی بیابند، مانند ایجی که در مواقف ج 1 ص 52 می گوید: موضوع علم کلام عبارت است از معلوم (آنچه علم بآن تعلق می گیرد خواه موجود باشد و خواه معدوم) از این حیث که اثبات عقاید دینی به آن بستگی دارد.

و لیکن این اشتباه است زیرا موضوع مشخص داشتن مربوط به علومی است که مسائل آنها وحدت ذاتی دارند.

هدف و غایت علم کلام

هدف علم کلام آن است که متعلمان را از مرحله تقلید به مرتبه یقین

ص:9

برساند، و برای ارشاد طالبان حقیقت دلائلی ارائه نماید، و علیه مخالفان براهینی اقامه کند، و عقائد اسلامی را از تزلزلی که ممکن است توسط شبهات دشمنان دین ایجاد شود محفوظ نگاه دارد. و نیز علوم شرعی بر آن پایه بنا شود زیرا مادام که وجود صانعی عالم، قادر، حکیم، فرستادنده رسل و نازل کننده کتاب اثبات نشود، علم تفسیر، فقه، اصول فقه قابل تصور نیست.

وجه تسمیه علم کلام-

نسفی در کتاب (عقائد) اسباب تسمیه علم کلام را باین اسم به شرح ذیل خلاصه می کند:

اول-عنوان مباحث آن، یعنی قول علمای کلام در مواردی از قبیل کلام در اثبات واجب، کلام در اثبات نبوت. . .

دوم-مسأله قدم و حدوث کلام خدا مشهورترین مباحثی است که در آن جدال و نزاع صورت گرفته تا آنجا که بعضی از خلفاء عباسی عده ای را که قائل به خلق قرآن نبودند کشتند.

سوم-علم کلام، قدرت تکلم را در محکوم کردن خصم و تحقیق در باره شرعیات افزایش می دهد.

چهارم-چون اولین وسیله ای که تعلیم و تعلّم توسط آن صورت می گیرد تکلم است باین دلیل این اسم بر آن اطلاق شده، و برای تمیز علم کلام از سایر علوم به آن اختصاص داده شده است.

پنجم-علم کلام با مباحثه و گفتگو ما بین دو طرف تحقق می یابد ولی علم دیگر با مطالعه کتب.

ششم-اختلافات و مجادلاتی که در اکثر علوم به وقوع می پیوندد به

ص:10

کلام نیاز دارد.

هفتم-چون علم کلام که مبتنی بر ادله قطعیه است، و به ادله سمعیّه تأیید می گردد، بیشتر از سایر علوم در قلب نفوذ می کند روی این اصل به کلام که از کلم (جرح) مشتق می شود نام گذاری شده است.

-آغاز علم کلام-

علم کلام، یعنی علم تقریر عقائد، قطعا قبل از اسلام شناخته شده و ارباب ادیان در حفظ آن می کوشیدند، چنانکه احتجاجات انبیاء علیهم السّلام بر طواغیت و بت پرستان در قرآن کریم آمده است.

و اما در اسلام دربارۀ آغاز کلام و اینکه از چه زمان پدید شده نمی توان دقیقا اظهار نظر کرد، آنچه مسلم است چنانکه پیش از این یاد شد اساس علم کلام را رهبران معصومین و خاندان پاکشان با کلمات دلنشین و خطبه های آتشین خویش بمردم آموختند.

و سپس در قرن اول شاگردان مکتب اهل البیت علیهم السّلام نخستین اشخاصی بودند که در راه دفاع از حق و ولایت تیغ زبان را از نیام کشیدند و بی پروا با دشمنان فضیلت جنگیدند، و با سلاح بیان از حریم ولایت پاسداری کردند:

مانند ابو ذر غفاری، و سلمان فارسی، و خالد بن سعید، و مقداد بن اسود و بریده اسلمی، و عمار یاسر، و أبی بن کعب، و خزیمة بن ثابت، و ابو الهیثم بن تیهان، و سهل بن حنیف، و عثمان بن حنیف، و ابو ایوب انصاری، و صعصعة بن صوحان عبدی، و میثم تمار، و کمیل بن زیاد، و سلیم بن قیس هلالی، و حارث همدانی، و اصبغ بن نباته، و غیرهم.

ص:11

-اول کسی که در کلام تصنیف کرد-

اهل سنت می نویسند: اول کسی که در علم کلام کتاب نوشته ابو الهذیل محمد بن الهذیل بن عبد اللّه مکحول است که در سال 131 متولد شده، و در سال 235 در گذشته است و بامر مهدی عباسی در فن کلام کتابی تألیف کرد و بعضی مانند سیوطی قائل است که اول کسی که در کلام تصنیف کرده، و اصل ابن عطاء معتزلی است که در سال 80 هجری در مدینه متولد، و در سال 131 هجری در بصره وفات یافت.

و لیکن علامه محقق سید حسن صدر در (الشیعة و فنون الاسلام) ص 83 می نویسد: نخستین مصنف در علم کلام عیسی بن روضه تابعی شیعی است که در سال 158 وفات کرده.

قال: (و هو الذی فتق بابه و کشف نقابه، و ذکر کتابه احمد بن أبی طاهر فی کتاب تاریخ بغداد و وصفه، و ذکر انه رأی الکتاب کما فی فهرست کتاب النجاشی.

ثم صنف ابو هاشم بن محمد بن علی بن أبی طالب علیه السّلام کتبا فی الکلام، و هو مؤسس علم الکلام من اعیان الشیعة، و لما حضرته الوفاة دفع کتبه الی محمد بن علی بن عبد اللّه بن عباس الهاشمی التابعی و صرف الشیعة إلیه کما فی معارف ابن قتیبة، و هما مقدمان علی أبی حذیفة و اصل بن عطاء المعتزلی الذی ذکر السیوطی انه اول من صنف فی الکلام) .

-مشاهیر متکلمین از شیعه-

اگر چه دانشمندان مسلمین از هر مذهب در عقائد و کلام کتابهای بسیاری تألیف کرده اند که بعضی از آنها مورد توجه آیندگان قرار گرفته بحدی که تعلیقات و حواشی و شروح بر آنها نوشته اند و از کتب درسیه بشمار رفته اند مانند (تجرید الاعتقاد) خواجه نصیر الدین الطوسی و شرح آن، و (اشارات)

ص:12

شیخ الرئیس أبو علی سیناء، و شروح آن. و (قواعد العقائد) خواجه طوسی و (باب حادی عشر) علامه حلی و شروح آن، و (مواقف) عضد الدین الایجی و شروح آن، و (مقاصد) تفتازانی و شروح آن. . . .

و لیکن در این مقدمه به ذکر جمعی از مشاهیر متکلمین شیعه تا مرحوم میر حامد حسین قدس اللّه اسرارهم اکتفا می شود که در تمام مباحث علم کلام و یا تنها در مبحث امامة کتاب نوشته اند:

1: عیسی بن روضه تابعی امامی متوفی 158-کتابی در امامت نوشته و چنانکه پیش از این ذکر شد نخستین مصنف در کلام است.

2-خلیل بن احمد بصری لغوی عروضی متوفی 160.

3-هشام بن الحکم کوفی متوفی 179.

4-احمد بن حسین بن عمر الصیقل که از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهما السّلام بوده است.

5-عبد اللّه بن مسکان متوفی قبل از 183.

6-یونس بن عبد الرحمن مولی آل یقطین متوفی 208.

7-محمد بن أبی عمیر متوفی 217.

8-فضل بن شاذان نیشابوری متوفی 260.

9-ابراهیم بن محمد بن سعید ثقفی متوفی 283.

10-اسماعیل المنصور باللّه بن محمد عبیدلی فاطمی متوفی 341.

11-شریف ابو القاسم علی بن أحمد علوی کوفی متوفی 352.

12-أبو الحسین الناشی علی بن وصیف شاعر متکلم شهید 366.

13-مظفر بن محمد بلخی، أبو الجیش متوفی 367، از مشایخ شیخ مفید است.

ص:13

14-أبو حنیفه قاضی نعمان بن محمد متوفی 367-صاحب دعائم الاسلام.

15-ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی متوفی 381.

16-کافی الکفاة الوزیر صاحب بن عباد متوفی 385.

17-شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان بغدادی متوفی 413.

18-شیخ الرئیس بوعلی سیناء متوفی 427.

19-سید مرتضی علم الهدی متوفی 436.

20-شیخ أبو الفتح کراچکی متوفی 449.

21-شیخ الطائفة أبو جعفر طوسی متوفی 460.

22-أبو یعلی جعفری محمد بن حسن خلیفه شیخ مفید متوفی 463.

23-محمد بن حسن بن علی بن احمد معروف بفتال نیشابوری از مشایخ ابن شهرآشوب.

24-ابن شهرآشوب محمد بن علی مازندرانی متوفی 588.

25-ابن الحاج ابو العباس احمد بن محمد اشبیلی متوفی 647.

26-سدید الدین محمود بن علی حمصی که از اساتید فخر الدین رازی است.

27-نصیر الدین محمد بن محمد طوسی متوفی 672.

28-میثم بن علی بن میثم بحرانی متوفی 679.

29-علامه حلی حسن بن یوسف متوفی 726.

30-صفی الدین عبد العزیز حلی متوفی 750.

31-فخر المحققین ابو طالب محمد بن حسن حلی متوفی 771.

32-فاضل مقداد بن عبد اللّه سیوری متوفی 826.

33-زین الدین بن محمد علی بن محمد عاملی بیاضی متوفی 877.

ص:14

34-جلال الدین دوانی محمد بن اسعد متوفی 907.

35-احمد بن محمد اردبیلی معروف به مقدس اردبیلی متوفی 993.

36-قاضی سید نور اللّه حسین شوشتری شهید 1099.

37-شیخ بهاء الدین عاملی اصفهانی متوفی 1031.

38-میر محمد باقر داماد متوفی 1041.

39-فیلسوف المتألهین صدر الدین محمد شیرازی متوفی 1050.

40-مولی عبد الرزاق لاهیجی متوفی 1051.

41-محمد بن مرتضی معروف بفیض کاشانی متوفی 1091.

42-آقا حسین بن محمد خوانساری متوفی 1098.

43-علامه مجلسی محمد باقر اصفهانی متوفی 1111.

44-آقا جمال خوانساری بن آقا حسین متوفی 1125.

45-استاد اکبر آقا محمد باقر بهبهانی متوفی 1206.

46-میرزا محمد اخباری نیشابوری متوفی 1232.

47-سید دلدار لکهنوی متوفی 1235.

48-میرزا محمد طبیب کشمیری دهلوی متوفی 1235.

49-سید عبد اللّه بن محمد رضا شبر متوفی 1242.

50-سید محمد قلی نیشابوری والد صاحب عبقات متوفی 1260.

51-سبحان علی خان هندی متوفی پس از 1260.

52-سلطان العلماء سید محمد بن سید دلدار متوفی 1284.

53-حکیم متأله حاج ملا هادی سبزواری متوفی 1289.

54-سید مفتی محمد عباس شوشتری متوفی 1306.

55-میرحامد حسین بن محمد لکهنوی متوفی 1306، صاحب (عبقات

ص:15

الانوار فی امامة الائمة الاطهار) .

مرحوم میر حامد حسین در قرن سیزدهم و اوائل قرن چهاردهم به پاس حرمت اسلام چون اجداد طاهرینش به دفاع از قواعد متینۀ ولایت و امامت برخواست و از این رهگذر بزرگترین خدمت را بجهان تشیع انجام داد، و نفیسترین اثر را (عبقات) از خود بیادگار گذاشت و لیکن این کتاب قیم متأسفانه یکصد سال پیش تقریباً با اغلاط بسیار چاپ شده و احتیاج مفرطی به تصحیح و تحقیق داشت لذا این کمترین بندگان خدا (غلامرضا بن علی اکبر بروجردی معروف به مولانا) بفرمان بعضی از علماء مجاهدین و متعهدین که بر اثر اخلاص راضی به تصریح به نام نشد به تصحیح و تحقیق و طبع آن پرداختم لعل اللّه أن ینفعنی به یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاّ مَنْ أَتَی اَللّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ .

زندگانی صاحب العبقات

نسب شامخ الرتب

هو العلامة السید حامد حسین بن العلامة السید محمد قلی بن السید محمد حسین المعروف بالسید اللّه کرم السید حامد حسین بن السید زین العابدین بن السید محمد المعروف بالسید البولاقی بن السید محمد المعروف بالسید مدا ابن السید حسین المعروف بالسید المیئر بن السید حسین بن السید جعفر بن السید علی بن السید کبیر الدین بن السید شمس الدین بن السید الجلیل جمال الدین بن السید الاجل شهاب الدین أبو المظفر حسین المقلب بسید السادات المعروف بالسید علاء الدین اعلی بزرک بن السید محمد المعروف بالسید عز الدین بن السید الاوحد شرف الدین أبی طالب المعروف بالسید الاشرف بن السید الاطهر ذی المناقب الملقب بالمهدی المعروف بالسید محمد المحروق

ص:16

ابن حمزة بن علی بن أبی محمد بن جعفر بن مهدی بن أبی طالب بن علی بن حمزة بن أبی القاسم حمزة بن الامام أبی ابراهیم موسی الکاظم بن الامام أبی عبد اللّه جعفر الصادق بن الامام أبی جعفر محمد الباقر بن الامام أبی محمد علی زین العابدین بن السبط الشهید ریحانة الرسول و قرة عین المرتضی و البتول أبی عبد اللّه الحسین بن امیر المؤمنین علی بن أبی طالب سلام اللّه علیهم اجمعین.

تکملة نجوم السماء تالیف میرزا(1) محمد کشمیری ج 2 ص 25 اولئک آبائی فجئنی بمثلهم إذا جمعتنا یا جریر المجامع

عظمت خاندان میر حامد حسین

علامۀ سترک مرحوم آقا بزرک قدس سره در عظمت خاندان شریف میر حامد حسین در (کرام البررة) ج 2 ص 148 می نویسد:

ان هذا البیت الجلیل من البیوت التی غمرها اللّه برحمته فقد صب سبحانه و تعالی علی اعلامه المواهب، و امطر علیهم المؤهلات، و اسدل علیهم القابلیات و غطاهم بالالهام، و احاطهم بالتوفیق، فقد عرفوا قدر نعم اللّه علیهم فلم یضیعوها، بل کرسوا حیاتهم، و بذلوا جهدهم، و أفنوا أعمارهم فی الذب عن حیاض الدین، و سعوا سعیاً حثیثاً فی تشیید دعائم المذهب الجعفری، فخدماتهم للشرع الشریف دون اعلان کلمة الحق غیر قابلة للحد و الاحصاء، و لذا وجب حقهم علی جمیع الشیعة الامامیة ممن عرف قدر نفسه و اهتم لدینه و مذهبه. .

ص:17


1- (3) میرزا محمد کشمیری بن میرزا محمد علی کشمیری ، نسب به مالک اشتر نخعی میرساند ، عالمی است مورخ و طبیب که در سال 1260 در لکهنو متولد شده و دارای تألیفاتی است از جمله تکمله نجوم السماء که در سال 1321 بتألیف آن آغاز کرده .

دانشمند بزرگوار آقای محمد رضا حکیمی در کتاب هفتم از مرزبانان حماسۀ جاوید ص 137 پس از ذکر چند تن از خاندان میر حامد حسین می نویسد: تمام شیعه بلکه همه مسلمانان در برابر این پدران و فرزندان وظیفه دارند که سپاسگزار باشند و در حق آنان دعای خیر کنند، و در راه نشر افکار و آرمان این گونه عالمان (که چیزی نیست جز نشر دین صحیح و آموختن عقائد حقه و تأمین سعادت معنوی و مادی جامعه و گسترش خیر و فلاح) از جان بکوشند، بدین گونه ما با علامه شیخ آقا بزرک تهرانی همآواییم: این خاندان با جلالت در زمرۀ آن کسانند که خداوند آنان را مشمول عنایات خویش قرار داده است، زیرا خداوند بزرگان این خاندان را از موهبت و نبوغ برخوردار ساخته، و استعداد و قابلیت بخشیده است و از فروغ الهام بهره مند کرده، و سایۀ توفیق را بر سر آنان گسترده است، ایشان نیز این نعمتهای خدائی را پاس داشته اند، و همۀ ایام زندگی را در دفاع از حریم دین سپری کرده اند، و برای استحکام پایه های مذهب جعفری بجان گوشیده اند آری خدمات این بزرگواران به دین مقدس، و فداکاریهای آنان بر پاداری کلمه حق، از حد شمار بیرون است، از این رو اینان برگردن همه شیعه حق دارند، شیعه ای که ارزش عقیدۀ حق خویش را بداند، و به دین و مذهب خود اهمیت دهد، و برای نشر آئین و الا، و دین قویم، و صراط مستقیم تشیع بکوشد. .

نجومی درخشان از این خاندان

اشاره

از این خاندان معظم در آسمان علم و فقاهت، و زهد و ولایت، ستارگانی درخشان، و اخترانی فروزان بچشم می خورند، که هر یک در عصر خویش راهنمای گمشدگان بودند. اینک بچند تن از آنها اشاره می کنیم:

ص:18

1-جد صاحب عبقات

(سید محمد حسین معروف به سید اللّه کرم موسوی کنتوری نیشابوری) .

وی جد میر حامد حسین است، و از اعلام فقهاء و زهاد زمان در نیمۀ دوم سدۀ دوازدهم هجری است، و در استنساخ قرآن کریم، و کتب نفیسه، بخط خویش شوقی وافر داشته، و اکنون بخط او (قرآن) ، و (حق الیقین) و (تحفة الزائر) و (جامع عباسی) در کتابخانه ناصریه در لکهنو موجود است.

میرزا محمد مهدی کشمیری در (تکمله نجوم السماء) ج 1 ص 22 می نویسد:

سید محمد حسین عالم جلیل و فاضل نبیل زاهد متورع و عابد تارک الدنیا بوده از تلامذۀ مولانا عبد الرب بن قاضی ولی محمد حضرت پوری است.

صاحب (شذور العقیان) که برادرزادۀ مترجم است می گوید:

کان عالما، فاضلا، زاهدا، ورعا، فقیها، لم یکن له نظیر فی زمانه فی الزهد و العبادة.

نقل والدی العلامة فی کتاب نسبته: منذ بلغ الحلم ما فات منه صلاة النوافل، و کان صاحب کرامات، جلیل القدر، عظیم الشأن، منقطعاً عن الخلق متنفراً عن الدنیا و اهلها.

وی در سال 1181 هجری در گذشت.

2-والد صاحب عبقات
اشاره

(مفتی سید محمد قلی موسوی) .

وی والد ماجد میر حامد حسین است، و از چهره های درخشان عقائد و مناظرات در نیمه اول قرن سیزدهم هجری می باشد.

ص:19

میرزا محمد علی کشمیری متوفی 1309 که از شاگردان میر حامد حسین بوده در (نجوم السماء) ص 420 گوید:

مولانا المفتی السید محمد قلی. . . الموسوی النیسابوریّ از اکابر متکلمین عظام، و اجله علماء اعلام، و اساطین مناظرین فخام.

جدّ و جهد، و کد اوکد او در اعلاء لوای شریعت، و حمایت دین و ملت کالنور علی شاهق الطور، بر السنۀ جمهور مذکور.

و نوادر تحقیقات، و غرائب تدقیقات، و محامد صفات، و معالی کرامات آن رفیع الدرجات، در مصنفات و مؤلفات متأخرین مرقوم و مسطور.

صیت فضل و کمال آن محیی طریقۀ آل در شش جهت احاطه نموده، در سایر علوم دینی، و انواع فنون یقینی، خاصه در فن تفسیر و علم کلام بی نظیر و امام همام بود.

کتاب مستطاب (تقریب الافهام) در تفسیر آیات الاحکام از مصنفات آن جناب بر غزارت علم و فضل، و تبحر و علو مرتبۀ او در علم تفسیر دلیلی است روشن و حجتی است مبرهن.

بالجمله توصیف و تعریف آن مستجمع الکمالات از حیز تقریر و تحریر بیرون است.

زبانش مظهر اسرار تحقیق ضمیرش مطلع انوار توفیق

ز توضیح بیانش گشته روشن بر اهل علم هر مشکل ز هر فن

از اجداد کرام آن عالی مقام مولانا سید شرف الدین که در حادثۀ هلاکوخان از وطن مألوف خود بجانب هندوستان رسیده بود، چنانچه صاحب (مرآة الاسرار) آورده:

که سید شرف الدین با یک برادر که سید محمد نام داشت در حادثۀ

ص:20

هولاکوخان از ملک خراسان برامدۀ در دیار هندوستان رسیدند.

و هم در آن تاریخ مسطور است:

که میر شرف الدین که از کمالات صوری و معنوی برخوردار بود، در قصبۀ کنتور مقیم گشت، تا آنکه از این عالم نقل کرد.

بعد از وی می رسید عز الدین پسرش بجای پدر قائم مقام شد، از وی پسری بنام می رسید علاء الدین در قصبۀ کنتور متولد گشت، و بعد از بلوغ انواع علوم صوری و معنوی حاصل کرد. انتهی.

بالجمله می رسید حسین بن عز الدین ملقب به سید علاء الدین که بمدارج دینی و دنیوی در مرتبۀ ارشاد و بذل و عطاء مشهور بود، صاحب تصانیف لائقه است، در قصبۀ کنتور نشو و نما یافت، و در همانجا وفات کرد، و همگی سادات نیشابور که در آنجا رحل اقامت انداخته، از نسل سید علاء الدین مذکورند و الحال هم اکثر اعیان و اشراف از نسل سید مزبور، در قصبۀ کنتور موجودند و مرقد پاک سید علاء الدین در آن قصبه زیارتگاه خلائق نزدیک و دور است.

ولادت با سعادت سید محمد قلی در دوشنبه پنجم ماه ذی قعده سنه 1188 بود و اکتساب علوم دینی و معارف یقینی پیش جناب غفران مآب مولانا السید دلدار علی(1)طاب ثراه فرموده، تا اینکه در اکثر علوم و فنون محقق بی نظیر و مدقق نحریر گردید، سیما در علم کلام مشهور آفاق بوده.

صاحب (تذکرة العلماء) در ذکر اعاظم تلامذۀ مولوی سید دلدار علی طاب ثراه گوید:

از جمله ایشان بود مدقق محقق، فاضل لوذعی، سید جلیل المعی، مولوی سید محمد بن محمد بن حامد کنتوری: مشهور به سید محمد قلی، که یکه تاز

ص:21


1- (4) سید دلدار علی نقوی لکهنوی از اکابر دانشمندان شیعه در قرن سیزدهم و در سال 1235 قمری در گذشت .

معرکه فضل و کمالات، و مناظر میدان مناظرات و مباحثات بود، تصانیف انیقه اش بر نصرتش مذهب حق را دلیلی است ساطع، و برهانی است قاطع اکثر کتب درسیه را بفکر و مطالعۀ خود آورده، و بغایت ذکی الطبع و حدید الذهن بود. انتهی.

و از جمله آیات آن جناب است که پدر نامدار وی، که از فضلای عصر خود بوده قبل از ولادت سید محمد قلی در خواب دید: که حضرت صاحب العصر و الزمان عجل اللّه فرجه او را سه ثمر عنایت فرمود، از جمله آن دو ثمر ناقص بود و یکی کامل، پس از این رؤیا سه فرزند باو داده شد:

مهدیقلی که در جوانی در گذشت.

هادیقلی که در کودکی جان سپرد.

محمد قلی که خداوند منان او را بفضل و کمال فائق علی الامثال گردانید و تعبیر خواب آن عالیجناب بظهور انجامید.

و آن جناب از اولاد ذکور سه پسر داشت:

اکبر ایشان عالیجناب مولانا السید سراج حسین، که فاضل جلیل، و حکیم عصر، و فیلسوف دهر بود.

و خلف اوسطش جامع الکمالات، منبع الافادات، سید عالیقدر، و فاضل وسیع الصدر جناب المولوی السید اعجاز حسین، صاحب التصانیف العدیدة و التآلیف المفیده، که در اثنای تحریر این کتاب 1286 برحمت حق پیوست.

و فرزند ثالث آن علامه روزگار، وحید الاعصار، فرید الادوار، دریای ناپیدا کنار علوم عقلی و نقلی، و سحاب مدرار فنون اصلی و فرعی، المقتفی آثار آبائه الاطیبین، و الحامی لذمار اجداده الاکرمین، آیة اللّه فی العالمین و حجة الحق علی الخلق اجمعین مولانا و استاذنا جناب السید حامد حسین ادام اللّه

ص:22

ظله العالی بدوام الایام و اللیالی.

سید محمد قلی در تاریخ نهم محرم 1260 در لکهنو برحمت ایزدی واصل شد.

افاضل عصر در تاریخ وفاتش قصائد غراء، و قطعات بدیعیه نظم فرموده اند از جمله آنها قصیده ایست که مولانا و استاذنا السید محمد عباس (1)التستری دام علاه در مرثیۀ آن مرحوم سروده:

ارید ذکر محمد قلی و رحلته و اننی بیراعی لأنفخ الصورا

هو المهاجر باللکهنوء مدفنه و کان مسکنه الاولی کنتورا

لقد تفقه فی الدین قادساً ورعاً و کان مشتغلا بالکلام نحریراً

ابان جادة الحق بالیراع کما تری المجرة لیلا تفتقت نوراً

جزاک ربک عن اهل دینه خیراً و کان سعیک عند اللّه مشکوراً

مضی و خلف ولداً له اولی فضل کذاک عاش حمیداً و مات مغفوراً

و حین سجی صلی علیه مجتهدا ن کان فضلهما فی الانام مشهورا

محمد و حسین فداهما روحی فانما بهما الشرع صار منصوراً

و من یشم شذا خلفهم یطب نفسا و لا یشم اذاً عنبراً و کافوراً

کذاک اقبر فی روضهم و حائطهم و فی القیامة فیهم یکون محشوراً

مضی لتاسع شهر غداة عاشره رحیل خامس آل العباء منحوراً

مصابه بمصاب الحسین مقرون و انه لتلقی الحسین مسرورا

ص:23


1- (5) السید محمد عباس الشوشتری الجزائری از نوادگان سید نعمت اللَّه جزائری و خود از علماء اعلام شیعه هند در نیمه دوم قرن سیزدهم هجری بود ، و در سال 1224 متولد و در سال ( 1306 ) 25 رجب در گذشت و قریب 130 کتاب از مؤلفات خود بیادگار نهاد .

طفی و قلت لتاریخ رحلته (لموته هو اقبال یوم عاشورا)

و له بالفارسیة أیضا: 1260 چون فاضل مفتی پسندیده خصال بگذشت ز عالم و بیزدان پیوست

در بلدۀ لکهنو رسید از کنتور پس رخت سفر بسوی جنت بربست

در ماتم او سپهر زد جامۀ نیل رنگ رخ لاله در گلستان بشکست

آن مجتهد عصر که هم نام نبی است سر رشتۀ اختصاص بودش در دست

زین راه توان گفت که تقوی و ورع فریاد کشیده در عزایش بنشست

بر مرقد او نوشته شد تاریخش (این قبر مقدس محمد قلی است)

(1260)

-مؤلفات-

مرحوم سید محمد قلی مفتی مؤلفات ارزنده ای از خود بیادگار گذشت که ببعض آنها اشاره می شود:

1-تطهیر المؤمنین عن نجاسة المشرکین.

2-تکمیل المیزان فی علم الصرف.

3-سیف ناصری در جواب باب اول تحفه اثنی عشریه.

4-تقلیب المکائد جواب باب سوم تحفه.

5-برهان السعادات جواب باب هفتم تحفه.

6-تشیید المطاعن در رد باب دهم تحفه.

7-مصارع الافهام جواب باب یازدهم تحفه.

8-تقریب الافهام فی تفسیر آیات الاحکام.

9-احکام عدالت علویه.

10-اجوبه فاخره در رد اشاعره در رفع شبهات فاضل رشید.

ص:24

11-فتوحات حیدریه در رد بر (الصراط المستقیم) عبد الحق دهلوی.

12-حکم احادیث صحیحین.

13-الکبائر.

14-الشعلة المظفریه.

15-التقیة.

3-برادر صاحب عبقات -

«سید سراج حسین»

وی برادر ارشد میر حامد حسین است، او نیز چون پدر و برادران خویش از عالمان و فرزانگان بوده است. و از پزشگان نامی عصر خود بشمار رفته.

و چنانکه از (نجوم السماء) نقل شد. فاضل جلیل و حکیم عصر، و فیلسوف دهر بوده.

سید سراج حسین بنا بگفتۀ مؤلف (نجوم السماء) بر پدرش، و سید العلماء شاگردی نموده.

و بنا بگفتار مؤلف (کشف الحجب) بیشتر مؤلفات وی در علوم ریاضی است، و از آن جمله کتاب حل معادلات جبر و مقابله، و رسالۀ ای در مخروطات منحنی و غیرها است.

و بنا بگفتار مؤلف (الکرام البررة) قبل از سال 1286 هجری در گذشت.

و بگفته مؤلف (تکمله نجوم السماء) در 27 ربیع الاول سال 1282 رحلت کرد.

میرزا محمد مهدی کشمیری در (تکمله نجوم السماء) ص 215 می نویسد:

سلطان الحکماء الالهیین، و تاج الفلاسفة الاسلامیین جناب المولوی السید

ص:25

سراج حسین بن العلامة السید محمد قلی طاب ثراه.

در علوم حکمیه بجمیع فنونها و شعبها فرد عالم و عالمیان، و اوحدی زمان و اهل زمان بوده، مثیل او را چشم روزگار ندیده، و عدیل او بر این صفحۀ دهر نرسیده از مبدء نشو و نما، و اوان ترعرع و ایقاع آثار کمال بر ناصیۀ او هویدا و علامات براعت از صفحات وجه او پیدا بود. . . . .

با وجود اشتغال بعلوم عربیه و فنون قدیمه مشتغل بتحصیل زبان انگلیسی و تکمیل فلسفۀ جدیده و علوم ریاضیه نیز بود و باساتذه کبار این فنون مراجعت نموده، گوی سبقت از همگی می ربود تا اینکه بسر حد کمال تام و تفوق مالا کلام رسیده از عظماء و حذاق علوم مغربیه و مهرۀ السنۀ اروپا تکمیل را باقصی الغایة رسانید، آخر الامر در این فنون بحدی مهارت و دستگاه پیدا کرد که بزرگان انگلیس خود در حیرت بودند، که در هند چگونه این چنین حکیم ماهر در فنون حکمت مغربیه بهمرسیده. . . .

استاذش (سید العلماء (1)) درباره اش می نویسد:

لقد برع هذا السید الحسیب، و الفاضل الاریب فی العلوم العقلیة، سیما العلوم التعلیمیة، و قد قرأ علی فی الفنون الرسمیة، و المعالم الدینیة شطرا وافیا و علی حکماء الفرنج فی الریاضیات، فاستوفی منها حظا کافیا. . .

از جملۀ احوال ایشان که از قبیل کرامت باید شمرد این است که در باب خود پیش گویی کرد که موت من از گزیدن مار و یا باسهال وبائی خواهد شد، آخر الامر و بای سخت شایع شد، و اکثر بیماران بوسیلۀ معالجۀ آن

ص:26


1- (6) سید العلماء : السید حسین بن السید دلدار علی از مشاهیر علماء شیعه در هند در سال 1211 در لکهنو ولادت یافت و در 17 صفر 1273 در گذشت و مؤلفاتی نفیسه در معارف اسلام از خود بیادگار نهاد .

جناب صحت یافتند، لیکن وقتی که خود مبتلای آن شدند دوای آن در شیشه مختوم برصاص بند بود و بهیچ تدبیری باز نشد، و بیمارداران را شکستن آن هم بخیال نرسید، بالاخره در همان مرض مهلک درگذشتند إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ .

مفتی سید محمد عباس در ضمن صحیفه تعزیت بخدمت برادر ایشان جناب مولوی سید اعجاز حسین در تاریخ وفات او بنظم گوید:

چه رفت از عالم فانی سراج بزم ایمانی

که در عقل و هنر ثانی برای جوهر کل شد

به بیست و هفتم ماه سوم از سال یکشنبه

در اهل دین و دانش زین مصیبت شور و غلغل شد

جهان شد در نگاهم تیره و گفتم بتاریخش

سراج دوده علم و سیادت بوده او کل شد

و در این باره نیز گوید: 1282 چون مهر سپهر علم و فضل و افضال از گردش چرخ سفله آمد بزوال

تاریخ صعود او بمعراج وصال (رفته ز زمین نیر افلاک کمال)

1282 و هم او نیز بعربی گوید:

یا ویلتا من فرقة فیها فؤادی هائم

ارختها فی مصرع (رزء (1)عظیم دائم)1282

ص:27


1- (7) مصراع یاد شده با تاریخ وفات منطبق نیست مگر آنکه همزه رزء حساب نشود و همزه دائم نیز یاء حساب شود .
4-برادر صاحب عبقات

(اعجاز حسین)

وی نیز برادر می رسید حامد حسین است، و مانند پدر تاجدار، و برادر عالی مقدارش از دانشمندان نامی شیعه در کشور هند می باشد.

مؤلف (ریحانة الادب) ج 4 ص 55 می نویسد:

سید اعجاز حسین کنتوری عالمی است متبحر، و در تمامی علوم متداوله بصیر و خبیر، و از بزرگان علماء شیعه بوده، و علوم متنوعه را از والد معظم خود یاد گرفته.

میرزا محمد مهدی کشمیری در (تکملۀ نجوم السماء) ج 1 ص 290 می نویسد.

جناب العلامة الاجل، و الفهامة الابجل، نادرة الدهر، و باقعة العصر المولوی السید اعجاز حسین طیب اللّه رمسه.

وی فرزند اوسط جناب افضل المتکلمین مولانا المفتی السید محمد قلی طاب ثراه بوده، ولادتش در 21 رجب 1240 واقع شد.

در مبدء عمرش آثار جلالت، و اعلام فخامت از ناصیۀ او هویدا و آشکار بود بعد تمیز در اخذ علوم از والد ماجدش مبالغت فرمود و در اکتساب معارف و اقتناء علوم توانی را دخل نمی داد، تا ملکه اش در علم بجائی بالغ شد که امثال و اقران خویش را از تاب مقاومت می انداخت.

و بعهد والد ماجد در حفظ و حراست خزانة الکتب آن مرحوم مساعی جمیله فرمود تا آنکه متولی آن گردید، و بعد فوت آن مغفور در افزایش آن نهایت جهد بمنصۀ ظهور رسانید، و در تصنیف و تألیف اشتغال ورزید. . .

تا آنجا که می گوید: عظمت و جلالتش بر ارکان دین و اعیان دنیا هر دو تسلط تام پیدا کرد بحدی که علماء اعلام لکهنو در جملۀ امور خود آن جناب را

ص:28

ملجأ و ملاذ خود می دانستند.

اما آثار جلیلۀ آن جناب بعد بلوغ اشد علم پس بیش از آن است که به بیان آید:

در زمانی که (منتهی الکلام) شایع شد، و احدی بر جواب آن اقدام نکرد همین جناب بود که بمعاونت برادر اصغر خود آیه اللّه فی العالمین مولانا السید حامد حسین طاب ثراه آماده شد، و آن جناب را در تصنیف کتاب (استقصاء الافحام) اعانتی تام بخشید، و همواره در زیر نظر آیة اللّه طاب ثراه استخراج مطالب و استنباط مقاصد اشتغال داشت، تا آنکه (استقصاء الافحام) شایع شد، و کمر مخالفین باین فتح مبین شکسته گردید.

و آن جناب خود نیز جداگانه تألیفات عدیده دارد که بعضی از آنها ذکر می شود:

1-شذور العقیان فی تراجم الأعیان.

2-کشف الحجب و الاستار عن احوال الکتب و الاسفار. که فهرس مصنفات شیعه است باسلوب کشف الظنون و در کلکته چاپ شده.

مرحوم آقا بزرگ در (الکرام البررة) ج 1 ص 149 می نویسد:

(کشف الحجب و الاستار) فهرس لمؤلفات الشیعة، لم یحتو الا علی نزر قلیل فانه لم یزد فیه ما فی خزانة کتبهم الجلیلة الا قلیلا و لذا منعه شیخنا العلامة الاکبر الحجة المیرزا حسین النوری من طبعه و نشره، مخافة ان یظن الاجانب انحصار مؤلفات الشیعة بذلک المقدار، و ذلک حین تشرفه للزیارة فی النجف مع اخیه العلامة السید حامد حسین، و قد کان عازما علی طبعه، و لما منعه الاستاذ اهداه إلیه. . . و قد طبع فی الهند أخیرا فی 1333 باشراف بعض احفاده.

ص:29

3-رساله در مناظره با مولوی جان محمد لاهوری.

4-رسالۀ در حال عمدة المتکلمین میرزا محمد دهلوی مؤلف (النزهة الاثنی عشریه) .

5-القول السدید فی رد الرشید.

میر اعجاز حسین تا آخر عمر از جد و جهد در استکمال و تکمیل فروگذاری نکرد تا در سال 1286 هفدهم شوال برحمت ایزدی پیوست.

در مرثیه و تاریخ وفاتش قصائد و قطعات بزبان عرب و عجم سروده شد از جمله علامه ادیب اریب السید عباس شوشتری گوید:

یافت از حج و زیارت شرف اعجاز حسین هم چنان داشت دگر باره تمنا ز حسین

الفت این است که در عزم زیارت جانداد بود از بسکه دلش عاشق و جانباز حسین

داشت امسال سر حائر و کرد بخلد قبر جنت شد و آباد ز اعجاز حسین

1286

5-صاحب عبقات

میر حامد حسین بن السید محمد قلی.

مجاهد سترک، و علامه بزرک، متکلم خبیر، و بحاثه نحریر، از افتخارات جهان تشیع در قرن دوازدهم و سیزدهم است.

علماء معاصر و متأخر از او همگی او را به عظمت و جلالت یاد کرده اند.1306

ص:30

ترجمه میر حامد حسین از مآثر و آثار

محمد حسن خان اعتماد السلطنة در (مآثر و آثار) که در همان سال وفات مترجم تألیف کرده گوید:

میر حامد حسین لکهنوی از آیات الهیه، و حجج شیعۀ اثنی عشریه است گذشته از مقام فقاهت، در علم شریف حدیث، و احاطه تام بر اخیار و آثار و معرفت احوال رجال از شعب شیعه و اهل سنت و جماعت اولین شخص امامیه است قولا مطلقا، و در فن کلام لا سیما مبحث امامت که از صدر اسلام تا کنون ما بین ما دو فرقه بزرک از این ملت معنون گردیده صاحب مقامی مشهود است، و موقفی بین المسلمین مشهور، هر کس کتاب (عبقات الانوار) این بزرگوار دیده باشد می داند که در ابواب مذکور در کتاب مسطور از اولین و آخرین أحدی بدان منوال سخن نرانده است، و بر آن نمط تصنیف نپرداخته. . .

فی التاریخ که 1306 است خبر رسید که بجنت جاوید خرامید.

ترجمه میر حامد حسین از تکمله نجوم السماء

میرزا محمد مهدی کشمیری در (تکملۀ نجوم السماء) که در سال 1321 تألیف آن را شروع کرده در ج 2 ص 24 می نویسد:

جناب مستطاب آیة اللّه فی العالمین، و حجته علی الجاحدین، وارث علوم اوصیاء خیر البشر، المجدد للمذهب الجعفری علی رأس المائة الثالثة عشر مولانا و مولی الکونین المقتفی لآثار آبائه المصطفین، السید حامد حسین اعلی اللّه مقامه، و زاد فی الخلد اکرامه عقول عقلاء، و الباب الباء در درک علو مرتبت و سمو منزلت این بزرگوار مندهش و حائر، و السن بلغاء، و مقاول

ص:31

فصحاء از بیان ایسر فضایل، و اقل فواضل این حجة الحق عاجز است، همانا به که زبان کلیل قلم بتحریر شمه از احوال تاریخیه بگراید، لیکن مشکل است که از عهدۀ این مطلب هم کما ینبغی براید:

نام نامی این بزرگوار در اصل سید مهدی است، و کنیت مبارکه ابو الظفر لیکن بنام سید حامد حسین معروف و مشهور گردیده، وجه این شهرت آنست که والد ماجدش در عالم منام متشرف بزیارة جد امجدش سید حامد حسین رحمه اللّه بود، که بعد الانتباه خبر مسرت اثر ولادت این نور نظر بسمع مبارکش رسید لاجرم بنام جد امجدش او را شهرت بخشید.

وی در تاریخ پنجم محرم 1246 هجری در بلدۀ میره متولد شد.

در مبدأ عمر آثار فرزانگی، و اعلام علو مرتبت از ناصیۀ مبارکش تابنده بود هر شب بی آنکه اخوانش از کتاب (حملۀ حیدری) میرزا رفیع باذل یکدو صفحه نخوانند خواب نمی رفت، گویا شاعر عرب برای همین جناب این بیت نظم کرده بود:

(و إذا امتطی مهدا فلیس ینیمه الا نشید مدائح الاجداد)

تعلیم آن جناب در سال هفتم شروع، و در تاریخ هفدهم ربیع الاول 1252 که روز ولادت با سعادت حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله است، پیش شیخی بنام شیخ کرم علی بمکتب نشست، و بتلقین والد ماجدش این دعا که مقتبس از کلام ربانی است بر زبان آورد:

بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ ، رَبِّ اِشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ اُحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی رب یسر و تمم بالخیر و ادفع عنی کل ضیر.

بعد از انقضاء مدت یسیره تعلیم آن جناب را جناب والد ماجدش طاب ثراه خود متکفل شدند، و تا سال چهاردهم عمر کتب متداوله ابتدائیه را بانجام

ص:32

رسانیدند، سال پانزدهم عمر مبارک بود که والد ماجد آن جناب در لکهنو تشریف آورده و برحمت حق پیوستند، لاجرم برای تکمیل تحصیل رجوع بدیگران لازم افتاد، شطری از کتب ادبیه مثل (مقامات حریری) ، و (دیوان متنبی) را پیش مولوی سید برکت علی صاحب مدرس بعض مدارس لکهنو خواندند، بعد بخدمت جناب حجة الاسلام مفتی الانام مولانا السید محمد عباس التستری طاب ثراه رسیده کتاب مستطاب (نهج البلاغه) را بر آن جناب عرض نمودند و کتب عقلیه را از جناب السید (1)مرتضی بن سلطان العلماء طاب ثراهما أخذ فرمودند، و اسفار علوم شرعیه را از جناب سلطان العلماء سید محمد(2) بن دلدار علی و جناب سید العلماء سید حسن بن سید دلدار علی برد اللّه مضجعهما فرا گرفتند.

وقتی که کتاب (ریاض المسائل) را از جناب سید (3) العلماء طاب ثراه أخذ

ص:33


1- (8) السید مرتضی الملقب بخلاصة العلماء بن سلطان العلماء السید محمد بن السید دلدار علی النصیرآبادی ، کان من العلماء الاجلاء و المجتهدین الاذکیاء فی الهند ، عالی الکعب فی الفنون العقلیة ، طویل الباع فی العلوم النقلیة . فقضی نحبه فی بداء شبابه فی رمضان سنة 1276 . و قیل فی تاریخ وفاته بالفارسیة :چون جناب خلاصة العلماء * زین سرا تارک اقامت شد گفت تاریخ رحلتش رضوان * همنشین نبی بجنت شد( 1276 )
2- (9) سلطان العلماء سید محمد بن دلدار علی بن محمد معین نقوی نصیرآبادی لکهنوی : از اکابر علماء هندوستان در قرن سیزدهم هجری است در سال 1199 متولد و در سال 1284 ق درگذشت .
3- (10) سید العلماء سید حسین بن سید دلدار علی نصیرآبادی ، برادر سلطان العلماء و مذکور در قبل ، او نیز از اعاظم علماء شیعه در لکهنو بوده ، و در سال 1211 ق متولد ، و در 17 صفر سال 1273 درگذشت .

می فرمود، أحدی از تلامذه و مستفیدین جناب سید العلماء رحمه اللّه را تاب مجارات و مبارات آن جناب نبود، خود سید العلماء بر توقد خاطر وحدت ذهن آن جناب آفرینها می فرمود، و تمام مدت تحصیل در دو مقام آن جناب را با جناب سید العلماء طاب ثراه در أخذ و تفهیم فی الجمله تأملی و توقفی رخ نمود.

حالات أخذ آن جناب کتاب (مناهج التدقیق) را که از تصنیفات عالیه جناب سید العلماء می باشد از این هم عجیب تر است، هنوز از کتاب مذکور نسخۀ مقروئه آن جناب در کتابخانه آن جناب مخزون است، از مطالعه حواشی آن جودت نقد، و عظمت تحقیق آن جناب در آن عمر افادات کمالیه و ارشادات عالیه بر هر ناظر بصیر واضح می شود.

بالجمله در عرض چند سال تحصیل علوم را بانجام رسانیده اشتغال بخدمت تصانیف والد ماجد خود طیب اللّه رمسه فرمود:

اول (فتوحات (1)حیدریه) را تصحیح و تنقید نمود، و در آخرش عبارتی تحریر فرمود که دلالت بر کمال آن جناب در علم ادب دارد.

بعد (رساله تقیه) را که آن هم از تصانیف منیفه والد ماجدش طاب رمسه بود تصحیح و تهذیب نمود.

پس از آن بتصحیح و اشاعت کتاب مستطاب (تشیید(2)المطاعن) که از جمله نوادر عصر، و فرائد دهر است اشتغال فرمود. سالها در تبییض و تصحیح و مقابله عبارات آن با اصول کتب مصروف کرد، و الحق احسانی عظیم بر مذهب اهل حق باین خدمت گرانبها بگذاشت.

هنوز از این مطلب فرصت دست نداده بود که از جانب مخالفین (منتهی

ص:34


1- (11) « فتوحات حیدریه » در رد « الصراط المستقیم » عبد الحق دهلوی است .
2- (12) « تشیید المطاعن » در رد « باب دهم تحفه » عبد العزیز دهلوی است .

الکلام) شایع شد، بعد از شیاع آن مخالفین از راه استکبار عرصه را بر عوام أهل حق بلکه خواص ایشان تنگ تصور می نمودند، و فخرها بر ظهور چنین کتاب می کردند، خود مؤلف (منتهی الکلام) بالاخوانی و هرزه درائی را از حد گذرانیده بود، و أحدی را از أهل حق قادر بر جواب آن نمی دانست، حتی اینکه می گفت اگر اولین و آخرین شیعه جمع شوند کتاب مرا جواب نتوانند نوشت، مترجم بحمد اللّه تعالی این مهم را در عرصه 6 ماه انجام داد، و کتاب (استقصاء الافحام) تصنیف فرمود. . .

این کتاب از وقتی که شایع گردید بنحوی کسر شوکت مخالفین شد که خود صاحب (منتهی الکلام) سالها در بلاد هند گردش، و والیان ریاست مخالفین او را بهر نهج مدد می کردند لیکن از عهدۀ جوابش بر نیامد. . .

الحاصل تصنیف (استقصاء الافحام) در مغازی علمیه مثل غزوۀ احزاب تصور باید کرد، و آیه کَفَی اَللّهُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْقِتالَ را شاهد حال باید دانست.

بعد از تصنیف (استقصاء الافحام) بسوی تکمیل (شوارق النصوص) توجه نمودند، و در مدت یسیره مجلدات عدیده آن را جمع فرمودند.

این کتاب هم از آیات باهره و بینات زاهرۀ فضل و کمال آن جناب است. . .

بعد بتصنیف و اشاعت کتاب (عبقات الانوار) که اعظم ادله حقیّت مذهب أهل حق، و اکبر حجج صدق دین أهل تشیع است، عطف عنان فرمودند و تا آخر عمر در تصنیف و اشاعت آن اشتغال داشتند، و مجلدات عدیدۀ آن را ظاهر ساختند.

آن جناب را در سال 1282 سفر حج و زیارت عتبات عالیات پیش آمد، در حرمین شریفین بکمال جد و جهد از کتب نادره انتخابات بقلم خاص فرمودند که مایه حیرت اولی الالباب است.

ص:35

در این سفر با علماء عراق اجتماعات مختبرانه واقع شد، و جمله علماء آنجا احترامات فوق العاده نسبت بآنجناب بعمل آوردند.

بعد از مراجعت از این سفر اقبال تام بر تکمیل تصانیف خود فرمودند، و جمیع اوقات خود را مستغرق در جهاد علمی نمودند، در آخر عمر امراضی که از کثرت محنت در اشغال علمیه حاصل شده بود: درد صدر، و ضعف دماغ و قلت اشتهاء، و تحول بدن غلبه نمود، لیکن در اشتغال بتصنیف تقلیل نفرمودند و چون اشغال علمیه بمنزلۀ غذای روحانی بود، اکثر اوقات اشتغال بمطالعه کتب و املاء مضامین مؤید روحانی می شد، و در تصنیف و مجاهده دینی بحدی انهماک داشتند که هر گاه دست راست از کار می افتاد بدست چپ تحریر می نمودند و هر گاه دست چپ هم کار نمی کرد بزبان املاء می فرمودند، هیچ مانعی را در این باب مانع نمی انگاشتند، و همیشه علم نصرت دین مبین در دست داشتند.

تا آنکه در هیجدهم ماه صفر سال 1306 داعی اجل را لبیک فرمودند، و در حسینیه جناب غفران مآب طاب ثراه مدفون شدند.

هر گاه خبر وفات آن جناب در عراق رسید مجالس عدیده فاتحه خوانی بناشد. و تمامی علماء شریک عزاء شدند، و اکابر ادباء قصائد کثیرۀ لا تحصی در مرثیه انشاء نمودند.

ترجمه میر حامد حسین از ریحانة الادب

مؤلف ریحانة الادب ج 2 ص 432 می نویسد:

صاحب (عبقات الانوار) حجة الاسلام و المسلمین، لسان الفقهاء و المجتهدین ترجمان الحکماء و المتکلمین، علامة العصر، میر حامد حسین. . .

از ثقات و ارکان علمای امامیه، و وجوه و اعیان فقهای اثنی عشریه، و جامع

ص:36

علوم عقلیه و نقلیه، بلکه وجودش از آیات الهیه، و حجج فرقه محقه، و از مفاخر شیعه، بلکه عالم اسلامی بوده، و بالخصوص از وسائل سر بلندی این قرن حاضر ما بر قرون دیگر می باشد.

و علاوه بر فقاهت و دیگر علوم دینیه در علم شریف حدیث، و أخبار و آثار و معرفت احوال رجال فریقین، و علم کلام خصوصا در مبحث امامت دارای مقامی عالی، و کثرت احاطه و تبحر علمی او مسلم یگانه و بیگانه، و عرب و عجم، و عامه و خاصه بوده، و در مدافعه از حوزۀ دیانت، و بیضۀ شریعت اهتمام تمام داشته، و تمامی ساعات و دقائق عمر شریفش در تألیفات دینی مصروف بوده، و آنی فروگذاری نداشته تا آنکه دست راست او از کثرت تحریر و کتابت عاطل شده، و در اواخر با دست چپ می نگاشته است.

و از مراجعه بکتاب عبقات او مکشوف می گردد که از صدر اسلام تا عصر وی أحدی در فن کلام خصوصاً در باب امامت بدان منوال و نمط تصنیفی نپرداخته.

و حاج میرزا حسن شیرازی، و شیخ زین العابدین مازندرانی، و اکثر اکابر وقت تقریضات بسیاری بر آن کتاب نوشته اند.

و عالم جلیل شیخ عباس هندی شیروانی رسالۀ مخصوصی موسوم به (سواطع الانوار فی تقریضات عبقات الانوار) تألیف، و تا 28 تقریض از حجج اسلام طراز أول نقل، و در بعضی از آنها تصریح شده بر اینکه ببرکت آن کتاب در یک سال جمع کثیری شیعه و مستبصر شده اند.

ترجمه میر حامد حسین از فوائد الرضویه

محدث قمی قدس سره در فوائد رضویه ص 91 می نویسد:

ص:37

حامد حسین بن محمد قلی الموسوی الکنتوری الهندی: السید الاجل العلامة، الفقیه المتکلم المحقق، و المفسر المحدث المدقق، حجة الاسلام و المسلمین و آیة اللّه فی العالمین، و ناشر مذهب آبائه الطاهرین، السیف القاطع و الرکن الدافع، البحر الزاخر، و السحاب الماطر، الذی شهد بکثرة فضله العاکف و البادی، و ارتوی من بحار علمه الضمآن و الصدی.

اما التفسیر فهو بحره المحیط، و کشاف دقائقه بلفظه الفائق علی الوسیط و البسیط.

و اما الحدیث فالرحلة فی الروایة و الدرایة إلیه، و المعول فی حل مشکلاته علیه.

و اما الکلام فلو رآه الاشعری لقربه و قربه، و علم انه نصیر الدین ببراهینه و حججه المهذبة المرتبه.

و اما الاصول فالبرهان لا یقوم عنده بحجة، و صاحب المنهاج لا یهتدی معه الی محجة.

و اما النحو فلو ادرکه الخلیل لاتخذه خلیلا، أو یونس لانس بدرسه و شفی منه غلیلا.

هو البحر لا بل دون ما علم البحر هو البدر لا بل دون طلعته البدر

هو النجم لا بل دون رتبته النجم هو الدر لا بل دون منطقه الدرّ

هو العالم المشهور فی العصر و الذی به بین ارباب النهی افتخر العصر

هو الکامل الاوصاف فی العلم و التقی فطاب به فی کل ما قطر الذکر

محاسنه جلت عن الحصر و ازدهی باوصافه نظم القصائد و النثر

و بالجمله وجود آن جناب از آیات الهیه، و حجج شیعه اثنی عشریه بود هر کس کتاب مستطاب (عبقات الانوار) که از قلم درربار آن بزرگوار بیرون

ص:38

آمده مطالعه کند می داند که در فن کلام سیما در مبحث امامت از صدر اسلام تا کنون أحدی بدان منوال سخن نرانده، و بر آن نمط تصنیف نپرداخته، و الحق مشاهد و عیان است که این احاطه و اطلاع، وسعه نظر و طول باع نیست جز بتأیید و اعانت حضرت اله، و توجه سلطان عصر روحنا فداه.

در سالی که با برادر عالم جلیل خویش از هندوستان بزیارت اعتاب عالیه علیهم السلام مشرف گشتند با علمای عظام ملاقات مختبرانه کردند و از بین ایشان شیخ ما محدث علیم ثقة الاسلام نوری نور اللّه مرقده را بحکم هم مشربی پسندیدند، و أبواب دوستی ما بین ایشان مفتوح گردید، و از آن ببعد یکدیگر را بمکتوب یاد می کردند.

تا آنکه در سال 1306 قمری ظاهراً جناب سید از دنیا رفت، و باجداد طاهرین خود پیوست رضوان اللّه علیه لکن بمفاد:

زنده است کسی که در دیارش ماند خلفی بیادگارش

جناب می رسید ناصر حسین خلف آن بزرگوار، که در جمیع آنچه ذکر شد از علوم و کمالات وارث آن پدر و ثانی آن بحر زخار.

ان السری إذا سری فبنفسه و ابن السری إذا سری اسراهما

زحمات پدر را نگذاشت هدر رود و مانند پدر ماجد خویش مشغول تتمیم عبقات است، و تا بحال چند جلد هم مبیضه فرموده و طبع شده.

ترجمه میر حامد حسین از اعیان الشیعة

مرحوم مجاهد امین سید محسن عاملی قدس سره در (اعیان الشیعة) ج 18 ص 371 گوید:

السید امیر حامد حسین. . . . کان من أکابر المتکلمین الباحثین عن اسرار الدیانة، و الذابین عن بیضة الشریعة، و حوزة الدین الحنیف، علامة نحریراً

ص:39

ماهراً بصناعة الکلام و الجدل، محیطاً بالاخبار و الاثار، واسع الاطلاع، کثیر التتبع، دائم المطالعة.

لم یر مثله فی صناعة الکلام و الاحاطة بالاخبار و الاثار فی عصره، بل و قبل عصره بزمان طویل، و بعد عصره حتی الیوم، و لو قلنا انه لم ینبغ مثله فی ذلک بین الامامیة بعد عصر المفید و المرتضی لم تکن مبالغین، یعلم ذلک من مطالعة کتابه العبقات، و ساعده علی ذلک ما فی بلاده من حریة الفکر و القول و التألیف و النشر، و قد طار صیته فی المشرق و المغرب، و أذعن لفضله عظماء العلماء.

و کان جامعاً لکثیر من فنون العلم، متکلما، محدثا، رجالیا، أدیبا، قضی عمره فی الدرس، و التألیف، و المطالعة، و مکتبته فی لکهنو وحیدة فی کثرة العدد من صنوف الکتب، و لا سیما کتب غیر الشیعة.

ترجمۀ میر حامد حسین از نقباء البشر

مرحوم علامه سترک آقا بزرگ تهرانی قدس سره در کتاب (نقباء البشر) ج 1 ص 347 می نویسد:

السید الامیر حامد حسین الکنتوری. . . . . کان من أکابر متکلمی الامامیة و أعاظم علماء الشیعة المتبحرین. . . و کان کثیر التتبع، واسع الاطلاع و الاحاطة بالآثار و الاخبار و التراث الاسلامی، بلغ فی ذلک مبلغا لم یبلغه أحد من معاصریه، و لا المتأخرین عنه، بل و لا کثیر من أعلام القرون السابقة، أفنی عمره الشریف فی البحث عن أسرار الدیانة، و الذب عن بیضة الاسلام، و حوزة الدین الحنیف، و لا أعهد فی القرون المتأخرة من جاهد جهاده و بذل فی سبیل الحقائق الراهنة طارفه و تلاده، و لم ترعین الزمان فی جمیع الامصار و الاعصار مضاهیاً له فی تتبعه و کثرة اطلاعه و دقته و ذکائه و شدة حفظه و ضبطه.

ص:40

قال سیدنا الحسن الصدر فی (التکملة) : کان من أکابر المتکلمین، و اعلام علماء الدین، و أساطین المناظرین المجاهدین، بذل عمره فی نصرة الدین، و حمایة شریعة جده سید المرسلین، و الائمة الهادین بتحقیقات انیقة، و تدقیقات رشیقة، و احتجاجات برهانیة، و الزامات نبویة، و استدلالات علویة، و نقوض رضویة، حتی عاد الباب من (التحفة الاثنی عشریة) خطابات شعریة، و عبارات هندیة تضحک منها البریة، و لا عجب.

فالشبل من ذاک الهزبر و انما تلد الاسود الضاریات اسوداً

فان والده العلامة مؤلف (تقلیب المکائد) و (تشیید المطاعن) . . . . الی قوله: و له قدس سره کرامات مشهورة، و مآثر مأثورة ثورة.

کلمۀ صاحب الغدیر در حق میر حامد حسین

مرحوم علامه مجاهد امینی در کتاب (الغدیر) ج 1 ص 156 در فصل (المؤلفون فی حدیث الغدیر) می گوید:

السید میر حامد حسین بن السید محمد قلی الموسوی الهندی اللکهنوی المتوفی 1306 عن 60 سنة، ذکر حدیث الغدیر و طرقه و تواتره و مفاده فی مجلدین ضخمین فی ألف و ثمان صحایف، و هما من مجلدات کتابه الکبیر (العبقات) .

و هذا السید الطاهر العظیم کوالده المقدس سیف من سیوف اللّه المشهورة علی أعدائه، و رایة ظفر الحق و الدین، و آیة کبری من آیات اللّه سبحانه، قد أتم به الحجة، و أوضح المحجة. . .

مؤلفات میر حامد حسین

اشاره

مرحوم علامه آقا بزرگ قدس سره در (نقباء البشر) ج 1 ص 348 گوید:

ص:41

و له تصانیف جلیلة نافعة، تموج بمیاه التدفیق، و توقف علی ما لهذا الحبر من المادة الغزیرة، و تعلم الناس بانه بحر طامی لا ساحل له.

و إلیک بعضها:

1-(استقصاء الافحام) و استیفاء الانتقام فی رد (منتهی الکلام) لحیدر علی الفیض آبادی الحنفی یدخل تحت عشرة مجلدات طبع فی 1315.

استقصی فیه البحث فی المسألة المشهورة بتحریف الکتاب، و فی أحوال الحجة (عج) و اثبات وجوده، و شرح فیه أحوال کثیر من علماء أهل السنة، و تکلم فی کثیر من رجالهم و فی بعض الاصول الدینیة، و الفروع العملیة المختلفة فیها أقوال علماء الفریقین، و أثبت ما هو الحق منها.

2-(أسفار الانوار عن وقایع أفضل الاسفار) ذکر فیها ما سنح له فی سفره الی الحج، و زیارة الائمة المعصومین علیهم السّلام(1).

3-(الدرر السنیة) فی المکاتیب و المنشآت العربیة، و لیس له نظیر(2).

4-(الذرایع فی شرح الشرائع) فی الفقه، و لم یتم(3).

5-(افحام أهل المین) فی رد (ازالة الغین) لحیدر علی الفیض آبادی(4).

6-(زین الوسائل الی تحقیق المسائل) فی فتاویه الفقهیة و غیرها(5).

7-(الشریعة الغراء) من أول الطهارة الی آخر الدیات، أثبت فیها المسائل الاجماعیة، طبع(6).

ص:42


1- (13) تکملة نجوم السماء ج 2 ص 31 .
2- (14) المصدر ج 2 ص 31 .
3- (15) المصدر ج 2 ص 31 .
4- (16) الذریعه ج 2 ص 257 .
5- (17) تکملة نجوم السماء ج 2 ص 31 .
6- (18) نقباء البشر ج 1 ص 349 .

8-(الشعلة الجوالة) فی أمر احراق المصاحف علی عهد الثالث، طبع(1).

9-(شوارق النصوص) فی 5 مجلدات(2).

10-(العضب البتار فی مبحث آیة الغار) مجلد مبسوط(3).

11-(صفحة الالماس فی أحکام الارتماس) فی الغسل الارتماسی(4).

12-(الطارف) فی الالغاز و المعمیات(5).

13-(العشرة الکاملة) شرح فیه عشرة مسائل مشکلة، طبع(6).

14-(کشف المعضلات فی حل المشکلات) فی مجلدات عدیدة(7).

15-(النجم الثاقب فی مسئلة الحاجب) فی الفقه و هذا الکتاب عجیب جدا و له ثلاث قوالب: کبیر، و وسیط، و صغیر(8).

16-(شمع و دمع) مثنوی فارسی(9).

17-(شمع المجالس) مجموعة من مراثیه لسید الشهداء، فارسیة و عربیة من الشعر الراقی(10).

ذکر فی النقباء ج 1 ص 349 عن السید الحسین الیزدی أنه قال: کنت مسبوقا

ص:43


1- (19) المصدر ج 1 ص 349 .
2- (20) تکملة نجوم السماء ج 2 ص 31 .
3- (21) المصدر ج 2 ص 31 .
4- (22) نقباء البشر ج 1 ص 349 .
5- (23) المصدر ج 1 ص 349 .
6- (24) نقباء البشر ج 1 ص 349 .
7- (25) تکملة نجوم السماء ج 2 ص 31 .
8- (26) المصدر ج 2 ص 31 .
9- (27) النقباء ج 1 ص 349 .
10- (28) المصدر ج 1 ص 349 .

بأن السید حامد حسین لا یطیق سماع المصائب المشجیة التی جرت علی جده الحسین و أهل بیته علیهم السّلام، و لذا لا تقرأ فی محضره، فاتفق یوما انه دخل الحسینیة فی لکهنو حین قراءتی و لم أشعر به، و قرأت بعض المصائب و إذا بالاصوات قد ارتفعت، و الکل یأمرنی بالتوقف عن القراءة، و بعد حین ظهر لی ان السید غشی علیه. .

18(عبقات الانوار(1)) فی مناقب الائمة الاطهار، فارسیّ فی الامامة و هو أجل ما کتب فی هذا الباب من صدر الاسلام الی الان، کتبه فی الردّ علی باب الامامة من (التحفة الاثنی عشریة) تألیف الشاه عبد العزیز الدهلوی من علماء أهل السنة المتوفی 1239.

کتاب عظیم عبقات الانوار پیش از بیست مجلّد سند و استدلال است، و در ردّ کتاب تحفه اثنی عشریة نوشته شده. و کتاب تحفه از دست آوردهای استعمار است.

کتاب تحفه و مؤلف آن

نویسندۀ توانا آقای محمد رضا حکیمی در (زندگی میر حامد حسین) ص 115 می نویسد:

در نیمۀ نخستین سدۀ سیزدهم هجری که نیروهای استعمار بسیج شده بود و بویژه انگلستان و فرانسه چشم طمع به شبه قارۀ هند دوخته بودند، و بیگمان اسلام در هند برابر هجوم استعماری آنان سدّی بزرگ بود.

در چنین روز و روزگاری، یکی از عالمان مسلمان هندی، از أهل سنّت

ص:44


1- (29) کلمهء عبقات بفتح عین و کسر باء جمع عبقه است بمعنی چیزی که بوی خوش دارد ، و کلمهء انوار جمع نور بفتح نون و سکون واو بمعنی گل ، و یا گل سفید است .

یعنی مولوی عبد العزیز دهلوی (م 1239 ق) دست به تألیف کتابی زد به نام تحفه اثنا عشریه یعنی هدیه ای برای شیعیان دوازده امامی، امّا چه تحفه ای و چه هدیه ای؟ مولوی عبد العزیز دهلوی، عالمی بود فاضل و برجسته که به (سراج الهند) شهرت یافته بود، پدر او نیز از عالمان بزرگ بود: مولوی شاه ولی اللّه دهلوی، اما این عالم دینی: مولوی عبد العزیز.

بدون رعایت سخن قرآن کریم: إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ .

و بدون توجه بفرمان خداوند: وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا .

و بدون رعایت جانب حق و حقیقت.

و بدون در نظر گرفتن واقعیتهای تاریخ اسلامی، و سنّت صحیح، و آیات ولایت، و حقایق وحی، و احادیث معتبر.

و بدون پاسداری معارف سنت نبوی، و بدون رعایت حقوق پیامبر و آل او و بدون ملاحظۀ حدود علم حدیث.

و بدون توجه به مصالح امّت، و مسائل دنیای اسلام، و حق برادری شیعه.

و بدون اهمیت دادن به بهره برداری وسیع استعمار از چنین تألیفی، کتاب خویش را نوشت، و با وسائل موجود نشر داد، و چه بسا عوامل فرصت طلب نیز در نشر کتاب کمک کردند.

مؤلف در این کتاب: (تحفه) عقائد و آراء شیعه را بطور عموم، و فرقۀ اثنی عشریه را بالخصوص، در اصول و فروع و اخلاق و آداب، و تمامی معتقدات و اعمالشان، به عباراتی خارج از نزاکت، و کلماتی بیرون از آداب و سنن مناظره، و به شیوۀ کتب نوآموزان که به خطابه نزدیکتر است تا به برهان

ص:45

یا دست کم، نقل صحیح مطالب) مورد حمله و اعتراض قرار داده، . . . . کتاب را مملوّ از افتراءات و تهمتهای شیعه ساخته است(1).

جالب توجه است که این کتاب: (تحفه) کاری ابتکاری هم نبوده است، و مؤلف ایراد و اشکال تازه ای بر شیعه عرضه نکرده است، بلکه ترجمه و سرقتی بوده است از تألیفی که سالها پیش نوشته شده است.

زیرا بنا بنگارش نویسنده (نجوم السماء) ج 1 ص 352، و مؤلف کتاب (عبقات الانوار) -(مجلد حدیث غدیر) اصل این کتاب همان کتاب (صواقع) خواجه نصر اللّه کابلی است، که عبد العزیز آن را به فارسی ترجمه کرده. . .

و این کار مکرّر اتفاق افتاده است، که برخی از اراذل مردم، برای تاختن به باورهای معنویات-از روی خباثت خویش، یا از راه مأموریت-شبهات گذشتگان را گرفته و نو کرده اند.

باری این کتاب: (تحفه) بدینگونه انتشار یافت و باعث تشتت جبهۀ اسلامی هند شد، و در دل برادران مسلمان، نسبت به یکدیگر، کینه و نفرت پدید آورد، و صفای مسجد و محراب، و شکوه رمضان و عاشورا را کدر ساخت، و طنین با حشمت بانک «اللّه اکبر» ، و وحدت جهت قبله را-که دل دشمن را آب می کرد، و جان یهود و نصارای استعمارگر را می گداخت-دستخوش نابسامانی و تزلزل ساخت، سپس برخی دیگر از جانهای تاریک و ایادی شرّ، به گونه ای دیگر، به نشر و تکثیر کتاب پرداختند.

در سال 1227 هجری شخصی بنام غلام محمد بن محیی الدین اسلمی، در شهر مدراس هندوستان، کتاب تحفه را از فارسی به عربی ترجمه کرد.

و به سال 1300 هجری محمود شکری آلوسی، در بغداد، به اختصار

ص:46


1- (30) عبقات الانوار - حدیث ثقلین چاپ اصفهان ج 6 ص 1198 .

نسخه عربی آن پرداخت و به (المنحة الالهیة) تلخیص ترجمة التحفة الاثنی عشریة نامید، و در مقدّمه آن را به سلطان عبد الحمید خان بن سلطان عبدالحمید خان عثمانی تقدیم داشت، و وی را بالفاظ عجیبه ستود: و قدّمته لاعتاب خلیفة اللّه فی ارضه، و نائب رسوله-علیه الصلوة و السلام-فی احیاء سنته و فرضه. . . .

لکن نظر به کمی وسیلۀ طبع، و نیز برخی محدودیّتهای سیاسی که در آن وقت، از طرف حکومت عثمانی برقرار بود، از چاپ و انتشار آن در کشور عراق جلوگیری شد، آخر الامر در هندوستان و شهر بمبئی که تحت نفوذ اجانب بوده، و نسبت به نشر این گونه کتب مساعی بسیار مبذول می شد در سال 1301 طبع و منتشر گردید، و پس از آن در مصر بوسیلۀ مدیر جامعة الازهر بچاپ رسید. . .

به هر حال کتاب تحفه با تحوّلات و انتشار متعدد در ایجاد اختلاف بین مسلمین، و تیره ساختن روابط فرق اسلامی نسبت بیکدیگر، و بالاخرة تحریک حسّ بد بینی و عصبیت أهل سنت علیه جامعۀ شیعه، بسیار مؤثر بوده، و معلوم نیست از این پس نیز چه عواقب سوئی برای مسلمین خواهد داشت. . .(1)

ردود تحفه اثنی عشریه

پس از نشر کتاب (تحفه اثنی عشریه) جمعی از پاسدران حریم تشیع، و جماعتی از مرزبانان اسلام و قرآن، و عدّه ای از پاکباختگان خاندان عصمت و طهارت، دامن همت بر کمر زدند، و با شمشیر قلم و بیان در جبهۀ حق به مجاهده پرداختند، و بر کتاب نامبرده ردودی نوشته شد که اینک به بعضی از آنها اشاره

ص:47


1- (31) عبقات الانوار - مجلدات حدیث ثقلین ج 6 ص 1199 .

می شود:

1-میرزا محمد اخباری نیشابوری ابن عبد النبیّ که در سال 1232 هجری کشته شد.

وی از اکابر متأخرین و در مذهب اخباری تعصّب متجاوز از حدّ داشته.

از تصانیف او ردّی است که بر باب اوّل و دوّم (تحفه اثنا عشریه) تألیف کرده، و بنام (سیف اللّه المسلول علی مخرّبی دین الرسول) موسوم، و بلقب (الصارم البتّار لقدّ الفجار و قطّ الاشرار) ملقب ساخته(1).

2-سید دلدار علی بن سید محمد معین نقوی لکهنوی متوفی 1235 هجری قمری.

وی از مشاهیر و اعاظم علماء شیعه در هند بوده، و آثار علمیه کثیرۀ دارد از جمله: (احیاء السنة و اماتة البدعة) که در ردّ باب هشتم (تحفه) است در مبحث معاد و رجعت و در عصر مؤلف در کلکته چاپ شده.

و (حسام الاسلام و سهام الملام) در نقض باب ششم (تحفه) در مباحث نبوة، بزبان فارسی و در سال 1215 با طبع ردیّ در هند چاپ شده.

و (الصوارم الالهیة) در نقد باب پنجم (تحفه) در الهیات.

و (ذو الفقار) در ردّ باب دوازدهم (تحفه) در مبحث تولی و تبری(2).

3-میرزا محمد طبیب کشمیری دهلوی متوفی 1235، که تمام دوازده باب کتاب (تحفه) را ردّ کرده، و در نقض هر باب کتابی نوشته، و بنام (النزهة الاثنی عشریة) موسوم کرده.

ص:48


1- (32) تکمله نجوم السماء ج 1 ص 118 .
2- (33) الکرام البررة ج 2 ص 520 .

مرحوم علاّمه آقا بزرگ قدّس سرّه در (الذریعه) ج 24 ص 108 می نویسد:

(النزهة الاثنی عشریة فی نقض التحفة الاثنی عشریة) ، اصل التحفة من تألیف عبد العزیز بن شاه ولی اللّه احمد بن عبد الرحیم الدهلوی الفاروقی لقبا لا معنی، فالرجل لا یفرّق بین الحق و الباطل، و لا یعرف فلسفة التشیّع، و لا یتمسک حتی بقشور التسنن التی دافع عنها، فخبط بین القشر و المغزی للاسلام خبط عشواء، فقام لجوابه العالم الطبیب میرزا محمد بن عنایة أحمد الکشمیری الدهلوی المتخلص «کامل» و الملقب بالعلاّمة (م 1235) فکتب فی نقض کل باب مجلدا الا ان الشائع هو خمس مجلدات منها:

المجلد الاول: نقض للباب الاول الذی هو فی فرق الشیعة، و تاریخ حدوث التشیع.

المجلد الثانی: نقض للباب الثانی فی مکاید الشیعة بزعمه.

المجلد الثالث: نقض للباب الثالث فی بیان اسلاف الشیعة، و کتبهم و علمائهم.

المجلد الرابع: اصول الحدیث و رجاله عند الشیعة.

المجلد الخامس: فی الالهیات.

المجلد السادس: النبوات.

المجلد السابع: الامامة.

المجلد الثامن: المعاد.

المجلد التاسع: الفقهیات و الشرائع.

المجلد العاشر: المطاعن.

المجلد الحادیعشر: فی خواصّ الشیعة و هی علی زعم المؤلف الجاهل العامی:

ص:49

1-الاوهام 2-التعصبات 3-الهفوات.

المجلد الثانی عشر: التولی و التبرّی عند الشیعة و له عشر مقدمات.

و المجلدات السبع التی هی 2، و 6، و 8، و 10، و 11، و 12، غیر منتشرة، و قد بقیت فی المسوّدة، و توجه نسخة المجلد الثامن الملقّب بنصرة المؤمنین بالفارسیة فی (المجلس 2809) .

ذکرت ترجمة المؤلف فی نجوم السماء، و قد افرد المیر اعجاز حسین (1240-1286) صاحب (شذور العقیان) و (کشف الحجب) رسالة فارسیة مستقلة فی أحوال هذا الاستاذ العظیم الشأن الهندی.

4-سید محمد قلی نیشابوری والد صاحب عبقات که ترجمه اش گذشت.

وی چنانکه پیش از این در ترجمه اش ذکر شد پنج باب از (تحفه) را نقض کرده، باب اول را بنام (سیف ناصری) ، و باب سوم را بنام (تقلیب المکائد) و باب هفتم را بنام (برهان السعادات) ، و باب دهم را بنام (تشیید المطاعن) و باب یازدهم را بنام (مصارع الافهام لقلع الاوهام) موسوم کرده، و همۀ مجلدات مذکوره چاپ شده.

5-سبحان علی خان هندی که در عصر خویش از مقتدایان بوده، و پس از 1260 هجری وفات کرده.

وی ردی بر باب هفتم (تحفه) نوشته بنام (الوجیزة) .

علامه آقا بزرگ قدس سره در (الکرام البررة) ج 2 ص 596 می نویسد:

سبحان علی خان الهندی. . . . -بعد 1260. عالم کامل، و فاضل جلیل کان قدوة فضلاء وقته من اقرانه، له آثار منها:

(الوجیزة) فی علم الکلام و اصول الدین بالفارسیة، مطبوع، و قد بسط القول فی الامامة، و اورد کثیرا من الاحادیث الدالة علی امامة امیر المؤمنین علیه السّلام

ص:50

و تعرض للرد علی بعض ما قاله الشیخ عبد العزیز الدهلوی، صاحب (التحفة الاثنا عشر) و ذکر بعض المطاعن.

6-ابو علیخان موسوی، سید جعفر بنارسی دهلوی که از بزرگان متکلمین شیعه در قرن سیزدهم، در هند بوده.

وی باب هفتم (تحفه) را بنام (مهجة البرهان) بفارسی، و باب دهم را بنام (تکسیر الصنمین) نقض کرده.

میرزا محمد مهدی کشمیری در تکملۀ نجوم السماء ج 1 ص 428 می نویسد:

مولانا السید جعفر المعروف بابی علیخان الموسوی البنارسی ثم الدهلوی.

وی عالم لوذعی، فاضل یلمعی، صاحب القریحة الوقادة، و الطبیعة النقادة و هم عصر جناب عمدة المتکلمین جناب محمد قلیخان طاب ثراه بوده.

7-سلطان العلماء سید محمد بن سید دلدار علی متوفی 1284.

وی از مشاهیر اعاظم علماء شیعه در قرن سیزدهم در هند بوده، و از تألیفات قیمه او سه کتاب است در نقض (تحفه) :

اول (الامامة) که در ردّ باب هفتم (تحفه) است به لغت عربی.

دوم (بوارق الهیة) که رد بر همان باب هفتم است و لیکن بلغت فارسی.

سوم (طعن الرماح) در بحث فدک و قرطاس در جواب باب دهم (تحفه)(1).

8-سید مفتی محمد عباس شوشتری که به چهار واسطه به مرحوم آیة اللّه سید نعمت جزائری می رسد. و از اکابر علماء شیعه است در قرن سیزدهم و چهاردهم، و در سال 1306 بیست و پنجم ذی القعده و لکهنو وفات کرد.

وی بر باب هفتم (تحفه) رد کرده و تألیف خود را بنام (جواهر عبقریه در تحفه اثنا عشریة) موسوم ساخته.

ص:51


1- (34) الذریعة ج 2 ص 245 - ج 3 ص 97 - تکمله نجوم السماء ج 1 ص 282 .

چنانکه خود بنقل صاحب (تکملۀ نجوم السماء) ج 2 ص 78 در ضمن مصنفاتش گوید:

97-(جواهر عبقریه) در رد (تحفه اثنا عشریه) که مشتمل است بر تبکیت مخالفین، و تأنیب معاندین بروایات صحیحه، و عبارات ملیحه، و متضمن است بر کنایات و معاریضی که برای قلوب نواصب مثل مقاریض می باشد.

9-خیر الدین اله آبادی که از فضلاء متکلمین شیعه در قرن سیزدهم در هند بوده، و صاحب تکمله نجوم السماء ج 1 ص 421 ذکرش نموده.

وی بر تمام ابواب (تحفه) نقض کرده و لیکن جواب باب چهارمش دیده شده و آن بنام (هدیة العزیز) موسوم است.

چنانکه صاحب (تکمله) از (کشف الحجب) نقل کرده.

جواب التحفة للمولوی خیر الدین الإله آبادی سمعت والدی ره انه کتب علی جملة الابواب، لکنی رأیت منها جواب الباب الرابع اسمه (هدیة العزیز) .

10-مجاهد اکبر مرحوم میر حامد حسین قدس سره که بگفتار علامۀ امینی قدس سره: خداوند به دست این سید پاک بزرگوار حجت را تمام کرد و راه راست حق را آشکارا ساخت.

وی کتاب عظیم (عبقات الانوار) را تألیف کرد، و با تصنیف این کتاب شریف منتی بر جهان تشیع بلکه بر عالم اسلام نهاد.

و چنانکه نویسندۀ محترم کتاب (میر حامد حسین) آقای محمد رضا حکیمی گوید:

پس از انتشار کتاب (عبقات الانوار) در این سوی و آن سوی، عالمان و ادیبان به تأیید جبهۀ حق پرداختند، و مقاله ها و قصائد بسیاری دربارۀ این کتاب و این مؤلف نوشتند و سرودند، و تا آنجا به این وظیفه توجه کردند، که

ص:52

پس از در گذشت میر حامد حسین نیز این ستایشنامه ها، و چکامه ها نوشته و سروده و به هند فرستاده می شد و به دست فرزندان ادیب و عالم وی می رسید چون این نوشته ها و قصیده ها-که خود نیز حق است و سند حق و تأیید حق- فراوان گشت، یکی از ادیبان و مؤلفان صفحات هند، آنها را در کتابی گرد آورد و «سواطع الانوار فی تقریضات عبقات الانوار» نامید.

مرحوم علامه آقا بزرگ تهرانی در الذریعة ج 12 ص 241 می نویسد:

«سواطع الانوار» فی تقریضات عبقات الانوار من جمع السید اصغر حسین الهندی العباسی بن احمد الشیرازی الهندی فی جزئین اولهما فیما کتب الی المصنف المیر حامد حسین المتوفی 1306، و ثانیهما ما کتب بعد وفاته الی ولده الامیر ناصر حسین المتوفی اوائل رجب 1361، و طبع بلکهنو فی 1303.

در میان کسانی که از سر بیداری و تعهد شناسی، به ترویج کتاب «عبقات» پرداختند، و برای آن نامه ها و تقدیرها نگاشتند، به نامهای عالمان بزرگی چند بر می خوریم:

میرزا محمد حسن شیرازی، شیخ زین العابدین مازندرانی، حاج میرزا حسین نوری، سید محمد حسین شهرستانی، حاج میرزا ابو الفضل تهرانی، صدر الافاضل دهدشتی، حاج ملا اسد اللّه خوئی، شریف العلماء خراسانی، حاج آقا میر قزوینی، حاج سید اسماعیل صدر، سید ریحان اللّه کشفی بروجردی شیخ الشریعه اصفهانی.

اکنون نمونه هایی از سخنان بعض از نامبردگان در تعظیم عبقات

اشاره

و مؤلفش ذکر شود:

ص:53

1-میرزای شیرازی و کتاب عبقات

میرزای بزرگ، میرزا محمد حسن(1) شیرازی چند نامه بصاحب «عبقات» و سپس به فرزندش سید ناصر هندی می نویسد، از جمله در یک نامه که در ذی حجه سال 1301 به زبان عربی نگاشته چنین مرقوم می دارد:

«رأیت مطالب عالیة، تفوق روائح تحقیقها علی الغالیة، عباراتها الوافیة دلیل الخبرة، و اشاراته الشافیة محل العبرة، و کیف لا؟ و هی من عیون الافکار الصافیة مخرجة، و من خلاصة الاخلاص منتجة. هکذا، هکذا، و الا فلا لا. . .»(2).

من در کتاب شما مطالبی عالی و ارجمند خواندم، نسیم خوش تحقیقاتی که شما برای پیدا کردن این مطالب به کار برده اید، بر هر مشک پرورده و معجون دماغپروری برتری دارد عبارات رسای کتاب، دلیل پختگی نویسنده است، و اشارات جهل زدای آن مایۀ دقت و آموختن، و چگونه چنین نباشد در حالی که کتاب از سر چشمه های فکری تابناک نشأت گرفته، و به دست مجسمه اخلاص و تقوی تألیف یافته است، آری این کتاب باید از این دست باشد، و مؤلف از این گونه. . . و اگر غیر از این باشد، هرگز مباد، و مباد.

و پس از چند جمله مرقوم داشته:

فلیس حیاة الدین بالسیف و القنا فاقلام اهل العلم امضی من السیف

ص:54


1- (35) آیة اللَّه المجدد الشیرازی میرزا محمد الشیرازی ، مقتدای بزرگ در عصر خود شخصیت بزرگی که در قضیه امتیاز تنباکو در عصر ناصر الدین شاه نقش بزرگی ایفاء کرد ، وی در سال 1230 متولد و در سال 1312 هجری قمری در گذشت .
2- (36) سواطع الانوار ص 23 ط لکهنو 1303 .

و الحمد للّه علی ان قلمه الشریف ماض نافع، و لا لسنة اهل الخلاف حسام قاطع و تلک نعمة من اللّه بها علیه، و موهبة ساقها إلیه، و انی و ان کنت اعلم ان الباطل فاتح فاه من الحنق، الا ان الذوات المقدسة لا یبالون فی اعلاء کلمة الحق، فاین الخشب المسندة من الجنود المجندة، و این ظلال الضلالة من البدر الانور، و ظلام الجهالة من الکوکب الازهر. . . .

حیات دین نه بجنگ است و آبیاری سیف که عالمان بقلم کار سیف می بینند

بحمد اللّه قلم حقیقت رقم جناب سامی سخن طرازی، و زبان اهل جدل را حسامی است قاطع، اگر چه می دانم ارباب وهن را دهن پیوسته چاک، ولی ذوات مقدسه پاک را از اعلای کلمه حق چه باک، با جنود مجندة حق خشب مسنده را چه نسبت است، و ظلال ضلال را در قبال مهر انور چه جرأت است. . .(1).

میرزای بزرگ در نامۀ دیگر به مرحوم میر حامد حسین چنین می نویسد:

بعرض عالی می رساند: رجاء واثق آنکه علی الدوام در تشیید قواعد دین حنیف، و تسدید سواعد شرع شریف، به برکات امام عصر، ولی زمان -ارواحنا له الفداء-موفق و مسدد باشید! اگر چه در مقام تودد و اتحاد کمتر میسر شده است بتوانم چنانچه شایسته است برایم، واحد احد اقدس-عزت اسمائه-گواه است، همیشه شکر نعمت وجود شریف را می کنم، و به کتب و مصنفات رشیقۀ آن جناب مستأنسم، و حق زحمات و خدمات آن وجود عزیز را در اسلام نیکو می شناسم انصاف توان گفت: تا کنون در اسلام در فن کلام، کتابی به این گونه نافع و تمام، تصنیف نشده است، خصوصا کتاب

ص:55


1- (37) سواطع الانوار ص 25 - ط لکهنو - 1303 .

«عبقات الانوار» که از حسنات این دهر، و غنائم این زمان است، بر هر مسلم متدین لازم است که در تکمیل عقائد، و اصلاح مفاسد خود بآن کتاب مبارک رجوع نماید، و استفاده نماید، و هر کس به هر نحو تواند در نشر و ترویج آنها، به اعتقاد احقر، باید سعی و کوشش را فرو گذاشت ندارد، ما چنانکه در نظر است اعلاء کلمۀ حق، و ادحاض باطل شود، که خدمتی شایسته تر از این بطریقه حقه، و فرقۀ ناجیه کمتر در نظر است. .(1)

2-آیة اللّه مازندرانی و کتاب عبقات

مرحوم آیة اللّه شیخ زین العابدین مازندرانی در نامۀ مفصلی که بمرحوم میر حامد حسین نوشته چنین مرقوم فرموده:

چون متدرجا مجلدات کتب مؤلفات و مصنفات آن جناب سامی صفات که عبارت از «استقصاء الافحام» و «عبقات» بوده باشد در این صفحات بدست علماء و فضلای این عتبات عرش درجات ملحوظ و مشاهد افتاد، باضعاف مضاعف آنچه شنیده می شد دیده شد.

کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ، ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ از صفحاتش نمودار.

«کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ اَلْمُقَرَّبُونَ» از اوراقش پدیدار.

از عناوینش «آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ اَلْکِتابِ» پیدا.

و از مضامینش هذا بَلاغٌ لِلنّاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا اَلْأَلْبابِ هویدا.

از فصولش عالمی را تاج تشیع و استبصار بر سر نهاده.

و از ابوابش بسوی جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهارُ بابها گشاده.

ص:56


1- (38) سواطع الانوار ص 52 .

کلماتش وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ .

کلامش «أَلا لَعْنَةُ اَللّهِ عَلَی اَلظّالِمِینَ» .

مفاهیمش أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا اَلشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ .

مضامینش در لسان حال اعداء یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ اَلْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ اَلْقَرِینُ .

دلائلش هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ براهینش کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ .

برای دفع یأجوج و مأجوج مخالفین دین مبین سدّیست متین.

و از جهت قلع و قمع زمرۀ معاندین مذهب و آئین چون تیغ امیر المؤمنین.

سیمرغ عقل از طیران بسوی شرف اخبارش حائر.

همای تیز پای خیال از وصول بسوی غرف آثارش قاصر.

کتابی باین لیاقت و متانت و اتقان تا الان از بنان تحریر نحریری سر نزده.

و تصنیفی در اثبات حقیّت مذهب و ایقان تا این زمان از بیان تقریر حبر خبیری صادر و ظاهر نگشته.

از عبقاتش رائحه تحقیق وزان.

و از استقصایش استقصا بر جمیع دلائل عیان.

و للّه درّ مؤلّفها و مصنّفها أَ کانَ لِلنّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ اَلنّاسَ وَ بَشِّرِ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ. قالَ اَلْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ» . . . . .(1)

ص:57


1- (39) سواطع الانوار ص 5 ط لکهنو .

مرحوم آیة اللّه مازندرانی در نامۀ دیگر که برای بعض اکابر تحریر فرموده مرقوم داشته: در صفحات هندوستان در بلده لکهنو عالمی است محقق، و فاضلی است مدقق، ناشر اخبار مصطفوی، و باسط آثار مرتضوی، مشیّد ملّت بیضاء، و مسدّد شریعت غرّاء، المبرء عن کل شین، جناب سیادت انتساب السید حامد حسین بلغ اللّه مناه.

ناصر الملّتی است که اگر خواجه نصیر الدین در «تشیید المطاعن» ایشان نظر فرمودی، بکلمات متقنۀ آن بی نصرت هلاکوخان، دمار از روزگار معاندین دین بر آوردی.

عالمی است که اگر علاّمه حلّی اعلی اللّه مقامه درک زمان ایشان فرمودی، بدلائل وافیه ایشان «الفین» دیگر بر «الفین» خویش می افزودی.

منوّر القلوبی است که اگر قاضی نور اللّه شوشتری بایشان معاهدت نمودی، به «عبقات الانوار» ایشان بر فاضل ابن روزبهان بیشتر احقاق الحق می فرمودی.

متبحّری است که اگر غوّاص «بحار» اخبار ائمه اطهار بایشان همداستان گشتی باعانت کشتی مطالب ایشان انبوه انبوه خلق را از گرداب هلاکت بساحل نجات رسانیدی. . . .(1).

فهرس مجلدات عبقات الانوار

بنابر آنچه علامه مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی قدس سره در «الذریعه» ج 15 ص 214 ذکر فرموده، و آقای حکیمی در ضمن مقالۀ بیستم از یاد نامه علامه امینی آن را ترجمه کرده می نویسد:

کتاب شریف «عبقات الانوار فی مناقب الائمة الاطهار» دارای دو منهج

ص:58


1- (40) سواطع الانوار ص 16 .

است.

منهج اول: دربارۀ اثبات دلالت آیاتی چند از قرآن بر امامت مانند آیۀ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اَللّهُ و آیۀ اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و این مجلد چاپ نشده ولی در کتابخانۀ مؤلّف در لکهنو، و در کتابخانۀ مولوی سید رجبعلی خان سحبان الزمان، در جکراوان و. . . موجود است.

منهج دوم: دربارۀ احادیث دوازده گانه است دربارۀ امامت، و پاسخ به اعتراضات مؤلف «تحفۀ اثنا عشریه» .

این منهج در 12 مجلد است، هر حدیث یک مجلد (و برخی از این مجلدات خود در چندین جلد بچاپ رسیده است) بدین شرح:

مجلد اول: -(از منهج دوم، دربارۀ حدیث «غدیر») -/1293 و 1294 ق (در 2 جزء بزرگ) .

مجلد دوم: (دربارۀ حدیث «منزلة») /1295-لکهنو-(957 ص) .

مجلد سوم: (دربارۀ حدیث «ولایت») /1303.

مجلد چهارم: (دربارۀ حدیث «طیر») -لکهنو-مطبعه بستان مرتضوی/ 1306.

مجلد پنجم: (دربارۀ حدیث «مدینة العلم») /1317 و 1327(در 2 جزء) باهتمام سید مظفر حسین (745 ص) .

مجلد ششم: (دربارۀ حدیث «تشبیه») -لکهنو/1301.

مجلد هفتم: (دربارۀ

حدیث «من ناصب علیا الخلافة» ) . (این مجلد به تنظیم نهایی نرسیده و پاکنویس نشده است) .

مجلد هشتم: (دربارۀ حدیث «نور») -لکهنو/1303-(786 ص) .

مجلد نهم: (دربارۀ حدیث «رایت») .

ص:59

مجلد دهم: (دربارۀ حدیث «علی مع الحق» ) .

مجلد یازدهم: (دربارۀ حدیث «قتال علی التأویل و التنزیل») . این 3 جلد نیز پاکنویس نشده است.

مجلد دوازدهم: (دربارۀ حدیث «ثقلین») -لکهنو/1313 و 1351 ق (در 2 جزء) .

ضمنا یادآور می شود که جزء یکم از مجلدات حدیث غدیر «عبقات» در تهران نیز بدستور مرحوم آیت اللّه سید صدر الدین صدر (ساکن قم و در گذشته به سال 1373) به چاپ رسیده است، در قطع رحلی، به همت فضلای حوزۀ علمیة قم-چاپخانه شرکت تضامنی علمی (در 600 صفحه حدود سی سال پیش) .

و مجلدات حدیث ثقلین نیز در اصفهان در 6 جلد از سال 1380 هجری قمری به بعد بوسیلۀ گروهی از فاضلان و نیکوکاران به همت علامه محقق روضاتی به چاپ رسیده است، و در پایان جلد ششم شرحی مبسوط درباره «عبقات» و مؤلفش، و «تحفه اثنا عشریه: و. . . آمده است که ما در این توضیح بجز «الذریعه» از آنجا نیز استفاده کردیم، و فصل ذیل را از همان جا (ج 6/1212-1213) می آوریم:

کتب متعلق به عبقات الانوار :

(اول) تتمیم «عبقات» به قلم سید ناصر حسین فرزند مؤلف.

از مجلدات «عبقات» آنچه بدست مرحوم میر حامد حسین تمام شد بشرح ذیل است:

1-حدیث غدیر از نظر سند و دلالت.

ص:60

2-حدیث منزلت از نظر سند و دلالت.

3-حدیث ولایت از نظر سند و دلالت.

4-حدیث تشبیه از نظر سند و دلالت.

5-حدیث نور از نظر سند و دلالت.

و لیکن اجل مهلت نداد تا احادیث دیگر را تکمیل نماید.

و پس از او فرزند برومندش «سید ناصر حسین» که او نیز چون والدش از اختران درخشان آسمان فضیلت بود و ترجمه اش انشاء اللّه ذکر می شود، سه حدیث دیگر را به همان اسلوب والد ماجد تتمیم نمود بشرح ذیل:

1-حدیث طیر، از سند و دلالت.

2-حدیث باب، از نظر سند و دلالت.

3-حدیث ثقلین، و حدیث سفینه، از نظر سند و دلالت.

و پس از مرحوم سید ناصر حسین فرزندش «سید محمد سعید» ، که او از اکابر علم در عصر خود بوده، و حدیث دیگر را بشرح ذیل تکمیل نمود:

1-حدیث مناصبت، از نظر سند و دلالت-به زبان عربی.

2-حدیث خیبر، از نظر سند، فقط-به زبان عربی.

و لیکن این دو حدیث متأسفانه تا کنون طبع نشده اند.

و پنج حدیث نامبرده را نیز بنام نامی و اسم گرامی مرحوم میر حامد حسین قرار دادند تا از مقام شامخ آن مجاهد بزرگوار تجلیل و تقدیر شود، و اضافه بر آن مرحوم سید ناصر حسین و فرزندش همان مسیری را سیر فرمودند که بنیانگذار «عبقات» ترسیم فرموده بود، و رؤس مطالب و مصادر آنها را بجهت سهولت سیر برای دیگران آماده کرده بود، جزاهم اللّه عن اهل البیت علیهم السّلام خیر جزاء.

ص:61

(دوم) تذییل «عبقات» بقلم سید ذاکر حسین، فرزند دیگر مؤلف. که ترجمه اش در جای خود یاد می شود.

(سوم) تعریب جلد اول حدیث «مدینة العلم» به قلم سید محسن نوّاب لکهنوی. متولد به سال 1329 قمری، -(الذریعة ج 4 شماره 1061) .

(چهارم) تلخیص تمام مجلد دوم، و پنجم، و ششم، و بخشی از مجلد یکم، و تعریب تمامی این مجلدات به نام «الثمرات» به قلم سید محسن نوّاب مذکور، (الذریعه ج 5 شماره 42) .

(پنجم) تعریب و تلخیص حدیث «ثقلین» به قلم سید جلیل العلامة السید علی الحسینی المیلانی ابن السید نور الدین، السید محمد هادی آیة اللّه العظمی المیلانی قدس سره. در 2 جلد:

جلد اول در قسمت سند در سال 1398 در قم چاپ شده.

و جلد دوم در قسمت دلالت نیز در همان سال در قم بطبع رسیده.

(ششم) تعریب و تلخیص حدیث «سفینة» به قلم نویسندۀ توانا سید علی حسینی میلانی مذکور که در طهران به سال 1401 بنام «خلاصة عبقات الانوار» چاپ شده.

فرزندان میر حامد حسین

اشاره

مرحوم میر حامد حسین از خود فرزندانی فرزانه بیادگار گذاشت که هر یک از آنها نیز بنوبۀ خویش خدماتی بعالم اسلام و تشیع نموده اند، و اینک ترجمۀ بعض از آنها ذکر می شود:

1-سید ناصر حسین ملقب به شمس العلماء

اشاره

او را در علم و تتبع تالی مرتبۀ پدر شمرده اند. وی در 19 جمادی الثانیه 1274 متولد، و در 15 ذی الحجة 1361 در گذشت، و در کنار مرقد قاضی نور اللّه شوشتری قدس سرهما در (آگره)

ص:62

هند دفن شد.

مؤلف «ریحانة الادب» در ج 4 ص 145 همان کتاب می نویسد:

سید ناصر حسین، ملقب به «شمس العلماء» فرزند صاحب «عبقات» . . . عالمی است متبحر، فقیه، اصولی، محدث، رجالی، کثیر التتبع، و وسیع الاطلاع، و دائم المطالعه، از اعاظم علمای امامیه هندوستان، و مفتی و مرجع اهالی آن سامان، و از والد معظم خود، و مفتی سید محمد عباس تحصیل مراتب علمیه کرده، و در تمامی فضائل و کمالات نفسانیه طاق، و پدر والا گهر خود را وارث بالاستحقاق.

فرخ رخ آن پدر که چو وی باشدش پسر خرم دل آن پسر که چو او باشدش پدر

مرحوم علامه سید محسن امین در «اعیان الشیعة» ج 48 ص 107 می نویسد:

شمس العلماء السید ناصر حسین بن السید حامد حسین الموسوی، ولد 19 جمادی الثانیة سنة 1284، و توفی سنة 1361 فی لکهنو بالهند، درس فی النجف ثم انتقل الی مدینة لکهنو، و فیها أقام حتی وفاته، امام فی الرجال و الحدیث واسع التتبع، کثیر الاطلاع، قوی الحافظة، لا یکاد یسئله أحد عن مطلب الا و یحیله الی مظانه من الکتب مع الاشاره الی عدد الصفحات، و کان أحد الاساطین و المراجع فی الهند، و له وقار و هیبة فی قلوب العامة، و استبداد فی الرأی، و مواظبة علی العادات، و هو معروف بالادب و العربیة معدود من أساتذتهما، و إلیه یرجع فی مشکلاتهما، و خطبه مشتملة علی عبارات جزلة، و ألفاظ مستطرفة، و له شعر جید. . . .

مرحوم محدث قمی قدس سره در فوائد الرضویه ص 91 در ذیل ترجمه

ص:63

صاحب «عبقات» چنانکه ذکر شد گوید:

زنده است کسی که در دیارش باشد خلفی بیادگارش

جناب می رسید ناصر حسین خلف آن بزرگوار که در جمیع آنچه ذکر شد از علوم و کمالات وارث آن پدر تاجدار، و ثانی آن بحر زخار.

ان السری إذا سری فبنفسه و ابن السری إذا سری اسراهما

زحمات پدر را نگذاشت هدر رود، و مانند پدر ماجد خویش مشغول تتمیم «عبقات» است، و تا بحال چند جلد هم مبیضه فرموده و طبع شده. . .

مرحوم علامه بزرگوار، و محدث عالیمقدار حاج میرزا حسین نوری قدس سره در مکاتیبی که پس از در گذشت مرحوم میر حامد حسین بفرزند برومندش:

(ناصر حسین) نگاشته و بعض از آنها در کتاب «سواطع الانوار» ذکر شده.

او را به جلال و مهارت، و کمال و خبرویت در علم و نقد بخوبی توصیف نموده و از آن کلمات می توان بمقام منیع، و محل رفیع او واقف شد:

در لفاقۀ مکتوب مورخ 25 جمادی الثانیه 1309 قمری می نویسد:

بشرف مطالعۀ جناب مستطاب عماد العلماء، فخر الاذکیاء، و غصن الشجرة التی أصلها ثابت، و فرعها فی السماء، السیف الذی یقتطف به رؤس الاعداء، العالم الماهر النقاد، المضطلع البصیر، المؤید الخبیر، مولانا الاجل و السید الاکمل، مولوی سید ناصر حسین دام تأییده و علاه مشرف شود.

-(سواطع الانوار ص 84) - و در مکتوب مورخ 17 ربیع الاول 1310 می نویسد:

بشرف مطالعه جناب مستطاب فاضل نحریر، نقاد بصیر، مضطلع خبیر، السید الجلیل، العالم النبیل، نادرة دهره، و عزیز مصره، سلالة النوامیس، مولوی سید ناصر حسین دام تأییده، ابن علامة الزمان، و اعجوبة الدهر الخوان،

ص:64

مولوی حامد حسین طاب رمسه مشرف شود.

-(سواطع الانوار ص 85) - و در مکتوب مورخ 13 ج 1 سال 1313 می نویسد:

به مطالعه ساطعۀ جناب مستطاب عالم ربانی، و فاضل صمدانی، و الفرد الذی لیس له ثانی، حاوی فنون الفضائل، ملاذ العلماء و کهف الافاضل، السید السند، و الحبر المعتمد، النقاد البصیر، المضطلع الخبیر، مولانا السید ناصر حسین، دام تأییده مشرف باد.

-(سواطع الانوار ص 88) - علامه محقق دکتر محمد هادی امینی در مقدمه «افحام الاعداء و الخصوم» که از مؤلفات نفیسۀ مرحوم ناصر حسین می باشد و بتازگی بوسیلۀ این محقق توانا تحقیق و طبع شده در ص 20 می نویسد:

ولد السید ناصر حسین. . . فی لکهنو 19 جمادی الثانیة 1284 ه من أبوین جلیلین کریمین عریقین، و ترعرع و درج فی بیت أذن اللّه أن ترفع. . . و تقلد الزعامة الدینیة، و قامت دعائمه علی العلم، و التقوی، و الزهد، و الصلاح، و الرئاسة، و الرفعة، فکانت طبیعة الارث الاثیل، تدفعه للقیام من جهة بمسئولیة الرسالة الکبری. . . الزعامة الفکریة. . . و دواعی الحیاة و بواعثها تشحذ ثباته و تصقل مواهبه من جهة اخری. درج الشبل. . . فی مراتع العلم و الاخلاق، و توقل فی مدارج الفضیلة و الکرامة حتی إذا ما انتهی الی مدارج الشباب الفض تراکمت و اصطلحت علیه بواعث الخیر و المجد، و جعلت منه صورة حیة للفضیلة، صورة متکاملة و مستجمعة و منتزعة من بیته، و بیئته، و تربیته، و فطرته الصحیحة السلیمة، فکانت لهذه العناصر الاربعة المقدسة، أثرها المشرق الواضح فی نشأته العلمیة، و مکانته الدینیة بعدها، فلم یکد یجتاز الشوط الاول فی حیاته الثقافیة، حتی دلت علیه قابلیته و کفایته، فولی وجهه شطر باب مدینة

ص:65

علم النبی الاقدس صلّی اللّه علیه و آله النجف الاشرف. . . و کان لا بد له من اتیانه بعد أن قرأ

قوله صلّی اللّه علیه و آله: «أنا مدینة العلم و علی بابها، فمن أراد العلم فلیأتها من بابها» .

و فی الجامعة الکبری. . . بدا یلتمع نجمه. . . و یتبع اشراقة کوکبه. . .

و اصبح له صوت یدوی، و شخص یشار إلیه بالبنان، و تتلمذ علی الفحول من اساتذة الفقه و الاصول، و شیوخ العلم و الادب و اعلام الدین دائمة العلم.

لم یکتف المترجم له. . . من معهده بتلقی الدروس، و اکتناز المعارف فحسب و انما دفعته ملکاته القویة، و سلیقته المطبوعة علی البحث و التتبع و المطالعة، و انتهی به المطاف ان وفق بین العلم و الفن، و الجمع بینهما بصورة مدهشة، و بعد سنین مضت عاد الی وطنه و قد استوفی حظه السعید، من الثقافة الاسلامیة العالیة ترتسم علیها قوة البیان، وسعة الذهن، و ذرابة اللسان، و المیزة الفطریة فی ناحیتی العقل و الفکر عاد الی وطنه، و امته و بیئته علی یقین صادق انه زعیمها و قائدها الذی ترجوه لدینها و دنیاها معا، و راح یعمل حسب رسالته آمرا بالمعروف و ناهیا عن المنکر و یرتقی اعواد المنابر، و یلقی علی القلوب ارشاداتها البارعة و علی النفوس مواعظه النابهة، و علی العقول کلماته الموقظة، و کان لها الاثر البالغ فی تحقیق اصلاحه المنشود، لان خطاباته و محاضراته کتصانیفه و کتاباته تستمد من منبع واحد من ثقافته کلها، و تنحدر کالسیل من مهب معرفته، و معلوماته الواسعة، فاذا سمعته أو قرأته وجدت مصادرها واحدة و منابعها متحدة و متوافقة.

حیاته العلمیة :

لا احسب فی خلال عمر السید ناصر حسین. . . رضی اللّه عنه. . . توجد لحظة او فترة ذهبت سدی، او راحت و لم یترک فیها اثرا فکریا، أو خطوة علمیة،

ص:66

لذلک لو عددنا اوراق تألیفه و تتبعنا صفحات مصنفاته، وجدناها تربو بکثیر علی أیام عمره و ساعاته الحافلة بالجهاد العلمی الذی ترتسم علی کل افق من آفاق هذا العلم الاسلامی. . . فکان من الرجال المعدودین الذین امتازوا فی التاریخ الاسلامی بمواهب و عبقریات، دفعتهم الی الاوج الاعلی و القمة الشاهقة من آفاقهم، فاذا اسماؤهم و مآثرهم کالشهب الوهاجة. . . تتلالا فی کبد السماء ما دامت الحیاة.

و قلیل. . . و قلیل الذین ترتسم أسماؤهم فی کل افق من تلکم الآفاق، و تستنیر مآثرهم مدی الحیاة. . . الا أولئک الافذاذ الذین ارتفعت بهم الطبیعة، فکان لهم من نبوغهم النادر، و شأنهم العظیم ما یجعلهم افذاذا فی دنیا الفکر الاسلامی کلها، و منهم السید ناصر حسین. . . فقد شاءت المنحة الالهیة، و الارادة العلیاء أن تبارک علمه، و یراعه، و بیانه، فتخرج منهم للاجیال و الشعوب نتاجا فکریا من أفضل النتاج، و غذاء معنویا تتغلب به علی التیارات السامة الوافدة علیها من خارج الوطن الاسلامی، و ما تحکیه اذناب الجهل و العمالة، داخل الوطن من انحراف مسیر المسلمین و اتجاهاتهم البنّائة الهادفة الی توحید الکلمة، و کلمة التوحید. . .

و قد لا أکون مبالغا و لا متعصبا و لا منحازا حین اطلق العنان للقلم فیسجل:

ان السید ناصر حسین یتقدم بما انتجه و کتبه و صنّفه الی الطلیعة من علماء الشیعة و رجالاتها الذین کرسوا حیاتهم طوال أعمارهم لخدمة الدین و المذهب، و الحق و الواقع، و الاسلام الصحیح المتمثل فی التشیع، و بهذا استحق أن یتصدر مجلس الخاصة فی العالم الاسلامی الحاضر و حتی فی عصوره المقبلة . . . . الی أن قال الدکتور الامینی: ان جهاده العلمی و انهماکه الفکری لم تستسغ له الحضور فی الاندیة و المحافل و الاجتماع بالشخصیات و الرجال مع

ص:67

حرصهم البالغ فی الاجتماع به و التحدث معه، لان القضایا هذه کانت فی مفهومه لا تسمن و لا تغنی من جوع. . . فابتعد من ملابسات الحیاة العامة و التی کانت و لم تزل تزدحم علی أبواب المراجع و المسئولین، فکان یضع لوقته و عمله حسابا و یستخرج منه نفعا، و یقدر له قیمة و فائدة، و ینظر إلیه نظرة اعتبار، لیجمع بین العلم و العمل، و النظریة و التطبیق، و الجوهر و العرض، و أخیرا فرض بطولته علی الاحداث و الملابسات و المتطلبات التی کانت تولدها ظروف حیاته الفردیة.

و هذا ان دلّ علی شیء فانما یدل علی ان-سیدنا-کان قد منح لکل لحظة من لحظات حیاته حسابا خاصا، و مسئولیة هامة یتساءل عنها و یحاسب علیها، فبنی حیاته علی

قول الامام أمیر المؤمنین علیه السّلام حیث یقول: «انتهزوا الفرص فانهما تمر مر السحاب» و منه أخذ ابن المقفع عبد اللّه فقال: أ تنهز الفرصة فی احراز المآثر، و اغتنم الامکان باصطناع الخیر، و لا تنظر ما یعامل فتجازی عنه مثله، فانک ان عوملت بمکروه و اشتغلت ترصد اوان المکافأة عنه قصر العمر بک عن اکتساب فائدة، و اقتناء منقبة، و تصرمت أیامک بین تعد علیک و انتظار للظفر بادراک الثار من خصمک، و لا عیشة فی الحیاة أکثر من ذلک(1).

هنا یحدثنا التاریخ بخبر من أخبار-سیدنا-الوافرة علی سبیل المثال، فنقرأ:

ان عثمان علی خان أحد ملوک حیدرآباد و مؤسس الجامعة العثمانیة عام 1919 م رغب فی مقابلة السید ناصر حسین و مشاهدته من کثب، و بالغ و ألح فی رغبته الشدیدة، مدة من الزمن، حتی حظی بالموافقة و التشرف بالمقابلة، فتوجّه من عاصمة قطره نحو مقر السید فی (لکهنو) فلما انتهی الی مقر السید، و اقترب من داره أطل السید من شرفة مکتبته و قال: السلام علیکم. . . لقد کنت ترغب

ص:68


1- (41) شرح ابن أبی الحدید ج 4 ص 252 .

فی مشاهدتی و النظر الیّ فانظر. . . و بعد لحظات دخل السید مکتبته، و أغلق النافذة، و واصل مطالعته و کتابته. . . و انصرف الملک من هناک، و هو جدا فخور برؤیة السید و متبجح بها.

ثم ان أبناء السید سألوه عن بواعث عدم الجلوس، و التحدث مع الملک، فأجابهم: انه رجل عمل، و لا فراغ له، و انه مسئول عن کل لحظة عمره.

فهو بهذا استطاع أن یوفی حق علمه، فیبلغ نصیبه و حظه الوافر الذی تحتاجه حیاته العلمیة، و تفتقر إلیه بیئته الدینیة، و هو منذ ترک النجف الاشرف . . . و مغادرة الجامعة الکبری التی وضع لبنتها الاولی الامام أمیر المؤمنین علیه السّلام . . . منذ أن ثوی فی تلک التربة المقدسة. . . علی اتصال مستمر بالبحث، و مثابرة متواصلة بالکتابة و التألیف و المناظرة، یقضی طول نهاره و شطرا من لیالیه فی مکتبته، تارکا وراءه حیاة مرهقة لاغیة.

الی أن قال الدکتور الامینی: أما مؤلفات المترجم له. . . رضی اللّه عنه . . . نجدها رفیعة عمیقة، أنیقة رقیقة، عذبة سامیة، تجمع بین سموّ الفکر، و ترف اللفظ و الاسلوب. . . . و إلیک ثبتا بتصانیف هذا العملاق حسب الحروف. . .

مآثره الفکریة:

1-(اثبات رد الشمس) : لامیر المؤمنین علیه السّلام، و رفع ما أورد علیه من الشبهات، و یعرف أیضا باثبات حدیث رد الشمس، و حدیث الشمس هذا أخرجه جمع من الحفاظ الاثبات بأسانید جمة صحّح جمع من مهرة الفن بعضها، و حکم آخرون بحسن آخر، و شدّد جمع منهم النکیر علی من غمز فیه و ضعّفه، و منهم من أفرد فیه کتابا خاصا جمع فیه طرقه و أسانیده(1).

ص:69


1- (42) الذریعة ج 1 ص 95 - الغدیر ج 3 ص 127 .

2-(اسباغ النائل بتحقیق المسائل) :

فقه عملی من فتاوی المترجم له فی کافة أبواب الفقه، من الطهارة- الی-الحدود و الدیات-یقع فی ثمانیة أجزاء، طبع بالهند(1).

3-(افحام الاعداء و الخصوم) :

فی نفی ما افتروه علی سیدتنا أم کلثوم علیها السّلام. . . فی مجلدین.

قال الدکتور الامینی فی مقدمة هذا الکتاب: و قد جلبت نسخته من مکتبة المؤلف رحمة اللّه و برکاته علیه. . . بعد تصویرها من الهند، و تعتبر من نفائس مخطوطات مکتبة المرجع الدینی الاعلی فقیه المحققین. . . و محقق الفقهاء. . . آیة اللّه العظمی السید شهاب الدین النجفی المرعشی. . . بارک اللّه فی عمره، فی مدینة قم. . . اما ما جاء فی الذریعة ج 2 ص 257 من ان کتاب (افحام الاعداء و الخصوم) مطبوع فی لکهنو-الهند-فغیر صحیح و لا أصل له.

و من المؤسف ان العلامة السید علی الحسینی المیلانی. . . نسی أو تناسی ذکر هذا الکتاب فی ترجمته للسید المؤلف. . . عند بیان مؤلفاته فی مقدمة تعریبه لکتاب-عبقات الانوار-حدیث الثقلین-المطبوع فی مجلدین عام 1398 مطبعة مهر-قم-و قد کان موفقا فی تعریبه و کتابته المقدمة.

4-(الانشاءات الفارسیة) :

یحتوی علی خطب و مقالات باللغة الفارسیة(2).

5-(الخطب) . .

للجمعات و الاعیاد، و یضم جلائل الخطب، التی ألقاها من علی المنبر بجامع لکهنو الذی یقال له: جامع الکوفة لاجل المشابهة، و تقع فی عدة

ص:70


1- (43) الذریعة ج 2 ص 13 .
2- (44) الذریعة ج 2 ص 395 .

مجلدات، و یعرف أیضا بدیوان الخطب(1).

6-دیوان شعر:

جمع شعره و ما جادت به قریحته الفیاضة من شعر و خطب، و یقع فی مجلد واحد کبیر موجود فی مکتبته الخاصة(2).

7-عبقات الانوار:

بعد وفاة الامام الحافظ السید حامد حسین فی عام 1306 بقی هذا المشروع الاسلامی الخصب ناقصا إذ لم یمهله الاجل لاکمال سائر الاحادیث، أخذ المترجم له مسئولیة اکمال هذا المنهج، متبعا أسلوب والده و خطته المألوفة فکتب:

أ-حدیث الطیر، سندا و دلالة.

ب-حدیث أنا مدینة العلم و علی بابها، سندا و دلالة.

ج-حدیث الثقلین، و معه حدیث السفینة، سندا و دلالة.

و قد طبعت المجلدات هذه للمرة الاولی فی الهند(3)و فی ایران للمرة الثانیة، و کذا حدیث الثقلین فی ستة أجزاء مع فهارس و غیرها فی اصفهان عام 1380 ه-1379 باعتناء الحجة المحقق السید محمد علی روضاتی.

و الجدیر بالذکر، ان السید ناصر حسین قد جعل ما ألفه و أکمله من (العبقات) -باسم والده السید حامد حسین تجلیلا له، و اکبارا لجهاده العلمی و لانه رحمة اللّه علیه، قد رسم الخطوط لجمیع هذه الاحادیث الاثنی عشر، و فهرس رؤس أقلامها و امهات مطالبها، و أشار علی المصادر الموجودة لدیه

ص:71


1- (45) الذریعة ج 7 ص 286 .
2- (46) الذریعة ج 9 ص .
3- (47) فهرس کتابهای چاپی فارسی تألیف خانبابامشار ج 3 ص 3491 .

فی أوائلها تسهیلا لاخراج ما یرید منها(1).

8-ما ظهر لامیر المؤمنین علیه السّلام من الفضائل یوم خیبر:

مجلد کبیر مخطوط فی مکتبته بلکهنو(2).

9-مسند فاطمة بنت الحسین علیه السّلام:

جمع فیه الاحادیث الواردة عن ابنة السبط الشهید علیه السّلام فاطمة و هو لم یزل مخطوطا فی مکتبته الخاصة(3).

10-المواعظ:

یحتوی علی أحادیث و نصایح.

11-نفحات الازهار فی فضائل الائمة الاطهار:

جاء انه یقع فی 16 مجلدا ضخما کلها من طرق العامة، مع ذکر أسانیدها و مصادرها بصورة وافیة مع ترجمة لرجال السند.

12-نفحات الانس:

بحث قیم فی وجوب قراءة السورة فی الصلوة.

و للمؤلف رضی اللّه تعالی عنه. . . غیر هذه الروائع الخالدة بحوث و دراسات اخری تحتفظها خزانة کتبه العامرة، و کلها تعتبر من کنوز الفکر و العقل و تمتاز جمیعها بأمانة النقل، و ترابط الکلام، و شدة الصقل، و اشراقة البیان و صحة الاستنباط، و سعة التتبع، و شمول الاستقصاء، و دقة الملاحظة، و ایفاء البحث حقه من شتی جوانبه. . .

وفاته:

قضی السید ناصر حسین. . . عمره فی جهاد علمی، و نشاط فکری، ترک

ص:72


1- (48) عبقات الانوار - حدیث الثقلین - 1 ص 20 - المقدمة .
2- (49) الذریعة ج 19 ص 22 .
3- (50) الذریعة ج 21 ص 28 .

للاجیال ثروة فکریة حیة، و تراثا علمیا منیعا، جزاه اللّه عن المسلمین أفضل الجزاء، و جعل منزلته من الجنان موفر الاجزاء، لقد توفی فی الخامس و العشرین من ذی الحجة 1361، و قیل فی الیوم الثانی و العشرین، و دفن فی حسینیته الخاصة الواقعة الی جنب قبر والده فی اکبرآباد، أحد حواظر القطر الهندی و یلیه مثوی السید الامام ضیاء الدین القاضی شهید نور اللّه المرعشی المستشهد سنة 1019.

و تباری الشعراء الی رثائه و البکاء علیه، و اقیمت المآتم فی أکثر الاقطار المعمورة، و أرخ الشعراء عام وفاته، فمنهم من قال: تاریخه: (ناصر الحفاظ 1361) و منهم من قال. (قضی نحبه ناصر آل طه 1361) .

فرزندان ناصر حسین

و خلف ولدین:

-أ-(السید محمد نصیر) ولد 1311، و کان مجتهدا جلیلا، و من أساتذة الکلام و التفسیر و الادب، عمل فی الحفل السیاسی، و برع و جاهد فی استقلال بلاده، لانه کان یؤمن ایمانا صادقا من ان الحق لا بد له من منتصر بحکم القانون الطبیعی، کما تنبت سنابل الربیع و یهب الریح-و دخل المجلس النیابی منتخبا من قبل الطائفة الشیعة الامامیة، الی أن توفی فی-لکهنو) و حمل نعشه الی العراق، و دفن فی کربلاء فی الصحن الشریف بمقبرة المجاهد المیرزا محمد تقی الشیرازی.

و من مؤلفاته:

1-ترجمة وجوب السورة فی الصلوة، تألیف والده. الی لغة الاوردو.

2-التطهیر.

ص:73

3-دیوان شعر.

4-مجمع الآداب(1).

-ب-(السید محمد سعید المتوفی 1387) .

عالم مجتهد، فاضل، متکلم، محقق مؤلف، درس فی النجف الاشرف و تخرج علی کبار العلماء، و نال الدرجات العالیة، و عاد الی وطنه-لکهنو- حیث تولی شئون الریاسة العلمیة و الدینیة هناک بجدارة کافیة، و قابلیة تامة مع هیبة فی قلوب العامة، و مکانة سامیة لدی جمیع الطبقات، و کان علی جانب عظیم من الاخلاق الکریمة و السجایا الحسنة.

و زار العراق مرات عدیدة، و کان موضع الاکبار و التقدیر.

و من مؤلفاته:

1-الامام الثانی عشر: فی اثبات وجود الحجة المنتظر علیه السّلام، ألفه خلال اقامته فی النجف الاشرف و طبع فیها سنة 1354، و فیه الرد علی کلام مؤلف (سبائک الذهب) ، و انما توجد کلماته المردودة فی الطبع الاول من السبائک فان الطبع الثانی اسقطت عنه تلک الکلمات (2).

2-آیة الولایة.

3-آیة التطهیر.

4-الایمان الصحیح علی ضوء القرآن.

قال التهرانی فی الذریعة ج 2 ص 514(3):

الایمان الصحیح للسید محمد سعید ابن السید ناصر حسین. . . اللکهنوی المعاصر المولود سنة 1343 کتاب تحقیقی علمی یبحث فیه عن العقائد الصحیحة

ص:74


1- (51) معجم رجال الفکر و الادب ص 390 .
2- (52) معجم رجال الفکر و الادب ص 390 .
3- (53) الذریعة ج 2 ص 319 .

تحت أشعة القرآن الشریف.

5-مدینة العلم: فی سند حدیث أنا مدینة العلم و علی بابها، و الرد علی ابن عاشور شیخ الاسلام تونس، خرج مقدار من أوائله من تحت الطبع فی النجف، و له مقدمة کتبها السید محمد علی هبة الدین الشهرستانی(1).

6-مسانید الائمة علیهم السّلام.

7-عبقات الانوار-حدیث المناصبة.

8-عبقات الانوار--حدیث خیبر-القسم الثانی.

توفی بالهند عام 1387 و دفن الی جنب والده، فی صحن مرقد القاضی الشهید نور اللّه المرعشی التستری.

أعقب الخطیب الفاضل السید علی ناصر. . . و کان قد درس فی النجف الاشرف، و بعد اجتیازه بعض المراحل الدراسیة عاد الی وطنه.

انتهی ما أردنا نقله من مقدمة «افحام الاعداء و الخصوم» .

آقای حکیمی در کتاب هفتم مرزبانان حماسۀ جاوید: «میر حامد حسین» در ذیل ترجمۀ سید محمد سعید بن سید ناصر حسین از صحیفة المکتبة(2) نقل کرده و گوید:

علامه امینی در سفر خود به هند به سال 1380 در لکهنو با ایشان ملاقات می کند سید سعید الملة به دیدار وی می آید، و فرزند خاندان «عبقات» قدوم نویسندۀ «الغدیر» را بگرمی پذیرا می شود. در صحیفة المکتبة از این موضوع یاد شده است:

ص:75


1- (54) الذریعة ج 20 ص 251 .
2- (55) صحیفة المکتبه ، مجله کتابخانهء نجف ( مکتبة الامام امیر المؤمنین العامة ) است که در شمارهء دوم آن گزارش مسافرت علامه امینی به هند و کتابخانه ها و نسخه هائی که وی در آن دیار دیده است آمده و توصیف شده است .

علامه بزرگوار سید محمد سعید الملة، فرزند دانشمند مشهور سید ناصر حسین و نوادۀ علامه مجاهد، سید طائفه-حضرت میر حامد حسین-قدس سره الشریف هر صبح و شام از ما جدا نمی گشت، ما هرگز فضائلی را که از وی و برادر دانشمندش شریف معظم، سید نصیر الملة مشاهده کردیم فراموش نمی کنیم، آن احترام و بزرگ منشی و عزت و شرافت و اخلاق نیک و آداب و روحیات شریفانه و غرائز پسندیده، و آن بهرۀ سرشاری که از نیای خویش (میر حامد حسین) دارند، و نصیب وافری که از فضیلتها برده اند در خور فراموشی نیست (1).

2-سید ذاکر حسین موسوی هندی :

وی فرزند دیگر سید حامد حسین است، و او نیز از مشاهیر افاضل این خاندان شریف می باشد.

مرحوم علامه سترک، شیخ آقا بزرگ تهرانی در نقباء البشر ج 2 ص 714 گوید:

السید ذاکر حسین بن السید حامد حسین الموسوی النیشابوری الکنتوری الهندی اللکهنوی، عالم فاضل، و ادیب شاعر، کان من افاضل اسرته، و ادبائها الشعراء له آثار منها: «الادعیة المأثورة» طبع فی الهند. و علیه تقریض اخیه العلامة السید ناصر حسین. . . و تصدیقه باعتبارها کما ذکرناه فی (الذریعة) ج 1 ص 399، و کان معین اخیه المذکور فی تتمیم مجلدات (العبقات) ، و له دیوان شعر بالفارسیة و العربیة، و ولده السید ساجد حسین، طبیب، ادیب أیضا له «دیوان فی المدائح و المراثی بلغة اردو» .

ص:76


1- (56) صحیفة المکتبه شمارهء 2 ص 14 .

وفات میر حامد حسین

مرحوم میر حامد حسین پس از عمری مجاهده و دفاع از حریم اسلام و تشیع در سن 60 سالگی چنانکه گذشت در هیجدهم ماه صفر سال 1306 روح بلند پروازش قفس تن را شکست، و بشاخسار جنان آشیان گرفت، و جهان اسلام و تشیع را در سوک خود داغدار نمود، و در عزایش بلاد شیعه بسوک نشستند و ادباء و شعراء در فضائل و مناقب او قصیده ها سرودند، و در رثاء او مرثیه های بسیار گفته شد، برای نمونه اینکه به یکی از آنها اقتصار می شود:

علامه ادیب، و محقق اریب مرحوم حاج میرزا ابو الفضل تهرانی متوفی 1316 ق صاحب «شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور» در مرثیۀ مرحوم میر حامد حسین قدس سره گوید:

من غزا هاشما و فل شباها و نزار فی عزها من عزاها

و معد من استعد لیردی رکن علیائها و قطب رحاها

من تولی کنانة بسهام نصلهن الردی و فیها رماها

من رمی ملة الحنیف بنصل مکّنته ایدی القضاء فی حشاها

و دهی المصطفی بفادح خطب ضاق عن بعض رزئه لابتاها

قد أصابت أیدی الردی أریحیا بسهام فیه أصابت خطاها

فقدت هاشم لعمر أبیها یوم فقدانه مدار علاها

غیث مجدبها جدی مجتدیها شمس أضحائها هلال مساها

و حساما مهندا لیس ینبو حیث تنبو من السیوف ضباها

و عمادا للمکرمات رفیعا هدّ من هدّه مشید بناها

حافظ الملة الحنیفیة البی ضاء من کتبه و حامی حماها

ص:77

و مجلی العلوم من شبهات اغطشت لیلها فجن دجاها

کم و کم عبقة لانوار فضل من تصانیفه الحکیم انتشاها

و کم استقصی الاعتبار لبیب فرآها قد أفحمت ما عداها

و کم اجتاح أصل غی و اطفی نار شرک کانت تشب لظاها

بمجاری أقلامه کم ریاض من علوم الآل الکرام سقاها

عبقات الانوار منهن فاحت و سری فی البسیط طیب شذاها

فهی تدعوه بکرة و اصیلا فی نحیب لنیل اقصی مناها

و تدیل الدموع سکبا فارّخ عبقات الانوار تبکیه آها(1)

1306

کتابخانۀ ناصریه

از آثار ارزندۀ مرحوم میر حامد حسین قدس سره

کتابخانه کم نظیری است که در لکهنو بنام کتابخانه ناصریه مشهور است. این کتابخانه اگر چه از نظر کمیت که تقریبا به 30000 بالغ است نظیرش بسیار است و لیکن از نظر کیفیت (چنانکه نویسنده ناچیز در سفری که در سال 1403 ق ماه ذی الحجة الحرام برای تحقیق کتاب شریف «عبقات الانوار» به لکهنو نمودم خود دیدم) بسیار مهم است بحدی که از مفاخر جهان تشیع بشمار رفته.

مرحوم آقا بزرگ در «نقباء البشر ج 1 ص 374 می نویسد:

و للمترجم (میر حامد حسین) خزانة کتب جلیلة وحیدة فی لکهنو، بل فی بلاد الهند و هی إحدی مفاخر العالم الشیعی، جمعت ثلاثین الف کتاب بین مخطوط و مطبوع من نفائس الکتب، و جلائل الاثار، و لا سیما تصانیف

ص:78


1- (57) دیوان ابو الفضل تهرانی ط تهران 1369 - ص 384 .

أهل السنة من المتقدمین و المتأخرین.

حدثنی شیخنا العلامة المیرزا حسین النوری: ان المترجم کتب إلیه من لکهنو یطلب منه ارسال أحد الکتب إلیه، فاجابه الاستاذ بانه من العجیب خلو مکتبتکم من هذا الکتاب علی عظمها و احتوائها! فاجابه المترجم بأن المتیقن لدی وجود عدة نسخ من هذا الکتاب فیها، و لکن التفتیش عنه و الحصول علیه أمر یحتاج الی متسع من الوقت. و الکتاب الذی ترسله الی یصلنی قبل وقوفی علی الکتاب الذی هو فی مکتبتی التی اسکنها. فمن هذا یظهر عظم المکتبة و اتساعها، و حدثنی بعض فضلاء الهند ان أحد أهل الفضل حاول تألیف فهرس لها و فشل فی ذلک.

و قد اهدی الی بعض أجلاء الاصدقاء صورة جانب واحد من جوانبها الاربع و هو کتب التفاسیر، و قد زرناه فادهشنا، و بالجملة فان مکتبة هذا الامام الکبیر من اهم خزائن الکتب فی الشرق.

آقای حکیمی در کتاب «میر حامد حسین» ص 135 می نویسد:

خاندان میر حامد حسین، از آغاز سدۀ سیزدهم، به پی ریزی کتابخانۀ همت گماشتند، این کتابخانه به مرور زمان تکمیل گشت، و نسخه های فراوان و مآخذ نفیسی در آن گردآوری شد، تا به دوران سید ناصر حسین، که به نام وی نامیده گشت.

در صحیفة المکتبة شماره 2/14-26 شرحی دربارۀ این کتابخانه و برخی نسخه های نفیس آن آمده است، ما در این جا، چند سطر از این گزارش را بتلخیص می آوریم:

این کتابخانه با عظمت که حاوی 30000 جلد کتاب، از نفایس مطبوعات و نوادر مخطوطات می باشد، نتیجۀ همت سه شخصیت بزرگ علمی است. . . .

ص:79

پایۀ تأسیس این کتابخانۀ مبارکه به دست راد مرد محقق، و دانشمند، فقیه متکلم، جامع معقول و منقول، سید محمد قلی موسوی نیشابوری-که از ایرانیان مقیم هند بودند استوار گردیده. . .

سپس محتویات کتابخانۀ فرزندش، قهرمان بزرک دانش، میر حامد حسین بدان ضمیمه گشته. . .

و بعدها آنچه سید ناصر حسین پسر میر حامد حسین گرد آورده، بر آن کتابخانه افزوده گشته است.

و پس از در گذشت ایشان کتابخانه به فرزندان عالی مقام وی: سید محمد سعید الملة، و سید محمد نصیر الملة انتقال یافته، و در تحت نظر این دو بزرگوار اداره می شود.

مآخذ زندگانی صاحب عبقات

آنچه در شرح زندگانی پر برکت مؤلف «عبقات» ذکر شد اندکی بود از بسیار و قطرۀ بود از بحار، و اگر کسی بخواهد بیش از این به زندگانی این قهرمان فضیلت و خاندان پر فضیلتش مطلع شود باید بکتبی که در ذیل یاد می شود مراجعه کند:

1- «احسن الودیعة» ج 1 ص 104-109.

2- «اختران تابناک» ص 528.

3- «ارمغان» دور 27 سال 1337 شمسی-شماره 7-8-9.

4- «اعیان الشیعة» ج 18 ص 371-374-و ج 49-ص 107.

5- «افحام الاعداء و الخصوم» مقدمه ص 20.

6- «ایضاح المکنون» «ذیل عبقات» .

ص:80

7- «تکمله نجوم السماء» ج 1 ص 22-ج 2 ص 24.

8- «الذریعة» ج 2 ص 257-و 319-و 514-و ج 12 ص 221-و ج 15 ص 214.

9- «ریحانة الادب» ج 2 ص 432-ج 4 ص 55-و ص 145-ج 6 ص 98.

10- «زندگانی میر حامد حسین» .

11- «سبیکة اللجین فی مناقب السید ناصر حسین» .

12- «سواطع الانوار» .

13- «صحیفة المکتبة» شمارۀ 2.

14- «عبقات الانوار» ج 6 حدیث ثقلین-ص 20.

15- «علماء معاصرین» ص 30-34.

16- «فوائد الرضویه» ص 91.

17- «فهرس کتابهای چاپی فارسی» ج 3 ص 3491.

18- «الکرام البررة» ج 1 ص 149-ج 2 ص 148.

19- «گنجینۀ دانشمندان» ج 7 ص 23.

20- «لغت نامه دهخدا» بخش دوم از صرف ح ص 149.

21- «المآثر و الاثار» ص 169.

22- «مؤلفین کتب چاپی» ج 2.

23- «مستدرک» خاتمه.

24- «معجم رجال الفکر» ص 390.

25- «نجوم السماء» ص 420.

26- «نقباء البشر» ج 1 ص 348 و ص 374.

27- «هدیة الاحباب» ص 177.

ص:81

28- «یاد نامه علامه امینی» مقاله بیستم 400 کتاب در شناخت شیعه.

و الحمد للّه رب العالمین و انا العبد الفقیر الی اللّه الغنی غلامرضا بن علی اکبر مولانا البروجردی نزیل قم 1404 ه

ص:82

ص:83

خطبۀ کتاب

ص:1

ص:2

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم احمد اللّه حمد موقن بنعمته، مذعن بکرمه، مستعیذ من نقمه، مستجیر بذممه(1)، متوخ(2) لثوابه، متوق من عقابه، لائذ بجنابه، عائذ من عذابه، هارب من نیرانه راغب الی جنانه، طالب لامانه، آئب الی رضوانه، متبتل خاشع لجلاله، متوسل ضارع(3)الی افضاله، مبتغ مستزید لنواله، سائل مستکثر لاشباله(4)، علی ما أبان الحجة و أوضح المحجة، و أتم الدین و أکمل النعمة و أمر

ص:3


1- (58) الذمم : جمع الذمة أی الکفالة .
2- (59) المتوخی : المتعمد و المتطلب .
3- (60) الضارع : الخاضع و المتذلل .
4- (61) الاشبال : الاعانة و العطوفة .

نبیه بتبلیغ ما انزل إلیه، و وعده بالعصمة، فنصب وصیه اماما یوم غدیر، و جعله أمیر کل صغیر و کبیر، و أشکره علی ما أوزعنا من الثقة و الیقین و الایمان، و الحق الحقیق الحری بالاذعان، و أنار لنا منها جاسویا، و طریقا وضیا، و مذهبا صادعا، و مدرجا لامعا، و أزاح عنا العلة، و أنقأ الظماء و الغلة، و أضاء لنا البراهین و الادلة، و نحانا عن العوج و المضلة.

و الصلوة علی رسوله المعتام(1) من جرثومة السادة الاخیار، المختار من أرومة(2) القادة الاطهار، ابتعثه بالعلم المأثور و الکتاب المسطور و النور المضیء و المنهج السنی، بعد احتدام(3)من الفتن و اعترام(4) من المحن و الناس یومئذ اهواء منتشرة و آراء متفرقة و أدیان معلولة و ملل مدخولة یقتدحون زناد(5) الشر و الانصاب و یعتبقون

ص:4


1- (62) المعتام : المختار .
2- (63) الارومة بفتح الهمزة و ضمها : أصل الشجرة .
3- (64) الاحتدام : الشدة .
4- (65) الاعترام : السطوة و المیل .
5- (66) الزناد جمع الزند العود الذی تخرج منه النار .

العلقم(1)و الصاب(2) یلحدون فی اسم اللّه، و یخترعون له الانداد، یتیهون فی کل سبسب(3)، و یهیمون فی کل واد، فلم شعثهم، و رم رثهم، و رتق فتقهم، و رقع خرقهم، و أقام أودهم، و أماط(4) عندهم، و الف بینهم بعد تضاغن القلوب و تشاحن الصدور، و تدابر النفوس، و تخاذل الایدی، و فشو الشرور، فهداهم الی دین عزیز المثار، أبلج المنار، صریح النصاب، منیر الشهاب، رائق المنصب، باذخ المرقب، و فری من الکفار و الالحاد أوداجا، و أزری بکل من أشرک فی دین اللّه أو داجی(5)، فکسر فقرتهم، و أوهن منتهم(6)، و سامهم الخسف(7) و ضرب علیهم بالنصف، و أتعب نفسه الکریمة فی احصاف (8)الشریعة القویمة، و خاض الی

ص:5


1- (67) العلقم : کل شیء مر .
2- (68) الصاب : شجر مر .
3- (69) السبسب : المغارة و الارض البعیدة .
4- (70) اماط : أبعد .
5- (71) داجی : دارای .
6- (72) المنة بضم المیم و تشدید النون : القوة .
7- (73) سامهم الخسف : اذلهم .
8- (74) الاحصاف : الاتقان و الاحکام .

رضوان اللّه کل غمرة، و تجرع فیه کل غصة، و السلام علی آله اصول الکرم، و قادة الامم، و اولیاء النعم، و أنوار البهم (1) و أضواء الظلم، و معادن الحکم، و الهادین لاولیائهم الی الطریق الامم(2)، و الکاشفین لهم مضایق الغمم، و الحافظین لهم عن مزالق اللمم، الذین جاهدوا فی اللّه حق الجهاد، و بالغوا فی الهدایة و الارشاد الی لقم (3) الصواب و السداد، و فصموا حبل الغوایة و اللداد، و رضوا أرکان الضلالة و العناد و أبادوا خضراء الکفر و النفاق، و شقوا عصا البدع و الشقاق الذین أمرنا اللّه و رسوله بأن نطأ جادتهم، و نرکب قذتهم و نقتص جمیل آثارهم، و نستضیء بأنوارهم، و نغترف من بحارهم.

و بعد فیقول العبد القاصر (حامد حسین) ألبسه اللّه حلل کرامته، و لا سلبه نضارة نعمته، و کان فی الدنیا و الآخرة له و حقق آماله، و نور باله، و جعل الی کل خیر مآله:

ص:6


1- (75) البهم : مشکلات الامور .
2- (76) الطریق الامم : معظم الطریق .
3- (77) اللقم بفتح اللام و القاف : معظم الطریق أو وسطه .

ان هذا هو المنهج(1) الثانی من کتابی المسمی بعبقات الانوار فی اثبات امامة الائمة الاطهار، الذی نقضت فیه علی الباب السابع من التحفة(2)العزیزیة، و بالغت فی الذب عن ذمار الطریقة الحقة العلیة، و استعنت فیه کثیرا من افادات الوالد الماجد العلامة المولی السید محمد قلی قدس اللّه نفسه الزکیة، و أفاض شآبیب رحمته علی تربته السنیة، و اللّه الموفق للاتمام و الاکمال، و منه الاتجاه فی المبدء و المآل.

شاهصاحب احادیث مربوطه بولایت را در دوازده حدیث منحصر کرده

اشاره

قال الفاضل المحدث النحریر: و أما احادیث که بآن در این مدعی تمسک کرده اند پس همگی دوازده روایت است(3):

ص:7


1- (78) المنهج الاول فی تفسیر الایات القرآنیة التی طعن صاحب التحفة علی الامامیة فی استدلالهم بها علی المذهب الحق ، و مع الاسف لم یطبع هذا المنهج الی الان .
2- (79) التحفة العزیزیة أو تحفة الاثنی عشریة تألیف عبد العزیز بن أحمد العمری الفاروقی الدهلوی المتوفی سنة 1239 ه .
3- (80) لا یخفی علی من أمعن النظر ان هذه الکلمات بل کتاب التحفة کلها مسروقة من کتاب الصواقع لنصر اللَّه الکابلی .

اول حدیث غدیر خم که بطمطراق بسیار در کتب ایشان مذکور می شود و آن را نص قطعی در این مدعی می انگارند.

حدیث غدیر مروی از بریده

حاصلش آنکه بریدة(1) بن الحصیب الاسلمی روایت کند که آن حضرت صلی اللّه علیه (و آله) و سلم در غدیر خم که هنگام مراجعت از حجة الوداع میان مکه و مدینه بآن موضع رسید جماعت مسلمین را که در رکاب آن جناب بودند حاضر فرموده خطاب کرد که:

یا معشر المسلمین أ لست أولی بکم من أنفسکم؟ قالوا:

بلی، قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.

گویند که مولی بمعنی اولی بتصریف است، و اولی بتصرف بودن عین امامت است.

رد شاهصاحب بر اینکه مولی در حدیث غدیر

اولی بتصرف است-

اول: غلط در این استدلال آن است که اهل عربیت قاطبة انکار کرده اند که

ص:8


1- (81) بریدة بن الحصیب بضم الباء و الحاء الاسلمی ، من الصحابة أسلم قبل بدر و لم یشهدها ، و شهد خیبر ، و فتح مکة ، و سکن المدینة ، و انتقل الی البصرة ، ثم الی مرو فمات بها 63 ، له 167 حدیثا .

مولی بمعنی اولی آمده باشد، بلکه گفته اند: که مفعل بمعنی افعل در هیچ جا و در هیچ ماده نیامده چه جای این ماده علی الخصوص الا ابو زید(1) لغوی که این را تجویز نموده، و متمسک او قول ابو عبیده(2) است در تفسیر (هی مولاکم)(3) : أی اولی بکم.

لیکن جمهور اهل عربیت در این تجویز و تمسک تخطئه کرده اند و گفته اند:

که اگر این قول صحیح باشد لازم آید که بجای (فلان اولی منک، مولی منک) بگویند، (و هو باطل منکر بالاجماع) .

و نیز گفته اند: که تفسیر ابو عبیده بیان حاصل معنی است، یعنی: (النار مصیرکم، و الموضع اللائق بکم) نه آنکه لفظ مولی بمعنی اولی است.

دوم: آنکه اگر مولی بمعنی اولی هم باشد صله او را بالتصرف قرار دادن از کدام لغت منقول خواهد شد، چه احتمال است که (اولی بالمحبة و اولی بالتعظیم) مراد باشد، و چه لازم که هر جا لفظ اولی بشنویم مراد اولی بالتصرف گیریم، قوله تعالی «إِنَّ أَوْلَی اَلنّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ وَ هذَا اَلنَّبِیُّ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا»(4) و پیدا است که اتباع حضرت ابراهیم علیه السّلام اولی بتصرف در آن جناب نبوده اند.

ص:9


1- (82) أبو زید الانصاری سعید بن أوس کان من أهل البصرة و احد أئمة الادب و اللغة ، و کان سیبویه إذا قال : سمعت الثقة ، یعنی أبا زید ، توفی بالبصرة 215 ه .
2- (83) أبو عبیدة النحوی معمر بن المثنی البصری من أئمة الادب و اللغة توفی سنة 209 ه .
3- (84) سورة الحدید : 15 .
4- (85) آل عمران : 68 .

سوم: آنکه قرینۀ ما بعد صریح دلالت می کند که مراد از ولایت که از لفظ مولی یا اولی هر چه باشد فهمیده می شود بمعنی محبت است (و هو

قوله صلی اللّه علیه (و آله) و سلم) : (اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه) .

و اگر مولی بمعنی متصرف فی الامر، یا مراد از اولی اولی بتصرف می شد توقع این بود که می فرمودند: با خدایا دوست دار کسیرا که در تصرف او باشد، و دشمن دار کسی را که در تصرف او نباشد.

دوستی و دشمنی او را ذکر کردن دلیل صریح است بر آنکه مقصود ایجاب دوستی او و تحذیر از دشمنی او است، نه تصرف و عدم تصرف، و ظاهر است که پیغمبر علیه الصلاة و السلام ادنی واجبات را بلکه سنن بلکه آداب قیام و قعود و اکل و شرب را بوجهی ارشاد فرموده که آن معانی مقصود از الفاظ او در فهم هر کس از حاضر و غائب بعد از معرفت لغت عرب بی تکلف حاصل می شود، و در حقیقت کمال بلاغت هم در این است، و مقتضای منصب ارشاد و هدایت نیز همین، در این مقدمۀ بس عمده اگر بر مثل این کلام اکتفاء فرماید که اصلا موافق قاعدة لغت عرب آن معنی از او بر نتوان داشت در حق نبی قصور گویائی و بلاغت، بلکه مساهلت در تبلیغ و هدایت ثابت کرده است (و العیاذ باللّه) .

پس معلوم شد که منظور آن جناب افادۀ همین معنی بود که بی تکلف از این کلام فهمیده می شود، یعنی محبت علی فرض است مثل محبت پیغمبر، و دشمنی او حرام است مثل دشمنی پیغمبر، و همین است مذهب اهل سنت و جماعت، و مطابق است فهم اهل بیت را.

ص:10

«ابو نعیم از حسن(1) مثنی بن حسن السبط رضی اللّه عنهما» آورده که از وی پرسیدند که حدیث (من کنت مولاه) آیا نص است بر خلافت علی رضی اللّه عنه؟ گفت: اگر پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و سلم بدان خلافت را اراده می کرد هر آینه برای مسلمانان واضح می گفت، چه آن حضرت صلی اللّه علیه و سلم افصح الناس و واضح گوترین مردم بود، هر آینه می گفت:

(یا أیها الناس هذا والی أمری و القائم علیکم بعدی فأسمعوا له و أطیعوا) .

بعد از آن گفت: قسم بخدا است اگر خدا و رسولش علی را جهت این کار اختیار می کردند و علی امتثال امر خدا و رسول نمی کرد و اقدام بر این کار نمی فرمود هر آینه بسبب ترک امتثال فرمودۀ حق تعالی و حضرت سید الوری اعظم الناس از روی خطایا می بود. شخصی گفت: آیا نگفته است رسول خدا صلی اللّه علیه و سلم:

(من کنت مولاه فعلی مولاه) ؟ حسن گفت: آگاه باش قسم بخدا است اگر اراده می کرد پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم خلافت را هر آینه واضح می گفت، و تصریح می کرد، چنانکه بر صلاة و زکاة کرده است، و می فرمود:

(یا أیها الناس ان علیا والی امرکم من بعدی و القائم فی الناس بأمری) .

و نیز در این حدیث دلیل صریح است بر اجتماع ولایتین در زمان واحد، زیرا که تصریح بلفظ بعد واقع نیست، بلکه سوق کلام برای تسویۀ ولایتین است

ص:11


1- (86) الحسن بن الحسن بن علی بن أبی طالب ( ع ) من أکابر الهاشمیین فی عهده توفی بالمدینة نحو 90 ه و کان عبد الملک بن مروان یهابه .

(فی جمیع الاوقات و من جمیع الوجوه) ، چنانکه پر ظاهر است و پیدا است که شرکت امیر با آن حضرت صلی اللّه علیه و سلم در تصرف در حین حیات آن حضرت (صلی الله علیه و آله) ممتنع بود، پس این ادل دلیل است بر آنکه مراد وجوب محبت او است، زیرا که در اجتماع محبتین محذوری نیست، بلکه یکی مستلزم دیگری است، و در اجتماع تصرفین محذورات بسیار است.

و ان قیدناه بما یدل علی امامته فی المآل دون الحال فمرحبا بالوفاق، لان أهل السنة قائلون بذلک فی حین امامته.

و وجه تخصیص حضرت مرتضی این خواهد بود که انحضرت صلی اللّه علیه و سلم را بوحی معلوم شد که در زمان امامت حضرت مرتضی علیه السّلام بغی و فساد خواهد شد، و بعضی مردم انکار امامت او خواهند نمود.

و طرفه آنست که بعضی از علماء ایشان در اثبات آنکه مراد از مولی أولی بتصرف است تمسک کرده اند بلفظی که در صدر حدیث واقع است و هو

قوله:

«أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم» باز همان سخن است که هر جا لفظ أولی می شنوند أولی بتصرف مراد می گیرند.

چه ضرور است که این لفظ را هم بر أولی بتصرف حمل نمایند؟ بلکه در اینجا هم مراد همین است که (أ لست أولی بالمؤمنین من انفسهم فی المحبة) بلکه أولی در اینجا مشتق از ولایت است که بمعنی محبت است، یعنی (أ لست أحب الی المؤمنین من أنفسهم) تا تلائم اجزاء کلام، و تناسب جمل متسقة النظام حاصل شود.

و حاصل معنی این خطبه چنین باشد که أی گروه مسلمانان مقرر است که

ص:12

مرا از جان خود دوستتر می دارید، پس هر که مرا دوست دارد علی را دوست دارد، بار خدایا دوست دار کسی را که دوست دارد او را، و دشمن دار کسی را که دشمن دارد او را.

عاقل را باید که در این کلام مربوط غور کند، و حسن انتظام او را دریابد و این لفظ پیغمبر که

(أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم) باشد مأخوذ از آیت قرآنی است، و از همین راه او را از مسلّمات اهل اسلام قرار داده، و بروی تفریع حکم آینده فرمود.

و در قرآن این لفظ جائی واقع شده که معنی أولی بتصرف در آنجا اصلا مناسبت ندارد و هو قوله تعالی: اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا اَلْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اَللّهِ(1) پس سوق این کلام برای نفی نسبت متبنّی به متبنّی است.

و بیان آنست که زید بن حارثه را زید بن محمد نباید گفت زیرا که نسبت پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم بجمیع مسلمانان نسبت پدر شفیق بلکه زیاده بر آنست، و زنان پیغمبر همه مادران اهل اسلامند، و اهل قرابت در نسبت احق و اولی می باشند از غیر ایشان، اگر چه شفقت و تعظیم دیگران زیاده تر باشد، پس مدار نسبت بر قرابت است که در متبنّی و متبنّی مفقود است نه بر شفقت و تعظیم، و همین است کتاب اللّه یعنی حکم خدا، و معنی أولی بتصرّف در این مقصود اصلی دخلی ندارد.

پس در اینجا هم مراد همان معنی است که در حدیث اراده کرده باشد، و اگر بالفرض صدر حدیث را بمعنی أولی بتصرّف گردانیم نیز حمل مولی بر أولی بتصرّف مناسبت ندارد، زیرا که در آن صورت این عبارت برای تنبیه مخاطبین

ص:13


1- (87) الاحزاب : 6

است تا بکمال توجّه و اصغاء تلقّی کلام آینده نمایند، و اطاعت این امر ارشادی را واجب دانند، مانند آنکه پدر در مقام وعظ و نصیحت به پسر خود بگوید:

که آیا من پدر تو نیستم؟ و چون پسر اقرار کند او را بآنچه منظور دارد بفرماید، تا بحکم پدری و پسری قبول نماید و بر طبق آن عمل کند.

پس

(أ لست أولی بالمؤمنین) در این مقام مثل (أ لست رسول اللّه إلیکم) یا (أ لست نبیکم) واقع شده، مناسبت یک لفظ از کلام آینده برای این عبارت جستن و در خواستن کمال سفاهت است تمام کلام را با این عبارت ربطی که هست کافی است.

و از این طرفه تر آنکه بعضی از مدققین ایشان بر نفی معنی محبت و دوستی دلیل آورده اند: که افادۀ دوستی حضرت امیر امری است که در ضمن آیۀ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ(1) ثابت شده بود.

پس این حدیث نیز اگر افادۀ همین معنی نماید لغو باشد، و نفهمیده اند که افادۀ دوستی شخصی در ضمن عموم چیزی دیگر است، و ایجاب دوستی همان شخص بالخصوص امری دیگر، اگر شخصی بجمیع انبیاء اللّه و رسل اللّه ایمان آرد، و بالخصوص نام محمد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله نگیرد اسلام او معتبر نیست، اینجا دوستی ذات حضرت امیر رضی اللّه عنه بشخصه منظور افتاد.

و در آیت دوستی بوصف ایمان که عامّ است مفاد شده بود، و بر تقدیر اتحاد مضمون آیت و حدیث باز چه قباحت شد؟ کار پیغمبر خود همین است که تأکید مضامین قرآن و تذکیر آنها می کرده باشد، خصوصا هر گاه وهنی

ص:14


1- (88) التوبة : 71 .

و سستی از مکلّفین و عمل بموجب قرآن دریابد.

قوله تعالی: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ اَلذِّکْری تَنْفَعُ اَلْمُؤْمِنِینَ(1) و هیچ مضمون در قرآن نیامده الاّ همان مضمون را در چند آیت تأکید فرموده، باز از زبان پیغمبر تأکید و تقریر آن کرده اند تا الزام حجت، و اتمام نعمت کرده باشند، و هر که قرآن و حدیث را دیده باشد مثل این کلام پوچ نخواهد گفت و الا تأکیدات و تقریرات پیغمبر در باب روزه و نماز و زکاة و تلاوت قرآن همه لغو خواهد شد، و نزد خود شیعه نص امامت حضرت امیر را بار بار گفتن و تأکید کردن همه لغو و بیهوده خواهد بود، معاذ اللّه من ذلک، و سبب فرمودن این خطبه چنانکه مؤرخین و اهل سیر آورده اند صریح دلالت می کند که منظور افاده محبت و دوستی حضرت امیر بود، زیرا جماعتی که از صحابه در مهم ملک یمن با آنجناب متعین شده بودند مثل بریدۀ اسلمی، و خالد بن الولید، و دیگر نامداران هنگام مراجعت از آن سقر شکایتهای بیجا از حضرت امیر بحضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله عرض نمودند، چون جناب رسالت پناه دید که این قسم حرفها مردم را بر زبان رسیده است و اگر أو یک دو کسی را از این شکایتها منع کند محمول بر پاس علاقه نازکی که حضرت امیر را با جناب او بود خواهند داشت و ممتنع نخواهند شد، لهذا خطبۀ عام فرمود و این نصیحت را مصدّر ساخت بکلمۀ که منصوص است در قرآن: أ لست اولی بالمؤمنین من أنفسهم. یعنی هر چه می گویم از راه شفقت و خیر خواهی می گویم، محمول بر پاسداری کسی ننمایند، و علاقۀ کسی را با من در نظر نیاورند. محمد بن اسحاق و دیگر اهل سیر بتفصیل این قصه را آورده اند(2).

ص:15


1- (89) الذاریات : 55
2- (90) تحفه اثنا عشریه ص 208 الی 210 ط پیشاور

رد مؤلف عبقات بر مؤلف تحفه

اشاره

اقول مستعینا بلطف اللطیف الخبیر بر ناقدان بصیر، و متأملان اسلوب تحریر مثل سفیدۀ صبح منیر لایح و مستنیر است که شاهصاحب با وصف مرجعیت خواص و عوام، و اظهار کمال حذاقت و مهارت در مقابله و خصام حصر احادیث خیر الانام (علیه و اله آلاف التحیة و السلام) که اهل حق بآن استدلال بر خلافت وصی مطلق می نمایند در دوازده فرموده اند، و این معنی از اکاذیب بارده و دعاوی فاسده است. و چنین دعوای باطل با وصف این همه لاف و گزاف هوش از سر میر باید، و هر چند امعان نظر و انعام فکر در آن بکار می رود، جز حیرت بر حیرت نمی افزاید.

شاهصاحب در حصر احادیث داله بر امامت در عدد دوازده کاذب است

بار خدایا این کدام حصر است، عقلی یا استقرائی؟ عقل را خود در امثال این امور دخلی نیست. و اما استقراء پس حال آن هم از استقراء ظاهر. که قدری که از احادیث این مطلب شریف در کتب متداولۀ اهل حقّ مسطور است بلا شبهه اضعاف مضاعف این عدد است، خصوصا نظر به اینکه در این جمله

ص:16

آن احادیث هم داخل است که از آن افضلیت جناب امیر المؤمنین علیه السّلام ثابت می شود که آن مستلزم امامت است، و این قسم احادیث خارج از حدّ احصاء و بیرون از حیطۀ استقصاء است، و احدی از علماء اعلام و فضلای فخام اهل حقّ لا تصریحا و لا تلمیحا این حصر باطل را ذکر نفرموده، و از مخالفین هم کسانی که از کذب و افتراء استحیاء دارند چنین جسارت که مفضی بخسارت است بکار نبرده، اینک کتب اهل حق حاضر، و در اکناف و اطراف دائر و سائر، خدا را لختی متوجه گردیده ملاحظۀ آن فرمایند، و بیدماغی ننمایند که علماء اخیار و اعلام ابرار در این مقام احادیث این مرام چه قدر ایراد نموده اند، با وصفی که بطور مشتی نمونه از خرواری، و اندکی از بسیاری ذکر کرده اند.

کابلی در صواقع تلویحا احادیث ولایت را منحصر

در دوازده دانسته-

و از اینجا است که خواجۀ کابلی در صواقع از افتضاح و دار و گیر اهل حق اندیشیده از تصریح صریح باین حصر باطل اعراض ورزیده لیکن از ایهام و اشعار که آن هم عند الامعان بمنزلۀ تصریح است خود را باز نمی دارد و می گوید:

المطلب الرابع فی ابطال استدلال الرافضة علی ان الامام بعد النبی (صلی الله علیه و آله) علی بأحادیث أهل السنة و هی اثنا عشر:

الاول: ما

رواه بریدة بن الحصیب و غیره عن النبی (صلی الله علیه و آله) انه خطب الناس فی غدیر خم فقال (صلی الله علیه و آله) : یا ایها الناس

ص:17

أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ قالوا: بلی، قالوا: بلی، قال (صلی الله علیه و آله) : من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و استدلوا علی مرادهم بان معنی المولی الاولی بالتصرف، و الاولویة بالتصریف هی الامامة.

و هو باطل لان مولی لیس بمعنی الاولی، و لم یصرح أحد من اللغویین أن مفعلا جاء بمعنی أفعل الا أبو زید علی ما حکی عنه و ثبوته لم یصح و لو سلم لا یتعین أن یکون المراد الاولی بالتصرف لجواز أن یکون أولی بالمحبة و التعظیم و القرب منه فهو کقوله تعالی: إِنَّ أَوْلَی اَلنّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ وَ هذَا اَلنَّبِیُّ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا و لان المولی مشترک بین معان: کالمالک، و العبد و هو المعتق و الصاحب، و القریب کابن العم و نحوه، و الجار، و الحلیف، و الصدیق، و الناصر، و المنعم علیه و الرب، و النزیل، و المحب و المحبوب، و التابع، و الظهیر، و لا یجوز تعیین بعض معانی المشترک الا بدلیل، و خاتمة الحدیث و هی الجملة الدعائیة قرینة واضحة علی ان المراد بالمولی المحب و الصدیق، أما

ص:18

فاتحته فلا تدل علی أن المراد به الامام، لانه انما صدره بها لیکون ما یلقی الی السامعین أثبت فی قلوبهم، و لان ما ورد فی خلافة المتقدمین علیه ینفی حمله علی المعنی الاول لو ثبت، و لانه لو کان مراده صلی اللّه علیه و سلم بیان امامة المرتضی کما زعموا هؤلاء الضلال لصرح به تصریحا یصرم دجی الاحتمال.

و قد أخرج أبو نعیم المدینی عن الحسن المثنی بن الحسن المجتبی انه لما قیل له: ان

خبر من کنت مولاه نص فی امامة علی؟ قال: أما و اللّه لو یعنی النبی (صلی الله علیه و آله) بذلک الامامة و السلطان لا فصح لهم فانه (صلی الله علیه و آله) کان أفصح الناس، و لانه لو کان الولایة بمعنی الامامة للزم أن یکون علی اماما فی حیاته، و هو باطل لان الاولی بالتصرف المستقل فی حیاته هو النبی لا غیر، و لانه یلزم أن یکون علی شریکا للنّبیّ (صلی الله علیه و آله) فی کل ما یستحق النبی (صلی الله علیه و آله) التصرف فیه من امور المؤمنین و غیره، و هو باطل من غیر نکیر، و لو فرض أنها بمعنی الامامة فالمراد المآل دون الحال و التخصیص

ص:19

للتحضیض علی متابعته و مبایعته لانه (صلی الله علیه و آله) علم بالوحی أن من الناس من ینکر امامته بعد انعقاد البیعة(1).

مگر شاهصاحب پرده از روی کار گرفته، حیا را بر طاق گذاشته، (زیادة للفرع علی الاصل) بکلمۀ همگی دوازده است تصریح صریح بر حصر فرمودند و از ارتکاب دروغ فضیح نیندیشیدند، این است حال شاهصاحب در همچو امور واضح و بین که صدق و کذب آن بادنی التفات ظاهر می شود، پس غور باید نمود که در اموری که محل التباس و اشتباه می باشد چه قسم اکاذیب، و افتراءات را تدسیس فرموده باشند؟ و چه دغلها و تلبیس ها در آن بکار برده.

و نیز جملۀ از احادیثی که اهل حق در کتب خود، یا در مقام احتجاج و استدلال وارد کرده اند اقوی و ابلغ در دلالت بر مطلوب است از بعض احادیثی که کابلی وارد کرده، و شاهصاحب بتقلید او اقتصار بر آن فرموده اند و حصر در آن نموده، پس قطع نظر از بطلان حصر ترک اقوی نیز مقام مؤاخذه و مطالبه است.

حدیث غدیر تنها به بریده منسوب نیست بلکه از احادیث متواتره است

و العجب کل العجب که شاهصاحب تقریر شیعه را در استدلال باین حدیث بعنوان عجیبی و طرز غریبی نقل کرده اند که چنین حدیث متواتر را صرف به بریدۀ اسلمی منسوب ساخته اند و از اشعار بتواتر آن لا أقلّ بتکثر طرق آن اعراض کرده خواجۀ کابلی لفظ غیره را بعد بریده از خدا شرم کرده

ص:20


1- (91) صواقع ص 383 .

افزوده بود، دل شاهصاحب نداد که بذکر آن هم پردازند و حال آنکه بر ارباب تتبع و بحث و اصحاب تفحص و استقراء در حیز احتجاب و استتار و اختفاء نیست که این حدیث بطرق متعدده، و اسانید متکثره در کتب فریقین از جمعی کثیر از صحابۀ عظام مروی گردیده، و اضعاف مضاعفه شرط تواتر در آن متحقق گشته، احصای جمیع طرق آن در این وجیزه متعسر لهذا بذکر اقوال ناصه بر تعدد طرق آن می پردازم پس بدانکه.

تصریح ابن المغازلی بصحت حدیث غدیر و تواتر آن-

اشاره

ابو الحسن علی بن محمد بن الخطیب الجلابی المعروف بابن المغازلی در کتاب المناقب:

علی ما نقل الشیخ ابو الحسن یحیی بن الحسن بن الحسین ابن علی الاسدی الحلی الربعی المعروف بابن بطریق فی کتاب العمدة فی عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب وصی المختار علیه و علی ذریته الائمة الاطهار الصلوة و السلام مدی اللیالی و الاسحار، و غیره.

اولا ابن حدیث را نقل کرده:

حدثنی ابو القاسم الفضل بن محمد بن عبد اللّه الاصفهانی قدم علینا بواسط املاء من کتابه لعشر بقین من شهر رمضان سنة أربع و ثلاثین و أربعمائة، قال: حدثنی محمد

ص:21

ابن علی بن عمر بن مهدی، قال: حدثنی سلیمان بن أحمد ابن أیوب الطبرانی، قال: حدثنی احمد بن ابراهیم بن کیسان الثقفی الاصفهانی، قال: حدثنی إسماعیل بن عمر البجلی، قال: حدثنی مسعر بن کدام، عن طلحة بن مصرف، عن عمیرة ابن سعد قال: شهدت علیا علی المنبر ناشد أصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، من سمع رسول اللّه یوم غدیر خم یقول ما قال فلیشهد، فقام اثنی عشر رجلا، منهم أبو سعید الخدری، و أبو هریرة و أنس بن مالک، فشهدوا انهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه(1).

و بعد از آن گفته:

قال أبو القاسم الفضل بن محمد: هذا حدیث صحیح عن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، و قد روی حدیث غدیر خم عن رسول اللّه صلی اللّه و سلم نحو مائة نفس منهم العشرة، و هو

ص:22


1- (92) قال العلامة الامینی قدس سره بعد ذکر هذا الحدیث عن ابن المغازلی : ان انسا کان ممن حول المنبر لا من من شهود الحدیث کما مر فی هذه الروایة بلفظ أبی نعیم هذا المتن تحریف واضح .

حدیث ثابت لا أعرف له علة، تفرد علی رضی اللّه عنه بهذه الفضیلة لم یشر که أحد-انتهی(1).

از این عبارت ظاهر است که حدیث غدیر خم حدیث صحیح است از جناب رسالت مآب علیه السلام، و روایت کرده این حدیث شریف را یکصد کس از صحابه که از جملۀ ایشان عشره، یعنی ده کس از صحابه که حدیث بشارت جنّت در حق ایشان می کنند.

و فضل بن محمد بنا بر مزید تأکید بر این کلام اکتفاء نکرده بمزید تأکید و تشیید مبانی صحت و ثبوت این روایت باز فرموده: که این ثابت است نمی دانم برای آن علتی، و نیز فرموده: که متفرد شد علی علیه السلام بابن فضیلت شریک نشده کسی انحضرت را.

و این کلام قطع نظر از دلالت بر کمال صحت و ثبوت و تواتر و استفاضۀ حدیث غدیر دال است بر آنکه این حدیث بر امامت یا افضلیّت آن جناب که مستلزم امامت است دلالت دارد، زیرا که عدم مشارکت دیگری جناب امیر المؤمنین علیه السلام را در این فضیلت دلیل صریح است بر اختصاص آن جناب باین فضیلت پس اگر این فضیلت عین امامت است فذاک المطلوب، و اگر غیر امامت است پس باز هم چون دیگران از آن بهره ندارند جناب أمیر المؤمنین علیه السلام افضل ایشان باشد.

ابن مغازلی از اکابر محدثین است

و مخفی نماید که ابو الحسن مغازلی از اکابر محدثین و اعاظم معتمدین و اجلۀ

ص:23


1- (93) مناقب ابن المغازلی ص ط طهران سنة 1394 بتحقیق المحمودی

معتبرین است، جلالت قدرش از مطالعۀ انساب سمعانی ابو سعد عبد الکریم ابن محمد المروزی(1)، و تراجم الحفاظ میرزا محمد بن معتمد خان بدخشانی ظاهر و باهر است.

مصطفی بن عبد اللّه القسطنطنی المشهور بحاجی خلیفه و الکاتب الجلبی الاستنبولی هم (در کشف الظنون) ذیل او را بر تاریخ واسط أبی عبد اللّه محمد بن سعید بن الدبیشی الواسطی المتوفی سنة سبع و ثلاثین و ستمائة ذکر کرده(2).

بزرگان محدثین از ابن المغازلی احادیث عدیده نقل کرده اند

و اعاظم محدثین و اکابر منقدین أهل سنت در کتب و اسفار دیینۀ خویش از او روایات عدیدۀ نقل کرده اند.

چنانکه شهاب الدین احمد بن حجر مکی الهیثمی در (کتاب صواعق محرقه)(3).

و ملا مبارک هم در (احسن الاخبار) ترجمۀ صواعق محرقه(4).

و نور الدین علی سمهودی در (جواهر العقدین)(5).

ص:24


1- (94) الانساب ص 537 منشور المستشرق مرجلیوث
2- (95) کشف الظنون ج 1 ص 309
3- (96) صواعق محرقة الآیة السادسة من الایات الواردة فی أهل البیت 119
4- (97) أحسن الاخبار ترجمهء صواعق 171
5- (98) ذکر انهم امان للامة من القسم الثانی من فضائل أهل البیت 77 .

و کمال الدین جهرمی در براهین قاطعه ترجمۀ صواعق محرقه(1).

و احمد بن الفضل بن محمد با کثیر المکی الشافعی در (وسیلة المآل فی عد مناقب الآل) .

و سید محمد برزنجی در (نوافض الروافض) ص 25 فی ذیل قوله: من هفواتهم الشنیعة ایجابهم التقیه.

و سید محمود بن محمد بن علی الشیخانی القادری المدنی در (صراط سوی فی مناقب آل النبی) هم از او نقل فرموده اند.

و فاضل رشید تلمیذ مخاطب وحید در (ایضاح لطافة المقال)(2)، (و غرّة الراشدین)(3) بر تصنیف کردن مغازلی کتاب مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السّلام را که بواسطۀ شیخ علی حزین ذکر نموده مباهات و افتخار دارد و آن را مثل دیگر کتب دلیل ولای اهل نحلۀ خود با اهل بیت علیهم السّلام، و برهان سلب انحراف از این حضرات می داند، بلکه از غرائب امور آنست که فاضل معاصر صاحب منتهی الکلام هم با آن همه تعصب و تصلّب و اظهار مزید خبرت و تدرب در کتاب (ازالة الغین) بواسطۀ صاحب نواقض تمسک بروایت مغازلی کرده است و او را بتعظیم و تبجیل یاد نموده(4).

و ستطلع علی ذلک کله انشاء اللّه تعالی فیما بعد.

ص:25


1- (99) براهین قاطعه ترجمهء صواعق 188
2- (100) ایضاح لطافة المقال ص 222
3- (101) غرة الراشدین ص 82
4- (102) ازالة الغین ص 922 .

ابن عقده حدیث غدیر را از یکصد و پنج طریق نقل کرده

و ابو العباس احمد بن محمد بن سعید بن عبد الرحمن بن ابراهیم بن زیاد بن عبد اللّه ابن عجلان العقدی الکوفی المعروف بابن عقده که از اعاظم حفاظ معتمدین و مشاهیر محدثین معتبرین اهل سنّت است و حفظ و اتقان او بجائی رسیده که (علی ما صرح به الدارقطنی) باجماع اهل کوفه حافظتری از او از عهد ابن مسعود تا زمانش دیده نشده کتابی مستقل در جمع طرق این حدیث شریف تصنیف فرموده، و از قریب صد کس از صحابه آن را باسانید خود نقل کرده.

چنانکه مولانا السید الاجل رضی الدین ابو القاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن محمد بن طاوس الحسینی (قدس اللّه نفسه الزکیة. .

و احله فی اعلی علیین) در کتاب (الاقبال بصالح الاعمال) در ذکر مصنفین طرق حدیث غدیر فرموده:

و من ذلک الذی لم یکن مثله فی زمانه أبو العباس احمد ابن سعید بن عقدة الذی زکاه، و شهد بعلمه الخطیب مصنف تاریخ بغداد صنف کتابا سماه حدیث الولایة، وجدت هذا الکتاب بنسخة قد کتبت فی زمان أبی العباس بن عقدة مصنفه تاریخها سنة ثلثین و ثلاثمائة، صحیح النقل علیه خط الطوسی و جماعة من شیوخ الاسلام لا یخفی صحة ما تضمنه علی أهل

ص:26

الافهام.

و قد روی فیه نص النبی صلوات اللّه علیه علی مولانا علی علیه السلام بالولایة من مائة و خمس طرق(1).

از این عبارت ظاهر است که ابن عقده کتابی خاص برای ذکر طرق حدیث غدیر تصنیف نموده که آن را مسمی ساخته بحدیث الولایة، و بیک صد و پنج طریق این حدیث را در آن ذکر کرده، و نسخۀ این کتاب که در عهد ابن عقده نوشته شده، و تاریخ کتابتش سنۀ سیصد و سی بود پیش جناب سید علی بن طاوس طاب ثراه موجود بوده، و در طرائف فی معرفة مذاهب الطرائف نیز ذکر این کتاب فرموده، و اسماء آن صحابه که از ایشان ابن عقده حدیث غدیر را نقل کرده نیز نوشته، چنانکه گفته:

و من ذلک ما اکده النبی لعلی بن أبی طالب صلی اللّه علیهما یوم غدیر خم من التصریح بالنص علیه، و الارشاد إلیه فی مقام یشهد له بیان المقال، و لسان الحال بانه الخلیفة، و القائم مقامه فی امته و قد صنف العلماء بالاخبار کتبا کثیرة فی حدیث یوم الغدیر و تصدیق ما قلناه، و ممن صنف تفصیل ما حققناه أبو العباس أحمد بن محمد بن سعید الهمدانی الحافظ المعروف بابن عقدة، و هو ثقة عند أرباب المذاهب و جعل

ص:27


1- (103) اقبال الاعمال ص 453 ط طهران دار الکتب الاسلامیة

ذلک کتابا مجردا سماه حدیث الولایة، و ذکر الاخبار عن النبی صلی اللّه علیه و آله و سلم بذلک، و أسماء الرواة من الصحابة و الکتاب الذی عندی الان.

لهذا حدیث الولایة کتاب قد کتب فی زمن أبی العباس ابن عقدة، تاریخه سنة ثلثین و ثلاثمائة صحیح النقل و المقابلة علیه خط الشیخ العالم الربانی الشیخ أبی جعفر الطوسی رضی اللّه عنه و جماعة من شیوخ الاسلام لا یخفی صحة ما تضمنه علی أهل الافهام، و قد أثنی علی أبی العباس بن عقدة الخطیب صاحب تاریخ بغداد و ذکر فی مدحه ما یحتاج ذکره الی کراس(1).

و هذا الخطیب صاحب تاریخ بغداد ممن لا یتهم فی تزکیته لابی العباس بن عقدة.

اسماء من روی عنهم حدیث الغدیر

و هذه أسماء من روی عنهم حدیث یوم الغدیر، و نص

ص:28


1- (104) تاریخ بغداد ج 5 من ص 14 الی ص 23 ط بیروت .

النبی (صلی الله علیه و آله) علی علی (علیه السلام) بالخلافة و اظهار ذلک عند الکافة، و منهم من هنأه بذلک:

[1] ابو بکر عبد اللّه بن عثمان

[2] عمر بن الخطاب

[3] عثمان بن عفان

[4] علی بن أبی طالب

[5] طلحة بن عبید اللّه

[6] الزبیر بن العوام

[7] عبد الرحمن بن عوف

[8] سعید بن مالک

[9] العباس بن عبد المطلب

[10] الحسن بن علی بن أبی طالب

[11] الحسین بن علی بن أبی طالب

[12] عبد اللّه بن العباس

[13] عبد اللّه بن جعفر بن أبی طالب

[14] عبد اللّه بن مسعود

ص:29

[15] عمار بن یاسر

[16] ابو ذر جندب بن جنادة الغفاری

[17] سلمان الفارسی

[18] أسعد بن زرارة الانصاری

[19] خزیمة بن ثابت الانصاری

[20] ابو أیوب خالد بن زید الانصاری

[21] سهل بن حنیف الانصاری

[22] عثمان بن حنیف

[23] عبد اللّه بن عمر بن الخطاب

[24] البراء بن عازب الانصاری

[25] رفاعة بن رافع الانصاری

[26] سمرة بن جندب

[27] سلمة بن الاکوع الاسلمی

[28] زید بن ثابت الانصاری

[29] أبو لیلی الانصاری

[30] سهل بن سعد الانصاری

ص:30

[31] عدی بن حاتم الطائی

[32] ثابت بن یزید بن ودیعة

[33] کعب بن عجرة الانصاری

[34] أبو الهیثم بن التیهان الانصاری

[35] هاشم بن عتبة بن أبی وقاص الزهری

[36] المقداد بن عمرو الکندی

[37] حذیفة بن الیمان

[38] عمر بن أبی سلمة

[39] عبد اللّه بن أبی اسید المخزومی

[40] عمران بن حصین الخزاعی

[41] بریدة بن الحصیب الاسلمی

[42] أبو سعید الخدری

[43] جبلة بن عمرو الانصاری

[44] أبو هریرة الدوسی

[45] ابو برزة نضلة بن عبید الاسلمی

[46] جابر بن عبد اللّه الانصاری

ص:31

[47] جریر بن عبد اللّه

[48] زید بن أرقم الانصاری

[49] أبو رافع مولی رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم

[50] ابو عمرة بن عمرو بن محیصن الانصاری

[51] أنس بن مالک الانصاری

[52] ناجیة بن عمرو الخزاعی

[53] ابو زینب بن عوف الانصاری

[54] یعلی بن مرة

[55] سعید بن سعد بن عبادة

[56] حذیفة بن اسید أبو سریحة الغفاری

[57] عمرو بن الحمق الخزاعی

[58] زید بن حارثة الانصاری

[59] مالک بن الحویرث

[60] أبو سلیمان جابر بن سمرة

[61] عبد اللّه بن ثابت الانصاری

[62] حبشی بن جنادة

ص:32

[63] ضمیرة الاسدی

[64] عبید بن عازب الانصاری

[65] عبد اللّه بن أبی أوفی

[66] زید بن شراحیل

[67] عبد اللّه بن بشر المازنی

[68] نعمان بن عجلان الانصاری

[69] عبد الرحمن بن نعیم الدیلمی

[70] أبو الحمراء خادم رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)

[71] أبو فضالة الانصاری

[72] عطیة بن بشر المازنی

[73] عامر بن لیلی الغفاری

[74] أبو الطفیل عامر بن وائلة الکنانی

[75] عبد الرحمن بن عبد رب الانصاری

[76] حسان بن ثابت الانصاری

[77] سعد بن جنادة العوفی

[78] عامر بن عمیر العمیری

ص:33

[79] عبد اللّه بن یامیل

[80] حبة بن جوین العرنی

[81] عقبة بن عامر الجهنی

[82] أبو ذویب الشاعر

[83] ابو شریح الخزاعی

[84] ابو جحیفة وهب بن عبد اللّه السوائی

[85] ابو امامة الصدی بن عجلان الباهلی

[86] عامر بن لیلی بن ضمرة

[87] جندب بن سفیان العلقی البجلی

[88] أسامة بن زید بن حارثة الکلبی

[89] وحشی بن حرب

[90] قیس بن ثابت بن شماس الانصاری

[91] عبد الرحمن ابن مدلج

[92] حبیب بن بدیل بن ورقاء الخزاعی

[93] فاطمة بنت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله)

[94] عائشة بنت أبی بکر

ص:34

[95] أم سلمة أم المؤمنین

[96] أم هانی بنت أبی طالب

[97] فاطمة بنت حمزة بن عبد المطلب

[98] اسماء بنت عمیس الخثعمیة ثم ذکر ابن عقدة ثمانیة و عشرین رجلا من الصحابة لم یذکرهم و لم یذکر أسماءهم أیضا(1).

از این عبارت ظاهر است که ابن عقده حدیث غدیر را از این صحابه مذکورین که قریب یکصد کسند روایت کرده، و نیز روایت کردن بیست و هشت کس دگر صحابه علاوه بر مذکورین این حدیث شریف را افاده نموده، و اگر متعصب عنبدی را وساوس ظلمانیه، و هواجس نفسانیه در گیرد، و عدم تیسر کتاب ابن عقده را در این بلاد غنیمت شمرده بانکار وجود اصل آن بر خیزد اینک مهر سکوت بر لب هرزه درای او زنم، و تصریحات اعلام اهل سنت متضمن ذکر کتابش ذکر کنم:

تصریحات اعلام اهل سنت به کتاب ابن عقده

ابن تیمیه بکتاب ابن عقده در غدیر تصریح کرده

شیخ تقی الدین ابو العباس احمد بن عبد الحلیم بن عبد السلام بن عبد اللّه ابن أبی القاسم بن تیمیة الحرانی الحنبلی که فضائل جلیله، و مناقب جمیله، و محامد زاهره، و مدایح فاخرۀ او بر ناظر (معجم مختص) شمس الدین أبی

ص:35


1- (105) الطرائف ج 1 ص 111 .

عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی.

(و طبقات الحفاظ)(1) او.

و (فوات الوفیات)(2) صلاح الدین محمد بن شاکر بن احمد الکتبی.

(و تتمة المختصر)(3) فی اخبار البشر تصنیف عمر بن مظفر بن عمر بن محمد بن أبی الفوارس الوردی المعرّی الشافعی.

و (درر کامنه فی اعیان المائة الثامنة)(4) تصنیف شیخ شهاب الدین أبی الفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی.

و تاریخ(5) شیخ بدر الدین محمود بن احمد العینی الحنفی.

و (طبقات الحفاظ)(6) شیخ جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی مختصر طبقات الحفاظ ذهبی.

و (وافی بالوفیات)(7) تصنیف صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی و غیر آن ظاهر و باهر است.

و یوسف بن یحیی بن أبی الفتح بن منصور الواسطی النحوی او را در (رسالۀ)(8)خود که در ردّ اهل حق نوشته بامام اعظم ملقّب می سازد.

ص:36


1- (106) طبقات الحفاظ : الطبقة الحادیة و العشرون .
2- (107) فوات الوفیات ج 1 ص 62 .
3- (108) تتمة المختصر ج 2 ص 384 ط مصر .
4- (109) الدرر الکامنة ج 1 من ص 144 . . الی ص 160 ط الدکن حیدرآباد .
5- (110) فی حوادث سنة ثمان و عشرین بعد سبعمائة .
6- (111) طبقات الحفاظ للسیوطی ص 516 .
7- (112) وافی بالوفیات باب أحمد من حرف الالف .
8- (113) رسالة واسطی فی ذیل قوله : و منها انه کم ادعی واحد انه المهدی أو نائبه .

و صاحب (نوافض)(1) هم او را بامام حافظ وصف می کند.

و ابن القیم در (زاد المعاد) (ص 299)گاه گاه بتحقیقات او تمسّک می سازد و بشیخ الاسلام ملقّب می نماید.

و عبد الوهاب شعرانی در (لواقح الانوار) (ج 3 ص 299)از سیوطی ثبوت اجتهاد او را در احکام و حدیث نقل کرده.

و خود مخاطب در (بستان المحدثین) ص 74 خطی حکم بخیرگی عقل بوسعت علم او می نماید.

و فاضل معاصر در (منتهی الکلام) (ص 239 مسلک اول نصف ثانی ط محمدی مورخ 1257)او را بشیخ الاسلام می ستاید، و بر افادات او در مقابلۀ أهل حق تشبّث می نماید.

در (منهاج السنة النبویة) فی ردّ کلام الشیعة و القدریة که آن را جواب منهاج الکرامة تصنیف علامه حلی أحلّه اللّه سلطان الکرامة، و بوّاه دار السلامة بگمان ساخته در ذکر حدیث غدیر گفته: و قد صنّف ابو العباس بن عقدة مصنّفا فی جمیع طرقه.

ص:37


1- (114) نوافض ص 113 ذیل قوله : و من هفواتهم ایجاب المسح علی الرجلین .

تصریح ابن حجر در فتح الباری

بکثرت طرق حدیث غدیر

و شیخ احمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی بن احمد الشهاب ابو الفضل الکنانی العسقلانی المصری القاهری الشافعی المعروف بابن حجر که جلائل فضائل و عوالی مناقب و غرر محامد و نفائس مأثر و محاسن مفاخر او از عقود فریده تصنیف شیخ تقی الدین احمد بن علی المقریزی المورخ.

و توضیح المشتبه شرح المشتبه فی المؤتلف و المختلف تصنیف شمس ابن ناصر الدمشقی.

(و طبقات شعراء) بدر الدین محمد بن ابراهیم البستکی القاهری.

(و ذیل تقیید) لمعرفة رواة السنن و الاسانید تصنیف حافظ تقی الدین محمد ابن احمد الحسینی الفاسی.

(و ذیل تاریخ حلب) المسمی بالدرّ المنتخب للقاضی علاء الدین أبی الحسن علی بن محمد سعد الجبرینی الشهیر بابن خطیب الناصریة.

و (ذیل طبقات الحفاظ) تقی الدین محمد بن أبی الخیر محمد ابن محمد بن عبد اللّه بن فهد الهاشمی المکی.

ص:38

و (طبقات شافعیة) قاضی قطب الدین محمد بن محمد الخیضری.

و (ضوء لامع (1) فی اعیان القرن التاسع) تصنیف شمس الدین محمد بن عبد الرحمن السخاوی.

و (طبقات الحفاظ)(2) و (حسن المحاضرة)(3) فی اخبار المصر و القاهرة هر دو تصنیف شیخ جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی.

و (مدینة العلوم)(4) تصنیف ازنیقی تلمیذ محمود بن محمد بن قاضی زاده الرومی بن بنت علی بن محمد القوشجی صاحب شرح تجرید.

و (بستان المحدثین)(5) تصنیف خود ملازمان مخاطب.

و (مفتاح کنز درایة روایة المجموع(6) من درر المجلّد المسموع) و غیر آن لامع و ساطع است.

و احمد بن محمد بن احمد بن علی النخلی که از مشایخ اجازۀ مخاطب است در رسالۀ(اسانید)(7)خود او را بشیخ مشایخ اسلام، و سیّد علماء اعلام و مرجع محققین، و سند مدققین البالغ فی التحقیق اقصی غایة بلا نزاع، و امیر المؤمنین فی الحدیث بلا دفاع ستوده.

ص:39


1- (115) الضوء اللامع ج 2 ص 36 ط بیروت .
2- (116) طبقات الحفاظ للسیوطی ص 547 .
3- (117) حسن المحاضرة ج 1 ص 167 ط مصر .
4- (118) مدینة العلوم ص 48 علم التواریخ من خاتمة الشعبة الثانیة من دوحات الکتاب .
5- (119) بستان المحدثین ص 109 فی ترجمة کتاب الامتناع بالاربعین .
6- (120) مفتاح کنز الدرایة ص 99 ذکر فتح الباری .
7- (121) اسانید نخلی ص 4 .

و فاضل معاصر در (منتهی(1) الکلام) بر تحقیقات او می نازد، و تبحّر او را در فنّ حدیث شریف مسلّم الثبوت می داند، در فتح الباری شرح صحیح بخاری که حسب افادۀ مخاطب در (بستان المحدثین)(2) بجهت کثرت شهرت و کثرت نقل و اعتماد بر آن حکم متن یعنی صحیح بخاری حاصل شده در مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السّلام می فرماید:

و اما

حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه، أخرجه الترمذی و النّسائی، و هو کثیر الطرق جدا، و قد استوعبها ابن عقدة فی کتاب مفرد و کثیر من أسانیدها صحاح و حسان(3).

از این عبارت ظاهر است که

حدیث (من کنت مولاه فعلی مولاه) کثیر الطرق است بنهایت و بتحقیق که استیعاب کرده است آن طرق را ابن عقدة در کتابی مفرد و بسیاری از اسانید این طریق ها صحاح و حسان است(4).

و افادۀ ابن حجر را که متضمن ذکر کتاب ابن عقده مستوعب طرق حدیث غدیر، و تصحیح و تحسین بسیاری از این طرق می باشد دیگر اکابر اعاظم و اجلۀ اماثل اهل سنّت در کتب دینیّۀ خود ذکر فرموده اند.

ص:40


1- (122) منتهی الکلام ص 209 - و ص 463 - و ص 469 .
2- (123) بستان المحدثین در خطبه کتاب گوید : شروح مذکوره به جهت کثرت شهرت و تلقی و کثرت و نقل و وثوق اعتماد بر آنها حکم متون حاصل شده .
3- (124) فتح الباری ج 7 ص 61 .
4- (125) ابن حجر در کتاب تهذیب التهذیب نیز ج 7 ص 337 بکثرت طرق حدیث غدیر تصریح کرده .

سمهودی نیز بکثرت طرق حدیث غدیر تصریح کرده

اشاره

علی بن عبد اللّه بن أحمد أبی الحسن علی بن عیسی بن محمد بن عیسی نور الدین أبو الحسن بن الجمال الحسینی السمهودی که جلالت مقام و شرف منزلت و عظمت شأن و رفعت مرتبت او از.

(ضوء لامع(1)) فی أعیان القرن التاسع تصنیف شمس الدین محمد بن عبد الرحمن السخاوی.

و (عجالة الراکب(2)) و بلغة الطالب تصنیف عبد الغفار بن ابراهیم العلوی العکّی العدنانی الشافعی که نسخۀ صحیحۀ آن در خزانۀ کتب حرم محترم مکّۀ معظّمه زاد اللّه شرفا از نظر فقیر گذشته، و بتوفیقات ربّانی اتفاق انتخاب هم از آن افتاده.

و (سبل الهدی(3)) و الرشاد فی سیرة خیر العباد تصنیف محمد بن یوسف الدمشقی الصالحی.

و (کفایة المتطلع(4)) تألیف تاج الدین الدهان المکّی الحنفی.

و (جذب القلوب(5)) الی دیار المحبوب تصنیف شیخ عبد الحق دهلوی.

و (مفتاح النجا(6)) فی مناقب آل العبا تصنیف میرزا محمد بن معتمدخان

ص:41


1- (126) الضوء اللامع ج 5 ص 245 الی ص 248
2- (127) عجالة الراکب مخطوطة مورخة بتاریخ 921
3- (128) سبل الهدی مخطوطة فی شروع الکتاب
4- (129) کفایة المتطلع ص 333
5- (130) جذب القلوب نسخة مطبوعة سنة 912 ص 9
6- (131) مفتاح النجا الفصل السادس عشر من الباب الخامس ص 141

بدخشانی، و غیر آن واضح و لائح است.

و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی المشهور بحاجی خلیفة و الکاتب الچلبی الاستنبولی در.

کشف(1)الظنون عن اسامی الکتب و الفنون ذکر مصنّفات عدیدۀ او نموده.

سمهودی و مدایح علماء رجال از او

و علماء مشهورین و ثقات معتمدین سنیه در اسفار دینیّه خود نقلها از او آورده اند:

چنانکه شرف الدین ابو القاسم بن عبد العلیم القرشی الحنفی در کتاب قلائد(2)عقود الدرر العقیان فی مناقب الامام أبی حنیفة النعمان.

و عبد الرحیم السمهودی در کتاب الاشراف(3) فی فضائل الاشراف.

و رضی الدین بن محمد بن علی بن حیدر الشافعی در تنضید(4) العقود السنّیة بتمهید الدولة الحسینیة.

و محمد بن عبد الرسول البرزنجی الکردی در نواقض(5)الروافض.

و شیخ ابراهیم بن حسن کردی در رساله(6) اذکار و اوراد که شاه ولی اللّه

ص:42


1- (132) کشف الظنون ج 1 ص 614 ط بغداد
2- (133) قلائد عقود الدرر الباب السابع ذکر ما روی عن اعلام المسلمین
3- (134) علی ما نقله رضی الدین بن محمد فی تنفیذ العقود ص 36
4- (135) تنفیذ العقود ص 36 مخطوط
5- (136) نواقض ص 117 ذیل قوله و من هفواتهم قولهم بارتداد الصحابة
6- (137) منقول از رساله انتباه شاه ولی اللَّه ص 102

والد ماجد مخاطب آنرا در رساله انتباه(1) فی سلاسل اولیاء اللّه وارد کرده.

و شیخ عبد الحق دهلوی در جذب القلوب(2)الی دیار المحبوب و رجال(3) مشکاة.

و محمود بن محمد بن علی الشیخانی القادری المدنی در صراط(4) سویّ فی مناقب آل النبی صلّی اللّه علیه و آله.

و میرزا محمد بن معتمد خان بدخشانی در کتاب مفتاح النجا ص 236 فی مناقب آل العبا از او نقل می کنند.

و فاضل رشید که ارشد تلامذۀ مخاطب وحید است در ایضاح(5) لطافة المقال تصریح فرموده بآنکه او از عظمای اهل سنّت است.

و فاضل معاصر هم در منتهی الکلام(6) و ازالة الغین تمسّک بافادات او جسته، و بکمال بشاشت و ابتهاج روایات او بمقابله اهل حق ذکر کرده، و در ازالة(7) الغین تصریح کرده بآنکه او از جهابذۀ ثقات است.

در کتاب جواهر(8) العقدین فی فضل الشرفین شرف العلم الجلیّ و النسب العلیّ که فاضل رشید در ایضاح نهایت مباهات و افتخار بر آن و امثال آن دارد

ص:43


1- (138) رساله انتباه ص 102 ذیل سلسله قادریه
2- (139) ص 241 و ص 260 ط کلکته 1263
3- (140) رجال مشکاة ص 21 در ترجمه علی بن أبی طالب ( علیه السلام )
4- (141) صراط سوی ص 171
5- (142) ایضاح لطافة المقال ص 236
6- (143) منتهی الکلام ج 1 ص 496
7- (144) ازالة الغین ج 1 ص 941
8- (145) جواهر العقدین فی التنبیه الرابع من الذکر الرابع من القسم الثانی من قسمی الکتاب

و از دلائل ولای اهل نحلۀ خود با اهل بیت علیهم السّلام و براهین سلب انحراف از این حضرات می پندارد گفته:

قال الحافظ ابن حجر: حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه أخرجه الترمذی و النّسائی و هو کثیر الطرق جدا و قد استوعبها ابن عقدة فی کتاب مفرد، و کثیر من أسانیدها صحاح و حسان.

مناوی بکثرت طرق غدیر تصریح کرده

اشاره

و عبد الرؤف بن تاج العارفین بن علی بن زین العابدین الملقّب زین الدین الحدادی ثم المناوی الشافعی هم تصریح ابن حجر عسقلانی را بکثرت طرق حدیث غدیر و استیعاب ابن عقده آن را در کتاب مفرد نقل کرده چنانکه در فیض القدیر شرح جامع الصغیر که در کشف الظنون (ج 1 ص 289 باب الجیم در ذکر جامع الصغیر)ذکر آن فرموده بشرح حدیث.

من کنت مولاه فعلی مولاه علی ما نقل صاحب النزهة قدس اللّه نفسه و طیب رمسه فی منتخباته.

گفته:

قال ابن حجر: حدیث کثیر الطرق جدا استوعبها ابن عقدة فی کتاب مفرد منها صحاح و حسان.

ص:44

مدائح مناوی از طرف علمای تاریخ و رجال

و مخفی نماند که (عبد الرؤف مناوی) از اجلّۀ اعیان و مهره رفیع الشأن است، و طول باع(1) و علوّ کعب(2) او در علوم دینیّه معروف و مشهور چنانکه از مطالعۀ خلاصة الاثر (ج 2 ص 412 حرف العین فی اعیان القرن الحادی عشر تصنیف محمد بن فضل اللّه المحبی ظاهر است که او امام کبیر، و حجّت ثبت و قدوه صاحب تصانیف سائره و اجلّ اهل عصر خود بغیر ارتیاب، و امام فاضل، و زاهد عابد و قانت، و خاشع للّه، و کثیر النفع، و متقرّب بحسن عمل و مثابر(3) علی التسبیح و الاذکار، و صابر و صادق بوده، و جمع کرده از علوم و معارف با وصف اختلاف انواع و تباین اقسام آن آنچه مجتمع نشده در کسی از معاصرین او.

و جار اللّه ابو مهدی عیسی بن محمد الثعالبی الجعفری الهاشمی المالکی المغربی الشاذلی او را در کتاب اسانید (4)خود بشیخ شیوخنا تعبیر می نماید.

و محمد بن الشیخ علی بن الشیخ منصور الشنوانی در کتاب الدرر السنیّة(4) فیما علا من الاسانید الشنوانیة او را بعلاّمه وصف نموده، و تصریح کرده که برای او مصنّفات عدیده شهیره است، و قلم او سیّال است، و بسوی مؤلفات او شدّ رحال کرده می شود.

ص:45


1- (146) الباع : قدر مد الیدین ، یقال : طویل الباع أی کریم مقتدر
2- (147) الکعب : الشرف و المجد ، یقال : أعلی اللَّه کعبهم أی رفع شأنهم
3- (148) المثابر : المواظب و المداوم ، من ثابر علی الامر : واظب علیه و داومه
4- (149) اسانید مغربی شاذلی ص 35 در ذکر حاشیه زروق بر صحیح بخاری

و تاج الدین دهّان در کفایة(1) المتطلع او را بوصف علاّمه ستوده.

و بتصریح خود شاه صاحب در رسالۀ اصول(2)حدیث شرح او بر جامع صغیر برای اکثر احادیث کفایت می کند.

و فاضل رشید در غرة الراشدین(3)از شرح او فیض القدیر نقل می کند، و احتجاج بآن می نماید.

و فاضل معاصر در ازالة الغین این نقل را وارد می کند، و تمسّک بآن- می نماید.

ابن حجر در اصابه مکرر کتاب ابن عقده را ذکر کرده

و ابن حجر عسقلانی در اصابه فی تمییز الصحابة هم در مقامات عدیده ذکر کتاب ابن عقده نموده و تمسّک در اثبات صحابیّت چند صحابه بروایت ابن عقده در این کتاب کرده در اصابه می گوید:

عبد اللّه بن یامیل آخره لام رایته مجودا بخط الصریفینی ذکره أبو العباس بن عقدة فی جمع طرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه أخرج بسند له الی ابراهیم بن محمد اظنه ابن أبی یحیی عن جعفر بن محمد عن أبیه و أیمن بن نابل بنون و موحدة عن عبد اللّه بن یامیل قال: سمعت رسول اللّه

ص:46


1- (150) الدرر السنیه ص 55
2- (151) کفایة المتطلع ص 65
3- (152) اصول حدیث ص 23 ط هند 1255

صلی اللّه علیه و آله یقول: من کنت مولاه الحدیث(1).

و نیز در اصابه گفته:

عبد الرحمن بن مدلج ذکره أبو العباس بن عقدة فی کتاب الموالاة، و أخرج من طریق موسی بن النضر بن الربیع الحمصی، حدثنی سعد بن طالب أبو غیلان. حدثنی أبو اسحاق حدثنی من لا احصی ان علیا أنشد الناس فی الرحبة من سمع قول رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: (من کنت مولاه فعلی مولاه) فقام نفر منهم عبد الرحمن بن مدلج فشهدوا أنهم سمعوا إذ ذاک من رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم، و أخرجه ابن شاهین عن ابن عقدة و استدرکه أبو موسی(2).

و نیز در اصابه گفته:

أبو قدامة الانصاری ذکره أبو العباس بن عقدة فی کتاب الموالاة الذی جمع فیه طرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه فأخرج فیه من طریق محمد بن کثیر عن فطر عن أبی الطفیل قال: کنا عند علی فقال: انشد اللّه من شهد یوم

ص:47


1- (153) غرة الراشدین ص 102
2- (154) الاصابة فی تمییز الصحابة ج 2 ص 382 ط بغداد مکتبة المثنی و ط مصر 1328

غدیر خم فقام سبعة عشر رجلا منهم أبو قدامة الانصاری فشهدوا أن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال: ذلک و استدرکه أبو موسی و سیأتی فی الذی بعده ما یؤخذ منه اسم أبیه و تمام نسبه(1).

و نور الدین سمهودی هم ذکر کتاب ابن عقده در دیگر مقامات(2) نموده، و نقل روایات عدیده از آن کرده کما ستطّلع علیه انشاء اللّه تعالی عن قریب.

شیخانی نیز در صراط سوی کتاب ابن عقده را ذکر نموده

و محمود بن محمد بن علی الشیخانی القادری المدنی که تعصّب و تصلّب او از کتابش ظاهر نیز ذکر کتاب ابن عقده نموده است چنانکه در کتاب صراط سویّ فی مناقب آل النبی صلّی اللّه علیه و آله که اصل نسخۀ آن مصحّح بخطّ مصنّف پیش این خاکسار حاضر است بعد ذکر بعض طرق حدیث غدیر گفته:

و قد استوعب طرق الاحادیث المذکورة و غیرها ابن عقدة فی کتاب مفرد، و ذکر أیضا بعضها الشیخ نور الدین السید الجلیل علی بن جمال الدین عبد اللّه بن أحمد الحسینی

ص:48


1- (155) الاصابة ج 2 ص 421 ط مصر 1328
2- (156) الاصابة ج 4 ص 159 ط مصر 1328

سمهودی فی کتابه المسمی (أنجح المساعی فی رد شبهة الداعی)(1).

میرزا محمد بدخشی نیز در مفتاح النجا بصحت حدیث غدیر تصریح کرده

و میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی که از اجلّۀ مشهورین این دیار و اعاظم معتمدین کبار است.

و فاضل رشید در ایضاح لطافة المقال(2) تصریح فرموده است بآنکه او از عظمای اهل سنّت است، و بر کتاب او مثل دیگر کتب ائمّه سنّیه نازش و افتخار و مباهات دارد، و آن را دلیل ولای سنّیه با اهل بیت علیهم السّلام و عدم انحراف از این حضرات می پندارد، و او را قرین اساطین و ارکان مذهب خود ذکر می کند.

و نیز در ایضاح(3) بمقامات عدیده احتجاج و استدلال بافادات او می کند.

و فاضل معاصر در ازالة الغین او را در جملۀ علماء سنیّه که لعن یزید می کنند ذکر کرده.

در کتاب (مفتاح النجا(4)فی مناقب آل العبا) که بعنایات ربانیّه دو نسخۀ آن که یکی از آن نوشتۀ عصر مصنّف است و یکی از آن مستکتب فقیر از

ص:49


1- (157) جواهر العقدین ص 62 فی الذکر الرابع فی حثه صلی اللَّه علیه و سلم الامة علی التمسک بعده بکتاب اللَّه و اهل بیته من القسم الثانی فی ذکر اهل البیت و شرفهم .
2- (158) الصراط السوی ص 5
3- (159) ایضاح لطافة المقال ص 236 قسم ثالث
4- (160) ایضاح لطافة المقال ص 164 و ص 279 و ص 152

نسخۀ عتیقه پیش نظر قاصر حاضر است بعد ذکر بعض طرق حدیث غدیر گفته:

أقول: هذا حدیث صحیح مشهور نص الحافظ ابو عبد اللّه محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی الترکمانی الفارقی ثم الدمشقی علی کثیر من طرقه بالصحة و هو کثیر الطرق جدا و قد استوعبها الحافظ أبو العباس أحمد بن محمد بن سعید الکوفی المعروف بابن عقدة فی کتاب مفرد (1).

از این عبارت ظاهر است که حدیث غدیر حدیث صحیح و مشهور است، و ذهبی تنصیص کرده است بر بسیاری از طرق آن بصحّت و آن بنهایت کثیر الطرق است که استیعاب کرده است آن طرق را حافظ ابن عقده در کتابی مفرد.

میرزا محمد بدخشی در نزل الابرار نیز کتاب ابن عقده را در غدیر ذکر کرده

و نیز میرزا محمد بن معتمدخان ذکر کتاب ابن عقده و کثرت طرق این حدیث شریف و نصّ ذهبی بر صحّت بسیاری از آن در کتاب (نزل الابرار بما صحّ من مناقب اهل البیت الاطهار) نموده است چنانکه در عبارتی که در ما بعد انشاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد گفته:

فان الحدیث کثیر الطرق جدا و قد استوعبها ابن عقدة

ص:50


1- (161) مفتاح النجا ص 45 مخطوط

فی کتاب مفرد، و قد نص الذهبی علی کثیر من طرقه بالصحة(1)

کابلی و قیحانه ابن عقده را جرح کرده

بالجمله هر گاه تصریحات و تنصیصات أکابر أئمه عالی درجات بتصنیف ابن عقده کتابی خاص و مستقل در استیعاب طرق حدیث غدیر شنیدی، و نقل ایشان از این کتاب دریافتی، در وجود و تحقق آن و صدق دعوی اعلام أهل حق (شکر اللّه مساعیهم الجمیلة، و أقر عیونهم بالمثوبات الجلیلة) ، هیچ متعصب معاند و لجوج جاحد هم ارتیابی نتواند کرد، آری محتمل است که بمفاد (الغریق یتشبّث بکل حشیش) بچارۀ بیچارگی که قدح و جرح اساطین ملت و مذهب خود است دست بزند، و اساس فضل و جلالت اسلاف خود بر کند.

مگر نمی بینی که ابو نصر محمد نصر اللّه بن خواجه محمد سمیع بن خواجه محمد باقی کابلی بمزید وقاحت و جسارت نقل اهل حق را از کتاب ابن عقده از مکاید شمار کرده، اساطین نحاریر و مشایخ مشاهیر خود را کما ینبغی رسوا نموده است چنانکه در کتاب (صواقع موبقه) در مطلب سادس که در آن تعدید مکاید نموده است گفته:

التاسع و التسعون نقل ما یؤید مذهبهم عن کتاب رجل بتخیل انه من أهل السنة و لیس منهم کابن عقدة کان جارودیا رافضیا فانه ربما ینخدع منه کل ذی رأی غبین و یمیل الی

ص:51


1- (162) مفتاح النجا ص 45 مخطوط

مذهبهم أو یلعب به الشکوک(1).

شاه صاحب نیز بتقلید کابلی در تحفه ابن عقده را جرح کرده

و مخاطب فهیم نیز حسب دستور قدیم، و دیدن غیر مستقیم خود پی سپر تقلید کابلی گردیده نقل را از ابن عقده عین مکیدت دانسته، بلکه بمفاد (زاد فی الطنبور نغمة) بمحض تقلید راضی نشده بر کابلی هم مزیدی نموده همراه ابن عقده ابن قتیبه و اخطب خوارزم را هم ذکر کرده، چنانچه در باب دوم این کتاب یعنی تحفه گفته:

کید هشتاد و یکم آنکه بعضی روایات موافق مذهب خود از کتاب مردی نقل کنند که در خیال مردم از اهل سنت می نماید. حال آنکه فی الواقع چنین نیست چنانچه ابن عقده که جارودی رافضی بود، و ابن قتیبه که شیعی غلیظ بود، و اخطب خوارزم که زیدی غالی بود انتهی (2).

ابن عقده در کتب اهل سنت مورد تعظیم و مرجع معتمد اساطین است

محتجب نماند که ابن عقده از قدمای ثقات محدثین، و اکابر اثبات معتمدین، و اجلۀ مشاهیر معتبرین، و اعاظم اسلاف مبجلین این حضرات است، و ائمۀ محققین، و اساطین دین اینها از او جابجا در اسفار دینیۀ خود نقل می کنند چنانکه نمونۀ آن دریافتی.

ص:52


1- (163) نزل الابرار ص 21
2- (164) صواقع ص 86 المطلب السادس فی بیان طرق مکاید الرافضة .

مگر نشنیدی که ابن حجر عسقلانی در کتاب (الإصابة)(1)در اثبات صحابیت چند کس از صحابه متثبت بروایت ابن عقده گردیده، و بمحض ذکر ابن عقده اینها را در صحابه داخل ساخته.

و ناهیک به دلیلا زاهرا علی اعتماده و اعتباره، و برهانا باهرا علی جلاء شرفه و فخاره.

و از ملاحظۀ دیگر کتب حدیث و شروح حدیث و کتب درایت و رجال تصنیف محققین با کمال صدق دعوی فقیر زیاده واضح و مستنیر است:

حافظ جمال الدین یوسف بن زکی الدین بن عبد الرحمن بن یوسف القضاعی الحلبی المزی.

در کتاب (تهذیب الکمال فی اسماء الرجال) بترجمۀ احمد بن محمد بن نیزک بن حبیب ابو جعفر البغدادی بعد از ذکر کسانی که از ایشان ابو جعفر روایت کرده و کسانی که از او روایت می کنند گفته:

قال أبو العباس بن عقدة: فی أمره نظر. نزل بغداد و مات بها. و قال ابو بکر الخطیب: بلغنی أنه مات سنة ثمان و اربعین و مائتین انتهی نقلا عن قطعة اشتریتها فی الحدیدة لما حللتها حین قفولی(2) من الحج.

و شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد ذهبی در کتاب تذهیب التهذیب که نسخه نهایت عتیق آن نزد این خاکسار موجود است گفته:

ص:53


1- (165) تحفه شاهصاحب ص 137 .
2- (166) الاصابة ج 2 ص 382 و ص 421 و ج 4 ص 159

أحمد بن محمد بن نیزک بن حبیب أبو جعفر البغدادی المعروف بالطوسی عن أبی أسامة، و روح بن عبادة، و أسود بن عامر شاذان و طبقتهم عنه ت (أی الترمذی) و ابراهیم، و ابو بکر بن أبی عاصم، و محمد بن هارون الحضرمی، و ابن صاعد، و جماعة قال ابن عقدة: فی أمره نظر قال الخطیب:

مات سنة 248(1).

و علامۀ شهاب الدین احمد بن علی بن محمد المعروف با بن حجر عسقلانی در کتاب (تهذیب التهذیب) که دو نسخه آن بخط عرب پیش نظر فقیر است گفته:

أحمد بن محمد بن نیزک بن حبیب البغدادی أبو جعفر المعروف بالطوسی روی عن أسود بن عامر شاذان، و محمد بن بکار، و أبی أحمد الزهری، و یزید بن هارون، و غیرهم، و عنه الترمذی، و ابراهیم الحربی، و ابن أبی عاصم، و ابن صاعد، و غیرهم قال ابن عقدة: فی أمره نظر و قال الخطیب بلغنی انه مات فی سنة 248 قلت: و ذکره ابن حبان فی الثقات(2).

ص:54


1- (167) الفقول : الرجوع من السفر
2- (168) تذهیب التهذیب ص 20 .

و نیز شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی در کتاب (عبر فی خبر من غبر) در وقایع سنة ثلث و خمسین و ثلاثمائة گفته:

و فیها أبو اسحاق بن حمزة الحافظ و هو ابراهیم بن محمد بن حمزة بن عمارة باصبهان فی رمضان و هو فی عشر الثمانین قال أبو نعیم: لم یر بعد عبد اللّه بن مندة الحافظ أحفظ منه.

و قال ابن عقدة: قل من رأیت مثله(1).

و علاّمه ابو الفضل جلال الدین عبد الرحمن بن الکمال أبی بکر محمد السیوطی در (طبقات الحفّاظ) گفته:

ابو اسحاق بن حمزة الحافظ الثبت الکبیر ابراهیم بن محمد بن حمزة بن عمارة الاصبهانی احد الاعلام قال ابن مندة: لم أر أحفظ منه و کذا قال ابن عقدة(2).

و نیز شیخ جلال الدین السیوطی در (تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی) در بیان اقسام تحمّل حدیث گفته:

السابع إجازة المجاز کأجزتک مجازاتی او جمیع ما اجیز لی روایته فمنعه بعض من لا یعتد به و هو الحافظ ابو برکات عبد الوهاب بن المبارک الانماطی شیخ ابن الجوزی و صنف

ص:55


1- (169) تهذیب التهذیب ج 1 ص 77 رقم 131 .
2- (170) العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 296

فی ذلک جزءا لان الاجازة ضعیفة فیقوی الضعیف باجتماع اجازتین.

و الصحیح الذی علیه العمل جوازه و به قطع الحفاظ: أبو الحسن الدارقطنی، و ابو العباس ابن عقدة الکوفی بضم العین المهملة و بعدها قاف، و ابو نعیم الاصبهانی، و ابو الفتح نصر المقدسی، و قبله الحاکم، و ادعی ابن طاهر الاتفاق علیه(1).

و علاوه بر این همه دانستی که علاّمه متبحّر ابن حجر عسقلانی که او را بمزید جسارت امیر المؤمنین فی الحدیث لقب داده اند طرق حدیث غدیر را که ابن عقده ذکر کرده بصحت و حسن وصف کرده است.

و این حکم ابن حجر را سید سمهودی و مناوی هم نقل کرده اند.

پس هر گاه شطری از طرق ابن عقده موصوف بصحت باشد وثوق و اعتماد و جلالت و عظمت ابن عقده و جامعیّت او شرط صحّت روایت را کالشمس فی رابعة النهار هویدا گردید، و توهّم قدح و جرح او از هم پاشید.

و نیز هر گاه صحّت و حسن بسیاری از طرق ابن عقده حسب افادت این حضرات محقق شد مطلوب اهل حق بلا کلفت حاصل است، و شبهات جاحدین و کائدین زائل، خواه ابن عقده را ثقة و معتبر و جلیل المفاخر دانند، خواه او را مقدوح و بی دین و کافر.

ص:56


1- (171) طبقات الحفاظ للسیوطی ص 371 و له ترجمة فی تذکرة الحفاظ ج 3 ص 910 و شذرات الذهب ج 3 ص 12 ، و العبر ج 2 ص 296 .

و این همه یکسو گذاشته لختی رو بکتب رجال و تحقیقات ائمّه با کمال باید آورد و باید دریافت که اینها چه کلمات در مدح و تعظیم و تبجیل و اطرا و ثنای ابن عقده گفته اند، و چه اندازه درر غرر فضائل و محامد او بمثقب بیان سفته:

ابن عقده از نظر علماء تاریخ و رجال

اشاره

ابو سعد عبد الکریم بن أبی بکر محمد بن أبی المظفر منصور بن محمد بن التمیمی السمعانی المروزی الفقیه الشافعی که از حفاظ متقنین و مشاهیر حذّاق منقدین، و جهابذه مفلقین، و عمده اساطین، و اعاظم مجتهدین و اکابر اعیان دین متسننین است، و درر غرر مناقب باهره، و جواهر زواهر محامد فاخره، و غوالی لآلی مدایح عالیه، و جلائل فضائل سامیه وی.

از (وفیات الأعیان فی انباء ابناء الزمان)(1)للقاضی شمس الدین أبی العباس احمد بن محمد المعروف بابن خلّکان البرمکی الاربلی الشافعی.

و (عبر فی خبر من غبر)(2)، و (طبقات الحفاظ)(3) تصنیف شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی.

و (مرآة الجنان(4)، و عبرة الیقظان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان و تقلب احوال الانسان) لابی محمد عبد اللّه بن اسعد الیافعی الیمنی.

ص:57


1- (172) تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی ج 2 ص 40 ط القاهرة .
2- (173) وفیات الأعیان ج 1 ص 378 .
3- (174) عبر فی خبر من غبر ج 4 ص 22 .
4- (175) طبقات الحفاظ للذهبی ج 4 ص 1266 .

و (طبقات فقهاء شافعیه) قاضی(1) تقی الدین ابو بکر بن شهاب الدین أبی العباس احمد المعروف بابن قاضی شهبة ابن الشیخ الامام العلامة شیخ الاسلام شمس الدین أبی عبد اللّه محمد الاسدی الشافعی.

و (تتمة المختصر فی اخبار البشر)(2) تصنیف زین الدین عمر بن المظفر المعروف بابن الوردی.

و (طبقات الحفاظ)(3) جلال الدین السیوطی.

و (مدینة العلوم) ازنیقی و غیر آن ظاهر و واضح است.

ترجمۀ ابن عقده از کتاب سمعانی

در کتاب (انساب) که بعنایت رب الارباب سه نسخه کامله آن پیش نظر اقل الطلاب حاضر گفته:

العقدی بضم العین المهملة و فتح القاف و آخرها الدال المهملة هذه النسبة الی عقدة هو لقب والد أبی العباس بن عقدة الحافظ و انما لقب بذلک لعلمه بالتصریف و النحو و کان یورق بالکوفة و یعلم القرآن و الادب.

و ابو العباس احمد بن محمد بن سعید بن عبد الرحمن ابن ابراهیم بن زیاد بن عبد اللّه بن عجلان العقدی الکوفی

ص:58


1- (176) مرآت الجنان ج 3 ص 371 .
2- (177) طبقات ابن شهبة مخطوط فی حوادث 562 .
3- (178) تتمة المختصر ج 2 ص 73 ط مصر .

المعروف بابن عقدة الحافظ من اهل الکوفة.

و زیاد هو مولی عبد الواحد بن عیسی بن موسی الهاشمی عتاقة.

و جده عجلان هو مولی عبد الرحمن بن قیس الهمدانی.

کان حافظا، متقنا، مکثرا، عالما، جمع التراجم و الابواب و المشیخة، و اکثر الروایة و انتشر حدیثه.

سمع أحمد بن عبد الحمید الحارثی، و عبد اللّه بن أسامة الکلبی، و الحسن ابن علی بن عفان العامری، و عبد اللّه بن أبی مرة المکی، و محمد بن عبید اللّه المنادی، و الحسن بن مکرم، و أحمد بن أبی خیثمة، و محمد بن روح المدائنی، و غیرهم.

روی منه الاکابر من الحفاظ مثل أبی بکر محمد بن عمر الجعابی، و أبی القاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب الطبرانی، و أبی نعیم عبد اللّه بن عدی الجرجانی، و أبی الحسین محمد بن مظفر البغدادی، و أبی الحسن علی بن عمر الدارقطنی، و أبی حفص عمر بن أحمد بن شاهین، و عبد اللّه بن موسی الهاشمی

ص:59

و أبی بکر محمد بن ابراهیم بن المقری، و أبی حفص عمر بن ابراهیم الکتانی(1)، و خلق یطول ذکرهم.

و حکی أبو أحمد الحافظ النیسابوریّ قال قال لی أبو العباس ابن عقدة: دخل البردیجی(2) الکوفی فزعم أنه أحفظ منی فقلت لا نطول تقدم الی دکان وراق و تضع القبان و تزن من الکتب ما شئت ثم تلقی علینا فتذکر.

قیل: و کان الدارقطنی یقول أجمع اهل الکوفة أنه لم یر من زمن عبد اللّه بن مسعود الی زمن أبی العباس ابن عقدة أحفظ منه.

و قال أبو الطیب بن هرثمة: کنا بحضرة ابن عقدة المحدث و نکتب عنه و فی المجلس رجل هاشمی الی جانبه فجری حدیث حفاظ الحدیث فقال أبو العباس: أنا اجیب فی ثلاثمائة ألف حدیث من حدیث أهل بیت هذا سوی غیرهم و ضرب بیده علی الهاشمی.

ص:60


1- (179) طبقات الحفاظ للسیوطی ص 459 .
2- (180) الکتانی بفتح الکاف و تشدید التاء منسوب الی الکتان و هی نبات معروف تصنع من الیافه الانسجة .

ولد فی سنة أربع و أربعین و مائتین لیلة النصف من المحرم و مات سنة اثنتین و ثلاثین و ثلاثمائة(1).

از این عبارت ظاهر است که ابن عقده حافظ متقن و عالم مکثر بوده، و تراجم و ابواب و مشیخه را جمع کرده، و اکثار روایت نموده، و حدیث او منتشر گردیده، و از اساطین و ارکان ملت و مذهب سنیه مثل: (احمد بن عبد الحمید حارثی) ، و (عبد اللّه بن اسامه کلبی) و (حسن ابن علی بن عفان عامری) و (عبد اللّه بن أبی مرة مکی) و (محمد بن عبد اللّه منادی) ، و (حسن ابن مکرّم) و (احمد بن أبی خیثمة) ، و (محمد بن روح مدائنی) و غیر ایشان سماع حدیث کرده.

و اکابر حفاظ سنیه که ملاذ و مرجع اسلاف و اخلاف اینها می باشد مثل:

(ابو بکر محمد بن عمر الجعابی) ، و (ابو القاسم سلیمان بن احمد بن ایّوب طبرانی) ، و (ابو احمد عبد اللّه بن عدی الجرجانی) ، و (ابو الحسین محمد بن مظفر بغدادی) ، و (ابو الحسن علی بن عمر دارقطنی) ، و (ابو حفص عمر بن ابراهیم الکتّانی) ، و (ابو حفص عمر بن احمد بن شاهین) ، و (عبد اللّه بن موسی هاشمی) و (ابو بکر محمد بن ابراهیم المقری) و غیر ایشان خلق بسیار که ذکر ایشان طول می کشد روایت احادیث نبویه از او نموده، و اخذ علم دین از او کرده اند.

و دارقطنی ارشاد کرده که اجماع کرده اند اهل کوفه بر آنکه دیده نشده از زمان عبد اللّه بن مسعود تا زمان ابو العباس بن عقده حافظ تری از او یعنی ابن عقده.

ص:61


1- (181) البردیجی بفتح الباء و سکون الراء .

و حفظ و اتقان و علوّ مقام او در این فن جلیل الشأن بمرتبۀ رسیده که خودش اظهار کرده که او جواب می دهد در سه لک (سیصد هزار) حدیث از احادیث اهل بیت سوای احادیث دیگران.

سبحان اللّه همچو حافظی جلیل القدر عظیم الشأن را که موصوف است بکمال حفظ و اتقان، و علم حدیث را از اعاظم ائمۀ دین فرا گرفته، و جمعی کثیر از اکابر و اعیان از او استفاده حدیث نموده اند، و دارقطنی که از امامت اهل سنت در جنّت هم معزول نمی شود (کما یظهر من شرح الصدور للسیوطی، و مفتاح کنز الدرایة و امثالهما) در اطراء و مدح و ستایش و تبجیل او اجماع اهل کوفه را بر اینکه از زمان عبد اللّه بن مسعود تا زمان ابن عقده حافظ تری از ابن عقده بوجود نیامده نقل کرده، و سه لک (سیصد هزار) حدیث از اهل بیت یادداشت سوای آنچه از غیر ایشان حفظ نموده بود از اعتبار ساقط کردن، و احتجاج را باقوالش از مکاید شمردن، جز از مکاید شاه صاحب، یا خواجه شان کابلی کار دیگری نیست.

غالبا جناب شاه صاحب ائمۀ اعلام خود را که نقل روایات ابن عقده می نمایند و احتجاج و استدلال بآن می کنند کیّادان دغاکیش، و شیّادان دغل اندیش قرار می دهند فوا سوأتاه و وا فضیحتاه.

ترجمۀ ابن عقده از بدخشانی

و میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی هم در کتاب (تراجم الحفاظ) که آن را از انساب سمعانی استخراج کرده، و نسخه اصل آن بخط میرزا محمد بن معتمدخان بنظر حقیر رسیده، ابن عقده را ذکر کرده، و اولا عبارت سمعانی نقل نموده، و بعد از آن ذکر کرده که ذهبی و ابن ناصر الدین ابن عقده را در

ص:62

طبقات الحفاظ ذکر کرده اند.

قال میرزا محمد فی تراجم الحفاظ: أحمد بن محمد بن سعید الکوفی أبو العباس المعروف بابن عقدة ذکره فی نسبة العقدی و قال:

بضم العین المهملة و فتح القاف و فی آخرها الدال المهملة هذه النسبة الی عقدة و هو لقب والد أبی العباس بن عقدة الحافظ و انما لقب بذلک لشغله بالتصریف و النحو و کان یورق بالکوفة و یعلم القرآن و الادب.

و ابنه أبو العباس أحمد بن محمد بن سعید بن عبد الرحمن ابن ابراهیم بن زیاد بن عبد اللّه بن عجلان العقدی الکوفی المعروف بابن عقدة الحافظ من أهل الکوفة.

و زیاد هو مولی عبد الواحد بن عیسی بن موسی الهاشمی عتاقة.

و جده عجلان هو مولی عبد الرحمن بن قیس الهمدانی.

کان حافظا، متقنا، مکثرا، عالما، جمع التراجم و الابواب و المشیخة، و أکثر الروایة، و انتشر حدیثه سمع أحمد بن عبد الحمید الحارثی، و عبد اللّه ابن أسامة الکلبی، و الحسن بن

ص:63

علی بن عفان العامری، و عبد اللّه بن أبی مرة المکی، و محمد ابن عبد اللّه المنادی، و الحسن بن مکرم، و أحمد بن أبی خیثمة و محمد بن روح المدائنی و غیرهم.

روی عنه الاکابر من الحفاظ مثل أبی بکر محمد بن عمر الجعابی، و أبی القاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب الطبرانی و أبی أحمد عبد اللّه بن عدی الجرجانی، و أبی الحسین محمد ابن مظفر البغدادی، و أبی الحسن علی بن عمر الدارقطنی، و أبی حفص عمر بن أحمد بن شاهین، و عبد اللّه بن موسی الهاشمی، و أبی بکر محمد بن ابراهیم بن المقری و أبی حفص عمر بن ابراهیم الکتانی، و خلق یطول ذکرهم.

قیل و کان الدارقطنی یقول: أجمع اهل الکوفة أنه لم یر من زمن عبد اللّه بن مسعود الی زمن أبی العباس بن عقدة أحفظ منه.

و قال أبو الطیب بن هرثمة: کنا بحضرة ابن عقدة المحدث و نکتب عنه و فی المجلس رجل هاشمی الی جانبه فجری حدیث حفاظ الحدیث فقال أبو العباس أنا اجیب فی

ص:64

ثلاثمائة الف حدیث من حدیث أهل بیت هذا سوی غیرهم و ضرب بیده علی الهاشمی.

ولد فی سنة أربع و أربعین و مائتین لیلة النصف من المحرم و مات سنة اثنتین و ثلثین و ثلاثمائة انتهی.

قلت: ذکره الذهبی و ابن ناصر الدین فی طبقات الحفاظ.

سیوطی قدح ابن عقده را رد کرده

و علامه عبد الرحمن جلال الدین سیوطی که مجدد مذهب سنیه در مائة تاسعه بوده کما فی فتح المتعال و غیره(1)، در (کتاب لآلی مصنوعه فی الاحادیث الموضوعة) که نسخۀ کاملۀ عتیقۀ آن بخط عرب که با اصل منقول از نسخۀ مصنّف مقابله شده نزد این خاکسار موجود است در ذکر حدیث رد الشمس برای جناب امیر المؤمنین علیه السّلام اولا قدح و جرح ابن عقده را از ابن الجوزی نقل کرده باز در مقام رد و ابطال آن گفته:

و ابن عقدة من کبار الحفاظ و الناس مختلفون فی مدحه و ذمه قال الدارقطنی: کذب من اتهمه بالوضع. و قال حمزة السهمی: ما یتهمه بالوضع إلا طمل(2). و قال أبو علی الحافظ

ص:65


1- (182) انساب سمعانی ص 394 منشور المستشرق د . س .
2- (183) فتح المتعال ص 37 الباب الثانی فی صفات العظیم البرکات و المنافع الحاکی لنعال افضل شافع .

أبو العباس امام حافظ، محله محل من یسأل عن التابعین و اتباعهم(1).

از این عبارت ظاهر است که حسب افادۀ دارقطنی کسی که ابن عقده را متهم بوضع نموده کاذب و مفتری است، و فضائل و محامد علیه، و محامد و مناقب سنیه دارقطنی بالاتر از وهم و قیاس است، و چه کس را تاب و طاقت است که باحصای نبذی از آن بپردازد، و بنابر انموذج بعض عبارات انشاء اللّه تعالی در حدیث طیر و غیر آن مذکور خواهد شد.

حمزه سهمی جرجانی قادح ابن عقده را پلید دانسته

اشاره

و حمزۀ سهمی هم سهم جگر دوز بسوی قادحین ابن عقده روان ساخته، و جلباب خفا از چهرۀ وثوقش برداشته گفته: که ابن عقده را متهم بوضع نمی نماید مگر پلید بی باک، و احمق ناپاک.

حیف است که شاه صاحب و هم مقتدایشان کابلی متحذلق(2)در قدح و جرح ابن عقده اصلا مبالاتی از انطباق تشنیع و تهجین امام الائمه دارقطنی و حمزۀ سهمی و امثالهما برایشان بر نداشتند، و حقیقت تحقیق و تبحر و غایت اطلاع خود را پیش ارباب بصیرت و اصحاب تتبع و فحص کما ینبغی منکشف ساختند.

ص:66


1- (184) الطمل بکسر الطاء و سکون المیم : الذی لا یبالی ما صنع او ما قیل له - اللئیم .
2- (185) اللآلی المصنوعة و الاحادیث الموضوعة ج 1 ص 337 ط القاهرة .
سهمی که از مداحان ابن عقده است از اعاظم قوم است

و مخفی نماند که حمزۀ سهمی حائز سهم وافی از جلالت شأن و علو قدر، و فائز رتبۀ عالی از حفظ و اتقان و سمو فخر است.

ابو عبد اللّه ذهبی در عبر فی خبر من غبر در وقایع سنه سبع و عشرین و أربعمائة گفته:

و أبو القاسم حمزة بن یوسف السهمی الجرجانی الحافظ من ذریة هشام بن العاص سمع سنة أربع و خمسین من محمد بن أحمد بن اسماعیل الصرام صاحب محمد بن الضریس و رحل الی العراق سنة ثمان و ستین فأدرک ابن ماشی و هو مکثر عن ابن عدی و الاسماعیلی، و کان من أئمة الحدیث حفظا، و معرفة، و اتقانا (1).

و جلال الدین سیوطی در (طبقات الحفاظ) گفته:

حمزة بن یوسف بن ابراهیم بن موسی بن محمد بن أحمد الامام الثبت أبو القاسم القرشی السهمی الجرجانی من ذریة هشام بن العاص جال البلاد و سمع ابن عدی، و ابن المقری، و الاسماعیلی، و خلائق، و صنف، و جرح، و عدل،

ص:67


1- (186) المتحذلق بضم المیم و فتح التاء و الحاء و سکون الذال و کسر اللام : الذی یظهر . او یدعی المهارة

و صحح، و علل. مات سنة 427(1).

و عبد الکریم سمعانی در (انساب) گفته:

أبو القاسم حمزة بن یوسف بن ثابت السهمی القرشی من أهل جرجان أحد الحفاظ المکثرین، رحل الی العراق و کور الاهواز، و اصبهان، و الشام، و مصر، و أدرک الشیوخ، و تلمذ ببلده لابی بکر الاسماعیلی، و أبی أحمد بن عدی الحافظ، و صنف التصانیف، و له أقرباء ینسبون الی بنی سهم أیضا ذکرتهم فی تاریخ جرجان توفی سنة 427(2).

ابو علی حافظ نیز ابن عقده را دارای منزلتی عظیم دانسته

اشاره

و از ارشاد حافظ ابو علی که علامه سیوطی در (لآلی مصنوعه) نقل کرده ظاهر است که منزلت ابن عقده منزلت کسی است که سئوال کرده شود از تابعین و اتباع ایشان.

ابو علی حافظ که از مادحین ابن عقده است خود از اکابر حفاظ

است)

و ابو علی حافظ استاذ حاکم صاحب مستدرک است، و از نحاریر جهابذه،

ص:68


1- (187) العبر فی خبر من غبر ج 3 ص 161 .
2- (188) طبقات الحفاظ ص 422 ، له ترجمة فی تذکرة الحفاظ ج 3 ص 1089 .

و حذاق اساتذه، و وحید عصر در حفظ و اتقان و ورع و مذاکره و تصنیف بود، و ائمۀ کبار، و اساطین عالی فخار، قصبات سبق در مدح و ثنا، و تبجیل و اطراء او ربوده اند.

ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی در (عبر فی خبر من غبر) در وقایع سنة تسع و اربعین و ثلاثمائة گفته:

و فیها توفی أبو علی الحافظ الحسین بن علی بن یزید النیسابوریّ أحد الاعلام فی جمادی الاولی بنیسابور و له اثنان و سبعون سنة. قال الحاکم: هو واحد عصره فی الحفظ و الاتقان، و الورع، و المذاکرة، و التصنیف. سمع ابراهیم ابن أبی طالب و طبقته، و فی الرحلة من النّسائی، و أبی خلیفة، و طبقتهما، و کان آیة فی الحفظ کان ابن عقدة یخضع لحفظه(1).

و ابو محمد عبد اللّه بن اسعد الیافعی الیمنی در (مرآة الجنان و عبرة الیقظان) در وقایع سنۀ تسع و اربعین و ثلاثمائة گفته:

و فیها توفی الحافظ أحد الاعلام أبو علی الحسین بن علی بن یزید النیسابوریّ. قال الحاکم: هو أوحد عصره

ص:69


1- (189) انساب سمعانی ص 319 منشور المستشرق د س . مرجلیوث .

فی الحفظ و الاتقان و الورع، و المذاکرة و التصنیف(1).

و علامه جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی در (طبقات الحفاظ) که آن را از (طبقات الحفاظ) ذهبی ملخص کرده گفته:

أبو علی الامام محدث الاسلام الحسین بن علی بن یزید ابن داود النیسابوریّ أحد جهابذة الحدیث(2) قال الحاکم تلمیذه: هو واحد عصره فی الحفظ و الاتقان و الورع و المذاکرة و التصنیف. باقعة(3) فی الحفظ، لا یطاق مذاکرته. صنف و جمع، و أقام ببغداد و ما بها أحفظ منه الا أن یکون أبو بکر الجعابی فانی سمعت أبا علی یقول: ما رأیت ببغداد أحفظ منه، سمع خلائق و رحل ولد سنة 277 و مات فی جمادی الاولی سنة 349.

قال ابن مندة: سمعت أبا علی یقول: ما رأیت أحفظ منه، و ما تحت أدیم السماء کتاب أصح من کتاب مسلم و قال ابن مندة: ما رأیت فی اختلاف الحدیث و الاتقان

ص:70


1- (190) العبر فی خبر من غبر ج 2 ص 281 .
2- (191) مرآت الجنان ج 2 ص 343 .
3- (192) الجهابذة بفتح الجیم جمع جهبذ بکسر الجیم و الباء و سکون الهاء : الناقد - العارف بتمییز الجید من الردی .

أحفظ من أبی علی. و قال القاضی أبو بکر الابهری: سمعت أبا بکر بن أبی داود یقول لابی علی: من ابراهیم عن ابراهیم عن ابراهیم؟ فقال: ابراهیم بن طهمان عن ابراهیم بن عامر البجلی عن ابراهیم النخعی فقال أحسنت یا أبا علی. قال الحاکم: کان أبو علی یقول: ما رأیت فی أصحابی مثل الجعابی فی حفظه فحکیت هذا للجعابی فقال: یقول أبو علی هذا و هو استاذی فی الحقیقة(1).

مدح ابن عقده از محمد طاهر گجراتی

اشاره

و محمد طاهر گجراتی (متوفی 986) که محامد سامیه، و مناقب عالیه، و غرر فضائل، و جلائل محاسن، و عظمت شأن، و جلالت مکان او از.

اخبار الاخیار(2)فی (اسرار الابرار) للشیخ عبد الحق الدهلوی.

و (سبحة المرجان(3) فی آثار هندوستان) تصنیف غلام علی آزاد بلگرامی می توان یافت.

و خود شاه صاحب در (رسالۀ اصول حدیث)(4) کتاب مجمع البحار او را

ص:71


1- (193) الباقعة : الرجل الذکی العارف .
2- (194) طبقات الحفاظ للسیوطی ص 368 .
3- (195) أخبار الاخیار ص 322 ط دهلی 1270 .
4- (196) سبحة المرجان ص 43 .

برای طبقات اربعۀ حدیث کافی و پسند دانسته.

و فاضل رشید در (ایضاح لطافة المقال) بافادۀ او در (مجمع البحار) استناد نموده.

و فاضل معاصر در (منتهی الکلام)(1) تنزیه او مثل صاحب نهایت از مخالفت اجماع می نماید و در (ازالة الغین) در نفی صحت و اعتبار احادیث نهایه او را ملاذ و ملجأ خود قرار می دهد، و تمسک بحواله کتاب (مجمع البحار) او نموده و خوشدل می شود.

و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطنی المشهور بحاجی خلیفة و الکاتب الجلبی الاستنبولی در (کشف الظنون عن اسامی الکتب الفنون) کتاب مجمع البحار او را ذکر کرده(2).

در کتاب (تذکرة الموضوعات) که دو نسخۀ عتیقۀ آن بنظر اضعف البریّات رسیده گفته.

حدیث أسماء فی رد الشمس فیه فضیل بن مرزوق ضعیف، و له طریق آخر فیه ابن عقدة رافضی رمی بالکذب و رافضی کاذب. قلت: فضیل صدوق، احتج به مسلم و الاربعة و ابن عقدة من کبار الحفاظ، و ثقه الناس و ما ضعفه الا عصری متعصب(3).

ص:72


1- (197) رساله اصول حدیث ص 23 ط هند 1255 .
2- (198) منتهی الکلام ص 65 نصف اول مسلک اول .
3- (199) کشف الظنون ج 2 ص 1599 ط بغداد .
حافظ در اصطلاح محدثین

از این کلام ظاهر است که ابن عقده از کبار حفّاظ است، و معنی حافظ غالبا محفوظ خاطر ناظرین باشد که حافظ در اصطلاح اهل حدیث چه جلالت مرتبه دارد.

میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی در تراجم الحفّاظ می فرماید:

الحافظ یطلق هذا الاسم علی من مهر فی فن الحدیث بخلاف المحدث(1).

از اینجا ثابت شد که ابن عقده از اکابر ماهرین در فن حدیث بوده و مرتبۀ او از اجلّه محدّثین هم در گذشته.

و شیخ ابو المواهب عبد الوهاب بن احمد بن علی بن احمد بن محمد بن زوقا بن موسی بن أحمد سلطان الشعراوی که از اجلّۀ مشایخ اجازۀ شاه صاحب است، و در ما بعد محامد و فضائل او را خواهی شنید در کتاب لواقح الانوار فی طبقات السادة الاخیار که سه نسخۀ عتیقۀ آن که یکی از آنها محشی است بخط میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی، و چهارمین نسخۀ مطبوعه مصر بعنایت پروردگار نزد این خاکسار موجود است بترجمۀ جلال الدین سیوطی گفته:

و کان الحافظ ابن حجر یقول: الشروط التی إذا اجتمعت فی الانسان سمی حافظا هی الشهرة بالطلب و الاخذ من

ص:73


1- (200) تذکرة الموضوعات ص 96 ط مصر 1343 .

أفواه الرجال، و المعرفة بالجرح و التعدیل لطبقات الرواة و مراتبهم، و تمییز الصحیح من السقیم حتی یکون ما یستحضره من ذلک اکثر مما لا یستحضره مع استحفاظ الکثیر من المتون فهذه الشروط من جمعها فهو حافظ(1).

پس حسب افادۀ علاّمۀ ابن حجر عسقلانی ابن عقده از اکابر مشهورین بطلب، و اخذ از افواه رجال، و معرفت بجرح و تعدیل طبقات رواة و مراتب آنها، و تمییز صحیح از سقیم بوده، و مستحضرات او در این باب زیاده از دیگران بوده.

و نیز از افادۀ شیخ محمد طاهر ظاهر است که مردم توثیق ابن عقده نموده . و مردم در اینجا ناقدین رجال و ائمۀ محقّقین با کمال می باشند کما هو ظاهر من سیاق الکلام.

و نیز از آن ظاهر است که جسارت بر تضعیف ابن عقده ننموده مگر عصری متعصّب.

پس غضب شاه صاحب و مماثلتشان با حاسدین متعصّب، و اتّباع جارحین غیر متدرّب حسب این افاده، و افادۀ دیگر ائمۀ محقّقین که نموذج آن سابقا گذشت محقق گردید.

ص:74


1- (201) تراجم الحفاظ ص 217 حرف الحاء المهملة من النسب و الالقاب آخر الکتاب .

سبط ابن الجوزی نیز ابن عقده را مدح کرده

و ابو المظفر شمس الدین یوسف بن قزاوغلی المعروف بسبط ابن الجوزی(1) که خود شاه صاحب باو احتجاج در باب مطاعن کرده، و کذا الکابلی قبله، و حسب افادۀ فاضل رشید در (ایضاح لطافة المقال) از ائمۀ دین و قدمای معتمدین نزد اهل سنّت و جماعت است، و فاضل معاصر هم در (ازالة الغین) تشبث بافادۀ او می نماید، و جلائل فضائل او در ما بعد مفصّلا انشاء اللّه تعالی خواهی شنید تنصیص بشهرت عدالت ابن عقده نموده، و قول جدّ خود را درباره او ردّ کرده چنانکه در کتاب (تذکرة خواصّ الامّة فی معرفة الائمّة) که بعنایت الهی نسخ عدیدۀ آن نزد فقیر موجود است در ذیل حدیث ردّ شمس برای جناب امیر المؤمنین علیه السّلام گفته:

و کذا قول جدی أنا لا أتهم به ابن عقدة الا من باب الظن و الشک لا من باب القطع و الیقین و ابن عقدة مشهور بالعدالة، کان یروی فضائل أهل البیت و یقتصر علیها، و لا یتعرض للصحابة بمدح و لا بذم فنسبوه الی الرفض(2).

ص:75


1- (202) لواقح الانوار شعراوی ص 199 من الباب الاول من القسم الثالث فی ذکر جماعة من العلماء الذین صحبناهم .
2- (203) سبط ابن الجوزی یوسف بن قزاوغلی ابن بنت أبی الفرج ابن الجوزی ، مورخ من الکتاب و الوعاظ ، ولد و نشأ ببغداد و کانت ولادته سنة 581 و انتقل الی دمشق فاستوطنها حتی توفی سنة 654 ، له مصنفات : منها تذکرة خواص الامة فی ذکر الائمة الاثنی عشر علیهم السلام .

از این عبارت ظاهر است که اتّهام ابن الجوزی ابن عقده را بوضع حدیث ردّ شمس از باب ظنّ و شک است. یعنی رجما بالغیب بظنّ سوء که مصداق (إِنَّ بَعْضَ اَلظَّنِّ إِثْمٌ) می باشد جسارت بر این اتّهام کرده، و ابن عقده مشهور است بعدالت و روایت می کرد فضائل اهل بیت علیهم السّلام را، و اقتصار بر آن می کرد، و متعرض نمی شد برای صحابه بمدح و ذمّ، پس نسبت کردند او را بسوی رفض، یعنی متعصّبین و معاندین که از ذکر فضائل اهل بیت علیهم السّلام مثل مار بر خود می پیچند او را منسوب برفض ساختند.

ابو المؤید خوارزمی نیز در جمع المسانید ابن عقده را تعظیم کرده

اشاره

و اگر این همه تصریحات و توثیقات برای اعتماد و اعتبار ابن عقده کفایت نکند، و نشتر خونین بدل شاهصاحب و اتباعشان نزند، می باید که (جامع المسانید) تألیف محمد بن محمود بن الحسن أبو المؤید خوارزمی که در آن پانزده مسند ابو حنیفه را جمع کرده، و فضیلت و مهارت ابو حنیفه را در حدیث ثابت کرده، عرق ریزی بسیار در حمایت جنابش، و اثبات روایت نمودن ملازمانش احادیث را بکار برده، و الحق بر حنفیین منتی عظیم گذاشته و بزعم خود امام اعظم ایشان را از عار و شنار عدم مناسبت بحدیث بدر ساخته، و علمای حنفیّه مفاخرت و مباهات بر آن دارند، و در مقام دفع طعن و ملام از جنابش رجوع بآن آرند.

و فاضل رشید و دیگران هم آن را ملاذ و ملجأ خود پندارند رو آرند و در یابند که در آن چه قسم توثیق و اطراء ابن عقده مرقوم گشته، و چه نگار مدح و ثنایش در آن بسته.

ص:76

و هذه عبارة أبی المؤید فی أواخر (جامع المسانید) :

أحمد بن محمد بن سعید بن عبد الرحمن بن ابراهیم ابن زیاد بن عبد اللّه بن العجلان أبو العباس الکوفی الهمدانی المعروف بابن عقدة.

کان ثقة، فقیها، عالما بالنحو، و اللغة، و القراءة، متقنا فی الحدیث حافظا لرواته، و مدار هذه الاسانید علیه انتهی(1).

از این عبارت ظاهر است که ابن عقده ثقه و فقیه، و عالم بنحو و قرائت، و متقن در حدیث و حافظ روات آن بوده، و مدار اسانید امام اعظم بر او است.

پس اکنون حضرات اهل سنّت را اختیار دادیم که خواه اندک تأمّل بکار برده، ویر هفوات خود ندامت ورزند، و خواه بغرض ردّ بعض استدلالات اهل حق بروایات ابن عقده، که تحققش خیلی مشکل، زیرا مدار استدلال ایشان بر محض روایات ابن عقده نیست، بلکه آنچه ابن عقده روایت کرده، و اهل حق بآن استدلال نموده اند، مثل آن را حذو النعل بالنعل دیگر ثقات ائمه، و اساطین مذهب ایشان هم روایت می نمایند، تضعیف و توهین ابن عقده نمایند، و دست از اعتماد و اعتبار او بردارند.

لیکن ملتمس آن است که فکری برای اصلاح حال پر اختلال عمدۀ مدایح و مناقب امام اعظم فرمایند، چه هر گاه بتصریح خوارزمی مدار این اسانید بر

ص:77


1- (204) تذکرة خواص الامة ص 51 ط النجف الاشرف .

ابن عقده بوده باشد، در این صورت قدح و جرح ابن عقده نمودن، و راه توهین و استخفاف او پیمودن، صراحتا در ابطال فضیلت اسنای امام اعظم کوشیدن، و عمدۀ مناقب او را بخاک سیاه برابر ساختن است.

ابو المؤید خوارزمی مورد تعظیم اهل سنت است

و باید دانست که أبو المؤید خوارزمی از اکابر فقهاء و اجلّۀ مشاهیر و اعاظم معتمدین اهل سنّت است و جلالت شأن، و فقاهت، و ریاست، و امامت او از (جواهر مضیئۀ(1)فی طبقات الحنفیه) تصنیف عبد القادر بن محمد القرشی، و (کتائب أعلام الاخبار من مذهب النعمان المختار) تألیف محمود بن سلیمان الکفوی ظاهر است.

و تاج الدین دهّان در (کفایة المتطلع) او را بوصف العلاّمة الخطیب قاضی القضاة ستوده.

و رشید الدین خان تلمیذ رشید شاه صاحب در (شوکت عمریه) بافادۀ او در ذبّ حریم امام اعظم تمسک می کند.

و شیخ عبد الحق دهلوی در (رجال مشکاة) بر جوابات او از ادّعای بعض شافعیه مخالفت مذهب ابو حنیفه را با احادیث می نازد، و کتاب او را در این باب می ستاید و می گوید: (هو کتاب حافل مستقل فی هذا الباب) .

و فاضل معاصر هم در (ازالة الغین) او را بحافظ فقیه یاد می کند، و بمختصر کتابش تمسک و احتجاج می کند و آن را ملجأ و مأوای خود می گرداند.

ص:78


1- (205) جامع المسانید ج 2 ص 398 ط حیدرآباد دکن 1332

مثبتین کتاب ابن عقده از اکابر اهل سنت

اشاره

مستتر نماند که از ما سبق ظاهر شده که مثبتین کتاب ابن عقده در جمع طرق حدیث غدیر و اثبات آن که آن را کتاب الموالاة هم گویند چند کس از اکابر و اعاظم و اجلّه و افاخم ائمۀ سنیه اند:

اول شیخ الاسلام ایشان أحمد بن عبد الحلیم المعروف به ابن تیمیه.

دوّم علاّمه نحریر خاتمة الحفاظ و المحققین شهاب الدین بن حجر عسقلانی که در فتح الباری و در اصابه بمقامات متعدّده ذکر آن نموده.

سوّم علاّمه نور الدین علی بن عبد اللّه سمهودی که ذکر آن نقلا از ابن حجر نموده.

چهارم عالم محقق و محدّث مدقق عبد الرؤوف مناوی که او هم نقلا عن ابن حجر ذکر آن کرده.

پنجم محمود بن محمد بن علی الشیخانی القادری المدنی که در صراط سویّ ذکر آن کرده.

ششم میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی که از عظماء و اجلّۀ علمای اهل سنّت است (کما یظهر من ایضاح لطافة المقال للفاضل الرشید) ذکر این کتاب در (مفتاح النجا فی مناقب آل العبا و نزل الابرار بما صحّ فی مناقب أهل البیت الاطهار) نموده است.

و بعد تفحص و تتبع ظاهر شد که جمعی غفیر و جمعی کثیر دیگر از اعلام فخام و اساطین عظام و مشایخ معروفین و ائمه محققین سنیه نیز اثبات این کتاب نموده اند و بسند متصل که در آن ابن حجر عسقلانی هم داخل است این کتاب را از خود ابن عقده روایت نموده:

ص:79

محمد عابد سندی از مشاهیر علمای مدینه و از مثبتین کتاب ابن عقده است

اولشان عالم معاصر، جلیل الشأن، و فاضل، عمدة الأعیان محمد عابد بن أحمد علی السندی مصنف کتاب حصر الشارد و غیر آن که از اکابر نحاریر، و اجلّۀ مشاهیر علمای مدینۀ منوره زادها اللّه تکریما و تشریفا برده، و مولوی عبد الغنی بن أبی سعید المجددی الدهلوی که الحال ساکن مدینۀ منوره است در اجازۀ خود برای مولوی عبد الحلیم معاصر او را بشیخنا العلاّمة الفهّامة محدّث دار الهجرة یاد کرده.

حیث قال: فأسعفت مرامه، و أجزت له ما یجوز لی من الروایة من الفقه، و الحدیث، و التفسیر و غیرها الذی هو مذکور فی ثبت شیخنا العلامة الفهامة محدث دار الهجرة الشیخ عابد السندی الخ(1).

محمد حسین انصاری نقشبندی از مثبتین کتاب ابن عقده

دوّم شیخ علاّمه، فهّامه، زینة الدهر، و قدوة العصر، حاوی علم ادیان و ابدان، جامع فنون عقلیه و نقلیه و موضح آن بأحسن بیان شیخ محمد حسین ابن محمد مراد الانصاری الخزرجی الایوبی نسبا السندی بلدا النقشبندی

ص:80


1- (206) الجواهر المضیئة ج 2 ص 132

طریقة، و الحنفی مذهبا که استاد محمد عابد سندی است چنانکه خود محمد عابد سندی در کتاب حصر الشارد گفته:

قد من اللّه تعالی علی و له الحمد بقراءة القرآن العظیم من فاتحته الی خاتمته علی قراءة الائمة السبعة المشهورین برواتهم الاربعة عشر المحصورة من طرقهم المشهورة، و هم أبو رویم نافع(1)بن عبد الرحمن بن أبی نعیم المدنی من روایتی قالون(2)و ورش(3)عنه و أبو محمد عبد اللّه بن کثیر(4)المکی من روایة البزی(5)و قنبل (6) باسنادهما عنه، و ابو عمرو(7) بن العلاء البصری من روایة السوسی(8)

ص:81


1- (207) اصل این اجازه به خط مجیز نزد مولوی عبد الحی خلف رشید مولوی عبد الحلیم موجود است . 120
2- (208) نافع بن عبد الرحمن أحد أئمة القراءات العشر ، اصله من اصفهان ، توفی بالمدینة سنة 169 .
3- (209) قالون ، عیسی بن میناء قارئ المدینة ، یقال : انه کان ربیب نافع توفی سنة 220
4- (210) ورش عثمان بن سعید ، شیخ القراء اتقن القراءة علی النافع ، اصله من القیروان توفی بمصر سنة 197
5- (211) ابن کثیر عبد اللَّه العطار الفارسی الاصل ، کان امام أهل مکة فی القراءة ، توفی سنة 120
6- (212) البزی احمد بن محمد ، مقرئ مکة و مؤذن المسجد الحرام ، توفی سنة 250
7- (213) قنبل محمد بن عبد الرحمن المخزومی بالولادة توفی سنة 291
8- (214) ابو عمرو زبان بن العلاء المازنی البصری امام العربیة ، توفی سنة 154

و الدوری(1)، عن أبی محمد الیزیدی(2)عنه، و ابو بکر عاصم(3) بن أبی النجود الکوفی من روایتی حفص(4) و أبی بکر بن(5) عیاش عنه، و ابو الحسن علی بن حمزة الکسائی(6)الکوفی من روایتی حفص الدوری و اللیثی(7) عنه، و ابو عمران عبد اللّه(8) بن عامر الیحصبی الدمشقی من روایتی ابن ذکوان(9) و هشام(10) بسندهما إلیه،

ص:82


1- (215) السوسی صالح بن زیاد ، مقرئ ضابط ، اخذ قراءة أبی عمرو عن أبی محمد الیزیدی ، توفی سنة 261
2- (216) حفص الدوری بن عمر بن عبد العزیز النحوی ، الضریر ، توفی سنة 246
3- (217) الیزیدی أبو محمد یحیی بن المبارک البصری ، نحوی ، مقرئ ، أخذ القراءة عن أبی عمرو ، توفی سنة 202
4- (219) حفص بن سلیمان أبو عمر الاسدی الکوفی البزاز ، أعلم أصحاب عاصم بقراءته توفی سنة 180
5- (220) أبو بکر بن عیاش الاسدی الکوفی الحناط ، عرض علی عاصم القرآن ثلاث مرات ، توفی سنة 193
6- (221) أبو الحسن علی بن حمزة ، فارسی الاصل ، أسدی الولاء توفی سنة 189
7- (222) أبو الحارث اللیث بن خالد البغدادی ، من اجلة أصحاب الکسائی ، توفی سنة 240
8- (223) ابن عامر الدمشقی ، امام أهل الشام فی القراءة ، توفی سنة 118
9- (224) ابن ذکر و ان عبد اللَّه بن أحمد الدمشقی ، توفی سنة 242
10- (225) هشام بن عمار أبو الولید السلمی الدمشقی ، توفی سنة 245

و ابو عمارة حمزة بن حبیب(1) الزیات من روایتی خلاد(2) و خلف(3) عن سلیم عنه، و ذلک بما تضمنته المنظومة المعروفة بالشاطبیة، قراءة تحقیق و بیان تجوید، مرارا متعددة علی شیخنا العلامة الفهامة، زینة دهره، و قدوة عصره، الحاوی لعلم الادیان و الابدان، الجامع للفنون العقلیة و النقلیة، و الموضح لها باحسن بیان، عمی و صنو أبی الشیخ محمد حسین بن محمد مراد الانصاری الخزرجی الایوبی نسبا السندی بلدا، النقشبندی طریقة، و الحنفی مذهبا رحمه اللّه تعالی و بوأه دار کرامته(4).

محمد مراد انصاری از مثبتین کتاب ابن عقده

سوّم حافظ مدقق، و امام محقق، ولیّ عارف نقّاد، شیخ محمد مراد بن محمد یعقوب بن محمود الانصاری که والد محمد حسین و استاد او است چنانکه در حصر الشارد بعد از عبارت سابقه مسطور است.

ص:83


1- (226) حمزة بن حبیب الزیات الکوفی توفی سنة 180
2- (227) خلاد أبو عیسی الشیبانی الکوفی ، توفی سنة 220
3- (228) خلف بن هشام البزاز البغدادی ، توفی سنة 229
4- (229) حصر الشارد ص 1

قال شیخنا: قرأت بها علی والدنا و علی شیخنا الحافظ الامام المحقق، ولی اللّه تعالی، العارف الشیخ محمد مراد بن محمد یعقوب بن محمود الانصاری السندی(1).

محمد هاشم سندی نیز از مثبتین کتاب ابن عقده است

چهارم امام همام، مقتدای انام، شیخ محمد هاشم بن عبد الغفور بن عبد الرحمن السندی التتوی که استاد شیخ محمد مراد است چنانکه در حصر الشارد بعد از عبارت سابقه گفته:

قال یعنی محمد مراد: قرأت بها جمیع القرآن العظیم من فاتحته الی خاتمته علی شیخنا الامام الهمام مقتدی الانام الشیخ محمد هاشم بن عبد الغفور بن عبد الرحمن السندی التتوی(2).

عبد القادر صدیقی حنفی نیز از مثبتین کتاب ابن عقده است

پنجم علاّمه دهر، و محقق عصر شیخ عبد القادر بن أبی بکر بن عبد القادر الصدیقی الحنفی مفتی الحنفیة بمکة المکرمة المشرفة که از اجلۀ علماء است در حصر الشارد بعد از عبارت سابقه مسطور است:

ص:84


1- (230) حصر الشارد ص 3 فی ذکر قراءة القرآن
2- (231) حصر الشارد ص 3 فی ذکر قراءة القرآن

قال یعنی محمد هاشم: قرأت بها علی جماعة اجلهم علامة دهره، و حجة اللّه تعالی علی أهل عصره الشیخ عبد القادر بن أبی بکر بن عبد القادر الصدیقی نسبا، المکی بلدا، و الحنفی مذهبا، مفتی الحنفیة بمکة المشرفة(1).

و فاضل نحریر غلام علی آزاد بن السید نوح البلکرامی هم عبد القادر را بمدائح عظیمه و مناقب فخیمه ستوده چنانکه در سبحة المرجان فی آثار هندوستان بترجمۀ محمد طاهر گجراتی گفته:

و من أحفاده الشیخ عبد القادر بن الشیخ أبی بکر مفتی مکة المعظمة، کان عالما جیدا لا سیما فی الفقاهة، فصیحا، بلیغا، و من تآلیفه الفتاوی أربع مجلدات، و مجموعة المنشآت توفی سنة ثمان و ثلثین و مائة و ألف. و نظم الشیخ عبد اللّه بن طرفة الانصاری المکی الشافعی استاذه فی مدح التلمیذ قصیدة یوصل فیها نسبه الی الصدیق الاکبر رضی اللّه عنه و یقول:

قد کان جد أبیک بل ضریحه من أوحد العلماء و

الفضلاء أعنی محمد طاهر من منتمی الصدیق حققه بغیر

ص:85


1- (232) حصر الشارد ص 3 فی ذکر قراءة القرآن

مراء.

لکن جمهور أهل گجرات متفقون علی أن الشیخ من البواهیر، و صرح به الشیخ عبد الحق فی کتابه أخبار الاخیار و قال بعضهم: انه کان صدیقیا من جانب الام(1).

و شیخ عبد الرحمن بن الشیخ محمد بن الشیخ عبد الرحمن الکزبری الدمشقی در (رسالۀ اسانید) در ذکر مشایخ خود گفته:

و منهم العلامة المسند الشیخ عبد القادر الصدیقی المکی المفتی(2).

ابو البقاء عجیمی نیز از مثبتین کتاب ابن عقده است

اشاره

ششم امام علاّمه، و محدّث مشهور عمدة القراء، و قدوة الحفاظ، أبو البقاء حسن بن علی العجیمی الحنفی المکی که از اجلّۀ نحاریر، و اعاظم مشایخ سنّیه است.

محمد عابد سندی در حصر الشارد بعد از عبارت سابقه گفته:

قال یعنی عبد القادر: قرأت بها علی ولی اللّه تعالی العارف عمدة القراء، و قدوة الحفاظ أبی البقاء حسن بن علی

ص:86


1- (233) سبحة المرجان ص 46 فی الفصل الثانی فی ذکر العلماء
2- (234) رساله اسانید ص 5 .

العجیمی الحنفی المکی(1).

و تاج الدین بن أحمد الدهّان المکی در کفایة المتطلع گفته:

أما بعد فهذه جملة من مرویات شیخنا الامام العلامة المحدث المفتن أبی البقاء الحسن بن علی العجیمی أوصله اللّه تعالی الی غایة المطالب، و أوصل به الی سواء الطریق کل طالب(2).

ابو البقاء عجیمی از مشایخ اجازۀ والد شاهصاحب است

و بالاتر از همه آنست که حسن عجیمی از مشایخ اجازۀ شاه ولی اللّه والد ماجد شاهصاحب است، که باتصال سند خود بایشان حمد الهی بجا می آورد، و نهایت ابتهاج و بشاشت دارد، و بتصریح ولی اللّه عجیمی از مشایخ اجله کرام، و ائمۀ قادۀ اعلام، و از جملۀ مشهورین بحرمین محترمین که اجماع بر فضلشان در خافقین واقع شده بود چنانکه در (رسالۀ ارشاد الی مهمّات الاسناد) که شاهصاحب در (رسالۀ اصول حدیث) ذکر آن فرموده اند گفته:

قد اتصل سندی و الحمد للّه بسبعة من المشایخ الجلة الکرام، الائمة القادة الاعلام من المشهورین بالحرمین

ص:87


1- (235) حصر الشارد ص 3 ذکر إسناد قراءة القرآن
2- (236) کفایة المتطلع ص 1 شروع کتاب بعد از خطبه

المحترمین المجمع علی فضلهم من بین الخافقین الشیخ محمد بن العلاء البابلی، و الشیخ عیسی المغربی الجعفری، و الشیخ محمد بن محمد بن سلیمان الردانی المغربی، و الشیخ ابراهیم ابن حسن الکردی المدنی، و الشیخ حسن بن علی العجیمی المکی، و الشیخ أحمد بن محمد النخلی المکی، و الشیخ عبد اللّه بن سالم البصری ثم المکی.

و لکل واحد منهم رسالة جمع هو فیها، أو جمع له فیها أسانیده المتنوعة فی علوم شتی.

أما البابلی فأجازنی بجمیع ما فی منتخب الاسانید الذی جمعه الشیخ عیسی له شیخنا الثقة الامین أبو طاهر محمد ابن ابراهیم الکردی عن ابیه و عن مشایخه الثلثة الذین سردنا أسماءهم بعد ابیه کلهم عن البابلی.

و أما الشیخ عیسی فناولنی مقالید الاسانید تألیف شیخنا ابو طاهر و أجازنی بجمیع ما فیه ابو طاهر عن الاربعة المذکورین عنه.

أما ابن سلیمان فأجازنی بجمیع ما فی صلة الخلف تألیفه شیخنا ابو طاهر مشافهة عن المصنف مکاتبة ح و أجازنی بجمیع

ص:88

ما فیه ولده محمد وفد اللّه عنه ح و أجازنی بجمیعه السید عمر بن الشیخ عبد اللّه بن سالم عن جده عنه.

و أما الکردی فأخبرنی بجمیع الامم تألیفه سماعا علیه ابو طاهر بقراءته علی ابیه المذکور.

و أما العجیمی فألف الشیخ تاج الدین رسالة بسط فیها اسانیده أجازنی بجمیع ما رواه العجیمی ابو طاهر عنه و کان ابو طاهر قاری دروسه، و أخص تلامذته، و قرأ علیه السنة بکمالها، ح، سمعت من الشیخ تاج الدین القلعی الحنفی مفتی مکة اوائل الستة و شیئا من مسند الدارمی و موطأ محمد و آثاره و أجازنی بسائرها و بجمیع ما تصح له روایته عن العجیمی.

اما النخلی فله رسالة جمع فیها اسانیده اجازنی بها ابو طاهر عنه ح ناولنیها الشیخ عبد الرحمن النخلی بن الشیخ احمد المذکور، و اجازنی بها عن ابیه.

و اما البصری فألف ولده الشیخ سالم رسالة اجازنی بها و بجمیع ما تصح له روایته السید عمر عن جده الشیخ عبد اللّه

ص:89

المذکور، و سمعت عنه اوائل الکتب(1).

و خود شاه صاحب در رسالۀ اصول حدیث فرموده اند:

و نیز شیخ ابو طاهر قدس سره از شیخ حسن عجیمی اخذ و استفاده نموده و شیخ حسن عجیمی شاگرد شیخ عیسی مغربی، شاگرد شیخ محمد بن العلاء البابلی، شاگرد شیخ سالم سنهوری است(2).

شیخ احمد شناوی نیز از مثبتین کتاب ابن عقده است

هفتم شیخ احمد بن علی بن عبد القدوس الشناوی، که از اکابر و اعاظم مشایخ اجازۀ شاهصاحب و والد ماجد ایشان است چنانکه خود شاهصاحب در (رسالۀ اصول حدیث) می فرمایند:

آخرا حضرت والد ماجد در مدینۀ منوره، و در مکّه معظّمه از اجلّه مشایخ حرمین این علم باستیعاب و استقصاء فرا گرفتند، و بیشتر استفادۀ ایشان از جناب حضرت شیخ ابو طاهر مدنی قدس سره بود، که یگانۀ عصر خود بودند در این باب رحمة اللّه علیه و علی أسلافه و مشایخه.

و از حسن اتفاقات آنکه شیخ ابو طاهر قدس سره سند مسلسل دارند بصوفیان و عرفاء تا شیخ زین الدین زکریا انصاری.

و هو انه اخذ عن ابیه الشیخ ابراهیم الکردی، و هو عن الشیخ احمد القشاشی، و هو عن الشیخ احمد الشناوی، و هو

ص:90


1- (237) رساله اصول حدیث ص 1
2- (238) رساله اصول حدیث ص 25 فصل دوم در ذکر سند حدیث ط مطبعة المصطفائی 1255

عن والده الشیخ عبد القدوس الشناوی.

و ایضا عن الشیخ عبد الرحمن بن عبد القادر بن فهد، و هؤلاء کلهم من اجلة المشایخ العارفین باللّه(1).

از ملاحظۀ این عبارت ظاهر است که شیخ احمد شناوی از اجلۀ مشایخ اجازۀ والد ماجد شاهصاحب است، و او استاد شیخ احمد قشاشی است، و او استاد ابراهیم کردی، و او استاد شیخ ابو طاهر است، و او استاد شاه ولی اللّه است.

و نیز در این رساله فرموده:

مشکاة المصابیح حضرت شیخ ابو طاهر، از شیخ ابراهیم کردی و ایشان از شیخ احمد قشاشی و ایشان از شیخ احمد بن عبد القدوس شناوی، و ایشان از سید غضنفر بن سید جعفر نهروانی گرفتند(2).

و نیز در این رساله گفته:

صحیح البخاری حضرت شیخ ابو طاهر از والد خود شیخ ابراهیم کردی خواندند، و ایشان از شیخ احمد قشاشی، و ایشان از شیخ ابو المواهب احمد ابن عبد القدوس الشناوی الخ(3).

و نیز در این رساله گفته:

سنن صغری نسائی حضرت شیخ ابو طاهر از شیخ ابراهیم کردی، و ایشان

ص:91


1- (239) رساله اصول حدیث ص 25 فصل دوم در ذکر سند حدیث ط مطبعة المصطفائی 1255
2- (240) رساله اصول حدیث ص 24
3- (241) رساله اصول حدیث ص 24

از شیخ احمد قشاشی، و ایشان از شیخ احمد بن عبد القدوس شناوی الخ(1).

(و ابراهیم بن حسن بن شهاب الدین الکردی الکورانی) که استاد شیخ ابو طاهر است، (و احمد بن محمد بن احمد بن علی الشهیر بالنخلی المکّی) در (رسالۀ اسانید) که یک نسخۀ آن پیش حقیر حاضر است و یک نسخه در کتب خانۀ حرم مکه دیده ام بحق او گفته:

و منهم العالم الامام، الحبر(2)الهمام(3)، من حکت افکاره فی صحة الاستنباط المتقدمین فی جمیع الفنون فکانت مصنفاته جدیرة بأن تکتب بماء العیون، و ان یبذل فی تحصیلها المال و الاهل و البنون، الشیخ برهان الدین ابو الفضائل ابراهیم بن حسن الکردی الکورانی الشافعی الصوفی نزیل المدینة المشرفة و عالمها نفعنا اللّه تعالی به و المسلمین و رحمه رحمة واسعة فی الدنیا و الآخرة آمین(4).

(و سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری) در (رسالة الامداد بمعرفة علوّ الاسناد) که دو نسخۀ آن پیش اضعف العباد موجود است در حقّ او گفته:

و منهم العلامة المحقق ابراهیم بن حسن الکورانی

ص:92


1- (242) رساله اصول حدیث ص 30
2- (243) الحبر بفتح الحاء و سکون الباء : العالم الصالح - و جمعه الاحبار و الحبور
3- (244) الهمام بضم الهاء : السید الشجاع
4- (245) رساله اسانید نخلی ص 15

المدنی فقد اخذ عنه الوالد حفظه اللّه تعالی الجامع الصحیح للبخاری(1).

در رسالۀ(اعمال الفکر و الرّویات) فی شرح

حدیث انّما الاعمال بالنیات که نسخۀ مصححه آن که در عهد مصنف نوشته شده و از مکه معظمه (زادها اللّه تشریفا) بعض افاضل آورده نزد فقیر حاضر گفته:

قال النبی صلی اللّه علیه و سلم ارشادا الی ان المدار فی الشرع علی النیات لا علی صور الاعمال بل الصور تابعة لها فی الحکم ما رویناه فی مشاهیر الکتب المعتبرة بطرق عدیدة:

منها ما أخبرنا به شیخنا الامام العالم العامل المکمل الذائق الوارث المحمدی، غوث الانام فی زمانه، سیدی الشیخ صفی الدین احمد بن محمد بن یونس الملقب بعبد النبی بن ولی اللّه احمد بن علی المقدسی الدجانی المدنی المولد الانصاری المعروف بالقشاشی روح اللّه روحه، و أعلی فی أعلی المقربین فتوحه، و أعاد علینا من برکاته آمین، فی کتاب الاذکار، عن شیخه المحقق أبی المواهب احمد بن علی بن

ص:93


1- (246) الامداد بمعرفة علو الاسناد ص 14

عبد القدوس العباسی الشناوی ثم المدنی قدس سره، عن الشمس محمد بن احمد بن حمزة الرملی، عن شیخ الاسلام زکریا ابن محمد الانصاری، عن الحافظ أبی الفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی، قال فی تخریج احادیث الاذکار:

انا بجمیع الکتاب الشیخ الامام العلامة مسند القاهرة ابو اسحاق احمد بن ابراهیم بن احمد بن عبد الواحد بن عبد المؤمن التنوخی البعلی ثم الدمشقی نزیل القاهرة، المعروف بالبرهان الشامی قراءة علیه رحمة اللّه، و انا اسمع لبعضه، و إجازة لسائره.

قال: انا الشیخ الامام العلامة أبو الحسن علی بن ابراهیم ابن داود العطار الدمشقی فی کتابه.

قال: انا شیخ الاسلام محیی الدین یحیی بن شرف بن مری النووی رحمه اللّه قراءة علیه، و انا أسمع لجمیع کتاب الاذکار.

قال فیه: أخبرنا شیخنا الامام الحافظ أبو البقاء خالد بن یوسف بن سعد بن الحسن بن المفرج بن بکار المقدسی النابلسی

ص:94

ثم الدمشقی، انا أبو الیمن الکندی، انا محمد بن عبد الباقی الانصاری، انا أبو محمد الحسن بن علی الجوهری، انا أبو الحسین محمد بن مظفر الحافظ، انا أبو بکر بن محمد بن محمد بن سلیمان الواسطی، انا أبو نعیم عبید بن هشام الحلبی انا ابن المبارک، عن یحیی بن سعید هو الانصاری، عن محمد ابن ابراهیم التیمی، عن علقمة بن وقاص اللیثی، عن عمر بن الخطاب رضی اللّه عنه، قال:

قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: انما الاعمال بالنیات الحدیث(1).

و نیز ابراهیم بن حسن الکردی الکورانی در رسالۀ(افاضة العلاّم بتحقیق مسئلة الکلام) گفته:

انا شیخنا الامام غوث الانام المحقق الختم سیدی صفی الدین أحمد بن محمد بن یونس بن ولی اللّه أحمد بن علی المقدسی الدجانی المدنی المعروف بالقشاشی قدس سره، عن شیخه أبی المواهب أحمد بن علی العباسی الشناوی ثم المدنی عن الشمس محمد الرملی عن القاضی زکریا عن الحافظ بن

ص:95


1- (247) اعمال الفکر و الرویات ص 7

حجر، عن الحافظ أبی هریرة عبد الرحمن بن الحافظ أبی عبد اللّه محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، عن القاسم بن مظفر بن عساکر، عن الشیخ محیی الدین بن عربی إجازة، عن الحافظ الکبیر أبی القاسم علی بن الحسن بن عساکر إجازة، انا أبو القاسم زاهر بن طاهر، انا أبو بکر احمد بن الحسین الحافظ هو البیهقی، انا علی بن احمد بن عبدان، انا احمد بن عبد الغفار، ثنا عبد بن شریک، ثنا نعیم بن حماد، ثنا عبد بن المبارک ثنا عبد اللّه بن موهب، عن مالک بن محمد بن حارثة الانصاری، عن أنس بن مالک رضی اللّه عنه.

قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: (من أنعش(1) حقا بلسانه جری له أجره حتی یأتی اللّه یوم القیامة فیوفیه ثوابه) .

انتهی نقلا عن نسخة بخط العرب جاء بها من مکة بعض أفاضل السنیة و هی عندی الان(2).

ص:96


1- (248) انعش حقا : اقام حقا
2- (249) رساله افاضة العلام ص 1 شروع رساله بعد از خطبه

شیخ علی شناوی نیز از راویان کتاب ابن عقده است

هشتم شیخ علی بن عبد القدوس الشناوی والد شیخ احمد شناوی که مدایح فاخره، و محامد زاهره، و محاسن مبهره، و فضائل محیّرۀ او آنفا شنیدی و او هم از مشایخ مشایخ اجازۀ شاه ولی اللّه والد ماجد مخاطب است.

(سالم بن عبد اللّه بن سالم البصری الشافعی) در رسالۀ(الامداد بمعرفة علوّ الاسناد) که در آن اسانید والد خود جمع کرده گفته:

و اما سنن الترمذی فیرویها (أی عبد اللّه بن سالم) عن الشیخ سلطان، و الشیخ أحمد القشاشی بسندهما المتقدم الی القاضی زکریا، و رواه متصلا بالصوفیة فی اکثره عن الشیخ أحمد القشاشی، عن شیخه أبی المواهب أحمد الشناوی، عن والده الشیخ علی الشناوی، عن الشیخ عبد الوهاب الشعرانی الخ(1).

و شاه ولی اللّه بن عبد الرحیم والد ماجد مخاطب در (رسالۀ انتباه فی سلاسل اولیاء اللّه) گفته:

و این فقیر را ارتباط از جهت خرقه با شیخ ابو طاهر محمد بن ابراهیم الکردی واقع است.

و قد لبسها من أبیه، و قد لبسها أبوه من ید شیخه الامام

ص:97


1- (250) رساله الامداد بمعرفة علو الاسناد ص 15

احمد القشاشی، و له فی الخرقة القادریة طرق:

منها أنه ألبسها من ید شیخه الشیخ أحمد الشناوی، بلباسه لها من ید أبیه علی بن عبد القدوس، بلباسه لها من ید الشیخ عبد الوهاب الشعراوی، بلباسه لها من ید الحافظ جلال الدین السیوطی فی روضة مصر، بلباسه لها من ید الشیخ کمال الدین محمد المعروف بابن امام الکاملیة تجاه الکعبة المشرفة، بلباسه لها من شمس الدین محمد ابن محمد الجزری الخ(1).

شعرانی و سیوطی و ابن حجر نیز از راویان کتاب ابن عقده می باشند

نهم عبد الوهاب شعرانی که از نحاریر حذّاق، و مشاهیر سبّاق، و اجلّه معتمدین، و اکابر موفّقین است، و سلسلۀ اجازۀ شاه ولی اللّه و مشایخ او در بسیاری از کتب باو منتهی می شود، چنانکه انموزج آن سابقا دریافتی.

دهم علاّمة العلماء و أوحد الکملاء شیخ جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی، که او هم از اجلّه مشایخ اجازۀ شاه ولی اللّه است، و مدح او را با اطرا خود شاه صاحب در رسالۀ(اصول حدیث)(2) ادا کرده اند، و جلالتشان پدر

ص:98


1- (251) رساله انتباه ص 7 .
2- (252) رساله اصول حدیث شاه صاحب ص 22 و 23

بزرگوار خود باتصال سندش تا سیوطی و غیر او ثابت کرده، و بنابر تصریح احمد بن محمد المغربی المقری المالکی الاشعری در (فتح المتعال)(1) مجدّد دین نبوی در مائۀ تاسعه بوده.

یازدهم علاّمه نحریر، و حافظ معدوم النظیر، شهاب الدین احمد بن علی ابن محمد المعروف بابن حجر العسقلانی صاحب فتح الباری شرح صحیح بخاری که در آفاق جهان مشهور و سائر، و در اصقاع بقاع معروف و دائر است.

احمد مقدسی حنبلی نیز از رواة کتاب ابن عقده است

دوازدهم فقیه جلیل القدر، و مفتی نبیه الفخر احمد بن أبی بکر بن احمد ابن عبد الحمید المقدّسی الحنبلی، که از مشایخ ابن حجر عسقلانی، و اکابر فقهاء و محدثین است.

ابن حجر در درر کامنه فی اعیان المائة الثامنة گفته:

احمد بن أبی بکر بن احمد بن عبد الحمید بن عبد الهادی ابن یوسف بن محمد بن قدامة بن مقدام أبو العباس المقدسی شهاب الدین بن العز الحنبلی الفقیه المفتی.

ولد سنة سبع و سبعمائة، و احضر علی هدبة بنت عسکر و تفرد بها، و أجاز له الفخر التوزری من مکة، و ابن رشیق،

ص:99


1- (253) فتح المتعال ص 32

و طائفة من مصر، و دخل فی عموم إجازة اسحاق النحاس لاهل الصالحیة، و تفرد بکل ذلک.

و سمع الکثیر: من التقی سلیمان، و یحیی بن سعد، و عیسی المطعم، و فاطمة بنت خویلد، و أبی بکر بن احمد بن عبد الدائم و غیرهم.

و حدث بالکثیر، و کان خاتمة المسندین بدمشق مات فی ربیع الآخر سنة 798 و قد أجاز لی غیر مرة(1).

اسحاق بن یحیی حنفی نیز از رواة کتاب ابن عقده است

سیزدهم اسحاق بن یحیی بن اسحاق حنفی، که از اجلّۀ محدّثین و فضلاء مسندین است، مناقب و محامد او از (معجم ذهبی) و (درر کامنه) و غیر آن ظاهر است.

شمس الدین ابو عبد اللّه ذهبی در معجم گفته:

اسحاق بن یحیی بن اسحاق الشیخ الفاضل المسند عفیف الدین أبو محمد الآمدی الحنفی.

ولد سنة اثنتین و أربعین و سبعمائة بآمد، و رحل به

ص:100


1- (254) الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة ج 1 ص 109 ط حیدرآباد الدکن

أبوه فأدرک ابن خلیل فسمع منه أجزاء کثیرة، و من عیسی الخیاط و جماعة بحران، و من ابن عبد الدائم و طائفة بدمشق.

و کان له انس بالحدیث یعرف مسموعاته و حصل اصوله خرج له الشیخ شمس الدین بن المهندس معجما قرأناه، و تفرد باشیاء.

مات فی رمضان سنة خمس و عشرین و سبعمائة، و ولی بعده مشیخة الظاهریة الشیخ شهاب الدین بن جهبل(1) و ابن حجر عسقلانی در درر کامنه می فرماید:

اسحاق بن یحیی بن اسحاق بن ابراهیم الآمدی عفیف الدین نزیل دمشق.

ولد سنة 742، و سمع من مجد الدین ابن تیمیة، و عیسی ابن سلامة، و من یوسف بن خلیل، و صقر، و غیر واحد، و أخذ عن المجد بن تیمیة و طلب بنفسه فی حیاة أحمد بن عبد الدائم و حصل الاجزاء، و حضر المدارس، و حج مرارا.

ص:101


1- (255) معجم الذهبی ص 23 حرف الالف

قال الذهبی فی المعجم المختص: سمع من ابن خلیل أجزاء کثیرة و کان له انس بالحدیث و یعرف مسموعاته به و حصل اصوله و خرج له ابن المهندس معجما و تفرد باشیاء و ولی مشیخة الظاهریة.

قلت: حدثنا عنه بالسماع غیر واحد: منهم احمد بن اقبرص ابن بلعاق، و حدث بالکثیر، و کان یشهد علی القضاة، و کان لطیفا بشوشا یتفرد بأشیاء من العوالی و عمل لنفسه معجما و مات سنة 725(1).

یوسف بن خلیل نیز از رواة کتاب ابن عقده است

چهاردهم یوسف بن خلیل بن عبد اللّه الدمشقی الازدی که از اجلّه حفاظ ثقات، و اعاظم محدّثین اثبات است، و در اتقان وسعت روایت یگانۀ آفاق، و فائق بر اکابر حذّاق بود.

علاّمه ذهبی در (عبر فی خبر من غبر) در وقایع سنه ثمان و اربعین و ستمائة گفته:

یوسف بن خلیل الحافظ الرحال محدث الشام أبو الحجاج الدمشقی الادمی نزیل حلب.

ص:102


1- (256) الدرر الکامنة ج 1 ص 358 ط الدکن

ولد سنة خمس و خمسین و خمسمائة، لم یعن بالحدیث الی سنة بضع و ثمانین فروی عن یحیی الثقفی و طائفة، ثم رحل الی بغداد قبل التسعین، ثم الی اصبهان بعد التسعین، و أدرک بها اسنادا عالیا کبیرا، و کتب مالا یوصف بخطه الملیح، و انتشر حدیثه، و رحل الناس إلیه.

توفی فی عاشر جمادی الآخرة بحلب(1).

و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی در (طبقات الحفّاظ) گفته:

ابن خلیل الحافظ المفید الرحال الامام مسند الشام شمس الدین أبو الحجاج یوسف بن خلیل بن عبد اللّه الدمشقی الازدی(2) محدث حلب.

ولد سنة 555، و اشتغل بالحدیث و له ثلاثون سنة و تخرج بالحافظ عبد الغنی، و شیوخه نحو خمسمائة نفس، أخذ عنه الشرف الدمیاطی و آخرون آخرهم ابراهیم بن العجمی.

و کان حافظا ثقة، عالما بما یقرأ علیه، لا یکاد یفوته

ص:103


1- (257) عبر فی خبر من غبر ج 5 ص 201
2- (258) فی مصادر الترجمة کما سبق عن عبر للذهبی : الادمی ، فالازدی تحریف

اسم رجل، واسع الروایة، متقن.

مات فی عاشر جمادی الآخرة سنة 648 عن 93(1).

ابو المعمر بن حیدره نیز از رواة کتاب ابن عقده است

پانزدهم ابو المعمر بن حیدره بن عمر الحسینی، که شیخ اجازۀ یوسف بن خلیل حافظ است (و ناهیک به شرفا و فخارا و جلالة و اعتبارا) .

و مطلق روایت شخص عدل و ثقة و جلیل الشأن از شخصی حسب افادات ائمۀ سنّیه دلیل وثوق و جلالت و عدالت مروّی عنه می باشد (فکیف إذا کان من شیوخ الاجازة) .

علامه احمد بن محمد بن محمد بن علی بن حجر مکّی، که محامد و مناقب غزیره، و فضائل و مدایح کبیرۀ او در ما بعد انشاء اللّه بگوشت می خورد در رسالۀ(تطهیر الجنان و اللسان عن الخطور و التفوّه بثلب معاویة بن أبی سفیان)(2) که بتصنیف آن داد تصلب و تعصّب در حمایت خلیفۀ رابع سنّیان داده، حقیقت انصاف و حق پرستی خود و اهل نحلۀ خود (کالشمس فی رابعة النهار) فراروی ارباب بصیرت نهاده، مجرّد روایت اجلاّء صحابه و تابعین را از معاویة دلیل کمال اجتهاد و براعت فقاهت او گردانیده.

پس روایت علاّمۀ جلیل و حافظ نبیل یوسف بن خلیل از محمد بن حیدرة بلا واسطه، و روایت دیگر حضرات حذّاق که اسمایشان شنیدی از او بواسطه

ص:104


1- (259) طبقات الحفاظ للسیوطی ص 495 ، و له ترجمة أیضا فی شذرات الذهب ج 5 ص 243
2- (260) تطهیر الجنان ص 24 الفصل الاول فی اسلام معاویة

نیز دلیل کمال جلالت و عظمت او خواهد بود.

و سیف اللّه بن اسد اللّه ملتانی در شبهات خود بر چند اجزاء صوارم که آنرا بمزید بی باکی موسوم (بتنبیه السفیه)(1) ساخته (و حقّه ان یسمّی تمویه السفیه) مجرّد روایت مالک و ابو حنیفه، و یحیی بن معین، و شعبه، و سفیانین را از امام بحق ناطق حضرت جعفر صادق علیه السلام بتوثیق آن جناب معبّر نموده.

و نیز بجهت روایت ایشان از آن حضرت، یحیی بن سعید قطّان را که امام الائمة و شیخ المشایخ سنّیه است، و در حق آن حضرت کلمۀ خبیثه (أجد منه فی نفسی شیئا) بر زبان خرافت توأمان آورده، هیچ میرز دانسته.

و ابو عبد اللّه ذهبی در کتاب (عبر بخبر من غبر)(2) روایت ابن عبد البرّ و ابن حزم را از احمد بن عمر بن انس بن دلهان الاندلسی الدلالی مثبت جلالت او گردانیده.

و احمد بن محمد الشهیر بالمقریّ المغربی المالکی الاشعری در کتاب (نفح الطیب عن غصن الاندلس الرطیب)(3) روایت عمر بن عبد البر، و خطیب بغدادی را از ابو الولید باجی سبب افتخار دانسته.

و نیز حسب تصریح محمد بن أبی بکر بن ایوب بن سعید بن جریر المعروف بابن قیم الجوزیة در (زاد المعاد فی هدی خیر العباد)(4) احد القولین آن است که

ص:105


1- (261) تنبیه السفیه ص 304 عقیده دوازدهم
2- (262) عبر فی خبر من غبر ص 234 وقایع سنة 478
3- (263) نفح الطیب ج 1 ص 361 ط مصر
4- (264) زاد المعاد ص 432

مجرّد روایت عدل از غیر خود تعدیل آن غیر است، اگر چه راوی تصریح بتعدیل مرویّ عنه نکند، و این مذهب احد روایتین از احمد بن حنبل است.

ابو الغنائم محمد بن علی کوفی نیز از رواة کتاب ابن عقده است

شانزدهم ابو الغنائم محمد بن علی بن میمون الکوفی، که از حفاظ متقنین و ائمۀ مشهورین است.

ابن ناصر در حقش گفته:

که او حافظ متقن بوده ندیدیم مثل او، تهجد می کرد و بقیام لیل می پرداخت و ابو عامر عبدری ثنا بر او می کرد، و می گفت که ختم کرده شد با و این شأن یعنی فنّ حدیث.

ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی در (عبر فی خبر من غبر) در وقایع سنة عشر و خمسمائة گفته:

أبی النرسی أبو الغنائم محمد بن علی بن میمون الکوفی الحافظ، روی عن محمد بن علی بن عبد الرحمان العلوی و طبقته بالکوفة، و عن أبی اسحاق البرمکی و طبقته ببغداد، و ناب فی خطابة الکوفة، و کان یقول: ما بالکوفة من أهل السنة و الحدیث الا أنا.

و قال ابن ناصر: کان حافظا متقنا ما رأینا مثله، کان یتهجد

ص:106

و یقوم اللیل، و کان أبو عامر العبدری یثنی علیه و یقول، ختم به هذا الشأن.

توفی فی شعبان عن ست و ثمانین سنة، و لقب ابیا لجودة قراءته، و کان ینسخ و یتعفف(1) .

و یافعی در (مرآة الجنان) در وقایع سنة عشر و خمسمائة گفته:

و فیها توفی أبو الغنائم محمد بن علی بن میمون الکوفی الحافظ(2).

دارم نهشلی و محمد بن ابراهیم السری نیز از رواة کتاب ابن عقده می باشند

هفدهم دارم بن محمد بن یزید النهشلی که شیخ ابو الغنائم است.

هیجدهم محمد بن ابراهیم السری که شیخ دارم است و جلالت، و عظمت و اعتبار، و اعتماد این هر دو بزرگ هم بتقریب ما تقّدم ثابت و ظاهر است.

اکنون عبارتی که روایت کردن این حضرات کتاب الموالاة ابن عقده را ثابت و محقق گرداند باید شنید.

پس باید دانست که شیخ محمد عابد سندی در کتاب (حصر الشارد) در حرف المیم گفته:

و أما کتاب الموالاة لابی العباس بن عقدة فأرویه عن عمی الشیخ محمد حسین بن محمد مراد الانصار السندی، عن

ص:107


1- (265) عبر فی خبر من غبر ص 253 فی وقایع سنة 510
2- (266) مرآت الجنان ج 3 ص 200 .

أبیه، عن الشیخ محمد هاشم بن عبد الغفور السندی، عن مفتی مکة الشیخ عبد القادر الصدیقی الحنفی، عن الشیخ حسن العجیمی، عن الشیخ أحمد الشناوی، عن أبیه الشیخ علی الشناوی، عن الشیخ عبد الوهاب الشعرانی، عن الحافظ السیوطی، عن الحافظ ابن حجر، عن أحمد بن أبی بکر بن عبد الحمید المقدسی.

أنا اسحاق بن یحیی بن اسحاق الآمدی، عن یوسف بن خلیل الحافظ، أخبرنا أبو المعمر، محمد بن حیدرة بن عمر الحسینی، أنا أبو الغنائم محمد بن علی بن میمون، أنا دارم بن محمد بن یزید النهشلی، أنا محمد بن ابراهیم السری التمیمی أنا أبو العباس أحمد بن محمد بن عقدة (1).

از این عبارت روایت کردن محمد عابد سندی کتاب الموالاة ابن عقده را بسند متصل از مشایخ خود در کمال وضوح ظاهر است.

و نیز حسب دلالت مطابقی عبارت خطبۀ(حصر الشارد) ظاهر است که کتاب الموالاة از کتب معتبره است حیث قال:

الحمد للّه الذی أنزل أحسن الحدیث علی خیر نبی مرسل

ص:108


1- (267) حصر الشارد ص 162 حرف المیم .

و دعا الی الفلاح بصحیح المقال، و وصل برحمته کل منقطع و أوضح کل معضل، و الصلوة و السلام علی سیدنا محمد، المشهور بحسن الاخلاق، و آله سادة اولی الفضل بالاتفاق و صحبه أئمة أهل الصلاح علی الاطلاق.

و بعد فیقول أفقر عباد اللّه تعالی و أحوجهم الی رحمته و رضوانه الابدی، محمد عابد بن أحمد علی السندی، تاب اللّه تعالی علیه و علی والدیه، و ستر عیوبه و غفر ذنوبه:

انه طال ما لاذ بی بعض طلبة علم الحدیث و سألونی أن الخص لهم شیئا من أسانیدی فی الکتب المعتبرة و کنت لم أجد عن مسائلتهم مهربا، فاستخرت اللّه تعالی فی حصر بعض ما لا بد منه، و استعنت به فهو خیر مستعان و علیه التکلان (1).

و هر گاه بر این همه اطلاع یافتی، و در خزانۀ خیال محفوظ ساختی، بحمد اللّه و حسن توفیقه، بکمال شناعت جسارت کابلی، و شاهصاحب و ارسیدی، و نهایت مجازفت و عدوانشان بعین بصیرت دیدی که نقل اهل حق را از ابن عقده با این همه جلالت شأن و عظمت، و وثوق و اشتهار و اعتبار و جلالت

ص:109


1- (268) حصر الشارد ص 1 شروع کتاب

فخار عین مکیدت و اضلال و تلبیس، و تخدیع و تلمیع و تدلیس پنداشتند، و از تفضیح اکابر و افتضاح خود باکی برنداشتند. وَ لا یَحِیقُ اَلْمَکْرُ اَلسَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ(1).

و از زبان درازی، و بی تمیزی، و جسارت، و مجازفت کابلی در این باب، و حیازت قصب سبق، در تفضیح و تضلیل اکابر مشایخ عالی نصاب، چندان مقام استعجاب و استغراب نیست، که هرگز بخدمت مشایخ اسلام نرسیده، و باخذ و استفاده و تناول اجازه از ایشان مشرّف نگردیده.

مقام حیرت و سراسیمگی این است که جناب شاهصاحب با این همه عظمت، و جلالت و فضل، و براعت، و حذاقت، و نبالت، و تشرّف باخذ اجازه، و اتصال سند باکابر اساطین و اسلاف حذّاق ببرکت خدمت والد ماجدشان که خودش در (ارشاد الی مهمّات الاسناد)(2) (کما سبق آنفا) حمد الهی بر اتصال سند خود بهفت کس از مشایخ اجلّه کرام، و ائمه قادۀ اعلام، که مشهور در حرمین محترمین بودند، و اجماع بر فضلشان در میان خافقین واقع شده بجا آورده، اساطین مشایخ اجازۀ والد ماجد خود را، که تعظیم و تبجیل آنها مدار ایمان و ایقانشان است، و والدشان بلکه خودشان هم افتخار و مباهات بر اتصال سند بایشان دارند، بابلغ وجوه رسوا ساختند.

چه ظاهر است که ابن حجر عسقلانی و سیوطی، و شعرانی، و شیخ علی شناوی، احمد شناوی همه مشایخ اجازۀ شاه ولی اللّه اند، و اینها روایت کتاب ابن عقده می نمایند، و اعتماد و اعتبار و جلالت و عظمت آن وا می سازند، حال آنکه نزد شاهصاحب نقل از آن عین مکیدت و اضلال و تخدیع، و محض

ص:110


1- (269) فاطر : 43
2- (270) ارشاد الی مهمات الاسناد فی ضمن اصول الحدیث ص 1 کما مر آنفا

ازلال و تلمیع است.

پس این مشایخ و اساطین اجازۀ والدشان و خودشان هم کیّاد، و دغاباز، و باضلال و ازلال، و مکیدت و خدیعت، ممتاز و سرفراز باشند، و بملاحظۀ این مقام و دیگر مقامات بعلم الیقین متیقّن و معلوم می گردد، که شاهصاحب در کتاب خود نه تنها بر اهل حق ردّ کرده اند بلکه قدح و جرح و تفضیح و هتک ناموس اساطین دین، و حذّاق محققین، و اسلاف متدینین، و مشایخ معتمدین، و افاخم معظمین، و اماثل مکرمین، و ارکان ملّت، و حفّاظ شریعت، و بانیان مذهب، و مؤسّسان مشرب خود را هم باقصی الغایة رسانیده اند، پس اگر کتابشان باین سبب موسوم بتحفۀ اثنا عشریّه گردد عین حق و صواب و مسئله لا جواب است.

فالحمد للّه الذی حللنا بعونه عقدة کید الکابلی و المخاطب فی جرح ابن عقدة، حیث أثبتنا وثوقه و اعتماده بأقوال الاساطین الذین بیدهم عقدة الجرح و التعدیل، و هم أهل الحل و العقد فی هذا الفن الجلیل.

عظمت و جلالت ابن عقده از نظر سبکی در طبقات

اشاره

عود علی بدء از ملاحظۀ طبقات کبری تصنیف علاّمه نحریر، و محقق معدوم النظیر، ابو نصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی بن علی بن تمام السبکی، که فضائل عظیمه، و محامد فخیمۀ او از (درر کامنه)(1) ابن حجر

ص:111


1- (271) الدرر الکامنة ج 2 ص 425 ط الدکن

عسقلانی و غیر آن توان دریافت.

نیز مزید جلالت و شرف، و عظمت، و مهارت، و حذاقت، و حفظ، و اتقان ابن عقده ظاهر می گردد.

چنانکه در طبقات سبکی مذکور است:

فأین أهل عصرنا من حفاظ هذه الشریعة أبی بکر الصدیق، و عمر الفاروق، و عثمان ذی النورین، و علی المرتضی و الزبیر، و طلحة، و سعد، و عبد الرحمان بن عوف، و أبی عبیدة ابن الجراح، و ابن مسعود، و أبی بن کعب، و سعد بن معاذ، و بلال بن رباح، و زید بن ثابت، و عائشة، و أبی هریرة، و عبد اللّه بن عمر و العاص، و ابن عمر، و ابن عباس، و أبی موسی الاشعری.

و من طبقة اخری من التابعین اویس القرنی، و علقمة بن قیس، و الاسود بن یزید، و مسروق بن الاجدع، و ابن المسیب، و أبی العالیة، و شقیق أبی وائل، و قیس بن أبی حازم، و ابراهیم النخعی، و أبی الشعشاء، و الحسن البصری، و ابن سیرین و سعید ابن جبیر، و طاوس، و الاعرج، و عبد اللّه بن عبد اللّه بن عتبة، و عروة بن الزبیر، و عطاء بن أبی رباح، و عطاء بن یسار،

ص:112

و القاسم بن محمد، و أبی سلمة بن عبد الرحمان، و ثابت البنانی و أبی الزناد، و عمرو بن دینار، و أبی اسحاق السبیعی، و الزهری، و منصور بن المعتمد، و یزید بن حبیب، و أیوب السختیانی، و یحیی بن سعید، و سلیمان التیمی، و جعفر بن محمد، و عبد اللّه بن عون، و سعید بن أبی عروبة، و ابن جریح، و هشام الدستوائی.

طبقة اخری و الاوزاعی، و الثوری، و معمر بن راشد، و شعبة ابن الحجاج، و ابن أبی ذئب، و مالک، و الحسن بن صالح، و الحمادین، و زائدة بن قدامة، و سفیان بن عیینة، و عبد اللّه بن المبارک، و ابن وهب، و معتمد بن سلیمان، و وکیع بن الجراح و یزید بن زریع، و یزید بن هارون، و أبی بکر بن عیاش.

اخری و الشافعی، و عفان بن مسلم، و آدم بن أبی إیاس، و أبی الیمان، و أبی داود الطیالسی، و سعید بن منصور، و أبی عاصم النبیل، و القعنبی، و أبی مسهر، و عبد الرزاق ابن همام.

اخری و أحمد بن حنبل، و أحمد بن ابراهیم الدروقی،

ص:113

و أحمد بن صالح المصری، و أحمد بن منیع، و اسحاق بن راهویه، و الحرث بن مسکین، و حیوة بن شریح الحمصی، و خلیفة بن خیاط، و زهیر بن حرب، و شیبان بن فروخ، و أبی بکر بن أبی شیبة، و علی بن المدینی، و عمرو بن محمد الناقد، و قتیبة بن سعید، و محمد بن بشار بندار، و محمد ابن المثنی، و مسدد بن مسرهد، و هشام بن عمار، و یحیی بن معین، و یحیی بن یحیی النیسابوریّ.

اخری و محمد بن یحیی الذهلی، و البخاری، و أبی حاتم الرازی، و أحمد بن شیبان المروزی، و أبی بکر الاثرم، و عبد ابن حمید الکشی، و عمر بن شبة.

اخری و أبی داود السجستانی، و صالح جزرة، و الترمذی، و ابن ماجة.

اخری و عبدان عبد اللّه بن أحمد الاهوازی، و الحسن بن سفیان، و جعفر الفریابی، و النّسائی، و أبی یعلی أحمد بن المثنی، و محمد بن جریر، و ابن خزیمة، و أبی القاسم البغوی و أبی بکر عبد اللّه بن أبی داود، و أبی عروبة الحرانی، و أبی

ص:114

عوانة الاسفرائینی، و یحیی بن محمد بن صالح.

اخری و أبی بکر بن زیاد النیسابوریّ، و أبی حامد أحمد ابن محمد بن السرفی، و أبی جعفر محمد بن عمرو العقیلی، و أبی العباس الدغولی، و عبد الرحمان بن أبی حاتم، و أبی العباس بن عقدة، و خیثمة بن سلیمان الطرابلسی، و عبد الباقی ابن قانع، و أبی علی النیسابوریّ.

اخری و أبی القاسم الطبرانی، و أبی حاتم محمد بن حبان و أبی علی بن السکن، و أبی بکر الجعابی، و أبی بکر احمد ابن محمد السنی الدینوری، و أبی أحمد عبد اللّه بن عدی الجرجانی، و أبی الشیخ عبد اللّه بن محمد بن حیان، و أبی بکر احمد بن ابراهیم الاسماعیلی، و أبی الحسین محمد بن المظفر و أبی احمد الحاکم، و أبی الحسن الدارقطنی، و أبی بکر الجوزقی و أبی حفص بن شاهین.

اخری و أبی عبد اللّه بن مندة، و أبی عبد اللّه الحسین بن أحمد ابن بکیر، و أبی عبد اللّه الحاکم، و عبد الغنی بن سعید الأزدی و أبی بکر بن مردویه، و أبی عبد اللّه محمد بن احمد غنجار،

ص:115

و أبی بکر البرقانی، و أبی حازم العبدوی، و حمزة السهمی و أبی نعیم الاصبهانی.

اخری و أبی عبد اللّه الصوری، و الخطیب، و البیهقی، و ابن حزم، و ابن عبد البر، و أبی الولید الباجی، و أبی صالح العدل.

اخری و أبی اسحاق الحبال، و أبی نصر بن ماکولا، و أبی عبد اللّه الحمیدی، و أبی علی الغسانی، و أبی الفضل محمد بن طاهر المقدسی، و أبی علی بن سکرة.

اخری و أبی عامر محمد بن سعدون العبدری، و أبی القاسم التیمی، و أبی الفضل بن ناصر و أبی العلاء الهمدانی، و أبی الطاهر السلفی، و أبی القاسم بن عساکر، و أبی سعد السمعانی، و أبی موسی المدینی، و خلف بن بشکوال، و أبی بکر الحازمی.

اخری و عبد الغنی المقدسی، و ابن الاخضر، و عبد القادر الرهاوی، و القاسم بن عساکر.

اخری و أبی بکر بن نقطة، و ابن الدنینی، و أبی عبد اللّه محمد بن عبد الواحد بن احمد المقدسی، و ابن الصلاح، و ابراهیم الصریفینی، و الحافظ یوسف بن خلیل.

ص:116

اخری و عبد العظیم المنذری، و رشید الدین العطار، و ابن مسدی.

اخری و النووی و الدمیاطی و ابن الطاهری و عبید الاشعری و محب الدین الطبری و شیخ الاسلام بن دقیق العید.

اخری و القاضی سعد الدین الحارثی، و الحافظ أبی الحجاج المزی، و الشیخ تقی الدین بن تیمیة، و الشیخ فتح الدین بن سید الناس، و الحافظ قطب الدین عبد الکریم الحلبی، و الحافظ علم الدین البرزالی، و شیخنا الذهبی و الشیخ الوالد.

اخری و الحافظ أبی العباس بن المظفر، و الحافظ صلاح الدین العلائی فهؤلاء مهرة هذا الفن و قد أغفلنا کثیرا من الائمة و أهملنا عددا صالحا من المحدثین و انما ذکرنا من ذکرناه لننبه بهم علی من عداهم ثم أفضی الامر الی طی بساط الاسانید رأسا و عد الاکثار منها جهالة، و وسواسا(1).

کلمات سبکی در طبقات از شش وجه بر عظمت ابن عقده دلالت دارد

از ملاحظۀ این عبارت طویله، و از مطالعۀ این بشارت جمیلۀ، بچند وجه

ص:117


1- (272) طبقات سبکی ج 1 ص 167 ط مصر

جلالت و عظمت، و علوّ قدر، و سموّ فخر ابن عقده لمعان ظهور دارد:

اول آنکه از آن ظاهر است که ابن عقده مثل دیگر حضرات که سبکی اسمای متبرکۀ آنها را در این عبارت ذکر کرده از اهل عصر او نهایت بالاتر، و بلندتر، و فائق تر، و سابق تر، در جلالت، و عظمت، و حفظ، و اتقان بودند، و اهل عصر سبکی بپایه و مایۀ آنها هرگز نمی رسند.

و أنی ذلک و أین فان ادعائه مساواتهم له فضلا عن تفضیله کذب بلامین.

پس هر گاه ابن عقده از اهل عصر سبکی فاضلتر باشد، پس اهل عصر کابلی، و شاهصاحب که بغبار اهل عصر سبکی نمی رسند، و بمراتب غیر متناهیه پست ترند، چه رو دارند که کلامشان دربارۀ ابن عقده مسموع شود.

دوّم آنکه از عبارت سبکی ظاهر است که ابن عقده از حفاظ شریعت مقدّسه بوده.

فوا لهفاه که شاهصاحب، و کابلی در پی هتک ناموس حافظ شریعت خود افتاده، و او را بدتر از یهود و نصاری و کافر می پندارند کما لا یخفی علی من هتک أستارهم و طالع أسفارهم کالصواعق(1) لابن حجر المکی و أمثاله.

سوّم آنکه از آن واضح و ظاهر است که ابن عقده از طبقۀ جلیله أبی بکر ابن زیاد النیسابوریّ، و ابو حامد، و ابو جعفر عقیلی، و ابن أبی حاتم، و خیثمة ابن سلیمان طرابلسی، و عبد الباقی بن قانع، و ابو علی نیسابوری بوده، و ظاهر است

ص:118


1- (273) الصواعق ص 197 الشبهة الحادیة عشر من الفصل الخامس من الباب الاول

است که این حضرات از اساطین دین، و ائمّه منقدین، و مشایخ مقبولین، و اسلاف معظّمین اند.

چهارم آنکه از افادۀ سبکی هویدا است که ابن عقده مثل دیگر حضرات مذکورین از مهرۀ فن حدیث، و حذّاق این علم شریف است.

پس حیرت است که چنین ماهر فن را که سبکی بر ذکر او مثل دیگر ائمّه و اساطین خود می نازد، کابلی و شاهصاحب چندان رسوا می سازند که نقل را از او عین مکیدت و اضلال، و تخدیع جهّال می انگارند.

و العیاذ باللّه المتعال من مثل هذه التلبیسات التی تنهد منها الجبال.

پنجم آنکه از آن ظاهر است که ابن عقده مثل دیگر حضرات مذکورین بالاتر است از بسیاری از ائمّه سنیّه که سبکی اغفال ذکرشان کرده، و می باید که آدمی بذکر ابن عقده و دیگران تنبّه بر دیگران حاصل سازد.

عجب که شاهصاحب بیچاره ابن عقده را با این همه جلالت و عظمت بروافض می نوازند، و بجرگۀ کسانی که معاذ اللّه بزعمشان و زعم اسلافشان کفار و ملحدین و مستأصلین دین می بینند می اندازند. (فیا للعجب کل العجب بین الجمادی و رجب) .

ششم آنکه از این عبارت در کمال وضوح و ظهور لایح و واضح است که ابن عقده در صفت جمیلۀ حفظ شریعت، و مدیحت جلیلۀ مهارت در فنّ حدیث مشارکت با خلفاء راشدین، و اکابر صحابۀ مکرمین داشته، و علم مساهمتشان و لو بعد عدّه طبقات بر افراخته.

پس قدح و جرح ابن عقده و تکفیر و تضلیل و تفضیح او در حقیقت اسائه ادب حضرت عتیق، و ابن خطاب، و کثیر الحیاء، و زبیر، و طلحة، و سعد، و

ص:119

عبد الرحمن، و ابن عمر، و حضرت عائشه، و امثال ایشانست.

چه هر گاه این صفت عظیمه اعنی حفظ شریعت، و مهارت در فنّ حدیث شاهصاحب، و کابلی را مانع از تکفیر و تضلیل ابن عقده، و جرح و قدح او باین مثابه که نقل را از او عین تخدیع و مکیدت پنداشته اند نگردید، قادحین و جارحین خلفاء و صحابۀ مذکورین را چسان حصول این هر دو صفت بعد تسلیم مانع و حاجز از خدمت گزاریشان خواهد بود.

پس کابلی و شاهصاحب در پرده قدح و جرح ابن عقده هتک ناموس خلفا و صحابه عظام و أم المؤمنین می نمایند، و نغمۀ تفضیح و تقبیحشان می سرایند شاد باش و آفرین کار مردان همین است.

ترجمۀ ابن عقده از نظر سیوطی در طبقات الحفاظ

و از مطالعۀ(طبقات الحفاظ) علاّمۀ جلال الدین سیوطی که مجدّد دین سنّیه در مائۀ تاسعة است نیز اتصاف ابن عقده بنهایت فضل و نبل و عظمت شأن و کمال جلالت، و ریاست، و تبحّر، و تقدم در حفظ و اتقان ظاهر می شود (حیث قال فیه:

ابن عقدة حافظ العصر، و المحدث البحر أبو العباس أحمد ابن محمد بن سعید الکوفی مولی بنی هاشم.

أبوه نحوی صالح یلقب عقدة، سمع امما لا یحصون، و کتب العالی و النازل حتی عن أصحابه، و کان إلیه المنتهی فی قوة الحفظ و کثرة الحدیث، و رحلته قلیلة ألف و جمع.

ص:120

حدث عنه الدارقطنی و قال: أجمع أهل الکوفة أنه لم یر بها من زمن ابن مسعود الی زمنه أحفظ منه، و عنه: أحفظ مائة ألف حدیث بأسنادها، و اجیب عن ثلاثمائة ألف حدیث من حدیث أهل البیت و بنی هاشم.

و قال أبو علی: ما رأیت أحفظ منه لحدیث الکوفیین.

و عنده تشیع ولد سنة 249 و مات فی ذی القعدة سنة 332(1).

از این عبارت ظاهر است که ابن عقده حافظ عصر و محدّث بحر بوده، و از جمعی کثیر از طبقات رجال که احصایشان نتوان کرد سماع حدیث نموده و در کتاب عالی و نازل و احاطۀ قاصی و سافل بمرتبۀ کوشیده که از اصحاب خود هم حدیث را نوشته، و او منتهای ارباب فنّ بود در قوّت حفظ و کثرت حدیث، و دارقطنی از او روایت کرده، و در ستایش و مدح و تبجیل او افاده کرده: که اجماع کرده اند اهل کوفه بر آنکه دیده نشد در کوفه از زمن ابن مسعود تا زمان ابن عقده حافظتری از او.

و خود ابن عقده گفته: که یاد دارم صد هزار حدیث باسناد آن، و جواب می دهم از سیصد هزار از احادیث اهل بیت و بنی هاشم، و ابو علی ارشاد کرده که ندیدم حافظتری از او یعنی ابن عقده برای حدیث کوفیین.

ص:121


1- (274) طبقات الحفاظ للسیوطی ص 348 و له ترجمة فی تذکرة الحفاظ ج 3 ص 839 و فی العبر ج 2 ص 230

تشیع به معنایی که عسقلانی نموده قادح ابن عقده نیست

اما قول سیوطی: (و عنده تشیّع) پس قدحی نمی کند خصوصا بعد از اثبات این همه جلائل فضائل، و غرر محامد.

علاّمه ابن حجر عسقلانی در مقدّمۀ فتح الباری گفته.

و التشیع محبة علی و تقدیمه علی الصحابة، فمن قدمه علی أبی بکر و عمر فهو غال فی التشیع و یطلق علیه الرافضی و الا فشیعی، و ان انضاف الی ذلک السب و التصریح بالبغض فغال فی الرفض، و ان اعتقد الرجعة الی الدنیا فأشد فی الغلو(1).

از این عبارت ظاهر است که تشیّع عبارت است از محض محبّت جناب امیر المؤمنین و تقدیم آن حضرت بر صحابه بغیر تقدیم آنجناب بر شیخین، و اگر تقدیم آن حضرت بر شیخین کند او غالی فی التشیّع است و او را رافضی هم می گویند، و اگر تقدیم آن حضرت بر شیخین نکند پس او شیعی است.

پس بنابر این ثبوت تشیّع در ابن عقده اصلا قدحی در او نکند، زیرا حسب این افاده بنسبت تشیّع سوی ابن عقده همین قدر ظاهر می شود که ابن عقده محبّت با جناب امیر المؤمنین علیه السلام داشت و آن حضرت را بر دیگر صحابه تقدیم می کرد، و این معنی هرگز موجب قدحی و جرحی نزد اهل

ص:122


1- (275) مقدمة فتح الباری ص 466 فصل فی تمییز أسباب الطعن فی المذکورین .

سنّت هم پیدا نمی کند، مگر اینکه مذهب نواصب و خوارج اعلانا و جهارا اختیار سازند.

ابن جریر طبری حدیث غدیر را از 75 طریق یاد کرده

اشاره

و ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید الطبری که از اکابر محدّثین، و ائمه مجتهدین اهل سنّت است نیز در طرق حدیث غدیر تصنیف کرده چنانکه صاحب (عمده) طاب ثراه فرموده:

و قد ذکر محمد بن جریر الطبری صاحب التاریخ خبر یوم الغدیر من خمسة و سبعین طریقا، و أفرد له کتابا سماه کتاب الولایة انتهی(1).

سید ابن طاوس کتاب طبری را در غدیر نقل کرده

و جناب سید علی بن طاوس قدس اللّه روحه و أجزل علیه فتوحه در (اقبال بصالح الاعمال) فرموده:

و من ذلک ما رواه محمد بن جریر الطبری صاحب التاریخ الکبیر صنفه، و سماه کتاب الرد علی الحرقوصیة، روی فیه حدیث یوم الغدیر و ما نص النبی علیه السلام علی علی بالولایة

ص:123


1- (276) عمده ص 45 الفصل الرابع عشر فی ذکر یوم غدیر خم

و المقام الکبیر، و روی ذلک من خمس و سبعین طریقا(1).

و نیز در (اقبال) فرموده:

و أما الذی ذکره محمد بن جریر صاحب التاریخ فی ذلک فانه مجلد و کذلک ما ذکره أبو العباس بن عقدة و غیره من العلماء و أهل الروایات فانها عدة مجلدات(2).

و در (طرائف) فرموده:

و قد روی حدیث یوم الغدیر محمد بن جریر الطبری صاحب التاریخ من خمس و سبعین طریقا، و أفرد له کتابا سماه الولایة، و رأیت فی بعض ما صنفه الطبری فی صحة خبر یوم الغدیر أن اسم کتابه الرد علی الحرقوصیة یعنی الحنبلیة، لان أحمد بن حنبل من ولد حرقوص (3) بن زهیر الخارجی، و قیل إنما سماه الطبری بهذا الاسم لان البر بهاری الحنبلی تعرض للطعن فی شیء مما یتعلق بخبر یوم

ص:124


1- (277) اقبال الاعمال ص 453 ط طهران دار الکتب الاسلامیة .
2- (278) اقبال الاعمال ص 457 ط طهران دار الکتب الاسلامیة .
3- (279) الحرقوص بضم الحاء دویبة کالبرغوث عضها أشد من عضه یدخل فی فروج الجواری و حرقوص بن زهیر کان من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام ثم صار من الخوارج .

غدیر خم(1).

ذهبی نیز کتاب طبری را در غدیر نقل کرده

و علاّمه شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الترکمانی الدمشقی الذهبی بتألیف کردن محمد بن جریر طبری کتابی مفرد در طرق حدیث غدیر اعتراف فرموده، و باظهار وقوف و اطلاع خود بر آن کتاب و مدهوش گردیدن بملاحظۀ کثرت طرق حدیث شریف کسر ظهر منکرین نصّاب نموده.

چنانکه محمد بن اسماعیل در (روضۀ ندیّه) شرح تحفۀ علویّه گفته:

قال الحافظ الذهبی فی تذکرة الحفاظ فی ترجمة محمد ابن جریر الطبری من کنت مولاه: ألف محمد بن جریر فیه کتابا قال الذهبی: وقفت علیه فاندهشت لکثرة طرقه انتهی(2).

ابن کثیر نیز کتاب طبری را در غدیر نقل کرده

و اسماعیل بن عمر بن کثیر بن ضوء بن کثیر الشافعی که نموذج فضائل و محامد و مناقب و مفاخر او را در ما بعد انشاء اللّه تعالی خواهی شنید در (تاریخ)

ص:125


1- (280) الطرائف ص 38
2- (281) الروضة الندیة ص 57 ط الدهلی

خود در ذکر محمد بن جریر طبری علی ما نقل گفته:

انی رأیت کتابا جمع فیه احادیث غدیر خم فی مجلدین ضخمین و کتابا جمع فیه طرق حدیث الطیر(1).

یاقوت حموی نیز کتاب طبری را در غدیر نقل کرده

و ابو عبد اللّه یاقوت بن عبد اللّه الرومی الحموی البغدادی الملقب بشهاب الدین، که علاّمه ابن حجر عسقلانی مدایح زاهره و مناقب فاخره او را از محب الدین محمد بن محمود المعروف بابن النجار نقل کرده چنانکه در (لسان المیزان گفته) :

یاقوت الرومی الکاتب الحموی قال ابن النجار: کان ذکیا حسن الفهم و رحل فی طلب النسب الی البلاد، و الشام و مصر، و البحرین، و خراسان، و سمع الحدیث و صنف معجم البلدان، و معجم الادباء، و اسماء الجبال و الانهار و الاماکن.

قال ابن النجار: کان غزیر الفضل، حسن الصحبة، طیب الاخلاق، حریصا علی الطلب، و مات بحلب سنة 626 و لم یبلغ الستین(2) انتهی بقدر الحاجة.

ص:126


1- (282) تاریخ ابن کثیر ج 11 ص 147 ط مصر 1351 و ج 5 ص 208
2- (283) لسان المیزان ج 6 ص 239

در کتاب (معجم الادباء) که نسخۀ عتیقۀ آن که از نظر علاّمه سیوطی گذشته بدست فقیر افتاده بترجمۀ محمد بن جریر طبری گفته:

و کان قد قال بعض الشیوخ ببغداد بتکذیب غدیر خم و قال ان علی بن أبی طالب کان بالیمن فی الوقت الذی کان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم بغدیر خم.

و قال هذا الانسان فی قصیدة مزدوجة یصف فیها بلدا بلدا و منزلا منزلا: أبیاتا یلوح فیها الی معنی حدیث غدیر خم فقال:

ثم مررنا بغدیر خم کم قائل فیه بزور جم

علی علی و النبی الامی الخ

و بلغ أبا جعفر ذلک فابتدأ بالکلام فی فضائل علی و ذکر طرق حدیث خم انتهی(1).

از این عبارت ظاهر است که بعض شیوخ بغداد جسارت بر تکذیب غدیر نموده بود، و بوهم سخیف عدم حضور جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام در غدیر خم و تشریف داشتن آن جناب در یمن متمسک شده و بمزید وقاحت این تکذیب را نظم کرده، (و عیاذا باللّه من الانهماک فی الاعوجاج و اللجاج) حدیث غدیر را زور عظیم، و کذب فخیم گمان کرده داد عناد و لداد داده، و بهمین سبب

ص:127


1- (284) معجم الادباء ج 6 ص 452 ط مصر - و ج 18 ص 84 ط بیروت

ابن جریر طبری تشمیر ذیل در احقاق حق و ازهاق باطل و کسر ظهر معاندین و جاحدین فرموده کتابی در ذکر طرق حدیث غدیر تصنیف فرموده.

ابن حجر نیز کتاب طبری را در غدیر نقل کرده

و ابن حجر عسقلانی هم ذکر کتاب ابن جریر طبری در حدیث غدیر نموده چنانکه در (تهذیب التهذیب) در ترجمۀ علی بن أبی طالب علیه السّلام گفته:

قلت: و لم یجاوز المؤلف ما ذکر ابن عبد البر و لکنه ذکر حدیث الموالاة عن نفر سماهم فقط و قد جمعه ابن جریر الطبری فی مؤلف فیه أضعاف من ذکر، و صححه و اعتنی بجمیع طرقه أبو العباس بن عقدة، فأخرجه من حدیث سبعین صحابیا أو أکثر(1).

ابن جریر طبری مصنف کتاب غدیر از فحول

اشاره

مجتهدین اهل سنت است»

محتجب نماند که ابن جریر طبری که بتصنیف کتاب حدیث غدیر سعی بلیغ در هتک ناموس جاحدین، و کسر ظهر معاندین، و احراق قلوب منکرین، و ایجاع صدور مرتابین نموده از بحور زاخره علم و کمال، و فحول مجتهدین، و منقّدین حدیث و رجال، و جهابذۀ ثقات، و اجلّۀ اثبات است.

ص:128


1- (285) تهذیب التهذیب ج 7 ص 339 رقم 565 ط حیدرآباد الدکن

و فضائل فاخره، و مناقب باهره، و محامد زاهره طبری از ملاحظۀ معجم الادباء(1) یاقوت حموی.

و انساب(2) ابو سعد عبد الکریم ابن محمد المروزی السمعانی الشافعی.

و تهذیب الاسماء(3)و اللغات تصنیف محیی الدین یحیی بن شریف النووی.

و وفیات الأعیان(4) فی انباء ابناء الزمان تصنیف قاضی شمس الدین أبی العباس احمد بن محمد المعروف بابن خلّکان البرمکی الاربلی الشافعی.

و عبر فی خبر من غبر(5) تصنیف حافظ شمس الدین محمد بن احمد الذهبی.

و مرآة الجنان(6) و عبرة الیقظان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان تصنیف عبد اللّه بن اسعد الیافعی.

و طبقات(7) فقهای شافعیه تألیف تاج الدین عبد الوهاب سبکی.

و طبقات(8) فقهای شافعیّه تصنیف تقی الدین ابو بکر بن احمد المعروف بابن قاضی شهبة الاسدی الشافعی.

ص:129


1- (286) ج 6 ط مصر ص 423 . . . 462 و ج 18 ط بیروت ص 40
2- (287) الانساب ص 367 منشور المستشرق د . س
3- (288) تهذیب الاسماء للنووی ج 1 من القسم الاول ص 78
4- (289) وفیات الأعیان ج 1 ص 456
5- (290) عبر فی خبر من غبر ج 2 ص 146 ط کویت
6- (291) مرآت الجنان للیافعی ج 2 ص 261
7- (292) طبقات الشافعیة للسبکی ج 2 ص 135
8- (293) طبقات الشافعیة للسبکی ج 2 ص 135

و تتمة المختصر(1) فی اخبار البشر تألیف عمر بن مظفر بن عمر بن محمد بن أبی الفوارس الوردی المعرّی الشافعی.

و روض المناظر(2) فی علم الاوائل و الاواخر تصنیف قاضی القضاة زین الدین محمد بن محمد الشهیر بابن شحنة الحلبی الحنفی.

و لسان المیزان(3) ابن حجر عسقلانی.

و طبقات الحفاظ(4) تصنیف شیخ جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی.

و کتاب کشف الحثیث عمّن رمی بوضع الحدیث، تصنیف برهان الدین ابراهیم بن محمد أبی الوفا بن خلیل سبط ابن العجمی الحلبی.

و عبر و دیوان المبتدء و الخبر تصنیف قاضی القضاة عبد الرحمن بن محمد ابن خلدون الاشبلی الحضرمی.

و مدینة العلوم تألیف ازنیقی.

و غیر آن ظاهر و باهر است، و اصول عبارات کتب مذکوره و غیر آن که مشتمل است بر مدایح و محامد ابن جریر انشاء اللّه تعالی در ما بعد خواهد آمد مگر دو عبارت که کمال جلالت ابن جریر را از آن توان یافت در این مقام مذکور می شود:

ص:130


1- (294) تتمة المختصر ج 1 ص 258 ط مصر فی وقائع سنة 310
2- (295) روض المناظر فی حوادث سنة 310
3- (296) لسان المیزان لابن حجر ج 5 ص 100
4- (297) طبقات الحفاظ للسیوطی ص 307
ابن تیمیه در منهاج طبری را العیاذ باللّه اعلم از عسکریین علیهما السلام دانسته

ابو العباس احمد بن عبد الحلیم المعروف بابن تیمیّة که امام اعظم، و شیخ الاسلام سنّیان است، و مناقب و مدایح او که علمای قوم بر زبان می آرند هوش از سر می رباید کما لا یخفی: علی ناظر (فوات الوفیات(1) و (الدرر الکامنة)(2)و غیرهما در منهاج السنّة النبویة گفته:

و أما قوله: و لم یلتفتوا الی القول بالرأی و الاجتهاد، و حرموا الاخذ بالقیاس و الاستحسان فالکلام علی هذا من وجوه:

أحدها ان الشیعة فی هذا مثل غیرهم، ففی أهل السنة النزاع فی الرأی و الاجتهاد و القیاس و الاستحسان، کما فی الشیعة النزاع فی ذلک، فالزیدیة تقول بذلک و تروی فیه الروایات عن الائمة.

الثانی أن کثیرا من أهل السنة العامة و الخاصة لا تقول بالقیاس، فلیس کل من قال بامامة الخلفاء الثلثة قال

ص:131


1- (298) فوات الوفیات لابن شاکر الکتبی : ج 1 ص 35 - 45
2- (299) الدرر الکامنة لابن حجر : ج 1 ص 144 - 160

بالقیاس، بل المعتزلة البغدادیون لا یقولون بالقیاس و ح فان کان القیاس باطلا أمکن الدخول فی أهل السنة و ترک القیاس، و ان کان حقا أمکن الدخول فی أهل السنة و الاخذ بالقیاس.

الثالث أن یقال القول بالرأی و الاجتهاد و القیاس خیر من الاخذ بما ینقله من یعرف بکثرة الکذب عمن یصیب و یخطئ نقل غیر مصدق عن قائل غیر معصوم، و لا یشک ان رجوع مثل مالک، و ابن أبی ذئب، و ابن الماجشون، و اللیث ابن سعد، و الاوزاعی، و الثوری، و ابن أبی لیلی، و شریک، و أبی حنیفة، و أبی یوسف، و محمد بن الحسن، و زفر، و الحسن بن زیاد، و اللؤلؤی، و الشافعی، و البویطی، و المزنی، و أحمد بن حنبل، و أبی داود السجستانی، و ابراهیم الحربی، و البخاری و عثمان بن سعد الدارمی، و أبی بکر بن خزیمة، و محمد بن جریر الطبری، و محمد بن نصر المروزی.

و غیر هؤلاء الی اجتهادهم، و اعتبارهم مثل أن یعلموا سنة النبی صلی اللّه علیه و سلم الثابتة عنه و یجتهدوا فی

ص:132

تحقیق مناط الاحکام و تنقیحها و تخریجها خیر أنهم من أن یتمسکوا بنقل الروافض عن العسکریین و امثالهما، فان الواحد من هؤلاء أعلم بدین اللّه و رسوله من العسکریین أنفسهما، فلو أفتاه أحدهما بفتیا کان رجوعه الی اجتهاده أولی من رجوعه الی فتیا أحدهما بل هو الواجب علیه فکیف إذا کان نقلا عنهما من مثل الرافضة، و الواجب علی مثل العسکریین و أمثالهما أن یتعلموا من الواحد من هؤلاء(1) از این عبارت ظاهر است که ابن تیمیّه جزاه اللّه بضیعه بسبب غایت جسارت و خسارت، و اشتعال نار نصب و عناد بکانون سینۀ پر ضغینه اش محمد ابن جریر طبری و دیگر اسلاف نا انصاف خود را عیاذا باللّه عالم تر بدین خدا و رسول او از حضرت عسکریّین یعنی امام علی نقی و امام حسن عسکری (علیهما و علی آبائهما آلاف التحیة و السلام) می داند، و تصریح صریح که بهیچ وجهی از وجوه تأویل و توجیه و تسویل و تحریف حضرات را در آن مساغی نیست بر این کفر صراح و ضلال بواح می نماید، و بمزید تأکید و تشیید این ضلال بعید تفریع شنیع بر آن مرتّب ساخته یعنی گفته، آنچه حاصلش این است: که اگر فتوی دهد یکی از این مذکورین را یکی از عسکریین علیهما السلام بفتوائی رجوع یکی از مذکورین باجتهاد خود اولی خواهد بود از رجوع او بفتوای یکی از عسکریّین علیهما السلام، معاذ اللّه

ص:133


1- (300) منهاج السنة لابن تیمیة : ج 1 ص 231 ط بولاق مصر

ناجائز و حرام خواهد بود.

و بر این مقدار هم صبر و قرارش دست نداده در آخر عبارت سراسر خسارت ببانک بی هنگام سراییده که العیاذ باللّه واجب بر مثل عسکریین علیهما السلام و امثال ایشان یعنی دیگر ائمّه اهل بیت علیهم السّلام آن است که تعلّم کنند از یکی از این مذکورین.

فالعجب کل العجب که پناه بخدا پایۀ فضل و کمال و علم ابن جریر را ارجح و اعلی از حضرت عسکریّین و دیگر اهل بیت عصمت و طهارت که حسب تصریحات قوم سفن نجاتند، و تمسّک بذیول این حضرات واجب و تخلّف از ایشان مورث بوار و هلاک و ضلال و نکال متعصبین متکلّمین سنّیه است (کما ستقف علیه فیما بعد انشاء اللّه تعالی) .

با این حال اعتنا بتصحیح و اثبات چنین امام جلیل الشأن خود حدیث غدیر را نکنند و پی سپر وادی پر خار و قدح و جرح شوند (فانّا للّه و انّا إلیه راجعون) .

و از این هم عجب تر آنکه ابن روزبهان بمزید عجز و حیرت طبری را با این جلالت شأن بدتر از یهود و نصاری حسب مزعوم اسلاف خود گرداند یعنی او را بروافض ارزانی فرماید و بر احتجاج و استدلال بروایتش از جارود (کما لا یخفی علی من راجع کتابه الباطل) .

طبری باعتقاد سیوطی از مجددین دین است

و جلال الدین سیوطی در کتاب (التنبئة بمن یبعثه اللّه علی رأس کل مائة) گفته:

ص:134

و ممن یصلح أن یعد علی رأس الثلاثمائة الامام أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، و عجبت کیف لم یعدوه و هو أجل من ابن شریح و أوسع علوما، و بلغ رتبة الاجتهاد المطلق المستقل، و دون لنفسه مذهبا مستقلا، و له أتباع قلدوه و أفتوا و الفقه و قضوا بمذهبه و یسمون الجریریة.

و کان اماما فی کل علم من القراءة، و التفسیر، و الحدیث و الاصول، و أقوال الصحابة و التابعین و من بعدهم، و العربیة، و التاریخ.

قال النووی: أجمعت الامة علی أنه لم یصنف مثل تفسیره.

و قال الخطیب: کان أئمة العلماء تحکم بقوله و ترجع إلیه، و کان قد جمع من العلوم ما لم یشارکه فیه أحد من أهل عصره.

قال ابن خزیمة: ما أعلم علی الارض أعلم من ابن جریر و قد أراد الخلیفة المقتدر باللّه مرة أن یکتب کتاب وقف تکون شروطه متفقا علیها بین العلماء فقیل له لا یقدر علی استحضار هذا الا محمد بن جریر فطلب منه ذلک فکتبها مات

ص:135

فی شوال سنة عشر و ثلاثمائة.

از این عبارت واضح و لائح است که ابن جریر طبری صالح و لائق آنست که معدود شود از مجدّدین دین، و بنصّ سیوطی ابن جریر طبری جلیل تر از ابن شریح و وسیع تر از روی علوم است، و بمرتبۀ اجتهاد مطلق مستقلّ فائز گردیده، و این مرتبه ایست که ائمّه اربعۀ سنّیه بحیازت آن در آفاق جهان اشتهار، و افتخار و امتیاز حاصل کرده اند.

و نیز از آن ظاهر است که ابن جریر طبری اتباع و اشیاع دارد که تقلید او کرده اند، و فتوی بمذهب او داده اند، و حکم بر طبق آن کرده اند، و این اتباع بجریریة مشهورند، و ابن جریر امام بود در هر علم از قرائت، و تفسیر، و حدیث و فقه، و اصول، و اقوال صحابه، و تابعین، و اتباع تابعین، و عربیّت، و تاریخ.

و نووی ارشاد کرده که اجماع کرده است امّت بر آنکه تصنیف کرده نشد مثل تفسیر او.

و خطیب گفته: که ائمّۀ علماء حکم می کردند بقول او، و رجوع می آوردند بسوی او، و جمع کرده بود ابن جریر از علوم چیزیرا که مشارکت نکرده ابن جریر را در آن کسی از اهل عصر او.

و ابن خزیمه ارشاد کرده که نمی دانم بر روی زمین عالم تری از ابن جریر، و اراده کرده مقتدر باللّه اینکه نوشته شود کتاب وقفی که شروط آن متّفق علیها بین العلماء باشد پس گفته شد که قادر نیست بر استحضار این امر مگر محمد بن جریر طبری.

ابو القاسم حسکانی نیز کتابی در حدیث غدیر و طرق آن دارد

اشاره

و علاّمه نحریر، و محدّث شهیر ابو القاسم عبید اللّه بن عبد اللّه الحسکانی

ص:136

نیز کتابی در اثبات حدیث غدیر و جمع طرق آن تصنیف کرده.

مولانا السید الاجلّ جناب سید علی ابن طاوس (أسکنه اللّه فسیح جنّته و حفه بجزیل رحمته) در اقبال بصالح الاعمال فرموده:

و من ذلک ما رواه أبو القاسم عبید اللّه بن عبد اللّه الحسکانی کتابا سماه دعاء الهداة الی أداء حق المولاة(1).

و در طرائف فی معرفة مذاهب الطوائف فرموده:

و صنف فی حدیث یوم الغدیر الحاکم عبید اللّه بن عبد اللّه الحسکانی کتابا سماه کتاب دعاء الهداة الی أداء حق المولاة اثنی عشر کراسا مجلدا.

حسکانی مصنف دعاء الهداة در حدیث غدیر از اکابر محدثین است

و مخفی نماند که ابو القاسم حسکانی از اجلّه علمای متقنین، و عمدۀ کملای محدثین، و اثبات نحاریر ممدوحین، و ثقات جهابذه معتمدین است.

جلال الدین عبد الرحمن سیوطی در طبقات الحفاظ گفته:

الحسکانی القاضی المحدث أبو القاسم عبید اللّه بن عبد اللّه ابن أحمد بن محمد بن حسکان القرشی العامری النیسابوریّ،

ص:137


1- (301) اقبال الاعمال ص 453 ط طهران دار الکتب الاسلامیة

و یعرف بابن الحذاء شیخ متقن، ذو عنایة تامة بعلم الحدیث عمر، و علا اسناده، و صنف فی الابواب، و جمع و حدث عن جده، و الحاکم، و أبی طاهر بن محمش، و تفقه بالقاضی أبی العلاء صاعد، أملی مجلسا صحح فیه رد الشمس لعلی، و هو یدل علی خبرته بالحدیث، و تشیعه، مات بعد أربعمائة و سبعین(1).

از این عبارت شعشعۀ مآثر جمیلۀ حسکانی لمعان ظهور دارد، چه از آن واضح است که حسکانی حافظ، و شیخ متقن بوده، و عنایت و توجّه تامّ بعلم حدیث داشت، و عمر طویل یافت و اسناد او عالی بود، و بتصنیف احادیث نبویّه و جمع روایات اقامت فرموده، و تحدیث نمود از جدّ خود، و حاکم نیسابوری، و ابو طاهر بن محمش، و تحصیل فقه کرد از قاضی ابو علاء صاعد، و املاء مجلسی کرد که در آن تصحیح حدیث ردّ شمس برای جناب أمیر المؤمنین علیه السّلام نموده، و آن مجلس دلالت بر خبرت او بحدیث دارد.

و از این فقرات بوجوه عدیده جلالت و نبالت، و مهارت، و نباهت و غایت فضل و کمال و حذاقت حسکانی مستفاد است.

دلالت تصحیح حدیث رد الشمس بر تشیع حسکانی مضر بمقام او نیست

امّا ادّعای دلالت مجلس تصحیح حدیث ردّ شمس بر تشیّع پس ضرری

ص:138


1- (302) طبقات الحفاظ للسیوطی ص 443 . له ترجمة فی تذکرة الحفاظ ج 3 ص 1200

نمی رساند، زیرا آنفا دانستی که تشیّع حسب تصریح علاّمه ابن حجر عسقلانی عبارت است از محبّت جناب امیر المؤمنین علیه السّلام و تقدیم آن حضرت بر صحابه.

(و تلک شکاة ظاهر عنک عارها.) و اگر غرض از نسبت تشیّع بحسکانی قدح و جرح او است پس مخدوش است به آنکه علاّمه محمد بن یوسف شامی تلمیذ رشید علاّمۀ سیوطی که از حذّاق مشاهیر معتمدین، و اجلّه نحاریر معتبرین است، و جلالت شأن و عظمت قدر و علوّ منزلت او از افادات ابو المواهب عبد الوهّاب بن احمد الشعرانی الشافعی در لواقح الانوار فی طبقات السادة الاخیار، و احمد بن محمد المقری در فتح المتعال فی مدح الفعال، و مصطفی بن عبد اللّه الشهیر بحاجی خلیفه در کشف الظنون(1)، و تاج الدین بن احمد الدهّان در کفایة المتطلع، و مخاطب نبیل در رسالۀ اصول حدیث، و فاضل رشید در شوکت عمریّه، و فاضل معاصر در منتهی الکلام(2) و ازالة الغین ظاهر است.

در توثیق و مدح و تبجیل و اجلال و اعظام حسکانی و ردّ نسبت تشیّع سعی بلیغ و جهد وافر بکار برده.

چنانکه محمد معین بن محمد امین که تلمیذ مفتی مکّه معظّمه شیخ عبد القادر که فضائل و محامد او آنفا شنیدی بوده در کتاب دراساة اللبیب فی الاسوة الحسنة بالحبیب بعد از کلامی که متضمّن اثبات عصمت ائمّه اهل بیت علیهم السّلام است گفته:

و مما یجب أن انبه علیه أن هذا الکلام فی عصمة الائمة انما جرینا فیها علی جری الشیخ الاکبر قدس سره فیها فی

ص:139


1- (303) کشف الظنون ج 2 ص 467 فی حرف السین ذیل سبل الهدی و الرشاد
2- (304) منتهی الکلام ص 213 مسلک اول نصف دوم

المهدی رضی اللّه تعالی عنه من حیث ان مقصودنا منه أن

قوله صلی اللّه علیه و سلم فیه: یقفو أثری لا یخطئ. لما دل عند الشیخ علی عصمته فحدیث الثقلین یدل علی عصمة الائمة الطاهرین رضی اللّه عنهم بما مر تبیانه، و لیست عقدة الانامل علی أن العصمة الثابتة فی الانبیاء علیهم الصلوة و السلام توجد فی غیرهم، و انما أعتقد فی أهل الولایة قاطبة العصمة بمعنی الحفظ و عدم صدور الذنب لا استحالة صدوره و الائمة الطاهرون أقدم من الکل فی ذلک، و بذلک یطلق علیهم الائمة المعصومون، فمن رمانی من هذا المبحث باتباع مذهب غیر السنیة مما یعلم اللّه سبحانه برائتی منه فعلیه اثم فریته و اللّه خصمه، و کیف لا أخاف الاتهام من هذا الکلام و قد خاف شیخ أرباب السیر فی السیرة الشامیة من الکلام علی طرق حدیث رد الشمس بدعائه صلی اللّه تعالی علیه و سلم لصلاة علی رضی اللّه عنه و توثیق رجالها أن یرمی بالتشیع حیث رأی الحافظ الحسکانی فی ذلک سلفا له و لننقل ذلک بعین کلامه.

ص:140

قال رحمه اللّه تعالی لما فرغ من توثیق رجال سنده:

لیحذر من یقف علی کلامی هذا هنا أن یظن بی أنی أمیل الی التشیع و اللّه تعالی یعلم أن الامر لیس کذلک.

قال و الحامل علی هذا الکلام یعنی قوله: و لیحذر الی آخره أن الذهبی ذکر فی ترجمة الحسکانی أنه کان یمیل الی التشیع لانه أملی جزءا فی طرق حدیث رد الشمس قال:

و هذا الرجل یعنی الحسکانی ترجمه تلمیذه الحافظ عبد الغافر الفارسی فی ذیل تاریخ نیسابور فلم یصفه بذلک بل أثنی علیه ثناءا حسنا و کذلک غیره من المؤرخین فنسأل اللّه تعالی السلامة من الخوض فی أعراض الناس بما لا نعلم و بما نعلم و اللّه تعالی أعلم انتهی.

أقول: و هذا الجرح فی الحافظ الحسکانی انما نشأ من کمال عصبیة الجارح و انحرافه من مناهج العدل و الانصاف و الا فالحافظ الحسکانی من خدمة الحدیث بذل جهده فی تصحیح الحدیث و جمع طرقه و أسناده و أثبت بذلک معجزة من أعظم علامات النبوة و أکملها مما یقر بصحته عین کل

ص:141

من یؤمن باللّه تعالی و رسوله صلی اللّه علیه و سلم، و کیف یتهم و ینسب الی التشیع بملابسة القضیة لعلی رضی اللّه عنه، و لو صحح حافظ حدیثا متمحضا فی فضله لا یتهم بذلک و لو کان کذلک لترک احادیث فضائل أهل البیت رأسا، و من مثل هذه المؤاخذة الباطلة طعن کثیر من المشایخ العظام.

و مولع هذا الفن الشریف إذا صح عنده حدیث فی أدنی شیء من العادات کاد أن یتخذ لذلک طعاما فرحا بصحة قول الرسول صلی اللّه علیه و سلم عنده، و أین هذا من ذاک. و لما اطلع هذا الفقیر علی صحته کأنه ازداد سمنا من سرور ذلک و لذته أقر اللّه سبحانه و تعالی عیوننا بأمثاله و الحمد للّه رب العالمین(1).

از ملاحظۀ این عبارت ظاهر است که بیچاره محمد معین بسبب مزید اعانت حق و ازاحت باطل بعد از اثبات عصمت حضرات ائمّۀ معصومین صلوات اللّه علیهم أجمعین از طعن و لوم و لمز و غمز ارباب ضغائن و احقاد، و اصحاب عناد و لداد بر خود ترسیده ناچار ظاهر کرده که هر کسی که بسبب اثبات عصمت حضرات او را رمی کند باتباع مذهب غیر سنّیه او کاذب و مفتری و آثم و گنه کار است، و پروردگار خصیم او است، و بمزید تیقّظ و تحفظ از

ص:142


1- (305) دراسات اللبیب فی الاسوة الحسنة بالحبیب ص 215 ط لاهور

طعن ناواقفین بر او باین خوف بیان کرده که شیخ ارباب سیرت صاحب سیرت شامیّه یعنی محمد بن یوسف صاحب سبل الهدی و الرّشاد بسبب اثبات حدیث ردّ شمس و توثیق رجال آن از تهمت و رمی معاندین او را بتشیّع ترسیده تحذیر ناظرین کلامش از ظنّ میلان او بتشیّع فرموده، و قسم یاد کرده بر آنکه او میلان بتشیّع ندارد، و در توجیه این تحذیر بیان کرده که ذهبی در ترجمه حسکانی ذکر کرده که او میل می کرد بسوی تشیّع، زیرا که املاء کرده جزئی در طرق حدیث ردّ شمس، و حال آنکه عبد الغافر فارسی که تلمیذ حسکانی است ترجمۀ حسکانی را در ذیل تاریخ نیسابور وارد کرده، و او را منسوب بتشیّع نساخته اند، بلکه او را بثناء حسن یاد کرده، و همچنین دیگر مورّخین ذکر حسکانی کرده اند، و او را منسوب بتشیّع نساخته اند، بلکه بمدح و ثنای حسن موصوف کرده اند.

و از قول محمد بن الحسن: (و نسأل اللّه السلامة الخ) واضح است که قدح حسکانی خلاف سلامت، و اقتحام آفت و جسارت بر خوض در اعراض سلیمه، و مخالفت طریقۀ قویمۀ مستقیمه است.

و از افادۀ خود محمد معین ظاهر و مستبین است که جرح حافظ حسکانی ناشی از کمال عصبیّت جارح، و انحراف از مناهج عدل و انصاف است، و حافظ حسکانی از خدّام حدیث است، و بذل جهد در تصحیح حدیث ردّ شمس و جمع طرق و اسانید آن کرده، و باین سبب اثبات معجزۀ که از اعظم علامات نبوّت و اکمل آن است نمود. و آن معجزه ایست که خنک می شود بصحّت آن چشم هر کسی که ایمان بخدای تعالی و رسول او دارد.

ص:143

عبد الغافر فارسی مادح حسکانی از اعاظم فقهاء و محدثین است

اشاره

و مخفی نماند که عبد الغافر فارسی تلمیذ حسکانی و مادح او از اکابر رفیع الشأن، و اجلّۀ حذّاق اعیان و اماثل فقهاء مشهورین، و افاضل محدّثین معروفین است.

ترجمه عبد الغافر بقول ابن خلکان

شمس الدین ابو العباس احمد بن محمد بن ابراهیم بن أبی بکر بن خلکان در (وفیات الأعیان و انباء ابناء الزمان) گفته:

أبو الحسن عبد الغافر بن اسماعیل بن عبد الغافر بن محمد ابن عبد الغافر بن أحمد بن محمد بن سعید الفارسی الحافظ.

کان اماما فی الحدیث و العربیة، و قرء القرآن الکریم، و لقن الاعتقاد بالفارسیة و هو ابن خمس سنین، و تفقه علی امام الحرمین أبی المعالی الجوینی صاحب نهایة المطلب فی درایة المذهب و الخلاف، و لازمه مدة أربع سنین.

و هو سبط الامام أبی القاسم عبد الکریم القشیری المقدم ذکره، و سمع علیه الحدیث الکثیر، و علی جدته فاطمة بنت أبی علی الدقاق، و علی خالیه أبی سعد، و أبی سعید ولدی أبی

ص:144

أبی القاسم القشیری، و جماعة کثیرة سواهم، ثم خرج من نیسابور الی خوارزم، و لقی بها الافاضل، و عقد له المجلس ثم خرج الی غزنة و منها الی الهند، و روی أحادیث و قرئ علیه لطائف الاشارات بتلک النواحی، ثم رجع الی نیسابور و ولی الخطابة بها، و أملی بها فی مسجد عقیل اعصار یوم الاثنین سنین ثم صنف کتبا عدیدة منها (المفهم لشرح غریب صحیح مسلم) و (السیاق لتاریخ نیسابور) و فرغ منه فی أواخر ذی القعدة سنة ثمان عشرة و خمسمائة، و کتاب (مجمع الغرائب فی غریب الحدیث) و غیر ذلک من الکتب المفیدة و کانت ولادته فی شهر ربیع الآخر سنة احدی و خمسین و أربعمائة و توفی فی سنة تسع و عشرین و خمسمائة بنیسابور رحمه اللّه تعالی(1).

ترجمه عبد الغافر بقول ذهبی

و شمس الدین ابو عبد اللّه الذهبی در (عبر فی خبر من غبر) بترجمۀ عبد الغافر گفته:

صاحب (تاریخ نیسابور) و مصنف (مجمع الغرائب) و مصنف

ص:145


1- (306) وفیات الأعیان ج 2 ص 391

(المفهم فی شرح مسلم) .

و کان اماما فی الحدیث و فی اللغة و الادب و البلاغة.

عاش ثمانیا و سبعین سنة، و أکثر الاسناد و حدث عن جده لامه أبی القاسم القشیری و طبقته، و أجاز له أبو محمد الجوهری و آخرون(1).

ترجمه عبد الغافر بقول یافعی

و یافعی در مرآة الجنان ذیل وقایع سنۀ تسع و عشرین و خمسمائة گفته:

و فیها توفی الحافظ الادیب الشیخ عبد الغافر بن اسماعیل ابن عبد الغافر الفارسی صاحب (تاریخ نیسابور) و مصنف (مجمع الغرائب) و (المفهم فی شرح مسلم) .

کان اماما فی الحدیث و اللغة و البلاغة، حدث عن جده لامه الشیخ الامام أبی القشیری و طبقته، و أجاز له أبو محمد الجوهری و آخرون (2).

ص:146


1- (307) العبر فی خبر من غبر : ج 4 ص 79
2- (308) مرآت الجنان : ج 3 ص 245
ترجمه عبد الغافر بقول اسنوی

و جمال الدین عبد الرحیم بن الحسن بن علی الاسنوی در (طبقات شافعیه) گفته:

أبو الحسن عبد الغافر بن اسماعیل بن عبد الغافر الفارسی کان سبط القشیری صاحب الرسالة و جدته فاطمة بنت أبی علی الدقاق.

ولد فی ربیع الآخر سنة احدی و خمسین و أربعمائة، و سمع الحدیث عن کثیرین منهم: أبوه، وجده، و امه، وجدته، و أخواله، و خالته و لازم امام الحرمین أربع سنین یأخذ عنه الفقه و علم الخلاف، ثم اختلف مدة الی خالیه أبی سعد، و أبی سعید الاتی ذکرهما فی حرف القاف، استفاد منهما الاصول، و التفسیر، ثم رحل الی الهند و غیرها، و عقد له المجلس بخوارزم ثم رجع الی نیسابور و أملی بها فی مسجد عقیل سنین، و صنف (المفهم لصحیح مسلم) و (السیاق لتاریخ نیسابور) .

و مات فی سنة تسع و عشرین و خمسمائة بنیسابور ذکره

ص:147

ابن خلکان(1).

ترجمه عبد الغافر بقول اسدی

و ابو بکر بن الشیخ شهاب الدین احمد الاسدی در (طبقات فقهای شافعیّه) گفته:

عبد الغافر بن اسماعیل بن عبد الغافر بن محمد بن عبد الغافر الحافظ العالم الفقیه البارع ابو الحسن الفارسی النیسابوریّ ذو الفنون و المصنفات سبط أبی القاسم القشیری.

ولد فی ربیع الآخر سنة احدی و خمسین و اربعمائة، تفقه و لازم إمام الحرمین اربع سنین، و اخذ عنه الفقه و الخلاف، و رحل و لقی العلماء، ثم رجع الی نیسابور و ولی خطابتها، و سمع الکثیر، و اخذ التفسیر و الاصول عن خالیه: أبی سعد عبد اللّه و أبی سعید عبد الواحد ابنی أبی القاسم القشیری، و صنف (المفهم لصحیح مسلم) و (مجمع الغرائب فی غریب الحدیث) و (السیاق لتاریخ نیسابور) .

قال الذهبی: کان اماما حافظا محدثا، لغویا ادیبا کاملا

ص:148


1- (309) طبقات شافعیه اسنوی ص 280 الفصل الثانی من باب الفاء .

فصیحا مفوها.

مات بنیسابور فی ربیع الآخر سنة تسع بتقدیم التاء و عشرین و خمسمائة(1).

و مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی الشهیر بحاجی خلیفه و الکاتب الچلبی در (کشف الظنون) در ذکر (صحیح مسلم) گفته:

و شرح غریبه للامام عبد الغافر بن اسماعیل الفارسی المتوفی سنة تسع و عشرین و خمسمائة سماه (المفهم فی شرح غریب مسلم)(2).

و هر گاه چنین حافظ جلیل الشأن، و ماهر حاذق، و فقیه بارع، و عالم نبیه که صاحب فنون، و ادیب کامل، و فصیح مفوّه، که امام در حدیث و عربیّت بوده، و در سنّ پنج سالگی اعتقاد سنّیه آموخته، و از ابو المعالی جوینی فقه و خلاف فرا گرفته، و کتب مفیده تصنیف کرده، تلمیذ حسکانی باشد، و بمدح و ثناء حسن او را یاد کند، نهایت جلالت و عظمت و اعتبار و افتخار حسکانی مبرهن گردد.

از عجائب شرور آنست که جناب مخاطب از افادات و تحقیقات اسلاف خود اطلاعی نداشته، مثل صاحب دراسات که هم طبقۀ او بوده، و بخدمت والد ماجدش رسیده، و او را بشیخنا در دراسات تعبیر می کند، حظّی از تیقظ

ص:149


1- (310) طبقات فقهای شافعیه اسدی ص 43 الطبقة الرابعة عشر .
2- (311) کشف الظنون - ص 558 - .

و تدبّر نیافته، بی باکانه روایت حسکانی را که موافق روایات دیگر اکابر و ائمّه قوم کالثعلبی فی التفسیر و ابن حجر فی الصواعق است سراسر تحریف قرآن، و محض کذب و بهتان پنداشته، در تفضیح اسلاف خود کما ینبغی حسب دأب خود مشغول شده، چنانکه در حاشیۀ هفوۀ هفتم از فصل سوّم از باب یازدهم این کتاب خود اعنی (تحفه) گفته:

و حسکانی باسناد خود از اصبغ بن نباته آورده که امیر المؤمنین را از این آیه پرسیدند: (وَ عَلَی اَلْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیماهُمْ) ؟ گفت: ویحک یا اصبغ مائیم که می ایستیم در میان جنّت و نار پس هر که یاری ما کرده می شناسیم او را بسیما پس در بهشت در می آریم، و هر که ما را دشمن داشت می شناسیم او را نیز بسیما پس در آتش در می آریم.

و در این تفسیر سراسر تحریف است، زیرا که در حقّ اصحاب اعراف صریح طمع دخول جنّت، و خوف از دخول نار مذکور است، و آن مناسب شأن ائمّه مهدیّین نیست انتهی(1).

و من أراد الاطلاع علی تفصیل وجوه قلع هذه الشبهة الرکیکة فعلیه (بمصارع الافهام) للوالد الماجد العلام أحله اللّه دار السلام.

ابو سعید سجستانی نیز کتابی در حدیث غدیر دارد

اشاره

و ابو سعید مسعود بن ناصر السجزی السجستانی نیز کتابی مستقلّ که

ص:150


1- (312) تحفه اثنی عشریه ص 720 ط دهلی 1266 .

ضخامت آن بهفده جزء می رسد در جمع طرق حدیث غدیر تصنیف نموده، و آن را بکتاب (درایة حدیث الولایة) موسوم ساخته، و اعداد اسانید آن یک هزار و سیصد است.

سید علی بن طاوس قدّس اللّه نفسه الزکیة در کتاب (الاقبال بصالح الاعمال) فرموده:

اعلم أن نص النبی صلی اللّه علیه و آله و سلم علی مولانا علی بن أبی طالب صلوات اللّه علیه یوم الغدیر بالامامة لا یحتاج الی کشف و بیان لاهل العلم و الامانة و الدرایة، و انما نذکر تنبیها علی بعض من رواه لیقصده من شاء و یقف علی معناه فمن ذلک ما صنفه أبو سعید مسعود ابن ناصر السجستانی المخالف لاهل البیت فی عقیدته المتفق عند أهل المعرفة علی صحة ما یرویه لاهل البیت و أمانته. صنف کتابا سماه کتاب (درایة حدیث الولایة) و هو سبعة عشر جزءا، روی فیه نص النبی بتلک المناقب و المراتب علی مولانا علی بن أبی طالب عن مائة و عشرین نفسا من الصحابة انتهی(1).

از این عبارت ظاهر است که سجستانی کتابی خاصّ در ضبط طرق حدیث غدیر تصنیف نموده، و آن کتاب هفده جزء است که نام آن کتاب (درایة

ص:151


1- (313) اقبال الاعمال ص 453 ط طهران دار الکتب الاسلامیة .

حدیث الولایة) گذاشته و در آن از صد و بیست صحابه این حدیث شریف روایت کرده.

و در کتاب (طرائف فی معرفة مذاهب الطوائف) فرموده:

و قد وقفت علی کتاب صنفه أبو سعید مسعود بن ناصر السجستانی و سماه کتاب (درایة حدیث الولایة) و هو سبعة عشر جزءا ما وقفت علی مثله، و هذا مسعود بن ناصر من أوثق الرجال الاربعة المذاهب، و قد کشف عن حدیث یوم الغدیر و نص النبی علی علی بن أبی طالب بالخلافة بعده، و رواه عن مائة و عشرین نفسا من الصحابة منهم ست نساء، و من عرف ما تضمنه کتاب (درایة حدیث الولایة) ما یشک فی أن الذین تقدموا علی علی بن أبی طالب عاندوا و مالوا الی طلب الریاسة.

و عداد أسانید کتاب درایة الولایة ألف و ثلاثمائة إسناد(1).

این عبارت دلالت دارد بر آنکه سجستانی تصنیف کتابی در جمع طرق حدیث غدیر نموده که از یکصد و بیست صحابه در آن روایت کرده و عدد اسانید این کتاب به یک هزار و سیصد می رسد.

ص:152


1- (314) طرائف ص 38 .

ابو سعید سجستانی از اجله حفاظ است

و مخفی نماند که مسعود سجستانی از اجلّه حفاظ و اعاظم محدّثین، و اکابر معتبرین، و مشایخ معتمدین، و سبّاق موثقین، و حفّاظ متقنین سنیه است.

ترجمۀ سجستانی در انساب سمعانی

عبد الکریم سمعانی در انساب گفته:

أبو سعید مسعود بن ناصر بن أبی زید السجزی الرکاب کان حافظا، متقنا، فاضلا، رحل الی خراسان، و الجبال، و العراقین، و الحجاز، و أکثر من الحدیث و جمع الجمع، روی لنا عنه جماعة کثیرة بمرو، و نیسابور، و اصبهان.

و توفی سنة سبع و سبعین و أربعمائة(1).

از این عبارت واضح است که ابو سعید سجزی حافظ متقن و فاضل بوده، و رحلت کرده بسوی خراسان و جبال و عراقین و حجاز، و اکثار حدیث کرده، و بجمع آن مشغول شده، و از مشایخ سمعانی است، که روایت کرده اند برای سمعانی از او جماعة کثیره در مرو و نیسابور و اصبهان.

و سابقا دانستی که حافظ کسی را می گویند که مشهور باشد بطلب و اخذ از افواه رجال، و معرفت بجرح و تعدیل طبقات روات و مراتبشان، و تمییز

ص:153


1- (315) الانساب ص 291 منشور د ، س ، مرجلیوث ط بغداد .

صحیح از سقیم داشته باشد، و مستحضرات او زیاده از غیر مستحضرات باشد.

پس این همه صفات جلیله و مناقب عظیمه هم برای ابو سعید که بتصریح سمعانی حافظ متقن بوده ثابت باشد.

ترجمۀ سجستانی در عبر فی خبر من غبر

و حافظ ابو عبد اللّه محمد بن احمد ذهبی در (عبر فی خبر من غبر) در وقایع سنه سبع و سبعین و أربعمائة گفته:

و مسعود بن ناصر السجزی أبو سعید الرکاب الحافظ رحل و صنف، و حدث عن أبی حسان المزکی، و علی بن بشری اللیثی و طبقتهما، و رحل الی بغداد و اصبهان.

قال الدقاق: لم أر اجود اتقانا و لا أحسن ضبطا منه توفی بنیسابور فی جمادی الاولی(1).

از این عبارت ظاهر است که مسعود سجزی حافظ است، و رحلت کرده و تصنیف نموده، و تحدیث کرد از أبی حسّان مزکّی، و علی بن بشری لیثی و طبقه آنها، و رحلت کرد بسوی بغداد و اصبهان.

و دقّاق ارشاد کرده که ندیدم جیّد تری از روی اتقان، و نه بهتر از روی ضبط از او.

ص:154


1- (316) عبر فی خبر من غبر ج 3 ص 289 ط الکویت .

ترجمۀ سجستانی در مرآة الجنان یافعی

و ابو محمد عبد اللّه بن اسعد الیافعی الیمنی در (مرآة الجنان و عبرة الیقظان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان) در وقایع سنه سبع و سبعین و اربعمائة گفته:

و فیها توفی الحافظ أبو سعید مسعود بن ناصر السجزی رحل، و صنف، و حدث عن جماعة.

قال الدقاق: لم أر أجود اتقانا و لا أحسن ضبطا منه(1).

از این عبارت هم حافظ و محدّث و مصنّف و راحل بودن سجزی و مدح دقّاق او را بمزید جودت اتقان و غایت حسن ضبط ظاهر است.

و محتجب نماند که این دقّاق مادح ابو سعید سجستانی از اکابر حفّاظ حذّاق، و مهره سبّاق است.

جلال الدین سیوطی در (طبقات الحفاظ) گفته:

الدقاق الحافظ المفید الرحال أبو عبد اللّه محمد بن عبد الواحد بن محمد الاصبهانی.

ولد سنة بضع و ثلثین و أربعمائة، و سمع و أکثر و أملی بسرخس، و کان صالحا یقری متعففا، صاحب سنة و اتباع.

قال الحافظ اسماعیل بن محمد: ما أعرف أحدا أحفظ

ص:155


1- (317) مرآت الجنان ج 3 ص 122 .

لغرائب الاحادیث و غرائب الاسانید منه.

مات لیلة الجمعة سادس شوال سنة 516(1).

شمس الدین ذهبی نیز کتابی مستقل در حدیث غدیر دارد

اشاره

و شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی که مشایخ محققین، و علماء معتمدین قوم، اسفار خود را بطراز جلائل فضائل او معلم و مطرّز کرده اند، نیز کتابی خاصّ در ذکر طرق حدیث غدیر مفرد ساخته، و تصریح نموده که برای این حدیث طرق جیّده است.

در (مفتاح کنز درایة روایة المجموع من درر المجلّد المسموع) مسطور است:

و قال الخطیب البغدادی: کان الحاکم ثقة، و کان یمیل الی التشیع، جمع أحادیث، و زعم أنها صحاح علی شرط البخاری و مسلم منها حدیث الطیر، و

من کنت مولاه فعلی مولاه، فأنکرها علیه أصحاب الحدیث، و لم یلتفتوا الی قوله.

قال الحافظ الذهبی: و لا ریب أن فی المستدرک أحادیث کثیرة لیست علی شرط الصحة، بل فیه أحادیث موضوعة شأن المستدرک باخراجها فیه.

ص:156


1- (318) طبقات الحفاظ للسیوطی ص 456 ، و له ترجمة ایضا فی تذکرة الحفاظ ج 4 ص 1255 ، و فی العبر ج 4 ص 38 .

و أما حدیث الطیر فله طرق کثیرة جدا قد أفردتها بمصنف، و مجموعها یوجب أن الحدیث له أصل.

و أما

حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه ، فله طرق جیدة، و قد أفردت ذلک أیضا(1).

از این عبارت واضح و لایح است که ذهبی افاده فرموده که برای

حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه طرق جیّده ثابت است، و ذهبی کتابی مفرد برای آن تصنیف کرده.

و چون شاهصاحب حسب دستور خود انتحال اکثر عبارات و مضامین کتاب مفتاح کنز الدرایة کرده بترجمه و استراق آن کتاب (بستان المحدّثین) ساخته اند (مثل ما ترجم و سرق التحفة من الصواقع) ترجمۀ حاکم را هم از آن بحذف و اسقاط بعض مدائح و تغییر و تبدیل برداشته اند، و بمزید انصاف و اظهار حق از ذکر کتاب ذهبی در جمع طرق حدیث غدیر، و تصریح ذهبی بجودت طرق این حدیث، اعراض و عدول، و تنکّب و نکول مطمح نظر داشته، (حیث قال: فی ترجمة الحاکم) : خطیب بغدادی در حال او نوشته است (کان الحاکم ثقة، و کان یمیل الی التشیع) ، و بعضی از علماء گفته اند: که معنی تشیّع او آن است که قائل بود بتفضیل حضرت علی بر حضرت عثمان که مذهب جمعی از اسلاف بود، و اللّه العالم، و در بسیاری از احادیث مستدرک که او حکم بصحّت آنها نموده، مثل احادیث صحیحین انگاشته، علماء اجلّه او را تخطئه کرده اند و بروی انکار نموده، از آن جمله است حدیث الطیر که در

ص:157


1- (319) مفتاح کنز الدرایة ص 107 - تذکرة الحفاظ للذهبی ج 3 ص 231 .

مناقب حضرت مرتضی علی مشهور و معروف است.

و لهذا ذهبی گفته است: که حلال نیست کسی را که بر تصحیح حاکم غرّه شود، تا وقتی که تعقّبات و تلخیصات مرا نببیند.

و نیز گفته است: احادیث بسیار است در مستدرک که بر شرط صحّت نیست بلکه بعضی از احادیث موضوعه نیز هست که تمام مستدرک بآنها معیوب گشته.

امّا حدیث طیر را طرق بسیار است که ذهبی در رسالۀ جداگانه جمع نموده، از مجموع آن طرق این قدر ثابت می شود که حدیث را فی الجمله اصلی است(1)انتهی.

حدیث غدیر را بعضی از علماء در بیست و هشت جلد ساخته اند

و بالاتر از همه آنست که بعضی از علماء در جمع طرق حدیث غدیر بیست و هشت جلد یا زیاده تصنیف کرده اند چنانکه محمد بن علی بن شهرآشوب المازندرانی که صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی در (وافی بالوفیات)(2) و شیخ مجد الدین ابو طاهر محمد بن یعقوب الفیروزآبادی در کتاب (البلغة فی تراجم ائمة النحو و اللغة) و جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی در (بغیة الوعاة فی طبقات النحاة)(3)جناب او را بمدائح عظیمه، و مناقب فخیمه، و محاسن جلیله، و اوصاف جمیله ستوده اند، و صفدی تصریح کرده است بآنکه او صدوق اللهجه بوده در کتاب (المناقب) علی ما ذکره حسین

ص:158


1- (320) بستان المحدثین ص 34 ذکر صحیح الحاکم .
2- (321) وافی بالوفیات ج 4 ص 164 .
3- (322) بغیة المناقب ص 77 ط بیروت .

ابن خیر فی (نخب المناقب لآل أبی طالب) گفته:

قال جدی شهرآشوب: سمعت أبا المعالی الجوینی یتعجب و یقول: شاهدت مجلدا ببغداد فی ید صحاف فیه روایات هذا الخبر مکتوبا علیه المجلد الثامنة و العشرون من طرق قوله:

من کنت مولاه فعلی مولاه یتلوه المجلد التاسعة و العشرون(1).

و ابن کثیر شامی از ابو المعالی جوینی علی ما نقل در تاریخ خود نقل کرده.

انه کان یتعجب و یقول شاهدت مجلدا ببغداد فی ید صحاف فیه روایات هذا الخبر مکتوبا علیه المجلد الثامنة و العشرون من طرق

من کنت مولاه فعلی مولاه و یتلوه المجلد التاسع و العشرون.

زیاده از این تواتر و استفاضه چه خواهد بود، که صرف در نقل طرق این حدیث بیست و هشت جلد با زیاده تصنیف شد، هرگز خبری در اسلام هم چنین تواتر و استفاضه متعارف نیست، که زیاده از صد صحابه روایت آن کرده باشند، و اکثر اسانید آن صحاح و حسان باشد، و علمای اعلام اهل سنّت در جمع طرق آن کتاب تصنیف کرده باشند، تا آنکه بعضی از علماء بیست و هشت

ص:159


1- (323) نخب المناقب ص 92 .

مجلّد یا زیاده در طرق آن نوشتند.

ابو المعالی جوینی از اکابر قوم و مورد تعظیم اعاظم است

اشاره

و مخفی نماند که ابو المعالی عبد الملک بن الشیخ أبی محمد عبد اللّه بن أبی یعقوب یوسف بن عبد اللّه بن یوسف بن حبویه الجوینی از حائزین نهایت علم و نبل، و أوعیۀ تحقیق و فضل، و بحور زاخرۀ حدیث و اصول، و مهرۀ نحاریر، و ثقات فحول، و ائمّه ناقدین، و محققین بارعین، و سبّاق مجتهدین اهل سنت است، بطون اسفار و دفاتر از درر بواهر مدایح و مفاخر، و نفائس محامد و مآثر او مملوّ و مشحون است، چنانکه بر ناظر (وفیات الأعیان)(1) تصنیف ابو العباس احمد الشهیر بابن خلّکان.

و (مرآة الجنان)(2) تصنیف ابو محمد عبد اللّه بن اسعد الیافعی.

و (عبر فی خبر من غبر)(3)تصنیف شمس الدین ابو عبد اللّه الذهبی.

و (طبقات فقهای شافعیّه)(4)تصنیف عبد الرحیم بن الحسن الاسنوی.

و (طبقات فقهای شافعیّه)(5) تصنیف ابو بکر اسدی، (و کشف الظنون(6) عن اسامی الکتب و الفنون) تصنیف مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی ظاهر است.

ص:160


1- (324) وفیات الأعیان ج 1 ص 361 .
2- (325) مرآت الجنان ج 3 ص 126 .
3- (326) عبر فی خبر من غیر ج 3 ص 291 ط الکویت .
4- (327) طبقات الشافعیه اسنوی مخطوط ج 2 ص 80 .
5- (328) طبقات فقهای شافعیه اسدی ص 36 .
6- (329) کشف الظنون ص 68 - 70 - 75 .

و چون علاّمه یافعی در مدح و ثنا و تبجیل و اطرای ابو المعالی گوی مسابقت از أقران ربوده، و ترجمۀ طولانی برای او نگاشته، لهذا ایراد بعض عبارت او مناسب می نماید.

ترجمۀ ابو المعالی جوینی از مرآة الجنان یافعی

قال فی مرآة الجنان فی وقایع سنة ثمان و سبعین و أربعمائة:

و فیها توفی الامام الحفیل(1)، السید الجلیل، المجمع علی امامته، المتفق علی غزارة مادته و تفننه فی العلوم، من الاصول و الفروع و الادب و غیر ذلک، الامام الناقد، المحقق البارع، النجیب المدقق، استاذ الفقهاء و المتکلمین، و فحل النجباء و المناظرین، المقر له بالنجابة، و البراعة، و البلاغة، و البداعة، و تحقیق التصانیف و ملاحتها، و حسن العبارة و فصاحتها، و التقدم فی الفقه و الاصلین، النجیب ابن النجیب امام الحرمین، حامل رایة المفاخر، و علم العلماء الاکابر، أبو المعالی عبد الملک بن رکن الاسلام أبی محمد امام الحرمین

ص:161


1- (330) الحفیل : الذی یبالغ فیما اخذ فیه ، و قیل : الحفیل ذو اجتهاد .

فخر الاسلام امام الائمة، و مفتی الانام، المجمع علی امامته شرقا و غربا، المقر بفضله السراة و الحراة عجما و عربا، رباه حجر الامامة، و حرک ساعد السعادة مهده، و أرضعه ثدی العلم و الورع الی أن ترعرع فیه و یفع، أخذ من العربیة و ما یتعلق بها أوفر حظ و نصیب، و زاد فیها علی کل أدیب، و رزق من التوسع فی العبادة بعلوها ما لم یعهد من غیره، حتی أنسی سحبان و فاق فیه الاقران، و أعجز الفصحاء اللد، و جاوز الوصف و الحد، و کان یذکر دروسا یقع کل واحد منها فی أطباق و أوراق، لا یتلعثم فی کلمة(1)، و لا یحتاج الی استدراک عثرة، یمر فیها کالبرق الخاطف، و یصوت کالرعد القاصف، لا یلحقه المبرزون، و لا یدرک شأوه (2)المتشدقون(3) المتفیهقون(4)، و ما یوجد فی کثیر من العبارات البالغة کنه الفصاحة غیض من فیض ما کان علی لسانه، و غرفة من أمواج

ص:162


1- (331) لا یتلعثم فی کلمة : لا یتوقف فی جوابها .
2- (332) الشأو بفتح الشین و سکون الهمزة : الامد - یقال : فلان بعید الشأو أی عالی الهمة .
3- (333) المتشدق : المتوسع فی الکلام .
4- (334) المتفیهق : المتوسع .

ما کان یعهد من بیانه.

تفقه فی صباه علی والده رکن الاسلام، و کان یزهی بطبعه و تحصیله و جودة قریحته، و کیاسة غریزته لما یری فیه من المخائل، ثم خلفه من بعد وفاته، و أتی علی جمیع مصنفاته، فقلبها ظهر البطن، و تصرف فیها و خرج المسائل بعضها علی بعض، و درس سنین، و لم یرض فی شبابه تقلید والده و أصحابه حتی أخذ فی التحقیق، وجد و اجتهد فی المذهب و الخلاف و مجالس النظر، حتی ظهرت نجابته، و لاح علی ایامه همة أبیه و فراسته، و سلک طریق المباحثة، و جمع الطرق بالمطالعة و المناظرة، حتی أربی علی المتقدمین و أنسی مصنفات الاولین، و سعی فی دین اللّه سعیا یبقی أثره الی یوم الدین.

و من ابتداء أمره أنه لما توفی أبوه کان سنه دون العشرین أو قریبا منها فاقعد مکانه للتدریس، و کان یقیم الرسم فی درسه و یقوم منه، و یخرج الی مدرسة الامام البیهقی.

حصل الاصول و اصول الفقه علی الاستاذ الامام أبی القاسم

ص:163

الاسکاف و کان یواظب علی مجلسه.

قال الراوی: و سمعته یقول فی اثناء کلامه: کتبت عنه فی الاصول اجزاء معدودة و طالعت فی نفسی مائة مجلدة.

و کان یصل اللیل بالنهار فی التحصیل حتی فرغ منه، و کان یبکر قبل الاشتغال بالتدریس الی مسجد الاستاذ أبی عبد اللّه الخبازی، یقرأ علیه القرآن یقتبس من کل نوع من العلوم ما یمکن، مع مواظبته علی التدریس و یجتهد فی ذلک و یواظب علی المناظرة، الی أن ظهر التعصب بین الفریقین الاشعریة و المبتدعة، و اضطرب الاحوال و الامور، و اضطر الی السفر و الخروج عن البلاد و الوطن، فخرج مع المشایخ الی العسکر، ثم خرج الی بغداد یطوف، و یلتقی الاکابر من العلماء و یدارسهم و یناظرهم، حتی تهذب فی النظر، و شاع ذکره و اشتهر، ثم خرج الی الحجاز و جاور بمکة أربع سنین یدرس و یفتی و یجمع طرق المذهب و یقبل علی التحصیل و بهذا قیل له امام الحرمین.

قلت: هکذا قیل انه لقب بهذا اللقب بهذا السبب و کأنه

ص:164

صار متعینا فی الحرمین متقدما علی علمائهما، مفتیا فیهما، و یحتمل أنه علی وجه التفخیم له کما هو العادة فی أقوالهم:

ملک البحرین، و قاضی الخافقین و نسبة امامته الی الحرمین لشرفهما توصلا الی الاشاره الی شرفه و فضله و براعته و نبله و تحقیقه و فهمه و عند اللّه فی ذلک حقیقة علمه، ثم رجع بعد مضی نوبة التعصب، فعاد الی نیسابور، و قد ظهرت نوبة السلطان الب ارسلان.

و تزین وجه الملک باشاره نظام الملک، و استقرت امور الفریقین، و انقطع التعصب، فعاد الی التدریس، و کان بالغا فی العلم نهایته، مستجمعا أسبابه فبنیت المدرسة المیمونة النظامیة، و أقعد للتدریس فیها، و استقامت امور الطلبة، و بقی علی ذلک قریبا من ثلثین سنة غیر مزاحم و لا مدافع مسلم له المحراب و المنبر و الخطابة، و التدریس و مجلس التذکیر یوم الجمعة و المناظرة و هجرت له المجالس، فانغمر غیره من الفقهاء بعلمه و تسلطه.

قلت: یعنی اقتداره علی العلوم و المعارف و التصرف فیها،

ص:165

و کسدت الاسواق فی جنبه، و نفق سوق المحققین من خواصه و تلامذته، و ظهرت تصانیفه، و حضر درسه الاکابر و الجمع العظیم من الطلبة، و کان یقعد بین یدیه کل یوم نحو ثلاثمائة رجل من الائمة و الطلبة، و تخرج به جماعة من الائمة و الفحول و أولاد الصدور، حتی بلغوا محل التدریس فی زمانه و انتظم باقباله علی العلم و مواظبته علی التدریس و المناظرة و المباحثة أسباب و محافل، و مجامع و مغان فی طلب العلم و سوق نافقة لاهله لم تعهد قبله، و اتصل به ما یلیق بمنصبه من القبول عند السلطان و الوزیر و الارکان و وفور الحشمة عندهم بحیث لا یذکره غیره و کان المخاطب و المشار إلیه و المقبول من قبله، و المهجور من هجره، المصدر فی المجالس من ینتمی الی خدمته، و المنظور إلیه من یغترف فی الاصول و الفروع من طریقته(1).

الی آخر ما ذکره فی نحو ورقتین طویلتین.

بالجمله چون کثرت طرق حدیث غدیر بغایت قصوی فائز گردیده، و تعدد اسانید آن بمرتبۀ نهایت رسیده، ناچار منقّدین کبار و محققین عالی فخار

ص:166


1- (335) مرآت الجنان ج 3 ص 126 - 131 ط حیدرآباد الدکن .

حضرات سنّیه نصوص صریحه که هیچ مساغی برای تأویل و توجیه مسوّلین و مدلّسین نگذارد بر تواتر این حدیث شریف افاده کرده اند:

ذهبی که از اکابر جماعة است بتواتر حدیث غدیر تصریح کرده

اشاره

مگر نمی دانی که شمس الدین ابو عبد اللّه محمد بن احمد الذهبی، که از جهابذۀ منقّدین و مشاهیر معتبرین، و ائمّۀ بارعین است، و أجلّه ماهرین سنّیه بذکر مدایح و محامد و محاسن و مفاخر و مکارم و مآثر او دفاتر و اسفار خود را مذهّب و مزیّن می نمایند، و از شعاع شمسی وضوء ذهبی او أنارت و اضائت کتب خود می جویند، و بمعاینه و مشاهده ملاحظه مهارت و حذاقت و رشاقت بیان و جلالت شأن او در فنّ حدیث و درایت و عربیّت ذهاب عقل معتقدینش رو می دهد، و بتصریح جلال الدین سیوطی در (طبقات الحفاظ)(1) امام حافظ و محدّث عصر و خاتمۀ حفّاظ، و مورّخ اسلام و فرد دهر، و قائم باعباء این صناعت بوده، و در سنّ هیجده سالگی طلب حدیث کرده و احادیث بسیار شنیده، و رحلت نموده و عنایت بشأن حدیث داشته، و تعب در آن برداشته و خدمت آن کرده تا آنکه قدمش در آن راسخ شد، و اذعان نمودند مردم برای او و ابن حجر عسقلانی چندان شغف و و له و آرزوی وصول مرتبۀ او داشته، که آب زمزم را بنیّت وصول آن نوشیده، و تاج الدین عبد الوهاب مرتبۀ بلیغه مشتمل بر جلائل فضائل و غرر محامد او که موجب تحیّر عقول و سراسیمگی فحول است نظم کرده.

و شیخ صلاح الدین محمد بن شاکر بن احمد الخازن در (فوات الوفیات)

ص:167


1- (336) طبقات الحفاظ سیوطی ص 517 .

ذیل تاریخ وفیات الأعیان(1).

و شیخ جمال الدین عبد الرحیم بن الحسن بن علی الاسنویّ الفقیه الشافعی در (طبقات شافعیه)(2)و ازنیقی در (مدینة العلوم)(3) بمناقب عظیمه و محامد فخیمه او را ستوده اند.

و محمد بن ابراهیم بن علی بن المرتضی بن الهادی بن یحیی بن الحسین بن القاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن الحسن بن الحسن بن علی بن أبی طالب العزّ ابو عبد اللّه الحسنی الیمانی الصنعانی در کتاب (الروض الباسم عن سنّة أبی القاسم) او را بشیخ الحدیث تعبیر می کند، و از جمله نقّاد محدّثین در رجال و علل و احکام می شمارد، و میزان او را مثل تصانیف دیگر کبار ائمّه کالدارقطنی و ابن صلاح و المزی شاهد حقّیت محدّثین و اجتهادشان در تحری برای مسلمین می داند(4).

و برهان الدین ابراهیم بن محمد أبی الوفا بن خلیل سبط بن العجمی الحلبی در شروع کتاب (الکشف الحثیث عمّن رمی بوضع الحدیث) که از میزان ذهبی انتخاب کرده، و زیاده هم بر آن نموده، و تصریح کرده، بآنکه ذهبی حافظ جهبذ، و مورّخ اسلام، و شیخ جماعتی از شیوخ او است(5).

و نصر اللّه محمد بن محمد شفیع کابلی که پیر و مرشد مخاطب است و بضاعت

ص:168


1- (337) فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 183 ط بولاق .
2- (338) طبقات شافعیه اسنوی مخلوط ج ی ض 98 .
3- (339) مدینة العلوم ازنیقی ص 133 علم التواریخ من خاتمة الشعبة الثانیة من الدوحة الثانیة من دوحات الکتاب .
4- (340) الروض الباسم ج 2 ص 49 و ص 33 .
5- (341) کشف الحثیث ص 2 فی شروع الکتاب .

مزجاتش مسروق از افادات او می باشد در (صواقع) او را بشیخ علاّمه، و امام اهل حدیث وصف می کند، و احتجاج بقول او می نماید(1).

و خود مخاطب بتقلیدش در این باب خاصّ هم در این کتاب یعنی (تحفه) او را بامام اهل حدیث ملقّب می سازد، و احتجاج بکلامش می نماید(2).

و نیز حسب تصریح مخاطب در (بستان المحدثین) از عمده محدّثین زمان خود بوده، و نیز او را معتبرترین مورّخان اهل اسلام گفته، و نیز افاده کرده که ذهبی از مشایخ حدیث خیلی بزرگ کسی است(3).

و شاه سلامت اللّه در (معرکة الآراء) او را بلقب محک رجال یاد نموده(4).

و فاضل معاصر در (منتهی الکلام) او را بامام وصف می کند.

بآواز بلند تصریح صریح بتواتر حدیث غدیر نموده، و تیقّن خود را بگفتن جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله آن را بیان کرده، تسوید وجوه منکرین و احراق صدور جاحدین و تضییع عرض کاتمین و مسوّلین بغایت قصوی رسانیده.

ابن کثیر تصریح ذهبی را بتواتر صدر حدیث غدیر نقل کرده

و علاّمه عماد الدین اسماعیل بن عمر الدمشقی المعروف بابن کثیر الشامی در (تاریخ) خود می فرماید:

ص:169


1- (342) صواقع ص 226 الرابع حدیث الطیر من المطلب الرابع من المقصد السابع فی الامامة .
2- (343) تحفه شاهصاحب ص 212 ذیل حدیث 4 من باب السابع .
3- (344) بستان المحدثین ص 63 فی ذیل ترجمة کتاب الزهد لعبد اللَّه بن المبارک - و ص 72 .
4- (345) معرکة الآراء ص 49 فی ذکر کتاب الزهد و الرقاق لعبد اللَّه بن المبارک .

فأما

الحدیث الذی رواه ضمرة عن ابن شوذب عن مطر الوراق عن شهر بن حوشب عن أبی هریرة قال: لما أخذ رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم بید علی قال: من کنت مولاه فعلی مولاه. فأنزل اللّه عز و جل: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ(1) قال أبو هریرة: و هو یوم غدیر خم، من صام یوم ثمانی عشر من ذی الحجة کتب له صیام ستین شهرا.

فانه حدیث منکر جدا، بل کذب لمخالفته مما ثبت فی الصحیحین عن أمیر المؤمنین عمر بن الخطاب: ان هذه الآیة نزلت فی یوم الجمعة یوم عرفة، و رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم واقف بها کما قدمنا.

و کذا قوله: ان صیام یوم الثامن عشر من ذی الحجة و هو یوم غدیر خم یعدل صیام ستین شهرا، لا یصح لانه قد ثبت ما معناه فی الصحیح ان صیام شهر رمضان بعشرة أشهر فکیف یکون صیام واحد یعدل ستین شهرا هذا باطل.

و قد قال شیخنا الحافظ أبو عبد اللّه الذهبی بعد ایراد هذا

ص:170


1- (346) المائدة : 3 .

الحدیث: هذا حدیث منکر جدا، رواه خیشون الخلال، و أحمد بن عبد اللّه بن أحمد الدیری، و هما صدوقان عن علی بن سعید الرملی عن ضمرة قال: و یروی هذا الحدیث من حدیث عمر بن الخطاب و ملک بن الحویرث و أنس بن مالک و أبی سعید و غیرهم بأسانید واهیة.

قال: و صدر الحدیث متواتر اتیقن ان رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قاله، و أما

اللّهمّ وال من والاه فزیادة قویة الاسناد و اما هذا الصوم فلیس بصحیح و لا و اللّه نزلت الآیة یوم عرفة قبل غدیر خم بایام و اللّه اعلم(1).

از این عبارت چنانکه می بینی ظاهر و هویدا و لایح و پیداست که ذهبی بتصریح تمام گفته که صدر حدیث متواتر است و یقین دارم که جناب رسول خدا صلی اللّه علیه و سلم فرموده است.

ابن الجزری نیز حدیث غدیر را متواتر دانسته

اشاره

و شمس الدین ابو الخیر محمد بن محمد بن علی بن یوسف العمری الدمشقی ثم الشیرازی المقرئ المعروف بابن الجزری بمدّ و شدّ تمام و اهتمام بلیغ اثبات تواتر این حدیث نموده، منّت أسنی بر اهل حق گذاشته

ص:171


1- (347) تاریخ ابن کثیر ج 5 : ص 214 ط مصر .

قلوب منکرین و جاحدین را کما ینبغی گداخته، چنانکه در کتاب (أسنی المطالب فی مناقب علی بن أبی طالب) که دو نسخه از آن پیش این فقیر حاضر است گفته:

أخبرنا أبو حفص عمر بن الحسن المراغی فیما شافهنی به عن أبی الفتح یوسف بن یعقوب الشیبانی، أخبرنا أبو الیمن زید بن الحسن الکندی، أخبرنا أبو المنصور القزاز، أخبرنا الامام أبو بکر بن ثابت الحافظ، أخبرنا محمد بن عمر بن بکیر، أخبرنا أبو عمر الاخباری، حدثنا أبو جعفر أحمد بن محمد الضبعی، حدثنا الأشج، حدثنا العلاء بن سالم، عن یزید ابن أبی زیاد، عن عبد الرحمن بن أبی لیلی قال:

سمعت علیا رضی اللّه عنه بالرحبة ینشد الناس من سمع النبی صلی اللّه علیه و سلم و یقول: (من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه) فقام اثنی عشر بدریا فشهدوا أنهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول:

ذلک.

هذا حدیث حسن من هذا الوجه، صحیح من وجوه کثیرة تواتر عن أمیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه، و هو متواتر أیضا

ص:172

عن النبی صلی اللّه علیه و سلم، رواه الجم الغفیر عن الجم الغفیر، و لا عبرة بمن حاول تضعیفه ممن لا اطلاع له فی هذا العلم فقد ورد مرفوعا عن أبی بکر الصدیق، و عمر بن الخطاب، و طلحة بن عبد اللّه، و الزبیر بن العوام، و سعد بن أبی وقاص، و عبد الرحمن بن عوف، و العباس بن عبد المطلب، و زید بن أرقم و البراء بن عازب، و بریدة بن الحصیب، و أبی هریرة، و أبی سعید الخدری، و جابر بن عبد اللّه، و عبد اللّه بن عباس، و حبشی ابن جنادة، و عبد اللّه بن مسعود، و عمران بن حصین، و عبد اللّه ابن عمر، و عمار بن یاسر، و أبی ذر الغفاری، و سلمان الفارسی، و أسعد بن زرارة، و خزیمة بن ثابت، و أبی ایوب الانصاری، و سهل بن حنیف.

و حذیفة بن الیمان، و سمرة بن جندب، و زید بن ثابت، و أنس بن مالک، و غیرهم من الصحابة رضوان اللّه علیهم و صح عن جماعة منهم ممن یحصل القطع بخبرهم، و ثبت أیضا ان هذا القول کان منه صلی اللّه علیه و سلم یوم غدیر خم(1).

ص:173


1- (348) اسنی المطالب ص 3 ط مکة 1324

از این عبارت ظاهر و باهر و روشن و مستنیر است که حدیث غدیر صحیح است بوجوه کثیره، و متواتر است از جناب امیر المؤمنین علیه السّلام، و نیز متواتر است از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله، روایت کرده است آن را جمّ غفیر از جمّ غفیر و نیز ابن جزری بسبب نهایت حمایت حق، و مزید اهتمام در اظهار صدق، بر تشیید اساس حدیث شریف باین وجوه عدیده اکتفاء نکرده، در جزّ رؤس اهل عناد و ارتیاب و قمع نواجم کبر و غرور نصّاب تصریح فرموده: که عبرتی نیست به کسی که قصد کرده تضعیف این حدیث را از جمله کسانی که اطلاع نیست اوشان را در این علم.

چه این حدیث وارد شده است مرفوعا از ابو بکر، و عمر بن الخطاب، و طلحة بن عبد اللّه، و زبیر بن العوّام، و سعد بن أبی وقّاص، و عبد الرحمن بن عوف و عباس بن عبد المطلب، و زید بن أرقم، و براء بن عازب، و بریدة بن الحصیب، و أبی هریرة، و أبی سعید الخدری، و جابر بن عبد اللّه، و عبد اللّه بن عباس، و حبشی ابن جنادة، و عبد اللّه بن مسعود، و عمران بن حصین، و عبد اللّه بن عمر، و عمّار بن یاسر، و أبی ذرّ الغفاری، و سلمان فارسی، و اسعد بن زرارة، و خزیمة بن ثابت، و ابو ایوب انصاری و سهل بن حنیف، و حذیفة بن الیمان، و سمرة بن جندب، و زید بن ثابت و انس بن مالک، و غیر ایشان از صحابه.

و نیز ابن الجزری تصریح فرموده به آنکه صحیح شده است این حدیث از جماعتی از صحابه که حاصل می شود قطع بخبرشان، و نیز ارشاد کرده که ثابت شده است که این قول از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله روز غدیر خم بوده.

ابن الجزری از اکابر و اعاظم و حفاظ اهل سنت است

و محتجب نماند که ابن الجزری صاحب (حصن حصین) که اکابر متسنّین

ص:174

بآن تبرّک می جویند، و صلحائشان آن را بر سر و چشم می گذارند، و در استدفاع عاهات و بلایا و استجاره از آفات و رزایا رجوع بآن می آرند.

چلپی در کشف الظنون کتاب الحصن ابن الجزری را مدح کرده

مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در (کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون) گفته:

(الحصن الحصین) من کلام سید المرسلین للشیخ شمس الدین محمد بن محمد بن الجزری الشافعی المتوفی سنة أربع و ثلاثین و سبعمائة، و هو من الکتب الجامعة للادعیة و الاوراد و الاذکار الواردة فی الاحادیث و الاثار.

ذکر فیه أنه أخرجه من الاحادیث الصحیحة، و أبرزه عدة عند کل شدة، و لما أکمل ترتیبه طلبه عدوه و هو تیمور، فهرب منه مختفای تحصن بهذا الحصن،

فرأی سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم جالسا علی یمینه، و کأنه علیه الصلوة و السلام یقول له: ما ترید؟ فقال: یا رسول اللّه ادع لی و للمسلمین فرفع یدیه ثم مسح بهما وجهه الکریم، و کان ذلک لیلة الخمیس، فهرب العدو لیلة الاحد، و فرج اللّه سبحانه و تعالی

ص:175

عنه و عن المسلمین ببرکة ما فی هذا الکتاب(1).

از این عبارت ظاهر است که هر گاه ابن الجزری تکمیل ترتیب حصن حصین نموده تیمور که دشمن او بود او را طلب کرد، پس ابن الجزری فرار اختیار کرد، و بحصن حصین متحصن گردید، و ببرکت تحصّن بکتاب حصن حصین بزیارت جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله فائز گردید، و گویا دید که آن حضرت می فرماید: که چه اراده داری؟ ابن الجزری عرض کرد: که دعا کن برای من و مسلمین، پس آن حضرت هر دو دست مبارک برداشت، و مسح کرد بآن روی مبارک خود را، و این رؤیا بشب پنجشنبه بود، و تیمور که دشمن ابن الجزری بود بشب یکشنبه گریخت، و حق تعالی تفریج کرب از ابن الجزری و دیگر مسلمین ببرکت ادعیه کتاب حصن حصین نموده.

شاهصاحب نیز در اصول حدیث کتاب الحصن را یاد کرده

و خود مخاطب در (رسالۀ اصول حدیث) گفته: (حصن حصین) حضرت شیخ ابو طاهر از شیخ ابراهیم کردی، و ایشان از شیخ احمد قشاشی، و ایشان از شیخ احمد بن عبد القدوس الشناوی، و ایشان از شیخ شمس الدین محمد بن احمد بن محمد رملی، و ایشان از شیخ زین الدین زکریا انصاری، و ایشان از حافظ وقت تقی الدین محمد بن محمد بن فهد الهاشمی، و ایشان از مؤلّف الکتاب ابو الخیر محمد بن محمد بن محمد الجزری الشافعی (زاد اللّه فی درجاتهم و افاض علینا من برکاتهم انتهی)(2).

ص:176


1- (349) کشف الظنون ج 2 ص 336 فی باب الحاء .
2- (350) رساله اصول حدیث شاه صاحب ص 32 ط مصطفائی .

و کتاب نشر را هم علماء سنّیه نهایت مدح وصف می کنند:

چلپی کتاب النشر ابن الجزری را نیز بخوبی وصف کرده

مصطفی بن عبد اللّه القسطنطینی در (کشف الظنون) گفته:

النشر فی القراءات العشر فی مجلدین للشیخ شمس الدین أبی الخیر محمد بن محمد الجزری المتوفی سنة 833 أوله:

الحمد للّه الذی أنزل القرآن کلامه و یسره، ثم اختصره و سماه التقریب و هو الجامع لجمیع طرق العشر لم یسبق الی مثله(1).

و جلائل و فضائل، و عوالی محامد، و غرر مناقب خود ابن الجزری بر متفحص کتب این حضرات مخفی و مستور نیست، و خود شاهصاحب او را بمدایح عظیمه، و مناقب فخیمه یاد کرده اند.

شاهصاحب نیز کتاب دیگری را از ابن الجزری نقل کرده

چنانکه در (بستان المحدثین) گفته: حصن حصین و دو مختصر آن که عدّه و جنّه است از تصانیف شمس الدین محمد جزری است که بجهت کمال شهرت این کتاب حاجت بنقل فقرۀ از آن نیست، امّا از تصانیف نادرۀ این بزرگ کتابی دیده شد بنام (عقود اللآلی فی الاحادیث المسلسلة و العوالی) دیباچۀ آن کتاب این است:

ص:177


1- (351) کشف الظنون ج 2 ص 391 ط مصر

الحمد للّه المعین لاهل الکتاب و السنة، أشهد أن لا اله الا اللّه وحده لا شریک له، ذو الفضل و المنة، و أشهد أن محمدا عبده و رسوله الهادی الی طریق الجنة، و المرسل الی الناس و الجنة، صلی اللّه علیه و سلم و علی آله و صحبه صلاة تکون عن النار نعم الجنة، و سلم و شرف و کرم و بعد فهذه أحادیث مسلسلات صحاح و حسان و عوال صحیحة عشاریة عالیة الشأن، لا یوجد فی الدنیا أعلی منها، و لا یحسن لمؤمن الاعراض عنها، إذ قرب الاسناد و علوه قرب من اللّه تعالی و رسوله، ثم انی ختمتها باتصال تلاوة القرآن العظیم الی النبی الکریم علیه افضل الصلوة و التسلیم، ثم باتصال الصحبة، و لبس خرقة التصوف العالیة الرتبة، و ألفتها برسم سلطان الاسلام رئیس ملوک الانام، معلی کلمة الایمان معین الملة و الشریعة و الدین، شاهرخ بهادر نصر اللّه به الاسلام علی ممر الزمان.

الحدیث الاول أخبرنا الشیخ الصالح الراحلة المحدث الثقة أبو الثنا محمود بن خلیفة بن محمد بن خلف المنبجی قراءة منی علیه، یوم الاحد العاشر من صفر سنة سبع و ستین و

ص:178

سبعمائة بدمشق المحروسة و هو أول حدیث

سمعته قال:

أخبرنا شیخ الشیوخ العارفین شهاب الدین أبو حفص عمر بن محمد بن عبد اللّه البکری السهروردی، و هو أول حدیث سمعته منه، قال: أخبرتنا الشیخة الصالحة ست الدار شهدة بنت أحمد الکاتبة، و هو أول حدیث سمعته منها، قالت: أخبرنا زاهر بن طاهر الشحامی، و هو أول حدیث سمعته منه، قال: أخبرنا أبو صالح أحمد بن عبد الملک المؤذن، و هو أول حدیث سمعته منه، بسنده الی عبد اللّه بن عمرو بن العاص (رض) ان رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) قال: (الراحمون یرحمهم الرحمن تبارک و تعالی ارحموا من فی الارض یرحمکم من فی السماء) .

هذا حدیث حسن أخرجه أبو داود فی سننه و الترمذی و قال حدیث حسن صحیح.

ترجمۀ شمس الدین ابن الجزری

کنیت صاحب حصن حصین ابو الخیر، و نامش قاضی القضاة شمس الدین محمد بن محمد بن علی بن یوسف بن عمر است، در اصل دمشقی است بعد از آن شیرازی شد، و مشهور بابن الجزری است، نسبت بجزیره ابن عمر که در ملک دیار بکر متصل موصل واقع است، و این جزیره دریای شور نیست در ما بین

ص:179

دجله و فرات زمین معمور است، پدرش تاجر بود و تا مدّت دراز او را فرزند روزی نمی شد، چون بحجّ کعبه رسید آب زمزم خورد و طلب اولاد نمود، حق تعالی او را این فرزند بزرگوار عنایت فرمود، به بیست و پنجم ماه رمضان بعد از نماز تراویح شب شنبه از سال پنجاه و یک بعد از هفتصد سال هجری تولّد شد در دمشق، و در همانجا نشو و نما یافت.

و از حافظ عماد الدین بن کثیر فقه و حدیث آموخت، امّا پیمانۀ استعداد او از فنّ حدیث پر نشد، و طلب علم قرائت نیز بر او مستولی گشت، و از ابن امیله، و صلاح بن أبی عمر، و ابن کثیر، و جماعت بسیار تحصیل این هر دو علم نمود، و از عز الدین بن جماعة، و محمد بن اسماعیل النجار نیز اجازت دارد، و بقاهره که دار الملک مصر است و اسکندریّه و دیگر بلاد مغرب گردید و علم قرائت را تکمیل نمود، و در آن مهارت کلّی پیدا کرد، در مصر مدرسه بنا کرد که آن را دار القرآن نام نهاد.

بعد از آن در بلاد الروم داخل شد، و در آن ملک وسیع علم قراآت و حدیث را نشر فرمود، و مرد مرا نفع عظیم بسبب وی رسید، خصوصا ریاست علم قراءت در ممالک اسلامیه او را مسلّم شد، و مرد خوش شکل و خوش لباس و زبان آور فصیح و بلیغ بود، در ملک روم او را امام اعظم لقب داده بودند، و بارها بحجّ مشرّف گشت، و آخر در شیراز استقرار گرفت، و اوقات او معمور بود بهمین سه شغل: یا قرائت قرآن، یا اسماع حدیث، یا عبادت، و در اوقات او برکت محسوس بود، با وجودی که مردم برای طلب این دو علم شریف بروی هجوم و ازدحام داشتند، و او راد و عبادت هم وظیفه داشت، هر روز آن قدر تصنیف می کرد که یک کاتب جیّد سریع الکتابة می تواند نوشت، و در سفر و حضر بیدار، و قائم اللیل می ماند، و هرگز روزۀ دوشنبه و پنجشنبه از وی فوت

ص:180

نشده، و سه روزه از هر ماه نیز روزۀ می داشت، و مؤلفات او همه مفید و نافع افتاد:

(النشر فی القراءات العشر) که خیلی شهرت دارد.

و مختصر آن (تقریب النشر) نیز مشهور است.

و (منظومۀ نشر) که آن را (طیّبة النشر) نام نهاده نیز مروج.

و متداول قرّاء است.

و از کتب غیر مشهور او (الادلّة الواضحة فی تفسیر سورة الفاتحة) و (الجمال فی اسماء الرجال) و (بدایة الهدایة فی علوم الحدیث و الروایة) ، و (توضیح المصابیح) که شرح مصابیح است در سه جلد خوب نوشته، و (المسند الاحمد فیما یتعلّق بمسند احمد) و (التعریف بالمولد الشریف و مختصر آن (عرف التعریف) و (اسنی المطالب فی مناقب علی بن أبی طالب) و (الجوهرة العلیّة فی علم العربیّة) .

و دیگر تصانیف نیز دارد، چنانکه علاّمه ابو القاسم عمر بن فهد در معجم شیوخ والد خود حافظ تقی الدین بن فهد سی و نه از مؤلفات این بزرگ ذکر کرده.

یوم الجمعه سال هفتصد و سی و سه وفات او است.

و نظمی هم دارد از جمله قصیدۀ نبویۀ او این دو بیت محفوظ خاطر- است:

الهی سود الوجه الخطایا و بیضت السنون سواد شعری

فما بعد التقی الا المصلی و ما بعد المصلی غیر قبری

و در تضمین حدیث رحمت که مسلسل باوّلیّت است گوید:

ص:181

تجنب الظلم عن کل الخلائق فی کل الامور فیا ویل الذی ظلما

و ارحم بقلبک خلق اللّه کلهم فانما یرحم الرحمن من رحما

و روزی که ختم شمائل ترمذی در مجلس او شد، و شاگردان از خواندن فارغ شدند، این دو بیت لطیف انشاء فرمود:

أخلای ان شط الحبیب و ربعه و عز تلاقیه و نائت منازله

وفاتکم أن تبصروه بعینه فما فاتکم بالسمع هدی شمائله

و در شوق بمکّه معظّمه می گوید:

أخلای ان رمتم زیادة بمکة و وافیتم من بعد حج بعمرة

فعوجوا علی جعرانه و اسألن لی و أوفوا بعهد لا تکونن کالتی

و در باب مدینۀ منوره می گوید:

ص:182

مدینة خیر الخلق یحلو لناظری فلا تعذلونی ان فتنت بها عشقا

و قد قیل فی زرق العیون مشامة و عندی أن الیمن فی عینها الزرقاء(1)

شاهصاحب عبارات مفتاح کنز را انتحال کرده

و اکنون اصل عبارت کتاب (مفتاح کنز درایة المجموع من درر المجلّد المسموع) که اصل نسخۀ آن که شیخ جار اللّه بن عبد الرحیم برای شاه ولی اللّه والد ماجد جناب شاهصاحب از مدینۀ منوّره نویسانیده آورده پیش فقیر حاضر است، و شاهصاحب انتحال اکثر آن برای ترویج زیوف کاسدۀ خود فرموده اند باید شنید تا حال تبحّر و مزید اطلاع شاهصاحب که القای آن را در قلوب عوام خواسته اند بغایت قصوی منکشف شود.

ترجمۀ ابن جزری از مفتاح کنز الدرایة

قال فی (المفتاح) : عقود اللآلی فی الاحادیث المسلسلة و العوالی لابن الجزری أخبرنی(2) بها قراءة منی علیه بسنده الی الحافظ أبی

ص:183


1- (352) الضمیر المرفوع فی اخبرنی راجع الی استاذه أبی الصلاح علی بن عبد - الواحد بن محمد بن عبد اللَّه بن عبد اللَّه الانصاری .
2- (353) الضمیر المرفوع فی اخبرنی راجع الی استاذه أبی الصلاح علی بن عبد - الواحد بن محمد بن عبد اللَّه بن عبد اللَّه الانصاری .

الفضل بن أبی بکر السیوطی، عن غیر واحد منهم عمر بن فهد و أبوه تقی الدین محمد بن فهد، عن مخرجها استاذ الاقراء شمس الدین محمد بن محمد بن محمد بن الجزری فیها و فی جمیع تصانیفه فذکرها.

و بالسند قال الاستاذ أبو الخیر الشمس بن الجزری رحمه اللّه: الحمد للّه المعین لاهل الکتاب و السنة، و أشهد أن لا اله الا اللّه وحده لا شریک له ذو الفضل و المنة، و أشهد أن محمدا عبده و رسوله الهادی الی طریق الجنة، المرسل الی الناس و الجنة، صلی اللّه علیه و علی آله و صحبه صلاة تکون لنا من النار نعم الجنة، و سلی و شرف و کرم.

و بعد فهذه احادیث مسلسلات صحاح و حسان و عوال صحیحة عشاریة، عالیة الشأن لا یوجد فی الدنیا أعلی منها، و لا یحسن لمؤمن الاعراض عنها، إذ قرب الاسناد و علوه قرب من اللّه تعالی و رسوله صلی اللّه علیه و سلم، ثم انی ختمتها باتصال تلاوة القرآن العظیم الی النبی الکریم، علیه افضل الصلوة و التسلیم، ثم باتصال الصحبة، و لبس خرقة التصوف

ص:184

العالیة الرتبة، ألفتها برسم سلطان الاسلام، رئیس ملوک الانام، معلی کلمة الایمان، معین الملة و الشریعة و الدین، شاهرخ بهادر نصر اللّه به الاسلام علی ممر الزمان.

الحدیث الاول أخبرنا الشیخ الصالح الرحلة المحدث الثقة أبو الثنا محمود بن خلیفة بن محمد بن خلف المنبجی، قراءة منی علیه یوم الاحد العاشر من صفر سنة سبع و ستین و سبعمائة بدمشق المحروسة، و هو أول حدیث سمعته منه.

قال: أنا شیخ الشیوخ العارفین شهاب الدین أبو حفص عمر بن محمد بن عبد اللّه البکری السهروردی، و هو أول حدیث سمعته منه.

قال: أخبرتنا الشیخة الصالحة ست الدار شهدة بنت أحمد الکاتبة، و هو أول حدیث سمعته منها.

قالت: أخبرنا زاهر بن طاهر الشحانی و هو أول حدیث سمعته منه.

قال: أخبرنا أبو صالح أحمد بن عبد الملک المؤذن، و هو أول حدیث سمعته منه، بسنده الی عبد اللّه بن عمرو العاص

ص:185

رضی اللّه عنهما.

أن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قال: (الراحمون یرحمهم الرحمن تبارک و تعالی ارحموا من فی الارض یرحمکم من فی السماء) .

هذا حدیث أخرجه أبو داود فی سننه و الترمذی و قال: هذا حدیث حسن صحیح انتهی. اعلام قال العلامة أبو القاسم عمر بن فهد فی معجم شیوخ والده الحافظ تقی الدین بن فهد: هو الامام العلامة استاذ الاقراء أبو الخیر قاضی القضاة شمس الدین محمد بن محمد بن محمد ابن علی بن یوسف العمری الدمشقی ثم الشیرازی الشافعی الشهیر بابن الجزری بفتح الجیم و الزاء و کسر الراء نسبة الی جزیرة ابن عمر ببلاد بکر قرب الموصل.

کان والده تاجرا و بقی مدة من العمر لم یرزق ولدا، فلما حج شرب ماء زمزم و سأل اللّه أن یرزقه ولدا عالما، فولد له شیخنا هذا بعد صلاة التراویح من لیلة السبت الخامس و العشرین من رمضان سنة احدی و خمسین و سبعمائة بدمشق

ص:186

و نشأ بها و تفقه بها علی العماد بن کثیر، و لهج بطلب الحدیث و القراءات فسمع من ابن أمیلة، و الصلاح بن أبی عمرو بن کثیر فی آخرین، و ذکر أن له إجازة من العز بن جماعة، و محمد ابن اسماعیل النجار، و رحل الی القاهرة، و الاسکندریة، و اعتنی بالقراءات و برز فیها، و بنی مدرسة سماها دار القرآن، و دخل بلاد الروم فنشر بها علم القراءات و الحدیث و انتفع الناس به، و انتهت إلیه ریاسة علم القراءات فی الممالک الاسلامیة.

و کان شکلا حسنا، فصیحا، بلیغا و تلقب فی بلاد الروم بالامام الاعظم، و حج مرات، و استقر أخیرا بشیراز، و کان أوقاته بین قراءة قرآن، و اسماع حدیث، و غیر ذلک و بورک له فیها، و کان مع ازدحام الناس علیه یؤلف قدر ما یکتب الناسخ، لا ینام عن قیام اللیل فی سفر و لا حضر، و لا یترک صوم الاثنین و الخمیس، و ثلاثة ایام من کل شهر.

و له المؤلفات العدیدة الجامعة المفیدة من عیونها: (النشر فی القراءات العشر) و مختصره (تقریب النشر) و منظومته

ص:187

(طیبة النشر) و (الادلة الواضحة فی تفسیر الفاتحة) و (الجمال فی اسماء الرجال) و (بدایة الهدایة فی علوم الحدیث و الروایة) و (الحصن الحصین من کلام سید المرسلین) ، و مختصراه: (العدة) و (الجنة) ، و (التواضیح فی شرح المصابیح) فی ثلاث مجلدات و (عقود اللآلی) و (المسند الاحمد فیما یتعلق بمسند أحمد) ، و (التعریف بالمولد الشریف) ، و مختصره (عرف التعریف) ، و (أسنی المطالب فی مناقب علی بن أبی طالب) . و (الجوهرة العلیة فی علم العربیة) و غیر ذلک ذکر منها ابن فهد تسعة و ثلثین مؤلفا.

توفی یوم الجمعة سنة ثلاث و ثلاثین و ثمانمائة و من نظمه من قصیدة نبویة.

الهی سود الوجه الخطایا و بیضت السنون سواد شعری

و ما بعد التقی الا المصلی و ما بعد المصلی غیر قبری

و له مضمنا لحدیث الرحمة المسلسل الاولیة:

نجنب الظلم عن کل الخلائق فی کل الامور فیا ویل الذی ظلما

ص:188

و ارحم بقلبک خلق اللّه و ارضهم فانما یرحم الرحمن من رحما

و له ایضا عند ما ختم علیه شمائل الترمذی:

أخلای ان شط الحبیب و ربعه و عز تلاقیه و نائت منازله

وفاتکم ان تبصروه بعینکم فما فاتکم بالسمع هدی شمائله

و له فی المدینة:

مدینة خیر الخلق تحلو لناظری فلا تعذلونی ان فتنت بها عشقا

و قد قیل فی زرق العیون مشامة و عندی ان الیمن فی عینها الزرقاء

و له:

اخلای ان رمتم زیارة مکة و وافیتم من بعد حج بعمرة

ص:189

فعوجوا علی جعرانة و اسألن لی و اوفوا بعهدی لا تکونن کالتی(1)

از این عبارت مثل عبارت بستان المحدثین نهایت عظمت و جلالت ابن الجزری ثابت است، چه از آن واضح است که او علم فقه را از عماد بن کثیر آموخته، و حریص گردید بطلب حدیث و قراآت، و شنید حدیث را از ابن امیله، و صلاح بن أبی عمر، و ابن کثیر و دیگران.

و نیز ذکر کرده شده که برای او اجازه است از عزّ بن جماعة، و محمد بن اسماعیل، و اعتناء کرده بقراءات و تفوّق در آن حاصل کرد، و بنا کرد مدرسۀ را که آن را دار القرآن نام نهاد، و ببلاد روم رفت و در آن بلاد علم قراآت و علم حدیث را منتشر و شایع ساخت، و مردم منتفع باو شدند، و منتهی شد باو ریاست علم قرائت در ممالک اسلامیّه، و با این همه خوش رو و صاحب جمال، و بلیغ بود.

و در بلاد روم او را ملقّب بامام اعظم می ساختند، و چند بار حجّ کرد، و اوقات او مصروف بود بقرائت قرآن و اسماع حدیث و غیر آن، و برکت در این اشغال داشت، و با وصف ازدحام مردم قدری تألیف می کرد که یک کاتب می نوشت، و قیام شب را در سفر و حضر ترک نمی کرد، و روزۀ دوشنبه و پنجشنبه و روزۀ سه روز از هر ماه را ترک نمی کرد، و برای او مؤلّفات عدیده و جامعه مفیده است که از عیون آن کتاب اسنی المطالب است.

ص:190


1- (354) مفتاح کنز الدرایة ص 153 مخطوط

ترجمۀ ابن الجزری از طبقات الحفاظ سیوطی

و جلال الدین سیوطی در (طبقات الحفاظ گفته) :

ابن الجزری الحافظ القرشی شیخ الاقراء فی زمانه شمس الدین أبو الخیر محمد بن محمد بن محمد الدمشقی.

ولد سنة احدی و خمسین و سبعمائة، و سمع من أصحاب الفخر بن البخاری، و برع فی القراءات، و دخل الروم فاتصل بملکها یزید بن عثمان، فأکرمه و انتفع به اهل الروم، فلما دخل تیمور لنک الی الروم، و قتل ملکها، اتصل ابن الجزری بتیمور، و دخل معه بلاد العجم، و ولی قضاء شیراز، و انتفع به اهلها فی القراءة و الحدیث، فکان اماما فی القراءات، لا نظیر له فی عصره فی الدنیا حافظا للحدیث و غیره أتقن منه، و لم یکن له فی الفقه معرفة، ألف النشر فی القراءات العشر، و لم یصنف مثله، و له أشیاء أخر، و تخاریج فی الحدیث و عمل.

و قد وصفه ابن حجر بالحفظ فی مواضع عدیدة من الدرر الکامنة مات سنة 833(1).

از این عبارت ظاهر است که ابن الجزری حافظ و شیخ إقراء است و براعت

ص:191


1- (355) طبقات الحفاظ ص 544 .

در قراآت حاصل کرده، و یزید بن عثمان پادشاه روم او را اکرام کرده، و اهل روم از او منتفع شدند، و باز نزد تیمور رفت، و والی قضاء شیراز گردید، و اهل شیراز باو منتفع شدند در قرائت و حدیث، و او امام بود در قرائت و نظیری برای او در دنیا در عصر او نبود، و حافظ حدیث بود، و مثل کتاب نشر تصنیف نشده، و تخاریج در حدیث و عمل در آن هم داشته، و علاّمه ابن حجر او را در مواضع عدیده از درر کامنه بحفظ موصوف نموده.

و سابقا دانستی که حسب تصریح ابن حجر عسقلانی شرط حافظ آن است که مشهور باشد بطلب، و اخذ از افواه رجال، و معرفت بجرح و تعدیل طبقات روات و مرتبشان، و تمییز صحیح از سقیم، و مستحضرات او در این باب زیاده از غیر مستحضرات باشد.

پس ابن الجزری هم حائز این اوصاف جمیله، و جامع این شروط فخیمه باشد، و از افادات دیگر اکابر ائمّة و مشایخ سنیّه نیز مزید جلالت و عظمت ابن الجزری واضح است:

ترجمۀ ابن الجزری از کفایة المتطلع ابن دهان

تاج الدین بن احمد دهّان مکّی که رضی الدین بن محمد بن علی بن حیدر الشافعی در (تنضید العقود السنیّه بتمهید الدولة الحسینیّة) او را بشیخ اجل و معتمد مؤتمن وصف کرده، و در (حاشیۀ اتحاف ذوی الالباب) تصریح کرده بآنکه او صاحب علم و صلاح بود، و بیت او بیت علم و فضل و نجابت است، در کتاب (کفایة المتطلع) گفته:

ص:192

کتاب النشر فی القراءات العشر، و مختصره التقریب، و المنظومة المسماة طیبة النشر، و الدرة المضیئة فی القراءات الثلاثة الصحیحة المرضیة، و غیرها من مؤلفات امام القراء الحافظ قاضی القضاة شمس الدین أبی الخیر محمد بن محمد ابن الجزری رحمه اللّه تعالی، أخبر بها عن الشیخ أحمد العجل عن الامام یحیی، عن المشایخ الثلاثة: الامام الحجة، قاضی القضاة، زین الدین زکریا بن محمد الانصاری، و العلامة المفنن شیخ القراء شرف الدین عبد الحق بن محمد السنباطی، و الحافظ العمدة شیخ المحدثین عز الدین عبد العزیز بن الحافظ عمر بن فهد المکی.

قال ثلاثتهم: انا بها جماعة منهم الامام الحافظ تقی الدین أبو الفضل محمد بن محمد بن بن فهد، قال حفیده سماعا لبعض النشر و إجازة لهم لجمیعها بمکة المشرفة منها النشر من لفظه فذکرها(1).

و نیز در (کفایة المتطلع) گفته:

کتاب الحصن الحصین، و مختصراه: (العدة) و (الجنة)

ص:193


1- (356) کفایة المتطلع ص 88 فن کتب التفسیر من القسم الاول من أقسام الکتاب .

للامام الحافظ قاضی القضاة شمس الدین أبی الخیر محمد بن محمد بن محمد بن علی بن الجزری الدمشقی رحمه اللّه تعالی.

أخبرها عن جماعة: منهم الشیخ أحمد بن محمد القشاشی المدنی، و العلامتان: شیخ الاسلام علی بن محمد الاجهوری، و الشهاب أحمد بن محمد الخفاجی، إجازة من الاخیرین من مصر.

قالوا أخبرنا العلامة شمس الدین محمد بن أحمد الرملی الانصاری.

قال أخبرنا شیخ الاسلام قاضی القضاة زکریا بن محمد الانصاری، و الرحلة شرف الدین أبو الفضائل عبد الحق بن محمد السنباطی.

قالا أخبرنا جماعة: منهم الامام الحافظ تقی الدین محمد ابن النجم محمد بن فهد الهاشمی العلوی المکی ح و أخبر بها عن الشیخ أحمد العجل عن الامام یحیی بن مکرم الطبری.

قال: أخبرنا الحافظ عبد العزیز بن الحافظ عمر بن فهد

ص:194

و جدی العلامة الامام محب الدین محمد بن محمد الطبری.

قال الاول: أخبرنا جدی الحافظ تقی الدین محمد بن فهد أخبرنا بها مؤلفا الحافظ شمس الدین محمد بن محمد بن الجزری فذکرها(1).

ارتضاء عمری در مدارج مؤلفات ابن الجزری را روایت کرده

شیخ ابو علی محمد الملقّب بارتضاء العمری الصفوی الجوفاموی در (رسالۀ مدارج الاسناد) گفته.

و اما مؤلفات الجزری کالحصن الحصین، و عدته فی القراءات العشر، و الطیبة، و بدایة الهدایة، و غیرها عن شیخنا المذکور عن صالح بن محمد الغلانی عن سلیمان الدرعی، و الشیخ محمد بن سنة العمری، عن مولای الشریف محمد بن عبد اللّه عن السراج عمر بن الجائی، و الشیخ بدر الدین الکرخی، و الشمس محمد بن عبد الرحمن العلقمی، کلهم عن الحافظ الجلال السیوطی، عن أبی القاسم عمر بن فهد، عن استاذ القراء و المحدثین شمس الدین محمد بن محمد بن محمد الجزری

ص:195


1- (357) کفایة المتطلع ص 51 فن کتب الحدیث من القسم الاول من اقسام الکتاب

الشافعی المتوفی سنة ثلاث و ثلاثین و ثمانمائة.

سندی در حصر الشارد اسناد خود را در قرائت بابن الجزری متصل ساخته

و محمد عابد سندی در (حصر الشارد) در ذکر اسناد قرائت قرآن بعد از عبارتی که سابقا بترجمۀ حسن عجیمی مذکور شده گفته:

قال: قرأت بها علی جماعة: أجلهم الشیخ أبو الوفا أحمد ابن محمد الملقب بالعجل قال:

قرأت بها علی الامام یحیی بن مکرم الطبری المکی امام مقام ابراهیم علیه السلام، قال:

قرأت بها علی جدی الحافظ محب الدین الاخیر محمد ابن محمد الطبری، قال:

قرأت بها علی الشیخ العلامة المقری شیخ شیوخ الحافظ الامام شمس الدین أبی الخیر محمد بن محمد بن محمد بن علی الشهیر بابن الجزری الشافعی الخ(1).

و بسیاری از اکابر، و اساطین سنّیه در اسفار دینیّه نقل افادات ابن الجزری می نمایند، و بتحقیقاتش تمسّک می کنند.

ص:196


1- (358) حصر الشارد ص 3 اول کتاب قراءة قرآن .

سیوطی در حسن المقصد از افادات ابن الجزری نقل کرده

علاّمه جلال الدین عبد الرحمن سیوطی در رسالۀ(حسن المقصد بعمل المولد) گفته:

ثم رأیت امام القراء الحافظ شمس الدین بن الجزری قال فی کتابه المسمی (عرف التعریف بالمولد الشریف) ما نصه:

قد رئی أبو لهب فی النوم فقیل له ما حالک؟ فقال: فی النار، الا انه یخفف عنی کل لیلة اثنین، و أمص من بین اصبعی هاتین ماء بقدر هذه و أشار لرأس إصبعه و ان ذلک باعتاقی ثویبة عند ما بشرتنی بولادة النبی و بارضاعها له، فاذا کان أبو لهب الکافر الذی نزل القرآن بذمه جوزی فی النار بفرحه لیلة المولد، فما حال المسلم الموحد من امته صلی اللّه علیه و علی آله و سلم، لعمری انما یکون جزاؤه من اللّه الکریم أن یدخله بفضله جنات النعیم(1).

ص:197


1- (359) حسن المقصد فی ضمن کتاب الحاوی ص 196 ج 1 ط بیروت 1395

سیوطی در میزان المعدلة نیز از افادات ابن الجزری نقل کرده

و نیز سیوطی در رسالۀ(میزان المعدلة فی شأن البسملة) بعد از ذکر صحت اثبات، و نفی قرآنیّت بسمله گفته:

و قد أشار الی شیء مما ذکرته استاذ القراءة الامام شمس الدین بن الجزری فقال فی کتابه النشر بعد أن حکی فی البسملة خمسة أقوال: قلت:

و هذه الاقوال ترجع الی النفی، و الاثبات، و الذی نعتقده ان کلیهما صحیح، و ان کل ذلک حق فیکون الاختلاف فیها کاختلافات القراءات هذا لفظه(1).

سیوطی در اتقان نیز از افادات ابن الجزری آورده

و نیز سیوطی در کتاب (اتقان فی علوم القرآن) در بیان اقسام قراآت گفته:

و احسن من تکلم فی هذا النوع امام القراء فی زمانه شیخ شیوخنا أبو خیر بن الجزری قال فی أول کتابه النشر:

کل قراءة وافقت العربیة و لو بوجه، و وافقت احدی

ص:198


1- (360) میزان المعدلة فی شأن البسملة ص 1

المصاحف العثمانیة و لو احتمالا، و صح سندها فهی القراءة الصحیحة التی لا یجوز ردها و لا یحل انکارها، بل هی من الاحرف السبعة التی نزل بها القرآن، و وجب علی الناس قبولها، سواء کانت عن الائمة السبعة، أم عن العشرة، أم عن غیرهم من الائمة المقبولین، و متی اختل رکن من هذه الارکان الثلاثة اطلق علیها ضعیفة، أو شاذة، أو باطلة، سواء کانت عن السبعة أم عمن هو أکبر منهم، هذا هو الصحیح عند أئمة التحقیق من السلف و الخلف، صرح بذلک الدانی و مکی، و المهدوی، و أبو شامة، و هو مذهب السلف الذی لا یعرف عن أحد منهم خلافه(1).

و نیز در اتقان فی علوم القرآن بعد از فاصلۀ گفته:

قلت: اتقن الامام ابن الجزری هذا الفصل جدا و قد تحرر لی منه ان القراءات انواع:

الاول المتواتر و هو ما نقله جمع لا یمکن تواطئهم علی الکذب عن مثلهم الی منتهاه، و غالب القراءات کذلک.

الثانی المشهور و هو ما صح سنده و لم یبلغ درجة التواتر

ص:199


1- (361) الاتقان فی علوم القرآن ج 1 ص 210

و وافق العربیة و الرسم و اشتهر عند القراء فلم یعدوه من الغلط و لا من الشذوذ و یقرأ به علی ما ذکر ابن الجزری، و یفهمه کلام أبی شامة السابق و مثاله ما اختلف الطرق فی نقله عن السبعة فرواه بعض الرواة عنهم دون بعض و أمثلة ذلک کثیرة فی فرش الحروف من کتب القراءات کالذی قبله و من أشهر ما صنف فی ذلک (التیسیر للدانی) و (قصیدة الشاطبی) و (أوعیة النشر فی القراءات العشر) و (تقریب النشر) کلاهما لابن الجزری(1).

اکابر متکلمین سنیه در جواب حدیث غدیر بنقل

ابن الجزری تمسک کرده اند»

و علاوه بر این همه بجواب همین حدیث غدیر هم اکابر متکلّمین سنیه تمسّک بنقل ابن الجزری کرده اند:

ابن حجر در (صواعق محرقه) بجواب حدیث غدیر گفته:

و أیضا فسبب ذلک کما نقله الحافظ شمس الدین الجزری عن ابن اسحاق أن علیا تکلم فیه بعض من کان معه فی الیمن فلما قضی صلی اللّه علیه و سلم حجه خطبها تنبیها علی

ص:200


1- (362) الاتقان للسیوطی ج 1 ص 215 ط القاهرة بتحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم .

قدره، وردا علی من تکلم فیه کبریدة لما فی (البخاری) انه کان یبغضه(1).

و سید محمد بن عبد الرسول البرزنجی در (نواقض الروافض) در وجوه جواب حدیث غدیر گفته:

الثانی و هو أن السبب فی هذه الوصیة کما رواه الحافظ شمس الدین بن الجزری عن ابن اسحاق صاحب المغازی أن علیا رضی اللّه عنه لما رجع من الیمن تکلم فیه بعض من کان معه فی الیمن، فلما قضی صلی اللّه علیه و سلم حجه خطب هذه الخطبة تنبیها علی علو قدره وردا علی من تکلم فیه کبریدة رضی اللّه عنه کما فی (البخاری) انه کان یبغض علیا حین رجع معه من الیمن(2).

و حسام الدین بن شیخ محمد با یزید بن شیخ بدیع الدین سهارنپوری در کتاب (مرافض الروافض) بجواب حدیث غدیر گفته:

و نیز سبب این خطبه شکایت بریدۀ اسلمی است که از علی مرتضی در خدمت سیّد الوری کرده بود چنانکه شیخ عبد الحق در (مدارج) بر آن تصریح نموده و وجه شکایت نقل کرده که آن شیر خدا بامر سرور انبیا بیمن

ص:201


1- (363) الصواعق المحرقة ص 25 ط مصر .
2- (364) نواقض الروافض ص 4

رفت تا خمس غنائم که خالد بن ولید فراهم آورده بود جدا کند، علی مرتضی از جملۀ خمس بر کنیزکی متصرّف شد بریده را از این کار کدورت و انکار پیدا گشت، بعد از مراجعت این مقدّمه را نزد آن حضرت صلعم ظاهر نمود، آن جناب فرمودند أی بریده مگر علی را دشمن داری گفت آری از این جواب رنگ روی مبارک آن حضرت بر افروخت فرمودند: در حق علی گمان بد مبر او از من و من ازویم و او مولای شما است و هر که من مولای او باشم الحدیث.

و شیخ ابن حجر در (صواعق) آورده که حافظ شمس الدین جزری از ابن اسحاق روایت کرده که سبب این خطبه آنست که بعضی از جماعة که با علی مرتضی در یمن بودند در حق آن شیر خدا تکلم نمودند. آن حضرت صلعم بعد از فراغ از حجّ خطبه خواندند از جهت تنبیه بر قدر علی و از جهت ردّ بر کسی که در وی سخن گفته بود مانند بریده (کما جاء فی (صحیح البخاری) أنّه کان یبغضه)(1).

و خود شاهصاحب هم در قدح حدیث (أنا مدینة العلم) بابن الجزریّ استناد کرده اند، چنانکه در همین باب فرموده:

حدیث پنجم

روایت جابر (ان النبی صلی اللّه علیه و سلم قال: أنا مدینة العلم و علیّ بابها) ، و این خبر نیز مطعون است.

قال یحیی بن معین لا أصل له.

و قال البخاری: انه منکر غریب.

و ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات.

ص:202


1- (365) مرافض الروافض ص 158 دلیل دوم از فصل سوم از باب ثالث در بیان ادله خلافت خلفاء

و قال الشیخ تقی الدین بن دقیق العید هذا الحدیث لم یثبتوه.

و قال الشیخ محیی الدین النووی، و الحافظ شمس الدین الذهبی، و الشیخ شمس الدین الجزری: انه موضوع(1).

جلال الدین سیوطی نیز تواتر حدیث غدیر را اثبات کرده

اشاره

و علاّمه جلال الدین سیوطی نیز مثبت تواتر این حدیث شریف است چنانکه در رسالۀ(الازهار المتناثرة فی الاخبار المتواترة) که سه نسخه آن بنظر قاصر رسیده و در خطبۀ آن این عبارت نوشته:

و بعد فانی جمعت کتابا سمیته الفوائد المتکاثرة فی الاخبار المتواترة، أوردنا فیه ما رواه من الصحابة عشرة فصاعدا مستوعبا طرق کل حدیث و ألفاظه، فجاء کتابا حافلا لم اسبق الی مثله، الا انه لکثرة ما فیه من الاسانید انما یرغب فیه من له عنایة بعلم الحدیث و اهتمام عال و قلیل ما هم، فرأیت تجرید مقاصده فی هذه الکراسة لیعم نفعه، بأن أذکر الحدیث و عدة من رواه من الصحابة مقرونا

ص:203


1- (366) تحفه شاهصاحب ص 241 در ذیل حدیث پنجم از باب هفتم

بالعز و الی من خرجه من الائمة المشهورین، و فی ذلک مقنع للمستفیدین، و سمیته (الازهار المتناثرة فی الاخبار المتواترة) .

حدیث غدیر را از متواترات شمرده، چنانکه در احادیث مناقب جناب امیر المؤمنین علیه السلام فرموده:

حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه.

أخرجه الترمذی عن زید بن أرقم، و أحمد عن علی، و أبی ایوب الانصاری.

و البزاز عن أبی هریرة، و طلحة، و عمارة، و ابن عباس، و بریدة.

و الطبرانی عن ابن عمر، و مالک بن الحویرث، و حبشی بن جنادة، و حوشب، و سعد بی أبی وقاص، و أبی سعید الخدری، و أنس.

و أبو نعیم عن خدیج الانصاری.

و أخرجه بن عساکر عن عمر بن عبد العزیز قال: حدثنی عدة انهم سمعوا رسول اللّه یقول: (من کنت مولاه فعلی مولاه) .

ص:204

و أخرج ابن عقدة فی کتاب الموالاة عن ابن حبیش قال قال علی: من هیهنا من أصحاب محمد؟ فقام اثنی عشر رجلا منهم قیس بن ثابت، و حبیب بن بدیل بن ورقاء، فشهدوا أنهم سمعوا رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم یقول: (من کنت مولاه فعلی مولاه) .

و أخرجه أیضا عن یعلی بن مرة قال لما قدم علی الکوفة نشد الناس من سمع رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم یقول (من کنت مولاه فعلی مولاه) فانتدب له بضعة عشر رجلا منهم یزید أو زید بن شرحبیل الانصاری انتهی بلفظه(1).

از این عبارت ظاهر است که سیوطی این حدیث شریف را قطعا و حتما و بتّا و جزما متواتر و قطعی الصدور می داند، و صدور پر شرور ارباب انکار و غرور را بشررهای متواتر می سوزاند، و قلوب واغره جماعة فاجره را بایجاع و ایلام احقاق حق می رنجاند، و بمحض اظهار تواتر این حدیث شریف خود را مکتفی نمی گرداند، و با وصف قصد ایجاز و اختصار در رسالۀ أزهار مزید اظهار حق مطمح نظر داشته، زیادت بر دأب خود نموده، بعد از ذکر اسماء مخرجین و اسماء صحابه ناقلین، روایتی که مثبت زیاده بر عدّه ملتزمه او در اثبات تواتر است نقل کرده تأکید ثبوت تواتر آن واضح می گرداند، و تنها در

ص:205


1- (367) الازهار المتناثرة فی الاخبار المتواترة ص 1 .

این رساله اثبات تواتر این حدیث شریف ننموده بلکه.

اولا در کتاب (فوائد متکاثره) اثمار فوائد متکاثره را در دامان مستفیدین ریخته، تواتر این حدیث ثابت ساخته، و استیعاب طرق مثبته تواتر با اسانید آن نموده.

و ثانیا در این رسالۀ(أزهار متناثره) أزهار تحقیق حق شکوفانیده، و بازهاق باطل نفوس شریرۀ متعنّتین، و منکرین ارشادات جناب سید المرسلین صلی اللّه علیه و آله اجمعین را رنجانیده، و بعذاب و نکال هائل مبتلا گردانیده، و مرارت غایت تفضیح و تقبیح چشانیده.

و ثالثا در رسالۀ(قطف الازهار) اظهار حق حقیق بالاذعان، و انکار مجازفت و عدوان ارباب شنآن بغایت رسانیده، و در آن هم تواتر این حدیث را ثابت ساخته.

فللّه در السیوطی حیث صب علی المرتابین و المنکرین و الکاتمین سوط عذاب، و اخری المعاندین و الحائدین النصاب بما لا یحسب بحساب و اللّه الموفق للتحقیق و الصواب.

و کتاب (فوائد متکاثره) ، و رسالۀ(أزهار متناثره) هر دو از مشهورات است و سیوطی آخرین را در جزء فهرس خود یاد کرده.

و هم مصطفی بن عبد اللّه المشهور بالکاتب الجلبی هر دو را ذکر نموده چنانکه در کشف الظنون گفته:

(الفوائد المتکاثرة فی الاخبار المتواترة) للسیوطی و هو کتاب أورد فیه ما رواه من الصحابة عشرة فصاعدا مستوعبا فیه، فجاء کتابا حافلا، ثم جرد مقاصده و سماه (الازهار

ص:206

المتناثرة)(1).

و نیز در کشف الظنون گفته:

الازهار المتناثرة فی الاخبار المتواترة) رسالة للسیوطی المذکور جردها من کتابه المسمی بالفوائد المتکاثرة(2).

امّا قطف الازهار پس ذکر آن در عبارت ملاّ علی متقی در ما بعد انشاء اللّه تعالی می آید.

جلال الدین سیوطی و جلالت و عظمت او از نظر ارباب تراجم

و مخفی نماند که ابو الفضل جلال الدین عبد الرحمن بن الکمال أبی بکر السیوطی از اماثل حفّاظ، و اکابر نقّاد، و ائمّه اعلام، و جهابذه عظام، و مجتهدین سبّاق، و محدّثین حذّاق است.

عبد الوهاب شعرانی در (لواقح الانوار) تصریح کرده، بآنکه سیوطی شیخ و قدوۀ اوست، و او بر مذهب سلف صالح بود، از علماء عاملین، و اکابر عارفین، و برای او است مکاشفات غریبه، و خوارق و علوم جمّه، و مصنّفات جیّده کثیرة الفوائد.

و نیز از افادۀ شعرانی ظاهر است که شیخ عبد القادر شاذلی بعض مناقب سیوطی را در جزئی ذکر کرده، و شعرانی تلخیص عیون آن کرده می گوید:

که شیخ جلال الدین مجبول بود بر خصال حمیده جمیله: از صفاء باطن، و سلامت سریرت، و حسن اعتقاد، و زاهد پرهیزکار، و مجتهد در علم و عمل

ص:207


1- (367) کشف الظنون ج 2 ص 1301 ط اسلامبول .
2- (368) کشف الظنون ج 1 ص 73 ط اسلامبول .

بود، و تردّد نمی کرد بسوی کسی از امراء و ملوک و غیر ایشان، و اظهار می کرد هر چیزی را که انعام می کرد حق تعالی از علوم و اخلاق، و کتمان نمی کرد مگر چیزی را که مأمور بکتمان آن می شد، و عمل می کرد در این باب بقول حق تعالی (وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ)(1).

و از سیوطی نقل کرده که او می گفت: که اخذ کردم از ششصد نفر که نظم کرده ام آنها را در ارجوزۀ و آنان چهار طبقه اند.

و نیز از سیوطی نقل کرده که او گفته: منقطع شده بود املاء حدیث بدیار مصریّه بعد از حافظ ابن حجر تا بیست سال، پس ابتداء کردم در املاء حدیث در مستهلّ سنة اثنتین و سبعین و ثمانمائة در جامع ابن طولون.

و نیز از سیوطی نقل کرده که او گفته: که بتحقیق که عطا فرموده مرا حق تعالی تبحّر در هفت علم: تفسیر، و حدیث، و فقه، و نحو، و معانی، و بیان، و بدیع بر طریقۀ عرب و بلغاء، نه بر طریقۀ متأخرین از عجم و اهل فلسفه.

و نیز از سیوطی آورده که او گفته: که بتحقیق رسیدم مقام کمال را در جمیع آلات اجتهاد مطلق منتسب.

و نیز از سیوطی نقل کرده: که او گفته: که من دو لک حدیث یاد دارم، و اگر می یافتم زیاده را هر آینه حفظ آن می کردم.

و نیز از (لواقح) ظاهر است که سیوطی اعلم اهل زمان بود بفقه و حدیث و فنون آن، و حافظ متقن بود، و می شناخت غریب الفاظ حدیث، و استنباط احکام را.

و نیز در آن مذکور است که بیاض گذاشته بود ابن حجر برای چند احادیث که نمی شناخت که کدام کس تخریج آن کرده، و بیان نکرده بود مراتب آن

ص:208


1- (369) الضحی : 11 .

احادیث را، پس سیوطی تخریج آن احادیث نموده و بیان مراتب آن از حسن و ضعف کرد.

و نیز از (لواقح الانوار) ظاهر است که سیوطی بزیارت جناب رسالت مآب صلی اللّه علیه و آله و سلم در عالم بیداری زیاده از هفتاد بار مشرّف شده.

و از افادۀ علاّمه جار اللّه ابو مهدی عیسی بن محمد المغربی المالکی در کتاب (اسانید) خود ظاهر است که سیوطی امام حافظ است، و والد ماجدش او را در سنّ سه سالگی بمجلس شیخ الاسلام ابن حجر حاضر کرده، و خودش حجّ کرد و آب زمزم نوشید، باین نیّت که در حدیث مثل حافظ ابن حجر باشد، و در فقه مثل سراج بلقینی، و متولّی مشیخات بسیار گردید، و در آخر زهد در همه ورزید و منقطع شد بسوی خدای تعالی، و برای او کرامات بود که عظمت اکثر آن بعد از وفاتش ظاهر گردید.

و زکریا بن محمد المحملی الشافعی که یکی از فضلای تلامذۀ او است ذکر فرموده:

که سیوطی مطلع کرد او را بر ورقۀ که بخطّ سیوطی بوده، و در آن نوشته بود که سیوطی مجتمع شد با جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله در بیداری زیاده از هفتاد بار.

و نیز از آن ظاهر است که برای سیوطی چنان تصانیف است که عام شد نفع آن، و بزرگ گردید در نفوس ذوی الکمال وقع آن، و اغتباط کردند بآن شادی و نادی، و قصد کردند بمرعای خصیب آن حاضر و بادی، و افراد کرده اسماء آن را در جزئی بترتیب آن بر فنون، و زیاده اند در شما بر پانصد کتاب، سوای آنچه رجوع کرده از آن و شسته آنرا.

و نیز علاّمه سیوطی منتهای اجلّۀ مشایخ شاه ولی اللّه است، زیرا که

ص:209

جناب او در کتاب (ارشاد الی مهمّات الاسناد) بنهایت استبشار و افتخار تصریح کرده بآنکه متصل شده سند او بهفت کس از مشایخ جّله کرام و ائمه قادۀ اعلام، از مشهورین در حرمین محترمین، که اجماع واقع شده بر فضلشان در میان خافقین، و بعد از بیان اسماء این هفت کس گفته: که سند اینها منتهی می شود بامامین حافظین قدوتین شهیرین: بشیخ الاسلام زین الدین زکریا، و شیخ جلال الدین سیوطی(1).

و خود مخاطب عالی مقام نیز در (رسالۀ اصول حدیث) بر اتصال سند خود بذریعۀ والد ماجدش تا بسیوطی و امثال او نهایت مباهات و افتخار دارد، و بکمال ابتهاج آن را ذکر می کند، و تصریح می نماید به آنکه هر یک از مذکورین که سیوطی از جمله آنها است مستند و حافظ وقت بودند، و تصانیف اینها دائر و سائر و اسانید اینها در آفاق مشهور و معروف است(2).

و محمد بن یوسف شامی در (سبل الهدی و الرشاد) سیوطی را بشیخنا حافظ الاسلام بقیّة المجتهدین الاعلام تعبیر می کند(3).

و احمد بن محمد المغربی المقری در (فتح المتعال فی مدح النعال) او را بمجدّد مائة تاسعة، و مقرّب فوائد شاسعة ملقّب ساخته(4).

و عبد الرؤف مناوی در (فیض القدیر شرح جامع صغیر) او را بحافظ

ص:210


1- (370) ارشاد الی مهمات الاسناد در ضمن رساله اصول حدیث شاهصاحب ص 26 فصل دوم ذکر سند حدیث .
2- (371) رساله اصول حدیث ص 26 ط هند 1255 .
3- (372) سبل الهدی و الرشاد ص 5 ط القاهرة 1392 .
4- (373) فتح المتعال ص 32 الباب الثانی فی صفات العظیم البرکات و المنافع الحاکی لنعال افضل شافع .

کبیر و امام شهیر وصف کرده(1).

و علی بن احمد بن نور الدین محمد عزیزی در (سراج منیر شرح جامع صغیر) او را بامام علاّمه و مجتهد عصر خود و شیخ حدیث یاد کرده (2).

و شیخ احمد بن علی القشاشی در کتاب (سمط مجید فی سلاسل اولیاء التوحید) تصریح کرده بآنکه سیوطی شیخ اسلام و حافظ زاهد جامع در میان علم و عمل بوده(3).

و فاضل معاصر در (منتهی الکلام) او را از اکابر شافعیّه وا نموده(4).

و سیجیء ذلک کله انشاء اللّه تعالی فیما بعد.

تواتر حدیث غدیر را اکابر سنیه از سیوطی نقل کرده اند

و حکم علاّمه سیوطی را بتواتر این حدیث اکابر سنّیه در اسفار دینیّه نقل کرده اند:

عبد الرؤف المناوی القاهری الشافعی که فضائل و محامد او مفصلا انشاء اللّه تعالی در ما بعد مذکور خواهد شد در (تیسیر شرح جامع صغیر) گفته:

(من کنت مولاه) أی ولیه و ناصره

(فعلی مولاه) ولاء الاسلام و سببه أن أسامة قال لعلی: لست مولای انما مولای رسول اللّه فذکره حم عن البراء بن عازب حم عن بریدة بن

ص:211


1- (374) فیض القدیر : شروع کتاب بعد خطبه ص 2 .
2- (375) سراج منیر شرح جامع صغیر : شروع کتاب بعد خطبه ص 2 .
3- (376) سمط مجید فی سلاسل اولیاء التوحید ص 47 .
4- (377) منتهی الکلام ص 21 مسلک اول .

الحصیب ت ن و الضیاء عن زید بن أرقم و رجال أحمد ثقات بل قال المؤلف: حدیث متواتر(1).

و علی بن احمد بن نور الدین محمد بن ابراهیم العزیزی در (سراج منیر شرح جامع صغیر) هم تصریح سیوطی بتواتر حدیث غدیر نقل نموده چنانکه گفته:

(من کنت مولاه) أی ولیه و ناصره

(فعلی مولاه) قال العلقمی: قال شیخنا قال الشافعی: أراد بذلک ولاء الاسلام لقوله تعالی: (ذلِکَ بِأَنَّ اَللّهَ مَوْلَی اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ اَلْکافِرِینَ لا مَوْلی لَهُمْ)(2).

و قیل سبب ذلک

أن أسامة قال لعلی: لست مولای انما مولای رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم فقال صلی اللّه علیه و سلم ذلک (حم) عن البراء بن عازب (حم) عن بریدة بن الحصیب (ت ن) و الضیاء عن زید بن أرقم.

قال المؤلف: حدیث متواتر(3).

ص:212


1- (378) تیسیر شرح جامع صغیر فی الاحادیث التی اولها من حرف المیم .
2- (379) محمد ( ص ) : 11 .
3- (380) سراج منیر شرح جامع صغیر ص 360 ج 3 ط 1312 .

ملا علی متقی نیز حکم بتواتر حدیث غدیر کرده

اشاره

و شیخ علی بن حسام الدین بن عبد الملک بن قاضی خان المتقی نیز حکم بتواتر حدیث غدیر کرده است چنانکه در (مختصر قطف الازهار) که در شروع آن گفته:

الحمد للّه و الصلوة و السلام علی رسوله صلی اللّه علیه و سلم و بعد فیقول الفقیر الی اللّه تعالی علی بن حسام الدین الشهیر بالمتقی هذه احادیث متواترة نحو اثنین و ثمانین حدیثا التی جمعها العلامة السیوطی رحمة اللّه تعالی علیه و سمیها قطف الازهار المتناثرة، و ذکر فیها رواتها من الصحابة عشرة فصاعدا لکنی حذفت الرواة و ذکرت متن الاحادیث لیسهل حفظها و هی هذه.

حدیث غدیر و حدیث منزلت را وارد کرده چنانکه گفته:

(من کنت مولاه فعلی مولاه) ،

(أ ما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی) .

منزلت ملا علی متقی در نزد علماء اهل سنت

و جلالت منزلت، و رفعت مرتبت، و علوّ شأن و سموّ مکان، و کثرت

ص:213

اطلاع و طول باع و مزید فضل و غایت نبل ملاّ علی متّقی بر متتبّع مخفی نیست.

از ملاحظۀ(اخبار الاخیار) عبد الحقّ دهلوی ظاهر است، که از مشاهدۀ آثار خیر او از تألیف و غیر آن عقل حیران می شود، و بجزم حکم می کند که اینها بی توفیق کامل و برکت شامل که ناشی از کمال مرتبۀ استقامت، و رسوخ درجۀ ولایت باشد وجود نگیرد.

و نیز از آن ظاهر است که شیخ ابو الحسن بکری گفته: (للسیوطی منّة علی العالمین، و للمتّقی منّة علیه) .

و نیز از آن واضح است که در فهم دقایق، و استنباط معانی و نکات، بمرتبۀ رسیده بود که علماء کبار که در دیار شریف حرمین محترمین بودند غیر از تحیّر و تحسین نمی نمودند.

و نیز از آن ظاهر است که شیخ ابن حجر مکّی که در زمان خود اعظم فقهاء، و اعلم علماء بود، و در ابتدای حال استاد شیخ بود، اگر در معنای بعض احادیث متوقف و متردد شدی از شیخ علی متّقی بواسطۀ پیغام استفسار می کرد که این حدیث را در تبویب جمع الجوامع در کدام باب نهاده، تا بقرینه و قیاس آن بمعنی حدیث پی می برد، و بارها خود را نسبت بخدمت علی متّقی تلمیذ می خواند.

و نیز از آن واضح است که جمیع مشایخ و اکابر آن وقت بکمال فضل و ولایت وی معترف، و در رعایت تعظیم و تکریم وی متّفق بودند (1).

و از (سبحة المرجان) تصنیف غلام علی آزاد بلگرامی عیان است که علی متّقی از اعاظم اولیاء و اکابر اتقیاء است، تتلمذ کرد بر شیخ حسام الدین ملتانی

ص:214


1- (381) اخبار الاخیار ص 294 ط دهلی 1270 .

و غیر او از علماء، بعد از آن سفر کرد بسوی حرمین شریفین، و مصاحبت کرد با شیخ ابو الحسن بکری و تتلمذ کرد بر او، و اقامت کرد در مکّه معظّمه، و اشتغال نمود بتدریس و تألیف و ترتیب جمع الجوامع سیوطی بر ابواب فقهیّه نمود.

و ابو الحسن بکری می فرمود که برای سیوطی منّة است بر عالمیان، و برای متّقی منّت است بر سیوطی، و شیخ ابن حجر مکّی استاد متّقی بود و در آخر شاگرد او گردید(1).

و از کتاب (نور سافر فی اخبار القرن العاشر) تصنیف عبد القادر بن شیخ ابن عبد اللّه العیدروس که در خزانۀ حرم محترم مدینۀ منوّره (زادها اللّه تشریفا) دیده ام، و از انتخاب تراجم عدیده از آن نموده، ظاهر و باهر است که علیّ متقی عالم و صالح و عارف باللّه بود، و او از علماء عاملین و عباد اللّه الصالحین است و بر جانب عظیم از ورع و تقوی و اجتهاد در عبادت و رفض دنیا بود، و برای او مصنّفات عدیده است، و ذکر کرده اند از او اخبار حمیده(2).

و از (مجمع البحار) تصنیف محمد طاهر گجراتی ظاهر است که شیخ علی متّقی شیخ او، و صاحب مفاخر و معالی، و قطب اوان و غوث زمان، و صفوه رحمان، و مربّی انام، و مرشد کرام است.

و از ملاحظه (کفایة المتطلع) تألیف تاج الدین بن احمد دهّان ظاهر است که ملا علی متقی امام علاّمه و قبلۀ اهل سلوک است.

و از ملاحظۀ(لواقح الانوار) هم صلاح و ورع و زهد و دیگر فضائل جمیله و مناقب حمیدۀ او ظاهر است.

ص:215


1- (382) سبحة المرجان فی آثار هندوستان ص 43 ط 1303 .
2- (383) النور السافر ص 315 .

میرزا مخدوم متعصب نیز بتواتر حدیث غدیر تصریح کرده

اشاره

و میرزا مخدوم بن میر عبد الباقی که مزید تعصب او و تصلّبش در مذهب تسنّن از اسم کتاب او (نواقض الروافض) و مطالعۀ آن ظاهر است، بالجای حق تصریح صریح بتواتر این حدیث شریف نموده چنانکه درهمین کتاب اعنی (نواقض) گفته:

و من هفواتهم القول بوجوب عصمة الانبیاء و الائمة بمعنی أنه یجب علی اللّه تعالی حفظهم من جمیع الصغائر و الکبائر و خلاف المروة عمدا و سهوا و خطاء من المهد الی اللحد مع أن القرآن و کتب الاحادیث و التواریخ مشحونة بخلاف ذلک:

قال اللّه تعالی: وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی(1).

و قال تعالی: وَ قُلْنا یا آدَمُ اُسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ اَلْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ اَلشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ اَلظّالِمِینَ، فَأَزَلَّهُمَا اَلشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمّا کانا فِیهِ(2).

ص:216


1- (384) طه : 121 .
2- (385) البقرة : 35 - 36 .

و قوله تعالی: وَ ذَا اَلنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی اَلظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ اَلظّالِمِینَ(1).

و قال اللّه تعالی: یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی(2).

فان تفصی عن الایات السابقة بالتأویلات الرکیکة، فلا محیص عن الاخری قطعا إذ نقول هل استحق هارون الاذی المذکور أم لا؟ فعلی الاول لزم القدح فی عصمة هارون النبی بالمعنی المذکور، و علی الثانی فی عصمة موسی الرسول، و لا خلاف لاحد من المسلمین فی نبوتهما. أ فلا تنظرون الی هذه الجماعة التی یؤولون أمثال هذه النصوص الجلیلة بما لا یقبله عقل، عاقل، بل لا یحسنه طبع جاهل، و مع ذلک یشنعون علینا لتجویزنا عدم دلالة حدیث الغدیر علی نفی خلافة أبی بکر، و ثبوت خلافة علی بلا واسطة أحد، بل یقولون انه نص جلی، منکره کافر.

فان تسئلنی عن حدیث المتواتر أذکر لک الملخص الذی

ص:217


1- (386) الانبیاء : 87 .
2- (387) طه : 94 .

ذکره مفیدهم الخ.

از این عبارت ظاهر و واضح است که میرزا مخدوم با آن همه تعصّب مشوم و تصلب ملوم که چشمک بر اثبات عصمت انبیاء معصوم (علیهم صلوات الملک القیوم) می زند، و بکمال جسارت و خسارت این اعتقاد باسداد را از هفوات شنیعه، و مقالات فظیعه می شمارد، و از افادات اکابر و اساطین اسلاف خود خبر نمی دارد، تصریح بتواتر حدیث غدیر نموده، و این کمال وضوح حق، و نهایت ظهور صدق است، که چنین متعصّب ناحق کوش بلا ضرورت و بغیر اقتضاء مقام اعتراف بآن می نماید.

و لنعم ما أفاد فی مصائب النواصب فی وجوه جواب کلامه:

و اما رابعا فلان قوله: ان تسئلنی عن حدیث الغدیر المتواتر أذکر لک الخ متضمن للاعتراف بنقیض ما هو بصدده من تضییع الحق، و ترویج المحال حیث أجری اللّه تعالی علی لسان قلمه ما هو الحق، فوصف حدیث الغدیر بالمتواتر من غیر أن یکون سیاق کلامه مقتضیا لذکر هذا الوصف بوجه من الوجوه.

میرزا مخدوم از اکابر متکلمین اهل سنت است

و مستتر نماند که میرزا مخدوم از اکابر و اماثل متکلّمین سنّیه و اجلّه و افاضل مشهورین ایشان است.

ص:218

محمد بن عبد الرسول البرزنجی الکردی المدنی که فاضل معاصر در (ازالة الغین)(1)باقوال او تشبّث می نماید، و بنهایت افتخار و استبشار افاداتش را وارد می کند، و تخجیل و اسکات اهل حق را بآن می خواهد در کتاب (نواقض الروافض) گفته:

انی قد کنت جمعت فیما مضی من هفوات الرافضة نبذة، کنت لخصتها من رسالة مولانا السید العلامة القاضی بالحرمین المحترمین معین الدین اشرف، الشهیر بمیرزا مخدوم الحسینی الحسنی، حفید السید السند المحقق العلامة نور الدین علی الجرجانی، شارح المواقف و غیرها، صاحب المؤلفات العدیدة و التحقیقات المفیدة رحمه اللّه تعالی و رحم أسلافه، فانهم کلهم بیت العلم، و عز السنة، و کهف الجماعة، سماها النواقض علی الروافض و النواقض بالقاف(2).

از این عبارت ظاهر است که میرزا مخدوم شریفی صاحب مؤلفات عدیده و تحقیقات مفیده است و او از اهل بیت علم و عربیّت، و کهف جماعة است، و برزنجی او را بلفظ مولانا یاد می کند، و اعتماد بر رساله او دارد، و کتاب نواقض از کتب مشهوره است.

ص:219


1- (388) ازالة الغین ج 2 ص 926 .
2- (389) نواقض الروافض شروع کتاب بعد از خطبه .

مصطفی بن عبد اللّه الکاتب الجلبی در (کشف الظنون) گفته:

نواقض علی الروافض للشریف میرزا مخدوم بن میر عبد الباقی من ذریة السید الشریف الجرجانی المتوفی فی حدود سنة 995 خمس و تسعین و تسعمائة بمکة المشرفة، ذکر فیه تزییف مذهب الروافض و تقبیحه، و اختصره السید محمد بن عبد الرسول البرزنجی الکردی نزیل طیبة المتوفی سنة 1130 ثلاثین و الف و مائة(1).

و فاضل رشید الدین خان تلمیذ مخاطب هم استناد بکلام صاحب (نواقض) نموده است چنانکه در (ایضاح لطافة المقال) گفته:

قسم دوّم از این فضیلت آنکه در هر فرد از افراد متّصفه بآن مشابه افراد سالفه یافته شود، باین طریق که فضیلت واقعیّۀ ابوین محدّث فضیلت واقعیّۀ در ابناء شود (أعم من أن یکون الفضیلة التالیة تساوی الفضیلة السالفة أو تزید علیها أو ینقص منها) مثل آنکه در بعضی اقوام فصاحت لسان و جرأت جنان، و در بعضی دیگر خلاف آن، و هم چنین در بعضی حمیّت و غیرت فراوان (کما قال صاحب النواقض: و فی الهاشمیّة توجد أشد الحمیّة و الغیرة) و در بعضی آخر عکس آن (و قس علیها غیرها من الصفات) متوارث است، پس این قسم

ص:220


1- (390) لا یخفی ان ما نسبه المؤلف قدس سره من ترجمة کتاب النواقض الی کشف الظنون سهو منه رحمه اللَّه فانه لیس فی کشف الظنون ترجمة النواقض ، و ذیل الترجمة التی نقلها دال علی ان الترجمة لیست من کشف الظنون لان الچلبی مؤلف الکشف توفی قبل التاریخ المذکور فی الترجمة ، فانه توفی سنة 1067 .

فضیلت واقعیّه آباء محدّث فضیلت واقعیّه در ابناء می شود، و همین فضیلت را نزد اولی الابصار در شرف نسبی عموما عقلا و عرفا اعتبار هست و لذا یقال:

(الاخلاق متوارثة)(1).

و فاضل معاصرهم حواله بکتاب (نواقض) می نماید، و مؤلف آن را مثل کابلی اسوه و مقتدای خود در عدم مراعات آداب حضرات ائمّه هدی علیهم التحیّة و الثناء قرار می دهد چنانکه در (ازالة الغین) گفته:

و هم آنکه متعصبین رفضه که تحریر فقیر را بالتباس و اشتباه (کما عرفت وجهه) در (کاشف اللئام) و دیگر مباحث کلام می بینند می گویند که محرّر این رسائل و اجزاء هر چند تبحّر و جامعیّت تمام دارد، لیکن حسن آداب را نسبت بحضرات ائمه هدی بجا نمی آورد، بلکه مطاعن ایشان مرتّب می کند و بنیان ولای ایشان می کند.

و جوابش آنکه مگر رفضه خائضین صواقع مولانا سید نصیر الملّة و الدین، و نواقض سیّد مخدوم و کتب دیگر از متقدّمین و متأخرین را تقلیدا للکلینی بقصور نظر دیدند(2).

و حسام الدین سهارنپوری در مرافض الروافض هم کتاب نواقض را از کتب معتبره شمرده بآن تمسّک و تشبّث نموده(3).

ص:221


1- (391) ایضاح لطافة المقال ص 13 .
2- (392) ازالة الغین ص 44 خطبه کتاب .
3- (393) مرافض الروافض ص 3 .

عطاء اللّه محدث نیشابوری نیز بتواتر حدیث غدیر تصریح کرده

اشاره

و جمال الدین عطاء اللّه بن فضل اللّه بن عبد الرحمن الشیرازی النیسابوریّ المحدّث نیز بمتواتر بودن حدیث غدیر از جناب سرور کائنات صلوات اللّه و سلامه علیه و آله، و حضرت امیر المؤمنین علیه سلام اللّه ربّ العالمین تصریح صریح نموده.

چنانکه در (اربعین مناقب) جناب امیر المؤمنین علیه السّلام که نسخۀ عتیقۀ آن بلطف پروردگار پیش این خاکسار حاضر است گفته:

الحدیث الثالث عشر

عن جعفر بن محمد عن آبائه الکرام علیهم السلام: أن رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم لما کان بغدیر خم، نادی الناس فاجتمعوا فأخذ بید علی علیه السلام و قال: (من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و أدر الحق معه حیث دار) .

و فی روایة: (اللّهمّ أعنه و أعن به، و ارحمه و ارحم به و انصره و انصر به) .

فشاع ذلک و طار فی البلاد فبلغ ذلک الحارث بن نعمان

ص:222

الفهری، فأتی رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله علی ناقة له فنزل بالابطح عن ناقته و أناخها، فقال: یا محمد أمرتنا عن اللّه تعالی أن نشهد أن لا اله الا اللّه و أنک رسول اللّه فقبلناه منک، و أمرتنا أن نصلی خمسا فقبلناه منک، و أمرتنا بالزکاة فقبلناه منک، و أمرتنا أن نصوم فقبلناه، ثم أمرتنا بالحج فقبلناه منک ثم لم ترض بهذا حتی رفعت بضبعی ابن عمک تفضله علینا و قلت: (من کنت مولاه فعلی مولاه) فهذا شیء منک أم من اللّه عز و جل؟ فقال النبی صلی اللّه علیه و آله و سلم: (و الذی لا اله الا هو ان هذا من اللّه) .

فولی الحارث بن نعمان و هو یرید راحلته و هو یقول: ان کان ما یقوله محمد حقا فامطر علینا حجارة من السماء، أو ائتنا بعذاب ألیم، فما وصل الی راحلته حتی رماه اللّه عز و جل بحجر فسقط علی هامته و خرج من دبره فقتله، و أنزل اللّه عز و جل: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ) .

أقول: اصل هذا الحدیث سوی قصة الحارث تواتر عن أمیر المؤمنین علیه السلام و هو متواتر عن النبی صلی اللّه علیه

ص:223

و آله و سلم أیضا رواه جمع کثیر و جم غفیر من الصحابة(1).

از این عبارت بنهایت وضوح ظاهر است که اصل حدیث غدیر متواتر است از جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله، و هم متواتر است از امیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السّلام، و روایت کرده اند آنرا جمعی کثیر و جمّی غفیر از صحابه.

جمال الدین عطاء اللّه از اکابر معتمدین اهل سنت است

و مخفی نماند که جمال الدین محدّث از اعیان محدّثین معتبرین و حذّاق معتمدین اهل سنّت است و اکابر سنّیه بر منقولات او وثوق و اعتبار دارند و دست بر مروّیات او می زنند و بر دعاوی خویش باقوال او استدلال می کنند، و زیاده از این اعتماد و اعتبار چه می خواهی که جمال الدین محدّث از مشایخ اجازه مخاطب و والد ماجدش هست چنانکه از (رسالۀ اصول حدیث) مخاطب ظاهر است(2).

و نیز مخاطب بجواب طعن سوّم از مطاعن أبی بکر (بروضة الاحباب) احتجاج و استناد کرده، و کلامش دلالت دارد بر آنکه کتاب (روضة الاحباب) از تواریخ معتبره است(3).

و نیز مخاطب در (رسالۀ اصول حدیث) بعد از ذکر معنای سیرت و ذکر (سیرت ابن اسحاق) و (سیرت ابن هشام) و (سیرت ملاّ عمر) نسخۀ صحیحه (روضة الاحباب) جمال الدین محدّث را که خالی از الحاق و تحریف باشد

ص:224


1- (394) اربعین مناقب امیر المؤمنین علیه السلام ص 11 .
2- (395) اصول حدیث ص 26 .
3- (396) تحفه اثنی عشریه ص 265 .

بهتر از همۀ تصانیف این باب دانسته(1)(و ناهیک به جلالة و اعتبارا و اشتهارا و افتخارا) .

و از افادۀ ملاّ علی قاری در اول (شرح مشکاة) ظاهر است که جمال الدین محدّث بر اکابر علماء و مشاهیر مقتدایان سنیّه مثل ملاّ علی متقی، و دیگر مشایخ حرم محترم مثل علاّمه شیخ عطیّه سلمی، و اسماعیل شروانی ترجیح و تفضیل دارد، و نسخۀ مصحّحه مشکاة بدست او لائق اعتماد، و در وقت اختلاف قابل استناد است، و نیز این نسخه موجب اطمینان قلب و انشراح صدر است.

و نیز بتصریح ملا علی قاری در (مرقاة) بشرح

حدیث (لا تدخلون الجنة حتی تؤمنوا الخ) ظاهر است که جمال الدین محدّث از مشایخ کبار است.

و حسین بن محمد دیاربکری در (تاریخ خمیس فی احوال انفس نفیس) روضة الاحباب جمال الدین را از کتب معتبره شمرده از آن نقلها آورده(2).

و ملاّ یعقوب لاهوری در (خیر جاری) از روضة الاحباب نقل می کند.

و شیخ عبد الحقّ در (رجال مشکاة) از جمال الدین نقل می کند.

و شاه ولی اللّه در (ازالة الخفا) بمقامات عدیدة نقل از روضة الاحباب کرده.

و شاه سلامة اللّه در (معرکة الآراء) چند جا احتجاج و استناد بروایات آن نموده.

ص:225


1- (397) اصول حدیث ص 20 .
2- (398) تاریخ الخمیس فی احوال 1 نفس نفیس ج 1 ص 2 ط بیروت .

ملا علی قاری پس از تصریح بصحت غدیر تواتر آن را از بعض حفاظ نقل کرده

اشاره

و علی بن محمد سلطان الهروی القاری نیز با آن همه تعصّب ظاهر و تشدد بلیغ بعد از تصریح بصحّت این حدیث شریف، و نفی ریب از آن تواتر آن را از بعض حفّاظ نقل کرده، و دلیل وارد کرده، چنانکه در (مرقات شرح مشکاة) در شرح حدیث:

(و عن زید بن أرقم أن النبی صلی اللّه علیه و سلم قال: من کنت مولاه فعلی مولاه رواه أحمد و الترمذی) گفته:

و فی الجامع رواه أحمد، و ابن ماجة، عن البراء، و أحمد عن البریدة، و الترمذی، و النّسائی، و الضیاء عن زید بن أرقم.

ففی اسناد المصنف الحدیث عن زید بن أرقم الی أحمد و الترمذی مسامحة لا تخفی.

و فی روایة لاحمد، و النّسائی، و الحاکم، عن بریدة بلفظ (من کنت ولیه فعلی ولیه) .

و روی المحاملی فی أمالیه عن ابن عباس و لفظه: (علی بن أبی طالب مولی من کنت مولاه) .

ص:226

و الحاصل أن هذا حدیث صحیح لا مریة فیه، بل بعض الحفاظ عده متواترا، إذ فی روایة أحمد أنه سمعه من النبی صلی اللّه علیه و سلم ثلاثون صحابیا، و شهدوا به لعلی لما توزع أیام خلافته.

و سیأتی زیادة تحقیق فی الفصل الثالث عند حدیث البراء.

ملا علی قاری از اکابر ثقات و معتمدین اهل سنت است

و مخفی نماند که ملاّ علی قاری یکی از اعیان اثبات، و معتمدین ثقات، و ماهرین حذّاق، و منقّدین سبّاق است.

از افادۀ محمد بن فضل اللّه المحبّی در (خلاصة الاثر فی اعیان القرن الحادیعشر) ظاهر است که علی قاری یکی از صدور علم، و فرید عصر خود، و باهر السمت در تحقیق و تنقیح عبارات است، و شهرت او کافی است از اطراء در وصف او، و رحلت کرده بسوی مکّه و اقامت کرده در آن و اخذ کرده در آن از ابو الحسن بکری، و زکریا الحسینی، و ابن حجر هیثمی، و شیخ احمد مصری، و شیخ عبد اللّه سندی، و علاّمه قطب الدین مکّی، و غیر ایشان، و مشتهر شد ذکر او، و منتشر گردید وصیت او، و تألیف کرد مؤلفات کثیره: لطیفة التأدیة که محتوی است بر فوائد جلیله، و از جمله آن (شرح مشکاة) است و آن اکبر مؤلفات و اجلّ آنست.

ص:227

و نیز از آن ظاهر است که اگر علی قاری جسارت بر تألیف رساله مشتمله بر اسائت ادب والدین جناب رسالت مآب صلّی اللّه علیه و آله، و مثل آن نمی کرد مؤلفات او چندان منتشر می شد که دنیا را پر می کرد بسبب کثرت فائده آن، و حسن انسجام آن، و هر گاه خبر وفات او بعلماء مصر برسید بر او نماز غیبت خواندند در مجمعی حافل که جامع چهار هزار مردم بلکه زیاده بوده(1).

و تاج الدین دهّان در (کفایة المتطلع) او را بعلاّمه ستوده.

و مصطفی بن عبد اللّه قسطنطینی در (کشف الظنون) شرح او را بر مشکاة شرح عظیم گفته(2).

و حسام الدین در (مرافض الروافض) شرح مشکاة او را از کتب معتبره شمرده و استناد بآن کرده.

و فاضل مخاطب در (بستان المحدثین) شرح ملا علی قاری را بر موطّأ مروج و مشهور در این دیار وانموده.

و محمد عابد سندی هم در (حصر الشارد) شرح مشکاة ملا علی قاری را از کتب معتبره دانسته، و سلسلۀ روایت خود را باو رسانیده.

و شاه سلامة اللّه او را از عمائد علماء خود وا می نماید، و افادۀ او را در باب تحذیر از نسبت انهزام به سرور انام علیه آلاف التحیة و السلام و مزید تشنیع بر این نسبت نقل کرده، و عین تحقیق می داند.

و فاضل معاصر در (منتهی الکلام) او را از اکابر می داند، و استناد و احتجاج بافادۀ او می کند(3).

ص:228


1- (399) خلاصة الاثر ج 3 ص 185 ط مصر .
2- (340) کشف الظنون ج 2 ص 1700 ذیل کلمة المصابیح .
3- (341) منتهی الکلام ج 1 ص 248 .

و در (ازالة الغین) او را در تعدید اکابر محدّثین صدر مجلس می گرداند، و کلام خود را مستند بافادۀ او کرده حمد الهی بجا می آورد.

و نیز در (ازالة الغین) او را بمولانا یاد می کند، و از شرح او بر فقه اکبر نقل می آورد.

ضیاء الدین مقبلی نیز اثبات تواتر حدیث غدیر نموده

اشاره

و علاّمه ضیاء الدین صالح بن مهدی المقبلی اقبال تام بر اثبات تواتر حدیث غدیر نموده است، و اهتمام بلیغ در آن صرف کرده چنانکه در (کتاب ابحاث مسدّدة فی فنون متعدّدة) در ذکر احادیث نبویّه گفته:

الحدیث التاسع

(أنا حرب لمن حاربکم، سلم لمن سالمکم) قاله لعلی و فاطمة و الحسن و الحسین.

أخرجه أحمد و الطبرانی و الحاکم، و فی معناه أحادیث بعضها تعمهم، و بعضها تخص الحسن و الحسین حین یخاطبهما و فی بعضها ما تعم أهل بیته فی الجملة، فمجموعها یفید التواتر المعنوی، و شواهدها لا تحصر، مثل أحادیث قتل الحسین، و أحادیث ما یلقاه فراخ آل محمد و ذریته بألفاظ و سیاقات تحتمل مجموعها مجلدا ضخما.

فمن کان قلبه قابلا فمن أوضح الموضحات فی کل کتاب،

ص:229

و من ینبو قلبه عنها فلا معنی لمعاناته فی التطویل.

و من شواهد ذلک ما ورد فی حق علی کرم اللّه وجهه فی الجنة، و هو علی حدته متواتر معنی، و من أوضحه معنی و أشهره روایة

حدیث (من کنت مولاه فعلی مولاه) و فی بعض روایاته زیادة

(اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه) و فی بعضها زیادة

(و انصر من نصره و اخذل من خذله) .

و طرقه کثیرة جدا، و لذا ذهب بعضهم الی انه متواتر لفظا فضلا عن المعنی.

و عزاه السیوطی فی الجامع الکبیر الی أحمد بن حنبل، و الحاکم، و ابن أبی شیبة، و الطبرانی، و ابن ماجة، و الترمذی، و النّسائی، و ابن أبی عاصم، و الشیرازی، و أبی نعیم، و ابن عقدة، و ابن حبان، و الخطیب.

بعضهم من روایة صحابی، و بعضهم من روایة اثنین، و بعضهم من روایة أکثر من ذلک.

و ذلک من حدیث ابن عباس، و بریدة بن الحصیب، و البراء ابن عازب، و جریر البجلی، و جندب الانصاری، و حبشی بن

ص:230

جنادة، و أبی الطفیل، و زید بن أرقم، و زید بن ثابت، و حذیفة ابن اسید الغفاری، و أبی أیوب الانصاری، و زید بن شراحیل الانصاری، و علی بن أبی طالب، و ابن عمر، و أبی هریرة، و طلحة و أنس بن مالک، و عمر بن مرة.

و فی بعض روایات أحمد، عن علی، و ثلثة عشر رجلا.

و فی روایة له و للضیاء المقدسی، عن أبی أیوب، و جمع من الصحابة.

و فی روایة لابن شیبة و فیها: (اللّهمّ وال من والاه) الخ عن أبی هریرة، و اثنی عشر من الصحابة.

و فی روایة أحمد، و الطبرانی، و المقدسی، عن علی، و زید ابن أرقم، و ثلاثین رجلا من أصحابه.

نعم فان کان مثل هذا معلوما و الا فما فی الدنیا معلوم(1).

از این عبارت مقبلی ظاهر است که حدیث غدیر از اوضح فضائل علویّه متواتر المعنی است حسب معنی و اشهر آن است از روی روایت، و اگر این حدیث معلوم نیست پس در دنیا هیچ معلوم نیست.

ص:231


1- (342) الابحاث المسددة فی الفنون المتعددة ص 122 .

ضیاء الدین مقبلی از اعاظم علماء أهل سنت است

و مخفی نماند که مقبلی مذکور از اجلّۀ علماء متبحّرین، و اعاظم محققین متأخرین ایشان است، و کتاب ابحاث مسدّدۀ او از کتب مشهوره معروفه و تصانیف مقبولۀ ممدوحه است.

محمد بن اسماعیل الامیر که استاد استاد قاضی محمد شوکانی است در کتاب (ذیل الابحاث المسددة و حلّ مسائلها المعقّدة) گفته:

الحمد للّه بلا حصر و لا نهایة، و صلاته و سلامه علی رسوله نبی الهدایة، و علی آله علماء الدرایة و الروایة.

و بعد فان الابحاث المسددة فی فنون متعددة تألیف العلامة التقی صالح بن مهدی رحم اللّه مثواه، و بل(1) بوابل رحمته ثراه. قد رزقت القبول و هی به حقیقة، و کاد أن لا یخلو عنها بیت عالم، لما اشتملت علیه من فوائد أنیقة، الا أنها تدق عبارته عن الایضاح، و تکثر اشارته الی مسائل طال فیها اللجاج و الکفاح فرأیت ایضاح معانیها و شرح المشار إلیه فی غصون مبانیها، بذیل سمیته ذیل الابحاث المسددة، و حل مسائلها المعقدة، و اللّه أسأل أن یجعله من الاعمال الصالحة،

ص:232


1- (343) بل بتشدید اللام : ندی - و الوابل : المطر الشدید .

و متاجر الآخرة الرابحة(1).

از این عبارت ظاهر است که صالح بن مهدیّ علاّمه تقی است، و محمد بن اسماعیل بنهایت ضراعت رحمت از خدا بر او می خواهد، و افاده می کند که کتاب ابحاث مسدّده مرزوق القبول است و آن لائق است بقبول، و قریب است که خالی نباشد از آن بیت هیچ عالمی، بسبب آنکه مشتمل است بر فوائد انیقه.

و نیز محمد بن اسماعیل الامیر در (روضۀ ندیّه) تصریح کرده بآنکه مقبلی از ائمّه علم و تقوی و انصاف است کما ستعرف(2).

و محمد عابد بن احمد علی سندی که از مشایخ متأخرین سنیّه است مصنّفات مقبلی را از کتب معتبره شمرده، و اجازه روایت آن نقل کرده، چنانکه در کتاب (حصر الشارد) که از خطبۀ آن ظاهر است که در آن تلخیص اسانید خود در کتب معتبره بالحاح و اصرار و الجاء بعض طلب علم حدیث نموده گفت:

و أما مصنفات أبی مهدی المقبلی کالمعتمد فی الفتوی علی مذهب مالک (ره) و غیره فأرویها عن الشیخ صالح العلائی عن محمد بن سنة، عن مولای الشریف محمد بن عبد اللّه، عن أحمد المقیر، عن عمه سعید بن أحمد المقری، عن محمد ابن محمد بن عبد اللّه التنیسی، عن أبیه، عن محمد بن أحمد

ص:233


1- (344) ذیل الابحاث المسددة : خطبة الکتاب .
2- (345) الروضة الندیة شرح التحفة العلویة ص 67 ط دهلی .

أبی مرزوق الحفید، عن الخطیب عن مؤلفها(1).

و عالم نحریر محمد بن علی بن محمد الشوکانی صاحب (فوائد مجموعه فی الاحادیث الموضوعة) که نهایت مشهور است نیز سند روایت خود تصانیف مقبلی را در کتاب (اتحاف الاکابر باسناد الدفاتر) ذکر کرده است چنانکه گفته:

حواشی المقبلی علی (الکشاف) و (المختصر) و (البحر) و سائر تصانیفه، أرویها عن شیخنا السید عبد القادر بن أحمد، عن شیخه السید محمد بن اسماعیل الامیر، عن عبد القادر بن علی البدری، عن المؤلف(2).

و نیز در (اتحاف الاکابر) گفته:

(العلم الشامخ) للمقبلی ارویه عن شیخنا السید عبد القادر ابن أحمد، عن شیخه محمد بن اسماعیل الامیر، عن عبد القادر ابن علی البدری، عن المؤلف(3).

و نیز در (اتحاف الاکابر) گفته:

مؤلفات صالح بن مهدی المقبلی ارویها بالاسناد المتقدم فی (العلم الشامخ) .

ص:234


1- (346) حصر الشارد ص 150 حرف المیم .
2- (347) اتحاف الاکابر ص 12 حرف الحاء .
3- (348) اتحاف الاکابر ص 24 حرف العین .

و مولوی عبد الحقّ بن فضل که از اجلّه علماء سنیّه این دیار است، و بحرمین شریفین رسیده، و اجازه از علماء آنجا مثل محمد عابد سندی، و غیر او حاصل کرده مقبلی را بمزید تعظیم و تبجیل یاد کرده، و استناد بکلامش می نماید چنانکه در (رسالۀ نکت لطیفه) که در ذمّ و تبدیع کلام نوشته گفته:

فائدة ذکر الامام العلامة المقبلی فی الکتاب المسمی بالابحاث المسددة فی فنون متعددة فی تفسیر قوله تعالی:

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اَللّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا(1) أقول: هذا قول بنی اسرائیل و قد أطبقت هذه الامة علی معنی ما قاله بنو اسرائیل، و ذلک بعد استقرار هذه المذاهب فیما سموه اصول الدین، و فیما سموه الفروع.

و ذلک انک إذا تلوت علیهم آیة، أو رویت لهم سنة فان کان موافقا بظاهره و نصه لما استقر عندهم قبلوه و تشبثوا به و ان خالف کانوا بین متأول له ممن یدعی النظر و لو بغایة التعسف، و بین راد تصریحا، أو بالاعراض مع قولهم: هذا خلاف المذهب، أو قد قرر أهل المذهب خلافه.

و من أغرب ما رأیت فی هذا المعنی قول بعض أهل الهند

ص:235


1- (349) البقرة : 91 .

من المصنفین فی هذه الاعصار بعد محاولة بینه و بین بعض الشافعیة و مراسلات فی الاشاره فی التشهد فکان خاتمة بحثه و مستقر قوله:

اعلم ان عبرة صحة الحدیث أن یکون عمل به أهل المذهب یعنی الحنفیة، و ما لم یعملوا به فلیس بصحیح.

و هذا الذی فاه به هذا المغفل فی جزیرة الهند هو حاصل ما علیه الناس، لکنه کما قال: بلهاء تطلعنی علی أسرارها الخ(1).

محمد بن اسماعیل یمانی نیز در اثبات تواتر حدیث غدیر اهتمام کرده

اشاره

و محمد بن اسماعیل بن صلاح الامیر نیز اهتمام تام در اثبات تواتر این حدیث شریف نموده است چنانکه در (روضۀ ندیۀ شرح تحفۀ علویّه) که نسخۀ آن بخطّ عرب بعض افاضل آن دیار آورده اند گفته:

و حدیث الغدیر متواتر عند اکثر أئمة الحدیث.

قال الحافظ الذهبی فی تذکرة الحفاظ فی ترجمة (من کنت مولاه) : ألف محمد بن جریر فیه کتابا قال الذهبی:

ص:236


1- (350) رساله نکت لطیفه ص 3 .

وقفت علیه فاندهشت لکثرة طرقه انتهی.

و قال الذهبی فی ترجمة الحاکم أبی عبد اللّه بن البیع: و أما

حدیث (من کنت مولاه فعلی مولاه) فله طرق جیدة أفردتها بمصنف.

قلت: عده الشیخ المجتهد نزیل حرم اللّه ضیاء الدین صالح بن مهدی المقبلی فی الاحادیث المتواترة التی جمعها فی أبحاثه أعنی لفظ

(من کنت مولاه فعلی مولاه) .

و هو من أئمة العلم و التقوی و الانصاف، و مع انصاف الائمة بتواتره فلا یمل بایراد طرقه بل یتبرک ببعض منها الخ(1).

از این عبارت ظاهر است که حدیث غدیر متواتر است نزد اکثر ائمّه حدیث، و حافظ ذهبی در (تذکرة الحفاظ) ذکر کرده که محمد بن جریر طبری کتابی در این حدیث تصنیف کرده واقف شدم من بر آن پس مدهوش گردیدم بسبب کثرت طرق آن.

و نیز ذهبی در ترجمۀ حاکم افاده کرده است که برای حدیث غدیر طرق

ص:237


1- (351) الروضة الندیة شرح التحفة العلویة ص 67 ط دهلی سنة 1322 فی شرح بیت :و بخم قام فیهم خاطبا * تحت اشجار بها کان نضیا

جیّده است که افراد کرده ام آن را بمصنّفی.

و نیز از این عبارت ظاهر است که ضیاء الدین صالح بن مهدی المقبلی تعدید حدیث غدیر از احادیث متواتره نموده، و صالح مذکور شیخ مجتهد نزیل حرم خدا، و از ائمّه علم و تقوی و انصاف است.

و نیز از آن ظاهر است که اثبات ائمّۀ سنیّه تواتر این حدیث را عین انصاف و مجانبت اعتساف است.

محمد بن اسماعیل یمانی از اکابر صدور است

و محتجب نماند که محمد بن اسماعیل مذکور از اکابر صدور است، و تصانیف او معروف و مشهور، از عبارت شوکانی در نقل سند روایت (علم شامخ) که آنفا شنیدی ظاهر است که محمد بن اسماعیل شیخ و استاد سید عبد القادر بن احمد است، و سید عبد القادر شیخ شوکانی است، پس محمد بن اسماعیل شیخ شوکانی است (و کفی به جلالة و نبالة) .

و نقل خطبۀ(اتحاف الاکابر) در این جا مناسب می نماید تا از آن جلالت و عظمت و نباهت این حضرات که بوسائط ایشان شوکانی را اتصال سند تا بمؤلفین حاصل شده ثابت کرده و هی هذه.

الحمد للّه الذی حمی هذه الشریعة الغراء بأئمة أمجاد، فقیدوا شواردها، و جمعوا أوابدها، بسلاسل الاسناد، فتمت الهدایة باتصال الروایة، و کملت العنایة ببلوغ الغایة من الدرایة، و صارت الاسانید المتصلة لمعاهد العلوم کالاسوار،

ص:238

و لمعاصم المعارف کالسوار، یرویها الاکابر عن الاکابر، و یحفظونها فی صدورهم لا فی سطور الدفاتر.

و الصلوة و السلام علی خیر الانام و آله الکرام، و بعد فان اللّه سبحانه لما من علی بلقاء مشایخ أعلام، أخذت عنهم بالسماع و الاجازة بعض مصنفات أهل الاسلام، و وجدت روایاتهم قد اتصلت بالمصنفین، و تسلسلت بعلماء الدین المحققین، رغبت الی جمع ما أرویه عنهم من المصنفات فی هذه الورقات، و رتبت المرویات علی ترتیب حروف المعجم، تقریبا و تسهیلا، و ضبطا للانتشار، و تقلیلا، لینتفع بذلک من رام الانتفاع به، لا سیما تلامذتی الذین أخذوا عنی بعضا من هذه المصنفات، و قد جمعت فی هذا المختصر کل ما ثبت لی روایته بالاسناد متصلا بمصنفه، سواء کان من کتب الائمة من أهل البیت رضی اللّه عنهم، أو من کتب غیرهم من سائر الطوائف الاسلامیة رحمهم اللّه، فی جمیع فنون العلم، و قد اقتصرت فی الغالب علی ذکر اسناد واحد، و أحلت فی أسانید البعض علی البعض طلبا للاختصار، و لو رمت استقصاء ما ثبت لی من

ص:239

الطریق لطال الکلام.

و سأذکر فی أسانید الصحیحین من حرف الصاد انشاء اللّه تعالی غالب ما ثبت لی من الطرق فیهما من مشایخی الاعلام لیعلم الواقف علی هذا المختصر صحة ما ذکرته من تعدد الطرق فی کل کتاب لو لا مراعاة الاختصار.

و سأذکر فی حرف المیم انشاء اللّه اسناد مؤلفات جماعة من العلماء علی العموم، لیکون ذلک أکثر نفعا و أعم فائدة، و سمیت هذا المختصر (اتحاف الاکابر باسناد الدفاتر) و اللّه ینفع بذلک و یجعله من القرب المقبولة(1).

و نیز شوکانی مصنّفات محمد بن اسماعیل الامیر را بسندی که بآن مصنفات مقبلی روایت کرده روایت می کند چنانکه در (اتحاف الاکابر) بعد از عبارتی که در سند حواشی مقبلی بر (کشاف) و (مختصر) و (بحر) و سائر تصانیف او منقول شده گفته:

(و بهذا الاسناد أروی حواشی السید محمد الامیر و سائر تصانیفه)(2).

ص:240


1- (352) اتحاف الاکابر . خطبة الکتاب .
2- (353) اتحاف الاکابر ص 12 حرف الحاء .

محمد صدر عالم هندی نیز در اثبات تواتر حدیث غدیر عنایت دارد

و محمد صدر عالم که از اکابر علماء و عرفای هند بوده، نیز عنایت تامّه در اثبات تواتر حدیث غدیر صرف کرده، و داد احقاق داده، چنانکه در کتاب (معارج العلاء فی مناقب المرتضی) که آن را در سنۀ ألف و مائة و ست و أربعین تألیف کرده گفته:

ثم اعلم أن حدیث الموالاة متواتر عند السیوطی رحمه اللّه کما ذکره فی (قطف الازهار) فأردت أن أسوق طرقه لیتضح التواتر.

فأقول: أخرج أحمد و الحاکم عن ابن عباس.

و ابن أبی شیبة و أحمد عنه عن بریدة.

و أحمد و ابن ماجة عن البراء.

و الطبرانی عن جریر.

و أبو نعیم عن جندب الانصاری.

و ابن قانع عن حبشی بن جنادة.

و الترمذی، و قال: حسن غریب.

و النّسائی، و الطبرانی، و الضیاء المقدسی عن أبی الطفیل،

ص:241

عن زید بن أرقم، و حذیفة بن اسید الغفاری.

و ابن أبی شیبة، و الطبرانی، عن أبی ایوب.

و ابن أبی شیبة، و ابن أبی عاصم، و الضیاء، عن سعد بن أبی وقاص.

و الشیرازی فی الالقاب عن عمر.

و الطبرانی عن مالک بن الحویرث.

و أبو نعیم فی فضائل الصحابة، عن یحیی بن جعدة، عن زید بن أرقم.

و ابن عقدة فی کتاب الموالاة عن حبیب بن بدیل بن ورقا، و قیس بن ثابت، و زید بن شراحیل الانصاری.

و أحمد عن علی و ثلثة عشر رجلا.

و ابن أبی شیبة عن جابر.

قالوا:

قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: (من کنت مولاه) الی آخر ما أفاد و أجاد(1).

ص:242


1- (354) معارج العلاء ص 79 المعراج الثانی - قال المصنف قدس سره فی هامش الکتاب : استکتبت الکتاب ( أی المعارج ) من نسخة خزانة کتب کلکته ( و هو فی 258 صفحة ) .

قاضی سناء اللّه پانی پتی نیز بتکثر طرق حدیث

اشاره

و قاضی سناء اللّه پانی پتی داد انصاف داده که آبی در دیده آورده نتوانسته که بمسلک جناب شاهصاحب در کتمان و اخفای تعدّد طرق حدیث غدیر و تواترش برود، و رونق دین و ایمان بانهماک در تعصّب ببرد، ناچار بتکثّر و تعدّد طرق آن تصریح نموده، و گفته که سی کس از صحابه روایت آن کرده ، و بدرجۀ صحّت رسیده، و جمهور محدّثین آن را در صحاح و سنن و مسانید روایت کرده اند، بلکه تنصیص بر تواتر آن مکرّرا و مؤکّدا فرموده، چنانکه در (سیف مسلول) برای مفرّقین دین جناب سیّد المرسلین، و جاحدین و منکرین ارشادات جناب ختم النبیّین، شمشیری آبدار از غلاف بر می آرد و این عبارت می نگارد.

اوّل حدیث بریدة بن حصیب و غیره جماعتی از صحابه روایت می کنند از نبیّ که آن حضرت صلی اللّه علیه و سلم در غدیر خم که جائی است میان مکّه و مدینه خطبه خواند و گفت:

(یا أیها الناس ان اللّه مولای و أنا مولی المؤمنین و انا أولی بهم من أنفسهم فمن کنت مولاه فهذا مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه) یعنی علیا.

این حدیث بدرجۀ صحّت بلکه بدرجۀ تواتر رسیده، و 30 کس از اصحاب (منهم علی بن أبی طالب) ، و أبو أیّوب، و زید بن أرقم، و براء بن عازب و عمرو بن مرّة، و أبو هریرة، و ابن عباس، و عمّار بن بریدة، و سعد بن أبی وقّاص،

ص:243

و ابن عمر، و أنس، و جریر بن عبد اللّه البجلی، و مالک بن حویرث، و أبو سعید خدری، و طلحة، و أبو الطفیل، و حذیفة بن أسید، و غیره مرویّ گشته، و جمهور محدّثین این حدیث را در صحاح و سنن و مسانید روایت کرده اند، و در بعضی روایات آمده:

(من کنت اولی به من نفسه فعلی ولیه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه) .

روافض این حدیث را نصّ جلی بر استخلاف علیّ می گویند، که مولی بمعنی اولی بالتّصرف است فهو الامام.

و روافض بر الفاظ این حدیث متواتر زیادت روایت می کنند:

(و هو الخلیفة من بعدی، و هو ولیّکم بعدی) و این زیادت منکر و موضوع است الخ(1).

فضائل قاضی سناء اللّه بر السنۀ خواص غدیر تصریح کرده

و عوام مذکور است»

و جلالت شأن قاضی سناء اللّه در این دیار مشهور، و فضائل و مناقب جمیله او بر السنۀ عوام و خواص مذکور است.

مولوی غلام علی دهلوی در (رسالۀ) خود که در حالات مرزاجان جانان مظهر و حالات خلفاء او از رسالۀ مولوی نعیم اللّه مختصر کرده می آرد:

حضرت مولوی سناء اللّه اشرف و أسبق خلفاء حضرت ایشانند، نسب ایشان بحضرت شیخ جلال کبیر اولیاء چشتی رحمة اللّه علیه بدوازده واسطه می رسد، و نسب حضرت شیخ جلال بجناب امیر المؤمنین حضرت عثمان رضی اللّه تعالی عنه منتهی می شود، و ایشان زبدۀ علماء ربّانی، مقرب بارگاه یزدانیند

ص:244


1- (355) سیف مسلول ص 108 مقاله سوم بحث امامت .

در علوم عقلی و نقلی تبحّر تمام دارند، در فقه و اصول بمرتبۀ اجتهاد رسیده، کتابی مبسوط در علم فقه با بیان مأخذ و دلائل و مختار مجتهد ان مذاهب أربعه در هر مسئله تألیف نموده، و آنچه نزد ایشان اقوی ثابت شد آن را رسالۀ جدا مسمّی (بمأخذ الاقوی) تحریر فرموده، در اصول نیز مختارات خود را نوشته و تفسیر طولانی جامع أقوال قدماء مفسّرین، و تأویلات جدیده که بر لطیفۀ روحانی ایشان از مبدء فیّاض ریخته ارقام نموده اند، و رسائل در تصوف و تحقیق معارف حضرت مجدد رضی اللّه عنه نگاشته، صفاء ذهن، و جودت طبع، و قوّت فکر، و سلامت عقل ایشان زائد الوصف است، طریقت از حضرت شیخ الشیوخ محمد عابد قدس سره گرفته، بتوجهات ایشان بصفاء قلبی رسیده ، باز باتباع أمر آن حضرت بخدمت حضرت ایشان رجوع نموده، بحسن تربیت بلیغه بجمیع مقالات أحمدیّه فائز شده اند، و از سرعت سیر و شوق وصول اصل خود تمام سلوک این طریقه در پنجاه توجه بانجام رسانیده هیجده ساله بودند که فراغ از تحصیل علم ظاهر و خلافت طریقت یافته، باشاعت علم و فیض باطن پرداختند، و هدایت و ارشاد را رواجی بخشیده، بر زبان حضرت ایشان بلقب علم الهدی سرفراز گشتند، ایشان در أیّام خودی جدّ خود حضرت شیخ جلال پانی پتی را رحمة اللّه علیه دیدند، الطاف بسیار بحال ایشان فرموده، پیشانی مبارک خود را به پیشانی ایشان مالیدند، هم در آن ایّام بزیارت حضرت غوث الثقلین مشرّف شدند، و آن حضرت خرمائی تر ایشان را عطا فرموده، یک بار أمیر المؤمنین علیّ مرتضی کرّم اللّه وجهه را بخواب دیدند دربارۀ ایشان به بشاشت تمام می فرمایند:

(أنت منّی بمنزلة هارون من موسی علیهما السلام) حضرت ایشان تعبیر این خواب چنین فرمودند: که صورت مثالی فقیر، بصورت جدّ بزرگوار

ص:245

فقیر، أعنی علیّ مرتضی رضی اللّه تعالی عنه متمثّل شده، شما را باین کلمات مبشّر ساخته، می تواند که بعد از فقیر خلافت طریقت بشما منتقل گردد، بعد از واقعه حضرت ایشان حضرت غوث الثقلین را دیده اند، که تشریف آورده کلمات تعزیت ماتم آن حضرت مذکور فرمودند، و از واقعۀ حضرت ایشان تأسّف داشتند، حضرت ایشان تعریف و مدح ایشان بسیار می نمودند می فرمودند:

نسبت ایشان با نسبت فقیر در علوّ مساوی است، و در عرض و قوّت متفاوت ایشان ضمنی فقیرند و فقیر ضمنی حضرت شیخ قدّس سرّه، هر فیضی که بفقیر می رسد ایشان در آن شریکند، نیک و بد ایشان نیک و بد فقیر است، از کثرت اجتماع کمالات ظاهری و باطنی ایشان عزیزترین موجوداتند، در دل فقیر مهابت ایشان می آید، از روی صلاح و تقوی و دیانت روح مجسّمند، مروّج شریعت، منوّر طریقت، ملکی صفت که ملائکه تعظیم ایشان می نمایند انتهی.

فقیر زبانی از ایشان شنیده ام: می گفتند حضرت ایشان می فرمودند: اگر خدای تعالی بروز قیامت از بنده بپرسند که در درگاه ما تحفه چه آوردی؟ عرض کنم سناء اللّه پانی پتی را روزی فقیر بحضور حاضر بودم، و حلقۀ ذکر و مراقبه منعقد بود، ایشان در آمدند فرمودند: شما چه عمل می نمائید که ملایک بجهت تعظیم شما جا خالی نمودند؟ الحق فقیر کمّل اصحاب حضرت ایشان را دیده ام، این همه فیوض و برکات طریقۀ أحمدیّه که در ذات ایشان جمع است در هیچ یکی ملاحظه نکرده ام، اگر چه دست ادراک ارباب قلب از آن حالات کوتاه است، لهذا می گویم که باعتقاد فقیر مثل ایشان باین کمالات و علوّ نسبت خاصّه مجدّدی در این وقت کسی نیست، و از خلفاء حضرت ایشان بفضائل کثیره ممتازند، أمّا نیابت حضرت ایشان که عبارت است از تسلیک و ایصال

ص:246

طالبان بغایات طریقۀ أحمدیّه با صحّت کشف مقامات و وجدان کیفیات درجات قرب الهی سبحانه بکسی مسلّم نگشت، چنانکه حضرت ایشان بارها افسوس می نمودند که در اصحاب فقیر کسی قائم مقام فقیر نیست.

فقیر راقم گوید: مقصود از اختیار طریقۀ تصفیۀ قلب از گرفتاری ما سوی و دوام علم باللّه و تزکیۀ نفس از رذائل و تهذیب اخلاق است، و از برکات ذکر و شغل کیفیات و حالات و استغراق و سکر غلبات محبّت دست می دهد، الحمد للّه که این معانی در صحبت خلفاء حضرت ایشان موافق زمانه طالبان حاصل می نمایند، بنده مستفیدان اینها را دیده ام حضور و جمعیتی با أذواق قلبی بلکه انوار فوق نیز دارند، بالجمله ذات ایشان با کمالات ظاهر و باطن موصوف است و أوقات بطاعت و عبادت معمور دارند، صد رکعت نماز وظیفه مقرّر نموده، یک منزل قرآن در تهجّد می خوانند، چون در این زمانه علمای متدیّن گمند، در دل ایشان چنین ریختند که منصب قضا و فصل قضایا اختیار نمودند، و حق این مرتبه چنانچه باید بجا می آرند، و رسوم متعارفۀ قضات نا عاقبت بین هرگز از ایشان بظهور نمی آید، یک بار شخصی که مهر ایشان داشت از کسی چیزی گرفت، ایشان بر آن اطلاع تعزیر فرمودند، و آنچه گرفته بود ردّ نمودند مشهور است، این چنین ادای حق این منصب خاصّۀ ایشان است.

مکاتیب حضرت ایشان بنام ایشان بسیار است چند فقره از آن نوشته می شود:

شیخ عین الدین نام، جوانی از سکنۀ عظیم آباد، ترک روزگار کرده از چند روز داخل طریقت شده، بوسیلۀ رقعۀ بخدمت ایشان حاضر خواهد شد، در قلب او تنویری حاصل شده، قطع مسافت هنوز شروع نکرده، مردی شکسته دل است، مورد رحم، بحال او توجهات فرمایند، علی رضاخان طریقت از

ص:247

فقیر گرفته اند، ذکر لطائف خمسه ایشان جاری شده، و نفی و اثبات هم شروع نموده اند، در حلقۀ شما داخل خواهند شد، توجّه بر لطیفۀ قلب ایشان که اول کار این لطیفۀ منظور است ضرور است انتهی(1).

مولوی محمد مبین نیز تواتر حدیث غدیر را افاده کرده

و مولوی محمد مبین که از أجلّۀ علماء مشهورین فرنگی محل است نیز افادۀ تواتر حدیث غدیر نموده، چنانکه در کتاب (وسیلة النجات) بعد از ذکر بعض طرق حدیث غدیر گفته:

و اکثر احادیث که در این باب مذکور گشته از جملۀ متواتراتست چنانکه حدیث:

(أنت منی بمنزلة هارون من موسی) .

و حدیث:

أنا من علی و علی منی، و اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه) .

و حدیث:

(لاعطین الرایة رجلا یحب اللّه و رسوله، و یجب اللّه و رسوله و غیرها) انتهی(2).

ص:248


1- (356) رساله دهلوی غلام علی ص 75 فصل 17 .
2- (357) وسیلة النجاة ص 104 ط لکهنو 1313 .

بالجمله بحمد اللّه المنّان از این بیان مشیّد البنیان واضح و عیان گردید، که اجلّه اساطین متقدّمین و متأخرین سنّیان تصریح بتواتر حدیث غدیر می کنند، و بی شائبۀ تکلّف و تعسّف اعتراف بآن می نمایند، و این غایت ثبوت و نهایت وضوح است.

کلامی لطیف از سید مرتضی در اثبات حدیث غدیر

جناب سید مرتضی (رضی اللّه عنه و أرضاه و جعل جنّة الخلد مثواه) در اثبات تواتر این حدیث کلامی بس لطیف فرموده تزیین کتاب بنقل آن مناسب است.

قال طاب ثراه فی (الشافی) : أما الدلالة علی صحة الخبر فما یطالب بها الا متعنت، لظهوره و انتشاره و حصول العلم لکل من سمع الاخبار به، و ما المطالب بتصحیح خبر الغدیر و الدلالة علیه، الا کالمطالب بتصحیح غزوات النبی صلی اللّه علیه و سلم الظاهرة المنشورة و أحواله المعروفة و حجة الوداع نفسها، لان ظهور الجمیع و عموم العلم به بمنزلة واحدة.

و بعد فان الشیعة قاطبة تنقله و تتواتر به، و أکثر رواة اصحاب الحدیث ترویه بالاسانید المتصلة، و أصحاب السیر ینقلونه عن أسلافهم خلفا عن سلف، نقلا بغیر اسناد مخصوص کما نقلوا الوقایع و الحوادث الظاهرة، و قد أورده مصنفو

ص:249

الحدیث فی جملة الصحیح، و قد استبد هذا الخبر بما لا یشرکه فیه سایر الاخبار، لان الاخبار علی ضربین: أحدهما لا یعتبر فی نقله الاسانید المتصلة: کالخبر عن وقعة بدر و خیبر و الجمل و الصفین، و ما جری مجری ذلک من الامور الظاهرة التی یعلمها الناس، قرنا بعد قرن بغیر اسناد و طریق مخصوص، و الضرب الآخر یعتبر فیه اتصال الاسانید کأخبار الشریعة، و قد اجتمع فی خبر الغدیر الطریقان معا، مع تفرقهما فی غیره من الاخبار، علی أن ما اعتبر فی نقله فی أخبار الشریعة اتصال الاسانید لو فتشت عن جمیعه لم تجد روایة الا الآحاد، و خبر الغدیر قد رواه بالاسانید الکثیرة المتصلة الجمع الکثیر فمزیته ظاهرة(1).

ص:250


1- (358) تلخیص الشافی ج 1 ص 168 ط النجف الاشرف 1383 .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109